مديريت دولتي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت دولتي/ www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - دولتي

مهندسي مجدد در سازمان هاي دولتي

Reengineering in governmental organizationsرها بهروز- امير البدوي

چكيده:دانش موجود ما در حوزه مهندسي مجدد فرايند كسب و كار(BPR=BUSINESS PROCESS REENGINEERING) عموماً حاصل تجربيات اجراي پروژه هاي مهندسي مجدد در بنگاههاي خصوصي است. در اين مقاله تلاش مي شود كه ابتدا با توجه به تفاوتهاي ماهوي بخش دولتي و خصوصي بفهميم كه نحوه اجرا و اثربخشي يك پروژه مهندسي مجدد چه ويژگيهاي شاخصي در بخش دولتي مي تواند داشته باشد. سپس مطالعه موردي اجراي مهندسي مجدد در يك سازمان دولتي در كشور سنگاپور ارايه مي شود كه نشان مي دهد با وجود دشواريها و موانع ذكرشده چگونه مي توان به يك تجربه موفق و موثر مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي دست يافت.مقدمهمهندسي مجدد امروزه به يكي از متداول ترين رويكردها براي اصلاحات اداري در سازمانهاي دولتي تبديل شده است. اصول و تكنيك هاي مهندسي مجدد جذابيت روزافزوني براي سياستگذاران، متخصصان و دانش پژوهان مديريت دولتي پيدا كرده است. در سالهاي اخير مهندسي مجدد به عنوان يك تجلي قوي از نوآوري مستمر در بازتعريف ارزشها و فلسفه هاي اداري، و روشها و سيستمهاي بوروكراسي دولتي ظهور كرده است.اقتصاد جهاني دگرگوني پويايي را تجربه مي كند كه سازمانهاي دولتي و خصوصي را نيازمند اصلاح ريشه اي در روش و طريق فعاليت خود ساخته است. بنابراين، شگردها و تكنيك هاي نو و استادانه اي براي مديريت سازمانها ظهور كرده است تا اين تغيير را تسهيل كند و در اين ميان مهندسي مجدد به عنوان يكي از برجسته ترين سيستم هاي انطباق با اين نظام نو و پيچيده ارايه شده

است.به همين دليل است كه مفاهيم مهندسي مجدد مخاطبان روزافزوني را در بخش خصوصي و دولتي به خود جذب مي كند. ابزار و تجربيات مهندسي مجدد در دستور كار تجديد سازمان بخش دولتي - در كشورهاي توسعه يافته و درحال توسعه، چه در سطح محلي و چه در سطح ملي- لحاظ شده و مورد پذيرش و قبول قرار گرفته است.درباره مهندسي مجددتوجه مجامع علمي به مهندسي مجدد در اواسط دهه 1990 بالا گرفت. از آن سالها تا كنون بسياري از مديران عمل گرا، مفاهيم مهندسي مجدد را در سازمانهاي خود پياده كرده اند. در خلال اين مدت، مجامع دانشگاهي نيز روشهاي متنوعي را گاه براي هدايت پروژه هاي مهندسي مجدد ، و گاه در نقد صح___ت و اعتبار مفاهيم، توسعه داده اند.در سالهاي اخير، رويكرد فرايندي به كسب و كار به طور فزاينده اي در بخش دولتي رايج شده است.چامپي (Champy) نخستين كسي است كه واژه «مهندسي مجدد كسب و كار» را ابداع كرد(Gooding, 1993). در مجامع علمي نيز، همر (Hammer) در مقالات خود در سال 1990 نخستين كارهاي علمي را در اين زمينه انجام داد. نخستين كتاب مشترك چامپي و همر كه در سال 1993 در مورد مهندسي مجدد نوشته شد، توجه توده بزرگي از دانش پژوهان و مديران را به مقوله مهندسي مجدد جلب و اذهان بسياري را متوجه موضوع كرد.مهندسي مج___دد، تفكر ريشه اي فرايندهاي كسب و كار است براي دستيابي به بهب____ود شديد در معيارهاي عملك_____رد؛ از قبيل هزينه، كيفيت، خدمات و سرعت.مطالعات بسياري براي تعريف ويژگيهاي اساسي مهندسي مجدد و تفاوت آن با مفاهيم ملايم تري مثل «بهبود فرايندها» انجام شده است. بيشتر تحليلگران معتقدند كه مهندسي مجدد درباره يك

بهبود ساده در اجراي يك فرايند نيست، بلكه درباره انتخاب يك فرايند و دوباره ساختن آن است (McKay and Randor, 1998).در واقع مهندسي مجدد متضمن انجام تغييرات ريشه اي براي ارايه ي عملكرد بهبوديافته است.همر درباره مهندسي مجدد مي گويد: «اولاً برخلاف بسياري از مدهاي مديريتي كه روي كاغذ زيبا به نظر مي رسند اما تأثير واقعي بر سازمان ندارند، مهندسي مجدد موثر واقع مي شود. مهندسي مجدد داروي معجزه نيست، اما اگر درست به كار گرفته شود جواب مي دهد. ثانياً زمان باعث خواهد شد كه مهندسي مجدد به خوبي جاي خود را پيدا كند. بسياري از مردم با شرايط دشوار در حال كلنجار رفتن هستند. بسياري از صنايع، حتي بخش دولتي با انواع فشار روبه رو هستند و نياز به تغيير دارند. نياز به چيزي كه واقعاً به آنها كمك كند. اين نياز باعث خواهد شد كه مهندسي مجدد جايگاهي مهم موثر به دست آورد. ثالثاً مقوله ي مهندسي مجدد ، سنگين، ترسناك و نشدني نيست و به عنوان يك ابزار ساده و دست يافتني است.» اما چرا مهندسي مجدد با وجودي كه استراتژي يا تكنيكي است كه براي كسب وكار طراحي شده، توانسته مدافعان و هواداراني را در بخش دولتي جذب كند؟ آنچه در مقابل اين حجم عظيم از مطالب توليدشده درباره كاربردي كردن مهندسي مجدد بايد پرسيد اين است كه آيا اصولاً مهندسي مجدد در بخش دولتي قابليت كاركرد دارد؟گرايش بخش دولتي به مهندسي مجددلايه هاي چندگانه مديريتي، سيستم هاي متمركز و پرهزينه، انبوه رويه هاي كنترلي و مقررات، موانع دشوار در تضمين كارايي، اقتصاد (به صرفه بودن) و بهره وري سازمانهاي دولتي است. به عنوان مثال، كنگره امريكا هر سال چند صد لايحه تصويب

مي كند، اما براي روشن شدن جزييات احتمالي، حدود 5000 قانون الحاقي و رويه و دستورالعمل ابلاغ مي شود (Peters, 1996). قوانين و مقررات دولتي مربوط به استخدام، ارتقا و اخراج كاركنان در امريكا، بالغ بر 100 هزار صفحه است ( NPR, 1993).نتيجه اجرا و انجام اين قوانين، پوياترين كارگزار دولتي را هم به زانو در مي آورد. بسياري از اين قوانين محصول تلاش براي ايجاد معيارهاي كنترلي براي جلوگيري از فساد، انحراف و اختلاس است. اما گاهي افراط در آنها باعث شده كه اين دستورالعملها و حفاظهاي قانوني، بدون توجه به ارزشهاي غايي كه اساساً براي آن تدوين شده اند، ذاتاً تبديل به هدف شوند (Reyes, 1982). اين شبكه درهم تنيده قانون و مقررات، علاوه بر ايجاد اختلال در جريان روان خدمات، هزينه هاي دولتي سنگيني را در قالب هزينه ها ي كاركنان، تشريفات اداري و كاغذبازي، تداركات و تأمين تجهيزات و... به بار مي آورد. مهندسي مجدد مي تواند به لزوم وجود اين معيارهاي كنترلي كمك كند و قوانين و مقرراتي را كه در طول ساليان روي هم انباشته شده اند - و بعضي حتي ممكن است دوره عمرشان تمام شده باشد- نشان دهد.درك اين موضوع دشوار نيست كه چرا مهندسي مجدد افكار مديران و دانش پژوهان مديريت دولتي را تسخير كرده است. مهندسي مجدد به سياستگذاران اين فرصت را مي دهد كه نگاه تازه اي به منطق و اساس اين قوانين و حفاظها بيندازند، و امكان كنار گذاشتن يا دوباره نويسي آنها را پيدا كنند. فعاليتهاي مهندسي مجدد در سالهاي اخير در بخشهاي دولتي بسياري كشورها انجام شده است. بسياري از كشورها نيز در حال تجربه آن هستند. به عنوان مثال در فيليپين اصول و پارامترهاي

فعاليتهاي دولت با استفاده از چارچوب مهندسي مجدد - به عنوان فلسفه راهنما-، بازتعريف شده است (PCSB, 1995). در اتحاديه اروپا مهندسي مجدد عملكرد مرسوم شده است (Levy, 1998). در افريقاي جنوبي، مهندسي مجدد براي تسهيل فرايندهاي ميان صنعت، نيروي كار و دولت به كار گرفته شده است (Boer, 1995). در ايرلند نيز از مهندسي مجدد براي بهبود تسهيلات خدمات اجتماعي استفاده شده است (Lyons and Kearns, 1997).مطالعاتي كه در سال 2001 منتشر شده بيان مي كند كه در سنگاپور 8 درصد سازمانهاي دولتي پيش از اين مهندسي مجدد انجام داده اند، 23 درصد در حال انجام پروژه هاي مهندسي مجدد هستند، 54 درصد فعاليتهاي مهندسي مجدد را در برنامه 3 سال آينده خود دارند و تنها 15 درصد اصولاً بنايي بر مهندسي مجدد ندارند.علاوه بر امريكا و اروپا كه پيشتاز اجراي مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي بوده اند، در سالهاي اخير بسياري از كشورهاي آسيايي و افريقايي نيز از قبيل عربستان سعودي، مالزي، امارات متحده عربي، بحرين، تونس، پاكستان و... فعاليتهاي مهندسي مجدد را در دولت و سازمانهاي وابسته به كار گرفته اند.تفاوتهاي بخش دولتي و خصوصيتفاوتهاي سازمان هاي دولتي و خصوصي در ادبيات مديريت دولتي مورد مطالعه قرار گرفته است.«ريني» تفاوتهاي سازمانهاي دولتي و خصوصي را در سه گ___روه دسته بندي مي كند:-1 فاكتورهاي محيطي (فاكتورهاي خارج از سازمان): مثلاً كمتر در معرض بازار بودن و در نتيجه اتكاي بيشتر به سهم بودجه تخصيصي؛ كه نتيجه آن انگيزه كمتر براي بهره وري و اثربخشي است و نيز كارايي كمتر، دسترسي كمتر به اطلاعات بازار، محدوديتهاي قانوني و رسمي بيشتر، تأثيرپذيري بيشتر از مسايل سياسي و...-2 تعاملات سازمان- محيط: مثل فعاليتهاي اجباري در

چارچوب به مجوزهاي قانوني از پيش تعيين شده و مأموريت سازمان، نقش عمده در منافع عمومي، انتظارات بيشتر از مقامهاي دولتي براي اقدامات صحيح ، مسئولانه و درستكارانه و...-3 ساختار دروني و فرايندها (فاكتورهاي درون سازمان): ضوابط پيچيده، متناقض و غير عيني، استقلال كمتر مديران در تصميم گيري، نقش سياسي مديران ارشد، تغييرات مديران ارشد در اثر انتخابات يا تحولات سياسي، رضايت شغلي و تعهد سازماني كمتر و...طبيعتاً بايد انتظار داشت كه تفاوتهاي ماهوي بخش دولتي و خصوصي بر اجراي مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي اثر بگذارند.اولين تفاوت كليدي كه بين كاربرد فعاليتهاي مهندسي مجدد در بخش دولتي و خصوصي مشاهده مي شود اين است كه پروژه هاي مهندسي مجدد در بخش دولتي با محدوديتهاي بيشتري براي تأمين منابع براي بهبود مواجه مي شوند؛ حتي اگر گواهي مبني بر توجيه پذير بودن اين سرمايه گذاري ارايه كنند. اين محدوديت به استفاده محدودتر از مشاوران بيرون ازسازمان منجر خواهد شد.دومين تفاوت كليدي -كه به نوعي ناشي از تفاوت اول هم هست- اين است كه پروژه هاي بخش دولتي به خاطر ساختار مديريتي، فرايندها و هنجارهاي اين سازمانها تمايل بيشتري به مشاركت دارند. در نتيجه مثلاً يك تيم براي نظارت بر كار پروژه مهندسي مجدد ايجاد مي شود، در حالي كه ممكن است وجود يك لايه اضافي هيچ ارزش افزوده اي توليد نكند. معمولاً يك فعاليت مهندسي مجدد دراين سازمانها، با جمع كردن تعداد زياد و گوناگوني از نقش آفرينان سازمان و طلب مشاركت و اجماع آنها در فرايند مهندسي مجدد آغاز مي شود. اين رويكرد مشاركتي توضيح مي دهد كه چرا روشها، اصطلاحات و در نهايت نتايج اجراي مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي ملايم تر، نرم تر و محافظه كارانه تر است.مشكل ديگر

كه ناشي از ويژگيهاي بخش دولتي است عبارت است از اينكه مهندسي مجدد نيازمند سرمايه گذاري براي ايجاد يا ارتقاي سيستم هاي فناوري اطلاعات است. روشهاي اجراي مهندسي مجدد كه از فناوري اطلاعات بهره مي گيرند، دولت را براي ملاحظه هزينه هاي سخت افزار، نرم افزار، مشاوران، ارتقا و نگهداري مستمر، آموزش و بازآموزي كاركنان در بودجه خود تحت فشار مي گذارند. اين مشكل به ويژه در كشورهاي در حال توسعه كه منابع دولتي با وجود مشكلاتي مثل بيكاري، فقر، مشكلات معيشتي و خدمات اجتماعي و... بايد به شدت اولويت بندي شوند، حائز اهميت است. سازمانهايي كه در چنين كشورهايي بخش قابل توجهي از بودجه خود را صرف هزينه هاي سخت افزار و نرم افزار و ساير هزينه هاي فناوري اطلاعات مي كنند، طبيعتاً در معرض نقد و نكوهش عمومي بيشتري قرار مي گيرند.علاوه بر اينها، به دليل محدوديت هاي قانوني و چارچوبهاي از پيش تعيين شده براي فعاليتهاي يك سازمان دولتي، هر پروژه مهندسي مجدد ممكن است براي قبول و تأييد براساس قوانين موجود با چالش روبه رو شود. طبيعتاً اين موضوع نشان دهنده محدوديتها و موانعي است كه اثربخشي اين تكنيك را كاهش مي دهد (Halachmi, 1995).آثار ويژگيها و محدوديتهاي سازمانهاي دولتي را در يك پروژه مهندسي مجدد مي توان در اين سه حوزه خلاصه كرد:-1 تصميم براي اقدام به مهندسي مجدد: از آنجا كه سازمانهاي دولتي بر بودجه تخصيصي اتكا دارند، انگيزه آنها براي كاهش هزينه ها و بهبود كارايي عمليات كمتر مي شود. در نتيجه مقاومت در برابر تطبيق با تغييرات انبوهي كه مولود طبيعي مهندسي مجدد هستند بالا مي رود و تطبيق كمتر و ديرتر اتفاق مي افتد. به علاوه سازمانهاي دولتي به دليل انحصار در خدمات الزام آور و اجباري (كه ناشي از مأموريت مشخص آنهاست)،

تمايل چنداني به مهندسي مجدد ندارند. همچنين مديران دولتي چندان به نوآوري شهره نيستند و عموماً محافظه كاري و ثبات بيشتر در اقدامات از خود بروز مي دهند كه خود در عبور از مرزهاي ذهني مانع ايجاد مي كند. از آنجا كه سازمانهاي دولتي معمولاً در معرض بررسيهاي متنوع و چندگانه از سوي نهادهاي صاحب اختيار (مثل دادگستري، قوه مقننه و ...) هستند، به نظر مي رسد كه اخذ تأييديه براي برنامه مهندسي مجدد و فرايندهاي بازطراحي شده در آنها با مشكلات بيشتري مواجه مي شود. همچنين با توجه به گستردگي آثار فعاليت سازمانهاي دولتي، ارزيابي تأثيرات و منافع پروژه مهندسي مجدد دشوار است. مجموعاً به نظر مي رسد كه قبول و اتخاذ تصميم براي اقدام به مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي كندتر از سازمان هاي خصوصي اتفاق مي افتد.-2 تعيين اهداف مهندسي مجدد: از آنجا كه سازمانهاي دولتي بيش از آنكه در معرض تعاملات واقعي بازار باشند، بر بودجه هاي تخصيصي اتكا دارند، به شاخصها و اطلاعات بازار (از قبيل قيمت، سود...) كمتر دسترسي دارند. اين موضوع تعيين اهداف مهندسي مجدد را دشوارتر مي كند. به علاوه تنوع و شدت فشارهاي بيروني بر تصميم گيريها (از قبيل تقاضاها و رايزنيهاي گروه هاي ذي نفع، توصيه هاي نمايندگان مجلس و...) باعث بروز مشكلات در تعيين اولويتها و اهداف مهندسي مجدد مي شود. علاوه بر اين، از مديران دولتي بيشتر انتظار مي رود كه با عدالت، مسئوليت پذيري، پاسخ گويي و درستكاري رفتار كنند. از طرف ديگر، سازمانهاي دولتي بالنسبه با كثرت،تنوع، ابهام و تضاد اهداف مواجه هستند. به طور خلاصه اين فاكتورها باعث مي شود كه تعيين اهداف، تعيين فرايندهايي كه قرار است دوباره طراحي شوند و تعيين فرايندهاي جايگزين، در سازمانهاي دولتي با دشواري

روبه رو شوند.-3 اجراي مهندسي مجدد: سازمانهاي دولتي تحت محدوديتهاي رسمي و قانوني اي فعاليت مي كنند كه استقلال عمل مدير سازمان را كاهش مي دهد. اين موضوع باعث مي شود كه مشكلات طراحي مجدد رويه هايي كه براي فرايندهاي بازطراحي شده لازم هستند افزايش يابد. همچنين گرايش به تعدد كنترل هاي رسمي در سازمانهاي دولتي باعث طولاني تر شدن زمان تأييد رويه هاي بازطراحي شده مي شود. مديران دولتي استقلال در تصميم گيري و انعطاف پذيري كمي دارند كه نتيجه آن اختيار كمتر براي هدايت يك پروژه مهندسي مجدد و حتي عدم موفقيت پروژه است. مديران دولتي اختيار كمتري در مورد زيردستان خود دارند كه نتيجه آن مقاومت بيشتر، سطوح بيشتر بازبيني، و استفاده بيشتر از مقررات رسمي است. از اين رو كاركنان از سطح ناكافي توانمندسازي براي پشتيباني فرايندهاي بازطراحي شده برخوردار مي شوند. از آنجا كه بسياري اوقات مديران ارشد نقشهاي سياسي و نمايشي به خود مي گيرند، تخصيص وقت و تلاش مديران ارشد بخش دولتي در پيشبرد يك پروژه مهندسي مجدد ناكافي است. جابه جاييها و تعويض مديران ارشد پس از رويدادهاي سياسي مثل انتخابات باعث قطع مداوم روند اجراي پروژه مهندسي مجدد مي شود. با وجود همه اين موانع، تجربه جهاني از اقبال روزافزون سازمانهاي دولتي به مهندسي مجدد حكايت دارد. به نظر مي رسد كه رويكرد صاحبنظران اين حوزه نيز، از بررسي موانع و شبهه در كارآيي مهندسي مجدد در بخش دولتي (در اواسط دهه 90)، به تحليل تجربيات و اشاعه روشها و توصيه هاي كاربردي براي انجام مهندسي مجدد در سازمانهاي دولتي (در سالهاي اخير) تغيير جهت داده است. اين موضوع نشان مي دهد كه با گذر زمان كوتاهي از آغاز تجربيات مهندسي مجدد در بخش دولتي، بيش از

آنكه به فاكتورهاي ذكرشده از منظر «محدوديت و مانع» نگريسته شود، با آنها به عنوان «ويژگي و تفاوت» سازمانهاي دولتي، برخورد مي شود.«همر» معتقد است: «بخش خصوصي و دولتي در بسياري جهات شبيه به هم هستند. مهندسي مجدد درباره سود و زيان يا بازار سهام نيست. درباره اين است كه چگونه كارها هدايت و انجام مي شود. بخش دولتي درست همان طور كار مي كند كه بخش خصوصي. مهندسي مجدد مكانيسم هاي بهتري براي كار كردن ايجاد مي كند. تفاوتهاي زيادي بين بخشهاي دولتي و خصوصي است اما تجربه نشان مي دهد كه شباهتها خيلي بيشتر از تفاوتهاست. مهندسي مجدد بر مشتري تمركز دارد و مي پرسد كه چطور بايد ارزش بيشتري به مشتري ارايه كرد. براي بخش دولتي سخت تر است كه مشتري خود را تشخيص دهد. سخت تر هست اما شدني است. از طرف ديگر، بخش دولتي به دليل موقعيت و مقررات، محدوديتهاي بيشتري در درجه آزادي دارد. اين بدان معني نيست كه نمي شود در سازمانهاي دولتي مهندسي مجدد را انجام داد، بلكه به اين معني است كه براي انجام آن با چالشهاي بيشتري روبه رو هستيم. بخش دولتي چيزهاي زيادي براي آموختن از بخش خصوصي دارد.»مثالي از يك نمونه ي موفقاداره مسكن و توسعه سنگاپور (HDB) ، به عنوان متولي امر مسكن عمومي و تحت نظر وزارتخانه توسعه ملي سنگاپور در سال 1960 تأسيس شد. مأموريت اين اداره فراهم كردن مسكن با قيمت مناسب و كيفيت بالا براي مردم سنگاپور است. پيش از تأسيس اين اداره تنها 9 درصد از مردم سنگاپور در مسكن عمومي ساكن بودند و بسياري از مردم در شرايط غيربهداشتي و پرازدحام زندگي مي كردند. با توجه به زمينهاي

محدود و جمعيت رو به افزايش سنگاپور، اين اداره روي يك برنامه انبوه سازي شامل ساخت آسمانخراشهاي مسكوني متمركز شد. در سال 1998 حدود 86 درصد از جمعيت 3 ميليوني سنگاپور در آپارتمان هاي اين اداره زندگي مي كردند. در حال حاضر اداره مسكن سنگاپور روي بهبود كيفيت منازل عمومي، طراحي بهتر، مديريت مطلوب املاك و ارتقاي وضع املاك قديمي كار مي كند.اين اداره در هر سال 30 هزار آپارتمان مي سازد و بيش از 730 هزار واحد مسكوني، 50 هزار واحد تجاري و صنعتي، و 500 هزار پاركينگ را مديريت مي كند.خدماتي كه اين اداره به املاك مسكوني ارايه مي دهد عبارتند از:_ خدمات مالي؛ مثل مديريت امور وام و جمع آوري اجاره بها، هزينه ماهانه پاركينگ و هزينه نگهداري؛_ خدمات رهن و اجاره؛ مثل انتقال مالكيت، واگذاري آپارتمان ها و تجديد اجاره؛_ خدمات نگهداري؛ مثل اصلاح عيوب و تصويب فعاليتهاي بازسازي.21 شعبه اين اداره براي ارايه اين خدمات در سراسر سنگاپور فعاليت مي كنند.اداره مسكن و توسعه سنگاپور در اواخر دهه 1990 تصميم به انجام مهندسي مجدد گرفت. تيم پروژه در دفتر يكي از شعبه ها براي يك مطالعه يك ساله مستقر شد. همه مراحل و رويه هاي فرايند موجود مورد مطالعه قرار گرفت. رويه ها و قدمهاي اضافي حذف و ساير رويه ها از منظر مشتري ساده سازي شد. تيم مجري پروژه در ملاقاتهاي مستمر با كاركنان، روساي مربوط و دپارتمان خدمات اطلاعات، فرايندهاي جديد پيشنهادي را آزمايش كرد. ساختار سازماني جديدي نيز براي پشتيباني از مسئوليتهاي شغلي جديد و تسهيل گردش كاري جديد، پيشنهاد داده شد. آزمايش اوليه مهندسي مجدد در شعبه مذكور (به عنوان پايلوت) پيش ازبرنامه 18 ماهه جاري سازي سيستم و فرايندهاي جديد در 20 شعبه

ديگر با موفقيت انجام شد. يك سال بعد، شش ماه جلوتر از برنامه ريزي، تغيير عمليات در تمام شعبه هاي سازمان با موفقيت به اتمام رسيد.قبل از مهندسي مجددقبل از مهندسي مجدد، دفاتر شعبات داراي ساختار سازماني ماتريسي با لايه هاي متعدد اختيار بودند. بخشهاي هر دفتر بايد به رييس دپارتمان مربوطه گزارش مي دادند. مثلاً رييس شعبه بايد به دپارتمان اداره مسكن، بخش مالي شعبه به دپارتمان مالي و بخش نگهداري شعبه به دپارتمان مديريت املاك گزارش مي داد. با توجه به گرفتاري و مسئوليتهاي متعدد روساي دپارتمان ها، رييس شعبه نيز از درجه اختيار خوبي در اداره بخشهاي شعبه برخوردار بود.در هر شعبه بازرسان نگهداري مسكن براي امور اداره مسكن به مأموران املاك، و براي امور نگهداري به بازرس ارشد نگهداري مسكن گزارش مي دادند. بنابراين، هر بلوك آپارتمان براي امور مديريت تحت نظر يك بازرس، و براي امور نگهداري تحت نظر يك بازرس ارشد ديگر بود. علاوه بر اين، كارمندان دفتري بر اساس وظيفه گروه بندي شده و به چند مأمور املاك گزارش مي دادند. مثلاً چند كارمند مسئول انتقال مالكيت آپارتمانها و چند كارمند ديگر مسئول مديريت بدهي هاي عقب افتاده بودند.هر دفتر شعبه به ساكنان از طريق پنج باجه تخصصي شامل مالي، پاركينگ، بازسازي، نگهداري، و رهن و اجاره، ارايه خدمت مي كرد. باجه ها در طبقات مختلف آپارتمان ها بودند و ارباب رجوع براي دريافت خدمات مربوطه بين آنها رفت وآمد مي كردند. مثلاً ارباب رجوع براي جواز بازسازي در باجه بازسازي درخواست مي داد و سپس براي پرداخت هزينه هاي مربوطه به مقابل باجه مالي مي ايستاد، و مجدداً براي دريافت جواز بازسازي به باجه بازسازي برمي گشت. متوسط زمان انتظار در باجه مالي به 40 دقيقه مي رسيد.

بعضي خدمات از قبيل انتقال مالكيت آپارتمان، 9 ماه طول مي كشيد تا فرايند خود را طي كند. حجم عظيمي از كارها در دفاتر شعبات مختلف انباشته شده بود. به خاطر اضافه كارهاي دائمي، كاركنان دفاتر از روحيه پاييني برخوردار بودند. يك چهارم تماسهاي تلفني بي جواب مي ماند و بسياري از تماس گيرندگان از مأموري به مأمور ديگر پاس داده مي شدند. بر اساس گزارش نشريه داخلي 200 نفر در هر صف بودند. بعضي اربابان رجوع تا 4 يا 5 ساعت در صف مي ايستادند.در همان زمان تغييراتي سياسي در جريان بود و انجمنهاي شهري براي هر حوزه انتخاباتي در حال شكل گيري بودند كه توسط نمايندگان مجلس سرپرستي مي شدند. به انجمنهاي شهري اختيار نگهداري املاك خودشان داده شد.بعد از مهندسي مجددبراي اينكه مسئول عملكرد شعبه و خطوط فرمان و كنترل به روشني معلوم باشد, مدير سازمان, سازماندهي مجدد شعبات اداره مسكن و توسعه و دپارتمان ها را تصويب كرد. همه ابعاد عملكرد شعبه شامل مالي، نگهداري، پاركينگ و... در حوزه اختيار رييس شعبه قرار گرفت. در عوض افزايش مسئوليت، پست رييس شعبه به «درجه ممتاز خدمات دولتي» ارتقا پيدا كرد. سازماندهي مجدد در بخشهاي مختلف شعبه نيز انجام شد. امور نگهداري با توجه به منطقه جغرافيايي، به امور رهن و اجاره همان منطقه واگذار شد. بنابراين، مأموران املاك همه جنبه هاي امور مديريت املاك را در يك واحد مشخص در همسايگي خود نظارت مي كردند. كارمندان دفتري و بازرسان به املاك معيني گماشته شدند. بخشهايي كه با مجموعه امور مالي مربوط بودند، مثل هزينه پاركينگ و امور وام، زيرمجموعه بخش مالي قرار گرفتند.بعد از مهندسي مجدد، خدمات تك توقفه از ادغام پنج نوع باجه تخصصي

و براي شكل گيري باجه «امور مالي مسكن» و باجه «خدمات مسكن» ارايه شد. 7 سيستم اطلاعاتي جديد توسعه و سيستم هاي اطلاعاتي موجود براي پشتيباني فرايندهاي جديد كاري ارتقا داده شدند. بهبود جدي در عملكرد پس از مهندسي مجدد مشاهده شد. زمان انتظار در باجه هاي امور مالي مسكن تا 97 درصد، و تعداد تماسهاي تلفني بي جواب تا 85 درصد كاهش پيدا كرد. اطلاعات آنلاين متصديان را قادر مي ساخت كه بدون ارجاع تلفن ها به ساير متصديان، به ارباب رجوع پاسخ مناسب بدهند. زمان انتقال مالكيت آپارتمان ها از 9 ماه به 4 ماه كاهش يافت.مطالعه اي كه پس از اجراي فرايندهاي جديد درباره رضايت مشتريان انجام شد، نشان داد كه 89 درصد از پاسخ دهندگان معتقدند كه خدمات بهتر شده و 84 درصد معتقدند كه خدمات چابك تر شده است. هم اداره مسكن و هم مشتريان آن از مهندسي مجدد فرايندها و سيستم هاي اطلاعاتي پشتيبان منتفع شدند. انباشت كارها تا 85 درصد كاهش پيدا كرد. اين اداره تخمين زد كه سالانه بيش از يك ميليون دلار بابت حذف فرايندهاي كاري غيرضروري، صرفه جويي خواهد داشت. بر اساس اظهار نظر رييس شعبه پايلوت، روحيه كاركنان شعبه نيز بهبود پيدا كرد. به تأييد يكي از كاركنان دفتري اين شعبه، «همه بسيار بشاش تر شده اند.»نتيجه گيري و پيشنهادها1 - بيشتر سازمانهاي دولتي در برابر تغيير بسيار مقاومت مي كنند. تغييرات سياسي و اجتماعي مهم ترين اهرم فشار براي مهندسي مجدد فرايندهاي آنان است.2 - تبليغات در رسانه ها در كنار اطلاع رساني عمومي كه در پاسخ به فشار افكار عمومي اتفاق مي افتد، راه سودمندي است براي اينكه سازمانهاي دولتي بر اهميت پروژه ي مهندسي مجدد به كاركنان خود تأكيد كنند. اين

عمل، كاركنان سازمانهاي دولتي را از تعهد مديران ارشد به بهبود كيفيت خدمات آنها مطلع مي سازد. همچنين به كاركنان دلگرمي مي دهد كه مديران ارشد علاقه مند به بهبود سيستم ها هستند كه نتيجه اين، يگانگي و وحدت همه كاركنان در راستاي هدف است.3 - استفاده از كاركنان ارشد بي طرف كه از بين متخصصان ساير دپارتمان ها انتخاب شده اند در تيم مهندسي مجدد، تركيب جذابي ايجاد مي كند. اين تركيب مي تواند به غلبه بر مقاومت كساني كه تحت اثر مهندسي مجدد واقع شده اند كمك كند. كاركنان ارشد خنثي مي توانند قضاوت و چشم انداز بي طرفانه و بدون تعصبي درباره مهندسي مجدد فرايندها داشته باشند؛ در عين حال كه تيم مهندسي مجدد به اعضاي خنثي و بي طرف محدود نشده باشد.4 - سازمانهاي دولتي از فقدان يك الگوبرداري مناسب براي عملكرد خود رنج مي برند. بخش دولتي بايد با شاخصهاي كيفيت خدمات را از بخش خصوصي، اما در راستاي هدف خود اقتباس كند. با الگوبرداري از بهترين سازمانهاي خصوصي، سازمانهاي دولتي مي توانند عملكرد خود را ارتقا ببخشند.5 - تصويب فرايندهاي بازطراحي شده براي سازمانهاي دولتي حياتي است. در سازمانهايي كه بيشتر ديوان سالار هستند، وجود يك رييس يا مدير عامل حامي، مهم ترين چيز براي تسهيل تصويب فرايندهاي جديد است. در بسياري موارد پشتيباني مدير ارشد «مهم ترين» عامل موفقيت پروژه بوده است، چرا كه تغييرات در ساختار، نيروي انساني و ساختار انگيزشي را تسهيل مي كند.6 - بيان كمي ميزان بهبود در سازمانهاي دولتي مشكل است. اجراي فرايندها در يك نمونه آزمايشي و نمايش آن ، مي تواند به متقاعد شدن بعدي براي تخصيص بودجه به اجراي اصلي و واقعي كمك كند.منابع و مراجع 1- “Business process Reengineering in

the public sector: The case of the Housing Development board in Singapore”, Journal of Management Information Systems, Summer 2000.  Vol. 17, Iss. 1  pg. 245, 26 pgs2- “BPR: Alive and well in the public sector”, International Journal of Operations Production Management. Bradford: 2003. Vol. 23, Iss. 3/4  pg. 327, 18 pgs3- “Public sector Reengineering : Practice, problems and prospects”, Philippine Journal of Public Administration, Yr. 1998 July-October, Vol. 42 Iss. 3-44- “Dr. Michael Hammer - Public Sector Reengineering”, interview By Brian Miller, Government Technology, September 1995.5- “Business Process Reengineering, A Review of Recent Literature”, Peter O’Neill, Amrik S. Sohal, Technovation 19 (1999) 571–5816- “A survey of business process reengineering practicess in Singapore”, C. Ranganathan, Jasbir S. Dhaliwal, Information Management 39 (2001) 125-1347- http://www.unpan.org, access time: 2006-02-25 http://system.parsiblog.com/804823.htm

Re-engineering State Government?For a Successful Model of Profound Transformation, See the Telecommunications IndustryBy Robin MacGillivray

Robin MacGillivray is president of Business Communications Services for SBC in the Western Region. This article is based on testimony presented to the California Little Hoover Commission’s public hearing on the California Performance Review proposals for reorganizing state government.California’s Little Hoover Commission has the formidable task of making recommendations on Governor Schwarzenegger’s plan to reorganize state government under the California Performance Review.The Commission recently asked me to provide testimony on the topic of  “practical lessons on transformational change in large organizations.”I was pleased to be able to share what I have learned about change based on my experiences in the telecommunications business – which is arguably the nation’s most profoundly transformed industry over

the past 20 years.In that time period, I have had the opportunity to hold leadership roles in one spinoff, two mergers and three major initiatives designed to radically re-engineer core processes at SBC, one of the largest companies operating in California.The telecommunications revolution has spawned an environment that continuously innovates, delivering new services to consumers, such as wireless and broadband communications.It has also created a competitive marketplace that has driven quality up and prices down.The CPR has the same potential to markedly improve the quality of state services and, at the same time, reduce costs for Californians.At the core of each of the “change events” I’ve experienced at Pacific Bell and SBC were four fundamental questions:1. What are our core competencies? What is it that we do well – and must continue to do well – in order to succeed and grow? And what is non-essential to our success that should be stopped or delegated to others?2. What organizational structure will best execute these competencies?3. In what technology must we invest in order to accomplish our aims?4. What rules and/or policies are needed to reinforce, govern and enable our efforts?These “change events” at SBC have resulted in some significant accomplishments. SBC has been able to streamline our operations as well as rationalize our supply sources.We’ve made decisions to stop doing some things ourselves – like fleet repair, food services, building services, landscaping – and engage experts in their fields to handle on our behalf.We’ve made the choice to change the way we do things, such

as revamping our supply chain and realigning work groups. And we’ve increased our focus in key areas, like investing in technology to drive up productivity.Some of these actions have brought about incremental improvement others have been transformational. Our strategic sourcing efforts alone have lead to more than $1 billion in savings.Based on my own experiences and lessons, I believe that meaningful transformation can occur in state government, if its leaders prioritize what they choose to take on and then address the following 10 items:1. Significant change cannot be accomplished by issuing an order. To enact a new vision, leaders must create a “burning platform” that will motivate the organization to jump from the comfort of “today”, into a different “tomorrow.” Followers want leaders to help them understand why must we change?2. Speaking of leaders, it is essential that there be one! Followers want to know, who’s in charge? It is critical that this leadership be constant and consistent.  Those conferred with driving the change can’t just be a random collection (or worse, a politically motivated collection) of individuals – they must be integrated, inspired and empowered teams selected to accomplish specific results.3. These leaders and teams must then create and share a framework or blueprint for accomplishing change. Followers want leaders to tell them what are we going to do, when?4. There must be a clear articulation of measurable goals. Followers want leaders to tell them how will we know we’ve succeeded?5. There must be quantifiable intermediate milestones to assess progress toward the ultimate goals.6.

There must be a schedule of reporting tied to those intermediate goals to ensure that the transformation remains on track.7. While the process is under way, a “cheerleader” must be entrusted with the role of maintaining momentum and belief in the program.8. “Early wins” must be spotlighted in order to keep participants enthusiastic and confident of attaining the ultimate goals.9. A definitive ending point must be declared. You have to not only know where you want to go, you have to know when you’ve arrived. Benchmarks need to be established to evaluate success.10. Finally, successful change must be “celebrated” in order to recognize the   achievement of transformation, as well as to cement the perception that the project has succeeded.Can an organization as large as the State of California really do this? I believe the answer is yes.SBC, with more than 160,000 employees, has accomplished profound changes. And so can the CPR. Californians can get better value for their tax dollars and improved services by following a strategic plan for transformational change.

بودجه نويسي در ايران از منظر تاريخ

تاريخ حكايت از آن دارد كه طى دوران مختلف دولت ها تا حدود زيادى تكيه بر كارشناسان بين المللى را مبناى تحولات ساختارى در بودجه قرار داده اند.تاريخ حكايت از آن دارد كه طى دوران مختلف دولت ها تا حدود زيادى تكيه بر كارشناسان بين المللى را مبناى تحولات ساختارى در بودجه قرار داده اند به گونه اى كه طى چند سال اخير نيز دستورات صندوق بين المللى پول تاثيرات بسيارى در ساختار و نظام بودجه ريزى كشور داشته است. مورگان شوستر آمريكايى اولين

كارشناسى بود كه به صورت رسمى و با هدف سامان بخشيدن به وضعيت مالى دولت ايران در سال 1290 شمسى به ايران آمد. اما به دليل تشديد بحرانهاى سياسى و اولتيماتوم دولت روسيه پس از 8 ماه مجبور به ترك كشور شد.پس از گذشت يك دهه يعنى در سال 1301 دكتر ميليسپو كه او هم اهل آمريكا بود با ماموريتى مشابه شوستر به ايران سفر كرد. وى كه در راس هياتى به ايران آمد، به دنبال يك دوره اقدامات اجرايى بود و قرارداد خدمت و حدود اختيارات وى در سال 1304 به مدت دو سال ديگر تمديد شد. كارشناسان در حوزه بودجه ريزى ورود ميليسپو به ايران را پايان فصل بودجه ريزى سنتى در كشور مى دانند، چرا كه بدين ترتيب درآمدهاى دولت از درآمدهاى كشاورزى و روستايى جدا شد و در حقيقت ساختار بودجه به هم ريخت. البته چنين تحول ناگهانى در نظام بودجه نويسى ايران بعدها آثار ناگوار خود را بر اقتصاد كشور برجاى گذاشت. اما سال هاى 1304 تا 1320 دوران شكل گيرى نظام تازه اى براى بودجه ريزى ايران به شمار مى رود. در اين دوران نقش درآمدهاى نفتى در بودجه عمومى دولت جدى نبود و بيشتر صرف هزينه هاى نظامى مى شد.نظام بودجه نويسى در سال هاى 1318 و 1319 به تكامل رسيد و اطلاعات بودجه اى دولت در هفتاد ستون عرضه شد.از سال 1332 فصل نوينى در نظام بودجه ريزى آغاز شد. از آن سال كشور با وام ها و كمك هاى بلاعوض آمريكا و انگليس مواجه شد و درآمدهاى نفتى نيز نقش مهمى در بودجه پيدا كرد.با افزايش

درآمدهاى نفتى و شروع برنامه هاى عمرانى، بودجه اهميت مضاعفى يافت و در سال 1345 پيشنهاد لايحه بودجه از وظايف وزارت دارايى خارج شد و در حوزه مسئوليت نخست وزير درآمد و بدين ترتيب دفتر بودجه در سازمان برنامه تشكيل شد.از سال 1352 تهيه و تنظيم بودجه كل كشور جزو وظايف سازمان برنامه و بودجه و كليه امور مالى و خزانه دارى در وزارت دارايى متمركز شد.همانطور كه گفته شد تحولات نظام بودجه ريزى طى 100 سال گذشته همچنان ادامه داشته و به سمت اصلاح اين نظام پيش رفته است؛ تا جايى كه در تبصره 48 قانون بودجه سال 80 نيز دولت ملزم به اصلاح ساختار بودجه شد و سازمان مديريت و برنامه ريزى نيز نحوه طبقه بندى اقلام بودجه اى كشور را در لايحه بودجه سال 81 بر مبناى نظام طبقه بندى آمارهاى مالى دولت GFS تغيير داد.در اين نظام بودجه به دو بخش كلى دريافت ها و پرداخت ها تقسيم مى شود كه دريافت ها شامل درآمدهاى عمومى است و از اين ميان درآمدهاى نفتى جزو واگذارى دارايى هاى سرمايه اى قرار مى گيرد. از سوى ديگر در برابر درآمدهاى عمومى اعتبارات هزينه اى يا هزينه جارى قرار دارد كه اين دو تراز عملياتى بودجه را تشكيل مى دهد. در مقابل تراز سرمايه اى برابر واگذارى دارايى هاى سرمايه اى است كه از تملك دارايى هاى سرمايه اى كم مى شود. نكته حائز اهميت در اين تعريف اين است كه در اين نظام كسرى بودجه تفاوت بين تراز عملياتى و تراز سرمايه اى بودجه است كه معمولا از طريق تراز مالى جبران خواهد

شد.منبع:aftab.ir

Budgeting

Budgeting in a business sense is the planned allocation of available funds to each department within a company. Budgeting allows executives to control overspending in less productive areas and put more company assets into areas which generate significant income or good public relations. Budgeting is usually handled during meetings with accountants, financial experts and representatives from each department affected by the budgeting.In a personal financing sense, budgeting can mean estimating monthly living expenses based on previous bills and wages. If your monthly income is a steady $3000, for example, you can subtract all of your known monthly bills from that figure even before they arrive. Some bills can be estimated and subtracted from the original income figure. The remaining balance after fixed expenses now becomes your household budget. Instead of assigning dollar amounts for sundries such as groceries, entertainment, gas and clothing, budgeting allows you to use percentages instead.The key to successful budgeting is both flexibility and inflexibility. Certain expenses are fixed, so payment of those bills should be an inflexible element. Nothing is more important than paying those particular bills in full. In business, departments need to know the absolute ceiling on spending. Budgeting works best when very few exceptions are made to the upper limits. The idea of fiscal responsibility is to form a workable budget and stick to it as best as possible.Budgeting also requires an element of flexibility. It isn't always possible to assign a fixed dollar amount on a project in January and expect the budget to remain stable

in July. There are always unexpected events which can drastically change the priorities of a company or an individual. Without flexible budgeting, money allocated for one purpose could not be reallocated during a fiscal emergency. An unexpected drop in sales revenue in March can affect the budgeting plans in November, so accountants and financial officers need to adjust their figures regularly.When economic times are good, many people become lax about personal budgeting. As long as there is more money coming in than going out, all is well. But those who learn to establish a workable budget and keep within it during the lean times often survive major financial crises better than those who don't. Financial discipline can spell the difference between weathering the storm and declaring bankruptcy.

دولت سيار؛ پرقابليت، پرهزينه

دولت سيار، زيرمجموعه اي از دولت الكترونيك استترجمه: روح الله نوري- رضا حريري

چكيدهدولت سيار، زيرمجموعه اي از دولت الكترونيك است. دولت الكترونيك عبارت است از استفاده از فناوري هاي اطلاعات و ارتباطات براي بهبود فعاليتهاي سازمانهاي دولتي. در مورد دولت سيار، فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات، به فناوري هاي موبايل و يا بي سيم، نظير تلفن هاي سلولار موبايل، لپ تاپ ها و همياران ديجيتال شخصي- كه به شبكه هاي منطقه اي محلي بي سيم متصل مي شوند - محدود مي شوند. دولت سيار مي تواند به فراهم كردن اطلاعات عمومي و خدمات دولتي در هر زمان و در هر مكان كمك كند.الگوها و مثالهابه دولت سيار نبايد به عنوان پديده جديدي نگاه كرد. براي مثال، فناوري بي سيم هميشه بخش مهمي از اجراي قانون بوده است. امروزه، افسران پليس از لپ تاپ هاي بي سيم متصل به اينترنت، به همان خوبي استفاده از راديوهاي دوطرفه

قديمي بهره مي گيرند. آنها وقتي به خودرويي مشكوك برمي خورند، مي توانند مستقيما" از طريق پايگاههاي داده ها به اطلاعاتي در مورد مالك خودرو، مسروقه بودن آن، حضور آن در صحنه جنايت، تحت تعقيب بودن مالك آن و غيره دست پيدا كنند. بازرسان بهداشت و ايمني اكنون مي توانند گزارشهاي خود را در محل مورد بازرسي و در زمان واقعي با استفاده از يك رايانه جيبي يا ترمينال هاي دستي ثبت كنند. به اين ترتيب، پس از بازگشت به دفتر كارشان، نيازي به فرم هاي كاغذي و ورود مجدد داده هاي جمع آوري شده ندارند.از سوي ديگر، شهروندان مي توانند با دسترسي به اينترنت و شبكه هاي دولتي از طريق تلفن هاي همراه و ديگر ابزارهاي بي سيم، صرفه جويي بيشتري در زمان و انرژي كنند. براي مثال، در مالزي، شهروندان مي توانند اطلاعات مربوط به راي گيريها را با استفاده از خدمت پيام كوتاه دريافت كنند.دولت سيار تنها براي كارايي نيست، بلكه امكان فعاليت مدني را به شهروندان مي دهد. در فيليپين، شهروندان مي توانند با گزارش كردن اتوبوس ها و ديگر وسايل نقليه همگاني دودزا از طريق پيام كوتاه، به اجراي قوانين مبارزه با آلودگي كمك كنند. همچنين از پيام كوتاه براي دخيل كردن شهروندان در مبارزه با جنايت و مواد مخدر استفاده مي شود.دولت سيار و كشورهاي در حال توسعهدولت سيار، به گونه اي ويژه، براي جهان در حال توسعه مناسب است كه در آن، ميزان دسترسي به اينترنت، پايين است، اما ميزان نفوذ تلفن همراه، به ويژه در مناطق شهري، سريعا" در حال رشد است. در سطح جهان، تعداد تلفن هاي همراه از تعداد تلفن هاي ثابت بيشتر شده است. اين امر در بسياري از كشورها، ازجمله 49 كشور داراي درآمد متوسط و 36

كشور كم درآمد نيز مصداق دارد. از جمله اين كشورها مي توان به بوركينافاسو، چاد، هندوراس، اندونزي، اردن، مكزيك، مغولستان، نيجريه، فيليپين، عربستان سعودي و آفريقاي جنوبي اشاره كرد.دولت سيار و دولت الكترونيكدولت سيار، جايگزيني براي دولت الكترونيك نيست، بلكه مكمل آن است. گرچه ابزارهاي سيار، وسايل دسترسي بسيار خوبي هستند، اما بيشتر آنها، بويژه تلفن هاي همراه، براي انتقال اطلاعات پيچيده و حجيم، مناسب نيستند. باوجود ظهور گوشيهاي مجهز تر، تلفن هاي همراه، فاقد مشخصات و خدماتي هستند كه كاربردهاي اينترنتي مبتني بر كامپيوترهاي شخصي از آنها برخوردارند. براي مثال، خدمت پيام كوتاه ، پيامها را به 160 كاراكتر محدود مي كند، در حالي كه با پست الكترونيك مي توان حجم تقريبا نامحدودي از كاراكترها و داده هاي چند رسانه اي را فرستاد. حتي همياران ديجيتال شخصي يا كامپيوترهاي جيبي كه از پست الكترونيك پشتيباني مي كنند، داراي محدوديت صفحه نمايش و ديگر محدوديتها هستند. كامپيوترهاي شخصي متصل به اينترنت هنوز وسيله مرجح براي حضور در مباحثات سياسي آنلاين، جستجو براي يافتن اطلاعات تفصيلي در مورد بخش دولتي و انجام بيشتر انواع خدمات دولت الكترونيك هستند. كاربردهاي سيار همچنين به زيرساخت و فرايندهاي كاري مناسب در حوزه فناوري هاي اطلاعات و ارتباطات- شبكه ها و پايگاه هاي اطلاعات دولتي، رويه هاي كيفيت داده ها، فرايندهاي ثبت تراكنش ها و غيره - متكي هستند.دولت سيار مثل ماشين هاي خودپرداز است. در هر دو مورد، ابزار مورد استفاده، سريع و راحت است. اما اين فقط نوك يك كوه يخ است: فقط كانال تحويل پاياني به شهروندان. در زير آن، يك زيرساخت پيچيده و پرهزينه وجود دارد. دولت سيار را مي توان براي چهار هدف و كاركرد اصلي در بخش دولتي - كه در زير

خلاصه شده است - به كار برد:الف – ارتباطات سيار : بهبود ارتباطات ميان دولت و شهروندان (G2C, C2G)ارائه اطلاعات به مردم، يك فعاليت كم اهميت نيست، بلكه پايه توانمندسازي شهروندان است. بدون اطلاعات مرتبط، شهروندان نمي توانند نظرات هوشمندانه ارائه دهند و در زمينه مسائل پيرامون خود كاركرد معناداري داشته باشند. اطلاعات همچنين نه تنها براي افزايش شفافيت بلكه براي ارتقاي پاسخگويي لازم است.ابزارهاي سيار، كانال دسترسي مهمي را در اختيار دولتها قرار مي دهند تا بتوانند با شهروندان در ارتباط باشند (G2C). براي مثال، سنگاپوري ها اين حق انتخاب را دارند تا هشدارها در قالب پيام كوتاه را براي طيف متفاوتي از خدمات الكترونيك نظير تمديد عوارض راهها، آزمايشهاي پزشكي براي كارگران داخلي، اطلاعيه هاي تمديد گذرنامه، ياد آور هاي فصلي در مورد پاركينگ و اطلاعيه هاي پارلماني دريافت كنند. شهروندان مالت مي توانند براي دريافت اطلاعيه هاي پيام كوتاه در مورد جلسات دادگاهها و تعويق آنها، تمديد گواهينامه رانندگي، نتايج امتحانات و پرداختهاي اعتباري مستقيم از سوي سازمان تأمين اجتماعي ثبت نام كنند. در انگلستان، پليس لندن، ارسال پيام متني را در زمره گزينه هاي خدمت هشداري خود گنجانده است و از رهگذر آن، هشدارهايي را به صاحبان مشاغل در لندن در مورد تهديدهاي امنيتي، از جمله بمب گذاريها ارسال مي كند. باوجود دريافت هزينه اي ماهانه براي خدمت ارسال پيام متني / پيجر و وجود يك خدمت پست الكترونيك رايگان، تعداد كساني كه براي دريافت هشدارهاي متني/ پيجر ثبت نام كرده اند، بيش از آنهايي است كه خواهان استفاده از سيستم هشدارهاي پست الكترونيك بوده اند.گذشته از اين ارتباطات G2C انتخابي از طريق تلفن هاي همراه، از خدمت پيام كوتاه همچنين در ارسال اخبار فوري و اضطراري استفاده

مي شود. در اوج بحران سارس، دولت هنگ كنگ اقدام به ارسال يك پيام متني سراسري به 6 ميليون تلفن همراه كرد كه هدف از آن، پايان دادن به موج ترس عمومي بود.خدمت پيام كوتاه همچنين كانالي براي ارتباط شهروندان با دولت است (C2G). در فيليپين، نيمي از وزارتخانه ها داراي خدمات مبتني بر پيام كوتاه هستند كه به شهروندان اجازه مي دهد تا درخواست اطلاعات كنند يا در مورد مقامات و خدمات دولتي اظهارنظر كنند يا از آنها شكايت كنند. در چين، دارندگان تلفن همراه مي توانند به 2987 نماينده كنگره ملي خلق، پيام كوتاه بفرستند.ب – خدمات سيار : تراكنش هاي سيار و پرداخت هاي سيارپيام كوتاه و ديگر ابزارهاي سيار، نه تنها يك كانال ارتباط ميان شهروندان و دولت را فراهم مي كنند، بلكه امكان تعامل دولت با شهروندان را به وجود مي آورند.دولت ايالت كارناتاكا در هند، سوابق مربوط به زمينها را كامپيوتري كرده است. تنها مشكل آن است كه سرور هايي كه اين سوابق را ذخيره مي كنند، در ستاد منطقه مستقر هستند و روستاهايي كه فاقد خطوط تلفن هستند، دسترسي آسان به آنها ندارند.دولت سنگاپور به اين نتيجه رسيده است كه از پيام كوتاه در برنامه افزايش جمعيت خود استفاده كند. واحد توسعه اجتماعي آن به عنوان يك آژانس رسمي گذاشتن قرار ملاقات براي افراد مجرد تحصيلكرده عمل مي كند. اين واحد به اعضاي خود 40 پيام رايگان بر روي تلفن هاي همراه مي فرستد تا بتوانند با حرفه اي هاي واجد شرايط تماس بگيرند. هيئت مديره كتابخانه ملي سنگاپور نيز يك خدمت پيام كوتاه را عرضه كرده است كه به كاربران دائمي اجازه مي دهد وضعيت حسابهاي خود و كتابهاي به امانت گرفته شده

را چك كنند و پيش از تاريخ سررسيد امانت كتاب، پيامهاي يادآوري را دريافت كنند. آنها همچنين مي توانند كارهايي نظير تمديد مهلت كتابها يا پرداخت جريمه را با استفاده از تلفن همراه انجام دهند. هزينه اين خدمت براي هر كاربر، سالانه 5 دلار است.ديگر مثالهاي وجود پتانسيل براي اين فناوري را مي توان در كشورهاي صنعتي جستجو كرد:- ادارات ماليات نروژ، بازگشتهاي مالياتي با استفاده از پيام كوتاه را عرضه كرده اند. ماليات دهندگاني كه هيچ تغييري براي اعمال در فرم ماليات - كه در دفاتر پست دريافت مي كنند- ندارند، مي توانند به جاي بازگرداندن فرم از طريق پست، تنها يك پيام متني را همراه با يك كدواژه ، شماره شناسايي خود و يك پين كد ارسال كنند. اين خدمت جديد، به نفع حدود 5/1 ميليون ماليات دهنده نروژي است كه در حالت عادي، فرم ماليات بر درآمد را از طريق پست باز مي گردانند.- در فنلاند، بليتهاي SMS را مي توان براي استفاده از سيستم حمل و نقل عمومي هلسينكي به كار برد. اين بليت ها را مي توان با ارسال يك پيام متني سفارش داد كه صورت حساب آن در قبض تلفن همراه كاربر درج مي شود. خود بليت نيز با استفاده از پيام كوتاه به شركت حمل و نقل تحويل داده مي شود.گرچه استفاده از پرداخت سيار در دولت الكترونيك هنوز محدود است، اما انتظار مي رود به موازات تكامل سيستم هاي پرداخت سيار از حالت پرداختهاي ساده براي محتوا و خدمات ديجيتال به پرداختهاي پيچيده يكپارچه بين تلفن همراه، بانك و اپراتور، كاربرد آن در تعاملات با دولتها بيشتر شود.ج- دموكراسي سيارراي گيري سيار و استفاده از پيام كوتاه و ابزارهاي سيار براي مشاركت شهروندان

در تصميم گيريهاي سياسي، يكي از كاربردهاي دولت سيار است كه از پتانسيل بسيار بالايي براي افزايش مشاركت دموكراتيك برخوردار است. در حال حاضر، هيچ تجربه چشمگيري در زمينه دموكراسي سيار در كشورهاي در حال توسعه/ در حال گذار وجود ندارد. بنابراين شواهد مندرج در اين مقاله را از تجربه هاي انگلستان برگرفته ايم. بيشتر تجربه هاي انگلستان در زمينه راي گيري الكترونيك، از جمله راي گيري از طريق تلفن همراه، موجب كشف راههاي آسانتر براي درگير ساختن شهروندان در تصميم گيريهاي سياسي شده است.براي آنكه راي گيري از طريق تلفن همراه از مقبوليت گسترده برخوردار شود، چند دغدغه بايد مورد توجه قرار گيرد كه مهمترين آنها امنيت و رازداري هستند. در روش سنتي راي گيري، حضور شخص در محل راي گيري كافي است. در سيستم راي گيري سيار، اين اطمينان بايد وجود داشته باشد كه فرستنده پيام، يك راي دهنده ثبت شده است و اينكه هيچ كس از اين سيستم براي بيش از يك بار راي دادن يا راي دادن به جاي فرد ديگري سوء استفاده نمي كند. در انتخابات محلي ليورپول و شفيلد در مه 2002، اعداد پين به راي دهندگان داده شد تا اگر مي خواهند با پيام متني راي دهند، از آنها استفاده كنند.يك مسئله ديگر، راحت ساختن سيستم براي كاربر تا سر حد امكان است. اگر پين ها بسيار طولاني باشند، اين احتمال وجود دارد كه بسياري از افراد، پين هاي خود را فراموش كنند. سپس مشكل استفاده از صفحه كليد تلفن براي وارد كردن نام احزاب يا نامزدها وجود دارد. در پايان، خود رويه را ي گيري بايد به راي دهندگان اجازه بدهد تا داده ها و گزينه ها را تكرار كنند. افزون بر اين، ظرفيت سيستم بايد آنقدر كافي باشد تا

بتواند از پس دوره هاي زماني اوج كار بر آيد، زيرا خطوط تلفن مشغول، به اندازه صفهاي طولاني راي گيري دلسردكننده هستند.با اين حال، اينها مسائلي «فني» هستند كه غلبه بر آنها ممكن است به سختي غلبه بر تمايل رأي دهندگان به استفاده از تلفن هاي همراه و پيام كوتاه نباشد. مطالعات اخير در اسك__اتلند و ولز، نشاندهنده علاقه عمومي - 40 تا 50 درصد افراد مورد بررسي - به شيوه هاي الكترونيك راي گيري، از جمله راي گيري سيار بوده است. با اين حال، مطالعه ديگري كه اخيراً در انگلستان انجام شد، نشان مي دهد به موازات اين تمايل كلي به راي گيري الكترونيك و علاقه به راي گيري سيار، بسياري از شهروندان ظاهراً تمايلي به استفاده از پيام متني ندارند.بر اساس اين مطالعه، "پاسخ دهندگان مسن تر احساس مي كردند كه اين روش براي آنها مناسب نيست، زيرا نمي دانستند چگونه پيام متني بفرستند." جالب اينكه در اين مطالعه آمده است كه "پاسخ دهندگان جوانتر و آنهايي كه از پيام متني استفاده كردند، احساس مي كردند كه اين روش، گزينه آساني است، اما تعداد اندكي مايل به استفاده از آن بودند." چرا همان پاسخ دهندگاني كه معتقدند مزاياي كليدي راي گيري الكترونيك، آساني و سرعت است، از آن استفاده نمي كنند؟ آنها در پاسخ به اين پرسش چنين گفتند: « اين برداشت وجود دارد كه پيام كوتاه، آن قدر سطحي و غيرجدي است كه از آن نمي توان براي راي گيري استفاده كرد و اينكه ارسال پيام متني، يك ابزار ارتباطي "تفنني" است كه براي راي گيري، مناسب نيست. ظاهراً ديدگاههايي كه در مورد فناوري وجود دارد، عامل اصلي در تعيين تمايل شهروندان انگليسي به استفاده از روشهاي الكترونيك راي گيري است.اين يافته ها ممكن است معاني ضمني گسترده تري

براي تمام كاربردهاي دولت سيار داشته باشد و با مشكلاتي كه در فيليپين در زمينه ارسال پيامهاي تقلبي و فكاهي گسترده به سيستم هاي دولت سيار وجود دارد، سازگاري داشته باشد. آنها همچنين نشان مي دهند كه سيستم هاي راي گيري سيار را - در صورت عرضه - بايد مجرايي در ميان چندين مجراي راي گيري- پستي، اينترنتي و تلفني- دانست.د- مديريت سيار: بهبود عمليات داخلي در بخش دولتيدولت سيار همچنين فرصتهايي را براي بهبود عمليات داخلي در سازمانهاي دولتي فراهم مي كند. در اين مورد نيز نمونه هاي اندكي از اين گونه كاربردها در اقتصادهاي در حال توسعه/ در حال گذار وجود داشته است.يك پتانسيل ديگر فناوري بي سيم آن است كه مي تواند محيط نفوذناپذيري را براي كاركنان دولت فراهم كند تا دائماً در ارتباط با وسايل الكترونيك باشند. اطلاعات و خدمات به روز در زمينه رابطه دولت با كاركنان (G2E) را مي توان در هر زمان ارائه كرد؛ خواه داده هاي مورد نياز آنها در اينترنت، در شبكه سازماني، يا در يك وسيله قابل حمل تحت كنترل آنها باشد.دولت سيار مي تواند مزاياي بالقوه اي براي بخش دولتي داشته باشد، اما آن نيز با چالشهايي روبروست كه در زير به آنها مي پردازيم.مزاي_امهمترين مزيتي كه دولت سيار دارد، پتانسيل مرزشكني آن است: يعني واقعاً امكان كار كردن در هر جا و هر زمان را فراهم مي كند و به ايجاد يك سيستم عصبي ديجيتال يكپارچه براي دولت كمك مي كند. به دليل فوري بودن و راحتي آن، موانع بر سر راه خدمات دولتي را كاهش مي دهد و شهروندان يا ارائه كنندگان خدمات را تشويق مي كند كه از اين فناوري استفاده كنند.اين مزاياي اصلي را مي توان در مجموعه گسترده تري

از مزاياي دولت سيار، به شرح زير، متجلي ديد:_ افزايش بهره وري كاركنان دولت: دولت سيار به كاركنان دولت امكان مي دهد تا داده ها را دقيقاً در محل به سيستم هاي ديجيتال وارد كنند. اين كار نه تنها گردآوري داده ها را به عمليات در زمان واقعي نزديكتر مي كند، بلكه زماني را كه كاركنان دولت صرف فعاليتهاي داده اي مي كنند، كاهش مي دهد و به اين ترتيب، مقدار بيشتري از زمان آنها براي فعاليتهاي داراي ارزش افزوده و مرتبط با خدمات آزاد مي شود._ افزايش كارايي كاركنان دولت: كاركنان دولت هم اكنون مجبورند با داده هايي كار كنند كه آنها را دائماً در پيرامون خود - در مغز خود يا در فايل هاي قابل حمل – جابه جا مي كنند. با استفاده از دولت سيار، آنها مي توانند كل دولت ديجيتال را با خود به محل مورد نظر ببرند و تصميمات و اقدامات بسيار بهتر و سنجيده تري داشته باشند._ بهبود ارائه اطلاعات و خدمات دولت: دولت سيار مي تواند داده ها و خدمات را در هر زمان و هر مكان كه شهروند حضور دارد، ارائه دهد. اين امر، يك مزيت براي شهروندان دارد: آنها مي توانند دسترسي فوري به هر چيزي كه مي خواهند داشته باشند و اصلاً مهم نيست كه در كجا هستند. براي دولتها نيز يك مزيت دارد: براي مثال، در ارسال هشدارهاي ضد تروريستي يا ديگر اطلاعات بسيار مهم از نظر زماني، دولت سيار، بيشترين امكانات را فراهم مي كند._ افزايش كانال ها براي تعاملات عمومي: دولت سيار (در مواردي كه به عنوان جانشين ديگر كانال ها به كار نمي رود) يك كانال اضافي را براي تمام دست اندركاران دولتي- ارائه دهندگان خدمات، سياستگذاران، مصرف كنندگان خدمات، نمايندگان جامعه مدني- فراهم مي كند و به

اين ترتيب، حق انتخابها را بيشتر مي كند._ كاهش هزينه ها وافزايش مشاركت: اميدي كه در ارتباط با فرايند سياسي وجود دارد، آن است كه دولت سيار با كم كردن زمان و بيشتر كردن تلاشهاي ارتباطي، افزايش ارتباطات را تشويق خواهد كرد.چ_الشها_ هزينه: دولت سيار نوعاً هنوز يك مجراي اضافي براي دولت الكترونيك است كه موجب هزينه هاي اضافي خواهد شد. اين وضعيت تا زماني كه دولت سيار بتواند واقعاً جانشين ديگر كانال هاي ارائه خدمات شود، ادامه خواهد داشت. با اين حال، با توجه به تعداد افرادي كه تا آينده اي قابل پيش بيني احتمالاً همچنان بدون ابزارهاي سيار خواهند بود، دولت سيار، مشكلات جدي براي سيستم هاي مرتبط با شهروندان به وجود خواهد آورد. بنابراين، چنين سيستم هايي احتمالاً به جاي آنكه موجب جانشيني هزينه ها شوند، باعث افزايش هزينه ها مي شوند. حداقل برخي دولتها توانسته اند استراتژي هاي هزينه يابي نوآورانه، مانند استفاده از ترتيبات سهيم شدن در هزينه ها، را به كار گيرند._ شكاف ديجيتال سيار: همانگونه كه گفته شد، همه تلفن همراه ندارند. به طور خاص، گروههاي مسن تر و فقيرتر جامعه از اين فناوري محرومند. اگر قرار باشد دولت سيار مزايايي داشته باشد، اين گروهها از آنها برخوردار نخواهند شد. ضمنا يك چالش بر سر راه آن، حصول اطمينان از اين است كه دولت سيار صرفاً راه ديگري نيست كه در آن، داراها به قيمت زيان ديدن ندارها منتفع مي شوند._ ذهنيت عمومي: بسياري از افراد، وسايل موبايل - مخصوصاً تلفن هاي سلولار- را بيشتر ابزارهايي براي تفريح و سرگرمي مي دانند تا براي فعاليت هاي جدي. با اين حال، سياست، مسئله اي جدي است كه دربردارنده انتخابهاي دشوار است. متحد كردن و همسو نمودن اين دو دنياي ناسازگار

ممكن است سخت باشد. علامتي كه در حال پديدار شدن از اين تنش زيربنايي است، استفاده از سيستم هاي دولت سيار براي لودگي، نظير ارسال پيامهاي دروغين است._ اعتماد امنيت: اگر قرار باشد دولت سيار، سيستم هاي پرداخت سيار يا ديگر خدمات دولتي را در بر گيرد، در اين صورت بايد از امنيت خوبي برخوردار باشد و قابليت اعتماد را داشته باشد. تا كنون، همچنان يك شكاف در قابليت اعتماد وجود دارد كه بايد از ميان برود._ بيش از حد بودن داده ها: ابزارهاي سيار، فشارهاي دنيايي را افزايش مي دهند كه در آن، كاربران دائماً وصل هستند. اين وصل بودن دائمي، تعداد پيامهاي در حال گردش را زياد مي كند و مي تواند يك طوفان ارتباطي را به وجود آورد كه بعضاً ارزشمند و بعضاً بي ارزش است.برخي اصول راهنما به شرح زير را مي توان براي برنامه ريزان سيستم هاي دولت سيار تدوين كرد:نخست، درك كنيد كه دولت سيار، جانشين دولت الكترونيك نيست. اين طور نيست كه تمام كاربردها را بتوان با ابزارهاي سيار محقق كرد و اصلاً نبايد چنين باشد. اين طور نيست كه تمام ارتباطات بي سيم، كم هزينه تر از ارتباطات با سيم باشند. دولت سيار را بايد به عنوان بخشي از كليت استراتژي و برنامه دولت الكترونيك درك كرد و توسعه داد. تركيب دقيق دولت سيار و كاربردهاي سنتي دولت الكترونيك، به شرايط منحصر به فرد هر كشور بستگي دارد. يك عامل تعيين كننده مهم، وضعيت زيرساخت اطلاعاتي كشورهاست.ايجاد انتظارات، آسان است، اما به دست آوردن دوباره اعتماد، سخت است. شهرونداني كه تجربه موفقي از دولت سيار ندارند، نه تنها جذب دوباره آنها سخت تر است، بلكه بر ضد آن تبليغ خواهند كرد.

پس مهم است كه:_ كاربردهاي دولت سيار را عاقلانه انتخاب كنيد. مطمئن شويد كه بااهميت هستند و در عين حال، مراقب باشيد كه مشكلترين موارد نباشند._ مطمئن شويد كه كاربرد مورد نظر، راحت و آسان است. نياز خود به اطلاعات را با سطح آسايش (يا دلسردي) كاربران فناوري مورد نظر متوازن كنيد._ در استقرار كاربردهاي دولت سيار، اطمينان حاصل كنيد كه شهروندان، آنچه را كه كاربرد مورد نظر ادعا مي كند مي تواند در كوتاهترين زمان ممكن ارائه دهد، دقيقاً دريافت مي كنند. اگر كاربرد مورد نظر، كانالي براي دريافت شكايات است، مطمئن شويد كه مرتباً به شكايات در مورد وضعيت شكايت اصلي مراجعه مي كنيد تا زماني كه مشكل حل شود._ مطمئن شويد كه سيستم هاي پشتيبان مناسبي براي تحقق وعده هاي دولت سيار وجود دارد.شراكتها - مخصوصاً با شركتهاي مخابرات كه ارائه دهنده خدمات سلولار هستند- مهم است. اين شركتها اطلاعات بيشتري را در مورد امنيت، قابليت اعتماد، كاربرد آسان و ديگر مسائل مرتبط با كاربردهاي سيار ارائه مي كنند. آنها همچنين ممكن است داراي كاربردهاي سيار براي كارهايي باشند كه مي توان آنها را با نوع كارهاي دولتها سازگار كرد.منبع:

Richard Heeks Emmanuel C. Lallana , E-GOVERNMENT JOURNAL, NO 45

*منبع : ماهنامه تدبير

نقش گروههاي ذي نفوذ در فرايند خط مشي گذاري دولتي

I n t e r e s t    G r o u p sمهدي ياراحمدي خراساني

وازگان كليدي :                     خط مشي گذاري ، قدرت، گروه، گروههاي ذي نفوذ، خط مشي عمومي، نفوذ، گروههاي فشارچكيده  : گروههاي ذي نفوذ، مستقيماً در فتح قدرت و اجراي آن، مشاركت نمي يابند بلكه در حاليكه خارج از قدرت باقي مي مانند آنرا متأثر مي سازند و برآن فشار مي آورند. در مورد گروههاي ذي نفوذ تقسيم بندي هاي مختلفي انجام

شده است . واژه گروههاي ذي نفوذ احتمالاً دقيق نيست و كليه شركت كنندگان در خط مشي گذاري عمومي كه خواهان تجزيه و تحليل آنها هستيم را در برنمي گيرد. برخي از شركت كنندگان در خط مشي گذاري عمومي اصلاً گروه ذي نفوذ نيستند ولي ما آنها را به دليل شركتشان در امر سياستگذاري گروههاي ذي نفوذ مي خوانيم. امروزه  در بين كشورهاي آزاد و دموكراتيك اهميت، بحث مشاركت عمومي مردم در فرايند سياستگذاري مي باشد.مقدمه  :خط مشي گذاري در عالم واقع، يك تصميم منطقي و انتخاب عقلايي نيست. خط مشي گذاري قبل از آنكه انتخابي سنجيده و كاملاً منطقي باشد يك اقدام و عمل سياسي به شمار مي آيد.فرايند سياسي، فرايند اصلي در خط مشي گذاري عمومي است اين فرايند مجموعه اي از قدرت و نفوذ در جامعه است كه در آن بازيگران زيادي مي كوشند تا به اهداف معيني دست يابند و در اين راستا سياست به عنوان هنر تحت نفوذ درآوردن عملكردها با مسأله قدرت در ارتباط مي باشد.خط مشي عمومي زاييده ائتلاف ها، بده بستان ها و متقاعد ساختن هاي بي شماري است.خط مشي خوب خط مشي است كه بازيگران صحنه سياست و صاحبان قدرت روي آن به توافق رسيده باشند. قدرت و نقش آن در فرايند سياسي خط مشي گذاري  : تعاريف گوناگوني از قدرت شده است:يكي از آن تعاريف اين است: قدرت، توانايي ايجاد تغيير در رفتار ديگران و نفوذ در آنان است. اما در رابطه با مفهوم اختيار، بايد گفت، اختيار نوعي قدرت قانوني است. به عبارت ديگر، اختيار حق قانوني فرد براي نفوذ بر ديگران است.از نقطه نظر خط مشي گذاري، اعمال قدرت به معناي نفوذ بر نحوه تصميم گيري ها، جهت دادن به تصميم ها و نهايتاً تأثير در

وضع خط مشي هاي عمومي است. منابع قدرت :1. قدرت ناشي از مقام و مرتبه سازماني، اداري و منزلت سياسي2. قدرت ناشي از تخصص، آگاهي و وقوف به اطلاعات3. قدرت ناشي از توانايي اجبار و ترغيب ديگران بر رفتار خاصي اطاعت ناشي از زور و اجبار است. گروههاي ذي نفوذ از اين نمونه هستند. طبقه بندي ديگري از قدرت :1. قدرت ناشي از صفات ذاتي فرد و موهبت الهي _ جنبه شخصي دارد2. قدرت ناشي از آداب و رسوم و سنتها در جامعه _ جنبه اجتماعي دارد.3. قدرت ناشي از قوانين و مقررات (قدرت مقام)نكته: قدرت بايستي متناسب با شرايط اعمال شود. گروههاي ذي نفود :  Interest Groupsتعريف گروه :واحد اجتماعي است كه از دوام نسبي برخوردار است و اعضاي آن به نوعي با هم پيوند يافته اند. فرهنگ و هنجار گروه عامل تفاهم بين اعضا و تداوم و بقاي گروه مي شود. تعريف نفوذ:فردي كه بدون داشتن يك سمت مي تواند بر رفتار ديگران تأثير بگذارد و آنرا تغيير دهد از نفوذ برخوردار است. بنابراين اقتدار از قدرت رسمي بوجود مي آيد و نفوذ از قدرت غير رسمي. گروه ذي نفوذ :از افراد يا سازمانهايي تشكيل شده است كه هدف مشتركي دارند و از نفوذ و قدرت مسلطي در يك زمينه برخوردارند و تلاش مي كنند از راههاي سياسي، اهداف خود را تحقق بخشند.گروههاي ذي نفوذ، مستقيماً در فتح قدرت و اجراي آن، مشاركت نمي يابند بلكه در حاليكه خارج از قدرت باقي مي مانند آنرا متأثر مي سازند و برآن فشار مي آورند. گروههاي ذي نفوذ در پي تأثير بر زمامدارانند نه آنكه زمامداراني از خود را به قدرت برسانند. اين مفهوم ابتدا در ايالات متحده براي

مطالعه تاثير سازمانها  و انجمن هاي خصوصي بر دولت، مورد استفاده قرار گرفت. انواع گروههاي ذي نفوذ :در مورد گروههاي ذي نفوذ تقسيم بندي هاي مختلفي انجام شده كه يكي از آنها تقسيم گروههاي مذكور به دو نوع «محض» و «نسبي» است.گروهي ذي نفوذ محض است كه اختصاصاً در قلمرو سياست عمل كند و به قواي بخش عمومي تاثير گذارد. انجمن ها، نهضتها و… گروه ذي نفوذ نسبي، فشار سياسي فقط بخشي از فعاليتهاي آن مي باشد و علل وجودي يا زمينه فعاليتهاي ديگري نيز دارند. طرفداران محيط زيست، مخالفان جنگ هسته اي دسته بندي ديگر: خصوصي و عموميدر ابتدا مفهوم گروههاي ذي نفوذ به گروههاي خصوصي اطلاق مي شد اما به تدريج اين مفهوم گسترده تر شد و گروههاي عمومي (واحدهاي دولتي و مقامات بخش عمومي) را نيز دربرگرفت. به عبارت ديگر آنها مي توانند در مقابل گروههاي ذي نفوذ خصوصي در خط مشي گذاري موثر واقع شوند. دسته بندي ديگر: داخلي و خارجيگروههاي ذي نفوذ داخلي در درون كشور فعاليت دارند و گروههاي ذي نفوذ خارجي كه يا در يك كشور ديگر بر اوضاع و احوال داخلي كشور نفوذ مي كنند و يا به صورت يك سازمان بين المللي در كشور اعمال نفوذ مي كنند. طبقه بندي ديگر: گروههاي عوام و گروههاي خواصگروههاي عوام در پي گردآوري اعضاي بيشتري هستند و عامل تعداد را كم مي دانند گروههاي خواص به دنبال كميت نيستند بلكه به دنبال كيفيتند (سرشناسان اجتماعي و خواص) گروه واره هاي ذي نفوذ :اين عنوان به سازمان هايي اطلاق مي شود كه نوعي نفوذ سياسي اعمال مي كنند بي آنكه خود به معني  اخص كلمه گروه باشند و اين را براي ساير گروهها انجام مي دهند. روزنامه ها، سازمانهاي خبري، مراكز تبليغاتي صندوق هاي

كمك به انتخابات (در كشورهاي غربي) گروههاي ذي نفوذ و احزاب سياسي :احزاب سياسي و گروههاي ذي نفوذ را مي توان به آساني از يكديگر جدا كرد. دو ويژگي اساسي تقريباً هميشه تمايز ميان احزاب و گروههاي ذي نفوذ را ممكن مي سازد:1- از يك سو نحوه مشاركت آنان در فعاليتهاي سياسي2- طبيعت همبستگي هايي كه هر كدام از اين دو برآن استوار هستند.هدف اصلي احزاب سياسي فتح قدرت با شركت در اجراي آن است. احزاب سياسي به دنبال آن هستند تا كرسي هاي انتخابات را تصاحب كنند (داراي نمايندگان و وزرايي باشند و حكومت را به دست بگيرند.)بر عكس گروههاي ذي نفوذ، به دنبال آن نيستند كه قدرت را بدست آورند يا در اجراي آن شركت كنند بلكه هدف اصلي آنان نفوذ بر زمامداران و فشار به آنان به منظور رسيدن به اهداف خود است. تفاوت دوم :احزاب سياسي به نوعي همبستگي عام تكيه دارند و گروههاي ذي نفوذ بر همبستگي هاي خاص. احزاب در چارچوب جامعه عمل مي كنند، جامعه اي كه هر فرد به عنوان شهروند به آن تعلق دارد بر عكس گروههاي ذي نفوذ براي دفاع از منافع خاص خود عمل مي كند  و وابستگي آنها به گروه به عنوان يك عضو خاص مي باشد نه به عنوان شهروند.(منافع بخش كوچكي از جامعه) احزاب و گروههاي ذي نفوذ :اغلب به عنوان رقيب يكديگر به شمار مي روند هر دو زمينه لازم براي مشاركت سياسي را فراهم مي آورند سياست عمومي را متاثر مي كنند. در كشورهاي كه داراي احزاب قدرتمندي هستند و احزاب روي مسائل تاكيد داشته باشد كه منافع كلي ملت را در اولويت قرار دهد به همان اندازه از قدرت گروههاي ذي نفوذ كاسته مي شود. نظريه منفي گرايان جديد:

تلاش گروههاي ذي نفوذ را براي در اختيار گرفتن قدرت دولت منتفي نمي دارند. الگوي ارتباط بين احزاب و گروههاي ذي نفوذ :1- رابطه نزديك مثال: رابطه بين حزب كارگر و اتحاديه هاي تجاري در انگلستان (حزب كارگر بيشتر بودجه خود را از اتحاديه ها تأمين مي كند)2- در اين الگو گروههاي ذي نفوذ هرگونه ارتباط و تعهد را با احزاب سياسي انكار مي كنند.3- حد وسط دو الگوي افراطي قبلي، در اين الگو گروههاي ذي نفوذ سياسي اند ولي حزبي نيستند (كاملاً غير حزبي نيستند بلكه دو حزبي مي باشند)در امريكا اگر گروههاي ذي نفوذ از دو حزب دموكرات و جمهوري خواه حمايت مي كنند. رابطه گروههاي ذي نفوذ با گروههاي فشار :معمولاً گروههاي ذي نفوذ و گروههاي فشار در نظر عامه مردم مترادف بوده و حتي در ترجمه اين دو اصطلاح نيز اغلب، آنها را يكي مي دانند، اما از نظر تخصصي، تفاوتهايي ميان اين دو وجود دارد.ايندو، از جهت تأثيرات پنهاني و غير مستقيم در قدرت تقريباً كاركرد مشابهي دارند با اين تفاوت كه گروههاي فشار (به عنوان يك زير مجموعه گروههاي ذي نفوذ) از خشونت و زور بهره مي گيرند.گروههاي فشار به مجموعه اي از افراد اطلاق مي شود كه با به كارگيري خشونت و از طريق غير قانوني درصدد تغيير اوضاع سياسي به نفع قدرتمندان حامي خود مي باشند. آنها به دنبال اين هستند تا از نفوذ خود نه تنها به منظور حراست از منافع خويش بلكه تحميل خواسته هاي خود به ديگران و در مواردي، به قيمت تضييع حقوق ديگران استفاده كنند. معمولاً بين منافع دولت و گروههاي فشار بايد تعارض وجود داشته باشد، اما در بسياري از مقاطع تاريخي گروههاي فشار همسو با منافع و

خواست دولت مركزي مي باشند. رهبران و گردانندگان گروههاي فشار براي قالب بندي نيروهاي جذب شده به سوي خود از فنون نظامي بهره مي گيرند.گروههاي ذي نفوذ (مثل اتحاديه ها و انجمنها) جزء جامعه مدني هستند و وجودشان طبيعي است (لازمه جامعه مدني و دموكراسي هستند) ولي گروههاي فشار رابطه زياد مثبتي با جامعه مدني ندارند و گروههاي كوچكي هستند كه در تعقيب منافع محرمانه و يا خصوصي خود هستند. ( آنها فرايند دموكراسي را مختل مي كنند) طبقه بندي گروههاي فشار :ژان مي نود (Jean May Noud) جامعه شناس فرانسوي گروههاي فشار را به دو گروه بزرگ تقسيم      مي كند: 1. گروههاي شغليشامل گروههاي فشاري كه به دنبال بدست آوردن امتيازات مادي بيشتري براي اعضايشان هستند (حفظ و نگهداري موفقيتهاي بدست آمده و افزايش رفاه اعضا.) – اتحاديه هاي كارگري، سند  يكاهاي كارفرمايان، اتحاديه هاي صنفي.2. گروههاي ايدئولوژيكيگروههاي مذهبي، ضد مذهبي، ملي گرايان، آزادي خواهان و طرفداران حقوق بشر قرار مي گيرند. شرايط تاثيرگذاري گروههاي فشار :وي چهار شرط اساسي براي تاثيرگذاري گروههاي فشار برمي شمرد:1. تعداد اعضا2. قدرت ماليبخشي از هزينه ها از طريق حق عضويت تأمين مي گرددو، گاهي هم قدرتمنداني براي رسيدن به منافع خود از اين گروهها حمايت مالي مي كنند.3. سازمانمي نود به دو عامل سازماني اشاره مي كند:اول كيفيت رهبران و دوم وسعت شبكه ارتباطي كه گروه ايجاد مي نمايد.4. پايگاه اجتماعيآنها نيز مانند اشخاص و برخي گروهها داراي پايگاه اجتماعي اند و از اين اعتبار خود بهره مي گيرند. شيوه عمل گروههاي فشار :Jean May Noud  5 طرق عمل گروههاي فشار را بيان مي كند.1. كوشش در متقاعد كردن به صورتتسميم نامه سرگشاده، انتشار بيانيه، ارائه اسناد با يادداشتهايي براي اعضاي دولت2. تهديد دولتتهديد به تحريم، اعتصاب،

و…3. پولبه اشكالي از قبيل كمك مالي به احزاب يا رشوه دادن به اعضاي دولت4. فشار به دولت از طريق امتناع از همكاري با دولتامتناع از پرداخت ماليات و…5. اقدام مستقيم به صورت اعمال خشونت آميز، اختلال در نظم و خدمات عمومي، تظاهرات خياباني و… وسايل و ابزارهاي گروههاي ذي نفوذ :كوشش هاي گروههاي ذي نفوذ در دو سطح متمايز انجام مي شود:1. اقدام مستقيم در سطح قدرت (وزراء، نمايندگان مجلس و كاركنان عاليرتبه)2. اقدام غير مستقيم در سطح مردم (براي برانگيختن واكنش مردم) الف) اقدام مستقيم در سطح قدرت1. اقدام باز و اقدام پوشيده:اقدام باز پيش از هر چيز شامل تعهداتي است كه توسط گروههاي ذي نفوذ، از نامزدها هنگام انتخابات مورد درخواست است. ارسال نامه هاي كم و بيش تهديد آميز، فرستادن هيأتها نزد گروههاي پارلماني، كميسيونها، وزرا و…اقدام پوشيده، در كمك مالي به انتخابات و كمك مادي به احزاب سياسي قرار مي گيرد.2. از فساد تا استخبارفساد مستقيم يعني خريد رأي در رأس اين اقدامات است. از دعوت كردن به شام و مسافرت و گذران تعطيلات گرفته تا هدايا تحت عنوان نيم فساد مي توان ياد كرد كه در سطح دوم اين اقدامات است.فساد دسته جمعي با كمك مالي به احزاب در انتخابات رخ مي دهد. استخبار (خبرگيري) شيوه ديگر اعمال نفوذ است. گروهها، قسمتي از اطلاعات مورد نياز تصميم گيرندگان (نمايندگان مجلس و…) را جهت يافته به آنها ارائه مي دهند و به نحوي موضوع را به سود خود جلوه مي دهند. ب) اقدام غير مستقيم در سطح مردمدر حكومتهاي مردمي از آنجا كه امتخابات به طور منظم قدرت را مورد آزمايش قرار مي دهد، افكار عمومي مهم به شمار مي آيد، چرا كه با اثر گذاشتن روي آن مي توان

به قدرت (به طور غير مستقيم) اثر گذاشت.1. تبليغاتگروهاي ذي نفوذ اطلاعات جهت يافته اي را در سطح قدرت و در سطح مردم پخش مي كنند. مطبوعات و روزنامه ها بهترين ابزارهايي هستند كه در اين زمينه مورد استفاده قرار مي گيرند. (گروه واژه هاي ذي نفوذ)2. شيوه هاي خشونتكوشش براي فتح قدرت با زور و جبر از روشهاي طبيعي در گروههاي ذي نفوذ نيست، اين كار با كودتا يا انقلاب انجام مي شود. اما برخي از اشكال خشونت در چارچوب اقدامات گروهها قرار مي گيرد، كه به منظور اثرگذاري بر افكار عمومي مورد استفاده قرار مي گيرند (زيرا بي نظمي آن غير قابل اغماض است.) اعتصابهاي عمومي نمونه اي از اين خشونتها هستند. نقش صاحبان قدرت و گروههاي ذي نفوذ در فرايند خط مشي گذاري :در زمينه افراد، طبقات و گروههاي صاحب نفوذ در جامعه و چگونگي تأثير آنها بر فرايند خط مشي گذاري نظريات مختلفي مطرح شده كه در اين قسمت به ذكر برخي از آنها مي پردازيم. شيوه ماوراي عقلايي مبتني بر قدرت فردي :تصميم گيري هايي كه با تكيه بر قدرت فردي ناشي از صفات ذاتي و استعدادهاي خارق العاده شخصي انجام مي پذيرد، تصميم گيري به شيوه ماوراي عقلايي ناميده اند، با مدل هاي فرايند عقلايي كاملاً متفاوت است. اين الگو به عنوان يك شيوه تصميم گيري و خط مشي گذاري مطرح است و نمونه هاي بسياري از آن موجود است. (در ميان رهبران، زمامداران، مديران و…).تصميم گيري بر مبناي شهود، نبوغ فردي و دريافتهاي ذهني تصميم گيرنده صورت مي گيرد. علم روز نتوانسته پاسخ قانع كننده و صريحي براي نحوه اين نوع تصميم گيري ارائه دهد. براي  اين شيوه كه ناشي از قدرت خلاق انديشه و تفكر خارق العاده انسان مي باشد در خط مشي گذاري عمومي جايگاه

ويژه اي قائل شد و بررسي هاي بيشتري راجع به آن انجام داد. نظريه نخبگان قدرتمند با طبقات با نفوذ :در اين نظريه جامعه به سه طبقه نخبگان، متوسط و ضعفا تقسيم شده است.طبقه نخبگان از قدرت بالايي برخوردار هستند و البته تعدادشان نسبت به كل جامعه بسيار معدود مي باشد، آنها با يكديگر وجوه مشترك بسيار و روابط نزديكي دارند.طبقه متوسط از نظر تعداد زياد هستند، افراد زيادي را كه با يكديگر وجوه مشترك زيادي هم ندارند در برمي گيرد. از نظر درآمد هم بخش مياني را تشكيل مي دهند.طبقه سوم تعدادشان زياد است، درآمدشان پايين است و مشاغل ساده اي را عهده دارند.خط مشي گذاري در جامعه بوسيله طبقه با نفوذ نخبگان انجام مي پذيرد و ساير طبقات نقش چنداني جز تبعيت و پيروي ايفا نمي كنند.به عبارت ديگر جامعه به دو گروه قدرتمندان و بي قدرتها تقسيم مي گردد. خط مشي ها به وسيله گروه اول وضع مي شوند و گروه دوم پذيراي آنها.صاحبنظر ديگري، نظريه نخبگان را به صورت مدل نخبگان و توده ها مطرح كرده است نخبگان بر توده ها حاكمند و خط مشي هاي عمومي از سوي آنان وضع و به توده ها تحميل مي شود. بنابراين شايد بتوان گفت در هر جامعه اي يك طبقه يا گروه خاص كه داراي قدرت فزونتري است، نقش اصلي و اساسي را در خط مشي گذاري عمومي ايفا مي نمايد و ساير گروهها نقش پيرو را دارند. نظريه جامعه مركب :در اين نظريه طبقه بندي مشخصي براي طبقات اجتماعي ارائه نشده است و يك طبقه بر ساير طبقات رجحان ندارد. نقش اصلي در خط مشي گذاري و به وسيله يك گروه/ طبقه خاص ايفا نمي شود.جامعه مركب جامعه اي است كه

درآن تمامي طبقات و گروههاي موجود در خط مشي گذاري عمومي موثرند و هيچ طبقه اي از اين نظر بر طبقه ديگر سلطه ندارد.مدل گروهي تعبير ديگري از نظريه جامعه مركب است.در اين مدل طبقات و گروههاي مختلف در جامعه با يكديگر در تعامل هستند و خط مشي گذاري در اثر فشارها و نيروهايي كه از سوي اين گروهها وارد مي شود شكل مي گيرد.در مدل گروهي نقش گروههاي ذي نفوذ در اين ميان بيشتر و بارزتر است، اگرچه طبقه خاصي در خط مشي گذاري عمومي موثر قلمداد نمي شود. نقش گروههاي ذي نفوذ در فرآيند خط مشي گذاري عمومي  :هر فرد براي اينكه قوانين و مقررات و چارچوب هاي گروه را را رعايت كند بايد اين قوانين و مقررات را بخوبي بشناسد و در سايه رعايت آنها به عنوان عضوي موثر و تاثيرگذار در آن گروه اجتماعي نقش ايفا نمايد. دانشمندان علوم سياسي معتقدند علم سياست و زندگي سياسي از عضويت افراد در گروههاي سياسي منتج مي شود و اين ديدگاه باعث پيدايش قلمرو (گروههاي ذي نفوذ) شده است. به احتمال زياد آنچه كه ما آن را به عنوان علم سياست مي شناسيم بدليل توجهي است كه اين علم به زندگي گروهي نموده است افراد جهت شركت در گروههاي ذي نفوذ بايد داراي تجربه كافي و لازم در خصوص مشي گروه باشد.واژه گروههاي ذي نفوذ احتمالاً دقيق نيست و كليه شركت كنندگان در خط مشي گذاري عمومي كه خواهان تجزيه و تحليل آنها هستيم را در برنمي گيرد. برخي از شركت كنندگان در خط مشي گذاري عمومي اصلاً گروه ذي نفوذ نيستند ولي ما آنها را به دليل شركتشان در امر سياستگذاري گروههاي ذي نفوذ مي خوانيم. برخي از افراد

مشخص در جامعه هستند كه به دليل داشتن ثروتهاي كلان، جاه و مقام بالا، وابستگي به اهرمهاي قدرت بر خط مشي گذاري عمومي تأثير مي گذارند كه ما آنها را گروههاي ذي نفوذ مي ناميم (مانند راكفلر در آمريكا كه به دليل موقعيت مالي و اقتصادي خط مشي ها را به جايي كه مايل است هدايت مي نمايد.)نكته قابل توجه اين است كه گاهي بسياري از فعاليتهاي گروههاي ذي نفوذ آنچنان قانوني به نظر ميرسد كه خط مشي گذاران تصور مي كنند راهي جز انتخاب سياستهاي آنان باقي نمي ماند.(بطور مثال وقتي كه يك نماينده مجلس جهت تصويب يك قانون با فردي كه در جامعه داراي جايگاه مالي يا سياسي بالايي است مشورت مي نمايد. او هرآنچه را كه بنفع خودش و افراد مرتبط با او مفيد است به عنوان سياست ديكته مي كند) اين مشكلات در حقيقت اين مطلب مهم را آشكار مي سازد كه نماينده مجلس بعنوان يك Policymaker تحت تأثير گروههاي ذي نفوذ قانونگذاري نموده است.پس در حقيقت مي توان گفت منظور از فعاليت گروههاي ذي نفوذ تمام ارتباطات و تعاملاتي است كه افراد و گروههاي ذي نفوذ و صاحب قدرت كه اختيارات قانوني ندارند يا به طور مستقيم و با اعمال نفوذ صاحب منصبان دولتي تحت تاثير قرار مي دهند و يا وقتي مورد مشورت قرار مي گيرند نظرات خود را طوري قانوني جلوه مي دهند كه بعنوان خط مشي عمومي به جامعه ديكته مي شود. البته بايد توجه داشت كه تاثير يك گروه ذي نفوذ برفرايند خط مشي گذاري عمومي كه اعمال حاكميت يك گروه اندك بر اكثريت جامعه است مترادف فرآيند خط مشي گذاري بر طبق نظريه نخبگان نيست. گروههاي ذي نفوذ(Influential Group)در اين

سيستم كه ما به آن (سيستم ارائه اطلاعات براي خط مشي گذاري عمومي) مي گوئيم اطلاعات به منظور طراحي يك خط مشي در اختيار خط مشي گذار (Maker policy) قرار مي گيرد و او با كمك اطلاعات جمع آوري شده خط مشي مورد انتظار گروههاي هدف جامعه را طراحي مي كند.اين سيستم يك سيستم پيوسته است. اما گاهي ممكن است در اين سيستم اختلال ايجاد شود. اين كه خط مشي گذار اطلاعات را از چه كس يا كساني جمع آوري مي كند؟ چه كساني اين اطلاعات را شكل داده اند؟ چه اهدافي را در بيان اين اطلاعات دنبال مي كنند؟ و سوالات كليدي و اساسي ديگري در فرايند خط مشي گذاري عمومي تاثير مي گذارد برخي از افراد چون نماينده اي در فرآيند طراحي خط مشي ندارند همواره آنچه را كه ديگران درست تشخيص مي دهند براي آنها نوشته و ديكته مي كنند. اگر اين سيستم را يك سيستم الكترونيكي فرض كنيم ارتباط سيستم در همان مرحله اول قطع مي شود بنابراين اين بايد يك سيستم كمكي (مداركمكي) به آن وصل شود. در اينجا گروههاي ذي نفوذ به مدار كمكي سيستم تشبيه شده است. يعني از مزيت هاي گروههاي ذي نفوذ اين است كه بعنوان حلقه اتصال سيستم خط مشي گذاري هر كجا كه اين سيستم قطع شود مشكل يا مشكلات را به دولت منعكس كرده و نظرات گروههاي هدف را بيان مي نمايد و اين مزيت گروههاي ذي نفوذ است.شايد يكي از دلايل عمده احساس نياز حكومتها به گروههاي ذي نفوذ ضرورت مشاركت گروههاي مختلف در فرايند خط مشي گذاري است روحيه ازادانديشي و باور مشاركت مردمي در صاحبان قدرت ضرورت فعاليت گروههاي ذي نفوذ را مشروعيت مي دهد. اگر اين تفكر حاكم باشد كه افراد مي توانند

نظرات و پيشنهادات خود را بيان نمايند. پس اين باور بايد شكل بگيرد كه اين افراد در قالب گروههاي تأثيرگذار انديشه هاي خود را در چارچوب تفكر گروهي ابراز دارند.البته دستيابي به اين هدف زماني تحقق خواهد داشت كه سازماندهي مناسب جهت اجراي آن صورت پذيرد بنحويكه خواسته ها كاملاً مشخص و شفاف بيان شود و هر گروه ضمن شركت در بازي گروهي منافع گروههاي ديگر را نيز در نظر بگيرد. به طور كلي نياز حكومت هاي طرفدار دموكراسي به گروههاي ذي نفوذ امري شناخته شده است تئوري انتخاب عمومي و مشاركت اجتماعي نمونه هايي از حركت حكومتها به سمت مشاركت همه گروهها در فرايند سياست گذاري عمومي است. گروههاي ذي نفع تلاش مي كنند از طريق بيان خواسته هاي مردم تعداد بيشتري از آنان را به سمت خود جلب نمايند.اين گروهها از طريق سخنرانيها، جرايد، مرامنامه ها، اساسنامه ها و تشكيل جلسات سعي در انتقال ديدگاهها و افكار خود به گروههاي مختلف جامعه را دارند و مردم نيز با توجه به نوع سليقه و علاقه خود جذب گروههاي ذي نفع مي شوند. مردم تصور مي كنند با پذيرش افكار گروه و عضويت در آنها به خواسته هاي خود مي رسند.تشكيل جلسات گروهي از نظر سياست گذاري اين نكته را روشن مي كند كه هر چه تعداد گروههاي ذي نفع در جامعه بيشتر باشد ميزان تاثيرگذاري مردم در سرنوشتشان نيز بيشتر است.در بسياري از موارد افراد تنها بدليل مسايل سياسي جذب گروههاي ذي نفع نمي شوند بلكه ممكن است عفت اصلي كه آنها به سوي گروههاي نفوذ هدايت مي شوند منافع شخصي است كه از اين گروهها بدست مي آورند. مثلاً افراد وقتي عضو اتحاديه هاي كارگري مي شوند در پي سياست گذاري عمومي نيستند بلكه خواهان آنند

كه از اين طريق امنيت شغلي خود را حفظ نمايند.فعاليت گروههاي ذي نفوذ يكي از راهكارهاي موثر دولتها در حل بسياري از مسائل عمومي است كه كشورها درگير آنها هستند حضور گروههاي ذي نفوذ موجب مي شود كه ميزان پاسخگويي اجتماعي دولتها بالا رفته و خود را در مقابل مردم پاسخگو بدانند.گروههاي ذي نفوذ مي توانند با نقش ويژه اي كه دارند مسائل عمومي را به دولت منعكس نمايند اين گروهها آنچه را كه مردم خواستار آن هستند به دولت ها منتقل مي كنند و از اين طريق از سوي مردم پشتيباني و هدايت مي شوند همچنين  رهبران اين گروهها بر تصويب قوانين تاثير مي گذارند بطور مثال ممكن است در تصويب يك قانون 10تا20 نفر مشخص تحت شرايطي تاثيري بر نمايندگان بگذارند كه توده هاي جامعه از اين تاثيرگذاري عاجز باشند.رهبران گروههاي ذي نفوذ نيز بعنوان يك نخبه بر خط مشي گذاري عمومي تاثير مي گذارند.عليرغم آنچه كه در خصوص گروههاي ذي نفوذ گفته شد در پاره اي موارد اين گروهها مشكل آفرين نيز مي باشند پاره اي از جنبه هاي مشكل آفريني گروههاي ذي نفوذ بشرح زير است:گروههاي ذي نفوذ نابرابري سياسي ايجاد مي كنند و تبعيض آفرين هستند. مثلاً يك فرد ثروتمند، يك گروه قدرتمند، يك روزنامه و… مي تواند بر روي مسائل سياسي تأثيري بگذارد كه يك سازمان بزرگ با قدرت مالي ضعيف نمي تواند اين تأثير را داشته باشد.گروههاي ذي نفوذ بيشتر به دنبال منافع گروهي خود هستند تا منافع جمع. معمولاً گروههاي ذي نفوذ پس از كسب قدرت منافع جمع را فداي علائق و سلائق گروهي خود مي كنند.گروههاي ذي نفوذ با استفاده از حق و تو بهنگام مبارزه با گروههاي ديگر بسياري از خط مشي هاي همومي كه منافع مردم در آن است معطل مي گذارند

يعني در حقيقت قبل از آنكه به فكر منافع جمع باشند در پي اعمال نقطه نظرات خود مي باشند. نتيجه گيري :بنابر آنچه كه گفته شد وجود گروههاي ذي نفوذ در جامعه جهت ايجاد شفافيت و بيان خواسته هاي مردم امري بديهي و مسلم است هر چه ارتباط تعاملي اين گروهها، دولت و مردم شفافت تر و واضح تر باشد طبيعي است كه حضور اين گروهها مقبولتر خواهد بود. حكومتها مي توانند به منظور آشنائي با مسائل و مشكلات عمومي ضمن فراهم آوردن بستر مناسب جهت فعاليت گروههاي ذي نفوذ آنها را در مسير اهداف خط مشي هاي عمومي قرار دهند. بنابراين شفاف ترين رابطه بين گروههاي ذي نفوذ، دولت و مردم همان شناخت اهداف گروه از سوي مردم، فراهم آوردن شرايط مساوي از سوي دولت براي همه گروهها و رعايت مسائل بازي گروهي از سوي گروههاي ذي نفوذ در جامعه است.

I n t e r e s t    G r o u p s

An interest group (also advocacy group, lobby group, pressure group or special interest group) is an organized collection of people who seek to influence political decisions and policy, without seeking election to public office. They are a component of a pluralist democracy.

تعامل دولت و بخش خصوصي

پويا دبيري مهر

از نخستين بسته هاي پيشنهادي كه در اقتصاد ايران ظهور و بروز كرد، نام بسته پيشنهادي بانك مركزي براي اجراي سياست هاي پولي و مالي به چشم مي خورد. اما بسته هاي پيشنهادي كه از سوي نهاد هاي دولتي ارائه مي شود، به دليل وجود ارتباطات دولتي همواره بدون كمترين مانعي به تصويب نهاد هاي اجرايي مي رسد، اما بسته هاي پيشنهادي بخش خصوصي از آنجايي كه مطالبات گسترده بخش خصوصي از دولت است در بيشتر مواقع در

پيچ و خم بوروكراسي دولتي مي ماند. تبلور تهيه و تصويب بسته هاي حمايتي پس از بحران مالي جهان به رخ كشيده شد. بسته هاي حمايتي در اكثر كشورها شامل سياست هاي جديد از جمله سرمايه گذاري مستقيم دولت، بخشودگي يا حداقل كاهش دادن ماليات شركت ها، كاهش نرخ بهره، پيش بيني برنامه هاي كارآفريني براي مقابله با موج بيكاري، افزايش توان مالي سيستم بانكي و اقدامات بي شماري از اين دست بود كه در هر كشور بسته به شرايط اقتصادي تدوين و تنظيم مي شود. در جريان بحران مالي جهان، چين از ميزان ماليات كالاهاي صادراتي و مصرفي كاست و به صادركنندگان خود توصيه كرد كه راه بازارهاي كمتر آسيب ديده را در پيش بگيرند. در عين حال نرخ بهره را هم پايين آورد و براي حمايت از ارزهاي تحت فشار، صندوق ارزي مشترك راه اندازي كرد. دولت اندونزي ضمن اعلام اين موضوع كه امسال كسري بودجه نخواهد داشت، واردات را محدود كرد و سياست استفاده از محصولات داخلي را در پيش گرفت. تركيه براي كاهش عواقب بحران اقتصادي، بسته اي حمايتي تدوين كرد كه تمركز آن بر حمايت از بخش خصوصي بود. دولت تركيه همچنين صندوقي تشكيل داد تا در طول دوران فشار بحران اقتصادي، به كارگران بيكار شده، مقرري پرداخت كند. هند و سنگاپور نيز صادركنندگان را از پرداخت ماليات معاف كردند و سياست هاي حمايت از بخش خصوصي را در پيش گرفتند. كمي دورتر كشورهاي اروپايي و آمريكايي هم براي حفظ توان اقتصادي خود در برابر بحران جهاني، بسته هاي حمايتي تدوين كردند. با اين حال اين روزها پرسش مهمي در ذهن فعالان اقتصادي ايران نقش بسته است با اين مضمون كه چرا دولت ايران براي به

حداقل رساندن عواقب بحران جهاني اقتصاد، بسته اي حمايتي تدوين نكرده و در ضمن از پيشنهاد فعالان بخش خصوصي در مورد لزوم تدوين سياست هاي حمايتي در برابر بحران فراگير اقتصاد، استقبال نكرده است؟ حال پرسش اصلي اين است كه بحران اقتصادي چه تأثيري بر اقتصاد ايران گذاشته و در آينده خواهد داشت؟ بدون شك بحران جهاني اقتصاد، به شكل نگران كننده اي باعث كاهش درآمدهاي نفتي ايران شده است و مطابق پيش بيني ها در سال آينده نيز بر همين حوزه تأثيرگذار خواهد بود. در اين بين بخش خصوصي پيشتاز دولت شد و بسته حمايتي از توليد كنندگان و صادركنندگان را به دولت فرستاد. يكي از اعضاي اتاق بازرگاني ايران با بيان جزئيات و آخرين وضعيت بسته حمايتي اتاق بازرگاني ايران كه چندي پيش مطرح شده بود، عنوان كرد كه اين 100 پيشنهاد به دولت رفته و هنوز به مجلس نرفته است. محسن حاجي بابا - عضو اتاق بازرگاني ايران _ در گفت وگو با ايسنا در مورد جزئيات بسته پيشنهادي اتاق بازرگاني ايران براي توليدكننده ها و صادركننده ها اظهار كرد: يك بسته حمايتي را در كميسيون بازرگاني اتاق ايران چندي قبل تأييد كرده بوديم كه در آن مواردي را پيشنهاد داده بوديم. وي از جمله اين پيشنهادات را افزايش جوايز صادراتي به ميزان 10 درصد عنوان كرد و افزود: علاوه بر اين، پيشنهاد شده بود حجم فروش داخلي توليد كننده معادل آن قدر كه صادر مي كند، معاف از ماليات شود كه اين كمكي به صادركننده خواهد بود. حاجي بابا اضافه كرد: سومين پيشنهاد اين بود كه به صادركنندگان اگر تسهيلات ريالي ندارند، دلاري بدهند و تسهيلات حداقلي براي صادر كننده ها را بلند مدت كنند.

وي در اين مورد متذكر شد: يك سال بايد طي شود تا فرصت بازاريابي و كار كردن باشد. در شرايطي كه امروز پول را به حساب فرد واريز كنند و فردا بلافاصله آن پول توسط فرد پرداخته شود، صادركننده كه كاري نمي تواند انجام دهد. اين عضو اتاق ايران تاكيد كرد: بايد اين فرآيند زمان طولاني داشته باشد و وام هاي صادراتي نيز حتماً ترجيحي باشند و بر مبناي صادرات واحدها به آن ها وام بدهند كه با اين كار مطمئناً صادرات جهش پيدا مي كند. وي در مورد دريافت وام از بانك ها با بيان اينكه 80 درصد واحدهاي كشور ارتباطي با يك بانك خاص مانند بانك صنعت و معدن يا بانك توسعه صادرات ندارند، اظهار كرد: بايد اعتبارها را در اختيار كل شبكه بانكي قرار بدهند. حاجي بابا در مورد آخرين وضعيت بسته پيشنهادي اتاق بازرگاني ايران يادآور شد: فكر كنم اين بسته به دولت رفته و هنوز به مجلس نرفته است. وي در ادامه بر تشكيل كميسيون تخصصي صادراتي در مجلس نيز تأكيد كرد و افزود: بعد از تشكيل كميسيون صادرات در مجلس، حتي مي توان يك فراكسيوني با اين عنوان نيز تشكيل داد. وي اذعان كرد: كميسيوني كه در اين مورد در حال حاضر در مجلس وجود دارد، كميسيون تخصصي نيست بلكه اعضاي آن، با توجه به علاقه خود، عضو آن شده اند، اين درحالي است كه اگر طبق آئين نامه اي اين كميسيون تشكيل شود 15 يا 20 نماينده به عنوان مسئول در اين كميسيون حاضر خواهند بود. او مجدد براي توسعه صادرات كشور پيشنهاد كرد: يكي از كارهايي كه مي توان انجام داد اين است كه صادرات را از كل

هزينه هاي گمركي معاف كنيم تا كمكي به صادرات شود، چرا كه صادرات كشور، توليد ناخالص ملي و قدرت چانه زني ما را بالا مي برد. اين فعال بخش خصوصي در ادامه به موضوع مزيت نسبي نيز اشاره و بيان كرد: امروز در دنيا مزيت نسبي در منابع نيست، بلكه در مديريت و نيروي انساني است. موضوعي كه كشورهاي ژاپن و تركيه در حال حاضر به آن توجه مي كنند. وي با تاكيد بر صحيح حركت كردن مديريت اقتصادي كشور عنوان كرد: در مديريت بنگاهي كشور ما (حداقل در بخش خصوصي آن) كه نمي توان به موضوع مديريت آن ها ايراد گرفت، چرا كه مديريت در اين بخش، طبيعتاً براي سود بيشتر مديريت مي كند، اما در مديريت خارج از توان مدير بنگاه ها يعني مديريت اقتصادي كشور بايد گفت، وقتي به صورت صحيح حركت شود، مديريت بنگاه ها نيز صحيح حركت مي كنند. او همچنين به اصلاح قانون كار نيز اشاره و تاكيد و در اين مورد بيان كرد: يكي از راه هاي حمايت از صادرات و صنعت كشور، اصلاح قانون كار به نفع كارگر و كارفرماست، چرا كه كدام سرمايه دار مستكبري وجود دارد كه از كارگر خود حمايت نكند؟ حاجي بابا با عنوان اينكه در اين زمينه ها بايد كار فرهنگي كرد، متذكر شد: اين ديدگاه غلط است كه بگوييم كارفرما بهره كش است و بايد در اين زمينه كار فرهنگي صورت بگيرد. اين عضو اتاق بازرگاني مي گويد: بايد توليد براي صادرات باشد و صادرات كشور ما از مسير توليد مي گذرد. با وجود گستردگي ابعاد دغدغه هاي بخش خصوصي در مورد تأثيرگذاري بحران جهاني اقتصاد، هنوز هيچ​كس به درستي نمي داند سياست دولت براي كاهش اثرگذاري بحران چيست؟

آيا دولت براي جلوگيري از ايجاد شكاف بيشتر در تراز پرداخت هاي خارجي و اصلاح نرخ ارز در سال آينده چاره انديشي كرده است. در حوزه بازرگاني، آيا سياست خاصي براي تقويت صادرات غيرنفتي كه ارزآوري اين بخش ارتباط مستقيمي با تراز پرداخت هاي خارجي دارد، انديشيده شده است. آيا تلاشي براي تأمين سرمايه در گردش بنگاه هاي توليدي صورت گرفته است يا آنچنان كه ظرف ماه هاي گذشته، شاهد بوديم، فشار بر بخش توليد، همچنان تداوم خواهد داشت. * خبر آنلاين

مديريت دولتي بر بانك هاي خصوصي

سيد حسين امامي

اقتصاد مبتني بر بازار، بدون يك بازار مالي كارآمد نمي تواند عملكرد مناسبي داشته باشد.تاريخ اقتصادي ثابت كرده پيشرفت هاي صنعتي كشورهايي مانند انگلستان، ايالات متحده و آلمان به توسعه مالي آنها مربوط بوده، بنابراين خصوصي سازي بازار مالي كه از قدم هاي اول براي دست يابي به توسعه است بايد مورد توجه كشورهاي در حال توسعه قرار گيرد. در كشور ما نيز با توجه به رويكرد جديد اقتصادي و اصل 44، خصوصي سازي بازار مالي و نظام بانكداري مورد توجه قرار گرفته است كه اگرچه بسيار مهم است، اما بديهي است كه بدون تغيير مديريت نمي تواند تأثيرات لازم و مورد نياز براي رشد و توسعه را داشته باشد.تاريخ اقتصادي، اين اعتقاد را كه توسعه مالي كمك فراواني به رشد اقتصادي كرده است، تاييد مي كند. توسعه مالي نقش مهمي در توسعه صنعتي كشورهايي چون انگلستان، از طريق تسهيل در تجهيز سرمايه گذاري هاي بزرگ ايفا كرده اما به نظر مي رسد اين امر همچنان به صورت حلقه گمشده اي اقتصاد كشورمان را با مشكل مواجه ساخته و با وجود تلاش براي بانك هاي دولتي حتي بر بانك هاي خصوصي كشور نيز مديريتي دولتي اعمال مي شود.اعتقاد عمومي بر اين است كه توسعه فناوري در

اواخر قرن هجدهم، نيروي محركه انقلاب صنعتي و رشد اقتصادي مدرن بود، اما ديدگاهي ديگر بر اهميت تغييرات نهادي به ويژه نقش نهادهاي مالي در اين فرايند تأكيد مي كند. طبق اين ديدگاه تحولات بازار سرمايه كه موجب كاهش خطر تأمين نقدينگي است، عامل اصلي انقلاب صنعتي است. بسياري از اختراعات قبلا موجود بود، ولي نيازمند تزريق سرمايه فراوان و تقبل تأمين سرمايه در بلندمدت بود كه بدون تحول بيشتر بازارهاي مالي امكان پذير نبود.انقلاب صنعتي چشم به راه انقلاب مالي بود. در قرن نوزدهم در ايالات متحده قبل از وقوع انقلاب صنعتي، يك نظام مالي پيشرفته توسعه يافت. در آلمان هم سال ها قبل از رشد سريع اين كشور در قرن هفدهم يك انقلاب مالي رخ داده بود كه شامل نوآوري هاي نهادي، چون استفاده از اسناد بين المللي قابل تبديل به پول نقد جهت تأمين منابع مورد نياز براي تجارت خارجي، اوراق بهادار قابل تبديل به پول نقد براي تأمين بدهي هاي دولت، نظام مالي مناسب، پول باثبات، نظام بانكي خصوصي توانمند و بازارهاي اوراق بهادار بود.تجربه كشورهاي صنعتي و در حال توسعه ثابت مي كند كه وجود يك نظام ماليه عمومي سالم و ثبات پولي براي توسعه نهادهاي مالي خصوصي بسيار بااهميت است. انقلاب مالي هلند با توسعه بدهي هاي بخش عمومي به شكل اوراق بهادار قابل تبديل به پول نقد آغاز شد و انگلستان نيز مشكلات نقدينگي و بدهي بخش عمومي را با رواج مقرري هاي سالانه بلندمدت و دائمي حل كرد. دولت هايي كه نظام هاي مالي خود را به منظور تأمين مالي مخارج بخش عمومي تحت فشار قرار داده اند، با نظام هاي مالي توسعه نيافته و مشكلات فراواني روبه رو شده اند.توسعه مالي و كاهش فقرشواهد

بي شماري وجود دارد كه نشان مي دهد، توسعه مالي حتي پس از در نظر گرفتن ساير عوامل تعيين كننده به طور قابل توجهي به رشد كمك مي كند. توسعه مالي از طريق تاثير زياد آن بر رشد اقتصادي، براي كاهش فقر نيز بااهميت است. همچنين تحقيقاتي كه در سال هاي اخير انجام شده است نشان مي دهد كه توسعه مالي به طور مستقيم گروه هاي فقيرتر جامعه را بهره مند كرده و با توزيع درآمد نيز در ارتباط است.شواهد نشان مي دهد كه توسعه مالي به طور قابل ملاحظه اي با سهم درآمدي20 درصد از افراد طبقه پايين جامعه رابطه مثبت دارد بنابراين، اين استدلال كه توسعه نظام مالي، تنها ثروتمندان را منتفع مي سازد، چندان مورد حمايت شواهد تجربي نيست. نتايج حاصل از مطالعات اخير نشان مي دهد كه توسعه مالي مي تواند بي ثباتي اقتصادي در سطح كلان را كاهش دهد. توسعه مالي، بيمه اي مهم براي فقراست، زيرا تكانه هاي اقتصادي منفي موجب افزايش تعداد فقرا مي شود. كمك نظام مالي براي كاهش فقر، بستگي به مقدار و كيفيت خدمات، كارايي و توسعه آن دارد.خصوصي سازي و كاراييخصوصي سازي بانك ها بر كارايي خدمات مالي تأثير مي گذارد. رقابت موجب بهبود كارايي مي شود، انگيزه هاي نوآوري را افزايش مي دهد و دسترسي بنگاه هاي كوچك تر به منابع مالي كاهش نمي يابد. تجربه كشورهاي مختلف نشان مي دهد كه نظام بانكي كارآمد نيازمند وجود يك نظام انعطاف پذير كه در آن ورود و خروج آزاد است و نه لزوما يك نظام با نهادهاي رقابتي متعدد است، حتي در بيشتر نظام هاي مالي توسعه يافته، مشكلات مربوط به اطلاعات و هزينه هاي ثابت نسبتا بالا در مورد وام هاي كوچك موجب محدود شدن دسترسي بنگاه ها و شركت هاي كوچك مي شود.وجود يك نظام متشكل از نهادهاي مكمل مي تواند در اين

زمينه مفيد باشد اصلاح قوانين وثيقه و ايجاد دفاتر ثبت وثيقه، بهبود اطلاعات درباره وام گيرندگان كوچك تر از طريق دفاتر اعتباري و كاهش هزينه ها با استفاده از مدل هاي رايانه اي امتياز دهي اعتباري، از جمله روش هاي بهبود دسترسي براي وام گيرندگان كوچك است. سياست هاي مورد نياز براي بهبود فرايند توسعه مالي درصورتي كارآمدتر خواهد بود كه تلاش هاي انجام گرفته در جهت توسعه محيط قانوني براي حمايت از تكامل طبيعي ساختار مالي هدايت شود.توسعه نظام مالي نياز مبرم به حمايت از مالكيت خصوصي دارد. مطالعات نشان داده كه حمايت قانوني از سهامداران كوچك و بستانكاران يك عامل مهم تعيين كننده براي توسعه مالي در كشورهاي مختلف است. در مطالعه اي كه اخيرا بانك جهاني انجام داده بر اين نكته تأكيد شده است كه سنت هاي قانوني نقشي مهم در تحت تأثير قرار دادن توسعه مالي ايفا كرده است.ايجاد نهادهاي مالي مستلزم اين است كه سياستگذاران بر بنيان هايي چون حقوق مالكيت و اجراي اين حقوق تمركز كنند. اين مسئله بدون توجه به سطح درآمد و صرف نظر از محيط يك كشور، صادق است. كشورها مي توانند وضعيت نظام هاي قانوني خود را اصلاح كرده و نظام هاي قضايي مناسبي را براي اجراي كارآمدتر و قابل پيش بيني تر قراردادها ايجاد كنند.كشورهايي كه در آنها جريان تجارت و سرمايه آزادتر است، ممكن است با سطوح بالاتر رقابت مواجه شوند كه اين امر مي تواند اصلاحات نهادي را سرعت دهد. مطالعات موردي و تجربه كشورها از اين ديدگاه كه آزادسازي تجاري تأثيري مثبت بر توسعه نهادهاي مالي دارد، صرف نظر از اثرهاي تاريخي آن حمايت مي كند. اقتصادهاي آزاد برحسب تجارت بازارهاي سرمايه و جريان اطلاعات و بازارهاي رقابتي تر با توسعه سريع تر تقاضا براي نهادها

مواجهند و عملكرد نهادهاي موجود را بهبود مي دهند.فروش بخشي از سهام بانك ملتقبل از فروش سهام بانك ملت، سهم بخش خصوصي از نظام بانكي كشور حدود 25 درصد بود كه به گفته وزير امور اقتصادي و دارايي با الحاق بانك ملت به جرگه بانك هاي خصوصي سهم بخش خصوصي از صنعت بانكداري ايران به 40 درصد افزايش يافت. در آخرين روز بهمن ماه سال گذشته بخشي از سهام بانك ملت به عنوان نخستين بانك دولتي ايران در بورس عرضه شد و عمده سهام آن به وسيله شركت هاي بزرگ سرمايه گذاري خريداري شد.40 درصد از سهام بانك ملت به عنوان سهام عدالت، 25 درصد آن به گروه هاي ديگر همچون سازمان تأمين اجتماعي، صندوق بازنشستگي نيروهاي مسلح و صندوق ذخيره فرهنگيان واگذار شده بود. همچنين 5 درصد سهام اين بانك نيز به عنوان سهام ترجيحي به كاركنان آن واگذار مي شود. در نخستين روز 655 ميليون سهم بانك ملت در بورس عرضه شد كه حدود331 ميليون سهم را مردم با مجموع قيمت حدود 36 ميليارد تومان خريداري كردند و به علت پايان يافتن وقت كاري بورس، عرضه بقيه سهام اين بانك به روز بعد موكول شد. اين درحالي بود كه حدود 324 ميليون از اين سهام در مدت 28 دقيقه به فروش رفت.عرضه سهام بانك تجارتمجيد رضا داوري، مديرعامل بانك تجارت 26 ارديبهشت ماه در همايش معرفي بانك تجارت پيش از عرضه سهام آن در بورس، پيش بيني سود هر سهم بانك تجارت را براي امسال حدود 260 ريال اعلام كرد و گفت: براساس ضوابط اجراي سياست هاي كلي اصل 44 قانون اساسي 40 درصد سهام بانك تجارت به واجدان شرايط دريافت سهام عدالت و 5 درصد هم به كاركنان اين بانك اعطا مي شود شمس الدين حسيني،

وزير امور اقتصادي و دارايي نيز در اين مراسم گفت: با عرضه سهام بانك تجارت در بورس، سهم بخش خصوصي از صنعت بانكداري ايران به 47 درصد افزايش مي يابد. وي با تأكيد بر اينكه مشكلي در عرصه ارتباطات مالي وجود ندارد و حجم تجارت خارجي كشور گسترده است، تصريح كرد: با وجود اتفاقات اخير بين المللي، گشايش هاي مالي و فرصت هاي بخش هاي مالي كشور بيشتر فراهم شده است. با تعامل سازمان خصوصي سازي، سازمان و شركت بورس و اوراق بهادار و بانك تجارت، با عرضه سهام بانك تجارت گامي ديگر در اجراي سياست هاي اصل44 قانون اساسي برداشته شده است.حسيني با بيان اينكه تا چند روز آتي سهام بانك تجارت در بورس عرضه مي شود، گفت: با ورود بانك ملت به بازار سرمايه، يخ بازار سرمايه كشور ذوب شد و عرضه سهام بانك ملت دستاوردهاي مناسبي براي كشور به همراه داشت و با عرضه سهام بانك تجارت در بورس، اگر يخي نيز در بازار سهام مانده باشد، ذوب خواهد شد. وي با بيان اينكه دولت مصمم به اجراي سياست هاي اصل 44 قانون اساسي و واگذاري امور به مردم است، افزود: در دولت ترديدي براي واگذاري فعاليت بانكي به بخش غيردولتي وجود ندارد.وزير امور اقتصادي و دارايي با تأكيد بر اينكه عرضه سهام بانك صادرات پس از عرضه سهام بانك تجارت اتفاق خواهد افتاد، از عرضه سهام شركت هاي بيمه مشمول واگذاري سهام پس از آنها خبر داد و گفت: ابزارها و نهادهاي مالي جديد نيز يكي پس از ديگري وارد عرصه مي شود و هم اكنون شرايط براي صنعت بانكداري كشور مساعد است. بازار سرمايه نشاط را از سرگرفته و در كمتر از

2 ماه رشد شاخص بورس به حدود هزار واحد رسيده است.حسيني با بيان اينكه با عرضه سهام بانك تجارت، سهم مؤسسات مالي از بازار سرمايه با 2درصد افزايش از 13 به 15 درصد مي رسد، افزود: اين بانك 14 درصد از كل بازار بانك هاي دولتي و 11 درصد از كل بازار مالي كشور را در اختيار دارد. با واگذاري سهام بانك تجارت سهم بانك هاي خصوصي از كل نظام بانكي به 47 درصد و با عرضه سهام بانك صادرات در بورس سهم بانك هاي خصوصي از كل سيستم بانكي به 60 درصد افزايش خواهد يافت.6 درصد از سهام بانك تجارت در بورس فروخته شد. 5 درصد از سهام اين بانك به قيمت هر سهم 120 تومان و يك درصد آن به قيمت هر سهم 123 تومان به فروش رسيد. به اين ترتيب بيش از 626 ميليون سهم دومين بانك مشمول واگذاري و حاضر در بورس به ارزش 4/75 ميليارد تومان به فروش رسيد. اين تعداد سهام از طريق 475 ايستگاه معاملاتي شركت هاي كارگزاري در سراسر كشور و ايستگاه هاي صندوق سرمايه گذاري مشترك به فروش رسيد.همچنين قرار است در چند روز ديگر چند درصد از سهام بانك صادرات نيز در بازار فروخته شود. آنچه طرح آن در اينجا ضروري به نظر مي رسد اين است كه به صرف اينكه بخشي از سهام چند بانك در بورس فروخته شود، اگرچه حضور بخش خصوصي را در بخش بانكداري افزايش مي دهد و مسلما داراي اثرات مثبتي است، اما نتيجه مطلوب زماني حاصل مي شود كه مديريت بانك ها نيز تغيير پيدا كند و مدير با تفكر غيردولتي و جدا از دولت بتواند كار كند تا بنگاه به كارايي، بازدهي و بهره وري بيشتري دست

يابد. مطمئنا سازمان خصوصي با مديريت دولتي نمي تواند از شكل سابق خود خيلي متفاوت باشد.تأسيس بانك ويژه مناطق آزاد«حسين سلطاني نيا» نماينده تام الاختيار وزير بازرگاني در امور مناطق آزاد و ويژه اقتصادي با اعلام جزئيات تأسيس نخستين بانك ويژه و مستقل در مناطق آزاد، گفت: به زودي تأسيس شعبه هاي اين بانك در تمامي مناطق آزاد كشور صورت خواهد گرفت. اين بانك با مشاركت همه مناطق آزاد كشور تأسيس مي شود. اين موضوع با وزارت امور اقتصادي و دارايي و معاونت امور بانكي آن مطرح شد و جمع بندي هاي لازم صورت گرفته است. بر اين اساس، نخستين بانك مستقل با مشاركت بانك رفاه، سهامداران خارجي و مناطق آزاد كشور تأسيس مي شود. موافقت نامه مربوطه نيز به امضا رسيده است.وي تصريح كرد: 6 منطقه آزاد كشور 45 درصد سهام اين بانك را تقبل كرده اند، اما به هر ميزان كه سرمايه داران خارجي وارد شوند، از سهام در اختيار مناطق آزاد واگذار مي شود. باقيمانده سهام اين بانك نيز در اختيار سهامداران خارجي و بانك رفاه قرار مي گيرد، اين بانك در همه مناطق آزاد شعبه خواهد داشت و با انعطاف پذيري براي جذب سرمايه هاي خارجي و پوشش دادن پروژه ها با سرمايه گذاري خارجي در مناطق آزاد گام برمي دارد. همچنين دومين بانك مستقل نيز با مشاركت ساير بانك ها و سرمايه داران خارجي در مناطق آزاد شكل خواهد گرفت. بر اين اساس تصور مي شود كه يك فعاليت همه جانبه بايد صورت گرفته شود تا زمينه هاي لازم براي ورود سرمايه هاي خارجي در مناطق آزاد فراهم شود.سلطاني نيا تأكيد كرد: اين نكته را بايد مورد توجه قرار داد كه در اين بحران مالي كه حتي كشورهاي منطقه و سرمايه گذاران ايراني خارج از كشور

با مشكل مواجه شده اند، تجار و سرمايه گذاران بايد بدانند كه به علت وجود قوانين خاص در مناطق آزاد ايران و دور بودن از بوروكراسي هاي سرزمين اصلي و نيز وجود معافيت هاي ويژه، محيطي فراهم شده است كه براي ورود آنها بسيار مساعد است.http://bina.ir/html/modules.php?op=modloadname=Newsfile=articlesid=7965mode=threadorder=0thold=0

تعاوني، كوچك سازي بدنه دولت

حامد محمدي

چكيده: رفتار تعاوني كه مي توان آن را نوعي بلوغ اجتماعي ناميد ، نشانه اي از عزم انسانها و برخورد اصولي و مبتني بر اراده جمعي با مشكلهاي اقتصادي – اجتماعي در جامعه است ، بدين ترتيب همه مكتبهاي اجتماعي ، نهضت تعاون را يك راه حل اساسي براي رفع نارساييهاي اقتصادي – اجتماعي مي دانند. در كشورهاي در حال توسعه ،دولتها، تعاونيها را ابزاري مطمئن جهت پيشبرد برنامه هاي ملي مي دانند و وابستگي توسعه پايدار با تعاونيها امري است بديهي؛ بويژه هنگامي كه سخن از توسعه نيروي انساني در ميان است ، تعاونيها در چارچوب نهادهاي مردمي مي توانند نقش مؤثري ايفا نمايند. از آنجا كه هر سازمان و نهاد و انديشه اي به وسيله اصول آن معرفي و شناخته مي شود و بدون شناخت دقيق اين اصول، نمي توان آن پديده را به درستي درك كرد و تشخيص داد. در اين مقال كوشش شده تا ضمن تعاريفي از شركت تعاوني ، برخي از مهمترين اصول آن كه در واقع پايه و شالوده شكل گيري هر نوع شركت تعاوني است ، نه به صورت ايستا بلكه به شكل پويا و در وضعيت واقعي آن و همچنين نقش اين اصول مورد بررسي قرار گيرد.مقدمهبحث درباره اصول شركتهاي تعاوني موضوعي بسيار مفصل و وسيع است. متفكران و صاحب نظران اين مطلب را به

صورتهاي مختلف مطرح ساخته اند. اين نتيجه منطقي تفاوت تعاونيها در شرايط و زمانهاي گوناگون و جوامع مختلف است. بي شك شالوده هر نظام اقتصادي سياسي و اجتماعي و يا مذهبي بر اصول و موازيني استوار است ، به طوري كه بدون رعايت اين اصول امكان دستيابي به اهداف نظام مورد نظر ميسر نمي شود. نظام تعاوني نيز بر پايه اصولي قرار دارد كه اين اصول شامل دستور عملهاي راهبردي براي رسيدن به اهداف تعاوني است . از اين رو ، اجراي درست اين دستور عملها دستيابي به اهداف مورد نظر را آسان مي كند. گاهي اين دستور عملها به صورت مقرراتي در آمده و حاكم برشركتهاي تعاوني شده اند.از ميان اصول تعاوني فقط سه تا شانزده اصل را به عنوان اصول اساسي پذيرفته اند. اين اصول دركشورهاي مختلف دنيا بر حسب ماهيت كار ، تنوع فعاليتها و هم چنين بر اثر تجربه و پژوهشي كه درباره موفقيت و يا عدم موفقيت تعاونيها صورت گرفته ، ابداع شده اند.تعاريفبراي شركتهاي تعاوني تعاريف متعدد و مختلفي ارائه شده است . با اينكه اين تعاريف از نظر برخورد عقايد با يكديگر تفاوت دارند، ولي از لحاظ محتوا با هم اختلافي ندارند، زيرا در تمامي آنها به فعاليتهاي گروهي از افراد كه به طور داوطلبانه براي رفع نيازهاي مشترك و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي خويش اقدام مي كنند، اشاره شده است. براي آشنايي بيشتر با اين تعاريف به شرح برخي از آنها مي پردازيم :-1 شركت تعاوني اجتماع عده اي از اشخاص است كه با اشتراك مساعي و از طريق با هم كار كردن در پي تحصيل

منافعي هستند كه در حالت فردي به دست آوردن آن امكان پذير نيست.-2 شركت تعاوني يك واحد اقتصادي است كه به وسيله گروهي كه از خدمات آن استفاده مي كنند، تاسيس شده است. شالوده اين شركت بر روي دموكراسي بنا شده و اداره آن به وسيله اعضا انجام مي شود.-3 شركت تعاوني شركتي است مركب از اشخاص حقيقي و يا حقوقي كه به منظور رفع نيازمنديهاي مشترك و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي و از طريق خودياري و كمك متقابل و همكاري مطابق با اصولي كه در قانون مطرح است، تشكيل مي شود.-4 شركت تعاوني توليد شركتي است كه بين عده اي از ارباب حرفه ها تشكيل مي شود و شركا مشاغل خود را براي توليد و فروش اشيا يا اجناس به كار مي برند.-5 شركت تعاوني مصرف شركتي است كه براي مقاصد زير تشكيل مي شود:الف) فروش اجناس مورد نياز براي مصارف زندگي اعم از اينكه اجناس مزبور را شركا توليد كرده يا خريده باشند .ب) تقسيم نفع و ضرر بين شركا به نسبت خريد هر يك از آنها.نكته هايي كه در اين تعاريف ديده مي شود عبارتند از:-1 در تشكيل تعاونيها ، سود بردن ، قدرت طلبي و انحصار گرايي ارزش و اعتباري ندارد.-2 بر خودياري ، همياري و كمك متقابل تأكيد شده است .-3 به فضيلتهاي انساني و اخلاقي تكيه شده است و هر فرد حق اظهار نظر و كنترل دارد.-4 به عامل انساني بيش از سرمايه بها داده شده است.اصول تعاونياصول تعاون شامل موضوعاتي است كه ويژگيهاي خاص و مشترك شركتهاي تعاوني را بيان مي كند، بنابراين اين موضوعات چنانچه صحيح و دقيق تنظيم شوند،

مي توانند زمينه تشخيص مؤسسات تعاوني را فراهم آورند و باعث تمايز آنها از غير تعاوني شوند. موضوعاتي كه بدين ترتيب حاوي ويژگيهاي تعاونيها و وسيله تميز آنها از غير تعاونيها مي شوند ، اصول تعاون خوانده مي شوند و توجه به اين اصول و پيروي آگاهانه و منطقي از آنها در كليه شركتهاي تعاوني ضروري است. از اين رو مهمترين اصول مكاتب تعاوني بررسي مي شود.-1 عضويت آزاد و اختياريشركت تعاوني بايد افرادي را كه مي توانند از خدمات آن استفاده كنند و مسئوليت ناشي از عضويت را بپذيرند ، بدون محدويت ساختگي و يا هرگونه تبعيض اجتماعي، سياسي ، نژادي يا مذهبي، آزادانه به عضويت درآورد . عضويت آزاد بدين معني است كه هر كس كه مي تواند از خدمات تعاوني استفاده كند و به عضويت در آن رضايت دارد ، مي تواند به آن ملحق شود ، با اين حال شخصي كه قصد و نيتش صدمه زدن به تعاوني است از عضويت در آن محروم مي شود.جي.جي .ورلي در اين باره مي نويسد: فلسفه تعاوني بايد بر مبناي تجمع آزاد از همه جوانب و اداره دموكراتيك مبتني بر انصاف و آزادي فردي قرار گرفته باشد. بدين ترتيب عضويت در تعاونيها بايد براي تمام افراد بدون توجه به تفاوتهاي اجتماعي ، نژادي ، خانوادگي و غيره امكان پذير باشد، بدين ترتيب استنباط اين نكته كاملاً منطقي و مقرون به حقيقت است كه ايده تعاون اصولاً قائل به تبعيض و تفاوت بين افراد نيست.-2 كنترل دموكراتيكجوامع تعاوني ، سازمانهاي دموكراتيك هستند. اداره آن بايد به وسيله افراد منتخب يا گزينش شده از طريقي كه مورد

توافق اعضا و مورد پذيرش آنهاست، صورت گيرد. اعضاي مجمع اصلي از حق راي برابر (يك عضو – يك راي) و مشاركت در تصميم گيري برخوردارند. اين اصل با ميزان راي بر اساس سهام - شيوه اي كه هر چه فرد سهام بيشتري داشته باشد حق رأي بيشتري خواهد داشت - در تضاد است. در شركتهاي تجاري به علت حاكم بودن سرمايه ، حق رأي تصميم گيري و كنترل شركت ، بستگي به تعداد سهم و مقدار سرمايه هر عضو دارد در حالي كه در تعاونيها همه از حق رأي برابر برخوردارند كه بدين ترتيب اختلاف طبقاتي ناشي از سرمايه داري كنار مي رود و برابري جايگزين آن مي شود. اعضاي حقيقي در سازماني كه از طريق دموكراتيك اداره مي شود ، حقوق برابر دارند، اما مسئوليتهاي برابر هم دارند. اداره يك تعاوني به صورت دموكراتيك، اصلي است كه ما اغلب اوقات از انجام آن عاجز هستيم. دموكراسي يك مهارت آموختني است و براي اعضاي تعاوني در جهت پيشرفت و گسترش مهارتها و تصميم گيري لازم و ضروري است؛ تا ياد بگيريم چگونه تعاوني عمل مي كند، چگونه با هيئت مديره ارتباط دارد و چگونه كميته هاي مختلف كار مي كنند براي سازمانهاي دموكراتيك پذيرا بودن عقايد جديد حتي اگر مخالف باشند مهم است. پيشگامان شركت درباره اصل اداره امور تعاوني بر اساس دموكراسي راهنماييهاي زير را ارائه كرده اند:_ بگذاريد هر عضو فقط يك رأي داشته باشد . بين اعضا ازلحاظ ميزان سرمايه و سهمي كه در تعاوني دارند، تبعيض قايل نشويد._ اجازه دهيد تا در تمامي امور تعاوني ، مديريت اكثريت حاكم باشد._

بگذاريد قبل از آنكه كميته هاي اجرايي تصميمات پر هزينه اي را اجرا كنند از اعضا كسب تكليف شود._ فقط كساني را براي رهبري انتخاب كنيد كه مورد اعتماد اعضاي تعاوني باشند. پس از انتخاب به آنان اعتماد كنيد.-3 سود محدود سرمايهاساس تعاونيها بر پايه همياري متقابل و ايجاد سود براي اعضا و جامعه است، در حالي كه هدف اصلي تجارت مبتني بر مالكيت فردي ، تنها كسب سود است اعضاي تعاوني، درگير كار مشاركتي هستند و فعاليتهاي يكديگر را كنترل مي كنند و سرمايه گذاري در يك تعاوني مي تواند هم منافع فردي و هم توجه به سرمايه و بازار را تضمين كند. اعضا پول را در تعاوني سرمايه گذاري مي كنند تا به وسيله آن ، نيازهاي مصرفي به طور مؤثر تامين شود و همچنين از سازماني كه به اهدافش اعتقاد دارد، حمايت مي كنند. اين سهم سرمايه بايد ميزان سود را به طور محدود دريافت كند. مبناي اين اصل آن است كه تعاوني ، تجارتي است كه خدماتي را براي اعضا فراهم مي كند. هدف، محدود سازي سود در سرمايه سهام و جلوگيري از سرمايه گذاري براي هدف سود جويانه است.در آيين نامه داخلي شركت تعاوني راچديل (از پيشگامان تعاوني) آمده است سود سرمايه اعضا نبايد بيشتر از نرخ سود بانكي رايج باشد، سود سهام در نوسان نيست و سهام تعاوني به صورت نامطمئن خريد و فروش نمي شود. تعاونيهايي كه سيستم هايي را براي سرمايه گذاري اعضا ايجاد كرده اند، احتمالاً خدمات بيشتري را براي اعضايشان فراهم مي آورند.در حال حاضر ، اصل محدويت سود سرمايه در شركتهاي تعاوني مختلف بر اساس روشهاي چهارگانه زير

اجرا مي شود:الف- عدم پرداخت سود به سرمايه؛ب- پرداخت سود به سرمايه با نرخي پايين تر از بهره معمولي سرمايه در بازار پولي و بانكي؛پ- پرداخت سود به سرمايه با نرخي معادل بهره معمولي سرمايه در بازار پولي و بانكي؛ت- اعطاي جوايزي به سهام داران علاوه بر پرداخت سود سرمايه.-4 مازاد درآمد (مازاد برگشتي)ساختار تجاري و عملكرد يك تعاوني با يك تجارت سنتي تشابهات زيادي دارد. هر دو بايد يك ساختار اقتصادي سالم و سرمايه كافي براي عملكرد موفق داشته باشند. به هر حال آنها داراي سه تفاوت مهم هستند:الف- هدفب- مازاد سرمايه يا سود كه مصرف و يا توزيع مي شود.پ- مالكيت و ساختار كنترلمازاد درآمد تعاوني مي تواند به صورتهاي زير مصرف شود:_ گسترش تجارت تعاوني؛_ تهيه خدمات معمول؛_ توزيع درميان اعضا به نسبت همكاري شان با تعاوني (معامله با تعاوني).اينها مواردي است كه توسط اتحاديه بين المللي تعاون تصويب شده است. به طور متداول ، نتايج اقتصادي به معناي پس اندازهاي خالص ، مانده مالي يا خط پايان ترازنامه است. در تعاونيها توزيع مازاد درآمد يا سود به معني يك باز پرداخت حمايتي است . در اغلب كسب و كارها نتايج اقتصادي ، سود ناميده مي شود . چرا آن را در تعاوني سود نمي ناميم ؟ زيرا سود يك مانده مالي است كه به سهامداران به نسبت سهم سرمايه شان تعلق مي گيرد.طبق اين اصل ، داشتن يك مانده مالي خوب است ، در صورتي كه به روشهاي زير استفاده شود:براي ساخت يا كار تعاوني ، براي تامين خدمات رايج براي اعضاي تعاوني يا پرداخت به عنوان بازپرداخت حمايتي -5 آموزششركتهاي تعاوني نه

تنها به عنوان سازمانهاي كسب و كار ، بلكه به عنوان يك كانون فرهنگي براي ايجاد بافت نوين اجتماعي و محل تربيت و آموزش انسانها به شمار مي روند و از نظر مكتب تعاون آموزش و پرورش پايه اصلي پيشرفتهاي اجتماعي و اقتصادي است. اولين شركتهاي تعاوني به وسيله گروههايي به وجود آمد كه پيش از هدفهاي بازرگاني و كسب و كار ، براي هدفهاي اجتماعي و آموزشي گرد هم آمده بودند.آموزش در تعاونيها به اين دليل حائز اهميت است كه تعاونيها ، سازمانهاي دمكراتيك هستند. اگر اعضا آگاهي كافي نداشته باشند كه يك تعاوني چگونه كار مي كند ، نظام فكري و نظريه زير ساختي آن و عاقبت كار را ندانند ، در اين صورت اعضا نمي توانند رهبري مناسب را براي ايجاد يك تعاوني خوب فراهم آورند. يكي از رئيسان اتحاديه بين المللي تعاون مي گويد: تعاون نهضتي اقتصادي است كه روشهاي آموزشي را به كار مي برد. اين بيان به همان اندازه صحيح است كه بگوييم تعاون نهضتي است آموزشي كه روشهاي اقتصادي را به كار مي برد. به تعبيري اقتصاد جسم و آموزش روح تعاون است و فعاليت آموزشي در تعاونيها به وجود آورنده تحول فكري در گروهها و نسلهاي انساني است و بنا به گفته ريموند ميلرز نويسنده آمريكايي «تعاون نه تنها يك تدبير اقتصادي پسنديده بلكه يك آموزگار در دبستان آزادي است.» از طرف ديگر به گفته موريس كلمبين «آموزش عامل مؤثري خواهد بود كه تفهيم و اعمال ساير اصول تعاون را تسهيل مي كند.» با توجه به اينكه اداره امور شركتهاي تعاوني به دست اعضا آن است ،

پس آنگاه به هدفهاي اقتصادي و اجتماعي خود مي رسند كه اعضاي آن از راه آموزش فلسفه تعاوني را به درستي بشناسند و در اين راه آگاهانه گام بردارند.-6 همكاري در ميان تعاونيهاهمه سازمانهاي تعاوني در جهت خدمت بهتر به اعضا و جامعه مي بايست به طور فعال با ديگر تعاونيها در سطوح محلي ، ملي و بين المللي همكاري كنند . اين اصل براي اولين بار در كنگره اتحاديه بين المللي تعاون در سال 1966 مطرح شد و به تصويب رسيد. طبق اين اصل مي توان اذعان داشت كه يك شركت تعاوني همانقدر ناتوان است كه يك فرد بخواهد به تنهايي براي رفع نيازهاي خود اقدام كند. يك اتحاديه تعاوني از اجتماع چند شركت تعاوني تشكيل مي شود. ضابطه ها و معيارهاي شركتهاي تعاوني در به وجود آوردن آن نيز صادق است سازمانبندي اتحاديه ها در يك كشور به اين ترتيب است كه ابتدا از شركتهاي تعاوني مشابه در يك ناحيه و يا شهرستان اتحاديه هاي ناحيه اي تشكيل مي شود سپس از گردهمايي اين اتحاديه ها در سطح استان ، اتحاديه هاي منطقه اي و همينطور از گردهم آمدن اتحاديه هاي منطقه اي ، اتحاديه هاي مركزي يا ملي تعاون به وجود مي آيد.به عنوان مثال ، سوئد كشوري است كه در آن بخش عظيمي از همكاري ملي ميان تعاونيها در بخشهاي گوناگون وجود دارد. اين هماهنگي باعث شد كه تعاونيهاي سوئد ، قيمتهاي برخي از محصولات را كه به وسيله شركتهايي با كنترل چندگانه از يك صنعت معين توليد شده اند را پايين آورند.نتيجه گيريمي توان اذعان داشت با توجه به ايجاد

حوزه فكري غالب (پارادايم) جديد تحت عنوان مديريت دولتي نوين يامديريت گرايي كه در آن تاكيد بر كوچك سازي دولت است مي توان با ترويج اصول تعاون و ايجاد فرهنگ تعاوني ، دخالت دولت را در فعاليتهاي اقتصادي يا تصدي گري كاهش داد و بنا به گفته جان استوارت ميل كه توصيه مي كند، دولتها از پرداختن به وظايف اختياري كه شامل دخالت در امور اقتصادي است، اجتناب ورزند ، مي توان با بسط و گسترش تعاوني و حمايت از تعاونيها اقتصاد كشور را به سمت توسعه سوق و فرهنگ مشاركت و كار گروهي را در جامعه ترويج داد.منابع-1 انصاري ، حميد ، مباني تعاون ، دانشگاه پيام نور ، تهران ، 1379-2 حسيني نيك ، سيد عباس ، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، مجمع علمي و فرهنگي مجد، چاپ پنجم ، تهران ، 1378 .-3 ساعتچي يزدي ، حسين ، قانون تجارت مجمع علمي و فرهنگي مجد ، چاپ هفتم ، تهران 1383 -4 شكيبا مقدم ، محمد ، مديريت تعاونيها ، مؤسسه انتشاراتي مير ،چاپ سوم ، تهران ، 1383.-5 فروهي ، حميد و دهگاهي ، حسن ، حقوق در قلمرو شركتهاي تعاوني ، چاپ نقش جهان ، تهران ، 1368.-6 مهندس ، ابوطالب و تقوي ، مهدي ، ماليه عمومي ، انتشارات كتابخانه فروردين ، چاپ هفدهم ، تهران ، 1381.-7 نامغ ، پرويز ، مديريت تعاونيها ، نشر آروين ، چاپ اول ، تهران ، 1377 .

8- Rege , Josna and Guy , Fred , The cooperative Principles, GBFC Newsletter , Northeast co- optimes , September 1992.9- Financing

and Financial Management for cooperatives , Saskatchewan Industry and Resources , Business and cooperative Services , Canada Business , 2005 .

* تدبير

بررسي اخلاق كار در بخش دولتي و خصوصي

بهنام كاويان

چكيده: اخلاق كار، متعهد شدن انرژي ذهني و رواني و فيزيكي فرد يا گروه به ايده جمعي است در جهت اخذ قوا و استعداد دروني گروه و فرد براي توسعه به هر نحو .اخلاق كارمهمترين عامل فرهنگي درتوسعه اقتصادي محسوب

مي گردد. منابع انساني پايه اصلي ثروت ملتها را تشكيل مي دهند. سرمايه و منابع طبيعي عوامل تبعي توليدند در حالي كه انسانها عوامل فعالي هستند كه سرمايه ها را متراكم مي سازند، از منابع طبيعي بهره برداري مي كنند، سازمانهاي اجتماعي – اقتصادي و سياسي را مي سازند و توسعه ملي را به جلو مي برند. كشوري كه نتواند مهارتها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملي به نحو موثري بهره برداري كند، قادر نيست هيچ چيز ديگري را توسعه بخشد.(تودارو،473)ضعف اخلاق كاردركشوروخصوصا در بخش دولتي دغدغه بسياري ازمسئولان ومديران است. مقاله حاضر به مسئله اخلاق كارو ابعاد آن دردوبخش دولتي و خصوصي ذوب آهن اصفهان مي پردازد.سوال اصلي آن است كه آيا خصوصي سازي صنايع توانسته است تاثير معني داري براخلاق كار پرسنل داشته باشد؟ داده هاي مورد استفاده ازنمونه اي به حجم 14475 نفر كه 5307 نفر دربخش خصوصي و9168 نفر دربخش دولتي مشغول به كار هستند گردآوري شده است.به منظورسنجش اخلاق كار از شاخصي استفاده شده است كه اخلاق كاررادرچهاربعدمادي ومعنوي اندازه گيري مي كند. اين شاخص مورد استفاده درتحقيقات سازمان بين المللي كار است. نتايج نشان مي دهد كه خصوصي سازي بردوبعد مادي اخلاق كاريعني دلبستگي وعلاقه به كار وهمچنين برپشتكاروجديت دركارپرسنل

موثر است اما برابعاد معنوي اخلاق كاريعني روابط سالم انساني و نيز روح جمعي ومشاركت دركارتاثيري ندارد. علاوه برآن، تاثيرميزان حقوق و تحصيلات براخلاق كارمنفي است اما ارتباط مثبتي ميان سنوات خدمت واخلاق كاروجوددارد. به نظرمي رسد كه توفيق درامرخصوصي سازي وافزايش اخلاق كار پرسنل نيازمند بسترسازيهاي فرهنگي دراين زمينه است .مقدمهديدگاه انديشمندان ماركسيستي آن است كه ضعف اخلاق كارنتيجه ازخودبيگانگي نيروي كاردرجوامع صنعتي است.چراكه كاربراي كارگر امري خارجي است و او دركارخويش ارضا نمي شود. به نظرآنها صنعتي شدن جوامع باعث جايگزيني روابط ثانوي با روابط نخستين ودرنتيجه كاهش دلبستگي به كارشده است.سايرانديشمندان به تاثيرپيشينه تاريخي، ساختارسياسي مذهب و عرف جامعه براخلاق كار پرداخته اند.ازديدگاه كاركردگرايان، كاريكي ازنهادهاي اصلي نظام اقتصادي است واگرنظام اقتصادي رايكي ازچهارخرده نظام اساسي نظام اجتماعي محسوب كنيم،كاردركليه فرايندهاي اجتماعي تاثيرگذاروازسايرنهادهاي اجتماعي ازجمله تعليم وتربيت تاثيرپذيراست. نكته ديگري كه بايد به آن توجه كرد تغيير ديدگاههاي مسلط در زمينه جامعه شناسي و اقتصاد است. در حالي كه ماركس اقتصاد را زير بنا و ساير تحولات را روبنا مي دانست، متأخرين بر زمينه هاي فرهنگي به عنوان عامل ايجاد توسعه اقتصادي تأكيد داشتند. اقتصادداني مانند «هاگن» كلاً به اين نتيجه مي رسد كه شخصيت فرهنگي، اصلي ترين عامل ايجادتوسعه اقتصادي است. او تحولات اقتصادي را معلول تحول فرهنگي مي داند و بيان مي كند كه تحول اساسي و زيربنايي در فرهنگ جامعه به خودي خود باعث مي شود كه اقتصاد از حالت ركود خارج شده و به رشد و توسعه برسد .ازطرفي شيوه مديريت تاثيربسزايي برسازمان توليدواخلاق كاردارد.روشهاي مطلوب به انگيزش افراد وافزايش اخلاق كاروبهره وري مي انجامد. ورود به دنياي صنعتي ومدرن نيازمند تغييرات بنيادي درديدگاههاي مديريت

سنتي است.يكي ازراهكارهاي تغييردرمديريت كلان، خصوصي سازي صنايع است. پيچيده شدن معادلات اقتصادي داخلي وجهاني دولتها راوادار ساخته است تا به خصوصي سازي گرايش پيدا كنند .نكته قابل توجه آن است كه ايجاد تغييرات اقتصادي بدون درنظرگرفتن ملاحظات فرهنگي به نتايج نامطلوبي مي انجامد.عوامل اجتماعي مؤثر بر اخلاق كاردرباره نظريات جامعه شناسي نظريه هاي ماركسيستي به طور غير مستقيم اشاره دقيق تري به اخلاق كار دارند. در اين نظريه ها چگونگي توليد به عنوان متغير مستقل و از خودبيگانگي به عنوان متغير وابسته مطرح هستند. اما از خودبيگانگي افراد مي تواند تأثير مستقيمي بر ميزان علاقه، دقت، مسئوليت، ابتكارومولد بودن داشته باشد. همان طور كه اشاره شد اخلاق كار قواعد و زمينه هاي برانگيزاننده و فعال شده تعهد ذهني، رواني و فيزيكي فرد يا گروه است. مسلم است كه يك ذهن از خودبيگانه نمي تواند زمينه اي مناسب براي انگيزه و تعهدات اخلاقي و فيزيكي از خود بروز دهد. مي توان رابطه ميان اين متغيرها را به صورت زير نشان داد:كاهش اخلاق كار-- كاهش مسئوليتتعهد ذهني و فيزيكي -- از خود بيگانگيصنعتي شدن جوامع و تاثير آن بر اخلاق كارصنعتي شدن، تغييراتي بنيادي در ساختار جامعه پديد مي آورد؛.درنظام پيشه وري رابطه موجود بين كارگر و كارفرما شخصي بود و اين رابطه ايجاب مي كرد كه كارگر و كارفرما در مقابل يكديگر داراي تعهدات و وظايفي گسترده تر از آنچه امروز انتظار مي رود باشند. اما توليد كارخانه اي، در وضعيت اجتماعي همة كارگران تغييرات اساسي به وجود آورد و بر مهارتهاي پيشه اي و روابط كار اثر عميقي گذاشت.بدين ترتيب، نيروي كار در يك كارگاه يا كارخانه متمركز و محل زندگي و كار از يكديگر جدا شد. كارگران بايستي از

نظمي كه كارفرما اعمال مي كرد، يعني ساعات و سرعت كار منظم تبعيت مي كردند و اگر چه از نظر حقوقي آزاد بودند ولي از نظر اقتصادي و اجتماعي وابسته و تابع بودند.رابطه صنعتي شدن و اخلاق كار به صورت زيرقابل بيان است:صنعتي شدن جايگزيني روابط ثانوي با روابط نخستين كاهش اخلاق كار كاهش دلبستگي به كارتحصيلات و اخلاق كاربالا رفتن تحصيلات كارگران باعث بالا رفتن انتظارات شده است. آنان هوش را موجب موفقيت خود مي دانند، اخلاق كار را در پاداش جستجو مي كنند و تحمل كاري كه در آن پيشرفتي نباشد، ندارند (شيعي، 1990). بنابراين، رابطه علي متغيرها به صورت زير قابل بيان است:كاهش اخلاق كار افزايش انتظارات افزايش تحصيلات سن و اخلاق كاربالا رفتن سن نيروي كار و همچنين افزايش درصد زنان شاغل بر هنجارهاي مرتبط با اخلاق كار تأثير گذاشته است(ساهيل،90). تأثير متغير سن بر اخلاق كار در اكثر تحقيقات انجام شده قبلي به صورت يك منحني غير خطي شبيه v است.عرف جامعه ايران و اخلاق كاردر جامعه ايران اكثريتي معادل 81/4 درصد اعتقاد دارند كه «روزي هر كس به قدر قسمت اوست» كه عامل مهمي در تضعيف اخلاق كار محسو ب مي شود. ( محسني ، 404)از ديگر باورهاي غلط كه به كاهش اخلاق كار مي انجامد اعتقاد به قضا و قدر است. 89/5 درصد ايرانيان به «تأثير قضا و قدر در زندگي» اعتقاد دارند. (محسني ، 406) درمورد تأثير اين باور بر اخلاق كار ايرانيان تحقيق مستقلي انجام نگرفته است. اما تحقيقات مشابهي در آسياي شرقي در اين باره صورت گرفته است. يكي از عوامل توفيق مردم كره در توسعه صنعتي وجود ارزشهاي اين جهاني

(secular) است. در جاي ديگر خانم كارمنسيتا (carmincita) به رابطه مداري كارگران اشاره كرده و مي گويد در چنين وضعي كاركردن در محيطي با ضوابط و انضباط اجتماعي ميسر نخواهد بود. به نظر او تقديرگرايي باعث شده كه فيليپيني ها به گذشت زمان خيلي توجه نكرده و در رعايت جداول زمانبندي كار طفره روند و به گذراندن بيهوده وقت پرداخته و فكر كنند كه خدا خودش همه كارها را درست خواهد كرد. (كارمنسيتا، 1995) چنين باورهاي عرفي به كاهش اخلاق كار در ايران مي انجامد.عوامل اقتصادي مؤثر بر اخلاق كارعدم تناسب كار با دستمزد از مبرم ترين مسائل اقتصادي جامعه است كه به شدت انگيزه كار را در كاركنان تحت تأثير قرار داده است. عمده ترين مشكلات از ديدگاه ايرانيان «تورم، نارسائيهاي اقتصادي و بيكاري است» كه قريب 61 درصد كل مشكلات از نظر پاسخگويان است (محسني، 436).به نظر برخي در تاريخ معاصر يكي از دلايل سستي ايرانيان در مرحله اقدام و عمل، نفوذ خصيصه استفاده از درآمدهاي نفتي در انديشه مردم است. اين ثروت كه بدون زحمت و كار به دست مي آيد باعث شده است كه اساساً كار و تلاش ارزشي نسبتاً نامعقول پيدا كنند. اسراف، بهره وري اندك و فقدان اخلاق كار و اتكاء به درآمد نفت آن چنان است كه انقلاب اسلامي هم نتوانسته است اين انديشه را از محيطهاي كار و كانونهاي مديريتي جامعه دور سازد. رابطه ميان نظريه هاي اقتصادي، فرهنگي و اخلاق كار به صورت زير است:تضعيف اخلاق كار اعتقاد به ثروت بدون تلاش د رآمدهاي نفتيعوامل روانشناسي اجتماعييكي از ابعاد بسيار مهم اخلاق كار بعد روانشناختي آن است چرا كه اخلاق متغيري است كه آگاهي و

اراده فردي نقش محوري در آن ايفا مي كنند. بسياري از انديشمندان براي بهبود اخلاق كار بر نظريات رفتاري تأكيد داشته اند. هرگاه فردي كار اخلاقي انجام داد و از سوي جامعه مورد تشويق قرار گرفت، احتمال انجام كارهاي اخلاقي ديگر تقويت مي شود تا جائي كه كار اخلاقي به صورت ارزشهاي دروني درمي آيد. به اين ترتيب، برنامه ريزان كلان كشوري قادر خواهند بود اخلاق كار را در افراد جامعه دروني كنند. «مازلو» پنج دسته نياز انسان را به صورت زيربيان مي كند: فيزيولوژيك ، ايمني ، اجتماعي ، احترام و خودشكوفايي. متاخرين به تاثيرنيازبه كسب موفقيت، نيازبه كسب قدرت ،نيازبه ايجاددوستي، انتظارو برابري براخلاق كارتاكيددارند.مدل ارتباط دهنده اخلاق كار ، مديريت و خصوصي سازيخصوصي سازي با تغيير مديريت بر اخلاق كار تأثير مي گذارد. به عبارت ديگر، اگر خصوصي سازي را متغير مستقل بدانيم، مديريت متغير مياني و اخلاق كار متغير وابسته خواهد شدمشخص است كه هنگام خصوصي سازي قوانين و شيوه مديريت از حالت دولتي خارج مي شود،اما تغيير مديريت به طور عمده بر دو زمينه اقتصادي و رواني اخلاق كار مؤثر است. زيرا تغيير مديريت اساساً در شيوه هاي انگيزش افراد در محيطهاي كاري و نحوه پاداشهاي مادي آنها تأثير مي گذارد كه ابعاد اقتصادي و رواني اخلاق كار محسوب مي شوند. خلاصه بحث در شكل شماره يك آمده است :مديريت مشاركتي را بايد به عنوان يك فرايند تعاوني شناخت كه بر اساس آن مديريت و كاركنان براي به اجرا در آمدن يك هدف مشترك با يكديگر كار مي كنند. بر خلاف سبك مديريت اقتدارمنشانه كه بر كنترل از بالا به پايين كارگران مبتني است، مديريت مشاركتي مدعي است كه درگير كردن كاركنان

در تصميم گيري، عامل ارزشمندي است و رضايت خاطر و روحية كاركنان را بالا مي برد. «يانكلوويچ» مديريت مشاركتي را به عنوان نظامي توصيف كرده است كه شيوة جديدي از اخلاق كار است و به عنوان يك منبع قدرتمند در مكان كار، مي توان از آن استفاده كرد (يانكلوويچ، 1984). البته اين موضوع اهميت زيادي دارد كه ماتفاوتي ميان مديريت و صلاحيت قائل شويم. ما به مديراني احتياج داريم كه نه فقط در رأس هرم قدرت قرارگرفته باشند، بلكه داراي قابليت نيز باشند دراين باره مي توان گفت كه مشاركت پرسنل در امور سازمان و تحويل مسئوليت به آنان به احتمال زياد به افزايش اخلاق كار مي انجامد زيرا بيش از 81 درصد ايرانيان از انجام ندادن امور محوله به خود احساس تقصير مي كنند كه نشان دهنده اين پتانسيل نهفته افراد براي مسئوليت پذيري است (چلبي ،144). نيروي انساني كارآمد، كار گروهي، مشاركت كاركنان در امور، همكاري صميمانه ميان مديريت و كاركنان، وجود مناسبات دوستانه در ميان كاركنان، استفاده كافي و به جا از فناوري و آگاهي از اهميت بهره وري و هماهنگي هدفهاي كاركنان با اهداف مديران يكي ازعوامل بهره وري بالاست. (ام پوتي، 10)هر مديري بايد نسبت به نظام اجتماعي سازمان خود آگاهي داشته و براي افزايش بهره وري و اخلاق كار از ديوانسالاري پرهيز كند. به عنوان مثال در تحقيقي نشان داده شده است كه اكثركارگران به ايجاد تعادل ميان كار و زندگي شخصي بيش از ميزان حقوق اهميت مي دهند. (جنيفر، 2003).به نظر مي رسدكه فرايند خصوصي شدن در اغلب كشورها و از جمله ايران به صورت طبيعي انجام نشده و تنها از بالا اعمال گرديده است. چگونه مي توان

انتظار داشت كه قبل از بستر سازي فرهنگي و آگاهي اجتماعي تنها با تغيير چند قانون در سطوح بالاي مديريت به اهداف خصوصي سازي نايل گرديد؟ از نظر «پركوپنكو» در بسياري موارد به پديده خصوصي سازي تنها از بعد اقتصادي توجه شده است و ابعاد فرهنگي و اجتماعي مغفول مانده اند. اين غفلت باعث ناكارآمدي و گاه شكست فرايند خصوصي سازي شده است.تاثيرمتغيرهاي موثر براخلاق كار به صورت مجزاسن و اخلاق كار: با افزايش سن، اخلاق كار بالا مي رود. R حاصل از رگرسيون اخلاق كار با سن عبارت است از 0/192 كه در سطح0/01 معني دار است همچنين با افزايش سن، دلبستگي به كار،جديت وپشتكار ونيز روح جمعي و مشاركت در كار افزايش مي يابد. مي توان گفت كه گذشت زمان باعث انس گرفتن فرد به محل كار خويش مي شود. مضاف براين، به دست آوردن موقعيتهاي اعتباري و مالي باعث مي شود كه تاثير سن براخلاق كار وسه مولفه آن مثبت باشد.ميزان حقوق واخلاق كار: ميزان حقوق ماهانه فرد بر اخلاق كار تاثير منفي دارد. R حاصل از رگرسيون ميزان حقوق ماهانه واخلاق كار برابر22/0- است كه در سطح 0/005 معني دار است. اين به دليل اقناع شاغلان از نيازهاي مادي است.در توضيح ارتباط منفي ميان حقوق و اخلاق كار مي توان گفت كه براساس نظريه «مازلو» و «هرزبرگ»، با اقناع فرد از نيازهاي مادي نوبت به نيازهاي رده بالاتر او نظير محبوبيت اجتماعي و خود شكوفائي مي رسد. اما به دليل آنكه سيستم ونظام شغلي حاكم تنها قادراست افراد را ازجنبه مادي اقناع كند، بنابراين، پس از آنكه به تدريج وضعيت اقتصادي فرد بهبود مي يابد، از اخلاق كار او كاسته

مي شود. ازسوي ديگر با افزايش حقوق فرد فاصله عاطفي ميان او وهمكارانش به شدت افزايش پيدا مي كند كه درنهايت به كاهش روابط سالم انساني،روح جمعي و مشاركت در كار منجر مي گردد.سابقه خدمت واخلاق كار: هر چه سنوات خدمت فرد در محل كار بيشتر باشد، ميزان اخلاق كار نيز بيشتر است.R حاصل از رگرسيون سابقه كار فردو اخلاق كار 0/25 است كه در سطح 0/002 معني دار است. به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه سابقه كار فرد با سه وجه از وجوه چهارگانه اخلاق كار رابطه معنادار دارد. به عبارت ديگر، هرچه سنوات خدمت فرد در محل زيادتر باشد،دلبستگي و علاقه به كار، پشتكاروجديت در كار و روح جمعي و مشاركت دركاراونيزبيشتر است. تاثيرسابقه خدمت براخلاق كار نيز همانند سن به صورت مثبت است. هر چه سنوات خدمت فرد در محل كار بيشتر باشد، ميزان اخلاق كارنيز بيشتر مي شود .ميزان تحصيلات واخلاق كار: كساني كه تحصيلات بيشتري دارند ميزان اخلاق كارشان كمتر است. Rحاصل از رگرسيون اخلاق كار با ميزان تحصيلات برابر 0/37 - است كه در سطح 0/005 معني دار است.اين امر به دليل افزايش انتظارات و برآورده نشدن آنهادرقشر تحصيلكرده است كه در نهايت به كاهش انگيزه و اخلاق كار مي انجامد . افزايش تحصيلات همچنين برتمامي ابعاد اخلاق كار تاثيرمنفي مي گذارد و باعث كاهش دلبستگي ، جديت ، روابط سالم و مشاركت دركارمي گردد.از ديگر دلايل ارتباط منفي ميان تحصيلات واخلاق كار سوء مديريت است كه با به كارگيري شيوه هاي نامناسب و برخورد با ايده ها ونظرات نوين كه معمولآ ازسوي قشرتحصيلكرده مطرح مي شود ، باعث دلسردي وكاهش مشاركت

آنها مي گردد كه درنهايت كاهش اخلاق كار را به دنبال دارد.تأثير خصوصي سازي بر اخلاق كارارتباط ميان خصوصي سازي بااخلاق كاروابعادآن درجدول شماره يك آمده است. همان طور كه مشاهده مي شود خصوصي سازي تنها بر دو بعد از ابعاد چهارگانه اخلاق كار تأثيرگذار است و باعث افزايش دلبستگي به كار و جديت در كار مي شود.به طور معمول هرگاه مسئولان قصد خصوصي سازي يك قسمت دولتي را داشته باشند با واگذاري آن قسمت به بخش خصوصي و تغييراتي در قوانين حقوقي اقدام به اين كار مي كنند. اما اين فرايند تأثيري بر متغير از خود بيگانگي به مفهوم نظريه پردازان ماركسيست نخواهد داشت زيرا اكثرپرسنل همچنان مزدبگير هستند و كار براي آنها وسيله اي جهت معيشت محسوب مي گردد. ضمن آن كه پس از خصوصي سازي تغييري در نوع كالاهاي توليدي ايجاد نمي شود و توليد كنندگان همچنان با كالاي خود بيگانه اند. آنها همچنان فاقد كنترل مادي بر محيط هاي كاري هستند. پس از خصوصي سازي تغييري در تقسيم كار ايجاد نشده و به نظر «بلاز» احساس بيگانگي و پوچي استمرار مي يابد. از سوي ديگر، خصوصي سازي تأثيري بر ابعاد تاريخي، مذهبي، سن، تحصيلات و عرف جامعه نخواهد داشت . پس از واگذاري يك قسمت به بخش خصوصي نهاد سياسي همچنان بر ساير نهادها تسلط دارد و احساس عدم امنيت، دوگانگي رفتاري و استفاده از روشهاي مذموم جهت كسب قدرت ادامه مي يابد. ضمن آنكه منافع جمعي، تلاش گروهي و توليد فكر نيز مانند بخش دولتي كم اهميت محسوب مي گردد. خصوصي سازي چه تأثيري برمدل نيازهاي «مازلو» و «هرزبرگ» دارد؟ در مورد تأمين نيازهاي مادي افراد مي توان گفت كه خصوصي سازي تأثير مثبتي ندارد زيراميانگين حقوق پرسنل بخش

خصوصي پايين تراز بخش دولتي است ونيازهاي مادي آنها برطرف نمي شود.از طرفي به تحريك نيروهاي خلاق و استعدادهاي افراد توجهي نمي شود و اكثر نيروها همانند روال گذشته به انجام وظايف خود براساس قوانين تعيين شده مي پردازند. مديريت بخش خصوصي همانند بخش دولتي از بالا به پائين است و پرسنل نقشي در تصميم گيري شركت ندارند.احساسات كاركنان اهميت چنداني نداشته و تشريك مساعي صورت نمي گيرد. فاصله قدرت ميان مديران و پرسنل زياد است و كارمحوري همچنان وجود دارد.در بسياري از شركتهاي خصوصي پرسنل اطميناني به آينده شغلي خود نداشته و نمي توانند نيروهاي خلاق خود را در راستاي اهداف شركت به كار گيرند. بسيار مشاهده مي شود كه پرسنل پس از گذشت چند سال هيچگونه احساس تعلق خاطر به شركت ندارند و به محض يافتن شغلي مناسب تراقدام به ترك شركت مي كنند. سطح مشاركت پرسنل پايين است و بهره وري با بخش دولتي تفاوت چنداني ندارد. پرسنل بخش خصوصي نظير بخش دولتي به هنگام ضعف نظارت مديران جديت كاري خود را از دست مي دهند و دچار بيكاري پنهان مي شوند. چرا كه منافع شركت را جداي از منافع خود مي دانند.نتيجه گيريخصوصي سازي اگر چه قوانين و نظام حقوقي پس از اجراي خصوصي سازي تغيير مي كند، اما به دليل آنكه تغييرات، زيربنايي نيستند ، تفاوت معناداري ميان اخلاق كار پرسنل خصوصي ودولتي ايجاد نمي شود.درموردمولفه هاي اخلاق كارمشاهده شد كه خصوصي سازي بردوبعداخلاق كاريعني دلبستگي به كارونيزجديت دركارتاثيرگذار است،اما تاثيري برابعاد انساني ومشاركتي اخلاق كارندارد.درتبيين اين موضوع مي توان گفت كه خصوصي سازي باعث افزايش روحيه منفعت طلبي درافراد مي گردد وآنهارا به تلاش بيشتر درجهت خواسته هاي مادي هدايت مي كند.

به عبارت ديگر، خصوصي سازي ابعاد مادي اخلاق كارراافزايش مي دهد اما تاثيري برابعاد معنوي اخلاق كارندارد.   منبع: ماهنامه تدبير-سال شانزدهم-شماره 165مآخذ1- ام پوتي،جوزف، مديريت بهره وري و شيوه هاي بهبود آن، ترجمه: عين ا.. علاء 1371 تهران2 - پركوپنكو، جوزف، مديريت خصوصي سازي، مترجمان: حسين اكبري، در دانه داوري (دفتر سازمان بين المللي كار ((ILO، ژنو) ناشر: مركز پژوهشي آريانا، 1380 تهران3 - تودارو،مايكل، توسعه اقتصادي در جهان سوم، مترجم: غلامعلي فرجادي، انتشارات برنامه و بودجه، 1364.4 - چلبي، مسعود، بررسي تجربي نظام شخصيت در ايران، مؤسسه پژوهشي فرهنگ، ارتباطات، تهران 1381.5 - محسني، منوچهر، بررسي آگاهي ها، نگرش ها و رفتارهاي اجتماعي – فرهنگي در ايران، تهران، 1379 6 -Carmincita , Easterti Zation , 19957 -Holling worth , journal of family and consumer , sciences , Alexandria , sept 2002 , vol 94 , Iss 3 , Pg 468 -Jennifer. Sullivan careerbuilder on line : www. careerbuilder . com9 -Sheehy , J.w , Nework Ethic is Frightening , persandal journal , 69(6) , 199010 -Sawhill , l . V . , Perspectives on women and work in America , Cambridge Mass: Mit press , 197411 -Yankerlovich , D.8 1mmerwahr , putting the work Ethic t

مديريت رضايت مندي مراجعان در سازمانهاي دولتي

دكتر فرهاد نژاد حاجعلي ايراني

چكيده: از دهه آخر سده بيستم به بعد در دنيا ، با پيشرفت سريع علم و تكنولوژي و سرعت در ارتباطات و با تغيير و تحولاتي كه در محيط و رسالت دولتها ايجاد شده رويكرد نويي در مديريت دولتي پا به عرصه نهاده است. الگوي نوي

مديريت دولتي بر استراتژي هاي جديدي، مانند: نظريه حكمراني ، دولت كارآفرين ،

دولت پاسخگو و شهروند محور تاكيد مي كند. بنابراين در عصر كنوني ، ارزيابي و مديريت عملكرد در سازمانهاي دولتي با رويكرد و معيار جديدي به نام: رضايت مندي مراجعان و شهروندان، مورد تاكيد قرار گرفته است. بر اساس نظريه هاي جديد ، افزايش رضايت مندي شهروندان، ضمن افزايش اعتماد و مشاركت عمومي ، همگرايي جامعه و اقتدار ملي را سبب شده، روند توسعه همه جانبه را ساده مي سازد. نظر به اهميت حياتي و راهبردي ايجاد و گسترش دولت پاسخگو و شهروند محور اين مقاله در چارچوب مديريت رضايت مندي شهروندان و مراجعان در سازمانهاي دولتي ، ابتدا به بيان ضرورت و اهميت توجه به مراجعان و رضايت مندي آنان پرداخته سپس به ترتيب مفاهيم مشتري و مراجعه كننده ، مشتري گرايي و شهروند گرايي ، و رضايت مندي مراجعان را مورد بررسي قرار مي دهد و در ادامه به مباحثي مانند گونه هاي مراجعان ، سنجش رضايت مندي مراجعان و شاخص هاي رضايت مندي مراجعان در بخش دولتي و بالاخره به راههاي جلب رضايت مندي مراجعه كننده ها و ويژگيهاي سازمانهاي مشتري مدار مي پردازد. مقدمه امروزه در عصر جهاني شدن ، به سبب پيشرفت دانش و تكنولوژي، سرعت در ارتباطات و تغيير و تحولاتي كه در ارزشها و فرهنگها، انتظارات و مطالبات سياسي ملتها ايجاد شده ، برفرآيند تحولات اداري نيز تاثير گذاشته است. تغيير سليقه ها، خواسته ها و توقعات شهروندان ، سبب شده است كه تحول، از امري درون زا به امري برون زا تبديل شود. در واقع پاسخگو بودن سازمانهاي دولتي در برابر شهروندان سبب شده است دولتها به افراد جامعه از منظري جديد و به مثابه

مشتريان بخش خصوصي بنگرند و تلاش كنند حداكثر رضايت مندي را براي آنان فراهم سازند (خاكي،1381 : 26) . در گذشته ، مديريت دولتي توجه اصلي خود را به رخدادهاي درون بوروكراسي معطوف مي داشت و به طور عمده مشكلات دروني بوروكراسي را مسئله اصلي مي پنداشت. (الواني و دانائي فرد، 1380 : 295) امروزه مديريت دولتي بايد ابعاد اجتماعي و عمومي حرفه خود را بشناسد و از آثار سازمان خود بر محيط اجتماعي آن آگاه باشد و مسائل شهروندان و شهروندي را دغدغه ذهني خود قرار دهد (الواني ، 1371 : 21) . در عصر حاضر ، رويكرد سازمانهاي دولتي به مقولات كارآيي و اثربخشي دچار يك دگرگوني بنيادي و اساسي شده است.(شريفي كلويي، 1379 : 19) رويكردهاي جديد بر خلاف رويكردهاي سنتي، شاخصهاي مختلفي را كه به طور عمده غيرمالي هستند مورد توجه قرار داده اند. در نظام اداري و اجرايي كشورها ، سلامت اداري و رضايت مردم از دستگاههاي دولتي ، به گونه يكي از معيارها و شاخصهاي اصلي تحول نظام اداري و ارزيابي و بهبود عملكرد سازمانهاي دولتي تلقي مي شود. « به اعتقاد انديشمندان علوم سياسي و اداري، اگر دولتها و حكومتها نتوانند خواسته ها و نيازهاي مادي و معنوي و رضايت شهروندان را برآورده سازند، بحرانهاي مختلفي از، قبيل: بحران اعتماد عمومي، بحران مشروعيت نظام ، بحران مشاركت عمومي و بحران همگرايي در جامعه ايجاد مي شود و اين بحرانها ضمن تقليل كارآيي و اثربخشي نظام سياسي و اداري ، موجب بروز بحران و گسست در فرآيند توسعه خواهدشد» (كاظمي ، 1379 227). بنابراين مديريت عملكرد سازمانهاي دولتي در جهت

بهبود كيفيت خدمات ارائه شده به منظور ايجاد رضايت مندي در شهروندان و مراجعان مي تواند از اهميت بسزايي برخوردار شده، و در تحول و توسعه جوامع نقش استراتژيك داشته باشد، زيرا بهبود عملكرد سازمانهاي دولتي توانمندي رقابتي ، بهره وري و قدرت پاسخگويي اين سازمانها را افزايش مي دهد.(خاكي و نژاد ايراني ، 1386 : 92) ضرورت و اهميت توجه به رضايت مندي مراجعان در سازمانهاي امروزي الوين تافلر نويسنده و جامعه شناس مشهور آمريكايي در كتاب: جابجايي در قدرت يكي از مهمترين ويژگيهاي عصر فرا صنعتي (موج سوم و عصر دانش) را مشتري سالاري عنوان مي كند و براين باور است كه به علت سفارشي شدن توليد از دهه 90 سده بيستم به بعد ، ديگر توليد انبوه وجود نخواهد داشت ، بلكه كالاها و خدمات بر اساس خواست و نياز مشتري ارائه خواهد شد. يكي از استراتژي ها و اولويتهاي اول سازمانهاي كامياب و موفق در دنياي كنوني مشتري مداري و جلب رضايت مراجعان است. سازمانهايي كه به نيازها و خواسته هاي مراجعان و مشتريان خود بي اعتنايي مي كنند و رويكرد محصول محوري را به جاي مشتري محوري پيشه خود مي سازند، از صحنه رقابت حذف مي شوند. «امروزه مشتري مداري فقط به سازمانهاي خصوصي و بازرگاني اختصاص نداشته ، بلكه از دهه 90 سده بيستم به بعد با مطرح شدن نظريه مديريت گرايي و شهروند محوري، مشتري مداري در سازمانهاي دولتي نيز از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است. با توجه به اينكه، فلسفه و رسالت اصلي مديريت دولتي، تأمين منافع و مصالح عموم جامعه مي باشد بنابراين

همه مردم و شهروندان به عنوان مشتري در سازمانهاي دولتي قلمداد مي شوند». (هيوز ، 1377) جلب رضايت شهروندان و مراجعان باعث افزايش اعتماد و وفاداري عمومي وفاق ملي، مشاركت عمومي و اقتدار ملي مي شود كه در دنياي كنوني به مانند شاخص هاي اصلي سنجش كارآمدي و توسعه نظام اداري و سياسي محسوب مي شوند. (كاظمي ، 1379) مفهوم مشتري و مراجعان و تفاوت بين آنها براي واژه مشتري تعريفهاي مختلفي ارائه شده است كه برخي از آنها عبارتند از : 1. مشتري ، شخصي حقيقي يا حقوقي است كه محصول يا خدمتي را دريافت مي كند. (رهنورد، 1382 : 29) 2. منظور از مشتري ، شخص (مراجعان مردم) ، گروه كار، يا واحد اداري و به طور كلي گيرندگان خدمت از سازمانها مي باشند. (كازراني ، 1381 : 29) مشتري كسي است كه انجام معامله و داد و ستدي را در يك محيط رقابتي به عهده دارد و در حالت تعاملي چيزي را مي دهد و چيزي را مي گيرد، ولي مراجعه كننده مثل مشتري حالت تعاملي و طرفيني ندارد بلكه خدمات يكجانبه را شامل مي شود كه در آن فروشنده ها، اطلاعات بيشتري نسبت به موضوع معامله دارند ولي خريدار نمي تواند به سادگي آن اطلاعات را به دست آورد ، در حاليكه سخت به آنها نيازمند است، مثل: خدمات درماني ، خدمات علمي ، خدمات آموزشي و پژوهشي . (محمدي ، 1382 : 45-44 ) به گونه اصولي به كارگيري لفظ مشتري كه از بخش خصوصي عاريه گرفته شده، در بخش عمومي و دولتي درست نيست زيرا در بخش خصوصي ،

مشتريان به طور كامل شناخته شده اند و به گونه مشخصي خدمت يا كالاي خود را از بخش خصوصي دريافت كرده، هزينه آن را مي پردازند، در حالي كه در بخش دولتي تمامي شهروندان بايد مشتري محسوب شوند اگر چه همگي خريدار و خواهان خدمت ويژه اي از دولت نيستند. (الواني و دانائي فرد،1380 : 296) در بخش خصوصي، هر فردي كه پول بيشتري بپردازد، از خدمات بهتر و با كيفيت تري برخوردار مي شود، در حالي كه در بخش دولتي چنين عملي بي عدالتي و تبعيض محسوب مي شود. ( همان منبع : 297) مفهوم مشتري گرايي و تفاوت آن با شهروند گرايي مشتري گرايي بيشتر در سازمانهاي خصوصي و بازرگاني معنا و مفهوم پيدا مي كند . مشتري گرايي يعني تمايل به ارائه خدماتي كه مشتريان خواهان آن بوده، از آنها احساس خشنودي كنند (كازراني، 1381 : 29). در حالي كه شهروند گرايي بيشتر در سازمانهاي دولتي معنا و مفهوم پيدا مي كند. در شهروند محوري ، مردم و شهروندان در اولويت اول قرار مي گيرند. در (جدول 1) ، مفهوم مشتري مداري با شهروند مداري مقايسه شده است. تعريف و مفهوم رضايت مندي مراجعان (مشتري) رضايت مندي مراجعان يكي از معيارهاي جديد سنجش عملكرد سازماني و كيفيت خدمت رساني در سازمانهاي دولتي است . براي رضايت مندي مراجعان تعريفهاي متعددي ارائه شده كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره مي شود: 1. ايجاد حالت شادماني، خشنودي و مطلوبيتي كه در نتيجه تامين نيازها و برآورده كردن تقاضاها و احتياجهاي مراجعه كننده توسط ارائه كننده خدمت در مراجعه كنندگان ايجاد مي شود، رضايت مندي گفته مي شود. (Retial Management Associates,

2002:1) 2. ادراك مراجعان از عملكرد سازمان و خدمات دريافت شده يا ادراك مراجعان را كه از برآورده شدن خواسته ها و انتظارهاشان ايجاد مي شود رضايت مندي مي گويند.(Treasury Board, 2002:1) 3. به عقيده « كاتلر » ، سطح رضايت، تابعي است از تفاوت بين ادراك از عملكرد و انتظارهاي فرد. (رهنورد، 1382 :31) 4- ارزيابي هاي مراجعان از كيفيت كالاها و خدمات دريافت شده را رضايت مندي مي گويند. (Fecikova , 2004 : 57) با بررسي تعريفهاي ياد شده، اين نكته روشن مي شود كه رضايت مندي مراجعان: الف – يك فرايند است. ب - ادراكي است و بر حسب ادراك افراد مختلف متفاوت است. ج - حاصل مقايسه عملكرد مورد انتظار و عملكرد واقعي است. انواع مراجعان (مشتريها) با استفاده از معيارهاي مختلف، مشتريان و مراجعان را به گونه هاي مختلف تقسيم كرده اند كه به بعضي از آنها اشاره مي شود: 1. انواع مشتريان از لحاظ داخلي و يا خارجي بودن : مشتريان داخلي يك سازمان ، كاركناني هستند كه در داخل سازمان دريافت كننده خدمات يا اطلاعات هستند. مشتريان خارجي، خود به دو دسته: مصرف كنندگان نهايي و مشتريان مياني طبقه بندي مي شوند مصرف كنندان نهايي به طور مستقيم از محصولات و خدمات استفاده مي كنند و مشتريان مياني در زنجيره ارزشي خارجي نقش واسطه را بين توليد كننده و مصرف كننده نهايي بر عهده دارند (رهنورد، 1382 29 ) . 2. انواع مشتريان از جنبه ميزان رضايت مندي آنها : بر اين اساس مشتريان به پنج گروه تقسيم مي شوند: 2-1. مشتريان خشمگين ؛ 2-2. مشتريان ناراضي ؛ 2-3. مشتريان راضي ؛ 2-4. مشتريان شاد

؛ 2-5. مشتريان شيفته و به وجد آمده. 3. انواع مشتريان از نظر رفتاري : بر اين اساس مشتريان به هفت گروه تقسيم مي شوند: 3-1. مشتريان پرحرف ؛ 3-2. مشتريان عصبي ؛ 3-3. مشتريان عجول ؛ 3-4. مشتريان پرحوصله؛ 3-5. مشتريان از خود راضي ؛ 3-6. مشتريان كم ادب ؛ 3-7.مشتريان معمولي. (محمدي، 2831: 35-25) 4. انواع مشتريان بر اساس زمان : بر اين اساس مشتريان به دو گروه تقسيم مي شوند: 4-1 . مشتريان قديمي ؛ 4-2 . مشتريان جديد. ( همان منبع : 54) سنجش رضايت مندي مراجعان كاپلان و نورتون در سنجش عملكرد سازمان ، ديدگاه مشتري را مهمترين ديدگاه دانسته و پيترز و واترمن دانستن نيازها و خواسته هاي مراجعان را از ويژگيهاي سازمانهاي موفق بيان كرده اند.(خياط زاده ماهاني، 1382 : 76) بررسي و ارزيابي نظريات و ديدگاههاي مراجعان (نظرسنجي از مراجعان)، راهي سريع و ارزان براي تعيين بخشهايي از خدمات هستند كه كيفيت آن نياز به بهبود دارد.(Willams et al , 2000:63) براي اندازه گيري رضايت مندي مراجعان به دو عامل بايد توجه شود : (Office of the Comptroller … ,2002: 3 -4) 1. انتظارات (توقعات ) مراجعان: بر اساس نتايج پژوهشها ،ميزان انتظارات و توقعات مراجعان به عوامل مختلفي از جمله : زمينه هاي فرهنگي مراجعان، سطح آمال و آرزوها، ميزان درآمد ، نيازهاي شخصي ،تجربه پيشين مراجعان ،موقعيت خانوادگي و سطح تحصيلات والدين و ... بستگي دارد. 2. كيفيت خدمات ارائه شده : «به عقيده ديويد گاروين در سنجش كيفيت خدمات ارائه شده به مراجعان مشخصه هاي مختلفي بايد مورد نظر قرار بگيرد كه، عبارتند از : اطلاع

رساني سريع و دقيق ، سرعت در ارائه خدمات ، درستي خدمات ، زيبايي و تميزي ، رفتار مناسب ، قانونمندي ، سادگي و سهولت ، و انعطاف پذيري» (رجب بيگي ، 1377 : 82-80 ) . انواع اندازه گيري رضايت مندي مراجعان به اين شرح است: الف : اندازه گيري رضايت مندي اوليه و نهايي : ارزيابي نظرات مراجعان مستقيم، درست بعد از دريافت كالا يا خدمت در مورد كيفيت كار انجام شده را اندازه گيري رضايت اوليه مي گويند. معمولاً بعضي وقتها بين كار انجام شده (كالا و خدمت دريافت شده) و ارزيابي نظرات مشتريان فاصله وجود دارد. به اين صورت كه نظرات مشتريان را هنگام دريافت كالا يا خدمات ارزيابي نمي كنند و اين كار را بعد انجام مي دهند. اين نوع ارزيابي را اندازه گيري رضايت مندي نهايي مي گويند. ب : اندازه گيري عيني و ذهني رضايت مندي : ب-1. اندازه گيري ذهني : اين نوع اندازه گيري به احساسات و نگرشهاي مشتريان مربوط مي شود كه با استفاده از ابزار پرسشنامه و به صورت نظرسنجي از مراجعان اندازه گيري مي شود. ب – 2. اندازه گيري عيني : اين نوع اندازه گيري از راه بررسي اسناد و مدارك س_ازماني و جم__ع آوري داده هاي واقعي انجام مي شود. از جمله شاخص هاي عيني براي سنجش رضايت مندي مراجعان مي توان به : حجم شكايت عمومي سهام بازار ، سطح فعاليتها و ... اشاره كرد.(Office of the comptroller, 2002:9) به طور كلي سنجش رضايت مندي مراجعان، فرايندي شامل اين گامها و مراحل است: 1. تعيين عوامل و شاخصها براي رضايت مندي مراجعان ؛ 2. انتخاب روش و طريقه سنجش ؛ 3.

سنجش و ارزيابي رضايت مندي مراجعان ؛ 4. گزارش رضايت مندي مراجعان ؛ 5. تحليل داده ها.(Todorov, 1999:2) شاخص هاي رضايت مندي مراجعان در بخش عمومي شاخص هاي رضايت مندي مشتري در بخش عمومي ، تفاوتهاي عمده اي با بخش خصوصي (بازرگاني) دارد. انتظارات و خواسته هاي مشتريان در بخش خصوصي از محصولات ارائه شده، شامل مواردي، نظير : بهاي پايين ، كيفيت بالا ، تحويل به موقع ، دوام محصولات ، خدمات پس از فروش ، شكل ظاهري ، كاركرد و ... است. اما شاخص هاي رضايت مندي در بخش عمومي، مي تواند ابعاد مختلفي داشته باشد و اين ابعاد بسيار فراتر از نگرشي است كه مشتري در بخش خصوصي به يك كالا يا يك شيء دارد(رياحي، 1381). از ديدگاه زيتهامل شاخصهاي رضايت مندي مراجعان در بخش دولتي، عبارتند از : 1. ملموس و محسوس بودن : نمايش فيزيكي و آسان وسايل ، كاركنان و عناصر ارتباطي ؛ 2. قابل اعتماد بودن كاركنان و سازمان 3. مسئوليت پذيري كاركنان ؛ 4. صلاحيت و شايستگي : داشتن دانش و مهارتهاي لازم براي انجام خدمت ؛ 5. تواضع و ادب و احترام در برخورد با مراجعان ؛ 6. اعتبار : معتبر بودن و مشروعيت ارائه دهندگان خدمت ؛ 7. ايمني : داشتن آرامش كافي و دور از خطر بودن ؛ 8. در دسترس بودن : قابل دسترسي و سهولت تماس و ارتباط با كاركنان ؛ 9. ارتباط مناسب : آگاه ساختن مشتريان به زباني كه آنها بفهمند و گوش كنند ؛ 10. درك كردن : تلاش براي درك نيازها و خواسته هاي مراجعان» . (Office of the Comptroller … , 2002:3-4)

از نگاهي ديگر، شاخصهاي رضايت مندي مراجعان در بخش دولتي، عبارتند از : 1. فروتني : استقبال از مشتري ، توجه به حضور مشتري ، با رويي گشاده و خوشايند سخن گفتن ، مؤدب و ياري دهنده بودن ، پايان دادن به ديدار، به گونه اي دوستانه ؛ 2. موجز بودن : واكنش سريع داشتن، ارائه توضيحات و دستور كارهاي موجز ، تمركز به موضوعهاي كاري؛ 3. كامل بودن : ارائه خدمات به طور كامل ارائه دستور كارها و پاسخهاي كامل ؛ 4. پاكيزگي : ظاهر آراسته و تميز داشتن ، حفظ محيط كاري تميز و مرتب و ايمن؛ 5. وضوح : به وضوح صحبت و پرسش كردن ، ارائه دستوركارهاي روشن، ارائه توضيحات شفاف و قابل فهم ، عدم استفاده از واژه هاي ويژه فني و نامفهوم؛ 6. توجه به مشتري : با توجه كامل به سخنان مشتري گوش دادن .(رياحي،1381:38) راههاي جلب رضايت مندي مراجعان گوش دادن به سخنان مشتري، پيش نياز تامين رضايت مشتري محسوب مي شود. توجه به شكايتهاي مشتريان، نظام پيشنهادها، تضمين كيفيت، بازرسي و ارزيابي و مانند اينها روشهايي هستند كه امكان دريافت نداي مشتري را فرآهم مي سازند. (رهنورد، 1382 ، 31) البته فقط ارزيابي لحظه اي كه مشتري ك__الا يا خدمت را دريافت مي كند به تنهايي كافي نيست.س__ازمانها براي كسب رضايت مشتري بايد از نيازهاي فعلي و آتي مشتري آگاه باشند، عكس العملهاي مشتري را تشخي_ص دهند و بدانند آنها چه دوست ندارند.(Jensen , 2001,1) در محيط هاي متلاطم امروزي، حتي بايد به نيازهاي بيان نشده مشتريان نيز توجه كرد. ويژگيهايي از محصول يا خدمت كه در رضايت مشتريان تاثير دارند

به اين شرح طبقه بندي شده است: 1. انتظارات اساسي : ويژگيهايي كه مشتري آن را بديهي مي داند و اگر حذف شده باشند، به نارضايتي مشتري منجر مي شود. 2. نيازهاي بيان شده : ويژگيها و مواردي كه توسط مشتري تقاضا مي شود. 3. نيازهاي بيان نشده : ويژگيها و مواردي كه به دليل فراموشي يا كم توجهي توسط مشتري بيان نمي شود اما براي مشتري مهم است. 4. تحريك كننده : ويژگيهايي كه به نيازهاي آينده مشتريان مربوط مي شود و در صورت ارائه ، موجب شور و شعف مشتري مي شود(رهنورد ، 1382 : 31) 0 منابع : 1. الواني ، سيد مهدي: مديريت مسائل عمومي ، فصلنامه مطالعات مديريت ، دانشگاه علامه طباطبايي تهران ، شماره 6 ، صص 35-21 ،(1371). 2. الواني ، سيد مهدي و دانائي فرد حسن: ، گفتارهايي در فلسفة تئوري سازمان دولتي ، انتشارات صفار ، تهران ، چاپ اول، (1380) . 3. تافلر ، الوين ، جابجايي در قدرت ، ترجمه شهيندخت خوارزمي ، نشر ني ، تهران ، چاپ اول (1370) . 4. جهانگيري ، علي ، دولت مشتري مدار ، فصلنامه فرآيند مديريت و توسعه ، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ، شماره 61-60 ، تابستان ، صص 41-34 ،( 1382). 5. خاكي ، غلامرضا ، « راهبرد مجازي سازي دولت : مهمترين چالش پيشروي نظام اداري در برنامه چهارم توسعه » ، فصلنامه فرآيند مديريت و توسعه ، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ، شماره 58 ، زمستان ، صص 36-23 ، (1381) ،. 6. خاكي ، غلامرضا و فرهاد

نژاد حاجعلي ايراني « بررسي مقايسه اي عوامل موثر بر عملكرد سازمانهاي دولتي در استانهاي (الف) و (ب) و ارايه الگويي براي بهبود عملكرد آنها( با تاكيد بر طرح تكريم و رضايتمندي ارباب رجوع » ، فصلنامه اقتصاد ومديريت ، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران ، شماره 75 ، زمستان ، صص 109-91 ،(1386) ،. 7- خياط زاده ماهاني ، اكرم « رضايت مشتري » ، مجله تدبير ، سازمان مديريت صنعتي ، شماره 141 بهمن ، صص 77-75، (1382) ،. 8. رهنورد ، فرج الله « توانمندسازي كاركنان ، گامي به سوي مشتري مداري » ، فصلنامه فرآيند مديريت و توسعه ، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ، شماره 59 ، بهار ، صص 37-28 ، (1382) . 9. رجب بيگي ، مجتبي « ابعاد كيفيت در بخش دولتي » ، فصلنامه مديريت دولتي ، مركز آموزش مديريت دولتي ، شماره 40 ، تابستان ، صص 84-77،(1377) ،. 10. رياحي ، بهروز ، مديريت كيفيت جامع در بخش عمومي ، مركز آموزش و تحقيقات صنعتي ايران ، تهران ، چاپ اول،(1381) . 11. شريفي كلويي ، منصور، « مدلي براي شناخت و آسيب شناسي سازمانها » ، فصلنامه مديريت و توسعه ، موسسه تحقيقات و آموزش مديريت تهران ، شماره 5 ، تابستان ، صص 19-8،(1379). 12. كاظمي ، سيد علي اصغر ، مديريت سياسي و خط مشي دولتي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، چاپ اول،(1379). 13. كازراني ، مسيح و ديگران ، طرح تكريم و جلب رضايت ارباب رجوع در نظام اداري ، سازمان مديريت و برنامه

ريزي استان گلستان ، چاپ دوم ،( 1381 ). 14. محمدي ، اسماعيل ، مشتري مداري و تكريم ارباب رجوع ، خدمات فرهنگي رسا ،تهران ، چاپ اول،(1382) . 15. هيوز ، آون ، مديريت دولتي نوين ، ترجمه سيد مهدي الواني و ديگران ، انتشارات مرواريد ، تهران ، چاپ اول،(1377).

16. Fecikova, I.(2004). An Index Method for Measurement of Customer Satisfaction, The TQM Magazine, Volume 16 , Number 1. 17. Jensen, poul Buch (2001). Customer Satisfaction Analysis , U.S.A.[ on line]. .[6 May 2004]. 18. Office of the Comptroller General Evalution Branch ,(2002). Draft Measuting Clinet Satisfaction, Canada. [ on line]. . [6 Jan 2004] 19. Retial Mamagement Associates (2002), “ Insuring Customer Satisfaction,” R.M.A-All Rights Reserved. [ on line]. . [8 July 2004] 20. Treasury Board of Canada a Secretariat(2001), Quality Services Guide – Measuring Client Satisfaction, Canada 21. Todorov, Branimiy(1999), Building Customer Focus Organization (with Iso 9000:2000 Family), BTA, Inc. 22. Williams, Timothy et al (2000), Measuring Family planning Service Quality Through Client Satisfaction Exit Interviews, International Family Planning Perspectiver, Volum 26, Number 2. [on line]. . [15 july 2004]

بقيه منابع در دفتر مجله محفوظ است.

*ماهنامه تدبير

مديريت دانش در سازمانهاي دولتي

عليرضا اژدري

عنوان لاتين مقاله :            Knowledge Management in Public Organizationsنام نويسنده    :                عليرضا اژدريتاريخ ويرايش:          بهمن 1388 (2010)

خلاصه/ معرفي مقاله: مديريت دانش به عنوان يك رشته علمي جديد در دنياي امروز مطرح است. اين مقوله براي بخش خصوصي بدليل كسب مزيت رقابتي تا حدود زيادي شناخته شده است و سعي بر آن دارند تا در سازمانهاي خصوصي خود آن را نهادينه

كنند ولي در بخش دولتي تاكنون به اهميت مديريت دانش بصورت آگاهانه توجه نشده است و اگر هم  به اين مقوله پرداخته شده هنوز راه زيادي براي عملياتي كردن آن بايد طي گردد.معرفي كوتاه نويسنده:تحصيلات : كارشناسي مديريت بازرگاني – دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمالسوابق اجرائي :كارشناس محلي امور كنسولي در نمايندگي ج.ا.ا در  دبيمدير داخلي دفتر فروش نمايندگي هواپيمائي ماهان – دبيسرپرست شيفت خدمات مسافرين هواپيمائي ماهان در فرودگاه بين المللي دبيمدير دفتر شركت بازرگاني ريجيد در دبي (نماينده فروش منطقه شركت آتبين)پست الكترونيك:             ' )

document.write( addy22298 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

نشاني  :                P.O.BOX 85809 DUBAI, U.A.Eواژگان كليدي:فارسي:1 ) مديريت دانش           2) سازمان            3 ) سازمان دولتيانگليسي:             1 ) Knowledge Management      2 ) Organization      3) Governmental Organizationعنوان مقاله :مديريت دانش در سازمانهاي دولتيچكيده :در اين مقاله سعي گرديده ابتدا به اهميت نهادينه شدن مديريت دانش پرداخته شود و مزاياي سازمانهاي دانش محور بيان گردد و همچنين بطور مختصر به موانع اجرائي آن در سازمانها اشاره شده و راهكارهاي براي نهادينه كردن آن در سازمان پيشنهاد گرديده.مقدمه :دنياي پيرامون ما در حال پيشرفت سريع و غير قابل تصور است، و در اين دنياي پيشرو ملتها و جوامع هستند كه بايد سرعت فهم و تعامل خود را با جهان پيرامون كنترل كنند و علم و دانش خود را با دانش روز تطبيق دهند؛ اگر جامعه بتواند هم قدم با دنياي امروز پيش رود قطعاً از مزاياي

اين پيشرفت بهره خواهند برد و اگر نتوانند به سرعت خود بيفزايند قطعاً از ساير جوامع جدا خواهند شد و در انزوا به سر خواهند برد. با توجه به اين مهم محققان و دانش پژوهان در تمام حوزه هاي علمي بويژه علوم انساني در تلاش هستند تا استانداردها و ساختارهاي مديريت دانش را كاربردي نموده تا جوامع به دانش روز كه به نوعي يك سرمايه استراتژي محسوب مي شود دست يابند و بر دارائي هاي فكري و انساني بيفزايند.با توجه به اينكه كم و بيش دولتها به اهميت مديريت دانش در حال پي بردن هستند، با اين وجود تا مرحله عملياتي نمودن  آن  فاصله  زيادي  دارند، ولي با توجه به  اينكه در  ارتباطات بين المللي سازمانهاي سنتي توانائي ايجاد ارتباط را نخواهند داشت به ناچار بايد به اين موضوع با انگيزه و سرعت بيشتري بپردازند.***مديريت دانش :دانش هميشه براي افراد ارزشمند است و فرهنگهاي قوي و متمدن در جوامعي بوجود مي آمدند كه افراد در اين جوامع به علم آموزي و دانش بها مي داده اند، ولي اين اصل همچنان باقي است و بلكه توجه به دانش با اهميت تر از گذشته نيز شده است و براي هر فردي در هر سطح اجتماعي اهميت دارد و براي كسب آن هر اقدامي مي كنند و در حقيقت مي توان گفت كليد اصلي گنجينه ثروتهاي يك جامعه به ميزان دسترسي به دانش در آن جامعه شباهت دارد.صاحبنظران و نظريه پردازان مديريت همگي بر اين موضوع اتفاق نظر دارند كه كسب مزيت رقابتي تنها شاخصي است كه برتري سازمانها را نسبت به يكديگر نشان ميدهد كه با توجه

به شرايط پر تحول و پيچيده فعلي سازمانهاي مي توانند ماندگاري خود را تضمين كنند كه محصولات و خدمات بهتري را نسبت به ساير رقبا ارائه كنند و از اين طريق به مزيت رقابتي خود بيفزايند و برتري سازمان خود را نسبت به ساير سازمانها نشان دهند.اغلب سازمانهاي بزرگ امروز دريافته اند كه بخاطر مهارتها و تجارب نيروي انساني شان موفق خواهند بود و نه بخاطر سيستم هاي فيزيكي و مكانيكي، و اگر نتوانند  سطح علمي و تخصصي نيروهاي انساني در سازمان را بالا ببرند قطعاً از بازار جهاني كنار گذشته خواهند شد. با توجه به اينكه در سازمانهاي خصوصي رقابت حرف اول را ميزند مبحث مديريت دانش به عنوان اصلي ترين فاكتور كسب مزيت رقابتي بيشتر مورد توجه قرار گرفته است ولي در موسسات دولتي با توجه به بي معنا بودن رقابت چندان به موضوع مديريت دانش توجه نشده است، ولي با توجه به پيشرفت سازمانهاي دولتي در ساير كشورها و ارتباطات بين المللي در بين سازمانهاي جهان كه به نوعي جهاني سازي تجارت و ارتباطات هم به آن گفته مي شود باعث مي شود تا ناخواسته سازمانهاي دولتي در كشور بسوي ايجاد سازمانهاي دانش محور روي آورند. تحقيقات دانشگاهي و علمي صورت گرفته بر سازمانهاي دولتي كه در آنها مديريت دانش نهادينه شده است نشان دهنده عملكرد موفق و بازدهي بالاي آن سازمانها مي باشد.اهميت نياز به مديريت دانش در سازمانهاي دولتي :بسياري از سازمانهاي دولتي بطور نسبي خدماتي را به شهروندان ارائه مي كنند كه بسياري از آنها جهت رفاه حال شهروندان مي باشد و بعضي از سازمانهاي دولتي هم به ارائه

خدمات خاصي به قشرهاي از جامعه مي پردازند كه با تناسب شغل, كسب و كار افراد نوع ارائه خدمات نيز متفاوت است. ولي بطور كلي سازمانهاي دولتي مكانهاي هستند كه محل تعامل افراد سازمان بعنوان نيروي انساني سازمان و مراجعين به سازمان بعنوان ارباب رجوع مي باشند، كه بحث مديريت دانش براي هر دو سوي اين تعامل لازم و ضروري است و اگر هر يك از اين دو گروه از مديريت دانش سهمي نبرند قطعاً آن سازمان به اهداف كلان خود نخواهد رسيد.براي گسترش مديريت دانش و رسيدن به اهداف آن در يك سازمان نياز به يكسري فرايندهاي خواهد بود تا فعاليت ها در هر سازمان دانش محور شود و كاركنان آن سازمان هم به كاركنان دانش محور تبديل شوند، بدين معنا كه استفاده از دانش در انجام امور و فرايندها يكي از مهمترين سرلوحه هاي هر فرد در سازمان باشد.براي نهادينه كردن دانش در يك سازمان نياز به يك سيستم آموزشي و پرورشي مستمر, كارآمد و پويا ميباشد تا با استفاده از ابزارهاي مديريتي نوين، فنون و تكنولوژي پيشرفته سطح علمي و هوشياري افراد را با توجه به تغييرات سريع در دنياي امروز در سازمان افزايش دهد. بعنوان مثال ميتوان از برگزاري دورهاي آموزش كامپيوتر و كاربرد آن در كارهاي روزمره و استفاده از اينترنت و ساير نرم افزارها و سخت افزارهاي جانبي و سازماني و همچنين يادگيري زبانهاي خارجي نام برد.پس از اينكه استراتژي سازمان، مديريت منابع انساني، سيستم ها و روشهاي انجام امور سازماني در چهارچوب مديريت دانش قرار گرفتند، آنگاه ميتوانيم بگوئيم  مديريت سازمان بر مبناي دانش است و يا دانش

محور است.بعد از اينكه جايگاه مديريت دانش در سازمان مشخص شد و استراتژي هاي سازمان بر اين اساس نقش بست آنگاه بايد به دنبال آن باشيم تا مراجعين به اين سازمان كه از آنها بنام ارباب رجوع ياد مي شود هم در چهار چوب مديريت دانش سطح علمي و فرهنگي و توانائي خود را افزوده تا بتوانند از خدمات سازمان بدون مشكل و در كمال آرامش و رضايت استفاده نمايند. براي اين منظور نياز خواهد بود تا برنامه هاي آموزشي جامعي را براي تمام رده هاي سني و طبقات اجتماعي تهيه كنيم كه با افزايش سطح توانائي و آگاهي افراد و افزايش روز افزون شهروندان دانش مدار كارآئي سازمانهاي دولتي به حداكثر برسد.مزاياي سازمان متاثر از مديريت دانش :تحقيقات و مطالعات انجام شده در سازمانهائي كه مديريت دانش پايه و اساس اصول سازماني را  تشكيل مي دهند بيشترين موارد بهره گيري سازمانها را به قرار زير تعيين كرده اند : (با توجه به بالاترين درصد)1- كسب و اشتراك دانش.        2- مهارت آموزي و يادگيري سازماني.3- ارتباط بهينه با مشتريان.        4- ايجاد مزيت رقابتي.در حقيقت مديريت دانش كارآمد، منجر به كاهش خطاها و دوباره كاري ها مي شود، سرعت حل مسائل و تصميم گيريها را افزايش ميدهد، كاهش هزينه ها را در پي دارد، تفويض اختيارات بيشتر به اعضاء موجب روابط اثربخش تر و خدمات مطلوب تر به مشتريان خواهد شد و نگراني هاي مديران منابع انساني را در مورد بازنشستگي افراد و كمبود نيروهاي متخصص را نيز جبران ميكند و همچنين از ميزان تخلفات و فساد اداري مي كاهد.با توجه به اينكه در اين گونه

سازمانها با بكارگيري علوم و تكنولوژي جديد و مدرن روز، ارتباط مستقيم بين كاركنان و مشتريان به حداقل ميرسد و پل ارتباطي آنها معمولاً فضاهاي مجازي از قبيل نرم افزارها، اينترنت، سامانه هاي بانكي و شبكه هاي پستي هستند. عوامل رواني و عوامل محيطي و فرهنگي و خستگيهاي ناشي از تردد بين ادارات و شلوغي شهرها و ساير عوامل طبيعي كه در زندگي شهري بر سيستم روحي و رواني افراد تاثير گذار هست و باعث بروز درگيري ها و برخوردها مي شوند نيز كاهش مي يابد و در نتيجه كارائي سازمان افزايش يافته و اهداف سازماني بيشتري محقق مي شوند.بهره وري بيشتر از سرمايه هاي انساني، يادگيري كارآمدتر و موثرتر نيروهاي انساني، ارائه كالا و خدمات با ارزش افزوده بيشتر، رضايتمندي كاركنان و مشتريان همه از اهداف مديريت دانش در يك سازمان ميباشد. مديريت دانش در سازمانها بعنوان فرآيندي مطرح ميباشند كه طي آن يك سازمان به توليد ثروت از دانش يا سرمايه فكري خود مي پردازد و با طراحي الگوهاي مناسب از اتلاف سرمايه هاي ملي جلوگيري بعمل مي آورد.موانع استقرار مديريت دانش در سازمانها :عوامل متعددي در سازمانها باعث مي شود تا استقرار مديريت دانش با كندي صورت گيرد و از كارآئي آن بكاهد. تعدادي از مهمترين اين موانع را به شرح زير مي توان نام برد:1- يكي از موانع استقرار مديريت دانش در سازمانها كه از آن بعنوان مهمترين عامل ياد ميشود، مقاومت نيروي انساني در به اشتراك گذاشتن دانش مي باشد زيرا دانش را قدرت ميداند و از دست دادن و يا به اشتراك گذشتن آن را نوعي تقليل قدرت برداشت

ميكند و دانش خود را عامل تضمين شغلي ميدانند  لذا از به اشتراك گذاشتن دانش و تخصص خود خودداري ميكنند. براي از ميان برداشتن اين مانع بايد به تغيير ديدگاه نيروي انساني از اين برداشت غير صحيح پرداخت.2- از ديگر موانع مي توان به عوامل سازماني اشاره كرد، ساختارهاي سلسله مراتبي و غير منعطف نميتوانند بستر مناسبي براي استقرار مديريت دانش باشد، از ساير عوامل ساختاري مي توان به عدم اعتماد و حمايت مديريت عالي از فعاليت ها و برنامه هاي مديريت دانش و سبك هاي نامناسب رهبري نيز اشاره كرد در اين راستا شرح شغلهاي نامناسب و مشاغل تكراري، ابهام و تعارض در ساختار سازمان هم براي مديريت دانش نامطلوب خواهد بود. در اين خصوص اصلاح سيستم هاي حقوق و دستمزد كه انگيزه مالي را در نيروها افزايش دهد هم ضرورت دارد.3- عامل فرهنگ هم مي تواند بسيار نقش بسزائي در استقرار مديريت دانش داشته باشد و در صورتي كه فرهنگ مشاركت و اعتماد متقابل در فرهنگ سازماني نباشد مديريت دانش را با چالش هاي ناگوار روبرو خواهد كرد. لذا مسئولين و مديريت سازمان بايد تلاش كنند تا فرهنگ توزيع و تسهيم دانش در سازمان تقويت شود.راهكارهاي لازم جهت استقرار مديريت دانش در سازمان :پس از بررسي مزاياي مديريت دانش و موانع استقرار آن در يك سازمان، راهكارهائي را براي استقرار  مديريت دانش در سازمان بيان ميگردد:1- منابع انساني و ساختار سازماني از مهمترين عوامل استقرار كامل مديريت دانش در يك سازمان است زيرا اين دو عامل براي ساير عوامل تاثير گذار هستند. در حوزه منابع انساني و در فرايند استخدام از نيروهاي استفاده

شود كه تمايل به يادگيري، خلق و تبادل دانش را دارند و در سيستم ارزيابي عملكرد براي ارزيابي مشاركت كاركنان بايد بر اساس فرايند تبادل و استفاده از دانش اين ارزيابي صورت گيرد. سيستم هاي آموزشي بايد بر اساس ايجاد انگيزه يادگيري عميق تر و بكارگيري آموخته ها در محيط كار و انتقال به همكاران طراحي شود. سيستم پاداش دهي مادي بايد بر اساس تشويق و تقدير از كساني باشد كه زمينه انتقال دانش و ايجاد مشاركت بين افراد را ايجاد كرده اند. برگزاري همايش هاي علمي براي انتقال تجارب نيروهاي موفق و بازنشسته به ساير نيروها نيز در استقرار مديريت دانش  در سازمانها ميتواند موفق باشد.2- جايگاه مديريت دانش در ساختار سازمان بايد مشخص باشد و استاندارهاي لازمه در سازمانها تدوين و طراحي شود. آگاهي و اطلاع كاركنان از تغييرات و مزاياي حاصل از استقرار دانش افزايش يابد. فرهنگ مديريت مشاركتي و پرسش و مطالعه در سازمانها نهادينه گردد. فرايندها، رويه ها و دستور العمل ها مستمراً بازنگري گردد و نقايص رفع گردد. از سيستم ها و تكنولوژي جديد در ساختار سازمان استفاده شود و در ساختار سازمان با ايجاد واحد سيستم  ها و روش ها كه در ارتباط مستقيم با مديريت دانش مي باشد به طراحي سيستم و روشهاي جديد بپردازند. و مديران ارشد با سازمانهاي كه در اين زمينه موفق بوده اند ارتباط و مشاركت موثر داشته باشند.البته دانش پژوهان و انديشمندان فعال در زمينه مديريت دانش راه هاي زيادي را براي نهادينه كردن مديريت دانش پيشنهاد مي كنند كه عموماً در دو حوزه بالا مطالب بيشتري مطرح گرديده.يك نمونه سازمان دانش

محور :مديريت دانش بيان ميكند امروزه انجام كليه امور مستلزم انجام كار دانش محور است و كاركنان هم بايد به كاركنان دانش محور تبديل شوند تا فرايندهاي سازماني هم بر اساس دانش طراحي شوند تا در نهايت شهروندان دانش مدار بتوانند بنحو شايسته از خدمات سازمان بهره ببرند. در بسياري از كشورها مديريت دانش و بكارگيري تكنولوژي توانسته است مشكلات زيادي را از پيش روي سازمانها بردارد، نمونه از اين سازمانها را ميتوان دولتهاي الكترونيكي بيان كرد كه كليه وزارتخانه ها و سازمانها و شركت هاي زير مجموعه با بكارگيري از سيستم هاي الكترونيكي خدمات خود را ارائه ميكنند. در اين گونه سازمانها مراجعه افراد به سازمانها به حداقل ميرسد و افراد با استفاده از رايانه و نرم افزارها و سخت افزارهاي جانبي و همچنين بكار گيري از سامانه هاي بانكي و سيستم پست درخواست خود را ارائه و خدمات مورد نياز را دريافت ميكنند. در بسياري از موارد به راحتي از طريق رايانه محل سكونت ميتوانند به امور خود بپردازند، بدون اينكه نياز به طي مسافت براي مراجعه به سازمان باشد و اگر كمي دقت كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مديريت دانش در زمان كوتاهي تاثيراتش را بر محيط زيست و فرهنگ جامعه نشان خواهد داد.نتيجه گيري :مديريت دانش به عنوان يك رشته علمي هنوز به جايگاه واقعي خود دست نيافته است (بويژه در بخش دولتي) به همين دليل هنوز مسائل و ابهاماتي در اين زمينه وجود دارد، البته تجارب كشورهاي پيشرفته و صنعتي نشان ميدهد مبحث مديريت دانش به عنوان جزء لاينفك سازمانها در آينده نزديك مطرح خواهد شد. در صورتي

كه سازمانهاي دولتي نتوانند زيرساختهاي لازم را براي پياده سازي مديريت دانش مهيا كنند  قطعاً با چالشهاي مختلفي روبرو خواهند گرديد.اهميت مديريت دانش در سياستگذاري و خدمات رساني به مردم به حدي است كه در برخي از بخش هاي دولتي مديريت دانش در دستور كار دولت قرار گرفته است.منابع :          1- ماهنامه صنعت برق – مرداد 1387 – شماره 1432- كاربرد  مديريت دانش در بخش دولتي– نويسنده ميثم نوروزيان – م__اهنامه  تدبير شماره 156 اريبهشت13843- رهبران سازماني كليد نهادينه سازي مديريت دانش در سازمان – افسانه بهاء4- مديريت دانش؛ تعاريف و مفاهيم – تاليف وحيده عليپور – برگرفته از سايت مركز تحقيقات و مطالعات رسانه اي (همشهري)5- نيل به سرآمدي با ابزار مديريت دانش – دكتر حسين ادب، محمد شفيع خاني – ماهنامه تدبير شماره 182 تير 1386

مفهوم  زنجيره ارزش را    مايكل  پورتر   استاد  مدرسه  بازرگاني هاروارد   (1985)   به مجموعه ابزارهاي  تحليلي  استراتژيست ها   آورد . پورتر كارش را بر مبناي كارهاي كاوس (Coase 1975)  و ويليامسون  با  تاكيد  بر ارتباط بيروني  و  دروني در ارزش آفريني  در سازمانها بنا  كرد . در آغاز،  سود در  چهارچوب  زنجيره ارزش، از عمليات  و ارتباطات  مديريت زنجيره تقاضا  بدست مي آمد. گرچه  اين چهارچوب،  به طور روزافزون با  ديدگاهي  استراتژيك و با  تمركز بر ايجاد ارزش براي ذينفعان  و  خريداران  بكار برده مي شود . آشنايي  پورتر با ادراك  ذينفعان از ارزش،  تا حدودي   او را به سوي تشخيص  يك  زنجيره ارزش عمومي با داشتن  دو  مولفۀ   " مقدماتي "  و "نگهدارنده"  هدايت كرد. مدل عمومي زنجيره ارزش در تصوير 1، فعاليتهايي را كه  در يك سازمان وابستگي  متقابل دارند نشان مي دهد. مثلا  فعاليتهاي مقدماتي، شامل: تداركات داخلي؛  عمليات (توليد)؛  تداركات بيروني ؛ بازاريابي؛  فروش  و خدمات  خواهد بود. فعاليتهاي پشتيباني  در سازمان  شامل : زير بناي اقتصادي ؛  مديريت منابع انساني ؛  گسترش تكنولوژي و تهيه  و تدارك   درسازمان است. فعاليتهاي پشتيباني بسيار ضروري هستند تا شرايطي فراهم كنند كه فعاليتهاي مقدماتي بتوانند  به طور مناسبي عمل كنند، اما مهمتر اينكه، اين فعاليتها مي توانند به خصوص در صنايع مبتني  بر خدمات يا در هر جايي كه خدمات  يك مولفه كليدي است، توليد ارزش كنند. مطالعات  پيشينه اي موجود درباره زنجيره ارزش به طور روزافزون بر مزاياي تشريك مساعي در  يك شبكه ارزش (يا رشته فعاليتها)  با تاكيد بر هزينه هاي اجراي عملكرد شبكه اي  تمركز كرده است.[7]بايد گفت كه  احتمال دارد

كه  سازمان هاي  بخش دولتي ، كارايي  و تاثير  واقعي  و  درك شده خدمت رساني را با درك ارتباط ميان فعاليتهاي ارزش در رشته يا  شبكه حداكثر كنند.  پيچيدگيِ گروههاي متعدد ذينفع كه سازمانهاي بخش دولتي با آن مواجه اند،  احتمالا بيش از آنهايي  است كه شركتهاي بخش خصوصي با آنها مواجه هستند. با  اتخاذ  رويكرد شبكه ارزش، تاكيد مديريت مي تواند  از  عمليات به سوي  فرآيندها  و رو به گسترش ارتباطات و همكاري در كل شبكه حركت كند.    استفاده از چشم انداز شبكه ارزش، استراتژيست هاي  بخش دولتي  را متمركز خواهد كرد  تا  به گروههاي ذينفع اصليشان، كه اغلب متعدد هستند، و چگونگي درك و دريافت آنها از ارزش توجه كنند .  در شرايطي  كه  بخش سنتي دولتي  به سوي  مديريت عملكرد  نزديك  مي شود   همانند  چشم انداز شبكه ايِ    فعاليتهايي  كه   ارزش افزوده سازماني  دارند ، مديريت را بر  گروههاي ذينفع آن تمركز مي دهد. رويكرد شبكه اي شرايطي فراهم مي كند كه تمام سيستمِ توليد ارزش تحليل شود.[3] تجزيه و تحليل زنجيره ارزش نگاه جامع وكلي در فعاليت هاي شركاي تجاري(توليد كنندگان ،خرده فروشان،عمده فروشان،تامين كنندگان)دارد.[5]همانطور كه  بروك و ريست  (Brooks and Reast (1996))  پيشنهاد كردند،  مديريت روابط گروهي  در  سيستم  ارزش ، در  هر  جايي  كه   موضوعات مديريت  " ملايم تر "  كمتر  ديده مي شود ، نيازمند  مديريت منعطف  است . روشهاي   كارت ارزيابي متوازن  ،  TQM  ، بنچ ماركينگ  و ديگر تكنيكهاي  تحليلي در كار عمليِ اندازه گيري عددي   و  نه   در كاربرد  كلي گفتگوي خبري ، عميقا با هم پيوند خورده اند .طرحريزي گروههاي ذينفع:مديريتِ اين دسته عوامل،

به مهارت بسياري در فهم و تشخيصِ نيازها و خواسته هاي ذينفعان احتياج  دارد . ذينفعان   افراد يا  گروه هايي  هستند  كه  مي توانند   بر يك  شركت  اثر بگذارند غالبا به  خلق ارزش  كمك كرده  يا  از آن ممانعت مي كنند .نويسندگاني    مانند    نات   و   بك آف   و   برايسن از چشم اندازي تا حد امكان وسيع،  به  اندازة تمامي مولفه هاي ذينفع، كه  ضعيف ها را هم در بر بگيرد  حمايت كرده اند. يك ابزار استراتژي كه تكامل يافته است  تا در ارزيابي  و مديريت شبكه ذينفعان كمك كند ، همان طرحريزي ذينفعان است.  اين چهارچوب، عاملين را  برحسب  سطح علاقه  (يا جديتشان)  و سطح قدرتشان طبقه بندي مي كند (به شكل 2 توجه نماييد).  هر دو معيار تصورات ذهني اند، اما براي درك تقدم هاي سياسي و انتظارات كه عاملين خاصي ممكن است داشته باشند، اساسي اند. از آنجا كه  ممكن است موقعيت  نسبي  ذينفعان تغيير كند ، اين مدل ، يك مدل ديناميك است و همين پويايي  است كه مي تواند براي مديران خدمات دولتي  مفيد باشند ، مثل حركت ذينفعان  كه دائما تاكيدهايشان  تغيير مي كند. همچنين اين مدل مي تواند در طراحي استراتژي پردازان  بخش دولتي استفاده شود تا در جايي كه مي خواهند ذينفعان را قرار دهند، كمك كند. ما مي گوييم  كه هر دوي  اين چهارچوبهاي  معرفي شده  در اين مطالعه  براي  درك شرايط استراتژيك در هر دو بخش  خصوصي  و دولتي   بسيار مهم اند .  ذينفعان   استراتژي را  تعيين مي كنند  و  سازمانهاي  بخش  دولتي  ذينفعان بسياري  دارد  كه  با  هم رقابت مي كنند  .  درك موقعيتهاي  نسبي

آنها  در خدمات رساني  بخش خدمات دولتي  بسيار مهم است  و  واضح  است  كه سازمانهاي بخش خصوصي و دولتي بايد به ذينفعان خود ارزش رساني كنند .زنجيره ارزش ممكن است  به  انطباق زيادي احتياج داشته باشد، بويژه وقتي در موقعيت بخش دولتي به كاربرده مي شود. گرچه، اغلب به  انطباق  زياد  اين  مدل براي  كاربرد  استراتژيكِ  معنادار  و  اثر بخش  در شرايط   فعاليت  بخش دولتي نياز هست.[6]نتايجتجزيه و تحليل  استراتژيك  نياز به درك كامل از شبكه  ارتباطات  حول مباحث ويژه  دارد. هم  زنجيره ارزش و هم  تحليلهاي ذينفعان   چهارچوبهايي  هستند   كه  به طور تاريخي  استفاده شده اند تا محققان را براي درك پيوستگي موجود  توانا كنند . زنجيره ارزش  يك  چهارچوب مناسب  و بسيار مفيدي   براي ارزيابي استراتژيك  است .سهم  زنجيره ارزشي سنتي  اينست كه  براي محققان، چهارچوب  و زباني مشترك  حول آنچه كه  آنان مي توانستند تجزيه تحليل هاي  اوليه  و يافته ها شان را  تنظيم كنند ، فراهم آورد . از مباحث  بوجود  آمده ، مدل زنجيره ارزش با  شرايط  مخصوص  پژوهش انطباق داده شد. از طريق بحثهاي  كامل و روشن بين هر يك از تيمهاي  تحقيق ومراجعه كننده ها و ذينفعان كليدي  به اين موضوع مي رسيم . بسيار ديده شده است  كه يك ويژگي از مدل زنجيره ارزش  مانند  " تداركات داخلي "  در خيلي  از موقعيت هاي بخش  دولتي  كاملاَ  مرتبط نيست ، علي رغم  اين حقيقت كه  يك جزء اصلي در يك سناريوي صنعتي است.زنجيره ارزش  و  تحليل ذينفعان به درك عميق تر  از تناسب بين  يك سيستم ارزشي  فردي و سيستم ارزشي ادراك شده از يك سازمان كمك

مي كند . اين ممكن است منجر به رأي اكثريت براي سياستگذاران محلي  يا  براي برخي  با يك ليست سياسي شده خصوصي شود. گرچه ، اين اساسا  مي تواند  منجر به  يك  احساس بزرگتر  مالكيت  و رفاه سياسي  و عملكرد دولتي   در اجتماعات محلي شود . بهر حال  تطبيق پيوسته  ابزارها  و مدلهاي استراتژي هميشه مناسب نيست. در حاليكه طرح ذينفعان  آنچنان تكنيكي نيست  كه بتواند  دائما  متناسب با  محيط هاي متفاوت  بخش دولتي شود ،  مدل زنجيره ارزشي  نياز بيشتري به تطبيق  دارد .استراتژيستهاي   بخش خصوصي   نبايد گستاخانه  فرض كنند كه  تكنيكها  و مدلهاي استراتژي تجارت كلاسيك بدون  هيچ  تلاشي  رشد كردند. مديران بخش دولتي بايد درك كامل و روشن از شيوه عمل استراتژي داشته باشند، قبل از اينكه  نا آگاهانه فرض كنند  كه اين تكنيكها خودشان ، ارزش را افزايش مي دهند ، يا حتي بدون حداقل تطبيقي ، كاربردي هستند . خصوصيات محيطي واقعاَ اساسي است.منابع:

1. cong, X. Pandya .K. (2003) . Issues of Knowledge Management in the Public Sector. Journal of Management Studies. 39: 1.PP25-322. Levy, R. (2002) .A Modernisation, decentralisation and governance:A public management perspective.PP1-203.Payne, A. and Holt, S. (2001) Diagnosing Customer Value: Integrating the Value Process and Relationship. Marketing, British Journal of Management. 12: 2 pp159–82.4. Radnor, Z. and McGuire, M. (2004) Performance Management in the Public Sector: Fact or Fiction?, International Journal of Productivity and Performance Management. 53: 3 pp245–605.Schiebel.w.(1990). The Value Chain Analysis of ECR Europe, Interpreting A System Innovation in Supply Chains.pp1-86. Williams, W. Lewis, D. STRATEGIC MANAGEMENT SECTOR MANAGEMENT.(2008). Vol. 10 Issue 5 . ,Public

Management Review,10:5PP 653–671

7.پيرس و رابينسون،1385،برنامه ريزي و مديريت استراتزيك،خليلي شوريني،تهران،چاپ چهارم

راه خروج دولت از اقتصاد

رضا كربلايي

اكنون كه برنامه پنجم توسعه به قانون و نقشه راه پنج ساله توسعه كشور تبديل شده است، ضرورت دارد تا به اين پرسش، جدي تر انديشيده شود كه تأثير سياست هاي كلان اقتصادي بر فضاي كسب و كار چيست و چگونه مي توان با شفاف سازي و ثبات سياست هاي اقتصادي راه را براي نقش آفريني كارآفرينان هموارتر و بستر كسب و كار را براي فعالان اقتصادي مهياتر ساخت؟واقعيت اين است كه فقدان ثبات در سياست هاي اقتصادي نه فقط به عملكرد دولت و دستگاه هاي اجرايي كه به تصميم سازي و تصميم گيري در سطوح مختلف درون قواي سه گانه كشور برمي گردد كه البته نقش و تأثير رفتار دولت بيشتر و برجسته تر از قواي مجريه و قضاييه است.توضيح اينكه سياست هاي كلان اقتصادي در برگيرنده مجموعه اي از سياست هاي پولي، مالي و بودجه اي، تجاري، اشتغال، صنعت، كشاورزي و البته سياست هاي معطوف به امنيت و حمايت قضايي و قانوني از سرمايه گذاران است. پرواضح است كه آميزه پيچيده اي از روابط و مناسبات بين اين سياست هاي كلان باعث مي شود تا حدودي دولت ها براي تحقق اهداف اقتصادي خويش برخي از سياست ها را در حاشيه و اولويت كمرنگ تر قرار دهند و برخي ديگر را در متن برنامه ها و ماموريت هاي خويش بدانند؛ چه اينكه نمي توان نسخه واحدي را براي توسعه اقتصادي همه كشورها تدارك ديد اما دست كم مي توان چارچوبي براي تعمق و تامل بيشتر و دقيق تر در باب اثرپذيري فضاي كسب و كار از سياست هاي كلان اقتصادي در نظر گرفت.به نظر مي رسد مي توان با درس گرفتن از فراز و فرود سياست هاي كلان اقتصاد ايران در سه دهه گذشته به درك مشتركي از بايدها و

نبايدها دست پيدا كرد و از اين رو داشتن درك مشترك از چالش ها و تهديدها مي تواند بستري براي تعامل كارشناسي و البته دغدغه حوزه نخبگان اقتصادي كشور در باب يافتن الگويي براي پيشرفت اقتصادي كشور باشد.واقعيت اين است كه آنچه در گزارش نهادهاي بين المللي درباره شاخص كسب و كار يا رقابت پذيري اقتصاد و نظاير آن منتشر مي شود و خوب يا بد، بر رفتار و تصميم سرمايه گذاران تأثير مي گذارد، ريشه در سياست هاي كلان اقتصادي كشورها دارد و از اين منظر مي توان در اين نوشتار به برخي از دغدغه ها و چالش هاي ناشي از سياست هاي كلان اقتصادي بر بهبود و عدم بهبود فضاي كسب و كار اشاره كرد.ثبات و نه تثبيت سياست هاي اقتصاديمهم ترين مسئله سه دهه اخير در اقتصاد كشور به نظارت و كنترل قيمت ها بر مي گردد كه باعث تدوين قوانين و مقررات بازدارنده و كنترلي در برابر افزايش قيمت ها به واسطه كنش و واكنش بازيگران در عرصه توليد و تجارت و كشش تقاضا و عرضه شده است. اين مسئله در نهايت موجب تشكيل سازمان هاي نظارتي دولتي براي كنترل بازار و نظارت بر قيمت ها شده و گاه در قالب قوانين موضوعه و گاه در قالب قوانين بودجه سنواتي مقرراتي در جهت تثبيت قيمت ها تدوين و اجرا شده است.به نظر مي رسد چالش اصلي در نظارت دولت بر بازار و مهار قيمت ها بيشتر متكي بر تقابل بين منافع مصرف كننده و توليد كننده كالاها و خدمات شكل گرفته است و به جاي رشد طبيعي قيمت ها در اثر افزايش هزينه هاي توليد، دولت ها تلاش كرده اند تا با وضع قوانين و مقررات، كف و سقف قيمت هاي مورد انتظار تعريف شود؛ بي آنكه به ساير مولفه هاي اثرگذار توجه جدي

شود.اكنون فرصتي است تا دولت رويكرد گذشته كه محصول دخالت در بازار و ساختار اقتصاد دولتي است را رها كند و به جاي تثبيت قيمت ها به ثبات در قيمت ها در بازار و تعيين ارزش كالاها و خدمات بر اساس كنش و واكنش طبيعي عرضه و تقاضا تن دهد. البته چگونگي واسپاري تعيين قيمت به بازار مستلزم اين است كه در نهايت بستر مناسبي براي فعاليت اقتصادي و تمهيداتي براي بهبود فضاي كسب و كار انديشيده شود.سياست هاي پولي نقدينگي و تورماز مهم ترين چالش هاي اقتصادي ايران مي توان به تضادها و تناقض هاي سياست هاي پولي كشور و مديريت نقدينگي و تورم اشاره كرد؛ چه اينكه راهبري صحيح سياست هاي پولي با رويكرد تقويت توليد رقابتي و صادراتي و اعطاي تسهيلات بر اساس بازده اقتصادي فعاليت ها مي تواند ضامن بقا و موفقيت سرمايه گذاري بخش خصوصي و تقويت انگيزه فعالان اين بخش باشد و به همين دليل حساسيت تنظيم سياست هاي پولي كشور متناسب با شرايط اقتصادي اهميت دوچندان دارد.واقعيت اين است كه نوسان زياد در سياست هاي پولي و انقباض و انبساط در مديريت نقدينگي باعث بروز عارضه هايي چون تورم و ركود شده و خواهد شد. اينكه چه ميزان نقدينگي بايد تزريق شود و نقدينگي تزريق شده به چه نحوي و به چه بخش هايي با چه نسبت هايي صورت گيرد، زماني با موفقيت در دستيابي به اهداف كلان اقتصادي همراه خواهد بود كه به جاي سياست هاي دستوري و دخالتي دولت يا بي نظمي در بازار پول، مديريت بهينه اي صورت گيرد و مبتني بر شاخص ها و نماگرهاي اقتصادي، مديريت نقدينگي به گونه اي اعمال شود كه مانع از تشديد تورم و يا ركود شده و راه را براي انحراف منابع

بانكي ببندد. البته گذشته از اثرپذيري فضاي كسب و كار در اثر نوسان سياست هاي پولي و مديريت نقدينگي و دشواري هاي دسترسي به اعتبارات و تسهيلات به سبب محدوديت منابع بايد دقت شود كه روند فزاينده تورم خود باعث استهلاك سرمايه گذاري در بخش هاي توليدي و تغيير مسير جريان سرمايه ها به بخش هاي واسطه گري و داراي حاشيه سود غير متعارف شود و همچنين تعادل بين منابع و مصارف پولي كشور را بر هم زده و پيچيدگي ها و دشواري هاي زيادي بر سر كسب و كار ايجاد كند.سياست هاي تجاري؛ حجم تجارت يا تراز تجارييكي از ابهام هاي حاكم بر فضاي كسب و كار كه باعث نوسان زياد در سياست هاي تجاري كشور و دستكاري مقررات ناظر بر صادرات و واردات ش__ده و ك__ارآفرينان، بازرگانان و صادركنندگان را دچار سردرگمي و گاه سرخوردگي مي سازد، ابهام در هدف گذاري سياست هاي تجاري است به گونه اي كه دولت و مجلس هر كدام با وضع و قوانين و مقررات گاه درصدد تسهيل فرايند ورود و خروج كالاها بر مي آيند و هدف رونق تجارت با رويكرد تقويت صادرات و ارتقاي سطح كيفي توليدات ملي مهم تر جلوه مي كند و گاه با هدف كاهش تراز تجاري و جلوگيري از تشديد فاصله بين واردات و صادرات با انگيزه هايي چون حمايت از توليد داخل، تنظيم بازار داخلي و نظاير آن محدوديت هايي در مسير واردات و صادرات ايجاد مي شود.به همين دليل ضرورت دارد با اجرايي شدن قانون هدفمندي يارانه ها و همچنين قانون برنامه پنجم توسعه، سياست هاي تجاري كشور دست كم در افق 5سال آينده كمتر دچار نوسانات فصلي شده تا فعالان اقتصادي بتوانند در انجام تجارت به گونه اي برنامه ريزي كنند تا از يك سو هم بازار داخلي در اثر

رقابت تنظيم شود و هم بازارهاي هدف به راحتي از دست نرود.حفظ توامان منافع مصرف كننده داخلي و خارجي و درنظر گرفتن انتظارات ذي نفعان در امر تجارت اعم از واردكنندگان، صادركنندگان، توليد كنندگان و مصرف كنندگان بستگي به پايداري سياست هاي تجاري كشور و تنظيم مقررات واردات و صادرات بر اساس اصل رقابت توأم با حمايت منطقي و نه رانتي از ذي نفعان دارد.اشتغال و بهره وري نيروي انسانيحفظ اشتغال موجود و ايجاد اشتغال جديد به عنوان 2دغدغه اصلي دولت ها براي مقابله با نرخ بيكاري همواره باعث شده تا سياست هاي مختلف و گاه متفاوتي براي تحقق اهداف يادشده در پيش گرفته شود؛ بي آنكه درنگي دقيق و كارشناسي درباره موانع واقعي پيش روي رونق كسب و كار صورت پذيرد.تكيه شديد سياست هاي اشتغال بر سياست هاي پولي و تبديل ارزهاي نفتي به ريال دست كم از زمان اجرايي شدن قانون برنامه سوم تا اكنون نشان مي دهد كه حفظ يا ايجاد اشتغال فضاي مبهمي را پيش روي تصميم سازان قرار داده است تا آنجا كه اين روزها دولتمردان از كاهش نرخ بيكاري سخن مي گويند بي آنكه آماري ارائه دهند يا آنكه از حذف بيكاري در پايان عمر دولت دهم خبر مي دهند بي آنكه برنامه اي مدون رو كنند.مهم تر اينكه به رغم مهارت بالاي نيروي كار و تخصص و تحصيل جوانان، بهره وري نيروي انساني به عنوان يكي از پازل هاي بهره وري همچنان نگران كننده است.بي ترديد اجرايي شدن قانون هدفمندي يارانه ها بايد به بهبود فضاي كسب و كار و رونق توليد و تجارت توأم با رقابت كمك كند اما مسئله اين است كه چگونه ؟ آيا دولت به تنهايي قادر به بهبود فضاي كسب و كار بر اساس مفاد قانون برنامه پنجم توسعه خواهد بود؟ به نظر كم كم بايد راه

خروج دولت از اقتصاد را نشان داد تا بلكه بستر براي رونق كسب و كار و رقابت هموارتر شود به شرط اينكه سياست هاي كلان اقتصادي نظم بهتري نسبت به گذشته داشته باشد و از نوسان هاي لحظه اي دور شود. همشهري آنلاين

فرهنگ اداري و كاركرد انفعالي

حسن سبحاني

"سازمان"هاي اداري ما، در گذر زمان واجد هنجارهائي شده اند كه جزء فرهنگ سازماني آنان در آمده است. جايگزيني خدمتگزاري مردم با تمهيداتي بنفع گذران زندگي هاي شخصي، فراموش كردن اهداف سازماني و استحاله توام با پشتيباني آن با اهداف فردي، كاستن مدام از ساعات و ايام كار و فراموش كردن رسالت هاي نظام اداري و استخدامي كشور در قبال ماليات دهندگان و خدمت رساني به آنان.درباره رابطه "فرد" با "سازمان" مطالب بسياري وجود دارد. ازجمله اينكه چرا فرد وارد سازمان مي شود و انگيزه او از اين پيوستن چيست؟ به طور مشخص، وقتي فردي به استخدام يك بنگاه اقتصادي يا موسسه اجتماعي و يا فرهنگي در بخش خصوصي درمي آيد و يا هنگامي كه فرد، به استخدام يك موسسه، وزارتخانه و يا شركت دولتي درآمده و در آن مشغول به فعاليت مي شود، به اين پرسش مي توان پاسخ هائي داد كه ظاهرا از هم متفاوت هستند. به عنوان مثال پاسخ داد كه فرد براي تامين درآمد و گذران زندگي خويش به يك سازمان مي پيوندد. در چنين وضعيتي اين سئوال مطرح مي شود كه آيا سازمان هم، در اين انگيزه پيوستن فرد، مشاركت دارد؟ به عبارت ديگر آيا سازمان براي تامين درآمد جهت "افراد"، تاسيس گرديده است؟بديهي است پاسخ منفي است و اهداف سازمان، در بخش هاي مختلف دولتي و غيردولتي، لزوما تامين امكانات براي گذران زندگي "افراد" نمي باشد البته ممكن است تصور شود انگيزه فرد براي

درآمد با انگيزه سازمان براي رسيدن به اهداف معين، به طور خودكار به گونه اي عمل مي كنند كه هر دو به اهداف خويش مي رسند. اين پاسخ اخير، هرچند قابل ردكردن نيست ليكن درباره آن بحث هائي وجود دارد. اين مباحث ناظر به آن است كه در كشورهاي مختلف و معطوف به نوع انگيزه هاي "فرد" و "سازمان"، نوع تعامل هاي فيمابين از هم متمايز است و همين تمايز نيز، از موجبات چگونگي بهره وري سازماني و از جمله ادله توسعه اقتصادي است.مطالعات و تجربه ها بيانگر آن است كه در كشورهاي در حال توسعه، عمدتا افراد وارد سازمان مي شوند و تلاش مي كنند كه بتدريج اهداف سازمان خود را با اهداف خويش مطابقت دهند و سازمان را، جايگاهي براي تامين خواسته هاي مادي، حيثيتي و اجتماعي خويش نمايند. در حاليكه در كشورهاي توسعه يافته، افراد، عمدتا مي كوشند تا اهداف خويش را در راستاي اهداف سازمان به كار بگيرند و به اصطلاح اهداف خودشان را با اهداف سازماني منطقه كنند. بديهي است كه اين دو نوع تلاش، خود نيز وابسته به سطح توسعه يافتگي رخ مي دهد اما به هر تقدير، در سازمان هاي از نوع اول، اهداف سازماني دستخوش نوسانات و تغييرات سليقه اي افراد مي شود و سازمان، محلي براي اعمال قدرت كساني مي گردد كه وارد آن شده اند. در حالي كه در سازمان هاي از نوع دوم، اهداف سازماني، از ناحيه افرادي كه به استخدام آن درآمده اند تقويت گرديده، ارتقاء مي يابد و سازمان، عرصه تلاش مستخدمان براي ارتقاء اهداف معين شده، و در نتيجه افزايش بهره وري و بازدهي و در نهايت، مكاني براي مفتخرشدن افراد به عضويت در آن مي گردد.اين افتخار از آن بابت است كه سازمان موفق

- در بخش خصوصي و يا دولتي - از ناحيه مردم، محل انتخاب و مراجعه است و كساني كه در آن كار مي كنند خود را در كسب اين حيثيت سهيم مي دانند و در نتيجه، هم به عضويت در آن مي بالند و هم، با هر عاملي كه در تخريب اين موقعيت در كار باشد مبارزه مي كنند. فرد در سازمان هاي از نوع اول، اگر در بخش دولتي باشد مراجعان و ارباب رجوع را كساني تلقي مي كند كه گره كارشان به دست او باز شده و لذا با عنايت به همسونبودن اهداف سازماني با اهداف خودش، براي انجام امور مربوط به آنان، به لحاظ اخلاقي و عملياتي، به گونه اي با آن ها برخورد مي كند كه نارضايتي از كاركرد "سازمان دولت" سكه رايج سازمان هاي اداري كشورهاي درحال توسعه مي شود و اين درحالي است كه حقوق و درآمدهاي فرد از محل ماليات همين مراجعان تامين مي گردد!! و اگر در بخش خصوصي باشد مشتري مداري را فداي همين اخلاق خودمداري نموده و قبل از آنكه حيثيت و توفيق خود را در توفيق سازمان خود جستجو كند در تلاش است تا از همه روندها، راهي براي افزايش و ارتقاء اهداف فردي خودش، از طريق دخل و تصرف در كاركرد سازماني پيدا نمايد.اين شيوه ها آنقدر عموميت دارد كه خلاف آن استثنا تلقي مي شود! در حالي كه در سازمان هاي از نوع دوم - چه دولتي و چه خصوصي - تحليل اهداف فرد در اهداف سازمان، نوعي التزام اخلاقي و ادب سازماني و حرمت گذاري براي ارباب رجوع و پاسداشت كرامت او را، براي فرد مطرح مي سازد و تحصيل رضايت پرداخت كنندگان ماليات - كه اينك مراجعان اداري او

هستند - و يا كسب رضايت مشتري براي خريد و استمرار مراجعات بعدي وي، كه از اهداف سازمان است از اهداف او نيز مي شود. به عبارت ديگر، افراد ادراك مي كنند كه اهداف آنان وقتي حاصل مي شود و استمرار مي يابد كه اهداف سازماني تحصيل شده باشد. لذا به نوع رابطه اي كه "يكساني" ناميده مي شود بين خودشان و سازمان محل كارشان مي رسند و در حفظ حيثيت سازمان خودشان، از هيچ تلاشي دريغ نمي نمايند. نتيجه آن هم در بهره وري و توفيق و كوچكي و چابكي سازمان و هزينه اي كمتر و رضايت مردم قابل سنجش است.كشور ما ازجمله كشورهاي درحال توسعه و به طور طبيعي واجد سازمان هائي از جنس سازمان هاي نوع اول است. نگاهي به برنامه هاي توسعه و يا عمراني كه از سال 1327 در ايران طراحي و اجرا شده، نشان مي دهد كه اصلاح نظام اداري كشور همواره از اهداف برنامه هاي كشور بوده است. منطقا وقتي يك هدف، براي بيش از شصت سال در برنامه ها تكرار مي شود، اين نكته را مطرح مي سازد كه آن هدف در طي زمان حاصل نشده است و اين عدم توفيق، در حالي است كه طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، مسئوليت امور برنامه، بودجه و امور اداري و استخدامي به عهده رئيس جمهور است (اصل 126)، يعني بالاترين مقام اجرائي كشور اين مهم را برعهده دارد.با اين شرايط، چگونه است كه به رغم حضور حدود دو ميليون فرد براي سازمان ها و وزارتخانه ها و... در بخش دولتي، و هزينه شدن حدود بيست و پنج درصد از بودجه عمومي دولت جهت تامين مستقيم حقوق و مزاياي آنان، نه تنها عده فراواني از كاركرد نظام اداري در حل و

فصل كم هزينه، مؤدبانه و توام با احساس خدمتگزاري به مردم راضي نيستند كه اين احساس بر آن غالب است كه افراد، وقتي به سازمان وارد مي شوند عمده اهتمام خود را، بر تحصيل منابع و درآمدهائي به نفع خود مي گذارند - هرچند ميزان آن هم بعضا زياد نيست - و دغدغه اين نكته را، كه هدف سازمان خدمت رساني به ماليات دهندگان است از خود بروز نمي دهند. اين مقوله حتي در سازمان هاي بخش خصوصي نيز - منتهي در سطوحي ضعيف تر - وجود دارد. دليل آن هم اين است كه افراد قبل از آنكه به اهداف سازماني بينديشند به اهداف خودشان فكر مي كنند و هرگاه انضباط و حسابرسي قوي تر باشد تمكين آنان به نظم - ولو ظاهري - بيشتر مي شود.به راستي كدامين عوامل دست اندركارند كه اين اشكال بنياني و پايمال كننده حقوق ملت، در سيستم هاي سازماني به خصوص دولتي ما، جا خوش كرده اند؟ و نه تنها نويد حل شدن آن ها بيهوده مي نمايد كه بنظر مي رسد، هر قدر به جلو مي رويم با افرادي كم انگيزه تر و واجد بهره وري كمتر، در سيستم مواجه مي شويم كه هيچ رابطه اي را بين دريافتي هاي آنان از سازمان با كاركردهاي شان براي سازمان نمي توان برقرار كرد. آنان اينگونه عادت كرده اند كه صرفنظر از ميزان كارآئي خويش، تمام و يا بخشي از اهداف شخصي ورود خود را، در سازمان هاي اداري جستجو كنند. و در اين تلقي، ديگر سخن گفتن از يكسان شدن اهداف، امر غريبي بنظر مي رسد.بنظر ما، كاركرد دولت ها يكي از عمده ترين ادله پيدايش و بقا و همچنين ماندگاري توام با افول اين شرايط در نظام اداري ما مي باشد. از يك طرف عده زيادي جذب سازمان ها مي شوند بدون اينكه

توجيه معقولي براي جذب آنان باشد. خواسته نمايندگان مجلس، وعده هاي معطوف به حلال مشكلات بودن دولت ها، فشار مطالبه كنندگان جذب و... به اين وضعيت دامن مي زند و از سوي ديگر به دلائل سياسي و اجتماعي، ممكن است از ادغام چندين وزارتخانه درهم، صرفا تجميعي حاصل شود كه هيچ فردي مازاد بر احتياج در سازمان جديد پيدا نشود! يعني هم ميل به جذب و هم ميل به نگاهداشت، و هم شعار كوچك سازي سازمان همزمان وجود دارد و ما عجيب قدرتي در جمع اضداد داريم! در كنار اين واقعيات تلخ، كه فشار مالي خود را بر اركان دولت وارد مي سازد، تناسبي بين پرداختي هاي دولتي به افراد و نوع كار آنان و هزينه هاي زندگي برقرار نمي كنيم و چون جذب شدگان هم، لزوما از بهترين ها نيستند و عمدتا به انگيزه اشتغال آمده اند، با همين مختصر مي سازند. اما بتدريج سيستم را بدنبال اهداف شخصي خويش از ناكارآمدي بيشتري برخوردار مي نمايند. و در ادامه كار دولت ها، بخاطر كاهش نارضايتي هاي ناشي از ضعف وضعيت معيشتي كارمندان سعي مي كنند با اقدامات غيرمالي، آنان را به لحاظ سياسي از خود راضي نگهدارند. وعده دادن ها، تعطيلي هاي پي درپي قانوني و غيرقانوني و كاستن از ساعات كار روزانه، و افزايش مرخصي هاي زايمان و... درخصوص بانوان و برخورداركردن آنان از بازنشستگي پيش از موعد و پذيرش بار مالي بسيار سنگين آن بر بيت المال و... از جمله اين اقدامات است. البته تعريف و تمجيد بيش از حد از نظام اداري، بجاي حساب كشي و مطالبه خدمت از آنان در قبال ماليات دهندگان هم، ازجمله رويه هاي به عادت تبديل شده، است.با اين كارها، "سازمان"هاي اداري ما، در گذر زمان واجد هنجارهائي شده اند كه جزء فرهنگ سازماني

آنان در آمده است. جايگزيني خدمتگزاري مردم با تمهيداتي بنفع گذران زندگي هاي شخصي، فراموش كردن اهداف سازماني و استحاله توام با پشتيباني آن با اهداف فردي، كاستن مدام از ساعات و ايام كار و فراموش كردن رسالت هاي نظام اداري و استخدامي كشور در قبال ماليات دهندگان و خدمت رساني به آنان.و آيندگان اگر هم بخواهند به اين شرايط تمكين نكنند مبارزه سختي را با افرادي در پيش دارند كه اين اقدامات غيرمنطقي را جزء "حقوق" خود پنداشته اند و بلاموضوع كردن آن ها را "ظلم" به خويش قلمداد خواهند كرد. يعني كاركردهاي انفعالي نه تنها مشكل استحاله اهداف سازماني به اهداف شخصي را حل نكرده كه بر عمق آن ها مي افزايد.مشرق نيوز

چالشهاي مديريت دولتي در ايران

دكتر حسن دانايي فرد

خلاصه ي  كتاب : حجت علايي-مديريت دولتي چيست ؟ دامنه فعاليت هاي مديريت دولتي چنان گسترده است كه از جست وجوي فضا تا جارو كردن خيابان ها را در بر مي گيرد. بر اين  اساس ، چالش فراروي انديشمندان  در حوزه مديريت  دولتي تعريفي جامع و مانع ازمديريت دولتي بوده است . ويلسون مديريت دولتي را

«اجراي نظام مند و  كارآمد قانون عمومي» مي دانست . سال تحصيلي91-90شناسه ي كتابعنوان ونام پديد آورنده : چالشهاي مديريت دولتي در ايران /دكتر حسن دانايي فرد(عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس)مشخصات نشر:سازمان مطالعه وتدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)،مركز تحقيق وتوسعه علوم انساني ،1387چاپ اول: زمستان 1387،چاپ سوم:زمستان1389.موضوع:سازمان هاي دولتي – ايران – مديريتشناسه افزوده: سازمان مطالعه وتدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)،مركز تحقيق وتوسعه علوم انساني .فهرست مطالبمديريت دولتي چيست؟..................................................................................................4اداره ومديريت...........................................................................................................4اصول اداره امور عمومي..............................................................................................4مردم محوري درمديريت دولتي........................................................................................5تاملي بر مفهوم عقلانيت................................................................................................7عقلانيت در خط مشي گذاري...........................................................................................7 مديريت دربخش دولتي..................................................................................................9رويكردها به مديريت  در بخش دولتي................................................................................9معناي

راهبرد دربخش دولتي...........................................................................................9 اهميت اعتماد به دولت..................................................................................................11چهارچوب هاي نظري اعتماد به دولت................................................................................11 مديريت دولتي مشاركت جويانه........................................................................................11پاسخگويي در مديريت دولتي..........................................................................................12رضايتمندي شهروندان از مديريت دولتي.............................................................................13پرسشهايي مربوط به رفع مشكلات مديريت دولتي..................................................................13فساد چيست؟.............................................................................................................16هزينه ي فساد............................................................................................................16 اهميت پيشگيري از فساد................................................................................................17ارتقاي پاسخگويي سياسي...............................................................................................17تقويت جايگاه آموزه هاي ديني.........................................................................................18ايجاد بخش خصوصي رقابت...........................................................................................18  مديريت دولتي چيست ؟دامنه فعاليت هاي مديريت دولتي چنان گسترده است كه از جست وجوي فضا تا جارو كردن خيابان ها را در بر مي گيرد. بر اين  اساس ، چالش فراروي انديشمندان  در حوزه مديريت  دولتي تعريفي جامع و مانع ازمديريت دولتي بوده است . ويلسون مديريت دولتي را«اجراي نظام مند و  كارآمد قانون عمومي» مي دانست . ديماك تعريف زير را در باره ي مديريت دولتي عرضه كرد :« مطالعه قدرت ها و مسائل ،سازمان و كاركنان ،و شيوه ي مديريت اجراي قوانين و خط مشيهاي مقالات دولت ».مارشال ديماك ،گلادي ديماك و داگلاس فكس مديريت دولتي را چنين تعريف كردند: «مديريت دولتي به توليد كالاها و خدمات براي ارضاي نيازهاي شهروندان-مصرف كنندگان اشاره دارد».درهمين راستا ، دنهارت تعريف ديگري پيشنهاد مي دهد:«مديريت دولتي بر مديريت برنامه هاي عمومي متمركز است». در نهايت ،جانسون مديريت را چنين تعريف مي كند:«مديريت دولتي را مي توان چرخه ي روابط متمركز بر اجراي خط مشي عمومي قلمداد كرد».اگر عمومي بودن را فقط به سازمان هاي دولتي اختصاص ندهيم،تعريف زير مي تواند مناسب باشد:«مديريت دولتي يعني مديريت مسائل عمومي براي تحقق منافع عمومي». اداره ومديريت در باره ي تفاوت هاي بين اداره و مديريت بحث ها و مناظره هاي روزافزوني در مي گيرد كه با وجود برخي شباهت ها ، تفاوت هاي

معناداري نيز بين آن دو به چشم مي خورند.به عبارت ديگر، نقش يك مدير با نقش اداره كننده متفاوت است. تعريف اداره را مي توان به شرح زير مطرح كرد: «فعاليتهاي مربوط به حفظ اسناد و پردازش اطلاعات ،كار با كاغذ،به كارگيري قواعد،و رويه ها و خط مشيهايي كه ديگران تعيين و تدوين كرده اند». مديريت را نيز مي توان چنين تعريف كرد: «فرايند ، فعاليت يا مطالعه ي انجام دادن آن دسته از وظايف سازماني است كه سازمان را در راستاي تحقق اهداف از پيش تعيين شده جهت مي دهند».همچنين ،واژه هاي اداره و مديريت مترادف نيستند و كاربردشان نيز  در بخش دولتي معناي يكساني  ندارند . ادراه ي امور عمومي فعاليتي است معطوف به خدمت به مردم و مديران دولتي كه خط مشيهاي تدوين شده به وسيله ي ديگران را اجرا مي كنند. بنابراين ،اداره ي امور عمومي با رويه ها ، اجراي خط مشيها و مديريت دفتر سر و كار دارد. اصول اداره امور عموميدر نهضت دولت ديني اسلام يا اداره امور ديني مردم سالار اسلامي ، اصول زير مي توانند مأخذ اداره امور عمومي قرار گيرند :1- اصل روز بازخواست اعمال مدير (اصل معاد) ؛2- مديريت در بخش دولتي عمومي محل خدمت است نه خلعت قدرت ؛3- رضايت مخلوق به معناي رضايت خالق است ؛4- مديريت در بخش دولتي امانت مردم است و حفظ امانت ارزش اخلاقي مهمي در جامعه اسلامي محسوب مي شود؛5- مديريت دولتي مقيد به اجراي سياستهايي است كه با روح ارزشهاي ديني سازگاري داشته باشد؛6- سرپيچي مديريتي در بخش دولتي در صورت تضاد فرامين مديريتي با اخلاق

ديني جايز است ؛7- سياست عين ديانت است و ديانت عين سياست ؛8- مديران دولتي سازندگان اصلي خط مشيهاي كشورند.مردم محوري در مديريت دولتيتفاسير متفاوتي از مردم محوري رايج است (دانائي فرد 1381) آنچه عقل متعارف جامعه مي پذيرد مردم محوري را تجلي حاكميت مردم در مديريت دولتي مي داند. مردم محوري ، كه مديريت دولتي را از بخش خصوصي مستثني مي كند، از عوامل زير نشأت مي گيرد .قانون اساسي:  قانون اساسي هر كشور تجلي حاكميت خواست و اراده مردم ، و ميثاق حكومت و ملت است. فرمانراني عمومي در فصول و اصول قانون اساسي جاري بوده ، راهنماي سياستهاي كلي نظام سياسي كشور است.

منفعت عامه: شايد واژه اي مقدس تر از واژه ((منفعت عامه)) در قاموس مديريت دولتي وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر ، شايد بتوان گفت كه مرز اصلي مديريت در بخش هاي خصوصي و دولتي در آن است كه بخش خصوصي به منفعت شخصي  مي انديشيد، اما بخش دولتي بايد همه چيز را در راستاي تحقق منفعت عامه سامان دهد.از اين رو ، شركت هاي بخش خصوصي نبايد به بهانه دريافت سود بيشتر سلامت و ايمني كارگران يا كليت جامعه را به خطر بيندازند (براي مثال ، براي دريافت سود بالا جنگلهاي كشور ، آبزيان كشور ، و معادن كشور را صادر كنند.) بنابراين ، نبايد محيط زيست جامعه را تخريب و به ضايعاتي تبديل كنند كه در محيط قابل جذب نباشد. بر اين اساس ، دولت در قالب مديريت دولتي بايد قوانين و مقرراتي را تدوين كند كه از آسيب زدن بخش خصوصي به منافع عامه جلوگيري كند.نيروي بازار:يكي

ديگر از عمده تفاوت هاي مديريت بخش عمومي با بخش خصوصي نقش بازار در عمليات آنهاست. سرنوشت سازمان هاي دولتي ، بنا بر خاستگاه شكل گيري ، ماهيت وظايف ، و روح حاكم بر فعاليتهاي آنها، در دستان بازار آزاد و رقابتي نيست. به عبارت ديگر ، قيمت كالا ها و خدمات بخش عمومي در محيط بازار تعيين نمي شود ، بلكه قيمت بيشتر آنها از طريق ابزار بودجه اي تعيين مي شود (بودجه اي كه مجلس تصويب مي كند) نه از طريق معاملات آزاد بين خريدار و فروشنده . درآمدهاي مديريت دولتي عمدتاً از طريق فروش نفت (دركشورايران) و اخذ ماليات به دست مي آيد، اگر چه بابت عرضه برخي از خدمات ، نظير صدور گواهينامه هاي گوناگون و مجوزهاي متعدد ، حق الزحمه اي دريافت مي شود؛ ولي اين درآمد درصد بسيار ناچيزي از كل بودجه كشور را تشكيل مي دهد. در عين حال ، در جاهايي كه سازمانهاي دولتي بابت عرضه برخي از خدمات يا كالاها حق الزحمه اي دريافت مي كنند ممكن است يا به صورت يك انحصار قانوني عمل كنند  يا براساس قانون موظف باشند كه خدمات يا كالاهايي را با هزينه ثابت به مردم عرضه كنند ، اگر چه بهاي تمام شده آن كالاها يا خدمات چند برابر قيمت فروش آنها به مردم باشد (بهاي تمام شده نان يا بنزين و 000 را با قيمت عرضه آنها مقايسه كنيد.)حكمراني (مردمي):در كشورهاي مردم سالار و همين طور در ايران ، حكمراني (يا حق صدور دستور) در مردمي نهفته است كه آن را از طريق انتخاب يك دولت نماينده (و در

ايران انتخاب رهبر از طريق مجلس خبرگان رهبري) اعمال مي كنند. به عبارت ديگر ، مردم حق دستور دادن را به مجموعه اي به نام رهبري يا دولت واگذار مي كنند و دولت از جانب مردم حق صدور فرمان دارد. براين اساس در چنين كشورهايي ، مديريت دولتي امين مردم است . به همين ترتيب ، دولت فرامين مردم را در قالب سياستهايي به مديريت دولتي ابلاغ مي كند و مديريت دولتي بايد دستورات مردمي را در عمل اجرا كند.بنابراين ، مديران دولتي ، به منزله نمايندگان مردم (داراي حق فرماندهي)، درمقامي قرار دارند كه با جايگاه مديران و كاركنان در بخش خصوصي درحد قابل توجهي متفاوت است. مديران دولتي ، به مثابه امين حاكم (مردم) ، در تدوين و اجراي خط مشي هاي عمومي مشاركت مي كنند. اعمال (كنشها) آنان تجلي اراده حاكم (مردم) است ؛ يعني اعمال مديران دولتي براساس قانون اجباري و مبتني بر زور است.به عبارت ديگر ، مدير دولتي چه بخواهد چه نخواهد به اجبار بايد چيزي را اجرا كند كه به او ابلاغ شده است (البته مدير اخلاقي در برابر دستورات خلاف اخلاق جامعه و اصول و مباني ارزشي دين واكنش نشان مي دهد). در اين ميان ، بخش خصوصي نيز خط مشي هاي خاص خود را تدوين مي كند و به فعاليتهايي اشتغال دارد كه در زندگي مردم جامعه تأثير مي گذارد ، اما اعمال آنها مبتني بر اجبار قانوني نيست . اگر نخواهد چيزي توليد كند ، كسي نمي تواند او را مجبور به اين كار كند ؛ اما اگر در بخش خصوصي امري خلاف قانون مادر

و ساير قوانين كشور صورت بگيرد، بي ترديد دادگاه ها و نيروهاي انتظامي متوسل به اجبار و زور برضد آن بخش خواهند شد.تأملي بر مفهوم عقلانيتتعريف واضح و روشني از مفهوم عقلانيت در دست نيست. هر صاحب نظري براي طرح موضوعي كه محور آن عقلانيت است با بيان تعريفي بحث خود را مطرح مي كند . در اين فصل ، با اتكا بر گفته اسنلن (2002:324) تعريف عقلانيت را در قالب چند گزاره حكمي (قضيه) عرضه كرده ، بحث خود را پي مي گيريم.* عملي ذهني است كه « با خرد انسان» ، كه آن را «عقل» مي ناميم ، مطابقت داشته باشد.* عقلانيت مفهومي مطلق نيست . هر عملي 100 درصد عقلاني يا غيرعقلاني نيست ، بلكه عقلانيت مفهومي نسبي است. هر عملي كم و بيش عقلاني است يا ممكن است براساس مقياس بين 0 تا 100 درصد تا حدي عقلاني باشد.* عقلانيت مفهومي است تابع شرايط . بدين معنا كه عقلانيت راهكاري است كه تحت شرايط خاص ممكن است عقلاني يا غير عقلاني به نظر آيد.* انتخاب ابزارها و رويه هاي رعايت يك ارزش ممكن است عقلاني باشند، در حالي كه هم زمان انتخاب خود ارزش ، كه بايد رعايت شود ، عقلاني يا قدري غيرعقلاني باشد.* اتكا بر يك عقلانيت واحد در عرصه زندگي عمومي ، نظير مديريت دولتي كه در آن ارزشهاي متفاوتي (قانوني ، اقتصادي و 000 ) بايد همساز شوند ، غيرعقلاني يا در حد جزئي عقلاني است.عقلانيت در خط مشي گذاريسياستهايي كه دولت (قوه مجريه ، قوه مقننه و قوه قضائيه) تدوين مي كند متأثر از انواعي از

عقلانيتهاست . اسنلن (231:2002) از چهار نوع عقلانيت نام مي برد كه سياستهاي دولت را تحت تأثير قرار مي دهند :1. عقلانيت اقتصادي ، 2. عقلانيت سياسي ،3. عقلانيت قانوني ، 4. عقلانيت حرفه اي .اما نگارنده با مطالعه ادبيات مديريت دولتي پيشنهاد مي كند كه مي توان از دو نوع عقلانيت ديگر نيز سخن گفت كه بر جوامع بشري حاكميت دارند :* عقلانيت اخلاقي ، * عقلانيت ديني .عقلانيت اقتصادي:بي ترديد منابع و امكانات يك دولت براي تحقق همه خواسته ها و تقاضاهاي شهروندان يك نظام سياسي محدود است. اصل محدوديت در منابع هسته اصلي مديريت است. بنابراين ، دولتها هم در مبارزات انتخاباتي خود و هم در تدوين خط مشيها بايد اين اصل را سرلوحه كار خود قرار دهند. در قاموس مديريت ، «مديريت بر محدوديتها» كليد عملكرد يك مدير است . در غير اين صورت ، با وجود وفور منابع ، مديريت اساساً بي معناست . دولتها از هر منبعي به ميزان محدود(حتي منابع بالقوه) برخوردارند. بنابراين ، خط مشي هاي عمومي را بايد بر اصل محدوديت منابع ملي بنا گذاشت. در غير اين صورت ، عدم تحقق وعده ها منجر به كاهش مشروعيت دولت خواهد شد. براين اساس ، دولت عاقل اقتصادي دولتي است ممسك در منابع كه خط مشي ها را با اتكا بر ارزشهاي اقتصادي تدوين ، اجرا و ارزيابي مي كند و تغيير و خاتمه مي دهد.عقلانيت قانوني:اگر سياست هاي دولت حاوي عناصري باشند كه براي ايجاد « اطمينان به قانون » ضروري اند ، از عقلانيت قانوني برخوردار خواهند شد. عناصر اصلي شكل دهنده عقلانيت قانوني عبارتند

از : «حق دادخواهي عادلانه ، امنيت حقوقي و حفاظت از اقدامات اختياري شهروندان ». بنابراين ، سياستي از عقلانيت قانوني برخوردار است كه با اتكا بر قانون اساسي و ساير قوانين مادر تدوين شود و عناصر فوق را در تدوين ، اجرا و تغيير و خاتمه خط مشي مخدوش نكند.عقلانيت سياسي:عقلانيت سياسي بر اين اصل استوار است كه وقتي عقل جمعي (رأي دهندگان) دولتي را بر مسند قدرت مي نشاند ، مسائل مورد نظر آن جمع بايد در قالب سياستهايي حل شوند. اين سياستها بايد به نحوي تدوين و اجرا شوند كه تداوم آن دولت را تضمين كنند. در اين راستا، برخي از مسائل مرتبط با اكثريت بايد مشخص و برخي ديگر حتي به طور نمادين حل شوند و به اعتماد مردمي كه دولت فعلي را برگزيده اند بايد پاسخ داده شود. (اسنلن 328:2002).عقلانيت حرفه اي (علمي):درسير تطور تاريخي پيشرفت انسانها ، بيرق علم و دانش از ساير بيرقها بلندتر و برافراشته تر بوده است. پيشرفت مادي و بعضاً معنوي انسانها در پرتو پيشرفتهاي علمي رخ داده است . بنابراين ، علم و عالم در نظر انسانها شأن و منزلت خاصي دارد. حضور علم در همه عرصه هاي زندگي بشر نويد بخش دستيابي به نتايج ارزشمندي است كه سعادت دنيوي و بعضاً اخروي انسانها را رقم مي زند. در عرصه حكومت داري ، آن دسته از حكومتهايي كه در سير تاريخي جهان به علم و عالمان عنايت بيشتري داشته اند ، دوام و استمرار حكومتي بيشتري تجربه كرده اند. يكي از عرصه هايي كه دولتها مي توانند علم و دانش را درآن ترزيق كنند

عرصه خط مشي گذاري عمومي است ، چنان كه امروز از اين عرصه به نام علوم خط مشي ياد ميشود(در بسياري از دانشكده هاي علوم سياسي و مديريت دولتي كشورها ، رشته خط مشي گذاري به شدت تقويت ميشود.)عقلانيت اخلاقي: هر جامعه بشري داراي اصول و قواعد اخلاقي است كه مورد احترام مردم آن جامعه است. اين اصول اخلاقي در ابعاد گوناگون زندگي مردم آن جامعه رخنه كرده ، تخطي از آن جامعه را آزرده خاطر مي كند و جامعه انتظار دارد كه حكومت با فرد يا افرادي برخورد كند كه اخلاق جامعه را مخدوش مي كنند. دولتي كه بر آن جامعه حاكميت مي كند حاكميت و احياناً تصدي خود را در قالب مجموعه اي از خط مشي هاي عمومي اجرا مي كند. اين خط مشي ها راهنماي حاكمان يك نظام سياسي هستند. چون دولت نماينده شهروندان است ، بي ترديد بايد ارزشهاي مورد احترام جامعه را در خط مشيهاي خود مد نظر قرار دهد ، زيرا تخطي از آنها مشروعيت نظام سياسي را خدشه دار مي كند.عقلانيت ديني:در ادبيات عقلانيت ، به مقوله عقلانيت ديني چندان اشاره نشده است . اگر چه شايد بتوان اين عقلانيت را در عقلانيت اخلاقي جستجو كرد ، بين آن دو مرزهايي مشاهده مي شوند . دين ، به مثابه راهنماي عمل انسان ، در خود نوعي عقلانيت دارد كه به نظر مي رسد تحقق آن عقلانيت در زندگي بشر ساير عقلانيتها را به شدت تحت تأثير قرار دهد. براي مثال ، جامعه اسلامي ايران (اكثريت غالب) پايبند به ديني به نام دين اسلام هستند. اين دين مدعي است

كه انسان با رعايت اصول و قواعد خاصي در ابعاد گوناگون زندگي به رستگاري دنيوي و اخروي دست مي يابد.مديريت در بخش دولتي بي ترديد ، اداره امور عمومي در كليه مراحل چرخه خط مشي نقش ايفا مي كند. اما اصلي ترين كار ويژه اين بخش از مديريت در هر كشور «اجراي خط مشي هاي عمومي » است كه دولت آنها را تدوين مي كند. مديريت دولتي در سير تكامل خود پاراديمها ، نهضتهاي مديريتي ، عقلانيتهاي متفاوت و رويكردهاي متعددي را در پيش گرفته است . تمركز اين فصل بر شرح رويكردهايي است كه مديريت دولتي در پيش مي گيرد و براساس آنها به اجراي سياستها مي پردازد. در اين بخش تشريح اين رويكرد ها و پيوند آنها با نهضتهاي مديريتي ، به اين نكته اشاره خواهد شد كه همان طور كه دولت در تدوين سياست انواع عقلانيتها را در پيش مي گيرد ، مديريت دولتي نيز در اجراي سياستها ، كه در قالب برنامه ريزي راهبردي محقق مي شود ، لازم است اين عقلانيتها را در انواع راهبردهاي خود مد نظر قرار دهد.رويكردها به مديريت در بخش دولتي 1- رويكرد مديريتي2- رويكرد قانوني3- رويكرد سياسي4- رويكرد حرفه اي (علمي) 5- رويكرد اخلاقي6- رويكرد ديني معناي راهبرد در بخش دولتي معناي راهبرد در ادبيات بخش خصوصي واضح و روشن است : راهبرد ، جوهر موفقيت رقابتي است. راهبرد با پيش بيني و مديريت چالش هايي بقاي سازماني را رقم مي زند كه رقبا ايجاد مي كنند . اگر چه مكاتب متفاوتي (استونر و جانستون 1994) در زمينه تفكر راهبردي شكل گرفته اند ، مينتز

برگ (1994) آن را كليد موفقيت مي داند.راهبرد را در بخش خصوصي مي توان چنين تعريف كرد :«چيدمان منابع سازماني در بهترين موقعيت ممكن ، به گونه اي كه بتوان ضمن حفظ سهم خود در بازار سهم رقيب را نيز تصاحب كرد » (هچ ، ترجمه دانائي فرد 1385) . در اين تعريف ، فلسفه  وجودي به وجود رقيبي بستگي دارد كه در محيط سازمان قرار دارد و سازمان مي كوشد تا منابع خود را طوري چيدمان كند كه سهم خود را از بازار افزايش دهد . در اين نگاه ، هدف اصلي راهبرد كسب سود است كه در پرتو گرفتن سهم بيشتري از بازار به دست مي آيد . بنابراين ، سازمان هاي بخش خصوصي براي گرفتن سهم بيشتر از بازار بايد توان جولان راهبردي داشته باشند.اما موضوع راهبرد در بخش دولتي اين چنين نيست. در اين بخش ، همكاري بين سازمانهاي دولتي كليد اثربخش و كارآمدي دولت است و رقابت بين دستگاهي دولت افقي را از كار مي اندازد. رقابت در عرصه عمومي بين سازمانهاي دولتي نه فقط ممكن است مفيد نباشد بلكه ممكن است اهداف متعالي مديريت دولتي ر ا مخدوش كند.به نظر استوارت (19:2004) تفكر راهبردي در بخش دولتي در سه قلمرو حائز اهميت است : راهبرد خط مشي ، راهبرد سازماني و راهبرد مديريتي .* راهبرد خط مشي : به آنچه دولت مي خواهد تغيير دهد اشاره دارد ؛ يعني ، دستور كار دولت و راههايي كه از آن طريق مؤسسه دولتي به تحقق آن دستور كار كمك مي كند. به بيان ديگر ، وقتي دولت سياستي تدوين مي كند

، مؤسسه چه راهبردي براي اجراي آن بايد داشته باشد.* راهبرد سازماني : در پرتو راهبرد خط مشي ، سازمانهاي تابعه وزارت خانه ها بايد راهبردهاي سازماني را تدوين كنند تا اجراي آنها راهبرد خط مشي را مشخص كند (براي مثال ، « راهبرد كاهش تسهيلات بلند مدت كلان» شايد بتوان به راهبرد «توسعه تسهيلات محدود كم بهره » كمك كند ).* راهبرد مديريتي : براي اجراي راهبردهاي سازماني ، مديريت دولتي (در سازمانهاي دولتي ) بايد راهبردها را تدوين كنند (در زمينه اجراي راهبرد سازماني،«اعطاي تسهيلات محدود كم بهره»، مديريت بانكها ممكن است « راهبرد ايجاد كميته هاي تخصصي» را به منزله راهبرد مديريتي خود در پيش بگيرد ).بر اين اساس ، وزارت خانه ها ، ضمن اعلام سياستهاي دولت به مؤسسه هاي تحت نظارت ، در منابع سازماني ، نظرها ، خطرهاي سازماني ، و توازي در جنبه هاي گوناگون سازماني (اعم از برنامه ها ، پروژه ها و غيره ) تأثير مي گذارند. اهميت اعتماد به دولتبه نظر بسياري از صاحب نظران (الواني و دانائي فرد 1381 ؛ رينگ و ون دي ون 1994) اعتماد را مي  توان عامل مؤثر مهمي در حاكميت قلمداد كرد.اعتماد به دولت از منظر سياست مداران و ديوان سالاران امري ضروري است، زيرا كناره گيري شهروندان از حمايت دولت مشروعيت حاكميت مردم سالار را با مشكل مواجه مي كند. بنابراين ، اعتماد به دولت مي تواند سبب همراهي شهروندان با سياستهاي دولت بدون توسل به زور شود.چهارچوب هاي نظري اعتماد به دولتبي اعتمادي به دولت پديده اي متداول در نظام هاي سياسي كشورهاست. ازنگاه مديريت دولتي منشأ

اصلي بي اعتمادي شهروندان به دولت باركاري دولت است.دولت به علت داشتن خانواده اي بزرگ دخل و خرجش متعادل نيست و طبيعي است كه نمي تواند همه اعضاي خانواده را راضي كند ؛ بودجه معيني دارد كه بايد به نحوي آن را توزيع كند كه همگان تا حدي منتفع شوند ، ولي معلوم نيست كه آيا همگان از سهم خود راضي ميشوند يا خير . شهروندان در برابر باركاري دولت يا از خود صبر نشان مي دهند و همچنان به خدمات دريافتي دولت به هر نحو و شكل ممكن كه باشد وفادار مي مانند ، يا از آن شكايت مي كنند يا در نهايت ازدريافت خدمات خودداري مي كنند. راه حل فراروي دولت اين است كه با توسل به ساز و كارهايي ((انتظارات شهروندان )) را مديريت كند.بي ترديد براي اعتماد سازي عمومي با هر نگاهي ، پيوند شهروندان و دولت ضروري است. اعتماد در پيوستگي اين دو شكل مي گيرد . ظرف مهمي  كه مي تواند اين پيوند را برقرار كند شكل گيري مديريت دولتي مشاركت جويانه است.مديريت دولتي مشاركت جويانهتعامل شهروندان با دولت را مي توان به چند گونه طبقه بندي كرد . براساس يكي از اين طبقه بندي ها ، تعامل دولت - شهروندان به دوسطح تقسيم مي شود:1- تعامل منفعلانه دولت – شهروندان: به گفته سانوف (2000) ((شبه مشاركت)) نام دارد و صرفاً به در جريان قراردادن شهروندان از تصميمهاي اداري مديريت دولتي درباره برنامه ها، قوانين ومقررات اشاره دارد.2- تعامل فعالانه دولت - شهروندان يا ((مشاركت قابل اعتماد)) (كينگ 1998: 317): در آن شهروندان ، به مثابه مالك به جاي

مشتري ، در تصميم گيري هاي اداري تأثير گذارند.تعاملات دولت - شهروندان را باز مي توان به دو دسته تقسيم بندي كرد :1- تعاملات غير هم زمان كه از طريق نامه ، نامه هاي الكترونيك  و ميزگردهاي ديجيتالي در زمينه سياستها انجام ميشود.2- تعاملات همزمان كه به ارتباط همزمان بين شهروندان و دولت ها از طريق تلفن ، گفت و شنود رودرو ، جلسات عمومي و گفت و شنودهاي ديجيتالي در زمان  واقعي اشاره دارد.در حال حاضر ، برگشت به انديشه ((حاكميت مشاركت جويانه )) در ايران اهميت دارد ، زيرا مشاركت جويي يكي از مباني اصلي در تشكيل حاكميت مردم سالاري است . به عبارت ديگر ، مديريت دولتي مشاركت جويانه پيوند مستقيمي با مردم سالاري مشاركت جويانه دارد. مشاركت جويي به معناي انديشيدن ، بحث و جدال منطقي بر سر مسائل عمومي و تصميمهاي عمومي است. فرايند مشاركت جويي به بحث و بررسي مسائل عمومي توسط گروهي از افراد (دولت - شهروند) براساس طرح علل له و عليه اشاره دارد. بر اين اساس ، مشاركت جويي يعني فرايند مشاوره با ديگران در فرايند دستيابي به نوعي تصميم كه با اتكا بر علل منطقي و منابع مشترك طرفين محقق مي شود. وقتي علل لازم براي اتخاذ يك تصميم در دست است ، امّا هم زمان در اتخاذ تصميم جانشين نيز عللي مطرح است به معناي آن است كه نوعي بي اطميناني به نوع تصميم وجود دارد. بنابراين ، مشاركت جويي ضروري است.مشاركت جويي عنصر اساسي مردم سالاري ناب است . دولت براساس موافقت افراد تحت حاكميت بايد در پي يافتن راههايي براي بهره گيري

از اين توافق و ((پالايش و غني سازي ديدگاه عمومي )) باشد (اسميت و گوتز 2005 : 182). اين امر مستلزم بحث پيوسته ميان شهروندان براي دستيابي به نوعي دستور كار به منظور تصميم گيري در باب موضوعات بحث برانگيز عمومي ،  پيشنهاد راه حلهاي گوناگون براي حل مسائل موجود در دستور كارها ، حمايت از آن راه حلها براساس علل ، و تصميم گيري درباره يك راه حل است.پاسخگويي در مديريت دولتي به نظر دنهارت (2002 : 51) ((هيچ چيز ، نه  خطاهاي قضاوت ، نه ناكارايي ، نه ضايعات ، نه مالياتهاي سنگين ، نه وجود مقررات بيش از حد ، و نه حتي شكست در جنگ ، دولت را از پايه نمي لرزاند به جز وجود اين باور كه عامه مردم تصور كنند حاكمان و مديران دولتي ، به جاي توجه به منفعت عامه موكلين خود ، به منفعت شخصي خود مي انديشند. اگر چنين باورهايي در ميان مردم فراگير شوند و براي مدتي طولاني تداوم يابند ، عامه مردم همه به دولتمران (و مديران دولتي) و هم به خود نهاد دولت بي اعتماد مي شوند .)) آنچه اهميت دارد اعتماد و وفاداري عامه مردم است . اگر عامه مردم به نهادهاي دولتي و افراد منتخب و منصوب دولتي اعتماد نداشته باشند ، در اجراي تصميمهاي دشوار ، خصوصاً تصميمهايي كه مستلزم ايثار و فداكاري است ، همكاري نخواهند كرد. اگر كاركنان دولتي در تحقق اراده مردم مورد اعتمادند، رفتار منفعت طلبانه آنها اعتماد عمومي را مخدوش مي كند و سبب بي اعتمادي عمومي به سازمانهاي دولتي و حتي خود دولت مي

شود. بنابراين ، مي توان ادعا كرد كه براي اينكه كاركنان ، مديران و كارگزارن دولت نشان دهند كه به منفعت عامه پايبندند بايد پاسخگويي را سرلوحه كار خود قرار دهند. به عبارت ديگر ، يكي از استانداردهاي معمول ((مردم محوري)) در خدمات عمومي اين است كه دولت تا چه حد نسبت به پاسخگويي عمومي از خود حساسيت نشان مي دهد.رضايتمندي شهروندان از مديريت دولتييكي از ديدگاههاي مهم در اين زمينه اعتماد عمومي ديدگاه ((رشته مديريت )) است كه علت اصلي اعتماد يا بي اعتمادي را عملكرد مي دانست و بسياري از پژوهش ها نيز اين نكته را تأييد كردند . بنابراين ، لازم است نقش اين ديدگاه برجسته تر شود و در اين راستا بايد متغيير يافت كه بتواند اين ديدگاه را به طور كامل و جدا از ساير متغيرها تبيين كند. به نظر مي رسد كه متغير رضايتمندي ، كه در بسياري از پژوهشها بدان اشاره شده است ، مي تواند چنين كند. اين متغير پنج بعد دارد : 1) حساس بودن به عرضه خدمات به شهروندان  2) اتكاپذير بودن متصديان امور عمومي 3) دسترسي به تسهيلات و خدمات 4) ارتباطات 5) هزينه ها ، سنجش اين موارد ، در واقع ، سنجش كيفيت خدمات را نشان مي دهد . پس ، پاسخگويي بايد رضايتمندي را در پي داشته باشد تا بدين ترتيب اعتماد عمومي شكل گيرد. براي رفع مشكلات مديريت دولتي پرسشهايي مطرح اند كه حال به برخي از مهم ترين آنها اشاره  مي شود :1- چگونه مي توان به شكل گيري مديريت دولتي مشاركت جويانه در ايران كمك كرد ؟ طراحي

نظام آموزش مديريت دولتي كشور در طراحي اين نظام ، شايسته است به نكات زير توجه اساسي شود :* افرادي كه وارد رشته مديريت دولتي مي شوند بايد توان بالقوه تحليل مسائل كلان مديريت دولتي را در كنار سياست مدران دارا باشند. در نتيجه ، براي ورود به اين رشته بايد شرايط خاصي را تدوين كرد.* مدرسان دانشگاه ، كه در اين رشته تدريس مي كنند ، متخصص علمي و اجرايي مديريت در بخش دولتي باشند.* مواد آموزشي اين رشته بايد به طور اساسي و بنيادين تغيير يابند.* اين رشته در دانشگاههايي كه مدرس مديريت دولتي ندارد تعطيل شود. تدوين منشور شهروندي سند منشور شهروندي سند حق و حقوق شهروندي نسبت به دولت است . تدوين اين منشور مي تواند تأثير مهمي در بازشناسي حقوق شهروندان از سازمانهاي دولتي و نظام سياسي داشته باشد. اين سند تجلي مشاركت جويي شهروندان با دولت است.تدوين چهارچوب اصول اخلاقي مديران و كاركنان سازمان هاي دولتي در اين چهارچوب ، بايد اصول اخلاقي ، كه براساس منابع اسلامي نظير قرآن و نهج البلاغه تنظيم شده باشد ، براي رهبران و مديران و كاركنان سازمانهاي دولتي تدوين شوند و در سازمان موجود باشند. در اين كتابچه راهنماي اصول اخلاقي بايد همه اصول غيراخلاقي به صورت مدون درهمه سازمانها موجود باشد و بندهاي كليدي اين كتابچه بر روي قسمتي از ديوار اتاق مديران و كاركنان نصب شوند تا در برابر ديدگان همه افراد سازمان باشند و مانع از تخطي آنان شوند.تدوين چهارچوب مشاركت شهروندان در مديريت دولتي منظور از اين اصل فراهم آوردن چهارچوبي با اين مضمون است كه مشخص شود

عامه مردم در چه زمينه ها و سطوحي و با چه عمقي در مديريت دولتي بايد مشاركت كنند.تدوين قانون پاسخگويي عمومي در سازمان هاي دولتي 2- چگونه مي توان پاسخگويي عمومي را تقويت كرد ؟يكي از ضعفهاي نظام خدمات كشوري نبود قانون پاسخگويي عمومي است. اگر چنين قانون در كنار منشور شهروندي تدوين و تصويب  شود ، بي ترديد در افزايش پاسخگويي سازمانهاي خدمات عمومي به شهروندان مؤثر خواهد بود. در اين قانون ، بايد نوع پاسخگويي ، ابزار پاسخگويي و ساز و كارهاي برخورد با عدم پاسخگويي تشريح شود.تدوين و تصويب قانون آزادي اطلاعاتاين قانون مبنايي براي (( باز شدن )) يا گشايش در مديريت دولتي است . از مزيتهاي عمده اين قانون شفاف سازي و نزديكي بين شهروندان و سازمانهاي دولتي است.تدوين اصول اطلاعات آزاد عمومي بهبود رابطه مديران دولتي و شهروندان* مديران دولتي بايد به تعهدات و وعده هاي خود سخت پايبند باشند ؛* مديران دولتي بايد صداقت خود را با برقراري ارتباطات باز با مردم نشان دهند؛ * مديران دولتي بايد بيش از آنكه سخن بگويند ، به سخنان مردم به صورت مؤثر گوش فرا دهند؛* مديران دولتي بايد اطمينان به سازمانهاي دولتي را به صورت باور عمومي درآورند؛* مديران دولتي بايد به شيوه هاي گوناگون در دسترس عامه مردم باشند؛* مديران دولتي بايد واقعيت را به نحو مناسب و در زمان مناسب به مردم بگويند؛3     - چگونه مي توان رضايتمندي شهروندان را بهبود دارد ؟طراحي نظام  ارزشيابي عملكرد سازمانهاي دولتي براساس شاخصهاي سه گانه (پاسخگويي ، رضايتمندي و اعتماد عمومي )بدين صورت كه هر يك از سازمانها شاخصهايي براي اين

سه متغير كليدي تدوين و هر سال عملكرد خود را ارزيابي كند.تدوين سنجه رضايتمندي شهروند ايراني در اين سنجه بايد به پنج بعد زير توجه كرد :1- هزينه هاي خدمات؛ 2- ارتباطات ؛ 3- دسترسي به تسهيلات و خدمات ؛4- اتكا پذير بودن مستخدمان عمومي ؛5- حساس بودن به نيازهاي شهروندان .4- چگونه مي توان اعتماد عمومي به دولت را ارتقا داد ؟بايد ضمن تغيير شيوه انجام دادن امور در دولت و سازمانهاي دولتي ، نظامهاي متفاوت را در دولت و سازمانهاي دولتي تغيير داد.بنيادي ترين و مهم ترين شيوه احياي اطمينان به دولت و سازمانهاي دولتي اين است كه تمهيداتي فراهم شوند تا اين سازمان ها بهتر كار كنند و هزينه كمتري بر جامعه تحميل كنند و در نتيجه حساس تر ، پاسخگوتر ، در دسترس تر و كارآمدتر شوند. بهبود شيوه هاي كاري دولت و سازمانهاي دولتي در اعتماد سازي و احياي اعتماد مؤثر است ، ولي كافي نيست . بايد براي مردم تشريح شود كه دولت و كارهاي دولت در زمينه هاي گوناگون به آنها كمك كرده اند ، زيرا فلسفه دولت تأمين رفاه و امنيت براي شهروندان است.دولت بايد در عمل نشان دهد به منافع همه شهروندان توجه مي كند رفتارهاي حزبي و باندي ، و نزاعهاي گروهي در چند سال اخير نوعي بدبيني در مردم ايجاد كرده اند و به همين علت مردم بعضاً تصور مي كنند كه دولت به منافع گروه خاصي توجه دارد و مدعي اند كه سياست مداران و مديران دولتي به خود مي انديشند . پيامد اين تصور از دست رفتن اعتماد شهروندان به مديران و

نظام سياسي است .فساد چيست ؟ فساد به سوء استفاده از قدرت براي كسب منفعت شخصي يا منافع گروهي اشاره دارد . فساد تجلي نوعي از رفتار مقامات دولتي (خواه سياست مداران و خواه مستخدمان كشور) است كه در آن به طور نادرست و غيرقانوني با سوء استفاده از قدرت عمومي محول شده به آنها خود و نزديكانشان را غني مي سازند .(استپن هارست ولانگست 1997: 313). مي توان فساد را در دو مقوله كلي زير تقسيم بندي كرد :الف) فساد جزئي : به افزونه خواهي هايي جزئي اشاره دارد كه كاركنان دولت بر اثر پايين بودن حقوق و دستمزدشان براي پرداخت هزينه هاي خانواده خود از شهروندان دريافت مي كنند؛ب) فساد كلان : توسط آن دسته از مقامات عالي رتبه دولتي صورت مي گيرد كه در زمينه انعقاد قراردادهاي دولتي بزرگ تصميم گيري مي كنند.هزينه هاي فساد فساد در بين كشورها و حتي در بين بخش هاي دروني هر كشور متفاوت است. زمينه بروز فساد در برخي از نهادهاي دولت (مانند گمرك و سازمان امورمالياتي) از ساير نهادهاي آن بيشتر است . همچنين ، پژوهشها نشان مي دهند كه در جاهايي كه فساد مزمن هست هزينه ناعادلانه هنگفتي بركسب و كارهاي كوچك تحميل مي شود.مهم تر اينكه سنگين ترين هزينه ها نوعاً در خود رشوه ها نهفته نيستند ، بلكه اساساً در تخريب پايه هاي اقتصادي نهفته اند كه ره آوردهاي اين رشوهها هستند (رز و اكرمن 1996). وقتي الگويي از رشوه خواري در كشور نهادينه شود ، مقامات دولتي فاسد براي افزايش ميزان رشوه هاي موردتقاضاي خود از انگيزه لازم برخوردار و براي

دريافت رشوه هاي بيشتر به راهكارهاي ديگري متوسل خواهند شد . براي مثال ممكن است عرضه خدمات را به شهروندان تا زماني كه رشوه پرداخت نكنند به تعويق بيندازند.يا ممكن است براي دادن اطلاعات محرمانه درباره مناقصه ها يا پروژه هاي خصوصي سازي رشوه دريافت كنند. بديهي است كه همه اين هزينه ها   خطر بزرگي را بر جامعه تحميل مي كنند.رشوه نوعي مانع براي ورود به عرصه توليد و خدمات است و شركتهايي كه رشوه مي دهند نه فقط انتظار دارند كه قرارداد يا پروژه خصوصي سازي را ببرند ، بلكه توقع دارند كه منابع آتي را نيز به شكل يارانه ، انحصارگري در بازار و اهمال كاري در اجراي رويه هاي قانوني به دست آورند. سطح رشوه گيري و رشوه دهي بسيار بالا مي رود ، چه بسا معافيتها يا عملياتي كه قصد خصوصي سازي آن را داريم به كارآمدترين پيشنهاددهندگان تخصيص نيابند. پروژه ها ممكن است آنچنان بزرگ و تخصصي و در عين حال از نظر فني بسيار پيچيده باشند كه بتوان رشوه گيري را در آنها به راحتي مخفي كرد. اگر پيمانكاران به مقامات دولتي رشوه دهند ، اين مقامات به آنها اجازه مي دهند تا الزامات ايمني و رعايت مقررات را ناديده گيرند.همچنين ، فساد در الگوهاي استخدام و ارتقا نيز تأثير مي گذارد . مثلاً ، كارآمدترين كاركنان ممكن است استخدام نشوند و كساني كه پست دولتي دريافت مي كنند ممكن است افرادي ناشايست و نالايق باشند. اگر كاركنان بالقوه كارآمد از رقابت براي تصاحب پستهاي دولتي دلسرد شوند ، اين وضعيت بدتر خواهد شد ، زيرا انرژي و نيروي

كاركنان به سمت فعاليتهاي فسادآور مي رود و بدين ترتيب آنان از فعاليتهاي ارزشمند اجتماعي روي گردان مي شوند. در نتيجه ، فساد رفاه كلي عامه مردم را تقليل مي دهد.اهميت پيشگيري از فسادفساد نوعي ويروس مستعد براي فلج كردن دولتها ، بي اعتبار كردن نهادهاي عمومي و شركتهاي خصوصي است و اثر ويرانگري در حقوق انسانها در جوامع دارد و بدين ترتيب جامعه و توسعه آن را نابود مي كند و فقرا را تحت تأثير قرار ميدهد.محورهاي اصلي تأثير گذاري فساد در جامعه را مي توان در قالب گزاره هاي زير مطرح كرد :* فساد به فقر آسيب مي رساند .* مبارزه با فساد فقر را كاهش و توسعه اقتصادي را ارتقا مي دهد.* فساد كارايي شركتها را كاهش مي دهد.ارتقاي پاسخگويي سياسي براي دستيابي به شفافيت سياسي مي توان از ساز و كارهاي متفاوتي استفاده كرد ، كه برخي از آنها عبارتند از :* برگزاري جلسات مجلس به صورت علني ؛* برگزاري جلسات هيأت دولت به صورت علني ؛* برگزاري جلسات پرهياهوي دادگاهها به صورت علني ؛* از ميان برداشتن فعاليتهاي دلالي سياسي در مجلس شوراي اسلامي ، هيأت دولت و مجمع تشخيص مصلحت نظام؛* انتشار آراي نمايندگان مجلس در موضوعات كليدي و حتي غيركليدي ؛* انتشار گزارش هاي سالانه سازمانها و مجموعه هاي دولتي ؛* انتشار احكام دادگاه ها در موارد كليدي مؤثر در منافع جامعه ؛* افشاي هدايا و رشوه ها به كمك مردم براساس قانون افشاگري .تقويت جايگاه آموزه هاي دينيچنانچه شرايط زير فراهم شوند ، آموزه هاي ديني كشور ، كه در قرآن ، نهج البلاغه و ساير منابع

اسلامي به چشم مي خورند ، به يكي از اركان پيشگيري از فساد تبديل مي شوند :1- افرادي كه امروزه در جامعه ما آموزه هاي ديني را ترويج مي كنند خود عامل به آنها باشند؛2- از فنون و ابزاري بهره بگيريم كه بتوانند باور به دوري از فساد را در اذهان افراد شكل دهند ؛3- رسانه ملي كشور ، سازمان صدا و سيما ، سياست فرهنگي كشور رابه گونه اي مناسب تحت پوشش قرار دهد.4- عالمان ديني به نقش كليدي خود در اصلاح جامعه يقين داشته باشند.5- مديراني كه از قشر روحاني اند به عملكرد سازماني و فردي خود حساسيت بيشتري نشان دهند.تقويت نقش رسانه هارسانه هاي مستقل و حرفه اي با افشاي سوء استفاده ها به بازبيني سطح فساد كمك مي كنند. براين اساس ، رسانه ها نهاد عمومي كليدي در مبارزه با فساد تلقي مي شوند. اگر چه بسياري از كشورها بعضاً رسانه هاي آزاد و بازي دارند ، برخي از عوامل محدود كننده مشاركت قدرتمند بالقوه رسانه ها را در مبارزه با فساد تضعيف مي كنند (كاترل 1999 و بالكين 1999) بنابراين ، در همه كشورها ، رسانه ها يكي از اركان اصلي جامعه مدني قلمداد مي شوند.ايجاد بخش خصوصي رقابتي براي داشتن اقتصادي قوي بايد بخش خصوصي قوي و با انگيزه اي داشت.بنابراين براي ايجاد بخش خصوصي رقابتي ، توجه به محورهاي زير اساسي است :1- سياست اقتصادي يكپارچه 2- تقويت رقابت 3- خصوصي نكردن بخشهايي از دولت 4- تشكيل انجمنهاي بازرگاني

ضرورت و موانع خصوصي سازي

... Privatizationحسين عبده تبريزي

پايه اصلي نظام اقتصادي مبتني بر بازار، تعداد زياد مشاركت كنندگان در بازار است و وجود

يك نظام انگيزشي كه بتواند به درستي كار كند. اجماع اين است كه حوزه دخالت دولت در امور تجاري و كسب و كارها بايد محدود شود و به منظور افزايش كارآيي در داخل اقتصاد و افزايش بهره وري، بالا بردن گرايش به پس انداز و درنهايت ايجاد ثروت و اشتغال ضروري است كه بخش خصوصي در يك اقتصاد رقابتي فعاليت كند.تجربه هفتاد ساله حكومت هاي سوسياليستي هم چون خلق ارزش نكرد و آنها را عقب نگه داشت يا حتي تجربه اخير در چين، خود بيانگر اين است كه خصوصي سازي در عرصه و صحنه اجرا براي تشكيل يك جامعه مدني و جامعه اي مبتني بر آزادي هاي فردي ضرورت تام دارد. به نظر مي رسد كه رعايت حقوق مالكيت خود جزئي از جامعه مدني است. از اين رو است كه خصوصي سازي در زمان حاضر براي تشكيل جامعه مدني يك ضرورت است. ضرورتي غيرقابل انكار كه نتايج عيني اجراي آن در همه كشورهاي جهان مشاهده مي شود. اينكه بشود بخش دولتي كارآمد و موثري داشت، تجربه بسيار محدودي در منطقه اروپاي شمالي دارد. در كشورهايي نظير سوئد و فنلاند هم در كنار يك بخش دولتي بزرگ يك بخش خصوصي قدرتمند نيز وجود دارد و حركت سرمايه به آساني در آنجا انجام مي شود و حساب سرمايه حساب بسته اي نبوده است. با توجه به موارد مذكور، خصوصي سازي در ايران نيز ضروري است و در مورد ضرورت خصوصي سازي اجماع وجود دارد. فارغ از اينكه احزاب سياسي ايران در حوزه سياست يا فرهنگ چه گرايش هايي دارند، همگي در حوزه اقتصاد بر خصوصي سازي تاكيد مي كنند و احزاب سياسي را نميتوان يافت كه به طور مستقيم در مقابل خصوصي سازي موضع گرفته باشند. به

ويژه پس از ابلاغيه اصل 44 توسط مقام رهبري اين گونه احزاب مخالف خصوصي سازي حضور پررنگي ندارند.يكي از سوال هايي كه همواره وجود داشته، اين است كه آيا بازار سهام تنها راه اجراي خصوصي سازي است؟ قطعا هيچ كس نمي گويد كه همه سهام شركت هاي دولتي بايد از طريق بازار متشكلي كه متشكل ترين آن بورس است واگذار شود. البته بايد توجه كرد مبادله اي كه انجام مي شود در نهايت مبادله سهام است؛ چرا كه شركت هاي دولتي ماهيت حقوقي سهامي دارند.تصور نادرستي است كه فكر كنيم شركت هاي دولتي تنها بايد از طريق سهامي عام واگذار شوند، بلكه اين كار مي تواند از طريق سهامي خاص نيز انجام شود و لزومي براي سهامي عام بودن وجود ندارد. تاكيد قانون جديد خصوصي سازي بر واگذاري از طريق بورس در درجه اول و سپس ساير روش ها، به دليل اين است كه عرضه شركت ها در يك بازار مزايده اي كه قيمت ها شفاف است، انجام گيرد.اصلي ترين مشكل پيش روي واگذاري شركت هاي دولتي و خصوصي سازي اين است كه مي گوييم بخش خصوصي ضعيفي داريم و اين بخش خصوصي به دليل بزرگ بودن دولت نقدينگي لازم را براي خريد دارايي هاي دولت ندارد و با اين تحليل  عملا خود را داخل يك كوچه بن بست حبس كرده ايم. ما بايد هرچه سريع تر از اين كوچه بن بست بيرون بيابيم. اين كار مي تواند از طريق بخش خصوصي بين المللي صورت پذيرد. به نظر مي رسد كه بخش خصوصي بين المللي از نظر نقدينگي مشكلي ندارد. در تمام دنيا اين گونه است كه در زمان خصوصي سازي بخش زيادي از سهام به وسيله سرمايه گذاراني از ديگر كشورها خريداري مي شود. در اين روش است كه سرمايه داخلي نيز تجهيز شده و ترس سرمايه داران داخلي از سرمايه گذاري مي ريزد. اگر واقعيت

دارد كه بر طبق آمارهاي غير رسمي فقط 200ميليارد دلار سرمايه ايرانيان در امارات متحده عربي وجود دارد، پس به نظر مي رسد منابع داخلي كما بيش موجود است و تنها مساله امنيت سرمايه است كه آنها را نگران كرده و اذيت مي كند. ما بايد از اين كوچه بن بست خارج شويم و خود را در خياباني با ترافيك دو طرفه قرار دهيم.مشكل ديگر خصوصي سازي در شرايط و با روش كنوني خصوصي سازي از طريق سهام عدالت و 20درصدي است كه بايد در اختيار دولت باقي بماند. سرجمع اين روش به گونه اي مي شود كه بخش خصوصي بازهم جرات نخواهد كرد پا پيش بگذارد و از اين نظر موسسات شبه دولتي و نزديك به دولت همانند صندوق ها و سازمان هاي عمومي اقدام به خريد سهام مي كنند. چون بخش خصوصي مي بينيد كه 20درصد اين سهام همچنان در دست دولت قرار دارد، 20 تا 30درصد آن نيز از طريق سهام عدالت در كنترل دولت است؛ پس ديگر جايي براي فعاليت موثر بخش خصوصي باقي نمي ماند و سرمايه گذاران وارد اين بخش ها نمي شوند. بنابراين مشكل واگذاري ها در دو سطح قابل بررسي است. اول اينكه سرمايه گذاران خارجي را از ابتدا راه نداديم و اكنون اگر بخواهيم آنها را بپذيريم، در جو سياسي كنوني نخواهند آمد. موضوع دوم اينكه تا نتوانيم سهام دولت را به طور جدي به ارقام خيلي پايين برسانيم، بخش خصوصي جرات حضور پيدا نخواهد كرد.يكي از مشكلات ديگر خصوصي سازي اشكالات ساختاري برخي بنگاه هاي دولتي است. به عنوان مثال در صنعت برق اصلاح ساختار بسيار مهم تر از خصوصي سازي است. اگر در اين گونه صنايع اصلاح ساختار صورت نگيرد، انحصار بخش دولتي به بخش خصوصي منتقل مي شود كه بسيار خطرناك تر

است. از اين نظر تجديد ساختار لازم است.اما با وجود نياز به تجديد ساختار در برخي صنايع و شركت هاي دولتي، نظر به اينكه مقوله خصوصي سازي در كشور ما با تاخير انجام مي شود و آثار مخرب آن بسيار شديد است، بهتر است كه دولت دارايي هاي خود را حتي به افراد كم تجربه و با قيمت هاي پايين بفروشد. اين به نفع اقتصاد ملي ما است كه روند خصوصي سازي شتاب بيشتري بگيرد. اين نگراني وجود دارد كه تجديد ساختار بهانه اي شود براي تاخير بيشتر خصوصي سازي و از اين نظر از موضع اجرايي تاكيد روي اصلاح ساختار وجود ندارد. بانك ها يكي از اقلام بزرگ خصوصي سازي هستند. بانك ها همگي آماده واگذاري هستند. مانع اصلي واگذاري بانك ها مي تواند تعداد زياد كارمندان آنها باشد. به عقيده من يك راه ساده در حوزه واگذاري بانك ها اين است كه 30درصد بانك ها را به كارمندانشان بدهيم.از اين طريق هم مي توان بخش مسن كارمندان را بازنشسته كرد و هم مي توان همدلي كارمندان را در راه خصوصي سازي جلب كرد.ما ناگزير از باز كردن بازار خود به روي بانك هاي خارجي هستيم. به همين دليل رقابت بانك ها عموما رقابت خارجي است. بانك هاي خارجي داراي نرم افزارها و بازاريابي پيشرفته تري هستند و مي توانند ميدان را از دست بانك هاي داخلي ما خارج كنند.اگر ما بتوانيم عناصري از نظام بانكداري خارجي را نهايتا با حل موانع سياسي جذب كنيم، هيچ كدام از بانك هاي ما حتي بانك هاي خصوصي ما توان مقابله جدي را ندارند.خوشبختانه بانك هاي خصوصي در ايران با وجود مشكلات جدي نظام بانكي كشور توانسته اند رشد خوبي در بخش هاي مختلف اعم از سپرده ها، تسهيلات و دارايي ها داشته باشند. از سوي ديگر

حساب بانك هاي خصوصي نزد بانك مركزي قرمز نيست.در واقع در شرايط فعلي بانك هاي دولتي از بانك مركزي گذر كرده اند، يعني بانك مركزي، بانك مركزي بانك هاي دولتي نيست؛ چرا كه همه آنها به دليل فشارهايي كه در دو سال اخير به ويژه دولت روي آنها وارد كرده است، سپرده هاي قانوني خود را به بانك مركزي پرداخت نكرده اند.حساب همه بانك هاي دولتي قرمز است و اگر بخواهيم جرايم اين حساب ها را محاسبه كنيم، همه بانك هاي دولتي امسال زيان ده خواهند بود.بانكداري مركزي ما اكنون تنها روي بانك هاي خصوصي نظارت مي كند. بنابراين در حوزه بانك ها كمترين مشكلي نداريم و كافي است دولت دست از سر بانك هاي دولتي بر دارد و خودش را در تنگنا و مضيقه بيشتري قرار دهد كه در آينده نمي تواند زياد به آنها دستور بدهد. در صورت تحقق اين شرايط، به نظر مي رسد با وجود وضعيتي كه بانك ها در آن هستند، باز هم امكان واگذاري باشد.درآمد واگذاري مي تواند صرف پرداخت بدهي هاي دولت به نظام بانكي و حتي بانك مركزي شود. بر اساس محاسبات انجام گرفته در سال 84 دارايي هايي كه بايد واگذاري شود، 150ميليارد دلار است. البته اين بدان معني نيست كه دولت مي تواند معادل ريالي اين پول را به داخل جمع آوري كرده و نيازهاي ريالي خود را برطرف كند و در آينده كمتر از بانك ها آويزان شود. بخشي از اين پول را مي تواند از خارج و با فروش خارجي تامين كند. سود اين كار اين است كه ديگر فشاري به ريال وارد نمي شود و آثار تورمي ندارد. دولت به راحتي مي تواند 30 تا 40ميليارد دلار سرمايه خارجي را در خصوصي سازي جلب كند. بخش ديگري را مي تواند

از داخل جمع آوري كند كه به عقيده من نمي تواند بيش از 10ميليارد دلار باشد.براي نتيجه دادن خصوصي سازي بايد تعريف جديدي از طرح هاي عمراني ارائه دهيم كه بي جهت دولت فكر نكند بايد همچنان جاده سازي كند يا كارخانه بسازد و تجهيزات مخابراتي بسازد. حوزه طرح هاي عمراني را بايد چنان محدود كرد كه دولت نيازي به منابع نداشته باشد و هزينه هاي دولت به طرف هزينه هاي جاري حركت كند. دولت بايد فشار بيشتري روي جمع آوري ماليات براي تامين هزينه هاي خود وارد كند. صندوق ذخيره ارزي را نيز براي اعطاي وام هاي ارزي و تقويت بخش خصوصي در نظر بگيرد و در كنار آن همانند كاري كه كويت و چين و عربستان انجام داده اند، سرمايه گذاري مالي كند. دولت مي تواند اوراق سهام و ديگر اوراق بهادار را خريداري كند.اجراي قوانين يكي ديگر از مشكلاتي است كه پيش روي واگذاري ها قرار دارد. ما هر قدر هم بخواهيم عادلانه و بي طرفانه قضاوت كنيم، در مورد عملكرد دولت نهم در مورد برنامه چهارم توسعه، انحرافات به قدري زياد است كه به راحتي مي توانيم اين گونه جمع بندي كنيم كه دولت برنامه چهارم را اجرا نكرده است. در مورد ساير قوانين نيز اجراي اين قوانين مشكلات جدي دارد و دولت نيز متاسفانه با عدم تقيد خود به اجراي قانون اين زمينه را در بخش خصوصي نيز ايجاد كرده است كه قانون را ناديده بگيرد. در مجلس ششم قوانيني تصويب شد كه بسيار كارآمد هستند. علاوه بر اين قوانين ديگري همچون پول شويي كه اكنون در مجلس است يا قانون ضدانحصار موردنياز هستند. با اين وجود احساس مي شود كه اكنون بيشتر از كمبود قوانين به درست اجرا شدن قوانين نيازمنديم.به طور كلي خصوصي سازي در

دولت هاي قبلي هم با كندي همراه بوده است. بسياري از آقاياني كه امروز داعيه بازار آزاد دارند، وقتي خودشان در راس امور بودند، متاسفانه از اسب پياده نشدند. نمونه خوب آن سازمان گسترش است كه بالاخره تا چند روز مانده به تغيير دولت حاضر نشدند آن را واگذار كنند و در 10روز آخر، دولت قصد داشت آن را واگذار كند كه جلوي آن گرفته شد. مي توانستند اين كار را يك سال قبل انجام دهند كه بدون هيچ مانعي واگذار شود.نمونه بهتر آن صنعت خودرو است. صنعت خودرو ما واگذار نشد و با هزاران تمهيد به گونه اي مناسبات راي گيري را بستند كه سازمان گسترش بر مجامع صنايع خودروسازي حاكم شود و نمايندگان خود را بگذارد. منبع:رستاك

Privatization

Privatization can also be called denationalization or disinvestment. All three terms describe a situation where a government decides to transfer control of a government, and thus public owned, resource to the private business sector, either partially or totally. Sometimes, the government continues to exert a certain amount of control over the industry or service, called municipalization. For example the government may be able to limit prices and make certain demands through contracts, but private companies perform the work for a municipalized industry or service. The reverse process of privatization is called nationalization, when a government takes control of an industry or service from the private sector.There are many industries in the US that are either privatized or municipalized, and there are arguments for and against nationalizing certain private industries, and privatizing others. For example, considerable debate exists regarding the issue

of privatization of the social security system. Supporters for privatization contend that this would allow people to better fund their retirement by giving them opportunities to invest in higher yield investments. Opponents suggest that privatizing the system could be disastrous for those who don’t make wise investments. Theoretically, a person who invests poorly could end up with no retirement income.In general, the arguments for privatization of an industry are as follows:Government run industries cost more because they have larger bureaucracies. Government run industries leave people with little choice in the market place. Privatizing an industry fosters competition in the market place, which transfers to lower prices and greater choice for the consumer.Governments should not be in the business of controlling industries or services since this gives them too much control over the people.Arguments against privatization include the following:1. A privatized industry is most concerned with profit, so while initial benefits to the consumer may occur, the industry may not be induced to keep prices low unless government controls are exerted.2. The competition fostered in privatized industries may result in dirty or unsavory business practices.3. Privatization may limit access to certain industries for people who cannot afford them.4. The public has little control over a private industry, and decisions in that industry may adversely affect those in the public sector.In the US, people point to problems encountered when certain industries have been privatized. When utility companies were privatized, problems began to occur, and higher prices have been noted. There’s consideration of privatizing various industries: education, public

transportation, social security, and a slew of others. Some people, especially on the left side of the political spectrum, feel that other industries in the private sector should be nationalized.Creating a national health plan has been proposed for several decades. In some countries, medical care is nationalized, and has both problems and benefits. In a nationalized health care plan, no one does without basic health care, access to immunizations, or emergency room services when needed. Funding for such a plan is largely through increased taxes, but people don’t pay additional money to health insurance companies. Critics of nationalized health plans say that one of the biggest problems is people may have to wait for several months to several years for elective surgeries, like gallbladder removal. Yet, privatized health plans, especially large ones, may have so many members that the same wait time exists thus this criticism may not be applicable.Privatization continues to be a matter of much debate, especially in the US where capitalism, choice, and free market economies are valued. Right wing politicians tend to favor denationalizing many of the current privatized government services or industries. Left wing politicians conversely support nationalizing several of the industries currently run in the private sector.

اصول مديريت دولتي

... administration principles

مقدمهظهورسازمانهاي اجتماعي وگسترش روزافزون آنها يكي از خصيصه هاي بارز تمدن بشري است . وبه اين ترتيب وبا توجه به عوامل گوناگون مكاني و زماني و ويژگيها و نيازهاي خاص هر جامعه هر روز بر تكامل و توسعه اين سازمانها افزوده مي شود.بديهي است هر سازمان اجتماعي براي نيل

به اهدافي طراحي شده و با توجه به ساختارش نيازمند نوعي مديريت است . يكي از پيامدهاي مهم در هم ريخته شدن نظام ارزشي غرب حاكم شدن مكتب اصالت نفع بر روند فعاليتهاي اقتصادي و توليد است .معتقدين به اين مكتب يك عمل را تا آنجا درست قلمداد ميكنند. كه براي فرد يا افرادي بيشترين خوشي و آسايش را به بوجود آورد به بيان ديگر ملاك درستي يك عمل نتايج آن است نه شيوه انجام آن عمل.تعريف مديريتمديريت فرايند به كارگيري مؤثرو كارآمد منابع مادي وانساني در برنامه ريزي سازماندهي بسيج منابع وامكانات هدايت و كنترل است كه براي دستيابي به اهداف سازماني و بر اساس نظام ارزشي مورد قبول صورت مي گيرد. واقعا بايد گفت ؛كه در ابتدا انسانها درباره مديريت چقدر ميدانند؟دانش مديريت تا چه حد علمي است و آيا مديريت علم است يا هنر؟ بخشي از مديريت را ميتوان از طريق مدريت آموزش فرا گرفت و بخشي ديگررا ضمن كار بايد آموخت در واقع بخشي را كه با آموزش فرا گرفته مي شود علم مديريت است . و بخشي را كه موجب به كار بستن اندوختها در شرايط گوناگون مي شود هنر مديريت مي نامند. «به عبارتي ديگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .» نظريه نقشهاي مديريتي جديدترين نظريه مديريت نظريه نقشهاي مديري است اساس اين نظريه اين است كه آنچه را مدير انجام ميدهد بايد ملاحظه نمود و بر پايه چنين ملاحظاتي فعاليتها يا نقشهاي مديري را معين كرد . آديزس (adizes ) با مطالعه مديريت براي اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدير توليد _ اجراي _ ابداعي و

تركيبي » را لازم ميداند هر يك از اين نقشهاي مديري با يكي از خرده سيستم و يك سيستم اجتماعي ارتباط دارد .زيرا هر نوع سازماني خواه بازرگاني،صنعتي يا اداري يك سيستم اجتماعي است و بيشتر خرده سيستم هاي اجتماعي مركب از خرده سيستم هاي به هم پيوسته زيادي هستند كه شامل خرده سيستم هاي انساني ، اجتماعي ، اداري ، ساختاري ، اطلاعاتي ، تصميم گيري و تكنولوژي اقتصادي است .آدريزس اين چنين استدلال مي كند كه به طور كامل هر چهار نقش را ايفا كنند و هيچ گونه سبك مديري غلط نداشته باشند اندكند زيرا چنين مديري بايد تكنسيني عالي ، رئيس ،مبتكر و نيز تركيب كننده باشد. هر مديري با توجه به نوع كار سطح سازمان و شرايط محيطي به درجاتي از مهارتها ي مديري نياز دارد . مديريت به شكل يك هرم است كه در پايين آن عالي ،در وسط مياني ، در بالا عملياتي ؛مديران عملياتي ،اين مديران سرشان بسيارشلوغ است و مراجعه مكرر افراد موجب انقطاع كارشان مي شود . و اغلب مجبورند براي نظارت در رفت وامد باشند و براي پرسنل خود ماموريتهاي كاري خاص تعيين كنند وبا برنامه عملياتي تفصيلي كوتاه مدت طرح ريزي كنند. مديران مياني؛ انها به طور مستقيم به مديريت رده بالا گزارش ميدهند كارشان مديريت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطي را ميان مديريت عالي و مديران عملياتي به عهده دارند بيشتر وقتها به تحليل دادهها ،اماده كردن اطلاعات براي تصميم گيري تبديل تصميمهاي مديريت عالي به پروژههاي معيين براي سرپرستان و جهت دادن به نتايج كار مديران عملياتي است .

مديريت عالي ؛ مديري كه در نقشهاي عملياتي و مياني موفق بوده و عملكرد كلي واحدهاي عمده را ارزيابي مي كنند و درباره موضوعات و مسائل كلي با مديران سطح پايين به تبادل نظر مي نشينند و بيشتر وقتشان را با همكاران يا افراد خارج از سازمان واندك زماني را با افراد زيردست مي گذرانند .ماكسيم گوركي مي گويد :اگر كار تفريح باشد زندگي لذتبخش است و اگر وظيفه باشد زندگي بردگي است .خلاقيت مديرانهر مديري بايد خلاقيت داشته باشد خلاقيت يعني به كارگيري تواناي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد . تداوم حيات سازمان ها به باسازي آنها بستگي دارد باسازي سازمان ها از طريق هماهنگ كردن اهداف با وضعيت روز و اصلاح و بهبود روش هاي حصول اين اهداف انجام مي شود .چه كسي خلاقيت و نوآوري مي كند ؟هر انسان مدير يا غيرمديري از استعداد خلاقيت برخوردار است بنابراين نبايد خلاقيت فقط در انحصار مديران خاصي باشد زيراآنچه كه محكمتر از وجود استعداد خلاقيت است جلوگيري از عوامل بازدارنده ظهور آن است كه در صورت آزاد سازي ذهن از پيش فرض ها و الگو هاي زنجيرهاي ذهني در مدت كوتاهي توان خلاقيت و به كارگيري فكر هاي نو در عمل را مي توان دو برابر افزايش داد.مديريت موفق و مؤثرمديريت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از كسب اهداف سازماني يا چيزي بيش از آن . « ويليام جميز» با تحقيقي كه درباره انگيزش انجام داد ، به اين نتيجه رسيد كه كاركنان ساعتي ، تقريباً با ميزان كاري در حدود20الي 30 درصد توانايي يشان مي توانستند شغل خود

را حفظ كنند و اخراج نشوند؛ اين تحقيق همچنين نشان داد كه اگر كاركنان، انگيزش بيشتري داشته باشند تفريباً با 80 الي 90 درصد تواناي خود، كارمي كنند . مديري كه بتواند حداقل كار مورد قبول را با استفاده از امكانات مديري مانند : توبيخ ، كسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدير موفق ناميده مي شود ولي مدير مؤثر كسي است كه بتواند 80الي 90درصد تواناي هاي افراد را به كار گيرد .چگونه مي توان مديرموفق ومؤثري بود ؟براي موفق و مؤثر بودن ، تواناي هاي ذاتي و اكتسابي معيني لازم است . مدير مؤثر نياز به تواناي هاي فني ، انساني ادراكي ، طراحي و حل مسائل دارد . يك مدير موفق ، نگرش و انگيزه هاي معيني دارد. پاداش هاي سازماني (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازماني بر انگيزه و انگيزش وي اثر دارد . يكي ديگر از موفقيت ، رويدادهاي پيش بيني نشده وامدادهاي غيبي است ؛ زيرا هميشه تواناي هاي افراد نيست كه براي ايشان موفقيت مي اورد . بررسي ميزان موفقيت و مؤثر بودن هر مدير بر اساس ديدگاه و معيارهاي سازماني صورت مي گيرد .برنامه ريزيهنگامي كه آدمي در مسير رشد عقلاني خود به ضرورت برنامه ريزي در زندگي خويش پي برد، آن را در نظام هاي اجتماعي به عنوان ابزاري در خدمت مديريت و رهبري ، مورد توجه قرار داد و امروز مي بينيم كه ساختار وجودي سازمان ها پيچيده گشته اند ، كه بدون برنامه ريزي هاي دقيق نمي توانند به حيات خود تداوم بخشند.تعريف برنامه ريزيبراي دست يافتن به هدف مورد

نظر ، بايد قبل از تلاش فيزيكي يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهني يا برنامه ريزي كافي صورت بگيرد.« برنامه ريزي شالوده مديريت را تشكيل مي دهد ».فلسفه و ضرورت برنامه ريزيفلسفه برنامه ريزي به عنوان يك نگرش و راه زندگي كه متضمن تعهد به عمل بر مبناي انديشه ، تفكر و عزم راسخ به برنامه ريزي منظم و مداوم مي باشد ، بخش انفلاك ناپذير مديريت است؛ فرد و سازمان براي رسيدن به اهداف خويش نياز به برنامه ريزي دارند ، بنابراين ضرورت برنامه ريزي ، براي رسيدن به جز ئيترين اهداف يك واقعيت انكار ناپذير است . نياز به برنامه ريزي از اين واقعيت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محيطي متحول فعاليت مي كنند».سازماندهيانسان ذاتاً كنجكاو است با حواس پنجگانه خود به جستجو در دنياي اطرافش پرداخته و تلاش مي كند تا مشاهداتش را در قالب هاي منسجم نظم بخشد . انسان امروزي نه تنها نيمي از روزش را به همكاري در تلاش هاي گروهي مي گذراند بلكه نيم ديگر را به تماشاي تلويزيون ، خواندن روزنامه و كتاب يا به مجامع عمومي براي سرگرمي سپري مي كنند كه همگي حاصل تلاش گروهي انسانها در واحدهاي سازماني است . نظريه پردازان سازمان از حوزه هاي گوناگون نظير : مديريت ، روانشناسي ، جامعه شناسي ، علوم سياسي، اقتصاد، مردم شناسي، مهندسي ، مديريت بيمارستاني و ... پديد آمده اند و هر يك چيزي براين موضوع افزوده اند .تعريف سازماندهيسازماندهي ، فرايندي است كه طي آن تقسيم كار ميان افراد وگروه هاي كاري و هماهنگي ميان آنان ، به منظور كسب اهداف

صورت مي گيرد .انواع مختلف سازماندهيروش هاي بسيار متفاوتي براي دسته بندي سازمان ها هست ؛ سازمان رسمي و سازمان غير رسمي .سازمان رسمي وغير رسميسازمان رسمي را مسؤلين به طور قانوني بنيانگذاري و تصويب مي كنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظايف و اختيارات و چگونگي انجام آن مشخص مي شود . ساختارهاي رسمي در واقع تخيلي هستند زيرا سازمان آن گونه كه پيش بيني مي كند عمل نمي كند ؛ اما سازمان هاي غيررسمي بيانگر حالت واقعي است، يعني چگونگي عمل سازمان را به طور واقعي نشان مي دهد . بعد از انكه ساختار رسمي ايجاد مي شود ، سازمان غير رسمي به طور طبيعي در چارچوب آن پديدار ميگردد؛ سازمان غير رسمي حاصل تعامل اجتماعي مداوم است و ساختار رسمي تعديل ، تحكيم يا گسترش مي دهد .تعريف سازمان رسميدر سازمان رسمي ، مدير روابط سازماني را به طور مكتوب و به كمك نمودار با دقت هر چه بيشتر براي كاركنان تشريح مي كند . تغيرات بعدي در صورت لزوم مي تواند به طور رسمي يا غير رسمي انجام شود .تعريف سازمان غير رسميدراين سازمان ، مدير روابط سازماني را به طور شفاهي براي كاركنان توضيح مي دهد و اين روابط را بر حسب نياز تغيير مي دهد. برنامه ريزي فرايندي است كه به موجب آن شما آينده خود را دائماً مي سازيد « روجرفريتز»منبع: تفاهم

معرفي رشته مديريت دولتي

.... administrationفهرست درس هاي تخصصي و جايگاه  رشته مديريت دولتي در كسب و كار

معرفي رشته مديريت دولتيدوره كارشناسي مديريت دولتي يكي از دوره هاي تحصيلي آموزش عالي است و هدف از تشكيل اين دوره

آموزش نيروي انساني متخصص مورد نياز سازمانها، اداره ها، موسسه هاي و شركتهاي دولتي و خصوصي دولتي و خصوصي و نيز آشنايي دانشجويان با كاربرد روشهاي علمي در مديريت است.شركت كنندگان در اين دوره افزون بر آشنايي با مسايل نظري دانش مديريت با كاربردهاي اين رشته آشنا مي شوند. ضرورت و اهميت اين دوره در آشناسازي مديران رده هاي گوناگون با نقش رشته مديريت در سازمانها و موارد استفاده اين دانش، و همچنين تربيت نيروي متخصص به عنوان رابط بين مديران و كارمندان اداري و فني كه معمولاً مسووليت اجرايي و سرپرستي واحدها را عهده دار خواهند شد، مي باشد . فهرست درس هاي تخصصي رشته مديريت دولتي در مقطع كارشناسيآمار و كاربرد آن در مديريت-آمار و كاربرد آن در مديريت 2-اصول حسابداري 1-اصول حسابداري 2-اقتصاد خرد-اقتصاد  كلان - تجزيه و تحليل و طراحي سيستم - تحقيق در عمليات 1 - تحقيق در عمليات 2 - تصميم گيري و تعيين خط مشي دولتي - توسعه اقتصادي و برنامه ريزي - جامعه شناسي سازمانها - حسابداي  دولتي - حقوق اداري - حقوق  اساسي - روابط كار  در سازمان - روانشناسي كار يا روانشناسي سياسي - روش تحقيق در مديريت - رياضي پيش دانشگاهي - رياضيات و كاربرد آن در مديريت 1 - رياضيات و كاربرد ان در مديريت 2 - زبان پيش دانشگاهي - زبان تخصصي  مديريت 2 و 1 - زبان تخصصي مديريت 3 و 4 - سازماندهي  و اصلاح تشكيلات - سير انديشه سياسي و تحول نهاد اداري - سيستم اطلاعاتي مديريت - علم كلام 1 - فراگرد تنظيم و كنترل بودجه ماليه عمومي و

تنظيم خط مشي مالي دولت - مباحث ويژه  مديريت دولتي - مباني سازمان و مديريت - مباني مديريت اسلامي و الگوهاي آن - مباني مديريت دولتي 1 - مباني مديريت  دولتي 2 - مديريت تحول سازماني - مديريت تطبيقي - مديريت تعاونيها - مديريت توسعه - مديريت رفتار سازماني - مديريت سازمانهاي محلي و شهرداريها - مديريت منابع انساني - كامپيوتر و كاربرد آن در مديريت جايگاه رشته مديريت دولتي در صنعت و بازار كاررشته كارشناسي مديريت دولتي يكي از دوره هاي تحصيلي آموزش عالي است كه با طول دوره 4 سال در 8 نيمسال عرضه مي شود. هر نيمسال تحصيلي 17 هفته مي باشد در اين رشته درسهاي تئوري جنبه هاي كاربردي آن ها نيز مدنظر مي باشد تعداد واحد هاي درس اين رشته 133 واحد است. هدف از تشكيل اين دوره آموزش نيروي انساني متخصص براي سازمان ها، ادارات، مؤسسات و شركت هاي دولتي و خصوصي مي باشد. رشته مديريت در جهان دچار تحولات بسيار عميقي شده كه متأسفانه اين تحول در كشور ما بسيار كند و در بسياري از مواقع خارج از حوزه مديريت علمي كارها انجام مي شود به هر حال مديريت سر سلسه پيشرفت كشور هاست و متأسفيم كه مجال صحبت در اين باره وجود ندارد ما شما را دعوت مي كنيم در اين مورد به كتاب هاي موجود در بازار مراجعه فرمائيد.

كاربرد مديريت دانش در بخش دولتي

دانش يك ادراك است كه از طريق تجربه، استدلال، درك مستقيم و يادگيري حاصل مي شودApplication of knowledge management in governmental sectorميثم نوروزيان

اشارهتغييرات سريع در دنياي امروز، سازمانها را با چالشهاي مختلفي روبرو كرده است؛ اما

در اين ميان سازمانهايي موفق هستند كه به كمك ابزارهاي مديريتي و فناوريهاي نوين، از فرصتهاي ايجادشده به نفع خود استفاده كنند. مديريت دانش يكي از اين ابزارهاست. مديريت دانش فرايند ايجاد ارزش از داراييهاي نامرئي سازمان (سرمايه انساني است). بخش خصوصي اولين قدمها را در زمينه پياده سازي مديريت دانش برداشته است اما دولت با يك قدم فاصله به دنبال بخش خصوصي در حركت است. باتوجه به اهميت مديريت دانش و كاربرد آن در بخش خصوصي و كسب نتايج مطلوب، اين سوال مطرح مي شود كه آيا مديريت دانش در بخش دولتي كاربرد دارد يا نه؟ مقدمهما در دنيايي زندگي مي كنيم كه به خاطر پديده جهاني شدن، دچار تغييرات سريع و اجتناب ناپذيري است. در اين دنيا، اقتصاد به سمت اقتصاد دانش محور حركت كرده و بسياري از معادلات كنوني كشورها را با چالش مواجه ساخته كه اين امر، خود حاصل فناوري اطلاعات و ارتباطات است. اين تغييرات اگرچه ما را با مشكلاتي مواجه مي كند اما فرصتهايي را نيز پيش روي بخش خصوصي و دولتي قرار مي دهد.به منظور كسب مزيت رقابتي و جهت ادامه بقا و مقابله با شرايط متغير محيطي، بسياري از شركتهاي بخش خصوصي به استفاده از ابزارهاي مديريتي نوين، تكنيك ها و اصول نو رو آورده اند. تجربه نشان داده كه اكث___ر تئوري هاي مديريتي و تكنيك هاي نوين، ابتدا در بخش خصوصي مورد استفاده قرار گرفته اند و پس از اثبات كارايي و اثربخشي، به بخش دولتي راه يافته اند.(1) طرح ريزي منابع سازمان، مهندسي مجدد فرايندها و مديريت كيفيت جامع بسياري تكنيك هاي مش__ابه ديگر، نمونه

هايي از اين دست هستند. آنچه مشخص است، مديريت دانش از اين امر مستثني نيست.اگر كمي دقت به ماهيت سازمانهاي دولتي در خواهيم يافت كه طي چند سال آينده، بخش اعظمي از كارمندان دولت بازنشسته خواهند شد.(1) مشخصاً تعداد زيادي از اين افراد از مديران و متخصصان رشته هاي مختلف هستند و دراختيار گرفتن، تسهيم و استفاده از دانش اين افراد قبل از بازنشسته شدن، يكي از مخاطرات و مشكلات اصلي دولتها خواهد بود. در همين راستا، مديريت سرمايه هاي انساني به عنوان يكي از مهمتري_____ن استراتژي هاي هر د ولت شناخته مي شود و مديريت دانش به عنوان يكي از آخرين ابزارها و تكنيك هاي مديريتي، نقش مهمي را به عنوان بخشي از استراتژي هاي مديريت سرمايه هاي انساني بازي مي كند. مفهوم مديريت دانشمفهوم مديريت دانش براي مدتهاي مديدي به صورت عملي اما غيررسمي مورد استفاده واقع شده است.(2) فقدان يك توافق عمومي در ارائه تعريف مشخصي از اين مفهوم، به ايجاد آشفتگي و اغتشاش منجر شده است كه در مطالعات مختلفي كه در اين زمينه انجام گرفته به خوبي منعكس گرديده است. بنابراين، به منظور درك بهتر مفهوم مديريت دانش بايد ابتدا به بررسي مفاهيم داده(DATA)، اطلاعات (INFORMATION) و دانش (KNOWLEDGE) و تفاوت و ارتباط ميان آنها بپردازيم. عبارات اطلاعات و داده، اغلب به جاي عبارت دانش به كار برده مي شوند. اما در واقع آنها مفاهيم متفاوتي دارند و درك تفاوت آنها براي انجام يك كار دانش محور بسيار مهم و حياتي است.داده : داده يك واقعيت از يك موقعيت و يا يك مورد از يك زمينه خاص بدون ارتباط با

ديگر چيزهاست. در حقيقت، داده ها حقايق و واقعيتهاي خام هستند. داده ها منعكس كننده تعاملات و مبادلات كامل و واحد و منسجمي هستند كه تحت عن__وان جزء ناچيز از آنها ياد مي شود. اين اجزاء در پايگاههاي داده، ذخيره و مديريت مي شوند.داده ها حداقل متن را دارند وبه تنهايي مفهوم موضوع بزرگتري را القا نمي كنند، تا زماني كه مورد پردازش واقع شوند. 12 و 100110 و JAN نمونه هايي از داده هستند. بدون ارائه توضيحات بيشتر، هيچ برداشتي از اين سه داده صورت نمي پذيرد. هريك از اين داده ها ممكن است بيانگر زمان، مقدار، وزن، مبلغ، اندازه، ماهي از سال و... باشند.اطلاعات : اضافه كردن زمينه و تفسير به داده ها و ارتباط آنها به يكديگر، موجب شكل گيري اطلاعات مي شود. اطلاعات داده هاي تركيبي و مرتبط همراه با زمينه و تفسير آن است. ارتباط داده ها ممكن است بيان كننده اطلاعات باشد. ممكن است صرفاً ارتباط داده ها به اطلاعات منجر نگردد. مگر اينكه موجب درك مفهوم آنها باشد. اطلاعات در حقيقت داده هاي خلاصه شده را در بر مي گيرد كه گروه بندي، ذخيره، پالايش، سازماندهي و تحليل شده اند تا بتوانند زمينه را روشن سازند. مي توان با بررسي اطلاعات به اتخاذ تصميمات پرداخت. اطلاعات معمولاً شكل اعداد و ارقام، كلمات و گزاره هاي انباشته شده را به خود مي گيرند و اعداد و گزاره ها را به صورت خلاصه شده ارائه مي كنند.دانش : اضافه كردن درك و حافظه به اطلاعات موجب توسعه طبيعي پس از اطلاع______ات مي گردد. خلاصه سازي هر چه بيشتر (انباشت) اطلاعات

اوليه به دانش منج_____ر مي شود. دانش را در اين حالت مي توان بينشهاي حاصل از اطلاعات و داده هايي تعريف كرد كه مي تواند به روشهاي مختلف و در شرايط گوناگون موثر و قابل تقسيم باشد. دانش به حداقل رساندن جمع آوري و خواندن اطلاعات است نه افزايش دسترسي به اطلاعات. دانش كارآمد كمك مي كند تا اطلاعات و داده هاي ناخواسته حذف شوند.دانش يك ادراك و فهم است كه از طريق تجربه، استدلال، درك مستقيم و يادگيري حاصل مي شود. زماني كه افراد دانش خود را به اشتراك مي گذارند، دانش هريك اف___زايش مي يابد و از تركيب دانش يك فرد با افراد ديگر، دانش جديد حاصل مي شود.خرد (WISDOM) : آخرين مرحله، حركت از دانش به خرد و كمال است. خرد همان كاربرد دانش است. اگر شخصي اثر غذاي پرچرب را در چاقي بداند اما بدون توجه به آن در خوردن پرهيز نداشته باشد، فرد خردمندي نيست، چرا كه از دانشي آگاهي داشته كه آن را به كار نگرفته است.هرم دانش : ب__اتوجه به تعاريف و مفاهيم فوق مي توان هرم دانش را ترسيم كرد. داده ها در پايين ترين سطح و خرد در راس هرم قرار دارند. برخي اختلاف نظرها درباره جزئيات وجود دارد ولي در كل، .وفاق عمومي درباره حركت و تركيب كلي هرم دانش وجود دارد.مديريت دانش : باتوجه به مباحث پيش گفته اكنون مي توان مديريت دانش را اينگونه تعريف كرد:توانايي يك سازمان در استفاده از سرمايه معنوي (تجربه و دانش فردي نزد هر فرد) و دانش دسته جمعي به منظور دستيابي به اهداف خود از طريق فرايندي

شامل توليد دانش، تسهيم دانش و استفاده از آن به كمك فناوري. اصول مديريت دانش شامل توسعه، اجرا و نگهداري زيرساختهاي فني و سازماني به عنوان بستر و الزام انتشار دانش و انتخاب فناوريهاي خاص است.در هر سازمان، دانش از تمام منابع موجود از قبيل پرسنل، سيستم ها، بانك هاي اطلاعاتي، مستندات روي ميزها و پرونده هاي بايگاني جمع آوري مي شود. تمام دانش جمع آوري ش_____ده در ساختارهاي مناسبي دسته بندي مي شوند. اين دانش به سرعت و به راههاي مختلف بين آنهايي كه در سازمان به آن نياز دارند قابل توزيع است. دانش مناسب و صحيح نزد افراد يا سيستم مناسب و در زمان مناسب قرار مي گيرد.چرخه دانش : چرخه دانش و يا به عبارتي فرايند مديريت دانش همانگونه كه درشكل 3 نشان داده شده از چهار بخش اصلي تشكيل شده است. در مرحله اول مي بايد دانش موجود در سطح س___ازمان و منابع آن (اعم از دانش صريح (2) و ضمني (3) نزد افراد، بانك هاي اطلاعاتي، مستندات و...) مورد شناسايي واقع شده و سپس اخذ و كسب گشته به صورت مناسبي ذخيره سازي گردد. سپس براي اينكه دانش باارزش شده و به هم افزايي و زايش مجدد دانش منجر گردد، بايد دانش موجود نزد افراد به اشتراك گذاشته شده و تسهيم گردد.پس از طي اين مراحل اكنون بايد از دانش كسب شده در جهت اهداف عاليه سازمان استفاده كرد زيرا در غير اين صورت تمامي تلاشهاي انجام گرفته ابتر خواهد ماند. خلق دانش شامل ورود اطلاعات جديد به سيستم و حاصل به اشتراك گذاري و تسهيم دانش نزد افراد است.

خلق دانش خود شامل اكتساب، كشف و توسعه دانش است.مديريت عمومي نوين در بخش دولتيدر حالي كه تاكنون بخش اعظم توجهات معطوف به پيامدها، مخاطرات و فرصتهاي موجود براي بخش خصوصي در زمينه به كارگيري مديريت دانش بوده است، عده اي نيز به فكر استفاده از آن در بخش دولتي افتاده اند. برنامه ريزي هايي نظير مديريت عمومي نوين پيشنهاد مي كنند كه سازمانهاي دولتي نيز بايد فرايند مديريت را از بخش خصوصي وارد بخش دولتي كنند و هر دو بخش تكنيك هاي موفقيت آميز خود را از يكديگر تقليد كنند. هر چند بسياري از متخصصان و نقادان مديريت عمومي نوين معتقدند كه تفاوتهاي بين بخش خصوصي و دولتي آنقدر زياد و فاحش است كه تجارب آنها به راحتي قابل تسري به يكديگر نيستند و تفاوتهاي فاحشي در زمينه سياستها و رويه هاي مديريت نيروي انساني و فرايندهاي تصميم گيري بين اين دو بخش وجود دارد.حتي ممكن است نتوان استراتژي هاي مديريت موفق تصديق شده اي در بخش خصوصي يافت كه قابل تسري به بخش دولتي باشد. در نتيجه نياز به يك استراتژي كه منحصراً براي بخش دولتي طراحي شده باشد، احس____اس مي شود.مديريت عمومي نوين و مديريت دانش : مديريت عمومي نوين مجموعه اي از ابزارها و ايده ها به دولت ارائه مي كند كه به كمك آن به هدايت بخش دولتي مي پردازد. ايده اصلي اين شيوه در استفاده از قراردادهاي بخش خصوصي و واگذاري امور به اين بخش براي تامين خدمات عمومي است. مديريت عمومي نوين براي اولين بار در اوايل ده___ه 1980 در زمان نخست وزيري مارگارت تاچر در انگلستان مورد

استفاده قرار گرفت و سپس به كشورهاي استراليا، زلاند نو، فنلاند، سوئد، فرانسه و آلمان تسري يافت. در آمريكا عبارت خلق مجدد دولت با همين منظور استفاده مي گردد.(4) مديريت عمومي نوين يك تئوري كلي در مورد اين است كه دولت چگونه مي تواند كارها را انجام دهد و اينكه چگونه مي تواند خدمات را سازماندهي كرده و به مردم ارائه كند. ادعاي اصلي اين شيوه بر اينست كه مديريت عمومي كنوني داراي يك سبك قديمي و كهنه است كه مي تواند با مديريت عمومي نوين جايگزين شود.مباحث مديريت عمومي نوين داراي دو بعد است. بخش اول مبتني بر اين ايده است كه بوروكراسي (ديوان سالاري، تشريفات اداري) موثرترين راه اداره حكومت نيست. اين بخش گوياي اين مطلب است كه به جاي قوانين دولتي مي توان مقاطعه كاري (واگذاري امور به امور بخش خصوصي) را جايگزين كرد. رهايي از انجام كارها توسط دولت از طريق مزايده، مناقصه، اجاره و امثال آن به عنوان ابزارهاي نوين حكومت كردن براي دولت به منظور كاهش هزينه و افزايش كارايي، ويژگي اصلي مديريت عمومي نوين است. تمامي اين موارد (و يا حداقل بخشي از آنها) با مزايايي كه مديريت دانش ارائه مي كند در يك راستا هستند. اما نبايد از اشكالات موجود در اين سيستم چشم پوشي كرد. يكي از مهمترين معايب اينست كه ميزان اعتماد كاهش پي___دا مي كند. اين گزينه دقيقاً در مقابل مديريت دانش قرار مي گيرد كه در آن اعتماد به عنوان يك اصل بسيار مهم در فرهنگ به اشتراك گذاري و تسهيم دانش محسوب مي شود. بااين حال، تجربه پياده سازي مديريت عمومي نوين

در بسياري كشورها مويد اين مطلب است كه مزاياي آن از معايبش بيشتر است.اهميت نياز به مديريت دانش براي دولتمديريت دانش داراي يك اهميت فزاينده براي دولت جهت مواجهه با مخاطراتي است كه توسط اقتصاد دانش محور ايجاد مي شود. اين مخاطرات در جنبه هاي زير مورد توجه قرار مي گيرند. دانش به يك عامل حياتي تعيين كنن___ده براي رقابت پذيري در بخش دولتي تب___ديل شده است. خدمات رساني و سياست گذاري دو فعاليت اصلي دولتها هستند. در يك اقتصاد دان___ش محور، دولتها به شدت در هر دو زمينه با رق__ابت بي____ن المللي و حتي ملي مواجه شده اند. براي مثال در سطح بين المللي،سازمانهاي غي____ردولتي و دولتها با سازمانهاي خارجي كه خدمات مشابه ارائه مي دهند در حال رقابت هستند.موسسات تحقيقاتي براي جذب بهترين محققان و س____رمايه گذاران در حال رقابت با يكديگرند در حالي كه دانشگاهها نيز به دنبال به دست آوردن بهترين سرمايه گذاريها، دانشجويان و استادان هست___ند. در سطح ملي نيز رقابت افزايش يافته است.در بخش دولتي كالاها و سرماي____ه ها آنقدر كه در بخش خصوصي داراي اهميت هستند، مهم شمرده نمي شوند، بلكه اين دانش است كه به عنوان مهمترين فاكتور رقابتي شناخته مي شود. دانش مهمترين فاكتور رقابت و منبع اصلي و مركزي دولت است.كاركرد اثربخش دولت در گرو انتشار دقيق و موثر دانش است.شركتهاي خصوصي به توليد كالا و خدماتي مي پردازند كه مستقيماً در رقابت با كالا و خدمات بخش دولتي است. آموزش،دانش، امنيت و عل____م از جمله زمينه هاي رقابت بين اين دو بخش است. ب_____راي مثال آموزش از راه دور و به ويژه آموزش از

طريق اينترنت توسط شركتهاي خصوصي، ارائه خدمات آموزشي توسط دولت را به شدت تحت تاثير قرار داده است. وقتي مشتريان بتوانند نيازهاي خود را به صورت كاملاً دلخواه و سفارشي توسط بخش خصوصي برطرف كنند. ناخودآگاه چنين انتظاري را از بخش دولتي نيز خواهند داشت.بازنشسته شدن كارمندان دولت و همچنين انتقال آنها بين بخشهاي مختلف، چالش جديدي براي ابقاي دانش و حفظ حافظه سازماني و متعاقب آن آموزش كاركنان جديد ايجاد مي كند. به مرور زمان كارمندان فعلي دولت تا چندسال آينده بازنشسته خواهند شد. اين به عنوان يك مشكل اصلي پيش روي بسياري از دولتهاست. سازمانهاي دولتي نيازمند اين هستند كه با ابتكار عمل، دانش كاركنان ارشد را حفظ كنند زيرا در غيراين صورت ارائه خدمات به بخش عمومي دچار مشكل خواهد شد. بنابراين، كسب دانش از كاركنان ارشد و سپس انتقال آن به ساير كاركنان و همچنين روزآمد كردن آموخته ها طي زمان امري بسيار حياتي است.افزايش روزافزون شهروندان دانش مدار، دولت را مجبور مي كند تا در راس دانشهاي ايجاد شده و به روز قرار گيرد. مديريت دانش بيان مي كند كه مهمترين منابع ارزشمند هر سازمان، دانش كاركنان آن است. اين تاكيد و تمركز با توجه به شتاب روزافزون تغييرات در سازمان و در كل جامعه انجام مي گيرد.مديريت دانش بيان مي كند كه امروزه تقريباً تمامي امور مستلزم انجام كار دانش محور هستند و لذا تمامي كاركنان بايد به نوعي به كاركنان دانش محور تبديل شوند. (7) (كار انجام شده توسط كاركنان به جاي اينكه به نيروي بازوي آنها وابسته باشد به دانش آنها متكي است) اين بدين معناست كه

خلق، تسهيم و استفاده از دانش يكي از مهمترين فعاليتهاي هر فرد در هر سازمان است.نياز به چارچوب مديريت دانش در بخش دولتيبسياري از محققان، مدل ها و چارچوبهاي مختلفي براي درك مفهوم و همچنين پي______اده سازي مديريت دانش ارائه كرده اند.اگرچه چارچوبهاي زيادي براي پياده سازي مديريت دانش در بخش خصوصي ارائه شده است. تعداد بسيار كمي كه به صورت مجزا براي دولت طراحي شده باشند وجود دارد. بخش عمومي متفاوت بودن خود با بخش خصوصي را پذيرفته و از اين جهت برخي مشخصه هاي ويژه نيز دارد. چارچوب مديريت دانش براي بخش دولتي دو تفاوت عمده با چارچوبهاي ارائه شده براي بخش خصوصي دارد. اولاً بخش دولتي به ذينفعان (STAKEHOLDERS) تعلق دارد. در حالي كه بخش خصوصي متعلق و وابسته به شركا و سهامداران (SHAREHOLDERS) است. رويكرد ذينفعان در بخش دولتي مستلزم وجود بخشهاي گوناگون و متعدد در فرايند است واز اين رو، كار در مورد آن با مشكلات بيشتري مواج___ه است. در بخش دولتي اين ذينفعان مي توانند شهروندان،حكومتهاي محلي و ايالتي، شركتهاي خصوصي، كاربران و... باشند و زماني كه دولت اقدام به سياست گذاري و تصميم گي__ري و برنامه ريزي و ارائه خدمات مي كند. مجبور به در نظرگرفتن منافع و نظرات و علايق تمامي ذينفعان است. در بخش خصوصي، شركتها در برابر سهامداران خود پاسخگو هستند، اما تنها چيزي كه در اين بخش اهميت دارد اينست كه سرمايه گذاري انجام گرفته پربازده باشد.دومين وجه تمايز چارچوبهاي مديريت دانش در بخشهاي خصوصي و دولتي در رقابت پذيري آنهاست. بخش خصوصي بر پايه رقابت بنا شده و اصولاً رقابت پذير است. در

حالي كه بخش دولتي مبتني بر فاكتورهايي مانند ارائه خدمات، تهيه اطلاعات، شناسايي دانش ، تسهيم و استفاده از آن است. باتوجه به همين فاكتور حياتي يعني رقابت پذيري، اساس كار شركتهاي خصوصي بر هوشياري جهت كسب مزيت رقابتي در محيط متغير است و در اين راه سعي مي كنند تا همواره خود را با ابزارهاي مديريتي نوين، تكنيك ها و فلسفه هاي نوين منطبق سازند. اما در مقابل چنين روندي در بخش دولتي وجود ندارد و انگيزه چنداني براي ايجاد تغيير در نحوه ارائه خدمات وجود ندارد. هرچند انحصارات موجود در بخش دولتي تا حدي در مقابل جهاني شدن اطلاعات و افزايش تعداد كاربران وسرمايه با چالش مواجه شده است. باتوجه به چنين امري بخش دولتي بايد توجه بيشتري به شناسايي، تسهيم و بهره برداري از دانش كند.اين دو دليل عمده به شدت بر روي استراتژاي پي__اده سازي مديريت دانش تاثير مي گذارند. لذا بر اين نكته تاكيد مي شود كه نياز به توسعه يك چارچوب عمومي براي بخش دولتي به كمك فهم و استفاده از تجارب مديريت دانش احساس مي شود. عناصر مهم در چارچوب مديريت دانش در بخش دولتيافراد، فرايندها و فناوري سه عنصر اصلي هر محيط سازماني هستند. مديريت دانش به منظور ايجاد روحيه تسهيم و استفاده از دانش، روي افراد و فرهنگ سازماني تاكيد مي كند. همچنين به منظور پيداكردن، ايجاد، اكتساب و تسهيم دانش بر روي فرايندها يا روشها متمركز مي شود و به منظور ذخيره سازي دانش و قابل استفاده كردن آن به هنگام كار گروهي (بدون اينكه افراد در واقع و به صورت فيزيكي كنار هم باشند)

برروي فناوري متمركز مي شود. افراد مهمترين بخش هستند زيرا مديريت دانش با تمايل افراد به تسهيم و استفاده از دانش وابستگي مستقيم دارد. افراد، فرايندها و فناوري همواره مي توانند به عنوان يك عامل محرك و يا يك مانع براي حركت دانش محسوب شوند. لذا مي بايد همواره موانع را شناسايي و برطرف كرد و به گسترش و ازدياد عوامل محرك پرداخت.افراد : تغيير فرهنگ سازماني و سازگاري آن جهت پذيرش مديريت دانش (قراردادن فرهنگ سازماني در راستاي مديريت دانش) مهمترين و چالش برانگيزترين كار در مديريت دانش است. موقعيت مديريت دانش در درجه اول به انگيزه، تمايل و توانايي افراد براي تسهيم و به اشتراك گذاري دانش خود و استفاده از دانش ديگران وابسته است. ساختار بخش دولتي به صورت كاملاً تقسيم بندي شده و جزيره اي است. در اين ساختار، فرهنگ حاكم مانع از انتقال اطلاعات از يك بخش به بخش ديگر مي شود.تا زماني كه ساختارذهني مديران و كاركنان بخش دولتي بر پايه چنين چيزي باشد و در اختيار داشتن و انحصار دانش را قدرت تلقي كنند، به ندرت پيش مي آيد كه دانش بين بخشهاي مختلف سازمان و يا سطوح سازماني مختلف انتقال پيدا كرده و جريان يابد.البته ممكن است در برخي موارد افراد به تسهيم دانش خود با ديگران بپردازند كه چنين امري نيز بيشتر در جهت كسب شهرت،اعتبار، قدر و منزلت و يا حتي در برخي موارد متاثر از گرايشهاي انسان دوستانه است. به منظور تغيير رفتار و منش افراد و كاهش موانع موجود، بايد فرهنگ تسهيم و به اشتراك گذاري دانش را در سازمان ايجاد كرده و

توسعه داد. چارچوب ارائه شده،موارد زير را جهت انجام تغييرات لازم پيشنهاد مي كند:1-آگاهي افراد را نسبت به فوايد و مزاياي مديريت دانش افزايش دهيد. كاركنان و مديران بايد از تغييرات و مزاياي حاصل از پياده سازي مديريت دانش اطلاع حاصل كنند. اگر آنها بر اين باورند كه داشتن دانش و انحصار آن قدرت محسوب مي شود، بايد درك كنند كه تسهيم دانش يك قدرت مضاعف است؛2-يك محيط مبتني بر اعتماد ايجاد كنيد. افراد وقتي يكديگر را بشناسند و به هم اعتماد داشته باشند، تمايل بيشتري نسبت به تسهيم دانش خواهند داشت؛3-رهبراني را پرورش دهيد كه به عنوان يك نمونه و مدل، تسهيم دانش را ترويج كنند؛4-يك تيم براي شناسايي افراد فعال در اين زمينه و تقدير از آنها ايجاد كنيد. افراد نه تنها بايد براي به اشتراك گذاشتن دانش خود تقدير شوند بلكه بايد براي استفاده از دانش ديگران نيز مورد تشويق واقع شوند. اين امر مي تواند از طريق طرحهاي ارتقا سالانه افراد، طي مراسم رسمي و يا به كمك مشوقهاي مالي انجام گيرد. حتي مي توان اين موضوع را به عنوان يكي از الزامات شغلي افراد قلمداد كرد؛5-يكي ديگر از راهها، ايجاد و توسعه گروههايي تحت عنوان اجتماعات مشق (COMMUNITIES OF PRACTICE)(COPs) است.اجتماعات مشق مراكز دانش هر سازمان هستند كه در آنها عده اي از افراد با مسئوليتهاي كاري مشابه (بدون اينكه عضو يك تيم كاري رسمي باشند) به خلق، تسهيم و استفاده از دانش مي پردازند. اجتماعات مشق يكي از ابزارهاي اصلي تهيه و به اشتراك گذاري دانش ضمني است. اين اجتماعات در فعاليتهاي بخش عمومي به خوبي قابل استفاده و

موثر هستند. به منظور اثربخشي بهتر اين اجتماعات، سازمانها مي بايست منابع لازم را براي آنها فراهم آورند و به تمامي افراد فرصت حضور بدهند. هرچند در برخي موارد، افراد ت__رجيح مي دهند تا دانش را فقط در اجتماع خود (مثل مجموعه مهندسان، دانشمندان، محققان و...) به اشتراك گذارند و تمايلي به تسهيم دانش با افراد خارج از اجتماع خود ندارند. بايد به دقت مراقب اين موضوع بود.فرايند : باتوجه به متدولوژي هاي موجود، چارچوب مديريت دانش در رابطه با فرايندها و تكنيك هاي مديريت دانش موارد زير را پيشنهاد مي كند:1-شناسايي 2 - تسخير 3 - انتخاب 4 - ذخيره سازي 5 - تسهيم 6 - كاربرد 7 - خلقيك راه براي شناسايي دانشي كه بايد در اختيار گرفته شده و كسب گردد (دانشي كه در ذهن افراد متخصص سازمان وجود دارد) انجام مميزي دانش است. (5) به كمك انجام يك مميزي، انواع دانش مورد نياز، منابع، نقاط ضعف و قوت، جريانهاي دانش و … كه جهت توسعه و ايجاد يك استراتژي دانش براي سازمان مورد نياز هستند، آشكار مي شود. براي مثال مي توان به طرح چند سوال ساده براي كاركنان سازمان، حوزه هاي كليدي دانش را كه در خطر از دست رفتن هستند شناسايي كرد. همچنين مي توان تعيين كرد كه چه دانشي و از چه كسي بايد اخذ گردد. نمونه هايي از اين سوالها عبارتند از:- باتوجه به بازنشسته شدن و ياانتقال كاركنان طي دو، سه سال آينده و عدم وجود كاركنان جايگزين، كدام حوزه دانش در خطر از دست رفتن است؟ - چه كسي در اين زمينه داراي تخصص است؟-

شما به اين بخش از سازمان در مقايسه با اهداف استراتژيك سازمان چه امتيازي از يك تا ده مي دهيد؟در زمينه تسهيم دانش نيز همانگونه كه مورد بحث واقع شد مي بايست به تشويق و ترغيب كاركنان پرداخت. به منظور توسعه كاربرد دانش در مجموعه هاي دولتي مي توان در ساختار سازماني رسمي سازمان، جايگاهي را براي مديريت دانش در نظر گرفت كه به صورت كاملاً تخصصي فعاليت تسهيم و استفاده از دانش را رهبري كرده و پايه هاي فكري و عقيدتي افراد را در اين زمينه اصلاح مي كند.(4) بعد از به اشتراك گذاري دانش بايد دانش كسب شده را به كار برد و دروني كرد تا خروجي كار، خلق مجدد دانش باشد. خلق دانش ممكن است به گونه هاي مختلفي مثل محصولات يا خدمات جديد، افزايش نوآوري، بهبود ارتباطات با مشتريان و موارد مشابه آن تجلي كند. اين امر در بخش دولتي به صورت فرايندها و سيستم هاي سازماني، نوآوري و بهبود ارتباطات با عموم و راههاي جديد همكاري با يكديگر (در داخل سازمان و يا سازمانهاي ديگر) نمود مي بايد.فناوري : فناوري در تمامي فرايندهاي مدي____ريت دانش مورد استفاده واقع مي شود و در همين راستا راه حلهاي تكنولوژيك فراواني در بازار وجود دارد. مشكل اصلي در انتخاب فناوري مناسب است. (8) بايد دقت داشت كه فناوري صرفاً يك تسهيل كننده است كه طي آن مي توان ارتباط افراد با اطلاعات و همچنين ارتباط افراد با يكديگر را ايجاد كرد. اما فناوري خود يك راه حل نيست. در زمينه فناوري چارچوب موجود موارد زير را پيشنهاد مي كند:1-سخت افزار و نرم افزار

مناسب براي مديريت دانش را شناسايي كنيد و اطمينان حاصل كنيد كه فناوري مورد استفاده متناسب با منابع و همچنين فرايندهاي سازمان است.2-با شناسايي نيازمنديهاي كاركنان و فرايندهاي در زمينه مديريت دانش، يك زيرساختار تكنولوژيك بسازيد.3-يك شبكه داخلي (اينترانت) با قابليت برقراري ارتباطات و ايجاد همكاري گسترده در سازمان به منظور تسهيم و به اشتراك گذاري دانش صريح ايجاد كنيد.4-يك پورتال (5) دانش ايجاد كنيد كه از طريق شبكه داخلي سازمان ب__راي تمامي كاركنان قابل استفاده باشد و افراد از طريق آن بتوانند دانش ضمني خود را بدون مواجهه چهره به چهره به كمك ابزارهايي مثل پست الكت_رونيك، گروههاي گف_ت گو،اتاقهاي گفت گو و كنفرانسهاي صوتي و ويدئويي به اشتراك بگذارند.5-دانش موجود را سازماندهي كنيد و به منظور قابليت دستيابي و استخراج بهتر، آنها را به كمك سخت افزارهاي الكترونيك ذخيره كنيد.6-دستيابي سفارشي به منابع دانش را به كمك فناوري فشار يا كشش ايجاد كنيد. براي مثال مي توان با بررسي نمايه (پروفايل) شخصي افراد در شبكه داخلي سازمان، حوزه علاق_____ه مندي و تخصص آنها را شناسايي كرد و سپس در مقاطع زماني مشخصي از طريق پست الكترونيك پيغامهايي حاوي مطالبي در مورد مسائل مرتبط و مورد علاقه فرد، براي آنها ارسال كرد.فن____اوري اطلاعات نقش مهمي را در پياده سازي مديريت دانش بازي مي كند. در واقع مي توان گفت كه پايه اصلي موفقيت مديريت دانش در سازمان بر استفاده از فناوري اطلاعات است. (9) سيستم هاي مديريت دانش به كمك س_____ه دسته فناوري توسعه مي يابند. ارتباطات، همكاري و ذخيره و بازيابي سه فناوري مورد استفاده در مديريت دانش هستند.فناوريهاي ارتب___اطات به كاربران اجازه

مي دهد كه به دانش مورد نياز دست پيدا كرده و با يكديگر (بخصوص با متخصصان) ارتباط برقرار كنند. پست الكترونيك، اينترنت، اينترانت و ساير ابزارهاي مبتني بر وب و حتي نمابر و تلفن جزء فناوريهاي ارتباطات هستند.فناوريها به ما كمك مي كنند تا كار گروهي را ايجاد كنيم. اعضاي گروه مي توانند همزمان ويا غيرهمزمان بر روي يك موضوع فعاليت كنند و در عين حال از لحاظ فيزيكي در يك مكان نباشند. در واقع تلاش اصلي در جهت ايجاد يك فضاي مجازي براي انجام كارهاي گروهي است بدون اينكه افراد در كنار هم باشند. طوفان ذهني الكترونيك نمونه كاربردهاي اين فناوري است.فناوريهاي ذخيره و بازيابي اطلاعات براساس استفاده از سيستم هاي مديريت پايگاه داده براي ذخيره و مديريت دانش ص_ريح بنا مي شوند. البته ذخيره و مديريت دانش ضمني نيز ابزارهاي خاص خود را نياز دارد.نتيجه گيريمديريت دانش به عنوان يك رشته علمي هنوز دوران طفوليت خود را سپري مي كند (به ويژه در بخش دولتي) از اين رو هنوز مسائل ناشناخته بسياري در اين زمينه وجود دارد. هرچند دولتها كم كم به اهميت مديريت دانش در بخش دولتي پي برده اند اما هنوز راه زيادي براي عملياتي كردن آن وجود دارد. بخش دولتي خود بايد به صورت آگاهانه وارد اين مقوله شده و به صورت پيشگيرانه عمل كند تا از اين موقعيت و فرصت حداكثر استفاده را ببرد. مسلماً تا چندسال آينده مقوله دانش به عنوان جزء لاينفك تمامي مجموعه هاي سازماني در بخش دولتي خواهد شد و سازمانهايي در اين زمينه موفق خواهند بود كه زيرساختهاي لازم براي پياده سازي آن را

فراهم كرده و چارچوب مناسب آن را طراحي كنند. در اين زمينه مي توان از تجارب كشورهاي پيشرو نيز الگو گرفت.پي نوشتها:1--متاسفانه در ايران در اين زمينه (برخلاف بسياري كشورهاي ديگر)، محاسبات و پيش بيني دقيقي صورت نگرفته است.2-دانش صريح (EXPLICIT KNOWLEDGE) دانش عيني، مستدل و منطقي است. به عبارت ديگر، دانش ص____ريح مجموعه اي از خط مشي ها، رويه ها، نرم افزارها، مستندات، دستورالعملها، گزارشها، طراحي ها و اهداف هر سازمان است. دانش صريح به صورت مستند و مدون شده موجود است، لذا به راحتي بين ديگران قابل توزيع است.3-دانش ضمني (TACIT KNOWLEDGE) دانش ذهني، غيرعيني، شناختي و تجربي است كه نزد هركس وجود دارد و در طول زمان از طريق آموزش و تجربه كسب شده است. دانش صمني محل تجمع تجارب، بينش، فراست، فوت و فنها و مهارتهاست. از آنجايي كه دانش ضمني اغلب به صورت مستند و جمع آوري شده وجود ندارد و صرفاً نزد فرد انحصار مي شود، از آن تحت عنوان دانش چسبنده نيز ياد مي شود.4-برخي شركتهاي بزرگ، يك جايگاه جديد به نام CKO (مدير ارشد دانش) در ساختار سازماني خود ايجاد كرده اند.5- پورتال (PORTAL) يا دروازه به سايت مرجعي گفته مي شود كه كاربران اينترنتي و كساني كه با وب سروكار دارند از آن به عنوان مدخل و منبعي براي پيداكردن سايت هاي مورد علاقه شان استف___اده مي كنند. پورتال ها سرويسهاي مجاني مانند انجمنهاي خبري، اتاقهاي گفت گو و چت، ايميل مجاني و خدمات ديگري به كاربرانشان اه_____دا مي كنند اما هدف اوليه پيدايش يك پورتال، ايجاد دروازه اي است تا كاربران براساس نيازمنديهاي خود، سايت

مورد نظر را انتخاب كنند.منابع

1 - MC ADAM, R AND REID, R. (2000) “A COMPARISON OF PUBLIC AND PRIVATE SECTOR PERCEPTION AND USE OF KNOWLEDGE MANAGEMENT”, JOURNAL OF EUROPEAN INDUSTRIAL TRAINING, 24.6.2 - HANSEN, M. T., NOHRIA, N. AND TIERNEY, T. “WHAT’S YOUR STRATEGY FOR MANAGING KNOWLEDGE?”, HARVARD BUSINESS REVIEW, MARCH-APRIL.3 - TURBAN EFRAIM, “INFORMATION TECHNOLOGY FOR MANAGEMENT: TRANSFORMING ORGANIZATIONS IN THE DIGITAL ECONOMY”, JOHN WILEY amp SONS, LTD, 2003.4 - CONG, XIAOMING. AND PANDYA, KAUSHINK V. “ISSUES OF KNOWLEDGE MANAGEMENT IN THE PUBLIC SECTOR”, ELECTRONIC JOURNAL OF KNOWLEDGE MANAGEMENT, VOL. 1. ISSUE. 2. 2003.5 - LIEBOWITZ, JAY. “WILL KNOWLEDGE MANAGEMENT WORK IN THE GOVERNMENT”, ELECTRONIC GOVERNMENT. VOL. 1, NO.1, 2004.6 - OECD, (2003) “CONCLUSION FROM THE RESULTS OF THE SURVEY OF KNOWLEDGE MANAGEMENT PRACTICES FOR MINISTRIES? DEPARTMENTS/AGENCIES OF CENTRAL GOVERNMENT IN OECD MEMBER COUNTRIES” FEBRUARY 3-4, 2003, GOV/PUMA/HRM(2003)2.7 - WIIG KARL M. (2000) “APPLICATION OF KNOWLEDGE MANAGEMENT IN PUBLIC ADMINISTRATION”. KNOWLEDGE RESEARCH INSTITUTE INC.,8 - ASOH, D., BELARDO B., AND NEILSON, R. “KM: CHALLENGES AND OPPORTUNITIES FOR GOVERNMENT IN THE NEW ECONOMY”, PROCEEDING OF THE 35TH INTERNATIONAL CONFERENCE ON SYSTEM SCIENCE.9 - OECD, (2004) “KNOWLEDGE MANAGEMENT: INNOVATION IN THE KNOWLEDGE ECONOMY, IMPLICATIONS FOR EDUCATIONS AND LEARNING”.

بهره وري نيروي انساني در سازمانهاي دولتي

سازمان مي تواند افراد خود را راضي كند ودرعين حال به آنچه نياز دارد دست يابدHR productivity in governmental organizations

مقدمه:سا زمانها مجمو عه اي از عوامل  انساني ،تكنو لوژي ،فني ،سا ختاري ،فر هنگي و ديگر    عنا صر محيطي هستند كه در راستاي تحقق مجموعه هدفهاي از پيش تعين شده و مشترك در تعا ملند.بدون شك با

توجه به اينكه اين هدفها و منا فع افراد لزوماً برهم انطباق نداشته ،شيوه موا جه مديران در ايجاد تعا دل ،كا هش تعا رض و استفا ده بهينه از توا نا ييهاي با لقوه افراد و عنا صر حا ئز اهميت است در اين را ستا كا ركنان هر سا زمان مهمترين جزء سا زمان محسوب مي شوند كه بي تو جهي به خواست و تا مين نيا زهاي مورد نظر آنها غير قا بل اجتناب است.مجمو عه دستا وردهاي علمي نشان مي دهد از ساده ترين لوا زم گر فته تا پيشرفته ترين فنا وري هاي پيچيده محصول خلا فيت و نوآوري اند يشمند اني بود ه كه طي سالهاي متما دي بر اساس دانش و ار تقاء فكري انسان خلق شده است بنا براين پا يه اصلي ثروت هر كشور را منا بع انساني تشكيل مي دهد كه از آن بعنوان عا مل اصلي ياد مي شود  و منابع طبيعي و مادي به عنوان عوامل تبعي ناميده مي شوند. با اين شرايط، نقش منابع انساني نه تنها در سطح سازماني بلكه به صورت كلي از سطح يك واحد كوچك اقتصادي تا سطح ملي ارتقا و گسترش پيدا كرده است.با توجه به اينكه دركنار عامل فرهنگي، عوامل تكنولوژيك ، اجتماعي ، سياسي واقتصادي به عنوان عوامل تشكيل دهنده محيط خارجي وازسوي ديگر شرايط حاكم در داخل سازمان در كنار بلوغ ونگرش افراد در هر سازماني حائز اهميت است اما درك وبينش مدير بعنوا ن راس هرم يك سازمان در بهره وري مطلوب ازتوانائيها وظرفيتهاي عوامل يادشده مي تواند به راهبري وهدايت اين عوامل درجهت

تحقق هدفهاي گروه وسازمان منجر گردد . بهروري از واژهاي هميشه پويا است كه همواره درمعرض تكامل وتغيير است ، اگر بهروري را فرهنگ استفاده بهينه و مطلوب از امكا نات در دسترس قلمداد كنيم بديهي است از اين منظر همگي در برا بر اين نعمتهاي الهي مسوء ليت دا ريم در واقع در چنين مفهومي است كه نسلهاي آتي نيز با الگو پذيري اساس و بنياد زندگي خود را بنا مي نهند.   تاريخچه بهره وري:مي توان گفت براي نخستين بار لغت بهره وري تو سط فردي به نام ((كو ئيز ني))در سال 1766 ميلادي بكار برده شد .بيش از يك قرن بعد يعني در سال 1883 فردي به اسم ((ليتر)) بهره وري را قدرت و توا نايي تو ليد كردن تعريف كرده با يستي  توجه داشت كهوا ژه بهره وري با گذ شت زمان گسترش يا فته است. تعاريف و مفاهيم مرتبط با بهره وري:عوامل بسياري درتعريف و ديدگاههاي مكاتب مختلف نسبت به بهره وري موثرند . از گذشته بهره وري مورد توجه صاحبنظران ومحققان رشته ها يي مانند اقتصاد روانشناسي صنعتي و سازماني، حسابداري ؛ فيزيكدانان ؛ مهندسان و مديران بوده است .درك دانش ؛ تجربه ؛زمينه ها وشرايط محيطي موجب تعريف وتفسير آنها از بهره وري به شيوه هاي مختلف گرديده است . در باره اينكه چگونه سازمانها ؛ گروهها؛ انسانها ؛ ماشينها در محيطهاي مختلف كار كنند و بهره وري آنان چگونه بايد سنجيده شود هررشته اصول وبينش خاص خود را دارد. اهميت مفاهيم مديريت با توجه به سهم آنان در بهره وري سازماني است . مديران بايد در مورد

بهره وري در كوتاه مدت بلند مدت تصميم گيري نمايند تا با مشكلات ناشي از عدم رشد بهره وري مواجه نشوند.بيشتر تعاريف بهره وري شامل كارايي ؛ اثر بخشي ؛ سود آوري ؛كيفيت و  نوآوري است كه توضيحات مختصري راجع به آنها داده ميشود.كاراييefficiency : در واقع نسبتي است كه برخي از جنبه هاي عملكرد واحدها را با هزينه هايي كه بر انجام آن عملكرد متحمل شده مقايسه ميكند .(استفاده بهينه از منا بع)اثر بخشيeffectiveness : به معني هدايت منا بع به سوي اهدافي كه ارزشمند ترند. براي مثال تمركز روي نتايج ؛انجام كار صحيح در زمان صحيح ؛ كسب اهداف كوتاه مدت وبلند مدت مي باشد.بطوركلي اثر بخشي سازماني دستيا بي به اولويتها واهداف چند گانه در چا ر چوب نظام ارزشي مشترك با فرهنگ سازماني است به گونه اي كه كسب اهداف از نظر هزينه و زمان بهينه باشد و رضايت خاطرذينفعهايي را كه در جهت كسب اهداف تلاش ميكنند را فراهم نمايد.(نيل به اهداف سا زماني)سود آوريprofitablity :  چگونگي بكارگيري داراييها و كسب منفعت حاصل از آن است .كيفيتquality : سلاحي استرا تژيك و رقابتي جهت تثبيت وضع فعلي وانجام فعا ليتهاي جديد بطوريكه افزابش فروش در بازار را تسهيل ميكند . كيفيت وبهره وري قابل تفكيك نيستند و به موازات هم پيش ميروند .نوآوريinnovation : فرايند خلاقانه انتخاب وانطباق كا لاها وخدمات ؛ فرايندها ؛ ساختارها و ديگر موارد براي پا سخگوئي به فشار هاي داخلي وخارجي و تقاضا وتغييرات محيط است . نوآوري ممكن است مبتني بر كار فردي يا نياز هاي سازماني ويا نتيجه فشار هاي محيطي مثل تشديد

رقابت باشد . در اين حالت كوششها به سوي تكميل يا جايگزيني فرايندي كه اكنون وجود دارد يا با تامين اين حلقه مفقوده به سوي آن هدايت ميشود معطوف است .بهره وريproductivity :بدست آوردن حدا كثر سود ممكن با بهر ه گيري و استفاده بهينه از نيروي كار،توان،استعداد و مهارت نيروي انساني ،تجهيزات به منظور ار تقاء و رفاه .بهره وري: مديريت صحيحبهره وري :كارايي + اثر بخشيبهره وري :يك ديدگاه فكري ،يك طرز تفكر براي تداوم پيشرفت و بهبود هر آنچه وجود دارد.بهره وري : تلا شي پيوسته براي بكارگيري تكنيكهاي جديد و روشهاي جديدبهره وري: مهارت در توسعه انسان ديد گا هها:در سازمانها اغلب محيط دروني سازمان ونحوه ارتباطات درآن به نوعي است كه آرام آرام مديران را درپيله اي از اوهام اسير مي سازد وتوانايي آگاه شدن از خصوصيات و رفتارهاي سازماني را از آنان سلب مي كند، مراودات كليشه اي ورسمي و روابط اداري با تعدادي محدودي، آنها را از ارتباط با ديگر اعضاي سازمان محروم مي سازد.انزواي مديران موجب مي شود كه آنها درتعيين ظرفيتها و توانمنديهاي خود راه خطا بپيمايند وضعفها و قوتهايشان ازديد خود پنهان بماند. ازسوي ديگر، فرهنگ خاص سازماني كشور ما كه انتقاد از مديران را عملي چندان پسنديده نمي داند، باعث مي گردد آنها گرفتا برخي از توهمات شوند واز شناخت واقعي خود باز مانند.غيبتهاي غير موجه ، تاخير ورودهاي مستمر، ترك محيط كار در ساعات موظف، سوانح و ضايعات ناشي از بي تفاوتي وبي دقتي، بهانه تراشيهاي مختلف براي شانه خالي كردن از مسئوليت ودهها حركت مشابه، رفتارهاي هستند كه بسياري از سازمانها به

ويژه سازمانهاي بوروكراتيك جامعه ما به صورت الگوهاي مسلط خودنمايي كرده و گاه به صورت هنجار درآمده اند.سا زمانهاي كشور داراي ساختاري با انعطاف اندك ، مديريت با اختيارات كلاسه شده، وظايف غير شفاف، بودجه اي كنترل شده وغير قابل انعطاف، بوركراسي دست وپاگير، و مشكلات زيادي است و اغلب با تاروپود اين سازمانها عجين شده اند.قوانين و مقررات به طور سليقه اي و تصميم گيريها مقطعي و صرفاً بر اساس باور هاي شخصي و با معيا رهاي كلا سيك اتخاذ مي گردد ودر اين ميان بهره گيري از توا نمنديهاي افراد و سوق دادن آنها به سوي يك هدف مشترك بدون ار تباط با نگرش و سبك مديريت مديران نيست.با توجه به نوآوريها و دگرگونيهاي بي حد وحصركه درجهان با آن مواجه هستيم سا زما نهاي مو فق تدا بير خاصي را براي استفاده از كليه ظر فيتهاي فكري و عملي كاركنان خود اتخاذ كرده اند، درجهان امروز توجه به نيروي انساني به عنوان محور تحول وعنصر اساسي هر سازمان كه متاثر از اطلاعات وارتباطات عمل مي كند بيش از پيش محسوس است وانديشه توانمندكردن، برانگيختن ومشاركت اين عامل يكي از برنامه هاي راهبردي وحياتي مديريت هر مجموعه تلقي مي گردد.همچنان كه پيتر دراكر بهره وري كاركنان فرهيخته را مهترين چالش مديريتي در قرن بيست ويكم مي داند.سازمان مي تواند افراد خود را راضي كند ودرعين حال به آنچه نياز دارد دست يابد.اما باتوجه به محدوديتهاي موجود درهر سيستم قطعاً انگيزاننده هاي سنتي همچون پاداشهاي مادي، امنيت شغلي وارتقا شغلي را در هرسازمان امروزي نمي توان به سهولت ومادام تامين وهمواره نمي توان به

عنوان يك اهرم اثربخش از آنها استفاده كرد.كانون توجه اغلب انديشمندان درارتقا بهره وري كاركنان در گرو سه عامل اسا سي است: آموزش،انگيزش ومشاركت.به جاي القا مفروضات خشك، اجراي برنامه آموزش درست درسازمانها – استفاده از انگيزاننده هاي پايدار به جاي انگيزاننده هاي كلاسيك وبه كارگيري فنون مشاركت افراد در تصميم گيريها و امور سازمان موجب خواهدشد سازمان به بهبود بهره وري مستمر وقابل ملاحظه اي دست يابد.اينكه افراد چقدر كار مي كنند و چقدر بهتر و موثر تر كار مي كنند و چگونه اين كار موثر تداوم يابد همواره فكر و انديشه مديران را به خود مشغول داشته است.كنفوسيوس معتقد است : اگر مي خواهي براي يك سال تامين باشي گندم بكار،اگر براي ده سال مي خواهي تامين باشي درخت بكار و اگر مي خواهي براي صد سال زندگي ات تامين باشد در فكر ساختن انسان باش.بروز بالندگي و رشد سازمان و استمرار آن ، ارتباط نزديكي با خواست و نيازهاي انساني و چگونگي برآورده كردن آنها دارد . امروزه وظيفه مديريت اين است كه گروهي توانا بسازد و در اين ميان عناصر اين كار بايد توسعه يابند و بديهي است مديران و كاركنان در توسعه اين عناصر سهيم هستند . بر خلاف سازمانهاي سنتي، سازمانهاي امروزي به كاركناني نياز دارند كه بتوانند تصميم بگيرند ، راه حلهاي تازه اي براي مسائل بيابند،خلاقيت داشته باشند و در قبال كار مسئول شناخته شوند.همچنان كه آرگريس اعتقاد دارد كه متمركز ساختن قدرت تصميم گيري در دست عده اي محدود از افراد سازمان مي تواند براي سلامت عقلي و هيجاني بيشتر افراد داخل آن زيان آور باشد

و متعاقب آن مطرح مي كند كه چنين نظامي براي سلامت سازمان نيز زيانبار است.در كنار ميل فطري و منطقي انسان به زندگي اجتماعي ، پيشرفت هاي روز افزون بشري و پيامد آن پيچيده تر شدن فعاليتهاي سازماني موجب پايان يافتن كار فردي شده است ، مديريت سازمان پا را از مرز مسئو ليتهاي سنتي و كهنه فراترنهاده است. نو آوريها و خلاقيتهاي ديگر از بالا به پائين ديكته نمي شود ، مرزهاي سازماني محو شده و مديران دريافته اند براي توسعه و حركت سازمان به سوي كمال مطلوب بايد ساختارهاي نوين طراحي كنند تا سيستم هاي نويني را بر پايه همكاري و اشتراك مساعي اعمال كنند. مشاركت رايج ترين موضوع و لازمه كار با گروههاي انساني يا به تعبير ديگر مديريت نوين است و اين فراگرد از انگيزش هاي والاي انساني در حركت به سوي كمال و بالندگي است.بارنارد سازمانها را سيستم هائي مي دانست كه در اصل بر اساس اشتراك مساعي به وجود آمده است .به عقيده وي سازمانها بايد از تمايل اعضاي خود به همكاري بر خوردار باشند. نيروي انساني به لحاظ قدرت تفكر و خلاقيت همه چيز سازمان محسوب مي شود چرا كه هرگونه بهره وري تحول و بهبود در نظامها و فرايند هاي سازماني توسط انسان صورت مي پذيرد. بهره گيري از اين توانمنديهاي افراد كه در حكم سرمايه نهفته هستند مستلزم ايجاد ساختارهائي است كه بتواند اين توانائيها را در جهت تحقق اهداف و اعتلاي آرمانهاي سازماني سوق دهد . موضوع مشاركت در تصميم گيري ارتباط تنگاتنگي با شيوه سرپرستي دارد . مشاركت افراد يك سازمان در نظام مديريتي

و تصميم گيري نمي تواند صرفا در قالب يك شعار مطرح باشد بلكه بايد به عنوان باور و ارزش در فرهنگ هر سازمان ودر اعماق تفكرات و اند يشه هاي افراد نهادينه گردد.بدون ترديد فرايند بهره وري نيروي انساني متا ثر ا ز عا مل خا صي نيست و نتيجه تعا مل و   تركيب عوامل گو ناگوني است .از آنجايي كه بهره وري مقو له اي انتزاعي نبوده و لز وماً جنبه كا ربردي بايد داشته با شدمديريت سا زمان نقش بسزايي در فرا هم آوردن زمينه منا سب جهت نها دينه كردن و ارتقاء آن خوا هد داشت واز اين منظر مشا ركت كا ركنان داراي اهميت ويژِه اي است.چراكه توجه و تا كيد به كرا مت انسان به عنوان يك عا مل استرا تژيك در جنبه هاي گو ناگون سا زمان است كه سر نو شت بهر ه وري را رقم مي زندو توجه هر چه بيشتر به اين عا مل ،هدايت و جهت دهي منا سب به فعا ليتها و فرا هم آوردن زمينه هاي ضروري براي رشد و شكو فايي تو انا ييهاي بالقوه  وي بايد در راس بر نا مه هاي سا زمان قرار گيرد و بدون شك تو فيق در بر نا مه هاي مديريت مشا ركتي ،بهره وري را به سر حد كمال خواهد رساند .البته در اين ميان بدون تو جه به نقش عا مل انساني و احساس تعهد و مشاركت كا ركنان سطوح مختلف سازمان دستيا بي به آرما نهاي برنامه بهره وري بي معنا خواهد بود. موانع بهبود بهره وري: * نداشتن اعتقاد و باور

ملي به نتايج وفوايد بهبود بهره وري * ترس از برخي نمودهاي ظاهري بهره وري از جمله ترس از بيكاري * ناآگاهي عمومي نسبت به مفاهيم وجايگاه بهره وري، ميزان اهميت آن ونقش ووظايف افراد در اين راستا * بي توجهي به فكرهاي خلاق ومبتكر * مقاومت افراد در مقابل تغييرات وعدم تمايل به ترك برخي عادات * غرق شدن در روش ها و تكنيكها و تغيير باورهاي فكري * بلند پروازي وبي توجهي به مسائل به ظاهر كوچك وراه حلهاي خرد * مشخص ننمودن متولي كار * ناهماهنگي ونبود هدايت ونظارت مناسب * ضعف تعهد اجرايي * عجله در حصول نتيجه * دخالتهاي بي جاي برخي كارشناسان در ساير حوزه هاي كاري واظهار نظرهاي غير كارشناسانه * عدم وجود كارشناسان خبره و يا عدم انگيزش آنها در ارزيابي سيستم و تجزيه و تحليل و اندازه گيري بهره وري * برخورد مقطعي با موضوع بهره وري وناپيوستگي روند بهره وري منافع و فوايد بهره وري:·         افزايش سود و درآمد·         كاهش هزينه ها·         افزايش تقاضا·         رضايت شغلي كاركنان·         سرعت عمل كاركنان·         دقت عمل كاركنان·         ايجاد رقابت سالمتر·         ارتقاي شغلي كاركنان·         ايجاد محيط كاري جذاب·         آموزش عمومي كاركنان·         افزايش حقوق و دستمزد·         امنيت شغلي كاركنان·         انجام درست كارها و انجام كارهاي درست·         افزايش كيفيت زندگي كاري·         افزايش رفاه كاركنان·         افزايش انگيزه كاريبهبود و ارتقاي بهره وري مستلزم كوشش و تلاش برنامه ريزي شده همه جانبه از سوي افراد و مسئولين ذيربط است كه خود نيازمند بهبود شرايط كار و تغيير محركه ها و روشهاي انگيزشي كاركنان، بهبود نظامها، دستورالعملها، قوانين،بخشنامه ها، دستورالعملها، روشها، فناوري و غيره مي شود. عوامل موثردر  افزايش سطح بهره وري

: 1- بهبود كيفي عامل كار(نيروي انساني) با توجه به اينكه نيروي انساني مهم ترين عامل در بهبود بهره وري مي باشد لذا مي توانند با بكارگيري نكات ذيل موجبات ارتقاي بهره وري را فراهم نمايند .الف: نگرشهاي مثبت كاري، به عنوان مثال غرور داشتن در كار و متمايل به پيشرفت مستمر.ب: كسب مهارتهاي جديد و ارتقاي تخصص با كمك آموزش.ج: كمك به همكاران در مواقع لزوم و اجراي كارها به صورت گروهي و دسته جمعيد: مشاركت در برنامه هاي بهبود بهره وري همچون كميته هاي بهره وري، طرح پيشنهادها، نظام جامع كيفيت مديريت و گروههاي كنترل كيفيه: انجام درست كارها از بدو امرو: حفظ سلامت جسماني و تغذيه مناسب افرادز: انگيزش مناسب كاركنان از طريق اعطاي پاداشهاي مادي، تفويض اختيار، ايجاد محيط دوستانه و روابط غيررسمي بين كاركنانح: بالا رفتن سطح آموزش مستمر و مداوم نيروي كارط:انجام پژوهش و تحقيقات متناسب با كاري: سپردن كار به كاردان و گماردن افراد در مشاغل متناسبك: ايجاد شرايط خوب كاري و تفريحات سالم براي كاركنانل: بهبود روشهاي انجام كارم: استفاده از سيستم مكانيزه و روش خودكارن: حذف مراحل زايد 2- بهبود روابط حاكم بين مدير و كاركنانالف: بكارگيري سبك مديريتي صحيح و علميب: توجه مديريت به مشكلات كاري و زندگي كاركنانج: ايجاد سيستم اطلاعاتي مديريتي صحيح جهت استفاده مديران از اطلاعات و آمار درست و دقيق درباره عملكرد سيستم و عمليات انجام شده و ساير اطلاعات مورد نياز.د: ايجاد روابط دوستانه و صميمي مديريت با كاركنانه: دادن آگاهي و شناخت به كارگران و كاركنان درباره اهداف و وظايف سازماني و جايگاه افراد درآن.ز: ايجاد روحيه همكاري و مشكل گشايي در سازمان و باور

داشتن آن توسط مديران و كاركنان.ج: كوشش و پشتيباني مديريت در زمينه مديريت مشاركتي و بهره وري.3- بهبود در بكارگيري رهاوردهاي فناورانهالف: استفاده از ماشين آلات و تجهيزات بهتر و سرمايه گذاري بيشتر در تجهيزات و ماشين آلات.ب: اهميت دادن و استفاده از قدرت نوآوري و خلاقيت كاركنان و پژوهشهاي كاربردي آنهاج: تحولات و پيشرفت فني و دگرگونيهاي فناورانهد: استفاده صحيح و كامل تجهيزات فني و فناوري هاه: ايجاد واحدواحدهاي تحقيق و توسعه و اهميت به  جا يگاه آنهاط: تغيير دگرگوني در فرآيند ساخت و عملكرد سيستم و بهبود شيوه ها و فنون مهندسي صنايع.ي: استفاده از تدابير ارگونومي (مهندسي انساني يا دانش هماهنگ سازي ميان انسان، محيط و ماشين) به منظور سلامتي، شادابي، رفاه و ايمني كودكان.جمع بندي كلي:1-به لحاظ عدم آگاهي كامل افراد جامعه از مفاهيم بهروري برداشتهاي نادرستي بعضاً از بهره وري وبهبود آن مي شود، بطور مثال عده اي بهره وري را به عنوان سخت تر كاركردن مي دانند در صورتي كه معنا و مفهوم بهره وري درارتباط با كاركردن چيز ديگري است.  بهره وري را مي توان هوشيارانه وآگاهانه تر كار كردن بيان كرد نه سختتر كاركردن. 2- اگرسازماني بخواهد به بهبود بهره وري مستمر وپايدار دست يابد بايد براي بهره وري وبهبود آن اهميت استراتژيك قائل شود وبه بهبود بهره وري به عنوان يك فرايند مديريتي نگاه كند. چون فرايند مديريتي ، فرايندي مستمر، پيوسته وپايدار بوده وهنگامي كه شكل گرفت به طور مدام ولاينفك به عملكرد سازماني تبديل ميشود وبرخلاف برنامه به يك دوره زماني خاص محدود نمي شود. 3- بهره وري قبل از اينكه به عنوان يك شاخص اقتصادي

ويا عامل توسعه مطرح شود يك فرهنگ است.براي اينكه بهروري در يك جامعه پايگاهي پيدا كرده وماندگار شود ودر متن عقايد و سنت هاي بومي ريشه بدواند، بايد نه تنها به عنوان يك معيار اقتصادي صرف ، بلكه به عنوان يك انديشه وتفكر قلمداد شود. 4-هميشه اين باور وجود دارد كه هر فرد در حالت عادي داراي استعدادها، قابليت ها وظرفيت هايي از قبيل : خلاقيت، نو آوري، ابتكار، اختراع، مديريت، رشد وترقي وهمچنين ويژگي هاي خاصي مي باشد كه بر اثر پرورش وآموزش هاي صحيح ومناسب مي توان اين استعدادها، قابليت ها وظرفيت ها را به مرحله ظهور رساند و موجب رشد وبهبود بهره وري نيروي انساني گرديد.بنابراين از جمله مهمترين ابزارهاي رشد و بهبود بهره وري توجه به آموزش وپرورش هدفمند نيروي انساني مي باشد.5-سعادت، خوشبختي وبهروزي هرملتي وابسته به كار وتلاش همه اقشار جامعه مي باشد و بهروري معياري براي ارزيابي عملكرد اين فعاليت ها وتلاش ها در بخش هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مي باشد. براين اساس طبيعي است جوامعي كه مردمي     سخت كوش وفعال وتلاشگر دارند از بهروري بالايي برخودار خواهند بود.براي بهره ور بودن، بايد باور واعتقاد داشته باشيم كه امروز، بهتر از ديروز و فردا بهتر از امروز ميتوان عمل كرد واين مطلب همان فرمايش حضرت علي(ع) است كه مي فرمايد: هركسي دو روزش مثل هم باشد زيان ديده است، بر اين اساس بايد سعي و تلاش نمود كه هر روزمان بهتر از ديروزمان باشد .حاجي ويسي – كارشناس آموزش سازمان امور اقتصادي و دارائي كردستان منابع: 1-تئوري سازمان –استيفن را بينز-ترجمه سيد مهدي الواني و حسن

دا نايي فر2-سا زمان و مديريت رويكرد پژوهشي—سيد محمد مقيمي3-بهره وري-سيد حسين ابطحي و با بك كاظمي4-سايت سا زمان ملي بهره وري-www.nipo.ir5-تا ثيرمتقا بل بهره وري و كيفيت زندگي كاري-مجله شماره 15 اقتصاد و مديريت –ناصر ميرسپاسي6- خبرگزاري ايسكا نيوز-www.iscanews.ir

7-www. Ssrn. Ir 8-www. Imi.ir/tadbir

رويكردنظام پيشنهادها درسازمان هاي دولتي

... suggestionsزماني يك نظام پيشنهادها موفق است كه زمينه مشاركت پرسنل را در ارايه پيشنهادها فراهم سازدعليرضا مقدس - كارشناس ارشد مديريت بازرگاني

مقدمه:چنانچه مديريت مشاركتي را مانند رهيافتي جامع براي جلب مشاركت فردي و گروهي كاركنان در جهت حل مسائل سازمان و بهبود مستمر در تمام ابعاد تعريف كنيم و بر اين باور باشيم كه مديريت مشاركتي ارتباط دائم، متقابل و نزديك بين مديريت ارشد و كاركنان است ميتوان گفت كه: مديريت مشاركتي به معناي مشاركت افراد مناسب، در زمان مناسب و براي انجام كار مناسب است. بر پايه اين تعريف،مشاركت كاركنان در كارهايي كه به خود آن ها مربوط مي شود؛ مشاركتي داوطلبانه، ارادي و آگاهانه خواهد بود كه اين درگيري شخص را تشويق مي كند كه به تحقق هدف هاي گروه كمك كند و در مسؤليت ها و پيامدهاي آنها سهيم شود. مديريت مشاركتي دو هدف عمده را دنبال مي كند:نخست، ارج نهادن به ارزش هاي انساني و به ياري طلبيدن افرادي كه به نوعي با سازمان در ارتباط اند. دوم، رسيدن به هدف هاي از پيش تعيين شده به كمك همين افراد. اين هدف ها بر چند اصل اساسي استوار است:1.هر فرد عضو سازمان جزئي از يك ماشين بزرگ به حساب نمي آيد، بلكه انساني برخوردار از قدرت تفكر، هوش و استعداد و تجربه هاي گرانقدر است

كه هر گاه زمينه ها و شرايط مساعد فراهم شود، مي تواند همه چيز را به نفع خود و سازمان خود تغيير دهد.2.هر كار لزوماً به بهترين و مفيدترين حالت ممكن انجام نمي شود و بي ترديد مي توان هر كار معين را به گونه اي بهتر انجام داد و بهبود مستمر در انجام كار به كمك اعضاي مجموعه به صورت گروهي انجام مي شود.3.مشاركت كاركنان كمك مي كند تا مديريت از بسياري كارهاي جزئي آسوده شود و به كارهاي اساسي بپردازد.چنانچه اجراي مديريت مشاركتي و نظام هاي تشكيل دهنده آن با موفقيت همراه باشد، از مزايا و پيامدهاي چون بهبود روابط انساني بين مديريت و كاركنان، تقويت انگيزش در كاركنان، بهبود گردش كار در سازمان، بروز خلاقيت و نوآوري، تقليل هزينه هاي توليد كالا و خدمات، افزايش احساس تعلق سازماني در كاركنان و همسو شدن هدف هاي آنان با هدف هاي سازمان و در نهايت افزايش رضايت مشتري و به دست آوردن سهم بيشتر در بازار برخوردار خواهد بود.براي دستيابي به اين مزايا بايد ابتدا ويژگي هاي افراد مشاركت جو را بشناسيم كه سلامت رواني و ادراكي و توانايي ايجاد انديشه هاي بسيار با سرعت زياد و ارائه آن ها به افراد فرادست؛ ابتكار؛ توانايي ايجاد و ارائه پيشنهادهاي جديد؛ استقلال راي و قدرت داوري؛ متفاوت بودن از همكاران در ارائه ديدگاهها و انديشه هاي نو ومسؤليت پذيري، از جمله مشخصات اف_راد مشاركت جو است. معمولاً چنين افرادي را مي توان در سازمان هايي با ويژگي هاي زير يافت:1.رقابت؛ در آن ها رقابت كامل و فشرده است چرا كه مشاركت در سازماني تحقق مي

پذيرد كه رقابت كامل بر آن حاكم باشد.2.دسترسي مديران به دانش گسترده؛ مديران سازمان هاي مشاركت جو بر اين اعتقادند كه دانش در سطح سازمانشان به وفور پراكنده است و خود به راحتي مي توانند انديشه ها و ديدگاه هاي ديگران را مستقيم و بي واسطه دريافت كنند.3.احترام به افراد؛ كاركنان اين سازمان ها بر اين باورند كه مي توانند همگام با نيازهاي سازمان رشد كنند. روابط دائمي و بلند مدت كاركنان و منابع اتلاف هزينه را پيدا كنيم و به ياري هم، آنها را از بين ببريم.پس،مديريت مشاركتي عبارت است از به وجود آوردن فضا و نظامي توسط مديريت كه تمام كاركنان و مشتريان و مشاوران يك سازمان در روند تصميم گيري و حل مسائل و مشكلات سازمان با مديريت همكاري و مشاركت جويند. در واقع اين نوع مديريت مي خواهد از ايده ها، پيشنهادها، ابتكارات، خلاقيت ها و توان فني و علمي كاركنان و مشتريان در حل مسائل و مشكلات سازمان و بهبود مستمر فعاليت هاي آن استفاده نمايد.آهنگ فعلي تغييرات آن چنان عظيم است كه تاخير در پاسخ به آن ممكن است بسيارگران و حتي فاجعه آفرين باشد.شركت ها و دولت ها همه روزه به اين دليل ورشكسته مي شوند كه در سازگار كردن خود با اين تغيير كوتاهي كرده يا بسيار كند عمل كرده اند. سازگار شدن با تغييرات سريع جاري به تعديل هاي مكرر و بزرگي در نوع كارها و نحوه انجام آنها نياز دارد. بنابراين، بايد ابتدا تفكر را متحول كرد تا در عمل اين تغييرات ظهور كند. مشاركت كاركنان در مديريت،سازمان را توانمند مي كند كه خود را با سرعت بيشتري با اين تحولات هماهنگ نمايد. مشاركت فكري

كاركنان و مشتريان با مديريت و بهبود مستمر در سازمان با پياده سازي «نظام پيشنهادها» قابل اجرا است بهترين راههاي استفاده از فكر بشر و اين سرمايه بزرگ خلقت، اجراي نظام پي روحيه كنجكاوي و كنكاش در انسان، زمينه ساز روند و فرايند خلاقيت اوست. اين روحيه باعث مي شود تا انسان به ميزان شناخت خويش و در جهت كمال جويي، همه چيز را ابتدا مورد سؤال قرارداده و درصدد يافتن پاسخي قابل دفاع برآيد و به اين ترتيب به نوآوري دست يابد. در موسسه ها، سازمان ها و به طور كلي بنگاه اقتصادي مي توان براي انجام امور به راه كارهاي مناسب و موثرتر از آنچه در حال حاضر وجود دارد، دست يافت. نقطه شروع براي اين دستيابي تفكر پيرامون اهداف، امكانات موجود و شناخت از شكاف ها و نارسائي ها و همچنين درك شرايط بروني و نهايتا" اثرگذاري بر اين عوامل است. اين اثرگذاري را مي توان در جهت بهبود فرايند كار، افزايش رضايت خدمت گيرندگان، افزايش توليد، كاهش هزينه ها ، فناوري ،تنوع محصولات، و بالاخص افزايش توانمندي و آزادي تفكر نيروي انساني و امكان پرداختن به موارد والاتري كه با طبيعت جستجوگر و خلاق وي سازگار است، هدايت نمود. با ايجاد چنين تغييراتي است كه مي توان از ركود و سكون يك صنعت در ميان روش هاي سنتي و قديمي كه معمولا" منجر به غيرقابل رقابتي شدن محصولات و خدمات و از كارافتادگي بنگاه اقتصادي مي شود، جلوگيري نمود. مسير رشد و تعالي سازمان ها از طريق مشاركت نظام مند كاركنان و احساس تعلق قوي سازماني مقدور مي گردد. سازمان هاي پيشرو، سازمان هايي هستند كه با ايجاد محيط خلاق، ترس و دلهره كاركنان را نسبت

به ارائه ايده هاي تحول آفرين از بين مي برند و ايشان را در اين راه ترغيب مي نمايند. يكي از عوامل مهم رشد و توسعه كشورها، اهميت دادن به فكر و انديشه نيروي انساني و استفاده صحيح از آن است و يكي از بهترين راههاي استفاده از فكر بشر و اين سرمايه بزرگ خلقت، اجراي نظام پيشنهادهاست. امروزه در اغلب كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته در بيشتر سازمانها، شركتها و موسسات مختلف، اين سيستم اجرا شده و همه مردم از خرد و كلان در حال فكر كردن و پيشنهاد دادن هستند و علاوه بر اينكه مشخصاً از نتايج پيشنهادهاي خود بهره مي برند، پاداش مي گيرند و عزت و احترام به نفس را تجربه مي كنند، كشور و بقيه مردم نيز به طور قابل توجهي از آن بهره مند مي شوند.با اين اعتقاد كه هيچكس، مسائل و مشكلات سازمان را بهتر از مديران و كاركنان آن درك نكرده و راهكار حل آن را در سريعترين و كم هزينه ترين روش ممكن پيشنهاد نخواهد كرد، به نظر مي رسد دلسوزترين و مناسبترين مشاور، مدير تغيير و اصلاحگر سيستم در درون سازمان متمركز است. يكي از مهمترين عوامل موفقيت سازمان ها حاكميت روابط انساني مناسب بين مديران و كاركنان آن سازمان است. در سازمان هايي كه روابط انساني خصمانه و ناعادلانه حاكم باشد كاركنان انگيزه همكاري خود را با مديريت از دست داده و سازمان موفق به انجام وظايف خود نگرديده و به اهداف خود دسترسي نخواهد يافت.مشاركت كاركنان انگيزه آنها را در حل مسائل سازمان افزايش مي دهد و چون كاركنان فضايي براي اظهار نظر پيدا مي كنند و مديريت به اين نظرات گوش مي دهد ارتباط بين مديريت و كاركنان بهبود

مي يابد وعواملي كه موجب نارضايتي مي شود كاهش يافته و يا از بين خواهد رفت نظام مديريت مشاركتي يكي از نظام هاي مديريتي پوياست كه نقش مهمي در توسعه منابع انساني سازمان ها ايفا مي كند؛ نظام پذيرش و بررسي پيشنهادها به عنوان يك ابزار اجرايي مديريت مشاركتي است. در اين نظام كليه افراد سازمان درباره روش ها و حل مسائل و ارتقاء بهره وري فعالانه انديشه كرده و حاصل آنرا در قالب طرح ها و پيشنهادها به سازمان ارائه مي كنند.نظام پيشنهادهاي سازمانهاي دولتي در جهت بهبود مستمر به منظور تعالي سازماني و دستيابي به چشم انداز ساله20 تدوين و اجرا مي گردد. در واقع نظام پيشنهادها تكنيكي است كه از طريق آن مي توان به يافته هاي ذهني و انديشه هاي سرمايه هاي انساني در حل مسائل و ايجاد سؤالات جديد و راه حل هاي بهينه، در راستاي فرهنگ تغيير و بهسازي و بهبود مستمر سازمان دست يافت. به عبارت ديگر، نظام پيشنهادها، فرمانبري از دانايي و بگردش انداختن انديشه است و از اين رهگذر، سازمان آمادگي ورود به دوره بلوغ و ترويج روحيه مشاركت را پيدا مي كند. آنچه در نظام پيشنهادها به عنوان اهداف آرماني و در حقيقت به عنوان فلسفه به كارگيري آن مطرح است، افزايش توان سازمان در مقابل خواست هاي متغير مصرف كنندگان خدمات يا محصولات آن بنگاه از طريق ارج نهادن به فضايل و توانائي هاي انسان و همسو كردن اهداف كاركنان با اهداف شركت و نهايتا" به كارگيري صحيح تجربه، انديشه، آراء و عقايد آنها در هر رده شغلي و در هر بخش سازماني است.سابقه نظام پيشنهادها:مشاركت يك مفهوم تاريخي است كه ريشه در اداره امور عمومي و افكار مذهبي دارد. به عنوان مثال، مشاركت بر مبناي مشورت در

اسلام تحت عنوان «شورا» مورد توجه قرار گرفته است. قرآن كريم به طور صريح مديران را مكلف مي كند در اموري كه نياز به تحقيق و تفحص دارند بر مبناي مشورت به تصميم گيري بپردازند. مديريت مشاركتي عليرغم قدمت تاريخي خود، بعد از انقلاب صنعتي به صورت علمي مورد بررسي قرار گرفت. مديريت مشاركتي عبارتست از "بوجود آوردن فضا و نظامي توسط مديريت كه تمامي ذينفعان يك سازمان در روند تصميم سازي، تصميم گيري و حل مسايل و مشكلات سازمان با مديريت همكاري و مشاركت نمايند." نظام پذيرش و بررسي پيشنهادهاي كاركنان به عنوان يك ابزار اجرايي مديريت مشاركتي، نظام همكاري فكري و عملي كليه اعضاي يك سازمان با سطوح مختلف مديريتي آن است. اين نظام كه مبتني بر اصل انسان مداري است، براي افكار و خلاقيت هاي كليه اعضاي سازمان ارزش قائل است و به عنوان يك نظام مطلوب و كارآمد مديريتي هم از لحاظ نظري و هم از لحاظ عملي آزمون هاي موفق خود را گذرانيده است. نظام پذيرش و بررسي پيشنهادها به عنوان يك تكنيك مديريتي در افزايش كارايي و سود سازمان در ايالات متحده مرسوم بوده است و بعد از جنگ جهاني دوم، ژاپني ها با اين سيستم در صنايع امريكا آشنا شدند و كم كم آن را در صنايع خود ترويج دادند.اين نظام به طور فراگير از دهه 1950 در شركت هاي توليدي- خدماتي كشور ژاپن به كار گرفته شد و سپس از سوي شركت ها و سازمان هاي ديگر كشورهاي جهان پذيرفته و معمول گرديد. اين نظام از دهه 1360 در شماري از شركت هاي صنعتي كشور ايران نيز به اجرا گذاشته شد و با توجه به كاميابي هايي كه در اين گروه

از شركت ها بدست آمده، مورد استقبال ديگر شركت ها و سازمان هاي صنعتي، توليدي و خدماتي قرار گرفته است. در ايران نظام پيشنهادها براي اولين بار در اوايل سال 1367 در يكي از شركتهاي تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران (شركت ايران رادياتور) به اجرا درآمد. از آن به بعد شركتهاي ديگري نيز به اجراي نظام پيشنهادها پرداختند كه امروزه در بسياري از سازمان ها و شركت هاي داخلي، اين نظام پياده سازي شده است.در سال 1377، با توجه به آثار مثبت و سودمندي كه اين نظام در شمار قابل توجهي از شركت ها و سازمان هاي داخلي و خارجي پديد آورده بود، دولت جمهوري اسلامي ايران نظر به اهميت و ضرورت نقش مشاركت كاركنان در بالا بردن كارايي و اثربخشي دستگاه هاي دولتي و افزايش رضايت و توان كاري آنان، در نشست مورخ 28/5/1377 شوراي عالي اداري چنين تصويب كرد كه نظام پذيرش و بررسي پيشنهادها در كليه وزارتخانه ها، مؤسسات، شركت ها، بانك ها و كليه دستگاه ها استقرار يابد.فلسفه استفاده از نظام پيشنهادها:آنچه در نظام پيشنهادها به عنوان اهداف آرماني و در حقيقت به عنوان فلسفه به كارگيري آن مطرح است، افزايش توان سازماندر مقابل خواست هاي متغير ذي نفعان از طريق ارج نهادن به فضايل و توانايي هاي انسان و همسو كردن اهداف كاركنان با اهداف سازمانمي باشد. به طور كلي فلسفه به كارگيري نظام پيشنهادها را مي توان به صورت زير بيان كرد:- ارج نهادن به فضايل و توانايي هاي انسان در محيط كار و برخورد با مشكلات كاري- افزايش حس تعلق سازماني در كاركنان- همسو كردن اهداف كاركنان با اهداف بنگاه- اشاعه فرهنگ مشاركتي و همكاري جمعي در حل مشكلات و بهبود روابط كاري و رفتار سازمانيويژگي هاي نظام پيشنهاد

موفق:زماني يك نظام پيشنهادها موفق است كه بتواند زمينه حضور و مشاركت فعال تمامي پرسنل شركت را در ارايه پيشنهادها فراهم سازد و به شكلي طرح ريزي شود كه وضعيت سواد كاركنان و يا ردة شغلي آنها مانعي براي مشاركت افراد نباشد. به طور كلي ويژگي هاي يك نظام پيشنهادهاي موفق را مي توان به شرح زير بيان كرد:- شركت فعال كليه كاركنانسازمان در ارايه پيشنهاد- به حداقل رساندن بروكراسي و سهولت ارائه پيشنهادها از طريق فرم هاي مخصوص- سهولت روش هاي ارزيابي و تعيين پاداش ها- سهولت و ساده بودن آيين نامه ها ودستور العمل هاي پرداخت جوايز- شموليت پيشنهادهاي ارايه شده توسط كاركنان در تمامي زمينه ها- سمت گيري پيشنهادهاي ارايه شده به سمت پيشنهادهاي گروهي- كم بودن زمان ارزيابي و دادن جواب به پيشنهاددهنده- مشاركت پيشنهاددهندگان در اجراي پيشنهادها- هم راستا بودن پيشنهاد با اهداف، وظايف و اختيارات سازمان و امور كاري پيشنهاددهنده و يا واحدهاي مرتبط- صرفه جويي در هزينه ها، بهبود كيفيت خدمات و يا بهبود سيستم ها در اثر اجراي پيشنهاد - ارائه مستندات كافي به صورت منطقي، شفاف و منظم همراه پيشنهادآيين نامه نظام مي بايست متناسب با شرايط فرهنگي، اقتصادي و ساختار سازماني شركت باشد. در آئين نامهسازمانها، سعي شود تا اول، رعايت عدالت و عدم توجه به جايگاه سازماني پيشنهاددهندگان در جذب و نحوه بررسي پيشنهادها صورت پذيرد، دوم در عين حال كه زمينه مشاركت افراد را در راه حل يابي و مشكل يابي فراهم مي كند، اختيارات و مسئوليت مديريت ها به هيچ وجه تضعيف و يا مخدوش نشود. سوم شرايط را براي تشويق مادي و معنوي پيشنهاددهنده در قبال عرضه پيشنهاد سازنده فراهم كند و چهارم آنكه فضا و سيستمي در شركت ايجاد شود كه در آن امكان

مشاركت براي تمامي كاركنان و ذي نفعان فراهم باشد.اهداف: نظام پيشنهادهاهدف از اجراي نظام پيشنهادها را به طور كلي ايجاد فضاي مناسب براي مشاركت كليه كاركنان در جهت تحقق اهداف سازماني بيان مي كنند. چنانچه بخواهيم تصويري روشن تر از اهداف و منافع اجراي اين نظام ارائه دهيم، موارد زير قابل ذكر هستند:1. استقرار و توسعه محيط خلاق در تمامي سطوح سازمان2. تقويت فرهنگ و حس تعلق سازماني 3. گسترش حوزه تفكر، تعميق و نهادينه نمودن بهبود مبتني بر تغيير4. گسترش سطوح يادگيري سازماني5. بهره گيري از پيشنهادهاي سازنده و مؤثر سازماني در راستاي فعاليت هاي بهبود6. شناسايي و تقويت منابع خوشفكر و خلاق7. همراستا سازي اهداف فردي و سازماني8. استفاده از راهكارهاي حل مسئله با كمترين هزينه9. مشاركت كاركنان در تصميم سازي ها و برنامه ريزي ها10. آگاهي مديريت از ميزان توانايي هاي بالفعل و بالقوه كاركنان11. ارج نهادن به شخصيت وجودي و شأن و منزلت انسان ها از طريق ايجاد فضاي مناسب براي بروز خلاقيت ها و استعدادهاي آنان12. بهبود كار سازمان، افزايش بهره وري و كيفيت، كاهش هزينه ها و ضايعات13. تقويت و بهبود ارتباط ميان كاركنان و سازمان و ايجاد حس اعتماد متقابل14. ايجاد شرايط مناسب براي كار و فعاليت و حذف موانع در مشاركت فراگير كاركنان15- افزايش انگيزش در كاركنان، تشويق روحيه كاري و افزايش قابليت حل مسأله16- اشاعه فرهنگ مشاركتي و همكاري دسته جمعي در حل مشكلات و بهبود روابط كاري و رفتار سازماني17- اصلاح و بهبود مقررات، آئين نامه ها و دستورالعمل هاي كاري، ساختار سازماني، گردش كار و نظام تصميم گيريراهكارها :سازمانهاي علاقمند به مشاركت كاركنان در كارها را به دستورالعملهاي در پي آمده پيشنهاد مي نمايم :1. دخالت دادن كاركنان در فرآيند تصميم

گيري 2. مجهز كردن كاركنان به دانش و مهارتهاي مورد نياز .3. تعيين ميزان اختيارات و دخالت كاركنان بر اساس ماموريت سازمان .4. ايجاد هدفهاي فردي و سازماني .5. متمركز كردن توجه همگان به مشاركت در بهسازي مداوم .6. بيان كردن اثر بخشي مشاركت كاركنان در نيل به هدفهاي سازمان .7. بوجود آوردن مديريت پائين به بالانتيجه گيريبا مشاركت دادن كاركنان در امر سازماني مي توان نتايج و پيامدهاي همه جانبه اي را براي سازمانو كاركنان آن فراهم آورد. در نظام مشاركت سازماني ، مديران و كاركنان به تبادل نظر با يكديگر مي پردازند و همين امر منجر به ايجاد محيطي دوستانه و توام با اعتماد اطمينان متقابل در سازمان مي و شود .كاركنان با مشاركت در كارها ، خود را در سود و زيان سازمان سهيم مي سازند و همه تلاش خود را با كمك مديران جهت افزايش كارآيي و اثربخشي سازماني به كار مي گيرند. در نظام مشاركت سازماني ، مديران براي رسيدن به هدفهايشان با راه حلهاي پيشنهادي بسياري از سوي كاركنان مواجه مي شوند كه پس از ارزيابي آنها مي توانند بهترين راه حل ممكن را انتخاب كنند . بايد توجه داشت كه در شيوه هاي مشاركتي ، را ه حلهاي پيشنهادي كاركنان اجرا شود و تشويق مالي و معنوي مناسب از پيشنهاد دهندگان به عمل آيد نكته مهم در بكارگيري شيوه هاي مشاركتي توجه به موانع و دشواريهاي فراروي مديران در سازمانهاست زيرا با كسب آگاهي در زمين ههاي اجرايي و درك صحيح موانع ، بهتر مي توان به رويارويي با آنها پرداخت ضمناً بايد زمينه هاي لازم اقتصادي ،

فرهنگي ، سياسي ، ساختاري و … را براي اجراي موفقيت آميز. اين نظام فراهم كرد تا اجراي آن با وقفه و بحران مواجه .نشود .منابع و ماخذ:1. مقاله مديريت مشاركتي مفاهيم ، روشها و راهكارهاي نونوشته نيلي آرام علي برگرفته از كتاب تحول اداري دوره ششم شماره 222. مشاركت در مديريت و مالكيت گرد آورنده دكتر طوسيمحمدعلي سازمان امور اداري و استخدامي كشور سال 13773. ارتقاء و حفظ كرامات مردم در نظام اداري ،سازمان مديريت و برنامه ريزي،13834. مديريت مشاركتي،صادقي فر،ناصر،مركز آموزش و تحقيقات،13825. نظام پيشنهادهادر سازمانهاي دولتي از تئوري تا عمل،دكتر مقيمي،محمود،انجمن خدمات فرهنگي ايرانيان خارج از كشور،13856. مديريت مشاركتي راهبرد موثر در اداره امور سازمان،والايي شريف،حميد،مولف،1384

دولت و مسئوليت اجتماعي

متفكران رشته مديريت از دهه 1950، توجه خود را به مسئوليت هاي اجتماعي معطوف كردندGovernment and social responsibility

مقدمهاگر اندكي به پيرامون خود نگاه كنيم، به سازمان ها، شركت ها، بانك ها و انسان ها، صحنه ي درگيري را شاهد خواهيم بود كه ريشه در دردي دارد كه سال هاست گريبانگير انسان ها بوده است و تلاش متفكران، حكيمان، روانشناسان، فيلسوفان و ... هيچ علاجي را براي آن به ارمغان نياورده است. اين درد چيزي نيست مگر دشمني با طبيعت. گروه هاي بشري قرن هاست كه براي سبقت گرفتن در راه بهره مندي از طبيعت خنجرهاي آهيخته خود را در شكم همديگر فرو مي برند. اگر اين كارزار در قرن هاي پيش بر سر چراگاه و قطعه اي زمين بود، اكنون منابع زيرزميني است كه عرصه را بر همه تنگ كرده است. با اين همه جاي شكر باقي است كه اندكاني پيدا شده اند كه در

اين راه موانعي را قرار دهند و سعي در تغيير انديشه بشر مخرب امروزي داشته باشند. اين متفكران كه در حيطه هاي گوناگون به سخنراني پرداخته اند، حيطه مديريت را از افكار خود بي بهره نگذاشته اند. يكي از نظرياتي كه امروزه براي خود جا بازكرده است، مسئوليت هاي اجتماعي در مديريت است. جهت اين نظريه به سمت و سويي است تا كه شايد بتواند بشر امروزي را به دنبال خود بكشاند و او را با طبيعت به عنوان يك جزء و نه يك فرادست همگون كند و همچنين به شيوه اي عادلانه فوايد حاصل از تعامل با طبيعت را بين آنها تقسيم كند. لذا در اين نوشته سعي بر آن است كه با بررسي تمام جوانب مسئوليت اجتماعي در امتداد يك نمونه مطرح شده زواياي پنهان موضوع آشكار شود.بنابراين در ادامه با ارائه تعاريف و نظريات گوناگون در مورد مسئوليت اجتماعي، نمونه ياد شده مورد بررسي قرار مي گيرد.  مسئوليت اجتماعيمتفكران رشته مديريت از دهه 1950، توجه خود را به مسئوليت هاي اجتماعي معطوف كردند.تمام سازمان هايي كه فقط سود و زيان خود را وزن مي كردند، تحت فشار مردم و سازمان هاي مشابه، ديد خود را اندكي به فراتر از سازمان اندوختند. ديگر بوضوح مشخص است كه اعمال سازمان ها بر محيط بيروني تأثير بسزايي خواهد داشت و نمي توان سود و زيان ناشي از سازمان ها بر جامعه را ناديده گرفت. جهت مسئوليت اجتماعي به سمتي است كه فوايد اجتماع در آن امتداد است. لذا تلاش بر اين بوده است كه سود و زيان سازمان ها به گونه اي باشد كه مردم

هزينه اضافي متحمل نشوند. منظور از مسئوليت اجتماعي اين است كه كه سازمان ها تأثير عمده اي بر سيستم اجتماعي دارند و لذا چگونگي فعاليت هاي آنها بايد به گونه اي باشد كه در اثر آن زياني به جامعه نرسد، و در صورت رسيدن زيان، سازمان هاي مربوط ملزم به جبران آن باشند. به عبارت ديگر، سازمان ها نبايد خود را مستقل از محيط بيروني خود و به اصطلاح «تافته جدا بافته» بدانند، بلكه بايد خود را جزئي از يك كل يعني محيط بيروني و اجتماع بدانند و بايد اهداف و فعاليت هاي آنها در راستاي آرمان هاي اجتماعي و رفاه و آسايش جامعه باشد. امروزه همه مديران بايد به كارهايي دست بزنند كه مورد قبول جامعه و منطبق با ارزش هاي آن باشد. سازمان هايي كه نمي توانند خود را با اين مهم تطبيق دهند، موفق نخواهند بود. پيتر دراكر يكي از برجسته ترين صاحبنظران مديريت در اين باره مي گويد كه سازمان هاي خصوصي به منظور حفظ مشروعيت خود و بقا در محيط، بايد قبول كنند كه نقش و وظيفه عمومي و اجتماعي نيز دارند. اين نقش اجتماعي از اين اصل پذيرفته شده نشأت مي گيرد كه: «هر فردي مسئول رفتار خود است و چنانچه ازطرف وي، خواه به طور عمد و غير عمد، صدمه اي به ديگران وارد شود، بايد پاسخگو باشد.» سازمان ها نيز از اين مقوله مستثني نيستند و بايد پاسخگوي تأثيرات اجتماعي نامطلوب خود باشند.مفهوم مسئوليت اجتماعيمسئوليت اجتماعي به رفتارها و تصميمات مبتني بر ارزش هاي پذيرفته شده اجتماعي مربوط مي شود و در واقع تعهد تصميم گيران براي

اقداماتي است كه به طور كلي علاوه بر تأمين منافع خود، موجبات بهبود رفاه جامعه را نيز فراهم مي كند. در اين تعريف عناصر چندي وجود دارد:اولاً مسئوليت اجتماعي يك تعهد است كه مؤسسات بايد در قبال آن پاسخگو باشند.ثانياً مؤسسات موظفند كه كه از آلوده كردن محيط زيست، اعمال تبعيض در امور استخدامي، بي توجهي به تأمين نيازهاي كاركنان خود، توليد كردن محصولات زيان آور و نظاير آن، كه به سلامت جامعه لطمه مي زنند، بپرهيزند و سرانجام سازمان ها بايد با اختصاص منابع مالي، در بهبود رفاه اجنماعي مورد قبول اكثريت جامعه بكوشند. اين قبيل اقدامات عبارتند از: كمك به فرهنگ كشور و مؤسسات فرهنگي، و بهبود كيفيت زندگي.مسئوليت اجتماعي ممكن است مربوط به چگونگي عمل سازمان در امور گوناگوني همانند آلودگي محيط زيست، تبعيض، فقر، بيكاري، تورم و مانند اينها اعمال شود. يكي از جوانب اصلي مسئوليت اجتماعي، مسئله محيط زيست است كه محل جدل هاي كنوني ملل مختلف است. كشورهاي صنعتي نظير ايالات متحده آمريكا كه منافع خود را در عدم پايندي به مسئوليت اجتماعي در زمينه محيط زيست مي بينند، هيچگاه حاضر نيستند از فعاليت هاي كارخانجات بزرگ خود كه ويران كننده ي محيط زيست مي باشد دست بكشند. اگرچه كشورهاي مختلف تلاش هاي عمده اي در راستاي احياي طبيعت انجام داده اند و سعي در پايبندي به معاهدات و پيمان هايي مانند معاهده كيوتو مبني بر جلوگيري از گسترش گازهاي گلخانه اي داشته اند ولي هنگامي كه كشور بزرگي همچون آمريكا حاضر به امضاي اين پيمان نامه نيست، آيا باز هم مي توان گفت كه اينگونه كشورها به دنبال

استقرار سازمان هايي هستند كه به اجتماع پاسخگو باشند.مسئله محيط زيست را از نظرگاه ديگري نيز مي توان مورد بررسي قرار داد. اين جنبه، مربوط به ريشه هاي مذهبي تعامل با محيط زيست است. اديان گوناگون بر اين امر تأكيد دارند كه فقط از طريق زندگي هماهنگ با محيط طبيعي در يك رابطه مبادله اين امكان براي انسان وجود دارد كه زندگيش را به نحو خلاقي گسترش دهد. بر اساس چنين رويكردي، آيين بودا تعليم مي دهد كه ارتباط بين انسان و طبيعت يك رابطه تضاد نيست بلكه وابستگي متقابل است. آيين شينتو در ژاپن نيز بر هماهنگي انسان با بيعت تأكيد داشت. حضرت عيسي نيز برنامه ريزي اقتصادي، تراكم سرمايه، تكنولوژي، و به طور كلي تجليل از اقدامات سودآور اقتصادي را كه منجر به تخريب محيط زيست و ايجاد فاصله بين فرقه هاي مختلف مي شد، محكوم كرد. جالب اينجاست كه آيين يهود مسير عكس را پيموده است. يكتاپرستي يهودي به اين مفهوم است كه خداوند تمام آفرينش غير انساني را در دسترس مخلوق انساني خود قرار داده تا از آنها به هر طريقي كه دلخواه اوست بهره برداري كند. دين اسلام نيز اگرچه براي انسان ها محدوديت هايي قرار داده است، اما با قلمداد كردن انسان به عنوان اشرف مخلوقات، مجوز دست يازيدن به طبيعت را صادر كرده است.يكي از مؤسساتي كه در زمينه مسئوليت اجتماعي اصولي را ارائه داده است، مؤسسه ISM مي باشد. اگرچه اين مؤسسه براي مديران زنجيره توليد اصولي را تدوين كرده است ولي قابل تعميم به سازمان هاي دولتي مي باشد. اين اصول عبارتند از:1- جامعه: تلاش در

راستاي ايجاد مزيت براي جامعه و همچنين تحريك و تشويق سازمان هاي مرتبط براي حركت در راستاي منافع جامعه.2- محيط: تشويق و تحريك سازمان براي ايجاد مكانيزم پاسخگويي به محيط خود به طوري كه ابهام و نارضايتي محيط رفع شود و همچنين مواضع سازمان و اثرات سياست هاي سازمان بر روي نرخ هاي تورم، بيكاري، فقر روشن شود.3- اخلاق: ايجاد منشور اخلاقي براي سازمان و كوشش در جهت عمل به اصول و مباني اخلاقي.4- مسئوليت مالي: مسئوليت در برابر اموال افرادي كه در سازمان سرمايه گذاري كرده اند و همچنين در سازمان هاي بزرگ دولتي، مسئوليت در برابر اموال مردم و ثروت ملي.5- حقوق بشر: برخورد با افراد داخل و خارج از سازمان به طور محترمانه و با رعايت شأن افراد، احترام و پشتيباني از حقوق بين المللي تا جايي كه در حيطه سازمان است، ايجاد تحرك در ديگر سازمان هاي مرتبط براي احترام گذاشتن به حقوق بشر6-امنيت:ايجاد فضايي امن براي افراد درون سازمان و افراد بيروني كه با سازمان در ارتباطند و عدم ايجاد ناامني براي ديگر افراد.نمونه (Case)دو گروه اول و دوم نظرات خود را در مورد نقش دولت و مسئوليت اجتماعي مطرح مي كنند. س÷س نظرات دو گروه تحليل مي شود.گروه اول:دولت بدون در نظر گرفتن محيط زيست، دائماٌ فعاليت هاي آلوده كننده ي محيط زيست و فرساينده ي خاك ها را گسترش مي دهد و صنايعي كه در راستاي افزايش صادرات هستند، فقيرها را فقيرتر و ثروتمندان را فربه تر مي كند.دولت بايستي آلاينده ها را كم كرده و صنايع تخريب كننده محيط را كنار بگذارد.گروه دومما راه برگشت نداريم و

مهمترين عامل ناكارآمدي دولت، ضعف مديريت است و با اصلاح آن به اهداف توسعه دست خواهيم يافت.تحليل نظرات دو گروهاگر مواضع گونه گون هر دو گروه را مورد بررسي قرار دهيم، مشاهده مي كنيم كه هر دو گروه مواضعي را اتخاذ مي كنند كه اگر چه در آنها نكات درستي وجود دارد، ولي برخي از مدعاهاي آنها نيز بسيار عاميانه مي باشد.در مورد گروه اول نكاتي قابل بيان است كه عبارتند از: اينكه سياست هاي مديريت دولتي ثمري جز هدر دادن منابع به بهاي آلوده كردن محيط زيست نداشته است، يك بيان بدون فكر است. زيرا اولاً رسالت مديريت دولتي چيزي جز ارائه بهترين خدمات به مردم مي باشد (وارد اين بحث نمي شويم كه آيا منظور از مديريت دولتي، اداره امور سنتي دولتي است كه هنوز دركشورهايي حكمفرماست يا مديريت دولتي نوين كه نقشي متفاوت از اداره امور دولتي به خود گرفته است و يا اينكه قلمرو بحث ايران است يا جهان؟)و سياست هاي مديريت دولتي در اين امتداد قرار مي گيريد و اين به معني هدر دادن منابع نيست و بلكه تلاش در راستاي استفاده از منابع براي تحقق آرمان هايي چون عدالت، آزادي، محو فقر و ... است. نكته اي كه در اينجا قابل بيان است اين است كه خود سياست ها بد جلوه نمي كنند، بلكه عدم تعهد و عمل به اينهاست كه عواقب بيشماري را به دنبال مي آورد. در ادامه به نكات خوبي اشاره شده است. آري درست است كه بهره وري دولت اندك است، كيفيت آموزش نامطلوب است و كشاورزي و مراتع را فراموش كرده و منابع را

پايان ناپذير مي پنداريم و مدام آنها را به هدر مي دهيم، ولي آيا راه حل همان است كه گروه اول ارائه مي دهد؟ آيا بايد چند قرن به عقب برگرديم و كشاورزي و ماهيگيري را پيشه كنيم و شروع به از بين بردن شهرها و ساختن روستاها كنيم؟ شايد اين ابلهانه ترين راه حل باشد كه به ذهن مي رسد. در اينجا گروه دوم به خوبي اين راه حل را رد مي كند و بازگشت به عصر حجر را ناممكن مي داند. اين موضع گروه دوم كه سياست هاي مديريت دولتي باعث عدم بهره وري شده است باز هم قابل قبول نيست زيرا خود سياست ها نيستند كه باعث اين امر شده اند بلكه همانطور كه اشاره شد نداشتن ضمانت اجرايي و قرار نگرفتن فعاليت ها در راستاي سياست هاست كه موجب عدم بهره وري مي شود. در ادامه گروه دوم بر اين عقيده است كه ضعف مديريت مهم ترين مانع است. اين بيان جاي تأمل بسيار دارد و به راحتي نمي توان آن را به عنوان بزرگترين عامل قبول كرد. بهتر است كه براي تفسير اين بيان و همچنين به عنوان يك خاتمه به تحليل ديگري دست بزنيم:اگر دقت كنيم مشاهده مي كنيم كه زمزمه مسئوليت اجتماعي درست در زماني آغاز شد كه عدم كارايي الگوي رشد اقتصادي بر همگان آشكار شده بود. متفكران توسعه كه تا قبل از اين بر اين اعتقاد بودند كه توسعه چيزي جز رشد اقتصادي نيست، حال از عقايد خود برگشته بودند و بر ارزش هاي جديدي تأكيد داشتند كه از جنس مسئوليت اجتماعي بود. سياست هاي مديريت

دولتي كه در راستاي الگوي رشد اقتصادي بود، هنوز در بسياري از كشورهاي در حال توسعه مورد قبول است. از جمله اين سياست ها عبارت است از: صنعتي شدن، توسعه شهري، افزايش توليد ناخالص ملي، نظام برنامه ريزي متمركز، اتكا به خارج و تكنولوژي پيشرفته. اگرچه ناكارآمدي اين سياست ها در كشورهاي توسعه يافته به اثبات رسيده است ولي هنوز كشورهاي در حال توسعه نتوانسته اند از اين دام تحميلي (نمونه واضح اين موضوع تحميل تئوري ها، ارزش ها، اخلاقيات بخش دولتي به كشورهاي جنوب شرق آسيا از طرف كشورهاي استعماري بريتانيا، آمريكا، فرانسه و هلند در دوران استعمار و پس از ان است) رهايي يابند. اكنون راه حل براي برون رفت از بحران هايي كه جهان صنعتي با خود به همراه داشته است شايد تكيه بر مباني نظريه ي جديد توسعه يعني الگوي نيازهاي اساسي باشد. اين الگو كه با مسئوليت اجتماعي همراستا است، نه تنها رشد اقتصادي را در نظر مي گيرد بلكه معيارهاي توسعه يافتگي را كه مفاهيمي جون فقرزدايي، توسعه اجتماعي، توسعه فرهنگي و ... است را هم مورد توجه قرار مي دهد. سياست هايي كه در اين الگو قرار دارند عبارتند از: توسعه كشاورزي (مكانيزه با حداقل عواقب زيست محيطي)، توسعه روستايي (به سمت ايجاد روستا شهرها)، رفاه فردي، برنامه ريزي مشاركتي و غيرمتمركز، اتكا به داخل، تكنولوژي مناسب(با توانمندي ها و پتانسيل ها و ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي و ... داخلي). در انتها شايان ذكر است كه اگر در مديريت دولتي، سياست ها در راستاي الگوي نيازهاي اساسي قرار گيرند و بر ارزش هاي مسئوليت اجتماعي و اخلاقي تأكيد شود،

به مرور زمان دولت و سياست هاي آنها كارآمد خواهد شد و به سمت توسعه يافتگي پيش خواهيم رفت.منابع و مآخذ 1-توينبي آرنولد، ايكدا دايساكو (گفتگوي دو فرزانه)؛ براي قرن بيست و يكم؛ مترجمان: پاشايي ع.   [ ... و ديگران]؛ ويراستار مجيدي فريبرز؛ تهران؛ نشر ثالث؛ 1381.2-نوري تاجر، مريم؛ مسئوليت هاي اخلاقي و اجتماعي در مديريت؛ مجله تدبير، شماره 115، شهريور 1380.3- Institute for Supply Management Principles of Social Responsibility 2004.

4- Haque M.Shamsul Reforming Public Administration in Southeast Asia: Trends and Impacts Public Organization Review 2005.

منشور شهروندي گامي در بهبود كيفيت خدمات عمومي

... citizensمنشور شهروندي و تأكيد دولت ها بر رضايت عمومي شهروندان و ارباب رجوعمسلم متولي حبيبي

چكيده:دنياي كنوني با سرعت به سوي ايجاد كيفيتهاي برتر، قابليتهاي متنوع، سادگي و سهولت در سيستم هاي مختلف پيش مي رود. در چنين فضايي بويژه براي سازمانهاي عمومي، ارائه خدمات مناسب تر و توجه بيشتر به ارباب رجوع ضرورت پيدا مي كند، چرا كه داور نهايي كيفيت خدمات عمومي ارباب رجوع است. بنابراين بهبود كيفيت در سازمانهاي عمومي مستلزم تعاملات اين سازمان ها در ارائه خدمات باكيفيت به مردم است. از اين رو يكي از راههاي افزايش كيفيت، منشور شهروندي است. منشور شهروندي جوهره راهبردي تضمين كيفيت در بخش دولتي است و هر سازماني كه با آينده نگري و دقت بيشتري، تمايلات و خواسته هاي مراجعه كنندگان را برآورده كرده و براساس آن خط مشي ها و سياستهاي خود را اتخاذ كند، مي تواند براي طولاني مدت حفظ و دوام خود را به نوعي تضمين كند.مقدمهامروزه بهبود كيفيت در بخش خدمات از اهميت ويژه اي نسبت به ساير بخشهاي اقتصادي برخوردار است و از آنجا

كه موسسات دولتي بيشتر به ارائه خدمات مي پردازند، اين اهميت در بخش عمومي دو چندان مي شود.از آنجا كه در ساليان اخير توجه دولتها به ارائه خدمات با كيفيت به مردم بيش از گذشته نمايان شده است، دولتها مايلند به منظور جلب اعتماد مردم و افزايش سرمايه اجتماعي، خدماتي ارائه كنند كه رضايت مردم و شهروندان و سطح مشاركت آنان را در فعاليتهاي اجتماعي افزايش دهند. در نتيجه در مديريت دولتي نوين، دولتها با اين پرسش مواجهند كه چگونه مي توانند خدماتي سريعتر، بهتر و كم هزينه تر و با كيفيت بالاتر ارائه دهند(الواني و رياحي، 1382، 43). از سوي ديگر با توجه به افزايش آگاهي و نياز پديد آمده، مراجعان به سازمانهاي دولتي نيز مايلند اين سازمانها توانايي اجراي خدمات وعده داده شده را به نحو درست و قابل اتكا داشته باشند.علاقه مندي به فراهم ساختن خدمات مناسب و در كل كمك سازمان به مراجعان جهت دريافت بهترين خدمت از نظر مراجعان مهم است. شايد به همين دليل است كه دولتها توسعه و بهبود كيفيت خدمات را به عنوان يك حركت اصلاحي در نظر مي گيرند و به عنوان اولويت تلقي مي كنند.اصلاح نظام اداري، مقدمه افزايش كيفيت خدماتتغييرات وسيعي كه در دهه هاي اخير در نقش دولتها به وقوع پيوسته است، دولتها را عملاً با رويكردهاي جديدي رو به رو ساخته كه نتيجه قطعي آن تغيير موقعيت نسبي دولتها بوده است.از اين رو كشورهاي مختلف، اصلاح نظام اداري يا نظام مديريت را به عنوان پيش نياز اصلي توسعه و يك هدف اساسي پيگيري مي كنند و سازمانهاي بين المللي و منطقه اي نيز در

اين رابطه تلاشهاي وسيعي را به عمل مي آورند. (سازمان امور اداري و استخدامي، 1379).واقعيت و هدف اصلي تلاشهاي اصلاحي در خدمات عمومي، ارائه خدمات مشتري گراست. كوشش اصلي در جهت تدارك خدمات با كيفيت است كه نيازهاي مشتريان را بر يك مبناي مداوم برآورده سازد. براي اطمينان از كارايي و اثربخشي ارائه خدمات مشتري گرا، در كشورهاي گوناگون بر اجراي برنامه هاي ويژه اي تأكيد مي شود؛ ازجمله مي توان به تدوين منشور خدمات در بخش دولتي، اجراي مديريت كيفيت جامع، مشتري مداري و دولت الكترونيك اشاره كرد. اما منشورهاي شهروندي چگونه مي تواند به عنوان ساز و كار بهبود كيفيت خدمات در بخش دولتي مورد توجه قرار گيرد؟منشور شهروندي راهي براي ارائه خدمات بهتر به شهروندانامروزه موج جديد توجه به شهروندي در كشورهاي مختلف در حال وقوع است. براي مثال مدلهاي مشاركت شهروندي در خط مشي هاي درون شهري مورد حمايت دولتها قرار گرفته است. برخي از خدمات دولتي با كنترل شهروندان در حال انجام است. به هر حال دولتها راههاي مختلفي را براي بهبود رابطه با شهروندان دارند. يكي از اين راهها كه در كشورهاي اروپايي نيز تجربه شده است، منشور شهروندي است. منشور شهروندي سندي است كه به وسيله سازمانهاي خدمات دهنده با هدف پاسخگويي و اثربخشي طراحي و تنظيم مي شود و اين كار صرفاً به يك تشكيلات دولتي يا وزارت خانه محدود نمي شود، بلكه تمام سازمانهاي دولتي كه به نوعي خدمات به مردم ارائه مي دهند مي توانند منشور شهروندي تهيه كنند و در اختيار شهروندان قرار دهند(جهانگيري1382،38). درواقع با شروع انقلاب در كيفيت خدمات دولتي، منشورهاي شهروندي به

عنوان برنامه بهبود كيفيت درخدمات بخش دولتي مطرح شد. ايده اصلي ايجاد استانداردهاي كيفي و اندازه گيري عملكرد آنها و افزايش استانداردها به دليل خواست و اصرار استفاده كنندگان بوده است. منشورهاي شهروندي متضمن اصولي است كه رعايت آنها الزامي است: (Schiavo 2000)- براي كيفيت و كميت خدمات استانداردهايي وجود دارد. اين استانداردها بايد به اطلاع دريافت كنندگان خدمات عمومي برسد.- همزمان با اعلام استانداردهاي كيفي و كمي خدمات، نتايج عملكرد سازماني بايد منتشر شود به اطلاع عموم برسد.- اطلاعات صحيح از چگونگي ارائه خدمات، هزينه آنها و افرادي كه بايد خدمات را ارائه كنند، منتشر شود.- احترام به ارباب رجوع و همراهي كاركنان با آنان اصلي خدشه ناپذير است و همه مردم به اين امر واقفند.- كاركنان دولت موظفند نام و مشخصات اداري خود را روي سينه نصب كنند تا ارباب رجوع براحتي آنان را بشناسند.- در صورتي كه به هر دليل رفتار اداري با استاندارد تعيين شده مطابقت نداشته باشد، كارمند موظف به عذرخواهي است.- روشهايي براي شكايت از رفتار بد اداري پيش بيني شده است و خسارات وارده به دريافت كنندگان خدمات بايد به گونه اي مناسب جبران شود.اما ابتكار منشور شهروندي توسط نخست وزير انگلستان (جان ميجر) در سال 1991 آغاز شد و در برخي از كشورهاي اروپايي مورد توجه قرار گرفت.منشور شهروندي به عنوان يك برنامه 10 ساله با هدف بهبود كيفيت خدمات در بخش دولتي مورد استفاده قرار گرفت. ايده اصلي در اين منشور، تدوين استانداردهاي كيفيت، اندازه گيري عملكرد در مقابل آنها و بالابردن استانداردها از طريق اعمال فشار خدمت گيرندگان بر ارائه دهندگان خدمت بود كه نتيجه

شفافيت، آگاهي از استانداردها و سطح واقعي كيفيت است.چارچوب منشور شهروندي پيشنهاد مي كرد كه چنانچه ارائه دهندگان خدمت دچار اشتباهي شوند بايد آن را اصلاح كنند؛ مثلاً از طريق رويه هاي اثربخش شكايات يا مواردي كه قابل جبران است. (Schiavo, Luca Lo 2000 )در منشور شهروندي اوليه شش اصل در خدمات دولتي مطرح شده است (Pollitt Christopher1994,p9 ):-1 تعيين، نظارت و اعلان استانداردهاي صريح؛-2 اطلاعات و شفافيت براي خدمت گيرندگان از خدمات؛-3 ايجاد فرصت براي رايزني با خدمت گيرندگان؛4- ادب و نزاكت و سودمندي؛5- آسان سازي رويه هاي شكايت؛6- ارزش قائل شدن براي پول.طبق نظر لوفلر جهت گيري اصلي منشورهاي شهروندي افزايش كيفيت خدمات براساس انتظارات خدمت گيرندگان است و هدف نهايي آن بهبود اعتماد مردم به دولت است. منشور شهروندي جوهره راهبردي تضمين كيفيت در بخش دولتي است و يك نوع تضمين براي مصرف كننده خدمات به حساب مي آيد و فراهم كنندگان خدمات دولتي را در مقابل عملكرد، پاسخگو نگه مي دارد.بطور خلاصه منشورهاي شهروندي در صورت تهيه و اجراي مناسب مي توانند شش خواسته زير را قانونمند و استقرار آنها را در جامعه تسهيل كنند:1- بهبود كيفيت خدمات؛2- افزايش امكان انتخاب؛3- تعيين استاندارد؛4- تعيين ارزشها؛5- پاسخگويي؛6- شفافيت.نتيجه گيريهرچند كه منشور شهروندي موضوعي است كه صرفا به عنوان محور براي بهبود كيفيت خدمات عمومي نيست و براي نظام مديريت شهري و قبل از همه آنها براي بخش خصوصي هم كاربرد دارد، ولي طرح آن درحد خدمات عمومي و دولتي براي آن است كه دولتها بار ديگر بر رضايت عمومي شهروندان و ارباب رجوع و بهبود كيفيت خدمات تاكيد كنند و منشور شهروندي را

وسيله اي براي ارتقاي اين رضايت عمومي قرار دهند.منابع:1) الواني, سيد مهدي و بهروز رياحي(1382)؛ نظريه نوين مديريت كيفيت جامع در بخش دولتي ايران، نشريه تحول اداري، شماره 41 و422)سازمان امور اداري و استخدامي كشور(1379)؛ برنامه راهبرد تحول نظام اداري( مرحله دوم)، انتشارات سازمان امور اداري و استخدامي كشور، چاپ اول3)دانايي فرد، حسن (1382) ؛ تئوري عامه در مديريت دولتي؛ پيش شرطهاي تدوين تئوري عامه، فصلنامه مطالعات مديريت، شماره، 37 و384) جهانگيري، علي(1382)؛ دولت مشتري مدار، فرايند مديريت و توسعه،شماره 60-61 5- Schiavo, Luca Lo, (2000), “Quality Standard in The Public Sector: Differences Between Italy and UK The CitizensCharter Initiative”, Public Administration, Vol.78 Issue 3, P679, 20P * اين مقاله در ماهنامه تدبير به چاپ رسيده است.

مديريت دولتي نوين و توسعه پايدار

...administration and odتوسعه پايدار ؛ مهم ترين بحث مديريت دولتيحسن عباس زاده

چكيدهتوسعه پايدار، مفهوم جديدي است كه از طريق پيوند بين ابعاد مختلف توسعه (اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي) و توجه خاص به ملاحظات محيطي و حفظ محيط زيست از دهه 80 به طور گسترده اي مطرح گرديد. از سوي ديگر، مديريت دولتي نوين به منظور افزايش مسئوليت مديران به محيط پيراموني خود، از دهه 70 جايگزين مديريت دولتي در مفهوم سنتي آن شد.لذا در اين مقاله، پس از تشريح «توسعه» در مفهوم سنتي، الگوي جديد آن تحت عنوان «توسعه پايدار» به عنوان اساس فعاليتهاي مديريت دولتي نوين مطرح شده است. سپس مديريت دولتي نوين به عنوان محور توسعه پايدار و ابزار دولتها در كسب اهداف توسعه، پايدار، مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.مقدمههمه ما مطالب زيادي راجع به مفهوم توسعه خوانده يا شنيده ايم و هر كسي از

آن تجسمي در ذهن خود دارد. امروزه كمتر واژه اي تا اين حد در محافل اجتماعي – سياسي و خاصه مديريت و اقتصاد مطرح شده است. بهرحال به قول ادبا بايد گفت موضوع سهل و ممتنع است، سهل از آن جهت كه مفاهيم و معاني كلي از آن در ذهن همه هست، ممتنع از آن روي كه تعريف، جزئيات، مرزبندي و مهمتر از همه ساز و كارهاي عملي تحقق توسعه همچنان مورد بحث است.همه ما از توسعه اقتصادي شناخت داريم و شاخصه هاي آن را مثل رشد توليد، افزايش بهره وري (كارايي)، افزايش درآمد ملي و توليد ناخالص ملي و ..... در نظر داريم. از طرف ديگر، توسعه اجتماعي و شاخصه هايي نظير توزيع عادلانه درآمد، برابري و بسط عدالت اجتماعي را نيز مي شناسيم و گفته مي شود كه پس از رشد اقتصادي و حتي به همراه آن و به دنبال كارآفريني، ايجاد اشتغال، به جا و لازم است تا افراد فعال جامعه در چرخه اقتصادي كشور مشغول به كار شوند. همچنين توسعه فرهنگي، از جنبه هاي نوين مفهوم توسعه است كه شاخصه هايي مثل امكان استفاده متناسب و عادلانه همه از فضاهاي فرهنگي، ارتقاي دانش و معرفت در جامعه و.... را در بر دارد. و همسنگ همه از توسعه سياسي، مؤلفه هايي همچون مشاركت عمومي در تصميم گيريها، فضاي باز سياسي، امكان مشاركت همگاني در قدرت صحبت مي شود. افق هاي آينده مديريت، توسعه انساني، نقشها و وظايف دولت در زمينه توسعه و موضوع نظام اداري توسعه يا توسعه نظام اداري در اين مقاله مورد بحث قرار خواهد گرفت.مفاهيم و ديدگاه هاي توسعهتوسعه، فرايندي تعاملي است كه در آن افراد در شبكه هاي كاري ياد مي گيرند كه

چگونه مشكلات را تعريف و حل كنند. همچنين فرايندي است كه در آن سازگاري همه بخشها افزايش مي يابد (Elliott, 1994). صنعتي شدن، فرايندي است كه صرفا براي ايجاد نوعي مهارت براي حل مشكل است. مدرنيزم به نشانه و نمادها و مدل هايي (مدهايي) از زندگي تكنولوژيك اشاره مي كند. در حالي كه صنعتي شدن كمتر جنبه اجتماعي دارد، مدرنيزم بيشتر جنبه اجتماعي داشته و در واقع پيامد اجتماعي صنعتي شدن است و «توسعه» فرايندي چند سطحي است كه مي تواند همه مفاهيم پيش گفته را در بر گيرد. ضمنا مدرنيزم يك حالت است، صنعتي شدن نيز خود فرايندي است كه از توسعه بسيار محدودتر است، فرايند توسعه انتهاي باز دارد يعني نامحدود است و بسته نيست (Elliott, 1994).در ابعاد اجتماعي، شايد نتوان تقدم و تأخري براي ابعاد مختلف توسعه (سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي) در نظر گرفت. به خاطر اينكه در مقايسه با فرد، اجتماع خواصي منحصر به فرد دارد كه با خواص تك تك افراد تفاوت دارد. در بعد فردي مطابق سلسله مراتب نيازهاي مازلو، اكثر افراد از نيازهاي سلسله مراتبي (نردباني) تبعيت مي كنند و تنها با برآورده شدن نيازهاي سطوح پايين تر، نيازهاي سطوح بالاتر مطرح مي شود. مثلا تا در فردي نيازهاي فيزيولوژيك و امنيت تأمين نشود، نياز به احترام و اجتماعي شدن مطرح نمي شود و همين طور نيازهاي سطوح بالاتر. بهرحال شايد بتوان گفت كه در سطح اجتماعي نيز، نيازهاي سطوح پايين تر جنبه اقتصادي دارد و نيازهايي مثل توسعه سياسي (مشاركت در تصميم گيري و ....) در رده هاي بالاتر قرار مي گيرند. ولي در نظر گرفتن چرخه اي براي ابعاد توسعه كه در آن ابعاد به شكل تعامل با

هم در ارتباطند، جنبه منطقي تري دارد، البته اينكه كدام جنبه توسعه، بيشتر مد نظر باشد بستگي به جامعه مورد نظر دارد، مثلا جامعه اي كه داراي اقتصاد پيشرفته اي است، اولويت با توسعه سياسي است و بر عكس.تفاوت توسعه در مفهوم سنتي و پايدار1 - توسعه پايدار به ملاحظه «منابع طبيعي پايه» به عنوان نخستين محدوديت، اهميت مي دهد، بر خلاف توسعه سنتي كه «سرمايه و قابليت دسترسي» به آن را اولين محدوديت توليد در نظر مي گرفت.2- سياست اخلاقي «حفظ امكان استفاده حداقل مساوي با ما براي نسلهاي بعدي از منابع طبيعي» شديداً مدنظر توسعه پايدار است.3- در توسعه پايدار، ارزش تمام منافع و هزينه هاي اجتماعي (مثل كاهش منابع) براي تعيين نقش توسعه، بايد در سيستم حسابداري منظور شود يعني آيا هزينه اي كه انجام مي شود با هدف مورد نظر از توسعه سازش دارد يا نه (مثلا تخريب جنگل به چه قيمت؟ ......)4- در توسعه پايدار، جذب ضايعات توليد، كاركرد اصلي محيط زيست و يك محدوديت در رشد اقتصادي محسوب مي شود، ضمنا جنبه هاي فرهنگي، بسط عدالت اجتماعي و .... بيشتر مدنظر است. (Barber, 2004)مديريت و توسعهسازمانهاي عصر ما، نقشها و مأموريتهايي فراتر از نقشها و مأموريتهاي سنتي به عهده دارند. در محيطي اقتصادي و اجتماعي، مسئوليت و وظايف جديدي خواسته يا ناخواسته بر دوش آنهاست. سازمانهاي امروزي از يك نهاد صرفا اداري اقتصادي و صنعتي خارج شده و به صورت نهادهاي اجتماعي – سياسي درآمده اند كه بايد نسبت به مسايل محيط اجتماعي حساس و آگاه باشند، لذا دانش سياسي و اجتماعي لازمه مديريت امروز است و ارج نهادن به منافع عامه و توجه به محيط و هنجارهاي اجتماعي از

جمله مسايل مهم همه سازمانها و مديريت است. (الواني ، 1380)در چنين فضايي با توجه به مشكلات ناشي از توسعه سنتي و افقها و اهداف جديد توسعه، توجه به ميثاق قديم و جديد سازمانها با محيط ضروري به نظر مي رسد. در شكل شماره يك ديدگاه نظري مديريت و سازمان در دنياي آينده را نشان مي دهد و اشاره به قدرت پاسخگويي سازمان در برابر فشارها و انتظارات جامعه نيز دارد. در مدل مذكور، فقط بحث اخلاقيات مطرح نيست، بلكه برخورد عملي و كاربردي با مسايل هم مدنظر است.افقهاي آينده مفاهيم توسعه و مديريتدر اين مورد دو نظر (پيش بيني) وجود دارد، كه يكي توسعه فزاينده صنعتي و ديگري توسعه انساني و معقول است. ويژگيهاي هر كدام از ديدگاه هاي مذكور در شرح ذيل ارائه شده است.پارادايم فكري توسعه انساني و معقول بر هماهنگي با طبيعت، تأكيد بر جزئي از طبيعت بودن انسان و غني سازي آن به جاي تسلط و جدايي از طبيعت تأكيد دارد. از نظر برخي انديشمندان، انسان تنها بخش كوچكي از طبيعت و فعاليت او بخش كوچك از خرده سيستم اجتماعي – اقتصادي پوياست. از آنجايي كه مديريت با انسانها سر و كار دارد، قطعا در مبحث توسعه نيز در نهايت صحبت بر سر آنهاست، لذا توسعه نيازمند انسانهاي توسعه يافته نيز هست كه داشتن آمادگي لازم براي كسب تجربه تازه و تغيير، توجه به محيط هاي ديگر به غير از محيط بلافصل خود، آزادانديشي در موضوعهاي مختلف، علاقه مندي به برنامه ريزي و سازماندهي در زندگي، اعتقاد به توان اثرگذاري انسان به محيط به جاي اثرپذيري صرف از آن، اعتقاد بيشتر به علم و فناوري، اميد

به زندگي و ..... از جمله ويژگيهاي انسان توسعه يافته محسوب مي شود. (fartdo , 2000) امروزه در بعد فكري از تبديل نوع تفكر يا منطق از ابزاري به تفكر و منطق جوهري يا ارزشي (Substantive (value) rationality) صحبت مي شود كه اين امر مي تواند تحولات شگرفي را در رابطه با تفكر توسعه پايدار موجب گردد. برخي خصوصيات نظريه هاي جوهري و ابزاري در جدول شماره يك ارائه شده است.عوامل مؤثر بر توسعه انساني عبارت است از: دولت، وسايل ارتباط جمعي، دستگاه هاي اداري، احزاب سياسي،آموزش محيطهاي شهري، مذهب، محيطهاي كاري و ... بنابراين، آنچه گفته شد به منظور درك اهميت ابعاد غير اقتصادي و خصوصاً بعد انساني در فرايند توسعه و توجه خاص به مديريت به عنوان محور اصلي در ارتباط با ابعاد مذكور بود. در جامعه اي كه انسانهاي توسعه يافته به وفور يافت شوند، جامعه مورد نظر «مك كلند» يعني جامعه پيشرفته و تكامل يافته پديد و توسعه مي يابد.مديريت دولتي و توسعهاز آنجايي كه بخش خصوصي نمي تواند برخي خدمات و كالاها را نظير آموزش، قوانين و ضوابط، ارزشهاي محيطي، دفاع ملي، راهها و بيمارستانها، بهداشت، برخي خدمات رفاهي، حمل و نقل عمومي و ..... را ارائه كند. لذا دولت خدمات مذكور را كه نقش مهمي در توسعه جامعه دارند برعهده گرفته است. از اين رو، كالا و خدمات، اخد ماليات، ارتباط با ساير دولتها، كنترل بر مردم و كالاها، اجراي قوانين متنوع از جمله برون داد هاي دولت محسوب مي شود كه با به كارگيري ابزارها و ساز و كارهاي مديريت دولتي (سنتي و نوين) به وسيله دولت، وظايف پيش گفته به نحو مطلوب انجام مي شود. برخي تفاوتهاي

مديريت دولتي سنتي و نوين عبارت است از الف – اهداف مديريت دولتي سنتي:1 - چگونه ما مي توانيم با منابع موجود، خدمات بيشتر و بهتري را ارائه نمائيم (كارايي).2 - چگونه ما با هزينه كمتري مي توانيم سطح خدمات فعلي را حفظ كنيم (اقتصاد).هدف جديد مديريت دولتي (هدف اضافي مديريت دولتي نوين)3 - آيا خدمات دولتي، عدالت اجتماعي را گسترش مي دهد (بسط عدالت اجتماعي). عدالت كمال مطلوبي است كه انسانها با آن و به اميد آن زندگي كرده و در جستجوي آن هستند. حس عدالتخواهي و همبستگي اجتماعي، حقوق و حكومت را طلب مي كند. هدف حقوق عدالت است و وظيفه حكومت، انتظام امور براي تحقق عدالت است. و اين دو پديده در عين قدمت، همواره تازگي دارند و پيوسته، نيازمند حقوق حكومت و سياست هستند. بنابراين، مفهوم عدالت اجتماعي، بسيار وسيع است كه شامل فعاليتهاي طراحي شده براي گسترش قدرت سياسي و اقتصادي اقليت در كنار اكثريت افراد جامعه است و عدالت اجتماعي همواره نوعي نگراني و دلواپسي براي مديريت دولتي نوين محسوب مي شود. (Barber, 2004)ب – روشها و انديشه ها: مديريت دولتي سنتي، به دنبال ساختارهاي ايستا و تغييرات كم بود اما مديريت دولتي نوين به دنبال ساختارهاي پويا و تغيير پذير است، شكلهاي تغيير پذير سازماني، ساختارهاي انعطاف پذير، تمركززدايي، آموزش حساسيت، بهبود سازماني و مشاركت همه افراد از جمله ويژگيهاي مديريت دولتي نوين محسوب مي گردد. مديريت دولتي نوين تنها به دنبال اقتصاد بهتر نيست بلكه به دنبال سياستهاي اجرايي براي بهبود كيفيت زندگي افراد، توسعه و تقويت نهادهاي حل مشكلات عمومي جامعه است. مديريت دولتي نوين، متعهد به برقراري عدالت اجتماعي از طريق مديران اجرايي قوي دارد

كه «هاميلتون» از آن به عنوان «عامل انگيزش مديران اجرايي» ياد مي كند. مديريت دولتي نوين كمترين توجه را به توسعه شهري، بوروكراسي هاي غيرمسئول، ساخت مؤسسات بيشتر دارد و بيشتر به دنبال حل مشكلاتي نظير كاهش بهداشتي، فقر روستايي، اعتياد و ... است. (Andres , 2002)ج – منطق: منطق مديريت دولتي نوين بر خلاف مديريت دولتي سنتي كه بيشتر توصيفي، غير عملي و علمي بود، عملگراتر و متكي به روشهاي علمي و تجربه بيشتر است. بنابراين، مي توان گفت كه مفاهيم مدنظر مديريت دولتي نوين، درون ابعاد توسعه پايدار نهفته و چيزي جداي از آن نيست.مديريت دولتي نوين و توسعه«ماسكريو» با توجه به موارد زير استدلال مي كند كه چرا اقتصاد در كل بايد در دست دولت باشد:1- در تفوق (برتري داشتن) دولت مي توان بازتاب ايدئولوژي هاي سياسي و اجتماعي را ديد كه با مفروضات مصرف كننده و تصميم گيرنده غير متمركز انطباق ندارد؛2- مكانيسم بازار نمي تواند تمامي فعاليتهاي اقتصاد را انجام دهد و نيازمند هدايت و كنترل است؛-3 بدون حمايت و تقويت و جانبداري ساختار قانوني دولت، ترتيبات و مبادلات قراردادي براي به كارگيري نظام بازار وجود نخواهد داشت؛-4 برخي كالاها و خدمات را به دليل ويژگيهايشان، بازار هرگز نمي تواند توليد كند، مثل «مسئله برگشت به غير».مسئله «برگشت به غير» در مقابل «برگشت به خود»، اشاره به كالاها و خدمات خاصي دارد كه فردي ممكن است در آن هزينه (سرمايه گذاري) كند اما منافعش به ديگران هم برسد. مثل هزينه سالم سازي هواي آلوده كه حتي كسي كه براي آن هزينه اي متحمل نشده هم از منافع آن بهره مند مي شود، لذا گفته مي شود كه بازار در مورد كالا «برگشت به

خود» و نه «برگشت به غير» را مد نظر دارد. (ماسكريو، 1995)-5 ارزشهاي اجتماعي، لزوم اعمال تعديلات دولتي را در زمينه توزيع ثروت و درآمد و ارشاد آن را لازم مي سازد؛6- نظام بازار به ويژه در اقتصاد پيشرفته مالي، الزاما اشتغال بالا، ثبات قيمتها و نرخ مطلوب رشد اقتصادي و اجتماعي را به ارمغان نمي آورد و نيازمند سياستهاي عمومي است؛-7 نرخ تنزيل كه در تعيين ارزش آينده (نسبت به حال) مصرف به كار مي رود، از نظر بخش خصوصي و عمومي ممكن است متفاوت باشد. (ماسكريو، 1995)بنابراين، دخالت دولت در فرايندهاي اقتصادي به خصوص در اقتصاد توسعه به مفهوم جديد آن، ضروري و محوري ترين نقش است.توسعه و نقش ها و فعاليت هاي مديريتي دولت1- برنامه ريزي توسعه: «ادوارد ميسون» با تأكيد بر عدم شباهت توسعه، انقلابهاي كلاسيك صنعتي تكنولوژيك و اقتصادي، نقش دولت را در رهبري برنامه هاي توسعه، اصلي ترين نقش مي داند. همچنين «موريس هربرت داب» با حمايت از برنامه ريزي، دو روش توسعه يعني انحصار خصوصي و تمركز دولتي را مطرح و تنها دولت را قادر به برنامه ريزي چنين كار دشواري مي داند.2- سازماندهي: جايي كه هر فعاليت كوچك نيازمند ساز و كار و تشكيلات منظم است فرايند عظيمي مثل توسعه قطعاً متشكل ترين سازه ها و ساختارها را مي طلبد و شروط توسعه پايدار سياسي – اجتماعي هستند و دولت مسئول طراحي چهار سيستم: 1- فني با حداكثر بهره وري، 2- توليدي با تأكيد بر محيط، 3- اجتماعي و 4- اقتصادي با تأكيد بر دانش كافي به منظور دستيابي به توسعه پايدار است. «اندرسون» تأمين زيرساخت اقتصاد را وظيفه دولت مي داند و ايجاد تشكيلات و نهادهاي دولتي و رهنمود تشويق مردم به تشكيل

سازمان هاي غيردولتي بخصوص در امور عام المنفعه را در رابطه با ملاحظات محيطي و زيستي كاركردي مهم مي داند كه فقط از عهده دولتها بر مي آيد.3- كنترل: مديريت دولتي درصدد تغيير سياستها و ساختارهاي ممنوع كننده عدالت است، از اين رو اهداف متناقض بخشهاي مختلف فراسيستم اجتماعي توسعه ايجاب مي كند كه عامل مافوق بر كل سيستم جامعه، نظارت – كنترل و مراقبت دايم داشته باشد. به علاوه حساسيتها و ملاحظات محيطي، فرهنگي و اجتماعي و علايم هشداردهنده مورد توجه در توسعه پايدار، لزوم گرفتن بازخورد دايمي از چرخه هاي مختلف فعاليتها را مطرح مي سازد. همچنين كنترل اصل آهنين منافع شخصي يعني خودخواهي غريزي نشأت گرفته از اميال شخصي و بعد فردي انسانها كه ميل به تحت الشعاع قرار دادن منافع ديگران در قبال منافع شخصي دارد، نيز از كاركردهاي دولتها محسوب مي گردد. لازم به ذكر است كه «اصل آهنين منافع شخصي» اشاره به قدرت يافتن رهبران و عدم كنترل عملكردهاي آنان از سوي زيردستان دارد كه توسط «روبرت ميشل» نويسنده مشهورايتاليايي مطرح شده است.4- هماهنگي: اهداف و فعاليتهاي متفاوت بخشهاي مختلف و تجربه تلخ توسعه و رشد سرطاني برخي بخشها در گذشته كه مشكلات عديده اي را گريبانگير بشر كرده است، لزوم هماهنگي در اهداف و فعاليتها را از سوي رهبري قوي، مقتدر و توانا طلب مي كند كه به سبب ماهيت كار فقط از فرماندهي به نام دولت ساخته است. مثلا از نوعي هماهنگي به نام هماهنگي سياسي ياد مي شود. به طور مثال، انجام هماهنگي بين بخشهاي دخانيات و بهداشت كه كاملا در اهداف و روشها تضاد دارند، مستلزم نوعي هماهنگي سياسي و منوط به دخالت دولت است.5- هدايت:

فرايندي به وسعت پيچيدگي توسعه با اهداف متضاد بخشهاي دروني، نيازمند هدايت و برقراري سيستم ارتباطي و اطلاعاتي قوي و رهبري قدرتمند است كه فقط دولتها از عهده آن بر مي آيند.سياستگذاري و تصميم گيريهاشايد حساس ترين نقش را مديريت دولتي در اين نفش ايفا مي كند، عناصر اصلي خط مشي گذاري دولت در توسعه پايدار از نظر «بريانت» عبارتست از:1- پذيرش مفهوم توسعه پايدار، 2- يكپارچه كردن ملاحظات محيطي در اهداف توسعه 3- در نظر گرفتن ابعاد محيطي در تمام بخشهاي توسعه 4- استفاده پايدار از منابع طبيعي، مهمترين سياستهاي محيطي توسعه است كه فقط از عهده دولت فراگير و تصميم گيرندگان آن بر مي آيد. (furtudo, 2000) «بريونز» (1991)، علاوه بر موارد پيش گفته سياستهاي ديگري نظير دروني كردن ملاحظات محيطي در برنامه هاي توسعه، مشاركت، تحصيلات و آموزش را در سياستهاي توسعه مطرح مي كند. لذا با توجه به بين المللي بودن مسايل محيطي در توسعه، شعار عدم كفايت تلاشهاي داخلي مطرح شده و اتخاذ سياستهاي خارجي مناسب هم براي كشور و نيز هماهنگ با ديگران از اساسي ترين وظايف دولت است.بنابراين، اتخاذ سياست مناسب خارجي و ارتباط با ديگر ملتها و دولتها، از اساسي ترين نقشها و مأموريتهاي دولتهاست كه از جمله نقشهايي است كه انتقال آن به بخشهاي غيردولتي امكان پذير نيست فلذا در امر توسعه نيز وقتي مفاهيم بين المللي مطرح شود، دولتها حساس ترين نقش را ايفا مي كنند. نقشي كه فقط از دولتها ساخته است.توسعه پايدار و مديريت دولتيحداقل به دو طريق مي توان بين مديريت دولتي و توسعه پايدار پيوند ايجاد كرد. اين حلقه پيوند را مديريت توسعه پايدار مي ناميم. در معناي نخست مديريت توسعه پايدار مي تواند به معناي اداره كردن

توسعه پايدار و يا يافتن استراتژي هايي باشد كه بدان طريق آرمان توسعه پايدار مي تواند جنبه عملي به خود بگيرد. اين تفسير ضرورت انواع تحقيقات در همه سطوح دولت و در همه جوانب زندگي را ايجاب مي كند. اگر قرار باشد ايده اي، رفتارها و اولويتهاي ما را تغيير دهد نياز به برنامه هايي خواهيم داشت كه بتواند ما را در تبديل آن ايده به واقعيت كمك كنند. در معني دوم، مي توان مديريت توسعه پايدار را به عنوان حوزه اي فرعي تصور كرد كه بر پايداري توسعه مديريت توجه دارد. در اين زمينه نياز به پژوهشهايي درباره محيط متغير مديريت دولتي و استراتژي مورد نياز براي تطبيق مديران دولتي و متخصصان مربوطه با تغييرات مزبور است (Redelift, 2002).نظام اداري توسعهدر بحث نظام اداري توسعه، بين كاربرد واژه هاي مديريت (Mangement) و اداره امور (Administration) تفاوت وجود دارد. اداره امور به معني هدايت، كنترل، مديريت امور، امور عمليات و .... است. در حالي كه مديريت به معني هدايت، كنترل مجموعه اي از امور يك نفر براي ايجاد تغيير است. «وايت» اداره امور عمومي را فراتر از مديريت مي داند. بهرحال مهم اين است كه بدانيم اداره امور عمومي شامل هر سه فعاليت دولت (قضايي، قانونگذاري، اجرايي) است و فقط بخش اجرايي را شامل نمي شود. «روزبنلوم» اداره امور بخش دولتي را استفاده از نظريه و فرايندهاي سياسي، مديريتي و قانوني براي انجام تكاليف دولتي، قانونگذاري، اجرايي و قضايي به منظور تأمين وظايف انتظامي و خدماتي براي كل جامعه يا بخشي از آن مي داند. (هيوز 1997)با توجه به مطالب پيش گفته مي توان گفت كه نظام اداري، ماشيني اجرايي دولت و مرتبط با سه قوه است و

اين ماشين عوامل چهارگانه قوانين و مقررات، ساختار تشكيلاتي، سيستم ها و روشها و منابع انساني را جهت ايفاي نقش خود در اختيار دارد.در مورد رابطه تحول نظام اداري و توسعه دو نكته زير قابل بحث است الف – رابطه نظام اداري و توسعه دو جانبه است يعني از يك طرف تأكيد بر كاراتر كردن و اقتصادي كردن نظام اداري است (كارايي) و از طرف ديگر، بر ايجاد نظام اداري تسهيل كننده توسعه تأكيد مي گردد (لزوم تأكيد بر اثربخشي به جاي كارايي).ب – تا زماني كه نقش و رسالت دولت مشخص نشود و تعريفي از توسعه در جامعه ارائه نشود سمت و سوي تحول نظام اداري كشور مشخص نخواهد شد. لازم به ذكر است كه سمت و سوي توسعه در هر كشور كاملا سياسي و متأثر از ايدئولوژي هاي حاكم بر جامعه است.از اين رو، مفهوم توسعه و توسعه يافتگي دربرگيرنده ترقي و پيشرفت همه جانبه، بهبود كيفي و شاخصهاي اقتصادي، ارتقاي سطح تعليم و تربيت، آموزش حرفه اي، ارتقاي بهره وري، ارتقاي سطح عمومي زندگي و .... است. از نظر «محمدالبوري» توسعه عبارت است از: قابليت به دست آوردن ايده آل هاي اساسي در زندگي فرد، خانواده و اجتماع و اداره كردن كشور در اين راستاست. در تعريف ديگري، «البوري» توسعه را توان تصميم گيري در شكل دادن مجدد محيط فراگير خود (سياسي، اقتصادي، اداري و ....) از طريق بسيج منابع ملي توسط يك ايدئولوژي كه تقريبا به آن اعتقاد دارند، مي داند.بنابراين، نوع تعريف از توسعه، سمت گيري نظام اداري در جهت توسعه را مشخص مي كند و تفاوت تعاريف نوعي ابهام را براي نظام اداري توسعه موجب مي شود. «ميرسپاسي» معتقد است كه

نظام اداري توسعه از عوامل زير تشكيل شده است -1 وضع قوانين و مقررات حمايت كننده از توسعه و سرمايه گذاري ؛2- ايجاد تشكيلات و ساختارهاي مناسب سازماني در راستاي قوانين و مقررات موضوعه؛-3 ايجاد سيستم ها و روشهاي حمايت كننده و تبديل كننده اجراي برنامه ها در راستاي تحقق اهداف برنامه؛-4 تحول در ساختار و رفتار منابع انساني سازمان هاي دولتي و تقويت فرهنگ سازماني مشتري مدار در نظام اداري (ميرسپاسي، 1378).ويژگيهاي ساختار نظام اداري توسعه از نظر «ميرسپاسي» عبارت است از:الف – ساختار نظام اداري در گرايش مديريت (اقتصادي) آن:- ساختار نظام اداري در اين راستا تا سلسله مراتبي با تأكيد بر ساختارهاي وظيفه گر است؛- اجراي دقيق قوانين و مقررات و نظم و انضباط اداري ؛- انتصاب و انتخاب مديران بر اساس نظام شايسته سالاري.ب – ساختار نظام اداري در گرايش سياسي: در اين زمينه، اداره امور فرايندي سياسي است. «ولالس» مي گويد: «اداره امور در نهايت مسئله اي در حوزه تئوري هاي سياسي است»؛- دراينجا، اهداف سياسي مهم است و اثربخشي سازماني بر كارايي مقدم است؛- ساختار سازماني مناسب انعطاف پذير با تكيه بر اهداف سياسي نه كارايي؛- ساختار ارگانيك با حداقل سلسله مراتب و حداكثر تفويض اختيار؛- انتصاب بر مبناي وفاداري سياسي و همسوئي كاركنان با سياست حاكم.ج – ساختار نظام اداري در گرايش حقوقي: شبيه ساختار در گرايش سياسي است اما تأكيد بر احقاق حقوق مردم و توجه خاص به قوه قضائيه دارد.- رعايت انصاف و حمايت از مردم براي اينكه با آنان به طور غيرقانوني رفتار نشود ورعايت حقوق فردي و جمعي بشود؛- رعايت حقوق مردم در چارچوب قانون اساسي؛- تساوي همه در برابر قانون.موانع تحول نظام

اداري ايران از نظر «ميرسپاسي» عبارت است از:1 - نظام اداري جديد در راستاي كدام تعريف از توسعه و با تداوم هدف شكل مي گيرد؛2 -توسعه نظام اداري (كارايي) مورد نظر است يا نظام اداري توسعه (اثربخشي).3 - كدام نگرش بر تحول نظام اداري حاكم است (سياسي، حقوقي يا اقتصادي و مديريتي). (شكل 2)به طور كلي مي توان نتيجه گرفت كه نظام اداري توسعه كه بر اثر بخشي بجاي كارايي تأكيد دارد. در راستاي توسعه پايدار عمل مي كند اما توسعه نظام اداري بر كاراتر (اقتصادي تر) كردن نظام اداري براي انجام كارآتر امور تأكيد دارد. بنابراين، چرخه توسعه با محوريت نظام اداري در شكل شماره 3 ارائه گرديده است.نظام اداري كه خود از تعامل سيستم هاي فرهنگي – اجتماعي، سياسي و اقتصادي بوجود آمده است در توسعه پايدار بعنوان فرآيندي كه خود شامل ابعاد (سياسي، اجتماعي – اقتصادي و فرهنگي) است نقش محوري را ايفا مي كند ضمن اينكه تعامل چهارخرده سيستم فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي، محيط انساني را تشكيل داده و خود محيط انساني جزئي از محيط اكولوژيك است كه با آن در حال تعامل (داد و ستد) است (redelift , 2002).نتيجه گيرياز آنجايي كه سازمانهاي امروزي از يك نهاد صرفا اداري، اقتصادي و صنعتي خارج شده و به صورت نهادهاي اجتماعي – سياسي در آمده اند كه بايد نسبت به محيط پيرامون خود حساس و آگاه باشند، لذا در اين مقاله يكي از مباحث مهم مديريت يعني مديريت دولتي نوين و تأثير آن بر توسعه پايدار كه تاكنون توجه چنداني به آن نشده است مورد بررسي و تحليل قرار گرفت و اين نتيجه حاصل شد كه با توجه به

مفهوم توسعه پايدار به عنوان مهم ترين بحث مديريت دولتي به نظر مي رسد اساسي ترين كاركرد مديريت دولتي نوين با نظام اداري توسعه، تفاوت چنداني نداشته باشد و مديريت دولتي نوين با تأكيد بر اين كاركرد، همان نظام اداري توسعه است كه مي تواند نقش مهم و ارزنده اي را در دست يافتن به توسعه پايدار ايفاء كند.منابع و مآخذ مورد استفاده:1- الواني، سيدمهدي (1380) مديريت عمومي، تهران: نشر ني.2- ماسگريو، ريچارد (1995)، ماليه عمومي در تئوري و عمل، ترجمه مسعود محمدي و يداله ابراهيمي فر، جلد اول، تهران، انتشارات سازمان برنامه و بودجه.3- هيوز، آون (1377)، مديريت دولتي نوين، ترجمه سيدمهدي الواني و خليل شوريني، تهران، انتشارات مرواريد.4- الواني، سيدمهدي (1379)، خط مشي گذاري عمومي، چاپ اول، تهران، انتشارات مهراج.5- ريموند، اف ميكسل (1376)، توسعه اقتصادي و محيط زيست، ترجمه حميدرضا ارباب، تهران، نشر مرواريد. 6- هاشمي، محمد (1378)، حقوق اساسي، تهران، نشر دادگستر.7- جيروند، عبداله (1366)، توسعه اقتصادي، تهران، انتشارات مولوي.8- الواني، سيدمهدي، "مديريت توسعه پايدار"، فصلنامه مديريت و توسعه، شماره 4، بهار 1379. 9- ميرسپاسي، ناصر، "مديريت دولتي در سه نگاه"، فصلنامه مديريت دولتي، شماره 38، تابستان 1376.10- ميرسپاسي، ناصر، "نگرشي راهبردي بر نظام اداري و توسعه"، فصلنامه مديريت دولتي، شماره 43، بهار 1378.11- شوماخر، ارنست (1365)، كوچك زيباست، ترجمه علي راميني، تهران: انتشارات سروش.12- دراكر، پيتر (1375)، مديريت آينده، ترجمه عبدالرضا رضايي نژاد، تهران: انتشارات خدمات فرهنگي رسا. 13- Elliott, J.A.Ah, (1994), Introduction to Sustainable Development, London: Routledge, Ltd, Co14 - Pagiola , Stefano, (1998), Toward New public Administration, Rout ledge, Ltd.15 - Barber, Michael, (2004) , Public Administration and sustainable Development, Plymouth, macdonald Evans Ltd.16 -

Furtado, J.I, (2000), Economic development Environmental sustainability, Washington,D.C, world Bank.17 -Liebenthal , Andres, (2002), Promoting environmental sustainability in development , Washington, D.C, world Bank.18 - World Bank, (1997), World Development Report: The challege of Development, Oxford university press.19 - Martin, Brown, (1999), Culture in sustainable Development , Washington,D.C,The world Bank.20 - Redelift,M.and sage colinceds, (2002), Strategies for sustainable Development, Jhon wiley and sons, New york.

اداره سازمان ها و حكومت هاي محلي

مقولة حكومت محلي موضوعي ميان رشته اي است كه تشكيل شده از؛ حقوق ، علوم سياسي ، مديريت دولتي ، اقتصادManagement of local organizationsدكتر فريدون وردي نژاد

حكومت محليحكومت محلي اساساً نهادي بسيار قديمي است كه جديداً توجه زيادي به آن شده است .هميشه در حكومتها و دولتها بحث خودگرداني استقلال ، مشاركت ، فدراليزم و حتي خود مختاري را در ادبيات سياسي و مديريتي داشته ايم . مهمترين حكومتي كه بصورت فدرالي اداره مي شود درآلمان است . در اين نوع حكومتها دو موضوع در اختيار ايالت ها قرارداده نمي شود .1- سياست خارجي2- دفاع ( ارتش واحد )مقولة حكومت محلي موضوعي ميان رشته اي است كه تشكيل شده از حقوق ، علوم سياسي ، مديريت دولتي ، اقتصاد.در بحث حقوق :ميزان اختيارات دولت محلي بحث مي شود كه به صورت قانوني تصويب مي شود .در بحث علوم سياسي :رابطة دولت محلي با هيأت حاكمه و دولت مركزي تعيين مي شود .در بحث اقتصاد :تعادل ميان نيازها و منابع محدوددر بحث مديريت دولتي :چگونگي اداره مناطق و مديريت بر منابع بحث مي شود.در يك جمع بندي داريم :دولت محلي همان دولت مركزي (ملي ) در گستره محدودتر است .چرا دولتهاي محلي براي مردم مناطق مهم است ؟دليل

واگذاري اختيارات به مناطق چيست ؟همه كشورها علاقه مند و به دنبال توسعه هستند . واگذاري اختيارات به مردم مناطق مختلف پيش نياز توسعه است .ما حكومتهاي محلي را از بعد مديريتي بررسي مي كنيم .يعني از بعد « برنامه ريزي ، سازماندهي ، هدايت و سرپرستي، بسيج منابع انساني و امكانات و كنترل»دولت حكومت محلي حكومتفرق دولت و حكومت ؟دولت : نهادي است كه از طريق فراگردهاي سياسي شكل گرفته است و رسميت مي يابد و هر دولتي داراي حكومتي است .حكومت : به معناي اشخاص است كه مناصب و مقامات رسمي را در اختيار دارند .حكومت تشكيل مي شود از دو مجموعه :1- فرمانروايان2- فرمانبرانحكومت كارگزار و نماينده دولت است و هم چنين حكومت ابزار دولت است . بعد از تشكيل حكومت دولت داراي ثبات نسبي مي شود .حكومت « از ديد مباحث ما » مديريت عمومي / مديريت دولتي » است.ما در هر كشوري دو نوع مديريت داريم :1- عمومي(Public)2- خصوصي (private)هر دولتي براي بقاي خود نيازمند حكومت ( مديريت عمومي / دولتي ) است .مديريت و سرپرستي امور مردم = حكومت براي دولتاز لحاظ سابقه تاريخي تشكيل حكومت براي دولتهاي مختلف به زمان مادها برمي گردد .هردوت مي گويد: نخستين جايي كه حكومت ثبت شده است در زمان مادها بود" دياكو" تيم كابينهتقسيم بندي ساختار دولت :حكومت متصل ( union state )مانند دولتهاي پادشاهي كه به دلايل وراثتي يا تاريخي زير نظر چند سلطان ويك پادشاه اصلي قرار مي گيرند . ( مالزي چندين شاه و 1 پادشاه دارد )حكومت متحد ( Federal state )در اينجا چند دولت با حفظ استقلال در امور داخلي و هماهنگي خارجي و دفاعي وجود دارد

.آلمان ، فدرال و امارات متحده عربيحكومت متفق ( confedration state )چند دولت با حفظ استقلال داخلي و بين المللي و با عهدنامه بين المللي اشتراك مساعي مي كنند .مانند: اتحاديه اروپا - ناتو و سازمان ملل .ويژگي هاي مديريت دولتي در مقايسه با مديريت خصوصي :1- مسئله قانون اساسي( constitution)2- منفعت عمومي (Public Interest)3- عدم اولويت بازار(Market )4- حاكميت (Sovereignty)حاكميت نشانة قدرت و اقتدار سياسي دولت است و به دليل اعتماد مردم در اختيار دولت قرار داده شده است .دولت به دليل حاكميت خط مشي گذاري ها و چارچوبهايي از موضع حاكميت به سازمانها ومردم ديكته مي كند.رويكردهاي مديريت در بخش عمومي1- رويكرد مديريتي يا اقتصادي به دولت2- رويكرد سياسي به دولت3- رويكرد حقوقي به دولت4- نگرش يا رويكرد سيستمينتيجه :نتيجه اين است كه وقتي دولتي به اين جمع بندي برسد كه براي اداره كشور مقداري از تمركز يا تراكم خود را كم كند اين ديدگاه همان نگرش سيستمي است. يعني مسائل مركزي و مهم را دولت مركزي انجام دهد . در برخي از امور حقوق و مسئوليتهاي دولت را به مناطق و مردم تفويض مي نمايد .تعريف و ماهيت حكومتهاي محليالف - تعريف سازمان ملل ( Un )تقسيم بندي يك كشور بر اساس قانون، كه كنترل امور محلي را به عهده دارد .در اين تعريف دو نكته مهم وجود دارد:1- حكومت ها قانوني هستند .2- شامل واحدهاي محلي هستند .ب – توني بايرن Tony Byrenحكومت محلي شامل مديريت امور عمومي يك منطقه بوسيله يك هيأت اجرايي از نمايندگان مردم محل است.ج جان كلارك John clarkحكومت محلي جزئي از حكومت ملي يك كشور است كه عمدتاً با موضوعات محلي و اداره

امور يك منطقه سر و كار دارد و اولويت كاري آنان توسط پارلمان مشخص مي شود .شاخصه هاي اصلي حكومتهاي محليحكومت محلي بصورت عمومي داراي سه شاخصه اصل و ضروري مي باشد :1- حكومت محلي موجوديتي سازمان يافته دارد .2- وجهه و مشخصه حكومتي دارد .3- داراي عنصر استقلال مي باشند ( استقلال مالي ، اداري و بودجه بندي ) .تعريف جامع دولت محلي ( حكومت محلي )حكومت محلي ، موجوديتي ساختار يافته است كه داراي هويت حكومتي بوده و از استقلال اداري برخوردار است . هدف آن ارائه خدمات عمومي به مردم منطقه است. ( با حداكثر كارايي و اثر بخشي ) .عناصر تشكيل دهنده حكومتهاي محلي1- قلمرو2- جمعيت3- سازمان دائمي4- هويت قانوني5- مستقل از ساير حكومتهاي محلي6- داراي قدرت و وظايف دولتي7- قدرت جذب در آمددولتهاي محلي در امور دفاعي و سياست خارجي به صورت مركزي عمل مي كنند .نرخ عوارض و ماليات را دولتهاي محلي مي توانند تغيير دهند .استقلال اقتصادي حكومت محلي بسيار مهم است، چون ممكن است خواسته هاي مردم آن منطقه با خواسته هاي دولت مركزي متفاوت باشد .تاريخچة حكومتهاي محليحكومت محلي در انگليس سابقه طولاني دارد . انگليس پايه گذار حكومتهاي خود گردان محلي بوده است . پس از انگليس فرانسه سابقه طولاني دارد . در امريكا از سال 1950 امور پليس به واحدهاي محلي داده شد .• در دو قرن اخير توجه جدي به امور حكومتهاي محلي انجام شده است .• اكثر جنگ هاي كشورها در مورد خودگرداني دولتهاي محلي بوده است .• در قرن 11 در فرانسه فردي به نام نورمن از انگليس لشگركشي مي كند به فرانسه ور يك حكومت محلي را در آب هاي نزديك

انگليس و فرانسه سرنگون مي كند .• در ايران، اوج توجه به حكومتهاي محلي مربوط به زمان و دوره مشروطه بوده است .• نخستين چيزي كه در سال 1285 هجري شمسي به طور قانوني در ايران شكل گرفت قانون انجمنهاي ايالتي بود كه در مجلس تصويب شد.• دوران مشروطه خواهي دوراني است كه قانون مجلس و حكومتهاي محلي شكل گرفت ولي هيچ گاه قانون ايالتي و ولايتي به اجرا در نيامد .• دوره ها را مي توان اينگونه از بعد تاريخي ديد:1- قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي2- هنگام ملي شدن صنعت نفت ( مرحوم مصدق ) قانون انجمن شهر در 1328 تشكيل شد و در سال 1331 به اجرا در آمد و با كودتاي شاه متوقف شد .-3در سال 1349 شاه، قانون جديد انجمنهاي ايالتي و ولايتي را دنبال مي كند كه به صورت نيم بند و لرزان شكل مي گيرد و تا سالهاي آخر دهه پنجاه 50 ادامه مي يابد .-4در سال 1358 شوراي انقلاب قانون شوراهاي محلي را تصويب كرد ، ولي اجرا نشد .-5در سال 1361 با تلاش جهاد سازندگي طرح شوراهاي اسلامي روستاها تصويب و توسط جهاد سازندگي آن زمان اجرا شد.-6در سال 1365 واگذاري امور از جهاد سازندگي به وزارت كشور صورت گرفت.-7در سال 1375 قانون شوراها تصويب و در سال 1377 به اجرا در آمد .دليل اهميت شوراها :امر شورا ها به مسائل مردم ، خدمات عمومي ، رسيدگي به امور مردم ، رسيدگي به امور شهرها مربوط است .فراموش نكنيم كه شورا ها و شهرداري ها مهم است:فرانسه : شهردار پاريس ، رئيس جمهورچين : شهردار شانگهاي ، رئيس جمهورتركيه : حزب

رفاه استانبول ، دولت و نخست وزيرايران : حزب آباد گران ، رئيس جمهوررويكرد مديريتي : اداره خدمات رساني ، كمك به مردم ، رفع مشكلاتوظايف دولتها :ساختارهاي موجود در دولت ها :- ساختار سلسله مراتبياعمال قدرت از مركزيت تا تمامي اجزاي حكومت فشار بيهوده- ساختارمتمركز و رابطه قيموميتدولت مركزي در مناطق و مراكز مختلف با اعزام نماينده به محل بر كار ها نظارت مي كند- رابطة متقابل و همبستهانتخابات محلي انجام مي شود و از دل انتخابات ، حكومت محلي شهرداريها و مجالس خارج مي شود كه ساختار دولتي و ساختار محلي در كنار يكديگر كار مي نمايند . ( شوراهاي شهر و روستا ) مجلسو شوراها از طرف مردم و فرماندار و استاندار از طرف دولت .بهترين سبكهايي را كه مي توان مناطق را در آنها سامان داد .( سبكهاي مختلف در اداره حكومتهاي محلي )1- سبك نيمه مختاري2- سبك تمركز زدا3- سبك تراكم زدا4- سبك تمركز گرانسخه مناسب ايرانبا تشكيل شورا شيوة تراكم زدايي محدود كه نوعي تمركز دولتي بود ( شهردار و فرماندار از طرف دولت بودند ولي به آنها اختيارات داده شد ) از سال 77 ( با انتخابات شوراها) به تراكم زدايي پيشرفته تر وارد شد .اين نسخه ( پيشرفته ) با واقعيت و بافت جمعيتي و سياسي ايران هم خواني بيشتري دارد و موضوع اختيارات گسترده در كشور نهادينه نشده است و در سنين جواني است. مسائل قومي و قبيله اي هم هنوز در بخشهايي از كشور حرف اول و آخر را مي زند و نيز موقعيت جغرافيايي و بافت كشور و شرايط فرهنگي حاكم بر آن شرايط اختيارات كامل و تمركز زدايي را ايجاب

نمي نمايد .كاركردهاي مديريتي در دولتهاي محلي :1- برنامه ريزي2- سازماندهي3- مديريت منابع4- رهبري5- هدايت6- كنترل و نظارتاگر دولتهاي محلي را بعنوان يك سيستم زنده( Dynamic system ) فرض كنيم،آنگاه بايد گفت كه حكومت از عناصر مختلفي تشكيل شده است و از محيط تأثير مي گيرد .هر حكومت محلي دو محيط دارد1- محيط محلي2- محيط مركزييك مدير در محيط جغرافيايي مشخص وظايفي را به عهده دارد كه آن وظايف را انجام مي دهد و در محدوده يا محيط پيرامون او دو محيط وجود دارد.1- محيط محلي2- محيط مليرابطه مديريت با محيط اول رابطه كارآيي است. يعني مردم و نمايندگان آنها ( شوراها ) بر مديريت نظارت مي كنند و از او انتظار كار دارند . رابطه مديريت با محيط دوم رابطه پاسخگويي است يعني نسبت به مسايل منطقه و امور آنجا پاسخگو باشد .مدير براي آنكه بتواند تعادلي ميان خواسته هاي نامحدود مردم و امكانات محدود دولتي برقرار كند ناچار است كه برنامه ريزي داشته باشد .اهداف برنامه ريزي در دولتهاي محليسازمان بدون برنامه ريزي ،توانايي تاباندن يك نورو خط هدايت به آينده را نخواهد داشت در چنين حالتي سازمان يا دولت محلي فقط در گذشته و حال زندگي مي كند و آينده اي نخواهد داشت .ما بايد باور كنيم ، « امروز همان فردايي است كه ديروز نگرانش بوديم »برنامه ريزي شهري و روستايي :برنامه ريزي شهري و روستايي، علم اداره و كنترل سيستمهاي شهري و روستايي است كه هدف آن تخصيص بهينه منابع سازمان ( منابع مالي و انساني ) است .برنامه ريزي شهري و روستايي به دو چيز نياز دارد .1- مطالعات بنيادي2- مطالعات كاربرديمطالعات بنيادي مبتني بر تئوري و نظريه پردازي است

و جهت گيري علمي محض دارد و معمولاً در راهبردها ، خط مشي ها و گروه گشاييهاي كلي سير مي كند .مطالعات كاربردي مبتني بر مشاهدات ميداني و تجربي است و تهية برنامه ريزي جا مع شهري بدون مطالعات كاربردي و ميداني ممكن نيست .بايد در منطقه اي كه نياز به برنامه جامع شهري دارد، مطالعات كاربردي زير انجام شود :1- جمعيت چه ميزان است؟2- درآمدها چگونه است ؟3- روند جمعيت افزايشي است يا خير ؟4- اين منطقه منابع دارد يا خير ؟5- وضعيت صنايع چگونه است ؟6- كشاورزي در چه وضعي است ؟7- تجارت در چه حدي انجام مي شود ؟پاسخگويي به اين سؤالات و مطالعه پيرامون آنها زمينه ساز برنامه جامع شهري است كه همراه با مطالعات بنيادي، برنامه جامع شهري را آماده مي سازد . مطالعات كاربردي و پاسخهاي آن ما را به مطالعه آمايش سرزميني در محل مي رساند .مطالعه آمايش سرزميني :يعني مطالعه نحوة كاربري زمين در هر منطقهانواع كاربري :- مسكوني- تجاري- صنعتي- عمومي- كشاورزيفراموش نكنيم كه :آمايش سرزمين، نخستين گام در برنامه ريزي حكومت محلي است كه مشخص مي كند به چه كاري بايد مجوز بدهيم و به چه كاري مجوز داده نشود .چه كساني در برنامه ريزي و روستايي صاحب نقش هستند ؟1-شهرداري عامل اصلي است . ( بخشداري و دهداري )2- حكومت ( منظور حكومت مركزي است ) كه حدود و ثعور و استانداردها را تعيين و نظارت مي كند .3- مردم، كه نظارت بر برنامه را از طريق شوراهاي محلي انجام مي دهند ( شوراهاي محلي نقش مجلس را دارند ) .از تعامل اين مجموعه ها در هر منطقه برنامه جامع بدست مي آيد.اصول بودجه ريزي در

حكومتهاي محليبودجه ريزي ( موضوع برنامه عملياتي ) است.بودجه : تنظيم ، تصويب ، اجراء و كنترل برنامه عملياتي است. برنامه اي كه زمان دارد ، ساليانه است و امور آن مشخص و برنامه هايش معين است .بودجه نياز به تنظيم دارد ( بحث اجراء )نياز به تصويب دارد (بحث كنترل )روند بودجه ريزي :تهيه و تنظيم ، تصويب، اجرا، كنترل و نظارتكار شهرداري :مواردي كه در شهرداري بايد براي آن فكر شود عبارتند از :امور اداري ، خدمات ، ساختمان ، آسفالت ، بهداشت ، پارك ، آب و فاضلاب ، خدمات درماني واجتماعي خدمات تعاوني و امور خيريه،براي هر يك از اينها بايد محل درآمد پيش بيني شود و گرنه كار شهرداري با مشكل مواجه خواهد شد .سازماندهي در حكومتهاي محليبعد از روشن شدن برنامه ها و استراتژيها، نوبت به سازماندهي ميرسد .سازماندهي يعني فرايند طراحي ساختار مناسب براي سازمانسازماندهي :بكارگيري منابع سازماني براي رسيدن به اهداف استراتژيك سازمان( تعيين ساختار ) سازماندهي برنامه ها استراتژيها اهدافمردم شورا را انتخاب مي كنند براي قانونگذاريمردم رأي مي دهند وشهردار انتخاب مي كنند براي انجام كارهاي اجرايي .در حالت دوم شورا انتخاب مي شود توسط مردم و شورا شهردار يا مدير شهر را انتخاب مي كنند . مدير شهر زير نظر شورا كار مي كند .در ساختار كميسيوني، وحدت هر دو در شورا است، يعني امور به صورت كميسيوني در شورا اداره مي شود . شهردار معين وجود ندارد .قانونگذار چگونه مجري را كنترل و نظارت مي كند ؟ ( در ساختارهاي پراكنده )( حكومت مركزي مي خواهد شورا و شهردار يك منطقه را كنترل نمايد )1- تعيين استراتژي و برنامه هاچارچوب ها و خط مشي (كه ديگران تعيين

مي كنند ) .استراتژي ( از درون سازمان ساخته مي شود ) .2- تخصيص منابعاگر با حكومت مركزي همراه باشي تخصيص بالا مي رود .اگر غير همراه باشي تخصيص پايين مي رود .3- نظارت بر بودجه4- انتصابات و دخالت در اجراء ( از طريق بازرسي ) .تشكيلات ما در ايران : شورا – مدير شهر است .ساختار كشور ما از نظر سازماندهي : نيمه متمركزو غير متراكم است و در درون شوراهاي محلي هم ساختار ساختار شورا- مدير شهر استنظارت بر شورا از طريق وزارت كشور است .شورا – شهردارروساي نهادها و ادارات و واحدها را شهردار منصوب مي كند .معمولاً شورا در اين انتصابات دخالتي ندارد و شهردار به نمايندگي ازطرف مردم به انجام امور مي پردازد . مصوبات شورا با امضاء و ابلاغ شهردار اجرا و قانوني مي شود .ساختار شورا- شهردار معمولا به دو دسته تقسيم مي شود .1- شورا شهردار قوي2- شورا شهردار ضعيفدر مورد اول، شهردار از اختيار گسترده و بسيار بالايي برخوردار است و شورا كمتر دخالت مي كند . واحدهاي اداري زير نظر شهردار است .در حالت دوم ، شورا با ايجاد كميته هاي ويژه به طور غير مستقيم بر واحدهاي اداري اثر مي گذارد ولي شهردار ضعيف عمل مي كند .مزيت ساختار شورا – شهرداردخالت قوا در امور يكديگر به حداقل مي رسد .اشكال :احتمال ناهماهنگي ميان شهردار و شورا وجود دارد .ساختار كميسيوني :در اينجا فقط مردم شورا را انتخاب مي كنند كه وظيفه قانونگذاري را انجام دهد و شورا تعيين خط مشي مي كند .شوراها از ميان خودشان يكنفر را بنام" كميسيونر ارشد" انتخاب مي كنند . كميسيونر ارشد بصورت گردشي در بين افراد چرخشي خواهد بودو هر كدام

به صورت نمادين و سمبليك خواهند بود كه مسؤول واحدها هستند و امر نظارت شورا و شهردار عملاً از بين مي رود و بي معناست .ساختار شورا – مدير شهرمدير شهر همان شوراست كه از سوي شورا انتخاب مي كند .مدير : مسؤول اجراي مصوبات شورا است .اگر شورا از كار آنها راضي نباشد، آنان را عزل مي كند .در قوانين موجود در ايران با توجه به قانون شوراهاي اسلامي ساختار ما ساختار شورا – مدير شهر است .اين حالت مانند حالت شركتهاست كه مدير عامل به هيأت مديره پاسخگوست . در قوانين ايران معمولاً مدير شهر را هر 4 سال يكبار انتخاب مي كنند . و اگر شهر بالاي 200000 نفر باشد با پيشنهاد شوراي شهر يا محل، حكم شهر دار توسط وزير كشور امضاء مي شود . در شهرهاي زير 200000 نفر با پيشنهاد شورا حكم را استاندار منطقه امضاء مي كند . نقشهاي شوراها :- تدارك خدمات براي مردم است .- نقش حاكميتي از طرف دولت- نقش نمايندگي از طرف مردم محلتعريف شورا در ايرانشورا در ايران، تجمع افرادي است كه براي بحث و بررسي و تبادل نظر و مصلحت مردم منطقه تشكيل مي شود وپايه هاي ديني و اسلامي نيز در آن دخيل است .شوراها نمايندگي 100% و قطعي حاكميت وحكومت را ندارند و بعنوان حكومت محل منظور نمي شوند. يعني تمامي اختيارات سياسي ، قانوني و مديريتي در دست شورا ها نيست .در برخي از كشور ها ، شورا ها نمايندگي حكومت را دارند ، از جمله در :• برخي ايالت هاي آمريكا• هند ، در برخي از روستاهاي آن• برخي از كشورهاي اروپاي شرقيساختار غير متراكمدر اين ساختاربرخي از مسؤوليت ها

به نمايندگان محل واگذار شده و دولت در برخي مناطق نمايندگان رسمي دارد ( استانداران و ... )ساختار داخلي شوراها درايراندر ايران معمولاً شوراها :داراي سه كميسيون مجزا هستند1- كميسيون توسعه و عمران شهري2- كميسيون فرهنگ و اجتماعي3- كميسيون اقتصادي و برنامه ريزيمعمولاً اگر شوراها در ايران 15 نفر باشند، در هر كدام از اين كميسيونها 5 نفر فعاليت مي كنند .كميسيون 1نظارت بر وظايف مهندسي عمران ، حمل و نقل ، ترافيك ، شهرسازي و مسائل مترو در كميسيون توسعه و عمران شهري انجام مي گيرد .كميسيون 2-معمولاً مسائل خدمات شهري ، زيست محيطي ، مسائل اجتماعي و امور فرهني و فرهنگسراها ، مسائل تفريحي ، ورزش و امور جوانان را كميسيون فرهنگ و اجتماعي دنبال مي كنند .كميسيون 3- معمولاً مسائل طرح و برنامه ( ساختار ، طراحي ، برنامه ) ، مسائل اقتصادي ، امور مالي ، محاسبات ، بودجه ، درآمد ، امور حقوقي آموزشها ، تشكيلاتي و قراردادها انجام مي دهد .« در جايي كه شوراها كم است اين كميسيونها با هم ادغام مي شوند » .بر اساس ماده 30 آيين نامه داخلي ،كميسيون ويژه پيش بيني شده است. براي بررسي مسائل مهم و حساس كه معمولاً به پيشنهاد اعضا ( دست كم 5 نفر ) انجام مي گيرد و شورا تصويب مي كند .در شورا هاي ايران،اتخاذ تصميم ها بايد با اكثريت مطلق آرا قانوني شود (بر اساس ماده 15 قانون شورا ها85 – 80% آراي حاضران).اگر با اجماع باشد بايد از 80 يا 85% بالاترباشد .اندازه شوراهاعواملي دراندازه شورا اهميت دارند :1- توزيع جغرافيايي2- تاريخ و سنت ها و اقوامدر هند اندازه شوراها ميان 7 تا 140 نفر است

.در اروپا معمولاً متوسط شوراها خصوصاً اروپاي شرقي 100 نفر است .در كشور نيوزلند حدود 25 نفر است .در انگليس ميان 15 تا 150 نفر است .در امريكا معمولاً بالاي15نفر است .بزرگترين شوراي شهر جهان شوراي شهر مسكو است با 1400 نفر .در ايران روستايي كه تا 1500 نفر جمعيت دارد 3نفر عضو . اگر روستا به بخش تبديل شد تعداد اعضاي شورا 5 نفر خواهد بود . اگر شهرك بود و جمعيت شهركها از 200 خانوار بيشتر شد تا سقف 1000 خانوار 3 نفر عضو شورا خواهد داشت.اگر در شهرك ها از 1000 خانوار بيشتر شد اعضا 5 نفر خواهد بود . اگر شهر تا 50000 نفر جمعيت داشت 5 نماينده خواهند داشت يعني هر 10000 نفر 1 نماينده . اگر تا 200000 نفر بود 7 نفر عضوو اگر حدود 100000 نفر بود تعداد اعضا 9 نفرو اگر بالاي 100000 نفر بود تعداد اعضا 11 نفردرتهران تعداد اعضاي شورا 15 نفر است .پايه هاي اصلي براي انتخاب اندازه شورا .1- نمايندگي ( مثلاً اقليت هاي مذهبي / كردها / لرها و ... بايد نماينده داشته باشند ) .2- كيفيت عضويت3- برنامه ريزي و مديريت4- عامل مسؤوليتمسئله مشاركت مردم در انتخاب كه احساس داشتن نماينده بنمايند.به طور اصولي اگر تعداد كمتر باشد تصميم گيري كيفي تر و سريعتر خواهد بود.اما مشكلي كه ايجاد مي شود اين است كه ممكن است تخصص و عقل لازم در اين زمينه نداشته باشيم و به مشاورمراجعهمي كنند . اگر تعداد بيش از حد باشد با تقسيم كارها به هر نفر كار كمتري مي رسد .فراد كيفي جذب شورا نمي شوند بنابراين بايد اندازه بهينه باشد ، م كارها ساده نباشد

هم تصميم گيري كيفي باشد و هم افراد مناسب جذب شورا شوند .اگر تعداد كم باشد برنامه ريزي بهترخواهد بود ( چرا برنامه ريزي مهم است ؟ ) چون كارهاي فني تخصصي وقتي قرار است انجام شود در نتيجه بايد برنامه ريزي شود . در يك مجموعه اگر تعداد زياد باشد تعداد پيش بيني ها و فرضها زياد مي شود . براي برنامه ريزي يك جمع متعهد و موفق لازم است .اگر اندازه مناسب و كوچك باشد احساس مسؤوليت پذيري بالاتر است . و اگر اين طور نباشد اعضا بيشتر به سمت مسائل سياسي و كلي گويي گرايش پيدا مي كنند .دوره شورادر كشورهايي كه به صورت دوره اي شوراها تشكيل مي شود معمولا دوره شوراها از 1 تا 12 سال است.درامريكا در شوراي كوچه نشينان يك ساله است .انگليس 3 ساله است .هند 4 تا 5 سالفرانسه 6 ساله است .آلمان 4 ساله است .ايران 4 ساله است .در مسئله دوره شورا ها چندنكته ضروري است .دوره بايد آنقدر طولاني باشد كه افراد داراي اطلاعات لازم با تجربه لازم و توانايي لازم در كار شوند و زمينه طرح ها و مصوبات و اقدامات فراهم شود .و بايدآنقدر كوتاه باشد كه تبديل به حرفه و دكان معامله نشود .يكسال براي يادگيري كم و كوتاه و 12 سال يا 6 سال زمينه ساز انحراف بيشتر است . پس به نظر مي رسد با توجه به شرايط كلي ايران و واقعيت هاي موجود دوره 4 ساله دوره نسبتاً مناسب و بهينه باشد .قدرت و اختيارات شورااختيارات و قدرت شوراها را مي توان به 5 بخش تقسيم نمود .1- قدرت قانون نگذاري2- قدرت اداري3- قدرت مالي4- قدرت تحقيق و بازرسي شوراها5- قدرت قضايي (

نيمه قضايي )در قدرت قانونگذاري مسائل مهمي مطرح است يعني قوانين و مقررات و احكام محلي و رويه هادر آن وضع مي شود و بعد شهرداريها موظف به تبعيت از اين قوانين هستند. مثل نقش مجالس شوراي اسلامي در سطح كشور . اين مسائل بايد در قالب قوانين ملي باشد .اين قانونگداري در چارچوب خانه سازي ، مناطق صنعتي ، بزرگراه ها ، فضاي سبز ، وضعيت زمينه اي كشاورزي ، بهداشت ترافيك و هم چنين سازمانهايي كه بايد خدمات به مردم برساند مي باشد .قدرت اداري در اصل مديريت كردن است و عبارت است از اين كه شورا بر بخشهاي مختلف شهرداري نظارت مي كند و هم چنين انتصاب شهردار يا مدير شهر به عهده شوراست به عنوان قدرت اداري آن . تصويب توزيع در يك منطقه ، تغييرات ساختار شهرداري ( معاونت عمراني و .... ) ، ايجاد مراكز تفريحيورزش فرهنگيقدرت مالياين قدرت از طريق تصويب بودجه و نحوة درآمدها اعمال مي شود و نظارت بر انجام بودجه و تراز كردن آن برعهده قدرت مالي است .شوراها از طريق اين قدرت خود از ميزان مسؤوليت و پاسخگويي شهرداري بازرسي به عمل مي آورند . بازرسي مداوم از بخشهاي شهرداري براي حصول اطمينان از اينكه شهرداري براساس مصوبات حركت مي كند اين قدرت بر اين است كه ميزان انحراف شهرداري را از شاخصها تعيين كند و پيشگيري كند از هر نوع رشوه دادن ورشوه گرفتن.قدرت قضايي / نيمه قضايي : گاهي تشكيل هيأت منصفه به عهده شوراهاست در بعضي كشورها كه به صورت غير متمركز اداره مي شود و هر استان ياشهر اختيارات كامل دارد تشكيل هيأت منصفه شوراها انجام مي شود . برخي

از دادگاه هاي استياف ( دادگاه تجديدنظر ) كه نمايندگان مردم هستند تشكيل آنها برعهده شوراهاست . در ايران كه شوراها به طور غير متراكم است فقط حق نظارت بردعاوي شهرداري با طرفهاي ديگررادارد .البته در روستاهاي ايران وضع بهتر است چون شوراي ده قدرت قضايي بيشتري دارد . ( عملاً دادگاهي وجود ندارد ) .وظايف و اختيارات شهرداري ، بخشداري ، دهداريشهرداري را كه مردم انتخاب مي كنند.شهرداري كه شورا انتخاب مي كند .وظايف كلي و عمومي شهرداري :برنامه ريزي شهري حفظ محيط زيستحمل و نقل سردخانه هاآتش نشاني و بلايا ا نبارهاتأمين فضاي سبز تسهيل سرمايه گذاريتأمين پاكيزگيزيبا سازي فضاي عمومي ساختن و اداره فرهنگسراهااداره امور گورستان شورا و شهردارياداره بازارهاي عموميميادين ميوه و تره بارخدمات فرهنگي و سرگرميها نظارت بر اجراءجلب و جذب گردشگرارائه خدمات انتظاميرانندگي و ترافيكساختار شهرداري1- ساختار وظيفه اي : يعني مأموريت آنها را ساختارشان را تعيين مي كند .2- ساختار بخشي : منظور منطقه اي بودن و تقسيم بندي جغرافيايي3- ساختار ماتريسي : اين ساختار طول و عرضي خواهد بود و بيشتر كارهاي پروژه اي و قرار دادي و تيمي است . يعني گروه هايي بر اساس قرار داد تشكيل مي شود و كار را انجام مي دهند . بوروكراسي آن خيلي كم و محدود است .4-ساختار شبكه اي : استقلال عمل در بخشهاي مختلف شهرداري است . در كشورهايي كه حالت پيشرفته دارند نوعي ساختار وجوددارد به نام :5- ساختار مجازي : كه انجام كارها از طريق شبكه اينترنتي و غير حضوري است .در ايران ساختارها بيشتر وظيفه اي و بخشي است .ساختار مجازي و شبكه اي هم در طول و هم در عرض ساختار شهرداري عدم تمركز وجود دارد .هم رابطة تيمي دارند و

هم رابطه سازمانيساختار شهرداريها در ايرانبه ميزان جمعيت هر منطقه و شهر بستگي دارد .اگر جمعيت يك شهر زير 000/100 نفر باشد شهرداري آن منطقه با يك معاون اداره مي شود .اگر جمعيت يك شهر بين 100 تا 200 هزار نفر جمعيت داشته باشد شهرداري با دو معاون اداره مي گردد .اگر جمعيت يك شهر بالاي 200 هزار نفر باشد شهرداري با سه معاون اداره خواهد شد .تعيين استاندارها براي ساخت و ساز و نظارت برعهده معاونت عمراني و شهرسازي است . كارفرماي قراردادها قسمت معاون شهري است .كار ستاد :طراحي برنامه ريزي نظارت پشتيبانيسازمان عملياتي كار صف است كه به اجرا مي پردازد اگر سازمان نباشد كار اجرا به بخش خصوصي داده مي شود.يكي از مهمترين مباحث در شهرداري تامين نيروي انساني است كه يكي از وظايف مدير است .در زمانهاي دور انسان بعنوان ابزار در نظر گرفته مي شد .منابع انساني ( منبع تأمين كار )در گذشته مطرح بود كه :1- انسان = ابزار توليد / از كار گريزان / بايد بشدت بر آن نظارت انجام گردد .2- نهضت روابط انساني :حمايت از كاركنان و نيروي انساني و مسئله انسان مسؤول مطرح شد و مسئله انگيزش عنوان شد .3- امروز انسان را يك انسان پيچيده مي گويند كه قابل پيش بيني نيست و به راحتي نمي توان در مورد او قضاوت كرد .منابع انساني و حكومت محليدر سازمان ،اگر از نيروي موجود استفاده كنند، مي گويند از بازار كار داخلي استفاده شده است .در سازمان اگر از نيروي بيرون سازمان استفاده شود، مي گويند از بازار كار خارجي استفاده كرده است .خريد نيرو : پيدا كردن نيرو با تخصص لازم از خارج سازماندر دولت هاي

محلي تامين نيروي كار از چند طريق است :1- از طريق مركزيت كشور با ضوابط ملي( متخصص تر و با سوادتر هستند) .2- از طريق ضوابط با اولويت نيروهاي بومي ( داراي توان متوسط)3- حالت تركيبي از نيروهاي ملي و محلي ( منطقي ترين شيوه استفاده از نيروهاست).در ايران در شهرداريها معمولاً از شيوة تركيبي استفاده مي شود به دليل غير متراكم بودنتركيب نيروهاي شهرداري در ايران :1- مستخدمين ثابت : تصدي يكي از پست هاي شهرداري را بعهده دارند . ( رسمي / غير رسمي )2- مستخدمين رسمي : تابع قانون استخدام كشوري هستند .3- مستخدمين موقت : به صورت قرار دادي براي مدتي معين ( زير 89 روز )4- كارگران شهرداري : مشمول قانون كار هستند . كليه كاركنان مطبوعات و رسانه هاي بخش خصوصي .كساني كه در سطوح كارمندي هستند تابع قانون استخدام كشوري هستند .كساني كه در سطوح كارگري هستند تابع قانون كار هستند . در بخش خصوصيكارگران وضعيت بهتري دارند از لحاظ قانون يعني قانون كار حمايت از كارگر را در پي دارد .5- استفاده از نيروهاي مأمور به خدمتمعمولاً دولتهاي محلي براي تأمين تخصص ها و كار شناسان به دولتهاي مركزي نيازمندند.آموزشها :يكي از مهمترين مسائل حكومتهاي محلي مسئله آموزش است .انواع آموزش در مقوله نيروي انساني :1- كارآموزي2- آموزش3- بهبود يا توسعه نيروي انساني1- آموزش فنون : تعليم مهارتها ، رويه هاي شغلي و تخصص هاي حرفه اي كه حين خدمت به فرد ياد داده مي شود ( بالا بردن مهارت از شيوه استاد – شاگردي ) .2- آموزش رشته خاص : مهارتهاي يك رشته را به صورت كلي آموزش مي دهند و معمولاً با سيستم مدرسه

اي و دانشگاهي دنبال مي شود . كه دو نوع مي باشد :الف- مدرك داخلي فقط در داخل همان سازمان كاربرد دارد و به صورت معادل مي باشد . ب- مدرك كلي3- بهبود يا توسعه نيروي انساني كه بيشتر بر يادگيرنده تكيه دارد و آموزش سبكهاي مختلف كاري است و توجه به آينده است .نقش آموزشاگر فرد داراي شرايط احراز پست نيست باآ موزش او را آماده پذيرش پست مي كنند .اگر كار پروژه اي باشد ترجيح مي دهيم از نيروهاي قرار دادي استفاده كنيم . اگر كارها مدت دار باشد طوري كه بايد روي افراد حساب كرد ترجيح مي دهيم از نيروهاي قراردادي استفاده ن كنيم .اگر كارها مدت دار باشد طوري كه بايد روي افراد حساب كرد ترجيح مي دهيم از نيروي ثابت و رسمي استفاده كنيم . اگر بخواهيم براي كارهاي مدت دار و افراد رسمي آموزش بگذاريم كدام مورد بهتر است ؟اول بايد ببينيم افراد زمينه پذيرش مهارتها و تخصص ها را دارند يا خير . براي تخصص هاي عمومي معمولاً از آموزشهاي كارآموزي كه مقرون به صرفه تر است استفاده مي كنيم .در مراحل بعدي و تخصص بيشتر از آموزش و درآينده از بهبود استفاده مي كنيم .رهبري و هدايت نيروي انساني در حكومتهاي محلييكي از وظايف مدير در سازمان رهبري و هدايت نيروي انساني است .نيروي انساني جزء سرمايه هاي سازمان محسوب مي شود .هدايت و رهبري در حكومتهاي محلي شامل چند موضوع است .- انگيزش به زير دستان- جهت دهي به آنها ، انتخاب گامهاي ارتباطي مناسب- حل تضادها در سازمانهر چند از مركزيت به سمت مناطق برويم رهبري پررنگ تر از مديريت است . چون روابط قوي تر است در هدايت بايد چشم

انداز سازمان براي كاركنان به خوبي و روشني بيان شود .مدير براي آنكه قادر باشد كار رهبري را انجام دهد دو مورد را نياز دارد .1- توانايي2- مهارتهدايت بدون نفوذ در قلب ها و بدون رابطه منطقي بين مدير و زيردست و مريد و مراد مقدور نيست .بر اين اساس مدير به دو مورد ياد شده نياز ضروري دارد .براي يك مدير محلي مهارت هايي لازم است:1- مهارتهاي عام2- مهارتهاي خاصمهارت عام شامل:مهارت فني : توانايي بكارگيري دانش متون و تجهيزات است .مهارت انساني : مهارت كاركردن با ديگران و درك نيازهاي افراد .مهارت ادراكي و مفهومي براي تصميم گيريمهارت خاص شامل:مهارت سياسي : بيشتر به خارج از سازمان برمي گردد و در يك كلام عبارت است از توانايي لابي كردن با محيط پيرامون براي استفاده مناسب از تشكلات ، استفاده از فرصتها ، استفاده از بسيج امكانات « فن مذاكره با جهت هاي مختلف را بداند » كه حاصل كار بسيج امكانات و بهره برداري مناسب خواهد بود .مهارت كارآفريني : كار آفريني شكار فرصتها بدون توجه به امكانات .مديراني كه در مناطق و محلات قادرند با استفاده از قدرت سياسي محل ( امام جمعه يا استاندارد ، اتحاديه هاي كارگري و.... ) اهرمي براي حل و فصل مسائل خود ايجاد كنند ، داراي مهارت سياسي بوده و قادراند كه شرايط محل خود را به نفع تشكيلات برهم بزنند .فرهنگ سازماني در مناطق و محلاتاهميت فرهنگ به اين دليل است كه در حكومتهاي محلي مقوله فرهنگ از مركز جدي تر و قوي تر است .تعريف فرهنگ : فرهنگ الگوي ارزشها ، آداب ، رسوم ، عقايد و اولويتهاي يك جامعه است

، آن چه كه رفتار جمعي جامعه مي باشد فرهنگ است .فرهنگ معمولاً سه رده و سه بخش دارد .1- بخش پنهان ريشه2- بخش پايه ساقه3- بخش نمادها شاخ و برگريشه ها شامل : باورها ، ايدئولوژيها ( اعتقادات قلبي ) مكنونات جامعهپايه شامل : نگرشها ، اصول و رفتارهاي كلي جامعهشاخ و برگ : نمادهاي فرهنگي و سمبل هاي اجتما عي است.وقتي وارد يك سازمان و يا يك جامعه بشويم اول شاخ و برگ را مي بينيم بعد ساقه و بعد ريشه را .فرهنگ در سازمانفرهنگ در سازمان عبارت است از هنجارهاي مشترك ، جامعه پذيري ( انجام كار با يكديگر ) سمبلها و نمادها و زبان مشترك در آن سازمان و اين فرهنگ در موضوع و كار اثر جدي و پايه اي دارد .در فرهنگ هم دو مقوله اثر گذار هستند:1- محيط2- استراتژياگر تغييرات محيطي زياد باشد به آن محيط متغير مي گويند .اگر تغييرات آن محدود باشد به آن محيط پايدار مي گويند و استراتژي مي تواند استراتژي تمركز به مسائل بيروني يا مسائل دروني باشد .تعريف استراتژي :چگونگي حركت به سمت هدف و نحوة رسيدن به هدفتعريف خط مشي :قيد و بندها و بايدها و نبايدهاي محيط [ دولت ، گروه ها ، اعضا ، اتحاديه ها ]فرهنگ كار آفريني :هنگامي كه تمركز استراتژيك سازمان بر محيط بيروني است و براي دستيابي به نيازها و خواسته هاي مردم در محيط پويا و متغير عمل مي كند فرهنگ حاكم فرهنگ كارآفريني است. بدين معنا كه مدير منطقه اي به دنبال فرصتها در محيط مي گردد و در آن حالت ابتكار و خلاقيت هم بسيار جدي است .فرهنگ مأموريتي :سازمانهاي محلي كه خدمت به مردم و مشتريهاي خاص

در محيط بيروني را مورد توجه قرار مي دهند و نيازي به تغييرات سريع احساس نمي كنند و محيط هم با ثبات است فرهنگ حاكم بر سازمان آنان فرهنگ مأموريتي نام دارد .فرهنگ قبيله اي:اين فرهنگ عموماً بر مشاركت اعضاي سازمان و انتظارات محيطي كه دائماً در حال تغييرات تمركز دارد و چون استراتژي آن دروني است و اصطلاحاً مركز استراتژيك بر داخل سازمان است در فرهنگي شكل مي گيرد به نام فرهنگ قبيله آي كه در اين فرهنگ بيشتر بر نيازهاي كاركنان توجه مي شود تا نيازهاي مردم در محيط و در اصل خود سازمان هدف مي شود و افراد سازماني مورد عنايت قرار مي گيرندفرهنگ بوروكراتيكدر اين نوع از سازمان تمركز استراتژيك بر درون سازمان بوده و محيط هم ثابت و سازگانر است. وقتي محيط ثابت و سازگار باشد و تمركز استراتژيك هم دروني باشد فرهنگ مشاركت قانوني افراد در درون سازمان بالا مي رود و كمتر به محيط پيرامون توجه مي كنند .كدام فرهنگ براي يك سازمان محلي مناسب تر است ؟كار آفريني چون دولت را مردم انتخاب مي كنند . با توجه به محيط هاي پويا و خواسته هاي مردم و انتظارات آنان فرهنگ كار آفرينانه نسبت به ساير فرهنگ ها با كار محلي تناسب بيشتري دارد. زيرا هم تمركز استراتژيك بر بيرون است هم محيط و نيازهاي مردم به طور مرتب در حال تغيير است و فرهنگ مناسب براي حكومتهاي محلي فرهنگ قبيله اي است. زيرا از ظرفيت فكري و توان فيزيكي نيروهاي موجود محلي در حكومت محلي استفاده خواهد شد و معمولاً فرهنگ مأموريت و فرهنگ بوروكراتيك كارايي خود را در روزگار امروز از دست داده اند .سبك هاي تصميم گيري مديران محلي1- سبك حرفه گرايي2- سبك مديريت

گرايي3- سبك سياستگرايي مردميآنهايي كه سبك تصميم گيري آنها سياست گرايي مردمي است بر اساس منافع مردم و توجه به مردم تصميم گيري مي كنند و معمولاً با مديريت مركزي كشور دچار چالش هستند( بين مديريت و سياست رابطه متقابل وجود دارد )كساني كه سبك 1 و 2 را دنبال مي كنند تصميم گيري را مربوط به درون سازمان و ساختار مي دانند و نيازي به سياسي بودن نمي بيند .كساني كه سبك 3 را دنبال مي كنند مي گويند بايد ميان درون سازمان و ارتباط مردمي حركت كرد . سبك مديريتي در هر سه اين شيوه ها همان رهبري كردن است .تعريف سبك مديريتي :سبك مديريت عبارت است از الگوهاي پايدار رفتاري كه رهبران براي رسيدن به هدف از آن استفاده مي كنند .آيا سبك تصميم گيري مديران به خود مدير برمي گردد يا به عوامل ديگري نيز وابسته است ؟پاسخ آن است كه محيط و پيرامون بر سبك مدير مؤثرند .انتخاب سبك مناسب براي تصميم گيري مديران و رهبران به محيط و هم چنين ميزان آمادگي پيروان و كاركنان بستگي دارد .در انتخاب اين سه سبك بايد به محيط و شرايط و واقعيتها و توان و انگيزه توجه كرد و معمولاً تركيبي از اين سه سبك انتخاب مي شود و يك سبك به عنوان محور در نظر گرفته مي شود .اگر تركيب شورا – شهردار حاكم باشد بايد سبك 3 را برگزيد زيرا مردم شهردارو شورا را انتخاب مي كنند.اگر تركيب شورا – مدير شهر حاكم بود معمولاً سبك 1 و 2 انتخاب مي شود .انتظارات مردم از رهبران محلي :1- مشاركت و حضور داشتن در صحنه2- رفاه اقتصادي3- متحول ساختن جامعه4- عدالتبهتر است مديران محلي به خواسته ها و علائق و اولويتهاي

مردم توجه كنند .اگر بخواهيم پرونده يك مدير را بررسي كنيم و به او نمره دهيم نخست بايد ببينيم .او چقدر شهروند سازي كرده است .حقوق شهرونديداراي سه شاخه اساسي است :1- حقوق مدني2- حقوق سياسي3- حقوق اجتماعيحقوق مدني مانندآزاديهاي فرديآزادي بيانحق مالكيتحق بهره مندي از عدالتحقوق سياسي مانندحق رأي دادنحق شركت در تعيين سرنوشتحق فعاليتهاي سياسي و حزبي و ...حقوق اجتماعي مانندحق بهره مندي از امنيتحق داشتن رفاه عموميحق خدمات اجتماعيمدير بهتر است به صورت اداري عمل كند يا مشاركتي در محل و مناطق ؟مشاركتي بهتر است كه البته مشكلاتي دارد.به دليل هزينه بر بودن و زمان بر بودن زيرا هماهنگ كردن تمام نظرات و ايده ها وتعامل آنها با يكديگر مشكل است .براي مشاركت مي توان از شيوه هايي استفاده كرد :- طرح مسئله- طوفان مغزيكنترل و نظارتكنترل و نظارت جزء آخرين فرآيندهاي مديريت در مناطق و محلات و حكومتهاي محلي است .اگر بهترين برنامه ها در جايي برنامه ريزي شود اما نظارت بر آنها نباشد دستيابي به اهداف با خطر مواجه مي شود .« كنترل و نظارت تعيين كنننده و تضمين كننده دستيابي به هدفهاست »آيا مجموعه و سازماني وجود دارد كه نياز به كنترل نداشته باشد ؟سايبرناتيك (خود كنترلي) بهترين نوع كنترل و نظارت است كه هر فرد بر كار خود كنترل لازم و ضروري اعمال كند .از طريق فرآيند كنترل اطمينان حاصل مي شود كه اهداف سازمان مطابق برنامه در حال انجام شدن است .كار كنترل :مقايسه عملكرد با شاخصها و از بين بردن و اصلاح انحرافات است و اگر در مجموعه آي كنترل نباشد امكان دسترسي به اهداف با خطر مواجه خواهد شد .فرآيند كنترل و نظارت :كنترل

دو مفهوم دارد :1- كنترلي كه دولت محلي نسبت به كاركنان دارد .2- كنترلي كه دولت مركزي نسبت به دولت محلي دارد .رابطه نظارت و كنترل ميان دولت مركزي و دولت محلي بر يك طيف استوار است كه از كنترل كامل تا خود مختاري را در برمي گيرد .چگونگي اين كنترل به شرح زير است :كنترل بررسي اختلاف عملكرد با شاخص و اصلاح آننظارت براي تعيين اختلافات با شاخصخود مختاري و استقلال در چارچوب حاكميت ملي معنا پيدا مي كند و اگر از اين چارچوب خارج شد بحث تجزيه پيش مي آيد .حاكميت مركزي و مليدر ايران بر اساس اصل 105 قانون شوراها تصميمات شوراها نبايد مخالف موازين اسلام و قوانين كشور باشد و وحدت ملي و تماميت ارضي و تابعيت از حكومت مركزي بايد توسط حكومتهاي محلي مورد توجه قرار گيرند .حكومتهاي محلي توسط مراجعي از حاكميت تحت كنترل هستند.اساساً هيچ نوع فعاليتي در هيچ كجا شكل نمي گيرد مگر اينكه نظارت و كنترل وجود داشته باشد .تطبيق عملكرد با برنامه و اصلاح انحراف از برنامه هدف كنترل و نظارت است . بخش اصلاح انحرافات جزء بحث كنترل است .سازمان بازرسي كل كشور فقط نظارت مي كند واصلاح انحرافات با سازمانهاي ديگر است .در برخي از كشورها كه حكومتهاي ايالتي و ولايتي دارند نظارت با نظام مركب است .سازمانهاي داوطلب از حكومتها نظم ، رعايت سلسله اصول و ضوابط و سهم مي خواهند .حكومتهاي ايالتي : خط مشي گذاري و چارچوب دهي مي كنند براي حكومتهاي محلي .سازمانها و نهادها : نوع نظارت و كنترل آنها عمدتاً با چارچوبها و خط مشي ها و شيوه بودجه گذاري است و از منافع ملي و مركزيت

و پايتخت حمايت مي كنند و بعنوان حلقه اتصال با حكومت مركزي عمل مي كنند .گروه هاي فشار ( صاحب نفوذ ) عمدتاً به دنبال مسائل قومي ، قبيله اي و سهم خواهي گروهي هستند .ساير رقبا : با رفتار خود و الگوسازي كه انجام مي دهند يك فشاري را بر حكومتهاي محلي وارد مي كنند و در اصل نوعي از نظارت و نقش دولت / حكومت مركزي در كنترل حكومتهاي محلي به 4 نقش تقسيم مي شود .كنترل مركزيت كشور بر حكومت هاي محلي 4 نوع و در اصل 4 نقش است .1- نقش با لا برنده2- نقش باز دارنده3- نقش نتنبيهي4- نقش اصلاح گرينقش بالابرنده يا ارتقاء دهندگي :اين نقش همانند نقش و رابطه والدين و كودك مي ماند كه در اصل حكومت مركزي نقش شريك بزرگتر يا ارشد را دارا است . به رشد حكومت محلي و دستيابي به اهداف مورد نظر كمك مي نمايد . اين كار از طريق حمايت ، هدايت ، مشاوره و ارائه تسهيلات صورت مي گيرد .نقش باز دارنده :حكومت هاي مركزي معمولاً به دليل آنكه خود را متولي منافع عمومي مي دانند همواره نقشي كنترلي براي پيشگيري از تضادهاي محلي با اهداف و ارزشهاي ملي را قائل هستند.از سويي نظارت بر حكومتهاي محلي و كاركنان محلي و مردم را وظيفه اي ملي محسوب مي كنند و همواره معيارها و خط مشي هايي را تعيين و ابلاغ مي نمايند و رسيدگي به شكايات شهروندان را وظيفه خود و جزئي از نظارت محسوب مي نمايد .نقش تنبيهي :اين نقش كه عمدتاً منفي هم ارزيابي مي شود داراي مباني قانوني است و بر محدوده ها و چهارچوبها استوار است لذا گاهي حكومت مركزي حكومتهاي محلي را در يك چارچوب

روشن تنبيه و جريمه مي نمايد كه اين اقدامات تنبيهي در زمينه هاي مالي و حقوقي تجلي مي يابد و از تذكر دادن تا انحلال شوراها را در برمي گيرد .نقش اصلاح گريمعمولاً فرآيند اصلاح از بالا به پايين سازمان است و بستگي به نوع رابطه حكومت محلي با حكومت مركزي دارد و معمولاً كميته ها يا كميسيونهايي از طرف دولت مركزي با قدرت مالي براي انجام اصلاحات و درمان مشكلات يا رسيدگي به وضعيت فوق العاده تشكيل مي شود . اين بخش در اصل نقش اصلاح گري حكومتهاي مركزي است .به دليل نو بودن بافت جمعيتي ( تنوع جمعيتي ) ، مسائل فرهنگي ( چون تمام نقش ها در مدار فرهنگي شكل مي گيرد ) نقش بازدارنده پررنگ تر است .كشور ما كشوري متحد و يكپارچه است اما متشكل از پاره فرهنگها است و مانند دانه هاي تسبيح است و نيازمند نخ محكمي است كه دانه هاي تسبيح را به هم متصل كند .دانه ها :1- ايرانيت2- اسلاميتكه بعنوان گره عمل مي كند . مشكل ما در گذشته چه بوده است كه الآن نشانه هايي از آن نمي بينيم ؟1- ايران درسرراه سه قاره مهم جهان قرار دارد . ( نقطه اشتراك سه قاره اروپا ، آسيا ، آفريقا است ) مشكل بزرگ ما ارزش جغرافيايي سياسي ما ( ژئوپوليتيكي ) بوده است .2- هيچ قوم و قبيله اي را نمي بينيد كه مدتي در ايران حكومت نكرده باشند ( زنديه ، ترك ، كرد ، شيرازي ... )3- جنگ هاي داخلي4- تبعيت خوانين5- هر حكومتي جديد كه آمده به نابود كردن اسم و آثار حكومت گذشته پرداخته است .لذا مردم حاكميت ها را حاكميت غير ملي مي دانستند . همواره با پادشاهان و حكومتها

درگير بودند بنا بر اينهرفردي و قومي سعي كرده فرهنگ آداب و آيين خود را داشته باشند . شبكه هاي دولتي هيچ نفوذي بر مردمنداشتند و هنوز اين فرهنگ جاري و ساري است.اتحاديه ها و سند يكاهااثر و كنترل آنها در سازمانهاي محلي چگونه است ؟حمايت از كارگران و كاركناناثر حكومتهاي ايالتي در سازمانهاي محلي چگونه است ؟منافع محلي و سياست هاي كلي كه بايد اجرا شود .اثر حكومت مركزي در سازمانهاي محلي چگونه است ؟منافع ملياثر گروه هاي فشار در سازمانهاي محلي چگونه است .سهم خواهي قدرت و قبيله اياثر سازمانهاي داوطلب ( سازمانهاي غير انتقاعي ) چگونه است ؟سودآورياثر رقبا در سازمانهاي محلي چگونه است ؟در سهم و اندازه بازاراثر تكنولوژي در سازمانهاي محلي چگونه است ؟تهديد ( و فرصت براي سازمان محلي ديگر ) .اثر مشتريان در سازمانهاي محلي چگونه است ؟انتظارات آنها و خواست ها و اولويت هاي آنان.اثر نماينده مركزيت در سازمانهاي محلي چگونه است ؟كارگزار پايتخت بودن و فشار سياسي و اقتصادي.در هر حال كنترل هنگامي مفيد است كه كنترل مؤثر باشد .به هدف رسيدن در صورت وجود كنترل مهم و ارزشمند است زيرا . تمام عوامل بيروني هم فرصت هستند و هم تهديد . بر همين اساس است كه ما در طرح ريزي و توانمند سازي و ساخت استراتژي به نقاط قوت و ضعفو تهديد و فرصت توجه داريم. در بررسي استراتژيك نقاط ضعف را به قوت وتهديدات را و فرصتها را بررسي واصلاح مي كنيم . سوالي كه در اين بخش وجود دارد اين است كه در بحث تفويض اختيار تكليف كنترل چيست ؟در اين حالت هم كنترل به وسيلة :- نمايندگان

دولتي مستقر درمحل- حكومت مركزي- هيأت ناظر ،صورت مي گيرد و از طريق خود پايي و خود كنترلي تضمين مي شود. در هر حال هيچ سازماني بدون كنترل نيست . در تشكلات مردمي و دموكراتيك ( خود كنترل ) ، كنترل كمتري وجود دارد زيرا سطح مسوليت و وبلوغ بالاست .سطوح كنترل در حكومت هاي محليمعمولاً كنترل و نظارت درحكومتهاي محلي در دو سطح انجام مي شود .1- كنترل حكومت هاي محلي در سطح ملي2- كنترل حكومت هاي محلي در سطح محليدر سطح ملي : كنترل در سطح ملي شامل كنترل هاي قانوني ، قضايي و اداري – مالي است.كنترل قانوني : توسط مجلس قانوني كل كشور با وضع قوانين و نظارت است .كنترل قضايي ، توسط قوة قضائيه و در مورد رسيدگي به شكايات و اعتراضات مردم مي باشد و پي گيري امور حقوقي.كنترل اداري و مالي : قوه مجريه و سازمان مديريت و برنامه ريزي و وزارت اقتصادي و دارايي بر آن نظارت دارد . با كم و زياد كردن تخصيص و تصويب و اعتبارات بودجه برآن نظارت دارند . هر سازماني بايد سالانه تفاهم نامه اي با سازمان مديريت و برنامه ريزي امضاء كند براي نحوه صرف بودجه.سازمان بازرسي كل كشور فقط قوه ها را نظارت مي كند و وظيفة آن تطبيق عملكرد با برنامه است .نظارت رسيدگي به تخلفات اداري مربوط به هيأت بازرسي اداري همان سازمان است .رسيدگي به تخلفات مالي با قوة قضائيه است .كنترل در سطح محليدر سطح محلي، كنترل قانوني شوراي محلي توسط استانداري انجام مي شود كه نمايندگان حكومت مركزي هستند . عمل كردن به طرح جامع بايد توسط استانداري تصويب شود .كنترل اداري محليتوسط سازمانهاي تابعه وزارت

خانه ها انجام مي شود .كنترل مردميبه اعتبار رأي به شوراها انجام مي شود . در هر صورت ، بطور دائم عملكرد حكومت هاي محلي با برنامه تطبيق داده مي شود و ميزان فاصله برنامه با هدف تعيين و اصلاح مي گردد . جمع بندي اينكه كنترل در سازمانهاي متمركز توسط رئيس يا مركزيت صورت مي گيرد.در سازمانهاي مردمي و ادهوكراسي كنترل تفويض مي شود .در سازمانهاي پيشرفته به صورت خود كنترلي است .اميد است كه با تجربه هاي آزمون شده در ايران و ساير نقاط جهان قادر شويم الگويي مردمي و قابل دفاع از ساختار اداره غير متراكم و غير متمركز و پيشرفته را به نمايش بگذاريم و مردمان تمامي استان ها و مناطق و محلات با بلوغي سرشار ، از آن بهره مند شوند.

خط مشي

... Policyمعناي لغوي خط مشي ( policy )، اساسنامه، مرام نامه، روش و رويه استدكتر فريدون وردي نژاد

پيشگفتار :تعريف خط مشيمعناي لغوي خط مشي ( policy )، اساسنامه، مرام نامه، روش و رويه است. اولين واژه اي كه ازpolicy به ذهن مي رسد politics به معناي " سياست " است. اما گاه معناي يك واژه مستقيماً از خود كلمه استنباط نمي شود، مثل واژه " انگيزه " كه اغلب درمديريت به جاي هدف، قصد وعزم به كار مي رود اما درعربي به معناي محرك بوده و در درون آن " حركت " نهفته است." خط مشي گذاري " ازيك ديدگاه معادل " تصميم گيري " است يعني مي توان آن را نوعي تصميم گيري دانست زيرا هنگامي كه خط مشي تعيين مي شود درهمان جايگاه تصميمي اتخاذ شده است. با

اين تفاوت كه خط مشي نسبت به تصميمات موردي و ثانويه، بالاتر و اساسي تر است. بنابراين خط مشي ترسيم مي شود و سپس تصميمات با رعايت موازين پيش بيني شده درخط مشي اتخاذ مي شود.سازمان يا جامعه براي تداوم حيات بايدازموقعيتهايي عبور كند وازموقعيت موجود به موقعيت مطلوب برسد اما قبل از اينكه امكانات و توان رسيدن به موقعيت مطلوب مطرح شود اصول اساسي انتقال ازموقعيت موجود به موقعيت مطلوب مطرح مي شود؛ پس خط مشي قاعده و اصول كلي و لازم براي اقدامات و حركت هاي برنامه اي مطلوب است.خط مشي قاعده اي كلي است كه بايد برقوانين و آيين نامه ها اشراف داشته باشد. براي مثال قانون اساسي نسبت به قوانين عادي جنبه خط مشي دارد وهيچ قانوني نبايد مغايروناقض قانون اساسي باشد. پرسشي كه دراينجا مطرح ميشود، اين است كه قاعده كلي خط مشي از كجا سرچشمه مي گيرد؟در پاسخ بايد گفت، خط مشي آيينه افكار وگرايش ها ي اعضاي يك بافت اجتماعي( گروه )است. يعني مجموع افكار گروه تبديل به يك جريان فكري مي شود كه اين جريان براي خود يك خط مشي تعيين مي كند. زمامداران براساس ادراك كافي از مصالح عمومي، خطوط كلي و قواعد اصلي تصميمات را ترسيم مي كنند. از اينجا لزوم همسويي زمامداران با مخاطبان خط مشي ها مطرح مي شود. ضروري است بين زمامداران و مردم فصول مشتركي وجود داشته باشد تا لزوم حمايت از يكديگر را درك كنند.فرد چه به عنوان عضو عادي و چه به عنوان پيشواي جامعه يا سازمان درپديد آمدن خط مشي به طورمستقيم يا غيرمستقيم دخالت دارد وامرخط مشي

گذاري مبتني برآگاهي فرد- چه در موقعيت رهبر چه درموقعيت رهرو- است. همچنين فرد با جايگاهي كه داراست دربروزفعل وانفعالات يا حركتهاي جديد نقش هايي را ايفا مي نمايد كه به گونه اي مؤثر بر خط مشي يا متأثر ازآن است.اكنون با اين مقدمه به بررسي "خط مشي و كنترل فرايند" مي پردازيم.خط مشي و كنترل فرايند ورابطه بودجه وطرح وبرنامه با تصميم گيري دولتي:تصميم نهايي وخط مشي نهايي برميناي ميزان اعتبار وقابليت اجراي طرح اتخاذ مي شود ومتناسب بودن پشتوانه مالي و قابليت اجراي طرح درعمل بررسي مي گردد.بودجه بندي وجريان تخصيص پول واعتبار به طرح هاي اجرايي دردستگاههاي دولتي تا حدود زيادي تحت تأثير خط مشي هاي دولت است. دراين تخصيص، براساس اولويت ها ونيازدستگاه ها اعتبارمالي تأمين مي شود. هرچه طرح گسترده ترباشد، تأمين اعتبارنيزبايد بيشترباشد. برآورد وتنظيم بودجه دراتخاذ تصميم مهم وحياتي است. بودجه بندي دولتي، تنها برآورد ساده ارقام واعداد نيست بلكه نشأت گرفته ازخط مشي هاي سياسي دولت است واين خط مشي هاست كه در جريان تخصيص پول واعتبار به طرح هاي اجرايي را شكل مي بخشد. چگونگي تخصيص اعتبارات بر اساس اولويت ها مفهوم تصميم گيري داشته، بيانگرخط مشي مالي واعتباري دولت درسطح كلان است.بررسي عوامل مداخله گر درخط مشي گذاري:سازمانها ابتدا اهدافي را درنظرگرفته، براي تحقق آن اهداف، خط مشي گذاري مي كنند و سپس درمجموعه مخاطب " مداخله " مي نمايند. " مداخله كننده " براساس يك نوع خط مشي مشخص به مداخله مي پردازد. تاريخ گذشته حاكي ازدامنه وسيع مداخلات درسطح وسيع كشوري و دولتي است. معمولا مداخله با هدف تغيير درسيستم مخاطب صورت مي

گرفته است. تغييربه وجود آمده درسيستم مخاطب از سوي سيستم مداخله گرتأثيرقدرت تلقي ميشود. از نظر خط مشي گذار، مداخله امري قهري و مبتني بر قدرت سازمانها و جوامع است. خط مشي گذاران از ديرباز با بهره گيري ازحربه هاي غير قهري و مسالمت آميز تجاري و سياسي قصد تحقق اهداف خود را داشته اند. كشورهايي كه قصد مداخله داشته اند براي تحقق هدف مداخله، تجارت مسالمت آميز را با سلطه غيررسمي ملازم قرار داده اند. ابزار رسانه يكي از ابزارهاي مؤثر براي ارتباط با افكار عمومي و تحقق سياست ها درجهت اهداف است. از دير بازاز امكانات داد و ستد و مبادله درحوزه فرهنگ و ادب استفاده مي شده و علا وه بر آن هدف تسلط يا سلطه به صورت آشكار و صريح تعقيب مي شده است. اما تجربه تاريخي نشان داده است كه بهترين وسيله سلطه به صورت عادي و مسالمت آميزمبادلات تجاري و دادوستدها بوده است. درحال حاضرنيزاصل مداخله مورد تأكيد است و رفته رفته مداخله اشكال متفاوتي به خود گرفته، دامنه آن وسيع تر مي شود به طوري كه محمل تجارت در مقياس هاي بزرگ، موجبات سلطه آشكار و نهفته را فراهم نموده است.مداخله اصطلا حي علمي است و مي تواند بيروني يا دروني و منفي يا مثبت باشد( البته دراصطلاح عرفي، بيشتر بارمنفي داشته، معني دخالت ازآن استنباط مي شود.) مداخله چون قطعيت دارد، درمديريت به عنوان يك قانون تلقي شده است به هرجهت سازمان هيچگاه گريزازمداخله ندارد و به نحوي تحت تأثيرآن است.امروزه مراودات گسترده ومتنوع اجتماعي زمينه مساعدي براي " مداخله گري " درجوامع گوناگون فراهم كرده است.

براي مثال تحميل و ترويج الگوي مصرف وعوارض آن چيزي جزمداخله نيست و رسانه ها دراين ميان نقش كليدي دارند. اين گونه الگوهاي متنوع و پرهيجان و غالبا ًغيرضروري زمينه مداخله را از يك منبع به سوي يك سيستم يا خرده سيستم فراهم مي كند. در اينجا سيستم مورد مداخله ( سازمان يا جامعه) با يك سري دوگانگي روبه رو مي شود يعني عامل مداخله، زمينه " دوگانگي " سيستمي را درمخاطب به وجود مي آورد كه مبناي آن يكي از دو عامل زيراست:الف- ويژگي هاي دروني سيستمب- تأكيد مديريتويژگي هاي دروني سيستم: سازمانها براساس ويژگي هاي دروني خود مدام درمعرض " بازسازي " قرار ميگيرند، يعني براساس برداشت هاي مثبت يا منفي ازرويدادها و فعل وانفعالات مربوط، به بازسازي خود ميپردازند و اين همان يادگيري سازماني است.تأكيد مديريت: مديريت سيستم درپذيرش يا عدم پذيرش عوامل مداخله گردرسيستم نقش حساس ومستقيمي دارد. گاهي اوقات پذيرش يا عدم پذيرش مداخله توسط مديربه شكلي است كه مديريت مي خواهد " مسأله " را تبديل به" فرصت" كند، يعني مدير با قدرت برداشت و تحليل خود باعث تغيير جهت مداخله شده، متقابلا ً دركارمداخله گر دخالت مي كند. عوامل مداخله را بايد از روي تأثيرشان به صورت مثبت يا منفي ارزش گذاري كرد. البته عناصر مداخله گر را نمي توان به طور كامل شمارش كرد. هرعنصر ياعاملي كه به نحوي برسيستم تأثير بگذارد، عامل مداخله است. امكان تقسيم بندي مداخله در دو بخش عمده وجود دارد:1. عوامل خارجي و بيروني( عوامل محيطي، قهري، سياسي و آنچه كه مربوط به بيرون سازمان مي شود.)2. عوامل و عناصر دروني و

داخلي( عوامل وعناصري كه به نظام داخلي سيستم مربوط است.)سازمان براساس تأثيري كه ازاين عوامل مي پذيرد، بايد خط مشي را بررسي وبازنگري كند. بنابراين بهتراست هر كدام ازآنها را ازنظردرجه تأثيرشان برخط مشي( تأثير قوي و پايدار يا تأثير متوسط يا بدون تأثير) ارزيابي واثر و نتيجه مداخله را بررسي كند.درعوامل مداخله ما با " چارچوبهاي ساختاري " و " چارچوبهاي ذهني " روبه رو هستيم. ساختار يك سازمان در موقع مداخله پذيري يا اعمال مداخله داراي محدوديت است. به ازاي تأثيرهرعامل مداخله كننده، چارچوبهاي ذهني درمقابل چارچوبهاي ساختاري كه حد دارد، مغايرت وعدم تطابق را نشان مي دهد و درجه تأثيرعوامل مداخله گرنيز براساس چارچوب ذهني درمقايسه با چارچوب ساختاري معين مي شود.معمولا ًدريك سازمان، به علت وجود سازمانهاي مشابه و رقبا مسأله ملا حظات مورد مطالعه وسيع قرارمي گيرد. رقابت در چهارمحور تجزيه و تحليل مي شود: قدرت، توانايي، اختيار و ديدگاه.1. قدرت: عامل نشان دهنده برتري و تفوق نسبت به رقيب درجهت دستيابي به هدف مشترك و مشابه است. همچنين قدرت عامل پيشي گرفتن ازسازمان رقيب يا تحميل شكست به آن ومتقابلا ًعامل مقاومت ودفاع در مواجهه با اراده تحميل شكست ازسوي سازمان رقيب است. دراين نگرش قدرت درميان سازمانها عامل مداخله كننده رقابت است كه موجب حفظ قدرت وهم اقرايي آن بين رقبا مي شود.هم اقرايي قدرت عاملي است كه موجب افزايش سطح توليد، قابليت نفوذ و مقبوليت محيطي يك سازمان درقبال ديگري مي شود. به عبارت ديگرهم اقرايي قدرت يعني اينكه سازمانها با شناخت ازرقيب، خود را قوي و قدرتمند سازند تا ازآن شكست نخورند. در واقع هم اقرايي

ازمسايل اصلي درخط مشي گذاري است كه بايد با مداخله قدرت رقيب درسازمان يا كشورمبنا شكل گيرد.2. توانايي: آن بخش ازقدرت است كه درعمل به كار گرفته مي شود. به عبارت ديگرآن مقدارازامكانات وقوايي است كه مثمرواقع مي شود. دررقابت توانايي هريك ازسازمانها متأثرازتوانايي رقيب تغييرمي يابد.3. اختيارواقتدار: عبارت است ازتوان مشروع. جايگاه يك سازمان را اقتدارآن تعيين مي كند. آنچه بايد دراين ميان مداخله كند تا سازمان درجايگاه مشروع خودقرار گيرد، تغييردرخط مشي است. عنصر رسانه مي تواند دريك ارتباط تعاملي ميان رهبر و رهرو، اقتدار رهبر و تبعيت پيرو را تضمين نمايد.4. ديدگاهها: سازمانها براي رسيدن به اهداف وپيشي گرفتن ازرقبا به آگاهي ازديدگاه آنان نيازدارند. آنچه باعث مي شود رقبا به بررسي ديدگاههاي يكديگر بپردازند، مشترك بودن موضوع است. اگرموضوع، واحد و مشترك نباشد، رقابت مفهوم نخواهد داشت. براساس موضوعات مشترك است كه ديدگاهها جهت مي يابد. رقابت علا وه براينكه جزء مسايل سازماني است ازامورتعيين كننده اي است كه موجب تغييردرخط مشي ميشود.عوامل ذهني تصميم سازي:عوامل ذهني و رواني تصميم سازكه بر خط مشي ها تأثيرمي گذارند درافراد مختلف متفاوت است واين امرموجب مي شود معمولا ًدرانتخاب راه حل، تصميم گيرندگان به گونه هاي مختلف عمل كنند.از نظرذهني و رفتاري، تصميم گيرندگان گاهي:1. اولين راه حل را بهترين راه حل مي دانند و به همان اكتفا مي كنند. اين گونه افراد ازنظرروحي و رفتاري تمايل زيادي به بررسي و بحث و پژوهش ندارند.2. اولين راه حل را بهترين راه حل نمي دانند و هميشه به اولين راه حل شك مي كنند.3. آخرين راه حل را بدترين و ناقص ترين راه حل

مي دانند.با توجه به هريك ازمحورهاي ذكرشده نحوه انتخاب راه حل ها وچگونگي خط مشي سازمانها ازنظر رفتاري مشخص مي شود كه از سويي موجب متمايز شدن آنها ازيكديگر مي گردد.خط مشي گذاران براساس تأثرشان از نظريه ها دو دسته اند :1. منفعل هستند وجهت گيري آنان درخط مشي گذاري انفعالي است.2. خصلت نقد واكتشاف داشته، روش ها و نظريه ها را نقد و تجربيات را بررسي مي كنند. معمولا ًسه عنصر الف- شرايط و تسهيلات، ب- كيفيت، ج- كميت عوامل مداخله گر درخط مشي سازمانها هستند؛ به عبارت ديگر سازمان به موجب قدرت مانوري كه روي هريك ازاين عوامل دارد مي تواند از رقيب پيشي بگيرد.نقش سياستهاي پولي ومالي دولت درتعيين خط مشي ها:دولت براي تقويت ارزش و بنيه مالي واعتباري متناسب با موقعيت هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي سياستگذاري مي كند وبراي اين منظورازاين مكانيزم ها استفاده مي نمايد. سيستم كنترل پولي، نظام مالياتي، تنظيم طرح هاي مالي.1. سيستم كنترل پولي: دراين سيستم بيشتر، حجم پول درگردش و مكانيزم هاي تقويت قدرت خريد مورد بحث است. ازآنجا كه پول وسيله مبادله بوده، حجم آن متناسب با ميزان جمعيت وسرعت گردش پول، تعيين كننده قدرت پول است. ضروري است دولت براي تقويت پول متناسب با موقهيتهاي مختلف و نوسانات اجتماعي سياستگذاري كند.2. نظام مالياتي: ابزاري براي اعمال سياستهاي تعادلي دولت است. ماليات برعايدات، منبع درآمد عمومي دولت و وضع ماليات مؤثرترين اهرم براي تعادل وتعديل اقتصادي است.3. تنظيم طرح هاي مالي: دراين بخش دولت اساسا ًوسعت فعاليت هاي درآمدسازاعم ازفعاليتهاي توليدي، تجاري و بازرگاني را با درنظرگرفتن قدرت عمل و ميزان اثرهريك ازبنگاههاي مولد

و نيزدرآمدها وهزينه هاي هردستگاه، بررسي مي كند. دراين ارتباط دو مسأله كمبودهاي عمومي و تخمين خسارتها بررسي و طرح هاي مالي بر اساس آنها تنظيم مي شود.جايگاه سياستهاي رفاهي درامرخط مشي گذاري:سياستهاي رفاهي زيرمجموعه سياستهاي مالي واقتصادي است كه درتصميم گيري ها وسياستهاي اقتصادي ومالي مورد بررسي وبحث قرارميگيرد. دراين راستا " تأمين " و" رفاه " جامعه مطرح است وسطوح برخوردار و بهره مندازامكانات به طور قطعي و قهري مورد تحليل قرار مي گيرند.( هدف سياستهاي رفاهي عموميت يافتن امكانات دركل جامعه است.) بدين منظوراعمال سياست كنترلي به موازات طرح هاي رفاهي ازجمله مسايلي است كه در سياستهاي كلان اقتصادي ومالي بايد مورد ملاحظه قرارگيرد. گفتني است " كنترل " معمولا ً " نظارت و اصلاح و تغييروانطباق دادن فرايند با استاندارد " معنا مي شود.آمادگي هاي سازمان ومديريت درخط مشي گذاري وتصميم گيري:اساس وسياست كلي تحركات وتصميمات درواژه اي به نام خط مشي مطرح مي شود. خط مشي كلي وفراگير دربرگيرنده ويژگي هاي كلي تصميماتي است كه در زيرمجموعه هاي يك سازمان يا جامعه اتخاذ خواهد شد. درخط مشي كلان موضوعي اساسي مطرح مي شود كه همه تصميمات سازمانها و نظام بايد درآن چارچوب باشد. به ديگر سخن " خط مشي فراگير و راهنما و دربرگيرنده همه تصميمات آينده است." مديريت معادل تصميم گيري و خط مشي سازي است. تصميم گيري درتمام وظايف مديريت جريان دارد و به اين دليل تصميم گيري و مديريت را بايد معادل يكديگر دانست. خط مشي به عنوان يك تصميم كلان در رأس وظايف مديريت قراردارد وهريك ازاجزاي وظايف مديريت بايد در راستاي خط مشي سازمان باشد.منشا

ُ آمادگي ها:1. ضرورت: عامل " ضرورت " كه اولين منشأ آمادگي است موجب خط مشي گذاري و پس ازآن اتخاذ تصميم درشعاع هاي سازماني مختلف مي شود. ميان جايگاه خط مشي گذار، خودخط مشي و پيامي كه ازآن صادر ميشود، وجود " تناسب " ضروري است. ضرورت درقالب وظايف مديريت چون برنامه ريزي، سازماندهي و .... مطرح مي شود. اگرمديريت قابليت " برنامه ريزي " را نداشته باشد، عملا ً برنامه ريزي صورت نميگيرد. دامنه ضرورت تا جايي است كه يك مديرلايق نيازمند آشنايي با علوم ديگر مي شود، مثل جامعه شناسي و سياست.2. اهداف: دومين منشأ آمادگي، " اهداف " است. خط مشي گذاري درعرصه هاي گوناگون - حقوقي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي، علمي، فني و ..... - صورت مي گيرد. شناخت اهداف خط مشي و برقرار كردن ارتباط ميان آنها حاكي ازقابليت يا آمادگي براي خط مشي گذاري واتخاذ تصميم است. هرتصميم هدفي را دنبال مي كند وهدف هريك ازاجزاي تشكيل دهنده سيستم درجهت " هدف و خط مشي اصل سيستم " است؛ بنابراين مجموعه اهداف اجزاي تشكيل دهنده سيستم هدف اصلي را شكل مي دهد.3. مسئوليت: سومين منشأ آمادگي ها " مسئوليت " است. برخورداري ازاختيارات كافي است كه انجام مسئوليت را منطقي مي سازد. يعني براي خط مشي گذاري منطقي، اختيار بايد متناسب با مسئوليت باشد. به سخن ديگر مسئوليت خط مشي گذار وتصميم گيرنده بايد متناسب با موضوع خط مشي باشد.4. ايجاد تحول: هرمديردربرنامه هاي خود علا وه برحفظ وضع موجود، ايده هايي براي تحول وبهينه شدن سازمان دارد. تحولات موفق هرسازمان،خود معرف يك سلسله انگيزه هاي عقلا

يي است كه اگراين انگيزها نباشد تحول به وقوع نخواهد پيوست وبنابراين خط مشي گذار بايد درصدد " انگيزه مند ساختن عقلايي و جريان تحول( مديران مياني) باشد.5. اداي حقوق: خط مشي بايد دراداي حقوق موفق باشد وخط مشي گذار بايد " انديشه اي فراخودي " داشته باشد و حوزه هاي دور ونزديك سازمان را دريابد. سازمان با محيط داراي فعل وانفعالاتي است و بارحقوقي خط مشي نيزبه همين دليل است. بنابراين مجموعه را بايد شناخت وخط مشي بايد قابليت اداي حقوق جامعه و سازمان هاي ديگر را داشته باشد. همانگونه كه به خوبي مشاهده مي شود درتمامي مباني آمادگي كه به آن اشاره شد، نقش ارتباطات و تعاملا ت درون سازماني بخوبي واضح وآشكار است وبايد ميان مدير و كاركنان شبكه ارتباطات وعنصررسانه اي بخوبي تعبيه ومديريت شود.نقش چارچوب ها وقوانين درسياستگذاري رسانه اي:وضع قانون به معناي اتخاذ " تصميماتي " است كه براي مردم و دستگاه هاي اجرايي يا قضايي " حق و تكليف " ايجاد مي كند وسايرمقررات ازآن نشأت مي گيرد.بي شك قوانين نقش انكار ناپذيري درسياستگذاري ارتباطي دارند. قوانين ازآنجا كه تا حدودي خط مشي يك دستگاه خبري و رسانه اي را روشن مي كنند درعين حال مي توانند تا حدودي منشأ ابهام باشند.خصوصأ كه قوانين مجريان بيشماري درسراسركشور دارند كه با انديشه ها وبينش ها وتخصص هاي متفاوت هركدام استنباطي خاص از قانون و نحوه ُ اجراي آن دارند. بديهي است ايجاد هماهنگي بين اين برداشتها ودرنهايت ايجادسمت وجهت يكسان، گاهي دشوار ودرمواردي ناممكن است.يكي ازدلايلي كه موجب مي شود قوانين مانعي برسرراه خط مشي گذاري وسياستگذاري رسانه اي

واقع شوند كارشناسانه نبودن قوانين وضعف ارتباطات سازماني دررسانه است. به اين صورت كه كساني كه به وضع قوانين ميپردازندآگاهي كامل ندارند . به عنوان مثال كساني كه به وضع قوانين مطبوعاتي ميپردازند نسبت به اين مسأله- مسأله آزادي مطبوعات وتعريف دقيق واژه آزادي - آگاهي كافي نداشته باشند وموجب به وجود آمدن مشكلاتي دراين زمينه شوند.مورد ديگرتفسيرقوانين است. دربرخي موارد واژه ها شايد بار معنايي كافي نداشته باشند واين مسأله بي شك تفسيرقوانين را دچارمشكل مي كند. اين امربرسياستگذاري رسانه اي و ارتباطي اثرمي گذارد. زيرا هركس تفسير خاص خودش را ازقوانين دارد وهيچ مرجع قابل اطميناني پيدا نمي شود.درپايان يادآورمي شويم كه سياستگذاري همانگونه كه تحت تأثيرعوامل درون سازماني است ازعوامل برون سازماني هم تأثير مي پذيرد. بدون اصلاح اين عوامل نمي توانيم به سياستگذاري مطلوبي دست يابيم. بنابراين بهتراست خط مشي ها، چارچوب ها، تصميم ها، محدوديت ها وفالب ها و دريك كلا م، قوانين به گونه اي تنظيم شوند كه كمترين مشكل را براي تفسيرواجرا داشته باشند.با وجود قوانين، اصول و خط مشي هاي روشن و مشخص، سياستگذاران رسانه اي نيزبهترمي توانند برنامه هاي خود را تهيه واجرا كنند. ضمن اينكه بازهم يادآورمي شويم كه وضع كنندگان قانون وسياست سازان بايد درمورد زمينه وضع قوانين ومقررات اجتماعي اطلاعات كارشناسي داشته باشند وبه دورازجهت گيري هاي سياسي به وضع قانون بپردازند تا كاركرد قوانين شكل معكوسي به خود نگيرد.اگرچنين شود درتعامل مثلث دولت، ملت و نخبگان همكاري معناداري بوجود مي آيد ودراصل تمامي رسانه ها، استراتژي خود را با ملا حظات منطقي، دلسوزانه و هدفمند دولت و حاكميت هماهنگ مي سازند وداراي

كاركردي مؤثردرسايرعرصه ها خواهند بود.درغيراينصورت، حاكميت مي بايد توان زيادي براي هماهنگ سازي رسانه ها صرف نمايد ورابطه هم اقرايي رسانه، مردم و دولت دچارخلل وسستي خواهد شد.منابع و مآخذ:1- تسليمي، محمدسعيد،" تحليل فرايندي، خط مشي گذاري و تصميم گيري"، سمت.2- الواني، سيدمهدي،" تصميم گيري و تعيين خط مشي دولتي"، سمت.3- بيان، محمد،"تصميمگيري"، انتشارات كنترولر.4- وردي نژاد، فريدون،" سياستگذاري رسانه اي وخبري"، دانشكده خبر ايرن

What is policy?

The word "policy" can be used to cover matters ranging from high order strategy to administrative detail. In DECS, ‘policy' can encompass a position, intention or plan on any issue where the government or the department needs to take action.Policy can mean:· The art, study, or practice of government or administration the conduct of public affairs political science. [Source: Oxford English Dictionary], or· A plan of action, usually based on certain principles, decided on by a body or individual, or· A principle or set of principles on which to base decisions, or· A course of conduct to be followed [Source: Chambers English Dictionary]Every one of these separate meanings can apply to our policy work.

حكمراني خوب مفهومي نو در مديريت دولتي

...administrationحكمراني را مي توان "نفوذ هدايت شده در فرايند هاي اجتماعي" تعريف كردمهدي صانعي

چكيده:در ساليان اخير، حكمراني (حاكميت) تبديل به موضوعي داغ در مديريت بخش دولتي شده است و اين به واسط نقش مهمي است كه حكمراني در تعيين سلامت اجتماع ايفا مي كند. بدين جهت است كه دبير كل سابق سازمان ملل، كوفي عنان ابراز مي دارد: حكمراني خوب، احتمالا" مهمترين عامل در ريشه كن كردن فقر و عامل رشد و توسعه است. در

اوايل دهه 1980، كمبود بودجه، انگيز? مهم انجام اصلاحات دولتي در بسياري از نقاط جهان بود، كه اين كمبود بودجه ناشي از فشارهاي بين المللي، (مثل بانك جهاني) و يا ناشي از خود دولتهاي ملي بود. از آن زمان تاكنون، بسياري از دولتهاي ملي وضعيت بودجه اي مناسبتري پيدا كرده اند. هر چند كه هنوز نياز است ارائ? خدمات بطور اقتصادي و كارآمد مديريت شود، با اين حال وجود انگيز? مالي براي انجام اصلاحات مديريتي، ضعيف تر شده است. در حال حاضر، چالشهاي ديگري بروز كرده و انگيزه اي براي انجام اصلاحات شده اند. يكي از اين چالشها، نحوه ايجاد و شكل دهي حكمراني خوب است .مقاله حاضر در پي شناسايي چارچوب و مفاهيم مرتبط با حكمراني است.مقدمهاز زمان زايش و استقلال رشته مديريت دولتي از رشته هاي با پيشينه طولاني تري چون حقوق و علوم سياسي، نظريات مختلفي جهت نحوه اداره و مديريت بخش دولتي و فراهم آوردن رفاه بيشتر براي شهروندان از سوي انديشمندان ارائه شده است كه در چارچوب پارادايم هاي زمان خود، به اظهار نظر و ارائه راه حل پرداخته اند. پارادايم عبارت است از " يك شيوه ديدن جهان" كه ميان گروهي از انديشمندان كه در يك جامعه علمي بسر مي برند، داراي زبان مفهومي يكساني بوده و نسبت به افراد بيرون از اين جامعه كه داراي يك حالت سياسي دفاعي هستند، مشترك است. وارث،1380). يكي از شناخته شده ترين اين پارادايم ها ، پارادايم " مديريت دولتي سنتي (PA)" يا همان Public Administration است كه بوروكراسي وبر جزء لاينفك آن به شمار مي آيد. اين پارادايم يا جريان فكري تا اوايل دهه 1980 ، پارادايم مطرح

در حوزه مديريت بخش دولتي بود. اما با ظاهر شدن ابعاد منفي و نقاط ضعف آن، در همين سالها در كشورهاي انگليس و آمريكا، پارادايم ديگري به نام مديريت دولتي نوين، تولد خود را اعلام داشت و "خصوصي سازي و پيمانكاري" را شعار اصلي خود قرار داد. اما وعده و عيدهاي اين جريان فكري نيز در بسياري از كشورها حتي در كشورهاي مبدع آن، سرابي بيش نبود و بزودي مشخص شدند اين پارادايم نيز قادر نيست خير ورفاه مناسب و عادلانه اي براي شهروندان فراهم سازد. پس بشر مجددا در جستجوي پارادايم هاي ديگري برآمد. ظهور " خدمات عمومي نوين " (New Public Services) و حكمراني خوب از جمله آنهاست. ( البته اگر بتوان با توجه به تعريف پارادايم، آنها را پارادايم ناميد). در ادامه، با توجه به كمتر شناخته بودن مديريت دولتي نوين، توضيح مختصري درباره آن ارائه مي شود و سپس به مبحث اصلي خود يعني حكمراني خوب باز خواهيم گشت.واژ? مديريت دولتي نوين (NPM) اولين بار توسط لوئيس گان و كريستوفر هود در اواسط دهه 1980 مطرح شد. مديريت دولتي نوين در ركود اقتصادي زاده شد. از آن زمان تاكنون، نقش مديريت دولتي نوين در بخش دولتي تغييرات چشمگيري يافته است. رويكرد هاي ناپخته اتخاذ شده به سمت مديريت دولتي نوين در اواخر دهه 1980و دهه 1990، كه بر خصوصي سازي، بازارهاي داخلي، مناقصه رقابتي، شاخصهاي عملكردي در سطح سازمان و تشويق عملكرد تأ كيد داشتند، خصوصا" در كشورهايي كه اين رويكردها را خيلي مشتاقانه و مصرانه استفاده مي كردند- نظير انگلستان و نيوزلند - بزودي از جريان اصلي خود خارج شدند. با اينحال مديريت

دولتي نوين ، موفقيتهاي چندي را در برخي كشورهاي انگلوساكسون بدست آورد. در حال حاضر در بخشهاي مختلف جهان اشكال مختلفي از مديريت عملكرد، اقتصادهاي تركيبي و ساختارهاي غيرمتمركز مديريتي ديده مي شود و سبب بهبود تشكيلات دولت و سيستم هاي ارائه خدمات دولتي در اين دسته از كشورها شده است. با اين حال در همان زمان، نگراني جديدي دربار? حكمراني در جهان غرب شكل گرفت. در بخش خصوصي، اين نگراني برخاسته از تاراج محيط، فساد، سوء استفاده از قدرت انحصاري و حقوق هاي بالاي پرداختي به مديران اجرايي و اعضاي هيئت مديره و در بخش دولتي، اين نگراني برخاسته از شناسايي و كشف فساد و فعاليتهاي غيراخلاقي بود. در واقع، دولتها به اين واقعيت تلخ آگاهي يافتند كه آنها در معرض از دست دادن همان اندك مشروعيت باقي مانده خود هستند، زيرا شهروندان، بطور چشمگيري اعتماد خود را نسبت به دولت در مفهوم عام و مقامات دولتي در مفهوم خاص از دست داده بودند.تعريف حكمرانيحكمراني را مي توان "نفوذ هدايت شده در فرايند هاي اجتماعي" تعريف كرد كه مكانيسم هاي مختلفي در آن درگير هستند، برخي از اين مكانيسم ها بسيار پيچيده اند و فقط از بازيگران بخش دولتي سرچشمه نمي گيرند. پس جاي تعجب نيست كه واژ? حكمراني تبديل به يك شعار در ساليان اخير شده و در محيط هاي مختلفي مورد استفاده قرار گرفته است.ارائه تعريفي از حكمراني، چالشي، ظريف و پيچيده است. به نظر مي رسد اگر بخواهيم با مفهوم حكمراني بخوبي آشنا شويم بايد بفهميم كه حكمراني، چيست. حكمراني مشابه دولت نيست. حكمراني موضوعي است دربار? نحو? تعامل دولتها و ساير سازمانهاي اجتماعي

با يكديگر، نحو? ارتباط اينها با شهروندان و نحو? اتخاذ تصميمات در جهاني پيچيده. حكمراني فرايندي است كه از آن طريق جوامع يا سازمانها تصميمات مهم خود را اتخاذ و مشخص مي كنند چه كساني در اين فرايند درگير شوند و چگونه وظيفه خود را به انجام برسانند. سيستم حكمراني، چارچوبي است كه فرايند متكي بر آن است. بدين معني كه مجموعه اي از توافقات، رويه ها، قرارداد ها و سياستها مشخص مي كنند كه قدرت در دست چه كسي باشد، تصميمات چگونه اتخاذ كردند و وظايف چگونه انجام و ادا مي شود.مفهوم حكمراني را مي توان در سطوح مختلفي چون سطح جهاني، ملي، سازماني و جوامع محلي مورد استفاده قرار داد. چهار بخش اصلي جامعه كه مي توانند هر يك به نوبه خود در انجام امور انجام وظيفه كنند، عبارتند از: كسب و كار، مؤسسات جامعه مدني(شامل سازمانهاي داوطلب و بخش غير انتفاعي)، دولت و رسانه.اين بخشها با يكديگر تداخل دارند. انداز? هر يك از اين بخشها ممكن است در كشورهاي مختلف، متفاوت باشد. مثلا" در كشوري ممكن است بخش نظامي و يا يك حزب سياسي، بخش اعظم فضا را اشغال كرده باشد. در اين شرايط نقش دولت كم رنگتر خواهد بود. در بسياري از كشورها، قدرت در سطح مرزهاي اين بخشها توزيع مي شود. در بعضي كشورها انداز? بخش خصوصي در حال گسترش بوده و برخي از وظايف دولت به كسب و كارهاي خصوصي سپرده شده است.بسياري از صاحبنظران حكمراني معتقدند كه اين واژه مرتبط با اتخاذ تصميماتي دربار? جهت و هدايت است. يكي از تعارف ارائه شده در خصوص حكمراني آن را بدين صورت تعريف مي كند:

حكمراني، هنر هدايت جوامع و سازمانهاست. اينكه واژ? هدايت كردن واژ? مناسبي هست يا نه، پاسخ مناسبي وجود ندارد. اما اين نكته مشخص است كه حكمراني شامل تعاملات بين ساختارها، فرايند ها و سنتهايي مي شود كه نحو? اعمال قدرت، نحو? اتخاذ تصميمات و نحو? اظهار نظر شهروندان و ساير ذي نفعان را مشخص مي كند. اساسا" حكمراني دربار? قدرت، روابط و پاسخگويي است؛ چه كسي صاحب نفوذ است، چه كسي تصميم مي گيرد و تصميم گيران چگونه پاسخگو باقي مي مانند.لوئيس فرچه ديدگاهي دربار? حكمراني دولتي ارائه كرده و معتقد است كه حكمراني فرايندي است كه از آن طريق مؤسسات، كسب و كارها و گروههاي شهروندي، علائق خود را بيان مي كنند، درباره حقوق و تعهدات خود را اعمال نظر كرده و تفاوتهاي خود را تعديل مي كنند.يكي ديگر از تعاريف حكمراني عبارت است از: وضع فرايند ها، ساختار ها و مقررات رسمي و غيررسمي كه به تعريف روشهايي مي پردازند كه بدان وسيله افراد و سازمانها مي توانند بر تصميماتي كه بر رفاه و كيفيت زندگي آنها تأ ثير مي گذارند، اعمال قدرت كنند.همانگونه كه از اين تعريف بر مي آيد، حكمراني خوب، به چيزي بيشتر از دولت خوب نيازمند است. ساير بازيگران نيز نظير كسب و كارها و رسانه، در بهبود و كيفيت زندگي و رفاه كلي گروههاي مختلف ذي نفعان تأثيرگذارند. در واقع، حكمراني بطور كلي شامل شش گروه از ذي نفعان مي شود كه عبارتند از: شهروندان، سازمانهاي داوطلب، كسب وكار، رسانه، سطوح بالاتر دولت و پارلمان بعلاوه سطوح بين المللي و مقامات دولتي.حكمراني متوجه نحو? اعمال قدرت بين بخشهاي مختلف جامعه با منافع

مختلف است، به گونه اي كه آزاديهاي مرسوم فراهم شود، تجارت رونق گيرد و فرهنگ و هنرهاي مختلف امكان رشد پيدا كنند. پس، حكمراني به خودي خود مهم است، زيرا شرايط لازم- براي انجام كارهايي كه مردم ارزش فوق العاده اي براي آنها قائلند فراهم مي كند، نظير آزادي فردي (آزاديهاي اجتماعي، مذهبي، كسب و كارها، و...)، حكمراني قانون و... . در عين حال، حكمراني كور? راهي است براي نيل به پيامد ها و شرايط دلخواه. حكمراني خوب را مي توان به عنوان مدلي از حكمراني تعريف كرد كه منجر به نتايج اقتصادي و اجتماعي دلخواه شهروندان مي شود. ساختارها و روابط نهادي، نه فقط در درون دولت، بلكه بين دولتها و ساير بخشهاي جامعه، مي توانند تأثيري تعيين كننده روي پيامدها و نتايج داشته باشند.بعلاوه، هر چند كه دولت، تأثير مهمي روي بسياري از مسائل مورد توجه جامعه دارد، با اين حال، دولت تنها يكي از عوامل تأ ثير گذار است.دلايل توجه به حكمرانيدولتها در آغاز قرن 21، با چالشهاي جديدي مواجه شده اند. از جمله:1) در عصر جهاني شدن، دولتها بايد واكنش فعالانه اي به فرصتهاي مثبت اقتصادي و واكنشهاي تدافعي نسبت به فشارهاي منفي اقتصادي از خود نشان دهند.2) بروز تغييرات جمعيتي در اكثر كشورها، بر دولتها به عنوان كارفرما و فراهم كنند? خدمات تأ ثير گذاشته است. جمعيت اكثر كشورها، مسن تر شده است و اين جمعيت مسن، خواهان خدمات اجتماعي بيشتري است. همچنين، سازمانهاي دولتي بايد براي استخدام افراد ماهر و با انگيزه با سازمانهاي غير انتفاعي و كارفرمايان خصوصي رقابت كند. خصوصا" اينكه سطح دستمزد ها در بخش دولتي نسبت به بخش خصوصي پايين تر است.

پس، سازمانهاي دولتي بايد مشوقهاي غير پولي ديگري براي استخدام و حفظ كاركنان با عملكرد بالا شناسايي كنند و اين چالشي بزرگ براي آنها خواهد بود.3) بخش دولتي با انتظارات جديد شهروندان تحصيل كرده روبرو خواهد بود. بدين معني كه شهروندان، انتظار دريافت خدمات با كيفيت بالاتري را خواهند داشت. بنابراين دولتها بايد قابليت هايي براي شهروندان و ذي نفعان فراهم آورند تا آنها بتوانند در موضوعات عمومي مشاركت فعالتري داشته باشند.4) و نهايتا"، انتظارات پرسنل سازمانها تغيير كرده است و پاسخگويي به اين انتظارات، شرايط جديدي را مي طلبد.پاسخگويي به اين چالشها نيازمند برخورداري از حكمراني صحيح در سطح كلان جامعه است.تفاوت حاكميت دولت با حكمراني خوبحكمراني واژه اي است كه از اوايل ده? 1990 رايج شد و معمولا" مشابه با دولت و به جاي آن مورد استفاده قرار گرفته است. فرهنگ فشرده آكسفورد دولت را به عنوان مجموعه اي از نهاد هاي تشكيل شده از افراد كه، يك اداره و يا وزارتخانه را هدايت و اداره مي كنند، تعريف مي كند. اين فرهنگ همچنين دولت را به عنوان عمل "روش حكومت كردن" تعريف مي كند. اين فرهنگ تعريف بسيار مشابهي براي حكمراني ارائه مي دهد كه عبارت است از: "عمل، روش، حقيقت و يا وظيفه حكومت كردن، نفوذ و كنترل". همانگونه كه مشاهده مي شود، اين دو واژه بسيار گمراه كننده و مبهم اند.اما اين ابهام در كاربرد اين دو واژه، پيامد هاي نامناسبي را به همراه خواهد داشت. نتيجه آن خواهد بود كه مسائل مربوط به خط مشي، بي چون و چرا تبديل به يك مسئله دولتي مي شود. پيامد منطقي اين موضوع، چنين خواهد بود كه

مسئوليت رسيدگي به اين مسئله ضرورتا" بر دوش دولت قرار مي گيرد و راههاي ديگر براي پرداختن به مسئله و يا بخشهاي ديگر جامعه كه بايد در پرداختن به مسئله از خود ابتكاراتي بروز دهند، مد نظر قرار نخواهند گرفت پس، يكي دانستن دولت با حكمراني، روشهاي شناسايي مسئله را محدود خواهد كرد و باعث گمراه شدن فرد در شناسايي استراتژي هاي مختلفي مي شوند كه براي برطرف كردن مشكل، در دسترس و مناسب خواهند بود. بطور خلاصه، وجود ابهام در واژه شناسي مرتبط با حكمراني مي تواند پيامد هاي اجرايي مهمي در پي داشته باشد. اين امر ممكن است بر تعريف مسئله و نحو? تجزيه و تحليل خط مشي رفع آن تأ ثير بگذارد.زماني كه دولت در نظرشهروندان به عنوان نهادي مستقل مطرح مي شود (به جاي اينكه يك فرايند باشد)، نياز به حكمراني به عنوان مفهومي جداي از دولت خود را آشكار مي نمايد. گفته مي شود كه در آتن باستان كه به عنوان مهد دموكراسي شناخته شده است، شهروندان در بازار شهر همديگر را ملاقات مي كردند تا به مسائل مورد توجه جامعه و نحو? رفع آن بپردازند. در چنين شرايطي، دولت فرايندي بود براي پرداختن به مسائل و رفع آن. با اين حال، امروزه دولت بندرت به عنوان يك فرايند تعريف مي شود، بلكه بعنوان يك نهاد و يا مجموعه اي از نهادها نگريسته مي شود و تنها يكي از چندين بازيگر اصلي در اجتماع است. زماني كه دولت قادر به انجام كاري نباشد، ساير عاملان و بازيگران، ممكن است وارد عمل شوند و آن كار را انجام مي دهند. مثلا" شهروندان با يكديگر تصميم بگيرند تا شهر خود را

تميز كنند.مشاركتهايي كه مردم از آن سود مي برند مي تواند شهروندان، مقامات دولتي و كسب و كارها را با يكديگر هماهنگ كند، تا به برخي مسائل عمومي بپردازند و آنها را بر طرف كنند. امروز، دولتها اشكال مختلف مشاركت را تجربه مي كنند كه در آن، سياستمداران يا دولتمردان، با ساير بخشهاي جامعه، قدرت را به اشتراك مي گذارند. اين اشكال مختلف مشاركت به دلايل مختلف شكل مي گيرند. جامعه به اين نكته پي برده است كه هر گروه، سهم و نقش خاصي در برطرف ساختن يك مسئله پيچيده دارد و يا اينكه، دولتها تمايل دارند به سرمايه كسب و كارها، دسترسي يابند. عموميت يافتن چنين روابطي، اين سوال را پيش آورده است كه: چه كسي بايد در چه كاري مشاركت داده و درگير شود؟ به عنوان مثال: برخي اين سوال را مطرح مي كنند كه دولت تا چه اندازه بايد با حوزه هاي مختلف در زمينه هايي كه نفع عمومي مطرح است مثل آموزش و پرورش و يا بهداشت، مشاركت كند؟پروفسور دونالد كتل در كتاب خود باعنوان تغيير حكمراني( Transformations of governance) مباحثي را در خصوص تمايز بين دولت و حكمراني ارائه مي دهد. دولت يك فراساختار نهادي (Institutional superstructure) است كه جامعه براي تبديل سياستها به خط مشي ها و قانون مورد استفاده قرار مي دهد. حكمراني، پيامد (نتيجه) تعامل دولت، خدمات عمومي و شهروندان از طريق فرايند سياسي، توسعه خط مشي، طراحي برنامه و ارائه خدمت است.دولتها، نهادهاي خاصي هستند كه در حكمراني مشاركت دارند. دولتهايي كه نماينده مردمند، در جستجوي حمايت شهروندان هستند. با اين حال، اين دولتها نيازمند مشاركت فعال كاركنان خود هستند. حكمراني،

نتيجه سياستها، خط مشي ها و برنامه هاست.در اصل، مفهوم حكمراني را مي توان براي اشكال مختلف اقدامات اشتراكي مورد استفاده قرار داد. حكمراني متوجه ابعاد استراتژيك تر هدايت است، يعني اتخاذ تصميمات كلان تر در خصوص نحوه هدايت و نقشها. به عبارت ديگر، حكمراني فقط متوجه اين سوال نيست كه" به كجا برويم" بلكه در پي پاسخگويي به اين سوالات نيز هست: چه كسي بايد در تصميم گيري دخيل باشد؟ و با چه ظرفيتي؟ مفهوم حكمراني در چهارسطح زير مطرح است:1) حكمراني در فضاي جهاني، كه با مسائل فراتر از حوز? دولتهاي ملي سروكار دارد.2) حكمراني در فضاي ملي، يعني درون يك كشور. اين سطح خود داراي سطوح زير است: سطح ملي، استاني، شهري و محلي.3) حكمراني در فضاي سازمان يا حكمراني سازماني. اين سطح شامل فعاليتهاي مختلف سازمانها مي شود كه معمولا" بايد در برابر هيأت مديره پاسخگو باشد. برخي از اين سازمانها خصوصي اند (نظير شركتهاي تجاري خصوصي) و برخي ديگر دولتي نظير (بيمارستانها، مدرسه ها، شركتهاي دولتي و...).4) حكمراني در فضاي جوامع محلي، كه اين سطح شامل فعاليتهايي در سطح محلي مي شود.اصول پنج گانه حكمراني خوبتعريف اصول حكمراني خوب، بسيار مشكل است. برنامه توسعه سازمان ملل متحد (1997, UNDP) مجموعه اي از اصول را تشريح كرده است كه با كمي اختلاف، تقريبا" در سطح جهاني پذيرفته شده است. بايد توجه داشت كه اين اصول غالبا" با يكديگر تداخل دارند و در بعضي مواقع، با يكديگر در تضاد هستند. بكارگيري اين اصول، بسيار مشكل بوده و كليه آنها متوجه نتايج حاصل از قدرت نيستند، بلكه به نحو? اعمال قدرت نيز توجه دارند.ساختمان حكمراني بخش

دولتيسازمان مي تواند بر اساس مشاوره كارآمد با ذي نفعان دروني و بيروني، در اختيار داشتن اطلاعات مناسب و پشتيباني از تصميم، تشكيلاتي به وجود آورد كه او را قادر به برنامه ريزي و ارائه ستاده ها و نتايج مورد نياز پاسخگويي دروني و بيروني سازد. با اين حال، اين عوامل، عواملي پويا هستند كه مي توانند بسيار تحت تأثير ابعاد انساني، رفتار و ارزشها قرار گيرند.اجرا، حفظ و تقويت اين عوامل، اين شانس را افزايش مي دهد كه سازمان از اعتماد ذي نفعان، ارباب رجوع، پرسنل و مديريت خود برخوردار شده و مشخص شود كه سازمان تصميماتي سالم، آگاهانه و مسئولانه اتخاذ مي كند كه منجر به اقدامات مناسب و كارآمد مي شود. استفاده از تشكيلات عملياتي حكمراني بهتر، سازگاري و عملكرد سازمان را تضمين نمي كند، اما اين عاملي حياتي است كه شانس و احتمال موفقيت در هر دو زمينه را افزايش مي دهد. بر عكس، به احتمال خيلي زياد، سازماني كه توجه كمي به مسائل حكمراني مبذول مي دارد ، نهايتا" با شكستهايي جدي از لحاظ برآوردن حداقل الزامات قانوني و يا انتظارات عملكرد و يا هر دو مواجه خواهد شد. روابطي كه بين عناصر مختلف حكمراني خوب برقرار مي شوند بسيار مهمند. رهبري، اصول اخلاقي و يك فرهنگ عملكردي، چارچوب را بعنوان يك كل، حمايت كرده و آنرا حفظ مي كند. بدون آنها، زير بنايي وجود نخواهد داشت كه ساختمان بر آن اساس استوار شود.- رابطه با ذي نفعان :بسياري از سازمان هاي بخش دولتي، ذي نفعان مختلفي دارند كه منافع آنها بسيار متنوع بوده و حتي گاهي با يكديگر در تضاد و تعارض است. پس،

مديريت ذي نفعان يكي از ابعاد كليدي مديريت ريسك براي سازمانهاي دولتي است. معمولا" نمي توان از كليه تعارضات جلوگيري كرد. آن دسته از ذي نفعاني كه بيشترين منافع را در اختيار سازمان قرار مي دهند، همان افرادي هستند كه بيشترين نفع را از نتايج سازمان مي برند. همچنين، بايد درجه، ماهيت و گستردگي اين تعارضات بالقوه را مدنظر قرار داد، طرفين درگير را نسبت به اين تعارضات آگاه نمود و براي كاهش احتمال بروز اين تعارضات، قرار داد هايي بين طرفين وضع كرد.- مديريت ريسك :مديريت ريسك فرايند شناسايي، تجزيه و تحليل، نظارت و اعلام ريسك ها را برقرار مي كند. اين ريسك ها، ممكن است سازمان را از نيل به اهداف خود باز دارد و يا اينكه فرصت كسب منافع بيشتر را پيش روي سازمان قرار دهد. مديريت ريسك، كنترل و انعطاف پذيري سازماني را فراهم مي آورد. مديريت ريسك، غالبا" با نگاهي از بيرون، نقش سازمان را مورد بررسي قرار مي دهد و آنرا تقويت مي كند. از اين طريق، توجه به مشتريان و ارباب رجوع افزايش مي يابد و تأكيد بيشتري بر نتايج مبذول مي شود و بر اولويتهاي منافع و ارزيابي عملكرد بعنوان بخشي از تصميم گيري مديريت تمركز مي شود.براي اينكه فرايند مديريت ريسك كارآمد باشد بايد دقيق، ساختارمند و سيستماتيك باشد. مديريت ريسك كارآمد نيازمند سازماني است كه از فرهنگ ارزيابي ريسك برخوردار باشد.- پاسخگويي بيروني :سازمانهاي موفق دولتي در امر پاسخگويي، معمولا" الزام به پاسخگويي را جزء اولين مراحل برنامه ريزي، توسع? خط مشي و تصميم گيري خود قرار مي دهند. امنيت بيروني عاملي اساسي براي سازمان است تا بتواند خود

را بعنوان بخشي از دولت ابقا كند. نيل به پاسخگويي و سازگاري، يكي از معيار هاي موفقيت سازمانهاي دولتي است. مراجع متعددي در محيط بيرون سازمانهاي دولتي وجود دارند كه اين سازمانها بايد نسبت به آنها پاسخگو باشند. يكي از مهمترين اين مراجع، مجلسها هستند. - پاسخگويي دروني :تشكيلات پاسخگويي دروني بايد ارتباط نزديكي با تشكيلات پاسخگويي بيروني داشته باشند. براي نيل به كارآمدي، تشكيلات دروني بايد بر اساس انتظارات و استاندارد هاي گسترده تر، بنا شوند. اولين وظيفه تشكيلات پاسخگويي دروني، تضمين وضوح نقشها و ارتباطات مربوط به تصميمات و اقدامات است. اينكه اين تشكيلات، دروني هستند، بدين معني نيست كه آنها ضرورتا" بايد محرمانه باقي بمانند و براي افراد و سازمانهاي بيرون از سازمان ناشناخته باشند.- برنامه ريزي و نظارت بر عملكرد :حكمراني فقط درباره سازگاري و برآورده ساختن الزامات رسمي پاسخگويي نيست. حكمراني فراتر از اينهاست و بدنبال حصول اطمينان از اين نكته است كه سازمان نهايت تلاش خود را بعمل آورده است. تا به خط مشي و اهداف عملياتي خود دست يابد.اطلاعات و پشتيباني از تصميم :در يك محيط عملياتي بسيار پيچيده و چند بُعدي، سازمانهاي دولتي بايد اطلاعات خود را به روشهايي پيشرفته تر مديريت كنند. اين شامل، حفظ مناسب اسناد، فايلها و ساير اسناد حاوي اطلاعات مختلف مي شود.- بررسي و ارزيابي تشكيلات حكمراني :بررسي و ارزيابي عملكرد سازمان و فعاليتهاي آن، بخشي مهم از وظايف هيئت مديره و كميته هاي مختلف سازمان است. در زمانهاي مختلف، اعضاي هيئت مديره و كميته هاي آنها بايد جهت ارزيابي تشكيلات كلان حكمراني و همچنين عملكرد و نقشهاي خود، سرمايه گذاري كنند. اين

امر مي تواند به فرايند يادگيري كمك كند، منجر به بهبود شود و به سازمان امكان رويارويي موفقيت آميز با چالشهاي جديد را بدهد.ارزيابي تشكيلات حكمراني مي تواند اشكال مختلفي به خود بگيرد. در انجام ارزيابي، بايد نكات زير را مدنظر قرار داد.*زمان بندي: تشكيلات حكمراني بايد بطور مداوم و مشروح هر سال يا هر دو سال يكبار مورد بررسي قرار گيرند. همچنين، در هر زمان كه عاملي مهم بروز كند كه بر پاسخگويي سازمان يا تشكيلات مديريت تأثير مي گذارد بايد تشكيلات حكمراني مورد باز بيني قرار گيرند.* بررسي بيروني در برابر بررسي دروني: انجام بررسي دروني كه از آن طريق مدير ارشد سازمان ساختار هاي حكمراني سازمان و عملكرد خود را مورد باز بيني قرار مي دهد، كافي به نظر مي رسد. با اين حال، هر از چند گاهي بايد بررسيهاي بيروني نيز انجام گيرد. اين بررسي مي تواند اطلاعاتي را براي انجام سيرهاي مختلف در طول زمان فراهم سازد.* قلمرو: بررسي حكمراني مي تواند گسترده باشد و تمام بخشهاي سازمان را در بر گيرد و يا اينكه محدود به سطح خاصي شود. با اين حال، در هر صورت بايد پيروي (نظير توجه به الزامات قانوني و استاندارد هاي عام ساختار) و مسائل عملكردي (نظير كيفيت تصميم گيري، برگزاري جلسات و اثر بخشي ابلاغ تصميمات) مد نظر قرار گيرد.حركت از مديريت نوين دولتي به سمت حكمرانيحهت نيل به حكمراني خوب بايد مسائل مورد نظر اين رويكرد رامورد توجه قرار داد. اين جدول در اين خصوص كمك شاياني مي كند.نتيجه گيريبسياري از صاحب نظران معتقدند كه حكمراني، تجويزي نيست. با اين حال، برخي اشكال حكمراني، بدون

شك بهتر از ساير اشكال است. در مورد عوامل و عناصر تشكيل دهند? حكمراني خوب، اختلاف نظر زيادي وجود ندارد.با اين حال، استفاد? عملي از ويژگيهاي حكمراني خوب، اختلاف نظرهايي را به وجود مي آورد، زيرا اين ويژگيها با يكديگر در تعارض هستند و تأ كيد بيش از حد بر يك ويژگي، ممكن است منجر به بروز نتايج ناخواسته شود. مشاركت عمومي، اصلي جذاب است، اما افراط در آن منجر به خط مشي گذاري گروهي و اتخاذ تصميمات توسط افرادي مي شود كه از دانش كمي برخوردار بوده و التزام به پاسخگويي ندارند. همچنين، وجود رسانه هاي مستقل و مهار نشده، ممكن است توجيه ناپذير جلوه كند. ميزان تأ كيد بر ابعاد مختلف حكمراني سالم در شرايط مختلف، متفاوت است، زيرا جوامع براي پيامد ها و نتايج مختلف ارزشهاي متفاوتي قائلند. بعنوان مثال: فرهنگهاي سود جوي غربي، براي كارآيي اهميت بيشتري قائلند. در مقابل، برخي فرهنگها براي حقوق افراد اهميت زيادي قائلند و برخي ديگر بر تعهدات گروهي تأ كيد مي ورزند. برخي جوامع، هدف اول خود را رشد اقتصادي مي دانند و برخي ديگر براي تنوع و غناي فرهنگي ارزش قائلند و... .تعيين عوامل تشكيل دهند? "حكمراني خوب" منجر به بحث و مناقشه روي هنجارهاي فرهنگي و ارزشي و پيامد هاي اقتصادي و اجتماعي دلخواه مي شود. اين نيز خود منجر به بروز سوالاتي چون نقش دولت، نحو? ارتباط دولتها با شهروندان، روابط بين شاخه هاي قانون گذار، اجرايي و قضايي دولت و نقش بخشهاي مختلف مي شود.يكي ديگر از سوالات مرتبط با مفهوم "حكمراني خوب" اين است كه چه موقع رويكرد هاي مختلف نسبت

به حكمراني با مراحل مختلف توسعه سازگاري و تناسب دارند. آنچه كه تحت برخي از شرايط تاريخي دلخواه بنظر مي رسد، ممكن است تحت شرايطي ديگر، دلخواه نباشد. بعنوان مثال: بسياري از منتقدان، سنگاپور را بعنوان جامعه اي سركوب گر و برخوردار از كنترل زياد دولتي، تصور مي كنند. با اين حال، توسعه اجتماعي و اقتصادي سنگاپور در30 سال گذشته موجب پيشي گرفتن اين كشور از بسياري از كشورهاي در حال توسعه ثروتمند شده است. نخست وزير اين كشور، بخش اعظم موفقيت اقتصادي و ثبات اجتماعي سنگاپور را به سياستهاي حكمراني نسبت مي دهد.بحث دربار? حكمراني خوب، سوالاتي دربار? ابزارها و اهداف به وجود مي آورد. بعنوان مثال: آيا دموكراسي يك ابزار است يا يك هدف.با اين حال، همه چيز نسبي نيست. برخي هنجارها و ارزشهاي جهاني وجود دارند كه بين فرهنگهاي مختلف كاربرد دارند. مثلا سازمان ملل متحد سيستمي حاوي ويژگيهاي حكمراني خوب را منتشر كرده است كه شامل بسياري از هنجارهاي مطرح شده نظير مشاركت، حكمراني قانون، شفافيت، پاسخگويي، كارآيي و اثربخشي است.درك و شناخت عميق مفهوم حكمراني خوب، مي تواند معيارهاي ارزشمندي را فراهم كند كه به دولتها و جوامع كمك كند تا درك بهتري از رابطه بين اشكال مختلف نهادي و راههاي فراهم آوردن سلامت اجتماعي- اقتصادي براي شهروندان به دست آورند. درك بهتر حكمراني خوب مي تواند يك نقشه راه يا مبنايي براي قضاوت در خصوص فرايندهاي آتي اصلاحات نهادي و تكامل در بخش دولتي فراهم كند. اين مي تواند جايگزيني مناسب براي كاهش انداز? مؤسسات عمومي باشد كه در ساليان اخير، بعنوان "اصلاحات" از آن ياد شده است.* اين مقاله در ماهنامه تدبير

به چاپ رسيده است.منابع:1) وارث، سيد حامد، "نگرش فراپارادايمي به مديريت دولتي"، فصلنامه دانش مديريت، سال چهاردهم، شماره 55، 1380؛ دانشكده مديريت دانشگاه تهران. 2) Challenges of Good Governancewb-cu.car.chula.ac.th/papers/corpgov/cg0772.htm3) The Good Governance Standard for Public Serviceswww.opm.co.uk/icgggps/download_upload/Standard.pdf4) Sustainability and good governance: Monitoring participation.www.clg.unts.edu.au/Research/WebsitePorterAdelaidePaper.PDF5) How Good Must Governance Be?www.qog.pol.gmdu.se/conferences/november2005/papers/Goldsmith.pdf

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109