مديريت نوآوري

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت نوآوري/ www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - نوآوري

خلاقيت و نوآوري در افراد و سازمانها

... Innovationعباس طالب بيدختي، عليرضا انوري

پيوسته اين سوال مطرح است كه چرا كشوري پيشرفت كرده در حالي كه كشور مشابه كه از نظر منابع اوليه و امكانات بهره وري داراي شرايط بهتري بوده، عقب مانده است. چه عامل مهمي در شرايط مشابه باعث پيشرفت و موفقيت بعضي (كشور - گروه - فرد) و باعث عقب ماندگ_ي و عملك_رد ناصحيح بعضي ديگ_ر م__ي شود؟ چكيده: در سالهاي اخير، تلاشهاي وسيعي به وسيله بسياري از سازمانها براي ترغيب افراد خود به خلاقيت و نوآوري انجام گرفته است. در اين مقاله مفهوم و جايگاه خلاقيت و نوآوري شرايط ايجاد اين مولفه ها و هم چنين ويژگيهاي افراد و سازمانهاي خلاق و نوآور تبيين شده است. با بهره جويي از فنون خلاقيت و نوآوري خواهيم توانست به طريقي كارآمد و اثربخش به اهداف خود برسيم و سازمان و جامعه اي توسعه يافته و پيشرو داشته باشيم.  خلاقيت و نوآوري لازمه و پيش درآمد توسعه و پيشرفت و تعالي يك سازم_ان و جامعه است و آگاهي از فنون و تكنيك هاي آن ضرورتي اجتناب ناپذير براي مديران، دانشجويان، پژوهشگران و علاقه مندان به اين رشته است.مقدمهامروزه ثبات در محيط كار، جاي خود را به بي ثباتي و عدم اطمينان داده است و صنايع سنتي و قديمي كه جاي خود را به انواع جديد و توسعه يافته آن داده است. فرصتي براي استفاده از مهارتهاي قديمي نمي گذارد و در حقيقت آينده را با تهديدات

و فرصتها مواجه ساخته است، زيرا هر اختراع و نوآوري، تغييري را پديد مي آورد كه مي تواند به نوبه خود فرصتي را براي كساني به وجود آورد كه بتوانند از اين فرصت استفاده بهينه كنند.موسسات و سازمانهاي توليدي و خدماتي بايد اين امر مهم را تشخيص داده و به طور مداوم، كالاها و خدمات جديد را ارائه دهند، يا در جهت بهبود آن بكوشند. خلاقيت و نوآوري باتوجه به ماهيتش بر ناشناخته ها دلالت دارد و با خود ريسك را به همراه مي آورد كه البته ممكن است نتايج رضايت بخشي را باتوجه به مقادير سرمايه گذاري شده در آن، به وجود نياورد. باوجود اين، قصور سرمايه گذاري در ايجاد آن ممكن است شرايط خاصي را فراهم آورد كه به ناكامي سازمان منجر شود. از اين رو محققان و نظريه پردازان بسياري بر اهميت توجه به اين موضوع تاكيد كرده اند. به طور نمونه شومپتر (SHUMPTER)به عنوان يكي از اولين پيشگامان، اهميت اين مسئله را براي موفقيت موسسات و به طور كلي تاثير آن بر روي كل جامعه متذكر گرديده است.مفهوم و جايگاه خلاقيت و نوآوريتحقيق در مورد خلاقيت و عناصر تشكيل دهنده آن، بيش از يك قرن پيش توسط دانشمندان علوم اجتماعي شروع شد، ولي انگيزه اساسي براي پژوهش بيشتر در سال 1950 توسط گيلفورد ايجاد گرديد. گيلفورد (GUILFORD) خلاقيت را با تفكر واگرا (دست يافتن به رهيافتهاي جديد براي حل مسائل) در مقابل تفكر همگرا (دست يافتن به پاسخ صحيح) مترادف مي دانست. (شهرآراي - مدني پور، 1375، ص 39)لوتانز (1992): استاد رفتار سازماني، خلاقيت را به وجود آوردن تلفيقي از انديشه

ها و رهيافتهاي افراد و يا گروهها در يك روش جديد، تعريف كرده است. بارزمن خلاقيت را فرآيند شناختي از به وجود آمدن يك ايده، مفهوم، كالا يا كشفي بديع مي داند. (همان منبع، ص 39)خلاقيت همچون عدالت، دموكراسي و آزادي براي افراد داراي معاني مختلف است ولي يك عامل مشترك در تمام خلاقيتها اين است كه خلاقيت هميشه عبارتست از پرداختن به عوامل جديدي كه عامل خلاقيت در آنها موجود بوده و به عنوان مجموع ميراث فرهنگي عمل مي كنند ولي آنچه كه تازه است تركيب اين عوامل در الگويي جديد است (جك هالوران - دوگلاس نبتون، 1992) تلاشهاي خلاقيت وسيله اي براي نوآوري است. خلاقيت بيشتر يك فعاليت فكري و ذهني است و نوآوري بيشتر جنبه عملي دارد و در حقيقت محصول نهايي عمل خلاقيت است. (فرنوديان، 1370، ص 6)نوآوري مهارتي است كه با بسياري همكاريهاي ديگر همراه است. نوآوري به دگرگونيهاي عمده در زمينه پيشرفتهاي تكنولوژيك يا ارائه تازه ترين مفاهيم مديريت يا شيوه هاي توليد، اطلاق مي شود. نوآوري پديده اي واقعاً چشمگير و جنجالي است. نوآوري عموماً پديده اي نادر است كه فقط در عده اي خاص مي توان آن را سراغ گرفت.هالت (1998): اصطلاح نوآوري را در يك مفهوم وسيع به عنوان فرآيندي براي استفاده از دانش يا اطلاعات مربوط به منظور ايجاد يا معرفي چيزهاي تازه و مفيد به كاربرد، واركينگ (VARKING) نيز توضيح مي دهد كه: نوآوري هر چيز تجديد نظر شده است كه طراحي و به حقيقت درآمده باشد و موقعيت سازمان را در مقابل رقبا مستحكم كند و نيز يك برتري رقابتي بلندمدت را ميسر

سازد. به عبارتي نوآوري خلق چيز جديدي است كه يك هدف معين را دنبال و به اجرا رساند.بنابراين، در يك تعريف كلي مي توان نوآوري را به عنوان هر ايده اي جديد نسبت به يك سازمان و يا يك صنعت و يا يك ملت و يا در جهان تعريف كرد. (خداداد حسيني، 1378، ص48)تفاوت خلاقيت و نوآورياگرچه واژه خلاقيت با نوآوري به طور مترادف استفاده مي شود اما غالب محققان معتقدند كه دو اصطلاح نوآوري و خلاقيت بايد به طور جدا مدنظر قرار گيرند، چرا كه داراي معاني و تعاريف جداگانه اي هستند (مهر، 1969). خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود دارد، در حالي كه نوآوري دلالت برآوردن چيزي جديد به مرحله استفاده دارد. (ديويس، 1969) همچنين (رزنفلد و سروو، 1990) ماهيت خلاقيت يا اختراع را از نوآوري به وسيله معادله زير تفكيك كردند:انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوريدر معادله نوآوري فوق، كلمه مفهوم اشاره بر ايده اي است كه باتوجه به چهارچوب مرجعي آن فرد، دپارتمان، سازمان و يا يك دانش انباشته شده جديد است. كلمه اختراع اشاره به هر ايده اي جديد است كه به حقيقت رسيده باشد، كلمه انتفاع بر به دست آوردن حداكثر استفاده از يك اختراع دلالت دارد.در مورد نوآوري و تغيير نيز، تفاوتهايي وجود دارد (كتزوكان، 1978). براي مثال تغيير مي تواند به بهبود رضايت شغلي يك فرد اطلاق شود، در حالي كه نوآوري نتيجه و تاثيري بيش از يك فرد را در بر مي گيرد و تاثير آن، وراي دپارتمان ايجاد كننده آن است (لارسن، 1993). در تحقيق ديگري در مورد تغيير تكنيك (كنن،

1967) بيان كرد كه تغيير ايجاد هرچيزي است كه با گذشته تفاوت داشته باشد. اما نوآوري ايجاد ايده هايي است كه براي سازمان جديد است. از اين رو، تمام نوآوريها مي توانند منعكس كننده يك تغيير باشند، در حالي كه تمام تغييرها، نوآوري نيستند. تغيير نتيجه اي از فرآيند خلاقيت و نوآوري است. در اين راستا، وبر و دستيارانش ارتباط ميان خلاقيت، نوآوري و تغيير را به شكل شماره يك ترسيم كردند: نظرات بسياري در مورد ماهيت و تفاوتهاي اساسي اين واژه ها ابراز شده، نويسندگاني نيز معتقدند كه: - خلاقيت به معناي توانايي تركيب ايده ها در يك روش منحصر به فرد يا ايجاد پيوستگي بين ايده هاست. (رابينز، 1991)- خلاقيت عبارت است از به كارگيري توانائيهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد. (رضائيان، 1373)- نوآوري فرايند اخذ ايده خلاق و تبديل آن به محصول، خدمات و روشهاي جديد عمليات است. (رابينز، 1991)- نوآوري عبارت است از عملي و كاربردي ساختن افكار و انديشه هاي نو ناشي از خلاقيت، به عبارت ديگر، در خلاقيت اطلاعات به دست مي آيد و در نوآوري، آن اطلاعات به صورتهاي گوناگون عرضه م_____ي شود. (رابينز، 1991) - تغيير ايجاد هرچيزي است كه با گذشته تفاوت داشته باشد، اما نوآوري اتخاذ ايده هايي است كه براي سازمان جديد است. بنابراين، تمام نوآوريها منعكس كننده يك تغييرند اما تمام تغييرها، نوآوري نيستند. (ريچارد، ال، داف، 1992)- تغيير سازماني به عنوان اتخاذ يك فك_ر يا رفتار جديد به وسيله سازمان مشخص م______ي شود، اما نوآوري سازمان اتخاذ يك ايده يا رفتار است كه براي نوع وضعيت، سازمان، بازار و

محيط كلي سازمان جديد است. اولين سازماني كه اين اي__ده را معرفي مي كند به عنوان نوآور در نظر گرفته مي شود و سازماني كه كپي مي كند يك تغيير را اتخاذ كرده است. (منبع اخير) براساس اين تعاريف، خلاقيت لازمه نوآوري است. تحقق نوجويي وابسته به خلاقيت است. اگرچه در عمل نمي توان اين دو را از هم متمايز ساخت ولي مي توان تصور كرد كه خلاقيت بستر رشد و پيدايي نوآوريهاست. خلاقيت پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو است در حالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است. از خلاقيت تا نوآوري غالباً راهي طولاني در پيش است و تا انديش_ه اي نو به صورت محصولي يا خدمتي جديد درآيد زماني طولاني مي گذرد و تلاشها و كوششهاي بسيار به عمل مي آيد. گاهي ايده و انديشه اي نو از ذهن فرد مي تراود و در سالهاي بعد آن انديشه نو به وسيله فرد ديگري به صورت نوآوري در محصول يا خدمت متجلي م______ي گردد. (ال_وان___ي، 1372، ص 223-224)خلاقيت اشاره به قدرت ايجاد انديشه هاي نو دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار نو و تازه است. (آقايي، 1377، ص26) به طور خلاصه با درنظر گرفتن نظريات فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود داشته و يا به عبارتي به معناي دلالت بر «پيداكردن» چيزهاي جديد است هرچند كه ممكن است به مرحله استفاده در نيايد. نوآوري به عنوان هر ايده جديدي است كه در برگيرنده توسعه يك محصول، خدمات يا فرآيند م_____ي گردد كه ممكن است نسبت

به يك سازمان، يك صنعت، يا ملت و يا جهان جديد باشد. اين نوآوريها به تغيير و انطب_اق بهتر سازمان با اي__ده هاي جديد منجر مي شود.فرآيند خلاقيت و نوآوريمراحل خلاقيت ممكن است به فعاليت قوه درك و خرد انسان، يا مراحل مجزا ولي به هم پيوسته تعريف شود كه انسان را به رهيافتهايي هدايت كند. نويسندگان و صاحب نظران اين مراحل را به گونه هاي مختلف مطرح كرده اند. فرآيند خلاقيت به ترتيب در برگيرنده مراحل روبرو شدن با ايده يا مشكل، شدت روبروشدن و رابطه روبروشدن با محيط است كه فرد خلاق را احاطه كرده است.(اتريك، 1974) از صاحب نظران مديريت، فرآيند خلاقيت را از انديشه تا عمل به سه مرحله: به وجود آوردن انديشه، پرورش انديشه و به كارگيري انديشه تقسيم كرده است.(آلبرشت، 1987) مراحل خلاقيت عملي و قابل اجراتري را كه از پنج مرحله تشكيل شده است، پيشنهاد مي كند اين مراحل به ترتيب عبارتند از: جذب اطلاعات، الهام، آزمون، پالايش و عرضه.آلبرشت معتقد است كه شخص خلاق، اطلاعات پيرامون خود را جذب مي كند و براي بررسي مسائل، رهيافتهاي مختلفي را مورد بررسي قرار مي دهد. زماني كه ذهن فرد خلاق از اطلاعات خام انباشته شد، به طور غيرقابل محسوس شروع به كار مي كند و پس از تجزيه و تحليل و تركيب اطلاعات، رهيافتي براي مسئله ارائه مي كند. (شهرآراي، مدني پور، 1375، ص 41)تكنيك هاي خلاقيت و نوآوريبراي اينكه خلاقيتي ايجاد و پرورش يابد بايستي فنون و تكنيك هايي رعايت گردد. محققان مختلف فنوني را ذكر كرده اند كه به مهمترين آنها اشاره مي شود:1 - يورش فكري(BRAIN

STORMING) يا طوفان مغزي: اين تكنيك را نخستين بار دكتر الكس، اس، اسبورن مطرح كرد و چنان مورد استفاده واستقبال مردم و سازمانها در غرب قرار گرفته كه جزئي از زندگي آنها شده است، يورش فكري در واژه نامه بين المللي وبستر چنين تعريف شده است:اجراي يك تكنيك گردهمايي كه از طريق آن گروهي مي كوشند راه حلي براي يك مسئله بخصوص با انباشتن تمام ايده هايي كه در جا به وسيله اعضا ارائه مي گردد بيابند. (آقايي، 1377، ص 119) يعني هيچ انتق_ادي از هيچ ايده اي جايز نيست. به هر ايده اي هرچند نامربوط خوش آمد گفته مي شود.هرچه تعداد ايده ها بيشتر باشد بهتر است. كيفيت ايده ها بع_داً مورد توجه قرار مي گيرد اف_راد به تركي_ب كردن ايده ها تشويق مي شوند و از آنها خواسته مي شود كه نسبت به ايده هاي ديگران اشراف پيدا كنند.2 - الگوبرداري از طبيعت(BIONICS) : يكي از تكنيك هاي خلاقيت و نوآوري كه در ابداعات فني كاربرد گسترده و موفقي داشته تكنيك تقليد و الگوبرداري از طبيعت است. ابداعاتي كه در زمينه علم ارتباطات و كنترل در دهه هاي اخير شكل گرفته اند. برنامه ريزي هاي رايانه و موضوع هوش مصنوعي همه با الگوبرداري و تقليد از فعاليتهاي مغز آدمي انجام شده اند و روند فعاليتها به گونه اي است كه در آينده با ادامه اين كار فنون و ابزارهاي بديع و جديدي ساخته خواهند شد. (منبع اخير، ص 126-127)3 - تكنيك گروه اسمي (NOMINAL GROUPING) : گروه اسمي نام تكنيكي است كه نيز تا حدودي در صنعت رواج يافته است. فرآيند تصميم گيري

متشكل از پنج مرحله است:اعضاء گروه در يك ميز جمع مي شوند و موضوع تصميم گيري به صورت كتبي به هريك از اعضا داده مي شود و آنها چگونگي حل مسئله را مي نويسند؛هريك از اعضا به نوبه، يك عقيده را به گروه ارائه مي دهد؛ عقايد ثبت شده در گروه به بحث گ_ذارده م_ي شود تا مفاهيم براي ارزيابي روشن تر و كامل تر شود؛هر يك از اعضاء مستقلاً و مخفيانه عقايد را درجه بندي مي كنند؛ ! تصميم گروه آن تصميمي خواهد بود كه در مجموع بيشترين امتياز را به دست آورده باشد. (دالكي، 1969، ص 143)شرايط ايجاد خلاقيت و نوآورينويسندگان مختلف شرايط و زمينه هاي متفاوتي را براي بروز خلاقيت در نظر دارند به هرحال راههاي عمده اي كه مي تواند محرك خلاقيت باشد، عبارتند از:1 - فضاي خلاق: يكي از راههاي مهم ظهور نوآوري به وجود آوردن فضاي محرك خلاقيت است. بدين معني كه مديريت بايد هميشه آماده شنيدن ايده هاي جديد از هركس در سازمان باشد. در واقع سازمان بايد در جستجوي اين گون__ه فكرها باشد و تنها منتظ_ر ارائه انديشه جديد نماند. به كارگيري سيستم مديريت استعداد (TALENT MANAGEMENT SYSTEM = TMS) ابزار موثري در سازمان به شمار مي رود. مديران با ب_ه كارگيري اين ابزار مي توانند مهارتهاي كاركنان مستعد را به طرز صحيحي گسترش دهند. ممكن است شما باافراد مستعد زيادي برخورد كنيد كه در سازماني مشغول بكارند ولي نمي توانند نتايج قابل توجهي توليد كنند. اين به خاطر فقدان سيستم مديريت استعداد مناسب روي مي دهد. سيستم مديريت استعداد چهار عنصر دارد: جذب استعدادها - حفظ

استعدادها - اداره و مديريت استعدادها - كشف كردن استعدادها.2 - دادن وقت براي خلاقيت: موسسات براي اين منظور مي توانند دفتر مخصوصي را به هريك از كاركناني كه شايستگي لازم را دارند اختصاص دهند.3 - برقراري سيستم پيشنهادات: يكي از روشهاي ترغيب خلاقيت برقراري سيستم دريافت پيشنهادات است بدين ترتيب روشي براي ارائه پيشنهادات فراهم مي شود.4 - ايجاد واحد مخصوص خلاقيت: گاهي گروه خاصي از كاركنان براي نوآوري و خلاقيت استخدام مي شوند و در بعضي از سازمانها اين گروه را واحد تحقيق و توسعه مي نامند. اين گونه واحدها وقتشان را صرف يافتن ايده هاي جديد براي ارائه خدمات يا ساختن محصول، فناوري مي كنند و گاهي تحقيق محض انجام مي دهند. اين گونه تحقيقات براي پيشرفت دانش بدون تلاش براي يافتن كاربرد فوري آن صورت مي گيرد. البته بعدها اين انديشه هاي محض مي تواند جنبه كاربردي داشته باشد. ولي امروزه تحقيقات كاربردي بيشتر معمول و مورد توجه است. (رضائيان، 1373، ص 51-29)ويژگيهاي افراد خلاق و نوآورافراد از نظر خلاقيت متفاوت اند. كسي كه زندگي خلاق دارد، احساس توانمندي را در خود پرورش مي دهد، با مهر و محبت ناكاميها را مي پذيرد و نيروهايش را در راه تحقق اهدافي كه دارد بسيج مي كند.ايام گرانبهاي عمر را به بطالت تباه نم_____ي كند، خوب مي داند كه بيكاري و وقت گذراني به فراغت پرداختن بيش از اندازه اسباب تكدر خاطر مي شود.انسان خلاق دلبسته ماديات نيست. اتومبيلهاي گ__ران قيمت و لباسهاي فاخر و خانه هاي مجلل ممكن است خوب باشند، اما اصل نيستند.انسان خلاق سعادت را در القاب و زندگي در

محلات مشهور و خوش آب و هوا جستجو نمي كند.انسان خلاق از سرگرميهاي انفعالي فاصله مي گيرد. از انگاره هاي انفعالي حذر مي كند و علاقه مند و بانشاط در جهت هدفهايش گام بر مي دارد. به قدري محو زندگي است كه فرصتي براي خودخواهي پيدا نمي كند و جان كلام آنكه، مشتاق و هدف گراست. احساس جواني دائم دارد، احساسي كه همه به آن نياز دارند متاسفانه اغلب از آن محروم هستند.اگر چنين است زمان برنامه ريزي است، زمان ايجاد تصوير ذهني سالمي است كه اساس زندگي خلاق است، زمان شروع و شروع هرگز دير نيست. (مالتز، ص 213-212)ويژگي سازمانهاي خلاق و نوآور سازمانها و شركتها بر برهه اي از زمان كه تحت عناوين مختلف از جمله عصر دانش،عصر فراصنعتي، عصر جامعه اطلاعاتي، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقيت و نوآوري مطرح شده است. خود را در جهت مديريت تغييرات شتابان و دگرگونيهاي ژرف جهاني آماده مي سازند. به گونه اي كه خلاقيت و نوآوري به عنوان اصلي اساسي از عوامل مهم بقاي سازمانها و شركتهاي جوان پذيرفته شده است. براساس اين استدلال، كشورهاي پيشرفته بر آموزش خلاقيت تاكيد بسيار كرده ودر اين راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آينده نگر، كه رهيافتهاي بديع و خلاق براي مسائل پيچيده ارائه كنند توجه خاص مبذول داشته اند.سازمانهاي خلاق خصوصيات ويژه اي را دارا هستند. مهمترين ويژگي اين سازمانها انعطاف پذيري آنها در رويارويي با بحرانهايي است كه غالباً ناشي از رقابتهاي اقتصادي است. يكي از دلايل معرفي نظريه اقتضايي مديريت، تاكي_د بر اين موض__وع دارد. سازمانهاي انعطاف پذير با مسائل و تنگناها برخورد منطقي

و محققانه داشته، در صورت نياز به تغيير و تحول، پس از بررسي دقيق و عالمانه، آن را اعمال مي كنند. ساختار خلاق، نم_ايانگر روابط واحدهاي آن و نش___ان دهنده مي__زان انع_طاف پذيري آن است. سازمانهايي كه داراي ساختار غيرقابل انعطاف باشند، براي ايجاد همكاري و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگي م____ي شوند.نگرش جديد ديگري تحت عنوان نگرش مديريت بر مبناي انتظارات(MANAGEMENT BASE EXPECTED = MBE) مطرح شده كه سعي در توسعه انتظارات والاي انساني دارد. اين نگرش برتر و والاتر از ساير نگرشهاست، زيرا به جاي تاكيد بر عناصر عقلايي و عيني مديريت، بر عنصر انساني تكيه مي كند، چون با اين نگرش مدير تشويق مي شود تا امر هدايت و رهبري را براساس انتظارات انجام دهد. كليه طرحهاي سازنده، اقدامات و عمليات از انتظارات سرچشمه مي گيرند. (جئون باتن، 1981)نتيجه گيريايده هاي جديد، ب_اانديشيدن به دست م__ي آيد. كه در آن ذهن به طور عميق با يك مسئله درگير مي شود و به تجسم آن مي پردازد و با حذف و يا تركيب واقعيتهاي موجود، به روشن شدن فكر جديد كمك مي كند. بينشي كه ب____دين ترتيب حاصل مي شود، قوه تصور را در يافتن فكرهاي جديد تغذيه مي كند. منشاء فك___ر جديد، قوه تصور و تخيل است نه قدرت منطقي بش_ر. سرنخهاي مختلف_ي كه به دست مي آيد، مورد ارزيابي قرار گرفته و به هم ربط داده مي شود تا بهترين فكر به دست آيد.افكار بشري با يكديگر ارتباط دارند و بافت به هم پيوسته اي را تشكيل مي دهند به همين دليل قدرت تداعي در ايجاد و ظهور يك فكر

جديد بسيار كارساز و موثر است.به طور كلي، وجود محيط خلاق از مهمترين عوامل رشد خلاقيت است. در محيط نامطلوب براي پرورش خلاقيت از انديشه هاي جديد و نو بيشتر انتقاد مي شود و تمايلات دگرگوني و تغيير با مقاومت و ممانعت تقابل مي كنند.يكي از روشهاي مهم متبلوركردن خلاقيت به وجودآوردن فضاي محرك، مستعد و به طور كلي خلاق است، بدين گونه كه مسئولان س_____ازمان بايد به ط__ور مستمر آمادگي شنيدن انديشه هاي بديع و ن__وين را داشته باشند و نظرات جديد و ارائه راههاي تازه را تقويت كنند. متاسفانه بسياري از م___ديران نمي توانند چنين جوي را در سازمان خود بپذيرند. آنها نمي توانند فرآيند مستمر تغيير، كه لازمه خلاقيت هست، به صورت دائم تحمل كنند.باتوجه به اينكه تاكيد اصلي در اين مقاله بر مولفه خلاقيت و نوآوري بوده است. در اين راستا تلاش شده تا ضمن بيان خلاصه اي از اهميت مسئله خلاقيت و نوآوري در توسعه، رشد و بقاي سازمانها، مباحث مورد نظر مورد بررسي قرار گيرد.منابع و ماخذ1 - شهرآراي، مهرناز - مدني پور، رضا مقاله: سازمان خلاق و نوآورمجله دانش مديريت، شماره 33 و 34، تابستان 1375.2 - فرنوديان، فرج الله، مقاله: محتواي درسي و پژوهش خلاقيت دانش آموزان، مجله رشد تكنولوژي آموزشي، شماره هاي 5، 6 و7 ، سال ششم، سالهاي 69 و 1370.3 - خداداد حسيني، سيد حميد، مقاله: نوآوري در سازمانها: مفهوم، انواع و فرايندها» مجله علمي پژوهشي اقتصاد و مديريت، شماره 42، پاييز 1378.4 - رابينز، استيفن، مباني رفتار سازماني، ترجمه دكتر قاسم كبيري، مركز انتشارات علمي دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ اول، سال 1369، تهران.5

- الواني، سيدمهدي، مديريت عمومي انتشارات ني، سال 1372، تهران. 6 - آقايي فيشاني، تيمور، خلاقيت و نوآوري در انسانها و سازمانها انتشارات ترمه، چاپ اول، سال 1377.7 - رضائيان، علي، اصول مديريت»، انتشارات سمت، سال 1373.8 - مالتز، ماكسول، روانشناسي خلاقيت، ترجمه مهدي قراچه داغي. 9 - DOUGLAS, NORTH. STRUCTURE AND ECONOMIC HISTORY NORTON AND COMPANY, 1984.10 - DAVIS, W. 1991, THE INNOVATORS, IN J. HENRY AND D. WALKER (EDS) MANAGING INNOVATION, SAGE PUBLICATIONS, LONDON, PP. 142-149.11 - DALKY, N. THE DEPHIMEHTED: AN EXPERMENTAL STUDY OF GROUP OPINION. SENTAMONICA, CA. RAND CORPORATION.12 - HOLT, K., 1993, PRODUCT. INNOVATION MANAGEMENT, THE UNIVERSITY PRESS, LONDON.13- JOE, BATTENS, POSSIBILITIES AND EXPECTATION. PUBLISHED IN 1981 BY THE ADDISIONWESLEY, P. COMPANY.14 - KATZ, D. AND KAHN L. 1978, THE SOCIAL PSYCHOLOGY OF ORGANIZATIONS, WILEY, NEW YORK.15 - KNIGHT, K.E. 1967. A DEIVE MODEL OF THE INTRA - FIRM INNOVATION PROCESS, THE JOURNAL OF BUSINESS, 40, PP: 478-496.16 -LARSON,T.J.1993, MIDDLE MANAGERS, CONTRIBUTION TO IMPLEMENTED INFORMATION TECHNOLOGY INNOVATION, JOURNAL OF MANAGEMENT INFORMATION SYSTEM, 10, PP.155-176.17 - MOHR, L.B.1969, DETERMINATES OF INNOVATION IN ORGANIZATIONS, THE AMERICAN POLITICAL SCIENCE REVIEW, 63, PP.111-126.18 - ROSENFELD, R.AND SERVO, J.C.1990, FACILITATING INNOVATION IN LARGE ORGANIZATIONS, IN M.A. WEST AND J.L.FARR (EDS) INNOVATION AND CREATIVITY AT WORK: PSYCHOLOGICAL AND ORGANIZATION STRATEGIES, JOHN WILEY SONS, WEST SUSSEN, PP. 251-264.19 - RICHARD L. DAPT ORGANIZATION THEORY, WEST PUBLISHING COMPANY, 1992.

انواع نوآوري از ديدگاه سازمان

مولف: سايت مهندسي ساخت و توليد

مقدمه:صاحبنظران علم مديريت نوآوري را به طرق گوناگون تقسيم مي كنند. يكي از شيوه ها اين است كه انواع نوآوري را از ديدگاه

سازمان و باتوجه به منابع مالي موردنياز، مهارتهاي موردنياز،سطح ريسك ، سرعت نوآوري براي ورود به بازار و... بررسي كنيم . زيرا اين ديدگاه كاربردي و عملي است . بنابراين باتوجه به شاخصهايي كه برخي ازآنها ذكر شد، به توضيح انواع نوآوري مي پردازيم : 1 - نوآوري بنيادياين نوآوري منجر به خلق بازارهاي جديد مي شود. جايگزيني لوله هاي خلاء با ترانزيستور، يك مورد از اين نوع است . ويژگي نوآوريهاي بنيادي ،توسعه انواع مواد جديد سراميك ، فيبرهاي مصنوعي ، كريستال است . پذيرش كند محصول جديد ازطرف مصرف كنندگان ، هزينه بالا و مخاطره آميزبودن اين قبيل نوآوريها ازجمله ويژگيهاي آن است . نوآوريهايي از اين قبيل براي شركت بوجودآورنده آن ، حق ثبت به وجود مي آورد و به شركت يك برتري تكنولوژيكي نسبت به رقبا مي دهد. و در درازمدت منجر به حاكميت آنها در بازار مي شود. براي به دست آوردن چنين موقعيتي در بازار شركت بايدسرمايه گذاري سنگين و مستمر بر روي مهارتهاي كاركنان و تجهيزات انجام دهد. 2 - نوآوري مبتني بر توسعه عملكرد محصولوقتي نوآوري در محصولي به وجود مي آيد، شركتها تلاش مي كنند كه كاربرد اين محصول جديد را افزايش دهند. ويژگيهايي مانند قدرت ، دوام وانعطاف پذيري در توسعه كاربرد محصول موثر است . يك نمونه از انواع توسعه كاربرد و عملكرد محصول ، باتريهاي ليتومي بزرگ كداك است . ليتوم به نسبت باتريهاي قليايي داراي مزيت قدرت و وزن است ، اما مشكل اندازه دارد كه شركتها نتوانسته بودند اين مشكل را برطرف سازند و مهندسان شركت كداك توانستند به اين محدوديت

نائل شوند. به طوركلي نوآوريهاي بنيادي ، زمينه اصلي براي توسعه كاربرد محصول را فراهم مي سازد و هركدام از اين كاربردهاي جديد با منحني S شكل حركت مي كنند. توسعه كاربردهاي محصول به لحاظ مالي كمتر هزينه بر است و هزينه تحقيق و توسعه شركتهايي كه بر روي اين قبيل نوآوريها كار مي كنند، بسيار بيشتر از شركتهايي است كه تحقيقات بنيادي انجام مي دهند. اين نوآوري نياز به ديدگاه ساختاريافته اي براي تعريف و حل مشكل و مهارتهاي مرتبط با مهندسي ، بخصوص شيمي و مهندسي مكانيك دارد و به دليل محيط رقابتي بايد كار تحقيق به سرعت به نتيجه برسد. بنابراين بايد رابطه متقابل بين كاركنان بخشهاي توليد و تحقيق و توسعه وجود داشته باشد. 3 - نوآوري مبتني بر ساختار فناوريتجديد ساختار فناوري مستلزم واردكردن مواد يا تجهيزاتي از ديگر حوزه هاي صنعت براي توليد هر محصول جديد است كه اساسا با توسعه كاربردمحصول يا فرمول بندي جديد فرق دارد. زيرا با تركيب چندتكنولوژي ، محصولي كاملا متفاوت ارائه مي شود. از قديمي ترين نمونه هاي تجديدساختارفناوري و توليد كه محصولي كاملا جديد است ، مي توان به طراحي و توليد تانكهاي جنگي اشاره كرد. اين تكنولوژي از تركيب موتورهاي ديزلي كاميونهاي بزرگ ، تراكتورهاي كشاورزي و تفنگهاي ته پرسبك به دست آمد كه محصولي به نام زره پوش جنگي را به وجود آورد. نمونه اي از نوآوريهاي جديد كه همراه با تجديدساختار فناوري بوده ، توليد تلويزيونهاي بسيار كوچك مينياتوري قابل حمل توسط شركت سوني است . تركيب كردن موضوع عمده اين نوآوريها است . براي مثال شركت ياماهاي ژاپن

از تكنولوژي سراميك براي توليد راكت تنيس استفاده كرد اين راكتها بر راكتهاي فيبري رجحان داشت و نشان داد كه چگونه تكنولوژي مواد براي هر كاربرد خاص مي تواند به ايده اي كاملا جديد تبديل گردد. در اين نوع نوآوري نيز بايد بين كاركنان توليد، مهندسي و تحقيق و توسعه ارتباط نزديكي باشد. 4 - نوآوري در زمينه نام محصول و شهرت آن برچسب كالانوآوري در برچسب كالا، ايجاد تمايل به خريد يك محصول خاص را دربرمي گيرد. تحقيقات نشان مي دهد كه حدود24 درصد  از فروش محصول صرف تبليغ آن مي گردد. مطالعه بر روي نوشابه ها مثال خوبي از اين موضوع است كه تاچه اندازه برچسب محصول بر روي فروش آن تاثير دارد. تحقيقات نشان داده كه مصرف كننده با چشيدن نوشابه چشم بسته نمي تواند نوع نوشابه پپسي يا كوكاكولا را تشخيص دهد زماني كه محصول با مارك ارائه شود،ترجيحات مصرف كننده مشخص خواهد شد. نوآوري در برچسب ، نوعي سرمايه گذاري است كه يك شركت براي حفظ مشتري انجام مي دهد وشركتهايي مانند كوكاكولا از قدرت خود درمورد نام كالايشان براي معرفي كالاهاي ديگر مانند كوكاكولا با طعم گيلاس و يا كوكاي مخصوص رژيم استفاده مي كنند. برخي از كالا در بازار برچسب و نام غالب داشتند اما به تدريج به علت عدم تداوم تبليغ بر روي آن از ذهن مصرف كنندگان پاك شدند. هرشركت براي موفقيت در اين امر لازم است كه درمورد چگونگي تاثير عوامل فرهنگي بر پيام موردنظر، ارزش كانالهاي تبليغي مطالعه و بررسي كند و به اين منظور افرادي با تخصصهاي بالا در زمينه بازاريابي و تبليغات

موردنياز است و نيز مستلزم مهارتهايي در زمينه برنامه ريزي براي به حداكثررساندن پتانسيل برگشت سرمايه و نيز تماس تنگاتنگ با مشتري لازم دارد. 5 - نوآوري در فرايندبيشتر سرمايه گذاريهاي جديد صرف جايگزيني تجهيزات مي شود. نرخ رشد اين سرمايه گذاريها نشان مي دهد كه صنعت به طور مستمر درپي توسعه ظرفيت توليدي خود است . نوآوري در فرايند توليد باعث مي شود كه شركت ، مزيتهايي بر رقبا به دست آورد كه عبارتند از: 1 - افزايش سرعت فرايندتوليد و 2 - افزايش قابليت انعطاف توليد از يك محصول به محصول ديگر.نوآوري در طراحي با استفاده از كامپيوتر و سيستم هاي قابل انعطاف توليد 14FMS در بسياري از بازارها موثر است و نيز بر روي انواع ديگرنوآوري بخصوص توسعه كاربرد محصول و تجديد سازمان تكنولوژي تاثير دارد. اين مزيت رقابتي را 15TBC يا مزيت رقابتي مبتني بر زمان مي گويند.شركت تويوتا با استفاده از سيستم توليد قابل انعطاف توانست عرضه ماشين جديد را در عرض سه سال انجام دهد شركت دترويت كه سيستم FMS ندارد در عرض پنج سال موفق به عرضه ماشين جديد مي شود. نوآوري در فرايند باعث مي شود كه عرضه يكنواخت توليد با كيفيت بالا و ياقيمت پايين امكان پذير گردد. نوآوري فرايند نياز به سرمايه گذاري اساسي و اغلب بلندمدت دارد و اداره موثر نوآوري فرايند نياز به مهارتهاي مهندسي ،مديريت توليد و مهارتهاي خريد دارد. 6 - نوآوري در طراحيبسياري از شركتها نوآوري ازطريق طراحي را ناديده مي گيرند. يكي از مسائل مهم در طراحي ، قابليت انعطاف است بدين معني كه كالا باتوجه به شرايط بازار

و تغيير علائق مصرف كنندگان قابليت تعديل داشته باشند، يكي از مثالهاي كلاسيك در اين زمينه ، اختراع خوراك پزي در اوايل قرن بيستم بود كه با تغييرات متعددي منجمله در سوخت ، مواد به كار رفته و رنگ توانسته هنوز بعداز هشتاد سال در بازار باقي بماند. معيار ديگر در طراحي ،احساس راحتي و اطمينان مصرف كننده است . براي مثال جاروبرقي الكترولوكس به سرعت توانست به دليل راحتي مصرف كننده ، در مقابل جاروبرقي هوور قرارگيرد. از مثالهاي ديگر نوآوري در زمينه طراحي ، ارائه صندليهاي اداري |ERGON2است كه به مصرف كننده امكان تغيير زاويه ، بلندي وكوتاهي و تغيير شكل پشتي هاي صندلي را مي دهد. نوآوري در طراحي نياز به تماس نزديك با بازار مصرف دارد. 7 - نوآوري در زمينه تجديد فرمول سازيتجديد فرمول سازي مشابه تغيير در ساختار محصول بدون تغيير در اجزاء آن است . تغيير ويژگيهاي فيزيكي يك محصول ، جزء اين دسته بندي قرارمي گيرد. نوآوري در زمينه تجديد فرمول سازي ، شامل تركيب مجدد اجزاء فعلي براي ارائه محصول جديد است اما اين كار با تجديد ساخت تكنولوژي فرق دارد و تركيب جديدي از مواد موجود به دست مي آيد، براي مثال اضافه يا كم كردن اسانس هاي خاصي براي نوشابه و يا انواع اسپري هاي خوش بوكننده . شركتي كه در كار تجديد فرمول سازي است بايد ارتباط نزديكي بين بازار و كاركنان توليد به وجود آورد و مهارت تعيين نيازهاي مشتري وتوانايي تبديل آنها به يك محصول را داشته باشد. 8 - نوآوري در ارائه خدماتتحقيقات انجام شده نشان مي دهد كه هزينه

جلب يك مشتري هفت برابر هزينه حفظ آن است . بنابراين نوآوري در خدمات يكي از مسائل مهم دررقابت محسوب مي شود. نوآوري در ارائه خدمات مستلزم توسعه تخصص كاركنان در معرفي و ارائه فني و مناسب محصول است . براي مثال شركت دارويي مرك نمايندگان فروش خود را با بالاترين سطح تكنيكي آموزش مي دهد تا بتواند به مناسب ترين شكل محصولات شركت را معرفي كند.نوآوري در ارائه خدمات با سطح نسبتا پايين سرمايه گذاري صورت مي گيرد و برگشت سرمايه آن سريع است . البته اين نوآوري در كوتاه مدت مزيت رقابتي را فراهم مي كند. 9 - نوآوري در بسته بنديتغيير بسته بندي عموما باعث تغيير ميزان خريد كالا و يا ميزان استفاده از آن در يك دوره زماني و بازشدن بازارهاي جديد بر روي آن كالا مي شود.بسته بندي بهتر، نوع كيفيت انباركردن كالا را بهبود مي بخشد و به سلامت محصول و سهولت حمل آن كمك مي كند كه به نوعي در ميزان پذيرش مصرف كننده تاثير دارد. هزينه نوآوري در بسته بندي در مقايسه با هزينه تحقيقات نوآوريهاي ديگر كمتر است اما مزيت رقابتي بلندمدتي براي شركت ايجاد نمي كند.منبع: سايت مهندسي ساخت و توليد-smeir.ir

نوآوري ناپيوسته رويكرد سازمانهاي پيشرو

محمد رضا درويش پور چكيده:

نسل چهارم RD، نوآوري را به شكل ناپيوسته مورد بررسي قرار مي دهد؛ مسئله اي كه براي همراهي با تحولات سريع بازار امروز جهان، لازم و ضروري است. امروزه سازمانهاي پيشرو سازمانهايي هستند كه از محيط اطراف، نيازهاي پنهان مشتريان را شناسايي كنند. اين مسئله خود مستلزم يادگيري سريع است. براي عملي كردن اين مهم، سازمان بايد توجه ويژه اي به ساختار

داخلي خود داشته باشد؛ چرا كه يك ساختار رقابتي منعطف مي تواند قابليت سازمان را در برخورد با مسائل بالقوه محيطي كه حامل منافعي براي سازمان است، افزايش دهد. بطور طبيعي، پس از تحقيقات بازار و شناسايي و يادگيري سريع از محيط، با بهره گيري از دانش ضمني (پنهان) سازمان، طرحي نو روانه بازار مي شودكه مطابق ميل بيان نشده مشتريان است و به دنبال آن سازمان بايد سكوهاي توليد خود را براي ارائه خدمات و توزيع مناسب به مشتريان تقويت كند. چارچوب نوآوري ناپيوسته (DISCONTINUOUS INNOVATION) مي تواند اين فرايند پويا را در بر بگيرد و به آن تداوم بخشد. مقدمهتوسعه بازار، به همراه دسترسي به اطلاعات و گزينه هاي گوناگون، موجب شده است كه مصرف كنندگان روز به روز كنترل بيشتري روي بازار داشته باشند. نتيجه اين امر آن است كه متصديان امور بازار، نه تنها بايد شنوندگان خوبي باشند و از اخبار تحولات آگاهي داشته قدرت پاسخگويي سريع نسبت به آنچه مي شنوند داشته باشند، بلكه بايد بتوانند تحولات فناوري و بازار را پيش بيني كنند. امروزه در اكثر كشورها، مديريت RD و نوآوري، بر پيشرفت و توسعه تصاعدي كالاها و بهبود آرايش فناورانه در چارچوب بازار موجود، متمركز شده است و مديران از روش مرحله و گذر در توسعه كالاها استفاده مي كنند. اين در حالي است كه نيازهاي روزافزون مصرف كنندگان و نيز فرصتهاي بسياري كه نوآوري ناپيوسته در بازار ايجاد مي كند، در نسل سوم RD مورد توجه قرار نمي گيرد. بنابراين لازم است نگاهي تازه به مقوله نوآوري داشته باشيم. اين نگرش جديد، نسل چهارم RD نام دارد و بازتاب تحقيقاتي است

كه تقريبا از ده سال پيش، همزمان با آغاز نسل سوم RD روي مفاهيم جديد و مهم نوآوري، انجام شده است.تاريخچهبا پايان يافتن جنگ داخلي آمريكا در سال 1856 و پيروزي شمال بر جنوب توسعه صنعتگرايي به اوج خود رسيد. حتي پس از جنگ هم كاملاً مشهود بود كه قابليتهاي برتر صنعتي در ايالات شمالي، عامل اصلي تضادهاي فرهنگي و اجتماعي ميان آنها و ايالات جنوبي بوده است. پس از گذشت مدت زمان كوتاهي، شركت بزرگ فرآورده هاي شيميايي آلمان BASF، نخستين لابراتوار صنعتي در زمينه RD را بنا نهاد تا فناوري نويي را در صنعت رنگرزي پايه گذاري كند. سپس در سال 1876 توماس اديسون يك لابراتوار پژوهشي را در پارك منلو در ايالت نيوجرسي تاسيس كرد كه بعدها به عنوان نخستين الگوي تحقيق و توسعه مشاركتي در دوره صنعتي، مورد توجه همگان قرار گرفت. نوآوريها و ابتكارهاي اين آزمايشگاهها و ساير آزمايشگاههاي دولتي و دانشگاهي در سالهاي نخستين سده بيستم، موجب گرايش نظام اقتصادي دولتهاي غربي از اقتصاد كشاورزي محور به اقتصاد صنعتي محور شد. يكي از معروفترين آزمايشگاههاي نسل اول RD كه مديريت آن را دوپونت بر عهده داشت، محلي بود كه در آن شيمي دان بزرگ، والاس كاروترز، براي نخستين بار در سال 1939، موفق به ساخت نايلون شد. پس از اين دستاورد جديد، طي 50 سال، شركت توليد كننده نايلون از سودي مع__ادل 20 تا 25 ميليارد دلار بهره مند شد. (1)در جنگ جهاني دوم، كاربرد RD به اوج خود رسيد و توسعه فناوريهاي مكانيكي و الكترونيك در زمينه هاي هوانوردي اسلحه سازي و رادار، فناوريهاي شيميايي در عرصه هاي رنگرزي، سوخت و

توليد لاستيك مصنوعي به عنوان عوامل موثر در پيروزي يا شكست طرفين، نقش خود را ايفا كرد، كه در نهايت امكانات پيشرفته تر متفقين در توليد، منجر به پيروزي آنها شد. مهمترين و اصلي ترين نمونه طرحهاي RD كه در زمان جنگ اجرا شد، ساخت بمب اتم بود كه براي توليد آن، هزاران پژوهشگر و متخصص در آزمايشگاههاي سرّي متعدد در سراسر آمريكا، موضوعات علمي و فني گوناگون را تحت بررسي و پژوهش قرار دادند. پس از جنگ، روساي مؤسسات RD در يافتند كه آزمايشگاههاي آنها بايد بيشتر روي طرحهاي تجاري تمركز داشته باشند، ليكن اين مديران روشهاي مديريت پروژه را كه در زمان جنگ طراحي شده بود، به كار گرفتند و آنها را توسعه دادند. اين روشها امروزه نسل دوم RD خوانده مي شود. با گسترش فناوري، تعداد شركتهاي فعال در زمينه RD گسترش پيدا كرد و به دنبال آن هزينه سرمايه گذاري روي RD نيز افزايش يافت. در نتيجه ريسك سرمايه گذاري روي RD، بخش عمده پيش بيني هزينه هاي شركت را تشكيل داد. تداوم موفقيت تا اندازه فراواني به ميزان نتايج حاصل از آزمايشها بستگي داشت. بنابراين نسل سوم RD عبارت است از مديريت فناوري در چارچوب ريسك هاي سرمايه گذاري، برنامه ريزي استراتژيك و سير تحول فناوري. شيوه نوآوري سنتي كه در نسل سوم مورد توجه قرار گرفت به دو طريق صورت پذيرفت: يكي بازاريابي كه نيازهاي مشتريان را به وسيله نظر سنجي مشخص مي كند و ديگري RD كه فناوري لازم را تدارك مي بيند. در فرايند نسل سوم، تنها نيازهايي كه بروشني قابل توضيح هستند، مورد توجه قرار مي گيرند. چنين نيازهايي كه به آنها نيازهاي آشكار

گفته مي شود فقط بخش آشكار نيازها را دربرمي گيرد. بنابراين نوآوري بر مبناي نيازهاي آشكار تنها زماني مي تواند موثر واقع شود كه به صورت پيوسته در حال انجام باشد و در متن فناوري تصاعدي و بازار كنوني جامعه صورت گيرد و از طريق گسترش توليد و با همان روش عرفي مرحله به مرحله انجام شود. اما يكي از الزامات وفادارسازي مشتريان، شناسايي و ارضاي نيازهاي پنهان آنان است. نوآوري پيوسته تنها قادر به كشف نيازهاي آشكار مشتريان است، در حالي كه مي توان با تعريف فرايندي خارج از چارچوب نوآوري پيوسته، نيازهاي پنهان بازار را نيز شناسايي كرد. دستيابي به اطلاعات دقيق بازار مي تواند با همكاري فروشندگان، خريداران و كانال هاي توزيع ميسر شود؛ كه خود جزئي از فرايند نوآوري ناپيوسته به شمار مي رود. اين عمل به خودي خود، طي فرايند پژوهش صورت مي گيرد و در نتيجه زماني كه يك نوآوري به مرحله بهره برداري مي رسد، مطلوبيت آن از پيش براي همگان ثابت شده است و ديگر نيازي به گمانه زني نيست. با اين روش، نيازهاي پنهان نيز آشكار مي شوند و نوآوري ناپيوسته را ممكن مي سازند، چرا كه افراد گوناگون از جوامع و سازمانهاي مختلف به طور مشترك در فرايند كسب اطلاعات براي شناخت امكانات و كارهاي ضروري مربوط به خود، همكاري داشته اند. بدين ترتيب نسل چهارم RD توانست جوابگوي اين نياز ويژه بازار باشد.مقايسه خلاقيت با نوآوريدر مقايسه خلاقيت با نوآوري مي توان گفت كه خلاقيت، خلق ايده نو و دستيابي به آگاهي در مورد يك موضوع، به همراه درك مفهومي است كه از آن حاصل مي شود. اما نوآوري فرايند تبديل آن مفهوم به مقوله اي است كه

از نظر تجاري مفيد و سودمند است. از سوي ديگر، خلاقيت مي تواند به طور تصادفي و غير قابل پيش بيني صورت گيرد، اما نوآوري قابل كنترل است و به عنوان يك فرايند تجاري، كنترل آن الزامي است. بسادگي مي توان گفت نوآوري همان كالاي مرسوم و باب روز جامعه است. (دراكر، 1985)تفاوت ميان نوآوري پيوسته و نوآوري ناپيوستهبه طور كلي تفاوت ميان نوآوري پيوسته و نوآوري ناپيوسته را مي توان به صورتي كه در (جدول 1) آمده است، عنوان كرد.نوآوري پيوستهدامنه نوآوري پيوسته را مي توان به شكل دايره اي بسته تصور كرد كه حاوي دانش كنوني توليدكنندگان و مصرف كنندگان در بازار و يا در زمينه اي ويژه باشد. نوآوري پيوسته در چارچوب دنياي شناخته شده صورت مي گيرد. كاربرد نوآوري پيوسته زماني است كه بتوان نيازهاي آينده مصرف كنندگان را با استفاده از ساختار صنعتي و رقابتي موجود تأمين كرد. (شكل 1)اما نوآوري پيوسته به تنهايي كافي نيست. بررسي سوابق شركتهاي موفق سي سال گذشته كه درگير رقابتهاي شديد مبتني بر فناوري بوده اند، نشان مي دهد كه در هر دوره از تاريخ صنعت، زمينه اي براي تلاش در جهت ايجاد يك خط جديد توليد به وجود آمده است، ولي بلافاصله پس از اين موفقيت، شركتها سعي كرده اند تا موقعيت ممتاز خود را تثبيت كنند (يعني حالت ايستاي پس از يك تحول). بنابراين ممكن است روشهايي را كه براي نوآوري پيوسته فرا گرفته ايم براي نو آوري ناپيوسته نه تنها نامناسب، بلكه مضر باشند.نوآوري ناپيوستهنوآوري ناپيوسته، شرايط جديدي را ايجاب مي كند كه از دانش جديد و كاملا متفاوت در مورد كالاها و خدمات سرچشمه مي گيرد و در نتيجه به روشهاي اجراي كاملا متفاوتي نيز

نيازمند است. پس گلوگاه عمده اي كه براي موفقيت در نوآوري ناپيوسته وجود دارد، دانش جديد است و اين دانش كسب نمي شود مگر آنكه خارج از محدوده بازار موجود را در نظر بگيريم. پس دامنه نوآوري ناپيوسته بر خلاف نوآوري پيوسته، بخشهاي خارجي دايره را تشكيل مي دهد. نوآوري ناپيوسته خارج از محدوده بازار كنوني رخ مي دهد. زماني كه موفقيتهاي پي در پي صورت مي گيرد و وضعيت بازار پيوسته تغيير كند، قابليتهاي جديدي ايجاد مي شود. نوآوري نا پيوسته به حوزه هاي علمي گوناگون منتهي مي شود كه از تواناييها و قابليتهاي جديد پشتيباني مي كند (شكل2).چرا نوآوري ناپيوسته؟بر خلاف نوآوري پيوسته كه بر نيازهاي موجود متمركز است، نوآوري ناپيوسته از پرسشهايي ناشي مي شود كه به نيازهاي آتي مصرف كنندگان مربوط مي شود. اين نيازها بندرت تاكنون بيان شده اند و در حقيقت بيان آنها دشوار است و تنها راه شناسايي آنها، مشاركت خود مصرف كنندگان در فرايند نوآوري است. به عبارت ديگر، نيازهاي آتي مصرف كنندگان زماني شناسايي مي شوند كه پژوهشگران و مصرف كنندگان با يكديگر همكاري كنند و فناوري زماني موثر است كه اين نيازهاي پنهان آشكار شوند. ليكن به طور كلي تفاوت نسل چهارم RD (نوآوري ناپيوسته) با نسل سوم RD (نوآوري پيوسته) در اين مهم خلاصه مي شود: روشهاي نسل سوم RD، لازم هستند، اما كافي نيستند.اگر احتياجات مصرف كنندگان را به كوه يخي تشبيه كنيم، نيازهاي آشكار، راس اين كوه هستندكه خارج از آب قرار دارند و قابل رويت است. كه در فرايند نسل سوم RD تنها نيازهايي كه به روشني قابل توضيح هستند، مورد توجه قرار مي گيرند. اما

آن بخش كه زير آب قرار دارد بخش عمده نيازها را تشكيل مي دهد كه نيازهاي نهفته نام دارد.شناخت نيازهاي نهفته و رفع آنها در چارچوب نسل سوم RD امكان پذير نيست.چارچوب نوآوري ناپيوستهچارچوب نوآوري ناپيوسته را مي توان شامل: ساختار رقابتي و قابليت سازماني طرح غالب و سكوهاي توليد، خدمات و توزيع دانست كه در ادامه مطلب توضيح نقش هر كدام در اين چارچوب آورده شده است:الف) ساختار رقابتي و قابليت سازمانياولين گام در ايجاد چارچوب نوآوري ناپيوسته، داشتن ساختاري رقابتي و قابليتهاي سازماني است. مديريت موثر بر نوآوري مستلزم فرايندي مركزي و نو در سازمان است كه به طور كلي بتواند بستري را كه نوآوري قرار است در متن آن صورت گيرد، تعريف كند. اين فرايند از دو عنصر تشكيل مي شود كه يكي از آنها به تحولات خارجي بازار مي پردازد و ديگري واكنش سازمان را در مقابل فشار ناشي از آن تحولات، معين مي كند. اين دو عنصر حياتي ساختار رقابتي و قابليت سازماني ناميده مي شوند. ساختار رقابتي، تصوير كلي يك شركت را در متن بازار محل رقابت آن مشخص كرده، مصرف كنندگان و نيازهاي آنها، تاريخچه شركت، توليدات و خدمات سازمان و هدف هاي آن را تعريف مي كند و درمجموع ساختار رقابتي خارج از متن سازمان را نشان مي دهد. ساختار رقابتي، علاوه بر تعيين بسته سرمايه گذاري يك شركت، چگونگي گسترش و به كارگيري قابليتهاي دروني آن شركت را نيز در جهت حفظ رقابت پايدار مشخص مي كند. گسترش ساختار و قابليتها به همراه توسعه راهبرد و گسترش خدمات/توليد به عنوان فرايندهاي اصلي مديريت در هم مي آميزد تا هدف

راهبردي و روشهاي نيل به آن را مشخص سازد. توسعه راهبرد و گسترش توليد براي هدايت سازمان در بازاري كه روز به روز پيچيده تر مي شود، كافي نيست. بنابراين به فرايندي مركزي و جديد براي رشد ساختار و قابليتها نياز داريم كه بتواند بستر داخلي و خارجي را براي مديريت و نوآوري به بهترين وجه ايجاد كند.در بازار رقابتي امروز، تفاوت در قابليتهاست كه پيشگامان را از دنباله روها متمايز مي سازد؛ چرا كه امروزه قابليت زير بناي انجام كارها به شمار مي رود و در كنار فرايندهاي توسعه، سازمانها را قادر مي سازد كه نه تنها كارهايي را كه از عهده آنها خارج بوده است به انجام برسانند، بلكه بتوانند فعاليتهايي را كه نمي دانستند چگونه انجام دهند نيز بخوبي اجرا كنند. با توسعه ساختار و قابليتها نه تنها مي توان از طريق بهبود سرعت، كيفيت و يا هزينه توليد، به نوآوري ناپيوسته دست يافت، بلكه مي توان با ايجاد طرحهاي غالب جديد نوآوري ناپيوسته را نيز عملي كرد. از جمله عوامل مهمي كه مي تواند ساختار رقابتي و قابليت سازماني را در بنگاههاي اقتصادي و توليدي تقويت كند، يادگيري سازماني است كه مي تواند نقش بسزايي را در ايجاد بستر مناسب براي نوآوري ناپيوسته ايجاد كند.ب) طرح غالبدومين مورد از اصول چارچوب نوآوري ناپيوسته ايجاد طرح غالب است. طرح غالب تلفيقي درست از ويژگيها و فوايد كالاست كه در سطح بسيار گسترده اي مورد پذيرش عموم واقع شده است؛ تا بدانجا كه در بازار، از آن به عنوان استانداردي فراگير در رابطه با مسائل گوناگون استفاده مي شود. حركت از يك طرح غالب به طرح

ديگر طي مراحلي انجام مي شود كه مي توان آن را پيش بيني كرد. بدين صورت كه ابتدا يك دوره بي ثباتي بر بازار حاكم مي شود كه سپس شركتهاي رقيب سعي دارند با ارائه كالاها و خدمات خود، سهم بيشتري از بازار را به خود اختصاص دهند. اين كالاها و خدمات، برداشت هر يك از شركتها را نسبت به سه ويژگي مهم منعكس مي كنند كه شامل: .1 چگونگي ديدگاه مصرف كنندگان نسبت به كالاها يا خدمات؛.2 چگونگي عملكرد آن كالا يا خدمت؛.3 قيمت.در صنعت هتلداري، طرح غالب مرسومي براي اتاقهاي هتل وجود دارد. بدين ترتيب كه اتاقها به صورت رديفي قرار مي گيرند و اسباب و لوازم ضروري يكساني در تمام آنها چيده مي شود و در مجاورت هر اتاق يك سرويس حمام و دستشويي مشابه قرار دارد. بدين منظور اگر وسيله اي از نظر شكل ظاهري مطابق انتظارات نباشد، در اين مورد نيز نظر اكثريت مشابه است. به عنوان مثال در زمينه شكست خودرو پرويا (محصول تويوتا) يكي از مهندسان مي گويد: اين ماشين براي مصرف كنندگان آمريكايي مناسب نبود چرا كه آنها تركيب ديگري را از يك وانت كوچك در ذهن خود داشتند. پس از آنكه طرح غالب در هنجارها و انتظارات مصرف كننده جاي گرفت، كساني كه در جستجوي نوآوري هستند، برسر يك دوراهي قرار مي گيرند. چرا كه هر وسيله جديدي كه بايد كاري مشابه با وسائل سابق را انجام دهد، يا بايد از همان استانداردهاي طرح غالب پيروي كند و يا با آنها مبارزه كرده، استانداردهاي جديدي را جايگزين آنها كند. پس هر شركتي كه قصد نوآوري داشته باشد، يا در

چارچوب طرح غالب موجود پيروي مي كند كه همان نوآوري پيوسته خوانده مي شود و يا با روشي ويژه پا را فرا تر از محدوديتهاي مرتبط با طرح غالب موجود مي گذارد و طرح جديدي را تعريف مي كند كه همان نوآوري ناپيوسته ناميده مي شود. يكي از حياتي ترين عملكردهاي مديريت، تشخيص طرحهاي غالب است كه به تازگي وارد بازار مي شوند.شكست در هماهنگي با شرايط جديد ناشي از تغيير طرح غالب در بازار، ممكن است باعث نابودي شركتها شود. چرا كه معمولا سالها طول مي كشد كه بتوان قابليت رقابت با آن طرح جديد را آموخت و به كار بست. اگرچه برخي با رويكرد دنباله روي سريع تغييرات، موافق هستند اما واقعيت اين است كه هنگام رويارويي باتغييرات طرح غالب، اين رويكرد بندرت مفيد واقع مي شود، چرا كه فرايند يادگيري و كسب قابليتها، فرايندي است كه به گذشت زمان نياز دارد.موفقيت در طرحهاي غالب جديد، در درجه اول مستلزم كشف دانش ضمني و جديد، سپس تبديل آن به دانش آشكار است. پس از اين مرحله، گروه نوآوري مي تواند دانش آشكار به دست آمده را مورد بررسي قرار دهد و پس از اصلاح و بهسازي، آن را به كار گيرد. در مرحله پژوهش براي ساخت سريع پيش نمونه هاي اوليه، كنشها و واكنشهاي حاصل از بررسيها و آزمايشهاي علمي، بتدريج نامطمئني و ابهام را از بين مي برد و هدف گيري درست به سوي نوآوري را ممكن مي سازد.ج) سكوهاي توليد، خدمات و توزيعآخرين مورد از اصول سه گانه چارچوب نوآوري ناپيوسته، ايجاد سكوهاي توليد، خدمات و توزيع است. سكوي توليد همان گونه كه مبتكران آن يعني مارك اچ

مير و آلوين لهنرود تعريف كرده اند، عبارت است از مجموعه اي از زير سيستم ها و تبادلات ميان آنها كه منجر به تشكيل ساختاري ساده مي شوند و سپس از آن ساختار، تعداد زيادي از كالاهاي متفاوت به طور موثري سرچشمه مي گيرند و توليد مي شوند. غالبا دو نوع كامپيوتر شخصي مورد استفاده افراد است: (Desktop) و (Lap Top). اين دو نوع طرح غالب كاري را كه از يك كامپيوتر انتظار مي رود انجام مي دهند. اين دو نوع كامپيوتر مشتقات يك طرح غالب اند كه در دو سكوي توليد متفاوت شكل مي گيرد و نيازهاي متفاوت افراد را برآورده مي سازند. سكوها تركيبي از فناوري را به وجود مي آورند كه مي تواند در طيف وسيعي از دستگاههاي متفاوت مورد استفاده قرار گيرد.اهميت مسئله اينجاست كه اگر طرح غالب را در اختيار داشته باشيم و از استانداردهاي پيشين استفاده كنيم، كالاهاي مشتق شده از اين طرح را با استفاده از رويكرد سكوي توليد، مي توانيم با كمتر از 10 درصد هزينه كالاهايي كه بدون استفاده از اين رويكرد توليد مي شوند، توليد كنيم. بدين ترتيب سكوي توليد در رقابت نيز تاثير بسزايي دارد. استفاده از سكوي توليد به عنوان راهبرد توليد، راهگشاي يكي از پيچيده ترين مسائل پيش روي نوآوري يعني لزوم توجه به بازار متغير و پيچيده در حين حفظ سادگي فرايند توليد است.به عنوان مثال: به منظور مديريت بهتر فرايند توليد خودرو، شركت كرايسلر فعاليتهاي طراحي و مهندسي خود را در پن__ج گروه سكوي توليد سازماندهي كرد: 1. خودروهاي كوچك 2. خودروهاي بزرگ 3. خودروهاي جمعي كوچك 4. جيپ و كاميون 5. پروژه

هاي ويژه (مانند خودروي ورزشي ويپر). گروههاي متشكل از كاركنان بخشهاي گوناگون شركت با زمينه هاي علمي گوناگون در هر يك از اين سكوها به توليد خودروهاي جديد اشتغال داشتند. از آنجايي كه اين گروهها به طور همزمان و نه يكي پس از ديگري فعاليت مي كردند، مدت زمان چرخه توليد به 27 درصد كاهش يافت و از چهار سال و نيم به سه سال و سه ماه رسيد. بدين ترتيب نه تنها هزينه نيروي كار كاهش پيدا كرد بلكه به دليل ورود سريعتر كالا به بازار، اين شركت توانست پيش از ساير رقبا وبا هزينه هاي كمتر براي عملي كردن ايده هاي نوي خود سرمايه گذاري كند. به منظور بهينه سازي سرمايه گذاري بر گروههاي سكوي توليد، شركت كرايسلر يك ميليارد دلار سرمايه را صرف تهيه مسكن براي 7 هزار نفر افراد تشكيل دهنده اين گروهها و ساير خدمات حمايتي مربوط به آنها كرد.سكوي توليد نه تنها طرح ساختار تسهيلات و فرايند طراحي و ساخت، بلكه خدمات همراه كالا و حتي چگونگي توزيع آن را نيز در بر مي گيرد. در مرحله توزيع كالا، سكوها شامل: عمده فروشي، خرده فروشي و كانال هاي عرضه مستقيم كالا هستند و اين در حالي است كه شركتهاي نظير: وال مارت (Wal-Mart) با ايجاد مفاهيم جديدي از سكوهاي توليد، براي زنجيره هاي گسترده خرده فروشي تعريف جديدي ارائه كرده اند. به عنوان مثال شركت وال مارت به جاي آنكه پيش از انتقال كالاهاي خود به فروشگاه، آنها را در مناطق گوناگون انبار كند، ميان صندوق فروشگاههاي عرضه كننده اين كالاها و سيستم هاي كامپيوتري فروشگاهها، نوعي ارتباط برقرار كرد كه به هنگام

احتياج به كالاي ياد شده از آن مطلع شود و بلافاصله كالا را مستقيما و بدون طي مراحل انبارداري از كارخانه به آن فروشگاه ارسال كند. بدين ترتيب اين شركت علاوه بر صرفه جويي در وقت و هزينه، تبادل الكترونيك اطلاعات را به عنوان عاملي در جهت ايجاد قابليت سكوي توزيع تعريف كرد. مورد ديگر رويكرد تحويل كالا كه توسط شركت فدرال اكسپرس مورد استفاده قرار گرفت نمونه اي از انواع سكوهاي جديد خدماتي است. در اين رويكرد، دانش مورد نياز براي مديريت خطوط هوايي، شركتهاي حمل و نقل، سيستم هاي توزيع و جداسازي و طبقه بندي، سيستم هاي اطلاعاتي براي پشتيباني از تحويل و برداشت كالا با يكديگر ادغام شدند و تمامي اين خدمات در مدت كمتر از 24 ساعت در سطح قاره آمريكا ارائه مي شد. به محض اينكه نخستين پايانه هاي اين سكوي خدماتي تاسيس شد، اين شركت فعاليت خود را گذشته از وزن و اندازه پاكتها و بسته ها به سه دسته تقسيم بندي كرد: تحويل دو روزه، صبح زود و بعد از ظهر. پس از آن، شركت سكوي ديگري ايجاد كرد كه هدف آن مديريت موجودي انبار شركتها بود كه البته تمام اينها به موازات خدمات تحويل كالا انجام مي شود. بنابراين تعريف سكوهاي توليد، خدمات و توزيع مي تواند نقش مهمي در كاهش هزينه ها و بالابردن رضايت خاطر مشتريان داشته باشد.انتخاب استراتژي هايي بجز نوآوريبنا به گزارش سازمان بازرگاني آمريكا 90 درصد كالاهاي جديد در همان چهار سال اول از بازار خارج مي شوند. به همين دليل تعداد شركتهايي كه در آمريكا در ده سال گذشته به توليد كالاهاي جديد اقدام كرده اند به كمتر از ده

درصد مي رسد. تمامي موارد حاكي از آن است كه مشكل اساسي بر سر راه نوآوري قرار دارد و اغراق نيست اگر بگوييم بيشتر شركتها، بار سنگين نوآوري را بيهوده به دوش مي كشند. شكستهاي فراوان در زمينه نوآوري موجب شده است كه دست اندركاران، گزينه هاي زير را در پيش رو داشته باشند:نوآوري پيوسته، از دانش موجود بهره مي گيرد و نوآوري ناپيوسته، به دنبال كسب دانش جديد است. پس مي توان نتيجه گرفت كه نوآوري ناپيوسته، بر نيازهاي پنهان مشتريان تاكيد دارد، درحالي كه نوآوري پيوسته، نيازهاي آشكار آنها را در نظر دارد.اگر نوآوري از چارچوب طرح غالب پيروي كند نوآوري پيوسته خوانده مي شود و اگر از محدوديتهاي طرح غالب پا فراتر نهد و طرحي جديد را تعريف كند در قالب نوآوري ناپيوسته قرار مي گيرد. _ افزايش حجم كالا در بازارهاي جهاني از طريق افزايش سهم بازار،_ كاهش هزينه ها از طريق كوچك سازي (كاهش تعداد كاركنان)، بهبود فرايند، بهبود كيفيت و يا استفاده از منابع خارجي،_ استفاده از روشها و يا ابزارهايي مانند فناوري اطلاعات به منظور پيشبرد عملكرد سازمانها و يا آگاهي از نظرات مصرف كنندگان،_ كسب معلومات براي رشد بيشتر،_ حذف مشاغل حاشيه اي و كم درآمد موجود.نتيجه گيريامروزه مبالغ هنگفتي صرف سرمايه گذاري مي شود. گام نهادن در راههاي نوي تجاري، كه مبتني بر اقتصاد دانش مدار است، فرصت فراگيري را در اختيار افراد قرار داده و راههاي جديدي را براي دستيابي به پيشرفتهاي سريع در سرتاسر جامعه ممكن ساخته است. ورود به عرصه نوآوري، زمينه را براي گسترش سطح رقابت و ايجاد فرصت جهت رشد سودمند، هموار مي سازد و موجب ارائه

مطلوبيت بيشتر به مصرف كنندگان مي شود.بنابراين، نوآوري به عنوان اصلي حياتي در زندگي امروزه، تع_ابير گوناگوني دارد، از جمله: القا، الهام پذيري، خلاقيت بازآفريني، تغييرات پيچيده و فشرده در فرايند يادگيري و زيباتر از همه تعابير، سفر به ناشناخته ها است. منابع:

 

1. HOUNSHELL, DAVIDA, "THE EVOLUTION OF INDUSTRIAL RESEARCH IN THE UNITED STATES" BOSTON HARVARD BUSINESS SCHOOL PRESS 1996.P.402. RHODES, RICHAED, "THE MARKING OF THE ATOMIC BOMB".3. DRUCKER, PETER, INNOVATION AND ENTREPRENEURSHIP. HARVARD BUSINESS SCHOOL 1985.P.33.4. PATTERSON, MARVIN L, ACCELERATING INNOVATION: IPMROVING THE PROCESS OF PRODUCT DEVELOPMENT. NEW YORK, VAN NOSTRAND REINHOLD, 1993,P.11.5. CARROLL, CHRIS, "SPEED KILLS" FAST COMPANY, AUGUST-SEPTEMBER 1996.6. NATIONAL SCIENCE BOARD, SCIENCE ENGINEERING INDICATORS 1996.7. "WHY KNOWLEDGE MANAGEMENT FAIL" BY: MURRAY E.JENNEX. SAN DIOGO STATE UNIVERSITY, USA, 2005.

 

8 – "نسل چهارم RD مديريت دانش،فناوري و نوآوري"، ويليام. ال ميلر – لانگدون موريس، ترجمه: دكتر عليرضا مهاجري و مريم فتاح زاده، سازمان انتشارات دانشگاهي 1383.*تدبير

نوآوري در آموزش عالي

(برپايه مدل بالدريج)محمد شرفي چكيده:

پيشرفتهاي تكنولوژيك، بالا رفتن انتظارها و تغييرهاي جمعيتي دانشجويان، تقاضا هاي ذينفعان براي پاسخ گويي و ابزارهاي جديد، ارائه مطالب آموزشي همگي چالشهاي كنوني هستند كه نياز به نوآوري در آموزش عالي را ضروري مي كنند. روبه رو شدن با اين چالش ها مشكل بسيار بزرگي است كه نتيجه آن دستيابي به محيطي داراي منابع مالي محدود مي باشد و روشن است كه موسسات آموزشي بايد روشهاي سنتي فعاليتهاي خود را مورد بازبيني قرار داده، به منظور ماندگاري سازمان در زمان حال و آينده اقدام به كارگيري روش ها و فنون جديد كنند. نوآوري، عبارت است از تغييري معني دار كه براي بهبود خدمات

و فرايند هاي سازماني و ايجاد ارزشهاي جديد براي ذينفعان سازمانها صورت مي گيرد و براي دست يابي به ابعاد جديد عملكرد بر رهبري سازمان تمركز دارد.تاكيد دپارتمانهاي حوزه تحقيق و توسعه براي نوآوري در موسسات آموزش عالي به منظور ارتقاء ارزش آموزشي براي دانشجويان و بهبود اثربخشي تمامي فرايندهاي يادگيري محور و كارايي فرايند هاي پشتيبان، رويه هاي يادگيري محور امري حياتي و ضروري است. دانشكده ها و دانشگاهها بايد به گونه اي مديريت و رهبري شوند كه نوآوري به عنوان يك فرهنگ و بخش طبيعي فعاليتهاي روزانه درآمده و به عنوان دانش افزوده براي همه اعضاي هيئت علمي و دانشكده مطرح شود؛ توانايي تسريع در انتشار و تبديل اين دانش به سرمايه كه محركي براي بهبود آموزشي مي باشد، امري ضروري است. پيشبرد و هدايت حركت نوآوري ، اجرا و پيگيري اصلاحات و بهبودها اغلب براي بسياري از دانشكده ها و دانشگاهها بي نهايت مشكل است. در برخي موارد، هر موسسه آموزشي ممكن است روشي ويژه به خود داشته باشد كه تا اندازه اي نوآورانه است. هر دانشكده يا دانشگاه مي تواند نشريات و مطالبي را منتشر كند كه معرفي كننده برنامه ها و فعاليتهاي جديدي است كه با هنجازهاي دانشگاهي متفاوت هستند و شيوه جديدي را (دست كم براي موسسه) ابداع مي كنند و افرادي توانمند را براي هدفهاي مناسب در نظر بگيرد. در هر صورت اين فعاليتهاي جديد و ديگر تغييرات، براي بسياري از بخشها به صورت تصادفي هستند نه سيستماتيك. تعداد محدودي از موسسات آموزشي به كنترل خوبي بر پيامدهاي حاصل از نوآوري دست يافته اند و بسياري از موسسات آموزشي كه زمان و تلاشهاي

قابل ملاحظه اي را صرف بهبود عملكرد خود كرده اند كه اغلب به الگوي پيشين بازگشت داشته اند. پرروشن است كه بسياري از موسسات آموزشي فاقد يك چارچوب سيستماتيك هستند كه به آنها اجازه بدهد تا به طور موثري تغييرات را مديريت و نوآوري را تشويق كنند و به نتايج مثبت و رو به افزايش حاصل از تلاشهاي خود دست يايند.تغيير و نوآوري مفاهيم جديد بر مبناي يك فرايند و روش سيستماتيك اتفاق مي افتد. مفاهيم جديد در نتيجه ايجاد شرايط مساعد ظاهر مي شوند: فناوريهاي ناهمسان براي ايجاد ارزشهاي جديد با همديگر تركيب مي شوند، محيطي كه حاوي عناصر اساسي هستند و افرادي كه براي شناخت امكانات جديد آماده شده اند، با بحرانهاي اقتصادي يا فرهنگي يا يك چشم انداز روشني از آينده پيوند مي خورد و زمينه را براي تغيير و نوآوري فراهم مي سازد. طبيعي است كه آموزش عالي داراي همه عناصري است كه براي تغيير و نوآوري ضروري هستند.آنچه كه نياز است، يك مدل يا ابزاري است كه فرايندي سيستماتيك براي پيشبرد و مديريت تغييرات فراهم سازد. معيار مالكم بالدريج براي تعالي عملكرد، مدل مناسبي را براي اين منظور فراهم مي سازد.معيار بالدريج براي تعالي عملكردمديريت براي نوآوري، يكي از ارزشهاي محوري معيار مالكم بالدريج است. اين معيار ساختار جامعي را براي موسسات آموزشي به منظور تنظيم رسالت، چشم انداز، ارزشها، هدفها و چالشهاي راهبردي همراه با منابع ضروري براي بهبود بلند مدت فراهم مي كند. اين معيار ابتدا براي افزايش رقابت بين شركت هاي توليدي آمريكا در دهه 1980 ايجاد شده بود. معيار به مرور تكامل يافته، در عمل به منظور

تعالي عملكرد در سطح جهاني تعريف شده است. معيار بالدريج به طور مفصل و جامعي براي سازمانهاي بهداشتي و آموزشي در ميانه دهه 1990 مورد بازبيني و بررسي قرار گرفته است. ارزشهاي مفاهيم اصلي معيار تعليم و تربيت در هفت طبقه تنظيم و مجسم شده است: 1. رهبري؛2. برنامه ريزي راهبردي؛ 3. تمركز بردانشجويان، ذينفعان و بازار؛ 4. سنجش ؛ تحليل و مديريت دانش؛ 5. تمركز بر اعضاي هيئت علمي دانشكده؛ 6. مديريت فرايند؛ 7. نتايج عملكرد سازماني. موسسات آموزشي متعددي از اين معيار براي بهبود دروني يا براي راهنمايي در نوشتن درخواست وارائه اين درخواست براي بررسي، نمره گذاري و دريافت جايزه ملي كيفيت استفاده كرده اند. مدرسه ها، دانشكده ها و دانشگاهها مي توانند براي دريافت جايزه ملي كيفيت مالكم بالدريج كه برنامه آن از سال 1999 شروع شده اقدام به تكميل درخواست كرده، آن را ارسال كنند. طي هفت سال گذشته، موسسات آموزش عالي متعددي از ارزشها و معيار بالدريج به عنوان يك چارچوب مديريتي براي ايجاد نوآوري و تغيير در قلمرو معيارهاي كليدي استفاده كرده اند. زماني كه موسسات آموزشي قادر باشند قوانين رهبري و برنامه ريزي را به روشني بيان كنند و به طور شفافي نتايج آن را با خواسته هايشان مرتبط سازند، احتمال دستيابي به موفقيت در نهادينه كردن نوآوري در داخل فرهنگ سازمان، بسيار بيشتر است.نوآوري در دانشگاه ويسكانسيندانشگاه ويسكانسين استوت، دانشگاه جامعي است كه با 8000 دانشجو در شمال غربي ويسكانسين واقع شده است و يكي از نخستين دانشگاه هايي است كه موفق شده در سال 2001 خود را با معيار بالدريج منطبق كند و نخستين موسسه آموزش عالي

است كه جايزه بالدريج را دريافت كرده است. بخشي از سيستم دانشگاهي ويسكانسين، يك موسسه آموزشي با ماموريت ويژه است كه بر برنامه هاي دانشگاهي به صورت حرفه اي تمركز دارد. اين موسسه آموزشي با بيش از يك دهه تجربه در بهبود كيفيت به شكل سيستماتيك، قادر به ايجاد نوآوري در حوزه هاي مختلف دانشگاهي، شامل: علمي، مديريتي و خدمات پشتيباني دانشجويان، ايجاد سيستم هاي جديد رهبري مشاركتي، برنامه ريزي راهبردي، كارايي عملكرد دانشجويان و تعيين ميزان رضايت ذينفعان مي باشد. ساختارهاي بوروكراتيك دانشگاهي، گرايش به سركوب كردن ايده ها و مفاهيم جديد دارند. بنابراين تنها مديريت و رهبري قوي و رويكردهاي سيستماتيك است كه مقاومت و ايستادگي نيروهاي بوروكراتيك را دربرابر ايده هاي جديدخنثي مي كند.ساختار بوروكراتيك ويژه آموزش عالي از لحاظ ماهيت بسيار مستعد تعارض، به جاي نوآوري يا تشريك مساعي است. روساي تعداد اندكي از دانشكده ها و دانشگاهها به روشني هدف هاي موسسات آموزشي خود و راههاي دستيابي به آن را بيان كرده اند. باوجود اين يكي از ارزشهاي اصلي معيار بالدريج داشتن نقشه و آرمان توسط رهبران است كه از راه آن رهبران هدف هاي خود را تنظيم و جو دانشگاهي يادگيري محور و دانشجو محور را ايجاد مي كنند. معيار بالدريج اين موضوع را بررسي مي كند كه چگونه راهبران ارشد با دانشكده و اعضاي آن از راه ارتباطات باز دوجانبه با همديگر ارتباط برقرار مي كنند و اين رهبران تلاشهاي خود را براي دستيابي به هدفهاي سازماني متمركز مي سازند. دانشگاه ويسكانسين استوت روش و رويكرد ويژه اي را براي رهبراني كه مدل بالدريج را براي سازمان و دانشگاه خود مورد توجه قرار داده

اند ابداع كرده است كه در آن سيستم رهبري دانشگاه پيچيدگيها و موانع را از ميان برداشته و ارتباطات چندجانبه را تشويق و ساختار سازماني را براي مشاركت گسترده همه اعضا و گروه هاي مختلف ذينفعان در چگونگي اداره سازمان هموار مي سازد. هيئت مشورتي، هسته سيستم رهبري است و هر دو هفته يك بار با تعداد بيست عضو كه شامل مديران دانشكده ها، اعضاي هيئت علمي و رهبران گروههاي دانشجويان است تشكيل جلسه مي دهد و اعضا اين گروه رهبران ارشد، كانال ارتباطي براي سازمانشان فراهم مي كنند كه نتيجه اين ارتباطات قوي، مشاركت در تصميم گيري ها و استفاده مناسب از فرصتهاي به دست آمده در موضوع هاي مربوط به طرفداري از گروه هاي مربوطه خود است. هيچ گونه تصميم مهم يا تخصيص منابع بدون بحث در شوراي مشورتي دانشگاه صورت نمي گيرد. به عنوان مثال: زماني كه دانشگاه ويسكانسين استوت در نيمسال پاييزي سال 2002 تصميم به استفاده از لپ تاپ در محيط دانشگاه گرفت و هر دانشجو سال اول دانشگاه نياز به رايانه لپ تاپ داشت، سرآغاز اين كار با شنيدن نظرات اعضاي دانشكده درزمينه رسانه اي كردن كلاسهاي درسي و فرصتهاي آموزشي دانشجويان و توجه به گفته هاي نمايندگان دانشجويان در ارتباط با هزينه هاي سخت افزاري و نرم افزاري بود كه اين امر به صورت گسترده اي در شوراي مشورتي دانشگاه مورد بحث و بررسي قرار گرفت. در نتيجه دانشگاه قادر به شناخت و توجه به تمامي ملاحظاتي شد كه بيش از اجراي اين تغيير مهم بايد صورت مي گرفت.ديگر موسسات آموزشي برنده جايزه بالدريج نيز سيستم رهبري مشاركتي را ايجاد كرده اند كه داراي

كاركردهاي بسيار مهمي براي اعضاي دانشكده، دانشجويان و ديگر اعضاست.برنامه ريزي موثر، مبناي ايجاد تغييرات اساسي در موسسات آموزشي است، هرچند كه در بسياري از موسسات آموزش عالي، برنامه ريزي به مديريت امور ثبت نام و توسعه برنامه هاي دانشگاهي محدود مي شود. دريافت حداقل ملاحظات از حوزه هايي، همانند: مديريت فرآيند هاي آموزشي و پشتيباني كه از حوزه هاي بسيار مهم و اساسي مي باشند، ضروري است. در قلمرو برنامه ريزي راهبردي معيار بالدريج نيازمند ايجاد يك فرايند راهبردي و سيستماتيك است كه تجزيه و تحليل SWOT از موسسه و عوامل كليدي موثر بر تغيير در وضعيت نمايه هاي جمعيت دانشگاهي و دانشجويان، فناوري و بازار و نيز موسسات آموزشي رقيب را در بر گيرد. راهبرد ايجاد شده ممكن است به شكل هاي مختلف، از قبيل: طرحها، پيش بيني ها، سناريوها يا ديگر روشهاي تجسم آينده، به منظور شناسايي هدفهاي راهبردي، تصميم گيريها و تخصيص منابع مورد استفاده قرار گيرد. فرايند تبديل هدفها به برنامه هاي اجرايي، ايجاد هدفهاي متناسب با الگوهاي رهبري و سنجش موفقيت برنامه هاي عملياتي از راه شاخصهاي كليدي عملكرد، نيز از جنبه هاي بسيار مهم معيار بالدريج است. در دهه گذشته، دانشگاه ويسكانسين استوت به صورت بارزي فرايند برنامه ريزي راهبردي را در پاسخ به جوانب مختلف معيار بالدريج اجرا كرده است. اين فرايندها با تدوين ماموريت، چشم انداز و بيان ارزشها و تركيب تحليلهاي وضعيت و در نظر گرفتن ذينفعان شكل گرفته است. اطمينان از موفقيت برنامه ها و دستيابي به هدفهاي راهبردي، مستلزم اين است كه فرايند تدوين و اجراي برنامه هاي عملياتي به صورت هر شش ماهه مورد بازنگري

و پايش قرار گيرند كه از نقاط قوت اين فرايند، توانايي يكپارچه كردن برنامه هاي كوتاه مدت، برنامه هاي بلند مدت و تخصيص منابع است و اين با مشاركت گسترده هم ذينفعان داخلي و خارجي هويت مي يابد. در ابتدا سه گروه از سيستم برنامه ريزي راهبردي دانشگاه ويسكانسين استوت حمايت مي كردند. شوراي مشورتي دانشگاه جزو گروه كليدي رهبران بودند و كار برنامه ريزي و تخصيص منابع را متناسب با برنامه هاي عملياتي بر عهده داشتند. گروه برنامه ريزي راهبردي مشتمل بر شوراي مشورتي و ديگر اعضاي دانشكده و اعضاي هيئت علمي و نمايندگان دانشجويان مسئول حفظ ماموريت(رسالت)، چشم انداز و بيانيه ارزشها و اهداف كوتاه مدت مي باشند. اين گروه همچنين هدف هاي راهبردي را تحت هر يك از هدف هاي كلي كه به عنوان شاخص هاي كليدي عملكرد شناخته مي شوند تدوين كرده، فرايند اجراي برنامه هاي عملياتي را مورد پايش قرار مي دهد.گروه سوم اداره برنامه ريزي و بودجه كار تحليل و برنامه ريزي بودجه عملياتي ساليانه و تدوين بودجه سرمايه اي را بر عهده دارد. اين گونة تركيب كاركردهاي سه گروه سبب تقويت فرايند به كارگيري داده ها و اطلاعات مورد استفاده در برنامه ريزيها و تصميم گيريها مي شود و تخصيص منابع را با هدف هاي راهبردي و با برنامه هاي عملياتي متناسب و هماهنگ مي سازد و درنتيجه از فرايند سنجش عملكرد دانشگاه بر اساس شاخصهاي كليدي عملكرد حمايت مي كند.برنامه هاي عملياتي به منظور اطمينان از برداشتن گامهاي مناسب براي دستيابي به هر يك از هدف هاي راهبردي تنظيم شده مورد استفاده قرار مي گيرند. هر برنامه شامل هدفهاي مقدماتي و اوليه است كه آن را

با برنامه راهبردي مرتبط مي سازد. عمليات و كاركردهاي سطوح بالا بايد به طور كامل اجرا شوند، جايگاهها، اشخاص و يا گروههاي مسئول هر گام، بايد به خوبي مشخص شوند، زمان و منابع مورد نياز و شاخصهاي كليدي عملكرد مرتبط با هر يك از هدف هاي راهبري بايد در نظر گرفته شود. و همه برنامه هاي عملياتي بايد هر شش ماه توسط گروه برنامه ريزي راهبردي مورد بازنگري قرار گيرند. از آنجا كه دانشگاه ويسكانسين استوت برنامه هاي عملياتي خود را در اواخر دهه 1990 تدوين كرده، تاكنون به بيش از 50 مورد از هدف هاي راهبردي خود در حوزه هاي مرتبط با يكپارچگي فناوري، جو دانشگاهي، برابري جنسيت، جهاني شدن و بازآموزي فارغ التحصيلان دست يافته است. يكي از هدف هاي راهبردي اخير دانشگاه، با تدوين برنامه هاي دانشگاهي مرتبط است كه منجر به تاسيس مركز نوآوري برنامه درسي در دانشگاه شده است؛ جايي كه استادان رشته هاي مختلف دانشگاهي اوقات فراغت خود را صرف پرداختن به مشاركت در تدوين رشته ها و برنامه هاي جديد، در حوزه هايي از قبيل: نانو تكنولوژي، عصب شناسي و محيط هاي ديجيتالي فعال براي حمايت و تمركز بر ماموريت دانشگاه ويسكانسين استوت مي كنند.در حوزه يادگيري و عملكرد دانشجويان، بر اساس معيار بالدريج، موسسات آموزشي نيازمند اين هستند تا سطوح و گرايشهاي فعلي در حوزه هاي كليدي يا شاخصهاي يادگيري دانشجويان را شناسايي و يادگيري دانشجويان را بهبود بخشند. براي پيگيري اين معيار، دانشگاه ويسكانسين استوت يادگيري دانشجويان را مورد سنجش قرار داده، پيشرفت دانشجويان از زماني كه در اين موسسه ثبت نام كرده اند شروع شده و اين روند به خوبي، تا

بعد از فارغ التحصيلي آنان ادامه داشته است. دانشجويان تازه وارد به محض ورود به دانشگاه آزمون هاي رده بندي درمورد موضوع هاي كليدي را كه از قبيل: رياضيات، زبان رسمي و زبان خارجي است، تكميل مي كنند. هر برنامه دانشگاهي مجموعه اي از هدف هايي را دنبال مي كند كه روشهاي مناسب ارزيابي، شامل ارزشيابي دوره هاي آموزشي، امتحانات استاندارد شده، مجموعه دوره هاي الكترونيكي و ارزيابي يادگيري تجربي به منظور ارزيابي پيشرفت دانشجويان نسبت به هدفهاي آموزشي را در بر مي گيرد. قابليت در زمينه آموزشهاي عمومي به وسيله واحد امتحانات و ارزيابي دانشكده به طور ساليانه از راه نمونه گيري تعداد زيادي از دانشجويان سال آخر مورد بررسي قرارمي گيرد و استادان آموزشهاي عمومي هم ارزيابيهاي دوره ها را مديريت مي كنند و دانشجويان سال آخر مهارتهاي آموزشي كلي خود را ارزيابي مي كنند. نتايج اين ارزيابي ها به وسيله مدرسان وسرپرستان برنامه هاي آموزشي به صورت ساليانه مورد بررسي قرار مي گيرد و برنامه هاي لازم براي بهبود فرايند يادگيري و تدريس تدوين شده و در اختيار اعضاي دانشكده ها قرار مي گيرد.بيشتر دانشكده ها و دانشگاهها، اطلاعات اندكي درباره چگونگي ارائه خدمات مطلوب تر به ذينفعان حال و آينده خود دارند. گردآوري اين قبيل داده ها و تجزيه و تحليل روند آنها براي شناسايي نيازهاي در حال تغيير ذينفعان كليدي، اعم از دانش آموختگان و كاركنان اطلاعات ارزشمندي را براي پالايش و بهبود برنامه ها و ارائه خدمات توسط دانشگاه ويسكانسين استوت فراهم كرده است. در بسياري از موارد اين داده ها تغييرات مورد نياز و حوزه هايي را كه براي ارائه خدمات مطلوب تر به گروههاي ذينفع

نياز به نوآوري دارند، زير پوشش قرار مي دهند. دانش آموختگان طي سالهاي اول تا پنجم تحصيل، مورد ارزيابي قرار مي گيرند و نتايج اين بررسيها و ارزشيابيها توسط موسسات آموزشي مورد استفاده قرار مي گيرد. موضوع بازخورد كاركنان در زمينه يادگيري مهارتها نيز به عنوان ماموريت دانشگاه ويسكانسين استوت با تاكيد بر آمادگي شغلي به صورت اساسي مورد توجه قرار مي گيرد. در طول دهه گذشته 95 درصد از فارغ التحصيلان در موقعيت هاي شغلي قرار گرفته اند و دانشگاه كاركنان زيادي را از ميان دانشجويان در محيط هاي دانشگاهي و مشاركت در نمايشگاههاي حرفه اي، كميته هاي مشورتي و ديگر فعاليتهاي مرتبط با ديگر دانشگاهها در گروههاي همسالان به كارگرفته است. براي تعيين سطح رضايت كاركنان، دانش، مهارتها و تواناييهاي فراگرفته شده و همچنين انتظارهاي آنها به صورت رسمي مورد تحقيق و بررسي قرار مي گيرد تا حوزه هايي كه نياز به بازنگري در برنامه درسي دارند مشخص شود، يا برنامه ها ي جديد تدوين شده و يا اينكه خدمات ارائه شده بهبود يابند.توسعه و استقرار شاخص هاي عملكرد و سازو كارهاي سنجش مناسب، موفقيت اصلي دانشگاه ويسكانسين استوت براي اجراي معيار بالدريج بوده است. كميت سنجه هاي مورد ارزيابي مهم نيست بلكه آنچه كه مهم است اندازه گيري عملكرد و يكپارچگي سيستم ها به صورت مداوم است. از نظر تاريخي دانشگاه ويسكانسين استوت در جمع آوري اطلاعات آموزشهاي مبتني بر واقعيت ها، داراي شهرت است. ولي تا زماني كه موسسه آموزشي شروع به كارگيري سيستماتيك معيار بالدريج نكرده بود، مديران ارشد موسسه چگونگي جمع آوري همه داده ها و مقياسهايي را كه بايد مورد بررسي

قرار گيرد و به شكل جامع تنظيم شود تا اثربخشي فرايند هاي كليدي سازمان، ماموريت و هدف ها را مورد بررسي قرار دهد درك نكرده بودند. ابتدا پذيرش معيار بالدريج، دانشگاه ويسكانسين استوت سنجه هاي زيادي را در برخي از حوزه ها و در برخي ديگر تعداد كمتري را دارا بود و قادر نبود آنچه را كه معيار و سنجه هاي اصلي عملكرد كل سيستم بودند شناسايي وتعريف كند. به علاوه در حالي دانشگاه ويسكانسين استوت اطلاعات مرتبط با ديگر دانشگاهها ومحيط هاي دانشگاهي ويسكانسين را دارا بود، داده هاي مقايسه اي كمي در رابطه با ارزيابي عملكرد يا تنظيم هدف ها متناسب با رقباي اصلي و موسسات پيشرو در اين زمينه وجود داشت. بنابراين هيچ كسي نمي دانست اگر هدف ها توسط موسسه آموزشي تنظيم شود آيا دانشگاه قادر خواهد بود رهبري مناسب و شفافي را در حوزه هاي راهبردي و مهم دانشگاه صورت دهد يا خير؟ با استفاده از معيار بالدريج به عنوان يك مدل، دانشگاه قادر بود سيستم ارزيابي و داده هاي جامعي را براي پشتيباني تمامي ماموريتها و برنامه هاي دانشگاه به شكلي مناسب تر و مطلوب تر تنظيم كند و با استفاده از مشاهده روندها و اطلاعات مقايسه اي، چرخه بهبود مستمر و سيستماتيك عملكرد را به حركت درآورده و قطعي كند.كليد موفقيت مديريت تغييراتبه لحاظ تاريخي، وقتي دانشكده ها و دانشگاهها تغييرات نوآورانه اي را در حوزه هايي كه در مقاله به آنها اشاره شد، به آن دست يافته اند كه در معرض عواملي قرار گرفته اند كه تعادل وجودي آنها را مختل كرده است. براي مثال دانشگاه ويسكانسين استوت شروع به تغيير رويه ها و

فرآيندهايي كرده است كه از نظر رئيس وقت دانشگاه، بيش از يك دهه، فاقد اعتماد و اطمينان بوده است. بزرگترين چالش براي طرفداران نوآوري در آموزش عالي شكست خوردن برنامه هاي نوآورانه در برابرمقاومت موسساتي است كه به خوبي طراحي شده اند و در معرض خطر نابودي در كوتاه مدت قرار ندارند.ساختار اين موسسات كه بر اساس روشهاي سنتي شكل گرفته است، به صورتي گسترده، براي ماندن و ثبات و حفظ پايگاه اجتماعي خود تلاش مي كنند.اين براي هر سازماني و هر بخش سازمان، يك واقعيت است. هر سازمان داراي ساختارها، سازو كارهاي كنترل و دستور كارها و مقرراتي است كه سازمان را نسبت به مديريت و پشتيباني مداوم هدف ها و ماموريت خود قادر مي سازد. سازمان هايي كه براي مدت طولاني فاقد عيب و نقص بوده اند و يا داراي تاريخچه موفقت طولاني مدت هستند بيشتر با فرهنگ و روشهايي كه آنها را در دستيابي به ماموريت شان كمك مي كند، عجين شده اند و ساختار ها در جاهايي شكل گرفته اند كه حفظ آنها وابسته به حفظ پايگاه اجتماعي سازمان است. اين ساختارهاي بوروكراتيك گرايش به سركوب كردن ايده ها و مفاهيم جديد را دارند، بنابراين نيازمند مديريت و رهبري قوي و رويكردهاي سيستماتيك است كه مقاومت و ايستادگي نيروهاي بوروكراتيك را در برابر ايده هاي جديد خنثي كند.موسسات آمورشي كه به صورت موفقيت آميزي توانسته اند نوآوري ها و تغييرات را مديريت كنند به طور كلي چهار عامل عمده در آنها نقش داشته اند: تعهد و حمايت مداوم رهبران و مديران ارشد سازمان، شيوه هاي برنامه ريزي سيستماتيك و سازمان يافته، فرايند هاي

مشاركتي و حساب شده و ارتباطات چند سويه و اثربخش.يكي ديگر از عناصر بسيار مهم براي ايجاد نوآوري و تغيير اين است كه نوآوري بايد از راه افراد خط قدرت سازمان(روسا، معاونان روسا، سرپرستان يا مديران گروهها) صورت گيرد و نبايد به يك كميته، نيروهاي وظيفه اي ويژه، اداره بهبود كيفيت يا ديگر افراد واگذار شود. به منظور درگير كردن كاركنان و اعضاي هيئت علمي در تلاش هاي نوآورانه، بايستي ابتدا يك احساس نياز و ضرورت در افراد كليدي و مديران عالي سازمان بوجود آيد. اگرچه كه بسياري از مردم عقيده دارند كه نوآوريها زماني كه از سوي كاركنان و اعضاي هيئت علمي پديدار و پذيرفته مي شوند بهتر مورد پشتيباني و حمايت قرار مي گيرند و احتمال موفقيت بيشتري دارند. ولي اگر يك احساس اهميت مداومي براي مديران عالي وجود نداشته باشد، بسياري از نوآوريها شكست خواهند خورد و يا دوام نخواهند آورد.يك شيوه براي ايجاد نوآوري اين است كه از آن راه رئيس سازمان با گروهي از مشاوران كار مي كند و به همين گونه مديران ارشد به شكل تيم هاي مديريتي و گروههاي حاكم با يكديگر كار مي كنند. روسا، معاونان و سرپرستان در محيط هاي دانشگاهي نوآور، نمي توانند تصميم را به صورت يك جانبه اخذ كنند، بلكه آنها با كمك ديگر اعضاي تيم هاي رهبري و مديريتي، از قبيل: اعضاي هيئت علمي و كاركنان دانشگاه در فرايند برنامه ريزي، تصميم گيري و تخصيص منابع، مشاركت مي كنند. از نشانه هاي مشاركت افراد درفرايند ها و تصميمهاي محيط هاي دانشگاهي اين است كه آنها مشاركت و تشريك مساعي را به عنوان

بخشي از ساختار موسسات آموزشي پذيرفته باشند. به كارگيري مدل بالدريج، اين تعهد را در رهبران ايجاد مي كند وهمزمان داراي نتايجي است كه توانمند سازي و نوآوري را پرورش مي دهد و روسا، اعضاي هيئت علمي و كاركنان درترسيم چشم انداز دانشگاه سهيم مي كند.درسهاي فراگرفته شدهبه كارگيري اين چهار عنصر اشاره شده در بخش پيش، خود مرحله اي از نوآوري است كه هميشه يكنواخت نبوده و نيازمند همگوني با فرايندهاي جديد نيز است. اين امر بويژه در آموزش عالي كه كوچكترين تغييري نيازمند بحث و گفتگو و دقت فراوان است بيشتر به چشم مي خورد. بسياري از دانشگاهي ها از سودمندي مدل بالدريج مي پرسند. اعضاي هيئت علمي مدعي هستند كه ارزش واقعي يك درجه را نمي توان اندازه گرفت بنابراين مهارت و خبرگي اعضاي هيئت علمي تنها عامل تعيين كننده كيفيت است و مي گويند كه فلسفه وجودي دانشگاهها اين است كه به جاي ارائه خدمت به ذينفعان به ايجاد و حفظ آن بپردازند.هر فرايند تغيير موفقيت آميزي ضروري است كه با تعدادي از مديران ارشد و ديگر افراد كليدي كه آمادگي شناخت و به كارگيري امكانات را دارند و به راه حل هاي مسائل يا به فرصتها به عنوان سرمايه گذاري نگاه مي كنند، شروع شود. اين گروه از افراد در مراحل نخستين عمليات براي دستيابي به موفقيت هاي كوچك حلال مشكلات مي باشند. و اين گونه موفقيت هاي كوچك به عمليات قابليت اعتماد مي بخشد و آهنگ مثبتي را براي ايجاد و پذيرش تغيير توسط كاركنان و اعضاي دانشكده به همراه دارد. حمايت قوي رهبري(مديريت عالي) براي تداوم و پيشرفت تغييرات امري ضروري است

و از برهم زدن و اختلال در تغييرات توسط افراد مخالف تغييرات، جلوگيري مي كند.در دانشگاه ويسكانسين استوت اين امر نزديك به سه سال براي اعضا و كاركنان دانشكده براي درك و آشنايي با منافع و نتايج حاصل از مكانيزم جديد رهبري ، فرايند برنامه ريزي و ديگر نوآوريها زمان برد.به علاوه بسياري از موسسات آموزشي عقيده دارند كه قبل از اينكه شروع به بكارگيري چارچوب بالدريج نمايند بايد به بازسازي و بازبيني مكانيزم ها و فرايندهاي برنامه ريزي و رهبري خود بپردازند. درهر حال اين معيار غير تجويزي است و مي تواند براي همه انواع موسسات آموزش عالي سازگار ومنطبق گردد. هر موسسه اي مي تواند بر اساس توانايي هاي خود ميزان و شدت تاثير پذيري لازم را تشخيص داده و با تعدادي از معيارهاي بالدريج شروع به كار كند. اين امر تا استقرار كامل معيار بالدريج طي چندين سال ادامه پيدا مي كند اما موسساتي كه بر اولين گامها و يك يا دو حيطه از معيار تمركز كرده اند ممكن است در ظرف چند ماه بتوانند به نتايجي مثبت دست يابند.رهبران ارشد دانشگاهها براي ارايه پاسخ و حداقل جستجوي معيارها واطمينان از اينكه ذينفعان و دانشجويان اين مباحث را درك نموده و مورد پيگيري قرار مي دهند تحت فشار هستند. اگرچه هيچ يك از الگوهاي بهبود كيفيت بدون محدوديت نيست، رهبران كالج ها و دانشگاهها مفيد بودن مدل بالدريج را درك خواهند كرد زيرا كه اين معيار با شروع فرايند بهبود و ارزيابي نظام يافته، چارچوب قابل اعتمادي را از طريق تغييرات نوآورانه فراهم مي كند. ايده ها و روشهايي كه مورد آزمايش و تجربه

قرار نگرفته و يا قبلا تجربه شده و شكست خورده شانس بيشتري براي اجراي موفقت آميز با استفاده از مدل بالدريج دارد زيرا كه اين مدل به يكسويي و يكپارچگي فرايندها و تركيب شاخص هاي اصلي عملكرد در سازمان كمك مي كند.* پايگاه مقالات مديريت

پذيرش نوآوري در موسسات خدماتي

حميد رضا نعمتيان

مقدمه:

در قرن اخير، از اواخر دهه 60 ميلادي، پژوهشهاي دانشگاهي بسياري درباره هويت سازمان و نقش نوآوري در شناساندن هويت سازمان به مشتريان انجام شده است. اين پژوهشها اين سوال را در ذهن ايجاد كرده است كه آيا نوآوري فرايندي تك بعدي است يا يك فرايند چندبعدي است؟ برآيند پژوهشها حاكي از اين مطلب است كه، نوآوري فرايندي چندبعدي است كه تمام مقاطع سازمان را دربرمي گيرد. هر سازمان براي ادامه حيات موفق خويش مجبور به زندگي همراه با نوآوري است. نوآوريهاي بانكي از سال 1985 تا 1991 رشدي فزاينده داشته است و امروزه با كمك تكنولوژي اين رشد، از غناي بيشتري برخوردار شده است. تجربه بانكهاي موفق در جهان به عنوان يك نمونه از موسسات خدماتي نشان داده است كه اين بانكه_ا ضمن بهره گيري از امتيازهاي كوتاه مدت نوآوري، برنامه اي راهبردي براي نوسازي خود فراهم ك_رده اند. آنها در سايه نوآوريهاي ابتكاري و برنامه هاي راهبردي دگرگوني، ساختار بانك خود را به بانكي منعطف در برابر نوآوري تغيير داده اند. مديران اين گونه بانكها براي پيروزي درحال و آينده همزمان به دو بازي جداگانه پرداخته اند. نخست آنكه در بهبود توان رقابتي كوتاه مدت خود مي كوشن___د و كارايي بانك را افزايش مي دهند و بر اين نكته واقفند كه كارايي بالا به تنهايي پيروزي درازمدت

را تضمين نمي كند. دوم آنكه براي به دست آوردن پيروزي پايدار، مديران در بازي ديگري نيز بايد استاد باشند و آن شناخت زمان و مكان نوآوريهاي ژرف است. نظريه پردازان مديريت و مديران نامور، به نوآوري به عنوان چيزي بيش از يك موضوع موردعلاقه خود، پرداخته اند. به عقيده آنها، نوآوري، نقشي حياتي در تامين و نگهداري مزيت رقابتي در بانكها دارد (پورتر 1980). به عنوان مثال بانكهاي پيشتاز به دنبال حفظ فاصله خود نسبت به رقبا هستند. اين بانكها در مقاطع زماني مختلف خدمات جديدي را به بازار عرضه مي كنندنظم در آزاديدر جهان فقط دوازده لك لك سيبريايي وجود دارد كه نسل آنها درحال انقراض است. از اين تعداد هر ساله پنج لك لك به ايران (شمال ايران) و بقيه به غرب هندوستان مهاجرت مي كنند و مجدداً در فصل گرما به سيبري بر مي گردند - مسافتي نزديك به 10000 كيلومتر - اين لك لك ها فرمانده ندارند. پيش از پرواز به گزارش هواشناسي دسترس__ي ندارند. اما، راه مهاجرت را درپيش مي گي__رند. آنها به صورت جمعي مهاجرت مي كنند و اگراتفاقي برايشان نيفتد همگي سالم به مقصد مي رسند. زيست شناسان حركت آنها را نظم بدون طراحي دقيق يانظم در آزادي ناميده اند. لك لك ها بلندپروازند اما هدفمند پرواز مي كنند. آنها هر سال به جوجه هاي خود پرواز را مي آموزند تا آنها بتوانند مجدداً به سيبري بازگردند. به همين ترتيب زندگي آنها ادامه يافته است.بسياري از مديران هم طرحهاي بلندپروازانه و مفصلي براي مرئوسان خود دارند ولي آيا آنها تلاش مي كنند تا به مرئوسان پرواز را

بياموزند تا آنها خود به پرواز درآيند؟ اين سخن به اين معني نيست كه مديريت در بانك پديده اي زايد است - هرگز چنين نيست - بلكه بايد توجه داشت كه در شرايط كنوني، كه الگوهاي كاري و فناوري در زمانهاي بسيار كوتاه درحال دگرگوني است، نوآوري ديگر يك چاره نيست بلكه يك ضرورت است.ديدگاه پويا و ايستاشايد اين سوال اساسي ترين پرسشي است كه كارمندان بانك بايد از خود بپرسند. پاسخي كه مجموعه همكاران مي دهن____د، مشخص مي كند كه آيا ديدگاه كاركنان به بانك ديدگاهي تعلقي و پويا يا تفرقي و ايستاست.هر شخصي كه در مقابل الگوي جديد از كار ق___رار گيرد ناگزير اين پرسشها را از خود مي پرسد:آيا مهارتها و روابط من در اين دنياي تازه، به اندازه قبل ارزشمند خواهدبود؟چه ميزان تلاش كرده ام تا با دنياي جديد بانكداري آشنا شوم؟چه مقدار از مهارت ها و دانش جديد بانكداري را بايد بياموزم؟امروزه بيش از گذشته بانكها دريافته اند كه رقابت ازطريق ايجاد نوآوريهاي مستمر در خدمات و ساده سازي مراحل انجام كار امري محدود به زمان نيست، بلكه فرايندي مستمر و دائمي است. با مقياس كنوني كه در جهان درم__ورد شركتهاي برتر - مثلاً صد شركت برتر - وجود دارد، بانكي موفق ناميده مي شود كه ماهيت نوآوريهاي چندمنظوره را شناخته و به آن پايبند باشد. با مقياس موردنظر، مديران بايد بيش از اجرا يا توسعه نوآوري به فكر طراحي ساختار نوآوري در بانك خود باشند كه از آن به عنوان جويبار نوآوري ياد مي شود. اما چگونه مي توان خانواده بانك را به سمت نوآوري سوق داد؟ نوشتار حاضر

با هدف آشناسازي همكاران با نوآوري و معرفي روشهاي كاربردي موفق در ايجاد نوآوري تهيه شده است.تعريف نوآورينظريه پردازان مختلف هريك از جنبه اي خاص نوآوري در بانكها را موردبررسي قرار داده اند. عده اي معتقدند كه بانكها، از وجوه مختلفي با نوآوري درگير هستند نظير: ساختار بازار، رقبا، خواست مشتريان.تعدادي، براين باورند كه نوآوري در تكنولوژي مزاياي زيادي نصيب بانكها مي كند. گروهي نوآوري در خدمات را منشا نوآوري در تكنولوژي مي دانند. به عقيده آنها خدمات جديد تكنولوژي جديد را مي طلبد. عده اي ساختار بانكها را منبع نوآوري مي نامند و درنهايت تعدادي نيروي انساني _(كاركنان بانك) را به عنوان موتور اصلي نوآوري تعريف مي كنند.(گوپالاكريشان و دمانپور 1992). پيتر دراكر متفكر بزرگ مديريت مي گويد: سازمانهاي ارگانيك عموماً نوآوري را گسترش مي دهند. سازمان ارگانيك سازماني است كه تمركز در آن پايين و سازمان رسمي از اهميت كمتري برخوردار است. لازم به ذكر است كه بعضي از انديشه هاي عام گرا لزوماً با پديده پيچيده نوآوري سازگار نيست حتي اگر سخن از پيتر دراكر باشد. چند تعريف از نوآوري:- فرايندي است كه در آن افراد مختلف، ادارات مختلف هم زمان با چند وظيفه مختلف درگير هستند تا بدين وسيله خدمت جديد را عرضه كنند يا امور را به ساده ترين شكل ممكن كاربردي كنند. (جرج گموندن 1998)- نوآوري؛ ابتكار + بهره برداري از ابتكار است. _(كريم هارجي 1995) - توانايي انجام امري ابتكاري كه منجر به خلق محص___ول يا خدمتي جديد شود را نوآوري مي ناميم. اين توانايي ممكن است از هوش و استعداد افراد سرچشمه بگيرد يا به وسيله آموزش

ايجاد شود. (ديكشنري وبستر)- نوآوري فرايندي پنج مرحله اي است كه از شناسايي مساله يا مشكل آغاز شده و با صرف خلاقيت و ابتكار، تكميل خلاقيت درجهت اجرايي كردن آن، اجراي نوآوري و نهايتاً با بسط و انتشار و گسترش نوآوري در بين همه همكاران به پايان مي رسد. (مي ديك 1999)- شما چگونه نوآوري را تعريف مي كنيد؟باتوجه به تعريف نوآوري كه ازنظر گذشت مي توان نتيجه گرفت اگر همكاران، دانش را در تاروپود وظايف خود بگنجانند به خصوص در امور يا وظايفي كه تازه و نو هستند، آنگاه در جاده نوآوري قدم گذاشته اند. در اين صورت همكاران نه تنها مي دانند چه كاري بهتر است بلكه مي توانند خدمات و يافته هاي جديدي را بيازمايند و ايده هاي جديدي را معرفي كنند.نوآوري در بانك به عنوان روش زندگييك اختلاف عمده بين نظريه پردازان نوآوري وجود دارد. عده اي معتقدند كه نوآوري يك فرايند زمان بر است. در مقابل تعدادي بر اين عقيده اند كه نوآوري در مقاطع زماني مختلف و ب_ه صورت ناگهاني به وقوع مي پيوندد. جداي از اينكه نوآوري فرايندي باشد يا به صورت الهام در ذهن افراد جرقه بزند بانكهاي پيشرو به نوآوري به عنوان روش زندگي مي نگرند.مديران اين بانكها معتقدند: نوآوري زماني به وقوع مي پيوندد كه پذيرش واقعي از ريسك پذيري و تعهدي حقيقي نسبت به انجام نوآوري در بين همه كاركنان موجود باشد. اين نحوه نگرش مستلزم آن است كه به نوآوري به عنوان مقوله اي نهادينه شده در سبك زندگي نگريست. با اين شيوه نوآوري در كل سازمان مورداستفاده قرار مي گيرد. در اين

هنگام ابت__دا پرسشي در ذهن كاركنان ايجاد مي شود (كنجكاوي) آنگاه اين پرسش مطرح مي شود تا به نقطه اشتياق برسد - نقطه اشتياق نقطه اي است كه فرد نسبت به دانستن موضوع علاقه وافري پيدا مي كند - هنگامي كه نوآوري و اشتياق دانستن درمورد آن در سرتاسر سازمان گست__رش مي يابد نقطه به پهنه اشتياق تبديل مي شود.پهنه اشتياق به عواملي نظير فرهنگ تغيير و نحوه نگرش و رفتار كاركنان به نوآوري و اعتقاد به يادگيرندگي بانك بستگي دارد.نوآوري در بانك يادگيرندهبسياري از بانكهاي نوآور منبع بهترين خدم___ات و فرصتهاي جديد را بيرون بانك مي دانن____د. اين بانكها كه خود را يادگيرنده مي نامند نوآوري را صرفاً داشتن ايده جديد نمي دانند بلكه ارتقاي ايده هاي قبل را هم نوآوري مي نامند آنها معتقدند اگر دانش را در تاروپود وظايف جاري بگنجانيم و به وسيله آموزش، نگرش نوآور را در ذهن همه كاركنان نهادينه كنيم آنگ___اه ازطريق مديريت دانش مي توان به نوآوري خلاق دست يافت. در بانك يادگيرنده مي توان به سوالهاي زير پاسخ روشني داد:1 - چطور مي توانيم خود را قوي تر و درباره آنچه بايد بدانيم نوآورتر عمل كنيم؟2 - چطور بانك از دانش خود درجهت پيشي گرفتن از سايررقبا استفاده مي كند؟3 - در بانك يادگيرنده ازطريق يادگيري مستمر تقسيم برابر دانش بين همكاران چگونه انجام مي شود؟ايجاد نوآوري ازطريق مديريت دانشآيا تا به حال به سفري دور و دراز رفته ايد؟ آيا در اين سفر باروبنه اي با خود نبرده ايد؟ فرايند نوآوري بسيار شبيه مسافرت است. اگر شما براي اين مسافرت توشه اي مهيا كرده باشيد

شانس خود را براي دستيابي به موفقيتهاي آتي افزايش داده ايد. منظور از باروبنه همان دانش موردنياز است. اين دانش ضمني درميان همكاران پرسابقه و كم سابقه در اندازه هاي متفاوتي وجود دارد. تنها راه تبديل اين دانش ضمني به ثروتي ملموس، مديريت دانش است. مديريت دانش يا تسهيم دانش، در كنترل گرفتن و اداره خردمندانه ثروتي بالقوه به نام دانش است كه ازطريق كسب تجربه از همكاران و مشتريان و رقبا، دسترسي به آن براي گستره وسيعي از همكاران ممكن مي شود. براي آشنايي بيشتر با اين موضوع بهتر است تجربه رويال بانك اسكاتلند را بررسي كنيم.رويال بانك اسكاتلند: اين بانك سومين بانك بزرگ اسكاتلند است كه ازطريق مديريت فرايند نوآوري توانست خود را به عنوان بانكي نوآور در انگلستان معرفي كند. راهكاري كه اين بانك براي گسترش نوآوري انتخاب كرد يك مسير چهار مرحله اي است كه مراحل آن عبارتند از:شناخت مفهوم ايده؛ ارزيابي و معرفي ايده جديد؛ پژوهش و توسعه؛ تجاري سازي ايده.- شناخت مفهوم ايده: اگر شما داراي يك ايده جديد هستيد يا خدمت جديدي را در ذه__ن مي پرورانيد لازم است تا به دو سوال اصلي پاسخ گوييد:آيا ايده اي كه من در ذهن دارم واقعاً خوب است؟اگر چنين است مرحله بعدي براي ارتقاي ايده كدام است؟- ارزيابي و معرفي ايده جديد:اگر بخواهيم به سوالهاي فوق پاسخ دقيقي بدهيم بهتر است تا با گروه همكاران نوآور مشورت كنيم. گروه همكاران نوآور اعضاي نوآور و شناخته شده در بانك هستند كه وظيفه آنها مشاوره و مشاركت با همكاراني است كه ايده اي جديد در ذهن دارند تا بدين وسيله غناي آن

ايده را افزايش دهند. در ضمن اين گروه در آينده دخل و تصرفي در ايده جديد نخواهند داشت بلكه فقط به عنوان مشاور و راهنما عمل خواهندكرد. اعضاي گروه همكاران نوآور كمك مي كنند تا ايده به صورت كاربردي اصلاح شود تا به مرحله اجرا برسد. نكات مهم در برنامه كاري گروه همكاران نوآور شامل موارد زير است:ارزيابي و سنجش ايده همكاران به لحاظ نقاط قوت و ضعف و فرصتهاي به وجود آمده و تهديدها؛بازبيني تمام ايده ها به لحاظ سازگاري ايده با روشهاي نوين بانكداري نظير بانكداري اينترنتي يا بانكداري ازطريق تلفن همراه؛نگهداري و حفظ ايده هاي جديد همكاران به شكلي محرمانه؛انتقال پاداش و مزاياي ايده جديد به همكار نوآور.علاوه بر موارد فوق گروه همكاران نوآور سه خدمت عمده نيز ارائه مي كنند:1 - ارزيابي سريع ايده جديد؛2 - برآورد و تخمين عاملهاي حياتي و عمده در اين ايده؛3 - ارزيابي نرم افزارهاي موردنياز براي اجرايي كردن ايده.پژوهش و توسعه:براي آشنايي با تحولات بازار و پيگيري تغيير انتظارات مشتريان لازم است تا همواره قبل از كاربردي كردن ايده يك تحليل مقدماتي از بازار و مشتريان داشته باشيم. در اصل مي توان گفت كه دراين مرحله يك تست مقدماتي از ايده انجام مي گيرد تا از تمام جوانب آن اطمينان حاصل كنيم و مزايا و مضار آن را مورد بررسي نهايي قرار دهيم.تجاري سازي ايده: تجاري سازي ايده يك برنامه هفت مرحله اي است:1 - اولويت: در تجاري سازي ايده ها اولويت با ايده هايي است كه با راهبردهاي اصلي بانك سازگاري بالايي داشته باشند؛2 - برآورد: بررسي جزئيات مربوط ب_____ه نقاط قوت ايده جديد

در مقابل ساي____ر فناوري ها؛3 - غني سازي: توسعه و گسترش ايده تا به شكلي مطلوب تبديل شود؛4 - تقويت: تنظيم فهرستي از پيشنهادات درمورد ايده مطرح شده به منظور تقويت ايده؛5 - تعيين چشم انداز كلي ايده پس از استقرار آن؛6 - ارائه توصيه هايي براي اي_____ده هاي آتي به منظور افزايش پتانسيل نوآوري؛7 - تعيين و تفسير عوامل كليدي به منظور قيمت گذاري بر روي پيشنهادها و ايده هاي جديد.انواع نوآورينوآوري در بانك در ابعاد متفاوتي معرفي م_ي شود كه مي توان آن را انواع نوآوري ناميد. 1 - نوآوري در ساختار 2 - نوآوري در خدمات 3 - نوآوري در نحوه نگرش همكاران1 - نوآوري در ساختار: طرفداران اين روش معتقدند كه طي انجام فرايند نوآوري وظايف و نقشهاي اعضاي سازمان دچار تغيير مي شود و براساس آن سازمان به ساختاري منعطف دست مي يابد كه تحول پذيري و انعطاف لازمه نوآوري است. به عقيده اين عده ظهور ماشينهاي خودپرداز، بانكداري اينترنتي و... رفتار و نقش كاركنان بانك را تغيير مي دهد.2 - نوآوري در خدمات: خلق ايده يا خدمت جديد در بانك هم___ان طور كه قبلاً گفته شد مي تواند به صورت فرايندي زمان بر يا به صورت ناگهاني صورت گيرد. اما مهمترين نكته ميزان سازگاري ايده يا خدمت جديد با فناوري موجود و درنظر گرفتن ميزان توسعه خدمت در آينده است به نحوي كه عمر خدمت در اثر نياز مشتريان افزايش يابد.3 - نوآوري در نحوه نگرش: قبل از ارائه ايده يا خدمت جديد بايد نوآوري را از خود آغاز كنيم. در اينجا لازم است تا جمله اي را مجدداً

تكرار كنيم: در فرهنگ بانكهاي نوآور به جاي كلمه چرا؟ از كلمه چرا نه؟ استفاده مي شود.معماي موفقيتيك مدير يا يك سرپرست به هرحال روزي دركار خود نيازمند به تغيير رفتار ديگر همكاران يا مرئوسان خود خواهدشد. به عبارت ديگر، يكي از مهمترين و بزرگترين چالشهايي كه هنگام استقرار سيستم نوآوري در بانك با آن مواجه هستيم مسئله تغيير رفتار ديگران است. درواقع م___وفقيت، وقتي به يك معما تبديل مي شود كه بدانيم چه هنگام نياز به تغيير احساس مي شود قبل از آنكه مجبور به انجام تغيير باشيم. اگرچه هنگامي كه عملي ظاهراً با موفقيت مواجه مي شود ديگر نيازي به انجام تغيير احساس نمي شود.چگونه فرهنگ بانك مي تواند از نوآوري حمايت كند؟ براي آنكه نوآوري امري فصلي نباشد و به زودي به فراموشي سپرده نشود لازم است فرهنگ موجود در بانك، مشوق و پذيراي نوآوريهاي مفيد و كاربردي باشد. پژوهشي كه در يكي از بانكهاي اسكاتلند درباره نوآوري انجام شده است نشان مي دهد كه از 3000 ايده اوليه درمورد نوآوري تنها 300 ايده به مرحله ط____رح رسيده است و از 300 ايده فقط 9 ايده به عنوان پ___روژه هاي عملي در بانك مستقر شده است. اين 9 ايده تنها درجهت تحقق يك هدف يعني اف____زايش سهم بازار، پيگيري شده است. ناگفته پيداست ك___ه وجود سرچشمه 3000 ايده اي در يك سال، گسترش و حمايت از فرهنگ نوآوري در بانك را نشان مي دهد. وجود فرهنگ نوآوري در بانكها موجب مانايي و پايايي سرچشمه نوآوري خواهدشد.نوآوري، زماني آغاز مي شود كه عده اي از خردورزان كه تفكرات متفاوتي دارند نياز را در

بانك و مشتريان خود احساس مي كنند آنگاه، از انواع روشها، محصولات يا خدمات متنوع ساير شركتها يا خدمات جديدي كه خود طراحي مي كنند ب___ه منظور رفع نياز استفاده مي كنند. بنابراين، هوشمندي درحد لازم از تمركز و توجه بر روي پديده هاي مختلف و پيرامون بانك سرچشمه مي گيرد. اين پديده ها در درون خود علائمي براي هوشمندان ارسال مي كنند. علائمي كه بيانگر نياز به ايجاد يك نوآوري جديد است.بنابراين، اصل لازم براي ايجاد نوآوري كمك به خلق ايده هاي متفاوت و متنوع در سرتاسر بانك است. لزومي ندارد كه همه كاركنان بانك مثل هم فكر كنند.بهتر است دو نحوه انديشيدن را مطالعه كنيم آنگاه درباره نقش فرهنگ در حمايت از نوآوري كمي بينديشيم:انديشه 11 - من فقط يك عضو كوچك از خانواده بزرگ بانك هستم پس بهترين راهبرد آن است كه سرم به كار خودم باشد.2 - فردا نيز مانند امروز است يعني آنچه كه هميشه بوده است خواهدبود.3 - ظاهراً نشان مي دهم كه فعاليت بيشتري دارم پس شخص مهمتري هستم كسي كه بيشتر تظاهر مي كند برنده است.4 - اضافه كار من را رئيس مي دهد. با وجود تمام صحبتهايي كه درباره نوآوري مي شود هدف واقعي راضي نگهداشتن رئيس است.انديشه 21 - همه كارها در بانك مهم و اساسي است، پس من هستم كه تفاوت را به وجود مي آورم.2 - چون نمي دانم كه فردا چه خواهدشد آموختن دائمي جزيي از كار من است.3 - تظاه__ر كردن هيچ هنري نيست بلكه كار مي كنم تا ارزشي به وجود آورم.4 - درآمد من از مشترياني است كه در

بانك سپرده گذاري مي كنند، بايد با افتخار در خدمت جامعه باشم.به منظور حمايت از نوآوري، فرهنگ داخلي بانكها بايد به سمتي هدايت شود تا با تاييد نوآوري هاي مساعد در زمان مطلوب و ايجاد ارتباط و همكاري با نوآوران به جاي مقابله با آنها، ايده هاي جديد ارائه، بررسي و اجرا شوند. مديران نيز در اين بين بيكار نيستند. مقداري بازنگري و كنترل در جريان ارائه يك طرح تا استقرار آن، ابزار خوبي براي اعمال نظر خواهدبود. مخصوصاً هنگامي كه ايده هاي جديد بسيار پ______رمخاطره هستند و به سرمايه گذاريهاي كلان نيازمندند. سير روال عادي براي استقرار ايده هاي جديد ازطريق سلسله مراتب اداري قطعاً به كاهش تعداد نوآوريها در يك مقطع زماني منجر خواهدشد و پتانسيل نوآوري در بانك را به سرعت كاهش خواهد داد. تمام موارد ذكر شده در ابتدا نيازمند به وجود فرهنگ تغيير در سرتاسر بانك است. وجود فرهنگ تغيير در بانك به معني انجام امور بدون عيب و نقص نيست. بلكه به معني انجام امور در اسرع وقت، يادگيري ازطريق انجام امور و درنهايت انجام متفاوت با آنچه قبلاً بوده است. اگر به ياد داشته باشيد يكي از تعريفهاي نوآوري كه قبلاً ارائه شد چنين بود انجام كاري كه با امور قبلي متفاوت است«.

منابع: 1 - LANDAU, BARBARA: FROM CONFLICT TO CREATIVITY, JOSSEY - BASS, 2001.2 - GOLDSMITH, MARSHAL: LEADING FOR INNOVATION, JOSSEY-BASS, 2002.3 - JOE, TIDO, MANAGING INNOVATION, WILEY, 2001.4 - ROYAL BANK EXPERIENCE, INTERNET.5 - DEVELOPMENT BANK OF SINGAPORE, INTERNET.

 

* تدبير

مديريت و نوآوري دانش

مهرداد ركني

مديريت نوآوري نيز كه با مسائل و موضوعاتي نظير مديريت كارآمد فرايند نوآوري سر و

كار دارد توجه و اقبال بسياري را به خود جلب كرده است. از آنجا كه نوآوري به عنوان يكي از عناصر مهم و كليدي كسب و كار محسوب مي شود، امروزه مديريت دانش به عنوان يكي از وظايف و كاركردهاي اصلي سازمان محسوب مي شود. علي رغم مطالبي كه بيان شد تحقيقاتي كه در زمينه دستيابي ، مديريت و كاربرد داراييهاي دانش در نوآوري انجام گرفته است هنوز كافي نبوده است . امروزه، مديريت دانش و مديريت نوآوري دو حوزه مديريتي متمايزي هستند كه به نظر مي رسد داراي تاثيرات و نتايج مجزايي هستند. با وجود اين، يكي از دغدغه هاي عمده و اصلي مديران ارشد سازمانها اين است كه از طريق كاربرد موثر داراييهاي دانش به ايجاد، تحكيم و توسعه نوآوري بپردازند . تركيب مديريت دانش و نوآوريافزايش رقابت بين بنگاهها در مقياس جهاني باعث شده است كه تفكيك يا عدم تفكيك حوزه هاي مديريت دانش يا مديريت نوآوري موضوع چندان استراتژيك و مهمي به شمار نيايد. در عوض، موضوع استراتژيك و مهم كاربرد مديريت دانش در فرايندهاي مديريت نوآوري است كه موجب مي شود سازمانها عملكرد خود را ارتقا ببخشند. در گذشته سازمانها با تكيه بر نوآوري جديد براي ارتقاي عملكرد سازمان از خ_____ود مي پرسيدند: نوآوري چگونه مي تواند عملكرد سازماني را ارتقا ببخشد، در حالي كه امروزه با تكيه بر نوآوري دانش به عنوان منبع بالقوه مزيت رقابتي از خود مي پرسند: چگونه توسل به نوآوري دانش، ما را قادر مي سازد كه در دنياي پر تلاطم كسب و كار به مزيت رقابتي بلندمدت نائل شويم؟اهميت دانشگذار به انقلاب دانش: در اقتصاد

نوين، دانش منبع اصلي توسعه اقتصادي و صنعتي است و ساير عوامل سنتي توليد مانند زمين، نيروي كار و سرمايه در مرتبه بعدي اهميت قرار دارند (DRUCKER, 1994). عوامل سنتي توليد از نظر مقياس و دامنه با محدوديت روبرو بوده و افزايش نهايي آنها به بازده نزولي سرمايه گذاري منجر مي شود. در مقابل، قانون اقتصادي ديگري بر بازده دانش حكمفرماست: سرمايه گذاري بيشتر در دانش يا اطلاعات به بازدهي بالاتري ختم خواهد شد. نگرش سنتي به نوآوري از تاكيد بر داراييهاي فيزيكي و ملموس به فرايندهاي جذب، همانند سازي و تسهيم دانش براي ايجاد نوآوري در دانش مبدل شده است. در چنين شرايطي دانش به عامل كليدي ارتقاي عملكرد سازماني تبديل شده است. هر چند صاحبنظران رشته نوآوري اهميت دانش را به رسميت مي شناسند، اما ابهام موجود بين ارزش دانش و اطلاعات سازمانها را ناچار ساخته است كه ميلياردها دلار در فناوري اطلاعات سرمايه گذاري كنند (STRASSMAN,1997). اين ناهماهنگي بين مخارج فناوري اطلاعات و عملكرد سازماني را مي توان به گذار از عصر اطلاعات و ورود به عصر دانش نسبت داد (MALHOTRA,2000,1997). در حقيقت توجه روزافزون به نوآوري دانش به عنوان اهرم استراتژيك عملكرد سازماني موضوع تازه اي نيست .سازمانهايي در اقتصاد مبتني بر دانش موفق عمل مي كنند كه بتوانند در فرصتهاي حاصل از داراييهاي دانش سرمايه گذاري كنند. اين سازمانها فاتحان صنعت خواهند بود. سازمانهايي كه از عهده اين مهم برنيايند بازندگان صنعت تلقي خواهند شد. براي اين كار سازمانها مجبورند انواع داراييهاي دانش را شناسايي و نحوه اجراي موثر مديريت دانش را بياموزند .مهارت مديريت دانشدانش از طريق اثرگذاري در محصولات، فرايندها

و افراد موجب ايجاد ارزش براي سازمانها مي شود، در حالي كه مديريت دانش اطلاعات، داده ها و داراييهاي فكري را به ارزشهاي ديرپا و ماندگار تبديل مي كند (DELL, 1996). به دليل نياز سازمانها به نوآوري، توجه به مديريت دانش با توجه به مديريت نوآوري همراه و همگام بوده است .تاكنون دستاوردهاي مديريت دانش مهم و چشمگير بوده است. يكي از دستاوردهاي مديريت دانش در زمينه محصول توليد خودرو هوشمند است كه سيستم مديريت موتور آن قادر است عملكرد قطعات و اجزاي مهم موتور را كنترل كرده و از نياز به سرويس و به دنبال آن افزايش عملكرد موتور آگاهي داشته باشد. دستاورد ديگر دانش در زمينه فرآيند بهره مندي از بهترين مهارتها است، مانند كارخانه هاي توليد كننده نيمه هاديهاي داراي فناوري بالا است كه موجب شده است صرفه جوييهاي هنگفتي در زمينه سرمايه گذاري در داراييهاي سرمايه اي انجام گيرد. در زمينه افراد، دانش تخصصي افراد مجرب در معاملات تجاري( مذاكرات چند ميليارد دلاري ) قادر است موفقيت يا عدم موفقيت در كسب و كارهاي مبتني بر دانش را تعيين كند .از تاثيرات مهم مديريت دانش بر عملكرد سازماني گسترش ابزارهاي مديريت دانش مانند يادگيري الكترونيك، گذرگاههاي اينترنتي (WEB PORTAL) ، چت يا گفتگوي الكترونيك، و ابزارهاي جستجو و گردآوري داده ها و غيره است. علي رغم وجود مزيتهاي مديريت دانش در زمينه صرفه جوييهاي مالي، سرمايه گذاري در زمينه مديريت دانش با ريسك ها و مخاطراتي همراه است، زيرا مشكلات و مسائل مربوط به استقرار آن موجب مي شود كه به مزاياي مورد انتظار منجر نشود. همانگونه كه در بالا بدان

اشاره شد، دستاوردهاي مديريت دانش در حيطه كسب و كار عبارت است: محصول مانند حق اختراع يا اعطاي امتياز فناوري( سرمايه فكري )، فرآيند مانند رويه هاي مالي يا روشهاي توليد( سرمايه ساختاري) افراد مانند نيروي متخصص( سرمايه انساني ).تكامل نوآوري دانشسازمانهاي امروزي بي وقفه تلاش مي كنند تا خود را از رقبايشان متمايز كنند. كسب توانايي لازم براي ايجاد تمايز، كاربرد هوشمندانه داراييهاي دانش براي مقاصد نوآوري است. بنابراين، بسياري از سازمانها در صددند بر مبناي فرايندهاي خاص توليد، مهارتهاي خاص و كمياب، خلاقيت و اقدامات مديريتي نظير مديريت زنجيره عرضه و مديريت روابط مشتري، تكنيك هاي جديد را بيازمايند (GOLD ET AL,2001)امروزه سازمانها سخت تلاش مي كنند كه به عنوان پيشگامان مهارتهاي مديريت دانش شناخته شده و از اين طريق مزد تلاش و كوشش خود را بگيرند. اين مهم از طريق كاربرد دانش براي مقاصد نوآوري امكانپذير است .داراييهاي دانش چيست؟همه انواع اطلاعات را نمي توان به عنوان دارايي دانش در نظر گرفت. اين سازمانها هستند كه قادرند با توجه به محيط و اهداف كسب و كار مشخص سازند كه چه اطلاعاتي را مي توان دارايي دانش قلمداد كرد. معمولاً داراييهاي دانش را به دو دسته داراييهاي عيني و داراييهاي ذهني طبقه بندي مي كنند. براي مثال، داراييهاي عيني عبارتند از: حق اختراع، مارك تجاري و غيره. اين نوع اطلاعات را مي توان با استفاده از فناوري اطلاعات ثبت، بايگاني و كددار كرد. داراييهاي ذهني به اطلاعات موجود در افكار مردم اشاره دارد كه نمي توان آنها را ثبت، بايگاني و كددار كرد ( Amidon, 1997,Drucker,1998 )عناصر تشكيل دهنده نوآوري دانش چيست؟اولين بار

پيتر دراكر بود كه از اصطلاح كارگر دانش ( knowledge worker )استفاده كرد. در واقع تا همين اواخر بود كه مديران و سياستگزاران سازماني دريافتند نوآوري موفق نوآوري دانش مدار است. «آميدون» نوآورري دانش را بدينگونه تعريف مي كند: ايجاد، توسعه، تبديل و كاربرد افكار جديد در قالب كالاها و خدمات قابل فروش كه موجب موفقيت سازمانها، اعتبار اقتصاد يك ملت و پيشرفت و ترقي يك جامعه مي شود. نوآوري دانش دو عنصر كليدي دارد: اول شناسايي دانش به عنوان يك عامل كليدي و دوم اقدامات مربوط به مديريت دانش .مديريت استراتژيك نوآوري دانش : ماهيت ذهني داراييهاي دانش سازمانها و الزامات بلند مدت سازمانها ايجاب مي كند كه رويكرد متفاوتي به مديريت نوآوري دانش ايجاد گردد. تفكرات رايج امروزي، مديريت استراتژيك نوآوري دانش را به عنوان يك ابزار رقابتي موثر براي حمايت از عملكرد سازماني قلمداد مي كند . با وجود ابزارهاي مختلف مديريت دانش، مديران سازمانها براي دگرگوني سريع رويكردها يا نگرشهايشان جهت كاربرد دانش در حيطه نوآوري با يكديگر به رقابت مي كنند. تمركز بر موضوعهاي مديريت استراتژيك ضروري است زيرا ظهور نوآوري دانش هرگز متوقف نشده و با محيطهاي رقابتي و شرايط جديد بازارها تغيير مي يابد. با وجود ارتباطي كه بين داراييهاي دانش و مديريت نوآوري وجود دارد فرد ممكن است تعجب كند كه چرا تحقيقات اندكي در زمينه نوآوري دانش صورت گرفته است. با در نظر گرفتن اين موضوع كه اصول دانش مدار بايد محور و راهنماي عمل نوآوري دانش قرار گرفته و يك شالوده تسهيم دانش براي تسهيل اقدامات دانش مدار ضروري است، بايد گفت كه استقرار آن

به داده هاي انساني تصميم گيري،اشتراك مساعي، تجارب و واكنشهاي خلاقانه توسط افراد مستعد بستگي دارد .اصول دانش مدار : اگر قرار است كه مهارتهاي مديريت دانش با مهارتهاي مديريت نوآوري تركيب شده و به عنوان يك ابزار رقابتي براي پشتيباني از نوآوري دانش تبديل گردد، سازمانها بايد وظايف خود را بر اساس مجموعه اي از اصول دانش مدار ايفا كنند. اصول ششگانه مديريت نوآوري دانش عبارتند از :درك سيستم ارزش نوآوري : اين سيستم با زنجيره ارزش متفاوت است. بر خلاف زنجيره ارزش كه خطي و ايستا است اين سيستم غيرخطي و پويا بوده و بيانگر روابط متقابل است .صورتبندي يا تنظيم استراتژي دانش گروهي : اين استراتژي بر خلاف استراتژي اطلاعات رقابتي كه به رابطه برد/باخت قائل است رابطه برد / برد را تشويق مي كند .توسعه شبكه دانش استراتژيك : بر خلاف واحدهاي تجاري استراتژيك كه داراييهاي اطلاعات مجزا را مورد تاكيد قرار مي دهد، اين شبكه جريان داراييهاي دانش بين شركا، مشتريان،تامين كنندگان و غيره را مورد تاكيد قرار مي دهد .ايجاد راهكارهاي مديريت دانش مبتني بر انسان/ فناوري نه راهكارهاي مديريت دانش مبتني بر ماشين : براي اينكه دانش در خدمت نوآوري باشد بايد انسان و ماشين مكمل يكديگر باشند .استقرار فرآيند دانش پايين به بالا : كارهاي دانش سودمند و خلاقانه كه توسط كارگران دانش انجام مي گيرد نيازمند دخالت اندك مقامات رده بالاستتاكيد بر موفقيت مشتري به جاي رضايتمندي مشتري : رضايتمندي مشتري تنها بر نيازهاي امروزي مشتري تاكيد دارد در حالي كه موفقيت مشتري نيازهاي آتي مشتريان را نيز در نظر دارد. موفقيت مشتري نيروي رقابتي براي رشد

شركت و توسعه كسب و كار را ايجاد مي كند .ساختارهاي تسهيم دانش : فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات، موتور محركه و عامل موثر در سرعت بالاي انتقال اطلاعات و كاهش هزينه هاي ارتباطات است . اينترنت يكي از فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات است كه تاثير چشمگيري بر مديريت دانش گذاشته است. امروزه، اينترنت مسير استفاده گروهي از داراييهاي دانش را هموار ساخته است. سازمانها براي استقرار ساختارهاي تسهيم دانش براي نوآوري دانش بايد از فعاليتهاي كدگذاري، ذخيره دانش و توسعه شبكه دانش جانبداري كنند .اقدامات دانش مدارهدف اقدامات دانش مدار شناسايي گوهر دانش از بين درياي پهناور اطلاعات است. اينترنت به خاطر كاربرد آسان، دسترسي سريع و كم هزينه اي كه دارد ابزار سودمندي براي اقدامات دانش مدار به شمار مي رود. تاثير اقدام_____ات دانش مدار بر نوآوري تا حدود زيادي به خلاقيت و تخيل انساني و داراييهاي دانش موجود بستگ__ي دارد ) Malhotra,2000,1997). بر اساس مطالعه اي كه بر روي مهارتهاي مديريت دانش سازمانهاي استفاده كننده از اينترنت انجام گرفته اقدامات 9 گانه دانش مدار عبارتند از :محصولات :تعيين نوع و گونه دانش؛ايجاد پايگاههاي دانش؛تبديل دانش به محصولات و خدمات جديد .فرآيندها :كسب و كاربرد مجدد اطلاعات به عنوان دانش؛آموزش فرايندهاي دانش از طريق توزيع، انتشار يا برقراري ارتباطات شخصي؛سنجش و مديريت ارزش داراييهاي دانش .افراد :ايجاد دانش يا تيمهاي سرمايه فكري؛تاسيس مراكز دانش مردم مدار؛استفاده از فنون گروهي براي مبادله دانش بين افراد .چالشهاي آينده نوآوري دانش : براي برخورداري هر چه بيشتر از مزاياي نوآوري دانش بايد به استقبال چالشهاي بنيادين و اساسي رفت. اين چالشهاي سه گانه عبارتند از :اولين چالش

، گسترش اقدامات دانش مدار در لايه هاي مختلف جامعه يعني لايه هاي صنعتي، سازماني و انساني است . اين اقدام افراد را قادر خواهد ساخت از سرمايه دانش براي مشاركت در فعاليتهاي اساسي نوآوري دانش استفاده كنند .دومين چالش ، ايجاد داراييهاي دانش جديد، دسترسي آسان و جابه جايي و تحرك آزاد آن براي افراد درگير در فعاليتهاي نوآوري دانش است .سومين چالش ، تقويت نقش تمام عوامل ذينفع سازمان است. به عبارت ديگر، وظيفه اين عوامل ايجاد يك فرهنگ دانش مدار و شكوفاسازي يك اكوسيستم مبتني بر تسهيم دانش است. گذشته از آن، موفقيت نوآوري دانش به ميزان همكاري و تعاون افرادي بستگي دارد كه در ايجاد دانش سهيمند. عاملي كه موجب مي شود دانش براي جامعه سودمند و ارزشمند شود . *modiriran.ir

خلاقيت و نوآوري ضرورتي براي سازمان هاي هزاره سوم

مهدي ياراحمدي خراساني

چكيده از آنجا كه پويايي و تغيير مهمترين ويژگي محيط سازمان هاي امروزي است حفظ و بقاي سازمان ها تنها در صورتي محقق مي شود كه همگام با تغييرات غيرقابل تصور اقتصادي، سياسي و اجتماعي محيطي، خود را در مسير تحول و توسعه بهبود بخشند. امري كه تحقق آن كاري بسيار مشكل، ظريف و حساس است و تنها با بكارگيري ايده هاي نوين و پذيرش و پرورش استعدادهاي خلاق و نوآور محقق مي شود. اگر انعطاف پذيري لازم در سازمان ها براي مقابله با تغييرات محيطي و همچنين ذهن هاي داراي پيچيدگي لازم براي حل مسائل در سازمان ها نباشد مسلماً توفيق و بهره وري سازماني از بين خواهد رفت و سازمان از ميدان رقابت حذف مي گردد.مقدمه با وارد شدن جهان به هزاره سوم اكثر مديران در انديشه ايجاد دگرگوني و تحول در شيوه اداره سازمان تحت

مديريت خود برآمده اند. هزاره سوم با مشخصه هايي از قبيل؛ پيشرفت روزافزون فناوري، استقرار مدل هاي كيفيت فراگير (TQM) تغييرات سريع در نظام هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي، استفاده و بهره گيري از منابع خارجي براي فرآيندهاي داخلي، ادغام و يكي شدن شركت ها و از همه مهمتر ميدان رقابتي بي حد و مرز، نوعي از مديريت را طلب مي كند كه در آن سازمان ها مي بايست با ايجاد انگيزه و آموزش هاي لازم در سرمايه هاي انساني زمينه بروز خلاقيت و پرورش فكرهاي نوين را فراهم كنند. امروزه سازمان ها در چنان محيط پويا و پرتلاطمي به فعاليت مشغولند كه اندكي درنگ و تعلل كافيست تا از صحنه رقابت حذف گردند. از اين رو مقوله خلاقيت و نوآوري از اهميت فراواني برخوردار گرديده است زيرا خلاقيت و نوآوري تنها راه نگهداري، تأمين و حفظ مزيت هاي رقابتي است.سازمان هاي امروزي در خلاقيت و نوآوري به عنوان چيزي بيش از يك موضوع مورد علاقه خود مي نگرند. در بيان ديگر سازمان ها براي آنكه بتوانند فاصله خود را نسبت به رقبا حفظ كنند مجبورند در مقاطع زماني مختلف خدمات جديدي را به بازار عرضه كنند كه لازمه اين امر وجود فكرهاي پويا، خلاق و نوآور است پس بحث خلاقيت و نوآوري در سازمان هاي نوين امروزي ديگر بحث علاقه و تفريح نيست بلكه ضرورت و لازمه اي است براي حفظ پويايي و توان سازمان در برخورد با تهديدها و مخاطرات محيطي.سازمان ها براي ادامه حيات موفق خويش نياز به زندگي همراه با نوآوري دارند. نوآوري فرآيندي چند بعدي است كه تمام مقاطع سازمان را در بر مي گيرد. نوآوري از يك سو عامل شناساندن هويت سازمان به مشتريان است و از سوي ديگر

رمز ادامه حيات موفق سازمان هاست. در هزاره سوم نوآوريها رشد فزاينده اي داشته اند رشدي كه با كمك تكنولوژي پيشرفته غناي بيشتري به موضوع بخشيده است. در شرايط كنوني، كه الگوهاي كاري و فناوري در زمان هاي بسيار كوتاه در حال دگرگوني است، خلاقيت و نوآوري يك چاره نيست، بلكه يك ضرورت است، ضرورتي كه عدم توجه لازم و كافي به آن، لطمات جبران ناپذيري به دنبال دارد.بهره گيري از روش هاي جديد از طريق فكرهاي نوآور و خلاق همانگونه كه عنوان شد تنها راه بقاي سازمان ها در محيط پرتلاطم و متغير امروزي، همگام شدن با تغييرات محيطي است. مقوله اي كه تنها از طريق خواست، انگيزش و خلاقيت نيروي انساني محقق مي شود. به بيان ديگر در محيط سياسي، اقتصادي و اجتماعي امروز كه سرعت تغييرات غيرقابل تصور و پيش بيني است، تنها سازمان هايي مي توانند به ادامه حيات خود اميدوار باشند كه از سرمايه هاي انساني پيشرو، خلاق، مبتكر و نوآور برخوردارند. عدم انطباق لازم با تغييرات محيطي انفعال و يا مرگ زودرس سازمان را به همراه دارد به همين علت سازمان هاي نوين امروزي اهميت فزاينده اي براي خلاقيت و نوآوري قائل مي باشند تا بتوانند از طريق فكرهاي نوين و جديد ضمن ايجاد تغييرات مناسب در راستاي تحولات محيطي به توسعه و بالندگي سازماني دست يابند. بدون شك نوآوري و خلاقيت، سنگ بنا و راه گشاي بهره وري اقتصادي است و سازمان هايي كه توانسته اند در اين راستا اقدامات لازم را انجام دهند شاهد نتايج چشمگيري در برونداد و بازده خود هستند.تغييرات سريع نيازهاي انسان ها، سازمان را مجبور به بهره گيري از روش هاي جديد و نوين نموده است، روش هايي كه تنها از طريق فكرهاي نوآور و خلاق ايجاد

مي شود. با عنايت به مطالب فوق الذكر به نظر مي رسد تداوم حيات سازمان ها به بازسازي، اصلاح و بهبود روش هاي كار و ايجاد و توليد خدمات و محصولات جديد و نو بستگي دارد. محيط پرتلاطم سازمان ها و تنوع نياز انسان ها اين موضوع را همواره يادآوري مي كند كه: «براي دستيابي به اثربخشي سازماني خلاقيت و نوآوري امري غيرقابل اجتناب است». از اين رو امروزه يكي از چالش هاي مهم مديران بكارگيري توانائي هاي ذهني براي ايجاد يك مفهوم يا فكر جديد است. چالشي كه ناشي از نقش حساس و مهم مديران در پرورش استعداد و توانايي خلاقيت و نوآوري منابع انساني مي باشد. به بيان ديگر مديران با رفتار و عملكرد خود مي توانند افراد خلاق و نوآور بار بياورند و يا موجبات فرسودگي و ركود مغزها را فراهم نمايند. نظام مشاركت جو و فرهنگ مشاركتي در كنار آموزش و راه اندازي واحد تحقيق و توسعه و توجه به ملزومات ساختاري از مهمترين وظايف مديران براي ايجاد خلاقيت در منابع انساني است.خلاقيت و نوآوري خلاقيت ايجاد يك ايده يا مفهوم جديد از طريق بكارگيري توانائي هاي ذهني و علت و سبب نوآوري است و بدون آن نوآوري صورت نمي گيرد. در واقع خلاقيت «سنت شكن» است كه در آن روش هاي مورد استفاده قبلي زير سؤال مي رود. خلاقيت و نوآوري مختص افراد خاص نيست و تمام افراد مي توانند در جهت آن كوشش نمايند.دانشمندان معتقدند انسان ها در هر سطح سازماني و در هر رده شغلي، قدرت خلاقيت، تفكر و انديشه دارند كه البته ميزان آن در انسان هاي مختلف متفاوت است. به بيان ديگر افرادي داراي خلاقيت بالاتر هستند كه از عوامل خاصي برخوردار باشند. «استيز» عواملي از قبيل؛1-

سلاست و رواني ادراكي2- انعطاف پذيري ادراك3- ابتكار4- ترجيح دادن پيچيدگي نسبت به سادگي5- استقلال رأي و داوري

را از مهمترين ويژگي هاي افراد خلاق مي داند. مطالعات رفتاري نشان مي دهد افراد خلاق از قدرت اعتماد به نفس بيشتري برخوردارند. مقاومت، سماجت، انرژي و همچنين ريسك پذيري آنها در كار نيز بالاتر است.اغلب يافته هاي پژوهشي نشان مي دهد، خلاقيت با كوشش و پشتكار در بكارگيري مغز ارتباط بيشتري دارد تا با استعداد دروني افراد. از اين رو آموزش هاي خلاقيت باعث تقويت بروز آن مي شود.آموزش هاي خلاقيت و نوآوري و تأثير آن در كارآيي در تحقيقاتي كه انجام شده است مشخص گرديده آموزش هاي خلاقيت 125% باعث افزايش كارآيي مي شود. مديران بايد بدانند كه اجزاي سيستمشان زنده و داراي افراد خلاق با نياز و انگيزه هاي انساني هستند. سيستم كاري آنها يك ماشين با اجزاي مربوطه نيست و آنها بايد در جهت بهبود و توانايي يادگيري خود در راستاي خلاقيت و نوآوري تلاش كنند.مدير بايد تحريك كند، انتخاب كند، واكنش هاي انطباقي را در ارگانيسم ها تقويت كند تا استعداد و توانايي نوآوري را بهبود بخشد. در چنين وضعي عمده ترين مسائل سرانجام به انسان ها و توانايي برخورد صحيح با آنها بر مي گردد. همچنان كه محيط سازماني (علم و تكنولوژي) پيچيده تر مي شود، مسائل انساني و مديريت نيز پيچيده تر مي شود. بنابراين اگر ما بايد با چالش هاي واقعي نوآوري (علم و تكنولوژي) روبرو شويم، نظام انساني ما نيز بايد متناسب با آن رشد كند. به عبارت ديگر مديران بايد «يادگيري نوآوري» را در سازمان ترويج دهند امري كه از طريق آموزش امكان پذير است.آموزش، يكي از عوامل كمك كننده پرورش و بروز خلاقيت و نوآوري است. با آموزش مي توان

استعداد خلاقيت و نوآوري افراد را پرورش داد. تقويت ويژگي هايي از قبيل تحمل ريسك، كاهش كنترل بيروني، قبول ابهام، تحمل تضاد و افزايش ارتباطات همه جانبه بروز خلاقيت و نوآوري را تسهيل مي كند.«خودانگيزشي» فيزيكي از عوامل مهم نوآوري است امري كه از طريق ايجاد همسويي بين هدف هاي سازماني و فردي حاصل مي شود. اگر ميان اهداف فردي و سازماني همسويي بوجود آيد و كاركنان تحقق هدفهاي خود را در گرو تحقق هدف هاي سازمان بدانند، انگيزش لازم را براي عملكرد بهتر و تفكر و تلاش بيشتر مي يابند.در سازماني كه خلاقيت و نوآوري عامل اصلي اثربخشي و بقاست بايد ساختار و فرهنگ متناسب و فراهم آورنده آن نيز فراهم باشد. به عبارت ديگر خلاقيت و نوآوري ساختار مناسب خود را مي طلبد و مديران بايد نسبت به آن توجه و آگاهي لازم را داشته باشند.موانع خلاقيت و نوآوري:مسلماً در مسير بروز خلاقيت و نوآوري نيروهاي سازماني موانعي بروز مي كند كه عدم توجه به آنها ممكن است تمركز ذهني افراد را برهم زده و زمينه بروز انديشه هاي نوين و جديد را از بين ببرد. از اين رو در عصر جديد علوم رفتاري تلاش مي كنند شرايطي را فراهم سازند كه در آن ذهن هاي پيچيده و توانمند بتوانند به آناليز و تجزيه و تحليل مسائل بپردازند. امري كه عدم توجه به آن مي تواند موجب انفعال و هرز پتانسيل هاي سازماني شود و مسير پويايي و تحول و توسعه سازمان را مسدود سازد.وابستگي و كمبود فكري، تمايل به همرنگي و همگوني، كم رويي، مقاوم نبودن، عدم دانش كافي، عدم تمركز ذهني و عدم انعطاف پذيري از مهمترين موانع خلاقيت و نوآوري است. مديران بايد بدانند

آزاد ساختن توان خلاقيت و بكارگيري فكرهاي نو در گرو پيروزي بر موانع مذكور است كه البته پيروزي بر آنها چندان مشكل نيست اما نياز به زمان دارد.

نتيجه گيري:سازمان هاي هزاره سوم براي ادامه حيات مستمر خود نيازمند همگامي و انعطاف در برابر تغييرات محيطي هستند.امري كه تنها از طريق پويايي و خلاقيت ذهن هاي سازماني حاصل مي شود. از اين رو ايجاد زيرساخت هاي اساسي براي پرورش و بروز فكرهاي نوين و خلاق امري حياتي است كه ضرورت آن غيرقابل انكار مي باشد. سازمان ها بايد بتوانند در مقابل محرك هاي محيطي از خود پاسخ مناسب نشان دهند تا بتوانند از اين طريق مزيت هاي رقابتي خويش را حفظ كرده و در ميدان رقابت باقي بمانند.بكارگيري ايده هاي نوين و پذيرش و پرورش استعدادهاي خلاق و نوآور يعني؛ توانائي سازگاري بيشتر با محيط، پيچيدگي ذهني لازم براي حل مسائل، انعطاف پذيري در مقابل تغييرات محيطي، اثربخشي بالاتر، توانايي رقابتي بيشتر و يعني ... تضمين بقاي سازمان در هزاره سوم.منابع و مأخذ:1- الواني، مهدي، مديريت عمومي، چاپ سوم2- الكس، س.اسبورن، پرورش استعداد همگاني ابداع و خلاقيت ترجمه حسن قاسم زاده، انتشارات نيلوفر.3- هنري منيتزبرگ، سازماندهي؛ پنج الگوي سازگار، ترجمه فقيهي و سابقي، مركز آموزش مديريت دولتي .4- رضائيان، علي، مجله دانش مديريت، دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني.5- متين، حسن، مجله دانش مديريت، دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني.6- رضائيان، علي، اصول مديريت، انتشارات سمت.7- حقيقي، محمدعلي، مديريت رفتار سازماني.8-اينترنت

نقش واحدهاي تحقيق و توسعه در انتقال نوآوري ارزش آفرين

به صنايع كوچك و متوسط- مورد شركت قند نقش جهان و كاشي مرجانافروزالسادات علوي مسئول RD شركت قند نقش جهان(سهامي عام)زهره عباسي كارشناس صنايع(مسئول TRIZ) شركت كاشي مرجاندكتر جمشيد پرويزيان دانشيار دانشگاه صنعتي اصفهان

چكيدهجهاني شدن در

ده سال اخير شرايط محيط هاي رقابتي را به شدت دگرگون كرده است. سازمانهاي تجاري، از جمله شركتهاي كوچك و متوسط، تحقيقات خود را براي يافتن يك استراتژي كه برتري پايداري را تضمين نمايد، تقويت مي نمايند. اين استراتژي معمولا نيازمند آن است كه سازمان¬ها در جهت رشد و پويايي اقتصادي، پي در پي محصولات و خدمات متفاوت و متنوعي را ارائه نمايند. به سخن ديگر سازمان¬ها بايد پيوسته نوآور باشند.كايزر در تحقيقي، جهت مشخص نمودن عاملي كه تلاش¬هاي نوآورانه سازمان¬هاي كوچك و متوسط را ارتقا دهد، اين عامل را به عنوان يك متغير وابسته در نظر گرفته است و پس از انجام رگرسيون، در ميان 14 متغير مستقل بالقوه مانند منابع مالي، تحصيلات مدير عامل، تكنولوژي اطلاعات و اتوماسيون و ... نشان داده است كه سه تاي آنها به وضوح و به صورت قابل¬توجهي در تلاش¬هاي نوآورانه سهيم مي¬باشند: استفاده از يارانه¬هاي نوآوري، داشتن ارتباط با مراكز علمي و ميزان سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه. كاپيتو و همكارانش با توجه به اهميت نقش مراكز تحقيق و توسعه براي تلاش¬هاي نوآورانه و از آن ميان انتقال نوآوري به سازمان¬ها، يك متدلوژي براي انتقال نوآوري به شركت¬هاي كوچك و متوسط ارائه نموده¬اند. در اين تحقيق ما به بررسي نتايج كايزر و پياده¬سازي متدلوژي كاپيتو و همكارانش در شركت قند نقش جهان و كاشي مرجان و ارائه نتايج حاصله مي¬پردازيم.واژه هاي كليديSME ، RD، IC، IP ، تلاش¬هاي نوآورانه، انتقال نوآوريمقدمه"سازمان" مجموعه هدفمندي پيرو يك نظام است. داراي مرزها و حدودي است كه آن را از محيط خود جدا مي¬¬سازد. سازمان در محيط¬هاي مختلف كاربردهاي متفاوتي

دارد. بنگاه¬هاي اقتصادي (شركت¬هاي تجاري)، ارگان¬هاي دولتي، سازمان¬هاي ائتلافي و حتي يك خانواده را نيز مي توان به عنوان يك سازمان نام برد.يك سازمان، يك نهاد كسب و كار مستقل است كه يك ماموريت خاص دارد و مي¬تواند با نيت انتفاعي يا غيرانتفاعي تأسيس شده باشد. يك سازمان :? هدف دارد.? براي هدفش برنامه دارد.? استراتژي دارد.? منابع خود را مي شناسد و از آنها بهينه و هماهنگ استفاده مي¬¬كند.? و همچنين وابسته به اطلاعات است.واژه "سازمان¬هاي كوچك و متوسط" در تعداد كمي از كشورها به صورت استاندارد تعريف شده¬ است. قبلاً اعضاي اتحاديه اروپا به طور سنتي، هر يك، تعريفي از آن را ارائه مي¬كردند. به عنوان مثال آلمان سازمان¬هايي كه تعداد كاركنان آن 500 نفر و بلژيك سازمان¬هايي كه تعداد كاركنان آن 100 نفر باشد را كوچك و متوسط مي¬دانستند. اكنون اتحاديه اروپا اين مفهوم را استاندارد نموده است و طبق تعريف ارائه شده، سازمان¬هاي با كمتر از 50 نفر را "كوچك" و سازمان¬هاي با كمتر از 250 نفر را "متوسط" ناميده است. از سال 2005 ميلادي آلمان نيز از تعريف شعبه اجرايي اتحاديه اروپا استفاده كرد. در مقابل ايالات متحده امريكا صنايع با كمتر از 100 نفر را كوچك و صنايع با كمتر از 500 نفر را متوسط مي¬نامد. شايان ذكر است كه 99% شركت¬هاي اتحاديه اروپا راSME ها تشكيل مي¬دهند كه تعداد كاركنان آن در مجموع حدود 65 ميليون نفر است. ازاين رو بقا و پايداري SMEها در چنين فضايي بسيار مشكل خواهد بود.اهميت "نوآوري" زماني مطرح شد كه SMEها مي¬خواستند نسبت به رقبا به مزيت رقابتي بالاتري دست يابند]1[، و

همين امر منجر شد تا سازمان¬ها اهداف، روش¬ها و ساختار خود را در جهت بكارگيري خلاقيت و نوآوري و فراهم آوردن محيطي خلاق هدايت كنند]2[. چرا كه بهبود و توسعه سيستم اقتصادي به شدت از توانايي شركت¬ها در انجام عمليات نوآورانه به منظور به دست آوردن فرصت و گريختن از تهديدها در محيط تجاري تاثير مي¬پذيرد.نوآوري خلق ايده¬اي جديد و تبديل آن به محصول يا خدمتي است كه منجر به رشد و توسعه پويا در اقتصاد ملي، همراه با افزايش توليد و كاهش هزينه مي¬باشد. نوآوري به هيچ وجه يك پديده يكباره نيست، بلكه يك پروسه تجمعي و درازمدت است كه با توليد يك ايده جديد شروع و با ارائه محصول خاتمه مي¬يابد]3[.در سال¬هاي اخير تحقيقات زيادي در راستاي پيدا كردن اينكه چه فاكتورهايي بر انتقال يا افزايش نوآوري يا به عبارتي بر تلاش¬هاي نوآورانه توسط SMEها تأثير مي¬گذارند، انجام شده است. اين مطالعات نشان مي¬دهند كه نوآوري به عوامل و متغيرهاي زيادي وابسته است. كه از جمله اين موارد مي¬توان به منابع مالي، تحصيلات مديران ارشد، سرمايه¬گذاري در بخش RD اشاره نمود.در بخش¬هاي بعدي ابتدا به ارائه نتايج تحقيق كايزر در دو SME ايراني (كاشي مرجان و قند نقش جهان) پرداخته، سپس به معرفي و ارائه مدل انتقال نوآوري كاپيتو و همكارانش و نيز موردكاوي انجام شده بر مبناي اين مدل در شركت قند نقش جهان مي¬پردازيم.پيش زمينه هاي تئوريمطالعات زيادي براي شناخت متغيرهاي تاثيرگذار بر تلاش¬هاي نوآورانه انجام شده است. در نتيجه اين مطالعات، متغيرهاي اثرگذار را مي¬توان به دو دسته¬ي متغيرهاي داخلي و خارجي تقسيم نمود. متغيرهاي خارجي به فرصت¬هاي يك SME

اشاره دارد كه مي¬تواند از محيط اطرافش بمنظور دستيابي به اهدافش استفاده نمايد؛ مانند فرصتهايي كه از طريق همكاري با ديگر شركت¬ها بدست مي¬آيد. و متغيرهاي داخلي، به سياست¬ها و مشخصه¬هاي داخلي يك SME مانند تحصيلات مديران ارشد سازمان مربوط مي¬شود. متغيرهاي حاصل از مطالعات در جدول شماره(1) خلاصه شد¬ه¬اند.جدول شماره(1): خلاصه مطالعات انجام شده در زمينه متغيرهاي مؤثر بر نوآوريمتغيرهاي خارجي شرايط داخليهمكاري با ديگر شركت¬ها• همكاري با تأمين¬كنندگان براي غلبه بر هزينه¬ها و خطرات گسترش تكنولوژي جديد.ارتباط متقابل مداوم با آن¬ها منجر به كاهش روابط فرماليته و كاهش فاصله¬ مي¬شود. (ليپارينيو سوبررو 1994)• روابط نزديك با تأمين¬كنندگان و مشتريان در طراحي و ساخت (بيرچال 1996 و مير 1996)• مشتريان منابع اصلي تكنولوژي بهبود يافته برايSMEها در امريكا هستند. (لي بلانك 1997)• اتحاد استراتژيك به عنوان يك بخش داخلي از طرح گسترش شركت است. (فارست 1990 و كوك و ويلز 1999)ارتباط با مراكز آموزشي• مشاركت با مشاورين ماهر، محققين دانشگاهي و مراكز تكنولوژي (لي بلانك1997، هافمن 1998 و اورلمانز 1998)• مشاركت با مراكز نوآوري و اتاق بازرگاني (اورلمانز1998)استفاده از منابع مالي• وجود سرمايه¬گذاري درRD (لي بلانك1997، بيرچال 1996 و هافمن 1998)• كمك¬هاي مالي دولت (داچ مينيستري از بخش اقتصادي 1993) استراتژي• وضوح استراتژي¬ها براي افزايش و تحريك خلاقيت و ريسك پذيري(بيرچال و همكارانش1996 و كريير 1994)ساختار• كاربرد ساختارهاي مديريت پروژه (لارسون و همكارانش 1991 و مير و همكارانش1996)خط مشي فناوري• طرحريزي براي آينده (استوكمن 1988)• تعداد ابزارهاي مربوط به خط مشي فناوري كه توسط شركت¬ها استفاده شده است. (لي بلانك1997 و هافمن1998)سطح تحصيلات• سطح تحصيلات مديران و كارمندان (استوكمن1988)• حضور مهندسان با كفايت (لي

بلانك1997 و هافمن 1998)سرمايه¬گذاري درRD• درصدي از حجم فروش سرمايه¬گذاري شده در بخش تحقيق و توسعه(بيرچال1996)مكان جغرافيايي• مكان روستايي يا شهري (هافمن1998)به عنوان مثالي از جدول فوق، لي بلانك و همكارانش (1997 م.) در مورد نقش فراهم بودن منابع مالي كافي، بحث نموده¬اند. آنها دريافته¬اند كه 43% از مديرانSMEهاي كشور آمريكا، پول و سرمايه را عاملي تأثيرگذار براي نوآوري در نظر گرفته¬اند. بيرچال (1996 م.) نيز منابع مالي را به عنوان يك فاكتور كليدي مؤثر براي نوآوري ديده است. همچنين بيرچال SMEهاي مربوط به سه كشور فرانسه، انگلستان و پرتغال را مقايسه نموده و نشان داده كه در پرتغال، نسبت به فرانسه و انگلستان، استفاده از منابع علمي خارجي اثر بيشتري بر روي نوآوري داشته است. اورلمانز (1998م.) نيز يك رابطه مستقيم بين بخش RD و نوآوري را نشان داده است]4[. اميدواريم نتايج مطالعات ما باعث درك بهتر تأثير اينگونه متغيرها بر نوآوري شود.مدل تحقيقايده و پايه اصلي اين قسمت از تحقيق انجام شده، بر مبناي تحقيقي است كه كايزر در مقاله خود انجام داده است. وليكن با توجه به شرايط محلي، برخي از متغيرهاي انتخابي كايزر از جمله يارانه¬هاي دولتي برانگيزاننده همكاري مابينSMEها و... توجيهي، به دليل عدم رخداد در بين SMEهاي ايراني نداشتند. لذا ما سعي نموديم با بومي نمودن مدل مذكور اين مشكل را برطرف نموده تا بتوانيم مدل را به صورت موردي در دو شركت نامبرده بررسي و تحليل نماييم. با اين توضيحات متغيرهاي انتخابي عبارتند از:متغير وابسته:1- نوآوري (Innovation): فعاليت¬هاي سازمان در زمينه انتقال يا افزايش نوآوري.متغيرهاي خارجي:2- منابع مالي از خارج سازمان (Finance): تأثير ميزان استفاده از خدمات مؤسسات

مالي خصوصي و بانك¬هاي دولتي (مانند وام و...) بر نوآوري.3- مشاركت با شركتهاي ديگر (Coll): همكاري با شركت¬هاي ديگر در زمينه انتقال يا افزايش نوآوري.4- ارتباط با مراكز آموزشي/ دانشگاهي (KC): تأثير ارتباط با دانشگاه¬ها و مؤسسات مشاوره¬اي و آموزشي در نوآوري.5- يارانه¬هاي دولتي (InnSub): تأثير يارانه¬هاي دولتي بر افزايش نوآوري در SMEها.متغيرهاي داخلي:6- سرمايه¬گذاري در بخش DR (rd): تأثير حجم سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه برانتقال يا افزايش نوآوري.7- سرمايه¬گذاري در تجهيزات توليدي (PEI): ميزان تأثير سرمايه¬گذاري بيشتر در تجهيزات توليدي بر انتقال يا افزايش نوآوري.8- فناوري اطلاعات و اتوماسيون (IT): تأثير كاربردIT و اتوماسيون بر نوآوري.9- تحصيلات مديران ارشد (ME): ميزان تاثير سطح تحصيلات مديران ارشد سازمان بر انتقال يا افزايش نوآوري.10- تحصيلات سطح بالاي كاركنان (EHE): ميزان تاثير تعداد كارمندان با مدرك دانشگاهي در سازمان بر نوآوري.

11- تحصيلات سطح متوسط (EME): ميزان تاثير تعداد كارمندان با تحصيلات ديپلم يا كمتر در سازمان بر نوآوري.

اين متغيرها در شكل 1 به صورت دسته¬بندي شده و شماتيك ارائه شده¬اند.

روش تحقيق

جهت انجام اين تحقيق، پرسشنامه¬اي حاوي 11 متغير ذكر شده در شكل شماره (1) براي سنجش ميزان تاثير هريك از متغيرهاي ورودي بر متغير خروجي و همچنين سنجش ميزان فعاليتهاي سازمان در زمينه انتقال يا افزايش نوآوري با عبارت¬هاي بياني خيلي زياد، زياد، نه چندان زياد، كم و خيلي كم، تهيه گرديد. ابتدا پرسشنامه مذكور در ميان مديران ارشد، مديران مياني و تعدادي از سرپرستان هر يك از دو شركت نامبرده توزيع گرديد. سپس داده¬هاي كيفي دريافت شده در پرسشنامه¬ها از طريق منطق فازي به داده¬هاي كمي تبديل گرديدند. و به كمك نرم افزار Eviews

و روش حداقل مربعات (OLS)، معادله رگرسيون خطي زير را برآورد نموديم.

مورد شركت كاشي مرجان

شركت كاشي مرجان با حدود 200 نفر پرسنل يكي از SMEهاي ايراني مورد بحث ما مي¬باشد. در اين شركت از ميان 35 پرسشنامه توزيع شده، 31 پرسشنامه تكميل شده دريافت گرديد. (نرخ پاسخگويي 5/88% بودكه اين نرخ كاملاً رضايت¬بخش است). همانطور كه نتيجه اين برآورد در جدول شماره(2) نشان مي¬دهد، تمام ضرايب متغيرها به علت اينكه قدرمطلق مقدار آماره t-statistic اين ضرايب، بزرگتر از دو مي¬باشد( ) از لحاظ آماري معنادار بوده كه اين امر بيانگر صحت تاثيرگذاري متغيرهاي مستقل انتخاب شده بر متغير وابسته (نوآوري) مي¬باشد. نتيجه برآورد معادله رگرسيون(مورد شركت كاشي مرجان) بمنظور نشان دادن ميزان همبستگي بين هريك از متغيرهاي مستقل و متغير وابسته، استفاده گرديد. نتايج حاصل از اين ماتريس بيانگر آن است كه سه متغير سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه، ارتباط با مراكز آموزشي/دانشگاهي و تحصيلات مديران ارشد سازمان، بيشترين تأثير را بر ميزان نوآوري(انتقال و يا افزايش آن) داشته¬اند. همانطور كه در جدول شماره(3) نيز مشخص گرديده، در شركت كاشي مرجان، سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه بيشترين تاثير را بر ميزان نوآوري (انتقال و يا افزايش آن) داشته است. در تحقيق كايزر سه عامل استفاده از يارانه¬هاي نوآوري، داشتن ارتباط با مراكز علمي و ميزان سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه به صورت قابل توجهي در تلاشهاي نوآورانه كه همانا انتقال و يا افزايش نوآوري مي¬باشد، سهيم بوده¬اند. در مقايسه نتايج تحقيق كايزر با شركت كاشي مرجان ديده شد كه، در نتايج كاشي مرجان به جاي استفاده از يارانه¬هاي نوآوري، عامل تحصيلات مديران

ارشد، به دست آمده است كه با توجه به وجود كمرنگ اين عامل در كشور ما نتيجه به دست آمده تقريباً با نتايج تحقيق كايزر مطابقت دارد]4[. مورد شركت قند نقش جهان

شركت قند نقش جهان با داشتن بيش از 45 سال تجربه در امر توليد شكر سفيد، با داشتن پرسنلي در حدود 500 نفر، يكي ديگر از SMEهاي ايراني مورد مطالعه ما مي¬باشد. از ميان 40 پرسشنامه توزيع شده در بين مديران ارشد، مديران مياني و سرپرستان اين سازمان، 30 پرسشنامه تكميل شده دريافت گرديد. (نرخ پاسخگويي در اين شركت 75% بود كه اين نرخ رضايت¬بخش مي¬باشد.)

نتيجه برآورد معادله رگرسيون شماره (1)، مورد نقش جهان، در جدول شماره (4) ارائه گرديده است. همانطور كه در اين جدول ملاحظه مي¬گردد، تمام ضرايب متغيرها از لحاظ آماري معنادار بوده چرا كه قدرمطلق مقدار آماره t-statistic اين ضرايب، بزرگتر از دو مي¬باشد( ). كه اين امر بيانگر صحت تاثيرگذاري متغيرهاي مستقل انتخاب شده بر متغير وابسته (نوآوري) مي¬باشد.

نتيجه برآورد معادله رگرسيون(مورد شركت قند نقش جهان) Dependent Variable: INNOVATIONMethod: Least SquaresDate: 03/17/08 Time: 12:47Sample: 30Included observations: 30INNOVATION=C(1)+C(2)*RD+C(3)*PEI+C(4)*FINANCE+C(5)*IT+C(6)*ME+C(7)*EHE+C(8)*EME+C(9)*KC+C(10)*COLL+C(11)*INNSUBCoefficient Std. Error t-Statistic Prob.R-squared 0.810894 Mean dependent var 13.85962Adjusted R-squared 0.896342 S.D. dependent var 1.689265S.E. of regression 0.326525 Akaike info criterion 0.203251Sum squared resid 1.208563 Schwarz criterion 0.785221Log likelihood 8.065941 F-statistic 198.6357Durbin-Watson stat 2.605211 Prob(F-statistic) 0.000000

با بررسي ماتريس همبستگي مورد قند نقش جهان كه در جدول شماره(5) آورده شده است، مشخص گرديد كه بترتيب سه متغير ارتباط با مراكز آموزشي/دانشگاهي، سرمايه¬گذاري در بخش تحقيق و توسعه و منابع مالي از خارج سازمان داراي بيشترين تأثير بر ميزان نوآوري (انتقال و يا افزايش

آن) بوده¬اند.بررسي نتايج حاصل از انجام اين تحقيق در دو شركت مذكور نشان مي¬دهد كه، سرمايه¬گذاري در بخش RD در هر دو سازمان، جزء سه عامل تاثيرگذار و مهم بر تلاش¬هاي نوآورانه مي¬باشد. حال با توجه به ارتباط متقابل و رابطه قوي بين اين عامل و نوآوري، در ادامه به ارائه روشي براي انتقال نوآوري در سازمان¬ها با متدلوژي كاپيتو مي¬پردازيم]5[. در اين روش نيز مراكز RD شركت¬ها يكي از عوامل تاثيرگذار بر افزايش و يا انتقال نوآوري در سازمان مي¬باشد.مطالعات نشان مي¬دهد مهمترين عوامل كاهش بسط و توسعه نوآوري در شركت¬ها مواردي همچون هزينه زياد و در نتيجه ريسك بالاي فعاليت¬هاي نوآوري، ترس و وحشت در رابطه با تغييرات نتايج آينده حاصل از نوآوري و كمبود اطلاعات در رابطه با انگيزه¬هاي عمومي و خصوصي براي انجام نوآوري مي¬باشند.به چند دليل اين فاكتورها بيشترين اثر را بر روي SME ها دارند:? دانش پايه¬اي محدودي كه آنها دارند.? زمان كمي كه يك كارآفرين به فعاليت¬هاي نوآوري اختصاص مي¬دهد(به خاطر درگير بودن با ديگر فعاليت¬هاي روزانه شغل خود)? كمبود منابع مالي? ...به منظور غلبه بر اين محدوديت¬ها كاپيتو مدلي براي انتقال نوآوري به SMEها پيشنهاد داده است. خلاصه ويژگي¬هاي اين مدل عبارتنداز :? معرفي يك واحد سازماني(IC ) كه دانش و منابع مالي در دسترس و قابل استفاده براي افزايش و يا انتقال نوآوري را جمع¬آوري نمايد.? معرفي يك حامي سازماني ترويج دهنده نوآوري ( IP) گروهي كه بايد از طريق آناليز SWOT شرايط رقابتي شركت، ويژگي¬هاي صنعت مربوطه و اطلاعاتي راجع به موانع و فرصت¬هاي بالقوه¬ي انتقال نوآوري را به دست آورد. و از اين طريق

بتواند زمينه¬هايي را كه در آن سازمان نياز به تلاشهاي نوآورانه دارد، تعيين نمايد. و با انجام پروژه¬هاي آزمايشي با هدف انتقال نوآوري بتواند اعتماد مديريت را بدست آورده و قابليت استفاده و مفيد بودن اين فرآيند را نشان دهد. همچنين IP مي¬بايست توانايي انجام مميزي نوآوري¬هاي صورت گرفته در سازمان را نيز داشته باشد. بنابراين IP بايد به طور صريح تمركز بر پروژه¬هاي ساده، موثر و كم هزينه داشته باشد تا از بيزاري مديران نسبت به نوآوري بكاهد]5[.در بخش بعدي يك مدل مفهومي ارائه و بحث مي¬شود.پيشنهاد چارچوبي براي انتقال نوآوريبر اساس بحث اخير، يك چارچوب عمومي و كلي براي انتقال نوآوري به SME ها در شكل شماره(2) به صورت شماتيك ارائه شده است.اين شكل نشان مي¬دهد كه دو دسته اصلي از عملگرها در انتقال نوآوري به SMEها درگيرند:1- تامين كنندگان نوآوري كه نوآوري تكنولوژيكي و مديريتي را ايجاد مي¬كنند مانند دانشگاه¬ها و مراكزRD شركت¬هاي بزرگ و ساير مراكز RD مستقل و ...2- سهامداران كه در زمينه بهبود مزيت رقابتي SME فعاليت مي¬كنند و خود شامل دو دسته¬اند: يكي ساختار دولت در سطوح مختلف و ديگري شركت¬هاي بزرگي كه SME به عنوان تامين¬كننده آنها فعاليت مي¬كند.با توجه به دسته اول، نقش دانشگاه¬ها و مراكز تحقيقاتي به دليل ساختار دانش فراوان و حرفه¬اي بودن آنها بسيار بحراني و اثر گذار است. در دسته دوم دولت مي¬تواند با حمايت از نوآوري در SMEها در انتقال نوآوري سهم داشته باشد. اين حمايت مي¬تواند در زمينه دادن يارانه¬هاي اقتصادي و مشوق¬هاي مالي و ساده كردن فرآيندها و تشريفات اداري و ... باشد. به منظور تحقق و درك يك

انتقال نوآوري كارآمد و مؤثر، هماهنگي و يكپارچگي بين عملگرها شديداً لازم مي¬باشد، در نتيجه به نظر مي¬رسد كه نياز به معرفي عملگر جديدي با اين نقش ويژه است، كه نام آن را IC مي¬گذاريم]5[.در شماي پيشنهادي يك مركز نوآوري(IC) معرفي شده است. IC يك واحد سازمان يافته است كه دانش¬هاي مختلفي كه براي انتقال نوآوري به SMEها لازمست را جمع¬آوري و ذخيره مي¬كند و يك ساختار حمايت كننده است كه داده¬ها و اطلاعات را از عملگرهاي درگير مختلف جمع¬آوري كرده و آنها را در اختيار افرادي كه مسئول و عهده¬دار برنامه¬ريزي و اجراي فرايند انتقال نوآوري مي¬باشند (IP)، قرار مي¬دهد.يكي ديگر از ويژگي¬هاي حساس و بحرانيIC، رويكرد گام به گام فرايند انتقال نوآوري است. چرا كه يكي از عادات هميشگي SMEها ناسازگاري، مخالفت و بيزاري از نوآوري است. لازم به ذكر است كه سياست IC فقط بر روي SMEهايي قابل پياده سازي است كه صادقانه علاقمند به فرآيند انتقال نوآوري هستند. تشخيص اين علاقمندي، از طريق ميزان تمايل آنها به كارآفريني است]5[.شكل شماره(3) كه توسط كاپيتو و همكارانش ارائه گرديده، مدلي است براي انتقال نوآوري آزمايشي به SMEها كه در شركت قند نقش جهان بر مبناي اين مدل، پروژه¬اي به منظور انتقال نوآوري به سازمان صورت پذيرفته، كه مراحل و نتايج اين پروژه در ذيل آورده شده است.نظر به انجام پروژه¬هايي از قبيل گازسوز نمودن كليه تجهيزات كوره آهك شامل نصب مشعل¬ها، تابلو، سيستم تقليل و كنترل فشار گاز، طرح بهينه سازي اواپراتور و كندانسور سيستم تبريد آمونياكي واحد قندگيري از ملاس و بهينه سازي سانتريفوژهاي I، پروژه فيلتر ممبران و... در سال¬هاي اخير

در شركت قند نقش جهان، مي¬توان به علاقه¬مند بودن اين شركت به انتقال نوآوري به منظور حفظ مزيت رقابتي خود در صنعت قند اذعان داشت. همچنين با توجه به اجراي برنامه¬ريزي استراتژيك در اين شركت و در نتيجه مشخص شدن نقاط ضعف، قوت و عوامل فرصت و تهديد براي شركت، فاكتورهايي مانند عدم استفاده از امكانات بالقوه زيست¬محيطي در سازمان و وجود تفكر منفي از سوي همسايگان شركت در زمينه رعايت مسائل زيست¬محيطي و ... به عنوان نقاط ضعف و عوامل تهديد تعيين گرديدند. لذا سازمان با تشكيل كميته¬هاي مختلفي نظير كميته تحقيق و توسعه، فني، محيط زيست، بودجه و همچنين كميته راهبردي كه اين كميته¬ها حكم واحد IC را بر مبناي مدل فوق براي سازمان ايفا مي¬نمودند، تصميم به انتقال نوآوري در فرايندهاي كليدي زيست¬محيطي خود، گرفت. در اين راستا، اطلاعات گرد¬آوري شده از طريق واحدIC در اختيار واحدIP سازمان كه همانا كميته¬هاي برنامه¬ريزي استراتژيك، محيط¬زيست و توليد مي¬باشند، قرار گرفت. IP نيز مي¬بايست بر اساس مدل مذكور يك پروژه آزمايشي در اين زمينه را با مد نظر قرار دادن شرايط ذكر شده در بالا انتخاب و اجرا مي¬نمود. كه براي دستيابي به هدف فوق طرح پايلوت تصفيه¬خانه فاضلاب صنعتي در سازمان انتخاب و اجرا گرديد. از آنجا كه نتايج اجراي پايلوت طرح مذكور موفقيت آميز بود، اجراي كامل طرح به تصويب هيئت ¬مديره شركت رسيد و به اجرا در آمد.نتيجه گيري و پيشنهادامروزه تحقيق و توسعه در جهان جايگاه ويژه¬اي دارد. به طوري كه كشورهاي صنعتي سهم قابل توجهي از در¬آمد و نيروي كار خود را به فعاليت¬هاي تحقيق و توسعه اختصاص مي¬دهند.

چرا كه سهم زيادي از مواد، محصولات، فرآيندها و سيستم¬هاي جديد و پيشرفته، حاصل از فعاليت¬هاي RD توليد مي¬شوند كه اينها، منبع نهائي پيشرفت اقتصادي به شمار مي¬آيند.در اين مقاله پس از بررسي نتايج حاصل از انجام تحقيق در زمينه تعيين عوامل موثر بر تلاش¬هاي نوآورانه در دو شركت كاشي مرجان و قند نقش جهان مشخص گرديد كه سرمايه¬گذاري در بخش RD در هر دو سازمان، جزء سه عامل تاثيرگذار و مهم بر تلاش¬هاي نوآورانه مي¬باشد. سپس با توجه به ارتباط متقابل و رابطه قوي بين اين عامل و نوآوري، به ارائه روشي براي انتقال نوآوري در سازمان¬ها با متدلوژي كاپيتو پرداختيم. با توجه به اثربخش بودن اين مدل پيشنهاد مي¬گردد كه ديگر SMEهاي ايراني نيز به مطالعه و به¬كارگيري اين روش بپردازند.منابع

[1] Darroch. J, Mcnaughton, “Examining the link between knowledge management practices and types of innovation", Journal of intellectual Capital, Vol.3, No.3, 2002.

[2] حقايق، سيروس، ويژگي¬هاي سازمان صنعتي خلاق و نوآور، تدبير شماره 111 ، 1380. [3] Popadiuk.S, Choo.C, " Innovation and knowledge creation: How are these concepts related?", International Journal of Information Management 26,2006.[4] Keizer, Jimme et al, "Explaining innovative efforts of SMEs An exploratory survey among SMEs in the mechanical and electrical engineering sector in The Netherlands",Technovation,2002.[5] Caputo, A.C. et al, “A methodological framework for innovation transfer to SMEs”, Industrial management and data system, 2002. *http://www.infosanat.com/Fa/?Page=ArticlesItemncID=1nID=49

نوآوري در فعاليت هاي منبع يابي ساخت و تحويل

ابوذر زنگويي نژاد

چكيده: بسياري از بنگاه ها در سراسر جهان به اين نتيجه رسيده اند ارائه خدمات در كنار توليد، سودآورتر از توليد محصول به تنهايي است. آنها در پي به حداكثر كردن مجموع

منافع درزنجيره ارزش تا سطح مصرف كننده نهايي هستند. بنگاهها در فعاليتهاي پايين دستي درگير شده اند، يعني به سوي ارائه خدمات به مصرف كننده نهايي نيز رفته اند تا درگير فعاليتهاي اقتصادي با ارزشي گردند كه در تمام سيكل توليد ايجاد مي شود. نگرش زنجيره ارزش يعني زنجيره تأمين شامل تمام فعاليتهاي مورد نياز يراي ارائه يك كالا يا خدمت به مشتري نهايي است. با اين نگرش فعاليتهاي توليد و ارسال نيز به زنجيره تأمين افزوده مي شود. بنابراين در دنياي جديد كه رقابت شديد براي توليد كالا وجود دارد، توليد كنندگان به مصرف كنندگان نزديك شده اند. توليد كنندگان براي آنكه اعتماد مصرف كننده را به دست آورند ، علاوه برارائه محصول ، خدمات متنوعي را نيز عرضه مي دارند تا هزينه هاي استفاده از محصول و نگهدار ي آن به حداقل برسد. زنجيره تأمين عبارت است از فرايند كامل تهيه كالا و خدمات براي مصرف كننده نهايي و مديريت زنجيره تامين يعني, مديريت جريان كالا و خدمات، اطلاعات و پول براي افزايش سوددهي. در اين مقاله ضمن بررسي ابعاد و مفاهيم گوناگون مديريت زنجيره تأمين، وضعيت حوزه هاي منبع يابي ، توليد و توزيع نيز در زنجيره هاي تأمين بررسي شده و سپس روندهاي جاري وآينده در مديريت زنجيره تامين تشريح مي شود.مقدمهمديريت زنجيره تأمين(Supply Chain Management) يكي از شاخه هاي نو ظهور مديريت است كه روز به روز در حال تكامل و پيشرفت است و به دنبال راه هايي براي كاهش هرچه بيشتر سيكل توليد محصول و ارائه خدمات تا رسيدن به دست مشتري ضمن بالا بردن كيفيت محصول و خدمات مورد نظر است

و در اين راه، از جديد ترين پيشرفتهاي علم مديريت و فناوري بهره مي برد و در دنياي امروز، هيچ كشوري از به كار گيري آن بي نياز نيست.شرايطي كه باعث تعريف و طراحي مديريت زنجيره تأمين شده، افزايش روزافزون رقابت پذيري و تلاش براي بقاي سازمانهاست كه با توسعه روزافزون شبكه هاي ارتباطي و فناوري اطلاعات حاصل شده است. سازمانها رمز اين بقا را در ارضاي نيازهاي مشتري مي دانند. مديريت زنجيره تأمين نگرشي است كه بر مبناي آن ارضاي اين نيازها نه فقط توسط آخرين موجوديت چسبنده به مشتري( كه محصول نهايي خروجي اوست)، بلكه توسط ساير تأمين كنندگان بالا دستي، صورت مي گيرد. اين توالي تأمين كنندگان در راستاي ارضاي نياز يك مشتري، زنجيره تأمين نام دارد. هدايت تمام اعضاي زنجيره تأمين به صورتي يكپارچه و هماهنگ را مديريت زنجيره تأمين مي نامند.در طول دهه گذشته، شركتها در صنايع گوناگون به اين نكته پي بردند كه دسته كردن و جمع كردن مشتريان و عرضه كنندگان و در پي آن زنجيره هاي تأمين كسب و كار، تواناييهاي نوآوري و پايه اي آنها را بالا مي برد. امروزه به طور چشمگيري بهترين بنگاهها جهت بدست آوردن چشم اندازهاي تازه براي منابع جديد مزيت رقابتي، به مديريت زنجيره تأمين گرايش نشان مي دهند.اين بدين معنا نيست كه شركتها در گذشته نسبت به روابطي كه بين خود و شركاي تجاري شان وجود داشته بي اعتنا بوده اند . بنگاه ها همواره به دنبال فرصتهايي براي به كارگيري فناوريها و تكنيك هاي جديد سازماني هستند تا بتوانند تعامل و سرعت انتقال اطلاعات را بين خود و شركاي

شان بهبود ببخشند. در محيط امروزي، مزيت رقابتي از آن بنگاههايي است كه پيوسته از تواناييهاي زنجيره تأمين براي پيش بيني و برآورد نيازهاي مشتري استفاده مي كنند. در ادامه ضمن بررسي سير تاريخي مديريت زنجيره تأمين، فعاليتهاي اصلي در فرايند مديريت زنجيره تأمين تشريح مي شود. سپس بعد جهاني مديريت زنجيره تأمين مورد بررسي قرار مي گيرد.مراحل شكل گيري مديريت زنجيره تأمينمي توان گفت مفهوم مديريت زنجيره تأمين تركيبي از مراحل پنج گانه مديريت است. مرحله اول را مي توان به عنوان حوزه تداركات داخلي توصيف كرد. در مرحله دوم، نگرشي نسبت به تداركات از تمركز زدايي سازماني به تمركز در كاركردهاي اصلي كه از نگرشهاي جديد مرتبط با بهينه سازي هزينه و خدمت به مشتري گرفته شده بود، تغيير يافت. در مرحله سوم، عرصه تداركات به طور چشمگيري گسترش پيدا كرد و ضمن انبار داري و حمل و نقل داخلي ، ارتباط عمليات داخلي با حوزه هاي عملكردي شركاي تجاري را در بر گرفت. همان طور كه مفهوم روابط كانالي رشد كرد، در مرحله چهارم مفهوم تداركات نيز به مديريت زنجيره تأمين تغيير پيدا كرد. امروزه با كاربردهاي فناوري اطلاعات در مديريت زنجيره تأمين، مي توان گفت كه مديريت زنجيره تامين در حال وارد شدن به مرحله پنجم يعني مديريت زنجيره تامين الكترونيك است. در ادامه هر يك از مراحل پنج گانه به طور مختصر توضيح داده مي شود.1 - مرحله اول- تمركز زدايي تداركات: اين مرحله در يك دوره اي از اواخر قرن نوزدهم تا اوايل دهه 1960 شكل گرفت. در طول اين دوره، حوزه لجستيك به عنو ان يك منبع مهم

مزيت رقابتي شناخته نشده بود. اساساً لجستيك به عنوان يك وظيفه واسطه با مديريت موجودي و تحويل شناخته مي شد و بنگاهها احساس مي كردند كه لجستيك نمي تواند باعث سودآوري شود و بنابراين، سرمايه گذاري بالا درآن ارزشمند نيست.2 - مرحله دوم – مديريت هزينه: در اواسط دهه 1960 مشخص گرديد كه وجود ساختار و هدف در لجستيك و مديريت متمركز برآن مي تواند مزيت رقابتي را براي يك شركت به همراه داشته باشد. مرحله دوم در مديريت زنجيره تأمين در راستاي تأمل و بررسي روي دو نقطه بحراني و اصلي شكل گرفت. كانون اول را مي توان تلاش زياد شركتها براي متمركز كردن فعاليتهاي لجستيك در يك سيستم مديريتي مستقل توصيف كرد. از طريق تركيب آنچه كه قبلاً يك سري فعاليتهاي پراكنده بود در يك بخش مستقل ، هزينه هاي جداگانه مرتبط با حمل و نقل، موجودي و توزيع فيزيكي كاهش مي يابد و به طور همزمان بهره وري سيستم لجستيك به عنوان يك كل افزايش مي يابد. نقطه بحراني دوم را مي توان اميدواري براي تمركز بنگاهها براي به كار گيري مفهوم هزينه كامل در لجستيك دانست. هدف اين استراتژي تلاشي جهت حداقل كردن هزينه كل لجستيك به واسطه تمركز بر كاهش هزينه هاي يك يا دو كاركرد خاص لجستيك از قبيل حمل ونقل يا انبار داري است.3 - مرحله سوم- يكپارچگي كاركردها: در طول دهه 1980، مديران اجرايي شركتها پي بردند كه تمركز بر هزينه كل لجستيك يك شيوه مثبت براي مديريت كانال توزيع است. تا اين دوره ، اغلب مديران اجرايي به لجستيك به عنوان يك فعاليت تاكتيكي نگاه مي

كردند و در برنامه ريزي استراتژيك شركت تأثير خيلي كمي داشت. در اواسط دهه 1980، شركتها پي بردند كه به واسطه بهبود پيوسته فرايند ويكپارچگي بيشتربا شركاء لجستيك مي تواند ارزشهاي استراتژيك زيادي را ايجاد كند.4 - مرحله چهارم- مديريت زنجيره تأمين: در طول دهه 1990، شركتها مفاهيم لجستيك يكپارچه و مديريت كانال تأمين را براي به كارگيري واقعيات جديد بازار توسعه دادند. زنجيره تأمين فراتر از لجستيك بوده و علاوه بر آن فعاليتهاي ديگري را نيز از جمله نحوه برخورد با شركتهايي متعدد سازنده، هدف گذاري و تعيين استراتژي هاي خريد داخلي و خارجي، ارتقاي كيفيت شركتهاي سازنده، بازاريابي و ارائه خدمات بهتر به مشتريان متعدد شامل مي شود.5 - مرحله پنجم- مديريت زنجيره تأمين الكترونيك: به كمك فناوري اطلاعات حوزه عملكردمديريت زنجيره تأمين گسترش يافته است. هدف از ايجاد مديريت زنجيره تأمين الكترونيك كاهش هزينه هاي نقل وانتقال اطلاعات و نهايتاً محصولات از يك طرف و گسترش فرصتهاي تجاري و دامنه همكاري بين شركتها از طرف ديگر بوده است.تعريف مديريت زنجيره تأميناز چندين زاويه مي توان به مديريت زنجيره تامين نگاه كرد. به مثابه اغلب فلسفه هاي مديريت، تعاريف مديريت زنجيره تأمين نيز بايد هم اهداف استراتژيك و هم اهداف تاكتيكي را پوشش بدهد. هند فيلد و نيكولس(Handfield Nichols) مديريت زنجيره تأمين را از طريق تفكيك مفاهيم در دو اصطلاح ، زنجيره تأمين و مديريت زنجيره تامين تعريف مي كنند.زنجيره تأمين شامل همه فعاليتهاي مرتبط با جريان و انتقال كالاها از مرحله مواد خام به مصرف كننده نهايي و جريانهاي اطلاعاتي مرتبط با ان است. مديريت زنجيره تأمين يعني يكپارچه سازي اين فعاليتها

از طريق بهبود روابط زنجيره تأمين براي رسيدن به يك مزيت رقابتي پايدار.آيرس(Ayers) نيز تعاريف زير را براي زنجيره تأمين و مديريت زنجيره تأمين ارائه مي كند.زنجيره تأمين يعني، شكل دادن به فرايندهاي جريانات فيزيكي ، اطلاعاتي ، مالي و دانش به منظور ارضاي احتياجات مصرف كننده نهايي از طريق محصولات و خدمات مرتبط با تأمين كنندگان. مديريت زنجيره تأمين عبارت است از: طراحي، نگهداري و عمليات فرايندهاي زنجيره تأمين براي برآورده كردن احتياجات مصرف كنند نهايي.به عبارت ديگر، زنجيره تأمين، شبكه اي از سازمانهاست كه با ارتباطي بالا دستي ( تأمين كنندگان) به پايين دستي (توزيع كنندگان)، در فرايندها و فعاليتها درگيرند و به صورت محصولات و خدمات ارائه شده به مشتري نهايي، توليد ارزش مي كنند. مديريت زنجيره تأمين يعني يكپارچه سازي سازمانهاي درگير و هماهنگ سازي بهتر جريانهاي مواد، اطلاعات و مالي. در شكل شماره يك فرايند مديريت زنجيره تأمين به صورت ساده نشان داده شده كه در آن جريان اطلاعات و مواد مشخص شده است. (شكل 1)مديريت روابط مشتري: نوآوريابزارهاي فناوري از طريق ارائه گزينه هاي متعدد به مشتري و تسهيل دسترسي بي سابقه به اطلاعات، مشتريان را بيش از پيش آگاه تر ساخته اند. پيشرفت در فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي همچنين باعث گرديد تا مشتريان در خريدهاي شان ناپايدارتر شوند و كمتر نسبت به روابط گذشته پاي بند باشند. براي مواجه شدن با اين واقعيات در بازار، بسياري از شركتها در تلاش اند تا ساختار كسب و كار خود را توسعه دهند، براي اينكه كل زنجيره تأمين به مشتري نزديك تر شود و شركتها بتوانند مشتريان را جذب و وفاداري

مشتري را پايدارتر سازند. دستيابي به اين هدف مستلزم تمركز بر مشتري توسط بنگاه ها و شبكه هاي تجاري مرتبط باآنهاست.اين جابه جايي در اهداف بازار يابي، فروش و خدمات از محصول به تمركز بر مشتري مفهوم جديدي تحت عنوان مديريت روابط مشتري را به وجود آورد. سيستم مديريت ارتباط با مشتريان، سيستمي است كه به سازمان كمك مي كند تا در برقراري رابطه اي بلند مدت با مشتريان خود، موفق عمل كند. مديريت روابط مشتري در واقع مديريت فرايندهاي پايين دستي در مديريت زنجيره تأمين است.در بازار رقابتي امروز، مديريت ارتباط با مشتري براي سودآوري و موفقيت بلندمدت، حياتي است. مديران توانمند، متخصصان فناوري اطلاعات و بازاريابان اجرايي براي اجراي مشتري مداري بايد چگونگي داشتن ارتباط سودآور با هر مشتري را درك كند. هدف مديريت ارتباط با مشتري ايجاد روابط بلند مدت با مشتريان ، ايجاد وفا داري در مشتريان و حاشيه فروش و سودآوري بالا است.توليد و مديريت زنجيره تأمينتوالي تأمين كنندگان در راستاي ارضاي نياز يك مشتري، زنجيره تأمين نام دارد. زنجيره تأمين قدمتي طولاني دارد، ولي مديريت زنجيره تأمين بسيار جديد است. مديريت زنجيره تأمين عبارت است از: هدايت تمام اعضاي زنجيره تأمين به صورتي يكپارچه و هماهنگ . كاربرد اين نگرش در تمامي نواحي وظيفه اي سازمانها مانند برنامه ريزي استراتژيك، برنامه ريزي توليد، كنترل موجودي، برنامه ريزي توزيع، برنامه ريزي حمل ونقل، مكان يابي، چيدمان و ... است.مديريت زنجيره تأمين موجب هماهنگ سازي جريانهاي مواد و اطلاعات به وسيله آخرين محصولات نرم افزاري از قبيل سيستم هاي برنامه ريزي پيشرفته(Advanced Planning Systems)، مي شود. در چند سال اخير، پيشرفت

در فناوريهاي اطلاعاتي و ابزارهاي ارتباطي و همين طور روشهاي حل مدل هاي كمي بزرگ، چشم اندازهاي جديدي را براي برنامه ريزي و كنترل توليد جريانات توليد در طول يك زنجيره تأمين به وجود آورده است. يك سفارش مشتري ، پيش بيني هاي تقاضا يا گرايشهاي بازار را مي توان در فعاليتهاي مورد نياز وارد كرد و فوراً به همه قسمتها در زنجيره تأمين ارسال كرد. اين باعث مي شود تا زمان بنديهاي دقيقي ايجاد شوند كه از تكميل سفارشات در سر وقت پشتيباني مي كنند.مديريت ارتباط با تأمين كنندگانمديريت زنجيره تأمين موجب نوآوري در فعاليتهاي بالادستي زنجيره تأمين نيز مي شود. دريافت مواد خام، قطعات و كالاهاي ساخته شده مورد نياز براي پاسخ به تقاضاي مشتري هسته اصلي مديريت زنجيره تأمين است. علاوه بر ارائه كالاهاي مورد نياز جهت برآوردن تقاضاي مشتري ، تهيه موجوديها نيز به طور مستقيم سودآوري و ثبات مالي شركت را تحت تأثير قرار مي دهد.مديريت اثر بخش تهيه مواد خام، چيزي بيش از خريد كالاها و خدمات است. براي چند دهه شركتها فكر مي كردند كه خريد موجوديها نمي تواند اثر بخشي در هزينه ايجاد كند، اما روابط بين خريدار و فروشنده مي تواند باعث ايجاد ارزش افزوده در تهيه و تداركات شود. به موازات افزايش همزمان تقاضاي مشتري و بالا رفتن توانايي تأمين كننده، مديريت تهيه و تدارك باعث افزايش كارايي ، كاهش هزينه ، سرعت بخشيدن به جريان موجوديها و مشاركت براي بهبود برنامه ريزي و تبادل اطلاعات محصول گرديد. اين باعث يكپارچگي بيشتر اطلاعات گرديد و شركاي موجود در زنجيره تأمين توانستند همكاري را بين خودشان افزايش دهند.مديريت ارتباط

با تأمين كنندگان يعني تحول مستمر و غني كردن ارزش روابط كسب كار و در اين زمان تمركز بر خريد بيشتر از فروش است. هدف كاركرد خريد در محيط امروزي، هماهنگي زمان احتياجات تامين شركت با قابليتهاي شركاي تأمين براي پشتيباني تقاضاي مشتري براي انجام سفارش با كيفيت بالا ، توليد به موقع كالاها و خدمات و پيگيري كاهش هزينه هاي تهيه و بهبود پايدار در عملكرد خريد است. در شكل 2 اجزاي اصلي مديريت ارتباط با تأمين كننده نشان داده شده است.روند جهاني مديريت زنجيره تأميندر دهه اخير و به دنبال مديريت زنجيره تأمين الكترونيك، روند مديريت زنجيره تأمين نيز با تغييرات شديدي روبه رو گرديد، چرا كه از حالت سازماني يا منطقه اي به حالت جهاني بايد تغيير كند. بدين ترتيب توليد از روش توليد استاندارد و انبوه به سمت توليد منعطف محلي سوق داده شد. لازمه اين امر نيز تغيير ساختاري آن از حالت متمركز به حالت نيمه متمركز و ايجاد واحدهاي استراتژيك مستقل(Strategic Bussines Units) بوده است. تغيير ديگري كه در اين روند مي توان مشاهده كرد افزايش سهم برون سپاري (Outsourcing) است. شركتهاي مديريت زنجيره تأمين براي افزايش مزيت رقابتي خود در طول فرايند تأمين تمركز خود را روي مراحلي اختصاص مي دهند كه ارزش افزوده بيشتري را براي مشتري و شركت فراهم سازد. بدين ترتيب بخشهايي با ارزش افزوده كمتر را به شركتهاي ديگر داده و ترجيح مي دهند خريد خارجي كنند. بدين ترتيب نقش استراتژي هاي همكاري بسيار تعيين كننده شده است. بعضي از نتايج اين استراتژي ها به شرح زير است:_ كاهش هزينه هاي مستقيم و غير مستقيم؛_ كاهش

هزينه هاي سرمايه گذاري؛_ كاهش ميزان پرداخت ماليات؛_ كاهش هزينه لجستيك؛_ ارائه خدمات بهتر به مشتريان؛_ افزايش مزيتهاي رقابتي با استفاده از مزيتهاي رقابتي همكاران؛_ بهره گيري از تجربه و دانش افراد و سازمانهاي محلي.نتيجه گيريابزار اساسي براي درك تأثير فناوري اطلاعات بر شركتهاي زنجيره تأمين و نگرش پايه اي آن زنجيره ارزش است. زنجيره تأمين يا زنجيره ارزش يعني مجموعه فعاليتهايي كه به واسطه آنها كالا يا خدمات ايجاد شده و به مشتري نهايي ارائه مي شود. هنگامي كه يك شركت در يك صنعت خاص رقابت مي كند، بين فعاليتهايي از قبيل عمليات فروش، ساخت و مونتاژ، تحويل محصول و فعاليتهاي مرتبط با تأمين كنندگان، شركاء و مشتريان كه ارزش ايجاد مي كنند، ارتباط برقرار مي كند. زنجيره تأمين چارچوبي را براي شناسايي همه اين فعاليتها و تجزيه وتحليل اينكه چطور آنها هم بر هزينه هاي شركت و هم بر ارزش ارئه شده به مشتريان تأثير مي گذارند، ايجاد مي كند. مديريت زنجيره تأمين هم يك تئوري است وهم يك شيوه عملي . دامنه ديد آن فراتر از يك سازمان بوده و همه چيزهايي را كه در توليد و ارسال يك كالا يا خدمت دخالت دارد در نظر گرفته و همه آنها را به گونه اي به هم متصل مي كند كه به صورت يك تيم كارامد و بدون مرز عمل كنند. يعني اينكه مشتريان، عرضه كنندگان، شركتهاي حمل و نقل و حتي در اين اواخر ، رقباي تجاري با هم متحد شده و يك شبكه تشكيل مي دهند تا از وقت و منابع به كار گرفته شده بهترين استفاده ممكن بشود.منابع و مأخذ-1 استدلر،

هارتموت و كريستوف كيگلر، مديريت زنجيره تأمين و برنامه ريزي پيشرفته، نسرين عسگري و رضا زنجبراني فراهاني، چاپ اول، سال82، انتشارات ترمه.-2 احمدي، حسين، مديريت زنجيره تأمين، چاپ اول، سال 84، مركز آموزش و تحقيقات صنعتي ايران.-3 غضنفري، مهدي، افشين رياضي و مسعود كاظمي، مديريت زنجيره تأمين، ماهنامه تدبير ، سال دوازدهم، شماره 117، سال 80.-4 امام، سيد محمد رضا، جلب مشتريان با ارزش با استفاده از هم زماني زنجيره تأمين، فصلنامه لجستيك، سال چهارم، شماره11، سال 81. 5- RHONDA R. LUMMUS et al, STRATEGIC SUPPLY CHAIN PLANNING, PRODUCTION AND INVENTOTY MANEGEMENT JOURNAL, THIRD QUARTER 1998

6- SIMBARI, DAVID J, MANUFACTURING SYSTEMS, WHEATON: SEPT 1996.

7- SAMUEL HHUAN, SUNIL K SHEORAN, GE WANG, A REVIEW AND ANALYSIS OF SUPPLY CHAIN OPERATIONS REFERENCE MODEL, SUPPLY CHAIN MANEGEMENT, 2004, ABI/INFORM GLOBAL

8- DAVID F. ROSS, INTRODUCTION TO E-SUPPLY CHAIN MANAGEMENT, ST. LUCIE PRESS, 2003

9- GREEFF, GERHARD RANJAN GHOSHAL, E-MANUFACTURING AND SUPPLY CHAIN MANAGEMENT, NEWNES, FIRST PUBLICATION, 2004

*تدبير

نو آوري در مديريت استراتژيك منابع انساني

مقدمه:در عصر تغييرات سريع,نقش دولت,شهروندان و گروههاي سازماني سريعا درحال تغييراست وبويژه سازمانهاي عمومي و خصوصي و سيستمهاي مديريت يا به اختيار,يا به بدليل فشار در حال تغييرند. همپاي تحولات دولتي,شهروندان هم از يك نقش پذيرنده صرف به نقش چالشجو و مشاركتي,نقش فعالتري را در مديريت بازي ميكنند.چالشهايي كه مديريت ودولت ملل در حال توسعه با آن مواجه هستند , بسيارخطيرترازچالشهاي ملل صنعتي هستند.برنامه ريزي و مديريت استراتژيك,مركز ثقل اجرا و تحقق اهداف توسعه اي دراين ملل است.درايران كليد طراحي واجراي برنامه هاي توسعه ومديريت مطلوب,توسعه ومديريت منابع انساني استراتژيك است. براي مواجه شدن با چالشهاي جهاني سازي,مديران بايد مديران

اثربخش وبا كيفيتي بالا باشند.ظرفيت سازي در مديريت منابع انساني:براي مواجهه با چالشهاي جهاني سازي, ايجاد ظرفيت در حوزه هاي سازمان, مديريت , دولت و مديريت عمومي لازم است نوآوري را به عنوان يك ابزار استراتژيك در ظرفيت سازي در نظر مي گيرند.ظرفيت سازي منابع انساني:توسعه نهادي,سازماني,مديريتي,فناوري,فرهنگي,تواناييها,قابليتهاومهارتهاي فردي و سيستم مديريت عمومي كه اين قابليتها دولت ومديريت دولتي را قادر ميكند كه نه تنها با چالشهاي جاري خود را مديريت كنند,بلكه فراتر از آن هم عمل كنند(ظرفيت سازي يك موضوع ملي و محلي است)ظرفيت سازي ازديد برنامه توسعه ملل متحد:فرايندي كه طي آن افراد,گروهها,سازمانها ونهادهاوانجمنها تواناييهايشان را افزايش ميدهند تا طي آن:1.وظايف اصلي را انجام دهند,مسايل را حل كرده واهداف را تعريف ومحقق كنند.2.نيازهاي توسعه خود را درك كرده ورفع كنند.ظرفيت سازي منابع انساني منطقه اي:درهمه بخشهاي اقتصادي, اجتماعي,سياسي و مديريتي بايد بالاترين سطح ونوع مهارتها و پيشرفته ترين دانشها حاكم باشد.ظرفيت سازي منابع انساني,در روابط بين الملل:مجموعه اي از دانشها و مهارتهاي است تا ظرفيتهاي منابع انساني استراتژيك متفاوت با ظرفيت سازي منابع انساني منطقه اي نياز اثربخش ولازم براي اداره تغييرات سريعي كه جهاني سازي بر آنها تحميل ميكند را ايجاد كرده و بعنوان يك ملت در جامعه جهاني وظايف اثربخشي انجام دهند.دو قابليت كاركردي حكومت داري الكترونيك ومديريت منابع انساني الكترونيك:1.سازمانهاي دولتي اطلاعات خدمات عمومي (از اعلان نيارهاي پرسنلي گرفته تا ارزيابي منابع انساني)بمنظورآگاه ساختن آحاد جامعه از عملكردشان را,به اطلاع همه مي رسانند.2.شهروندان با حذف يا كاهش اتلاف وقت,بطور كارا واثربخش از دولت خدمات دريافت مي دارند.نو آوريها درمديريت و توسعه منابع انسانياز طريق نواوري اقتضاعات محيطي تحت كنترل قرار گرفته

وپيشبيني ميشود.بخاطرعدم قطعيتهاي محيطي,منطقه اي وبين المللي,نواوري خلاقيت,به عنوان نيروي محركه براي نواوري بيشتر درجهت افزايش ظرفيت در حوزه مديريت است.روشهاي ظرفيت سازي استراتژيك منابع انساني1.تكنولوژي اطلاعات:يك ابزار استراتژيك براي جمع آوري,پردازش,مديريت داده هاواطلاعات استراتژيك,بمنظور اتخاذ تصميمات در جهت برنامه ريزي,كارمنديابي,ارتقا,ارزشيابي وتوسعه منابع انساني كليدي در همه سطوح است.2.حكومت داري الكترونيك ومديريت منابع انساني الكترونيك:با حكومت داري الكترونيك دولتها و مديران منابع انساني ميتوانند پرسنل استراتژيك كليدي را در تمام كشور تشخيص داده ومستقر كرده وآموزش دهندوظرفيت را براي سازمانهاي مختلف نيازمند به چنين پرسنلي,فراهم كنند.3.پرسنل و پستهاي استراتژيك:ابتدا شناسايي پستها ووظايف استراتژيك انجام شده وسپس آماده سازي وارتقاء پرسنل خبره انجام ميشود.4.انگيزش استراتژيك:ميتوان ازمواردي مثل ”بكارگيري يك سيستم پاداش مطلوب“ ”ايجاد يك سيستم جايابي وچرخشي درون سازمان“ ”ارتقاء دانش ومهارتها بطور متناوب براي مجهز ساختن افراد با جديدترين دانشها در عصر اطلاعات“بعنوان چند مورد از پوياترين سيستمهاي انگيزشي نام برد.5.مديريت و توسعه دانش استراتژيك:امروزه تحولات ملي وجهاني,نيازمند اكتساب دانش ومهارتهايي است كه براي توسعه مديريت منابع انساني استراتژيك بكار گرفته ميشود.يك حوزه كليدي توسعه دانش,يادگيري سازماني است,كه بايد از راس هرم شروع شده ودر سراسر سازمان توسعه يابد.6.تحول و نوآوري فرهنگي:اختلالات فرهنگي مشكلترين سد يادگيري,تغييرو تحول در سازمان است.بايد فرهنگ يادگيري,تغييروسازگاري,در سازمان جا بيفتد.مهمترين كار در تغيير فرهنگ سازماني,تحصيل اخلاقيات(آموزش مهارتهاي رفتاري وروابط انساني است)و مهمترين نقش در اين فرايند بعهده رهبر منابع انساني استراتژيك است.7.مديريت كيفيت فراگير:به معني ”تعهد به عملكرد كيفي,از اولين قدم ونظارت برآن در تمام مسيرودر سراسر فرايند تا به انتها وادامه فرايند بطور مجدد مي باشدويك ابزار اصلي ظرفيت سازي استراتژيك است.8. پرداخت در ازاي عملكرد شايسته:پاداش به عملكرد

شايسته باعث ميشود شايستگي بعنوان يك انگيزاننده قوي براي پيشرفت افراد مستعد در سازمان عمل كند(جذب افراد شايسته وتبديل آنان به به افراد غير مولد بخاطر بي توجهي به آنان يك حماقت مديريتي است.)با اين سيستم بهترين استعدادهاي مهاجر,جذب سازمان ميشوند.9.مديران اجرايي جهاني:در جريان جهاني شدن سازمانهاي دولتي در حال تعامل با سازمانهاي فرامليتي هستند،پس نيازمند كادري كه جهاني بينديشند هستند.10.شفافيت,مسيوليت پذيري,اعتماد واخلاقيات :عوامل كليدي در ايجاد وارتقاء ظرفيت استراتژيك در سازمان است.11.مهاجرت وترك جهاني نيروي كار:نيروي كار جهاني وسرمايه بسرعت در حال حركت است,پس ما نيازمند يك استراتژي نوآورانه براي نگهداشت وبهره گيري از افراد مستعد در سازمانهي داخلي وملي هستيم.12.انجام مشاركت مدير_نيروي كار:يكي از مهمترين استراتژيها براي كاهش تعارض ايجاد مشاركت(بر مبناي اعتماد وهمكاري ومنافع دوسويه )بين مديران و نيروي كار است.13.اصلاحات وسازماندهي مجدد:اين دو مورد مرتبط بهم بايد براي افزايش ظرفيت در مديريت بدقت طراحي و درتمام حوزه هاي مديريت منابع انساني بكار گرفته شود.اصلاحات: بهبود اداري وسازماني,ظرفيت نهادينه شده را مورد هدف قرار ميدهد وفرايند وفرهنگ را در بر ميگيرد.سازماندهي مجدد:تنظيمات وشكل گيري مجدد سازماني را مورد هدف قرار ميدهد وماهيتي ساختاري دارد.14.الگو برداري:يك استراتژي نو آورانه است.الگو برداري نيازمند استانداردهاي عملكرد است وبراي تحقق اهداف الگوبرداري سنجش عملكرد اهميت مي يابد.براي ايجاد ظرفيت در مديريت دولتي ,بكارگيري بهتر اين رويه ها,براي موفقيت در عملكرد,يك رويكرد كليدي است.15.خدمات شهري استراتژيك و ظرفيت بنگاههاي عمومي:ميزان مقتضي خدمات شهري چقدر ميتواند باشد!چه سازمانها ونهادهايي ميتوانند و بايد با هم تركيب شوند يا سازماندهي مجدد شوند,تا دوباره كاري ويا موازي كاريها حذف شوند.16.مديريت بنگاههاي دولتي استراتژيك:با وجود اينكه برخي كارها فقط ازعهده دولت برمي

آيند,اما ناكارآمدي وفقدان شفافيت,مشروعيتش را پايين آورده وزمينه را براي خصوصي سازي فراهم كرده است.مديريت شايسته بنگاههاي دولتي,نياز فردايي است كه خصوصي سازي بي مطالعه,شكست خواهد خورد.17.ظرفيت مديريت قراردادها:بايد پرسنل شايسته براي مديريت ونظارت اثربخش بر قراردادهايي كه به بخش خصوصي واگذار ميشود,وجود داشته باشد.18.سرمايه انساني:يكي از روشهاي ظرفيت سازي,در نظر گرفتن منابع انساني به عنوان سرمايه انساني است.نوآوريهاي استراتژيك,در توسعه سرمايه انساني,مشتمل بر ساختارمندي مجدد مديريت منابع انساني در تمام سطوح سازمان است(مثلا,منابع انساني متخصص,در بخشهاي مختلف,بايد بر وظايف اصلي,كه منطبق با ضروريات سازماني است تمركز كرده وبقيه واحدها را توانمند سازند)19.تيم سازي و توسعه انها:روحيه تيمي بايد در بين همه منابع انساني سازمان گسترش داده شودواين امر را بعنوان يك نواوري استراتژيك,در ارتقاء عملكرد سازمانها بكار گرفت.20.سيستم مديريت شورايي:يك استراتژي,براي ارتقاء روحيه وحس تعلق سازماني واعتقاد سازي است كه زمينه را براي مديريت مشاركتي وبهره وري بالا فراهم كرده و بدين ترتيب ميتواندبه ظرفيت سازي استراتژيك در مديريت دولتي كمك كند.21.توانمند سازي ظرفيت نقشها:دولت بايد تمام سازمانهاي جامعه را براي توسعه و رشد توانمند كند وظرفيت سازي منابع انساني را در بخشهاي مختلف,انجام دهد.22.جهاني فكر كردن ومحلي عمل كردن:طرز تفكر جهاني مستلزم دانش جهاني است ومنابع انساني استراتژيك,بايد بر طبق آن آموزش داده شوند.نوآوريهاي استراتژيك به اين منظور مورد نياز است كه در تمام حوزه هاي مديريت منابع انساني,ظرفيت ايجاد نمايد.البته اين ظرفيت بايد هم بصورت استراتژيك وهم عملياتي,ايجاد وارتقاء داده شود.نتيجه گيري:نواوري درمديريت منابع انساني,بعنوان ابزار كليدي براي ظرفيت سازي و ارتقاء ان در عصر جهاني سازي است يعني آنچه كه براي توسعه ي مديريت دولتي مطلوب ضروري است,نيازي جدي براي نوآوري

در مديريت منابع انساني است كه به عنوان ظرفيت سازي براي مواجهه با چالشهاي جهاني شدن عمل ميكنند.”اين مقاله در كنفرانس ويژه در باب مديريت منابع انساني,در تهران,در اكتبر 2003 ارائه شده است.“

*http://mrdm.mashhad.ir/articles.php?article_id=232

دانش نوآوري

علي چيت ساز

كارآفريني يك هنر موروثي نيست ،يك انديشه قابل پرورش و كوشش اصولي است .به نظر پيتر دراكر اساسي ترين كارآفريني ، نوآوري است .و نوآوري بيشتر از آنكه يك هوش سرشار و نبوغ شخصيتي باشد ،يك شيوه عمل است كه لازمه اش دانش ،توانايي،دقت و كار هدف دار است. نوآوري مي تواند به عنوان يك رشته علمي ،در فرصت هاي نوآور ي تجربه شود .اين فرصت ها قابل دسته بندي بوده ،مديران با جستجوي هوشمندانه در آنها مي توانند تغييرات هدفدار در توانايي هاي اقتصادي و اجتماعي سازمان بوجود آورند .مقاله دركر نگرشي نو ،در باب نوآوري است كه مي تواند به عنوان راهنماي عملي مديران در عرصه هاي مختلف كارآفريني تجربه شود.(يادداشت مترجم)اين روزها مباحث فراواني پيرامون ويژگيهاي شخصيت كارآفرين مطرح است ،ليكن تنها تعداد كمي از كارآفريناني كه من طي سه سال گذشته با آنها برخورد كرده ام ،از چنين ويژگيهايي برخوردار بوده اند.من پي برده ام كه بسياري از افراد (فروشندگان ،جراحان ،روزنامه نگاران ،پژوهشگران و حت ي موسيقيدانان)،حداقل در مواردي كارآفرين هستند.در مجموع استنباط من از كارآفرينان موفق اين است كه كارآفريني نوع خاصي از شخصيت نبوده،بلكه ناشي از منظم بودن نوآوري است .نوآوري وظيفه اي ويژه بريا كارآفريني است ،چه در يك صنعت باشد ،يا در يك نهاد خدمات عمومي و يا در كاري كه فرد به تنهايي يك آشپزخانه خانوادگي انجام مي دهد

و بدين معناست كه از طريق كارآفرين مي تواند هم ثروتهاي جديد ايجاد كرده ،منبع آفرين باشد و هم به منابع موجود ،استعداد بيشتري بريا ثروت آفريني ببخشد.امروز تعريف مناسب كارآفريني با بيشترين ابهام روبروست .برخي صاحبنظران اين واژه را براي اشاره به همه صنعت هاي كوچك بكار مي برند و برخي ديگر براي صنعت هاي جديد از آن استفاده مي كنند.به هر حال،موسسات كارآمد فراواني وجود دارند كه از كارآفريني بطور موفقيت آميزي بهره برداري مي كنند.بنابراين ،اين اصطلاح به اندازه يا عمر خاصي از سازمان اشاره نمي كند.بلكه منظور از آن ،نوع خاصي از عملكرد است كه در بطن آن نوآوري نهفته است .نوآوري كوششي براي ايجاد تغييرات هدف دار در توانايي هاي اقتصادي يا اجتماعي سازمان است .منابع نوآورينوآوري مي تواند ناشي از نبوغ افراد و تراوشات قريحه آنها باشد .ليكن ،اكثر نوآوريها ،به ويژه نوآوريهاي موفق ناشي از جستجوي هوشمندانه در فرصتهاي نوآوري است ،كه تنها در موقعيتهاي خاصي به دست مي آيد.در يك شركت يا صنعت چهار نمونه از اين فرصتها وجود دارند كه عبارتند از :رويدادهاي غيرمنتظره-ناسازگاريها-نيازهاي فرآيندي-تغييرات صنعت و بازارسه منبع ديگر فرصته ها در خارج از شركت ،در محيطهاي اجتماعي و فكري ايجاد مي شو ند كه عبارتند از :-تغيير ويژگيهاي جمعيت-تغيير نگرش-دانش جديداين منابع همپوشي داشته ،ليكن از نظر ريسك پذيري ،دشواري و پيچيدگي با يكديگر تفاوت دارند و در يك زمان ،بيشتر از يك مورد آنها مي تواند عامل نوآوري شود.به هر حال ،موارد فوق علت اكثر فرصتهاي نوآوري را بيان مي كنند.رويدادهاي غيرمنتظرهابتدا به آسانترين و ساده ترين فرصت نوآوري توجه كنيد :غيرمنتظره بودن

.اوايل دهه 1930،آي . بي .ام نخستين ماشين حساب مدرن خود را براي بانك ها طراحي و عرضه نمود .ليكن بانكها در سال 1933 تجهيزات جديد را نخريدند.آنچه باعث نجات شركت گرديد،كشف يك موقعيت غيرمنظره توسط توماس واتسون ،موسس و مدير عامل شركت بود كه از ان بهره برداري شد :كتابخانه عمومي نيويورك متقاضي خريد ماشين بود.برخلاف بانكها،كتابخانه ها در آن زمان پول داشتند،در نتيجه واتسون توانست بيشتر از يكصد عدد از ماشين هاي غير قابل فروش در جاي ديگر را به كتابخانه ها بفروشد.15 سال بعد،هنگامي كه هر كس فكر مي كرد رايانه ها براي كارهاي علمي پيشرفته طراحي شده اند،بازار بطور باور نكردني ،متقاضي ماشين هايي شد كه بتوانند ليست حقوق تهيه نمايند. يونيواك كه داراي پيشرفته ترين ماشينها بود ، كاربرد هاي حرفه اي را كنار گذاشته بود ،ولي آي .بي .ام فورا تشخيص داد كه با يك موقعيت غيرمنتظره روبروست و در اصل ،همان ماشين هاي يونيواك را براي كاربردها ي معمولي نظير پرداخت و تهيه ليست حقوق،مجددا طراحي كرد و طي پنج سال در صنعت رايانه ” پيشرو “ گرديد، موقعيتي كه تا امروز نيز حفظ كرده است .شكستهاي غير قابل انتظار نيز مي توانند منابع مهمي بريا ايجاد فرصتهاي نوآوري باشند.همگان از شكست فوردادسل بعنوان بزرگترين شكست در تاريخ اتوموبيل هاي جديد اطلاع دارند.آنچه كه فقط افراد كمي از آن خبر دارند اين است كه شكست ادسل باعث موفقيت هاي بعدي شركت شد.فورد،اتوموبيل ادسل را كه تا آن زمان دقيق ترين ماشين در تاريخ اتوموبيل سازي آمريكا بود برنامه ريزي كرد تا بتواند خط توليد انبوهي را به شركت

ارائه نمايد كه قابل رقابت با جنرال موتورز باشد.زماني كه علي رغم همه برنامه ريزيها ،پژوهش هاي بازار و طراحي هايي كه بر روي ادسل انجام گرفته بود،با شكست مواجه شد ،فورد تشخيص داد كه در بازار اتوموبيل ،اتفاقاتي رخ داده است كه بر خلاف پنداشته هاي اصلي جنرال موتورز و ساير شركتها يي است كه در حال طراحي و بازار يابي اتوموبيل هستند.چندي بعد ،تقسيم بازار كه اوايل بر مبناي گروههاي درآمدي انجام مي شد،بر اساس اصل جديدي انجام گرفت كه امروزه ”سبك زندگي “ ناميده مي شود . پاسخ فورد،ساخت ماشين جديد موستانگ بود .ماشيني كه باعث شد شركت محبوبيت خاصي پيدا كرده ،مجددا در صنعت پيشرو گردد.موفقيتها و شكست هاي غيرمنتظره منابع مهمي براي ايجاد فرصتهاي نوآوري هستند.چراكه اكثر موسسات به انها بي توجه بوده ، حتي از انها هراسان مي شوند. دانشمند آلماني كه در سال 1905 نووكائين را كه اولين داروي مخدر است ساخت ،قصد داشت از آن بريا اعمال جراحي بزرگ نظير جراحي قطع دست استفاده شود .با اين وجود ، جراحان ” بيهوشي عمومي “ را براي چنين عمل هايي ترجيح دادند،كاري كه اكنون نيز ادامه دارد.در عوض نووكائين شاهد درخواست فوري از داندانپزشكان بود .مخترع اين دارو سالها ي آخر عمرش را صرف مسافرت بين دانشكده هاي دندانپزشكي نمود،برا ي اينكه از اين اختراع عالي استفاده نادرست نشده و در راهي كه وي قصد نداشته مورد استفاده قرار نگيرد.تمسخر آميز به نظر مي رسد ،ليكن بايد پذيرفت كه نگرش مديران به رويدادهاي غير منتظره عبارت است از :” آن نبايد اتفاق مي افتاد“ ،سيستم ها ي گزارش

دهنده نيز اين واكنش را تشديد مي كنند.چراكه آنها نسبتا به امكانت پيش بيني نشده بي توجه هستند.گزارشه هاي ماهانه يا هفتگي نيز در صفحه اول خود ،فهرستي از مشكلات را درج مي كنند كه بيانگر حوزه هايي است كه در آنجا نتايج در حد انتظار نيست .البته چنين اطلاعاتي ضروري است و از وخامت اوضاع جلوگيري مي كند،ولي موجب به تعويق افتادن شناخت فرصتهاي جديد مي شود .اولين شناختاز فرصت احتمالي ،معمولا در جايي صورت مي گيرد كه شركت در آن بودجه بيشتري صرف كرده است .بنابراين تلاشهاي كارآفريني حقيقتا دو ” صفحه “ دارند: يك صفحه مشكل و يك صفحه فرصت و مديران بايد بريا هر دو زمان يكساني صرف كنند.ناسازگاريهالابراتوار الكان يكي از نمونه هاي موفق دهه 1960 است و اين بدين خاطر است كه بيل گانر ، موسس شركت ،از يك ناسازگاري در تكنولوژي پزشكي بهره برداري كرد. عمل آب مرواريد چشم ،سومين يا چهارمين جراجي مرسوم در جهان است .طي سيصد سال پزشكان به اين نتيجه رسيده بودند كه تنها پس از رسيدن كامل آب مرواريد،با بريدن يك رباط آنرا از چشم بيرون آورند.جراحان چشم لزوم بريدن اين رباط را آموخته و با موفقيت كامل انجام مي دادند.ولي اين شيوه با ساير روشها ي جراحي تفاوت بسيار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. اين نمونه اي از يك ناسازگاري بود .مدت پنجاه سال بود كه پزشكان آنزيمي را مي شناختند كه مي توانست اين رباط را بدون نياز به بريدن و عمل جراحي حل كند..آل كانر يك ماده افزودني به اين ماده اضافه كرد كه باعث شد ماندگاري آن

به چند ماه برسد.جراحان چشم به خوبي از اين تركيب جديد استفاده كردند و الكان عرضه كننده انحصاري جهاني اين دارو شد.پنجاه سال بعد،نستل اين شركت را با قيمت اعجاب آوري خريداري كرد.اين نوع ناسازگاريها ،در روند منطقي يا دوره اي يك فرآيند، تنها يكي از راههايي است كه مي تواند فرصتهاي نوآوري را افزايش دهد.منبع ديگر ،ناسازگاري بين واقعيتهاي اقتصادي است .براي مثال هنگامي كه صنعتي در بازار از رشد ثابتي برخوردار است ولي سود نهايي آن كاهش مي يابد ، يك ناسازگاري وجود دارد .نمونه اي از اين نوع ، صنايع فولاد در كشورهاي توسعه يافته بين دهه هاي 50 تا 70 است كه واكنش نوآورانه ،” كارخانجات كوچكتر “ بود.ناسازگاري بين انتظارات و نتايج نيز مي تواند راهي براي نوآوري باشد .پنجاه سال بعد از شروع اين قرن ،شركتهاي كشتي سازي و دست اندركار در صنعت كشتي ،بطور جدي به دنبال ساخت كشتي هايي با سرعت زياد و سوخت كمتر بودند.با اين وجود ،حتي شركتهايي كه توانستند چنين كشتي هايي بسازند با ركود اقتصادي كشتي هاي باركش اقيانوسي مواجه شدند.از سال 1950 و بعد از آن ،باركشهاي اقيانوسي در حال از بين رفتن بودند،اگرچه هيچ زماني بطور كامل از بين نرفتند.به هر حال ،همه اشتباه در اين بود كه بين مفروضات صنعت و واقعيات ناسازگاري وجود داشت .هزينه واقعي ناشي از انجام كار روي دريا نبود،بلكه ناشي از انجام ندادن كار(بيكار نشستن در بندر ) بود.آن زمان كه مديران پي بردند،هزينه دقيقا در كجا قرار دارد،نوآوري شكل گرفت :كشتي نقاله دار و كشتي كانتينر دار.اين راه حل جديد ،همان تكنولوژي قديمي بود

كه 30 سال در راه آهن و حمل و نقل هاي كاميوني استفاده مي شد .در اينجا يك تغيير در نگرش و نه تغيير در تكنولوژي ،اقتصاد كشتي نوردي اقيانوسي را بطور كامل تغيير داد و انرا به يكي از بزرگترين صنايع رشد يافته در بيست يا سي سال گذشته تبديل كرد.نيازهاي فرآينديهركس در ژاپن زندگي كرده باشد مي داند كه اين كشور سيستم مدرن بزرگراهي ندارد.جاده ها هنوز هم همان راههايي هستند كه در قرن دهم ساخته شده بود.آنچه باعث شد اين سيستم بتواند براي اتوموبيل ها و كاميونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعكس كننده هايي بود كه در بزرگراهها ي آمريكا استفاده مي شد .از اوايل دهه 1930 با نصب اين منعكس كننده ها . هر اتوموبيل مي تواند اتوموبيل هاي ديگر زا در هر كدام از جهت ها ي شش گانه ببيند.اين نوآوري كوچك كه موجب كاهش بار ترافيك و حوادث گرديد ،ناشي از يك نياز فرآيندي است .آنچه اكنون ما آنرا رسانه هاي گروهي مي ناميم از دو نوع نوآوري سرچشمه گرفته است كه حدود سالهاي 1890 در پاسخ به يك نياز فرآيندي بوجود آمد.نوآوري نخست ،ماشين چاپ مرجنتالر است كه چاپ روزنامه هايي با تيراژ و سرعت زياد را ممكن ساخت .نوآوري اجتماعي ديگر ،استفاده از شيوه جدي تبليغات(آگهي ها ) است كه اولين ناشران واقعي روزنامه يعني آدولف اوچز از روزنامه نيورك تايمز و جوزف پوليترز از نيويورك ورد و ويليام راندولف هرست آنرا ابداع كردند.اين آگهي ها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رايگان و با سود حاصل از تبليغات انتشار دهد.تغييرات صنعت و بازارشايد

مديران معتقد باشند كه ساختارهاي صنعتي تغيير ناپذيرند.ولي اين ساختارها مي توانند و اغلب نيز همين طور است كه يك شبه تغيير مي كنند.اين تغيير فرصتهاي زيادي را براي نوآوري بوجود مي آورد.يكي از نمونه هاي بسيار موفق در تجارت آمريكا در دهه هاي اخير،شركت دلالي و كارگزاري دونالد سون، لوفكين و ژنرت است كه اخيرا مورد پذيرش انجمن تضمين زندگي منصفانه قرار گرفته است .دي .ال. جي در سال 1960 توسط سه مرد جوان كه هر سه فارغ التحصيل مدرسه بازرگاني هاروارد بودند تاسيس گرديد.آنها پي بردند كه هر زماني كه سرمايه گذاران بر امور زير بنايي تسلط يابند،ساختار بازار مالي نيز تغيير مي يابد.اين مردان كه در واقع نه سرمايه اي داشتند و نه جايي مرتبط بودند،در طي چند سال ،شركت آنها به رهبري صنعت رسيد و تبديل به يكي از كارگزاران موفق و فعال در وال استريت گرديد و سپس بين المللي شد.به طور مشابه ،تغيير ساختار صنعت نيز ،فرصت هاي فراوان نوآوري را براي تامين كنندگان لوازم خدمات بهداشتي آمريكا بوجود آورد.در طي 10 يا 15 سال گذشته،كلينيك هاي جراحي و روانپزشكي و مراكز اورژانس مستقلي در سراسر اين كشور بوجود آمد .فرصت هاي مشابهي نيز از طريق ارتباطات از راه دور هم در تجهيزات (از طريق شركتهايي نظير رولم ) و هم در حمل و نقل (از طريق شركت هاي ام .سي.آي ) و اسپيرنيت با اين تحول صنعتي همراه بودند .هنگامي كه يك صنعت به سرعت رشد مي كند ،بطوري كه در حالتهاي بحراني رشد 40 درصد ،طي 10 سال يا كمتر داشته باشد ،ساختار آن نيز تغيير مي

كند. شركتهاي مسلط در بازار ،به جاي اين كه شركتهاي تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند ،از آنچه تاكنون به دست آورده اند .دفاع مي كنند.در واقع ،هنگامي كه ساختارهاي صنعت يا بازار را كه رشد سريع داشته اند از نظر فراموش مي كنند.فرصت هاي جديد،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعريف شده و براي خدمت رساني مورد سازماندهي قرار مي گيرند.بنابراين اين نوآوران شانس خوبي دارند تا به مدت زياد بدون رقيب باشند.تغيير ويژگيهاي جمعيتويژگيهاي جمعيت از معتبرترين منابع خارجي فرصت نوآوري است .وقايع جمعيتي،اتفاقات آينده را تعيين مي كنند.از آنجا كه خط مشي گزاران بسياري از ويژگيهاي جمعيت را فراموش مي كنند،افرادي كه به اين ارقام توجه نمايند و از آن بهره برداري كنند پاداشهاي كلاني دريافت خواهند كرد.ژاپنيها در صنعت روبوت سازي پيشرفت كردند چرا كه به ويژگيهاي جمعيت توجه داشتند . همه مي دانستند در طي سالهاي 1970 و بعد از آن در كشورها ي توسعه يافته ،دو انفجار،در جمعيت و تحصيلات رخ مي دهد و نيم يا بيشتر جوانان تحصيلات عاليه خواهند داشت .در نتيجه فقط افراد معدودي براي كارها ي معمولي كارگري باقي مي مانند و اين تعداد در سالهاي 1990 ناكافي است .همه اين موضوع را مي دانستند،ولي تنها ژاپنيها بودند كه بر اساس آن عمل كردند و اكنون نزديك به 10 سال است كه در صنعت روبوت سازي پيشرو هستند.نمونه مشابه ديگر ،موفقيت باشگاه مديترانه در صنعت سياحت و گردشگري است .در سال 1970 تنها ژرف انديشان م ي توانستند ظهور بخش عظيمي از جوانان ثروتمند و تحصيل كرده را در اروپا و آمريكا پيش بيني كنند.

اينان با آن نوع تعطيلات كه والدينشان در برايتون و آتلانتيك سيتي مي گذارندند ارضا نمي شدند.اين نسل در سن 10 تا 19 سالگي مشتريان ايده آلي بودند،در جستجوي يك مكان زيبا و رويايي.مدت زماني طولاني است كه مديران به اين جنبه هاي جمعيتي پي برده اند،ليكن همواره فكر مي كنند تغييراتن وپيژگيهاي جمعيت به كندي صورت مي گيرد و حداقل در اين قرن انجام نمي شود .در واقع تغيير در تعداد افراد و به دنبال آن توزيع سن ،تحصيلات ،شغل و محل جغرافيايي آنها ،در زمره مهمترين عواملي است كه فرصتهاي نوآوري را بوجود مي آورد و حداكثر نتيجه و حداقل ريسك را در نيل به كارآفريني دارد.

***

منبع مقاله " دانش نوآوري "-نويسنده : پيتر اف .دراكر ،ترجمه : علي چيت ساز ، مجله توسعه مديريت.

مهندسي نوآوري

صادق شهبازي نوآوري ازجمله واژه هايي است كه تعريف جامعي ندارد و معني آن در طول زمان دچار تغيير شده است. برخي نوآوري را همانند اختراع مي دانند درحالي كه نوآوري (INNOVATION) با اختراع (INVENTION) فرق دارد. نوآوري وسيعتر از اختراع است. اختراع دستيابي به چيزي يا روشي جديد است و حاصل اختراع محصولي است كه مشتري آن، محققان و متخصصان هستند اما نوآوري، معرفي يا كاربرد چيزي يا روشي نوين است كه حاصلش محصولي است كه مشتري آن عموم مردم و مصرف كنندگان معمولي هستند.اختراع همبستگي نزديكي با اكتشاف دارد، زيرا اكتشافات اغلب به اختراع منجر مي شوند ولي اختراع با خلاقيت نيز تفاوت دارد. اختراع نتيجه فعاليتهاي علمي و تجربي است درحالي كه خلاقيت عموماً فعاليتي آفرينشي و هنري است.اختراع زماني به نوآوري تبديل مي شود

كه در قلمرو اقتصادي به صورت كالاهاي توليدشده يا فرايندهاي تازه بهبود يافته تجلي كند. برخي نيز نوآوري را به نوآوري تكنولوژيكي، نوآوري محصول و نوآوري فرايند تقسيم بندي كرده اند.نوآوري فرايند را نوآوري بنيادي در فناوري توليد محصول (در قالب تجهيزات جديد يا روشهاي مديريتي و يا هر دوي آنها) مي دانند و معتقدند نوآوري فرايند و محصول كاملاً به يكديگر وابسته اند و هرچه نرخ نوآوري محصول كاهش مي يابد نرخ رشد نوآوري فرايند افزايش مي يابد.پيتر دراكر در سال 1991 درخصوص نوآوري م___ي گويد:نوآوري عمدتاً به آنچه مي توانيم آن را كنارگذاري سازمان يافته بناميم مربوط مي شود.اقتصاددان فرانسوي ژان باتيست سي (J.B.SAY) در دويست سال پيش عنوان پيشتاز را رواج داد و منظورش صدور اعلامي__ه اي بود كه در آن به معرفي افراد خراب كننده و به هم زننده سازمان كهنه بپردازند. پس از وي «شامپيتر» تنها اقتصاددان نويني است كه پيشتازي را جدي گرفته و آن را تخريب سازنده ناميد.براي رسيدن به جانشيني نو و بهتر، به ناچار بايد كهنه ها، رنگ باخته ها، منسوخ شده ها و بي بازده ها، همراه با اشتباه ها، لغزشها و كجرويهاي ناشي از آنها را دور ريخت. چنانچه سازمانها نتوانند از دست زباله ها رهايي يابند خود را مسموم خواهندكرد. آنها بايستي به تخريب سازمان يافته بپردازند و اين كاري بس مشكل است زيرا بيشتر سازمانها احساس ژرفي نسبت به آنچه ساخته اند پيدا مي كنن_______د كه دل كندن از آنها را دشوار مي سازد…تمرين بودجه بندي دوباره و از نقطه صفر، مديران را وامي دارد تا هر فرآورده و روشي را كه

در سازمان موجود است بدون نياز به بررسي عملكرد هريك از كاركنان دوباره ارزيابي كرده و بپرسند كه اگر فلان فرآورده را در ميان توليدات خود نداشتيم و تازه مي خواستيم بسازيم، آيا با داشتن اطلاعات كنوني آن را همين گونه مي ساختيم كه اكنون هست؟چنانچه پاسخ منفي باشد فوراً نگوييد كه بهتر است كه از يك گروه مشاوران مديريت دعوت كنيم تا ما را راهنمايي كنند. بلكه از خود بپرسيد :پس چه بايد مي كرديم؟در برخي موارد پاسخ ساده كردن كار است و در پاره اي از موارد بايستي همه فرايند را متوقف ساخت و دگرگون كرد. نكته مهم آن است كه بايد كاري كرد و در آن صورت سازمان آماده نوآوري است.دست__اويز متداولي كه اختراع تنها ويژه نابغه هاست، ديگر رنگي ندارد. همه شركتها، صرفنظر از رشته كاري، اينك مي توانند خود را به گونه اي سازمان دهند كه توان پرداختن به نوآوري و كارآفريني هدفدار را داشته باشند.نوآوري نظام يافته عبارت است از :«جستجو درپ___ي دگرگونيهاي هدفدار و سازمان يافته است كه در سايه تجزيه و تحليل نظام يافته فرصتها ممكن است كه نوآوريهاي اقتصادي و اجتماعي به بار آورد».سير تحول ايجادشده در مفهوم نوآوري بيانگر آن است كه غرب نيز نوآوري را صرفاً اختراع نمي داند و برخلاف تص_______ور نظريه پردازان كايزن در تعاريف جديد، نوآوري هميشه با اصلاحات كلي ازطريق سرم_____ايه گذاري وسيع در فناوري ايجاد نمي گردد.بحث نوآوري به معناي كنارگذاشتن سازمان يافته و تخريب سازنده بودجه بندي دوباره و از نقطه صفر با بحث مهندسي مجدد بسيار نزديك هستند و ممكن است برخي به دليل نزديكي مباحث دچار

اشتباه شوند.تفاوت ميان مهندسي مجدد و مهندسي نوآوري :حال بررسي مي كنيم آنچه كه مهندسي مجدد را به عنوان يك تئوري و متدلوژي از مباحث نوآوري جدا مي كند چيست؟ چرا مهندسي مجدد يك منشور انقلابي است؟همانگونه كه مي دانيم تا سال 1991 در واژگان مديريت نامي از مهندسي مجدد برده نشده و مايكل همر اولين كسي است كه واژه مهندسي مجدد را وارد ادبيات مديريت كرده است، مقالات بسياري از سوي ساير انديشمندان منتشر گرديده كه به ظاهر قرابت بسياري با مباحث مهندسي مجدد دارد ولي مهندسي مجدد نيستند. پيتر دراكر در مقاله كه در سال 1991 منتشر كرد مطالبي آورده اند كه به ظاهر بسيار نزديك با مهندسي مجدد است (ولي كسي مدعي نشده است كه مباحث دراكر مهندسي مج__دد است). دراكر مي نويسد اگر مي خواستيم فلان فرآورده را تازه بسازيم با داشتن اطلاعات كنون____ي آن را همين گونه مي ساختيم كه اكنون هست؟چنانچه پاسخ منفي باشد، از خود بپرسيد پس بايد چه مي كرديم، در پاره اي از موارد پاسخ ساده كردن كار است… در پاره اي از موارد بايستي همه فرايند را متوقف و دگرگون كرد.اما دليل اينكه مطالب فوق مهندسي مجدد نيستن_____د اين است كه در مهندسي مجدد نمي پرسند چگونه مي توانيم كاري را كه انجام مي دهيم بهتر انجام دهيم. يا چگونه مي توانيم كاري را كه انجام مي دهيم تندتر انجام دهيم يا اينكه چطور مي توان كاري را با هزينه پايين تر انجام داد. بلكه به جاي آن مي پرسند كاري را كه انجام مي دهيم چرا انجام مي دهيم، واقعاً چرا؟طرح ريزي دوباره يا

مهندسي مجدد به اين معنا نيست كه آنچه را كه از پيش وجود دارد ترميم كنيم يا تغييراتي اضافي بدهيم و ساختارهاي اصلي را دست نخورده باقي بگذاريم. طرح ريزي دوباره وصله كردن پارگيها يعني تجهيز موقت سيستم هاي موجود براي بهتر كاركردن نيست. مهندسي مجدد آنچه را هست ناديده مي انگارد و بر آنچه بايد باشد متمركز مي كند. يعني ناديده گرفتن تمام ساختارها و روشهاي موجود و ابداع راههاي كاملاً تازه در ديدگاه نوآوري مي توان به اصلاحات جزئي نيز پرداخت ولي از ديدگاه مهندسي مجدد اصلاحات جزئي نياز به مهندسي مجدد ندارد، هرچند ممكن است اصلاحات مهندسي مجدد در برخي بخشها اصلاحات و بهبود جزئي نسبت به گذشته ايجاد كند. مهندسي مجدد اصولاً براي اصلاحات چشمگير كه مستلزم تخريب ساختارهاي قديمي است به كار گرفته مي شود.تفاوت عمده بحث نوآوري با مهندسي مجدد در نحوه دگرگون سازي است. (كه هم «دراكر» و هم «همر» بدان اعتقاد دارند).شيوه دگرگون سازي كه مبتني بر اصلاح فرايندها باشد و از اصلاح فرايندها به اصلاح سازمان برسيم شيوه مهندسي مجدد است كه «همر» آن را ارائه كرد. در صورتي كه در دگرگون سازي موردنظر «دراكر» اين شيوه ارائه نشده و به ساير شيوه ها (مثل تنظيم بودجه برمبناي صفر(ZERO-BASED BUDGETING) و كارآفريني نظر داشته اند كه متد خاص خود را دارند.ب__رخي نظريه پردازان، مهندسي مجدد را رده بندي كرده و معتقدند سه رده بهبود فرايند، طراحي مجدد فرايند و دگرگون سازي سازمان براي مهندسي مجدد وجود دارد كه بهبود فرايند پايين ترين رده فرايند مهندسي مجدد است و بهب__ود كل آن از ابتدا تا انتهاي فرايند

را دربرنمي گيرد. به نظر مي رسد، فلسفه مهندسي مجدد با مهندسي فرايند خلط شده و به اين نظريه منجر گرديده است. در فرايندهاي كار يا جريان كار سوالهاي اين چنيني مطرح است. آيا جريان كار خوب است، در كجا كارها كند مي شوند و يا شتاب مي گيرند؟ آيا در جريان كار گلوگاه وجود دارد؟ آيا مراحل كار به موقع هستند؟نتيجه گيري :بحث مهندسي مجدد اين نيست كه كاري كه انجام مي دهيم بهتر انجام دهيم يا تندتر انجام دهيم يا با هزينه پايين تر انجام دهيم، بحث اين است كه چرا انجام مي دهيم و چرا با اين شيوه انجام مي دهيم. در مهندسي مجدد تغيير معيار عملكرد از فعاليت به نتيجه فعاليت است. مشتري كاري ندارد گردش كار ما چقدر خوب صورت مي گيرد. در جريان كار گلوگاه وجود دارد يا خير؟ مشتري محصول و خدماتي را مي خواهد كه برايش دغدغه و ناراحتي ايجاد نكند و به سهولت قابل دريافت باشد. بنابراين، هدف طرح ريزي مجدد ومهندسي دوباره فرايندها هستند نه سازمانها.*بانك مقالات كانون دانش

تفكر استراتژيك زمينه ساز نوآوري

بهزاد مشهدي كردي

امروزه تحولات روزافزون فضاي كسب و كار ، دگرگوني سريع بازارها و افزايش رقابت پذيري سبب شده است تا بيش از گذشته نقش نوآوري در فرايند رشد و توسعه اقتصادي كشورها اهميت يابد. نوآوري كه بيانگر مفهومي «نو» است و داراي ابعاد گوناگون فني، اقتصادي، جامعه شناسي و روانشناسي است، از جمله واژه هايي است كه تعاريف متعددي براي آن ارائه شده است.در اين مقاله كه قسمت نخست آن روز سه شنبه از نظرتان گذشت، تعاريف متعددي از نوآوري بيان شد و مسائلي همچون

عوامل موفقيت و انواع آن مورد بحث قرار گرفت. در ادامه قسمت پاياني اين مقاله را مي خوانيد.با نقش و اهميتي كه نوآوري در فرايند رشد و توسعه كشور ها دارد، امروزه بستر سازي مناسب براي ايجاد و پرورش نوآوري از اهميت و ضرورت حياتي برخوردار شده است. بويژه آنكه امروزه با جهاني شدن اقتصاد و صنعت، سرعت نوآوري و ارائه محصولات جديد به قدري سريع گشته كه تغييرات، ابتكارات و بهبود ها در بازارهاي توليد و فروش به امري عادي مبدل شده است. در اين شرايط شركت ها يا بايد به نوآوري بپردازند و يا اين كه محكوم به فنا هستند.يكي از عوامل بسيار مهمي كه بستر و زمينه ايجاد و رشد نوآوري را ف___راهم مي آورد، ارزش ها و فلسفه مديريت و ميزان حمايت مديريت ارشد سازمان ها از افراد ريسك پذير و نوآور است. تح__قيقات صورت پذيرفته در اين زمينه نشان مي دهد كه وجود خصوصياتي در مديريت ارشد سازمان نظير- تغذيه مالي براي شروع و راه اندازي طرح هاي نو - استفاده از ايده هاي جديد كاركنان- سازگاري ارزش ها و فلسفه مديريت با نوآوري - اعتقاد به مديريت مشترك - تحمل انحراف از قواعد- قدرداني از افراد ريسك پذير و صاحب ايده - قدرت تصميم گيري - قبول مسئوليت فعاليت هاي نوآورانه- پذيرش ريسك به عنوان خصيصه اي مثبت - تنوع در حمايت هاي مالي - و تج___ربه نوآوري - مي تواند در ايجاد و پرورش نوآوري بسيار مؤثر باشد.عامل مهم ديگري كه بستر لازم را براي پرورش و رشد نوآوري ف__راهم مي آورد، ايجاد «تفكر استراتژيك» در سازمان است.

تفكر استراتژيك در دو سطح فردي و سازماني با جامعيت و دور انديشي خاصي كه ايجاد مي كند از يك سو باعث درك بهتر كاركنان از سازمان و محيط فعاليت آن شده و منجر به خلاقيت هاي مكرر آنان مي شود و از سوي ديگر زمينه ارتباطات و تعامل بيشتر بين مديران و كاركنان را فراهم آورده و باعث بهره برداري از نبوغ و خلاقيت كاركنان در سازمان مي شود.بنابه نظر «هراكاوس» تفكر استراتژيك همانند يادگيري دو حلقه اي است كه يكي مفروضات موجود را به چالش وا مي دارد و ديگري راه حل هاي جديد و نوآورانه را توسعه مي دهد كه در نهايت منجر به اقدامات بالقوه مناسب تري در سازمان مي شود. بنابراين اگر يك سازمان بتواند به موقعيتي دست يابد كه اكثر مديران و كاركنان آن صاحب تفكري استراتژيك شوند و به مساله نوآوري نيز به طور استراتژيك بنگرند، در اين صورت همواره وضعيت موجود را مورد سؤال قرار خواهند داد تا به موقعيت ها و راه حل هاي جديدتر و بهتري دست يابند و در عين حال كه خود دست به اين كار مي زنند از كساني كه به گروه آنان ملحق شود، حمايت نموده و آنها را هدايت خواهند كرد. با اين روند، افراد چشم اندازي مطلوب براي سازمان و خود در آينده در نظر خواهند داشت و در قالب آن، شناختي بهتر از كل سازمان و محيط فع___اليت آن بدست خواهند آورد و براي دستيابي به چشم انداز مطلوب و تطبيق سازمان با محيط دست به خلاقيت و نوآوري خواهند زد.از جمله عوامل ديگري كه در بستر سازي

مناسب براي ايجاد و پرورش نوآوري تاثير مي گذارد، عوامل ساختاري و فرهنگي نظير پيچيدگي، رسميت، تمركز و فرهنگ سازماني است. اگر سازمان در سطح افقي (تعداد مشاغل و وظايف ) و يا در سطح عمودي (تعداد پست هاي مديريتي) از پيچيدگي برخوردار باشد و ارتباطات سازماني آن قانونمندتر و رسمي تر شود، امكان تعامل گروهي در سازمان به شدت تقليل مي يابد و اين امر سازمان را از اهداف نوآوري خود دور مي سازد. همچنين در شرايطي كه سازمان از رسميت بالايي برخوردار باشد، افراد آزادي عمل نداشته و كار ها از انعطاف قابل قبول و قابل تحمل برخوردار نيست كه در نتيجه آن ب_روز رف__تارهاي خلاق و نوآورانه از ج_انب كارك__نان س_لب مي شود. در مقابل چنانچه يادگيري، انعطاف پذيري و پذيرش خطر از سوي سازمان به عنوان اصول محوري شناخته شود و نيز كاركنان با توجه به استعداد و توان فكري و اجرايي خود از قدرت تصميم گيري و قضاوت هاي شايسته برخوردار گردند و بتوانند به دور از تمركز گرايي در زمان مناسب حركت مناسب را طراحي و به مرحله اجرا در آورند، در اين صورت زمينه براي به كارگيري خلاقيت هاي فردي در انجام امور بوجود خواهد آمد.«رابرت هيسريچ و مايكل پيترز» عوامل محيطي مناسب براي ايجاد و پرورش نوآوري را در چ__هار جنبه خلاصه مي كنند. اول آنكه، س__ازمان متبوع مي بايست بر مرزهاي تكنولوژي اداره شود چرا كه تحقيقات منبع اصلي موفقيت براي تحقق ايده هاي جديد در رابطه با محصولات هستند. دوم آنكه، تجربه كردن (آزمون و خطا) بايستي مورد تشويق قرار گيرد و اشتباهاتي كه در

طول مسير توسعه و رشد توليدات خلاقانه محصولات صورت مي پذيرد، مجاز شمرده شود. عامل سوم، در دسترس بودن منابع شركت است يعني منابع مالي و نيروي انساني بايستي به آساني و به ميزان كافي در اختيار نوآور قرار گيرد. و بالاخره عامل چهارم، حمايت مديريت ارشد از فرد نوآور است به طوري كه نوآور نبايد نگران عدم تحقق هدف از پيش تعيين شده خ__ود باشد، بلكه فعاليت نوآورانه وي مي بايستي از حمايت همه جانبه مديريت ارشد سازمان برخوردار باشد.«آلتشولر» با ارائه نظريه اي با عنوان تريز (TRIZ) معتقد است كه براي اين كه نوآوري ايجاد يا پرورش يابد، لازم است كه اصول، قواعد و تكنيك هايي رعايت گردد. لذا افراد با مجهز شدن به اين قواعد و فنون مي آموزند كه چگونه مي توان دست به نوآوري زد، فرايند نوآوري را پيش بيني كرد و در مسير آن گام برداشت. از نظر «آلتشولر» اگر افراد اين اصول و قواعد را كه در همه نوآوري ها وجود دارد رعايت كنند، مي توانند به يك نوآور تبديل شوند و موجبات رشد و پروش نوآوري را فراهم بياورند. پنج اصل مهم از اصول چهل گانه «تريز» شامل - حركت در جهت رفع تضادهاي موجود - تلاش در جهت ايده آل ها، كاهش ويژگي هاي منفي و افزايش مثبت ها- تلاش در جهت فهم و دستيابي به كاركردهاي اساسي مورد نياز، نه صرفا راه حل ها- تلاش در جهت استفاده بهينه از منابع در دسترس- و نگاه به مساله از تمامي زواياي ممكن - است.* نظام ملي نوآوريامروزه توسعه نوآوري حاصل فعاليت هاي جمعي و تعامل پيچيده

بين بازيگران و نهادهاي مختلف و روابط بين آنها است و موفقيت هر كشور در تقويت، توسعه و نهادينه كردن نوآوري شديداً به نظام ملي نوآوري و ويژگي هاي آن بستگي دارد. از اين رو از اواخر دهه 1980 به اين سو نظام ملي نوآوري به عنوان يك رويكرد جديد در حوزه سياستگذاري وبرنامه ريزي نوآوري مورد توجه اقتصاد دانان و سياستگذاران كشور ها قرار گرفته است.«نظام ملي نوآوري» شبكه اي از نهادها، سازمان ها، و بنگا هاي عمومي و خصوصي است كه در روابط متقابل با يكديگر موجبات خلق، واردات، تعديل و اصلاح، جذب و انتشار نوآوري را فراهم مي آورند. سه ركن اساسي نظام ملي نوآوري شامل - بدنه اصلي (بنگاه هاي اقتصادي، دانشگاه ها، مراكز تحقيقاتي، پارك ها و مراكز رشد علمي و فناوري و سازمان هاي دولتي) - عناصر ساختاري (بازار رقابتي، زيرساخت هاي نوآوري، مشاركت و همكاري و دسترسي به اطلاعات) - و محيط پيراموني (نظام مديريتي كشور، فرهنگ نوآوري، سياست ها و برنامه هاي دولت، مكانيزم هاي عملياتي نظير قوانين و مقررات، مالكيت فكري، سرمايه هاي ريسك پذير، و نظام تعليم و تربيت)- است. مهم ترين اقداماتي كه بايد در نظام ملي نوآوري صورت پذيرد تا فرايند نوآوري تكميل گردد، شامل - سياستگذاري كلي- انجام تحقيقات - توسعه نيروي انساني- تسهيل و تامين بودجه تحقيقات و نوآوري - اشاعه فناوري - ارتقاي كارآفريني - و توليد كالاو خدمات- است.رويكرد «نظام ملي نوآوري» مبتني بر زنجيره خلق، اشاعه و به كارگيري دانش تكنولوژيك است. اگر اين زنجيره به هر دليل گسسته شود، اهداف بلند مدت توسعه تكنولوژي به خطر مي

افتد. اين گسستگي مي تواند ناشي از عدم حضور اجزاي لازم يا عدم فعاليت مناسب هر يك از اين اجزا يا ارتباطات نامناسب بين آنها باشد. خروجي «نظام ملي نوآوري» ايجاد، اشاعه و كاربرد فناوري است. بنابراين ويژگي اصلي نظام مذكور ارتقاي توانمندي هاي نقش آفرينان به منظور توليد، اشاعه و كابرد فناوري است كه داراي ارزش اقتصادي نيز باشد.نكته كليدي در «نظام ملي نوآوري» توجه به سرمايه گذاري در دانش و جريان دانش بين عناصر اصلي نظام ملي نوآوري است و هدف غايي آن نيز بهبود عملكرد اقتصاد مبتني بر دانش و ايجاد بستر مناسب توسعه علم و فناوري است. بايد توجه داشت كه در نظ___ام ملي نوآوري هم اجزاء اصلي نظام و روابط بين آنها و هم اقداماتي كه هر يك از آنها و در مجموع ان___جام مي دهند براي تحقق بخشيدن به فرايند نوآوري از مرحله خلق ايده تا تجاري سازي و بازاريابي آن ضروري است. بنابراين هدف اصلي از ايجاد نظام ملي نوآوري اولاً تكميل عناصر و اجزاي اصلي نظام در صورت فقدان يك يا برخي از آنها و ثانياً تنظيم روابط مؤثر بين آنها است به نحوي كه فرايند نوآوري را تحقق بخشد، نهادينه كند، افزايش دهد و نيز نوآوري هاي مقطعي و پراكنده را به «جويبار نوآوري» تبديل سازد.در كشورهاي در حال توسعه و از جمله ايران بسياري از اجزاي نظام ملي نوآوري وجود دارد اما آنچه حائز اهميت است، تكميل عناصر تشكيل دهنده اين نظام و برقراري ارتباط مؤثر بين اجزا و عناصر نظام نوآوري است. در اين راستا عمده ترين مشكل ارتباطي عناصر تشكيل دهنده نظام نوآوري

در كشورهاي در حال توسعه و از جمله ايران شامل - ارتباط ضعيف بين دانشگاه و صنعت - ارتباط ضعيف بين آموزش هاي دانشگاهي و نيازهاي صنايع - ارتباط ضعيف بين كاربران و توليد كنندگان - ارتباط ضعيف بين صنايع با يكديگر- و عدم اطلاع بخش خصوصي از امكانات و منابع دولتي - است. بنابر اين نقش دولت در طراحي، سازماندهي و مديريت نظام ملي نوآوري بسيار تعيين كننده است.دولت مي تواند با س___ياستگذاري هاي مناسب روابط بين نه____ادهاي نظام ملي نوآوري را تسهيل نموده و بر عملكرد بنگاه هاي اقتصادي بويژه واحدهاي صنعتي تاثير گذارد. *http://www.infosanat.com/Fa/?Page=ArticlesItemncID=1nID=55

نظام نوآوري در بخش بازرگاني

امروزه نوآوري شرط غيرقابل انكار باقي ماندن در ميدان رقابت هاي اقتصادي، صنعتي، تجاري، تكنولوژيك و غيره بشمار مي رود. در واقع براي تصاحب جايگاهي شايسته در ميان رقبا بايستي هميشه پديده يا خدماتي قابل رقابت و جديد براي عرضه داشت. سير تحول ابداع و نوآوري را مي توان باختصار در پنج مرحله برشمرد:1_ در دوره نخست آنچنانكه شومپيتر (1912) بدان اشاره كرده است: نوآوري تركيب تازه اي از عوامل توليد و حالت هاي مختلف يك سيستم و يا پيدايي يك تابع توليد جديد از رهگذر دستيابي به منابع و فرايند توليدي نو يا بازاري جديد و در انتهاء طراحي يك سازمان جديد است.2_ موج دوم نوآوري يا نوآوري تكنولوژيك (1960 _ 1950)3_ موج سوم نوآوري يا نوآوري صنعتي (1980 _ 1970)4_ موج چهارم نوآوري يا عنوان نظام نوآوري (1987 _ 1997)5_ بالاخره موج پنجم با عنوان نوآوري علمي كه به معناي ايجاد، ارزيابي، مبادله و بكارگيري طرح ها و ايده هاي جديد، به منظور رقابت و برتري بنگاههاي اقتصادي در راستاي شكوفايي و توسعه

اقتصادي اجتماعي است.نگرش سيستماتيك به يك نظام مي تواند روشنگر تحليل و بررسي اهداف و وظايف آن نظام باشد. اين امر مستلزم شناخت درون داد و برون دادهاي قابل انتظار از يك نظام و فرآيند آن است. در نظام ملي نوآوري، درون دادها عبارتند از: تكنولوژ هاي خارجي، تكنولوژهاي داخلي و سطح تخصصي نيروي كار و برون داد اين نظام عبارت است از دستيابي به تكنولوژي هاي جديد و نتايج حاصله، نظام ملي نوآوري با برقراري ارتباطات و تعاملات بين عوامل اقتصادي و اجتماعي، وظيفه توليد، انتشار و استفاده كردن از نوآوري را جهت ايجاد تكنولوژيهاي جديد دارد و اثر نهايي اين نظام در اقتصاد ملي، افزايش بهره وري از طريق تاثير بر فرايندهاي تكنولوژيك است.در عصر حاضر كه از مهمترين ويژگي هاي آن سرعت و ارتباطات است، ايده هاي نو و خلاقانه بسرعت ظهور و عينيت مي يابند و همواره خدمات و كالاهاي بهتر، با تكنولوژي بالاتر و خدمات و قيمت مناسبتر، بازارها را در قبضه خود مي گيرند و محصولات با فناوري پايين تر را از دور خارج مي كنند. زماني براي تخصص در توليد و تجارت از مزيت مطلق و مزيت نسبي كشورها صحبت مي شد اما امروزه بسياري از كشورهاي پيشرو ديگر به انتظار فراهم شدن شروط مزيت هاي نسبي يا مطلق نمي مانند بلكه بدنبال خلق مزيت هستند. صرف بودجه هاي كلان در امور تحقيق و توسعه (RD) در غالب كشورهاي توسعه يافته گوياي اهميت و لزوم توجه بيش از پيش به اين مهم است. در سال 1997 نيز OECD با همين رويكرد نوآوري را شامل RD ، كسب و تحصيل دانش، امكانات و تجهيزات، تداركات توليد و بازاريابي و غيره معرفي مي كند. بطور خلاصه ديگر نمي توان با همان

سخت افزارها، نرم افزارها و بطور كلي مناسبات فني، صنعتي و اقتصادي تجاري دوران پرافتخار جاده ابريشم براي بازرگاني و تجارت در عصر ارتباطات و خلاقيت و ابداع و نوآوري و مظاهر آن، برنامه ريزي و هدف گذاري كرد.اما دراين ميان كدام نهاد و با پيروي از كدام مدل مي تواند راهبري نوآوري و ابداع را در عرصه هاي تجارت و بازرگاني در كشور ما را بعهده گيرد. نقش و جايگاه نوآوري در بخش بازرگاني چيست و اين بخش نيازمند چه تحولاتي است. براي طرح ريزي نظام ملي نوآوري مي توان به مدل هاي مختلف مديريتي كاربردي همچون مدل هاي «دولت _ بخش (صنعتي، بازرگاني و ...) _ تحقيقات»، «مالي بخش (صنعتي، بازرگاني و ...) _ تحقيقات»، «بخش (صنعتي، بازرگاني و ...) _ تحقيقات _ دانشگاه» و «بخش (صنعتي، بازرگاني و ...) _ تحقيقات _ پارك» اشاره كرد.با توجه به استمرار حاكميت دولت بر مقدورات اقتصادي كشور تا به ثمر رسيدن ثمره هاي پياده سازي اصل 44 و ايفاي نقش شايسته بخش هاي خصوصي و تعاوني در تحولات اقتصادي كشور، همچنان انتظار مي رود كه دولت نقش مهمي در فرايند نوآوري و يا لااقل پشتيباني و راهبري آن را بر عهده داشته باشد.با نظر به تحولات بخش بازرگاني بنظر مي رسد طرح ها و برنامه هاي بنيادين و جديدي در اين بخش درحال شكل گيري است. نظربه آنكه بخش معظمي از مشكلات نظام بازرگاني داراي ماهيت ساختاري و سيستمي هستند كه در طول ساليان متمادي به شكل و وضعيت فعلي رسيده اند بايستي با همين رويكرد نيز مورد اصلاح و بازبيني قرار گيرند و اهتمام وزارت بازرگاني به اين مهم قابل توجه است. تجارت الكترونيك و استفاده از فن آوري اطلاعات در حوزه بازرگاني يكي

از موضوعات مهم و قابل امعان نظري است كه از سوي اين نهاد مورد توجه قرار گرفته است. آنچه در تحقق و پياده سازي اين سياست در حوزه وزارت بازرگاني و گستره بخش بازرگاني كشور بوقوع پيوسته بيانگر تلاش هايي جدي در اين خصوص است كه از آن جمله مي توان به اقدامات و طرح هاي ذيل اشاره كرد:_ تصويب و اجرايي شدن نظام ملي طبقه بندي و خدمات شناسه كالا و خدمات (ايران كد)_ سيستم مكانيزه خدمات حمل كانتينر_ سيستم مكانيزه جايزه صادراتي_ سيستم اطلاعات كشف قيمت كالاها و خدمات_ پايگاه اطلاعاتي تنظيم بازار_ سامانه اطلاعات و خدمات صندوق ضمانت صادرات ايران_ سامانه اطلاع رساني فرش ايران_ سيستم ثبت سفارش هاي الكترونيك_ سياست توسعه فروشگاه هاي مجازي الكترونيك_ گواهي امضاء الكترونيك_ سيستم مكانيزه توزيع سيمان در كشور_ سيستم پرداخت همزمان بهاي گندم و ..._ كنترل توزيع آرد از طريق GPS_ سيستم مكانيزه بسيج اقتصادي كشور (كوثر)و ديگر موارد متعدد را كه مي توان از آنها بعنوان مصاديق نوآوري و شكوفايي در تحقق «زيرساخت هاي اطلاعاتي تجارت الكترونيك» و يا «حلقه مفقوده زنجيره تامين كالا» ياد كرد.پياده سازي سيستم هاي فوق و اراده استمرار آن مي تواند سهم بسزايي در رفع نابساماني هاي ساختاري در بخش بازرگاني و شكوفايي اقتصاد ملي داشته باشد. نظام ملي طبقه بندي و خدمات شناسه كالا و خدمات (ايران كد) بعنوان نمونه با آثار و نتايج قابل انتظاري همچون: شناسايي منابع تامين كالا و بهبود عمليات بخش هاي مختلف درگير در آن و كاهش دوباره كاري ها و افزايش راندمان و بهره وري، حذف واسطه ها و بهبود سيستم توزيع، بسترسازي اطلاعاتي جهت مبارزه با قاچاق كالا و افزايش سرعت در ارائه و توزيع مناسب كالاها و خدمات مي تواند

نقش موثري در اصلاح ساختاري و بهينه سازي عملكرد بخش بازرگاني داشته باشد.همچنانكه بخش هاي اقتصادي، صنعتي، كشاورزي و واحدهاي توليدي و خدماتي نيازمند نوآوري و خلق مزيت و توسعه و تحول در ارائه ارزش افزوده بالاتر با افزايش راندمان و بهره وري بيشتر و ارتقاي سطوح كيفي و كمي توليد با صرف هزينه كمتر هستند تا جايي براي باقي ماندن در بازارهاي داخلي و خارجي داشته باشند، بخش بازرگاني نيز بعنوان بخش واسط ميان دو سمت عرضه و تقاضا از تهيه مواد اوليه در فرايند توليد تا حلقه آخر مصرف بايد از امكان ابداع و نوآوري در ارائه خدمات بازرگاني روزآمد و يا لااقل قابليت انطباق با دستاوردها و تكنيك هاي جديد دنياي تجارت برخوردار باشد. امروزه تنها كيفيت و يا بهاي تمام شده كالاها نيست كه تعيين كننده رد يا نفوذ و پذيرش يك كالا يا خدمات در بازارهاي داخلي يا خارجي مي شود بلكه عوامل و متغيرهاي متعدد فراواني ديگري نيز همچون سيستم هاي پرداخت، حمل و نقل و ترانزيت، بيمه و غيره كه بسياري از آنها داراي كاركرد تجاري و بازرگاني هستند نيز در چارچوب اصل مشتري مداري و جلب رضايت و در اين فرايند دخيل و موثرند و از اينرو توسعه، كارآمدي ونوآوري در بخش بازرگاني براي بقاء اقتصاد ملي و توازن ميان بخش هاي توليد و مصرف امري ضروري و اجتناب ناپذير است.در اين راستا با توجه به نگرش و حمايتهاي اساسي در توسعه نوآوري و شكوفايي در بخش بازرگاني، ايجاد و توسعه مديريت نظام نوآوري در بخش بازرگاني ضرورت مي يابد. براين اساس در وزارت بازرگاني طرحهاي توسعه نظام ملي نوآوري در بخش بازرگاني مورد توجه و پيگيري

قرار گرفته است. نظام ملي نوآوري را مي توان به عنوان يك نظام مديريتي، شامل، بدنه اصلي، عناصر ساختاري و محيط پيراموني (خارجي) به صورت زير در نظر گرفت:_ بدنه اصلي: بنگاههاي اقتصادي (صنايع)، دانشگاه ها، پارك ها و انكوباتورهاي علم و فناوري، مراكز پژوهشي، سازمان هاي دولتي، نهادهاي مالي._ عناصر ساختاري: بازار رقابتي، پژوهش، زيرساخت هاي نوآوري، مشاركت و همكاري، دسترسي به اطلاعات_ محيط پيراموني (خارجي): نظام مديريتي كشور، فرهنگ نوآوري، سياست ها و برنامه هاي دولت، مكانيزم هاي عملياتي (قوانين و مقررات، انتشار تكنولوژي، ماليكت معنوي، سرمايه هاي ريسك پذير، نظام تعليم و تربيت و ...)با توجه به سه محور اصلي برشمرده فوق، نوآوري در بخش بازرگاني نيازمند سياست گذاري و اجراي طرح هاي عملياتي و مبنايي و برنامه هاي متناسب با توسعه اين بخش است كه به اجراء برخي از آنها در وزارت مطبوع اشاره شد. با اين حال مولفه هاي بدنه اصلي و عناصر ساختاري نظام ملي نوآوري در بخش بازرگاني نيازمند امعان نظر بيش از پيش است كه با تحقق اهداف و برنامه هاي طرح ريزي شده توسعه اين بخش به ثمربخشي مطلوب خواهد رسيد. استمرار و پيگيري موثر اجراي ديگر طرح هاي موثر در ابداع و نوآوري در بخش بازرگاني بي شك گام مهمي در تحقق اهداف توسعه اقتصادي است و همچنان نيازمند پيگيري و استمرار سياست هاي قبلي تا رسيدن به نتايج مطلوب است.ابداع و نوآوري اگرچه بسهم خويش تاثير مطلوب و بسزايي در توسعه بخش بازرگاني و كاركرد بهينه ديگر بخش هاي اقتصادي كشور خواهد داشت، با اين وجود ساده انگاري است اگر بخواهيم بصرف ابداع و نوآوري در ابزارهاي كنترل و توسعه بخش بازرگاني سهم و نقش ديگر عوامل و متغيرهاي كليدي در تغيير و تحولات اقتصادي و

ضرورت هماهنگي و اصلاح ساخت هاي اقتصادي _ بازرگاني و يا نقش فعال بازيگران و طراحان اقتصاد زيرزميني را دربرهم زدن تعادل هاي اقتصادي ناديده انگاريم.نظام ملي نوآوري، نظامي است از نهادهاي منجسم به منظور ايجاد، ذخيره و انتقال دانش و محصولاتي كه تكنولوژيهاي جديد ناميده مي شود. نظام ملي نوآوري، نظامي از تعاملات موسسات موجود، بنگاه هاي خصوصي و دولتي، دانشگاه ها و نهادهاي دولتي به منظور توليد علم و تكنولوژي در سطح ملي است كه تعاملات بين اين واحدها ممكن است فني، تجاري، قانوني، اجتماعي و در سطح ملي است كه تعاملات بين اين واحدها ممكن است فني، تجاري، قانوني، اجتماعي و مالي باشد و منجربه توسعه، حفاظت، تامين منابع مالي و قوانين و مقررات مورد نياز علوم و تكنولوژي هاي جديد شود.بنابراين لازم است با رويكردي سيستمي نوآوري در بخش بازرگاني را به عنوان يك نظام مديريت ملي در بخش بازرگاني مورد توجه قرار داد. در اين راستا در وزارت بازرگاني طرحهايي در اين خصوص درحال پيگيري و اجرا است كه با بررسي مفاهيم علمي، تجربي و تعيين ملاك ها، معيارها و شاخص هاي نوآوري به شناخت و بررسي وضعيت فعلي نوآوري مي پردازد. همچنين با توجه به چالش ها و رويكردهاي تجربي شده در ساير كشورها و با توجه به نقاط قوت، ضعف و نيز فرصت ها و تهديدات محيطي به شناسايي و متولي اين نظام اقدام مي كند.در اين طرح چشم انداز، رسالت، اهداف و راهبردهاي تحقق آن و نيز كليات فرآيندهاي مديريتي، اجرايي و پشتيباني و نهادهاي متولي با تعاملات مرتبط تبيين مي شوند. در نهايت براساس تنوع و گستردگي موضوعات، لازم است طرح ها و برنامه هاي عملياتي دستيابي به اهداف مورد نظر براساس

راهبردهاي مشخص شده پيشنهاد شوند. با ايجاد و توسعه نظام مديريتي امكان پيگيري اجرا و نظارت و كنترل و نيز اصلاح برنامه ها جهت تحقق اهداف مورد نظر نظام ملي نوآوري در بخش بازرگاني ميسر خواهد شد. با مكانيزمهاي اجرايي طراحي شده، بهبود مستمر براساس عملكرد نظام مديريت در برنامه ها و نيز وظايف و تعاملات نهادها در اين نظام امكان پذير خواهد بود. برخي از فرآيندهايي كه در اين طرح مورد توجه قرار مي گيرند عبارتند از:_ فرآيند ارزيابي و پايش استراتژيك نظام_ فرآيند برنامه ريزي استراتژيك_ فرآيند برنامه ريزي ميان مدت_ فرآيند مديريت ارائه تسهيلات و تشويق ها_ فرآيند برنامه ريزي و نظارت بر اجراي تحقيقات_ فرآيند برنامه ريزي و نظارت بر پروژه هاي آموزشيفرآيند مديريت اطلاع رساني

*http://www.shabanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=872

انواع نوآوري صنعتي

نويسنده : دكتر علي كرمي

انواع خلاقيت و نوآوري صنعتي را مي توان در چهار دسته كلي به شرح زير طبقه ندي نمود :الف- خلاقيت و نوآوري بنياديخلاقيت و نوآوري بنيادي عبارت است از نوعي خلاقيت و نوآوري اساسي و زيربنائي در فناوري سخت افزاري يا نرم افزاري سازمان صنعتي كه موجب تغيير و تحول اساسي و بنيادي در آن سازمان مي شود . به عنوان مثال تبديل فناوري لامپ خلاء به فناوري ترانزيستور ، تبديل فناوري مكانيكي ساخت ساعت به فناوري كوارتز ، تبديل سازمان هاي فعلي به سازمان هاي مجازي از جمله خلاقيت ها و نوآوري هاي بنيادي هستند . ب- خلاقيت و نوآوري فرآينديخلاقيت و نوآوري در فرآيند عبارت از خلاقيت و نواوري در فرايند ، تغيير روش ها و تغيير ساز و كارها است . خلاقيت ها و نوآوري هاي سازماني مانند شيوه هاي نوين مديريت كيفيت ، روش هاي جديد مديريت بهره

وري و شيوه هاي نوين مديريت منابع انساني ، سيستم هاي نوين مديريت خلاقيت و نوآوري (مانند نظام مديريت خلاقيت و نوآوري فراگير ‹‹TCIM››از جمله خلاقيت ها و نوآوري هاي فرآيندي محسوب مي شوند .خلاقيت و نواوري در فرايند معمولا موجب افزايش كارآئي ، افزايش اثر بخشي ، بهبود كيفيت و ارتقاء بهره وري سازمان مي گردد .ج- خلاقيت و نوآوري فرآورده ايخلاقيت و نوآوري فرآورده اي عبارت از خلاقيت و نوآوري در يكي از ويژگي هاي محصول سازمان صنعتي مي باشد .تغيير نوع و كيفيت محصول و يا توليد محصولات جديد و بديع در سازمان خلاقيت و نوآوري فرآورده اي محسوب مي گردد .خلاقيت و نوآوري در سازمانسازمانها بر برهه اي از زمان كه تحت عناوين مختلف از جمله عصر دانش،عصر فراصنعتي، عصر جامعه اطلاعاتي، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقيت و نوآوري مطرح شده است. خود را در جهت مديريت تغييرات شتابان و دگرگونيهاي ژرف جهاني آماده مي سازند. به گونه اي كه خلاقيت و نوآوري به عنوان اصلي اساسي از عوامل مهم بقاي سازمانها و شركتهاي جوان پذيرفته شده است. براساس اين استدلال، كشورهاي پيشرفته بر آموزش خلاقيت تاكيد بسيار كرده ودر اين راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آينده نگر، كه رهيافتهاي بديع و خلاق براي مسائل پيچيده ارائه كنند توجه خاص مبذول داشته اند.سازمانهاي خلاق خصوصيات ويژه اي را دارا هستند. مهمترين ويژگي اين سازمانها انعطاف پذيري آنها در رويارويي با بحران ها است. يكي از دلايل معرفي نظريه اقتضايي مديريت، تاكي_د بر اين موض__وع دارد. سازمانهاي انعطاف پذير با مسائل و تنگناها برخورد منطقي و محققانه داشته، در

صورت نياز به تغيير و تحول، پس از بررسي دقيق و عالمانه، آن را اعمال مي كنند. ساختار خلاق، نم_ايانگر روابط واحدهاي آن و نش___ان دهنده مي__زان انع_طاف پذيري آن است. سازمانهايي كه داراي ساختار غيرقابل انعطاف باشند، براي ايجاد همكاري و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگي م____ي شوند.نگرش جديد ديگري تحت عنوان نگرش مديريت بر مبناي انتظارات مطرح شده كه سعي در توسعه انتظارات والاي انساني دارد. اين نگرش برتر و والاتر از ساير نگرشهاست، زيرا به جاي تاكيد بر عناصر عقلايي و عيني مديريت، بر عنصر انساني تكيه مي كند، چون با اين نگرش مدير تشويق مي شود تا امر هدايت و رهبري را براساس انتظارات انجام دهد. كليه طرحهاي سازنده، اقدامات و عمليات از انتظارات سرچشمه مي گيرند.تغيير سازماني به عنوان اتخاذ يك فك_ر يا رفتار جديد به وسيله سازمان مشخص م______ي شود، اما نوآوري سازمان اتخاذ يك ايده يا رفتار است كه براي نوع وضعيت، سازمان، بازار و محيط كلي سازمان جديد است. اولين سازماني كه اين اي__ده را معرفي مي كند به عنوان نوآور در نظر گرفته مي شود و سازماني كه كپي مي كند يك تغيير را اتخاذ كرده است. براساس اين تعاريف، خلاقيت لازمه نوآوري است. تحقق نوجويي وابسته به خلاقيت است. اگرچه در عمل نمي توان اين دو را از هم متمايز ساخت ولي مي توان تصور كرد كه خلاقيت بستر رشد و پيدايي نوآوريهاست. خلاقيت پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو است در حالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است. از خلاقيت تا نوآوري غالباً راهي طولاني در پيش است

و تا انديش_ه اي نو به صورت محصولي يا خدمتي جديد درآيد زماني طولاني مي گذرد و تلاشها و كوششهاي بسيار به عمل مي آيد. گاهي ايده و انديشه اي نو از ذهن فرد مي تراود و در سالهاي بعد آن انديشه نو به وسيله فرد ديگري به صورت نوآوري در محصول يا خدمت متجلي م______ي گردد.خلاقيت اشاره به قدرت ايجاد انديشه هاي نو دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار نو و تازه است.) به طور خلاصه با درنظر گرفتن نظريات فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود داشته و يا به عبارتي به معناي دلالت بر «پيداكردن» چيزهاي جديد است هرچند كه ممكن است به مرحله استفاده در نيايد. نوآوري به عنوان هر ايده جديدي است كه در برگيرنده توسعه يك محصول، خدمات يا فرآيند م_____ي گردد كه ممكن است نسبت به يك سازمان، يك صنعت، يا ملت و يا جهان جديد باشد. اين نوآوريها به تغيير و انطب_اق بهتر سازمان با اي__ده هاي جديد منجر مي شود.شرايط ايجاد خلاقيت و نوآوريبراي بروز خلاقيت شرايط و زمينه هاي متفاوتي مطرح است راههاي عمده اي كه مي تواند محرك خلاقيت باشد، عبارتند از:1- فضاي خلاق: يكي از راههاي مهم ظهور نوآوري به وجود آوردن فضاي محرك خلاقيت است. بدين معني كه مديريت بايد هميشه آماده شنيدن ايده هاي جديد از هركس در سازمان باشد. در واقع سازمان بايد در جستجوي اين گون__ه فكرها باشد و تنها منتظ_ر ارائه انديشه جديد نماند. به كارگيري سيستم مديريت استعداد ابزار موثري در سازمان به شمار مي

رود. مديران با ب_ه كارگيري اين ابزار مي توانند مهارتهاي كاركنان مستعد را به طرز صحيحي گسترش دهند. ممكن است شما باافراد مستعد زيادي برخورد كنيد كه در سازماني مشغول بكارند ولي نمي توانند نتايج قابل توجهي توليد كنند. اين به خاطر فقدان سيستم مديريت استعداد مناسب روي مي دهد. سيستم مديريت استعداد چهار عنصر دارد: جذب استعدادها - حفظ استعدادها - اداره و مديريت استعدادها - كشف كردن استعدادها.2- دادن وقت براي خلاقيت: موسسات براي اين منظور مي توانند دفتر مخصوصي را به هريك از كاركناني كه شايستگي لازم را دارند اختصاص دهند.3- برقراري سيستم پيشنهادات: يكي از روشهاي ترغيب خلاقيت برقراري سيستم دريافت پيشنهادات است بدين ترتيب روشي براي ارائه پيشنهادات فراهم مي شود.4- ايجاد واحد مخصوص خلاقيت: در بعضي از سازمانها اين گروه را واحد تحقيق و توسعه مي نامند. اين گونه واحدها وقتشان را صرف يافتن ايده هاي جديد براي ارائه خدمات يا ساختن محصول، فناوري مي كنند و گاهي تحقيق محض انجام مي دهند. اين گونه تحقيقات براي پيشرفت دانش بدون تلاش براي يافتن كاربرد فوري آن صورت مي گيرد. البته بعدها اين انديشه هاي محض مي تواند جنبه كاربردي داشته باشد. ولي امروزه تحقيقات كاربردي بيشتر معمول و مورد توجه است.اقدامات عملي براي سيستم نوآوريبراي اينكه در يك سازمان و يا يك مركز تحقيقاتي فرهنگ خلاقيت و نوآوري توسعه يابد و ايده هاي جديد ارائه شود و افراد هراسي از ارائه نظريات جديد خود نداشته باشند لازم است مديران گام هايي را بردارند از جمله :1 - هراس را در سازمان خود از بين ببريد. نوآوري به معناي انجام

چيزي جديد است، برخي كارها ممكن است به نتيجه نرسند. اگر افراد از شكست هراس داشته باشند، به افرادي خلاق مبدل نخواهند شد؛2 - نوآوري را به عنوان جزئي از سيستم ارزيابي عملكرد براي هر شخص مطرح كنيد و براي ان امتيازي قائل شويد. سازمانها بايد از كاركنان خود در پايان دوره ارزيابي سوال كنند كه چه نوآوري انجام دادند و تاثير آن بر كار چه بوده است3 - فرآيند و سيستم نوآوري را مستندسازي كنيد به نحوي كه هر فرد آن را درك كند و نقش خود را نيز در اين فرايند به روشني دريابد؛4 - آزادي عمل كافي به كاركنان خود اعطا كنيد تا آنها قادر باشند ايده ها و فرصتهاي جديد را مطرح و با عوامل درون سازماني و برون سازماني همكاري كنند.5 - اطمينان حاصل كنيد تمامي اعضاي سازمان استراتژي كلي مركز را درك كرده اند و همچنين كليه تلاشهاي نوآوري در راستاي استراتژي است، البته سيستم بايد به صورتي باشد كه ايده هاي خارج از چارچوب را نيز كه مفيد به نظر مي رسند مديريت كند؛6 - به افراد آموزش دهيد كه محيط را براي روندهاي جديد، فناوريهاي نوين مورد بررسي و آزمايش قرار دهند؛7 - به افراد آموزش اهميت تنوع در سبكهاي تفكر، تجربيات، ديدگاهها و تخصصها را آموزش دهيد. همچنين انتظار تنوع و تفاوت را در كليه فعاليتهاي نوآوري داشته باشيد؛8 - معيارهاي مطلوب بر ايده آل ها استوار است. باوجود اين، معياره_اي محدودتر ني_ز مي توانند ما را به حالت ايده آل نزديكترسازند و آنها به نوبه خود براساس تجارب، مفروضات و چارچوبهاي ذهني قبلي ما متصل

مي گردند؛9 - تيم هاي نوآوري از تيم هاي پروژه هاي معمول متفاوتند. آنها نيازمند ابزارها و چارچوبهاي فكري متفاوتي هستند. كاركنان را به اندازه كافي در اين زمينه ها آموزش داده و هدايت كنيد تا هنگام كار در تيم هاي نوآوري موفق باشند؛10 - سيستم مديريت ايده ها را ايجاد يا تهيه كنيد تا افراد تشويق شوند فرصتها و قابليتهاي جديد را شناسايي، ايجاد يا ارزيابي و ايده هاي خود را ارائه كنند.عوامل شكست در فرايند نوآوري :پس از چندين سال تحقيق و مشاهده، دلايل به نتيجه نرسيدن نوآوريها به دست آمده است. در اينجا 10 عامل مهم شكست نوآوري ذكر مي شود:1- فقدان فرهنگي كه از نوآوري حمايت كند؛2- احساس مالكيت نكردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مديران؛3- فقدان يك فرايند گسترده و فراگير جهت نوآوري؛4- تخصيص ندادن منابع كافي براي اين فرايند؛5-عدم ارتباط بين پروژه ها و طرحها با استراتژي سازمان؛6- صرف نكردن زمان و انرژي كافي براي رفع ابهامات سازماني؛7-ايجادنكردن تنوع در فرايندها (عقايد مختلف و متضاد)؛8- توسعه ن_دادن اب_زارها و سنجشه_اي ان___دازه گيري پيش_رفت؛9- عدم وجود مربيان و مديران توانا در تيم هاي نوآوري؛10- فقدان يك سيستم ايده پرداز مديريتي.فرهنگ : فرهنگ به عنوان بستر نوآوري ايفاي نقش مي كند. در صورتي كه فرهنگ حاكم، براي ايده ها و ايده پردازيها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوري قبل از بروز در نقطه خفه مي شود. در چنين حالتي، فرهنگ به مانند سيستم ايمني بدن عمل مي كند و وظيفه اش از بين بردن هر تازه وارد است، قبل از آنكه به بدن آسيب برساند.

فرهنگ مي تواند تغيير يابد اما اين تغيير در يك فرايند كند رخ مي دهد.مالكي_ت : هنگامي كه يك اي_ده بزرگ شكل مي گيرد، ايده پرداز در صورت دارابودن امكانات، آن را به مرحله اجرا در مي آورد. در چنين حالتي مدير خود صاحب يك ايده بوده و وقت، منابع كمياب و بودجه را جهت اجرايي ساختن پروژه جديد به كار گرفته است. اگر چنين مديري بودجه كافي براي اجرايي ساختن ايده خويش نداشته باشد، معمولاً موفق نمي شود.مديران واحدهاي تحقيقاتي نيازمند اين هستند كه پذيراي ايده هاي جديد باشند تا به آنها فرصت اجرايي شدن بدهند.فرايند : هنگامي كه سازمانها تصميم مي گيرند تا نوآوريهاي جديد را بپذيرند، اغلب آموزشها، ابزار و تكني__ك هايي را فراهم مي بينند.آنها تيم هاي نوآوري ايجاد مي كنند، جهت برگزاري جلسات طوفان مغزي برنامه ريزي مي كنند. در جهان ام_روز كه اف_راد با مشغل___ه هاي زيادي روبرو هستند، اگر بخواهيم از سطوح عملياتي نتيجه گيري كنيم، نگاه خرد به نوآوري كارايي كافي نخواهد داشت. نوآوري نيازمند فرايندي است كه ديد افراد را بر چالشهاي مهم و درست متمركز كند و آنها را در يك فرايند سازماني هدايت كند، نوآوري را تشخيص دهد و ارزيابي كند، به گونه اي كه عقايد مناسب به سمت اجرايي شدن به حركت درآيد.منابع : اغلب اوقات اعضاي هيئت مديره در جايگاه سخنران سالانه اظهار مي دارند: ما نيازمند نوآوري بيشتري هستيم و پس از آن به ساير مباحث مورد نظر خويش مي پردازند. نوآوري نيازمند صرف زمان، انرژي و منابع مالي است. افراد بايد فرصتي را براي فراغت از كار جاري و تفكر

در زمينه هاي موجود و قابليتهاي جديد داشته باشند. آنها همچنين نيازمند مهارتهاي جديد و سيستم هايي هستند كه انديشه و همكاري را مورد پشتيباني قرار دهد. نوآوري امري حياتي براي بقا در آينده است، اما چنين چيزي به سرمايه گذاري امروز ما در اين مورد بستگي دارد.استراتژي : در جايي كه افراد فكر مي كنند بايد بدون هيچ چارچوبي بينديشند، مشكل ايجاد مي شود. افراد كم كم باور مي كنند كه هيچ قانوني، هيچ حدومرز و هيچ محدوديتي نبايد براي تفكر وجود داشته باشد. اين باور با ديدگاه توليدگرا (تفكر در راستاي توليد) در تناقض است و عقايد جدا از هم كه هيچ مقصودي را دنبال نمي كند، ايجاد مي كند. البته يك در ميليون ممكن است ايده هاي مولدي نيز پديد آيند اما از لحاظ صرفه اقتصادي توجيه پذير نخواهند بود.اگر بخواهيم به گونه اي اثربخش تر عمل كنيم بايد بر خلاقيت در داخل محدوده استراتژي و برنامه تعريف شده سازمان تمركز كنيم. البته، چنين استراتژي علاوه بر تبيين ماموريت اصلي سازمان بايد محيط مناسب و وسيع براي بروز افكار بيشتر در محدوده هاي مرتبط باشد.كنكاش همه جانبه: عقايد بيان نشده بسياري در سازمان وجود دارد كه منتظر ظهور هستند. باوجود اين، براي يافتن خلاقيتهاي جديد و صحيح، سازمانها بايد به خلق يك پيشرفت چشمگير بپردازند. اين پيشرفت نيازمند فرايندي است كه تمام عوامل موثر در موفقيت مانند روندها، محيط اقتصادي، قوانين و مقررات و محيط سياسي را مورد بررسي قرار دهد. ابداعي كه با جلسات طوفان مغزي كوچك و محدود انجام مي شود هيچگاه به بروز نتايج مفيدي فراتر از محدوده مكاني

خويش منجر نخواهد شد.تنوع و تفاوت : تنوع، تفاوتي است كه بين افراد مختلف وجود دارد و اينكه عجب اين فكر تا به حال به ذهن من نرسيده بود. در گذشته اي نه چندان دور، تيم هاي چندوظيفه اي به تنوع و تفاوت منجر مي شدند. امروزه، آنها اهميت سابق را در ايجاد تنوع ندارند و ايجاد تنوع و تفاوت از طريق تمركز داوطلبانه بر روشهاي تفكر مخالف و متفاوت، تجربه هاي سازماني، ارائه ديدگاهها و نظرات تخصص__ي در مورد يك فرصت يا مسئله چالشي، مورد تاكي_د است. فرايند نوآوري بايد شامل همكاري همه افراد موثر باشد.ابزار و معيارهايي براي اندازه گيري پيشرفت : در يك محيط سالم براي نوآوري، ايده هاي بيشتري نسبت به آنهايي ارائ_ه مي گردد كه م__ي توانند اجرايي شوند و به كار آيند. اين موضوع مي تواند به بار اضافي و بروز اشكال در كار تيم منجر گردد مگر آنكه سازوكاري براي منظم سازي و اولويت بندي ايده ها وجود داشته باشد. ايجاد معيارهايي راهنما براي سنجش قبل از ورود به حالت اي__ده پردازي مي تواند ابزاري منطقي و عقلايي جهت ارزيابي ايده ها در كنارگذاردن ايده هاي نامناسب كه با معيارها مطابقت ندارند را فراهم سازد.آموزش و مربيگري : اشتباهي كه سازمانها اغلب مرتكب مي شوند اين است كه فرض مي كنند تيم ها همانند ساير تيم هاي پروژه اي هستند و نيازي به اموزش ندارند. در بررسي صورت گرفته توسط يك شبكه نوآوري، نتايج حاكي از آن بود كه افراد به طور متوسط 3/7 مورد نوآوري در پروژه ها برحسب سال داشته اند. باوجود اين، تنها 21 درصد

پاسخگويان در مورد چگونه مشاركت در يك تيم نوآوري آموزش ديده بودند و كمتر از 10درصد آموخته بودند كه واقعاً عضوي از يك تيم نوآوري هستند. تعجبي ندارد كه بالغ بر 70 درصد از پروژه ها با شكست روبرو مي شوند. با اموزش روشهاي مشاركت تيمي و كار گروهي نتايج قطعا افزايش خواهد يافت. نوآوري نيازمند راههاي جديدي براي تفكر و مهارتهاي تازه است.ايجاد يك فرايند يادگي__ري و آموزش به روز، به موقع و فعال مي تواند كسب نتايج مطلوب به صورت كارا و اثربخش را از تيم هاي نوآوري تضمين كند، مانند آموختن هر نوع مهارت جديد. صلاحيت نوآوري در طول زمان در حالي كه فرد با طرحهاي واقعي كار مي كند بارور و شكوف_ا مي شود. مربيگري جزء حياتي و كليدي توسعه اين صلاحيت است.سيستم مديريت ايده ها: بسياري از طرحهاي نوآوري در مرحله اول خود باقي مي مانند و متوقف مي شوند چرا كه ايده پردازان قدرت كافي جهت پيگيري و اجراي آنچه كه پيشنهاد كرده اند را ندارند. وجود سيستمي اثربخش كه ايده ها را اخذ و تعديل كرده و افراد را درگير فرايندهاي اجرايي سازد و ارزيابي كند يك جزء اساسي و حياتي در فرايند نوآوري است.نتيجه گيريتوسعه خلاقيت و نوآوري در جامعه، سازمانها و مراكز تحقيقاتي نيازمند برنامه ريزي نظام نوآوري، آموزش ، حمايت و مديريت خلاقانه و نظارت و پيگيري است.ايده هاي جديد، ب_اانديشيدن به دست م__ي آيد. كه در آن ذهن به طور عميق با يك مسئله درگير مي شود و به تجسم آن مي پردازد و با حذف و يا تركيب واقعيتهاي موجود، به روشن شدن

فكر جديد كمك مي كند. بينشي كه ب____دين ترتيب حاصل مي شود، قوه تصور را در يافتن فكرهاي جديد تغذيه مي كند. منشاء فك___ر جديد، قوه تصور و تخيل است كه سرنخهاي مختلف_ي كه به دست مي آيد، مورد ارزيابي قرار گرفته و به هم ربط داده مي شود تا بهترين فكر به دست آيد. بنابر اين لازم است فرايند خلاقيت كه از تفكر و انديشه هدايت شده منشا مي گيرد از دوران كودكي آموزش داده شود و در مسير آموزش هاي بعدي در دانشگاه ها و به محققين يك مركز تحقيقاتي نيز ارائه شود.جهت توسعه خلاقيت و نوآوري در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي بايد بسترهاي لازم آن فراهم گردد، با بخشنامه و صدور اطلاعيه نمي توان در يك مركز تحقيقاتي خلاقيت و نوآوري ايجاد نمود و يا افراد را واردار به ارائه نظريات جديد و خلاقانه نمود . اين فرايند نيازمند وجود فرهنگ تفكر و انديشه، ازاد انديشي و مهمتر از همه وجود نظام نواوري و خلاقيت ، مديريت خلاقانه و سازمان حمايت گر از انديشه ها و خلاقيت هاست.به طور كلي، وجود محيط خلاق از مهمترين عوامل رشد خلاقيت است. در محيط نامطلوب براي پرورش خلاقيت از انديشه هاي جديد و نو بيشتر انتقاد مي شود و تمايلات دگرگوني و تغيير با مقاومت و ممانعت تقابل مي كنند.يكي از روشهاي مهم متبلوركردن خلاقيت به وجودآوردن فضاي محرك، مستعد و به طور كلي خلاق است، بدين گونه كه مسئولان س_____ازمان بايد به ط__ور مستمر آمادگي شنيدن انديشه هاي بديع و ن__وين را داشته باشند و نظرات جديد و ارائه راههاي تازه را تقويت

كنند. متاسفانه بسياري از م___ديران نمي توانند چنين جوي را در سازمان خود ايجاد نمايند.جهت اجرايي شدن رهنمود ارزشمند سال 1387 يعني نوآوري و شكوفايي در دانگاه ها و مراكز علمي و اموزشي كشور در ابتدا بايد نهاد هاي سياستگزاري و تصميم گيري گام هاي اساسي در اين مسير بردارند و از خود شروع كند، نظام خلاقيت و نوآوري بايد ايجاد و نهادينه گردد. رهبر معظم انقلاب با اگاهي از اين موضوع از ساليان پيش نهادينه سازي اين موضوع را با طرح موضوعاتي چون ضرورت تحول علمي، نواوري و نهضت نرم افزاري و توليد علم را بطور جدي و با تاكيد آغاز نموده بودند و اينك با نامگذاري سال 1387 اين حركت را بطور هدفمند بعنوان دستور كار نظام تعيين فرموده ند.بنابر اين توسعه نظام خلاقيت و نوآوري در نهاد، سازمان، دانشگاه و مراكز تحقيقاتي نيازمند وجود نظام نوآوري، مديران خلاق و برنامه حمايتي از ايده ها و نظرات خلاقانه و نوآورانه است. تشكيل اطاق هاي فكر، كارگاه هاي خلاقيت و نوآوري، اموزش روش هاي مهارت و خلاقيت و روش هاي پرورش ايده هاي جديد و خلاقانه و الزامات خلاقيت و نوآوري از جمله راهكارهاي توسعه اين فرايند در سازمان و مراكز تحقيقاتي است.بديهي است خلاقيت و نوآوري منشا تفكرات خلاق و حاصل انديشه انسان هاي خلاق و دانشمند است بنابر اين علاوه بر وظايف نهادها و سازمان ها، محققين و انديشمندان دانشگاهي و مراكز تحقيقاتي بعنوان ركن اساسي انديشه هاي خلاق و ايده هاي نواورانه بايد تلاشي افزون تر را در بررسي و ارائه طرح ها و ايده هاي جديد داشته باشند.با توجه به

اينكه تلاش و فعاليت در سال نوآوري و شكوفايي جهت اجرايي شدن رهنمود هاي مقام معظم رهبري با شدت بيشتري ادامه مي يابد اميد است با توسعه فرهنگ، تفكر، انديشه و پرورش خلاقيت شاهد شتاب بيشتر در توسعه علمي كشور باشيم. انواع  نوآوري صنعتي را مي توان در چهار دسته كلي به شرح زير طبقه بندي نمود :الف- خلاقيت و نوآوري بنياديخلاقيت و نوآوري بنيادي عبارت است از نوعي خلاقيت و نوآوري اساسي و زيربنائي در فناوري سخت افزاري يا نرم افزاري سازمان صنعتي كه موجب تغيير و تحول اساسي و بنيادي در آن سازمان مي شود . به عنوان مثال تبديل فناوري لامپ خلاء به فناوري ترانزيستور ، تبديل فناوري مكانيكي ساخت ساعت به فناوري كوارتز ، تبديل سازمان هاي فعلي به سازمان هاي مجازي از جمله خلاقيت ها و نوآوري هاي بنيادي هستند .ب- خلاقيت و نوآوري فرآينديخلاقيت و نوآوري در فرآيند عبارت از خلاقيت و نواوري در فرايند ، تغيير روش ها و تغيير ساز و كارها است . خلاقيت ها و نوآوري هاي سازماني مانند شيوه هاي نوين مديريت كيفيت ، روش هاي جديد مديريت بهره وري و شيوه هاي نوين مديريت منابع انساني ، سيستم هاي نوين مديريت خلاقيت و نوآوري (مانند نظام مديريت خلاقيت و نوآوري فراگير ‹‹TCIM››از جمله خلاقيت ها و نوآوري هاي فرآيندي محسوب مي شوند .خلاقيت و نواوري در فرايند معمولا موجب افزايش كارآئي ، افزايش اثر بخشي ، بهبود كيفيت و ارتقاء بهره وري سازمان مي گردد .ج- خلاقيت و نوآوري فرآورده ايخلاقيت و نوآوري فرآورده اي عبارت از خلاقيت و نوآوري در يكي از

ويژگي هاي محصول سازمان صنعتي مي باشد .تغيير نوع و كيفيت محصول و يا توليد محصولات جديد و بديع در سازمان خلاقيت و نوآوري فرآورده اي محسوب مي گردد .خلاقيت و نوآوري در سازمانسازمانها بر برهه اي از زمان كه تحت عناوين مختلف از جمله عصر دانش،عصر فراصنعتي، عصر جامعه اطلاعاتي، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقيت و نوآوري مطرح شده است. خود را در جهت مديريت تغييرات شتابان و دگرگونيهاي ژرف جهاني آماده مي سازند. به گونه اي كه خلاقيت و نوآوري به عنوان اصلي اساسي از عوامل مهم بقاي سازمانها و شركتهاي جوان پذيرفته شده است. براساس اين استدلال، كشورهاي پيشرفته بر آموزش خلاقيت تاكيد بسيار كرده ودر اين راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آينده نگر، كه رهيافتهاي بديع و خلاق براي مسائل پيچيده ارائه كنند توجه خاص مبذول داشته اند.سازمانهاي خلاق خصوصيات ويژه اي را دارا هستند. مهمترين ويژگي اين سازمانها انعطاف پذيري آنها در رويارويي با بحران ها است. يكي از دلايل معرفي نظريه اقتضايي مديريت، تاكي_د بر اين موض__وع دارد. سازمانهاي انعطاف پذير با مسائل و تنگناها برخورد منطقي و محققانه داشته، در صورت نياز به تغيير و تحول، پس از بررسي دقيق و عالمانه، آن را اعمال مي كنند. ساختار خلاق، نم_ايانگر روابط واحدهاي آن و نش___ان دهنده مي__زان انع_طاف پذيري آن است. سازمانهايي كه داراي ساختار غيرقابل انعطاف باشند، براي ايجاد همكاري و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگي م____ي شوند.نگرش جديد ديگري تحت عنوان نگرش مديريت بر مبناي انتظارات مطرح شده كه سعي در توسعه انتظارات والاي انساني دارد. اين نگرش برتر و والاتر از

ساير نگرشهاست، زيرا به جاي تاكيد بر عناصر عقلايي و عيني مديريت، بر عنصر انساني تكيه مي كند، چون با اين نگرش مدير تشويق مي شود تا امر هدايت و رهبري را براساس انتظارات انجام دهد. كليه طرحهاي سازنده، اقدامات و عمليات از انتظارات سرچشمه مي گيرند.تغيير سازماني به عنوان اتخاذ يك فك_ر يا رفتار جديد به وسيله سازمان مشخص م______ي شود، اما نوآوري سازمان اتخاذ يك ايده يا رفتار است كه براي نوع وضعيت، سازمان، بازار و محيط كلي سازمان جديد است. اولين سازماني كه اين اي__ده را معرفي مي كند به عنوان نوآور در نظر گرفته مي شود و سازماني كه كپي مي كند يك تغيير را اتخاذ كرده است. براساس اين تعاريف، خلاقيت لازمه نوآوري است. تحقق نوجويي وابسته به خلاقيت است. اگرچه در عمل نمي توان اين دو را از هم متمايز ساخت ولي مي توان تصور كرد كه خلاقيت بستر رشد و پيدايي نوآوريهاست. خلاقيت پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو است در حالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است. از خلاقيت تا نوآوري غالباً راهي طولاني در پيش است و تا انديش_ه اي نو به صورت محصولي يا خدمتي جديد درآيد زماني طولاني مي گذرد و تلاشها و كوششهاي بسيار به عمل مي آيد. گاهي ايده و انديشه اي نو از ذهن فرد مي تراود و در سالهاي بعد آن انديشه نو به وسيله فرد ديگري به صورت نوآوري در محصول يا خدمت متجلي م______ي گردد.خلاقيت اشاره به قدرت ايجاد انديشه هاي نو دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار نو و

تازه است.) به طور خلاصه با درنظر گرفتن نظريات فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود داشته و يا به عبارتي به معناي دلالت بر «پيداكردن» چيزهاي جديد است هرچند كه ممكن است به مرحله استفاده در نيايد. نوآوري به عنوان هر ايده جديدي است كه در برگيرنده توسعه يك محصول، خدمات يا فرآيند م_____ي گردد كه ممكن است نسبت به يك سازمان، يك صنعت، يا ملت و يا جهان جديد باشد. اين نوآوريها به تغيير و انطب_اق بهتر سازمان با اي__ده هاي جديد منجر مي شود.شرايط ايجاد خلاقيت و نوآوريبراي بروز خلاقيت شرايط و زمينه هاي متفاوتي مطرح است راههاي عمده اي كه مي تواند محرك خلاقيت باشد، عبارتند از:1- فضاي خلاق: يكي از راههاي مهم ظهور نوآوري به وجود آوردن فضاي محرك خلاقيت است. بدين معني كه مديريت بايد هميشه آماده شنيدن ايده هاي جديد از هركس در سازمان باشد. در واقع سازمان بايد در جستجوي اين گون__ه فكرها باشد و تنها منتظ_ر ارائه انديشه جديد نماند. به كارگيري سيستم مديريت استعداد ابزار موثري در سازمان به شمار مي رود. مديران با ب_ه كارگيري اين ابزار مي توانند مهارتهاي كاركنان مستعد را به طرز صحيحي گسترش دهند. ممكن است شما باافراد مستعد زيادي برخورد كنيد كه در سازماني مشغول بكارند ولي نمي توانند نتايج قابل توجهي توليد كنند. اين به خاطر فقدان سيستم مديريت استعداد مناسب روي مي دهد. سيستم مديريت استعداد چهار عنصر دارد: جذب استعدادها - حفظ استعدادها - اداره و مديريت استعدادها - كشف كردن استعدادها.2- دادن وقت براي خلاقيت: موسسات

براي اين منظور مي توانند دفتر مخصوصي را به هريك از كاركناني كه شايستگي لازم را دارند اختصاص دهند.3- برقراري سيستم پيشنهادات: يكي از روشهاي ترغيب خلاقيت برقراري سيستم دريافت پيشنهادات است بدين ترتيب روشي براي ارائه پيشنهادات فراهم مي شود.4- ايجاد واحد مخصوص خلاقيت: در بعضي از سازمانها اين گروه را واحد تحقيق و توسعه مي نامند. اين گونه واحدها وقتشان را صرف يافتن ايده هاي جديد براي ارائه خدمات يا ساختن محصول، فناوري مي كنند و گاهي تحقيق محض انجام مي دهند. اين گونه تحقيقات براي پيشرفت دانش بدون تلاش براي يافتن كاربرد فوري آن صورت مي گيرد. البته بعدها اين انديشه هاي محض مي تواند جنبه كاربردي داشته باشد. ولي امروزه تحقيقات كاربردي بيشتر معمول و مورد توجه است.اقدامات عملي براي سيستم نوآوريبراي اينكه در يك سازمان و يا يك مركز تحقيقاتي فرهنگ خلاقيت و نوآوري توسعه يابد و ايده هاي جديد ارائه شود و افراد هراسي از ارائه نظريات جديد خود نداشته باشند لازم است مديران گام هايي را بردارند از جمله :1 - هراس را در سازمان خود از بين ببريد. نوآوري به معناي انجام چيزي جديد است، برخي كارها ممكن است به نتيجه نرسند. اگر افراد از شكست هراس داشته باشند، به افرادي خلاق مبدل نخواهند شد؛2 - نوآوري را به عنوان جزئي از سيستم ارزيابي عملكرد براي هر شخص مطرح كنيد و براي ان امتيازي قائل شويد. سازمانها بايد از كاركنان خود در پايان دوره ارزيابي سوال كنند كه چه نوآوري انجام دادند و تاثير آن بر كار چه بوده است3 - فرآيند و سيستم نوآوري را مستندسازي

كنيد به نحوي كه هر فرد آن را درك كند و نقش خود را نيز در اين فرايند به روشني دريابد؛4 - آزادي عمل كافي به كاركنان خود اعطا كنيد تا آنها قادر باشند ايده ها و فرصتهاي جديد را مطرح و با عوامل درون سازماني و برون سازماني همكاري كنند.5 - اطمينان حاصل كنيد تمامي اعضاي سازمان استراتژي كلي مركز را درك كرده اند و همچنين كليه تلاشهاي نوآوري در راستاي استراتژي است، البته سيستم بايد به صورتي باشد كه ايده هاي خارج از چارچوب را نيز كه مفيد به نظر مي رسند مديريت كند؛6 - به افراد آموزش دهيد كه محيط را براي روندهاي جديد، فناوريهاي نوين مورد بررسي و آزمايش قرار دهند؛7 - به افراد آموزش اهميت تنوع در سبكهاي تفكر، تجربيات، ديدگاهها و تخصصها را آموزش دهيد. همچنين انتظار تنوع و تفاوت را در كليه فعاليتهاي نوآوري داشته باشيد؛8 - معيارهاي مطلوب بر ايده آل ها استوار است. باوجود اين، معياره_اي محدودتر ني_ز مي توانند ما را به حالت ايده آل نزديكترسازند و آنها به نوبه خود براساس تجارب، مفروضات و چارچوبهاي ذهني قبلي ما متصل مي گردند؛9 - تيم هاي نوآوري از تيم هاي پروژه هاي معمول متفاوتند. آنها نيازمند ابزارها و چارچوبهاي فكري متفاوتي هستند. كاركنان را به اندازه كافي در اين زمينه ها آموزش داده و هدايت كنيد تا هنگام كار در تيم هاي نوآوري موفق باشند؛10 - سيستم مديريت ايده ها را ايجاد يا تهيه كنيد تا افراد تشويق شوند فرصتها و قابليتهاي جديد را شناسايي، ايجاد يا ارزيابي و ايده هاي خود را ارائه كنند.عوامل شكست

در فرايند نوآوري :پس از چندين سال تحقيق و مشاهده، دلايل به نتيجه نرسيدن نوآوريها به دست آمده است. در اينجا 10 عامل مهم شكست نوآوري ذكر مي شود:1- فقدان فرهنگي كه از نوآوري حمايت كند؛2- احساس مالكيت نكردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مديران؛3- فقدان يك فرايند گسترده و فراگير جهت نوآوري؛4- تخصيص ندادن منابع كافي براي اين فرايند؛5-عدم ارتباط بين پروژه ها و طرحها با استراتژي سازمان؛6- صرف نكردن زمان و انرژي كافي براي رفع ابهامات سازماني؛7-ايجادنكردن تنوع در فرايندها (عقايد مختلف و متضاد)؛8- توسعه ن_دادن اب_زارها و سنجشه_اي ان___دازه گيري پيش_رفت؛9- عدم وجود مربيان و مديران توانا در تيم هاي نوآوري؛10- فقدان يك سيستم ايده پرداز مديريتي.فرهنگ : فرهنگ به عنوان بستر نوآوري ايفاي نقش مي كند. در صورتي كه فرهنگ حاكم، براي ايده ها و ايده پردازيها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوري قبل از بروز در نقطه خفه مي شود. در چنين حالتي، فرهنگ به مانند سيستم ايمني بدن عمل مي كند و وظيفه اش از بين بردن هر تازه وارد است، قبل از آنكه به بدن آسيب برساند. فرهنگ مي تواند تغيير يابد اما اين تغيير در يك فرايند كند رخ مي دهد.مالكي_ت : هنگامي كه يك اي_ده بزرگ شكل مي گيرد، ايده پرداز در صورت دارابودن امكانات، آن را به مرحله اجرا در مي آورد. در چنين حالتي مدير خود صاحب يك ايده بوده و وقت، منابع كمياب و بودجه را جهت اجرايي ساختن پروژه جديد به كار گرفته است. اگر چنين مديري بودجه كافي براي اجرايي ساختن ايده خويش نداشته باشد،

معمولاً موفق نمي شود.مديران واحدهاي تحقيقاتي نيازمند اين هستند كه پذيراي ايده هاي جديد باشند تا به آنها فرصت اجرايي شدن بدهند.فرايند : هنگامي كه سازمانها تصميم مي گيرند تا نوآوريهاي جديد را بپذيرند، اغلب آموزشها، ابزار و تكني__ك هايي را فراهم مي بينند.آنها تيم هاي نوآوري ايجاد مي كنند، جهت برگزاري جلسات طوفان مغزي برنامه ريزي مي كنند. در جهان ام_روز كه اف_راد با مشغل___ه هاي زيادي روبرو هستند، اگر بخواهيم از سطوح عملياتي نتيجه گيري كنيم، نگاه خرد به نوآوري كارايي كافي نخواهد داشت. نوآوري نيازمند فرايندي است كه ديد افراد را بر چالشهاي مهم و درست متمركز كند و آنها را در يك فرايند سازماني هدايت كند، نوآوري را تشخيص دهد و ارزيابي كند، به گونه اي كه عقايد مناسب به سمت اجرايي شدن به حركت درآيد.منابع : اغلب اوقات اعضاي هيئت مديره در جايگاه سخنران سالانه اظهار مي دارند: ما نيازمند نوآوري بيشتري هستيم و پس از آن به ساير مباحث مورد نظر خويش مي پردازند. نوآوري نيازمند صرف زمان، انرژي و منابع مالي است. افراد بايد فرصتي را براي فراغت از كار جاري و تفكر در زمينه هاي موجود و قابليتهاي جديد داشته باشند. آنها همچنين نيازمند مهارتهاي جديد و سيستم هايي هستند كه انديشه و همكاري را مورد پشتيباني قرار دهد. نوآوري امري حياتي براي بقا در آينده است، اما چنين چيزي به سرمايه گذاري امروز ما در اين مورد بستگي دارد.استراتژي : در جايي كه افراد فكر مي كنند بايد بدون هيچ چارچوبي بينديشند، مشكل ايجاد مي شود. افراد كم كم باور مي كنند كه هيچ قانوني، هيچ

حدومرز و هيچ محدوديتي نبايد براي تفكر وجود داشته باشد. اين باور با ديدگاه توليدگرا (تفكر در راستاي توليد) در تناقض است و عقايد جدا از هم كه هيچ مقصودي را دنبال نمي كند، ايجاد مي كند. البته يك در ميليون ممكن است ايده هاي مولدي نيز پديد آيند اما از لحاظ صرفه اقتصادي توجيه پذير نخواهند بود.اگر بخواهيم به گونه اي اثربخش تر عمل كنيم بايد بر خلاقيت در داخل محدوده استراتژي و برنامه تعريف شده سازمان تمركز كنيم. البته، چنين استراتژي علاوه بر تبيين ماموريت اصلي سازمان بايد محيط مناسب و وسيع براي بروز افكار بيشتر در محدوده هاي مرتبط باشد.كنكاش همه جانبه: عقايد بيان نشده بسياري در سازمان وجود دارد كه منتظر ظهور هستند. باوجود اين، براي يافتن خلاقيتهاي جديد و صحيح، سازمانها بايد به خلق يك پيشرفت چشمگير بپردازند. اين پيشرفت نيازمند فرايندي است كه تمام عوامل موثر در موفقيت مانند روندها، محيط اقتصادي، قوانين و مقررات و محيط سياسي را مورد بررسي قرار دهد. ابداعي كه با جلسات طوفان مغزي كوچك و محدود انجام مي شود هيچگاه به بروز نتايج مفيدي فراتر از محدوده مكاني خويش منجر نخواهد شد.تنوع و تفاوت : تنوع، تفاوتي است كه بين افراد مختلف وجود دارد و اينكه عجب اين فكر تا به حال به ذهن من نرسيده بود. در گذشته اي نه چندان دور، تيم هاي چندوظيفه اي به تنوع و تفاوت منجر مي شدند. امروزه، آنها اهميت سابق را در ايجاد تنوع ندارند و ايجاد تنوع و تفاوت از طريق تمركز داوطلبانه بر روشهاي تفكر مخالف و متفاوت، تجربه هاي سازماني، ارائه ديدگاهها

و نظرات تخصص__ي در مورد يك فرصت يا مسئله چالشي، مورد تاكي_د است. فرايند نوآوري بايد شامل همكاري همه افراد موثر باشد.ابزار و معيارهايي براي اندازه گيري پيشرفت : در يك محيط سالم براي نوآوري، ايده هاي بيشتري نسبت به آنهايي ارائ_ه مي گردد كه م__ي توانند اجرايي شوند و به كار آيند. اين موضوع مي تواند به بار اضافي و بروز اشكال در كار تيم منجر گردد مگر آنكه سازوكاري براي منظم سازي و اولويت بندي ايده ها وجود داشته باشد. ايجاد معيارهايي راهنما براي سنجش قبل از ورود به حالت اي__ده پردازي مي تواند ابزاري منطقي و عقلايي جهت ارزيابي ايده ها در كنارگذاردن ايده هاي نامناسب كه با معيارها مطابقت ندارند را فراهم سازد.آموزش و مربيگري : اشتباهي كه سازمانها اغلب مرتكب مي شوند اين است كه فرض مي كنند تيم ها همانند ساير تيم هاي پروژه اي هستند و نيازي به اموزش ندارند. در بررسي صورت گرفته توسط يك شبكه نوآوري، نتايج حاكي از آن بود كه افراد به طور متوسط 3/7 مورد نوآوري در پروژه ها برحسب سال داشته اند. باوجود اين، تنها 21 درصد پاسخگويان در مورد چگونه مشاركت در يك تيم نوآوري آموزش ديده بودند و كمتر از 10درصد آموخته بودند كه واقعاً عضوي از يك تيم نوآوري هستند. تعجبي ندارد كه بالغ بر 70 درصد از پروژه ها با شكست روبرو مي شوند. با اموزش روشهاي مشاركت تيمي و كار گروهي نتايج قطعا افزايش خواهد يافت. نوآوري نيازمند راههاي جديدي براي تفكر و مهارتهاي تازه است.ايجاد يك فرايند يادگي__ري و آموزش به روز، به موقع و فعال

مي تواند كسب نتايج مطلوب به صورت كارا و اثربخش را از تيم هاي نوآوري تضمين كند، مانند آموختن هر نوع مهارت جديد. صلاحيت نوآوري در طول زمان در حالي كه فرد با طرحهاي واقعي كار مي كند بارور و شكوف_ا مي شود. مربيگري جزء حياتي و كليدي توسعه اين صلاحيت است.سيستم مديريت ايده ها: بسياري از طرحهاي نوآوري در مرحله اول خود باقي مي مانند و متوقف مي شوند چرا كه ايده پردازان قدرت كافي جهت پيگيري و اجراي آنچه كه پيشنهاد كرده اند را ندارند. وجود سيستمي اثربخش كه ايده ها را اخذ و تعديل كرده و افراد را درگير فرايندهاي اجرايي سازد و ارزيابي كند يك جزء اساسي و حياتي در فرايند نوآوري است.نتيجه گيريتوسعه خلاقيت و نوآوري در جامعه، سازمانها و مراكز تحقيقاتي نيازمند برنامه ريزي نظام نوآوري، آموزش ، حمايت و مديريت خلاقانه و نظارت و پيگيري است.ايده هاي جديد، ب_اانديشيدن به دست م__ي آيد. كه در آن ذهن به طور عميق با يك مسئله درگير مي شود و به تجسم آن مي پردازد و با حذف و يا تركيب واقعيتهاي موجود، به روشن شدن فكر جديد كمك مي كند. بينشي كه ب____دين ترتيب حاصل مي شود، قوه تصور را در يافتن فكرهاي جديد تغذيه مي كند. منشاء فك___ر جديد، قوه تصور و تخيل است كه سرنخهاي مختلف_ي كه به دست مي آيد، مورد ارزيابي قرار گرفته و به هم ربط داده مي شود تا بهترين فكر به دست آيد. بنابر اين لازم است فرايند خلاقيت كه از تفكر و انديشه هدايت شده منشا مي گيرد از دوران كودكي آموزش

داده شود و در مسير آموزش هاي بعدي در دانشگاه ها و به محققين يك مركز تحقيقاتي نيز ارائه شود.جهت توسعه خلاقيت و نوآوري در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي بايد بسترهاي لازم آن فراهم گردد، با بخشنامه و صدور اطلاعيه نمي توان در يك مركز تحقيقاتي خلاقيت و نوآوري ايجاد نمود و يا افراد را واردار به ارائه نظريات جديد و خلاقانه نمود . اين فرايند نيازمند وجود فرهنگ تفكر و انديشه، ازاد انديشي و مهمتر از همه وجود نظام نواوري و خلاقيت ، مديريت خلاقانه و سازمان حمايت گر از انديشه ها و خلاقيت هاست.به طور كلي، وجود محيط خلاق از مهمترين عوامل رشد خلاقيت است. در محيط نامطلوب براي پرورش خلاقيت از انديشه هاي جديد و نو بيشتر انتقاد مي شود و تمايلات دگرگوني و تغيير با مقاومت و ممانعت تقابل مي كنند.يكي از روشهاي مهم متبلوركردن خلاقيت به وجودآوردن فضاي محرك، مستعد و به طور كلي خلاق است، بدين گونه كه مسئولان س_____ازمان بايد به ط__ور مستمر آمادگي شنيدن انديشه هاي بديع و ن__وين را داشته باشند و نظرات جديد و ارائه راههاي تازه را تقويت كنند. متاسفانه بسياري از م___ديران نمي توانند چنين جوي را در سازمان خود ايجاد نمايند.جهت اجرايي شدن رهنمود ارزشمند سال 1387 يعني نوآوري و شكوفايي در دانگاه ها و مراكز علمي و اموزشي كشور در ابتدا بايد نهاد هاي سياستگزاري و تصميم گيري گام هاي اساسي در اين مسير بردارند و از خود شروع كند، نظام خلاقيت و نوآوري بايد ايجاد و نهادينه گردد. رهبر معظم انقلاب با اگاهي از اين موضوع از ساليان پيش

نهادينه سازي اين موضوع را با طرح موضوعاتي چون ضرورت تحول علمي، نواوري و نهضت نرم افزاري و توليد علم را بطور جدي و با تاكيد آغاز نموده بودند و اينك با نامگذاري سال 1387 اين حركت را بطور هدفمند بعنوان دستور كار نظام تعيين فرموده ند.بنابر اين توسعه نظام خلاقيت و نوآوري در نهاد، سازمان، دانشگاه و مراكز تحقيقاتي نيازمند وجود نظام نوآوري، مديران خلاق و برنامه حمايتي از ايده ها و نظرات خلاقانه و نوآورانه است. تشكيل اطاق هاي فكر، كارگاه هاي خلاقيت و نوآوري، اموزش روش هاي مهارت و خلاقيت و روش هاي پرورش ايده هاي جديد و خلاقانه و الزامات خلاقيت و نوآوري از جمله راهكارهاي توسعه اين فرايند در سازمان و مراكز تحقيقاتي است.بديهي است خلاقيت و نوآوري منشا تفكرات خلاق و حاصل انديشه انسان هاي خلاق و دانشمند است بنابر اين علاوه بر وظايف نهادها و سازمان ها، محققين و انديشمندان دانشگاهي و مراكز تحقيقاتي بعنوان ركن اساسي انديشه هاي خلاق و ايده هاي نواورانه بايد تلاشي افزون تر را در بررسي و ارائه طرح ها و ايده هاي جديد داشته باشند.با توجه به اينكه تلاش و فعاليت در سال نوآوري و شكوفايي جهت اجرايي شدن رهنمود هاي مقام معظم رهبري با شدت بيشتري ادامه مي يابد اميد است با توسعه فرهنگ، تفكر، انديشه و پرورش خلاقيت شاهد شتاب بيشتر در توسعه علمي كشور باشيم. *http://www.infosanat.com/Fa/?Page=ArticlesItemncID=1nID=5

نوآوري در اقتصاد

=صنعتي شدن = تحول اقتصاد كشور

الهه دانشمند. مدير انجمن تجارت وبازرگاني

اتخاذ واجراي استراتژي منسجم وسازگار براي صنعتي شدن مي تواند موجب توسعه اقتصاد دركل شود. اندازه وتركيب زير بخش هاي صنعت با تغييرات

درآمد سرانه مرتبط است.چراكه تغيير درتركيب توليد ، انعكاسي ازتغييرات در تركيب تقاضا مي باشد. يعني هم اينكه درآمد سرانه افزايش مي يابد ، تقاضا براي برخي از كالاها سريعتر ازكالاهاي ديگر ازدياد مي يابد اما درباره كالاهاي پست ، تقاضا ممكن است متوقف ويا حتي كاهش يابد . كشش درآمدي تقاضا براي مواد غذائي بالا مي رود تقاضا براي موادغذائي كمتر ازيك است وبراي كالاهاي مصرفي بزرگتر ازيك مي باشد. ازاين رو وقتي متوسط درآمد محصولات كشاورزي دركل كمتر است مقدارتقاضا براي محصولات صنعتي رشد مي كند. دريك اقتصاد بسته اين گونه تغييرات درتركيب تقاضا ، طبيعتا" به تغييرات ذيربط درتركيب توليد منجر مي شوند تاثير الگوي تقاضا بر تركيب توليد محصولات داخلي ، دربلند مدت مي تواند قابل ملاحظه باشد. صنعتي شدن كم وبيش به صورت خودكار با افزايش درآمد روي مي دهد. يعني اينكه صنعتي شدن نتيجه رشد اقتصادي است تا به جاي اينكه علت آن باشد واگر ساده بخواهيم بگوئيم صنعتي شدن عكس العملي درقبال افزايش درآمدها وتقاضا براي محصولات صنعتي است.دومين توضيح براي صنعتي شدن تاكيد بر عوامل موثر بر عرضه مي باشد. صنعت به نسبت درمقايسه با كشاورزي سرمايه بر است . ازاين رو نرخ بالاي پس انداز وسرمايه گذاري و تقليل كميابي سرمايه به نفع گسترش بخش صنعت وفعاليتهاي صنعتي خواهد بود . همچنين بخش صنعت درمقايسه با بخش كشاورزي به نيروي كارماهر بيشتري نيازدارد. اگر سياست دولت يا بخش خصوصي منجر به گسترش وتوسعه آموزش ازنظر كمي وكيفي به ويژه آموزش هاي فني وحرفه اي شود ، افزايش عرضه نيروي كارماهر را به دنبال داشته وبه توسعه

صنعتي كمك خواهد نمود.برخي از فرآيندهاي صنعتي نظير فرايندهاي شيميائي ، فولاد ، سيمان ونيروگاهها داراي مقياسهاي اقتصادي  مي باشند . افزايش درتوليد اين گونه فعاليتها منجر به كاهش هزينه ها ، كاهش قيمتها وافزايش بيشتر تقاضا خواهد شد.  دربخش صنعت به علت آثار تكميلي وپي آمدهاي خارجي تاثير كل ، بزرگتر از مجموع تاثير تك تك قسمتها مي باشد. مثلا" سرمايه گذاري دركالاهاي مصرفي با دوام به علت نبودن نيروي برق ارزان دراختيار خانوارها به صرفه نيست ويا سرمايه گذاري درتاسيس نيروگاهها وتوليد برق بدون تقاضا اقتصادي نيست اما اگر هردو پروژه باهم انجام شوند چون مكمل يكديگرند بسيار سودآور مي باشند . شتاب بخشيدن به سرمايه گذاري ، افزايش عرضه نيروي كارماهر ، بهره برداري از مقياس اقتصادي وراه اندازي پروژه هاي مكمل به طور سيستمي مي تواند سرعت صنعتي شدن را شتاب بخشيده وموجب ارتقاء بهره وري وازآنجا افزايش نرخ رشد محصول درآمد ملي شود.به عبارتي ، اتخاذ واجراي استراتژي منسجم وسازگار براي صنعتي شدن مي تواند موجب توسعه اقتصاد دركل شود.دولتها به طور مستقيم وغير مستقيم مي توانند شرايط مطلوبي را براي فعاليت بخش خصوصي درتوسعه صنعتي به وجود آورند . توسعه صنعتي خيلي فراتر از صرفا" عكس العملي ساده به افزايش تقاضا است چرا كه بسترهاي مناسب درمورد عوامل توليد وبازدهي مناسب نيز ضرورت دارد  به وجود آيد. درايجاد چنين بستري دولت نقش بسيار مهمي را ايفا مي كند . حمايت دولت درتوسعه صنعتي در تجربه تاريخي كشورهائي كه امروزه كشورهاي توسعه يافته صنعتي ناميده مي شوند مشاهده شده است .الكساند گرشنگرون درمطالعات خود درباره صنعتي شدن اروپا درقرن 19،

برنقش بانك ها ودولت تاكيد دارد واستدلال مي كند هرچقدر عقب ماندگي اقتصادي كشور بالنسبه بيشتر باشد ، تلاش براي توسعه مي بايست تمركز بيشتري داشته باشد.وي اشاره دارد عاملين صنعتي شدن ، از كارآفرينان بخش خصوصي درانگلستان به هنگام انقلاب صنعتي ، به بانكهاي سرمايه گذار درصنايع آلمان وسپس دولت در روسيه تزاري تغيير كرده است.ديترسن هاس نشان داده است همه كشورهاي اروپائي به استثناء بريتانيا ، تحت ديوارها و موانع گمرگي وحمايتي به طريق مختلف توسعه يافته شدند. دردوران حمايت اقتصاد داخلي ، اقتصاد اين كشورها تجديد ساختار شد . به اين معنا كه اقتصاد ازتوليد كالاهاي اوليه به توليد كالاهاي سرمايه اي وبه صورت انبوه با ارزش افزوده بالا تغيير جهت پيدا كرد.فقط بعد از تغييرات ساختار ونهادي ، كشورهاي توسعه يافته توانستند اقتصاد منسجمي پيدا كرده ودراقتصاد جهاني رقابت كنند ، تا زماني كه بازارهاي داخلي اين كشورها توسعه نيافت تجارت آزاد ازطرف آنها دنبال نشد.كشورهاي صنعتي براي صنعتي شدن يك استراتژي ملي را با تكيه بريك دولت مقتدر با همراهي يك طبقه قدرتمند صنعتگر دنبال نمودند . استراتژي صنعتي شدن براساس حمايت بانكها درسرمايه گذاري ونيز يك سيستم فني حرفه اي آموزشي واجراي مديريت علمي ونيز فراهم ساختن زمينه هاي مساعد براي نو آوري وخلاقيت بنا نهاده شده بود.

*http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257threadID=47573

نوآوري نظام يافته

TRIZ

خلاصه كتاب نوآوري نظام يافته نويسندگان:جان ترنينكو - آلازوسمن - بوريس زلاتين  مترجمان : دكتر مصطفي جعفري- مهندس اميرحسين فهيمي- مهندس رضا مورعي-مهندس سيد حسين اصولي،موسسه خدمات فرهنگي رسا موسسه خدمات فرهنگي رسا فهرست :    فصل اول : مقدمه اي بر TRIZ : نظريه حل ابتكاري مساله     فصل دوم

: پرسشنامه ي شناخت موقعيت هاي نوآوري (ISQ )    فصل سوم : فرمول بندي مسئله     فصل چهارم : تناقض هاي فني     فصل پنجم : طرح ايده ال     فصل ششم : مدل سازي سيستم , تجزيه و تحليل شيء – اثر    فصل هفتم : الگوهاي تكامل     فصل هشتم : پياده سازي فصل اول :مقدمه اي بر TRIZ  : نظريه حل ابتكاري مسئله هم افزايي :براي بهبود رايند طراحي در يك سازمان سه ابزار وجود دارد . اولين ابزار QFD(1) است كه به منظور تسهيل طراحي محصول , كليه ي اطلاعات به دست آمده از مشتري را به زبان مهندسي تبديل مي كند . تا پيش از اين تنها دو روش براي دستيابي به نو آوري وجود داشت : روش گزينش ايده ي پاگ (2) و توفان ذهني (3) . ول ياكنون با افزودن TRIZ به QFD بهبودهاي شگرفي در طراحي نوآورانه ي محصول و فرايند به وقوع پيوسته است . بايد توجه داشت كه TRIZ تنها در صورتي مفيد  واقع مي شود كه مسئله به خوبي شناسايي و تعريف شده باشد . همچنين , TRIZ طراحي نهايي را انجام نمي دهد بلكه آخرين ابزار يعني فلسفه طراحي استوار گنيچي تا گوپي (4) است كه از طريق تعيين مقدار هر يك از متغيرها طرح را به دور از عوامل غيرقابل كنترل به هدف موردنظر مي رساند .QFD + TRIZ + Taguchi =  نوآوري هاي استوار مشتري گراتاثير اين سه ابزار ب رتوانايي سازمان براي نيل به هدف خود قابل ملاحظه بوده است .اصطلاح «نظام يافته » فعاليت هاي تكرارپذيري را كه با ترتيبي

معين براي رسيدن به هدف مطلوب اجرا مي شوند , در ذهن  تداعي مي كند . « نوآوري» نيز با خلاقيت كه داراي فرايندهاي تصادفي و غيرقابل پيش بيني است ارتباط دارد با يان حال اصطلاح «نوآوري نظام يافته » يك تركيب متناقص نيست .كليد فهم نظريه حل ابتكاري مسئله  TRIZ درك اين مطلب است كه مي توان تناقض ها را به طور منظم با ساتفاده از راه حل هاي نوآورانه حل كرد و اين موضوع يكي از سه فرض اصلي پيدايش TRIZ است . اين سه پيش فرض عبارتند از :1.    هدف رسيدن به طرح ايده آل است .2.    تناقض ها به حل مسئله كمك مي كنند 3.    فرايند نوآورانه مي تواند به طور نظام يافته پي ريزي شود . 1.Qaliiy Function Deploment2. Pugh's concept selection 3. brainstoiming4. Genichi Taguchi philosophy of robust disign اين پيش فرش كه فرايند نوآوري قابل مهار و كنترل نيست نه تنها محدودكننده بلكه كاملا نادرست است .اين روش به خصوص براي مسائل فني مشابه در دنياي اختراعات موثر شناخته شده است .آلتشولر در كتاب خود با عنوان « خلاقيت به عنوان يك علم تمام عيار » از رزي (نمايشنامه نويس )نقل قول ميكند :« همه مي دانند كه خلاقيت مساله اي ارادي نيست و حتي به قويترين اراده ها و آمرانه ترين دستور ها نيز پاسخ نمي دهد . چنين به نظر مي آِد كه يك هنرمند درست در لحظه ي خلق ايده و كمي پس از آن , در حال تفكر است ؛ ولي اين تفكر در لحظه ي خلق ايده , آگاهانه و از روي قصد

نيست .»توفان ذهني روشي متداول براي آشكارسازي ايده هايي است كه در ذهن ناخودآكاه ما قرار دارند . روش هاي توفان ذهني اغلب باعث مي شوند كه به يك مساله از ديدگاه هاي متفاوت نگريسته شود .نمونه ي    سوال هاي توفان ذهني عبارتند از :    براي چه روي اين مشكل كار ميكنيد ؟    اگر راه حل ها يا اثرات متضاد مي خواستيد چه مي كرديد ؟    اگر فرايند سريعتر اتفاق بيفتد چه مي شود ؟در دهه  1960, ويليام گوردن فعاليت هايي را براي توسعه روش توفان ذهني انجام داد . او دريافت بين توفان ذهني , تفكر منتقدانه و تفكر قياسي هم افزايي وجود دارد . يك روش براي رسيدن به اين هم افزايي اين است كه خود را جاي محصولي كه قرار است طراحي شود بگذاريم و مسئله را از درون بررسي كنيم . توماس اديسون يكي از حاميان روش سعي و خطا بود كه عقيده داشت  1% الهام و  99%  سخت كوشي و عرق ريختن چاره هر كار است . بايد در نظر داشت كه اديسون صدها دستيار داشت و مي توانست براي هر ايده هزاران بار آزمايش كند . با اين روش اديسون براي هر نوآوري به حدود  50.000  بار سعي و خطا احتياج داشت . اشكال عمده ي فرايندهاي سنتي افزايش خلاقيت اين است كه با پيچيده تر شدن مسئله تاثير آنها كاهش مي يابد . مي توان روش سعي وخطا را در هر فرايندي به كار گرفت ولي بايد توجه داشت كه تعداد سعي هاي لازم با سخت تر شدن مسئله ي ابتكاري افزايش مي يابد . آلتشولر مي خواست

روند حل مشكلات پيچيده را تسهيل كند , سپس روش تسهيل فرايند را به افراد ديگر انتقال دهد . تلاش او براي بهبود فرايند نوآوري به خلق TRIZ منجر شد پرسش هاي اصلي آلتشولر در راه توسعه دانش خلاقيت عبارت بودند از :    چگونه مي توان زمان رسيدن به نوآوري را كاهش داد ؟    چگونه  مي توان فرايندي ايجاد كرد كه بتواند تفكر خلاق را تقويت كند؟براي دانشمندان بسيار سخت است كه خارج از حوزه ي مفروضات خود فكر كنند كه در اين صورت مجبورند با فن آوري جديد و با زباني ديگر تفكر كنند . آلتشولر و همكاران فعاليت خود را با تجزيه و تحليل راه حل هاي ارائه شده در مسائل موجود و به ثبت رسيده بين المللي شروع كردند .با شناسايي الگوهاي موجود حل خلاقانه در فن آوري هاي مختلف , مشكل محدود بودن ديد در اثر تخصص گرايي بر طرف شد و فرايند نوآوري بهبود يافت بنابراين هر كس كه قادر به فكر كردن باشد مي تواند نوآوري كند و البته نوآوران با استعداد , موثرتر خواهند بود .بر اساس ارزيابي آلتشولر در دهه ي 1980  حدود  100  موسسه TRIZ و مدرسه تكنولوژي فكر                تاسيس شد .تاريخچه تئوري TRIZ لغت TRIZ برگرفته از حروف كلمات اول در عبارت روسي به صورت زير مي باشد.Teoriya Resheniya Izobretatelskikh Zadatchكه معادل انگليسي آن عبارت Theory of Inventive Problem Solvingاست كه به معني نظريه حل ابداعانه مسئله مي باشد .TRIZ تنها ابزار تقويت نوآوري و ايجاد بهبود هاي شگرف در طراحي است اين ابزار قدرتمند نياز به سازش و ايجاد تعادل ناشي از تضاد بين

مقياس هاي مختلف عملكرد را از بين مي برد . ضمنا TRIZ از شناسايي تضاد ها به عنوان موقعيت هايي براي بهبود و تصحيح فرايند طراحي استقابل مي كند . چهره اي در پس انقلاب جنريچ آلتشولر (1926) كه  10  سال پس از آغاز انقلاب بلشويكي در اتحاد جماهير شوروي به دنيا آمد از همان كودكي علاقه ي شديدي نسبت به نوآوري بروز مي داد . در حال كه  14  سال بيشتر نداشت وسيله اي را براي توليد اكسيژن از پراكسيد هيدروژن ساخت و آن را آزمايش كرد . و او در سن  16  سالگي براي اولين بار اسم خود را به عنوان مخترع اين وسيله مخصوص تنفس زير آب به ثبت رساند .در طول جنگ جهاني دوم آلتشولر به ارتش پيوست وي پس از جنگ مسئول بررسي اختراعات در نيروي دريايي شد .آلتشولر و دوست دوان بچگي اش را فائل شاپي رو به اتهام تخريب كشور متهم گشتند سرانجام پس از يك سال بازجويي و شكنجه به  25  سال حبس در زندان در نواحي قطبي محكوم شدند . از نظر آلتشولر اين فرصتي براي رشد فكري و افزايش بهره وري تلقي شد . در زندان مملو از استادان , دانشمندان معروف و موسيق دانان و هنرمندان بود كه همگي در جريان تصفيه حساب هاي سياسي استالين بازداشت شده بودند به اين ترتيب آلتشولر به كسب علم و دانش ادامه داد . در سال  1953  آلتشولر و شاپي رو از زندان آزاد شدند و به توسعه ي TRIZ ادامه دادند و اولين مقاله خود را درباره اصول تئوري TRIZ در سال  1956 در مجله علمي

به چاپ  رساند . در سال  1974  بوريس زلاتين و در سال  1981  آلازوسمن به گروه متخصصان علاقه مند به TRIZ پيوستند و TRIZ براي حل مسائلي د رحوزه دانش , تجارت و مديريت و ديگر زمينه ها به كار گرفته شد .دولت سوسياليستي تمايلي به شنيدن اين حرف ها نداشت و مشكلات و دشواري ها براي آلتشولر و همكارانش دو چندان شده بود و او براي گذراندن زندگي با نام مستعار آلتوف شروع به نوشتن داستان هاي علمي – تخيلي كرد .در دهه 1970  ترجمه كتاب و مقالات آلتشولر به كشورهاي آلمان , هلند , ژاپن , آمريكا و ديگر كشورهاي غربي راه يافت . تا سال  1985  آلتشولر  بيش از  14  كتاب را تاليف كرد . اما تنها دو كتاب از آن كتابها به زبان انگليسي ترجمه شده است . در اين كتابها يافته هاي كليدي آلتشولر تشريح شده اند . اين يافته ها از بررسي بيش از  200.000  اختراع ثبت شده و با تمركز بر  40.000   اختراع برتر به دست آمده اند .آلتشولر الگوهايي را كه مكررا در نوآوري هاي مختلف استفاده مي شد شناسايي كرد وبر اساس معيارهاي زير پنج سطح نوآوري را تعيين كرد كه اين معيارها عبارتند از :    دانش استفاده شد ه در نوآوري تا چه حد در حوزه ي كاري فرد نوآور قرار داشته ؟    تعداد آزمون هاي نظري كه نوآور براي رسيد به راه حل انجام داده جقدر بوده ؟    مسير بهبود طرح اصلي براي رسيدن به راه حل تا چه حد بديهي بوده است ؟ درجه ابتكار :آلتشولر مسئله ي ابتكاري را به عنوان مسئله

اي كه د رآنحداقل يك تناقض وجود دارد تعريف كرده است . وي تناقض را نيز اين گونه تعريف كرد :« موقعيتي كه در آن تلاش براي بهبود يك جنبه از مسئله بر جنبه اي ديگر از مسئله اثر منفي مي گذارد .» سطوح نوآوري :سطح يك :نوآوري هاي كه  32%  از نوآوري ها را تشكيل مي دهد , اختراع هاي ثبت شده و راه حل هاي واضحي را كه از بين چند انتخاب گزينش شده اند شامل ميشود در حقيقت بهبودهاي كوچك در سيستم هايي كه تغييري ماهيتي نيافته اند , نوآوري هاي سطح يك را تشكيل ميد هد .معمولا در آن سطح يك ويژگي خاص سيستم اصلاح يا تقويت شده است . براي مثال افزايش قطر ديوار خانه به منظورعايق بندي بيشتر سطح دو  : نوآوري ها معرف بهبودهايي كوچك در سيستم , هم زمان با كاهش تناقض ذاتي موجود در سيستم مي باشد راه حل هاي بيان شده در اين سطح چيزي حدود  45% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند . راه حل هاي اين سطح معمولا با چند صد بار آزمون و خطا حاصل مي شود و براي رسيدن به آنها داشتن اطلعات لازم در يك زمينه فن آوري كفايت مي كند . سيستم موجود به آرامي تغيير مي كند و ويژگي هاي جديدي به دست مي آورد كه بهبود آن را تضمين ميكند . سطح سه :اين سطح كه 18% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند , سيستم موجود را به نحو چشمگيري بهبود مي بخشند در اين سطح تناقض موجود در سيستم فعلي با معرفي

چند عنصر كاملا جديد حل م يشود براي رسيدن به اين نوع راه حل ها صدها ايده با استفاده از روش سعي و خطا بررسي و آزمايش مي شوند . راه حل هاي سطح چهار :از حوزه ي علمو نه از حوزه ي فن آوري كشف مي شوند و حدود  4% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند انجام ده ها هزار آزمايش تصادفي براي يافتن اين نوع راه حل ها ضروري است . اين راه حل ها به كلي خارج از الگوهاي معمول در فن آوري هستند و براي رسيدن به آنها اصول كاملا متفاوتي به كا رگرفته مي شود در يان سطح از نوآوريها تناقض به طور كامل از بين مي رود زيرا در سيستم جديد وجود آن غيرممكن است . نوآوري هاي سطح 4 اثرات و پديده هاي فيزيكي اي را كه قبلا در آن حوزه ي كاري شناخت كمي از آنها وجود داشته به كار ميگيرند .راه حل هاي سطح پنجم :به خارج  از محدوده ي دانش زمان خود تعلق دارد و كمتر از  1%  از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند . براي دستيابي به اين سطح از راه حل ها به ده ها هزار ايده نياز مي باشد . اين راه حل ها وتي به وجود مي آيند كه پديده اي جديد كشف و براي مسئله اي ابتكاري به كار گرفته شود . راه حل هاي اين سطح همچون ليزرها و ترانزيستورها باعث ايجاد سيستم ها و صنايع جديدي مي شوند . هر گاه يك راه حل سطح 5 شناخته شود , متعاقبا راه حلي ديگري در

سطوح پايين تر شناخته خواهند شد .آلتشولر تحقيقات خود را بر سطوح 2 , 3, 4  نوآوري ها متمركز ساخت و اط سطح 1 به دليل ابتكاري نبودن راه حل ها صرف نظر كرد . همجنين به اين دليل كه راه حل هاي سطح به 5 به كشف پديده هاي جديد نياز داشته و نمونه هاي كمي هم از آنها موجود بود فعاليت سازمان يافته اي براي بررسي آنها انجام نداد . آلتشولر بر اين باور بود كه مي تواند به هركسي در توسعه ي راه حل هاي سطوح 2, 3 , 4 كمك كند  . او براي نيل به اين هدف صدها هزار سند ثبت اختراع را بررسي كرد و نهايتا  40  اصل را كه بارها براي حل تناقض هاي فني به كار گفته شده بودند شناسايي نمود . هر فرد نوآور مشتاق بايد اين حقيقت را كه سرعت پيشرفت فن آوري بسيار بيشتر از سرعت تغييرات اجتماعي است درك كند و بداند كه همين تفاوت در سرعت تغييرات است كه موفقيت نوآري هاي سطوح بالاتر را مشكلتر مي سازد . آلتشولر در كتاب « و ناگهان مرد خلاق ظاهر شد » مي نويسد :« اگر كسي بخواهد سيستم فني كاملا جديدي عرضه كند , در حالي كه هنوز سيستم موجود به اندازه كافي توسعه نيافته و از دور خارج نشده , براي موفقيت و پذيرش ايده اش توسط جامعه راه بسيار طولاني و ناهمواري در پيش هخواهد داشت . راه حل كاري كه بسيار از زمان خود جلوتر است , ساده نمي باشد و سخت ترين كار اثبات اين حقيقت است كه سيستم

جديد امكان پذير و ضروري است .» فرد نوآور بايد مراقب باشد , زيرا ممكن است طرح هاي جديد از سوي جامع پذيرفته نشود و پشتيباني چنداني به عمل نيايد , بنابراين بهبود پياپي طرح فعلي استراتژي بهتري است . نوآوري هاي سطوح 1,2 و 3 را اغلب مي توان از يك حوزه دانش به حوزه ديگر انتقال داد اين امر به ايم معني است كه  65%  مشكلاتي كه در زمينه اي خاص مطرح مي شوند قبلا د رحوزه هاي ديگر فن آوري پاسخ داده شده اند .اكثر اسناد ثبت اختراع ها د رچهار نوع فن آوري اصلي ميگنجد : فن آوي هاي مكانيكي, الكترومغناطيسي , شيميايي و ترموديناميكي . اكنون د رذهن خود ميزان دانش يك فرد را تصور كنيد . سپس به دانش موجود در يك شركت ,يك صنعت يك جامعه يا كل جهان فكر كنيد . اگر حتي يك محقق كل اطلاعات يك صنعت را در اختيار داشته باشد نسبت به شخص ديگري كه كل اطلاعات يك جامعه را در اختيار دارد راه حل هاي كمتري پيدا خواهد كرد .پسر يك مهندس مكانيك مي تواند با توجه به مطالب جديدي كه در يك دوره شيمي آموخته ذهنيت پدر خود را نسبت به مسئله كه د رمورد آنتحقيق مي كند عوض كند . به همين ترتيب وقتي كه افراد نوآور خارج از محدوده ي زمينه تخصصي خود كار مي كنند سطح نوآوري نيز افزايش پيدا ميكند .مسائل ابتكاري اغلب از روي ناآگاهي مانند مسائل مهندسي , فن آوري و طراحي مورد بررسي قرار ميگيرند .در حالي كه در اين نوع مشكلات , شخص

نوآور به منظور حل مسئله براي رفع يك تناقض تلاش مي كند و تنها تفاوت بين كار افراد نوآور و ديگر افراد درگير در طرح نيز همين موضوع است . در مسائل واقعي به محض آن كه ايده ي راه حل خلاق پيدا شد بايد از مهارت مهندسين و طراحان كمك گرفت , زيرا دانش اين افراد آن ايده را به طرح و محصولي قابل پذيرش از طرف جامعه تبديل مي كند .رخوت ذهني مشكل ديگري است كه گسترش نوآوي را كند ميكند . همه ي محققان به موضوع خاصي براي تحقيق علاقه دارند كه اين موضوع مانند برداري در حول و حوش حوزه ي تخصصي آنها است . از آنجايي كه هر محقق مختصري اطلاعات اززمينه هاي ديگر نيز دارد اين بردار بيشتر شبيه مخروطي است كه با زمينه هاي ديگر د رحد متعارف نيز اشتراكاتي دارد . رخوت ذهني باعث مي شود كه محقق كارش را رد همان جهتي كه قبلا و در پروژه هاي پيشين موفق بوده سوق دهد . فرايندهايي كه به خلاقيت كمك مي كنند در راستاي يك جهت فن آوري پيش مي روند و به راه حل هاي متعدد در آن حوزه از فن آوري دست مي يابند ولي نمي توانند به راه حل هاي موجود در فن آوري هاي ديگر دستيابي پيدا كنند . البته اين موضوع به تركيب تيم نيز بستگي دارد . اگر در هر مورد بتوانيد متخصص مناسب را به خدمت بگيريد حل مسئله ساده تر خواهد شدولي چگونه مي توان زمينه تخصص مناسب را تشخيص داد ؟ آلتشولر عقيده داشت كه  هر گاه دانش

بيشتري در اختيار داشته باشيد , پتانسيل خلاقيت شما افزايش مي يابد . استفاده از اصول اساسي آلتشولر دانش موردنياز براي طراحي را افزايش مي دهد . آلتشولر اين اطلاعات در قالب  40  اصل كه براي حل تناقض فني بين  39  پارامتر مهندسي به كار مي روند خلاصه كرد . دستيابي به راه حل ها از طريق الگوهاي نوآوري هنگام بررسي اسناد ثبت اختراع آلتشولر دريافت كه يك مسئله ي مشابه (تناقض خاص) بارها و بارها د رنوآوري ها مختلف و در فن آوري هاي گوناگون بروز مي كند  اين مسئله مخصوصا وقتي كه به حوزه فن آوري خاص محدود نباشيم مشهود تر است . وي همچنين دريافت بسيار اتفاق افتاده كه يك راه حل مشابه بارها و بارها و فاصله زمان طولاني به كار گرفته شود بنابراين اگر به طريقي بتوان راه حل هاي پايه اي را در دسترس نوآوران قرار داد اين فاصله هاي زماني كاهش خواهند يافت در نتيجه با موثرتر شدن فرايند نوآوري فاصله ي زماني بين پيشرفت ها نيز كاهش يافته و مرز بين فن آوري هاي مختلف شكسته خواهد شد .به خاطر داشته باشيد كه بهترين ايده , ايده اي است كه زمان رسيدن به آن وهزينه صرف شده براي آن كمترين باشد .آلتشولر معتقد بود كه دانش مربوط به نوآوري بايد خلاصه , فشرده و كلي باشد تا نوآوران هر حوزه از دانش بتوانند به راحتي از آن استفاده كنند .بهتر است مانند يك كودك با تناقض ها كنار بياييد , آنها را بپذيرد و از آنها خرسند شويد . « بزرگترين وظيفه ي ما پيش از متمدن

شدن اين است كه ماشين ها را به صورتي كه بايد باشند , يعني بردگان و نه كارفرمايان تبديل كنيم .» هاولاك اليس 1923فصل دوم :پرسشنامه ي شناخت موقعيت هاي نوآوري (ISQ ) كارشناسان عقيده دارند اگر مسئله اي به درستي تعريف و بيان شده باشد , نيمي از مراحل حل خود را طي كرده است . به همين دليل باري پياده سازي روش TRIZ ابتدا بايد مسئله به صورت صحيح و دقيق تعريف شود يعني مسئله موردنظر به دقت بررسي و ابعاد مختلف آن شناخته شود بنابراين تيم خلاق حل مسئله بايد سيستم هاي پيرامون مسئله رابه خوبي درك كند بدين منظور بايد پس از بررسي مسئله ازديدگاه هاي مختلف , كليه ي اطلاعات مربوط به مسئله مستندسازي شوند . ISQ توسط مدرسه ي TRIZ كيشينو در ملدوا ايجاد شده است در طول تكميل پرسشنامه كارشناسان را تشويق مي كنيم هر ايده اي را كه به ذهنشان مي رسد بلافاصله ثبت كنند .محتويات ISQ1-    اطلاعات درباره سيستمي كه مايل به ايجاد يا بهبود آنهستيد و محيط اطراف آن 1-1    نام سيستم نام استاندارد سيستم را بنويسيد 1-2    كاركرد سودمند اوليه سيستم هنگامي كه سيستم تحت تاثير عاملي قرار مي گيرد از خود كاركردي نشان مي دهد كاركرد را بايد با استفاده از افعال معلومي كه جسم تاثير پذيرفته از سيستم را توصيف ميكنند بيان كرد . نوشتن پاسخ اين بند پرسشنامه بسته به اين است كه مسئله در سطح سيستم , ابرسيستم يا زيرسيستم توسعه يافت باشد . 1-3    ساختار فعلي يا مطلوب سيستم براي تشريح ساختار فعلي يا مطلوب , بايد آن را

در حالت سكون (زماني كه سيستم مشغول به كار نيست ) بررسي كرد و از نقشه و اشكال ترسيمس سود جست همچنين زيرسيستم ها , جزئيات و ارتباطات بين آنها بايد تشريح شود . گاها لازم است كه ابرسيستم در برگيرندهي سيستم اصلي نيز مورد بررسي قرار گيرد .1-4    چگونگي كاركرد سيستم چگونگي كاركرد سيستم را توصيف كنيد يعني تعيين كنيد كه سيستم هنگام اجراي كاركرد سودمند اوليه ي خود چگونه عمل مي كند و زيرسيستم ها و اجزاي آن چگونه با يكديگر تعامل ايجاد ميكنند . زيرسيستم ها را به ترتيب نشان داده , شيوه و دليل ايجاد تعامل ها را تشريح كنيد .1-5    محيط سيستم بسياري از سازمان ها ي مشتري گرا به منظور برآوردن نيازمندي هاي راه حل هاي مسائل خد , در مورد استفاده از شرايط محيطي تحقيق مي كنند . چگونه سيستم با ابرسيستم هايي كه جزئي از آنهاست تعام لدارد ؟ محيط سيستم مي توانديكي از موارد زير باشد :    سيستم هايي كه با سيستم مسئله تعامل دارند اين تعامل مي تواند سودمند يا زيان بار باشد .    سيستم هايي كه در كنار سيستم اصلي قرار دارند و احتمال مي دهيم كه در آينده با سيستم اصلي تعامل داشته باشند .    سيستم هاي عمومي تر (ابرسيستم) كه سيستم موردنظر (زيرسيستم) جزئي از آنهاست     محيط طبيعي كه سيستم موردنظر را احاطه كرده است .2-    منابع موجود كارشناسان غالبا منابعي را كه به صورت رايگان در اطراف سيستم مسئله وجود دارند ناديده ميگيرند . در حالي كه طرح هاي ابتكاري از پديده هاي طبيعي بهره ي زيادي مي برند .

بنابراين تمام منابع موجود را به دقت فهرست كنيد . سعي كنيد درهر مورد تواناييهاي ويژه ي آن منبع را برا يحل مسئله كشف كنيد . بدين منظور از فهرست زير كمك بگيريد :    منبع شيء    منبع اثر     منابع كاركردي     منابع اطلاعاتي     منابع زماني     منابع مكاني 3-    اطلاعات درباره ي موقعيت سيستم 3-1     ايجاد بهبودهاي مطولب يا حذف اثرات نامطلوب علت هاي بروز مسئله را تعيين نماييد ( در اينجا به هر چيز نامطلوب و يا هر موقعيت بهبود , مسئله مي گوييم ) رابطه اين مسئله را با كاركرد سودمند اوليه و كاركردهاي ديگر پيدا كنيد . بعضي از مسائلي كه معمولا در سيستم ها مشاهده مي شوند عبارتند از :    عمل سودمند در هنگام نياز رخ نمي دهد .    عمل سودمند در هنگام نياز به طور ناموثر يا ناكامل رخ مي دهد .    عاملي زيان بار مانند يك عمل زيان بار يا پيامد زيان بار يك عمل , در سيستم موجود است .    اطلاعات لازم در مورد وضعيت قسمتي از سيستم وجود ندارد .    اطلاعات لازم در مورد وضعيت قسمتي از سيستم ناقص است .    سيستم پيچيدگي بسيار زيادي دارد .3-2    فرايندي كه باعث ايجاد مسئله شده فرايندي را كه باعث ايجاد مسئله شده شرح دهيد و شرايط ايجاد آن را ثبت كنيد . بدانيد كه هميشه دانستن ريشه هاي اصلي ايجاد مسئله سودمند است . اطلاعات مربوط به اين قسمت نقش حياتي دارد .3-3    تاريخچه ي پيدايش و توسعهي مسئله پس از چه مراحلي از فرايند توسعه ي سيستم , مسئله بروز كرد ؟ رخدادهايي را كه منجر

به ايجاد مسئله شدند , به همراه دلايل رخدادها , توصيف كنيد . مسير توسعه اي را بررسي كنيد كه از ايجاد مسئله جلوگيري مي كند .3-4    مسائل متفرقه آيا ممكن است كه بتوان مسير توسعه ي سيستم را ب گونه اي اصلاح كرد كه مسئله حذف شود ؟ ممكن است اين كار به ايجاد مسائل جديد بيانجامد ولي اين امكان وجود دارد كه حل مسائل جديد آسان تر باشد .4-    تغيير سيستم 4-1    تغييرات ممكن در سيستم انواع تغييراتي را كه مي توانيد در سيستم ايجاد كنيد , شرح داده و ارزش يابي كنيد ميزان تغييرات امكان پذير در سيستم به عوامل زير بستگي دارد :    سطح توليد فعلي سيستم (در توسعه , نمونه هاي اوليه , نمونه هاي آزمايشي , توليد انبوه و فن آوري موجود )     تلفاتي (مستقيم و غيرمستقيم ) كه معمولا توسط اثر منفي ايجاد مي شوند     منافعي كه از حل مسئله به دست خواهند آمد 4-2    محدوديت هايي كه براي تغيير سيستم وجود دارند مشخصات قابل تغيير و غيرقابل تغيير سيستم را شناسايي كندي چه ويژگي هاي فني يا اقتصادي از سيستم .    بايد ثابت بمانند .    نبايد كاهش پيدا كنند .    نبايد افزايش پيدا كنند .عوامل به وجود آورنده اين محدوديت ها را شرح دهيد در صورت امكان بررسي كنيد تحت چه شرايطي اين محدوديت ها از ميان مي روند . اگر از بين رفتن محدوديت هاي مسائل جديدي به وجود مي آورد . ببينيد كه اين مسائل ارزش حل كردن دارند يا خير .5-    معيارهايي براي انتخاب ايده هاي راه حل 5-1    مشخصات فني مطلوب

5-2    مشخصات اقتصادي مطلوب 5-3    زمان بندي مطلوب 5-4    سطح نوگرايي مطلوب 5-5    معيارهاي ديگر اجزائي از سيستم را كه بايد براي رسيدن به معيارهاي بالا تغيير يابند مشخص كنيد . چه تغييرات كمي يا كيفي بايد انجام شوند تا اين مشخصات به دست آيند ؟ اساس معياري را كه براي ارزش يابي هر راه حل به كار مي بريد تعيين كنيد .6-    تاريخچه راه حل هاي آزمايش شده روي مسئله 6-1    تلاش هايي كه در گذشته براي حل مسئله انجام شده در زماني كه اين تلاش ها را فهرست ميكنيد سعي كنيد دلايل شكست هر كدام را نيز پيدا كرده دركنار آن بنويسيد .6-2     سيستم هايي با مسئله مشابه سيستم هايي را كه داراي مسائل مشابه هستند فهرست كرده سپس از خود بپرسيد :    آيا مسئله درجاي ديگري حل شده است ؟    آيا مي توان راه حلمشابه را براي مسئله فعلي به كار برد ؟    اگر پاسخ منفي است دلايل و محدوديت هايي را كه براي اجراي راه حل وجود دارد پيدا كنيد .« آن كه پيوست ه براي مسائل چاره جويي نمي كند , بايد هميشه انتظار دردسرهاي جديدي را داشته باشد زيرا گذشت زمان خلاقانه در اين راه مي كوشد .»فرانسيس بيكن 1625 فصل سوم فرمول بندي مسئله اين فصل فرايند فرمول بندي مسئله را براي ساختار دهي به يك نمودار ساده يعلت و معلولي و به منظور نشان دادن رابطه ي بين اثر زيان بار و كاركرد سودمند اوليه ي سيستم ارائه مي دهد . متدولوژي TRIZ براي اشاره به اثر زيان بار و كاركرد اوليه به ترتيب از اصطلاحات كاركرد

زيان بار و كاركرد سودمند استفاده ميكند . دراين فصل معني كاركرد به هر چيزي كه مايل به انجام آنهستيم اطلاق مي شود .براي رسم نمودار مي توان با كراكرد سودمند اوليه (PUF ) يا كاركرد زيان بار اوليه (PHF ) شروع كرد . اگركار خود را PHF شروع مي كنيد سعي كنيد كاركردهايي را كه ميتوانند با PUF مرتبط باشند شناسايي كنيد . هر زمان كه حداقل يك مسير ارتباطي از PHF به PUF تعيين شد مي توان ادعا كرد كه رابطه ي بين آنها درك شده است .نمودار ذكر شده ديد مفيد از بسياري از مسائل كوچكتر و مرتبط به هم كه درون مسئله ابتكاري قرار دارند ارائه مي دهد . براي حل موثر مسائل ابتكاري ( از بين بردن PHF) كليه ي ارتباطات علت و معلولي مسائل مرتبط را فرمول بندي كنيد . پس از اين كار متوجه مي شويد كه حل فقط يكي از اين مسائل ثانويه به حل مسئله اصلي منجر خواهد شد به اين منظور بهتر است كار خود را با مسنله كه بيشترين تاثير را بر كل سيستم دارد آغاز كنيد .آغاز كار :هشت پرسش زير براي تعيين رابطه ي بين كاركردها به كار ميروند .پرسيدن اين پرسش ها ما را مطمئن مي سازد كه هيچ رابطه اي از قلم نيافتاده است . شايان ذكر است كه بين كاركرد سودمند (UF ) و كاركرد زيان بار (HP) ممكن است سه نوع رابطه وجود داشته باشد .1.    UFn ايجاد ميكند ------- HFn 2.         UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFn3.    UFn  لازم است براي ايجاد ---------------

1 + HFn  اين سه نوع رابطه به هشت پرسش منجر مي شود كه ازاين هشت پرسش چهار پرسش اول با كاركرد هاي سودمند و چهار پرسش با كاركردهاي زيان بار مرتبط هستند .4    پرسش باكاركدهاي سودمند  (UF ) :1-    آيا اين كاركرد سودمند براي ايجاد كاركردهاي سودمند ديگر لازم است ؟UFn  لازم است براي ايجاد --------------- 1 + HFn  2-    آيا اين كاركرد سودمند , اثرهيا زيان بار ديگري ايجاد مي كند ؟UFn ايجاد ميكند ------- HFn 3-    آيا اين كاركرد سودمند باري حذف اثرهيا زيان بار مطرح شده است ؟UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFn4-    آيا براي اجرا شدن اين كاركرد سودمند , كاركردهاي سودمند ديگري لازم است .1 + HFn   لازم است براي اجياد ---------------    UFn4 پرسش براي كاركردهاي زيان بار (HP):5-    آيا اين كاركرد زيان بار كاركردهاي زيان بار ديگري ايجاد ميكند ؟HFn ايجاد ميكند ------- 1 + HFn   6-     آيا اين كاركرد زيان بار توسط كاركردهاي زيان بار ديگري ايجاد شده است ؟1 + HFn   ايجاد ميكند ------- HFn  7-    آيااين كاركرد زيان بار توسط كاركردهاي سودمند ايجاد شده است ؟UFn ايجاد ميكند ------- HFn 8-    آيا يك كاركرد سودمند باري حدف اين كاركردهاي زيان بار مطرح شده است ؟UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFnپرسش هاي 1 تا 4  به كاركردهاي سودمند مربوط هستند سه پرسش اول رويدادهايي را كه به دنبال كراكرد سودمند اوليه نشان دهنده ي انتهيافرايند مي باشد . هر گاه كه چرخه ي اول كه به بررسي كاركردي مي پردازد كه بيشترين ارتباط را با كاركرد سودمند اوليه PUF دارد

, كامل شد , مي توان چهار پرسش اول را مطرح كرد .هر پاسخ مثبت به يكي از پرسش هاي فوق باعث شناسايي يك كاركرد و يا يك ارتباط ديگر در مدل مي شود . ممكن است بيش از يك پرسش از پرسش هاي فوق پاسخ مثبت داشته باشد هر پاسخ مثبت مي تواند به بيش از يك رابطه منتهي شود . ايجاد صورت مسئله ها براي كاركردها مي توان دو نوع صورت مسئله نوشت صورت مسئله هاي پيشگيرانه براي كاركردهاي زيان بار و صورت مسئله هاي جايگزين براي كاركردهاي سودمند . همچنين صورت مسئله هايي ديگر مثل امتياز يك كاركرد زيان بار , بهبود يك كاركرد سودمند ويا حل يك تناقض را مي توان براي هر شكل مطرح كرد .هرگاه سازمان شما به كمبود منابع براي كار روي صورت مسئله ها دچار شد از راهنمايي هيا زير براي كوتاه شدن فرايند انتخاب مسئله كمك بگيريد :1-    مسئله اي را كه بهترين نسبت هزينه به درآمد را دارا است انتخاب كنيد .2-    هر چه مسئله ريشه ايتر باشد , منافع احتمالي بيشتر خواهند بود .3-    بهتراست به جاي كاهش دادن نتايج يك كاركرد زيان بار , علت ايجاد آنرا از بين ببريد .4-    ميزان سختي به كارگيري يكه راه حل _فاكتور مهمي در انتخاب راه حل هاست .راه حل هاي انقلابي به خاطر فرهنگ و ذهنيت موجود در اغلب سازمان ها معمولا مورد پذيرش قرار نميگيرد . «تقريبا تمام مردم باهوشند ولي بعضي از آنهاتنها راه حل ها را نمي دانند .» اف دبليو – نيكل فصل چهارم تناقض هاي فني زمان استفاده از تحليل

تناقض تحليل تناقض راهي جديد براي نگريستن به مسئله است . در اين روش با استفاده از جدول تناقض ها به راه حل هاي متعددي براي هر مسئله مي رسيد راه حل هايي كه هم ابتكاري و هم اثربخشند . به اين منظور مسئله با پارامتر سازگار شود .منشا تحليل تناقض اصطلاحات فني و فيزيكي لغاتي قراردادي اند ولي در فرهنگ اصطلاحات TRIZ متداول شده اند .از اصطلاح تناقض فني وقتي استفاده مي كنيم كه بهوبد در يك ويژگي طرح به قيمت از دست رفتن ويژگي ديگر تمام شود به عبارت ديگر نتيجه بهبود پارامتر A  تخريبت پارامتر B  خواهد بود , مثلا هر چه قطر ديواره ي ظرف زياد تر شود استحكام آن بيشتر مي شود .هر گاه يك ويژگي محصول يا خدمت داراي دو وضع مطلوب متفاوت باشد يك تناقض فيزيكي ايجاد شده است به عنوان مثال مي توان محصولي را در نظر گرفت كه هم سرد و هم گرم است .نگاهي نزديك تر به تناقض فيزيكي معمولا مصرف كننده خواستار اتومبيلي كوچك براي رانندگي و پارك كردن در سطح شهر است و از طرف ديگر براي تامين راحتي و سوار و پياده شدن سريع او اين اتومبيل بايد تا حد امكان بزرگ باشد در سال  1995   شركت هوندا از مهندسان خود خواست با فراموش كردن طرح هاي معمول براي بدنه طرحي بار تامين اين نيازهاي مصرف كننده پيشنهاد كنند . مشكل اصلي ,لزوم پارك كردن ساده ي اين اتومبيل در شهر توكيو بود . نظر اعضاي تيم طراح , يك شكل كرده مانند بود كه از بيرو ن كوچك و از داخل

بزرگ به نظر برسد . تناقض فني معادل يان تناقض فيزيكي اين است كه بزرگ شدن اتومبيل پارك كردن آن را مشكل مي كند .ساختار دهي به مسئله ي ابتكاري در قالب يك تناقض تبديل مسئله به يك تناقض ,اولين قدم به كارگيري اين رضو است . اطلاعات موجود در ISQ دانش شما را درباره وضعيت مئسله به گونه اي نظم مي دهد كه بتوانيد فضاي جواب مسئله را به شكلي نظام يافته ايجاد كنيد . اين پرسشنامه شامل پرسش هايي ماند « كاركرد مفيد اوليه سيستم چيست ؟»جدول تناقض ها راهي براي بهبود فرايندهاي معمول در حل مسئله روش حل سنتي مسئله بر پايه ي تجربيان گذشته بنيان گذاشته شده است انسان ها د رحالت طبيعي مسائل را به صورت مقايسه اي حل ميكنند ما هميشه سعي ميكنيم كه مسئله خود را به يكي از مسائل مشابه و استاندارد كه براي ما شناخته شده است مرتبط كنيم و سپس از طريق مقايسه جواب مسئله خود را از روي جواب مسئله استاندارد به دست آوريم . در صورتي كه عمل مقايسه را درست انجام بدهيم به پاسخي مناسب خواهيم رسيد بايد بدانيم كه دانش ما در زمينه مسائل مشابه نتيجه ي آموخته ها , عادت هاي حرفه اي و تجربه هاي زندگي روزمره ي ماست .پارامتر ها 1. وزن جسم متحرك     21.قدرت 2.وزن جسم غيرمتحرك    22. تلفات انرژي 3. طول جسم متحرك    23.ضايعات مواد 4.طول جسم غيرمتحرك    24.فقدان يا از دست رفتن اطلاعات 5. مساحت جسم متحرك     25. تلفات زمان 6.مساحت جسم غيرمتحرك     26. مقدار مواد 7.اندازه و حجم جسم متحرك    

27. قابليت اطمينان 8.اندازه و حجم جسم غيرمتحرك    28. دقت اندازه گيري 9.سرعت     29. دقت ساخت 10.نيرو     30.عوامل زيان بار موثر بر جسم 11. كشش , فشار    31. اثرات داخلي زيان بار 12.شكل     32.سهولت ساخت 13.ثبات و پايداري جسم    33. راحتي استفاده 14. استحكام     34.سهولت تعمير15.دوام جسم متحرك     35.قابليت سازگاري16.دوام جسم غيرمتحرك    36.پيچيدگي وسيله 17.دما     37.پيچيدگي كنترل18. روشنايي    38.سطح خودكار بودن 19.انرژي مصرفي جسم متحرك    39. بهره وري 20. انرژي مصرفي جسم غيرمتحرك    اصل 1. جداسازي     21.حمله سريع2.استخراج    22. تبديل زيان به سود  3. كيفيت موضعي    23.بازخورد  4.عدم تقارن    24.واسطه و ميانحي 5. تركيب كردن     25. خدمت دهي به خود  6.جامعيت     26. كپي كردن  7.تودرتو بودن      27. استفاده از جسم ارزان قيمت به جاي جسم گران قيمت  8.عامل تعادل و توازن     28. تعويض يك سيستم مكانيكي  9.مقابه پيشاپيش    29. استفاده از ساختار پنوماتيك يا هيدروليك  10.كنش پيشاپيش    30.پرده ي انعطاف پذير يا پوسته ي نازك  11. حفاظت پيشاپيش    31. استفاده از مواد متخلخل 12.هم پتانسيل     32.تعويض رنگ  13.معكوس كردن     33. هم جنس و همگن سازي 14. كروي ساخت     34.رد كردن و بازسازي فطعات 15.پويايي    35.تغيير خواص فيزيكي و شيميايي يك جسم 16.عمل ناقص يا مازاد     36.تغيير فاز 17.حركت به بعد جديد     37.انبساط حرارتي 18. ارتعاش مكانيكي    38.استفاده از اكسيد كننده هاي وق ي 19.عملكرد دوره اي     39. محيط بي اثر 20. تداوم كنش مفيد    40. مواد مركب تناقص فني طبق نظر آلتشولر , يك مسئله ي ابتكاري حداقل داراي يك تناقض است . اين نظر بر پايه يي

مشاهدات روي در بررسي تعداد قابل ملاحظطه اي از اسناد ثبت اختراع بيان شده است در نتيجه كار آلتشولر اكنوت فقط كافي است كه فرد برا ي حل يك مسئله آن را به فرم جدول تناقض در آوردو ديگجر احتياجي به بررسي اسناد ثبت اختراع نيست . بنابراين تنها با دانستن انيكه ضمن كار چه  پارامتري بهبود مي يابد و چه پارامتري آسيب ميبيند مي توان راه حل تناقض را از ميان 40 اصل پيدا كرد .اصول ابتكاري 40  اصل موجود در TRIZ داراي كاربردهاي بسيار وسيعي بوده و حت يدر محيط هاي تجاري نيز يه كار مي آيند اين اصول آن قدر منطقي و جذاب هستند كه با نگاهي گذرا به آنها , ايده هاي فراواني به ذهن هر شخص مي رسد . تناقض هاي فيزيكي و اصول تفكيكي تناقض هاي فيزيكي زماني ايجاد مي شوند كه به دو حال مختلف و مانع الجمع يك جسم در يك زمان نيازمند باشيم .مسئله تناقض در مورد عملكرد كاركردها و اجزا نيز صادق است ( مثلا سطح هم بايد صيقلي و هم زبر باشد ) اين نوع تناقض را مي توان با تفكيك نيازمنمدي هاي مسئله حل كرد براي اين منظور بايد هر چهار اصل اساسي تفكيك را بررسي كرد زيرا پيش از بررسي اصول در مورد اين كه كدام يك از اين اصول طرح بهتري ايجاد ميكند هيچ اطلاعاتي وجود ندارد .در بسياري از مورادي كه نمي توان با استفاده از جدول تناقض هاي نفي , جواب مناسبي پيدا كرد بهتر است كه تناقض هاي فني را به تناقض هاي فيزيكي تبديل كرد .تناقض فيزيكي

عبارت است از نيازمندي هاي متضاد و مانع الجمع كه به عملكرد , كاركرد يا يكي از اجزا مربوطه مي شوند .به طور كلي به منظور بازنويسي مسئله به صورت تناقض فيزيكي , بايد ويژگي هاي نتايج مطلوب و نامطلوب را شناسايي كرد اين ويژگي تناقض فيزيكي را تعريف مي كن . چهار اصل تفكيك ,تضاد بين نيازها را برطرف ميكنند اين چهار اصل عبارتند از :-    تفكيك فضايي -    تفكييك زماني -    تفكيك اجزا -    تفكيك وابسته به شرايط تفكيك فضاييايده ي اين اصل جداسازي مكاني نيازهاي متضاد است هر گاه لازم باشد كه سيستم در شرايط متناقضي كار كند يا عملكردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا سيستم را به زيرسيستم هايش تفكيك كرده سپس هر كاركرد متناقض را به يكي از زيرسيستم ها واگذار كنيد .تفكيك زماني پيشنهاد اين اصل جداسازي زماني نيازهاي متضاد است . هر گاه لازم باشد تا سيستم در شرايط متناقضي كار كند نيازهاي متناقضي را رآورده سازد يا كاركردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا فعاليت هاي سيستم را طوري زمان بندي كنيد كه نيازها و كاركردهاي متناقض در زمان هاي متفاوت اتفاق بيافتد . تفكيك اجزاءايدهي اصلي در اين روش جداسازي نيازمندي هاي متناقض به وسيله ي تفكيك يك كل و اجزاي آن است . هر گاه لازم باشد تا سيستم در شرايط متناقضي كار كند يا كراكردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا سيستم را به اجزاي سازندهي آن تفكيك كرده هر يك از كاركردهاي متناقض را توسط يكي از اين اجزاء تامين كنيد سيستم به جا مانده باقيمانده كاركردهاي مورد نياز

را خواهد داشت .تفكي وابسته به شرايط ايده ي جداسازي نيازمندي هاي متناقض , هنگامي كه يك فرايند كمكي در شرايط خاص اتفاق مي افتد , براي حل تناقض ها مفيد است . سيستم يا محيط آن بايد به نحوي تغيير كند كه فقط فرايند كمكي اتفاق بيافتد . « من آينده را ديده ام و اين بينش معجزه مي كند .» لينكلن استفنز1919فصل پنجم طرح ايده آل چه زمان از مفهوم طرح ايده آل بهره جوييم سيستم ايده آل سيستمي است كه بدون اين كه وجود داشته باشد , كاركرد مطلوب را ايجاد ميكند اين مدل به آرماني تبديل مي شود كهبسياري از تصورات سنتي در مورد سيستم را در هم خواهد شكست . طرح ايده آل طرحي كلي و جامع است , ولي بايد براي هر يك از اجزاي آن راه حلي جداگانه انديشيده شود . منابع دستيابي به اين راه حل ها باري افراد مختلف و در موقعيت هاي مختلف متفاوتند .در صورتي كه بتوانيم كاركرد سودمند اوليه اي را شناسايي كنيم كه توسط سيستم ي كه وجود نداردارائه مي شود به سرعت به نوآوري هايي د رطراحي خواهيم رسيد .در تمام موارد كاربرد  TRIZ بايد به طور آگاهانه از ايده طرح ايده آل استفاده كرد بيان نهايي نتيجه ي ايده آل و سعي در كاهش انحرافات نسبت هب آن چالش فني است متفاوت از آن چه كه در بخش تناقض هاي فني با آن مواجه شديد .ايده آل بودن يعني چه ؟ايده آل بودن عبارت است از نسبت مجموع كاركردهاي سودمند سيستم به مجموع كاركردهاي زيان بار آن هر نوع هزينه

(كه شامل انواع ضايعات و آلودگي نيز مي شود ) اثري نامطلوب به حساب مي آيد . هزينه شامل مكاني كه سيستم اشتغال مي كند , سروصدايي كه منتشر ميكند و انرژي اي كه مصرف ميكند نيز ميشود . هر تغيير در طراحي كه به افزايش صورت يا كاهش مخرج كسر منجر شود سيستم رابه طرح ايده ال نزديك ميكند .ايده آل بودن =    تمام اثرات سودمند تمام اثرات زيان باربا توجه به اين مقياس نظري بايد به دنبال طرح هايي باشيم كه :الف) طرح فعلي را بپذيريد ب) با اضافه كردن كاركردها يا بهبود عملكرد برخي كاركردها مهمترين آنها صورت كسر را افزايش دهد .پ) به منظور كاهش مخرج , كاركردهاي غير لازم را حذف كنند .ت) به منظور كاهش مخرج , زيرسيستم ها را ادغام كرده , چند كاركرد را به يك سيستم واگذار كنند .ث ) صورت كسر را با شتابي بيشتر از مخرج آن افزايش دهند .د ر TRIZ دو را عمومي براي نزديك شدن به طرح ايده آل وجود دارد (يعني اين كه مي توان نسبت به كاركردهاي سودمند به كاركردهاي زيان بار را افزايش داد .)استفاده از منابع هر شيءاي (حتي ضايعات )كه در سيستم يا محيط آن موجود بوده و بتواند به طور مشترك با بقيه ي اجزا كاركردي را ارائه دهد .كارشناسان شوخ طبع TRIZ بر اين باورند كه هيچ چيز سودمندترين و در دسترس ترين منبع است . اگر هيچ چيز را به عنوان فضاي خالي – كه عايق صدا و حرارت است در نظر بگيريم مي توان واقعا به عنوان يك منبع از آن استفاده

كرد .استفاده از اثرهاي فيزيكي , شيميايي , هندسي و غيره با استفاده از اثرات فيزيكي , شيميايي يا هندسي مي توان يك سيستم پيچيده را با سيستمي ساده تر جايگزين كرد . منابع طبيعي منابع تقريبا رايگاني هستند . گاهي ضعف طراحي به دليل ناديده گرفتن همين پديده هاي طبيعي است . بيش از  250  اثر فيزيكي و بيش از  120  اثر شيميايي و  50  اثر هندسي وجود دارد كه مي توان آنها را در موارد مختلف به كارگرفت . آنچه مورد نياز مبرم دانشمندان است , در دست داشتن آرايش و نحوه ي ارائه مناسبي از اين اطلاعات است . شش رويكرد براي يافتن سيستم ايده آل عبارتند از :1-    حذف كاركردهاي كمكي 2-    حذف اجزا 3-    شناسايي خدمت دهي به خود 4-    تعويض اجزا قسمت ها يا كل سيستم 5-    تغيير اصول عمليات 6-    استفاده از منابع 1.حذف كاركردهاي كمكي كاركردهاي كمكي به ايجاد كاركردهاي اصلي كمك كرده يا زا آنها پشتيباني ميكنند . در بسيار يموارد مي توان كاركردهايكمكي را به همراه اجزا و قمست هاي مربوطه بدون اين كه آسيبي به اجراي كاركرد اصلي وارد شود . حذف نمود .2.حذف اجزامي توان برخي اجزا سيستم را حذف كرد و كاركرد آنها را به منابع سپرد براي اين منظور از فهرست منابع موجود در ISQ بهره گيريد .منابع اشياء تمام موادي كه سيستم و محيط اطرافش از آن تشكيل شده اند جز اين منبع به حسا ميآيند  منابعي كه به سادگي به دست مي آيند عبارتند از :o    ضايعات o    منابع مشتق شده o    تغيير شي ءمنابع كاركردي توانايي سيستم با

محيط اطراف آن براي انجام كاركردهاي اضافي , منابع كاركردي نامديه ميشود . منافعي كه به طور پيش بيني نشده در اثر به كارگيري نوآوري به دست مي آيند اثرات عاليناميده ميشود . منابع شامل موارد زير مي باشند .o    به كارگير ي كاركردهاي موجود o    به كارگيري اثر عالي o    به كارگيري كاركردهاي زيان بار 3.شناسايي خدمت دهي به خود امكان استفاده از خدمت دهي به خود را در سيستم بررسي كنيد . به دنبال كاركردهاي كمكي باشيد كه به همراه يا با هزينه كاركردهاي سودمند اوليه به انجام برسند . همچنين ممكن است لازم باشد وسايل ايجاد كاركردهاي كمكي را با وسايل ايجاد كاركردهاي سودمند اوليه جايگزين كنيد در اين حالت اگر عناصر كمكي مربوط به كاركردهاي كمكي حذف شوند , سيستم كاراتر مي گردد . 4.تعويض اجزا , قسمت ها يا كل سيستم -    ببينيد كه آيا مي توان از يك مدل يا كپي استفاده كرد ؟-    ببينيد كه آيا مي توان يك محصول پيچيده – يا قمستي از آن – را با نسخه ي ساده تر يا نوعي كپي محصول تعويض كرد ؟-    ببينيد كه آيا مي توان به طور دائم يا موقت كپي يا طرحي از جسم را استفاده كرد ؟-    ببينيد كه آيامي توان از شبيه سازي استفاده كرد يا خير ؟5.تغيير اصول عمليات به منظور ساده سازي يك سيستم يا فرايند مي توان اصول عملياتي آن  را تغيير داد . 6.استفاده از منابع تمام شمخصاتي كه در سيستم و محيط اطراف آن وجود داشته و مي توان آنها را براي بهبود سيستم به كار گفرت مانند اشيا ,

اثرات (انرژي) , خواص اثرات و ويژگي هاي كاركردي , منابع را تشكيل مي دهند .منابع را مي توان به گروه هاي متعددي تقسيم بندي كرد منابع سهل الوصول , منابعي هستند كه رد همان حالت اوليه ي خود قابل استفاده اند . منابع مشتق شده , منابعي هستند كه بعد از نوعي تبديل قابل استفاده مي شوند . همچنين منابع اشيا, منابع اثرات , منابع كاركردي , منابع فضايي و منابع زماني رد اكثر سيستم ها وجود دارند. منابع اشياءاز آنجايي كه تمام مواد تشكيل دهندي سيستم و محيط پيرامون آن منبع شي ء به شمار مي آيندبايد در هر سيستم غير ايده آل اين منبع در دسترس باشد .منابع مشتق شده منابع مشتثق دشه منابعي هستند كه بعد از چند تغيير و تبديل قابل استفاده  خواهند شد مواد خام محصولات , ضايعات و ديگر اجزاء سيستم مثل آب , هوا و غيره كه در وضع فعلي خود قابل استفاده نيستند مي توانند پس از تغيير و تبديل به عنوان منبع مشتق شده مورد استفاده قرار گيرند .تغيير شي ء مانند منابع مشتق شده از تغيير اشيا نيز مي توان براي غلبه بر محدوديت هاي آشكار استفاده كرد به منظور غلبه بر موانع امكان اعمال تغييرات مختلف در سيستم موجود بررسي مي شود . منابع زماني بازه هاي زماني پيش از آغاز , پس از پايان و يا بين دوره هاي يك فرايند فني – كه كاملا يا تا حدي بلا استفاده اند – منابع زماني را تشكيل مي دهند برخي از روش هاي دستيباي به منابع زماني عبارتند از :o    تغيير دوره اي

مكان اوليه جسم o    به كارگيري زمان هاي توقف o    استفاده از عمليات هم زمان o    حذف حركت هاي زايد كاركردهاي استفاده از چهار قدم براي رسيد به طرح ايده آل     قدم اول : موقعيتي را كه مي خواهيد بهبود دهيد , به تشريح بيان كيند     قدم دوم : موقعيت ايده آل راشرح دهيد     قدم سوم : به راه هاي تحقق يفات موقعيت ايده آل فكر كنيد . آيا را ه شناخته شده اي براي دستيابي به موقعيت ايده آل وجود دارد ؟    قدم چهارم : آيا راهي براي غلبه بر مانع فوق مي شناسيد ؟« با نيروها مبارزه نكيند , آنها را به كار گيريد .»ر. باكمينيستر فولرفصل ششم مدل سازي سيستم , تجزيه و تحليل شي ء – اثر مدل شي ء – اثرتجزيه و تحليل شي ء – اثر يكي از ابزارهيا تحليلي TRIZ براي مدل سازي مسائل مرتبط با سيستم هاي فني موجود است . هر سيستمي براي انجام تعدادي كاركرد ساخته شده است كاركرد مطولب و دلخواه خروجي يك شي ء يا ماده (S1 ) است كه از شي ديگر(S2 ) و باكمك وسايل (F ) مثلا انواع انرژي به دست مي آيد . اصطلاح عمويم شي ء در ادبيات كلاسيك  TRIZ براي رجوع به بعضي اشيا به كار مي رفت اين اشيا چيزهايي كوچك و يا سيستم هايي پيچيده بودند عمل يا شيوه هاي انجام عمل اثر ناميده مي شوند . تجزيه و تحليل شي ء- اثر مدلي ساده و سودمند براب بررسي و مطالعه ي ايده هاي متفاوت الهام شده ي مبتني بر دانش ارائه

مي دهد . تجزيه و تحليل شي ء – اثر نخستين با ربراي تشريح مسائل به كار گرفته شد .اين ابزار به خصوص براي مواقعي كه مسئله به خوبي تدوين و فرموله شده باشد – مثل مسائيلي كه توسط روش فرمول بندي مسئله توسعه يافته اند – كاربرد دارد . اشخاصي كه كار با TRIZ را آغاز ميكنند مدل ها را ابزار مناسب براي ارائه و مطالعه راه حل هاي استاندارد مي يابند همچنين اين ابزار تحليلي به دانش فني گسترده تري نسبت به ديگر ابزارهاي TRIZ نياز دارد .زمان استفاده از تجزيه و تحليل شيء – اثراين ابزار تحليلي براي تمركز بر موضوعي مشخص به كار مي رود . بايد در نظر داشت كه تجزيه و تحليل شيء – اثر همان طور كه براي تجزيه و تحليل سطوح سازنده ي يك شيء به كار مي رود براي تجزيه و تحليل يك سيستم نيز مورد استفاده قرا رمي گيرد . در حقيقت كاربرد آن در ارتباطات بين دو شيء متجلي مي گردد . همچنين در سيستم هاي پيچيده مي توان براي تمامي زيرسيستم ها يك مدل شيء – اثر تعريف كرد . براي يك سيستم فني در حال كار , دو شيء و يك اثر لازم و كافي مي باشند .در تجزيه وتحليل شيء –اثر چهار مدل اصلي وجود دارد :1-    سيستم كامل اثربخش 2-    سيستم ناقض 3-    سيستم كامل بي اثر 4-    سيستم كامل زيان بار اگر در سيستم موجود مشكلي وجود دارد و يكي از سه جزء سيستم حدف شده باشد روش تجزيه و تحليل شيء- اثر محلي را كه مدل در آنجا

به تكامل نياز دارد نشان مي دهد همچنين , راهنايي هايي را براي تفكر ابتكاري ارائه ميد هد . ساخت يك مدل اثر – كه معمولا در قابل يكي از انواع انرژي ظاهر مي شود – براي تضمين نتيجه اي خاص نيرو , انرژي يا عكس العمل ايجاد مي كند . واژي اثر در مفهومي وسيع مورد استفاده قرار ميگيرد كه اثرات فيزيكي چون الكترومغناطيس , گرانش , واكنش هسته اي قوي و هسته اي ضعيف يا اثراتي ديگر مانند گرمايي , شيميايي , مكانيكي , شنوايي نوارني و . را شامل مي شود .براي ساختن يك مدل شيء- اثر بايد چهار مرحله ي زير را طي كرد .1.    شناسايي اجزا اثر يا بر هر دو شي اعمال مي شود يا در درون شي دوم و به عنوان يك سيستم يك باشد .2.    ساخت مدل پس از انجام كامل اين دو مرحله , كمي درنگ كنيد تا كمال و اثربخشي سيستم را ارزيابي كنيد . اگر بعضي اجزا كم يا ناقض يودند , براي شناسايي آنها تلاش كنيد .3.    ايجاد و توسعه ي يك مفهوم جديد براي پشتيباني از راه حل هاي مناسب اصطلاحات مدل شناسايي شيء ها (S1 و S2  ) به كاربرد آنها بستگي دارد . شي مي تواند ماده ابزار قطعه و شخص و يا يك محيط باشد . S1 دريافت كننده عملكرد سيستم مي باشد . S2  وسيله اي است كه با استفاده از بعضي منابع انرژي بر S1 تاثيرگذار است .منبع انرژي يا اثر (F) كه بر شي موثر است معمولا يكي از انواع زير است :    مكانيكي     گرمايي

    شيميايي     الكترونيكي     مغناطيسي     گرانشي تجزيه و تحليل چهار مرحله مدل سازي را براي چهار مدل اصلي به كار ببريد .1.    شناسايي اجزا 2.    ساخت مدل 3.    توجه به  76  راه حل استاندارد به منظوظر دستيابي به راه حل هاي مطلوب 4.    ايجاد و توسعه ي يك مفهوم جديد براي پشتيباني از راه حل هاي مناسب هفتاد و شش راه حل استاندارد آلتشولر و همكارانش بين سال هاي  1975  و  1985  هفتاد و شش راه حل استاندارد TRIZ  را تدوين كردند اين راه حل ها در پنج كلاس ير جاي ميگيرد .1.    بهبود سيستم بدون ايجاد تغيير در آن يا با اعمال تغييرات اندك  13  راه حل استاندارد 2.    بهبود سيستم از طريق تغيير آن  33  راه حل استاندارد 3.    گذار سيستمي   6  راه حل استاندارد 4.    كشف و اندازه گيري  17   راه حل استاندارد 5.    راهبردهاي ساده ساز ي و بهبود سيستم   17 راه حل استاندارد اين فهرست به كساني كه با  40 اصل TRIZ   آشنايي دارند كمك مي كند تا با آموختن تجزيه وتحليل شيء – اثر و  76  راه حل استاندارد توانايي حل مسئله خود را بهبود بخشند . تناقض هاي ابتكاري در داخل سيستم موجود هستند و اغلب از طريق ورود برخي عناصر كاملا جديد به سيستم برطرف مي شوند اين نوع راه حل نيازمند صدها ايده ي جديد است كه هر يك بايد از طريق آزمون و خطا مورد بررسي قرار گيرند . بهبود سيستم بدون ايجاد تغيير در آن يا با اعمال تغييرات اندك  1-1    بهبود عملكرد يك سيستم ناقص1-1-1    مدل ناكامل را كامل كنيد .

1-1-2    سيستم نمي تواند تغيير كنت ولي يك افزودني مي تواند به صورت دائمي يا موقت به سيستم افزوده شود . 1-1-3    مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه افزودني خارجي به منظور تغيير S1 يا S2  به صورت دائمي يا موقتي به سيستم افزوده مي شود .1-1-4      مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه يك منبع محيطي به صورت داخلي يا خارجي به سيستم افزوده مي شود .1-1-5    مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه بايد محيط سيستم را اصلاح كرده يا تغييردهيد 1-1-6    كنترل دقيق حجم ها و كميت هاي كوچك كار دشواري است . حجم ها و كميت هاي كوچك را از طريق استفاده مازاد و سپس حذف مازاد كنترل كنيد .1-1-7    اگر اثر ملايم براي ايجاد اثر دلخواه كافي نمي باشد و اثر قويتر از آننيز به سيستم آسيب ميرساند ميتوان اثر قويتر را به عنصر سومي كه با عنصر اصلي در ارتباط است وارد كرد .1-2    حذف يا خنثي سازي اثرات زيان بار 1-1-8    در طراحي موجود اثرات سودمند و زيان بار وجود دارد . در اين حالت نيازي نيست S1 وS2  در ارتباط مستقم باشند . با افزودن  S3 اثر زيان بار را از سيستم حذف كنيد .1-1-9    ماند 1-2-1 است با اين تفاوت كه نمي توان شي جديدي را به سيستم افزود . 1-1-10    عمل زيان بار نتيجه ي وجود يكاثر است .1-1-11    اثرات سودمند و زيان بار در سيستمي كه عناصر S1 وS2   با هم در تماس باشند وجود دارند .1-1-12    در يك عنصر يك سيستم به دليل وجود خواص مغناطيسي يك اثر زيان بار وجود

دارد . بهبود سيستم از طريق تغيير آن 2. توسعه ي سيستم شيء – اثر 2-1- گذار به مدل هاي شيء- اثر پيچيده 2-1-1 مدل شي – اثر زنجيري : مدل يگانه را به مدلي زنجيري تبديل كنيد .2-1-2 مدلي شي – اثر دوگان : سيستيم كه كنترل كمي بر روي آن وجود دارد نيازمند بهبود است ولي ممكن است نخواهيد عناصر سيستم موجود را تغيير دهيد . 2-2 تقويت مدل هاي شيء – اثر 2-2-1 اثري را كه به آساني كنترل مي شود به اثري كه كنترل كمي روي آن وجود دارد بيفزاييد يا با آن جايگزين كنيد . 2-2-2 S2  را زا سطح كلان به سطح خرد انتقال دهيد .2-2-3  S2 را پرزدار يا مويين كنيد تا بتواند گاز و مايع را از خود عبور دهد .2-2-4 سيستم انعطاف پذيرتر و انطابق پذير تر كنيد .2-2-5 يك اثر كنترل نشده را به اثري با الگوي از پيش تعيين شدهي دائمي يا موقتي تبديل كنيد .2-2-6  شي يكنواخت يا كنترل نشده را به شي غيريكنواخت با ساختار فضايي از پيش تعيين شده ي دائمي يا موقت تغيير دهيد .2-3    كنترل فركانس به منظور هماهنگي يا عدم هماهنگي با فركانس طبيعي يك يا هر دو عنصر سيستم 2-3-1 هماهنگي يا عدم هماهنگي بسامد F با S1 ياS2  2-3-2  هماهنگ سازي ريتم F1  و F2 2-3-3  اگر دو عمل ناسازگار يا مستقل هستند يكي را در نبود ديگري انجام دهيد .2-4    به كارگيري موثر مواد فرومغناطيسي د رميدان هيا مغناطيسي عملكرد سيستم را بهبود مي بخشد در مدلي هاي شي – اثر ميدان مغناطيسي موثر بر

ماده ي فرومغناطيسي را با Ffe نشان ميدهيم .2-4-1 ماده اي فرومغناطيس و يا ميداني مغناطيسي ر به سيستم بيفزاييد .2-4-2 مارد 2-2-1  (گزينش اثرات كنترل پذيرتر) را با 2-4-1 (استفاده از مواد فرومغناطيس و ميدان هاي مغناطيسي) تركيب كنيد .2-4-3 از مايع مغناطيسي استفاده كنيد 2-4-4  از ساختارهاي مويين كهداراي ذرات يا مايعات مغناطيسي هستند استفاده كنيد .2-4-5  براي انتقال خاصيت مغناطيسي به مواد غيرمغناطيسي, از افزودني ها(مانند پوشش) استفاده كنيد . اين حالت مي تواند دائمي يا موقت باشد .2-4-6  اگر امكان مغناطيسي كردن اشيا سيستم وجود ندارد مواد فرومغناطيسي را به محيط وارد كنيد .2-4-7  به پديده هاي طبيعي توجه كنيد 2-4-8  از ميدان مغناطيسي پويا , متغيير يا خود تنظيم استفاده كنيد .2-4-9  بت .ترئ گرئم ذرات فرومغناطيسي در يك ماده و استفاده از ميدان مغناطيسي براي به حركت در آوردن آنها ساختار ماده را اصلاح كنيد .2-4-10 وزن مدلهاي داراي ميدان مغناطيسي را هماهنگ سازيد 2-4-11  براي ايجاد ميدان هاي مغناطيسي به جاي استفاده از ذرات مغناطيسي از جريان الكتريكي استفاده كنيد .2-4-12  گرانروي مايعات تغيير شكل پذير را با استفاده از يك ميدان الكتريكي كنترل كنيد . گذار سيستمي 3-1    گذار به دو يا چمئ سيسنمي ها 3-1-1 گذار سيستمي : ايجاد دو يا چند سيستمي ها 3-1-2  بهبود ارتباط دو يا جند سيستمي ها 3-1-3 گذار سيستمي : افزايش تفاوت بين عناصر 3-1-4 ساده سازي دو يا چند سيستمي ها 3-1-5  گذار سيستمي : خصوصيت متضاد كل سيستم و اجزا آن 3-2    گذار به سطح خرد 3-2-1    گذار سيستمي : گذار به سطح خرد كشف و اندازه گيري

4-1    روش هاي غيرمستقيم 4-1-1    به جاي كشف و اندازه گيري , سيستم را اصلاح كنيد تا ديگر نيازي به اندازه گيري نباشد .4-1-2    اگر استفاده از  4-1-1  ممكن نيست كپي يا تصويري از جسم را اندازه گيري كنيد .4-1-3    اگر استفاده از 4-1-1  و  4-1-2  امكان پذير نيست به جاي اندازه گيري هاي مستمر از دو كشف استفاده كنيد .4-2    ايجاد يك سيستم اندازه گيري در اين وضعيت بايد بعضي عناصر يا اثرها به سيستم موجود افزوده شوند .4-2-1    اگر نتوان يك سيستم شيء – اثر ناقض را كشف و يا اندازه گيري كرد يك سستم شيء – اثر يگانه يا دوگانه كه داراي يك اثر به عنوان خروجي است ايجاد كنيد .4-2-2    يك اقزودني وارد شده را اندازه گيري كنيد . براي اين منظور يك افزودني را كهدر مقابل تغيير در سيستم اصي واكنش نشان ميدهد وارد سيستم كنيد .4-2-3    اگر نتوان چيزي را به سيستم اضافه كرد بهتر است كهتاثيرات سيستم را بر اثر خلق شده توسط افزودني واقع د رمحيط خارج بررسي و اندازه گيري كرد .4-2-4    اگر مانند حالت  4-2-3  نتوان افزودني ها را وارد  محيط سيستم كرد با تجزيه و تغيير در موقعيت اجسامي كه هنوز در محيط قرار دارند افزودني ها را ايجاد كرده و تاثير سيستم را بر اين افزودني خلق شده اندازه گيري كنيد .4-3    بهبود سيستم اندازه گيري 4-3-1    پديده هاي طبيعي را به كار بريد . اثرات شناخته شده را بر سيستم اعمال كندي و با مشاهده تغييرات اين اثرات به حالت و چگونگي سيستم پي ببريد . 4-3-2    اگر نمي توان تغييرات سيستم

را مستقيما يا از طريق اعمال اثر بر آنتعيين كرد با اندازه گيري فركانس تشديد برانگيخته سيستم يا عنصري از آن انجام اين كار را ميسر مي سازد . 4-3-3    اگر انجام 4-3-2  امكان پذير نباشد فركانس تشديد شي مورد نظر را در ارتباط با شيء شناخته شده ي ديگر اندازه گيري كنيد .4-4    اندازه گيري ميدان فورمغناطيس 4-4-1    به منظور ساده سازي عمل اندازه گيري , از شيء فرومغناطيسي و ميدان مغناطيسي استفاده كنيد .4-4-2    ذرات مغناطيسي را به سيستم بيفزاييد همچنين مي توانيد يك شيء را به ذرات فرومغناطيس تبديل كنيد تا بتوان با كشف ميدان مغناطيسي حاصل , عمل اندازه گيري را انجام داد . 4-4-3    اگرنمي توان ذرات مغناطيسي را مستقيما به سيستم افزود ؛ يا اين كه نميتوان شي را با ذرات فرومغناطيسي جايگزين كرد سيستم پيچيده اي بسازيد و افزودني هاي فرومغناطيس  را در شيء بگنجانيد . 4-4-4    اگر نمي توان ذرات فرومغناطيسي را به سيستم افزود آنها را به محيط بيفزايييد . 4-4-5    اثرات پديده هاي طبيعي مرتبط با خاصيت مغناطيسي را اندازه گيري كنيد . 4-5    سمت و سوي تحولات سيستم هاي اندازه گيري 4-5-1    گذار به دو و چند سيستمي ها اگر يك سيستم اندازه گيري يگانه دقت لازم را نداشته باشد ا زدو يا چند سيستم اندازه گيري يا از اندازه گيري هاي چندگانه استفاده كنيد .4-5-2    به جاي اندازه گيري خود پديده , مشتقات اول و دوم آن در زمان و مكان را اندازه گيري كنيد . راهبردهاي ساده سازي و بهبود .5-1    ورد اشيا 5-1-1    روش ها يغير مستقيم 5-1-1-1    از هيچ چيز

استفاده كنيد . هوا , خلا, حباب , فوم , سوراخ 5-1-1-2    به جاي شي از اثر استفاده كنيد 5-1-1-3    به جاي افزودن شي يا اثر داخلي , از شي يا اثر خارجي استفاده كنيد 5-1-1-4    از مقدار بسيار كمي از يك افزودني بسيار فعال استفاده كنيد . 5-1-1-5    افزودني را در نقطه اي مشخص متمركز كنيد .5-1-1-6    افزودني را به طور موقت اضافه كنيد .5-1-1-7    اگر وارد كردن افزودني به مورد اصلي ممكن نيست كپي يا الگويي از آن استفاده كنيد . 5-1-1-8    اگر ورود ماده اي به سيستم زيان بار است , از يك تركيب شيميايي كه واكنش را نشان داده و حاوي ماده ي موردنظر نيز باشد استفاده كنيد .  5-1-1-9    افزودني مورد نياز را با تجزيه عوامل محيطي يا تجزيه خود ماده به دست آوريد . 5-1-2     عناصر را به واحدهايي كوچكتر تقسيم كنيد .5-1-3    افزودني موردنشظ پس از استفاده خود را حذف مي كند .5-1-4     اگر شرايط اجازه استفاده از مقدار زيادي از يك ماده را نمي دهد از هيچ چيز استفاده كنيد .5-2    استفاده از اثرات 5-2-1    براي ايجاد يك اثر از اثري ديگر استفاده كنيد .5-2-2     از اثراتي كه در محيط وجود دارد استفاده كنيد .5-2-3    از اشيايي كه منشا اثرات هستند استفاده كنيد .5-3    گذار فازي 5-3-1    گذار فازي : جانشيني فازها 5-3-2     كذار فازي : حالت فازي دوگانه 5-3-3      گذار فازي :  استفاده از پديده هاي همراه با تغيير فاز 5-3-4      گذار فازي : گذار به حالت دو فازي 5-3-5      تعامل فازها , ايجاد تعامل بين عناصر سيستم يا فازهاي آن , اثربخشي

سيستم را افزايش دهيد .5-4    به كارگيري پديده هاي طبيعي 5-4-1    گذارهاي خود كنترل . اگر لازم است كه ماده اي در حالات مختلف قرار گيرد گذار از يك حالت به حالت ديگر بايد توسط خود ماده صورت پذيرد .5-4-2      تقويت اثرخروجي هنگامي كهاثر ورود ضعيف است معمولا اين كار در نزديكي نقطه ي گذار فازي صورت مي پذيرد . 5-5    ايجاد مقياس هاي بزرگتر و كوچكتر اشيا 5-5-1      شي مطلوب ( يون , اتم  و مولكول و .. ) را از را تجزيه ايجاد كنيد . 5-5-2     شيء مطلوب را از راه تركيب ايجاد كنيد .5-5-3    راه حل هاي استاندارد  5-5-1 و 5-5-2  را در يك سيستم به كار بريد . اگر لازم است كه شيء داراي ساختار پيچيده تجزيه شود ولي به دلايلي تجزيه ي آن امكان پذير نباشد شي ديگري را كه پيچيدگي ساختار آن رد سطح پايين تر قرار داردتجزيه كنيد . فصل هفتم الگوهاي تكامل زمان استفاده از الگوهاي تكامل اگر هدف شما كسب مزثيت رقابتي د رطرحي است كه جديتر و بسيار بهتر از طرح هاي موجود است دانش نهفته در الگوهاي تكامل فني , ابزاري كارآمد در خدمت شما خواهدبود . البته اين الگوها آنقدر عمومي هستند كه حتي در موارد غيرفني نيز به كار مي آيند . حل هر مسئله عملي واكنشي است كه در واقع به مثابه اصلاح يك سيستم بيمار خواهد بود . نگاه كردن به اينده با الگوهاي تكامل نوعي پيش بيني است كه براي خلق آنيده طراحي شده است .الگوهاي تكامل اگر در موزه اي نسل هيا مختلف طرح يك محصول

كه با گذشت زمان تغيير يافته , نمايش داده شود چشم اندازي از الگوهاي تكامل را در آنها خواهيد ديد . اين الگوها براي بسياري ازمحصولات مشابه هم مي باشند و با مطالعه آنها مي توانيد تصوري از محصولات آينده را بهدست آوريد . براي اين كار جايگاه طرح فعلي را در چهارچوب يك الگوي تكامل پيدا كنيد و سپس متناسب با آن طرح هاي آينده را پيش بيني كنيد . بهترين روش براي طراحي محصولا فردا آن است كه مسير تكامل طرح فعلي را با استفاده از الگوهاي تكامل مختلف رسم كنيد و سپس تكامل احتمالي در چهارچوب هر الگو را پيش بيني كنيد همچنين مي توانيد الگوهاي تكاملمختلف  را با هم تركيب كنيد . الگوهاي تكامل 1.    تكامل مرحله اي 2.    تكامل براي ايده آل شدن هر چه بيشتر 3.    تكامل از طريق توسعه ي غيريكنواخت اجزاي سيستم 4.    تكامل براي افزايش پويايي و كنترل پذيري 5.    تكامل از طريف افزايش پيچيدگي و سپس ساده سازي 6.    تكامل به وسيله اجزا سازگار و اجزا ناسازگار 7.    تكامل به سوي سطح خرد و افزايش استفاده از ميدان ها 8.    تكامل براي كاهش درگيري انسان .1.    تكامل مرحله اي در اين الگو در واقع عمومي ترين الگو است و هر تكامل را در سطح كلان نشان ميد هد . 2.    تكامل براي ايده آل شدن هر چه بيشتر هر سيستم عملكردهاي مختلفي دارد كه اين عملكرد اثرات سودمند و يا زيان باري ايجاد ميكند نسبت اثرات سودمند به اثرات زيان بار سيستم را , ايده آل بودن سيستم مي گوييم كه اين نسبت بايد براي

بهبود سيستم افزايش پيدا كند . اثرات سودمند     = ميزان ايده آل بودن سيستم اثرات زيان بار     طرح ايده آل عملكردهاي موردنياز را بدون آن كه واقعا وجود داشته باشد ارائه مي دهد و به اين ترتيب طرحي ساده كه كليه ي منابع موجود را به كار مي برد به طرحي دقيق تبديل مي شود . 3.    تكامل از طريق توسعه ي غيريكنواخت اجزاي سيستم هز يك از اجزا و يا زيرسيتم ها معمولا توسعه اي برنامه ريزي شده داند و به همين ترتيب در زمان هاي مختلف به مرزهاي محدوديتي خود مي رسند .هر جزئي كه زودتر از بقيه اجزا به اين مرز برسد بقيه اجرا عقب نگه مي دارد نتيجه چنين پيشامدي طراحي ضعيف سيستم خواهد بود . به همين ترتيب اجزايي نيز كه هنوز به اندازه كافي توسعه نيافنته اند بقيه اجزا را عقب نگه مي دارد . و بدين شكل عملكرد سيستم محدود مي شود .4.    تكامل براي افزايش پويايي و كنترل پذيري شروع بسيار جدي و انعطاف پذير يك سيستم پويا , انتخاب هاي بعدي را مشكل خواهد كرد . اگر بتوانيد موقعيت طرح فعلي را تشخيص دهيد مي توانيد مطابق خواسته ها و تمايلات مشتري و در راستاي الگوي تكامل به مسير توسعه جهتي هوشمندانه بدهيد . بعضي از روشهاي افزايش پويايي به شرح زير مي باشد .    پوياسازي خارجي كاهش درجه پايداري و يا تغيير حالت يك شي ا زحالت ثاتب به حالت متحرك مثالهاي از پويا سازي خارجي سيستم به شمار مي آيند .     پوياسازي داخلي براي پوياسازي داخلي سيستم مي توان با تقسيم

ان به قسمت هاي متحرك درجان آزادي سيستم را افرايش داد .     افزودن يك شي متحرك پويايي را مي توان با افزودن يك شي متحرك افزايش داد اين نوع پوياسازي مي تواند با استفاده از عناصر قابل تعويض , عناصر داراي ويژگي هاي پويا و يا افزودن عناصر و پيوند هاي قابل تنظيم به دست آيد .5.    تكامل با افزايش پيچيدگي وسپس ساده سازي سيستم هاي فني عموما درابتدا با افزايش پيچيدگي (افزايش كميت و كيفيت عملكردهاي سيستم )  سپس ساده سازي ( دستيابي به عملكردهاي بهتر يا مشابه از طريق كاهش پيچيدگي سيستم ) توسعه مي يابد . براي اين كار مي توان سيستم را به د يا چند سيستم تقسيم كرد .6.     تكامل به وسيله اجزا سازگار و اجزا ناسازگار بسياري از سازمان ها به يافته ها  تجربيات خود در زمينه كنترل آماري فرايند افتخار ميكنند . چنين سازمان هايي براي كاهش تنوع و تغييرات محصولات خود رنج زيادي متحمل مي شوند . هدف اين سازمان ها كاهش تغييرات بين محصول ها است ؛ ولي لزوما نبايد تغييرپذيري درون خود محصول را كاهش داد ؛ زيرا ممكن است كه عملكرد يك محصول با يكسان سازي زيرسيستم هاي آن كاهش يابد .7.    تكامل به سوي سطح خرد و افزايش استفاده از ميدان ها سيستم هاي فني به تكامل از حالت سيستم هاي كلان به سيستم هاي خرد تمايل بسيار دارند . در طول اين انتقال از انواع مختلف ميدان هاي انرژي براي نيل به عملكرد و كنترل بهتر استفاده مي شد . جريان تكامل از سييستم كلان به سيستم خرد هفت مرحله دارد

. 1.    سطح كلان 2.    اشكال ساده 3.    ذرات كوچك 4.    ساختار ماده 5.    فرايندهاي شيميايي6.    سطح اتمي 7.    ميدان هاي انرژي8.    تكامل براي كاهش درگيري انسان سيستم هاي جديدي كه براي انجام كاركردهاي خسته كننده توسعه مي يابند باعث ميشوند كه انسان ها وقت بيشتري را به كارهاي كري تخصيص دهند . « تاريخ زندگاني بشر هر روز بيشتر و بيشتر به مسابقه اي بين آموختن و فاجعه نزديك ميشود .» اچ جي ولز 1920فصل هشتم پياده ساز يپياده سازي مواردي غير از TRIZ TRIZ روشي براي ايجاد ايده هاي راه حل است . اين روش لزوما يك راه حل كامل و نهايي فني مهندسي را ارائه نمي دهد بلكه راه حل نهايي در راستاي ايده ي مطرح شده خواهد بود ولي جزئيات آن بايد ايجاد و توسعه داده شوند . ايده ي كلي مشابه است ولي سيستم و جزئيات هر مسئله متفاوت خواهند بود . براي اين كه از كار خود نتيجه ي بهتري بگيريم بايد قبل از به كارگيري TRIZ توقعات خود را از اين روش مشخص كنيد .روش هاي مختلفي براي بكارگيري موفقتر TRIZ وجود دارند كه ارتباط مستقيمي به TRIZ ندارند يك از اين روش ها انتخاب مسئله است .  اگر مسئله به درستي انتخاب شود ISQ  ابزار بسيار قدرتمندي براي حل آن خواهد بود . از خود بپرسيد كه محصل شما بيشتر مشتري گرا خواهد بود يا تكنولوژي گرا . د رهر كام از اين دو مورد , فرايندهايي مانند گسترش كاركردهاي كيفيت (QFD ) بايد به درستي به كار گرفته شد . QFD نيازها و تمايلات مشتري و

سرمايه گذار را به صوتري ساختاريافته به زبان مهندسي تبديل ميكند در نتيجه كيفيتي كه براي مشتري اهميت دارد به نيازمندي هاي مهندسي و مقادير هدف در طراحي مرتبط خواهدشد . محدوديت هاي سازمان چه آنهايي كه به خد سازمان و چه آنهايي كه به مشتري مربوطند بايد شناسايي شوند . ممكن است در راه حل هاي ارائه شده به خاطر دلايلي همچون نياز به سرمايه ي زياد تسهيلات توليد يا ملاحظات مربوط به شركت , محدوديت هايي اعمال شود .موارد ديگر كه TRIZ در آن نظري ارائه نمي دهد تركيب تيم است . بسياري از مردم از تفاوت بين  كساني كه با سمت راست و يا چپ مغز فكر ميكنند آگاه هستند . سمت چپ مغز تحليل گر و منطقي است د ر حالي كه سمت راست آ ن احساساتي , خلاق و بدون ساختار مي باشد . ند هرمن در كتاب خود با نام مغز خلاق  افراد را به چهار گروه رفتاري تقسيم كرده است . وي افرادي را كه با سمت چپ مغز فكر ميكنند به دو گروه تقسيم كرده :  اول افرادي كه با ربع بالايي اين نيمه فكر ميكنند و تحليل گرند و دوم كساني كه با ربع پاييني اين نيمه فكر ميكنند كه مدبرند  . او كساني را كه با سمت راست مغز فكر ميكنند نيز به دو گروه تقسيم ميكند : گروه اول افرادي كه با ربع بالايي فكر ميكنند افراد خلاق هستند و افرادي كه با ربع پاييني فكر ميكنند افراد متفكر اجتماعي هستند .وجود اين چهارگروه افراد در طول حيات يك پروژه ضروري است تا تعادل

تيم طراحي حفظ شود .در اين تيم هر شخص دااي يك الگوي رفتاري غالب مي باشد . در نتيجه مديران اچرايي سطح بالا مي توانند به نحو متعادلي از هر چهار گرو ه استفاده كنند . از سوي ديگر مهندسين بيشتر تحليل گر و منطقي هستند و نسبت به رفتارهاي سه گروه ديگر توجه كمي نشان دهند . از آنجا كه TRIZ داراي ساختار ويژه اي است افراد مدير (سمت چپ و پايين مغز ) براي اجراي ان مناسب ترند . د رنتيجه معمولا  يك مهندس معمولي براي كار با TRIZ از يك فرد مبتكر يا نوآور موثرتر ست .كنار هم گذاشتن ابزارهاي مختلف اولين قدم براي اين كار شناسايي حوزه ي كار هر ابزار است . سعي كنيد تمام ابزارهاي TRIZ را (حتي اگر بعضي از آنها به مسئله شما منطبق نباشد )به كار ببريد با اين كار خواهيد فهميد كه د رمورد مسئله شما هر ابزار تا چه اندازه قدرتمند است و چه محدوديت هايي دارد . براي پياده سازي TRIZ اولين كار جمع آوري تمام اطلاعا ت موجود درباره ي مسئله موردنظر است . اگر مي توانيد راه حل را به سرعت و بدون تحليل هاي اضافي پيدا كنيد . اگر راه حل را مي دانيد د راين صورت كار به پايان رسيده و راه حل شما احتمالا يك راه حل سطح او ل است كه فقط نياز به بهبود دارد . •    پرسش نامي شناخت موقعيت هاي نوآوري با IQS •    فرمول بندي مسئله •    انتخاب ابزار مناسب •    تجزيه و تحليل تناقض هاي فني     نوع ابزار     نقطه قوت

    بهترين كاركرد •    طرح ايده آل     نوع ابزار     نقطه قوت     بهترين كاركرد •    تجزيه و تحليل شيء-اثر     نوع ابزار     نقطه قوت     نقطه ضعف     بهترين كاركرد •    الگوهاي تكامل     نوع ابزار     نقطه قوت     نقطه ضعف     بهترين كاركرد هم افزايي لغت هم افزايي ريشه يوناني دارد و به معناي با هم كاركردن و هماري است . اگر از آغاز تا پايان كار از همكاري توام سه ابزار استفاده كنيد طرح شما بسيار موثر تر خواهد بود .اين سه ابزار عبارتنداز :QFD  يا گسترش كاركردهاي كيفيت  : به منظور طراحي محصول تمام اطلاعات مربوط به مشتري را به زبان مهندسي تبديل ميكند .TRIZ يا نظريه حل ابتكاري مسئله : روشي برا ي حل ابتكاري مسئله ارائه ميدهد. روش تاگوچي  : مقادير پارامترهاي طراحي را تعيين ميكند . اين ابزارها به تنهايي داراي نقاط قوت و ضعف مختلف مي باشند ولي باهم يكروش كامل و متعادل به حساب مي ايند . QFD  به سازمان كمك مي كند تا سرمايه گذاران و مشتريانش را بهتر درك كند . QFD   عكس العمل مشتري را قبل و بعد از آزمايش محصول يا خدمت به دقت ثبت ميكند و بدين وسيله اطلاعات زيادي در مورد نقاط ضعف و قوت محصول به دست مي آورد . QFD   نوع بهبودهاي آينده را مشخص ميكندولي هيچ كمكي به فرايند حل ابتكاري مسئله نميكند . بنابراين سازمان بايد براي تحريك قوهي تصور طراحان خود و ايجاد توفان ذهني به ابزاري جديد روي آورد . TRIZ بهبودهاي چشم گيري را در راستاي ايجاد طرح هاي ابتكاري

به وجود مي آورد و تكامل جهت دار محصلونرا تسهيل ميكند . تكامل جهت دار محصول سازمان را قادر مي سازد تا براي آينده طرح هايي ايجاد كند بدون اينكه منتظر اتفاق افتادن طبيعي اين تكامل باشد . TRIZ ابزاري قدرتمند براي ايجاد ايده هاي جديد است . TRIZ همچنين به موضوعات مرتبط باكار نهايي طراحي نمي پردازد . روش تاگوچي طرح هاي انعطاف پذيري براي فرايند و محصول خلق ميكند . و به مهندس طراح اجازه ميد هد كه براي آينده يا براي نيازهاي متغير پيش بيني و برنامه ريزي كند .تركيب اين سه فرايند ابتكاري و مشتري گرا طراحي محصول منجر مي شود . برتري اين روش كامل در اين حقيقت نهفته است كه اين روش به منابع تغييرات حساس نيست , يعني در آن هر نوع اثر كنترل نشده اي مي تواند اتفاق بيفتد , ولي بر عملكرد كالا يا خدمت تاثير منفي نخواهد داشت . نوآوري استوار مشتري گرا = Taguchi + TRIZ   + QFD« من براي اينان سرود شكرگزاري و سپاس نمي خوانم , بلكه اينسرود را براي آنهايي مي خوانم كه برسوالاتي مفهومي و مسائلي آشكار اصرار مي ورزند . »ويليام وردزورث  1807

سازگاران و نوآوران

علي ابدالي - حجت اله يبلوئي

چكيده به طور سنتي، خلاقيت را توانايي و حق استعدادي كه تعدادي از اف_راد دارا هستند، م___ي دانند و آن را ايده هاي نو و بنيادين تعريف مي كنند. اما اين مقاله ضمن پرداختن به سبك نوآوري به عنوان يك سبك خلاقيت، سبك فراموش شده سازگاري كه به راههاي موجود انجام دادن كارها تاكيد دارد را تحت عنوان سبك ديگر خلاقيت

مورد بحث قرار داده و تاكي_د م__ي كند تئوري نوآوري - سازگاري از جنبه حل مسئله و تصميم گيري داراي اهميت زيادي است. مقدمهامروزه سازمانها و شركتها دوست ندارند در دنياي رقابت پشت سر رقيبان قرار بگيرند بلكه آنها سعي دارند پيشاپيش رقبا حركت كرده و قبل از ديگران بازار را تغيير و تصاحب كنند. چنين خواستي انديشه ها و نظرات بديع و متنوع و در عين حال پيشرفت و بهبود مستمر در امور سازماني را مي طلبد. تامين چنين خواستي مستلزم تداوم بخشيدن به جريان خلاقيت در سازمانهاست و مديران نيازمند پرورش كارمنداني هستند كه تركيب خوبي از سبكهاي دوگانه خلاقيت را داشته باشند. «كرتون» در تئوري معروف خود به نام «تئوري سازگاري - نوآوري» به دو سبك خلاقيت يعني سبك نوآوري وسبك سازگاري اشاره دارد و فرض مي كند كه هركس مي تواند بر روي يك پيوستار از سازگار عالي تا نوآور عالي قرار بگيرد. (KIRTON, 1999) ويژگيهايك سازگار به طور جدي در خصوص مدلها و ساختارها فكر مي كند و تاجايي كه امكان دارد نسبت به آنها پايبند است. زماني كه ب__ا يك موقعيت جديدي روبرو مي شود كه نمي تواند خود را با آن وفق دهد، سعي بر انكار يا رد آن موقعيت جديد دارد. آنها به طور منظم كار مي كنند و تغييرات استرسهاي زيادي را در آنها به وجود مي آورند، بخصوص اينكه نتايج تغييرات نامشخص باشد. يك نوآور از جستجو براي چيزهاي جديد لذت مي برد. او به طور مداوم نقطه نظرات بيروني را مي پذيرد و به آنها ارزش قائل است. براي برهم زدن سيستم و الگوهاي

موجود، به دنبال فرصت است، فرد آشفته اي است و به طور مداوم نظرات جديدي مي دهد و اغلب قادر به اجراي تمامي ايده هاي جديد خود نيست. (Kirton, 1999) سه عامل كفايت خلاقيت در مقابل كثرت خلاقيت (تعداد ايده ها) كارايي (سطح توجه به جزئيات) و سبك پيروي از قانون و گروه (كاركردن با افراد و ملزم بودن به قانون) ابعاد مختلف سازگاري و ن______وآوري را روشن مي سازد.درخصوص عامل اول (كفايت خلاقيت)، بيشتر سازگاران علاقه مند به ارائه نظرات قابل مديريت و نسبتاً مرتبط خواهند بود در حالي كه نوآوران علاقه مند به ارائه نظرات بيشتر هستند بدون ملاحظه اينكه آيا آنها مورد نياز هستند يا خير و با علم به اينكه برخي از اين نظرات دور ريخته خواهند شد. عامل دوم (كارايي) اشاره دارد به اينكه بيشتر سازگاران به جزئيات كار مي پردازند و بيشتر نوآوران، كاركردن همزمان در چندين حوزه را اولويت اول خود مي دانند. در عامل سوم، (پيروي از نقش)، سازگاران كاركردن به روشهاي موجود و كاركردن با گروهها و استفاده از قوانين و مقررات را برتري خود مي دانند و نوآوران براين عقيده اند كه عدم پيروي از قوانين و مقررات و به چالش كشيدن روشهاي قبلي نشانه اي از نوآوري است. (HALL, 2002) حل مسئلهسازگاران و نوآوران بسياري از روشهاي متفاوت حل مسئله را مي پذيرند. بيشتر سازگاران به صورت كلي اما در يك حوزه مشخص شده تحقيق مي كنند. در حالي كه بيشتر نوآوران مرزهاي تحقيقي گسترده اي دارن__د و با تلاشهاي پراكنده اي براي كسب ايده هاي مختلف در تكاپو هستند. در نتيجه، سازگاران احتمالاً

يك تحقيق دقيق و عميق از يك يا چند ايده ارائه مي دهند، در حالي كه نوآوران ايده هاي بسيار اما كمتر فرموله شده ارائه مي دهند و ممكن است ايده هاي سازگاران راحت تر و سريعتر از ايده هاي نوآوران مورد قبول واقع شود.بيشتر نوآوران مرزهاي تحقيقي گسترده اي دارن__د و با تلاشهاي پراكنده اي براي كسب ايده هاي مختلف در تكاپو هستند. در نتيجه، سازگاران احتمالاً يك تحقيق دقيق و عميق از يك يا چند ايده ارائه مي دهند، در حالي كه نوآوران ايده هاي بسيار اما كمتر فرموله شده ارائه مي دهند و ممكن است ايده هاي سازگاران راحت تر و سريعتر از ايده هاي نوآوران مورد قبول واقع شود.توجه سازگاران روي جزئيات به اين معني است كه آنها براي شرح و توضيح بيشتر، سوال مي كنند و بيشتر دستورالعملها را مطالعه و جزئيات امور را تشريح مي كنند. در حالي كه معمولاً نوآوران در يك زمان كارهاي بيشتري را انجام مي دهند و ممكن است كاركردن با آنها مشكل باشد. از نظر دروني، نوآوران افراد ريسك پذيري هستند كه براي به چالش واداشتن سيستم آماده هستند. در حالي كه سازگاران ترجيح مي دهند در درون همين سيستم كار كنند. اين ترجيحات ممكن است اثرات خيلي ملموسي بر روي تصميمهاي گرفته شده بگذارد. برخي شواهد حاكي از آن است كه سازگاران و نوآوران محيط مشابه را واقعاً متفاوت درك مي كنند. يعني ن__وآوران جو سازماني را متلاطم تر از سازگاران مي بينند و سازگاران آن را خيلي آرام و باثبات م_______ي بينند.(CARSON, 1999) اين تفاوتها در سبك باعث مي شود كه سازگاران

و نوآوران تفاوتهاي ادراكي عميقي داشته باشند.سازگاران و نوآوران تفاوتهاي ادراكي عميقي داشته باشند.سازگاران اغلب نظر مساعدي نسبت به نوآوران ندارند و نوآوران نيز آنها را افرادي خسته و تنبل مي انگارند. همان طور كه «كرتون» بيان مي كند: سازگاران معمولاً نوآوران را افرادي ساينده و غيرحساس م_____ي بينند، علي رغم اينكه نوآوران اين خصيصه را انكار مي كنند. نوآوران به تئوريها و مفروضات سازگاران صريحاً حمله مي كنند و سازگاران احس_____اس مي كنند كه نوآوران مي خواهند آنها را بافشار و عجله از مسير صحيح و روش ديرينه و قديمي شان دور و خارج سازند و مي بينند كه به قوانين و رسوم و فتارهاي عادي آنها اهميتي نمي دهند. اين اختلاف زماني بيشتر مي شود كه سازگاران احساس مي كنند كه نوآوران از ويراني كه به بار مي آورند، آگاه نيستند. همچنين ممكن است نوآوران به نظر برسد كه با هركس ديگري در درون خود نيز خشن باشند، زيرا هيچ كدام به نظرات و تئوري هاي يكديگر احترام نخواهند گذاشت، البته مگر اينكه دو نقطه نظر موقتاً برروي هم منطبق شود. نگاه نوآوران به سازگاران نگاهي تحقيرآميز است و بر اين عقيده اند كه اين گروه مايل به همكاري نيستن_د. نوآوران، سازگاران را افرادي بي روح و بي تعهد و نامتهور در انجام كارهاي بزرگ، شديداً طرفدار سيستمها و هنجارها مي بينند. سيستمها و هنجاريهايي كه به هرحال مفيد هستند و براي خواسته نوآوران محدوديت ايجاد مي كنند. سازگاران نيز براين عقيده اند كه نوآوران با عدم رعايت و اهميت ندادن به قوانين و آداب و رسوم وقتي كه تفكرات خود را پيگيري

مي كنند، باعث تنهايي و انزواي خود مي شوند. (SEGAL, 2002)عقيده اند كه اين گروه مايل به همكاري نيستن_د. نوآوران، سازگاران را افرادي بي روح و بي تعهد و نامتهور در انجام كارهاي بزرگ، شديداً طرفدار سيستمها و هنجارها مي بينند. سيستمها و هنجاريهايي كه به هرحال مفيد هستند و براي خواسته نوآوران محدوديت ايجاد مي كنند. سازگاران نيز براين عقيده اند كه نوآوران با عدم رعايت و اهميت ندادن به قوانين و آداب و رسوم وقتي كه تفكرات خود را پيگيري مي كنند، باعث تنهايي و انزواي خود مي شوند. (SEGAL, 2002) نتيجه گيري«كرتون» نتيجه مي گيرد كه بين سبك خلاقيت و استعداد يا سطح خلاقيت رابطه اي وجود ندارد و ممكن است يك شخص با داشتن استعداد و قابليت خيلي پايين نيز يك سازگار باشد. و به طور مشابه، يك فرد با استعداد بالا مي تواند يك نوآور باشد و فرد ديگري نيز ممكن است با استعداد و قابليت خيلي پايين يك سبك نوآور داشته باشد. وي ذهنها را روي حوزه فراموش شده خلاقيت سازگار متوجه مي كند. همه ما از نوآوران نامداري كه در جهان تغييرات بي نظيري را موجب شده اند، آگاهيم اما از پيشرفتهاي سازگاران چندان آگاهي نداريم. روش سازگاري در خلاقيت (خلاقيت سازگار) را شايد بهتر باشد خلاقيت تدريجي - ترقي تلقي كنيم، طوري كه ممكن است تغييرات كوچك بسيار باعث تحقق نوآوري شوند.

منابع

1 - KIRTON. N.J “ADAPTORS AND INNOVATORS IN ORGANIZATION” LONDON ROUTLEDGE, 1999.2 - JAMES HALL “CREATIVITY AND PERCEPTION IN MANAGEMENT” HALL PRESS, 2002.3 - CARSON. D.K RUNCO. M. A “CREATIVE PROBLEM SOLVING “JOURNAL OF CREATIVE BEHAVIOR,

VOL. 33, 1999.4 - MAREI SEAL “ADAPTORS LOOK AT CREATIVITY STYLES” UNIVERSITY OF MINNESOTA, 2002.5 - GRYSKIEWICZ. S.S “PREDICTABLE CREATIVITY “BUFFALO, NY: BEARLY LIMITED, 2001.

 

علي ابدالي، كارشناس ارشد مديريت دولتي از دانشگاه تربيت مدرسحجت اله يبلوئي، كارشناس ارشد مديريت دولتي از دانشگاه تربيت مدرس

*تدبير

ادغام تكنولوژيك ;روش نوين تحقيق و توسعه در خلق نوآوري

مهدي نبي آبكنار

«ادغام تكنولوژيك» به معناي ايجاد و توسعه «فناوريهاي پيوندي» است و داعيه آن دارد كه هيچ صنعت پويا و رقابت جويي نبايد صرفاً بر فناوري اختصاصي خود تكيه كرده و اعتبارات تحقيقات خود را فقط در حوزه تخصصي خويش هزينه كند، زيرا ديگر اصل «يك صنعت - يك فناوري» مدتهاست كه منسوخ شده و جاي خود را به «يك صنعت - دهها فناوري» سپرده است. صنعتي كه براساس پيوند دهها فناوري شكل مي گيرد. بايد چشم خود را به روي همه پيشرفتها و نوآوريهاي تكنولوژيك، در اينجا و آنجا و به ويژه در خارج از محيط تخصصي خود باز كرده و ببيند كه چگونه مي تواند آنها را با فناوريهاي در حال استفاده خود پيوند داده و محصولات نوآورانه را روانه بازار كند.شايد اگر بحث برنامه هاي تحقيقاتي مشترك به ميان آيد. بسياري از صنايع ترجيح دهند كه فقط با هم رشته هاي خود مشاركت داشته باشند. اما مشاركت تكنولوژيك، صنايع گوناگون را به همكاري تحقيقاتي هدفمند فرا مي خواند.آنچه موفقيت و يا شكست يك صنعت را رقم مي زند، نه مبلغي است كه آن صنعت به «تحقيق و توسعه» اختصاص مي دهد، بلكه در «نحوه تعريف صنعت از تحقيق و توسعه» نهفته است. يك صنعت مي تواند در امر تحقيق و توسعه بر فناوريهايي سرمايه گذاري كند كه

جاي نسل قبلي فناوري مورد استفاده آن صنعت را مي گيرند. اين شيوه يك رويكرد خطي و گام به گام ج_ايگزين فن_اوري است. چنانچه نيمه هادي ها به جاي لامپ خلا آمدند و ديسك هاي فش_رده ب_ه جاي صفحه گرامافون نشستند. اما شيوه دوم، رويكردي غيرخطي، تكميلي و مشاركتي است. در اين شيوه، پيشرفتهاي فني از چندين حوزه فناوري كه سابقاً از هم جدا بوده اند. با هم تركيب شده و به ساخت فرآورده هايي مي انجامند كه بازارها را متحول مي سازد. براي مثال، از پيوند نورشن_اسي (اپتيك) و الكترونيك، فتوني_ك به وجود آمد و اين به پيدايش سيستم هاي مخابراتي الياف نوري انجاميد.اگر از اين زاويه به موضوع بنگريم رويكردهاي خطي فاقد بازخورد (مانند نظام پيشنهادات)، روشي است كه با تعصبي بيش از اندازه به فعاليتهاي تخصصي «تحقيق و توسعه» مي نگرد و امكان تركيب فناوريها را به ويژه در بخش صنعت ناديده مي گيرد. باوجود اين، بسياري از شركتها و سازمانهاي ما همچنان و تقريباً فقط متكي به اين رويكرد خطي هستند. اين امر دلايل پيچيده اي دارد، از جمله بي اعتمادي سازمانها به نوآوريهاي خارجي، تفرعن نسبت به آنچه در داخل كشور ساخته نشده و بيزاري از تقسيم دستاوردهاي تحقيقاتي خود و مشاركت با ديگران. ادغام تكنولوژيك، از آن رو كه به جاي جايگزين كردن، تركيب مي كند، نياز به طرز تفكري متفاوت و مجموعه اي جديد از برخوردهاي مديريتي دارد.مقدمهسيزدهم بهمن ماه 1366 زماني كه رئيس هيات مديره سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و وزير محترم وقت صنايع در حال امضاي طرح نظام پيشنهادات در قالب، طرح بسيج صنعتي بودند، ژاپني

ها از جشن موفقيت در تقليد درازمدت فناوري غربي باز مي گشتند و تدريجاً در برخورد با واقعيتها و نيازهاي نوين درمي يافتند كه: «از محقق تا مقلد فرقهاست».ژاپني ها ساليان سال به رونويسي و تقليد، از كيسه غربي ها خورده و در اين هنر ورزيده شده بودند: كه فناوري بيگانه را بخرند و در كوتاه ترين زمان ممكن آن را از جهاز هاضمه صنعت خودي بگذرانند و به محصولاتي تبديل كنند كه قابل رقابت در بازارهاي جهاني باشد.ژاپني ها دريافته بودند كه استراتژي تقليد، فقط در شرايطي پاسخ مي دهد كه عرصه فناوري در اختيار «فناوري تجربي» باشد و حال آنكه از آغاز دهه 80، تدريجاً جاي پاي «فناوري علمي» باز مي شد و اين فناوري ديگر به سادگي قابل انتقال نبود مگر آنكه زيرساخت علمي آن در جامعه كاملاً فراهم مي شد، اين بدان معنا بود كه بايد تحقيقات بنيادي در كشور پا مي گرفت تا زمينه خلاقيت درونزاي علمي و تكنولوژيك فراهم گردد. يعني به چرخه كاملي از تحقيق و توسعه نياز بود.ژاپني ها در همان زمان پي برده بودند كه تقليد از جوامع به اصطلاح پيشرفته صنعتي، نهايتاً اعتماد به نفس ملي و خلاقيت درونزاي علمي را منكوب و وجهه فرهنگي كشورشان را در اين زمينه ضايع مي كند، آنها با درك اين جوانب و باتوجه به نيازهاي جامعه خود، ظاهراً دست به يك خانه تكاني در سياستهاي خويش مي زنند، در بخشي از اين سياستها آنها نگاه خود را از سيستم هاي مشاركت درون سازماني برداشته و استراتژي «ادغام تكنولوژيك» كه رويكرد ويژه اي به توسعه تكنولوژيك است، دنبال مي

كنند. اين مفهوم، طرز نگاه شركتهاي ژاپن به «صنعت» و «مشتري» را طي سه دهه گذشته اساساً دگرگون كرده و بينش صنعتي بديعي در شركتهاي توليدي آنها پديد آورده كه حتي نگرش آنها را نسبت به معن_اي «سرمايه گذاري» و «سود» و «بازده صنعتي» نيز تغيير داده است.اين نوشتار بااستناد به شواهد گوناگوني كه از رفتار مبتني بر ادغام تكنولوژيك، شركتهاي ژاپني ارائه مي كند، مفهوم و اصول اساسي رويكرد «ادغام تكنولوژيك» را به زباني ساده توضيح داده و آن را در مقابل رويكردهاي سنتي و خطي به خوبي معني مي كند.روند الگوي فناوري از طريق «ادغام»ادغام تكنولوژيك طي دهه گذشته در قالب تغييراتي گسترده در تمام صنايع ژاپن نمود يافته است. چهار روند زير در زمينه اين تغيير مشهود است:1 - شركتهاي صنعتي، از سازمان توليدي به سازمان انديشمند تبديل مي شوند؛2 - ديناميسم كسب و كار از فناوري يكپايه (از طريق سيستم پيشنهادات)، به فناوري چندپايه و پيوندي (از طريق ادغام تكنولوژيك) تحول مي يابد؛3 - در فعاليتهاي تحقيق و توسعه اي رقيبان مرئي جاي خود را به رقيبان نامرئي مي سپارند؛4 - در ادغام تكنولوژيك، فرايند خطي، جاي خود را به فرايند تبيين تقاضا، رويكرد مشاركتي مي سپارد.روند نخست به اين معنا اشاره دارد كه استنباط نويني از شركت توليدكننده در حال ظهور است. شركت توليدكننده در عرف معمول مكاني است براي توليد محصول، يا به عبارت اقتصاددانان يك تابع توليد است. سرمايه به علاوه كار، برابر است با بازده، ليكن در بسياري از شركتهاي توليدكننده ژاپن اينك هزينه هاي تحقيق و توسعه بسيار بيشتر از هزينه هاي سرمايه گذاري است.روند دوم به

بروز تغييرات در محيط كسب و كار اشاره دارد. در گذشته بين صنايع و فناوريها تناظر «يك به يك» وجود داشت، يعني هر صنعت، فقط با يك فناوري سروكار داشت، ولي اكنون تنوع تكنولوژيك آن چنان پيش رفته است كه تميز حرفه اصلي از حرفه ثانوي آن، دشوار است. صنايع امروز وارد مرحله اي شده اند كه تنها از طريق سازگاري و تكيه بر «مشاركت پيگير» قادر به ادامه كار مي باشند.روند سوم آن است كه در زمينه اخذ تصميم براي سرمايه گذاري تحقيقاتي، دگرگونيهاي عمده اي در صنايع مشاهده مي شود، اكنون ديگر مبناي تصميم گيريهاي سرمايه گذاري «نرخ سود» نيست. بدين ترتيب، شركتها صاحب فناوري، بايستي نه تنها مراقب رقباي مستقيم در حيطه خود باشند، بلكه بايد كمپاني هاي صنعتي در حوزه هاي ديگر را نيز از نظر دور ندارند. در عمل اين بدان معناست كه اين شركتها در يك رقابت «تحقيق و توسعه اي» با دشمنان (رقباي) نامرئي درگير شوند.روند چهارم به وقوع تغييرات در جريان توسعه فناوري اشاره دارد. امروزه مسئله كليدي در استراتژي فناوري چگونگي رخنه و گذر از تنگراه هاي تكنولوژيك نيست، بلكه چگونگي به كارگيري فناوري موجود به بهترين نحو ممكن است. اينك به يك استراتژي جديد نياز است، كه از جنبه تقاضا آغاز به كار كند و در پرورش اين استراتژي مهمترين عامل، فرايند تبيين تقاضا است. از طريق اين فرايند نياز به يك فناوري جديد، مجال ظهور يافته و اقدامات «تحقيق و توسعه اي» ايجاد و تكميل اين فناوري را هدف قرار داده اند.تركيب اين چهارروند در تغيير الگوي تكنولوژيك، حول محور مفهوم «ادغام تكنولوژيك» ساده

است. رابطه محكمي بين ادغام تكنولوژيك و تغيير شركتهاي توليدي به شركتهاي انديشمند وجود دارد. جهت ايجاد هويت مشترك و نيز تعيين يك قلمرو حرفه اي مشترك، اصطلاحات فني، همه جا ورد زبانهاست. براي مثال كمپاني... از اصطلاح CC (رايانه و ارتباطات)، توشيبا از اصطلاح EE (انرژي و الكترونيك) و شركتي در آمريكا از اصطلاح IMM (مديريت و جابه جايي اطلاعات) استفاده مي كنند. همانگونه كه از اين عبارتها بر مي آيد، ادغام تكنولوژيك به روشني عينيت يافته است و چنين عبارت پردازيهايي به اين شركتها كمك كرده تا به بازارهاي رشد تبديل گردند.تنوع تكنولوژيك، شرط لازم ادغام فناوري است. در ژاپن ادغام تكنولوژيك از طريق تنوع درتحقيق و توسعه به دست مي آيد. شركتهاي ژاپني از طريق اقدامات و تلاشهايي كه تاكنون در زمينه تنوع فناوري انجام داده اند، شالوده بنيادين «ادغام تكنولوژيك» را فراهم كرده اند. (شكل يك)اصول بنيادين در «ادغام تكنولوژيك»به طور كلي سه اصل بنيادين در ادغام تكنولوژيك اهميت اساسي دارند:اصل نخست: اين بازار است كه نياز به مشاركت و تحقيق و توسعه را به پيش مي راند و بر عكس، نياز مشتري نقطه آغازي است براي شروع طرحهاي تحقيقاتي نه صرفاً آنچه كه ما از طريق نظام پيشنهادگيري در درون سازمان كسب مي كنيم، پديدآوردن اين شيوه كه از بازار تاثير مي پذيرد، با تبيين تقاضا آغاز مي گردد.اصل دوم: صنايع نيازمند امكاناتي براي گردآوري هوشمندانه اطلاعات هستند تا بتوانند پيشرفتهاي تكنولوژيك را، چه در درون صنعت و چه در بيرون آن، پيگيري كند. تمامي كاركنان صنعت از مديران ارشد تا كارگران خط توليد، بايد به منزله دريافت كنندگان فعال

اطلاعات، جزئي از فرايند گردآوري و اشاعه اطلاعات باشند. در بسياري از شركتهاي ژاپني باز نگاه داشتن چشم و گوشها بر نوآوريهاي قابل استفاده، تبديل به طبيعت ثانوي شده است، يعني سويه ديگر كار.اصل سوم : ادغام تكنولوژيك، كه بر مشاركت صنايع مختلف استوار است، از قيود نظام پيشنهادگيري در درون سازمان فراتر مي رود. سرمايه گذاري در اين راه صرفاً همرنگي با جماعت و موارد صوري نيستند، بلكه هم جنبه متقابل دارند و هم اساسي هستند. گرچه خطرهاي عدم مشاركت غالباً بسيار زيادتر است. بنابراين، مديريت صنعت بايد بپذيرد كه نمي توان هر سرمايه گذاري تحقيقاتي را براساس مسائل مالي ارزشيابي كرد.در اين راه ژاپني ها طرفدار پروپا قرص دخالت دادن مشتريان در فرايند «مفهوم سازي» فرآورده ها هستند. آنها تبيين تقاضا را به يك هنر ظريفه تبديل كرده اند و نيز بيشتر شركتهاي ژاپني صرف نظر از به كارگيري نظام پيشنهادات، داراي شبكه پيچيده گردآوري اطلاعات هوشمندانه رسمي و غيررسمي هستند. تااين لحظه، مهمترين عامل در يك استراتژي ادغام تكنولوژيك موفق اين است كه مديريت ارشد تاچه حد مي تواند سه اصل ادغام: يعني تبيين تقاضا، گردآوري هوشمندانه اطلاعات و تحقيق و توسعه مشترك را در استراتژي فناوري موجود صنعت بگنجاند و اين يك فرايند درازمدت و نيز ضروري است (شكل 2).تبيين تقاضا در «ادغام تكنولوژيك»ادغام تكنولوژيك، با برداشتي نوين از بازار (نياز) شروع مي شود تبديل تقاضا، از يك مجموعه مبهم خواسته ها، به فرآورده هاي تعريف شده، نيازمند يك مهارت پيچيده ترجمه است: يعني همان «تبيين تقاضا» و تبيين تقاضا فرايندي دو گامي است: نخست، تبديل نيازهاي بازار به محصولات قابل

فهم، دوم تجزيه اين مفاهيم به مجموعه اي از برنامه هاي توليدي. به علاوه تبيين تقاضا، مديريت صنعت را ملزم مي سازد كه بينشي بلندمدت از فرايند ساخت محصول داشته باشد.صنايع و سازمانها به جاي پيش بيني ميزان سرمايه گذاري در امور جاري خود. بايد به آن بينديشند كه اقدامات تحقيق و توسعه اي در 10 يا 20 سال بعد، چگونه مي تواند نيازها و تقاضاهاي پنهان امروز را حتي هنگامي كه فناوري مورد نياز موجود نيست و يا در حال پيدايش است برآورده سازند.يكي از بينشهاي 20 ساله توسعه محصول، كه هم اينك در صنعت تفريح و سرگرمي مورد توجه است، متضمن ايده اي است كه مهندسان ژاپني به آن طراحي رسانه ها مي گويند. ايده اي كه متضمن مشاركت تكنولوژيك است، ادغام نرم افزارها و سخت افزارهاي صوتي و تصويري با خلاقيت هنري صنعت سرگرمي. مثلاً يكي از ايده هاي توليدي كه در حال حاضر افكار را به خود مشغول كرده است، سينماي تعاملي است كه در آن بيننده گوشي بر گوش گذاشته، عينك مخصوص به چشم مي زند و با پوشيدن دستكشهاي الكترونيك هنرپيشه فيلمي واقعاً حقيقي مي گردد. با كوچكترسازي قطعات و جاي دادن آن در يك دستگاه ارزان قيمت خانگي ممكن است اين تماشاخانه هاي واقعاً حقيقي معادل قرن بيست ويكمي ويدئوي امروزي باشند.تجسم خلاقانه تقاضا براي شركتها و سازمانها، نقطه آغاز مهمي است. يك برنامه تحقيق و توسعه روشن و تعريف شده، بدون آگاهي عالمانه از تمامي امكانات فني قابل گزينش ارزش چنداني نخواهد داشت. توسعه افقهاي فني، باايجاد نظامي براي مراقبت و كنترل نوآوريهاي تكنولوژيك در خارج از

حيطه هر صنعت خاص، آغاز مي گردد.سازمانهاي هوشمندبيشتر صنايع در زمينه گردآوري هوشمندانه اطلاعات درباره نوآوريهاي تكنولوژيك فعاليت نا چيزي دارندو عموماً توجه خود را به مراجع محدودي در درون سازمان معطوف داشته اند. اين سازمانها فاقد دانش گسترده لازم براي طراحي و اجراي يك استراتژي «ادغام تكنولوژيك» هستند. آنچه بيشتر سازمانها و شركتها بدان نيازمندند، برخورداري از وسيله اي است براي گردآوري هوشمندانه اطلاعات از سراسر طيف رقباي مرئي و نامرئي. رقباي نامرئي، نااش___نا و غالباً نا شناخته اند، اينان شركتهايي خارج از حيطه يك صنعت و صاحب آنگونه توانايي هاي تكنولوژيك هستند كه چنانچه به بازار روي آورند، خطرساز و تهديد كننده خواهند بود.مد نظر قرار دادن دائمي طيف گوناگون فناوريهايي كه روز به روز بر تعداد آنها افزوده مي شود، نيازمند گردآوري هوشمندانه اطلاعات به شيوه اي پيچيده است، و اين بايد امكانات رسمي و غير رسمي را در بر گيرد. امكانات رسمي شامل مواردي است همچون:شبكه اي از دفاتر نمايندگي در كشورهاي صاحب فناوري فرايندي به منظور بررسي حجم فراوان اطلاعات منتشره و نظامي براي يافتن شركتها و فناوري هاي نو آور. پايه نظام غير رسمي جمع آوري اطلاعات: تفاهم ضمني كاركنان، از مديران ارشد گرفته تا دستياران تحقيق پيرامون اين مطلب كه همه آنها در قبال سازمان مسئوليت دارند تا اطلاعات فني را از هر منبع ممكن، گردآوري كرده و در درون سازمان منتشر كنند.گرچه براي سازمانها ي ما در داخل كشور، پديدآوردن فوري چنين روندي براي گردآوري غير رسمي اطلاعات هوشمندانه، شايد نا مناسب و يا حتي نا ممكن باشد ليكن مديران ارشد بايد كاركنان را توجيه كنند كه آنها

نيز در مسئوليت تعيين مسير تكنولوژيك سازمان سهيم هستند. بدين منظور لازم است اهميت در گير شدن همه جانبه در جريان جستجوي فناوري شديداً به كار كنان منتقل شود.تحقيق و توسعه «بين صنعتي»گرد آوري هوشمندانه اطلاعات، آگاهي نسبت به فناوري هاي خارج از حيطه صنعت را افزايش مي دهد ولي براي تكميل استراتژي«ادغام تكنولوژيك»، صنايع بايد در برنامه هاي تحقيق و توسعه بين صنعتي مشاركت كنند. چنانچه صنايع، كار تبيين تقاضا و گردآوري هوشمندانه اطلاعات را به خوبي انجام داده باشند، گزينش شريكان و برنامه ها تقريباً ساده خواهدبود.تحقيق و توسعه بين صنعتي براي اينكه مشاركتي به حساب آيد، بايستي هم بنيادي و هم دوسويه باشد. بنيادي بودن بدان معناست كه مديريت ارشد، مسئوليت برنامه «تحقيق و توسعه» مشترك را، به عهده مي گيرد و بودجه لازم را براي تكميل برنامه فراهم مي سازد. دوسويه بودن بدان معناست كه تمامي شركاي برنامه تحقيقاتي مشترك، با هم برابرند (احترام متقابل) و هريك براي ارائه يك مهارت خاص، مسئوليتي برعهده دارند (مسئوليت متقابل)، و همه در دست____اوردهاي حاصل سهيم اند (بهره متقابل).تحقيق و توسعه مشترك با استدلالي قوي، مهمترين عنصر ادغام تكنولوژيك است ليكن با گسترش هرساله حوزه فناوريها، مخارج تحقيقات مشترك نيز افزايش مي يابد. پذيرش حياتي بودن «تحقيق و توسعه» مبتني بر مشاركت در توفيق درازمدت، براي مديران از اهميت فراواني برخوردار است بدين منظور مديران بايد محاسبات سنتي «بازده سرمايه» را در گزينش سرمايه گذاريها كنار بگذارند. درعوض بايد بر توانايي خود در تبيين تقاضا و گردآوري هوشمندانه اطلاعات تكيه كنند. اين دو قابليت، بيش از هر قابليت ديگري، بايد شكل دهنده استراتژي سرمايه

گذاري در تحقيق توسعه باشند.دقت كنيدكه چگونه يكي از شركتهاي معتبر مواد شيميائي درژاپن و از پيشگامان اين صنعت، به مشتريان خود اجازه مي دهديك ماده نسل چهارم، يعني الياف كربن را به بازار بكشانند.نخستين فراورده الياف كربن اين شركت، دسته چوب گلف بود. شركت مذكور، اين ماده را با همكاري نزديك شركتهاي خريدار طراحي كرد تا نيازهاي خاص گلف بازان را برآورده سازد. سپس با از سر گذراندن تجربه چوبهاي گلف، نوعي الياف كربن با خواص نسبتاً متفاوت براي بدنه هواپيماها ابداع كرد و اين بار نيز با همكاري نزديك مشتريان. امروزه الياف كربن اين شركت مهمترين ماده تركيبي پيشرفته است كه در 20 درصد از مواد ساخت هواپيماي اير باس مدل320 -اي، به كار مي رود. اين ماده نه تنها از آلياژهاي قابل مقايسه استحكام بيشتري دارد، بلكه مي توان آن را به صورت يك تكه ساخت و اين، نياز به عمليات پيچيده و پر هزينه سوار كردن (مونتاژ) را از بين مي برد. براي مثال، هم اكنون تعداد اجزاي دم يك ايرباس از 600 به 335 تكه رسيده است.اين كمپاني مثال بارزي است از ادغام تكنولوژيك. اين شركت، تقاضا براي محصولي جديد را هم در ورزش و هم در ساخت هواپيم__ا، تبيين كرد. اين شركت از طريق برنامه هاي دامنه دار «تحقيقات مشترك» با مشتريان خود با محصولات نوآورانه اي كه بسيار بهتر از محصولات رقبا بود، به سرعت وارد بازار شد.شركتهاي متكي بر رويكرد خطي، بايد شيوه تفكر خود را نسبت به فناوري، تغيير داده و به سوي ادغام تكنولوژيك و توسعه فناوريهاي پيوندي حركت كنند. در اين صورت مبناي رقابت

آنها دگرگون خواهد شد. در اين صورت، يك به علاوه يك، به جاي دو، مساوي با سه، چهار، و يا حتي 12 خواهد بود.نتيجه گيري و پيشنهاداتسياست كلان علم و فناوري (كه سياست تحقيقاتي و سياست انتقال فناوري را هدايت مي كند)، يكي از سياستهاي اركاني جامعه امروز است كه شانه به شانه سياستهاي عمده اي چون سياست دفاعي، خارجي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حركت مي كند. اگر در نظر داشته باشيم كه شالوده «اقتدارملي» در دهه آينده، بر پايه سه ركن اساسي به هم پيوسته، يعني علم فناوري و آموزش و فرهنگ استوار خواهد بود اين به هيچ روي شگفت آور نيست. به همين دليل، ملاحظه مي كنيم كه پس از يك دوره فترت نسبي، اهميت سياست علم و فناوري دوباره در كشورها احيا مي شود و به عنوان يكي از سياستهاي اركاني در كانون نگاهها، تحليلها و سياستگذاريهاي عمومي دولتها قرار مي گيرد و ضمن تكاپو براي تجديد ساختار نهادهاي سنتي سياستگذاري علم و فناوري، روزبه روز موسسات و نهادهاي تازه تري براي پرداختن به جوانب گوناگون اين سياست در سطح دولتها و حتي بخشهاي مختلف تشكيلات دولتي و غيردولتي ايجاد مي شود.اينك علوم و فناوري مهر خود را بر تمامي فعاليتهاي اجتماعي كوبيده و به عنصر همه جا حاضر تمامي كسب و كارها تبديل شده اند. علم و فناوري در تكوين جامعه متكامل فردا نيز سهم بسزائي دارددر آينده روشني كه پيش روي ماست، همه سازمانهاي ما چهار.عنصر كليدي تفكر، پژوهش، آموزش و فرهنگ را با هم تركيب خواهند كرد تا سازمانهاي متكاملي بسازند كه زيبنده شئون و معيارهاي جامعه متكامل ما باشد.

يقيناً سازمانهاي پژوهشي و آموزشي در اين زمينه، پيشقدم خواهند بود.اگر بخواهيم رابطه سياست تحقيقات صنعتي را با سياست انتقال فناوري توضيح دهيم، به صراحت بايد گفت كه سياست تحقيقاتي بر ديگري غالب است. سياست جامع تحقيقاتي، طرح و نقشه اي است كه هر نوع شيوه دستيابي به علوم و فناوريهاي مورد نياز را در برگرفته و اقدامات لازم را هماهنگ و منسجم مي كند.اگر بخواهيم بگوييم كه سياست تحقيقاتي و سي_است صنعتي چه نقطه مشتركي دارند، ب_ي درنگ بايد گفت: نوآوري تكنولوژيك كه عبارت است از توسعه فناوري در مراكز تحقيقات__ي و به كارگيري آن در صنايع مربوط به طوري كه آثار و نتايج آن كاملاً محسوس باشد.اگر بخواهيم چندمورد از مباني سياست تحقيقاتي را فهرست كنيم به موارد ذيل تاكيد مي كرديم:1 - اصل «تحقيق بر مبناي نياز» و نه «تحقيق بر مبناي توان»؛2 - افزايش مشاركت بازيگران عرصه فناوري، به ويژه مشاركت دادن هوشيارانه موسسات و شركتهاي كوچك و متوسطي كه از ممر فناوريهاي پيشرفته تر امرار معاش مي كنند؛3 - ايجاد تعاونيهاي تحقيقاتي با مشاركت صنايع كوچك و متوسط در جوار موسسات بزرگ تحقيق و توسعه كشور؛4 - به كارگيري هرچه سريعتر و گسترده تر مشاركتهاي تحقيقاتي در موسسات توليدي؛5 - تاكيد مجدد بر الگوي ادغام تكنولوژيك؛6 - ايجاد و بسط شبكه هاي مشاوره علم و فناوري در سراسر كشور؛7 - تدارك مشوقهايي براي مشاركت در توسعه فناوري صنعتي؛8 - يافتن حلقه هاي مفقوده ارتباطات دولت، دانشگاه، صنعت و موسسات تحقيقاتي ملي.اگر بخواهيم در جهت ايجاد رابطه و مشاركت هرچه بيشتر دانشگاهها با صنايع و موسسات تحقيق و توسعه ملي پيشنهادي

ارائه كنيم بي درنگ بر ايجاد و توسعه «دانشگاههاي پژوهش مدار» تاكيد مي كرديم.و اگر بخواهيم درباره مهمترين مقصد سياست علم و فناوري كشور، پيشنهادي ارائه كنيم، بي درنگ مي گفتيم: تسهيل و تامين حيات طيبه در جامعه متكاملي كه مي تواند امنيت پايدار خود را مقتدرانه و به شايستگي پاسداري كند. در تفسير و تعبير حيات طيبه، از كلام مقام معظم رهبري و فرماندهي كل قوا ياري مي جوييم كه در ديدار اهالي شريف مازندران باايشان فرمودند: «حيات طيبه براي يك ملت، به مفهوم برخورداري از رفاه، رونق مالي، تامين امنيت پيشرفت علمي و عزت سياسي و استقلال اقتصادي، همراه با آراسته شدن به اخلاق والاي الهي، تقوا وايمان به خداست».1منابع و ماخذ:- سيري در سياست علم و تكنولوژي شش كشور، «موسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي، دفتر مطالعات، نسخه پيش از انتشار 1377.1 - PIERRE PIGANIOL, LAYING THE FOUNDATION OF FRENCH SCIENCE POLICIES, SCIENCE AND PUBLIC POLICY VOLUME 18, NUMBER 1, FEB. 1991, PP 23-30.2 - LEONARD LYNN, JAPANESE RESEARCH AND TECHNOLOGY POLICY, SCIENCE, VOL. 233, 18 JULY, 1986, P 296.3 - FOMIO KODAMA, TECHNOLOGY FUSION AND THE NEW RD, HARWARD BUSINESS REVIEW, JULY - AUGUST 1992-P.70.تدبير

نوآوري سازماني در شركتهاي كوچك و متوسط

نوآوري سازماني در شركت هاي كوچك و متوسطدكتر پيمان غفاري آشتياني - فاطمه پيرمحمدي

چكيده: توسعه صنايع كوچك و متوسط، رمزتوسعه اقتصادي دهه آينده است.بررسيها نشان داده است كه صنايع كوچك و متوسط از راه چهار مجراي كارآفريني ،نوآوري و تغيير فناوري پويايي صنعت و درنهايت ايجاد فرصتهاي شغلي و افزايش درآمد براقتصاد جهاني تاثير گذارند.به علاوه، شدت يافتن رقابت جهاني، افزايش بي اطميناني و تقاضاي فزاينده

براي محصولات متنوع باعث شده است كه توجه به اين صنايع بيشتر شود .هرچند صنايع بزرگ به جهت داشتن مزيتهاي ناشي از اثر مقياس انبوه، دامنه توليد، تجربه و اثر سازماندهي، هنوز هم مورد توجه سياستگذاران اقتصادي هستند؛ اما مزيتهاي صنايع كوچك و متوسط به علت وجود اثر حمل و نقل، اندازه بازار، موثر بودن انتخاب و كنترل ،اين صنايع را در توليد اغلب كالاها به انتخاب اول مبدل ساخته است .دراين نوشتار، ضمن بررسي ويژگيهاي صنايع كوچك و متوسط به نقش نوآوري دراين شركتها پرداخته ايم.مقدمهشركتهاي توليدي كوچك داراييهاي نا محسوس قابل ملاحظه اي دارند ولي نوعاً از منابع و سرمايه محدودي براي توليد و بازاريابي برخوردارند. به علاوه بازار محصولاتشان دايم در حال تغيير و جهاني شدن است به گونه اي كه توانايي آنها در به دست آوردن و اداره منابع كمياب به منظورحفظ بقايشان با وجود تمام اين محدوديتها، به نظر مي رسد نرخ شكست كسب و كارهاي كوچك نسبت به آنچه پيشتر تصور مي شد كمتر شده است.شركتهاي توليدي موفقشركتهاي توليدي موفق، داراي ويژگيهايي هستند كه آنها را از شركتهاي ناموفق متمايز مي كند و به آنها اجازه مي دهد كه در محيط بازار به مدت طولاني تري دوام آورند.آنها در زمينه بهبود مستمر كيفيت محصولات، خدمت رساني به مشتريان، پرداخت دستمزد به كاركنان و آموزش كاركنان، ممتاز شده اند. شركتهاي توليدي موفق به طور طبيعي از يك سيستم بازرسي پيش ، حين و بعد از فرآيند توليد استفاده مي كنند. به هر حال بنتلي (Bentley,2003) پيشنهاد مي كند كه شركتهاي كوچك بايد از تكنيكهاي توليدي مانند شش سيگما و ايزو9000 براي عملكرد موفق و بهبود كيفيت خود بهره برداري كنند.

شركتهاي توليدي موفق روابط دوستانه خود را با مشتريانشان گسترش داده، نسبت به شركتهاي بزرگ، توانايي بيشتري به سازگار كردن خود با علايق مشتريانشان دارند. شركتهاي توليدي كوچك موفق، داراي امتياز رقابتي هستند كه به آنها اجازه مي دهد كه موقعيت خود را دربازار با تغيير در آميخته محصولات، براي برآوردن نيازهاي مشتريان مستحكم كنند. پلهام (Pelham,2000) دريافت كه شركتهاي توليدي بازارگرا اجراكنندگان بهتري بوده اند؛ به خاطر اينكه به بازخوردهاي منفي مشتريان، تنوع فعاليتهاي رقابتي و مشتريان زودتر پاسخ داده اند. از يك جهت خدمت رساني خوب به مشتريان مهم است اما از طرف ديگر شركتهاي توليدي بايستي با فراهم كردن مواد اوليه با كيفيت و اطلاعات موجود براي كاركنانشان، آنها را شاد و راضي نگه دارند.ارتباطات به اندازه عملكرد خوب شركت، مهم است. دوسن هاچ (Dossenhach, 2005) نياز به روابط خوب كاركنان را تأييد مي كند و بيان مي دارد كه موفقيت شركتهاي توليدي، به وحدت نظر كل شركت كه از طريق ارتباطات باز، همبستگي و قدرتمندي كاركنان حاصل مي شود، بستگي دارد ((Kim et al,2006:129.تعريف بنگاه هاي كوچك و متوسطادبيات مربوط به كسب و كار واحدهاي كوچك، بسيار گسترده است و اين گستردگي نيز باعث شده است كه در كشورهاي مختلف تعريفهاي گوناگوني براي اين واحد ارائه شود؛ اين تعريفها با توجه به ساختار سني، جمعيتي، فرهنگي و درجه توسعه يافتگي متفاوت هستند.بنگاه هاي كوچك و متوسط در كشورهاي مختلف جهان داراي شباهتهاي بسياري هستند، اما با وجود اين، نمي توان تعريف واحد و يكساني از آنها به دست آورد؛ هر كشور با توجه به شرايط ويژه خود تعريفي از اين كسب و كارها ارائه كرده است. بيشتر اين تعريف ها بر

اساس معيارهاي كمي، مانند تعداد كاركنان و ميزان گردش مالي مطرح شده اند (ملكي نژاد،141:1385).ويژگيهاي شركتهاي توليدي كوچكولش و وايت براين باورندكه: «يك شركت كوچك مثل يك سازمان تجاري بزرگ عمل نمي كند، به همين دليل تفاوتهاي زيادي شركتهاي توليدي كوچك و سازمانهاي تجاري بزرگ از نظر ساختاري، رويه سياست گذاري و استفاده از منابع وجود دارد. درآمريكا همان گونه كه توسط بامك (Baumck, 1998) نشان داده شد، شركتهاي بسيار بزرگ درابتدا كسب و كار كوچكي بودند كه با سرمايه محدود شروع به كار كردند، ازآن جمله مي توان شركتهاي مايكروسافت، اچ پي و فورد را نام برد. جدول (1) خلاصه اي از ويژگي هاي نقاط قوت و ضعف شركتهاي توليدي كوچك را ارائه مي دهد. اكثر شركتهاي توليدي كوچك سيستم ها و رويه هاي ساده اي دارند كه، انعطاف پذيري، بازخورد فوري، فهم بهترو پاسخ سريعتربه نيازهاي مصرف كننده رادر بر دارد. كارمندان شركتهاي توليدي كوچك اختيارها و مسئوليت هاي مشخصي درحوزه كاريشان دارند كه باعث به وجود آمدن پيوستگي و بالابردن هدفهاي مشترك بين نيروي كار مي شود، كه اين به نوبه خود باعث مي شود تا مطمئن شوند، كه كاربه خوبي انجام شده است .همچنين در اين شركتها كارمندان كمتري وجود دارد كه تقريبا همديگر را مي شناسند، بنابراين روابط بين كارمندان بهتر است. ازسوي ديگرشركتهاي توليدي كوچك ضعفهايي نيز دارند، كه مي تواند موقعيت هاي نامناسبي ايجاد كند، همانند اينكه اكثرشركتهاي توليدي كوچك، منابع مالي كافي و نيز دسترسي به وامهاي تجاري را ندارند، و چون بودجه كافي براي آموزش كاركنانشان فراهم نيست تلاشهايي كه براي بهبود و اصلاح انجام مي شود با كاستي روبه رو مي شود. ازنظر منابع انساني، اين

شركتها معمولا باكمبود نيروي ماهر روبه رو بوده و مجبورند با نيروهاي ماهر شركتهاي بزرگ رقابت كنند(شركتهاي بزرگ قادرند كه به كاركنانشان پيشنهاد دستمزد و شرايط كاري بهتري را بدهند).به علاوه شركتهاي توليدي كوچك معمولا باكمبود پيوسته مواد خام روبه رو مي شوند و بايد هزينه بيشتري براي نوسان درقيمت مواد خام را پرداخت كنند. آنها قادر نيستند شرايط اعتباري مناسبي را براي خود فراهم ساخته و درمقايسه با كمپاني هاي بزرگ از قدرت چانه زني كمتري برخوردارند. موسسان شركتهاي توليدي كوچك از آموزشهاي رسمي محدودي در رابطه با اصول و روشهاي نوين مديريتي بر خوردار بوده، در نتيجه تخصص و مهارت هاي كمتري دارند. در شركتهاي توليدي كوچك مالكان همه چيز را كنترل كرده، مديريت ضعيف، نداشتن تجربه مالكان را نشان مي دهد. به علاوه اغلب اين شركتها در مديريت مناسب زمان و سيستم مديريتي جريانهاي نقدي كاستي هايي دارند، كه باعث تغيير پذيري زياد در نتايج كار و بروز مشكل در اطمينان بخشي از بازدهي وكارايي مي شود. در اين شركتها تصميمهاي تجاري بسيار مهم، اغلب براساس روش شهودي بوده كه گهگاه باعث تصميم گيري نادرست مي شود. شركتهاي توليدي كوچك همچنين با ديگر مسائلي مانند كمبود آگاهي و دانش لازم درمورد تكنيكهاي بازاريابي، ضعف دسترسي به مجراهاي توزيع و اطلاعات بازاريابي، فشارهاي بازار همانند قيمت گذاري، پرداخت ديرهنگام وجوه از طرف مصرف كنندگان وناتواني براي تهيه محصولات با كيفيت، روبه رو هستند. همان گونه كه توسط كري پرن ساك (Kraiporsak, 2002) و چي (Chee,1987) نشان داده شده، اكثر اين شركتهاي برتكنولوژي قديمي، كارفشرده و روشهاي مديريت سنتي تكيه دارند. بعضي از شركتهاي توليدي كوچك به تكنولوژي هاي جديد اعتماد نداشته،

كه اين موضوع درخيلي ازحالات باعث عدم كارايي وكمبود اطلاعات مي شود، مي توان نتيجه گرفت كه تكنولوژي مناسب و سيستم توليدي كارآمد، نقش مهمي در شرح مزاياي نسبي و رقابتي شركتهاي توليدي كوچك بازي مي كنند.Deros et al 2006:399, 401)). نوآورينوآوري چيست؟ ازيك نظر: نوآوري يك نظام مديريتي است كه بر رسالت سازمان تاكيد دارد، به دنبال فرصتهاي استثنايي است و تعيين مي كند كه آيا مناسب مسير استراتژيك سازمان است ياخير، معيارهاي موفقيت را معلوم مي كند و نيز به دنبال فرصتهاي جديد است. دراكر براين باور است كه نوآوري موفق مستلزم كارسخت متمركز وهدفمنداست. نوآوري يك عامل اساسي درايجاد رقابت درسطح جهاني است كه منجر به رشد سازماني مي شود ،موفقيت آينده را دربردارد و همانند موتوري است كه به شركتها اجازه مي دهد دراقتصاد جهاني از كارآيي مستمري برخوردارشوند. پورتر و استرن (Porter Stern) بيان كردند كه شركتهابايستي بتوانند جرياني ازمحصولات و فرايندهاي جديد را ايجاد كرده، تا ازتكنولوژي بيشتري استفاده كنند و در عين حال در جهت ماندگاري و دوام خود گامي به پيش نهند. دراكر با تاكيد فراوان اظهار داشته كه هرسازماني نياز به يك توانايي و مهارت اساسي دارد و آن نوآوري است. نوآوري يك ماجراي چند وجهي است. ماراولاكيس (Maravelakis) نوآوريهاي سازماني را براساس محصول، فرايند و نوآوريهاي اجرايي بررسي كرده است . پژوهشگران دريافتند كه اكثر تحقيقات در زمين? نوآوري، برنوآوري محصول درشركتهاي توليدي تاكيد دارند. ازديدگاه سازماني، موفقيت واقعي نوآوري دربازار اتفاق مي افتد. ايجاد معياره_اي بازاريابي نوآورانه براي كمك به شركتها در انتقال عقايد و محصولات خوب به سمت فروش و درآمد و عايدي مناسب لازم و ضروري است.

تغيير قوانين و مقررات مربوط به نوآوري استراتژيك، عامل كليدي موفقيت بسياري ازمديران بازار بوده است. به علاوه ، شركتها بايد تلاش كنند تا فرهنگ مناسب، س_اختار، محركها، سيستمها وفرايندهاي من_اسبي را كه منجر به تسهيل نوآوري مي ش_وند پديد آورند. گفت__ني است كه ن__وآوري الزام_ا منجر به فروش بيشتر شركت نمي شود.(Yeh-yun Yi-chiy,2007:116) نوآوري در شركتهاي كوچك ومتوسطانواع نوآوري، عبارتند از: تكنولوژيكي، بازاريابي، اجرايي و استراتژيك.نوآوري هاي تكنولوژيكي به عنوان ايجاد تغييرات در محصول، فرآيند يا خدمات معرفي مي شوند. نوآوريهاي بازاريابي شامل معرفي يك نام تجاري جديد، كسب بازارجديد و رويكردهاي جديد در فروش هستند. نوآوريهاي اجرايي به تغيير در ساختار سازمان يا فرايندهاي اجرايي مربوط مي شود و نوآوريهاي استراتژيك برمعيارهايي براي ايجاد يك مزيت رقابتي دائمي وتجديد قوانين رقابتي تاكيد دارند. گومينگز و پاراميتا (Cummings Paramita) بيان كردند كه هر اندازه يك سازمان بزرگتر باشد، كارآيي و اثر بخشي آن هم بيشتر است ولي با توجه به سن شركت ،شركتهاي جوانتر نوآورتر هستند. اما پژوهشگران گزارش كردند كه شركتهاي توليدي كوچك و متوسطي كه به ثبت رسيده اند تمايل بيشتري به افزايش آگاهي درباره نوآوري دارند. همچنين گفته شده كه سن سازمان عموما ارتباط مثبتي با عملكرد آن دارد (دراينجا منظور ازاندازه شركت، تعداد كل كاركنان شركت است). شركتهاي توليدي كوچك و متوسطي كه داراي سرمايه گذاري هاي خارجي بوده اند، عملكرد بهتري در رابطه با فروش داشته اند. رقابت، دريك محيط بين المللي باعث مي شود كه شركت براي داشتن خلاقيت و نوآوري بيشتري به چالش بيفتد، زيرا امروزه نوآوري كليد اصلي براي ماندن در صحنه رقابت است. جهاني شدن براي بعضي از شركتهاي توليدي كوچك

و متوسط كه فاقد نيروي انساني كافي، منابع مالي، مهارت در زبان و چشم انداز بين المللي هستند، يك امر هولناك و دلهره آور است. هم ويژگيهاي مبتني براستراتژي و هم عوامل مرتبط با رقابت، تاثير مستقيم بر نوآوري سازماني دارند (Yeh-yun Yi-chiy ,2007:119-121). تصور مي شود ويژگيهاي استراتژيك خاص، قدرت نوآوري را افزايش مي دهند. به طور كلي فرض براين است كه بازار مداري، آموزش و سياست تكنولوژي، رفتارنوآورانه شركت را افزايش مي دهد.علاوه براين ويژگيهاي داخلي، عوامل محيطي هم به عنوان اجزاي اصلي رفتار نوآورانه شركت مورد بررسي قرار مي گيرند. ويژگيهاي مربوط به رقابت، مانند: تمركز صنعتي و موانع ورود به بازار به طور مستقيم برنگرش سازمان درمورد نوآوري محص_ول تاثير مي گذارند.نوآوري س_ازماني به طور كلي يك پديده تك بعدي است كه تمايل شركت را به ايجاد و اج_راي انواع مختلف نوآوريها، مانند تكن_ولوژيكي، اجرايي، محصول و فرآيند بيان مي كند salavouet, al,2004:1093) ).نتيجه گيريپژوهشگران براين باورند كه شركتهاي توليدي كوچك و متوسط درزمينه نوآوري خلاق تر از شركتهاي بزرگ هستند.مزاياي نسبي آنها درمقايسه با شركتهاي بزرگ درزمينه نوآوري،قابليت انعطاف پذيري و سرعت واكنش آنهاست .درنتيجه اين شركتها معمولا به خاطر قابليتهاي نوآورانه شان ،نقش اقتصادي و اجتماعي با ارزشي را ايفا مي كنند. شركتهاي كوچك و متوسط مي تواننداز تمركز سنتي براي محصول فاصله بگيرند و با به كارگيري تكنولوژي جديد در توسعه نوآوري محصول گام بردارند. به طور كلي شركتهايي كه در محيط هايي با رقابت بالا عمل مي كنند، تمايل دارند نوآوري بيشتري در محصولاتشان داشته باشند. اگرباديد وسيع تري نگاه كنيم، خواهيم فهميد كه عوامل محيطي هم بر نوآوري سازمان اثرمي گذارند. بنابراين به نظرمي

رسد كه گرايش به سمت نوآوري هاي محصول به ساختار رقابتي كه شركت در حوز? خود عمل مي كند بستگي دارد . به اين ترتيب سياستهايي كه در جهت كاهش تمركز و برداشتن محدوديت ها اعمال مي شود، با توجه به عملكرد و نوآوري در شركتهاي كوچك و متوسط، منجر به ارزش افزوده خواهدشد. جداي از استراتژي بازار مداري و ساختاري هاي رقابتي، ويژگيهاي شركت هم نقش مهمي در به كارگيري نوآوري دارد. به طور كلي اندازه، سن، ميزان تملك بازار و مقدار توليد هم از جمله عوامل تعيين كنند? مهمي درنوآوري سازماني به شمار مي روند. شركتهاي نوآور كوچكتر وجوان تمايل دارند در زمينه پذيرش خلاقيت محصول نوآورانه تر باشند. . نتايج حاصل از تحقيقات يه يون لين و يي چي چر نشان مي دهد كه تمركز استراتژيك بر ايجاد يك بازار قوي و مبتني بر آموزش در ارتقاي نوآوري محصولات در شركتهاي كوچك و متوسط، با ارزش خواهد بود. بنا بر اين به منظور توسعه نوآوري محصول، تأكيد بر بازار وآموزش، به جاي تكيه بر به كارگيري تكنولوژي مناسب تر است.

منبع: ماهنامه تدبير-سال نوزدهم-شماره 199 منابعملكي نژاد، امير: تحليلي بر نقش صنايع كوچك و متوسط در توسعه اقتصادي، فصلنامه راهبرد ياس، شماره 8 ، زمستان 1385،ص141 .2. علي احمدي عليرضا، فتحيان بروجني، محمد، حورعلي، منصوره، حورعلي، مريم: چالشها و راهكارهاي براي توسعه تجارت الكترونيكي بنگاههاي كوچك و متوسط ايران .فصلنامه مديريت فردا، شماره 5،6 بهار و تابستان 1383،ص99.

.3Deros, Baba md, Sha’ri Mohd ysof, and Azhari md salleh,(2006),"a Benchmarking implementation framework for automotive manufacturing SME ",Benchmarking An International Journal Vol. 13 No. 4, pp.396-430.. 4Lin, Carol.Yeh-Yun and

yi-chiy. Cher, Mavis,(2007), "Does innovation lead to performance? And empirical study of SMEs in Tawian",Management Research News Vol .30 No.2,pp.115-132.. 5Sylvie Chetty, Campbell-Hunt, Colin (2003),"Paths to internationalization among small to medium sized firms”,European journal of marketing Vol.37 No.5/6,pp.796-820..6Salavou, h., Baltasand, G. and Lioukas, s. (2004) ,”Organisational innovation in SME” ,Euroupean journal of marketing Vol. 38 No. 9/10, pp.1091-1112.. 7Kim, kee ,s, Tami ,l.knotts, and Stephen c.jones, (2006), “Characterizing vaiability of small manufacturing enterprises(SME) in the market”, Expert systems with Applications 34(2008), pp.18-134.

خلاقيت و نوآوري در مديريت

اميد شركت

چكيده: خلاقيت عبارت است از به كارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد. فراگرد ايجاد فكرهاي جديد و تبديل آن فكرها به عمل و كاربردهاي سودمند را نوآوري مي گويند. درغالب مديريت سازمان، موفقيت نهايي و

حتي گاهي بقاي آن به ميزان توانايي برنامه ريزان در ايجاد نوآوري و به كارگيري فكرهاي نو بستگي دارد. مهمترين دليل نياز به خلاقيت و نوآوري بروز مشكل است. حل مشكل به دو شيوه حل عقلايي و حل خلاقانه مشكل ميسر است. براي ظهور يك ذهنيت خلاق بايد تعريف دقيقي از مشكل ارائه گردد همچنين زمينه استفاده از راه حلهاي گوناگون و سواي از راه حلهاي مرسوم، ايجاد شود. مسئله حائزاهميت در رابطه با خلاقيت موانع خلاقيت است كه در چهار مورد خلاصه مي شود: ترس از انتقاد و شكست، عدم اعتماد به نفس، تمايل به همرنگي و همگونگي و عدم تمركز ذهن. اضافه مي شود انسدادهاي ادراكي چون ثبات، تعهد، تراكم و بي خيالي از مهمترين موانع ذهني خلاقيت به شمار مي آيند. با آگاهي از انسدادهاي ادراكي خود و اجراي روشهاي

خاص مي توان مهارتهاي حل مسئله را به گونه خلاق افزايش داد. به زعم صاحبنظران حل خلاقانه مشكل شامل چهار مرحله آمادگي، تكوين، روشنگري و تاييد است. يكي از چالشها و وظايف خطير مديران ايجاد يك نظام حمايتي براي پرورش نوآوري است. اجمالا" اصول مديريت براي نوآوري بدين شرح اند: جداسازي افراد از يكديگر و جوركردن افراد باهم، نظارت و گوشزد كردن و درنهايت پاداش دادن به افرادي كه چندين نقش را ايفا مي كنند.مقدمهحل مشكل مهارتي است كه براي هر فرد در هر جنبه از زندگي لازم است. به ندرت ساعتي سپري مي شود بدون آنكه يك فرد با نياز به حل نوعي مشكل روبرو نشود. شغل مدير به طور ذاتي حل مشكل است. اگر در سازمان مشكلاتي نبود، نيازي به مديران هم نبود. بنابراين، تصور يك حلال مشكلات فاقد صلاحيت به عنوان يك مدير موفق سخت است. دو روش حل مشكل وجود دارد:1 – حل عقلايي مشكل؛2 – حل خلاقانه مشكل.مديران اثربخش قادر به حل مشكل به صورت عقلايي و خلاقانه هستند، به رغم آنكه مهارتهاي متفاوتي براي هر نوع از اين مشكلها موردنياز است.حل عقلايي عبارت از نوعي حل مشكل است كه مديران هر روز به طور مستمر در بسياري از موارد به كار مي گيرند. حل خلاقانه مشكل كمتر رخ مي دهد، زيرا توانايي حل خلاقانه مشكل قهرمانان را از بزدلان، حرفه هاي موفق را از ناموفق، مديران كامياب را از مديران سرگردان جدا مي كند و مي تواند اثر شگرفي بر كارايي سازمان داشته باشد.حل خلاقانه مشكلدرحل مشكلات به طور خلاق دو كار عمده براي تراوش يك ذهنيت خلاق بايد

صورت گيرد:1 – بهبود بخشيدن به تعريف مشكل: يعني مشكلات سازمان كه غالبا" در هاله اي از ابهام بوده و افراد شناخت دقيقي نسبت به خود ساختار مشكل و پيچيدگيهاي فني آن ندارند تشريح شده تا افراد با داشتن يك آشنايي دقيق و بينش روشن افكار نو و بكر خود را مطرح سازند.2 – بهبود بخشيدن در ايجاد راه حلهاي ديگر: منظور از اين بحث ايجاد زمينه مناسب در استفاده از راه حلهاي گوناگون و سواي از راه حلهاي مرسوم كه اين كار اساس خلاقيت و نوآوري است. كليشه اي عمل كردن يكي از موانع خلاقيت است. هريك از دو فرايند مذكور به خودي خود، شامل مراحل جزيي تري هستند:! بهبود بخشيدن به تعريف مشكل كه شامل:1 – ناآشنا را آشنا و آشنا را ناآشنا كنيد؛2 – تعاريف را بسط دهيد؛3 – تعريف را وارونه كنيد.! بهبود بخشيدن در ايجاد راه حلهاي ديگر كه شامل:1 – قضاوت را به تاخير بيندازيد (اولين راه حل بهترين راه حل)؛2 – راه حلهاي موجود را گسترش دهيد؛3 – خصلتهاي غيرمرتبط را تركيب كنيد.موانع حل خلاقانه مشكلاكثر مردم در حل خلاقانه مشكل دچار زحمت مي شوند. آنها انسدادهاي ادراكي خاصي را در فعاليتهاي حل مشكل از خود بروز مي دهند كه حتي از وجودشان آگاه نيستند. اين انسدادها عمدتا" شخصي هستند تا ميان فردي يا سازماني كه براي فائق آمدن بر آنها توسعه مهارت موردنياز است. انسدادهاي ادراكي موانع ذهني هستند كه روش تعريف مشكل را مقيد و تعداد راه حلهايي را كه تص_ور مي شود مرتبط اند، محدود مي كنند. (ALLEN, 1974) (1)هريك از ما در هر لحظه، با اطلاعاتي

بسيار زيادتر از آنچه بتوانيم به آنها توجه كنيم احاطه مي شويم، مانند اطلاعات دريافتي از طريق احساسات بدن راجع به محيط اطراف و وضعيت فيزيولوژيك بدنمان در هر شرايط زماني و مكاني. در طول زمان ما بايد عادت از صافي گذراندن برخي اطلاعات را كه در معرض آن قرار مي گيريم توسعه دهيم. در غير اين صورت اطلاعات اضافي ما را ديوانه خواهدكرد. في المثل درمورد اطلاعات مثال مذكور، ما در آن واحد، همه اطلاعات حسي فيزيولوژيك را موردتوجه قرار نمي دهيم. نهايتا" اين عادت از صافي گذراندن اطلاعات تبديل به انسدادهاي ادراكي مي شوند. اگر ما از اين انسدادها آگاه نيستيم، درحقيقت آنها مانع از ثبت انواعي از اطلاعات و بنابراين، مانع از حل انواعي خاص از مشكلات مي شوند.به طور متناقض، هرچه تحصيلات رسمي و تجربه افراد در كار بيشتر باشد، توانايي خلاقانه آنها در حل مشكل كمتر است، برآورد شده است كه اكثر بزرگسالان بالاي 40 سال، كمتر از دو درصد يك كودك زير پنج سال توانايي حل خلاقانه مشكلات را از خود نشان مي دهند، زيرا تحصيلات رسمي غالبا" جوابهاي صحيح، قوانين تحليلي يا محدوديتهاي فكري را به وجود مي آورد.باتوجه به تفاصيل فوق موانع خلاقيت را به طوركلي در چند مورد مي توان به صورت زير خلاصه كرد:1 – ترس از شكست و انتقاد؛2 – عدم اعتماد به نفس؛3 – تمايل به همرنگي و همگوني؛4 – عدم تمركز ذهن.انسدادهاي ادراكيهمان طور كه توضيح داده شد، انسدادهاي ادراكي موانع ذهني خلاقيت هستند. به طورخلاصه ومثمرثمر چهار نوع از انسدادهاي ادراكي را در زير موردبحث قرار مي دهيم.1 – ثبات: ثبات به معناي

آن است كه فرد اسير روش نگريستن واحد به يك مشكل يا استفاده از يك نگرش در تعريف، تشريح يا حل آن مي شود. به آساني مي توان ديد كه چرا پايداري در حل مشكل متداول است، زيرا داشتن ثبات، يا سازگاري، يك خصلت بسيار باارزش براي اكثر ما به شمار مي رود. ثبات اغلب با بلوغ، صداقت و هوشمندي مرتبط است. برعكس، بي ثباتي را مترادف با غيرقابل اعتماد، غيرعادي يا باد سر تلقي مي كنيم.به عقيده تني چند از روانشناسان برجسته، درحقيقت نياز به ثبات مهمترين عامل ايجاد انگيزش در رفتار بشر است. به عقيده آنها هرگاه افراد نگرش يا موضع خاصي را درمورد يك مشكل به كارگيرند، به احتمال زياد، آنها همان خط مشي را بدون انحراف در آينده نيز دنبال خواهندكرد.ازسوي ديگر، ثبات، برخي اوقات خلاقيت را از بين مي برد. و نمونه از انسدادهاي ادراكي مبتني بر ثبات تفكر عمودي و فقط استفاده از يك زبان تفكر است.! تفكر عمودي (VERTICAL THINKING): اين واژه توسط ادوارد ديبونو (2) به وجود آمد كه معني آن، تعريف يك مشكل فقط به يك طريق بدون درنظر گرفتن نظريه هاي ديگر است. برعكس، متفكران افقي كه راههاي ديگري براي بررسي مشكل ايجاد مي كنند و تعاريف گوناگوني ارائه مي دهند.! يك زبان تفكر واحد: دومين نماد از انسداد ادراكي استفاده از يك زبان فكر كردن است بدين معنا كه بيشتر از يك زبان براي تعريف و ارزيابي مشكل به كار برده نمي شود. اكثر مردم در قالب كلمات فكر مي كنند، بدين صورت كه آنها درباره يك مسئله و حل آن برحسب زبان لفظي

فكر مي كنند. لازم به ذكر است كه حل عقلايي مشكل اين نگرش را تقويت مي كند. بايد بگوييم زبانهاي فكري ديگري هم موجودند مانند زبانهاي نمادين (رياضيات)، تصورات حسي، احساسات و عواطف و تصورات بررسي كه هرقدر زبانهاي بيشتري دراختيار حل كنندگان مشكل قرار مي گيرد، راه حلهاي آنان بهتر و خلاق تر خواهدبود.2 – تعهد: تعهد نيز مي تواند به عنوان يك انسداد ادراكي در حل خلاقانه مشكل عمل كند. به محض اينكه افراد به يك نقطه نظر خاص تعريف يا راه حل متعهد مي شوند، محتمل است كه آن تعهد را پيگيري كنند. دوگونه اي از تعهد كه انسدادهاي ادراكي را باعث مي شود، كليشه سازي مبتني بر تجربه گذشته و ناديده گرفتن مشتركات است.! كليشه سازي مبتني بر تجربه گذشته: يعني مشكلات فعلي به عنوان گونه هايي از مشكلات گذشته ديده شوند. «مارچ و سيمون» (3) اظهار مي دارند كه يك مانع عمده در حل ابداعي مشكل، آن است كه افراد گرايش دارند مشكلات كنوني را در قالب مشكلاتي كه در گذشته با آن روبرو بوده اند، تعريف كرده و بالطبع برهمين پايه نيز راه حل جويي مي كنند. بنابراين، هم تعريف وهم راه حل پيشنهادي مشكل كنوني توسط تجربه گذشته محدود مي شود. مثال عيني اين وضعيت چسب «اسپنس سيلور» است.(4)او اختراع خود را در راستاي فرمول جديد مولكولي چسب جديدي كه ساخت، برحسب شكستن كليشه سازي مبتني بر تجربه گذشته توصيف مي كند. اين طور كه از نوشته هايش برمي آيد او فرمول متداولي را كه متون علمي توصيه مي كردند و متشكل از يك سري عناصر خاص با

مقادير ثابت بود را رد كرد و فرمول جديدي را مطرح ساخت كه از قضا پس از شكست طرح وي در ابتدا، پس از 5 سال به دنيا شناسانده شد و منفعتي سالانه به مبلغ نيم ميليون دلار براي شركت 3M به ارمغان آورد.! نايده گرفتن مشتركات: دومين تجلي انسداد ادراكي مبتني بر تعهد، شكست در شناسايي شباهتها ميان قطعات به ظاهر ناهمگون داده ها است.اين پديده معمول ترين انسداد شناسايي شده در خلاقيت است. يعني فرد نسبت به نقطه نظري خاص باتوجه به اين واقعيت كه عوامل متفاوت هستند، متعهد مي شود و ناتوان در ايجاد ارتباطات، شناسايي موضوعها، يا درك مشتركات مي شود. توانايي در يافتن يك تعريف يا راه حل براي دو مشكلي كه به نظر غيرمشابه مي آيند يكي از ويژگيهاي افراد خلاق است.كشف پني سيلين توسط «سرالكساندر فلمينگ» نتيجه كشف يك مطلب مشترك ميان وقايع ظاهرا" غيرمرتبط بود.فردريك ككوله (FREDRIC KEKULE)(5) شيميدان معروف رابطه اي بين روياي خود (ماري كه دم خود را بلعيد) و ساختار شيميايي يك مواد تركيبي آلي مشاهده كرد. (كه درنظر اول هيچ رابطه اي بين روياي ساختار شيميايي وجود ندارد) اين درون بيني خلاق او را به كشف اين پديده هدايت كرد كه تركيبات آلي مانند بنزين به جاي ساختار باز داراي حلقه هاي بسته هستند.3 – تراكم: انسدادهاي ادراكي همچنين درنتيجه تراكم و تلخيص انديشه ها رخ مي دهد. يعني نگاه كردن خيلي محدود به يك مشكل، غربال كردن خيلي زياد داده ها، يا ايجاد فرضيه هايي كه مانع از حل مشكل مي شوند، نمونه هاي متداول آن هستند. دو مثال متقاعدكننده از تراكم محدودكردن ساختگي

مشكلات و عدم تشخيص جزء از كل است.! محدوديتهاي ساختگي: برخي اوقات افراد محدوديتهايي در اطراف مشكل به وجود مي آورند، يا نگرش خود را به گونه اي محدود مي كنند كه حل مشكل تقريبا" غيرممكن مي شود. چنين محدوديتهايي ناشي از فرضيات پنهاني است كه افراد درباره مشكلاتي كه با آن روبرو هستند، دارند. افراد فرض مي كنند كه برخي از تعاريف و راه حلهاي مشكل خارج از دسترس است و بنابراين، آنها را ناديده مي گيرند.حل مشكل به گونه خلاق مستلزم آن است كه افراد در تشخيص فرضيه هاي پنهان و توسعه راه حلهايي كه درنظر مي گيرند ماهر شوند.! جداكردن جزء از كل: تجسم ديگر انسداد ناشي از تراكم وارونه محدوديتهاي ساختگي است و آن عدم توانايي در محدودكردن مشكلات به طور مناسب به گونه اي كه قابل حل شوند.مشكلات تقريبا" هيچگاه به روشني مشخص نمي شوند. بنابراين، مشكل گشايان بايد تعيين كنند كه مشكل واقعي چيست. آنها بايد اطلاعات غيردقيق، گمراه كننده يا نامربوط را به منظور تعريف صحيح مشكل وايجاد راه حلهاي مناسب تصفيه كنند.عدم توانايي در تفكيك پديده هاي مهم از غيرمهم درمتراكم كردن مشكلات به طور مناسب، به عنوان يك انسداد ادراكي عمل مي كند زيرا پيچيدگي مشكل را بيش از حد جلوه مي دهد و مانع از يك تعريف ساده مي شود.4 – بي خيالي: بعضي از انسدادهاي ادراكي نه به دليل عادت به تفكر ضعيف يا به دليل مفروضات نامناسب بلكه به دليل ترس، ناداني، ناامني يا فقط تنبلي ذهني ساده رخ مي دهد. دو نمونه مخصوصا" رايج انسداد ادراكي ناشي از بي خيالي از عدم كنجكاوي و

جهت گيري در مقابل فكر كردن است.! عدم كنجكاوي: عدم توانايي در حل مشكل در مواقعي به دليل خودداري از پرسش به منظور كسب اطلاعات، يا جستجو براي داده هاست. افراد فكر مي كنند كه اگر آنها مطلبي را بپرسند يا سعي در بيان دوباره مشكلي كنند ساده انديش يا نادان به نظر بيايند. همچنين ممكن است تهديدي براي ديگران باشد زيرا حاكي از آن است كه چيزي را كه ديگران قبول كرده اند ممكن است صحيح نباشد.اين پديده ممكن است مقاومت يا تعارض به وجود آورد، يا حتي براي بعضي مضحك به نظر آيد.بنابراين، حل مشكل به گونه خلاق ذاتا" مخاطره آميز است، زيرا به طور بالقوه مستلزم تعارض ميان فردي است. علاوه بر آن مخاطره آميز است زيرا مملو از اشتباه است. همانگونه كه «لينوس پاولينگ» (LINUS PAVLING) برنده جايزه نوبل گفت: «اگر شما مي خواهيد انديشه خوبي داشته باشيد، تعداد زيادي داشته باشيد، زيرا اكثر آنها بد هستند».! جهت گيري در مقابل فكر كردن: دومين جلوه انسداد ادراكي ناشي از بي خيالي گرايش به پرهيز از انجام كار ذهني است. اين انسداد، مانند اكثر انسدادهاي ديگر، تا اندازه اي يك جهت گيري فرهنگي و همچنين يك جهت گيري شخصي است.آخرين باري كه فردي به شما گفت: «متاسفم نمي توانم همراه تو به ميهماني بيايم زيرا بايد فكر كنم»، كي بوده است؟ يا «لازم نيست تو به خريد بروي، به فكر كردن در رابطه با فلان موضوع ادامه بده». اين عبارات طعنه آميز به نظر مي آيند و نشان دهنده تعصبي است كه مردم نسبت به عمل كردن، تا فكر كردن يا به فضا

خيره شدن و تنها فعاليت ذهني پرداختن دارند. اين امر به معناي رويا ديدن يا خيال پردازي نيست، بلكه فكر كردن است.رفع انسدادهاي ادراكيتا به حال بحث كرديم كه انسدادهاي ادراكي خاصي، افراد را از حل مشكلات به گونه خلاق بازمي دارد. اين انسدادها، دامنه تعريف مشكل را تنگ مي كنند، توجه به راه حلهاي جايگزين را محدود مي كنند و انتخاب يك راه حل بهينه را مانع مي شوند. بر انسدادهاي ادراكي نمي توان فائق آمد، زيرا اكثر آنها ماحصل سالها فرايند ذهني شكل گيري عادات هستند. چيره شدن بر آنها مستلزم تمرين در انديشيدن به طرق مختلف طي دوره زماني طولاني است. ازسوي ديگر، با آگاهي از انسدادهاي ادراكي خود و اجراي روشهاي مخصوص مي توانيم مهارتهاي حل مسئله را به گونه خلاق افزايش دهيم.مراحل تفكر خلاق: اولين مرحله فائق آمدن بر انسدادهاي ادراكي به طور ساده تشخيص اين نكته است كه حل خلاق مشكل مهارتي است كه مي تواند پرورش يابد. به كارگيري خلاقيت درحل مسئله كيفيتي نيست كه گروهي داراي آن و گروهي فاقد آن باشند. همانگونه كه «دائو» خاطرنشان كرده است كه: «نتايج پژوهشها نشان مي دهد كه پرورش خلاقيت مسئله افزايش توانايي فرد درآوردن امتياز بالا در آزمون ضريب هوشي (IQ) نيست،بلكه موضوع بهبود نگرشهاي ذهني فرد و عادات و پرورش مهارتهاي خلاقي است كه از زمان بچگي به صورت غيرفعال در گوشه اي پنهان شده است». (DAUW-1976)(6)پژوهشگران به طوركلي هم رأي هستند كه حل خلاق مشكل چهار مرحله دارد:1 – آمادگي: اين مرحله شامل جمع آوري اطلاعات، تعريف مشكل، ايجاد راه حلهاي جايگزين و بررسي آگاهانه تمام اطلاعات دردسترس

است. تفاوت اصلي ميان حل خلاق مشكل به صورت ماهرانه و حل عقلايي مشكل اين است كه چگونه با اولين مرحله برخورد مي شود. حل كنندگان مشكل به صورت خلاق انعطاف پذيرتر و روان تر در جمع آوري اطلاعات وتعريف مشكل، ايجاد جايگزين و بررسي گزينه ها هستند. درحقيقت در اين مرحله است كه آموزش درحل خلاق مسئله مي تواند به طور قابل ملاحظه اي اثربخش باشد.2 – تكوين: كه اكثرا" شامل فعاليت ذهني ناآگاهانه اي است كه در آن ذهن، افكار غيرمرتبط را به دنبال يك راه حل با هم تركيب مي كند و تلاش آگاهانه وجود ندارد.3 – روشنگري: زماني رخ مي دهد كه بصيرتي موجود باشد و يك راه خلاق به طور رسا بيان شود.4 – تاييد: مرحله آخر كه شامل ارزيابي راه حل خلاق نسبت به برخي از ستانده هاي قابل قبول مي شود.در پايان اين قسمت پس از توضيح مراحل تفكر خلاق به تشريح اجمالي «مراحل خلاقيت» كه شامل شش مرحله است، مي پردازيم:1 – كسب ديدگاه و نگرش موافق نسبت به فكرهاي نوين (ترك ترس و وحشت از شكست و انتقاد)؛2 – داشتن حساسيت نسبت به موضوع، جمع آوري اطلاعات دررابطه با موضوع و كسب دانش؛3 – آمادگي براي خلاقيت ازطريق كسب موادخام؛! انتظام بخشيدن به كارها براي رسيدن به هدف؛! رفع انواع موانع خلاقيت در شناسايي و رسيدن به هدف؛! كه در اين راه بايد از اطلاعات ديگران و پيش فرضها استفاده كرد.4 – سلامت فكر: جمع آوري ايده هاي مختلف و اطلاعات در يكجا – در اين مرحله بايد پس از اتمام تراوش افكار نوين به ارزيابي

پرداخت.اصل: در اين راه بايد ايده ها و فكرهاي جديد را كه به نظرمان مي رسد درهمان لحظه ارزيابي نكنيم زيرا باعث قطع شدن تراوش فكرهاي جديد مي شويم. بايد آن را ابتدا يادداشت كرد و سپس به ارزيابي تمام افكار توليدشده نشست.5 – فعاليت ضمير ناخودآگاه: اين مرحله را مرحله «خواب يا تأمل بر روي مسئله» نيز گويند. يعني در اين مرحله چون ايده هاي جديد را جمع آوري كرده ايم مي خواهيم از اين ايده ها فكر جديد بسازيم نبايد به ذهن فشار آوريم، بلكه بايد بر روي موضوع تمركز يابيم.6 – درخشش ناگهاني فكر جديد و جواب.پرورش نوآوريآزادكردن خلاقيت بالقوه تان، البته براي ساختن يك مدير موفق از شما كافي نيست كه چالش عمده هم كمك به آزادكردن خلاقيت بالقوه در ديگران است. پرورش نوآوري و خلاقيت ميان افرادي كه با آنها كار مي كنيم درهرحال مانند افزايش خلاقيت خودمان چالش بزرگي است.به طوركلي و صرف نظر از تعاريف پراكنده پرورش نوآوري شامل سه اصل اساسي زير است كه اين سه اصل به خودي خود از اصول مديريتي اند:1 – افراد را از يكديگر جدا و سپس آنها را با هم جور كنيد.مثال: اجازه دهيد افراد به تنهايي و همين طور با گروهها و گروههاي ضربت كار كنند.گروهها يا گروههاي فرعي رقيب را جدا كنيد.2 – نظارت و گوشزد كنيد.مثال: با مشتريان صحبت كنيد و عوامل برانگيزنده به كار ببريد.3 – نقشهاي چندگانه را پاداش دهيد.الف – قهرمان فكر؛ب – حامي و ناصح؛ج – قانون شكن.اصول مديريت براي نوآورياگر يك نظام حمايتي مديريت وجود نمي داشت كه حل خلاقانه مشكل را پرورش

دهد و نوآوري را دنبال كند، هم «پرسي اسپنسر» و هم «اسپنس سيلور» در انديشه هاي خلاق خود نمي توانستند موفق شوند.درهر مورد ويژگيهاي خاصي در سازمانهاي آنها موجود بود كه توسط مديران اطراف آنها پرورش يافته بود و بدعت گذاري آنها را امكان پذير ساخت.همان طور كه در مبحث قبلي آورده شد، اصول مديريت براي نوآوري شامل 3 اصل عمده است:1 – جداسازي افراد از يكديگر، جوركردن افراد با هم؛2 – نظارت و گوشزدكردن؛3 – پاداش به افرادي كه چندين نقش را ايفا مي كنند.نتيجه گيريهمه سازمانها براي بقا نيازمند انديشه هاي نو و نظرات بديع و تازه اند. خلاقيت و نوآوري چنان به هم درآميخته اند كه ارائه تعريف مستقلي از هركدام دشوار است. خلاقيت، پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو است درحالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است.براي آنكه ايده جديدي خلق شده و توسعه يابد، بايد نيروهاي پيش برنده بر نيروهاي بازدارنده غلبه كنند و شرايط به گونه اي باشد كه نيروهاي پيش برنده ما را به سوي نظر و شيوه جديد رهنمون گردد. در زمينه فنون و تكنيك هاي خلاقيت و نوآوري شيوه هاي متنوعي مانند تحرك مغزي، ارتباط اجباري، تجزيه و تحليل مورفولوژيك (ريخت شناسانه)، گردش تخيلي، سوالات ايده برانگيز تفكر موازي مدنظر بوده كه عمده اين روشها در راستاي رفع انسدادهاي ادراكي و پرورش نوآوري نقش تسهيل كنندگي دارند.شايد يكي از مهمترين عوامل تسهيل و تقويت توان خلاقيت و نوآوري در سازمان ساختار مناسب و تشكيلات متناسب با اهداف موردنظر است. طبق نظر «برنز» (BURNS) و «استالكر» (STALKER) ساختار زيستي يا ارگانيك ساختار

مناسب خلاقيت و نوآوري در سازمان است.طبق آخرين دستاوردهاي علمي، عوامل موثر درخلاقيت و نوآوري به چهار دسته تقسيم شده، اين عوامل عبارتند از: به كارگيري وجذب نيروهاي خلاق و نوآور به سازمان، امكانات مناسب تحقيقاتي ومالي براي كوششهاي نوآورانه، آزادي عمل كافي در انجام فعاليتها و تلاشهاي خلاق همچنين به كارگيري نتايج حاصل ازفعاليتهاي خلاق و دادن پاداش مناسب به افراد خلاق. درخاتمه ذكر اين نكته ضروري است كه تبادل فرهنگي ميان سازمانها و در كنار هم قراردادن افراد محافظه كار و سنتي با افراد نوجو و ايجاد محيطي كه در آن اطلاعات و نظرات به سهولت مبادله مي گردند همه تسهيلاتي است كه مجموعه سازماني را به سوي نوآوري و خلاقيت سوق مي دهد. منابع و ماخذ

1 – ALLEN, J.L. "CONCEPTUAL BLOCKBUSTING". SAN FRANCISCO: W.H.FREEMAN, 1974.2 – DE BONO, E.NEW THINK, NEW YORK: BASIC BOOKS, 1968.3 – MARCH, J.G., SIMON, H.A. ORGANI ZATIONS NEW YORK, WILEY 1958. 4 – ديويد اي وتن – كيم اس كامرون، راهگشايي خلاق در مديريت – ترجمه دكتر نسرين جزني، تهران، نشر ني، 1376.

5 – KOESHER, A. THE ACT OF CREATION. NEW YORK: DELL, 1967.6 – DAUW, D.C. CREATIVITY AND INNOVATION IN ORGANIZATION. DUBUQUE, ZOWA: KENDULL HUNT 1976 (P.14)

7 – دكتر سيدمهدي الواني، مديريت عمومي، تهران، نشر ني 13748 – دكتر علي رضائيان، علي اصغر پورعزت، مباني سازمان و مديريت ، تهران، سازمان مطالعه وتدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1379.

راهكارهاي تقويت نوآوري و شكوفايي در سازمان

روح الله تولايي

چكيده: تحقيق حاضر با هدف كلي يافتن راهكارهايي جهت تقويت نوآوري و خلاقيت در كاركنان؛ كارشناسان و مديران سازمان ها به منظور دستيابي به

تعالي و شكوفايي سازماني انجام شده است. بايستي منابع انساني سازمان كه

عمده ترين منبع توسعه نوآوري در سازمان مي باشند؛ در كليه سطوح به اين باور برسند كه اصولاً بقاي سازمان در دنياي رقابتي و بازارهاي پيچيده داخلي و بين المللي امروز؛ منوط به خلاقيت و نوآوري همگاني بوده و همه نيروها بايد در جهت ايجاد نوآوري و خلاقيت در سازمان فعاليت نمايند. براي ايجاد و تداوم نوآوري و شكوفايي در سازمان بايستي عادت به تفكر را در كاركنان؛ كارشناسان و مديران ايجاد كرد؛ چراكه خلاقيت با تفكر به وجود مي آيد و ارزش تفكر به قدري زياد است كه در تعاليم اسلامي ارزش يك ساعت تفكر، بر 70 سال عبادت بدني بدون تفكر برتري داده شده است . وقتي تفكر و انديشه در راستاي ماموريت و اهداف سازمان بصورت عادت روزمره درآيد؛ مجموعه كاركنان يك سازمان به دنبال شكوفايي و ارتقاي سازمان مربوط خواهند بود. اين تفكر به صورت يك فرهنگ سازماني در لايه هاي مختلف سازمان رسوخ كرده و در اجراي استراتژي تاثير كلي و دائمي مي گذارد.  سازمان هاي موفق؛ سازمان هايي هستند كه مديران، كارشناسان و كاركنان آن بر اساس استراتژي سازمان همواره در يك رقابت پويا به دنبال نوآوري و خلاقيت باشند و تفكر در نيروهاي سازمان به صورت يك عادت و وظيفه سازماني تلقي گردد. در اين صورت با نهادينه شدن خلاقيت و توليد فكر و انديشه نو؛ سازمان تبديل به يك سازمان خلاق، نوآور و شكوفا مي گردد و حاصل آن هم افزايي در نوآوري سازماني است. حاصل فكر جمعي موجب هم افزايي در سازمان شده و

نهايتاً يك هم آوايي جمعي موجب تلاش سازمان در راستاي هدف هاي سازمان با فكر نو، و شكوفايي سازمان مي گردد.كليدواژه ها: خلاقيت، نوآوري، پيشرفت كاركنان، حل مسائل سازماني، شكوفايي سازماني، تعالي سازمانمقدمه:نگاه كردن متفاوت به مساله و رسيدن به يك راه حل جديد، همان چيزي است كه عموماً از آن به خلاقيت تعبير مي شود. اما خلاقيت مفهومي نيست كه بتوان آن را در يك مقاله و حتي يك كتاب مفصل هم توضيح داد. خلاقيت در حقيقت، فرآيندي است كه در ذهن فرد خلاق اتفاق مي افتد و حاصل آن شكل گرفتن يك ايده ي جديد با يك راه حل ابتكاري است.اين كه خلاقيت ذاتي است يا اكتسابي، موضوعي نيست كه اين روزها ضرورت بحث بر سر آن در ميان باشد. دنياي امروز تلاش مي كند خلاقيت و مباحث مرتبط با آن را، چه در زمينه هاي روان شناسي و علوم تربيتي، و چه در زمينه هاي مديريت و كسب و كار، به درستي بشناسد و ابعاد مختلف آن را توسعه دهد. كتاب هاي فراواني كه تاكنون درباره ي تكنيك هاي افزايش خلاقيت در افراد و در سازمان ها نوشته شده اند، گوياي اين حقيقت مي باشند كه توجه به خلاقيت و توسعه ي ان در سازمان، نه تنها باعث مي شود كه افراد از كار خود احساس رضايت بيش تري كنند، بلكه در پيش برد سازمان و افزايش بهره وري و رسيدن به موفقيت هاي بزرگ سهم عمده اي دارد.با پيشرفت روز افزون دانش و فناوري و جريان گسترده اطلاعت امروزه جامعه ما نيازمند پرورش انسان هايي است كه بتوانند با مغزي خلاق

با مشكلات روبرو شده و به حل آنها بپردازند و با اين رويكرد نياز به آموزش و تقويت خلاقيت و خلق افكار نو براي رسيدن به جامعه اي شكوفا از اهميت خاصي برخوردار است. افزايش خلاقيت در سازمان ها مي تواند به ارتقاي كميت و كيفيت خدمات، كاهش هزينه ها، جلوگيري از اتلاف منابع، كاهش بروكراسي و باالتبع افزايش كارآيي و بهره وري و ايجاد انگيزش و رضايت شغلي در كاركنان منجر گردد. با بهره جويي از نتايج پژوهش هاي انجام شده در سازمان هاي مطالعاتي و تحقيقاتي در زمينه ي خلاقيت و نوآوري (با توجه به آنكه ستاده هاي آن بخشي از نهاده هاي اثر بخش ديگر سازمان ها هستند) خواهيم توانست به طريقي كارآ و اثر بخش به اهداف خود رسيده و سازمان و جامعه اي توسعه يافته و پيشرو داشته باشيم .بيان مسئله:چالش عمده اي كه مديران در قرن 21 با آن روبرو هستند اين است كه چگونه از استعدادها و توانايي هاي بالقوه افراد استفاده كرده و نوآوري هاي سازماني را تسريع نمايند. براي نيل به اين هدف؛ مديران و كاركنان سازمان ها مي توانند باآگاهي از ميزان خلاقيت و تقويت آن از حداكثر توانمندي هاي فكري، ذهني و عقلي خود در جهت پوياكردن سازمان بهره گرفته و از طريق ايجاد، پرورش و كاربردي نمودن خلاقيت، روحيه جسارت علمي، انتقادگري و انتقادپذيري، روحيه علمي و پژوهش را در تك تك كاركنان سازمان تقويت كند. از طرفي مديريت سازمان نيز ساز و كاري را فراهم آورد تا زمينه اين امر در سازمان به وجود آيد.  اين امر مي تواند سازمان را تبديل به يك سازمان

خلاقي كند كه بازنگري روال هاي گذشته و توليد افكار، انديشه ها و كالا و خدمات جديد از طريق تراوشات فكري كاركنان سرلوحه كار آن باشد و نوگرايي به عنوان يك ارزش نهادي جزء باورهاي مشترك سازمان شود.نگرش جديد ديگري تحت عنوان نگرش مديريت بر مبناي انتظارات (MBE ) مطرح شده كه سعي در توسعه انتظارات والاي انساني دارد. اين نگرش برتر و والاتر از ساير نگرشهاست، زيرا به جاي تاكيد بر عناصر عقلايي و عيني مديريت، بر عنصر انساني تكيه مي كند، چون با اين نگرش مدير تشويق مي شود تا امر هدايت و رهبري را براساس انتظارات انجام دهد. كليه طرح هاي سازنده، اقدامات و عمليات از انتظارات سرچشمه مي گيرند. (Battens, 1981)ضرورت و اهميت يافتن راهكارهايي جهت ايجاد خلاقيت و نوآوري در اين است كه امروزه سازمان ها در برهه اي از زمان قرار گرفته اند كه تحت عناوين مختلف از جمله عصر دانش، عصر فراصنعتي، عصر جامعه اطلاعاتي، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقيت و نوآوري مطرح شده است؛ و خود را در جهت مديريت تغييرات شتابان و دگرگوني هاي ژرف جهاني آماده مي سازند؛ به گونه اي كه خلاقيت و نوآوري به عنوان اصلي اساسي از عوامل مهم بقاي سازمان ها پذيرفته شده است. براساس اين استدلال، كشورهاي پيشرفته صنعتي بر آموزش خلاقيت تاكيد بسيار كرده ودر اين راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آينده نگر، كه رهيافت هاي بديع و خلاق براي مسائل پيچيده ارائه كنند توجه خاص مبذول داشته اند.سازمان هاي خلاق خصوصيات ويژه اي را دارا هستند. مهمترين ويژگي اين سازمان ها انعطاف پذيري آنها در

رويارويي با بحران هايي است كه غالباً ناشي از رقابت هاي اقتصادي است. يكي از دلايل معرفي نظريه اقتضايي مديريت، تاكي_د بر همين موض__وع دارد. سازمان هاي انعطاف پذير با مسائل و تنگناها برخورد منطقي و محققانه داشته، در صورت نياز به تغيير و تحول، پس از بررسي دقيق و عالمانه، آن را اعمال مي كنند. ساختار خلاق، نم_ايانگر روابط واحدهاي آن و نش___ان دهنده مي__زان انع_طاف پذيري آن است. سازمان هايي كه داراي ساختار غيرقابل انعطاف باشند، براي ايجاد همكاري و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگي م____ي شوند.سئوالات تحقيق:سئوال اصلي تحقيق عبارتست از اينكه راهكارهاي تقويت نوآوري و شكوفايي در سازمان چيست؟همچنين اين تحقيق به دنبال پاسخ گويي به سئوالات زير مي باشد:1- فرايند نوآوري در سازمان چگونه مي باشد؟2- عوامل موثر بر شكل گيري فرايند نوآوري در سازمان چيست؟3- راهكارهاي ايجاد نوآوري در فرايندهاي كاري و مهارت هاي انجام كار در سازمان ها چيست؟4- راهكارهاي ايجاد پايداري در خلاقيت ها و نوآوري سازماني چيست؟5- نقش مديريت در پرورش خلاقيت و نوآوري در سازمان چيست؟6- تكنيك ها و روش هاي ايجاد و بروز خلاقيت در كاركنان سازمان چيست؟ادبيات نظري تحقيق:خلاقيت همواره مفهومي اسرار آميز، وسيع و بسيار پيچيده بوده است. تحقيق در مورد خلاقيت و عناصر تشكيل دهنده آن، بيش از يك قرن پيش توسط دانشمندان علوم اجتماعي شروع شد؛ ولي انگيزه اساسي براي پژوهش بيشتر در سال 1950 توسط گيلفورد  ايجاد گرديد. گيلفورد خلاقيت را با تفكر واگرا (دست يافتن به رهيافت هاي جديد براي حل مسائل) در مقابل تفكر همگرا (دست يافتن به پاسخ صحيح) مترادف مي دانست. (شهرآراي و مدني

پور، 1375، ص 39)فِرِد لوتانز  (1992) استاد رفتار سازماني، خلاقيت را به وجود آوردن تلفيقي از انديشه ها و رهيافت هاي افراد و يا گروهها در يك روش جديد، تعريف كرده است. بارزمن خلاقيت را فرآيند شناختي از به وجود آمدن يك ايده، مفهوم، كالا يا كشفي بديع مي داند. (شهرآراي و مدني پور، 1375، ص 39)دكتر علي رضائيان چهره ماندگار رشته مديريت، خلاقيت را اينگونه تعريف مي كند: خلاقيت عبارت است از به كارگيري توانائي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد. (رضائيان، 1373)همچنين خلاقيت را شايد بتوان برترين سطح يادگيري بشر، بالاترين توانمندي تفكر و محصول نهايي ذهن و انديشه انسان دانست. (سليماني، 1384، ص16)خلاقيت به شيوه هاي گوناگوني قابل تعريف است. اما اغلب محققين خلاقيت را از ديدگاه فرآيندي مورد بررسي قرار مي دهند. از اين ديدگاه خلاقيت در سازمان اغلب به عنوان ايجاد و خلق ايده هاي كارآمد و جديد تعريف مي شود. از اين رو دو ويژگي اصلي ايده خلاق عبارتند از:1- نو و جديد بودن ايده2- مفيد بودن ايده (كارآمدي ايده)جديد بودن ايده به ناب بودن و اصيل بودن  آن اشاره دارد. منظور از كارآمدي ايده اين است كه ايده يا ساير عناصر مرتبط با آن  به طور مستقيم در ارتباط با اهداف سازمان  بوده و مبنايي براي ايجاد ارزش براي سازمان باشد. (Dewett, 2004, P. 258)بر اساس نتايج تحقيقات انجام شده در چند سازمان دولتي، افرادي كه از سطح بالايي از خلاقيت برخوردارند در مقايسه با سايرين داراي قابليت ريسك پذيري بالاتري هستند. (Zhuang etal, 1999, p.66)تمايل به ريسك پذيري  به صورت تمايل و خواست

فرد به انجام ريسك محاسبه شده در محدوده كاري و تلاش براي توليد نتايج كاري مثبت تعريف مي شود.بنابراين مديران سازمان ها بايد محيطي را فراهم آورند تا ريسك پذيري تشويق گردد. همواره بايستي به خاطر داشت واحدهاي تحقيق و توسعه  موفق در سازمان، واحدهايي هستند كه ريسك پذيري در آنها در سطح بالايي وجود داشته باشد.درحقيقت مي توان گفت زماني كه افراد درحال « تلاش خلاق  »هستند، ريسك را  پذيرفته اند، و اين تلاش خلاق است كه به« نتايج خلاق  » منجر مي شود.تلاش خلاق به تلاشي اطلاق مي گردد كه طي آن افراد؛ محصولات، فرآيندها و ايده هاي اصيل و جديد و كارآمدي را پيشنهاد مي كنند و توسط سايرين نيز به عنوان يك ايده خلاق پذيرفته  مي شود.دو ويژگي در فرآيند تلاش خلاق موجب مي گردد تا آنها در رابطه با فرآيند خلاقيت داراي اهميت باشند:اول: تعهد فرد مبني بر اين كه تلاش خلاق بايد مرتبط با نتايج خلاق باشد. يعني اينكه تلاش خلاق بايد منجر به نتايج خلاق گردد.البته بايد به اين نكته توجه كرد كه تلاش خلاق با نتايج خلاق تفاوت دارد. تلاش خلاق مشتمل بر ايده هايي است كه ايجاد شده اند؛ اما هنوز بصورت اجرايي درنيامده اند.محققين اعتقاد دارند تنها ايده هاي خلاقي كه جديد، اصيل و كارآمد باشند نتايج خلاقي را به همراه دارند. دوم: تلاش خلاق ارتباط مستقيم با تمايل افراد به ريسك پذيري دارد؛ همان طوري كه پيش ازآن نيز مطرح شد زماني كه افراد در حال تلاش خلاق هستند، ريسك را       پذيرفته اند. (ابراهيم زاده، 1386)همچنين بايد به اين نكته توجه داشت كه مولفه

هاي اصلي خلاقيت از جمله تخصص، تفكر خلاق و انگيزش كه ميتواند دروني يا بيروني باشد، نقش مدير در پرورش خلاقيت با استفاده از تحريك و تشويق كاركنان با استفاده از روش هايي نظير تفويض اختيار به كاركنان، پيدا كردن ذهن هاي خلاق، اجراي نظام مديريت مشاركتي و تشويق ابتكارات مي تواند بسيار اثر گذار باشد.در مجموع ويژگي هاي خلاقيت را مي توان به صورت زير بر شمرد:1 – خلاقيت فرآيندي فكري رواني است؛2 – محصول خلاقيت ميتواند به شكل يك اثر – ايده – راه حل – يك مش يا هر چيز ديگري ظهوركند؛3 – محصول خلاقيت پديده اي نو و جديد است (نوآوري)؛4 – محصول خلاقيت علاوه بر جديد بودن داراي ارزش نيز هست؛5 – خلاقيت يك توانايي عمومي است و در همه افراد كما بيش وجود دارد؛6 – خلاقيت قابل پرورش است و با محيط اجتماعي ارتباط مستقيم دارد.تفاوت خلاقيت ؛ نوآوري و تغييراگرچه واژه خلاقيت با نوآوري به طور مترادف استفاده مي شود اما غالب محققان معتقدند كه دو اصطلاح نوآوري و خلاقيت بايد به طور جداگانه مدنظر قرار گيرند؛ چرا كه داراي معاني و تعاريف جداگانه اي مخصوصا در سازمان ها هستند. (Mohr, L.B. , 1969, PP.111-126)  خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود دارد، در حالي كه نوآوري دلالت برآوردن چيزي جديد به مرحله استفاده دارد. (Rosenfeld, R. Servo, J.C. , 1990, PP. 251-264)  ماهيت خلاقيت يا اختراع را از نوآوري به وسيله معادله زير تفكيك كردند:انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوريدر معادله نوآوري فوق، "مفهوم" اشاره بر ايده اي است كه باتوجه به چهارچوب

مرجعي آن فرد، بخش يا گروه، سازمان و يا يك دانش انباشته شده جديد است. كلمه "اختراع" اشاره به هر ايده اي جديد است كه به حقيقت رسيده باشد. كلمه "انتفاع" بر به دست آوردن حداكثر استفاده از يك اختراع دلالت دارد. (طالب بيدختي و انوري، 1383، صص 22-16)همچنين باتوجه به اين كه تلاش هاي خلاق بايستي منجر به نتايج خلاق شود؛ پس نوآوري، خلاقيت عينيت يافته مي باشد.تعريف فوق ساده ترين تعريف از فرآيند نوآوري است؛ اما نوآوري نيز مانند واژه خلاقيت داراي تعاريف متعدد و متنوعي است كه به ديدگاهي بستگي دارد كه از آن ديدگاه تعريف مي شود. به طور كلي تعريف نوآوري يكي از موارد زير را شامل مي شود:•        نوآوري در خروجي ها: نوآوري در محصولات، خدمات و امور توزيع محصولات و خدمات.•        نوآوري درورودي ها: نوآوري در مواد مصرفي مورداستفاده، نوآوري در منابع و شيوه هاي تامين آنها.•        نوآوري درفرآيندها: نوآوري در فرآيندهاي تكنولوژيك، نوآوري در مهارت ها و رويه هاي اجرايي انجام امور. (Dewett, 2004, P. 262)به عنوان مثال اگر نوآوري را در زمينه توليد محصولات و خدمات مورد بررسي قرار دهيم تعريف نوآوري بايستي ابعاد زير را مورد توجه قراردهد:•        كيفيت محصول: قابليت محصول براي برآورده ساختن نيازهاي مشتريان.•        هزينه محصول: اين بعد در ارتباط با هزينه توليد محصول مي باشد كه مي تواند براي توليد كننده اش مزيت رقابتي ايجاد كند.•        زمان توليد محصول: مربوط به مقدار زماني است كه صرف طراحي، توسعه و ايجادمحصول جديد مي گردد. (Cumming, 1998, PP.21-29)...عوامل موثر بر شكل گيري فرايند نوآوري در سازمان...اين ارتباط استراتژيك سازماني شامل موارد زير مي

شود:...خلاقيت پايدار در حل مسائل سازمانيامروزه رشد و توسعه سازمان ها در گرو حل مشكلات آينده ي سازمان در ابعاد مختلف پرسنلي، فني، مالي، اقتصادي، مشتريان و ذي نفعان خواهد بود. حل مسائل سازماني صرفاً به مفهوم حل مشكلات امروز سازمان نيست، بلكه مشكلات امروز به طور طبيعي خودشان را بر مديريت سازمان تحميل مي كنند. مديران موفق، مسائل آينده ي سازمان را تشخيص مي دهند و آنها را حل مي كنند.حل مسائل سازماني نه تنها نيازمند پيگيري سيستماتيك مراحل مختلف حل مسئله است، بلكه متكي به توانايي و همكاري و خلاقيت كاركنان مي باشد. كاركنان براي به كارگيري خلاقيت هاي خود در جهت حل مسائل سازمان، نيازمند ترغيب و حمايت مي باشند. براي ايجاد پايداري در خلاقيت، لازم است تا موارد زير در سازمان مورد توجه كاركنان، كارشناسان و مديران قرار گيرد:1- ايجاد انعطاف پذيري و اصلاح نظام ارزيابي عملكرد: مقررات و ضوابط سنتي و خشك از بروز خلاقيت ها در سازمان جلوگيري مي كند. همچنين لازم است تا نظام ارزيابي عملكرد از حالت سنتي و نرماليته تغيير پيدا كند و به گونه اي نباشد كه مانع خلاقيت و نوآوري كاركنان و كارشناسان شود. مديران بايد با ايجاد انعطاف، محدوديت هاي تحميل شده بر كاركنان و كارشناسان را كاهش دهند و زمينه را براي تقويت خلاقيت در آنان آماده سازند. در يك سازمان خلاق و نوآور ارزيابي كاركنان بر اساس حضور فيزيكي آنان صورت نمي پذيرد بلكه تمام منابع انسانس سازمان بر اساس شاخص هاي تعالي و پيشرفت كاركنان و كيفيت فعاليت ها و خدمات و ميزان نوآوري ارزيابي مي گردند.2- تفويض اختيار: تفويض

اختيار و اعطاي مسئوليت به كاركنان، اين امكان را به آنان مي دهد كه از تجارب خود بياموزند، آنان را در خلق ايده ها و راهكارهاي جديد ياري مي دهد و احساس مسئوليتشان را در تحقق اهداف سازمان بالا مي برد. لذا بايستي مديران با دادن اختيارات، مسئوليت انجام كار و نحوه ي انجام آن را به كاركنان و كارشناسان سازمان واگذار نمايند و ترتيبي اتخاذ كنند كه رسيدگي و نظارت فيزيكي به حداقل ممكن برسد و كاركنان و كارشناسان ماحصل كار خود را مشاهده نمايند.3- اطلاعات: زيربناي تصميمات درست، استفاده از اطلاعات لازم براي تصميم گيري مي باشد. لذا بايد اطمينان پيدا كرد كه كاركنان و كارشنانسان به اطلاعاتي كه براي انجام كارشان لازم است دسترسي داشته باشند. اتخاذ تصميمات درست، اجراي آنها را ميسر مي سازد و موجب پايداري انگيزش در كاركنان و كارشناسان سازمان خواهد بود.4- تعيين حدود اهداف و انتظارات: اهداف و انتظارات سطح پايين انگيزه لازم را در كاركنان و كارشناسان ايجاد نمي نمايد. همچنين بالا بودن انتظارات ممكن است موجب شكست و يأس آنان شود؛ لذا ضروري است تا انتظارات و اهداف سازماني را در حد مناسب تنظيم نمود.5- ترغيب ريسك پذيري: مديران بايستي ريسك پذيري را در موقعيت هايي كه نتايج شكست قابل تحمل است، تشويق نمايند. اين عمل كمك مي كند تا تصميمات و اقدامات به مرور زمان از جامعيت بيشتري برخوردار شوند.6- ايجاد جو مناسب: مديران بايستي فرصت لازم را براي بيان نظرات تمام كاركنان و كارشناسان فراهم آورند. از انقادهاي سخت گيرانه پرهيز كنند و براي ايده ها و عملكردهاي خوب، ارزش و پاداش مناسب

قائل شوند.7- ثبات و سياست در خلاقيت: ...جدول(1): عوامل و موانع موثر در نوآوري سازمانينقش مديريت در پرورش خلاقيت و نوآوري در سازماننقش مديريت در مجموعه هايي كه خلاقيت و نوآوري از ضروريات و عامل اصلي است (بخصوص مراكز و موسسات تحقيقاتي و پژوهشي) بسيار مهم و حساس است؛ زيرا مديريت مي تواند توانايي و استعداد خلاقيت و نوآوري را در افراد ايجاد، ترويج و تشويق كند و يا رفتار و عملكرد او مي تواند مانع اين امر حياتي شود. هنر مدير خلاق عبارت است از استفاده از خلاقيت ديگران و پيدا كردن ذهن هاي خلاق. مدير خلاق بايد فضايي بيافريند كه خودش بتواند خلاق باشد و افراد سازمان را هم نيز براي خلاقيت تحريك كند و اين فضا، فضايي است كه از كار روزمره به دور است و به نحوي تفويض اختيار مي كند تا هر كسي خود مشكل خودش را حل كند. براي اين كه افراد در سازمان به تفكر بپردازند بايد محيطي ايجاد شود كه در آن به نظريات و انديشه ها امكان بروز داده شود.يكي از شيوه هاي بسيار مهم و پرجاذبه پرورش شخصيت انسان ها و همين طور خلاقيت و نوآوري و حتي رشد و شكوفايي اجتماعي، مشورت است و بدون ترديد افرادي كه اهل مشورت هستند از عقل و فكر بيشتري برخوردارند و آنان كه اهل آن نيستند از اين امتياز بهره اي ندارند. (محمدي، 1384، ص10)  يك سازمان خلاق تا اندازه زيادي به خودكنترلي كاركنانش وابسته است. خودكنترلي خودش را در خواست و تمايل براي ارائه ابتكار و خلاقيت به نمايش مي گذارد.مديران مي توانند مولفه هاي اصلي خلاقيت يعني تخصص، مهارت هاي تفكر خلاق و انگيزش را تحت تأثير

قرار دهند. اما واقعيت آن است كه تأثيرگذاري بر دو مولفه اول بسيار دشوارتر و وقت گيرتر از انگيزش است. انگيزش دروني را مي توان حتي با تغييرات جزيي در محيط سازمان به طور قابل ملاحظه اي افزايش داد. اين بدان معنا نيست كه مديران بايد بهبود تخصص و مهارت هاي تفكر خلاق را فراموش كنند. اما زماني كه اولويت بندي در اقدام مطرح مي شود، آنها بايد بدانند كه اقدامات مؤثر بر انگيزش دروني، نتايج فوري تري را موجب خواهند شد.تكنيك هاي تقويت خلاقيت و نوآوري در سازمانخلاقيت و نوآوري امري است كه لزوم آن دائماً در سازمان احساس مي شود. بنابراين، بايد نهادينه شود و جزء كار و فرهنگ سازمان گردد. هرگاه مديران سطوح عالي و سياستگذاران سازمان، خود به خلاقيت و نوآوري به عنوان فعاليت هاي ضروري و حياتي باور نداشته باشند، هيچ فعاليتي در اين زمينه دوام نخواهد يافت. ايجاد هسته هاي پژوهشي و نوآوري در سازمان مي تواند كار خلاقيت و نوآوري را تسهيل و تسريع كند. ايجاد باورهاي مشترك براي نوآوري و اينكه به عنوان يك هنجار مشترك در سازمان به خلاقيت نگريسته شود نياز به آموزش دارد. تافلر مهمترين فعاليت و راه رويارويي با تحولات عظيم و زندگي آينده را براي پذيرش تغيير، آموزش مي داند. آموزش موثر و پرمايه به افراد كمك مي كند تا آنها بتوانند به رشد و توانايي كافي در شغل خود دست يابند و با كارآيي بيشتري كار كنند. مديران بايد بدانند كه يكي از هدف هاي مهم در آموزش در محيط پرتلاطم و متغير كنوني، آموختن شيوه هاي خلاقيت و نوآوري است (زارعي، 1373، ص 64).

بدين منظور مي توان از طريق آموزش، كاركنان را به تفكر عادت داد و در نتيجه اين تفكر به صورت يك فرهنگ سازماني در لايه هاي مختلف سازمان رسوخ كرده و در اجراي استراتژي هاي سازمان تاثير كلي و دائمي مي گذارد.براي اينكه خلاقيت و نوآوري در سازمان ايجاد و پرورش يابد بايستي فنون و تكنيك هايي رعايت گردد. محققان مختلف فنوني را براي اين منظور ذكر كرده اند كه در ادامه به مهمترين آنها اشاره  مي شود:1 - طوفان مغزي :اين تكنيك را نخستين بار دكتر الكس، اس، اسبورن مطرح كرد و چنان مورد استفاده و استقبال مردم و سازمان ها در غرب قرار گرفته كه امروزه جزئي از زندگي آنها شده است، طوفان فكري در واژه نامه بين المللي وبستر چنين تعريف شده است:اجراي يك تكنيك گردهمايي كه از طريق آن گروهي مي كوشند راه حلي براي يك مسئله بخصوص با انباشتن تمام ايده هايي كه در جا به وسيله اعضا ارائه مي گردد بيابند. (آقايي فيشاني، 1377، ص 119)در اين تكنيك مسئله اي به يك گروه كوچك ارائه شده و از آنان خواسته مي شود في البداهه و به سرعت به آن واكنش نشان داده و براي آن پاسخي بيابند. پاسخ ها بر روي تابلويي نوشته مي شوند به طوري كه همه اعضاي جلسه مي توانند آنها را ببينند. اين امر باعث مي شود تا ذهن اعضاء به فعاليت بيشتري پرداخته و جرقه اي از يك ذهن باعث روشني ذهن ديگري شود. اولين دليل اثربخشي تحرك مغزي افزايش قدرت خلاقيت در گروه است، افراد در حالت گروهي بيش از حالت انفرادي قدرت تصور خلاق بروز مي دهند. رقابت نيز عامل ديگري

است كه در جلسات تحرك مغزي موجب افزايش اثربخشي مي گردد. همچنين عدم وجود انتقاد و ارزيابي هاي سريع باعث مي شود تا اعضاي جلسه با فراغت خاطر به اظهارنظر بپردازند و محيطي مساعد براي خلاقيت ايجاد گردد. نكته ديگري كه در مؤثر بودن تحرك مغزي قابل ذكر است في البداهه بودن نظرات است.2 - الگوبرداري از طبيعت : يكي از تكنيك هاي خلاقيت و نوآوري كه در ابداعات فني كاربرد گسترده و موفقي داشته تكنيك تقليد و الگوبرداري از طبيعت است. ابداعاتي كه در زمينه علم ارتباطات و كنترل در دهه هاي اخير شكل گرفته اند. برنامه ريزي هاي رايانه و موضوع هوش مصنوعي همه با الگوبرداري و تقليد از فعاليت هاي مغز آدمي انجام شده اند و روند فعاليت ها به گونه اي است كه در آينده با ادامه اين كار فنون و ابزارهاي بديع و جديدي ساخته خواهند شد. (آقايي فيشاني، 1377، ص 126-127)3 - تكنيك گروه اسمي  : گروه اسمي نام تكنيكي است كه نيز تا حدودي در صنعت رواج يافته است. فرآيند تصميم گيري در اين تكنيك متشكل از پنج مرحله است:1- اعضاء گروه در يك ميز جمع مي شوند و موضوع تصميم گيري به صورت كتبي به هريك از اعضا داده مي شود و آنها چگونگي حل مسئله را مي نويسند؛2- هريك از اعضا به نوبه، يك عقيده را به گروه ارائه مي دهد؛3- عقايد ثبت شده در گروه به بحث گ_ذارده م_ي شود تا مفاهيم براي ارزيابي روشن تر و كامل تر شود؛4- هر يك از اعضاء مستقلاً و مخفيانه عقايد را درجه بندي مي كنند؛5- تصميم گروه آن تصميمي خواهد بود

كه در مجموع بيشترين امتياز را به دست آورده باشد. (Dalky, 1979, p. 143)4- گردش تخيلي:در سال ???? روانشناسي به نام گوردون نتايج پژوهش هاي ده ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر نمود و ضمن آن اعلام داشت كه ذهن آدمي به هنگام ابراز خلاقيت و ابتكار در يك حالت خاص رواني است كه اگر بتوانيم آن حالت را ايجاد نماييم خلاقيت امكان وجود مي يابد. او در گروه هاي ايجاد خلاقيت اعضاي گروه را از طريق بكارگيري يك جريان تمثيلي و استعاره اي به گردشي تخيلي ترغيب مي نمود و در اين حالت ايده ها و نظرات بديعي را كشف مي كرد. ذهن افراد در اين گردش خيالي با دستاويز استعاره ها به نكاتي نو كه هدف جلسه خلاقيت بود مي رسيد و روابط تازه اي را بين پديده ها پيدا مي كرد. آنان پديده هايي را كه چندان تجانسي با هم نداشتند تلفيق و تركيب مي كردند و به ايده هاي جديدي دست مي يافتند.در جلسات خلاقيت به كمك استعاره و تخيل كار تلفيق و تركيب در ذهن افراد انجام مي گرفت و از اين رو روش گوردون را شيوه "تلفيق نامتجانس ها" نيز ناميده اند. تهييج ذهني يا تكنيك گوردون روشي است بسيار مناسب جهت يافتن راه حل هاي جديد براي مسئله و نيز براي اكتشافات علمي و فني. اين روش فرآيندي خاص و منحصر به فرد و در عين حال مؤثر دارد. واژه Synectics يك واژه يوناني بوده و مفهوم آن پيوند اجزاي متفاوت و ظاهراً بي ارتباط به يكديگر است.فرايند بكارگيري اين رويكرد عبارت است از: شناسايي و تجزيه و تحليل مشكل به منظور رسيدن به ماهيت و جوهره آن كشف راه حل هايي براي آن جوهره از طريق

ديدگاه غير مرتبط با موضوع تلاش براي تبديل راه حل هاي به دست آمده به راه حل نهايي. در جلساتي كه از اين روش استفاده مي شود فقط رهبر گروه از اصل موضوع اطلاع دارد و موضوعي كه مطرح مي شود دقيقاً اصل موضوع نيست بلكه موضوعي نزديك به آن است. 5- تفكر موازي:واضع اين شيوه ادوارد دو بونو، روش معمول تفكر را همانند حفر گودالي توصيف مي كند كه با افزايش اطلاعات فرد همان گودال را عميق تر مي سازد و از ديدن جاهاي ديگر براي حفر كردن بازمي ماند؛ در حالي كه تفكر موازي نگاه فرد را به نقاط جديد معطوف مي سازد و اطلاعات و تجربه هاي جديد صرفاً به انديشه هاي قبلي افزوده نمي شود، بلكه آنها را تغيير داده و الگو و ساختار جديدي را ايجاد مي كند.يكي از راه هاي تحقق تفكر موازي، ايجاد يك انديشه واسطه غيرممكن است. اين انديشه موجب طيران فكر و ذهن شده و با تعديل آن مي توان به انديشه نو و عملي دست يافت. راه ديگر در تفكر موازي پيوند تصادفي است. فرض كنيد كتاب فرهنگ لغت را مي گشاييد و لغاتي را مي خوانيد و مي كوشيد تا آن را با موضوع مورد نظر پيوند داده و به نتيجه اي برسيد. در اين كار شما از روش پيوند تصادفي استفاده كرده ايد.6- ارتباط اجباري:يكي ديگر از شيوه هاي آشكار ساختن خلاقيت ها و ظاهر ساختن توانايي آفرينندگي موجود در افراد و نوآوري در سازمان، شيوه ارتباط اجباري است. در اين شيوه همان طور كه از نام آن استفاده مي شود بايد بين دو گروه از پديده ها، ارتباطي اجباري ايجاد كرد و از اين طريق خلاقيت و نوآوري را در آنان تقويت نمود. (محمدي،

1384 ص10)7- روش حل مسئله:... جدول(2): سطوح حل مسئله8- استفاده از فعاليت ه_اي استع_اري:...9- راه اندازي مديريت ايده در سازمان:...نتيجه گيري و پيشنهادات:همانطور كه از محتواي مقاله بر مي آيد موضوع خلاقيت و نوآوري لازمه حيات سازماني و استمرار بقاء و ماندگاري آنها در دنياي رقابتي و بازارهاي پيچيده داخلي و بين المللي مي باشد. در اين شرايط اگر سازماني در جهت نوآوري و خلاقيت اقدام جدي انجام ندهد قطعا با شكست روبرو خواهد گرديد؛ زيرا توسعه علم و تكنولوژي و ورود كالا و توليدات جديد به قدري زياد است كه سازمان هاي غير پويا و بدون خلاقيت و نوآوري، خيلي سريع از صحنه رقابت خارج شده و امكان مقابله و حضور در كنار رقبا را از دست مي دهند و تبديل به سازمان هاي بسته و ايزوله مي گردند كه اين عامل سبب عقب ماندن سازمان و از دور رقابت خارج شدن آن مي گردد.براي جلوگيري از تبديل سازمان ها به يك سازمان بسته و ايزوله، مي بايست سازمان ها روح خلاقيت و نوآوري را در كالبد خود بدمند و در اين بين كاركنان و كارشناسان سازمان بايستي همواره در جهت خلاقيت و نوآوري گام برداشته و همانطور كه در مقاله اشاره شده است اين امر مهم بصورت فرهنگ سازماني درآيد.همچنين اشاعه اين فرهنگ كه مديران بدون رعايت نوآوري قادر به ماندگاري در سازمان نخواهند بود، يك ضرورت اجتناب ناپذير در جامعه كنوني ما مي باشد. مديران نيز بايد توجه داشته باشند كه با اصلاح فرايندهاي سازماني و ايجاد نظام ارزيابي عملكرد مناسب، خلاقيت و نوآوري را در تمام لايه هاي سازمان و بين

تمام كاركنان اشاعه و نفوذ دهند تا در نهايت سازماني خلاق و نوآور داشته باشند. اين امر مهم با تغيير نوع نگاه به كاركنان و كارشناسان سازمان از "منابع انساني" به "سرمايه هاي ارزشمند" براي سازمان كه با پيشرفت و خلاقيت و نوآوري خود مي توانند موجب تعالي و سرآمدي سازمان گردند، امكان پذير خواهد بود.در همين راستا جهت تقويت نوآوري و شكوفايي در موسسه مطالعات بين المللي انرژي پيشنهاد مي گردد:1. موسسه مطالعات بين المللي انرژي به عنوان يك سازمان پژوهشي و اتاق فكر وزارت نفت جمهوري اسلامي ايران؛ لازم است تا مشاوران و كارشناسان خود را با به كارگيري تكنيك هاي ارائه شده در مقاله ترغيب به خلاقيت و نوآوري نمايد و يك مدل انگيزشي و تشويقي را در اين زمينه طراحي نمايد.2. موسسه دفتري را به عنوان "مديريت ايده پردازي" جهت تعامل لازم با مشاوران و كارشناسان به منظور خلق ايده هاي جديد تشكيل دهد.3. مديريت عالي موسسه جهت حلّ مسائل و چالش هاي سازمان؛ به عوامل و موانع موثر در نوآوري سازماني كه در مقاله به آن اشاره شده است توجه لازم را مبذول دارد. همچنين لازم است تا مديريت موسسه عوامل موثر بر شكل گيري فرايند نوآوري را در موسسه مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهد و نسبت به رفع موانع و تقويت فرصت ها و عوامل موثر جهت ايجاد خلاقيت و نوآوري در موسسه اقدام نمايد.4. يك چهارچوب مناسب به منظور طراحي و راه اندازي نظام پيشنهادات كاركنان (ESS) در موسسه با توجه به ويژگي هاي ذكر شده در مقاله تهيه شود. منابع و ماخذ:1- آذرهوش، فريدون(1384)،

"جزوه آموزشي كارگاه آموزشي كار گروهي خلاق" ،دفتر تشكيلات و بهبود روش هاي وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي 2 - آقايي فيشاني، تيمور(1377)، "خلاقيت و نوآوري در انسان ها و سازمان ها" ، تهران: انتشارات ترمه، چاپ اول3- ابراهيم زاده؛ رضا(1386) ؛ "روش شناسي  حل خلاق مسئله در سازمان و مديريت " ؛ انجمن علمي حسابداري مؤسسه آموزش عالي امين فولادشهر4- احمدي، پرويز(1386) ، "ارتباط استراتژيك موثر بر نوآوري سازماني" ، ماهنامه تدبير، سال هجدهم، شماره 1865- الواني، سيدمهدي(1376)، "مديريت عمومي" ، تهران: انتشارات ني6- تولايي، محمد(1387) ، "تاملي بر مفهوم نوآوري و شكوفايي" ، تهران: پژوهشكده تحقيقات و مطالعات بسيج7 - رضائيان، علي(1373)، "اصول مديريت"، تهران: انتشارات سمت8- زارعي، حسن(1373) ، "خلاقيت و نوآوري" ، مجله دانش مديريت، شماره 249 –سليماني؛ افشين(1384) ؛ "كلاس خلاقيت" ؛ انتشارات انجمن اولياء و مربيان ؛ چاپ دوم10- شهرآراي، مهرناز و مدني پور، رضا(1375) ؛ " سازمان خلاق و نوآور" ؛ مجله دانش مديريت، شماره 33 و 3411- طالب بيدختي، عباس و انوري، عليرضا(1383) ، "خلاقيت و نوآوري در افراد و سازمانها" ، ماهنامه تدبير، سال پانزدهم، شماره 15212- محمدي، ناهيد(1384) ، "خلاقيت و نوآوري" ، روزنامه همشهري، سال سيزدهم، شماره 373013- بروس جويس، مارشال ويل و بورل شاورز، "الگوهاي تدريس"، مترجم: محمدرضا بهرنگي(1372)، تهران: نشر ني 14-     Cumming. Brian (1998), " Innovation Overview And Future Challenges " , European Journal Of Innovation Management , Vol 1 , No 1 , PP.21-2915-   Dewett. Todd (2004 ), " Employee Creativity And The Role Of Risk " , European Journal Of Innovation Management , Vol 7 , No

4 , PP.256-26616- Joe, Battens, Possibilities and Expectation. Published in 1981 By The Addision Wesley, P. Company.17-  Katz, D. Kahn L. (1978), "The Social Psychology of Organizations", Wiley, New York.18-     Mohr, L.B. (1969), "Determinates of Innovation in Organizations" , The American Political Science Review, Vol 63, PP.111-12619-   Rosenfeld, R. Servo, J.C. (1990), "Facilitating Innovation in Larg Organization" , IN M.A. West J.L.Farr (EDS) Innovation and Creativity at Work: Psychological and Organization Strategies, John Wiley Sons, West Sussen, PP. 251-264.20-  Zhuang. Lee And Et Al (1999), " Innovation Or Liquidate - Are All Organizations Covinced - Phased Study Into The Innovation " , Management Decision , Vol 37 , No 1 , PP.57-71 تهيه و تنظيم: پايگاه علمي مقالات مديريت  www.SYSTEM.parsiblog.com

رهبر سده بيست ويك؛ هنرمند اجتماعي، نوآور فرهنگي

رحمان نور عليزاده چكيده: ما هم اكنون در عصري قرار داريم كه مهمترين ويژگي آن عدم اطمينان، پيچيدگي، جهاني سازي و تغييرات فزاينده تكنولوژيكي است. موفقيت سازماني بااين شرايط، مستلزم تغييردرفعاليت هاي سازماني و بويژه رهبري و اداره سازمانهاي هزاره سوم است. در بستر تئوري آشوب، پويايي هاي غيرخطي، مكانيك كوانتوم و ديگر فرايندهاي پيچيده رهبران عصر حاضر، نيازمند سه نقش خلاق رهبري يعني هنرمند اجتماعي، نوآوري فرهنگي و بينش معنوي هستند كه مستلزم الگوهاي: تفكر جديد، سعه صدر و 11 حوزه در برگيرنده ارزشها، ديدگاهها و شايستگي هاي رهبري براي هدايت سازمانها و شكوفايي استعدادهاي بالقوه كاركنان است. مقدمه اكنون كه چندين سال از ورود به سده 21 را پشت سر مي گذاريم، تحولات جهاني، تكثر فزاينده تكنولوژي، جهاني سازي ،رقابت فزاينده بر سر منابع و بازار، رسوايي هاي تجاري،

تنوع دربازار نيروي كار، فاصله فراوان و گسترده بين مناطق توسعه يافته و در حال توسعه، ذهن ما را با اين پرسش روبه رو مي سازد كه جامعه جهاني و تجاري جديد، با جامعه قبلي چه تفاوتهايي دارد؟ جهان جديد جهاني پيچيده ، پويا ،شتابان با رشد فزاينده دانش است. بازارها،محصولات و سازمانها همگي جهاني متعدد و چند فرهنگي شده اند. جهان آشوب، عدم اطمينان، غير خطي جايگزين جهان ثابت مطمئن و خطي شده است. ما هم اكنون وابستگي فزاينده بين افراد، سازمانها ،جوامع و ملتها را تجربه مي كنيم. موفقيت با اين شرايط و موقعيت، مستلزم تغيير در فعاليتها و وظايف سازماني و چگونگي اداره و رهبري سازمانها است. 1. تغيير الگوي رهبري 1-1.پويايي سيال و ارگانيك سازمانها نيز مانند سيستم هاي پويا و ارگانيك بايد بياموزند كه ساختار، فرايندها و روابط شان را در پاسخ به محيط پوياي بيروني به گونه سريع و يكنواخت دوباره سازماندهي كنند. 1-2. پيچيدگي وآشوب يادگيري و مديريت پيچيدگي و آشوب وجه تمايز رهبران جديد و رهبران پيشين است. رهبران معاصر بايد به كمك تئوري آشوب و پيچيدگي ، بينش وبصيرت نسبت به ماهيت و هدفهاي سازمانها را به عنوان سيستم هاي انطباقي پيچيده بدست آورند. 1-3. كليت، پيوستگي و انسجام تئوري كوانتوم در مورد رفتار غير قابل پيش بيني و تصادفي ذرات اتمي منجر به پيشرفتهاي تكنو لوژيكي، نظير: كامپيوتر، اينترنت و جراحي ليزري شده است. پژوهشهاي اخير در روان شناسي، زيست شناسي و نوروسايكولوژي بيانگر آن است كه انسان ها موجودات كوانتومي اند. كاربرد تئوري كوانتوم و كل نگري در رهبري، اين است كه بهره برداري كامل از پتانسيل هاي افراد

نيازمند قدرشناسي درگير كردن و تركيب جسم و ذهن و روح از راه ارتباط بين جنبه هاي تحليلي و هنري كاركنان براي افزايش خلاقيت شان است. 1-4.انطباق پذيري، انعطاف و چابكي ماهيت پوياي پيچيده، غير قابل اطمينان، شبكه اي، مبتني بر اقتصاد دانش محور و نياز به شناخت سريع مسائل و مشكلات و حركت به سمت فرصت هاي جديد در يك محيط پويا و پيچيده نيازمند سبك رهبري انعطاف پذير و انطباقي است. همچنين نيازمند به چابكي فردي و سازماني و مشاركت بيش از پيش احساس مي شود. 1-5. بينش وبصيرت و آينده نگري خلاقيت، بصيرت، بينش و توانايي ارتباط برقرار كردن بين ايده ها، براي ايجاد ارتباط بين بخشهاي اقتصادي؛ ديجيتالي و اجتماعي وبراي حل مسائل زيست محيطي و ديگر مسائل جهاني ضروري است. سازمانها و صنايعي كه داراي اين قابليت ها هستند، توانايي شناسايي و كشف اين مسائل و مشكلات را دارند. بنابراين، هدايت و رهبري سازمانهاي معاصر، نيازمند تغيير الگوي رهبري و حركت از الگوي قديمي به سمت الگوي پوياي جديد و منطق با ويژگي هاي عصر حاضراند. 2. نقش هاي جديد رهبري سازمانهاي موفق و شكوفا در سده حاضر سازمانهايي هستند كه توانايي انطباق،با ويژگيهاي عصر حاضر را داشته باشند. مهمترين منابع مزيت رقابتي براي سازمانها در عصر حاضر، عبارتند از: مسئوليت پذيري اجتماعي و اخلاقي، مشاركت، روابط، خلاقيت و نوآوري، انعطاف پذيري و انطباق،تفكر سيستمي و مديريت پيچيدگي وآشوب است رهبران براي هدايت اثر بخش سازمانهايشان در يادگيري و به كارگيري اين توانايي ها نيازمند سه نقش خلاق در الگوي جديد رهبري هستند كه عبارتند از: 1. هنرمندي اجتماعي؛ 2. بينش

و بصيرت معنوي؛ 3. نوآوري فرهنگي. 2-1.هنرمندي اجتماعي هنرمندان اجتماعي به افرادي گفته مي شود كه داراي مهارت مشاوره، رهبري و هدايت پارادايم ها، ارزش ها وقوانين در حال تغيير و سازماندهي جوامع و سازمانهايشان باشند. هنرمندان اجتماعي در شبكه هاي مشاركتي براي خلق نوآوري اجتماعي فعاليت مي كنند. آنان سازمان و فرهنگ سازماني را از پدر سالاري و تسلط و نفوذ به سمت مشاركت و تيم هاي خود گردان مي برند. 2-2. بينش و بصيرت معنوي افراد با بينش و بصيرت معنوي كساني هستند كه جهان پيرامون انسانها و نقشهاي آنان را به درستي تفسير مي كنند ومعنا،هدفمندي الهام و بينش تازه اي در مورد انسان فراهم مي سازند. آنان ابعاد جديد آينده وآگاهي اجتماعي را كشف كرده، پيشگام شيوه هاي تفكر جديد پويا و انعطاف پذير در مورد مسائل و مشكلات جهاني هستند و جستجو براي تماميت ،وحدت كمال، عشق، صلح، صفا و پيشرفت را تضمين و طراحي مي كنند. 2-3. نوآوري فرهنگي نوآوران فرهنگي افرادي هستند كه پيشگام و پشتيبان ايده ها،ارزشها،مصنوعات وسبكهاي زندگي جديد در جامعه و دنياي كاري هستندو استعدادها و توانايي هاي افراد را براي ايجاد تغييرات كشف مي كنند و شناسايي و پرورش مي دهند. آنان حس مشاركت و چالاكي مدني را در زندگي افرادي كه جوامع و سازمان هايشان در حال گذر هستند و خود شان را در چالش بين سنت و مدرنيته درگير كرده اند، زنده مي سازند. بعضي از رهبران استثنايي در گذشته، ممكن است يك يا چند مورد از اين قابليت ها را داشته اند اما به هر حال رهبران جهان در حال تغيير معاصر، به اين قابليت ها

و توانايي ها، به عنوان بخشي از وظايف شغلي براي موفقيت در عصر حاضر نياز دارند. اين سه نقش خلاق رهبري، تغيير الگو، در ارزش ها و اعمال رهبري را در بر مي گيرد و مستلزم تغييرات شديد در دهنيت و الگوي تفكر رهبري و سعه صدر به عنوان هسته تواناييهاي رهبر و نيز تركيب ذهن و روح مي باشند. ذهنيت و الگوي تفكر به قدرت عقلاني و شهودي، الگوهاي تفكر اثر بخش، مهارتهاي عقلاني، ادراك چشم اندازها و نگرش هايي اشاره دارد كه يك رهبر را قادر مي سازد دامنه و ماهيت پيچيدگي هاي عصر حاضر را شناسايي كرده، با آنان مقابله كند سعه صدراشاره دارد به قدرت عاطفي و احساسي كه يك رهبر را قادر مي سازد آنچه را كه آرزو مي كند و به دنبال دستيابي به آن است و به جهت و درستي آن اعتماد دارد را باوجود موانع و مشكلات به گونه جدي و مستحكم دنبال كند. مفاهيم زير يازده حيطه اي هستند كه ذهنيت و الگوي تفكرو رهبران در سده 21 را تعريف مي كنند. هريك از آنها با مثالهاي روشن و واضح تعريف شده اند اما جامع نيستند. 1. خلاقيت و شهود استفاده از توانايي هاي خلاق و شهودي، درك شهودي، تأكيد بر خلاقيت و تحول، به كارگيري تنش خلاق براي ايجاد تغيير ايده هاي جديد، شناسايي روشهاي جديد براي حل مشكلات و تشخيص نياز به تغيير. 2. شور وشوق و الهام احساس سر زندگي، شادابي، شوروهيجان، اميد به آينده، داشتن تصوري روشن از آينده،به كارگيري قلب و روح و روان در محيط كار، الهام بخشي، توانمند سازي و

شناسايي استعدادها و شكوفايي آنان. 3. معناو تفكر و تعمق كشف معنا و هدفمندي، داشتن هدفهاي آرماني و ايده آل، در گيرشدن تفكر، تعمق و خودشناسي، استفاده از فضاهاي فكري هنري و عقلاني و تعمق و تفكر از راه موسيقي و هنر، رشد همدلي ،روحيه شناخت الگو و سرمشق و پيچيدگي ذهني قوي براي خلق ومعناي هدف در ديگران، فراخواندن ديگران به خدمت،ارتباط برقراركردن بين واقعيتهاي بيروني و دروني در نظر گرفتن اشتباهها به عنوان فرصتهايي براي ياد گيري. 4. بينش و بصيرت داشتن بينش و بصيرت روشن از آينده اي كه مي خواهد به تحقق بپيوندد، چشم انداز دراز مدت شناسايي روندها وظهور الگوهاي جديد، نگاه به افقها و كرانها. حفظ بينش و بصيرت مشترك و ارزشهاي بنيادي پيرامون و اعتماد به آنان. كمك به افراد و سازمانها در شناسايي و كشف بينش و بصيرت، تسهيل خود سازماندهي، خود تنظيمي و تفكر سيستمي. 5. شهامت، شجاعت ومسئوليت پذيري ريسك پذيري، از عهده مشكلات بر آمدن بنيانگذاري تغيير و نوآوري،قبول مسئوليت كامل براي تصميمات و اقدامهاي فردي. رعايت انصاف و عدالت در برخورد با ديگران،تحول خود، گروه و سازمان. 6. صداقت و درستي و اعتبار مقاومت و عزم راسخ در برابر آنچه درست است در اوج صداقت، عمل كردن به گفته ها، صداقت و درستي در برخورد با ديگران، احترام متقابل، ثابت قدم و بي ريا گوش سپردن به مسائل و مشكلات ديگران، تفكر انديشمندانه. 7.انعطاف پذيري و پذيرفتن انتقاد رشد و پرورش تفكر آزاد، پذيرفتن ايده هاي گوناگون، هوش فرهنگي و توانايي كار با افراد با ايده ها و فرهنگ هاي گوناگون، تسهيل انعطاف در فرايندهاي

گروهي و ساختار ناظر و مباشر فرايند تغيير. 8. خود هشياري شناخت خود، اخلاقيات و ارزشها، رشد تفكر و خود آگاهي، پرورش نشاط و سرزندگي، مسئوليت پذيري اجتماعي در قبال جامعه،اجتماع و محيط، ارتقاء و تسهيل تعمق و ژرف انديشي در خود و ديگران، خلق فضايي ايمن و آرام به منظور تفكر و تعمق در معنا و هدف. 9. نظارت، توجه و مراقبه همدلي و درك ديگران از راه توجه به عواطف و احساساتشان، تقويت اعتماد در روابط بين افراد توانمندي سازي، تفويض اختيار، در خدمت ديگران بودن. توجه به سعادت و بهروزي و رفاه افراد، خلق محيطي براي رشد وشكوفايي افراد به همراه اعتمادو ارتباط كاري متقابل و راهنمايي و رهبري و هدايت فعاليت هاي افراد. 10. رشد و پيشرفت تقويت و حفظ رشد و عزت نفس و پيشرفت فردي. تعهد عميق نسبت به رشد معنوي، حرفه اي و فردي افراد در درون سازمان. كشف هدايت و پرورش استعدادهاي بالقوه افراد، خلق و ايجاد جوامع يادگيري انتظار بهترين ها و ايده آل از افراد، فراهم آوردن فرصت هايي براي افراد بمنظور جشن گرفتن موفقيت ها و تجربه موفقيت و پيشرفت فردي. 11. هماهنگي و توازن برقراري تعادل و توازن بين ابعاد جسماني، معنوي و عاطفي و احساس افراد در زندگي فردي، حمايت از فعاليت هاي بين گروهي و درون گروهي، حفظ و پرورش صلح و صفا وآرامش در بين افراد، ايجاد ارتباط، همكاري و مشاركت بين افراد و برداشتن مرزها و موانع حمايت از فعاليت هاي صلح جهاني، نگاه سيستمي به مسائل و رشد تفكر سيستمي، جامعيت و كل نگري به عنوان مبناي عمل رهبراني كه

داراي مهارت هاي عاطفي و عقلاني هستند مي توانند روح سازماني را بيدار سازند. آنان كاتاليزور رشد فردي اند و به افراد كمك مي كنند تا پتانسيل هاي نا محدود خود را در تحول فردي سازماني و جهاني شكوفا سازند. همچنين آنان مي توانند بسياري از ذي نفعان را در راه حل پردازي و حل مسائل و مشكلات پيچيده جهاني درگير سازند. چالشهاي جهاني معاصر و تغييرات سازماني بيانگر آن هستند كه آنچه را كه در گذشته ما معتقد بوديم نقطه قوت ما است يعني: مديريت و مسئوليت پذيري براي حركت و تغيير به سمت جلو، ديگر كافي به نظر نمي رسد. ما در نقش مدير بيش از پيش گرفتار و در گير منافع كوتاه مدت موفقيت ها و پيشرفت هاي مادي، كارايي، تقسيم كارو تخصص بوده ايم. سازمان هايمان را بر مبناي سلسله مراتب و ساختارهاي خطي تنظيم كرده ايم. با استفاده از الگوها و مدلهاي سازماني خشك، انعطاف ناپذير، رسمي، بدون ارتباط متقابل بين اعضا، ساختارها و فرايندهايي را ترسيم كرده ايم كه خلاقيت، معنا، هدفمندي و ريسك پذيري را در تيمها و اعضاي سازماني خفه مي كند در ارزيابي عملكرد به واسطه تأكيد بيش از اندازه بر اعداد، ارقام، آمار و عملكرد مادي از نياز به مشاركت روحي، الهام، معنا، تحقق كيفي و رفتار هاي جوانمردانه غفلت ورزيده ايم در نقش مدير ارزش ها، رفتارمان را، خانواده مان را، معنويت مان را، زندگي مان را از يكديگر جدا كرده ايم.ما جسم را از ذهن مان، ذهن مان را از قلب مان و قلب مان را از روحمان جدا كرده ايم. وهم اكنون از نبود افرادي كه توانمندي اجراي وظايف جديد رهبري را داشته

باشند، رنج مي بريم. رهبران سده 21 بايد به تمام ابعاد وجودي كاركنان و نيازهاي آنان توجه كنند و نه تنها توانايي هاي شناختي شان را بلكه توانايي هاي معنوي، جسمي، اجتماعي و عاطفي آنان را مورد توجه و قدرداني قرار دهد تا روح و روان و قلب شان را، همانند فكرشان، در محيط كار يه كار گيرد.

منبع: Karakas,fahri, (2007),the Twenty-First Century Leadersocial Artist,Spiritual Visionary,and Cultural Innovator,Journal of global business and organizational excellence,volume26,issue3.page 44-50 *http://system.parsiblog.com/1204191.htm

نو آوري در آموزش عالي بر پايه مدل بالدريج

محمد شرفي

پيشرفتهاي تكنولوژيك، بالا رفتن انتظارها و تغييرهاي جمعيتي دانشجويان، تقاضا هاي ذينفعان براي پاسخ گويي و ابزارهاي جديد، ارائه مطالب آموزشي همگي چالشهاي كنوني هستند كه نياز به نوآوري در آموزش عالي را ضروري مي كنند. روبه رو شدن با اين چالش ها مشكل بسيار بزرگي است كه نتيجه آن دستيابي به محيطي داراي منابع

مالي محدود مي باشد و روشن است كه موسسات آموزشي بايد روشهاي سنتي فعاليتهاي خود را مورد بازبيني قرار داده، به منظور ماندگاري سازمان در زمان حال و آينده اقدام به كارگيري روش ها و فنون جديد كنند. نوآوري، عبارت است از تغييري معني دار كه براي بهبود خدمات و فرايند هاي سازماني و ايجاد ارزشهاي جديد براي ذينفعان سازمانها صورت مي گيرد و براي دست يابي به ابعاد جديد عملكرد بر رهبري سازمان تمركز دارد.تاكيد دپارتمانهاي حوزه تحقيق و توسعه براي نوآوري در موسسات آموزش عالي به منظور ارتقاء ارزش آموزشي براي دانشجويان و بهبود اثربخشي تمامي فرايندهاي يادگيري محور و كارايي فرايند هاي پشتيبان، رويه هاي يادگيري محور امري حياتي و ضروري است.دانشكده ها و دانشگاهها بايد به گونه اي مديريت و رهبري شوند كه

نوآوري به عنوان يك فرهنگ و بخش طبيعي فعاليتهاي روزانه درآمده و به عنوان دانش افزوده براي همه اعضاي هيئت علمي و دانشكده مطرح شود؛ توانايي تسريع در انتشار و تبديل اين دانش به سرمايه كه محركي براي بهبود آموزشي مي باشد، امري ضروري است. پيشبرد و هدايت حركت نوآوري ، اجرا و پيگيري اصلاحات و بهبودها اغلب براي بسياري از دانشكده ها و دانشگاهها بي نهايت مشكل است. در برخي موارد، هر موسسه آموزشي ممكن است روشي ويژه به خود داشته باشد كه تا اندازه اي نوآورانه است. هر دانشكده يا دانشگاه مي تواند نشريات و مطالبي را منتشر كند كه معرفي كننده برنامه ها و فعاليتهاي جديدي است كه با هنجازهاي دانشگاهي متفاوت هستند و شيوه جديدي را (دست كم براي موسسه) ابداع مي كنند و افرادي توانمند را براي هدفهاي مناسب در نظر بگيرد. در هر صورت اين فعاليتهاي جديد و ديگر تغييرات، براي بسياري از بخشها به صورت تصادفي هستند نه سيستماتيك. تعداد محدودي از موسسات آموزشي به كنترل خوبي بر پيامدهاي حاصل از نوآوري دست يافته اند و بسياري از موسسات آموزشي كه زمان و تلاشهاي قابل ملاحظه اي را صرف بهبود عملكرد خود كرده اند كه اغلب به الگوي پيشين بازگشت داشته اند. پرروشن است كه بسياري از موسسات آموزشي فاقد يك چارچوب سيستماتيك هستند كه به آنها اجازه بدهد تا به طور موثري تغييرات را مديريت و نوآوري را تشويق كنند و به نتايج مثبت و رو به افزايش حاصل از تلاشهاي خود دست يايند.تغيير و نوآوري مفاهيم جديد بر مبناي يك فرايند و روش سيستماتيك اتفاق مي افتد. مفاهيم جديد

در نتيجه ايجاد شرايط مساعد ظاهر مي شوند: فناوريهاي ناهمسان براي ايجاد ارزشهاي جديد با همديگر تركيب مي شوند، محيطي كه حاوي عناصر اساسي هستند و افرادي كه براي شناخت امكانات جديد آماده شده اند، با بحرانهاي اقتصادي يا فرهنگي يا يك چشم انداز روشني از آينده پيوند مي خورد و زمينه را براي تغيير و نوآوري فراهم مي سازد. طبيعي است كه آموزش عالي داراي همه عناصري است كه براي تغيير و نوآوري ضروري هستند.آنچه كه نياز است، يك مدل يا ابزاري است كه فرايندي سيستماتيك براي پيشبرد و مديريت تغييرات فراهم سازد. معيار مالكم بالدريج براي تعالي عملكرد، مدل مناسبي را براي اين منظور فراهم مي سازد.معيار بالدريج براي تعالي عملكرد مديريت براي نوآوري، يكي از ارزشهاي محوري معيار مالكم بالدريج است. اين معيار ساختار جامعي را براي موسسات آموزشي به منظور تنظيم رسالت، چشم انداز، ارزشها، هدفها و چالشهاي راهبردي همراه با منابع ضروري براي بهبود بلند مدت فراهم مي كند. اين معيار ابتدا براي افزايش رقابت بين شركت هاي توليدي آمريكا در دهه 1980 ايجاد شده بود. معيار به مرور تكامل يافته، در عمل به منظور تعالي عملكرد در سطح جهاني تعريف شده است. معيار بالدريج به طور مفصل و جامعي براي سازمانهاي بهداشتي و آموزشي در ميانه دهه 1990 مورد بازبيني و بررسي قرار گرفته است. ارزشهاي مفاهيم اصلي معيار تعليم و تربيت در هفت طبقه تنظيم و مجسم شده است: 1. رهبري؛2. برنامه ريزي راهبردي؛ 3. تمركز بردانشجويان، ذينفعان و بازار؛ 4. سنجش ؛ تحليل و مديريت دانش؛ 5. تمركز بر اعضاي هيئت علمي دانشكده؛ 6. مديريت فرايند؛ 7. نتايج

عملكرد سازماني. موسسات آموزشي متعددي از اين معيار براي بهبود دروني يا براي راهنمايي در نوشتن درخواست وارائه اين درخواست براي بررسي، نمره گذاري و دريافت جايزه ملي كيفيت استفاده كرده اند. مدرسه ها، دانشكده ها و دانشگاهها مي توانند براي دريافت جايزه ملي كيفيت مالكم بالدريج كه برنامه آن از سال 1999 شروع شده اقدام به تكميل درخواست كرده، آن را ارسال كنند. طي هفت سال گذشته، موسسات آموزش عالي متعددي از ارزشها و معيار بالدريج به عنوان يك چارچوب مديريتي براي ايجاد نوآوري و تغيير در قلمرو معيارهاي كليدي استفاده كرده اند. زماني كه موسسات آموزشي قادر باشند قوانين رهبري و برنامه ريزي را به روشني بيان كنند و به طور شفافي نتايج آن را با خواسته هايشان مرتبط سازند، احتمال دستيابي به موفقيت در نهادينه كردن نوآوري در داخل فرهنگ سازمان، بسيار بيشتر است.نوآوري در دانشگاه ويسكانسين دانشگاه ويسكانسين استوت، دانشگاه جامعي است كه با 8000 دانشجو در شمال غربي ويسكانسين واقع شده است و يكي از نخستين دانشگاه هايي است كه موفق شده در سال 2001 خود را با معيار بالدريج منطبق كند و نخستين موسسه آموزش عالي است كه جايزه بالدريج را دريافت كرده است. بخشي از سيستم دانشگاهي ويسكانسين، يك موسسه آموزشي با ماموريت ويژه است كه بر برنامه هاي دانشگاهي به صورت حرفه اي تمركز دارد. اين موسسه آموزشي با بيش از يك دهه تجربه در بهبود كيفيت به شكل سيستماتيك، قادر به ايجاد نوآوري در حوزه هاي مختلف دانشگاهي، شامل: علمي، مديريتي و خدمات پشتيباني دانشجويان، ايجاد سيستم هاي جديد رهبري مشاركتي، برنامه ريزي راهبردي، كارايي عملكرد دانشجويان و تعيين

ميزان رضايت ذينفعان مي باشد.ساختارهاي بوروكراتيك دانشگاهي، گرايش به سركوب كردن ايده ها و مفاهيم جديد دارند. بنابراين تنها مديريت و رهبري قوي و رويكردهاي سيستماتيك است كه مقاومت و ايستادگي نيروهاي بوروكراتيك را دربرابر ايده هاي جديد خنثي مي كند.ساختار بوروكراتيك ويژه آموزش عالي از لحاظ ماهيت بسيار مستعد تعارض، به جاي نوآوري يا تشريك مساعي است. روساي تعداد اندكي از دانشكده ها و دانشگاهها به روشني هدف هاي موسسات آموزشي خود و راههاي دستيابي به آن را بيان كرده اند. باوجود اين يكي از ارزشهاي اصلي معيار بالدريج داشتن نقشه و آرمان توسط رهبران است كه از راه آن رهبران هدف هاي خود را تنظيم و جو دانشگاهي يادگيري محور و دانشجو محور را ايجاد مي كنند. معيار بالدريج اين موضوع را بررسي مي كند كه چگونه راهبران ارشد با دانشكده و اعضاي آن از راه ارتباطات باز دوجانبه با همديگر ارتباط برقرار مي كنند و اين رهبران تلاشهاي خود را براي دستيابي به هدفهاي سازماني متمركز مي سازند. دانشگاه ويسكانسين استوت روش و رويكرد ويژه اي را براي رهبراني كه مدل بالدريج را براي سازمان و دانشگاه خود مورد توجه قرار داده اند ابداع كرده است كه در آن سيستم رهبري دانشگاه پيچيدگيها و موانع را از ميان برداشته و ارتباطات چندجانبه را تشويق و ساختار سازماني را براي مشاركت گسترده همه اعضا و گروه هاي مختلف ذينفعان در چگونگي اداره سازمان هموار مي سازد. هيئت مشورتي، هسته سيستم رهبري است و هر دو هفته يك بار با تعداد بيست عضو كه شامل مديران دانشكده ها، اعضاي هيئت علمي و رهبران گروههاي دانشجويان است تشكيل جلسه مي دهد

و اعضا اين گروه رهبران ارشد، كانال ارتباطي براي سازمانشان فراهم مي كنند كه نتيجه اين ارتباطات قوي، مشاركت در تصميم گيري ها و استفاده مناسب از فرصتهاي به دست آمده در موضوع هاي مربوط به طرفداري از گروه هاي مربوطه خود است. هيچ گونه تصميم مهم يا تخصيص منابع بدون بحث در شوراي مشورتي دانشگاه صورت نمي گيرد. به عنوان مثال: زماني كه دانشگاه ويسكانسين استوت در نيمسال پاييزي سال 2002 تصميم به استفاده از لپ تاپ در محيط دانشگاه گرفت و هر دانشجو سال اول دانشگاه نياز به رايانه لپ تاپ داشت، سرآغاز اين كار با شنيدن نظرات اعضاي دانشكده درزمينه رسانه اي كردن كلاسهاي درسي و فرصتهاي آموزشي دانشجويان و توجه به گفته هاي نمايندگان دانشجويان در ارتباط با هزينه هاي سخت افزاري و نرم افزاري بود كه اين امر به صورت گسترده اي در شوراي مشورتي دانشگاه مورد بحث و بررسي قرار گرفت. در نتيجه دانشگاه قادر به شناخت و توجه به تمامي ملاحظاتي شد كه بيش از اجراي اين تغيير مهم بايد صورت مي گرفت. ديگر موسسات آموزشي برنده جايزه بالدريج نيز سيستم رهبري مشاركتي را ايجاد كرده اند كه داراي كاركردهاي بسيار مهمي براي اعضاي دانشكده، دانشجويان و ديگر اعضاست.  برنامه ريزي موثر، مبناي ايجاد تغييرات اساسي در موسسات آموزشي است، هرچند كه در بسياري از موسسات آموزش عالي، برنامه ريزي به مديريت امور ثبت نام و توسعه برنامه هاي دانشگاهي محدود مي شود. دريافت حداقل ملاحظات از حوزه هايي، همانند: مديريت فرآيند هاي آموزشي و پشتيباني كه از حوزه هاي بسيار مهم و اساسي مي باشند، ضروري است. در قلمرو برنامه ريزي راهبردي معيار

بالدريج نيازمند ايجاد يك فرايند راهبردي و سيستماتيك است كه تجزيه و تحليل SWOT از موسسه و عوامل كليدي موثر بر تغيير در وضعيت نمايه هاي جمعيت دانشگاهي و دانشجويان، فناوري و بازار و نيز موسسات آموزشي رقيب را در بر گيرد. راهبرد ايجاد شده ممكن است به شكل هاي مختلف، از قبيل: طرحها، پيش بيني ها، سناريوها يا ديگر روشهاي تجسم آينده، به منظور شناسايي هدفهاي راهبردي، تصميم گيريها و تخصيص منابع مورد استفاده قرار گيرد. فرايند تبديل هدفها به برنامه هاي اجرايي، ايجاد هدفهاي متناسب با الگوهاي رهبري و سنجش موفقيت برنامه هاي عملياتي از راه شاخصهاي كليدي عملكرد، نيز از جنبه هاي بسيار مهم معيار بالدريج است. در دهه گذشته، دانشگاه ويسكانسين استوت به صورت بارزي فرايند برنامه ريزي راهبردي را در پاسخ به جوانب مختلف معيار بالدريج اجرا كرده است. اين فرايندها با تدوين ماموريت، چشم انداز و بيان ارزشها و تركيب تحليلهاي وضعيت و در نظر گرفتن ذينفعان شكل گرفته است. اطمينان از موفقيت برنامه ها و دستيابي به هدفهاي راهبردي، مستلزم اين است كه فرايند تدوين و اجراي برنامه هاي عملياتي به صورت هر شش ماهه مورد بازنگري و پايش قرار گيرند كه از نقاط قوت اين فرايند، توانايي يكپارچه كردن برنامه هاي كوتاه مدت، برنامه هاي بلند مدت و تخصيص منابع است و اين با مشاركت گسترده هم ذينفعان داخلي و خارجي هويت مي يابد. در ابتدا سه گروه از سيستم برنامه ريزي راهبردي دانشگاه ويسكانسين استوت حمايت مي كردند. شوراي مشورتي دانشگاه جزو گروه كليدي رهبران بودند و كار برنامه ريزي و تخصيص منابع را متناسب با برنامه هاي عملياتي

بر عهده داشتند. گروه برنامه ريزي راهبردي مشتمل بر شوراي مشورتي و ديگر اعضاي دانشكده و اعضاي هيئت علمي و نمايندگان دانشجويان مسئول حفظ ماموريت(رسالت)، چشم انداز و بيانيه ارزشها و اهداف كوتاه مدت مي باشند. اين گروه همچنين هدف هاي راهبردي را تحت هر يك از هدف هاي كلي كه به عنوان شاخص هاي كليدي عملكرد شناخته مي شوند تدوين كرده، فرايند اجراي برنامه هاي عملياتي را مورد پايش قرار مي دهد.گروه سوم اداره برنامه ريزي و بودجه كار تحليل و برنامه ريزي بودجه عملياتي ساليانه و تدوين بودجه سرمايه اي را بر عهده دارد. اين گونة تركيب كاركردهاي سه گروه سبب تقويت فرايند به كارگيري داده ها و اطلاعات مورد استفاده در برنامه ريزيها و تصميم گيريها مي شود و تخصيص منابع را با هدف هاي راهبردي و با برنامه هاي عملياتي متناسب و هماهنگ مي سازد و درنتيجه از فرايند سنجش عملكرد دانشگاه بر اساس شاخصهاي كليدي عملكرد حمايت مي كند. برنامه هاي عملياتي به منظور اطمينان از برداشتن گامهاي مناسب براي دستيابي به هر يك از هدف هاي راهبردي تنظيم شده مورد استفاده قرار مي گيرند. هر برنامه شامل هدفهاي مقدماتي و اوليه است كه آن را با برنامه راهبردي مرتبط مي سازد. عمليات و كاركردهاي سطوح بالا بايد به طور كامل اجرا شوند، جايگاهها، اشخاص و يا گروههاي مسئول هر گام، بايد به خوبي مشخص شوند، زمان و منابع مورد نياز و شاخصهاي كليدي عملكرد مرتبط با هر يك از هدف هاي راهبري بايد در نظر گرفته شود. و همه برنامه هاي عملياتي بايد هر شش ماه توسط گروه برنامه ريزي راهبردي مورد بازنگري قرار گيرند. از آنجا كه

دانشگاه ويسكانسين استوت برنامه هاي عملياتي خود را در اواخر دهه 1990 تدوين كرده، تاكنون به بيش از 50 مورد از هدف هاي راهبردي خود در حوزه هاي مرتبط با يكپارچگي فناوري، جو دانشگاهي، برابري جنسيت، جهاني شدن و بازآموزي فارغ التحصيلان دست يافته است. يكي از هدف هاي راهبردي اخير دانشگاه، با تدوين برنامه هاي دانشگاهي مرتبط است كه منجر به تاسيس مركز نوآوري برنامه درسي در دانشگاه شده است؛ جايي كه استادان رشته هاي مختلف دانشگاهي اوقات فراغت خود را صرف پرداختن به مشاركت در تدوين رشته ها و برنامه هاي جديد، در حوزه هايي از قبيل: نانو تكنولوژي، عصب شناسي و محيط هاي ديجيتالي فعال براي حمايت و تمركز بر ماموريت دانشگاه ويسكانسين استوت مي كنند.  در حوزه يادگيري و عملكرد دانشجويان، بر اساس معيار بالدريج، موسسات آموزشي نيازمند اين هستند تا سطوح و گرايشهاي فعلي در حوزه هاي كليدي يا شاخصهاي يادگيري دانشجويان را شناسايي و يادگيري دانشجويان را بهبود بخشند. براي پيگيري اين معيار، دانشگاه ويسكانسين استوت يادگيري دانشجويان را مورد سنجش قرار داده، پيشرفت دانشجويان از زماني كه در اين موسسه ثبت نام كرده اند شروع شده و اين روند به خوبي، تا بعد از فارغ التحصيلي آنان ادامه داشته است. دانشجويان تازه وارد به محض ورود به دانشگاه آزمون هاي رده بندي درمورد موضوع هاي كليدي را كه از قبيل: رياضيات، زبان رسمي و زبان خارجي است، تكميل مي كنند. هر برنامه دانشگاهي مجموعه اي از هدف هايي را دنبال مي كند كه روشهاي مناسب ارزيابي، شامل ارزشيابي دوره هاي آموزشي، امتحانات استاندارد شده، مجموعه دوره هاي الكترونيكي و ارزيابي يادگيري تجربي به منظور ارزيابي پيشرفت دانشجويان نسبت

به هدفهاي آموزشي را در بر مي گيرد. قابليت در زمينه آموزشهاي عمومي به وسيله واحد امتحانات و ارزيابي دانشكده به طور ساليانه از راه نمونه گيري تعداد زيادي از دانشجويان سال آخر مورد بررسي قرارمي گيرد و استادان آموزشهاي عمومي هم ارزيابيهاي دوره ها را مديريت مي كنند و دانشجويان سال آخر مهارتهاي آموزشي كلي خود را ارزيابي مي كنند. نتايج اين ارزيابي ها به وسيله مدرسان وسرپرستان برنامه هاي آموزشي به صورت ساليانه مورد بررسي قرار مي گيرد و برنامه هاي لازم براي بهبود فرايند يادگيري و تدريس تدوين شده و در اختيار اعضاي دانشكده ها قرار مي گيرد. بيشتر دانشكده ها و دانشگاهها، اطلاعات اندكي درباره چگونگي ارائه خدمات مطلوب تر به ذينفعان حال و آينده خود دارند. گردآوري اين قبيل داده ها و تجزيه و تحليل روند آنها براي شناسايي نيازهاي در حال تغيير ذينفعان كليدي، اعم از دانش آموختگان و كاركنان اطلاعات ارزشمندي را براي پالايش و بهبود برنامه ها و ارائه خدمات توسط دانشگاه ويسكانسين استوت فراهم كرده است. در بسياري از موارد اين داده ها تغييرات مورد نياز و حوزه هايي را كه براي ارائه خدمات مطلوب تر به گروههاي ذينفع نياز به نوآوري دارند، زير پوشش قرار مي دهند. دانش آموختگان طي سالهاي اول تا پنجم تحصيل، مورد ارزيابي قرار مي گيرند و نتايج اين بررسيها و ارزشيابيها توسط موسسات آموزشي مورد استفاده قرار مي گيرد. موضوع بازخورد كاركنان در زمينه يادگيري مهارتها نيز به عنوان ماموريت دانشگاه ويسكانسين استوت با تاكيد بر آمادگي شغلي به صورت اساسي مورد توجه قرار مي گيرد. در طول دهه گذشته 95 درصد از فارغ

التحصيلان در موقعيت هاي شغلي قرار گرفته اند و دانشگاه كاركنان زيادي را از ميان دانشجويان در محيط هاي دانشگاهي و مشاركت در نمايشگاههاي حرفه اي، كميته هاي مشورتي و ديگر فعاليتهاي مرتبط با ديگر دانشگاهها در گروههاي همسالان به كارگرفته است. براي تعيين سطح رضايت كاركنان، دانش، مهارتها و تواناييهاي فراگرفته شده و همچنين انتظارهاي آنها به صورت رسمي مورد تحقيق و بررسي قرار مي گيرد تا حوزه هايي كه نياز به بازنگري در برنامه درسي دارند مشخص شود، يا برنامه ها ي جديد تدوين شده و يا اينكه خدمات ارائه شده بهبود يابند.گروهي براين باورند كه نوآوريهاي پايدار بايد ازسوي كاركنان و اعضاي هيئت علمي پديدار شوند اما دسته ديگر حمايت مديران عالي را عامل اصلي موفقيت نوآوريها مي دانند.توسعه و استقرار شاخص هاي عملكرد و سازو كارهاي سنجش مناسب، موفقيت اصلي دانشگاه ويسكانسين استوت براي اجراي معيار بالدريج بوده است. كميت سنجه هاي مورد ارزيابي مهم نيست بلكه آنچه كه مهم است اندازه گيري عملكرد و يكپارچگي سيستم ها به صورت مداوم است. از نظر تاريخي دانشگاه ويسكانسين استوت در جمع آوري اطلاعات آموزشهاي مبتني بر واقعيت ها، داراي شهرت است. ولي تا زماني كه موسسه آموزشي شروع به كارگيري سيستماتيك معيار بالدريج نكرده بود، مديران ارشد موسسه چگونگي جمع آوري همه داده ها و مقياسهايي را كه بايد مورد بررسي قرار گيرد و به شكل جامع تنظيم شود تا اثربخشي فرايند هاي كليدي سازمان، ماموريت و هدف ها را مورد بررسي قرار دهد درك نكرده بودند. ابتدا پذيرش معيار بالدريج، دانشگاه ويسكانسين استوت سنجه هاي زيادي را در برخي از حوزه ها و در برخي ديگر

تعداد كمتري را دارا بود و قادر نبود آنچه را كه معيار و سنجه هاي اصلي عملكرد كل سيستم بودند شناسايي وتعريف كند. به علاوه در حالي دانشگاه ويسكانسين استوت اطلاعات مرتبط با ديگر دانشگاهها ومحيط هاي دانشگاهي ويسكانسين را دارا بود، داده هاي مقايسه اي كمي در رابطه با ارزيابي عملكرد يا تنظيم هدف ها متناسب با رقباي اصلي و موسسات پيشرو در اين زمينه وجود داشت. بنابراين هيچ كسي نمي دانست اگر هدف ها توسط موسسه آموزشي تنظيم شود آيا دانشگاه قادر خواهد بود رهبري مناسب و شفافي را در حوزه هاي راهبردي و مهم دانشگاه صورت دهد يا خير؟ با استفاده از معيار بالدريج به عنوان يك مدل، دانشگاه قادر بود سيستم ارزيابي و داده هاي جامعي را براي پشتيباني تمامي ماموريتها و برنامه هاي دانشگاه به شكلي مناسب تر و مطلوب تر تنظيم كند و با استفاده از مشاهده روندها و اطلاعات مقايسه اي، چرخه بهبود مستمر و سيستماتيك عملكرد را به حركت درآورده و قطعي كند.كليد موفقيت مديريت تغييرات به لحاظ تاريخي، وقتي دانشكده ها و دانشگاهها تغييرات نوآورانه اي را در حوزه هايي كه در مقاله به آنها اشاره شد، به آن دست يافته اند كه در معرض عواملي قرار گرفته اند كه تعادل وجودي آنها را مختل كرده است. براي مثال دانشگاه ويسكانسين استوت شروع به تغيير رويه ها و فرآيندهايي كرده است كه از نظر رئيس وقت دانشگاه، بيش از يك دهه، فاقد اعتماد و اطمينان بوده است. بزرگترين چالش براي طرفداران نوآوري در آموزش عالي شكست خوردن برنامه هاي نوآورانه در برابرمقاومت موسساتي است كه به خوبي طراحي شده اند

و در معرض خطر نابودي در كوتاه مدت قرار ندارند.ساختار اين موسسات كه بر اساس روشهاي سنتي شكل گرفته است، به صورتي گسترده، براي ماندن و ثبات و حفظ پايگاه اجتماعي خود تلاش مي كنند.  اين براي هر سازماني و هر بخش سازمان، يك واقعيت است. هر سازمان داراي ساختارها، سازو كارهاي كنترل و دستور كارها و مقرراتي است كه سازمان را نسبت به مديريت و پشتيباني مداوم هدف ها و ماموريت خود قادر مي سازد. سازمان هايي كه براي مدت طولاني فاقد عيب و نقص بوده اند و يا داراي تاريخچه موفقت طولاني مدت هستند بيشتر با فرهنگ و روشهايي كه آنها را در دستيابي به ماموريت شان كمك مي كند، عجين شده اند و ساختار ها در جاهايي شكل گرفته اند كه حفظ آنها وابسته به حفظ پايگاه اجتماعي سازمان است. اين ساختارهاي بوروكراتيك گرايش به سركوب كردن ايده ها و مفاهيم جديد را دارند، بنابراين نيازمند مديريت و رهبري قوي و رويكردهاي سيستماتيك است كه مقاومت و ايستادگي نيروهاي بوروكراتيك را در برابر ايده هاي جديد خنثي كند. موسسات آمورشي كه به صورت موفقيت آميزي توانسته اند نوآوري ها و تغييرات را مديريت كنند به طور كلي چهار عامل عمده در آنها نقش داشته اند: تعهد و حمايت مداوم رهبران و مديران ارشد سازمان، شيوه هاي برنامه ريزي سيستماتيك و سازمان يافته، فرايند هاي مشاركتي و حساب شده و ارتباطات چند سويه و اثربخش.  يكي ديگر از عناصر بسيار مهم براي ايجاد نوآوري و تغيير اين است كه نوآوري بايد از راه افراد خط قدرت سازمان(روسا، معاونان روسا، سرپرستان يا مديران گروهها) صورت گيرد

و نبايد به يك كميته، نيروهاي وظيفه اي ويژه، اداره بهبود كيفيت يا ديگر افراد واگذار شود. به منظور درگير كردن كاركنان و اعضاي هيئت علمي در تلاش هاي نوآورانه، بايستي ابتدا يك احساس نياز و ضرورت در افراد كليدي و مديران عالي سازمان بوجود آيد. اگرچه كه بسياري از مردم عقيده دارند كه نوآوريها زماني كه از سوي كاركنان و اعضاي هيئت علمي پديدار و پذيرفته مي شوند بهتر مورد پشتيباني و حمايت قرار مي گيرند و احتمال موفقيت بيشتري دارند. ولي اگر يك احساس اهميت مداومي براي مديران عالي وجود نداشته باشد، بسياري از نوآوريها شكست خواهند خورد و يا دوام نخواهند آورد. يك شيوه براي ايجاد نوآوري اين است كه از آن راه رئيس سازمان با گروهي از مشاوران كار مي كند و به همين گونه مديران ارشد به شكل تيم هاي مديريتي و گروههاي حاكم با يكديگر كار مي كنند. روسا، معاونان و سرپرستان در محيط هاي دانشگاهي نوآور، نمي توانند تصميم را به صورت يك جانبه اخذ كنند، بلكه آنها با كمك ديگر اعضاي تيم هاي رهبري و مديريتي، از قبيل: اعضاي هيئت علمي و كاركنان دانشگاه در فرايند برنامه ريزي، تصميم گيري و تخصيص منابع، مشاركت مي كنند. از نشانه هاي مشاركت افراد درفرايند ها و تصميمهاي محيط هاي دانشگاهي اين است كه آنها مشاركت و تشريك مساعي را به عنوان بخشي از ساختار موسسات آموزشي پذيرفته باشند. به كارگيري مدل بالدريج، اين تعهد را در رهبران ايجاد مي كند وهمزمان داراي نتايجي است كه توانمند سازي و نوآوري را پرورش مي دهد و روسا، اعضاي هيئت علمي و

كاركنان درترسيم چشم انداز دانشگاه سهيم مي كند.درسهاي فراگرفته شده به كارگيري اين چهار عنصر اشاره شده در بخش پيش، خود مرحله اي از نوآوري است كه هميشه يكنواخت نبوده و نيازمند همگوني با فرايندهاي جديد نيز است. اين امر بويژه در آموزش عالي كه كوچكترين تغييري نيازمند بحث و گفتگو و دقت فراوان است بيشتر به چشم مي خورد. بسياري از دانشگاهي ها از سودمندي مدل بالدريج مي پرسند. اعضاي هيئت علمي مدعي هستند كه ارزش واقعي يك درجه را نمي توان اندازه گرفت بنابراين مهارت و خبرگي اعضاي هيئت علمي تنها عامل تعيين كننده كيفيت است و مي گويند كه فلسفه وجودي دانشگاهها اين است كه به جاي ارائه خدمت به ذينفعان به ايجاد و حفظ آن بپردازند.  هر فرايند تغيير موفقيت آميزي ضروري است كه با تعدادي از مديران ارشد و ديگر افراد كليدي كه آمادگي شناخت و به كارگيري امكانات را دارند و به راه حل هاي مسائل يا به فرصتها به عنوان سرمايه گذاري نگاه مي كنند، شروع شود. اين گروه از افراد در مراحل نخستين عمليات براي دستيابي به موفقيت هاي كوچك حلال مشكلات مي باشند. و اين گونه موفقيت هاي كوچك به عمليات قابليت اعتماد مي بخشد و آهنگ مثبتي را براي ايجاد و پذيرش تغيير توسط كاركنان و اعضاي دانشكده به همراه دارد. حمايت قوي رهبري(مديريت عالي) براي تداوم و پيشرفت تغييرات امري ضروري است و از برهم زدن و اختلال در تغييرات توسط افراد مخالف تغييرات، جلوگيري مي كند. در دانشگاه ويسكانسين استوت اين امر نزديك به سه سال براي اعضا و كاركنان دانشكده براي درك و آشنايي با منافع

و نتايج حاصل از مكانيزم جديد رهبري ، فرايند برنامه ريزي و ديگر نوآوريها زمان برد. به علاوه بسياري از موسسات آموزشي عقيده دارند كه قبل از اينكه شروع به بكارگيري چارچوب بالدريج نمايند بايد به بازسازي و بازبيني مكانيزم ها و فرايندهاي برنامه ريزي و رهبري خود بپردازند. درهر حال اين معيار غير تجويزي است و مي تواند براي همه انواع موسسات آموزش عالي سازگار ومنطبق گردد. هر موسسه اي مي تواند بر اساس توانايي هاي خود ميزان و شدت تاثير پذيري لازم را تشخيص داده و با تعدادي از معيارهاي بالدريج شروع به كار كند. اين امر تا استقرار كامل معيار بالدريج طي چندين سال ادامه پيدا مي كند اما موسساتي كه بر اولين گامها و يك يا دو حيطه از معيار تمركز كرده اند ممكن است در ظرف چند ماه بتوانند به نتايجي مثبت دست يابند.  رهبران ارشد دانشگاهها براي ارايه پاسخ و حداقل جستجوي معيارها واطمينان از اينكه ذينفعان و دانشجويان اين مباحث را درك نموده و مورد پيگيري قرار مي دهند تحت فشار هستند. اگرچه هيچ يك از الگوهاي بهبود كيفيت بدون محدوديت نيست، رهبران كالج ها و دانشگاهها مفيد بودن مدل بالدريج را درك خواهند كرد زيرا كه اين معيار با شروع فرايند بهبود و ارزيابي نظام يافته، چارچوب قابل اعتمادي را از طريق تغييرات نوآورانه فراهم مي كند. ايده ها و روشهايي كه مورد آزمايش و تجربه قرار نگرفته و يا قبلا تجربه شده و شكست خورده شانس بيشتري براي اجراي موفقت آميز با استفاده از مدل بالدريج دارد زيرا كه اين مدل به يكسويي و يكپارچگي فرايندها و تركيب

شاخص هاي اصلي عملكرد در سازمان كمك مي كند.  برگردان: محمد شرفي M ' )

document.write( addy466 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

منبع:

Furst-Bowe, Julie A.and Bauer, Roy A.(2007).?Application of the Baldrige Model for Innovation in Higher Education? New Directions For Higher Education, No. 137, 5-14.

5- مورهد و گريفين، (1374) ، رفتار سازماني ، ترجمه: سيدمهدي الواني و غلامرضا معمارزاده ، انتشارات مرواريد .

6- Stoner.J and Freeman . E and Gilbert .D, (1995)," Management",6th. Ed., prentice Hall Inc.7- Rosenfeld, R . and SER VO , J . C (1990) , Innovation and creativity at work : psychological and organization strategies , John wiley sons , west SUSSEN .

8- رابينز ، استيفن (1378) ، رفتار سازماني ، ترجمه علي پارساييان و سيدمحمد اعرابي ، جلد اول ، انتشارات دفتر پژوهش هاي فرهنگي .

9-Hudson, Lcyril,(1970) , " Business organization and

operations " , London : staples press .10- Bovee , courtland L . , and Till , John V . , and wood , Marian Burk . and Dovel , Georgo (1993) , Management , International Ed , Mc Grow Hill Book Co .11- Koontz, Harold and weihrich, Heinz (1988) . " Management " , ( New York : Mc Graw Hill Book Co .12- Dror . Y (1971) , " Design for policy science " , NY : Elsevier.

13- ال دفت ، ريچارد (1378) ، مباني تئوري و طراحي سازمان ، ترجمه: علي پارسائيان و سيدمحمد اعرابي ، انتشارات دفتر پژوهش هاي فرهنگي .14- طوسي ، محمدعلي، (1372) ، فرهنگ سازماني ، انتشارات مركز آموزش مديريت دولتي

15- C . A . o"Reilly III , J . chatman , and D . F . Caldwell (1991) . " people and organizational culture : A profile comparison Approach to Assessing person – organization Fit ," Academy of Management Journal .

16- رابينز ، استيفن (1379) ، تئوري سازمان ، ترجمه: سيدمهدي الواني و حسن دانائي فرد ، انتشارات صفار .17- رابينز ، استيفن (1374) ، رفتار سازماني ، ترجمه: علي پارسائيان و سيدمحمد اعرابي ، جلد سوم ، انتشارات دفتر پژوهش هاي فرهنگي .18- مير سپاسي ، ناصر (1376) ، مديريت منابع انساني و روابط كار ( تمرين و مقالات ) ، انتشارات شروين .19- تدبير ( ماهنامه علمي – آموزشي در زمينه مديريت ) ، " مديريت خلاق ، در عصر تحولات پرشتاب " (ميزگرد ) ، شماره 75 ، سال هشتم ، شهريور 1376

.

20- courtright , J . A . and Fairhurst , G . T . and Rogers . L . E (1989) , " Interaction patterns in organic and Me chanistic system , " Academy of Management Journal .21- chandler , Jr . (1962) . " strategy and structure : chapters in the History of the Industrial Enterprise ( camberidge , MA : MIT press.(

22- اعرابي ، سيدمحمد (1381) ، طراحي ساختار سازماني ، انتشارات دفتر پژوهشهاي فرهنگي . منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 202

ارزيابي اثردانش ضمني بر نوآوري و خلاقيت

(بررسي وضعيت مديريت دانش در شركت توسعه صنعتي الكترونيك) فريبا سيدجعفررنگرز ،دكتر عباس افرزهدانشگاه صنعتي اميركبيربهمن1388 چكيده: دانش ضمني به عنوان محركي مهم در فرايند خلاقيت و نوآوري نقش مهمي را به عنوان يك منبع سازماني و عامل موفقيت در سازمان ايفا مي كند. در اين مقاله اين نقش در مديريت نوآوري با توجه به نوع خلاقيت مورد نياز، نوع صنعت و ساختار خاصي كه آن سازمان داراست، روشن گرديده است. در فرايند نوآوري اجزاي دانش ضمني و تصريحي با يكديگر ادغام گرديده و به سختي قابل جدا شدن هستند. از سوي ديگر، در اين پژوهش نياز به تجزيه و تحليل مستقيم به منظور دستيابي به نتايج صحيح مديريت دانش ضمني در فرايند خلاقيت، بيان گرديده است. مديران و محققاني كه در زمينه تعامل منابع انساني و شبكه ها فعاليت مي كنند بايد براي دانش ضمني اهميت بيشتري قائل شوند زيرا دانش ضمني جريان فرايند برهمكنش و فعل و انفعال شخصي است. بنابراين، تحقيقات، انتقال فراست و شهود، يا به عبارتي ديگر آنچه انسانها درون خود حس مي كنند، در جوي غير رسمي و رودررو بهتر

عمل مي كند. درنتيجه در اين فضا به راحتي مي توان از ايده هاي جديد، محصولات يا فرايندها خلاقانه جهت حل مشكلات به صورت انعطاف پذير، بهره مند گرديد.كليد واژهمديريت دانش، دانش ضمني، دانش تصريحي، نوآوري، خلاقيتمقدمهسالهاي اخير «مديريت دانش» به يك موضوع مهم و حياتي مورد بحث در متون تجاري تبديل شده است. جوامع علمي و تجاري هر دو بر اين باورند كه سازمانهاي با قدرت دانش مي توانند برتري هاي بلندمدت خود را در عرصه هاي رقابتي حفظ كنند.منابع نقد و بررسي و چشم اندازهاي رقابتي سازمان ها نشان دهندهء تأثيرات اين ديدگاه در عرصه هاي استراتژيك سازمان هاي تجاري است. (نلسون و وينتر، 1982) اگرچه مديريت، آگاهي از پتانسيل هاي منابع دانش است، اما هنوز اتفاق نظري دربارهء ويژگيهاي اين دانش و روشهاي بهره گيري از آن وجود ندارد.مديريت دانشتبديل داده و اطلاعات به يكديگر به واسطه فناوري اطلاعات صورت مي گيرد ولي فناوري اطلاعات گزينه ناتواني براي تبديل «اطلاعات» به «دانش» است. عوامل اجتماعي، «دانش» و «اطلاعات» را بهتر به يكديگر تبديل مي كنند اما همين عوامل در تبديل «داده» به «اطلاعات» كند هستند. اين يكي از دلايلي است كه ما اعتقاد داريم مديريت دانش از طريق بهينه سازي دو عامل زير سيستم هاي اجتماعي و فناوري بهتر انجام مي شود. ريشه هاي اين ديدگاه را مي توان در چشم اندازهاي اجتماعي- فناوري سازمان يافت. (امري، 1959؛ تريست و بامفورس، 1951) «داده» و «اطلاعات» بر مبناي «سازمان» و «اطلاعات» و «دانش» بر مبناي «تفسير» از يكديگر متمايز شده اند.بنابراين بحث اين است كه دانش تركيب سازمان يافته اي است از «داده» كه از طريق قوانين، فرآيندها و عملكردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت ديگر «دانش» معنا يا مفهومي است كه از فكر پديد

آمده (ماراكاس، 1999) و بدون آن، «اطلاعات» يا «داده» تلقي مي شود. تنها از طريق اين مفهوم است كه «اطلاعات» حيات يافته و به «دانش» تبديل مي شود (بات، 2001). بنابراين تمايز بين «اطلاعات» و «دانش» به ديدگاه كاربر بستگي دارد. دانش يك مضمون وابسته است از آن رو كه «مفاهيم» در ارتباط با يك الگوي مشخص تفسير مي شود. (ماراكاس، 1999، ص 264)نوآوري دانشرشته مديريت دانش به عنوان منبع و سرچشمه اصلي مزيت رقابتي در آينده شناخته شده است. اين بدان معنا نيست كه در دنياي به شدت رقابتي امروز نمي توان از مديريت دانش براي كسب مزيت رقابتي و پيشبرد اهداف و مقاصد نوآوري در سازمانها استفاده كرد، بلكه مي توان قاطعانه ادعا كرد كه امروزه مهارتهاي مديريت دانش مي تواند در پيگيري و تحقق نوآوري در سازمانها موثر واقع شود. علاوه براين، مديريت نوآوري نيز كه با مسائل و موضوعاتي نظير مديريت كارآمد فرايند نوآوري سر و كار دارد توجه و اقبال بسياري را به خود جلب كرده است (GOH, 2004,HARKEMA AND BROWAEYS, 2002, GIGET, 1997). از آنجا كه نوآوري به عنوان يكي از عناصر مهم و كليدي كسب و كار محسوب مي شود، امروزه مديريت دانش به عنوان يكي از وظايف و كاركردهاي اصلي سازمان محسوب مي شود. علي رغم مطالبي كه بيان شد تحقيقاتي كه در زمينه دستيابي، مديريت و كاربرد داراييهاي دانش در نوآوري انجام گرفته است هنوز كافي نبوده است. امروزه، مديريت دانش و مديريت نوآوري دو حوزه مديريتي متمايزي هستند كه به نظر مي رسد داراي تاثيرات و نتايج مجزايي هستند. با وجود اين، يكي از دغدغه هاي عمده و اصلي مديران ارشد سازمانها اين است

كه از طريق كاربرد موثر داراييهاي دانش به ايجاد، تحكيم و توسعه نوآوري بپردازند.تركيب مديريت دانش و نوآوري    افزايش رقابت بين بنگاه ها در مقياس جهاني باعث شده است كه تفكيك يا عدم تفكيك حوزه هاي مديريت دانش يا مديريت نوآوري موضوع چندان استراتژيك و مهمي به شمار نيايد. در عوض، موضوع استراتژيك و مهم كاربرد مديريت دانش در فرايندهاي مديريت نوآوري است كه موجب مي شود سازمانها عملكرد خود را ارتقا ببخشند. براي اينكه بتوانيم چشم انداز روشني به مديريت استراتژيك نوآوري دانش بگشاييم، لازم است كه دو جريان فكري پشتيبان مديريت دانش و مديريت نوآوري را بيان كنيم. رويكرد استراتژيك به مديريت دانش و مديريت نوآوري ممكن است به تركيب و يكپارچه سازي بيشتر اين دو حوزه منجر گردد. براي اينكه اين جنبه از مديريت نوآوري دانش درك شود يك چارچوب مديريت استراتژيك ارائه مي گردد كه به عنوان يك الگوي مفهومي قادر است به سازمانها كمك كند كه درك كنند چگونه مي توان نوآوري دانش را از طريق يك روش كلي، جامع و هماهنگ هدايت كرد.عناصر تشكيل دهنده نوآوري دانشاولين بار پيتر دراكر بود كه از اصطلاح كارگر دانش ) knowledge worker  (استفاده كرد. در واقع تا همين اواخر بود كه مديران و سياستگزاران سازماني دريافتند نوآوري موفق نوآوري دانش مدار است. «آمي دون» نوآورري دانش را بدينگونه تعريف مي كند: ايجاد، توسعه، تبديل و كاربرد افكار جديد در قالب كالاها و خدمات قابل فروش كه موجب موفقيت سازمانها، اعتبار اقتصاد يك ملت و پيشرفت و ترقي يك جامعه مي شود. نوآوري دانش دو عنصر كليدي دارد: اول شناسايي دانش به عنوان يك عامل كليدي و دوم

اقدامات مربوط به مديريت دانش.دانش صريح و دانش ضمنيصاحب نظران دانش را به دو دسته تقسيم مي كنند: دانش صريح و دانش ضمني. « نوناكا» و نويسندگاني ديگر از جمله «پولاني» دانش تصريحي را دانشي مي دانند كه مي توان آن را به سادگي نوشت يا بيان كرد و در پايگاه داده ها ذخيره كرد. اين نوع از دانش را مي توان فرم داد و به صورت يك فرمول علمي و يا كتابچه راهنما بين افراد سازمان منتشر كرد. دستورالعمل ها، مقررات، قوانين، رويه هاي انجام كار، آئين نامه ها، شرح جزئيات و... كه به صورت رسمي در بين افراد سازمان به آساني قابل انتقال هستند همه دانش تصريحي به حساب مي آيند.به عبارت ديگر، دانش صريح يا آشكار دانشي است كه به آساني قابل انتقال مي باشد و مي توان آن را به كمك يك سري از نشانه ها مثل حروف، اعداد و... در قالب نوشته، صدا، تصوير، عكس، نرم افزار، پايگاه داده و... مدون و كدگذاري كرد؛ به همين دليل به اشتراك گذاري دانش صريح به راحتي امكان پذير است. معمولاً دانش صريح در سازمان ها به شكل اسناد حاصل از فعاليت هاي تحقيقاتي، مستندات توليد يا تعميرات، قوانين، رويه هاي كاري، برنامه هاي روزمره و... در مي آيند كه بر اساس آنها هر يك از كاركنان به انجام وظايف خود مشغولند.در مقابل، دانش ضمني شخصي بوده و فرموله كردن آن بسيار مشكل است. اين نوع از دانش كه از طريق تسهيم تجربيات با مشاهده و تقليد اكتساب مي شود، ريشه در اعمال، رويه ها، تعهدات، ارزش ها و احساسات افراد داشته؛ قابل كدگذاري نبوده؛ و به سادگي از طريق زبان بيان نمي شود.دانش ضمني و نوآوريعصر حاضر، عصر تحولات و تغييرات شگرف درفناوريهاست.

عصري كه ساختار فكري آن آكنده از عمق بخشيدن به اطلاعات و توجه به مشاركت نيروي انس___اني خلاق و دانش گرا به جاي نيروي انساني عملكردي است. از اين رو، مديريت هوشيار بر آن است تا هرچه بيشتر و بهتر درجهت استفاده از ابزاري به نام دانش براي رويارويي و مقابله با عوامل عدم اطمينان، حفظ موقعيت و ايجاد خلاقيت و نوآوري جهت گسترش عرصه رقابتي خود برآيد، اين امر مستلزم اين است كه سازمان با ارج نهادن به مديريت دانش و متقابلا مديريت خلاقيت و نوآوري، آن را به عنوان يك نياز استراتژيك و ضروري جهت پيشگامي در عرصه رقابت پذيري، در زمره برنامه هاي اولويت دار خود قرار دهد. مديريت نوآوري در واقع فرايندي است كه از طريق تركيب و يكپارچگي اجزاي مختلف دانش به پديدآوردن بديهيات مي پردازد. در اين عصر ضمن تلاشهاي بسياري كه در زمينه ساختاردهي و مهندسي مجدد فرايندها و همچنين كاهش هزينه ها به منظور كسب سودآوري، توسط شركتها انجام گرفته است، اينك نوبت اين است تا بسياري از آنها به تجديد سبد محصولات خود از طريق ايجاد نوآوري بپردازند. در اين راستا خلاقيت و توليد افكار و انديشه هاي نو توسط مديران و كاركنان سازماني از اهميت ويژه اي برخوردار شده و جايگاه والايي را درسازمان به خود اختصاص داده است. امروزه سازمانهايي موفق هستند و مي توانند در دنياي پررقابت ادامه حيات بدهند كه دائماً افكار و انديشه هاي جديد را در سازمان كاربردي سازند نقش دانش ضمني به عنوان يك اهرم كليدي در ايجاد نوآوري مورد تاكيد قرار گرفته و با هدف موفقيت خلاقيت، ضمن استناد بر تحقيقات انجام شده

در اين حيطه، ابعاد مرتبط دانش ضمني و مديريت نوآوري بررسي و تشريح مي شود. بر اين اساس در آغاز با مروري بر ادبيات مديريت دانش ضمني و مديريت نوآوري، نقش دانش ضمني بر خلاقيت و نوآوري سازماني در سه بعد: تكامل دانش ضمني، حياتي سازي آن و انتقال دانش ضمني بررسي شده، سپس با بيان سه محور: انواع نوآوري، نوع صنعت و ساختار سازماني يك سازمان خلاق در مديريت نوآوري، مدلي يكپارچه از ارتباط و تاثير مديريت دانش ضمني بر مديريت نوآوري ارايه مي گردد.كار ميدانييكي از رويكردهاي علمي در ارزشيابي رويكرد مبتني بر هدف مي باشد كه در اين راهنما سعي شده الگوريتمي مناسبي براي اجراي ارزشيابي دروني مبتني بر هدف ارائه گردد. هدف اصلي از چنين ارزشيابي ارتقاء دانش بوده و اين مهم از طريق فرايندي انجام مي گيرد كه منجر به قضاوت يا توصيه ها و پيشنهاداتي در خصوص مديريت دانش مي گردد. بطور معمول ماهيت چنين ارزشيابي هايي بيشتر كيفي است. پرسش_نامه (در پيوست ارائه شده است) مجموعه اي از سوال هاست كه پاسخ دهنده با ملاحظه آنها پاسخ لازم را ارائه مي دهد. در اين راستا ارزيابي بر روي شركت توسعه صنعتي الكترونيك انجام گرفت، اين شركت در زمينه تجهيرات پزشكي فعاليت مي نمايد. و نمايندگي چندين شركت امريكايي را در ايران برعهده دارد. شايان ذكر است كه تعداد پرسنل اين شركت 68 نفر مي باشد.نتايج كار ميدانياين موضوع كاملا روشن است كه هر سازماني با توجه به نوع صنعت، نوع خلاقيت و ساختار سازماني ويژه اي كه داراست به منظور به كارگيري دارايي هاي دانش ضمني موجود در راستاي موفقيت خلاقيت، مكانيسم ها و ساختارهاي مختلفي را

به كار مي گيرد. مشكلاتي كه در حوزه فرايند خلاقيت رخ مي دهند، اغلب آن قدر پيچيده هستند كه تنها بر پايه يك تجزيه و تحليل ساده قابل حل نيستند. «بلوم» در مطالعات موردي خود نشان داده است كه در مراحل انتهايي فرايند نوآوري، دانش ضمني، به سرعت گرفتن اين فرايندكمك كرده، در نتيجه به موفقيت در نوآوري منجر مي گردد. در شكل2 ارتباط بين مديريت دانش ضمني و مديريت نوآوري ديده مي شود.«ريتر» موفقيت نوآوري را با دو بعد موفقيت در نوآوري محصول و موفقيت در نوآوري فرايند تعريف مي كند. او معتقد است : «خلاقيت موفقيت آميز به افزايش سود و درآمد منجر مي شود». وي در چهار سازماني كه مورد آزمون قرار داد، از طريق به كارگيري دانش ضمني صحيح، مراحل انتقال و اجراي ايده ها را در فرايند نوآوري كوتاه كرد. در ادامه بايد به اين نكته اشاره كرد كه در نظر گرفتن محدوديت ذاتي گزينه هاي مختلف، قبل از اينكه مراحل واقعي آزمون آغاز شوند، به سرعت گرفتن اين فرايند منجر مي گردد. موفقيت فرايند نوآوري زماني به وقوع مي پيوندد كه در هر مرحله آن بر يك بحران، خواه از طريق سرعت گرفتن فرايند يا ممانعت از توقف فرايند، غلبه شود.اين موضوع نشان مي دهد كه با مديريت صحيح دانش ضمني مشكلات به وجود آمده به روشي انعطاف پذير حل خواهند شد و در تمامي مراحل فرايند خلاقيت (از كشف ايده گرفته تا ورود به بازار و استفاده)، دانش ضمني اهميت زيادي در جهت موفقيت خلاقيت خواهد داشت.تصميم گيري در فرايند خلاقيت شديدا به فن دانش ضمني بستگي دارد. در نتيجه دانش ضمني نقش مهمي

را در تمام مراحل فرايند نوآوري ايفا مي كند. اين موضوع كاملا روشن است كه در تمام مراحل فرايند نوآوري (كشف و ايجاد ايده) ميزان نامشهودي و ملموس نبودن افزايش مي يابد، بنابراين دانش ضمني، نقش مهمي را در هر مرحله از فرايند خلاقيت ايفا مي كند. بنابر تحقيقات انجام شده، اين گونه استنتاج مي شود كه مديريت دانش ضمني لازم است به منظور توانايي در بيشينه سازي موفقيت خلاقيت و نوآوري، همراستا با مديريت نوآوري يك سازمان پذيرفته شده و بر سه بعد مختلف دانش ضمني(تكامل، حياتي سازي و انتقال دانش ضمني) تاكيد شود. هر چه دانش ضمني مرتبط تري در مراحل مختلف فرايند خلاقيت وارد شود، مديريت نوآوري به صورت كارا و موثرتر عمل خواهد كرد كه اين امر منجر به افزايش موفقيت خلاقيت مي گردد. ارائه راهكار الگوي مارپيچ    مارپيچ دانش- پل ارتباطي دانش آفريني و خروجي هاي سيستم مديريت دانش- در حقيقت تبديل دانش ضمني به دانش صريح و نيز استفاده از دانش صريح براي گسترش دانش ضمني در ميان افراد است. دانش جديد همواره با فرد آغاز مي شود. يك محقق برجسته ديدگاهي دارد كه او را به ثبت اختراعي جديد رهنمون مي سازد. بينش يك مدير مياني در مورد روند بازار، كاتاليزوري براي معرفي يك محصول جديد و مهم است. يك كارگر ساده پس از سالها تجربه به نوآوري در يك فرآيند جديد مي رسد.در تمام اين مثالها دانش فردي كاركنان به دانش سازماني تبديل مي شود كه براي شركت به عنوان يك كل ارزشمند است. قرار دادن دانش فردي در اختيار ديگران، فعاليت اصلي سازمانهاي دانش آفرين است. اين كار به طور مداوم

و در تمام سطوح سازمان انجام مي شود.الگوي مارپيچ دانش چنين است:1-ضمني به ضمني: بعضي اوقات فردي دانش ضمني خود را به طور مستقيم با فرد ديگري در ميان مي گذارد. براي مثال وقتي تاناكا به عنوان شاگرد سرنانواي هتل شروع به كار كرد توانست مهارتهاي ضمني او را از طريق مشاهده، تقليد و تمرين ياد بگيرد. آنچه او ياد گرفته بود تبديل به قسمتي از دانش ضمني او شد. 2-صريح به صريح: فرد مي تواند قسمتهاي مجزايي از دانش صريح را با يكديگر تركيب كند و يك كل جديد تشكيل بدهد. براي مثال حسابرس يك شركت را در نظر بگيريد. او اطلاعات مختلف سازمان جمع آوري و با كنار هم قرار دادن آنها يك گزارش مالي تهيه مي كند. اين گزارش، دانش جديدي است كه از تركيب اطلاعات كسب شده از منابع مختلف به دست آمده است. اما اين تركيب نيز، به معناي واقعي، دانش موجود شركت را گسترش نمي دهد.3-ضمني به صريح: وقتي تاناكا توانست دانش ضمني خود در مورد پخت نان را توضيح بدهد، آن را به دانش صريح تبديل كرد و بنابراين توانست آن را با همكارانش در تيم تحقيقات در ميان بگذارد. مثال ديگر را مي توان در مورد حسابدار شركت عنوان كرد. او به جاي تدوين يك برنامه مالي معمولي براي شركت خود، براساس دانش ضمني حاصل از تجارب ساليان دراز، يك رويكرد ابداعي جديد براي كنترل بودجه شركت ابداع كرد.4-صريح به ضمني: ضمن اينكه دانش صريح جديد در سازمان به كار مي رود، كاركنان شركت آن را به تدريج نهادينه و از آن براي گسترده تركردن، بسط دادن و اصلاح چارچوبهاي دانش ضمني خود استفاده مي كنند.

گروه هاي تخصصي (Community of Practices)گروه هاي تخصصي گروه هايي متشكل از افراد مي باشند كه هر يك در يك حوزه كاري متخصص بوده و به منظور حل برخي مشكلات، يادگيري و توسعه ايده هاي جديد دور هم گرد آمده اند. تشكيل و به كارگيري گروههاي تخصصي (CoP) در قسمتهاي كليدي سازمان يكي از راه هاي عملياتي جهت مديريت دانايي ها به عنوان يك سرمايه مي باشد همانگونه كه سازمان ها به صورت سيستماتيك و با حساسيت سرمايه هاي مشهود خود را مديريت مي نمايند. در عصر دانش محور پيچيده شدن دانش ها و پيشرفت علم و تكنولوژي ايجاد نوعي تضاد نموده است، همزمان با نياز به متخصصان قوي تر و فعاليت به صورت تخصصي تر روي دانش ها-كه مستلزم زمان بيشتر مي باشد- بازه عمر دانش ها كوتاه تر شده است! در نتيجه بدون وجود گروههايي كه به صورت تخصصي روي حوزه هاي حساس دانش تمركز كرده باشند، همراه شدن با اين سرعت بالاي تغييرات غير ممكن مي باشد. بي توجهي به حفظ دارايي هاي دانشي حساس سازمان مي تواند منجر به يك تاثير منفي شديد گردد علي الخصوص زماني كه يك كارمند كليدي و يا مرتبط با يك پروژه و يا فرايند كاري خاص باشد. در اين صورت زمان زيادي جهت جايگزيني اطلاعات و دانش هاي از دست رفته سازمان نياز مي باشد. در بسياري از موارد سازمان دست به توليد دانايي هايي مي زند كه در اختيار اعضاي قبلي سازمان وجود داشته است و مي تواند باعث ايجاد زيان هاي غير قابل جبران گردد. گروههاي تخصصي (CoP) همچنين فرصتهايي جهت ايجاد نوآوري در سازمان مي باشند. نوآوري فرايندي است كه

به ندرت به صورت انفرادي ايجاد مي گردد و معمولاً نتيجه تلاش هاي گروهي و تسهيم دانش مي باشد. بنابراين اهميت تشكيل گروههاي تخصصي با هدف ايجاد هم افزايي جهت پيشرفت هاي كاري به صورت مضاعف براي سازمان نمود پيدا مي كند.نتيجه گيري دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم مملو از داده ها و اطلاعاتي است كه در فضاي ماده پراكنده هستند. براي از دست ندادن و استفاده بهينه از آنها ناگزير به اداره كردن آنها هستيم. اين عمل به وسيله مديريت دانش انجام مي شود. اما براي مقابله با تغييرات و تاختن به سوي هدف در اجتماع پيشرفته امروزي، بايد علاوه بر مديريت دانش فعلي دست به خلاقيت و نوآوري زد و راههاي جديد را آزمود. ايجاد دانش جديد، پاره اي از روشهاي آن ونيز رابطه ورودي وخروجي سيستم مديريت دانش، يعني سازمانهاي يادگيرنده-ياددهنده و مربي از مباحثي بودند كه در اين مقاله مطرح شدند.بجاست كه مديران با دقت و تامل بيشتري اين مباحث را دنبال كنند تا بتوانند در دنياي متلاطم و پر رقابت كنوني خود و شركتشان را به سر منزل مقصود برسانند.منابع و مراجع1. جعفري، مصطفي. كلانتر، سيدكيانوش.«مديريت دانش در سازمان»؛ تدبير، سال چهاردهم، شماره 142، اسفند 1382.2. ميرزابيگي، جهانشاه، انتقال دانش و حفظ مهارت : نياز پيوسته فرايند جهاني شدن،مجله مدير ساز، مرداد 1384.3. الواني.سيد مهدي،"سازمان هاي ياددهنده نسل جديد سازمان هاي يادگيرنده".مديريت وتوسعه.شماره 18.صفحات8-17. 1382.4. تامس.اچ.دانپورت و لارنس پروساك، " مديريت دانش"، دكتر حسين رحمان سرشت، انتشارات شركت طراحي مهندسي قطعات ايران خودرو، 1379.

5.Bajaria,H.J., "Knowledge Creation and Management:Inseperable Twins", Total Quality Management, 2000, Vol. 11, Issue 4-6.6. Delic, Kemal A. Lahaix, Dominique, "Knowledge Harvesting, Articulation,and Delivery"

, Hewlett_Packard Journal,1998, Vol. 49, Issue 2.7. Hatten, Kennet. Rosenthal, Stephen, "Creating Knowledge through Experiments" , Knowledge Management Rewiew, 2000, Vol 3, Issue 4.8.. Kershberg, Lany, "Knowledge Management in Heterigeneous Date Warehouse Environment", 2001.9.. Loshin, Pete , "Knowledge Management" , Computer World, 2001 , Vol 35, Issue 43.10.. Marwick,A.D.,"Knowledge Management Technology" , IBM System Journal, 2001, Vol. 40, Issue 4.11.. Morey, DarylMayburg,Mark Thuraisingham,Bhavani, "Knowledge Management", Massachusetts Institute of Technology,2000.12.Nonaka , I., "How Organizations Learn", International Thamson Business Press, 1996,P.P.18_31.

پيوستپرسش    اهميت(0-9)    برخورداري(0-9)1- رهبري/ آيا سازمان شما داراي چشم انداز و استراتژي مشخص در حوزه دانايي مي باشد، مديران ارشد سازمان به آن پايبند هستند و نقش دانش در پيشبرد شركت به درستي مشخص و مكتوب گرديده است؟    8    7 2- ارزيابي دانشي/ آيا سازمان شما سرمايه هاي دانشي خود را با روشي سيستماتيك اندازه گيري و مديريت مي نمايد و گزارشات مناسبي را در اين زمينه تدوين مي كند؟    7    53- فرايندها /آيا در سازمان شما فرايندهاي مدوني جهت جمع آوري، ارزيابي و سازماندهي به دانش هاي حساس سازماني و برون سازماني طراحي گرديده است؟    7    64- دانش ضمني/ آيا شما بهترين متخصصان در حوزه هاي مختلف كاري سازمانتان را مي شناسيد و آيا مكانيسم هاي مشخصي جهت تبديل دانش ضمني آنها به دانش آشكار موجود مي باشد؟    8    5- فرهنگ، ساختار /آيا تسهيم دانش در واحدهاي سازمان فعالانه مورد تشويق و پاداش دهي قرار مي گيرد؟ آيا فضاي سازمان موجب تشويق افراد به تسهيم دانش مي گردد؟    6    3

6- بهره برداري دانشي/ آيا در سازمان شما دانش و مديريت دانش منجر به توليد محصولات وخدمات جديد و

يا ارائه خدمات بهتر به مشتريان و افراد خارج سازماني مرتبط با سازمان مي گردد؟    8    6

7- افراد،مهارت ها /آيا نقش ها و افراد مشخصي مختص به مديريت دانش تعريف و مشخص گرديده اند و آيا تمامي مديران ارشد و متخصصان سازمان آموزش هاي لازم در حوزه مديريت دانش را دريافت نموده اند؟    7    5 8- زير ساختهاي تكنولوژيكي /آيا امكانات لازم جهت تبادل و تسهيم دانش هاي حياتي از طريق سيستمي با قابليت هاي بالا در سازمان فراهم آمده است؟    6    29-نوآوري و خلاقيت/مديريت دانش تا چه حد نوآوري و خلاقيت سازمان موثر است؟    8    710- ساز و كارهاي دانش آفريني/آيا دانش آفريني در سازمان شما وجود دارد؟براي اين امر از چه ساز و كارهايي استفاده مي گردد؟    7    5

نوآوري استراتژيك

نرجس سرعتي آشتياني

چكيده: نوآوري، فرايند گرفتن ايده هاي نو از طريق مشتريان رضايتمند است. همچنين  تبديل دانش جديد به محصول و خدمات جديد  را نيز نوآوري مي نامند. يكي از نتايج نوآوري  ارزش آفريني و افزايش كارايي است و بنابراين رشد تجارت را رقم خواهد زد . همين جرقه اي است كه سازمان ها و افراد  را به حركت رو  به جلو يا بالا سوق مي دهد . اما يك سازمان

چگونه  و به چه روشي مي تواند نوآوري را پياده و اجراسازد، به طوريكه از يك سو با اهدافش هم راستا شود  و از سوي ديگر نقش آن را در ميدان مسابقه نسبت به رقبايش  به طور بنيادي تغيير دهد. نتايج مطالعات بر روي سازمان هاي موفق و متحول نشان مي دهد آن ها بر "نوآوري استراتژيك " تاكيد داشته اند. نوآوري استراتژيك 

به مفهوم رقابت در صنعت موجود به روشي كاملاً متفاوت است كه ارزش هاي مشتري را مجدداً تعريف و ارتقا مي بخشد. بر خلاف نوآوري سنتي اين روش متفاوت رقابت فقط شامل نوآوري محصول نيست. چنين نوآوري ممكن است با مفهوم محصول، توليد يا بازاريابي محصولات وخدمات مربوطه مرتبط باشد.   اين مقاله  به هستي شناسي و لزوم نوآوري استراتژيك مي پردازد  وبا بيان فرايندهاي مختلف نوآوري استراتژيك، تشريح  فرايند چهارمرحله اي تجسم استراتژي موجود، ايجاد ايده، ارزيابي ايده و اجراي استراتژي جديد  و بيان عناصر ونتايج آن سعي دارد خوانندگان را در به كارگيري آن هدايت نمايد.واژگان كليدي: نوآوري، نوآوري استراتژي، آزمودن ايده ها، مدل هاي تجاري، نوآوري ارزشي.مقدمهافزايش مهيج رقابت جهاني  همراه با تغيير جهت به اقتصاد بر مبناي دانش، تاكيد مجدد براي نوآوري را ايجاد مي كند. تغييرات سريع در محيط رقابتي، جهان جديد رقابت را ايجاد مي كند. اين اقتصاد جديد توسط  آنهايي كه نوآور هستند- خلاقند ، دانش را ايجاد مي كنند يا آن را به محصولات و خدمات و روش هاي جديد تبديل مي كنند- سريع تر از ساير رقبا هدايت مي شود. نوآوري در راس همه چيزهايي كه توسط اقدام كارآفرينانه پشتيباني مي شود قرار دارد و هدفش ايجاد ارزش از طريق كاربرد دانش مي باشد. بنابراين ارزش ممتاز براي مشتري از طريق نوآوري در سازمان ها منتقل مي شود.مقاله حاضر  با تاكيد ويژه بر موضوع  نوآوري استراتژيك، به تعريف، محتوا و فرايند و نتايج  آن خواهد پرداخت.لزوم نوآوري :بدون نوآوري محصولات جديد،خدمات جديد و روش هاي جديد انجام كسب و كار  اصلاً نمي توانند پديدار شوند و بيشتر

سازمان ها براي هميشه گرفتار خدمات قديمي و روش هاي كهنه مي شوند. از دلايل ديگر رويكرد به نوآوري مي توان به موارد زير اشاره نمود:1- نوآوري يك تغيير پارادايم :  نوآوري آوردن تغيير جديد در روش انجام كسب و كار در اقتصاد درحال رشد جهاني است. اين اقتصاد جديد به وسيله ارتقاي فراواني نوآوري،  كوتاه شدگي چرخه زندگي محصول و  تكنولوژي ، تجاري كردن تكنولوژي هاي جديد، جهاني شدن نه فقط كسب و كارهاي بزرگ  بلكه همچنين كسب و كارهاي كوچك، ارتقاي تاكيد روي مشاركت و پيوستگي استراتژيك برنامه هاي توسعه و سختي دستيابي به تكنولوژي هاي حياتي شناخته و متمايز انجام مي شود.2-  نوآوري ها به منزله موتور رشد اقتصادي: سرعت وكارايي  اشاعه نوآوري از طريق اقتصاد براي بهره وري و رشد اقتصادي حياتي است. از طريق نيروهاي رقابت و تقليد يك نوآوري ابتدايي ايجاد مي گردد به طوريكه اثر آن روي اقتصاد در بسياري مواقع بزرگتر از خريد آن در اولين كاربرد است.رهبران در توسعه تكنولوژي ضرورتاً رهبران درپذيرش تكنولوژي نيستند. مهمترين كمك اقتصادي  ضرورتاً از پذيرندگان اوليه نيست بلكه از پيروان سريع است كه طرح هاي نوآوري را كه بازار بين المللي را تسخير مي كند را مي پذيرند. همانطوركه جك ولش مديرعامل شركت جنرال الكتريك مي گويد: "امروزه فرض عملي اين است كه هر كس  درهرمكاني  ايده بهتر دارد و جبر عملي اين است كه كسي را كه بهترين ايده را دارد بيابيم، آن ايده را يادبگيريم و سريعا" به عمل درآوريم."لذا  تشويق ظهور شركت هاي جديد يك نيروي قوي براي نوآوري در بسياري از بخش ها است.3-  نوآوري به

عنوان يك قانون :شركت ها شبيه به هر ارگانيسم زنده بايد سازمان هايي يادگيرنده شوند كه تغيير مي كنند و تطبيق مي دهند تا محيط تجاري متغير را تعقيب كنند. طبق نظر با بيل گيتس اگر شما مديريت تغيير را كه به آينده توجه دارد تمرين نكنيد آينده به شما توجه نخواهد كرد: " دليل گرايش شركت هاي موفق به شكست درابداع تنها يك چيز است: يك تمايل. اگر شما بسيار روي تجارت موجودتان تمركز داريد سخت است كه به آينده نگاه كنيد."  ( وديم  2007)فرم هاي متفاوت نوآوريامروزه در حاليكه تحقيقات نقشي مهم و حياتي را به عنوان قسمتي عمده از نوآوري بازي مي كنند فرم هاي جديد بسياري از نوآوري پديدار شده اند. آن ها شامل نگرش سيستم به يكپارچگي تكنولوژي  ها و فرايندهاي جديد با زمينه هاي ديگري مانند مدل هاي تجاري و روش هاي انجام كسب و كار جديد و روش ها هستند.  نوآوري مي تواند بر اساس معيارهاي زير متفاوت گردد: (سوين كاز  2007)• تمركز: تكنولوژي، سازمان ،روابط خارجي• نوع: راديكالي يا نموي• منابع : انتقال تكنولوژي يا توسعه مدل هاي و مفاهيم تجاري جديد به كارگيري يك فرم نوآوري به تنهايي كافي نيستمواجهه با موج جزر و مدي تغييرات جهاني- اجتماعي، تكنولوژيكي، اقتصادي-  از دلايلي است كه  بيان مي دارد شما نمي توانيد در اقتصاد به سرعت درحال جهاني شدن  از طريق فقط يك نوع  نوآوري به طور مثال صرفا نوآوري  تكنولوژيكي باقي بمانيد. اگر شما مي خواهيد كه در مقابل رقابت بيرحم جهاني مقاومت كنيد نياز داريد كه به سرعت روش انجام كسب و كارتان را تغيير دهيد.

در اينجا به نوعي از  نوآوري نيازمنديد كه با به كار گيري فرم هاي مناسب نوآوري  به موسسه يا كسب و كار شما كمك كند تا هر چه سريعتر با محيط تجاري متغير تطبيق پيدا كنيد.  نوآوري استراتژيك با داشتن رويكردي كل نگر و سيستماتيك همان چيزي است كه شما به دنبال آن هستيد.هنر نوآوري استراتژيك آن است كه با خلق استراتژي هاي رشد ، طبقات جديد محصول، خدمات و مدل هاي گوناگون  تجاري مسابقه را تغيير مي دهد و ارزش هاي جديدي را براي مشتريان و بنگاه ايجاد مي نمايد. شكل 1- انواع نوآوري (مولر2007 )نوآوري استراتژيكبراي تعريف نوآوري استراتژيك ملاحظه و بيان تعاريف ديگران از آن مفيد و سودمند است.هامل و پراهالد  (1989) در مورد قصد استراتژيك چنين مي نويسند" توانا ساختن يك شركت براي ايجاد فضاي صنعتي جديد و تسهيل خلق بازارهاي جديد" .ماركيدز  نوآوري استراتژيك را به منزله يك روش كاملاً متفاوت رقابت  در يك صنعت مي داند كه از طريق  شكستن قوانين بازي و انديشيدن به روش هاي پديدار مي شود.  يك عنصر اصلي از نظر او عبارت است از : " مفهوم سازي مجدد آنچه كسب و كار در مورد آن است و اينكه كدام روش منجر به راه متفاوت بازي كردن مسابقه  به طور صحيح در صنعت مي شود؟ (2000) كرنسكي و جنكسز  در مورد استفاده از خلاقيت و نوآوري براي شكستن قوانين به منظور كسب مزيت هاي رقابتي صحبت مي كنند.تاچمن  (1997) تشريح مي كند كه توانايي اداره كردن جريان هاي از هم گسيخته به همان اندازه جريان هاي همگرا و نموي نوآوري منجر به بازارهاي جديد

و باز نويسي قوانين صنعت مي گردد.هامل (1998) بيان مي دارد كه نوآوري استراتژيك ظرفيتي براي  تصور مجدد مدل موجود صنعت است   به روشي كه ارزش هاي جديدي را براي مشتريان ايجاد مي كند و ثروت و دارايي جديدي  را براي همه ذينفعان از طريق اختراع يك محصول يا خدمت تعريف مجدد فضاي بازار يا طراحي مجدد مرزهاي صنعت  توليد مي كند. او همچنين اين نكته را متذكر مي شود كه مزيت رقابتي كليدي از نوآوري در مدل تجاري ناشي مي شود. هدف نوآوري مدل تجاري اين است كه يك گوناگوني استراتژيكي بزرگتري را در بازار و محيط رقابتي ايجاد كند. (2001)چريتو  و ماركيدز(2004) نوآوري استراتژيك را چنين تعريف مي كند:" نوآوري در مدل تجاري كه منجر به يك روش جديد بازي كردن مسابقه مي شود و نوآوران استراتژيك به منزله شركت هاي حمله كننده كه  مدل هاي تجاري متفاوت را به كار مي گيرند مي باشند."مطابق نظر گاوين دارجن و تريمبل    نوآوري استراتژيك انحراف خلاق از اقدمات قديمي در حداقل يكي از سه حوزه زير است: طراحي معماري زنجيره ارزش،  مفهوم سازي مجدد منتقل شده به مشتري  يا تعريف مشتريان بالقوه.نتايج نوآوري استراتژيكبا ملاحظه تعاريف بالا نتايج زير از نوآوري استراتژيك مي تواند  بيان گردد. نوآوري استراتژيك منجر مي شود به :• مدل هاي تجاري جديد (شامل معماري زنجيره ارزش جديد)• بازارهاي جديد( از طريق ايجاد بازارهاي جديد يا شكل دهي مجدد بازارهاي موجود)• ارزش افزوده براي هم مشتريان و هم شركت• يا تركيبي ا زهر سه.ترسيمي خلاصه  از  آنچه در بالا گفته شد  عبارت است از اينكه نوآوري استراتژيك تعريف خواهد شد به

عنوان• يك چارچوب از ابعاد به هم وابسته محتوا ،مفهوم و فرايند• تسهيل كننده كاربرد خلاقيت و نوآوري براي مديريت استراتژيك• به منظور مقدور ساختن  تمايز استراتژيك و مزيت رقابتي• از طريق  تعريف مجدد مدل تجاري  طراحي مجدد مرزهاي بازار ايجاد بازا رهاي جديد و بهبود ارزش براي مشتريان و خود شركت. شكل 2- نوآوري استراتژيك و نتايج آن (سوين كاز 2007)فرايند نوآوري استراتژيكمطابق  نظر دي ويت و ماير (2004)   فرايند هاي استراتژي مي توانند روي سه موضوع جداگانه زير هم پوشاني داشته باشند:- تفكر استراتژيك : تمركز آن روي استراتژيست است و در مورد اينكه چگونه مديران بايد تفكرشان را براي دستيابي به فرايند منطقي  و موفق استراتژيك  سازماندهي نمايند سئوال مي كند.- فرم دادن استراتژي  : تمركز آن روي استراتژي و در مورد اينكه چگونه مديران بايد فعاليتهاي تعيين استراتژي را براي دستيابي به فرايند فرم دهي استراتژي موفق شكل دهند سئوال مي نمايد.- تغيير استراتژيك : تمركز آن روي سازماندهي كردن است و در مورد اينكه براي دستيابي به فرايند نوسازي ( تجديد) استراتژيك  چگونه بايد تغيير سازماندهي شود سئوال مي كند.هامل (1998) همچنين يك فرايند سه مرحله اي مشابه را  براي ايجاد استراتژي پيشنهاد مي كند شامل كشف، تفسير،آزمايش .هانسن و بريكيشو  (2007) فرايند به هم پيوسته شامل سه مرحله 1- ايجاد ايده 2- تبديل 3- پخش را كه زنجيره ارزش نوآوري تعبير كرده اند ايجاد نمودند.لويت  (2002) بحث مي كند كه بين خلاقيت و نوآوري تفاوت وجود دارد . در حاليكه خلاق بودن و ايجاد ايده هاي بسيار آسان به نظر مي رسد نواور بودن و اجراي اين ايده هاي

و به انجام رساندن آن ها در يك مسير منظم بسيار سخت است. كيم و امبرگن   (2005( پيشنهاد مي دهند كه به جاي آماده كردن حجم انبوهي از مستندات كه با اعداد و ارقام پر شده اند فرايندي را براي تصور كردن نتيجه و ارتقا بحث بسازيم.كريستنسن   نيز با بيان اين كه  ايجاد  استراتژي  را از تعريف و مسيردهي بصري نيروهاي محرك در محيط رقابتي شروع كنيم  به طرفداري از كيم و امبرگن مي پردازد.در يان مقاله  فرايند زير براي نوآوري استراتژيك پيشنهاد و دنبال مي گردد:• تجسم و توصيف استراتژي موجود• ايجاد ايده هاي جديد• ارزيابي و آزمون اين ايده هاي جديد• انتخاب و اجراي ايده  جديدبا ملاحظه اين مورد كه خلاقيت نوآوري نيست و اينكه مذاكره هم گرا و واگرا براي هر هدف بسيار خاص كه روي آن تمركز شود  مورد نياز هستند  پيشنهاد مي شود كه چهار مرحله به دو مرحله  زير تقسيم شود:1- مرحله كاوش و اكتشاف: تمركز اين مرحله روي گسترده كردن فضاي انتخاب است و شامل گام هاي (1) تجسم و تصور (2) ايجاد مي باشد.2- مرحله اجرا :  تمركز آن روي  محدود كردن فضاي اختيار است و شامل دو گام (3) ارزيابي (4) اجرا است.فرايند پيشنهادي بالا مي تواند هم براي سطح تفكر استراتژيك و هم سطح فرم دادن استراتژي همانطور كه توسط دي ويت و ماير تعريف و قبلا تشريح شد به كار برده شود.چهار مرحله با جزئيات بيشتر در ادامه بيان مي شوند.1- تجسم كردن و تشريح استراتژي موجودهدف از اين مرحله اين است كه مدل هاي ذهني موجود هم از نظر افرادي كه در فرموله

كردن استراتژي درگير مي شوند و هم از نظر مديريت سطوح عالي و شركت تعيين و تعريف شوند. پيتر سنگه بيان مي كند كه يادگيري مي تواند تنها زماني رخ دهد كه ما از مدل هاي ذهني خودمان آگاه باشيم و توانا باشيم كه آن ها را تشريح كنيم و در مورد آنها بحث كنيم كه  اين امر تنها زماني امكان پذير است كه  شركت كننده ها يك تصوير مشترك داشته باشند. همچنين اين مرحله در تعريف فرضيات صنعت  مباني ايجاد شده رقابت و فرصت هايي براي نوآوري استراتژيك كمك كننده خواهدبود.كيم و امبرگن (2005)  اين مرحله را جنبش  (بيداري ) بصري مي نامند و بيان مي كنند اين مرحله  سه هدف اصلي زير را دنبال خواهد كرد :1- رفع  تفاوت هاي عقايد و نظرات در مورد مرحله موجود بازي  را ميسر مي سازد.2- به عنوان يك  ساعت بيدارباش است كه نياز براي تغيير ايجاد نمونه قويتر نسبت به هردليلي  را نشان مي دهد3- درك مشترك از استراتژي و موقعيت كنوني شركت  و آنچه مديريت عالي به عنوان فاكتورهاي رقابتي ملاحظه مي كند را تسهيل مي كند.تجسم و تشريح استراتژي موجود و به كارگيري آن ها  در موارد ناآشنا و جديد افراد را به اين موارد آشنا ساخته ودرك مشتركي از تجهيزات و موضوعات جديد ابعاد محتوايي در برگيرنده  و استراتژي شركت  ايجاد مي كند و بنابراين يك زبان مشترك براي بحث پيرامون استراتژي مي سازد، عنصري كه استيل و منكينز  (2005) به عنوان مهمترين فاكتورهاي موفقيت مديريت استراتژيك ملاحظه مي كنند.  نمايش بصري موقعيت موجود، همچنين كمك مي كند تا به جاي پيش بيني

فرضيات  پيرامون آن ها مباحثه صورت گيرد.اگرچه بيشتر نويسندگان در زمينه نوآوري استراتژيك اولين مرحله تحليلي صنعت يا تجزيه و تحليل  swot را  به دلايلي نظير سنتي  بودن ابزارهاي يا آگاهي از محدوديت هاي آن ها  مختومه اعلام كرده اندولي مي تواند براي ايجاد بصيرت بيشتر در مورد فاكتورهاي موثر بر رقابت يا چگونگي درك تفاوت ارائه شده به مشتريان و يا اينكه آنها براي ساختن يك تصميم روي كدم معيار متكي باشند   به كار گرفته شود.بسته به  تعداد افرادي كه در اولين مرحله درگير مي شوند مديران مي توانند دو ورژن گرافيكي طراحي كنند يا آن ها مي توانند به تيم هاي متفاوت در طول كارگاه عملي تقسيم شوند و نتايج سپس با نشان دادن تفاوت ها در مدل هاي ذهني متداول مقايسه شوند.اين دانش مي تواند به وسيله پرس و جو از مشتريان عرضه كنندگان متخصصان صنعت يا حتي رقبا به وسيله سئوالاتي از اين دست:  كه  آن هاچه چيزي را  به عنوان هنجارهاي صنعت فاكتورهاي كليدي رقابت ملاحظه مي كنند و اينكه آن ها  چگونه بايد سطح بازيگران را رتبه كنندي كنند ارتقا داده شود.2- ايجاد ايده ها"تخيل بسيار مهم تر از دانش است " انيشتينهدف از مرحله دوم اين است كه تا حد امكان گزينه هاي خلاق و جديد بيشتر ايجادشوند براساس  نظر سادن   " براي يافتن تعدادكمي ايده كه كار مي كنند شما نياز داريد زياد تلاش كنيد ." اينجا سئوالي ظهور مي كند كه چگونه اين  امر مي تواند امكان پذير شود؟ادبيات روي ايجاد ايده بسيار گسترده و عظيم است كه شامل طيفي از نگرش هاي سنتي طوفان فكري 

يا تفكر جانبي و خلاق   تا روش هاي بسيار نوآور همانند تكنيك TRIZ  - يك فرايند سيستماتيك براي نوآوري محصول مي شود.هرچند مديران و يا مسئولين توسعه و ايجاد استراتژي تشويق مي شوند كه با اين تكنيك ها آشنا شوند ولي  از آن جهت كه ارائه كامل مي تواند به طور واضحي خارج از دامنه اين مطالعه باشد در جدول1  نمايي از تكنيك هاي  معمول ايجاد ايده آورده شده است.ايده هايي براي نوآوري استراتژيك مي توانند از انواع منابع داخلي و خارجي ناشي شوند. ليندر داونپورت  (2003)  به طور مثال پنج كانال خارجي منبع نوآوري  را به شرح زير بر مي شمارد:• خريد نوآوري روي بازار از طريق پژوهش هاي حمايت شده.• سرمايه گذاري روي نوآوران از طريق سرمايه  گذاري مخاطره آميز يا مشاركت مساوي و منصفانه.• هم منبعي با رقبا درون يا سراسر بخش هاي نوآوري يا از طريق سرمايه گذاري مشترك.• منابع يابي از انجمن ها و جوامع كاربران خبره• منبع يابي ابزارهاي جديد نوآور و استعدادهاي مورد تقاضا.مطابق با  نامبزن و ساوني  (2007) منابع خارجي مي توانند از خريد ايده هاي نپخته تا ايده هاي آماده بازار و محصولات آماده بازار باشند. درحاليكه ايده هاي خام  به نظر مي رسند كه گرانتر باشند سرعت آن ها پايين  و ريسك بالا يي دارند . به عبارت ديگر ريسك هنگام خريد محصولات آماده  ارائه به بازار بسيار پايين است در حاليكه سرعت و همچنين هزينه آن ها بالاست. آن ها همچنين پيشنهاد مي كنند كه منبع يابي بيروني هنگامي كه سبد دارايي نوآوري دروني  ضعيف است بسيار مفيد است .والپرت  (2002) نيز تاكيد مي

كند شركت ها بايد نوآوري را يك عنصر طبيعي تجارت بدانند و نوآوريها را از طريق مداخله گري ها و وا سطه گري هاي مستقل مبادله و تسريع نمايند.هانسن و بريكيشو (2007) بحث مي كنند كه تشريك مساعي  اغلب به عنوان يك منبع ايجاد ايده  هاي چشم پوشي ميشود. آن ها بين : 1) ايجاد ايده داخلي يعني گروه ها و واحدهاي تجاري وظيفه اي دروني  2) تشريك مساعي يعني تركيب بينش ها و دانش از قسمتهاي مختلف شركت هاي مشابه  و 3) منابع خارجي يعني بيرون شركت و همچنين بيرون صنعت  تمايز قايل مي شوند.... كيم و امبرگن (2005) چهار مانع را براي اجرا بيان كرده اند : ادارك (آگاه كردن و بيدار كردن كاركنان كه به نياز براي استراتژي نياز دارند) ، منابع محدود، كاركنان بدون انگيزه و سياست ها . براگ  ليست گسترده تري از موانع اجرا را بيان كرده است: منابع انساني، سياست هاي داخلي و خارجي، مشتريان، توليدكنندگان، ناتواني در حمايت از ايده جديد، رقبا، عرضه كنندگان، قوانين و عرف.ماركيدز به موانع فرهنگي و ساختاري سياست هاي دروني ترس از نابودي، شايستگي هاي موجود، رضايت به وضع حال و فقدان انگيزه براي رها كردن موقعيت موجود اشاره مي كند.كاپلان و نورتون و ماركيدز بر اهميت ارتباطات در اجراي استراتژي تاكيد مي كنند. اگر افراد مجبورند يك استراتژي را اجرا كنند آن ها بايد بدانند استراتژي چيست و چگونه براي اجراي آن بايد مشاركت داشته باشند. آن ها مجبورند آموزش داده شوند و براي آن ها استراتژي بايد تشريح گردد .ماركيدز همچنين پيشنهاد مي كند يك بحران مثبت براي شبيه سازي

نياز به تغيير و رهاكردن مدل هاي ذهني گذشته مي توانيم ايجاد كنيم. چنين بحران مثبتي مي تواند از طرق زير ايجاد شود :1- ارتباطات و توضيح دادن اينكه چه چيزهايي مورد نيازند كه انجام شوند و چرا؟2- تعيين اهداف جديد و مورد تقاضا كه واقعي و قابل دستيابي باشند اما چالش بر انگيز.3- حركت از پذيرش عقلايي  هدف به تعهد هيجاني.آن چيزي كه نوآوري استراتژيك را سخت تر مي سازد لزوم نوآوري مستمر است. اجراي يك استراتژي نوآور فقط يكبار كافي نيست . موفقيت بلندمدت با اداره جريان هاي  نوآوري حاصل مي گردد.هامل و والكانگز  (2003) چهار دليل براي نياز به نوآوري مستمر در سطح استراتژيك را بدين شرح بيان مي كنند: استراتژي ها توسط رقبا تكرار مي شوند، استراتژي هاي خوب با استراتژي هاي بهتر جايگزين مي شوند، آن ها  در حاليكه بازار اشباع مي شود تحليل مي روند و استراتژي ها توسط افزايش دانش و قدرت چانه زني  مشتريان تهي و قدرتشان كاسته مي شود. شكل 3- فرايند نوآوري استراتژيكعناصر كليدي نوآوري استراتژيكبر اساس ادبيات مطالعه نمونه هاي موردي و تجزيه و تحليل داده هاي كمي چهار عامل كه نوآوري استراتژيك در بردارد عبارتند از :1- نوآوري ارزشي : اين بعد نوآوري استراتژيك ارائه  ارزش به  مشتري ممتاز و به طور همزمان  به  مشتري نو مي باشد. ارائه ارزش  به مشتري ممتاز براي دستيابي به مزيت رقابتي قابل تحمل ضروري است. ادراك مشتريان از آنچه عرضه كنندگان مجبورند ارائه نمايند يك عنصر اصلي مفهوم ارزش مشتر ي است.  نوآوري ارزشي به منزله  ارائه ارزش به مشتريان در حاليكه جديد و ارزشمند است

تعريف مي گردد. نوآوري ارزشي اغلب با نوآوري استراتژيك اشتباه مي شود. نوآوري ارزشي در حاليكه مطمئنا يك عنصر نوآوري استراتژيك است همه آن را شامل نمي شود.  ما استنتاج مي كنيم كه نوآوري ارزشي جزء ضروري نوآوري استراتژيك است اما كل مفاهيم آن را نمي پوشاند. نوآوري ارزشي به عنوان جزئي از نوآوري استراتژيك است   كه به طور ويژه اي  تعريف مي كند ارزشي را كه نواوران استراتژيك به مشتريان منتقل مي كنند را تعريف مي كند.2- ايجاد بازار جديد : نوآوري استراتژيك ايجاد بازار جديد است. نوآوران استراتژيك روي بخش هايي از بازار كه مشابه رقبايشان است تمركز نمي كنند بلكه به دنبال جذب انواع جديدي از مشتريان هستند. به عبارت ديگر به جاي پذيرش مرزهاي تعريف شده بازار آن ها بازارهاي خودشان راخلق مي كنند.  بازارهاي جديد  درون صنعت  موجود مي توانند از طريق تعريف بخش هايي از نياز  مشتري كه هنوز خدمت رساني نشده تركيبي جديد از بخش هاي مشتري موجود يا تعريف مجدد بازار بخش بندي آن پديدار مي شوند.اين جز نوآوري استراتژيك به شركت كمك مي كند تا از رقابت مستقيم جلوگيري نمايد زيرا به طور متفاوت از رقبا  بر مشتريان تمركز مي كند . به اين دليل  نوآوران استراتژيك ممكن است به عنوان رقباي مستقيم توسط شركت هاي موجود در بخش هايشان تشخيص داده نشوند. تركيب نوآوري ارزشي با ايجاد بازار جديد  سبب مي شود نوآوران استراتژيك موانع صنعت موجود را تعريف كنند و موقعيت رقابتي منحصر به فردي را ايجاد نمايند. 3- نوآوري ورود به بازار : نوآوري ورود به بازار سبب مي شود نوآوران استراتژيك از

از روش قبلي  كه آنها به مشتريانشان خدمت مي كردند منحرف گردند. براي مثال ظهور اينترنت  فرصت ها ي زيادي را  براي دستيابي به مشترياني  كه روش هاي غيرسنتي را استفاده مي كردند  ايجاد كرد. بنابراين نوآوري ورود به بازار محدود به اين نيست كه از تكنولوژي هاي جديد براي دستيابي به بازارها استفاده شود بلكه مي تواند شامل هرنوعي از رويكرد جديد برا بازاريابي محصولات يا خدمات يك شركت كه از اقدامات ساير رقبا متفاوت گردد باشد.4- شكستن رقابت : عنصر نهايي نوآوري استراتژيك مجبور است با اين حقيقت روبه رو شود كه نوآوران استراتژيك متعلق به گروه هاي استراتژيك موجود نيستند  وبدين وسيله تعادل موجود بين رقبا را آشفته مي سازند.  چند نظريه پرداز متذكر شده اند كه يك صنعت يك مدل تجاري غالبي را خلق مي كند كه دستورالعمل صنعت مي شود. پاراهالد و بتي   مفهوم "منطق غالب " را به عنوان نقشه ذهني يا ديدگاه جهاني يا تفهيم سازي تجارت و ابزارهاي اداري مورد نياز براي اجراي اهداف يا تصميم گيري در آن صنعت تعريف مي كنند. اين مدل مي تواند هم  در سطح فردي وهم در  سطح يك شركت نگريسته شود. اعضاي صنعت تجربيات مشابه و محيط را با هم تسهيم مي كنند و همچنين  مدل هاي ذهني شان را با هم مشترك مي سازند. اين مدل ذهني مي تواند به عنوان ساختار اعتقادي كه  شامل عناصر و روابط كليدي كه بر يك صنعت حاكم است   و مبناي هر آرزوي شركت را شكل مي دهد ملاحظه شود. گروه استراتژيك به عنوان گروهي از شركت ها درون يك صنعت كه استراتژي

هاي مشابهي را دنبال مي كنند است.  با اين تعاريف يك نوآور استراتژيك موقعيتي بيرون گروه استراتژيك موجود مي گيرد.  شكستن رقابت  ميزاني كه نوآوران استراتژيك از ساختار موجود در صنعتشان منحرف شده اند را اندازه گيري مي كند و ساختاري جديد بر اساس قوانين مسابقه اتخاذ مي كند .رويكردهاي سنتي رويكرد نوآوري استراتژيكاتخاذ يك گرايش حال به آينده – امروز به منزله نقطه شروع با نقطه پايان در ذهن شروع مي شود- فرصت هاي بلندمدت را تعريف مي كند و سپس پلي به حال مي زند.يك وضعيت سازنده/گيرنده قانون  (پيرو / مدافع) را فرض مي كند. يك وضعيت قاعده شكني (انقلابي) را فرض مي كندموانع و مرزهاي تجاري ايجاد شده را مي پذيرد. جستجو مي كند كه فضاي جديد رقابتي را ايجاد نمايد.تمركزآن روي نوآوري نموي است. نوآوري در هم گسيخته را جستجو مي كند.مدل هاي بر نامه ريزي تجاري خطي سنتي را ادامه مي دهد. نظم فرايند را با الهام خلاق تركيب مي كند.داده را از منابع سنتي و مشخص جستجو مي كند وحي از منابع غير مرسوم را جستجو مي كندنياز مفصل  وآشكار مشتري را جستجو مي كند نياز پنهان مشتري را جستجو مي كندرضايت مشتري را جستجو مي كنند لذت و شوق مشتري را جستجومي كند.ممكن است يك مدل " يك سايز مناسب همه " داشته باشند ممكن است با ابزار جديد كارآفرينانه يا ساختارهاي سازماني ديگر امتحان و آزمون شود.

منبع: فصلنامه مديريت منابع انساني در صنعت نفت موسسه مطالعات بين المللي انرژي؛ شماره 2نتيجه گيري :- نوآوري استراتژيك يك نگرش كل نگر سيستماتيك است كه روي ايجاد نوآوري هاي گسسته

تمركز دارد. نوآوري زماني استراتژيك مي شود كه يك فرايند تكرارپذير عمدي داشته باشد كه تفاوت مشخصي را در انتقال ارزش به مشتريان، مصرف كنندگان، شركا و بنگاه ايجاد نمايد.- نوآوري استراتژيك  سازمان ها  را به مبارزه مي طلبد تا ماوراي مرزهاي ايجاد شده كسب و كار و مدل هاي ذهني آن نگاه كنند و مسيري را كه  كمتر ساير رقبا و سازمان ها استفاده كرده اند  به كار گيرند.- نوآوري استراتژيك با تعميم و بسط محصول،  تقليد مدل هاي تجاري و ميانبرهاي كارا ي فرايندها  مشخص نمي شود.  همچنين  تنها  شامل ايده هاي جديد  از طريق طوفان فكري و جلسات خلاقيت نبوده و بر اساس اصول خطي برنامه ريزي استراتژيك كه با گذشته مقايسه  مي كنند و آينده را پيش بيني مي كنند نمي باشد.- نوآوري استراتژيك روي سطوح چندگانه عمل مي كند. از  نگرش هاي سنتي  و غير سنتي  به استراتژي كسب و كار شروع و با  ايجاد تمرين هاي بصيرت صنعت، بصيرت مشتري/ مصرف كننده و همسويي و يكپارچگي آن ها ايجاد استراتژي ها را پي مي گيرد. براي اينكه نوآوري استراتژيك رخ دهد فعاليت ها و امكانات به عنوان اهرم هايي خواهند بود كه ارزش را به مشتري منتقل مي كنند.- در حاليكه تحقيق و نوآوري جزء مهم و اصلي براي نوآوري است اگر اقدام كارآفرينانه وجود نداشته باشد هيچ خلق ارزشي صورت نمي پذيرد.منابع :

• Beinhocker, E. D. (1999). "Robust Adaptive Strategies." MIT Sloan Management Review 40 Spring: 95-106.• Christensen, C. M. (1997). The Innovator"s Dilemma, Harper Business.• De Wit, B. and R. Meyer (2004). Strategy: Process, Content, Context -

3rd Edition.London, Thomson.• Govindarajan, V. and C. Trimble (2004). "Strategic Innovation and the Science of Learning." MIT Sloan Management Review 45(2) Winter: 67-75.• Hamel, G. (1996). "Strategy As Revolution." Harvard Business Review 74(4) July-August: 69-82.• Kaplan, R. S. and D. P. Norton (2001). The Strategy-Focused Organization. Boston,Massachusetts, Harvard Business School Press.• Hansen, M. T. and J. Birkinshaw (2007). "The Innovation Value Chain." Harvard Business Review 85(6) June: 121-130.• Hamel, G. and C. K. Prahalad (1989). "Strategic Intent." Harvard Business Review 67(3) May-June: 63-76.• Hamel, G. (2001). Das revolution?re Unternehmen: Wer Regeln bricht gewinnt.München, Econ.• Hamel, G. (1998). "Strategy Innovation." Executive Excellence 15(8) August: 7-8.• Kim, W. C. and R. Mauborgne (2002). "Charting Your Company"s Future." Harvard Business Review 80(6) June: 77-83.• Kim, W. C. and R. Mauborgne (2005). Blue Ocean Strategy, Harvard Business School Press.• Krinsky, R. and A. C. Jenkins (1997). "When worlds collide: The uneasy fusion of strategy and innovation." Strategy Leadership 25(4) July-August: 36-41• Levitt, T. (2002). "Creativity Is Not Enough." Harvard Business Review 80(8) August:137-145.• Mankins, M. C. and R. Steele (2005). "Turning great strategy into great performance." Harvard Business Review 83(7/8) July-August: 65-72.• Markides, C. (2000). All the right moves - A guide to crafting breakthrough strategy. London, Harvard Business School Press.• Markides, C. and C. D. Charitou (2003). "Responses to Disruptive Strategic Innovation." MIT Sloan Management Review 44(2) Winter: 55-63.• Moeller, Michael "Strategic Innovation: Building new growth businesses, EPDA Annual ConferenceMay 18th, 2007• Mintzberg, H. and F. Westley (2001). "Decision-making: It"s not what you think." MIT Sloan Management

Review 42(3) Spring: 89-93.• Nambisan, S. and M. Sawhney (2007). "A Buyer"s Guide to the Innovation Bazaar." Harvard Business Review 85(6) June: 109-118.• Pearson, A. E. (2002). "Though-Minded Ways to Get Innovative." Harvard Business Review 80(8) August: 117-124.• Sniukas, Marc , "Strategic Innovation(2007) , A Synthesis of the Current Debate" www.sniukas.com• Sutton, R. I. (2001). "The Weird Rules of Creativity." Harvard Business Review 79(8) September: 94-103.• Thomke, S. (2001). "Enlightened Experimentation: The New Imperative for Innovation." Harvard Business Review 79(2) February: 67-75.• Tushman, M. L. (1997). "Winning Through Innovation." Strategy Leadership 25(4): 14-19.• Wolpert, J. D. (2002). "Breaking Out of the Innovation Box." Harvard Business Review 80(8) August: 76-83.• Vadim , Kotelnikov , tp://www.1000ventures.com/business_guide/innovation_strategic• "Return on ideas , strategic innovation frame work"

نوآوري وشكوفائي؛نيازاسترا تژيك سازمانها

نوآوري و شكوفائي (نياز استرا تژيك سازمان ها)محمد مهدي رشيدي-دكتر ناصر پور صادق چكيده: نوآوري به مفهوم توانمندي ايجاد تغييرات در محصولات, خدمات, فرآيند ها وروش هاي موجود, به عنوان يك الزام وضرورت, بايد در فرآيند هاي سازماني, برنامه ريزي, تجزيه و تحليل, توليد وارائه كالاها و خدمات... در همه سطوح مورد توجه قرار گيرد تا بقاء و ادامه حيات اين سازمان ها, در جوامع دانش محور تضمين گردد. در اين مقاله به تعبيرات مختلفي كه از ايده, خلاقيت, نوآوري و تغيير توسط صاحب نظران ارائه گرديده پرداخته شده وتلاش به عمل آمده تا مدل هاي مشهور در اين زمينه از جمله مدل هاي نوآوري تدريجي_بنيادي, آبرناتي_كلارك, هندرسون_كلارك, زنجيره نوآوري ارزش افزوده, روبرتس_بري, تي سه و نيز مدل هاي پوياي نوآوري مانند آتريك_آبرناتي, چرخه عمر تكنولوژي توشمان _روزنكوف و... به اختصار معرفي

ومحدوديت ها وقابليت هاي آنان مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. در ادامه اين مقاله, الزامات نوآوري در صنعت نفت و ايجاد يك نظام كارآمد براي آن, كه فعاليت هاي مربوط به توليد ايده تا تجاري سازي آن را براي گسترش نوآوري سازمان دهي كند, مطرح گرديده است. همچنين با ذكر منابع نوآوري, جايگاه نوآوري در مديريت منابع انساني تشريح شده است. در پايان به استناد وضعيت كنوني صنعت نفت و سند راهبردي پژوهش و فناوري اين صنعت, پيشنهاداتي براي استقرار نظام ياد شده ارائه گرديده است.واژه هاي كليدي : مدل ها و الگوها ي ايستا و پوياي نوآوري, دانش تكنولوژيكي,خلاقيت, تجاري كردن, ايده پردازي, الزامات نوآوري درصنعت نفت, نظام كارآمد نوآوري, سند پژوهش وفناوري.مقدمه :امروزه تحولات روز افزون زندگي بشر در ابعاد مختلف سياسي, اقتصادي, اجتماعي, تكنولوژيكي موجب گرديده است كه ضرورت ايجاد ايده هاي نو و خلاق, نسبت به گذشته افزايش يابد و مباحث مربوط به تحول و تغيير پارادايم ها وروند ورخدادها وتصويرها در ابعاد مختلف زندگي جدي تر گرفته شود. پيچيدگي, عدم اطمينان, تغييرات گسترده, پايداري1_مربي پايه 10 ومعاون آموزشي موسسه مطالعات بين المللي2_ استاديار و عضو هيات علمي دانشگاه دفاع مليها و ناپايداري ها, احتمال وقوع رخدادهاي جديد وآشوبناكي از مشخصات سازمان ها و كشورها محسوب مي شود, لذا الگو هاي پويا و غير خطي براي تحليل و شناخت مسائل و تنگناها و فرصت ها و چالش هاي پيش رو وآشوب ها مورد نياز است, تا از اين رو جوامع وسازمان ها جهت طراحي الگوهاي پويا ي مناسب خود در راستاي كسب مزيت رقابتي پايدار نياز مبرم به منابع انساني

توسعه يافته كه خلاقيت و نوآوري از ويژگيهاي اصلي آن است, دارند. بنابراين, تنها راه كسب رتبه اول اقتصادي و علمي درمنطقه (ايران 1404), توسعه منابع انساني نوآور كشور است, تا بتواند راههاي نرفته و ميان برساير كشورها را برود و طرحي نو دراندازد. مفهوم  خلاقيت و  نوآوريتحقيق در مورد خلاقيت وعناصر آن بيش از يك قرن پيش توسط دانشمندان علوم اجتماعي آغاز شده است, ولي اولين پژوهش جدي را گيلفورد در سال 1950 انجام داد. وي خلاقيت را با تفكر واگرا مترادف مي دانست. پس از او انديشمندان مختلف سازمان و مديريت تعاريف متعددي از خلاقيت ارائه نموده اند, به عنوان مثال لوتانز (1992) خلاقيت را بوجود آوردن تلفيقي از انديشه ها ورهيافتهاي افراد در يك روش جديد مي داند. بارزمن خلاقيت را فرآيند شناختي از بوجود آمدن يك ايده, مفهوم ياكشفي بديع مي داند(شهر آراي, 1375). همچنين توني پروكتور به نقل ازورتمهاير, خلاقيت را  عبارت از توانايي نگاه جديد ومتفاوت به يك موضوع ويا فرآيند شكستن ودوباره ساختن دانش خود درباره يك موضوع وبدست آوردن نقش جديد نسبت به ماهيت آن مي داند. وي در تعريفي ديگر از كلي وراجرز, خلاقيت را پديده اي مي داند كه هنگامي روي مي دهد كه فرد افكار خود را در جهت فهم متفاوت وبهتر يك موضوع يا موقعيت, سازمان دهي مي كند. 1 خلاقيت يكي از جنبه هاي پايه اي در گسترش قابليت هاي كاركنان نيروي دانشگر2 است كه در كنار انگيزش, زمينه و بستر اصلي ديگر قابليت ها, توانايي ها و ويژگي هاي رفتاري اين گروه محسوب مي شود. اهميت خلاقيت در همه زمينه هاي

كسب و كار روز به روز بيشتر نمايان مي شود.سال هاست سازمان هاي موفق وپيشتاز در عرصه جهاني, به خلاقيت به عنوان يكي از توانايي هاي كليدي مي نگرند. مديريت امروز براي خلاقيت ويژگيهاي زيررا دريافته است:خلاقيت توانايي مشترك همه انسان هاست خلاقيت توانايي ذهني انسان است كه به ويژه  در افراد فرهيخته از هوش عقلاني ومنطقي بايد بطور جداگانه در نظر گرفته شود خلاقيت كاركنان مي تواند درهر گونه شرايط محيطي وفضاي سازماني ارتقاء يابد با رشد خلاقيت كاركنان, نه فقط تحول در قدرت ايجاد ايده هاي نو, بلكه فضاي انگيزش وتحرك آنان دگرگون مي شود خلاقيت همانند مفاهيمي چون دموكراسي, آزادي و عدالت براي افرادمختلف معاني متفاوتي, دارد ولي يك عامل مشترك در اكثر معاني خلاقيت اين است كه عبارتست از پرداختن  به عوامل جديدي كه عامل خلاق در آنها موجود بوده و به عنوان مجموع  ميراث فرهنگي عمل مي كند ولي آنچه كه تازه است تركيب اين عوامل به شكلي جديد است. نو آوري1 به معني استفاده از دانش جديد براي ارائه يك كالا يا خدمات جديد است كه مورد در خواست مشتريان مي باشد. اين نوآوري تركيبي از خلاقيت وتجاري كردن2 است. طبق نظريه مايكل پورتر, نوآوري شيوه جديدانجام كارهايي است كه تجاري شده اند. فرآيند نوآوري نمي تواند جداي از زمينه استراتژيكي ورقابتي شركت باشد. دانش جديد مي تواند تكنولوژيكي ويا بازار محور باشد3 دانش تكنولوژيكي, دانش مولفه ها, ارتباطات بين مولفه ها, روش ها, فرآيند ها وتكنيك هايي است كه در توليد كالا يا خدمات نمود مي يابد, كالا يا خدمات جديدي كه قيمت آن ارزانتر, ويژگي هاي آن

بهبود يافته وداراي چنان خصيصه هايي است كه هيچگاه درگذشته اين چنين نبوده ويا اينكه قبلا" درآن بازار وجود نداشته است. چنين كالا وخدمات جديدي, يك نوآوري (خلق دانش جديد تكنولوژيكي وبازار محور) مي باشد.4 پيتر دراكر معتقد است:" كليدي ترين فعاليتي كه هر سازمان دارد جابجايي كامل منابع از كسب وكارهاي پيشين به كسب وكار وانديشه تازه مي باشد.5 گاهي نو آوري به عنوان ايجاد اتخاذ ايده هاي جديد براي سازمان ها توصيف شده است, ولي بايد توجه داشت كه ايجاد ايده هاي خوب يا اتخاذ يك ايده جديد, صرفا"آغاز كار مي باشد و اگر ايده اي بخواهد نوآور باشد, بايستي به كالا يا خدمات جديد موردنياز مشتري تعميم داده شود.ريچارد تمبلر در زمينه ايده پردازي به مديران توصيه مي كند :بايد كاركنان را تشويق به ارائه ايده هاي جديد كنيد وخودتان نيز مي بايد چنين باشيد. ايدههاي جديد را به طور آزمايشي به كار بگيريد. هر هفته يك ايده جديد را مورد آزمايش قرار دهيد, هر چند ايده نسبتا" ساده اي باشد. بهتر است ابتدا ايده هاي كو چكتر آزموده شوند تا اطمينان حاصل شود كه تيم به خوبي مي تواند خود رابا آن تحولات تطبيق دهد وسپس, موارد بزرگتر وجدي تر را امتحان كنيد. به هر حال, بهتر است به تدريج اين كار را بكنيد. به همان سرعت كه ايده هاي جديدي را طرح مي كنيد, تيم تان را نيز به منظور اجتناب از فسيل شدن, تشويق به طرح ايده هايي جديد درباره وظايف فردي خود نمائيد. 1واژه ديگري كه گاهي در اين زمينه بكار مي رود, تغييراست, تغيير بدين  معني است

كه كارها به صورت ديگري انجام شوند. نوآوري جنبه اي خاص از تغييراست. نوآوري يعني يك عقيده يا نظريه تازه كه براي ارائه يك محصول, فرآيند يا نوعي خدمت به كار مي رود بنابراين هر نوآوري مستلزم تغيير است, ولي الزاما" هر تغييري موجب ارائه نظرهاي جديد يا بهبود زيادي نمي شود. در سازمان, نوآوري مي تواند به صورت تغييرات يا بهبود اندك روند يا فرايند انجام كارها باشد وگاهي به صورت زير بنايي است, مقصود از نوآوري مي تواند فرايند هاي نوين, ساختارهاي جديد, سيستم هاي اداري تازه وبرنامه هاي جديد باشد.بين نوآوري تكنيكي واداري نيز تفاوت وجود دارد. نوآوري تكنيكي درزمينه كالاها,خدماتوفرآيند هاي بهينه شده وكاملا" جديد است, اما نوآوري اداري مرتبط با ساختارسازمانيوفرآيند اداري است كه ممكن است  نوآوري تكنيكي را تحت تاثير قرار دهد. نوآوري تكنيكي مي تواند يك كالا ويا فرآيند باشد. براساس نظريه دامان پور, نوآوري هاي كالايي به كالا يا خدماتي اطلاق مي شود كه با هدف تامين نياز هاي خارجي وبازار ارائه گرديده اند.2 نويسنده كتاب "مباني علم خلاقيت شناسي, دانش خلاقيت ونوآوري" معتقد است كه نوآوري فرآورده جديد يا محصول خلاقي است كه توسط يك سازمان ارائه مي گردد. فرآورده خلاق مي تواند نرم افزاري مانند انواع خدمات (آموزشي, بهداشتي, درماني, اداري و.....) ويا سخت افزاري (مثل كالاها و محصولات صنعتي و.....) باشد. نوآوري نيز مانند خلاقيت, داراي عناصر تازگي, نو بودن, جديد وسرآغاز بودن وبراي بار اول مطرحشدن است.3 هر دو نو آوري در جامعه اي اتفاق مي افتد كه دانش بنيان باشد.جامعه ي دانش بنيان جامعه اي است كه بقاي آن منوط به"خلق دانش"از

طريق تحقيق وپژوهش است, وشكوفايي آن را "نوآوري دانشي" تضمين مي كند. دانش بنيان با دو مولفه كليد ي سرو كار دارد: دانش آفريني از طريق پژوهش وايجاد نوآوري هاي دانشي.بدون ترديد چنين جامعه اي براي حل وفصل مسايل وچالش هاي خود از رويكرد علمي- پژوهشي ياري مي جويد ومترصد است تا هر پيشرفتي در حوزه ي دانش را به يك فرصت نوآوري تبديل نمايد. جامعه ي دانش بنيان- بالطبع- آميزه اي از سازمان هاي دانش بنيان خواهد بود سازمان هايي كه بقاي آن ها به خلق دانش از طريق پژوهش وشكوفايي آن ها به نوآوري هاي دانشي بستگي دارد. سازمان هاي دانش بنيان- وبه تعبيري"دانش مدار"نياز به مديران وكارشناسان دانش مدار خواهند داشت. گروه ها, هسته ها, وافراد دانش مدار كه" سلول ها"ي يك سازمان دانش مداررا تشكيل مي دهند بايد داراي همان ويژگي ها وقابليت هاي كلي سازمان دانش مدار باشند: قابليت خلق دانش از طريق پژوهش, وتبديل آن به نوآوري.به طور خلاصه نوآوري به معني خلاقيت عينيت يافته, داراي مفهوم عملياتي شدن وبه مرحله اجرا در آمدن انديشه هاي نو است. ازاين ديدگاه مي توان نوآوري را به معني خلاقيت عيني به عنوان شكل اجرائي شده وتحقق يافته خلاقيت ذهني دانست. سازمان مشوق نوآوري سازماني است كه ديد گا ههاي ناشناخته به مسائل يا راه حلهاي منحصر براي حل مسائل را ارتقاء مي دهد, از محيط ياد مي گيرد, ريسك پذير است, دانش بنيان است وداراي فرهنگ ومنابع انساني توسعه يافته است وهمچنين ساختار سازماني منعطف دارد.سازمان هاي خلاق و نوآوربطور كلي سازمان هاي نوآورسازمان هايي هستند كه از نظر ساختار, فرهنگ

و منابع انساني بايستي ويژگيهاي ذيل را داشته باشند: از بعد ساختاري, ساختار ارگانيك مي تواند به صورتي مثبت بر نوآوري اثر بگذارد. سازمان هايي كه داراي ساختار ارگانيك هستند, از نظر سلسله مراتب سازماني بيشتر در سطح افقي گسترده شده اند, كارها كمتررسمي است وتصميم گيري غير  متمركز مي باشد, از اين رو سازمان داراي سازگاري وانعطاف پذيري بيشتري است ومي تواند نوآوري ها را سريعتر بپذيرد وخود را با آنها سازگار نمايد. ثانيا": از بعد فرهنگي به سازمان هاي نوآور فرهنگي تشابه دارند, به آنها تجربه كردن را تشويق مي كنند, هم به توفيقات و هم شكست ها پاداش مي دهند, از اشتباهات تجربه كسب مي كنند, ابهام را مي پذيرند, در امور غير عملي شكيبا هستند, كنترلهاي بيرونياندكي دارند, بردبار در مخاطره اند, در برخوردار ها شكيبا هستند, برنتايج بيش از وسايل تاكيد دارند و همچنين بر تعامل با محيط بطور جدي تاكيد دارند و سريعا" به نياز هاي محيط پاسخ مي دهند. در بعد سوم, منابع انساني, سازمان هاي نوآور درزمينه توسعه منابع انساني خود فعالانه عمل مي كنند, امنيت شغلي بالايي براي كاركنان خود فراهم مي كنند, به افراد ياد مي دهند كه تغيير پذير باشند و از ارائه دهندگان انديشه هاي نو حمايت مي كنند. مدل هاي نوآوريدسته بنديهاي مختلفي از مدل هاي نوآوري مطرح شده اند كه در اينجا به يك دسته بندي عمده آنها تحت عنوان مدلهاي ايستاو پويااشاره مي شود:الف.مدل هاي ايستا _ مشهورترين اين مدل ها عبارتند از:• مدل نوآوري تدريجي در مقابل نوآوري بنياديهر نو آوري, دو نوع تاثير بر شركت دارد. اولين تاثير

اين است كه چون دانش زير بناي اصلي توان هر شركت جهت ارائه كالاها مي باشد, لذا وجود هرگونه تغيير در اين دانش بيانگر تغيير درتوان شركت جهت ارائه يك كالاي جديد تلقي مي شود.(شكل 1)بنابراين, نوآوري مي تواند از نظر ميزاني كه بر قابليت هاي شركت تاثير گذار است توصيف گردد. اين امر همان چيزي است كه معمولا" از آن بعنوان نگرش سازماني1 (درطبقه بندي نوآوري) نام برده مي شود. بنابراين نظريه, چنانچه دانش تكنولوژيكي مورد نياز يك نوآوري, متفاوت از دانش موجود باشد, به آن نوآوري بنيادي2 گفته مي شود و بيانگر آن است كه دانش موجود منسوخ گرديده است. يخچال ها نوآوري بنيادي بودند, زيرا شركتهاي مربوطه را مجبور ساختند تا دانش ترمو ديناميك, سرمايش وموتور هاي الكتريكي را يكپارچه نمايند كه امري بسيار متفاوت و جديد بود. بخش ديگر اين نوآوري دو وجهي, نوآوري تدريجي3 است. بر اساس اين نوآوري, دانش مورد نياز جهت ارائه يك كالا با استفاده از دانش موجود تامين مي شود كه بر اساس نظريه توش مان4 واندرسون5 بهبود شايستگي6 نام دارد.بعنوان مثال " كاهش حجم يا كوچك شدن" تراشه پنتيوم مطرح شده توسط اينتل7 جهت كاردر2000 مگا هرتز, يك نوآوري تدريجي از نظر سازماني است, زيرا دانش مورد نيازاينكار بر اساس دانش موسسه يا شركت واز طريق ريز پردازنده ها صورت مي گيرد.اكثر نوآوري ها, تدريجي هستند.دردومين موقعيت, از آنجايي كه نوآوري در كالا هاي برتر صورت مي گيرد(با قيمت ارزانتر وخصوصيات بهتر يا جديد), مي تواند بعنوان آن چنان كاري تلقي گردد كه تواناييازدور خارج ساختن كالاهاي قديمي, غير رقابتي نمودن آنها راداشته باشد. چنين

نگرشياصطلاحا" نگرش اقتصادي (رقابت جويي) ناميده مي شود. دراين نگرش, چنانچه نوآوريايجاد شده در يك كالا آنقدر برتر باشد (قيمت ارزانتر, خصوصيات بهتر ياجديدتر)كه بتواندكالا هاي موجود را از گردونه رقابت خارج كند, به اين نوآوري, نوآوري اساسي از جنبه اقتصادي گفته مي شود. بعنوان نمونه, صندوق مكانيكي فروشگاه نمي تواند با سيستم هاي الكترونيكي فروش رقابت كند, به همين دليل سيستم هاي الكترونيكي فروش يك نوآوري,بنيادي از جنبه اقتصادي محسوب گرديده اند.با اين حال, اغلب اوقات, نوآوري به كالا هاي موجود اجازه ماندن در حالت رقابتي را مي دهد. اين وضعيت را تدريجي ويا غير بنيادي مي نامند. نوشابه هاي سودايي رژيمي وعاري از كافئين در بعد اقتصادي نوآوري هاي تدريجي ناميده مي شوند زيرا پديدار شدن آنها باعث نگرديد تا نوشابه هاي معمولي وگاز دار از گردونه رقابتي خارج شوند.تعاريف رقابتي و سازماني مربوط به نوآوري تدريجي و بنيادي, دو ديدگاه در مورد اينكه چه كسي نوآوري مي كند را پديد مي آورد, اين دو ديدگاه عبارتند از: انگيزه استراتژيكي (براي سرمايه گذاري) وقابليت هاي سازماني.• انگيزه استراتژيك (براي سرمايه گذاري):در انگيزه استراتژيك با ديدگاه سرمايه گذاري, نوع نوآوري, اعم از اينكه در بعد اقتصادي, بنيادي ويا تدريجي باشد, نوع شركتي را كه احتمالا" به عنوان اولين نوآور سرمايه گذاري مي كند تعيين مي نمايد. با توجه به اينكه نوآوري بنيادي, كالاهاي موجود وفعلي را غيررقابتي مي كند, موسسه مسئولي كه داراي قدرت بازاري است ممكن است, به خاطر ترس از منسوخ شدن كالاهاي موجود خود, انگيزه اي براي نوآوري نداشته باشد, اگر غيراز اين باشد, تاريخ اجراي نوآوري را پيش مي اندازد.از

سوي ديگر, موسسات مزبور تمايل بيشتري به سرمايه گذاري در نوآوري هاي تدريجي خواهند داشت, زيرا چنين سرمايه گذاري هايي موجب مي شود تا كالاهاي موجود آنها در بازار حالت رقابتي خود را حفظ كنند. يكي از نقائص عمده اين مدل اين است كه تصور مي شود در شركت هايي كه پتانسيل نوآوري بنيادي را درك كرده اند, تنها ترس از منسوخ شدن (كالاها) عامل بازدارنده آنها جهت بهره برداري از آن نوآوري استراتژيكي گرديده است. به هرحال, اين مدل ممكن است علت اينكه برخي از شركت هاي جديد اولين شركتي بوده اند كه به نوآوري بنيادي روي آورده اند وشركت هاي مسئول نوآوري هاي تدريجي هستند را توضيح دهد.با اين حال, اين امر كه چرا شركتهايي كه در نوآوري هاي بنيادي سرمايه گذاري مي كنند ممكن است وارد عمل نشوند, توضيح داده نمي شودواين نقطه اي است كه در ديدگاه قابليت هاي سازماني پديدار مي شود.• قابليت هاي سازماني:چنانچه نوآوري در بعد سازماني بنيادي باشد, شركت ها در بهره برداري از آن با دو مشكل روبرو خواهند شد. در اولين مرحله, چون تغيير, از بين برنده قابليت ها مي باشد, لذا شركت ها توانايي بهره برداري از آن را ندارند. در مرحله دوم كه شايد مهمترين مرحله باشد, قابليت هاي موجود شركت ها ممكن است نه تنها بي فايده باشند بلكه ممكن است عملا" در تدوين وارائه نو آوريها نقص داشته باشند.تغيير رفتار براي شركت ها كار دشواري خواهد بود, منظور تغيير خط مشي ها وبرنامه هايي است كه آنها جهت بهره برداري از تكنولوژي قديمي مورد استفاده قرار مي دهند, زيرا آنها بايستي

شيوه هاي قديمي انجام كارها را به فراموشي بسپارند. ازسوي ديگر, شركت ها ي جديد بار تكنولوژي جديد را به دوش نمي كشند و لذا مي توانند بدون گرفتاري,  قابليت هايي جهت نوآوري و بهره برداري از آن ايجاد كنند.هم چنين اگر نوآوري تدريجي باشد, شركت ها خواستار بدست آوردن آن هستند زيرا دانش مورد نياز بر اساس آنچه قبلا" داشته اند ايجاد مي شود, اما شركت هاي جديد بايستي اين دانش را از اول بدست آورند.• مدلAbernathy-Clark  :اين مدل, علت اينكه چرا شركت هاي فعلي ممكن است در مواجهه با برخي نوآوري ها ي "بنيادي"موفقتر از شركت هاي جديد عمل كنند را تشريح مي كند. اين مدل پيشنهاد مي كند كه عملا" دونوع دانش وجود داردكه يك نوآوري را پديد مي آورد, دانش بازاري وتكنولوژيكي. بدين ترتيب قابليت هاي تكنولوژيكي شركت مي تواند منسوخ گردد, در حاليكه قابليت هاي بازار دست نخورده باقي بماند. اگر چنين قابليت هاي بازاري مهم بوده و دستيابي به آنها كار دشواري باشد, در اين صورت, شركتي كه قابليت هاي تكنولوژيكي آن از بين رفته مي تواند از قابليت هاي بازاري به جهت برتري براي شركت استفاده كند. مدل مورد بحث با تمركز برشركت نو َآور, نوآوري ها را براساس تاثير آنها بردانش بازاري وتكنولوژيكي سازنده ها طبقه بندي مي نمايد.(شكل 2)زماني نوآوري منظم1 است كه بتواندقابليت هاي بازاري وتكنولوژيكي موجودسازنده را حفظ كند, وهنگامي مناسب است كه قابليت هاي تكنولوژيكي را حفظ و قابليت هاي بازاري را منسوخ نمايد, اين نوآوري هنگامي انقلابي است كه قابليت هاي تكنولوژيكي را منسوخ وقابليت هاي بازاري را ارتقاء بخشد وزماني معماري

محسوب مي شود كه هم قابليت هاي بازاري وهم تكنولوژيكي منسوخ شوند. نكته اي كه در اين مدل مطرح است اين است كه دانش بازاري مي تواند به همان اندازه دانش تكنولوژي حائز اهميت باشد.1-RegularمدلHenderson -Clark  :هندرسون وكلارك درمورد اينكه چرا برخي از شركت ها ي فعلي در ارتباط با "نوآوري هاي تدريجي"مشكلات زيادي دارند بحث كرده اند. اين دو نفر با استفاده از تحقيقات خويش اعلام نمودند چون كالاها معمولا" با استفاده از مولفه هاي مرتبط با يكديگر ساخته مي شوند, توليد آنها نيز مستلزم دو نوع دانش است كه عبارتند از: دانش مولفه ها1 ودانش ارتباطات بين آنها, كه به عنوان دانش معماري2 از آن ياد مي كنند. بدين ترتيب, نوآوري مي تواند بردانش مولفه ها يا دانش معماري ويا هردو آنها تاثير گذار باشد وباتوجه به شركتي كه آنها را به كار مي گيرد, نتايج متفاوتي از خود برجاي گذارد. اين محققين در بحث خود پيرامون توصيف چهارنمونه از مولفه هاي نوآوري( كه درشكل3  نشان داده شده) اظهار مي دارند: "چنانچه نوآوري هم دانش مولفه ها و هم دانش معماري را ارتقاء بخشد, اين نوآوري تدريجي ناميده مي شود, چنانچه نوآوري دانش مولفه ها وساختماني را از بين ببرد, اين نوآوري بنيادي ناميده مي شود". در آخرين مرحله از نوآوري كه دانش مولفه ها از بين برود اما دانش معماري ارتقاء يابد, اين نوع نوآوري, پودماني ناميده مي شود. ممكن است اشتباها" به جاي نوآوري تدريجي, نوآوري معماري مطرح گردد. در حاليكه دانش مولفه ها جهت بهره برداري از نوآوري ها تغيير نكرده است, بلكه دانش معماري تغيير كرده است. غالبا" دانش

معماري ضمني وتلويحي است ودر خط مشي ها وامور جاري سازمان گنجانيده شده است كه امكان تغييرات وپاسخگويي به آنهارا دشوار مي سازد.• زنجيره نوآوري ارزش افزوده  :...• نوآوري و الزامات آن در صنعت نفتبا توجه به سرعت تغييرات وپيچيدگي محيط سازمان ها شركت هاي فعال صنعت نفت نيز بايد همواره در جهت نوآوري گام بردارند وافراد را تشويق به نوآوري نمايند, چون در غير اين صورت بايد با دست خود نام خود را از صحنه روزگار محو كنند. شركت هايي مي توانند شاهد پيروزي باشند كه چابك بوده وانعطاف پذيري داشته باشند, كيفيت محصول يا خدمات خود را پيوسته بهبود بخشند وبتوانند با ارائه محصولات وخدماتي جديد در بازار پر رقابت جهاني, مزيت رقابتي پايدار كسب نمايند. اين قبيل شركت ها بايد كاركنان را به نوآوري و ايجاد تغيير و تحول تشويق وبستر هاي سازماني (ساختارو قوانين ومقررات, سازو كارها,فرهنگ) را فراهم نمايند.نكته مهم اين كه همه سازمان ها بايستي منابع انساني خود را جهت خلاقيت و نوآوري تشويق نمايند, اما اين امر در صنايع نفتي ضرورتي مضاعف دارد, چرا كه منابع انساني شاغل در صنعت نفت, اعم از مديران, كارشناسان وتكنيسين ها, به لحاظ پيچيدگي وگستردگي عظيم  اين صنعت, عموما"از ويژگي ها وتجارب منحصربه فردي برخوردار هستند. به عنوان مثال, بسيار از تحليلگران معتقدند كه حذف يا خروج نيرو هاي متخصص مورد نياز براي مديريت تجهيزات اختصاصي صنعت نفت وپروژه هاي بسيار بزرگ اين صنعت يكي از ضايعات وخسارات اين صنعت بوده و باعث ايجاد هزينه هاي زيادي خواهد شد, علاوه بر اين, جبران آن مستلزم صرف وقت بسيار است. در واقع با

توجه به همين دلائل بوده كه در چهار سال اخير, دستمزد كاركنان متخصص در برخي از صنايع نفتي جهان 50 تا 100 در صد افزايش داشته است1با نگاهي به مدل هاي بررسي شده در اين مقاله در خصوص نوآوري, چنين استنباط       مي شود كه تحقق چنين فرآيندي در صنعت نفت, مستلزم يافتن پاسخ هاي مناسب براي ابهامات زير است:_ آيا نظام جامع نوآوري صنعت نفت طراحي شده و يا در مرحله طراحي است؟- آيا مراكز ايجاد خلاقيت ونوآوري در صنعت ايجاد شده اند؟ تركيب اين گروه ها در صنعت نفت و(صف و ستاد) چگونه است؟-  روش هاي  ايجاد يك  گروه پيشگام درنوآوري واقعي وتوانمندسازي آن كدام است؟2- نوآوري در صنعت وجامه عمل پوشاندن به ايده هاي نو چه نقشي در ارتقاء كيفيت خدمات, فناوري ها وتوليدات جديد داشته است؟3- ارزيابي صنعت نفت از بكارگيري مدل هاي تدريجي يا بنيادي نوآوري (از ابعاد اقتصادي ونيز سازماني )چيست؟- بر اساس يافته هاي مدل Tecce, يك شركت ممكن است عليرغم داشتن قابليت هاي تكنولوژيكي نتواند از يك نوآوري بهره برداري كند.تحليل اين وضعيت در صنعت نفت چگونه است؟-   در شرايط كنوني تا چه ميزان محيط پيرامون صنعت نفت مي تواند به عنوان اهرمنوآوري (يا جهت معكوس آن) عمل كند؟- مدل هاي پوياي نوآوري, همانطور كه در اين مقاله مورد بحث قرار گرفتند, نگاه درازمدت به نوآوري دارند. مثلا" در مدل آتريك_آبرناتي, جريان تكامل نوآوري از مرحله سيال تا انتقالي مطرح است. در مرحله سيال, شركت ها ايده واضحي در مورد اين امر كه چرا وچه وقت در تحقق وتوسعه سرمايه گذاري  كنند ندارند, ولي در مرحله انتقالي, اطلاعات

كامل در مورد نحوه تامين نياز هاي مشتري, تعامل با مشتريان,صنعت بازارو...... وجود دارد و بر اساس آن پژوهش انجام مي شود. جايگاه صنعت نفت ما در اين فرآيند تكاملي كجاست؟_ در جه پيچيدگي خدمات ومحصولات صنعت نفت (بر اساس مدل توشمان_روزنكوف) بالحاظ كردن مولفه هاي مختلف آنها چگونه است؟_  نوآوري هاي دهه اخير صنعت نفت, از چه ميزان از پيچيدگي برخورداربوده اند وچه1- نادريان, محمد امين. "افزايش هزينه هاي سرمايه گذاري در صنعت نفت", سايت معاونت منابع انساني وزارت نفت, 1386 .23-Porter , Michael."The  relationship  between  Innovation Living  Standards", www.christiansarkar.comعواملي (علاوه بر عوامل فني وتكنولوژيكي) د راين امر تاثير گذار بوده اند؟نتيجه گيري و پيشنهادها:1_انجام مطالعات علمي گسترده از الزامات استقرار فرآيند نوآوري در صنعت نفت است. به عنوان مثال شركت هاي موفق جهان, استراتژي هاي مشخصي را در زمينه خلاقيت و نوآوري و شكوفايي اتخاذ كرده اندكه مطالعه عميق آنها براي تصميم سازي مسئولان و پژوهشگران ما مفيد ولازم است. مثلا" آرامكو, بر توسعه فناوري هاي مورد استفاده توسط منابع انساني خود, به نحوي كه بتوانند به خوبي وبا تسلط كامل از آنها استفاده كنند و شرايط كاري خود را با فناوري روز دنيا تطبيق دهند, تاكيد مي كند. هم چنين مفهوم خود شكوفايي(Self-Develcpoment) را مهمترين وكليدي ترين سياست براي مهيا سازي منابع انساني خود در آينده مي داند.به علاوه بها دادن به نوآوري وافزايش خلاقيت كاركنان يكي از كانون هاي تمركز منابع انساني آرامكو است بر همين اساس مديران آرامكو در سال2002, طرح ابتكاري نوآوري در سطح شركت را طراحي وپياده كردند كه ارزيابي آن موفقيت آميز گزارش شده است. همچنين

آرامكو به اين باور رسيده است كه آينده خود وكاركنانش مي تواند به شدت تحت تاثير ايده هاي نو وجالب قرار گيرد. لذا سيستم مديريت ايده ها (Idea  Management  System) را راه اندازي كرده است.معيار انتخاب ايده هاي نو, نقش آنها در افزايش بازدهي, اتكا پذيري يا قابليت رقابتي شركت است. در نظر اين شركت تفكر نوآورانه (Innovative  Thinking) يك ارزش مهم به شمار مي رود.1مطالعات گسترده همراه با تعامل نزديك با كارشناسان مربوطه در اين شركت         (وشركت هاي ديگر نفتي نظير استت اويل, توتال, بي پي, شل, لاك اويل, شورون, پتروناس و.....) مي تواند تجارب نوآوري, خلاقيت وايده پردازي اين شركت ها را به درون صنعت نفت ايران انتقال دهد. تعامل ياد شده ( از طريق اعزام هيات هاي كارشناسي, دعوت از كارشناسان مربوطه براي ارائه مقاله يا كارگاه و...) الزامي است ومطالعه صرف منابع نمي تواند واقعيت امر را بطور بايسته منتقل سازد.2- ايجاد يك نظام نوآوري كارآمد, براي اينكه تقسيم كار در زمينه نوآوري در صنعت به دقت انجام شده ومسئوليت هاي واحد هاي مختلف در اين حيطه مشخص گردد, ضروري است, در سند راهبردي پژوهش و فناوري نيز اين امر مورد تاكيد قرار گرفته است.1- موسسه مطالعات بين المللي انرژي."وضعيت موجود مديريت منابع انساني صنعت نفت در كشورها وشركت ها ي رقيب", پيش نويس گزارش 1 (منتشر نشده) , 1386 .3- توجه به مدل Swot بويژه نقاط ضعف و فرصت هاي پژوهش وفناوري صنعت نفت كه در سند ياد شده به آنها اشاره گرديده است مسئولان امر را درايجاد نظام كارآمد نوآوري ياري خواهد داد:نقاط ضعف: وجود ساختار سازماني ناكارآمد, عدم

بهره مندي از تكنولوژيهاي High Tech درصنعت نفت, رابطه ناكارآمد پژوهشهاي كاربردي ميان صنعت و دانشگاه, برداشت نادرست از پژوهش در مديريتهاي عملياتي, مشتري محور نشدن پژوهش ها.فرصت ها: تصويب چشم انداز بيست ساله وقانون هاي برنامه, كمبود مراكز پژوهشي قوي در كشورهاي همجوار, بهبود بستر قانوني براي پذيرش هزينه پژوهش, علاقه ايرانيان مقيم خارج جهت سرمايه گذاري در زمينه هاي پژوهشي با توجه به تسهيل امكان ارتباط جوامع علمي وپژوهشي داخل وخارج از كشور, علاقه مندي به تحقيق وپژوهش با استفاده از تكنولوژي هاي جديد, كسب مالكيت دانش فني, اكتشافات جديد.در همين زمينه, اهداف استراتژيك پژوهش و فناوري ونيز راهبردهاي آينده صنعت نفت مورد بحث قرار گرفته و از آن ميان, مواردي چون: تجاري سازي وتوليد داخلي نيازهاي صنعت نفت, حداكثر سازي ارزش افزوده صنعت نفت وگاز از طريق هم افزايي مزيت هاي نسبي با توسعه سرمايه گذاري در اين صنايع ونيز ايجاد مركز جذب, توليد و انتقال فناوري هاي نوين صنعت نفت در خليج فارس مي تواند در استقرار نظام فناوري مورد توجه ويژه گيرد. 4- در برنامه چهارم توسعه, اعتبار رديف 503940 قسمت چهارم اين قانون, به عنوان تشويق پژوهش هاي كاربردي مبتني بر بازار( كه در مدل هاي نوآوري مشروح در مقاله حاضر به تفصيل بدان پرداخته شد)براي موسسات پژوهشي كه بتوانند نتايج حاصل از تحقيقات خود را به صورت دانش و يا محصول به بازارهاي ملي يا بين المللي عرضه نمايند اختصاص  يافته است. به نظر مي رسد اين قانون فرصت مناسبي براي ايجاد يك نظام نوآوري وتقويت مباني خلاقيت ونوآوري در سطح صنعت نفت به منظور كسب مزيت اقتصادي

است كه بايد از آن استفاده بهينه شود. در اين نظام, بايد روش هاي روشني براي ثبت ومستند سازي نوآوريها تدوين شود تا حقوق معنوي و مادي نوآوران اين عرصه كاملا" رعايت گردد. منابع فارسي :1- آروندي, سعيد." آموزش خلاقيت , راهكاري نوين در پرورش دانشگران " مجموعه مقالات دومين كنفرانس توسعه منابع انساني, تهران, ارديبهشت 13842_ افوها, آلن. مديريت نوآوري, ترجمه دكتر صادق پور صادق, زير چاپ3_ تمپلر, ريچارد. "قواعد مديريت", ترجمه واقتباس چمن زار وزارعي, تهران : موسسه مطالعات بين المللي انرژي, 1386         4_ شهر آراي, مهرناز, رضا مدني پور. سازمان خلاق نوآور, دانش مديريت, شماره 33 و 34, تابستان 13755- موسسه مطالعات بين المللي انرژي. "وضعيت موجود مديريت منابع انساني صنعت نفت در كشورها وشركت ها ي رقيب", پيش نويس گزارش 1 (منتشر نشده) , 1386 .6- نادريان, محمد امين. "افزايش هزينه هاي سرمايه گذاري در صنعت نفت", سايت معاونت منابع انساني وزارت نفت, 1386.منابع انگليسي :

1_Afuah  , Allan  , Inn Ovation  Management  ,1998  ,Oxford  Press  2_ Clausing  , Don.  "Effective   Innovation: The  development  of  winning  technologies"  , 20043_,  ler  ,  Gary. "Essential of  Human  Resource  Management" 3-DessPrentice   Hall  Inc.  , 19994_ Hatch , Mary   Jo , "Organization   Theory : Modern  , Symbolic  , Postmodern  Perspectives" , Oxford  ,20065_ Http://www.Ininir.com6- Http://www.academist.ir7-Porter, Mickael E., "Competitve   Advantag: C reating    Sustainng  Superior Performance ", New York ,1985

منبع: فصلنامه مديريت منابع انساني در صنعت نفت موسسه مطالعات بين المللي انرژي؛ شماره 2

بكارگيري مدلهاي نظام ملي مديريت نوآوري

همايون نسيمي

بكارگيري مدلهاي نظام ملي مديريت نوآوري  جهت ارتقاي شاخصهاي نوآوري و افزايش توان توليد فناوري- چكيده: تحولات فناوري در يك كشور

و نيز ميزان كارآيي شركتهاي درگير رقابت در عرصة تجارت بين المللي كالاها و خدمات صرفاً بستگي به عملكرد بخش تحقيق و توسعة آنها ندارد بلكه به نحوة مديريت و سازماندهي منابع موجود در سطح شركتي و ملي بستگي دارد. نظام ملي مديريت نوآوري نظامي است كه در آن بخش خصوصي و دولتي, دانشگاه ها و مراكز علمي و همچنين مؤسسات دولتي براي نيل به هدف يكساني كه همانا توليد علم و فناوري بومي ميباشد با يكديگر به تعامل ميپردازند يا بعبارت ديگر مجموعه اي از نهادهاي مجزا است كه بصورت انفرادي يا مشترك در امر توسعه و گسترش فناوريهاي جديد فعاليت ميكنند و چارچوبي را فراهم ميكنند كه دولتها در آن چارچوب بتوانند در زمينة فرآيند نوآوري سياستگذاري نموده و آنها را بمورد اجرا بگذارند. ماهيت چنين تعاملي كه اهدافي چون ابداع, حمايت, تأمين مالي و يا نظارت بر علوم و فناوريهاي جديد را دنبال ميكند ميتواند فني, تجاري, حقوقي, اجتماعي و مالي باشد. هدف اين مقاله ارائة تعريفي از نظام ملي مديريت نوآوري و معرفي مجمل مدلهاي مختلف آن جهت ارتقاي شاخصهاي نوآوري و افزايش ظرفيت توليد فناوريهاي نو در كشور ميباشد.واژه هاي كليدي: نوآوري, نظام ملي مديريت نوآوري, شاخص هاي نوآوري, علوم و فناوريمقدمهطي سه دهة گذشته كشورها با اين باور كه تحقيق و توسعه (RD) تأثيري مثبت بر رشد اقتصادي خواهد داشت منابع معتنابهي را به بخش تحقيق و توسعة ملي خود اختصاص داده اند. در سالهاي اخير تئوريهاي مطرح شده در زمينة رشد اقتصادي رابطة فرضي ميان سرمايه گذاري در بخش علوم و فناوري (ST) و رشد اقتصادي را ثابت

نموده است. پاول رومر  معتقد است: كشف و نوآوري لايه هاي زيرين و بنيادين يك چرخة تجاري  را تشكيل ميدهد. اين فرآيندي است كه ارتقاي استانداردهاي زندگي در بلند مدت را رقم ميزند. اگر بتوان چنين فرآيندي را به تصوير كشيد ميتوان ديد كه رشد اقتصادي در آن بصورت منحني است كه در بلند مدت سير صعودي داشته و چرخة تجاري در اطراف اين منحني در حال نوسان است. آنچه كه ميزان صعود و پيشرفت ما را در بلند مدت تعيين ميكند همانا شيب اين منحني است نه نوسانات اطراف آن.در ابتداي امر, نظريه هايي كه در طرفداري از ارتقاي بخش علوم و فناوري مطرح مي شدند, نوآوري را يك مدل خطي تصور ميكردند كه در آن سرمايه گذاري در بخش تحقيق و توسعه در نهايت منجر به ايجاد ثروت و بهبود وضعيت جامعه ميشد. در اين مدل خطي مراحل واسطه اي هم وجود داشت كه در آنها فناوري هاي جديد در بخش تحقيق و توسعه ابداع و پس از صنعتي شدن وارد بازار ميشدند اما در چنين مدلي فرض بر اين بود كه با توسعة منابع مورد نياز بخش تحقيق و توسعه ميتوان نتايج رضايتبخشي در انتهاي زنجيرة ارزش كسب نمود و با گسترش منابع تحقيق و توسعه نتيجة دو چندان حاصل ميشود. اما فرضياتي كه امروزه در اين باره مطرح ميشوند نگرشي وسيعتر نسبت به فرآيند نوآوري داشته و بخش تحقيق و توسعه را فقط يكي از چند ورودي فرآيند ايجاد ثروت و بهبود وضعيت جامعه ميدانند. به اعتقاد نياسي  نظام ملي مديريت نوآوري نظامي است كه در آن بخش خصوصي و دولتي,

دانشگاه ها و مراكز علمي و همچنين مؤسسات دولتي براي نيل به هدف يكساني كه همانا توليد علم و فناوري بومي ميباشد با يكديگر به تعامل ميپردازند. ماهيت چنين تعاملي كه اهدافي چون ابداع, حمايت, تأمين مالي و يا نظارت بر علوم و فناوريهاي جديد را دنبال ميكند ميتواند فني, تجاري, حقوقي, اجتماعي و مالي باشد. فريمن  تأكيد دارد كه نبايد چنين تصور شود كه نوآوري فرآيندي خطي است كه تقاضا يا فناوري نيرو هاي پيش رانندة آن را تشكيل ميدهند بلكه اين شبكة پيچيده اي از تعاملات ميان كاربران فناوري در كنار تحولات بوجود آمده در عرصة علوم و فناوري است كه نوآوري را در مسير خود به جلو مي راند. هدف اين مقاله ارائة تعريفي مجمل از نظام ملي مديريت نوآوري و معرفي مدلهاي مختلف آن جهت ارتقاي شاخصهاي نوآوري و افزايش ظرفيت توليد فناوريهاي نو در كشور ميباشد.تعريف نظام ملي مديريت نوآوري و اهداف و اولويتهاي آنبطور كلي نظام ملي مديرت نوآوري را ميتوان مجموعه يا شبكه اي از سازمانهاي خصوصي و دولتي دانست كه در كشور با يكديگر در تعامل بوده و هدف آنها تأمين و توسعة علوم و فناوري بومي در داخل مرزهاي آن كشور ميباشد.براي نظام ملي مديريت نوآوري تعاريف متعددي ارائه شده است كه مهمترين آنها عبارتند از:• مجموعه اي از نهادهاي موجود در بخش دولتي و خصوصي كه فعاليتها و تعاملات آنها باعث گزينش, انتقال, تغيير و گسترش و اشاعة فناوريهاي جديد ميشود (فريمن ).• عناصر و روابطي كه با هدف توليد, گسترش و اشاعه و همچنين بكارگيري دانشي جديد و مقرون بصرفه با يكديگر در تعامل

هستند و در داخل مرزهاي يك كشور قرار گرفته اند و يا ريشه در آن كشور دارند (لوندوال ).• مجموعه اي از نهادهايي كه تعاملات آنها عملكرد شركتهاي ملي در زمينة نوآوري را تعيين ميكند (نلسون ).• نهادهاي ملي, ساختارهاي تشويقي و كارآيي آنها كه ميزان و جهت گيري يادگيري فناوري (و يا حجم و ماهيت تغييرات علوم و فناوري) در يك كشور را تعيين ميكنند (پتل و پويت ).• مجموعه اي از نهادهاي مجزا كه بصورت انفرادي يا مشترك در امر توسعه و گسترش فناوريهاي جديد فعاليت ميكنند و چارچوبي را فراهم ميكنند كه دولتها در آن چارچوب بتوانند در زمينة فرآيند نوآوري سياستگذاري نموده و آنها را بمورد اجرا بگذارند (متكف ).اهداف و اولويتهاي نظام ملي مديريت نوآوري را ميتوان بشرح زير تبيين نمود:• ارتقاي رقابت پذيري كشور• ارتقا و بهبود كيفيت و استانداردهاي زندگي• تضمين محيط زيست پايدار• توسعة منابع انساني• توسعة اجتماعي از با استفاده از ابزارهاي انتقال فناورياجزاي نظام ملي مديريت نوآوريهر نظامي داراي اجزاء مشخص مي باشد كه شناخت هريك از آنها و ارتباطات في مابين آن مي تواند در طراحي نظام ملي مديريت نوآوري و افزايش كارآيي آن موثر باشد،  لذا در اين بخش اجزاء نظام ملي نوآوري كه در كشورهاي مختلف مشترك مي باشد، معرفي مي گردد. نظام ملي مديريت نوآوري را مي توان به عنوان يك نظام مديريتي ،  شامل بدنه اصلي ، عناصر ساختاري و محيط پيراموني            ( خارجي ) به صورت زير در نظر گرفت :• بدنه اصلي :بنگاههاي اقتصادي ( صنايع ) ، دانشگاهها ، پاركها و انكوباتورهاي علم و فناوري ، مراكز

پژوهشي ، سازمانهاي دولتي ، نهادهاي مالي• عناصر ساختاري :بازار  رقابتي ، پژوهش ، زير ساخت هاي نوآوري ، مشاركت و همكاري ، دسترسي به اطلاعات .• محيط پيراموني ( خارجي ) :نظام مديريتي كشور ، فرهنگ نوآوري ، سياستها و برنامه هاي دولت ، مكانيزم¬هاي عملياتي ( قوانين و مقررات، انتشار تكنولوژي، مالكيت معنوي، سرمايه هاي ريسك پذير ، نظام تعليم و تربيت و0 0 0شاخصهاي علوم و فناوريبسياري از كشورها سياستهاي اصلي مربوط به علوم و فناوري خود را مورد بازبيني قرار داده اند و يا سرگرم اين كار ميباشند. اين كشورها در صددند تا چارچوبي تحليلي براي رفع نيازهاي خود تدوين نمايند. مسائل اصلي كه سياستگذاران علوم و فناوري با آن مواجه هستند اين است كه ميزان بهينة سرمايه گذاري مالي و انساني در بخش علوم و فناوري كه باعث حفظ رقابت پذيري اقتصادي و ارتقاي كيفيت زندگي دركشورها ميشود چيست؟ توزيع مناسب منابع مورد نياز بخشهاي سه گانة علوم و فناوري يعني دولت, صنعت و دانشگاه ها چگونه بايد باشد و شاخصهاي اين سه بخش كدامند؟ توزيع مناسب منابع علوم و فناوري ميان بخشهاي تحقيق محض, تحقيق كاربردي, توسعه, فراگيري و گسترش فناوري و نيز منابع انساني بخش علوم و فناوري چگونه بايد باشد؟ و نهايتاً چگونه بايد هزينه فايدة سياستگذاريهاي مربوط به علوم و فناوري را بدون آنكه باعث دلسردي و يا بي اعتمادي اشخاص ذينفع و دولت شود براي آنها تبيين و تشريح شود.بكارگيري شاخصهاي علوم و فناوري و نيز اينكه كدام شاخص را بايد مورد استفاده قرار داد يكي از مسائل مهمي است كه مسئولين با آن مواجه

هستند. شاخصهاي مذكور نه تنها به سياستگذاران در امر تصميم گيري كمك ميكنند بلكه دولت و پرداخت كنندگان ماليات كه در نهايت حاميان اصلي برنامه هاي علوم و فناوري هستند را در جريان امور ميگذارند. شواهد و مدارك زيادي وجود دارد كه نشان ميدهد زمانيكه در بخش علوم و فناوري مشكلي بوجود مي آيد اين بخش عمومي است كه پيشتر و بهتر ازسايرين از امور مطلع ميشود ( بعنوان مثال دفع زباله هاي هسته اي, سوراخ شدن لايه هاي اوزن و يا آلايندگي صنايع نفت و گاز).كشورها لازم است تا توانايي مديريت سرمايه گذاري در زمينة نوآوري را بگونه اي ارتقاء دهند كه منطبق و متناسب با اهداف كلي سياستهاي آنها باشد. بنابراين لازم است تا توانايي خود در زمينة سياستگذاري و نيز تحليلهاي كمي را ارتقا داده تا بدين ترتيب از فعاليتهاي بخش علوم و تحقيقات بخوبي مطلع شده و منابع را بدرستي به بخشهاي مختلف آن اختصاص دهند.در بخش عمومي شاخصهاي علوم و فناوري داراي چندين وظيفه ميباشند. ون استين  وظايف مذكور را چنين بر ميشمرد:• نظارت و هشدار: تبيين و نمايش تحولات و نيز معرفي روند هاي موجود در بخش علوم و فناوري و فضايي كه بخش مذكور در آن قرار گرفته است,• مسئوليت پذيري, ارزيابي و تخصيص منابع: تعيين و توجيه بودجه هاي بخش علوم و فناوري و نشان دادن عملكرد بخش علوم و فناوري در مقايسه با اهداف تعيين شده توسط سياستگذاران و برنامه ريزان,• مشروعيت بخشيدن و حمايت از سياستهاي موجود,• اطلاع رساني: اراية اطلاعات براي جلوگيري از بروز هرگونه پيش داوري و تصورات غلط از عملكرد بخش علوم

و فناوري.دولتهاي مركزي و محلي ميبايست مجموعه اي از شاخصها را تدوين و تعيين نمايند تا بدين ترتيب بتوانند پيشرفت برنامه هاي علوم و فناوري (ST) خود را كمّي كرده و هرچه بيشتر برنامه هاي مذكور را براي ماليات دهندگان شفاف نمايند.چارچوب مديريت نوآوريمطالعات انجام شده توسط مؤسسات تحقيقاتي, سازمانهاي بين المللي و نيز صاحبنظران  ثابت ميكند كه عاملي كه توانايي صنايع يك كشور در فتح بازارهاي جديد, ابداع محصولات و خدمات جديد و در نتيجه بهره مندي از قيمتهاي بالا در بازارهاي داخلي و بين المللي را تضمين ميكند همانا ميزان پيشرفت آن كشور در عرصة علوم و فناوري است. با علم به اين مسئله, بسياري از كشورهايي كه قابليت     رقابت پذيري را در خود ارتقاء داده بودند توانستند مشاغلي آنهم با درآمدهاي بالا را براي شهروندان خود ايجاد كنند.همواره ميان دانشگاه ها, سازمانهاي تحقيقاتي و شركتهاي حمايت كننده و در عين حال رقيب كه خروجي هاي توليد و پيشرفت علوم و فناوري را در اختيار دارند و باعث ايجاد تحولات ميشوند از يكسو و نيز نهادهاي مالي خصوصي و دولتي كه از اجزاء جدايي ناپذير نظام ملي مديريت نوآوري محسوب شده و منابع مورد نياز دستة اول را تأمين ميكند از سوي ديگر ميبايست رابطه اي تنگاتنگ وجود داشته باشد  كه اين امر خود دلالت بر غير خطي بودن مدل نوآوري دارد.با درنظر گرفتن جنبه هاي مختلف نظامهاي مديريت نوآوري, ميتوان طرح كلي چارچوبهاي جديد مديريت نوآوري كه با هدف تبيين و شناسايي خلاء ها و چالشهاي موجود و نيز ارتقاي رقابت پذيري ملي تدوين شده است   را طراحي نمود. همانطور كه در

شكل يك مشاهده ميشود دو ورودي اصلي چهارچوب پيشنهادي بازيگران نوآوري و فعاليتهاي نوآوري ميباشد. بازيگران نوآوري عبارتند از صنعت, دولت, نهادهاي آموزشي, نهادهاي تحقيقاتي و نهادهاي مالي. فعاليتهاي نوآوري نيز شامل تحقيق و توسعه, توسعة منابع انساني و نيز توسعة كسب و كار است كه توسط بازيگران نوآوري دنبال ميشود.شايد در تئوري بتوان ميزان سرمايه گذاري انجام شده در زمينة دانش را با بررسي هريك از عناصر نظام و نيز جريان دانش و فناوري ميان آنها ارزيابي كرد اما در عمل براي درك بهتر لازم است تا برخي از روابط جزئي تر از شكل حذف شود. براي درك بهتر روابط ميان اجزا, جريان سرمايه گذاري مالي و جريان دانش در دو شكل مجزا ولي يكسان نمايش داده شده است.ويژگيهاي يك نظام ملي مديريت نوآوري را ميتوان چنين تشريح نمود:• شركتهاي بخش خصوصي و دولتي كه فعاليتها و تعاملات ميان آنها باعث گزينش, انتقال (واردات), تغيير و گسترش و اشاعة فناوريهاي جديد ميشود,• در يك نظام ملي مديرت نوآوري روابط (رسمي و غيررسمي) ميان نهاد ها وجود دارد,• در يك نظام ملي مديريت نوآوري جريان منابع فكري ميان نهادها ديده ميشود (جريان دانش),• يادگيري و آموزش يكي از منابع اصلي اقتصادي در يك نظام ملي مديريت نوآوري محسوب شده كه عوامل و موقعيت جغرافيايي در كيفيت و كميت آن نقش بازي ميكنند.نهادها اركان اصلي تجزيه و تحليل نظامهاي ملي مديريت نوآوري محسوب ميشوند. چارلز ادكوست در مقدمة كتاب خود در بارة تجزيه و تحليل نوآوري متذكر ميشود كه در تمامي مدلهاي نظام ملي مديريت نوآوري بر نقش نهادها تأكيد شده است:در فرآيند نوآوري, نهادها از

كمال اهميت برخوردار ميباشند. شايد بتوان بگفت كه يكي از نقات قوت نظامهاي مديريت نوآوري در اين است كه نهادها در تمامي مدلها نقشي محوري دارند.بنابراين, در تجزيه و تحليل نظامهاي ملي مديريت نوآوري ضروري است كه جريان توليد و انتقال دانش ميان نهادهاي دولتي و خصوصي مورد ارزيابي قرار گيرد و در صورت نياز شاخصهايي متناسب با اين كار تدوين شود. اگرچه مسلماً نوآوري صرفاً در بخش خصوصي رخ نميدهد اما تاكنون هيچ روشي براي ارزيابي و كمّي سازي نوآوري در بخش دولتي ارائه نشده است.درگزارشات سازمان توسعة همكاريهاي اقتصادي (OECD ) به ايجاد روابط جديد در سياستهاي فناوري دولت اشاره شده است. سياست هاي دولتها در گذشته منحصراً بر نقاط ضعف بازار متمركز بوده است اما بررسيهاي انجام شده بر روي نظام هاي ملي مديريت نوآوري امكان بررسي نقصان هاي سيستماتيك را فراهم ميكند. تجزيه و تحليل نظامهاي ملي مديريت نوآوري به سياستگذاران اين امكان را ميدهد تا موفقيت ها و شكستها؛ نقاط حساس و ظرفيتها را مورد شناسايي قرار دهند.سير تحول نوآوريسير تكامل موضوع نوآوري را مي توان در 5 موج خلاصه نمود كه در زير به آن اشاره شده است.موج اول : ديدگاه شومپيترشومپتر، نوآوري را معرفي يك تركيب جديد از عوامل توليد و حالت هاي مختلف يك نظام يا به عبارتي يافتن يك تابع توليد جديد مي داند. عوامل اين نظام ، شناخت يك محصول جديد ، يافتن يك فرايند توليدي جديد ، دستيابي به بازار جديد ، بكارگيري منابع جديد و نهايتا" طراحي يك سازمان جديد مي باشد.موج دوم : نوآوري تكنولوژيكنوآوري تكنولوژيكي بين سالهاي 1960 - 1950 مطرح

شده است و  دانشمندان و متفكرين مختلفي در اين زمينه اظهار نظر نموده اند كه به دو موضوع توليد و فرآيند نوآورانه توجه بيشتري داشته اند . در اين مرحله ابداع و اختراع به مرحله تجاري سازي منجر شده و تاثير بسزايي در رشد اقتصادي كشورها داشته است ، پس از اين مرحله به نوآوري سيستماتيك و فرآيند گرايي توجه بيشتري شده است . به گونه اي كه ديويد و نورث در سال 1971، ادعا مي كنند كه تغييرات سيستماتيك و رشد اقتصادي امريكا، از اين مرحله شروع مي شود .موج سوم : نوآوري صنعتينگرش نوآوري صنعتي توسط فريمن بين سالهاي 1980 - 1970 مطرح گرديد. مشخصات اين نگرش انجام تحقيقات پايه ، اختراع ، توسعه و نوآوري مي باشد . فريمن از جمله ويژگيهاي نوآوري در اين دوره را، فزاينده بودن آن اعلام مي دارد كه اين موضوع به دليل امكانات توليد بهتر در دوران صنعتي ، فرصتهاي بيشتري براي خلق ايده هاي جديد و نيازهاي فزاينده جوامع بشري ايجاد مي نمايد.موج چهارم : نظام نوآوريدر سالهاي 1997 - 1987 بر نظام هاي نوآوري تاكيد بيشتري شده است بگونه اي كه فريمن نظام نوآوري را، شبكه اي از سازمانها براي تحقق تكنولوژي معرفي مي نمايد و در سال 1992 OECD  نوآوري تكنولوژي را توليد و فرايند جديد و تغييرات چشمگير در نوآوري شامل مجموعه اي از فعاليت هاي علمي ، تكنولوژ ي ، سازماني ، مالي و تجاري، تعريف مي نمايد.در مرحله بعد درسال 1997 OECD  نوآوري را شامل فعاليت هاي RD  ، كسب دانش، كسب تجهيزات ، تداركات توليد و بازاريابي و .

. . مي داند و آن را به سه نوع نوآوري فني و تكنولوژيكي ، نوآوري غير تكنولوژيكي ، نوآوري صنعتي تقسيم مي نمايد. در اين تقسيم بندي منظور از نوآوري غير تكنولوژيك ، نوآوري سازماني و نوآوري مديريتي مي باشد.موج پنجم : نوآوري علمي 1993نوآوري علمي عبارت است از ايجاد ، ارزيابي ، مبادله و كاربرد ايده هاي جديد به منظور برتري يافتن بنگاههاي اقتصادي در بازار كالا و خدمات، كه منجر به شكوفائي اقتصاد ملي و توسعه اجتماعي مي شود و شامل مراحل زير مي باشد :1- فرايندهاي كسب دانش علمي جديد از طريق فعاليتهاي تحقيق و توسعه2- فرايندهاي كسب و ايجاد دانش جديد براي منافع اقتصادي و اجتماعي3- نوآوري علمي در فرايندهاي توليد ، توزيع و كاربرد دانش4- نظام نوآوري علمي مليبطور خلاصه مراحل توسعه نظام ملي نوآوري را به صورت زير مي توان خلاصه نمود. ارزيابي نوآوريهمانطور كه قبلاً نيز گفته شد جوزف شومپيتر در معرفي انواع نوآوري, پنج مورد را تعريف ميكند:• معرفي يك محصول جديد و يا تغيير كيفي در محصول موجود,• معرفي يك فرآيند جديد در يك صنعت,• نفوذ در بازارهاي جديد,• توسعة منابع جديد عرضة مواد خام و يا ساير ورودي ها,• ايجاد تغييرات در سازمان.در تجزيه و تحليل نوآوري از جنبة سياست علوم و فناوري, همواره دو نوع اول نوآوري مورد ارزيابي قرار ميگيرد. در دستور العمل اسلو كه توسط سازمان توسعة همكاريهاي اقتصادي (OECD) منتشر شده و استاندارد قابل قبول جامعة جهاني براي ارزيابي نوآوري محسوب ميشود, نوآوري در فرآيند و محصولات فناوري چنين تعريف ميشود:نوآوي در فناوري فرآيندها و محصولات شامل بكارگيري فرآيندها و

محصولاتي با فناوري جديد و يا استفاده از فناوريهاي جديد در بهبود محصولات و فرآيندهاي موجود ميباشد. نوآوري در فناوري فرآيندها و محصولات يا در بازار معرفي و ارائه ميشود (نوآوري در محصولات) و يا در يك فرآيند توليد بكار گرفته ميشود (نوآوري در فرآيند). نوآوري در فناوري فرآيندها و محصولات شامل مجموعه اي از فعاليتهاي علمي, فناوري, سازماني, مالي و تجاري ميباشد. يك شركت نوآور طبق تعريف فوق شركتي است كه در يك دورة خاص  از محصولات و فرآيندهايي استفاده كند كه در آنها از فناوريهاي بسيار پيشرفته و كاملاً جديد بهره گرفته شده است.از نظر برنامه ريزان اقتصادي, مديريت نوآوري و تأثير آن بر نظامهاي اقتصاد ملي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است. تعيين دامنة نظامهاي ملي مديريت نوآوري و ميزان تأثيرگذاري نوآوريها بر محيط هاي كار يكي از مسائلي است كه بسياري بدنبال حل آن ميباشند. متأسفانه در اكثر مواقع ارزيابي نوآوري بسيار مشكل ميباشد زيرا نه تنها نوآوري امري ذهني است بلكه همانطور كه در دستورالعمل اسلو آمده است, كمّي كردن آن نيز مشكل بوده و بسياري از كشورها تصوير روشن و دقيقي از چگونگي عملكرد شركتهاي نوآور در آن كشورها ندارند.نظامهاي كنوني مديريت نوآوري اساساً براي كشورهايي طراحي و تدوين شده اند كه داراي اقتصادي پيچيده و بزرگ هستند. بنابراين لازم بذكر است كه اگرچه كشورهاي كوچكتر ممكن است از نظام ملي گسترده اي همانند نظامهاي ملي مديريت نوآوري در كشورهاي توسعه يافته برخوردار نباشند اما آنها نيز نيازمند بهره گيري از بخش علوم و فناوري در جهت نيل به اهداف اقتصادي و اجتماعي خود هستند. بنابراين در تجزيه و

تحليل نظامهاي ملي مديريت نوآوري بهتر است كه جزء به كل (از پايين با بالا) يعني از مجموعة نظامهاي منطقه اي نوآوري به سمت نظامهاي مديريت نوآوري در سطح ملي حركت كرد تا اينكه براي درك چنين نظامهايي از كل به جزء اقدام نمود. علاوه بر اين براي ساده تر كردن كار بهتر است تا نظامهاي مذكور را ابتدا براي واحدهاي اقتصادي كوچكتر (بعنوان مثال منطقه اي از يك كشور و يا يك كشور كوچك) تدوين نمود. در مطالعه اي كه اخيراً در نظام ملي مديريت نوآوري در كانادا انجام شده است, شوراي تحقيقات ملي اين كشور  اعلام نمود كه:مناطقي كه بعنوان مراكز و كانون رخداد نوآوري ها شناخته شده اند ميتوانند اهداف بسيار خوبي براي اقدامات دولت در اين راستا باشند.مطالعات زيادي در مورد مجموعه ها و يا قطبهاي صنعتي منطقه اي  انجام گرفته است و عملكرد مناطق و بخشهاي مختلف كشورها با يكديگر مقايسه شده است. نظامهاي محلي مديريت نوآوري در حقيقت اجزاي سازندة نظام ملي مديريت نوآوري محسوب ميشوند. در اغلب موارد ارزيابي و درك چنين نظامهاي منطقه اي ساده تر ميباشد مشروط براينكه آنها در ارتباط با يك واحد مديريتي نظير نظام استاني و يا نظام ملي يك كشور كوچك باشند.مدلي كه در شكلهاي دو و سه نشان داده شده است نمايانگر نظامهاي ملي مديريت نوآوري در كشورهاي توسعه يافته هستند حال آنكه در سميناري كه اخيراً در بوئنس آيرس پايتخت آرژانتين برگزار شد, مدل قبلي مورد بررسي قرار گرفت و با استفاده از آن مدل ديگري تدوين شد كه بنظر ميرسد براي كشورهاي در حال توسعه مناسب تر باشد (شكل

شش) .همانطور كه در شكل شش مشاهده ميشود حاصل كار مدلي شد كه با مدل قبلي در موارد زير اختلاف دارد:• بخش دولتي شامل شركتهاي تحت مالكيت دولت و وزارتخانه ها و نيز ارتش مشتريان عمده و مهم فناوري هاي جديد هستند.• دنياي تجارت به دو نيم كره تقسيم شده است: شركتهاي بزرگتر كه غالباً از لحاظ عرضة فناوريهاي جديد در ارتباط با شركتهاي چند مليتي (MNEs ) هستند, و شركتهاي كوچك و متوسط (SMEs ) كه داراي چنين رابطه اي نيستند.• شركتهاي كوچك و متوسط برخي از فناوريهاي مورد نياز خود را از شركتهاي بزرگتر (و غالباً از طريق روابط سنتي سلسله مراتبي) تهيه ميكنند, اما شركتهاي كوچك و متوسط فناوري مورد نياز خود را از كانالي كاملاً متفاوت نيز تأمين ميكنند و آن ساير شركتهاي كوچك و متوسطي هستند كه در زمينة عرضة فناوريها و خدمات با فناوري بالا (نظير رايانه و خدمات رايانه اي) فعاليت ميكنند. ارائه كنندگان چنين خدماتي نيز به نوبة خود فناوريهاي مورد نياز خود را مستقيماً از خارج از كشور و يا از شركتهاي چند مليتي كه فناوريهاي مذكور را ابداع ميكنند تهيه ميكنند.• فلشهاي نقطه چين رابطه هاي مالي را نشان ميدهند كه نيازمند تقويت ميباشند نظير رابطة ميان دانشگاه ها و شركتهاي كوچك و متوسط و رابطة ميان دانشگاه و آزمايشگاه هاي تجاري.ارزيابي نقش علوم و فناوري در ارتقاي كيفيت زندگيشاخصهاي علوم و فناوري ميبايست تأثيرات مثبت زيست محيطي و اجتماعي سرمايه گذاري در بخش علوم و فناوري را نيز اندازه گيري كنند. اگرچه تلاشهاي زيادي براي ارزيابي آثار مثبت اقتصادي فعاليتهاي بخش علوم و فناوري

انجام شده است اما هنوز تأثير بخش مذكور بر جامعه بطور كامل مورد بررسي قرار نگرفته است. ليكن بايد در نظر داشت كه از نظر عموم مردم علوم و فناوري ابزاري است براي ارتقاي كيفيت زندگي انسانها. بنابراين علوم وفناوري ابزاري است  براي اجراي بهتر و كارآمد تر برنامه ها.يكبار ديگر متذكر ميشويم كه اگرچه مسلماً نوآوري صرفاً در بخش خصوصي رخ نميدهد اما تاكنون هيچ روشي براي ارزيابي و كمّي سازي نوآوري در بخش دولتي ارائه نشده است. دولت نيوزيلند با تأسيس صندوق بهزيستي  در چارچوب قوانين بودجة علوم و فناوري, وظايف علوم و فناوري در قبال ارتقاي كيفيت زندگي مردم را چنين تبيين كرده است:• اطلاع رساني و افزايش آگاهي عمومي در بارة محيط اجتماعي, بيولوژيكي و فيزيك پيرامون خود,• توسعه و گسترش مهارتها و تخصصهاي مورد نياز كشور,• بهره مند ساختن عموم مردم از نتايج و فوايد حاصل از اجراي برنامه هاي كنوني,• تأمين مالي طرح ها و برنامه هاي صندوق از ساير منابع.تعريف فوق الذكر از علوم و فناوري مسلماً دربرگيرندة مفهوم توسعة اقتصادي نيز خواهد بود البته به شرط آنكه بهزيستي و كيفيت بالاي زندگي مردم در تعريف توسعة اقتصادي جايي داشته باشد. بدين ترتيب علوم و فناوري در زمينه هايي چون ارتقاء و بهبود بهداشت و درمان, محيط زيست, عدالت, دفاع و كارآيي مديريت نيز كاربرد خواهد داشت. اگرچه سرمايه گذاري در بهداشت و درمان در راستاي بهبود كيفيت زندگي عموم مردم است اما خارج از بحثهاي سياست علوم و فناوري قرار ميگيرد. اگرچه فصل مشترك ميان بهداشت و علوم و فناوري غير دقيق است اما اين امر پذيرفته

شده است كه هرگونه فعاليت بهداشتي و درماني كه با هدف ارتقاي سطح زندگي مردم از طريق بكارگيري فناوريهاي جديد (نظير داروهاي جديد) صورت گيرد ميتواند بعنوان بخشي از سرمايه گذاريهاي انجام شده در بخش علوم و فناوري محسوب شود. حال آنكه سرمايه گذاري در ظرفيت خدمات درماني (نظير افزايش تخت هاي بيمارستاني) در زمرة اينگونه سرمايه گذاريها قرار نميگيرد زيرا در اينگونه اقدامات از فناوريهاي جديد بهره گرفته نميشود. بحثهاي مشابهي در مورد محيط زيست, دفاع, عدالت و ساير موارد مطرح ميباشد.نتيجه گيرينظام ملي نوآوري در كشورهاي در حال توسعه موضوع بسيار جديدي است كه به آن كمتر توجه شده است و كشورهاي در حال توسعه بمنظور دستيابي به توسعه همه جانبه نياز به طراحي دقيق اين نظام دارند. نقش دولتها طراحي، سازماندهي و مديريت اين نظام مي باشد. دولتها با سياست¬گذاريهاي خود بر عملكردهاي بنگاههاي اقتصادي به ويژه بنگاههاي اقتصادي خصوصي تاثير گذاشته و روابط بين نهادهاي نظام ملي نوآوري را تسهيل مي نمايند. بايد توجه داشت تفاوت اصلي بين نظام ملي نوآوري در كشورهاي در حال توسعه با كشورهاي توسعه يافته در ارتباط بين عناصر نظام ملي نوآوري مي باشد.سياستگذاران و برنامه ريزان بدنبال اين هستند كه وضعيت سرمايه گذاري در بخش علوم و فناوري را مشخص نمايند حال آنكه اطلاعات در اين زمينه بسادگي قابل دسترسي نيست زيرا اين نوع اطلاعات عموماً غير ملموس بوده و ميبايست بطور غير مستقيم و از طريق محاسبة و ارزيابي سرمايه, نيروي انساني و تجارت كالا و خدمات بدست آيد. اگرچه ميتوان از طريق محاسبة ميزان سرمايه گذاريهاي انجام شده در بخش تحقيق و توسعه,

ميزان سرمايه گذاري در زمينة توليد دانش جديد را اندازه گيري كرد اما اين نوع محاسبه بسيار تخميني بوده و داراي ضريب خطاي بالايي ميباشد. بهترين اقدام در اين راستا انجام مقايسة تطبيقي و تعيين موقعيت كشور در بين ساير كشورهايي است كه داراي شرايط اقتصادي مشابهي هستند بدين ترتيب ميتوان به وضعيت سرمايه گذاري در بخش علوم و فناوري كشور پي برد.در ارزيابي ميزان سرمايه گذاري انجام شده در بخش علوم و فناوري ميبايست دارايي هاي فكري و نيز سرمايه گذاريهاي انجام شده در فناوريهاي بكار رفته دركالاهاي با فناوري بالا را نيز مد نظر قرار داد. بايد در نظر داشت كه اين كار نيازمند صرف وقت و انرژي زيادي است زيرا براي محاسبة دارايي هاي فكري ميبايست كلية دارايي هاي فكري كه وارد كشور شده و يا از آن خارج شده را مورد ارزيابي قرار داد و در مورد دوم نيز ميبايست ارزش فناوري بكار رفته در يك كالا را محاسبه نمود. معهذا, با انجام يك سري محاسبات متداول نظير محاسبة نسبت سرمايه گذاري در بخش تحقيق و توسعه به ميزان فروش ميتوان ارزش دانش بكار رفته در كالا و خدمات با فناوري بالا را محاسبه نمود و مسئله را تا حدي حل كرد.مورد بعدي كه ميبايست مورد توجه قرار گيرد, بهبود سرمايه گذاري در زمينة انتقال دانش از دانشگاه به صنعت است. با توجه به هزينه هاي بالاي تعليم و تربيت دانشجويان مقاطع تكميلي علوم و فناوري لازم است تا مشخص شود چگونه از استعداد و آموخته هاي فارغ التحصيلان دانشگاه ها در صنعت استفاده ميشود و اينكه آيا از ميزان دانش

اين دانش آموختگان طي گذشت زمان كاسته ميشود و يا بدان افزوده مي گردد.مطالعات مربوط به انباشت و جريان نيروي انساني مستلزم مطالعه و تجزيه و تحليل بازيگران و شبكه هايي است كه در مجموع نظام ملي مديريت نوآوري را تشكيل ميدهند. اگرچه هنوز مطالعات قابل توجهي در اين زمينه انجام نشده است اما اينگونه مطالعات  در كشورهاي در حال توسعه حائز كمال اهميت است زيرا در اين كشورها وجود تعداد بسيار زيادي از شبكه ها و بازيگران كه در مجموعه هاي انفرادي فعاليت ميكنند به معناي اين است كه اين مجموعه هاي بازيگران-شبكه ها بطور انفرادي تأثير بسيار كمي بر كل نظام ملي مديريت نوآوري دارند.منبع: فصلنامه مديريت منابع انساني در صنعت نفت موسسه مطالعات بين المللي انرژي؛ شماره 2 تهيه و تنظيم:  پايگاه مقالات علمي مديريت www.SYSTEM.PARSIBLOG.com منابع

1. Abdalla, A., "Innovation management methods and tools for sustainable product service systems", South-Westphalia University of Applied Sciences, Germany2. Edquist, C., "Technology Policy: the Link Between Governments and Market. In Technology Policy: Towards Integration of Social and Ecological Concerns", 19943. Freeman, C., "Science and Economy at the National Level in Problems of Science Policy", OECD, Paris, 19684. Harold, J.A.D, "The Use of National Systems of Innovation Models to Develop Indicators of Innovation and Technology Capacity, Center for Policy Research on Science Fraser University at Harbor Center, 1997.5. Hatakenaka, S., Westnes, P., Gjelsvik, M. Lester, R. k., " The Regional Dynamics of Innovation: A Comparative case study of Oil and Gas Industry Development in Stavanger and Aberdeen", paper presented at the SPRU 40th Anniversary Conference, 2006.6.

Lingela, V., "An Innovation Management Framework to Improve national Competitiveness in Developing Countries", Department of Engineering and Technology Management, university of Pretoria, South Africa, 2007.7. National Research Council of Canada, "National Systems of Innovation", Corporate Services, NRC, Ottawa, 19948. Nelson, R.R.  Rosenberg, N., "Technical Innovation and National Systems. In National Innovation Systems: A Comparative Analysis", Oxford: Oxford University Press, 19939. OECD, "National Innovation Systems", 1997.10. OECD, "National Systems of Innovation Document", DSTI/ STP/ TIP (97)2, DST. OECD, Paris, 199711. OECD, "Technology and Industrial Performance", DSTI, OECD, Paris, 1996.12.  Romer, P.M., "Endogenous Technological Change", Journal of Technological Economy, 98, S 71-S102, 199513. UNDP (2001), "Human Development Report 2001": Making New Technologies Work for Human Development. New York, UNDP14. Van Steen, J., "Towards a New Observatory for Science and Technology in Colombia", Research Evaluation, Vol. 6, 199615. ضرورت طراحي نظام ملي نوآوري به منظور توسعه ملي: محسن بانك, مرتضي نصوحيhttp://system.parsiblog.com/1410824.htm

مديريت نوآوري در صنعت نفت

دكتر علي اصغر زارعي - همايون نسيمي چكيده: قرن حاضر مملو از نوآوريهاي گوناگون در زمينة فناوريها, كالا و خدمات جديد است. اما در هيچ دوره اي مانند امروز نياز به نوآوري چنين حاد نبوده است. بدون شك روزبروز بر شدت رقابت در بازارهاي جهاني براي ارائة محصولات و خدمات توسط بخشهاي مختلف صنعت افزوده ميشود و در دهه هاي آتي شاهد شديد تر شدن نيز خواهيم بود. براي اينكه بتوان در بازارهاي جهاني دوام آورد و بر رقبا چيره شد بايد روشهاي قديمي و سنتي را كنار گذاشت. تنها از طريق ارائة محصولات جديد و مشتقات آنهاست كه ميتوان ارزش قابل توجهي براي شركت ايجاد

كرد. در شركتهاي عمدة بين المللي نفت بيش از هر زمان ديگري به نوآوري و مديريت آن احساس نياز ميشود. عواملي چون بي ثباتي قيمتهاي نفت, تهي شدن ذخاير و افت توليد, عدم دسترسي شركتهاي بين المللي به ذخاير قابل توجه جديد و ورود نسل جديدي از رقبا شركتهاي عمده را برآن داشته است تا بيش از پيش به اهميت نوآوري در جنبه هاي مختلف صنعت اعم از فناورهاي پيشرفته و روشهاي نوين مديريتي پي ببرند. نوآوري از جمله تواناييهاي كليدي رهبر هر سازماني است كه به او اين امكان را ميدهد تا در جهت رشد و سودآوري سازمان خود حركت كند. نوآوري و به تبع آن مديريت نوآوري بواسطة قرين بودن با ريسك و سودآوري, شديداً چالش برانگيز ميباشد. بنابراين رهبر و مدير سازمان همواره بايد ميان نوآوري و انضباط درون سازماني تعادل برقرار نمايد. در مقالة حاضر ابتدا تعريفي كلي از نوآوري و مديريت نوآوري ارائه شده است و سپس سعي شده است تا عمده ترين دلايل ضرورت بهره گيري از نوآوري در صنعت نفت و گاز با توجه به تجربيات شركتهاي بين المللي عمدة فعال در اين صنعت  عنوان شود.واژه هاي كليدي: ابداع, نوآوري, مديريت نوآوري, صنعت نفت و گاز, زنجيرة ارزش, مهندسي مجدد.1- مقدمهنوآوري يكي از تواناييهاي محوري و حياتي مدير و رهبر هر سازماني بشمار ميرود زيرا اين امكان را به مدير ميدهد تا باعث رشد و سودآوري شركت شود. اما بايد توجه داشت كه مديريت نوآوري يكي از مشكلترين فرآيندهايي است كه يك مدير بايد آنرا هدايت كرده و شكل دهد. تلفيق عواملي چون ريسك و سودآوري بالا, اهميت

ذاتي مأموريت و چالشهاي عظيم پيش رو باعث ميشود تا نوآوري و به تبع آن مديريت نوآوري به امري بسيار چالش برانگيز تبديل شود.يكي از تضادهايي كه در نهاد نوآوريها نهفته شده است ضرورت ايجاد پيوند و رابطه ميان آزادي بدون قيد و بند از يكسو و نيز پايبندي به نظم و نضباط بي چون و چرا از سوي ديگر است. اگرچه ميتوان چنين ادعا كرد كه سازمانهاي موفق در نظم و انضباط از يكسو و نيز ابداع و نوآوري از سوي ديگر سرآمد دوران هستند اما بايد در نظر داشت كه ايجاد صلح و دوستي ميان نوآوري و انضباط درون سازماني  براي مديران سازمانها امري بسيار مشكل ميباشد. هرچند, جيم كالينز  معتقد است هيچيك از مديراني كه تاكنون به اين امر مبادرت ورزيده اند نتوانسته اند به توفيقي دست يابند.در شركتهاي عمدة بين المللي نيز بعنوان بازيگران اصلي صنعت نفت و گاز در جهان كه نقش اساسي در شكل دهي به تحولات اين صنعت در ابعاد منطقه اي و جهاني دارند بيش از هر زمان ديگري به نوآوري و مديريت آن احساس نياز ميشود. عواملي چون بي ثباتي قيمتهاي نفت, تهي شدن ذخاير و افت توليد و نيز عدم دسترسي شركتهاي بين المللي به ذخاير قابل توجه جديد و در نتيجه مشكل جايگزيني ذخاير (كاهش نسبت ذخاير به توليد R/P) كه ممكن است آيندة فعاليت شركتهاي مذكور را با خطر مواجه كند و ورود نسل جديدي از رقبا از كشورهايي چون چين, هند, مالزي و مانند آنها كه حتي براي سودهاي اندك نيز حاضر به قبول ريسك بوده و براي فرصتهاي محدود رشد و

توسعه, حاضر به نبردي جدي با شركتهاي بزرگ هستند  شركتهاي عمده را برآن داشته است تا بيش از پيش به اهميت نوآوري در جنبه هاي مختلف صنعت اعم از فناورهاي پيشرفته و روشهاي نوين مديريتي پي ببرند.2- نوآوري و مديريت آن نوآوري موفق زماني اتفاق مي افتد كه يك اختراع جديد كه مر بوط به يك محصول ، ويا خدمات ، ويا يك فرايند در  بخشي از زنجيرة ارزش سازمان  است ، با طرح كاري همراه شده و در چارچوب نظم  و مقررات  و مهارت هاي سازماني تحت مديريت نوآوري اجراء و نظارت شود. در اين باره شايد لازم باشد مفاهيم مربوط به نوآوري يكبار ديگر مرور شود:• ابداع  : خلق روش و تكنيك هاي توليدي براي عرضه محصولات  و خدمات جديد.• نوآوري  : اصلاح  عملي  وتوسعه يك اختراع  جديد  و تبديل آن  به يك محصول يا تكنيك  قابل استفاده و يا فرايندي كه بر تمامي جنبه هاي زنجيرة ارزش سازمان از ابتدا تا انتهاي آن تأثيرگذار باشد تا بدين ترتيب راههاي بهتر و جديدي براي ايجاد ارزش  براي مشتريان بوجود آيد.• مديريت نوآوري : فرايند خلق و اجراي طرح  كار است كه  با هدف تبديل اختراع به نوآوري و در نهايت بدست آوردن مزيت رقابتي حول محور يك نظرية خلاّق تحقق يافته و سرانجام باعث توسعه و افزايش سودآوري سازمان در بازار ميشود. همانطور كه در شكل شمارة يك مشاهده ميشود اختراعات زماني ميتوانند به نوآوري تبديل شوند كه اصلاحات انجام شده بر روي آنها اين اختراعات را قابل عرضه در بازارهاي مصرف كند. نوآوريها نيز زماني به مزيت رقابتي پايدار تبديل خواهند شد

كه بتوانند بيش از ساير رقبا براي مشتريان ايجاد ارزش افزوده كنند.• زنجيرة ارزش : مجموعه اي از عمليات, فرآيندها و مراحل متصل و مربوط بهم كه محصولات و خدمات را به مصرف كنندگان نهايي عرضه ميكند. بعنوان مثال ارزيابي مخزن, توليد, حمل نفت خام, ذخيره سازي, پالايش, بازاريابي و فروش زنجيرة ارزش صنعت نفت و گاز را تشكيل ميدهد. ...3- ضرورت رويكرد به نوآوريقرن حاضر مملو از نوآوريهاي گوناگون در زمينة فناوريها, كالا و خدمات جديد است. اما در هيچ دوره اي مانند امروز نياز به نوآوري چنين حاد نبوده است. از عمده ترين دلايل ضرورت نوآوري در صنعت ميتوان به موارد زير اشاره كرد:3-1 رشد اقتصاديرشد اقتصادي يكي از اصلي ترين دلايل رويكرد به نوآوري ميباشد. نوآوري راه رسيدن به رشد اقتصادي را هموار ميكند. صنايع و كالاها در حال بالغ شدن هستند و تنها از  طريق نوآوري است كه ميتوان علوم جديد را به كالاها, فرآيندها و يا خدمات مورد نياز بازار تبديل كرد. در چنين شرايطي نوآوري باعث ايجاد صنايع جديد شده و همانند نيروي محركة اصلي باعث رشد و شكوفايي صنعت ميشود.3-2 بهبود رفاه جامعهاگرچه احتمالاً بهبود رفاه جامعه مهمترين دستاورد نوآوري در عرصة صنعت محسوب شود اما بيش از سايرين مورد بي توجهي قرار گرفته است. همانطور كه قبلاً نيز بدان اشاره شد, نوآوري باعث ايجاد كار و كسب و صنايع جديد ميشود. كه اين امر بنوبة خود ايجاد اشتغال در جامعه ميكند. بديهي است كه مشاغل جديد باعث افزايش درآمد و در نهايت بهبود رفاه جامعه خواهد شد.كالاهاي جديد براي پيشرفت هر جامعه اي لازم و ضروري ميباشند.

كالاهاي جديد در حقيقت پاسخگوي نيازها و خواسته هاي جامعه بشري بوده و استانداردهاي بالاتر زندگي را با خود به ارمغان مي آورند. فرآيند ابداع محصولات جديد باعث اشتغالزايي و بهبود وضعيت اقتصادي كساني ميشود كه بطور مستقيم و يا غير مستقيم درگير توليد اين محصولات هستند. بنابراين, اگر فرآيند ابداع و نوآوري بدرستي مديريت شوند, ميتوان انتظار ظهور فزايندة محصولات جديد در بازار را داشت. بدين ترتيب نوآوري نيازهاي در حال دگرگوني و تحول جوامع بشري كه رفاه در آنها روندي روبرشد را تجربه ميكند را برآورده ميسازد.مطالعة موردي  : خدمات جهاني IBMامروزه شركت IBM   يكي از بزرگترين شركتهاي آمريكايي محسوب ميشود. حدود نيمي از در آمد كل شركت  IBM  در  سال 2005 كه بالغ بر 9101 ميليارد دلار ميباشد از واحدي تحت عنوان خدمات جهاني  بدست آمد كه 10 سال پيش وجود خارجي نداشت. اين واحد به شركتها كمك كرد تا تجارت الكترونيك مورد نياز خود را با تلفيق سيستم هاي نرم افزار و سخت افزار توسعه دهند. همان طوريكه استراتژيست معروف، آقاي  گري همل  معتقد است شايد داستان تولّد اين واحد از شركت IBM آموزنده باشد. داستان در اوايل سال 1994 آغاز شد, يعني زمانيكه شركت IBM در وضعيتي بحراني قرار داشت . يك كارمند ساده  از مجموع 250 هزار كارمند IBM ، بنام  ديويد گروسمن  كه برنامه نويس شركت بود فكري بسرش زد. در دانشگاه كورنل  گروسمن از يك ابر رايانه براي كپي كردن يكي از مرورگر هايWeb Mosaic  بهره گرفته بود. بنابراين فوراً  فكر بكري به ذهنش خطور كرد . وي پيشنهاد كرد تا شركت IBM  تجارت الكترونيك را با

استفاده از شبكه جهاني اينترنت انجام دهد, هرچند شركت IBM در آن زمان فعاليت خود را روي سخت افزار  ورايانه هاي مركزي متمركز كرده بود . او به مدير مستقيم خود, جان پاتريك پيشنهادكردكه روي اين ايده فكر كند و آنها يك گروه كاري تشكيل دادند . گروسمن تيم تكنولوژي را رهبري كرد و پاتريك  طرح كار آن را شكل داد . آنها يك  طرح پيشنهادي  9 صفحه اي تحت عنوان " متصل شويد " را ارائه كردند كه طبق آن IBM مي توانست از طريق شبكه جهاني به شركتي پيشرو در تجارت  الكترونيك تبديل گردد . مدير عامل اجرائي جديد IBM، آقاي لوگر ستز   از اين ايده حمايت ودفاع كرد. و بدين ترتيب شركتIBM  ، تجارتي جديد ، قوي ، سود مند و با رشد سريع را بدون اينكه آيندة تاريكي برايش متصور باشد پايه ريزي كرد.منبع : كتاب Innovation Managementدرسي كه از IBM ميتوان آموخت اينست كه : علي رغم تصور عمومي, نوآوري لزوماً پيشرفتهاي فناوري نيست.. استراتژيست ارشد شركت سوني معتقد است بيشتر مردم  وقتيكه راجع به نوآوري فكر ميكنند، فوراً فناوري به ذهنشان ميرسد در حاليكه نوآوري براستي مي تواند هر چيزي باشد . نوآوري ميتواند در زمينه بازاريابي و يا يك مدل جديد براي سرمايه گذاري و يا حتي يك روش جديد براي اداره كردن زندگي باشد . شركت IBM از قبل فناوري لازم براي بنا كردن مدل تجارت الكترونيك را دارا بود، ولي آنچه كه نياز  داشت يك طرح تجاري و يك ساختار سازماني بود كه با استفاده از آن فناوري بتواند برتري نسبي پيدا كرده و بواسطة آن

رشد وسودآوري خود را تضمين كند . فناوري شبكه ها براي شركت IBM بدون يك طرح تجاري بي ارزش بود .نوآوري هاي موفق اغلب زمينه را براي ظهور و بروز عقايد و نظرات جديد مهيا ميكنند. حال بعضي از آنها بر روي محصولات وبرخي ديگر بر روي زنجيرة ارزش متمركز ميشوند كه متضمن نوآوري در محصول جديد است به همين دليل روحية نوآوري كه در جاي جاي سازمان نفوذ و ظهور دارد از اهميت بسيار بالايي برخوردار است.نوآوري مانند چتربازي در آسمان است ، فرحبخش ، ترسناك و مملو از ريسك است، ريسك تنها با نظم سازماني مي تواند تقليل يابد و اداره شود . سطوح ريسك نوآوري بايد با ميانه روي همراه باشد. زمانيكه ريسك  به اوج خود خود ميرسد مردم تحريك مي شوند ، موفقيت  حاصل ميشود و نتيجه آن رشد وسود آوري است. زمانيكه شركت ها ريسك گريزي پيشه ميكنند به نابودي خود نزديك ميشوند. بطور كلي بزرگترين ريسك آنها همان سعي در اجتناب از ريسك  است .مطالعة موردي: شركت ملي نفت نروژ Statoilشركت ملي نفت نروژ Statoil در بدو تأسيس كاملاً تحت مالكيت دولت بود اما خيلي سريع توانست وارد ميدان رقابت با شركتهاي بزرگ بينالمللي نفت شود. در خلال دهة هفتاد ميلادي Statoil در بخش نفت كشور نروژ سمبل موفقيت محسوب ميشد زيرا شرايط براي فعاليت Statoil  در مجموع مساعد و مطلوب بود.مدل سوداگري نوين1 كه توسط دولت نروژ براي نظارت بر بخش نفت اين كشور در دهة هفتاد طرحريزي و ابداع شد از اوايل دهة هشتاد با مسائل داخلي و بيروني دچار تعارض و مشكل شد، در نتيجه در

سال 1984 بخش نفت نروژ دچار تجديد سازماندهي شد و نقش Statoil نيز تا حدي كاهش يافت. در سال 1986 كاهش قيمتهاي نفت باعث شد تا مسئولين كاهش هزينهها در داخل شركتها و نيز كاهش نقش نظارتي Statoil در بخش نفت را هدف قرار دهند.در اواخر دهة 1990, بحثي در هيأت مديرة Statoil  پيرامون نحوة مالكيت Statoil مطرح شد مبني براينكه مالكيت كامل دولتي مانعي است براي دستيابي Statoil به مناطق نفتي ساير نقاط جهان زيرا سرمايهگذاري در مناطق نفتخيز جديد مانند آمريكاي لاتين، جنوب شرقي آسيا، غرب آفريقا و منطقة خزر منابع مالي بيش از حد توان Statoil را ميطلبد و بنظر ميرسد تنها راه ممكن براي مشاركت در طرحهاي موجود در اين مناطق ائتلاف و مشاركت با ساير شركتهاي بينالمللي باشد. چنين مشاركت و ائتلافي بدون وجود سهام قابل خريد Statoil عملاً غيرقابل دسترس است. بنابراين بخشي از Statoil بايد بصورت خصوصي درآيد و بدينترتيب فرصت لازم براي ايجاد ائتلاف و مشاركتهاي درازمدت با شركتهاي خصوصي بينالمللي فراهم آيد.در ژوئن سال 2001 بيش از 20 درصد سهام Statoil در بازارهاي بورس اسلو و نيويورك فروخته شد و 12 درصد ديگر از سهام آن نيز براي مشاركتهاي استراتژيك با ساير شركتهاي بينالمللي نگاه داشته شد. اما با اين وجود ساختار اصلي نظارت و كنترل اين شركت همچنان دست نخورده باقي ماند و اگرچه مدل مذكور با اصلاحاتي همراه بود اما كماكان دولت حاكم بر فعاليتها و راهبري بخش نفت كشور نروژ باقيماند.طي سي سال كه از تأسيس شركت ملي نفت نروژ Statoil ميگذرد اين شركت از يك سو بعنوان شركتي مستقل كه داراي ساختار

ادغام عمودي است با ساير شركتها به رقابت برخاسته و از سوي ديگر ابزار نظارتي دولت نروژ در بخش نفت بوده است. در حقيقت ميتوان گفت كه Statoil هستة مركزي مدل دولت نروژ براي تعديل قدرت شركتهاي بينالمللي نفت از طريق مشاركت و نظارت دولت بوده است.مديريت Statoil توانسته است با تلفيق مديريت دولتي و بنگاه داري خصوصي به موفقيت هاي چشمگيري دست يافته و به الگوي مناسبي براي ساير شركتهاي ملي نفت در زمينة حركت به سمت تجاري سازي  تبديل شود.منبع: گزارش ساليانة شركت Statoil3-3 مزيت رقابتيشركتهايي كه از هوش و نبوغ خود بهره ميگيرند همواره پيروز عرصه هاي رقابت هستند. در اين رقابتها غالباً شركتهايي نابود ميشوند كه حفظ عملكرد قوي اقتصادي و نيز پايبندي به اصول سنتي, آنها را ناتوان ساخته است. اغلب اين شركتهاي عمده و نام آور هستند كه بازي را ميبازند. رقابت جنگي است نفس گير و پرشتاب و براي هرگونه عكس العملي وقت بسيار تنگ است. بايد قبول كرد كه اين حقيقت دنياي تجارت است. موارد زير چند نمونه از اين دست هستند هرچند مثالهاي زيادي در اين مورد ميتوان آورد:• شركت لاستيك سازي ميشلين  با عرضة لاستيكهاي راديال توانست بازارهاي ايالات متحده را قبضه كند.• بانك آمريكايي سيتي بنك  با ارائة سيستم كارتهاي خودپرداز ATM توانست بانكهاي رقيب خود را از ميدان بدر كند.• شركت سوني با عرضة لوح فشرده  براي اولين بار توانست بازار موسيقي را در اختيار خود بگيرد.• شركتهاي ساعت ساز ژاپني در سالهاي اخير توانسته اند گوي رقابت را از شركتهاي سوئيسي بربايند.3-4 كافي نبودن كاهش هزينه هابا در نظر گرفتن رابطة ميان

سود و هزينه هاي توليد ميتوان فهميد كه ساده ترين راه براي افزايش سودآوري و يا حتي حفظ آن مديريت و يا كاهش هزينه هاست كه شركتها از طريق بكارگيري فناوريهاي پيشرفته, كوچك كردن سازمان  و مهندسي مجدد  بدان مبادرت مي ورزند. اگرچه شركتهاي آمريكايي و اروپايي توانسته اند با حداقل امكانات سازماني به بيشترين بهره وري دست يافته و هزينه هاي خود را به حداقل برسانند, اما بنظر ميرسد كه بسياري از شركتها تمايلي به نوآوري از خود نشان نميدهند. بايد توجه داشت كه اقدامات فوق تنها باعث ميشود تا فعاليت اين شركتها در بازار تداوم يافته و به هيچ عنوان براي پيروزي در رقابت كافي نميباشد.3-5 افزايش درآمددر رابطة ميان سود و هزينه ها, مؤلفة ديگري بنام درآمد نيز وجود دارد كه اغلب اوقات مورد غفلت واقع ميشود اما بسادگي ميتوان دريافت كه افزايش ميزان درآمد در افزايش سودآوري كاملاً اثربخش ميباشد. با به حداقل رساندن هزينه ها, شركتها اين فرصت را خواهند يافت تا به مسائل مربوط به افزايش ميزان فروش خود بپردازند. نوآوري در روشهاي بازاريابي و فروش بهتر كالاها از جمله روشهايي است كه در اين مرحله به ياري چنين شركتهايي مي آيد. بايد توجه داشت كه اگرچه محصولات و خدمات جديد منابع جديد درآمدزايي را بدنبال مي آورند اما اين نوآوري در بازاريابي و فروش است كه ميتواند در فروش آنها تحول ايجاد كند.3-6 بهبود عملكرد شركتهاكارشناسان اعتقاد دارند كه دليل عملكرد ضعيف شركتهاي آمريكايي در بازارهاي جهاني در خلال دهة 1980 ناتواني در بهبود كيفيت محصولات و فرآيندهاي توليد آنها ميباشد.  اغلب گفته ميشود كه ايالات متحده پيشرو

و پيشاهنگ در صنايع بوده و ساير كشورها مخصوصاً ژاپن صرفاً دنباله رو اين كشور ميباشد. در اين ميان نوآوريهاي انقلابي همواره با پيشرفتهاي كم اهميت تر مقايسه شده اند. اصلاحات جزئي ميتواند باعث بهبود كيفيت محصولات و حتي ارائة مدلهاي جديدتر شود كه در اين راه حتي ميتوان به دستاوردهاي قابل توجهي هم نايل شد. دليل شكست شركتهاي آمريكايي در اين است كه آنها نتوانستند پيشرفتهاي چشمگير خود را با اصلاحات جزئي ولي مستمر پيگيري كنند و اين در حاليست كه موفقيت زماني حاصل ميشود كه پيشرفتهاي اساسي در بطن اصلاحات جزئي حاصل شده باشد. حال اين سئوال مطرح ميشود كه آيا نوآوري اساساً پيشرفتي چشمگير در يك زمينة علمي يا فناوري است ويا صرفاً محدود به سلسله اصلاحات جزئي ميشود كه در طول زمان روي ميدهند و يا هردو؟ مطالعة موردي: سعودي آرامكو, بزرگترين و فن مدارترين شركت نفتي جهانعملكرد سعودي آرامكو در بهره گيري از فناوريهاي جديد براي حل مشكلات خود تا كنون بسيار موفقيت آميز بوده است و بنظر ميرسد كه شركت مذكور براي دستيابي به نتايج معجزه آسا روي چنين فناوريهايي حساب باز كرده است. آرامكو طي چند دهه پس از كشف ميادين عظيم نفت در عربستان سعودي, تلاشهاي بسيار گسترده اي براي كشف نفت انجام داده است. آرامكو در سال 2004 پيشرو ترين شركت در امر بهره گيري از فناوريهاي اكتشاف شناخته شد. اين شركت از كلية فناوريهاي پيشرفتة اكتشاف و نيز خدمات بهترين كارشناسان جهان براي مديريت عمليات اكتشاف و نيز تفسير يافته ها بهره گرفته است. آرامكو با استفاده از جديد ترين تكنيكهاي لرزه نگاري, هوامغناطيس و

امكانات ماهواره اي بطور مرتب اطلاعات مربوط به عمليات اكتشاف را جمع آوري كرده و با كمك بهترين و قدرتمندترين سيستمهاي تفسير رايانه اي موجود در صنعت نفت, آنها را تفسير ميكند. علاوه بر اين در زمينة توليد نيز آرامكو از جديدترين و پيشرفته ترين روشهاي حفر و تكميل چاه نظير چاه هاي افقي ساده و چند شاخه, چاه هاي بسيار پيشرفتة MCR  و تجهيزات تكميل هوشمند بهره ميگيرد.مركز اكتشاف و مهندسي نفت عربستان سعوديشايد بتوان گفت كه نوآوري در فناوري در مركز اكتشاف و مهندسي نفت آرامكو با نام اختصاري  EXPEC تبلور يافته است. مقّر EXPEC در دفتر مركزي سعودي آرامكو خارج از شهر ظهران قرار دارد. طي 25 سال گذشته, EXPEC به يكي از بزرگترين و پيشرفته ترين مراكز علوم زمين شناسي و شبيه سازي مخازن نفت در جهان تبديل شده است. تكنسين هاي بسيار ماهر اين مركز از ابررايانه ها, شبكه هاي تبادل اطلاعات, نرم افزارهاي كارگاهي و كاربردي بهره ميگيرند تا تمامي جنبه هاي ميادين اصلي نفت عربستان سعودي را مورد ارزيابي و شناسايي قرار دهند. بدين ترتيب اين فناوري آنان را قادر ساخته است تا در مورد هريك از ميادين اصلي اطلاعات بسيار مفصلي شامل تصاوير بسيار واضح از ساختار زمين شناختي زيرسطحي, وضعيت قرار گرفتن مايعات و پيشرفتگي آنها و يا شبيه سازيهايي از عملكرد آنها در آينده بدست آورند. از نتايج بدست آمده براي انتخاب و بكارگيري تكنيكهاي پيچيدة بازيافت نفت و نيز روشهاي حفاري استفاده ميشود تا بدين ترتيب عملكرد هريك از مخازن عربستان سعودي بهبود يابد.با پير شدن ميادين عظيم و بالغ عربستان سعودي, شرايط شبيه

سازي پيچيده تر شده و فناوريهاي متداول شبيه سازي مخازن ديگر نتايج قابل اطميناني را ارائه نميكردند. مديران آرامكو پس از آنكه نتوانستند فناوري حاضر و آماده اي را براي شبيه سازي مخازن خود خريداري كنند به اين نتيجه رسيدند كه مخازن عربستان با شرايط موجود نيازمند سيستم بسيار پيچدة مدل سازي با توانايي هاي گسترده اي است كه نميتوان آنرا در بازار يافت.بنابراين كاركنان فني سعودي آرامكو خود براي حل اين مشكل شتافتند و توانستند با استفاده از فناوري رايانه اي فراوري موازي فراگير (MPP)  به يك شبيه ساز مخازن ساخت داخل دست يابند. اين سيستم شبيه سازي بومي كه شبيه ساز موازي مخازن نفت,گاز و آب (POWERS)  نام دارد تكنسين هاي سعودي را قادر ميسازد تا براي هريك از ميادين اصلي عربستان سعودي مدلهاي فراگير و مفصلي را تهيه كنند. مدلهاي شبيه سازي مذكور با ادغام و تلفيق اطلاعات مربوط به مكانيك مخزن, سيستم گسلها, جريان نفت و محدودة تزريق آب  بوجود ميايند. علاوه براين تكنسينها سعي دارند تا اطلاعات موثقي از گازهاي همراه كه در حال جوشيدن و جداشدن از نفت خام و تشكيل گاز كلاهك ثانويه در مخازن هريك از ميادين اصلي عربستان ميباشند بدست آورند.منبع: كتاب Twilight in the Desert3-7 بهره گيري از فرصتهاي بدست آمدهجاي هيچ تعجب نيست اگر بگوييم بذر نوآوريها در دل شكستها نهفته شده است. بعنوان مثال در صنعت نفت, دامنة فعاليت برخي از شركتهاي نفتي بتدريج به گاز نيز كشيده شده است زيرا اغلب ميادين كشف شده توسط شركتهاي مذكور ميدان گازي از آب درآمده و مقدار ذخاير گاز كشف شده نيز بدين ترتيب بيشتر

شده است. پس از كشف تعداد زيادي از ميادين گازي كه در ابتدا تصور ميشد ميادين نفت باشند, شركتهاي نفتي به اين نتيجه رسيدند كه شايد فرصت جديد پيش روي آنها همين ذخاير گاز طبيعي باشد. ذخاير عظيم گاز طبيعي كه زماني از مطلوبيت زيادي برخوردار نبود توانست منشاء بسياري از نوآوريها در صنعت نفت شود.مطالعة موردي: ميادين نفت انگلستانميادين برنت و فورتيس  بزرگترين ميادين نفت انگلستان هستند كه در دوران شكوفايي درياي شمال بخش اعظم توليد نفت را عهده دار بودند. هر دو ميدان داراي مخازن ماسه سنگي هستند. ميدان فورتيس در سال 1970 و ميدان برنت در سال 1971 كشف شد. ميدان فورتيس در پايان سال 1975 به بهره برداري رسيد و توليد نفت  در برنت نيز در سال 1977 آغاز شد.توليد در ميدان فورتيس در سال 1980 به نقطة اوج خود يعني 532 هزار بشكه در روز رسيد در حاليكه ميدان برنت در سال 1985 با توليد 440 هزار بشكه از نقطة اوج توليد خود گذشت. بدين ترتيب در سالهاي اولية عمر اين دو ميدان عمليات گستردة تزريق آب با هدف حفظ فشار داخل مخازن آنها و جمع آوري نفت از حاشيه هاي ميدان بمورد اجرا گذاشته شد. با مديريت دقيق مخازن, بخش اعظم نفت موجود در هر دو ميدان تا سال 2000 استحصال شد و اين در حالي بود كه ظرفيت توليد در اين دو ميدان تنها كسري از نقطة اوج اولية آنها بود.در سال 1996يعني هنگاميكه ميدان برنت بيست و پنج ساله شد, برنامة بازيافت ثالثيه در اين ميدان اجرا شد تا ابتدا محل نفت باقيمانده از سيلابزني در ميدان

را مورد شناسايي قرار داده و سپس آنرا مورد استحصال قرار دهد. مقدار نفتي كه بدين ترتيب در مخزن بجا ميماند معمولاً كمتر از مقدار نفتي است كه در ابتدا پيش بيني ميشده است. نا اطميناني در مورد مقدار نفت بجاي مانده در مخزن بسيار زياد است و استحصال آن نيز معمولاً مشكل ميباشد.با اجراي برنامة بازيافت ثالثيه در ميدان برنت, بيش از 70 ميليون بشكه نفت مورد شناسايي قرار گرفت كه استحصال آن با كمك حفر چاه هاي افقي ميسر ميشد. با ايجاد مجموعة پيچيده اي از چاه ها, بالاخره يكي از اين چاه ها وارد تودة نفتي ميشود كه حاصل تجمع نفت از لايه هاي مختلف مخزن است. پس از استحصال اين مقدار نفت بجاي مانده در مخزن, عمليات كاهش فشار داخل مخزن آغاز ميشود تا بدين ترتيب گاز محلول در نفت استحصال نشده از آن جدا شده و در نتيجه گاز كلاهك قابل ملاحظه اي در بالاي مخزن تشكيل شود. با اين روش, استحصال گاز كلاهك بوجود آمده از لحاظ اقتصادي مقرون بصرفه بوده و عمر ميدان برنت نيز براي يك دهه ادامه مي يابد. بدين ترتيب با نوآوري در مديريت بازيافت ثانويه, ميدان برنت بعنوان يكي از بهترين ميادين نفت درياي شمال ده سال پاياني عمر خود را بعنوان يك ميدان گازي با شكوه و جلال به پايان خواهد رساند.منبع: كتاب Twilight in the Desert, 20053-8 تداوم نوآوريهابراي برخي از شركتها حد وسط وجود ندارد يا وضعشان خيلي خوب است و يا اينكه درآستانة ورشكستگي قرار دارند. چنين شركتهايي يا سرگرم انباشته كردن ثروت حاصل از فروش محصولات جديد ميباشند و

يا در انتظار ظهور ايده هاي جديد هستند. و يا اينكه بدون آنكه هدف مشخصي را دنبال كنند مقادير زيادي پول را صرف توسعة عمليات توليد جاري خود ميكنند. برخي از شركتها نيز آنچنان از هزينه هاي خود ميكاهند كه ديگر اميدي به توليد باقي نميماند. در اين مرحله است كه مديريت قانونمند نوآوري ميتواند با حذف چنين فراز و فرودهايي جريان مستمر نوآوري را تداوم بخشد و تضمين كند. يكصد سال نوآوري در شِل (Shell)در سال 1833، ماركوس ساموئل1 مغازة كوچكي را در لندن افتتاح كرد كه در آن به امر فروش صدفهاي دريايي (Shell به معناي صدف) به علاقمندان تاريخ طبيعي عصر ويكتوريا مشغول بود. بزودي اين مكان به يك مكان تجاري پررونق در امر واردات و صادرات تبديل شد. در سفري به سواحل درياي خزر، پسر ماركوس موقعيت اين منطقه را براي صادرات نفت جهت استفاده در زمينة روشنايي، و امر پخت و پز به خاور دور مناسب تشخيص داد. وي اولين كشتي نفتكش را در سال 1892 به كار گرفت و متعاقباً 4000 تن از نفت (سفيد) روسيه را به سنگاپور و بانكوك ارسال نمود. در اين بين، شركت رويال داچ (Royal Dutch) در هلند به منظور توسعة ميادين نفتي در آسيا، تأسيس گرديد. تا سال 1896، هلند خود صاحب ناوگان نفتكش براي رقابت با انگليس بود. در آن زمان شركتهاي رقيب هلندي و بريتانيايي دريافتند كه با همكاري هم موفقتر خواهند بود. لذا در سال 1907، گروه شركتهاي رويال داچ/شل با هدف منسجمكردن فعاليت دو شركت فوقالذكر در سراسر دنيا تأسيس شد. اوايل قرن بيستم، گروه شركتهاي رويال داچ/شل تملك

خود را در اروپا، آفريقا و آمريكا گسترش دادند. اين سالها براي صنعت نفت مملو از هيجان بود، زيرا توليد انبوه اتومبيلها منجر به ايجاد يك بازار جديد و عظيم در جهان شده بود. سالهاي جنگ جهاني اول منجر به توقف بسياري از فعاليتهاي شل گرديد، اما اين در حالي بود كه شركتهاي ديگري به ويژه در آمريكاي شمالي تأسيس شده و توسعه يافتند. در سال 1919، آلكوك و براون2 اولين پرواز بدون توقف را بر فراز اقيانوس اطلس با استفاده از سوخت شل انجام دادند. از همان سال شركت خدمات هوايي شل تأسيس گرديد. دهههاي 1920 و 1930 كه همزمان با فعاليتهاي شل در مناطق و بخشهاي صنعتي جديد بود، جزء سالهاي توسعه محسوب ميشوند. اولين دستيابي شل به مواد شيميايي در سال 1929 آغاز شد. طي جنگ جهاني دوم، شل بار ديگر اموال تجاري از جمله نفتكشها و دارايي خود را از دست اما در عين حال با عرضة سوخت و توليد مواد شيميايي از متفقين حمايت نمود. بدنبال وقوع جنگ جهاني دوم، تلاش گستردهاي براي تعويض و توسعة تأسيسات شل جهت توليد، حمل و نقل و پالايش فرآوردههاي نفتي براي رفع فشارهاي جديد در بخش تقاضا به عمل آمد. در دهههاي 1950 و 1960، توليد و فروش نفت شل به نحو چشمگيري افزايش پيدا كرد تا جايي كه تقريباً يك هفتم فرآوردههاي نفتي جهان را در سراسر دنيا عرضه مينمود. اين دوره در توسعة گاز طبيعي بعنوان يك منبع جايگزين انرژي، مهم محسوب ميشد. در دهة 1970، شل اكتشافاتي را در درياي شمال دقيقاً در حوالي سواحل اسكاتلند، انجام داد. در همان

زمان ركود اقتصادي همراه با افزايش سرسامآور قيمتهاي نفتخام تأثير جدي بر تجارت نفت گذاشت. در اين بين مردم به استفاده از گاز طبيعي روي آوردند. در پايان دهة 1970، گاز جوابگوي 15% از انرژي مصرفي اروپا بود كه نيمي از اين مقدار را شل و شركاي آن تأمين ميكردند. در مورد گاز طبيعي مايع(LNG) كه شل در امر توسعة آن پيشقدم بود تقاضا به نحو چشمگيري افزايش يافت. در ضمن شل به توسعة منافع بلندمدت خود در مورد زغالسنگ و فلزات نيز پرداخت. در دهة 1980، گروه شركتهاي شل فناوري پيشرفتهاي را ابداع نمود و شروع به عرضة فرآوردههاي جديد و خدمات ويژه و همچنين ارائة راهحلهايي براي مشكلات محيطزيستي نمود. شل فروش بنزين بدون سرب را آغاز كرد و بدنبال آن رهبري اين صنعت را در سطح جهان بدست گرفت.دهة 1990 با كاهش قيمتهاي نفت همراه بود. در نتيجه فعاليتهاي تجاري شل بر روي نفت، گاز و مواد شيميايي متمركز شد. تا اواسط دهة 1990، شل با نگاهي به چشمانداز هزارة جديد آنچه را كه ميتوانست نياز شركتهاي انرژي باشد دنبال مينمود. در نتيجه، تغييرات اساسي در گروه شركتهاي شل رخ داد. شعار توسعة پايدار در تمامي فعاليتهاي تجاري گروه شركتهاي شل بصورت هماهنگ خودنمايي كرد. عواملي چون احساس مسئوليت نسبت به مردم، زمين، كسب سود و ساير عوامل در حفظ سود رقابتي به شل كمك خواهد كرد. شل طي 100 سال گذشته جزء شركتهاي موفق انرژي محسوب شده و در نظر دارد اين موقعيت را طي قرن آينده نيز حفظ نمايد.منبع: گزارش ساليانة شركت شل3-9 بهبود بازدة سرمايهنوآوري نه تنها سنتها و

چارچوبها را در هم ميشكند بلكه ميتواند باعث بهبود بازدة سرمايه هاي بكار رفته نيز شود. طبق مطالعات انجام شده توسط يك سازمان آمريكايي , متوسط نرخ بازدة سرماية حاصل از 17 نوآوري موفق در دهة 1970 در ايالات متحده حدود 56 درصد برآورد شده است. اين در حالي است كه متوسط بازدة سرمايه هاي بكار رفته در بخش صنعت ايالات متحده در 30 سال گذشته فقط 16 درصد بوده است.3-10 حفظ بقا در عرصة رقابتآلن كانترو  سردبير نشرية هاروارد بزينس ريويو  معتقد است كه شركتها براي جان سالم بدر بردن از ناپيوستگي  و نوسان (كه كانترو از آن بعنوان منحني S  ناپيوستگي  و يا نوآورهاي عمده  كه باعث تغيير ماهيت تجارت ميشوند ياد ميكند) ميبايست اين حقيقت تلخ را بپذيرند كه شايد در ضمن دست و پنجه نرم كردن با مشكلات مجبور به دگرگوني ماهيت وجودي, زمينة فعاليت و روشهاي خود شوند. بطور خلاصه شركتها بايد دگرديسي را به نوعي تجربه كنند. نكتة جالب توجه اين است كه كانترو براي پرهيز از اين كار هيچ راه ديگري را پيشنهاد نكرده است....7 نتيجه گيريبدون شك روزبروز بر شدت رقابت در بازارهاي جهاني براي ارائة محصولات و خدمات توسط بخشهاي مختلف صنعت افزوده ميشود و در دهه هاي آتي شاهد شديد تر شدن نيز خواهيم بود. براي اينكه بتوان در بازارهاي جهاني دوام آورد و بر رقبا چيره شد بايد روشهاي قديمي و سنتي را كنار گذاشت. تنها از طريق ارائة محصولات جديد و مشتقات آنهاست كه ميتوان ارزش قابل توجهي براي شركت ايجاد كرد. براي رسيدن به اين هدف، سازمانها نياز به كسب مهارت، توانايي

و برتري در زمينة مديريت نوآوري دارند. اگر از ديدگاه تنازع بقا به بازارهاي جهاني بنگريم, تنها شركت هايي ميتوانند در اين عرصه زنده بمانند و از رقباي خود پيشي بگيرند كه توانايي نوآوري و مديريت نوآوري را در خود ايجاد كرده اند.منابع و مأخذ

1. Shlomo Maital D.V.R. Seshadri: Innovation Management, Response Books, New Dehli, 2007.2. Lorraine Yapps Cohen: Top 10 Reasons Why We Need Innovation, www.amcreativityassoc.org .3. Oil Companies Talking Innovation Advances: Associated Press, February, 2007.4. Shell Annual Report: www.shell.com . 5. Matthew R. Simmons: Twilight in the Desert, John Wiley Sons, Inc., 2005.

6. استاتاويل سياستها و اقدامات: همايون نسيمي: شبكة اطلاعرساني نفت و انرژي (شانا) 9/7/827. بررسي مقايسه اي وضعيت شركتهاي عمده نفت و گاز و روند تحولات آنها در آينده: همايون نسيمي: بررسي هاي اقتصادي, سال دوم, شمارة 4, تابستان 1385 منبع: فصلنامه مديريت منابع انساني در صنعت نفت موسسه مطالعات بين المللي انرژي؛ شماره 1 تهيه و تنظيم:  پايگاه مقالات علمي مديريت www.SYSTEM.PARSIBLOG.com

مديريت نوآوري در سطوح مختلف

دكترعلي مبيني دهكردي- نيلوفر خليلي ساماني

مديريت نوآوري و انتقال دانش در سطوح محلي، منطقه اي و جهاني: چكيده: اين مقاله روند انتقال نوآوريهاي منطقه اي را كه در قلمرو شركتهاي چند مليتي ايجاد شده و شكل مي گيرند مورد بررسي قرار مي دهد.  روند انتقال نوآوريها در شركتهاي چند مليتي به آساني قابليت اجرايي يافته و در سراسر جهان بخش مي شوند.  ادارات منطقه اي شركتهاي چند مليتي به عنوان سلسله اي از توزيع كنندگان نو آوري عمل مي كنند كه انتقال دانش و نوآوري منطقه اي به سراسر جهان را تسهيل مي نمايند. مهمترين نقشي كه

در اين راستا براي شركتهاي چند مليتي متصور است؛ جنبه واسطه گري اين شركتها است كه به نوعي ميان توليد دانش در سطوح منطقه اي و كاربرد آن در سطوح جهاني پل مي زنند. در عصرظهور الگوهاي دانش-پايه به جاي الگوهاي منبع-پايه, مديريت جهاني منابع دانش محلي بيش از پيش اهميت يافته است. بنابراين, مناطق مختلف جهان براي افزايش ظرفيتهاي اقتصادي, تجاري و تكنولوژيكي خود مشاركت مي كنند تا روند انتقال نوآوريها را تسريع نمايند. ويژگي برجسته مديريت منطقه اي در شركتهاي چند مليتي دقيقا به ضرورت ارتباط ميان دانش  مورد استفاده در فعاليتهاي محلي و و نوآوري به دست آمده در سطوح جهاني توسط شركتهاي چند مليتي برمي گردد. براي روشن شدن اين روند, به يك چارچوب نوآوري تسهيل شده منطقه اي نيازمنديم كه  در اين مقاله به تفضيل مورد بررسي قرار گرفته است.  مقدمه:الگوهاي توسعه جهاني در روند تكامل خود، تغييرات گسترده اي را طي مي نمايند، بطوري كه در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و يا به تعبير بهتر عصر فراصنعتي ويژگي هاي جديدي در عرصه زندگي جوامع ظهور يافته اند. اقتصاد سبك باارزش، دارائي هاي غير ملموس جامعه فرا صنعتي و مديريت دانش جايگزين اقتصاد پرحجم كم ارزش، دارائي هاي ملموس و مديريت علمي شده اند. اين روند موجب بروز و ظهور پاپرادايم جديد وتحولات گسترده در جامعه جهاني گرديده است.در اين روند دگرگوني؛ الگوي منابع-پايه به تدريج به سمت الگوي دانش پايه سوق يافته است. الگوي دانش پايه داراي سلسله مراتب چهارگامي از داده ها به اطلاعات? سپس به دانش و در نهايت به خرد است. داده ها؛ روشهاي بيان واقعيت هستند و اطلاعات؛ هماهنگ كردن وتنظيم داده

ها در قالب هاي معنا دار مي باشند. منظور از دانش؛كاربرد و استفاده مولد از اطلاعات است و با لاخره خرد به معناي كاربرد آگاهانه و شعورمند دانش است مقايسه اين الگوها مي تواند مؤيد آن باشد كه چگونه مي توان در سهم، تركيب، ساختار عوامل توليد ثروت ملي تغيير اساسي ايجاد نمود؟. براي يافتن پاسخ مناسب به اين سوال محوري بايد به چند نكته اساسي به شرح زير توجه نمود:1. پارادايم توسعه منابع پايه كه متكي بر منابع ملموس و ثروت هاي طبيعي و سرمايه هاي فيزيكي است بايد به پارادايم توسعه دانش پايه كه متكي بر منابع غير ملموس و سرمايه هاي زايندة اجتماعي، علمي، فني و سرمايه هاي انساني و دارائي هاي غير مشهود است انتقال داده شود.2. در اين پارادايم؛ مديريت شبكه اي _ ماتريسي _ محلي _ منطقه اي _ جهاني بايد جايگزين مديريت سلسله مراتبي محلي _ ملي گردند.3. هوشمندي استراتژيك مبتني بر شناخت منابع دانش و آگاهي شامل: فن آوري ، سازماندهي فن آوري، اطلاعات و آموزش و مهارت بايد جايگزين غافلگيري استراتژيك كه عدم توجه به  انتقال دانش و فن آوري آن است؛گردد.4. رويكرد منفعل نسبت به تحولات بازار، محصول، تكنولوژي و توليد بايد تبديل به رويكرد فعال گردد و مطالعه بازار? محصول? تكنولوژي و توليد در فرآيند مديريت و سرمايه گذاري قرار بگيرد.5. روش توليد كه ساختن براي انبار و سپس فروش است  Making to stockبه روش توليد مبني بر نياز مشتري وشناخت نيازهاي كه آنرا Making to orderمي نامند؛ تغيير يابد.6. شناخت دانش و استخراج و انتقال آن از منابع محلي _ منطقه اي و جهاني بايد پيشران  هرگونه سرمايه گذاري، آموزش، تحقيق و توسعه قرار گيرد.7. شناخت محيط رقابت، شايستگي كليدي رقبا

و نحوه تجاري سازي آنها از الزامات استراتژيك امروزين بنگاه هاي ملي و منطقه اي براي حضور در بازارهاي فراملي است كه بدون دانش و فن آوري و نوآوري، پايداري مستمر و پابرجا براي شركت ها را مقدور نمي سازد.8. دانستن اين نكته اساسي براي شركت ها و كشورهاي درحال گذار ضروري است كه با منابع طبيعي و ثروت هاي خداوندي نمي توان در بازارهاي جهاني رقابت نمود و شايستگي كليدي كه مي تواند مزيت تجاري ايجاد نمايد دانش فني و دارائي غير ملموس است و نه دارائي ملموس. بنابراين بايد بر نيروهاي انساني باهوش و توانا تكيه نمايند. امروزه مديريت دانش به دغدغه كليدي بسياري ازسازمانها به خصوص سازمانهايي كه پروسه تجاري خود را دوباره طراحي نموده و رهيافت كيفي را در اقدامات خود مورد توجه قرار داده اند؛تبديل شده است.در اين ارتباط؛ سوالي كه مطرح مي شودآن است كه با نهادهاي مراكز ارائه كننده خدمات اطلاعاتي- رسانه ها-شبكه هاي اطلاع رساني - كتابخانه ها و كتابداران و غيره كه زمينه هاي هاي لازم را براي دستيابي سريع به اطلاعات فراهم مي آورند؛ آيا اين نوع نگرش نوين به چرخه دانش در سازمانها و كمپاني ها؛ نشانگر تغيير توازن در دنياي تجاري با تاكيد بر جنبه دانشي طيف سه گانه داده ها- اطلاعات- دانش است؟. بدون شك مديريت دانش تنها شامل طبقه بندي كتابها? مجلات? جستجو هاي اينترنتي ويا سازماندهي چرخه ملزومات ومنابع آموزشي نمي باشد. هرچند كه هر يك از اين موارد به طريقي بخشي از پروسه و طيف مديريت دانش را در بر مي گيرند اما مديريت دانش فرايندي فراتر از همه اين روندها است. به عبارت ديگر مديريت دانش شامل

اشاعه و ارتقاء استفاده از دانش سازماني از طريق اعمال صحيح مديريت اطلاعات و آموزشهاي سازماني است. هدف نهايي اعطاي ارزش بيشتر به فعاليتهاي تجاري است.  تغيير توازن از توسعه منابع پايه به توسعه دانش پايه و نهادينه سازي آن يكي از چالش هاي اساسي مديريت? سازماندهي? رقابت ? بازار و فن آوري و نوآوري جوامع مختلف مي باشد.عوامل شكل دهنده تركيب ثروت ملي كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه: در دنياي كنوني? ثروت ملل را متشكل از ثروتهاي طبيعي? فيزيكي و ثروتهاي انساني مي دانند . عوامل شكل دهنده ثروت ملي كشورها از تركيب بيشترين سهم منابع طبيعي و كمترين سهم منابع انساني و سهم بهينه سرمايه هاي فيزيكي (زيرساخت ها و زيربناها و تأسيسات و تجهيزات) تحول بنيادي وتغيير ساختار اساسي يافته است. به نحوي كه در كشورهاي توسعه يافته، كمترين سهم را ثروت فيزيكي و ثروت طبيعي و بيشترين سهم را منابع انساني به خود اختصاص داده اند.... بنابراين اگر چارچوب كلان براي تحول و تغيير از الگوي منابع پايه به الگوي دانش پايه و از بعد محلي و ملي به بعد منطقه اي و جهاني بخواهيم ترسيم نمائيم؛ به شرح زير خواهد بود:در شرايط كنوني جهان كه بعد نرم قدرت معطوف به دارايي اطلاعات و دانش است؛ مديريت دانش در سطوح جهاني براي كسب? انتقال و به كارگيري فن آوري به چه روش و با چه فرآيندهايي شكل مي گيرد؟ براي درك و فهم بهتر چگونگي مديريت جهاني دانش محلي و الگوهاي انتقال نوآوريهاي مديريت دانش در سطوح محلي، منطقه اي و جهاني مقاله زير تحت عنوان "مديريت جهاني منابع دانش محلي: نقش انتقال نوآوريهاي

منطقه اي"  ترجمه و تلخيص گرديده كه تعيين روشهاي دستيابي به انتقال فن آوري به كشورهاي مختلف را نشان مي دهد. بيان مسئله: ما امروزه وارد عصر اقتصاد دانش شده ايم. به اين معني كه منابع دانش به عنوان مهمترين منابع اقتصادي جايگزين منابع طبيعي و سرمايه شده اند. شركتهاي تجاري به طور فزاينده اي به دنبال تضمين بهترين استعدادها و دسترسي به آن با هزينه اي مناسب براي استفاده در بازارهاي جهاني مي باشند. از سوي ديگر با اين رويكرد جديد؛ چالشهايي نيز در مورد مديريت همزمان دانش? توليدات? جغرافيا و مشتريان ايجاد شده است. دانش مهم و استراتژيك؛ دانشي است كه از لحاظ جغرافيايي در فضاي تجاري اغلب كمپانيهايي جهاني پخش شود. متعاقباً هر ظرفيت سازماني به سرعت منابع دانش را دريك شركت چندمليتي شناسايي? استخراج و منتشرمي نمايد كه نتيجه اين تلاش شركتهاي چندمليتي?يك معيار كليدي و رقابتي است. چالش انتقال چنين دانشهايي همواره  در تبادل ديدگاه جهاني ستادهاي شركتهاي چندمليتي از يك سو و دانش شعب فرعي- ملي اين شركتها از سوي ديگريافت مي شود. عمليات درون كشوري يك شركت چندمليتي معمولاً يكي از عوامل دخيل اساسي در نوآوري براي انتقال و بهره برداري جهاني است. اگر چه در ادبيات اخيردر اين زمينه گرايش قابل توجهي مبني بر پخش وسيع تر فعاليتهاي نوآورانه در كل يك شركت چندمليتي؛ مد نظر قرار مي گيرد. در صورتيكه يك شركت چندمليتي داراي ظرفيتهاي تركيبي كافي باشد؛ دانش توليد شده در مراكز چندگانه آن مي تواند به عنوان اهرمي براي نوآوري درون سازمان اين شركت قرار بگيرد.روش تحقيق:پروسه نوآوريهاي منتشره از طريق شركتهاي چندمليتي در

سراسر جهان توسط گروهي از محققان مورد بررسي قرار گرفته است. زال من? دانكن و هل بك  در 1973 و گوشل و بارتلت در 1988 يك مدل مرحله اي( stage model) از نوآوري شركتهاي چند مليتي را ارائه دادند كه شامل سه پروسه: ادراك - پاسخ و اجرا است. در سال 2001 فردي به نام دوزت آل مدل مشابهي را از پروسه نوآوري درون شركتهاي چندمليتي ترسيم نمود. اين چارچوبهاي كاري فرض را براين نهاده اند كه نوآوري نه تنها از طريق مركز بلكه توسط هر يك از بخشهاي يك شركت مي تواند آغاز شود. بسته به نوع هرگونه نوآوري جهاني؛ آن نوآوري از لحاظ نظري مي تواند در هرجهتي جريان پيدا كند. گوشل و بارتلت چهار الگوي نوآوري شركتهاي چندمليتي را كه داراي ارتباط خاصي با تحقيق حاضر هستند را ترتيب داده اند: 1- مركز براي جهاني(center-for-global) 2-  محلي براي محلي( local-for-local) 3- محلي براي جهاني(local-for-global) و 4- جهاني براي جهاني( global-for-global). الگوي نوآوريهاي مركز براي جهاني به آن دسته از نوآوريها اطلاق مي شود كه مركز يك شركت؛ يك محصول? يك روند و يا يك سيستم جديد را براي استفاده جهاني توليد مي نمايد. الگوي نوآوري محلي براي محلي به آن دسته اي گفته مي شود كه توسط زيرمجموعه هاي ملي و كاملاً در سطح محلي خلق و اعمال مي گردند. الگوي محلي براي جهاني؛ آن دسته ازنوآوريهايي مي باشند كه براي استفاده بومي و محلي پديد مي آيند اما متعاقباً در موقعيتهاي چندگانه نيز قابل اعمال به نظر آمده و لذا به بقيه واحدهاي سازماني نيز گسترش مي يابند. نهايتاً الگوي جهاني براي

جهاني است كه بوسيله ادغام منابع و توانهاي واحدهاي سازماني مختلف و متفاوت درون يك شركت چندمليتي به وجود آمده ويا به عنوان يك راه حل عمومي مشترك؛ به صورت يك فرصت جهاني پديدار مي گردد.با وجود اينكه سطوح منطقه اي نقش استراتژيكي مديريتي را در انتقال جريانهاي نوآوري دارد؛ تمام الگوهاي ذكر شده در اين زمينه به فراموشي سپرده شده اند. به همين علت برخي از محققان بر منطقه فراملي متمركز شده اند. احياء چشم انداز سه گانه اوهمه در 1990 و راگمن در 2000 سبب گرديد تا يك سطح جغرافيايي برتر بوجود آيد؛ تا فعاليتهاي شركتهاي چند مليتي  در زمينه انتقال نوآوريها بيشتردرك گردد.شركتهاي فراملي در به كاربردن منابع دانش محلي از موقعيتهاي چندگانه داراي سه نوع ظرفيت دانشي متمايز هستند. 1- درك كردن 2- انتقال دادن- عملياتي كردن. در ابتدا هر يك از شركتهاي چند مليتي در مي يابند كه چگونه وجود منابع دانش جديد در مورد تكنولوژيها و توانمنديهاي متناسب رادرك نمايند. در گام دوم اين شركتها مانند آهن ربايي منابع دانش محلي را با هم ادغام و آنها را به مجموعه هاي جغرافيايي پراكنده انتقال مي دهند. در گام سوم؛ دانش براي رشد و سوددهي از طريق مديريت و ترتيب بندي اشكال مختلف آن به مرحله عملياتي شدن مي رسد.علي رغم تمركز منطقه اي فعاليتهاي تحقيق و توسعه توسط شركتهاي چندمليتي؛ چشم انداز منطقه اي نوآوري به وسعت چشم اندازهاي فرعي و يا جهاني آن مورد بررسي قرار نگرفته است. برخي علايق در استراتژيهاي منطقه محور به عنوان عكس العملي در برابر قوت استراتژيهاي جهاني شركتهاي چندمليتي در دهه 1980

به وجود آمدند.  مديريت منطقه اي سبب ايجاد يك مصالحه سازماني ميان يكپارچگي جهاني و پاسخگويي محلي مي گردد. تحقيق پيشين در مورد مديريت منطقه اي بطور اعم مسائل اداره و هماهنگي در اين زمينه را مورد بررسي قرار داده است. هرچند عملكرد تكميلي و كمتر پژوهشي مديريت منطقه اي شامل شناسايي و انتقال دانش مي شود. سطح منطقه اي مديريت نه تنها شامل تصميمات هماهنگي و كنترلي است؛ بلكه شامل شناسايي? پروراندن و توسعه مجدد منابع دانشي در حيطه فعاليت جهاني شركتهاي چندمليتي نيز مي شود.علاوه براين؛ ادبيات تجربي موجود مربوط به ستادهاي منطقه اي شركتهاي چند مليتي؛ نسبتاً اندك و قليل بوده و همچنين بر مسائل كنترل اجرايي و هماهنگي متمركز مي باشند. تنها تعداد اندكي از مطالعات تحقيقي به نقش مديريت منطقه اي پرداخته اند. اين فقدان تا حدي توسط     مطالعه مراكز اصلي شركتهاي چندمليتي و يا  با مطالعه طرحهاي نوآورانه جانبي جبران شده است.  اينگونه مطالعات نشانگر آن هستندكه چگونه مجموعه اي از تواناييها؛ درون واحدهاي خاص خارجي يك شركت چندمليتي مي توانند بطور سيستماتيك براي انتقال به سمت ديگر واحدهاي آن شركت؛ سازماندهي گردند. هرچند واحد مقدماتي تحليل در اين مطالعات؛ گاهي نقش منطقه اي و گاهي يك زيرمجموعه ملي بوده است.دانش همواره در عملكرد كل جامعه؛ نقش مركزي داشته است. هرچند كه در اقتصاد دانش محور امروزي؛ سازمانها از ضرورت تمركز دانش در استراتژيهاي سازماني خود براي پاسخ دادن به تغييرات محيطي آگاه هستند. آنها همچنين به اين امر واقف هستد كه ماهيت دانش به سمت عيني تري سوق يافته و دانش تئوريكي با تمركز بر كدگذاري انواع مختلف

دانش همراه است .عامل كليدي در شناسايي و تشخيص وانتقال دانش در يك شركت جهاني؛ مراكز منطقه اي شركتهاي چندمليتي هستند. ماداميكه  اين مراكز منطقه اي به عنوان مراكز اصلي شركتها برپا مي شوند. هريك از آنها تنها مسئول حيطه مسئوليتي متفاوت خود مي باشند. مانند: تحقيقات پايه- تحقيقات كاربردي- توسعه- توليد- بازاريابي و امور مالي. بقيه ادارات منطقه اي نقش واسطه اي بيشتري را براي انتقال يك نوآوري خاص كه در يكي از واحدهاي محلي توليد شده؛ به ديگر واحدهاي منطقه اي و جهاني دارند. ما اينگونه ادارات منطقه اي را" انتقال گر نوآوري هاي منطقه اي "مي ناميم كه از نظر ماهيتي تنها مسئول هماهنگيهاي اجرايي در يك شركت چندمليتي نمي باشند.پديده تحقيق و توسعه خارجي در شركتهاي چندمليتي توسط جمعيت رو به رشد دانشمندان و محققان مديريت بين المللي؛ مورد مطالعه قرار گرفته است. بسياري از اين مطالعات با برپايي لابراتوارهاي جداگانه تحقيق و توسعه  به عنوان واحد تحليل? تاثيرات متفاوت تسهيلات تحقيق و توسعه خارجي را طبقه بندي نموده اند. اما پروسه چند سطحي ( محلي- منطقه اي و جهاني) كه فعاليتهاي تحقيق و توسعه برون مرزي را در قبال نوآوري يك شركت چند مليتي؛ هم آهنگ مي نمايد؛ هنوز مورد مطالعه و بررسي قرار نگرفته است. يك چالش تحليلي در اين زمينه اين است كه نه تنها عوامل دخيل واحدهاي تحقيق و توسعه؛ بلكه كل پروسه كه به وسيله آن واحدهاي تحقيقاتي در سيستم نوآوريي يك شركت جهاني دخيل هستند نيز بايد مورد فهم و تحليل قرار بگيرد. به خصوص ارتباط ميان دانش ايجاد شده در سطوح محلي و نوآوري

به دست آمده در سطح جهاني؛ مي بايست مورد بررسي قرار گيرد.  چارچوب پيش رو؛ تمركز بر واحدهاي تحقيق و توسعه جداگانه را به سمت انتقال هاي منطقه اي سوق مي دهد. اين انتقالها؛ فعاليتهاي واحدهاي تحقيقي محلي را به نوآوري ها در يك شركت جهاني متصل مي نمايند. در اين راستا? گوشل و بارتلت از جمله پيشگامان تحقيق حاضر هستند.روش و پيشينه تحقيق: ...چارچوب كاري:مراكز منطقه اي به عنوان شبكه هاي انتقال نوآوري:سوال اين است كه چرا عملكرد پي در پي مراكز منطقه اي? انتقال نوآوري ها محسوب مي گردد؟ و در نهايت منابع دانش محلي را به عملكرد جهاني شركتهاي چند مليتي مرتبط مي نمايد؟در حاليكه واحدهاي محلي ذخايري از دانشهاي كاربردي را تشكيل مي دهند? اين دانشها در اغلب موارد در جريانهاي معمول محلي جاسازي شده و هرگز در يك سيستم كلي مشاركتي دخيل نمي گردند. ستادهاي شركت چندمليتي نيز معمولا به دليل دوري مسير و برخي محدوديتهاي شناختي در مسير كاوش و شناسايي پتانسيلهاي نوآوريي در سراسر انشعابات فرعي شركت عملا منفعل و محدود مي باشند. مراكز انتقال منطقه اي براي جبران محدوديتهاي وارده به ستادها ي شركت چند مليتي و همچنين واحدهاي محلي بهتر عمل نموده و ارتباط منابع دانش محلي را با كاربرد جهاني آنها درون يك شركت چند مليتي برقرار مي نمايند. يكي از وظايف مشخص مراكز منطقه اي اين است كه چرخه مديريت نوآوري را اعم از شناسايي منابع دانش? استخراج منابع دانش? و بخش و گسترش منابع دانش را هدايت و راهبري كنند. نمودار ذيل چرخه مديريت نوآوري را به خوبي  ترسيم مي نمايد.چرخه مديريت نوآوريGlobal                  

Regional                 Local - قسمتهاي رنگي نشان دهنده اهميت نسبي نقشي هستند كه هريك از مراكز محلي- منطقه اي و جهاني در پروسه انتقال دانش محلي در شبكه جهاني يك شركت چند مليتي دارا مي باشند.در ابتدا? مراكز منطقه اي با همكاري واحدهاي محلي به شناسايي منابع دانش متناسب مستقر در مكانهاي خاص يك منطقه مي پردازند. در اغلب موارد نيز مراكز انتقال منطقه اي در كنار و يا درون مجموعه هاي نوآوري ها منطقه اي مخصوص به يك نوع دانش خاص احداث مي شوند. بنابراين شناسايي منابع دانش محلي براي آنها نسبت به ستادهاي جهاني يك شركت چندمليتي؛ عملي تر و امكان پذيرتر مي باشد.در گام دوم؛ مراكز انتقال منطقه اي كاملا به ستادهاي جهاني و واحدهاي منطقه اي مرتبط بوده؛ بطوريكه مي توان نام " واسطه گر دانش"  را بر آنها نهاد. اين مراكز به عنوان واسطه هايي ميان واحدهاي محلي و ستادهاي جهاني يك شركت چند مليتي عمل نموده و انتقال دانش را انجام مي دهند. در حقيقت؛ بنابراين فرصتهاي فراواني براي اين مراكز موجود است تا خلاء هاي ساختاري ميان واحدهاي محلي و ستادهاي جهاني را شناسايي نموده و به رفع آنها بپردازند. ما در اصطلاح به اين پروسه عنوان استخراج را اطلاق مي نماييم.در گام سوم? به اين علت كه سطوح منطقه اي مديريت معمولا از اقتدار و آزادي عمل بيشتري نسبت به واحدهاي محلي برخوردار مي باشند؛ از فرصتهاي انتقال دانش محلي بهتر مي توانند استفاده نمايند. زمانيكه آنها پروسه توزيع و پخش يك دانش متناسب را به ديگر واحدهاي يك شركت چند مليتي آغاز مي نمايند؛ معمولا به جريان تحقيق

و توسعه ملحق مي گردند.تفاوتها در نوآوري محلي- منطقه اي و جهاني:تحليل نقش انتقال منطقه اي نيازمند يك چارچوب تجديد نظر شده از نوآوري درون شركتهاي چندمليتي مي باشد. چرا كه اغلب چارچوبهاي تئوريكي نوآوري جهاني در شركتهاي چند مليتي فاقد يك پروسه مديريتي ثابت منطقه اي مي باشند. چارچوب ارائه شده گوشل وبارتلت در سال 1998 مي تواند تا جائي گسترش يابد كه ابعاد و نوآوري ها و مديريت دانش منطقه اي را در خود جاي دهد. از مجموع چهار نوع الگوي شناسايي شده توسط گوشل و بارتلت؛ تنها الگوي محلي براي جهاني در اين قسمت شرح داده مي شود. سه الگوي ديگر شامل ( مركز براي جهاني- محلي براي محلي و جهاني براي جهاني) در اين تشريح نمي گنجند.تحليل ارائه شده در قسمت بالا؛ الگوي محلي براي جهاني را به دوبخش فرعي تقسيم نمود: 1- محلي براي منطقه اي 2- منطقه اي براي جهاني. از الگوي محلي براي منطقه اي اينگونه درك مي شود كه در صورت فقدان مديريت منسجم و فعال؛ تعداد اندكي از نوآوري ها محلي به كاربرد جهاني خواهند رسيد. در حاليكه واحدهاي محلي در شناسايي منابع دانش با سودمندي و فايده بالقوه براي كابرد در ديگر نقاط دنيا توانايي دارند؛ در زمينه استخراج و توزيع اين منابع دانش توانمند نمي باشند.از سوي ديگر دو الگوي پيش رو به نظر رايج تر مي آيند. در يك الگو? مراكز منطقه اي منابع دانش را از واحدهاي منطقه اي به دست مي آورند و سپس آن را در سراسر شركت چند مليتي انتشار مي دهند. اين روند به عنوان جريان محلي- منطقه

اي – جهاني دانش توصيف مي گردد. در اين الگو؛ مراكز انتقال منطقه اي  نه نتها به استخراج دانش مي پردازند? بلكه آن را در سراسر شركت انتشار مي دهند. در ازاي آن؛ مراكز انتقال دانش ممكن است منابع دانش محلي را به ستادها انتقال داده و از اين طريق به آنها اين امكان را بدهد كه به توزيع دانش در كل شركت مبادرت ورزند. اين روندجريان محلي- منطقه اي – جهاني دانش از مركز به حساب مي آيد. در اين الگو؛ مراكز منطقه اي نوآوري محلي را براي كابرد وسيع تر استخراج كرده؛ اما بخش و انتشار درون شركتي دانش استخراج شده  توسط ستادها و يا مركز شركت انجام مي گردد.در نمونه تحقيق ما؛ الگوي محلي-منطقه اي- جهاني در ميان شركتهاي چند مليتي آمريكايي شايع تر است. بر خلاف آن الگوي محلي- منطقه اي- جهاني از مركز بيشتر در ميان شركتهاي چند مليتي ژاپني متدوال است. در حاليكه لابراتوارهاي تحقيق و توسعه شركتهاي نقش برجسته اي را در مراحل نوآوري محلي- منطقه اي –جهاني ايفا مي نمايند؛ اما هيچ لابراتواري به تنهايي و بدون مساعدت ستادهاي يك شركت چند مليتي در ژاپن قادر به انتشار منابع دانش محلي استخراج شده در سراسر شركت چند مليتي نمي باشد. اين پروسه در شركتهاي چندمليتي ژاپني تا حدي بازتابي از روند بين المللي كردن تحقيق و توسعه توسط اين شركتها مي باشد. براي خيلي از شركتهاي ژاپني كه داراي لابراتوارهاي فرامرزي مي باشند؛ تقدم استراتژيكي از جدا سازي اين لابراتورارها با تكيه بر توسعه نوآوري ها محلي به متحد سازي اين لابراتورها و هماهنگي منابع دانش نا

متمركز جهاني آنها تغيير يافته است. به عنوان مثال شركت آسايي براي مدتي كوتاه؛ ستادهاي تحقيق و توسعه شركت خود به محل تحقيقاتي خود در ايالات متحده آمريكا انتقال داد. اما در عرض يك سال مجدداً آن را به ژاپن انتقال داد. اين تصميم نشانگر چالش سازماني موجود در تفويض مسئوليت به مراكز منطقه اي يك شركت با نقش استراتژيك جهاني است.براي خلاصه سازي مباحث و تحقيق در مورد نوآوري ها تسهيل شده منطقه اي در شركتهاي چند مليتي؛ موارد ذيل مد نظر قرار دارند:• الگوي محلي براي جهاني معمولا توسط مراكز انتقال منطقه اي كه به عنوان واسطه هستند به اجرا در مي آيد. به اين ترتيب كه اين مراكز منابع دانش محلي را استخراج نموده و سپس آنها را براي كاربرد در شعب مختلف شركت در سراسر جهان انتشار مي دهند.• الگوي محلي براي جهاني معمولاً شامل دو بخش مي گردد كه عبارتند از: محلي براي منطقه اي ( به عنوان هدف فرعي) و منطقه اي براي جهاني به عنوان هدف اصلي و غايي.• بخش منطقه اي براي جهاني اين الگو شامل دو طيف متفاوت است كه عبارتند از: منطقه اي براي جهاني ( كه در ميان شركتهاي آمريكايي متداول است.) و منطقه اي براي جهاني از طريق مركز كه( در ميان شركتهاي چند مليتي ژاپني رايج است.) بحث و نتيجه گيري: مديريت دانش در دنياي امروزي متعلق به يك گروه در يك سازمان خاص نيست و از طرف ديگر هم مخصوص به يك حرفه و صنعت خاص نمي باشد. مديريت دانش نيازمند يك رهيافت كلي نگر و چند رشته اي است كه

تمام روندهاي مديريتي و درك و فهم ابعاد آن را به خوبي حاصل نمايد. مديريت دانش نتيجه يك مديريت صحيح و درست است كه به طور منطقي اعمال و به صورت هدفمندانه اي به كار گرفته مي شود.در محيط تجاري دگرگونيهاي پر شتاب تكنولوژيكي؛ دانش و ديگر منابع محسوس علمي به طور فزاينده اي پراكنده و نامتمركز مي باشند. جستجو و انتقال منابع دانش كليدي در سراسر جهان در حال حاضر يك چالش استراتژيكي موثر براي شركتهاي جهاني است. محول نمودن نقشهاي استراتژيك به واحدهاي فرامرزي يك شركت چند مليتي در صورتيكه منابع دانش محلي كليدي توسط اين واحدها به سرعت شناسايي شده و در اختيار كل مجموعه يك شركت چند مليتي قرار بگيرد؛ الزامي و ضروري است.هرچند كه آزادي عمل محلي به تنهايي براي انتقال منابع دانش پراكنده در كل شركتهاي چند مليتي ناكافي مي باشد؛ اما نقش سطوح منطقه اي مديريت در كمك به شناسايي منابع بالقوه دانش به دست آمده در واحدهاي محلي نيز همچنان مهم است. اين مراكز منطقه اي در زمينه استخراج دانش از بستر محلي و سپس توزيع و انتشار آن در ديگر واحدهاي يك شركت چند مليتي بسيار موثر هستند. مراكز انتقال منطقه اي به عنوان واسطه اي ميان دانش محلي و كاربرد جهاني آن هستند.تحقيقات پيشين در اين زمينه معمولاً نقش استراتژيك پروسه مديريت منطقه اي را در نوآوري شركتهاي چندمليتي جهاني ناديده گرفته اند. با اضافه نمودن بعد منطقه اي به اين چارچوبهاي كاري؛ پويايي شناسي مطلوبتري از نوآوري شركتهاي چندمليتي را مي توان تشريح نمود. در الگوي نوآوري محلي براي جهاني؛ مراكز انتقال منطقه اي

داراي نقش حياتي هستند. نتايج به دست آمده در اين تحقيق عبارتند از:1- در الگوي محلي براي جهاني؛ مراكز منطقه اي در پروسه شناسايي- استخراج- انتشار بيشتر شبيه واسطه گرهاي دانش عمل مي نمايند. اين مراكز نهايتاً خلاء هاي ساختاري انتقال دانش را ميان واحدهاي محلي و ستادهاي جهاني پوشش مي دهند.2-  الگوي محلي براي جهاني معمولاً شامل دو بخش است: محلي براي منطقه اي (به عنوان الگوي فرعي) و منطقه اي براي جهاني (به عنوان الگوي اصلي است). به ترتيب بخش منطقه اي براي جهاني شامل دو تفاوت است: الگوي منطقه اي براي جهاني يك الگوي معمول آمريكايي است و الگوي منطقه اي براي جهاني از طريق مركز يك الگوي متداول ژاپني است.3-  برخي تفاوتها در نوآوريهاي منطقه اي مثل الگوي منطقه اي براي منطقه اي در اين قالب به خوبي نمي گنجد.اهميت منطقه به عنوان حلقه اتصال نوآوريها و همچنين نقش مهمي كه مراكز انتقال منطقه اي در اين پروسه دارند؛ توسط چند نمونه از شركتهاي ژاپني و آمريكايي مد نظر قرار گرفته است. اين تحقيق نشان داد كه بسياري از واحدهاي محلي بصورت دو فاكتو به مراكز انتقال منطقه اي تكامل يافته اند. بر خلاف آن؛ بسياري از ستادهاي منطقه اي به عنوان انتقال دهنده هاي دانش عمل نكرده و همچنان بر مسائل هماهنگي و اداره كردن امور متمركز مي باشند. بنابراين ضرورت مطالعه و بررسي كنشگران منطقه اي در شركتهاي چند مليتي در راستاي شناخت نقش ماهوي آنها در پروسه انتقال نوآوري ها به شدت احساس مي گردد.پيشنهادات: آنچه در شرايط كنوني براي سرعت بخشيدن به روند توسعه ملي و اقتصادي ترشدن بنگاه هاي

صنعتي ايران ضروري است آن است كه، بجاي دفاتر خريد كالا و پشتيباني تجهيزات و ابزار و سايرمنابع فيزيكي، به ايجاد دفاتر شناسائي و استخراج و انتقال فن آوري هاي منطقه اي در مراكز پيشتاز صنعتي مربوط به حوزه هاي فعاليت تخصصي پيشتاز رشد جهاني همت گمارند و با تربيت افراد نخبه و توانمند در شناخت منابع و شبكه سازي ملي و فراملي بتوانند از بازارها و مراكز علمي و صنعتي كشورهاي پيشتاز در هر زمينه اي؛ نيازهاي ويژه استراتژيك توسعه را تأمين نمايند وكارآيي مناسب و فن آوري روز مورد نيازكشور را انتقال داده تا  هزينه سرمايه گذاري هاي اقتصادي و ملي كاهش يافته و شكاف تكنولوژي رو به رشد كشوربا جهان كمتر شود و از خريد تكنولوژي هاي بالغ و روبه افول دوري جويند . نهايتاً دريك روند تكاملي؛ اين دفاترمنطقه اي در ابتدا دانش مورد نيازملي را شناسايي، استخراج و انتقال دهند.  دارائي غيرمشهود و دانش تصريحي به تعادل رسيده و رويكرد انتقال يكسويه را به رويكرد تبادل و تعامل دو سويه تبديل نمايند تا سهم كشور در بازار كالا و خدمات سبك و با ارزش در جهان افزايش يابد. از اين طريق مديريت دوران گذار و تحول الگوي توسعه منابع پايه به دانش پايه در كمترين زمان ممكن را طي نمايند ورسالت و مأموريت خويش را انجام دهند. تأمين اين نيازملي ممكن است درصورتيكه هر ايراني در هر كجاي جهان و در هر مركز علمي و صنعتي كه فعاليت مي كند بتواند عضو هوشمند شبكه نوآوري محلي _ منطقه اي و جهاني كشور گردد.منابع:

1. Albers Mohrman.Susan, Klein.A.Janice,Finegold.David,"Managing the Global Knowledge Creation Network: A Sense-Making perspective", 2005, esd.mit.edu.2. Nell.C.Phillip, Schlegelilch.Bodo B,"Managing International Interdependence: The

Role of Regional Headquarters",2007, sandiego.strategicmanagement.net.3. Broadbent.Marianne,"The Phenomenon of Knowledge Management:What Does it mean to the Information Professions",2003, www.sla.org.4. Mahnake.Volker,"Global strategy and the acquition of local knowledge: How MNCs enter regional knowledge clusters",2002, www.druid.dk.5. Managing local Knowledge assets globally: the role of regional innovation relayas", Journal of World Business,2003, goliath.ecnext.com.6. Andersson.UIF,"Network embeddednedd and transfer of information and innovation in MNCs-the dual role of subsidiary",2002, ideas.reped.org.7. Alvesson.Mats,"Management of knowledge-intensive Companies,1995, www. Agsm.edu8. Bjorkman.Ingmar,"Managing knowledge transfer in MNCs: The Impact of Headquarters Control Mechanisms", 2004, www.questia.com .9. ghemwat.pankaj,"The Regional Slice of your Global Strategy",2005, hbswk.hbs.edu.10. Barrett.Michael,Fryatt.Bob, Walshman.Geof, Somya.Joshi,"Building bridges btween local and global knowledge:new ways of working at the World Health Organization,2005, www.km4dev.org.

1. مبيني دهكردي? علي? ره نگاشت فناوري: الگوي يكپارچه سازي كسب وكار?بازار? تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي? سازمان چاپ و انتشارات.ب. پژوهشگاه صنعت نفت2. اصيلي? غلامرضا? رشيدي? محمد مهدي? فرهادي سيد محمد? "فن آوري اطلاعات? رويكرد از سازمانهاي سنتي به سازمانهاي يادگيرنده? پيتر اف دراكر? 20003. گري دسلر?"مديريت منابع انساني"? ترجمه علي پارسائيان و محمد اعرابي? تهران? دفتر پژوهشهاي فرهنگي? 1387 منبع: فصلنامه مديريت منابع انساني در صنعت نفت موسسه مطالعات بين المللي انرژي؛ شماره 3 تهيه و تنظيم:  پايگاه مقالات علمي مديريت www.SYSTEM.PARSIBLOG.com

خلاصه كتاب مديريت تحول و نوآوري

8:16 مديريت تحول و نوآوري ريچارد بك هارد – وندي پريتچارد

خلاصه كتاب: ترجمه :دكترمهدي ايران نژاد پاريزي- تلخيص: « مرضيه تيموري راد » چاپ اول : 1378 تهران- ناشر : نشر مديران- چاپخانه : حديث- درباره مولفان: ريچارد بك هارد طي سالهاي متمادي با مديريت تحول و نو آوري ، بيش از آن سرو كار داشته است كه بتوان توصيف كرد.

او به عنوان يكي از بانيان و پيش قدمان رشته بهبود سازماني به تبيين و تعريف اين رشته پرداخت. بك هارد مشاور مديران عالي اجرايي ،هيئت هاي مديره ومديران ارشد سازمانها در بخشهاي خصوصي و دولتي بوده است. وي ازسالِ  1963 تا  1984 استادرشته رفتار سازماني و مديريت در دانشكده اسلون درانستيتو تكنولوژي ماساچوست بود.كتاب هاي بك هارد عبارتند از: كنفرانس حقيقت يابي (1953) ،محتواي اصلي (1956) ، بهبود سازماني (1969) ، تحول وتغيير سازمان (1977).وندي پريتچارد روانشناس حرف و مشاغل است كه بيست سال در رشته اثربخشي سازماني و مديريت تحول تجربه دارد. او از سال1969  تا  1974 درشركت رنك زيراكس (انگليس) رياست تيمي را كه متشكل از دانشمندان علوم رفتاري بود؛ بر عهده داشت واز سال 1974 تا  1989 سمت مشاور را در زمينه وظايف صنفي در شركت نفت بين المللي شل عهده دار بود. پريتچارد سپس به ولف اولينز به عنوان عضو هيئت مديره پيوست. وي اكنون در لندن ، موسسه مشاوره خود را اداره مي كند. او با مديران رده بالاي سازمانها در بخش عمومي وبخش خصوصي نيز همكاري دارد. انتخاب يك استراتژي تحول بنيادي رهبران سازمان بايد ديدگاه روشني ازهدف غايي كل سيستم داشته باشند. اين ديدگاه آرماني بايد ابعادي نظير ماهيت كسب و كار، سازمان و نحوه انجام وظايف و مسئوليتها را دربر گيرد. اين ديدگاه بايد هم در تشخيص ضرورت تغييرات وهم براي اداره كردن فرايند تغيير اعمال شود تا بدين وسيله به عنوان يك نيروي وحدت بخش براي تغييرات متفرقه اي كه بايستي صورت پذيرد، عمل كند. طرح تغييرات و دگرگوني ها بايد طرحي جامع و يك

پارچه باشد.يكي ازاجزاي جدايي ناپذير استراتژي تغيير بنيادي ، تصميم آگاهانه براي اعمال روش يادگيري است كه درآن يادگيري وعمل ارزش برابر دارند. اين امر شرط لازم براي اداره تغييربنيادي به نحوموثر است وخود يك تغييراساسي محسوب مي شود. يك جزء ضروري ديگر، تعهد رهبران سازمان است به اين كه شخصا به آن ديدگاه [تصويري كه در ذهن پرورده اند] پايبند باشند و وقت و رفتار خود را به شيوه اي كه متناسب و هماهنگ با اين ديدگاه باشد، صرف و تنظيم كنند. ايجاد سازمان يادگيرنده : پاداش هاي متوازن براي نتايج وبهبود •    تلاشهاي آگاهانه در جهت يادگيري سازماني •    يادگيري و تحول •    رفتار وتعهد مديريت سازمان •    تصوير يك سازمان يادگيرنده تلاشهاي آگاهانه درجهت يادگيري سازماني : تعداد زيادي ازسازمانها درسراسرجهان ، دست به اقدامات وسيعي براي ايجاد تغييرات زده اند. اين تغييرات به گونه اي طراحي شده اند كه قدرت رقابت سازمانها را افزايش دهند ، مالكيت وساختار مالي كنوني راحفظ و آينده آنها را تامين كنند. بسياري از اين تلاشها يا شكست مي خورند ويا زودگذر هستند؛ زيرا مديريت يا از پيچيدگي فرايندهاي مربوط به تغييرات آگاهي ندارد و يا به آن توجه نمي كند .شايد مهمترين فرايند در يك تغييرموثر، فرايند يادگرفتن درحين عمل كردن باشد. پيچيدگي استراتژيهاي تغيير ايجاب ميكند كه فزايندهاي بازخور و طرح ريزي دوباره،هسته و مركز اصلي مديريت تغيير و تحول را تشكيل دهند. در يك نبرد نظامي،اصل اساسي اين است كه گردآوري اطلاعات هم زمان با اطلاع رساني صورت پذيرد. يادگيري براي بهبود اثر بخشي تلاشها ، جزء طبيعي تمام استراتژيها و تاكتيكها است. 

بنابر اين : اگر قرار باشد تغييرات مهمي كه هم اكنون در شركت هاي عمده جهان آغاز شده موثر واقع شوند؛ بايستي تغييرات بنيادي در نگرشها و ارزشها به وجود آيد. يادگيري بايد نه تنها به عنوان عامل مطلوبي نگريسته شود؛ بلكه بايد به عنوان ضرورتي در دستيابي به اهداف تغييرات مثبت به حساب آيد. يادگيري و تحول : روش يادگيري تنها زماني عملي مي شود كه مديران بلند پايه سازمان فرايند آن را درك كنند. يعني يادگيري را چيزي با ارزش بدانند و آماده باشند تا شخصا خود را نسبت به آن متعهد سازند. مفاهيمي كه با يادگيري سرو كار دارند : فرايندهاي تغيير و يادگيري لازم و ملزوم يكديگرند. تغيير يك فرايند يادگيري و يادگيري يك فرايند تغييراست. پايه واساس اين فرايندها درنهايت تغييراتي است كه درتفكراعمال افراد پديد مي آيد. مراحل فرايند يادگيري : •    رها كردن خويش از جمود باورها ، دانسته ها و نگرشهاي جاري. •    جذب نگرشها و رفتار جديد •    تثبيت در وضعيت جديد فرايند تغيير نيز عبارت است از : •    حالت فعلي يا جاري •    حالت انتقالي •    حالت تغيير يافته مهمترين ابزاربراي حصول اطمينان از اينكه يادگيري و تغيير به وقوع بپيوندد ، مجموعه اي از پاداش هاي مثبت و منفي است كه با رفتار مديريت، نشان داده مي شود.[اگرارزشها و اولويت هاي بيان شده، با رفتار مورد انتظار مديريت سازگاري نداشته باشد، تغيير ماندني نيست.] رفتار و تعهد مديريت عالي سازمان : •    تعهد شخصي مديران عالي سازمان سبك يادگيري سازماني ، فقط هنگامي به صورت يكي از اجزاي اصلي فرهنگ سازماني درمي آيد

كه اعضاي ارشد ومديريت بالاي سازمان ، شخصا نسبت به اداره سازمان متعهد باشند. يعني مديريت بالا به گونه اي عمل كند كه رفتارش با تعهدش هم جهت باشد. •    متعهد ساختن ساير افراد كليدي سازمان يك جنبه مهم ديگر رفتارمديريت عالي سازمان در حركت به سوي سبك يادگيري سازماني ، تعاملش با زيردستان كليدي است. براي اجراي تغييرفرهنگي وسيع و جامع، كافي نيست كه مدير عالي اجرايي درانظارچنين جلوه دهد كه ازتغييرحمايت مي كند.اوهمچنين بايد دررابطه با همكاران نزديك خود نشان دهد كه رفتارش [با تغيير] هماهنگ است. بعضي از اعضاي مديريت ، آگاهانه يا نا آگاهانه ، دربرابرتغييرمقاومت نشان مي دهند تا زماني كه با آن احساس همدلي كنند و آن را ازآن خود بدانند. بنابراين:ايجاد مسئوليت در بين همكاران براي ابراز رفتاري كه هم از تلاشهاي تغيير و هم از هدفهاي يادگيري حمايت كند مستلزم توجه بيشتري است. •    فرايند برنامه ريزي استراتژيك مديران بلند پايه سازمان بايد فرايند برنامه ريزي استراتژيك را مورد برسي قرار دهند.آنها از طريق فرايند برنامه ريزي مي توانند؛نشان دهند كه سازمان درباره خودش و نحوه پيشرفتش چه آموخته است.[فرايند برنامه ريزي يك ابزار نيرومند است براي كمك به افراد وسازمان در يادگيري از تجربيات  گذشته و بكار بردن اين ياد گيري در پيشبرد نحوه تفكر آينده نگري] تصوير يك سازمان ياد گيرنده : يك سازمان يادگيرنده كه خوب كار مي كند، داراي چند عنصر است : •    تصوير روشني از اينكه سازمان چگونه بايد عمل كند وجود دارد، كاركنان در همه رده هاي سازماني به اهميت هردو عامل يادگرفتن و عمل كردن واقفند. •    براي انگيزش

اشخاصي كه اين ضوابط را تبعيت كنند، پاداش پيش بيني شده است. •    بازنگري عملكرد و پيشرفت شغلي به گونه اي است كه آنچه انجام شده و آنچه آموخته شده، هر دو را ملحوظ مي دارد. •    نظام بازخور، گردآوري اطلاعات جاري مورد نيازرا (نه تنها درباره آنچه انجام شده، بلكه درباره آموخته هايي كه در فعاليت هاي آينده اثر دارد) تضمين مي كند. پيشرفت ها همان قدر مهم اند كه نتايج. •    سيستم هاي اطلاعات به منظور نگه داري توازن بين آموختن و عمل كردن طراحي و اداره مي شوند. •    برنامه آموزش و تعليم و تربيت براي حمايت از استراتژيهاي تغيير و تحول و ارزشهاي مورد نظر مديريت عالي سازمان، طراحي مي شوند. •    استراتژي و برنامه ارتباطات به گونه اي است كه يادگيري را نصب العين همه [كاركنان] قرار دهد. •    فرايند برنامه ريزي استراتژيك به نحوي است كه فرايند يادگيري و همچنين عمل كردن ، هر دو را دربر گيرد. •    هدف هاي استراتژيك به نحوي تعريف و تبيين مي شوند كه يادگيري را براي دستيابي به آن هدف ها در بر گيرد. رهبري تلاشهاي تحول مبتني برتصوير آينده :   تصوير آينده عبارت است از نمايي ازوضعيت آينده سازمان، يعني توصيفي است از وضعي كه مي خواهد در چند سال بعد داشته باشد. تصوير آينده نماي پويايي از سازمان در آينده است. به آن گونه كه مديريت عالي سازمان آن را [در تصور خويش] مي بيند. اين تصوير چيزي بيشترازرويا يا مجموعه اي از اميدها و آرزوها است، زيرا رياست عالي سازمان ، آشكارا خود را نسبت به تحقق آن متعهد

كرده است. عوامل اساسي در تحول مبتني بر تصوير آينده : •    ايجاد و استقرار تصوير آينده •    انتقال تصوير به ديگران با برقراري ارتباط •    ايجاد تعهد نسبت به تصوير آينده •    سازماندهي انسانها و اعمالشان به گونه اي كه با تصوير آينده هماهنگ شود فعاليت هاي عمده مديران عالي سازمان در هدايت تحول مبتني بر تصوير آينده عبارتند از : •    پديد آوردن تصوير و تعهد به آن •    حصول اطمينان از اينكه تصوير به وضوح به ساير قسمت هاي سازمان منتقل شود •    تشخيص شرايط فعلي سازمان در ابعاد موجود و مشخص كردن خلاء [بين وضع موجود و تصوير آينده] •    مديريت بر اقدامات مربوط به پر كردن خلاء ها گرايش سيستمي در تغيير مبتني برتصوير آينده : تفكر سيستمي عبارت است از در نظر آوردن « دنيا » به صورت يك كليت متشكل از اجزاي بسيار كه با يكديگر به صورت پويا تعامل دارند. در گرايش سيستمي ، سازمان ها به صورت پيچيدۀ جان داري در نظرگرفته مي شوند كه بين اجزاي آنها تعادل ظريفي برقرار است. اين اجزاء هدف و هويت مشترك دارند، ودر زمينه مشترك متغيري قرار گرفته اند. متمركز شدن بر كوششهاي تحول : مقولات مهمي كه تحول را به پيش مي رانند •    تغيير در ماموريت يا علت وجودي سازمان •    تغيير در هويت يا سيماي بيروني سازمان •    تغيير در روابط سازمان با افراد ذي نفع كليدي •    تغيير در شيوه انجام كار •    تغيير در فرهنگ سازمان تغيير در ماموريت يا « علت وجودي » : اين مقوله وقتي كه مديريت عالي سازمان تصميم مي

گيرد كه « علت وجودي » يا مقصد غايي سازمان بايد تغيير يابد، به عنوان نيروي كشش عمل مي كند. سپس چنين تصميمي، نيازمند تصميمات بعدي درباره تغييرات در شيوه كار، سيماي خارجي سازمان وطرح وساختار سازماني است. تغيير در هويت : تغيير هويت نه تنها مستلزم منعكس كردن و بيان تغيير در سيماي خارجي سازمان، مانند نشانه ها و استراتژيهاي تبليغاتي است، بلكه نيازمند تلاشي است به خوبي برنامه ريزي شده براي پرداختن به طرز تلقيها و مقاومتهايي كه احتمالا در درون خود سازمان پديد مي آيد. احتمال اينكه اعضاي سازمان ، تعهد عميقي [نسبت به تغيير] از  خود نشان دهند؛ وجود ندارد؛ مگر اينكه رفتار رهبران سازمان، اهميت اجراي تغيير را به نحوي نمايان نشان دهد. تغيير در روابط با گروههاي ذي نفع : سازمان ها به سبب تغيير در عادات مصرف و حتي بيشتر بر اثر تغيير در سياستها و رويه خريد مشتريان بزرگ مجبور به بازنگري مي شوند. تغيير در روش كار : در اين مقوله تغييراتي را قرار مي دهيم كه به نحوه و شيوه كار سازمان مربوط مي شود. موضوع اصلي دراين مبحث اين است كه تغييربايد براي سازمان بنيادي باشد.نتايج اين تغيير، مانندهرتغييربنيادي ديگرممكن است هم درخورسازمان وهم درحوزه  هاي فعاليتش در خارج [مشتريان] اثر بگذارد. اما بر خلاف تغيير در هويت كه در آن آنچه مهم است نحوه درك دنياي خارج از سازمان است، هدف اين تغييرات، نحوه سازماندهي كسب و كار سازمان است. تغيير در فرهنگ : درميان مقولات پنجگانه، اين يكي ازهمه ظريفتروحساستراست، بدين معني كه همه تغييرات، تغييرفرهنگ را به همراه دارند واغلب تغييرفرهنگ

را ايجاب مي كنند. منظور از فرهنگ : مجموعه ارزشها (خوب يا بد) و مفروضاتي (عقايد درباره سرشت انسان) كه يك سازمان خاصي را از بقيه مشخص مي كند. هم سو كردن اجزاي سازمان : يك دست كردن نقشها، سيستمها و پاداشها پس ازآنكه تصميم اساسي اتخاذ شد؛ رهبران سازمان بايد تغييرات مورد نياز را كه به شرح زيراست معلوم كنند واستراتژيهاي لازم را براي طرح ريزي و يك دست كردن اين تغييرات پديد آورند : •    تغييرات هم درنقش ها وهم درروابط صورت خواهد گرفت. •    تغييرات در خط مشي ها وشيوه هاي عمل در مورد منابع انساني لازم است. •    هم سو با تغيير شرايط ، سيستم اطلاعات نيز بايد توسعه يابد. •    مديريت مالي و كنترل ها احتمالا بايد با شرايط جديد هم سو شود. استراتژيهايي براي فرايند، تعهد و ارتباطات : در تمام تغييرات ، قطع نظر از وسعت و پيچيدگي، سه حالت وجود دارد : حالت آينده ؛ وقتي كه تغيير كامل شده است و هدفهاي تغيير به دست آمده اند. حالت كنوني يا شرايط جاري ؛ حالت انتقالي ؛ يعني مدت زماني كه همه تغييرات در آن صورت مي گيرد. ايجاد ساختار مديريت : تعيين ساختار براي اداره امور دوره انتقالي ، معمولا تنها به وسيله مديريت عالي سازمان امكان پذيراست وهمين است كه ما آن را« اداره كردن مجموعه مديريت »مي ناميم. مدلهاي مختلف مديريت و سبك رهبري مديريت عالي اجرايي، معمولا چگونگي ساختار مديريت دوره انتقالي را تعيين مي كند.  طرح سازماني مطلوب، مبتني بر اين مفهوم است كه شكل ، تابع وظايف است و آن ساختار

مديزيتي مورد نياز است كه تخصيص منابع را در سراسر سازمان اعمال مي كند. در تخصيص اين منابع دانش و تجربه [ اشخاص] معيارهاي اصلي هستند و پست سازماني چندان اهميتي ندارد. توجه به حالت انتقالي : رهبران سازماني بايد نسبت به چند جنبه دوره انتقالي حساس باشند :اداره كردن كار ، ايجاد ساختار مناسب وظايف و فعاليتهاي خاص و تعهد داشتن نسبت به آنها، ايجاد استراتژي ارتباطات كه براي حمايت از هدفها و برنامه هاي تغيير طراحي شده باشد؛ و به كارگيري تخصصهاي خاص براي كمك به اداره دوره انتقالي. انتخاب خوب : انتخابهاي خوب به سازمان كمك خواهد كرد كه ازبه دست آوردن بهترين نتايج در كسب و كار و بهبود قابل توجه در توانايي آن براي ارتقاء به عاليترين سطح ، خاطر جمع شود. رهبران آينده نگر و سازمان هاي متحول شده : سازمان پررونق : خصوصيات سازمان پررونق از رفتارش آشكار مي شود.اين ويژگيهاي رفتاري كليدي عبارتند از : •    توانايي برتر در تشخيص علايمي كه در محيط زيست ظاهر مي شود  •    داشتن ايمان قوي نسبت به هدف و مقصود •    توانايي اداره سازمان در جهت تحقق تصوير آينده •    دانش وسيع مشترك در مورد جهتي كه سازمان طي مي كند •    فرهنگ باز با ارتباط باز •    تعهد به اينكه به صورت يك سازمان يادگيرنده درآيد ؛ با خط مشي ها و شيوه هايي كه ازاين موضع گيري حمايت كند •    ارزش قايل شدن براي اطلاعات و استفاده از آن به منظور برنامه ريزي جهت بهبود ودستيابي به نتايج •    احترام زياد براي سهيم شدن افراد [در تصميم گيري

] •    احترام زياد براي اقدامات گروهي وتيمي •    شناخت و قدر داني صريح و مستمر در مورد اقدامات و ايده هاي نو وخلاق •    همبستگي زياد بين دورنماي آينده صنفي يا گروهي واستراتژيها وهدفهاي مشترك سازمان •    ايجاد توازن مناسب بين هدفها وطرحهاي مربوط به كسب وكار سازمان و ظرفيت سازمان براي انجام آنها •    داشتن توانايي موفقيت آميز دررفع تنش بين عملكرد بالا وعملكرد مستمر شرايط رهبري موفقيت آميز : •    متعهد بودن به نتايج عملكردي بالا و حداكثر يادگيري و پيشرفت •    دارا بودن تفكر سيستمي •    داشتن آگاهي كامل از تنش بين توقعات مربوط به محيط زيست وتصوير آينده و هدفهاي سازماني وكسب و كار سازمان •    اداره كردن آگاهانه تنش بين استراتژيهاي كسب و كار و فرهنگ سازماني •    ريسك پذيري و تعهد به مديريت عملكرد ومديريت تغيير •    داشتن تفكر استراتژيكي •    داشتن تصويري از آينده؛ يعني تجسم سازمان در آينده به طور وضوح •    تفكر هم بر حسب فرآيند و هم بر حسب اقدامات •    تلاش پرشور در جهت پيروزي؛ يعني سعي كردن در جهت بهترين سازمان شدن •    عميقا متعهد بودن به رهبري برنامه هاي تغييركه آگاهانه براي خلق بهترين سازمان شدن در آينده، طراحي شده اند.

موفقيت سازمان؛ وابسته به خلاقيت و نوآوري

موفقيت سازمان؛ وابسته خلاقيت و نوآوريابوالفضل گلشني

امروزه موفقيت در هر سازماني وابسته به دو عنصر "خلاقيت" و "نوآوري است. " بدون وجود يك سيستم پشتيبان به منظور حمايت از خلاقيت و نوآوري براي ارائه ي خدمات جديد يا تغيير و بهبود شيوه هاي ارائه خدمات، سازمان ها هرگز موفق نخواهند بود. تغيير و تحول در دهه اخير و افزايش

روزافزون رقابت، پيچيدگي، پويايي و عدم اطمينان از شرايط محيطي، باعث شده تا سازمان هاي بزرگ نتوانند با شركت هاي كوچك كه از انعطاف پذيري، سرعت و نوآوري بالايي برخوردارند، رقابت كنند. تحولات و دگرگوني هاي نظام اجتماعي اقتصادي عصر حاضر، ريشه در پيشرفت و تغييرات به وجود آمده در علم و تكنولوژي دارند و اين امر به نوبه خود منجر به تغيير علايق و ذائقه ها شده است. تضمين و تداوم سازمان هاي عصر حاضر و حيات و بقاي آن ها، نيازمند يافتن راه حل ها و روش هاي جديد مقابله با مشكلات است كه ارتباط زيادي با نوآوري و ابداع فرآيندها و روش هاي جديد دارد. به همين خاطر در چنين شرايطي، حيات و بقاي سازمان ها در گرو تحول اساسي در شرايطي است كه افراد خلاق و نوآور را هرچه بيشتر پرورش داده و فرهنگ سنتي را به فرهنگ كارآفرين و نوآور تغيير دهند. در اين راستا در هر سازماني اين حركت رو به جلو، ابتدا و قبل از هر چيز بايد از روابط عمومي آغاز شود. روابط عمومي به عنوان محل تعامل و تنظيم آرا و افكارعمومي بايد در تبديل برنامه ها و تفكرات خود از سنتي به شرايط ايده آل امروزي و با بهره گيري از مديران و كارشناساني كه با تفكر تحول خواهي پيشگام هستند، خود متولي توسعه در جهت نوآوري و خلاقيت و آينده سازي متناسب با شرايط عصر حاضر در سازمان باشد خلاقيت را چگونه از بين ببريم   پول ضرورتاً عامل بازدارنده خلاقيت افراد نيست، اما در بسياري از موقعيتها نيز كمكي به آن نمي كند.مديران مي توانند

با تغيير مداوم هدفها و دخالت در فرآيند كار، موجب تضعيف خلاقيت كاركنان شوند.اغلب تقويت خلاقيت مستلزم آن است كه مديران كاملاً چگونگي طراحي و ايجاد گروههاي كاري و نحوه تعامل با آنها را تغيير دهند.اگر مديران اجازه دهند كه افراد درباره چگونگي انجام كار خود تصميم بگيرند، خلاقيت گسترش مي يابد. اما ضرورتي ندارد كه كاركنان خود هدف را تعيين كنند.برخي ايده هاي خلاق اوج مي گيرند و بعضي ديگر با شكست مواجه مي شوند. براي گسترش خلاقيت، هميشه بايد از آسيب ديدن افرادي كه پيشنهادشان موفق نبوده، پيشگيري كرد.خلاقيت در اقتصاد دانش مدار امروز بيش از پيش اهميت يافته است . امروزه پاره اي شركتها ناخواسته از طريق اعمال شيوه هاي نادرست مديريتي خلاقيت را در كاركنان سركوب مي كنند .مديران مي توانند هر سه مولفه خلاقيت يعني تخصص، مهارتهاي تفكر خلاق و انگيزش را تحت تاثير قرار دهند .چكيده : در اقتصاد دانش مدارامروزه خلاقيت بيش از پيش اهميت يافته است. مديران به عمد خلاقيت را سركوب نمي كنند. اما در طلب بهره وري، كارايي و كنترل كه جملگي از ضروريات ارزشمند هر فعاليت تجاري هستند، خلاقيت را تضعيف مي كنند. به گفته ترزا امابايل اين مسئله اجتناب ناپذير نيست. ضروريات فعاليت تجاري به راحتي مي تواند با خلاقيت هم زيستي داشته باشند. اما لازمه آن تغيير طرزتفكر مديران است . به بيان دقيق تر مديران نياز بدان خواهند داشت كه درك كنند خلاقيت از سه بخش تشكيل شده است: تخصص، توانايي، تفكر خلاق و انعطاف پذير و انگيزش. مديران مي توانند بر دو بخش نخست نيز اثرگذار باشند اما انجام اين كار هزينه بر و وقت گير است. آنچه كه اثربخشي بيشتري دارد، افزايش انگيزش دروني كاركنان است . براي نيل به اين هدف، مديران پنج ابزار

براي تاثيرگذاري دارند. ميزان چالشي كه براي كاركنان به وجود مي آورند، ميزان آزادي عملي كه به كاركنان در مورد فرآيند كار اعطا مي كنند، طريقه اي كه گروههاي كاري را طراحي مي كنند، ميزان تشويق و ترغيب آنها و طبيعت حمايت سازماني . به عنوان مثال چالش را در نظر بگيريد. اگر كاركنان خود را در وضعيت چالشي (و نه غرق شدن) احساس كنند، انگيزش دروني آنها بالا خواهد بود. از اين رو وظيفه مديران تطبيق افراد با مشاغل متناسب است. آزادي عمل را نيز در نظر بگيريد. انگيزش دروني (و به تبع آن خلاقيت) زماني كه مديران افراد را مجاز به تصميم گيري در چگونگي نيل به اهداف (و نه در تعيين اهدافي كه مورد نظر هستند) كنند، به اوج خود مي رسد مديران مي توانند برخلاقيت كاركنان تاثير بگذارند. نتيجه مي تواند شركتي به واقع نوآور باشد كه در آن خلاقيت نه تنها به بقا خود ادامه مي دهد بلكه در عمل رشد و بالندگي نيز دارد .خلاقيت در كسب و كار چيست؟ ما تمايل داريم خلاقيت را به هنر ربط بدهيم و به آن به مثابه توصيف ايده هاي بسيار بديع بيانديشيم. همانند اينكه چگونه پابلو پيكاسو نقاشي را بازآفريني كرد يا چگونه ويليام فالكنر تعبيري تازه از ادبيات داستاني ارائه كرد. در كسب و كار بداعت كافي نيست. خلاق بودن يك ايده مستلزم مناسب (مفيد و عملي) بودن و تاثيرگذاري بر نحوه انجام كسب و كار نيز هست. (به طور مثال از طريق بهبود محصول يا ايجاد طريقه اي جديد براي انجام يك فرآيند )  ارتباطي كه بين خلاقيت و بداعت هنري ايجاد مي شود، اغلب باعث سردرگمي در مورد جايگاه مناسب خلاقيت در سازمانهاي تجاري مي شود. در سمينارها

با مديران اين پرسش را مطرح مي ساختم كه در كجاي سازمان خود طالب خلاقيت نيستند. حدود 80% مواقع، پاسخ بخش حسابداري بود. به نظر مي رسد آنها عقيده داشتند كه خلاقيت فقط متعلق به بازاريابي و تحقيق و توسعه است. اما خلاقيت مي تواند در مورد همه وظايف يك سازمان مفيد واقع شود. حسابداري مبتني بر فعاليت(3) را در نظر بگيريد كه يك اختراع است، يك اختراع حسابداري و تاثير آن بر تجارت مثبت و عميق بوده است علاوه بر واهمه از وجود خلاقيت در قسمت حسابداري (يا به واقع در تمام واحدهايي كه درگير فرآيندهاي نظام مند يا تنظيم مقررات هستند) مديران همچنين، تا حدي دچار ساده انديشي نسبت به فرآيند خلاقيت هستند. از نظر آنها خلاقيت به نحوه تفكر افراد اشاره دارد. (به طور مثال، چگونه به صورتي خلاق با مشكلات برخورد مي كنند) در واقع، تفكر خلاقانه يك قسمت از خلاقيت است. اما دو بخش ديگر نيز ضروري هستند: تخصص و انگيزش .سه مولفه خلاقيت در ضمير هر شخص خلاقيت تابعي از سه مولفه تخصص، مهارتهاي تفكر خلاق و انگيزش است. آيا مديران مي توانند بر اين مولفه ها تاثيرگذار باشند؟ پاسخ قطعاً مثبت است. مديران از طريق اقدامات و وضعيت محيط كاري بر خلاقيت، تاثير مثبت و منفي دارند. مهارتهاي تفكر خلاق مشخص كننده ميزان انعطاف و قدرت ابتكار افراد در رويكرد نسبت به مسائل هستند. آيا راه حلهاي آنها وضعيت موجود را دگرگون مي سازد؟ آيا در دوران پرمشقت از استقامت كافي برخوردارند؟ تخصص در يك كلمه يعني دانش (دانش فني، شيوه كار و روشن بيني)  شكل (1) همه افراد با انگيزش برابر خلق نشده اند. در مقايسه با پاداشهاي بيروني نظير پول، شور و شوق

دروني براي حل مسايل منجر به راه حلهاي خلاق تر مي شود اين مولفه كه انگيزش دروني خوانده مي شود، سريعتر از ساير مولفه ها تحت تاثير محيط كاري قرار مي گيرد تخصص دربرگيرنده همه چيزهايي است كه يك شخص در حوزه كلي كار خود مي داند و مي تواند انجام دهد. به طور مثال دانشمندي را در يك شركت داروسازي كه مسئول به وجود آوردن داروي انعقاد خون براي بيماران هموفيلي است، در نظر بگيريد. تخصص وي شامل مهارت اوليه وي در تفكر علمي و تمام توانمنديهاي علمي و فني وي در رشته هاي داروسازي، شيمي، بيولوژي و بيوشيمي است. اهميتي ندارد كه او اين تخصص را چگونه كسب كرده است: از طريق تحصيلات رسمي، تجربيات علمي يا تعامل با افراد حرفه اي در اين شغل. تخصص وي چيزي است متشكل از آنچه كه هرب سايمون(4) آن را «شبكه دگرانديشي معقول(5») مي نامد، فضاي خردمندانه اي كه داروساز مورد بحث براي كشف و حل مسائل به كار مي برد. هرچه اين فضا گسترده تر باشد، بهتر است. تخصص و تفكر خلاق مواد خام يا منابع طبيعي افراد هستند. اما عامل سومي نيز وجود دارد كه عملكرد افراد را مشخص مي سازد. دانشمند موردبحث مي تواند مدارك تحصيلي برجسته اي به علاوه توان فوق العاده در خلق ديدگاههاي تازه نسبت به مسائل قديمي داشته باشد. اما اگر وي فاقد انگيزش براي انجام كاري باشد، بي شك آن را انجام نخواهد داد. تخصص و تفكر خلاق وي بلااستفاده مانده يا براي چيز ديگري به كار خواهد رفت. مع هذا كراراً در تحقيقات مشاهده كرده ام كه تمام اشكال انگيزش، تاثير يكساني بر خلاقيت ندارند. درواقع تحقيقات نشان مي دهد كه دو نوع انگيزش وجود دارد: انگيزش دروني(6) و انگيزش بيروني (7). انگيزش دروني براي خلاقيت اهميت

بيشتري دارد. اما اجازه دهيد ابتدا انگيزش بيروني را بررسي كنيم. زيرا اغلب مشكلات مربوط به خلاقيت در كسب و كار، ريشه در آن دارد . انگيزش بيروني از وراي يك شخص نشات مي گيرد كه مي تواند به دست آوردن پاداش يا اجتناب از تنبيه باشد. اگر رئيس دانشمند مورد بحث قول پاداش مادي در صورت به نتيجه رسيدن پروژه انعقاد خون را بدهد، مطمئناً وي براي يافتن راه حل برانگيخته خواهد شد. و يا اگر تهديد به اخراج درصورت عدم موفقيت شود، نيز براي يافتن راه حل برانگيخته خواهد شد. اما اين نوع انگيزش دانشمند مذكور را «مجبور» خواهد ساخت كه كار خود را براي به دست آوردن چيزي مطلوب و يا اجتناب از چيزي رنج آور انجام دهد. بديهي است رايج ترين عامل انگيزش بيروني كه مديران به كار مي برند، پول است كه ضرورتاً نمي تواند افراد را از خلاق بودن باز دارد، اما در بسياري از موقعيتها كمكي هم نمي كند. به ويژه وقتي كه باعث شود افراد خود را اجير يا تحت انقياد تلقي كنند. مهمتر آنكه، پول به تنهايي نمي تواند در كاركنان احساسي نسبت به شغل ايجاد كند. پاداش نقدي نمي تواند در علاقه مند ساختن افراد به كارشان در صورتي كه قلباً آن را كسالت بار تلقي مي كنند، معجزه كند. اما احساس و علاقه (ميل دروني فرد براي انجام كاري) چيزي است كه به انگيزش دروني مربوط است. به طور مثال، دانشمند مورد نظر اگر توجه خاصي به هموفيلي، روحيه مبارزه جويي شخصي يا ميل به حل مسائلي كه ديگران قادر به انجام آن نيستند، داشته باشد، كار براي وي توام با نوعي چالش و لذت بوده و خود كار عامل انگيزش خواهد شد. در واقع طي

تحقيقاتمان درباره خلاقيت، من، همكاران و دانشجويانم، شواهد زيادي بر له انگيزش دروني يافتيم. زماني كه افراد بدواً به واسطه اشتياق، رضايت و چالشي بودن كار برانگيخته شوند (نه از بيشترين خلاقيت را خواهند داشت .اداره خلاقيت البته مديران مي توانند هر سه مولفه خلاقيت يعني تخصص، مهارتهاي تفكر خلاق و انگيزش را تحت تاثير قرار دهند. اما واقعيت آن است كه تاثيرگذاري بر دو مولفه اول بسيار دشوارتر و وقت گيرتر از انگيزش است . سمينارهاي علمي و كنفرانسهاي حرفه اي مستمر بي شك به تخصص دانشمند موردنظر در زمينه هموفيلي و ساير رشته ها خواهد افزود. آموزش طوفان مغزي(8)، حل مسئله و تفكر به اصطلاح حاشيه اي(9) ممكن است ابزاري براي وي فراهم سازد كه او را براي غلبه بر مسئله ياري كند. اما امكان دارد زمان و هزينه افزايش دانش و توسعه مهارتهاي تفكر خلاق وي، بسيار هنگفت باشد. در مقابل، تحقيقات ما نشان داده است، انگيزش دروني را مي توان حتي با تغييرات جزئي در محيط سازمان به طور قابل ملاحظه اي افزايش داد. اين بدان معنا نيست كه مديران بايد بهبود تخصص و مهارتهاي تفكر خلاق را فراموش كنند. اما زماني كه اولويت بندي در اقدام مطرح مي شود، آنها بايد بدانند كه اقدامات موثر بر انگيزش دروني، نتايج فوري تري را موجب خواهند شد. پس به طور خاص كدام اقدامات مديريتي بر خلاقيت تاثير مي گذارند؟ اين اقدامات را مي توان در شش دسته كلي تقسيم بندي كرد: چالش، آزادي، منابع، مشخصه هاي گروه كاري(10)، ترغيب سرپرستي(11) و حمايت سازماني. اين دسته بنديها نشات گرفته از دو دهه تحقيقات است كه تمركز اصلي آن بر يك سئوال بوده است: ارتباط بين محيط كار و خلاقيت چيست؟ در اين كار

ما سه روش آزمايش، مصاحبه و پيمايش(12) را به كار گرفتيم. در حالي كه آزمايشهاي كنترل شده ما را قادر ساخت تا ارتباطات علي را مشخص كنيم، مصاحبه ها و پيمايشها بصيرت ما را درباره غنا و پيچيدگي خلاقيت در سازمانهاي تجاري افزايش مي دادند. ما دهها شركت و صدها فرد و گروه را مورد مطالعه قرار داديم. در هر اقدام تحقيقي، هدف ما شناسايي عملكردهاي مديريتي بود كه به طور مشخص به پيامدهاي خلاق مثبت و يا تاثير منفي بر خلاقيت مرتبط بودند .   به طور مثال در يك پروژه، با دهها تن از كاركنان طيف وسيعي از شركتها و صنايع مصاحبه كرده واز آنها خواستيم تا به طور مثال خلاق ترين و غير خلاق ترين موردي را كه در طول خدمت خود مشاهده كرده اند، به طور مفصل تشريح كنند . سپس با دقت كامل يادداشتهاي مصاحبه ها را باتوجه خاص به عملكردها و ساير اقدامات مديريتي كه به كرات در داستانهاي موفقيت آميز خلاقيت (ويا بالعكس در موارد عدم موفقيت) مشاهده مي شوند، مورد بررسي قرار داديم. براي اعتبار بيشتر تحقيق از يك ابزار كمي پيمايش به نام كيز(13) نيز بهره گرفتيم. كيز شامل 78 سوال است كه به وسيله آن كاركنان در تمام سطوح سازماني به ارزيابي شرايط مختلف محيط كار نظير ميزان حمايت مديريت عالي از خلاقيت يا رويكرد سازمان در ارزشيابي عملكرد مي پردازند . بااستفاده از شش دسته بندي كلي كه از تحقيقات خود استنتاج كرديم، توانستيم كشف كنيم كه مديران براي افزايش خلاقيت چه كاري مي توانند انجام دهند. (و به جاي آن در عمل چه چيزي اتفاق مي افتد.) مجدداً ذكر اين نكته ضروري است كه اقدامات خلاقيت كشي(14) به ندرت نتيجه كار فقط مديران است. چنين اقداماتي

معمولاً نظام مند هستند و بدين لحاظ آنقدر رايج شده اند كه كمتر مورد پرسش قرار مي گيرند . چالش - از بين تمام كارهايي كه مديران مي توانند براي برانگيختن خلاقيت انجام دهند، شايد موثرترين آنها انتصاب مناسب افراد است كه به طرز فريبنده اي كاري ساده به نظر مي رسد. مديران مي توانند افراد را به شغلهايي بگمارند كه با تخصص و مهارتهاي تفكر خلاق آنها همخواني داشته و انگيزش دروني آنها را شعله ور سازد. هماهنگي كامل موجب بسط تواناييهاي كاركنان مي شود. اما ميزان اين چالش نيز مهم است و نبايد آن قدر كم باشد كه كاركنان احساس كسالت كنند و نه آن قدر زياد باشد كه تصور درماندگي و از دست دادن كنترل پيدا كنند ايجاد هماهنگي مناسب مستلزم آن است كه مديران اطلاعات مفصل و فراواني درباره كاركنان وسمتهاي دردسترس آنها داشته باشند. گردآوري چنين اطلاعاتي اغلب دشوار و وقت گير است. شايد به همين علت است كه هماهنگيهاي مناسب بين كارمند و شغلش نادر است. درواقع، يكي از رايج ترين طرقي كه مديران خلاقيت را سركوب مي كنند، عدم تلاش براي كسب اطلاعات ضروري در جهت ايجاد ارتباط مناسب بين افراد و مشاغلشان است. در عوض بين كارمند و شغل پيوندي اجباري تحميل مي گردد. دم دست ترين كارمند به آماده ترين (يعني فوري ترين و بلاتصدي ترين) شغل گمارده مي شود. قابل پيش بيني است كه اغلب نتيجه براي هيچ يك از طرفين راضي كننده نباشد . آزادي - زماني كه قرار شد آزادي اعطا شود، آنچه كه در مورد خلاقيت اهميت دارد، اعطاي استقلال به افراد در ارتباط با وسيله ها است (يعني در ارتباط با فرآيند و نه لزوماً اهداف). به عبارت ديگر افراد خلاق تر خواهند بود اگر به آنها اجازه داده شود تا

تصميم بگيرند از يك قله خاص چگونه صعود كنند. لازم نيست كه آنها را مجاز سازيد قله را خود انتخاب كنند. در واقع، هدفهاي استراتژيك كه به وضوح مشخص شده باشند، اغلب خلاقيت افراد را افزايش مي دهند . قصد ندارم كه بگويم مديران بايد زيردستان خود را كاملاً از مباحث هدف گذاري و تعيين دستور كار كنار بگذارند. اما آنها بايد بدانند كه وارد شدن در اينگونه مباحث لزوماً ستاده هاي خلاق را افزايش نداده و مطمئناً براي اين كار كفايت نمي كند. مهمتر آنكه كسي كه هدفها را تعيين مي كند، بايد آن را براي سازمان توضيح داده و روشن سازد و نيز اين هدفها بايد براي دوره زماني معقولي ثابت نگه داشته شوند. بسيار دشوار است (اگر غير ممكن نباشد) كه به صورتي خلاق براي هدفي كه دائماً در حال تغيير است، تلاش كرد. اختيار عمل در فرآيند، خلاقيت را افزايش مي دهد، زيرا با دادن آزادي عمل به افراد در رويكرد نسبت به كار، انگيزش دروني و حس تملك آنها را ارتقا مي بخشيد. آزادي عمل در فرآيند، همچنين افراد را قادر مي سازد كه با حداكثر بهره از تخصص و مهارتهاي تفكر خلاق خود با مسائل روبرو شوند. وظيفه محوله ممكن است براي آنها دشوار باشد، اما مي توانند بااستفاده از تواناييهاي خود بر آن غلبه كنند. مديران چگونه در دادن آزادي دچار اشتباه مي شوند؟ معمولاً اين كار به دو صورت انجام مي شود: اولاً مديران تمايل به تغيير مستمر هدفها دارند و در تعريف روشن آن سهل انگاري مي كنند. ممكن است كاركنان در مورد فرآيند آزادي عمل داشته باشند، اما اگر ندانند به كجا هدايت مي شوند، چنين آزادي بي معنا خواهد بود. ثانياً برخي مديران

به اين بعد از مسئله كم توجهي كرده و به آزادي عمل تنها در حرف اعتقاد دارند. آنها مدعي هستند كه كاركنان «مختارند» تا همانند يافتن مسير صحيح در هزارتو(15) در جستجوي راه حل باشند، اما در عمل، اين كار ممنوع شده است و كاركنان بايد با مسئوليت خود خطر كنند . منابع - دو منبع اصلي كه برخلاقيت اثر مي گذارند، زمان و پول هستند و مديران بايد در تخصيص اين منابع بادقت بسيار عمل كنند. همانند گماردن افراد در مشاغل مناسب، تصميم گيري در خصوص ميزان تخصيص زمان و پول به يك گروه يا پروژه، قضاوتي پيچيده است كه مي تواند منجر به تقويت يا سركوب خلاقيت گردد . زمان را در نظر بگيريد. در برخي شرايط، فشار زماني مي تواند خلاقيت را افزايش دهد. به طور مثال تصور كنيد كه رقيب شما در حال عرضه محصولي مناسبتر از محصول توليدي شما با قيمتي پايين تر است يا جامعه با مشكلي جدي مواجه بوده و شديداً نيازمند راه حلي براي آن است (مثل واكسن ايدز) در چنين وضعيتهايي هم فشار زماني و هم اهميت كار باعث مي شود تا افراد احساس كنند كه بايد سريعتر اقدام كنند. در واقع در مواردي اين چنين، بايد احتمال انگيزش دروني از طريق افزايش حس چالش بيشتر گردد. .  سازمانها معمولاً خلاقيت را از طريق تعيين ضرب الاجلهاي غيرواقعي و يا فشار زماني غيرمعقول سركوب مي كنند. (اولي موجب عدم اعتماد و دومي موجب دلزدگي مي شود.) در هر دو مورد افراد احساس تحت انقياد بودن و عدم رضايت مي كنند و بي شك انگيزش كاهش خواهد يافت. مع هذا خلاقيت اغلب وقت گير است. كشف مفاهيم جديد، انطباق راه حلهاي منحصر به فرد و جستجو در

هزارتوهاي پيچيده نياز به زمان دارند. مديراني كه فرصت كافي براي اكتشاف نمي دهند و يا برنامه اي براي دوره هاي انتظار ندارند، سهواً مانعي در فرآيند خلاقيت هستند. .  وقتي كه موعد تخصيص منابع رسيد، مديران بايد مجدداً تطابقي صورت دهند. آنها بايد منابع مالي، افراد و ساير منابعي را كه گروه براي انجام وظايف محوله دقيقاً به آنها نياز دارند را مشخص سازند و از توان واقعي سازمان براي تخصيص منابع به انجام كار محوله نيز بايد آگاهي داشته باشند. سپس بايد به يك توافق دست يابند. جالب است كه افزودن منابعي بيش از «آستانه كفايت(16») موجب افزايش خلاقيت نمي شود. اما محدودكردن منابع در پايين تر از آستانه نيز خلاقيت را تضعيف مي كند. متاسفانه بسياري از مديران به اين امر توجهي نداشته و از اين رو اغلب اشتباه ديگري را مرتكب مي شوند. آنها در تخصيص منابع خست به خرج داده و افراد را مجبور مي سازند، خلاقيت خود را نه كاملاً براي توسعه محصولات و خدمات جديد بلكه براي يافتن منابع بيشتر معطوف سازند. منبع ديگري كه در ارتباط با خلاقيت درك درستي از آن وجود ندارد. فضاي وجودي(17) است. تقريباً توصيه متعارف آن است كه گروههاي خلاق نيازمند دفاتر وسيع و راحت هستند. چنين فضايي به خلاقيت آسيبي نمي رساند و ممكن است حتي كمك نيز كند. اما اهميت آن به اندازه ساير اقدامات مديريتي كه بر خلاقيت تاثيرگذار هستند، نيست. در عمل ما به دفعات مشاهده كرديم كه مديران به بهاي از دست دادن اقدامات بسيار موثرتر نظير انطباق افراد با وظايف مناسب و دادن آزادي عمل بيشتر به افراد در فرآيندكار، به خلق فضاي وجودي «مناسب» توجه نشان مي دهند. مشخصه هاي

گروه كاري - اگر مي خواهيد گروههايي ايجاد كنيد كه حاصل كار آنها ايده هاي خلاق باشد، بايد توجه دقيقي به طرح و ساختار چنين گروههايي مبذول داريد. اين بدان معناست كه بايد گروههايي خلق كنيد كه اعضاي آنها حمايت متقابلي از هم داشته و داراي ديدگاهها و سوابق متنوعي باشند. علت چيست؟ زيرا وقتي كه گروهها متشكل از افراد با زمينه هاي فكري و رويكردهاي متفاوت نسبت به كار باشند (يعني تجارب مختلف و سبكهايي متفاوت در تفكر خلاق داشته باشند) ايده ها اغلب به صورتي شوق انگيز و مفيد تركيب مي شوند . مع هذا تنوع فقط نقطه شروع است. مديران بايد همچنين از اينكه گروههاي تشكيل شده واجد سه مشخصه ديگر نيز باشند، اطمينان حاصل كنند. اول آنكه، اعضاي گروه بايد اشتياق و رغبت مشتركي نسبت به هدف گروه داشته باشند. دوم، اعضا بايد تمايل به كمك به هم گروهي هاي خود در مواقع دشواري و ناكامي نشان دهند و سوم، همه اعضا بايد به دانش و ديدگاه بي نظير ساير اعضا گروه اعتقاد داشته باشند. اين عوامل نه تنها انگيزش دروني را افزايش مي دهند، بلكه موجب فزوني تجربه و مهارتهاي تفكر خلاق نيز مي شوند. مجدداً تاكيد مي شود كه خلق چنين گروههايي مستلزم درك عميق مديران از توانمنديها و نقاط ضعف افراد است. مديران بايد قادر به ارزيابي، نه فقط دانش افراد بلكه طرز تلقي آنها نسبت به هم گروهي هاي بالقوه، فرآيند مشاركت، سبكهاي حل مسئله حساسيتهاي انگيزشي آنها باشند. ايجاد گروهي با عناصر مناسب (سطح مناسبي از تنوع و حمايت) مي تواند دشوار باشد، اما تحقيقات ما نشان مي دهد كه اين كار مي تواند بسيار موثر و سودمند باشد . يكي از رايج ترين راههاي سركوب

خلاقيت به وسيله مديران، ايجاد گروههاي همگن است. وسوسه انجام اين كار بسيار زياد است. گروههاي همگن معمولاً با كمترين اختلاف نظر، سريع تر به راه حلها نايل مي شوند. اين گروهها اغلب از روحيه خيلي بالايي نيز برخوردارند. اما گروههاي همگن كار چنداني در زمينه افزايش تخصص و تفكر خلاق صورت نمي دهند. همه با مجموعه ذهني مشابهي در جلسات حاضر شده و با همان نيز خارج مي شوند.ترغيب سرپرستي - اغلب مديران مشغله فراواني دارند. آنها تحت فشار كسب نتايج هستند. از اين رو بسادگي در مورد ترغيب تلاشهاي خلاق (نه فقط تلاشهاي موفقيت آميز بلكه همچنين تلاشهايي كه با ناكامي مواجه مي شوند) سهل انگاري مي كنند. در اينجا ارتباط موضوع با انگيزش دروني بسيار روشن است. مسلماً افراد مي توانند كار خود را بدون بخشي دلگرم كننده نيز جالب و هيجان انگيز بيابند. (البته براي مدتي) اما براي تداوم اين صبوري اغلب افراد بايد احساس كنند كه كار آنها براي سازمان يا گروهي از افراد مهم اهميت دارد. در غير اين صورت آنها بايد كار خود را فقط در خانه و براي خود انجام دهند مديران در سازمانهاي موفق و خلاق به ندرت پاداشهاي بيروني خاصي براي نتايج استثنايي ارايه مي كنند. اما بااشتياق و سخاوت از كارهاي خلاق افراد و گروهها (قبل از آنكه تاثير تجاري و نهايي اين تلاشها شناخته شوند) قدرداني مي كنند. در مقابل، مديراني كه خلاقيت را سركوب مي كنند، اين كار را از طريق سهل انگاري در تاييد و عدم اعتنا نسبت به فعاليتهاي نوآورانه يا برخورد توام با سوءظن و ترديد صورت مي دهند. به طور مثال در بسياري از شركتها برخورد با ايده هاي جديد نه با سعه صدر بلكه باارزيابيهاي وقت گير توسط رده هاي مختلف و

يا حتي انتقاد خشن انجام مي پذيرد. زماني كه فردي محصول يا فرآيند جديدي را پيشنهاد مي كند، هفته ها طول مي كشد تا مديران عالي به آن پاسخ دهند و يا آن شخص را تحت انتقادهاي بي رحمانه قرار مي دهند. البته واضح است كه هر ايده تازه اي ارزش اعتنا را ندارد. اما در اغلب سازمانها مديران از روي عادت عكس العملي نشان مي دهند كه به خلاقيت آسيب مي رساند. آنها به جاي يافتن دلايلي براي بررسي بيشتر به دنبال ادله اي براي عدم استفاده از ايده هاي جديد هستند. علت اين پديده را انگيزه رواني جالب توجهي تشكيل مي دهد. تحقيقات ما نشان مي دهد كه افراد تصور مي كنند هرچه منتقدتر باشند، روسايشان آنها را هوشمندتر قلمداد مي كنند (و اغلب هم همين طور مي شود) در بسياري از سازمانها عكس العمل انتقادآميز نسبت به ايده هاي تازه با پاداش شغلي توام مي گردد. متاسفانه اين نوع گرايش منفي مي تواند اثرات شديدي بر خلاقيت كساني كه مورد ارزيابي قرار مي گيرند، داشته باشد. چگونه؟ اولاً وجود فرهنگ ارزيابي منجر به تمركز افراد بر پاداشها و تنبيهات بيروني ناشي از نتيجه عملكردشان شده و به همين سبب وجود انگيزش بيروني و تاثيرات بالقوه منفي آن بر انگيزش دروني افزايش مي يابد. ثانياً چنين فرهنگي فضايي از بيم و ترس ايجاد مي كند كه اين نيز انگيزش دروني را تضعيف مي كند. نهايتاً بدبيني در چگونگي رفتار مديران با افرادي كه ايده هاي آنها موفقيت آميز نبوده آشكار مي شود: اغلب به خدمت آنها پايان داده شده و يا در غير اين صورت كنار گذاشته مي شوند. البته نهايتاً ايده ها بايد كاربردي داشته باشند. بايد به خاطر داشت كه در كسب و كار ايده هاي خلاق بايد نو و مفيد باشند. مشكل آن است كه نمي توان

پيش بيني كرد، كدام ايده ها با موفقيت قرين خواهند بود. وانگهي، در برخي مواقع ناكامي ها مي توانند بسيار روشنگر و مفيد باشند. در بسياري از موقعيتهاي تجاري دانستن اينكه چه چيزي موثر نخواهد بود، مي تواند به اندازه دانستن اينكه چه چيزي موثر است، مفيد باشد. اما اگر افراد تصوري از «ارزش شكست» در طرحهاي تحقيقاتي كه نهايتاً به موفقيتهاي تجاري دست نمي يابند، نداشته باشند، احتمال تجربه، كشف و ارتباط آنها با كارشان در سطح فردي، كمتر و كمتر شده و انگيزش دروني آنها تباه خواهد شد. تشويق سرپرستي علاوه بر تشويق و تنبيه در اشكال ديگري نيز بروز مي كند. طريقه ديگري كه مديران مي توانند از خلاقيت پشتيباني كنند آن است كه به عنوان الگوي استقامت در برابر مشكلات و سختي ها و حامي همكاري و ارتباطات درون گروهي ايفاي نقش كنند. چنين رفتاري هرسه مولفه فرآيند خلاقيت را تقويت كرده و اين خاصيت را نيز داراست كه به عنوان عملي بسيار موثر باشد كه يك مدير شخصاً مي تواند انجام دهد. بهتر آن است كه همه مديران سازمان، به عنوان الگوهايي كه نگرش و رفتار آنها خلاقيت را ترغيب كرده و پرورش مي دهد، ايفاي نقش كنند. حمايت سازماني - مطمئناً ترغيب سرپرستي خلاقيت را تقويت خواهد كرد. اما خلاقيت به طور واقعي وقتي تقويت مي شود كه كل سازمان حامي آن باشد. چنين حمايتي وظيفه رهبران سازمان است كه بايد سيستم ها يا رويه هاي مناسب را برقرار كرده و بر ارزشهايي تاكيد كنند كه بيانگر اولويت بيشتر فعاليتهاي خلاق است. به طور مثال، سازمانهاي حامي خلاقيت همواره خلاقيت را پاداش مي دهند. اما از به كارگيري پول براي «تطميع» افراد براي ارايه ايده هاي نوآورانه اجتناب مي كنند. زيرا پاداشهاي پولي

اين احساس را در افراد به وجود مي آورد كه تحت انقياد و كنترل هستند و چنين روشي ممكن است موثر واقع نشود. معهذا عدم پاداش دهي و قدرداني از خلاقيت مي تواند احساسات منفي درسازمان برانگيزد. افراد ممكن است احساس كنند كه مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند يا حداقل از آنها به خاطر تلاشهاي خلاقانه قدرداني نشده است و به ندرت مي توان نيرو و شوق انگيزش دروني را با حس مورد بي مهري قرار گرفتن در كنار هم داشت. آنچه كه بيشترين اهميت را دارد، آن است كه رهبران سازمان مي توانند از خلاقيت از طريق اجباري ساختن تسهيم اطلاعات و همكاري و حصول اطمينان از عدم شيوع مشكلات سياسي پشتيباني كنند. سهيم شدن در اطلاعات و همكاري هر سه مولفه خلاقيت را تقويت مي كند. تخصص را در نظر بگيريد: افراد اغلب ايده ها و داده هاي خود را از طريق كار با يكديگر مبادله مي كنند. چنين پويايي را مي توان در مورد تفكر خلاق نيز بيان داشت. در واقع، يكي از راههاي تقويت تفكر خلاق كاركنان، قراردادن آنها در معرض رويكردهاي مختلف حل مسئله است. به استثناي انزواگرايي شديد، در ساير موارد تسهيم اطلاعات و همكاري، لذت افراد از كار و به تبع آن انگيزش دروني آنها را افزايش مي دهد. چه شما به دنبال تقويت خلاقيت باشيد يا نباشيد، احتمالاً جايزشمردن شيوع مشكلات سياسي در محيط سازماني هيچ گاه ايده خوبي نخواهد بود. رقابت شديد، سياسي كاري و شايعه پراكني، به ويژه بر خلاقيت تاثير منفي دارند. زيرا توجه افراد را به كار كم مي كنند. احساس هدف مشترك و لذت متقابل كه در انگيزش دروني بسيار اهميت دارد، كاهش مي يابد. تحقيقات ما نشان مي دهد، در عمل وقتي افراد از جذابيت

كارشان براي اطرافيان آگاه مي شوند، انگيزش دروني افزايش مي يابد. زماني كه مشكلات سياسي فزوني يابد، افراد احساس خواهند كرد كه تخريب كار آنها در دستور كار ديگران است. نهايتاً سياسي كاري تخصص را نيز به تحليل مي برد. زيرا سياست مانع ارتباطات باز و سد راه جريان اطلاعات از نقطه الف به نقطه ب مي شود. دانش، ايستا و بلاتغيير باقي مانده و كيفيت تخصص پايين خواهد آمد.از خلاقيت فردي تا خلاقيت سازماني آيا مديران عالي قادر هستند كل سازمان را پشتيبان خلاقيت سازند؟ پاسخ مثبت است. نتايج تحقيقات جامعي را كه اخيراً تحت عنوان بررسي وقايع گروه(19) صورت گرفته، در نظر بگيريد: طي مدت دو سال، بيش از بيست و نه گروه را از هفت شركت در سه صنعت تكنولوژي پيشرفته، محصولات مصرفي و شيميايي مورد مطالعه قرار داديم. با همراهي كردن هر گروه به صورت روزانه، از ابتدا تا انتهاي يك طرح تحقيقاتي خلاق، ما تصويري از آنچه كه در روند پيشرفت (ويا شكست) طرح رخ مي داد، به دست مي آورديم. اين كار را به وسيله دريافت گزارشهاي روزانه محرمانه از افراد گروهها از طريق پست الكترونيك صورت مي داديم. در پايان هر طرح و همچنين در مراحل مختلف آن، گزارشهاي محرمانه متخصصان شركت و اعضاي گروه را براي ارزيابي سطح خلاقيت به كار رفته و ميزان موفقيت كلي طرح، مورد استفاده قرار مي داديم. همان گونه كه انتظار مي رفت ميزان موفقيت گروهها و شركتها در انجام كار خلاق بسيار متفاوت بود. سازماني كه در اينجا آن را مركز تحقيقاتي آلفا مي ناميم، بستري مناسب و تمام عيار براي خلاقيت بود. مركز تحقيقاتي آلفا فرمولهاي جديدي براي طيف وسيعي از محصولات مصرفي و صنعتي به شركت مادر

عرضه كرد. اما از بسياري جهات اعضاي گروه توسعه اين مركز افرادي عادي بودند. آنها تحصيلات عالي داشتند، اما نه بيش از كاركنان ساير شركتهاي مورد بررسي. شركت از لحاظ مالي عملكرد خوبي داشت، اما نه بسيار بهتر از اكثريت شركتهاي ديگر. آنچه كه اين شركت را متمايز ساخته بود، كيفيت رهبري، در سطح مديريت عالي و سطح گروه بود. نحوه تشكيل گروهها توسط مديران، ارتباط و حمايت از كار، آنها را قادر ساخته بود تا سازماني به وجود آورند كه در آن خلاقيت دائماً برانگيخته شود . ما بارها مشاهده كرديم كه مديران اين شركت هماهنگي و تطابقي بسيار عالي بين افراد و مشاغل ايجاد كرده بودند. بعضاً اعضاي گروه در ابتدا اعتمادبنفس لازم را براي مواجهه با چالشي كه با آن روبرو بودند، نداشتند. اما اشتياق و علاقه آنها با درگيرشدن عميق در كار دائماً افزايش مي يافت. مديران آنها مي دانستند چگونه تركيبي هماهنگ از آنها و مشاغلشان به وجود آورده و از اين طريق بيشترين بهره را از توانمنديهاي آنها حاصل كرده، سطح مهارتهاي آنها را افزايش داده و قابليتهاي تازه اي در آنها ايجاد كنند. اما مديران مراقب بودند كه اختلاف بين وظايف كاركنان و تواناييهاي آنها بيش از حد لازم نباشد. علاوه بر اين، مديران مركز تحقيقاتي آلفا از ابتداي شروع طرحهاي تحقيقاتي با گروهها در زمينه روشن ساختن هدفها همكاري مي كردند. اما هدفهاي نهايي توسط مديران مشخص مي شدند. سپس به گروهها در سطح عمليات روزمره اختيار زيادي داده مي شد تا خود در مورد توسعه محصول تصميم گيري كنند. طي پروژه، رهبران گروهها و مديران سطح بالا به صورت دوره اي تطابق كارهاي انجام شده با هدفهاي

كلي را بررسي مي كردند. اما به افراد آزادي واقعي در زمينه دستيابي به هدفها داده مي شد. در مورد طرح و ساختار گروه كاري، هرگروه اين مركز شامل اعضايي با تخصصهاي مختلف و زمينه قومي متفاوت بود. (هرچند گروهها نسبتاً كوچك بوده و اعضاي آنها بين پنج تا نه نفر بود) بعضاً اين تنوع منجر به مشكلات ارتباطي مي شد. اما اغلب اين تنوع منجر به ادراكات تازه شده و موجب مي شد تا گروهها به طيف وسيع تري از روشهاي نيل به هدفها دست يابند . به عنوان مثال، يك گروه مسئول ابداع روشي تازه براي ساختن بخشي اساسي از يكي از مهمترين محصولات شركت بود. از آنجايي كه مديران مركز آگاهانه گروهي با تخصصهاي متنوع ايجاد كرده بودند، اتفاقاً يكي از اعضا تواماً داراي زمينه هاي تخصص فني و حقوقي بود. او متوجه شد كه گروه مي تواند با به ثبت رساندن اساس ايده خود باعث شود كه شركت مزيت رقابتي قابل توجهي در بازاري جديد به دست آورد. به علت آنكه اعضاي گروه حمايت متقابلي از هم داشتند، اين عضو علاقه و اشتياق زيادي به همكاري نزديك با مخترع مربوطه داشت. اين دو نفر با هم به گروه كمك كردند تا به خوبي مراحل ثبت اختراع را به انجام رساند. گروه در انجام اين كار موفق بود و مراحل كار را توام با شادكامي به پايان برد. ترغيب سرپرستي و حمايت سازماني نيز به طور گسترده اي در اين مركز وجود داشت. به طور مثال، عضو يكي از گروهها پاداشي از شركت به عنوان دانشمند برجسته دريافت كرد. هرچند وي در انجام وظايف محوله موفقيتهايي به دست آورده بود، لكن بسياري شكستها را نيز تجربه كرده بود. زماني، پس از

صرف وقت زياد بر روي يك آزمايش وي به ما گفت: «تنها چيزي كه به دست آورده ام ظرفي پر از آشغال است.» باوجود اين، شركت وي را به علت شكست در تلاشهاي خلاق توبيخ نكرده و يا منزوي نساخت. در عوض، در برابر جمع، از وي به علت استمرار در كار خلاق ستايش شد. نهايتاً، رهبران اين مركز تلاش فراواني براي ترغيب گروهها به جلب حمايت تمام واحدها در قسمت خود و نيز تشويق به همكاري در همه حوزه هاي خود مبذول مي داشتند. مديركل واحد تحقيقات خود در اين زمينه نمونه است. وي هر زمان كه گروهها از وي درخواست كمك مي كردند، ايده هاي راهبردي و فني به آنها عرضه مي داشت. درواقع وي به وضوح حمايت بين گروهي(20) را يك اولويت براي دانشمندان برجسته سازمان ساخته بود. در نتيجه، چنين حمايتي مورد انتظار همگان بوده و به رسميت شناخته شده بود. به عنوان مثال، گروهي در حال آزمايش فرمولي تازه براي يكي از محصولات اصلي شركت بود. گروه به علت كوچكي ناچار بود به گروه تجزيه و تحليل مواد در سازمان براي انجام آزمايشهاي اعتماد كند. گروه تجزيه و تحليل نه تنها كمك كرد بلكه زمان زيادي را نيز در طول هفته قبل از آزمايش به منظور آشناساختن گروه با طبيعت و محدوديتهاي اطلاعاتي كه مي توانست عرضه كند، زمان ارائه اطلاعات و كارهايي كه گروه براي هرچه موثرترشدن كمك بايد انجام دهد، اختصاص داد. اعضاي گروه اطمينان داشتند كه مي توانند در طي روند كار بر روي گروه تجزيه و تحليل مواد حساب كنند. روند آزمايشهاي (به استثناي مشكلات فني كه در چنين آزمونهايي امري عادي است) به خوبي پيش رفت. در مقابل، به موردي كه ما در جريان

تحقيقاتمان در يك شركت توليد محصولات مصرفي (كه ما آن را در اينجا با نام مستعار بتا مي ناميم) برخورد كرديم، توجه كنيد: طي ساليان متمادي شركت بتا به خاطر نوآوريهايش شهرت يافته بود. اما اخيراً شركت ساختار خود را دگرگون ساخته تا خود را مهياي رشد سريع كند و در اين راه بسياري از مديران ارشد جابجا يا بركنار شدند. محيط كاري شركت بتا تغييرات عمده اي كرده بود. همزمان، موفقيت در ارائه محصولات و ايده هاي تجاري تازه كاهش شديدي يافته بود. جالب آنكه گزارشهاي روزانه «بررسي وقايع گروه» نشان مي داد كه تقريباً همه عوامل سركوب خلاقيت مهيا بود. مديران استقلال گروهها و افراد را با تغيير مداوم هدفها و دخالت در فرآيندهاي كاري تضعيف مي كردند. به طور مثال در جلسه بررسي عملكرد سه ماهه حتي اشاره اي نيز به چهار اولويت تعيين شده توسط مديران در جلسه قبل نشد. در موردي ديگر محصولي كه به عنوان مهمترين پروژه گروه تعيين شده بود، ناگهان و بدون هيچ توضيحي كنار نهاده شد. منابع نيز به همين شكل دچار سوء مديريت بودند. به عنوان مثال مديريت خودسرانه به طور مداوم گروهها را تحت محدوديت شديد زماني و منابع قرار مي داد. در ابتدا بسياري از اعضاي گروه در اين فضاي تعجيل به جنب وجوش مي افتادند. آنها با شور و شوق به كار خود مي پرداختند. اما بعد از چند ماه شور و شوق آنها فروكش مي كرد. به ويژه به علت آنكه فشارها ديگر معنا و علت وجودي خود را از دست داده بودند. اما شايد بزرگترين آسيبي كه مديران اين شركت بر خلاقيت وارد ساختند، از طريق رويكرد آنها در ارزيابي بود. آنها مستمراً پيشنهادهاي جديد را مورد انتقاد قرار مي دادند. يكي

از كاركنان به ما گفت كه واهمه دارد با مديران خود درباره ايده هاي مهمي كه براي گسترش زمينه فعاليتي خود پرورانده بود، سخن بگويد. اين كارمند بي نهايت در مورد قابليت ايده هاي خود اطمينان و شور و اشتياق داشت، اما نهايتاً درباره آنها چيزي به روساي خود نگفت. او از خود سوال كرد، چرا وقتي كه به جاي قابليتها، نواقص ايده هايش مورد كنكاش قرار مي گيرد، خود را با صحبت در مورد آنها آزار دهد. مديريت با اعمال خود اين پيام را مي رساند كه هر ايده بزرگ درباره چگونگي تغيير وضعيت موجود با دقت موشكافي خواهد شد. افرادي كه به اندازه كافي شجاعت در پيشنهاد ايده هاي تازه داشتند، مجبور بودند عذاب جلسات طولاني (و اغلب ناخوشايند) و آكنده از سوالهاي حاكي از بدگماني را تحمل كنند. در موردي ديگر، وقتي كه يك گروه برنامه اي جديد درباره قيمت گذاري رقابتي به رئيس خود ارائه كرد، پاسخ دريافت كرد كه براي بحث درباره اين ايده بايد يك ماه در انتظار باشد. يك عضو خشمگين گروه چنين اظهارنظر كرد: «ما زمان زيادي را صرف تجزيه و تحليل مي كنيم، اما قبل از هرگونه اقدامي بازار را از دست داده ايم. باوجود اين، گروهي ديگر در شركت بتا ساعاتي طولاني را ظرف چندين هفته به ايجاد نوع كاملاً اصلاح شده محصول اصلي شركت صرف كرد. گروه در توليد به موقع و با بودجه مصوب موفق بود و عكس العمل مناسبي از بازار كه نشانگر آينده اميدواركننده اي بود، دريافت كرده بود. چندماه بعد، زماني كه بااين گروه براي ارائه نتايج بررسي ملاقات كرديم، متوجه شديم كه رهبر گروه به تازگي به يك شركت رقيب كوچك تر نقل مكان كرده است. وي

اعتراف كرد، علي رغم آنكه احساس مي كرد، فرصت پيشرفت و به شهرت رسيدن در شركت بتا بيشتر فراهم است، اما عقيده داشت كه ممكن است در جاهاي ديگر ارزش بيشتري براي كار و ايده هايش قايل شوند. و نهايتاً، مديران اين شركت اجازه دادند كه مشكلات سياسي شيوع پيدا كنند. زماني يك گروه به ايده اي براي كاهش هزينه ساخت محصولي جديد نايل آمد. اين امر به علت خاصي فوريت پيدا كرده بود، زيرا يكي از رقبا به تازگي محصولي مشابه با قيمت پايين تر عرضه كرده بود. اين طرح وتو شد. به عنوان يك «سياست» (اصطلاحي براي رقابتها و حمايتهاي ريشه دار در درون شركت)، بخش ساخت طبق معمول اجازه اين كار را نداد. يكي از اعضاي گروه چنين ابراز عقيده كرد: «اگر به جاي سياسي كاري آمار و ارقام حاكم بودند، اين كار نوعي حماقت محسوب مي شد. هيچ صرفه جويي در هزينه مشخصي در روش توليد آنها وجود ندارد و هيچ پيشنهاد متقابلي نيز براي آن ندارند. در هر صورت پاسخ آنها منفي است، زيرا اين روشي است كه خواهان آن هستند.پاداشها و مخاطرات بزرگ درس مهم داستان شركت بتا و مركز تحقيقاتي آلفا آن است كه ترويج خلاقيت در دست مديران است، زيرا آنها هستند كه محيط كار را طراحي و به وجود مي آورند. خلاقيت اغلب مستلزم آن است كه مديران طرق ايجاد و تعامل با گروههاي كاري را كاملاً تغيير دهند. از بسياري جهات خلاقيت نيازمند تغيير آگاهانه فرهنگ است، اما مي توان آن را انجام داد و منافع اين كار بسيار عظيم است. مخاطرات عدم انجام اين تمهيدات ممكن است عظيم تر باشد. زماني كه خلاقيت سركوب شود، سازمان يك سلاح رقابتي قدرتمند يعني ايده هاي

جديد را از دست خواهد داد. همچنين ممكن است توان و تعهد و وفاداري كاركنانش را نيز مضمحل سازد. در واقع در تمام سالهاي تحقيق نگارنده در زمينه خلاقيت، شايد بدترين چيز شنيدن شكايات افراد درباره احساس اختناق، نااميدي و سركوب توسط سازمانهايشان بود. چنانچه يك عضو گروه در شركت بتا اظهار داشت: «هر روز زماني كه به خانه مي رسم احساس خستگي جسمي، روحي و فكري مي كنم و نيازمند آن هستم كه كسي مرا از اين ورطه نجات دهد. حتي اگر سازمانها در ورطه اكوسيستم هاي سازماني سركوبگر خلاقيت گرفتار باشند، (مثل مورد شركت بتا) باز هم امكان ايجاد تغييرات گسترده وجود دارد. به دگرگوني اخير در شركت پراكتراندگمبل(21) توجه كنيد: اين شركت كه زماني كانون خلاقيت بود در سالهاي اخير تعداد ابداع در محصولات آن كاهش قابل توجهي يافته بود. به همين خاطر، شركت واحد محصولات جديد(22) (يك گروه چندمنظوره كه بسياري از اقدامات افزايش دهنده خلاقيت را كه در اين مقاله توضيح داده شده اند را دربرداشت) را ايجاد كرد. به طور مثال در مورد شيوه چالش، اعضاي گروه مجاز به تصميم گيري بودند. چه راهي براي حصول اطمينان از انگيزش دروني براي انجام يك وظيفه، بهتر از انجام آن توسط داوطلبان است؟ بايد توجه داشت كه ايجاد گروه از داوطلبان رويه اي نامتعارف نسبت به روشهاي رايج در پراكتراندگمبل بود. هم چنين براي اعضاي گروه هدف راهبردي چالشي و واضح تعيين شده بود، ابداع محصولات كاملاً جديد كه بتوانند آينده شركت را تامين كنند. باز هم برخلاف اقدامات معمول در اين شركت به گروه آزادي كاملي درباره چگونگي، زمان و مكان رويكرد آنها نسبت به كارشان داده شده بود. فهرست

اقدامات اين گروه در فايق آمدن بر اعمال سركوب كننده خلاقيت در پراكتراندگمبل بسيار طولاني است. تقريباً در همه ابعاد حمايت از خلاقيت در تحقيق كيز، اين گروه امتيازات بالاتري از ميانگين ملي و محيط كاري در پراكتراندگمبل (قبل از ايجاد اين گروه) به دست آورد. اما مهمتر از آمار و ارقام اين پرسش است كه آيا محيط تغييريافته منجر به خلاقيت كاري بيشتر شده است؟ بي ترديد چنين بوده و شواهد قانع كننده هستند: طي سه سال آغازين، گروه دو طرح را براي اجرا به بخشهاي بازرگاني عرضه كرد و از اوايل سال 1998 محصولات آنها به بازار عرضه شدند. اولين محصول، توليد حرارت به منظور تسكين دردهاي خفيف، به طور آزمايشي به بازار عرضه شده است و شش محصول ديگر نيز براي عرضه آزمايشي به بازار طي يك سال آينده آماده شده اند. تعجب آور نيست كه پراكتراندگمبل با وجود موفقيت گروه مبادرت به گسترش حيطه عملكرد و اندازه آن كرده است. حتي اگر معتقد هستيد كه سازمان شما حامي خلاقيت است، بازهم به دقت به جستجوي عوامل سركوبگر خلاقيت بپردازيد. برخي از اين عوامل ممكن است در خفا و يا حتي آشكارا رشد يابند. اما حذف رفتارهاي سركوب كننده خلاقيت كافي نيست. بايد تلاشي آگاهانه در حمايت از خلاقيت به عمل آوريد. نتيجه مي تواند شركتي به واقع نوآور باشد كه در آن خلاقيت نه تنها باقي است، بلكه در عمل رشد و بالندگي نيز دارد.خلاقيت و ابتكار در حل مشكلدر يك شركت بزرگ ژاپني كه توليد وسايل آرايشي را برعهده داشت ، يك  مورد به ياد ماندني اتفاق افتاد.شكايتي از سوي يكي مشتريان به كمپاني رسيد . او  اظهار داشته  بود  كه  هنگام  خريد  يك بسته صابون 

متوجه شده بود كه  آن قوطي خالي است  .بلافاصله  با تاكيد و پيگيريهاي مديريت ارشد  كارخانه اين مشكل  بررسي ،  و دستور صادر شد كه خط بسته بندي اصلاح گردد و قسمت فني  و مهندسي نيز تدابير لازمه را جهت پيشگيري از تكرار چنين مسئله اي اتخاذ نمايد  .مهندسين نيز دست به كار شده و راه حل پيشنهادي خود را چنين ارائه دادند :بزودي سيستم مذكور خريداري شده و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين ، دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهائي با رزولوشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهيز گرديد  .سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند  تا از عبور احتمالي قوطيهاي خالي جلوگيري نمايند.نكته جالب توجه در اين بود كه درست همزمان با اين ماجرا ،  مشكلي مشابه  نيز در يكي از كارگاههاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا  يك كارمند معمولي و غير متخصص آنرا به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرجتر حل كرد :تعبيه يك دستگاه پنكه در مسير خط  بسته بندي تا قوطي خالي را باد ببرد !نكات مديريتي: روانشناسان معتقدند هميشه يك ديدگاه متفاوت منجر به نو آوري مي شود، آن ها پيشنهاد مي كنند اگر مي خواهيد يك راه حل بهتر پيدا كنيد پس آنها را بازسازي كنيد يعني اول كار يا حرفه يا مشكل خود را به اجزاي كوچكتر تقسيم كنيد و براي حل مشكل يا يافتن راه بهتر براي انجام كار از يك راه متفاوت اين اجزا را كنار هم بچينيد.يافتن راه متفاوت يا راه بهتر مفاهيمي هستند كه روانشناسان آن را در واژه اي به نام خلاقيت مي

گنجانند.به عبارت دقيق تر خلاقيت از منظر آن ها شكل كنترل شده يا محدود شده اي از تخيل است. خلاقيت هاي افراد نه تنها براي زيبايي ظاهري، بلكه به خاطر نتايج نهايي كه در بر دارد  به كار برده مي شود.اين نتيجه نهايي معمولاً شكلي به خود مي گيرد كه ديگران نيز مي توانند آن را ببينند. خلاقيت ممكن است خلق يك نقاشي، يك لباس، يك قطعه كوچك موسيقي يا پختن يك غذاي جديد باشد.لازم نيست كه حتماً يك فرد خاص باشيد تا خلاق باشيد هر كسي مي تواند خلاق باشد. اين مهم نيست كه شما چه كسي هستيد، مهم اين است كه چگونه عمل مي كنيد. تنها چيزي كه احتياج داريد اين است كه براي مشكل خود چندين راه حل پيدا كنيد نه اين كه خود را به اولين راه حلي كه به نظرتان مي رسد يا از همه ساده تر است محدود كنيد. به خود اجازه بدهيد كه سر زنده كنجكاو و انعطاف پذير باشيد.منابع

1.TERESA M. AMABILE –

استاد مديريت بازرگاني در مقطع كارشناسي ارشد و دستيار ارشد سرپرست تحقيقات در مدرسه بازرگاني هاروارد

2. KNOWLEDGE ECONOMY - .3. HERBERT ALEXANDER SIMON –

انديشمند علوم اجتماعي و استاد دانشگاه كارنگي - ملون. وي از نخستين كساني است كه كاربرد كامپيوتر در مديريت بازرگاني را رواج داد و به خاطر نظريه هايش درباره تصميم گيري جايزه نوبل اقتصادي را در سال 1978 دريافت كرد. (مترجم)

4.NETWORK OF POSSIBLE WANDERINGS - .5.http://www.daneshnamah.com/ر

خلاقيت و نوآوري رمز دستيابي به استراتژيهاي رقابتي اثربخش

دكتر محمد مهدوي  - مهندس حميدضرغامي خلاقيت و نوآوري رمز دستيابي به استراتژيهاي رقابتي اثربخش در هزاره سوم: ارائه مدل مفهومي تعديل يافته استراتژيهاي رقابتي پورتر بر مبناي نوآوري- چكيده: استراتژي هاي رقابتي يا استراتژي كسب و كار سازمان چگونگي رقابت

و برتري در برابر رقبا، چهارچوب ها و الگوي رقابت و جايگاه و چشم انداز لازم را براي سازمان تعيين مي نمايند. از مهم ترين استراتژيهاي رقابتي كه در ادبيات موضوع عنوان شده اند مي توان به استراتژيهاي سه گانه رقابتي پورتر اشاره كرد. در اين مقاله با بكارگيري نظرات خبرگان حوزه برنامه ريزي و پژوهشهاي انجام شده در عصر حاضر با بيان اهميت خلاقيت و نوآوري در استراتژيهاي رقابتي؛ به ارائه مدل مفهومي تعديل يافته استراتژيهاي رقابتي پورتر پرداخته شده و راهكارهايي جهت افزايش خلاقيت و نوآوري ارائه شده است.كلمات كليدي: استراتژيهاي رقابتي پورتر ، خلاقيت، نوآوري ، سازمانهاي هزاره سوم، مزيت رقابتي1- مقدمهما اكنون در عصري قرار داريم كه مهمترين ويژگي آن عدم اطمينان، پيچيدگي، جهاني سازي و تغييرات فزاينده تكنولوژيكي است. موفقيت سازماني تحت اين شرايط، تغيير در فعاليتهاي سازماني و بويژه رهبري و اداره سازمانهاي هزاره سوم را ضروري مي سازد]14[. امروزه مهمترين دغدغه اكثر سازمانها، تدوين و پياده سازي استر اتژي¬هايي است كه موفقيت و بقاي آنها را در شرايط متحول و پيچيده محيطي، تضمين نمايد]10[.در سازمانهاي پژوهشي حفظ مزيت رقابتي منوط به نوآوري است]9[. بنابراين مي توان گفت با توجه به اينكه اكثريت سازمانهاي هزاره سوم پژوهش محورند و با شتاب روزافزون تحولات و دگرگونيها در دنياي كنوني كه عصر اطلاعات و ارتباطات است و به دليل بي ثباتي و تغيير پذيري و نيز غيرقابل پيش بيني بودن اين تغييرات، آنچه كه سازمانهاي عصر حاضر به شدت به آن نيازمندند تا بتوانند در بازارهاي پويا و پيچيده امروزي جايگاهي داشته باشند و براي خود كسب مزيت رقابتي نمايند؛ توان

توليد محصولات و خدمات جديد و منحصربفرد و قابل رقابت در بازارهاي متغير امروزي است. واين امر ميسر نمي گردد مگر با نوآوري و خلاقيت مديران و نيز تأثير مديران بر پرورش خلاقيت كاركنان كه با كمك يكديگر در جهت رشد و بالندگي سازمان خود بكوشند. پرواضح است استراتژي كسب و كار هر سازمان كه جهت دهنده در اين زمينه مي باشد نقش مهمي در رسيدن سازمان به وضع مطلوب در بين رقبا دارد، و چنانچه بيان شد خلاقيت و نوآوري نيز نقش اثرگذاري بر بهبود وضعيت سازمان و حفظ و بقاء بلندمدت آن و ايجاد مزيت رقابتي براي سازمان دارد. بر اين اساس،  چگونگي نهادينه كردن خلاقيت و نوآوري و هماهنگ كردن آن با اهداف سازماني جهت تدوين و به خصوص اجراي استراتژي هاي رقابتي مؤثر در سازمان؛ مسأله اي حائز اهميت خواهد بود. لذا در اين مقاله تلاش مي شود به بررسي اين مهم و ارائه مدل مفهومي تعديل يافته استراتژي رقابتي پورتر بر مبناي نوآوري پرداخته شود.2- مباني نظري پژوهش 2-1- خلاقيت و نوآوريهربرت فوكس  معتقد است كه «فراگرد خلاقيت عبارت است از هر نوع فراگرد تفكري كه مسئله اي را بطور مفيد و بديع حل كند.»؛ اريك فروم  نيز معتقد است «خلاقيت توانايي ديدن (آگاه شدن) و پاسخ دادن است». به اين ترتيب بنظر مي رسد كايزر  تعريف عمومي تري نسبت به خلاقيت بدين شرح ارائه كرده است؛ «خلاقيت عبارتست از بكارگيري تواناييهاي ذهني، براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد»]6[. نوآوري ايده ها را  با زندگي همراه نموده و به عنوان يك پديده حاضر در همه شئونات حيات جلوه نمايي

مي كند. نوآوري به معناي كاربردي ساختن افكار و ايده هاي نو و تازه است]1[.از آنچه گفته شد مشخص است كه نوآوري يعني عملي كردن ايده هاي نو و تبديل آن به خدمت يا محصول قابل عرضه و فروش و خلاقيت فقط توليد ايده و مفهوم جديد است. پس مي توان گفت:«هر انسان خلاقي لزوماً نوآور نيست وليكن هر انسان نوآور يا خلاق است و يا از خلاقيت ديگران بهره مي برد.»2-2- استراتژي هاي رقابتي در صورتي كه يك كسب و كار جهت فعاليت در قطعه خاصي از بازار مشخص شده باشد، براي پاسخگويي به اين پرسش كه: "براي پيشي گرفتن از رقبا چه انديشه و اقدامي بايد داشت؟" استراتژي رقابتي به شيوه هاي اساسي رقابت در كسب و كار مي¬پردازد. استراتژي رقابتي يا استراتژي كسب و كار دربرگيرنده چگونگي رقابت و برتري در برابر رقبا، چهارچوب¬ها و الگوي رقابت و جايگاه و چشم¬انداز مورد نظر مي¬باشد. به طور خلاصه مي¬توان بيان كرد كه استراتژي رقابتي به اين پرسش هاي اساسي پاسخ مي دهد]7[:در بازارهاي منتخب چگونه و در چه چهارچوبي رقابت كنيم؟چه شايستگي¬ها و قابليت¬ها و دارايي¬هايي را براي موفقيت در رقابت احتياج داريم؟در حال حاضر در چه وضعيتي قرار داريم؟جايگاه ما نزد مشتري كجاست؟چه چيزهايي احتمالاً ما را در برابر تغيير حفظ مي كنند؟چگونه مي توانيم به جلو حركت كنيم؟2-3- سازمانهاي هزاره سوم و وجه تمايز آنها با سازمانهاي معموليبنظر مي آيد بهتر باشد به جاي تعريف سازمانهاي هزاره سوم، به شرح تفاوت و وجه تمايز سازمانهاي هزاره سوم از سازمانهاي معمولي بپردازيم تا بدين وسيله مفهوم مورد نظر استنباط گردد. از اصلي¬ترين

نيازهاي سازمانهاي هزاره سوم مي توان به پژوهش¬محور بودن آنها اشاره نمود. مهم ترين منبعي كه يك سازمان پژوهشي در اختيار  دارد، خزانة علمي آن است. هيچ سازماني بدون داشتن استعدادها، ذهنيت ها و تصورات كنجكاوانة افراد آن نمي تواند دانش نوين مهمي را توليد كند و تنها جوامعي در بلندمدت قرين موفقيت خواهند بود كه بتوانند منابع انساني خود را به طور صحيح پرورش دهند]16[. مهمترين ركن در اين نوع سازمانها افراد خلاق هستند؛ افراد خلاق، ايده¬هاي نو دارند و از مهارت لازم براي انجام تحقيق برخوردار بوده، قادرند نتايج تحقيقات را به فرآورده هاي سودمند تبديل نمايند. اين افراد غالباً داراي ذهني تحليلگر، كنجكاو و مستقل بوده، استقلال عمل، كارمحوربودن، انعطاف¬پذيري، اعتماد به نفس بالا و درون¬گرايي از بارزترين ويژگيهاي ذكر شده براي آنان است. در ضمن اينگونه سازمانها به يك فرهنگ سازماني¬اي نياز دارند كه حامي خلاقيت و نوآوري باشد]3[. به طور كلي، آنها كساني هستند كه براي پيشرفت و ترقي، ترجيح مي دهند بيشتر به دنبال داشتن شغلي  با شاخصه هاي آرماني مختلفي باشند[29]. مقصود از بيان عنوان سازمانهاي هزاره سوم در اين پژوهش سازماني است كه ويژگي هاي عنوان شده را دارا باشد. و در هزاره سوم كه توأم با تغييرات شديد محيطي است، در صنعتي كه در حال فعاليت است حرفي براي گفتن داشته باشد.2-4-  اهميت خلاقيت و نوآوري در سازمانهاي هزاره سومروزگاري سخن گفتن از نوآوري امري غيرالزام¬آور و دور از دسترس به نظر مي رسيد، اما سير تحولات دنيا، ما و سازمانهاي ما را به نقطه اي كشانده است كه بي ترديد بدون نوآوري نه تنها نمي توانيم به هدفهاي خود

برسيم، بلكه ماهيت حيات و بقاي¬مان را نيز زير سوال خواهد برد.ما اكنون در عصري قرار داريم كه مهمترين ويژگي آن عدم اطمينان، پيچيدگي، جهاني¬سازي و تغييرات فزاينده تكنولوژيكي است. موفقيت سازماني تحت اين شرايط، تغيير در فعاليتهاي سازماني و بويژه رهبري و اداره سازمانهاي هزاره سوم را ضروري مي سازد]14[. ابتكار، خلاقيت و توانايي حل مسئله از مهارت هاي كليدي عصر دانايي به شمار مي روند]8[.خلاقيت و نوآوري براي ماندگاري هر سازماني لازم است و در طي زمان، سازمانهاي غيرخلاق از صحنه محو مي¬شوند و اگر چه چنين سازماني ممكن است در عملياتي كه در يك مقطع از عمر خود درگير آن است، موفق باشد ولي سرانجام مجبور به تعطيل يا تغيير سيستم خواهد شد]15[. بر اين اساس بسيار ضروري است كه در دنيايي با شرايط متغير و پويا و در شرايطي كه توليد ديگر هنر نيست و بلكه درست ارائه كردن و فروختن؛ هنر است سازمانها يا از خلاقيت و نوآوري بهره گيرند و يا از قبل خود را از صحنه رقابت حذف شده بدانند!سازمان موفق سازماني است كه هميشه چند قدم فراتر از انتظار مشتريان خود گام بردارد و حتي نيازهاي آينده ي آنان را پيش بيني و تعريف كرده، به مرحله ي اجرا در آورد]2[. پرواضح است كه اين يعني نياز به حل مسائل واگرا چون با مسائلي مواجه هستيم كه بنابر اين استدلال به نظر نگارنده¬گان فرا¬واگرا هستند. بنابراين اگر سازماني بخواهد بقا داشته باشد به طور قطع لازمست با تكنولوژي و فناوري روز هماهنگ بوده و حتي براي بقا در بازار رقابتي لازمست  علاوه بر بهبود مستمر كيفيت خدمات و محصولات خود

به ايجاد كيفيت جديد نيز انديشيده و براي كسب رضايت مشتريان كنوني و جلب مشتريان جديد حتي ابعاد جديدي به كيفيت خود بيفزايد. كه اگر چنين نكند نه تنها مشتريان رضايت نخواهند داشت بلكه ناراضي هم خواهند بود. همانطور كه در شكل (1) كه مربوط به مدل كانو مي باشد ملاحظه مي شود، برحسب اينكه وجود يا عدم وجود ويژگي خاصي در يك كالا يا خدمت باعث چه حالتي در مشتري مي گردد، نيازهاي مشتريان به سه دسته اصلي(نيازهاي اساسي، نيازهاي عملكردي، نيازهاي جذاب ) تقسيم مي گردند كه بدي_____ن شرح است:نيازهاي اساسي  : نيازي كه چنانچه در محصول يا خدمت وجود نداشته باشد، مورد قبول مشتري نبوده و باعث اعتراض و عدم خريد توسط مشتري مي شود]4[. اين نيازها اگر ارضاء بشوند، ت__ازه مشتري بي تفاوت مي¬شود و اساساً موجب رضايت نمي شوند ولي در صورت  عدم تأمين منجربه نارضايتي مشتري مي شوند.نيازهاي عملكردي  : چنانچه اين نياز برآورده نگردد موجب نارضايتي مشتري مي گردد و اگر برآورده شود، موجب رضايت مشتري مي گردد]4[. بايد اين دسته نياز براي مشتريان تأمين شود چرا كه آنها اين نوع نياز را درخواست مي كنند. (مثلاً درباره خوردرو ايمني در سرعت بالاي 70km/h نيازي عملكردي است چرا كه مشتريان آن را جزءعملكرد اصلي ديده و خواهانند).نيازهاي جذاب  : نيازي است كه برآورده شدن آن باعث خشنودي مشتري و رضايت بيش از حد او مي شود. در ارتباط با اين نياز گفتني است كه چنانچه در محصول وجود نداشته باشد، باعث نارضايتي مشتري نمي شود]12[.اين نوع نياز در زمان كاربرد محصول بعنوان الزام ديده نمي شود و بنابراين

عدم برآورده¬سازي آن منجر به عدم¬ رضايت نشده و بنابراين در شكل (1) ديده مي شود كه اين نيازها در هر حد از تأمين تماماً در بعد مثبت محور رضايت مشتري قرار دارند. لازم بذكراست كه در ط_ي زمان اين نيازها به دسته هاي پايين تر نزول ميكنند در حدي كه نيازهاي جذاب خود به نيازي عملكردي و درنهايت اساسي نزول مي يابد كه علت اين مسئله با توجه به پيشرفت فناوري و طبيعي جلوه نمودن يك سري قابليتها در خدمات و محصولات بديهي و واضح است. شكل (1): مدل كانو [18]همچنين در عصر حاضر با توجه به تحولات پيش گفته چرخه عمر محصولات نيز كوتاه بوده و در مدت زمان كمتري محصول خاص اگر بهبود و توسعه نيابد و پاسخگوي نيازهاي جديد محيط نباشد به مرحله نزول و فنا مي رسد.بنا به آنچه گفته شد با روندي ثابت و يكنواخت نمي توان كاركنان و مشتريان را راضي نگه داشت چرا كه حتي اگر كاركنان يا مشتريان از وضعيت كنوني رضايت هم داشته باشند با توجه به گستردگي تحولات تكنولوژي و حضور رقباي جهاني و داخلي و تعريف نيازهاي جديد و براساس استدلات مدل كانو اين رضايت براي هميشه باقي نمي ماند و اگر بخواهيم روند بهبود مستمر در سازمان را ادامه داده و همچنين به بعد اساسي بقاي سازمانها در دنياي متغير امروزي كه همانا تأمين رضايت مشتري است بپردازيم بسيار ضروري است كه به نيازهايي فراتر از نيازهاي اساسي و عملكردي توجه كنيم كه اين امر مستلزم بكارگيري خلاقيت و نوآوري در امورمربوط به اين حوزه است.2-5- پيوند استراتژي رقابتي و نوآورياستراتژي¬هاي  رقابتي

عمومي، چگونگي رقابت در صنعت و كسب و كار خاص را به منظور ايجاد مزيت رقابتي به منظور رسيدن به اهداف سازماني فراهم مي نمايند. گونه شناسي ¬هاي مختلفي به منظور تعيين استراتژي هاي عمومي انجام شده است كه به عنوان مثال مي توان به گونه شناسي هامبريك[27]، مايلز و اسنو[20] و پورتر [21]اشاره كرد. كه در همه اين گونه شناسي ها بر كارآيي عملكردي ، كاهش هزينه  ،  تمايز  و منحصر بفرد بودن  در بازار تأكيد شده است. در اين تحقيق توجه اصلي به استراتژي¬هاي رقابتي عمومي پورتر[21] مي باشد، كه مشتمل بر رهبري هزينه ها  ، تمايز  و تمركز   است.  علت اينكه غالباً  استراتژي¬هاي رقابتي پورتر  برگزيده مي شود، تشابه و هم پوشاني اين استراتژي¬ها با گونه شناسي¬هاي ديگر مي باشد.  همچنين طبقه¬بندي پورتر به تمام متغيرهاي محيطي ، سازماني  و متغيرهاي عملكردي  بسيارمرتبط است.[31] با توجه به اينكه تأكيد به دستيابي به مزيت¬هاي رقابتي و شايستگي¬هاي كليدي يكي از محوري ترين ملزومات جهت دستيابي به تمايز در بازار و محيط پوياي امروزي است، لازمست به ديدگاهها و عقايد درباره شيوه هاي دستيابي¬ به مزيت رقابتي توجه شود. تيس و همكارانش[30] در پژوهشي تحت عنوان "قابليت هاي پويا و مديريت استراتژيك" با اشاره به ضرورت تعيين پاردايمي براي دستيابي به مزيت رقابتي در شرايط محيطي پويا، بر ايجاد محصولات نوآورانه در صنايع با تكنولوژي هاي پيشرفته  و  نياز به واكنش¬هاي نوآورانه در برابر تغييرات محيطي تأكيد كرده¬اند. آكان و همكارانش[22] نيز در مقاله اي تحت عنوان «تاكتيكهاي حياتي براي اجراي استراتژي هاي عمومي پورتر» تأكيد بالايي بر نوآوري و خلاقيت در اجراي استراتژي¬هاي

عمومي بخصوص استراتژي تمايز داشته اند. اميني و خباز]10[ نيز  در مقاله¬اي تحت عنوان «تدوين استراتژي به روش چارچوب جامع تدوين استراتژي» بيان داشته اند كه تفكر خلاق و تلاش سرسختانه ما را در تعيين و انتخاب استراتژي-هاي مناسب براي شركت پشتيباني مي¬كند.  چارلز[25] در مقاله خود تحت عنوان « پنج نيروي رقابتي رهبري اثربخش و نوآري» مدلي ارائه مي¬نمايد كه در آن پنج نيروي رقابتي به شرح زير تعريف شده است:1- مهارتها و شايستگي ها2- ظرفيت يادگيري3- ظرفيت پيروي و اطاعت4- ظرفيت انگيزش5- نوآوريلازم بذكر است كه در هسته اصلي اين مدل به عنوان يكي از عوامل حياتي «نوآوري سازماني » قرار گرفته است.بر اساس مباحث مطرح شده در ادبيات تحقيق و چون امروزه توانايي سازمان در احيا و كسب انواع جديد و نوآورانة مزيت هاي رقابتي اهميت بسيار زيادي پيدا كرده است]8[؛ سعي بر اين است به بررسي بيشتر اهميت ايجاد و نهادينه كردن خلاقيت و نوآوري در سازمان هاي هزاره سوم و همچنين ارائه پيشنهاداتي در جهت انجام اين مهم در سازمانها براي دسترسي بهتر به مزاياي رقابتي و موفقيت در استراتژي هاي رقابتي با توجه به چارچوب ارائه شده توسط پورتر  و در نهايت ارائه مدل تعديل يافته استراتژي هاي عمومي پورتر مبتني بر نوآوري پرداخته شود.3- ساير ابعاد مهم تأثير خلاقيت و نوآوري در امور مربوط به برنامه ريزي و مديريت استراتژيك:لازم بذكر است كه ارتباط مديريت و برنامه ريزي استراتژيك و خلاقيت و نوآوري فقط به ابعاد مذكور كه كم اهميت هم نيستند محدود نمي¬باشد و در اكثر تكنيكها و اصول برنامه-ريزي استراتژيك نياز اساسي به خلاقيت و نوآوري وجود

دارد كه در اينجا فقط به ذكر عنوان و توضيح مختصر آنها بسنده مي شود:? ايجاد نگاه سيستمي  و فراتر از حدود عادي كه از نيازهاي اوليه در نوشتن بيانيه مأموريت سازمان است.? بكارگيري تلفيقي تكنيكها و اصول مديريت استراتژيك براي حل مسائل سازمان درزمان نياز؛يكي از نكاتي كه در اكثر تكنيكهاي خلاقيت و نوآوري بدان تأكيد شده است «تركيب» مي باشد و اينكه با تركيب يك يا چند قابليت، امكان دسترسي به قابليت فراتر وجود دارد، از اصول مسلم است. ? پياده سازي سيستم هاي مورد نياز با توجه به اصولي كه منجر به تعهد و حمايت كاركنان و افراد بيروني در سازمان شود با بهره گيري از خلاقيت و نوآوري در طرح مفاهيم براي جلب حمايت آنها مفيدتر است.? دريافت و خلق متدهاي خلاقانه براي جلب نظرات مشتريان و كاركنان سازمان، درك آنها و پيدا كردن مواردي اساسي و حياتي كه به نحوي غير ملموس در نظرات و رفتارهاي مشتريان موجود است.? كسب شناخت و آگاهي بيشتر از محيط رقابتي و تلاش براي كسب مزاياي رقابتي و شايستگي¬هاي كليدي نسبت به ساير رقبا؛خلاقيت و نوآري موجود باز شدن چشمه هاي جديد و دريافت هاي مبتكرانه و دلايل اصلي و شكوفايي بهتر عوامل نهفته مي شود و بنابراين نقش چشمگيري در شناخت صحيح تر و شناسايي علل اصلي و مزاياي رقابتي به طور صحيح دارد.? كاربرد فراوان تكنيكهاي خلاقيت و نوآوري در الگوبرداري  از ابتدا(انتخاب  سازمان مورد نظر) تا انتها ( بكارگيري نتايج حاصله)؛خلاقيت و نوآوري در الگوبرداري صحيح از جهت انتخاب سازمان و مورد الگوبرداري و نوع و شيوه صحيح الگوگيري در حد 

بالايي به سازمان در  جهت ارتقاء وضعيت موجودش ياري مي رساند.? بكارگيري خلاقيت و نوآوري به عنوان ملزومات استراتژي تنوع  ]15[؛? تلاش براي پيشگيري از عيب و نقص به جاي تمركز بر كشف عيب با هدف رسيدن به توليد بي نقص? بكارگيري خلاقيت و نوآوري در  رسم ماتريسهاي ارزيابي عوامل داخلي  و خارجي  و سايرماتريسهاي مرتبط كه به گونه اي به شناخت و درك صحيح فرصتها  و تهديدها  و نقاط قوت  و ضعف  ارتباط دارند؛ همانگونه كه مشخص است نگاه خلاقانه و نوآورانه در صورتي كه در سازمان فراگير شود، مي تواند كمك شاياني به ديدن و كشف صحيح عوامل داخلي، خارجي، فرصتها، تهديدها، نقاط قوت و ضعف در سازمان شود و بدين ترتيب مي تواند در اين ابعاد نقش موثري در سازمان ايفا نمايد.? ايجاد طرقي براي ايجاد هم افزايي  بين روشهاي ايجاد استراتژي و استفاده از استراتژي هاي تركيبي  از طريق خلاقيت و نوآوري ممكن است. بدون ترديد انتخاب استراتژي هاي تركيبي در صورتي كه آميخته با نگاه خلاقانه و نوآورانه باشد؛ مي تواند به نحو مؤثرتري سازمان را در پيشبرد اهدافش به پيش ببرد.? ايجاد تمايزدر هنگام بكارگيري استراتژي تمايز، يك شركت سعي در فراهم نمودن محصول يا خدمتي منحصر بفرد مي نمايد و تلاش مي كند محصولات و خدماتي متفاوت از رقبايش ارائه نمايد.در اين خصوص آكان و همكارانش 3 تاكتيك براي اجراي استراتژي تمايز پيشنهاد كرده¬اند كه دو مورد آن به طور مستقيم و  مورد سوم به طور غير مستقيم بر نقش و اهميت نوآوري و تقويت خلاقيت و نوآوري تأكيد دارد.[22]در انتها و بعنوان مهمترين قسمت؛ توضيح اينكه شايد

در گذشته مي توانستيم با روشهاي معمولي به ايجاد تمايز، رهبري در هزينه ها يا تمركز بپردازيم وليكن امروزه انجام اين امور بدون نوآوري ناممكن مي نمايد. به طور خلاصه در گذشته اين مهم در فعاليتهاي پژوهشگران زيادي به طور مستقيم و غير مستقيم قابل اثبات است، كه به تعدادي از آنها در جدول (1) اشاره شده است. رديف محقق ( محققين) عنوان پژوهش1 اعرابي و موسوي (1388) ]9[ الگوي استراتژيك مديريت دانش براي ارتقاء عملكرد پژوهشگاهها2 حسن پور (1382) ]11[ ساختارهاي جديد سازماني3 كاركاس فهري (1387) ]14[ رهبر سده 21؛هنرمند اجتماعي، نوآور فرهنگي4 منوريان و عسگري (1388) ]8[ سازمان در عصر صنعت، اطلاعات و دانايي5 Akan, et al.(2006) [22]  Critical tactics for implementing porter’s generic strategies6 Allegro Graaf(2008) [17] Innovation and strategy implementation: the key challenge in today’s competitive atmosphere7 Bassi(1997) [23] Harnessing the power of intellectual capital8 Bell(1997) [24] Intellectual Capital9     Charles (2010) [25] five competitive forces of effective leadership and innovation10 Edvinsson Malon(1996) [26] Intellectual Capital : Realizing company’s true value by finding its hidden brainpower11  [19] Formisano(2004)  manager’s guide to strategy12  [28] Kaplan Norton(1996) Using the Balance scorecard as a strategic management system13 Wei (2010) [32] Making sense of a market information system for superior performance: The roles of organizational responsiveness and innovation strategy 4-  ارائه «مدل مفهومي تعديل يافته استراتژي هاي رقابتي عمومي پورتر در سازمانهاي هزاره سوم»مدلي كه مد نظر اين پژوهش مي باشد و در شكل(2) ارائه شده است، بيان مي دارد كه اولاً براي عملي كردن استراتژي هاي سه گانه پورتر در هزاره سوم

كه از عدم اطمينان و پيچيدگي فراواني برخوردار است، نياز به نوآوري است و ثانياً يكي از استراتژي هاي اساسي سازمان در كنار بهره گيري نوآورانه از تمايز، تمركز و رهبري هزينه ها براي رقابت در اين محيط مي تواند «نوآوري» باشد. بنابراين اين مدل كه ما آن را «مدل تعديل يافته استراتژي هاي رقابتي بر پايه نوآوري» نام نهاده ايم براي بهره گيري در سازمانهاي هزاره سوم پيشنهاد مي گردد. شكل  (2):  مدل تعديل يافته استراتژي هاي رقابتي پورتر (بر پايه نوآوري) براي سازمانهاي هزاره سومهمانطور كه عنوان شد، در پژوهشهاي انجام شده توسط پژوهشگران گذشته براي اجراي استراتژي هاي برتر رقابتي در حد بالايي به نقش نوآوري و خلاقيت تأكيد شده است كه به نمونه هايي از اين تأكيدات در مباني نظري و بخشهاي قبل و بخصوص در جدول (2) اشاره شده است. بنابراين  مي توان ابعاد سه گانه استراتژي رقابتي عمومي پورتر را براي اجراي بهينه به شيوه هاي نوآورانه متصل نمود و نقش نوآوري را در اجراي بهينه سه استراتژي عنوان شده را به مدل تعديل يافته افزود و همچنين با توجه به سير تغييرات و تحولات و اشاراتي كه پژوهشگران به نوآوري به عنوان يك استراتژي كرده اند، در اين مدل بعد جديدي به استراتژي سه گانه افزوده مي¬شود كه به عنوان استراتژي چهارم در اين مدل مطرح گرديده است و از آن تحت عنوان استراتژي نوآوري ياد شده است. مقصود از اين نوع استراتژي در اين مدل اين است كه سازمان سعي نمايد دائماً خود را با فضاي جديد منطبق كرده و يا حتي فراتر از آن نيازها و

فضاهاي جديد در بازار ايجاد نمايد تا بدين ترتيب براي خود در بازار رقابتي مزيت رقابتي پايدار ايجاد نمايد. و مشتريان بدين ترتيب با كسب اطمينان از اينكه همواره به روز ترين و كارآمدترين محصول از آن اين شركت است بيشتر جذب شركت خواهند شد كه البته لازمه تحقق نتايج صحيح در اين استراتژي تأمل و كار تخصصي، فرهنگي، تبليغاتي و... مي باشد كه با توجه به توان سوددهي بالاي اين استراتژي (در صورت بكارگيري صحيح) براي سازمانها بسيار باارزش و به صرفه مي باشد. تفاوت بعد افزوده شده به اين مدل با استراتژي تمايز در اينست كه استراتژي نوآوري (در مدل تعديل يافته) مبتني بر نوآوري دائمي است در حالي كه تمايز مي تواند بدون نوآوري هم انجام شود و در تمايز بيشتر تفاوت داشتن مدنظر است در حالي كه ممكن است اين تفاوت صرفاً نوآورانه نباشد ولي مدل تعديل يافته در اين پژوهش كه مبتني بر نوآوري است پيشنهاد مي¬كند استراتژي هاي سه گانه نيز در صورتي كه مبتني بر نوآوري باشند تأثير گذارتر خواهند بود.  علت ترسيم خطوط استراتژي¬هاي سه¬گانه عمومي پورتر به بعد اثرگذار روي آنها(نوآوري)، بصورت خط چين اين است كه در اين مدل با توجه به مطالب عنوان شده، اعتقاد بر اين است كه در هزاره سوم كه عصر تغييرات شتابنده است، براي رسيدن به مزيت رقابتي پايدار از طريق استراتژي¬هاي رقابتي پورتر، بهتر است از نوآوري به عنوان يك ابزار قدرتمند استفاده نماييم. در بعد چهارم مدل تعديل يافته استراتژي¬هاي رقابتي پورتر، نوآوري بعنوان يكي از استراتژي¬هاي رقابتي عنوان شده است كه مي تواند به جهت موفقيت و

حضور چشمگير در عرصه كسب وكار و جذب مزاياي رقابتي پايدار توسط سازمانها¬ي هزاره سوم بكار گرفته شود. لازم است اذعان شود بعد چهارم علي¬رغم مزاياي فراواني كه دارد داراي ريسك زيادي بوده و ممكن است براي سازمان در صورت عدم اجراي مدبرانه و صحيح، هزينه زيادي ايجاد نمايد و بازگشت سرمايه را محدود نموده و حتي سوددهي را كاهش دهد. بنابراين براي بكارگيري استراتژي نوآوري اولين گام لازم و ضروري، بررسي محيط كسب وكار و ظرفيت بازار و صنعت مربوطه و ايجاد زيرساخت¬هاي لازم در سازمان و توجه به اين ويژگي مي¬باشد.5- راهكارهايي جهت افزايش  خلاقيت و نوآوري در استراتژي هاي رقابتي:براي افزايش خلاقيت و نوآوري، معقول اين است كه سازمانها استراتژي مبتني بر نوآوري(تنوع) را اتخاذ كنند. استراتژي مبتني بر نوآوري، به ابتكار عمل و خلاقيتي منحصر به فرد استوار است. اين نوع استراتژي براي ايجاد بازار و عرضه كالاي منحصر به فرد، از راه تنوع بخشيدن به محصول تلاش مي¬كند و معمولاً در اين استراتژي سازمان به ويژگيهاي نوعي محصول ابتكاري و تبليغات دامنه¬دار روي منحصر به فرد بودن آن تكيه مي كند]5[. راهكارهاي اجرايي جهت افزايش خلاقيت و نوآوري در استراتژي هاي رقابتي را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:1- لازمست در اولين و مهمترين گام سازمانها اهميت خلاقيت و نوآوري را در عصر حاضر درك نمايد.2- اعمال تفاوت در پاداش و مزاياي مادي و معنوي سازماني بين كاركناني كه با تفكر و خلاقانه كار مي كنند، با كساني كه شيوه هاي متداول را در انجام كارها در پيش مي¬گيرند.3- برگزاري كارگاههاي آموزش خلاقيت و تكنيك¬هاي آن در سازمان و

اعمال فعاليتهايي كه اهميت اين دوره¬ها را براي كاركنان شفاف نمايد.4- تعيين گروههايي جهت انجام پژوهشهاي كاربردي در زمينه بهبود روند نوآوري در سازمان؛5- شناسايي نيازهاي نو و خلاقانه در كسب و كار؛6- آگاهي از ميزان خلاقيت، تقويت و كاربردي نمودن آن؛7- افزايش روحيه جسارت علمي، انتقادگري و انتقادپذيري ]13[.6- نتيجه گيري و پيشنهاد :با توجه به مطالب عنوان شده مي توان اذعان داشت كه امروزه بدون خلاقيت و نوآوري و استقرار شيوه¬هايي كه در اجراي استراتژي¬هاي رقابتي منجر به بهبود روند نوآوري در سازمان گردد اساساً سازمان يا عرصه را ترك مي نمايد و يا در اين عرصه تواني براي اعمال نفوذ نخواهد داشت. بنابراين در پژوهش حاضر تلاش شد با بكارگيري نظرات پژوهشگران اين عرصه و پژوهشهاي قبلي، مدلي تعديل يافته جهت استراتژي هاي رقابتي با رويكرد نوآورانه در سازمانهاي هزاره سوم ارائه گردد و در نهايت راهكارهايي جهت افزايش نوآوري در سازمانها ارائه گرديد. كه در اين مهم نقش فرهنگ سازماني¬اي كه حامي خلاقيت و نوآوري باشد بعنوان يكي از مهم ترين عوامل ذكر گرديد.مهمترين قسمت اين مقاله ارائه مدل تعديل يافته استراتژي هاي رقابتي پورتر بر مبناي نوآوري بود كه تلاش دارد نقش نوآوري را اولاً بعنوان عاملي مهم و اثرگذار در استراتژي¬هاي سه¬گانه پورتر نمايان كند و خود نوآوري را به عنوان يك استراتژي رقابتي اثرگذار به سازمانها معرفي مي¬نمايد.در اين پژوهش با توجه به تلاشهاي انجام شده زمينه¬هاي جديدي جهت تحقيق و بررسي پژوهشگران آتي ايجاد مي¬شود كه مهم¬ترين آنها چگونگي اجرايي كردن اين مدل به نحو مؤثرتر و پيدا كردن راهكارهايي جهت كاهش ريسك استراتژي نوآوري( بعد چهارم)

مي باشد. مراجع[1] الواني، مهدي، مديريت عمومي،تهران، نشرني، 1378.[2] جعفري،  مصطفي و همكاران، ابزارهاي استراتژيك و فرهنگي مديريت كيفيت فراگير، ج1، چاپ اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1382.[3] جين و ترايانديس، مديريت بر مديريت ناپذير، ترجمه و انتشار موسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي، پاييز1376.[4] حداديان، عليرضا، راهكارهاي عملي افزايش فروش، مشهد، به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي)،1387[5] خليل، طارق، مديريت تكنولوژي، ترجمة: اعرابي، سيد محمد و ايزدي، داود، انتشارات دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1381.[6] رضائيان، علي، مباني سازمان و مديريت، تهران، سمت، 1386.[7] علي احمدي، عليرضا، اللهياري، احمد، استراتژي رقابت و نوآوري در كسب و كار، تهران، توليد دانش، 1382.[8] منوريان، عباس، عسگري، ناصر، سازمان در عصر صنعت، اطلاعات و دانايي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1388.[9] اعرابي، محمد، موسوي، سعيد، "الگوي استراتژيك مديريت دانش براي ارتقاء عملكرد پژوهشگاهها"، فصلنامه پژوهش و برنامه ريزي در آموزش عالي، شماره 51، بهار 1388.[10] اميني، محمدتقي، خباز، صمد، "تدوين استراتژي به روش چارچوب جامع تدوين استراتژي، مطالعه موردي : شركت سهند خودرو تبريز"، نشريه مديريت بازرگاني، دوره 1، شماره 2،  بهار و تابستان 1388.[11] حسن¬پور، اكبر، "ساختارهاي جديد سازماني"، ماهنامه تدبير، شماره، 137، مهر 1382.[12] ذگردي، سيد حسام الدين؛ بشيري، مهدي، "مدلي براي اندازه¬گيري رضايت مشتريان"، ماهنامه استاندارد، شماره 127،  1381.[13] سلطاني، ايرج، " راهكارهاي تقويت خلاقيت در سازمان"، ماهنامه تدبير ، شماره 141، بهمن 1382.[14] كاراكاس فهري، "رهبر سده 21؛ هنرمند اجتماعي، نوآور فرهنگي"، ترجمة، نورعليزاده، رحمن، ماهنامه تدبير، شماره 200،دي-ماه1387.[15] محمدي ، حامد؛ طبري، مجتبي، "نهادينه كردن خلاقيت و نوآوري در سازمان"، ماهنامه تدبير، شماره 202، اسفند 1387.[16] وزيري، بزرگمهر، "نقش جامعه، نشست هاي علمي و

ساختارهاي تحقيقاتي در تحقيق و توسعه صنعتي"، مجموعه مقالات سمينار تحقيق و توسعه، تهران، 1368.

[17] Allegro, S., Graaf, R. D., Handbook of Hospitality Strategic Management, Elsevier Inc, PP. 407-424, 2009.[18]  Besterfield, D. H., Besterfield, C., Besterfield, G. H., Besterfield, M., Total Quality Management, Pearson Education, Inc., Third Edition, New Jersey, 2003.[19] Formisano, R. A., manager’s guide to strategy, Mc Graw- Hill, New York, 2004.[20] Miles, R.E., Snow, C.C. Organizational Strategy, Structure and Process, McGraw-Hill, New York, 1978.[21] Porter, M.E., Competitive Strategy: Techniques for Analyzing Industries and Competitors, Free Press, New York, NY, 1980. [22] Akan, O., Allen, R.S., Helms, M.M., and Spralls III, S.A., "Critical tactics for implementing porter’s generic strategies", journal of Business strategy, vol. 27, No. 1, pp. 43-53,  2006.[23] Bassi, l. j., "Harnessing the power of intellectual capital", Training and Development, 1997.[24] Bell,C.R.,"Intellectual Capital”, Executive Excellence", Vol. 14, No.1, pp. 15, 1997.[25] Charles M.M.,"five competitive forces of effective leadership and innovation", journal of business strategy, vol. 31, No.1, pp. 11-22, 2010.[26] Edvinsson, L., Malon M.S.,"Intellectual Capital: realizing company’s true value by finding its hidden brainpower”, London Harper Business, 1997.[27] Hambrick, D.C.,"Some tests of the effectiveness and functional attributes of Miles and Snow"s strategic types", Academy of Management Journal, Vol. 26, pp. 5–26, 1983.[28] Kaplan R.S., Norton D.P., "Using the Balance scorecard as a strategic management system”, Harvard Business Review, pp. 75 -85, 1996.[29] Quey, J. Y., LAI M. L., "Advancement intentions and job attitudes: a case study on the career setting of high – tech engineers in Taiwan", RD management, Vol. 31,

pp. 51-62, 2001.[30] Teece, D.J., Pisano, G., Shuen, G.,"Dynamic capabilities and strategic management", Strategic Management Journal, Vol. 18,  pp. 509–533, 1997.[31] Ward, P.T., Duray, R., "Manufacturing strategy in context: environment, competitive strategy and manufacturing strategy", Journal of Operations Management, Vol. 18, pp. 123–138, 2000.[32] Wei, Y., Wang, Q., "Making sense of a market information system for superior performance: The roles of organizational responsiveness and innovation strategy", Corrected Proof, Industrial Marketing Management, July 2010.

منبع: ارسال شده توسط عضو پايگاه مقالات علمي مديريت  (ارائه شده در پنجمين كنفرانس بين المللي مديريت استراتژيك) تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات علمي مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com

نوآوري هاي امام هادي(ع) در مديريت

اميرعلي حسنلو 

نوآوري هاي امام هادي(ع) در مديريت تحولات فكري و فرهنگي: در مقاله حاضر نويسنده به بررسي برخي اقدامات و نوآوري هاي امام هادي(ع) در حفظ و صيانت از مكتب توحيد و ميراث گرانقدر نبوي و مبارزه با بدعت ها و افكار و عقايد انحرافي پرداخته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.اگر دوره هاي امامت را به چهار دوره تقسيم كنيم، دوره امام هادي(ع) به خاطر ويژگي هاي خاص سياسي و علمي و فرهنگي دوره اي ديگر است كه در آن علاوه بر تدبير براي آينده شيعه از لحاظ سياسي و عقيدتي، تحكيم پايه هاي فرهنگي و انتقال كامل دست آوردهاي تمام دوران امامت انجام گرفته و مرحله نويني براي شيعه آغاز گرديده كه در نوع خود نقطه عطف بسيار مهمي است.● ويژگي خاص دوره امامت امام هادي(ع)اگر دوره هاي امامت را به چهار دوره تقسيم كنيم، دوره امام هادي(ع) به خاطر ويژگي هاي خاص سياسي و علمي و فرهنگي دوره

اي ديگر است كه در آن علاوه بر تدبير براي آينده شيعه از لحاظ سياسي و عقيدتي، تحكيم پايه هاي فرهنگي و انتقال كامل دست آوردهاي تمام دوران امامت انجام گرفته و مرحله نويني براي شيعه آغاز گرديده كه در نوع خود نقطه عطف بسيار مهمي است.هر يك از ائمه عليهم السلام در دوره خود براساس تدابير مقتضي و مناسب با حوادث و تحولات اجتماعي و سياسي و فكري، جهت هدايت شيعيان و حفظ خط اصلي اسلام ناب، اقدامات بسيار سنجيده اي را انجام داده اند. به نحوي كه با وجود حاكم بودن شرايط سخت و اختناق سياسي، تشيع به عنوان خطي روشن كه متمايز با اكثريت حاكم بود، موجوديت خود را حفظ كرد.دوره امام هادي(ع) دوره اي است كه بنيان برخي از انديشه هاي ناب تشيع شكل گرفته و بنيان مرجعيت و زعامت شيعه در اين دوره گذاشته شده بود. قرن سوم در جهان اسلام قرن نويني از نظر علمي و فكري بود كه حركت جامعه به سوي رشد علمي و فرهنگي با رويش انديشه هاي جديد كلامي و ورود شبهات مختلف عقلي و فلسفي كه متأثر از نهضت ترجمه بود مرحله اي متمايزتر از گذشته را در پيش روي قرار داده بود. مكاتب و فرقه هاي مختلف علمي با اختلافات و تنازع، درحال توليد علم براساس انديشه هاي خود بودند. و نابساماني فكري تمام جهان اسلام را به خاطر شيوع شبهات گرفته بود.اما مكتب اهل بيت با برتري محسوس، در محاصره دستگاه سياسي از پايه هاي محكم و استوار و منطقي به بركت وجود ائمه عليهم السلام برخوردار بود و هرگاه شبهه اي

متوجه كليت و محتواي اسلام مي شد تنها پاسخ قانع كننده از سوي رهبران مكتب اهل بيت صادر مي شد. و اين واكنش اساسي از سوي ائمه منجر به سامان دهي سازمان يافته مباني فكري اسلام مي شد.امام هادي(ع) در اين دوره خطير و از لحاظ علمي كه براي آينده جهان اسلام اهميت خاص داشت، امامت داشت و بايستي به گونه اي بنيان هاي علمي مكتب اهل بيت را تأسيس و سازماندهي مي كرد كه تا قرن هاي آتي اين بنيانگذاري، نيازهاي فكري و سياسي را پاسخ بدهد. امام آينده اي بسيار دور را مدنظر داشت و از نظر فكري و سياسي جهت صيانت و استمرار امامت مدبرانه، برنامه ريزي كرد و شالوده هاي مهم را مشخص نمود كه در اين مقاله به قسمت هايي از مديريت توانمند فكري و علمي امام مي پردازيم.● دوران امامتامام هادي(ع) در سال 212 پانزدهم ماه ذي حجه در اطراف مدينه از مادري بافضيلت به نام سمانه يا سوسن متولد شد.(1) پدر بزرگوارش امام جواد(ع) در سال 220 به شهادت رسيد. بدين ترتيب امامت امام هادي(ع) در سن هشت سالگي آغاز و تا سال 254 به مدت 33 سال استمرار داشت. آن حضرت در بين مردم با القاب، عامل، فقيه، امين، نقي، طيب مشهور بود.آن حضرت در دوره امامتش، معاصر شش تن از سلاطين عباسي به نام هاي معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين و معتز بود كه دشمن ترين آنها نسبت به علويان متوكل بود.وضع اجتماعي و سياسي معاصر امام هادي(ع)هرچه حكومت عباسيان از دوران استقرار و ثبات آن فاصله مي گرفت از نظر سياسي اقتدار آنها كاهش مي

يافت، اين تنزل قدرت و حاكميت، از علل مختلف ناشي مي شد كه از جمله آنها نارضايتي اجتماعي و گسترش قيام هاي علويان و مفاسد هيئت حاكمه و شيوع فساد در اجتماع از سوي درباريان بود، نفوذ عناصر ناشايسته در هرم قدرت و حاكميت از جمله عوامل كاهش اقتدار سياسي سلاطين عباسي بود.عباسيان در آغاز كار خود براي سركوب امويان و به دست آوردن منزلت اجتماعي شعار «الرضا من آل محمد» را سرلوحه برنامه هاي سياسي خود قرار دادند اما پس از قدرت گيري از اين شعار، با كشتار علويان فاصله گرفتند، عنصر ايراني در اقتدار سياسي عباسيان نقش مهمي ايفا كرد. چنان كه از نظر فرهنگي و علمي، ايران نقش اساسي در انتقال علوم ايراني و هندي و يوناني به جهان اسلام داشت.از نظر ديواني و تشكيلاتي و سياسي نيز اقتدار لازم را به نهادهاي قدرت عباسيان تزريق كردند، مديريت شايسته عناصر و خاندان هاي اصيل ايراني در تشكيلات حكومتي عباسيان قابل انكار است. به تدريج كه مديريت ايرانيان از تشكيلات كاسته شد، اقتدار نيز كاهش يافت. از طرفي ايرانيان به خاطر حمايت از اهل بيت عليهم السلام كه در شعار عباسيان ديده مي شد، همكاري نزديكي با آنها داشتند كه به دور از حقيقت نخواهد بود، اگر فاصله گيري آنها از شعار و سركوب عناصر ايراني را از علل مهم كاهش اقتدار عباسيان بدانيم.(2)دشمني برخي از سلاطين عباسي مثل متوكل با خاندان امامت و علويان تا حدي بود كه امنيت مالي و جاني آنان در مخاطره بود. از اين روي امام هادي(ع) با توجه به اين اختناق و فقدان امنيت براي صيانت از

جان و مال پيروان اهل بيت فعاليت هاي كاملا سري و پنهاني داشت.امام هادي(ع) قبل از اينكه توسط مأموران عباسي به سامرا احضار شود در مدينه سكونت داشت كه مركز علمي و فقهي بزرگ جهان اسلام محسوب مي شد، فعاليت هاي علمي مناسب با جو علمي مدينه برقرار بود، براساس اظهار شيخ مفيد، امام مدت ده سال آخر دوره امامت را در سامرا سكونت اجباري و تحت نظر داشت.(ارشاد مفيد/2/312)اختناق شديد سياسي و شيوع شبهات فكري و عقيدتي، دو پديده مهم دوره امام هادي(ع) بود كه اگر مواضع و تدابير امام نبود، اساس فكري مكتب اسلام و عقايد بنياني آن مثل توحيد، گرفتار آشفتگي و در معرض تهديد جدي واقع مي شد. (توصيه صدوق/31)اختناق شديد سياسي از سوي حاكمان دسترسي به امام را براي مردم مشكل مي نمود. از اين روي عدم حضور امام در جامعه، خود زمينه ساز مشكلات بزرگ عقيدتي را درپي داشت كه منجر به بروز فرقه هاي مختلف مذهبي و كلامي و شيوع عقايد و آراي فكري سست در جامعه مي شد و بدين علت بود كه دين اسلام در معرض مخاطرات جدي قرار داشت. با بروز اين آسيب ها بود كه وجود امام معصوم براي صيانت از دين الهي و اسلام ناب در نزد خردمندان ضروري مي نمود.از پيامدهاي تلخ سيطره اختناق سياسي، تفرقه بين پيروان اهل بيت(ع) بود كه فرقه هاي مختلفي از شيعه در اين دوره گزارش شده(3) كه به مرور زمان در گرد شمع وجودي امامان بعدي اين اختلافات برچيده شد و از اين فرقه ها جز نامي در تاريخ نماند، آثار وضعي جو سياسي حاكم در

جامعه، بروز و ظهورات عديده اي داشت كه امام هادي(ع) با تدابير اساسي، سياسي و علمي، زمينه هاي افزايش اين گونه پيامدها را از بين برد، تدبير خاص امام براي ايجاد هماهنگي و همبستگي بين جمعيت پيروان اهل بيت(ع) كه در شهرهاي مختلف جهان اسلام بودند، با مؤلفه (وكالت) صدها نتيجه زودبازده و آينده ساز داشت.● سازمان وكالت، نوآوري فرهنگي جهت پايداري تشيعسازمان وكالت و نيابت از طرف امام معصوم(ع) در دوره هاي پيشين وجود داشت. اما در دوره امام هادي(ع) اين سازمان وسيع علمي و فكري و سياسي بعنوان نهادي رسمي و نوين از نمود خاص و برجستگي ويژه برخوردار شد و آثار مهمي را كه در سايه اين نهاد رسمي در راستاي حفظ اساس اسلام درپي داشت، اين نهاد را بعنوان نهادي راه بردي و الگوساز براي آينده شيعه نمايان كرد. در حقيقت نهاد وكالت ابتكار و نوآوري امام در شرايط بحراني خاص بود جهت ارتباط شيعه با امامت و استمرار پيوستگي خط امامت با مردم.اگر بحرانهاي بعدي تاريخ اسلام پس از امام هادي را درنظر بگيريم، مديريت امام در اين برهه براي رها شدن از بحرانهاي سخت بعدي كارآمدي فراوان و مؤثر داشت، چون وضع سياسي به نحوي پيش رفت كه در عصر امام عسگري(ع) شيعه بيش از پيش در فشار و اختناق قرار گرفت و تنها چاره شيعه جهت اطلاع از وظايف و وضع امام عسگري اين راه برد مهم بود. امام عسگري (ع) كاملاً در محاصره نظامي قرار داشت و گاهي براي پيام رساندن از شيوه هاي خاص استفاده مي كرد و پيام به وكلا مي فرستاد و وكلا به

همديگر تا بدين طريق شيعه از مسائل و وظايف خود در قبال انحرافات آگاه مي شد.الف) كاركرد سازمان وكالت در انسجام و سامان دهي علمي و اجتماعي، امنيتي:1) ايجاد بستري جهت پيوند مستمر بين امام و پيروان در اقصي نقاط جهان اسلام كه مي توانست پيام امام را مثل ابزار ارتباطي امروزين سريعاً و به طور سيستماتيك از يك كانال موثق و معتبر به شيعيان برساند. بدون اين كه از لحاظ امنيتي براي پيروان اهل بيت(ع) مشكل ساز باشد و ازنظر جغرافيايي، مكان آنها را براي ديگران معلوم سازد.2) اين شبكه مهم مي توانست ازنظر علمي و فقهي، نيازهاي مردم را از منبع اصلي در دسترس قرار دهد كه رفع شبهات عقيدتي و فكري از نتايج بديهي و اوليه آن بود.3) شبكه گسترده وكالت تنها سازمان اقتصادي نبود، بلكه سازمان بزرگ علمي نيز محسوب مي شد كه الگويي براي تشكيل حوزه هاي علمي امروز بود. منشأ علمي سازمان، امام معصوم(ع) بود و نيازها را رفع مي نمود. استمرار اين شبكه تبديل به مراكز علمي و حديثي بزرگ مثل مكتب قم و... شد. وصول مسائل فقهي و كلامي از كانال مورد اطمينان براي پيروان به منزله يك چتر حمايتي بزرگ مصون بخش بود كه تهاجمات فرهنگي را نيز بدون واكنش آشكار فيزيكي، پاسخ داده و دفع مي نمود. شبكه وكالت در حقيقت به منزله يك دانشگاه بزرگ زنجيره اي بود كه پيروان اهلبيت عليهم السلام را ازنظر فكري و نيازهاي علمي روزمره با مركز به صورت نامحسوس و سريع مرتبط مي نمود. برخي گمان كرده اند كه سازمان وكالت تنها فعاليت هاي مالي داشت، درحالي كه

تدبيري بود كاملاً اساسي و بنياني براي سامان سازي علمي و فرهنگي جهت حفظ اسلام ناب.ب) كاركرد سازمان وكالت در سامان دهي و صيانت عقايد مذهبي.1) زدودن شبهه از توحيد و عقايد مردم.در دوره امام هادي(ع) شبهات مهم فكري و كلامي در جامعه اسلامي رواج داشت و عقايد مردم را تهديد مي كرد. مثل شبهه تشبيه و تجسيم درباره خداوند، كه عده اي به اين عقيده گرايش داشتند. امام با موضع برهاني، اين نظريه را مردود شمرد و فرمود، پيروان اهلبيت درباره خداوند به جسميت قائل نيستند چون لازمه تشبيه، خداوند به اشياء ديگر، تصور جسميت است، و چيزي كه جسم است خود معلول است، شأن خداوند بري از اين تمثيل هاست، چون جسم داشتن، محدود شدن به مكان و زمان و عوارض ديگري نظير پيري، فرسودگي و... را درپي دارد. درحالي كه ذات خداوند پاك از اين اوصاف است. (توحيد صدوق/97)اين عقيده همان عقيده است كه سبب پيدايش تثليث در مسيحيت شده و آنها براي خداوند شريكي قائل شده اند. امام با برخورد صريح با شيوع اين افكار در بين مردم و پيروان اهلبيت(ع) پيشگيري نمود. اين شبهات و نظاير آنها اساس توحيد را كه اولين و مهمترين دستاورد پيامبران الهي است مورد مخاطره قرار مي داد كه وجود امام هادي(ع) در اين برهه از زمان اين وظيفه را عهده دار است تا از توحيد پاسداري و براي اين منظور برنامه هاي اساسي پي ريزي و از طريق سازمان وكالت اين مسائل را به نقاط مختلف جهان اسلام ابلاغ نمايد.2) زدودن شبهه از امامت:امامت مهمترين پايگاه حفظ اصول و ارزش هاي ديني است كه

در دوره هاي مختلف، مدعيان دروغين شبهات فراواني در آن ايجاد كرده و هر فرقه اي با پيروي از افكار منحرف افراد، مدعي امامت آنها شده اند. از علل تعدد فرقه هاي انحرافي در بين امت اسلام، ناشناخته ماندن جايگاه امامت در اسلام است.امام هادي(ع) در اين راستا اقدام بسيار اساسي براي تبيين جايگاه امامت انجام دادند. بارزترين و بهترين سند شناسايي امامت از ميراث امام هادي به نام «زيارت جامعه كبيره» است كه معتبرترين منبع امام شناسي است، امام با شيوه خاصي آن را تبيين نموده و در ضمن آن غلو را در حق ائمه عليهم السلام مردود شمرده است.امام در مقدمه زيارت، ذكر صد مرتبه تكبير را كه دليل وحدانيت خداوند و توحيد است لازم مي شمارد، پس از آن جايگاه واقعي اهلبيت را براي باطل كردن مدعيان امامت با زبان دعا و زيارت روشن مي كند.(مفاتيح الجنان)معرفي اهل بيت(ع) به عنوان معدن و سرچشمه علم در اين دعا و مضامين ديگر، رد ضمني عقايد فرقه هاي مختلف است كه معتقد به امامت حاكمان اموي و عباسي و ديگران بودند و حديث نبوي «من لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه» را به سلاطين تأويل مي كردند و آنها را امام مفترض الطاعه مي شمردند.اين ميراث گران سنگ امامت (جامعه كبيره) بهترين شيوه، جهت سامان دهي فكري جامعه اسلامي در آن مقطع و در حال حاضر است كه سبب ثبات فكري و عدم انحراف پيروان راستين اهلبيت (ع)از گرد شمع روشن امامت شده است كه با مراجعه به متن و شروح نوشته شده بر آن، مي تواند جايگاه امامت و خليفه الهي را

در زمين روشن كند.اين فرهنگ سازي از طرف امام دو جنبه اثباتي و سلبي دارد: جنبه اثباتي، دفاع از منزلت اجتماعي و هدايتي ائمه و برقراري حلقه اتصال امت با امام و برتري اهلبيت(ع) از جهات عديده اي است كه هرگز قابل مقايسه با ديگران نيستند و... و جنبه سلبي، نيز انديشه غلات را درباره امامت منتفي و مردود مي شمارد و شهادت بر وحدانيت خداوند و نفي شرك از ذات او را در آغاز و در ضمن زيارت، در پاسخ غاليان به مردم القاء مي كند. آن حضرت در اين زيارت، عصمت امامت را جهت ابطال عقايد معتقدين به امامت حاكمان اموي و عباسي و ديگران مطرح مي فرمايد «... و اذهب عنكم الرجس...».3) بسترسازي ولايت و مرجعيت جهت آمادگي شيعه براي درك دوره غيبت كبرياز جمله اقدامات مهمي كه از دوره امام هادي(ع) و اقدامات آن حضرت در تأسيس شبكه وكالت مي توان استنباط كرد، پراكنده نمودن و انتخاب و گسيل نمايندگان به مراكز مختلف با عنوان وكيل است، وكالت سازمان يافته به صورت اساسي در اين دوره از برجستگي ويژه برخوردار است كه در عصرامام عسگري(ع) نيز همين رويه استمرار دارد، در حالي كه در دوره هاي پيشين مثل دوره امام رضا و امام جواد(ع) محدوديت و اختناق ايجاد شده در عصرامام هادي(ع) وجود نداشت و دسترسي به امام معصوم نسبت به اين دو بزرگوار آسان تر صورت مي گيرد، به تدريج كه به عصر امامت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نزديك مي شويم اختناق شدت مي يابد و امامت در حصر و محاصره قرار مي گيرد و از انظار

عمومي و دسترس مردم دور مي شود و لذا شبكه وكالت مهم مي شود.در دوره امام عسگري(ع) اين نياز بيش از دوره امام هادي(ع) احساس مي شود و در دوره غيبت صغري خيلي مهم مي شود و تعداد نواب خاص به چهار نفر منحصر مي شود. در آغاز دوره غيبت كبري با اشاره امام به نايب آخر، كه مي فرمايد مردم در حوادث و رويدادها به راويان احاديث ما مراجعه كنند. مرجعيت شيعه با اين عنايت و ابتكار امام معصوم به تدريج بوجود آمد و رفته رفته تمام خلأهاي فكري و علمي موجود در ميان شيعه با اين راهبرد جبران شد و انديشه پوياي اجتهاد و فقاهت جهت حفظ مكتب اهل بيت(ع) بر اساس اين نوآوري مستقر گرديد، و بدين وسيله مي توان از آينده نگريامام هادي(ع) جهت مديريت در بحرانهاي فكري الگو گرفت، اساس ولايت فقها برگرفته و بر مبناي اين انديشه سبز شكل گرفته كه امروز در سايه اين انديشه ناب، اسلام اصيل در حال درخشش خورشيدوار است. اين جايگاه عظيم كه هدايت كننده افكار پيروان اهلبيت و انسجام بخش و تضمين كننده بقاي دين است، يكي از مهمترين دستاوردهاي خلاقيت و نوآوريهاي امام هادي(ع) در مديريت تحولات فكري مي باشد كه آينده مكتب اهلبيت را در مقابل حوادث و رويدادها بيمه كرده و از انفعال و انكسار نجات مي بخشد.(ارشاد مفيد/260)4) دفاع از قرآن ميراث نبوت:همان طور كه توحيد، اين مهمترين دستاورد پيامبران و پيامبر خاتم(ص)، با افكار انحرافي مورد هجوم و تحريف قرار گرفت، قرآن كريم نيز با عناوين مختلف و افكار التقاطي مورد هجوم واقع شد. در برخي از دوره

ها تحت عنوان حادث و قديم بودن كتاب خدا و در دوره اي شبهه تحريف قرآن در زبان ها افتاد و عده اي درصدد القاء شبهات مختلف نسبت به اعتبار قرآن برآمدند. چنان كه اين گونه شبهات از طرف سلفي ها در عصر ما به شيعه نسبت داده مي شود، در گذشته نيز به شيعه و فرقه هاي ديگر نسبت داده مي شد. (تحف العقول/ص730) در عصر امام هادي(ع) اين شبهه رواج يافت.آن حضرت به شدت از حريم قرآن كه بزرگترين ميراث نبوت است و تنها امامت مي تواند به بهترين وجه از آن دفاع نمايد، به دفاع از قرآن و جايگاه آن پرداخت و شبهات مطرح را پاسخ فرمود و در اين راستا چنان كه ائمه پيش از او در استدلال هاي خود در مقابل معتزله و اهل جبر و تفويض ابتدا به قرآن استناد مي كردند و در شبهات مختلف فكري از آن بهره مي جستند،امام هادي (ع) نيز شبهه تحريف قرآن را با استناد به آيات مختلف در مسائل كلامي پاسخ مي داد. نتيجه اي كه از سيره اين امام بزرگوار مي توان گرفت اين است كه در سامان دهي تحولات فكري مهمترين مولفه و كاركرد، پاسخ دادن به شبهات و سؤالات در جامعه اسلامي است كه با استناد به قرآن و سيره نبوي و اهلبيت (ع) مي توان به آن جامه عمل پوشيد.5) جبرزدايي از مكتب اهل بيت (ع)از مباحث فكري و عقلي مهم دوره امام هادي (ع) رشد گرايش به جبر در ميان فرقه هاي مختلف بود. كه اساس اين انديشه در قرن اول پايه گذاري شد و در جهان

اسلام توسط امويان ترويج گرديد. اهلبيت پيامبر (ص) براي زدودن چهره واقعي دين اسلام از اين غبار كه توسط طرفداران انديشه جبر، به قرآن كريم نسبت داده مي شد، در مقابل اين انديشه موضع گيري نمودند، چنان كه در زمان امير مؤمنان (ع) نيز اين انديشه وجود داشت و پس از آن تا عصر امام صادق (ع)ادامه يافت و اوج رواج اين بحث در عصر امام رضا (ع) السلام بود كه با موضع گيري هاي عالمانه آن حضرت، مكتب اهلبيت از اين گرايشات فكري پالايش شد.در دوره امام هادي (ع) جبرگرايي (نفي اختيار) و اعتقاد به تفويض (اختيار كامل) دگر باره اوج گرفت و عقايد و افكار پيروان اهلبيت را دچار آشفتگي و سرگرداني نمود. از اين روي شيعيان و بزرگان قوم در اين باره از طريق نامه نگاري كسب آگاهي كردند.امام هادي (ع) نامه اي نستباً طولاني در رد اين شبهات فكري به آنها نوشت و از هر دو انديشه و ابتلاي به آن برحذر نمود.مكتب اهلبيت (ع) از اين نسبت ها پاك است، طرفداران جبر جهت حكومت هاي باطل خود به ترويج اين انديشه ها مي پرداختند تا قدرت انتخاب را از انسان گرفته و او در مقابل تصميم پادشاهان، منفعل و مغلوب نمايند، تا قدرت اعتراض و قيام در برابر ظالم از او سلب شود، ائمه با زدودن اين افكار از مكتب اهلبيت پيروان خود را نسبت به سرنوشت خود آگاه و در تمام امور تصميم گيرنده و تأثيرگذار مي دانستند و هرگز آنها را در برابر ستمگران تسليم و سازشگر نمي خواستند، بلكه به شيعه مي آموختند كه زندگي متعادل داشته

باشد و از جبر كه توجهي براي حاكميت ظالمان بود برحذر باشند. از طرفي با ترويج اباحي گري در سايه تفويض نيز گرفتار دام افراط نشوند.بدين سان امام هادي (ع) اسلام واقعي را با ساماندهي فكري بسيار مدبرانه از انحرافات پاسداري نمود. پي نوشت ها1 شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص .2982 ر. ك: خضري، سيد احمد رضا، خلافت (سلطنت) عباسي از آغاز تا پايان آل بويه.3 محمد جواد مشكور ، تاريخ شيعهو فرقه هاي اسلام ، صص 146 151 روزنامه كيهان ( www.kayhannews.ir )

نقش مديريت دانش در خلاقيت و نوآوري

دكتر محمد فتحيان چكيده: عصر حاضر، عصر تحولات و تغييرات شگرف درفناوريهاست. عصري كه ساختار فكري آن آكنده از عمق بخشيدن به اطلاعات و توجه به مشاركت نيروي انس___اني خلاق و دانش گرا به جاي نيروي انساني عملكردي است. از اين رو، مديريت هوشيار بر آن است تا هرچه بيشتر و بهتر درجهت

استفاده از ابزاري به نام دانش براي رويارويي و مقابله با عوامل عدم اطمينان، حفظ موقعيت و ايجاد خلاقيت و نوآوري جهت گسترش عرصه رقابتي خود برآيد، اين امر مستلزم اين است كه سازمان با ارج نهادن به مديريت دانش و متقابلا مديريت خلاقيت و نوآوري، آن را به عنوان يك نياز استراتژيك و ضروري جهت پيشگامي در عرصه رقابت پذيري، در زمره برنامه هاي اولويت دارخود قرار دهد. م ديريت نوآوري در واقع فرايندي است كه از طريق تركيب و يكپارچگي اجزاي مختلف دانش به پديدآوردن بديهيات مي پردازد. در اين راستا به كارگيري دانش ضمني به عنوان محركي اساسي در موفقيت فرايند نوآوري، تاثير قابل ملاحظه اي در كارايي شركتها خواهد داشت. مقاله حاضر در

آغاز دلايل اهميت دانش ضمني در فرايند خلاقيت، نقش دانش ضمني را در مديريت نوآوري شناسايي كرده و مواردي از موانع و مشكلات ايجاد وتسهيم آنرا ذكر مي كند. سپس بر اساس آخرين پژوهشهاي انجام گرفته در اين حوزه، مدل يكپارچه اي براي تشريح تاثير دانش ضمني بر مديريت موفقيت آميز نوآوري تشريح و ارائه مي گردد، در پايان اهرمهاي كليدي مديريت دانش ضمني شناسايي شده و تاثير مثبت آن بر موفقيت نوآوري مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.مقدمهدر اين عصر ضمن تلاشهاي بسياري كه در زمينه ساختاردهي و مهندسي مجددفرايندها و همچنين كاهش هزينه ها به منظور كسب سودآوري، توسط شركتها انجام گرفته است ، اينك نوبت اين است تا بسياري از آنها به تجديد سبد محصولات خود از طريق ايجاد نوآوري بپردازند. در اين راستا خلاقيت و توليد افكار و انديشه هاي نو توسط مديران و كاركنان سازماني از اهميت ويژه اي برخوردار شده و جايگاه والايي را درسازمان به خود اختصاص داده است. امروزه سازمانهايي موفق هستند و مي توانند در دنياي پررقابت ادامه حيات بدهند كه دائماً افكار و انديشه هاي جديد را در سازمان كاربردي سازند. اين امر توسط مديران و كاركنان خلاق امكان پذير است اما آيا شركتها شرايط و محيط موردنياز را ايجاد مي كنند؟ آيا آنها با اهرمهاي مناسب جهت بهينه ساختن موفقيت نوآوري آشنايي دارند؟ نقش دانش ضمني به عنوان يك اهرم كليدي در ايجاد نوآوري مورد تاكيد قرار گرفته و با هدف موفقيت خلاقيت، ضمن استناد بر تحقيقات انجام شده در اين حيطه، ابعاد مرتبط دانش ضمني و مديريت نوآوري بررسي و تشريح مي

شود. بر اين اساس در آغاز با مروري بر ادبيات مديريت دانش ضمني و مديريت نوآوري، نقش دانش ضمني بر خلاقيت و نوآوري سازماني در سه بعد: تكامل دانش ضمني ، حياتي سازي آن و انتقال دانش ضمني بررسي شده،سپس با بيان سه محور: انواع نوآوري ، نوع صنعت و ساختار سازماني يك سازمان خلاق در مديريت نوآوري ، مدلي يكپارچه از ارتباط و تاثير مديريت دانش ضمني بر مديريت نوآوري ارايه مي گردد.1 - مديريت دانش در سازماندر دسته بندي اي كه از سوي صاحب نظران كسب و كار ارايه گرديده ؛ دهه 1980 را دهه جنبش كيفيت (تاكيد بر اينكه براي دستيابي به كيفيت بهتر، همه كاركنان بايد از قدرت فكري خود بهتر استفاده كنند)؛ دهه 0991 را دهه مهندسي مجدد (استفاده از فناوري براي بهبود فرايندهاي كسب و كار و كاهش هزينه ها)؛ و دهه 2000 را دهه مديريت دانش لقب داده اند [1].دانش همان صورت ذهني ايده ها، واقعيتها، مفاهيم داده ها و تكنيك هاي ثبت شده در حافظه انسان است 2] كه از مغز انسان سرچشمه مي گيرد و مبتني بر اطلاعاتي است كه با تجربه باورها و ارزشهاي شخصي همراه با تصميم و عمل وي دگرگون و بارور مي شود. دانش هر شخص با دانش فرد ديگري كه همان اطلاعات را دريافت مي كنديكسان نيست اهميت فزاينده دانش در عص__ر حاضر، سازمانها را ناگزير مي سازد تا نسبت به معاني اي چون خلاقيت تكنيك ، خلاقيت در محصول يا فرايند و خلاقيت سازماني يا استراتژيك، با تعمقي بيشتر بينديشند. اين موضوع سازمانها را با چالشهايي در زمينه چگونگي پ____ردازش دانش و

ايجاد آن مواجه مي سازد.«نوناكا» در مدل يكپارچه خود براي ايجاد دانش پويا، از دانش به عنوان عامل محرك دروني ياد مي كند. دانشي كه مفهومي در بر نداشته باشد در واقع اطلاعات خواهد بود و اطلاعات زماني به دانش تبديل مي گردد كه توسط اشخاص تفسير گرديده، با عقايد و تعهدات آنها آميخته شده و به آن مفهوم داده شود .[3] به تبع تبديل دانش به منبع استراتژيك براي رقابت و بقاي سازمانها و جوامع، نياز به توسعه و اشراف بر روشهاي خلق، اشتراك و به كارگيري آن حياتي مي شود. تقاضا براي دانش به نوبه خود به تقاضا براي افزايش ذخيره دانش و توزيع آن منجر مي گردد.[4] مديريت دانش، مجموعه اي از فرايندها براي فهم و به كارگيري منبع استراتژيك دانش در سازمان است. مديريت دانش، رويكردي ساخت يافته است كه رويه هايي را براي شناسايي، ارزيابي و سازماندهي، ذخيره و به كارگيري دانش به منظور تامين نيازها و اهداف سازمان برقرار مي سازد. [5]مديريت دانش، علاوه بر مديريت اطلاعات ،تسهيل در ايجاد دانش جديد و مديريت روشهاي تسهيم و كاربري دانش را نيز بر عهده دارد . [6] بسته به اينكه دانش از لحاظ فيزيكي در كجا قرارمي گيرد مي توان آن را به دو نوع دانش تصريحي و ضمني تقسيم بندي كرد.[7] «نوناكا» و نويسندگاني ديگر از جمله «هال» و «آندرياني» دانش تصريحي را دانشي مي دانند كه قابل رمزگذاري و كدگذاري بوده و در نتيجه مي توان آن را به سادگي مخابره ، پردازش و منتقل و درپايگاه داده ها ذخيره كرد. اين نوع از دانش را مي توان فرم داد

و يك فرمول علمي و يا كتابچه راهنما بين افراد سازمان منتشر كرد . دستورالعملها، مقررات، قوانين، رويه هاي انجام كار، آئين نامه ها، شرح جزئيات و… كه به صورت رسمي در بين افراد سازمان به آساني قابل انتقال هستند همه دانش تصريحي به حساب مي آيند . در مقابل، دانش ضمني شخصي بوده و فرموله كردن آن بسيار مشكل است. اين نوع از دانش كه از طريق تسهيم تجربيات با مشاهده و تقليد اكتس___اب مي شود، ريشه در اعمال رويه ها ،تعهدات ، ارزشها و احساسات افراد داشته؛ قابل كد گذاري نبوده؛ از طريق يك زبان مخابره نمي شود . دانش ضمني و تصريحي مكمل يكديگرند و اين بدين معناست كه براي ايجاد دانش هر دوي آنها ضروري هستند، از اين رو آنچه ما دانش مي خوانيم از طريق تعامل بين دانش ضمني و تصريحي و نه هر كدام به تنهايي ايجاد مي شود.به طور كلي در رابطه با مديريت دانش وخلاقيت منابع انساني در سازمان دو راهبرد اساسي زير مطرح است. نخست، استفاده بهينه از فناوريهاي موجود در سازمان جهت به كارگيري وكاربرد بهتر دانايي در داخل شركت است. به عنوان مثال، ايجاد پايگاه داده اي از فهرست افراد با تجربه در فعاليتي خاص مي تواند در صورت لزوم براي پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گي___رد. اين عمل باعث مي گردد تا شركتها دانسته هاي موجود در سازمان را به همراه دانايي تك تك كاركنان برحسب مورد، شناسايي كنند. راهبرد دوم، كه گاهي نوآوري دانايي ناميده مي شود، زماني است كه كاركنان، از ارزشها و معيارهاي سازمان شناخت كافي داشته و قادرند ايده هاي خلاقانه

خود را در جهت توليد محصول و خدماتي نو و ارزشمند به كار بگيرند.[8]مديريت دانش ضمنيبه مرور زمان و با ادامه جريان زندگي نوعي از دانش در درون اشخاص نهادينه مي گردد ؛ پولاني نخستين بار در سال 1969 با بيان اين مطلب كه«ما بيشتر از آنچه مي گوييم مي دانيم» به نمونه هايي از تواناييهاي انسان نظير يادگيري دوچرخه سواري و شنا يا چگونگي تشخيص چهره ها اشاره مي كندكه تشريح نحوه انجام آن به راحتي توسط فرد امكان پذير نيست ،او دانش اينگونه تواناييهاي را «دانش ضمني» ناميد. به بياني ديگر، دانش ضمني را مي توان مجموعه اي از تجارب، مهارتها، ديدگاه هاي كاري و نظام ارزشي و ذهني در درون فرد دانست كه قابل گفتن نبوده و در هيچ پايگاه داده اي ذخيره نشده است بلكه جايگاه آن را ذهن آدمي و فعاليتهاي اوتشكيل مي دهد. چالش اصلي مديريت دانش نيز تبديل هر چه بيشتر و بهتر دانش ضمني به دانش تصريحي است. [9] از مديريت دانش ضمني تعاريف بسياري توسط نويسندگان و انديشمندان اين رشته نقل گرديده است به عنوان نمونه «روزنبرگ» در سال 1982 دانش ضمني را به عنوان دانش تكنيك ها ، روشها و طرحهايي مطرح كرد كه فرد ضمن رسيدن به نتايج دلخواه خود، آنها را به كار گرفته بدون آنكه قادر باشد دليل واضحي برايشان بيان كند.[10] «نوناكا» بر اين اعتقاد است كه دانش ضمني كاملا شخصي بوده ، رسمي كردن آن بسيار مشكل است، از اين رو انتقال آن به ديگران به آساني موثر نيست.[11] «هاول» دانش ضمني را غير كد پذير و فن غير قابل تجسمي

دانسته كه از طريق دريافت غير رسمي از رفتار و رويه هاي يادگرفته شده كسب مي گردد[12] . «گرانت» اين واژه را با توجه به قابليت استعمال آن اينگونه تعريف مي كند كه : «دانش ضمني فقط از طريق استعمال آشكار مي شود و انتقال آن امكان پذير نيست .» [13] در اين مقاله با استناد بر تعاريف «نوناكا» ، «هال» و «اندرياني»، نقش و تاثير دانش ضمني در فرايند خلاقيت و نيل به موفقيت آن در سازمانها در سه بعد كليدي ، تكامل دانش ضمني در سازمانها، حيات بخشي و در نهايت انتقال آن در سازمانها مورد بررسي قرار مي گيرد.بعد اول- تكامل دانش ضمني در سازمانها : ايجاد و تكامل دانش ضمني شرايط خاصي را مي طلبد ، در اين زمينه «نوناكا» در سال 2000 مدل حلزوني دانش را مطرح كرد و چنين بيان مي دارد كه «دانش ضمني هميشه با شخص همراه است . به عنوان مثال يك محقق باهوش داراي بينشي است ك____ه به ثبت اختراع جديدي منجر مي شود ، يا يك كفاش بعد از كسب سالها تج_ربه فرايند خلاقيت جديدي را مط_رح مي سازد .» به عقيده «نوناكا» دانش سازماني از طريق تعامل اجتماعي ميان دانش ضمني و تصريحي، توسعه مي يابد. وي با توجه به اين فرض اساسي كه دانش به عنوان سرمايه اصلي سازمان، مستلزم هماهنگي و يكپارچه سازي است و با ايجاد تعاملي پويا بين اين دو نوع از دانش به چهار راهبرد اساسي اجتماعي كردن ( از دانش ضمني به دانش ضمني )، بيروني سازي ( از دانش ضمني به دانش تصريحي)، تركيب ( از دانش تصريحي

به دانش تصريحي )، دروني سازي (از دانش تصريحي به دانش ضمني) در فرايند تبديل دانش اش____اره مي كند. از اين طريق سازمان قادر خواهد بود به خلق و توسعه دانش جديد اقدام كند . ( شكل 1)دانش ايجاد شده از طريق اين فرايند حلزوني در سطوح افقي و عمودي سازمان توسعه پيدا كرده و خود سبب ايجاد حلقه جديدي از دانش مي شود. اين فرايند تعاملي در سطح داخلي سازماني اتفاق مي افتد. رفتار مشتريان با پذيرش، خريد، استفاده يا عدم تمايل آنها به استعمال كالا و يا خدمات سازمان سبب ايجاد مفهوم در محصول شده؛ آنگاه مانند محركي جهت استخراج دانش ضمني آن عمل مي كند، سپس اين دانش در فرايند خلاقيت سازمان منعكس شده و حلقه جديد ايجاد دانش سازماني مجددا آغاز مي گردد . [3]«سنكر» بر اين اعتقاد است كه در قرن بيست و يكم كدگذاري دانش در تبديل دانش ضمني به خلاقيت كمكي نمي كند و اجزا ضمني خلاقيت فقط از طريق تجارب عملي يا تعاملات شخصي در داخل يا خارج از سازمان و شبكه هاي اجتماعي با خبرگاني كه تجارب و دانش مرتبط را دارند، مي تواند تكامل پيدا كند ، كه آن را فوت و فن يا يادگيري از طريق انجام يك عمل مي ناميم[14]. وجود فرهنگ سازماني باز كه در آن از خلاقيت حمايت و پشتيباني مي گردد از جمله پيش نيازهاي تكامل دانش ضمني به حساب مي آيد. «روديجر» و «وانيني» تنها راه شناسايي دانش ضمني را برقراري ارتباط افراد با سازمانهاي خارجي يا درون سازمان دانسته و حمايت و تلاش براي ايجاد چنين فضاي ارتباطاتي را

از وظايف مديريت مي دانند[15]. بنابراين، ازجمله شرايط اساسي ايجاد، تسهيم و استفاده از دانش ضمني در فرايند خلاقيت، اعتماد بين اعضاي سازمان است. تسهيم دانش ضمني در موقعيتهاي غير رسمي بسيار موفقيت آميز تر از موقعيتهاي رسمي است از اين رو فرهنگ سازي در زمينه تشويق افراد به ايجاد دانش ضمني و ايجاد جوي كه در آن اعضاي سازمان براي تسهيم دانش خود احساس امنيت كنند از وظايف حائز اهميت مديريت خواهد بود.بعد دوم – حيات بخشي به دانش ضمني : اطمينان يافتن از شناسايي دانش ضمني مرتبط در سازمان يك پيش شرط اساسي جهت فعال ساختن دانش ضمني در فرايند نوآوري است. در سال 1998 جمعي از صاحب نظران اعلام كردند كه دانش ضمني امكان ايجاد ايده هاي بسياري را فراهم مي سازد، بنابراين خلاقيت را برانگيخته و اثر مثبتي بر فعاليتهاي كسب و كار دارد . شناسايي دانش ضمني اغلب باموانع بسياري روبروست؛ در اين راه، ايجاد فضاي ارتباطاتي مناسب بين كاركنان و فراهم ساختن شرايطي كه آنها قادر باشند ايده هاي خود را به راحتي بيان كرده، مورد ارزيابي و انتقاد قرار دهند، مي تواند بسيار موثر و كارا باشد[16]. برگزاري جلسات طوفان مغزي يك تكنيك معروف براي سرمايه گذاري بر بينشها و مشهودات مربوط به دانش ضمنيگروهي از افراد است[17].از آنجا كه از يك سو ابعاد ضمني دانش اشخاص، درون هر فرد نهادينه شده و به صورت عمومي در دسترس نيست و از سوي ديگر ابعاد ضمني دانش جمعي را نيز بافت آن سازمان تشكيل مي دهد بنابراين دانش يك سازمان منحصر به فرد بوده و توسط ساير سازمانها

به راحتي قابل تقليد و به كارگيري نيست. دانش ضمني را مي توان از طريق ايجاد دانش علمي جديد فعال كرد و سپس با يادگيري روشهاي جديد توليد، آن را در طراحي محصولات جديد به كاربرد. همچنين از طريق فرايند بهبود تدريجي يا يادگيري در عمل نيز مي توان با استفاده از دانش ضمني به دست آمده، فناوري موجود را ارتقا داد. دانش ضمني در سرتاسر زنجيره توليد و خلاقيت يك سازمان قابل وصول است. «هاول» معتقد است مرحله اي كه در آن دانش ضمني كسب شده و در فرايند خلاقيت و توليد موردي استفاده قرار مي گيرد ، از نظر سياست و استراتژي بسيار مهم است. ]12[ بنابراين اينگونه مي توان نتيجه گرفت كه دانش ضمني منبع مزيت رقابتي محسوب مي شود. قدرت ابتكار لازم براي خلاقيت نه تنها از خبرگي قابل مشاهده ، بلكه از ذخيره تجربيات نامشهود افراد سازمان كه قبل از استفاده در فرايند نوآوري حياتي سازي مي شود، نيز قابل استخراج است. دانش ضمني را مي توان هم از منابع داخل سازمان از طريق تصميم گيري در مورد دانش اعضا و فراهم آوردن فضاي بهبود يادگيري جمعي و ارتقا شايستگي ضمني آنها و هم از منابع خارج از سازمان با تلاش در جهت اكتساب دانش و مهارتهاي ضمني افراد ساير شركتها ، از طريق استخدام افراد مجرب و تحصيل كرده و يا اخذ راهنمايي ازمشاوران خبره و با تجربه و يا ايجاد شبكه با شركتهاي ديگركسب كرد. اين موضوع كاملا واضح است كه دانش ضمني در تمامي عمليات و مراحل فعاليتهاي يك سازمان قابل كسب و حياتي سازي است.بعد سوم

- انتقال دانش ضمني : سومين بعد تاثير گذار دانش ضمني در فرايند خلاقيت ، انتقال آن است. «هاول» بيان مي دارد كه شهود بر مبناي كيفيتهاي ضمني، نقش مهمي را در فرايند خلاقيت ايفا مي كند .[12] اين موضوع نشان مي دهد كه ميزان قابل توجهي از دانش كه براي انجام يا بهبود يك فرايند معين يا فناوري توليد مهم است، دانش ضمني است. اهميت و نقطه قوت دانش ضمني در دشواري تقليد و در نتيجه انتقال آن خلاصه شده. به عبارت ديگر دانش ضمني معمولا يك عنصر مهم در همكاريهاي صنعتي هم در آغاز و هم در خلال آن به حساب مي آيد. اين نوع از دانش عاملي كليدي در مزيت رقابتي همكاري به شمار آمده و همكاري تنها راهي است كه از طريق آن دانش ضمني را مي توان انتقال داده و تسهيم كرد. «هال» و «آندرياني» معتقدند كه مهم ترين چالش يك سازمان بايد ايجاد توازن بين دانش ضمني ايجاد شده توسط افراد و دانش تصريحي مورد نياز براي برقراري ارتباط و اتحاد موثر باشد بدين معني كه دانش سازمان را تصريحي كرده تا سازمان از طريق حفظ دانش افرادي كه آنجا راترك مي كنند محفوظ نگه داشته شود.[11] «لئورناردو» و «سنسيپر» معتقدند اگر چه تحريك ، تركيب و مخابره در ابعاد تصريحي دانش نسبت به دانش ضمني آسانتر است ولي موقعيتهاي بسياري هم پيش مي آيد كه در آنها امكان تبديل دانش ضمني به دانش تصريحي وجود ندارد[16] علاوه بر اين، به منظور مخابره آسان دانش ضمني سطح مشخصي از صميميت شخصي ضروري است و اين موضوع مستلزم شناسايي شبكه

هاي ارتباطي است، همان طور كه «اسكاربرو» سال 2003 آنها را به عنوان مهم ترين منبع تركيب و مبادله دانش لازم براي ارتقا خلاقيت و ايجاد سرمايه عقلايي معرفي مي كند.[18] انتقال دانش ضمني بستگي زيادي به تفاوت بين ارتباطات رو در رو و معاملات آزاد افراد دارد . صميميت دو طرف، عنصري كليدي در ميزان انتقال دانش ضمني محسوب مي شود. چراكه دانش ضمني اغلب از طريق زبان بدن و نمايش فيزيكي مهارتها ايجاد شده و انتقال مي يابد، بنابراين لازم است به فناوري اطلاعات و ارتباطات كه بخش قابل ملاحظه اي از اين دانش رامنتقل مي كند بهاي بسياري داده شود. موانع ايجاد تسهيم و انتقال دانش ضمني زماني اتفاق مي افتد كه افراد خلاق،يا فعالانه براي شركت در فرايند خلاقيت، بي انگيزه گردند يا خود را درگير اين فرايند نكنند. برنامه هاي تشويقي مانند اعطاي پاداش به اشخاصي كه دانش مهم و با ارزشي را در درون خود اندوخته اند، در انتقال دانش ضمني موثر است. از آنجا كه انتقال دانش ضمني نيازمند اختصاص وقت بسياري براي برقراري ارتباط شخصي است، اين احتمال وجود دارد درسازمانهايي كه به خبرگي اهميت فوق العاده اي مي دهند، اما همكاري و كمك رساندن به سايرين در آنها، از اهميت چنداني برخوردار نيست، افراد خبره و صاحبان دانش از اين موضوع به عنوان عاملي جهت كسب قدرت استفاده كنند. بنابراين، انتقال دانش ضمني تا حد قابل ملاحظه اي نيازمند تعاملات شخصي و غيررسمي بوده و اين وظيفه مديريت سازمان به حساب مي آيد تا با فرهنگ سازي و ايجاد فضاي مناسب، زمينه را جهت استفاده

آزادانه افراد از روشهاي مختلف تفكر فراهم سازند. در اين راستا لازم است سازمان سطوح مختلف تفكرخلاق را از طريق تشويق فرهنگ سازماني باز و داشتن سلسله مراتب كمتر معين كند.خلاقيت و مديريت نوآوريجهت تجزيه و تحليل موثرتر اثرات دانش ضمني بر خلاقيت و نوآوري ، نيازمند درك يكساني از اين معاني هستيم. توجه روزافزون نسبت به خلاقيت و نو آوري و ارتباط تنگاتنگ آنها با رشد اقتصادي منجر به ايجاد مجموعه اي از مدل هاي مختلف فرايند نوآوري از جمله مدل فناوري فشار و مدل كشش نياز در سالهاي 1960 و 1970 و مدل «كوپلينگ» در اواخر سال 1970 همچنين مدل منسجم «راسول» در سال 1980 منجر گرديد . ماهيت پيچيده فرايند خلاقيت و نوآوري توسط نويسندگان مختلفي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است . «هنري پو آنكاره» رياضيدان بزرگ فرانسوي سال 1948 خلاقيت را تشخيص، تميز، بصيرت، دريافت، درك و انتخاب يك پديده مي داند. [19] فرهنگ وبستر نوآوري را توانايي انجام امري ابتكاري تعريف كرده است كه به خلق محصول يا خدمتي جديد منجر شود به گونه اي كه اين توانايي ممكن است از هوش و استعداد افراد سرچشمه گرفته يا به وسيله آموزش ايجاد شود.[20] با استناد به تعاريف فوق مي توان گفت خلاقيت پيدايي و توليد يك انديشه و فكر جديد است در حالي كه نوآوري عملي ساختن انديشه و فكر آن است. نوآوري به معني به كارگيري تفكرات جديد ناشي از خلاقيت است كه در يك سازمان مي تواند به صورت يك كالاي جديد خدمت و يا راه حل جديد انجام كارها باشد. [24] خلاقيت اشاره به قدرت

ايجاد انديشه هاي نو دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار تازه و نو است.[25]در واقع نوآوري فرايندي است كه از طريق آن، سازمان مشكلات موجود را شناسايي و تعريف كرده، سپس فعالانه دانش جديد را براي حل آنها به كار مي گيرد. درادامه جهت ارايه مدل جامع ارتباط و تاثير مديريت دانش ضمني بر مديريت نوآوري به بررسي سه محور موثر در راين راستا مي پردازيم.محور اول –انواع خلاقيت : در ادبيات اين موضوع تعاريف مختلفي از خلاقيت و نوآوري با رويكردهاي متفاوت به ميان آمده است . «برنت» در سال 1935 به خلاقيت با رويكرد ايجاد بدعت و ارايه يك ايده جديد نگريسته و جديد بودن را به دليل تفاوت در كيفيت ايده ارايه شده با فرم هاي موجود مي داند . ديگر صاحب نظران از جمله «روجر» و «زالتمن» در سالهاي 3891 و1984 بر ماهيت ذهني جديد بودن ت__اكيد مي كنند. سومين ديدگاه مبتني بر معرفي اوليه بدعت است كه بزرگاني چون «اسموكلر» (1966)، «نايت» (1967 )، «كيسر» (1969) و «ودين» (1980) بر آن تاكيد داشتند. با رويكردي ديگر تحقيقاتي در زمينه تركيب جديد نيازها و راه حلها صورت گرفته است. در برخي رويكردها بر جن_به هاي فرايندي ن__وآوري به معناي زنجيره اي از الگوهاي رفتاري شخصي و سازماني تاكيد شده است. كه هيچ كدام از اين رويكردها به تنهايي قادر به پوشش دادن بدعت و نوآوري از يك طرف و مزاياي اقتصادي آن از سوي ديگر نيستند. «هاشيلد» تعريف جامعي از نوآوري را در چهار بعد متفاوت محتوايي ، ذهني ، فرايندي و هنجاري ب__ا ذكر پرسشهاي زير بيان مي

كند. (شكل شماره 2 ) اين پرسشها عبارتند از :-چه چيزي تازه است؟ ( بعد محتوايي )-براي چه كساني مهم است؟ ( بعد ذهنيت )-اين تازگي كجا آغاز و در كجا به پايان مي رسد ؟ ( بعد فرايند )- آيا تازگي به معناي موفقيت است؟ ( بعد هنجاري )بعد محتوايي خلاقيت به قابليت حل مشكل فعلي يا بالقوه بستگي دارد و بر حسب حل آنها توسط ابزارها و روشهاي رايج و سنتي و يا مبتني بر نيازآنها به ارايه روشي جديد و يا تركيبي از هر دو روش سنتي و جديد مي تواند شكلهاي مختلفي به خود بگيرد . خصوصيت حائز اهميت اين بعد ، ميزان جديد بودن يك راه حل است كه به خلاقيت در فرايند يا توليد منجر مي گردد. بعد ذهنيت متمركز بر آگاهي افراد است و تغييرات فناوري و نه خود آن در اين بعد عامل كليدي به حساب مي آيد. تاكيد اين بعد بر آگاهي شخصي نبوده و شركتها زماني مي توانند در مورد نوآوري صحبت كه از عقايد جديد براي اولين بار استفاده كنند. [26]در بعد فرايند، تعريف واضحي از اينكه يك نوآوري در كجا آغاز مي شود و به كجا ختم مي گردد ، ضروري است. اين فرايند را «هاشيلد» به هفت مرحله پشت سر هم تقسيم مي كند كه با ارايه ايده آغاز و با استفاده و به كارگيري مستمر و موفقيت آميز آن خاتمه مي يابد . ( شكل شماره 3 )به وسيله بعد چهارم يا بعد هنجاري، موفقيت اقتصادي يك خلاقيت ارزيابي مي شود و در اين بعد هدف گذاري به عنوان عاملي كليدي به

حساب مي آيد. خلاقيت در صورتي براي يك سازمان مهم است كه به افزايش درآمد و سود، يا كاهش هزينه منجر گردد. اين مقاله بر اين رويكرد جامع نه تنها از جهت ارزيابي بدعت از ديدگاه تحقيق و توسعه و بازار بلكه از ديدگاه منافع اقتصادي و مزيت رقابتي آن نيز تاكيد مي كنند در دنياي بسيار پوياي كنوني و جهان رقابتي امروز، انعطاف پذيري و سرعت دو اصل مهم در بهبود محصول تجاري جديد هستند ولي در صورتي كه نهايتا به سود اقتصادي بيشتري منجر شوند.[26]محور دوم- نوع صنعت : بدون توجه به نوع بدعت و نوآوري، صنايع مختلف نسبت به اثرات دانش ضمني در ايجاد خلاقيت به شيوه هاي گوناگوني عكس العمل نشان مي دهند، به گونه اي كه به راحتي مي توان به طور متوسط هر 50 سال يكبار شاهد بروز اين چنين موجهايي در تاريخچه خلاقيت باشيم. (شكل شماره4 )صنايع مختلف ، نوآوريهاي پايه اي و بنياديني را در فرايند بهبود نسلهاي جديد محصولات خود تجربه كرده اند. ابتدا يك سري نوآوريهاي كوچك در محصول به عنوان خلاقيت اساسي در همان صنعت اتفاق مي افتد سپس در مرحله بعد خلاقيتها به صنايع ديگر منتقل مي گردند. اگر خلاقيت به بهبود منجر شود، قادر است كل بازار يك صنعت سنتي و يك سازمان را از مرحله به مرحله بعد تغييردهد. اگر خلاقيت از نوع بنيادي و ريشه اي باشد، مي تواند نسل جديدي از محصول را به صورت تغيير نمونه اي در يك سازمان يا از طريق جايگزيني در كل يك صنعت، ايجاد كند.«سنكر» به منظور تجزيه و تحليل بيشتر اثر دانش ضمني

بر خلاقيت در سازمانهاي با فناوري پيشرفته و در سازمانهاي سنتي مانند صنعت سراميك ، مطالعه تجربي را انجام داده است. به نظر مي رسد كه اين شركتها روشهاي متفاوتي براي دريافت دانش دارند.در صنعت سراميك ، شركتها به منظور تضمين جريان مستمر دانش حاصل از خبرگي عرضه كنندگان به درون شركت ، رابطه خود را با آنها حفظ مي كنند . در مقابل صنايع با فناوري پيشرفته، فقط بر دانش درون سازماني بدون توجه به خبرگي عرضه كنندگان و افراد خارج از سازمان ، متمركز هستند. بسته به نوع صنعت، نوع خلاقيت متفاوت خواهد بود.[14] در صنايع سنتي، ما بهبود محصول و بهبود فرايند را داريم در حالي كه در صنايع جديد ،نوآوريهاي بنيادين، جهت را نشان مي دهند . بنابراين، پايگاه فناوري يك سازمان نقش مهمي را در اين رابطه ايفا مي كند. بسته به ميزان داراييها لزوم استفاده از دانش ضمني افزايش مي يابد. به ويژه در مورد داراييهاي غير رسمي و غير ملموس موجود اين الزام افزايش نيز مي يابد .محور سوم- ويژگيهاي سازمان خلاق: اين دوره كه عصر فراصنعتي، عصر دانش و دانايي محوري، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقيت و نوآوري رقم خورده، بسياري از شركتها ايجاد سود، درآمد، كيفيت، تحويل به موقع كالا وخدمات و در نهايت قابليت اعتماد را به عنوان هدف ايجاد خلاقيت به حساب مي آورند. از اين رو، براي موفقيت در اين بعد، سازمانها و شركتها ناگزيرند تا جهت حفظ بقا و داشتن مزيت رقابتي، سازماني خلاق و نوآور شوند، به گونه اي كه خود را در جهت مديريت تغييرات شتابان و دگرگونيهاي ژرف جهاني

آماده سازند. براساس اين استدلال، كشورهاي پيشرفته بر آموزش خلاقيت تاكيد بسيارداشته و در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آينده نگر، كه رهيافتهاي بديع وخلاقانه اي را براي مسائل پيچيده ارائه مي دارند، توجه خاص مبذول داشته اند. «هاشيلد» شش خصوصيت مهم : آزادي در بيان نظرات جديد، ساختار سازماني مسطح، مديريت اطلاعات، آگاهي از تعارضات، نيازمنديهاي استخدام، شايستگي و مسئوليت را براي سازمانهاي خلاق ذكر كرده است. وي معتقد است تنها سازمانهايي با خصوصيت بالا ، قادر به بهينه ساختن فرايند خلاقيت و درنتيجه موفقيت در آن خواهند بود. به عبارتي ديگر تنها اينگونه از سازمانها داراي ساختار مناسبي جهت تضمين فرايند كاملا جامع خلاقيتشان دارا هستند. [26]ويژگي آزادي بيان نظرات جديد به توانايي جذب و انتقال اطلاعات اشاره مي كند . سازمانهاي خلاق به رابطه با رهبران اهل انديشه بسيار متكي اند. آنها در برابر هر نوع بحث و ارائه ايده جديدي به صورت باز عمل كرده وكارمندانشان تمايل دارند كنجكاو بوده و آزادانه دانش را ايجاد و استفاده كنند .[5]«سنكر» بيان مي دارد كه خلاقيت عمدتا از دانش جمعي در مورد فناوري موجود يك شركت ، تحقيقات انجام گرفته در آن ، فعاليتهاي واحد طراحي و توسعه و تعامل سازمان با محيط خارجي حاصل مي گردد؛ از اين رو يك ساختار سازماني مسطح براي سازمانهاي خلاق ضروري است.[14] بنابراين مي توان گفت اين گونه سازمانها در رويارويي با بحرانهاي ناشي از رقابتهاي اقتصادي انعطاف پذيري بالايي دارند. سازمانهاي انعطاف پذير با مسايل و تنگناها برخورد منطقي و محققانه داشته و در صورت نياز به تغيير و تحول، پس از بررسي دقيق و

عالمانه، آن را اعمال مي كنند. ساختار خلاق، نم_ايانگر روابط واحدهاي آن و نشان دهنده ميزان انعطاف پذيري آن است. سازمانهايي كه داراي ساختار غيرقابل انعطاف باشند، براي ايجاد همكاري و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگي مي شوند. كارمندان بايد در مسئوليتها و مديريت نقشهايشان از آزادي لازم برخوردار باشند و تنها تعداد محدودي مقررات براي تعريف فرايند كاري مشترك در سازمان كافي خواهد بود . ويژگي فرهنگ سازماني بازجهت ارائه ايده هاي جديد در مديريت اطلاعات منعكس مي شود. در يك سازمان خلاق ميزان كمي از ارتباطات بر پايه قوانين شكل مي گيرد . فرهنگ سازماني مانع تسهيم دانش بين كاركنان نمي شود و آنها با ارائه ايده هاي جديد نگران از دست دادن شغل خود نيستند .از آنجايي كه تعارض بذر خلاقيت است ، سازمانهاي خلاق از فرهنگهايي پشتيب____اني مي كنند كه به تعارضات و بحثها اهميت مي دهند. با تعارض، كاركنان در زمينه چگونگي مواجهه با موقعيتهاي جديد و برخورد با آنها ، آموزش مي بينند . اين شركتها افرادي را جذب و استخدام مي كنند كه به جهت گيري بيشتر سازمان به سمت خلاقيت و نوآوري سرعت ببخشند و افراد در اين گونه سازمانها، نيازمند توانايي ايجاد تعارضات و پيدا كردن روشهاي حل آنها هستند. شايستگي و احساس مسئوليت در قبال خلاقيت، بين تمامي نيروي كار تسهيم مي شود؛ هر شخصي در سازمان مسئول توسعه خلاقيت است. يك فرهنگ با جهت گيري مثبت به خلاقيت، فرهنگي است كه به يادگيري درون و برون سازماني افراد اهميت داده و تجربه،خبرگي و خلاقيت سريع به صورت سلسله مراتبي جانشين مي شود .نقش دانش ضمني

در مديريت نوآوريدراين مقاله با تركيب تمامي ابعاد و محورهاي ياد شده فوق به ارايه مدل ارتباطي بين دانش ضمني و مديريت نوآوري مي پردازيم. اين مدل، سازمانها را متقاعد مي سازد تا با هدف ايجاد خلاقيت فزون تر و موفقيت در مديريت نوآوري، براي مديريت دانش ضمني، بهاي بسياري قائل شوند. البته به علت وجود شرايط مختلف، به منظور پذيرش اهميت و وزن عوامل مختلف، رويكردي اقتضايي پيشنهاد مي شود. در ارتباط با مديريت دانش ضمني سه بعد كليدي : تكامل دانش ضمني ، حياتي سازي و انتقال آن را كه مرتبط ترين سطوح جهت منفعت رساني به استفاده و كاربرد فرايند خلاقيت هستند، تشريح گرديد. اين موضوع كاملا روشن است كه هر سازماني با توجه به نوع صنعت ، نوع خلاقيت و ساختار سازماني ويژه اي كه داراست به منظور به كارگيري داراييهاي دانش ضمني موجود در راستاي موفقيت خلاقيت ، مكانيسم ها و ساختارهاي مختلفي را به كار مي گيرد . مشكلاتي كه در حوزه فرايند خلاقيت رخ مي دهند ، اغلب آنقدر پيچيده هستند كه تنها بر پايه يك تجزيه و تحليل ساده قابل حل نيستند. «بلوم» در مطالعات موردي خود نشان داده است كه در مراحل انتهايي فرايند نوآوري، دانش ضمني، به سرعت گرفتن اين فرايندكمك كرده، در نتيجه به موفقيت در نوآوري منجر مي گردد .«ريتر» موفقيت نوآوري را با دو بعد موفقيت درنوآوري محصول و موفقيت در نوآوري فرايند تعريف مي كند. او معتقد است : «خلاقيت موفقيت آميز به افزايش سود و درآمد منجر مي شود». وي در چهار سازماني كه مورد آزمون قرار داد، از طريق به

كارگيري دانش ضمني صحيح، مراحل انتقال و اجراي ايده ها را در فرايند نوآوري كوتاه كرد. [14] در ادامه بايد به اين نكته اشاره كرد كه در نظر گرفتن محدوديت ذاتي گزينه هاي مختلف، قبل از اينكه مراحل واقعي آزمون آغاز شوند، به سرعت گرفتن اين فرايند منجر مي گردد. موفقيت فرايند نوآوري زماني به وقوع مي پيوندد كه در هر مرحله آن بر يك بحران، خواه از طريق سرعت گرفتن فرايند يا ممانعت از توقف فرايند، غلبه شود.اين موضوع نشان مي دهد كه با مديريت صحيح دانش ضمني مشكلات به وجود آمده به روشي انعطاف پذير حل خواهند شد و در تمامي مراحل فرايند خلاقيت ( از كشف ايده گرفته تا ورود به بازار و استفاده ) ، دانش ضمني اهميت زيادي در جهت موفقيت خلاقيت خواهد داشت.تصميم گيري در فرايند خلاقيت شديدا به فن دانش ضمني بستگي دارد. در نتيجه دانش ضمني نقش مهمي را در تمام مراحل فرايندنوآوري ايفا مي كند. اين موضوع كاملا روشن است كه در تمام مراحل فرايند نوآوري ( كشف و ايجاد ايده ) ميزان نامشهودي و ملموس نبودن افزايش مي يابد، بنابراين دانش ضمني ، نقش مهمي را در هر مرحله از فرايند خلاقيت ايفا مي كند. شكل شماره 5 مدل ارتباطي بين مديريت دانش ضمني را در مديريت نوآوري را نشان مي دهد.بنابر تحقيقات انجام شده ، اين گونه استنتاج مي شود كه مديريت دانش ضمني لازم است به منظور توانايي در بيشينه سازي موفقيت خلاقيت و نوآوري، همراستا با مديريت نوآوري يك سازمان پذيرفته شده و بر سه بعد مختلف دانش ضمني( تكامل ، حياتي

سازي و انتقال دانش ضمني ) تاكيد شود .هر چه دانش ضمني مرتبط تري در مراحل مختلف فرايند خلاقيت وارد شود، مديريت نوآوري به صورت كارا و موثرتر عمل خواهد كرد كه اين امر منجر به افزايش موفقيت خلاقيت مي گردد.نتيجه گيريدانش ضمني به عنوان محركي مهم در فرايند خلاقيت و نوآوري نقش مهمي را به عنوان يك منبع سازماني و عامل موفقيت در سازمان ايفا مي كند.در اين مقاله اين نقش در مديريت نوآوري با توجه به نوع خلاقيت مورد نياز ، نوع صنعت و ساختار خاصي كه آن سازمان داراست از طريق ايجاد مدل ، روشن گرديده و در نتيجه موفقيت خلاقيت آنها بهينه خواهد شد .مدل ذكر شده مدلي ايده آل است زيرا همان طور كه مشخص گرديد، در فرايند نوآوري اجزاي دانش ضمني و تصريحي با يكديگر ادغام گرديده و به سختي قابل جدا شدن هستند. از سوي ديگر، اين تاكيد يك طرفه به دليل نشان دادن نياز به تجزيه و تحليل مستقيم به منظور دستيابي به نتايج صحيح مديريت دانش ضمني در فرايند خلاقيت ،بيان گرديده است . مديران و محققاني كه در زمينه تعامل منابع انساني و شبكه ها فعاليت مي كنند بايد براي دانش ضمني اهميت بيشتري قايل شوند زيرا دانش ضمني جريان فرايند برهمكنش و فعل و انفعال شخصي است. بنابر اين، تحقيقات ، انتقال فراست و شهود ، يا به عبارتي ديگر آنچه انسانها درون خود حس مي كنند ، در جوي غير رسمي و رودررو بهتر عمل مي كند . درنتيجه در اين فضا به راحتي مي توان از ايده هاي جديد ، محصولات يا

فرايندها خلاقانه جهت حل مشكلات به صورت انعطاف پذير ، بهره مند گرديد .منابع و ماخذ 1] جعفري، مصطفي . كلانتر ، سيدكيانوش .«مديريت دانش در سازمان»؛ تدبير، سال چهاردهم ، شماره 142 ، اسفند 1382.[2] ميرزابيگي ، جهانشاه ، انتقال دانش و حفظ مهارت : نياز پيوسته فرايند جهاني شدن ،مجله مدير ساز ، مرداد 1384 .

3 - Nonaka, I., Toyama, R., Konno: SECI, Ba and Leadership: a unified model of dynamic knowledge creation, Long Range Planning, 2000, 33(4), 4-34 .4 - North ,D.C .Institutional change and economic performance, Cambridge university press , 1991.5 - Davenport, T. H., De Long, D. W., Beers, M. C. Successful knowledge management projects, Sloan Management Review, 1998, 39(2), 41-56.6 - Davenport, T. H., Marchard, D., Is KM just good information management, Financial Times Mastering Information Management Supplement, Financial Times, London March 8th, 2-3, 1999.7 - Nonaka, I.A, dynamic theory of organizational knowledge creation, Organization Science, 5(1), 1994,14-37.8 - Skyrme, D.J., Developing a know-ledge strategy , Strategy. Wachter, R.M., 1999, “Technology support for knowledge management” , Mid-American Journal of Business, 14, 2 , 1998,13-20.9 - Polanyi, M. ,The Logic of Tacit Inference. Knowing and Being, Routledge Keagan Paul, London, 1969.10 - Rosenberg, N, Technology and Economics, University Press, Cambridge, 143. 1982.11 - Hall, R., Andriani, P. Managing knowledge for innovation, in: Long Range Planning, 35,2002, 29-48.12 - Howells, J. , Tacit Knowledge, Innovation and Technology Transfer, in: Technology Analysis Strategic Management, 8(2) , 1996, 91-106.13 - Grant, R. M. The knowledge-based view of the firm: Implications for

Management Practice, Long Range Planning, 30(3) , 1997, 450-454.14 - Senker, J. Tacit knowledge and models of Innovation, Industrial and Corporate Change, 4(2), ,1995,425-447.15 - Stover, M., Making Tacit Knowledge Explicit, Reference Services Review, 32 (2) , 2004, 164-173.16 - Leonard, D., Sensiper, S. The Role of Tacit Knowledge in Group Innovation, California Management Review, 40(3) , 1998, 112-125.17 - Sutton, R. I., Hargadon, A, Brainstorming groups in context, Administrative Science Quarterly, 41 (4), 1996, 685-718.18 - Scarbrough, H., Knowledge Management, HRM and the Innovation process, International Journal of Manpower, 24 (5) , 2003, 501-516.

[19] طالب بيدختي ،عباس. انوري ، عليرضا ، خلاقيت و نو آوري در افراد و سازمانها ، تدبير، شماره 152، سال پانزدهم، دي ماه 1383 .[20] متقي حامد،عليرضا ، مهندسي مجدد ضرورتي اجتناب ناپذير ، تدبير ، شماره 144، سال پانزدهم ، ارديبهشت 1383 .[21] رابينز، استيفن، مباني رفتار سازماني، ترجمه دكتر قاسم كبيري، مركز انتشارات علمي دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ اول، سال 1369، تهران.[22] شهرآراي، مهرناز - مدني پور، رضا مقاله: سازمان خلاق و نوآورمجله دانش مديريت، شماره 33 و 34، تابستان 1375.[23]همتيان ،حميد رضا ، پذيرش گزارش نوآوري در موسسات خدماتي ، تدبير ، سال پانزدهم ، شماره 148 ، شهريور 1383 .[24] سلطاني ، ايرج ، راهكارهاي تقويت خلاقيت در سازمان ، تدبير ، سال چهاردهم ، شماره 141 ، بهمن 1382 .[25]جعفري، عبدالرضا، كيفيت و نظامهاي كنترل، تدبير، شماره 55.[26] Bohinc, T., Erichson, J. Innovations Management, Telekommunikation, 56(7+8), 2002, 1-59 .نويسنده: دكتر محمد فتحيان مهندس ليلا بيگ مهندس عاطفه قوامي فر

بررسي كاربرد اصول ابداعي TRIZ در تسريع روند نوآوري

بررسي كاربرد اصول ابداعي TRIZ در

تسريع روند نوآوري

مطالعه موردي در پژوهشكده پردازش هوشمند علائم بررسي كاربرد اصول ابداعي TRIZ در تسريع روند نوآوري در سازمانهاي پژوهشي و دانش محور؛ مطالعه موردي در پژوهشكده پردازش هوشمند علائم مولفين: دكتر پيمان اخوان، دكتر مصطفي جعفري، مهندس حميدرضا ضرغامي(عضو پايگاه مقالات علمي مديريت) و دكتر ناصر عسگري- چكيده: نوآوري نظام يافته (TRIZ) يكي از تكنيك¬هاي حل ابداعي مسئله است كه توسط گنريش آلتشولر روسي با هدف بهبود و سرعت¬بخشي به كار نوآوران پايه¬گذاري شده است. يكي از ابزارهاي نوآوري نظام¬يافته چهل اصل ابداعي آن است كه از تجزيه¬وتحليل هزاران سند ثبت اختراع توسط آلتشولر به¬دست آمده است. هدف پژوهش حاضر بررسي ميزان كاربرد آگاهانه و ناخودآگاه پژوهشگران و نوآوران از اصول چهل¬گانه TRIZ است. بدين منظور پس از بررسي ادبيات موضوع، با استفاده از مراجع موجود پرسشنامه¬اي به منظور سنجش ميزان استفاده پژوهشگران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم از اصول ابداعي TRIZ طراحي شد. روش پژوهش حاضر توصيفي- پيمايشي مي¬باشد و در انتخاب نمونه نيز از روش تصادفي صادفي استفاده شده است. پرسشنامه¬ها بوسيله نرم¬افزار SPSS و با استفاده از آمار توصيفي و استنباطي تحليل شدند. نتايج پژوهش حاكي از آن است كه بيشتر پژوهشگران به¬طور ناخودآگاه از اصول چهل¬گانه TRIZ در انجام پروژه¬هاي نوآورانه استفاده كرده¬اند. همچنين نتايج نشان مي¬دهند كه TRIZ در خلاصه¬سازي و جمع¬بندي نتايج نوآوري¬هاي گذشته و تسريع در روند نوآوري پژوهشگران قابليت بالايي دارد. در پايان بر اساس نتايج پژوهش، راهكارهايي مبتني بر TRIZ، براي تسريع روند نوآوري در پژوهشكده جامعه هدف و ساير مراكز مشابه ارائه شده است. واژگان كليدي: نوآوري نظام يافته، اصول ابداعي TRIZ، اصول چهل¬گانه

TRIZ، پژوهشگران، پژوهشكده پردازش هوشمند علائم مقدمه:

در شرايط پيچيده رقابتي امروز، تلاش سازمانها و به ويژه سازمان¬هاي پژوهشي و دانش بنيان در جهت كاهش زمان توسعه محصولات جديد و نوآورانه به منظور كسب مزاياي رقابتي بلندمدت، افزايش يافته است چرا كه در سازمانهاي امروزي كسب مزيت رقابتي بلندمدت منوط به نوآوري در توليد و ارائه محصولات و خدمات مي¬باشد (Jones, 2003, p.1257). بر اين اساس و با توجه به پيچيدگي هاي موجود در فعاليتهاي تحقيقاتي و دانش بنيان، لازم است كه سازمانهاي مذكور توجه كافي به توسعه توانمندي كاركنان خود در حل مسائل پيش رو به شيوه هاي ابداعانه و نوآورانه داشته باشند.

يكي از تكنيك¬هاي خلاقانه حل مسئله، نوآوري نظام يافته (TRIZ) است كه در سال 1946 توسط گنريش آلتشولر روسي پايه¬گذاري و طي سال¬هاي گذشته، به ابزاري كاربردي براي اختراع كردن و حل مسائل فني با پيچيدگي¬هاي گوناگون تبديل شده است.

TRIZ داراي ابزارهاي توانمند متعددي به منظور بهره¬برداري در مراحل تعريف و حل مسئله مي¬باشد كه در اين بين يكي از مشهورترين و ساده¬ترين ابزارهاي اوليه TRIZ در فرايند حل ابداعانه مسائل، اصول ابداعي چهل¬گانه آن است(منصوريان، 1386، ص13، سليمي، 1387، صص194-148Altshuller, 1984, p.12-20, Duran-Novoa et al., 2011, p.440) كه در هسته اوليه آن قرار دارد(Li Huang, 2009, p.8303). با توجه به اين اهميت، پژوهش حاضر به¬منظور بررسي ميزان استفاده از اين اصول به¬وسيله پژوهشگران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم انجام شده است و سؤال اصلي آن اين است كه « پژوهشگران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم، به چه ميزان از اصول ابداعي TRIZ در توسعه محصولات نوآورانه استفاده مي¬كنند؟».

پيشينه پژوهش

واژه TRIZ از حروف اول

كلمات روسي Teoriya Resheniya Izobreatatelskikh Zadatch به معناي تئوري حل ابداعي مسئله استخراج شده است، كه معادل انگليسي آن TIPS است.

پژوهش درباره TRIZ ابتدا با اين ايده شروع شد كه براي نوآوري قوانيني عمومي وجود دارند كه مبناي نوآوري¬هاي خلاقانه را تشكيل مي¬دهند و به پيشرفت فناوري مي¬انجامند. اگر اين قوانين به¬درستي شناسايي، دسته¬بندي و كدگذاري شوند، مي¬توانند به افراد بياموزند كه چگونه مي¬توان فرايند نوآوري را پيش¬بيني كرد و هر چه بيشتر در مسير آن گام برداشت(Mann,2002, pp. 1-23).

آلتشولر با بررسي 200000 سند ثبت اختراع و انتخاب 40000 سند ثبت اختراع خلاق از بين آنها توانست به TRIZ دست يابد و رويه¬هاي مشخصي براي دستيابي به هر نوع اختراع و ابتكار استخراج كند(ترنينكو، 1380، ترجمه جعفري و همكاران، ص35).

يكي از محققان برجسته TRIZ، به نام سيمون ساورانسكي ( Savransky,2000,p.11) دانش TRIZ را بدين صورت تعريف كرده است: « TRIZ عبارت است از يك دانش انسان گراي مبتني بر روش شناسي نظام يافته براي حل ابداعانه¬ي مسائل فني و فناورانه با استفاده از نوعي رويكرد الگوريتمي».

TRIZ در فرايندهاي نوآورانه، روش سعي و خطا را نمي¬پذيرد و همان¬گونه كه در شكل شماره 1 ديده مي¬شود، تلاش مي¬كند با تبديل مسائل خاص به مسائل كلي و عمومي، زمان لازم را براي ابداع و نوآوري كاهش دهد(Strattona Mann; 2003, p. 121).

شكل شماره 1- تبديل مسئله خاص به مسئله عمومي در TRIZ Li Huang, 2009, p. 8304))

همانطور كه در شكل شماره 2 مشاهده مي¬شود چهار مرحله پايه¬اي در فرايند TRIZ عبارتند از: « تعريف مسئله»، «انتخاب ابزار»، «توليد راه¬حل¬ها»و «ارزيابي راه¬حلها». يكي از جذابيت¬هاي TRIZ نسبت

به ساير تكنيك¬هاي حل مسئله، ابزارهاي دوازده¬گانه آن در مرحله توليد راه¬حل است. در حالي كه تمامي فرايندهاي حل مسئله متكي بر خلاقيت، در اين مرحله برطوفان فكري استوار هستند( سليمي،1384، ص67).

TRIZ در مراحل مختلف تعريف و حل مسئله از ابزارهاي گوناگوني مانند تحليل كاركرد و خواص ، كاشف مسئله ، چهل اصل ابداعي (Altshuller, 1998, pp. 8-125)، ماتريس تضادها (Domb, 1998a; Zoyzen, 1997)، قوانين تكاملي (Petrov, 2002)، مدل تجزيه-وتحليل ماده-ميدان (Terninko,2000)، نتيجه نهايي ايده¬آل (Domb,1998b) و الگوريتم حل ابداعي مسئله (Zlotin zusmon, 1999) بهره مي¬برد.

نتيجه نهايي ايده¬آل تحليل كاركرد و خواص تحليل منحني عمر كاشف مشئله شكل شماره 2 - نگاهي كلي به فرايند نوآوري نظام¬يافته ( سليمي، 1384، ص80) ...

پژوهش¬هاي اخير بيانگر اين است كه TRIZ علاوه بر كاربردهاي فني، منجر به توسعه كاربردهايي در حوزه¬هاي غيرفني نيز شده است. ماتريس تضاد و چهل اصل ابداعي آن در حوزه¬هاي مختلفي از جمله تجارت و كسب و كار (Mann Domb, 1999)، مديريت كيفيت(Retseptor, 2003)، مديريت عمليات خدماتي(Zhang et al., 2003)، موضوعات اجتماعي(Terninko,2001) و توليد نرم¬افزار¬هاي كاربردي(Kevin, 2001) بكار گرفته مي¬شود.

پژوهش¬هاي زيادي نيز نشان¬دهنده تأثير TRIZ در بهبود عملكرد و تسريع روند نوآوري در حوزه¬هاي مختلف فني و مديريتي مي¬باشند( Souchkov, 2005, pp.1-15; Ericson et al., 2009; Fresner et.al, 2010, pp. 128-136; Kim et al., 2009,pp. 1039-1043; Chunlin et al., 2010, pp. 270-281).

امروزه شركت¬ها براي كسب مزاياي رقابتي پايدار، از TRIZ به¬طور گسترده¬اي استفاده مي¬نمايند(Zhang Shang, 2010, p.1327). در سال¬هاي اخير بيش از 30 درصد سود شركت¬هاي بزرگي همچون Sony، SAMSUNG، Motorola و HP از طريق استراتژي¬هاي نوآورانه مبتني بر TRIZ تأمين

شده است، همچنين پژوهشگران آمريكايي TRIZ به اين نتيجه رسيده¬اند كه بازگشت سرمايه زيادي در اثر اجراي TRIZ در سازمانها در زمينه¬هاي تجاري و مديريتي حاصل مي¬شود(Zhang Shang,2010,p.1327). پس از گسترش TRIZ با پژوهش¬هاي صورت گرفته مشخص شد كه فراگيري TRIZ بر شبكه¬هاي عصبي مغز نيز تأثير گذاشته و اين امكان را براي افراد ايجاد مي¬كند تا خلاق¬تر شده و زواياي مختلف مسئله را در نظر بگيرند. با استفاده از اين دانش « شيوه¬هاي نظام¬مند تفكر، جايگزين شيوه¬هاي آشفته قديمي مي¬شود» (Schweiser,2002, p.6).

تاكنون كتابهاي متعددي در زمينه معرفي TRIZ به زبان فارسي( ترنينكو،1380، ترجمه جعفري و همكاران، منصوريان، 1386، سليمي، 1387، شولياك، 1388، ترجمه كريمي و ميرخاني) منتشر شده¬اند، كه مي توانند جهت آشنايي كاربران و علاقمندان به حوزه نوآوري مورد استفاده قرار گيرند.

با توجه به جديد بودن موضوع TRIZ براي سازمان¬هاي ايراني و با توجه به بررسي¬ها و شواهد موجود در مقالات و پژوهش¬هاي علمي مي¬توان گفت كه: «تاكنون مورد ثبت شده-اي در مقالات و كتب علمي در زمينه استفاده از TRIZ در سازمان¬هاي ايراني وجود ندارد». از اين رو، اين پژوهش تلاش مي¬كند ميزان استفاده از اصول چهل¬گانه TRIZ را توسط پژوهشگران و نوآوران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم به¬طور آگاهانه و ناخودآگاه مورد بررسي قرار دهد.

با توجه به مطالعات انجام شده مي¬توان ادعا كرد كه: هرچند به بحث¬هاي آموزشي و چاپ مقالات و كتب علمي در زمينه TRIZ به¬صورت نظري و حتي كاربردي به¬ميزان قابل توجهي پرداخته شده است، ولي در زمينه ارزيابي ميزان كاربرد اصول TRIZ و ساير ابزارهاي آن نه¬تنها در ايران بلكه در ساير كشورهاي دنيا نيز پژوهش¬هاي كافي

انجام نشده و يا اگر هم كاري انجام شده، انتشار نيافته¬ است. بنابراين در اين پژوهش تلاش شده تا با طراحي پرسشنامه¬اي منسجم بر اساس اين اصول، ميزان استفاده آگاهانه يا ناخودآگاه پژوهشگران از آنها و همچنين اولويت كاربرد هر يك از اصول مشخص گردد. فرضيه-هاي اصلي و فرعي پژوهش عبارتند از:

فرضيه اصلي: بيشتر پژوهشگران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم از اصول ابداعي TRIZ استفاده مي¬كنند.

فرضيه هاي فرعي:

1- بيشتر پژوهشگران از اصول ابداعي TRIZ به طور ناخودآگاه استفاده مي¬كنند.

2- اولويت كاربرد اصول چهل¬گانه در بين پژوهشگران برابر است.

3- رابطه¬ي مثبتي بين استفاده از روش¬هاي نوآورانه گذشته و ميزان استفاده از اصول ابداعي TRIZ وجود دارد.

4- رابطه¬ي مثبتي بين انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه وميزان استفاده از اصول ابداعي TRIZ وجود دارد.

5- رابطه¬ي مثبتي بين اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته و انجام تعداد پروژه هاي نوآورانه¬اي كه در ساخت آن مشاركت داشته اند، وجود دارد.

روش شناسي پژوهش

روش استفاده شده در اين پژوهش از نوع توصيفي- پيمايشي مي¬باشد، كه براي جمع آوري اطلاعات مورد نياز آن از پرسشنامه ( بر اساس مقياس ليكرت) استفاده شده است. پرسشنامه ها بين اعضاي نمونه آماري توزيع و براي برطرف كردن ابهامات احتمالي برخي سؤالات براي پاسخ¬دهندگان، در هنگام تكميل پرسشنامه به ¬صورت حضوري نيز با پاسخ دهندگان ارتباط برقرار شد و به سؤالات و ابهامات پاسخ دهندگان پاسخ داده شد.

جامعه مورد بررسي پژوهشگران پژوهشكده پردازش هوشمند علائم است كه در اجراي حداقل يك مورد پروژه¬ ساخت و توسعه محصولات جديد و نوآورانه نقش داشته¬اند. تعداد افراد جامعه آماري بالغ بر 50 نفر بودند. ويژگي شاخص اصلي پژوهشگران پژوهشكده مذكور، مربوط به توليدات

نوآورانه پژوهشكده در سطح ملي و بين¬المللي مي¬باشد كه ناشي از نوآوري پژوهشگران است. با استفاده از جدول مورگان تعداد 47 پرسشنامه به صورت تصادفي ساده در بين پژوهشگران توزيع گرديد كه 41 مورد آن تكميل و برگشت داده شد (نرخ پاسخ به پرسشنامه¬هاي توزيع شده 87.2 درصد بوده است).

با توجه به اينكه از قبل پرسشنامه¬اي در اين خصوص وجود نداشت، با استفاده از منابع معتبر در خصوص اصول چهل¬گانه TRIZ (ترنينكو، 1379، 288-270؛ منصوريان، 1386، صص 188-173؛ شولياك، ترجمه كريمي و ميرخاني، 1388،صص 121-41؛ Tate Domb, 1997, Altshuller,1998, pp. 8-125, Kevin, 2001, Mann Cathain, 2001, Rantanen Domb, 2002, pp. 129-193, Rea, 2002) پرسشنامه¬اي حاوي 6 سؤال جمعيت شناختي و 70 سؤال 5 گزينه¬اي بر اساس مقياس ليكرت طراحي شد. به¬منظور تعيين روايي پرسشنامه از نظرات خبرگان استفاده شد. همچنين براي سنجش ميزان پايايي پرسشنامه از روش آلفاي كرونباخ استفاده شد كه ميزان آن با استفاده از نرم¬افزار SPSS، 0.942 به¬دست آمد.

ويژگي¬هاي جمعيت¬شناختي پاسخ¬دهندگان در جدول شماره 2 نشان داده شده است. علت انتخاب اين پژوهشكده براي مطالعه موردي در خصوص ميزان استفاده و كاربرد اصول چهل¬گانه TRIZ اين است كه پژوهشكده بيان شده توليدات منحصربه¬فردي در عرصه مهندسي پزشكي در سطح ملي و بين المللي دارد و بيشتر كاركنان آن را پژوهشگراني تشكيل مي¬دهند كه با توانايي¬هاي ويژه خود از بين پژوهشگران، اساتيد و دانشجويان دانشگاه¬ها و موسسات آموزش عالي كشور به فعاليت در اين پژوهشكده مي¬پردازند. جدول شماره 2- ويژگي هاي جمعيتي شناختي پژوهشگران مورد مطالعه

...

يافته¬هاي پژوهش

همانطور كه در جدول شماره 2 مشاهده مي¬شود، 6/14 درصد از پژوهشگران پژوهشكده تنها

در يك مورد، 1/17درصد از پژوهشگران در 2 مورد، 2/12درصد در 3 مورد و 1/56 درصد از پژوهشگران در بيش از 3 مورد در فرايند ساخت محصول جديد و نوآورانه به¬طور مستقيم مشاركت داشته يا بر اجراي فرايند تهيه محصول جديد و نوآورانه نظارت داشته¬اند. ميزان استفاده پژوهشگران از روش¬هاي نوآورانه استفاده شده در گذشته (به¬وسيله خودشان يا ديگران) در ساخت و توسعه محصولات جديد و تسريع روند نوآوريشان نيز در جدول شماره 3 نشان داده شده است.

جدول شماره 3 – ميزان استفاده پژوهشگران از راه حلهاي نوآورانه گذشته

ميزان استفاده از نوآوري هاي انجام شده گذشته( خود پژوهشگر يا ديگران) در ساخت و توسعه محصولات جديد خيلي كم كم متوسط زياد خيلي زياد

تعداد پژوهشگر 1 2 10 21 7

درصد پژوهشگران 2.4 4.9 24.4 51.2 17.1

براي بررسي ميزان استفاده اصول TRIZ توسط پژوهشگران از آزمون دوجمله¬اي استفاده شد؛ بدين¬منظور فرض صفر و فرض مقابل آماري به¬صورت زير تعريف مي¬شوند:

p نسبت كاركناني است كه بيش از حد متوسط از مجموعه اصول چهل¬گانه TRIZ استفاده كرده¬اند. از آنجا كه ميزان سطح معناداري آزمون (sig) 004/0 به¬دست آمد، بنابراين فرض صفر رد مي¬شود يعني بيش از نيمي از پژوهشگران از اصول چهل¬گانه TRIZ بيش از حد متوسط استفاده كرده¬اند بنابراين بيشتر پژوهشگران اين پژوهشكده از اصول TRIZ بيش از ميزان متوسط استفاده كرده¬اند و فرضيه اصلي پژوهش پذيرفته مي¬شود. همچنين نتايج حاصل از آمار توصيفي نيز نشان مي¬دهند كه حدود 71% پژوهشگران بيش از ميزان متوسط از اصول TRIZ استفاده كرده¬اند.

نكته جالب توجه اين است كه 100% پژوهشگران به پرسشي كه ميزان آگاهانه يا ناآگاهانه بودن اين استفاده را

مي¬سنجد پاسخي داده¬اند كه نتيجه آن ناآگاهانه بودن استفاده آنها از اصول چهل¬گانه TRIZ را تأييد مي¬كند؛ يعني هرچند پژوهشگران از اصول TRIZ هيچ شناخت و اطلاعي نداشتند، به¬گونه¬اي ناخودآگاه از آن استفاده مي¬كردند. بنابراين اين فرضيه كه «بيشتر پژوهشگران از اصول TRIZ به¬طور ناخودآگاه استفاده مي¬كنند» نيز تأييد مي¬شود.

به¬منظور بررسي يكسان بودن اولويت (رتبه¬بندي) ميزان استفاده و درجه كاربرد هريك از اصول چهل¬گانه در ساخت محصولات جديد توسط پژوهشگران، از آزمون فريدمن استفاده شد. بدين¬منظور فرض صفر و فرض مقابل به¬صورت زير تعريف شدند:

... به¬منظور تحليل همبستگي بين عوامل مورد بررسي نيز از ضريب همبستگي اسپيرمن استفاده شد كه نتايج آن به¬شرح زير است:

الف) سنجش همبستگي بين استفاده از روش¬هاي نوآورانه گذشته و استفاده از اصول TRIZ؛ بدين منظور فرض صفر و فرض مقابل به صورت زير تعريف شدند:

H0 : همبستگي مثبت و معناداري بين استفاده از نوآوري هاي گذشته و استفاده از اصول TRIZ وجود ندارد.

H1: همبستگي مثبت و معناداري بين استفاده از نوآوري¬هاي گذشته و استفاده از اصول TRIZ وجود دارد.

ميزان ضريب همبستگي اسپيرمن برابر 362/0 است و ميزان سطح معناداري آزمون نيز 01/0 به¬دست آمد. بنابراين مي¬توان نتيجه گرفت كه ارتباط مثبتي بين ميزان استفاده از نوآوري¬هاي گذشته و به¬كارگيري اصول TRIZ وجود دارد. همچنين از آنجا كه ميزان سطح معناداري نيز 01/0 به¬دست آمد، اين همبستگي با 99 درصد اطمينان قابل قبول است.

ب) سنجش همبستگي بين انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه وميزان استفاده از اصول TRIZ؛ بدين منظور فرض صفر و فرض مقابل به¬صورت زير تعريف شدند:

H0: همبستگي معناداري بين انجام تعداد پروژه هاي نوآورانه و استفاده از اصول TRIZ وجود

ندارد.

H1: همبستگي معناداري بين انجام تعداد پروژه هاي نوآورانه و استفاده از اصول TRIZ وجود دارد.

ميزان ضريب همبستگي اسپيرمن 087/0 است و ميزان سطح معناداري آزمون نيز 295/0 به¬دست آمد؛ بنابراين فرض صفر پذيرفته مي¬شود و همبستگي معناداري بين انجام تعداد پروژهاي نوآورانه و اصول TRIZ وجود ندارد.

ج) سنجش همبستگي بين اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته و انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه¬اي كه در ساخت آن مشاركت داشته¬اند؛ بدين منظور فرض صفر و فرض مقابل به¬صورت زير تعريف شدند:

H0: همبستگي معناداري بين اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته در تسريع نوآوري و انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه وجود ندارد.

H1: همبستگي معناداري بين اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته در تسريع نوآوري و انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه وجود دارد.

ميزان ضريب همبستگي اسپيرمن 137/0 است و ميزان سطح معناداري آزمون نيز 196/0 به¬دست آمد؛ بنابراين همبستگي معناداري بين اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته در تسريع نوآوري و انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه توسط آنان وجود ندارد. بحث و بررسي يافته¬هاي پژوهش

همان¬گونه كه در جدول شماره 2 ديده ميشود بيش از 50 درصد پژوهشگران پژوهشكده در بيش از سه مورد و ديگر پژوهشگران نيز دسته¬كم در يك، دو يا سه مورد ساخت و توسعه محصول نوآورانه مشاركت داشته¬اند؛ از اين رو پژوهشگران مورد بررسي نقش مشاركتي فعالي در طراحي و توسعه محصولات نوآورانه داشته و بررسي و نتيجه¬گيري پژوهش بر مبناي اطلاعات به¬دست آمده از نتايج كار آنان، صحيح و اثربخش مي¬باشد.

در بررسي ميزان استفاده پژوهشگران از اصول ابداعي

TRIZ با سطح اطمينان 95 درصد تأييد شد كه بيش از نيمي از پژوهشگران پژوهشكده بيش از ميزان متوسط از اصول چهل-گانه ابداعي TRIZ استفاده كرده¬اند؛ اين نتيجه كاربردي بودن اصول ابداعي TRIZ را در فرايند توسعه محصولات نوآورانه تأييد مي¬كند.

نكته جالب توجه اين بود كه همه پژوهشگران نمونه مورد بررسي، در سؤالي كه استفاده آگاهانه و ناآگاهانه آنها از اصول TRIZ را مورد سنجش قرار مي¬داد، اظهار داشتند كه شناختي از TRIZ و ابزارهاي آن ندارند و از آن استفاده نمي¬كنند. و اين بدان معناست كه استفاده پژوهشگران مورد مطالعه از اصول TRIZ به¬طور ناخودآگاه بوده است. بر اين اساس و چون پژوهشگران مذكور افرادي نوآور بوده¬ و در ساخت محصولات نوآورانه از اصول TRIZ( به طور ناخودآگاه) در حد بالايي استفاده كرده¬اند، مي¬توان اينگونه نتيجه گرفت كه TRIZ رسالت خود را در جمع¬بندي، خلاصه¬سازي و فشرده¬سازي اصولي كلي براي كمك به نوآوران حوزه¬هاي گوناگون به¬گونه¬اي مطلوب انجام داده است بنابراين TRIZ مي¬تواند به¬عنوان روشي اثربخش جهت تسريع روند نوآوري در پژوهشكده مورد بررسي و ساير مراكز مشابه به¬كار گرفته شود. بر اين اساس نتايج اوليه آلتشولر(Altshuller, 1996, Altshuller, 1998, p.15) در تحقيقاتي كه مبناي TRIZ را تشكيل مي¬دهند، با نتيجه¬گيري اين پژوهش منطبق مي¬باشد و در واقع نتيجه پژوهش حاضر تأييدي بر تكرارپذيري اصول ابداعي TRIZ در فعاليتهاي نوآورانه(ترنينكو،1380، ترجمه جعفري و همكاران، صص44-43) مي¬باشد.

با توجه به اينكه افراد مورد بررسي در اين تحقيق، در پروژه¬هاي توسعه محصولات نوآورانه داراي مشاركت فعالي بوده¬اند و در اين راستا خروجي چشمگيري براي پژوهشكده مورد مطالعه از طريق نوآوري آنان حاصل شده است و چون پژوهشگران

در پروژه¬هاي مذكور در حد بالايي از اصول ابداعي TRIZ به طور ناخودآگاه استفاده كرده¬اند، ساير سازمانها نيز مي¬توانند بمنظور توسعه توان نوآوري كاركنان خود از اين اصول استفاده نمايند. چرا كه TRIZ با قدمت بيش از 60 ساله خود در دنيا، ابزارهاي كاربردي لازم را جهت اين كار فراهم كرده است و كشف دوباره ابزارها و راهكارهاي خلاقانه TRIZ در صورت وجود ساير شرايط، نياز به صرف زماني در حد زمان صرف شده از ابتداي شروع TRIZ تاكنون دارد كه اين كار توجيه علمي نداشته و از نگاه اقتصادي و زماني نيز به-صرفه نمي¬باشد.

همان¬گونه كه در جدول شماره 4 ديده مي¬شود اولويت¬بندي به¬دست آمده براي اصول ابداعي TRIZ نشان مي¬دهد ميزان استفاده از اين اصول يكسان نبوده و اولويت كاربرد آنها در فعاليتهاي نوآورانه¬ پژوهشگران متفاوت بوده است. در پژوهش¬هاي گذشته نيز رتبه-بندي متفاوتي از درجه كاربرد هر يك از اصول TRIZ براي حوزه¬هاي مختلف ارائه شده است(Mann, 2004a; Mann, 2004b) كه با نتايج اين پژوهش منطبق بوده و تأييد مي¬شود كه كاربرد هر يك از اصول به نوع صنعتي كه نوآوري در آن انجام مي شود، بستگي دارد. بنابراين مي¬توان چنين نتيجه گرفت كه نمي¬توان رتبه¬بندي كلي و واحدي براي كاربرد اصول TRIZ در همه حوزه¬هاي گوناگون ارائه كرد.

با توجه به اينكه ميزان ضريب همبستگي بين استفاده از روش¬هاي نوآورانه گذشته و استفاده از اصول TRIZ، 362/0 به¬دست آمد، مشخص شد كه همبستگي مثبت و معناداري بين ميزان استفاده از نوآوري¬هاي گذشته واستفاده از اصول ابداعي TRIZ توسط پژوهشگران وجود دارد و اين يعني هرچه پژوهشگران از دستاورد نوآوري¬هاي گذشته در توسعه محصولات

نوآورانه بيشتر استفاده كرده¬اند، از اصول TRIZ هم (به¬طور ناخودآگاه) بيشتر استفاده كرده¬اند. اين همبستگي تأييد مي¬كند كه TRIZ به¬خوبي توانسته نتايج اختراعات و نوآوري¬ها را فشرده¬سازي نموده و در قالب اصول ابداعي به جامعه نوآوران عرضه كند. اين نتيجه¬گيري نيز نتايج پايه¬اي آلتشولر ( Altshuller, 1984, Altshuller, 1998, pp.8-125) در تحقيقات بر روي TRIZ را تأييد مي¬نمايد. ميزان سطح معناداري 01/0 براي آزمون نشان مي¬دهد كه اين نتيجه با 99/0 اطمينان مورد تأييد است.

از تحليل همبستگي بين انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه( از راه سعي و خطا) و ميزان استفاده( ناخودآگاه) از اصول TRIZ مشخص شد كه ارتباط معناداري بين انجام تعداد پروژهاي نوآورانه مبتني بر سعي و خطا و ميزان استفاده ناخودآگاه از اصول TRIZ وجود ندارد بر اين اساس مشخص مي¬شود كه استفاده ناخودآگاه پژوهشگران از اصول ابداعي كه از راه سعي و خطا منجر به توسعه محصولات نوآورانه شده است، به تجربه آنها در تعداد پروژه¬هاي نوآورانه ارتباطي نداشته و اين بدان معناست كه « روش سعي و خطا نمي¬تواند به افزايش استفاده ناخودآگاه از اصول ابداعي بيانجامد»، بنابراين براي بهره¬برداري بيشتر از TRIZ نياز است اصول آن به افراد نوآور آموزش داده شود. در تحقيقات قبلي انجام شده توسط پژوهشگران (Schweiser, 2002, p.6, Rivin fey, 2005, pp.161-164 ) تأثير فراوان آموزش TRIZ بر افزايش قدرت خلاقيت و نوآوري در افراد و سازمانها مورد تأييد و تأكيد واقع شده است. از مقايسه نتايج اين پژوهش با نتايج اشاره شده قبلي، مي¬توان نتيجه گرفت كه يكي از اصلي¬ترين عوامل موفقيت فعاليتهاي نوآورانه از طريق TRIZ، آموزش آن به كاربران جهت بكارگيري آگاهانه

و اثربخش TRIZ در حل مسائل فراروي به شيوه¬هاي ابداعانه مي¬باشد. بنابراين اگر پژوهشكده حاضر و ساير سازمانهاي تحقيقاتي بخواهند از نتايج موجود در TRIZ جهت سرعت¬بخشي به نوآوري در توسعه محصولات و خدمات جديد خود استفاده نمايند، لازمست در اولين گام به آموزش TRIZ و ابزارهاي آن در سطح سازمان بپردازند.

همچنين عدم وجود رابطه معنادار بين «اعتقاد پژوهشگران به تأثير بسته¬بندي و يكجا كردن اطلاعات نوآوري¬هاي گذشته در تسريع روند نوآوري» و « انجام تعداد پروژه¬هاي نوآورانه»، نشان مي¬دهد كه پروژه¬هاي نوآورانه¬ي بيشتر نتوانسته احساس نياز به بسته¬بندي و يكجاكردن نتايج نوآوري¬ها را در بين پژوهشگران افزايش دهد. بر اين اساس و با توجه به نتايج قسمت¬هاي قبل كه نياز به بسته¬بندي و يكجا كردن نتايج نوآوري¬هاي گذشته و آثار استفاده از TRIZ را در سرعت¬بخشي به نوآوري مورد تأييد قرار مي¬داد، مي توان نتيجه گرفت كه: «آلتشولر به¬خوبي و حتي بهتر از مخترعان و نوآوران عصر حاضر نياز به فشرده¬سازي و يكجاسازي نتايج نوآوري¬هاي مفيد را شناسايي و روي آن فعاليت كرده است».

نتيجه گيري

علت اصلي انجام پژوهش حاضر، بررسي اين سؤال بود كه آيا اصول ابداعي TRIZ كه توسط آلتشولر از اختراعات گذشته استخراج شده¬اند، توسط مخترعين و نوآوراني در عصر حاضر كه هيچ اطلاع و شناخت خاصي از TRIZ ندارند استفاده مي¬شود يا خير؟. در واقع وجه مشترك پژوهشگران نوآور مورد بررسي در اين پژوهش و مخترعين پيش از آلتشولر اين است كه هر دو گروه، هيچ ¬گونه آگاهي و شناختي از TRIZ نداشتند.

نتايج به¬دست آمده از تحليل پرسشنامه¬هاي توزيع شده حاكي از آن است كه پژوهشگران پژوهشكده مورد بررسي، در حد

بالايي از اصول چهل¬گانه TRIZ به طور ناخودآگاه در پروژه¬هاي نوآورانه خود استفاده كرده¬اند. همچنين مشخص شد با سعي و خطا و افزايش تجربه در تعداد پروژه هاي نوآورانه نمي¬¬توان ميزان استفاده از اصول ابداعي TRIZ را افزايش داد؛ بنابراين براي استفاده بهتر از اين دستاورد علمي در حوزه نوآوري، نياز است با آموزش اثربخش TRIZ به كاركنان محيط¬هاي تحقيقاتي سرعت و كيفيت انجام كارهاي نوآرانه آنان بهبود يافته و از اين طريق، زمينه كاهش هزينه¬هاي انجام پروژه¬هاي تحقيقاتي نيز فراهم گردد.

با توجه به اينكه مركز مورد مطالعه سازماني پژوهشي بوده كه به توليد محصولات و نرم افزارهايي نواورانه براي پردازش علايم حياتي مي پردازد، به¬نظر مي¬رسد نتايج پژوهش حاضر براي مراكز مشابه و ديگر پژوهشگران نيز قابل تعميم بوده و اگر پژوهشكده حاضر و ساير مركز مشابه بخواهند از قابليت¬هاي نوآورانه پژوهشگرانشان بيشتر و مؤثرتر استفاده كنند، مي¬توانند با آموزش¬هاي مرتبط با نوآوري نظام¬يافته و افزايش استفاده آگاهانه از اصول ابداعي و ساير ابزارهاي TRIZ به تسريع روند نوآوري در بين پژوهشگران خود كمك كنند. بديهي است عدم بهره¬برداري صحيح از TRIZ به معناي از دست دادن تمامي مزاياي موجود در آن مي¬باشد كه در اين تحقيق به آنها اشاره گرديده است.

نوآوري پژوهش حاضر نسبت به پژوهش¬هاي پيشين، ارزيابي ميزان كاربرد اصول TRIZ و به¬ويژه سنجش آگاهانه يا ناآگاهانه بودن استفاده از اين اصول توسط پژوهشگران است كه اين كار در گذشته به¬گونه¬اي منسجم و علمي انجام نشده است.

پيشنهاداتي براي ادامه پژوهش

با توجه به اينكه اين پژوهش اولين سنجش عملي استفاده از TRIZ در ايران به شمار مي-رود، لازم است در پژوهش¬هاي مشابهي ميزان استفاده از

اصول ابداعي TRIZ و ساير ابزارهاي آن در ديگر سازمان¬هاي نوآور سنجيده شود و ميزان كاربردي بودن TRIZ به گونه¬اي جامع¬تر نيز ارزيابي شود. همچنين پژوهشگران آتي مي¬توانند به بررسي و ارائه شيوه¬هاي عملي جهت علاقمند كردن نوآوران به TRIZ و شيوه¬هاي صحيح و اثربخش آموزش آن به نوآوران حوزه¬هاي گوناگون جهت بهره¬برداري بهينه از TRIZ بپردازند.

سپاسگزاري

پژوهشگران بر خود فرض مي¬دانند از همه مديران و پژوهشگران محترم پژوهشكده پردازش هوشمند علائم نهايت سپاسگزاري را داشته باشند چرا كه با صرف وقت ارزشمندشان و تكميل دقيق پرسشنامه¬ها، ما را در نتيجه¬گيري از اين پژوهش ياري كردند. منابع:

1. ترنينكو جان، آلازوسمن، بوريس زلاتين(1380(، نوآوري نظام يافته، ترجمه جعفري، مصطفي و همكاران، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا.

2. سليمي، سارا، « بهبود روش¬هاي پيش¬بيني فناوري توسط TRIZ»، پايان¬نامه كارشناسي ارشد مهندسي صنايع، دانشگاه علم و صنعت ايران، تهران، 1384.

3. سليمي، محمد حسين(1387)، الگوريتم نوآوري، چاپ سوم ، تهران، رسا.

4. شولياك، لف(1388)، چهل اصل شاه كليدهاي TRIZ براي نوآوري، ترجمه كريمي، محمود، سيده نونا ميرخاني، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا.

5. منصوريان، عليرضا(1386)، مهندسي خلاقيت TRIZ، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا. 6. Altshuler, G. (1996). And suddenly the inventor appeared, translated by Shulyak , L., Technical Innovation Center, Inc.

7. Altshuller, G. (1984). Creativity As an Exact Science, Gordon and Breach Science Publishers.

8. Altshuller, G. (1998). 40 Principles: TRIZ Keys to Technical Innovation, translated by Shulyak , L., Technical Innovation Center, Inc., Worcester.

9. Chunlin S., Lien L.K. (2010). “The strategy of designing around existing patents in technology innovation: Case study of critical technology of OTFT”, Journal of Chinese Entrepreneurship, Volume: 2 Issue:

3, pages 270-281.

10. Domb, E. (1998a). “The 39 features of Altshuller contradiction matrix”, TRIZ Journal, November.

...

دكتر پيمان اخوان1، دكتر مصطفي جعفري2 ، مهندس حميدرضا ضرغامي*3

و دكتر ناصر عسگري4

1. عضو هيأت علمي دانشكده مهندسي صنايع دانشگاه مالك اشتر، تهران

Akhavan@iust.ac.ir

2. عضو هيأت علمي دانشكده مهندسي صنايع دانشگاه علم و صنعت ايران

Jafari@iust.ac.ir

3. كارشناس ارشد مهندسي صنايع دانشگاه علم و صنعت ايران(نويسنده مسئول)

Zarghami.hamid@gmail.com

09197835273

4. دكتري مديريت دانشگاه تهران

Asgari_nasser@yahoo.com منبع: فصلنامه علمي-پژوهشي توسعه كارآفريني دانشگاه تهران، شماره بهار 1390 ( شماره 11)

تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات علمي مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109