دانستنيهاي يوگا (جنبش نوظهور معنويت نما)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1391

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي يوگا (جنبش نوظهور معنويت نما)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرداوري مطالب از كليه سايت هاي مربوطه جمع آوري و ويرايش شده است.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرقه ها - جنبش هاي نوظهور

يوگا

تاريخچه

پيدايش يوگا يكي از مسائل پيچيده هند شناسي است.

به نظر برخي، يوگا قدمتي بيش از 5000 سال دارد. چند سال پيش خاورشناسان معتقد بودند يوگا وارث معنويت برهمني و بازآورده سنت كهن آن است و اصولاً منشأ يوگا را مي توان در سرود هاي ريگ ودا در مفهوم كلمه تاپاس يعني رياضت يافت. [1] تاپاس، حرارت ناشي از قدرت تمركز نفساني و ذهني است و در بسياري از متون كهن هند و مرتاضين و زهاد به واسطه همين نيرو بر ساير افراد و خدايان چيره مي گشتند. در آيين نيايش برهمني، موبَد بايد به مناجات اشتغال بورزد و حرارت رياضت را به منتها درجه شور و اشتياق بر انگيزد. يكي از فنوني كه در ايجاد چنين حالاتي موثر مي افتاده، حبس دم و تنظيم تنفس بوده است.

يكي از شرايط ضروري اين آيين، نوشيدن شربت جاويداني براي ايجاد حرارت و نيروي معنوي بود كه به موجب آن، مرتاض از شرايط زندگي دنيوي خارج مي شد و ديده به عالم معنا مي گشود. اين تجرد و جدايي از عالم مادي بوسيله حبس دم و قرباني باطني ميسر بوده است.

به تدريج مفهوم قرباني ظاهري و باطني مترادف گرديدند و سر انجام قرباني ودايي و فنون رياضت با يكديگر مطابق گشتند و در مراسم قرباني، موبد هم شربت جاوداني

را نثار خدايان مي كرد و هم نفس خويش را همچون قرباني به بارگاه خدايان عرضه مي داشت. [2] هنگام هجوم اقوام هند و اروپايي و انقراض تمدن هاي شهرنشين دره سند، پاره اي از آداب و رسوم رياضت كه احتمال مي رود وجه مشابهي با يوگا داشته باشد در قشرهاي پايين اجتماع رسوخ يافت [3] و يوگا يكي از اركان اساسي معنويت هند و يكي از صفات شاخص آن گرديد. [4] هنوز به خوبي روشن نشده است كه فنون و آداب يوگا اولين بار به وسيله چه كساني به كار برده شده، تاريخ پيدايش يوگا را كهن تر از زمان تدوين كتاب «يوگا سوترا» مي دانند تا آنجا كه در اساطير و افسانه ها اين تعليمات را به خدايان هندي نسبت مي دهند، اما اتفاق رأي محققين بر اينست كه نخستين اثر حاوي مباني مكتب يوگا، رساله «يوگاسوترا» (Yoga Sutra) نوشته پاتانجلي حكيم و فيلسوف هندي است.

وي مباني آيين يوگا را در اين رساله تدوين كرده است.

او مؤسس و باني يوگا نيست بلكه فقط نظام دهنده و انتشار دهنده يك سلسله فنون مربوط به تجزيه و تحليل احوال نفساني و ذهني و طريق فرو نشاندن و تسلط بر آنها است.

پاتانجلي انبوه تعليمات و نظرات گوناگون را كه از ديرباز در ميان يوگيان هند رايج بوده گرد آورده و پس از گزينش، به رشته تحرير در آورد و به همين جهت وي اذعان دارد كه به هيچ وجه مؤسس مكتب يوگا نبوده است؛ [5] درباره تاريخ نگارش اين كتاب اختلاف است.

ياكبي و كيث نگارش آن را سده سوم تا پنجم ميلادي دانسته اند و داسكوپتا سه فصل اول كتاب را متعلق به سده دوم قبل

از ميلاد مي داند كه فرضيه اي بيش نيست. [6] پاتانجلي مطالب يوگاسوترا را به چهار بخش تقسيم نموده در بخش اول، ماهيت، انواع، هدف و اشكال يوگا و تربيت دروني و روش هاي رسيدن به يوگا را مطرح مي كند.

در بخش دوم مي پردازد به كريايوگا كه وسيله اي براي رسيدن به سامادهيست و لذا به بيان پريشاني هاي ذهني، پي آمدهاي اعمال، ماهيت رنج، پديد آمدن و چگونه پايان يافتن آن مي پردازد. در بخش سوم به جنبه هاي دروني چون نيروها و قوه هاي فراطبيعي كه از راه يوگا به دست مي آيد پرداخته است و در بخش چهارم واقعيت نفس و راه رهايي و آزادي و غيره بيان مي شود. [7] ابوريحان بيروني نيز كتابي نوشته با نام «پتنجل الهندي في الاخلاص من الامثال» كه به نظر داسكوپتا اين كتاب ترجمه متن ديگري از پاتانجالي غير از يوگاسوترا است؛ [8] كتاب مهم ديگر اين مكتب يوگابهاش يا يا وياسابهاش يا اثر وياساست كه شرحي كوتاه و مفيد بر يوگاسوترا مي باشد.

واچاس پاتي نيز شرحي بر كتاب وياسا نوشت به نام تات وا واي شارادي كه از آثار مرجع در فلسفه يوگا شمرده مي شود. [9]

**********

[1]. همان، ج 2، ص 631.

[2]. همان، ص 634.

[3]. همان، ص 633.

[4]. همان، ص 632.

[5]. چاترجي و داتا، همان، ص 545؛ پانديت شامبهوناد، راهنماي كامل و عملي يوگا، ترجمه: بهناز منجيي آزاد، نشر آزمون، تهران، 1383، ص 631.

[6] داريوش شايگان، همان، ج 2، ص 648 و 649 و چاترجي و داتا، همان، ص 545.

[7] همان، ص 546.

[8] داريوش شايگان، همان، ص 649.

[9] چاترجي و داتا، همان، ص 545.

بخش مقالات

يوگا: ورزش ياعرفان؟

پرسش:

آيا يوگا ورزش است يا يك مكتب عرفاني؟ ابتدا بايد يادآور شويم كه

ما در نقد و اشكالات يوگا به عنوان عرفان مطالبي درهمين بخش آورده ايم. يعني هر چند كه امروزه يوگا در كشور ما به عنوان ورزش مطرح شده است؛ اما در كشور هند كه مهد يوگاست برداشت يوگي ها طور ديگري است؛ و ما همان برداشت هندي از يوگاراكه به عنوان عرفان آن را مطرح مي كنند؛ قبول نداريم و مورد نقدهاي اساسي و مبنايي است.

اما به هر حال ما نظر بزرگان يوگا را براي شما نقل مي كنيم:

استادان برجسته يوگا، در توضيح يوگا مي گويند:

«براي رسيدن به تعالي، مي بايست جسم و روح انسان يكي شود. در صورت يكي شدن جسم و روح است كه شخص به كمالات انساني، تهذيب اخلاق و سلامت جسم و ذهن نايل مي شود … در يوگا ادعا مي شود كه انسان از طريق يوگا به خودآگاهي رسيده، به خويشتن خويش پي مي برد و به شناخت و ديدن حقيقت توانمند مي شود.» مروجين اصلي يوگا اين مكتب رانه فقط يك ورزش، بلكه معبري براي وصول به حقيقت مي دانند:

«مفهوم يوگابسيارعميق تر از آن است كه بين عوام شايع مي باشد:

عده اي آن را ورزش مي دانند و گروهي فكر مي كنند كه با يوگا مي توانند به زيبايي و تناسب اندام برسند؛ ولي هدف يوگا از موارد مذكور متعالي تر است.

شخص، ضمن خودشناسي به سلامت جسم و ذهن نايل گشته، نهايتاً به آرامش درون دست مي يابد.» يوگا در بالاترين سطح، به ادعاي آگاهي وحداني عارف اشاره دارد كه در آن، فرد از من (نفس) خارج مي شود و سرشت روحاني او شكوفا مي گردد. فرايند يوگا را هشت مرحله شمرده اند:

«ياما (اعمال و رفتاري كه عموم بايد انجام دهند)؛

نياما (اعمال و روش هاي شخصي)؛

آسانا (حركات)؛

پراناياما (كنترل تنفس)؛

پراتي ها را (اعمال فكري

و كنترل احساسات)؛

دهارانا (تمركز)؛

ديانا (مديتيشن) و سامادهي (خودشناسي و حقيقت).

در يوگا، انجام دادن سه مورد اول، مورد اهتمام همگاني است و با هدف سلامت جسمي و تفكر آگاهي ساز، بدان ها عمل مي شود.

در مرحله اول (ياما)، دسته اي از دستورات عمومي و همگاني ازجمله صداقت، پرهيز از دزدي، محدوديت در عمل جنسي، دوري از مال و ثروت و هواهاي نفساني توصيه مي شود.

در قدم دوم (نياما)، مجموعه اي از قوانين و رفتارهاي شخصي كه شامل روش هاي معين فيزيكي و رواني مي باشد؛ تعقيب مي شود؛ مانند قناعت، رياضت، خودآگاهي و اعتقادبه خدا.

مرحله سوم (آسانا)، شامل نگهداري بدن در حالات ويژه به منظور رشد و پيشرفت بدن و آرامش فكرست كه پاكيزگي در مجراي كانال ها و رسيدن به نيروي حياتي به جسم و ذهن، به عنوان هدف در اين مرحله مورد نظرست.

شرح روش هاي يوگا را مي توان در كتاب هاي متعدد هندو از قبيل وداها، اوپانيشادها، بهگودگيتا و تانتراها ملاحظه نمود.

سه مرحله آخر در يوگا، يوگاي دروني نام دارد و پنج مرحله اول، يوگاي بيروني نام گرفته است.

تمامي هشت مرحله در يوگا، به «آشتانگايوگا» معروف است.

روش هشت خوان پتنجلي قرن ها براي تعليم و تدريس يوگا چهارچوبي رايج بوده است.

امروزه در يوگا، بر حركات و اعمال و تكنيك هاي جسمي يوگا (آساناها) تمركز فراواني صورت مي گيرد كه با اين تمرين ها، هدف هايي از قبيل انقباض و انبساط شش ها، انعطاف ستون فقرات، تخليه مناسب مواد زايد بدن، بالارفتن مقاومت بدن در مقابل بيماري ها، تصفيه خون و جريان صحيح خون ملاحظه مي شود وطي آن، در حالت هاي نشسته، شكمي، حركات دست، حالت دوزان و حالت سرتكنيك هاي مختلفي آموزش داده مي شود. در يوگا، زماني به فرد «استاد» گفته مي شود كه

بتواند حركات فيزيكي (آسانا) را بدون حركت اضافي انجام دهد. در سه مرحله اول يوگا، اهداف رواني و روحي هم مورد نظر است، اما در مرحله پراناياما كه چهارمين ركن در راجا يوگاي پاتانجلياست و آن يك فرايند تنفسيست كه طي آن، نگاه معنوي و عرفاني برجسته مي شود و يوگا خود را به مرز عرفان نزديك مي كند.

در اين مرحله، هر چند در بدو نظر، ورود و خروج منظم هوا مطرح است؛ از نگاه يوگيست ها با اين فرايند تنفسي «نيروي حيات» كنترل و منظم مي شود! به ادعاي ايشان، پرانا چيزي فراتر از هواست؛ در واقع چيزيست كه نيروي حياتيست و شامل نيروي تحريكي تمام عناصر در زمين مي شود كه منشأ نيروي انديشه است و نيروي حياتي هر موجود زنده مي باشد.

از همين جاست كه پيوستگي ميان پرانا و نيروي روح، خود را نشان مي دهد و در نهايت، اين پيوستگي به اتحاد روح با خدا پيوند مي خورد. در ميان مجسمه هاي بودا، يك حالت مشهور كه همان حركت لوتوس است، بيش از ديگر حالت ها مشاهده مي شود. اين حالت، يكي از حالت هاي مراقبه پراناست كه بوداي آسوده را نشان مي دهد. ورود به مرحله چهارم (پراناياما)، در يوگا چنان اهميت دارد كه به «جان يوگا» مشهور است.

در اين مرحله است كه كانال هاي انرژي و كسب انرژي مطرح مي شوند و از نادي هاوربال نوع ماه و خورشيد سخن گفته مي شود.

***********

منابع به ترتيب متن:

يوگاي پيشرفته، پيديشارما ص 14 همان ص 14

جيمزهويت، يوگا ص 12 ر. ك يوگا سوتره هاي پتنجلي، سواميساتياناندا، جلال موسوي نسب ص 29

يوگاي پيشرفته، پيديشارما ص 19

تاريخ جامع اديان، جان بايرناس، ترجمه علي اصغر حكمت 1387 ص 270

جيمزهويت، يوگا ص 24

SAMYAMA يوگاي پيشرفته، پيديشارما ص 24

جيمزهويت، يوگا ص 13

يوگاي پيشرفته ص 271

پراناياما (توقف خود به خودي تنفس). پراناياماي مطرح شده در هاتايوگا، تمرينات تنفسي خاصيست كه مقدمه رسيدن به پراناياماي پاتانجلياست.

دم گستري در يوگا ص 9

چاكرا درماني، شيلا شارامون، رايمون شهابي ص 181

جيمز هويت يوگا ص 103 همان ص 110 يوگاي پيشرفته ص 250 همان ص 254

«يوگا»: پرستش شيطان!

خبرنامه دانشجويان ايران: مقاله ي حاضر در تلاش است تا به صورت بسيار كوتاه و مختصر، برخي از شواهد ارتباط يوگا با فراماسونري جهاني را يادآوري نمايد و بر نقش تشكيلات شيطاني فراماسونري در اشاعه ي ورزش هاي تئوسوفيكال همچون يوگا در سراسر دنيا تأكيد ورزد. به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجويان ايران»، با كمال تأسف بايد گفت كه اين ورزش به ظاهر عرفاني منحوس و نامناسب، در سالهاي اخير، به شدت در ايران طرفدار پيدا كرده و كتاب هاي زيادي اندر فوايد و مناقب يوگا نگاشته شده است؛ آن هم در حالي كه كتب مذهبي و اسلامي ما در كشورمان كمياب و ناياب مي باشند! اما يوگا چيست؟

اگر اين سؤال از طرفداران «يوگا» پرسيده شود، آنها خواهند گفت كه عظمت «يوگا» در قالب الفاظ نمي گنجد!! البته اگر اين تعارفات و بزرگنمايي ها را كنار بگذاريم، بايد بگوييم كه مطابق ادعاهاي طرفداران «يوگا»، «يوگا» مجموعه اي از مراقبه ها، تمرين ها و ورزشهاي «جسمي» و «ذهني» است كه به منظور تعالي جسم و روح به كارگرفته مي شود. (3) اين تعليمات شامل هفت عنصر

«آسانا: Asana» (نرمش هاي كششي)،

«باندها: Bandha» (قفل هاي روان عضلاني انرژي)،

«چاكرا: Chakra» (مراكز رواني - انرژي زاي جسم پنهان)،

«مانترا: Mantra» (صوت يا ارتعاشات انرژي)،

«مودرا: Mudra» (وضعيت هاي انرژي زا)،

«نادي: Nadi» (مجاري و كانال هاي انرژي)،

«پرانا: Prana» (انرژي حياتي)

مي باشد كه

اين تعليمات، ريشه در مكاتب الحادي قرون باستان مشرق زمين دارد. (4) آنچه كه امروزه از يوگا در بين جوامع مختلف و به خصوص كشورهاي مغرب زمين، مورد تأكيد قرار گرفته است، بيشتر در حيطه ي «آسانا: نرمشهاي كششي»، «مودرا: وضعيتهاي انرژي زا»، «چاكرا: مراكز رواني - انرژي زاي جسم پنهان» و «مانترا: صوت يا ارتعاشات انرژي» مي باشد و اين اجزاي يوگا، بيش از ساير اجزاي آن مورد توجه كشورهاي مختلف دنيا قرار گرفته و در سطح وسيعي پيرامون آنها تبليغ گرديده است (5) البته به موازات اجزاي مذكور، به واسطه ي برقراري كلاس هاي يوگا، ساير اجزاي يوگا نيز به مشتاقان فراگيري اين ورزش تئوسوفيكال، آموزش داده مي شود و حتي فلسفه ي يوگا و عرفان هاي هندي و بودايي نيز به فراگيران ارائه مي گردد.

امروزه يوگا شهرتي جهاني يافته و در سراسر جهان، طرفداران؛ بي شماري يافته است.

متاسفانه كشور ما نيز از اين قاعده مستثني نيست و در طي سال هاي اخير، شاهد رشد فزاينده ي كلاس هاي آموزش يوگا در سراسر كشور بوده ايم؛ به نحوي كه با حسابي سرانگشتي مي توان حدس زد كه حداقل چند صد هزار نفر در سراسر كشورمان، به فراگيري و سپس استفاده از تعاليم يوگا، مبادرت ورزيده اند.

در طي اين كلاسها، ضمن تعليم حركات ورزشي يوگا (آسانا)، ساير تعاليم مرتبط با يوگا ازجمله عرفان هاي غيرالهي هندو و بودايي نيز به فراگيران آموزش داده مي شود تا آنها بتوانند با تمسك به عرفانهاي نامبرده، روح و جسم خود را اعتلا بخشند! (6) رواج بسيار تعاليم «يوگا» در ايران و ساير نقاط جهان.

در اين مقاله بنا نداريم تا پيرامون فلسفه ي عرفان هاي غير الهي و مادي همچون عرفان هاي بودايي و هندي و نيز

ورزش هاي تئوسوفيكالي همچون «يوگا» قلم فرسايي كنيم و از اين طريق عرفان هاي غيرالهي مذكور را زير سؤال بريم؛ چرا كه تاكنون در اين رابطه مطالب بسياري بيان شده و محققان متعددي در اين باره سخن گفته اند.

در مقاله ي حاضر، تلاش داريم تابه كمك اسناد و مدارك، ارتباط «يوگا» را با «شيطان پرستي» بيان كنيم و از دسايس «دجال احتمالي آخرالزمان» يعني «فراماسونري جهاني» در اشاعه و ترويج بين المللي اين «تعاليم منحوس و شيطاني» به ظاهر عرفاني، پرده برداريم. اما «يوگا» چه ارتباطي با پرستش «شيطان» دارد؟

مطابق گفته ي طرفداران «يوگا»، «شيوا: Shiva» الهه و خداي «يوگا» مي باشد (7) و به همين دليل، الهه هندو «شيوا: Shiva» عمدتاً در حين انجام «مديتيشن يوگايي» به تصوير كشيده مي شود:

(8) «شيوا: Shiva» الهه و خداوند تعاليم «يوگا: Yoga» مي باشد.

جالب اين كه تعداد زيادي از منابع مكتوب «يوگا»، فلسفه ي «تعاليم يوگا» را «پرستش شيوا» عنوان كرده اند:

(9) «يوگا» همان «پرستش شيوا» خداي هندويان باستان است.

همان گونه كه ذكر شد، متاسفانه «يوگا» آيين پرستش «شيوا» خداوند الحادي هندويان باستان است كه در قالب اوراد، اذكار، وضعيت هاي خاص بدني، نرمش ها و سماع هاي مخصوص و … سازمان دهي شده است (10) اما موضوع موقعي نگران كننده مي گردد كه بدانيم «شيوا» همان تمثال «شيطان» در آيين هندو است! نگاهي به كتاب مرجع شيطان پرستان يعني «انجيل شيطاني: The Satanic Bible» مي تواند كمك زيادي به بررسي اين ادعا نمايد. دراينكتاب، «Anton Szandor Lavey» نويسنده ي كتاب و رهبر سابق شيطان پرستان جهان، در مبحث «نامهاي شيطاني ( دوزخي): The Infernal Names»، نام «شيوا: Shiva» الهه ي هندويان و «كالي: Kali» دختر «شيوا» و يكي ديگر از الهه هاي هندويان را

در كنار نام هاي ديگري همچون «شيطان»، «ليليث»، «ايشتار»، «ست» و ساير نام هاي شيطاني ذكر نموده است (11):

نام «شيوا» و دخترش «كالي» دو الهه ي هندي در بين نام هاي شيطاني كتاب «انجيل شيطاني: Bible The Satanic». بله عزيزان! درست حدس زده ايد! آنچه كه با نام «يوگا» و به عنوان ورزشي فرح بخش و روحاني مورد تبليغ و ترويج قرار مي گيرد، چيزي نيست جز اوراد، اذكار، حالات و نرمش ها و سماعهايي كه به منظور پرستش خداي شيطاني هندويان باستان يعني «شيوا» صورت مي گيرد و فراگيران «يوگا» در طي كلاسهاي خود مي آموزند كه با اوراد و اذكار و حالات بدني خاص خود، انرژي حياتي! را از الهه ي شيطاني «شيوا» طلب نمايند! (12)

البته عمده ي فراگيران يوگا از مسايل پشت پرده ي اين ورزش تئوسوفيكال خبر ندارند و كلاهي بزرگ بر سرشان گذاشته شده است و نمي دانند كه آنچه آنها به منظور طلب آرامش روحي انجام مي دهند، چيزي جز پرستش شيطان ( آن هم با طعم هندي اش!) نيست! البته موضوع تنها به همين جا ختم نمي گردد. بلكه شواهد متقني وجود دارند كه نشان مي دهند، عمده ي رهبران يوگا، در معابد الهه هاي شيطاني رشد يافته اند و يا بدون هيچ شبهه اي عضو تشكيلات شيطاني «فراماسونري جهاني» بوده اند.

در اين بخش از مقاله، به سه تن از اين رهبران مشهور اشاره مي نماييم:

راما كريشنا (Ramakrishna) «راما كريشنا» يكي از معروف ترين چهره هاي آيين هندوي نوين و يكي از تاثيرگذارترين و مشهورترين رهبران «يوگا» در عصر جديد مي باشد (13) وي چهره اي شناخته شده در آيين هندوست و علاوه بر اشتغال به «يوگا»، شاگردان برجسته اي همچون «نارندراناثدوتتا» يا «سواميويواكاناندا» تربيت نمود كه تعاليم «يوگا» را به خارج از هند

انتشار داد و به آن چهره اي جهاني بخشيد. (14) «راما كريشنا» در زمره ي رهبران بسيار محبوب «يوگا» به شمار مي رود و از محبوبيت بسياري در هند برخوردار بوده است.

وي در سال 1836 ميلادي در ناحيه ي بنگال غربي هندوستان به دنيا آمد و در سال 1886 ميلادي در اين كشور در گذشت و در 50 سال عمر خود، به احياي آيين هندو و ترويج يوگا همت گماشت. (15) (16) زندگي 50 ساله ي «راماكريشنا» پرفراز و نشيب بوده و وقايع متعددي در زندگي وي رخداده است، اما به منظور پرهيز از اطاله ي كلام از پرداختن به اين جزييات كم اهميت خود داري مي نماييم. به هر حال آنچه كه به اين مقاله مربوط مي شود، اين مسأله است كه «راماكريشنا» تاثيرات مهمي در احياي آيين هندو و ترويج اجزاي آن همچون يوگا داشته است و از سوي ديگر نيز با تربيت شاگردان برجسته اي همچون «سواميويواكاناندا» موجب انتشار جهاني «يوگا» در قرون اخير گرديده است (17):

تصاويري از «راما كريشنا» يكي از رهبران معروف «آيين هندو» و «تعاليم يوگا» در قرون اخير. (ذكر اين توضيح ضروري به نظر مي رسد كه مؤلف مقاله، علامت «دست شاخدار» را در دست «راما كريشنا» در تصوير وسط ديده است؛ اما در مورد معناي اين علامت و هدف «راما كريشنا» از نمايش آن نمي توان اظهار نظر كرد. )

راما كريشنا» يكي از رهبران معروف «آيين هندو» و «تعاليم يوگا» در قرون اخير.

اما موضوع زماني جالب مي شود كه بدانيم «راماكريشنا» در معبد الهه ي هندو «كالي» پرورش يافته و بسيار به «كالي» ارادت داشته است؛ تا جايي كه برخي از محققان، وي را «فرزند كالي» ناميده اند:

(18) علاقه و اعتقاد

فراوان «راما كريشنا» به الهه ي هندو «كالي».

«فرزند كالي: Kali’s Child»؛ لقبي كه برخي محققان به «راما كريشنا» داده اند.

اين لقب به واسطه ي علاقه ي فراوان «راماكريشنا» به «كالي» به وي اطلاق شده است.

خوانندگان محترم، احتمالاً نام «كالي» برايشان آشنا است؛ بله عزيزان! «كالي» كه در برخي افسانه هاي هندو به عنوان «دختر شيوا» و در برخي ديگر به عنوان «همسر شيوا» آمده است، تجسم ديگري از «شيطان» در آيين هندو مي باشد! (19) جالب اين كه «Anton Szandor Lavey» نويسنده ي كتاب «The Satanic Bible: انجيل شيطاني» و رهبر سابق شيطان پرستان جهان، در مبحث «نامهاي شيطاني ( دوزخي): The Infernal Names» كتاب خود، نام «شيوا: Shiva» الهه ي هندويان و «كالي: Kali» دختر «شيوا» و يكي ديگر از الهه هاي هندويان را در كنار نام هاي ديگري همچون «شيطان»، «ليليث»، «ايشتار»، «ست» و ساير نام هاي شيطاني ذكر نموده است (20):

نام «شيوا» و دخترش «كالي» دو الهه ي هندي در بين نام هاي شيطاني كتاب «انجيل شيطاني: Bible The Satanic».

«كالي» الهه ي شيطاني هندويان و تجسم «شيطان» در آيين هندو. با توجه به مطالب فوق در مي يابيم كه «راما كريشنا» رهبر محبوب بسياري طرفداران «يوگا» كه به رياضت و زهد مشهور بوده است، به پرستش تجسم «شيطان» در آيين هندو يعني الهه «كالي» مشغول بوده و خود را «فرزند كالي» يا به تعبير بهتر «فرزند شيطان» مي ناميد و به اين لقب خود، افتخار مي نمود! سوامي ويوكاناندا (نارندراناث دوتتا) «سوامي ويوكاناندا»، يكي از رهبران «جنبش استقلال طلبانه ي هند» بوده است (21) البته شهرت او تنها به اين امر محدود نمي گردد. بلكه وي يكي از شخصيتهاي مشهور و يكي از پيشگامان «ودانتا» و «يوگا» در قرون اخير مي باشد!

(22) وي شاگرد «راماكريشنا» بوده (23) و كسي بود كه به «يوگا» شهرتي جهاني داد و اين ورزش تئوسوفيكال و رازآميز را به اروپا و آمريكا بر دو آن را به مردم اين سرزمين ها معرفي نمود. (24) شايد به جرأت بتوان گفت كه هيچ كس همانند «سوامي ويواكاناندا» در انتشار جهاني «يوگا» نقش نداشته است و اگر او نبود، «آيين يوگا» در معابد هندويان محبوس شده و نمي توانست به اروپا، آمريكا و ساير نقاط جهان راه يابد. به همين دليل، وي حق بزرگي برگردن «يوگا» دارد و مقبوليت جهاني «يوگا» در قرن حاضر، مديون سخنراني ها، سفر ها و تلاش هاي ويست

(25)

«سوامي ويوكاناندا (نارندراناث دوتتا)»، يكي از پيشگامان «يوگا» در قرون اخير و يكي از رهبران جنبش به اصطلاح استقلال طلبانه ي هند. اما جالب است كه بدانيم اين شاگرد برجسته ي «راما كريشنا» يعني «سوامي ويوكاناندا» يكي از رهبران انقلاب هند و از پيشگامان «يوگا» در قرون جديد، يك فراماسون معروف بوده و شكي در مورد عضويت وي در لژهاي ماسوني وجود ندارد! (26) در مورد عضويت «سوامي ويوكاناندا» در گروه شيطاني فراماسونري، هيچ شك و شبهه اي وجود ندارد و منابع متعددي به عضويت وي در اين گروه الحادي اشاره كرده اند:

(27)

شواهد عضويت «سوامي ويوكاناندا (نارندراناث دوتتا)» يكي از پيشگامان «يوگا» و چهره ي به اصطلاح انقلابي «جنبش استقلال طلبانه ي هند» در تشكيلات شيطاني فراماسونري.

نكته ي مهمي كه از لا به لاي اطلاعات فوق استخراج مي گردد اين مطلب مهم است كه عرفان هاي نوپديد و ورزشهاي تئوسوفيكالي همچون «يوگا» كه شهرت بين المللي يافته اند و از سوي دستگاه هاي شيطاني ماسوني نيز تبليغ مي گردند، ارتباط بسيار مهم و جدي با فراماسونري جهاني دارند و

رهبران اين جنبش ها نيز عمدتاً در تشكيلات شيطاني فراماسونري عضويت دارند.

بهاگوان شري راجنيش (اوشو)

«بهاگوان شري راجنيش (اوشو)» يكي از چهره هاي معروف و مشهور عرفان هاي نوپديد هندي بوده است و طرفداران بسياري در سراسر جهان براي خود رقم زده است (28) وي در طي 59 سال عمر خود، در مناطق مختلفي تردد نمود و در كشور هند و در ساير نقاط جهان، طرفداران بي شماري براي خود رقم زد. طرفداران «اوشو» وي را به عنوان يك عارف و فيلسوف آزاده مي شناسند كه براي پيروانش آزادي به ارمغان آورده و آنها را از قيد اسارت نجات داده است.

«اوشو» يكي از چهره هاي معروف عرفان هاي نوپديد. نكته ي مهم ديگري كه بايد به آن اشاره گردد، اينست كه «اوشو» نيز تبحر فراواني در «يوگا» داشته و حتي كتابي با عنوان «Secrets of Yoga: رازهاي يوگا» تأليف نموده است (29) و به همين دليل در زمره ي سردمداران تعاليم «يوگا» قرار مي گيرد:

(30)

كتاب «رازهاي يوگا» اثر «اوشو». اما اين چهره ي مشهور و محبوب «يوگا» و اين رهبر به اصطلاح عرفاني هند، در لابلاي تعاليم شيطاني خود، انسان را به لاقيدي، بي بند و باري و فساد دعوت مي كرده است؛ به نحوي كه تأكيد وي بر آزادي ها و لاقيدي هاي جنسي به حدي بوده كه به وي لقب «كاهن و پيشواي جنسي» داده شده است:

(31)

اطلاق لقب «كاهن و پيشواي جنسي» به «اوشو»، فيلسوف و به اصطلاح عارف هندي و يكي از چهره هاي برجسته ي «يوگا».

البته پيروان «اوشو» تنهابه كتاب ها و تعليمات وي بسنده نكردند و به تأسيس مكانهايي با عنوان «اوشوپارك» اقدام نمودند كه در اين پاركها، پسران و دختران پيرو «اوشو»، بدون هيچ گونه نظارت و قيد

و بندي به معاشرت با يكديگر و پيروي از تعاليم منحرف ممزوج با مناسك جنسي «اوشو» مي پردازند! (32) بدين ترتيب همانگونه كه ملاحظه فرموديد، تعدادي از چهره هاي مشهور و محبوب «يوگا» همچون «اوشو» افرادي فاسد و مفسد بودند كه به ترويج لاقيدي و روابط نامشروع جنسي مي پرداختند. با توجه به مطالبي كه ذكر گرديد، در مي يابيم كه نه تنها تعاليم «يوگا»، تعاليمي شيطاني است و افراد عمل كننده به آن، خواسته يا ناخواسته به پرستش تجسم شيطان در آيين هندو (يعني شيوا) مي پردازند، بلكه رهبران و چهره هاي مشهور اين تعاليم، يا شيطان پرست بودند ( همانند راما كريشناي پيرو كالي)، يا فراماسون بودند ( همانند سوامي ويواكاناندا) و يا افرادي مفسد و فاسد بودند ( همانند اوشو). عليرغم تمامي اين مسايل، متاسفانه در دهه هاي اخير، دامنه ي طرفداران «يوگا» گسترش يافته و اين تعاليم در سراسر جهان و از جمله در ايران، طرفداران زيادي پيدا كرده است.

متاسفانه به دليل بي توجهي مسؤولان فرهنگي و دسايس دشمن، «تعاليم يوگا» در ايران منتشر شده است و توجه افراد فراواني را به خود جلب نموده است.

اين امر تنها به برگزاري كلاسهاي «يوگا» محدود نمانده است و تا جايي پيش رفته است كه حتي يك مجله با عنوان «دانش يوگا» به صورت ماهانه در كشور منتشر مي گردد. (33) اما تأسف بيشتر اينكه مجله ي مذكور، تنها به تعليم حركات ورزشي، وضعيت هاي بدني و اوراد مربوط به «يوگا» نمي پردازد، بلكه به «اساطير يوگا» همچون «شيوا» كه همان «تجسم شيطان در آيين هندو» است، نيز به صورت مبسوط اشاره مي نمايد و تعاليم افراد فاسد و منحرفي همچون «اوشو» به عنوان تعاليمي عرفاني، به خورد

خوانندگان داده مي شود. (34) براي مثال، برخي ازتيترهاي مقالات مجله ي مذكور عبارتند از:

«رقص شيوا تَجَلِّي عرفان!»، «سيري در زندگي راما كريشنا!»، «تنفس و آگاهي اوشو درباره ي يوگا!» و «درس هايي از اوشو!». (35) البته از نحوه ي بيان مقالات مجله ي مذكور، چنين بر مي آيد كه گردانندگان مجله ي مذكور احتمالاً از دسايس موجود در انتشار جهاني «يوگا» و فساد و انحراف بزرگان «يوگا» خبري ندارند، اما به هر حال نفس اين مسأله اشكال دارد.

ناگفته نماند كه سيل تبليغات پيرامون «يوگا» تنها محدود به مثال فوق نمي شود، بلكه امروزه پيشخوان هاي كتاب فروشي ها پر است از كتاب هايي كه به تعريف و تمجيد از «يوگا» و عرفان هاي شرك آلود هندي و شرق دور مي پردازند و اساطير هندو و بودايي را با آب و تاب به خوانندگان معرفي مي نمايند؛ اين امر در حاليست كه در ام القراي جهان اسلام، در معروفترين كتاب فروشي ها و بازارهاي كتاب ايران اعم از كتاب فروشي هاي ميدان انقلاب اسلامي تهران، نمايشگاه بين المللي كتاب تهران و …، مباحث مهمي همچون مهدويت و معارف اسلامي مورد كم توجهي قرار مي گيرند!

متاسفانه كار تا آنجا پيشرفته است كه حتي در روزنامه هاي كثيرالانتشار كشور نيز كتابهاي نگاشته شده پيرامون «يوگا» مورد تبليغ قرار مي گيرند و در تاسف بارترين اين موارد، كتاب «تسخير طبيعت درون» نوشته شده توسط «سوامي ويواكاناندا»ي فراماسون نيز مورد تمجيد قرار مي گيرد:

(36)

تعريف و تمجيد از كتاب «تسخير طبيعت درون» پيرامون «يوگا» نوشته شده توسط «سواميويواكاناندا» نويسنده ي فراماسون هندي به وسيله ي يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار كشور. (متاسفانه نويسنده ي مطلب فوق، حتي به خود زحمت نداده است تا اندكي پيرامون «سواميويواكاناندا» تحقيق كند تا بداند «ويواكاناندا» جنسيت مرد دارد، نه زن!

در واقع نويسنده ي مطلب فوق، با مشاهده ي ظاهر نام «سوامي ويواكاناندا»، فريب خورده و تصور نموده است كه وي يك خانم است!) با توجه به مطالبي كه در اين مقاله ذكر شد، در مي يابيم كه ترويج و انتشار «يوگا»، عرفان هاي هندي، شرقي و … در طي سال هاي اخير در ايران و جهان، حاصل توطئه اي ظريف و حساب شده از سوي تشكيلات شيطاني فراماسونري جهاني و اصحاب شيطان است تا به واسطه ي آنها بتوانند اوراد و اذكار شيطاني را در لباس عرفان، معنويت و اعتكاف، به خورد جوامع گوناگون دهند و بدين وسيله، از يك سو مانع گسترش معنويت الهي و اسلامي گردند و از سوي ديگر پرستش شيطان ( همان شيوا؛ خداوند هندي يوگا و تجسم شيطان در آيين هندو)

را در قالب تعاليمي همچون «يوگا» و … در بين مردم رواج دهند. متاسفانه تعداد زيادي از مردم در سراسر دنيا، از ماهيت شيطاني «يوگا» و ساير تعليمات و عرفان هاي نوپديد با خبر نيستند و ناخواسته همان اميال شيطان و اصحاب شيطاني وي را دنبال مي كنند.

البته نگارنده ي اين مقاله، مخالف حركات ورزشي، نرمشي و كششي نيست، بلكه عقيده دارد كه در حالتي كه مي توان همين نرمش ها و ورزش ها را بدون توسل به اوراد و اذكار شيطاني پرستش شيوا در آيين هندو انجام داد، چرا بايد بر انجام اين حركات با اوراد و وضعيت هاي خاص بدني «يوگا» تاكيد ورزيد. حال آن كه مي دانيم مشابه حركات ورزشي مذكور، در ورزش هايي همچون ژيمناستيك وجود دارند.

متاسفانه در عصر حاضر كه دوره ي آخرالزمان مي باشد، گروه هاي منحرف متعددي در جهان فعاليت مي كنند تا به واسطه ي ترفندهايي همچون «يوگا» و «عرفان هاي نوپديد، شرقي

و غربي» به تدريج انسان ها را از تعاليم الهي دور كنند و مردم را به سوي اطاعت و پرستش شيطان سوق دهند. در اين برهه ي حساس تاريخ كه جهان لحظه به لحظه خود را براي استقبال از منجي الهي خود آماده مي كند، بايد بيش از پيش مراقب تحركات اصحاب شيطان و دجال احتمالي آخرالزمان (فراماسونري جهاني) بود تا مبادا در قالب هاي گوناگون اعم از فرهنگي، سياسي، اجتماعي و … اين ياران شيطان بخواهند تيشه به ريشه ي ممالك اسلامي و به خصوص كشور زمينه ساز ظهور يعني ايران اسلامي بزنند. اين امر، توجه خاص مسؤولين كشورمان و درايت مردم فهيم ايران و ساير مسلمانان جهان را مي طلبد تا بتوانند در برابر اين هجمه هاي وسيع و همه جانبه ي دشمن، مقاومت نمايند.

مأخذ:

اديان نيوز 6؛ http://www. adyannews. com/111 / 2815 - news. html

نگاهي به آيين يوگا

مقدمه

يوگا گرچه پيشينه اي ديرينه دارد، در دهه هاي اخير، حياتي مجدد يافته و به عنوان راهي براي نجات انسان امروزي از نابساماني هاي روحي، ترويج مي شود. اين رواج، تقريباً عمومي و جهاني است؛ زيرا يوگا در ظاهر، با باورهاي ملي و ديني اقوام و ملل گوناگون ستيزي ندارد و بيشتر به عنوان نوعي ورزش، معرفي مي گردد. يوگا در دهه اخير در ايران، گسترش روزافزوني داشته است؛ انتشار صدها عنوان كتاب درباره يوگا به عنوان ورزش يا عرفان و يا درمان، نشريات مخصوص يوگا، مراكز متعدد آموزش يوگا، ايجاد سايت هاي فراوان به زبان فارسي در زمينه يوگا و توليد فيلم و نرم افزارهاي آموزشي يوگا همه حاكي از اين گسترش است.

از عموم مردم بيشترِ كساني كه به يوگا روي مي آورند با تاريخچه، مباني و اهداف آن كاملاً آشنا نيستند

و يا آشنايي ابهام آميز دارند. با اين حال آنچه در يوگا به طور ضمني رواج مي يابد باورها و زيربناهاي اعتقادي نادرست است كه پي آمدهاي رفتاري نيز دارد. در اين نوشته، خواننده گرامي با مباني و ريشه هاي يوگا و افق اهداف آن آشنا مي شود. تلاش نگارنده اينست كه ابهام موجود در زمينه يوگا برطرف گردد و نگاهي روشن در اين باره به دست آيد.

بخش 1؛ چيستي و پيشينه
چيستي يوگا

داسگوپتا درباره اشتقاق كلمه يوگا معتقد است اين واژه سه معنا و ريشه دارد:

الف) از ريشه و لغت Yojiryoge به معناي يكي شدن و بهم پيوستن يا عبوديت،

ب)

از ريشه و لغت Yuj samadhau به معناي تمركز يا تفكر،

ج)

از ريشه و لغت Yuj samyamane به معناي يكي شدن، تسلط يافتن و آماده ساختن و مهار كردن. [1]

معاد ل اين ريشه به فارسي، يوغ، به لاتيني Jungere، به فرانسه Joug و به انگليسي Yoke است [2]

از نظر اصطلاحي يوگا روش عملي منظم جسمي و ذهني براي رسيدن به آرامش ذهني و رهايي مطلق است.

پاتانجلي مؤلف سوترا يوگا در فصل اول رساله خويش يوگا را چنين تعريف مي كند:

يوگا حذف مراتب ذهني، نفساني و عقلاني است [3]

يوگا روشي درون گرايانه است و يوگي با گرايش به عالم درون، سعي مي كند از شلوغي هاي عالم بيرون رهايي يابد. [4]

يوگا روشي عمليست و به جنبه عملي موضوع درد و رنج مي پردازد و تلاش دارد با آداب و فنوني چند، انسان را به سوي آزادي از آشفتگي و رنج، رهبري كند [5]

پيشينه

پيدايش يوگا يكي از مسائل پيچيده هند شناسي است.

به نظر برخي، يوگا قدمتي بيش از 5000 سال دارد. چند سال پيش خاورشناسان معتقد بودند يوگا وارث معنويت برهمني و بازآورده سنت كهن آن است و اصولاً منشأ يوگا را مي توان در سرود هاي ريگ ودا در مفهوم كلمه تاپاس يعني رياضت يافت. [6] تاپاس، حرارت ناشي از قدرت تمركز نفساني و ذهني است و در بسياري از متون كهن هند و مرتاضين و زهاد به واسطه همين نيرو بر ساير افراد و خدايان چيره مي گشتند. در آيين نيايش برهمني، موبَد بايد به

مناجات اشتغال بورزد و حرارت رياضت را به منتها درجه شور و اشتياق بر انگيزد. يكي از فنوني كه در ايجاد چنين حالاتي موثر مي افتاده، حبس دم و تنظيم تنفس بوده است.

يكي از شرايط ضروري اين آيين، نوشيدن شربت جاويداني براي ايجاد حرارت و نيروي معنوي بود كه به موجب آن، مرتاض از شرايط زندگي دنيوي خارج مي شد و ديده به عالم معنا مي گشود. اين تجرد و جدايي از عالم مادي بوسيله حبس دم و قرباني باطني ميسر بوده است.

به تدريج مفهوم قرباني ظاهري و باطني مترادف گرديدند و سر انجام قرباني ودايي و فنون رياضت با يكديگر مطابق گشتند و در مراسم قرباني، موبد هم شربت جاوداني را نثار خدايان مي كرد و هم نفس خويش را همچون قرباني به بارگاه خدايان عرضه مي داشت. [7] هنگام هجوم اقوام هند و اروپايي و انقراض تمدن هاي شهرنشين دره سند، پاره اي از آداب و رسوم رياضت كه احتمال مي رود وجه مشابهي با يوگا داشته باشد در قشرهاي پايين اجتماع رسوخ يافت [8] و يوگا يكي از اركان اساسي معنويت هند و يكي از صفات شاخص آن گرديد. [9] هنوز به خوبي روشن نشده است كه فنون و آداب يوگا اولين بار به وسيله چه كساني به كار برده شده، تاريخ پيدايش يوگا را كهن تر از زمان تدوين كتاب «يوگا سوترا» مي دانند تا آنجا كه در اساطير و افسانه ها اين تعليمات را به خدايان هندي نسبت مي دهند، اما اتفاق رأي محققين بر اينست كه نخستين اثر حاوي مباني مكتب يوگا، رساله «يوگاسوترا» (Yoga Sutra) نوشته پاتانجلي حكيم و فيلسوف هندي است.

وي مباني آيين يوگا را در اين رساله تدوين

كرده است.

او مؤسس و باني يوگا نيست بلكه فقط نظام دهنده و انتشار دهنده يك سلسله فنون مربوط به تجزيه و تحليل احوال نفساني و ذهني و طريق فرو نشاندن و تسلط بر آنها است.

پاتانجلي انبوه تعليمات و نظرات گوناگون را كه از ديرباز در ميان يوگيان هند رايج بوده گرد آورده و پس از گزينش، به رشته تحرير در آورد و به همين جهت وي اذعان دارد كه به هيچ وجه مؤسس مكتب يوگا نبوده است؛ [10] درباره تاريخ نگارش اين كتاب اختلاف است.

ياكبي و كيث نگارش آن را سده سوم تا پنجم ميلادي دانسته اند و داسكوپتا سه فصل اول كتاب را متعلق به سده دوم قبل از ميلاد مي داند كه فرضيه اي بيش نيست. [11] پاتانجلي مطالب يوگاسوترا را به چهار بخش تقسيم نموده در بخش اول، ماهيت، انواع، هدف و اشكال يوگا و تربيت دروني و روش هاي رسيدن به يوگا را مطرح مي كند.

در بخش دوم مي پردازد به كريايوگا كه وسيله اي براي رسيدن به سامادهيست و لذا به بيان پريشاني هاي ذهني، پي آمدهاي اعمال، ماهيت رنج، پديدآمدن و چگونه پايان يافتن آن مي پردازد. در بخش سوم به جنبه هاي دروني چون نيروها و قوه هاي فراطبيعي كه از راه يوگا به دست مي آيد پرداخته است و در بخش چهارم واقعيت نفس و راه رهايي و آزادي و غيره بيان مي شود. [12] ابوريحان بيروني نيز كتابي نوشته با نام «پتنجل الهندي في الاخلاص من الامثال» كه به نظر داسكوپتا اين كتاب ترجمه متن ديگري از پاتانجالي غير از يوگاسوترا است؛ [13] كتاب مهم ديگر اين مكتب يوگابهاش يا يا وياسابهاش يا اثر وياساست كه شرحي كوتاه و

مفيد بر يوگاسوترا مي باشد.

واچاس پاتي نيز شرحي بر كتاب وياسا نوشت به نام تات وا واي شارادي كه از آثار مرجع در فلسفه يوگا شمرده مي شود. [14]

بخش 2؛ مباني نظري
يوگا و سانكهيه

در هند از ديرباز همانند اديان موجود در آن، مكاتبي فلسفي نيز رواج داشته است.

علماي هند، اين مكاتب را در شش مكتب، محصور نموده اند.

اعتقاد به وداهاي چهارگانه و دو شرح و تفسير بر آن از جمله اوپانيشادها، يكي از اركان اساسي دين و فلسفه هندوان است.

قديميترين و مهمترين سيستم فكري و فلسفي هندو، مكتب سانكهيه است.

باني سانكهيه، فرديست به نام كپيله كه يك قرن قبل از بودا به دنيا آمد. اين مكتب بر خلاف باور به وحدت يا مونيسم كه در اوپانيشادها آمده، پرستش حقيقت واحدي را دنبال نمي كند و بر ثنويت (دوگانه گرايي)، استوار است.

در سانكهيه اعتقاد بر اينست كه در عالم، دو حقيقت ازلي وجود دارد:

يكي ماده يا صورت كه عالم محسوس و طبيعت است و پركريتي نام دارد و ديگري روح يا معنا كه نامريي و نامحسوس است و به آن پورُوشا مي گويند. ماده از بيست و سه عنصر جداگانه تركيب شده كه هر يك از اين عنصرها داراي سه حالت هستند:

حالت راحتي، حالت فعال و حالت جمود. درباره روح، آيين برهمن به نفس كلي جهاني معتقد است ولي سانكهيه بر خلاف آن، باور دارد كه عالم ارواح، از روان هاي منفرد بي شماري تركيب يافته است كه هر كدام، استقلال و ابديتي مخصوص خود دارند. اين ارواح، در عالم طبيعت، گرفتار رنج، آلام و سختي ها هستند.

ريشه اين گرفتاري، جهل و عدم معرفت و نداشتن آگاهي است؛ [15] اين ارواح بين ماده و معنا يا جسم و

روح تميز نمي دهند و نمي توانند روح را به خوبي از ماده، متمايز و بازشناسي كنند.

اين امر باعث مي شود كه روح، همواره در قيد و بند جسم بوده و مغلوب قواي طبيعت و ماده باشد و ناگزير به طور پياپي، توالد يابد؛ يعني پس از مرگ، دوباره به اين جهان بازگردد و همواره در چرخه باز پيدايي و تناسخ، گرفتار باشد.

بي شك وقتي ريشه رنج و گرفتاري، جهل باشد، راه نجات از آن، بدست آوردن معرفت و آگاهي نسبت به وجود و معناي روح و جداسازي آن از ماده خواهد بود.

با بدست آوردن اين آگاهي، شخص، عارف شده و به آرامش جاويد مي رسد. [16] از اين رو يوگا به عنوان عرفان معرفي مي شود. بي شك اين پرسش رخ خواهد داد كه راه رسيدن به اين معرفت چگونه است؟

پاسخ پرسش فوق اينست كه راه رسيدن به اين معرفت و آگاهي، يوگا است.

چگونگي رسيدن به آگاهي از طريق يوگا اين گونه است كه: از يك سو آگاهي، در واقع همان پرانا و انرژيست [17] و از سوي ديگر راه به دست آوردن انرژي، انجام اعمال يوگايي است.

يوگي با انجام اين اعمال، انرژي كسب مي كند و عارف مي شود. بنا بر اين، يوگا عرصه عملي و كاربردي تئوري هاي فلسفه سانكهيه به شمار مي آيد. اين دو مكتب به منزله دو صفت مختلف آييني يگانه و فلسفي هستند؛ يكي متمايل به مباحث نظري جهان شناسي و ديگري طالب طريق عمليست كه به آداب و تفكر و مراقبه و ورزش ذهني توجه خاصي دارد. [18]

نفس

در مكتب فلسفي يوگا، نفس فردي، روحيست آزاد كه با بدن مادي، ذهن و عقل، همنشين است.

ماهيت نفس، شعور محض

است و از همه محدوديت هاي بدن و نوسانات ذهني دور مي باشد.

ذهن، نخستين محصول اوليه ماده اين جهان است كه شعور و ادراكي از خود ندارد اما چون از هر چيز ديگر به نفس، نزديك تر و مانوس تر است با نيروي تجلي، خود آگاهي نفس را بازتاب مي كند به همين سبب شعور مند مي شود؛ لذا نزديكترين همنشين نفس، ذهن است.

نفس بوسيله ذهن، به اشياي جهان متصل مي شود و اشياي عالم را مي شناسد زيرا ماناس كه يك حس دروني است اشيا را ادراك حسي مي كند و ادراكات مزبور را به ذهن انتقال مي دهد، ذهن، شكل مزبور را در خود، متصور مي سازد و دخل و تصرفاتي براي معلوم سازي آنها به عمل مي آورد از آنجا كه هيچ يك به اندازه ذهن با نفس نزديك نيستند نفس از طريق ذهن به شناخت امور عالم نايل مي گردد بنا بر اين در خود نفس هيچ گونه دگرگوني و فعل و انفعالي صورت نمي گيرد و او خود را چيزي معلوم نمي دارد بلكه شعور نفس در فرايندهاي دگرگون شونده ذهن ها بازتاب پيدا مي كند.

[19]

نسبت نفس با ذهن و بدن

در اثر تصرفات ذهن در نفس، نفس با ذهن، قرابت و نزديكي يافته و در آن نوع خاص از معرفت ذهني، انعكاس پيدا مي كند و مانند انعكاس شيء در آيينه، تصوير نفس، در ذهن ظاهر مي شود. همين قرابت باعث مي شود كه نفس، خود را با آن دخل و تصرف ها و معلوم سازي هاي ذهني، همانند و يكي بداند؛ از اين رو نفس مي پندارد كه رويدادهايي مانند مراحل زندگي يعني تولد، رشد، فساد و مرگ، در او پديد مي آيد. كار بد آنجا مي انجامد كه گويي اين نفس است كه مي خوابد، بيدار مي شود و

تخيل و غيره مي كند ولي واقعيت اينست كه نفس، فراتر از همه رويدادهاي جسماني و ذهني است و اين كارهاي ذهن است نه نفس؛ اما فقط به خاطر قرابت نفس با ذهن، به نظر مي رسد كه خودش اين حالت هاي گوناگون را دارد. اين برداشت هاي غلط، سبب آفت هايي مي شود. [20]

اين آفت ها عبارتند از:

1 - معرفت خطا، كاذب و جهل درباره اموري كه ناپايدار و فناپذيرند و او به خطا آنها را پايدار و سرمدي مي پندارد و يا غير نفس را به جاي نفس مي گيرد.

2 - دريافت كاذب يا ادراك خطا به طوري كه نفس به اشتباه تصور مي كند كه با ذهن و عقل يكي و همانند است.

3 - اشتياق به لذت (شهوت) و نفرت و گريز از درد. نفس مي كوشد تا از هرچه دردآور است دوري كند و راه فرار از آن را پيدا نمايد.

5 - ترس غريزي از مرگ كه در تمام مخلوقات وجود دارد. اين پنج آفت كه نفس، به آنها دچار مي شود براي انسان رنج و مشقت مي آفريند و همواره، آسايش را از انسان سلب مي كند؛ [21] يوگا با زدودن اين رنج ها، آرامش باطن و آسايش دروني و رهايي و آزادي مي آورد. يوگا فعاليت هاي ذهن و بدن را مهار مي كند و همه تصرف ها و معلوم سازي هاي ذهني را واپس مي زند. اينجاست كه نفس، تمايز خود را از ذهن و بدن، باز مي شناسد و به آرامش مطلق دست مي يابد.

تناسخ

پيروان يوگا به تناسخ باور دارند. تناسخ به اين معناست كه نفس، نظر به علاقه و عشقي كه بين جسم و روح وجود دارد، از بدني كه مي ميرد، بدون فاصله زماني، وارد بدن ديگري شود.

از نظر تاريخي مي توان اين نظريه را متعلق به هندوها دانست چرا كه اوپانيشادها و ريگ ودا به آن اشاره دارند. در مكتب فلسفي يوگا نظريه اي به نام كارما مطرح مي شود كه ريشه در اعتقاد به تناسخ دارد. كارما زنجيره اعمال انساني است كه در طي دوران زندگي به ظهور مي رسد. لذا كرمه، يا كردار، علت دوباره زائيده شدن است، زيرا كه كردار در يك زندگاني، خود علت زندگاني ديگر است و تا زماني كه كوچك ترين اثري از كردار در زندگي يك فرد به جاست، آن فرد دستخوش سمساره؛ يعني چرخه تناسخ و باز پيداييست و در دايره زندگي دنيوي، سرگردان مي آيد و مي رود و باز مي گردد. بدين گونه، كارما اشاره به دنيا، امور دنيوي و اعمال انسان ها در آن دارد. نظريه تناسخ در طول تاريخ تفكر هندوها در قالب مكاتب متعدد از جمله يوگا دستخوش تغييراتي گشته لكن تمام آن مكاتب، تناسخ را امري قهري و اجباري دانسته اند.

بنا بر قانون كارما، تناسخ، به علت آلوده شدن روح انسان، در اثر تماس با جسم مادي رخ مي دهد. يوگي سعي مي كند تمايز روح از جسم را بازشناسد (يعني كسب آگاهي كند) و از اين چرخه باز پيدايي نجات يابد. [22]

رنج

از جمله مباني يوگا موضوع رنج جهاني است كه در آيين هاي هندي، معروف است.

مي گويند:

اين روزگار فاني، مملو از ناكاميست وتمام جسم، جز رنج، چيزي نيست. خود جسم موضع رنج است و حواس و ادراكات نيز رنج به بار مي آورند، لذايذ هم آبستن ناكامي و مشقت اند؛ پس به هر ترتيب بايد خويشتن را از منجلاب و گرفتاري رنجي كه بشر را گرفته خلاصي دهيم. راه آزادي

و نيل به رهايي در مكتب يوگا آزادي از اين رنج، معرفت و آگاهي نسبت به تفكيك بين روح و ماده است؛ [23]

يوگا، نوعي روانشناسي

آگاهي يكي از مهم ترين مفاهيم در يوگاست.

با اين آگاهي، انسان به كشف درون خود و به گرفتگي هاي فيزيكي بدن خود پي مي برد و براي باز كردن اين گرفتگي ها تلاش مي كند.

جسم و ذهن از يكديگر جدايي ناپذيرند. بدن، شكل ناويژه ذهن است و ذهن، شكل ناويژه بدن. تمرين يوگا اين دو را هماهنگ مي كند.

هر عقده رواني، يك مطابقت فيزيكي با عقده هاي عضلاني دارد. از اين روست كه يوگا هماهنگي و هارموني لازم را بين سيستم اعصاب و غدد مترشحه داخلي ايجاد مي كند و اين هماهنگي به صورت مستقيم بر سيستم هاي داخلي و اندام تاثير مي گذارد. گرايش به يوگا يعني شناخت رواني و ذهني انسان. از اين روست كه مي توان يوگا را روانشناسي نام نهاد. [24]

سيستم انرژي بدن: بدن ها، نادي ها، چاكراها

در يوگا عقيده بر اينست كه انسان داراي هفت بدن يا كالبد مي باشد.

اين بدن ها عبارتند از:

بدن مادي، بدن اثيري، بدن اختري يا ستاره اي، بدن ذهني، بدن روحاني، بدن كيهاني و بدن نيرواني. بنا بر اين انسان، غير از بدن مادي كه با حواس فيزيكي درك مي شود، داراي كالبدهاي تو در توي ديگريست كه واقعيت دارد اما با حواس ظاهري قابل درك نيستند. هر كدام از آنها داراي انرژي، شكل و رنگ خاصيست و با بدن فيزيكي در ارتباط مستقيم است.

هر يك از بدن هاي فوق، ارتعاشات مخصوص و فركانسي خاص دارد؛ مثلا بدن اتري كه به بدن فيزيكي نزديك است پايين ترين ارتعاش را از نظر فركانس دارد. به هر ميزان به بدن هاي بالاتري دسترسي پيدا كنيم فركانس هاي انرژي آن بيشتر و بالاتر مي شود. هر يك از بدن ها رقصي از انرژي هستند و هر گاه انسان رو به رشد باشد، فركانس هاي مربوط به

بدن افزايش مي يابد. آگاهي هر بدني به ميزان ارتعاشات بستگي دارد. ارتعاشات و امواج انرژي بدن هاي مختلف در يكديگر نفوذ مي كنند ولي كسي كه قادر به ديدن آنها باشد تفاوت ميان آنها را تشخيص مي دهد. [25] سيستم انرژي بدن غير از بدن انرژي شامل دو بخش ديگر هم مي شود يكي نادي ها و ديگري چاكراها، لذا سيستم انرژي بدن در اصل شامل سه بخش مي شود:

بدن هاي لطيف يا بدن هاي انرژي نادي ها يا كانالهاي انرژي چاكراها يا مراكز انرژي. [26] در بدن ما مراكز نامريي انرژي و مجاري متافيزيكي انرژي وجود دارند، كه به آنها «نادي» گفته مي شود. نادي ها ساختارهايي در بُعد ماورايي انسان مي باشند كه در حد وسط چاكراها و سيستم عصبي قرار گرفته اند.

بدين معنا كه انرژي هاي ماورايي ورودي به چاكراها، توسط نادي ها به گونه اي تغيير و تبديل مي يابد، تا بتواند به سيستم عصبي منتقل شود. به اعتقاد برخي از متافيزيسيت ها در بدن انسان هفتاد و دو هزار (72000) نادي وجود دارد كه چهارده تاي آنها اصلي هستند.

مهم ترين نادي هاي بدن انسان، سه نادي «آيدا»، «پينگالا» و «سوشومنا» است.

اين سه نادي از انتهاي ستون فقرات تا ساقه مغز امتداد دارند. سوشومنا در مركز ستون فقرات مستقيماً به طرف بالا امتداد دارد. اين نادي بر كانال مركزي نخاع منطبق است.

آيدا و پينگالا در اطراف نخاع در جهت هاي مخالف با هم تقاطع دارند و به همين حالت در هم تنيده شده، تا بالاترين قسمت ستون فقرات ادامه مي يابند. اين نادي ها معاد ل هاي روحي سيستم هاي عصبي سمپاتيك و پاراسمپاتيك مي باشند. اين اعصاب، فعاليت هاي غيرارادي كالبد فيزيكي مانند ضربان قلب، هضم غذا، ترشح غدد و حركات دودي را كنترل مي كند.

به طور كلي

سيستم پاراسمپاتيك بر اين فعاليت ها اثر بازدارنده دارد در حالي كه سيستم سمپاتيك بر اين فعاليت ها اثر تحريكي داشته، سرعت آنها را بالا مي برد. براي مثال در هنگام استرس با فعال شدن سمپاتيك ضربان قلب، سرعت تنفس، گردش خون و فعاليت سيستم عصبي افزايش مي يابد. اما در همين حال فعاليت دستگاه گوارش از جمله حركات معده و روده و ترشح بزاق كاهش پيدا مي كند.

نادي آيدا در ارتباط با سيستم عصبي پاراسمپاتيك عمل مي كند و عملكرد نادي پينگالا در ارتباط با سيستم عصبي سمپاتيك است.

اين سه نادي مهم از طريق سوراخ هاي بيني با تنفس (دم و بازدم) در ارتباط هستند.

هنگامي كه تنفس از طريق سوراخ سمت چپ بيني انجام مي گيرد، نادي آيدا فعال است، در اين حالت انسان براي كارهاي فكري و ذهني آمادگي دارد. هنگامي كه تنفس از طريق سوراخ سمت راست بيني انجام مي گيرد نادي پينگالا فعال است، در اين حالت انسان سرشار از نيروي فيزيكيست و براي فعاليت جسماني آمادگي دارد. پس پينگالا با جنبه ي فيزيكي و آيدا با جنبه ي ذهني وجود انسان در ارتباط است.

آيدا اثر خنك كننده و پينگالا اثر گرم كننده دارد. آيدا و پينگالا قادرند مستقيما حيات را دريافت و به مراكز انرژي بدن منتقل كنند.

نادي ها را بايد پاكسازي كرد يوگا براي پالايش و پاكسازي كانالهاي انرژي موثرند آنها در اين زمينه شبيه طب سوزني عمل مي كنند تمرين هاي تنفسي يوگا، كانال ها را پاك و انرژي بدن را كه به آن پرانا مي گويند متعادل مي سازد. [27]

پرانا

پرانا كه به معناي حركت دائميست [28] ماحصل انرژي هاي نهفته در جهان و انسان است.

مركز پرانا قلب انسان بوده و جلوه ظاهري آن، تنفس

است.

پرانا غالباً همراه هوا وارد بدن شده و باعث مي شود بدن، سرزندگي و قدرت انديشيدن بيابد. [29] پرانا نمايانگر تمام فرم هاي انرژيست و در امواج مختلف، ظاهر مي شود. يكي از فرم هاي انرژي، هواست و تنفس يكي از راههاييست كه از آن پرانا دريافت مي كنيم. سطح آگاهي هر موجودي، بستگي به امواج پرانا دارد كه براي انسان قابل جذب مي باشد و آيدا و پينگالا مستقيما پرانا را از طريق تنفس مي گيرند و مواد سمي را به همراه بازدم به بيرون تخليه مي كنند.

از زماني كه موضوع كنداليني و انرژي آن در غرب مطرح شد، گروه هاي زيادي متشكل از دانشمندان و محققان يوگا شروع به تكميل ديدگاه هاي خود كرده اند.

برخي اظهار مي كنند كه وجود پرانا، نادي ها، چاكراها و مريدين ها در طب سوزني به وسيله تحقيقات علمي و آزمايشگاهي به اثبات رسيده [30] اما همانطور در قسمت نقد يوگا خواهد آمد چنين سخني درست نيست.

كنداليني

كنداليني كه در زبان سانسكريت به معناي چمبره زده چون مار است، به نيروي نهفته در ما كه موجب خود درماني، ادراك عميق و نبوغ خلاق مي شود، اشاره دارد. به عبارتي كنداليني، انرژي به وديعه گذاشته شده در درون چاكراي مولادهارهاست كه كانون خفته اي در نقطه بين مقعد و آلت در مردان و در ناحيه گردن رحم در زنان است.

هنگامي كه اين انرژي از منبع خود، آزاد مي گردد، از طريق نادي سوشومنا در هيأت پرانا به سمت بالا صعود مي كند؛ [31] در كنداليني يوگا قصد بر اينست كه ما متوجه شويم كه قدرت واقعي هر شخص از درون حاصل مي شود و بدانيم كه مي توانيم بر قدرتي فراتر از نيروي عضلات تكيه كرده و بر جريان

روح و انرژي در بدن خود اطمينان داشته باشيم. در پرتو چنين قدرتي، پيشرفت و ترقي به شيوه زندگي تبديل مي شود. فلسفه كنداليني يوگا را مي توان در يك كلمه خلاصه كرد:

«ايستادگي كردن»؛ به اين معنا كه در انجام هر تمرين، هنگامي كه ادامه دادن مشكل مي شود و شخص، تصميمي آگاهانه براي ادامه دادن و ايستادگي كردن مي گيرد، به مرحله اي بالاتر از آنچه هست دست يافته و زندگي خود را دگرگون مي كند.

در حقيقت، هر تمريني در كنداليني يوگا، مي تواند نماد زندگي ما در ابعادي بسيار كوچك باشد.

استادان كنداليني يوگا ميان چگونگي انجام شدن تمرين توسط يك كارآموز و چگونه زندگي كردن وي ارتباط مستقيمي مي بينند.

گفته مي شود اگر كنداليني يوگا به طور مداوم و منظم انجام شود مي تواند سيستم عصبي را تقويت كرده، سيستم غدد را متعادل نموده و انرژي ذهن و احساسات را تحت كنترل درآورد. در حالي كه فنون عمومي يوگا بر تمرينات وضعيت اندام و تنفس متمركز هستند، كنداليني، با وارد كردن يوگا به فعاليت هاي روزمره، آن را يك گام به جلو برده است؛ [32]

چاكراها

چاكراها مراكز ظريف و بسيار پر قدرتي از انرژي هستند كه پراناي كيهاني را دريافت كرده، مانند يك مبدّل ولتاژ، آن را كاهش يا افزايش مي دهند و در اختيار ارگان ها و قسمت هاي مختلف بدن قرار مي دهند. اين مراكز رواني همانطور كه پرانا را براي عملكردها و قسمت هاي مشخص بدن مورد استفاده قرار مي دهند، به همان نسبت مي توانند به عنوان ماشه اي براي بيدار كردن توانايي هاي برتر و آگاهي هاي عميق تر به كار روند. [33] در بدن آدمي، چاكراهاي انبوهي هست ولي اصلي ترين آنها هفت چاكرا مي باشد.

هر چاكرايي ارتباطي مستقيم با يك

سري از ارگان هاي بدن دارد. تاثيرات اين چاكرها در عملكرد اين ارگان ها و همچنين تاثير بخشي در عملكرد روحي و رواني ما است.

وظايف چاكرا

چاكراها وظايفي دارند از جمله:

1) جذب، گوارش و توزيع پرانا (انرژي حياتي) در بخش هاي مختلف بدن بر عهده آنهاست.

2) كنترل، تقويت و مسؤوليت درست كار كردن كالبد جسماني و اعضاي مختلف آن را بر عهده دارند. غدد درون ريز به وسيله بعضي از چاكراهاي اصلي تنظيم مي شوند و انرژي مي گيرند. با كنترل و دست كاري چاكراهاي اصلي مي توان غدد درون ريز را تحريك يا مهار كرد. تعداد زيادي از ناخوشي ها تا حدودي ناشي از خوب كار نكردن چاكراها هستند.

3) بعضي از چاكراها مراكز استعدادهاي رواني هستند.

فعال سازي چاكراهاي خاص، ممكن است باعث توسعه يافتن استعدادهاي رواني خاص شود. براي مثال چاكراهاي كف دست براي فعال كردن، آسانترين و امن ترين چاكراها هستند.

با فعال كردن چاكراهايي كه در مركز كف دستها قرار دارند فرد مي تواند توانايي خود را در احساس كردن انرژي هاي لطيف، هاله دروني، هاله تندرستي و هاله بيروني توسعه دهد. اين كار با تمركز كردن به سادگي انجام مي شود.

فعال سازي چاكرا

تمرينات و تكنيك هايي كه مي تواند اين مراكز را فعال سازند متعدد و ويژه هستند و نياز به كسب مهارت طي چند ماه تا چند سال است.

توانايي و قدرت هاي حاصل از فعال شدن انرژي چاكراها، كرامت يا سيدهي ناميده مي شود و به معناي قدرت هاي روحي است.

شناخت چاكراها كمك مي كند تا خود و اطرافتان را بهتر بشناسيد.

انواع چاكراها، رنگ و كاركرد هر كدام

1 - چاكراي مولادهارا كه در نزديك مقعد است، رنگ اين چاكرا قرمز است و كارايي آن بر روي استخوان بندي و ماهيچه ها بر روي كليه ها و غدد فوق كليه بر روي اندامهاي جنسي و فعاليت هاي جنسي است.

عملكرد اين چاكرا نگهداري، بقا و استواري را بسيار مي كند و حس امنيت را در شخص افزايش مي دهد؛ به عبارتي امنيت، بقا، ارتباط، پول، خانه، توانايي بنا كردن و حاضر بودن در زمان و مكان. همچنين اين چاكرا ارتباط مادر با شخص را منعكس مي كند و با احساس شخص در رابطه با بودنش بر روي زمين و همچنين با جسم در ارتباط است.

تنش هايي كه در جسم بوسيله اين چاكرا كنترل مي شود در قسمت هايي كه به اين چاكرا ارتباط دارد نشان داده مي شود.

2 - چاكراي سوادهيستانا، كه ميان ناف و آلت تناسلي است، رنگ اين چاكرا نارنجيست و كارايي آن بر روي روده و فشار خون است.

عملكرد اين چاكرا در بروز خشم و نفرت و كينه يا حس شرافت است.

سوادهيستانا نقطه مرگ و زندگي است.

اين چاكرا به قسمتي از آگاهي كه مربوط به غذا و روابط جنسيست مربوط است.

ارتباط اين چاكرا با درون است و اينكه جسم به چه چيزي نياز دارد و چه چيزي او را خشنود مي سازد. توانايي شخص براي داشتن بچه

نيز در ارتباط با اين چاكرا است.

3 - چاكراي ماني پورا كه روي ناف است و به آن چاكراي شبكه خورشيدي نيز مي گويند. رنگ اين چاكرا زرد است و محل استرس، غرورهاي بيجا، منيت ها و ذّلت و خواري است.

متانت و وقار و نرمي در اين چاكرا مايه ايجاد آرامش مي شود.

4 - چاكراي آناهاتا، كه در قلب است، رنگ اين چاكرا سبزاست و بر روي قلب و ريه ها كارساز است.

عملكرد اين چاكرا به باز كردن قلب كمك مي كند تا قلب شما را به سمت عشق، به سمت دوست داشتن و به سمت زيبايي ها باز كند.

5 - چاكراي ويشود ها كه در زير قسمت گلو است، رنگ اين چاكرا آبيست و بر روي تارهاي صوتي و تيروييد كارساز است.

عملكرد اين چاكرا در بالا بردن خلاقيت و ابراز درون يا نشان دهنده بيان كردن و دريافت كردن است در اينجا بيان كردن مي تواند از طريق ارتباط برقرار كردن با چيزي كه مي خواهيد و يا چيزي كه احساس مي كنيد باشد و همچنين مي تواند به صورت هنري مانند نقاشي هنرمند، موسيقي يك موسيقيدان و استفاده از اشكال براي بيان درون خود باشد.

6 - چاكراي آجنا كه در فضايي بين دو ابرو است، رنگ اين چاكرا نيليست و بر روي چشم و غده هيپوفيز و غده صنوبري كارساز است و بر روي حافظه، تأثير مي گذارد. عملكرد اين چاكرا با مديتيشن كردن (تي ام) فراوان، به باز كردن چشم سوم، كمك است.

7 - چاكراي ساهاسارا يا چاكراي تاج يا لوتوس هزار گلبرگ، داراي رنگ سفيد و گاهي بنفش است و محل آن در قله سر قرار دارد. انرژي ايزدي از اين چاكرا

وارد بدن مي گردد. با مديتيشن كردن فراوان عمل اشراق در اين چاكرا اتفاق مي افتد. به عبارتي اين چاكرا به احساس يگانگي و جدايي مربوط است و ارتباط ما را با زمين و همچنين با پدرمان نشان مي دهد. چاكراي هفتم نمايانگر ارتباط با پدر است كه ارتباط ما با قدرت را نشان مي دهد. وقتي كسي احساس جدايي از پدرش را تجربه كرده باشد اين چاكرا را مي بندد و احساس تنهايي و انزوا را تجربه مي كند.

مثل اينكه در پوسته اي قرار گرفته باشد و نتواند با اطراف خود ارتباط برقرار كند؛ [34]. اين چاكراها در كالبد اثيري هستند و چرخش آنها در مردان به سمت راست (در جهت عقربه هاي ساعت) و در زنان به سمت چپ مي باشد.

به گفته سوامي موكتاناندا: شما هر گز با مطالعه كردن كتب علمي و يا كتب عرفاني، قادر به كشف كردن آنها در داخل كالبد تان نخواهيد بود.

دانشمندان، هنوز موفق نشده اند اين چاكراها را در دستگاه هاي خود، ثبت كنند زيرا اين چاكراها ماهيتي بي اندازه لطيف و نامملوس و نامحسوس دارند. [35]

بخش 3؛ يوگاي عملي
اشاره

يوگاي عملي بر پايه مباني نظري يوگا و اهداف يوگي استوار است.

يوگاي عملي به روش ها، آداب و اعمالي اشاره دارد كه يوگي با رعايت آنها به اهداف مورد نظر خود مي رسد. مي توان گفت يوگا در تفسير قديمي تر آن روش عملي نظام يافته ايست كه به هدف عاري شدن از هر گونه فعاليت ذهني و در نتيجه رهايي از رنج انجام مي شود گرچه در نگرش امروزي، انواع يوگا چنان گسترش يافته كه به هدف رفع مشكلات روحي رواني زندگي امروزي به كار مي رود.

يوگاي ميانه و يوگاي افراطي

از گذشته عمدتاً دو روش كلي يوگا مطرح شده است [36]:

يوگاي ميانه و يوگاي افراطي. راه ميانه كه در كتاب گيتا آمده است وظايفي نه چندان دشوار براي زدودن پليدي هاي دل پيشنهاد مي كند.

در اين روش، يوگي بايد در محلي پاك و ناهموار خلوت گزيند، ذهن خود را به يك نقطه متمركز نمايد، بر ذهن خود تسلط يابد و سر و گردن و جسم را بي حركت نگه دارد. افراط در خوردن يا تفريط در آن و زياد خوابيدن يا زياد بيدار ماندن، مانع موفقيتند. راه افراطي كه در رساله يوگاسوترا نوشته پاتانجالي آمده روشي ضد انساني و طاقت فرساست؛ به نيازهاي طبيعي توجه نمي كند و بر خلاف خواسته هاي طبيعي وظايفي را بر يوگي مقرر مي نمايد. در اين روش، خلوت گزيني به جاي تحرّك بدن، حبس دم به جاي تنفس طبيعي، خاموشي افكار به جاي انديشه ورزي و توجه به يك نقطه به جاي آزادي توجه، قرار مي گيرد و خلاصه در اين روش با تمرينات بسيار دشوار، حيات دروني و ذهني انسان منهدم مي شود. يوگاي ميانه به عشق و عواطف انساني توجه مي كند ولي در يوگاي

افراطي از آن خبري نيست. حبس دم در يوگاي گيتا جايگاهي ندارد و تنها به معناي قرباني باطني آمده است اما در يوگاي كلاسيك پاتانجالي يكي از مراحل هشتگانه يوگا به شمار مي رود. [37]

وضعيت هاي ذهن و دو روش يوگا

اساس روش يوگا بر جلوگيري و خود داري است؛ [38] تصورات و تصرفات ذهني كه همواره و پي در پي براي ذهن رخ مي دهد باعث مي شود نفس، واقعيت خود را نشناسد و هميشه در رنج به سر برد. جلوگيري از اين تصرفات با از كار انداختن كامل ذهن صورت مي گيرد و در پي آن نفس به حقيقت خود خواهد رسيد. [39] حالت ها و وضعيت هايي كه ذهن به خود مي گيرد پنج تاست:

1. نااستوار و بي قرار

2. رخوت زده و خموده

3. گيج و آشفته

4. متمركز و تثبيت شده

5. مهارزده و روي گردانده اين حالات نسبت به يكديگر متضادند و هر يك ديگري را كنار مي زنند. نيل به يوگا در همه اين حالات ممكن نيست. [40] تنها دو مرحله آخر است كه زمينه ساز رسيدن به يوگا و توقف كامل ذهن است.

در اين دو مرحله عنصر «سات وا» در بيشترين و بالاترين درجه در ذهن پيدا مي شود و انسان را براي رهايي و آزادي كامل ياري مي رساند. [41] در حالت پنجم همه تصرفات و فعاليت هاي ذهني متوقف مي شود و به آن سامادهي گفته مي شود. از اين رو دو گونه يوگاي اصلي وجود دارد:

سام پراج ناتا و اَسام پراج ناتا نوع اول بسته به موضوعي كه بر آن تفكر و تدبر مي شود چهار قسم دارد:

1 - ساوي تاركا كه ذهن بر روي شيء خشن مادي جهان بيروني مانند مجسمه يك اله يا الهه متمركز مي شود.

2 -

ساوي چارا كه ذهن به ماهيت آن شيء و ذوات اشياي مادي متمركز مي شود.

3 - سانان دا كه ذهن بر روي اشياي لطيف تري چون جوهر اشيا تمركز داده مي شود و در نتيجه چيستي و ماهيت ذوات براي آن آشكار مي شود.

4 - ساس مي تا كه در آن شيء، هم ذات با خويشتن يوگي مي شود و نفس خود را با آن يكي و همانند مي داند. در واقع در اين مرحله انسان نفس يا خود واقعي خود را مي يابد و نفس داننده همان خويشتن اوست. وقتي ذهن مراحل پيشين را يكي پس از ديگري طي نمود به جايي مي رسد كه از انديشه درباره همه چيز آزاد مي شود و به مرتبه اَسام پراج ناتا يا يوگاي تمام عيار نايل مي شود. اينجا نقطه پاياني همه فعاليت هاي ذهني است و نفس به شعور و آگاهي محض رسيده از وجود مطلق، مجرد و قائم به ذات خود بهره مند مي شود و از همه دردها و رنج ها مي رهد. البته براي رسيدن به اين مرحله تلاش مستمر و بسيار لازم است و اين طور نيست كه يك شبه بتوان به آن رسيد. [42] بر اساس آنچه گفته شد به اين نتيجه مي رسيم كه يوگا روشي براي خودشناسيست و خودشناسي را تنها از راه كنار گذاشتن ذهن و تصرفات ذهني كه مبدأ رنج انسان هستند ممكن مي شمارد. تصرفات ذهني شخصيت انسان را دچار بحران و باز پيدايي مستمر مي كند و رهايي از آنها مايه رسيدن به شخصيت و خود واقعي و مطلق است.

روش هاي يوگا
اشاره

يوگا به عنوان رويكردي معنوي از قديم به صورت هاي مختلفي رواج يافته است.

اين رويكردها به عنوان شكل هاي مختلف يوگا شناخته شده و

در فرهنگ هاي ديگر نيز مشابه آنها يافت مي شود. در واقع هر يك از اين شيوه ها متناسب با شخصيت هاي مختلف انسان است.

البته گاه چند شيوه به صورت تركيبي و آميخته نيز به كار گرفته مي شود. [43] از اين رو شش روش اصلي براي يوگا بر شمرده اند [44]:

1 - منتره يوگا يا يوگاي اصوات

در اين نوع يوگا كلمات، جملات و اصوات مخصوص براي ايجاد تمركز و تعالي فكر استفاده مي شود. ارتعاش هاي صدا از عوامل مؤثر در حصول تمركز است؛ [45]

2 - كرمه يوگا يا يوگاي اعمال خوب

اين يوگا با روحيه برون گرايي همراه است و شامل انواع فعاليت هاي نوع دوستانه مي شود كه در راستاي خدمات عموميست نظير تأسيس بيمارستان، برپايي آموزش هاي عمومي، مهمان نوازي، پيشه وري، كشاورزي و غيره.

3 - بهكتي يوگا يا يوگاي اخلاص

در اين نوع يوگا مراسم معنوي و عبادي ستايش خدا و تمركز بر خدا به صورت هاي گوناگون نظير دعاها، مزامير، اشعار وجدآميز و اذكار خالصانه مطرح است.

برخي در توجيه جامعه شناختي بهكتي يوگا ريشه آن را در تمايل انسان با اتحاد با قدرتي برتر مي دانند. گاه از آن به يوگاي عشق تعبير مي شود. [46]

4 - جنانا يوگا يا يوگاي معرفت

در اين يوگا بر مطالعه نوشته هاي مقدس و ژرفنگري در آنها و نيز مطالعه درباره هستي و سرشت خود تأكيد مي شود. حاصل اين بينش اينست كه فراسوي جهان زودگذر، حقيقت مطلق ازلي و غير قابل شناخت وجود دارد. اين حقيقت مطلق واقعيت اساسي وجود انسان ها (آتمن) است كه در آيين هندو به نام برهمن و در بودا به نام شونياتا (خلأ) است.

اين مطلب همان اتحاد و يگانگي آتمن و برهمن است كه در متون مقدسي چون بريهدارنيكه اوپانيشادها به صورت «من برهمنم» آمده است؛ [47]

5 - هاتا يوگا يا يوگاي كنترل جسم

مهار جسم و اميال آن مي تواند انرژي هاي مادي را به انرژي معنوي تبديل كند.

اين كنترل با حالات مختلف بدني و تمرينات جسمي، ذهني و فكري صورت مي پذيرد. اين نوع يوگا كه امروزه در غرب رواج دارد از مكتب تانترا كه محور آن توجه به جسم و تن است سرچشمه گرفته است.

اين روش در آغاز در اين مكتب براي آزاد كردن انرژي كنداليني صورت مي گرفته است؛ [48] انرژي كنداليني نيروي حياتي بنيادي يا همان نيروي جنسي است؛ [49] تمرينات و حركات عملي متعدد هاتا يوگا كانال ظريفي مي گشايد كه از ارگان هاي جنسي به طرف ستون فقرات تا فرق سر جريان مي يابد. اين كانال از هفت چاكرا تشكيل شده است.

انرژي مزبور بعد از فعال شدن، از دو نادي (آب گذر) كه از موضع انرژي كنداليني تا فرق سر و در نهايت سوراخ چپ و راست بيني امتداد دارند عبور مي كند اين دو نادي به صورت متقاطع در موضع چاكراهاي هفتگانه به يكديگر مي رسند و آنها را فعال مي كنند.

فلسفه اين برنامه اينست كه خداي شيوا يعني جوهر آگاهي در چاكراي فرق سر قرار

دارد در حالي كه شكتي يا همسر او كه انرژي خلاق مادي دارد در پايين ترين چاكرا است.

با تمرينات يوگايي انرژي كنداليني نهفته در پايين ترين قسمت كانال صعود كرده با شيوا مقاربت مي كند.

در نتيجه اين مقاربت، ماده با انرژي ممزوج شده و شيوا در روح بشري پيدا مي شود. [50] رسيدن اين انرژي به بالاترين چاكرا انسان را به مرحله سامادي مي رساند.

6 - راجا يوگا يا يوگاي كنترل ذهن

اصول اين نوع يوگا در يوگا سوتراي پاتانجالي كه از جمله متون مقدس هنديست آمده. اين نوع يوگا با هاتا يوگا پيوندي قابل توجه دارد.

گفته اند همه يو گاها از سطح هاتا يوگا شروع و به راجا يوگا پايان مي يابد. [51] اين دو اغلب با هم انجام مي شوند گرچه در ميزان استفاده از هر يك اختلاف وجود دارد. در هر حال هدف هاتا يوگا تسلط بر بدن و هدف راجا يوگا تسلط بر ذهن است؛ [52]

مراحل هشتگانه يوگا پاتانجلي
اشاره

[53] پاتانجالي براي خلوص ذهن و پالايش آن از ناپاكي هاي انديشه و مهار امواج ذهني آدابي را قرار داد كه به راه هاي هشتگانه يا واجبات و تكاليف هشتگانه معروف شد.

اين هشت راه به صورت مرحله اي به يكديگر وابسته و متوالي هستند و اجمالا عبارتند از:

پرهيزگاري، پرورش عادات، پرورش اندام، مهار تنفس، بازداري از محسوسات، توجه، مراقبه (مديتيشن)، تمركز (سامادهي). اينك تفصيل هر كدام [54]:

اصل اول؛ ياما

يعني خويشتن داري و پرهيزگاري كه شامل موارد زير است:

پرهيز از هر گونه آسيب رساندن به موجودات صداقت و راستي در انديشه و گفتار دزدي نكردن مهار خواهش هاي نفساني و اميال جسماني نپذيرفتن صدقه و هداياي غير لازم

اصل دوم؛ نياما

يعني پرورش عادت هاي نيكو در خويشتن. اين عادت ها عبارتند از:

طهارت و پاكسازي بدني با نظافت و مصرف خوراك هاي پاك و طهارت ذهني با احساسات و عواطف پاك رضايت از شرايط زندگي زهد و تحمل در برابر سختي ها مطالعه منظم و مستمر متون ديني مراقبه (مديتيشن) و تفكر درباره خدا

اصل سوم؛ آسانا

يعني پرورش اندام نيرومند و خدمتگزار به روح. سلامتي بدن زمينه ساز تمركز ذهني است و بيماري ها و آثار مزاحم دستيابي به تمركز را دشوار مي كند.

اصل چهارم؛ پراناياما

يعني كنترل و مهار تنفس به معنا وقفه در فرايند تنفس. اين وقفه يا پس از بيرون دادن هوا يا پس از فرو بردن آن صورت مي گيرد و يا به صورت حبس نفس است.

پيروان يوگا معتقدند ريتم فرايندهاي تنفسي، بر روي نوسان هاي ذهني اثر مي گذارد و موجب انصراف ذهن از تمركز مي شود. كنترل تنفس به بدن و ذهن قدرت و استحكام مي بخشد و به ويژه موجب تمركز ذهن مي شود. اصل پنجم:

پرات ياهارا يعني بازداشتن حواس از اشياي محسوس توسط ذهن. با اين كار حواس دنبال اشياي محسوس كه مربوط به آنهاست نمي روند و فقط از ذهن فرمان مي برند و در نتيجه مزاحم ذهن نخواهند شد؛ البته دستيابي به اين مرحله بسيار دشوار است.

اين پنج اصل، «ياوران بيروني يوگا» نام دارند و سه اصل بعدي چون مستقيما به نوع خاصي از يوگا مربوط مي شوند «ياوران دروني يوگا» ناميده مي شوند.

اصل ششم؛

دهارانا يعني متوجه كردن يا فيكس كردن ذهن روي يك شيء مشخص؛ عضوي از بدن مانند ناف، نقطه ميان دو ابرو و … يا شيء خارجي مانند ماه، شعله و … موفقيت در اين مرحله زمينه صعود به مرحله بالاتر است.

اصل هفتم؛ دهي يانا

يعني مراقبه يا مديتيشن به معناي سرازير شدن و تمركز بي وقفه انديشه بر روي يك شيء. تداوم تمركز، يوگي را به حقيقت زنده آن شيء مي رساند و ذهن مي تواند حقيقت آن شيء را در وجود او بازآفريني كند.

اصل هشتم؛ سامادهي

يعني تمركز مطلق. در اين مرحله، ذهن در شئ اي كه بر آن تمركز نموده چنان ژرف مي شود كه از خود بيخود شده و در آن محو و گم مي گردد به گونه اي كه تفاوت بين خود و آن شيء را ادراك نمي كند بلكه به صورت خود شيء درآمده و عين آن مي گردد. شيء، خالي از محتوا و مشخصات و صورت جلوه مي كند و در طبيعت ذاتي خود ادراك مي شود و ذهن عين آن مي شود. [55] در اين مرحله فقط موضوع تفكر وجود دارد اما عامل تفكر يعني ذهن وجود ندارد و در نتيجه انسان به فرايند تفكر توجهي نمي كند.

ترجمه فارسي واژه سامادهي دشوار است با اين حال به چند صورت تفسير شده است:

«حالت مشاهده»، «تمركز نيروي ذهني و معنوي»، «تفكر و مراقبه»، «همانندي مطلق» و «استغراق معنوي». [56] سامادي داراي مراتب بسياريست كه بالاترين آنها مقام «زنده آزادي» (ارهت) است.

اين سه مرحله اخير معطوف به تمركز بر روي يك شيء مي باشد يعني نخست بايد توجه خود را بر آن شيء متمركز نمود بعد درباره آن مراقبه (مديتيشن) كرد و بالاخره بر آن تمركز مطلق نمود. از تركيب اين سه اصل سام ياما تشكيل مي شود كه براي دستيابي به يوگا ضرورت دارد.

بخش 4؛ اهداف و فوايد يوگا

يوگا در هند باستان به عنوان روشي براي رهايي انسان از رنج مطرح بوده و اين هدف همواره درباره يوگا منظور بوده است اما در عصر جديد با توجه به مشكلات بشر امروزي يوگا براي اهداف متنوع ديگري به كار مي ورد. از اين رو در دو بخش به بيان اهداف يوگا مي پردازيم:

اهدافي كه يوگا از گذشته به قصد آنها به كار مي رفته عمدتاً رهايي انسان

از تصورات، تصرفات و تموجات ذهني و رسيدن به آزادي مطلق بوده است؛ [57] گرچه از اين اهداف به عبارات گوناگون ياد مي شود همگي را مي توان در عبارت بالا خلاصه نمود. چنانكه گذشت ريشه پايه گذاري يوگا و رياضت هاي طاقت فرساي آن باور به تناسخ روح و گرفتاري انسان در گردونه باز پيدايي است.

از اين رو در يوگا به هدف خاموشي كامل حيات ذهني و رواني و انهدام صور ديرينه ذهني كه محصول آثار كردار پيشين است فنون و آدابي ابداع شده است تا از اين طريق زمينه باز پيدايي انسان و گرفتاري مجدد او در رنج هاي پياپي از بين برود. اينجاست كه انسان به مقام فنا و آزادي مطلق دست يافته است.

در دوران متأخر، يوگا در عرصه زندگي عمومي وارد شده و بيشتر به هدف رهايي او از گرفتاري ها و مشكلات بشر امروز و زندگي پيشرفته به كار گرفته مي شود. امروزه زندگي بشر، پيچيده، پر دردسر، پراكنده، استرس زا، بيماري آور، پر تنش و اضطراب آور شده است.

مشكلات روحي، ذهني، جسمي، اجتماعي، كاري، شخصيتي، عصبي و غيره انسان ها را مي آزارد. در چنين شرايطي يوگا روشيست براي برقرارساختن ارتباط ذهن و جسم و ايجاد تعادل و آرامش ذهني، كامل نمودن شخصيت انساني و آزادسازي آن از تفكرات احساسي (كنترل احساسات)، رفع مشكلات بغرنج زندگي، برطرف كردن فشارهاي فيزيكي، رهايي از تنش ها، بهينه سازي روابط اجتماعي، تأمين صلح و شادي و آرامش اعصاب و خلاصه زندگي بهتر همراه با آرامش و بدون تنش و فشار. [58] شري يوگن دراجي مي گويد:

هدف يوگا رهايي و آزادسازي شخصيت از قيد تفكرات احساسات و عكس العمل هايي كه در نتيجه خودآگاهي انباشته

مي شوند است.

تنها چنين است كه ذهن يا عقل متعادل به دست مي آيد. [59] آموزش يوگا روشي براي زندگيست كه فرد، اجتماع و شخصيت ملي و تصور نسبت به جواني را تغيير داده و به او كمك مي كند تا جامعه بهتري را براي فردا داشته باشد.

يوگا شخصيت انساني را براي زندگي كاملتر و غني تر كامل نموده تا بتواند به تنهايي به اعلا رسيده و بهترين ها را به دست آورد. [60] با پي گيري اين اهداف، فوايدي براي انسان حاصل خواهد شد نظير تناسب جسماني، قناعت، خرسندي، دوري از بيماري، بهبود بيماري ها، تقويت ذهن و تمركز و كارايي بيشتر آن، بردباري و انصاف از راه حذف مشكلات ناشي از فشارهاي عصبي و … [61]

بخش 5؛ نقد يوگا
اشاره

آنچه در اين نوشته از نظر گذشت، معرفي يوگا بود.

در اين زمينه بي دريغ و فراخور مجال، آنچه پيروان يوگا گفته اند بازگو شد؛ با اين حال درباره يوگا با گسترش فراوان جهاني آن و افزايش نگارش و نشر كتاب و نشريه در اين زمينه و توليد آثار چند رسانه اي و تأسيس مراكز آموزشي به چند نكته بايد توجه داشت:

يك؛ ريشه يوگا كجاست!

ريشه يوگا نامعلوم است و مبدأ آن روشن نيست. معلوم نيست چه كسي و بر چه اساسي آن را پي ريزي نموده است.

برخي ريشه آن را در ريگ ودا دانسته و برخي ديگر در عناصر شمنيسم يافته اند.

در اساطير و افسانه ها اين تعليمات را به خدايان هندي ( مظاهر احديت) نسبت مي دهند. پاتانجلي نيز خود را بنيانگذار آن نمي داند. [62] از اين رو شايد بتوان گفت مفاهيمي چون بدن ها، نادي ها و چاكراها معلوم نيست چرا مطرح شده اند.

آيا نوعي تشريح رازوارانه بدن انسان بوده يا چيزي ديگر! گويا حضور اين عناصر در افسانه ها و اساطير، نوعي تقدس به آنها داده و اقوام بعدي كه آمده اند بر اينها تأكيد نموده و در پي جستجوي حقيقت آنها برنيامده اند.

تاكنون هم مفاهيم مطرح در يوگا توسط علم پزشكي تأييد نشده است.

دو؛ بن بست روش شناختي

يك پرسش كه درباره مباني يوگا به ذهن مي رسد اينست كه گويندگان اين مطالب، چه دليلي بر اين گفته ها و نوشته ها دارند؟ آيا اين گفته ها را بايد با خوش باوري پذيرفت يا بايد دنبال دليلي نيز براي آنها گشت! بدون شك هر ادعايي نياز به اثبات دارد. اگر يك ادعا از راه صحيح، اثبات شد «صادق» ناميده مي شود و اگر اثبات نشد «كاذب» خواهد بود.

هر ادّعا يك گزاره است و بر اساس تنوع گزاره ها، راه اثبات آنها نيز متفاوت است.

به طور كلي گزاره ها از نظر راه اثبات به سه دسته تقسيم مي شود:

الف: گزاره هاي تعبّدي كه راه اثبات آنها استناد به وحي الهي است.

ب: گزاره هاي عقلي كه راه اثبات آنها استفاده از دلايل منطقي و استدلال عقلي است.

ج: گزاره هاي تجربي كه راه اثبات آنها تجربه است؛ [63] با توجّه به اين

مطلب، آنچه در يوگا گفته مي شود مانند اين كه انسان داراي كالبدهاي مختلف، كانال هاي انرژي و چاكراهاست از چه راهي اثبات شده است؟

گزاره هاي يوگا نه گزاره هاي عقليست تا بتوان با استدلال عقلي آنها را به اثبات رساند چنانكه معتقدان به يوگا نيز از چنين روشي استفاده نكرده اند و نه گزاره هاي تعبدي تا دليلي از كتاب آسماني داشته باشند چنانكه پيروان يوگا نيز به دليلي از كتاب مقدس تمسك نكرده اند.

حال كه راه عقل و وحي براي يوگا اثري ندارد آيا مي توان با روش تجربي ادعاهاي مطرح در يوگا را پذيرفت؟ يكي از دانشمندان غربي به نام ديويد فونتانا كه متخصص در زمينه روان شناسيست مطالعات فراواني از اين منظر به اديان بزرگ داشته و كتابي ارزشمند به نام «روان شناسي دين و معنويّت»، نوشته است.

كتاب وي به همّت انجمن روان شناسان بريتانيا و انتشارات بلك ول در سال 2003 به زبان انگليسي در اختيار خوانندگان قرار گرفته است.

او معتقد است مسأله انرژي (و به دنبال آن، سيستم انرژي بدن) با روش هاي دانشگاهي قابل اثبات نيست. وي در اين كتاب مي گويد:

در شرايطي كه پزشكي قادر نيست به سنجش انرژي هاي ظريفي مانند «چي» و «پرانا» [64] بپردازد، پزشكان مجرب چين و هند، ترديدي در وجود و نقش مهمّ آنها در شفاي جسم، ذهن و روح ندارند. پزشكان غربي كه روش هاي دانشگاه هاي شرق را مطالعه كرده اند اين عقيده را اظهار مي كنند كه انرژيِ چي، با فناوري پزشكي جديد، قابل سنجش نيست. [65] بنا بر اين گزاره هاي فوق، از نظر تجربي نيز قابل اثبات نيستند. بنا بر اين آنچه در يوگا درباره انرژي، بدن هاي هفتگانه و چاكراها مطرح مي شود تنها

حاصل تجربه هاي دروني يوگي هاي هندي مانند پاتانجلي و امثال اوست. در اينجا مي توان پرسيد:

آيا تجربه دروني چنين افرادي براي ديگران، حجت است و كوركورانه بايد آنها پذيرفت!؟

سه؛ خلأ خداشناسي و معاد باوري

بر اساس نوشته هاي معتقدان به يوگا در آيين يوگا، بدن و دنيا معبد تلقي مي شود و تمام تلاش آنها و اعمال آنها بر اين امر نهادينه شده است كه بدن انسان را از رنج در آورده و به آرامش برساند و آن هم آرامش دنيوي؛ اما بايد گفت كه در باب نسبت دنيا و آخرت سه ديدگاه وجود دارد:

اول اينكه انسان دنيا پرست باشد و آخرت را نفي كند.

%%دوم اينكه انسان آخرت گراي افراطي شده، دنيا را نفي كند كه اين همان رهبانيت است.

سوم اينكه انسان آخرت گراي دنيا طلب شود. يعني به قدري از دنيا برگزيند و به گونه اي برگزيند كه در راستاي آخرت او باشد.

تنها فرض مقبول از نظر قرآن، فرض اخير است.

«و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا» [66]

در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب و بهره ات را از دنيا فراموش مكن. مبناي عرفان اسلامي اصالت دادن به آخرت است و دنيا تا آن هنگام كه در مسير اصلاح آخرت و زندگي ابدي انسان باشد مطلوب است.

در يوگا اساساً اعتقاد به معاد مطرح نيست. آموزه تناسخ در يوگا بيانگر بازگشت متوالي انسان به دنياست و اين چرخه تا بي نهايت ادامه خوهد يافت مگر وقتي كه انسان به پايان يوگا يعني خاموشي ذهن و رسيدن به آگاهي مورد نظر يوگا دست يابد ولي به هر حال در يوگا، سخني از زندگي اخروي نيست. چنانكه در يوگا

مانند ساير مكاتب هندي، سخني از خدا نيست؛ آن خدايي كه مبدأ و منتهاي هستي است؛ «هو الاول و الآخر» [67] و راه نجات بشر را از طريق نمايندگان خود به انسان ها نشان داده است.

بنا بر اين آرمان يوگا به زندگي دنيوي انسان، منحصر مي شود و چنين چشم اندازي براي زندگي انسان، با دلايلي كه بر ضرورت معاد گفته شده [68] ناسازگار است.

چهار؛ ويژگي هاي ناسازگارانه يوگا با طبع انسان

از نظر برخي پژوهشگران در زمينه اديان و مكاتب فلسفي هند راه يوگا از همان اول پيدايش، روشي معكوس در مقابل جريان طبيعي حيات بوده است.

هدف غايي يوگا انهدام كامل شخصيت ذهني و رواني انسان است و براي نيل به اين مقصود يوگا آداب و فنون چندي ابداع كرده است كه خاصيت غير انساني و حتي مي توان گفت ضد انساني دارد. انسان، پرورده اجتماع است، يوگا دستور عكس مي دهد و مي خواهد آدمي، خود را از هياهوي اجتماع بر كنار زند و از لذايذ حواس، امساك نمايد. انسان متحرك است، نفس مي كشد مي نوشد، مي خورد و مي خوابد، انس مي ورزد و دل به اين و آن مي بندد، يوگا براي حركت فطري انسان، سكون مطلق تجويز مي كند و در برابر جريان طبيعي حيات و نفس كشيدن و دم فرو بردن، حبس دم را مي آموزد. آدمي در بند پيچ و خم انديشه ها و گردابهاي نفسي سرگردان است و انديشه خود را هر دم به شئ اي معطوف مي سازد و زندگي رواني انسان متشكل از استمرار لحظات متوالي شناخت هاي گوناگون است، يوگا بدين جريان طبيعي فعاليت ذهني، قرار و ثبات تزلزل ناپذيري مي بخشد و مي خواهد انديشه و ذهن را از سرگرداني بر حذر بدارد و آن را به نكته اي

واحد متوجه بسازد تا بدين نحو امواج ذهني فرو نشيند و منشأ صور نفساني خاموش گردد و تموجات ذهني و نفساني پايان يابد. كليه فنون يوگا متوجه همين نكته است يعني انجام دادن عكس آنچه كه آدمي بدان خوي گرفته است در واقع واژگوني كليه ارزش هاي انساني هدف واقعي يوگاست؛ [69]

پنج؛ فرار به سوي يوگا

ريشه پايه گذاري يوگا رهايي از رنج و فعاليت هاي ذهني بوده است اما امروزه يوگا بعد از رواج در غرب، چنان گسترش يافته كه به هدف رفع انواع مشكلات روحي، رواني و جسمي برآمده از وضعيت زندگي بشر امروزي به كار مي رود. اين گسترش نشان مي دهد انسان معاصر كه بار زندگي مدرن را بر دوش مي كشد دچار سرگرداني و سردرگمي شده و دنبال راه چاره اي براي درمان و در پي مرحمي براي زخم هاي جان خود مي گردد. اينجاست كه طبيبان راه گمرده اي، راهنماي سرگشتگان مي شوند و هر راهي كه اندك فايده درماني براي بيمار ولي سودهاي مادي براي درمانگر در پي دارد به آنان نشان مي دهند اما آيا مشكل اصلي بشر حل خواهد شد يا همانطور، زندگي با ابهامات پيرامون خود بر رنج بشر خواهد افزود.

شش؛ رفتار سلبي

همت اصلي يوگا و هدف نهايي آن، خاموش نمودن ذهن و زدودن رنج از زندگي انسان و رساندن او به ساحل آرامش است.

اين يك رويكرد سلبي است؛ زيرا از نگاه قرآن، اين دنيا براي انسان، قرين رنج است و ريشه كن نمودن رنج و رهايي از آن ممكن نيست؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ» [70] ما انسان را در رنج آفريديم. رنج را از زندگي انسان نمي توان زدود بلكه بايد آن را مديريت نمود. تنها راه مديريت رنج، پيروي از دستورات و برنامه هاي عملي اسلام است كه با بينشي درست درباره خدا، هستي و انسان و برنامه هايي جامع، زندگي او را به سوي سعادت ابدي راهنمايي مي كند.

در اسلام، زندگي در زندگي دنيوي خلاصه نمي شود بلكه بخش اصلي زندگي انسان، پس از دنياست و در دنيا چند سالي معدود زندگي خواهد نمود.

در آموزه هاي اسلامي، توجه انسان ها به يكديگر، رعايت حقوق انسان ها، انفاق، گذشت، بخشش و انس و محبت مطرح است.

اسلام برنامه هاي فراواني براي مديريت اجتماع انساني دارد و با برنامه هاي اجتماعي و نيز برنامه هاي فردي، مفهوم عبادت و معنويت را گسترش داده و به تمام ابعاد و فرازهاي زندگي انسان سرايت داده است.

در اسلام نسبت به زندگي با رويكرد فعّال برخورد مي شود نه رويكرد منفعلانه؛ از انزوا و گوشه نشيني و فردگرايي كه به معناي فرار از زندگيست پرهيز داده مي شود و به رفتارهاي فعالانه توصيه مي شود در حالي كه يوگا فقط به فرد و زدودن انديشه هاي مزاحم و فعاليت هاي ذهن او مي انديشد.

البته چنين تلاشي گذشته از باورهاي ناصواب درباره زندگي، براي زدودن رنج از زندگي انسان نتيجه اي به بار نمي آورد.

هفت؛ فردمحوري

انسان موجودي اجتماعي است.

كثرت نيازهاي جسمي و روحي انسان باعث مي شود گرايش به اجتماع با فطرت او سازگارتر باشد.

ايجاد اجتماع، گذشته از زدودن نيازهاي انسان، بستري براي رشد و تعالي او فراهم مي آورد تا از اين راه به رشد معنوي دست يابد. دين اسلام بيشتر از هر آييني به جامعه بيشتر توجه نموده و با اين حال از توجه به فرد هم دور نمانده است.

اهميت اجتماعي بودن تا جاييست كه حتي در فردي ترين مقررات از قبل نماز و روزه، توجه به اجتماعي بودن، وجود دارد [71] اما در يوگا فرد انسان محوريت دارد [72] و همه تلاش ها در راستاي نجات فرد هزينه مي شود و به جنبه اجتماع كه ابزاري كارساز براي زدون رنج انساني است توجهي نمي شود.

هشت؛ فقدان زيبايي شناسي

جمال و زيبايي از ويژگي هاي عالم هستي و نظام احسن است.

در اين ميان انسان از بهره جمال بيشتري نسبت به ساير موجودات برخوردار است.

چنان كه خداي متعال وقتي انسان را آفريد و از روح خود در او دميد خود را با صفت زيباي «احسن الخالقين» [73] ستود. بنا بر اين ديدن زيبايي هاي آفرينش انسان، برخوردي منصفانه با پديده هاي خلقت است.

از سوي ديگر يكي از ابعاد وجودي انسان، علاقه به جمال و زيبايي است؛ انسان در همه شئون زندگي، زيبايي را دخالت مي دهد؛ لباس مي پوشد براي جلوگيري از سرما و گرما؛ اما زيبايي لباس را هم در نظر دارد، براي سير شدن غذا مي خورد و در زيباسازي غذا و سفره دقت مي كند خانه مي سازد براي سكونت و استراحت اما به زيبايي آن هم توجه مي كند [74] براي تفريح، سعي مي كند از زيبايي هاي مناظر، پرندگان، درختان، كوهستان، آبشارها و ساير

زيبايي هاي هستي لذت ببرد و خلاصه آن كه زيبايي را براي خود و اطراف خود و آنچه به او مربوط مي شود دوست دارد و دنبال آن مي رود اما يوگا كه به رنج آميز بودن زندگي انسان اعتقاد دارد زندگي را جز رنج و تيرگي نمي داند؛ يوگا بينشي حقيقي به هستي ندارد. رنج گرچه همواره در زندگي انسان هست اما تنها بخشي از زندگي اوست و نه همه. در خلقت انسان زيبايي هاي بي شماري وجود دارد كه براي كشف آنها و رسيدن به آنها بايد تلاش كرد نه آنكه تمام تلاش را براي رهايي از رنج صرف نمود. در جاي جاي قرآن كريم دو دسته از زيباييها مورد توجه قرار گرفته است:

يك دسته از زيبايي ها در وجود خود انسان است.

آنگاه كه انسان به خود توجه مي كند در اعضاي خود حكمت آفريننده را به نظاره مي نشيند و در روح خود، قدرت و دانش او را متجلي مي بيند. اين دسته از آيات «آيات انفسي» شمرده شده اند و دسته ديگر زيبايي هاي موجود در پيرامون انسان است؛ چه انسان آنگاه كه به بيرون از خود مي نگرد شگفتي هاي آفرينش در آسمان و زمين، اوصاف الهي را براي او متجلي ساخته و زيبايي هاي هستي را در منظر او به نمايش مي گذارد. به اين دسته از آيات «آيات آفاقي» گفته مي شود.

نه؛ فاصله يوگا با عرفان

اگر يوگا براي كالبد فيزيكي يا متافيزيكي انسان فوايدي در بر داشته باشد چه ارتباطي با عرفان دارد. در يوگا تكنيك هايي مطرح مي شود و گفته مي شود انسان از طريق آنها به آرامش عصبي يا ذهني مي رسد و بعضي از بيماري هاي او نظير افسردگي، درمان مي شود اما چنين چيزهايي عرفان نيست. عرفان مؤلفه هاي خاصي

دارد؛ مانند تقرب به خدا، رهايي از دنيا و زمان و مكان، يافتن راهي به نام مكاشفه براي دريافت مستقيم حقيقت، توجه به باطن و درون جهان و انسان و استفاده از رياضتي كه بر اساس شريعت باشد و در نهايت يافتن آرامشي كه با اعتماد به قدرت و علم بي پايان الهي حاصل شود. [75] يوگا نه تنها با عرفان فاصله دارد بلكه برخي پژوهشگران بر عدم تأثير معنوي آن تأكيد كرده و گفته اند:

نيل به معنويت از طريق يوگا تضميني ندارد. [76] از سوي ديگر ادعاي دروغين معنويت داشتن يوگا اين خطر را در پي خواهد داشت كه برخي افرد سودجود مدعي شوند كه به اهداف تمرينات معنوي يوگا دست يافته اند؛ [77]

منابع

1. شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج 1 و 2، مؤسسه انتشارات اميركبير، چ ششم، تهران، 1386.

2. تويسن گرترود، آرامش مطلق، م. رازگرداني، ع. عبدالهي، ناشر: ثالث 3. طوسي، خواجه نصير الدين، آغاز و انجام مقدمه و شرح و تعليقات از آيت الله حسن زاده آملي، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي 1374.

4. فعالي، محمد تقي، آفتاب و سايه ها، نجم الهدي، چ چهارم، تهران، 1387.

5. سبحاني، جعفر الالهيات قم، المركز العالمي للدراسات الاسلامية، 1412 ق.

6. بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفدهم، تهران، 1386.

7. اشو، شري، تعليمات تعليمات تانترا (كنداليني / يوگا) - 1 و 2، ترجمه: فرشته جنيدي، ناشر: هدايت الهي، چ اول، تهران 1381

8. ساي بابا، ساتيا، تعليمات ساتيا ساي بابا، ترجمه: رؤيا مصاحبي محمدي، تعاليم حق، چ اول، تهران 1383

9. شيرازي، صدر الدين محمد، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة،

بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981.

10. شيواناندا، سوامي، دم گستري در يوگا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم، ميترا، تهران، 1381،

11. فونتانا، ديويد، روانشناسي دين و معنويت، ترجمه: ا. ساوار، نشر اديان، چ اول، تهران 1385

12. شامبهوناد، پانديت، راهنماي كامل و عملي يوگا، ترجمه: بهناز منجيي آزاد، نشر آزمون، تهران، 1383.

13. هينلز، جان آر، فرهنگ اديان جهان، ترجمه: گروه مترجمان، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، چ اول، تهران 1386

14. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، تهران، انتشارات صدرا، مجلدات مختلف

15. چاترجي، وداتا، معرفي مكتب هاي فلسفي هند، مترجم؛ فرناز ناظرزاده، دانشگاه اديان و مذاهب، اول / بهار 1384 (كد:

24)

16. روح بخش، عباس، نخستين گام در يوگا و چگونه مراقبه كنيم، كتاب سرا، تهران 1378

17. هويت، جيمز، يوگا، ترجمه: اميد اقتداري، ققنوس، تهران، 1377

18. دوي، نيجالا جويي، يوگا براي شفا بخشي، مترجم شهره عبدالهي، نشر اسرار دانش، تهران، 1380.

19. نيرانجاناندا سارا سواتي، سوامي، يوگا و انرژي درماني، ترجمه: جلال موسوي نسب، فراروان، چ دوم، تهران 1387.

*************

پي نوشت

[1]. داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج 2، مؤسسه انتشارات اميركبير، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1386، ص 307، چاترجي و داتا، معرفي مكتب هاي فلسفي هند، ترجمه: فرناز ناظرزاده، دانشگاه اديان و مذاهب، 1384، ص 560.

[2]. داريوش شايگان، همان، ج 2، ص 630.

[3] همان، ج 1، ص 306.

[4]. همان، ج 2، ص 625.

[5]. همان، ج 1، ص 625.

[6]. همان، ج 2، ص 631.

[7]. همان، ص 634.

[8]. همان، ص 633.

[9]. همان، ص 632.

[10]. چاترجي و داتا، همان، ص 545؛ پانديت شامبهوناد، راهنماي كامل و عملي يوگا، ترجمه: بهناز منجيي آزاد، نشر آزمون، تهران، 1383، ص 631.

[11] داريوش شايگان، همان، ج 2، ص

648 و 649 و چاترجي و داتا، همان، ص 545.

[12] همان، ص 546.

[13] داريوش شايگان، همان، ص 649.

[14] چاترجي و داتا، همان، ص 545.

[15] يكي از آموزه هاي اصلي اديان هندي آموزه رنج و نجات است.

از ديدگاه اديان و مكاتب هندي، انسان همواره در رنج است.

اين مكاتب درباره منشأ رنج و راه نجات، اختلاف نظر دارند. برخي منشأ آن را اشتياق و آرزوها مي دانند، برخي جهل و برخي ذهن. براي نجات، برخي چون جيني ها (پيروان آيين جَين) به رياضت ها سخت روي مي آورند، برخي چون بودايي ها راه هاي هشتگانه بودا را دنبال مي كنند و برخي، مانند پيروان تانترا، جسم را معبد قرار مي دهند. در يوگا راه نجات، معرفت است.

[16] جان، بايرناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1386، ص 267 - 269.

[17] ر. ك:

سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، يوگا و انرژي درماني، ترجمه: جلال موسوي نسب، فراروان، تهران 1387، ص 36.

[18]. داريوش شايگان، همان، ج 2، ص 647 و 630.

[19]. چاترجي و داتا، همان، ص 550.

[20]. همان، ص 553 و سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، ص 37.

[21]. چاترجي و داتا، همان، ص 554.

[22]. پانديت شامبهوناد، همان، ص 159 و سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، ص 29.

[23]. داريوش شايگان، همان، ص 650 و 661.

[24]. پانديت شامبهوناد، همان، ص 159 و 167.

[25] محمّد تقي فعالي، آفتاب و سايه ها، نگرشي بر جريان هاي نوظهور معنويت گرا، تهران، عابد، 1390، ص 108.

[26]. ر. ك:

نيجالا جويي دوي، يوگا براي شفا بخشي، مترجم شهره عبدالهي، نشر اسرار دانش، تهران، 1380.

[27]. سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، 75 و 80.

[28] «نا» به معناي حركت و «پرا» به معناي هميشگي است.

سوامي نيرانجاناندا

سارا سواتي، همان، ص 74.

[29] ر. ك:

سوامي شيواناندا، دم گستري در يوگا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم، ميترا، تهران، 1381، ص 23 تا 133.

[30]. سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، 96 تا 106.

[31]. همان، 20 و 66.

[32]. داريوش شايگان، همان، ص 714 و سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، ص 20 به بعد.

[33] همان، ص 65.

[34]. همان، 96 الي 106.

[35]. ر. ك به كتابهاي: هوارد كنت، يوگا، وشليلا شارامون، چاكرا درماني و سوامي نيرانجاناندا ساراسواتي، يوگا و انرژي درماني ترجمه جلال موسوي نسب.

[36] داريوش شايگان، همان، ج 1، ص 309.

[37] همان، ص 314.

[38] پانديت شامبهوناد، همان، ص 163 و 166 و چاترجي و داتا، همان، ص 556.

[39] همان، ص 556.

[40] همان، ص 557.

[41] همان، ص 558 و 559.

[42] همان، ص 560.

[43] ديويد فونتانا، روانشناسي دين و معنويت، ترجمه: ا. ساوار، نشر اديان، تهران 1385، ص 115.

[44] همان، ص 115 به بعد.

[45] جيمز هويت، يوگا، ترجمه: اميد اقتداري، ققنوس، تهران، 1377، ص 26.

[46] ديويد فونتانا، همان، ص 127 و جيمز هويت، همان، ص 26.

[47] ديويد فونتانا، همان، ص 130 و 131 و جيمز هويت، همان، ص 25.

[48] عباس روح بخش، نخستين گام در يوگا و چگونه مراقبه كنيم، كتاب سرا، تهران 1378، ص 14.

[49] جان آر. هينلز، فرهنگ اديان جهان، ترجمه: گروه مترجمان، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، تهران 1386 ص 671.

[50] ديويد فونتانا، همان، ص 116 و 117.

[51] همان، ص 139.

[52] جيمز هويت، همان، ص 27.

[53] چاترجي و داتا، همان، ص 563، داريوش شايگان، همان، ج 2، ص 667 به بعد، پانديت شامبهوناد، همان، ص 16 تا 18، به بعد، جان بايرناس، همان، ص 270.

[54] چاترجي و داتا،

همان، ص 564.

[55] داريوش شايگان، همان، ص 690.

[56] همان، ص 688.

[57] ر. ك. همان، صص 625 و 627 و 629 و 630 و 646 و 654 و 661 و 701.

[58] ر. ك. پانديت شامبهوناد، همان، صص 6 و 17 و 124 و 157 و 159 و 162.

[59] همان، ص 157.

[60] همان، ص 163.

[61] همان، صص 15 و 22 و 158.

[62] چاترجي و داتا، همان، ص 545؛ پانديت شامبهوناد، همان، ص 631.

[63] محمّد تقي فعالي، همان، ص 120.

[64] «چي» و «پرانا» به معناي انرژي است.

[65] ديويد فونتانا، همان، ص 124.

[66] قصص: 76.

[67] حديد: 3.

[68] بنگريد به آيت الله سبحاني، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة، قم، المركز العالمي للدراسات الاسلامية، 1412 ق، ج 4، ص: 158 و صدر الدين محمد الشيرازي، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981، ج 9، ص 241 و خواجه نصير الدين طوسي، آغاز و انجام، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي 1374، ص: 88.

[69]. داريوش شايگان، همان، ص 629.

[70] بلد: 4.

[71] بنگريد به مرتضي مطهري، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ج 2، ص: 242.

[72] در آموزه هاي مكتب سانكهيه نيز گفته شد كه جهان از روح هاي منفرد جدا از يكديگر تشكيل شده است.

[73] مؤمنون 14.

[74] مرتضي مطهري، همان، ج 2، ص: 278.

[75] محمد تقي فعالي، همان، ص 122.

[76] ر. ك. : ديويد فونتانا، همان، ص 123.

[77] همان.

نقد عرفان يوگا

[تاريخچه يوگا]

حمزه شريفي دوست

تاريخچه يوگا [1] يا به عبارت فارسي «جوك» كه از طرفي به عنوان ورزش و از طرفي ديگر به عنوان راه حقيقت مورد توجه است [2] هر چند در كشور ما نوظهور است اما بنا به

اعتقاد هندوها سابقه طولاني 2000 ساله دارد. امروزه يوگا در مناطق مختلفي از جهان تعليم داده مي شود. مهمترين كشوري كه يوگا در آن جايگاه ويژه اي دارد كشور هند است به گونه اي كه 2000 مركز آموزش يوگاي بيحاي هند توسط دولت به عنوان دانشگاه شناخته شده اند؛ [3] در پاره اي از مراكز هند نظام تعليم و تربيت به سبك يوگا مورد اهتمام است {روش يوگانيدرا كه اصول آن مربوط به قوانين كنترل و تربيت ذهن است}. [4] پتنجلي [5] موسس يوگاست كه حدود قرن قبل دوم ميلاد مباني و مسائل مربوط به يوگا را مدون نموده است [6] پتنجلي در كتاب مشهور خود موسوم به يوگاسوترا مراحل و طرق مربوط به مشهورترين طريق يوگا (راجا يوگا) را تبيين نموده است [7] فلسفه نظري سانكيهه كه يكي از مكاتب فلسفي هند است اساس و پايه يوگاست [8] ريشي كاپيلا فلسفه سانكيهه را پايه ريزي كرد و يوگا در حقيقت جلوه عملي اين فلسفه است.

سانكيهه فرضيه هاي اثبات خدا را تجزيه و تحليل نموده و آن را براي اثبات خدا ناكافي دانسته است و در ابطال اين ادله مدعي شده «وجود و عدم وجود خدا با نحوه تمرين هاي روحي شخص رابطه ندارد.» از سوي ديگر بوديسم و يوگا در اصول اوليه واجبات و پرهيزها و مفاهيم فلسفي بسيار به هم نزديك اند. [9] بنا به گفته كتاب هاتايوگا پردايپيكا كه از قديمي ترين منابع آيين ودايي است،

انواع يوگا
اشاره

چهار نوع يوگاي اصلي وجود دارد؛

كارمايوگا،

بهاتكي يوگا،

گيانايوگا،

راجايوگا.

كارمايوگا

رسيدن به وحدت از طريق كار و خدمت است.

بهاتكي يوگا

رسيدن به وحدت از طريق محبت به همنوع و عشق به خدا و تكرار ذكر است.

گيانا يوگا

درك وحدت از روش يادگيري علم و ارتقاء آگاهيست

راجايوگا

رسيدن به مرتبه وحدت از طريق كنترل و پرورش ذهن و روان است؛ [10] البته با نگاهي ديگر اقسام ديگري هم براي يوگا برشمرده اند.

مهمترين شاخه هاي يوگا از ديدگاه سلوكي «راجايوگا» است كه مستقيماً به ذهن پرداخته مي شود و تمام سلوك آن مبتني بر تمرينات ذهني است؛ [11] اكثر انواع يوگا در بهگود گيتا كه خود را كتاب مقدس يوگا مي نامد شرح داده شده است كه البته در قرون اخير بعضي اساتيد برجسته يوگا، تركيبي از يوگاي گوناگون را تدريس كرده اند؛ [12] هندوها معتقدند كه شيوا (يكي از خدايان باستاني هندو)

خداي كشنده و مهلك و فنا كننده موجودات مي دانند البته از آن جايي كه براي او صفات پيچيده و مظاهر گوناگون هم ذكر كرده اند او را سرچشمه حيات و زمان و منشأ دگرگوني و باز آفريني هم ذكر كرده اند.

به گفته هندوها، او در جنگل ها زندگي مي كند و خداي يوگا و نگهدارنده يوگي هاست؛ [13] بنا به ادعاي هندوها يوگا طريقت عملي و غير آييني گسترش آگاهي بود كه در هند قديم مرسوم بود و در مقابل آن طريق آييني هند قرار داشته كه در دست برهمنان بود، اما در يوگا اين محدوديت وجود نداشت، به همين جهت فراگير شد و در تاريخ ماندگار شد؛ [14]

يوگا در ايران

يوگا امروزه در كشور ايران از فضاي كتابخانه و باشگاه هاي ورزشي گذشته و به محيط كوچه و بازار و محيط كار و اماكن آموزشي و مدارس سر درآورده است.

بسياري از مردم به ويژه جوانان يوگا را مي شناسند و تعداد قابل توجهي از يوگا كارها، از يوگا به عنوان راه حقيقت خواهي و طريق ورود به عالم معنا نام مي برند و از تاثيرات

مثبت آن در زندگي مي گويند. با سيري گذرا در فضاي مجازي روشن مي شود كه يوگا به زبان فارسي حجم بالايي را به خود اختصاص داده است به گونه اي كه با يك جستجوي ساده در اينترنت در مورد واژه «يوگا» بيش از 530 هزار يافته و نتيجه در باب يوگا فقط به فارسي پيدا مي شود و بيش از 500 مطلب به زبان فارسي در سايت ها و وبلاگ ها خود را نشان مي دهد و 35 پايگاه الكترونيك مستقل جهت تبليغ يوگا در فضاي سايبر عرض اندام مي كند.

به علاوه 154 عنوان كتاب و 399 پايان نامه و مقاله در مورد يوگا در كتابخانه ملي جمهوري اسلامي به ثبت رسيده است.

هر چند تعداد زيادي از كتاب هاي يوگا در مورد تكنيك ها وفنون يوگا به فارسي تاليف يا ترجمه شده است اما تنوع موضوعاتي كه يوگا به آنها پرداخته است علت اصلي نفوذ يوگا در ايران بوده است.

به عنوان مثال كتاب هايي در موضوع يوگاي پس از زايمان و يا يوگاي صورت منتشر شده است.

نكته قابل ذكر اين كه تقريباً در تمامي كتاب هاي يوگا به «عرفان بودن يوگا» اشاره شده است و در بسياري از اين كتاب ها، مباني اين ادعا، توضيح داده شده است.

ماهيت يوگا و مراحل آن اساتيد برجسته يوگا در توضيح يوگا مي گويند:

«براي رسيدن به تعالي مي بايست جسم و روح انسان يكي شود و در صورت يكي شدن است كه شخص به كمالات انساني، تهذيب اخلاق و سلامت جسم و ذهن نايل مي شود … در يوگا ادعا مي شود انسان از طريق يوگا به خود آگاهي رسيده و به خويشتن خويش پي مي برد و قادر به شناخت و ديدن حقيقت مي شود» [15]

مروجين اصلي يوگا اين مكتب را نه فقط يك ورزش بلكه معبري براي وصول به حقيقت مي دانند. «مفهوم يوگا بسيار عميق تر از آن است كه بين عوام شايع است، عده اي آن را ورزش مي دانند، گروهي فكر مي كنند با يوگا مي توانند به زيبايي و تناسب اندام برسند ولي هدف يوگا متعالي تر از موارد فوق است، شخص ضمن خودشناسي به سلامت جسم و ذهن نايل گشته و نهايتاً %% به آرامش درون دست مي يابد.» [16] يوگا در بالاترين سطح به ادعاي آگاهي وحداني عارف اشاره دارد كه در آن فرد از من (نفس) خارج مي شود و سرشت روحاني او شكوفا مي شود. [17]

[مراحل يوگا]
اشاره

فرايند يوگا را هشت مرحله شمرده اند [18]:

«ياما (اعمال و رفتاري كه عموم بايد انجام دهند)،

نياما (اعمال و روش هاي شخصي)،

آسانا (حركات)،

پراناياما (كنترل تنفس)،

پراتي ها را (اعمال فكري و كنترل احساسات)،

دهارانا (تمركز)،

ديانا (مدي تيشن)

و ساما دهي (خودشناسي و حقيقت) [19]

در يوگا انجام سه مورد اول مورد اهتمام همگاني است و با هدف سلامت جسمي و تفكر آگاهي ساز مورد عمل قرار مي گيرد.

[ياما]

در مرحله اول (ياما) دسته اي از دستورات عمومي و همگاني از جمله:

صداقت، پرهيز از دزدي، محدوديت در عمل جنسي، دوري از مال و ثروت و هواهاي نفساني توصيه مي شود.

[نياما]

در قدم دوم (نياما) مجموعه اي از قوانين و رفتارهاي شخصي كه شامل روش هاي معين فيزيكي و رواني مي باشد تعقيب مي شود مانند قناعت، رياضت، خودآگاهي و اعتقاد به خدا.

[آسانا]

مرحله سوم (آسانا) شامل نگهداري بدن در حالات ويژه به منظور رشد و پيشرفت بدن و آرامش فكر است كه پاكيزگي در مجراي كانال ها و رسيدن به نيروي حياتي به جسم و ذهن به عنوان هدف در اين مرحله مورد نظر است.

شرح روش هاي يوگا را مي توان در كتاب هاي متعدد هندو از قبيل وداها، اوپانيشادها، بهگودگيتا و تانتراها ديد. [20] سه مرحله آخر در يوگا، يوگاي دروني [21] نام دارد و 5 مرحله اول يوگاي بيروني نام گرفته است.

تمامي هشت مرحله در يوگا به «آشتانگايوگا» معروف است؛ [22] روش هشتخوان پتنجلي قرنها چهارچوبي رايج براي تعليم و تدريس يوگا بوده است؛ [23] امروزه در يوگا، تمركز فراواني برحركات و اعمال و تكنيك هاي جسمي يوگا (آساناها) صورت مي گيرد كه هدف هايي از قبيل انقباض و انبساط شش ها، انعطاف ستون فقرات، تخليه مناسب مواد زايد بدن، بالا رفتن مقاومت بدن در مقابل بيماري ها، تصفيه خون و جريان صحيح خون با اين تمرينها مورد لحاظ قرار مي گيرد و طي آن تكنيك هاي مختلفي در حالت هاي نشسته، شكمي، حركات دست، حالت دو زانو، حالت سر آموزش داده مي شود. در يوگا زماني به فرد «استاد» گفته مي شود كه بتواند حركات فيزيكي (آسانا) را بدون حركت اضافي انجام دهد. [24] هر چند در سه مرحله اول يوگا اهداف رواني و روحي هم مورد نظر است اما در مرحله پراناياما [25] چهارمين ركن در راجايوگاي پانا نجلي است.

اما پراناياماي مطرح شده در هاتايوگا تمرينات تنفسي خاصيست كه

مقدمه رسيدن به پراناياماي پاتا نجلي است؛ [26] كه يك فرايند تنفسيست نگاه معنوي و عرفاني برجسته مي شود و يوگا خود را به مرز عرفان نزديك مي كند، در اين مرحله هر چند در بدو نظر، ورود و خروج منظم هوا مطرح است اما از نگاه يوگيست ها با اين فرايند تنفسي «نيروي حيات!» كنترل و منظم مي شود. [27] به ادعاي ايشان پرانا چيزي فراتر از هواست.

چيزيست كه در حقيقت نيروي حياتيست و شامل نيروي تحريكي تمام عناصر در زمين مي شود كه منشأ نيروي انديشه است و نيروي حياتي هر موجود زنده است؛ [28] از همين جاست كه پيوستگي ميان پرانا و نيروي روح خود را نشان مي دهد و در نهايت اين پيوستگي به اتحاد روح با خدا پيوند مي خورد. در ميان مجسمه هاي بودا يك حالت مشهور كه همان حركت لوتوس است بيش از ديگر حالتها مشاهده مي شود. اين حالت يكي از حالتهاي مراقبه پراناست كه بوداي آسوده را نشان مي دهد. [29] ورود به مرحله چهارم (پراناياما) در يوگا چنان اهميت دارد كه به «جان يوگا» مشهور است.

در همين مرحله است كه كانال هاي انرژي و كسب انرژي مطرح مي شوند [30] و سخن از نادي ها و رب النوع ماه و خورشيد گفته مي شود. [31] ايده هاي محوري 1 كنداليني اين واژه به معناي مار آتشين، قدرت مار و نيروي اوليه است و منظور از آن مركزي حلقه وار است كه در حفره اي در پايين ستون فقرات قرار دارد [32] كه به اعتقاد يوگي ها اين مركز داراي نيرويي روحاني است كه مي تواند تغييرات زيادي در وضعيت روحي و رواني فرد ايجاد نمايد. [33] اين نيرو نشان دهنده نيروي خلاق خداوند

است كه در تعاليم هندو به آن شاكتي (تجلي بعد مونث خداوند ) گفته مي شود. [34] به اعتقاد ايشان بيداري اين نيرو بايد تحت نظر يك گورو و مرشد روحاني باشد كه خود تجربه گر تمامي مراحل مختلف در اين عمل بوده تا بتواند اين تحول را بدون اسيب به انجام رساند، چرا كه بيدار كردن نابهنگام اين نيرو بيشترين خطر را در پي دارد. [35] از طرف ديگر بدون برانگيختن اين انرژي خفته، سير روحي و رسيدن به ساماندهي كه غايت در يوگاست غير ممكن است؛ [36] اين انرژي حيات اگر از ستون فقرات به سمت بالا صعود كند از بالاي سر خارج مي شود و با انرژي روحاني موجود در جهان هستي آميخته مي شود [37] و در اين حالت است كه شخص به حالت فرا آگاهي مي رسد. [38] فرا آگاهي همان يكي شدن روح فرد با روح جهان يا ابرخود است؛ [39] به اعتقاد يوگي ها، رهايي از چرخه تولد و مرگ (زنجيره رنج و تناسخ) از نتايج بيداري اين نيروست. [40] علاوه بر مطالبي كه در باب تاثيرات روحي و رواني بيداري كنداليني گفته شد به اعتقاد يوگي ها هرگاه كنداليني فعال شود حركت آن مي تواند بر بسياري از مراكز بدن هم اثر بگذارد. اولين مركزي كه اثر مي پذيرد دستگاه اعصاب است.

همين طور بر معده، قلب و خون اثراتي دارد. [41] يكي از اثراتي كه براي بيداري كنداليني بر شمرده اند تقويت حواس (نگاه، فكر، ذهن.. ) است؛ [42] چاكراها و نادي ها چاكرا گرداب هايي هستند كه انرژي از طريق آنها به بدن وارد و از آن خارج مي شود. در مباحث مربوط به يوگا معمولاً از 7

چاكرا نام برده مي شود كه محل تجمع انرژي اند. انرژي كه اين گرداب ها را به كار مي اندازد يكي از آنها كنداليني است ديگري نيروي روحاني نهفته در وجود ادميان است.

چاكراها قادر به دريافت انرژي هم هستند [43] چرا كه انسان ها از ديگران انرژي مي گيرند هر چند كه اين انرژي ممكن است مثبت باشد و به قدرت چاكرا كمك كند و ممكن است نيرومند باشد و بعضي از چاكراها را از كار بيندازد و ممكن است اثر منفي داشته باشد.

نادي ها هم كانال هاي براي ورود و به گردش افتادن نيروي حيات در بدنند. (مجراي عصب در بدن ظريف) به عبارتي نادي يعني رسانه و راه جريان انرژي در بدن [44] نادي به منزله شبكه ظريفي از شريانها هستند (به معني ني، رگ و …) كه وظيفه آن حمل پرانا (انرژي حياتي) در تمام سيستم انرژي لطيف انسان است.

پرانا همان «انرژي مطلق» است.

اين انرژي حياتي جهاني همان است كه در زبان چيني و ژاپني «چي chi» و «كي ki» گفته مي شود. در بعضي از متن هاي قديمي هندي به 72 هزار نادي اشاره شده كه مهمترين آنها سوشومنا، آيدا و پينگالا ناميده مي شود. [45] سوشومنا از كنداليني مستقيما به سمت بالا مي رود اما دو نادي ديگر به صورت مارپيچ از كنداليني بالا مي رود. جايي كه دو نادي آيدا و پينگالا به هم مي رسند و همديگر را قطع مي كنند «چاكرا» تشكيل مي شود. از طرف ديگر چاكراها از راه نادي ها، انرژي حياتي را از محيط اطراف و كيهان و از بدن هاي لطيف دريافت مي كنند.

يوگي هاي معتقد به وجود 88 هزار چاكرا در بدن هستند كه هفت چاكراي آن اصليست كه در سرتاسر محور

قائم مياني و در جلوي بدن قرار دارند ( بدن اتري) كه به شكل غنچه هاي گل شيپوري هستند؛ [46] غنچه گل نيلوفر نماد چاكراهاست.

انرژي هاي حاصل از سنگ ها و مواد معدني و كاني ها، تاثيرات ويژه اي بر چاكراها دارند و قدرت شفا و بيدارسازي دارند. [47] در يوگا علاوه بر چاكراهاي متعدد و نادي هاي فراوان، به بدن هاي مختلف انرژي ( بدن اتري، بدن اختري، بدن ذهني، بدن روحاني) هم اشاره شده است كه به اعتقاد ايشان اين بدن ها بعد از هر تناسخي دوباره با فرم جديد بدن فيزيكي يكي مي شوند. كتاب هايي كه با عنوان چاكراتراپي امروزه منتشر مي شود با هدف فعال نمودن و باز كردن چاكرا ها تاليف مي شوند. هر چند براي اين هدف تكنيك هاي يوگا را بسيار موثر مي دانند اما دركنار آن، درمان از طريق سنگ ها، كاني ها، موسيقي و انرژي هم در يوگا بسيار مورد تاكيد است.

تامل و كنكاش
1 [يوگا اساساً «تن محور» است ]

بر خلاف آن چه كه مدعيان يوگا مي گويند يوگا نه مكتبي روان محور و نه مكتبي روح گرا بلكه مسلكيست كه اساساً «تن محور» است چرا كه اين مبنا را يوگا از آيين تانترا گرفته و بدنامي آيين تانترا از اين نظر چنان شهره است كه ضرب المثل گرديده است، به گونه اي كه يكي از علل ناشناخته ماندن تانترا و عدم توجه محققين اديان هند به اين آيين، نگاه ويژه و منحصر به فرد مكتب تانترا، به جسم و تن انسان و آيين هاي جنسي آن است.

اين آيين كه در قرن چهارم ميلادي شروع شد و درقرن ششم تثبيت شد در حقيقت آخرين ورق از كتاب آيين هاي معنوي هند است.

از نگاه هندوها معنويت در تاريخ (هم چون اعتقادي كه به ادوار

جهاني و انقراض تدريجي معنويت دارند) سير نزولي دارد و آثار تانترا چون مربوط به عصر سقوط معنويت بشر است دين عصر تاريكي [48] نام گرفته است.

در نگاه تانترا چون انسان در عصر تاريكي، آلوده به گمراهي ها و پليدي هاست و در لجن زار ماديات غوته ور است، ناچار بايد آزادي خود را در همين منجلاب جستجو كند و بناي معنويت خويش را در همين گرداب بنا كند؛ پس لازم است از نيروي شگفت انگيز غريزه جنسي كه محرك عصر تاريكيست استمداد جويد. هر چند در آيين هاي باستاني هند، جسم انسان بزرگترين مانع صعود معنوي اوست، اما تانترا اهميت جسم را در حد پرستش بالا مي برد و آن را تبديل به معبد مي كند، به گونه اي كه آورده اند:

«بدون جسم نه تكامليست و نه سعادتي … اماكن متبركه در همين جاست … هيچ محل زيارتي چون جسم خودم نيافتم» [49] طبق اصل بالا، پرستش اصل مونث و الهه مادر كه در تانترا نيروي زاينده حيات است، بسيار اهميت مي يابد. مراسم عبادي تانترا كه مبني بر محور قرار دادن روابط جنسيست جهت انعكاس ازدواج خداياني چون شيوا و شاكتي است.

طبيعيست كه با اين عينك، خوب و بد و خير و شر همه اموري اعتباري و نسبي ديده مي شوند و آخرين حد نيكي با درجه بالاي بدي مساوي جلوه مي كند.

آميزش عبادي جنسي [50] از مراسم هاي مهم عبادي تانتراست؛ [51] به طوري كه در آثار مقدس تانترا گفته شده:

«همان كرداري كه باعث مي شود گروهي در جهنم بسوزند، يوگي آزادي خويش را از همان راه به دست مي آورد» [52] جهت رسيدن به وحدت از راه آميزش جنسيست كه يكي از خطرناك ترين روش هاي

رياضت مشهور به كنداليني يوگا در تانترا ابداع گرديده است.

نيروي خفته كنداليني كه از اولين چاكراهاي انسان سرچشمه مي گيرد، در مركزي قرار دارد كه بين مقعد انسان و آلت تناسلي اوست كه در مركز آن، آلت تناسلي نر است.

در چنين منطقي كه جسم مركز همه چيز است و عالم جسم تنزل يافته همان عالم كبير است بيشترين توجه به همين جسم فيزيكي معطوف مي شود و همه مطلوب ها در همين جسم و نيروهاي نهفته در آن جستجو مي شود. بي دليل نيست كه بيش از هزار تكنيك در يوگا صرف پرورش جسم و تربيت بدن مي شود. در نگاه اسلام هر چند به جسم توجه ويژه اي شده و نظافت و پاكي جسم و سلامت وشادابي بدن به صورت برجسته اي لحاظ گرديده است، اما همه اينها بر اين مبناست كه بزرگان دين، جسم را مركب روح معرفي كرده اند و اصالت را به روح انسان كه نفخه اي الهيست و خلق ويژه خداوند است داده اند و جسم از اين نظر كه پايگاه روح و حامل آن است كرامت يافته است.

اين ايده كه «همان كرداري كه باعث مي شود گروهي در جهنم بسوزند، يوگي آزادي خويش را از همان جا به دست مي آورد» در منطق اسلام توهمي بيش نيست و براي پرورش روح، دستوراتي همگاني و مشترك تحت عنوان اوامر و نواهي الهي تشريع شده است و اين طور نيست كه بي بند و باري جنسي براي بعضي گناه و براي بعضي عامل رستگاري باشد.

طبق متون اسلامي هر چند كه با نظر به زمينه هاي ژنتيكي و بستر هاي اجتماعي، روح انسان ها ممكن است گرايشهاي مختلفي پيدا كنند اما روح همه انسان ها براي تكامل و تعالي نياز

به دسته اي از اعمال و رفتارها دارند كه نياز مشترك همگان است و بدون اين دسته از اعمال كه در حكم اصول و زيربناي پرورش روح است، گرايش هاي فردي هر انسان راه بر به كمال و سعادت نخواهد بود.

اين اصول اعمال كه تحت عنوان «واجبات و محرمات» نيز از آنها ياد مي شود، برامده از خصوصيت هايي فراگير و مشترك در روح انسان هاست كه باعث جعل دسته اي از قوانين مشترك براي سير و تعالي روح گرديده است.

2 [الهه ي مادر در يوگا]

قابل تامل اين كه الهه مادر كه در بسياري از آيين هاي هندي مورد پرستش قرار مي گيرد و در يوگا هم مورد توجه است همان است كه جلوه نيروهاي شر و نمودي از قدرت هاي شيطاني است به گونه اي كه انتوان لاوي پايه گذار شيطان گرايي در عصر مدرن و مؤلف انجيل شيطاني از نام هاي شيوا و دخترش كالي به عنوان نامهاي شيطان (The Infernal Names) و تجسم شيطان و جلوه آن در كتابش ياد مي كند.

نام شيوا و كالي به عنوان نام مقدس شيطان در متن زير از كتاب انجيل شيطاني آمده است.

Abaddon Euronymous O - Yama Adramelec Fenriz Pan Ahpuch Gorgo Pluto Ahriman Haborym Proserpine Amon Hecate Pwcca Apollyn Ishtar Rimmon Asmodeus Kali Sabazios Astaroth Lilith Sammael Azazel Loki Samnu Baalberith Mammon Sedit Balaam Mania Sekhmet Baphomet Mantus Set Bast Marduk Shaitan Beelzebub Mastema Shamad Behemoth Melek Taus Shiva Beherit Mephistopheles Supay Bilé Metztli T'an - mo Chemosh Mictian Tchort Cimeries Midgard Tezcatlipoca Coyote Milcom Thamuz Dagon Moloch Thoth Damballa Mormo Tunrida Demogorgon Naamah Typhon Diabolus Nergal Yaotzin Dracula Nihasa Yen - lo - Wang Emma - O

Nija

گفتني است كه كالي همان الهه سياه است كه در اطراف گردن او گلوبندي از جمجمه هاي اموات آويخته است.

در ايالت بنگال هند او را به نام مادر كل مي پرستند و بعضي از بزرگان يوگا مانند راما كريشنا و ويويكاننده زندگاني خود را صرف خدمت به او يا وقف عبادت او كرده اند؛ [53]

3 [بيداري و ... تنها مربوط به يوگيهاي هند و تمرينات مخصوص ... نيست]

در يوگا از يك طرف عنوان گرديده كه رسيدن به كمال و رستگاري فقط با بيداري كنداليني (Kundalini) امكان پذير است، از طرف ديگر اعتراف كرده اند كه پيروان ديگر اديان هم ممكن است با انجام مناسك عبادي دين خود به بيداري كنداليني دست يابند و اين رستگاري با انجام دستورات خالصانه اديان ديگر هم محقق گردد. بعضي از كساني كه خود جز مروجين دسته اول يوگا هستند و سالهاي سال جهت بيداري كنداليني رياضيت هاي طاقت فرسا را پشت سر نهاده اند مي نويسد:

«تمرينات زيادي براي رسيدن به مرحله بيداري شاكتي (Shakti) انجام مي دادم. حتي گاه تمرينات بسيار سخت و فشرده مودرا، باندها و پرانايام را در حد بسيار وسيع و شديد انجام مي دادم، روزي 9 ساعت تنها تمرينات پرانايام و سه ساعت مودرا و باندها و انجام دادن مانتراهاي مختلف. به مدت سه سال هم زمان به مديتيشن مداوم در هر موقعيتي و انجام دادن رياضتهاي سخت و خوردن خوراك بسيار ساده و كم بدون هيچ گونه نمك و چاشني و يا كمي شير با ميوه پرداختم، به طوري كه حتي با توجه به اندام لاغر آن زمانم، پانزده كيلو وزن كم كردم. پساز جستجوي هاي بسيار زياد، لطف خداوند مرا با گورويي در طريقت شاكتي پات در هيماليا روبرو كرد و سر انجام شاكتي

پات را از او دريافت كردم. پس از طي حوادثي شگفت و مرموز شش ماه بعد از گورويي ديگر از همان سلسله مجدداً شاكتي پات و انرژي روحاني را دريافت كردم و تجربيات واقعي و زندگي جديدم شروع شد.

تغييرات بسياري در بدن مادي و افكار و احساساتم به وجود آمد، ولي تغييراتي كه در كل آگاهي ام رخ داد مشخص تر بود». [54] وي ناخواسته در پايان نوشته خود اذعان نموده:

«بيداري شاكتي تنها مربوط به يوگيهاي هند و تمرينات مخصوص كنداليني نيست، بلكه رعايت مقررات روحاني هر مذهبي ممكن است شاكتي (Shakti) (كنداليني) را در آنها بيدار كند و اين تجربيات بدون ذره اي آگاهي در آنها رخ دهد … هر فردي با هر ديني اگر با خلوص عبادت كند و خداوند را با تمام قلبش بپرستد و عشق و خدمت و بندگي خداوند هدف نهايي زندگي اش باشد، به لطف الهي، قدرت خدا (كنداليني شاكتي) در او بيدار مي شود. [55] در اثر تحريكاتي مانند نزديك شدن به مركزي روحاني مانند معبد، مسجد، كليسا يا شركت در مراسم مذهبي و اذكار روحاني مركز كنداليني مشتعل مي شود.» [56]

حال بايد پرسيد:

با اين توصيف چه نيازي به يوگا وجود دارد؟

اگر قرار باشد با دستورات ساده و همگاني اديان الهي، بيداري كنداليني صورت پذيرد چرا وقت افراد بدون ضرورت صرف تكنيك هاي پيچيده يوگا گردد؟ اگر مي توان با دستوري كه فقط چند دقيقه زمان مي برد چاكرا را باز كرد چرا انسان روزانه 9 ساعت صرف وقت نمايد كه در نهايت چاكرا تراپي صورت گيرد يا نه؟

4 [هيچ دانشمندي در حوزه علوم تجربي ادله اي بر اثبات نادي ها و ... ارائه نكرده است]

سؤالي كه بسياري از افراد نا آشنا با يوگا مي پرسند در مورد ادعاهاييست كه

در يوگا در مورد هفت بدن، هفت چاكرا، نادي ها و كنداليني (Kundalini) آمده است.

اين سؤال به ذهن هر خواننده و ناظر بي طرفي مي رسد. براستي با كدام پشتوانه اين ادعاهاي به ظاهر روحاني و فلسفي به اثبات رسيده است؟

اگر اين گونه عقايد به علوم تجربي متكيست در چه علمي و كدامين آزمايشگاه علمي، اين ايده ها به اثبات رسيده است؟

تاكنون هيچ دانشمندي در حوزه علوم تجربي ادله اي بر اثبات آن اقامه ننموده است و هيچ كس مدعي وجود 72 هزار نادي و 88 هزار چاكرا در بدن نبوده است.

يكي از دلايل اختلاف نظر در مورد تعداد نادي ها و چاكرا ها در بين يوگي ها همين امر است.

از طرف ديگر دليل عقلي و برهاني قابل قبولي هم در كتاب هاي مربوط به يوگا ارائه نشده است.

روشن است كه دلايل عقلي بايد چنان روشن باشند كه درك آن براي هر عقلي بديهي و خالي از شك و ترديد باشد.

اگر دليلي براي اكثر مردم قابل قبول باشد و تعدادي را به اقناع نرساند اين دليل به ظاهر دليل بوده است ولي در واقع در شكل يا محتوا دچار اشكال بوده است؛ به همين جهت برهان فلسفي و استدلال منطقي محسوب نمي شود، در نتيجه يقين و علم نمي آورد و حداكثر براي مخاطب گمان آور است.

از سوي ديگر در يوگا براي اثبات اين گونه ادعاها، دليل نقلي كه برخوردار از پشتوانه وحياني باشد هم وجود ندارد. چرا كه در يوگا اساساً وحي به معناي رايج كه خبر از غيب و عالم معنا منظور باشد هم وجود ندارد و آن چه هست حداكثر وجود تجربه ادعا شده از جانب يوگي هاست.

بديهيست كه اين گونه تجربيات مادامي كه

برهاني از جانب عقل به كمك آن نيايد و يا دليلي از منبع غيبي كه متكي به پشتوانه عقليست به تاييد او برنخيزد، حجيت ندارد و قابل قبول نخواهد بود.

بگذريم كه اثبات اين ادعاها تاثيري در اثبات حقانيت يوگا در ديگر حوزه ها نخواهد داشت. بعضي امروزه به خاطر شباهت بعضي از تكنيك هاي يوگا با ركوع و سجده و تشهد و قيام، سوگوارانه نداي پيوند اسلام با يوگا سر مي دهند و شعار يكي بودن عرفان اسلامي و معنويت يوگي ها را تبليغ مي كنند و به عنوان مرامي برآمده از متن اسلام و حتي به عنوان عرفان اصيل اسلامي از يوگا نام مي برند. «آيين يوگا با عرفان اسلامي چنان با هم آميخته است كه تفكيك آنها از هم مشكل است.»

[57] ناگفته نماند كه مروجين يوگا بسياري از كرامات و معجزات اولياي الهي را به نفع خود تبيين مي كنند و آن را به گونه اي با كنداليني يا چاكرا و پيوند مي زنند. چنان كه در يكي از اين كتاب ها نه فقط معجزه حضرت عيسي از اين منظر توجيه شده است بلكه به صليب رفتن عيسي هم با همين منطق لازم شمرده شده است.

«اثري را كه حضرت مسيح عَلَيْهِ السَّلَام 2000 سال پيش بر مردم مي گذاشت در نظر بگيريد. او از واسطه ها، يعني بدن حواريون استفاده مي كرد و آتش كنداليني اين حواريون بر اثر حضور فوري حضرت مسيح عَلَيْهِ السَّلَام تشديد مي گرديد. اما همين امر براي بقيه مردم نيز پيش مي آمد، در حالي كه آنها تسلط كافي بر خويشتن نداشتند تا در برابر فشار نيروي گسترده كنداليني كه از بدن حضرت مسيح عَلَيْهِ السَّلَام ساطع مي شد مقاومت كنند.

چندتن از حواريون اين

كار را براي رسيدن پيام مسيح به نسل هاي آينده انجام دادند، ولي از مردم ديگر در آن زمان هيچ انتظاري وجود نداشت، زيرا اين نيرو براي آنها بسيار زياد بود.

زماني كه از وجود چندتن افرادي كه بتوانند پيام مسيح عَلَيْهِ السَّلَام را به نسل هاي آينده برسانند، اطمينان حاصل شد بايد بدن مادي حضرت مسيح عَلَيْهِ السَّلَام نابود مي شد تا بر افراد عادي اثرات بدي گذاشته نشود … در كتاب هاي مسيحي از آتش كنداليني به عنوان سه جنبه پدر، پسر و روح القدس ياد شده است.»

[58]

5 [كدام عرفان؟]

هم چنان كه از كتاب هاي يوگا نقل شد يوگا به عنوان عرفان مطرح است.

حال سؤال اينست كه كدام عرفان؟ اگر عرفان به معني راهيست كه به رضايت خداوند (كه هم مبدا هستيست و هم برگشت همه چيز به اوست) ختم مي شود بايد پرسيد با چه اطميناني ادعا مي شود كه يوگا انسان ها را به اين رضايت مي رساند؟ گيريم كه بيداري كنداليني در بدن حقيقت داشته باشد و قصه چاكرا ها و نادي ها همگي درست باشد و به فرض كه انسان بتواند در سايه يوگا، تنش هاي رواني و استرس هاي روحي خود را كاهش دهد و با يادگيري چند هزار تكنيك در يوگا به انظباط ذهني هم دست يابد، دست آخر چه تضميني وجود دارد كه با اين امور رضايت خداوند حاصل شده است؟

و اگر منظور از عرفان رسيدن به قدرت هاي غير عاديست كه مرتاضان ادعا مي كنند كه بايد گفت اولا اين گونه قدرت ها ضمن اين كه با معجزات و كرامات اولياي الهي از نظر ماهوي تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب مي شوند اولا مخصوص يوگي ها و مرتاضان نيست و به علاوه

اين گونه قدرت ها به خودي خود دليل بر هيچ امري نيست و نه حكايت گر راه حقيقت و عرفان ناب و معنويت راستين. به علت بي ارتباط بودن عرفان ادعايي يوگا با عرفان حقيقيست كه يوگا نسبت به «با خدايي» و «بي خدايي» موضعي ندارد و همه كس را مي پذيرد و حتي منكر خدا هم مي تواند يك يوگي باشد.

«كسي كه به خدا اعتقاد ندارد مي تواند از كيش يوگا بهره ببرد با اين توضيح كه درك مراحل بالاي يوگا (سمادهي) براي او راهيست به سوي شادابي و تجديد انرژي يا حالتيست ذهني كه در آن احساس يكي بودن با كائنات در او موج مي زند. بهر تقدير باور ديني، جنسيت، سن و نژاد هرچه باشد با يوگا همخوان است به تعبير راماكريشنا: «از طريق يوگا، يك هندو، هندويي بهتر، يك مسيحي، مسيحي بهتر، يك مسلمان، مسلمان بهتر و يك يهودي، يهودي بهتري خواهد بود». [59]

6 [تناسخ ]

يوگا هم چون ديگر اديان و معنويت هاي هندي، به تناسخ معتقد است.

تناسخ به معني حلول روح انسان به يك كالبد جديد در همين دنيا ست.

يعني بعد از مرگ روح انسان به عالم برزخ يا قيامت يا عوالم ديگر منتقل نمي شود، بلكه درهمين عالم در قالب و جسم جديد (مثلا يك جنين يا حيوان يا گياه يا چيزهاي ديگر) وارد مي شود و يك حيات جديد را تجربه مي كند و همين طور روح در زندگي هاي مكرر و پي در پي به حيات خود ادامه مي دهد. با اين تبيين كساني كه معتقد به تناسخ اند به عالم برزخ و رستاخيز اعتقادي ندارند و به زندگاني هاي مداوم روح بدون اين كه به قيامت و رستاخيز نيازي باشد

و حساب و كتابي لازم بيايد در همين دنيا دل مي بندند. پتنجلي در فصل سوم كتابش، سوتره 18، بحث از تناسخ و تولدهاي پيشين به ميان آورده است [60] در كتاب هاي يوگا تولد هاي پي در پي به عنوان فرصت هاي بيشتر جهت بيداري كنداليني مورد اشاره قرار گرفته است.

«در بعضي حالات ممكن است فرد مشتاق به پيشرفت باشد كه نتيجه تولدهاي قبلي است، اما اگر جسم ضعيف باشد و نتواند فشار كنداليني را تحمل كند لازم است كه شخص منتظر تولد ديگري باشد تا شايد داراي جسمي قابل انعطاف گردد.» [61] تناسخ از آموزه هاييست كه در اديان الهي مردود شناخته شده است و در دين اسلام قائل به تناسخ در حكم كافر قلمداد شده است.

بزرگان و متكلمين و فلاسفه اسلامي دلايل متعدد عقلي و نقلي در رد و ابطال تناسخ آورده اند.

(در آخر همين كتاب به مبحث تناسخ پرداخته شده است) [62]

7 [يوگا همسوست با جهان بيني حاكم بر غرب و كمك كار به تمدن جديد غرب ]

دنياي امروز با اموري چون تجارت، شركت هاي بزرگ، بانك ها، تلويزيون، اينترنت، رفت و آمدهاي متراكم در شهرها پيوند خورده است.

زندگي ماشيني به تقاضاي بي پايان آدميان در جذب ثروت و شهرت دامن زده و از زندگي مسابقه اي مرگ آور ايجاد نموده است كه سر انجام اين رقابت، عدم رضايت و ايجاد تنش هاي رواني و از دست رفتن آرامش روحي است.

استرس هاي رواني، فيزيكي، ذهني و خشكيدن عواطف، ارمغان تمدن جديد است كه سايه سنگين خود را بر ابعاد مختلف زندگي فردي و حيات اجتماعي بشر تحميل نموده است.

شرق هر چند از صدمات رواني زندگي ماشيني، در امان نمانده، اما غرب به علت كنار گذاشتن تعاليم ديني از يك طرف و محروميت از معنويت شرقي از طرف ديگر

در غوغاي صنعت و تجارت دست و پا مي زند. در چنين فضاييست كه مرامي چون يوگا در غرب با اقبال روبرو مي شود و تعاليم يوگي ها به سهولت جا باز مي كند.

در محيطي كه پراكندگي ذهن و مشغوليت هاي فكري از طريق عرفان راستين و معنويت فطري درمان نشود، آتش تقاضاي فنوني تسكين آورو راهكارهايي آرامش بخش شعله مي كشد و بشر دلزده ماشيني، به نام عرفان در دامان يوگا مي افتد. تكنيك هاي ذهني يوگا اگر چه به غلط با آرم عرفان عرضه مي شود، اما فراينديست كه مي تواند به ذهن انضباط بخشد و مانع طغيان افكار پراكنده گردد و به طور موقت از افتادن در منجلاب روان پريشي ها و اختلالات رواني جلوگيري كند.

«يوگا مي تواند در زندگي متمدن نقشي فعال داشته باشد.

تمرين هاي روزانه يوگا، در مقابل تنش هاي بي شمار محيط شما مانند يك محافظ عمل مي كند.

مراقبه از نوع يوگا درمان موثري براي فشار روحي است.» [63]

استقبال از يوگا نه به دليل برخورداري از جهان بيني منطقي و نه به علت غناي تعليمات آن است، بلكه به سبب عطش روحي بشر جديد و نياز فوري انسان مدرن به يك مسكن رواني و ذهني است:

به عبارت دقيق تر، هنر يوگا در سامان دادن زندگي دنيويست و آماده نمودن بشر مدرن براي كاميابي بيشتر در زندگاني امروزي. خدمت يوگا به بشر بحران زده عصر ماشين، نه ارائه يك نظام معقول و جامع از هستي و جهان است و نه دستگيري از انسان براي رساندن به كمالي كه مطلوب خالق هستيست و نه ارجاع دادن به تعاليم روح بخش پيامبران الهي؛ بلكه مراميست همسو با جهان بيني حاكم بر غرب و كمك كار به تمدن جديد غرب

براي فرو نشاندن تنش ها و اضطراب هاي بشر و سر فرو بردن در لاك لذت خواهي بشر و در نتيجه دل خوش نمودن و راضي شدن به اين كه براي درد خداجويي او درماني رسيده و براي فطرت معنويت طلبي او مرهمي يافت شده است.

«يوگي به زندگي فعال و متمدن ادامه مي دهد اما با آرامش.» [64] -

***********

پي نوشت

[1] - yoga

[2] اديان و مكتب هاي فلسفي هند، داريوش شايگان، ج 2 ص 625 / فرهنگ اديان جهان، جان هيلنز، ص 695

[3] گنجينه اسرار يوگا، موسوي نسب، مقدمه

[4] يوگا و تعليم و تريت كودكان ونوجوانان، سوامي نيران جاناندا، جلال موسوي نسب ص 46

[5] - PATANGLI

[6] تاريخ جامع اديان، جان باير ناس، ترجمه علي اصغر حكمت 1387 ص 269

يوگا سوتره هاي پتنجلي، سوامي ساتياناندا، جلال موسوي نسب ص 26 / جيمز هويت، يوگا ص 10

[7] دم گستري در يوگا، سوامي شيواناندا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم ص 23

[8] فرهنگ اديان جهان، جان هيلنز ص 695

[9] يوگا سوتره هاي پتنجلي، ساتياناندار ترجمه موسوي نسب ص 27

[10] يوگاي پيشرفته؛ پي دي شارما، ترجمه موحدي ناييني ص 13

[11] دم گستري در يوگا سوامي شيواناندا ترجمه فرهاد خالصي مقدم ص 8

[12] جيمز هويت يوگا ص 12

[13] تاريخ جامع اديان، جان باير ناس، ترجمه علي اصغر حكمت 1387 ص 279 / هستي بي كوشش، اليستر شيرر، پاشايي ص 17

[14] همان ص 19

[15] يوگاي پيشرفته، پي دي شارما ص 14

[16] همان ص 14

[17] جيمز هويت، يوگا ص 12

[18] ر. ك يوگا سوتره هاي پتنجلي، سوامي ساتياناندا، جلال موسوي نسب ص 29

[19] يوگاي پيشرفته، پي دي شارما ص 19 / تاريخ جامع اديان، جان باير ناس، ترجمه علي اصغر حكمت 1387 ص

270

[20] جيمز هويت، يوگا ص 24

[21] - SAMYAMA

[22] يوگاي پيشرفته ص 24

[23] جيمز هويت، يوگا ص 13

[24] يوگا پيشرفته ص 271

[25] پراناياما (توقف خود بخودي تنفس

[26] دم گستري در يوگا ص 9

[27] چاكرا درماني، شيلا شارامون، رايمون شهابي ص 181

[28] جيمز هويت يوگا ص 103

[29] همان ص 110

[30] يوگاي پيشرفته ص 250

[31] همان ص 254

[32] كنداليني و چاكراها، پاولسون، ترجمه آرام ص 35

[33] جيمز هويت، يوگا ص 204

[34] اديان و مكتب هاي فلسفي هند، داريوش شايگان، ج 2 ص 715

چاكرا درماني، شلبلا شارامون، ترجمه رايمون شهابي ص 33

[35] كنداليني تجربه امروز، خسرو شريف پور ص 28

[36] دم گستري در يوگا، سوامي شيواناندا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم ص 44

[37] كنداليني و چاكراها، پاولسون، ترجمه آرام ص 3

كنداليني، خسرو شريف پور ص 55

[38] جيمز هويت، يوگا ص 29

[39] جيمز هويت، يوگا ص 219

[40] همان ص 63

[41] كنداليني، خسرو شريف پور ص 62

[42] همان ص 52

[43] كنداليني و چاكراها پاولسون، ترجمه آرام ص 115

[44] همان ص 295 / يوگا، جيمزهويت، ص 232

[45] چاكرا درماني، شيلا شارامون، ترجمه رايمون شهابي ص 15 و ص 192

[46] چاكردرماني شيلا شارامون، ترجمه رايمون شهابي ص 28

[47] همان ص 275

[48] - kali - yuga

[49] اديان و مكاتب فلسفي هند، داريوش شايگان ج 2 ص 711

[50] - maithuna

[51] تاريخ جامع اديان، جان باير ناس ص 281

[52] همان ص 713

[53] تاريخ جامع اديان، جان باير ناس ص 280

[54] كنداليني، خسروشريف پور ص

7 - 9

[55] همان ص 108

[56] كنداليني، خسرو شريف پور ص 61

[57] يوگا سوتره هاي پتنجلي، سوامي ساتياندا، ترجمه موسوي نسب ص 9

[58] همان ص 72 و 79

[59] يوگا جيمز هويت ص 24

[60] يوگا سوتره هاي پتنجلي،

ساتياناندا ص 297

[61] كند اليني / خسرو شريف پور، ص 49

[62] جهت مطالعه بيشتر مراجعه شود به ابن سينا، الشفاء، كتاب النفس، ص 320 و المبدأ و المعاد، ص 107

[63] يوگا، جيمز هويت، ص 31

[64] جيمز هويت، يوگا ص 166

بخش نقدها

نقد عرفان يوگا

حمزه شريفي دوست 1 بر خلاف آن چه كه مدعيان يوگا مي گويند يوگا نه مكتبي روان محور و نه مكتبي روح گرا بلكه مسلكيست كه اساساً «تن محور» است چرا كه اين مبنا را يوگا از آيين تانترا گرفته و بدنامي آيين تانترا از اين نظر چنان شهره است كه ضرب المثل گرديده است، به گونه اي كه يكي از علل ناشناخته ماندن تانترا و عدم توجه محققين اديان هند به اين آيين، نگاه ويژه و منحصر به فرد مكتب تانترا، به جسم و تن انسان و آيين هاي جنسي آن است.

اين آيين كه در قرن چهارم ميلادي شروع شد و در قرن ششم تثبيت شد در حقيقت آخرين ورق از كتاب آيين هاي معنوي هند است.

از نگاه هندوها معنويت در تاريخ (هم چون اعتقادي كه به ادوار جهاني و انقراض تدريجي معنويت دارند) سير نزولي دارد و آثار تانترا چون مربوط به عصر سقوط معنويت بشر است دين عصر تاريكي نام گرفته است.

در نگاه تانترا چون انسان در عصر تاريكي، آلوده به گمراهي ها و پليدي هاست و در لجن زار ماديات غوته ور است، ناچار بايد آزادي خود را در همين منجلاب جستجو كند و بناي معنويت خويش را در همين گرداب بنا كند؛ پس لازم است از نيروي شگفت انگيز غريزه جنسي كه محرك عصر تاريكيست استمداد جويد. هر چند در آيين هاي باستاني هند، جسم انسان بزرگترين

مانع صعود معنوي اوست، اما تانترا اهميت جسم را در حد پرستش بالا مي برد و آن را تبديل به معبد مي كند، به گونه اي كه آورده اند:

«بدون جسم نه تكامليست و نه سعادتي … اماكن متبركه در همين جاست … هيچ محل زيارتي چون جسم خودم نيافتم» طبق اصل بالا، پرستش اصل مونث و الهه مادر كه در تانترا نيروي زاينده حيات است، بسيار اهميت مي يابد. مراسم عبادي تانترا كه مبني بر محور قرار دادن روابط جنسيست جهت انعكاس ازدواج خداياني چون شيوا و شاكتي است.

طبيعيست كه با اين عينك، خوب و بد و خير و شر همه اموري اعتباري و نسبي ديده مي شوند و آخرين حد نيكي با درجه بالاي بدي مساوي جلوه مي كند.

آميزش عبادي جنسي از مراسم هاي مهم عبادي تانتراست.

به طوري كه در آثار مقدس تانترا گفته شده:

«همان كرداري كه باعث مي شود گروهي در جهنم بسوزند، يوگي آزادي خويش را از همان راه به دست مي آورد» جهت رسيدن به وحدت از راه آميزش جنسيست كه يكي از خطرناك ترين روش هاي رياضت مشهور به كنداليني يوگا در تانترا ابداع گرديده است.

نيروي خفته كنداليني كه از اولين چاكراهاي انسان سرچشمه مي گيرد، در مركزي قرار دارد كه بين مقعد انسان و آلت تناسلي اوست كه در مركز آن، آلت تناسلي نر است.

در چنين منطقي كه جسم مركز همه چيز است و عالم جسم تنزل يافته همان عالم كبير است بيشترين توجه به همين جسم فيزيكي معطوف مي شود و همه مطلوب ها در همين جسم و نيروهاي نهفته در آن جستجو مي شود. بي دليل نيست كه بيش از هزار تكنيك در يوگا صرف پرورش جسم و تربيت بدن مي شود. در نگاه اسلام

هر چند به جسم توجه ويژه اي شده و نظافت و پاكي جسم و سلامت و شادابي بدن به صورت برجسته اي لحاظ گرديده است، اما همه اينها بر اين مبناست كه بزرگان دين، جسم را مركب روح معرفي كرده اند و اصالت را به روح انسان كه نفخه اي الهيست و خلق ويژه خداوند است داده اند و جسم از اين نظر كه پايگاه روح و حامل آن است كرامت يافته است.

اين ايده كه «همان كرداري كه باعث مي شود گروهي در جهنم بسوزند، يوگي آزادي خويش را از همان جا به دست مي آورد» در منطق اسلام توهمي بيش نيست و براي پرورش روح، دستوراتي همگاني و مشترك تحت عنوان اوامر ونواهي الهي تشريع شده است و اين طور نيست كه بي بند و باري جنسي براي بعضي گناه و براي بعضي عامل رستگاري باشد.

طبق متون اسلامي هر چند كه با نظر به زمينه هاي ژنتيكي و بستر هاي اجتماعي، روح انسان ها ممكن است گرايشهاي مختلفي پيدا كنند اما روح همه انسان ها براي تكامل و تعالي نياز به دسته اي از اعمال و رفتارها دارند كه نياز مشترك همگان است و بدون اين دسته از اعمال كه در حكم اصول و زيربناي پرورش روح است، گرايش هاي فردي هر انسان راه بر به كمال و سعادت نخواهد بود.

اين اصول اعمال كه تحت عنوان «واجبات و محرمات» نيز از آنها ياد مي شود، برآمده از خصوصيت هايي فراگير و مشترك در روح انسان هاست كه باعث جعل دسته اي از قوانين مشترك براي سير و تعالي روح گرديده است.

2 قابل تامل اين كه الهه مادر كه در بسياري از آيين هاي هندي مورد پرستش قرار مي گيرد و در

يوگا هم مورد توجه است همان است كه جلوه نيروهاي شر و نمودي از قدرت هاي شيطاني است به گونه اي كه انتوان لاوي پايه گذار شيطان گرايي در عصر مدرن و مؤلف انجيل شيطاني از نام هاي شيوا و دخترش كالي به عنوان نامهاي شيطان (The Infernal Names) و تجسم شيطان و جلوه آن در كتابش ياد مي كند.

نام شيوا و كالي به عنوان نام مقدس شيطان در متن زير از كتاب انجيل شيطاني آمده است.

نقد يوگا

آنچه در اين نوشته از نظر گذشت، معرفي يوگا بود.

در اين زمينه بي دريغ و فراخور مجال، آنچه پيروان يوگا گفته اند بازگو شد؛ با اين حال درباره يوگا با گسترش فراوان جهاني آن و افزايش نگارش و نشر كتاب و نشريه در اين زمينه و توليد آثار چند رسانه اي و تأسيس مراكز آموزشي به چند نكته بايد توجه داشت:

يك)

ريشه يوگا كجاست!

ريشه يوگا نامعلوم است و مبدأ آن روشن نيست. معلوم نيست چه كسي و بر چه اساسي آن را پي ريزي نموده است.

برخي ريشه آن را در ريگ ودا دانسته و برخي ديگر در عناصر شمنيسم يافته اند.

در اساطير و افسانه ها اين تعليمات را به خدايان هندي ( مظاهر احديت) نسبت مي دهند. پاتانجلي نيز خود را بنيانگذار آن نمي داند. [1] از اين رو شايد بتوان گفت مفاهيمي چون بدن ها، نادي ها و چاكراها معلوم نيست چرا مطرح شده اند.

آيا نوعي تشريح رازوارانه بدن انسان بوده يا چيزي ديگر! گويا حضور اين عناصر در افسانه ها و اساطير، نوعي تقدس به آنها داده و اقوام بعدي كه آمده اند بر اينها تأكيد نموده و در پي جستجوي حقيقت آنها برنيامده اند.

تاكنون هم مفاهيم مطرح در يوگا توسط علم پزشكي تأييد

نشده است.

دو)

بن بست روش شناختي

يك پرسش كه درباره مباني يوگا به ذهن مي رسد اينست كه گويندگان اين مطالب، چه دليلي بر اين گفته ها و نوشته ها دارند؟ آيا اين گفته ها را بايد با خوش باوري پذيرفت يا بايد دنبال دليلي نيز براي آنها گشت! بدون شك هر ادعايي نياز به اثبات دارد. اگر يك ادعا از راه صحيح، اثبات شد «صادق» ناميده مي شود و اگر اثبات نشد «كاذب» خواهد بود.

هر ادّعا يك گزاره است و بر اساس تنوع گزاره ها، راه اثبات آنها نيز متفاوت است.

به طور كلي گزاره ها از نظر راه اثبات به سه دسته تقسيم مي شود:

الف: گزاره هاي تعبّدي كه راه اثبات آنها استناد به وحي الهي است.

ب: گزاره هاي عقلي كه راه اثبات آنها استفاده از دلايل منطقي و استدلال عقلي است.

ج: گزاره هاي تجربي كه راه اثبات آنها تجربه است؛ [2] با توجّه به اين مطلب، آنچه در يوگا گفته مي شود مانند اين كه انسان داراي كالبدهاي مختلف، كانال هاي انرژي و چاكراهاست از چه راهي اثبات شده است؟

گزاره هاي يوگا نه گزاره هاي عقليست تا بتوان با استدلال عقلي آنها را به اثبات رساند چنانكه معتقدان به يوگا نيز از چنين روشي استفاده نكرده اند و نه گزاره هاي تعبدي تا دليلي از كتاب آسماني داشته باشند چنانكه پيروان يوگا نيز به دليلي از كتاب مقدس تمسك نكرده اند.

حال كه راه عقل و وحي براي يوگا اثري ندارد آيا مي توان با روش تجربي ادعاهاي مطرح در يوگا را پذيرفت؟ يكي از دانشمندان غربي به نام ديويد فونتانا كه متخصص در زمينه روان شناسيست مطالعات فراواني از اين منظر به اديان بزرگ داشته و كتابي ارزشمند به نام «روان شناسي دين و

معنويّت»، نوشته است.

كتاب وي به همّت انجمن روان شناسان بريتانيا و انتشارات «بلك ول» در سال 2003 به زبان انگليسي در اختيار خوانندگان قرار گرفته است.

او معتقد است مسأله انرژي (و به دنبال آن، سيستم انرژي بدن) با روش هاي دانشگاهي قابل اثبات نيست. وي در اين كتاب مي گويد:

در شرايطي كه پزشكي قادر نيست به سنجش انرژي هاي ظريفي مانند «چي» و «پرانا» [3] بپردازد، پزشكان مجرب چين و هند، ترديدي در وجود و نقش مهمّ آنها در شفاي جسم، ذهن و روح ندارند. پزشكان غربي كه روش هاي دانشگاه هاي شرق را مطالعه كرده اند اين عقيده را اظهار مي كنند كه انرژيِ چي، با فناوري پزشكي جديد، قابل سنجش نيست. [4] بنا بر اين گزاره هاي فوق، از نظر تجربي نيز قابل اثبات نيستند. بنا بر اين آنچه در يوگا درباره انرژي، بدن هاي هفتگانه و چاكراها مطرح مي شود تنها حاصل تجربه هاي دروني يوگي هاي هندي مانند پاتانجلي و امثال اوست. در اينجا مي توان پرسيد:

آيا تجربه دروني چنين افرادي براي ديگران، حجت است و كوركورانه بايد آنها پذيرفت!؟

سه)

خلأ خداشناسي و معاد باوري

بر اساس نوشته هاي معتقدان به يوگا در آيين يوگا، بدن و دنيا معبد تلقي مي شود و تمام تلاش آنها و اعمال آنها بر اين امر نهادينه شده است كه بدن انسان را از رنج در آورده و به آرامش برساند و آن هم آرامش دنيوي؛ اما بايد گفت كه در باب نسبت دنيا و آخرت سه ديدگاه وجود دارد:

اول اينكه انسان دنيا پرست باشد و آخرت را نفي كند.

دوم اينكه انسان آخرت گراي افراطي شده، دنيا را نفي كند كه اين همان رهبانيت است.

سوم اينكه انسان آخرت گراي دنيا طلب شود. يعني به

قدري از دنيا برگزيند و به گونه اي برگزيند كه در راستاي آخرت او باشد.

تنها فرض مقبول از نظر قرآن، فرض اخير است.

«و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا» [5]

در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب و بهره ات را از دنيا فراموش مكن. مبناي عرفان اسلامي اصالت دادن به آخرت است و دنيا تا آن هنگام كه در مسير اصلاح آخرت و زندگي ابدي انسان باشد مطلوب است.

در يوگا اساساً اعتقاد به معاد مطرح نيست. آموزه تناسخ در يوگا بيانگر بازگشت متوالي انسان به دنياست و اين چرخه تا بي نهايت ادامه خوهد يافت مگر وقتي كه انسان به پايان يوگا يعني خاموشي ذهن و رسيدن به آگاهي مورد نظر يوگا دست يابد ولي به هر حال در يوگا، سخني از زندگي اخروي نيست. چنانكه در يوگا مانند ساير مكاتب هندي، سخني از خدا نيست؛ آن خدايي كه مبدأ و منتهاي هستي است؛ «هو الاول و الآخر» [6] و راه نجات بشر را از طريق نمايندگان خود به انسان ها نشان داده است.

بنا بر اين آرمان يوگا به زندگي دنيوي انسان، منحصر مي شود و چنين چشم اندازي براي زندگي انسان، با دلايلي كه بر ضرورت معاد گفته شده [7] ناسازگار است.

چهار)

ويژگي هاي ناسازگارانه يوگا با طبع انسان

از نظر برخي پژوهشگران در زمينه اديان و مكاتب فلسفي هند راه يوگا از همان اول پيدايش، روشي معكوس در مقابل جريان طبيعي حيات بوده است.

هدف غايي يوگا انهدام كامل شخصيت ذهني و رواني انسان است و براي نيل به اين مقصود يوگا آداب و فنون چندي ابداع كرده است كه خاصيت غير

انساني و حتي مي توان گفت ضد انساني دارد. انسان، پرورده اجتماع است، يوگا دستور عكس مي دهد و مي خواهد آدمي، خود را از هياهوي اجتماع بر كنار زند و از لذايذ حواس، امساك نمايد. انسان متحرك است، نفس مي كشد مي نوشد، مي خورد و مي خوابد، انس مي ورزد و دل به اين و آن مي بندد، يوگا براي حركت فطري انسان، سكون مطلق تجويز مي كند و در برابر جريان طبيعي حيات و نفس كشيدن و دم فرو بردن، حبس دم را مي آموزد. آدمي در بند پيچ و خم انديشه ها و گردابهاي نفسي سرگردان است و انديشه خود را هر دم به شئ اي معطوف مي سازد و زندگي رواني انسان متشكل از استمرار لحظات متوالي شناخت هاي گوناگون است، يوگا بدين جريان طبيعي فعاليت ذهني، قرار و ثبات تزلزل ناپذيري مي بخشد و مي خواهد انديشه و ذهن را از سرگرداني بر حذر بدارد و آن را به نكته اي واحد متوجه بسازد تا بدين نحو امواج ذهني فرونشيند و منشأ صور نفساني خاموش گردد و تموجات ذهني و نفساني پايان يابد. كليه فنون يوگا متوجه همين نكته است يعني انجام دادن عكس آنچه كه آدمي بدان خوي گرفته است در واقع واژگوني كليه ارزش هاي انساني هدف واقعي يوگاست؛ [8]

پنج)

فرار به سوي يوگا

ريشه پايه گذاري يوگا رهايي از رنج و فعاليت هاي ذهني بوده است اما امروزه يوگا بعد از رواج در غرب، چنان گسترش يافته كه به هدف رفع انواع مشكلات روحي، رواني و جسمي برآمده از وضعيت زندگي بشر امروزي به كار مي رود. اين گسترش نشان مي دهد انسان معاصر كه بار زندگي مدرن را بر دوش مي كشد دچار سرگرداني و سردرگمي شده و دنبال راه چاره اي

براي درمان و در پي مرحمي براي زخم هاي جان خود مي گردد. اينجاست كه طبيبان راه گمرده اي، راهنماي سرگشتگان مي شوند و هر راهي كه اندك فايده درماني براي بيمار ولي سودهاي مادي براي درمانگر در پي دارد به آنان نشان مي دهند اما آيا مشكل اصلي بشر حل خواهد شد يا همانطور، زندگي با ابهامات پيرامون خود بر رنج بشر خواهد افزود …

شش)

رفتار سلبي

همت اصلي يوگا و هدف نهايي آن، خاموش نمودن ذهن و زدودن رنج از زندگي انسان و رساندن او به ساحل آرامش است.

اين يك رويكرد سلبي است؛ زيرا از نگاه قرآن، اين دنيا براي انسان، قرين رنج است و ريشه كن نمودن رنج و رهايي از آن ممكن نيست؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ» [9] ما انسان را در رنج آفريديم. رنج را از زندگي انسان نمي توان زدود بلكه بايد آن را مديريت نمود. تنها راه مديريت رنج، پيروي از دستورات و برنامه هاي عملي اسلام است كه با بينشي درست درباره خدا، هستي و انسان و برنامه هايي جامع، زندگي او را به سوي سعادت ابدي راهنمايي مي كند.

در اسلام، زندگي در زندگي دنيوي خلاصه نمي شود بلكه بخش اصلي زندگي انسان، پس از دنياست و در دنيا چند سالي معدود زندگي خواهد نمود. در آموزه هاي اسلامي، توجه انسان ها به يكديگر، رعايت حقوق انسان ها، انفاق، گذشت، بخشش و انس و محبت مطرح است.

اسلام برنامه هاي فراواني براي مديريت اجتماع انساني دارد و با برنامه هاي اجتماعي و نيز برنامه هاي فردي، مفهوم عبادت و معنويت را گسترش داده و به تمام ابعاد و فرازهاي زندگي انسان سرايت داده است.

در اسلام نسبت به زندگي با رويكرد فعّال برخورد مي شود نه رويكرد

منفعلانه؛ از انزوا و گوشه نشيني و فردگرايي كه به معناي فرار از زندگيست پرهيز داده مي شود و به رفتارهاي فعالانه توصيه مي شود در حالي كه يوگا فقط به فرد و زدودن انديشه هاي مزاحم و فعاليت هاي ذهن او مي انديشد.

البته چنين تلاشي گذشته از باورهاي ناصواب درباره زندگي، براي زدودن رنج از زندگي انسان نتيجه اي به بار نمي آورد.

هفت)

فردمحوري

انسان موجودي اجتماعي است.

كثرت نيازهاي جسمي و روحي انسان باعث مي شود گرايش به اجتماع با فطرت او سازگارتر باشد.

ايجاد اجتماع، گذشته از زدودن نيازهاي انسان، بستري براي رشد و تعالي او فراهم مي آورد تا از اين راه به رشد معنوي دست يابد. دين اسلام بيشتر از هر آييني به جامعه بيشتر توجه نموده و با اين حال از توجه به فرد هم دور نمانده است.

اهميت اجتماعي بودن تا جاييست كه حتي در فردي ترين مقررات از قبل نماز و روزه، توجه به اجتماعي بودن، وجود دارد [10] اما در يوگا فرد انسان محوريت دارد [11] و همه تلاش ها در راستاي نجات فرد هزينه مي شود و به جنبه اجتماع كه ابزاري كارساز براي زدون رنج انساني است توجهي نمي شود.

هشت)

فقدان زيبايي شناسي

جمال و زيبايي از ويژگي هاي عالم هستي و نظام احسن است.

در اين ميان انسان از بهره جمال بيشتري نسبت به ساير موجودات برخوردار است.

چنان كه خداي متعال وقتي انسان را آفريد و از روح خود در او دميد خود را با صفت زيباي «احسن الخالقين» [12] ستود. بنا بر اين ديدن زيبايي هاي آفرينش انسان، برخوردي منصفانه با پديده هاي خلقت است.

از سوي ديگر يكي از ابعاد وجوي انسان، علاقه به جمال و زيبايي است؛ انسان در همه شئون زندگي، زيبايي را دخالت

مي دهد؛ لباس مي پوشد براي جلوگيري از سرما و گرما؛ اما زيبايي لباس را هم در نظر دارد، براي سير شدن غذا مي خورد و در زيباسازي غذا و سفره دقت مي كند خانه مي سازد براي سكونت و استراحت اما به زيبايي آن هم توجه مي كند [13] براي تفريح، سعي مي كند از زيبايي هاي مناظر، پرندگان، درختان، كوهستان، آبشارها و ساير زيبايي هاي هستي لذت ببرد و خلاصه آن كه زيبايي را براي خود و اطراف خود و آنچه به او مربوط مي شود دوست دارد و دنبال آن مي رود اما يوگا كه به رنج آميز بودن زندگي انسان اعتقاد دارد زندگي را جز رنج و تيرگي نمي داند؛ يوگا بينشي حقيقي به هستي ندارد. رنج گرچه همواره در زندگي انسان هست اما تنها بخشي از زندگي اوست و نه همه. در خلقت انسان زيبايي هاي بي شماري وجود دارد كه براي كشف آنها و رسيدن به آنها بايد تلاش كرد نه آنكه تمام تلاش را براي رهايي از رنج صرف نمود. در جاي جاي قرآن كريم دو دسته از زيباييها مورد توجه قرار گرفته است:

يك دسته از زيبايي ها در وجود خود انسان است.

آنگاه كه انسان به خود توجه مي كند در اعضاي خود حكمت آفريننده را به نظاره مي نشيند و در روح خود، قدرت و دانش او را متجلي مي بيند. اين دسته از آيات «آيات انفسي» شمرده شده اند و دسته ديگر زيبايي هاي موجود در پيرامون انسان است؛ چه انسان آنگاه كه به بيرون از خود مي نگرد شگفتي هاي آفرينش در آسمان و زمين، اوصاف الهي را براي او متجلي ساخته و زيبايي هاي هستي را در منظر او به نمايش مي گذارد. به اين دسته از آيات

«آيات آفاقي» گفته مي شود.

نه)

فاصله يوگا با عرفان

اگر يوگا براي كالبد فيزيكي يا متافيزيكي انسان فوايدي در بر داشته باشد چه ارتباطي با عرفان دارد. در يوگا تكنيك هايي مطرح مي شود و گفته مي شود انسان از طريق آنها به آرامش عصبي يا ذهني مي رسد و بعضي از بيماري هاي او نظير افسردگي، درمان مي شود اما چنين چيزهايي عرفان نيست. عرفان مؤلفه هاي خاصي دارد؛ مانند تقرب به خدا، رهايي از دنيا و زمان و مكان، يافتن راهي به نام مكاشفه براي دريافت مستقيم حقيقت، توجه به باطن و درون جهان و انسان و استفاده از رياضتي كه بر اساس شريعت باشد و در نهايت يافتن آرامشي كه با اعتماد به قدرت و علم بي پايان الهي حاصل شود. [14] يوگا نه تنها با عرفان فاصله دارد بلكه برخي پژوهشگران بر عدم تأثير معنوي آن تأكيد كرده و گفته اند:

نيل به معنويت از طريق يوگا تضميني ندارد. [15] از سوي ديگر ادعاي دروغين معنويت داشتن يوگا اين خطر را در پي خواهد داشت كه برخي افرد سودجو مدعي شوند كه به اهداف تمرينات معنوي يوگا دست يافته اند [16]

********

[1] چاترجي و داتا، همان، ص 545؛ پانديت شامبهوناد، همان، ص 631.

[2] محمّد تقي فعالي، همان، ص 120.

[3] «چي» و «پرانا» به معناي انرژي است.

[4] ديويد فونتانا، همان، ص 124.

[5] قصص: 76.

[6] حديد: 3.

[7] بنگريد به آيت الله سبحاني، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة، قم، المركز العالمي للدراسات الاسلامية، 1412 ق، ج 4، ص: 158 و صدر الدين محمد الشيرازي، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981، ج 9، ص 241 و خواجه نصير الدين طوسي، آغاز و انجام،

انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي 1374؛ ص: 88.

[8]. داريوش شايگان، همان، ص 629.

[9] بلد: 4.

[10] بنگريد به مرتضي مطهري، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ج 2، ص: 242.

[11] در آموزه هاي مكتب سانكهيه نيز گفته شد كه جهان از روح هاي منفرد جدا از يكديگر تشكيل شده است.

[12] مؤمنون 14.

[13] مرتضي مطهري، همان، ج 2، ص: 278.

[14] محمد تقي فعالي، همان، ص 122.

[15] ر. ك. : ديويد فونتانا، همان، ص 123.

[16] همان.

بخش آموزه ها

مباني نظري يوگا

نسبت يوگا با سانكهيه
اشاره

مباني فلسفي آيين يوگا همبستگي بسيار زيادي با سانكهيه دارد، به نوعي مي توان گفت كه يوگا يار و هَم پِيمان نزديك مكتب سانكهيه است بدان حد كه اين دو را مكتبي مشترك فرض نموده اند.

يوگا عرصه عملي و كاربردي تئوري هاي فلسفه سانكهيه به شمارمي آيد و بخش عمده اي از نظريه معرفت شناختي مكتب سانكهيه را قبول دارد و همانند آن سه منبع معتبر معرفت يعني: ادراك، استنتاج و گواهي متون مقدس را مي پذيرد علاوه بر آن يوگا بخش اعظم متافيزيك سانكهيه را مورد پذيرش خود قرار داده است يگانه فرق اساسي كه بين اين دو مكتب لحاظ شده، اينست كه، مكتب يوگا خدا يا ايشوار را نفس متعالي مي شمارد كه در وراي ثنويت روح و ماده سانكهيه قرار داده است.

علي [ايُّ] حال اين دو مكتب به منزله دو صفت مختلف آييني يگانه و فلسفي هستند يكي متمايل به مباحث نظري جهان شناسي و ديگري طالب طريق عملي است، كه به آداب و تفكر و مراقبه و ورزش ذهني توجه خاصي دارد لذا رابطه بسيار نزديكي با هم دارند.

[1] تناسخ

تناسخ به اين معني است كه نفس، نظر به علاقه و عشقي كه بين جسم و روح وجود دارد، از بدني، بدون فاصله زماني، وارد بدن ديگر شود. از لحاظ تاريخي مي توان اين نظريه را متعلق به هندوها دانست چرا كه قديمي ترين منابع تفكر بشري يعني اوپاينشادها و ريگ ودا اشاره به اين امر دارند. درمكتب فلسفي يوگا نظريه ايست به نام كارما كه ريشه در اعتقاد به تناسخ دارد. كار ما زنجيره اعمال انساني است كه در طي دوران زندگي به منصه ظهور مي رسد. لذا كرمه، يا كردار، علت:

دوباره زائيده شدن است، زيرا كه كردار در يك زندگاني خود علت زندگاني ديگر است و تا زماني كه كوچك ترين اثري از كردار در زندگي يك فرد به جاست، آن فرد دستخوش سمساره است.

يعني در دايره وجود، سرگردان مي آيد و مي رود و باز مي گردد. بدين گونه كارما اشاره به دنيا، امور دنيوي و اعمال انسان ها در آن دارند. قانون كارما با قانون عليت (علت و معلول) سنخيت دارد زيرا بنا بر آن كردار انسان هاست كه مي تواند علت زايش دوباره آنها و رهايي ايشان از چرخه شود. نظريه تناسخ در طول تاريخ تفكر هندوها در قالب مكاتب متعدد دستخوش از جمله يوگا تغييراتي گشته ليكن تمام آن مكاتب تناسخ را امري قهري و اجباري دانسته اند كه بنا بر قانون كارما (يوگا) به علت آلوده شدن روح انسان و در اثر تماس با جسم مادي رخ مي دهد. از اين رو يوگا نيز به قانون كارما كه به نوعي تناسخ است قبول دارد

[2] رنج

از جمله مباحث و مباني مكتب فلسفي يوگا و اين كه چه نيازي به يوگا داريم متوقف است بر مبحث رنج جهاني كه در آيين هند معروف است، مي گويند چون اين دير و روزگار فاني مملو از ناكاميست وتمام جسم جز رنج چيزي نيست، زيرا خودش موضع رنج است و حواس و ادراكات نيز رنج به بار مي آورند، لذايذ هم آبستن ناكامي و مشق اند و همه چيز براي فرزانه حكيم رنج است، پس بايد به هر ترتيب از منجلاب و گرفتاري رنجي كه بشر را گرفته است خويشتن را خلاصي يابيم، راه آزادي و نيل به رهايي در انديشه مكتب يوگا آزادي از

اين رنج و محنت بار به واسطه معرفت تفكيك بين روح و ماده به دست مي آيد، شخص يوگا مي خواهد كه اين تمييز حق از باطل و ماده از روح تحقق بپذيرد و از قوه به فعل بگرايد، در واقع مكتب يوگا يك راه عملي براي تحقق و شكوفايي نفس در اختيار همه مشتاقان ديندار كساني كه خالصانه در جستجوي معنويت پا مي گذارند تا از همه رنج ها و پريشاني ها خلاصي پيدا كنند.

[3] نفس

در انديشه مكتب فلسفي يوگا نفس فردي روحي آزاد است كه با بدن مادي ذهن و عقل همنشين است، ماهيت نفس شعور محض است و از همه محدوديت هاي بدن ونوسانات ذهني دور مي باشد.

ذهن نخستين محصول اوليه ماده اين جهان است كه بالذات غير شعور مند است اما چون از هر چيز ديگر به نفس نزديك تر و مانوس تر است از راه نيروي تَجَلِّي خود آگاهي نفس را بازتاب مي كند به همين سبب خودش شعور مند مي شود. لذا نزديكترين همنشين نفس ذهن مي باشد نفس بوسيله ذهن كه به اشيا جهان متصل مي باشد اشيا عالم را مي شناسد زيرا ماناس كه يك حس دروني است اشيا را ادراك حسي مي كند و ادراكات مزبور را به ذهن انتقال مي دهد، ذهن شكل مزبور را در خود متصور مي سازد و دخل و تصرفاتي براي معلوم سازي آنها به عمل مي آورد از آنجا كه هيچ يك به اندازه ذهن با نفس نزديك نيستند نفس از طريق ذهن به شناخت امور عالم نايل مي گردد بنا بر اين در خود نفس هيچ گونه دگرگوني و فعل و انفعالي صورت نمي گيرد و او خود را چيزي معلوم نمي دارد بلكه شعور نفس در فرايندهاي دگرگون شونده

ذهن ها بازتاب پيدا مي كند

[4] بدن ها، ناديها چاكراها

در مكتب فلسفي يوگا عقيده بر اينست كه انسان داراي هفت بدن مي باشد.

عبارتند از:

بدن مادي، بدن اثيري، بدن ستاره اي، بدن ذهني، بدن روحاني، بدن كيهاني. بدين جهت غير از بدن مادي كه با حواس فيزيكي درك مي شود، انسان داراي كالبدهاي تو در توي ديگريست كه واقعيت دارد، اما با حواس ظاهري قابل درك نيستند. هر كدام از آنها داراي انرژي، شكل و رنگ خاصيست و با بدن فيزيكي در ارتباط مستقيم است.

هر يك از بدن هاي فوق داراي ارتعاشات خاصيست كه از آنها فركانسي به دست مي آيد مثلا بدن اتري كه به بدن فيزيكي نيز نزديك است پايين ترين ارتعاش را از نظر فركانس دارد و به هر ميزان به بدن هاي بالاتري دسترسي پيدا كنيم فركانس هاي انرژي آن بيشتر و بالاتر مي شود. هر يك از بدن ها رقصي از انرژي هستند هر گاه انسان رو به رشد باشد، فركانس هاي مربوط به بدن افزايش مي يابد. آگاهي هر بدني به ميزان مجهز شده است البته ارتعاشات و امواج انرژي بدن هاي مختلف در يكديگر نفوذ مي كنند ولي كسي كه قادر به ديدن آنها باشد تفاوت ميان آنها را تشخيص مي دهد. سيستم انرژي بدن غير از بدن انرژي شامل دو بخش ديگر هم مي شود يكي (نادي ها) و ديگري (چاكراها)، لذا سيستم انرژي بدن در اصل شامل سه بخش مي شود:

بدن هاي لطيف يا بدن هاي انرژي نادي ها يا كانالهاي انرژي چاكراها يا مراكز انرژي [5] در بدن ما مراكز نامريي انرژي و مجاري متافيزيكي انرژي وجود دارند، كه به آن «نادي» گفته مي شود. ناديها ساختارهايي در بُعد ماورايي انسان مي باشند كه در حد وسط چاكراها و سيستم عصبي قرار گرفته اند.

بدين

معني كه انرژي هاي ماورايي ورودي به چاكراها، توسط ناديها به گونه اي تغيير و تبديل مي يابد، تا بتواند به سيستم عصبي منتقل شود. به اعتقاد برخي از متافيزيسيتها در بدن انسان هفتاد و دو هزار نادي وجود دارد كه چهارده تاي آنها اصلي هستند.

مهم ترين ناديهاي بدن انسان، سه نادي «آيدا»، «پينگالا» و «سوشومنا» هستند.

اين سه نادي از انتهاي ستون فقرات تا ساقه مغز امتداد دارند. سوشومنا در مركز ستون فقرات مستقيماً به طرف بالا امتداد دارد. اين نادي بر كانال مركزي نخاع منطبق است.

آيدا و پينگالا در اطراف نخاع در جهت هاي مخالف با هم تقاطع دارند و به همين حالت در هم تنيده شده، تا بالاترين قسمت ستون فقرات ادامه مي يابند. اين ناديها معاد ل هاي روحي سيستم هاي عصبي سمپاتيك و پاراسمپاتيك مي باشند. اين اعصاب فعاليت هاي غيرارادي كالبد فيزيكي مانند ضربان قلب، هضم غذا، ترشح غدد و حركات دودي را كنترل مي كند.

به طور كلي سيستم پاراسمپاتيك بر اين فعاليت ها اثر بازدارنده دارد. در حالي كه سيستم سمپاتيك بر اين فعاليت ها اثر تحريكي داشته، سرعت آنها را بالا مي برد. براي مثال در هنگام استرس با فعال شدن سمپاتيك ضربان قلب، سرعت تنفس، گردش خون و فعاليت سيستم عصبي افزايش مي يابد. اما در همين حال فعاليت دستگاه گوارش از جمله حركات معده و روده و ترشح بزاق كاهش پيدا مي كند.

نادي آيدا در ارتباط با سيستم عصبي پاراسمپاتيك عمل مي كند و عملكرد نادي پينگالا در ارتباط با سيستم عصبي سمپاتيك است.

اين سه نادي مهم از طريق سوراخهاي بيني با تنفس (دم و بازدم) در ارتباط هستند.

هنگامي كه تنفس از طريق سوراخ سمت چپ بيني انجام مي گيرد، نادي آيدا فعال است،

در اين حالت انسان براي كارهاي فكري و ذهني آمادگي دارد. هنگامي كه تنفس از طريق سوراخ سمت راست بيني انجام مي گيرد نادي پينگالا فعال است، در اين حالت انسان سرشار از نيروي فيزيكيست و براي فعاليت جسماني آمادگي دارد. پس پينگالا با جنبه ي فيزيكي و آيدا با جنبه ي ذهني وجود انسان در ارتباط است.

آيدا اثر خنك كننده و پينگالا اثر گرم كننده دارد. آيدا و پينگالا قادرند مستقيما حيات را دريافت و به مراكز انرژي بدن منتقل كنند.

نادي ها را بايد پاكسازي كرد يوگا براي پالايش و پاكسازي كانالهاي انرژي موثرند آنها در اين زمينه شبيه طب سوزني عمل مي كنند تمرينهاي تنفسي يوگا كانالها را پاك و انرژي بدن را متعادل مي سازد. كه به آن پرانا مي گويند. [6]

پراناياما

تعريف

پرانا ماحصل انرژي هاي نهفته ايست كه در جهان و انسان وجود دارد، تنفس تَجَلِّي ظاهري آن، قرار گاه آن قلب آدميست اغلب موارد همراه هوا وارد بدن شدهكه باعث مي شود به بدن سرزندگي و قدرت انديشيدن بدهد. پيرو يوگا يعني كسي كه آگاه بر دانش اين راز است از هيچ نيرويي بيم ندارد زيرا او بر كليه تجليات نيرو هاي عالم تسلط يافته است … [7] پرانا يوگايك راهكار مراقبه اي موثر مي باشد كه از طريق آن ذهن هميشه فعال و آرام مي گردد [8]. پرانا نمايانگر تمام فرمهاي انرژيست و در امواج مختلف متجلي مي شود. يكي از فرمهاي انرژي هواست و تنفس يكي از راههاييست كه از راه آن پرانا دريافت مي كنيم. سطح آگاهي هر موجودي بستگي به امواج پراناست كه براي انسان قابل جذب مي باشد و آيدا و پينگالا مستقيما پرانا را از هوا از طريق تنفس

مي گيرند و مواد سمي را به همراه بازدم به بيرون تخليه مي كنند.

چاكرا

چاكراها مراكز ظريف پر از انرژي هستند كه پراناي كيهاني را دريافت كرده، مانند يك مبدل ولتاژ، آن را كاهش يا افزايش مي دهند و در اختيار ارگان ها و قسمت هاي مختلف بدن قرار مي دهند. اين مراكز رواني همانطور كه پرانا را براي عملكردها و قسمت هاي مشخص بدن مورد استفاده قرار مي دهند، به همان نسبت مي توانند به عنوان ماشهاي براي بيدار كردن توانايي هاي برتر و آگاهي هاي عميق تر به كار روند در بدن آدمي، چاكراهاي انبوهي هست ولي اصلي ترين آنها هفت چاكرا مي باشد.

هر چاكرايي ارتباطي مستقيم با يك سري از ارگان هاي بدن دارد. تاثيرات اين چاكرها در عملكرد اين ارگان ها و همچنين تاثير بخش، در عملكرد روحي و رواني ما است.

***********

منابع:

داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند.

ساتيا ساي بابا، تعليمات ساتيا ساي بابا، ترجمه: رؤيا مصاحبي محمدي

سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي،

يوگا و انرژي درماني، ترجمه: جلال موسوي نسب،

اشو، تعليمات تعليمات تانترا (كنداليني / يوگا)، ج 1 و 2، ترجمه: فرشته جنيدي.

سوامي شيوانادا، دم گستري در يوگا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم،

عباس روح بخش، نخستين گام در يوگا و چگونه مراقبه كنيم و

محمد تقي فعالي، آفتاب و سايه ها،

ليال واتسن، روان درماني مشرق زمين و مغرب زمين.

محمد تقي فعالي، آفتاب و سايه ها

**********

[1]. داريوش شايگان، همان، ص 647 و 630

[2]. پانديت شامبهوناد، همان، ص 159 و سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، يوگا و انرژي درماني، ترجمه: جلال موسوي نسب، ص 29

ر. ك:

ليال واتسن، روان درماني مشرق زمين و مغرب زمين.

[3]. داريوش شايگان، همان، ص 650 و 661 و 23 / 153 و 160

[4]. چاترجي و داتا، همان، ص 550

[5]. ر. ك:

نيجالا جويي

دوي، يوگا براي شفا بخشي، مترجم شهره عبدالهي.

[6]. محمد تقي فعالي، آفتاب و سايه ها، ص 90، سوامي نيرانجاناندا سارا سواتي، همان، 75 و 80

[7]. ر. ك:

شيواندا، سوامي، دم گستري در يوگا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم، ص 23 تا 133

[8]. پانديت شامبهوناد، همان، ص 103

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109