دانستنيهاي شيطان پرستي (جنبش نوظهور معنويت نما)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1391

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي شيطان پرستي (جنبش نوظهور معنويت نما)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرداوري مطالب از كليه سايت هاي مربوطه جمع آوري و ويرايش شده است.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرقه ها - جنبش هاي نوظهور

شيطان پرستي

تاريخچه

تعريف شيطان پرستي، تاريخچه، مبدأ شيطان پرستي يكي از اعتقاداتيست كه برخي به آن پيشينه هزاران ساله مي دهند و دليل آن را نيز پرستش هر موجود داراي قدرت از سوي مردمان هزاران سال پيش و يا در نظر گرفتن دو خداي ضد هم، يعني؛ خداي «خير و شر» مي دانند. معناي شيطان پرستي: شيطان پرستي، به معني پرستش شيطان به عنوان قدرتي فوق العاده قوي و بسيار قوي تر و مؤثرتر از نيروهاي خوب دنيوي همچون خداست.

در شيطان پرستي، شيطان به عنوان نماد قدرت و حاكميت بر روي زمين، قدرتي به عنوان برترين قدرت دو جهان، مورد توجه و پرستش قرار دارد و اين دنيايي را كه به عنوان دوزخ برشمرده مي شود، قانونمند مي كند.

در شيطان پرستي، غير از استفاده از شيطان به عنوان قدرت تاريكي و قدرت مطلق از نيروها و اجنه و روح هاي پليد و شيطاني نيز براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي شود؛ و در نهايت معناي شيطان پرستي؛ پرستش قدرت پليدي است.

مبدأ شيطان پرستي: مبدأ شيطان پرستي همانگونه كه گفته شد به قرون اوليه آدمي برمي گردد. در زمان هاي قديم انسان ها در برابر هر چيزي كه قدرت مقابله با آن را نداشتند و از درك آن عاجز بودند، تسليم مي شدند و به سجده مي افتادند. شيطان پرستي قديمي، بر

اساس سنت هاي خداپرستي و شيطان پرستي واقع نشده است و نمي تواند اين گونه باشد كه آنها براي اين كه در مقابل قدرتي بزرگ سجده كنند و مسلما اين قدرت در هنگام شب از عظمت مخصوصي برخوردار بوده است، به ستايش و پرستش موجودي فوق طبيعي و دهشتناك كه قدرت فوق العاده اي دارد، مي پرداختند. اين موضوع، مبدأ شيطان پرستي قديمي را به وجود آورد. اما درباره ي مبدأ شيطان پرستي سؤالي به ذهن آدمي مي رسد كه آيا واقعاً در ابتدا، شيطان پرستي وجود داشته است؟

يا آن كه «جادوگري» وجود داشته است.

پاسخ آن به درستي معلوم نيست. مسلماً جادوگري ابتدا وجود داشته و سپس شيطان پرستي نوين از نهان آن شكل گرفته است.

شيطان پرستي جديد را پاره اي از انگليسي ها كه از نجيب زادگان بودند، به راه انداختند. تا از قدرت شيطان و قدرت تاريكي بهره ببرند و پس از آن، مراسم شيطان پرستي نوين برگزار مي شود. در حقيقت شيطان پرستي نوين در انگلستان و در حدود قرن «16 - 15» ميلادي به وجود آمد. البته تغييرات بسياري نسبت به شيطان پرستي قديمي و قرون وسطايي وجود داشت؛ اما به هر حال استفاده از قدرت شيطان همچنان باقي مانده است و اين چيزيست كه نمي توان خط بطلاني بر روي آن كشيد. تاريخچه ي شيطان پرستي شايد عده اي شيطان پرستي را آييني مدرن و نهايتاً مربوط به قرن «16 - 15» ميلادي بدانند، اما واقعيت چيز ديگري است.

شايد بتوان تاريخچه ي شيطان پرستي را به قرون اوليه ي پيدايش آدمي نسبت داد. البته شواهد به دست آمده اين حرف را تصديق مي كند كه شيطان پرستي در نواحي «آمريكاي لاتين، آمريكاي جنوبي و آفريقاي

مركزي»، به قرن ها قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد و قبايلي كه آثاري از آنها باقي مانده است، اين مطالب را تصديق مي كنند.

در اكتشافات به دست آمده در آمريكاي جنوبي، يكي از قبايل اين قاره كه اعتقاد بسياري به «خوب و بد» داشتند، شيطان را پرستش مي كردند و حتي قرباني هايي را از انسان به شيطان هديه مي كردند كه هنوز مكان هاي انجام مراسم قرباني وجود دارد. اجساد موميايي به دست آمده و چگونگي كشته شدن ها، نشانگر قرباني شدن اين انسان ها (كه بيشتر زنان به چشم مي خورند) است.

در آفريقاي مركزي و در دشت ها و كويرهاي سوزان اين قاره نيز در قبايلي كه معروف ترين آن قبيله «اوكاچا» مي باشد، شيطان به عنوان قدرت مطلق زمين و آسمان و پديدآورنده ي آن و خداي «خشم و نفرت» پرستش مي شد.

تاريخچه ي شيطان پرستي به سال هاي بسيار دور برمي گردد كه بعدها اين آيين ها و سنت ها به صورت هاي ديگر در آمد. كه چيزهايي از گذشته، چه با تحريف و چه بدون تحريف، دست به دست در حال عبور، همراه با زمان است.

البته شيطان پرستي در زمان پيدايش زبان و خط و زمان مادها، سومريان، بابليان و … نيز ادامه داشت تا در قرون 14 تا 15 ميلادي شيطان پرستي نوين به وجود آمد.

بخش مقالات

احكام جوجه شيطان پرست ها

شيطان پرستي از نگاه فقه

نويسنده:

روح الله حبيبيان

شايد وقتي آن ماجراي بزرگ در بارگاه ربوبي اتفاق مي افتاد و ابليس ملعون يا همان شيطان رجيم خودمان از دستور الهي مبني بر سجده بر حضرت آدم عَلَيْهِ السَّلَام سرپيچي مي كرد و كت بسته از ملكوت عالم اخراج مي شد، به ذهن خود اين خبيث هم خطور نمي كرد كه روزي براي عده اي انسان

نادان و گمراه در مسند خدايي قرار بگيرد و به اصطلاح براي خداي لاشريك هم عرض اندام شريكي و انبازي بكند! والا حتما همان جا اين مسأله را به رخ خدا مي كشيد و به خاطر همان به تهديد خداوند هم مي پرداخت!!

به هر حال قدما گفته اند «دنيا» هم ريشه با واژه «دني» و پست است و از پستي اين دنيا همين بس كه اشرف مخلوقات آن يعني انسان به درجه اي از انحراف و انحطاط فكري و رفتاري برسد كه شرورترين و منفورترين موجود عالم كه همواره شايسته لعن و نفرين تكفير است را به منزله خدا و معبود خود بداند و بخواند و … «%%پنهت بالله» (چرا تعجب كرديد؟ اين بدبخت هاي شيطان پرست كلي پول مي دهند و با عمل جراحي گوش خودشان را دراز وتيز مي كنند يا زبان خودشان را از وسط شكاف مي دهند تا شبيه شيطان شوند؛ خلاصه قيافه خودشان را تغيير مي دهند، ولي كسي حرفي نمي زند حالا ما «پناه بر خدا»ي فارسي را قدري عربي كرديم تعجب مي كنيد؟!» حتي جوجه شيطان پرست ها خلاصه كلام اين كه در اين شماره قصد داريم از منظر فقه و شريعت به دم و دستگاه و تشكيلات شيطان پرستي نگاهي بيندازيم. البته ممكن است برخي بگويند:

«بابا شيطان پرستي به معناي واقعي كلمه خيلي نادر است و آن هم در برخي از كشورهاي اروپايي مانند انگلستان و ايتاليا و … رواج دارد و ادا و اطوار جوانان و نوجوانان داخلي كه نوعي رفتارهاي طبيعي براي جلب توجه و كسب جايگاه اجتماعي در اين سنين است را نبايد به حساب شيطان پرستي گذاشت و به آن گير داد.» اما در جواب

اين دوستان بايد بگوييم؛

اولاً اگر نمي دانيد بدانيد كه يكي از قديمي ترين تفكرات شيطان پرستي در همين بيخ گوش مان يعني در كردستان عراق رواج دارد به نام فرقه «يزيديه» كه متأسفانه عده اي در مناطق مرزي داخل كشور هم به اين فرقه تعلق دارند كه شيطان را «مك طاووسم خطاب مي كنند و براي خود تشكيلات گسترده و رهبر و دارند و حتي از نماينده در پارلمان عراق هم برخوردارند.

ثانياً انحراف و خطا شوخي بردار نيست و حتي يك بچه هم اگر با آتش بازي كند مي سوزد. در نتيجه همين جوجه شيطان پرستي هاي خودمان هم چه بسا شوخي شوخي خود را گرفتار برخي انحرافات و آلودگي ها كنند كه گام اول جلوگيري از اين خطر آگاهي وشناخت درست جوانب و ابعاد انحراف و اشتباه در اين زمينه است.

ارتداد خطري در كمين مهم ترين و جدي ترين خطري كه ممكن است در تمايل و ورود به اين فرقه ها و گروه ها دامنگير انسان شود خطر ارتداد است.

هر چند بحث ارتداد بحثي جدي و پر حاشيه و البته كاملاً منطقي و متقن در معارف ديني ما و ديگر اديان آسماني است كه جاي بحث و تأمل بسيار داد، ر اما به طور مختصر مي توان گفت هر نوع تغيير تفكر اعتقادي و بازگشت عالمانه و از روي قصد از عقايد و باورهاي بنيادين اسلامي كه از ضروريات دين به حساب مي آيد، در حكم ارتداد است و احكام سخت و سنگيني را به دنبال دارد.

البته تحقق عنوان مرتد براي يك فرد شروط و حدود خاص خود را دارد كه فقها با برخي اختلافات آن را بيان كرده اند.

اما نبايد تصور كرد كه فرد مرتد مانند قطام

سريال امام (عَلَيْهِ السَّلَام) قيافه اش شبيه گرگ مي شود يا شاخ بزرگي وسط كله اش در مي آيد؟! بلكه با يك جمله ساده و كفرآميز هم ممكن است فرد در زمره افراد مرتد در بيايد كه اين خطر را نبايد شوخي تلقي كرد. در عين حال برخورد قضايي با فرد مرتد مسأله اي حكومتي است؛ اما وقتي فردي مرتد شد نه مالك اموال خود است و نه ديگر همسر شرعي اش به او تعلق دارد. يعني مانند فرد مرده تلقي مي شود كه لازم است اموالش در بين ورثه تقسيم شود و همسرش هم از او جدا مي شود. به علاوه خودش هم طبق برخي نظرات نجس محسوب مي شود و … در نتيجه اطرافيانش موظفند تا حد امكان اين احكام را رعايت كنند البته اگر ارتداد او برايشان محرز شد.

(اين بار واقعاً «%%پنهت بالله»)

شيطان پرست هاي 12 امامي؟!

از اين مرحله كه بگذريم و از خطر فجيع ارتداد صرف نظر كنيم نبايد از برخي خطرات و آلودگي هاي ديگر كه ممكن است دامنگير اين تفكر شود غافل شد.

زيرا بسياري از جوان هايي كه خود را به شكل و شمايل شيطان پرستان در مي آورند ته دل شان مي گويند «بابا ما كه شيطان پرست نيستيم، مسلمان و شيعه 12 امامي هستيم و از روي علاقه و حال و هواي جواني تيپ satanism مي زنيم و خلاصه اين كارها از نظر شرعي و ديني مشكلي ندارد.» در حالي كه جداي از بحث عقيدتي خطرات متعدد و گناهان متنوعي ممكن است در كمين همين شيطان پرست هاي 12 امامي باشد و بنا نيست كه معيار و ميزان همه چيز فقط آن چه در دل انسان مي گذرد باشد و اعمال و رفتار ظاهري

ما تحت هر شرايطي بي اشكال يا لااقل قابل اغماض باشد.

اگر بناي دين و شريعت اين بود و اين حرف هاي عوامانه كه «آدم بايد دلش پاك باشد» يا «خدا به دل آدم نگاه مي كند نه ظاهرش» درست بود كه نياز به دين جديدي نداشتيم. پس رفتار ظاهري و عملكرد بيروني انسان هم داراي اهميت بسياري است، اگر نگوييم همه رفتارهاي بيروني به نوعي تَجَلِّي باورها و عقايد دروني ماست و به قول قدما: «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» لطفاً مرا ببينيد!؟ اولين مشكل ورود در عرصه شيطان پرستي كه شايد بارزترين نماد اين گروه هم باشد، تأثيرپذيري از مدل ها و شكل و شمايل و تيپ و قيافه شناخته شده اين تفكر است.

در واقع شيطان پرست ها اصرار دارند در نوع آرايش و پوشش و مدل مو و آلات و ابزاري كه به خود آويزان مي كنند از هر گروه و جمعيت و حزب ديگري متمايز و متفاوت باشند كه الحق و الانصاف در اين تلاش موفق هم بوده اند و اگر برخي از تصاوير اين افراد را در اينترنت ببينيد تصديق مي كنيد كه خداوكيلي اين عده از تيره آدميزاد جدا شده اند و به موجودي بين انسان و جن يا انسان و حيوان تبديل شده اند.

به هر حال حتي در نمونه هاي بسيار بسيار رقيق تر هم اگر كسي در كشور ما بخواهد اداي شيطان پرست ها را درآورد، مجبور است از مدل مو و تيپ و قيافه اي استفاده كند كه معمولاً او را انگشت نما مي كند و چنان كه مي دانيد اين كار يعني نوع قيافه و پوششي كه موجب انگشت نما شدن انسان شود و تحت عنوان «لباس شهرت» قرار مي گيرد

و حرام است.

(هر چند واضح است كه اكثر افراد تنها با همين هدف اين تيپ را مي زنند و ظاهر و باطن شان فرياد مي زند «ايها الناس لطفاً مرا ببينيد!») البته اين مسأله بسته به موقعيت هاي زماني و مكاني شرايط متفاوتي به خود مي گيرد و چه بسا پوشيدن يك تي شرت با آرم شيطان پرستي و حتي استفاده از برخي نمادهاي آنها در برخي شهرها مصداق لباس شهرت نباشد؛ اما مسلماً در بسياري از مناطق كشور هنوز اگر جواني با اين تيپ و قيافه بيرون بيايد ملت نچ نچ كنان او را به هم نشان مي دهند و مي گويند «حيف گوشت كيلويي 16 هزارتومان كه …» شبيه كروكوديل!

مشكل بعدي اين گروه آن است كه با تيپ و قيافه اي كه به طرفداران و علاقه مندان شان تحميل مي كنند عملاً آنها را از دايره تظاهر به مسلماني خارج كرده و اگر فرد بخواهد به ريخت و قيافه شيطان پرستان درآيد (حتي اگر در جايي زندگي كند كه اين تيپ يا اين لباس باعث انگشت نما شدنس هم نباشد ) اما چون با اين تيپي كه مي زند شبيه اين موجودات بي دين و بي خدا مي شود كار حرامي انجام داده. زيرا در فقه ما شبيه شدن به كافران يا به اصطلاح «تشبه به كفار» حرام است و به همين دليل است كه برخي از مراجع استفاده از كراوات و پاپيون و مانند آن را جايز نمي دانند. البته چنان كه مي دانيد كار اين گروه و ريخت و قيافه اي كه براي انسان مي سازند از تشبه به كفار گذشته و چيزي شبيه تشبه به حيوانات وحشي است.

چنان كه شيطان پرستان اصل (Made in England)

و مورد عنايت حضرت شيطان كاري با قيافه خودشان مي كنند كه بيشتر شبيه كروكوديل و هشت پا و مانند آن مي شوند. دست به يقه با خود! همان طور كه گفتيم اين قبيل كارها يعني ايجاد تغييرات مختلف بر روي اعضاء بدن، مانند درست كردن شاخ روي سر يا دو تكه كردن زبان يا رد كردن حلقه هاي مختلف از اعضاء بدن و ايجاد برجستگي هاي فراوان در دست و پا و … كار شيطان پرستان اصليست و معمولاً طرفداران داخلي آنها عملاً در حكم نمونه هاي چيني ديگر اجناس هستند كه كارايي و عملكرد جنس اصل را ندارند. اما در عين حال اگر كسي بخواهد به نوعي از اين كارها تقليد كند، بايد بداند كه هر گونه صدمه زدن به بدن چه به شكل جدي و عميق يا سطحي و كم درد (اما در هر حال خطرناك) حرام است و كسي حق ندارد روي پوست بدن خود با خراش دادن يا سوزاندن حتي قلب تيرخورده بكشد و «سلطان غم مادر» بنويسد (چه رسد به كشيدن ستاره پنتاگرام يا صليب بر عكس و هرم ابليسك و …) در هر حال وارد كردن اين گونه صدمات جسمي به بدن، به خودي خود حرام است و فرداي قيامت كه به اذن و اراده الهي همين اعضاء و جوارح به حرف آمدند يك دفعه مي بينيد دست خودتان يقه تان را چسبيد و از شما شاكي شد كه چرا اين همه بلا سرش درآورديد و خلاصه براي اين كه با خودتان دست به يقه نشويد مواظب بدن خودتان باشيد و اين قدر اين اعضاء زبان بسته را اذيت نكنيد (البته اين بحث براي خيلي

از افراد ديگر هم مي تواند مطرح باشد.

به خصوص افراد وسواسي كه دو ساعت سر پا مي ايستند و مي خواهند يك غسل چند دقيقه اي انجام دهند!) حواشي غيرمجاز! يكي ديگر از مشكلات ورود به عرصه شيطان پرستي اگر اهل عقايد و باورها و ادا و اطوارها و ريخت و قيافه آنها هم نباشيم حضور در جمع اين افراد و ارتباط با محافل و مجالس آنهاست.

همان طور كه مي دانيد رفتارهاي شايع در محافل شيطان پرستي رفتاري غير ديني و حتي غير انساني است كه نيازي به ذكر آنها نيست. اما حتي اگر بپذيريم در پارتي هاي شيطان پرستان داخلي، بسياري از آن اعمال زشت و تنفرآميز انجام مي شود اما رفتارهاي عادي در تقديس و سرسپردگي به شيطان و توهين به مقدسات اديان در قالب برخي اشعار و رقص ها و … انجام مي شود كه حتي حضور در اين جمع و شنيدن اين كفريات و ديدن اين رفتارهاي حرام هم حرام بوده و غير قابل قبول است.

از همين جا گريزي مي زنيم به دسته آخري كه نه شيطان پرستند و نه اهل استفاده از لباس ها و نمادها و آرايش هاي آنان و حتي با هيچ جمع شيطان پرستي يا هيچ جوجه شيطان پرست ديگر هم ارتباطي ندارند؛ اما در عين حال فيلم هاي شيطان پرستان را مشاهده مي كنند و به آهنگ هاي آنان علاقه مندند.

گرچه در شماره هاي قبل به طور مفصل در مورد موسيقي و جنبه هاي حرمت آن اشاره كرديم اما اجمالاً خدمت اين دوستان عرض مي كنيم كه حتماً مي دانيد كه بسياري از اين موسيقي ها و فيلم ها حاوي تصاوير مستهجن و آهنگ هاي حرام و به خصوص اشعار و متون كفرآميزيست كه استفاده از اين محصولات

خاص را به عملي غير شرعي تبديل مي كند و خلاصه نمي توان همانند بسياري از موسيقي هاي ديگر از اين محصولات هم استفاده كرد.

منبع:

مجله ديدار آشنا 122 برگرفته از سايت

http://www. rasekhoon. net

ايدئولوژي شيطاني (1)

بررسي علل جذب و گرايش به فرقه هاي شيطاني

مقدمه نويسنده:

حميد رضا مظاهري سيف

امروزه در تمام كشورهاي دنيا جواناني ديده مي شوند كه سر و وضع عادي ندارند و سعي مي كنند طوري لباس بپوشند و خود را آرايش كنند كه وحشتناك به نظر برسند. اين افراد خود را شيطان گرا يا شيطان پرست معرفي كرده و از نمادها علائم خواص استفاده مي كنند.

پرسش اصلي ما اينست كه چرا گروهي به فرقه هاي شيطاني جذب مي شوند و علل گرايش آنها چيست؟

در اين تحقيق مي كوشيم با رويكردي همه جانبه به موضوع بپردازيم و با روش تركيبي كتابخانه اي ميداني به پرسش تحقيق پاسخ دهيم. از اين جهت روش تلفيقي را استفاده كرديم كه خيلي از اين جوانان به ابعاد و مباني كاري كه انجام مي دهند آگاه نيستند و پژوهش ميداني به تنهايي پاسخ روشني به دست نمي دهد. همچنين كار كتابخانه اي محض هم مفيد نيست زيرا بايد به علل موثر و واقعي كه اين افراد را تحت تاثير قرار داده پي برد و تنها راه دست يابي به اين مطلب گفتگو با خود آنهاست.

در اين تحقيق به چند علت اساسي و مجموعه اي از ارزشها كه در ايدئولوژي شيطاني مطرح مي شود دست يافتيم كه با مستند كردن آنها به منابع و نقد ارزشهاي شيطاني تحقيق را پايان مي دهيم. نمادسازي وسيع و ترويج آن در حوزه فرهنگ عمومي انتقال و نشر انديشه ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با

آن ارتباط برقرار مي كنند.

اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا مي كنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مي يابند. نمادهاي شيطاني در گستره بسيار وسيعي از لباس و كفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسكي كه در تزئينات خودرو كاربرد دارد و انگشتر و دستبند و ده ها شيء ديگر كه در اشياء شخص و در منظر عمومي استفاده مي شود. اين نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا يافت مي شوند. از برچسبي كه كودك پنج ساله به دفتر نقاشي ميچسباند تا سر دسته عصايي كه پير مرد هفتاد ساله به دست مي گيرد.

اين نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از اين طرحهاي خيالي از چهره شيطان روي بسياري از لباسها و ساير وسايل و اشياء شخصي ديده مي شود. نمادهايي نظير ستاره پنج پر، صليب معكوس، صليب شكسته، چشم شيطان، عدد 666 و FFF كه ششمين حرف حروف انگليسيست و متناظر عددي آن 666 مي شود. اين عدد به گفته مكاشفه يوحنا در كتاب مقدس عدد شيطان است.

در مكاشفات نوشته شده:

«جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخهاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود … بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته

باشد.

اين خود معماييست و هر كس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند.

اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد. (1) نماد ديگر دو مثلث روي هم است كه مثلث با راس پايين به معناي جام و مونث و مثلث با راس روبه بالا نماد شمشير و مذكر است، كه به ترتيب به معناي الهه باروري و خداي جنگ و شكار هستند (2) اين دو مثلث وقتي به صورت معناداري روي هم قرار مي گيرد معناي عشق - البته از نوع جنسي آن - را بيان مي كند و اين همان ستاره داوود است كه امروز در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود و با اعمالي كه عهد عتيق به پادشاهي به نام داوود نسبت مي دهد، كاملاً سازگاري دارد. يكي ديگر از اين نمادها كه در عرفان كابالا نيز جايگاهي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت Baphomet)) است كه هم با جانور شاخ دار يوحنا همانندي دارد و هم در اسطوره هاي مصري خداي هوش و دانايي معرفي شده و آفرينش انسان به وسيله چرخ سفالگري را به او نسبت مي دهند. خداي بزرگ (خنوم) او را از منطقه آبشار بزرگ نيل آفريد و فنون آفرينش انسان را به او آموخت. او همچنين به صورت دو جنسي و نماد زاد و ولد است (3) و دو ماه سياه و سفيد در طرفين او نشانه تركيب روشنايي و تاريكي است.

سر بافومت معمولاً در ميان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود. پنتاگرام نماد ونوس الهه زيبايي و عشق شهواني مادينه است (4) و از زمان لئوناردو داوينچي كه طرح «مرد ويترووين (Vitruvian Man)» را

طراحي كرد، به سمبل اصالت انسان و اومانيسم تبديل شد.

تركيب سر بافومت با ستاره پنجپر، نماد روشن و گويايي براي تعاليم مكتب شيطان پرستي كرولي و لاويست كه شيطان را سمبل انسان محوري و اصالت هوسها و لذت طلبي بشري مي دانند. البته نمادها لزوماً يك ريشه يا معنا ندارند. بافومت ممكن است نماد بز قرباني در آيين يهود باشد كه بزي مقدس است و بنا بر نقل عهد عتيق اين بز، قرباني حضرت اسحاق شد كه بني اسرائيل از نسل او هستند.

شيطان هم به نوعي قرباني هدايت انسان و دست يابي او به درخت دانش و معرفت شد.

با اين توضيح بز مي تواند نماد گويايي از ايثار بزرگ شيطان براي آدم باشد.

مشهود ترين نماد شيطان گرايي ستون چهار ضلعي بلنديست به نام ابليسك (obelisk)، كه سمبلي از «رع» خداي خورشيد در مصر بوده است و در اثر افزايش قدرت فراعنه به ممالك ديگر راه يافت. تفكر يهودي ريشه در تمدن مصر و آشور دارد (5) و اسطوره هاي مصري حتي در نگارش عهد عتيق نقش تعيين كننده اي پيدا كرده است.

يكي از اين اسطوره ها به ماجراي نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزيريس» مربوط مي شود. «سِت» خداي ظلمت است كه در حمايت شديد رع قرار دارد. (6) او برادر خود «اُزيريس» را كشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در مي آورد. دومين جريان بزرگ شيطان پرستي مدرن يعني ستيانيسم كه معبد «ست» را در سانفرانسيسكو تاسيس كردند اين خداي افسانه اي را ارج مي نهند و خواهان تحقق حكومت او در زمين هستند.

ابليسك را معمولاً نمادي از قدرت و سلطنت ازيريس مي دانند، سلطنتي كه پس از

كشته شدن او، به دست برادرشست مي افتد. ازيريس وقتي به دست همسرش آيسيس زنده مي شود، به جهان زير زمين مي رود و فرمانروايي مردگان را بر ميگزيند و حكومت را براي پسرش هوروس وامي گذارد. اما اين سلطنتيست كه با حمايت «رع» به دست «ست» مي افتد و جنگ ميان او و هوروس به طول مي انجامد و البته بايد توجه داشت كه بنا بر اسطوره هاي كهن هرگاه خدايي بر خداي ديگر غالب مي شد، قدرت و صفات برجسته او را به دست مي آورد و كاملتر مي شد.

بنا بر اين غلبه «ست» بر «ازيريس» به معناي كسب قدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجسته «ست» بود، «اما به رغم بازتاب بد او در اسطوره پادشاهي، نبايد اين نكته را ناديده بگيريم كه در مواقعي حمايت از اين خدا بسيار نيرومند بوده است.

بر اساس شواهد باستانشناختي كنوني، قطعاً «ست» خدايي قديمتر از «ازيريس» است، زيرا بر سر گرز عقربشاه، يكي از فرمانروايان مصر عليا و متعلق به دوران پيش سلسله اي، موجود مركبي را مي بينيم كه «ست» را به نمايش مي گذارد؛ اين گرز در موزه آشمولين آكسفورد قرار دارد.» (7) ظاهراً اين سمبل در زمان حضرت ابراهيم عَلَيْهِ السَّلَام هم وجود داشته و پيامبر بزرگ خدا با اين ذهنيت در حرم الهي نماد شيطان را به صورت ابليسك مي سازند و آن را رمي مي كنند، تا با اين عمل تمام اوهامي را كه تا امروز هم ادامه يافته، طرد نمايند. اين نماد امروزه در ميادين بزرگ كشورهاي اروپايي و آمريكا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن مي گردند. سي بناي ابليسك از مصر باستان باقي مانده كه سيزده عدد

از آنها به روم برده شده و سايرين در شهرهايي نظير سيسيل، پاريس، لندن، نيويورك و سزاريا در قسمت اشغال شده فلسطين نصب شده است.

بزرگترين ابليسك دنيا در واشنگتن ساخته شده كه ارتفاع آن به 555 متر مي رسد اين ابليسك در فاصله 900 متري غرب كنگره و 900 متري جنوب خانه اصلي فراماسونريست و رئيس جمهورهاي آمريكا سوگند خود را در پاي آن ياد مي كنند.

ابليسك نماد قدرتست در زمين و حيات و حمايت جاوداني اُزيريس در دنياي مردگان است از اين رو سنگ هايي كه شبيه آن تراشيده شده در قبرستانها آمريكا بسيار به چشم مي خورد. كاربرد گسترده اين نمادها باعث مي شود كه ذهنيتها و ارزش هاي مردم هماهنگ با معاني آنها شكل بگيرد.

نمادها هويت سازند و به فرد و جامعه هويت مي بخشند و خودپنداره هايي را ايجاد مي كنند كه به زندگي و رفتارهاي افراد معنا مي دهد و مردم با همين معاني وجود و زندگي خود را تفسير كرده و ارزشها و اهداف زندگي خود را تعريف مي كنند.

كاركرد هويت بخشي و معنا دهند گي نمادها در كنار گرافيك و طراحي متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبليغاتي كه روي آنها صورت مي گيرد، باعث استفاده روز افزون از سوي مردم به ويژه جوانان و نوجوانان دنيا مي شود. پس از پذيرفته شدن اين نمادها در فرهنگ عمومي ملتها، انتقال ايدئولوژي مربوط به اين نمادها بسيار ساده و پذيرفتني مي شود. مدل زندگي نامناسب و ميل به اعتراض مدل زندگي امروز بشر با نيازهاي حقيقي و اساسي، تمايلات طبيعي، استعدادهاي نهفته درون و ساختار و هدف آفرينش انسان مغايرت دارد و اگر چه مردم ندانند كه اين

تعارضها چيست و كجاست، اما ناگزير از آن رنج مي برند و افسرده و سرخورده مي شوند. در اين ميان نوجوانان و جواناني كه تازه پا به عرصه حيات اجتماعي مي گذارند و از بي خبري و بازي كودكانه كمي فاصله مي گيرند، بيش از ديگران رويارويي با اين تعارضات را سهمگين مي بينند و از آن شگفت زده و با آن درگير مي شوند. از همين جاست كه ميل به اعتراض و نياز به فرياد برآوردن و سركشي در آنها شعله ور مي شود.

نظام آموزشي تحميلي كه قتلگاه استعدادها و خلاقيت هاست و مفاهيم و مطالب بي خاصيتي را آموزش مي دهد كه فقط افراد را براي خدمت به نظام سرمايه داري آماده مي كند و كاركردهاي اصلي، اما نهان آن عبارت اند از: «وقت شناسي، درس اطاعت و كار تكراري» (8) كه موجب مي شود در آينده كاملاً به قيموميت اولياء اجتماعي خود تن بدهند. اوليايي كه بعداً نمونه هاي كلي تر آن در نظام سياسي تعريف مي شود. اين نوع تربيت باعث مي شود كه همه بنشينند و منتظر باشند تا دولت براي آنها شغل ايجاد كند، زمينه ازدواج فراهم كند و مثل كودكي كه به والدين خود وابسته است، مردم را به دولت (اولياء اجتماعي) وابسته مي كند و به صورت شهرونداني ناتوان و فرمانبردار در مي آورد. اين نظام آموزشي در اوج انرژي و خلاقيت، نيروي جواني را به بازي مي گيرد و تحليل مي برد تا سر انجام با گذشت بيش از نيمي از دهه سوم عمر هنوز انسان ساخته خود را به عنوان يك شهروند كامل نمي پذيرد و براي او موقعيت اشتغال و ازدواج وجود ندارد. نظامي كه عملاً با فساد اخلاقي جوانان خود را تكميل مي كند و راه هاي

مباح و مشروع زندگي را به بن بست رسانده است.

در كنار اين نهاد آموزش، نهاد خانواده ايست كه بر محور والدين از خود بيگانه شده و درگير با مقتضيات مدل زندگي امروزي و تمدن مدرن، تنها با فرزندان خود و حتي با همسر، هم خانه هستند و قرار است كه تا اطلاع ثانوي با هم زندگي كنند! (9) والديني كه عقده هاي اجتماعي خود را به خانه مي آورند و نظام آموزشي، هيچ مطلبي در مورد نحوه ارتباط و نيازهاي كساني كه با او هم خانه خواهند شد، به او نياموخته است.

والديني كه تنها امر و نهي بلد هستند و شايد محبتي كه از قلبشان گامي به بيرون نمي گذارد و فرزنداني كه فقط با عصيان و سركشي هويت خود را مي يابند و در اضطراب احساس آرامش مي كنند!

نظام سياسي كه صحنه جنگ ميان جناحهاي سياسي براي تصاحب سرزمين افكار عمومي و اراده مردم است.

سياستي كه به جنگل مدرن و نزاع بي پايان اليتهاي شير و روباه تبديل شده است (10) سياستي كه مفاهيم عالي انساني مثل آزادي، صلح، مهرباني، ضد تروريسم و عدالت را مسخ كرده و هوس قدرت طلبي به لباس بي تار و پود خدمت گزاري در آمده و پادشاهاني كه مطمئن هستند چشم ديدن و دست آوردن خدمت به مردم را ندارند، عريان در شهر مي گردند و ديگران را نيز كور مي پندارند. اقتصادي كه مردانش بر طعمه نيم خورده سرمايه داران پشت پرده مثل سگ هاي گرسنه هجوم مي آورند و ديگران را زير پاي خود له مي كنند.

اقتصادي كه مفاهيم بنيادين توليد، خدمات، رشد سرانه ملي و غيره در آن بي معنا مي شود و تنها مفهوم انباشت ثروت و مفاهيم وابسته به

آن هر روز جديتر به نظر مي آيد. اقتصادي كه همه شئون زندگي را به خريد و فروش گذاشته و از نان تا علم و مدرك را به بازار كشيده است.

و اما نهاد دين كه گروهي رياكار و منفعت طلب آن را بازيچه تحميق خود و ديگران قرار داده و دين داران حقيقي را به كنج محراب و منزل رانده اند.

دين كه به اندازه تعمير اتومبيل هم براي آن اعتباري قائل نبوده و هر كس را پيامبر خود و كارشناس مذهبي خود مي دانند. ديني كه با ليبراليسم الهياتي به مجموعه اي از اوهام اثبات ناپذير تقليل يافته (11) و هر روز دين جديدي از گوشه و كنار جهان سر برمي كشد (12) و مراكز علمي وابسته به سرمايه داري نه تنها براي توليد به روز جنبش هاي ديني نوپديد برنامه ريزي دارند، بلكه براي ترويج آن هزينه هاي گزافي را تقبل مي كنند (13) و به زودي بايد از اقتصاد دين سخن به ميان آوريم و به مطالعه روي سودآوري دين و ارزش سرمايه گذاري روي مدعيان نبوت و مهدويت و مسيحايي و خالقيت بپردازيم. از سال 1970 موسسه باشگاه روم وابسته به موسسه روابط انساني تاويستاك برنامه اي را با نام «مركز پژوهشهاي تراوشات ديني» زير نظر «توماس بارني» پايه گذاري كرد تا سوپرماركت معنويت در جهان را هر روز رنگينتر و پر كالاتر كنند.

در اين هرج و مرج، ديني كه نفساني تر باشد بازار بهتري خواهد يافت و شيطان پرستي هم به صورت يك دين عرضه مي شود. اين اوضاع نابساماني است كه نوجوان و جوان امروز دنيا با آن روبروست و فقط فضايي را براي فرياد كشيدن و لحظه اي را براي بي خبري

مي جويد. جنبش متال و كج روي هاي شيطان پرستي به اين نياز و بلكه ضرورت جواني در تمدن مدرن پاسخ مي دهد و نيروي اعتراض او را در طرح هايي كه هوشمندانه طراحي شده تخليه و خنثي مي كند.

در حالي كه دنياي امروز نياز به نيرو و انديشه جواناني دارد كه با بازگشت به ارزشهاي ناب انساني، به مدل ديگري براي زيستن بينديشند و اعتراضي فعال و تحول آفرين را پديد آورند. امروز جهان و تاريخ تشنه چشمه هاييست كه تنها از قلب و انديشه جوانان مي جوشد، ولي كساني كه منافعشان در گرو حفظ وضع موجود است با ترويج موسيقي اعتراض!، دين قرن بيست و يك (شيطان پرستي) و هزاران فريب و نيرنگ كه در شالوده تمدن معاصر نهادينه شده، اين چشمه ها را گل آلود مي كنند و از آن انحرافات اخلاقي، خشونت، اعتياد و سر انجام شهرونداني ناتوان و تسليم بيرون مي آورند. هيجان مدل زندگي يك نواخت امروزي براي همه مردم به خصوص براي جوانان كه كانون جوشان و جاري نيرو و تحرك هستند، فرساينده و خسته كننده است.

از اين رو به دنبال هيجانند و فضاي شيطان پرستي به ويژه موسيقي متال اين هيجانات سركش را به طور كور و با كنترل بيروني، مي پذيرد و در خود هضم مي كند.

داد و فرياد، تحرك، مواد مخدر، داروهاي روانگردان، زير پا گذاشتن ارزشهاي انساني و اخلاقي، همه و همه لحظاتي متفاوت را ايجاد كرده و كاملاً هماهنگ با ساير قطعات پازل تمدن معاصر طراحي شده و فرصتي براي تجربه اوج هيجان فراهم مي كند.

تجربه اي كه بعد از آن همه چيز همچنان باقيست و همه مي توانند سراغ زندگي خود بروند. اين انرژي عظيم اگر

با كنترل دروني و تدبير همراه شود، تحولات عظيمي را در زندگي امروزي رقم خواهد زد. تحولاتي كه نه فقط جامع و جهان را با مدل ديگري از زيستن آشنا مي كند، بلكه پيش از آن و بيش از آن در افق درون دگرگونيهاي ژرف معنوي را پديد مي آورد و انسان را به جلوه اي از حضور خداوند در زمين مبدل مي سازد. با مهار انرژي متراكمي كه جوان در اختيار دارد، مي تواند به انساني والا و خدايگون تحول يابد، اما از آن رو كه اين تغييرات با بازيابي كرامت انساني و عدم تسليم در برابر سلطه ديگران همراه است و فرصت سوء استفاده را از ابرقدرتها مي گيرد، ترجيح مي دهند كه اين نيرو به صورت كنترل شده تخليه و خنثي شود. (14) برنامه هاي شيطان پرستي چه با اين نام و آشكارا و يا به هر نام ديگر و به طور نهان روند خنثي سازي نيروي جواني را به نفع سلطه گران دنبال مي كند.

فطرت ناكام هر فرد انساني در اعماق وجود خود يك تجربه معنوي نهفته دارد. تجربه اي كه روح ما قبل از همراه شدن با جسم و تولد در اين دنياي مادي به دست آورده است.

همه ما با تمام وجود كمال مطلق و پروردگار و آفريننده خويش را ديده و اسماء و صفات نيكوي او را شناخته ايم. با مشاهده جلوه ها و صفات لطف و رحمت و حسن و جمال، عشق بيكران را چشيده و با درك جلوه هاي عظمت و جلال و جبروت و قهاريت، خوف و خشيت را تجربه كرده ايد. اكنون در اين جهان فرو دست كه از آن مشاهدات دور افتاده ايم، گرايشي به سوي آن كمال بيكران

و جمال و جلال بي پايان داريم. (15) خاطره اين تجربه معنوي اگر چه در حافظه ذهني ما، كه از تجارب اين جهاني شكل گرفته و انباشته شده، وجود ندارد، اما در اعماق دل به روشني حاضر است (16) و اگر ذهن ما به سوي آن حقيقت هدايت نشود، اشتياق باز يابي آن عشق و خشيت فرو نمي نشيند و دست از دل برنمي دارد. اگر آدمي به زيبايي مطلق و حسن حقيقي برسد، عشق حقيقي را باز خواهد يافت و در غير اين صورت در توهم خود نقشي مي زند و به گرد آن بت مي گردد. همين طور اگر شكوه و عظمت حقيقي را بيابد، خشيت و هيبت آن دلش را لبريز مي سازد و در غير اين صورت بازهم در وهم خويش جلال و شكوهي موهوم را مي سازد و براي دقايقي هم كه شده، خوف موهوم را در برابر آن احساس مي كند و اگر چه با اين كار براستي ارضا نخواهد شد و همچنان ناكام و تشنه خواهند ماند، اما چاره اي جز اين ندارد؛ مگر اينكه به حقيقت راه يابد.

شيطان پرستي در آيين و هنر خود اليمانهاي وحشت را در كار مي آورد و هراس موهومي را ايجاد مي كند.

هراسي كه قلبهاي ناآشنا با جلال و جبروت الهي به آن نياز دارد و جذب مي شود و پيامد ثانوي اين هراس و اضطراب، احساس آرامشي سطحي و ناپايدار است.

موسيقي شيطاني با حجم صداي بالا، سرعت زياد ريفها، تخريب صداي بعضي از سازها، نعره هاي دلخراش و دهشتناك، گريمهاي وحشتناك، استفاده از لرزش تصاوير، شوكهاي نورپردازي استفاده از تيغ و آتش و تاريكي، جنايتهاي نمايشي نظير كندن دست و پاي گربه (خواننده گروه

ديسايد)، گاز زدن و كندن سر يك خفاش زنده (خواننده گروه بلك سبث)، شكستن آلات موسيقي و وسايل روي صحنه و خودسوزي (متاليكا) همه و همه براي لحظاتي هيجان ترس را به دل راه مي دهد و براي دقايقي قلب را مي لرزاند و نفسها را حبس مي كند.

اما همه اينها بتهاي موهوميست كه نياز راستين انسان را به تجربه حقيقي خوف و خشيت در برابر عظمت و جلال خداوند ناكام مي گذارد و انسان را پريشانتر از پيش به حال خود وامي نهد. زيرا فطرت انسان حنيف است و با امور موهوم و غير واقعي كامياب نمي شود. شيطان درون در روايتي از امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي خوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد بر گوش چپ شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت مي كند و بر گوش راست فرشته ايست كه به خير و نيكي مي خواند. (17) درون انسان عرصه جنگ ميان شيطان و فرشته درون است.

اگر شخص اراده خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي كه انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشته دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته فرشته درون كه جلوه پروردگار زنده جاودان است، هيچگاه شكست نمي خورد، انسان تنها مي تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدلي پيدا نمي كند (18) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار مي كند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد و همواره با تضاد و تعارض دروني و

احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.

ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد مي شود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان مي آيد و به آن ميل پيدا مي كنيم، اينها نشانه فعاليت شيطان دروني است.

جنبش شيطان گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه مي كند و سستي اراده و بي توجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب پذيرش دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطان گرا به لحاظ جامعه شناختي مي شود.

جنبش شيطان گرايي مي خواهد با توجيه و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعده از بين بردن آن را مي دهد، اما اين وعده دروغيست كه هيچگاه محقق نخواهد شد.

انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشته درون خود مبارزه كند، نمي تواند وجود خود را از حضور خداوند تهي سازد، فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست.

به همين منظور شيطان گرايان از مرگ خدا سخن مي گويند تا بتوانند فرشته درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي خود را پيش نهاد كنند و گمان كنند با خودكشي مي توان از هستي و هستي بخش رو گرداند و در آغوش شيطان كه مرگ و نابودي را به دست او مي دانند، قرار گيرند. ولي با مرگ نيز به خداوند نزديك تر مي شوند، در حالي كه قادر

متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشده اند؛ از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.

خداوند مهربان شيطانهاي درون و بيرون را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتبي برتر از فرشتگان راه يابد و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانروايي بر تمام عالم را پيدا كند.

ارزشهاي شيطان گرايان ايدئولوژي شيطان گرايي روي ارزشهايي تاكيد مي كند كه سبب جذابيت و گرايش به اين ايدئولوژي مي شود. ارزش به معناي ارزش اخلاقي مثبت نيست بلكه صرفاً به معناي مطلوبيت است.

چنانكه يك كالاي ناياب ممكن است ارزشمند تلقي شود. ارزشهاي شيطان گرايي، چيزهاي مطلوبيست كه هر كس طالب آنهاست و اگر به شيطان هم نسبت داده شود طبيعتاً گرايش به آن را در پي خواهد داشت. اين ارزشها در نگاه تاريخي به روند پيدايش و گسترش شيطان گرايي بيان شد و در اين جا هر كدام از آنها به طور خاص و مستقل تبيين و نقد مي شود. لازم است اين پرسش جدي به ميان آيد كه به راستي شيطان چقدر از اين ارزشها برخوردار است؟

و كساني كه تا كنون به آن نزديك شده اند، چگونه از اين ارزشها بهره برده اند؟ قدرت توهم قدرت براي شيطان از دوره زندگي بدوي انسان تا كنون موجب جذابيت و گرايش به شيطان پرستي بوده است.

در حالي كه قدرت شيطان بسيار ناچيز و تنها در حد وسوسه انگيزي و ايجاد پندارهاي دروغين و نادرست است، كه البته اين هم در صورت پذيرش انسان موثر واقع مي شود. شيطان فقط حرف مي زند، وعده مي دهد

و با صوت خود درون انسان غوغا به پا مي كند و آنجا را به آشوب مي كشد تا در اين معركه وسوسه هاي خود را غالب كند و از آب گل آلود ماهي بگيرد.

خداوند مي فرمايد:

«هنگامي كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده كنيد، سجده كردند غير از ابليس كه گفت:

آيا بر كسي سجده كنم كه از خاك آفريده اي و گفت به من نشان بده، او كيست كه بر من بزرگ داشتي؟ اگر تا قيامت به من فرصت دهي، فرزندان او را به افسار مي كشم، غير از گروه اندكي. خداوند فرمود:

برو، پس هر كس از تو پيروي كند دوزخ جزاي اوست، جزايي فراوان. هر كس را توانستي با صدايت برانگيز و با سواره و پياده ات بر آنها بتاز و در ثروث و فرزندان شريك آنها شو و به آنها وعده بده؛ بي ترديد شيطان وعده اي غير از فريب نمي دهد و تو اي شيطان! بدان كه بر بندگانم هيچ تسلطي نداري.» (19)

بنا بر اين شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه حتي رقيب انسان هم نيست و فقط در چارچوب قوانين الهي و به اذن او مي تواند كارهاي محدودي را انجام دهد. «سلطه او تنها بر كساني است كه نفوذ او را برخود مي پذيرند و او را شريك خداوند مي پندارند.» (20) تا وقتي كه انسان فريب او را نپذيرد و با ياد خدا درون خود را از غوغا و آشوب شيطان آرام نگهدارد، هيچ راه نفوذ و سلطه اي براي شيطان وجود نخواهد داشت. در اين شرايط شياطين گروه گروه به او هجوم مي آورند، ولي باز هم هيچ كاري از پيش نخواهند برد. «كساني كه پرهيزگارند، اگر گروهي از شياطين به

آنها دست يابند، خداوند را ياد كرده، پس در آن هنگام بينا مي شوند.» (21) به اين ترتيب شيطان در وجود انسان كه عرصه جولان اوست هيچ قدرت و نفوذي ندارد مگر به خواست خود شخص، چه رسد به جهان هستي كه خالق و مدبر يگانه آن شيطان را به ذلت از بارگاه خود رانده و عبادات و سجده هاي نفساني او را به خوبي شناخته و رسوا كرده است.

عالم هستي سراسر ملك و محضر اوست. «تمام ستايشها مخصوص اوست كه فرزندي براي خود نگرفته و در حكومتش شريكي ندارد». (22)

***********

پي نوشتها:

1. مكاشفات يوحنا / 18 -: 11 تا 13

2. دن براون، راز داوينچي، مترجم؛ سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385، ص 246

3. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم؛ عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374، ص 27 و 26

4. دن براون، راز داوينچي، مترجم؛ سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385، ص) 38

5. سروپالي راداكريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، جلد دوم (تاريخ فلسفه غرب) مترجم؛ جواد يوسفيان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382، جلد، 2 ص 127

6. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم؛ عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374، ص 44).

7. همان، ص 34

8. آلوين تافلر، موج سوم، مترجم؛ شهين دخت خوارزمي، تهران: نشر نو چاپ اول، 1362 ص 42

9. رك. آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، مترجم؛ صبوري، تهران: نشر ني، چاپ دوم،، 1374 ص 443 - 423

10. رك، ليوئيس كوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعه شناسي، مترجم؛ محسن ثلاثي، تهران: انتشارات علمي، چاپ هفتم، 1377، ص 522

11. حميد رضا مظاهري سيف، «پيوند عقلانيت سكولار با معنويت

ليبرال در شك پايدار» فصلنامه كتاب نقد، شماره 46، بهار 1387، ص 164

12. ر. ك:

حميدرضا مظاهري سيف، جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور، قم؛ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي،. 1387

13. كميته 300، ص 28 و 27

14. حميدرضا مظاهري سيف، سياست در دامان عرفان، قم، بوستان كتاب،، 1387 ص 58

15. حميد رضا مظاهري سيف، «فطرت محجوب، معنويت ممسوخ»، حديث عشق و فطرت (مجموعه مقالات) تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386، ص 285 و 284

16. حميد رضا مظاهري سيف. خودشناسي عرفاني، قم؛ انتشارات نشاط،، 1381 ص 121

17. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، جلد دوم، تهران: دارالكتب الاسلامي،، 1365 جلد 2، ص 267

18. روم /. 30

19. اسراء، آيات 65 - 61

20. نحل /. 100

21. «إِنَ الَذينَ اتَقَوْا إِذا مَسَهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَيطانِ تَذَكرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» اعراف /. 201

22. وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَذي لَمْ يتَخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يكنْ لَهُ شَريك فِي الْمُلْك وَ لَمْ يكنْ لَهُ وَلِي مِنَ الذُلِ وَ كبِرْهُ تَكبيرًا» (اسراء / 111).

منبع:

پگاه حوزه برگرفته از سايت

http://www. rasekhoon. net

ايدئولوژي شيطاني (2)

بررسي علل جذب و گرايش به فرقه هاي شيطاني

سحر و جادو

سحر و جادو ميراث قوم بني اسرائيل است كه در طول قرنها آن را در ميان مردم ترويج مي كرده اند.

قرآن كريم ريشه سحر و جادو در ميان اين قوم را به زمان حضرت سليمان بازگردانده و دو منشأ اصلي براي آن بيان مي فرمايد. نخست اينكه گروهي از مردم با افرادي از جنها كه در تسخير حضرت سليمان بودند، ارتباط برقرار كرده و با كفر ورزيدن به قدرت خداوند، سحر و جادو را از اجنه آموختند و از تعاليم آنها پيروي كردند؛ (1) پس از

آن سحر و جادو در زندگي مردم مشكلاتي را ايجاد كرد و خداوند با فرستادن دو فرشته در بابل به نام هاروت و ماروت راه هاي باطل كردن سحر را به مردم آموخت ولي مردم از آن دو فرشته چيزهايي را فراگرفتند كه برايشان فايده اي نداشت، بلكه زيان بار بود (2) در واقع در راستاي همان تعاليم شيطاني و تبعيت از شياطين دانشي را كه بر فرشته ها نازل شده بود، فراگرفتند. (3) به طور كلي نيروهاي ساحرانه سه نوع كاركرد دارند:

يكم، جابجايي و تصرف در اجرام چنانكه وقتي حضرت سليمان خواستند تخت بلقيس را حاضر كنند، يكي از جنها كه در تسخير ايشان بود، گفت كه پيش از آنكه از جاي خود بلند شوي و بايستي آن را بياورم. (4)

دوم، احاطه و تصرف در افكار، كه شامل آگاهي از فكر ديگران، انتقال افكار خود به آنها و نيز تغيير تصوير ذهني آنها مي شود. همانطور كه ساحران فرعون توانستند با ايجاد تصوير ذهني و تخيل در مردم نمايش خود را اجرا كنند؛ «يخَيلُ إِلَيهِ مِنْ سِحْرِهِمْ آنها تسعي» (5).

سوم، دگرگوني و تصرفات عاطفي در ديگران نظير ايجاد شادي، غم، آرامش، اضطراب، عشق و نفرت. در ماجراي هاروت و ماروت فرشته هايي كه در بابل فرود آمدند، يكي از كارهايي كه مردم از آنها آموختند، ايجاد نفرت و جدايي ميان زن و مرد بود.

«فَيتَعَلَمُونَ مِنْهُما ما يفَرِقُونَ بِهِ بَينَ الْمَرْء ِ وَ زَوْجِهِ». (6)

امروزه مي بينيم كه كساني با يك سري تمرينات اين تواناييها را پيدا مي كنند و دست به كارهاي خارق العاده مي زنند. تمام اين افراد به طور مستقيم يا غير مستقيم تبعيت از آن شياطين را برگزيده و راه

خداوند را رها كرده اند.

انسان با عبوديت و طاعت حق تعالي مي تواند به مراتب بالايي از معنويت و آگاهي برسد، ولي با تبعيت از راه هاي كفرآميز تنها مي تواند به مشت خاكي از مسير سلوك اولياي خدا دست يابد. انسان با تبعيت از انبيا و شخص رسول اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به جايي مي رسد كه جبرئيل هم ياراي همراهي با او را نخواهد داشت، اما اوج استفاده از نيروهاي جادويي و علوم ساحري اينست كه سامري گفت:

«آنچه را كه ديگران نمي ديدند، ديدم و مشتي از رد فرشته فرستاده خداوند را برگرفتم». (7) نيروهاي جادويي و شيطاني واقعيست ولي بدون اذن خدا به هيچ كس زيان نمي رساند (8) و خداوند تسلط شيطان و نيروهاي شيطاني را از كساني كه اهل ايمان و توكل اند برداشته است.

«إِنَهُ لَيسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَذينَ آمَنُوا وَ عَلي رَبِهِمْ يتَوَكلُونَ إِنَما سُلْطانُهُ عَلَي الَذينَ يتَوَلَوْنَهُ وَ الَذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكون» (9) در اين آيه شريفه شيطان الغاي خصوصيت مي شود. پس نه تنها شيطان بلكه نيروهاي شيطاني در اختيار انسانها، نيز هيچ اثري بر اهل ايمان و توكل ندارد. تمام نيروهاي شيطاني در برابر قدرت ايمان و توكل مثل ريسمانهاي ساحران در برابر عصاي موسيست و هيچ كارايي ندارد. به طور كلي مي توان سه تفاوت اساسي ميان قدرتي كه در كرامات اولياي خدا ظاهر مي شود، با جادويي كه اولياي شيطان ابراز مي كنند، شناسايي كرد. اين تفاوت سطوح برخورداري از نيروهاي ماورايي در شاخصهاي تفاوت كارهاي اولياء خدا و ساحران خود را نشان مي دهد. اولياء خدا در اثر عبوديت و نزديكي به خداوند، تعالي روحاني يافته و به جرياني از

علم و قدرت بيكران الهي تبديل مي شوند، اما نيروهاي نفساني كه با تمركز ذهن و استفاده از برخي ابزارها در اختيار ساحران قرار مي گيرد، محدود و مغلوب است.

نخست اينكه اين افراد هر كاري را نمي توانند انجام دهند، برخي كارها از آنها ساخته است و برخي ديگر خارج از توانايي آنهاست.

اما اولياء خدا به اذن الهي هر كاري را كه لازم باشد و در هدايت مردم نقشي پيدا كند، انجام مي دهند و مظهر فعال ما يشاء هستند، كه نمونه هاي آن در زندگي علما و اوليا بسيار است.

تفاوت ديگر اينست كه نيروهاي جادويي ابزار و وسايل و از همه مهمتر تمركز شخص جادوگر را نياز دارد. هر كس كه براي كار خارق العاده اي نياز به زمان و تمركز داشته باشد، جادوگر است و از نيروهاي روحاني برخوردار نيست. اولياء الله جلوه قدرت و اراده خداوند هستند و همين كه چيزي را اراده كند و بگويد باشد، مي شود. (10) همانطور كه در داستان احضار تخت بلقيس قرآن كريم مي فرمايد:

«قالَ الَذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكتابِ اَنَا آتيك بِهِ قَبْلَ اَنْ يرْتَدَ إِلَيك طَرْفُك فَلَما رَآهُ مُسْتَقِرًا عِنْدَهُ «شخصي كه از علم كتاب چيزي مي دانست، گفت من تخت را مي آورم پيش از آن كه چشم برهم بگذاري، پس تا ديد تخت نزد او قرار داشت. (11) اين شخص آصف بن برخيا از مؤمنان و اولياء خدا بود كه در زمان كمتر از يك چشم به هم زدن تخت را حاضر كرد. در حالي كه عفريتي از جن نياز به چند لحظه زمان داشت تا نيرويش را متمركز كند و سومين تفاوت اينست كه در صورتي كه نيروهاي منفي و مخالف در

كار باشد، نيروهاي جادويي نمي توانند درست عمل كنند، آنها براي موفقيت نياز به نيروهاي مثبت در محيط دارند. بسياري از اين كارهاي خارق العاده ساحرانه در شرايط اعتماد به نفس و تشويق و تعظيم آنها و در برابر چشمان مشتاق و ذهنهاي متمركز و منتظر افراد اتفاق مي افتد و بدون آن توانايي كافي را ندارند. شايد به همين علت فرعون مردم را جمع كرد و ساحران را با تجليل به عرصه آورد و عمل آنها را نشانه خوشبختي و رستگاري دانست. (12) اين در حاليست كه حضرت موسي اصلاً شرايط رواني خوبي نداشت:

اولاً اينكه خود را رها كرد و اجازه داد تا آنها بدون مشكل كارشان را انجام دهند و هر چه مردم ديدند او هم ديد و ساحران توانستند در ذهن او هم تصرف كنند «يخيل اليه من سحرهم»

ديگر اينكه بعد از ديدن اين صحنه ترسيد كه مبادا مردم نتوانند ميان معجزه او و سحر ساحران تفاوت بگذارند و در نتيجه گمراه شوند. «فَاَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَهً مُوسي». پس در نفس موسي هراسي نفوذ كرد. (13) بنا بر اين كار موسي به اذن خدا و با نيروهاي بيكران روحاني و الهي صورت گرفته است.

آزادي در تفكر يهودي - مسيحي كه شيطان فرشته اي سركش و آزادي خواه از بند خداوند است، مظهر آزادي تصور شده است.

اما در نگرش اسلامي، فرشتگان موجوداتي با شعور خالص و بدون شهوت هستند كه با اختيار تسليم خدا بودن را برگزيده اند (14) و به جهت اينكه فاقد شهوت هستند هيچ ميلي به گناه و سركشي در برابر خير مطلق ندارند. در اين ميان شيطان نه فرشته، بلكه جني است كه در

اثر عبادت به جمع فرشتگان راه يافته بود و بعد هم بي لياقتي خود را نسبت به اين لطف پروردگار نشان داد. (15)

گذشته از اين، آزادي در پيوند با فعال ما يشاء و قدرت و اراده نامحدود اوست. فرشتگان براستي آزادند و هر چه مي خواهند مي كنند، اما آنچه مي خواهند به جهت تقرب به خداوند همه خير و خو بيست و با اراده الهي مخالف نيست و فرشتگان جلوه و جريان نيرو و اراده او هستند.

انسان هم در صورتي كه به خداوند تقرب جويد به اين سرچشمه بيكران قدرت و آزادي پيوسته و به اندازه نزديكي به خداوند، آزادي و نفوذ اراده را تجربه خواهد كرد، هم آزادي وجودي كه شكوفايي هستي و تحقق وجود است و هم آزادي عملي كه فقدان مانع در انجام كارها و تحقق اراده است.

اين آزادي به ويژه و در شاخصهاي تفاوت نيروهاي جادويي و شيطاني با نيروهاي الهي اولياي خدا و كرامات آنها آشكار مي شود. دانش دانشي كه شيطان معلم آن است، مجموعه اي از اوهام است كه با تصورات واقعي نيز همراه مي شود و بيش از آنكه واقعنما باشد، كارآمدي دارد و كارآيي آن بيش از آنكه مفيد باشد زيانبار است و فقط به اندازه اي كه بتواند انسان را بفريبد در آن فايده وجود دارد. دانش امروز بشر را ببينيد! فايده آن بيشتر است يا زيانش؟ آيا امروز انسان از سعادت و كمال بيشتري نسبت به چهارصد سال پيش برخوردار است؟

آيا معرفت و شعور انسان امروز از چهارصد سال پيش بيشتر شده است؟

صد البته ذهن انسان امروز از تصاوير ذهني و اطلاعات بسيار بسيار بيشتري انباشته شده، اما دانش و شعور

همين تصورات ذهني و اطلاعات انبوه است؟

آيا اين مفاهيم و تصورات، استعدادهاي عظيم انساني را شكوفا كرده است؟

آيا انسان را انسانتر از گذشته كرده است؟

دانش شيطاني به كار فريب و تسخير و لذت طلبي و تباهي اخلاق و انسانيت مي آيد و بس. دانش شيطاني بر شالوده وسوسه ها و هوسها استوار شده و با همين تاروپود بافته و باليده است و از روي نتايج و پيامدهايش و بلايي كه سر انسان مي آورد مي توان فهميد كه از سرچشمه نامحدود علم و عشق و رحمت و بركت جاري شده، يا از كانون ستم و تاريكي و تباهي.

معمولاً و نه تماماً كساني كه به دانش امروز نزديك مي شوند، در دنيايي از اوهام و هوسها فرورفته و از خود بيگانه تر و نسبت به انسانها بي تفاوت تر مي شوند. هر نوع پژوهش ميداني در اين رابطه كه جامعه آماري آن اساتيد رشته هاي مختلف، دانشمندان، برندگان جايزه نوبل و مشاهير علمي و حتي دانشجويان باشند، اين ادعا را اثبات خواهد كرد و اساساً وضع امروز تمدن بشري كه بر ساخته دانش جديد است، بهترين شاهد براي تباهگري دانش وهمناك و شيطاني روزگار ماست.

روابط انساني تخريب شده، انسان و محيط زيستي كه عليه هم اقدام مي كنند، بيماريهاي آشكار و نهان كه جسم و جان انسان را مي آزارد، حكومتهاي فاسد، اقتصاد تبعيض آميز و غير انساني، نظام آموزشي ويرانگر، فلسفه هاي دروغ و الهيات كه به بازي با اوهام و احساسات تبديل شده است.

تمام علم امروز تبليغات است.

شما نظرياتي را در دنيا مي بينيد و مي شنويد، كه با سرمايه هاي عظيم شركتهاي معلوم الحال در نشريات و دانشگاه ها و محافل علمي بين المللي ترويج مي شوند. (16) و بنا بر

اصول اقتصاد پژوهش توانايي بازگشت اين سرمايه ها را به دستان بخشنده سرمايه داران خير و علم دوست دارند. سرمايه داراني كه هم در دانشگاه هاي بزرگ و موسسات پژوهشي سرمايه گذاري مي كنند و هم در كارخانه هاي اسلحه سازي و توليد مواد مخدر و … كارخانه هاي اسلحه سازي با كارخانه هاي دانش سازي خويشاوندند و سرمايه هاي برادر مثل خود در شريان آنها حركت مي كند.

همان خيرين اسلحه سازاند كه جايزه صلح نوبل را به جنايتكاران بالفطره مي دهند و اين دانش شيطاني است كه شالوده هاي تمدن تاريك امروز را تحكيم كرده است.

اما دانشي كه انسان به راستي مي تواند به آن برسد و بلكه بر اهل ايمان واجب است كه براي كسب آن بكوشند. چيست؟

علامه طباطبايي مفهوم علم را در ادبيات قرآن چنين تعريف كرده اند:

«اصولاً علم در زبان قرآن عبارت است از يقين به خدا و آيات او» (17) و البته تمام آفرينش و پديده هاي عالم آيات اوست. در جاي ديگر نوشته اند:

قرآن مجيد به فراگيري اين علوم طبيعي دعوت مي كند به شرط اينكه به حق و حقيقت رهنما شوند و جهان بيني حقيقي را كه سرلوحه آن خدا شناسي است، در برداشته باشند و گرنه علمي كه انسان را سرگرم خود ساخته از شناختن حق و حقيقت بازدارد، در قاموس قرآن مجيد با جهل مرادف است (18)

در قرآن كريم دو كاركرد عمده براي علم معرفي شده است:

نخست معرفت الهي با ثمراتي كه درپي دارد و ديگر تسخير طبيعت به منظور بهره برداري مادي. در واقع علم هم حيات مادي را آباد مي كند و هم مايه حيات معنوي است.

«سخر لكم ما في السموات و ما في الارض جميعاً منه ان في ذلك لآيات

لقوم يتفكرون» آنچه در آسمانها و زمين است در اختيار شما قرار داد و در آنها نشانه هايي براي اهل تفكر است (19) در اين آيه به هر دو كاركرد منفعت و معرفت اشاره شده است.

ادراك رابطه پيوسته ماده و معنا و دنيا و آخرت به صورت ظاهر و باطن. (20) اين دو كاركرد را همراه هم قرار مي دهد اگر شناخت ظاهر عالم مؤمنانه و باطن نگر باشد، خود كليد گشايش ابواب بركات آسمان و گنجينه نعمات زمين است (21) اين مطلب بدين ترتيب قابل تعليل است:

يكم:

همه علم از آن خداست و اگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود مي يابد.

دوم:

عالم واقعاً و حقيقتاً الهيست و اگر شناخت انسان غير از اين باشد علم او در مقام نظر نادرست بوده و در مقام عمل هم چندان كامياب نخواهد شد.

پس اگر عالم را چنانكه هست، الهي بشناسيم و هر كدام از تجربه و عقل و وحي را در جاي خود و كنار هم بنشانيم و تمامي امكانات شناخت را به كار زنيم، آنگاه آثار علم از جمله تسخير و تسلط بر طبيعت، تنظيم روابط انساني، تدبير جوامع بشري، سلامت تن و روان و سلوك معنوي و تقويت ارزشهاي اخلاقي بسيار شايسته تر تحقق مي يابد. چنانكه در مدت كمي پس از ظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) كه حيات طيبه تحقق مي پذيرد دانش بشري پيشروي چشم گيري خواهد يافت. (22) علت سوم آن كه طبيعت شعور و شناخت داشته و به تسبيح ذات احدي مشغول است.

به عبارت ديگر لشگر خدا در خدمت اوست، (23) پس در برابر علوم سكولار و كفرآميز فروتني نكرده و منابع خود

را بيرون نمي ريزد. در عصر ظهور با رشد صحيح دانش همانطور كه در روايات آمده زمين گنجينه هاي خود را براي آن حضرت آشكار مي سازد. (24) غفلت زدگي و تجاوزگري از ويژگيهاي بارز علوم سكولار است.

انسان با اين علوم در گام نخست روي آيت بودن و نشانه گري علم را به فراموشي سپرد و ساحت قدس الهي را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آيه «نسوا الله فانساهم انفسهم» (25) خويش را فراموش كرد و بر هستي خود تعدي ورزيد و آن را به افكار و رفتار و آمال شيطاني آلود پس از آن به طبيعت و جوامع انساني روي آورد و با غفلت از حقيقت و حقوق آنها تجاوزگري را پيشه كرد. عزت شيطان پرستان او را مظهر عزت و سرفرازي مي دانند، چنانكه حتي حاضر نشد به امر خداوند در برابر غير او سر به سجده فرود آورد و گاهي او را نمودي از اوج توحيد مي دانند كه به هيچ قيمتي در برابر غير خداوند سر فرو نياورد. در حالي كه اين نگاه مشركانه اوست كه اساساً غير از خدا چيزي را مي ديد و انسان را موجود مستقلي در برابر پروردگار به حساب آورد، زيرا پيش از آن خود را در برابر خداوند يكتا چيزي به حساب مي آورد و تمام آن عبادات همه از روي كبر و براي بزرگي خودش بود و نه تكبير و تجليل خداي تبارك و تعالي. او چون خود در برابر خداوند هيچ نمي ديد، نتوانست آدم را نيز در برابر او هيچ ببيند و تسليم امر پروردگارش شود. از اين رو سر به طغيان گذاشت و از منم دم زد و

اين منم در تمام آن عبادات كه از سر استكبار انجام مي داد نهفته بود (26) بنا بر اين شيطان، ذليل رانده شده اي است، كه پيروان خود را به ذلت كشانده و از بارگاه عشق و روشنايي مي راند. چنانكه در مورد گوساله پرستان قرآن كريم فرموده:

«سَينالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِهِمْ وَ ذِلَهٌ فِي الْحَياهِ الدُنْيا وَ كذلِك نَجْزِي الْمُفْتَرينَ»

به زودي به خشم پروردگار و ذلت در زندگي دنيا مي رساندشان و اين چنين دروغ گويان را مجازات مي كنيم. (27) جمله آخر نشان مي دهد كه نتيجه پيروي از دروغها و فريبهاي شيطان خشم خدا و ذلت در زندگي دنياست و تصور شيطان به صورت اسطوره عزت و توحيد هم از دروغهاي خود شيطان است كه در فكر دوستانش انداخته، تا آنها را بفريبد و به جدال با اهل توحيد برانگيزد. (28) خلاقيت خلاقيت نوعي مرز شكني و رفتن از راهيست كه ديگران نرفته اند.

جنبش شيطان پرستي، تمام هنجار شكنيهاي خود را با عنوان خلاقيت معرفي مي كند:

مدل مو، لباس، رفتار و حركات خارج از چارچوب و هنجارشكنانه و موسيقي كه به علت شكل ناپذيري، ناگزير به طور بي سابقه اتفاق مي افتد؛ همه اينها به عنوان خلاقيت معرفي مي شود. بدون اينكه واقعاً شكوفايي در درون افراد ايجاد كند يا تحولي پويا را براي جامعه بشري به دنبال بياورد. از ديدگاه قرآن كريم انسان تنها موجوديست كه نيرو و شعور بيكران خلاق هستي بخش را در خود جريان مي دهد و به جلوه اي از خلاقيت او تبديل مي شود. از اين رو خداوند با آفرينش انسان فرمود:

«فتبارك الله احسن الخالقين» (29) خلاقيت در شعور و قدرت ريشه دارد و با نزديك شدن معنوي به خداوند هرچه

بيشتر تحقق مي يابد. اين خلاقيت خلاقيتيست كه خير و بركت را به انسانها ارمغان مي دهد و خود شخص را هر چه بيشتر در عشق و روشنايي و بخشش غرق و غوته ور مي سازد. زيرا خلاقيت خداوند دست بخشنده اوست كه به سوي خلق گشوده مي شود و عشق نامحدوديست كه بر آنها ميبارد و كسي كه با اين بينش به خلاقيت دست يابد، با تمام وجود نور و سرور الهي را تجربه كرده و به ديگران مي نمايد.

هر انساني يك مدال فتبارك الله بر سينه خداست و سرشار از شعور و نيروي نوآوري است.

خلاقيت خداوند نامتناهيست و در هر انساني جلوه اي از خلاقيت خود را نمايانده است.

هيچ دو نفري يك استعداد ندارند و هيچ كس از اين موهبت تهي نيست. هر كس در هر جا يك شاهكار بزرگ آفرينش است و با نوآوري مي تواند استعدادهاي دروني خود را شكوفا سازد و نشان دهد كه وجودش جريان و جلوه اي ديگر از خلاق يگانه است.

هر انساني با خلاقيتش خلاقيت خداوند را نمايش مي دهد و با يگانگي و منحصر به فرد بودنش يگانگي او را آشكار مي نمايد. خلاقيت يكي از صفات خداوند است و اگر انسان به اين صفت عالي الهي آراسته شود، ساير صفات او نيز در وجودش جريان پيدا مي كند.

اگر كسي اين روزنه را در وجود خويش به سوي خلاق هستي بخش بگشايد، وجودش از نور خداوند لبريز شده و ساير پرتوهاي كمال نيز در آيينه جانش منعكس مي شود. بنا بر اين خلاقيت دريچه اي و پنجره اي به سوي خداست كه اگر گشوده شود، به راحتي مي توان به بوستان و بهشت او وارد شد.

كسي كه عطيه الهي را در

وجود خود كشف مي كند و شكوفا مي سازد، به مرتبه اي نزديك مي شود كه نامهاي ديگر خداوند نيز از درونش پديدار مي گردد. كسي كه به عطيه اش رسيده و خلاقيت ورزيده است، خود را غرق در لطف و مهرباني آفريدگار مي بيند و با تمام وجود شكرگزار او مي گردد و شكور نام ديگر خداوند است.

همچنين به كشف و شكوفايي خويش شادماني و سرور عظيمي از ژرفاي جان انسان فوران مي كند و سرور نام ديگر خداوند است.

با اين وصف و با توجه به اينكه خداوند يكتا و تنها او سرچشمه نامحدود خلاقيت در عالم هستي است، چگونه پندارهاي شيطاني نسبت واقعي با خلاقيت پيدا مي كند؟ خلاقيت نيز يكي از ادعاهاي دروغ شيطاني است كه از آن هيچ حقيقتي برنمي آيد. نوآوريهاي شيطان گرايان، پوچ در پوچ و دروغ اندر دروغ است.

لذت لذت در ارضاء خواسته هاي نفساني است به ويژه پس از «كرولي» كه شيطان گرايي را به نفس پرستي و لذت طلبي تفسير كرد و به طور شگفت انگيزي براي آن دست به تئوري پردازي و آيين سازي زد و آنتوان لاوي كه راه او را ادامه داد. يكي از جريانهاي اصلي شيطان گرايي مدرن كه انجيل شيطان هم متعلق به آنهاست، ايدئولوژي شيطاني و دين شيطان پرستي را صرفاً بر اساس رهايي اميال و لذتگرايي تاويل و تفسير مي كند.

از ديدگاه اسلام، لذت نتيجه و پيامد ارضاء نيازهاست و نيازها نشانه كمبود و كاستي و راهنماي كمال است و ارضاي آنها علت تكامل. به اين ترتيب لذت نشانه دستيابي به كمال و پيامد آن است.

البته اين در شرايطيست كه احساس نياز واقعي باشد، نه دروغين و آنطور كه شيطان و هواي نفس

توهم سازي مي كنند.

بنا بر اين لذت پيامد برطرف شدن كاستيها و نقصها و نشانه رفتن به سوي كمال است و به همين علت بسيار مقدس و قابل ستايش است.

ويژگي انسانهاي روبه كمال اينست كه از بيشترين و ژرفترين لذتها برخوردارند.

از اين رو در قرآن كريم برترين لذتها به شرابهاي بهشتي نسبت داده شده كه حامل معرفت الهي و عامل كمال حقيقيست (30)

در دعاي امام سجاد عَلَيْهِ السَّلَام «ذكر و الهامات الهي» لذت بخشترين امور توصيف گرديده (مناجات العارفين) و در روايات خوش اخلاقي و فرو بردن خشم برترين لذت معرفي شده است.

(31)

لذت هاي نفساني همه آميخته با رنج است و بزرگترين رنج آن در اينست كه لذتهايي ناپايدارند كه ساعتي اوج مي گيرند و ساعت ديگر همان لذت، نفرت انگيز شده و دلزدگي در پي دارد. لذتهاي نفساني هميشه چنين است كه اگر به سراغ آن بروي در نهايت آن را غير از آنچه تصور مي كردي و مي خواستي مي يابي و به اين علت لذتطلبي افسردگي و اندوه را بر دل انسان آوار مي كند و اين ناكامي عاقبت پيروي از دروغهاي شيطان و وسوسه هاي هواي نفس است.

براي نمونه يكي از نيازهاي اساسي انسان قدرت است.

شخصي كه در برابر خواسته اي نفساني و هوي سركش خود داري مي كند و از معركه دور مي شود، قدرت و شهامت را در خود مي يابد و از اين برخورداري لذت مي برد، لذتي كه با صدها بار رهايي نفس و اسارت در بند آن نمي توانست تجربه كند و گذشته از اين لذتيست پايدار و دستاورديست هميشگي كه بدون محدوديتهاي فيزيولوژيكي، رواني و اجتماعي همواره براي شخص باقي مي ماند و با وجود او ارتباط برقرار مي كند و

لذتش نه با جسم يا ذهن، بلكه به عميقترين لايه هاي هستي آدمي چشيده مي شود. برآيند پژوهش شيطان پرستي بر خلاف تصور اوليه، جذابيتهاي قابل توجهي دارد ولي اين جذابيتها آميخته با هزاران دروغ و فريب است و در صورتي كه شناخت و بينش كافي نسبت به آن وجود داشته باشد، توانايي نفوذ در هيچ فرهنگي را نخواهد داشت. زيرا گذشته از نگرشهاي دين و معنوي، شيطان دشمن آشكار انسان است و روشها و ارزشهاي او با فطرت انسانها ناسازگار است.

بنا بر اين فارغ از گرايشهاي مذهبي افراد، كسي كه هنوز انسانيت خود را از دست نداده باشد، اگر شناخت كافي از شيطان و افكار و ارزشهاي شيطاني داشته باشد، مي تواند خود و جامعه خود را از نفوذ افكار و اعمال شيطاني در حد قابل قبولي دور نگه دارد.

متاسفانه در كشور ما هنوز شيطان پرستي به عنوان يك ايدئولوژي تلقي نمي شود، زيرا ما اكنون در مرحله انتقال نمادها هستيم و هنوز نوبت به انتقال ايدئولوژي نرسيده است.

ولي اگر هوشيارانه براي رويارويي با اين ايدئولوژي در عرصه فرهنگ عمومي روشنگري نشود و كاري صورت نگيرد، در مرحله انتقال ايدئولوژي بسيار نفوذ پذير و ناتوان خواهيم شد.

بنا بر اين لازم است كه نهادهاي فرهنگي با هوشياري كامل آمادگي لازم را براي توانمند سازي فرهنگي در برابر اين ايدئولوژي فاسد ايجاد كنند و از تقليل شيطان پرستي به برخي از انحرافات اجتماعي كه البته از لوازم اين ايدئولوژي است، بپرهيزند. بايد توجه داشت كه انحرافات اجتماعي همه شيطان پرستي نيست و لايه هاي عميقتر و فريبنده اي كه راهزن انديشه و اخلاق و اعتقادات است، در پس آن نهفته است.

***********

پي نوشتها:

1. «وَ

اتَبَعُوا ما تَتْلُوا الشَياطينُ عَلي مُلْك سُلَيمانَ وَ ما كفَرَ سُلَيمانُ وَ لكنَ الشَياطينَ كفَرُوا يعَلِمُونَ الناسَ السِحْرَ»

از آنچه شياطين در پادشاهي سليمان مي خواندند تبعيت كردند.

حضرت سليمان كفر نورزيد ولي شياطين كفر ورزيدند و به مردم سحر آموختند. (بقره / 102).

2. در ادامه آيه قبل مي فرمايد:

«وَ ما اُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكينِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يعَلِمانِ مِنْ اَحَدٍ حَتي يقُولا إِنَما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَكفُرْ … وَ يتَعَلَمُونَ ما يضُرُهُمْ وَ لا ينْفَعُهُمْ»

از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شد تبعيت كردند.

آنها به كسي نمي آموختند مگر اينكه مي گفتند ما آزمون و امتحان هستيم و كفر نورزيد … و مردم از آنها چيزهايي آموختند كه زيان داشت و سودي نمي رساند. (بقره / ) 102

3. «كانُوا يعْبُدُونَ الْجِنَ اَكثَرُهُمْ بِهِمْ مُوْمِنُونَ». (سبا / ) 41

4. «قال عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِ اَنَا آتيك بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك». (نمل / ) 39

5. طه /. 66

6. بقره /. 102

7. «بَصُرت بما لم يبصروا به فقبضه من اثر الرسول». (طه / ) 96

8. «وَ ما هُمْ بِضارِينَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللهِ». (بقره / ) 102

9. نحل / 99 و 100

10. «و إِذا اَرادَ شَيئًا اَنْ يقُولَ لَهُ كنْ فَيكونُ». (يس / ) 82

11. نمل /. 40

12. «فَاَجْمِعُوا كيدَكمْ ثُمَ ائْتُوا صَفًا وَ قَدْ اَفْلَحَ الْيوْمَ مَنِ اسْتَعْلي». (طه / ) 64

13. طه /. 67

14. نحل / 50 و 49

15. كهف /. 50

16. ر. ك:

ادوارد برمن، كنترل فرهنگ، مترجم؛ حميد الياسي، تهران: نشر ني، چاپ سوم. 1373

17. الميزان، ج 16، ص 309

18. علامه طباطبايي، قرآن در اسلام. ص 94

19. جاثيه /. 13

20. روم /.

8

21. اعراف / 96

22. بحار، ج 52، ص 336

23. فتح / 4 و 7

24. بحار، ج 51، ص 66

25. حشر /. 19

26. بقره /. 34

27. اعراف /. 152

28. انعام /. 121

29. مؤمنون /. 14

30. صافات / 46 و محمد /. 14

31. نهج البلاغه / نامه سي و يكم.

نويسنده: حميد رضا مظاهري سيف

منبع:

پگاه حوزه برگرفته از سايت

http://www. rasekhoon. net

آشنايي مختصر با «آنتوان لاوي»

نام كامل وي «آنتوان شزاندر لاوي» مي باشد.

وي در يازدهم آوريل سال 1930 ميلادي در شيكاگو (آمريكا) متولد و به همراه خانواده اش به سانفرانسيكو عزيمت نموده و تا زمان مرگش در آن جا ساكن مي شود. وي شخصيتي ناهنجار و ناسازگار بوده كه در سن 17 سالگي ضمن فرار از تحصيل و حضور در خانه، به عنوان خدمه و دلقك به يك سيرك مي پيوندد. لاوي در سال 1950 ميلادي در دايره ي جنايي پليس آمريكا به عنوان عكاس جنايي مشغول به كار مي شود كه تأثيرات عمده اي را نيز مي پذيرد. آنتوان در سال 1952 با «كارول لنسيگ» ازدواج مي كند اما بنا بر دلايلي اعم از عدم التزام به اصول اوليه ي اخلاقي و پايبندي به روابط خانوادگي و شيفتگي به زن ديگري به نام «داين هگارتي» از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد، روابط نامشروعي را با وي آغاز مي كند.

لاوي يك فرزند نامشروع از هگارتي كه هرگز با وي ازدواج نكرد، به دست مي آورد. وي همچنين علاقه ي وافري به نوازندگي پيانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همين سال ها روابط جدي و پردامنه اي را با برخي عناصر سازمان (CIA) همچون «مايكل آكينو» برقرار مي كند.

اين فرد مرتبط با سازمان جاسوسي آمريكا، در تاريخ 30 آوريل 1966 در حالي كه

براي جمعي از اعضاي حلقه هاي سرّي «دايره ي اسرارآميز» با سَري تراشيده سخن مي گفت، مدعي بنيان گذاري «كليساي شيطان» شد.

نامبرده كتابي را تحت عنوان «انجيل شيطان» و كتاب ديگري نيز با نام «آيين پرستش شيطاني» به چاپ رساند. روز مرگ لاوي با نام «هالووين» در آمريكا شناخته مي شود.

مرلين منسون

1. بيوگرافي: «مرلين منسون» نام مستعار «برايان وارنر» متولد سال 1969 ميلادي از يك خانواده فقير و سطح پايين فرهنگي در منطقه ي «كانتون اوهايو» آمريكا مي باشد.

وي دوران كودكي سختي را پشت سر گذاشته و هماره با آرزوهاي كوچك، اما دست نيافتني اقتصادي و مالي و آن چه در برهه ي زماني موردنظر، حداقل هاي يك زندگي را براي كودك و نوجوان در آمريكاي افسار گسيخته لازم مي ساخت، بزرگ شد.

وارنر دوران كودكي پر از حسرت خود را به جواني مي رساند. در حالي كه گروهي نيز اظهار كرده اند وي مدتي را در يك مدرسه ي مذهبي مسيحي تحصيل كرده است.

برايان در سن 18 سالگي ضمن نقل مكان به منطقه ي «تامپاباي» در «فلوريدا» به شغل روزنامه نگاري، روي مي آورد. وي در طول اين مدت، مطالب مختلفي را با قلمي ضعيف و سطحي نگر در نقد اشعار موسيقي هاي مبتذل و سخيف «متال» و «راك» به رشته ي تحرير در مي آورد. گروهي از هواداران وي به غلط او را منتقد متاليكا معرفي مي كنند.

اما آنچه با اطمينان در خصوص اين برهه ي زماني شيطان مدرن مي توان اظهارنظر كرد، اينست كه سال هاي جواني برايان سال هاي آشنايي وي با فضاي مسموم گروه هاي شيطان پرستي و اقمار آن نظير گروه هاي متاليكا، هي پي و … است.

بديهيست از آن ساختار فاسد فرهنگي، اگر انسان هايي به غير از برايان وارنر شكل بگيرند، محل ترديد

وجود خواهد داشت و اين هشداري جدي به آينده ي تمامي كشورهاييست كه در زمينه ي اقدام ديرهنگام مهندسي فرهنگي، هنوز هيچ حركتي را صورت نداده اند.

در هر حال وي پس از آشنايي با «اسكات ميچل»، گيتاريست فعال در برخي گروه هاي كوچك و نه چندان حرفه اي راك، گروه متاليكاي خود را تشكيل مي دهد. وي در اين سال ها نام مرلين منسون را با تركيب نام دو نفر ديگر بر خود مي گذارد. نام مرلين را از بازيگر زن به نام هاليوودي «مرلين مانرو» كه شهرت به فساد و بازي در فيلم هاي غيراخلاقي داشت و از ظاهر زيبايي برخوردار بود و «منسون» را نيز از نام يك كشيش ناراضي فرقه گراي مسيحي، برمي گزيند. وي با همكاري عناصر ديگري همچون «گجت گين» نوازنده ي باس، «مادونا واين»، نوازنده ي كيبورد و «اسپوكي كيدز» چند مجموعه ي موسيقي را ضبط و روانه بازار مي نمايد. پس از انجام اقدامات جسورانه گروه منسون در انتخاب رنگ بندي صحنه، نوع اجرا، گستاخي در استفاده از الفاظ ركيك و ترويج فحشا در آثار ايشان، «ترنست رزنور» (يكي از فعالان گروه متاليكا در آمريكا) در سال 1993 زمينه ي تبادل نظر گروه منسون كه دچار تغييرات راديكال تري نيز شده بود با مديريت يك شركت فعال در حوزه ي موسيقي آمريكا به نام «تايتينگ ريكورد زليپل» فراهم مي آورد. عناصر تازه وارد گروه و مدير شركت ياد شده، زمينه هاي گرايش بيشتر شيطان مدرن را به وحشي گري در صحنه هاي اجرا را فراهم مي آورند. منسون در اين سال ها و به سرعت عصر توحش موسيقيايي اش را پشت سر گذاشت و به ستاره مبتذل، اما پر مخاطب رسانه هاي آمريكايي بدل شد.

اين اقدامات، او را از جايگاه يك

مطرب محلي در فلوريداي جنوبي خارج و از او چهره اي ملي در آمريكا ساخت. در طول اين مدت نگراني هاي برخي از اقشار اجتماعي از هنجارشكني وحشت زاي اين فرد، زمينه هاي مقاومت هاي داوطلبانه و لغو برخي از برنامه هاي عمومي منسون را فراهم آورد. او در اين سال ها آلبوم هاي ضدمسيح، هاليوود، حيوانات مكانيكي و … را منتشر كرد. ناگفته نماند كه روزنامه هاي آمريكايي در چهره سازي اين عنصر نامطلوب فرهنگي نيز بي تأثير نبوده است.

او در سال 1997 به يكي از خبرسازترين چهره هاي جهان بدل شد.

اما آن چه بايد ذكر شود، آن است كه محصول اين فعاليت ها، شهرت و ثروت بسيار زياديست كه حداقل پنج نسل بعد از اين، خواننده متاليكا را بيمه كرده است و بسياري از آگاهان، نام برده را از سوپر ميليونرها يا بهتر بگويم ميلياردرهاي جهان مي شناسند كه به ياري تسلط شيطاني بر احساسات جوانان دور مانده از معنويت و به مدد كارهاي شنيع، توانسته است ثروت كلاني را جذب حساب هاي بانكي اش نمايد. سبك خاصي را نيز در ارائه آثار موسيقيايي، نمي توان به منسون نسبت داد، اگر چه همان طور كه اشاره شد پايه ي اتم هاي آثار وي، همان پايه هاي برگرفته شده از موسيقي متال است.

اما اگر مي خواهيم درك درستي از سبك موسيقي وي داشته باشيم، تداعي قارچ هاي روييده بر ريشه ي درختان جنگلي و يا ساير انگل ها، مي تواند ترسيم منظور نگارنده از طرح موضوع باشد.

عامل سودجويي در تبيين خط مشي منسون نقش ويژه اي را عهده دار است و اما بايد يادآور شد كه از فعاليت وي، سود سرشاري نصيب كمپاني هاي طرف قرار داد تبليغاتي با او كرده است كه در زمينه هاي مختلفي از جمله زيور آلات،

لباس و … فعاليت اقتصادي دارند.

2. عقايد:

هيچ عقيده ي ثابتي را نمي توان به منسون نسبت داد، او مظهر لاقيدي و بي عقيدگي محض است و آن جا كه پاي عقيده به ميان كشيده مي شود آن عقيده به شيطان رانده شده است.

اما از آن جا كه انسان هاي بي عقيده و مكاتب بي عقيده، بايد در پي انجام اعمال خود به فلسفه بافي بپردازند، او نيز فلسفه بافي هايي را طرح مي نمايد. به عبارتي ديگر فلسفه بافي به كمك «مشتري داشتن» و ماندگاري مشتريان به كار او آمده است.

وارد شدن در تونل يا سالني كه با تصاوير هر چند بي ربط تزيين شده است، كمك مي كند تا مخاطبانش مدت بيشتري را در اين تونل يا سالن باقي بمانند و در نتيجه گزارش مي كنند كه «ما فلان ميزان مخاطب را داريم». منسون اولين ديدگاهش در صدور عقايد يا فلسفه بافي ها، همين مورد است، يعني؛ نگاه داشتن بيشتر مشتريان در صف انتظار دريافت توليدات فكري جديد. در مرحله ي بعد القاي مفاسد فكري و عقيدتي در دستور كار وي قرار دارد كه در صدر آن همان بي عقيدگي و پوچ گرايي است.

بي عقيدگي كه در پلوراليسم يا نسبت گرايي نيز رخ مي نمايد امروزه نيز شاخص زيربناي بسياري از مكاتب فكري است.

منسون مصداق واقعي نسبيت گرايي در حوزه ي اخلاق است.

در هر حال اين شيطان مدرن به نظر گروهي يك متاليكا و به نظر گروهي ديگر يك «پانكيسم» است.

عمق سطحي نگري منسون را مي توان در القابي كه مردم به او نسبت داده اند جستجو كرد، مانند «ديوانه پليد، شيطان بزرگ، ابله رذل، انسان سگ صفت، خبرساز، پول دوست شهوت پرست، ناجي، فرشته، موعود، كشف نشده، نابغه، فرزند شيطان و مظهر شيطان.»

اما برخي عقايد

محوري اين شيطان دست آموز آمريكا به قرار ذيل است:

1. هر كس او را درك نمي كند خودش دچار مشكل فكريست و كودن است.

2. هر كس برداشت بدي از آثار وي دارد، خودش دچار رذايل اخلاقيست و بر اساس زاويه ي ديدش به كارهاي او نگاه مي كند.

3. تكثر در قرائت ها و برداشت ها (پلوراليسم)

4. اقتدار و قدرت وسيع شيطان، از ديگر عقايد وي است.

5. منسون در جاي ديگر مي گويد من از خداي مردم متنفرم و از آن مردم نيز بيزارم.

6. ضديت با مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام) نيز با توجه به گرايش كلي شيطان پرستان در عناد با دين مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام)، در ساخت فكري بدون سازمان منسون، جايگاه ويژه اي دارد.

3. اشعار: نگاه به متن اشعار منسون كه اغلب از سوي وي سروده شده است نيز خالي از تأثير در شناسايي محورهاي إلقايي اين ستاره ي بي فروغ فرهنگ فاسد آمريكايي نيست كه در ادامه به برخي از آنان اشاره مي شود. بي محتوايي و ابتذال مفرط در اشعار و آهنگ هاي وي كه اغلب از سوي خودش سروده مي شود به روشني مشهود است:

Don’t break don’t break my heart And I wont break your heart – shaped glasses Little girl little girl you should close your eyes That blue is getting me high Making me low That blue is getting me high Making me low قلبم رو نشكن، نشكن. منم هيچ وقت قلب شيشه اي تو رو نخواهم شكست. بچه جون، بچه جون تو بايد چشمات رو ببندي. من رو خوار و ذليل مي كنه. رنگ آبي، چشمات منو مغرور مي كنه. من رو خوار و ذليل مي كنه. تَجَلِّي تفكرات (پوچ گرايي) «نيچه» را مي توان در اشعار منسون

مشاهده كرد. كه نمونه هاي حاضر، از مصاديق آن به شمار مي آيد:

سرود مرگ: ما روي گلوله اي هستيم و ما مستقيم به سوي خدا نشانه رفته ايم. او هم مي خواهد كه تمامش كند.

ما قرصي خورديم، چهره اي ساختيم، بليطهايمان را خريديم.

Death song We re on a bullet and we re headed straight into god even he d like to end it too We take a pill get a face buy our ticket and we hope that heaven s true I saw a cop beat a priest on the tv and they know they killed our heroes too …

… خداي منعكس شده. دنياي تو مثل يك زيرسيگاريست و ما مثل سيگاري مي سوزيم و خاكستر مي شويم و هرچه بيشتر گريه كنيم، خاكسترهاي ما تبديل به لجن مي شوند. اين سرنوشت زالو (موجودي خونخوار) است.

زماني كه من خدا هستم همه مرده اند! اثر گناه / آيا قدرت من را حس مي كني؟

اينجا شليك كن، دنيا كوچك تر مي شود. هيچ سيگاري وجود ندارد. هيچ بخششي وجود ندارد. اين فراتر از تجربه ي ماست.

در اين ادبيات بي وزن و مبتذل و عاري از صنايع شعري مشاهده مي شود كه يكي از اولويت هاي القاي اشعار منسون، «اعتقاد به بي اعتقادي» و «اعتقاد به پوچي» است و محورهايي كه «آنتوان لاوي» پايه گذار شيطان گرايي، تحت تأثيرشان قرار گرفت به وضوح در اشعار ذيل مشاهده مي شود:

عيساي خصوصي تو. شخصي براي شنيدن دعاها و درخواست هاي تو. شخصي كه مراقب تو است.

عيساي خصوصي تو. شخصي براي شنيدن دعاها و درخواست هاي تو. كسي كه هميشه آنجاست.

اين يك احساسي ناشناخته است و تو هميشه تنها هستي

1. روش تبليغ:

خبر تكان دهنده اي از پاره كردن انجيل در اجراي كنسرت

زنده منسون و پرتاب آن به سوي جمعيت در سراسر جهان منتشر شد.

منسون انجيل را پاره كرده و خطاب به جمعيت با صداي سنگين و خشكيده فرياد زد:

«اين است خداي شما.» در سايت هاي خبري پخش مي شود كه او در هنگام برگزاري يكي ديگر از كنسرت هايش، مدفوع را بر روي صحنه اجرا! بلعيده! و سپس مست و لايعقل به نعره كشيدن هاي مداوم ادامه داده است.

اين اخبار علي رغم زشتي خيره كننده اش، به سرعت در جهان گسترش مي يابد، طبيعيست كه در جامعه ي ويران آمريكايي انجام چنين اقداماتي صرفاً تندروي هاي كودكانه يك جوان آمريكاييست كه در وجودش مانده است.

اخبار ياد شده به خاطر برخورداري از پارامترهاي خبري، نظير شگفت انگيز بودن، درگيري و … به سرعت انتشار مي يابد و از توليد كننده يا بهتر بگويم منبع شكل گيري، چهره سازي مي نمايد. اين اقدامات در كنار تيمي كه مدام براي صاحبشان خبرسازي مي كنند، مانند انتشار خبر مضروب ساختن محافظ وي كه به سرعت انتشار يافت، كمك مي كند تا اين چهره ي بي فروغ، هماره در صدر خبرسازترين چهره هاي ضد فرهنگي جهان قرار داشته باشد.

ناگفته نماند كه ترويج نمادها، ساخت كليپ ها، توزيع تصاوير متعدد در چهره اي گوناگون از منسون نيز، به نوبه ي خود نقش حائز اهميت در تبليغ عقايد و آثار وي دارد.

2. هواداران: يكي ديگر از روش هايي كه به گسترش محدوده ي مخاطبان منسون كمك شايان توجهي كرده است، علاقه ي وافر وي و گروهش به ساختن گروه هاي هواداران است.

منسون در بسياري از كشورها توانسته است گروه هاي مختلفي از جوانان را تحت تأثير فضاي عمومي رايج در آمريكا، مبني بر داشتن حلقه هاي هوادار براي خوانندگان مطرح، نظير مايكل جكسون و … ايجاد

نمايد. حمايت از اين گروه ها، با ترتيب دادن دكورهاي ويژه؛ ساخت كليپ هاي پرهزينه و فوق فني و … با مدد انجام امورات خلاف اخلاق، امكان پذير مي شود. ارائه ي آثار متناوب و بدون وقفه هاي طولاني از ديگر عوامليست كه كمك مي كند اين خواننده متاليكاي با راك آميخته، همواره حمايت گروه هاي كوچك و بزرگ از هواداران را، به خود اختصاص دهد. همچنين نكته ي ديگري كه در جذب هواداران بيشتر به اين فرد، كمك مي كند، نمادها و علائميست كه پس از مدتي به فرهنگ رايج در بين طرفدارانش، بدل مي شود. به طور كلي بسياري از ويژگي هاي اسطوره شدن براي انسان تهي از معنويت، در منسون شكل گرفت و با نظري عميق تر بر جاي جاي اين نوشتار، ويژگي هاي مورد نظر، قابل لمس خواهند بود.

3. ظواهر: تمام افرادي كه با شيطان مدرن برخورد داشته اند، چنانچه مورد سؤال قرار بگيرند، اولين موردي را كه از منسون نقل خواهند كرد؛ نوع آرايش سر و صورت و نحوه ي لباس پوشيدن، راه رفتن و حتي وسائط نقليه ي مورد استفاده او، خواهد بود.

استفاده از آرايش هاي خاص و بسيار تند تهوع آور، از جمله ويژگي هاي ظاهري اين ستاره آمريكايي است.

اگرچه اين شيطان، ساخته ي نظام سلطه و استحاله ي فرهنگي آمريكاست فلسفه بافي هايي را نيز در خصوص ظاهر نامتعارفش ارائه كرده است، اما آنچه حقيقي به نظر مي رسد وجود بسياري از بيماري هاي رواني است كه درون وي به وجود آمده و اين گونه راه به جهان، خارج گشوده است.

البته اين ظواهر هماره با پس زمينه اي تيره و وهم انگيز در حالي كه ارزش هاي انساني و اخلاقي در آنها به مسلخ برده مي شوند، به معرض نمايش گذاشته شده اند.

4. مطبوعات

چهره ساز: تحقيقات درباره ي اين چهره موسيقي متاليكا نشان مي دهد نشريات مطرح آمريكا نقش به سزايي را در شهرت يافتن وي ايفا كرده اند.

شاخص ترين اين اقدامات را مي توان در اقدام نشريه ي «رولينيگ» در درج يك مصاحبه مفصل و تبليغاتي، به نفع منسون ياد كرد. نشريه ي رولينگ، توانست ضمن خبرسازي يكي از بالاترين امتيازات و بهره برداري را در فروش بيوگرافي منسون نصيب خود سازد. جالب توجه است اين اقدام زماني صورت مي پذيرد كه خشم مردم متوجه اقدامات هنجارشكنانه وي و سهل انگاري هاي دولت آمريكا در قبال او صورت گيرد.

رولينگ اين مصاحبه ي تريبوني را در اختيار وي قرار مي دهد تا به راحتي به تبليغ و رواج لااباگري و فلسفه ي پوچ خودش بپردازد.

5. كليپ ها: كليپ هاي منتشر شده از سوي مرلين منسون كه متأسفانه با كيفيت هاي بسيار بالا اكنون در كشور عزيزمان نيز به راحتي قابل دسترسي است، حاوي موارد انحرافي و ضداخلاقي فراواني است.

اين مجموعه ها از آن نظر قابل تأمل است كه دقيقاً به ترويج آموزه هاي صهيونيستي، مي پردازد. در اين تصاوير، شيطان موجودي قدرتمند و داراي گستره ي بسيار وسيعي است، شيطان در اين تصويرسازي ها، موجودي قدرتمند و حاكم مطلق بر تاريكي ها فرض مي شود. دائماً در اين تصاوير بر لزوم اتكاي انسان ها به شيطان به گونه هاي مستقيم و غيرمستقيم تأكيد مي شود. اين تأكيدات تا جايي پيش مي رود كه بينندگان پس از مدتي احساس مي كنند به جز تكيه بر شيطان، راه فراري ندارند و چاره اي جز اين نيست كه مغلوب او شوند. در عين حال سازندگان كليپ ها كه به صورت حرفه اي محصول خود را تنظيم مي نمايند، مي كوشند تا تصاوير سياه نمايي شده اي را از انسان، جهان و مناسبات جاري در

آن ارائه نمايند. آنها نيز در راستاي اهداف ترويج شيطان پرستي در جهان، قرار دارد. نكته ي هميشگي و تكراري در اين كليپ ها، رواج فحشاء به شيوه هاي خشن و وحشيانه است و جالب آن كه دولت هاي غربي كه جلسه هاي متعددي را در راستاي جلوگيري از خشونت عليه زنان برگزار مي نمايند، امروزه توليد كننده ي تصاويري هستند كه در آنها به بدترين شكل ممكن و با خشونت به انسان هاي مذكر و مؤنث تجاوز مي شود.

6. منسون و نمادها: توليد و استفاده از نمادهاي مختلف، از جمله اقدامات محوري گروه هاي شيطان پرستي به شمار مي آيد، در اين ميان نيز مرلين منسون خود دست به توليد نمادهاي ويژه اي زده است.

اين نمادها كه شامل انواع مختلفي نيز مي باشد، با چند هدف عمده طراحي شده اند:

الف: كسب منافع از طريق فروش محصولات كه نماد بر آنها درج شده است.

ب: رواج دادن و استفاده شعاري از نمادها در ترويج شيطان گرايي به شكل منسون.

ج: شناسايي افراد از سوي اين علائم و برقراري روابط خاص تشكيلاتي با آنان.

د؛ جلب توجه بيشتر و دريافت انعكاس بيروني.

گروه منسون:

افراد متفاوتي تاكنون در گروه كاري مرلين منسون حضور پيدا كرده اند و بنا بر دلايل مختلفي، موفق به ادامه ي فعاليت در اين گروه نشده اند.

البته منظور از گروه، نوازندگاني مي باشند كه به اجراي زنده در كارهاي او مي پردازند و اين افراد چنانچه كارايي خود را از دست دهند و يا آن چنان كه بايد ارزش هاي اخلاقي اين افراد را مورد توهين و لگدكوب نمودن قرار ندهند، فوراً با فرد يا افراد بعدي كه در ليست انتظار براي شهرت قرار دارند، جايگزين مي شوند. اين افراد عبارتند از:

تويگي راميرز: «اوبيسيست» گروهيست كه در اواخر

سال 1993 جايگزين «Gidget Gein» شد.

نام واقعي او «Jeordie White» است و اهل ايالت «Fort Lauderdale Florida» است.

قبل از آن «اوبيسيست» گروه «Amboog - A - Lard» بود كه سال ها قبل تورهاي خود را به همراه مرلين منسون، اجرا مي كردند.

پس از اين كه «تويگي راميرز» گروه را ترك كرد، گروه از هم پاشيد. در واقع او دست راست مرلين منسون بود.

جينر فيش: «او درامر» گروه است كه در سال 1994 جايگزين «Sara Lee Lucas» شد.

نام واقعي او «Kenny Wilson» است.

لقب او ماشين درام است كه به علت اجراهاي بي نقصش، اين لقب را به وي داده اند.

به همين دليل بود كه «سارا لي لوكاس» را در واقع با أُردنگي از گروه بيرون كردند و «جينر» جايگزين او شد.

او اهل «لاس وگاس» است.

Madonna Wayne Gacy او نوازندگي كيبورد گروه را بر عهده دارد. نام واقعي او «Stephen Bier» است.

روز تولد او شش مارچ است.

او جايگزين نوازنده ي كيبورد اوليه ي گروه يعني «Zsa Zsa Speck» شد.

لازم به ذكر است كه مادونا يك مهندس كامپيوتر است و قبل از پيوستن به گروه در دانشگاه فلوريدا تحصيل مي كرد. «JOhn» نام واقعي او «John Lowery» است.

او متولد سي جولاي 1971 است در سن شش سالگي شروع به نواختن گيتار كرد. او به واقع در سال 1989 خود را يك نوازنده ي حرفه اي گيتار يافت و از آن زمان با گروه هاي زيادي از جمله: Rrd Square Black، foSTted، Ryan Downe، Wilson Phillips، Night Rangers، Two، Ozzy Osbourne، Raven Payne، One Way، Salt 'n' Pepperland، Lita Ford، Leah Andreone، David Lee Roth همكاري كرده و هم اكنون نيز گيتاريست مرلين است.

همان گونه كه تصاوير نشان مي دهد

به لحاظ ظاهري نيز، اين افراد عمدتاً كم سن و سال و عميقاً تحت تأثير رئيس گروه قرار دارند؛ اما علي رغم همه ي تلاش هايشان توان رقابت با او را پيدا نمي كنند، زيرا به محض ورود به شهرت فوراً اخراج خواهند شد.

اين گروه در بسياري از خبرسازي ها همپاي منسون، وي را ياري مي كنند.

در حقيقت افراد گروه منسون بايد مانند قبيله شيطان كاملاً در اختيار او و تحت الشعاع چهره، رفتار و برنامه هاي او قرار گيرند تا بتوانند ادامه ي همكاري دهند.

1. منسون و رواج زنا با محارم:

حفظ حدود خانوادگي به عنوان محملي براي شكوفايي انسان و تعالي روحي، جسمي و معنوي تك تك اعضاي آن، عمدتاً در صدر آموزه هاي نجات بخش پروردگار عالم و مكتب انبياء مي باشد، مهم نيست كه از منظر مسيحيت آن را به نظاره بنشينيم؛ بلكه از ديدگاه يك مسلمان، آنچه مهم است حفظ نهاد خانواده است.

اما نحله هاي مختلف فاسد فكري غرب، در ساليان گذشته، تلاش هاي ويژه اي را براي ناامن كردن حريم خانواده ها و اعتقاد و وجدان انسان ها را پديد آوردند. در رواج زنا با محارم منسون در صدر آن قرار دارد. سال ها پيش وقتي نخستين اخبار مبني بر راه اندازي سايت هاي مروج شنيع جنسي خانوادگي به راه افتاد، ترس كشنده اي را در سطوح مختلف مطلعين دامن زد، اتفاقي كه به حمدالله و با نفوذ كلان انديشه ي اسلامي در سطوح مختلف جامعه ي ايراني مطرود ماند. اگر چه گروهي نيز در اين بين به اشكال مختلف جذب اين آموزه هاي بسيار فاسد شدند؛ اما مطالب فجيعي در ترويج روابط خلاف اخلاق في مابين «پدر و دختر، پدر و پسر، مادر و فرزند، برادر، خواهر و …»

در جمع وسيع سايت هاي هوادار مرلين منسون مطرح است كه باعث شگفتي جوانان به او شده است.

امروزه نيز همين متون غيراخلاقي با استفاده از «بلوتوث» مبادله مي شود كه عنوان آن «دندان آبي» مي باشد.

شيوه ي انتقال مفاهيم شيطاني كه مرلين منسون به عنوان مروج گستاخ آن در سراسر جهان شهرت يافت، عمدتاً با تنظيم داستان هاي اروتيك و تصاوير ساختگي از نقاط مختلف دنيا دنبال مي شد.

نحوه ي ورود منسون به ايران: بديهيست يكي از نكات مهم در تحليل چيستي چگونگي و چرايي معضلات فرهنگي، بررسي نحوه ي ورود اين جريانات به جوامع، هدف اصلي مي باشد كه در مطالب بعدي به شرح يافته هاي علمي، پرداخته مي شود:

1. تلويزيون هاي ماهواره اي: طي ساليان گذشته ورود پديده ي آسيب زاي بهره برداري بدون قاعده و غيرمجاز از تجهيزات دريافت ماهواره اي، اثرات غيرقابل جبراني را در سطح خانواده هاي ايراني به همراه داشته است.

مديران خانواده هايي كه با هوشياري و آگاهي به مضرات «بمب هاي ساعتي» آگاهي يافتند، بدون درنگ و حتي از دست دادن دقايقي، اين محموله هاي انفجاري را به بيرون از منازل شان پرتاب كردند، تا ديگر اعضاي عزيز خانواده هايشان قرباني اين انفجارهاي اخلاقي و اجتماعي نشوند. گروهي نيز با كم اطلاعي و بي توجهي همچنان بر استفاده از امواج مسموم اصرار ورزيده و به همين سبب است كه منسون و تبعات فكري و گروهي وي به عنوان يك معضل از طريق اين شبكه ها به خاك ايران اسلامي راه يافتند.

2. اينترنت: حضور اينترنت در كشورهاي مختلف جهان در بسياري موارد توانست، امور دريافت فايل هاي متني، صوتي و تصويري را تسهيل نمايد. بديهيست جريانات مخرب نظير «شيطان گرايان» نيز از اين فرصت استفاده كرده و عقايد خود را به اين شبكه

اطلاع رساني بدون مرز وارد ساختند. گروه هايي تحت عنوان هوادار در پوشش وبلاگ نويس و در حمايت از منسون به قلم فرسايي و توليد محتوا پرداختند كه سهم به سزايي در انتشار نحله ي باطل وي، بر عهده دارند.

3. بازگشت گان از غرب: همزمان با ورود بيماري هاي مهلك و خطرناكي مانند:

«ايدز» و «هپاتيت» از برخي بازگشت گان غرب، بيماري هاي روحي و رواني عديده اي نيز، از جامعه ي مسموم غربي به سرزمين هاي اسلامي، علي الخصوص ايران اسلامي راه يافت. طبيعيست انسان هايي كه در فضاي پاك و نسبتاً سالم داخل كشور رشد كرده اند نمي توانند به راحتي پذيراي اين چنين رهاوردهايي باشند. لكن شيفتگي تاريخي رايج در تعامل با بازگشت گان از غرب، باعث برقراري پيوند و سرايت هواداري و يا بهره برداري از آثار اين ميليارد هاليوودي در ايران شد.

4. تكثير محصولات در كلوپ ها: اصناف ارائه كننده ي خدمات فروش و تكثير محصولات رايانه اي و فيلم طي سال هاي گذشته عمدتاً به صورت غيرقانوني مبادرت به توزيع لوح هاي فشرده با مضاميني مختلف اقدام كرده اند.

در اين ميان چنانچه يك محصول حاوي موارد غيراخلاقي و مخرب باشد، نيز به سرعت در جامعه و با هزينه ي بسيار اندكي، رواج پيدا مي كند.

اقدام مؤثر نيروي انتظامي، توانسته است اثرات مثبتي را در جلوگيري از انتشار اين محصولات منحرف كننده به همراه داشته باشد، اما اين مبارزه بايد ادامه داشته باشد تا سلامت جامعه حفظ شود. كليپ ها و فايل هاي صوتي مرلين كه از طرق مختلف ضبط و توزيع شده بود، از سوي برخي از ويدئوكلوپ ها (كه اغلب فاقد مجوز فعاليت نيز مي باشند)، بدون آن كه مالكين آنها حداقل اطلاعي از محتواي آموزه هايي كه انتشار مي دهند داشته باشند،

به سرعت منتشر و در سطح هر منطقه صدها نسخه كه 99٪ آنها نيز كپي بود، در دسترس جوانان قرار گرفت و بدين ترتيب به شكل گيري جريان گروه هاي شيطان پرستي كمك كرد.

5. مطبوعات و سايت ها: برخي از مطبوعات كشور، علي الخصوص آن گروهي كه با عنوان «مطبوعات زرد» شناخته مي شوند با اهدافي به اصطلاح روشنگرانه، اما در حقيقت تبليغي، به معرفي شخصيت فرد مزبور (مرلين منسون) پرداختند. در كنار اقدامات نشريات زرد، عملكرد سايت هاي خبري فرهنگي نيز كه ظرافت هاي لازم را در خصوص رويارويي با اين الگوي فاسد مراعات نكردند، قابل توجه مي باشد.

6. گروه هاي متاليكا: سبك موسيقي منسون يكي از انواع سبك متال مي باشد.

(مانند انواع و اقسام گرايش هاي شيطان پرستان) اين فرد در سايه ي رواج گروه هاي متال در جامعه ي اسلامي ايران شناخته شد.

گروه هايي كه با سهل انگاري برخي از مسؤولان فرهنگي كشور به ابعاد كمي و كيفي فعاليت هاي خود افزودند. طبيعيست كه در ميان جمعي كه داراي سبك مشترك مي باشند، فرد الهام بخش، آن فرديست كه داراي شهرت بيشتر مي باشد.

فعاليت اين گروه هاي موسيقي در ايران از سويي باعث ورود و رواج هر چه بيشتر مرلين منسون و آثارش به ايران شد و از ديگر سو باعث شهرت بيشتر وي در جمع قشر جوان و دين گريز كشور، گرديد. استمرار حضور: در اين مرحله به علل و عواملي كه همچنان بر حضور اين عنصر شيطان پرستي و آموزه هايش در ايران استمرار مي بخشد، خواهيم پرداخت:

1. همسويي با جهان:

اغلب كشورهاي جهان و علي الخصوص آن بخش هايي كه تحت سلطه ي فرهنگي غرب قرار گرفته اند از انواع زجرآور خلأ فرهنگي، در عذابند. نداشتن الگوي مناسب، كمبود اميد در آينده،

افزايش ميل به پوچ گرايي و … در سطح كشورهاي جهان، همگي دست به دست هم داده و حضور عناصري همچون امثال منسون را توجيه مي كند.

عناصري كه دستاورد عمده ي تحرك آنها، رواج رذايل اخلاقي در بدترين صور آنها مي باشد.

منظر ديگري كه قابل تأمل است، تحت تأثير قرار دادن تصنعي جهان از مفهوم يك جانبه گرايانه «جهاني سازي» است.

بديهيست كه اولين مرزهايي كه در جهاني سازي عملاً برداشته مي شود، مسائل فرهنگي كشورها و آنان است.

بر اساس اين قاعده مرزهاي فرهنگي كشورها به سرعت و با حضور عناصر شيطاني مانند منسون درنورديده مي شود و اينان با جاذبه هاي حيواني درصدد فائق آمدن بر فرهنگ هاي اصيل بومي و محلي هستند.

2. حركت مطبوعات: مطبوعات از ديرباز تاكنون، نقش هاي ويژه اي را در چهره سازي ها، ايفاء نموده اند و اين روند و روال همچنان ادامه دارد. نحوه ي پرداختن و نقد غيراصولي به يك چهره ي مخرب، مي تواند به رشد هرچه بيشتر آن كمك نمايد. همچنين گفتني است كه برخي از نشريات داخلي، تحت تأثير فضاي بين المللي و با استفاده از متون ترجمه مورد علاقه ي هواداران منسون، با او آشنا شده و از وي تصاويري مثبت ارائه كرده اند كه ماحصل، آن تبليغ چهره ي شيطاني منسون است.

استفاده از عناصر «سلطان موسيقي»، «نوآور»، «بديع» و … در معرفي آثار و شخصيت اين چهره ي هاليوودي از مظاهر بيروني اين عملكرد ناصواب و تأثير آن بر ماندگاري چهره مذكور در سطوح مختلف جامعه مي باشد.

3 وبلاگ نويسان:

وجود بيش از دو ميليون وبلاگ فارسي زبان شناسايي شده در كشور، نمايانگر اين نكته مهم است كه اين وبلاگ ها از هر دري سخن مي گويند بستر مناسب را براي شيوع انحرافات در جامعه

فراهم مي آورند وبلاگ هاي مرتبط با موضوع، در چند محور عمده ي ذيل، به تحرك مي پردازند:

1، 3. ترويج اشعار منسون.

2، 3. چهره سازي و قهرمان پردازي از اين هنرپيشه ابتذال گراي غربي.

3، 3. انتشار داستان هاي محرك جنسي.

4، 3. انتشار تصاوير و كليپ هاي منسون در كيفيت ها و تعداد مختلف.

5، 3، عرضه و فروش محصولات توليد شده از سوي گروه منسون با شيوه هاي مختلف.

6، 3. اعلام برنامه ي كنسرت هاي منسون به صورت منظم.

7، 3. ترويج فحشاء و انواع آن.

8، 3. معرفي گروه هاي موسيقي راك و متال در سراسر ايران و جهان و اعلام برنامه و تبليغ براي اين دست گروه ها.

9، 3. رواج و تبليغ انواع گروه هاي شيطان پرستي و شيطان گرايي.

10، 3. رواج نمادها و سمبل هاي منسون و ساير جريانات شيطان پرستي.

4. شكل گيري هواداران:

شكل گيري هواداران و به تعبير بهتر، گروه هاي كوچك و بدون سازمان هواداران مرلين منسون را مي توان در فاصله ي زماني ده سال پيش تاكنون، در ايران جستجو كرد. اين گروه ها عموماً در مهماني هاي شبانه و «چت روم»هاي تازه وارد اينترنت، سازماندهي و به صورت پراكنده و بسيار كم اثر ساماندهي شدند. هواداراني كه اغلب با پوشيدن انواع خاصي از البسه مورد استفاده منسون و انجام آرايش هاي نامتعارف، به روي صورت و موهايشان، مورد شناسايي سايرين قرار مي گيرند. همچنين عمده ترين شيوه ي دعوت ايشان به محافل از طريق روابط اينترنتي و پست الكترونيك انجام مي پذيرد، زيرا از نظر اين گروه افراد، مطمئن ترين روش مي باشد.

نيز بايد افزود رفتار گروهي اين گونه از شيطان پرستان تازه وارد، انعكاس دقيقيست با «شيطان»؛ الگويي كه از سوي ايشان براي پيروي برگزيده مي شود، اما پس از مدت كوتاهي امكان تغيير رويه و اعمال

تغييراتي در رفتار آنان وجود دارد.

محافل شبانه:

پديده ي آسيب زاي محافل خاص شبانه كه از آن با عنوان «پارتي» استفاده مي شود، در فرايندي نزولي، اشكال انحراف شديدتري را هر سال نسبت به سال هاي گذشته، طي مي نمايد. بديهيست كه اين محافل نياز به كالاهاي قابل مصرف و جذاب دارند و از سوي ديگر، خرده فرهنگ ها و ضد فرهنگ هايي را براي جمع مخاطبان و مدعوين، توليد مي نمايد. جذابيت هاي مجازي مرلين منسون (شامل ظاهر، اشعار، ريتم و تنوع موسيقي مورد استفاده و …) مي تواند همچون پديده اي كارآمد، در اختيار اين محافل مسموم، قرار بگيرد.

طبيعيست پس از طي مدتي اين موسيقي، به علاقه مندي و در نهايت تأثيرپذيري مخاطبانش، بدل مي شود. گروه هاي متاليكا: بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد، اغلب افرادي كه داخل كشور علاقه به فراگيري سبك متاليكا دارند، پس از مدتي به دليل شهرت و حضور برخي از عناصر حرفه اي در گروه منسون، علاقه مند به آثار وي مي شوند. حتي اگر اين علاقه مندي كاملاً از زاويه اي حرفه اي شكل بگيرد، در هر حال نوعي از هواداري را به همراه خواهد داشت. اين زاويه از هواداري بر آثار، تفكر و ظواهر فعالان گروه هاي موسيقي متاليكا در ايران اثراتي را به همراه داشته است كه كاملاً قابل مشاهده است.

گروه هاي متاليكاي بازار و حاشيه هاي غيرحرفه اي، كساني هستند كه كمك شايان توجهي را به برجسته تر شدن نقش و اثر عناصر حرفه اي و مطرح، مانند منسون مي نمايند. علاقه مندان به راك: با توجه به اين سبك موسيقي و آثار منسون آميخته اي از انواع متاليكا و راك است، علاقه مندان به موسيقي راك نيز، طبيعتاً جذب وي مي شوند. اين ارتباط را مي توان در آراء و نظريات افرادي

مشاهده كرد كه موسيقي راك را به عنوان سبك دلخواه انتخاب مي نمايند. انجمن هاي ياهو …: كلوپ ياهو … فضايي رايگان است كه افراد با عضويت و ورود در آن از امكانات رايگان براي گفتگو، تبادل اطلاعات و دريافت فضاي رايگان جهت وبلاگ نويسي بهره مند مي شوند. انواع و اقسام روابط ناهنجاري در بين گروه هاي مختلف جوانان كه در اين مجموعه عضويت دارند، قابل بررسي است.

يكي از اين ابتلائات موضوع «شيطان پرستي» است كه طبق بررسي هاي به عمل آمده، اولين محيطيست كه پذيراي گروه هاي ايراني بوده است.

تصاوير، دست نوشته ها و لينك هاي موجود در صفحات شخصي شيطان گرايان در سايت ياهو … بستر مناسبي را براي شيوع هواداري از شيطان پرستي و چهره هاي شاخص آن را فراهم آورده است.

اعضايي كه در سايت مذكور هوادار منسون و شيطان پرستي هستند، اغلب به جاي تصاوير شخصي از انواع عكس هاي منسون استفاده مي نمايند و خود را با علائم و نمادهايي كه در بخش اول به آنها پرداخته شد، معرفي مي نمايند. دركنار تصاوير اين افراد از مذكر و مؤنث عموماً با ظواهري زننده و نامناسب و بعضاً مستهجن، قابل مشاهده است.

از اين محيط براي گفتگو، اعلام قرار مهماني هاي فاسد شبانه و انتشار عقايد جنون آميز و شيطاني خوانندگان راك و متاليكا بهره برداري مي شود. به طور مثال يكي از اعضاي سايت ياهو … مي نويسد:

1. اين كه مردم فكر مي كنند كتاب مقدس خود خداست و خدا رو توي صفحات اون زنداني مي كنن و مرلين مي خواد با اين كار مردم رو بيدار كنه.

2. اين كه مرلين منسون كتاب مقدس رو مساوي خدا مي دونه و با پاره كردن اون قصد مخالفت با خدا رو داره،

همون طور كه ديدين خط مشي فكري مرلين مشخص نيست و نمي شه قضاوت قاطعي مبني بر خوبي يا بدي اون ارائه داد. كلاً منسون خيلي از درون مايه هاي سكسي استفاده مي كنه و اين اصلاً در شأن سبكي مثل متال نيست. من از اين تعجب مي كنم كه چرا منسون تا حالا جايزه گرمي نبرده … شايد فقط چون كه آدم كثيفي به نظر مي رسه. البته متال سبك عقيده هاست و بر اساس تعاليم متال هر كس بايد به نحوه ي دلخواهش زندگي كنه به شرطي كه به بقيه آسيبي نرسونه.

به هر حال مرلين منسون چه خوب چه بد و چه زيبا يا زشت حرف هايي براي گفتن داره كه شايد امثال من و شما به درستي اونا اعتراف كنيم. لازم مي بينم كه به شرح يكي از كليپ هاي مرلين منسون به نام The Nobodies بپردازم.

اين آهنگ در واقع چكيده ي حرفاييه كه در بالا براتون نوشتم و زندگي مرلين رو بيان مي كنه. نه تنها مرلين … بلكه همه ي ما انسان ها … در ابتداي كليپ صحنه هاي از دست منسون هست كه با عجله در جستجوي چيزيه. به طوري كه با حالتي هيستريايي مي لرزه و اين بيانگر زندگي يك انسانه. انساني كه از روز اولي كه به دنيا مياد مبارزه مي كنه و در جستجوي خوشبختي و راحتي و شكم سير آن قدر خودش رو عصبي و خسته مي كنه كه تا سرحد مرگ پيش مي ره. فضاي آهنگ در اين لحظات بسيار غمگينه و با صدايي حزن آلود از ملوديكا تلفيق شده. هنگامي كه منسون در صحنه هاي پاياني از قبر در مياد چند نفري كه در جاي ديگري با لباس سفيد ايستاده اند دست او

را مي بوسند. در واقع با اين كار مي خواد اين پيام رو برسونه:

تا كه بوديم نبوديم كسي

كشت ما را غم بي همنفسي

تا كه خفتيم همه بيدار شدند

تا كه مرديم همه يار شدند.».

5. كلوپ ها در سايت … سايت گفتگوي … پس از فيلترينگ سايت …، در ايران تشكيل شده و با حضور چند نفر از دوستان قديمي محيطهاي اينترنتي و با همان فرهنگ حاكم بر … تشكيل شد.

اين سايت هم اكنون مدعيست كه خدمات كلاني را در اختيار جمعيت گسترده اي از كاربران اينترنتي ايران قرار مي دهد. با ذكر اين نكته كه بررسي عملكرد اين سايت در خور بررسي هاي بيشتريست به روند و روال شكل گيري و گسترش هواداران شيطان پرستي در اين سايت مي پردازيم. طبق آمار موجود در بيش از 1000 عضو در كلوپ هاي فرعي شيطان پرستي و مرلين منسون اين سايت به گفتگو، برقراري ارتباط حضوري، شركت در برنامه هاي مختلف و جابجايي فايل هاي صوتي و تصويري اشتغال دارند. نكته ي بسيار حائز اهميت، وضعيت سني كاربران مي باشد.

بررسي انجام شده بر روي يك گروه 16 نفري نشان مي دهد كه بزرگترين افراد، متولد سال 1364 و كوچك ترين آنها متولد 1369 مي باشد.

هفتاد درصد اعضاي اين گروه مورد بررسي قرار گرفته، نيز بعد از سال 1366 متولد شده اند و اين هشداري جديست براي مسؤولين محترم فعال در حوزه ي فرهنگ؛ يعني رسيدن سن تمايل به جريان هاي شيطان پرستي كمتر از 20 سال است و اين قطعاً نگران كننده است.

آشنايي با كتب و عبادتگاه شيطان پرستان

انجيل شيطاني كتابيست كه شيطان پرستان از آن براي عبادت و دعاهاي خود به كار مي گيرند. اين كتاب شامل كلمات عبري، يوناني و انگليسي است.

معناي دقيق بعضي از اين كلمات هنوز كشف نشده

است.

بسياري از دعاهاي اين كتاب بر خلاف دعاهاي مسيحيت و كتاب انجيل است.

كليساي شيطان بر اين عقيده است كه رفتارهاي عاطفي مانند طمع و شهوت و نفرت، غريزه هاي طبيعي هستند و سركوب كردن اين احساسات كاري كاملاً نادرست است.

كتاب مقدس آنها، فلسفه ي «آنتوان لاوي» مؤسس كليساي شيطان را توصيف مي كند.

كتاب معروف شيطان پرستان، «انجيل» نام دارد كه شامل 4 بخش است:

1. كتاب شيطان

2. كتاب لوسيفر

3. كتاب بليل

4. كتاب لوتيان در ذيل به برخي از قسمت هاي كتاب اشاره مي شود:

به نام خداي بزرگ ما شيطان، بر شما فرمان مي دهم كه از دنياي سياه بيرون آييد. شيطان، جام باده لذت را بردار. اين جام، پر از اكسير زندگيست و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود دارد. آمين، اي دوست و همدم شب، تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي. تو در ميان سايه هاي عبور مي گردي. تو تشنه ي خون هستي و بشر را تهديد مي كني.

معرفي كشورهاي داراي گروه هاي شيطان پرستي:

1. انگليس: به اعتقاد كارشناسان، در حال حاضر بيش از هزار فرقه ي فعال در انگليس وجود دارد كه شهرت آنها از طريق اينترنت رواج يافته است.

آنها از طريق سايت هاي اينترنتي معروف به «سايت هاي خودياري» براي ترك سيگار، كم كردن وزن بدن، ديدار و پيدا كردن يك دوست يا شريك زندگي، يا شركت در بازار بورس براي جذب و به دام انداختن جوانان، مهارت پيدا مي كنند.

تبليغ كنندگان و عضوگيرندگان اين فرقه ها، در كالج ها و كمپ هاي دانشگاهي هم فعال هستند.

دبير كلّ مركز اطلاعات فرقه اي مستقل در لندن مي گويد:

مطمئناً، اينترنت باعث مي شود تا تعداد بيشتري از جوانان، قادر باشند به حيطه ي چنين

پديده هايي وارد شوند؛ بدون آنكه تشخيص دهند خود را به كجا كشانده و وارد چه محيط ناشناخته اي مي شوند.

2. مصر: رهبر اين گروه، جواني به نام «عمادالدّين حمدي» است كه به خدمتگزار شيطان لقب گرفته است.

او در جريان بازجويي تأكيد كرده است كه بارها توانسته شيطان را فرا خوانده و با او به گفتگو بپردازد. اعضاي اين گروه، به گورستان هاي قاهره مي رفتند و اجساد مردگان را از قبرها بيرون مي آوردند و صليب شكسته و ستاره شش پر داوودي و ستاره پنج پر را در جسد مرده فرو مي كردند؛ همچنين، قرباني هايي براي شيطان تقديم مي كردند.

آنها خون حيوانات قرباني شده را به صورت و دسته اي خود مي ماليدند تا شيطان از آنها راضي شود. سپس نسخه اي از قرآن مجيد را پاره پاره مي كردند.

اسناد و اطلاعات قابل اعتماد، نشان مي دهد كه صهيونيست ها در پيدايش گروه منحرف شيطان پرستي، نقش مؤثري داشته اند.

«سالم قارش» خواننده موسيقي «بث متال» كه در بين اعضاي اين گروه از بهترين خوانندگان محسوب مي شود، اقدام به خواندن سوره حشر با آهنگ كرد.

3. آلمان: شبكه ي خبري بي بي سي، تعداد شيطان پرستان آلماني را بين 5 تا 8 هزار نفر ذكر مي كند.

اين گروه، عموماً از ستار هاي پنج ضلعي و صليب هاي شكسته استفاده مي كنند.

سه نوجوان آلماني كه گفته مي شود جزء گروه هاي شيطان پرست بوده اند، از روي يك پل به پايين پريدند و خودكشي كردند.

اين اولين بار نيست كه پل 78 متري «گلتس اشتهال» در ريشن باخ بلندترين پل آجري جهان، شاهد چنين خودكشي هايي بوده است.

علامت «اس اس» و سمبل هاي ارتش نازي آلمان نيز از علائم اين گروه از شيطان پرستان آلمان است.

4. ايران (تهران): راز خانه ي شيطان پرستان كه

در آن شش جوان شرور به اغفال دختران و پسران مي پرداختند، از سوي مأموران مبارزه با مفاسد اجتماعي تهران آشكار شد؛ اين افراد در مجالس مختلف و پارتي هاي شبانه شركت مي كردند و به تبليغ فرقه ي خود مي پرداختند.

آشنايي با برخي نمادها و علائم شيطان پرستان

1. پنج ضلعي وارونه: نشانه ي ستاره صبح، نامي كه به شيطان تعلّق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه ي جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. اين علامت را شيطان پرستان، با دو ضلع در بالا و ملحدان با يك ضلع در بالا استفاده مي كنند.

در هر حال اين علامت، نشانه ي شيطان است.

2. ديو يا بافومت (baphomet): علامت شيطان پرستي يا خداي شيطاني و همچنين سمبل شيطان است.

ممكن است اين علامت به شكل جواهرات ديده شود.

3. 666: يك سبمل با عنوان «شماره تلفن شيطان» توسط گروه هاي هاي هوي متال وارد ايران اسلامي شده، اما در حقيقت علامت انسان و نشانه ي جانور در ميان شيطان پرستان تلقي مي شود. قابل ذكر است كه از سال هاي پيش تاكنون اين عدد با اشكال مختلف بر روي ديوارهاي شهرهاي بزرگ كشور، مشاهده مي شد.

4. چشمي كه به همه جا مي نگرد (All Seeing Eye): چشم، در برخي نمادهاي روشنفكري نيز به كار مي رود؛ اما شيطان پرستان، اعتقاد دارند چشم در بالاي هرم «چشم شيطان» است و «برهمه جا نظارت و اشراف دارد».

اين علامت، در پيشگويي، جادوگري، نفرين گري و كنترل هاي مخصوص جادوگري، مورد استفاده قرار مي گيرد.

گفتني است اين نماد، بر روي دلار آمريكايي به كار رفته است.

5. صليب وارونه (Upside Down Cross): اين نماد، حكايت از «وارونه شدن مسيحيت دارد» و عمدتاً استهزاء و سخره گرفتن اين دين است.

صليب وارونه، در گردن

بندهاي بسياري مشاهده شده و خواننده هاي راك، انواع مختلف آن را به همراه دارند.

6. سر بُز (Goat Head): بزشاخدار، بزمندس mendes ( همان ba al بعل خداي باروَري مصرباستان)، بافومت، خداي جادو، scapegoat (بز طليعه يا قرباني)، اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است، زيرا گفته مي شود كه مسيح، مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد.

علائم و مظاهري همچون: خفاش، مار، عقرب، عنكبوت، شغال، كلاغ، بزوحشي، جمجمه و استخوان، شمشير خون آلود، صليب و هلال وارونه، ستاره پنج پر و شش پر، صورتك هاي شيطاني، غول و جن، جارو و عصا، رنگ هايي چون سياه، قرمز و آبي روشن، اعدادي چون 6 و 666، اشكالي مثل مثلث و دايره هاي ناقص و …، سمبل ها و نمادهاي شيطاني فرقه ي شيطان پرستي را تبليغ و ترويج مي كنند.

نبايد به سادگي از كنار اين نمادها گذشت؛ زيرا ده ها سال است كه غرب، در لواي همين علائم و نشانه ها، فرهنگ خود را به ساير نقاط جهان ارائه مي دهد. متأسفانه، بسياري از توليدكنندگان محصولات فرهنگي هم به توسعه ي اين نمادها، كمك شاياني مي كنند و اين سمبل ها و تفكرات خطرناك و ضد خدا را رواج مي دهند. تبليغات سياسي شيطان پرستان ازجمله تبليغات سياسي شيطان پرستان، دست شيطان يا (كرونوتي در ايتاليايي) به معناي حكومت شيطان است.

اين علامت جهاني، از سوي سياستمداران، افراد مشهور و گروه هاي هوي متال، براي اظهار وفاداري به نيروهاي شيطاني مورد استفاده قرار مي گيرد و علامت بصري به معناي سلام شيطان است.

دست شيطان، براي (بوش و كلينتون) بسيار آشنا است.

لورا بوش و جرج بوش هر دو در هنگام آغاز روز دوم رياست جمهوري در 20 ژوئيه سال 2005،

اين علامت را به كار بردند. دست شيطان، نشان خداي شاخدار و يك علامت سري جهاني است.

ريشه ي پيدايش اين مذهب جعلي همچون بسياري از مذاهب جلي ديگر در انديشه ي صهيونيزم وجود دارد.

شيطان پرستي (مانند بهايي گري)، فرقه اي بسيار مهجور و ضعيف و عقب مانده بود كه صدها سال پيش از اين، متروك و از ذهن ها خارج شده بود و شايد پيروان آن، از حدّ انگشتان دست نيز فراتر نمي رفت، اما زماني كه جوان غربي (اينك شرقي)، هيچ انديشه اي به جز اوهام شاعرانه و خيالات واهي نداشت، صهيونيسم با ارائه ي مذهب ظاهراً جديد شيطان پرستي به كمك او آمد و گفت حال كه خدا به تو ظلم كرده است، تو نيز انتقام بگير!! سياست اسرائيل: رژيم اشغالگر قدس كه سلامت اخلاقي و روحي و رواني انسان ها را همواره به منزله ي تهديدي جدي براي منافع ملّي خود مي بيند، در اقداماتي گوناگون و پي در پي، مبادرت به ساخت جريان هاي مسموم فرهنگي نموده و اين جريانات مسموم را به رگ هاي حياتي جوامع از طريق جاذبه اي مجازي، تزريق مي نمايد.

دريك نگاه جامع ارتباط رژيم صهيونسيتي و نقش آن در سازماندهي گروه هاي شيطان پرست، در محورهاي ذيل قابل اشاره مي باشد:

الف) اين گروه ها به لحاظ فلسفه ي اوليه و بسترهاي معرفتي، دامنه ي وسيعي از ارتباط با اين رژيم داشته و خواهند داشت.

ب) گروه هاي مختلف شيطاني توسط دو سازمان عمده جاسوسي يعني «سيا» و «موساد»، سازماندهي، هدايت و تغذيه مي شوند.

ج) بودجه، نظارت، پشتيباني و … شيطان پرستان فعال در جمهوري اسلامي ايران به صورت مستقيم توسط سازمان موساد تأمين شده و اين سلسله اقدامات، با اهداف امنيتي دنبال مي شود.

د) رژيم صهيونيستي از اعضاي

گروه ها براي مقاصد شوم سياسي و جاسوسي بهره مي برد، به گونه اي كه خشونت بارترين اعمال به دست اين گروه ها واگذار مي شود.

با مرور اجمالي «اسناد و مكتوبات و اعمال صهيونيست ها»، به سهولت مي توان دريافت كه صهيونيست بين الملل به هدفي كمتر از تصاحب كامل دنيا و تشكيل حكومت واحد جهاني نمي انديشد و براي نيل به اين مقصود، ترويج خرافات ديني را به عنوان يكي از راهكارهاي اساسي خود برگزيده است.

سوء استفاده از برخي فرازهاي تحريف شده كتاب تورات و انجيل و ترويج اين خرافات از طريق فيلم هاي سينمايي از همان آغاز در دستور كار صهيونيسم بين الملل قرار داشته و همين امر، حجم گسترده اي از فيلم هاي ظاهراً ديني (ولي در باطن خرافي) را در تاريخ سينماي جهان پديد آورده است.

صهيونيزم با صرف مبالغ هنگفت و با در خدمت گرفتن هنرپيشگان، خوانندگان، نوازندگان، مجلات، روزنامه ها، كاباره ها و … درصدد پر كردن خلأ روحي و معنوي جوانان غرب و به تبع آن شرق، برآمده است.

منبع:

نشريه قدر، شماره 22 برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

آسيب، تهديد، فرصت و راه كارهاي پيشگيري و مهار

1. آسيب ها:

رواج فرهنگ ضديت با ارزش هاي انساني و بشري. رواج فرهنگ ضديت با دين و اركان آن. جعل تاريخ قيام و حركت پيامبران و نقش شيطان در انحرافات جامعه ي بشري. ترويج فحشا و بي بند و باري و انواع اعتياد به مواد مخدر شيميايي و الكل. ترويج فرهنگ لاابالي گري و گريز از فعاليت هاي سازنده فردي و اجتماعي. شيوع يافتن فرهنگ كلامي مبتذل فاقد عنصر اخلاق. انتشار آموزه هاي اساطيري ناقص و بدون استناد تاريخي و علمي از ساير فرهنگ ها. حساسيت زدايي از فحاشي و هتك حرمت نسبت به نظام اسلامي. سياه نمايي و ترويج نيهليسم

(پوچ گرايي) به صورت گسترده

2. تهديدات: شيطان پرستي به مثابه يك تهديد:

با توجه به اين كه جوانان و مردم كشور ما از جهت اعتقادي و نگرش هاي ديني منافع استكبار را مورد هدف قرار داده اند، دشمن براي ضربه زدن به كشور، مردم و خصوصاً جوانان سعي در گسترش شيطان پرستي دارد. لذا در اين بخش به تبيين ابعاد تهديدآميز گروه هاي شيطان پرست مي پردازيم.

1. همكاري هاي جاسوسي: با توجه به اين كه در چهار كشور «آنگلوساكسون»، مكان هاي مقدس شيطان پرستان با نام «كليساي شيطان» واقع شده است و در همين كشورها نيز، بنا به دلايل سياسي از گروه هاي ناهنجار اجتماعي و سياسي مهاجر و مسافر، بهره برداري جاسوسي مي شود. لازم است كه به صورت ويژه به همكاري هاي جاسوسي عناصر مربوطه، اشاره داشت.

2. جرائم باندي:

در جهان كنوني، جرايم در دو دسته بندي كلي، يعني: «جرايم فردي و غيرسازماني و جرايم باندي يا سازماندهي شده»، ارزيابي و تحليل مي شوند. مصاديق جرايم باندي يا سازماني بمب گذاري، اقدام براي ترور، قاچاق مواد مخدر علي الخصوص مواد مخدر شيميايي، راه اندازي مراكز فساد و … مي باشد كه طبق تحقيقات به عمل آمده شيطان پرستان با تمامي جرايم مذكور، ارتباط داشته و عمدتاً از طريق مشاركت در آنها، بودجه هايي را دريافت مي نمايند.

3. روابط سازماني:

روابط سازماني، در ادامه جرايم سازماني و بلكه به عنوان عامل زيربنايي بر آن تعريف مي شود. از سوي ديگر، ايجاد برخي ناامني هاي عمومي و اجتماعي، در اثر عنصر روابط سازماني، جهت مي يابد. البته نگاهي جامع تر به ساير بخش هاي مورد اشاره در پژوهش مي تواند هرچه بيشتر گوياي اين مطلب باشد، لكن تأكيد بر اين نكته ضروريست كه اعضاي اين گروه ها عميقاً

سازمان گرا و سازمان محور مي باشند.

4. ارتباط خارجي: شيطان پرستان در چهار كشور آنگلوساكسون، يونان و رژيم صهيونيستي داراي تشكيلات سازماني، اماكن مقدس و … مي باشند كه زمينه ساز ارتباطات مختلف از مجراهاي گوناگون را براي ايشان فراهم مي آورد. حجم روابط به خودي خود مي تواند منشأ تهديدات امنيتي متعددي براي كشورهاي اسلامي به خصوص نظام اسلامي باشد.

همچنين نبايد از نظر دور داشت، بقاء و استمرار فعاليت اين گونه گروه ها، به لحاظ ماهيت و اهداف عميقاً نياز به روابط با خارج از كشور دارد. در اين به اره، بايد عنايت ويژه اي نيز به ارتباط اين افراد با خانواده هايشان در ساير كشورها علي الخصوص كشورهاي آمريكايي و اروپايي داشت.

5. سرقت:

اغلب جواناني كه به شيطان پرستان مي پيوندند حتي چنان چه از خانواده هاي ثروتمند نيز باشند، از اعضاء مطرود خانواده به حساب مي آيند؛ لذا حضور ايشان در جمع گروه اجتماعي مي تواند زمينه جرايمي همچون سرقت، براي تأمين منابع مالي فراهم آورد كه اين سرقت ها در ابعاد مسلحانه طبيعتاً تهديدي براي امنيت اجتماعي به شمار مي آيد. در اين خصوص مجدداً تأكيد مي شود كه هر گونه دامن زدن به فساد چون از باورهاي شيطان گرايان مي باشد.

بديهيست كه بخشي از اين مفاسد نيز در پوشش سرقت هاي متعدد انجام مي پذيرد، بايد در نظر داشت كه سرقت نيز عامليست براي نزديكي به شيطان.

6. تجاوز جنسي:

در جمع شيطان پرستان، اصولاً تجاوز جنسي يك ارزش و شرط ورود و استمرار حضور در گروه به حساب مي آيد. اين تجاوزها كه عمدتاً با قتل، تجاوز به همجنسان و كودكان نيز همراه است، عنصر اصلي ايراد خسارت و انتقام گيري از فرد متجاوز جنسي است.

تصور شيوع يافتن اين ضد

فرهنگ مخرب نيز مي تواند مرزهاي امنيت اخلاقي را در جامعه درنوردد. تجاوز جنسي از ضدارزش هاي تبليغي اين گونه گروه هاست كه دائماً با ساخت نماهنگ، تنظيم آلبوم هاي موسيقي، ترويج فكري و از طريق فيلم هاي مبتذل دنبال مي شود. در حقيقت شيطان گرايان مدعي اند «تجاوز» تنوع در كسب لذت جنسي است!

7. قتل:

انجام قتل، از مناسك شيطان پرستان به حساب مي آيد و هر عضوي كه تعداد قتل هايش بيشتر باشد، به درگاه شيطان نزديك تر خواهد شد! ناگفته پيداست كه اين مؤلفه نيز، تأثيرات سوء امنيتي را به همراه خواهد داشت. افزايش تعداد قتل در جوامع مختلف، يكي از معيارهاي بين المللي و تعيين كننده در خصوص وضعيت امنيتي هر كشور به شمار مي آيد، حال اگر اين جرم كلان با يك انديشه ي سازماندهي شده و با امر تقدس زا، همراه شود و حاشيه هايي چون تجاوز جنسي را نيز با خود همراه سازد، ناگفته پيداست كه مي تواند تأثيرات گسترده اي را در خدشه دار نمودن مقوله ي مهم امنيت، به همراه داشته باشد.

8. رواج يافتن بيماري هاي حاد روحي و رواني در سطوح و اقشار مختلف كه به مرور زمان، مي تواند به مثابه تهديد امنيتي جدي تلقي شود.

9. محكوم شدن جمهوري اسلامي ايران به اعمال محدوديت هاي حقوق بشري براي خاطيان كه مي تواند خسارات متعددي را عليه منافع ملي به همراه داشته باشد.

10. تضعيف بنيان هاي اساسي كه نقش حافظ كيان جامعه ي اسلامي را بر عهده دارد.

11. رواج يافتن جذب گروه هاي ضدانقلاب نظير منافقين و … در محافل شيطان پرستان.

3. فرصت سازي: با توجه به اين كه «جنبش شيطان گرايان ايران» فعاليت خود را در ظاهر به نفع انجمن پادشاهي ايران متوقف نموده است، مي توان در

راستاي محكوميت عنصر ضددين «فريد فولادوند» از اين اقدام بهره برداري فراواني نمود. با تبليغات جامع و مانع، ضمن حفظ هوشياري از موضوع شيطانيسم مي توان به مثابه يك ابزار افشاگرانه در خصوص سازمان هاي جاسوسي موساد و سيا بهره برداري نمود.

4. راه كارهاي پيشگيري و مهار: پژوهش حاضر، هشداري جديست براي آن دسته از مسؤولان امنيتي و فرهنگي كشور كه در برابر يك تهديد كلان فرهنگي، توانايي لازم علمي را كسب نموده و تدابير لازم را در خنثي سازي اين جريان ضد فرهنگي، تدارك ببينند، ليكن مهم ترين اين تدابير، به شرح ذيل ارائه مي گردد:

كنترل و تعطيلي كامل فعاليت گروه هاي موسيقي متاليكا و راك (انواع آنها) كه امري بسيار ضروري در پيشگيري از گسترش اين معضل ضد فرهنگي است.

طبق بررسي هاي به عمل آمده، بسياري از وبلاگ ها و سايت هاي فعال فارسي، بدون هيچ گونه نظارتي و رسماً فعاليت خود را ادامه مي دهند كه فيلترينگ آنها مي تواند اثرات مثبتي را به همراه داشته باشد.

اطلاع رساني و اعلام و ويژگي هاي نمادها و سمبل هاي مورد استفاده شيطان پرستان به اصناف، جهت كنترل در عدم فروش آن. كنترل و پيگيري مستمر اخبار منتشره از سايت هاي خارجي و داخلي در خصوص تحركات گروه هاي ياد شده. كنترل و اشراف اطلاعاتي بر عناصر شناسايي شده مرتبط با جريان مذكور. جمع آوري و ارسال مطالب از سوي سفارت خانه هاي جمهوري اسلامي ايران. تهيه ي نشريه ي ويژه آگاهي رساني و در اختيار قرار دادن آنها به هم وطناني كه قصد سفر به كشورهاي مورد اشاره را دارند. طبق بررسي هاي به عمل آمده، كليه پايگاه هاي اطلاع رساني شيطان پرستان به زبان انگليسي كاملاً قابل دسترسيست و هيچ گونه محدوديت در

خصوص آنها اعمال نشده است؛ كه ضرورت اين اقدام با گذشت زمان روشن شده است.

اطلاع رساني محدود و جهتمند به اقشار مختلف و تأثيرگذار همچون معلمان، روحانيت و … انتشار پژوهش هاي كامل تر و فراگير جهت بهره برداري مطبوعات و رسانه هاي فعال كشور. حفظ اصل عدم اعمال اقدامات شتابزده و غيركارشناسانه كه مي تواند اثرات به مراتب مخرب تري حتي در برابر عدم هر گونه اقدامي به همراه داشته باشند.

آموزه ها، اقدامات و مراسم گروه هاي شيطان پرستي در خارج و داخل ايران

در خارج از كشور: به طور كلي مي توان عقايد و مراسم هاي گروه هاي شيطان پرستي را در سرفصل هاي زير خلاصه كرد:

1. مراسم عبادت شيطان: نماز سياه در محل قبله گاه شيطاني (پنتاگرام).

2. ربودن، تجاوز، كشتن و قرباني كردن افراد ضعيف از نقطه نظر سن (كودكان)، جنس (زنان)، نژاد (سياهان) و طبقات ضعيف تر (پيروان مذاهب آسماني).

3. مراسم خون خواري: نوشيدن خون حاصل از خودزني يا خون قرباني شدگان كه شامل انسان ها و يا حيوانات علي الخصوص «بره ها» مي شود.

4. روابط جنسي: نوعي از روابط وحشيانه و تجاوزكارانه از قبيل: همجنس بازي، ارتباط جنسي با محارم، رابطه با حيوان، روابط ساديستي و مازوخيستي.

5. جادوگري: برگزاري مراسم جادويي بلك مجيك ( جادوي سياه) و ارتباط با ارواح مردگان و ارواح شيطاني.

6. موسيقي: نواختن، خواندن و شنيدن موسيقي هاي خاص؛ مثلاً بر عكس خواندن، نواختن موسيقي هاي خشن، ترسناك و توهم زاي موسيقي متال.

در ايران:

1. بي اعتقادي به خدا، دين و آخرت.

2. اهانت به كلام الله مجيد (پاره كردن، سوزاندن و …).

3. اهانت به كتاب انجيل، اهانت به صليب حضرت مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام) (بر عكس كردن آن).

4. اهانت به قبله گاه مسلمين.

5. برگزاري ميتينگ هاي گفتگو در محافل زيرزميني يا حتي محافل عمومي، تفريحي مثل پارك ها.

6.

اغفال دختران و فاحشه ها با اقدام به آزار و اذيت و رابطه جنسي همراه با خشونت با آنها به خاطر عقايد تجاوزكارانه.

7. همجنس بازي، تعويض نامزدها يا همسران يا دوستان جنس مخالف كه پديده ي بسيار نوين و بسيار شومي است.

8. برگزاري انواع پارتي ها مثل همجنس بازان مرد، همجنس بازان زن، سوئيچ پارتي و غيره. برگزاري انواع پارتي بازي هاي منحرف جنسي، بطري بازي.

9. كشتن و آزار حيوانات مثل سگ، گوسفند، گربه (سربريدن، سوزاندن و دار زدن).

10. برگزاري مراسم خودزني و بعد از آن خوردن خود يا ديگري (خونخواري).

11. پوشش و آرايش پسر و دختر به شكل پوشش و آرايش جنس مخالف.

12. تخريب اموال عمومي از قبيل: باجه هاي تلفن، عابر بانك ها و … به خاطر عقايد آنارشيستي و بيماري ونداليسم.

13. مصرف انواع مواد و داروهاي شيميايي (انواع آرام بخش ها به تعداد بسيار).

14. چينش اتاق ها با شكل ها و علائم مخصوص مثل تزئين اتاق با اسكلت هاي انساني و حيواني يا حفر كردن محلي قبر مانند در اتاق جهت ظهور شيطان.

15. مراسم رقص هدينگ زدن (سر جنباندن شديد) با گوش دادن به موسيقي خاص اين رقص (موسيقي متال).

16. ترويج نهادهاي خاص مانند پنتاگرام، صليب بر عكس، صليب شكسته، ستاره ي داوود، ستاره تشنج.

17 وبلاگ نويسي و سايت نويسي.

18. راه اندازي و اداره گروه هاي اينترنتي و جذب افراد جديد.

بسترهاي شيطان پرستي در غرب

1. فلسفه ي يوناني: يكي از مواردي كه اغلب، كارشناسان فرق و مذاهب در خصوص تحليل شيطان گرايي از آن بهره برداري مي نمايد، ديدگاه اديان نسبت به مسأله «شيطان» و معرفت خاصي ديني نسبت به اين شر مطلق است.

در همين رابطه نيز ادعاي لاوي در استناد به ذهني ات موهن خود مبني بر تغيير واژه ي

يوناني يا شيطان به و انتساب آن به زبان سانسكريت كه آن گاه معناي الهه مي يابد، قابل توجه است.

در واقع نظريه پردازان آنان دست به مغالطه اي مي زنند و سپس در بستر آن به تبيين نظرياتشان مي پردازند. بخش دوم ارتباط شيطانيسم با فلسفه يوناني نيز در نگاه به اسطوره ها، افسانه ها و خدايان يونان باستان است.

همان طور كه در بخش قبلي نيز اشاره شد از يك سو ميل به پرستش كه امر فطري و طبيعيست و از سوي ديگر بناي فكري گروه قابل توجهي از ايشان منجر به آن مي شود تا از «درد بي خدايي به خدايان دروغين» پناه ببرند.

2. پروتستانيزم:

كليساي كاتوليك و نهاد مستهلك آن طي 10 قرن فجايع اخلاقي، عقيدتي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي را عليه غرب به راه انداخت. پس از اقدام «مارتين لوتر» و «كالوين» در اعلام «خريداري شدن جهنم» جامعه مسيحيان به صورت افسار گسيخته و با جهتي كاملاً غيرديني، رويكردهايي را نسبت به مؤلفه هاي فوق اتخاذ كردند.

بايد توجه داشت كه عده اي از شيطان گرايان، نيز قصد دارند كه با ارجاع مستقيم تاريخ تشكيلشان به سال 1565، در حقيقت دست به نوعي تاريخ سازي بزنند كه فاقد عنصر استناد است.

اما ضروريست يادآور شويم كه ريشه هاي اوليه اين حركت انحرافي به دوران رنسانس يا همان تاريخ ادعايي مي رسد، اما در آن دوره گزارش تاريخي مستندي از شيطان گرايي وجود ندارد، بلكه برخي افراد با ادعايي از دل سپردن به شيطان، سعي در راه اندازي يك حركت انتقادي عليه كليسا را داشتند. اما اصول شيطان پرستي پروتستاني كه به دروغ به آنتوان لاوي منصوب مي شود در باب «فلسفه شيطاني» به آن اشاره شده است.

قوانين

نُه گانه و يازده بندي كه در سال 1490 و در كتاب «پتك جادوگران» در باب شيطان پرستي نوشته شده و در ترجمه آن، به دروغ به شيطان پرستي «لاوييان» و يا معاصر آن نسبت داده مي شود نگاه به 11 اصل بعدي علي رغم آن كه آشكار نكات انحرافي نيز دارد، نشان مي دهد كه اين نوع شيطان پرستي يك حركت انتقادي صرف بوده و نمي توان ميان آن و جريان معاصر رابطه اي برقرار كرد. لازم به ذكر است دليل پرداختن جدي تر به اين بخش استناداتيست كه شيطان پرستان براي دوره هاي تاريخي از آن بهره مي برند. به طور كلي دو تعريف براي گروه هاي شيطان پرستي در نظر افراد وجود دارد:

1. هر گروهي كه شيطان را (مشابه شيطان تعريف شده در دين مسيحيت كه عاري از مفاهيم غيرطبيعي مربوط به پليدي و زشتيست يا يك شيطان انتزاعي) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت كند معمولاً از آن به عنوان «الهه سياه» نيز ياد مي كنند و منتسب به طبيعت حقيقي انسان مي نامند.

2. گروه هايي كه از دين مسيحيت تبعيت نكرده و يا حضرت عيسي (عَلَيْهِ السَّلَام) را با خصوصياتي كه در دين مسيح تعريف شده است، قبول ندارند. اين تعريف معمولاً از سوي «بنيادگرايان مسيحي» مورد استفاده قرار مي گيرد و برمبناي اين تعريف، بسياري از گروه ها را شيطان پرست مي نامند. آنچه كه اكنون در جامعه مشاهده مي شود باب شدن شيطان پرستي و انداختن پنتاگرام در گردن است.

بلك متال (Darkthrone)، مريلين منسون، نيروانا، آنتوان لاوي، كليساي شيطان، (satanic bible)، آدم خواري، (skull – n - bone …) احتمالا دست كم يكي از اين كلمات را تاكنون شنيده

و آدم هاي زيادي را هم ديده ايد كه خود را طرفدار اين نام و گروه ها مي دانند! موسيقي هاي آنها را گوش مي دهند، گاه لباس هاي عجيب و غريب مي پوشند، نشانه هاي خاصي دارند و به قول خودشان «تيريپ خفن» مي زنند! قرباني هايي نيز در مواقع خاص به آن اهداء مي شد.

ذكر اين نكته ضروريست كه زمان قرباني كردن انسان ها در برابر شيطان، لحظه هاي خاصي بوده است.

برخي كتب مربوط به شيطان پرستان

1. انجيل شيطاني

2. منووار

3. بلك سبت

4. متالي كا

5. آيرن ميدن

6. نيروانا

7. اسلاير

8. بررسي موسيقي متال

9. سپوترا

10. مگادث

11. كوئين

12. شمعي در باد

13. شب را ورق بزن

14. كانززز

15. وراي ابديت

16. خيال

17. رولينك اشتونز

18. باب مارلي

19. بي تلز

20. راك زندان

21. بزرگراه نيچه

22. در انتظار آفتاب

23. شيطان پرستي و جادو

24. ظهور

جامعه شناسي شيطان پرستي

فصل يِك)

مقدمه:

شيطان پرستي يكي از اعتقاداتيست كه برخي به آن پيشينه هزاران ساله مي دهند و دليل آن را نيز پرستش هر موجود داراي قدرت توسط مردمان هزاران سال پيش و يا در نظر گرفتن دو خداي ضد هم يعني خداي خير و شر مي دانند. شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست. به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك مي گويند. شيطان پرستي حقيقتي را جستجو مي كند كه در اين جهان يافت نمي شود. خود كشي توجيهي اين گونه دارد، اگر بپرسي چرا خودت را مي كشي؟

پاسخ مي دهد:

مي خواهم به حقيقت برسم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد. عمده ترين نشانه شيطان پرستي را در تجاوز و قتل به ويژه در تجاوز به كودكان و نوجوانان به همراه قتل آنان بايد ديد. شيطان پرستي به چه معناست؟

شيطان پرستي به معني پرستش شيطان به عنوان قدرتي فوق العاده قوي و بسيار قويتر و موثرتر از نيروهاي خوب دنيوي همچون خدا است.

در شيطان پرستي شيطان به عنوان نماد قدرت و حاكميت بر روي زمين، قدرتي به عنوان برترين قدرت دو جهان مورد توجه و پرستش قرار دارد و اين دنيايي را كه به عنوان دوزخ برشمرده مي شود را قانونمند مي كند.

در شيطان پرستي، غير از استفاده از شيطان به عنوان قدرت تاريكي و قدرت مطلق از نيروها و

اجنه و روح هاي پليد و شيطاني نيز براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي شود؛ و در نهايت معناي شيطان پرستي؛ پرستش قدرت پليدي است.

به طور كلي دو تعريف براي گروه هاي شيطان پرستي در نظر افراد وجود دارد؛ تعريف اول:

هر گروهي كه شيطان را (مشابه شيطان تعريف شده در دين مسيحيت كه عاري از مفاهيم غيرطبيعي مربوط به پليدي و زشتيست يا يك شيطان انتزاعي) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت كند، كه معمولاً از آن به عنوان الهه سياه نيز ياد مي كنند و آن را منتسب به طبيعت حقيقي انسان مي نامند.

تعريف دوم:

گروه هايي كه از دين مسيحيت تبعيت نكرده و يا عيسي را با خصوصياتي كه در دين مسيح تعريف شده است قبول ندارند. اين تعريف معمولاً توسط بنيادگرايان مسيحي مورد استفاده قرار مي گيرد و بر مبناي اين تعريف بسياري از گروه ها را شيطان پرست مي نامند. ضرورت انتخاب موضوع تحقيق روزگار عجيبي است؛ هر گوشه، در هر خيابان يا بين دوستان را كه نگاه مي كني درباره اين كلمه مي شنوي؛ مخصوصا در بين كساني كه ادعاي متال بازي و گوش دادن به موسيقي متال به خصوص سبك بلك متال را يدك مي كشند. چيزي كه الان در جامعه مشاهده مي شود باب شدن شيطان پرستي و انداختن پنتاگرام در گردن است.

بلك متال Darkthrone، مريلين مانسن، نيروانا، آنتون لاوي، كليساي شيطان، satanic bible، آدم خواري، skull - n - bone … احتمالا حداقل يكي از اين كلمات تاكنون شنيده ايد، آدمهاي زيادي را هم ديده ايد كه خودشان را طرفدار اين نامها و گروهها مي دانند! موسيقي هاي آنها را گوش مي دهند، گاه گاه لباس هاي عجيب غريب مي پوشند، علامتهاي

خاصي بين خودشان دارند و به قول خودشان تيريپ خفن مي زنن! از اينها كه بگذريم حتما زياد هم شنيده ايد كه در فلان كشور يك عده شيطان پرست يك آدم را تيكه تيكه كردند يا خوردند يا فلان جنايت را انجام دادند. لذا بر آن شديم تا در مورد شيطان پرستي و شيطان پرستان تحقيقي اجمالي به عمل آوريم. هدف تحقيق هدف از اين تحقيق شناساندن انواع شيطان پرستي و گروه ها، سنبل ها، اعتقادات و اعمال شيطان پرستان مي باشد.

روش تحقيق در اين تحقيق از روش توصيفي - تاريخي استفاده شده است.

جهت گردآوري مطالب در اين تحقيق از كتاب، مقالات و اينترنت استفاده شده است.

شرح واژه ها و اصطلاحات مسيحيان

جودو:

عرفان مسيحيت يهودي،

كابالا

(فرقه اي با تلفيق اديان يهوديت و مسيحيت البته با تحريفات فراوان).

داسني:

پيروان فرقه باستاني ايزدي كه بعدها به يزيديان معروف شدند.

ملك طاووس:

شيطان در فرقه يزيديه با اين نام ياد مي شود.

پنتاگرام:

ستاره پنج پر كه از مهمترين و قدرتمندترين و ماندگارترين سمبل ها در تاريخ بشر است.

زقوم:

درختي در جهنم با ميوه اي بسيار تلخ كه جهنميان از آن مي خورند.

فصل دُو)

تاريخچه شيطان پرستي شايد عده اي شيطان پرستي را آييني مدرن و نهايتاً مربوط به قرن 16 - 15 ميلادي بدانند اما واقعيت چيز ديگريست. شايد بتوان تاريخچه شيطان پرستي را به قرون اوليه پيدايش آدمي نسبت داد. البته شواهد به دست آمده اين حرف را تصديق مي كند كه شيطان پرستي در نواحي امريكاي لاتين، امريكاي جنوبي و افريقاي مركزي به قرن ها قبل از ميلاد مسيح برمي گردد و قبايلي كه آثاري از آنها باقي مانده است اين احاديث را تصديق مي كنند.

در اكتشافات به دست آمده در امريكاي جنوبي يكي از قبايل اين قاره

كه اعتقاد بسياري به خوب و بد داشتند شيطان را پرستش مي كردند و حتي قرباني هايي را از انسان به شيطان هديه مي كردند كه مكانهاي انجام مراسم قرباني هنوز وجود دارد و اجساد موميايي به دست آمده و نوع كشته شدن ها نشانگر قرباني شدن اين انسانها (كه در آنها بيشتر زنان به چشم مي خورند) است.

در افريقاي مركزي و در دشتها و كويرهاي سوزان اين قاره نيز در قبايلي كه معروفترين آن قبيله ي اوكاچا مي باشد، شيطان به عنوان قدرت مطلق زمين و آسمان و پديد آورنده آن و خداي خشم و نفرت پرستش مي شد و حتي قرباني هايي نيز در مواقع خاص به آن اهداء مي شد.

ذكر اين نكته ضروريست كه زمان قرباني كردن انسانها در برابر شيطان لحظه هاي خاصي بوده است.

تاريخچه شيطان پرستي به سالهاي بسيار دور بر مي گردد كه بعدها اين آيين و سنت به صورتهاي ديگر نمود پيدا كرد كه چيزهايي از گذشته چه با تحريف و چه بدون تحريف دست به دست در حال عبور همراه با زمان است.

البته شيطان پرستي در زمان پيدايش زبان و خط و زمان مادها، سومريان، بابليان و … نيز ادامه داشت تا در قرون

14 - 15 ميلادي شيطان پرستي نوين به وجود آمد. مبدا شيطان پرستي مبدا شيطان پرستي قديمي همانطور كه گفته شد به قرون اوليه آدمي بر مي گردد. در زمانهاي قديم انسانها در برابر هر چيزي كه قدرت مقابله با آن را نداشتند و از درك آن عاجز بودند، تسليم مي شدند و سجده مي كردند.

شيطان پرستي قديمي بر اساس سنتهاي خداپرستي و شيطان پرستي واقع نشده است و نمي تواند اين گونه باشد لذا آنها براي اينكه در مقابل

قدرتي بزرگ سجده كنند و مسلما اين قدرت در شب از عظمت مخصوصي برخوردار بوده است به ستايش و پرستش موجودي فوق طبيعي و دهشتناك كه قدرت فوق العاده اي دارد مي پرداختند كه مبدا شيطان پرستي قديمي را به وجود آورد.

اما مبدا شيطان پرستي جديد؛ آيا واقعاً در ابتدا شيطان پرستي وجود داشته است يا در ابتدا جادوگري وجود داشته است، معلوم نيست؛ اما عنواني كه مسلما قدرت بيشتري دارد اينست كه جادوگري ابتدا وجود داشته و سپس شيطان پرستي نوين از آن شكل گرفته است.

شيطان پرستي جديد را پاره اي از انگليسيان كه گفته مي شود از نجيب زادگان بوده اند به راه انداخته اند براي اينكه از قدرت شيطان و قدرت تاريكي بهره ببرند و پس از آن مراسم شيطان پرستي نوين برگزار مي شود. در حقيقت شيطان پرستي نوين در انگلستان و در حدود قرون 15 - 16 ميلادي به وجود آمد. البته تغييرات بسياري نسبت به شيطان پرستي قديمي و قرون وسطايي داشت؛ اما به هر حال استفاده از قدرت شيطان همچنان باقي مانده است و اين چيزيست كه نمي توان خط بطلاني بر روي آن كشيد.

فصل سِه)

سير تاريخي شيطان پرستي:

شيطان پرستي قديمي شيطان پرستي ايست كه به قرون وسطا برمي گردد،؛ با اينكه همانطور كه در تاريخچه شيطان پرستي ذكر گرديد شيطان پرستي به قبل از ميلاد مسيح برمي گردد اما اصولاً شيطان پرستي قديمي را مربوط به قرون وسطا مي دانند. موضوعي كه امروزه درباره شيطان پرستي قديمي وجود دارد و در برخي كتابها ديده مي شود به اين مطلب برمي گردد كه اصولاً شيطان را كليسا به وجود آورد تا تمام بديها و پليديها را به آن نسبت

دهد تا به نوعي هم خدمتي به بشريت كرده باشد و گناهان را از خود دور كند و جادوگران را نيز كه در قرون وسطا از قدرت زيادي برخوردار بودند با عنوان جادوگران سياه به عنوان پيروان شيطان معرفي كند تا هم گناهان را دفع كند و هم قدرت جادوگران را كم كند.

البته اين يك نظريه ايست كه آنچنان كه بايد و شايد نمي تواند قدرت داشته باشد و انسان را حداقل از لحاظ فكري ارضا كند.

زيرا قبل از مسيحيت و در زمانهاي حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حتي بسيار قبل از آنها شيطان پرستي وجود داشته و چيزي به عنوان شيطان مسلما وجود دارد زيرا اگر وجود نداشت هيچگاه آدم و حوا به زمين سقوط نمي كردند! پس نظريه فوق را مي توان نظريه اي مغرضانه نسبت به مسيحيت و كليسا خواند.

شيطان پرستي قديمي از لحاظ معني و از لحاظ اعمال انجام شده مسلما با شيطان پرستي كنوني بسيار تفاوت دارد. شايد بتوان گفت چيزي كه به عنوان شيطان پرستي امروزه در جوامع گوناگون قرار دارد شيطان پرستي قديمي يا قرون وسطاييست كه اين شيطان پرستي به طور كلي محكوم شده است و شيطان پرستي جديد با آن به مبارزه برخواسته است اما خوب هنوز عده زيادي آن را قبول دارند و به آن احترام مي گذارند و قوانين آن را اجرا مي كنند.

شيطان پرستي قديمي استفاده از كمك شيطان در كارهاي زيان آور و كمك به برخي پادشاهان در جنگ ها بوده است و حتي همسر پادشاه فرانسه در قرن 13 ميلادي براي نجات شوهر خود از مرگ مراسم شيطان پرستي قرون وسطايي را انجام داد. شيطان پرستي قديمي اعتقاد

دارد كه شيطان وجود دارد و قدرت او عظيم ترين قدرت بر روي جهان است.

اصل شهوتراني و ارضاي جنسي اصل لاينفك اين مراسم است.

شيطان پرستي قديمي مخالف با مسيحيت و كليساست و دقيقا در مراسم خود اعمال ضد مسيحيت را انجام مي دهد. آنها به مسيحيت و كليسا اعتقادي ندارند و آنها را عامل بدبختي مردم مي دانند. آنها مي گويند مسيح پيامبري بود كه بايد زمين را آباد مي كرد و مردم را به راه راست مي برد اما تنها كاري كه انجيل انجام داده دروغگويي و رواج بدي در جامعه است! آنها قرباني انسان را امري ضروري براي آرامش و احترام به شيطان مي دانند و در اين ميان دختر بچه ها بهترين قرباني براي شيطان هستند.

ريختن خون در اين مراسم نشانه تقدس اين مراسم است ( همانند نوشيدن شراب در عشاي رباني مسيحيت كه به عنوان نشانه تقدس و خون مسيح است! ). انجام اعمال شهوتراني در اين مراسم اعماليست كه بايد حتما بدان پرداخته شود چون در شيطان پرستي قديمي ارضاي حس جنسي يكي از مهمترين عوامل است و البته با توجه به اينكه شيطان پرستان قديمي بدترين اعمال را براي مبارزه با خدا، مسيح و شيطان انجام مي دادند لذا امور جنسي نيز به بدترين و فجيع ترين نوع خود انجام مي گرفت. آنها به جهنم اعتقادي نداشتند و مي گفتند جهنم همين دنياييست كه در آن زندگي مي كنيم لذا بدترين گناهان را در مراسم خود انجام مي دادند. شيطان پرستان قديمي شيطان را موجودي با هويت خارجي مي دانند.

شيطان پرستي جديد

شيطان پرستي جديد در انگلستان به وجود آمد و البته زياد نيز تعجب برانگيز نيست زيرا انگليس يكي از كشورهاييست كه جادوگراني بسياري

را داشته است و البته وجود اهالي باستاني آسياي مياني و خاورميانه و همچنين اهالي يونان باستان در انگليس ثابت شده است زيرا از اكتشافات به دست آمده در برخي محل هاي برگزاري مراسم شيطان پرستي و جادوگري در انگليس نظير محل استون هنج آثاري از تمدن ايران و يونان پيدا شده است و همچنين در كتب شيطان پرستي و جادوگري كلمات عبري، يوناني و فارسي (البته هيچكدام نه به صورت كنوني) وجود دارد.

شيطان پرستي جديد بر خلاف شيطان پرستي قديمي اعتقادي به وجود شيطان خارجي ندارد بلكه شيطان پرستي جديد شيطان را در طبيعت و در وجود هر انساني مي داند و اين باطن هر كسيست كه شيطان در آن وجود دارد و مراسم شيطان پرستي جديد مراسميست براي دعوت از شيطان باطني و حس اهريمني دروني است كه با اعمال جنسي آرام و ارضا مي شود. آنها جسم پرست هستند و اعتقاد دارند هر آنچه كه وجود دارد مديون آلت تناسلي آدميست و ديگر اينكه انسان بايد كاملترين لذت جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد. آنها معتقدند به زندگي پس از مرگ و آن اينكه بعد از مرگ روح كساني كه در دنيا لذت جسماني لازم را نبرده اند به اين دنيا برمي گردد و لذت جنسي خود را كامل مي كند.

در مراسم شيطان پرستي جديد مخلوطي از اسپرم به همراه ادرار به عنوان آب مقدس بر روي حاضرين پاشيده مي شود ( همانند آب مقدس در مراسم عشاي رباني مسيحيت) و البته در شيطان پرستي جديد اعتقادي به قرباني كردن انسان و حتي حيوان وجود ندارد. انواع شيطان پرستي از نظر ايدئولوژي شيطان پرستي جديد آييني

است داراي شباهت هايي به اومانيسم كه انسان را برترين موجود مي داند و او را تنها در برابر خود مسؤول مي داند:

Anthon lavey: There is no heaven of glory bright، and no hell where sinners roast. Here and now is our day of torment! Here and now is our day of joy! Here and now is our opportunity! Choose ye this day، this hour، for no redeemer liveth!

آنتون لاوي: خداي باعظمت و با شكوهي وجود ندارد و جهنمي كه در آن گناهكاران كباب مي شوند هم نيست. اينجا و حالا روز شكنجه و سختي ماست! حالا و اينجا روز خوشي ماست! اينجا و حالا فرصت ماست! اين روز، اين ساعت را انتخاب كن كه زندگي رهايي بخشي نيست!

شيطان پرستي جديد به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي كهن نماد (archetype) مي داند و انسانها را تنها در برابر خود مسؤول مي داند و اعتقاد دارد كه انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يك اعتقاد فلسفي شناخته مي شود. شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريكي طبيعت، طبيعت شهواني، مرگ، بهترين نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.

اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعدديست اما مي توان گفت جز يكي دو نوع آن همگي داراي اصول زير مي باشند:

Atheism -: خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.

Not dualistic -: روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.

Autodeists -: خود پرستي، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يك خداست.

Materialistic -: اعتقاد به اصالت ماده. - وابسته به راه چپ بودن در

برابر راه راست كه راه خداييست.

- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبي كه اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.

- عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.

- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنياييست و اين خوشي ها خصوصا لذات جنسي پتانسيل لازم را براي كارهاي روزانه آماده مي كنند و به هر شكلي انجام آنها لازم و ضروريست. شيطان پرستي به چهار دسته شيطان پرستي فلسفي، شيطان پرستي لاوي، شيطان پرستي ديني و شيطان پرستي گوتيك (شرپرستي) تقسيم مي شود.

شيطان پرستي فلسفي

به طور غير رسمي و گسترده اي اين شاخه از شيطان پرستي را منتسب به آنتوان شزاندر لاوي (Anton Szandor LaVey) مي دانند؛ همان به وجود آورنده انجيل شيطاني (satanic bible). او كسي بود كه كليساي شيطان را تأسيس كرد (اولين سازماني كه از لغت شيطان پرستي فلسفي استفاده نمود) در نظر شيطان پرستان فلسفي، محور و مركزيت عالم هستي، خود انسان است و بزرگترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان پرستان برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است.

شيطان پرستان فلسفي عموماً خدايي براي پرستش قائل نمي دانند و به زندگي غير مادي بعد از مرگ نيز عقيده اي ندارند. به هر حال زندگي اين گروه از شيطان پرستان عاري از روحيه مذهبي و معنويت نيز نيست.

در نظر شيطان پرستان فلسفي، هر شخص خداي خودش است.

آنها با تكيه بر عقايد انساني وابسته به دنيا، مطالب مربوط به فلسفه عقلاني را عبس مي شمارند و به آنها به ديد ترس از مسائل ماوراء الطبيعي مي نگرند و تنها به وسيله آن، يك زندگي عقيم و تنها بر مبناي جهان واقعي را

تشكيل مي دهند. به طور شفافي، آموزه هاي شيطان پرستان فلسفي قدمتي بيشتر از كليساي لاوي دارد. اگر چه اين تصوري از شيطان است، ولي با موقعيت واقعي او تقابل دارد چرا كه اين تعاليم از آموزه هاي يهودي - مسيحي نشأت گرفته است و شيطان را به دليل خصوصياتش پليد نگاشته است.

شيطان پرستي لاويي اين نوع از شيطان پرستي بر مبناي فلسفه ي آنتو آن لاوي كه در كتاب انجيل شيطان و ديگر آثارش آمده است تشكيل شده است.

لاوي موسس كليساي شيطان (1966) بود و تحت تأثير نوشته هاي فردريك نيچه، آليستر كرالي، اين رند، مارك د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، آمبروس بيرس، مارك تواين و بسياري ديگر بوده است.

شيطان در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي كه تعاليم خداجويانه كليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.

يك شيطان پرست لاويي، خود را خداي خود مي داند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيك كراولي با ديدي جلو برنده به سمت شيطان پرستي است.

يك شيطان پرست لاويي مدعي آن است كه كساني كه خودشان را با شيطان پرستي هم رديف مي دانند بايد به طرز فكر گروهي خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يك سر و گردن بالاتر از كساني باشند كه خود را از لحاظ اخلاقي، قوي مي دانند و در بشر دوستي خود، بدون تامل عمل كنند.

فلسفه شيطاني شيطان در 9 جمله شيطاني منسب به لاوي خلاصه مي شود:

%%1 - شيطان مي گويد:

دست و دلبازي كردن به جاي

خساست.

2 - شيطان مي گويد:

زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني.

3 - شيطان مي گويد:

دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه خود.

4 - شيطان مي گويد:

محبت كردن به كساني كه لياقت آن را دارند به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان.

5 - شيطان مي گويد:

انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت

(اشاره به تعاليم مسيحيت كه مي گويد:

هرگاه برادري به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه اي به طرف ديگر بزند).

6 - شيطان مي گويد:

مسؤوليت پذيري در مقابل مسؤوليت پذيران به جاي نگران بودن خون آشام هاي غير مادي بودن.

7 شيطان مي گويد:

انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر از آنهاييست كه روي چهار پا راه مي روند، به دليل آنكه انسان داراي خداي روحاني و پيشرفت هاي روشنفكرانه، او را پست ترين حيوانات ساخته است.

8 - شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته مي شوند را ارائه مي دهد، چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي، رواني يا احساسي منجر مي شوند.

9 - شيطان بهترين دوست كليساست چرا كه در ميان تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساهاست و در مقايسه با اين جملات، لاوي 9 گناه شيطاني را نيز نام برده است:

حماقت،

ادعا و تظاهر،

نفس گرايي،

انتظار باز پس گرفتن از ديگران، ( آنچه به آنها داده ايد)،

خود را فريب دادن،

پيروي از رسوم و عقايد ديگران،

روشن بيني نا كافي،

فراموش كردن ارتدكسي گذشته (به طور مثال، قبول كردن چيزي قديمي در بسته بندي جديد، به عنوان نو)،

غرور و افتخار بي حاصل (مانند غروري كه هدف شخصي را از درون مي پوساند)

و كمبود محسنات!

لاوي سپس 11 قانون شيطاني را نيز وضع كرد، كه در حالي كه نظام نامه اي اخلاقي نيست، ولي

راهنمايي هاي كلي براي زندگي شيطان پرستي را ارائه كرده است:

1 - هرگز نظراتت را قبل از آنكه از تو بپرسند بازگو نكن.

2 - هرگز مشكلاتت را قبل از آنكه مطمئن شوي ديگران مي خواهند آن را بشنوند بازگو نكن.

3 - وقتي مهمان كسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز آنجا نرو.

4 - اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن.

5 - هرگز قبل از آنكه علامتي از طرف مقابلت نديده اي به او پيشنهاد نزديكي جنسي نده.

6 - هرگز چيزي را كه متعلق به تو نيست بر ندار، مگر آنكه داشتن آن براي كس ديگري سخت است و از تو مي خواهد آن را بگيري.

7 - اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي كسب خواسته هايت استفاده كرده اي قدرت آن را اعتراف كن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هايت قدرت جادو را نفي كني، تمام آنچه بدست آوردي را از دست خواهي داد.

8 - هرگز از چيزي كه نمي خواهي در معرض آن باشي شكايت نكن.

9 - كودكان را آزار نده.

10 - حيوانات (غير انسان) را آزار نده مگر آنكه مورد حمله قرار گرفته اي يا براي شكارشان.

11 - وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي داري، كسي را آزار نده، اگر كسي تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه كه ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش كن.

شيطان پرستي ديني گرايشات شيطان پرستي ديني اغلب مشابه گرايشات شيطان پرستي فلسفي است، گرچه معمولاً پيش نيازي براي خود قائل مي شوند و آن پيش نياز اينست كه شيطان پرست بايد يك قانون ماوراء الطبيعي را كه در آن يك يا

چند خدا تعريف شده است كه همه شيطاني هستند يا به وسيله شيطان شناخته مي شوند قبول داشته باشد.

شيطاني كه در گروه اخير تعريف شده است مي تواند تنها در ذهن يك شيطان پرست تعريف شود يا از يك دين (معمولاً قبل از مسيح) اقتباس شوند. بسته به اينكه كدام نوع شيطان پرستي مد نظر باشد، خدا يا خدايان مي توانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شيطان پرستي خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه هاي باستاني بين النهريني و بعضا از الهه هاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس - خداي جنگ) اقتباس كرده اند.

بقيه شيطان پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند ولي بيشتر شيطان پرستان مي گويند خداي معبود آنها در واقع قدمت بسيار قديمي دارد، شايد از دوران ماقبل تاريخ و شايد اولين خداياني باشد كه توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است.

مابقي گروه ها تعبيري سخت گيرانه تر از اينها را مي پرستند. آنهايي كه سيماي فرشته ي سقوط كرده از انجيل مسيحي را مي پرستند، در حالي كه بسياري آن را به عنوان شر، طبق تعريف كليساي مسيحي، مي پندارند. اين گروه در مقابل آن را به عنوان محق و كسي كه در مقابل خدا شورش كرده است قبول دارند. تمام اين اديان با هم و با شيطان پرستان فلسفي مشترك هستند چرا كه خود شخص را در اولويت اول قرار داده اند.

اين نظريه نيز معمولاً توسط كساني كه خدا را به ديد شيطاني مي نگرند (كساني كه ديده شده است اشخاص را به آزادي انديشه تشويق مي كنند و تلاش مي كنند خود را به وسيله فلسفه هايي

چون ميجيك و فلسفه هاي مشابه تمايل به قدرت نيچه بالا بكشند) حمايت شده است.

يك پند رايج شيطاني به اين معلول اينست كه: هر خداي ارزشمندي بهتر است به جاي يك برده پست و بخاك افتاده، يك شريك در قدرت خود داشته باشد.

يك مثال از اين مطلب، شيطان ابراهيمي است، مانند ابليسي كه در كتاب تورات آمده است و بشريت را به چيدن ميوه درخت شناخت خوب از بد تشويق مي كند:

تو مطمئناً نمي ميري، چرا كه خدا در همان روزي كه اين كار را كني از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شما مانند خدا خواهيد شد و خوب را از شر تشخيص خواهيد داد. استفاده از اين مفهوم، شيطان پرستان خود را بهتر از هر خداي ديگري، داراي قدرت تشخيص خوب از بد مي پندارند. از آنجا كه اين گروه از شيطان پرستان خود را بسيار قديمي و قديمي تر از بقيه مي دانند، نام شيطان پرستان سنتي را بر خود گذاشته اند و به شيطان پرستان فلسفي، شيطان پرستان معاصر مي گويند.

شيطان پرستي گوتيك اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف كليسا مربوط مي شوند. اين نوع شيطان پرستان معمولاً متهم هستند به اعمالي از قبيل خوردن نوزادان، بزكشي، قرباني كردن دختران باكره و نفرت از مسيحيان هستند.

اين طرز فكر در كتاب ماليوس ماليفيكاروم دسته بندي شده است.

(كتابي كه در دوران تفتيش عقايد توسط كليسا (1490 م) تاليف شد و در واقع هرگز به طور رسمي مورد استفاده قرار نگرفت) كتاب حاوي مطالب خرافي از جن گيري و جادوگري و مطالبي از اين دست است.

ترجمه لغوي نام كتاب پتك جادوگران است.

شيطان پرستي

نزديكي زيادي به جادوگري دارد و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصا جادوگران در ارتباط با آنهاست.

در دنياي امروز هم كشورهاي مختلفي داراي كليساي شيطان هستند مانند كشورهاي امريكا، انگليس و آلمان و همچنين چين و بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد كه بر اساس متون انجيل شيطاني بر عدم كودك آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي كنند اما وحشتناك ترين اعمال توسط آنها تنها براي مقابله با دستورات الهي انجام مي شود. انجيل و كليساي شيطاني انجيل شيطاني كتابيست كه شيطان پرستان از آن براي عبادت و دعاهاي خود و همچنين استفاده در مراسم خود استفاده مي كنند.

اين كتاب شامل كلمات عبري و يوناني و انگليسيست كه برخي از اين كلمات هنوز معني دقيق آن كشف نشده است اما چيزي كه مي توان فهميد اسامي شيطان و دعوت از او براي قدرت دادن به شيطان پرستان است.

در اين كتاب بسياري از دعاهاي آن بر خلاف دعاهاي مسيحيت و انجيل است و همچنين بسياري از شعائر آن براي قدر نهادن به عظمت و قدرت شيطان به عنوان قدرت مطلق است.

كليساي شيطان پرستي در قرون وسطا به عنوان مكاني براي انجام مراسم شيطان پرستي استفاده مي شد و جايي بود كه در آن تنها و تنها محل قرارهاي شيطان پرستان قديمي و انجام مراسم خود در آن بود.

اما امروزه كليساي شيطان پرستي محليست براي عبادت شيطان پرستان كه اكثراً به صورت زير زميني به كار خود ادامه مي دهند و در شيطان پرستي جديد اين مكان به نام كليساي شيطان براي انجام مراسم ارضاي جنسي مورد استفاده قرار مي گرفت كه اكنون محليست براي انجام اكثر مراسم شيطان

پرستي جديد. به قسمتهاي از انجيل شيطان پرستان كه از كتاب The Witches گردآوري شده اشاره مي شود. البته مانند همه كتب در اديان مختلف، اين كتاب نيز به ستايش شيطان و قدرت طلبي از او مي پردازد. همانطور كه گفته شد در اين كتاب كلمات و جملات عبري نيز وجود دارد. اين دعا ها اكثراً در مراسم هاي شيطان پرستي مورد استفاده قرار مي گيرد:

(به نام خداي بزرگ ما؛ شيطان؛ به شما فرمان مي دهد كه از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اكسير زندگي است؛ و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود دارد و حامي آن است.

(اي دوست و همدم شب؛

تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي گردي؛ تو تشنه خون هستي و بشر را تهديد مي كني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا … )

همانطور كه مشخص است انجيل شيطان پرستي كتاب خاصي نيست و همانند همه كتب اديان به ستايش و تسبيح و درخواست كمك از پروردگار خود مي كند.

لذا نمي توان گفت اين كتاب نوشته هاي پيچيده ايست كه هيچكس توان فهم آن را ندارد. البته اين درست است كه جملات عبري و يوناني در اين كيش وجود دارد اما مسلما آن چنان مورد توجه نيست زيرا اكنون انجيل مسيحيت نيز در خود حاوي كلمات عبريست كه دكترين كليساي رم آن را بسيار رواج مي دهند.

فصل چهَار)

پنتاگرام:

ستاره پنج پر يا پنتاگرام يكي از مهمترين، قدرتمندترين و ماندگارترين

سمبل ها در تاريخ بشر است.

اين علامت در فرهنگ و تمدن باستان مايان هاي امريكاي لاتين، هند، چين، مصر و يونان از مهمترين و پرمعناترين علامتها بوده است.

ابتدايي ترين شكل پنتاگرام بر روي ديوارهاي غارهاي عصر حجر كنده كاري شده بوده و در نقاشي هاي مردم بابل به عنوان الگوي ترسيم سياره ونوس به چشم مي خورد. رازهايي مابين سير استفاده از اين علامت، طراحي هاي قديمي از مدار حركت سياره ونوس و رب النوع معروف بيشتر وجود دارد كه گاهي باعث اين تفكر غلط مي شود كه پنتاگرام سمبل ايشتر است.

در كتب آسماني مخصوصا كتابهاي يهوديان بسيار زياد به پنتاگرامها اشاره شده است.

پنتاگرام در جهان كهن

پنتاگرام هاي اوليه اشكالي زمخت با شكل هندسي ناهمگون به صورت كنده كاري روي سنگهاي عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند كه اين علامت معنايي روحاني و غيرمادي دارد. اعتقاد آنان بر اين بود كه رازي در شكل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد كه بر انسان پوشيده است، آنها پنتاگرام را از روي شكل قرار گيري پنج سياره برداشت كرده بودند كه وقتي با خطي فرضي به هم اتصال پيدا مي كردند به صورت مبهم شكل پنتاگرام را به خود مي گرفت. نسل هاي بعدي بشر معاني مختلفي را از اين شكل برداشت كردند معاني بسيار زياد و اغلب مقدس و خداپرستانه. پنتاگرام ها به سومري ها براي نوشتن و استفاده از متون كمكهاي زيادي كردند.

اين علامت نشان دهنده پنج سياره مهم بود كه با چشم غير مسلح قابل رويت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زيبايي ونوس نيز شهرت يافت. برطبق نظريات رياضي دان و فيلسوف يوناني فيثاغورث عدد پنج نماد انسان بود چون اعضاي بدن انسان

به پنج طرف تمايل داشتند، (اگر دسته اوپاها را از هم باز كنيد به شكل يك ستاره پنج پر در مي آيد)، او اين تفكر را براي اولين بار در يونان پايه گذاري كرد كه پنتاگرام نماد روح انساني است و البته چون در آن زمان آفرينش انسان تابع عناصر پنجگانه بود (آتش، آب، خاك، هوا، روح) پنج گوشه پنتاگرام اين گونه توصيف شد.

طبق اين تفكر انسان از اين پنج عنصر به وجود مي آمد. پيروان مكتب فيثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آييني مقدس حفظ كردند.

آنها نام اين آيين را HGIEIA ناميدند و معتقدند تركيبي از ابتداي نام يوناني عناصر آب، خاك، روح، آتش و هواست.

خصوصيت منحصر به فردي كه اين سمبل را تا به امروز ماندگار كرده وابستگي شديد و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدايي آن است كه در مقاطع زماني مختلف و بين اقشار و نسلهاي گوناگون كاربرد داشته است، چه اين خدا خداي يگانه بوده يا خدايان متعدد. سپس با ظهور مسيح پنتاگرام جامه كريستين به تن كرد. مي گويند بر تن مسيح با خنجر ستاره اي زخم زدند كه پنج گوشه داشت (شايد به همين خاطر مي باشد كه آنتي كريست هاي امروزي از پنتاگرام زياد استفاده مي كنند، ممكن است منظورشان اين باشد كه ما بر پيكر مسيح اين زخم را زديم. )

مورخان زيادي سعي در پيدا كردن رابطه ميان زخم زنندگان اين علامت بر پيكر مسيح و پيروان مكتب فيثاغورث داشتند كه هنوز شاهدي بر اين مدعا پيدا نكرده اند.

در دوره رنسانس اعتقادات عجيب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بيشترين حد خود رسيد و باورهاي مردم تا جايي

پيش رفت كه پنتاگرام را علامتي الهي از سوي خدا پنداشتند. از سويي نيز اين علامت را مرتبط با علم كيمياگري و علم جادو قلمداد كردند.

پنتاگرام در جادو در آيين پرستش جادوگران يوناني پنتاگرام به عنوان جهان كوچك ( بدن انسان) شناخته مي شود. اين باور باعث به وجود آمدن احساسي در بين جادوگران مي شد كه توسط آن ارتباطي ميان خود، جهان و سمبوليسم ايجاد مي كنند.

هدف از اين احساس درك عميق شيطان است كه مهارتش در ارتباط برقرار كردن ميان جهان فعال ( جهان بيروني) و جهان ساكن (روح انسان) است.

يكي از جادوگران مشهور در اين زمينه، جيوردانو برونوست كه در مورد سوء استفاده از پنتاگرام در جادوهاي سياه هشدار داده است.

(پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلي رسوم پرستش جادوگران به كار مي رود، ضمن اينكه عامل پديد آمدن رسوم و تشريفات ديگري نيز در اديان مختلف شده است)

پنج نيروي پاك از فروپاشي روح جلوگيري مي كنند و هيچكس را ياراي شكست آنها نيست مگر خود روح، عدالت، رحمت، معرفت، ادراك و شكوه متعالي.

پنتاگرام

مسيحيان كاباليستهاي مسيحي در دوره رنسانس علاقه وافري به پنتاگرام پيدا كردند.

آنها اعتقاد داشتند كه پنتاگرام علامتي رازگونه است كه در دست نوشته هاي مسيح مشاهده شده و پيامي از سوي خداست.

آنان مي گفتند اين سمبليست كه آشكار مي كند مسيح نيز پيرو اميال حيواني (شهوت) خود بوده است.

كاري كه بسيار رواج يافته بود نوشتن نامه هايي به زبان عبري با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، اين نامه ها كه در مورد آتش بود، سمبل اعياد پنجاهه است.

در كتاب مقدس يهوديان چهارنامه وجود دارد كه با نام خداوند مهر شده اند

YHVH تلفظ غير دستوري كلمه JEHOVAH، (يهوه خداي بني

اسرائيل)، Yahveh

YHSHVH - Yehoshua يا جسوس، (عيسي)، (Jesus)

اين رازي متصل به كتب آسماني است.

نتيجه اين بيان آنست كه نام اعياد پنجاهه مسيحيان با خدا و مسيح مرتبط مي شود. چندين رابطه بين پنتاگرام و مسيحيت وجود دارد. پيش از به صليب كشيده شدن مسيح، پنتاگرام يك نشان رجحان يافته براي آرايش كردن و زينت دادن جواهرها و طلسم هاي مسيحيان اوليه بود.

اين علامت كه به راحتي و در يك حركت پيوسته قلم كشيده مي شد، با پنج زخم مسيح آميخته شده بود.

پنتاگرام همچنين براي يك فرقه نهاني عرفاني مسيحي نمادي از Isis (الهه حاصل خيزي) و Venus (اصلي ترين رب النوع مونث، الهه عشق و زيبايي) بود.

فرقه اي كه به صورت پنهان در نقاط مختلف در سراسر تاريخ مسيحيت وجود داشت.

پنتاگرام در ويكا و عقايد نئوپگان در حال حاضر رايج ترين مذاهبي كه پيروان آن از پنتاگرام استفاده مي كنند گروه هاي ويكان ها، نئوپاگان ها و شيطان پرستان هستند.

در اغلب عقايد و رسوم ويكان ها و نئوپاگان ها معناي نمادي پنتاگرام از مراسم جادوي تشريفات قرون وسطي و چهار عنصري كه به وسيله روح حكومت مي شدند نتيجه مي شود. در برخي از اين رسوم همچنين پنتاگرام مي تواند نمايانگر يگانگي نوع بشر و قلمرو روح باشد.

ستاره پنج پر پايين رأس، نمادي از خداي شاخدار ويكا است.

در عقيده كاباليست هاي يهودي كه بسياري از انديشه ها و ايده هاي فيثاغورثي را قرض گرفته اند، پنتاگرام نشان دهنده پنج حقيقت برتر در زندگي است:

عدالت، رحمت، دانش، ادراك، شكوه ماورايي و مافوق جهان مادي.

تفاوت پنتاگرام در قله رو به بالا يا قله رو به پايين

پنتاگرام هايي كه نوك آنها رو به پايين است در اولين ظهور خود لزوما نشان شيطان پرستي نبودند. طبق تاريخ پنتاگرامهايي كه

فرقشان در نقطه بالا يا پايينشان است ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پايه گذاري شدند، دو فرهنگي كه بنا به مقتضيات آييني سعي در جدايي از همديگر را داشتند. امروزه هر كجا با پنتاگرام رو به پايين روبرو شويم ناخودآگاه به ياد شيطان پرستي مي افتيم. شايد دليل اين موضوع آنست كه پنتاگرام رو به پايين بسيار شبيه علامت ماسونيك ها و فراماسونها مي باشد.

واقعيت اينست كه چون سر آن رو به پايين است يادآور امور وارونه و خلاف جهت است.

ويكان ها گاهي ادعا مي كنند هر پنتاگرام رو به پاييني علامت شيطان پرستان است كه اين تفكر نابجاست.

با اين حال اين سمبل در طول زمان معرف خداي شاخدار ويكان ها شد و امروزه نيز در درجه دوم به آن باغبان ويكا مي گويند.

پنتاگرام در شيطان پرستي

پنتاگرام شيطاني نمادي پيچيده است كه از تركيب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است و اين نوع استفاده در عين اين كه جديدترين مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترين و جدال آميزترين نوع استفاده از پنتاگرام نيز به شمار مي آيد. پنتاگرام شيطاني هميشه وارونه است با يك رأس رو به پايين و دو رأس رو به بالا. استفاده از پنتاگرام به عنوان يك نشان و علامت شيطاني به نيمه دوم قرن بيستم برمي گردد. جايي كه شيطان پرستي مدرن توسط Anton Lavey موسس و بنيانگذار كليساي شيطان پايه گذاري شد.

اين علامت نشاني از جادوي سياه است كه حاكي از پيروزي ماده و آرزوهاي فردي بر عقايد و تعصبات ديني و مذهبي است.

البته پنتاگرام متشابه و قابل قياس با صليب بر عكس نيست. صليب بر عكس نماد جنبش Anti Christ و

نشاني از طغيان، سركشي در برابر فرهنگ مسيحي است.

همچنين پنتاگرام نبايد با هگزاگرام اشتباه شود. هگزاگرام، ستاره شش پر است كه به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود و نمونه آن ستاره داوود مي باشد.

اين ستاره با اعتقادات يهوديان پيوند دارد. شيطان پرستي، شكل ظاهري شيطان تشكيل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پاي جن و با دم كوتاه. در شيطان پرستي مدرن، شاهد اتخاذ كردن روش هاي فردي و توجه بيشتر به شخص هستيم. توجه بيشتر به ضمير و خود به جاي توجه به خدا و عالم بالا، تمايلات جنسي آزاد كه شيطان پرستي آن را تمجيد مي كند.

علامتي كه به رايج ترين صورت با عقايد شيطاني SabbaticGoat يا بز طلسم ستاره پنج سر Mendes است.

استفاده از بز به خرافات قرون وسطي برمي گردد. آنان همواره در توصيف ساحره ها، آنان را همراه با بزها مي دانستند. آنان اغلب بز را نماينده شيطان مي دانستند. بز در اين مفهوم اغلب به عنوان نمادي از سركوبي جنسي در نظر گرفته مي شود. نماد باستاني پنتاگرام در شيطان پرستي مدرن نماديست از آزادي در برابر مسائل جنسي. سمبل ها و نمادها شيطان پرستان داراي سمبل ها و نشانه هايي هستند كه حتما همه ما بعضي از آنها را بروي تي شرت ها، زيورآلات و بدليجات، كمربند، دستبند، بازوبند، كلاه و … ديده ايم، بد نيست تا معاني برخي از اين علائم را بدانيم:

Inverted Pentagram (پنج ضلعي وارونه):

نشانه ستاره صبح، نامي كه به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم هاي مخفيانه (كابالا) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. اين علامت را شيطان پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با يك ضلع در بالا

استفاده مي كنند.

در هر حال اين علامت نشانه شيطان است و مهم نيست كه يك نوك ضلع آن بالا باشد يا هر دوي آنها و يا دور آن دايره اي كشيده شده باشد يا خير در هر حال اين علامت شيطان است.

Baphomet ديو بافومت: علامت شيطان پرستي. خداي شيطاني و سمبل شيطان.

ممكن است اين علامت به شكل جواهرات ديده شود.

666: علامت انسان، نشانه جانور (هيولا) – مكاشفات 13: 18

«… پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد، زيرا كه 666 عدد انسان است»

Ankh: سمبل باروري و شهوات در انسانها. روح شهوت قدرت اين جمع زنان و مردان مي باشد.

wastika or Sun Wheel (صليب شكسته يا چرخ خورشيد): يك علامت مذهبي باستاني است كه سالها قبل از قدرت گرفتن هيتلر به كار مي رفت. اين علامت در كتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده شده است.

در آيين پرستش خورشيد، اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان باشد.

All Seeing Eye (چشمي كه به همه جا مي نگرد): آنها معتقدند كه اين چشم لوسيفر (شيطان) است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت مي كند.

اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار مي كنند.

اين علامت روشنفكران است.

به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

Upside Down Cross صليب وارونه: نشانه استهزاء و رد كردن مسيح مي باشد.

گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به كار مي رود. اين علامت را مي توان همراه خواننده هاي راك و روي آلبوم هاي آنها ديد. Goat Head (سر بز): بز شاخدار، بز مندس mendes ( همان ba'al بعل

خداي باروي مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است زيرا گفته مي شود كه مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد.

Anarchy (هرج و مرج): اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي باشد.

به عبارت ديگر هرچه تخريب كننده است تو انجام بده يعني همان قانون شيطان پرستي، اين علامت توسط پانك ها، هوي متالها و راك ها به كار مي رود. Anti Justice (ضدعدالت): تبر رو به بالا علامت عدالت روم قديم بوده است كه علامت واژگون شده آن نشانه ضدعدالت يا شورش و طغيان مي باشد.

فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مي نمايند. مشخصه هاي ظاهري گذشته از اعتقادات، اعمال و سنبل ها، شيطان پرستان ظاهري متفاوت با ديگران دارند كه مي توان آنها را به راحتي از جمع تشخيص داد. به طور مثال مدل موهايشان عجيب و غريب است اكثراً ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكي، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند جمجمه، صورتك هاي شيطاني و سنبل ها خال كوبي مي كنند، لباسهايشان از جنس جير و چرم و اكثراً به رنگ مشكي و قرمز مي باشد، چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است مي پوشند.

فصل پَنج)

شيطان پرستي و پيدايش آن در موسيقي متال و جنبش عظيم بلك متال بلك متال در نروژ از زماني پديد آمد كه نئو وايكينگ هاي نروژ در جستجوي راه و وسيله اي براي نابود كردن مسيحيت در نروژ و بعد در تمام دنيا بودند و در اين راه انسانهاي بسياري را كشتند و

كليساهاي زيادي را آتش زدند و بلك متال را تا نهايت نواختند كه شايد خداي تاريك پاگانها باز گردد.

بازديدكنندگان و توريست ها از نروژ به عنوان كشور حماسه ها و افسانه ها ياد مي كنند.

پايتخت اين كشور هم اسلوست كه در مركز اين شهر همه چيز از خانه هاي سنگي زيبا تا معتادان و گدايان با قيافه هاي مختلف ديده مي شود. در يكي از همين خانه هاي مركز اين شهر و در يك اتاق شش ضلعي گروه mayhem به عنوان اولين گروه بلك متال نروژ شكل گرفت. در اين اتاق فرشهاي بسيار كثيف در زير پا، صليب هاي شكسته نازي بالاي سر به همراه صليب هاي بر عكس و شمشير وايكينگ ها كه به در و ديوار آويزان شده ديده مي شود.

Hell hammerدر حال حاضر تنها عضو باقي مانده از تركيب تشكيل دهنده گروه است.

پايه و اساس اين موسيقي در نروژ در اوايل دهه هشتاد شكل گرفت. اعضاي اين گروه در همان خانه زندگي مي كردند كه اطرافيان از اين خانه به عنوان خانه اي شيطاني ياد مي كنند.

Hell hammer مي گويد:

وقتي براي خريد به مغازه اي مي رفتيم پيرزن ها به محض ديدن ما فرار مي كردند و به نوه ها و بچه هايشان مي گفتند:

اينجا محل زندگي شيطان است.

گروه مشغول تمرين و كار بود كه dead خواننده گروه مغز خود را با شاتگان متلاشي كرد و اعضاي گروه جنازه او را همان طور در حياط خانه رها كردند تا جسد dead خوراك پرندگان شود.

Hell hammer مي گويد:

اين كار dead مرا متعجب نكرد چون او واقعاً ديوانه بود و هميشه هم از قلعه هاي عجيب نروژ صحبت مي كرد Hell hammer و euronymous گيتاريست گروه اولين كساني بودند كه جنازه dead را ديدند و اورانيموس مي گويد:

ما وقتي جنازه او

را ديديم كه مغز او روي زمين ريخته و خونش به ديوار ها پاشيده شده بود.

Hell hammer مي گويد:

%%اورانيموس قسمتي از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزي پخت و خورد. Hell hammer اولين كسي بود كه لباس اين چنيني بلك متال را مد كرد. چكمه هاي بلند، لباس جين، ژاكت هاي چرمي سياه به همراه پنتاگرامي كه به گردنبندي كه از استخوان جمجمه dead ساخته شده بود اولين تريپ گروه بلك متال بود.

بلك متال هميشه موسيقي ترسناكي بوده و حتي گروه هاي انگليسي مثل venom خود را به عنوان يك گروه شيطاني مطرح كرد و خود را طبق قوانين شيطان پرستي وفق دادند. اما وقتي كه بلك متال به نروژ رفت تغييراتي اساسي در آن شكل گرفت و جنگي عظيمي كه بر عليه مسيحيت با اين موسيقي شكل گرفته و پيوند خورده نماد پيدا كرد. از گروه هاي ديگري كه بعد از mayhem به اين نهضت پيوستند مي توان به dark throne، immortal، burzum، marduk و emperor اشاره كرد كه در ابتدا به صورت زيرزميني تشكيل شده و رشد كردند.

در همين زمان euonymus شركت DSP را شكل داد. او به نوعي رهبر اين نهضت محسوب مي شد.

Hell hammer در مورد او مي گويد:

او احساسات نداشت.

ترحم نداشت و هميشه هم مي گفت كه اين نوع زندگي برايش لذت بخش است.

اين شركت در زير زمين همان خانه محل تمرين گروه تشكيل شد.

اين زير زمين مثل سياه چال هاي قديم تاريك و نمناك بود و با شمع روشن مي شد.

افراد بسياري پس از آمدن به اين مكان و خروج از آن كفن به تن مي كردند و در اوج نشئگي حاصل از مواد مخدر به خودزني با چاقو

و شيشه شكسته مي پرداختند و با اسپري بر روي ديوار عبارت 666 را مي نوشتند.

Hell hammer مردمي كه با تفنگ به خود يا ديوار شليك مي كردند و حتي كسي كه با پتك به مغز خود كوبيد را به ياد مي آورد يا حتي اورانيموس كه يك روز آنقدر خود را با زنجير زد تا بيهوش شد.

در حدود سال 1990 بود كه بلك متال در حال پيشرفت بود و در اين زمان گروه سازش ناپذير marduk پايه ريزي شد و با اولين آلبوم خود يعني me Jesus دري جديد را بر روي بلك متال و مبارزه با مسيحيت باز كرد. Samoth گيتاريست بزرگي كه از اعضاي تشكيل دهنده emperorاست و سابقه همكاري باburzum، satyricon و … را دارد مي گويد:

ما هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح اعلام خواهيم كرد و خواهيد ديد كه چگونه اديان وايكينگ ها باز خواهد گشت.

نقطه اشتراكي كه در بين گروه هاي آن موقع بلك متال ديده مي شد اين بود كه همه آنها نفرتي خاص نسبت به مسيحيت داشتند. در اين زمان آتش زدن كليسا ها به وسيله كساني كه خود را سربازان اوُدين مي ناميدند مد شد.

از پيشگامان اين كار مي توان به varg vikerness يا همان count grishnackh اشاره كرد. از كليسا هاي معروفي كه ورگ آتش زد fantoft را نام مي برد كه از آثار باستاني نروژ است.

از ديگر كليساهاي معروف kolmen kolen است كه samoth آتش زد كه اين كليسا كليساي خانوادگي پادشاه هارالد پنجم بوده Samoth در ابتدا با كمك ورگ كليساي fantoft را آتش زد و بعد از آتش زدن كليساي kolmen كليساي skjold را هم به آتش كشيد. او مي گويد:

دركوچكي در زير

محراب كليسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئيل روي آن ريختم و كبريت زدم و فرار كردم. ورگ هم از اعضاي اصلي اين جنبش بود كه اغلب لباسهاي وايكينگ ها را مي پوشيد و در ايدئولوژي اش بسيار حساس و سخت گير در عين حال احساساتي بود (اين نكته در آهنگهاي بارزام چه با كلام و چه بدون كلام كاملاً مشهود است و هميشه حتي در تند ترين آهنگهاي او نغمه اي غمناك شنيده مي شود ). ورگ از معتقدان شديد به مبارزه با مسيحيان از طريق آتش زدن كليسا بود.

او با بنزين كليساي fantoft را آتش زد و بلافاصله به ميان آتش رفت و روي ديوار كليسا ادرار كرد. بعد از اين جريان اورانيموس ادعا كرد كه ورگ اين كار را براي مشهور شدن كرده و تقريباً دو ماه بعد از اين جريان بود كه ورگ اورانيموس را كشت و به قصد توهين به دادگاه موهايش را بافت و دائما در دادگاه مي خنديد. نظر مشترك اعضاي بلك متال اينست كه مسيحيت در سال 995 بعد از ميلاد توسط olaf tryggvason به نروژ آمد كه آنها با آمدنشان طلا و نقره مردم را به غارت بردند و براي اجراي قدرتشان دين جديد را به مردم نروژ خوراندند و قلعه هاي پاگانها را آتش زدند و مردم را سر دو راهي مسيح يا مرگ قرار دادند. اصلاحات مارتين لوتركينگ در سال 1537 مانند قبل آنچنان خونين نبود، ولي به همان اندازه بي قانون بود.

لوتركينگ زبان آلماني را با نروژي مخلوط كرد. با اصلاحات لوتركينگ تجاوز و دزدي در نروژ افزايش پيدا كرد و مبلغان تبليغ مي كردند كه با مسيحي شدن به خدا

نزديك مي شوند.

Trond viggo torgersson عضو هيأت كودكان نروژ مي گويد:

شيطان پرستها خواهان پايان دادن به اين دورويي معنوي مردم هستند.

در اين زمان نروژ بسيار ضعيف است و هر روز زندگي سخت تر مي شود Torgersson اميدوار است كه اين آتش باعث بيدار شدن افكار خفته مردم شود. وقتي از اسقف andriass artfloat در اين زمينه سؤال مي شود با عصبانيت مي گويد:

اين مسايل واقعاً نمي تواند دين ما را خدشه دار كند و اين قدر ضعيف هستند كه ما حتي به مبارزه با آنان فكر نمي كنيم پرفسور tormod engelsviken مي گويد:

الان در زماني شبيه قرون وسطي هستيم و اين بار پاگان ها در مقابل مسيحيان قرار گرفته اند كه هر دو طرف در عقايدشان بسيار دقيق هستند.

او اعتقاد دارد نروژيان ديني روحاني و واقعي مي خواهند و مي گويد:

اين حركت و جنبش پاگان ها نوعي خون خواهي و انتقام از خشونت مسيحيان است.

شما بايد به ياد بياوريد وايكينگ ها در زمان آمدن مسيحيت ساكت بودند و به مرور زمان از بين رفتند ولي الان نوبت نئو وايكينگ است.

Nebelhexa خانمي كه از اساتيد دانشگاه در نروژ بود عضوي ديگر از اين جنبش است كه بسيار زود جادوي سياه را ياد گرفت و به يكي از اعضاي معتبر كليساي شيطان تبديل شد.

او موهايي قرمز داشت و سر انجام كليساي شيطان را ترك كرد و با samoth به همراه گروه emperor در تور اروپا براي cradle of filth شركت داشت آشنا شد و با او ازدواج كرد. در نيمه شب سال نو همان سال samoth و nebelhexa از كوهي برفي در نزديكي خانه شان بالا رفتند و در جايي در ميان درختان samoth به رسم شيطان پرستها سينه هاي nebelhexa را بريد و خون

آن را روي برف ريخت و با هم همقسم شدند كه تا عوض شدن دين نروژ از مبارزه دست نكشند Nebelhexa وsamoth به همراه varg براي آتش زدن كليسايي رفتند و پس از آتش زدن آن samoth در ميان آتش گير كرد و varg او را نجات داد. nebelhexa در مورد ورگ مي گويد:

او انساني استثنائيست و در همه چيز استعداد دارد و براي رسيدن به هدف همه كاري مي كند او هميشه به samoth مي گفت بايد تمام كليساها را آتش زد.

Faust درامر سابق و از اعضاي تشكيل دهنده emperor از ديگر اشخاص معروف اين جنبش است كه به جرم كشتن يك كشيش و آتش زدن كليسا به 14 سال حبس محكوم شد.

در آگوست 1992 وقتي faust از پارك المپيك بازديد مي كرد كشيشي را ديد و با او دوستانه مشغول به صحبت شد و با هم قدم زنان به ميان جنگل رفتند و در اين جنگل faust گردن كشيش را با چاقو بريد و جنازه او را رها كرد و فراركرد. دو روز بعد از اين جريان faust به همراه varg و euronymous براي آتش زدن كليسايي به نزديكي همان پارك رفتند و faust داخل رفت و بمب دستي كه ساخته بود در محراب كار گذاشت و انجيل و كتاب دعاي مذهبي را هم روي آن گذاشت و كمي گازوئيل در نزديكي آن ريخت و همه با هم به سوي كوه فرار كردند تا شاهد انفجار كليسا باشند. بعد از اين واقعه بود كه faust دستگير و به 14 سال حبس محكوم شد.

تاثير جنبش بلك متال و ضد مسيحيت و شيطان پرستي نه تنها در نروژ بود

بلكه به ديگر قسمتهاي دنيا هم كشيده شد و براي مثال از گروههايي كه در ديگر نقاط دنيا در اين زمينه تشكيل شدند به گروه هاي deicide، six feet under و cannibal corpse در آمريكا، opera IX در ايتاليا، kataklysm در كانادا مي توان اشاره كرد. شيطان پرستي در مصر افكار و عقايد پيروان گروه شيطان پرستان كه بر اساس آنچه تحقيقات نشان داده وابسته به طبقه ثروتمند و مرفه مصر و از آن جمله فرزندان برخي از مسؤولان سياسي، هنرمندان و روزنامه نگاران هستند، عقايد آنان بر اين اساس استوار است كه خداوند به شيطان ظلم كرده و بدون اينكه اجازه دفاع از خود بدهد، او را از بهشت بيرون كرده از اين رو بايد او را پرستش كرد زيرا به گفته آنان او براي پرستش، شايسته تر از خداست چون با شجاعت با خدا مخالفت كرد. رهبر اين گروه كه جواني به نام «عماد الدين حمدي» هست و لقب خدمتگزار شيطان دارد و تاكيد كرده است كه بارها توانسته شيطان را فراخواند و با او به گفتگو بپردازد و شيطان همه خواسته هاي او را بر آورده كرده است.

اين گروه مراسم و برنامه هاي خاص نيايش را دارند. اجتماعات و مراسم شيطان پرستان در روزهاي شنبه برگزار مي شود. اين روز از نظر يهود روزي مقدس است.

پيروان اين فرقه علامتها و نشانه هاي خاص دارند كه از آن جمله دايره ايست كه در درون ستاره اي وارونه به اضافه دو صليب وارونه و ستاره داوودي قرار دارد و همچنين معتقدند كه دو مكان براي تجاوز به دختران مناسب است، نخست گورستانها و ديگري ساحل دريا به هنگام شب، آنان عقيده دارند كه

با تجاوز به دختران، تخم شيطان در رحم آنان قرار مي دهند. اعضاي اين گروه به گورستانها و مخصوصاً به گورستان «كومنولث» شهرك مصر در قاهره مي روند و اجساد مردگان را از قبرها بيرون مي آورند و صليب شكسته و ستاره شش پر داوودي يا ستاره پنج پر را در جسد مرده فرو مي كنند و سپس براي تقرب به شيطان دور آن مي گردند. همچنين قرباني هايي براي شيطان تقديم مي كنند كه عبارت بود از «ذبح گربه ماده يا سگ كه پس از كشتن اين حيوانات خون آنها را به صورتها و دستْهاي خود مي مالند و در يك دايره اي مي چرخند تا شيطان از آنها راضي شود و اگر حيواني براي قرباني نيابند دست خود را زخمي مي كنند تا خون جاري شود و سپس خون را به صورت هاي خود مي مالند و آنگاه نسخه اي از قرآن مجيد را پاره، پاره مي كنند و بعد در حالي كه صداي موسيقي «راك» نواخته مي شود به استعمال مواد مخدر مي پردازند.

گروه شيطان پرستي در مصر از سال 1993 ميلادي به صورت پنهاني در مصر تاسيس شد و با كمال آزادي به فعاليت خود ادامه دادند تا اينكه در جشني كه شركت توليد سيگار «مالبورو» ترتيبت داده بود، شركت كرده و هويت و عبادات خود را اعلام كردند و زير پوشهايي پوشيدند كه بر روي آنها نا سزا و اهانت به ذات مقدس خداي تبارك و تعالي و اديان آسماني نوشته شده بود كه سبب شد موسسات اسلامي مصر و گروهاي سياسي و نيروهاي ملي اين كشور، اين گروه را سخت مورد انتقاد قرار دهند و تاكيد كنند كه پوچ گرايي و خلاء ديني كه افراد اين

گروه به آن گرفتار شده است، موجب ارتداد آنان از اسلام شد

شيطان پرستي در كردستان عراق

ريشه ادبي و وجه تسميه يزيديه

يزيديه به كردي Êzidî (تلفظ: إزدي) يا يزيديان از اديان باستاني رايج در كردستان است.

در زبان پهلوي اسم يزته در وهله ي اول به يزت تخفيف يافته، تا به دال تبديل شده و بشكل يزد در آمده و جمع آن يزدان (يزتان) مي باشد و سپس در دوران اسلامي تخفيف ديگري در آن داده شده و يه يزدان مبدل گرديده است و عربها چون معني يزدان را نمي دانستند آن را به يزيد تعبير كردند.

لذا آنها را به يزيد بن معاويه نسبت داده و آنها را يزيدي ناميدند. بنا بر روايات واژه يزيدي مشتق از كلمه ايزد يا يزته است كه در پارسي باستان به معناي دين خدايي است.

در باب وجه تسميه نام ايشان اختلافاتي هست و بعضاً نام آن را منسوب به يزيد بن معاويه يا يزيد بن انيسه خارجي نيز دانسته اند، اما بنظر مي رسد نام %%پارينه ي اين كيش و اشاره اش به مفهوم ايزد در دين زرتشت، صحيح تر باشد.

يزيديان از واژه داسني نيز براي ناميدن خود استفاده مي كنند.

تاريخچه

پيشينه اين دين پيش از ورود اسلام در مناطق ياد شده، وجود داشته است و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته اند.

تأثيراتي از دين يهود و فرقه ي «نسطوري» و عقايد صوفيه ( پس از اسلام) نيز در منابع برشمرده شده اند.

در منابع مربوط به فرقه هاي اسلامي آن را فرقه اي از جمله غلات شيعه دانسته اند.

اولين دانشمندي كه توجه محققان را به آنها جلب كرد، احمد تيمور پاشا بود كه در

كتاب «اليَزيديه و مَنشاء نحلَتِهِم» به اين مساله اشاره مي كند كه از اين قوم پيش از قرن ششم هجري قمري نامي در تاريخ نيامده بود كه اين زمان همان زماني است كه شيخ عدي به ميان آنها آمده و طريقه ٔ «عدويه» را در ميان آنها بنيان نهاده است.

ابوفراس در كتاب خود كه به سال 752 هجري قمري تاليف شده است آنها را به همين نام خوانده است.

محقق ديگر، «ابو سعيد محمد بن عبدالكريم سمعاني» در كتاب الانساب مي نويسد:

جماعت بسياري را در عراق در كوهستان حلوان و نواحي آن ديد كه يزيدي بودند و در ديه هاي آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلي به نام «حال» مي خورند. اين گل را براي تبرك از مرقد شيخ عدي برمي دارند و آن را با نان خمير مي كنند و به صورت قرص درآورده و گاه گاه مي خورند و آن را «برات» نامند.

زبان و محل سكونت

زبان اكثر يزيديها كردي است، پس از گسترش اسلام در كشور ايران ايزديان ارتفاعات كوهستاني حلوان و شهروز را پناهگاه خود ساختند تا بتوانند به كيش باستاني خود باقي بمانند و دور از چشم مسلمين به راه و روشهاي آييني خود سرگرم گردند، اما انتشار اسلام در ايران باعث شد كه گروه كثيري از آنان اسلام بياورند كردان ايزدي اكنون در اطراف موصل حلب هكاري ديار بكر، وان ارض روم سنجار، شيخان بغداد، قره باغ لاچين و سرزمينهاي بين آذربايجان شوروي و ارمنستان و شمار نسبتاً زيادي نيز در كشورهاي اروپايي (به ويژه آلمان) زندگي مي كنند.

شيخ عدي بن مسافر هكاري

برخي او را كه نام كامل و كنيه اش «شرف الدين ابوالفضائل عدي بن

مسافر بن اسماعيل بن موسي بن مروان بن حسن بن مروان» است را منصوب به مروان بن حكم مي دانند و در امويت او اتفاق نظر دارند. او را مردي صالح و باتقوا دانسته اند كه در بعلبك سوريه به دنيا آمده است از شام به منطقه سي جار آمده و به انتشار طريقه عدويه پرداخته و توانسته يزيديها را بدور خود جمع نموده و به خدا پرستي و رعايت برنامه هاي اسلامي وادار نمايد. بعدها در كوهستان حكاري در كردستان و موصل سكني گزيده است.

در اين زمان او به «شيخ عدي حكاري» موسوم مي گردد.

يزيديها او را به عنوان مرشد خود مي پذيرند و تا حد زيادي از عقايد گذشتگان خود بيگانه مي شوند. او بين سال 555 تا 558 هجري قمري در حالي كه نزديك به 90 سال سن داشته است از دنيا مي رود و وي را در زاويه ي خود در حكاري دفن مي كنند.

مقبره ي او در نزديكي اربيل (هه ولير) واقع است و بر روي سنگ قبر وي چنين نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحيم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشيخ العدي الحكاري، شيخ يزيديه.

پس از وفات شيخ عدي و دفن او در كوه لالش واقع در شهرستان سي جار برادرزاده اش «ابوالبركات بن صخر» جانشين وي گرديد و بعد از او عدي بن بوالبركات رئيس يزيديها شد.

او هم مرد مسلماني بود.

چون درگذشت پسرش «حسن ملقب به تاج العارفين» به رياست يزيديها انتخاب گرديد. مي گويند در زمان شيخ حسن در عقيده ي اسلامي يزيديها شبهاتي حاصل شد و دوباره دين باستاني در ميان آنها جان گرفت و به شيخ عدي بن مسافر مقام الوهيت دادند و گفتند خدا

در وي حلول نموده است.

رهبريت يزيديان رهبريتي موروثيست كه از اين نظر به مذهب شيعه شبيه است.

در سلسله مراتب آنها مثل هر سلسله مراتب ديگري شيخ يا پير، فرا دست است و مريد، فرو دست.

كتابهاي مقدس

تا مدتها پيش داشتن سواد خواندن و نوشتن براي يزيديان تابو محسوب مي شد و يكي از دلائل كمبود چشمگير اسناد در مورد اين مذهب همين امر بايد باشد.

به هر حال دو كتاب را مي توان نام برد كه به اين آيين تعلق دارند كتاب «جلوه» منصوب به شيخ عدي و كتاب «سياه» يا «مصحفه رهش» منصوب به پسر او كه هر دو به زبان منظوم كرديست كه از سال 1895 ميلادي به بعد در حدود سيزده بار با متن و ترجمه ي آنها به زبانهاي مختلف به چاپ رسيده است.

ترجمه يكي از نيايشهاي پس از نمازهاي ششگانه ايزديان چنين است

«اي ايزد بزرگ حقا كه تو پادشاه جهاني و يزدان مهر و ماهي روزي دهنده جن و آدميزادي و خداوندگار جهان بالا، اي مزدا مردم كردستان را مژده ياري ده كه دفتر ايمان را پخش نمايند و گمراهان را نابود كنند و شورشي در كردستان بر پا نمايند و عظمت ايران را پا بر جا و استوار نگهدارند و سرزمين كفر را نابود سازند.»

اعتقادات

بنا به كتابهاي خطي ايزدي و نوشته هاي برخي از مورخان ايزديان از بازماندگان آيين ماني هستند و اديان ديگر ايراني از قبيل آيين زرتشت و مزدك در مسلك آنان نفوذ پيدا كرده است معتقد به خدايي هستند كه آفريدگار جهان است ولي پس از خلق جهان كاري به كار جهان و جهانيان ندارد.

گويند خدا نخستين موجودي را كه خلق كرد

ملك طاووس بوده است.

ذات ملك طاووس با ذات خدا يكيست و پس از ملك طاووس شش ملك ديگر قائلند كه رابط بين خدا و خلق هستند ولي ملك طاووس اولين ملك محسوب مي شود. در اينجا عقايد زردشتيان در ذهن متبادر مي شود كه پس از ذات باري به وجود خرد مقدس يا اسپنتأمينو عقيده دارند كه اولين موجود است و بعد از او شش امشاسپند دارند و اسپنتأمينو گاهي جزو اشماسپندان محسوب مي شود و عده آنها به هفت مي رسد و گاهي او را به اعتبار ا لوهيت مي نگرند و اشماسپندان شش تا مي شوند.

بنا بر راي مستشرقيني مثل هورتن كيش يزيدي نور پرستيست و منشأ آن ثنويت ايران قديم است كه به غلبه نور بر ظلمت منتهي مي شود.

ملك طاووس اهريمن نيست بلكه تشخص اصل شر است كه دنباله خير محسوب مي شود و به اين معني است كه شر از لوازم خير و مخلوف بالعرض است و جزو نقشه آفرينش است.

پس ملك طاووس هم از اركان آفرينش به شمار مي رود. يزيدي ها شيطان را به عنوان معارض و خصم خداي متعال نمي پرستند بلكه ملك طاووس يا شيطان را ملكي مي دانند كه هر چند سبب طغيان و سركشي و مغضوب درگاه الهي شد و به جهنم افتاد ولي 7000 سال در آنجا بگريست چند آنكه هفت خم از شك ديدگانش پر شد و آنگاه خدا او را بخشيد. يزيديان هم مثل بسياري از پيروان اديان باستاني اعتقاد دارند كه جهان و هرچه در او هست از چهار عنصر اصلي يعني «آب، باد، خاك و آتش» تركيب يافته است.

خداوند به ادعاي خود، مشابه باور معمول اديان سامي، انسان را از آب

و خاك آفريد در حالي كه فرشتگان درگاه ابديت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاك﴾ ارجحيت دارد. از اين رو وقتي خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملك مقرب، طاووس﴾ مي خواهد كه در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظيم كنند، ملك طاووس «شيطان» از اين دستور ايزدي سر مي پيچد و از همان زمان سر به شورش مي گذارد، شورشي كه تا روز حشر ادامه خواهد داشت و يزيديان آن را شورشي بر حق و از روي حكمت خداوند مي دانند و شيطان را لعن نمي كنند و معتقدند كه در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.

محققين و متكلمين اسلامي آنها را به دليل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غلات دانسته اند.

يزيديها به شيطان يا به قول خودشان ملك طاووس ارادت دارند و چون در قرآن و ديگر كتابهاي مذهبي به شيطان و ابليس لعن شده، او را ملك طاووس مي نامند كه رئيس تمام ملائكه مي باشد.

در فرهنگ اعلام معين آمده است كه چون در آن زمان ﴿يعني در زمان زندگي شيخ عدي﴾ عادت لعن و سب شيوع داشت شيخ عدي دستور داد لعن را مطلقا ترك كنند حتي لعن بر ابليس را.

علاوه بر يزيديها بعضي از عرفاي مشهور، يكتا پرستي ابليس را ارج مي نهند. به قول ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، (ج 1 ص 35) ابوالفتوح احمد بن محمد غزالي برادر ابو حامد محمد بن محمد غزالي روزي در بغداد بر بالاي منبر گفت:

اگر كسي توحيد را از ابليس ياد نگيرد زنديق است.

زيرا او مامور شد كه بغير از خدا را سجده كند

ولي نپذيرفت.

ايزديان به تناسخ ارواح عقيده دارند و معتقدند انسان چنانچه در جهان نيكوكار و خير باشد، هنگامي كه مي ميرد روحش مجدداً به تن كودكي نيكوكار حلول مي كند، اما اگر انسان بدكار و شريري باشد، هنگامي كه روحش آزاد مي شود به بدن جانواران و حشرات موذي چون كژدم و مار راه مي يابد.

به عقيده آنها ارواح دو قسمند:

اول – شريره كه در حيوانات بد جنس حلول مي كنند و هميشه در عذابند.

دوم – ارواح پاك كه در فضا پرواز مي نمايند تا براي مردم زنده اسرار كائنات و مغيبات را كشف نمايند و اين ارواح با عالم غيب در تماس دائم هستند.

محرمات

خوردن كاهو، كلم، لوبيا و سبزيهايي كه با كود انساني تقويت شوند حرام مي دانند و از گوشتها هم گوشت خوك، ماهي و آهو را حرام مي شمارند.

براي شيوخ و پيشوايان آنها خوردن گوشت خروس هم حرام است زيرا ملك طاووس به شكل خروس است.

تراشيدن سبيل را هم حرام ولي سبك كردن آن را مستحب مي دانند.

اما قوالها و فقرا و پيشوايان روحاني نبايد ريش را بتراشند.

يزيدي حق ندارد بيش از يكسال از محل خود دور شود و نبايد در مجالس انس و طرب حاضر گردد، تا نفس خود را ذليل نمايد.

نگاه كردن به زن غير يزيدي و شوخي كردن با او را حرام مي دانند. به عقيده ي آنها چون در ماه نيسان دهه ي دوم وسوم فروردين و دهه اول ارديبهشت ملائكه با هم اتصال مي نمايند نبايد ازدواج كرد و تعمير خانه را هم در اين ماه نبايد انجام داد.

يزيدي حق ندارد در داخل مسجد مسلمانان شده و نماز خواندن آنها را در يك جا ببيند. در كتاب «مصحفه رهش» چنين

آمده است:

نام شيطان يعني ملك طاووس بر هيچ كس از ما جايز نيست ببريم، يا اسمي شبيه به آن مانند كلمه ي شيطان، قيطان، شر و شط و شبيه اينها و نيز لفظ ملعون يا لعنت يا فعل را هم نبايد بر زبان بياوريم.

يزيدي حق ندارد آب دهان خود را بر زمين بريزد، زيرا اين عمل اهانت به طاووس ملك است و نبايد از اسب و ماديان براي باركشي استفاده نمايد و نبايد لباس آبي بپوشد.

يزيديها اطفال خود را ختنه مي كنند.

از كوزه و ظرف دسته دار آب نمي نوشند و نيم خورده ي مازاد شخصي غريب را نمي خورند.

درجات افراد

اول:

امير - فردي مصون و غير مسؤول است و او را معصوم دانسته و معتقدند كه جزيي از خداوند در او حلول نموده و حق قضاوت مطلق بر رعيت خود دارد زيرا او وكيل شيخ عدي است.

امير كنوني آنها سليمان سور مي باشد.

دوم:

بابا شيخ – وظايف او منحصر به قضاياي ديني است و ناظر ساختمان مرقد شيخ عدي و حفظ سجاده منسوب به شيخ مي باشد و اوست كه ايام روزه و عدد ركعات نماز و نصاب زكات را تعيين مي كند.

سوم:

شيخ – او با سواد يزيدي هاست كه بايد از سه خانواده ي آدانيه، شمسانيه و قابانيه باشد، ازدواج افراد اين سه طايفه با هم حرام است.

چهارم:

پير - اينها در مقام بعد از شيخ هستند كه وظايف ارشاد مريدان را دارند. مريدان بايد پنج درصد از عوايد خود را به آنها بپردازند و انتظار شفاعت بيماران را از پير دارند.

پنجم:

فقير - به زاهدان يزيديه فقير مي گويند. فقراي يزيديه خرقه ي پشمي سياهي مي پوشند كه تا پاره نشود آن را از بدن بيرون نمي آورند. خرقه ي

كهنه را در جايي مي آويزند و آن را به هنگام مرگ با صاحبش دفن مي كنند.

فقرا رشته طنابي را هم به گردن خود مي بندند و كلاه نيز به سر مي گذارند و اين سه وصله موجب احترام است.

ششم:

قوال - به كساني گفته مي شود كه سرودهاي ديني را در مراسم ديني يا در ايام عيد مي خوانند. غالباً قوالها شعراي محلي خوبي هستند كه گويا شيخ عدي به آنها حق انشاء قصيده و مديحه را داده است و به حفظ اسرار شريعت و حوادث تاريخ ماخوذ نموده و نيز به مصاحبت طاووس ملك مفتخر داشته است.

قوالها مامور جمع آوري نذورات و جاروب كردن مقبره و لباس زائران نيز مي باشند و اين كارها را موروثي مي دانند و به فرزندان خود رقص ديني و نواختن دف و ني و سرنا و قصايد و سرود مي آموزند، آنها با غير از سلسله خود ازدواج نمي كنند.

هفتم:

كوچك ها - عده ي آنها زياد است.

لباسشان سفيد و كمربند پشمي سياه يا سرخي دارند كه حلقه دار است.

وظايف ديني آنها غسل و كفن و دفن مردگان و انجام كارهاي سختي در مقبره شيخ عدي از قبيل انتقال سگها و بريدن درختان مي باشد.

چنانچه يزيدي به مقام كوچك ها رسيد مي تواند عاقبت مردم را پيش بيني كند و با ارواح مكاشفه داشته باشد و اين اشخاص بايد بر چهل منبر رفته و چهل چراغ زيارت كنند و قسم بخورند كه نسبت به شيخ عدي بن مسافر وفادار باشند و چهل روز روزه بگيرند.

هشتم:

مريد - مريدهاي يزيديه كه مردم عوام و گدايان اين طايفه هستند، كوركورانه اوامر روساي روحاني خود را انجام مي دهند. هر مرد يا زن يزيدي بايد پير و شيخ داشته

باشد و صدقات و نذر و نياز خود را به او بدهند و از وي تعليم بگيرد.

اعياد

عيد اول سال - سال يزيديه اول ماه نيسان شرقي برابر 14 نيسان غربي مي باشد كه روز چهارشنبه را جشن مي گيرند و اگر اتفاقا روز اول نيسان پنج شنبه باشد عيد آنها به روز چهارشنبه هفتم ماه كه بيستم نيسان غربيست موكول مي شود كه با اواخر فروردين مصادف است

روزه – معتقدند كه روزه سه روز است و مسلمانان اشتباها سي روز را روزه مي گيرند و روز جمعه را عيد عمومي دانسته و آن را عيد روزه ي يزد مي نامند.

مراسم و تشريفات

جشنهاي يزيديان بر منباي تقويم زرتشتي / ميترايي استوار است و مهمترين آنها همان مراسم جامائيه يا جام است كه هر ساله در اواسط تابستان در روستاي لالش در مركز كردستان عراق برگزار مي شود كه با ايام جشن پاييزي مهرگان نزديكي عجيبي دارد اين مراسم البته به مدت هفت روز ادامه دارد و در آن علاوه بر زيارت مرقد شيخ عدي و ديدار از دوزخ، مجسمه بزرگي از طاووس مي سازند كه سمبل ملك طاووس شيطان است.

باور اين مردم از جهان ملغمه ايست از باور زرتشتي، ميترايي و صوفي. در اين باور يزدان در آغاز مرواريدي آفريد كه پس از گذشت چهل هزار سال شكست و ملك طاووس، فرشته مقرب يزدان، از خرده ريز همين مرواريد جهان مادي را خلق كرد. پس از آن بود كه فرشتگان ديگر توسط يزدان خلق شدند. در اين باور، شيطان نه دشمن خدا كه شريك او در خلقت جهان است.

روايت يزيدي از خلقت انسان به روايت يهودي / مسيحي از خلق آدم و حوا نزديك است

با اين تفاوت كه شيطان نه فرشته مغضوب وسوسه گر كه آموزگاري خردمند براي انسان است.

در اين باور خدا پس از خلق انسان خودش را از ماجرا كنار كشيده و دخالتي در نيكي و بدي او ندارد. آنكه راه نيك و بد را نشان انسان مي دهد همانا ملك طاووس است.

در اين جشن مراسم و نيايش هاي گوناگوني انجام مي شود كه تعدادي شرح داده مي شود:

مراسم سما كه توسط گروهي متشكل از بيست نفر در محوطه مقابل مقبره شيخ عدي بدور يك شمعدان بنام چقالته كه در وسط حياط قرار گرفته انجام مي گيرد.

بر بالاي شمعدان يك ظرف پر از روغن زيتون ديده مي شود كه در اطراف آن هفت فتيله قرار دارد. در وسط ظرف فتيله ديگري كه به فرم گل رز بزرگي ساخته شده جاي دارد. مراسم با چرخش كند و آهسته بدور شمعدان در حال سوختن هر چهار ساعت سه بار، در حالي كه قوالها در جلوي درب مقبره و مشغول نوحه سرايي و نواختن دف و ناي هستند، اجرا مي شود.

مراسم قباغ ويژه پنجمين روز جشن است كه در آن عده اي به قله كوه مقابل رفته با تفنگهاي خود شروع به تير اندازي مي كنند و سپس در ميان هلهله و شادي فراوان به مقبره شيخ باز مي گردند كه مردان و زنان همراه دف و ناي دور آنها در حال رقص هستند در اين حال مير شيخان گاو بزرگي را آماده كرده و از آنان مي خواهد تا آن را در مقابل هر گونه آسيب محفوظ بدارند. جوانان مسلح گاو را تحويل گرفته و با خود به مقبره شيخ شمس مقبره اي ديگر از پارسيان در فاصله اي دورتر مي برند و

تعهد مي كنند كه آن را صحيح و سالم به مقبره شيخ عدي برگردانند. زماني كه آنها دعا و مناجات را كه براي غير ايزديها نامعلوم مي نمايد تكرار مي كنند دو نفر ايزدي مخفيانه به داخل صف آنان نفوذ كرده و يكي از آنها با زرنگي خاص گاو را مي دزدد، ناگهان صداي داد و فرياد از هر طرف بلند مي شود و حاضرين بي آنكه اهميت بدهند چه كسي دزد است شروع به جستجوي گاو مي كنند و اين در حاليست كه وانمود مي كنند كه هم نام و هم حضور وي را فراموش كرده اند.

آنها سپس گاو را در ميان احساسات شديد خود به مقبره شيخ عدي باز مي گردانند.

افراد قبايل و عشاير در محلي بنام ميدان جهاد گردهم جمع مي شوند و سپس ده مرد شجاع و نترس قبيله جلوتر مي آيند تا از گاو پاسداري كنند.

اما در اين موقع مير اعلام مي كند كه احتياج به وجود آنها نيست چرا كه گاو، فراري شده است اين بدان علت است كه دو مردي كه قبلاً گاو را دزديده بودند به داخل مقبره وارد شده و خود را به جاي مردان مير كه قصد پاسداري از گاو را داشتند جا زده بودند آنها سپس همراه با گاو به آرامگاه شيخ شمس فرار مي كنند در آنجا يزيديها با چوب و شلاق گاو را شديداً مي زنند و پس از چندي ذبح مي كنند.

اين مراسم يك سرگرمي مخصوص جشن نيست بلكه رد اصل يك آيين مذهبيست كه ايزديان به روش سنتي آن را انجام مي دهند تا بركت و فراواني را نصيب كشاورزي خود بكنند اين مراسم در واقع فرم خلاصه شده هايست از نحوه دستگيري گاو و ذبح آن

توسط ميترا از مراسم مهر پرستان

مراسم عزاداري

هنگامي كه يك ايزدي به حال احتضار مي افتد، همه اقوام و كسان او دورش جمع مي شوند شيخ نيز مي آيد و كمي از خاك آرامگاه شيخ عدي كه آن را برات مي نامند، در آب ريخته حل مي كند و قطره قطره در دهان وي مي ريزند و هنگامي كه جان بسپارد با زيباترين جامه او را مي پوشانند و سپس كفنش مي كنند و آن را بر روي تخته اي مي نهند و تا سه روز در خانه نگاه مي دارند سپس جنازه را به گورستان مي برند و خويشاوندان و كسان مرده برايش مويه مي كنند و قو الان هم با نواهاي حزين و اندوهناك و با آواي ني لبك همراه مردم به گورستان مي روند تا متوفي را به خاك بسپارند.

مراسم عزاداري تا سه روز طول مي كشد و زنان و دختران، روزي دو بار بر سر آرامگاه در گذشته مي روند و دف و ني مي زنند و سرودهايي را زمزمه مي كنند و به شيون و گريه مي پردازند و پس از فرو نشستن آفتاب به خانه هاي خود باز مي گردند. پس از سه روز عزاداري غذا درست مي كنند و روي آرامگاه مي گذارند و بر اين عقيده اند كه مرده احتياج به غذا دارد.

روزهاي هفتم و چهلم نيز داراي مراسم ويژه ايست ايزديان روستانشين پس از مرگ هر كدام از عزيزانشان اسب او را مي آورند و لباسهاي فاخر و كلاه و دستار و تپانچه اش را بر روي زمين مي گذارند، اگر مرده پير باشد پارچه اي سياه به گردن اسبش مي گذارند و اگر جوان باشد پارچه اي رنگين به گردن اسب مي نهند و همراه با آواي ني و دف در ميان مردم مي گردانند و

دلاوري ها و جوانمرديها و بخشندگي ها و اوصاف مرده را با شعر براي مردم بيان مي كنند اين گونه اشعار را (لاواندنه وه مي گويند.

فشارهايي كه بر يزيديان وارد شده است:

1 - خفه شدن شيخ حسن در موصل در سال 644 هجري.

2 - بريده شدن سر صد نفر از يزيديها و اعدام امير آنها و نبش قبر شيخ عدي و سوزاندن استخوانهايش توسط صاحب موصل در سال 652 هجري، در اين زمان به آنها عدويه مي گفتند.

3 - قتل و غارت يزيديها در سال 817 به تحريك جلال الدين محمد بن غزالدين يوسف حلواني كه از شافعيه و از علما و فقهاي ايران بود توسط حاكم جزيره ابن عمر و كُردهاي ديگر.

4 - در سال 1127 هجري توسط ملا حيدر كرد و ملك مظفر نام به يزيديه حمله برده شد و زن و فرزندانشان اسير گرديد و اموالشان به يغما رفت. مهاجمان، زنان آنها را فروختند و كنيزان و دخترانشان را براي خود نگاه داشتند.

5 - در سال 1247 هجري برابر 1731 ميلادي محمد پاشا معروف به مير كوير (كور) روانداز به قلمرو يزيديها حمله برد و 4 / 3 آنها را نابود كرد.

6 - در سال 1308 ه. ق - دولت تركيه عثماني براي مطيع كردن يزيديها جهت خدمت سربازي، بسر لشكر عمر وهبي دستور داد دست بكار شود. وي عده اي از يزيديهاي شيخان را بزور مسلمان كرد و به پسرش نايب اول عاصم بگ دستور داد به كشتار و غارت يزيديها بپردازد. وي مجسمه هاي آنها را برد و گنبدهاي قبور پيشوايان ايشان را خراب كرد و به مقبره ي شيخ عدي بي احترامي هاي فراواني روا داشتند.

7 - در سال

1354 به علت تمرد يزيديها از خدمت سربازي، حكومت پادشاهي عراق آنها را متهم به سازش با مسيحيان و فعاليت براي فرانسويان مقيم سوريه نمود و به سركوبي آنها پرداخت. در نتيجه صد نفر از آنها كشته و عده اي زنداني و تبعيد و فراري شدند و عده اي هم به اعدام محكوم گرديدند.

خاطرات رضا علامه زاده از شركت در مراسم حج يزيديان

لالش روستائيست در مركز كردستان عراق كه از شهر دهوك نزديك به سه ساعت با ماشين فاصله دارد پرستشگاه لالش كه به آتشكده اي بزرگ مي ماند در مركز اين روستا بر فراز تپه اي بنا شده كه ظاهرا بايد خيلي قديمي باشد.

وقتي به لالش رسيديم روستا مملو از جمعيت بود، مي گفتند در طول اين سه روز چندين هزار نفر به زيارت خواهند آمد، جوانترها، دختر و پسرها، با پاي برهنه ﴿مطابق با مراسم﴾ در كوچه ها شادمانه قدم مي زدند و برخي از آنها روي بام بلند خانه اي به آهنگ كردي دست در دست هم انداخته بودند و مي رقصيدند. زنها به پخت و پز در ديگهاي مسي بزرگ بر اجاقهاي سنگي مشغول بودند و فضا دقيقا فضاي سيزده بدر خودمان بود.

پرستشگاه لالش از سه قسمت تشكيل مي شود:

شبستان، محوطه حياط و صحن دوزخ جايي كه مراسم حج در آن برگزار مي شود. وقتي من به شبستان رسيدم نزديك به صد نفر مرد، اكثراً در لباس كردي و بعضا با سر و وضع شيك، دور سالن بزرگ نشسته اند و دو بدو و چند به چند دارند با هم اختلاط مي كردند.

مردي از قهوه جوشي دسته بلند در استكانهايي به كوچكي انگشتانه قهوه اي به تيرگي قير و به تلخي زقوم مي ريزد

زقوم:

گويند درختيست در جهنم

داراي ميوه اي بسيار تلخ كه دوزخ يان از آن خورند - فرهنگ معين﴾ و دور مي گرداند. سر در عمارت مربوطه مثل سر در همه مساجد و كليساها پر از نقش و نگار است.

اما آنچه جلب توجه مي كند نام طاووس ملك است كه به صورت سنگ برجسته بر ديوار نقش بسته است و اما دوزخ ي كه من در پرستشگاه لالش ديدم تنها چند دخمه غار مانند تار و تيره بود با خمره هايي كه كنار هم چيده شده بودند و رويشان رنگ مشكي ريخته بودند تا فضا را مرموزتر و ترسناكتر كنند.

درهاي دخمه آنقدر كوتاه بودند كه بايد خميده از آنان مي گذشتي و اگر بي دقتي مي كردي ممكن بود سرت به ديوار ناصاف غار بخورد.

بخش مهم و تعيين كننده اين مراسم، جدا از گره زدن به پارچه هايي كه به ستونهايي بسته شده اند ﴿مثل دخيل بستن﴾ يا طواف كردن دور مقبره اي كه لابد گور يكي از قديسان يزيدي است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته ايست كه از ديواره غار بيرون زده است.

اصلي ترين مرحله حاجي شدن اينست كه با چشمان بسته از فاصله شش هفت متري دستمال سياهي را كه به بزرگي چارقد زنان كرد است به طرف اين سنگ پرتاب كني. اگر در سه بار موفق شوي دستمال را به برجستگي سنگ گير بدهي حجت قبول شده است وگرنه بايد روز ديگر برگردي و دوباره تلاش كني. بسياري از زوار موفق نشدند از اين آزمايش بگذرند.

گزارشي از تعصبات يزيديان

در 7 آوريل 2007 در كردستان عراق جنايتي غير قابل تصور و وحشيانه اتفاق افتاد. خبر بيست روز بعد از حادثه، زماني در جهان انعكاس يافت كه چند صحنه از فاجعه

به صورت فيلمي كه با يك تلفن همراه گرفته شده بود پخش شد.

Asuda، سازمان مبارزه با خشونت عليه زنان در بيانيه اش در تاريخ 26 آوريل براي اولين بار خبر را به گوش جهانيان رساند. WADI هم يك سازمان كمك به كردستان عراق، كه مقرش در اتريش است و سازمان عفو بين الملل در 27 آوريل خبر را انتشار دادند. شبكه تلويزيوني ‪ CNN در دو مرحله اقدام به پخش فيلم اين جنايت كه توسط تلفن همراه تصوير برداري شده نمود و سايت ياهو در قسمت كليپ هاي ويدويي اين جنايت را به نمايش گذاشت.

به گزارش خبرنگار سايت پزشكان بدون مرز، دعا خليل اسود نوجوان 17 ساله از فرقه ايزدي يا يزيدي، كه به جرم دوست داشتن يك پسر عرب سني از طرف اطرافيان و جوانان متعلق به فرقه يزيدي سنگسار شد.

(در اين فرقه عاشق جواني مسلمان شدن گناهي نا بخشودني است؛ جرمي كه جز مرگ تاواني ندارد. ) اين واقعه در مركز شهر موصل و يا شهر بشيقه در كردستان عراق و با حضور عده زيادي از جمله پليس محلي اتفاق افتاد. گويي در اين جامعه نيرو و يا افرادي نبودند كه دعاي نوجوان را از زير دست مشتي متعصب و جاني خلاص كنند.

در حالي كه چندين نفر با تلفن همراه از اين واقعه فيلم و عكس مي گرفتند٬ تعدادي با سر و صدا و داد و فرياد او را سنگسار كردند.

اما آنچه اتفاق افتاد سنگسار نبود، بلكه حيواني ترين عملي بود كه مي توانست توسط انسان انجام شود.

دعا دختر 17 ساله كرد در وسط ميدان به وسيله افرادي با لگد، سنگ و بتون مورد حمله قرار گرفت متاسفانه

خانواده و بستگان دعا در جلوي صف بودند. غم انگيز تر از همه آن بود كه تعدادي جوان نيز از اين فرصت استفاده كردند و به برهنه كردن اين نوجوان 17 ساله پرداختند و دعاي نوجوان در ميان لگد ها و ضربات مرگبار اطرافيان به پوشاندن بدن برهنه خود مي پرداخت. جرم اين نوجوان 17 ساله فقط عاشقي بود.

ماجرا چگونه اتفاق افتاد؟

دعا براي ازدواج با پسر عمويش انتخاب شده بود اما به خاطر عشق به جوان عرب مسلمان مي شود. حتي به شوق ديدن معشوق از روستا فرار مي كند.

اما جوان عرب دعا را نمي پذيرد.

دعا سرافكنده باز مي گردد. اما به كجا؟؟!! دعا جايي را براي رفتن ندارد. مي داند كه گناه غير قابل بخششي مرتكب شده و بازگشتش به روستا برايش چيزي به جز پاياني سياه نخواهد داشت. ولي دعا باز مي گردد. شايد از گناهش بگذرند. دعا براي نجات جانش به نيروهاي پليس عراق در شهر پناه مي برد تا شايد آنها بتوانند از آتش تعصب كور نجاتش دهند. اما پليس به جاي حفاظت از جان دعا، او را براي انجام حيواني ترين رسم انسان، به قبيله اش تحويل مي دهد. فردي از قبيله اش دعا را 5 روز پناه مي دهد. اما مردان قبيله اش مَردند. متعصبند. دعا جداي از آنكه عاشق مردي مسلمان شده، خود نيز به دين اسلام ايمان آورده، او را بايد سنگسار كرد. مردان خانواده اش دعا را از خانه بيرون مي كشند. روز مراسم فرا مي رسد.

هفتم آوريل 2007، دعا را با لباس گرمكن قرمز روي زمين مي اندازند. 9مرد براي سنگ سار - سنگ سار نه، لگد سار - آماده اند.

صدها مرد هم براي تماشا ايستاده اند.

دعا روي زمين افتاده است.

پايين تنه اش را براي تحقير، برهنه مي كنند

و با سنگ و لگد بر جان نحيفش مي كوبند.

مراسم سنگسار دعا در حالي انجام مي شود كه سه مرد پليس عراقي با لباس نظامي ايستاده اند و اين صحنه جنايتكارانه را تماشا مي كنند.

دعاي 17 ساله زير دست و پاي مردان خانواده اش لگد مال مي شود. با دو دست صورتش را مي پوشاد تا سنگ و لگد بر صورتش فرود نيايد. نيم ساعت است و هنوز دعا نفس مي كشد.

دستانش تكان مي خورند. تا آنكه عمو زاده اش (نامزذش) بلوك سيماني را جلوي چشم صدها تماشاگر بر سر دعا مي كوبد. دعا غرق خون مي شود … … … …

صحنه هايي از اين مراسم حيواني توسط موبايل ها ضبط و يك هفته بعد منتشر مي شود و موجي از خشم و نفرت را در جامعه كردها و در تمام دنيا بر مي انگيزد.

دعا دختر نوجوان به دليل عبور از خط قرمزي كه مردان متحجر طايفه اش ترسيم كرده اند، به دليل عمل نكردن به قوانين غلطي كه مردان مرتجع تيره اش وضع نموده اند، به دليل پشت كردن به سنت هاي عقب مانده اي كه مردان متعصب قبيله اش باور داشته اند، آري تنها و تنها به خاطر عشق ورزيدن و بر سر پيمان عشق ماندن از سوي اعضاي خانواده اش مجرم شناخته مي شود، در دادگاه ريش سپيدان خشك انديش قومش محكوم مي گردد، سليمان سيو رهبر كنوني يزيديان كه حاكميت مطلق را در دست دارد حكم مرگ او را صادر مي كندو حكم توسط مردان فاميل اجرا مي شود. دعا كشته مي شود تا هم تاوان جسارت خويش را داده باشد و هم براي ديگر دختران ايل آينه عبرتي گردد.

فصل

شش)

مقايسه شيطان پرستي در اديان

مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مكاشفه قرار گرفته است.

در اصل در سنت مسيحيان جودو (مسيحيت يهودي)، شيطان

به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده است كه در برگيرنده قانوني است كه مي تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت كند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد.

(يادآور يكي از تفسيرهاي يهودي كه مي گويد تنها زماني كه پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نكنيد موجودي بسيار خوب خواهيد بود) در خلال قرنها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده است.

اين ديدگاه كه هر چيزي نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) بايد يك نيروي خداي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد (بسياري از الهه هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نيز چنين باوري را داشته است).

ميان آموزه هاي دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، كه هر دو پيروان بسياري بدست آوردند و يك رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، شيطان وجود دارد و در همه جهان بيني هاي الهي، شيطان سعي دارد خداوند را تحليل برد و خراب كند.

با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفكري (قرون 17 و 18)، مردم در جوامع غربي به پرسش سؤالاتي راجع به شيطان كردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگتر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يك رسم كه با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد ظهور پيدا كرده است.

به علاوه شيطان پرستي بر مبناي آموزه هاي مخالف دين هاي ابراهيمي به مخالفت با خداي ابراهيمي پرداخته است.

قديمي ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در كتاب تكذيب يك كتاب

توسط توماس هاردينگ (1565) به چشم مي خورد كه در آن از كليساي انگليس دفاع مي كند:

در خلال زماني كه مارتين لوتر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد، … در حالي كه مارتين لوتر خود هر گونه ارتباطي را بين آموزه هايش و شيطان نفي كرد. كلمه شيطان در ابتدا از دين يهود آمده و در مسيحيت و اسلام تكميل يافته است.

اين نگاه يهودي - مسيحي - اسلامي از شيطان مي تواند به موارد زير تقسيم شود:

يهود:

شيطان در يهوديت، در لغت به معناي دشمن يا تهمت زننده است و همينطور نام فرشته ايست كه مؤمنين را مورد محك قرار مي دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلكه يك خادم خداست كه وظيفه دارد ايمان بشيريت را مورد آزمايش قرار دهد.

مسيحيت: در بسياري از شاخه هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل از آنكه از درگاه خدا ترد شود، يك موجود روحاني يا فرشته بوده كه در خدمت خداوندگار بوده است.

گفته مي شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي ترد شده است.

معتقدند شيطان كسي بوده كه به انسان گفته است مي تواند خدا شود و موجب معصيت اصلي انسان در درگاه خدا شده است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده است.

از شيطان در كتاب يوناني ديابلوس به عنوان روح پليد (Devil) نيز نام برده شده است كه به معناي تهمت زننده يا كسي كه به نا حق ديگران را متهم مي كند.

واژه Devil از فعلي به معناي پرت كردن يا انتقال دادن نشأت گرفته شده است.

در حالي كه لاوي ادعا كرده است كه اين واژه از

زبان سانسكريت مشتق شده و به معناي الهه است.

اسلامي: كلمه شيطانsatan در عربي الشيطان به معناي خطا كار، متجاوز و دشمن است.

اين يك عنوان است كه معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي شود. ابليس يك جن بوده است كه از خدا نافرماني كرده است لذا توسط خدا محكوم شده است كه به عنوان منبعي براي گمراهي انس و جن باشد و ايمان آنها را براي خدا بسنجد.

نقد شيطان پرستي

توصيه اي كه شيطان پرستان به اطرافيانشان مي كنند شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است.

كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنها موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند.

آنها خود را بي خانماني بيابان گرد مي پندارند كه از عشق و محبت متنفرند. در اصل آنها به جنگ با واقعيت خود پرداخته و به خيال خود به دنبال حقيقت گمشده و حقيقت واقعي هستند.

آنان خوانندگان بسيار خشني كه در صدايشان مي توان غرش را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند و معتقدند كه اين خوانندگان پيام شيطان را به آنها مي رسانند. شيطان پرستان مي خواهند كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع كنند.

اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگانشان ترويج و تبليغ مي شود.

امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند و مدعي هستند كه:

هدف ما دستيابي به يك قدرت جهاني است

هيچ گونه محدوديتي براي حوزه فعاليت هاي ما وجود ندارد

توده مردم بايد صرفاً به وسيله ما اداره شوند

گرچه بيشتر نقدها به اعتقادات شيطان پرستان از ناحيه اديان بزرگ صورت مي پذيرد، ولي بيشترين انتقادات به شيطان پرستي از طرف مسيحيان صورت مي گيرد.

اين ادعا

كه شيطان پرستي به طور صرف يك دين و فلسفه است در كنار معناي ضد آن تعريف مي شود كه چه چيزي به عنوان رياكاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفه ها و اديان ضعيف عمل مي كند.

همچنين اين مباحث از ادراك معني و طبيعت شيطان يا عبادت او از ادبياتي كه معمولاً ضد شيطان است شكل گرفته است.

بسياري از شيطان پرستان، شيطان را به عنوان يك نيروي سركش معرفي مي كنند.

به هر حال آنها ادعا مي كنند چنين هويتي بر مبناي قبول كردن اينكه شيطان موجودي يا قدرتي افضل است شكل مي گيرد.

حال گفته مي شود با توجه به اينكه شيطان به عنوان موجودي شناخته مي شود كه با خداوند مخالفت مي كند، در صورت قبول كردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت كرد. (تناقض)

عالمان مسيحي بر اين باورند كه نمي توان هرگز از شيطان طبعيت نكرد چرا كه هيچ كس معصوم نيست (به طور مثال، رستگاري يا كسب امنيت براي خود، حتي با اين شرط كه به ديگران ضرر رساند). حتي كساني كه از فلسفه خود پرستي تبعيت مي كنند، تلاش مي كنند چيزهايي كه به عنوان خوبي فقط براي خودشان شناخته شده است را بدست آورند. اين فلسفه دانان ادعا مي كنند نتيجه اين فلسفه اگر با قوانين خداوندگار تطابق نداشته باشد، تنها رنج، سردرگمي، انزوا و نا اميدي به همراه خواهد داشت.

شيطان پرستي يك سراب فلسفي و علم بيان سنگين است.

چرا كه گفته مي شود لاوي در استفاده از لغاط تبحر خاصي داشته است.

شيطان پرستي يك طلسم كم ژرفاي عقلاني از خداي ساخته شده توسط بشر است.

انسان موجودي اجتماعيست و به انسان هاي ديگر احتياج دارد. بعضي ها عقيده دارند شيطان پرستان درك اشتباهي

از استقلال داشته اند و آن را به تنهايي تعبير كرده اند.

استقلال مي تواند شما را قوي تر كند ولي اين غير ممكن است شما به تنهايي خدا باشيد. آنها بر اين باورند كه اگر كسي خود را خدا معرفي كند و ضمن استفاده از لايق دانستن خود، مي تواند به عدم پذيرش حقيقت منجر شود.

يكي از نقدهاي كاربردي تر شيطان پرستي اينست كه ضمن اين كه شيطان پرستي معمولاً خود را به عنوان راه نجاتي براي توده هاي تسليم شده مردم در مقابل دين هاي اصلي معرفي مي كند، بر شايستگي هاي آنها در بي نيازي از ديگران و انزوا گرايي تاكيد مي كنند و انزوا گرايي مي تواند به سوء استفاده هاي مختلفي ناشي شود، كه معمولاً نيز چنين است.

چرا كه طبيعت انزو اگرايانه شيطان معمولاً در بازخورد جوامع ناكار آمد است و براي جبران اين خلاء از قوانين اديان سنتي استفاده كرده است.

فهرست ***********

منابع

- توسلي، بابك، شيطان در موسيقي غرب، نشريه نگاه تازه، شماره سوم و چهارم، صفحه 147.

- توكلي، محمد رؤوف، تاريخ تصوف در كردستان: چاپ اول، تهران، توكلي، 1378.

- عبدالهي خوروش، حسين، تاثير موسيقي بر روان و اعصاب، ناشر: بنگاه مطبوعاتي مطهر اصفهان.

- سخنراني دكتر حسين عباسي با عنوان شيطان شناسي مدرن و عينيت يافتن شيطان در قرن 21.

- معمر، كيوان، مهندسي صنايع گرايش توليد صنعتي، ورودي سال 1381، نقدي بر انواع و گروه هاي شيطان پرستي، استاد راهنما: كريمي، معارف اسلامي 2، دانشگاه علم و صنعت ايران، پائيز 1384.

- مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، 1368..

I. Epstein، The Babylonian Talmud، 16 vols. in 7 parts، London: Socino Press، - 1978..

The Hebrew Story in the Middle Ages، Jerusalem: Keter

Publishing House - 1974.

Hebrew Myths. The Book of Genesis (with Raphael Patai). New York: - Doubleday، 1964. گردآوري و تحقيق: مريم سعادتي برگرفته از سايت http://www. njavan. ir

حماسه در سايه

دشمن در جنگ نرم به دنبال تغيير در انديشه قشرهاي مختلف مردم به ويژه جوانان است و در اين جنگ قلب و ذهن انسان را نشانه گرفته و طالب اينست كه در دنياي معاصر، انسان را به تسخير عقايد خويش درآورد.

جنگ نرم پازلي بزرگ است كه از ريزتصويرهاي متعددي تشكيل مي شود و در حوزه فرهنگي - كه يكي از نامحسوس ترين مباني جنگ نرم به شمار مي آيد هدف اصلي دشمن، دور كردن و فاصله گرفتن تدريجي انسان از دين و اصالت خود است.

بنا بر اين براي شكست دشمني كه تا دندان مسلح بوده و از هر طريقي وارد مي شود، بايد ابعاد گسترده اين جنگ را شناسايي و براي جوانان تبيين كرد. در جنگ نوين، يكي از ابزارهاي مهم دشمن، ترويج فرقه هاي انحرافي مختلف است در اين مقاله قصد بر آن است كه عقايد و افكار گروه ضاله شيطان پرستي را بررسي نماييم.

شيطان، دشمن سرسخت بشريت است كه از خلقت حضرت آدم عَلَيْهِ السَّلَام تا به امروز، در پي مخالفت با حضرت حق، فطرت پاك انسان ها را متوجه ناشايست ها، ناپاكي ها و نفسانيات كرده است.

شيطان كه مفهوم و نماد وسوسه انسان است، در برابر قوانين الهي ايستادگي كرده و بشر را به سوي افول فرا خوانده و جامعه را نيز سرشار از نفرت، پوچي، خشم و ناامني نموده است.

شيطان پرستي به معني پرستش شيطان به عنوان قدرتي فوق العاده قوي و بسيار مؤثرتر از نيروهاي خوب دنيوي همچون خداست.

در شيطان

پرستي، شيطان تحت عنوان قدرت برتر و نماد حاكميت برتر زمين پرستش مي شود. البته شيطان پرست ها علاوه بر شيطان - به عنوان قدرت تاريكي و قدرت مطلق - از نيروها، اجنه ها و روح هاي پليد و شيطاني نيز براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي كنند و در واقع معني حقيقي شيطان پرستي، پرستش قدرت پليدي است.

اين آيين آنگونه كه به نظر مي رسد نوپا نمي باشد.

بر اساس شواهد موجود، تاريخچه شيطان پرستي به دوران اوليه پيدايش بشر معطوف مي شود. مداركي در دست است كه در نواحي آمريكاي لاتين، آمريكاي جنوبي و آفريقاي مركزي، قرن ها قبل از ميلاد مسيح عَلَيْهِ السَّلَام قرباني هايي را به شيطان هديه مي كردند و او را به عنوان خداي خشم و نفرت پرستش مي نمودند.

اين آيين در گذر زمان تحت تأثير موارد مختلفي همچون؛ پيشرفت بشر، پيشرفت علم، تأثيرهاي سياسي، باورهاي ديني، مذهبي و حتي خرافات، دستخوش تغييراتي شده و اكنون به عنوان شيطان پرستي مدرن يا نو قابل بررسي است.

شيطان پرستي جديد كه شباهت هاي بسياري با اومانيسم دارد در كشور انگلستان به وجود آمد و در دو دسته ي شيطان پرستي فلسفي و ديني طرفداراني از سراسر جهان پيدا كرد.

در شيطان پرستي فلسفي، شيطان به عنوان نيروي تاريك طبيعت، طبيعت شهواني و مرگ، بهترين نشانه قدرت است و مبادي زندگي وحداني و عدالت الهي در كائنات زير سؤال مي رود و سعي مي كند كه حضور قدرت خداوند در زندگي انسان را كم رنگ نمايد. اما در شيطان پرستي ديني كه به مراتب خطرناك تراست، خداوند به محاق رفته و شيطان در جايگاه خداوند مي نشيند.

كليساي شيطان در سال 1966 در شيكاگو توسط آنتوان لوي بنيان گذاشته شد،

وي خود را اسقف اعظم كليساي شيطان ناميد و لقب پاپ سياه را براي خود برگزيد. در اين كليسا اعمال غير متعارفي همچون استفاده و نوشيدن خون، غسل تعميد با خون، استفاده از اجساد مردار حيوانات، زناي با محارم، تجاوز و سوء استفاده جنسي در انظار عمومي، عريان شدن در ميان جمع همراه با رقص آتش، موسيقي دهشتناك، استفاده از مواد مخدر، مشروبات الكلي و خيلي از ناپاكي هاي ديگر پايه گذاري شد كه امروزه نيز به عنوان جذابيت هاي اين مذهب مورد توجه مخاطبين فراواني قرار گرفته است.

شيطان پرستي يكي از انحرافاتيست كه غرب براي تهديد روحيه معنوي انسان به آن دامن مي زند. در دهه هاي اخير با پررنگ تر شدن بازگشت موعود و نجات دهنده بشر، شيطان پرستي به عنوان عقيده اي براي جايگزيني با اعتقاد به موعد توسط غرب مطرح مي شود.

صهيونيسم يهودي با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپيشگان، خوانندگان، نوازندگان، انتشار سي دي هاي آموزشي، مجلات، روزنامه ها و غيره در صدد پر كردن خلع روحي و معنوي جوانان برآمده است و متاسفانه بسيارند شيطان پرستاني كه خودشان نيز از عقايد و اهداف آنها با خبر نيستند.

اين گروه مخوف با انتشار سي دي، كاست و نوار خوانندگان متاليكا، گسترش سايت ها وبلاگ هاي مربوطه، تبليغ در تالارهاي گفتگوي مجازي، اطلاع رساني از طريق پارتي هاي شبانه، نفوذ به دانشگاه ها و ايجاد شبكه هاي ماهواره اي، تلاش مي كنند تا به تهي سازي فرهنگي و مذهبي جوانان ما بپردازند. در همين راستا جالب است بدانيد كه طبق گزارش برخي از رسانه هاي مستقل، همه ساله از سوي دولت آمريكا دهها ميليون دلار به فعاليت هاي تبليغاتي گروه هاي شيطان پرستي اختصاص مي يابد.

بايد گفت كه شيطان پرست ها با

همكاري هاي جاسوسي، جرايم باندي، ايجاد روابط سازماني و ارتباطات خارجي، سرقت، تجاوز جنسي - كه از ارزشها و شرايط ورود و استمرار حضور در گروه به حساب مي آيد. - قتل - كه عمل شيطاني بزرگ است - تبليغات فراوان اينترنتي، ترويج متاليكا و پارتي هاي شبانه، پوشش هاي غير متعارف و ترويج نمادهايشان، به عنوان تهديدي بزرگ براي جامعه انسان به شمار مي آيند.

اين فرقه در قالب فعاليت هاي برنامه ريزي شده و هدفمند در حال جذب نيرو است.

به همين دليل به پوشش و نمادهاي رايج آنها مي پردازيم. چرا كه خيلي از جوانان بدون داشتن كمترين اطلاعاتي، از اين پوشش و علايم استفاده مي كنند.

البته بيان اين مطالب ضمن اينكه مي تواند براي آنها روشنگر باشد نبايد باعث سوء ظن به جوانان شود. پوشش

كوتاه ترين موهاي سر به شكل هاي عجيب و به نحوي خاص، استفاده از شلوارهاي گشاد، لباسهاي رنگي جلف، انگشترهاي خاص تيغ دار، دستبندهاي عجيب، گردنبندهاي اسكلتي با موهاي بلند يا سر طاس، نشانه هاي ويژه گروه هاي شيطان پرستي يا همسو با آنها است.

از ديگر نشانه هاي اين افراد مدل موهاي عجيب و غريب شان است اكثراً ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكي، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند جمجمه، صورتك هاي شيطاني و سمبل ها خالكوبي مي كنند، لباسهايشان از جنس %%جير و چرم و اكثراً به رنگ مشكي و قرمز مي باشد و چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است مي پوشند.

نمادها

همانطور كه گفته شد ترويج ناخواسته و بدون اطلاع نمادهاي شيطان پرستي در قالب لوازام تزييني و آرمهاي مستعمل لباسها بسيار نگران كننده است و در اكثر موارد ديده

شده است كه جوانان بدون داشتن كمترين آگاهي و شناخت، صرفاً تحت عنوان مدگرايي با استفاده از اين نمادها، به يك تربيون تبليغاتي شيطان پرستي تبديل شده اند.

اين امر ما را بر آن داشت كه به معرفي اين نمادها بپردازيم.

پنج ضلعي وارونه: نشانه ستاره صبح؛ نامي كه به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه كابالا و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. اين علامت را شيطان پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با يك ضلغ در بالا استفاده مي كنند.

در هر حال اين علامت نشانه شيطان است و مهم نيست كه يك نوك ضلع آن بالا باشد يا هر دوي آنها، دور آن دايره اي كشيده شده باشد يا خير يا روي آن كلمه Satanism نوشته شده باشد يا نه، در هر حال اين علامت، علامت شيطان است.

عدد 666: از ديگر نمادهاي شيطان پرستان است.

666: يك سمبل با عنوان شماره تلفن شيطان توسط گروه هاي هوي متال وارد ايران اسلامي شده اما در حقيقت علامت انسان و نشانه جانور در ميان شيطان پرستان تلقي مي شود.

صليب وارونه (Upside down Cross): اين نماد و حكايت از وراونه شدن مسيحيت دارد و عمدتاً استهزا و سخره گرفتن اين دين است.

صليب وارونه در گردن بندهاي بسياري مشاهد شده و خواننده هاي راك انواع مختلف آن را به همراه دارند.

صليب شكسته يا چرخ خورشيد:

چرخ خورشيد يك نماد باستاني است در برخي فرهنگ هاي ديني همچون كتبيه هاي بر جاي مانده از بودايي ها و مقبره هاي سلتي و يوناني ديده شده است.

به نظر مي رسد اين علامت در آيين پرستش خورشيد، نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان باشد.

لازم به توضيح است كه اين علامت سال ها

بعد توسط هيتلر به كار رفت، لكن برخي با هدف به سخره گرفتن مسيحيت اين سمبل را وارد شيطان پرستي كردند.

چشمي در حال نگاه به همه جا: آنها معتقدند كه اين چشم لوسيفر (شيطان) است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت مي كند.

اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار مي كنند.

اين علامت روشنفكران است.

به پول رايج ايالات متحده نگاهي بينداريد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

آدجت: چشم شيطان اين نماد نيز به معناي چشم شيطان و نظارت و اقتدار است و كمتر شناخته شده است.

اين دو نماد نيز به عنوان سمبل هايي در نزد شيطان پرستان مورد استفاده در زيور آلات و … قرار مي گيرد.

اين هم علامت لوسيفر (پادشاه جهنم)، اشك زير چشم هم نماد محيط محزون و افسرده ي اطرافش است.

شهوت: اين علامت سمبل شهوتراني و باروري است.

اين نمادها به معناي روح شهوت زنان نيز تعبير مي شود. امروزه نماد فمنيسم در واقع يك نماد برداشت شده دقيقا از سمبل هاي شيطاني است.

ضد عدالت: با توجه به اينكه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار مي آمده است.

شيطان پرستان تبر رو به پايين را با عنوان نماد ضد عدالت يا شورش و طغيان در راه پيمودن مسير تاريك انتخاب كرده اند.

همچنين گفتني است كه فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مي نمودند.

سر بز: بز شاخدار، بز مندس Mendes ( همان بعل خداي باروي مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، (بزطليعه يا قرباني) اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است زيرا گفته

مي شود كه مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد.

هرج و مرج: اين نماد به معناي از بين بردن تمام قوانين است و دلالت بر اين امر دارد كه هرچه تخريب كننده است تو انجام بده اين نماد عمدتاً مورد استفاده گروه هاي هوي متال است.

اين همان قانون شيطان پرستي است.

منبع:

نشريه يارا - 1389

نويسنده: يوسف علايي برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

خطر شيطان پرستي» را جدي بگيريم!!

گرايش برخي جوانان به مدهاي غربي و غفلت از معاني برخي مدل هاي مورد استفاده در مو و پوشاك، نشان دهنده ي توجه نكردن اين جوانان در مورد فلسفه ي ظهور چنين مدهايي است.

بسياري از سرمايه داران يهودي و امريكايي اين مدلها را ترويج مي كنند تا جوانان را در غفلت و سطحي نگري نگه داشته و به دنبال اهداف خود بكشانند.

قدم كه در خيابان هاي شهر مي گذاري پديده هاي جديدتري به چشمت مي خورد و فكر مي كني كه از خوابي چند ساله بيدار شدي و با اين جامعه فاصله زيادي داري.

اين روزها برخي از جوانان جامعه كه بخش بزرگي از جمعيت كشور را تشكيل مي دهند، به پيروي ازمدهاي غربي اقدام و برخي از آن استفاده مي كنند.

براي مثال مي توان به استفاده از لباس هايي كه نماد شيطان پرستي روي آنها نقش بسته و يا آرايش موها به مدل هايي كه مخصوص هم جنس بازان غربي است، اشاره كرد. زنگ خطر:

1 - شيطان پرستي اكنون در حال انتقال نمادها به جامعه است و به زودي به انتقال ايدئولوژي خواهد پرداخت.

2 - شيطان پرستي داراي يك جهان بيني بوده و شيطان پرستان براي اثبات حقانيت خود شواهد زيادي ادعا مي كنند و به راحتي مي توانند افراد 6 تا 60 سال را با خود همراه كرده و بفريبند.

3

- آنها اكنون در دانشگاه ها و بين دانشجويان رخنه مي كنند و به اجراي برنامه ازجمله كنسرت مي پردازند.

4 - آنها شيطان را به عنوان قدرت غالب در جهان مي دانند و اگر كسي مي خواهد در جهان خوب زندگي كند بايد با شيطان باشد به طوري كه معتقدند راه خدا از طريق ارتباط با شيطان مي گذرد!

5 - آنها از طريق تهيه ي فيلم و موسيقي، شيطان پرستي را ترويج مي دهند و اكنون اين موسيقي در ميان تعدادي از جوانان دست به دست مي گردد.

6 - يكي از شرايط عضويت و پذيرش از سوي گروه هاي نوظهور شيطان پرستي، مصرف مواد تخديري بسيار قوي از جمله كوكائين، حشيش و قرص هاي اكس است.

7 - دليل استفاده ي اين گروه ها از اين مواد ورود به حالت خلسه براي انجام مراسم هاي ويژه ي آنان است.

8 - بيش از 90 درصد دستگير شدگان در پارتي يك گروه شيطان پرستي در كرج كه در قالب اجراي كنسرت برگزار شد، از نقاط مرفه نشين تهران بودند.

آشنايي با آداب و مراسم شيطان پرستان:

الف)

اعمال و زمان اجراي مراسم

شيطان پرستي در زمان هاي بسيار قديم و قرون اوليه در چندين زمان انجام مي گرفت.

اولين اعمال شيطان پرستان هنگام كسوف و خسوف صورت مي گرفت. اين تصور وجود داشت كه شيطان و خداي تاريكي از انسان ها عصباني هستند و منتظر هديه ي خود مي باشند و اگر قرباني براي آنها انجام نمي گرفت خداي تاريكي و شيطان تمام انسان ها را قتل عام مي كرد، لذا براي آرامش شيطان قرباني كردن انسان انجام مي شد، اين مراسم به خصوص در قبايل آمريكاي جنوبي بسيار فراوان ديده شده است.

به گونه اي كه اكتشافات به دست آمده وجود اين قرباني ها را تصديق مي كند و اتاق هاي مخصوص

قرباني كردن نيز به شيوه اي خاص بنا شده بود و تزئينات خاص خود را داشت؛ قرباني كردن انسان در آن دوره در يك شب كاملاً تاريك انجام مي شد.

مهم ترين اعمال شيطان پرستان انجام امور جنسيست و همچنين اين گروه، از شيطان براي پيشبرد اهداف حاضرين كمك مي خواهند.

ب) مراسم قرباني كردن

ازجمله ابزار و راهكارهاي زمينه سازان دين گريزي، ايجاد فضاي وحشت در ميان مردم است.

شيطان پرستان چنين فضايي را در فيلم ها و مراسم خود به نمايش مي گذارند و خشن ترين و شنيع ترين اعمال و رفتارها را انجام مي دهند. چنين فضاي وحشتي را در مراسم قرباني شيطان پرستان مي توان جستجو كرد.

در اكتشافات به دست آمده به اين نتيجه رسيده اند كه يكي از قبايل موجود در آمريكاي جنوبي، شيطان را پرستش مي كردند و حتي قرباني هايي را نيز از انسان به شيطان هديه مي كردند كه مكان هايي كه در آن مراسم قرباني را انجام مي دادند، هنوز وجود داشته و اجساد موميايي به دست آمده و نوع كشته شدن ها، حاكي از همين مطلب است.

ريختن خون، نشانه ي تقدس مراسم قرباني است.

در شيطان پرستي جديد قرباني كردن مفهومي ندارد اما براي آنان - كه هنوز پيرو شيطان پرستي قديمي و قرون وسطايي هستند - اين كار درشبي تاريك انجام مي شود. اين مراسم به شرح ذيل انجام مي پذيرد:

قرباني، توسط آب مقدس غسل داده شده و بر روي محراب خوابانده مي شود. البته قرباني ها را قبل از مراسم، بيهوش مي نمايند. در كامل ترين مراسم قرباني كردن براي شيطان، قرباني پس از كشته شدن و نوشيدن خون وي توسط ديگران، با آتش سوزانده مي شود.

اين مراسم توسط يكي از اعضا به زباني كاملاً بي معني و بعضاً عبري خوانده مي شود.

قرباني كردن دختربچه ها

بهترين هديه براي شيطان عنوان مي گردد. در اين آيين، براي آرامش و احترام به شيطان، قرباني كردن انسان امري ضروري است.

چرا تا اين اندازه شيطان در ما طمع كرده است!؟ با كدامين منطق دست از قرآن و عترت بركشيده ايم و در دام كيد و فريب شيطان، با آسودگي خاطر، به خوابي خوش گرفتارآمده ايم!؟ به وعده هاي پوچ او دل خوش كرده ايم و چشم به سراب دوخته ايم!؟ چرا از آب زلال و گوارا سيراب نمي شويم و گفته هاي خوبمان و صالحان را به گوش جان نمي شنويم و حرف شيطان را از كلام خداوند، بالاترمي دانيم!؟ آيا اين همه رنجي كه درزندگي خود مي بريم، نشانه ي خسارت و زيانكاري ما نيست!؟ آيا فقر و فحشاي فراگير جهان امروز، علامت اشتباه بزرگ ما نيست!؟ چنگ هاي خونين و كشتارهاي ميليوني، چه چيزي براي ما به ارمغان آورده اند!؟ چرا به اتحاد و همدلي روي نمي آوريم!؟ چرا از مهرباني و صميمت خشنود نمي شويم!؟ آيا عدالت و معنويت، گم شده ي فرزندان آدم نيست!؟

ج) مراسم نمازسياه يا نماز جماعت سياه

يكي از معروف ترين مراسم شيطان پرستان نماز سياه است كه در كليساي شيطان پرستان انجام مي شد.

دراين مراسم صليب وارونه آويخته مي شود، روي محراب به جاي پارچه ي سپيد پارچه ي سياه انداخته و شمع سياه سوزانده مي شود و كشيش و حاضران برهنه مراسم را ايجاد مي كند.

وقتي كه نام خدا يا مسيح آورده مي شود همگي حركاتي كفرآميز انجام مي دهند. علاوه بر آن دعاها و سرودهاي مذهبي وارونه خوانده مي شود. يعني جاهايي كه سخن بهشت و زيباييست سخن اززشتي و پليدي به ميان مي آيد. كشتن كودكان و ريختن خون معصومان و باكره ها جزء آدابي بوده كه در اواخر

قرون وسطي به نماز جماعت سياه افزوده شد و البته گاهي هم حيواناتي قرباني مي شدند. درآغاز، اعمال جنسي در اين مراسم وجود نداشت و فقط مسيحيت و اعمال آنها مورد تمسخرقرار مي گرفت ولي بعد ازچندي اين اعمال نيز با اين مراسم درآميخت.

اين حركات از اعتقادات پاره اي از شيطان پرستان مايه مي گرفت كه اعتقاد داشتند بايد بدي را به خاطر نفس بدي انجام داد زيرا آنها معتقد بودند كه اين تنها راه رستگاري است.

شيطان صلح و صميمت، رفاه و پاكي و روحانيت و اعتلا را براي انسان ها نمي پسندد. او براي گمراهي و سقوط انسان ها سوگند ياد نموده و در اين مسير از هيچ اقدامي فرو گذار نمي كند.

گاه وعده مي دهد و با آرزوهاي دور و دراز، انسان ها را مي فريبد. گاه از راه ترس وارد جان آدمها مي شود؛ و ترس از فقر يا آينده اي تاريك و مبهم. با لحظه اي نوميدي يا دقايقي لبريز از غرور جاهلانه به هدف خود مي رسند. از راه كسب حرام و ثروت اندوزي ها و زياده خواهي ها و يا بخل و خست و حرص به فكر و روح انسان ها مسلط مي شود.

منبع:

نشريه قدر، شماره 20.

نويسنده: ع. اميني برگرفته از سايت

http://www. rasekhoon. net

سايه هاي شوم قسمت اول

ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان، بساطش را پهن كرده بود، فريب مي فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هياهو مي كردند و هول مي زدند و بيشتر مي خواستند. توي بساطش همه چيز بود:

غرور، حرص، دروغ و خيانت، جاه طلبي و قدرت. هر كس چيزي مي خريد و در ازايش چيزي مي داد. بعضي ها تكه اي از قلبشان را مي دادند و بعضي پاره اي از روحشان را. بعضي ها ايمانشان و بعضي آزادگي شان را.

شيطان در اسلام:

شيطان در تمام داستان هاي كهن و

در تمامي اديان وجود دارد، شيطان آمده است تا انسان خليفه الله نباشد.

شيطان دشمن سرسخت انسان كه از خلقت حضرت آدم تا به امروز پي درپي با او به مخالفت پرداخته، از موضوعات مهم قرآني است.

در قرآن درباره ي شيطان آمده است:

شيطان موجودي از گروه جنيان است (1)، چون جنيان از جنس آتش بي دود هستند بنا بر اين شيطان نيز از آتش است (2)، او در مقابل پروردگار دست به طغيان زد (3) و به او كفر ورزيد (4). علت كفر و عصيان او در مقابل خدا، تمرد از سجده به انسان بود (5). چون انسان به اسماء الهي آگاهي يافته بود و شيطان از اين علم بي بهره بود (6)، او جنس خود را كه از آتش بود، برتر از خاك كه جنس آدم است، مي دانست و بر اين اساس كينه و دشمني انسان را سخت به دل گرفت (7). اوصاف شيطان در خطبه ي قاصعه: امام علي عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايند:

اي بندگان خدا، از دشمن خدا پرهيز كنيد، مبادا شما را به بيماري خود مبتلا سازد و با نداي خود، شما را به حركت درآورد و با لشكرهاي پياده و سواره خود بر شما بتازند! به جانم سوگند شيطان تير خطرناكي براي شكار شما به چله ي كمان گذارده و تا حد توان كشيده و از نزديك ترين مكان شما را هدف قرار داده است … پس شيطان بزرگترين مانع براي دينداري و زيانبارترين و آتش افروزترين فرد براي دنياي شماست! شيطان از كساني كه دشمن سرسخت شما هستند و براي در هم شكستنشان كمر بسته ايد خطرناك تر است.

مردم، آتش خشم خود را بر ضد شيطان به كار گيريد

و ارتباط خود را با او قطع كنيد به خدا سوگند شيطان بر اصل و ريشه شما فخر فروخت و برحسب و نسب شما طعنه زد. (8) امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايند:

هنگامي كه مردم در راه نافرماني خداوند (عز و جل) مي روند، پس اگر سواره روند (و در گناه و معصيت تندروي كنند) از سواره نظام شيطانند و اگر پياده روند (و در معصيت به آرامي حركت كنند و اندك اندك گناه انجام دهند) از پياده نظام ابليس خواهند بود.

شيطان بسان تاريكي مطلق در مقابل روشنايي و نور رحمت الهيست. هر چند در ابتدا بشر سعي داشت تا از شيطان دوري كند و از شر او در امان باشد اما عده اي در پي فنا شدن در نيروي شيطان مي باشند.

«نگاهي به دنياي تاريك شيطان پرستي»

تاريخچه ي شيطان پرستي:

1 شيطان پرستي قديم:

مبدأ شيطان پرستي قديمي، به قرون اوليه بر مي گردد. انسان هاي اوليه براي اينكه در مقابل قدرتي بزرگ، سجده نمايند به ستايش موجودي فوق طبيعي كه قدرت فوق العاده اي داشته مي پرداختند كه مبدأ شيطان پرستي قديمي را به وجود آورد. شيطان پرست قديمي، اعتقاد دارد كه شيطان وجود دارد و قدرت او عظيم ترين قدرت در جهان است.

اصل شهوتراني و ارضاي جنسي يكي از اصول مهم اين آيين است.

شيطان پرستي قديم مخالف با مسيحيت و كليساست و آنها را عامل بدبختي مردم مي داند. اين گروه در مراسم خود اعمال ضد مسيحيت را انجام مي دهند. آنها مي گويند:

مسيح، پيامبري بود كه بايد زمين را آباد و مردم را به راه راست دعوت مي نمود، اما او تنها دروغگويي و بدي را در جامعه، رواج داده است.

شيطان پرستان قديمي بدترين اعمال را براي

مبارزه با خدا و مسيح انجام مي دهند. آنها به جهنم اعتقاد نداشتند و عنوان مي كردند كه جهنم، همين دنياييست كه در آن زندگي مي نماييم و همچنين شيطان را داراي هويت خارجي مي دانستند.

2 شيطان پرستي جديد:

شيطان پرستي جديد را عده اي از اهالي انگليس كه گفته مي شود از نجيب زادگان بوده اند، براي اينكه از قدرت شيطان و تاريكي بهره ببرند، ايجاد نمودند. در حقيقت، شيطان پرستي جديد، حدود قرن 15 و 16 ميلادي در انگلستان به وجود آمد و داراي تغييرات زيادي نسبت به شيطان پرستي قديمي بود.

شيطان پرستي جديد، بر خلاف شيطان پرستي قديم، اعتقادي به وجود خارجي شيطان ندارد.

آنها اعتقاد دارند كه شيطان، در طبيعت و وجود انسان ها مي باشد و اين باطن هر انساني است كه شيطان در آن موجود مي باشد.

آنها جسم پرست هستند و اعتقاد دارند انسان بايد كامل ترين لذات جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد … ادامه دارد.

***********

پي نوشتها:

1 كهف، 50

2 حجر، 27 الرحمن، 15

3 مريم، 44

4 اسراء، 27

5 بقره، 34

6 بقره، 21

7 اعراف 22، يوسف 5، اسراء 53، فاطر 6، زخرف 62

8 كتاب مفردات قرآن

منبع:

مجله قدر (ش 19)

نويسنده: ع. اميني برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

سايه هاي شوم قسمت دوم

حاملان شيطان گرايي آورندگان شيطان پرستي به ايران شامل افراد و گروه هاي ذيل مي باشند:

- تحصيل كردگان و سرخودگان اجتماعي در خارج از كشور كه عمدتاً دچار خسارت و شكست هاي سنگين مادي و معنوي شده اند.

- فرزندان منافقين فراري، سلطنت طلب ها، مفسدان اقتصادي رژيم پهلوي كه قبل و بعد از انقلاب موفق به فرار از كشور شدند. - افرادي از خانواده هاي بسيار ثروتمند داخل كشور كه عمدتاً داراي روابط خانوادگي و … با خارج نيز مي باشند.

- جاسوسان

سازمان اطلاعاتي و امنيتي آمريكا و رژيم صهيونيستي كه با هدف استحاله ي فرهنگي وارد كشور شدند. - فعالان حوزه ي هنر و موسيقي كه با كشورهاي ديگر علي الخصوص آمريكا، انگليس، كانادا و استراليا در ارتباط بوده و بنا بر دلايل حرفه اي و شغلي مسافرت هاي متعددي داشته اند.

اما نكته ي اساسي اينست كه حداقل 90% از افراد شاخص وارد كننده ي شيطان پرستي به ايران، فاقد تحصيلات دانشگاهي و خانواده ي سالم مي باشند. آشنايي با مراسم كليساي شيطان پرستان كليساي شيطان در سال 1966 در شيكاگو توسط «آنتوان لاوي» بنيان گذاشته شد.

لاوي خود را «اسقف اعظم كليساي شيطان» مي نامد و لقب، پاپ سياه را براي خود برمي گزيند. در كليسا قرار مي گيرد اما اعمال غير متعارفي را انجام مي دهد. اعمالي چون استفاده و نوشيدن خون، غسل تعميد با خون و استفاده از اجساد مردار حيوانات جزيي از شعائر آنها به شمار مي رود. به بيان دقيق تر؛ زناي با محارم، تجاوز و سوء استفاده جنسي از كودكان در انظار عمومي، عريان شدن در ميان جمع همراه با رقص آتش، همراهي با موسيقي دهشتناك و مدرن و استفاده از نمادهايي كه گاهي صهيونيستي است، بخش ديگري از شعائر شيطان پرستان است.

استفاده از مشروبات الكلي، مواد مخدر و موادي كه در زندگي مورد توجه نيستند و اكثراً ناپاك به شمار مي روند در شيطان پرستي مباح است.

در واقع در اين آيين ناپاكي جايگزين پاكي مي شود.

همچنين در اين آيين هيچ گونه، حريم و يا خط قرمزي وجود ندارد. مسؤوليت پذيري انسان ناديده گرفته مي شود، همه چيز در زمان حال وجود دارد. مردان زن پرست، دختران تن پرست، چشمان هرزه بين و گام هاي هرزه پو. موسيقي

شيطان پرستان گروه هاي شيطان پرست، راه هاي گوناگوني را جهت جذب افراد به كار مي گيرند و اغلب از راه علايق عمومي وارد مي شوند. موسيقي همواره به عنوان يك عامل مركزي براي جذب جوانان و نوجوانان بوده است.

توصيه اي كه شيطان پرستان در مورد موسيقي، ناگزير به انجام آنها هستند به شرح ذيل است:

شنيدن آهنگ هاي تند، همواره با خشونت كه وحشت و نفرت را با خود دارد. موسيقي شيطان پرستان موسيقي ديوانه كننده ايست كه در عين تندي و آسيب رساني به مغز، القا كننده ي نفرت به شنونده و نهادينه كردن حس نفرت در وجود اوست. موسيقي اي كه ريشه در موسيقي بي ريشه ي جاز دارد. جاز كه از موسيقي Yiddish يهوديان گرفته شده، در همه ي زواياي ذهن جوان آمريكايي و … رخنه مي كند، به طوري كه مايكل جكسون يهودي را از تمام مقدسان كليسا برتر مي دانند. روزي گروه بيتل ها از سر مزاح اعلام كرده بود كه از خدا نيز معروف تر است و امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملاً پرچم جنگ با خدا را برافراشته اند.

اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگان شيطان پرست ترويج و تبليغ مي شود.

شيطان پرستان موظفند همواره خشم و نفرت خود را به مسيح و ساير مقدسات اعلام دارند. آنان خوانندگان بسيار خشني را كه در صدايشان مي توان غرش حيوانات وحشي را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند كه كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع مي كنند.

در موسيقي هوي متال شيطان پرستان، راك و پاپ، متون كفرآميز بسياري يافت مي شود.

در اين ترانه ها مسيح با مواد مخدر مطابقت داده شده و برهنه بودن عيسي را با شهوات جنسي يكي دانسته اند.

يكي از خوانندگان محبوب

شيطان پرستان «مرلين منسون» نام دارد. او خواننده ي ضد مسيح است كه داراي فلسفه اي منفي باف است.

بعضي او را شيطان بزرگ مي نامند و عده اي به او فرستاده ي شيطان مي گويند. عقايد او كه در موزيك هايش به نمايش در مي آيد اينست كه انسان را موجود پست مي نامد. او خود را خدا مي داند و مي گويد هر كس خداي خودش است او دشمن مسيح است.

او در يكي از كنسرت هايش انجيل را پاره كرد. منسون در ديدار خود با آنتوان لاوي (مؤسس كليساي شيطان) توسط لاوي عنوان كشيش را دريافت كرد. چرا عده اي، از شيطان پرستان پيروي مي كنند؟ انسان هايي كه از درون، افسار گسيخته هستند و به آرامش دروني و آسايش بيروني دست نيافته اند، به دنبال ملجا و جايگاهي براي جبران افسار گسيختگي خود هستند، شيطان پرستي بهترين ملجا و پناه براي اين افراد است.

در شيطان پرستي همه چيز مجاز است، در اين آيين سياه، هر نوع لباس و پوشاك و هر نوع خوراكي مجاز است و هر نوع رفتار و ادبياتي بدون محدوديت و بدون هيچ ساختار مشخصي آزاد است.

انسان افسار گسيخته اي كه از محدوديت فراريست و مسؤوليت اعمال خود را به هيچ عنوان نمي پذيرد، بهترين ملجا و پناهش شيطان پرستي است.

شيطاني كه از عالم تاريكي و عمق بدي و زشتي، ندا مي دهد كه: «آزادي مطلق و هر آنچه كه مي خواهيد نزد من است.

به سوي من بياييد بدون هيچ محدوديتي.» شيطان با شيپور انكار خودش، بسياري از انسان ها را به سمت خود مي كشد و موجب مي شود تا شاخه اي در دين پژوهي تحت عنوان «شيطان پرستي» به وجود بيايد. آشنايي با مراسم حج شيطان پرستان آنچه در اين قسمت مي خوانيد،

نتيجه ي يك مشاهده ي عيني است كه يكي از محققان انجام داده است.

«لالش»، نام روستايي در مركز كردستان عراق است.

اين پرستشگاه همانند آتشكده اي بزرگ است كه از سه قسمت تشكيل مي شود:

1. شبستان

2. محوطه ي حياط

3. صحن دوزخ (محلي كه مراسم حج در آن برگزار مي شود. )

طاووس ملك نزد يزيديان همان شيطان است و آنها معتقدند كه بر آدم برتري دارد. آنها شورش شيطان و سجده نكردن او در برابر انسان را شورشي بر حق مي دانند. بخش مهم اين مراسم، پرتاب دستمال به سنگ برجسته ايست كه از ديوار غار بيرون زده است.

اين مرحله اصلي ترين مرحله ي حاجي شدن است كه با چشمان بسته از فاصله ي هفت متري دستمال سياه بزرگي را به طرف سنگ پرتاب مي كنند و هر كس سه بار موفق شود اين عمل را انجام دهد حجش قبول است.

در غير اين صورت بايد دو روز بعد بازگردد و دوباره اين عمل را انجام دهد.

بهتر است بدانيد كه: وضعيت فعلي شيطان پرستي در ايران در پنج بخش خلاصه مي شود:

1. تحرك در اينترنت وبلاگ نويسي، گفتگو در محيط ياهو و سايت ها، دريافت خبرنامه ها و … ازجمله تحركات اينترنتي شيطان پرستان ايراني است كه تاكنون نيز ادامه دارد.

2. ترويج نمادها مغازه ها و اصناف فروشنده ي زيورآلات نقره اي، فروشگاه هاي پوشاك جوانان و بانوان علي الخصوص در شهر تهران وظيفه ي عمده ي ترويج شيطان پرستي در داخل كشور را بر عهده دارند. در برخي موارد حتي مي توان اظهار كرد كه فروشندگان و مديران كمترين اطلاع از محتواي عمل خود ندارند. همچنين گفتني است برخي از چهره هاي مطرح موسيقي پاپ و متاليكا در تهران و شهرستان ها از طرق مختلف اين نمادها را حمل، معرفي و

به صورت مستقيم و غيرمستقيم به ترويج آنها مي پردازند. سايت ها و وبلاگ هاي فارسي زبان نيز نقش عمده اي را در گسترش و معرفي اين نمادها ايفا مي كنند.

3. ترويج متاليكا گروه هاي موسيقي متاليكا همچون گروه «رامان» و گروه (PSD) كه توسط «بابك خواجه پور، ژانو باغوميان، لويك يوميان و كارن آراكليان اداره مي شود به عنوان شاخصي از فعاليت رو به گسترش گروه هاي متاليكا قابل ذكر هستند.

4. پارتي هاي شبانه پارتي هاي شبانه «رپرها»، جشن هاي فارغ التحصيلي و مهماني هاي خاص دوستانه همواره به عنوان كانون فعاليت شيطان پرستان قابل ذكر هستند.

در اين مراسم هر بار گروهي از جوانان با انواع و اقسام مختلف انديشه ها و ظواهر شيطان گرايي آشنا و يا جذب آنها مي شوند.

5. همكاري با سلطنت طلب ها اوايل سال گذشته ميلادي خبري در وبلاگ هاي وابسته به شيطان پرستان ايران منتشر شد كه سركرده ي ايشان (اهريمن) پيوستن گروهش را به «انجمن پادشاهي ايران» اعلام مي كرد.

محقق: ع. اميني

منبع:

نشريه قدر، شماره 21 برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

عوامل بروز و ظهور گروه هاي شيطاني

اينترنت: سايت هاي خارجي و انواع وبلاگ هاي داخلي كه محلي امن براي پيشرفت انواع گروه هاي زيرزميني و جايگاهي براي پخش موسيقي هاي منحرفانه اين گروه ها مي باشند.

ماهواره:

پخش كليپ هاي ضدديني و منحرفانه گروه هاي شيطان پرست.

چاپ كتاب، نشريات، مجلات داخلي كه به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه اين موضوعات را تبليغ مي كنند.

اجراي موسيقي گروه هاي منحرف در تالارها و دانشگاه هاي داخل كشور. فروش لباس هايي كه علائم و نشانه هاي منفي دارند. فروش علائم و نشانه هاي خاص گروه هاي شيطان پرست در نقره فروشي هاي سراسر كشور. فروش سي دي هاي موسيقي مخصوص اين گروه ها. دانشجويان خارجي مخصوصاً دانشجويان سياهپوست. از سوي ديگر مرور وضعيت و عملكرد خواننده هاي اين گروه ها در ايران نشانگر موارد مهمي به قرار

ذيل مي باشد:

1. با گذشت سال هاي متمادي از شكل گيري انقلاب فرهنگي هنوز ايران اسلامي از فقدان يك چارچوب ايمن فرهنگي رنج مي برد و آسيب هاي فراواني از اين ناحيه متوجه اقشار مختلف اجتماع علي الخصوص جوانان عزيز كشور مي شود و لذا توجه به الگوي مهندسي فرهنگي كشور در اين زمينه بسيار ضروري مي باشد.

2. ضرورت پرداختن به الگوهاي اصيل ديني و روزآمد ساختن ويژگي هاي شخصيتي ايشان امروزه بيش از هر زماني احساس مي شود. با توجه به اين كه كشور ما داراي عناصر فرهنگي و ديني بسيار عظيمي است، لازم است كه اين شخصيت ها و الگوها به جامعه و خصوصاً نسل جوان بيشتر شناسانده شوند.

3. حضور و فعاليت اين عناصر در صحنه هاي بين المللي مي تواند جمهوري اسلامي ايران را با هشداري جدي مواجه نمايد، زيرا شكل گيري جرياناتي اين گونه اغلب با حضور عناصري از اين دست فراهم مي آيد و خلع حضور مؤثر چهره هاي جذاب و بديع عملياتي شده در عرصه فرهنگ زمينه هاي بيشتري را براي رشد و گسترش نفوذ اين عوامل فراهم مي آورد.

4. كاهش ميانگين سن گرايش به گروه هاي فاسد فكري غرب نيز از جمله مؤلفه هاييست كه مي بايست به صورت جدي در دستور كار امر مهندسي فرهنگ قرار بگيرد اين امر پرداختن به سطوح تخصصي طراحي ساختمان فرهنگي را بيش از گذشته نمايان مي سازد.

5. وجود ضد فرهنگ مدگرايي در جامعه ي ايراني متأسفانه داراي عقبه ي تاريخ است كه به مدد قلدري هاي «رضاخاني» و سرمايه گذاري كلان كشورهاي سلطه گر زمينه هاي وسيعي را براي آسيب پذيري فرهنگي كشور فراهم آورده است، لذا مي بايست با عنايت به اين مهم كه تحول و ساختار فرهنگي متأثر از مرور زمان است به

اين امر حياتي همت گماشت.

6. نقدهاي مؤثر علي الخصوص ايجاد سطوحي از جريان هاي تربيتي و اطلاع رساني براي والدين نيز مي تواند به عنوان عاملي مهاركننده در راستاي كنترل و خنثي سازي اين تهديدات مورد استفاده قرار گيرد.

سير تاريخي شيطان پرستي

شيطان پرستي قديمي: شيطان پرستي «قديمي»، نوعي شيطان پرستيست كه به قرون وسطي برمي گردد؛ همانگونه كه در تاريخچه ي شيطان پرستي ذكر گرديد، شيطان پرستي به قبل از ميلاد حضرت مسيح عَلَيْهِ السَّلَام برمي گردد. اصولاً شيطان پرستي را مربوط به قرون وسطي مي دانند. موضوعي كه امروزه درباره ي شيطان پرستي وجود دارد و در برخي كتب نيز ديده مي شود، به اين مطلب برمي گردد كه اصولاً شيطان را كليسا به وجود آورد تا تمام بدي ها و پليدي ها را از خود دور كند و جادوگران را نيز كه در قرون وسطي از قدرت زيادي برخوردار بودند، با عنوان جادوگران «سياه»، به عنوان «پيروان شيطان» معرفي كند تا هم گناهان را دفع كند و هم قدرت جادوگران را كم نمايد. البته اين فرضيه هاييست كه آن چنان كه بايد و شايد نمي تواند صحت و سقم داشته باشد و انسان را حداقل از لحاظ فكري ارضاء كند.

زيرا قبل از مسيحيت و در زمان هاي حضرت ابراهيم عَلَيْهِ السَّلَام و حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام و حتي بسيار قبل از آنها، شيطان پرستي وجود داشته و چيزي به عنوان شيطان مسلماً وجود دارد؛ زيرا اگر وجود نداشت هيچ گاه «آدم و حوا» به زمين سقوط نمي كردند! پس فرضيه فوق را نمي توان فرضيه هاي مغرضانه نسبت به مسيحيت و كليسا خواند. شيطان پرستي قديمي، از لحاظ معني و از لحاظ اعمال انجام شده مسلما با شيطان پرستي

كنوني، بسيار تفاوت دارد. شايد بتوان گفت چيزي كه به عنوان شيطان پرستي امروزه در جوامع گوناگون قرار دارد، شيطان پرستي قديمي يا قرون وسطاييست كه به طور كلي، محكوم شده است و شيطان پرستي جديد، به مبارزه با آن برخواسته است، اما هنوز بسياري آن را قبول دارند و به آن احترام مي گذارند و قوانين آن را اجرا مي كنند.

شيطان پرستي قديم براي توسل به شيطان در كارهاي زيان آور و ياري برخي پادشاهان در زمان جنگ ها بوده است و حتي همسر پادشاه فرانسه در قرن سيزده ميلادي، براي نجات شوهر خود از مرگ، از مراسم شيطان پرستي در قرون وسطايي بهره برده است.

شيطان پرستي قديمي، اعتقاد دارد كه شيطان وجود دارد و قدرت او عظيم ترين قدرت جهان است.

اصل شهوتراني و ارضاي جنسي، اصل لاينفك اين مراسم است.

شيطان پرستي قديمي مخالف با مسيحيت و كليساست و دقيقا در مراسم خود اعمال ضدمسيحيت را انجام مي دهد. آنها به مسيحيت و كليسا اعتقادي ندارند و آنها را عامل بدبختي مردم مي دانند. آنها قائلند «مسيح» پيامبري بود كه بايد زمين را آباد مي كرد و مردم را به راه مستقيم مي برد، اما تنها كاري كه انجيل انجام داده، دروغگويي و رواج بدي در جامعه است! آنها قرباني انسان را امري ضروري براي آرامش و احترام به شيطان مي دانند و در اين ميان دختر «بچه ها» بهترين قرباني براي شيطان هستند.

ريختن خون در اين مراسم، نشانه ي تقدس اين مراسم است ( همانند نوشيدن شراب در عشاي رباني مسيحيت كه به عنوان نشانه ي تقدس و خون مسيح است)!. انجام اعمال شهوتراني در اين مراسم، اعماليست كه بايد حتما به آن پرداخته

شود. چون در شيطان پرستي قديمي ارضاي حس جنسي، يكي از مهم ترين عوامل است و البته با توجه به اين كه شيطان پرستان قديمي، بدترين اعمال را براي مبارزه با خدا، مسيح و شيطان انجام مي دادند؛ لذا امور جنسي نيز به بدترين و فجيع ترين نوع خود انجام مي گرفت. آنها به جهنم اعتقادي نداشته و مي گفتند:

جهنم همين دنياييست كه در آن زندگي مي كنيم؛ لذا بدترين گناهان را در مراسم خود انجام مي دادند. شيطان پرستان قديمي شيطان را موجودي با هويت خارجي مي پنداشتند. شيطان پرستي نوين: شيطان پرستي نوين، در كشور انگلستان به وجود آمد و البته زياد نيز تعجب انگيز نيست. انگليس يكي از كشورهاييست كه هماره جادوگران بسياري را داشته است و البته وجود اهالي باستاني آسياي مياني و خاورميانه و نيز اهالي يونان باستان در انگليس، ثابت شده است.

از اكتشافات به دست آمده در برخي محل هاي برگزاري مراسم شيطان پرستي و جادوگري در انگليس نظير محله ي «استون هنج»، آثاري از تمدن ايران و يونان نيز پيدا شده است و همچنين در كتب شيطان پرستي و جادوگري كلمات عبري، يوناني و فارسي (البته هيچ كدام نه به صورت كنوني) وجود دارد. شيطان پرستي نوين بر خلاف شيطان پرستي قديمي، اعتقادي به وجود شيطان خارجي ندارد؛ بلكه شيطان پرستي نوين، شيطان را در طبيعت و در وجود هر انساني مي داند و اين باطن هر كسيست كه شيطان در آن وجود دارد. مراسم شيطان پرستي نوين، مراسميست براي دعوت از شيطان باطني و حس اهريمني دروني، كه با اعمال جنسي آرام و ارضاء مي شود. آنها جسم پرست هستند و اعتقاد دارند هر آن چه كه وجود دارد،

مديون آلت تناسلي آدمي است! و انسان بايد كامل ترين لذت جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد. آنها به زندگي پس از مرگ معتقدند و بر اين باورند كه بعد از مرگ، روح كساني كه در دنيا لذت جسماني لازم را نبرده اند، به اين دنيا باز مي گردد و لذت جنسي خود را كامل مي كند.

در مراسم شيطان پرستي جديد مخلوطي از اسپرم به همراه ادرار! به عنوان آب مقدس! بر روي حاضرين پاشيده مي شود در شيطان پرستي جديد اعتقادي به قرباني كردن انسان و حتي حيوان وجود ندارد. تاريخچه ي شيطان پرستي تاريخچه ي شيطان پرستي در ايران: دروزي ها: «دروزي»ها اقوام مهاجري هستند كه از مناطق غربي كشور، طي فاصله زماني حداقل 10 قرن پيش، به دليل آزارهاي حكومت وقت بر عليه برخي از مسلمانان، فراري شده و در مناطقي از فلسطين اشغالي، سوريه، لبنان و … سكني گزيده اند.

برخي از مورخان و كارشناسان اديان بر اين باورند كه دروزي هاي «درون گرا» نوعي از شيطان پرستي را اختيار كرده اند و ريشه هايي از ايشان نيز در عراق و ايران (مناطق غرب كشور ايران) مستقر هستند و داراي معبد مقدس مي باشند. «گنوسي ها: با فرض صحيح تر استنادهاي تاريخي دقيق انتصاب شيطان پرستي به فرقه ي گنوسي منشعب از اهل حق مي باشد كه آشكارا به شيطان پرستي روي آورده اند.

در اين رابطه باييد متذكر شد بانيان «تقديس ابليس» در تصوف داراي قدرت تاريخي زيادي مي باشند در تاريخ افرادي همچون: «احمد غزالي»» ذوالنون» مصري از پايه گذاران اوليه شيطانيسم در ميان مسلمانان بوده اند! طبيعيست فِرق تصوف نيز مجموعا تحت تأثير اين اقطاب بوده و شكل گيري شيطان پرستي در ميان ايشان، ( آن

گونه كه در فرقه ي گنوسي ديده مي شود ) امري بديهي است.

اما گنوسي ها از جذب، معاشرت و رويارويي با ساير مردم پرهيز داشته و در چند دسته كوچك به مراسم هاي خاص شيطان پرستي؛ همچون قرباني و حج شيطان و … مي پردازند. شيطان پرستي در مصر: افكار و عقايد پيروان گروه شيطان پرستان كه بر اساس آن چه تحقيقات نشان داده، وابسته به طبقه ي ثروتمند و مرفه مصر و از آن جمله فرزندان برخي از مسؤولان سياسي، هنرمندان و روزنامه نگاران هستند.

عقايد آنان بر اين استوار است كه خداوند به شيطان ظلم كرده و بدون اين كه اجازه دفاع از خود بدهد، او را از بهشت بيرون كرده از اين رو بايد او را پرستش كرد، زيرا به گفته ي آنان او براي پرستش، شايسته تر از خداست چون با شجاعت با خدا مخالفت كرد. رهبر اين گروه كه جواني به نام «عمادالدين حمدي» است و لقب خدمتگزار شيطان دارد و تأكيد كرده است كه بارها توانسته شيطان را فراخواند و با او به گفتگو بپردازد و شيطان همه ي خواسته هاي او را برآورده كرده است.

اين گروه مراسم و برنامه هاي خاص نيايش را دارند. اجتماعات و مراسم شيطان پرستان در روزهاي «شنبه» برگزار مي شود. اين روز از نظر يهود روزي مقدس است.

پيروان اين فرقه علامت ها و نشانه هاي خاص دارند كه از آن جمله دايره ايست كه در درون ستاره اي وارونه، به اضافه دو صليب وارونه و ستاره داوودي قرار دارد و همچنين معتقدند كه دو مكان براي تجاوز به دختران مناسب است، نخست گورستان ها و ديگري ساحل دريا به هنگام شب، آنان عقيده دارند كه با تجاوز به دختران، تخم شيطان

در رحم آنان قرار مي دهند! اعضاي اين گروه به گورستان ها و مخصوصاً به گورستان «كومنولث» شهرك مصر در قاهره مي روند و اجساد مردگان را از قبرها بيرون مي آورند و صليب شكسته و ستاره شش پر داوودي يا ستاره پنج پَر را در جسد مرده فرو مي كنند! و سپس براي تقرب به شيطان دور آن مي گردند. همچنين قرباني هايي براي شيطان تقديم مي كنند كه عبارت بود از ذبح گريه ماده يا سگ كه پس از كشتن اين حيوانات خون آنها را به صورت ها و دسته اي خود مي مالند و در يك دايره اي مي چرخند تا شيطان از آنها راضي شود و اگر حيواني براي قرباني نيابند دست خود را زخمي مي كنند تا خون جاري شود و سپس خون را به صورت هاي خود مي مالند و آن گاه نسخه اي از قرآن مجيد را پاره مي كنند! و بعد در حالي كه صداي موسيقي «راك» نواخته مي شود به استعمال مواد مخدر مي پردازند. گروه شيطان پرستي در مصر از سال 1993 ميلادي به صورت پنهاني در مصر تأسيس شد و با كمال آزادي به فعاليت خود ادامه دادند تا اين كه در جشني كه شركت توليد سيگار «مالبورو» ترتيب داده بود، شركت كرده و هويت و عبادات خود را اعلام كردند و زيرپوشي به تن كردند كه بر روي آنها، ناسزا و اهانت به ذات مقدس خداي تعالي و اديان آسماني نوشته شده بود.

اين مسأله سبب شد مؤسسات اسلامي مصر و گروه هاي سياسي و نيروهاي ملي اين كشور، اين گروه را سخت مورد انتقاد قرار دهند و تأكيد كنند كه پوچ گرايي و خلأ ديني كه افراد اين گروه به آن گرفتار شده،

موجب ارتداد آنان از اسلام شده است.

تاريخچه:

پيشينه ي اين فرقه پيش از ورود اسلام در مناطق ياد شده، وجود داشته است و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته اند.

تأثيراتي از دين يهود و فرقه ي «نسطوري» و عقايد صوفيه ( پس از اسلام) نيز در منابع برشمرده شده اند.

اولين دانشمندي كه توجه محققان را به آنها جلب كرد، «احمدتيمور پاشا» بود كه در كتاب «اليزيديه و منشاء نحلتهم» به اين مسأله اشاره مي كند كه از اين قوم پيش از قرن ششم هجري قمري نامي در تاريخ نيامده بود كه اين زمان همان زماني است كه شيخ عدي به ميان آنها آمده و طريقه «عدويه» را در ميان آنها بنيان نهاده است.

«ابوالفراس» در كتاب خود كه به سال 752 هجري قمري تأليف شده است آنها را به همين نام خوانده است.

محقق ديگر، «ابو سعيدمحمد بن عبدالكريم سمعاني» در كتاب الانساب مي نويسد:

«جماعت بسياري را در عراق در كوهستان حلوان و نواحي آن ديد كه يزيدي بودند و در ديه هاي آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلي به نام «حال» مي خورند. اين گل را براي تبرك از مرقد شيخ عدي برمي دارند و آن را با نان خمير مي كنند و به صورت قرص درآورده و گاه گاه مي خورند و آن را «برات» نامند.» شيطان پرستي مسيحي در غرب: سال هاي پس از رنسانس را مي توان به سال هاي افسارگسيختگي جهان غرب در تمامي ابعاد فردي و اجتماعي و جنبه هاي متعدد منتهي به روابط انساني توصيف كرد. پس از برداشته شدن يوغ تعاليم متعصب كليساي كاتوليك از گردن انسان غربي،

چند كنش عمده فكري و فلسفي شكل گرفت كه شرح آن در حوصله اين مقال نمي گنجد، لكن آن چه قابل توجه است، رويكردهاي متفاوت به مسأله انسان و رابطه ي او با خداست كه زمينه هاي شكل گيري بسياري از جريان هاي فلسفي را فراهم آورد. نكته اي كه نبايد از ذهن دور بماند، تأثيرات گسترده مكاتب يوناني و شرقي بر انديشه ي متفكران غربي است.

در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوق الذكر، دامنه انتقادگرايي به مباحث اصلي توحيدي مسيحيت، يعني جايگاه خدا، انسان و شيطان نيز رسيد. قرن ها بعد يعني در سال هاي آغازين قرن بيستم برخي از عناصر فاسدالاخلاق با اتكاء به گرايش ها و نظريه هاي توراتي و پروتستاني به صورت مخفيا نه، جريان «شيطان پرستي» را با ويژگي هايي همچون: گناه گرايي، قتل، تجاوزات جنسي، عدم رعايت اصول اخلاقي، بي توجهي به مسائل توحيدي و … پايه گذاري كردند.

اگرچه فطرت خداجوي انساني عاملي بازدارنده در تمايل يافتن تعداد وسيعي از افراد جامعه ي انساني به اين جريان شده، لكن استفاده از موسيقي هاي جذاب و متنوع، انجام اعمال خارق العاده و دور از ذهن، تهي شدن انسان غربي و عصر جديد از معنويت و اتصال به منبع فيض، موجبات گرايش افراد اندكي را به اين گروه ها فراهم آورد. نكته ي حائز اهميت آن است كه علي رغم عدم استقبال عمومي از عضويت درگروه هاي شيطان پرستي، آموزه ها و تعاليم گمراه كننده اي از سوي ايشان و به وسيله ي ابزارهايي كه در اختيار ايشان از سوي قدرت هاي بزرگ سياسي قرار گرفته، منتشر شده و مي شود و اين گروه ها در سراسر جهان همواره به عنوان كانون هاي فحشاء و فساد شناخته مي شوند. سال 1960 را مي توان به صورت جدي

آغاز دور جديد حيات و فعاليت شيطان پرستان در آمريكا دانست، صرف نظر از انواع شيطان پرستي كه طي ساليان متمادي باستاني همچون يونان، عراق، ايران و … وجود داشته است.

شيطان پرستي ديني: اگر چه ضروريست كه متذكر شويم اين كه اساساً آيا مي توان شيطان پرستي را ديني خواند، محل سؤال هاي جدي است، لكن با توجه به اين كه در اغلب كشورها چنين دسته بندي ارائه شده است از عنوان «شيطان پرستي ديني» عيناً استفاده مي شود. مبناي بنيادين اين نوع از گرايش به شيطانيسم، پرستش يك نيروي ماوراء الطبيعه اساطيري و يا چند خدايي مي باشد.

عمده پيروان آن به «خدايان» رم باستان، الهه هاي شرقي و … گرايش دارند. اما ركن اصلي اين نوع نيز مانند ساير انواع تأكيد بر پرورش استعدادهاي شخصي انسان و در حقيقت خودپرستيست و اصطلاح شيطان پرستي ديني قابل قبول نيست؛ زيرا شيطان پرستي در حقيقت در مقابل دين قرار گرفته است.

شيطان پرستي فلسفي: اين نوع گرايش عبارت است از اين كه محور و مركز عالم انسان است.

اين شاخه از شيطان پرستي به پايه گذاري اين فرقه به نام «آنتوان لاوي» نسبت داده مي شود. اين نوع شيطان گرايي نيز مانند دو نوع ديگر؛ يعني «ديني» و «گوتيك» از مبناي اعتقادي يهوديت نشأت گرفته است.

شيطان پرستي گوتيك: اين نوع شيطان گرايي نيز مانند دو نوعي كه در گذشته اشاره شد نوعي از شرپرستي با اشاره به تاريكي و از كثيف ترين فرقه انحرافي به حساب مي آيد. در موسيقي متاليكا نيز سبكي به نام گوتيك وجود دارد. كثيف ترين اعمال مانند:

خوردن نوزادان، تجاوزات جنسي و … به اين گروه نسبت داده مي شود. (اگرچه گفتني است براي تمام

گروه هاي شيطاني اين اعمال از واجبات! به حساب مي آيد. ) ميل و در خواست به «برگشت تاريكي» در اين شاخه بارز است.

همانند اعضاي گروه «اكنكار» كه با لباس هاي تيره به غارها و تاريكي ها براي فرياد كشيدن پناه مي برند! اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف كليسا مربوط مي شوند. اين نوع شيطان پرستان معمولاً متهم هستند به اعمالي از قبيل «خوردن نوزادان»، «بزكشي»، «قرباني كردن دختران باكره» و «نفرت از مسيحيان» هستند.

اين طرز فكر در كتاب «ماليوس ماليفكاروم» دسته بندي شده است.

(كتابي كه در دوران تفتيش عقايد از سوي كليسا (1490 م) تأليف شد و در واقع هرگز به طور رسمي، مورد استفاده قرار نگرفت) كتاب حاوي مطالب خرافي از جن گيري و جادوگري و مطالبي از اين دست است.

ترجمه لغوي نام كتاب «پتك جادوگران» است شيطان پرستي، به لحاظ ماهيتش نزديكي زيادي به جادوگري دارد و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصاً جادوگران در ارتباط با آنهاست.

در دنياي امروز هم كشورهاي مختلفي داراي كليساي شيطان هستند؛ مانند:

كشورهاي آمريكا، انگليس، آلمان و چين. بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد كه بر اساس متون انجيل شيطاني، بر عدم كودك آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي كنند؛ اما وحشتناك ترين اعمال از سوي آنها، تنها براي مقابله با دستورات الهي انجام مي شود. انجيل و كليساي شيطاني «انجيل شيطاني» كتابيست كه شيطان پرستان از آن براي عبادت و دعاها در مراسم خود استفاده مي كنند.

اين كتاب شامل كلمات عبري و يوناني و انگليسيست كه برخي از اين كلمات هنوز معني دقيق آن كشف نشده است، اما چيزي كه مي تواند فهميد اسامي

شيطان و دعوت از او براي قدرت دادن به شيطان پرستان است.

در اين كتاب بسياري از دعاهاي آن بر خلاف دعاهاي مسيحيت و انجيل است و همچنين بسياري از شعائر آن براي قدر نهادن به عظمت و قدرت شيطان به عنوان قدرت «مطلق» است.

كليساي شيطان پرستي در قرون وسطي به عنوان مكاني براي انجام مراسم شيطان پرستي استفاده مي شد و محلي بود كه صرفاً قرارهاي شيطان پرستان قديمي و انجام مراسم صورت مي گرفت. اما امروزه كليساي شيطان پرستي محليست براي عبادت شيطان پرستان كه اكثراً به صورت زيرزميني به كار خود ادامه مي دهند و در شيطان پرستي جديد اين مكان به نام كليساي شيطان، براي انجام مراسم ارضاي جنسي، مورد استفاده قرار مي گرفت كه اكنون منحصراً براي انجام اكثر مراسم شيطان پرستي جديد مي باشد.

به قسمت هاي از انجيل شيطان پرستان كه از كتاب (The Witches) گردآوري شده، اشاره مي شود، البته مانند همه ي كتب در اديان مختلف، اين كتاب نيز به ستايش شيطان و قدرت طلبي از او مي پردازد. همان طور كه گفته شد در اين كتاب كلمات و جملات عبري نيز وجود دارد. اين دعاها اكثراً در مراسم شيطان پرستي مورد استفاده قرار مي گيرد:

«به نام خداي بزرگ ما؛ شيطان؛ به شما فرمان مي دهد كه از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را برداز. اين جام پر از اكسير زندگي است؛ و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود دارد و حامي آن است». «اي دوست و همدم شب؛ تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي؛ تو

در ميان سايه هاي قبور مي گردي؛ تو تشنه ي خون هستي و بشر را تهديد مي كني، گور ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا … همان طور كه مشخص است انجيل شيطان پرستي كتاب خاصي نيست و همانند همه ي كتب اديان به ستايش و تسبيح و درخواست، كمك از پروردگار خود مي كند! لذا نمي توان گفت اين كتاب، نوشته هاي پيچيده ايست كه هيچ كس توان فهم آن را ندارد. البته اين درست است كه جملات عبري و يوناني در اين فرقه وجود دارد اما مسلما آن چنان مورد توجه نيست، زيرا اكنون انجيل مسيحيت نيز در خود حاوي كلمات عبريست كه دكترين كليساي «رم» آن را بسيار رواج مي دهند.

سمبل ها و نمادها

در بررسي نمادهاي متعلق به شيطان پرستي، خط بسيار روشني از ارتباط صهيونيسم و شيطانيسم به وضوح قابل مشاهده است.

مشخصه هاي ظاهري: گذشته از اعتقادات، اعمال و سمبل ها، شيطان پرستان ظاهري متفاوت با ديگران دارند كه مي توان آنها را به راحتي از جمع تشخيص داد. به طور مثال مدل موهايشان عجيب و غريب است اكثراً ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكي، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند جمجمه، صورتك هاي شيطاني و سمبل ها خالكوبي مي كنند، چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است مي پوشند. در ذيل برخي از نمادها كه به عنوان نگين انگشتر، گردنبند، تصاوير بر روي دست بندها، پيراهن، شلوار، كفش، ادكلن، ساعت و … درج شده و از جمله به ايران اسلامي نيز راه يافته است، مورد بررسي و معرفي قرار مي گيرد:

اگر نوشته وسط

نماد يعني «Satanism» به معناي شيطان گرايي به همراه دايره حذف كنيم، آن وقت يك ستاره پنج ضلعي بر جاي مي ماند كه همان نشانه ي ستاره ي صبح يا پنتاگرام باقي مي ماند. اگر خوانندگان محترم به ياد داشته باشد، اين همان ابزاريست كه در نجوم كابالايي مورد استفاده قرار مي گرفت و انواع آن در علائم شيطان پرستي ديده مي شود. اين سمبل نيز همان پنتاگرام است، با فرق اين كه انواع آن گاه پنج ضلعي وارونه يا ديو بافومت و به اين شكل در ميان نمادهاي شيطان پرستان به چشم مي خورد. لازم به يادآوريست كه برخي از شيطان گرايان محدوده ي جغرافيايي «تحت سلطه» اين نماد و در واقع منطقه ي نفوذ شيطان گرايي را در نقشه توصيف مي نمايند. (محدوده ي ايسلند و اروپا). در ميان پنتاگرام هاي قبلي، تصوير سر يك بز تعبيه شده است كه اقدامي ضدمسيحي محسوب مي شود و به اين معناست كه مسيحيان معتقدند كه مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام) همچون يك بره براي نجات ايشان قرباني شده است و با توجه به اين كه شيطان پرستان، بز ر ا نماد شيطان و در برابر بره مي دانند اين آرم را انتخاب كرده اند.

666 يك سمبل با عنوان «شماره تلفن شيطان»، از سوي گروه هاي هوي متال وارد ايران اسلامي شده، اما در حقيقت علامت انسان و نشانه ي جانور در ميان شيطان پرستان تلقي مي شود و بر اساس مكاشفات 13: 18 «… پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد، زيرا كه عدد انسان است و عددش 666 است.»

از سال ها پيش تاكنون اين عدد با اشكال مختلف بر روي ديوارهاي شهرهاي بزرگ كشور، مشاهده مي شد.

صليب وارونه: اين نماد حكايت از «وارونه شدن

مسيحيت دارد» و عمدتاً استهزا و به سخره گرفتن اين دين است.

صليب وراونه در گردن بندهاي بسياري، مشاهده شده و خواننده هاي «راك» انواع مختلف آن را به همراه دارند. 1، 5

نماد صليب شكسته يا چرخ خورشيد:

چرخ خورشيد يك نماد باستاني است كه در برخي فرهنگ هاي ديني همچون كتبه هاي برجاي مانده از «بودايي»ها و مقبره هاي «سلتي» و «يوناني» ديده شده است.

لازم به توضيح است اين علامت سال ها بعد از سوي هيتلر به كار رفت، اما برخي، با هدف به سخره گرفتن مسيحيت، اين سمبل را وارد شيطان پرستي كردند.

چشمي در حال نگاه به همه جا: چشم در برخي نمادهاي روشنفكري نيز به كار مي رود. اما شيطان پرستان اعتقاد دارند چشم در بالاي هرم «چشم شيطان» است.

اين علامت در پيشگويي، جادوگري، نفرين گري و كنترل هاي مخصوص جادوگري مورد استفاده قرار مي گيرد.

شيطان پرستان معتقدند كه اين چشم لوسيفر (شيطان) است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت مي كند.

اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار مي كنند.

اين علامت روشنفكران است.

به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

آنخ: اين نمادها به انگليسي «Ankh» انشاء مي شود و سمبل شهوتراني و باروري است.

اين نمادها به معناي روح شهوت زنان نيز تعبير مي شود. امروزه نماد «فمنيسم» در واقع، يك نمادي از سمبل هاي شيطاني است.

پرچم رژيم صهيونيستي: قابل توجه جديست كه رژيم صهيونيستي، علاوه بر حمايت هاي آشكار و پنهان، حتي از قرار گرفتن نماد رسمي كشور نامشروعش در كانون علائم شيطان گرايان نيز، پرهيز ندارد. ضدعدالت: با توجه به اين كه تبر رو

به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار مي آمده است شيطان پرستان، تبر رو به پايين را با عنوان نماد ضد عدالت انتخاب كرده اند.

همچنين گفتني است كه فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني «مادر سالاري» باستاني استفاده مي نمودند. سر بز: بز شاخ دار، بز مندس ( همان «بعل» خداي باروي مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، (بز طليعه يا قرباني) اين يكي از راه هاي شيطان پرستان، براي مسخره كردن مسيح عَلَيْهِ السَّلَام است؛ زيرا گفته مي شود كه مسيح عَلَيْهِ السَّلَام ماننده بره اي، براي گناهان بشر، كشته شد.

همان طور كه در توضيح نمادهاي اول اشاره شد، اين نماد تصوير كامليست از بز در نماد پنتاگرام. هرج و مرج: اين نماد به معناي از بين بردن همه ي «قوانين» است و دلالت بر اين امر دارد كه «هر چه تخريب كننده است تو انجام بده.» اين نماد عمدتاً مورد استفاده گروه هاي «هوي متال» است.

چشم شيطان: اين نماد نيز به معناي چشم «شيطان و نظارت و اقتدار» است و كمتر شناخته شده است.

سياست اسراييل

رژيم اشغالگر قدس، كه سلامت اخلاقي و روحي و رواني انسان ها را، همواره به منزله ي تهديدي جدي براي منافع ملي خود مي بيند، در اقداماتي گوناگون و پي در پي مبادرت به ساخت جريان هاي مسموم فرهنگي نموده و اين جريانات مسموم را به شريان حياتي جوامع، از طريق جاذبه هاي مجازي تزريق مي نمايد. ارتباط رژيم صهيونيستي و نقش آن در سازماندهي گروه هاي شيطان پرست در محورهاي ذيل قابل اشاره مي باشد:

الف: اين گروه ها به لحاظ فلسفه اوليه و بسترهاي معرفتي، دامنه ي وسيعي از ارتباط با اين رژيم را داشته و خواهند داشت.

ب: نحله هاي مختلف شيطاني از

سوي دو سازمان عمده جاسوسي يعني «CIA» و «موساد» سازماندهي، هدايت و تغذيه مي شوند.

ج: بودجه، نظارت، پشتيباني و … شيطان پرستان فعال در جمهوري اسلامي ايران به صورت مستقيم از سوي سازمان موساد تأمين شده و اين سلسله اقدامات با اهداف امنيتي دنبال مي شود.

د؛ رژيم صهيونيستي از اعضاي گروه ها براي مقاصد شوم سياسي و جاسوسي بهره مي برد، به طوري كه خشونت بارترين اعمال به دست اين گروه ها واگذار مي شود.

شيطان پرستي و پيدايش آن در موسيقي متال و جنبش عظيم بلك متال

بلك متال در «نروژ» از زماني پديد آمد كه «نئو وايكينگ هاي» نروژ، در جستجوي راه و نابود كردن مسيحيت در نروژ جهان بودند و در اين راه، انسان هاي بسياري را كشتند و كليساهاي زيادي را آتش زدند و موسيقي بلك متال را تا نهايت نواختند كه شايد خداي تاريك «پاگان ها» بازگردد. بازديدكنندگان و توريست ها، از نروژ به عنوان كشور حماسه و افسانه ها ياد مي كنند.

پايتخت اين كشور هم «اسلوا»ست كه در مركز اين شهر همه چيز از خانه هاي سنگي زيبا تا معتادان و گدايان با قيافه هاي مختلف ديده مي شود. در يكي از همين خانه هاي مركز اين شهر و در يك اتاق شش ضلعي گروه (meyhem) به عنوان اولين گروه بلك متال نروژ شكل گرفت. در اين اتاق فرش هاي بسيار كثيف در زير پا، صليب هاي شكسته نازي ها در بالاي سرشان به همراه صليب هاي بر عكس و شمشير وايكينگ ها كه به در و ديوار آويزان بود، ديده مي شود. «هِل هامر» در حال حاضر تنها عضو باقي مانده از تركيب تشكيل دهنده گروه است.

پايه و اساس اين موسيقي در نروژ در اوايل دهه ي هشتاد، شكل گرفت. اعضاي اين گروه در همان خانه زندگي مي كردند كه اطرافيان از اين خانه

به عنوان خانه اي شيطاني ياد مي كنند.

هامر مي گويد:

«وقتي براي خريد به مغازه اي مي رفتيم پيرزن ها به محض ديدن ما فرار مي كردند و به نوه ها و بچه هايشان مي گفتند:

اين جا محل زندگي «شيطان» است». گروه مشغول تمرين و كار بود كه «دد» خواننده گروه مغز خود را با سلاح «شات گان» متلاشي كرد و اعضاي گروه جنازه او را همان طور در حياط خانه رها كردند تا جسدش خوراك پرندگان شود.

هامر مي گويد:

«اين كار «دد» مرا متعجب نكرد چون او واقعاً ديوانه بود و هميشه هم از قلعه هاي عجيب نروژ صحبت مي كرد» هامر و اورانيموس گيتاريست گروه، اولين كساني بودند كه جنازه دِد را ديدند.

اورانيموس مي گويد:

ما وقتي جنازه را ديديم كه مغز او روي زمين ريخته و خونش به ديوارها پاشيده شده بود.

هامر مي گويد:

%% «اورانيموس قسمتي از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزي پخت و خورد! هامر اولين كسي بود كه لباس بلك متال را مد كرد:

چكمه هاي بلند، لباس جين، ژاكت هاي چرمي سياه به همراه پنتاگرامي كه به گردنبندي كه از استخوان جمجمه دِد ساخته شده بود، اولين مدل لباس گروه بلك متال بود.

بلك متال هميشه موسيقي ترسناكي بوده و حتي گروه هاي انگليسي مثل «venom» خود را به عنوان يك گروه شيطاني مطرح كرد و خود را طبق قوانين شيطان پرستي وفق دادند. وقتي كه بلك متال به نروژ رفت، تغييرات اساسي در آن شكل گرفت و جنگ عظيمي كه بر عليه مسيحيت با موسيقي متال شكل گرفت و پيوند خورد، نماد پيدا كرد. از گروه هاي ديگري كه بعد از «meyhem» به اين نهضت پيوستند مي توان به «dark throne»، «immortal»، burzum»، «marduk»» emperor» اشاره كرد كه در

ابتدا به صورت زيرزميني تشكيل شده و رشد كردند.

در همين زمان «euonymus» شركت «DSP» را شكل داد. او به نوعي رهبر اين نهضيت محسوب مي شد.

هامر در مورد او مي گويد:

«او احساسات نداشت.

ترحم نداشت و هميشه هم مي گفت كه اين نوع زندگي به رأيش لذت بخش است». اين شركت در زيرزمين همان خانه محل تمرين گروه، تشكيل شد.

اين زيرزمين مثل سياه چال هاي قديم تاريك و نمناك بود و با شمع روشن مي شد.

افراد بسياري پس از آمدن به اين مكان و خروج از آن كفن به تن مي كردند و در اوج نشئگي حاصل از مواد مخدر به خودزني با چاقو و شيشه شكسته مي پرداختند و با اسپري بر روي ديوار عبارت «666» را مي نوشتند. «Hell hammer» مردمي كه با تفنگ به خود يا ديوار شليك مي كردند و حتي كسي كه با پتك به مغز خود كوبيد، را به ياد مي آورد يا حتي اورانيموس كه يك روز آن قدر خود را با زنجير زد تا بيهوش شد.

در حدود سال 1990 بود كه بلك متال در حال پيشرفت بود و در اين زمان گروه سازش ناپذير (marduk) پايه ريزي شد و با اولين آلبوم خود يعني (em Jesus) دري جديد را بر روي بلك متال و مبارزه با مسيحيت باز كرد. «ساموس» گيتاريست بزرگي كه از اعضاي تشكيل دهنده «emperer» است و سابقه همكاري با «burzum»، «satyricon» و … را دارد مي گويد:

«ما هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح اعلام خواهيم كرد و خواهيد ديد كه چگونه اديان وايكينگ ها باز خواهد گشت». نقطه ي اشتراكي كه در بين گروه هاي آن موقع بلك متال، ديده مي شود اين بود كه همه

آنها نفرتي خاص نسبت به مسيحيت داشتند. در اين زمان آتش زدن كليساها به وسيله ي كساني كه خود را سربازان «ا و دين» مي ناميدند، شيوع پيدا كرد. از پيشگامان اين كار مي توان به «Varg vikerness» يا همان «count grishnackh» اشاره كرد. از كليساهاي معروفي كه ورگ آتش زد «fantoft» را نام مي برد كه از آثار باستاني نروژ است.

از ديگر كليساهاي معروف «Kolmen Kolen» است كه «ساموس» آن را آتش زد كه اين كليسا كليساي خانوادگي پادشاه «هارالد پنجم» بود.

ساموس در ابتدا با كمك ورگ كليساي «fantoft» را آتش و بعد از آتش زدن كليساي «Kolmen» كليساي «Skjold» را هم به آتش كشيد. او مي گويد:

«در ِ كوچكي در زير محراب كليسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئيل روي آن ريختم و كبريت زدم و فرار كردم.» ورگ، هم از اعضاي اصلي اين جنبش بود كه اغلب لباس هاي وايكينگ ها را مي پوشيد و در ايدئولوژي اش بسيار حساس و سخت گير در عين حال احساساتي بود (اين نكته در آهنگ هاي «بارزام» چه با كلام و چه بدون كلام كاملاً مشهود است و هميشه حتي در تندترين آهنگ هاي او نغمه اي غمناك شنيده مي شود. ) ورگ از معتقدان شديد به مبارزه با مسيحيان، از طريق آتش زدن كليسا بود.

او با بنزين كليساي «Fantoft» را آتش زد و بلافاصله به ميان آتش رفت و روي ديوار كليسا ادرار كرد. بعد از اين جريان اورانيموس ادعا كرد ورگ اين كار را براي مشهور شدن كرده و تقريباً دو ماه بعد از اين جريان بود كه ورگ، اورانيموس را كشت و به قصد توهين به دادگاه موهايش را بافت و دائماً در

دادگاه مي خنديد. نظر مشترك اعضاي بلك متال اينست كه مسيحيت در سال 995 بعد از ميلاد از سوي «Olaf tryggvason» به نروژ آمدكه با آمدنشان طلا و نقره مردم را به غارت بردند و براي اجراي قدرتشان، دين جديد را به مردم نروژ تحميل كردند و قلعه هاي پادگان ها را آتش زدند و مردم را سر دو راهي مسيح يا مرگ قرار دادند. اصلاحات مارتين لوتركينگ در سال 1537 مانند قبل آن، چنان خونين نبود، ولي به همان اندازه بي قانون بود.

لوتركينگ زبان آلماني را با نروژي مخلوط كرد. با اصلاحات لوتركينگ تجاوز و دزدي در نروژ افزاش پيدا كرد و مبلغان تبليغ مي كردند كه با مسيحي شدن به خدا نزديك مي شوند. «Trond viggo torgersson» عضو هيأت كودكان نروژ مي گويد:

«شيطان پرست ها خواهان پايان دادن به اين دورويي معنوي مردم هستند». در اين زمان نروژ بسيار ضعيف است و هر روز زندگي سخت تر مي شود «Torgersson» اميدوار است كه اين آتش، باعث بيدار شدن افكار خفته مردم شود. وقتي از اسقف «andriass artfloat» در اين زمينه سؤال مي شود با عصبانيت مي گويد:

«اين مسايل واقعاً نمي تواند دين ما را خدشه دار كند و اين قدر ضعيف هستند كه ما حتي به مبارزه با آن افكار نمي كنيم.» پرفسور «tormod engelsviken» مي گويد:

«الان در زماني شبيه قرون وسطي هستيم و اين بار پاگان ها در مقابل مسيحيان قرار گرفته اند كه هر دو طرف در عقايدشان بسيار دقيق هستند.» او اعتقاد دارد نروژي ها، ديني روحاني و واقعي مي خواهند و مي گويد:

«اين حركت و جنبش پاگان ها نوعي خون خواهي و انتقام از خشونت مسيحيان است.

شما بايد به ياد بياوريد وايكينگ ها در زمان آمدن مسيحيت ساكت بودند و به مرور

زمان از بين رفتند ولي الان نوبت نئووايكينگ است.»

«Nebelhexa» خانمي كه از اساتيد دانشگاه در نروژ بود، عضوي ديگر از اين جنبش است كه بسيار زود جادوي سياه را ياد گرفت و به يكي از اعضاي معتبر كليساي شيطان تبديل شد.

او موهايي قرمز داشت و سر انجام كليساي شيطان را ترك كرد و با ساموس به همراه گروه «emperer» در تور اروپا براي «cradle of filth» شركت داشت آشنا شد و با او ازدواج كرد. در نيمه شب سال نو همان سال ساموس «nebelhexa» از كوهي برف در نزديكي خانه شان بالا رفتند و در جايي در ميان درختان ساموس به رسم شيطان پرست ها سينه هاي «nebelhexa» را بريد و خون آن را روي برف ريخت و با هم هم قسم شدند كه تا عوض شدن دين نروژ، از مبارزه دست نكشند «nebelhexa» و «samoth» به همراه «varg» براي آتش زدن كليسايي رفتند و پس از آتش زدن آن «samoth» در ميان آتش گير كرد و «varg» او را نجات داد. «nebelhexa» در مورد ورگ مي گويد:

«او انساني استثنائيست و در همه چيز استعداد دارد و براي رسيدن به هدف همه كاري مي كند او هميشه به «samoth» مي گفت بايد تمام كليساها را آتش زد. «Faust» در امر سابق و از اعضاي تشكيل دهنده «emperor» از ديگر اشخاص معروف اين جنبش است كه به جرم كشتن يك كشيش و آتش زدن كليسا به 14 سال حبس محكوم شد.

در آگوست 1992 وقتي «faust» از پارك المپيك بازديد مي كرد، كشيشي را ديد و با او دوستانه مشغول به صحبت شد و با هم قدم زنان به ميان جنگل «faust» گردن كشيش

را با چاقو بريد و جنازه او را رها كرد و فرار كرد. دو روز بعد از اين جريان «faust» به همراه «varg» و «eurronymous» براي آتش زدن كليسايي به نزديكي همان پارك رفتند و «faust» داخل رفت و بمب دستي كه ساخته بود در محراب كار گذاشت و انجيل و كتاب دعاي مذهبي را هم روي آن گذاشت و كمي گازوئيل در نزديكي آن ريخت و با هم به سوي كوه فرار كردند تا شاهد انفجار كليسا باشند. بعد از اين واقعه بود كه «faust» دستگير و به 14 سال حبس محكوم شد.

تأثير جنبش بلك متال و ضدمسيحيت و شيطان پرستي نه تنها در نروژ بود؛ بلكه به ديگر نقاط دنيا هم كشيده شد و براي مثال، از گروه هايي كه در جهان در اين زمينه تشكيل شدند به گروه هاي «deicide»، «six feet under» و «cannibal corpse» در آمريكا، «opera IX» در ايتاليا، «Katakysm» در كانادا، مي توان اشاره كرد. موسيقي و شيطان پرستي: در بخش هاي گذشته اشاره شد كه شيطان پرستان با استفاده از ترفند موسيقي، نتوانست به نفوذ خود در اقصي نقاط جهان، تحقق بخشد.

عمده اين اقدامات در فضاي تأسيس و فعاليت گروه «متاليكا» تاكنون دنبال شده است كه به معرفي آن خواهيم پرداخت: 1. آشنايي با متاليكا: در سال 1981 يك نوازنده درام به نام «لارس الريچ» با انتشار يك آگهي فراخوان، تشكيل يك گروه هوي متال را اعلام و پس از مدتي موفق به جذب افراد مختلفي مي شود. فعاليت اين گروه ها مانند ساير گروه هاي هوي متال به صورت غيرقانوني و زيرزميني در ظاهر و در باطن با حمايت سازمان هاي جاسوسي ايالات متحده

آمريكا و رژيم صهيونيستي، با شعارهاي اجتماعي و اعتراضي، ادامه و گسترش مي يابد. اين گروه چند سال بعد توصيه هاي «بلك متال» را نيز ادامه داد و ضمن ارائه آثار مختلف، زمينه را براي شكل گيري گروه هاي بعدي، فراهم آورد. متاليكا در حقيقت ضد ارزش هايي را ارائه مي نمايد كه شامل «بازگشت به تاريكي» (محور اصلي تفكرات شيطان پرستان، بي رحمي و تجاوزات جنسي، فحاشي، هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومي آن) مي باشد.

خوانندگان اين گروه بر روي صحنه و در «كليپ»هاي خياباني، دست به خوردن و آشاميدن ميوه هاي فاسد، ادرار، مدفوع، خون و مردار نموده و از كثيف ترين گروه هاي موسيقي جهان به حساب مي آيند. همچنين گفتني است متاليكا از همجنس بازي نيز دفاع مي نمايد و آلبومي را در سالروز مرگ «كوئين»، همجنس باز به نام آمريكايي منتشر كرد. برخي آمارها حكايت از اين امر دارد كه تاكنون بيش از ده ميليون و دويست هزار كپي، از آلبوم هاي اين گروه «موسيقي شيطاني»، به فروش رسيده است.

2. دلايل استفاده از موسيقي:

الف: جاذبه هاي مجازي و حاشيه هاي موسيقي متاليكا، مانند:

«ايجاد فضا براي روابط آزاد دختران و پسران».

ب: ارزان و قابل دسترسي بودن موسيقي با توجه به ارتقاء تجهيزات فني تكثير و توزيع.

ج: كاهش سطح حساسيت يا حساسيت زدايي از طريق نفوذ به خانواده ها، شركت ها، اتومبيل هاي شخصي، رايانه هاي شخصي، بالاخره گوشي هاي تلفن همراه.

3. روند و روال: روند و روالي كه موسيقي متاليكا در گسترش مقوله ي شيطان پرستي تاكنون طي كرده است، بسيار قابل توجه مي باشند. ظهور يك خواننده ي جديد، دقيقاً به مثابه يك شيطان جديد، همواره جمع تازه اي از علايق و عواطف اقشار مختلف مردم در كشورهاي جهان را (علي الخصوص

جوانان)، به خود جلب مي كند.

نقش موسيقي متال، نقش حساس گسترش دامنه ي مخاطبين شيطان گرايي مي باشد.

از سوي ديگر با گذشت زمان خوانندگان متاليكا همه روزه بيشتر تمايلات شيطاني خود را آشكار مي نمايند و بدين سان مي توان آنها را تنها عامل تبليغ شيطان گرايي معرفي كرد.

شيطان پرستي و فراماسونري، نمادها و كتب (1)

چكيده:

اين مقاله تلاش دارد تا با معرفي نمادهاي شيطان پرستان، شخصيت هاي شيطان پرستان، فيلم ها و كتبي كه از اين فرقه در ايران برگردان شده و استفاده ابزاري از آنان و بررسي آن جلوي گسترش روز افزون اين فرقه را تا حدي بگيرد.

در ابتدا خلاصه اي از تاريخچه پيدايش كابالا و فراماسون ها ذكر شده و فلسفه گسترش آن بيان خواهد شد.

در ادامه به معرفي و بررسي نمادهاي گروه شيطان پرستان و نحوه به كارگيري آنها خواهيم پرداخت سپس زندگي نامه دو شخصيت برجسته و سرشناس اين گروه خواهد آمد. همچنين در اين مقاله به برخي از فيلم هاي ضد اخلاقي پرداخته خواهد شد و در پايان كتب مبتذل و ضالّة شيطان پرستي كه در سال هاي 1378 تا حدود 1384 در ايران ترجمه و تجديد چاپ مي شده مورد نقد و بررسي قرار خواهد گرفت.

فهرست واژگان:

فراماسون، كابالا، شيطان پرستي، شيطان، رقص شيطان، مانسون، لاوِي، مِتال

مقدمه:

«ألَم أعهَد إلَيكُم يا بَني آدَم ألّا تَعبُدُ الشّيطان إنَّه لَكُم عدوٌّ مُبينٌ و أن ِاعبُدونِي هذا صِرَاطٌ مُستَقيم» (1)

در اين مقاله تلاش شده تا به يك بررسي گزارش گونه و البته تا حدودي تحليلي راجع به فرقه اي كه دنيا با آن روبروست به نام شيطان پرستي بپردازد و شامل تاريخچه اي راجع به اين فرقه و بررسي نمادهاي شيطان پرستي و هدف آنان از گسترش اين نمادها و كتبي كه تاكنون

در ايران برگردان شده و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز چندين بار تجديد چاپ گرفته اند و محتواي آنان مي باشد.

همچنين در اين مقاله به نقد و بررسي برخي از فيلم ها و زندگي نامه دو شخصيت اصلي شيطان پرست به نام هاي مرلين مانسون و آنتوان لاوي پرداخته شده ست

اميد است خوانندگان آن به خصوص جوانان كه بيشتر از ساير اقشار جامعه در معرض خطر ابتلا به اين بيماري فكري و روحي هستند با ديدي باز به مسائلي كه روزانه با آن مواجه هستند نگاه كنند و كوركورانه به تقليد از گروه ها و فرقه هايي كه براي جوان جامعه ي ما شمشير را از رو بسته اند نپردازند. شيطان پرستي فرقه اي مستقل؟

طبق بررسي هاي انجام شده نمادهاي اين گروه و همچنين تفكرات آنان از فرقه اي گسترده تر و طيفي خاص سرچشمه مي گيرد به نام فراماسون free masion (2) حال براي اينكه راجع به فراماسونها بررسي هايي را انجام دهيم بايد به دل تاريخ برگرديم.

فتنة دجّال (3)

از زمان حضرت نوح عَلَيْهِ السَّلَام هر پيامبري كه به رسالت مبعوث شد مردم قوم خود را از فتنه دجّال ترساند.

دجّال يكي از علائم حتمية آخرالزمان و قبل از ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) است، كه در روايات و تفاسير توضيحاتي پيرامون آن داده شده است.

دجّال طبق روايات مرديست كه يك چشم دارد - وسط پيشاني – كه مثل نور مي درخشد، همه را به خود دعوت مي كند، مي گويد منم خداي شما، از آسمان باران نازل مي كند، از زمين گياه مي روياند، الاغي دارد كه هر گام آن كيلومترهاست، درياها را مي پيمايد، از آسمان عبور مي كند، از هر موي اين الاغ نواهايي بيرون مي آيد و توصيفاتي از اين قبيل.

گفته شده

كه دجّال از زمان حضرت نوح بوده است بر خلاف ساير علائم آخرالزمان مثل خروج سفياني، سيد يماني، سيد خراساني، سيد حسني و … كه آخرالزمان به وجود مي آيند.

روايتي از پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نقل شده كه روزي حضرت با اصحاب از مكاني عبور مي كردند مردي را به اصحاب نشان دادند به نام صاعد بن صيد و فرمودند كه اين دجّال است اما آن دجّالي كه آخرالزمان مي آيد اين مرد نيست.

با اين توصيفات مسلماً دجّال نمي تواند يك فرد باشد احتمالاً يك جريان باشد، يك تفكر، كه آن همين تفكر فراماسونري است.

بني اسرائيل و فراعين مصر

حضرت ابراهيم عَلَيْهِ السَّلَام دو فرزند داشتند به نام هاي - اسماعيل عَلَيْهِ السَّلَام و اسحاق عَلَيْهِ السَّلَام - اسماعيل عَلَيْهِ السَّلَام و فرزندانش به پيامبر اسلام رسيدند.

حضرت اسحاق عَلَيْهِ السَّلَام فرزندي داشتند به نام حضرت يعقوب عَلَيْهِ السَّلَام كه ايشان دوازده پسر داشتند كه يكي از آنان حضرت يوسف عَلَيْهِ السَّلَام بود كه طي جرياناتي به مصر كشيده شد و در آنجا به مقام رسيد.

حضرت يوسف عَلَيْهِ السَّلَام از زمين هاي حاصل خيز اطراف رود نيل به پدر و اطرافيانش داد.

حضرت يعقوب عَلَيْهِ السَّلَام لقبي را براي خود برگزيدند به نام اسرائيل به معناي بنده خدا (اسر به معناي عبد و ئيل به معناي الله) - طبرسي مجمع البيان - ولي در كتاب قاموس كتاب مقدس آمده:

«اسرائيل به معناي كسيست كه بر خدا مظفر گشت» (4) و فرزندان ايشان معروف شدند به بني اسرائيل.

حضرت يوسف (ع) در اواخر عمر خود به بني اسرائيل خبر داد كه بعد از من فرعون به شما بدبين شده و شما را

مورد آزار و اذيت قرار مي دهد. همين گونه هم شد و فراعين مصر يكي پس از ديگري بني اسرائيل را به استضعاف كشاندند تا زماني كه حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام به دنيا آمد و وقايعي كه در كتب تاريخي بدان اشاره شده به وقوع پيوست. كابالا (kabala) قبل از به دنيا آمدن حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام عده اي به فرعون خبر دادند كه پسري متولد خواهد شد كه تو را از تخت پادشاهي به زير خواهد كشيد. حال اين سؤال مطرح مي شود كه از كجا مطلع شده بودند؟

يك گروه زير زميني و سرّي به نام كابالا وجود داشت كه در فضاي جادوگري و پيش گويي به سر مي بردند و هدفشان حكومت كردن بر مردم و سلطه جوئيست اينان پيش گويي كردند و به فرعون خبر دادند. فرعون هم شروع به كشتن نوزادان كرد. اما به خواست خدا حضرت در دامان خود فرعون پرورش يافت.

حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام وقتي به پيامبري مبعوث شدند بني اسرائيل را نجات دادند و از رود نيل گذراندند همين كاباليست ها كه از عاقبت فرعون با خبر بودند به ظاهر به خداي موسي ايمان آورده و از رود نيل گذشتند و در راه به عده اي بت پرست برخورد كردند و گفتند:

«إجعَل لَنا إلهاً كَما لَهُم آلِهَه» (5)

و گوساله سامري را طراحي كرده و به خورد يهوديان دادند و وقتي قرار شد كه وارد بيت المقدس شوند سرپيچي كردند.

تا اينكه چهل سال در بياباني به نام «تيه» سرگردان شدند.

در اين مدت حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام تعاليمي از جمله چهره شناسي، ارتباط با شيپور و بوق كه هم اكنون همه ساله مراسم ويژه اي در اسرائيل

برگزار مي شود و مردم در بياباني جمع مي شوند و با شيپور به يكديگر پيام مي دهند. در همين ايام بود كه حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام از دنيا رفتند. كاباليست ها و يهودياني كه به ظاهر ايمان آورده بودند پس از حضرت موسي عَلَيْهِ السَّلَام با توجه به تعاليمي كه از ايشان آموخته بودند و از قبل هم كه به كار جادوگري و پيش گويي مشغول بودند ادّعا كردند كه مي توانند اداره خلقت را بر عهده بگيرند و دستان خدا در مقابل آنها بسته است «وَ قالَتِ اليَهودُ يَدُ اللهِ مَغلولَه» (6).

در راستاي همين برنامه هايي كه ايشان براي اداره خلقت داشتند پيامبران زيادي بر بني اسرائيل نازل شدند تا آنها را از اين كار بر حذر بدارند. يكي از مهمترين ايشان حضرت عيسي عَلَيْهِ السَّلَام بود.

عيسي عَلَيْهِ السَّلَام كتابي آوردند به نام انجيل كه در لغت به معناي بشارت است و منظور بشارت به پيامبري حضرت خاتم (ص) است.

اما اين اتّفاق پيش نيامد و اقداماتي انجام دادند كه حضرت عيسي عَلَيْهِ السَّلَام به خواست خدا به آسمان رفت و انجيل عيسي به شدت مورد تحريف قرار گرفت و تبديل شد به بشارت به خود حضرت عيسي عَلَيْهِ السَّلَام نه پيامبر آخرالزمان. شائول و تحريف انجيل

در آن زمان فردي يهودي زندگي مي كرد به نام شائول كه به شدت مسيحي كش بود و مسيحيان را از بين مي برد.

روزي وارد شهري كه اهالي آن مسيحي بودند شد مسيحيان با ديدن وي پا به فرار گذاشتند ولي او به كليسايي در آن شهر رفت و مشغول عبادت شد وقتي از او علت را جويا شدند گفت در راه مسيح بر من نازل

شد گفت كه از كشتن ياران من دست بردار و تبليغ دين من را بكن. به همين جهت مسيحي شد و حتي نام خود را به «پولِس» تغيير داد. كه هم اكنون در ميان مسيحيان بسيار مقدس مي باشد تا جايي كه برخي نام «پل» را به عنوان پسوند قرار مي دهند مانند «پاپژان پل. «پلوس به شدت شروع به تحريف در انجيل نمود. عده اي متوجه شدند اما از بين رفتند مانند «برنابا» كه انجيل برنابا نيز وجود دارد كه در آن نام پيامبر اسلام و حتي جانشين ايشان حضرت علي عَلَيْهِ السَّلَام به صراحت بيان شده است.

اسلام و يهوديان

در زمان پيش از ولادت حضرت محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم يهوديان و كاباليست ها كه ويژگي هاي پيامبر را در تورات و انجيل مشاهده كرده بودند به جزيره العرب كوچ كردن تا پيامبر آخرالزمان را شناسايي كرده و او را از بين ببرند. لذا پدر حضرت محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عبدالله را شناسايي كردند و پيش از ولادت حضرت او را به قتل رساندند و خود حضرت نيز مدت پنج سال در بيابان به دايه ي خود حليمه خاتون سپرده شد و پس از اين مدت كه پيامبر را شناسايي كردند به دليل حمايت پدر بزرگ و عموي ايشان نتوانستند آسيبي به ايشان برسانند.

ايشان نمي خواستند اجازه دهند كه بيت المقدس توسط اسلام فتح شود به همين منظور با پيامبر اسلام مخالفت مي كردند.

حاكميت كليسا و انزواي يهوديان

در زمان قرون وسطي و پيش از انقلاب صنعتي اروپا كه كليسا بر مردم حكومت مي كرد يهوديان به شدت مورد آزار مسيحيان قرار مي گرفتند و حتي در جنگ هايي

كه معروف شد به جنگ هاي صليبي بسياري از يهوديان را به اجبار مسيحي مي كردند و دينشان از آنها مي گرفتند. تنها كشوري كه توانست مقاومت كند اسكاتلند بود كه اولين لژ فراماسونري را تشكيل دادند. تا زماني كه رنسانس يا انقلاب صنعتي اروپا رخ داد و از قدرت كليسا كاسته شد و زمينه براي رشد و فعاليت يهوديان و به اصطلاح انتقام گيري فراهم شد.

در همين زمان بود كه يهوديان شروع به فعاليت كردند و كم كم لژهاي ديگري در اروپا شكل گرفت. فراماسون (free masion)

ماسون (masion) در لغت به معناي بنّاست و فري (free) به معناي آزاد و فراماسون يعني بنّاي آزاد.

فراماسون به كساني گفته مي شد كه معماري خلقت و معماري تفكر را از ديدگاه خود مي دانستند. البته لازم به ذكر است كه بنّاهاي توانمندي بودند.

به عنوان نمونه اهرام ثلاثة مصر (كه از عجائب هفتگانه به شمار مي رود) ساخته ي دست فراماسون هاست.

فراماسون ها فعاليت هاي خود را در سطح اروپا ادامه دادند تا زماني كه» كريستف كلمپ» امريكا را كشف كرد. در اين زمان فراماسون ها به اين قاره كوچ كردند و سنگ بناي امريكا را آن گونه كه خود مي خواستند ساختند. لذا نيويورك (كه در همين مقاله به آن اشاره مي شود ) ساختار هندسي ماسوني دارد و بسياري از نمادهاي فراماسون ها در اين شهر كه پايتخت اقتصادي ايالات متحده امريكاست وجود دارد.

معرّفي نمادهاي شيطان پرستي

فراماسون ها براي اينكه تفكر دينداران جهان را به ابتذال بكشانند شيطان پرستي را ابداع كرده و به شدت به تبليغ و گسترش آن مي پردازند. در اين قسمت به معرفي تعدادي از نمادها، لوگوها و آرم هاي شيطان پرستي و گروه هاي مرتبط با آن مي پردازيم.

پرگار و

گونيا

اين شكل نماد اصلي فراماسون ها مي باشد كه در آن پرگار و گونياي بر عكس كه علامت بنّاييست وجود دارد. حرف G كه در وسط اين آرم نوشته شده مخفف كلمه (Goat) به معناي «بز» مي باشد.

كه پيرامون آن نيز توضيحاتي خواهيم داد.

إن شاء الله

در اين عكس نماد پرگار و گونياي بر عكس را مشاهده مي كنيم كه در موارد مختلف از جمله آرم پليس كانادا به كار برده مي شود. اين نماد در موارد ديگري مانند ميادين اصلي شهر در كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي استفاده مي شود. بز بافومت (Bophomet)

اين شكل مربوط به يكي ديگر از نمادهاي شيطان پرستيست؛ به نام «ستاره پنتاگرام» كه در وسط آن سر بز يا همان (Goat) را ملاحظه مي كنيد. در اين شكل چهار عنصر آب (كه در وسط شكم آن شكل ماهي و نماد آب است مشخص مي باشد )، خاك (كه در زير پاي بافومت قرار دارد )، آتش (كه در مشعل فروزان روي سر بز مي باشد ) و باد (كه از وجود ماه و خطوط اطراف آن معلوم مي شود ) و دو جنسه بودن اين بز كه داراي يك بازوي مردانه و يك بازوي زنانه و قسمت هاي ديگر بدن وي كه نشان از تقابل و آميزش جنسي مي باشد از بارزترين ويژگي هاي بز بافومت مي باشد.

در عقيده شيطان پرستان «بز بافومت» نماد شيطان و قدرت تاريكي هاست كه سر آن در يك ستاره پنج پر (inverted pentagram (7)) گنجانده شده است.

كه ستاره معروف پنتاگرام كه رأس آن روبه بالاست نماد اين چهار عنصر و راس آن نماد روح انساني و معنويت آن است كه شيطان پرستان با وارونه كردن آن روح را زير

پا قرار داده اند.

كليد آنخ (Ankh)

همان طور كه گفتيم اهرام ثلاثه مصر از جمله افتخارات فراماسون هاست.

به همين دليل است كه نمادهاي مصر باستان در اين فرقه به وفور يافت مي شود.

نمادي كه در شكل بالا ملاحظه مي كنيد كليد ( آنخ) مي باشد كه در زمان مصر باستان در دست كاهنان معابد بوده است.

كليد آنخ نماد حيات و سرچشمه مي گيرد به نام فراماسون جاودانگي مي باشد كه هم اكنون در فرقه اي به نام «فمنيسم» از جمله فرقه هاي فراماسونري استفاده مي شود. آنان زن را نماد حيات و جاودانگي مي دانند به همين دليل از اين نماد استفاده مي كنند.

در شيطان پرستي Ankh نماد و سمبل شهوت و سكس مي باشد (8).

ضد مسيح (Anti Christ)

در شكل بالا كه ستاره پنتاگرام در وسط ديده مي شود خصومت شيطان پرستان با مسيحيت آشكار مي شود.

از ديگر علامت هاي شيطان پرستان آنتي كريست (Anti Christ) به معناي ضد مسيح كه به صورت صليب بر عكس مي باشد.

شيطان پرستان با اينكه در واقع در مقابل تمام اديان ايستاده اند اما خصومت و دشمني خاصي با مسيحيان دارند (9) به همين علت علائم و نمادهاي آنان را مورد استهزاء قرار مي دهند. در ادامه اين دشمني بيش از پيش مشخص مي شود.

(x) نماد كابالا

يكي ديگر از مهمترين نمادهاي كاباليست ها و شيطان پرستان (X) كه امروزه متأسفانه در ايران به عنوان بوگير اتومبيل به وفور استفاده مي شود. دست شاخدار (Cornuto)

علامت دست شاخ دار (Cornuto) نماد ارادت به شيطان (بز) است كه شيطان پرستان از آن در مراسم مختلف براي نشان دادن هويت خود استفاده مي كنند.

اين علامت را بعداً بيشتر خواهيد ديد؛ كه شخصيت هاي مختلفي از آن براي نشان دادن هويت اصلي خود استفاده مي كنند.

از اين نماد در گروه

موسيقي هوي متال نيز استفاده مي شود. هرج و مرج (Anarchy)

اين نماد عمدتاً مورد استفاده گروه هاي هوي متال است كه از جمله نماد هاي فراماسونري مي باشد.

حرف «A» مخفف كلمه «Anarchy» به معناي هرج و مرج و نابساماني است و به اين گروه آنارشيسم اطلاق مي شود اين نماد به معناي از بين بردن تمام قوانين است «هرچه تخريب كننده است، تو انجام بده»

در شيطان پرستي همه چيز آزاد است.

هر نوع لباس، تفكر و عملي آزاد است و هيچ چيزي انسان را از خوي حيوانيت و مست دنيا باز نمي دارد. لذا مي بينيم كه شيطان پرستان خواهان بي نظمي، قتل انسان به عنوان قرباني و حتي خودكشي (كه كمال افتخار براي يك شيطان پرست مي باشد ) هستند.

چشم شيطان (Eye of satan)

اين نماد به معناي چشم شيطان «نظارت و اقتدار» كمتر شناخته شده است.

فراماسون ها از اين نماد زياد استفاده مي كنند.

از ديگر نام هاي آن چشم همه بين (All seeing eye) مي باشد كه در طراحي دلار نيز به كار رفته است.

كه اگر دقت شود تك چشم چپ مي باشد كه در مورد دجال در روايات نيز آمده است (10)

صليب شكسته يا چرخش خورشيد (or sun wheel swastika)

چرخش خورشيد يك نماد باستاني است كه در برخي فرهنگ هاي ديني همچون كتيبه هاي برجاي مانده از بودايي ها مقبره هاي يوناني ديده شده است.

اين نماد بعد ها توسط هيتلر به كار رفت، لكن برخي با هدف به سخره گرفتن مسيحيت اين سمبل را وارد شيطان پرستي كردند.

سر بز (Goat Head)

بز شاخدار، بز مندس mendes) همان ba'al بعل يا اُسيروس، خداي باروري مصر باستان) بافومت، ( خداي جادوscapegoat، (بز طليعه يا قرباني). اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي به سخره گرفتن مسيح

است زيرا گفته مي شود كه مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد و خود را براي نجات بشر فداء نمود. چشمي در حال نگاه به همه جا (چشم همه بين (All seeing Eye

شيطان پرستان اعتقاد دارند چشم در بالاي هرم چشم شيطان است كه بر همه جا نظارت و اشراف دارد اين علامت در پيشگويي، جادوگري و كنترل هاي مخصوص جادوگري مورد استفاده قرار مي گيرد.

آنها معتقدند اين چشم لوسيفر شيطان است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت مي كند.

كافيست به دلار، پول رايج آمريكا نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم و ساختار نوين جهاني است (novus ordo skolorum) كه در شكل صفحة بعد به زبان لاتين مشخص است.

كه ترجمه آن به انگليسي (New order of the Ages) مي شود. كه در شكل پايين صفحه به آن اشاره شده است ضد عدالت (Anti justice)

از ديگر نمادهاي شيطان پرستي آنتي جاستيك (Anti justice) به معناي ضد عدالت اين تبر رو به بالا به معناي عدالت و رو به پايين ضد عدالت است.

شيطان پرستان براي نشان دادن مخالفت خود با عدالت اجتماعي از هيچ فعاليتي مضايقه نمي كنند.

اعداد ماسوني

در فرهنگ فراماسونري همانند ديگر مذاهب اعدادي خاص جنبه تقدس به خود گرفته و بيانگر عقايد و تفكرات ماسوني و گاهي مخالفت با ساير اديان مي باشد.

عدد 13

عدد سيزده در برخي از اديان از جمله مسيحيت از اعداد نحس و شوم تلقي مي شود، مسيحيان كمتر از اين عدد استفاده مي كنند.

تا جايي كه در ساختمان هاي خود به جاي طبقه سيزده عدد 1+12 استفاده مي كنند.

لكن اين عدد براي شيطان پرستان و ماسون ها عددي مقدس است.

اين نماد در طرح يك دلاري

به كار رفته است، كه در آن 13 شاخه زيتون در پاي چپ، 13 تير در پاي راست، 13 ستاره پنتاگرام در بالاي سر كه مجموعاً ستاره هگزاگرام را تشكيل مي دهند و 13 خط سفيد و قرمز بين دو بال عقاب كه در پرچم امريكا نيز به كار رفته است قابل مشاهده مي باشد.

همچنين هرمي كه در سمت راست تصوير قابل مشاهده است نيز داراي 13 طبقه مي باشد.

كه اگر نماد پرگار و گونياي بر عكس را روي اين شكل پياده كنيم حروفي كه در دور حرم جدا خواهد شد كلمه mason را تشكيل خواهند داد.

عدد 33

از ديگر اعداد مقدس فراماسون ها عدد 33 مي باشد كه فراماسونرهاي اعظم داراي اين درجه خواهند شد.

ساخت يك دلاري و طراحي نمادهاي آن حدود شش سال به طول انجاميده است.

جرج واشنگتن (Washington) اولين رئيس جمهور امريكا و فراماسونر اعظم مي باشد كه داراي درجه 33 است و عكس وي در طرح يك دلاري به كار رفته است.

كاخ سفيد

تصوير روبرو نقشه هوايي شهر نيويورك را مشخص مي كند.

در اين عكس اگر خطي مطابق شكل از ساختمان پنتاگون (وزارت دفاع امريكا) كه در پايين شكل مشخص است به كاخ سفيد (White house) محل تلاقي دو خط رسم و از آن به يكي از اصلي ترين ساختمان هاي ماسوني به نام جفرسون كشيده شود زاويه اي كه از اين دو خط حاصل مي شود 33 درجه مي باشد.

نكته ديگري كه در اين تصوير وجود دارد ساختمان كاخ سفيد است كه با چهار ميدان اطراف خود ستاره پنتاگرام را تشكيل مي دهند.

سازمان ملل

شكل روبرو آرم سازمان ملل را نشان مي دهد كه در آن سيزده پر زيتون در دو طرف كره زمين قرار دارد و

همچنين خطوطي كه كره زمين را به 33 قسمت تقسيم كرده است نمايانگر عدد 33 مي باشد.

(جان اف كندي) تنها رئيس جمهور ضد ماسون ايالات متحده بود كه در زمان رياست جمهوريش در شهر دالاس ترور شد.

در شكل شهر دالاس نشان داده شده است كه نزديك مدار 33 درجه مي باشد.

صحراي هرمجدون يا آرماگدون كه در اسرائيل قرار دارد و به اعتقاد يهيود آخرالزمان، منجي يهود در اين صحرا ظهور مي كند؛ نيز نزديك مدار 33 درجه مي باشد.

جنگ 33 روزه ي لبنان كه در روز سي ام آتش بس اعلام شد ولي بي هيچ دليلي تا روز سي و سوم ادامه پيدا كرد نيز در نزديكي مدار 33 درجه رخ داد.

همچنين عمليات صحراي طبس و بمب اتمي امريكا در ناكازاكي نيز در نزديكي همين مدار صورت گرفت.

عدد 666

از ديگر اعداد معروف شيطان پرستان عدد 666 مي باشد، به عقيده آنان در ششصد و شصت و ششمين روز از خلقت حضرت آدم شيطان او را از بهشت راند. از اين عدد به عدد وحش ياد مي شود كه نمايانگر شيطان است.

666 سمبليست كه به عنوان شماره تلفن شيطان از سوي گروه هاي هِوي متال، وارد ايران اسلامي شده است اما در حقيقت علامت انسان و نشانه جانور در ميان شيطان پرستان تلقي مي شود. از سال ها پيش تا كنون اين عدد با اشكال مختلف روي ديوار شهرهاي بزرگ نقش بسته است.

برخي معتقدند اين نماد هم بهانه ايست براي گسترش نمادهاي اين افراد.

حرفF ششمين حرف از حروف الفباي انگليسيست كه با كنار هم قرار گرفتن 3 F عدد 666 پديد مي آيد. در برخي از باركدها دو خط در اول وسط و آخر باركد همانند شكل بزرگتر

از ساير خطوط مشخص است كه نماد عدد 666 مي باشد.

شخصيت هاي شيطاني

مرلين مانسون (Marlyn Manson)

مرلين مانسون نام مستعار «برايان وارنر» متولد 1969 ميلادي از يك خانواده فقير و سطح پايين فرهنگي در منطقه كانتون اوهايو امريكا مي باشد.

دوران كودكي وي با آرزوهاي دست نيافتني و همه سختي هايش به پايان رسيد. برايان مدت 11 سال در يك مدرسه مسيحي تحصيل كرده و در سن 18 سالگي ضمن نقل مكان به منطقه تامپاباي فلوريدا به شغل روزنامه نگاري روي آورد.

وارنر در طول اين مدت مطالب ضعيفي را با قلم خود در نقد اشعار موسيقي هاي مبتذل «متال» و «راك» به رشته تحرير در مي آورد

گروهي از همراهان وي را منتقد متاليكا معرفي مي كنند.

اما آنچه قاطعانه مي توان درباره دوران جواني اين شيطان مدرن گفت اينست كه سال هاي جواني وارنر سال هاي آشنايي وي با فضاي مسموم گروه هاي شيطان پرستي و اقمار آن نظير گروه هاي متاليكا، هيپي و … است.

به هر حال وي پس از آشنايي به «اسكات ميچل» گيتاريست فعال در برخي از گروه هاي كوچك و نه چندان حرفه اي راك، گروه متاليكاي خود را تشكيل مي دهد.

وي در اين سال ها نام مرلين منسون را با تركيب دو نفر ديگر بر خود برگزيد. نام مرلين را از بازيگر زن هاليوودي «مرلين مانرو» كه شهرت به فساد و بازي در فيلم هاي غير اخلاقي داشت و از ظاهر زيبايي برخوردار بود و منسون را از كشيش ناراضي فرقه گرا و قاتل حرفه اي به نام چارلز منسون بر مي گزيند. پس از انتخاب جسورانه گروه منسون در انتخاب رنگبندي صحنه، نوع اجرا، گستاخي در استفاده از الفاظ ركيك و ترويج فحشا در آثار ايشان با شركت فعال موسيقي به نام

«تايتينگ ريكورد زليپل» در امريكا آشنا مي شود و زمينه هاي گرايش بيشتر شيطان مدرن به وحشي گري در صحنه هاي اجرا از جمله پاره كردن انجيل و پرتاب آن به سمت مردم و خوردن مدفوع و هر كاري كه حتي از حيوان هم ساخته نيست را فراهم آورد؛ و از وي يك چهره معروف و سوپر ميليونر ساخت. اين اقدامات او را از جايگاه يك مطرب محلي در فلوريدا، خارج و به يك چهره ملي در امريكا تبديل ساخت.

عقايد هيچ عقيده ثابتي را نمي توان به منسون نسبت داد، او مظهر لاقيدي و بي عقيدگي محض است و آنجا كه پاي عقيده به ميان كشيده مي شود آن عقيده به شيطان و بزرگي اين موجود رانده شده ختم مي شود لكن از آنجا كه انسانهاي بي عقيده و مكاتب بي عقيده بايد در پي انجام اعمال خود به فلسفه بافي بپردازند تا مرموزتر جلوه كنند، او نيز فلسفه بافي هايي را طرح مي نمايد به عبارتي %%فلسفه بافي به كمك مشتري داشتن و ماندگاري مشتريان به كمك او آمده است.

در مرحله بعد القاي مفاسد فكري و عقيدتي در دستور كار وي قرار دارد كه در صدر آن همان بي عقيدگي است.

بي عقيدگي كه در پلوراليسم يا نسبت گرايي نيز رخ مي نمايد امروزه شاخصه زيربناي بسياري از مكاتب فكري است، منسون مصداق نسبيت گراييست

چشم چپ مانسون اولين نماديست كه از آن به عنوان (Look marlin manson) ياد مي شود. اين چشم با لنز روشني از چشم ديگر وي متمايز است.

اغلب تصاوير منتشر شده از منسون به گونه اي تهيه مي شود كه اين چشم به صورت واضح در آن مشخص باشد.

وي در هر اجرايش با گريم و چهره اي متفاوت روي صحنه ظاهر مي شود

و همين موضوع باعث جلب توجه طرفداران وي گشته است.

از ديگر مشخصه هاي مرلين مي توان به عدد 69 روي سينه اش اشاره كرد كه نشان از سال تولد منسون دارد. او با اين كار سال تولد خود را تحولي در بشريت و سال مهمي قلمداد مي نمود. اين فرد همچنين برخي از نمادهاي جديد را در شيطان پرستي ابداع كرده و برخي را دستخوش تغيير و تحولاتي نموده است (11)

آنتوان لاوي

آنتوان شزاندر لاوِيْ (Anton Szandor LaVey) معروف به دكتر لاوي، مؤسس و كاهن اعظم كليساي شيطان. نويسنده كتاب انجيل شيطاني و بنيانگذار شيطان پرستي فلسفيست.

وي در 11 آوريل سال 1930 در شهر شيكاگو ايالت ايلي نويز متولد شد.

سپس به سافرانسيسكو نقل مكان كرد و بيشتر دوران رشد وي در همان جا سپري شد.

پس از رها كردن دبيرستان و فرار از خانه در 17 سالگي ابتدا به سيرك پيوست و بعد به نوازندگي روي آورد و در سال 1950 به عنوان عكاس در دايره جنايي پليس است خدام شد.

در سال 1952 با شخصي به نام كارول لنسينگ ازدواج كرد. نتيجه اين ازدواج دختر اول او كلارا لاوي بود.

ازدواج آنها پس از شيفتگي آنتوان به داين هگارتي در سال 1960 منجر به طلاق شد.

داين و آنتوان هرگز با يكديگر ازدواج نكردند ولي ثمره اين رابطه دختر دوم لاوي به نام زنا لاوي بود.

لاوي كه در سانفرانسيسكو از محبوبيت خاصي برخوردار بود، شبهاي جمعه به ارائه سخنراني هاي سري كه آنها را دايره اسرارآميز ناميده بود پرداخت. يكي از اعضاي همين حلقه به وي پيشنهاد تأسيس آيين جديد را داد.

در 30 آوريل 1966 در حالي كه سر خود را به عنوان آيين

جديد تراشيده بود، بنيان گذاري كليساي شيطان (church of satan) را اعلام كرد. همچنين اين سال را به عنوان سال اول عهد شيطان (anno Satan) ناميد. چندي بعد با انتشار انجيل شيطان در سال 1969 به اظهار تعاليم كليساي شيطان پرداخت و اظهار داشت كه شيطان فرمانرواي زمين است.

از جمله ديگر كتاب هاي لاوي مي توان به آيين پرستش شيطان و دفتر يادداشت شيطان اشاره كرد.

پس از جدايي هگارتي از لاوي در اواسط سال 1980 آخرين همراه لاوي، بلانچ بارتون بود كه نتيجه اين همراهي تنها پسر لاوي به نام سيتن سركيس كرنكي لاوي (12) شد.

وي در 29 اكتبر 1997 در بيمارستان سنت ماري شهر سانفرانسيسكو بر اثر تورّم ريه درگذشت. در تدفين شيطاني لاوي كه به صورت مخفي انجام شد، جسدش سوزانده و خاكستر آن به اين عقيده كه وي داراي قدرت شيطان است بين وارثانش تقسيم شد (13)

***********

پي نوشتها:

يس 60 - 61 بنّاي آزاد ضد مسيح ر. ك برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 67 اعراف 138 مائده 64 ستارة واژگون (شيطان پرستان جنبه ي معنوي انسان را زير پا مي گذارند

محمد زارعان / تهاجم فرهنگي و اصناف ص 18

ستاد احياء امربه معروف شهرستان اصفهان

علت اين خصومت به جريان جنگ هاي صليبي بر مي گردد كه حاكميت كليسا بر مردم موجب انزجار آنان مي گشت

محمد زارعان / تهاجم فرهنگي و اصناف ص 19

ستاد احياء امربه معروف شهرستان اصفهان

محمد زارعان / تهاجم فرهنگي و اصناف ص 8

ستاد احياء امر به معروف شهرستان اصفهان

Satan Xerxes Carnaki Lavey

حميد رضا مظاهري سيف / شيطان پرستي موجي در حال يا طرحي براي آينده ص 12 / موسسه مطالعات فرهنگي طلوع

نويسنده: امين شمگاني

منبع:

برگرفته از سايت اختصاصي راسخون

http://www.

rasekhoon. net / article / show - 87679. aspx

شيطان پرستي و فراماسونري، نمادها و كتب (2)

فيلم هاي شيطاني در ادامه توضيحي پيرامون فيلم هايي كه امروزه ضد ايران و اسلام ساخته مي شود مي پردازيم.

اسپايدر من

شخصيت مرد عنكبوتي يك شخصيت منجي و مثبت است كه مردم را نجات مي دهد و در بسياري از موارد به كمك مردم مي شتابد. نكته اي كه در اين فيلم (به خصوص در قسمت اوّل حائز اهميت است اين بود كه مرد عنكبوتي وقتي خواست تارها را از دست خود خارج كند دست خود را به حالت هاي مختلف در آورد و وقتي دست خود را به شكل روبرو (Cornuto) در آورد آن قدرت جادويي از دستش خارج شد.

فيلم 300

فيلم 300 كه نه تنها يك فيلم ضد ايراني بلكه فيلمي ضد اسلامي بود.

شكل روبرو يكي از سكانس هاي اين فيلم را نشان مي دهد. در اين سكانس يكي از جوانان لشكر اسپارتاكوس رو به پدر خود در حال لبخند زدن مي باشد كه ناگهان سواركاري سفيدپوش با اسبي سفيد از ميان گرد و غبار ظاهر شد، سر اين جوان را از بدنش جدا كرد و بعد ناپديد شد كه صد در صد تفكر مهدويت را مورد هجوم قرار مي دهد. چرا كه در اين فيلم سواران و نظاميان ايراني سياه پوش بوده و پرچم هاي مشكي در دست داشتند كه نشان از پرچم هاي خراسان دارد.

سنگسار ثريا (stoning of soraya)

فيلم سنگسار كه در اين فيلم تمام مباني اسلام و روحانيت مورد هجوم يك طرفانه دشمن قرار مي گيرد.

در اين فيلم زني بي گناه با تهمت شوهر خود سنگسار مي شود. اين فيلم در فضاي روستاي كوهپايه ساخته شده و بازيگران آن به زبان فارسي صحبت مي كنند و مردي كه به خاطر هوسراني

و ازدواج با ديگري كاري مي كند كه همسرش ثريا به دست پدر و فرزندان خود سنگسار گردد و نهايت جرم و بي رحمي اسلام را به رخ بيننده مي كشاند.

هري پاتر

فيلم هري پاتر كه در فضاي كاباليستي و جادوگري به سر مي برد نيز يكي از فيلم هايي بود كه در آن در برخي از بخش ها آرمان هاي اسلام را مورد هجوم قرار مي دهد. در اين فيلم يك شخصيت منفي جادوگر وجود داشت كه بر سر خود دستاري شبيه عمامه روحانيون پيچيده بود كه در پايان فيلم با برداشتن آن صورت شيطان در پشت سرش ظاهر گرديد.

- يكي از زمينه هاي به تصوير كشيدن شيطان در رسانه هاي غربي و به ويژه هاليوود را بايد در قرائت هاي جديد از كتاب مقدس و به ويژه بخش استعاري و غامض مكاشفات يوحنا جستجو كرد آنجا كه مي گويد «… فرشته اي را ديدم كه از آسمان پايين آمد … او اژدها (شيطان) را گرفت و به زنجير كشيد و براي مدت هزار سال به چاه بي انتها افكند … پس از پايان هزار سال، شيطان از زندان آزاد خواهد شد …» (14)

همين موضوع مورد توجه اربابان رسانه اي قرار گرفت و در پايان هزاره دوم و اوايل هزاره سوم محصولات فراواني وارد بازار رسانه اي و به ويژه سينمايي شد آثاري همچون: بچه رزماري، طالع نحس، جن گير، كنستانتين، پايان روزها، دروازه نهم و حتي فيلمي همچون «ون هلسينگ» و يا «دراكولا ساخته ي برام استوكر» و …

معرّفي كتب شيطاني - 1 قوم محزون گروه سپوترا

گزيده ترانه هاي كاوالرا كيسر

Kavalara - Keyser

برگردان: فردين صيّادي

نشر «مس»

موسيقي با طعم سياست

در تعريف موسيقي متال مي توان نوشت:

«صداي اتصال سيستم هاي برق فشار قوي به اضافه صداي

ضجّه كرگدني زخمي به اضافه صداي كشيده شدن ميخ آهني بر شيشه و كشيدن ناخن روي تخته سياه با معجوني از صداي اتومبيل هاي فرمول يك و اصوات ناهنجار ديگر مساويست با موسيقي متال اگر «سياست» را هم به اين معجون اضافه كنيد كمي با گروه «سپوترا» آشنا شده ايد.»

«سپوترا» يك گروه برزيليست كه بعد از گذراندن يك دوره كوتاه در عرصه موسيقي كلاسيك به عرصه موزيك متال پا گذاشت و هم اكنون از معروف ترين گروه هاي معترضيست كه با سبك هوي متال به فعاليت خود ادامه مي دهد.

به عبارت ديگر «سپوترا» هيچ روزنه اميدي را قبول ندارد و به شدت معتقد است كه دنيا با گام هاي شتابان به سوي فساد و نابودي پيش مي تازد و نجات دهنده در گور، خفته است.

نشريه «لايف تايم» (Life time) در مورد اين گروه مي نويسد:

«پخش كليپ هاي اين گروه در هجده كشور دنيا به كلي ممنوع است و بسياري از اهالي موسيقي نظير «مارك نافلر» و «گري مور» اعتقاد دارند كه «سپوترا» آفت موسيقي معاصر به حساب مي آيد.» طي سالهاي گذشته انتشار مجموعه ترانه هاي گروه «سپوترا» در ايران موج اعتراضي را برانگيخت كه پيش از آن در كشورهايي نظير «لهستان» و «كره ي جنوبي» نيز شاهد آن بوديم. بدون اغراق بايد نوشت خطر انتشار اين ترانه ها آن هم در اين سطح وسيع از توزيع هزاران كيلوگرم مواد مخدر و توهم زا بيشتر است.

در بررسي عملكرد اين گروه مي توان نوشت كه آنان غير از پرخاشگري و تقويت روحيه پرخاشگري در بين جوانان، چيزي در چنته ندارند و حتي در كشور خود نيز در نگاه اهل فرهنگ، گروه منفوري به حساب مي آيند.

از سوي ديگر، در حالي كه «فرزين

صيادي» مترجم ترانه هاي اين گروه كه مجموعه را با نام «قوم محزون» توسط انتشارات «مس» روانه بازار كرده است در مقدمه كتاب سعي مي كند اين گروه را «ضدجنگ» معرفي كند، اما ترانه هاي ترجمه شده از نكته ديگري حكايت دارد.

اجازه بده بكشمت!

به جرأت مي توان نوشت كه در تمام ترانه هاي گروه «سپوترا» كه سروده هاي «كاوالرا» و «كيسر» است هيچ كلمه مثبتي را نمي توان پيدا كرد و البته اگر يافت شود بدون معني منفي استفاده شده است!

در آلبوم «ويرانه دِدمنشانه» تنها در 4 ترانه 8 بار از واژة «نفرت»، 4 بار از واژة «مرگ»، 11 بار از واژة «شيطان»، 8 بار از واژة «جنگ» و 8 بار از واژة «وحشت» استفاده شده است كه از عمق فاجعه خبر مي دهد. البته به اين آمار بايد 14 مورد عيسي و كليسا و صليب را نيز اضافه كنيد:

«… متولد مي شود از دوزخ قدرت برتر شيطان تا ويران كنند محراب كليسا را و كشتار كند آنان را كه مسيحي متولد مي شوند.» (15)

صدور مجوز انتشار اين ترانه از سوي مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بسيار قابل تامل است.

زيرا هر عقل سليمي در مي يابد كه اين ترانه، رسالتي جز زير سؤال بردن مذهب ندارد و شأن الوهيت را نيز تا حد مبارزه با فرشته پايين مي آورد.

به اين چند سطر توجه كنيد:

«… رژه بر فراز غبار براي انتقام از سال هايي كه گرفتار دوزخ بودم آنجا كه عيسي مسيح مصائب خود را تحمل كرد …» (16)

به نظر مي رسد كساني كه مجوز «قوم محزون» را صادر كرده اند يا معناي دوزخ را نمي دانند و يا خبر ندارند كه عيسي مسيح از فرستادگان خداوند است!

در بخش ديگري

آمده است:

«… بر صليب آويخته عيسي را امپراتوري روم نيرويي ددمنش خدايانت را قرباني كرده است … بر صليب آويخته، به قتل رسيده، مدنون گرديده مسيح قرباني شد به زانو افتاد … مسيح تباه شده و ميخكوب بر صليب …» (17)

جاي ترديد نيست كه تمامي اين جملات در تضاد با مذاهب است و انتشار آن در يك كشور اسلامي به دور از تدبير است.

متأسفانه در چنين مواقعي «ترجمه «دستاويز مناسبي براي اجراي نقشه هاي شوم معانداني است كه با ناجوانمردي بر مذهب و اخلاق يك ملّت مي تازند.

شبهه افكني عليه معاد:

سپوترا هيچ اعتقادي به دنياي پس از مرگ ندارد. البته اين براي گروه هاي موسيقي با مليت آمريكاي جنوبي دور از انتظار نيست اما آنچه عجيب به نظر مي رسد اصرار بيش از حد «سپوترا» براي تمسخر «معاد» و مهم تر از آن اصرار غيرقابل توجيه مترجم كتاب «قوم محزون» براي ترجمه سطر به سطر اين سطور كفرآلود است!

به اين اشعار توجه كنيد:

… بهشت در آتش است آتشي از اعماق دوزخ كه كلماتي از نفرت بر جاي مي گذارد … زندگي گذشته تو نفرت انگيز بود سرنوشت امروز تو همانا عذاب كسي ديگر است …» (18)

به ياد بياوريم اين آية شريفه را كه: ( هيچكس به گناه ديگري، عذاب نمي شود ) (19)

نقطه پايان

اگر شيشه هاي باجه تلفني شكست يا پليسي در خيابان كتك خورد، غير از قضا و قدر «سپوترا» را هم كمي مقصر بدانيم! ترجمه اين كتاب به متن وفادار نيست و گاه غلطهاي فاحشي ديده مي شود كه واقعاً شگفت انگيز است.

همچنين مترجم كوشيده تا به نوعي در مقدمه كتاب «سپوترا» را از جرائم تبرئه كند.

2 - نا بخشود ه (متاليكا)

گروه متاليكا

اشعار جيمز هتفيلد

James hetfeild

ترجمه: سيد حبيب گوهري راد

انتشارات دژ

سبك: متال، هوي متال، بلك متال، راك

«در مغزهاي ما فقط حس كشتن شعله مي كشد سعي كن فرار كني چرا كه تو همان كسي هستي كه ما پيدا خواهيم كرد»»

متاليكا» متال نيست

«… متال، هرزه، شهواني و غير انساني است.

متال و متاليكا غير از گوش آزاري و توليد نفرت كاري ندارند. بايد همه آنها را به دريا ريخت و دنيا را در غياب متاليكا يك بار ديگر ساخت …

«نفرت جهاني از متاليكا روز به روز در حال گسترش است و اكنون مدعيان طراز اول موسيقي جهان در پي واكسن هايي برآمده اند كه جوانان نسل آينده را از گزند اين ويروس بي هويت نجات دهند.

به عبارت ديگر، متال كه در پوشش دموكراسي زاييده شد، هر روز قرباني تازه اي مي گيرد و به پديده اي شوم و غيرقابل مهار مبدل شده است.

خطر گسترش متاليكا به گونه اي نگران كننده شده است كه راديو دولتي فرانسه هر هفته ساعت ها به بررسي و نقد موسيقي مخرب متال مي پردازد و به جوانان فرانسوي هشدار مي دهد از متال و متاليكا پرهيز كنند.

متاسفانه اين ويروس خطرناك در كشور ما نيز به سرعت در حال افزايش است و متوليان فرهنگ بدون توجه به قدرت تخريبي اين نوع ترانه و موسيقي، مرزهاي فرهنگي را گشود ه اند و متال و متاليكا به راحتي در كشور، جاي خود را باز كرده است.

متاسفانه اين سبك (متال) به پرطرفدارترين سبك موسيقي در كشورمان تبديل شده است و به دليل طبيعت اين نوع موسيقي در بين جوانان احساساتي و معترض جايگاه ويژه اي دارد!

ناشران و پديدآورندگان آثار مربوط به متاليكا با اين توجيه كه «متاليكا، متال نيست»، مجوز دريافت

كرده و خواسته يا ناخواسته در يكي از بزرگترين خيانت هاي فرهنگي قرن شركت مي كنند.

آن گونه كه در بخشي از مقدمه مترجم اثر «نا بخشود ه» (سروده منحطترين «متال باز» جهان) آمده است:

… اگر چه موسيقي دنياي غرب با انديشه ها و فرهنگ غني ما تفاوت هاي بسياري دارد ولي در اين كتاب سعي نموده ايم تا جوانان نسل امروز را با اشعار و اين سبك موسيقي آشنا نماييم. چرا كه ما امروزه شاهد تاثيرگذاري منفي اين گونه ترانه ها بر جامعه خود هستيم كه متاسفانه عدم شناخت كافي جوانان ما از محتوا و معناي اخلاقي اين گونه موسيقي، يكي از مهمترين دلايل اين تاثير سوء مي باشد كه بهترين راه براي جلوگيري از اين معضل اجتماعي، آموزش صحيح و آشنا كردن افراد جامعه با اين گونه موسيقي مي باشد …

تاسف بارتر اينكه مترجم معتقد است اين نوع موسيقي و ترانه با فرهنگ ما هيچ سنخيتي ندارد و مخرب است اما بايد منتشر شود تا جوانان ما با اين تخريب آشنا شوند!

3 جادوي بي خيالي

مجموعه ترانه هاي رولينگ استون

ميك جگر كيت ريچارد

Mick jeger – kit richard

مترجم؛ كيوان هنرمند

انتشارات «مس»

راوي لاابالي عشق

گروه دربدرها (Rolling Stones)

در سال 1962 شكل گرفت و حالا بعد از چهار دهه از معتبرترين گروه هاي پاپ ( مردمي) جهان به شمار مي رود.

ترانه هاي اين گروه، تنوعي باور نكردني دارند. رولينگ استون بر خلاف گروه هاي معتبر ديگر كه به نوعي تمركز در مضامين ترانه ها رسيده اند هم در ژانر ترانه هاي ساده عاشقانه تجربه هاي درخشاني دارند و هم در حوزه هاي اجتماعي، فلسفي، عاميانه، كمديك و حتي ترانه هاي معترض قابل توجه هستند.

با اين همه بافت و زيرساخت فرهنگي ترانه هاي رولينگ استون با فرهنگ غني ايراني، فرسنگ ها فاصله

دارد و انتشار برگردان ترانه هاي اين گروه به نفع فرهنگ ما نيست.

با نگاهي اجمالي به مفهوم عشق و اساطير آن در مي يابيم كه آنچه رولينگ استون از آن مي گويد يك عشق غربيست كه زير ساخت آن را «زنا» تشكيل مي دهد.

در اساطير عشق ايراني مي توان از «فرهاد» و «شيرين» به عنوان عاشقان با محور «حيا» نام برد و در عشق عرب نيز از «ليلي» و «مجنون» نام برد كه مفهوم عشق «پاك» را تداعي مي كند، اما اسطوره ي عشق غربي ها «تريستان» و «ايزوت» است كه بر پايه «زنا» طراحي شده است.

«رولينگ استون» در ترانه هايش از اين اسطوره ي غربي بارها مي گويد.

ناگفته پيداست كه استقبال غربي ها از «رولينگ استون» و نغمه هايش امري طبيعيست كه ريشه در فرهنگشان دارد و آنچه مسلم است خطر چنداني آنها را تهديد نمي كند، اما «رولينگ استون» يك آفت جدي براي اهالي مشرق زمين است.

نخستين بازخورد جدي ترجمه ترانه هاي «رولينگ استون» در ايران، خلق ترانه هاي غيرمتعارفي نظير «خالي نيست» و «ناز نكن» و … است.

نكته قابل تامل اين كه ترانه هاي رولينگ استون، حرفه اي، تأثيرگذار است و به همين خاطر به سرعت در دل مخاطبان، جا باز مي كند.

بنا بر اين ضروريست كه براي پيشگيري از يك فاجعه فرهنگي، راه حل مناسبي از سوي مديران فرهنگي نظام، انديشيده شود. فراموش نكنيم كه رولينگ استون يا همان «دربه درها راوي لاابالي عشق است؛ عشقي كه در فرهنگ غني ايراني هيچ جايگاهي ندارد.

عشق از نوع سوم

نمونه هاي ايراني آثار «رولينگ استون» را در ادبيات فارسي مي توان در قرن دهم هجري در اشعار وحشي بافقي جتسجو كرد. مكتب «وقوع» يا بي نيازي از معشوق كه منافات چنداني با عشق آتشين ندارد.

اما آثار پديد آمده در سال هاي اخير كه تحت تأثير مستقيم «رولينگ استون» در ايران سروده شده به هيچ وجه هويت ندارد و فاقد اصالت است.

در واقع نوعي گستاخي و جسارت غربيست كه وجه اشتراك آن با گويش و منش مشرق زميني ما بسيار ناچيز است.

ترانه هاي «رولينگ استون» سرشار از واژه هاي ركيك، تحقيرآميز و گاه مستهجن است و صدور مجوز به «جادوي بي خيالي» بسيار تامل برانگيز است.

«ميك جگر» و «كيت ريچارد» هيچ كلمه اي را به ترانه ممنوع الورود نكرده اند و به صراحت از واژه هاي نظير: كثافت، احمق، لجن، خرفت، هرزه، فاحشه، نفهم، عجوزه علاف، خودفروش، لعنتي و … استفاده مي كنند.»

رولينگ استون» و ترويج صوفي گري

نكته قابل تامل ديگر اين كه گرايش جوانان امروز ايراني به تصوف و شاخه هاي آن پيش از آنكه ريشه سنتي داشته باشد به دليل تعليمات خاص گروه هاي نظير» رولينگ استون» است.

(البته آنچه كه صوفي گري ناميده ايم با آنچه كه» رهرو» را به «منزل» مي رساند، فرسنگ ها فاصله دارد. )

افراط در مصرف مواد مخدر به خصوص حشيش و ماري جوانا و قرص هاي نشاط آور و همچنين استفاده از كلمات ركيك و مستهجن در گفتار از وجوه مشترك «رولينگ استون» و پيروان مسلك تصوف دروغين است.»

«رولينگ» مخاطب ايراني را بي اختيار به ياد فرقه %%ملاقيه مي اندازد. فرقه اي كه با تظاهر به فسق و فجور، سعي مي كنند خود را بدتر و پليدتر از آنچه هستند، معرفي كنند تا دچار غرور نشوند. متأسفانه اين هدف به ظاهر مقدس، ابزار ناپاكي دارد كه زير پا گذاشتن شرع و عرف فقط يكي از آنها به شمار مي رود.

همچنان در بخشي از ترانه هاي اين گروه آمده است:

«… مهم نيست چه مي گويي مهم نيست

چه مي كني

مثل يك شير تنبلم

مثل يك مار بد ذاتم

پستم مثل سگ مستم، مثل بز

شهواني چون خوك، عشقي هولناك

… تو مثل آهوي مي دوي و من دغل مثل روباه

از ماديان سريعتري و من از قاطر قويترم از خفاش تيره تر …» (20)

4 باران نوامبر

گروه: گانزن رُزِز Genzen rozez

ترانه هاي اكسل رُز برگردان: حميد خدا پناهي و مهرداد فريدوني

نشر «مس»

ترانه سراي نفرت و نااميدي

رُز خود را ترانه سرا نمي داند و معتقد است كه راوي نفرت هاييست كه از كودكي تا ميان سالي با خود به اين طرف و آن طرف مي برد. هر چند سبك تلفيقي گروه «گانزن رُزِز» نيازي به ترانه ندارد.

مجموعه به اصطلاح ترانه هاي «إكسل» كه در ايران با عنوان «باران نوامبر «با ترجمه حميد خدا پناهي و مهرداد فريدوني از سوي انتشارات «مس» به چاپ رسيده مي تواند گواه خوبي بر بيگانگي «اكسل» با مفهوم ترانه باشد! فرار به سوي پوچي» گانزن رُزِز» در اروپا و آمريكا، طرفداران بسياري دارد. هر چند منتقدان و مخالفان اين گروه، افزون تر از سينه چاكان اين گروه هستند كه به هنجارستيزي هايي كه در ترانه هاي «اكسل» موج مي زند، اعتراض مي كنند.

مترجمان «باران نوامبر» در مقدمه كتاب مدعي شده اند كه دليل برگردان اين اثر بوده:»

مخاطبان بدانند كه گانزن رزز هم حرف هايي براي گفتن دارد كه با فرهنگ ما بيگانه نيست».

نكته قابل تامل اينكه ترجمه تمامي اين ترانه ها نقص دارد و علاوه بر عدم وفاداري به متن از دوگانگي زبان نيز رنج مي برد. همچنين بيش از پنجاه درصد اطلاعات مقدمه كتاب، نادرست است.

به نظر مي رسد مترجم تمامي اصطلاحات به كار رفته در ترانه ها را به صورت تحت اللفظي ترجمه كرده است، ولي با اين حال از ابتذال اشعار

و ترانه ها كاسته نشده است.

تهييج براي اعتراض» اكسل رز» اعتراض مي كند، فرياد مي زند و همه را متهم مي كند و قابل تامل اينكه دليل هيچكدام از اعتراض هايش را نمي داند. «رزز» حتي به طبقه اجتماعي خود نيز اعتراض نمي كند.

فقط مي خواهد معترض باشد و معترض پروري كند.

به همين خاطر در ترانه هاي صد در صد عاشقانه اش رگه هاي از خشونت بي دليل به چشم مي خورد.

با اين پيشگفتار بخشي از ترانه «او را دوست مي داشتم» از آلبوم «دروغ هاي گانزن» را مرور مي كنيم.

«… من او را دوست داشتم ولي بايد او را مي كشتم

من او را دوست داشتم آه … آري ولي بايد او را مي كشتم

مي دانستم كه دلم برايش تنگ مي شود پس بايد او را نگه مي داشتم

او درست در حياط خلوت من دفن شده ست

اوه بله، اوه بله، اوه بله، اوه بله

… او بسيار غُرّ و لُند مي كرد و من از دستش ديوانه مي شدم

و اكنون اين گونه راحت ترم، آري

… او را بايد چند متر زير خاك مي گذاشتم

من هنوز مي توانم صداي اعتراض او را بشنوم …» (21)

بي ترديد اين كلمات و معاني نمي تواند زاييده فكر و فرهنگي سالم باشد و سراينده اين ترانه اگر سايكوتيك حاد نباشد حتماً نوروتيك (در معرض ديوانگي) است.

اما متأسفانه اين زهر كشنده با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ميان جوانان ايراني توزيع مي شود!

البته ممكن است كساني چنين شبهه افكني كنند كه مفهوم ترانه در سبك هايي نظير متال، راك و پانك و رپ با ساير ترانه ها، تفاوت اساسي دارد و به اصطلاح به جاي شعر (Poem) از نغمه خودماني (Lyric) استفاده مي شود، در پاسخ به اين شبهه بايد اين نكته را يادآور شد كه هر «ليريك»، شايستگي ترجمه و نشر

ندارد و استناد به اين واقعيت تنها راهي براي ترجمه و نشر تمامي مضامين غيراخلاقي در آثار كتبي و شفاهي جهان باز مي كند.

به عبارتي با اين شبهه افكني حتي ترجمه نوشتارهاي غير اخلاقي نيز اشكالي ندارد و مي توان با مجوز رسمي، هر پديده غيراخلاقي و حتي غير انساني را در معرض ديد عموم گذاشت.

5 رقص شيطان گروه متاليكا

ترانه سرا: جيمز هتفيلد

James hetfeild

برگردان: سهراب محبي

انتشارات «مس»

با «شياطين» مي رقصند

سبك «متاليكا» هرزه ترين، شهوت آميزترين و غير انساني ترين سبك موسيقي در تمام دنيا ست.

«متاليكا» طرفداران خود را از ميان نوجوانان و جواناني كه با بحران شخصيت دست و پنجه نرم مي كنند مي يابد!»

«عصيان عليه هر چيز» شعار اصلي متاليكاست.

«متاليكا» اعتقاد دارد كه تمام انسان ها، فرزندان شيطان هستند و براي همين بايد بميرند.

طرفداران متاليكا در ايران كه معمولاً به «متال باز»ها شهرت دارند، دوآتشه ترين هواداران موسيقي به حساب مي آيند. آنها معمولاً مشتريان دائمي مواد مخدّر از جمله حشيش، L. S. D و قرص هاي روانگردان هستند.

تا چند سال گذشته بيش از 98 درصد از اين هواداران دوآتشه، با فرهنگ متال آشنا نبودند و به همين خاطر ترجمه و انتشار كتاب متاليكا در ايران، موجي عظيم پديد آورد و اين كتاب به سرعت به صورت آشكار و پنهان در زيرزمين هاي متال، پخش شد.

كتاب «رقص شيطان» يك بمب تخريبي قدرتمند است كه متأسفانه تاكنون در ايران قرباني هاي زيادي گرفته است و پس از اين نيز قرباني خواهد گرفت.

در شرايطي كه حتي خوش بين ترين طرفدار متال، اميدي به ترجمه و انتشار حتي يكي از ترانه هاي متال نداشت، با اجراي سياست تساهل و تسامح از سوي مديران ارشاد مجوز «رقص شيطان» صادر شد.

ناشر «رقص شيطان» كه

تا تابستان 84 اين اثر را براي هشتمين بار در تيراژ زياد به بازار عرضه كرده است در پيشگفتار كتاب نتوانسته خوشحالي خود را پنهان كند.

اين ناشر مي نويسد:

… آنچه مرا واداشت تا مجموعه اشعار ترانه سرايان عصر حاضر را منتشر كنم، در ابتدا جستجويي بود براي فهم علت علاقه ي جوانان به اين نوع موسيقي كه تصور مي كردم مانند هر «مُد»ي تاريخ مصرفي دارد و مي گذرد. ولي بعد متوجه شدم اين علاقه مي تواند دلايل ديگري غير از «مُد» داشته باشد؛ زيرا مي ديدم حتي جوانان متعلق به خانواده هاي فرهنگي با وجود آشنايي با اصول موسيقي كلاسيك يا اصيل ايراني به اين نوع موسيقي نيز علاقه نشان مي دهند …» (21)

اين ادعا، كذب محض است.

كسي كه موسيقي كر كننده و حيواني متال را مي شنود، هرگز نمي تواند از موسيقي كلاسيك و اصيل لذت ببرد. اي كاش ناشر مدعي توضيح مي داد كه مثلاً صداي سه تار چه ربطي به گيتار «ديستورِتشن» بدلهجه اي دارد كه متاليكا از آن استفاده مي كند؟

متاليكا و شيطان پرستي

تاكنون بسياري از مروّجان موسيقي و كلام متاليكا براي در امان ماندن از فشارهاي حكومتي، كوشيده اند تا متاليكا را از اتهام «شيطان پرستي» مبرّا كنند، اما اين تلاشي بيهوده بوده كه تا امروز نيز نتيجه اي نداده است.

گروه متاليكا به صراحت اعلام كرده كه شيطان پرستند و با «خدا» سر ستيز دارند. اين حقيقت تلخ، حتي در شيوه ي پوشش آنان در كنسرت ها به راحتي قابل مشاهده است.

متأسفانه گروه هاي متال باز ايراني كه در تهران و كرج فعاليت وسيعي دارند در دام شيطان پرستي افتاده اند و نسل نوجوان را به شدت تهديد مي كنند.

به نظر مي رسد انتشار ترانه هاي متال در ايران به اين

پديده شوم دامن زده است و در صورت استمرار اين وضعيت، در آينده اي نزديك با مشكلي به نام بحران اعتقادي جوانان مواجه مي شويم.

دفاع ناشيانه از رقص شيطان

ناشر در پيشگفتار كتاب اعتراف مي كند:

«… مي شد با حذف و اضافاتي به زيباتر شدن اشعار، كمك كرد. ولي آيا استفاده از ترفندهاي ويرايشي و پيرايشي و هَرَس اشعار مثلاً در شعري كه مي خواهد پوچي و سردي و بي روحي اين عصر را نشان دهد باعث دور شدن از اصل محتوي نخواهد شد …»

حال اين سؤال مطرح مي شود، در شرايط فعلي كه جامعه ي ما به ويژه نسل جوان به نشاط و اميدواري، نياز دارند، نمايش بي پرده «پوچي و سردي و بي روحي عصر حاضر» چه دردي از ما دواء خواهد كرد؟

پديدآورندگان رقص شيطان با ادعاهاي واهي نظير مراجعه «جيمز هتفيلد» به يك مركز ترك اعتياد براي ترك الكل و بهبودي نسبي وي!! و همچنين ادعاي «درون نگري» متاليكا سعي در تطهير اين گروه دارند، اما به صراحت مي توان گفت كه متاليكا لكه اي سياه بر دامن موسيقيست كه هيچ گاه پاك نخواهد شد.

كلام آخر (رقص شيطان)

بايد اذعان داشت كه با چاپ كتاب «رقص شيطان» خواسته يا ناخواسته صفحه حوادث روزنامه ها را تلخ تر كرده ايم:

«… همه اش در دستانم له اش كن، خُردش كن نگاهش دار عزيزم نگاهش دار خفه شو حالا از من متنفر شو … فقط مي گذارم نفس بكشي هواي من را كه تو دريافت مي كني بعد مي بينم كه آيا مي گذارم مرا دوست داشته باشي بُكش بُكش بُكش بُكش بُكش …» (23)

6 سلاطين فلزي

گروه «منووار» MANOWAR مجموعه ترانه هاي اريك آدامز

مترجم؛ فراز بهروز سهيل عبدي

انتشارات دژ

شاگردان شيطان و ما

مترجمان «سلاطين فلزي» در پيشگفتار اين

اثر، ادعاي عجيبي را مطرح كرده اند كه بسيار قابل تامل است آنان مدعي شده اند:

اين نوع موسيقي (راك و متال) به همراه متن ترانه هايش، متعلق به نسل جوان جامعه بوده و اكثر نوجوانان و جواناني كه علاقه مند به اين سبك هستند، مي خواهند از طريق اين نوع موسيقي انرژي منفعل خود را رها كنند تا سكون انرژي سرشار جواني، باعث ياس و سرخوردگي آنان نشود و از طرفي متن اعتراض آميز و عصيانگرانه ترانه هايشان باعث شده كه جوانان، حرف دل خود را در لابلاي سطور اين اشعار بيابند و اين امر علت به وجود آمدن اين حس همگرايي مي شود …» (24)

براي اين كه صحت و سقم ادعاي آنان را دريابيم به هزار توي ترانه هاي «اريك آدامز» (شيطان پرست معروف) نقبي مي زنيم تا «همگرايي» جوانان ايران زمين و شيطان پرستان از نگاه مدعيان آشكارتر شود:

… سوختن، مرگ، هلاكت، توهين كن به دختران و زنان

اين خون به دست آمده دستمزد من است

در زندگي كثيف شان هيچكس نمي تواند از من بگريزد

سوار بر مرگ سياهم هنگامي كه بوسه زد بر شمشير كينه جويي

سرت در كنارت گذاشته مي شود تمام زندگي ها را گرفتم كه تنها من دانستم

بدني دريده شده با مرگي آرام در انتظار شماست

… دختران و همسران شان را به يغما ببر» (25)

نمونه اي از همگرايي «اريك آدامز» و «جوانان ايراني» را با هم خوانديم. به عبارت ديگر «همگرايي» ادعا شده در پيشگفتار «سلاطين فلزي» بيشتر به اين معناست كه فرهنگ ما، بر پايه خشونت استوار شده است (!) آيا اين ادعايي توهين آميز نيست؟

7 روح لاتين

مجموعه ترانه هاي جنيفر لوپز

Jenifer Lopez

مترجم؛ وحيد كيان

انتشارات انديشه عالم روح لاتين» جنيفر لوپز» خواننده مشهوريست. رقّاصه اي فوق

ستاره و بازيگري كه فروش فيلم هاي هاليوودي را تضمين مي كند.

جنيفر، ترانه هم مي نويسد و در آمريكا از محبوبيت قابل توجهي برخوردار است.

البته شهرت او از محبوبيتش خيلي بيشتر است.

وي در حال حاضر با سومين همسر خود زندگي مي كند و در دنياي بازيگري و خوانندگي «مدونا» فوق ستاره آمريكايي را پشت سر گذاشته است.

جنيفر با فرهنگ آمريكايي خود مي نويسد، مي خواند و مي رقصد. بر اساس اطلاعات دريافتي پخش صداي جنيفر لوپز در ايران ممنوع است.

رقص هايش كه جاي خود دارد. اما كتاب ترانه هاي جنيفر لوپز با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در بازار است و ظاهراً فروش خوبي هم دارد!

جنيفر، دختر بد هاليوود

جنيفر لوپز شايد مشهورترين هاليوودي باشد اما از خوشنامي بهره چنداني نبرده است.

شايعات بسياري درباره ي «جنيفر لوپز» مطرح است كه با واقعيت فاصله چنداني ندارد.

بررسي هاي كارشناسي نشان مي دهد كه ترانه هاي «جنيفر لوپز» هيچ عمقي ندارد و تنها در سطح باقي مي ماند. البته جنس موسيقي سبك آثار وي (يعني هيپ هاپ) در اين رويكرد سطحي بي تأثير نيست.

به نظر مي رسد برگردان ترانه هاي «جنيفر لوپز» هيچ توجيه هنري و ادبي نداشته و فقط به دليل شهرت بسيار او صورت گرفته است.

نكته قابل تامل وفاداري بيش از حد مترجم به متن اصليست. به اين معنا كه مترجم، بدون هيچ اشاره اي به خاستگاه ترانه هاي لوپز، حتي مقدمه ي متن اصلي را نيز بي هيچ توضيحي به فارسي برگردانده است.

در بخشي از مقدمه آمده است:

«… بدون شك نسل جديدي از هواداران جنيفر، با آهنگ هاي «بيا صدايمان را بلند كنيم» و «اگر عشق مرا داشتي» همراه شده اند … آن دختر كوچولو به تشويق خانواده و دوستان، آن ريشه ها را سال ها پروراند و آبياري

كرد تا به اهدافي دست يابد كه اغلب دختران هم سن او خوابش را مي ديدند» (26)

مترجم اين اثر كتاب (روح لاتين) را آنقدر شتاب زده راهي بازار كرده كه نام سرايندگان واقعي ترانه ها را هم از قلم انداخته است و همه را به نام جنيفر لوپز ثبت كرده است!

مترجم به اين نكته اصرار دارد:

دختري كه با رقص شروع كرد. تكامل يافت و به بازيگري تبديل شد كه سر انجام توانست، آواز بخواند.

جنيفر مي گويد:

با بازي در فيلم هاي تلويزيوني و سينمايي و حالا با خوانندگي، آنچه را مي خواستيم، انجام دادم. با صبر و استقامت، آرزوها در پشت سرتان قرار مي گيرند و مي كوشند خود را به شما برسانند …» (27)

ترويج لاابالي گري

خوشبختانه مترجم «روح لاتين» ادعاي مترجمان آثار متاليكا، راك و … را تكرار نكرده است و مدعي عرفان و فلسفه اي خاص در آثار «جنيفر لوپز» نيست.

ترانه هاي «جنيفر لوپز» از جنس «رقص» اوست. هدفي جز ترويج لاابالي گري و بي بند و باري را دنبال نمي كند.

در بخشي از اين ترانه ها آمده است:

«… حالا روز به شب مي رسد و همه چيز خوب پيش مي رود

اين دفعه ديگر هيچ جور نمي تواني مانع من بشوي

يا روحيه مرا در هم بشكني هر چه بخواهم مال من خواهد شد

امشب خوش خواهم گذراند

چند نفر از دوستان را خبر خواهم كرد چون زندگي را دوست دارم

و امشب، شب حال خوش است …» (28)

به عبارت ديگر بايد نوشت كساني كه در ترانه هاي «جنيفر لوپز» دنبال فلسفه و يا هر تفكري مي گردند، بي ترديد به هيچ نتيجه اي نخواهند رسيد. «جنيفر لوپز» حتي از كلمات براي پيچ و تاب بدن استفاده مي كند و ديگر هيچ! (29)

نقد و نتيجه گيري

گرچه بيشتر نقدها

از ناحيه اديان بزرگ صورت مي پذيرد، ولي بيشترين انتقادات به شيطان پرستي از طرف مسيحيان شكل مي گيرد.

در اين راستا مباحث سودمندي مطرح هستند.

اين ادعا كه شيطان پرستي به طور صرف يك دين و فلسفه است در كنار معناي ضد آن تعريف مي شود كه چه چيزي به عنوان رياكاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفه ها و اديان ضعيف عمل مي كند.

همچنين اين مباحث ادراك معني و طبيعت شيطان يا عبادت او را از ادبياتي كه معمولاً ضد شيطان است شكل گرفته است.

بسياري از شيطان پرستان، شيطان را به عنوان يك نيروي سركش معرفي مي كنند.

به هر حال آنها ادعا مي كنند چنين هويتي بر مبناي قبول كردن اينكه شيطان موجودي يا قدرتي افضل است شكل مي گيرد.

حال گفته مي شود با توجه به اينكه شيطان به عنوان موجودي شناخته مي شود كه با خداوند مخالفت مي كند، در صورت قبول كردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت كرد. (تناقض)

عالمان مسيحي بر اين باورند كه نمي توان هرگز از شيطان تبعيت نكرد ( هيچ كس معصوم نيست) چرا كه آنها باور دارند شر انساني يك تلاش بي فايده براي انجام دادن كارهاي خوب است (به طور مثال، براي رستگاري يا كسب امنيت براي خود، حتي با اين شرط كه به ديگران ضرر رساند). حتي كساني كه از فلسفه خوش پرستي تبعيت مي كنند، تلاش مي كنند چيزهايي كه به عنوان خوبي فقط براي خودشان شناخته شده اند را بدست آورند. اين فلسفه دانان ادعا مي كنند نتيجه اين فلسفه اگر با قوانين خداوندگار تطابق نداشته باشند، تنها رنج، سردرگمي، انزوا و نااميدي به همراه خواهد داشت.

شيطان پرستي يك سراب فلسفي و علم بيان سنگين است.

چرا كه گفته

مي شود لاوي در استفاده از لغات تبحر خاصي داشته است.

شيطان پرستي يك طلسم كم ژرفاي عقلاني از خداي ساخته شده توسط بشر است.

انسان موجودي اجتماعيست و به انسان هاي ديگر احتياج دارد. بعضي ها عقيده دارند شيطان پرستان درك اشتباهي از استقلال داشته اند و آن را به تنهايي تعبير كرده اند.

استقلال مي تواند شما را قوي تر كند ولي اين غير ممكن است شما به تنهايي خدا باشيد. آنها بر اين باورند كه اگر كسي خود را خدا معرفي كند و ضمن استفاده از لايق دانستن خود، مي توان به عدم پذيرش حقيقت منجر شود.

يكي از نقدهاي كاربردي تر شيطان پرستي اينست كه ضمن اين كه شيطان پرستي معمولاً خود را به عنوان راه نجاتي براي توده هاي تسليم شده مردم در مقابل دين هاي اصلي معرفي مي كند، بر شايستگي هاي آنها در بي نيازي از ديگران و انزوا گرايي تاكيد مي كنند و انزوا گرايي مي تواند به سوء استفاده هاي مختلفي ناشي شود – كه معمولاً نيز چنين است– چرا كه طبيعت انزو اگرايانه شيطان معمولاً در بازخورد جوامع ناكارمد است و براي جبران اين خلأء از قوانين اديان سنتي استفاده كرده است.

فرقه هاي غير شيطان پرستانه ي بسياري از گروه ها به اشتباه به عنوان گروه هاي شيطان پرستي در نظر گرفته مي شود. به طور كلي دو تعريف براي گروه هاي شيطان پرستي در نظر افراد وجود دارد:

هر گروهي كه شيطان را (مشابه شيطان تعريف شده در دين مسيحيت كه عاري از مفاهيم غير طبيعي مربوط به پليدي و زشتيست يا يك شيطان انتزاعي) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت كند، كه معمولاً از آن به عنوان الهه سياه نيز ياد مي كنند و آن را منتسب

به طبيعت حقيقي انسان مي نامند. گروه هايي كه از دين مسيحيت تبعيت نكرده و يا عيسي را با خصوصياتي كه در دين مسيح تعريف شده است قبول ندارند.

تعريف دوم:

معمولاً توسط بنيادگرايان مسيحي مورد استفاده قرار مي گيرد و بر مبناي اين تعريف بسياري از گروه ها را شيطان پرست مي نامند. اين بنياد گرايان بيشتر دين هاي كافر جديد (مثلاً ويكا يا استرو) را با استفاده از اين تعريف شيطان پرست مي نامند. طبق اين تعريف به ندرت از دين هايي مانند اسلام و يهود و فرقه هاي مسيحيت به عنوان شيطان پرست تعبير مي شود.

حرف آخر

كشور ايران به دليل وجود جوّ معنوي به ظاهر كمتر مورد حمله فرقه شيطان پرستي قرار گرفته است، لكن اين نكته كه همواره پيش گيري بهتر از درمان است ما را بر اين مي دارد كه با چشمي باز و ديدي وسيع نسبت به مسائل پيرامون خود عكس العمل نشان دهيم. لذا با شناخت اجمالي از اين گروه و نمادهاي آنان كه امروزه به وفور يافت مي شود علي الخصوص در مورد موسيقي هاي رپ، راك و متال كه به منظور سست كردن عقايد جوانان پا به عرصه حضور گذاشتند از نشر آن و استفاده توأم با عدم آگاهي جوانان از نمادها جلوگيري مي كنيم.

***********

- پي نوشتها:

14 عهد جديد، مكاشفه، باب بيستم.

15 قوم محزون ص 18 و 20.

16 قوم محزون ص 26.

17 قوم محزون ص 30.

18 قوم محزون ص 32.

19 انعام آيه 164.

20 جادوي بي خيالي ص 264.

21 باران نوامبر ص 92.

22 رقص شيطان ص 1.

23 رقص شيطان ص 356.

24 سلاطين فلزي ص 80.

25 سلاطين فلزي ص 82 و 84.

26 روح لاتين ص 8 و 9.

27 روح لاتين ص 10.

28 روح لاتين ص 18.

29

محمد زارعان / كتب شيطان پرستي / ستاد احيا امر به معروف و نهي از منكر شهرستان اصفهان

***********

منابع:

كتب:

قرآن كريم.

كتاب مقدس

جمعي از مؤلفين (زير نظر آيت الله مكارم شيرازي)، برگزيده تفسير نمونه، 1386.

آدامز (منووار)، اريك، سلاطين فلزي، برگردان فراز بهروز، - تهران: پيشتازان 1381، دژ.

رز، اكسل، باران نوامبر، معرفي و ترانه هاي گروه گانزن رزِز، مترجمان حميد خدا پناهي، مهرداد فريدوني، سعيد خسروي، ويراستار حميد خادمي، - تهران: مس 1380.

كيسر، آندرياس، كاوالرا، ايگور، قوم محزون، معرفي و ترانه هاي گروه سپوترا، ترجمه فردين صيادي، ويراستار حميد خادمي، تهران: مس 1380.

جگر، ميك، ريچارد، كيت، جادوي بي خيالي، ترجمه كيوان هنرمند، تهران: مس 1380.

هت فيلد، جيمز، رقص شيطان، معرفي و ترانه هاي گروه متاليكا، گردآوري و ترجمه سهراب محبي، تهران: مس 1384.

هت فيلد، جيمز، نا بخشوده، مترجم حبيب گوهري راد، تهران: دژ 1381

لوپز، جنيفر، روح لاتين، گردآوري و ترجمه وحيد كيان، تهران انديشه عالم 1382.

سايت ويكي پديا

www. apjs. co. uk

www. genuineislam. com

www. csitoloo. com

www. manaviatenovin. com

www. alvadossadegh. ir

نويسنده: امين شمگاني

منبع:

برگرفته از سايت اختصاصي راسخون

http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي در ايران (جديد)، وضعيت فعلي آن

نوع جديد شيطان پرستي طي يك بازه ي زماني 10 ساله با چند وقفه به ايران ورود يافته است.

1. نحوه ي ورود:

چند گروه عامل و حامل ورود شيطان پرستي به ايران بوده اند.

به صورت كلي و از منظر عوامل آن چند اقدام نقش به سزايي را در خصوص ورود جريان مذكور ايفا كرده است.

مهم ترين ورود شيطان پرستي به ايران رواج يافتن ميل جوانان به استفاده از موسيقي متاليكا و ساز گيتار بوده است.

طي 10 سال گذشته موسيقي متاليكا به صورت زيرزميني و غيرمجاز وارد كشور شده و در چارچوب آن مفاهيم شيطان پرستي در اختيار جوانان قرار گرفته است.

گفتني

است «هوي متال»، «متال تاريك»، «گوتيك متال يا متال گوتيك» چند سبك از موسيقي شيطاني متاليكا بود كه وارد كشور شد، نمونه اي از متون ترجمه شده اي كه به فروش رسيد در ادامه مي آيد:

Uniting our tearful eses … Enchanting At night … I Kiss the serpent in the tears For years … the sorrow I've mourned تاريكي … قلب خون آلود مرا در آغوش مي گيري. رؤياهايم … چشمان اشكبارمان را متحد مي كند.

فريبنده. در شب … ابليس را در اشك هايم مي بوسم. براي سال ها … غم هاي تو سوگواري من است.

2. حاملان شيطان گرايي: مروجين شيطان پرستي به ايران، شامل افراد و گروه هاي ذيل مي باشند:

سرخوردگان اجتماعي، سلطنت طلبان و مفسدان اقتصادي و مرفهين در خارج از كشور كه عمدتاً دچار خسارت و شكست هاي سنگين مادي معنوي شده اند.

3. شيوه هاي تبليغ:

3. 1. انتشار سي دي، كاست و پوستر مربوط به خوانندگان متاليكا.

3. 2. گسترش يافتن سايت و وبلاگ هاي مربوط به شيطان پرستي.

3. 3. تبليغ و اطلاع رساني از طريق پارتي هاي شبانه و گفتگوهاي دوستانه علي الخصوص در مناطق مرفه شهرهاي تهران، شيراز و …

3. 4. تبليغ در تالارهاي گفتگوهاي مجازي.

4. زمينه هاي جذب: بايد يادآور شد كه علاوه بر تمامي موارد مورد اشاره در اين بخش؛ يعني «زمينه ي جذب»، بايد به تكرار برخي از آنها پرداخت، كه در كشورمان داراي بازخورد مثبت بوده است.

4. 1. موسيقي متال: اين موسيقي در ايران نيز مانند بسياري از كشورهاي اسلامي و عربي به گونه اي كه شرح آن گذشت، وارد شد و توانست پس از مدت كوتاهي به دانشگاه هاي بزرگ كشور همچون دانشگاه تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، دانشگاه فردوسي و … راه يابد!

4. 2. افول معنويت:

اگر چه در بسياري موارد، ايران اسلامي در جايگاه بالاتري از معنويت قرار دارد. لكن سير جهاني و فراگيري تلاش هاي قدرت هاي بزرگ فرامنطقه اي براي استحاله ي فرهنگي و از سوي ديگر ماشيني و صنعتي شدن مناسبات جاري و تأثيرپذيري مردم كشورمان از شرايط جهاني زمينه اي براي رشد چنين جرياناتي را فراهم نموده است.

بايد عنايت داشت روند روبه رشد استفاده از شبكه هاي ماهواره هاي نيز عامل تعيين كننده در جذب و گرايش يافتن به اين گروه مي باشد.

4. 3. سرمايه گذاري: در بخش هاي قبل اشاره شد كه سازمان هاي جاسوسي كشورهاي غربي تلاش سازمان يافته اي را براي استحاله ي فرهنگ جمهوري اسلامي ايران تدارك ديده و مدت هاست كه مي كوشند تا به «تهي سازي فرهنگي» جوانان كشور عزيزمان، بپردازند. دشمن در اين راه مبالغ هنگفتي را نيز تدارك ديده است.

از جمله بايد اشاره كرد كه طبق گزارش برخي از رسانه هاي مستقل در سال گذشته مبلغ هشت ميليون دلار آمريكا، از سوي دولت آمريكا به فعاليت تبليغات گروه هاي شيطان پرست اختصاص يافته است.

4. 4. اينترنت: رشد تعداد مخاطبين شبكه جهاني «اينترنت» طي ساليان اخير، آسيب هايي را متوجه نظام فرهنگي كشور نموده است كه از جمله مي توان به فعاليت شيطان گرايان اشاره كرد. اما عمده فعاليت اين افراد در قالب وبلاگ نويسي صورت مي پذيرد وبلاگ ها همزمان با اعلام موجوديت «جنبش شيطان گرايان ايران»، فعاليت خود را آغاز كرده و اظهار مي نمايند كه از سوي فردي به نام مستعار «اهريمن»، در ايران رهبري و هدايت مي شوند. روند ارتباط گيري و فعاليت وبلاگ هاي مذكور، بدين صورت است.

افراد پس از تكميل فرم ثبت نام، يك «ايميل» در صندوق پست الكترونيك خود با موضوع «خوش آمدگويي» دريافت

مي كنند و پس از برقراري ارتباط با ايشان و در صورت جلب اعتماد، به برخي از مهماني هاي شبانه و يا پارك ها براي آشنايي دعوت شده و مورد راهنمايي، قرار مي گيرند. اين وبلاگ ها عمدتاً فعاليت خود را در چندين محور؛ انتشار عكس هاي شيطان گرايان جهان، انتشار نامه شبيه به نامه هاي مسيحيان شيطان پرست، خطاب به خداوند متعال كه بار سياسي نيز دارد، دنبال مي نمايند. به صورت مثال «وبلاگ شيطان» در اين خصوص مي نويسد:

«چرا چيزهايي را كه به اطرافيانم دادي به من ندادي؟ و چرا مي خواهي بدبختي مرا ببيني؟ چرا منو ازين دنياي كثيف و از بين كساني كه ازشون نفرت دارم رها نمي كني؟

حالم از زندگي بين اين لجن به هم مي خوره. جلوي پاي من كم سنگ انداختي؟ كم آدم هايي رو مثل من بدبخت كردي.»

5. مراحل وارد شدن به شيطان پرستي: چنان كه ذكر شد، بيشترين جلوه و جايگاه اين نوع گرايش ها را در ايران امروز، مي توان به شكلي جدي تر در محيطهاي رسانه اي مشاهده نمود؛ آنجا كه وبلاگ هاي متعددي به زبان فارسي، به اين موضوع اختصاص يافته و حتي انجمني مجازي به نام «انجمن شيطان پرستان ايران» در قالب يك وبلاگ و مجموعه اي از «لينك»هاي اينترنتي، اعلام موجوديت نموده است.

شايد بتوان مهم ترين وبلاگ فعال در اين زمينه را، همين وبلاگ «انجمن شيطان پرستان ايران» دانست آنان مهم ترين آموزه هاي شبه شيطان پرستي را به همراه آداب و مناسك جعلي اين گرايش ها منتشر مي كند.

از ديگر وبلاگ هايي كه به شكل جدي تري در اين زمينه فعاليت دارند، مي توان به موارد ذيل اشاره داشت:

1 وبلاگ كليساي …

2 وبلاگ آتش …

3 وبلاگ شيطان پرست …

4 وبلاگ آريا …

5 وبلاگ حضرت …

6 وبلاگ

فرزند …

7 وبلاگ برده اي …

8 وبلاگ لرد …

در اين راستا، مي توان مثال هاي بيشتري را نيز ذكر كرد؛ اما در مجموع به نظر مي رسد هم چنان زود است كه بتوان اين موضوع را واجد خصلت هاي شبكه اي و ساختاري با هدف دانست و بيشتر شبيه به يك نوع «بازي وبلاگي» است كه از سوي چند جوان و نوجوان علاقه مند به گروه هاي موسيقي و هنري راديكال غربي به ويژه مريلين منسون، مگا دث، دث متال و … به راه افتاده است؛ اما قطعاً قابليت گسترش و خطرناك تر شدن را داراست.

از سوي ديگر، چنان كه ذكر شد، در اين وبلاگ ها به صورت مرتب، به برخي آداب جعلي و دروغين راجع به شيطان پرستي اشاره مي شود كه مروري بر برخي از آنها از اين زاويه كه «بازي»هاي جذابي را براي جذب خطرساز نوجوانان هدايت مي كنند، مفيد فايده خواهد بود.

مراسم كسب «قدرت تاريكي» نكته ي مهم در برگزاري اين مراسم، اينست كه هرگز نبايد به نتيجه، بدگمان باشيد. خالصانه به نيروي روح خود و روح تاريكي ايمان داشته باشيد. همانگونه كه هر مسلمان بر اساس اعتقادات اسلامي مي داند:

«الله نور السموات و الارض» است و تمام كساني كه به او ايمان مي آورند خداوند وليّ آنها خواهد بود.

«الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» اما كساني را كه شيطان وليّ آنها است، آنها را از نور خارج مي كند و به عالم تاريكي وارد مي شوند. اصولاً زيستگاه شيطان، تاريكيست جايي كه خارج از حيطه ي نظارت عمومي باشد.

لذا بيشترين جنايت ها و ناامني ها و شرارت ها در تاريكي و در شب انجام مي گيرد، حتي در جنگ ها تمامي قوا و ساز و برگ نظامي وقتي كارايي خواهد

داشت كه در تاريكي به كار گرفته شود و شبيخون مي زنند. لذا اين گروه از اين بستر سوء استفاده خواهند برد و با طرح مقدماتي به اين مهم مي پردازند. توجه به مقدماتي كه شيطان پرستان توصيه مي كنند، از اين حيث اهميت دارد كه بتوانند توسل به پستي و پليدي را، دستاويز اين گروه قرار دهند. كسب قدرت تاريكي براي شيطان پرستي، به دست آوردن نيروهاي نهفته در تاريكي، كسب قدرتيست دروني و بي پايان. انرژي عظيميست كه اين امكان را به شما مي دهد، روح خود را ارتقاء بخشيد و كمبودهايش را با قدرت، جايگزين كنيد. نكته ي مهم در برگزاري اين مراسم اينست كه هرگز نبايد به نتيجه بدگمان باشيد. خالصانه به نيروي روح خود و روح تاريكي ايمان داشته باشيد. آنچه باقي مي ماند آرامش و دوري از افكار بيهوده است كه بايد در خود ايجاد كنيد!

محراب: مقابل ديوار غربي قرار گرفته، پارچه سياهي به روي آن بكش. سپس بالاي سر محراب، (روي ديوار) ستاره ي پنج پر را وارونه نصب كن. روي محراب دو شمع سياه روي پايه، خنجر مخصوص مراسم، جمجمه ي انسان، يك زنگ، يك آتشدان و يك جام بگذار. ( براي نور بيشتر مي توان از شمع هاي سياه در گوشه هاي اتاق استفاده كرد. مي توانيد از جمجمه ي انسان ساخته شده از مواد مصنوعي نيز استفاده كنيد!).

خون: جام را با مايعي به رنگ قرمز پر كن. ماهيت مايع اهميتي ندارد، زيرا كه اين مايع، نماد خون قرباني است.

آتش: آتشدان را درست در مركز محراب قرار ده.

پوشش: پارچه ي سياه، همراه با ستاره ي پنج پر را، وارونه بر گردن بياويز.

آداب مراسم:

زنگ را به صدا درآور؛ شش بار در جهت جنوب،

شش بار در جهت شرق، شش بار در جهت شمال. حال، خنجر را بدست گير به سمت پنتاگرام وارونه نشانه برو و با لحني دعايي نيايش كن: «به نام شيطان بزرگ و افتخار او، لوسيفر، من نيروهاي تاريكي و قدرت شيطان را به درون فرا مي خوانم.» با خنجر، پنتاگرام وارونه اي در هوا رسم كن و آتش را بي افروز، نيايش را ادامه بده:

«آتش سياه، برافروخته و درهاي تاريكي بر پاشنه ي خود چرخيده اند.

روح سياه و شيطاني «كاين» ظاهر شده، كسي كه از دور دست مي آيد تا خواست خود را بر فراز هستي بنا كن. بر حذر باش از گمراهي انسان كه هماره اوست از ابتدا تا نهايت. نظاره كن. اين منم خداي ديروز، امروز و فرداها. نگهبان زمان و ابديت. بي مانند. غرق در دانايي. بي همتا در توانايي. عناصر را بخوان تا مرا خدمت كنند و نيروهاي طبيعت را امر كن تا تَجَلِّي آمال من شوند. به پا خيز من تو را مي خوانم.» دوباره خنجر را به سمت پنتاگرام وارونه نشانه برو و ادامه بده:

«كاين؛ شيطان، من قله ها را تصرف كرده ام. قدرت تاريكي در دستان من است.

اكنون من در قالب تو خواسته هاي شيطاني ام را تَجَلِّي مي بخشم؛ پندار مرا با شكوه و عظمت باستاني تسخير كن. مرا در لايه هاي نامريي و رمزآلودش تنها گذار.» جام را در مقابل پنتاگرام، وارونه بالا ببر (به منظور پيشكش) و انگشت اشاره دست راست را درون ظرف ببر. انگشت را از ظرف خارج كرده، دور لبه ي جام بگردان (در جهت گردش عقربه هاي ساعت) و همزمان بخوان: «من از اين جام مي نوشم. من از زندگي مي نوشم. قدرت هاي نهفته در تاريكي مرا در برگيريد.»

جام را يك نفس بنوش و ادامه بده:

«همراه با برترين نيروهاي شيطاني و عميق ترين قدرت هاي تاريكي به جهان ماده باز مي گردم تا شبي ديگر را تسخير كنم.» آتش را خاموش كن، زنگ را در خلاف جهت ابتدايي به صدا در آور، شمع ها را خاموش كن. «آتش سوزان و يك عريان معبد پرخون و اين شيطان آخرين زنگار قلبش را مي تراشد با دلي نالان از براي نفرت و كينه در وجودش گشته يك طوفان زندگي احساس عشقش را شسته مي بيند در اين باران اعمال و زمان شيطان پرستي: اعمال شيطان پرستي در زمان هاي بسيار قديم و قرون اوليه ي آدمي در چندين نوبت، انجام مي گرفت. اولين نوبت، هنگام كسوف و خسوف بود؛ بر اين تصور كه شيطان و خداي تاريكي از انسان ها عصباني هستند و منتظر هديه ي خود مي باشند و اگر براي آنها قرباني انجام نمي گرفت، خداي تاريكي و شيطان تمام انسان ها را، قتل عام مي كردند لذا براي آرامش شيطان، قرباني كردن انسان انجام مي شد.

اين مراسم به خصوص در قبايل آمريكاي جنوبي، بسيار فراوان ديده شده است به گونه اي كه اكتشافات به دست آمده وجود اين قرباني ها را تصديق مي كند و اتاق هاي مخصوص قرباني كردن نيز به شيوه هاي خاص بنا شده بود و تزئينات خاص خود را داشت. البته قرباني كردن انسان در زمان هاي ديگر نيز انجام مي شد.

اكنون قرباني كردن انسان در دوره ي كنوني، در يك شب كاملاً تاريك انجام مي شود. اعمال مراسم شيطان پرستي نيز بسيار زياد است و به ذكر چند مورد بسنده مي شود:

مهم ترين اعمال آنها اعماليست كه هميشه انجام مي دهند و در آن به انجام امور جنسي مي پردازند و همچنين از شيطان براي پيشبرد

اهداف حاضرين ياري مي خواهند و اگر كسي مشكلي داشته باشد، براي حل مشكل وي دعا مي شود. مراسم بعدي؛ مراسم عضويت يك عضو جديد مي باشد.

اين كار از سوي كشيش كليساي شيطان و يا همسر وي (بستگي به مذكر يا مؤنث بودن عضو جديد دارد ) انجام مي شود. مراسم قرباني كردن: در شيطان پرستي جديد، قرباني كردن مفهومي ندارد، اما براي آنان كه هنوز پيرو شيطان پرستي قديمي و قرون وسطايي هستند، اين كار در شبي تاريك انجام مي شود. قرباني با آب مقدس غسل داده مي شود و بر محراب خوابانده مي شود. البته قرباني ها قبل از انجام مراسم، بيهوش مي شوند و در كامل ترين مراسم قرباني كردن براي شيطان؛ قرباني پس از كشته شدن و نوشيدن خون وي، سوزانده مي شود. در اين مراسم خواندن اوراد مخصوص به زباني كاملاً بي معني و عبري انجام مي گيرد.

مراسم معروف نماز سياه يا نماز جماعت سياه: شايد معروف ترين مراسم شيطان پرستان باشد.

اين مراسم در كليساي شيطان پرستي، انجام مي شود و دقيقاً همان مراسم «عشاي رباني» مسيحيت است با اين تفاوت كه تمام كارها بر عكس انجام مي شود و البته كارهايي نيز در آن مراسم انجام مي گيرد كه از ذكر آنها خود داري مي شود! مراسم پيوستن عضو جديد:

از اعمالي كه در مراسم پيوستن عضو جديد به محفل شيطان پرستان، انجام مي شود «بوسه»ي مقدس است.

اين بوسه از سوي همسر يا خود كشيش، به بدن عضو جديد زده مي شود كه باعث خير و بركت او؛ تقدس او در بين شيطان پرستان؛ تشكر از وي به منظور عضو شدن و در نهايت قبول فرد عضوشونده است.

شخص جديد در وسط پنتاگرام زانو مي زند در حالي كه كاملاً عريان است.

بوسه هايي

بر اعضاي بدن شخص جديد زده مي شود. وضعيت فعلي شيطان پرستي در ايران: وضعيت فعلي اين گروه ها در ايران، طي پنج بخش كه در ادامه شرح آن مي آيد، خلاصه مي شود:

1. تحرك در اينترنت:

وبلاگ نويسي، گفتگو در محيط ياهو …، سايت … دات كام، دريافت خبرنامه ها و … از جمله تحركات اينترنتي شيطان پرستان ايراني است كه تاكنون نيز ادامه دارد.

2. ترويج نمادها:

مغازه ها و اصناف فروشنده زيورآلات نقره اي، فروشگاه هاي پوشاك جوانان و بانوان علي الخصوص در شهر تهران، وظيفه ي عمده ي ترويج شيطان پرستي در داخل كشور را بر عهده دارند. در برخي موارد، حتي مي توان اظهار كرد كه فروشندگان و مديران، حتي اطلاع اندكي از محتواي تبليغي اجناس خود، ندارند. همچنين گفتني است برخي از چهره هاي مطرح موسيقي پاپ و متاليكا در تهران و شهرستان ها به كرات از اين نمادها استفاده مي كنند و به صورت مستقيم و غيرمستقيم، به ترويج آنها مي پردازند. سايت ها و وبلاگ هاي فارسي زبان نيز، نقش عمده اي در گسترش و معرفي اين نمادها ايفا مي كنند.

3. ترويج متاليكا:

گروه هاي موسيقي متاليكا همچون گروه «رامان» و گروه «DSD» كه از سوي «بابك خواجه پور» ژانو باغوميان، لوئيك يوميان و كارن آراكليان» اداره مي شود به عنوان شاخصي از فعاليت رو به گسترش گروه هاي متاليكا، قابل ذكر هستند.

4. پارتي هاي شبانه:

پارتي هاي شبانه «رپرها»، جشن هاي فارغ التحصيلي و مهماني ها خاص دوستانه، همواره به عنوان كانون فعاليت شيطان پرستان قابل ذكر هستند.

در اين مراسم ها، هر بار گروهي از جوانان با انواع و اقسام مختلف و با انديشه ها و ظواهر شيطان گرايي آشنا و يا جذب آنها مي شوند.

5. همكاري با سلطنت طلب ها:

اوايل سال گذشته ميلادي خبري در وبلاگ هاي وابسته به شيطان پرستان

ايران منتشر شد كه «اهريمن» سركرده ي ايشان، پيوستن گروهش را به «انجمن پادشاهي ايران» اعلام نمود. شايان ذكر است انجمن پادشاهي ايران، يك گروه از سلطنت طلبان و سيلي خوردگان انقلاب اسلاميست كه عمده نقش آنها را «فريد فولادوند» مجري هتاك و ضددين شبكه هاي فارسي زبان ماهواره هاي ضدانقلاب، بر عهده دارد. وي بارها و بارها در شبكه هاي ماهواره اي اركان دين مبين اسلام را زير سؤال برده و لب به فحاشي عليه مقدسات گشوده است.

«اهريمن» با پيوستن به چهره ي منفوري چون «فولادوند» چند نكته ي عمده را براي افكار عمومي ايرانيان ترسيم كرد:

امروزه تنها گروه هاي فحشاگرا و فاسد، طرفداران نيروهاي سلطنت طلب هستند.

همچنان ضد انقلاب هاي خارج از كشور درك صحيحي از فضاي داخل كشور ندارند. «طاغوت» در خدمت «شيطان» و همواره «شيطان» در خدمت «طاغوت» بوده است؛ اين حركت يك اقدام سازماندهي شده و تبليغاتي براي مطرح شدن يك عنصر شديداً ضددين بوده است.

شيطان عتيق؛ شيطان مدرن

اشاره:

مباحث عرفاني براي جوانان جاذبه فراواني دارد. اين جاذبه ذاتي موجب شده تا عرفان هاي كاذب هم اندك اندك به دنبال جاي پايي در جامعه ديني ما باشند. اين نوشتار درصدد شناخت و نقد نحله هايي از اين عرفان ها برآمده است.

به يقين ورود در عرصه اين مباحث تخصصي، نيازمند مطالعه، مباحثه و تحقيق بيشتر است و در اين راستا مقاله حاضر براي ايجاد هوشياري، انگيزه و پي جويي بيشتر مفيد خواهد بود.

مقدمه:

قابل انكار نيست كه عصر مدرنيته تأثيرات شگرفي در بهبود زندگي مادي بشر داشته است.

اما اين ارتقاي كيفي در سطح زندگي بشر، او را روز به روز از توجه به ساحت وجودي و سرشت ملكوتي خود غافل تر نموده و در نتيجه تمايلات معنوي و

بنيادهاي اخلاقي در جوامع رو به افول رفته است.

در چنين موقعيتي كه بشر شاهد تاراج ميراث معنوي خود مي باشد، سعي در پناه بردن به پناهگاهي دارد كه روح تشنه معنويت خود را سيراب نمايد و اين تشنگي جز با روي آوردن به چشمه زلال معرفت الهي كه از سايه سار قرآن و سنت مي گذرد، امكان پذير نيست. اين جاست كه شيطان از كمين گاه خود بيرون آمده و تشنگان عرفان و معرفت الهي را به گنداب ها و مرداب هاي آلوده فرقه ها و نحله هاي عرفاني منحرف - كه داعيه رساندن بشر به عرفان حقيقي و آرامش ابدي را دارند - رهنمون مي سازد. اين گونه است كه ما در دنيا و مخصوصاً در جامعه اسلامي خودمان شاهد رشد قارچ گونه افكار مكتب هاي انحرافي و مدعيان عرفان هاي كاذب هستيم. اين روند با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گرايش مسلمانان جهان و به ويژه جوانان كشورمان به معنويت، شدت بيشتري يافت و اين عرفان هاي دروغين و نحله هاي منحرف، يك تهاجم فرهنگي نرم و پنهان را آغاز كردند.

بخشي از اهدافي كه آنها دنبال مي كنند، عبارتند از:

نفي عقلانيت در جامعه؛ جايگزيني عرفان هاي دروغين به جاي عرفان اسلامي؛ ترويج بي بند و باري و ترك شريعت؛ ترويج شديد فرقه گرايي و ايجاد مكتب ها و نحله هاي متعدد به منظور بر هم زدن امنيت سياسي و اجتماعي و اخلاقي جامعه.

از جمله عرفان هاي كاذب و وارداتي اين موارد را مي توان نام برد:

از شرق:

ساي بابا، اُشو، كريشنا و عرفان رام الله؛

از غرب:

عرفان مسيحيت و عرفان يهود و عرفان هاي آمريكايي هم چون عرفان سرخپوستي و عرفان اِكنكار.

اين در حاليست كه در داخل كشور نيز، صوفيه و دراويش تحت عناوين مختلف مثل:

شاه نعمت الهي، نقش بنديه و گناباديه به طور هدفمند مشغول ترويج افكار خود، نشر كتاب و جمع آوري طرفداران و ساخت خانقاه هاي متعدد هستند.

ما در بخش اول نگاهي كوتاه ولي واقع بينانه به تاريخچه، مباني فكري و برخي اشكالات تعدادي از اين نحله هاي عرفاني نوظهور مي افكنيم و در بخش دوم نحله شيطان پرستي را مورد مطالعه و بررسي قرار داده و مبحث صوفيه را به مجالي ديگر واگذار مي كنيم.

بخش اول:

عرفان اُشو، ساي بابا و اِكنكار

فصل اول - عرفان اُشو

1 معرفي:

اُشو در سال 1931 ميلادي در روستاي كوچوادا در استان مادياپرادش هند به دنيا آمد و به گفته خودش در 21 سالگي در پي حادثه اي به اشراق رسيد. او در سال 1953 از دانشگاه سائوگر در رشته فلسفه دانش آموخته شد و در سال 1974 در پوناي هند مركزي براي آموزش مراقبه تأسيس كرد. او براي معالجه به آمريكا رفت ولي به دليل استقبال از تعاليمش در آن جا ماندگار شد.

او مردي هرزه و فاسدالاخلاق بود و انحرافات جنسي در او به حدي رسيد كه حتي پيروانش معتقدند كه فساد او به قدري بالا گرفت كه ارزش هاي جامعه آمريكا را زير سؤال برده بود؛ به همين خاطر سران آمريكا به واسطه احساس خطري كه از فساد اخلاقي و جنسي او مي كردند او را از آمريكا اخراج كردند و اين امر مورد تأييد وزارت خارجه هند نيز مي باشد.

چنان كه از سخنان او برمي آيد و همگان بر آن اتفاق دارند، او شخصيتي بسيار متكبر و مغرور بود، به گونه اي كه حتي پيروان او مي گويند كه ادعاهايش گوش فلك را كر مي كرد و روح انسان از شنيدن

آن همه خودستايي آزرده مي شد.

اين خودستايي به وضوح در كلمات و سخنراني هاي او مشهود است.

2 افكار و عقايد:

او پيرو مكتب تنتره بود.

تنتره يكي از نحله هاي متأثر از فرهنگ هندويي است.

اين مكتب عرفاني و رازآلود است.

در اين مكتب انسان بايد از تمام لذات مادي بهره بگيرد و در آن از ترك لذات دنيا و ماديات خبري نيست. لذا بهره گيري از لذايذ جنسي نيز در آن برجسته است و در اين مكتب مسايل سكسي و جنسي به صورت غلوّ آميزي تقدس مي يابد و همين امر باعث سوء استفاده عده اي از بيماردلان و شيادان از تعاليم اين مكتب مي شود كه اُشو نيز يكي از اين شيادان است.

او به قدري در فحشا غوته ور بود كه جامعه فاسد آمريكا نيز تاب تحمل فساد او را نياورد. تعاليم اشو در دو بخش مباني و اصول قابل پي گيري است:

الف) مباني:

بخشي از مباني او يوگاست و بخش ديگر ايده هاي مكتب تانتريگ و بخش ديگر تعاليم او از بودا متأثر است.

هم چنين تأثيراتي از كبير، شاعر و عارف ايراني الاصلي كه در هند مي زيست، پذيرفته است.

تناسخ روح و وحدت كيهاني از مباني اعتقادي مكتب اوست.

ب) اصول:

از اصول مورد تأكيد او عشق است.

عشق عصاره پيام اوست. او عشق را زيبا، لذت بخش اما بي هدف و بي مقصود مي داند ولي رسيدن به عشق را از طريق قطب مخالف امكان پذير مي داند. مانند عشق مرد به زن يا زن به مرد. اين اصل كه ريشه در مكتب تنتره دارد از مهم ترين ابزارها براي ترويج فحشا و زنا در بين پيروان مكاتب تازه تأسيس تنتره اي است، به طوري كه مجالس زناي دسته - جمعي در اين مكتب

با نام فحشاي مقدس صورت مي گيرد.

از اصول ديگر او سم دانستن نفس براي انسان و رشد اوست. نفي ذهن از اصول ديگر مكتب اوست. اين اصل از انديشه تخطئه ي عقل سرچشمه مي گيرد كه در مكاتب عرفاني دروغين رواج شديدي دارد، زيرا اگر عقل به كار گرفته شود ديگر فرصت و زمينه مناسب براي رشد و ترويج اين افكار باطل باقي نمي ماند. توجه به درون و مراقبه و اعتقاد به كالبد هاي هفت گانه از ديگر اصول مكتب به اصطلاح عرفاني اوست.

3 نقدها و اشكالات:

پاره اي از اشكالات واضح عرفان اُشو عبارتند از:

1 - ادعاي عرفان از سوي مردي هرزه و فاسد الاخلاق به گونه اي كه جامعه فاسد آمريكا نيز چنين شخصي را برنتافت؛

2 - شخصيت منفي و حقير رهبر اين عرفان، در حالي كه رهبران مدعي عرفان، عموماً تظاهر به صفات مثبت را فراموش نمي نمايند؛

3 - ترويج شديد فساد و فحشا و سكس در اين عرفان و زير سؤال بردن مباني اخلاقي، اجتماعي و انساني؛

4 - نفي و تخطئه عقل و ذهن به منظور راكد نگه داشتن فكر و ذهن در جهت پيشبرد اهداف؛

5 - ترويج بي ديني و نفي ايمان به خدا و قيامت و اشاعه لاابالي گري فكري و عقيدتي، همان گونه كه در رفتار و گفتار آنان كاملاً هويداست.

در پايان، به ذكر تعدادي از سخنان اُشو مي پردازيم:

او در مورد خدا مي گويد:

مردم به نزد من مي آيند و مي گويند ما آرزوي جستجوي خدا را داريم. من به آنها مي گويم در اين باره با من صحبت نكنيد. اين مقوله را به بحث نكشيد، هر گونه صحبتي درباره جستجوي خدا بي فايده است.

هيچ معنا و مفهومي در آن چه مي گويند

نيست. (1)

در مورد سكس مي گويد:

سكس بزرگترين هنر مديتيشن است.

اين پيشكش تنتره به دنياست و عشق از آميزش جنسي زاييده مي شود. (2)

او در مورد بت پرستي مي گويد:

خداوند در همه جا هست؛ پس چگونه مي تواند در بت ها نباشد.

پس او در يك بت سنگي نيز هست.

اگر او در يك قطعه سنگ معمولي وجود دارد، پس چرا در يك سنگ كنده كاري شده نباشد؟

فصل دوم - عرفان ساي بابا

1 معرفي:

در هند دو نفر با نام ساي بابا داريم. يكي «ساي بابا شيردي» كه در سال 1835 در حيدرآباد هند در خانواده اي برهمن به دنيا آمد و در 1918 از دنيا رفت. او درويشي بود كه تعاليمش را از كتاب هاي مقدس هندوها و اسلام مي گرفت و هوادار چنداني در هند ندارد، گرچه كارهاي خارق العاده اي چون شفاي بيماران و دانستن زبان حيوانات را به او نسبت مي دهند.

نفر دوم، «سوامي سانيا ساي بابا» است كه نماد يكي از فرقه هاي فعال و جذاب در داخل ايران است و از عرفان هندي و مخصوصاً بودا به شدت متأثر است.

او در سال 1926 در جنوب هند به دنيا آمد. براي او معجزات فراواني ذكر كرده اند كه از جمله خلق و ايجاد اشيايي مثل انگشتر، قرار گرفتن ميان زمين و هوا به طوري كه يك متر از زمين بلند شده و در هوا معلق مي ماند و … بيشتر كارهاي او كه لقب معجزه گرفته تردستي، شعبده بازي و جادوگري است.

اخيراً يكي از شبكه هاي رسانه اي خارجي مچ او را گرفت و موجب رسوايي او شد.

آنها با دوربين هاي پيشرفته ولي مخفي به نزد او رفته و لحظه ظهور چند تا از به اصطلاح معجزات او را شكار كرده

و در حركت آهسته دوربين مشخص كردند كه او با تردستي بعضي اشيا را از درون آستين يا جيب خود با سرعت شگرف بيرون مي آورد و به دروغ مدعي مي شود كه آنها را في البداهه خلق نموده است و روشن است كه ادعاي ايجاد و خلق يعني ادعاي خدايي!!

2 افكار و عقايد:

برخي از اعتقادات او مختصراً اين گونه است؛ تناسخ، اعتقاد به ويشنو از خدايان هندو، عشق به خدا، توجه به عالم درون، برابري مذاهب كه يك انديشه پلوراليستيست (3) و … امروزه تعاليم ساي بابا (و نيز اشو) پهنه وسيعي از نشر كتب و فضاي اينترنت را به خود اختصاص داده و در كشور ما نيز مخصوصاً در تهران، تبليغات وسيعي در مورد او صورت مي گيرد، به گونه اي كه سوداي ديدار با او را در ذهن بسياري از جوانان كم اطلاع ولي پرشور مي پروراند. تا جايي كه در محل زندگي ساي بابا در هند، شما روزانه صدها نفر جوان ايراني را مي بينيد كه براي ديدار او به هند رفته اند.

از آن جا كه در طريقه و سلوك او فساد و فحشا به كرّات ديده شده و عليه او شكايات فراواني نيز شده است، ولي دولت هند هيچ اقدامي در خصوص او نمي كند، مي توان به خوبي دريافت كه دولت هند به او به عنوان يك جاذبه گردشگري جذاب نگاه مي كند و بهره فراوان نيز مي برد.

3 اشكالات و نقدها:

1 - ادعاي خدايي كردن، همان گونه كه در بحث شعبده بازي و تردستي او نقل شده است؛

2 - ترويج فساد و فحشا و خلاف عفت و اخلاق؛

3 - افكار و عقايد خرافي و باطل.

فصل سوم – عرفان اِكِنكار

1

معرفي:

عرفان اكنكار يكي از مكاتب عرفاني كاملاً جديد است و در ايالات متحده آمريكا پديد آمده است.

اين مكتب در ايران فعال مي باشد و در شهر تهران اقدام به برگزاري دوره هايي براي آموزش تعاليم خود نموده اند.

البته در سايه غفلت مسؤولان فرهنگي كشور موفق به جمع آوري طرفداراني نيز شده اند و جوانان و خانواده هاي زيادي را اغفال نموده اند، به طوري كه در اثر شكايات متعدد از سركرده و بعضي افراد مرتبط با اين گروه، تعدادي از سركردگان اين نحله توسط مقامات انتظامي و قضايي تحت پيگرد قرار گرفته اند.

پديدآورنده اين عرفان «پال توئيچل» متولد كنتاكي آمريكاست كه در خلال جنگ جهاني دوم در نيروي دريايي آمريكا خدمت مي كرد كه در اثر ارتباط با بعضي اساتيد معنويت و عرفان باستان، از انديشه هاي معنويت گرا متأثر شد.

وي اين انديشه را متعلق به فرقه باستاني «اِك» مي داند كه با اين دانش موفق به سفر روح از طريق خارج كردن روح از بدن مي شدند. لذا اسم اين مكتب نيز از همين دانش گرفته شده است.

دانش وارد و خارج شدن روح از بدن «اِكِنكار» ناميده مي شود. پال توئيچل پس از رسيدن به اين دانش در سال 1965 كارگاه هاي آموزشي متعددي براي آموزش سفر روح در كاليفرنيا داير كرد. (4)

2 افكار و عقايد:

استفاده از روح به عنوان كالبد طبيعي انسان براي سفر به دنياي ماوراء و ترك كالبد فيزيكي براي رسيدن به هدف نهايي يعني رسيدن به بهشت حقيقي از مبنايي ترين عقايد اين فرقه است، لذا اكنكار را حكمت باستاني براي سفر روح در عصر حاضر معرفي كرده اند.

اكنكار به خدا اعتقادي ندارد و فقط از بهشت سخناني مي گويد. قيامت نيز در اين تفكر جايي

ندارد و آن را اختراع كليسا براي كنترل توده مردم مي داند. در اين عرفان نور و صوت نيز از محورهاي اساسيست كه در ترك بدن توسط روح و بازگشت به آن نقش مؤثري دارد.

3 اشكالات و نقدها:

3 - 1 عدم اعتقاد به مبدأ و معاد؛

3 -

2 - از ايرادات مهم بر اين مكتب - كه جوابي هم براي آن نداده اند - اينست كه اين مكتب عرفاني كه بر اساس سفر روح بنا نهاده شده، از سفر روح هيچ هدفي ندارد و صرف سفر روح را هدف نهايي مي داند؛ در حالي كه خروج روح از بدن نمي تواند هدف باشد بلكه يكي از مراحل و منازليست كه سالك در آغاز راه به آن دست مي يابد تا به غايت نهايي كه وصول به خداست برسد و حال اين كه اين هدف متعالي در عرفان اكنكار گمشده ايست كه كسي هم به دنبال آن نيست.

ما به همين مقدار در مورد معرفي نحله هاي مدعي عرفان بسنده مي كنيم و تحقيق بيشتر را به خواننده مي سپاريم.

بخش دوم؛ شيطان پرستي

فصل اول - معرفي

شيطان پرستي يكي از اعتقاداتيست كه به آن پيشينه هزاران ساله مي دهند و دليل آن را پرستش هر موجود داراي قدرت از سوي مردمان هزاران سال پيش و يا وجود دو خداي ضدّ هم يعني خداي خير و شر در انديشه هاي پيشينيان مي دانند، كه نمونه آن را در آيين زرتشت و قبل از آن در دنياي مصر باستان و بين النهرين مي توان يافت. در دين زرتشت اهريمن ( خداي شر) در كنار اهورامزدا ( خداي خير) پرستيده مي شود.

گرچه انديشه هاي شيطان پرستانه همزاد بشر است، اما براي نخستين بار توماس هاردينگ در 1565

ميلادي در كتاب «تكذيب يك كتاب» واژه شيطان پرستي را عليه مارتين لوتر به كار برد و باعث ترويج و شيوع اين لفظ شد، تا حدي كه شيطان پرستي در قرون 17 و 18 ميلادي در برخي كشورهاي غربي به صورت يك رسم ظهور پيدا كرد كه به مخالفت با اديان ابراهيمي مي پرداخت. ظهور اين پديده مديون حمايت هاي بي دريغ سرمايه داران يهودي و فراماسون ها بود.

جادوگري و شيطان پرستي را در اوايل قرن 19 ميلادي بعضي از سرمايه داران و اشراف زادگان انگلستان كه عضو گروه هاي فراماسونري (Ordo temple orientis) بودند، به رهبري «سر فرانسيس داشو» با نام باشگاه آتش جهنم در شهر لندن تأسيس نمودند و با تلاش آنها اين گروه ها در امريكا نيز رواج يافتند. اغلب اين سرمايه داران - كه حامي شيطان پرستان بودند - از قاچاقچيان و توليدكنندگان مشروبات الكلي و مروجين قمارخانه ها و مراكز فساد در اروپا و آمريكا به شمار مي رفتند. علت حمايت آنها از اين گروه ها نيز جلب سود از فروش مشروبات و ترويج آن در جامعه توسط اين گروه ها بود.

به گونه اي كه اكنون «ساموئل برنفمن» رئيس غول صنايع شراب سازي در دنيا و نيز «روچيلد» سلطان دنياي پنهان، كه بزرگترين امپراطوري قمار دنيا را در آمريكا ايجاد كرده است، هر دو از حاميان اين گروه ها هستند و جالب آن كه هر دو نفر يهودي مي باشند. اين جاست كه انسان بيش از پيش به نقش دنياي استعمار در تخريب بنيان هاي اخلاقي جوامع، تخدير جوانان، ترويج و پيدايش نحله ها و گروه هاي منحرف پي مي برد. اولين بنيانگذار شيطان - پرستي نوين شخصي به نام «آنتوان شزاندر لاوي» مي باشد كه مؤسس كليساي

شيطان است.

جالب تر آن كه او نيز يك يهودي است.

فصل دوم - افكار و عقايد

عموم شيطان پرستان به جاي اطاعت از قوانين خدايي يا طبيعي و اخلاقي بر پيشرفت فيزيكي خود با راهنمايي هاي موجودي مافوق با قوانيني فرستاده شده، تمركز دارند و از باورها و گرايش هاي اديان گذشته، مخصوصاً اديان ابراهيمي (مسيحيت، اسلام، يهوديت) اجتناب مي كنند و به جاي محور قرار دادن خدا در مركز هستي بيشتر گرايش هاي خودپرستانه دارند و با الگوگيري از مكتب هاي ماترياليستي و اُمانيستي خودمحور و جادو محور هستند و خود را در مركز هستي و قوانين طبيعي مي بينند و بعضي ديگر شيطان را خدا مي دانند و به پرستش آن روي مي آورند. گروه ها و گرايش ها

شيطان پرستان را به دو گروه تقسيم كرده اند:

دست راستي ها و دست چپي ها.

الف - دست راستي ها:

غني سازي روحي خود را از طريق وقف كردن و بندگي خود در مقابل قدرتي بزرگتر به دست مي آورند. لاوييان ها (از فرقه هاي شيطان پرست) در واقع خدايي از جنس شيطان و يا خداي ديگري براي خود قايل نيستند و از قوانين شيطان نيز پيروي نمي - كنند.

ب - دست چپي ها:

معتقد به غني سازي روحي خود در جريان كارهاي شان هستند و معتقدند تنها بايد به خود جواب پس بدهند؛.

بر همين اساس شيطان پرستان را به دو گروه اصلي تقسيم كرده اند:

الف - شيطان پرستي فلسفي (معاصر)؛ ب - شيطان پرستي ديني (سنتي) الف - شيطان پرستي فلسفي (معاصر):

به طور غير رسمي و گسترده، اين شاخه از شيطان پرستي را منتسب به «آنتوان شزاندر لاوي» مؤسس و كاهن اعظم كليساي شيطان و نويسنده كتاب «انجيل شيطاني» و بنيانگذار «شيطان - پرستي لاويي» مي دانند. او در 1930 در

شيكاگو به دنيا آمد و در سال 1950 در دايره جنايي پليس آمريكا مشغول به كار شد و از ازدواج اولش دختري به نام «كلارا لاوي» و از رابطه عاشقانه اش كه هيچ وقت به ازدواج منجر نشد، دختر دوم او به نام «زنا لاوي Zeena Lavey» به دنيا آمد. او يك پيانيست مشهور بود كه شب هاي جمعه به ارائه سخنراني هاي سرّي خود به نام «دايره اسرارآميز» پرداخت و در همين حلقه بود كه يكي از اعضا پيشنهاد تأسيس آيين جديد را به او داد. او در 30 آوريل سال 1966 در حالي كه سر خود را [به عنوان رسم آيين جديد] تراشيده بود، بنيان گذاري كليساي شيطان را اعلام كرد و همان سال را سال اول عهد شيطان اعلام كرد و خود را كاهن كليساي شيطان ناميد. او با انتشار كتاب انجيل شيطاني در 1969 تعاليم كليساي شيطان را پايه ريزي نمود و شيطان را فرمانرواي زمين اعلام كرد. او در 1997 بر اثر تورم ريه مرد و جسدش به رسوم شيطاني سوزانده شد و خاكسترش بين وراث تقسيم گشت تا از قدرت اسرارآميز آن در پرستش شيطان استفاده كنند و اكنون «پيتر گيلمورا» رهبر كليساي شيطان است.

آنتوان لاوي تحت تأثير نوشته هاي فردريك نيچه، آليستر كرالي، مارك دسيد و چارلز داروين و بسياري ديگر قرار داشت. شيطان در نظر او موجودي مثبت بود، در حالي كه تعاليم خداجويانه كليساها را مسخره مي كرد. يك شيطان پرست لاويي خود را خداي خود مي داند و اعتقادي به خدا ندارد.

ب - شيطان پرستي ديني (سنتي):

گرايش هاي شيطان پرستان ديني شباهت هاي زيادي به شيطان - پرستان فلسفي دارد، با اين تفاوت

كه در اين مكتب شيطان پرست اول بايد يك قانون ماوراء طبيعي را كه در آن يك يا چند خدا تعريف شده است و همه شيطاني اند يا به وسيله شيطان شناخته مي شوند، بپذيرد. اين شياطين مي توانند ذهني باشند يا از بين الهه هاي باستان بين النهرين يا مصر و … برگزيده شوند. بقيه شيطان - پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند و بعضي نيز شيطان سقوط كرده در انجيل را مي پرستند. كليه فرقه هاي شيطان پرستي يك اصل مشترك دارند و آن هم در اولويت قرار دادن خودِ مشخص است.

گروه ديگر شيطان پرستان «شرّ پرستان «هستند كه در دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف كليسا، شكل گرفتند و متهم به اعمال كريهي مثل «خوردن نوزادان»، «كشتن گوسفندان»، «قرباني كردن دختران باكره پس از تجاوز به آن ها» و «نفرت از مسيحيت» هستند و رواج انواع فحشا و مسايل سكسي و جنسي در بين آنها بيداد مي كند.

آنها دنيايي را ترسيم مي كنند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست لذا شيطان پرستي را دنياي تاريك نيز ناميده اند و خودكشي از موارد رايج اين آيين است و آن را بهترين راه رسيدن به حقيقت مي دانند. فصل سوم - شيطان پرستي در ايران:

در كشور ما شيطان پرستي تحركات و فعاليت هايي را به صورت مخفي و زيرزميني آغاز كرده است.

سبك تبليغ آنان كمتر عقيدتي مي باشد و بيشتر از راه جاذبه دعوت به پارتي ها و مهماني هاي شبانه كه انواع مشروبات الكلي، آميختگي پسران و دختران تحت پوشش عناوين موجّه، موسيقي بي ريشه جاز كه از موسيقي يهودي «Yidish» گرفته شده و قرص هاي روان گردان و مواد مخدر مانند شيشه و

كوكائين و … صورت مي گيرد.

هر هفته شاهد اخباري از دستگيري گروه هايي از جوانان در اين نوع پارتي ها توسط مقامات انتظامي مي باشيم و بسياري از اين جوانان حتي از ماهيت اين مجالس بي اطلاعند و صرفاً با دعوت از طريق اينترنت و يا دوستان به اين مجالس راه مي يابند، بدون اين كه از شيطان پرستي و عقايد آنان اطلاعي داشته باشند. فصل چهارم - اشكالات و نقدها

اشكالات اين نحله منحرف واضح تر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد.

با اين حال چند انحراف بزرگ بر سبيل اجمال و اختصار در اين رابطه ذكر مي گردد:

1 - پرستش غير خدا (پرستش خود، شيطان و …)؛

2 - ضديت و مبارزه با اديان ابراهيمي (اسلام، مسيحيت، يهوديت)؛

3 - ارتكاب و ترويج اعمال كريه و خلاف اخلاق و وجدان انساني هم چون: خوردن نوزادان، قرباني كردن دختران، اشاعه فساد و فحشا و …؛

4 - ترويج و تشويق به خودكشي.

فصل پنجم - علايم و سمبل ها

در پايان به ارائه بعضي از علايم و سمبل هاي شيطان پرستان مي پردازيم كه اين علايم اعتقادات و شعارهاي آنان را نيز هويدا مي كند.

اين علايم نمادهاي معروف شيطان پرستيست كه ممكن است [بدون اطلاع از فلسفه شان] روي لباس جوانان نقش بسته باشد.

پنج ضلعي وارونه (Invert Pentagram)

نشانه ستاره صبح، نامي كه به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه (كابالا) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. اين علامت را شيطان پرستان با دو رأس در بالا و ملحدان با يك رأس در بالا استفاده مي كنند.

در هر حال اين علامت نشانه شيطان است و مهم نيست كه يك نوك ضلع آن بالا باشد يا هر دوي آنها

و يا دور آن دايره اي كشيده شده باشد يا خير. در هر حال اين علامت شيطان است.

%%ديو بافومت (Baphomet)

علامت شيطان پرستي، خداي شيطاني و سمبل شيطان. ممكن است اين علامت به شكل جواهرات ديده شود.

666

علامت انسان، نشانه جانور (هيولا). مكاشفات 13: 18: «… پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد، زيرا كه عدد انسان است و عددش 666 است.

«Ankh

سمبل باروري و شهوات در انسان ها. روح شهوت قدرت اين جمع زنان / مردان مي باشد.

صليب شكسته يا چرخ خورشيد (Swastika or Sun Wheel)

يك علامت مذهبي باستاني است كه سال ها قبل از قدرت گرفتن هيتلر به كار مي رفت. اين علامت در كتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده مي شده. در آيين پرستش خورشيد اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان باشد.

چشمي كه به همه جا مي نگرد (All Seeing Eye)

آنها معتقدند كه اين چشم لوسيفر (شيطان) است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد، بر تمام دارايي ها حكومت مي كند.

اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار مي كنند.

اين علامت روشنفكران است به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

صليب وارونه (Upside Down Cross)

نشانه استهزا و رد كردن مسيح مي باشد.

گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به كار مي رود. اين علامت را مي توان همراه خواننده هاي راك و روي آلبوم هاي آنها ديد. سر بز (Goat Head)

بز شاخدار، بز مندس Mendes ( همان بعل (Ba`al) خداي باروري مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، Scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است، زيرا گفته

مي شود كه مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد.

هرج و مرج (Anarchy)

اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي باشد.

به عبارت ديگر «هر چه تخريب كننده است، تو انجام بده.» يعني همان قانون شيطان پرستي. اين علامت توسط پانك ها، هوي متال ها و راك ها به كار مي رود. ضد عدالت (Anti Justice)

تبر رو به بالا علامت عدالت روم قديم بوده است كه علامت واژگون شده آن نشانه ضد عدالت يا شورش و طغيان مي باشد.

فمينيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مي كنند.

***********

پي نوشتها:

1 اشو، راز بزرگ، ترجمه: روان كهريز، ص 10.

2 اشو، الماس هاي اشو، ترجمه: مرجان فرجي، صص 240 و 316.

3 سانيا ساي بابا، تعليمات سانيا ساي بابا (تعليمات معنوي - 6)، ترجمه: رؤيا مصباحي مقدم، ص 17.

4 پال توئيچل، اكنكار، كليد جهان هاي اسرار، ترجمه: هوشنگ امرپور، ص 17.

برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان و دارو دسته اش

نويسنده: معصومه سادات ميرغني

شيطان پرستي (Satanism) يك حركت مكتبي، شبه مكتبي و يا فلسفيست كه هواداران آن، شيطان را يك طرح و الگوي اصلي و قبل از عالم هستي مي پندارند. آنها پرسش شيطان را به عنوان قدرتي فوق العاده قوي و بسيار قوي تر و موثرتر از نيروهاي خوب دنيوي همچون خدا، به حساب مي آورند.

شيطان، براي آنها نماد قدرت و حاكميت بر روي زمين است.

آنها دنيايي را براي خود تكريم كرده اند كه در آن هيچ روزنه اميدي نيست و به آن، جهان تاريك مي گويند.

شيطان پرستان به سه دسته تقسيم مي شوند:

1. شيطان پرستي فلسفي (لاوي):

Anton szandor Lavey به وجود آورنده اين گروه است.

Lavey كه پيش از پديد آوردن اين فرقه، انجيل شيطاني و كليساي شيطان را تأسيس كرده بود،

به شدت تحت تأثير افكار كساني چون نيچه، چارلز داروين، مارك تواين، ويندهام لويس، رند، ماركوس دي سيد، آليستر كراولي و … است از نظر او شيطان نوعي نيروي مثبت است.

2 شيطان پرستي ديني Relligios Satanism: شبيه شيطان پرستي فلسفي است.

با اين تفاوت كه اين دسته، براي شيطان نوعي جنبه خدايي و متافيزيكي قائل هستند كه اين طرز تفكر تحت تأثير افسانه ها و ساخته ي ذهن پيروان اين فرقه است.

3 شيطان پرستي گوتيك Gothich Satanism: اين گروه، از زمان سلطه كليسا فعاليت داشتند كودك خواري، قرباني كردن دختران، بزكشي و تمام كارهاي خود را بر ضد كليسا انجام مي دهند.

اعمال اين دسته، نزديكي بسياري با جادوگري دارد. آنها تحت تأثير كاتوليك ها، قانوني را براي خود وضع كرده اند.

امروزه در كشورهايي چون آمريكا، انگليس، آلمان و چين اين فرقه ديده مي شود.

1 - عقاب كه نماد پرنده زئوس خداي يونان باستان است در پنجه راست خود شاخه زيتوني شامل 13 برگ و 13 ميوه نگه داشته و در پنجه ديگر 13 تير.

2 - بر روي سر عقاب 13 ستاره قرار گرفته كه در مجموع يك ستاره شش پر (ستاره داود) را تشكيل مي دهد.

3 - در منقار عقاب نواري قرار دارد كه بر روي آن به زبان لاتين نوشته شده (EPLURIBUS UNUM) كه به معني وحدت از كثرت است (اشاره به ايالات متحده (اما نكته جالب تعداد حروف اين جمله بوده كه شامل 13 حرف است.

4 - دم عقاب داراي 9 پر است از سويي ديگر هر بال اين عقاب 33 پردارد

5 - برسينه عقاب سپري قرار دارد كه بر روي آن 13 خط قرمز و سفيد (پرچم آمريكا) نقش بسته

است.

(البته در دلار به جهت سياه سفيد بودن، اين رنگها مشخص نيست

6 - در سمت راست مهر ماسوني دلار و نيز در منتها اليه سمت چپ دلار (داخل بيضي هاي قرمز) 13 ميوه قرار گرفته است.

7 - بر روي اين هرم به لاتين عبارت 13 حرفي ANNUITCOEPTIS به معني خدا هميشه ياور ماست نقش بسته است كه به گونه اي ديگر همان عبارت IN GOD WE TRUST است.

8 - شايد برايتان برايتان تعجب آور باشد كه چرا اين هرم شكلي نامانوس داشته و رأس آن جدا و در وسط آن چشمي نوراني قرار دارد. اين چشم نماد RA از خدايان مصر باستان است كه در پاگانيسم يوناني چشم لوسيفر يا همان چشم شيطان است.

يونانيان آن را ستاره صبح مي دانستند و همواره آن را به صورت درخشان ترسيم مي نمودند.

9 - مهر اعظم ايالات متحده آمريكا: اين مهر به شكل كنوني آن در زمان روزولت بر روي دلار قرار گرفت شما مي توانيد آن را در سمت چپ دلار مشاهده فرماييد. همانگونه كه مستحضر هستيد تصوير هرمي نامانوس به چشم مي خورد كه نماد هرم خنوپوس مقبره فرعون و نشان عالي انجمن هاي فراماسونري است.

10 - اين هرم از 13 رديف سنگ چين تشكيل شده است و در مجموع 72 خشت دارد كه اشاره دارد به 72 نيرو يا نام خداي كاباليستها.

11 - در قاعده هرم عبارتي (اعداد) يوناني MDCCLXXVI نقش بسته كه از نظر ارزش عددي (جمع حروف به صورت ابجد) همانگونه كه در تصوير مي بينيد برابر با 1776 سال استقلال امريكاست.

اما اگر اين حروف را بر روي اهرام ثلاثه مصر باستان در نظر بگيريد جمع قاعده اين اهرام همانگونه كه

در تصوير محاسبه شده است برابر با 666 مي شود كه عدد لوسيفر يا همان شيطان است.

12 - در زير اين هرم عبارت NOVUS ORDO SECLORUM به زبان لاتين نوشته شده است كه به معناي NEW WORLD ORDER يعني نظام نوين جهاني يا حكم جديد براي جهان است كه شما بارها آن را در سخنراني هاي سردمداران امريكا علي الخصوص بوش پدر و پسر و اوباما شنيده ايد.

نشانه ها و علامت هاي Satanism

شيطان پرستان نماد و نشانه هاي خاصي براي خود دارند كه گاه آنها را روي گردنبند و زيور آلات، گاه روي لباس ها و گاه روي پوست و بدن خود حك مي كنند كه خوب است آنها را بشناسيد:

1. Satanism

به صورت نماد، در وسط نوشته مي شود و به همراه يك دايره مي آيد. اگر اين نوشته را از وسط دايره حذف كنيم، يك ستاره پنج ضلعي باقي مي ماند كه نشانه ستاره صبح يا پنتاگرام است.

2. عدد 666:

نماد دجّال يا ضد مسيح است به «666» شماره تلفن شيطان نيز مي گويند! البته گروهي آن را به صورت fff مي آورند. زيرا f، ششمين حرف در انگليسي است.

3 عدد 13: عدد مقدس ماسون ها و يهوديان است در حالي كه مسيحي ها آن را نحس مي دانند. تصوير ستاره شش گوش با 13 ستاره كوچك، يكي از اين نمادهاست.

همچنين در تصوير چنگ الهه باستاني نيز اين عدد ديده مي شود..

4 عدد 33: در فراماسونري: صاحب درجه 33، بالاترين قدرت را داراست.

سمبل گروه ماسوني شهر Memphis در آمريكاست.

5 صليب وارونه (آتش گرفته): اين نشانه، بيشتر در گردنبندها ديده مي شود و نماد وارونه شدن مسيحيت و به سخره گرفتن آنهاست.

اين نشانه مورد توجه زياد خوانندگان راك است.

6 صليب شكسته يا چرخ خورشيد.

يك نماد باستاني است كه در برخي فرهنگ ها از جمله كتبيه هاي برجاي مانده از بودايي ها، مقبره هاي سلني و يونايست و سال ها بعد، اين علامت توسط هيتلر به كار گرفته شد.

در اين نشانه نيز، شيطان پرستان خواسته اند دين مسيحيت را به مسخره بگيرند..

7 چشم جهان بين: اين چشم به چشم شيطان (چشمي كه همه جا را مي ببيند) شهرت دارد. چشمي كه در بالاي هرمي قرار دارد و مي خواهد نظارت و اشراف بر همه جا را نشان دهد. اين علامت در پيشگويي ها، جادوگري و نفرين آنها ديده مي شود.

البته اين نماد روي دلار امريكا نيز وجود دارد و علامت خداي خورشيد در مصر باستان نيز بوده است.

8 ستاره شش گوشه: قوي ترين علامت در شيطان پرستيست و از شش گوشه (زوايه) تشكيل شده كه معرفي عدد 666 مي باشد.

9 آنخ (Ankh): نماد Isis است و در لژهاي ماسوني به كار مي رود. امروزه سمبل جنس زن و نشانه فيمينيست هم هست.

آنخ، سمبل شهوتراني و باروري است.

10 ستون سنگي يا نوك هرمي شكل: نماد زايندگي و باروري در مصر باستان بوده است.

11 ستاره 5 گوشه معكوس يا Bahomet..

12 دست شيطان يا دست شاخدار: در تفكر ماسون ها و شيطان پرستان، شيطان شاخ دار (co rnuto) با حركت دست خود، در واقع شيطان و پليدي هاي آن را نمايش مي دهد..

13 ديو، جمجمه و استخوان: علامت مرگ است كه در برخي گردن بندها و تصاوير روي دست و صورت شيطان پرستان ديده مي شود..

14 پرچم رژيم صهيونيستي: اين علامت، حمايت آشكار و پنهان رژيم صهيونيستي از شيطان پرستان را نشان مي دهد.

15 ضد عدالت: نماد ضد عدالت، تبري رو به پايين است، چرا كه تبر رو به بالا

در روم باستان نماد عدالت بوده. علامت دو تبر رو به بالا نيز نشانه فيمينست ها است.

16 بز (Goat): سر بز، بز شاخدار، بز مندرس، خداي جادو، بز طليعه يا قرباني، همه و همه نشانه مسخره كردن حضرت مسيح است.

شيطان پرستان با اين علامت مي خواهند بگويند:

مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد است! در واقع Goat (بز) نمادي از شيطان است.

17 هرج و مرج (Anarchy): اين علامت، نشان دهنده از بين بردن تمام قوانين است و دلالت بر اين مورد دارد:

«هر چه تخريب كننده است، تو انجام بده!

«اين علامت، معمولاً نماد گروه هاي هوي متال نيز هست.

منبع:

مجله ديدار آشنا 122 برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان روي پرده سينما

در فيلم هاي شيطان پرستي، ترس همراه نوعي تعليق وجود دارد كه نفس بيننده را بند مي آورد. اگر تا به حال فيلم هايي با موضوع شيطان پرستي ديده باشيد متوجه شده ايد كه كارگردان و بازيگران اين نوع فيلم ها قصد دارند با نشان دادن وجود شيطان روي زمين به شكلي نمادين به جنگ خير و شر بروند. اين نوع داستان ها با حس هيجاني كه منتقل مي كنند معمولا پربيننده هستند.

بين كارگردان هايي كه درباره شيطان پرستي فيلم ساخته اند، رومن پولانسكي از همه مشهورتر است.

بچه رزماري / رومن پولانسكي

داستان فيلم «بچه رزماري» درباره زن و شوهر جواني است كه با برنامه شوم همسايه هاي شيطان پرستشان قرار است فرزندي از شيطان را به دنيا بياورند. «بچه رزماري» يكي از مطرح ترين فيلم هاي تاريخ سينماست كه به جرات مي توان گفت جدي ترين فيلمي بود كه موضوع شيطان و شيطان پرستي را پيش كشيد.

اين فيلم يك حادثه عجيب در دنياي فيلمسازي بود و با گذشت نزديك به 50 سال از

ساخت آن هنوز هم جزء بهترين فيلم هاي اين زمينه است.

با اينكه پولانسكي هم همين نظر را درباره فيلمش دارد اما يك اتفاق تلخ و غير منتظره در نهم آگوست 1969 «رزماري» را به تلخ ترين فيلم پولانسكي تبديل كرد.

شارون تيت بازيگر تازه كاري بود كه بعد از آمدن به هاليوود با رومن كه كارگردان شناخته شده اي بود ازدواج كرد. زماني كه رومن در لندن به سر مي برد، شارون كه ماه آخر بارداريش را مي گذراند در خانه اش در بورلي هيلز لس آنجلس مشغول استراحت بود كه عده اي به آنجا حمله كردند و او و مهمانانش را به فحيع ترين شكل با بيش از 100 ضربه چاقو به قتل رساندند، بعد طنابي دور گردنش انداختند.

بعد از اين اتفاق رسانه ها قتل شارون را به فيلم بچه رزماري و موضوع شيطان پرستي ربط دادند؛ تا اينكه پليس قضايي سه زن و يك مرد را به همراه چارلز منسون (رئيس گروه) دستگير و محاكمه كردند.

چارلز منسون كه گرايش شيطان پرستي داشت بعد از يك سال در تاريخ 24 جولاي 1970 در حالي كه با چاقو پيشاني اش را به شكل x بريده بود وارد دادگاه شد و گفت:

«من براي جهان شما يك x هستم و با هيچ دادگاهي نمي توانيد مرا بشناسيد.

«منسون و چهار همدستش در دادگاه عالي كاليفرنيا به اعدام محكوم شدند اما زماني كه لايحه لغو مجازات اعدام تاييد شد آنها به خاطر جنايت هاي بي شماري كه انجام داده بودند به زندان ابد محكوم شدند و هنوز هم در زندان بسر مي برند.

فيلم بچه رزماري با اينكه فيلم خاطره انگيزي بود اما شيريني هاي جوايزي كه اين فيلم گرفت تا آخر عمر به كام پولانسكي

تلخ است.

ماموران سر صحنه قتل شارون تيت هستند.

فرشته سقوط كرده / گريگوري هابليت»

فرشته سقوط كرده» يك فيلم ترسناك معماييست كه در سال 1989 ساخته شد.

كارآگاه جان هابز اصلي ترين شخصيت فيلم است.

او مسؤول بررسي و رسيدگي به پرونده يك قاتل زنجيره اي به اسم ادگار ريس است و در تحقيقاتش متوجه مي شود ماجراي اين قتل ها به پرونده پليسي كه 30 سال قبل خودكشي كرده است مربوط مي شود. او از طريق بازجويي از دختر آن پليس و كتاب هايي كه پيدا مي كند متوجه وجود شيطاني به اسم عزازل مي شود كه در جسم انسان ها حلول مي كند و دست به جنايت مي زند.

تا ده دقيقه اول فيلم چيزي شما را بهت زده نمي كند اما همين طور كه پيش مي رويد اتفاقاتي مي افتد كه باورش سخت است، اين فيلم براي طرفداران دنزل واشنگتن يك نقش آفريني ناب از اين بازيگر است.

فيلمنامه اين فيلم را نيكلاس كازان فرزند كارگردان معروف اليا كازان نوشته است كه خيلي از منتقدان معتقد بودند او با سابقه اي كه پدرش در زمينه فيلمسازي دارد مي توانست خيلي بهتر از اينها عمل كند.

صحنه هاي واقعي اين فيلم كه در زندان تصوير برداري شده در يك زندان واقعي به اسم هولمس بورگ در شمال شرقي فيلادلفياست كه بيشتر از صد سال داير بود.

اين زندان در سال 1996 بسته شد.

بازيگران: دنزل واشنگتن، جان گودمن، دانلد ساترلند، امبت داويتس، جيمز گاندولفيني، الياس كوئتاس، رابرت جوي و مايكل ج پاگان. طالع نحس / جان مور، ريچارد دونر»

طالع نحس» در ژانر وحشت و موضوع شيطان پرستي همان شهرتي را دارد كه» جن گير» داشت. اين فيلم كه اولين نسخه اش در سال 1976 به كارگرداني ريچارد دانر ساخته شد،

درباره كودكيست كه رفتاري شيطاني دارد. اين فيلم با تاكيد كارگردانش روي عدد 666 كه نمادي از شيطان است در تاريخ 6 / 6 / 1976 در آمريكا و كشورهاي ديگر به اكران عمومي درآمد.

رابرت تورن كه معاون سفير آمريكا در كشور ايتالياست بعد از مرگ نوزادش تصميم مي گيرد به خاطر بالا بردن روحيه همسرش كاترين، پسر بچه اي را كه در بيمارستان مادرش را از دست داده به فرزندي قبول كند.

او پنج سال بعد از بلايي كه پسر نامتعادلش سر يك كشيش بيچاره مي آورد متوجه مي شود بچه اش همان نوزاد شيطان صفتيست كه مدتي قبل همه درباره اش حرف مي زدند و مي گفتند بايد كشته شود. ديمين پسر بچه عجيبيست كه به گفته كشيش اصلاً از انسان زاده نشده و ماهيتي شيطاني دارد؛ هر كس كه با او مشكلي داشته باشد به طرز مشكوكي كشته مي شود. در نسخه دوم فيلم، ديمين را مي بينيم كه به پسر نوجواني تبديل شده كه تحت سرپرستي عمو سام است.

او از معلم مدرسه اش مي شنود كه قدرت عجيبي دارد و مأموريت هاي زيادي به عهده اش است.

او عدد 666 را در فرق سرش پيدا مي كند و دست به خودكشي مي زند …

بازيگران:

ليوشريبر، جوليا استيلز، ميافارو، ديويد تويلس، ديويد وارنر، گرگوري پيك، لي رميك، پاتريك تراگتون و … وكيل مدافع شيطان / تيلور هكفورد

وكيل مدافع شيطان در سال 1997 بر اساس رماني از اندرو نيدرمن، نويسنده نيويوركي ساخته شده است.

اين فيلم داستان مردي به اسم كوين بومن است كه به طور ناخواسته وكيل مدافع شيطان مي شود و همان اول راه همسرش مري را از دست مي دهد.

مردي به اسم جان ميلتون كه خودش يك شيطان مجسم است

به او پيشنهاد همكاري مي دهد و اين آغاز همراهي اين وكيل جوان با شيطان است.

بازيگران: كيانو ريوز، آل پاچينو، چارليز ترون، جفري جونز، كنين نيلسن و … خانه شيطان / تي وست

اسم «خانه شيطان» اولين بار در سال 1996 روي فيلمي از جورج مليس گذاشته شد.

فيلمي كه او ساخت درباره وجود شيطان در يك شهر كوچك بود.

به فاصله 13 سال براي دومين بار تي وست شروع به نوشتن فيلمنامه اي با همين نام كرد و بعد از مدتي آن را ساخت. داستان اين فيلم به 30 سال قبل بر مي گردد كه دختر جواني به اسم سامانتا هيوز دنبال يك كار نيمه وقت مي گردد تا هم به درسش برسد و همه زندگي اش را تأمين كند.

سامانتا تصميم مي گيرد در خانه اي نگهداري از كودكي را بر عهده بگيرد.

براي همين با يكي از دوستانش به خانه اي بزرگ و قديمي مي رود كه كيلومترها از شهر فاصله دارد. زماني كه آنها به خانه مي رسند ماه گرفتگي اتفاق مي افتد. او صاحبخانه مخوفي دارد كه راز بزرگي در سينه اش است.

خيلي ها اعتقاد دارند كه اين فيلم از روي يك ماجراي واقعي ساخته شده است اما مطبوعات در اين باره هنوز خبر رسمي اي منتشر نكرده اند.

يكي از خدمه هاي محلي كه در اين فيلم نقش سياهي لشكر را بازي مي كرد مورد حمله قرار گرفت و گلوله يك هفت تير به اشتباه به سمت او نشانه رفت.

بازيگران: ژاكلين دوناهو، تام نانون، ماري ونرونو، گريتا گروينگ، آج بوئن و …

دروازه نهم / رومن پولانسكي

همان طور كه گفتيم رومن پولانسكي بيشتر از بقيه همكارانش به موضوع شيطان پرستي پرداخته است كه يكي از اصلي ترين آنها همان «بچه رزماري» است.

خيلي ها فكر

مي كردند بعد از مرگ شارون تيت او ديگر سمت ساخت اين نوع فيلم ها نرود اما اين اتفاق نيفتاد و «دروازه نهم» به كارگرداني رومن در سال 1999 با موضوع شيطان پرستي به اكران عمومي درآمد.

دين كارسو يكي از دلالان معروف كتاب هاي ناياب است كه نسخه اي از «دروازه نهم پادشاهي تاريكي ها» توسط يكي از مشتريان ثروتمندش به اسم بالكان به دست او مي رسد و قرار مي شود او دو نسخه ديگر از كتاب را برايش پيدا كند.

بعد از كمي تحقيق مشخص مي شود نويسنده اين كتاب به جرم نگارش آن در آتش سوزانده شده، دو نسخه ديگر كتاب هم در پرتغال نزد ويكتور فارگاس و در فرانسه نزد زني به اسم كسلر است.

بعد از كشته شدن يكي از همكاران كسلر، دين متوجه مي شود اين سه كتاب زماني كه در كنار هم قرار مي گيرند مثل اينست كه شيطان حلول مي كند و دست به كارهاي خطرناك مي زند. البته اتفاقات ناگواري در ادامه اين فيلم رخ مي دهد كه اشاره مستقيمي به مسائل شيطان مثل عدد 666 دارد.

خط اصلي داستان درباره شيطان پرستاني است كه تلاش مي كنند به قلمرو شيطان دست پيدا كنند.

رومن داستان اين فيلم را از روي كتابي به قلم آرتور پرز رورت نويسنده و روزنامه نگار اسپانيايي نوشته است.

بازيگران: جاني دپ، لنا آلين، امانوئل سينيه، جك تايلور، توني آموني، فرانك لانگا و …

شيطان هاي ايراني

علاوه بر فيلم هاي خارجي، در نمونه هاي داخلي هم چندين بار شيطان به تصوير كشيده شده است.

در سكانس هاي متعددي از فيلم ها و سريال هاي وطني به شيطان و احاطه هاي كه او ممكن است به انسان پيدا كند اشاره شده است؛ اما چند سريال ساخته شدند كه شيطان

در آنها به معناي واقعي به تصوير كشيده شد.

كارگردان اين سريال سعي كرده با نشان دادن چهره شيطان و كارهايي كه او انجام مي دهد در معرض خطر بودن انسان براي نزديك شدن به گناهان شيطاني را خيلي واضح به تصوير بكشد.

او يك فرشته بود / عليرضا افخمي

يكي از اولين دفعاتي كه ما تصوير يك شيطان مجسم و بدجنس را در تلويزيون شاهد بوديم به سال ها قبل باز مي گردد؛ زماني كه بهاره افشاري اولين حضور جدي اش در تلويزيون را با يك نقش خاص كه ريسك بالايي داشت تجربه كرد. عليرضا افخمي با به تصوير كشيدن شخصيت فرشته توانست سايه سنگين شيطان در زندگي يك سري آدم را نشان بدهد. «او يك فرشته بود» ماه رمضان سال ها قبل از شبكه دو با فيلمنامه اي از عليرضا كاظمي پور روي آنتن رفت و توانست مخاطبان بي شماري را جذب كند؛ هر چند اين سريال ضعف هاي ساختاري داشت اما در مقايسه با سريال هايي كه در اين زمينه ساخته شده اند خوب از آب درآمده بود.

بهزاد طاهري به طور تصادفي با دختري به اسم فرشته برخورد مي كند كه حال مساعدي ندارد. بهزاد كه خانواده متديني دارد او را به خانه اش مي برد شايد بتواند كمكي كرده باشد.

فرشته با رفتارهاي زننده و عجيبي كه دارد آرامش خانواده طاهري را به هم مي زند و تا جايي پيش مي رود كه نزديك است بهزاد و همسرش رعنا از يكديگر جدا شوند. يكي از مشخصه هايي كه فرشته داشت، نگاه شيطاني و بد ذاتي بود كه به ديگران مي انداخت؛ مثل زماني كه سعي كرد با نگاهش مادر بهزاد را از پاي در بياورد و اين كار را هم انجام داد.

بازيگران؛

حسن

جوهرچي،

بهاره افشار،

مريم كاوياني،

مرتضي ضرابي،

رضا توكلي،

فاطمه غلامي،

ايليا شهيدي فر،

ثريا قاسمي

*******

اغما / سيروس مقدم

نشان دادن شيطان راه و روش هاي خاص خودش را دارد. سيروس مقدم ماه رمضان سه سال قبل سعي كرد شيطاني به اسم الياس را به تصوير بكشد كه در روح جراحي به نام طه پژوهان نفوذ مي كند و مديريت تمام كارهايش را بر عهده مي گيرد.

دكتر طه پژوهان پزشك فوق تخصص مغز و اعصاب است كه به دليل جراحي هاي موفقيت آميزش روي رزمندگان در جبهه ها به پنجه طلا معروف بود.

بعد از مرگ همسرش با دوست قديمي اش الياس در خانه ويلايي زندگي مي كند.

اين سريال كه از شبكه اول روي آنتن رفت شيطان را آن قدر بديهي نشان مي داد كه گاهي مخاطب به خنده مي افتاد. شيطان در همه كارهاي دكتر دخالت مي كرد. زندگي شخصي اش را كنترل مي كرد، دستور مي داد كه كدام بيمارش زنده بماند و بدون اينكه گوشي تلفن همراهي داشته باشد با ديگران تماس مي گرفت … اين سريال هم در زمان پخش مثل سريال «او يك فرشته» جنجالي و پر مخاطب بود و حاشيه هاي زيادي به دنبال داشت.

بازيگران:

امين تارخ،

نفيسه روشن،

ايرج نوذري،

لعيا زنگنه،

حامد كميلي

و ناصر ممدوح

منبع:

نشريه همشهري سرنخ

نويسنده: ميترا شكوري برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان مجسم

آنتوان لوي، كسيست كه نامش با شيطان پرستي امروزي گره خورده؛ چرا كه او كليساي شيطان را در آمريكا راه اندازي كرده است و بر اساس روايت هاي مختلف، انسان عجيب و متوهمي بوده است.

او كليسايش را با هيچ و پوچ و تنها بر اساس حرف ها و موعظه هايش ساخت و توانست پيروان و فريب خورده اي هم براي خودش دست و پا كند؛ تا جايي كه در زمان مرگش ادعاي داشتن هزار پيرو

را داشت؛ عددي كه با وجود تبليغات و هياهوي او و فرقه اش، چندان هم زياد به نظر نمي رسيد. اما پايه گذار كليساي شيطان سرگذشت عجيب و غريبي دارد كه از شدت دروغگويي و اختلالات شخصيتي او حكايت مي كند.

اما آنتوان لوي قبل از اينكه كليساي شيطان را راه بيندازد و اين موعظه هاي عجيب و غريب را بكند كه بود و چه چيزي او را به اين سمت و سو كشاند؟ در اين باره اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد و البته با خودتان فكر نكنيد مثل سرگذشت همه آدم هاي معروف و مشهور. نه! يكي از دلايل اصلي اين همه روايت هاي متفاوت و عجيب و غير قابل باور درباره زندگي اين شخص در حقيقت خود اوست كه دو زندگينامه - بيوگرافي - متفاوت درباره خودش نوشته؛ انگار كه خودش هم درباره زندگي اي كه گذرانده شك داشته است.

يكي از زندگينامه هايي كه آنتوان در سن 44 سالگي و در سال 1974 نوشته «انتقام جويي شيطان» نام دارد. اين نوشته پر است از موارد عجيب و فهرستي از كارهاي او در لباس يك گرگ گمشده. زندگينامه ديگر او «رازهاي زندگي شيطان» است كه در سال 1990 نوشته شده؛ يعني زماني كه لوي 60 ساله بوده. اين زندگينامه نوشته اي خياليست از زبان زني به نام بلانچ بارتر كه زماني با آنتوان لوي رابطه نامشروع داشته است.

لوي علاوه بر اين دو زندگينامه اي كه براي خودش نوشت، مدام به حرف ها و ادعاهايش در دهه هاي مختلف زندگي اش اضافه مي كرد. جالب اينكه قضيه به همين جا ختم نمي شد و مخالفان لوي هم افسانه ها و افتراها و وقايع عجيب و غريب ديگري را به زندگي

او اضافه مي كردند كه خواه ناخواه او را عجيب تر از آنچه بود نشان مي داد. آنچه در ادامه مي آيد از ميان همه آن اطلاعاتي انتخاب شده كه به نظر نزديك تر به واقعيت زندگي او بوده اند.

كودكي پراز جن و افسانه

آنتوان شاندور لوي در آوريل 1930 به دنيا آمد. پدر و مادرش او را «هووارداستانتون لوي» نام گذاشتند. او متولد ايالت ايلي نويز بود اما در سانفرانسيسكو بزرگ شد.

پدرش بنگاه معاملات املاك داشت. آنها خانه اي بزرگ و مجلل در جاي خوبي از شهر داشتند. لوي اين خانه را سال هاي سال داشت و اين خانه محلي براي استراحت او بود.

شجره نامه خانوادگي كه از او وجود دارد مي گويد مادربزرگ او - سسيل لوبا پريمو كولتن - يك كولي اهل ترانسيلوانيا بوده، كسي كه درون كودكي لوي را پركرده بود از داستان هايي درباره ديوها و جن ها و افسانه هاي پريان. يك داستان محتمل ديگر هم وجود دارد كه مي گويد:

«كمي بعد از جنگ جهاني دوم عموي آنتوان او را كه پسري 15 ساله بوده با خود به آلمان مي برد؛ به جايي كه فيلم هايي درباره مراسم مذهبي شيطان پرستي به نمايش در مي آيد و لوي ادعا مي كند كتاب مراسم رباني شيطان را كه در سال 1972 نوشته تحت تاثير اين فضا و فيلم نوشته اما گفته هاي دخترش «زينا» اين حرف لوي را - با ارائه ي مداركي از عدم حضور پدرش در آن زمان در آلمان - نقض مي كند! –

جواني با توهم هاي بي پايان

لوي در يك شرايط كاملاً معمولي و متوسط يك زندگي آمريكايي بزرگ شد.

خانواده او هيچ علاقه اي به خرافات و زندگي غير عادي از خودشان نشان نمي داند و اين تنها خود لوي بود

كه خيلي زود اين گرايش هاي عجيب را پيدا كرد. آنتوان لوي در جواني مدام شغلش را عوض مي كرد. او زماني را به كارهاي هنري مي گذراند مثل موسيقي و عكاسي و حتي مدتي به هيپنوتيزم و كار كردن روي پديده هاي روحي مشغول شد.

اما حقيقت اينست كه لوي هميشه درباره گذشته اش و حتي شغل هايي هم كه داشته اغراق مي كرد. تا جايي كه شايد در منابع ديگري درباره او بخوانيد كه حتي در سير ك هم كار مي كرده يا عكاس جنايي بوده و … لوي مي گويد در سال 1947 - وقتي تنها 17 سال داشته - از خانه فرار مي كند و به سيرك معروف «سلايدبتي» كه كار اصلي شان تربيت شير بوده مي پيوندد؛ چيزي كه هيچ وقت به تاييد نرسيد و حتي در آرشيوهاي اين مربي معروف شيرها ديده نشد كه از پسري 17 ساله نام برده شود كه در سيرك كار مي كرده. حتي كار كردن در اداره پليس را هم كه او ادعا مي كند مربوط به سالهاي 1950 بوده، هيچ مدركي تاييد نمي كند و تمام اين حرف ها دروغ و داستان پردازي بوده است.

اما يك حقيقت تاييد شده در اين ميان وجود دارد و آن هم اينست كه او يك موزيسين شناخته شده بوده؛ اما هيچ وقت اين كار را جدي نگرفت. لوي ياد گيري موسيقي را از پنج سالگي شروع كرد؛ در 15 سالگي مدرسه را به خاطر نواختن ساز «اوبوا» به همراه اركستر سانفرانسيسكو بالت ترك كرد. آنتوان جوان ترين عضو اين گروه بود و باز هم جالب است بدانيم اين هم ادعايي بيش نيست؛ چرا كه دخترش (زينا) باز هم با ياد آوري تاريخ مي گويد كه در

آن زمان اصلاً چنين اركستري وجود نداشت! يك قصه ديگر هم هست كه مي گويد او در سال 1948 نوازنده ارگ بوده آن هم در تئاتر مايان بورلسكو لس آنجلس؛ جايي كه او بازيگر مورد علاقه اش - مرلين مونرو - را مي بيند؛ لوي ادعاي داشتن يادگارهاي متعددي از مرلين مونرو دارد كه اين قضيه را هم همسرش رد مي كند.

- حلقه جادوگري تشكيل مي شود

زماني كه اين آقاي توهم با كارول - همسر اولش - ازدواج مي كند، كسب و كار درست و حسابي اي نداشته و در يك كافه نوازندگي مي كرده؛ براي نزديك به 30 دلار در هفته به علاوه پول چاي. تا جايي كه شواهد نسبتاً واقعي نشان مي دهند اين تنها كار ثابت آقاي كليساي شيطان در اين سال ها بوده. زندگي و سرگذشت اوليه لوي نشان مي دهد او هميشه به دنبال رمز و راز و وهم و خيال بوده و نمي خواسته ساكت و آرام و بي حاشيه باشد و هميشه نقشي عجيب را بازي كند؛ در لوي يك جاه طلبي اهريمني بي حد و حصر وجود داشت. تا اينكه در سال 1950 او يك گروه جادوگري به نام «حلقه جادو» را راه اندازي كرد؛ البته امكان دارد كه اوايل اين گروه تنها يك عضو داشته و آن هم لوي بوده. اعضاي حلقه جادو در زيرزمين خانه يك فيلمساز به نام كنت انگر جمع مي شدند؛ كسي كه يك آرشيو از فيلم هاي شيطاني داشت. لوي در اين زيرزمين درباره جادوگرهاي قديمي و نهضت جديد جادوگري در انگلستان زير نظر جرالدگاردنر سخنراني مي كرد. البته «حلقه جادو» بيشتر يك گروه اجتماعي كوچك مخفي بود تا يك شبكه جدي جادوگري؛ ولي چيزي نگذشت كه

اين گروه آرام تبديل شد به يك گروه كثيف و سياه جادوگري و اين همان چيزي بود كه لوي از دنيا مي خواست؛ مخفي كاري و رمز و راز! اسقف كليسا ي شيطان

اواسط سال 1960 بود؛ يعني سال هايي كه به نوعي انفجار آزادي در غرب محسوب مي شد و اين انفجار سهمي را هم نصيب لوي كرد. او با استفاده از اين اوضاع توانست عقايد شخصي اش را درباره جادو و جادوگري ابراز كند و حتي از همين راه سر و ساماني به زندگي اش بدهد كه از نظر مادي وضعيت مطلوبي نداشت.

لوي كه سال ها بود زندگي خود و همسرش را با نوازندگي و اقامت مجاني در خانه پدري مي گذراند با استفاده از تئوي هايش در «حلقه جادوگري» و برگزاري كارگاه هاي گروهي جادو در خانه اش توانست درآمدش را خيلي بالا ببرد. تا اين زمان فعاليت هاي لوي به صورت شخصي و گروهي دنبال مي شد و جنبه شناخته شده اي براي همه نداشت تا اينكه در تابستان 1966 يك روزنامه پرده از فعاليت هاي لوي برداشت و جالب اين بود كه او را تحت عنوان «پدر كليساي شيطاني» معرفي كرد؛ نامي كه گمان مي رود اساس و پايه ايده شيطان پرستي را گذاشت؛ چيزي كه تا آن زمان شايد خود لوي هم به آن فكر نكرده بود.

شايد همين لقب، باعث شد كه آنتوان لوي كليساي شخصي اش را در 30 آوريل 1966 افتتاح كرده و خودش را هم به عنوان اسقف اعظم كليسا معرفي كند.

يك روايت ديگر هم مي گويد لوي مجبور بوده خودش را به عنوان پدر اعظم كليسا معرفي كند چون نتوانسته كسي را پيدا كند كه بتواند شعائر مذهبي و ترسناك را در كليسا

اجرا كند.

انجيل سياه

اما بمبي كه با انفجارش خيلي ها را متوجه كليساي شيطان و آنتوان لوي كرد. در دو مرحله عمل كرد؛ اولين مرحله زماني بود كه يكي از شخصيت هاي طراز اول جامعه با يك روزنامه نگار در اين محل با هم ازدواج كردند جوديت كيس و جوروزنتال و مرحله بعدي مراسم غسل تعميد شيطاني دختر لوي بود.

زينا كه آن زمان سه سال و نيمه بود در اين كليسا غسل شد.

از روابط خيالي و البته گاه واقعي كه آنتوان لوي آنها را مدعي مي شد كه بگذريم، مي رسيم به انجيل شيطاني او! كتاب لوي به چهار قسمت بر مبناي چهار عنصر حياتي بنا شده بود:

«آب و باد و آتش و خاك.» بعضي ها البته مي گويند لوي اين كتاب را از روي كتابي به نام «قدرت، حقيقت دارد» نوشته «راگنار ردبرد» در سال 1896 نوشته و به نوعي سرقت ادبي كرده؛ اما دخترش زينا كه بيشتر مواقع ادعاهاي پدرش را زير سؤال مي برد، اين موضوع را رد مي كند و مي گويد:»

من نمي توانم اين دو كتاب را با هم مقايسه كنم چون اصلاً كتابي را كه شما مي گوييد تا به حال نديده ام.» زندگي و كارهايي كه لوي در اين سال ها انجام داده نشان مي دهد بيشترين لذت او از همه اين حرف ها و كارها و ادعاهاي عجيب و غريب و دفاع از شيطان براي اين بوده كه لوي مي خواسته خودش را هر چه بيشتر به معرض نمايش خصوصا در رسانه ها بگذارد؛ مثلا در يكي از مصاحبه هايي كه با منتقد معروف جري كارول بعد از يك شام در سال 1986 انجام داده در مقابل سؤال او «آيا واقعاً به كارها و گفته هايش اعتقاد

دارد؟»

تنها شانه هايش را بالا مي اندازد و مي گويد:

«اين فقط يك نوع زندگيست.» البته اين را هم اضافه كنيم كه لوي بيشتر مواقع با خبرنگارها و در مصاحبه هايش سر اين موضوع كه طرفدارانش يك عده احمق گول خورده هستند؛ درگير مي شده! مكتب شيطان

از سال هاي آغازين اين فرقه كه گذشت، لوي به اين فكر افتاد كه به فعاليت هايشان چهره اي مجاز بدهد؛ چرا كه تا پيش از اين گروهشان در بين مردم يا بدنام بود يا پذيرفته نشده. لوي براي گرفتن اين مجوز شروع كرد به تبليغ اين تفكر توسط طرفدارانش كه «بايد از رسم و رسوم هاي اخلاقي و هر چيزي كه آزادي ما را مي گيرد رها شد.» نقطه تمركز آنها هم بيشتر روي مسائل جنسي بود تا جايي كه مي گفتند:

«ما نبايد از كارهاي غير عرف و غير اخلاقي جنسيمان خجالت بكشيم بلكه اين ديگران هستند كه بايد دست از موعظه و سركوفت بردارند.» لوي مي گفت:

«ما هر آنچه از دنيا مي خواهيم بايد به دست بياوريم حتي شده با حيله و زور!» ظاهرا خودش هم باورش شده بود كه با آزاد گذاشتن خواسته هاي تجاوزكارانه روحي هر فرد مي توان به يك آزادي مطلق رسيد. در اصل لوي شيطان را به عنوان يك اغو اگر انسان نمي ديد بلكه از نظر او شيطان يك راه ميان بر براي رسيدن به خواسته ها و هوس هاي شخصي بود و در اصل اين شيطان بود كه خدمتگزاري آنها را مي كرد. «كليساي شيطان» هم در اصل تبديل شد به يك شغل خانوادگي براي لوي ها؛ براي آنتوان لوي؛ همسر دومش و دو دخترش كه يكي از همسر اولش بود و ديگري از همسر دومش. لوي سه دهه از

زندگي اش را صرف اين مكان كرد. او مصاحبه هاي بسيار زيادي را طي اين سال ها انجام داد. او تنها محض سرگرمي موسيقي را دنبال كرد و اغلب از پنجره خانه سياهش نواي ارگي سوزناك شنيده مي شد.

آنتوان لوي چندين آلبوم موسيقي هم منتشر كرد كه نام يكي از آنها بود:

«شيطان جشن مي گيرد.» او همچنين نوشتن كتاب درباره شيطان را هيچ وقت ترك نكرد؛ تا جايي كه امروز پنج كتاب در اين باره دارد كه مهم ترين آنها «انجيل شيطاني» و «شعائر مذهبي شيطاني» است.

آنتوان دو كتاب هم به نام «يادداشت هاي شيطان» و» جادوي شيطان» دارد. سر انجام آنتوان لوي مرد سياهپوش با سر تراشيده و ذهني پر از توهم و خيال و جادو در اكتبر سال 1997 در 67 سالگي به انتهاي خط زندگي كثيفش رسيد؛ علت مرگش را حمله قلبي اعلام كردند.

خانواده اش اما زمان مرگ او را عمداً دو روز بعد اعلام كردند؛ يعني در آخرين شب ماه اكتبر كه جشن معروف هالوين برگزار مي شود. جسد او سوزانده و خاكسترش بين هواداران ساده لوحش تقسيم شد.

نويسنده: سارا جمال آبادي

منبع:

نشريه همشهري سرنخ، شماره 69 برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي - قسمت اول مقدمه اي بر شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

نكته اي كه لازم است در ابتداي مقاله ذكر شود اينست كه: سعي كرده ام تا اين مقاله كامل و جامع باشد.

لذا اگر در خواندن هر يك از قسمتهاي آن خسته شديد مي توانيد موقتا آن را رها كرده به مطالعه ي قسمت هاي بعدي بپردازيد.

پيشاپيش لازم است به خاطر حرف هاي كفر آميزي كه به ناچار و براي روشن شدن بيشتر موضوع در اين مقالات طرح شده اند از خوانندگان گرامي عذر خواهي كنم.

«انما ذلكم الشيطان يخوف اولياء ه فلا تخافوهم وخافون

ان كنتم مؤمنين»

«در واقع اين شيطان است كه دوستانش را مي ترساند پس اگر ايمان داريد از آن نترسيد و از من پروا كنيد.» (سوره مباركه آل عمران آيه 175) امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايند:

«العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس.»

«هركس عالم به زمانش باشد مورد هجوم حوادث ناگوار قرار نمي گيرد.» با اين روايت امام معصوم عَلَيْهِ السَّلَام مشخص مي گردد كه تا چه اندازه آگاهي نسبت به مسائل روز جامعه مهم و اساسي است.

زيرا ممكن است انسان در گرداب مفاسد اجتماعي و انحرافات فكري و مكتبي گرفتار شده و لي خود از آن غافل باشد.

لذا بايد تمامي حواس انسان متوجه اين مطلب گردد كه در جامعه امروزي مسلح به سلاح علم و بصيرت باشد تا مبادا قرباني اميال شوم طاغيان اعتقادي و فكري نشود. در اين گذار يكي از معضلات فكري و مكتبي امروز جوامع كه متأسفانه با سرعت سرسام آوري در جوامع شايع شده و جوامع اسلامي خصوصاً كشور عزيز ما ايران را نيز درنورديده است، مكتب تغيير شكل داده Satanism / سيطنيسم (شيطان پرستي) است.

غفلت از اين موضوع زماني اثرات خود را عيان مي نمايد كه كودكان، نوجوانان، جوانان و حتي افراد مسن تر را نيز آلوده كرده و ديگر شايد براي جبران آن دير شده باشد.

بنا بر اين بايد اقدام پيشگيرانه صورت پذيرد. هر چند كه اكنون نيز زمان بسياري را از دست داده ايم. زيرا آثار شوم اين مكتب پليد هم اكنون پديدار شده و حتي بسياري از دستگاه هاي فرهنگي كشور را نيز آلوده كرده است.

مطالعه اين مجموعه شما را با وضعيت كنوني جهان آشنا كرده و در صدد است چهره واقعي شيطان را در عصر

حاضر نمايان ساخته و ابزار او را براي مقابله با انسان و انسانيت، معرفي كند. خوشبختانه هميشه شيطان با افراطي گري، ضعفهاي خود را نمايان ساخته و هر انسان آگاه و با بصيرت، مي تواند با آن به مقابله برخاسته و او را از صحنه زندگي خود خارج ساخته و نابود كند. چنانكه در زندگي ائمه معصومين عليهم السلام مي بينيم، شيطان با تمام تلاشي كه انجام داد، نتوانست حتي كوچكترين خللي در زندگي اين بزرگواران ايجاد كند. در احوال ات امام سجاد عَلَيْهِ السَّلَام مي خوانيم، شخصي نزد حضرت رضا عَلَيْهِ السَّلَام آمد و از ايشان درباره لقب سيد الساجدين سؤال كرد.

حضرت رضا عَلَيْهِ السَّلَام فرمودند:

روزي جدم حضرت سجاد عَلَيْهِ السَّلَام مشغول نماز بودند. ناگهان از گوشه اي مار عظيم الجثه اي به سمت حضرت آمد و انگشتان پاي ايشان را نيش زد. امام سجاد عَلَيْهِ السَّلَام برافروخته شد و مشخص بود كه بسيار متألم شده اند، اما تغييري در اذكار و حالت امام عَلَيْهِ السَّلَام مشاهده نشد.

مار بسيار حضرت را آزار داد. ناگهان صاعقه اي از آسمان آمد و به مار اصابت كرد.

آنگاه مار به حال اوليه خود باز گشت، كه همان شيطان بود.

كنار حضرت ايستاد و گفت:

حقيقتاً كه تو سرور عبادت كنندگان هستي و چنين نامي شايسته شماست.

آنگاه از نظرها ناپديد شد.

آري، او از به انحراف كشاندن امام معصوم عَلَيْهِ السَّلَام هم نا اميد نبود.

اما مقاومت امام عزيز را ببينيد كه چگونه شيطان را درمانده و مستأصل مي كند و او را منكوب مي نمايد. لذا يكي از راه هاي مقابله با شيطان، اصرار بر عبادت و ذكر خداوند است.

«كجاست طلب كننده جگرهاي انبياء. كجاست طلب كننده خونهاي بي گناه ريخته شده.» به

اميد روزي كه در هيچ نقطه دنيا اثري از پليدي يافت نشود. به اميد روزي كه منكوب كننده شيطان رخ نمايد و زمين از لوس وجود شيطان و شيطان صفت پاك گردد. در اين راستا آنچه كه از حقير بر مي آيد، دادن اطلاعاتي هر چند كم و ناقص در اين باره است.

شايد راهگشاي محققين و دردمندان جامعه بشري قرار گرفته و فكري به حال اين معضل پيچيده اجتماعي و عقيدتي و فكري بشود. اميد است با همكاري تمامي كساني كه درد دين و دنياي مردم را دارند و به فكر اصلاحات سازنده هستند، در اين زمينه اقدام نموده و با مساعدت هاي فكري دست در دست هم به جهاد و مقابله با اين پديده برآييم. طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن / ظلمات است بترس از خطر گمراهي

اشتباه نكنيد! شيطان پرستان به خدا اعتقاد دارند. فقط نمي خواهند او را بپرستند. حال اگر مجبور باشند به هر موجود پست ديگري تن داده و او را به عنوان معبود انتخاب كنند. از حيوانات و گياهان و اشياء طبيعي گرفته، تا آلت تناسلي و … همگي جزء معبودان بشر قرن بيست و يكم است.

قرني كه به قرن اطلاعات معروف گشته، ولي از آگاهي بشر، جز خرافه و پوچي چيزي باقي نمانده است.

شيطان، نخستين كسي بود كه بعضي كارها را مرتكب شد و پيش از او كسي آنها را انجام نداده بود و آنها از اين قرارند:

- اولين كسي كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عَلَيْهِ السَّلَام برتر و بالاتر دانست و گفت:

من از آتشم و او از خاك در حالي كه آتش از خاك بالاتر

است.

- اولين كسي كه در پيشگاه با عظمت الهي تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.

- اولين كسي كه كه معصيت و نافرماني خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.

- اولين كسي كه به دروغ گفت:

خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسي از آن بخورد تا ابد زنده مي ماند و با خدا شريك مي شود.

- اولين كسي كه كه قسم به دروغ خورد و گفت:

من شما را نصيحت مي كنم.

شيطان اولين كسيست كه صورت هاي مجسمه و بت را ساخت

- اولين كسي كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.

- اولين كسي كه كه غنا و آواز خواند، همان زماني كه آدم عَلَيْهِ السَّلَام از درخت نهي شده خورد.

- اولين كسي كه نوحه خواند و گريست؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاي آن نوحه و گريه كرد.

- اولين كسي كه لواط كرد آنگاه كه به ميان قوم لوط آمد. - اولين كسي كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عَلَيْهِ السَّلَام را با آن در آتش اندازند.

- اولين كسي كه دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براي اين كه موهاي اضافي پاي بلقيس پادشاه سبا را از بين ببرند.

- اولين كسي كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عَلَيْهِ السَّلَام آن را روي خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.

- اولين كسي كه عبادت و بندگي او، فرشتگان را به تعجب در آورد!

- اولين كسي كه به خداي خود اعتراض كرد.

- اولين كسي كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم

را به آن تشويق كرد.

- اولين كسي كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.

- اولين كسي كه براي زيبايي، زلف گذاشت.

- اولين كسي كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.

- اولين كسي كه نقاشي كرد و چهره كشيد.

- اولين كسي كه آتش حسدش شعله ور شد.

- اولين كسي كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.

- اولين كسي كه خداي تعالي به او لعنت نمود (و از ناراحتي فرياد كشيد.

- اولين كسي كه به خدا كفر ورزيد.

- اولين كسي كه گريه دروغي نمود.

- اولين كسي كه عبادت و خلقت خود را ستود.

- اولين كسي كه صورت هاي مجسمه و بت را ساخت. روزگار عجيبي است؛ هر گوشه، در هر خيابان يا بين دوستان را كه نگاه ميكني درباره اين كلمه مي شنوي؛ به خصوص در بين كساني كه ادعاي متالبازي و گوش دادن به موسيقي متال به خصوص سبك بلكمتال را يدك ميكشند. چيزي كه الان در جامعه مشاهده مي شود باب شدن شيطان پرستي و انداختن پنتاگرام در گردن است.

بلكمتال Darkthrone، مريلين مانسن، نيروانا، آنتون لاوي، كليساي شيطان، satanic bible، آدم خواري، skull - n - bone … احتمالا حداقل يكي از اين كلمات تاكنون شنيده ايد، آدمهاي عجيبي را هم ديدهايد كه خودشان را طرفدار اين نامها و گروهها ميدانند! موسيقيهاي آنها را گوش مي دهند، گاهگاه لباسهاي عجيب غريب مي پوشند، علامتهاي خاصي بين خودشان دارند و به قول خودشان تيريپ خفن مي زنن!

از اينها كه بگذريم حتما زياد هم شنيده ايد كه در فلان كشور يك عدهشيطان پرست يك آدم را تكهتكه كردند يا خوردند يا فلان

جنايت را انجام دادند. لذا بر آن شديم تا در مورد شيطان پرستي و شيطان پرستان تحقيقي اجمالي به عمل آوريم.

شيطان پرستي به معني پرستش شيطان به عنوان قدرتي فوق العاده قوي و بسيار قويتر و موثرتر از نيروهاي خوب دنيوي همچون خدا است.

در شيطان پرستي شيطان به عنوان نماد قدرت و حاكميت بر روي زمين، قدرتي به عنوان برترين قدرت دو جهان مورد توجه و پرستش قرار دارد و اين دنيايي را كه به عنوان دوزخ برشمرده مي شود را قانونمند ميكند. در شيطان پرستي، غير از استفاده از شيطان به عنوان قدرت تاريكي و قدرت مطلق از نيروها و اجنه و روح هاي پليد و شيطاني نيز براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي شود؛ و در نهايت معناي شيطان پرستي؛ پرستش قدرت پليدي است.

به طور كلي دو تعريف براي گروه هاي شيطان پرستي در نظر افراد وجود دارد؛

سرگرمي تفريحي فان2فان

تعريف اول:

هر گروهي كه شيطان را (مشابه شيطان تعريف شده در دين مسيحيت كه عاري از مفاهيم غيرطبيعي مربوط به پليدي و زشتيست يا يك شيطان انتزاعي) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت كند، كه معمولاً از آن به عنوان الهه سياه نيز ياد ميكنند و آن را منتسب به طبيعت حقيقي انسان مي نامند.

تعريف دوم:

گروههايي كه از دين مسيحيت تبعيت نكرده و يا عيسي را با خصوصياتي كه در دين مسيح تعريف شده است قبول ندارند. اين تعريف معمولاً توسط بنيادگرايان مسيحي مورد استفاده قرار مي گيرد و بر مبناي اين تعريف بسياري از گروهها را شيطان پرست مي نامند.

در دهه هاي اخير، گسترش فرقه هاي شيطان پرستي در دنيا با رشد خيره كننده اي همراه بوده است.

به خصوص كه

اين فرقه از ابزارهاي نوين براي گسترش و فعاليت خود بهره برده است.

در اين بررسي سعي شده است بيشتر جنبه هايي كه در تحقيقات مختلف بر اين پديده، مغفول مانده است مورد بررسي قرار گيرد.

فرقه هاي شيطان پرستي هم مانند هر پديده اجتماعي ديگر از اين قاعده مستثني نيست. در تاريخچه اين گروه ها تحولات نسبتاً گسترده اي مشاهده مي شود كه پيش از ورود به بحث، مختصرا به آن اشاره مي شود:

وجود شيطان همواره در آيين هاي الهي و اديان ابراهيمي، به عنوان موجودي شرور، كه انسان ها را به گناه سوق مي دهد، مطرح بوده است.

البته نظرات اين اديان درباره ماهيت و وجود شيطان، نظري سمبليك و نمادين نيست؛ بلكه شيطان همواره موجودي واقعي و داراي قدرت هاي اهريمني است.

زمينه قدرت هاي شيطان بايد يادآور شد كه از نظر اديان الهي، قدرت شيطان، قدرت بي نهايت و قدرت مطلق نيست؛ بلكه طبق عقائد تحريف نشده دين الهي، قدرت شيطان، محدود و به واسطه انتخاب ناصواب خود انسان پديد مي آيد. چه اينكه شيطان بر مؤمنان راستين، تسلط و نفوذي ندارد.

وقتي تعاليم انبيا دچار تحريف مي شود و با خرافات آميخته مي شود، زمينه تفويض قدرت نامحدود به شيطان فراهم مي شود. اما اگر حتي شيطان را داراي قدرت فراوان در نظر بگيريم، چه عاملي باعث پرستش شيطان و فرار از حريم امن الهي و پناهندگي به شيطان مي شود؟

به گونه اي كه افرادي خود را تابع شيطان معرفي مي كنند و از نيروهاي او براي زندگي مدد مي گيرند!

گرايش به شيطان و تبعيت از او، با انجام يك سري از اعمال خاص، از قرون وسطي مطرح بوده است.

اما بايد يادآور شد كه خواستگاه فرقه هاي شيطان پرستي، آن هم با وضعيت كنوني اين

فرقه ها، ريشه در غرب دارد. پيروان اين گروه ها در گذشته با اعمالي مانند قرباني كردن انسان ها، قصد جلب رضايت شيطان و كسب قدرت هاي اهريمني او را داشتند. اما گروه هايي كه امروز با عنوان شيطان پرست معروفند، به اين اقدامات دست نمي زنند و مجازات ها و پيگردهاي قانوني، در تغيير اين مناسك، نقش بسزايي داشته است، اما كماكان اين سنت ها با شكل و شمايل ديگر مانند قرباني كردن حيوانات به جاي انسان، به چشم مي خورد.

شيطان پرستان مدرن همزمان با تغيير اصول شيطان پرستي و به مقارن آن كاهش نفوذ و قدرت كليسا و موج دين ستيزي در دوران مدرنيته كه در غرب ايجاد شد، بار ديگر در نيمه دوم قرن بيستم ميلادي، اصول خود را توسط شخصي به نام لاوي تدوين كردند و با بهره گيري از ابزارهاي نوين اطلاع رساني، به سرعت رشد كردند. البته اين بار به مقتضاي تحول عمومي جامعه از اقدامات خشونت بار اين فرقه ها مانند دريدن اعضاي انسان و … خبري نبود و شعارهاي زيبايي ماند عدم آزار رساندن به كودكان، پرهيز از اذيت كردن حيوانات نيز ديده مي شد اما در مقايسه با شيطان پرستي دوره هاي قبل، اصولي وارد اين فرقه جديد شد كه تا حد زيادي متاثر از فضاي مدرنيته حاكم در غرب بوده است.

در شيطان پرستي قرون وسطي نوعي اعتراض شديد به كليساي كاتوليك و حاكميت آموزه هاي تحريفي آن به چشم مي خورد. لذا آنتي كريس يا مبارزه با تعاليم حضرت عيسي و به تبع مبارزه با هنجارهاي كليساي كاتوليك، فراوان به چشم مي خورد. اما در شيطان پرسي جديد چه مؤلفه هايي وجود دارد؟

موج جديد شيطان پرستي كماكان همان ضديت را با

فضاي كليسا دارد ولي به فراخور كم رنگ شدن نقش كليسا و دين در اروپا، اندكي از اين عناد كاسته شده است اما مؤلفه هاي جديد وارد اين گروه شده است.

يكي از بارزترين اين اصول، انسان محوري يا اومانيسم است كه محصول نامبارك عصر مدرنيته است.

تفكري كه ماوراالطبيعه و حيات اخروي را منكر است و تمام هست و نيست را در همين حيانت مادي مي داند.

اساساً مفهومي به نام توحيد و خداي واحد، در اين فرقه مورد انكار است.

مفهوم پرستش در اين فرقه، متفاوت است با مفهوم پرستش در اديان الهي؛ زيرا حتي ممكن است شيطان مورد پرستش اصطلاحي قرار نگيرد، بلكه نوعي اعتماد و مدد جستن از نيرويي داراي قدرت مافوق بشري، به همراه انجام اموري، به عبادت و پرستش تعبير شود و تلاش پيروان اين فرقه اينست كه با انجام اين امور، داراي قدرت اهريمني بيشتري شوند تا از اين زندگي مادي، تا حد امكان در راه لذت بردن از آن، بهره مند شوند.

اين تفكر سلطه طلبانه و دنيا جو، بازتاب همان تفكر اومانيستي و انسان محوري حاكم و رايج در غرب است كه انسان و تمايلات نفساني او را در راس و محور همه شئون فردي و اجتماعي قرار مي دهد و تمام جزئيات زندگي را بر اساس رسيدن به همين خواسته ها استوار مي سازد.

در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر نظام حاكم بر تفكر غربي اين چنين است و ارزش هاي انسان را انكار مي كند، پس شيطان پرستان به دنبال رسيدن به چه امري هستند؟ زيرا علي الظاهر تمام آنچه كه شيطان پرستان به دنبال آن هستند، در فضاي حاكم بر جوامع غربي قابل

دسترسي است.

در جواب بايد گفت انسان هرقدر هم كه ارزش هاي انساني را انكار كند و خود را در باتلاق شهوات و لذت هاي مادي غرق كند، باز نمي تواند از فرياد ها و نياز روح خسته خود براي پرستش موجودي برتر، فرار كند و بر اين تمايلات، سرپوش بگذارد.

اين انسان نمي تواند پوچي هاي زندگي خود را علي رغم لذت هاي مادي، منكر شود و ناديده بگيرد.

روح انسان همواره احتياج به پرستش موجودي برتر و فرا زميني دارد. دقيقا به خاطر اغنا كردن اين گرايش تعارض انسان مدرن، اين مكاتب كه در آنها مفاهيمي مانند پرستش، عبادت، استمداد و كسب نيرو از موجودي ماورايي و … ايجاد مي شوند.

روح انسان مدرن در چنين جامعه اي را نه تعاليم تحريف شده اغنا مي كند و نه رويگرداني از تعاليم الهي و نه فرو رفتن در تمايلات نفساني آرام. اين فضاي پارادوكسي موجب سرگشتي بشر امروز مي شود و چاره اي جز انجام اعمال حيواني براي او باقي نمي ماند. روح الهي انسان همواره به تعاليم ناب الهي احتياج دارد و اگر مضامين صحيح اين تعاليم براي او فراهم نشود، ناگزير است براي فرار و فراموشي اين موقعيت جانكاه، به مصرف مشروبات الكلي و مواد مخدر و هيجانات زودگذر يا روابط بي حد و حصر جنسي روي آورد كه همه اين اقدامات سراب گونه، مانند نوشيدن آب شوريست كه جز به تباهي و وخامت اوضاع نمي افزايد.

در چنين شرايطي، رهبران اين فرقه ها مخاطبان و پيروان خود را به خودكشي تشويق مي كنند تا شايد راه نجاتي باشد از اين زندگي بي معنا. آري. اين سرخوردگي انسان مدرن، سوغات سلطه همين تفكر است.

با اين رويكرد، بار ديگر اهميت تعاليم نجات بخش اديان الهي و

در صدر آن دين مبين اسلام در معنا دهي به زندگي انسان، مشخص مي شود.

شيطان پرستي – قسمت دوم - تاريخچه شيطان پرستي

شايد عده اي شيطان پرستي را آييني مدرن و نهايتاً مربوط به قرن 16 - 15 ميلادي بدانند اما واقعيت چيز ديگريست. شايد بتوان تاريخچه شيطان پرستي را به قرون اوليه پيدايش آدمي نسبت داد. البته شواهد به دست آمده اين حرف را تصديق ميكند كه شيطان پرستي در نواحي امريكاي لاتين، امريكاي جنوبي و افريقاي مركزي به قرن ها قبل از ميلاد مسيح برمي گردد و قبايلي كه آثاري از آنها باقي مانده است اين احاديث را تصديق ميكنند. در اكتشافات به دست آمده در امريكاي جنوبي يكي از قبايل اين قاره كه اعتقاد بسياري به خوب و بد داشتند شيطان را پرستش ميكردند و حتي قرباني هايي را از انسان به شيطان هديه ميكردند كه مكانهاي انجام مراسم قرباني هنوز وجود دارد و اجساد موميايي به دست آمده و نوع كشته شدن ها نشانگر قرباني شدن اين انسانها (كه در آنها بيشتر زنان به چشم مي خورند) است.

در افريقاي مركزي و در دشتها و كويرهاي سوزان اين قاره نيز در قبايلي كه معروفترين آن قبيله اوكاچا مي باشد، شيطان به عنوان قدرت مطلق زمين و آسمان و پديد آورنده آن و خداي خشم و نفرت پرستش مي شد و حتي قرباني هايي نيز در مواقع خاص به آن اهداء مي شد.

ذكر اين نكته ضروريست كه زمان قرباني كردن انسانها در برابر شيطان لحظه هاي خاصي بوده است.

تاريخچه شيطان پرستي به سالهاي بسيار دور بر مي گردد كه بعدها اين آيين و سنت به صورتهاي ديگر نمود پيدا كرد كه چيزهايي از گذشته چه با تحريف و چه بدون تحريف دست به

دست در حال عبور همراه با زمان است.

البته شيطان پرستي در زمان پيدايش زبان و خط و زمان مادها، سومريان، بابليان و … نيز ادامه داشت تا در قرون

14 - 15 ميلادي شيطان پرستي نوين به وجود آمد.

شيطان پرستي قديمي

شيطان پرستي قديمي شيطان پرستي ايست كه به قرون وسطا برمي گردد،؛ با اينكه همانطور كه در تاريخچه شيطان پرستي ذكر گرديد شيطان پرستي به قبل از ميلاد مسيح برمي گردد اما اصولاً شيطان پرستي قديمي را مربوط به قرون وسطا ميدانند. موضوعي كه امروزه درباره شيطان پرستي قديمي وجود دارد و در برخي كتابها ديده مي شود به اين مطلب برمي گردد كه اصولاً شيطان را كليسا به وجود آورد تا تمام بديها و پليديها را به آن نسبت دهد تا به نوعي هم خدمتي به بشريت كرده باشد و گناهان را از خود دور كند و جادوگران را نيز كه در قرون وسطا از قدرت زيادي برخوردار بودند با عنوان جادوگران سياه به عنوان پيروان شيطان معرفي كند تا هم گناهان را دفع كند و هم قدرت جادوگران را كم كند. البته اين يك نظريه ايست كه آنچنان كه بايد و شايد نمي تواند قدرت داشته باشد و انسان را حداقل از لحاظ فكري ارضا كند. زيرا قبل از مسيحيت و در زمانهاي حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حتي بسيار قبل از آنها شيطان پرستي وجود داشته و چيزي به عنوان شيطان مسلما وجود دارد زيرا اگر وجود نداشت هيچگاه آدم و حوا به زمين سقوط نميكردند! پس نظريه فوق را مي توان نظريه اي مغرضانه نسبت به مسيحيت و كليسا خواند.

شيطان پرستي قديمي از لحاظ معني و از لحاظ اعمال

انجام شده مسلما با شيطان پرستي كنوني بسيار تفاوت دارد. شايد بتوان گفت چيزي كه به عنوان شيطان پرستي امروزه در جوامع گوناگون قرار دارد شيطان پرستي قديمي يا قرون وسطاييست كه اين شيطان پرستي به طور كلي محكوم شده است و شيطان پرستي جديد با آن به مبارزه برخواسته است اما خوب هنوز عده زيادي آن را قبول دارند و به آن احترام مي گذارند و قوانين آن را اجرا ميكنند. شيطان پرستي قديمي استفاده از كمك شيطان در كارهاي زيان آور و كمك به برخي پادشاهان در جنگ ها بوده است و حتي همسر پادشاه فرانسه در قرن 13 ميلادي براي نجات شوهر خود از مرگ مراسم شيطان پرستي قرون وسطايي را انجام داد. شيطان پرستي قديمي اعتقاد دارد كه شيطان وجود دارد و قدرت او عظيم ترين قدرت بر روي جهان است.

اصل شهوتراني و ارضاي جنسي اصل لاينفك اين مراسم است.

شيطان پرستي قديمي مخالف با مسيحيت و كليساست و دقيقا در مراسم خود اعمال ضد مسيحيت را انجام مي دهد. آنها به مسيحيت و كليسا اعتقادي ندارند و آنها را عامل بدبختي مردم ميدانند. آنها مي گويند مسيح پيامبري بود كه بايد زمين را آباد ميكرد و مردم را به راه راست مي برد اما تنها كاري كه انجيل انجام داده دروغگويي و رواج بدي در جامعه است! آنها قرباني انسان را امري ضروري براي آرامش و احترام به شيطان ميدانند و در اين ميان دختر بچه ها بهترين قرباني براي شيطان هستند.

ريختن خون در اين مراسم نشانه تقدس اين مراسم است ( همانند نوشيدن شراب در عشاي رباني مسيحيت كه به عنوان نشانه تقدس و خون مسيح است!

). انجام اعمال شهوتراني در اين مراسم اعماليست كه بايد حتما بدان پرداخته شود چون در شيطان پرستي قديمي ارضاي حس جنسي يكي از مهمترين عوامل است و البته با توجه به اينكه شيطان پرستان قديمي بدترين اعمال را براي مبارزه با خدا، مسيح و شيطان انجام مي دادند لذا امور جنسي نيز به بدترين و فجيع ترين نوع خود انجام مي گرفت. آنها به جهنم اعتقادي نداشتند و مي گفتند جهنم همين دنياييست كه در آن زندگي ميكنيم لذا بدترين گناهان را در مراسم خود انجام مي دادند. شيطان پرستان قديمي شيطان را موجودي با هويت خارجي ميدانند.

شيطان پرستي جديد

شيطان پرستي جديد در انگلستان به وجود آمد و البته زياد نيز تعجب برانگيز نيست زيرا انگليس يكي از كشورهاييست كه جادوگراني بسياري را داشته است و البته وجود اهالي باستاني آسياي مياني و خاورميانه و همچنين اهالي يونان باستان در انگليس ثابت شده است زيرا از اكتشافات به دست آمده در برخي محل هاي برگزاري مراسم شيطان پرستي و جادوگري در انگليس نظير محل استون هنج آثاري از تمدن ايران و يونان پيدا شده است و همچنين در كتب شيطان پرستي و جادوگري كلمات عبري، يوناني و فارسي (البته هيچكدام نه به صورت كنوني) وجود دارد. شيطان پرستي جديد بر خلاف شيطان پرستي قديمي اعتقادي به وجود شيطان خارجي ندارد بلكه شيطان پرستي جديد شيطان را در طبيعت و در وجود هر انساني مي داند و اين باطن هر كسيست كه شيطان در آن وجود دارد و مراسم شيطان پرستي جديد مراسميست براي دعوت از شيطان باطني و حس اهريمني دروني است كه با اعمال جنسي آرام و ارضا مي شود. آنها

جسم پرست هستند و اعتقاد دارند هر آنچه كه وجود دارد مديون آلت تناسلي آدميست و ديگر اينكه انسان بايد كاملترين لذت جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد. آنها معتقدند به زندگي پس از مرگ و آن اينكه بعد از مرگ روح كساني كه در دنيا لذت جسماني لازم را نبرده اند به اين دنيا برمي گردد و لذت جنسي خود را كامل ميكند. در مراسم شيطان پرستي جديد مخلوطي از اسپرم به همراه ادرار به عنوان آب مقدس بر روي حاضرين پاشيده مي شود ( همانند آب مقدس در مراسم عشاي رباني مسيحيت) و البته در شيطان پرستي جديد اعتقادي به قرباني كردن انسان و حتي حيوان وجود ندارد.

آنتوان لاوِي هرگز انتظار بنيان گذاري آيين جديدي را نداشت.

بلانچ بورتون كاهنه كليساي شيطان و معشوقه آنتوان اس زاندر لاوِي (بنيانگذار شيطان پرستي نوين) در كتاب The church of Satan (كليساي شيطان) با اشاره به موضوعات مختلف، شيطان پرستي را از زواياي متعدد بررسي كرده و براي آن آينده نگري خاصي را ترسيم مي كند. در بخشي از اين كتاب با عنوان اصلي كتاب يعني The church of Satan (كليساي شيطان)، مي نويسد:

«آنتوان اس زاندر لاوِي در شب 30 آپريل و روز يكم ماه مي، در سال 1966. م و در فصل بهار، كليساي شيطان را در حالي كه جادوگران شيطاني در زمين پرسه مي زدند، بنيان نهاد.

لاوِي در حالي كه سر خود را تراشيده بود، (مانند مراسمات قرون وسطايي) تشريفات را آغاز كرده و عده اي از جادوگران نيز براي منافع شخصي خود، دور او را گرفتند. تا بتوانند نيروي شيطان را دريافت كنند.

در جادوي تثليث، توجه معنوي به روح

و فداكاري براي جهنم، پيگيري مي گردد. تراشيدن سر در مراسم شيطان، از فرامين اساسيست كه بايد انجام گيرد.

همانند تراشيدن سر با تيغ و شستشو با آب زمزم در اسلام، كه نخستين جريان برج هفتم شيطان است.

سال 1966. م اولين سال سلطنت شيطان بر فرزندان آدم بود.

اين مكتب بزرگترين انقلاب از نوع خود، در سرتاسر جهان تا به امروز است، كه مخلوطي از جادو - منطق و دين مبتني بر شهوات است.

براي مشاهده ساير اصلي عكس اينجا كليك كنيد

سرگرمي تفريحي فان2فان

حالا اينجا (آمريكا) بعد جاهاي ديگر. شهوت در عوض انكار. سپس خودپسندي در حكم دوست داشتن. اين در زماني است كه زمين گسسته شود و همه به شيطان گرويده شوند.»

مي بينيد كه او در كتاب خود، حتي به آيين اسلام نيز اشاره كرده و سعي مي كند اعمال شيطان پرستي را در مقايسه با اديان الهي به نوعي توجيه كند.

آنگاه به فراگير بودن مكتب شيطان پرستي مي پردازد.

لذا هيچ عجيب نيست كه در كنار اعمال و مناسك شيطان پرستي، (در سايتهاي مربوط به اين فرقه) عكسها و گوشه هايي از مراسم قمه زني كه به مناسبت عزاداري امام حسين عَلَيْهِ السَّلَام انجام مي پذيرد هم قرار گرفته و آن را به نوعي به شيطان پرستي ملحق كرده و با اين ترفند اعمال وحشيانه خود را توجيه مي كنند. (البته همه خوب مي دانيم كه قمه زني يك بدعت است كه در اسلام وارد شده و ايرادات واضح و آشكاري به آن وارد است. )

در ادامه باب ديگري گشوده شده و دلايل ايجاد مكتب شيطان پرستي از نگاه لاوِي را مطرح مي سازد. بورتون از اين باب با عنوان «Modern Prometheus» (پرومتئوس جديد) ياد مي كند

و مي افزايد:

«آنتوان لاوِي هرگز انتظار بنيان گذاري آيين جديدي را نداشت.

اما او براي مردم احساس نياز كرد كه چيزي براي مقابله با ركود مسيحيت ايجاد كند و فهميد كه اگر او نتواند آن را انجام دهد، هرگز كسي نخواهد توانست. يا شايد كمتر كسي شايستگي آن را داشته باشد.

(در اينجا شخصا از ايشان به خاطر دلسوزي براي مردم سرگردان زمين كه هيچ دين كاملي در اختيار نداشتند، تشكر مي كنم. )

لاوِي بايد نشان مي داد كه عدالت، برگرفته از رنج و عذاب براي انسانهاست و كسي بايد با نيرو در مقابل آن بايستد. او شروع كرد به تحقق بخشيدن آن. او از ما براي پيشرفت علم و فلسفه استفاده كرد و به آن نيز دست يافت و آن فلسفه ايستادن در برابر خدا و كليسا بود و همچنين يك قرارداد جديد اجتماعي به وجود آورد.

ما بايد نشان دهيم براي آن انقلاب بزرگ آفريده شده ايم و نبايد از ورود آن به روح خود جلوگيري كنيم.

شيطان با يك نام يا نامهاي ديگر شبيه انسان است، كه انسان را با چشاندن لذات شيرين وسوسه مي كند.

شيطان، با پنهان كاري بيان مي كند كه او تنها نامزد خداوندي است.

او كسي بود كه توانست براي پاداش، درخواست قدرت كند و چه كسي سزاوار پاداش است.

(اشاره به رانده شدن شيطان از درگاه خداوند و اينكه به خداوند عرض كرد كه خدايا در عوض عبادتهاي چند هزار ساله قدرتهايي را به من عطا كن. خداوند نيز به او قدرتهايي را بخشيد. )

شيطان در عوض خلقت معاصي و گناهان، ضمانت گناهكاران را قبول كرد و تشويق كرد زياده روي و افراط را و او همان كسي بود

كه خدا مي توانست ما را به سمت او هدايت كند.»

توجه داشته باشيد كه بورتون چگونه به دفاع از لاوِي پرداخته و او را توجيه و تقديس مي كند و شيطان پرستي را موهبتي الهي مي شمارد.

سرگرمي تفريحي فان2فان

در بخش ديگر كتاب با اشاره به بازي لاوِي در فيلم بچه رزماري، فيلم را به عنوان سرباز كليساي شيطان معرفي مي كند. به اين بخش توجه فرماييد.

«Hell on reels» (جهنم در حلقه هاي فيلم)

«هنگاميكه فيلم بچه رزماري در سال 1968. م در حال ساخت بود، لاوِي در اين فيلم مشغول ايفاي نقش بود و جمعي از مسؤولين فرهنگي از جمله رئيس اداره تبليغات آمريكا نيز نظاره گر بازي او بودند. در اين ميان همه متوجه لاوِي بودند كه در حال تمرين اعمال مذهبي شيطاني بود.

او درباره فيلم گفت:

فيلم بچه رزماري براي كليساي شيطان مثل انجمنku klux klan (سازمان سري سياه پوستان آمريكا) به عنوان يك سرباز براي ملت آمريكاست.»

اين فيلم در كمال وقاحت آداب مسيحيت را به سخره گرفته و تصويري زشت از مريم مقدس به نمايش گذاشت. مفاهيم شيطاني در آن به صورت كاملاً آشكار ولي توجيه شده براي همگان به نمايش درآمد.

باز در ادامه كتاب به بخش ديگري مي رسيم.

«Lucifer rising» (طالع شيطان).

اين بخش به شرح آينده شيطان پرستي پرداخته و برخي آداب موبوط به عضويت در كليساي شيطان را مطرح مي كند. بخشي از اين متن را بخوانيد.

«عضويت در كليساي شيطان پيوسته در حال افزايش است.

لاوِي براي اين عضويت شرايطي دارد.

اولين شرط، ملاقات حضوري است.

كه جزء اصلي آن، تجمع پيرامون گوي است.

كه هر كجا برود بركت را با خود مي برد و ملاقات در سرداب صورت مي گيرد.

لاوِي در آن زمان (زمان آغاز

به كار كليساي شيطان)، بعد از گذشت چند سال كليساي شيطان را رسماً تثبيت كرد و بعد از مدتي همگان از وجود كليساي شيطان آگاهي يافتند و روز به روز بر جمعيت پيروان لاوِي افزوده شد.

اكنون كليساي شيطان وضعيتي مطلوب دارد. البته از دنياي بيرون تحت فشار قرار دارد، ولي با نيروي مضاعف و فشار كاري بيشتر و انجام تشريفات مذهبي، ديگران به پذيرش اين آيين تشويق خواهند شد.»

نويسنده كتاب باز نگاهي به گذشته اين مكتب انداخته و در ادامه چنين يادآور مي شود:

«در دوره اي پيروزي نسبتاً با لاوِي بود.

اما اين مقطع گذرا و كوتاه بود و براي مدتي بيشتر مراسمات مذهبي، شبانه و در خفا صورت مي گرفت. ولي به مرور بر پيروان شيطان پرستي افزوده شد.

در سال 1970. م انجام مراسمات و سخنراني ها و رفتار و عملكرد فردي لاوِي، باعث شد، گرايش عمومي به او بيشتر گردد. در سال 1972. م مراسمات در خانه سياه انجام مي شد و اين به خاطر آن بود كه كليساي شيطان ديگر مكان مناسبي براي انجام مراسمات مذهبي نبود، لذا مراسمات در غار مركزي، معروف به خانه سياه انجام مي گرفت.

سرگرمي تفريحي فان2فان

(نام خانه سياه را لاوِي براي اولين بار بر غار زيرزميني مركزي نهاد) و تنها طبق دستور، كليساي شيطان را با پرده سياه پوشاندند.

سر انجام در سال 1975. م مجدداً فعاليت كليساي شيطان آغاز گرديد و كساني كه با لاوِي تماس داشتند، دوباره فرا خوانده شدند. اما تعاليم كفر آميز مسيحيت، به شدت فعاليت لاوِي را محدود كرده بود.

لكن تحت رهبري و هدايت لاوِي، امور به سرعت انجام گرفت و لاوِي براي قانع كردن ديگران نامه هايي را براي برخي

افراد نوشت. در نتيجه با تدبير لاوِي راهي براي پاكي خانه گشوده شد.»

بورتون در ادامه دوستان لاوِي را دسته بندي كرده و مي نويسد:

«بسياري از كساني كه گرد لاوِي جمع شده بودند، يا به خاطر دوستي با او بوده يا به خاطر كسب شهرت و بزرگي و همچنين عده اي نيز براي كسب لباس مخصوص براي ورود به خانه شيطان.»

حال كه از «لاوي» مؤسس فرقه سيطنيسم سخن به ميان آمد، بد نيست كه درباره زندگي او و هم كيشانش، در مطالب آتي مطالبي ارائه كنيم. البته اين نگاه مختصر مي تواند تا حدودي تناقض هاي دنياي تاريك شيطان پرستي را آشكار سازد. يك زندگي كاملاً شهواني و دور از انسانيت.

شيطان پرستي - قسمت سوم - شيطان در اديان توحيدي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

يهود:

شيطان در عهد عتيق در نقش يك مار به عنوان زيرك ترين حيوان به سراغ آدم و حوا مي آيد و پس از آن كه خداوند آنها را از خوردن درخت معرفت خوب و بد منع ميكند تا مبادا بميرند، به آنها مژده مي دهد كه اگر از درخت نيك و بد بخوريد چشمان شما باز خواهد شد و عارف نيك و بد خواهيد شد و پس از آنكه حرف شيطان را پذيرفته و از آن درخت خوردند چشمانشان به معرفت باز شد، در اين جا خداوند گفت همانا انسان مثل يكي از ما شده است.

و لذا برخي در صدد توجيه بر آمدند و گفتند اين عمل والدين اوليه ما اشتباهي معمولي يا خطايي از سر بي فكري نبوده است بلكه عصيان عمدي بر ضد خالق بود، به عبارت ديگر آنها مي خواستند خدا شوند، آنها مايل نبودند مطيع اراده خدا گردند، مي خواستند اميال خود را انجام دهند و خدا هم با

اخراج آنها از بهشت آنها را مجازات نمود.

مسيحيت:

در عهد جديد شيطان وسوسه گر حضرت مسيح است كه در نهايت او فريب وسوسه هاي شيطان را نخورد همچنين تاكيد شده بايد بيدار و هوشيار بود و از طريق ايمان جلوي تيرهاي او را گرفت و در مقابل او مقاو مت نمود.

با توجه به اينكه مسيحيان هر دو عهد را قبول دارند، به نظر مي آيد تأثيرپذيري آنان از آموزه هاي عهد قديم درباره شيطان در زندگي سياسي و اجتماعي به ويژه پس از رنسانس بيش از عهد جديد بوده است.

زيرا طبق برداشت تورات شيطان وسوسه گر همان عقل است و شجره ممنوعه همان درخت آگاهيست كه انسان با تمرد از دستورات خدا به آگاهي و معرفت مي رسد و به همين دليل از بهشت خدا رانده مي شود.

اسلام:

شيطان از ماده شطن به معناي دور شده از رحمت و لطف خداست كه در آيات متعددي (70 بار به صورت مفرد و 18بار به صورت جمع) به آن اشاره شده است.

و ابليس اسم خاص است كه در حديث امام رضا (ع) به همان معناي دور شده از رحمت خدا و موجودي كه حق را باطل و باطل را حق جلوه مي دهد و وعده هاي فريبنده مي دهد و از نظر تقدس و مأموريتهاي الهي در عداد ملائكه به حساب نمي آيد و موجودي بوده هر چند اهل عبادت فراوان بوده اما عدم تعبد و تسليم او در مقابل اوامر الهي موجب طغيان و عصيان و سپس مغضوب درگاه الهي شد و دشمن قسم خورده انسان گرديد و لذا همواره براي رهايي از شر آن بايد به خدا پناه برد.

شيطان پرستي - قسمت چهارم - نگاهي بر عقايد شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

قدرتي كه بشر امروز با

شيطان پرستي به دنبال آن است با اقتدار معنوي تفاوت دارد، قدرت شيطان پرستي، قدرت زودگذريست كه در فضاهاي مختلف نمي تواند خودش را در بالاترين جايگاه قرار دهد اما اقتدار معنوي به واسطه پشتوانه و جايگاهي كه نسبت به خداوند عالم و نسبت به وحي الهي دارد، هميشه در بالاترين موقعيت ميايستد.

شيطان پرستي جديد آييني است داراي شباهتهايي به اومانيسم كه انسان را برترين موجود مي داند و او را تنها در برابر خود مسؤول مي داند:

آنتون لاوي يكي از سردمداران اين آيين مي گويد:

خداي باعظمت و با شكوهي وجود ندارد و جهنمي كه در آن گناهكاران كباب مي شوند هم نيست. اينجا و حالا روز شكنجه و سختي ماست! حالا و اينجا روز خوشي ماست! اينجا و حالا فرصت ماست! اين روز، اين ساعت را انتخاب كن كه زندگي رهايي بخشي نيست!

شيطان پرستي جديد به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي كهننماد (archetype) مي داند و انسانها را تنها در برابر خود مسؤول مي داند و اعتقاد دارد كه انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يك اعتقاد فلسفي شناخته مي شود. شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريكي طبيعت، طبيعت شهواني، مرگ، بهترين نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.

اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعدديست اما مي توان گفت جز يكي دو نوع آن همگي داراي اصول زير هستند:

Atheism: خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.

Not dualistic: روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.

Autodeists: خود پرستي، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يك خداست.

Materialistic: اعتقاد به اصالت ماده.

- وابسته به

راه چپ بودن در برابر راه راست كه راه خداييست.

- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبي كه اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.

- عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.

- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنياييست و اين خوشي ها خصوصا لذات جنسي پتانسيل لازم را براي كارهاي روزانه آماده ميكنند و به هر شكلي انجام آنها لازم و ضروريست.

حجتالاسلام ادبي دانشجوي دوره دكتراي دين شناسي تطبيقي است، كه به صورت تخصصي مكاتب نوپديد ديني را مطالعه ميكند. او نويسنده چندين كتاب در زمينه عرفان و اديان است كه از آن جمله مي توان به كتابهاي «آشنايي با دايرهالمعارفهاي اديان» و «اسلام، تعامل يا تقابل با جهاني شدن» اشاره كرد.

ادبي مي گويد:

انسان، به فطرت خود وابسته است و در پي تمناي اين فطرت به معنويتهاي نوگرا گرايش مي يابد. اين معنويتها به دنبال چه هستند؟ چه چيزي را مي پرستند و چه آيينهايي دارند؟ مباحثي چون دينهاي نوظهور، فرقه هاي جديد و مكاتب نوپديد ديني، اولينبار در علوم اجتماعي پس از جنگ جهاني دوم مطرح شدند. اين اديان سعي ميكردند به برخي پرسشهاي غايي بشر و پرسشهاي وجودشناسي انسان پاسخ دهند.

از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود، به كجا ميروم، آخر ننمايي وطنم به پرسشهاي اين شعر در اديان الهي پاسخهاي روشني داده شده است، اما برخي از زمينهها باعث شد كه برخي از اديان كلاسيك به پسزمينه زندگي انسان مدرن رانده شوند و توانايي پاسخ دادن به سؤالات امروزي بشر را نداشته باشند. زمينه را براي مكاتب نوپديد ديني فراهم كرد تا به پرسشهاي غايي انسان پاسخ دهند. پرسشهايي

كه ميكوشيد، خدا را در درون انسانها حاضر كند و در پاسخهاي خود تلاش ميكرد، فضاي زندگي بشر امروز را به نوعي آرامش زودگذر ارتباط دهد. مكاتب نوپديد ديني در پي پاسخهاي غايي انسان بوده و هستند، اما اين پاسخ با مسير اديان الهي و يا اديان كلاسيك يكي نبود، بلكه راه متفاوتي را در پيش گرفتند. اديان كلاسيك به واسطه برخي مسائل نتوانستند خود را بهروز كنند و يا بهروز شدنشان با مسائل زندگي امروز هماهنگ نشد و انسان امروزي نتوانست، به سادگي از يهوديت، مسيحيت، بودايسم و … برداشتهاي دوران مدرن خود را استيفاد كند، يك نقبي به عالم معنا زد، اما با روشي جديد كه در مكاتب نوپديد ديني وجود داشت. مكاتب نوپديد ديني پاسخ وجود شناسانه به پرسشهاي بشري مي دهد، اما به اين پرسشها در اديان كلاسيك پرداخته نشده است.

هرچه پيش مي رويم، اديان نوظهور، حضورشان را در زندگي امروز، بيشتر تحميل ميكنند؛

اولاً به دليل اينكه شريعت خاصي ندارند، ثانياً بخش خاصي از جامعه را هدف قرار نمي دهند و ادعاي جهاني دارند.

ثالثاً آيينها و آموزههايشان بسيار ساده و با زبان امروزي و در دسترس است، رابعاً مدعياند، راهي كه پيامبران كلاسيك نتوانستند فراهم كنند، در دوران مدرن با پيامبران جديد پيشروي انسان قرار دارد. در دايرهالمعارف اديان جديد كه به تازگي در انگلستان منتشر شده، بيش از 2500 دين و مرام جديد كه هر كدام متدينين و مؤمنين خاص خود را دارند شناسايي شده است.

برخي از اين اديان و مكاتب بسيار فعال هستند مانند، «كليساي شيطان»، «شاهدان يهووه»، «كليساي علمشناسي»، «فرزندان خداوند»، «اكنكار» (ديننور و صورت)، «مورمونها» و «جامعه بين المللي وجدان كريشنا»،

كه فضاي عيني و تبليغات رسمي را در سطح جهان دارند. برخي ديگر هم مانند، زيرمجموعه ذن و بوديسم، كه در ايران تحت عنوان اوشو تبليغ مي شوند وجود دارند.

دسته دگيري از اين اديان هم بيشتر مجازياند و در اينترنت فعاليت ميكنند و در فضاهاي عيني حضور ندارند.

وي در پاسخ به اين سؤال كه آيا آماري در زمينه شيطان پرستي و جايگاه و تعداد آنان در كشور وجود دارد، گفت:

آمارهاي رسمي و غيررسمي كه در اين زمينه در دسترس پژوهشگران وجود دارد، نمايانگر اينست كه در كشور، مجالس و مهمانيهايي به نام شيطان و شيطان پرستي برگزار مي شود. در اين مهمانيها بيشتر، موسيقيهاي راك، هوي متال و موسيقيهايي كه خشونت در آن مجازند به همراه رقصهاي آتش، استفاده از مشروبات الكلي، مواد مخدر صنعتي و روانگردان نمايان است.

البته، آمارهاي دقيقي در برخي زمينهها وجود دارد. اما شيطان پرستي آنگونه در انگلستان، آمريكا و كشورهاي غربي وجود دارد به هيچوجه و با آن شدت و گستردگي در ايران وجود ندارد.

شيطان پرستي در ايران در سطح نمايش و نمادها جلوه گري ميكند. تعداد افرادي كه به معناي خاص شيطان پرست باشند بسيار ناچيز و انگشت شمار است.

وي افزود:

شاخههايي از شيطان پرستي و حتي برخي مكاتب نوپديد ديني با صهيونيسم در ارتباط هستند به لحاظ مالي از صهيونيستها كمك مي گيرند. البته نمي توان همه مكاتب نوپديد ديني را به صهيونيسم ارتباط داد. نگاهي كه همه چيز را در اين عرصه توطئهآميز ببيند پژوهشگرانه و علمي نيست. مداركي وجود دارد كه گواهي مي دهند صهيونيستها در كمك و مساعدت به شيطان پرستي و ديگر فرقه هاي نوظهور، از هيچ كوششي دريغ نميكنند. عرفان يهودي كه تحت عنوان قباله يا اصطلاح

انگليسي آن «كابالا» است، زمينههاي، مكاتب نوپديد ديني و از جمله شيطان پرستي را فراهم ميكند. عرفان عدد، عرفان نماد، عرفان قدرت پيدا كردن در هستي، عرفان تصرف در كائنات در معناي منفي خودش، از جمله موارديست كه بشر گسسته از عالم معنا به دنبال آن است.

بشر گسسته از خدا، به دنبال نوعي اقتدار مجازيست كه البته هيچگاه به آن دست نخواهد يافت، به دليل اينكه تنها وهم و سرابي از اين اقتدار را تجربه كرده است.

وي در مورد عناويني چون كليساي شيطان، انجيل سياه و … كه برگرفته از مسيحيت است، گفت:

اناجيل اربعه، تنها دستاورد جدي و قابل پذيرش در عالم مسيحيت هستند.

انجيل 70سال پس از مصلوب شدن عيسي، نوشته شده است.

يك فاصله تاريخي بين عيسي (ص) و انجيل وجود دارد. در كنار انجيلهاي قانوني، شاهد انجيلهاي غيرقانوني و غير رسمي (اپوكريفا) هم هستيم. اين انجيلها كه تعداد فراواني هم دارند، در ميان «مورمونها»، «متديستها» و حتي در فضاهاي غير رسمي پروتستانها هم وجود دارد، مي توان يك كتاب جديد به نام انجيل شيطان (bible of satan) هم وجود داشته باشد.

حوزه اناجيل اين فرصت را فراهم ميكند تا هركسي بتواند به نام انجيل و عيسي سخني بگويد و از حقيقت ندايي در بياورد!

شيطان پرستي - قسمت پنجم - انجيل و كليساي شيطاني

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

انجيل شيطاني كتابيست كه شيطان پرستان از آن براي عبادت و دعاهاي خود و همچنين استفاده در مراسم خود استفاده ميكنند. اين كتاب شامل كلمات عبري و يوناني و انگليسيست كه برخي از اين كلمات هنوز معني دقيق آن كشف نشده است اما چيزي كه مي توان فهميد اسامي شيطان و دعوت از او براي قدرت دادن به شيطان پرستان است.

در اين

كتاب بسياري از دعاهاي آن بر خلاف دعاهاي مسيحيت و انجيل است و همچنين بسياري از شعائر آن براي قدر نهادن به عظمت و قدرت شيطان به عنوان قدرت مطلق است.

كليساي شيطان پرستي در قرون وسطا به عنوان مكاني براي انجام مراسم شيطان پرستي استفاده مي شد و جايي بود كه در آن تنها و تنها محل قرارهاي شيطان پرستان قديمي و انجام مراسم خود در آن بود.

اما امروزه كليساي شيطان پرستي محليست براي عبادت شيطان پرستان كه اكثرا به صورت زير زميني به كار خود ادامه مي دهند و در شيطان پرستي جديد اين مكان به نام كليساي شيطان براي انجام مراسم ارضاي جنسي مورد استفاده قرار مي گرفت كه اكنون محليست براي انجام اكثر مراسم شيطان پرستي جديد.

به قسمتهاي از انجيل شيطان پرستان كه از كتاب The Witches گردآوري شده اشاره مي شود. البته مانند همه كتب در اديان مختلف، اين كتاب نيز به ستايش شيطان و قدرت طلبي از او مي پردازد. همانطور كه گفته شد در اين كتاب كلمات و جملات عبري نيز وجود دارد. اين دعا ها اكثرا در مراسم هاي شيطان پرستي مورد استفاده قرار مي گيرد:

(به نام خداي بزرگ ما؛ شيطان؛ به شما فرمان مي دهد كه از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اكسير زندگي است؛ و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود دارد و حامي آن است. )

(اي دوست و همدم شب؛ تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي گردي؛ تو تشنه خون

هستي و بشر را تهديد ميكني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا … ) همانطور كه مشخص است انجيل شيطان پرستي كتاب خاصي نيست و همانند همه كتب اديان به ستايش و تسبيح و درخواست كمك از پروردگار خود ميكند. لذا نمي توان گفت اين كتاب نوشته هاي پيچيده ايست كه هيچكس توان فهم آن را ندارد. البته اين درست است كه جملات عبري و يوناني در اين كيش وجود دارد اما مسلما آن چنان مورد توجه نيست زيرا اكنون انجيل مسيحيت نيز در خود حاوي كلمات عبريست كه دكترين كليساي رم آن را بسيار رواج مي دهند.

شيطان پرستي - قسمت ششم - انواع شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

شيطان پرستي به چهار دسته شيطان پرستي فلسفي، شيطان پرستي لاوي، شيطان پرستي ديني و شيطان پرستي گوتيك (شرپرستي) تقسيم مي شود.

شيطان پرستي فلسفي

اين نوع گرايش عبارت است از اينكه محور و مركز عالم، انسان است اين شاخه از شيطان پرستي به پايهگذاري اين فرقه به نام «آنتوان لاوي» نسبت داده مي شود.

اين نوع شيطان گرايي نيز مانند سه نوع ديگر آن، با نام هاي ديني و گوتيك، از مبناي اعتقادي يهوديت نشات گرفته است.

نام كامل وي آنتوان شزاندر لاوي (Anton Szandor Lavey) مي باشد.

وي در يازدهم آوريل سال 1930 ميلادي در شيكاگو آمريكا متولد و به همراه خانواده اش به سانفرانسيكو عزيمت نموده و تا زمان مرگش در آنجا ساكن مي شود.

وي شخصيتي ناهنجار و ناسازگاري داشته است و در سن 17 سالگي ضمن فرار از تحصيل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقك به يك سيرك ميپيوندد.

لاوي در سال 1950 ميلادي در دايره جنايي پليس آمريكا به عنوان عكاس جنايي

مشغول به كار مي شود، كه تاثيرات عمدهاي را نيز مي پذيرد.

آنتوان در سال 1952 با «كارول لنسيگ» ازدواج ميكند اما بنا بر دلايلي اعم از عدم التزام به اصول اوليه اخلاقي و پايبندي به روابط خانوادگي و شيفتگي به زن ديگري به نام «داين هگارتي» از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعي را با وي آغاز ميكند. لاوي يك فرزند نامشروع از هگارتي كه هرگز با وي ازدواج نكرد، را به دست مي آورد.

وي همچنين علاقه وافري به نوازندگي پيانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همين سالها روابط جدي و پردامنه را با برخي عناصر سازمان (CIA) همچون مايكل آكينو برقرار ميكند. اين فرد مرتبط با سازمان جاسوسي آمريكا در تاريخ 30 آوريل 1966 در حالي كه براي جمعي از اعضاي حلقه هاي سري «دايره اسرارآميز» با سري تراشيده سخن مي گفت، مدعي بنيانگذاري «كليساي شيطان» شد.

سرگرمي تفريحي فان2فان

نامبرده كتابي را تحت عنوان «انجيل شيطان» و كتاب ديگري نيز با نام «آيين پرستش شيطاني» به چاپ رساند. روز مرگ لاوي با نام هالووين در آمريكا شناخته مي شود.

شيطان پرستي لاويي

اين نوع از شيطان پرستي بر مبناي فلسفه ي آنتو آن لاوي كه در كتاب انجيل شيطان و ديگر آثارش آمده است تشكيل شده است.

لاوي موسس كليساي شيطان (1966) بود و تحت تأثير نوشته هاي فردريك نيچه، آليستر كرالي، اين رند، مارك د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، آمبروس بيرس، مارك تواين و بسياري ديگر بوده است.

شيطان در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي كه تعاليم خداجويانه كليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.

يك شيطان پرست لاويي، خود را

خداي خود مي داند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيك كراولي با ديدي جلو برنده به سمت شيطان پرستي است.

يك شيطان پرست لاويي مدعي آن است كه كساني كه خودشان را با شيطان پرستي هم رديف ميدانند بايد به طرز فكر گروهي خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يك سر و گردن بالاتر از كساني باشند كه خود را از لحاظ اخلاقي، قوي ميدانند و در بشر دوستي خود، بدون تامل عمل كنند.

شيطان پرستي ديني

گرايشات شيطان پرستي ديني اغلب مشابه گرايشات شيطان پرستي فلسفي است، گرچه معمولاً پيش نيازي براي خود قائل مي شوند و آن پيش نياز اينست كه شيطان پرست بايد يك قانون ماوراء الطبيعي را كه در آن يك يا چند خدا تعريف شده است كه همه شيطاني هستند يا به وسيله شيطان شناخته مي شوند قبول داشته باشد.

شيطاني كه در گروه اخير تعريف شده است مي تواند تنها در ذهن يك شيطان پرست تعريف شود يا از يك دين (معمولاً قبل از مسيح) اقتباس شوند.

بسته به اينكه كدام نوع شيطان پرستي مد نظر باشد، خدا يا خدايان مي توانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شيطان پرستي خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه هاي باستاني بينالنهريني و بعضا از الهه هاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس - خداي جنگ) اقتباس كرده اند.

بقيه شيطان پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند ولي بيشتر شيطان

پرستان مي گويند خداي معبود آنها در واقع قدمت بسيار قديمي دارد، شايد از دوران ماقبل تاريخ و شايد اولين خداياني باشد كه توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است.

مابقي گروهها تعبيري سخت گيرانه تر از اينها را مي پرستند. آنهايي كه سيماي فرشته ي سقوط كرده از انجيل مسيحي را مي پرستند، در حالي كه بسياري آن را به عنوان شر، طبق تعريف كليساي مسيحي، مي پندارند. اين گروه در مقابل آن را به عنوان محق و كسي كه در مقابل خدا شورش كرده است قبول دارند. تمام اين اديان با هم و با شيطان پرستان فلسفي مشترك هستند چرا كه خود شخص را در اولويت اول قرار داده اند.

اين نظريه نيز معمولاً توسط كساني كه خدا را به ديد شيطاني مي نگرند (كساني كه ديده شده است اشخاص را به آزادي انديشه تشويق ميكنند و تلاش ميكنند خود را به وسيله فلسفههايي چون ميجيك و فلسفه هاي مشابه تمايل به قدرت نيچه بالا بكشند) حمايت شده است.

يك پند رايج شيطاني به اين معلول اينست كه: هر خداي ارزشمندي بهتر است به جاي يك برده پست و بخاك افتاده، يك شريك در قدرت خود داشته باشد.

يك مثال از اين مطلب، شيطان ابراهيمي است، مانند ابليسي كه در كتاب تورات آمده است و بشريت را به چيدن ميوه درخت شناخت خوب از بد تشويق ميكند:

تو مطمئناً نمي ميري، چرا كه خدا در همان روزي كه اين كار را كني از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شما مانند خدا خواهيد شد و خوب را از شر تشخيص خواهيد داد. استفاده از اين مفهوم، شيطان پرستان خود را بهتر از هر خداي

ديگري، داراي قدرت تشخيص خوب از بد مي پندارند. از آنجا كه اين گروه از شيطان پرستان خود را بسيار قديمي و قديمي تر از بقيه ميدانند، نام شيطان پرستان سنتي را بر خود گذاشته اند و به شيطان پرستان فلسفي، شيطان پرستان معاصر مي گويند.

شيطان پرستي گوتيك

اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف كليسا مربوط مي شوند. اين نوع شيطان پرستان معمولاً متهم هستند به اعمالي از قبيل خوردن نوزادان، بزكشي، قرباني كردن دختران باكره و نفرت از مسيحيان هستند.

اين طرز فكر در كتاب ماليوس ماليفيكاروم دسته بندي شده است.

(كتابي كه در دوران تفتيش عقايد توسط كليسا (1490م) تاليف شد و در واقع هرگز به طور رسمي مورد استفاده قرار نگرفت) كتاب حاوي مطالب خرافي از جن گيري و جادوگري و مطالبي از اين دست است.

ترجمه لغوي نام كتاب پتك جادوگران است..

شيطان پرستي نزديكي زيادي به جادوگري دارد و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصا جادوگران در ارتباط با آنهاست.

در دنياي امروز هم كشورهاي مختلفي داراي كليساي شيطان هستند مانند كشورهاي امريكا، انگليس و آلمان و همچنين چين و بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد كه بر اساس متون انجيل شيطاني بر عدم كودك آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي كنند اما وحشتناك ترين اعمال توسط آنها تنها براي مقابله با دستورات الهي انجام مي شود.

شر پرستان

اين نوع شيطان گرايي نيز مانند نوعي كه در گذشته اشاره شده، نوعي از شرپرستي با اشاره به تاريكي و از كثيفترين فرق انحرافي به حساب مي آيد. در موسيقي متاليكا نيز سبكي به نام گوتيك وجود دارد. كثيفترين اعمال مانند خوردن نوزادان، تجاوزات جنسي و …

به اين گروه نسبت داده مي شود. (گرچه گفتني است براي تمام گروه هاي شيطاني اين اعمال از واجبات به حساب مي آيد. ) ميل و درخواست به «برگشت تاريكي» در اين شاخه بارز است.

همانند اعضاي گروه «آكنكار» كه با لباسهاي تيره به غارها و تاريكيها براي فرياد كشيدن پناه مي برد.

جريان ديگر شيطان پرستي مدرن

امروزه علاوه بر شيطان گرايي لاوايي يا سِيتنيسم (Satenism)، جريان ديگري به نام سِتيانس (Setians) وجود دارد.

مايكل آكينو در آغاز كار دوست و همكار آنتوان لاوي بود كه در پي اختلاف عقيده با لاوي از او جدا شد و معبدست را در سال 1975 در سانفرانسيسكو تاسيس كرد و جريان ستيانيست (Setians) را به راه انداخت.

معبد سِت يكي از مشهورترين و مخفي ترين سازمانهاي شيطان پرستيست و تعاليم آن شامل فلسفه شيطان و تمرينات سحر است.

اين جنبش امروزه در ابعاد وسيعي به ويژه در عرصه هاي فرهنگي مثل نشر كتاب و نشريات و سينما فعاليت ميكند.

البته جريان ستيانيست علاوه بر ايجاد معبد در مقابل كليساي شيطاني، كتاب اختصاصي ديگري با همان عنوان انجيل شيطاني درتقابل با گروه رقيب تدوين نموده اند.

سِيتِ ناميست مأخوذ از انجيل به عنوان پادشاه تاريكي؛ ولي سِت (Set) نام يكي از خدايان مصر و نام خداوند مرگ و عالم اموات در باستان است.

6

معبد ست

معبد سِت (Temple of Set) يكي از مخوف ترين، مشهورترين و مخفي ترين سازمانهاي شيطان پرستي است.

معبد سِت اولين جامعه مخفيست كه ادعاي رهبري جهاني «طريقت دست چپ» در جهان را دارد. تعاليم آن شامل فلسفه شيطان و تمرينات سحر است.

سِت (Set) نام يكي از خدايان مصر باستان است.

معبدست در سال 1975 توسط مايكل آكينو (Michael Aquino) در سانفرانسيسكو بنيان گذاري شد.

او

و گروهي ديگر ار كشيشان كليساي شيطان به خاطر اختلافات فلسفي و مديريت ي، همچنين به خاطر فساد موجود در كليساي شيطان، از آن جدا شده و سازمان معبدست را تشكيل دادند. در همان سال، معبد سِت به عنوان يك كليساي بي فايده در كاليفرنيا به ثبت رسيد.

تفاوت ميان كليساي شيطان و معبد ست

بارز ترين تفاوت ميان كليساي شيطان (Church of Satan) و معبدست مربوط به مفهوم شيطان است.

معتقدين به كليساي شيطان (C. o. S)، كه سِيت نيست (سيط نيست Saitanist) ناميده مي شوند بر اين باورند كه شيطان موجودي نمادين است و وجود خارجي ندارد. آنها از شيطان براي نشان دادن توجهات خود و به استهزاء گرفتن مسيحيت بهره مي گيرند.

در حالي كه پيروان معبد سِت كه سِتيانس (Setians) ناميده مي شوند معتقدند كه شيطان واقعي وجود دارد كه به آن «پادشاه تاريكي (The Prince of Darkness)» مي گويند.

آنها او را «سِت، پادشاه حقيقي تاريكي» (Set the TRUE Prince of Darkness) مي نامند. سِيتِن (Satan) ناميست مأخوز از انجيل به عنوان پادشاه تاريكي؛ ولي سِت (Set) نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است.

شيطان پرستي - قسمت هفتم - قوانين و عقايد

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

شيطان پرستان داراي يك سري اعتقادات هستند كه در كتاب انجيل شيطاني آمده است و همچنين داراي كليساي شيطان نيز مي باشند كه در 30 آوريل 1966 توسط آنتون لاوي تاسيس شد و در پس از مرگش اداره آن به همسرش بلانش بارتون رسيد و در حال حاضر نيز توسط يكي از اعضاي قديمي آن يعني پيتر گيلمور اداره مي شود. اين كليسا تنها مكاني است كه بر اساس قوانينش با استفاده از كمكهاي مالي دولتها برقرار نيست و اعضاي آن براي ورود به آن

بايد پول بپردازند در ضمن كودكان نيز تا زماني كه توانايي درك فلسه آنها را پيدا نكرده اند اجازه ورود به آنجا را ندارند. در ضمن ورود افراد غيرشيطان پرست به آنجا بدون ايراد مي باشند.

انجيل شيطاني شامل 4 بخش است:

كتاب شيطان، كتاب لوسيفر، كتاب بليل Book of Belial و كتاب لويتان Book of Leviathan كه هر كدام شامل مطالب خاص خود مي باشند فصل اول اين كتاب احكام 9 گانه شيطان پرستيست. خوب است نگاهي به اين 9 حكم بيندازيم:

1. شيطان به جاي رياضت نماينده افراط است.

2. شيطان به جاي اينكه نماياننده توهم هاي معنوي باشد نماينده زندگي مادي است.

(همه مسائل و تجارب غيرمادي و معنوي از ديد آنها توهم و دروغ و تظاهر خوانده مي شود. )

3. شيطان نشان دهنده عقل پاك است به جاي خودفريبي متظاهرانه.

4. شيطان نشانه عشق به افراديست كه لياقتش را دارند نه هدر دادن آن براي افراد نمك نشناس.

(درست برعكس مسيحيت و ساير اديان كه عشق به انسانها را به انسانها آموزش مي دهد)

5. شيطان به ما انتقام جويي را به جاي برگرداندن طرف ديگر صورت نشان مي دهد.

(درست برخلاف كلام حضرت عيسي عَلَيْهِ السَّلَام؛ در اسلام نيز در برابر ظلم سكوت نميكند اما پاسخ يك سيلي را فقط يك سيلي مي داند و بس!)

6. شيطان به ما مسؤوليت در برابر مسؤول را به جاي مسؤوليت در برابر موجودات ترسناك خيالي را مي آموزد. (يعني اعتقاد به معاد و بهشت و جهنم را تنها عامل انسانيت افراد با ايمان مي داند و همچنين خود را فقط در برابر كسي مسؤول مي داند كه در برابرش مسؤوليت دارد نه ساير افرادي كه ممكن است درگير عملي شوند كه او انجام

مي دهد. )

7. شيطان مي گويد كه انسان حيوان ديگري است، گاه برتر و اكثر مواقع به دليل روح خدايي و پيشرفت ذهني اش كه از او بدطينت ترين حيوان را ساخته است پست تر است.

(دقت كنيد كه روح خدايي كه به اعتقاد اديان منشاء و دليل بزرگي و خوبي انسانهاست در اين نظريه دليل بدطينت ترين موجود بودن اوست. )

8. شيطان آنچه را كه گناه مي نامند را عواملي براي ارضاي نيازهاي فيزيكي، حسي و ذهني مي داند.

(يعني گناهان را براي ارضاء نيازهاي انساني لازم مي داند)

9. شيطان بهترين دوست كليساست زيرا آن را سالها مشغول كرده.

بد نيست برخي قسمتهاي اين كتاب را بخوانيم:

به نام خداي بزرگ ما؛ شيطان؛ به شما فرمان مي دهم كه از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اكسير زندگيست؛ و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود دارد و حامي آن است.

آمين

اي دوست و همدم شب؛ تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي گردي؛ تو تشنه خون هستي و بشر را تهديد ميكني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا …

و در مقايسه با اين جملات، لاوي 9 گناه شيطاني را نيز نام برده است:

حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرايي، انتظار بازپس گرفتن از ديگران، ( آنچه به آنها داده ايد)، خود را فريب دادن، پيروي از رسوم و عقايد ديگران، روشن بيني نا كافي، فراموش كردن ارتدكسي گذشته (به طور مثال، قبول كردن چيزي قديمي

در بسته بندي جديد، به عنوان نو)، غرور و افتخار بي حاصل (مانند غروري كه هدف شخصي را از درون ميپوساند) و كمبود محسنات!

لاوي سپس 11 قانون شيطاني را نيز وضع كرد، كه در حالي كه نظام نامهاي اخلاقي نيست، ولي راهنماييهاي كلي براي زندگي شيطان پرستي را ارائه كرده است:

1 - هرگز نظراتت را قبل از آنكه از تو بپرسند بازگو نكن.

2 - هرگز مشكلاتت را قبل از آنكه مطمئن شوي ديگران مي خواهند آن را بشنوند بازگو نكن.

3 - وقتي مهمان كسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز آنجا نرو.

4 - اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن.

5 - هرگز قبل از آنكه علامتي از طرف مقابلت نديدهاي به او پيشنهاد نزديكي جنسي نده.

6 - هرگز چيزي را كه متعلق به تو نيست برندار، مگر آنكه داشتن آن براي كس ديگري سخت است و از تو مي خواهد آن را بگيري.

7 - اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي كسب خواسته هايت استفاده كردهاي قدرت آن را اعتراف كن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هايت قدرت جادو را نفي كني، تمام آنچه بدست آوردي را از دست خواهي داد.

8 - هرگز از چيزي كه نمي خواهي در معرض آن باشي شكايت نكن.

9 - كودكان را آزار نده.

10 - حيوانات (غير انسان) را آزار نده مگر آنكه مورد حمله قرار گرفتهاي يا براي شكارشان.

11 - وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي داري، كسي را آزار نده، اگر كسي تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه كه ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش كن.

شيطان پرستي - قسمت هشتم - مراحل ورود به شيطان پرستي

تهيه

كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

اين مراحل از منابع خود شيطان پرستان استخراج شده است:

كسب قدرت تاريكي براي شيطان پرستي / به دست آوردن نيرو هاي نهفته در تاريكي، كسب قدرتيست دروني و بي پايان انرژي عظيمي كه اين امكان را به شما مي دهد روح خود را ارتقا بخشيد و كمبودهايش را با قدرت جايگزين كنيد. نكته ي مهم در برگزاري اين مراسم اينست كه هرگز نبايد به نتيجه بدگمان باشيد. خالصانه به نيروي روح خود و روح تاريكي ايمان داشته باشيد. آنچه باقي مي ماند آرامش و دوري از افكاره بيهوده است كه بايد در خود ايجاد كنيد.

* مقدمات

محراب:

مقابل ديوار غربي قرار گرفته پارچه سياهي به روي آن كشيده مي شود. بالاي سر محراب (روي ديوار) ستاره 5 پر وارونه نصب كن. روي محراب 2 شمع سياه روي پايه، خنجر مخصوص مراسم، جمجمه انسان، يك زنگ، يك آتشدان و يك جام بگذار / براي نور بيشتر مي توان از شمع هاي سياه در گوشه هاي اتاق استفاده كرد / مي توانيد از جمجمه انسان ساخته شده از مواد مصنوعي نيز استفاده كنيد.

خون:

جام را با مايعي به رنگ قرمز پر كن. ماهيت مايع اهميتي ندارد زيرا كه اين مايع نماد خون قربا نيست.

آتش:

آتشدان را درست در مركز محراب قرار ده.

پوشش:

تماماً سياه همراه با ستاره 5 پر وارونه آويخته بر گردن.

آداب مراسم:

به ترتيب ذيل زنگ را به صدا درآور: شش بار در جهت جنوب، شش بار در جهت شرق، شش بار در جهت شمال. حال خنجر را بدست گير به سمت پنتاگرام وارونه نشانه برو و با لحني دعايي نيايش كن:

بنام شيطان بزرگ و افتخار او، لوسيفر من نيروهاي تاريكي و قدرت شيطان را به درون فرا مي خوانم.

با خنجر

پنتاگرام وارونهيي در هوا رسم كن و آتش را بيافروز، نيايش را ادامه بده:

آتش سياه برافروخته و درهاي تاريكي بر پاشنه خود چرخيده اند.

روح سياه و شيطاني كاين ظاهر شده، كسي كه از دوردست مي آيد تا خواست خود را بر فراز هستي بنا كند. بر حذر باش از گمراهي انسان كه همواره همراه اوست از ابتدا تا نهايت. نظاره كن. اين منم خداي ديروز، امروز و فرداها. نگهبان زمان و ابديت. بي مانند. غرق در دانايي. بي همتا در توانايي. عناصر را بخوان تا مرا خدمت كنند و نيروهاي طبيعت را امر كن تا تَجَلِّي آمال من شوند. بپاخيز من تو رامي خوانم. دوباره خنجر را به سمت پنتاگرام وارونه نشانه برو و ادامه بده:

كاين، شيطان، من قلهها را تصرف كردهام. قدرت تاريكي در دستان من است.

اكنون من در قالب تو خواسته هاي شيطانيام را تَجَلِّي مي بخشم؛ پندار مرا با شكوه و عظمت باستاني تسخير كن. مرا در لايه هاي نامريي و رمزآلودش تنها گزار. جام را در مقابل پنتاگرام وارونه بالا ببر (به منظور پيشكش) و انگشت اشاره دست راست را درون ظرف ببر. انگشت را از ظرف خارج كرده، دور لبه جام بگردان (در جهت گردش عقربه هاي ساعت) و همزمان بخوان: من از اين جام مي نوشم. من از زندگي مي نوشم. قدرتهاي نهفته در تاريكي مرا در بر گيريد.

جام را يك نفس تا انتها بنوش و ادامه بده:

همراه با برترين نيروهاي شيطاني و عميقترين قدرتهاي تاريكي به جهان ماده باز مي گردم تا شبي ديگر را تسخير كنم. آتش را خاموش كن، زنگ را در خلاف جهت ابتدايي به صدا در آور، شمعها را خاموش كن.

* اعمال و زمان

شيطان پرستي:

زمان شيطان پرستي در زمانهاي بسيار قديم و قرون اوليه آدمي در چندين زمان انجام مي گرفت:

اولين زمان هنگام كسوف و خسوف بود؛ بر اين تصور كه شيطان و خداي تاريكي از انسانها عصباني هستند و منتظر هديه خود و اگر براي آنها قرباني انجام نمي گرفت خداي تاريكي و شيطان تمام انسانها را قتل عام ميكردند لذا براي آرامش شيطان قرباني كردن انسان انجام مي شد.

اين مراسم به خصوص در قبايل آمريكاي جنوبي بسيار فراوان ديده شده است به گونه اي كه اكتشافات به دست آمده وجود اين قرباني كردنها را تصديق ميكند و اتاقهاي مخصوص قرباني كردن نيز به شيوه اي خاص بنا شده بود و تزئينات خاص خود را داشت. البته قرباني كردن انسان در زمانهاي ديگر نيز انجام مي شد كه اكنون قرباني كردن انسان در دوره كنوني در يك شب كاملا تاريك انجام مي شود. اعمال مراسم شيطان پرستي نيز بسيار زياد است و به ذكر چند مورد بسنده مي كنم. مهمترين اعمال آنها اعماليست كه هميشه انجام مي دهند و در آن به انجام امور جنسي مي پردازند و همچنين از شيطان براي پيشبرد اهداف حاضرين كمك مي خواهند و اگر كسي مشكلي داشته باشد براي حل مشكل وي دعا مي شود. مراسم بعدي؛ مراسم عضويت يك عضو جديد به اين هيأت و مجموعه است كه اين كار توسط كشيش كليساي شيطان و يا همسر وي (بستگي به مذكر يا مونث بودن عضو جديد دارد ) انجام مي شود.

* مراسم قرباني كردن:

در شيطان پرستي جديد قرباني كردن مفهومي ندارد اما براي آنان كه هنوز پيرو شيطان پرستي قديمي و قرون وسطايي هستند اين كار در شبي تاريك انجام مي شود. قرباني توسط

آب مقدس غسل داده مي شود و بر روي محراب خوابانده مي شود. البته اصولاً قربانيها قبل از انجام مراسم بيهوش مي شوند و در كاملترين مراسم قرباني كردن براي شيطان؛ قرباني پس از كشته شدن و نوشيدن خون وي توسط آتش سوزانده مي شود. در اين مراسم خواندن اوراد مخصوصي به زباني كاملا بي معني و گاها عبري انجام مي گيرد.

مراسم معروف نماز سياه يا نماز جماعت سياه:

شايد معروفترين مراسم آنان باشد.

اين مراسم در كليساي شيطان پرستي انجام مي شود و دقيقا همان مراسم عشاي رباني مسيحيت است با اين تفاوت كه تمام كارها برعكس انجام مي شود و البته كارهايي نيز در آن مراسم انجام مي گيرد كه از ذكر آنها خود داري ميكنم.

مراسم پيوستن عضو جديد:

در مراسم پيوستن عضو جديد به شيطان پرستان كه البته همچنين عملي در جادوگري نيز وجود دارد بوسه مقدس است.

اين بوسه توسط همسر يا خود كشيش به بدن شخص عضو شونده زده مي شود.

شيطان پرستي - قسمت نهم - زمينه هاي پيدايش شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

زمينه هاي پيدايش شيطان پرستي را به صورت اختصار در عوامل زير مي توان جستجو كرد:

اول

پس از رنسانس و برداشته شدن سختگيريهاي افراطي و متعصبانه ارباب كليسا، ناهنجاريهاي متعددي فراهم آمد به ويژه گرايش به شيطان پرستي عملاً نوعي نه گفتن و كنار گذاشتن رويكرد كليسا محوري در طول قرون وسطا بوده است و لذا مي بينيم مقدسات مسيحيان پسوند شيطاني مي گيرند. مانند انجيل و كليساي شيطاني.

دوم

تلاش براي جايگزيني اومانيسم و نگرشهاي تجربه گرايانه را نيز نمي توان ناديده گرفت، زيرا محوريت دادن به انسان و اميال و لذات او تنها از راه دينهاي خواسته و ساخته بشري ممكن خواهد بود و شيطان گرايي بهترين جلوه براي بازگشت به سياهيها و تاريكيها است.

سوم

رهبري يهوديان به ويژه

صهيونيسم نيز در پيدايش و گسترش اين فرقه چشمگير و آشكار است هم از نظر تاريخي و تبارشناسي، شيطانيسم قديمي و مدرن ريشه در دين يهود دارد و هم از نظر سياسي و اجتماعي امروزه يهوديت با ابزار و امكانات گسترده به ويژه از طريق دنياي كتاب و سينما تلاش در ترويج همه جانبه اين فرقه دارد.

افزون بر اينكه سنخيت ميان عرفان يهود يعني كابالا با پديده شيطان گرايي به وضوح مشهود است كه اشتراك در نمادها مانند پنتاگرام يا ستاره پنجپر يكي از نمونه هاي روشن آن است.

چهارم

استفاده از شور و انگيزه جوانان به ويژه در كشورهاي مسلمان از ديگر مؤلفه هاي فراگيري اين گرايش است.

فعاليت ها از طريق پارتيهاي شبانه، گروه هاي موسيقي و مهمانيهاي دوستانه آغاز مي گردد در ادامه با تبليغ نمادها و مشخصه هاي ظاهري و در نهايت زمينه آشنايي آنها با انديشهها و رويكردهاي شيطاني را فراهم ميكنند، كه نمونه اي از فعاليت هاي داخلي آنان در شبكه سوم سيما تحت عنوان برنامه شوك پخش گرديد.

پنجم

علاوه بر موارد پيش گفته كه مي توان آنها را عوامل خارجي در ترويج شيطان گرايي نام نهاد، عدم اطلاع كافي از عرفان حقيقي و اسلامي نيز آسيب ديگر پيدايش تمام نحله هاي نوپديد است.

از اين رو مي توان گفت علاوه بر اينكه دستگاه هاي تبليغي و فرهنگي كشور موظف به تبيين ماهيت شوم پديده شيطان گرايي و عرفانهاي نوظهورند بايد خود را ملزم به ارائه و ترويج جلوه هاي زيبا و فطرت طلب عرفان اسلامي نمايند كه اين از طريق تدوين آثار و نوشته هاي روان، دلنشين و قابل فهم عموم و تهيه فيلمهاي كوتاه و بلند و راهاندازي سايت و وبلاگهاي اينترنتي و برگزاري جلسات در فضاهاي علمي به

ويژه جهت دانشجويان و جوانان امكانپذير است.

نتيجه آنكه در اسلام شريعت، طريقت و حقيقت اركان اساسي حركت و كمال بشري به حساب مي آيند كه ناديده انگاشتن هر كدام از آنها باعث خلل در رسيدن به مقصود مي گردد. همان چيزي كه خلأ آن به ويژه شريعتزدايي در مكاتب وارداتي به وضوح ديده مي شود، به قول مولانا، شريعت چراغ، طريقت راه و حقيقت مقصد است و به قول شبستري در گلشن راز:

شريعت پوست، مغز آمد حقيقت

ميان اين و آن باشد طريقت

خلل در راه سالك نقض مغز است

چو مغزش پخته بيپوست نغز است

شيطان پرستي - قسمت دهم - دعا در اديان توحيدي و شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

در اين بخش قصد داريم يك مقايسه گذرا در باب دعاهاي اديان الهي با مكتب نوظهور و مادي شيطان پرستي داشته باشيم.

البته شايد اين مقايسه درست نباشد.

ولي چاره اي نيست، جز اينكه براي بيان حقيقت، گاهي كلام حق در كنار كلام كفر قرار گرفته و مقايسه شود. چه اينكه خداوند بندگان خود را اين گونه معرفي مي نمايد.

قرآن در اين باره مي فرمايد:

الذين يستمعون القول و يتبعون احسته اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب «كساني كه سخنان را بشنوند و از نيكوترين آنها تبعيت مي كنند. آنها كساني هستند كه خداوند آنان را هدايت كرده و آنان صاحبان عقل و خرد هستند»

بنا بر اين اميدواريم كه اين مقايسه خود سبب ارج نهادن به كلام الهي شود و صاحبان خرد و درايت با مطالعه و مقايسه اين دعاها حقيقت را دريابند.

چه اينكه قرآن مي فرمايد:

لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي «هيچ اجباري در پذيرفتن دين نيست. حقيقتاً هدايت از گمراهي آشكار است.»

اينك پيش از هر چيز نمونه هايي از دعاهاي كتاب مقدس شيطان پرستي

و سپس نمونه هايي از تورات و انجيل را مي آوريم و آنگاه در مقايسه با كلام الهي ملاحظه خواهيد فرمود كه چه تفاوتي ميان لفظ دعاي الهي و دعاي شيطان پرستي وجود دارد.

دعاهاي شيطان پرستي (سيطنيسم):

«به نام شيطان. اي فرمانرواي زمين، اي پادشاه جهان، من گردن مي نهم نيرويي از تاريكي را كه امانت گذارده فرمانرواي دوزخ ي بر روي دوش من. باز كن پهناي دروازه هاي جهنم را و برسان اكنون، از عمق وجودم سلامم را به برادرت (خواهرت) و دوستت.

ب بخش مرا به خاطر سخنان زيادم كه از همه جا گفته ام.

من تحير دارم از نام تو. چون كه بخشي از خود من است.

من زندگي مي كنم همانند چهارپايان در مزرعه و شاد هستم از اين زندگي حيواني و شهواني. من طرفدار عدالتم و نفرين مي فرستم بر پوسيدگي.

كنار تمام خدايان درون چاه؛ من گردن مي نهم چيزهايي را كه بايد بگويم رخ خواهد داد. بيرون بيا و به نام خودت به اين نامه و خواسته هاي من جواب بده»

«پيش بفرست پيامبر شهوت و لذت را و بگذار زشتي ها در تاريكي من جلوه گر شوند، تا بتوانم آنها را انجام دهم.

اكنون مي خواهم، نشانه هاي خود را جمع آوري كنم و تصويري از آفرينش بكشم. اژدهاي بالدار منتظر رهايي است.»

سرگرمي تفريحي فان2فان

لاوِي دعا را تا اينجا ادامه مي دهد كه مرد و زن هر كدام بايد جملات مخصوص خود را بگويند. كه متأسفانه با توجه به مستهجن بودن مضامين دعا، آن را وا مي گذاريم.

در يكي ديگر از نيايشهاي كتاب شيطان پرستي در برابر شيطان، مي توان به اين مورد اشاره كرد.

«با برآشفتگي از خشم و اضطراب ناشي از سكوت، فريادم را بلند كنم. كه بپيچد

همچون صاعقه در آسمان، تا همگان بشنوند؛ اي پنهان شده در تاريكي، اي نگهبان جاده ها، اي كسي كه نيروي تو همه جا ظاهر مي گردد، آماده كن براي لطف خود، ارادتمند خود را. كسي را كه اعتقاد به تو دارد و دچار عذاب شده است.

جدا كن او را براي خودت و حفاظت نما او را. نه به خاطر بي لياقتيش و مضطرب نساز او را. كمك كن او را در ميان آتش و آب و زمين و باد، تا دوباره گمشده اش را باز يابد.

قوي كن با آتش، استخوانهاي ما را براي دوستي و همراهي خود و در جاده هاي تنگ ياورمان باش. اجازه بده از ميان نيروهاي شيطاني كه در زمين از آن توست، هم اكنون لذت آن را دريابيم و اجازه بده لذت آن را در آينده نيز بچشيم. نيروي خود را به ما برگردان تا لذت بي پايان حكومت بر آنچه هست را بچشيم.»

در اينجا لاوِي از طرف خود ادامه مي دهد:

«اين است پيام ما. به نام شيطان. اين لطف شامل كسي مي شود كه حكومت شيطان را بر خود بپذيرد. پس بايد نام شيطان را بر خود قرار داده و در رگ و گوشت خود جريان دهد، تا در زمين براي ابد زندگي كند، زيستني جاويد. درود بر شيطان.»

دعاهاي يهوديت

«اي خداي عادل من، وقتي نزد تو فرياد بر مي آورم، مرا اجابت فرما. زماني كه در سختي و تنگنا بودم تو به داد من رسيدي، پس اكنون نيز بر من رحم فرموده، دعايم را اجابت فرما.»

«اي خداوند عادل، راه خود را به من نشان ده و مرا هدايت نما تا دشمنانم نتوانند بر من چيره شوند. دهان ايشان لبريز

از دروغ است و دلشان مملو از شرارت.

حرفهايشان پر از تملق و فريب است و به مرگ منتهي مي شود. اي خدا، تو آنها را محكوم كن و بگذار خود در دامهايشان گرفتار شوند!.»

«اي خدا، تو مرا مي بيني. تو رنج و غم مردم را مي بيني و به داد آنها مي رسي. تو اميد بيچارگان و مددكار يتيمان هستي. دست اين بدكاران را بشكن. آنها را به سزاي اعمالشان برسان و به ظلم آنها پايان بده.»

«اي خداوند، اين تو بودي كه مرا از رحم مادرم به دنيا آوردي. وقتي هنوز در آغوش مادرم بودم، تو از من مراقبت نمودي. از شكم مادرم، تو خداي من بوده اي و مرا حفظ كرده اي. اكنون نيز مرا ترك مكن، زيرا خطر در كمين است و غير از تو كسي نيست كه به داد من برسد.

دشمنانم مانند شير مرا محاصره كرده اند.

همچون شيران درنده دهان خود را باز كرده اند تا مرا بدرند. نيرويي در من نمانده است.

تمام بندهاي استخوانهايم از هم جدا شده اند.

دلم مانند موم آب مي شود. گلويم همچون ظرف گلي خشك شده و زبانم به كامم چسبيده.

دشمنانم مانند سگ، دور مرا گرفته اند.

مردم بدكار و شرور مرا احاطه نموده اند.

دستها و پاهاي مرا سوراخ كرده اند.

از فرط لاغري تمام استخوانهايم ديده مي شوند؛ بدكاران بر من چيره شده اند.

رَخت مرا در ميان خود تقسيم كردند و بر رداي من قرعه انداختند.

اي خداوند، از من دور مشو؛ اي قوت من، به ياري من بشتاب. جانم را از دم شمشير برهان. جان عزيز مرا از دست بدكاران نجات ده. مرا از دهان اين شيران برهان؛ مرا از شاخهاي اين گاوان وحشي نجات ده!»

دعاهاي مسيحيت:

«اي پدر ما كه در آسماني، نام

مقدس تو گرامي باد.

ملكوت تو برقرار گردد. خواست تو آنچنان كه در آسمان مورد اجراست، بر زمين نيز اجرا شود.

نان روزانه ما را امروز نيز به ما ارزاني دار. خطاهاي ما را بيامرز، چنانكه ما نيز آنان را كه با ما بدي كرده اند، مي بخشيم.

ما را از وسوسه ها دور نگه دار و از شيطان حفظ فرما؛ زيرا ملكوت و قدرت و جلال تا ابد از آن توست. آمين»

سرگرمي تفريحي فان2فان

«اعتراف مي كنم به تو اي پروردگار يكتاي ما، كه نه تو را آغاز و نه تو را انجام است.

زيرا كه تو به رحمت خود به همه چيز آغاز دادي و زود باشد كه بعدل خود همه را نيز انجامي دهي. ميان بشر همتايي نداري. زيرا كه بجود خود دستخوش حركت و عوارض نيستي. بما رحم كن، چون تو ما را آفريده اي و ما ساخته شده دست توايم.»

«اي پروردگار تواناي مهربان، كه ما بندگان را به رحمت خود آفريده اي و به ما رتبه بشريت و آيين پيغمبر حقيقي خود را مرحمت نموده اي، همانا تو را شكر مي كنيم بر تمام انعامهايت و دوست داريم كه عبادت كنيم تو را در تمام روزهاي زندگي مان … پس اي پرودگار، ما را از شر شيطان و گرايش جسم و آرايش جهان نجات بده. چنانكه برگزيده خود را نجات داده اي.»

دعاها در اسلام

در اين مبحث، ابتدا به فرازهايي از دعاهاي ائمه معصومين عليهم السلام اشاره كرده و سپس دعاهاي قرآن را يادآور مي شويم. تا عمق كلام خداوند مشخص گردد. تا بر همگان مبرهن گردد كه چه تفاوتي ميان كلام خداوند و در ذيل آن كلام ائمه معصومين عليهم السلام، با ساير دعاها وجود

دارد!.

هر چند قياس در اين باره دور از انصاف است و نمي توان كلام پوچ شيطان پرستان را در كنار كلام خداوند عالم قرار داد، اما چاره اي نيست و پيشاپيش از محضر مقدس ائمه معصومين عليهم السلام عذر خواهي نموده و به خداوند تبارك و تعالي عرضه مي داريم كه،» خداوند ا آنچه را كه خود مي داني انجام داده و قصد جسارت به كلام قدسي حضرتت را نداريم.

«ابتدا به دعاهاي امام سجاد (ع) در صحيفه سجاديه توجه فرماييد. (البته دعاها در ارتباط با خود مقوله شيطان پرستي انتخاب شده اند و حتماً خوانندگان گرامي خود آگاه به موضوعات مختلف ادعيه صحيفه سجاديه هستند. )

امام سجاد عَلَيْهِ السَّلَام در اين كتاب شريف به اين مقوله (شيطان پرستي) اين گونه اشاره مي فرمايند:

«بار خدايا! در دلهاي ما راه ورودي براي شيطان قرار مده و منزلگاهي برايش در آنچه نزد ماست آماده مكن.

بار پروردگارا! آنچه را از باطل به ما جلوه مي دهد، به ما بشناسان و چون شناساندي ما را از ( انجام آن باطل) نگه دار. از خواب غفلت كه موجب اعتماد به اوست، بيدارمان فرما.

بار خدايا! تسلط او را از ما دور كن و اميدش را از ما قطع نما.

خداوندا!

آنچه را شيطان (دركار ما) گره مي زند، بگشا و آنچه را كه ( براي فريب ما) مي انديشد، باطل نما.

آنگاه كه قصد اغفال ما را دارد او را باز بدار. سپاهش را شكست داده و مكرش را باطل فرما.

بار خدايا! ما را در صف دشمنانش قرار ده و از دوستانش بركنار دار، كه وقتي ما را مي خواند اطاعتش نكنيم و چون ما را فرمان دهد اجابتش نكنيم.» (صحيفه سجاديه دعاي 17)

حال به

دعاهاي ساير ائمه اطهار توجه فرماييد.

«بار خدايا بيامرز از من گناهاني را كه پرده ها را مي درند. خداوند ا بيامرز از من گناهاني را كه بدبختيها را فرو مي فرستند. خدايا بيامرز از من گناهاني را كه نعمتها را تغيير مي دهند … خدايا جز تو آمرزنده اي را براي گناهانم و پوشاننده اي براي زشتيهايم نمي يابم …

پاك و منزهي تو و به ستايش تو مشغولم. به خودم ظلم كرده ام و بي پروايي كرده ام به واسطه نادانيم … پروردگارا به ضعف بدنم و نازكي پوستم و باريكي استخوانم، رحم كن. آيا باور كنم كه تو مرا عذاب كني بعد از اعتقاد به يگانگيت و بعد از اينكه در دل نهادم معرفت تو را و بعد از اينكه زبانم به ذكر تو گويا بوده است …

اي معبود من و اي پروردگار و آقاي من و اي سرور من، براي كدام مورد به تو شكوه كنم و براي كدام يك از آنها شيون و گريه كنم؟ براي دردمندي عذاب و سختي اش، يا براي طولاني بودن عذاب و مدتش، واي كه اگر مرا هم رديف دشمنانت در عقوبتها قرار دهي و با اهل بلايت جمع نمايي و بين من و دوستانت جدايي افكني.

خدايا و اي سرور و مولاي من و اي پروردگارم، گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم، چگونه بر دوري تو صبر كنم و گيرم كه بر حرارت آتش عذابت صبر كنم، چگونه بر چشم پوشي از كرامت تو صبر كنم …» (مفاتيح الجنان، دعاي كميل)

«خداوند ا مرا طوري قرار بده كه از هيبت تو هراسناك باشم، گو اينكه تو را مي بينم و خوشبختم كن به تقواي خودت و بدبختم مگردان

به سبب معصيتت و برايم از تقدير خودت خير قرار بده و به قدر خود بركتم ده …

خدايا بي نيازيم را در وجودم و يقين را در قلبم و اخلاص را در عملم و نور را در چشمم و بينايي را در دينم قرار بده و مرا از توانايي خودم بهره مندم نما.

خداوند ا تو نزديك هر كسي هستي كه تو را بخواند و زودتر اجابت مي كني و كريمترين كسي هستي كه مي بخشد و وسيعتر از هر كس ديگري عطا مي كني و شنونده ترين هستي براي كسي كه درخواست مي كند. اي بخشاينده در دنيا و آخرت و مهربان در هر دو …» (مفتايح الجنان، دعاي عرفه امام حسين عَلَيْهِ السَّلَام)

اينك به دعاهاي قرآن كريم توجه فرمائيد، كه چه زيبا بر كرانه دل آدمي مي نشيند.

«پروردگارا همانا تو هر كه را به آتش افكني، او را خوار ساخته اي و براي ستمكاران هيچ ياوري نيست.

سرگرمي تفريحي فان2فان

پروردگارا ما صداي منادي تو را شنيديم كه به ايمان دعوت مي كرد، «به پروردگار خود ايمان بياوريد» و ما ايمان آورديم. پروردگارا گناهان ما را ببخش و بديهاي ما را بپوشان و ما را با نيكان بميران.

پروردگارا آنچه را بوسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودي، به ما عطا كن و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان. زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمي كني.» (قرآن كريم، سوره آل عمران آيات 192 الي 194)

«… خداوند ا، اين شهر (مكه) را مكان امني قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار.

پروردگارا آنها (بتها) بسياري از مردم را گمراه ساخته اند.

هر كس از من پيروي كند از من است و هر كس

نا فرماني من كند، تو بخشنده و مهرباني.

پروردگارا، تو مي داني آنچه را ما پنهان و يا آشكار مي كنيم و چيزي در زمين و آسمان بر خداوند پوشيده نيست.

پروردگارا مرا و فرزندانم را از بر پا كنندگان نماز قرار ده و دعاي مرا بپذير.

پروردگارا، من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز كه حساب بر پا مي شود بيامرز.» (قرآن كريم، سوره ابراهيم آيات 35 الي 41)

نيازي به تفسير نيست. خودتان قضاوت كنيد و تفاوت را دريابيد، كه چگونه دعاهاي اسلام فراگير بوده و تمام جوانب زندگي را شامل مي شود و چه روحي بر آنها حاكم است.

آيا دعاهاي صحيفه سجاديه را در ابتداي همين بخش به خاطر داريد؟ كه امام سجاد عَلَيْهِ السَّلَام، چه زيبا با خداوند صحبت فرموده بودند. به راستي كدام يك از دعاهاي مذكور در شيطان پرستي يا يهوديت و مسيحيت، حتي از لحاظ ادبي ارزش دعاهاي صحيفه را دارد. حال قياس كنيد با ادعيه قرآن كه ديگر شاهكار كلام، در تمام تاريخ خلقت است

شيطان پرستي - قسمت يازدهم - سمبل ها و نمادها

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

شيطان پرستان داراي سمبل ها و نشانه هايي هستند كه حتما همه ما بعضي از آنها را بروي تيشرت ها، زيورآلات و بدليجات، كمربند، دستبند، بازوبند، كلاه و … ديده ايم، بد نيست تا معاني برخي از اين علائم را بدانيم.

پنتاگرام (ستاره پنج ضلعي وارونه)

از جمله معروف ترين نمادهاي شيطان گراها پنتاگرام است، نشانه ستاره صبح، نامي كه به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسمهاي مخفيانه و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود.

پنتاگرام شيطاني نمادي پيچيده است كه از تركيب ستاره پنج پَر با سر بز به وجود آمده است و اين نوع استفاده در عين اين

كه جديدترين مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترين و جدال آميزترين نوع استفاده از پنتاگرام نيز به شمار مي آيد. پنتاگرام شيطاني هميشه وارونه است با يك رأس رو به پايين و دو رأس رو به بالا. اين علامت نشاني از جادوي سياه است كه حاكي از پيروزي ماده و آرزوهاي فردي بر عقايد و تعصبات ديني و مذهبي است.

پنتاگرام:

ستاره پنج پر يا پنتاگرام يكي از مهمترين، قدرتمندترين و ماندگارترين سمبل ها در تاريخ بشر است.

اين علامت در فرهنگ و تمدن باستان مايان هاي امريكاي لاتين، هند، چين، مصرو يونان از مهمترين و پرمعناترين علامتها بوده است.

ابتدايي ترين شكل پنتاگرام بر روي ديوارهاي غارهاي عصر حجر كنده كاري شده بوده و در نقاشي هاي مردم بابل به عنوان الگوي ترسيم سياره ونوس به چشم مي خورد. رازهايي مابين سير استفاده از اين علامت، طراحي هاي قديمي از مدار حركت سياره ونوس و رب النوع معروف بيشتر وجود دارد كه گاهي باعث اين تفكر غلط مي شود كه پنتاگرام سمبل ايشتر است.

در كتب آسماني مخصوصا كتابهاي يهوديان بسيار زياد به پنتاگرامها اشاره شده است.

پنتاگرام در جهان كهن

پنتاگرام هاي اوليه اشكالي زمخت با شكل هندسي ناهمگون به صورت كنده كاري روي سنگهاي عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند كه اين علامت معنايي روحاني و غيرمادي دارد. اعتقاد آنان بر اين بود كه رازي در شكل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد كه بر انسان پوشيده است، آنها پنتاگرام را از روي شكل قرار گيري پنج سياره برداشت كرده بودند كه وقتي با خطي فرضي به هم اتصال پيدا مي كردند به صورت مبهم شكل پنتاگرام را به خود مي گرفت. نسل هاي بعدي بشر

معاني مختلفي را از اين شكل برداشت كردند معاني بسيار زياد و اغلب مقدس و خداپرستانه.

پنتاگرام ها به سومري ها براي نوشتن و استفاده از متون كمكهاي زيادي كردند. اين علامت نشان دهنده پنج سياره مهم بود كه با چشم غير مسلح قابل رويت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زيبايي ونوس نيز شهرت يافت.

برطبق نظريات رياضي دان و فيلسوف يوناني فيثاغورث عدد پنج نماد انسان بود چون اعضاي بدن انسان به پنج طرف تمايل داشتند، (اگر دستها و پاها را ازهم باز كنيد به شكل يك ستاره پنج پر در مي آيد)، او اين تفكر را براي اولين بار در يونان پايه گذاري كرد كه پنتاگرام نماد روح انساني است و البته چون در آن زمان آفرينش انسان تابع عناصر پنجگانه بود (آتش، آب، خاك، هوا، روح) پنج گوشه پنتاگرام اين گونه توصيف شد.

طبق اين تفكر انسان از اين پنج عنصر به وجود مي آمد.

پيروان مكتب فيثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آييني مقدس حفظ كردند. آنها نام اين آيين را HGIEIA ناميدند.

و معتقدند تركيبي از ابتداي نام يوناني عناصر آب، خاك، روح، آتش و هواست.

خصوصيت منحصر به فردي كه اين سمبل را تا به امروز ماندگار كرده وابستگي شديد و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدايي آن است كه در مقاطع زماني مختلف و بين اقشار و نسلهاي گوناگون كاربرد داشته است، چه اين خدا خداي يگانه بوده يا خدايان متعدد. سپس با ظهور مسيح پنتاگرام جامه كريستين به تن كرد.

مي گويند بر تن مسيح با خنجر ستاره اي زخم زدند كه پنج گوشه داشت (شايد به همين خاطر مي باشد كه آنتي كريست هاي امروزي از

پنتاگرام زياد استفاده مي كنند، ممكن است منظورشان اين باشد كه ما بر پيكر مسيح اين زخم را زديم. )

مورخان زيادي سعي در پيدا كردن رابطه ميان زخم زنندگان اين علامت بر پيكر مسيح و پيروان مكتب فيثاغورث داشتند كه هنوز شاهدي بر اين مدعا پيدا نكرده اند.

در دوره رنسانس اعتقادات عجيب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بيشترين حد خود رسيد و باورهاي مردم تا جايي پيش رفت كه پنتاگرام را علامتي الهي از سوي خدا پنداشتند. از سويي نيز اين علامت را مرتبط با علم كيمياگري و علم جادو قلمداد كردند.

پنتاگرام در جادو

در آيين پرستش جادوگران يوناني پنتاگرام به عنوان جهان كوچك ( بدن انسان) شناخته مي شود. اين باور باعث به وجود آمدن احساسي در بين جادوگران مي شد كه توسط آن ارتباطي ميان خود، جهان و سمبوليسم ايجاد مي كنند.

هدف از اين احساس درك عميق شيطان است كه مهارتش در ارتباط برقرار كردن ميان جهان فعال ( جهان بيروني) و جهان ساكن (روح انسان) است.

يكي از جادوگران مشهور در اين زمينه، جيوردانو برونوست كه در مورد سوء استفاده از پنتاگرام در جادوهاي سياه هشدار داده است.

(پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلي رسوم پرستش جادوگران به كار مي رود، ضمن اينكه عامل پديد آمدن رسوم وتشريفات ديگري نيز در اديان مختلف شده است. )

پنج نيروي پاك از فروپاشي روح جلوگيري مي كنند و هيچكس را ياراي شكست آنها نيست مگر خود روح، عدالت، رحمت، معرفت، ادراك و شكوه متعالي.

پنتاگرام مسيحيان

كاباليستهاي مسيحي در دوره رنسانس علاقه وافري به پنتاگرام پيدا كردند. آنها اعتقاد داشتند كه پنتاگرام علامتي رازگونه است كه در دست نوشته هاي مسيح مشاهده

شده و پيامي از سوي خداست.

آنان مي گفتند اين سمبليست كه آشكار مي كند مسيح نيز پيرو اميال حيواني (شهوت) خود بوده است.

كاري كه بسيار رواج يافته بود نوشتن نامه هايي به زبان عبري با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، اين نامه ها كه در مورد آتش بود، سمبل اعياد پنجاهه است.

در كتاب مقدس يهوديان چهارنامه وجود دارد كه با نام خداوند مهر شده اند

YHVH تلفظ غير دستوري كلمه JEHOVAH، (يهوه خداي بني اسرائيل)، Yahveh

YHSHVH - Yehoshua يا جسوس، (عيسي)، (Jesus)

اين رازي متصل به كتب آسماني است.

نتيجه اين بيان آنست كه نام اعياد پنجاهه مسيحيان با خدا و مسيح مرتبط مي شود. چندين رابطه بين پنتاگرام و مسيحيت وجود دارد. پيش از به صليب كشيده شدن مسيح، پنتاگرام يك نشان رجحان يافته براي آرايش كردن و زينت دادن جواهرها و طلسم هاي مسيحيان اوليه بود.

اين علامت كه به راحتي و در يك حركت پيوسته قلم كشيده مي شد، با پنج زخم مسيح آميخته شده بود.

پنتاگرام همچنين براي يك فرقه نهاني عرفاني مسيحي نمادي از Isis (الهه حاصل خيزي) و Venus (اصلي ترين رب النوع مونث، الهه عشق و زيبايي) بود.

فرقه اي كه به صورت پنهان در نقاط مختلف در سراسر تاريخ مسيحيت وجود داشت.

پنتاگرام در ويكا و عقايد نئوپگان

در حال حاضر رايج ترين مذاهبي كه پيروان آن از پنتاگرام استفاده مي كنند گروه هاي ويكان ها، نئوپاگان ها و شيطان پرستان هستند.

در اغلب عقايد و رسوم ويكان ها و نئوپاگان ها معناي نمادي پنتاگرام از مراسم جادوي تشريفات قرون وسطي و چهار عنصري كه به وسيله روح حكومت مي شدند نتيجه مي شود. در برخي از اين رسوم همچنين پنتاگرام مي تواند نمايانگر يگانگي نوع بشر و قلمرو روح باشد.

ستاره پنج پر پايين رأس،

نمادي از خداي شاخدار ويكا است.

در عقيده كاباليست هاي يهودي كه بسياري از انديشه ها و ايده هاي فيثاغورثي را قرض گرفته اند، پنتاگرام نشان دهنده پنج حقيقت برتر در زندگي است:

عدالت، رحمت، دانش، ادراك، شكوه ماورايي و مافوق جهان مادي.

تفاوت پنتاگرام در قله رو به بالا يا قله رو به پايين

پنتاگرام هايي كه نوك آنها رو به پايين است در اولين ظهور خود لزوما نشان شيطان پرستي نبودند. طبق تاريخ پنتاگرامهايي كه فرقشان در نقطه بالا يا پايينشان است ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پايه گذاري شدند، دو فرهنگي كه بنا به مقتضيات آييني سعي در جدايي از همديگر را داشتند. امروزه هركجا با پنتاگرام رو به پايين روبرو شويم ناخودآگاه به ياد شيطان پرستي مي افتيم. شايد دليل اين موضوع آنست كه پنتاگرام رو به پايين بسيار شبيه علامت ماسونيك ها و فراماسونها مي باشد.

واقعيت اينست كه چون سر آن رو به پايين است يادآور امور وارونه و خلاف جهت است.

ويكان ها گاهي ادعا مي كنند هر پنتاگرام رو به پاييني علامت شيطان پرستان است كه اين تفكر نابجاست.

با اين حال اين سمبل در طول زمان معرف خداي شاخدار ويكان ها شد و امروزه نيز در درجه دوم به آن باغبان ويكا مي گويند.

پنتاگرام در شيطان پرستي

پنتاگرام شيطاني نمادي پيچيده است كه از تركيب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است و اين نوع استفاده در عين اين كه جديدترين مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترين و جدال آميزترين نوع استفاده از پنتاگرام نيز به شمار مي آيد. پنتاگرام شيطاني هميشه وارونه است با يك رأس رو به پايين و دو رأس رو به بالا. استفاده از پنتاگرام به عنوان

يك نشان و علامت شيطاني به نيمه دوم قرن بيستم برمي گردد. جايي كه شيطان پرستي مدرن توسط Anton Lavey موسس و بنيانگذار كليساي شيطان پايه گذاري شد.

اين علامت نشاني از جادوي سياه است كه حاكي از پيروزي ماده و آرزوهاي فردي بر عقايد و تعصبات ديني و مذهبي است.

البته پنتاگرام متشابه و قابل قياس با صليب برعكس نيست. صليب برعكس نماد جنبش Anti Christ و نشاني از طغيان، سركشي در برابر فرهنگ مسيحي است.

همچنين پنتاگرام نبايد با هگزاگرام اشتباه شود. هگزاگرام، ستاره شش پر است كه به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود و نمونه آن ستاره داوود مي باشد.

اين ستاره با اعتقادات يهوديان پيوند دارد. شيطان پرستي، شكل ظاهري شيطان تشكيل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پاي جن و با دم كوتاه. در شيطان پرستي مدرن، شاهد اتخاذ كردن روش هاي فردي و توجه بيشتر به شخص هستيم. توجه بيشتر به ضمير و خود به جاي توجه به خدا و عالم بالا، تمايلات جنسي آزاد كه شيطان پرستي آن را تمجيد مي كند. علامتي كه به رايج ترين صورت با عقايد شيطاني SabbaticGoat يا بز طلسم ستاره پنج سر Mendes است.

استفاده از بز به خرافات قرون وسطي برمي گردد. آنان همواره در توصيف ساحره ها، آنان را همراه با بزها مي دانستند. آنان اغلب بز را نماينده شيطان مي دانستند. بز در اين مفهوم اغلب به عنوان نمادي از سركوبي جنسي در نظر گرفته مي شود. نماد باستاني پنتاگرام در شيطان پرستي مدرن نماديست از آزادي در برابر مسائل جنسي.

سرگرمي تفريحي فان2فان

پنتاگرام در بالا و بافومت در پايين

سرگرمي تفريحي فان2فان

ستاره 5 پر

در جادوگري استفاده مي شود و براي

آنها نشانگر عناصر آب، خاك، آتش و روح اطراف آنهاست.

سرگرمي تفريحي فان2فان

آدجت:

اين هم علامت لوسيفر (پادشاه جهنم!)، اشك زيرچشم هم نماد محيط محزون و افسرده اطرافش است.

سرگرمي تفريحي فان2فان

هگزاگرام (ستاره شش پر)

هگزاگرام به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود و نمونه آن ستاره داوود مي باشد.

كه با اعتقادات يهوديان پيوند دارد. اين نماد تشكيل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پاي جن و با دم كوتاه.

اين دو مثلث وقتي به صورت معناداري روي هم قرار مي گيرد، معناي عشق البته از نوع جنسي آن را بيان ميكند و اين همان ستارة داوود است كه امروزه در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود.

عدد 666 و FFF

عدد 666 و FFF ششمين حرف انگليسي كه متناظر عدد666 است.

از نمادهاي شيطان پرستي است.

666 علامت انسان، نشانه جانور (هيولا) اين عدد به گفته ي مكاشفة يوحنا كه يك يهودي تازه مسيحي بود، عدد شيطان معرفي شده است.

در مكاشفات نوشته شده:

جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخهاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود … بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد.

اين خود معماييست و هركس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند. اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد. (انجيل. مكاشفات يوحنا /

11 - 18: 13)

بافومت (Baphomet)

يكي ديگر از اين

نمادها كه در عرفان كابالا (عرفان يهودي) نيز جايگاهي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت است كه هم با جانور شاخ دار يوحنا همانندي دارد و هم در اسطوره هاي مصري خداي هوش و دانايي معرفي شده و آفرينش انسان به وسيله ي چرخ سفالگري را به او نسبت مي دهند و دو ماه سياه و سفيد در طرفين او نشانه ي تركيب روشنايي و تاريكي است.

سر بافومت معمولاً در ميان ستارة پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود.

استفاده از بز به خرافات قرون وسطي برمي گردد. آنان همواره در توصيف ساحرهها، آنان را همراه با بزها مي دانستند. آنان اغلب بز را نماينده شيطان مي دانستند. بز در اين مفهوم اغلب به عنوان نمادي از سركوبي جنسي در نظر گرفته مي شود.

Ankh: سمبل باروري و شهوات در انسانها. روح شهوت قدرت اين جمع زنان ومردان مي باشد.

wastika or Sun Wheel (صليب شكسته يا چرخ خورشيد): يك علامت مذهبي باستاني است كه سالها قبل از قدرت گرفتن هيتلر به كار مي رفت. اين علامت در كتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده شده است.

در آيين پرستش خورشيد، اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان باشد.

All Seeing Eye (چشمي كه به همه جا مي نگرد): آنها معتقدند كه اين چشم لوسيفر (شيطان) است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت ميكند. اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار ميكنند. اين علامت روشنفكران است.

به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

Upside Down Cross صليب وارونه: نشانه استهزاء و رد كردن مسيح

مي باشد.

گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به كار مي رود. اين علامت را مي توان همراه خواننده هاي راك و روي آلبوم هاي آنها ديد.

Goat Head (سر بز): بز شاخدار، بز مندس mendes ( همان ba'al بعل خداي باروي مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يكي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است زيرا گفته مي شود كه مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر كشته شد.

Anarchy (هرج و مرج): اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي باشد.

به عبارت ديگر هرچه تخريب كننده است تو انجام بده يعني همان قانون شيطان پرستي، اين علامت توسط پانك ها، هوي متالها و راك ها به كار مي رود.

Justice Anti (ضدعدالت): تبر رو به بالا علامت عدالت روم قديم بوده است كه علامت واژگون شده آن نشانه ضدعدالت يا شورش و طغيان مي باشد.

فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مي نمايند.

ابليسك (obelisk)

مشهود ترين نماد شيطان گرايي ستون چهار ضلعي بلنديست به نام ابليسك، كه سمبلي از رع خداي خورشيد در مصر بوده است.

بزرگترين ابليسك دنيا در واشنگتن ساخته شده كه ارتفاع آن به 555 متر مي رسد اين ابليسك در نزديكي كنگره و خانه اصلي فراماسونريست و رئيس جمهورهاي آمريكا سوگند خود را در پاي آن ياد ميكنند. 8

مشخصه هاي ظاهري

گذشته از اعتقادات، اعمال و سنبل ها، شيطان پرستان ظاهري متفاوت با ديگران دارند كه مي توان آنها را به راحتي از جمع تشخيص داد.

به طور مثال مدل موهايشان عجيب و غريب است اكثرا ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكي، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند

جمجمه، صورتك هاي شيطاني و سنبل ها خال كوبي مي كنند، لباسهايشان از جنس جير و چرم و اكثرا به رنگ مشكي و قرمز مي باشد، چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است مي پوشند.

شيطان پرستي - قسمت دوازدهم - شيطان پرستي در كردستان عراق

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

به غير از شيطان پرستي كه در غرب وجود دارد و در لا به لاي اين سلسله مقالات به آن پرداخته مي شود، به بررسي شيطان پرستي در نقاط مختلف جهان از جمله ايران نيز خواهيم پرداخت.

شيطان پرستي در كردستان عراق

ريشه ادبي و وجه تسميه يزيديه

يزيديه به كردي Êzidî (تلفظ: إزدي) يا يزيديان از اديان باستاني رايج در كردستان است.

در زبان پهلوي اسم يزته در وهله ي اول به يزت تخفيف يافته، تا به دال تبديل شده و بشكل يزد در آمده و جمع آن يزدان (يزتان) مي باشد و سپس در دوران اسلامي تخفيف ديگري در آن داده شده و يه يزدان مبدل گرديده است و عربها چون معني يزدان را نمي دانستند آن را به يزيد تعبير كردند. لذا آنها را به يزيد بن معاويه نسبت داده و آنها را يزيدي ناميدند.

بنا بر روايات واژه يزيدي مشتق از كلمه ايزد يا يزته است كه در پارسي باستان به معناي دين خدايي است.

در باب وجه تسميه نام ايشان اختلافاتي هست و بعضاً نام آن را منسوب به يزيد بن معاويه يا يزيد بن انيسه خارجي نيز دانسته اند، اما بنظر مي رسد نام پارينه ي اين كيش و اشارهاش به مفهوم ايزد در دين زرتشت، صحيحتر باشد.

يزيديان از واژه داسني نيز براي ناميدن خود استفاده ميكنند.

در باور يزيدي، شيطان دشمن اصلي بشريت نيست، بلكه مقربترين فرشته خداوند و نخستين آفريده اوست و ملك طاووس نام

دارد

تاريخچه

سرگرمي تفريحي فان2فان

پيشينه اين دين پيش از ورود اسلام در مناطق ياد شده، وجود داشته است و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته اند.

تأثيراتي از دين يهود و فرقه ي «نسطوري» و عقايد صوفيه ( پس از اسلام) نيز در منابع برشمرده شده اند.

در منابع مربوط به فرقه هاي اسلامي آن را فرقهاي از جمله غلات شيعه دانسته اند.

اولين دانشمندي كه توجه محققان را به آنها جلب كرد، احمد تيمور پاشا بود كه در كتاب «اليَزيديه و مَنشاء نحلَتِهِم» به اين مساله اشاره ميكند كه از اين قوم پيش از قرن ششم هجري قمري نامي در تاريخ نيامده بود كه اين زمان همان زماني است كه شيخ عدي به ميان آنها آمده و طريقه ي «عدويه» را در ميان آنها بنيان نهادهاست.

ابوفراس در كتاب خود كه به سال 752 هجري قمري تاليف شدهاست آنها را به همين نام خوانده است.

محقق ديگر، «ابو سعيد محمد بن عبدالكريم سمعاني» در كتاب الانساب مي نويسد:

جماعت بسياري را در عراق در كوهستان حلوان و نواحي آن ديد كه يزيدي بودند و در ديه هاي آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلي به نام «حال» مي خورند. اين گل را براي تبرك از مرقد شيخ عدي برمي دارند و آن را با نان خمير ميكنند و به صورت قرص درآورده و گاه گاه مي خورند و آن را «برات» نامند.

زبان و محل سكونت

زبان اكثر يزيديها كردي است، پس از گسترش اسلام در كشور ايران، ايزديان ارتفاعات كوهستاني حلوان و شهروز را پناهگاه خود ساختند تا بتوانند به كيش باستاني خود باقي بمانند و دور از چشم

مسلمين، به راه و روشهاي آييني خود سرگرم گردند، اما انتشار اسلام در ايران باعث شد كه گروه كثيري از آنان اسلام بياورند كردان ايزدي اكنون در اطراف موصل، حلب، هكاري، دياربكر، وان، ارض روم، سنجار، شيخان، بغداد، قره باغ، لاچين و سرزمينهاي بين آذربايجان شوروي و ارمنستان و شمار نسبتاً زيادي نيز در كشورهاي اروپايي (به ويژه آلمان) زندگي مي كنند.

شيخ عدي بن مسافر هكاري

برخي او را كه نام كامل و كنيهاش «شرف الدين ابوالفضائل عدي بن مسافر بن اسماعيل بن موسي بن مروان بن حسن بن مروان» است را منصوب به مروان بن حكم ميدانند و در امويت او اتفاق نظر دارند. او را مردي صالح و باتقوا دانسته اند كه در بعلبك سوريه به دنيا آمدهاست از شام به منطقه سي جار آمده و به انتشار طريقه عدويه پرداخته و توانسته يزيديها را بدور خود جمع نموده و به خدا پرستي و رعايت برنامه هاي اسلامي وادار نمايد. بعدها در كوهستان حكاري در كردستان و موصل سكني گزيدهاست.

در اين زمان او به «شيخ عدي حكاري» موسوم مي گردد.

آرامگاه شيخ عدي بن مسافر در روستاي لالش در 36 كيلومتري موصل قبله گاه يزيديان به شمار مي رود

يزيديها او را به عنوان مرشد خود مي پذيرند و تا حد زيادي از عقايد گذشتگان خود بيگانه مي شوند. او بين سال 555 تا 558 هجري قمري در حالي كه نزديك به 90 سال سن داشتهاست از دنيا مي رود و وي را در زاويه ي خود در حكاري دفن ميكنند. مقبره ي او در نزديكي اربيل (هه ولير) واقع است و بر روي سنگ قبر وي چنين نوشته شدهاست:

بسم الله الرحمن الرحيم خالق السماء و الارض،

اخفض هذه المنزل محل الشيخ العدي الحكاري، شيخ يزيديه.

پس از وفات شيخ عدي و دفن او در كوه لالش واقع در شهرستان سي جار برادرزاده اش «ابوالبركات بن صخر» جانشين وي گرديد و بعد از او عدي بن بوالبركات رئيس يزيديها شد.

او هم مرد مسلماني بود.

چون درگذشت پسرش «حسن ملقب به تاج العارفين» به رياست يزيديها انتخاب گرديد. مي گويند در زمان شيخ حسن در عقيده ي اسلامي يزيديها شبهاتي حاصل شد و دوباره دين باستاني در ميان آنها جان گرفت و به شيخ عدي بن مسافر مقام الوهيت دادند و گفتند خدا در وي حلول نموده است.

در سلسله مراتب آنها مثل هر سلسله مراتب ديگري شيخ يا پير، فرا دست است و مريد، فرو دست.

كتابهاي مقدس

تا مدتها پيش داشتن سواد خواندن و نوشتن براي يزيديان تابو محسوب مي شد و يكي از دلائل كمبود چشمگير اسناد در مورد اين مذهب همين امر بايد باشد.

به هر حال دو كتاب را مي توان نام برد كه به اين آيين تعلق دارند كتاب «جلوه» منصوب به شيخ عدي و كتاب «سياه» يا «مصحفه ره ش» منصوب به پسر اوكه هر دو به زبان منظوم كرديست كه از سال 1895 ميلادي به بعد در حدود سيزده بار با متن و ترجمهي آنها به زبانهاي مختلف به چاپ رسيده است.

ترجمه يكي از نيايشهاي پس از نمازهاي ششگانه ايزديان چنين است:

((اي ايزد بزرگ! حقا كه تو پادشاه جهاني و يزدان مهر و ماهي روزي دهنده جن و آدميزادي و خداوندگار جهان بالا، اي مزدا مردم كردستان را مژده ياري ده كه دفتر ايمان را پخش نمايند و گمراهان را نابود كنند و شورشي در كردستان

بر پا نمايند و عظمت ايران را پا بر جا و استوار نگهدارند و سرزمين كفر را نابود سازند. ))

اعتقادات

بنا به كتابهاي خطي ايزدي و نوشته هاي برخي از مورخان، ايزديان از بازماندگان آيين ماني هستند و اديان ديگر ايراني از قبيل آيين زرتشت و مزدك در مسلك آنان نفوذ پيدا كرده است.

معتقد به خدايي هستند كه آفريدگار جهان است ولي پس از خلق جهان كاري به كار جهان و جهانيان ندارد.

گويند خدا نخستين موجودي را كه خلق كرد ملك طاووس بوده است.

ذات ملك طاووس با ذات خدا يكيست و پس از ملك طاووس شش ملك ديگر قائلند كه رابط بين خدا و خلق هستند ولي ملك طاووس اولين ملك محسوب مي شود. در اينجا عقايد زردشتيان در ذهن متبادر مي شود كه پس از ذات باري به وجود خرد مقدس يا اسپنتأمينو عقيده دارند كه اولين موجود است و بعد از او شش امشاسپند دارند و اسپنتأمينو گاهي جزو اشماسپندان محسوب مي شود و عده آنها به هفت مي رسد و گاهي او را به اعتبار ا لوهيت مي نگرند و اشماسپندان شش تا مي شوند.

بنا بر راي مستشرقيني مثل هورتن كيش يزيدي نور پرستيست و منشأ آن ثنويت ايران قديم است كه به غلبه نور بر ظلمت منتهي مي شود.

ملك طاووس اهريمن نيست بلكه تشخص اصل شر است كه دنباله خير محسوب مي شود و به اين معني است كه شر از لوازم خير و مخلوف بالعرض است و جزو نقشه آفرينش است.

پس ملك طاووس هم از اركان آفرينش به شمار مي رود. يزيدي ها شيطان را به عنوان معارض و خصم خداي متعال نمي پرستند بلكه ملك طاووس يا شيطان را ملكي مي دانند كه

هر چند سبب طغيان و سركشي و مغضوب درگاه الهي شد و به جهنم افتاد ولي 7000 سال در آنجا بگريست چندانكه هفت خم از اشك ديدگانش پر شد و آنگاه خدا او را بخشيد. يزيديان هم مثل بسياري از پيروان اديان باستاني اعتقاد دارند كه جهان و هرچه در او هست از چهار عنصر اصلي يعني «آب، باد، خاك و آتش» تركيب يافتهاست.

خداوند به ادعاي خود، مشابه باور معمول اديان سامي، انسان را از آب و خاك آفريد در حاليكه فرشتگان درگاه ابديت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاك﴾ ارجحيت دارد. از اين رو وقتي خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملك مقرب، طاووس﴾ مي خواهد كه در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظيم كنند، ملك طاووس «شيطان» از اين دستور ايزدي سر ميپيچد و از همان زمان سر به شورش مي گذارد، شورشي كه تا روز حشر ادامه خواهد داشت و يزيديان آن را شورشي بر حق و از روي حكمت خداوند ميدانند و شيطان را لعن نميكنند و معتقدند كه در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.

محققين و متكلمين اسلامي آنها را به دليل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غلات دانسته اند.

يزيديها به شيطان يا به قول خودشان ملك طاووس ارادت دارند و چون در قرآن و ديگر كتابهاي مذهبي به شيطان و ابليس لعن شده، او را ملك طاووس مي نامند كه رئيس تمام ملائكه مي باشد.

در فرهنگ اعلام معين آمده است كه چون در آن زمان ﴿يعني در زمان زندگي شيخ عدي﴾ عادت لعن و سب شيوع داشت شيخ عدي

دستور داد لعن را مطلقا ترك كنند حتي لعن بر ابليس را.

علاوه بر يزيديها بعضي از عرفاي مشهور، يكتا پرستي ابليس را ارج مي نهند. به قول ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، (ج 1 ص 35) ابوالفتوح احمد بن محمد غزالي برادر ابو حامد محمد بن محمد غزالي روزي در بغداد بر بالاي منبر گفت:

اگر كسي توحيد را از ابليس ياد نگيرد زنديق است.

زيرا او مامور شد كه بغير از خدا را سجده كند ولي نپذيرفت.

ايزديان به تناسخ ارواح عقيده دارند و معتقدند انسان چنانچه در جهان نيكوكار و خير باشد، هنگاميكه مي ميرد روحش مجدداً به تن كودكي نيكوكار حلول ميكند، اما اگر انسان بدكار و شريري باشد، هنگاميكه روحش آزاد مي شود به بدن جانواران و حشرات موذي چون كژدم و مار راه مي يابد.

به عقيده آنها ارواح دو قسمند:

اول – شريره كه در حيوانات بد جنس حلول مي كنند و هميشه در عذابند.

دوم – ارواح پاك كه در فضا پرواز مي نمايند تا براي مردم زنده اسرار كائنات و مغيبات را كشف نمايند و اين ارواح با عالم غيب در تماس دائم هستند.

محرمات

سرگرمي تفريحي فان2فان

خوردن كاهو، كلم، لوبيا و سبزيهايي كه با كود انساني تقويت شوند حرام مي دانند و از گوشتها هم گوشت خوك، ماهي و آهو را حرام مي شمارند.

براي شيوخ و پيشوايان آنها خوردن گوشت خروس هم حرام است زيرا ملك طاووس به شكل خروس است.

تراشيدن سبيل را هم حرام ولي سبك كردن آن را مستحب مي دانند.

اما قوالها و فقرا و پيشوايان روحاني نبايد ريش را بتراشند.

يزيدي حق ندارد بيش از يكسال از محل خود دور شود و نبايد در مجالس انس و طرب حاضر

گردد، تا نفس خود را ذليل نمايد.

نگاه كردن به زن غير يزيدي و شوخي كردن با او را حرام مي دانند. به عقيده ي آنها چون در ماه نيسان دهه ي دوم وسوم فروردين و دهه اول ارديبهشت ملائكه با هم اتصال مي نمايند نبايد ازدواج كرد و تعمير خانه را هم در اين ماه نبايد انجام داد.

يزيدي حق ندارد در داخل مسجد مسلمانان شده و نماز خواندن آنها را در يك جا ببيند. دركتاب مصحفه ره ش چنين آمده است:

نام شيطان يعني ملك طاووس بر هيچ كس از ما جايز نيست ببريم، يا اسمي شبيه به آن مانند كلمه ي شيطان، قيطان، شر و شط و شبيه اينها و نيز لفظ ملعون يا لعنت يا فعل را هم نبايد بر زبان بياوريم.

يزيدي حق ندارد آب دهان خود را بر زمين بريزد، زيرا اين عمل اهانت به طاووس ملك است و نبايد از اسب و ماديان براي باركشي استفاده نمايد و نبايد لباس آبي بپوشد.

يزيديها اطفال خود را ختنه مي كنند. از كوزه و ظرف دسته دار آب نمي نوشند و نيم خورده ي مازاد شخصي غريب را نمي خورند.

درجات افراد

اول:

امير - فردي مصون و غير مسؤول است و او را معصوم دانسته و معتقدند كه جزيي از خداوند در او حلول نموده و حق قضاوت مطلق بر رعيت خود دارد زيرا او وكيل شيخ عدي است.

امير كنوني آنها سليمان سور مي باشد.

دوم:

بابا شيخ – وظايف او منحصر به قضاياي ديني است و ناظر ساختمان مرقد شيخ عدي و حفظ سجاده منسوب به شيخ مي باشد و اوست كه ايام روزه و عدد ركعات نماز و نصاب زكات را تعيين مي كند.

سوم:

شيخ – او با سواد يزيدي

هاست كه بايد از سه خانواده ي آدانيه، شمسانيه و قابانيه باشد، ازدواج افراد اين سه طايفه با هم حرام است.

چهارم:

پير - اينها در مقام بعد از شيخ هستند كه وظايف ارشاد مريدان را دارند. مريدان بايد پنج درصد از عوايد خود را به آنها بپردازند و انتظار شفاعت بيماران را از پير دارند.

پنجم:

فقير - به زاهدان يزيديه فقير مي گويند. فقراي يزيديه خرقه ي پشمي سياهي مي پوشند كه تا پاره نشود آن را از بدن بيرون نمي آورند. خرقه ي كهنه را در جايي مي آويزند و آن را به هنگام مرگ با صاحبش دفن مي كنند. فقرا رشته طنابي را هم به گردن خود مي بندند و كلاه نيز به سر مي گذارند و اين سه وصله موجب احترام است.

ششم:

قوال - به كساني گفته مي شود كه سرودهاي ديني را در مراسم ديني يا در ايام عيد مي خوانند. غالباً قوالها شعراي محلي خوبي هستند كه گويا شيخ عدي به آنها حق انشاء قصيده و مديحه را داده است و به حفظ اسرار شريعت و حوادث تاريخ ماخوذ نموده و نيز به مصاحبت طاووس ملك مفتخر داشته است.

قوالها مامور جمع آوري نذورات و جاروب كردن مقبره و لباس زائران نيز مي باشند و اين كارها را موروثي مي دانند و به فرزندان خود رقص ديني و نواختن دف و ني و سرنا و قصايد و سرود مي آموزند، آنها با غير از سلسله خود ازدواج نمي كنند.

هفتم:

كوچك ها - عده ي آنها زياد است.

لباسشان سفيد و كمربند پشمي سياه يا سرخي دارند كه حلقه دار است.

وظايف ديني آنها غسل و كفن و دفن مردگان و انجام كارهاي سختي در مقبره شيخ عدي از قبيل انتقال سگها و بريدن درختان مي باشد.

چنانچه

يزيدي به مقام كوچك ها رسيد مي تواند عاقبت مردم را پيش بيني كند و با ارواح مكاشفه داشته باشد و اين اشخاص بايد بر چهل منبر رفته و چهل چراغ زيارت كنند و قسم بخورند كه نسبت به شيخ عدي بن مسافر وفادار باشند و چهل روز روزه بگيرند.

هشتم:

مريد - مريدهاي يزيديه كه مردم عوام و گدايان اين طايفه هستند، كوركورانه اوامر روساي روحاني خود را انجام مي دهند. هر مرد يا زن يزيدي بايد پير و شيخ داشته باشد و صدقات و نذر و نياز خود را به او بدهند و از وي تعليم بگيرد.

اعياد

عيد اول سال - سال يزيديه اول ماه نيسان شرقي برابر 14 نيسان غربي مي باشد كه روز چهارشنبه را جشن مي گيرند و اگر اتفاقا روز اول نيسان پنج شنبه باشد عيد آنها به روز چهارشنبه هفتم ماه كه بيستم نيسان غربيست موكول مي شود كه با اواخر فروردين مصادف است

روزه – معتقدند كه روزه سه روز است و مسلمانان اشتباها سي روز را روزه مي گيرند و روز جمعه را عيد عمومي دانسته و آن را عيد روزه ي يزد مي نامند.

مراسم و تشريفات

جشنهاي يزيديان بر منباي تقويم زرتشتي / ميترايي استوار است و مهمترين آنها همان مراسم جامائيه يا جام است كه هر ساله در اواسط تابستان در روستاي لالش در مركز كردستان عراق برگزار مي شود كه با ايام جشن پاييزي مهرگان، نزديكي عجيبي دارد اين مراسم البته به مدت هفت روز ادامه دارد و در آن علاوه بر زيارت مرقد شيخ عدي و ديدار از دوزخ، مجسمه بزرگي از طاووس مي سازند كه سمبل ملك طاووس شيطان است.

باور اين مردم از جهان ملغمه ايست از باور

زرتشتي، ميترايي و صوفي. در اين باور يزدان در آغاز مرواريدي آفريد كه پس از گذشت چهل هزار سال شكست و ملك طاووس، فرشته مقرب يزدان، از خرده ريز همين مرواريد جهان مادي را خلق كرد. پس از آن بود كه فرشتگان ديگر توسط يزدان خلق شدند. در اين باور، شيطان نه دشمن خدا كه شريك او در خلقت جهان است.

روايت يزيدي از خلقت انسان به روايت يهودي / مسيحي از خلق آدم و حوا نزديك است با اين تفاوت كه شيطان نه فرشته مغضوب وسوسه گر كه آموزگاري خردمند براي انسان است.

در اين باور خدا پس از خلق انسان خودش را از ماجرا كنار كشيده و دخالتي در نيكي و بدي او ندارد. آنكه راه نيك و بد را نشان انسان مي دهد همانا ملك طاووس است.

در اين جشن، مراسم و نيايشهاي گوناگوني انجام مي شود كه تعدادي شرح داده مي شود:

مراسم سما كه توسط گروهي متشكل از بيست نفر در محوطه مقابل مقبره شيخ عدي بدور يك شمعدان بنام چقالته كه در وسط حياط قرار گرفته انجام مي گيرد.

بر بالاي شمعدان يك ظرف پر از روغن زيتون ديده مي شود كه در اطراف آن هفت فتيله قرار دارد. در وسط ظرف فتيله ديگري كه به فرم گل رز بزرگي ساخته شده جاي دارد. مراسم با چرخش كند و آهسته بدور شمعدان در حال سوختن، هر چهار ساعت سه بار، در حالي كه قوالها در جلوي درب مقبره و مشغول نوحه سرايي و نواختن دف و ناي هستند، اجرا مي شود.

مراسم قباغ ويژه پنجمين روز جشن است كه در آن عده اي به قله كوه مقابل رفته با تفنگهاي خود شروع

به تير اندازي ميكنند و سپس در ميان هلهله و شادي فراوان به مقبره شيخ باز مي گردند كه مردان و زنان همراه دف و ناي دور آنها در حال رقص هستند در اين حال مير شيخان گاو بزرگي را آماده كرده و از آنان مي خواهد تا آن را در مقابل هر گونه آسيب محفوظ بدارند. جوانان مسلح گاو را تحويل گرفته و با خود به مقبره شيخ شمس مقبرهاي ديگر از پارسيان در فاصلهاي دورتر مي برند و تعهد ميكنند كه آن را صحيح و سالم به مقبره شيخ عدي برگردانند. زماني كه آنها دعا و مناجات را كه براي غير ايزديها نامعلوم مي نمايد تكرار ميكنند دو نفر ايزدي، مخفيانه به داخل صف آنان نفوذ كرده و يكي از آنها با زرنگي خاص گاو را ميدزدد، ناگهان صداي داد و فرياد از هر طرف بلند مي شود و حاضرين بي آنكه اهميت بدهند چه كسي دزد است شروع به جستجوي گاو ميكنند و ايندر حاليست كه وانمود ميكنند كه هم نام و هم حضور وي را فراموش كرده اند.

آنها سپس گاو را در ميان احساسات شديد خود به مقبره شيخ عدي باز مي گردانند.

افراد قبايل و عشاير در محلي بنام ميدان جهاد گردهم جمع مي شوند و سپس ده مرد شجاع و نترس قبيله جلوتر مي آيند تا از گاو پاسداري كنند. اما در اين موقع مير اعلام ميكند كه احتياج به وجود آنها نيست چرا كه گاو، فراري شده است اين بدان علت است كه دو مردي كه قبلاً گاو را دزديده بودند به داخل مقبره وارد شده و خود را به جاي مردان مير كه قصد پاسداري از گاو

را داشتند جا زده بودند آنها سپس همراه با گاو به آرامگاه شيخ شمس فرار ميكنند در آنجا يزيديها با چوب و شلاق گاو را شديداً مي زنند و پس از چندي ذبح ميكنند.

اين مراسم يك سرگرميمخصوص جشن نيست بلكه رد اصل يك آيين مذهبيست كه ايزديان به روش سنتي آن را انجام مي دهند تا بركت و فراواني را نصيب كشاورزي خود بكنند اين مراسم در واقع فرم خلاصه شده هايست از نحوه دستگيري گاو و ذبح آن توسط ميترا از مراسم مهر پرستان.

مراسم عزاداري

هنگامي كه يك ايزدي به حال احتضار ميافتد، همه اقوام و كسان او دورش جمع مي شوند شيخ نيز مي آيد و كمي از خاك آرامگاه شيخ عدي كه آن را برات مي نامند، در آب ريخته حل ميكند و قطره قطره در دهان وي مي ريزند و هنگاميكه جان بسپارد با زيباترين جامه او را مي پوشانند و سپس كفنش ميكنند و آن را بر روي تختهاي مي نهند و تا سه روز در خانه نگاه مي دارند سپس جنازه را به گورستان مي برند و خويشاوندان و كسان مرده برايش مويه ميكنند و قو الان هم با نواهاي حزين و اندوهناك و با آواي ني لبك همراه مردم به گورستان مي روند تا متوفي را به خاك بسپارند.

مراسم عزاداري تا سه روز طول ميكشد و زنان و دختران، روزي دو بار بر سر آرامگاه در گذشته مي روند و دف و ني مي زنند و سرودهايي را زمزمه ميكنند و به شيون و گريه مي پردازند و پس از فرو نشستن آفتاب به خانه هاي خود باز مي گردند. پس از سه روز عزاداري، غذا درست ميكنند و روي آرامگاه مي گذارند و بر اين عقيده اند

كه مرده احتياج به غذا دارد.

روزهاي هفتم و چهلم نيز داراي مراسم ويژه اي است.

ايزديان روستانشين پس از مرگ هر كدام از عزيزانشان، اسب او را مي آورند و لباسهاي فاخر و كلاه و دستار و تپانچهاش را بر روي زمين مي گذارند، اگر مرده پير باشد پارچهاي سياه به گردن اسبش مي گذارند و اگر جوان باشد پارچهاي رنگين به گردن اسب مي نهند و همراه با آواي ني و دف در ميان مردم مي گردانند و دلاوري ها و جوانمرديها و بخشندگيها و اوصاف مرده را با شعر براي مردم بيان ميكنند اين گونه اشعار را (لاواندنه وه) مي گويند.

فشارهايي كه بر يزيديان وارد شده است:

1 - خفه شدن شيخ حسن در موصل در سال 644 هجري.

2 - بريده شدن سر صد نفر از يزيديها و اعدام امير آنها و نبش قبر شيخ عدي و سوزاندن استخانهايش توسط صاحب موصل در سال 652 هجري، در اين زمان به آنها عدويه مي گفتند.

3 - قتل و غارت يزيديها در سال 817 به تحريك جلال الدين محمد بن غزالدين يوسف حلواني كه از شافعيه و از علما و فقهاي ايران بود توسط حاكم جزيره ابن عمر و كردهاي ديگر.

4 - در سال 1127 هجري توسط ملا حيدر كرد و ملك مظفر نام به يزيديه حمله برده شد و زن و فرزندانشان اسير گرديد و اموالشان به يغما رفت. مهاجمان، زنان آنها را فروختند و كنيزان و دخترانشان را براي خود نگاه داشتند.

5 - در سال 1247 هجري برابر 1731 ميلادي محمد پاشا معروف به مير كوير (كور) روانداز به قلمرو يزيديها حمله برد و 4 / 3 آنها را نابود كرد.

6 - در سال

1308 ه. ق - دولت تركيه عثماني براي مطيع كردن يزيديها جهت خدمت سربازي، بسر لشكر عمر وهبي دستور داد دست بكار شود. وي عده اي از يزيديهاي شيخان را بزور مسلمان كرد و به پسرش نايب اول عاصم بگ دستور داد به كشتار و غارت يزيديها بپردازد. وي مجسمه هاي آنها را برد و گنبدهاي قبور پيشوايان ايشان را خراب كرد و به مقبره ي شيخ عدي بي احترامي هاي فراواني روا داشتند.

7 - در سال 1354 به علت تمرد يزيديها از خدمت سربازي، حكومت پادشاهي عراق آنها را متهم به سازش با مسيحيان و فعاليت براي فرانسويان مقيم سوريه نمود و به سركوبي آنها پرداخت. در نتيجه صد نفر از آنها كشته و عده اي زنداني و تبعيد و فراري شدند و عده اي هم به اعدام محكوم گرديدند.

خاطرات رضا علامه زاده از شركت در مراسم حج يزيديان

لالش روستائيست در مركز كردستان عراق كه از شهر دهوك نزديك به سه ساعت با ماشين فاصله دارد پرستشگاه لالش كه به آتشكدهاي بزرگ مي ماند در مركز اين روستا بر فراز تپهاي بنا شده كه ظاهرا بايد خيلي قديمي باشد.

وقتي به لالش رسيديم روستا مملو از جمعيت بود، مي گفتند در طول اين سه روز چندين هزار نفر به زيارت خواهند آمد،. زنها به پخت و پز در ديگهاي مسي بزرگ بر اجاقهاي سنگي مشغول بودند و فضا دقيقا فضاي سيزده بدر خودمان بود.

پرستشگاه لالش از سه قسمت تشكيل مي شود:

شبستان، محوطه حياط و صحن دوزخ جاييكه مراسم حج در آن برگزار مي شود. وقتي من به شبستان رسيدم نزديك به صد نفر مرد، اكثرا در لباس كردي و بعضا با سر و وضع شيك، دور

سالن بزرگ نشسته اند و دو بدو و چند به چند دارند با هم اختلاط مي كردند. مردي از قهوهجوشي دسته بلند در استكانهايي به كوچكي انگشتانه قهوهاي به تيرگي قير و به تلخي زقوم مي ريزد ﴿زقوم:

گويند درختيست در جهنم داراي ميوهاي بسيار تلخ كه دوزخ يان از آن خورند - فرهنگ معين﴾ و دور مي گرداند. سر در عمارت مربوطه مثل سر در همه مساجد و كليساها پر از نقش و نگار است.

اما آنچه جلب توجه مي كند نام طاووس ملك است كه به صورت سنگ برجسته بر ديوار نقش بسته است و اما دوزخ ي كه من در پرستشگاه لالش ديدم تنها چند دخمه غار مانند تار و تيره بود با خمرههايي كه كنار هم چيده شده بودند و رويشان رنگ مشكي ريخته بودند تا فضا را مرموزتر و ترسناكتر كنند. درهاي دخمه آنقدر كوتاه بودند كه بايد خميده از آنان مي گذشتي و اگر بي دقتي ميكردي ممكن بود سرت به ديوار ناصاف غار بخورد.

بخش مهم و تعيين كننده اين مراسم، جدا از گره زدن به پارچههايي كه به ستونهايي بسته شده اند ﴿مثل دخيل بستن﴾ يا طواف كردن دور مقبرهاي كه لابد گور يكي از قديسان يزيدي است، پرتاب دستمال به سنگ برجستهايست كه از ديواره غار بيرون زده است.

اصلي ترين مرحله حاجي شدن اينست كه با چشمان بسته از فاصله شش هفت متري دستمال سياهي را كه به بزرگي چارقد زنان كرد است به طرف اين سنگ پرتاب كني. اگر در سه بار موفق شوي دستمال را به برجستگي سنگ گير بدهي حجت قبول شده است وگرنه بايد روز ديگر برگردي و دوباره تلاش كني. بسياري از زوار

موفق نشدند از اين آزمايش بگذرند.

گزارشي از تعصبات يزيديان

در 7 آوريل 2007 در كردستان عراق جنايتي غير قابل تصور و وحشيانه اتفاق افتاد. خبر بيست روز بعد از حادثه، زماني در جهان انعكاس يافت كه چند صحنه از فاجعه به صورت فيلمي كه با يك تلفن همراه گرفته شده بود پخش شد.

Asuda، سازمان مبارزه با خشونت عليه زنان در بيانيه اش در تاريخ 26 آوريل براي اولين بار خبر را به گوش جهانيان رساند. WADI هم يك سازمان كمك به كردستان عراق، كه مقرش در اتريش است و سازمان عفو بين الملل در 27 آوريل خبر را انتشار دادند. شبكه تلويزيوني ” ‪ “ CNN در دو مرحله اقدام به پخش فيلم اين جنايت كه توسط تلفن همراه تصوير برداري شده نمود و سايت ياهو در قسمت كليپ هاي ويدويي اين جنايت را به نمايش گذاشت.

به گزارش خبرنگار سايت پزشكان بدون مرز، دعا خليل اسود نوجوان 17 ساله از فرقه ايزدي يا يزيدي، كه به جرم دوست داشتن يك پسر عرب سني از طرف اطرافيان و جوانان متعلق به فرقه يزيدي سنگسار شد.

(در اين فرقه عاشق جواني مسلمان شدن گناهي نا بخشودني است.

جرمي كه جز مرگ تاواني ندارد. ) اين واقعه در مركز شهر موصل و يا شهر بشيقه در كردستان عراق و با حضور عده زيادي از جمله پليس محلي اتفاق افتاد. گويي در اين جامعه نيرو و يا افرادي نبودند كه دعاي نوجوان را از زير دست مشتي متعصب و جاني خلاص كنند. در حالي كه چندين نفر با تلفن همراه از اين واقعه فيلم و عكس مي گرفتند٬ تعدادي با سر و صدا و داد

و فرياد او را سنگسار كردند. اما آنچه اتفاق افتاد سنگسار نبود، بلكه حيواني ترين عملي بود كه مي توانست توسط انسان انجام شود.

دعا دختر 17 ساله كرد در وسط ميدان به وسيله افرادي با لگد، سنگ و بتون مورد حمله قرار گرفت متاسفانه خانواده و بستگان دعا در جلوي صف بودند. جرم اين نوجوان 17 ساله فقط عاشقي بود.

ماجرا چگونه اتفاق افتاد؟

دعا براي ازدواج با پسر عمويش انتخاب شده بود اما به خاطر عشق به جوان عرب مسلمان مي شود. حتي به شوق ديدن معشوق از روستا فرار مي كند. اما جوان عرب دعا را نمي پذيرد.

دعا سرافكنده باز مي گردد. اما به كجا؟؟!! دعا جايي را براي رفتن ندارد. مي داند كه گناه غير قابل بخششي مرتكب شده و بازگشتش به روستا برايش چيزي به جز پاياني سياه نخواهد داشت. ولي دعا باز مي گردد. شايد از گناهش بگذرند. دعا براي نجات جانش به نيروهاي پليس عراق در شهر پناه مي برد تا شايد آنها بتوانند از آتش تعصب كور نجاتش دهند. اما پليس به جاي حفاظت از جان دعا، او را براي انجام حيوانيترين رسم انسان، به قبيله اش تحويل مي دهد. فردي از قبيلهاش دعا را 5 روز پناه مي دهد. اما مردان قبيله اش مَردند. متعصبند. دعا جداي از آنكه عاشق مردي مسلمان شده، خود نيز به دين اسلام ايمان آورده، او را بايد سنگسار كرد. مردان خانواده اش دعا را از خانه بيرون ميكشند. روز مراسم فرا مي رسد.

هفتم آوريل 2007، دعا را با لباس گرمكن قرمز روي زمين مي اندازند. 9مرد براي سنگ سار - سنگ سار نه، لگد سار - آماده اند.

صدها مرد هم براي تماشا ايستاده اند.

دعا روي زمين افتاده است و با سنگ

و لگد بر جان نحيفش ميكوبند.

مراسم سنگسار دعا در حالي انجام مي شود كه سه مرد پليس عراقي با لباس نظامي ايستاده اند و اين صحنه جنايتكارانه را تماشا ميكنند. دعاي 17 ساله زير دست و پاي مردان خانواده اش لگد مال مي شود. با دو دست صورتش را مي پوشاد تا سنگ و لگد بر صورتش فرود نيايد. نيم ساعت است و هنوز دعا نفس ميكشد.

دستانش تكان مي خورند. تا آنكه عمو زادهاش (نامزذش) بلوك سيماني را جلوي چشم صدها تماشاگر بر سر دعا ميكوبد. دعا غرق خون مي شود … … … …

صحنه هايي از اين مراسم حيواني توسط موبايلها ضبط و يك هفته بعد منتشر مي شود و موجي از خشم و نفرت را در جامعه كردها و در تمام دنيا بر ميانگيزد.

دعا دختر نوجوان به دليل عبور از خط قرمزي كه مردان متحجر طايفه اش ترسيم كردهاند، به دليل عمل نكردن به قوانين غلطي كه مردان مرتجع تيرهاش وضع نموده اند، به دليل پشت كردن به سنتهاي عقب ماندهاي كه مردان متعصب قبيلهاش باور داشته اند، آري تنها و تنها به خاطر عشق ورزيدن و بر سر پيمان عشق ماندن از سوي اعضاي خانواده اش مجرم شناخته مي شود، در دادگاه ريش سپيدان خشك انديش قومش محكوم مي گردد، سليمان سيو رهبر كنوني يزيديان كه حاكميت مطلق را در دست دارد حكم مرگ او را صادر مي كندو حكم توسط مردان فاميل اجرا مي شود. دعا كشته مي شود تا هم تاوان جسارت خويش را داده باشد و هم براي ديگر دختران ايل آينه عبرتي گردد.

شيطان پرستي - قسمت سيزدهم - شيطان پرستي در مصر

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

افكار و عقايد پيروان گروه شيطان پرستان كه بر اساس آنچه تحقيقات نشان داده وابسته به طبقه ثروتمند و مرفه مصر

و از آن جمله فرزندان برخي از مسؤولان سياسي، هنرمندان و روزنامه نگاران هستند، عقايد آنان بر اين اساس استوار است كه خداوند به شيطان ظلم كرده و بدون اينكه اجازه دفاع از خود بدهد، او را از بهشت بيرون كرده از اين رو بايد او را پرستش كرد زيرا به گفته آنان او براي پرستش، شايسته تر از خداست چون با شجاعت با خدا مخالفت كرد.

رهبر اين گروه كه جواني به نام «عماد الدين حمدي» هست و لقب خدمتگزار شيطان دارد و تاكيد كرده است كه بارها توانسته شيطان را فراخواند و با او به گفتگو بپردازد و شيطان همه خواسته هاي او را بر آورده كرده است.

اين گروه مراسم و برنامه هاي خاص نيايش را دارند.

اجتماعات و مراسم شيطان پرستان در روزهاي شنبه برگزار مي شود. اين روز از نظر يهود روزي مقدس است.

پيروان اين فرقه علامتها و نشانه هاي خاص دارند كه از آن جمله دايره ايست كه در درون ستاره اي وارونه به اضافه دو صليب وارونه و ستاره داوودي قرار دارد.

اعضاي اين گروه به گورستانها و مخصوصاً به گورستان «كومنولث» شهرك مصر در قاهره مي روند و اجساد مردگان را از قبرها بيرون مي آورند و صليب شكسته و ستاره شش پرداوودي يا ستاره پنج پر را در جسد مرده فرو ميكنند و سپس براي تقرب به شيطان دور آن مي گردند. همچنين قرباني هايي براي شيطان تقديم ميكنند كه عبارت بود از «ذبح گربه ماده يا سگ كه پس از كشتن اين حيوانات خون آنها را به صورتها و دسته اي خود مي مالند و در يك دايره اي مي چرخند تا شيطان از آنها راضي شود و اگر حيواني براي قرباني نيابند

دست خود را زخمي ميكنند تا خون جاري شود و سپس خون را به صورت هاي خود مي مالند و آنگاه نسخه اي از قرآن مجيد را پاره، پاره ميكنند و بعد در حالي كه صداي موسيقي «راك» نواخته مي شود به استعمال مواد مخدر مي پردازند.

گروه شيطان پرستي در مصر از سال 1993 ميلادي به صورت پنهاني در مصر تاسيس شد و با كمال آزادي به فعاليت خود ادامه دادند تا اينكه در جشني كه شركت توليد سيگار «مالبورو» ترتيبت داده بود، شركت كرده و هويت و عبادات خود را اعلام كردند و زير پوشهايي پوشيدند كه بر روي آنها نا سزا و اهانت به ذات مقدس خداي تبارك و تعالي و اديان آسماني نوشته شده بودكه سبب شد موسسات اسلامي مصر و گروهاي سياسي و نيروهاي ملي اين كشور، اين گروه را سخت مورد انتقاد قرار دهند و تاكيد كنندكه پوچ گرايي و خلاء ديني كه افراد اين گروه به آن گرفتار شده است، موجب ارتداد آنان از اسلام شد.

شيطان پرستي - قسمت چهاردهم

شيطان پرستي در ايران

%%دروزي ها به دليل آزارهاي حكومت وقت بر عليه شيعيان فراري شده و در مناطقي از فلسطين اشغالي، سوريه، لبنان و سكني گزيده اند.

برخي از مورخان و كارشناسان اديان بر اين باورند كه دروزهاي درون گرا نوعي از شيطان پرستي را اختيار كرده اند و ريشه هايي از ايشان نيز در عراق و ايران (مناطق غرب كشور ايران) مستقر هستند و داراي معبد مقدس مي باشند.

* گنوسي ها با فرض صحيح تر استنادهاي تاريخي دقيق انتصاب شيطان پرستي به فرقه گنوسي منشعب از اهل حق مي باشد كه آشكارا به شيطان پرستي روي آورده اند.

در اين رابطه بايد متذكر شد بانيان تقديس ابليس در

تصوف داراي قدرت تاريخي زيادي مي باشند و آن چنانكه در تاريخ و توسط ايشان آورده شده افرادي همچون احمد غزالي، ذوالنون مصري و سنايي از پايه گذاران اوليه شيطانيسم در ميان مسلمانان بوده اند.

طبيعيست فرق تصوف نيز مجموعا تحت تاثير اين اقطاب بوده و شكل گيري شيطان پرستي در ميان ايشان ( آن گونه كه در فرقه گنوسي ديده مي شود ) امري بديهيست.

لكن گنوسي ها از جذب، معاشرت و رويارويي با ساير مردم پرهيز داشته و در چند دسته كوچك به مراسمات خاص شيطان پرستي همچون قرباني و حج شيطان و … مي پردازند.

ورود شيطان پرستي به ايران (از سال 1370 به بعد)

نوع جديد شيطان پرستي طي يك بازه ي زماني 10 ساله با چند وقفه به ايران ورود يافته است.

نحوه ورود چند گروه عامل و حامل ورود شيطان پرستي به ايران بوده اند كه در بند بعدي به آنها اشاره خواهد شد.

اما به صورت كلي و از منظر عوامل چند اقدام نقش بسزايي را در خصوص ورود جريان مذكور ايفا كرده است.

مهمترين ورود شيطان پرستي به ايران رواج يافتن ميل جوانان به استفاده از موسيقي متاليكا و ساز گيتار بوده است.

طي 10 سال گذشته موسيقي متاليكا به صورت زيرزميني و غيرمجاز وارد كشور شده و در چارچوب آن مفاهيم نحله انحرافي مورد بحث در اختيار جوانان قرار گرفته است.

اقدام تامل برانگيز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت ايران در زمان آقاي خاتمي (اصلاً قصد سوء استفاده انتخاباتي از اين موضوع وجود ندارد. اما اين موضوع واقعيتي است.

در صدور مجوز براي گروه ها، آلبوم ها و كتاب هاي اشعار موسيقي متاليكا نيز نقش اساسي را در جلب توجه عموم مخاطبين جوان به اين

نحله انحرافي فراهم آورد.

در واقع بايد تاكيد كرد كه در كنار موسيقي زيرزميني وزارت فرهنگ و ارشاد وقت نقش در و از بان ورود يك جريان با شرايط مورد اشاره ايفا كرد.

گفتني است هوي متال، متال تاريك، گوتيك متال يا متال گوتيك چند سبك از موسيقي شيطاني متاليكا بود كه به يمن غفلت اعجاب انگيز مسؤولين فرهنگ كشور كه جدال و اصلاحات سياسي را پيشه خود قرار داده بودند وارد كشور شد، نمونه اي از متون ترجمه شده اي كه به صورت قانوني! در كشور به فروش رسيد در ادامه مي آيد:

uniting our tearful eyes …

enchanting

At night … I kiss the serpent in thy tears

For years … thy sorrow I've mourned

تاريكي … قلب خون آلود مرا در آغوش مي گيري

روياهايم … چشمان اشكبارمان را متحد مي كند

فريبنده

در شب … ابليس را در اشكهايم مي بوسم

براي سالها … غم هاي تو سوگواري من است

Harken my moonchilds cry

yearning for another night

Mourning my once beloved

mezmorized and ravendark

گوش كن به صداي گريه فرزندان ماه من

كه آرزوي شبي ديگر را دارند

ماتم مورد علاقه من

هيپنوتيزم و تاريكي

My pale enchantress of the night

at last my candle's burning down

The wintermoon is shining bleak

for thee my enchantress

جادوگر زنداني شب

از آخرين شمع سوزانم

ماه پاييزي سياه غم انگيز مي درخشد

جادوگر من براي تو

Enchanting all my dreams

a beauty and her flood of tears

Nightfall embrace my heart

mezmerized and ravendark

روياهايم را فريب بده

زيبا و سيل اشكهايش

سقوط شب قلب مرا در آغوش مي گيرد

هيپنوتيزم و تاريكي

My pale enchantress of the night

I desire thee

جادوگر زنداني شبهاي من

من تو را آرزو مي كنم

Fearful I walk with thee … through dusk

Through winds of loss … Her beauty and her

با ترس با تو قدم

مي زنم … به سوي خاك

به سوي بادهاي گمراهي … او زيباست

flood embrace my bleeding heart

Tearful I fall with thee … at last

Lead me there … to where thy shadows cast

طوفان در آغوش مي گيرد قلب خونين مرا

با اشك سقوط مي كنم با تو … در آخر

مرا راهنمايي كن … به جايي كه سايه هايت پخش مي شوند

They dance in velvet darkness lost

آنها مي رقصند در مخمل از دست رفته تاريكي

Rise … bleak winterfullmoon

Rise …

برخيز اي ماه غمگين

برخيز … حاملان شيطان گرايي آورندگان شيطان پرستي به ايران شامل افراد و گروه هاي ذيل مي باشند:

تحصيل كردگان و سرخوردگان اجتماعي در خارج از كشور كه عمدتاً دچار خسارت و شكست ها سنگين مادي معنوي شده اند.

فرزندان منافقين فراري، سلطنت طلب ها، مفسدان اقتصادي رژيم پهلوي كه قبل و بعد از انقلاب موفق به فرار از كشور و محاكمه انقلابي شدند.

افرادي از خانواده هاي بسيار ثروتمند ساكن و مقيم داخل كشور كه عمدتاً داراي روابط خانوادگي و با خارج نيز مي باشند.

جاسوسان فرهنگي سازمان هاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكا و رژيم صهيونيستي كه با هدف استحاله فرهنگي وارد كشور شدند. فعالان حوزه هنر و موسيقي كه با كشورهاي ديگر علي الخصوص آمريكا، انگليس، كانادا و استراليا در ارتباط بوده و بنا بر دلايل حرفه اي و شغلي مسافرت هاي متعددي داشته اند.

اما نكته اساسي و قابل ملاحظه اي كه دريافت هاي اين پژوهش دلالت بر اين مهم دارد كه حداقل 90% از افراد شاخص وارد كننده شيطان پرستي به ايران فاقد تحصيلات دانشگاهي و خانواده سالم مي باشند.

در ادامه نامه اي به قلم عنصر وارد كننده اي كه به احوال ات آنها اشاره شد به منظور آشنايي بي واسطه خوانندگان با آراء، نظريات، خاستگاه اجتماعي و سياسي اين گونه

افراد مي آيد كه در شبكه اينترنت منتشر شده است.

اگرچه متن اين نامه خطاب به خداوند كمي طولاني است لكن از ارزش هرمنوتيك فراواني برخوردار است.

خداي عزيز سلام عليكم:

حقيقتاً ما نمي دانيم چگونه ترا مورد خطاب قرار دهيم. بنا بر اين ما از همان طريق كه به پيامبر مورد علاقه ات ياد دادي با تو احوالپرسي مي كنيم. همچنين براي ما خيلي مشكل است كه بدانيم تو كجايي. چون تو براي ارتباط برقرار كردن با امتت توسط وزير اطلاعات خود يعني جبرئيل در 1400 سال پيش با محمد ارتباط برقرار كردي و از آن موقع تا به حال ما از تو چيزي نشنيده ايم اين براي ما خيلي ناراحت كننده است.

در طول اين هزار و چهارصد سال خيلي از چيزها در دنيا عوض شده است.

ما كاملاً مطمئنيم كه تو از همه ي اين تغييرات مطلعي. ما اين ايميل را براي تو مي فرستيم به اين اميد كه در جايي از اين فضاي بزرگ اينترنتي تو را پيدا كنيم. خدايا اين بي ادبي ما را ببخش. ما سعي كرديم كه با تو توسط نماز و روزه و حج و تسبيح و زكات ارتباط برقرار كنيم. اما افسوس كه همه ي تلاش ما بي نتيجه ماند. شايد تو سرت خيلي شلوغ است يا مسائل ديگري داري كه بايد به آنها بپردازي. هزاران سال صبر كرديم كه به وعده هايت وفا كني اما تا به حال چيزي دريافت نكرديم. به اين دليل است كه در كمال نااميدي اين ايميل اضطراري را براي تو مي فرستيم. خداي عزيز آيا تو يك دستگاه فاكس داري. ما مطمئنيم كه تو حتما يك دستگاه فاكس داري چون حتي آفريده هاي تو توانسته اند ماشين فاكس

اختراع كنند.

پس تو حتما يك دستگاه فاكس و يك خط تلفن داري. بنا بر اين مي توانيم هر وقت كه ضرورت ايجاب كند با تو ارتباط برقرار كنيم.

خدايا ما از اين كه به دنيا آمده ايم و بزرگ شده ايم اصلاً خوشحال نيستيم. چون ما مجبوريم كه با فقر و بي عدالتي بيماري و نبود آينده اي روشن براي خود و بچه هايمان مواجه بشويم. ما فكر مي كرديم كه تو ايمان ما را به وسيله ي آن بلايا مي سنجي. بنا بر اين ما راهي پيدا كرديم كه به سرزمين كفار مهاجرت كنيم. خدايا ما مي دانيم كه اگر تو از نيت اصلي ما از اين مهاجرت مطلع بشوي حتما ما را مي بخشي. ما مي خواستيم اين كافران را به اسلام دعوت كنيم و در كنار آن زندگي راحتي را براي خود و فرزندانمان حداقل از نظر مادي تأمين كنيم. همچنين ما مي خواستيم مساجدي را در اطراف شهرهاي اين كافران بسازيم. اين بزرگترين آرزوي ما بود.

خدايا تو فكر نمي كني كه اين يك فكر مبتكرانه بود.

به اين وسيله ما مي توانستيم با يك تير دو نشان بزنيم. ما اينجا ديديم كه زنان حجاب ندارند. اول خجالت مي كشيديم به اين زنهاي بي حجاب نگاه كنيم. ما قويا به راهنمايي تو. عمل كرديم. نظير اين آيه:

سوره ي نور 24: 30:

بگو مردان مؤمن چشمهايشان را بپوشانند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند و خدا به هر چه مي كنيد آگاه است.

ما فكر كرديم اينها مثل فاحشه ها هستند و خود را در معرض تجاوز فرار مي دهند. ولي با كمال تعجب ديديم اين زنان بي حجاب در سرزمين كفار به ندرت مورد اذيت و آزار و يا تجاوز جنسي قرار مي گيرند. چطور همچنين چيزي

امكان دارد؟

چون زنهاي ما با وجود اينكه حجاب را رعايت مي كنند اما هنوز احساس امنيت نمي كنند.

چرا بايد اين طور باشد.

اي خدا ما در طول زندگي غذا هاي حلال خورديم. ما هرگز غذاهايي را كه از طرف تو ممنوع شده بود نخورديم. حتي در سرزمين كفار ما هر روز حدود چند مايل رانندگي مي كرديم تا غذاي حلال بخوريم. هر چند كه ممكن بود آن غذاهاي حلال سالم نباشند. ولي ما ترجيح مي داديم كه غذاهاي حلال بخوريم تا اينكه غذاهاي بهداشتي و سالم اين كافران را بخوريم. بنا بر اين ما به ندرت مك دونالد. مرغ كنتاكي بريان … و يا غذاهاي آماده ي ديگر را خورديم. ما افتخار مي كنيم كه اين غذاها را اگر چه سالم و بهداشتي بودند نخورديم. ما افتخار مي كنيم كه به فرمايشاتت گوش فرا داديم.

خدايا مي داني چرا اين كار را كرديم؟ به اين دليل كه خودت گفتي كافران نجس هستند.

ببين اين چيزي هست كه تو خودت به ما گفتي.

سوره ي توبه 9: 28: اي اهل ايمان حقيقتاً كافران نجس مي باشند. پس بنا بر اين از امسال به آنها اجازه ندهيد كه به مسجدالحرام وارد شوند و اگر از فقر مي ترسيد خدا اگر بخواهد به زودي از مرحمت خود شما را بي نياز مي كند و خدا دانا و عاقل است.

خدايا ما ايمان كامل به گفته هاي تو داريم. وقتي كه اين كافران براي يك مهماني ما را به خانه هايشان دعوت مي كنند.

وانمود مي كنيم كه افق فكري ما باز است.

وقتي ما به اين مهماني ها مي رفتيم به دقت دنبال علائمي كه حرام بودن اين غذا ها را مشخص كند مي گشتيم. بيشتر اوقات ما فقط آب ميوه مي خورديم و لب به هيچ

غذايي نمي زديم.. به ميزبان مي گفتيم گرسنه نيستيم يا اينكه مي گفتيم مريضيم. خدايا تو فكر نمي كني اين يك از خود گذشتگي بزرگ از طرف ما براي بزرگداشت فرامين تو بود؟.

اگر به اشتباه ما غذاي حرام مصرف كرديم ما را به خاطر اين اشتباه ببخش.

فكر مي كنيم اينچنين خطاهايي از طرف تو بخشودني است.

ببين خودت در قرآن چه گفتي

سوره ي بقره: 2: 173: به تحقيق خدا بر شما حرام گردانيد مردار و خون و گوشت خوك و هر كشته اي كه به غير از نام خدا ذبح شده باشد.

ولي اگر به دليل احتياج به خوردن آن مجبور شود. در صورتي كه تمايل نداشته باشد و از اندازه ي سد رمق نيز تجاوز نكند.

گناهي بر او نخواهد بود.

كه به قدر احتياج صرف كند كه محققاً خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.

ولي خدايا. چيزي كه براي ما معما شده اينست كه چرا اين حرام خورها به نظر خيلي سالم به نظر مي رسند. اما خيلي از ماها علي رغم اينكه در زندگي فقط به خوردن حلال مي پردازيم به اندازه ي آنها سالم و با نشاط نيستيم. ما فكر مي كرديم كه بهترين راه سلامتي و كسب طول عمر خوردن غذاهاي حلال است.

اما چرا اين حرام خورها خيلي بهتر به نظر مي رسند.

خدا جان تو به ما گفتي كه به دليل اينكه ما دنباله رو بهترين مذهب دنيا هستيم. بهترين مردم دنيا هستيم. براي تصديق آنچه خودت به ما گفتي بهتر است به فرمايشات خودت در قرآن توجه كني:

سوره ي آل عمران 3: 110: شما نيكوترين امتي هستيد كه قيام كردند.

مردم را به نيكو كاري دعوت كنند و از بدكاري باز دارند و ايمان به خدا آورند

و اگر اهل كتاب همه ايمان آورند. بر آنان چيزي در عالم بهتر از آن نيست. ليكن برخي از آنان با ايمان و بيشتر فاسق و بد كارند.

و در آيه 85 همين سوره فرمودي: هر كس غير از اسلام ديني اختيار كند هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيان كاران است.

خدا يا بنا بر آنچه خودت گفتي ما از هر نظر بهترين مردم روي اين كره ي خاكي هستيم. اما با كمال تعجب مي بينيم كه تمام دستاوردهاي امروزه. توسط اين كافران به دست مي آيد. از وقتي تو پيغام دادن را توسط پيامبرت قطع كردي خيلي چيزها تغيير كرده كه نمي توان آنها را در يك ايميل گنجاند. خدايا چرا ما نمي توانيم با تو يك ارتباط راديويي داشته باشيم. در حالي كه اين كافران تمام نقاط اين كره ي خاكي را به طريق الكترونيكي به هم متصل كرده اند.

چگونه اين كافران در حال پا گذاري به كرات ديگري كه تو خلق كرده اي مي باشند اما ما عاجزيم كه حتي ردي از محل اقامت تو پيدا كنيم. چرا تو به پيروان حقيقي خودت اين توانايي را نمي دهي كه به موفقيت هاي غير قابل باور اين كافران دست يابند. موضوع ديگري كه ما را سردرگم مي كند موضوع داروست. همه ي داروهاي مدرن نجات دهنده و اختراعات پزشكي نظير پني سيلين، آنتي بيوتيك، اشعه ي ايكس. شيمي درماني، سي تي اسكن، سونو گرافي، ماموگرافي و … به وسيله ي كافران اختراع شده اند.

ما از گفتن اينها نفرت داريم. ما اي خدا ما چاره ي ديگر نداريم چون زندگي ما كاملاً به اين كفار بستگي دارد. اي خدا چرا بايد اين طور باشد.

خدايا حداقل اين توانايي را به

ما بده كه بتوانيم در موقع مواجه شدن با بيماري جان خود را نجات دهيم. خدايا به نظر مي رسد كه تو به تدريج ما را به دست فراموشي سپرده اي. خدايا بگو چه خطايي از ما سر زده. تا آنجا كه مي دانيم گناهي از ما سر نزده است.

در حقيقت تعدادي از هم وطنان ما در بهشتهاي اسلامي تو در حال به اجرا گذاري دستورات ناب تو مي باشند. اما با وجود اين تو هنوز از آنها راضي نيستي و انواع بلاياي طبيعي و رنج هاي غير قابل قياس را براي آنها فرو مي فرستي.. ما فكر مي كرديم اين بلاياي طبيعي نظير سيل و قحطي و طوفان را لايق آن كافران مي داني. خدايا آيا اين عادلانه است كه آنهايي را كه به تو ايمان دارند در رنج نگه داري و كافران از بلايا كاملاً مصون باشند.

خدا جان ما كارهايمان بي نتيجه مانده. ما هر روز از طرف آزاد انديش ها و سكولارها مورد تهاجم قرار مي گيريم. ما فكر مي كرديم اينترنت (هديه تو به بشر) در اختيار ما خواهد بود.

ما مبلغ هنگفتي را براي ساختن سايت هايي كه به تو اختصاص داشته باشد خرج كرديم.. ما فكر مي كرديم اينترنت چون اسلحه اي بدست ما خواهد بود تا به وسيله ي آن همه ي مردم كره ي زمين را به اسلام دعوت كنيم. ما فكر مي كرديم مي توانيم با انديشه ي روشنمان يك در ده از اين دگر انديشان و كافران را از بين ببريم. از مقاله ها بحث ها و نويد هاي زندگي جاويدان و بهشت سخن رانديم. در همه ي اين سايتها از اين چرخه ها استفاده كرديم. افراد ما به دليل پيروي از دستورات تو نظير خواندن نماز و روزه و حج و

اجراي آن در داخل و خارج بسيار مشغولند.. به اين دليل است كه آنها قادر نيستند مقاله هاي جديد و اصيل بنويسند.. خدا جان چه اشكالي دارد كه ما مطالبمان را همانند يك چرخه مرتب در سايت ها تكرار كنيم. نوشته هاي خودت هم خيلي تكراريست.. بعضي اوقات اين دگر انديش ها و سكولارها از ما سؤال مي كنند براي چه مطالب قرآن اين همه تكراري است.

ما با گفتن اينكه اين تكرارها براي تاكيد بيشتر است آنها را ساكت مي كنيم. ما همان كاري را كه خودت انجام دادي تكرار مي كنيم يعني سپردن به حافظه ي موقت و چسباندن در جاي ديگر cut and paste، cut and paste، cut and paste، … ما به مطالب جديد دسترسي نداريم كه يك سايت جديد براي تو درست كنيم.. در اين بهشتهاي اسلامي تو پولهاي زيادي خرج اسلام مي شود. ما اين قدر به كپي كردن و چسباندن در جاي ديگر ادامه مي دهيم تا سايتهاي برادران اسلامي همه مثل هم بشوند. شبيه آيه هاي قرآن خودت. تنها چيزي كه ما كم داريم اينست كه آنقدر قدرت مغزي نداريم كه اين سكولارها و دگر انديشها را ساكت كنيم.. به اين دليل هست كه ما به انجام تكاليف بيشتري نيازمنديم. ما شب و روز مشغول انجام دادن تكاليفمان هستيم در حقيقت ما آنقدر مشغول انجام تكاليفمان هستيم كه نه تنها در خانه بلكه در بيرون از منزل نيز به انجام تكاليف خود مي پردازيم. ببين چقدر ما با استعداد و با هوش هستيم. سكولار ها و آزاد انديش ها هرگز تكاليفشان را انجام نمي دهند.. براي همين است كه ما براي آنها صحبت مي كنيم كه چگونه يك مقاله بنويسند. وقتي ما اين كار

را مي كنيم خيلي به ايمان خودمان مي باليم.. اما به نظر مي رسد كه اين جنگ اينترنتي نيز به نفع سكولارها و دگر انديش ها تمام شود.. حقيقتاً اينترنت ما را به آتش كشانده. يك روز در ميان ما در اين سايتهاي اينترنتي كه متعلق به سكولارها و دگر انديشان هست به مطالب جديدي بر مي خوريم كه پيروان تو قادر نيستند از پس آنها بر بيايند. خيلي براي ما شرم آور است وقتي كه متوجه مي شويم اين دگر انديش ها و سكولارها روزي يكي از پيروان تو بوده اند.

اگر دوست داري در مورد آنها بيشتر بداني مي توانيم آدرس ايميل آنها را همراه با مقالات كفر آميزي كه جرات به نوشتن آن كردند براي تو بفرستيم. خدايا آيا تو خودت عقيده ي آنها را نسبت به خود تغيير دادي؟. ما اين مطلب را از گفته هاي بي شمار خودت استنباط كرديم. اگر فراموش كردي چند نمونه از اين آيه ها را براي ياد آوري در اينجا متذكر مي شويم:

سوره ي يونس 10: 100: هيچ كدام از نفوس بشر را تا خداي رخصت ندهد ايمان نياورند و پليدي را خدا براي مردم بي خرد كه عقل را به كار نبندند مقرر داشته ست

سوره ي فاطر 35: 8: خدا هر كه را خواهد گمراه كرده و هر كه را خواهد هدايت سازد. پس تو نفس شريف خود را براي هدايت اين مردم به غم و حسرت نينداز كه خدا به هر چه اينان كنند آگاه است.

سوره ي انعام 6: 125: پس هر كه را كه خدا هدايت او را طالب باشد قلبش به نور اسلام روشن و منشرح گردانيد و هر كه را خواهد گمراه گرداند و دل او را تنگ و سخت

گرداند كه گويي مي خواهد از زمين به آسمان رود. اينست كه خدا آنان را كه به حق نمي گروند مردود و پليد مي گرداند.

خدا جان در ايميلي كه در جوابمان مي دهي علت ترسمان را تصديق بكن. اگر اين مطالب از جانب تو تصديق شد بهتر است ما وقتمان را براي اين كافران و دگر انديشان به هدر ندهيم. چون اين خواستة خودت بوده است.

خدا جان باور كن ما هر روز شاهديم كه اين دگر انديش ها و كافران به آهستگي اما با اطمينان در اين جنگ هاي اينترنتي بر ما فائق مي آيند اما كاري از دست ما بر نمي آيد.. براي اينكه موقعيت را دشوارتر كنند اين كافران و دگر انديش ها از اسم هاي جعلي استفاده مي كنند و هويت واقعي خود و محل زندگيشان را پنهان مي كنند.

خدا جان لطفاً سوء تفاهم نشود. ما خيلي تلاش كرديم كه پرده از چهره اين دشمنان اسلام برداريم ما آنها را مرتد ناميديم و حكم جهاد بر عليه آنها صادر كرديم. ما هرگز فرمايشات تو را در مورد اين كافران فراموش نكرديم. به عنوان يك حرفه اي نكاتي از فرمايشات خودت را خاطر نشان مي كنيم.

سوره ي نساء 4: 137:

آنان كه به غيب ايمان آوردند و سپس كافر شدند باز ايمان آورده و دگر بار كافر شدند. پس بر كفر خود افزودند اينان را خدا نخواهد بخشيد و به راهي هدايت نخواهد فرمود

سوره ي نحل 16: 106:

هر آن كس بعد از اينكه به خدا ايمان آورده باز كافر شد نه آنكه به زبان از روي اجبار كافر شود و دلش در ايمان ثابت باشد.

بلكه به اختيار كافر شود و با رضا و رغبت و با هواي نفس. دلش آكنده

به ظلمت كفر گشت.. بر آنها خشم و غضب خدا و عذاب سخت دوزخ خواهد بود.

سوره الشوري 42: 16:

و آنان كه در دين خدا جدل و احتجاج بر گزينند. پس از آنكه خلق دعوت او را پذيرفتند. حجت آنها نزد خدا لغو و باطل است و بر آنها قهر و عذاب سخت خواهد بود.

خدايا ما تعدادي ايميل انزجار تهديد و اخطار آميز به آنها فرستاديم. در بعضي از اين ايميل ها ما آنها را تهديد كرديم كه سرشان را مي بريم. همانطور كه آموزش خودت بوده و پيامبرت نيز به آن عمل كرده. اما آنها اصلاً اهميت نمي دهند. آنها از سلمان رشدي و تسليمه نسرين خطرناك تر شده اند.

خدا جان به ما كمك كن كه اين مرتدها را پيدا كنيم.. تو گفتي كه از همه داناتري. ما مطمئنيم كه تو فراموش نكردي كه در فرمايشاتت هر ورق از قرآن را تحسين كردي.

آيا تو يك ظبط صوت داري. لطفاً اين نوار را برگردان به 1400 سال پيش. ما مي دانيم كه در آيه ذيل فرمودي در مورد ايمان نبايد هيچ گونه سؤالي بكنيد

سوره ي المائده 5: 101:

اي اهل ايمان هرگز از چيزهايي مپرسيد كه اگر فاش شود شما را زشت و بد مي آيد و غمناك مي شويد و اگر پرسش آن را هنگام نزول قرآن واگذاريد. قرآن براي شما هر آنچه مصلحت است بيان مي دارد و خدا از اعقاب سؤالات بي جاي شما در گذشت. كه خدا بخشنده و بردبار است.

سوره ي مائده 5: 102:

قومي پيش از شما هم سؤال از آن امور نمودند.

آنگاه كه برايشان بيان شد كافر شدند.

خدايا اين خيلي مسخره است كه اگر ما سؤالي در مورد اسلام بكنيم منجر به بي ايمانيمان

بشود.

حالا ما مي فهميم كه چرا تو مجازاتهاي سختي را براي آنها كه سؤال مي كنند نظير كافران و دگر انديشان در نظر گرفته اي.

خدايا ما به راستي خيلي كنجكاويم كه بدانيم آيا تو براي جلو گيري از كج فهمي ها جايي را براي ضبط بياناتت نظير يك سي دي يا يك كاست يا يك دي. وي. دي در نظر گرفته اي يا نه. خدايا لطفاً ما را به خاطر چنين تقاضاهايي ببخش. ما به وحي تو به طور اضطراري نيازمنديم. لطفاً به ما بگو سلمان رشدي و تسليمه نسرين كجا هستند.

آنها هر روز دارند چند برابر مي شوند.. وقتي ايميلت را دريافت كرديم فوراً آن را به طرفدارانت نظير گروه هاي طالبان و ديگر گروه هاي اسلامي مي دهيم كه حساب آنها را برسند. ما خيلي سعي كرديم كه با عقل و منطق اين دشمنان اسلام را سركوب كنيم. اما نتوانستيم. بنا بر اين چاره اي نداريم جز اينكه آنها را از نظر جسمي نابود كنيم.

اين همان چيزيست كه معمولا تو به وسيله ي آن پيروز مي شدي. اين طور نيست؟

كشتار در ايران «بنگلادش» افغانستان و سودان را به ياد مي آوري؟ اين تنها زباني است كه تو در قرآن به وسيله ي آن با كافران و دگر انديشان سر و كار داري. خدايا نگاه كن در كلام پاكت چه نوشته اي:

سوره بقره 2: 193

با كافران جهاد كنيد تا فتنه و فساد از روي زمين برطرف شود و همه را آيين خدا باشد و اگر فتنه و جنگ دست كشيدند ستم جز بر ستمكاران روا نيست

المائده 5: 33:

همانا كيفر آنان كه با خدا و رسول او به جنگ برخيزند و به فساد كوشند در زمين جز اين نباشد

كه آنها را به قتل رسانند و يا دست و پايشان به خلاف ببرند و يا با نفي بلد و تبعيد از سرزمين صالحان دور كنند.

اين ذلت و خواري عذاب دنيوي آنهاست و اما در آخرت باز به عذابي بزرگ گرفتار خواهند شد.

محمد 47: 4: شما مؤمنان چون با كافران روبرو شويد بايد آنها را گردن بزنيد تا آنگاه از خونريزي زياد دشمن را از پا در آوريد. پس از آن اسيران جنگ را محكم به بند كشيد كه بعداً آنها را آزاد كنيد يا فدا بگيريد. تا جنگ سختيهاي خود را فرو گذارد. اين حكم فعليست و اگر خدا مي خواست خود از كافران انتقام مي كشيد و همه را هلاك مي كرد و ليكن اينها براي امتحان خلق به يكديگر است و آنها كه در راه خدا كشته شوند خدا هرگز رنج اعمالشان را ضايع نگرداند.

خدا جان همان طور كه قبلا گفتيم خيلي حرف ها داريم كه با تو بزنيم. اگر زبان ما را متوجه مي شوي و مي تواني به ما جواب بدهي منتظر جوابت هستيم.

ارادتمند و بنده ي تو هل - لوم - ونا.

به دليل امنيتي ما از حروف رمزي شبيه آنچه خودت در قرآن استفاده مي كني (الم «طه» حم و …)

خدا جان من مطمئن هستم كه تو مي تواني اين حروف را از رمز در بياوري.

از خوانندگان محترم به واسطه درج اين مطالب كفرآميز عذرخواهي مي كنيم اين مطالب گوشه اي از شبهاتيست كه به طور دائم از طرف معاندين و مخالفان اسلام و انقلاب در سايت ها نوشته مي شود و قلب و روح و ايمان مسلمانان را مورد هجمه قرار مي دهد. شيطان پرستي به مثابه يك تهديد در اين بخش

به دنبال آن هستيم تا به تبيين تهديد آميز بودن فعاليت گروه هاي شيطان پرست در داخل كشور بپردازيم.

1 همكاري هاي جاسوسي با توجه به اينكه در 4 كشور آنگلو ساكسون مكان هاي مقدس شيطان پرستان با نام كليساي شيطان واقع شده است و در همين كشور ها نيز بنا بر بر دلايل سياسي از گروه هاي ناهنجار اجتماعي و سياسي مهاجر و مسافر بهره برداري جاسوسي مي شود لازم است كه به صورت ويژه به همكاري هاي جاسوسي عناصر مربوط اشاره داشت.

2 جرائم باندي در جهان كنوني جرايم در دو دسته بندي كلي يعني جرايم فردي و غير سازماني و جرايم باندي يا سازماندهي شده، ارزيابي و تحليل مي شوند.

مصاديق جرايم باندي يا سازماني بمب گذاري، اقدام براي ترور قاچاق مواد مخدر علي الخصوص مواد مخدر شيميايي راه اندازي مراكز فساد و مي باشد كه طبق تحقيقات به عمل آمده شيطان پرستان با تمامي جرايم مذكور ارتباط داشته و عمدتاً از طريق مشاركت در آنها بودجه هايي را دريافت مي نمايند.

3 روابط سازماني روابط سازماني در ادامه جرايم سازماني و بلكه به عنوان عامل زيربنايي بر آن تعريف مي شود. از سوي ديگر ايجاد برخي ناامني هاي عمومي و اجتماعي در اثر عنصر روابط سازماني جهت مي يابد.

البته نگاهي جامع تر به ساير بخش هاي مورد اشاره در پژوهش مي تواند هرچه بيشتر گوياي اين مطلب باشد، لكن تاكيد بر اين نكته ضروريست كه اعضاي اين گروه ها عميقاً سازمان گرا و سازمان محور مي باشند.

4 ارتباط خارجي همانطور كه در بند اول اشاره شد، شيطان پرستان در 4 كشور آنگلو ساكسون، يونان و رژيم صهيونيستي داراي تشكيلات سازماني اماكن مقدس و … مي باشند كه زمينه ساز ارتباطات مختلف از مجراهاي گوناگون را

براي ايشان فراهم مي آورد.

حجم روابط به خودي خود مي تواند منشأ تهديدات امنيتي متعددي براي كشورهاي اسلامي به خصوص نظام اسلامي باشد.

همچنين نبايد از نظر دور داشت بقا و استمرار فعاليت اين گونه گروه ها به لحاظ ماهيت و اهداف عميقاً نياز به روابط با خارج از كشور دارد. در اين باره بايد عنايت ويژه اي نيز به ارتباط اين افراد با خانواده هايشان در ساير كشورها علي الخصوص كشورهاي آمريكايي و اروپايي داشت.

5 سرقت اغلب جوانان كه به شيطان پرستان مي پيوندند حتي چنانچه از خانواده هاي ثروتمند نيز باشند از اعضاء مطرود خانواده به حساب مي آيند، لذا حضور ايشان در جمع گروه اجتماعي مي تواند زمينه جرايمي را همچون سرقت براي تأمين منابع مالي فراهم آورد كه اين سرقت ها در ابعاد مسلحانه طبيعتا تهديدي براي امنيت اجتماعي به شمار مي آيند.

در اين خصوص مجدداً تاكيد مي شود كه هر گونه دامن زدن به فساد چون از باورهاي شيطان گرايان مي باشد.

بديهيست كه بخشي از اين مفاسد نيز در پوشش سرقت هاي متعدد انجام مي پذيرد، بايد در نظر داشت كه سرقت نيز عامليست براي نزديكي به شيطان.

6 تجاوز جنسي در جمع شيطان پرستان اصولاً تجاوز جنسي يك ارزش و شرط براي ورود و استمرار حضور در گروه به حساب مي آيد.

اين تجاوز كه عمدتاً با قتل، تجاوز به همجنسان و كودكان نيز همراه است عنصر اصلي ايراد خسارت و انتقام گيري از فرد متجاوز جنسيست. تصور شيوع يافتن اين ضد فرهنگ مخرب نيز مي تواند مرزهاي امنيت اخلاقي را در جامعه در نوردد.

تجاوز جنسي از ضدارزش هاي تبليغي اين دست گروه هاست كه دائماً با ساخت نماهنگ، تنظيم آلبوم هاي موسيقي، ترويج فكري و از طريق فيلم هاي مبتذل دنبال

مي شود. در حقيقت شيطان گرايان مدعي اند تجاوز تنوع در كسب لذت جنسيست.

7 قتل قتل يك عمل شيطاني بزرگ به حساب آمده و شيطان پرستي كه تعداد و كيفيت قتل هايش بيشتر باشد به درگاه شيطان نزديك تر خواهد شد.

ناگفته پيداست كه اين مؤلفه نيز تاثيرات سوء امنيتي را به همراه خواهد داشت.

افزايش تعداد قتل در جوامع مختلف يكي از معيارهاي بين المللي و تعيين كننده در خصوص وضعيت امنيتي هر كشور به شمار مي آيد، حال اگر اين جرم كلان با يك انديشه سازماندهي شده و تقدس زا همراه شود و حاشيه هايي چون تجاوز جنسي را نيز با خود همراه سازد، ناگفته پيداست كه مي تواند تاثيرات گسترده اي را در خدشه دار نمودن مقوله مهم امنيت به همراه داشته باشد.

شيوه هاي تبليغ انتشار سي دي، كاست و پوستر مربوط به خوانندگان متاليكا

گسترش يافتن سايت ها وبلاگ هاي مربوط به شيطان پرستي

تبليغ و اطلاع رساني از طريق پارتي هاي شبانه و گفتگوهاي دوستانه علي الخصوص در مناطق مرفه شهرهاي تهران، شيراز و …

تبليغ در تالارهاي گفتگوهاي مجازي زمينه هاي جذب بايد يادآور شد كه علاوه بر تمامي موارد مورد اشاره در اين بخش يعني زمينه جذب بايد به تكرار برخي از آنها پرداخت، كه در كشورمان داراي باز خورد مثبت بوده است.

موسيقي متال:

اين موسيقي در ايران نيز مانند بسياري از كشورهاي اسلامي و عربي به گونه اي كه شرح آن رفت، وارد شد و توانست پس از مدت كوتاهي به دانشگاه هاي بزرگ كشور همچون دانشگاه تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، دانشگاه فردوسي و … راه يابد.

با توجه به وفور موسيقي هاي مبلغ اين گروه ها در ايران و رويكرد برخي جوانان بي اطلاع به اين نوع موسيقي و حتي چاپ

كتاب حاوي متن اين موسيقي ها و سرمايه گذاري زياد دشمن در اين باره بررسي و تحقيق پيرامون اين موضوع و اطلاع رساني و آگاهي افكار عمومي امري ضروري به نظر مي رسد. به عنوان مثال خبر گزاري فارس طي خبري درمورخ 1383 / 10 / 20 پرده از اين فعاليت ها برداشت.

خبر گزاري فارس در اين باره گزارش داد:

امين دانشجوي يكي از رشته هاي گروه پزشكي دانشگاه كه از افراد موثر گروه شيطان پرست هوي متال در ايران است، مدتي پيش به صورت اتفاقي و بر اساس درخواست يكي از دوستان خود كه قصد بازديد از جبهه هاي جنوب كشور در كاروانهاي راهيان نور داشت به همراه جمعي از دانشجويان عازم اين مناطق شد كه تاثيرات روحي اين سفر، زمينه ساز رويگرداني وي از فعاليت در گروه هاي فعال شيطان پرست و بيان حقايقي قابل توجه درباره آنها شده است.

وي افزود:

به گفته اين فرد، عناصري از رژيم صهيونيستي كه دركشور امارات حضور دارند شبكه اصلي هدايت گروه هاي هوي متال را در ايران در دست دارند.

به گفته اين منبع آگاه بر اساس اسناد ارائه شده توسط امين در حساب هاي ارزي اين گروه در شبكه بانكي كشور كه از طريق شبكه اينترنت هدايت مي شود، در سال گذشته حدود هشت ميليون دلار آمريكا واريز شده است كه بين گروه هاي شيطان پرست در شهرهاي مختلف ايران توزيع مي گردد.

وي با بيان اينكه تعداد اعضاي اين گروه در برخي شهرهاي كشور به دو هزار نفر بالغ مي شود، اضافه كرد:

مطالب ارائه شده نشان مي دهد كه برخي فعاليت هاي ضد امنيتي نيز توسط برخي عناصر خاص در اين گروهها براي رژيم صهيونيستي انجام مي شود.

اين منبع آگاه با يادآوري اينكه

مجوزهاي ارائه شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي چاپ گسترده كتابهاي گروه هاي هوي متال در كشور زمينه ارتباط نزديك فكري اعضاي اين جريان در سراسر كشور را فراهم ساخته است، افزود:

در سالهاي اخير به دليل عدم وجود هر گونه نظارت و كنترل واقعي در كشور، گروه هاي اجتماعي معارض كاركرد سياسي و ضد امنيتي پيدا كرده و زمينه سوء استفاده هاي ضد ملي بيگانگان از آنها فراهم شده است … در حال حاضر گروه متال با قديمي شدن علاقه به رپ در ايران، طرفداران بيشتري را به خود جذب نموده است.

افول معنويت: اگر چه در بسياري موارد، ايران اسلامي در جايگاه بالاتري از معنويات قرار دارد. لكن سير جهاني و فراگير تلاش هاي قدرت هاي بزرگ فرامنطقه اي براي استحاله فرهنگي و از سوي ديگر ماشيني و صنعتي شدن مناسبات جاري و تاثيرپذيري مردم كشورمان از شرايط جهاني زمينه اي براي رشد چنين جرياناتي را فراهم نموده است.

بايد عنايت داشت روند رو به رشد استفاده از شبكه هاي ماهواره اي نيز عامل تعيين كننده در جذب و گرايش يافتن به اين گروه ها مي باشد.

سرمايه گذاري: در بخش هاي قبل اشاره كرديم كه سازمان هاي جاسوسي كشورهاي غربي تلاش سازمان يافته اي را براي استحاله فرهنگ جمهوري اسلامي ايران تدارك ديده و مدت هاست كه مي كوشند تا به تهي سازي فرهنگي جوانان كشور عزيزمان بپردازند. دشمن در اين راه مبالغ هنگفتي را نيز تدارك ديده است.

از جمله بايد اشاره كرد كه طبق گزارش برخي از رسانه هاي مستقل در سال گذشته مبلغ هشت ميليون دلار آمريكا به فعاليت تبليغات گروه هاي شيطان پرست از سوي دولت آمريكا اختصاص يافته است.

اينترنت: رشد تعداد مخاطبين شبكه جهاني اينترنت طي ساليان

اخير آسيب هايي را متوجه نظام فرهنگي كشور نموده است كه از جمله مي توان به فعاليت شيطان گرايان اشاره كرد.

اما عمده فعاليت اين افراد در قالب وبلاگ نويسي صورت مي پذيرد،

اين دست از وبلاگ ها همزمان با اعلام موجوديت جنبش شيطان گرايان ايران فعاليت خود را آغاز كرده و اظهار مي نمايند كه توسط فردي به نام مستعار اهريمن در ايران هدايت مي شوند.

روند ارتباطگيري و فعاليت وبلاگ هاي مذكور بدين صورت است.

افراد پس از تكميل فرم ثبت نام يك ايميل در صندوق پست الكترونيك خود با موضوع خوش آمد گويي دريافت مي كنند و پس از برقراري ارتباط با ايشان و در صورت جلب اعتماد به برخي از مهماني هاي شبانه و يا پارك ها براي آشنايي دعوت شده و مورد راهنمايي قرار مي گيرند.

اين وبلاگ ها عمدتاً فعاليت خود را در چندين محور: انتشار عكس هاي شيطان گرايان جهان، انتشار نامه شبيه به نامه هاي مسيحيان شيطان پرست خطاب به خداوند متعال كه بار سياسي نيز دارد، دنبال مي نمايند. به صورت مثال وبلاگ شيطان در اين خصوص مي نويسد:

چرا چيزهايي را كه به اطرافيانم دادي به من ندادي؟ و چرا مي خواهي بدبختي مرا ببيني؟ چرا منو ازين دنياي كثيف و از بين كساني كه ازشون نفرت دارم رها نمي كني؟

حالم از زندگي بين اين لجن به هم مي خوره. جلوي پاي من كم سنگ انداختي؟ كم آدمهايي رو مثل من بدبخت كردي.

اين وبلاگ همچنين در ادامه مي آورد:

هميشه لحظه شماري مي كردم براي سال نو عيدي پدر و مادر از همه چيز لذت بخش تر بود ولي الان سال نو بوي تنفر مي ده بوي مرده مي ده وقتي كسي رو مي بينم كه خدارو ستايش مي كنه تف و لعنتش مي كنم نفرينش مي كنم از هيچ

چيز خبر نداره آنقدر خوشه كه هيچ چي حس نمي كنه چرا پدر مادرم منو ترك كردن چرا منو نفرين مي كنن بهم مي خندن مگه من شاخ دارم لباس نو برام ارزش نداره چون بوي كفنو دارم حس مي كنم تو خدا نيستي تو هيچي نيستي اصلاً من بهت اعتقاد ندارم چون براي من بي ارزشي پستي من به هيچ چيز اعتقاد ندارم هيچ كس هم نه مي پرستم نه قبول دارم بعد اين دنيا هم دنيايي نيست مي ميريم و مي پوسيم از لاشه ي ما گلي سبز ميشه كه خار نداره هيچ شيطاني وجود نداره ولي آنقدر آدمها بهش اعتقاد دارن قبولش دارن و فكر مي كنن كه شيطان پروردگار ما هست كه يك نيرويي به وجود اومده كه خيلي چيزها رو مي تونه نابود كنه. اگر Black Metal نبود من مي مردم اي كاش نبود چون وقتي گوش مي دم ميرم به دوران (خل

سه)

به جايي ميرم كه هيچ كس وجود نداره گناهي نيست ثوابي نيست آدم احمق نيست خدا نيست پيامبران دروغين نيست شهوت و هزار تا چيز ديگه اي كه اين جا هست يا چيزي كه هست و اين جا وجود نداره اونجا نيست فقط يك نور سياهي هست كه چشمتو نمي زنه بوي همون گلي كه گفتم از لاشه آدم ها سبز ميشه مياد كه مست مي كنه ترس و وحشت نيست چيزي نيست كه بهش فكر كني خودتي.

سردار حسين ذوالفقاري با اشاره به اينكه بيش از سه هزار فرقه تخديري و شيطان پرستي در جهان وجود دارد كه حدود 50 تا از آنها وارد ايران شده اند، گفته است؛ نيمي از فرقه هاي وارد شده به كشور در حال حاضر فعالند و در رابطه با اين موضوع

قريب به 200 عنوان كتاب ترجمه و چاپ و توزيع شده است.

جانشين فرمانده انتظامي، با اشاره به اينكه اصول مشترك اين فرقه ها انحراف از اديان حنيف و التقاط در اعتقادات و وعده هاي كاذب و سوء استفاده از گرايش جوانان به مبدا هستي و سوء استفاده جنسي است، ماموريت اخير اين افكار وارداتي را اسلام ستيزي، مسلمان گريزي و تخدير اصول پاك ناب محمدي و نفي واژه هاي ايثار و شهادت دانسته است.

بسياري از كارشناساني كه حوزه اجتماعي را رصد مي كنند بر اين باورند كه انتخاب چنين روش هايي براي اطلاع رساني آرامش مردم آن را برمي آشوبد و به نگراني هاي خانواده ها دامن مي زند. چنانكه حجت الله ايوبي معاون اجتماعي وزير كشور در واكنش نسبت به انتشار چنين اخباري مي گويد؛ «بنده كه در حوزه معاونت اجتماعي و فرهنگي فعاليت مي كنم معتقدم بايد تا مي توانيم به ترويج خداپرستي بپردازيم. من طرفدار كارهاي ايجابي هستم و معتقدم اگر كارهاي ايجابي با قدرت انجام شود كارهاي سلبي رنگ مي بازد و از بين مي رود. به نظر من براي خيلي از مردم ايران باور كردني نيست كه عده ايي به نام شيطان پرست داشته باشيم و حتي اگر چنين عده ايي وجود هم داشته باشند اشاعه آن را صلاح نمي دانم. چنانكه معتقدم طرح چنين موضوعاتي خودش قباحت امر را از بين مي برد و حرمت ها را فرو مي ريزد.»

در سخنان سردار ذوالفقاري مشخصات اين گروه ها به شرح زير آورده شده است؛ «شيطان پرست ها ضمن برگزاري مراسم خاصي، تبليغ پوشيدن لباس خاص به عنوان لباس مقدس منقوش به نمادهاي شيطان پرستي، از گردنبند (صليب شكسته يا صليب بر عكس) انگشتر با نقوش استخواني و جمجمه انسان استفاده كرده

و در برگزاري اين مراسم ضمن شرب خمر، اقدام به رقص و پايكوبي مي كنند.

اين افراد بر اين باورند كه بايد بر خلاف اديان به ويژه اسلام، عمل كرد و با انجام اعمال دلخواه و كارهاي خلاف، دنيا را به هرج و مرج و آشوب كشاند.

«سردار ذوالفقاري با اشاره به اينكه افراد عضو گروه هاي شيطان پرست در برخي رشته هاي ورزشي، مهارت خاصي دارند و به منظور جذب نوجوانان و جوانان هنگام ورزش از موزيك هاي خاص شيطان پرستي استفاده مي كنند، گفته است؛ «اين گروه ها داراي كتاب هايي به زبان لاتين بوده و با تجمع در پارك ها و تفرجگاه ها درباره رخدادهاي جديد در سطح كشور در رابطه با شيطان بحث و گفتگو مي كنند.

بنا به گفته جانشين فرمانده نيروي انتظامي، يكي از فرقه هاي انحرافي تحت عنوان TSM توسط فردي به نام «الف «كه خارج از كشور زندگي مي كند، هدايت مي شود. اين فرد با لابي صهيونيست ها مرتبط است و محبوبيت زيادي در بين جوانان دارد، به طوري كه صدها جوان در كلاس هاي او شركت كرده و در مقابل او اشك ريخته و به گناهان خود اعتراف مي كنند.

فرد ديگري به نام «الف. ر.» داراي مريداني است كه حاضرند براي مراد خود، هر كاري انجام دهند، به طوري كه دختران زيادي به خاطر او ازدواج نمي كنند و ادعا مي كنند او همسر عرفاني شان است.

«الف. ر.» ادعا كرده قادر به زنده كردن مردگان است و اين فرد عمدتاً در تاريكي زندگي مي كند.

حسن يوسفي اشكوري فعال اجتماعي در باب اينكه نبايد چنين مسائلي را به اين شكل اطلاع رساني كرد با معاون وزير كشور هم نظر است؛ «مساله اي كه كه نه در سطح علمي شناخته شده

است و نه مردم در جامعه با آن آشنا هستند نبايد درباره آن به اين شكل اطلاع رساني تبليغي و غيركارشناسانه انجام داد. به نظر من صحبت كردن درباره برخي از جوانان به اين شكل باعث مي شود برخي از افراد نسبت به يكديگر دچار سوء ظن شوند. مثلاً اگر پدري ببيند پسر يا دخترش يكي از اين نشانه ها را دارد نسبت به او شك مي كند و همين مساله كوچك موجب بي اعتمادي مردم و خانواده ها مي شود. اگر نيروي انتظامي مطمئن است چنين افرادي وجود دارند و مرتكب جرم هم شده اند بايد دادگاه هاي دقيق همراه با حضور كارشناسان و اهل نظر براي آنها ترتيب دهد تا چرايي پيوستن جوانان و علت گرايش شان روشن شود و پس از آن براي مردم اطلاع رساني كنند تا مردم هم آگاهي لازم را در اين زمينه كسب كنند.

«سياست اسراييل رژيم اشغالگر قدس كه سلامت اخلاقي و روحي و رواني انسان ها را همواره به منزله تهديدي جدي براي منافع ملي خود مي بيند، در اقداماتي گوناگون و پي در پي مبادرت به ساخت جريان هاي مسموم فرهنگي نموده و اين جريانات مسموم را به شرائين حياتي جوامع از طريق جاذبه هاي مجازي تزريق مي نمايد.

در يك نگاه جامع ارتباط رژيم صهيونيستي و نقش آن در سازماندهي گروه هاي شيطان پرست در محورهاي ذيل قابل اشاره مي باشد.

الف) اين گروه ها به لحاظ فلسفه اوليه و بسترهاي معرفتي دامنه وسيعي از ارتباط با اين رژيم داشته و خواهند داشت.

ب) نحله هاي مختلف شيطاني توسط دو سازمان عمده جاسوسي يعني CIA و موساد سازماندهي هدايت و تغذيه مي شوند.

ج) بودجه، نظارت، پشتيباني و … شيطان پرستان فعال در جمهوري اسلامي ايران به

صورت مستقيم توسط سازمان موساد تأمين شده و اين سلسله اقدامات با اهداف امنيتي دنبال مي شود.

د) رژيم صهيونيستي از اعضاي گروه ها براي مقاصد شوم سياسي و جاسوسي بهره مي برد، به گونه اي كه خشونت بارترين اعمال به دست اين گروه ها واگذار مي شود.

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي - قسمت پانزدهم - علل گرايش جوانان به شيطان پرستي

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون

حجة الاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مركز مطالعات و پژوهشهاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت كتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور بوده كه از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است.

مظاهري سيف در اين گفتوگو به بررسي علل گرايش جوانان به شيطان پرستي پرداخته است و از نقش صهيونيسم جهاني در گسترش و ترويج شيطان پرستي سخن به ميان مي آورد، وي معتقد است:

امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي گيرد.

شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست مي شوند و آموزه هاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده مي شود. مشروح اين گفتوگو را با هم مي خوانيم:

* با توجه به شرايط فعلي، علل گرايش جوانان ايراني به برخي اديان نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟

بسم الله الرحمن الرحيم، در مصاحبه هاي قبلي با برخي از خبرگزاريها و نشريات درباره علل و زمينه هاي پيدايش و گسترش اديان و معنويتهاي نوظهور سخن گفتهام. تمام آنها در مورد گرايشهاي شيطان پرستي نيز معني دار و صادق اند. اما در خصوص

گرايشهاي شيطاني عوامل ديگري هم وجود دارد كه اگر اجازه بدهيد به آنها بپردازيم.

اولين و مهمترين عامل اينست كه شيطان گرايي در وجود تمام انسانها ريشهدارد. در روايتي از امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي خوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت ميكند و در گوش ديگر فرشتهايست كه به خير و نيكي مي خواند. درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است.

اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچگاه شكست نمي خورد، انسان تنها مي تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نميكند. (روم / 30) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.

ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد مي شود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان مي آيد و به آن ميل پيدا ميكنيم، اينها نشانه ي فعاليت شيطان دروني است.

جنبش شيطان گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه ميكند و سستي اراده و بي توجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به

دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطان گرا به لحاظ جامعه شناختي مي شود.

جنبش شيطان گرايي مي خواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعده ي از بين بردن آن را مي دهد، اما اين وعده ي دروغيست كه هيچگاه محقق نخواهد شد.

انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه كند، نمي تواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست.

به همين منظور شيطان گرايان از مرگ خدا سخن مي گويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد كنند و فكر كنند با خودكشي مي توان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديكتر مي شوند، در حاليكه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشده اند.

از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.

بنا بر اين يكي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است كه عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي مي رسد.

* هدف از وجود، شيطان چيست؟

خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا كند.

* چه عوامل ديگري در

گرايش به شيطان پرستي موثر است؟

يكي ديگر از علل گرايش به جنبشهاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست.

انتقال و نشر انديشهها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مي يابند.

نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فكر را تداعي ميكنند و رفتار خاصي را يادآور مي شوند. مثلاً مردم با ديدن گل دسته ياد مسجد و نماز ميافتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر ميكنند و ميايستند. جنبش شيطان گرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيتهاي هنري نظير گرافيك، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است.

نمادها و سمبولهاي شيطاني روي لباسها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعتها، از كفش تا كلاه همه جا ديده مي شود. اين نمادها با طراحيهاي متنوع و زيبا افراد را جذب ميكنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشكيل مي دهد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود مي پندارد و در رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها مي شود. به قول ارنست كاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفكر و معناجويي يا معنا بخشي،

كنشهاي متقابل انسانها به صورت نمادين شكل مي گيرد و از اين راه معاني را به هم منتقل ميكنند. مثلاً دو نفر كه به هم ميرسند براي هم دست تكان مي دهند و اين حركت نماد توجه، محبت و احترام است.

معاني كه به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا ميكند، به واسطه ي هنر بسيار مؤثرتر مي شود و سينما يكي از تأثير گذارترين هنرهاست.

هنگامي كه فيلم شيطان در تاريخ 6 / 6 / 1976 پخش شد كسي فكر نميكرد كه چقدر مؤثر واقع شود به طوري كه هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6 / 6 / 2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عده اي هم كارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهره مند شوند!

* گويا اعتقاد به نيروي شيطان نيز در اين بين نقش مهمي دارد؟

يكي ديگر از عوامل گسترش شيطان گرايي و شيطان پرستي اينست كه شيطان را منشأ قدرت معرفي ميكنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام ميكنند. شيطان گرايان مي گويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي ميكنيم و اين نشانه ي غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او مي توان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت.

در حاليكه واقعيت چيز ديگري است.

ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر مي بريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست

و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد.

قرآن كريم مي فرمايد:

نيرنگ شيطان ضعيف است.

(نساء / 76) و سلطهاي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد، (نحل / 99) سلطة او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را مي پذيرند و او را شريك پروردگارشان مي پندارند. (نحل / 100)

جنبش شيطان گرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبة نيروي شيطان به سر مي بريم، دست به فعاليت هاي تبليغي گستردهاي زده است.

از جمله توليد فيلمهايي نظير كودك رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسكي در فيلم كودك رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام كرد، تولدي كه همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان ميدانند. سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي كه غلبه يافته معرفي ميكند. نيرويي كه خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستند.

سر انجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، مي بينيم كه زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين مي فرستد؛ اما آنها نيز آلوده مي شوند و در پايان گابريل كه همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين ميكشد و به آسمان صعود ميكند، تا نگذارد كه خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد. اين فيلمها كه با تكنيكهاي بالا و جذابيتهاي زياد داستاني توليد مي شود، در نهايت باور يا دست كم اين احتمال را تقويت ميكند كه

نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر است.

يكي ديگر از عوامل جذابيت و رويآوري به جنبش شيطاني كه بسيار شيطنت آميز به كار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است.

بدون شك مدل زندگي ما كه بر اساس اهداف و برنامه هاي تمدن غرب شكل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است.

نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي ما - منظورم از ما تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است.

در اينجا نمي خواهم به اين موضوع بپردازم و در جاهاي ديگر توضيح دادهام. اما نشانه هاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگيها، اضطرابها، رنجهاي بيهوده، ارزشهاي پوچ نظير پول، مدرك، مدالها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بيمعناي ديگر است.

نوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا مي شود و هنوز اين هنجارهاي بيمعنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس ميكند و به سركشي رو مي آورد. دقيقاً به همين علت در دهه ي 1960شاهد جنبشهاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبشها بود كه پديدهاي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبشها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرفگرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايهداري، جنگ، فرسايش روابط انساني و … مثلاً جوانان مي رفتند و از زبالهها لباسهاي پاره پيدا ميكردند و مي پوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بي عدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه

مي انداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سرو صداي بلند است.

البته روشهايي كه از سوي اين جوانان به كار برده مي شد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بود.

ديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماريجوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركتهاي سرمايهداري قرار گرفتند و گروههايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تا جايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروه هاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفته اند و لباسهاي پاره با قيمت گزاف در بوتيكهاي شيك به فروش مي رسد.

اين گروهها از آنجا كه خلاف ارزشهاي اجتماعي حركت ميكردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار مي دادند، ظرفيت خوبي براي گرايشهاي شيطاني داشتند و از سوي دسته اي پنهان سرمايهداري به همين سمت منحرف شدند، ازي آزبورن خواننده ي گروه بلك سبث كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبهاي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هويمتال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفتهايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي ميكردند و عده اي با حالات، آداب و لباسهاي شيطان گرايي در كنسرتهاي آنها حاضر مي شدند.

به تدريج گروههايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار مي گيرد و مي تواند

ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اينجا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخه هاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل نيروانا كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدان هاي از رنج و پليدي سخن مي گويد، با پشتيباني شبكه ام. تي. وي سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد و تا زمان خودكشي كرت كوبين (خواننده ي اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد.

* اين سودهاي سرشار، در ديگر كشورها نيز با استقبال مواجه شد؟

هدفي كه شركتهاي بزرگ در چند سال اخير دنبال كرده اند اينست كه مدل بومي اين گروهها را در هر كشوري ايجاد كنند. گروههايي مثل هدهانتز در آلمان و گروه هاي آنگرا و راپسودي در آسياي جنوب شرقي و نسخههايي از گروه ديسايد در ايران، نمونه هاي قابل توجهي هستند.

همانطور كه مي بينيد، كارتلهاي سرمايهداري و سياسي با برنامه ريزي حساب شده و سوء استفاده از بي توجهي مردم توانستند يك تهديد جدي عليه خود را به فرصت تبديل كنند و جواناني را كه ممكن بود نظام سلطه را در هم بريزند و مدل ديگري براي زندگي بيابند، به سمت داد و فريادهاي بيهوده و اعتراض بدون فكر و برنامه جهت دادند و همتشان اين شد كه چگونه پابهپاي گيتار الكتريك فرياد بكشند و به زمين و زمان فحش بدهند. در واقع با استعداد و پول همين جوانان، نيروي تحول و اعتراض فعال را از آنها گرفتند!. در راستاي كشف و حمايت و البته بهرهبرداري از استعدادهاي درخشان در اين

زمينه از سال 2000 جشنواره گروه هاي زير زميني برگزار شد و همانطور كه مي بينيم حركت اعتراضي و تحولخواهانة جوانان با فريادهاي مأيوسانه و سرگرميهاي نيرو زدا و فكر سوز و تلاش براي به دست آوردن جوايز جشنوارهها به ارزش موهوم ديگري تبديل شده كه خاصيتي جز تداوم، ظلم و بي عدالتي و بي رحمي در دنيا ندارد. بنا بر اين يكي ديگر از علل جذابيت شيطان گرايي مخالفت و اعتراض به نظم موجود و ارزشهاي رايج اجتماعي است، كه براي جوانان هيجانزا و جالب است.

* شيطان پرستي و گرايش به آن علل مختلفي دارد، نقش فطرت انسان را در اين زمينه چگونه ارزيابي ميكنيد؟

عامل ديگر گرايش به شيطان گرايي ريشه ي عميق فطري دارد. روح ما انسانها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور در اين دنيا، در عالم ملكوت و در محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوهها مشاهده كرده و با تمام صفات عالي ميشناخته است.

روح ما از آن جهت كه خداوند را با صفات جمال و لطف و رحمت ديده و شناخته به او عشق مي ورزد و از جهتي كه او را با صفات جلال و جبروت و عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه كرده است.

در اين دنيا كه از آن تجربه ي والا و ملكوتي دور شده ايم هم در جستجوي زيبايي و عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت. همانطور كه اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيباييهاي موهوم و عشقهاي پوچ قلبمان را فرا مي گيرد، اگر عظمت و شكوه بيكران الهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود

را به تپش وا مي داريم. جنبش شيطاني با خشم و خشونت و ايجاد ترس براي لحظاتي قلب انسان را ميلرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف مي دهد. در موسيقيهاي شيطان پرستي، گريمهاي وحشتناك خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريفها و ملودي، استفاده از تكنيكهاي پالم ميوت، افكتهاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعره هاي دلخراش، هر بيننده و شنوندهاي را تحت تأثير قرار مي دهد و قلب او را ميلرزاند. اين هيجان براي عده اي از جوانان دلپذير است.

به ويژه اگر تصور كنيم كه جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تكراري و مي گذراند، جواني كه ناگزير است تا اواسط دهه ي سوم زندگي درسهاي بي ارزشي را بخواند كه در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج استعداد و غرور و توانايي به عنوان يك شهروند كامل شناخته نمي شود، نه شغل، نه ازدواج و نه هيچ يك از خواسته هاي او به موقع تعريف نشده است.

در اين شرايط اگر به معنويت ناب و معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي موسيقي شيطان گرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او مي دهد و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود.

* از ويژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها بگوييد؟

شيطان پرستي يا شيطان گرايي در كشور ما هنوز در دورة نمادين به سرمي برد و به ايدئولوژي تبديل نشده است.

اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و

مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمانهاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحله ي ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي خواهد رسيد.

خيلي روشن عرض كنم وقتي سلام و عليك جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند كه فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزشكار كاباليست و رئيس جمهور آمريكا نيز دستش را آنطور بالا مي برد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي كرده و ارزشها و انديشه هاي آنها را از آن خود مي داند.

حالت سرشيطان نمادي از بافومت است كه به صورت يك بز روي كره زمين نشسته و به معناي تحقق حكومت شيطان در زمين است.

متأسفانه مسؤولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي مي بينند و از لايه هاي عميقتر تغافل ميكنند. با در نظر گرفتن لايه هاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها كار نيروي انتظامي نيست، بلكه سازمانهاي فرهنگي و سياسي كشور بايد براي آن فكر كنند و برنامه داشته باشند.

موضوع ديگر در مورد شيطان گرايي در ايران و بلكه دنياي اسلام اينست كه در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقلگرايي است.

البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعتجو و دنيا گراست.

اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد مي شود كه با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوه ي درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بودهاست.

اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان

بر شالودة خرد و معرفت استوار مي شود. از اين جهت جنبش شيطان گرايي اگر بخواهد توفيقاتي را كه در ساير كشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه كند، ناگزير است كه به تحريف در دين اسلام دست بزند و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز كرده و برخي از آموزه هاي عرفاني را كه با سوء تفسير به عقلستيزي تبديل مي شود، برجسته ميكنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقه هاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهرهاي مسخ شده مي نمايند.

* درباره ي ريشه هاي شيطان گرايي در عرفان يهود توضيح دهيد.

به اعتقاد يهوديان، بنياسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نمي شود، بنا بر اين يهوديان نمي توانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت كنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر كرده اند.

يعني اگر چه شما به عنوان يك مسلمان يا مسيحي نمي توانيد يهودي شويد ولي مي توانيد به عرفان يهود بپيونديد. امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي گيرد.

شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست مي شوند و آموزه هاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده مي شود.

البته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا ميكند. اما تحريفات وحشتناكي هم در آن صورت گرفته كه مشكل از همين تحريفات آغاز مي شود.

يكي از تحريفات عرفان يهود اينست كه آنها خدا را داراي تجليات يا سفيراهاي خير و شر ميدانند و در واقع

جلوه هاي جلال و قهر و سخط الهي را جلوه هاي شر كه منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي ميكنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشتهاي به نام سَمائيل سپرده شده و در فيلم گابريل وقتي جبرئيل به زمين مي آيد، مي بيند كه سمائيل يعني يكي از فرشتگاني كه در بهشت با هم بودند، بر زمين حكومت ميكند. جهان شر الهي سيترا احرا نام دارد.

بر همين خشت كج، آموزة ديگري را مي نهند و آن آموزة شميطاها يا ادوار تاريخ است.

بر اساس قبالا جلوه هاي خداوند در ادوار مختلف تغيير ميكند، گاهي در دوران تَجَلِّي لطف و رحمت و به سر مي بريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الهي، چنانكه در تورات مي بينيم قوم بنياسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بوده اند و گاهي گرفتار قهر و غضب او. دوران قهر و غضب كه حتي دامن پيامبران را مي گيرد، دورهايست كه ميل انسان به گناه زياد مي شود و انسان سر به عصيان مي گذارد.

دوران تَجَلِّي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيديتر در واقع شيطان دست چپ خداست.

در مكتب كابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الهيست و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است كه آن را عصر آكواريوس مي نامند. آكواريوس انعكاس سيترا احرا در زمين است و ما امروز در عصر آكواريوس به سر مي بريم. بنا بر اين اگر مي خواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و كاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر مي خواهيد در عصر شيطان با تَجَلِّي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد.

* در حاليكه نگرش

اسلامي در اين زمينه متفاوت است؟

در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.

(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد. ) نبايد صفات الهي را تكهتكه كرد. صفات و اسماء الهي كمالات ذات او هستند كه ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد ميكنيم، اما تمام آن صفات پاك يك حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است.

انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع كند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش مي رسد.

در كابالا بر اثر تمايز ميان نامهاي و صفات خداوند به نوعي شرك پنهان معتقد شده اند و به جاي ذات كامل صفات را مي پرستند و اين كاري بود كه قوم عاد كردند و حضرت هود به آنها فرمود:

أَ تُجادِلُونَني في أَسْماء ٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ آيا در نامهايي كه شما و پدرانتان ناميدهايد با من جدال ميكنيد در حاليكه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است.

پس منتظر باشيد، من هم با شما منتظر هستم. اعراف / 71

قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن مي فرمايد به آنها قدرت و تمكني داديم كه به شما نداديم. (انعام / 6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و مي خواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به

آن همه نعمتي كه خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفات ش تجزيه كرده بودند و به جاي خداوند يكتا، نامهاي او را مي پرستيدند و اين دقيقاً راهيست كه در قبالا پيموده مي شود و عاقبت آن هم روشن است.

* با اين تفاسير، دقيقاً كدام نهادها و سازمانها (اعم از رسمي يا غير رسمي) مسؤول و نقش بازدارنده را در گرايش به اين امر دارند؟

بدون شك در مرحله ي اول يك نقش ستادي بايد تعريف شود تا برنامه هاي هماهنگي را براي تمام سازمانهايي كه ظرفيت حركت در اين جهت را دارند، طراحي و ارائه نمايد. اين نقش قانوناً به عهده سازمان ملي جوانان يا شوراي فرهنگ عمومي وزارت ارشاد است.

سپس رسانهها به ويژه رسانه ملي بايد با كارهاي كارشناسي اساسي وارد صحنه شوند و اقدام كنند. دوست دارم در اينجا درد دلي را مطرح كنم. سال گذشته درباره ي معنويتهاي نوظهور طرحي نوشتيم، كه يكي از شبكهها اين طرح را پذيرفت و در حد خوبي تصويب كرد. بعد خودشان گفتند كه اين برنامه يك بخش پژوهشي مي خواهد، وقتي طرح پژوهشي ارائه شد و آنها مجوز پژوهش را پيش از مجوز توليد صادر كردند، به تهيه كننده گفتند كه بودجه پژوهش را از سازمانهاي ديگر جذب كنيد تا بعد از انجام و تأييد پژوهش، مجوز توليد را صادر كنيم و اين پروژه عملاً متوقف شد.

در اين موارد بايد در يك طرح كلان تقسيم وظايف روشن باشد، اگر قرار است كه صدا و سيما بودجه هاي پژوهشي نداشته باشد، با يك معرفي نامه به طور مشخص و با روند تعريف شده، تهيه

كننده را به سازمان مربوطه مثلاً معاونت پژوهشي سازمان تبليغات معرفي كند كه تكليف روشن باشد و آنها هم وظيفه ي خود بدانند كه به اين معرفي نامه و در خواست آن ترتيب اثر بدهند. اگر هم هماهنگي بين سازمانها كار محالي است، خود سازمان صدا و سيما هماهنگي دروني برقرار كنند و اين موارد را در يك گردش كار روشن و سريع به مركز پژوهشهاي سازمان ارجاع دهد. تا اين مسائل روي زمين نماند.

مسألة ديگر اينست كه برخي سازمانها، كارشناسان منفصل از خودشان را در جريان اطلاعات لازم قرار دهند. ما بايد دعوا كنيم تا اجازه دهند كه به بخشي از مطالب، حتي مطالبي كه خودمان دنبال كرديم دسترسي داشته باشيم. اين شكاف بين كارشناسان و سازمانهاي دولتي باعث مي شود كه هم كارشناسان دست از مطالعه در اين زمينهها بردارند و حرفي براي گفتن نداشته باشند و هم سازمانهاي مربوطه كارهاي غير كارشناسي انجام دهند، كه بعضاً مخل امنيت مليست و خودشان فكر ميكنند كه كار درستي انجام داده اند.

اين مشكلات باعث شده كه ظرفيتهاي عظيم علمي و معنوي حوزة علميه و حتي اساتيد دانشگاهها در موضوعاتي مثل جنبشهاي نوپديد معنوي و ديني يا شيطان گرايي و شيطان پرستي مورد استفاده قرار نگيرد.

بنده با اطلاع عرض ميكنم كه سازمانهاي توانمند در اين زمينه يا هيچ كاري نميكنند يا كارهاي بيهوده و بيخاصيتي را انجام مي دهند كه اگر اثر منفي نداشته باشد، بي ترديد تأثير مثبتي هم ندارد.

* به تازگي نهاد نمايندگي مقام رهبري نسبت به اشاعه اين گرايش (شيطان پرستي) در دانشگاهها و در ميان دانشجويان هشدار داده است، به نظر شما به عنوان يك كارشناس از چه

سازوكارهايي مي توان براي مهار اين نحله فكري استفاده كرد؟

روشنترين راه اينست كه بينش بدهيم. وقتي يك دانشجو بداند كه از نيروي او چه سوء استفادههايي مي شود و با برنامه اي شيطاني توانايي اعتراض و قدرت تغيير زندگي را در او تباه ميكنند. اگر يك جوان بداند كه تصور بنيانگذاران و مرو جان جنبش شيطاني اينست كه مي توانند مردم را مثل يك گوسفند در جهت اهداف و اميال خود مهار كنند و به خدمت بگيرند، اگر بدانند كه با برنامهريزي نه تنها توان فكري و نيروي بدني او بلكه ذائقة زيباشناسي و ارزشهاي انسانياش را بازيچه خود ساخته و به لايه هاي عميق معنوي و فطري او تعرض ميكنند، هيچ كس به آن روي نخواهد آورد.

* به نظر شما چرا نسبت به پيامدهاي نامطلوب اين گونه تفكرات در كشور ما اطلاع رساني نمي شود؟

چه كسي اطلاع رساني كند، در حاليكه كساني كه اين مسؤوليت را به عهده دارند، چيزي از آن نمي دانند. آسيب بزرگ خود كارشناس پنداري مسؤولين به ويژه مسؤولين فرهنگي باعث شده است كه نه كارشناسان به خوبي رشد كنند و كارآيي داشته باشند و نه خود مسؤولين عملكرد مفيد و مؤثري ارائه دهند. در شوراي فرهنگ عمومي كه نمايندگان سازمانهاي فرهنگي و ساير سازمانهاي مربوطه حضور دارند، چند ماه پيش جلسهاي تشكيل شد و بحث شيطان پرستي را به جهت عدم شناخت و تقليل به انحرافات اجتماعي، از شمار معنويتهاي نوظهور خارج كردند، در حاليكه اين جنبش مهمترين جنبش معنوي و ديني روزگار ماست و اگر برنامه هاي ابر فرهنگ استكباري موفق شود در آينده ي نهچندان دور مذهب بسياري از مردمان زمين خواهد شد و شاهد خواهيم

بود كه شيطان پرستان يهودي، مسيحي، مسلمان و بودايي در همايشهاي سالانة خود براي دنيايي شيطاني بيانيه ي اخلاقي، اجتماعي، سياسي و حقوقي صادر كنند و بر اساس اصول اعتقادي خود در در ساحتهاي گوناگون زندگي به بسط ايدئولوژي شيطاني بپردازند.

اصول اعتقادي شيطان گرايي كه توسط آنتوان لاوي بيان شده، عبارت اند از:

1 - دست و دلبازي به جاي خساست

2 - زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني

3 - دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه

4 - صحبت كردن با كساني كه لياقت آن را دارند به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان

5 - انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت

6 - شيطان به ما مسؤوليت در برابر مسؤول را به جاي مسؤوليت در برابر موجودات ترسناك خيالي مي آموزد

7 - انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر

8 - شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته مي شود را ارائه مي دهد، چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي، رواني يا احساسي منجر مي شوند.

9 - شيطان بهترين دوست كليساست چرا كه در تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساهاست.

در اين اعتقادات حرفهاي درست و نادرست به هم آميخته شده و ايدئولوژي شيطاني به جهت اينكه حرفهاي درستي هم دارد، امكان تحقق و تداوم در دنياي آينده را خواهد داشت و در كنار آن نگرشهاي باطل، خشونت آميز، هوس مدارانه و غير انساني خود را نيز عملي خواهد ساخت و سالها طول ميكشد تا پس از تجربه ي زندگي بر اساس طرح شيطاني به تعارضها و رنجها و ناكاميهاي آن پيببريم و در جستجوي طرح ديگري براي زندگي برآييم و به همان نقطهاي برسيم

كه انسان ناكام امروز رسيده است.

حال چه كسي مي خواهد نسبت به اين امور روشنگري و اطلاع رساني كند. بدون وجود هسته هاي قوي پژوهشي با مطالعات ميان رشتهاي و رويكرد آينده پژوهانه، مگر مي توان اين توطئة بزرگ را شناخت، تا در گام بعد به ترويج اين شناخت انديشيد.

شيطان پرستي - قسمت شانزدهم

بررسي خبرها

در ادامه بحث، برخي اخبار قرار گرفته بر روي خروجي خبرگزاريها در مورد شيطان پرستي را از نظر مي گذرانيم.

مدتي پيش، اين خبر بر روي خروجي برنا نيوز قرار گرفت.

ترويج شيطان پرستي و انتشار تصاوير مستهجن زنان به بهانه ي اطلاع رساني يك سايت خبري - تحليلي در حالي به انتشار عكس هاي مستهجن و غير اخلاقي زنان گروه هاي شيطان پرست خارجي آن هم بدون هيچ فيلتري اقدام كرده كه اين اقدام خلاف قانون مطبوعات بوده و در حكم توقيف و يا فيلتر شدن يك رسانه محسوب مي شود.

به گزارش خبرنگار باشگاه جواني برنا، در پي افشاگري هاي برنا از فعاليت هاي گسترده شيطان پرستان در ايران كه بازتاب هاي متعدد و متفاوتي را در پي داشت، يك سايت اينترنتي به ترويج جشن ها، آداب و رسوم و جديدترين تيپ هاي اين گروه هاي انحرافي پرداخت.

به گزارش خبرنگار ما، اطلاع رساني در خصوص فعاليت هاي گروه هاي شيطان پرست از آنجا آغاز شد كه برنا از فعاليت 70 فرقه و گروه شيطان پرست در ايران خبر داد كه اين اطلاع رساني زنگ خطري را براي مسؤولان به صدا در آورد. اما در كنار اين اطلاع رساني، سايت فوق در كمال ناباوري و به جاي اينكه به اقداماتي در خصوص اطلاع رساني مفيد در خصوص اين هشدار و هشدارهاي كارشناسان بپردازد، طي روزهاي گذشته به انتشار تصاوير مستهجن از زنان

شيطان پرست در كشور ايتاليا پرداخت.

اگرچه به زعم مديران سايت اين اقدام در راستاي اطلاع رساني (؟!) صورت گرفته است، اما انتشار تصاوير نيمه عريان زنان حاضر در راهپيمايي شيطان پرستان هيچ گونه جاي شكي باقي نمي گذارد كه اقدام فوق آگاهانه يا ناآگاهانه به ترويج فعاليت ها و به خصوص پوشش هاي مخصوص اين گروه پرداخته است.

بنا بر اين گزارش، تصاويري نيمه عريان و عكس هايي از روابط دوستانه چند شيطان پرست مرد و زن از ديگر جذابيت هاي (!) اين گزارش تصويريست كه حتي مخاطبان اين سايت را هم به اين شيوه اطلاع رساني معترض كرده است.

عدم هيچ فيلتر و يا پوشش بر روي اين عكس ها اين شائبه را تقويت مي كند كه سايت مذكور تنها و تنها با هدف جذب مخاطب بيشتر با ذوق زدگي خاصي اين گزارش تصويري را اينچنين عريان روي خروجي سايت خود قرار داده است.

برنا از انتشار تصاوير مذكور براي تكميل خبر خود معذور است اما اعتراض برخي بازديد كنندگان اين سايت و همچنين برخي مسؤولان در خصوص آزادي بي حد و حصر سايت هاي به اصطلاح خبري – تحليلي كه هيچ و نام و نشاني از گردانندگان و حاميان فكري و مادي آنان در كار نيست باعث شد خبر فوق را منتشر كند مضاف بر اينكه اين اقدام تامل برانگيز كه كاملاً خلاف مواد قانوني قانون مطبوعات بوده و حداقل به توقيف و يا فيلتر شدن يك سايت مي انجامد، جاي خالي نظارت دستگاه هاي متولي از جمله ارشاد و قوه قضائيه بر فعاليت سايت هاي اينترنتي را بيش از پيش عيان مي كند خصوصا كه بيش از دو سال از طرح ساماندهي سايت هاي اينترنتي مي گذرد اما …

يك كارشناس

رسانه با اعلام انزجار از انتشار اين تصاوير مستهجن و غير اخلاقي در سايت هاي داخلي، عدم نظارت صحيح بر سايت هاي خبري و به وجود آمدن بازار سياه جذب مخاطب را از جمله دلايل اصلي دانست كه مديران اين گونه سايت هاي مدعي را به انتشار چنين تصاويري وا مي دارد.

اين خبر را نيز كه مدتي پيش بر روي خبر گزاري ها رفت، بخوانيد:

تهران – خبرگزاري ايسكانيوز: اعلام رسمي خبر بازداشت 80 زن و مرد شيطان پرست در يك محفل جهنمي در كرج، بازتاب گسترده اي داشته و اين معضل با واكنش هاي فراواني رو به رو شده است.

معاون امنيتي و سياسي دادستان كل كشور گفت:

به زودي كارگروهي متشكل از وزارء و رؤساي برخي دستگاهها و سازمانها تشكيل خواهد شد و مصاديق مجرمانه جرائم رايانه اي و همچنين سايتهاي شيطان پرستي بررسي و تعيين خواهد شد.

ناصر سراج در ارتباط با نحوه برخورد قضايي با سايتهاي شيطان پرستي در گفتگو با خبرنگار مهر گفت:

تشكيل چنين سايتهايي به طور حتم از اعمال مجرمانه است و به شدت با فعالان در اين گونه سايتها برخورد خواهد شد.

چندي پيش دكتر مجيد ابهري آسيب شناس اجتماعي در گفتگو با خبرگزاري مهر از فعاليت 666 سايت شيطان پرستي در كشور خبر داده بود.

اين در حاليست كه هم اكنون بيش از 70 فرقه شيطان پرستي در كشور فعال است.

شيطان پرستان استفاده از مواد مخدر روانگردان و آزادي بي بند و باري جنسي را جزو مراسم هفتگي خود قرار مي دهند.

رئيس پليس امنيت اخلاقي ناجا نيز چندي پيش از افزايش اقدامات گروه هاي شيطان پرستي خبر داده و اطمينان داده گروهها و فرقه هاي مبتذل شناسايي شده غربي مانند شيطان پرستي، رپ و غيره

كه در داخل كشور دانسته يا نادانسته و يا به طور سازمان يافته فعاليت مي كنند برخورد قانوني و قضايي خواهد شد.

معاون امنيتي و سياسي دادستان كل كشور همچنين به تشكيل «كارگروه تشخصي جرم هاي رايانه اي» اشاره كرد و در ادامه افزود:

در لايحه جرايم رايانه اي پيش بيني شده كارگروهي به منظور بررسي مصاديق مجرمانه جرم رايانه اي به مسؤوليت دادستان كل كشور تشكيل شود كه در اين كارگروه مصاديق مجرمانه سايت هاي شيطان پرستي نيز مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

سراج اعضاي اين كارگروه را متشكل از وزاري اطلاعات، تحقيقات و فناوري، فرهنگ و ارشاد اسلامي، آموزش و پرورش، وزير دادگستري، فرمانده ناجا، يك فرد خبره در امور فناوري اطلاعات و دو نماينده مجلس برشمرد.

اين هم خبري ديگر.

24اسفند 1387

رئيس پليس اطلاعات و امنيت عمومي فارس گفت:

مبلغ شيطان پرستي در استان فارس دستگير شد.

به گزارش فارس به نقل از معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان فارس، ماموران پليس اطلاعات و امنيت عمومي فارس در چند عمليات جداگانه ضمن دستگيري يك مبلغ شيطان پرست مقادير زيادي مشروبات الكي كشف كردند.

رئيس پليس اطلاعات و امنيت عمومي فارس در خصوص اين خبر گفت:

ماموران ما مطلع شدند خانمي به نام «رضوان ح»، در يك واحد پوشاك فروشي واقع در شمال شيراز به روش سمبل گروه هاي افراطي نژاد پرست و منحرف (شيطان پرستي) و گروه هاي مبتذل غربي اقدام به ترويج خرافه گرايي مي كند.

مسعود روستا افزود:

با انجام تحقيقات و اطمينان از صحت موضوع ماموران از آن واحد صنفي بازرسي و تعداد 387 عدد نمادهاي گروه هاي شيطاني كشف و متهمه را تحويل مقام قضايي دادند.

وي در ادامه از كشف مقادير قابل توجهي مشروبات الكي در شيراز خبر داد و

گفت:

ماموران ما از ورود يك محموله مشروبات الكلي خارجي از استان هاي ديگر به شيراز و قصد فروش آن توسط قاچاقچيان در اين شهرستان مطلع شدند.

رئيس پليس اطلاعات و امنيت عمومي فارس اظهار كرد:

پس از انجام تحقيقات لازم، دو نفر از اين قاچاقچيان به نام هاي «رضا ت» و «حسين ج»، شناسايي و ماموران متوجه شدند اين افراد با دو دستگاه خودرو پيكان و پژو 405 قصد فروش مشروبات الكلي را در شيراز دارند.

روستا گفت:

با هماهنگي مقام قضايي هر دو متهم دستگير و در بازرسي از منزل يكي از آنها مقادير زيادي از مشروبات الكلي كشف شد و متهمان دستگير شدند.

حال با توجه به مطالب درج شده در بالا، مي توان نتيجه گرفت كه شيطان پرستي اگر چه در ايران وارد شده است، اما اقداماتي براي مقابله با اين پديده چه از طرف مسؤولان و چه از طرف سايتهاي اينترنتي و وبلاگ نويسان، در حال انجام است.

هر چند به نظر برخي افراد ممكن است كافي نباشد.

تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

برگرفته از سايت راسخون

http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي - قسمت هفدهم

صهيونيسم، مذهب سازي و جوانان

بنيانگذار فرقه شيطان پرستي يك يهودي از خاندان لوي به نام آنتوان لويست و در كليساي شيطان آنتوان لوي، مناسك جنسي جايگاه خاصي دارد. همان رقص ها و كار هاي جنسي كه به وسيله فرانكسيست ها، به طور مخفي انجام مي شد، امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست مثل متاليكا در سطح عموم رواج داده مي شود.

صنعت سكس و بازرگاني تن كه در رديف سود آورترين تجارت هاي جهان است به همراه صنايع مشروب سازي، قاچاق مواد مخدر، قمار و صنعت سينما در انحصار يهود است.

شبكه وسيعي از كلوبهاي شبانه و فاحشه خانه ها توسط ويليام ساموئل رزنبرگ،

مشهور به بيلي رز، كه از يهوديان مهاجر به آمريكا است، تاسيس شد.

سران صهيونيسم جهاني عزم جدي بر نابودي هر عقيده اي دارند، آنان تمامي اصول و تئوريها را بهم مي ريزند، نظامها و حاكميت ها را لرزان مي سازند، خانواده ها را ويران و نقش مديريت ي پدرها و مادرها را لگدمال مي كنند.

آنان تصميم گرفته اند كه به هيچ كس اجازه اظهار وجود ندهند، رسماً اعلام مي كنند همه بايد تحت اداره يهود باشند، همه بايد به شنيدن صداي آنان عادت كنند.

همه چيز را آن گونه كه خود مي پسندند، مي خواهند.

جوانان را در دنيايي از خيالات و اوهام شاعرانه گرفتار مي سازند و به وقت استيصال و سر خوردگي لحظه اي كه جوان به هر چيزي چنگ مي زند تا خود را از مهلكه نجات دهد، مذهب جعلي اي كه سران يهودي از پيش طراحي كرده اند در اختيار او مي گذارند. بر اين اساس مي گوييم:

شيطان پرستي مذهبيست ساختگي كه توسط سران يهودي اي كه مديريت افكار و انديشه ها را در انحصار خود مي پندارند به وجود آمده است.

يهود با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپيشگان، خوانندگان، نوازندگان، انتشار سي دي هاي آموزشي، مجلات، روزنامه ها و كاباره ها … در صدد پر كردن خلاء روحي و معنوي جوانان غرب و به تبع جوانان شرق برآمده است.

تا جايي كه بگفته ي رئيس بيمارستان نوجوانان نيويورك، شيطان پرستي يكي از شايع ترين تهديداتيست كه در مقابل بچه هاي امروز قرار گرفته است.

پر واضح است وقتي كليسا نتواند در مقابل خواسته هاي معنوي جوانان الگوي مناسبي ارائه دهد، آناني كه خود را گرگ مي خوانند هدايت گله هاي گوسفند را به عهده خواهند گرفت.

و كيست كه متوجه استخوانهاي شكسته كليسا نشده باشد.

رئيس بخش تحقيقات سري پليس ايالات

متحده مي گويد:

مي توانيد مرگ را در بيشتر كليسا ها لمس كنيد، چيزي براي ادامه حيات وجود ندارد.

شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست. به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك نيز مي گويند.

شيطان پرستي آنگونه كه خود مي گويد حقيقتي را جستجو مي كند كه در اين جهان يافت نمي شود. خود كشي كه از موارد رايج اين آيين است، توجيهي اين گونه دارد:

اگر بپرسي چرا خودت را مي كشي؟ مي گويد مي خواهم به حقيقت برسم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد.

پيامبر عزيز اسلام صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عبارتي دارد كه مي فرمايند:

در آخر الزمان، دنباله روها از نابخردان پيروي مي كنند.

مذهب سازان عصر جديد بسيار زيرك هستند.

آنان به اين حقيقت رسيده اند كه هميشه گروهي در دنيا وجود دارند كه از هيچ گونه استقلال فكري برخوردار نيستند و متاسفانه اين گروه كمتر به خردمندان تمايل دارند، بلكه ميل بيشترشان به كساني است كه هوي و هوس را سر لوحه كار خود قرار داده اند.

پروتكل هاي دانشوران يهود به صراحت به تربيت و آموزش افراد اشاره دارد، مي گويد:

تا زماني كه افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره هاي تربيتي ما دوباره تربيت نشوند، نمي توانيم برنامه هايمان را در اين گونه جوامع مطابق با روشي كلي و يكسان پياده كنيم. اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توام با آموزش آغاز كنيم مي توانيم در كمتر از يك دهه منش و خلق و خوي سر سخت ترين افراد را تغيير داده و آنها را مانند افرادي كه از پيش مطيع ساخته ايم به زير سلطه خويش در آوريم.

به شيطان پرست تفهيم مي كنند كه دنياي شيطان پرستي زندگي در ميان لجن است و هيچ

وقت نمي شود در لجن زندگي كرد و به لجن آلوده نشد و هيچ چاره اي براي پاك شدن نيست جر مردن و رهايي از اين دنيا.

به شيطان پرست مي فهمانند زندگي در اين دنيا بر پايه دروغ است و همه باورهاي مردم بر پايه همين دروغ شكل گرفته است، همه عادت كرده اند دروغ بگويند، لذا اگر حرف راست هم بزنيد كسي آن را باور نمي كند.

شيطان پرستي آييني است كه همه چيز را منفي ارائه مي دهد. آدم شيطان پرست عمر شب را بلند مي داند. او حتي خورشيد را مانع از تابش نور مي پندارد. آنان همه چيز را منفي مي خواهند، اگر به باغ سيب بروند همه سيب ها را كال مي بينند و اگر به تئاتر بروند همه بازيگر ها را لال مي پندارند. به شيطان پرست مي گويند چشمهايت را باز كن، فقط ببين. مغزت را ببند، فكر نكن. نقش تو، نقش تماشا چي تئاتر در اين دنيا ست.

آدم وقتي در دام ابليس هايي كه طراح و مديران اجرايي احكام شيطان پرستي اند قرار مي گيرد، به مثابه مواد خامي خواهد بود كه هر شكلي را اراده كنند، از او مي سازند.

پروتكلهاي دانشوران صهيونيسم جهت دادن به فكر و انديشه مردم غير يهودي را به كمك سخن پردازي و تئوريهاي وسوسه انگيز، كار متخصصان و مديران يهودي مي داند.

آنان آنچنان به تبديل آدمها مي پردازند كه بسياري از افراد از اينكه موجود ديگري شده اند كه خودشان نيستند، خبر دار نمي شوند.

حتي آناني كه فكر مي كنند مدير و طراح و برنامه ريز حداقل بخشي از شيطان پرستها هستند، تنها عاملي ناچيز و بي مقدارند كه كوركورانه در خدمت ابليس بزرگ قرار گرفته اند.

راهي كه براي شيطان پرست ترسيم مي كنند معجوني است

كه هر آدم گرفتاري را به وحشي گري و نفرت سوق مي دهد.

اولا راه نيست، كوره راه است.

مسيريست كه به هيچ جا راه ندارد. بن بست است.

رسماً اعلام مي كنند ما به مقصد نمي رسيم. براي شيطان پرست تفهيم مي كنند جاده اي كه در آن قرار دارد پر از خط كشي هاي در هم و بر هم است و او در يافتن راه خروج تا سر حد جنون و ديوانگي پيش مي رود و سر انجام مطمئن مي شود راه بازگشتي وجود ندارد.

احياء اخلاق مصيبت بار قوم لوط امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست و وابسته به آن ترويج مي شود. پيشرفت هم جنس خواهي باور كردني نيست. حمايت مقامات ارشد كليساي انگليس، پارلمان اتحاديه اروپايي، انجمن اطلاعات جنسي و انجمن آموزش و پرورش ايالات متحده … ننگ آور است.

امروز ديگر صليب هاي وارونه، ستاره پنج پر، خفاش، صورتهاي نقاشي شده، ماسك هاي حيوانات درنده ي شاخ دار، برهنه پوشي … تنها نشانه ها و سمبل هاي شيطان پرستي نيست. عمده ترين نشانه شيطان پرستي را در تجاوز و قتل به ويژه در تجاوز به كودكان و نوجوانان به همراه قتل آنان بايد ديد. مدتي پيش روزنامه هاي آمريكا نوشتند جمعي شيطان پرست دستگير شدند كه نوجوانان و حتي كودكان را وحشيانه مورد تجاوز قرار داده و با ساتور تكه تكه مي كرده اند.

استفاده افراطي از مشروبات الكلي، مواد مخدر، قرص هاي روان گردان و انرژي زا، استفاده و استعمال آلات مصنوعي، خوردن و آشاميدن ادرار و مدفوع … معجوني از بيماري هاي روحي، رواني و جسمي به خصوص بيماري هاي عفوني و ايدز را براي شيطان پرست ها به ارمغان آورده است.

ايدز شايع ترين بيماري نزد شيطان پرستان است و 75 در صد عامل آلودگي شش

هزار نفري كه روزانه مبتلا به اين درد بي درمان مي شوند انتقال از طريق تماس جنسي است.

توصيه اي كه شيطان پرست ها ناگزير به انجام آنند. شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است.

كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنان موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند.

خود را بي خانماني بيابانگرد بپندارند كه از عشق و محبت متنفرند. آنان خوانندگان بسيار خشني، كه در صدايشان مي توان غرش حيوانات وحشي را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند. كه كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع مي كنند.

اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگان شيطان پرست ترويج و تبليغ مي شود. اكنون موسيقي بي ريشه جاز كه از موسيقي Yidish يهوديان گرفته شده در همه زواياي ذهن جوان آمريكايي و … رخنه كرده، به طوري كه مايكل جكسون يهودي را از تمام مقدسين كليسا برتر مي دانند. روزي گروه بيتل ها از سر مزاح اعلام كرده بود كه از خدا نيز معروف تر است و امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند.

بنيانگذار فرقه شيطان پرستي يك يهودي از خاندان لوي به نام آنتوان لويست و در كليساي شيطان آنتوان لوي، مناسك جنسي جايگاه خاصي دارد. همان رقص ها و كار هاي جنسي كه به وسيله فرانكسيست ها، به طور مخفي انجام مي شد، امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست مثل متاليكا در سطح عموم رواج داده مي شود.

صنعت سكس و بازرگاني تن كه در رديف سود آورترين تجارت هاي جهان است به همراه صنايع مشروب سازي، قاچاق مواد مخدر، قمار و صنعت سينما در انحصار يهود است.

شبكه وسيعي از كلوبهاي شبانه و فاحشه

خانه ها توسط ويليام ساموئل رزنبرگ، مشهور به بيلي رز، كه از يهوديان مهاجر به آمريكا است، تاسيس شد.

غول صنايع مشروب سازي، يهودي مهاجر، ساموئل برنفمن است.

كه امروزه دفتر مركزي كمپاني مشروبات الكلي برونفمن ها، به نام سيگرام در نيويورك است و در 120 كشور جهان شعبه دارد و فروش سالانه آن بيش از يك ميليارد دلار است.

سلطان دنياي پنهان شخصيست يهودي، به نام روچيلد، كه بزرگترين امپراطوري قمار را در ايالات متحده ايجاد كرد او در قاچاق مشروبات الكلي و مواد مخدر، سرمايه گزاري عظيمي نمود.

اولين فيلم تاريخ سينما كه در آن حريم اخلاق شكسته شد، ماه آبيست نام دارد كه توسط يك يهودي به نام اتوپرمي نگر به سال 1953 كارگرداني شد و براي اولين بار واژه هايي مانند، آبستن و باكره را به كار برد.

سه سال بعد همين كارگردان يهودي فيلم مردي با دسته اي طلايي را عرضه كرد و يك تابوي اخلاقي ديگر را شكست. او براي اولين بار به نمايش اعتياد به هرويين پرداخت.

پرمي نگر در فيلم بعدي اش كه در سال 1959 ساخته شد براي نخستين مرتبه، صحنه تجاوز جنسي را به نمايش درآورد.

انسانيت زدايي، هدف اصلي همه فيلم هاي اين كارگردان يهودي بوده است.

و اينك شيطان پرستي با اسطوره سازي و با ارائه مطالب گمراه كننده و پورنوگرافيك سعي در تحقير جوانان و برده داري نوين دارد.

- تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي - قسمت هجدهم

موسيقي و شيطان پرستي

استفاده از موسيقي، مهم ترين ابزار اين فرقه، در جهت تبليغ عقايد خود و نيز تحت تأثير قرار دادن جامعه، به خصوص قشر جوان مي باشد.

اين گروه ها گاهي خود اذعان مي كنند كه شيطان پرست هستند و

برخي از آنان بدون اين ادعا، به تضعيف بنيان هاي ارزشي و ديني و تبليغ افعال شيطاني مي پردازند. با توجه به فراواني موسيقي هاي مبلغ اين گروه ها در ايران و رويكرد برخي جوانان بي اطلاع به اين نوع موسيقي و حتي چاپ كتاب حاوي متن اين موسيقي ها و سرمايه گذاري زياد دشمن در اين باره، بررسي و تحقيق پيرامون اين موضوع و اطلاع رساني و آگاهي افكار عمومي، امري ضروري به نظر مي رسد

خبرگزاري فارس طي خبري در تاريخ 20 / 10 / 1383 پرده از اين فعاليت ها برداشت و در اين باره چنين گزارش داد:»

امين، دانشجوي يكي از رشته هاي گروه پزشكي دانشگاه كه از افراد مؤثر گروه شيطان پرست هوي متال در ايران است، مدتي پيش به صورت اتفاقي و بر اساس درخواست يكي از دوستان خود كه قصد بازديد از جبهه هاي جنوب كشور را در كاروان هاي راهيان نور داشت، به همراه جمعي از دانشجويان، عازم اين مناطق شد كه تأثيرات روحي اين سفر، زمينه ساز رويگرداني وي از فعاليت در گروه هاي فعال شيطان پرست و بيان حقايقي قابل توجه درباره آنها شده است.

به گفته اين فرد، عناصري از رژيم صهيونيستي كه در كشور امارات حضور دارند، شبكه اصلي هدايت گروه هاي هوي متال را در ايران، در دست دارند. بر اساس اسناد ارائه شده توسط امين، حساب هاي ارزي اين گروه در شبكه بانكي كشور است و از طريق شبكه اينترنت هدايت مي شود و در سال گذشته، حدود هشت ميليون دلار آمريكا به اين حساب ها واريز شده است كه بين گروه هاي شيطان پرست، در شهرهاي مختلف ايران، توزيع گرديد. وي با بيان اين كه تعداد اعضاي اين گروه در

برخي شهرهاي كشور به دو هزار نفر بالغ مي شود، اضافه كرد:

مطالب ارائه شده نشان مي دهد كه برخي فعاليت هاي ضدامنيتي نيز توسط برخي عناصر خاص در اين گروه ها، براي رژيم صهيونيستي انجام مي شود. وي با يادآوري اين كه مجوزهاي ارائه شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي چاپ گسترده كتاب هاي گروه هاي هوي متال در كشور، زمينه ارتباط نزديك فكري اعضاي اين جريان در سراسر كشور را فراهم ساخته است، افزود:

در سال هاي اخير، به دليل عدم وجود نظارت و كنترل واقعي در كشور، گروه هاي اجتماعي معارض، كاركرد سياسي و ضدامنيتي پيدا كرده، زمينه سوء استفاده هاي ضدملي بيگانگان از آنها فراهم شده است.

در حال حاضر، گروه متال، با قديمي شدن علاقه به رپ در ايران، طرفداران بيشتري را جذب كرده است «.

موسيقي متال موسيقي متال، داراي زيرمجموعه هاي زياديست كه برخي از آنان جزء مهم ترين گروه هاي شيطان پرست محسوب مي شوند؛ مانند هوي متال، بلك متال و … Black Metal از زماني پديد آمد كه نئووايكينگ هاي نروژ، در جستجوي راه و وسيله اي براي نابود كردن مسيحيت در نروژ و بعد در تمام دنيا بودند و در اين راه، انسان هاي بسياري را كشتند و كليساهاي زيادي را آتش زدند و بلك متال را بي نهايت نواختند تا شايد خداي تاريكي ها باز گردد. موسيقي اي كه بيانگر دنياي تاريك، سرد و بي روح است و سبكي مملو از خشونت، مرگ و كشتار، به اين گروه اختصاص دارد. Death Metal مرگ، يگانه حقيقتيست كه راه فراري از آن نيست. درباره مفهوم مرگ، شيطان پرستان به دو دسته بسيار بزرگ تقسيم مي شوند:

دسته اول، كساني هستند كه خودآگاهانه، مرگ و ماندن در جهنم را ترجيح مي دهند

دسته

دوم، كساني هستند كه منكر مرگ هستند و بر اين گمانند كه پرستش شيطان، كفايت مي كند تا او آنان را از چنگال مرگ رهايي بخشد و عمري جاودان، نصيب آنان گرداند.

از اين لحاظ، دسته اول خطرناك ترند؛ زيرا آگاهانه به جنگي نامقدس در برابر خداوند روي مي آورند؛ جنگي كه مي دانند در آخر به شعله هاي آتش ختم مي شود. آنان گناه را زينت دروني انسان تصور مي كنند و به مرحله اي مي رسند كه ديگر گناه براي زندگي آنان، از آب و نان نيز ضروري تر مي شود؛ تا درجه اي كه ديگر چيزي جز گناه نمي بينند. آنان به هر گناهي دست مي زنند؛ ربا، قتل، دروغ، تهمت، دزدي، شرب خمر، هتاكي به مقدسات و مؤمنين، اعمال منافي عفت و …

تعداد ديگري سبك متال وجود دارد كه هر كدام داراي خصوصيات خاص خود هستند؛ اما وجه اشتراك بسياري از آنان رواج خشونت و فحشاست.

آن چه ذكر شد، بيانگر بخشي از فرهنگ غرب و در رأس آن آمريكاست.

اين سخن بوش كه «ارزش ها و موضوعات مورد علاقه آمريكا براي هر كسي و در هر جامعه اي درست و مفيد است» و نيز اين سخن او كه «اهداف آمريكا، برقراري صلح، تداوم آزادي و رسيدن به سعادت و خوشبختي است»، چه معنايي مي تواند داشته باشد؟ شايد اين سخن توماس فردمن، تحليل گر سياسي آمريكا كه «جنگ با اين دشمن) اسلام)، با ارتش ممكن نيست؛ بلكه بايد در مدارس، مساجد، كليساها و معابد به رويارويي با آن پرداخت و در اين راه، جز با همكاري روحانيون، كشيشان و راهبان، نمي توان به پيروزي دست يافت»، تفسير و معنايي براي اين سخنان سردمداران آمريكا باشد.

متاليكا در سال 1981 يك نوازنده

درام به نام لارس الريچ با انتشار يك آگهي فراخوان تشكيل يك گروه هوي متال را اعلام و پس از مدتي موفق به جذب افراد مختلفي مي شود.

فعاليت اين گروه ها مانند ساير گروه هاي هوي متال به صورت غيرقانوني و زيرزميني در ظاهر و در باطن با حمايت سازمان هاي جاسوسي ايالات متحده آمريكا با شعارهاي اجتماعي و اعتراضي ادامه و گسترش مي يابد.

اين گروه چند سال بعد پيشنهادهاي Black metal را نيز ادامه داد و ضمن ارائه ي آثار مختلف زمينه را براي شكل گيري گروه هاي بعدي فراهم آورد.

ارزش هاي القايي متاليكا:

متاليكا در حقيقت ضدارزش هايي را ارائه مي نمايد كه شامل بازگشت به تاريكي (محور اصلي تفكرات شيطان پرستان، بي رحمي و تجاوزات جنسي، فحاشي، هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومي آن) مي باشد.

خوانندگان اين گروه بر روي صحنه و در كليپ هاي خياباني دست به خوردن و آشاميدن ميوه هاي فاسد، ادرار، مدفوع، خون و مردار نموده و از كثيف ترين گروه هاي موسيقي جهان به حساب مي آيند.

همچنين گفتني است متاليكا از هم جنس بازي نيز دفاع مي نمايد و آلبومي را در سالروز مرگ كوئين، همجنس باز بنام آمريكايي منتشر كرد.

برخي آمارها حكايت از اين امر دارد كه تاكنون بيش از ده ميليون و دويست هزار كپي از آلبوم هاي اين گروه موسيقي شيطاني به فروش رسيده است.

براي آشنايي با افكار خوانندگان و اداره كنندگان گروه هاي متاليكا در ادامه برخي از اشعار ايشان با ترجمه آن ارائه مي شود:

Band: Nargaroth

Song: The Day Burzum Killed Mayhem

Album: Black Metal Ist Krieg (2001)

a year of misery ?

سال بدبختي؟

Darkness fills the sky.

تاريكي آسمان را در برگرفت

I hear the warriors cry.

صداي گريه سلحشور را مي شنوم

The legend tells a story

افسانه ها داستاني را

بيان مي كنند

From a Viking from the north،

از وايكينگي از شمال

Who met a Death Warrior

چه كسي سلحشور مرگ را ملاقات كرده؟

Black Metal was never really the same.

بلك متال هرگز يكسان نبود

The legend call it murder

افسانه ها آن را كشتار ناميدند

And the Viking had survived.

و وايكينگ نجات يافت

But the eyes of the Death Warrior

اما چشمان سلحشور مرگ

Never saw again the sun upon the sky.

هرگز خورشيد را بر فراز آسمان نديد

And the quintessence:

و در اصل:

Everyone recognized war،

همگان جنگ را تاييد كردند

That Black Metal isn't just Entertainment anymore.

بلك متال فقط يك سرگرمي نبود

I can still remember

هنوز هم مي توانم به ياد بياورم

My emotions so confused.

احساسات فوق العاده مغشوشم را

My soul was seeking answers.

روحم به دنبال پاسخ بود

No knife I let unused.

تيغه اي نبود كه بگذارم بي استفاده بماند

So many questions

سوالات بسيار زيادي

I had to satisfy.

مجبور بودم كه خرسند باشم

My soul was under torture،

روحم زير شكنجه بود

But I knew my way was right

اما من مي دانستم كه راه من درست است

I see a cemetery fall asleep under fog

قبرستاني را ديدم كه در زير مه به خواب رفته بود

And I know the old days will never come Again.

و من مي دانم كه روزهاي گذشته هرگز باز نمي گردند

1993، this year of misery was the knife

سالي از بد بختي كه همانند چاقويي

which split the Black Metal scene apart.

چشم انداز بلك متال را از هم جدا ساخت

Since that mighty day Black metal split his Way،

بعد از آن روز بزرگ بلك متال توسط او دو نيم شد

And the unity was never the same again.

و يگانگي هرگز به جود نيامد

Lies، rumors and hate. Moneymaking، sadness And shame

دروغ ها، شايعات و نفرت. منافع،

دلسردي و شرمساري.

And all this by، the Day as Burzum Killed Mayhem.

و همه اينها در روزي كه بارزام مايهم را كشت

Remember this day! Remember this way!

اين روز را به خاطر سپار، اين طريق را به خاطر سپار

That you never betray، what here leads you On your way!

تو هرگز تسليم نخواهي شد، كه در اينجا به راهي سوقت دهند

And I never will forget

و من هرگز فراموش نخواهم كرد

The day as this both warriors met.

روزي را كه اين دو سلحشور رودررو شدند

The blood was hot the moon was red

خون جوشان بود و ماه قرمز رنگ،

And Black Metal created his own grave.

و بلك متال براي خود قبري ايجاد كرد

And I dream from days before

و من رويايي ديدم از روز قبل

Black Metal Maniacs، no whore،

مجنونان بلك متال، هيچ فحشايي نبود

In the legions of war

در سپاه نبرد

The demons in our heads the law.

شياطين بر سر ما قانون،

So I summon you once again،

و من تو را بار دگر فرا خواندم

We should never forget the pain

ما هرگز نبايد رنج را از ياد ببريم

From older days in our veins

از روزگاران گذشته در شاهرگ ما

We now cut of that it can flow like rain.

تكه اي از آن هست كه همانند باران گردش كند

Arrghh، this was the legend from

اين افسانه اي بود از

دلايل استفاده از موسيقي

الف. جاذبه هاي مجازي و حاشيه اي موسيقي متاليكا مانند ايجاد فضا براي روابط آزاد دختران پسران

ب. ارزان و قابل دسترسي بودن موسيقي با توجه به ارتقاء تجهيزات فني تكثير و توزيع

ج. كاهش سطح حساسيت يا حساسيت زدايي از طريق نفوذ به خانواده ها، شركت ها اتومبيل هاي شخصي، رايانه هاي شخصي و بالاخره گوشي هاي تلفن همراه روند

و روال روند و روالي كه موسيقي متاليكا در گسترش مقوله شيطان پرستي تاكنون طي كرده است بسيار قابل توجه مي باشند.

ظهور يك خواننده جديد دقيقا به مثابه يك شيطان جديد همواره جمع تازه اي از علايق و عواطف اقشار مختلف مردم در كشورهاي جهان را (علي الخصوص جوانان (به خود جلب مي كند.

نقش موسيقي متال نقش حساس گسترش دامنه مخاطبين شيطان گرايي مي باشد.

از سوي ديگر با گذشت زمان خوانندگان متاليكا همه روزه بيشتر تمايلات شيطاني خود را آشكار مي نمايند و بدين سان مي توان آنها را تنها عامل تبليغ شيطان گرايي معرفي كرد. مرلين منسون همانطور كه در بخش قبلي به آنها اشاره شد، استفاده از موسيقي و به تبع آن ظهور خوانندگان جديد به مثابه شياطين نو، ظرفيت هاي جديدي را در اختيار شيطان پرستان قرار داد.

برايان هاگ وارنر نام اصلي فرديست كه امروز به مرلين منسون يا به اختصار (MM) شهرت يافته است.

وي كه اكنون علاوه بر هواداران چندين هزار نفري در اقصي نقاط جهان به عنوان شيطان بزرگ شناخته و مورد پرستش قرار مي گيرد.

مانند ساير افرادي كه از چهره هاي شاخص شيطان پرستي به حساب مي آيند دوران كودكي توام با سختي هاي فراوان مانند فقر و تنگدستي را سپري كرده است.

برايان وارنر يا (MM) تاكنون توانسته است نقش يك منجي را براي شيطان پرستي ايفا كند و اين افراد را از بن بست عزلت خارج كرده و مجددا به عرصه فعاليت هاي اجتماعي وارد سازد.

مرلين منسون نيز مانند ساير چهره هاي شناخته شده شيطانيسم چندين مرحله در طول عمرش يعني طي 38 سال گذشته، براي مدت چند ماه يا چند هفته از نظر ها دور شده و پس از طي زمان

موردنظر با ارائه يك كنسرت بزرگ و يا در چهره اي جديد و البته سخيف تر از گذشته ظاهر مي شود.

( لازم به ذكر است كه شيطان پرستان ادعا مي كنند كه در اين مدت به ملاقات شيطان و يا شياطين مي روند و دستوراتي را دريافت مي كنند.

(گفتني است طبق اطلاعات موجود زماني كه اين افراد غيب مي شوند، جلساتي را با برخي مقامات بلندپايه امنيتي آمريكا و رژيم صهيونيستي برگزار مي نمايند و خواسته هايشان را مبني بر حمايت هاي مالي، حقوقي و … بيان و از حمايت ايشان برخوردار مي شوند.

شيطان پرستي و پيدايش آن در موسيقي متال و جنبش عظيم بلك متال

موسيقي متال داراي زير مجموعه هاي زياديست كه برخي از آنان جز مهمترين گروه هاي شيطان پرست محسوب مشوند مانند هوي متال و بلك متال و … Black Metal

بلك متال در نروژ از زماني پديد آمد كه نئو وايكينگ هاي نروژ در جستجوي راه و وسيله اي براي نابود كردن مسيحيت در نروژ و بعد در تمام دنيا بودند و در اين راه انسانهاي بسياري را كشتند و كليساهاي زيادي را آتش زدند و بلك متال را تا نهايت نواختند تا شايد خداي تاريك ها باز گردد. موسيقي كه سخن از دنياي تاريك سرد و بي روح را بيان مي كند سبكي مملو از خشونت مرگ و كشتار. اعمال منافي عفت تعداد زياد ديگر سبك متال وجود دارد كه هر كدام داراي خصوصيات خاص خود هستند اما وجه اشتراك بسياري از آنان عبارت است از رواج خشونت و فحشا

بازديدكنندگان و توريست ها از نروژ به عنوان كشور حماسه ها و افسانه ها ياد مي كنند.

پايتخت اين كشور هم اسلوست كه در مركز اين شهر همه چيز از خانه هاي سنگي زيبا تا معتادان

و گدايان با قيافه هاي مختلف ديده مي شود.

در يكي از همين خانه هاي مركز اين شهر و در يك اتاق شش ضلعي گروه mayhem به عنوان اولين گروه بلك متال نروژ شكل گرفت. در اين اتاق فرشهاي بسيار كثيف در زير پا، صليب هاي شكسته نازي بالاي سر به همراه صليب هاي بر عكس و شمشير وايكينگ ها كه به در و ديوار آويزان شده ديده مي شود.

Hell hammer در حال حاضر تنها عضو باقي مانده از تركيب تشكيل دهنده گروه است.

پايه و اساس اين موسيقي در نروژ در اوايل دهه هشتاد شكل گرفت. اعضاي اين گروه در همان خانه زندگي مي كردند كه اطرافيان از اين خانه به عنوان خانه اي شيطاني ياد مي كنند.

Hell hammer مي گويد:

وقتي براي خريد به مغازه اي مي رفتيم پيرزن ها به محض ديدن ما فرار مي كردند و به نوه ها و بچه هايشان مي گفتند:

اينجا محل زندگي شيطان است.

گروه مشغول تمرين و كار بود كه dead خواننده گروه مغز خود را با شاتگان متلاشي كرد و اعضاي گروه جنازه او را همان طور در حياط خانه رها كردند تا جسد dead خوراك پرندگان شود.

Hell hammer مي گويد:

اين كار dead مرا متعجب نكرد چون او واقعاً ديوانه بود و هميشه هم از قلعه هاي عجيب نروژ صحبت مي كرد Hell hammer و euronymous گيتاريست گروه اولين كساني بودند كه جنازه dead را ديدند و اورانيموس مي گويد:

ما وقتي جنازه او را ديديم كه مغز او روي زمين ريخته و خونش به ديوار ها پاشيده شده بود.

Hell hammer مي گويد:

اورانيموس قسمتي از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزي پخت و خورد Hell hammer. اولين كسي بود كه لباس اين چنيني بلك متال را مد كرد. چكمه هاي بلند، لباس

جين، ژاكت هاي چرمي سياه به همراه پنتاگرامي كه به گردنبندي كه از استخوان جمجمه dead ساخته شده بود اولين تريپ گروه بلك متال بود.

بلك متال هميشه موسيقي ترسناكي بوده و حتي گروه هاي انگليسي مثل venom خود را به عنوان يك گروه شيطاني مطرح كرد و خود را طبق قوانين شيطان پرستي وفق دادند. اما وقتي كه بلك متال به نروژ رفت تغييراتي اساسي در آن شكل گرفت و جنگي عظيمي كه بر عليه مسيحيت با اين موسيقي شكل گرفته و پيوند خورده نماد پيدا كرد. از گروه هاي ديگري كه بعد از mayhem به اين نهضت پيوستند مي توان به dark throne، immortal، burzum، marduk و emperor اشاره كرد كه در ابتدا به صورت زيرزميني تشكيل شده و رشد كردند.

در همين زمان euonymus شركت DSP را شكل داد. او به نوعي رهبر اين نهضت محسوب مي شد.

Hell hammer در مورد او مي گويد:

او احساسات نداشت.

ترحم نداشت و هميشه هم مي گفت كه اين نوع زندگي برايش لذت بخش است.

اين شركت در زير زمين همان خانه محل تمرين گروه تشكيل شد.

اين زير زمين مثل سياه چال هاي قديم تاريك و نمناك بود و با شمع روشن مي شد.

افراد بسياري پس از آمدن به اين مكان و خروج از آن كفن به تن مي كردند و در اوج نشئگي حاصل از مواد مخدر به خودزني با چاقو و شيشه شكسته مي پرداختند و با اسپري بر روي ديوار عبارت 666 را مي نوشتند.

Hell hammer مردمي كه با تفنگ به خود يا ديوار شليك مي كردند و حتي كسي كه با پتك به مغز خود كوبيد را به ياد مي آورد يا حتي اورانيموس كه يك روز آنقدر خود را

با زنجير زد تا بيهوش شد.

در حدود سال 1990 بود كه بلك متال در حال پيشرفت بود و در اين زمان گروه سازش ناپذير marduk پايه ريزي شد و با اولين آلبوم خود يعني me Jesus دري جديد را بر روي بلك متال و مبارزه با مسيحيت باز كرد. Samoth گيتاريست بزرگي كه از اعضاي تشكيل دهنده emperorاست و سابقه همكاري باburzum، satyricon و … را دارد مي گويد:

ما هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح اعلام خواهيم كرد و خواهيد ديد كه چگونه اديان وايكينگ ها باز خواهد گشت.

نقطه اشتراكي كه در بين گروه هاي آن موقع بلك متال ديده مي شد اين بود كه همه آنها نفرتي خاص نسبت به مسيحيت داشتند. در اين زمان آتش زدن كليسا ها به وسيله كساني كه خود را سربازان ا و دين مي ناميدند مد شد.

از پيشگامان اين كار مي توان به varg vikerness يا همان count grishnackh اشاره كرد. از كليسا هاي معروفي كه ورگ آتش زد fantoft را نام مي برد كه از آثار باستاني نروژ است.

از ديگر كليساهاي معروف kolmen kolen است كه samoth آتش زد كه اين كليسا كليساي خانوادگي پادشاه هارالد پنجم بوده Samoth در ابتدا با كمك ورگ كليساي fantoft را آتش زد و بعد از آتش زدن كليساي kolmen كليساي skjold را هم به آتش كشيد. او مي گويد:

دركوچكي در زير محراب كليسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئيل روي آن ريختم و كبريت زدم و فرار كردم.

ورگ هم از اعضاي اصلي اين جنبش بود كه اغلب لباسهاي وايكينگ ها را مي پوشيد و در ايدئولوژي اش بسيار حساس و سخت گير در عين حال احساساتي بود (اين

نكته در آهنگهاي بارزام چه با كلام و چه بدون كلام كاملاً مشهود است و هميشه حتي در تند ترين آهنگهاي او نغمه اي غمناك شنيده مي شود ). ورگ از معتقدان شديد به مبارزه با مسيحيان از طريق آتش زدن كليسا بود.

شيطان پرستها خواهان پايان دادن به اين دورويي معنوي مردم هستند.

در اين زمان نروژ بسيار ضعيف است و هر روز زندگي سخت تر مي شود Torgersson اميدوار است كه اين آتش باعث بيدار شدن افكار خفته مردم شود. وقتي از اسقف andriass artfloat در اين زمينه سؤال مي شود با عصبانيت مي گويد:

اين مسايل واقعاً نمي تواند دين ما را خدشه دار كند و اين قدر ضعيف هستند كه ما حتي به مبارزه با آنان فكر نمي كنيم.

پرفسور tormod engelsviken مي گويد:

الان در زماني شبيه قرون وسطي هستيم و اين بار پاگان ها در مقابل مسيحيان قرار گرفته اند كه هر دو طرف در عقايدشان بسيار دقيق هستند.

او اعتقاد دارد نروژيان ديني روحاني و واقعي مي خواهند و مي گويد:

اين حركت و جنبش پاگان ها نوعي خون خواهي و انتقام از خشونت مسيحيان است.

شما بايد به ياد بياوريد وايكينگ ها در زمان آمدن مسيحيت ساكت بودند و به مرور زمان از بين رفتند ولي الان نوبت نئو وايكينگ است.

Nebelhexa خانمي كه از اساتيد دانشگاه در نروژ بود عضوي ديگر از اين جنبش است كه بسيار زود جادوي سياه را ياد گرفت و به يكي از اعضاي معتبر كليساي شيطان تبديل شد.

او موهايي قرمز داشت و سر انجام كليساي شيطان را ترك كرد و با samoth به همراه گروه emperor در تور اروپا براي cradle of filth شركت داشت آشنا شد و با او ازدواج كرد. در نيمه شب سال نو

همان سال samoth و nebelhexa از كوهي برفي در نزديكي خانه شان بالا رفتند و در جايي در ميان درختان به رسم شيطان پرستان با هم همقسم شدند كه تا عوض شدن دين نروژ از مبارزه دست نكشند Nebelhexa و samoth به همراه varg براي آتش زدن كليسايي رفتند و پس از آتش زدن آن samoth در ميان آتش گير كرد و varg او را نجات داد.

nebelhexa در مورد ورگ مي گويد:

او انساني استثنائيست و در همه چيز استعداد دارد و براي رسيدن به هدف همه كاري مي كند او هميشه به samoth مي گفت بايد تمام كليساها را آتش زد.

Faust درامر سابق و از اعضاي تشكيل دهنده emperor از ديگر اشخاص معروف اين جنبش است كه به جرم كشتن يك كشيش و آتش زدن كليسا به 14 سال حبس محكوم شد.

در آگوست 1992 وقتي faust از پارك المپيك بازديد مي كرد كشيشي را ديد و با او دوستانه مشغول به صحبت شد و با هم قدم زنان به ميان جنگل رفتند و در اين جنگل faust گردن كشيش را با چاقو بريد و جنازه ي او را رها كرد و فرار كرد. دو روز بعد از اين جريان faust به همراه varg و euronymous براي آتش زدن كليسايي به نزديكي همان پارك رفتند و faust داخل رفت و بمب دستي كه ساخته بود در محراب كار گذاشت و انجيل و كتاب دعاي مذهبي را هم روي آن گذاشت و كمي گازوئيل در نزديكي آن ريخت و همه با هم به سوي كوه فرار كردند تا شاهد انفجار كليسا باشند. بعد از اين واقعه بود كه faust دستگير و به 14

سال حبس محكوم شد.

تاثير جنبش بلك متال و ضد مسيحيت و شيطان پرستي نه تنها در نروژ بود بلكه به ديگر قسمتهاي دنيا هم كشيده شد و براي مثال از گروههايي كه در ديگر نقاط دنيا در اين زمينه تشكيل شدند به گروه هاي deicide، six feet under و cannibal corpse در آمريكا، opera IX در ايتاليا، kataklysm در كانادا مي توان اشاره كرد. –

موسيقي رپ

تاريخچه:

(RAP)، فرهنگي كه خصوصاً به جوانان سياه و اقشار تحتاني در جوامع غرب تعلق دارد، از آمريكا سرچشمه گرفته و شورشگران سراسر جهان را تحت تاثير قرار داده است موسيقي RAP از تكامل اشكال ديگري از موسيقي سياهان در محله هاي فقيرنشين برانكس نيويورك و تا حدودي هارلم شكل گرفته است.

اين محلات، نقطه تمركز گروههايي از سياهان است كه سالها پيش تحت شرايط فلاكت بار اقتصادي مجبور به مهاجرت از ايالات جنوبي به شهرهاي بزرگ نظير نيويورك شدند.

اواخر دهه 1960، وقتي كه آمريكا زير ضربه مبارزات انقلابي در كشورهاي تحت سلطه اش، خصوصاً ويتنام، قرار داشت و انقلاب چين نيز بر شورشگران و انقلابيون در ايالات متحده تاثير نهاده بود در شهرهاي بزرگ آمريكا تضادهاي طبقاتي ميان سياه با بورژوازي امپرياليستي و پايه هاي اجتماعيش حدت و شدتي فوق العاده يافته بود.

بين محلات فقير نشين سياه با ساير نقاط شهر نيويورك، چيزي شبيه به خط مرزي وجود داشت. خط مرزي شاهد درگيري ميان دسته هاي متشكل سفيدهاي نژاد پرست و پليس از يك طرف با گروه هاي بزرگ و متشكل جوانان سياه بود.

گروه هاي RAP از دل همين تشكلات شورشي سياه شكل گرفت.

در اينجا قسمتي از نخستين ترانه RAP اعتراضي كه از معروفيتي بين المللي برخوردار گشته

و پيام نام دارد را مي خوانيم. اين ترانه از آثار گرند مستر فلش و گروه فوريوس فايو است.

اين ترانه حكايت شرايط نابسامان طبقه هاي فقير نشين جامعه است.

(دستم را بروي اسلحه ام ميفشارم، چرا كه قصد جانم را كرده اند مرا هل ندهيد، ديگر جان به لبم رسيده مي كوشم به سيم آخر نزنم اينجا درست مثل يك جنگل است و بعضي وقتها تعجب مي كنم كه چگونه مي توان جان سالم بدر برد (در همان سالهاي نخستين شكل گيري رپ با دخالت قدرتمندان، هدفهاي سياسي و اجتماعي گروه هاي سياهپوست، دستخوش نوعي تحريف گرديده و در نتيجه به ابزاري در دست سياستمداران و صيهيونيسم تبديل شدند.

در طول مدتي كه رپ شكل مي گرفت، عناوين مختلفي از اين نوع موسيقي توسط موزيسين ها به وجود آمد كه با پيوستن خوانندگان معروفي به اين گروه موسيقي رپ طرفداران زيادي را به خود جلب و جذب نمود.

آن رپ نسبت به گروه هاي ديگر طرفداران بيشتري دارد و جوانان علاقه مند به موسيقي آن گوش مي دهند و بر اساس مدلهايي كه آنها به آنها القاء مي شود، لباس مي پوشند و آرايشهاي ظاهري رپ را برميگزينند.

شلوارهايي كه پاچه گشاد آن بر روي زمين كشيده مشود، مانتوهايي با آستين هاي بلند، موهاي روغن زده و چسبيده بر سر، عينك هاي دودي با قالب فلزي، خط ريش پايين تر از گوش پسران و روسريهاي كوچك و معمولا سفيد رنگ دختران، ويژگي ظاهري گروه رپ است.

برخي از گروه هاي زير مجموعه رپ عبارتند از:

1 - ASE OF BASE: كه در سبك موسيقي پاپ از سال 1988 در آمريكا و اروپا برنامه اجرا مي كنند كه اعضاي اين گروه چهار خواننده سياهپوست هستند كه عموما محور اشعارشان پيرامون عشق و

روابط آزاد غيراخلاقي مي باشد.

2 - NEW KIDS OF THE BLACK: كه از سال 1987 برنامه اجرا مي كنند، آهنگهاي آنها بسيار تند و با مضاميني درباره عشق و زندگي اجرا مي شوند. خوانندگاني بنامهاي كوئين و جيمي به همراه دو سياه پوست ديگر كه همگي هم جنس باز هستند عضو اين گروه مي باشند

با توجه بدانچه ذكر شد كه بيانگر بخشي از فرهنگ غرب و در راس آن امريكاست آيا اين سخن پرزيدنت بوش كه: ارزشهاي و موضوعات مورد علاقه آمريكا براي هر كسي و در هر جامعه اي درست و مفيد است! … و آيا اين سخن ديگر معنايي دارد كه:

اهداف آمريكا برقراري صلح، تداوم آزادي و رسيدن به سعادت و خوشبختيست! ولي معني اين سخن توماس فردمن تحليلگر سياسي آمريكا كه مي گويد:

جنگ با اين دشمن (اسلام) با ارتش ممكن نيست بلكه بايد در مدارس، مساجد و كليسا ها و معابد به رويارويي با آن پرداخت و اين راه جز با همكاري روحانيون، كشيشان و راهبان نمي توان به پيروزي دست يافت.

- تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

شيطان پرستي - قسمت نوزدهم

توضيحات پاياني و …

منابع

در اين بخش توضيحاتي در مورد چند مورد ارائه خواهيم كرد تا جزئياتي باقي نمانده باشد ان شاء الله.

آنتوان شزاندر لاوِي آنتوان شزاندر لاوِيْ به انگليسي: (Anton Szandor LaVey)، مؤسس و كاهن اعظم كليساي شيطان. نويسنده كتاب انجيل شيطاني و بنيانگذار شيطان پرستي لاويي.

در 11 آوريل سال 1930 در شهر شيكاگو ايالت ايلي نويز متولد شد.

سپس خانواده اش به سانفرانسيسكو نقل مكان كردند و بيشتر دوران رشد وي همانجا سپري شد.

پس از رها كردن دبيرستان و فرار از خانه در 17 سالگي ابتدا به سيرك پيوست و

بعد به نوازندگي روي آورد.

در 1950 به عنوان عكاس در دايره جنايي پليس است خدام شد.

ازدواج در سال 1952 (ميلادي) با كارول لَنسينگ (Carole Lansing) ازدواج كرد. نتيجه اين ازدواج اولين دختر او كلارا لاوي بود.

ازدواج آنها بعد از اينكه آنتوان بسيار شيفته داين هگارتي شده بود در 1960 (ميلادي) منجر به طلاق شد.

آنتوان و داين هرگز ازدواج نكردند ولي رابطه ي آنها بعد از سالهاي طولاني به تولد دختر دوم وي زنا لاوي در سال 1964 (ميلادي) منجر شد.

موفقيت هاي او به عنوان يك پيانيست ادامه داشت و از مشهور ترين افراد زمان خود در سانفرانيسكو بود.

شيطان پرستي لاوي ارائه سخنراني هاي سرّي خود در شبهاي جمعه را كه «دايره اسرار آميز» ناميده بود آغاز كرد. يكي از اعضاي همين حلقه بود كه به وي پيشنهاد تأسيس آيين جديد را داد.

در 30 آوريل 1966 در حالي كه سر خود (به عنوان رسم آيين جديد) را تراشيده بود، بنيان گذاري كليساي شيطان را اعلام كرد.

همچنين سال 1966 را به عنوان آنو ساتانس (سال اول Anno Satanas) سال اول عهد شيطان اعلام كرد. [1]

وي خود را كاهن اعظم كليساي شيطان ناميد.

چندي بعد با انتشار كتاب انجيل شيطاني در سال 1969 به اظهار تعاليم كليساي شيطان پرداخت و اظهار داشت كه شيطان فرمانرواي زمين است.

در ادامه انتشار انجيل شيطاني لاوي كتاب آيين پرستش شيطاني را در 1972 انتشار داد. در اين كتاب جزئيات بيشتري از آيين پرستش، رسوم و تشريفات ديني پرستش شيطان (از جمله مراسم عشاء تاريك Black Mass) را ذكر كرد.

هگرتي و لاوي در اوسط 1980 از هم جدا شدند و آخرين همراه لاوي بلانچ بارتون (Blanche Barton) بود.

نتيجه

اين همراهي تنها پسر لاوي سيتن سركيس كرنكي لاوي (Satan Xerxes Carnacki LaVey) شد.

مرگ آنتوان لاوي در 29 اكتبر 1997 در بيمارستان سنت ماري شهر سانفرانسيسكو بر اثر تورم ريه مرد. روز مرگ لاوي به عنوان روز هالووين شناخته مي شود. در تدفين شيطاني لاوي كه به صورت مخفي انجام شد، جسدش سوزانده و خاكستر شد.

خاكسترش دفن نشد ولي بين وارثانش تقسيم شد و با اين فرض كه داراي قدرت اسرارآميز است در آيين پرستش اسرارآميز شيطاني استفاده مي شود.

آثار / كتاب

انجيل شيطاني (1969)

ساحره ي تمام عيار - يا - وقتي پاكدامني شكست خورد چه كنيم (1971)

آيين پرستش شيطاني (1972)

دفتر يادداشت شيطان (1992)

گفتگوهاي شيطان (1988)

فيلم:

نيايش برادر اهريمني من (1969)

سيتنيس (Satanis): عشاء رباني شيطان (1970)

باران شيطان (1975)

اتومبيل (1977)

دكتر دراكولا، اكا سونگالي (1981)

سوپرستار كارلز منسون (1989)

مرگ صحنه (1989)

گفتگوي شيطان (1995)

موسيقي

مراسم عشاء شيطاني

موسيقي بيگانه

شيطان به تعطيلات مي رود

انجيل شيطاني

كتاب انجيل شيطاني به انگليسي: (The Satanic Bible) توسط آنتوان لاوي در 1969 نوشته شد.

اين كتاب شامل 4 كتاب (فصل) است كه به نام هاي 4 شيطان ( چهار ارباب دوزخ ) ناميده شده:

كتاب شيطان (Satan)

معرفي شاعرانه اي از مشخصات و تجاوزات شيطان پرستي، برگرفته از عبارات رَگنر ربرد (Ragnar Rebeard)

كتاب لوسيفر (Lucifer)

روشنگري، مباني فلسفي و تصوري شيطان پرستي.

خواسته: خدا، مرده يا زنده.

برخي شواهد عصر شيطاني جديد

دوزخ، اهريمن و چگونه روح خود را واگذار كنيد

عشق و نفرت

روابط جنسي شيطاني

همه خونخوارن، خون نمي مكند

لطف، نه اجبار

انتخابي از قرباني بشر

زندگي پس از مرگ در طول تكميل ضمير نفس

تعطيلات مذهبي

مراسم عشاء تاريك

كتاب بليال (Belial)

شامل اصول نظري و تمرينات آيين پرستش شيطاني، جادوگري و روانشناسانه.

نظريه و تمرين سحر شيطاني (تعريف و هدف

(انواع سه گانه آيين پرستش شيطان

آيين پرستش شيطان، يا «اتاقك

شريح

«اجزاي كربردي در سحر شيطاني

آيين پرستش شيطاني

كتاب لويتن (Leviathan)

شامل متن هايي براي استفاده در آيين پرستش شيطان.

پيتر گيلمور

پيتر گيلمور (Peter H. Gilmore) در سال 2001 توسط موبده بلانچ بارتون به عنوان كاهن اعظم كليساي شيطان تعيين شد.

وي هم اكنون به عنوان موبد اعظم در كليساي شيطان فعاليت مي كند.

وي به عنوان نماينده كليساي شيطان در برنامه هاي متعددي كه در راديو و تلوزيون راجع به شيطان پرستي پخش مي شود حضور فعالي دارد.

در 1989 همراه با همسرش پگي ناراميا (Peggy Nadramia) شروع به انتشار مجله شعله سياه (The Black Flame) كردند.

در 2005 مقدمه اي بر انجيل شيطاني آنتوان لاوي نوشت. آخرين اثر او كتاب مقدس شيطاني (The Satanic Scriptures) است كه در اواسط 2007 منتشر شد.

پيتر گيلمور در 2007

سرمد كاشاني

وي كه گفته مي شود بعد از عمر خيام بهترين رباعي ها را در زبان فارسي از آن خود دارد (اكثر قريب به اتفاق آنها در مدح شيطان هستند) در ابتدا يهودي بوده كه بعدها تحت تأثير ملاصدرا و در شهر شيراز به دين اسلام گرويده. پس از اين در طي پاره اي از توهمات اعلام مي دارد كه از سوي شيطان به وي وحي مي رسد و خود را مريد و پيرو شيطان مي خواند. او به منظور تجارت به دربار پادشاه دانشمند هند دارا شكوه مي رود و در آنجا در اثر رفتارهاي عجيب و غير اخلاقي خود (از جمله اينكه برهنه در دربار تردد مي كرده) به دستور شاه سر از تنش جدا مي سازند. نقل است در هنگام جدا شدن سر، بدن آن را برداشته چند قدمي راه مي رود و سپس به زمين مي افتد.

نمونه ي اشعار

سرمد تو حديث كعبه و دير مكن

در كوچه ي شك، چو گمرهان سير

مكن

رو شيوه معرفت ز شيطان آموز

او را بپرست و طاعت غير مكن

***

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند

لاغر صفتان زشت خو را نكشند

گر عاشق صادقي ز كشتن مگريز

مردار بود هر آنكه او را نكشند

مايكل آكينو

مايكل آكينو (Michael Aquino) متولد 18 اكتبر 1946 يكي از بنيانگذاران «معبد سِت» (سازمان جدا شده از كليساي شيطان) است.

همچنين او در ارتش و سازمان سيا (CIA) مشغول فعاليت بوده است.

وي به خاطر اختلافات ش با آنتوان لاوي، معبدست را در 1975 تأسيس كرد.

- ***********

منابع تحقيق:

1. قرآن كريم، سوره زمر آيه 18

2. قرآن كريم، سوره بقره آيه 256

3. قرآن كريم، سوره آل عمران آيات 192 الي 194

4. قرآن كريم، سوره ابراهيم آيات 35 الي 41

5. صحيفه سجاديه دعاي 17

6. مفاتيح الجنان، دعاي كميل

7. مفتايح الجنان، دعاي عرفه امام حسين عليه السلام

8. نقدي بر انواع و گروه هاي شيطان پرستي، كيوان معمر، پاييز 84 - دانشگاه علم و صنعت ايران

كليساي شيطان، باقر طالبي، نشريه معارف، بهمن 82، شماره 17

9. تقريب نيوز

10. Nasour. net

11. سايت جامعه شناسي ايران: جامعه شناسي شيطان پرستي:: مريم سعادتي

12. توسلي، بابك، شيطان در موسيقي غرب، نشريه نگاه تازه، شماره سوم و چهارم، صفحه147.

13. توكلي، محمد رؤوف، تاريخ تصوف در كردستان: چاپ اول، تهران، توكلي، 1378.

14. عبدالهي خوروش، حسين، تاثير موسيقي بر روان و اعصاب، ناشر: بنگاه مطبوعاتي مطهر اصفهان.

15. سخنراني دكتر حسين عباسي با عنوان شيطان شناسي مدرن و عينيت يافتن شيطان در قرن 21.

16. معمر، كيوان، مهندسي صنايع گرايش توليد صنعتي، ورودي سال1381، نقدي بر انواع و گروه هاي شيطان پرستي، استاد راهنما: كريمي، معارف اسلامي2، دانشگاه علم و صنعت ايران، پائيز1384.

17. مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهشهاي

آستان قدس رضوي، 1368

18. شبكه لقمان

19. شبكه ايران

20. ويكيپديا

21. Saviour. ir

22. برنا نيوز

23. Kheimenews. com

24. Mouood. org

25. Alborznews. net

26. Softhadi. com

27. Shia - news. com

28. Kalemeh. ir

29. Maarefmags. com

30. مردم ك

31. ايرنا

32. خبرگزاري مهر

33. نقدي بر انواع و گروه هاي شيطان پرستي، كيوان معمر، پاييز 84 - دانشگاه علم و صنعت ايران

كليساي شيطان، باقر طالبي، نشريه معارف، بهمن 82، شماره

34. كتاب مقدس شيطان پرستي، بخش نيايش با شيطان

35. كتاب مقدس شيطان پرستي، نيايش براي درخواست شهوت

36. كتاب مقدس شيطان پرستي، نيايش براي درخواست لطف و شفقت شيطان

37. تورات، كتاب مزامير باب 4 آيه 1

38. تورات، كتاب مزامير باب 5 آيات 8 الي 10

39. تورات، كتاب مزامير باب 10 آيات 14 و 15

40. تورات، كتاب مزامير باب 22 آيات 9 الي 21

41. انجيل متي باب 7 آيات 9 الي 13

42. انجيل برنابا فصل 83 آيات 27 الي 31

43. انجيل برنابا فصل 122 آيات 16 الي 26

44. خبر گزاري فارس

45. كتاب دشمن خود را بشناس – نوشته سيد مسعود جزايري

46. سايت هنر موسيقي

47. سايت ضيافت

48. Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations

49. سايت علمي، فرهنگي بينش جوان تهيه كننده:

محمود كريمي

منبع:

راسخون برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

%%%انتها

صهيونيسم و شيطانيسم

متون ديني يهود عمده ترين عامل ايجاد اين نحله ي فاسد فلسفي و فرهنگي ( بخوانيد ضد فرهنگي) بوده است.

1. متون: از متون يهودي و نقش آنها در شكل گيري شيطان پرستي، چند نكته ذيل، قابل توجه است:

1. 1. بر اساس آموزه هاي يهودي و عبراني، شيطان نه يك موجود بد؛ بلكه يك فرشته ي خادم! براي آزمايش انسان ها است.

1. 2. در مكاشفات نيز، به عدد 666 عدد مقدس شيطان پرستان، اشاراتي شده است.

1. 3.

خواه و ناخواه، متون يهودي مأخذ و منبع مهمي براي مسيحيان نيز قلمداد مي شوند و نحوه ي اعتقاد يهوديت به شيطان، تأثيرات فراواني را بر مسيحيت داشته است.

2. «كابالا» يا «قبالا» يا همان تصوف يهودي آييني است كه به نوع خاصي از رياضت هاي شيطاني يهوديت دلالت دارد. كابالا، بخش رمزآلود و بسيار سرّي دين يهودي، طي 500 سال اخير محسوب شده و عمده تحولات جهان از سوي كاباليست ها دنبال مي شود. («Kabbalistic»هاي مسيحي، كساني بودند كه تلاش مي كردند تا از عرفان و تصوف يهودي، استفاده كنند تا بدين وسيله الوهيت مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام) را اثبات كنند.

آنان شيفته ي پنتاگرام شده بودند. پنتاگرام براي آنها، نمادي از مسيح و اشاره اي به روح مقدس در جسم بود.

شاهكار محبوب «Gematric» اضافه كردن حرف عبري «Shin» به كلمه ي چهار حرفي «YHVH» بود.

حرف «Shin» در زبان عبري نشان دهنده ي آتش و روح مقدس به معني خداست.

(«YHVH»، به رايج ترين صورت «Jehovah» يا همان «YHSHVH» (عيسي) است.

او بدين وسيله بين ستاره ي پنج رأس، عيد پنجگانه، عيسي مسيح و خدا رابطه برقرار كرد. چندين رابطه بين پنتاگرام و مسيحيت وجود دارد. پيش از به صليب كشيده شدن مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام)، پنتاگرام، يك نشان رجحان يافته براي آرايش كردن و زينت دادن جواهرها و طلسم هاي مسيحيان اوليه بود.

اين علامت كه به راحتي و در يك حركت پيوسته ي قلم كشيده مي شد، با پنج زخم مسيح (عَلَيْهِ السَّلَام) آميخته شده بود.

پنتاگرام همچنين براي يك فرقه ي نهاني عرفاني مسيحي نمادي از «Isis» الهه ي حاصل خيزي و «Venus» اصلي ترين رب النوع مؤنث بود.

فرقه اي كه به صورت پنهان در نقاط مختلف، در سراسر تاريخ مسيحيت وجود داشت. «كريستف كلمب» و همكارانش همگي

كاباليست بودند! و از فنون جادوگري كابالايي و منجمان آن در راه پيدا كردن قاره آمريكا، بهره برداري كردند.

كابالا عميقاً بر برخي باورهاي خرافي همچون جادوگري استوار است و رسماً براي آن تقدس قائل است و اين عمده ترين نقطه اشتراك شيطان پرستي در گذشته و حال با شيطان پرستي است.

هم اكنون اصطلاح كابالا، وصف كننده تمرين آيين و دانش محرمانه يهود است.

مهم ترين منابع و كتب كابالايستي كه به عنوان ستون فقرات و پايه ي اصلي آيين كابالا در آمده اند، شامل مجموعه كتب عبري «بهير» (به معناي كتاب روشنايي) و «هيچالوت» (به معناي كاخ ها) مي شوند كه به قرن اول ميلادي باز مي گردند. نهايتاً در قرن سيزدهم ميلادي كتاب «زوهر» نوشته شد كه تفكر و شكل كنوني «آيين كابالا» را تشكيل داد.

«عبدالله شهبازي» نويسنده ي مجموعه كتاب هاي زرسالاران يهودي و پارسي و متخصص تاريخ، در پايگاه خود درباره ي فرقه ي كابالا مقاله ي جامعي دارد و ديدگاه هاي وي با آنچه در دانشنامه ي «ويكي پديا» آمده است، متفاوت است.

وي در قسمت نخست مقاله ي خود درباره ي تعريف كابالا مي نويسد:

«كابالا ناميست كه بر تصوف يهودي اطلاق مي شود و تلفظ اروپايي «كباله» عبريست به معني «قديمي» و «كهن». اين واژه به شكل «قباله» براي ما آشناست.

پيروان آيين كابالا يا كاباليست ها اين مكتب را «دانش سري و پنهان» خاخام هاي يهودي مي خوانند و براي آن پيشينه اي كهن قائل اند. براي نمونه، مادام «بلاواتسكي» رهبر فرقه «تئوسوفي» مدعيست كه كابالا (قباله) در اصل كتابيست رمزگونه كه از سوي خداوند به پيامبران، آدم و نوح و ابراهيم و موسي نازل شد! و حاوي دانش پنهان قوم بني اسرائيل بود.

به ادعاي بلاواتسكي، نه تنها پيامبران، بلكه تمامي شخصيت هاي مهم فرهنگي

و سياسي و حتي نظامي تاريخ چون افلاطون و ارسطو و اسكندر و غيره، دانش خود را از اين كتاب گرفته اند! مادام بلاواتسكي برخي از متفكرين غربي، چون اسپينوزا و بيكن و نيوتون را از پيروان آيين كابالا مي داند. شهبازي در ردّ اين ادعا مي گويد:

( براي تصوف يهودي، به عنوان «يك مكتب مستقل فكري» پيشينه ي جدي نمي تواند يافت). شهبازي، ديرينه ي مكتب كابالا را به اوايل سده ي سيزدهم ميلادي محدود كرده و ماقبل آن را گرته برداري يهوديان از مكتب «فيلو» اسكندراني در فرهنگ «هلني» و فلسفه يوناني مي داند. وي در قمست دوم مقاله ي خود مي نويسد:

«سرآغاز طريقت كابالا به اوايل سده ي سيزدهم ميلادي و به اسحاق كور (1160 - 1235 م) مي رسد. او در بندر «ناربون» (جنوب فرانسه)

مي زيست و برخي نظرات عرفاني بيان مي داشت.» وي در جايي از قسمت اول مقاله ي خود درباره ي گذشته ي تصوف يهود، پيش از ظهور كابالا، مي نويسد:

«مشاركت يهوديان در نحله هاي فكري رازآميز و عرفاني به فيلواسكندراني در اوايل سده ي اول ميلادي مي رسد.» مكتب كابالا نيز به دو بخش «حكمت نظري» و «حكمت علمي» تقسيم مي شود. در تصوف كابالا بحث هاي مفصلي درباره ي خداوند و خلقت وجود دارد.» اين استاد تاريخ در انتهاي بحث خود مي افزايد:

«آنچه از زاويه ي تحليل سياسي حائز اهميت است، «شيطان شناسي» و «پيام مسيحايي» اين مكتب است و دقيقاً اين مفاهيم است كه كابالا را به عنوان يك ايدئولوژي سياسي معنادار مي كند.»

مناسك جنسي در فرقه كابالا:

مسأله ي ديگري كه در فرقه ي كابالا حائز اهميت است مناسك «جنسي» اين فرقه است كه از نيمه ي سده ي هجدهم و بر اساس آموزه هاي فردي به نام «يعقوب بن يهودا ليب»، كه با نام «ياكوب

فرانك» (1719 - 1726) شهرت دارد، ظهور كرد. ياكوب فرانك شاخه «فرانكسيت» فرقه ي كابالا را بر بنياد ميراث شاخه هاي متعلق به «شابتاي زوي» و «ناتان غزه اي» بنا نهاد. وي كه به يك خانواده ي ثروتمند تاجر و پيمانكار يهودي ساكن اوكراين تعلق داشت و همسرش نيز از يك خانواده ي ثروتمند تاجر بود، در جواني به طريقت كابالا جذب شد، كتاب «ظُهَر» (Zohare) (كتابي كه موسي بنشم تاولئوني د رسال هاي 1280 - 1286 ميلادي نوشت و با تدوين اين كتاب، تصوف رازآميز كابالا به صورت يك نظام فكري و عملي سازمان يافته و منسجم درآمد و شكل نهايي يافت) را خواند و به عضويت شاخه شابتاي زوي درآمد. در دسامبر 1755 فرانك از سوي سران فتنه «دونمه» براي تصدي رياست اين فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهي زادگاه خود شد.

فرانك در رأس فرقه شابتاي در «پودوليا» قرار گرفت ولي كمي بعد، در ژانويه 1756 كارش به رسوايي كشيد. زماني كه فرانك و پيروانش در يك خانه در بسته مشغول اجراي مناسك جنسي مرسوم در فرقه ي شابتاي بودند، به علت بازشدن تصادفي پنجره ها، مردم مطلع شدند و … يكي از مواردي كه توانسته از كابالا به شيطان پرستي راه يابد، نماد «پنتاگرام» يا ستاره ي پنج پَر است.

اين نماد به مثابه ابزاري براي جادوگران كاباليست مورد استفاده قرار مي گرفته است.

همچنين شنيدني است كه بخش عمده اي از بازيگران و خوانندگان فحشاء محور جهان، همچون «مدونا» كاباليست مي باشند. «مدونا» سال 2005 رسماً عضويتش را در گروه هاي كابالا اعلام كرد و نام يهودي «استر» را بر خود نهاد. نقطه ي ديگر اشتراك كابالا با شيطان پرستي، ديدگاه جنسي اين دو

مي باشد كه در هر نحله ي فاسد، لذت جنسي در اولويت قرار دارد. بنيان گذاران كابالا همان افرادي هستند كه سپس نهضتي!! را با عنوان «پرستش زنان» تشكيل دادند كه مي توان به صراحت آن را يك جريان شهوت محور خطاب كرد. برخي از كارشناسان بر اين باورند كه كاباليست ها ذائقه ي جنسي مردان و زنان را در سراسر عالم دست خوش تغيير و تحول به سمت توحش قرار داده اند، مانند تغيير جنسيت «مايكل جكسون» و … يادآوري اين نكته ضروريست كه يهوديان و صهيونيست ها به شدت از سخن راندن در باب كابالا پرهيز دارند و امروزه تنها يك كتاب فارسي در اين خصوص قابل دسترسي بوده است!

عضويت در جهنم

شيطان پرستي شيطان پرستان فرقه هايي هستند كه اگر بخواهيم در مورد آنها و چگونگي پيدايش شان اطلاعاتي داشته باشيم. بايد از اين جا شروع كنيم كه سال هاي پس از رنسانس را مي توان به سال هاي افسار گسيختگي جهان غرب در تمامي ابعاد فردي و اجتماعي و جنبه هاي متعدد منتهي به روابط انساني توصيف كرد. پس از برداشته شدن يوق تعاليم متعصب كليساي كاتوليك از گردن انسان غربي، چند جريان عمده فكري و فلسفي شكل گرفت كه يكي از آنها شيطان پرستي بود.

برخي از عناصر فاسد با اتكا به گرايشات و نظريات توراتي و پروتستاني به صورت مخفيانه جريان «شيطان پرستي» را با ويژگي هايي همچون گناه گرايي، قتل، تجاوزات جنسي، عدم اصول اخلاقي، بي توجهي به مسائل توحيدي و … پايه گذاري كردند.

سال 1960 را مي توان به صورت جدي آغاز دوره جديد حيات و فعاليت شيطان پرستان در آمريكا دانست.

شيطان پرستان آمريكايي عقيده داشتند كه شيطان نه يك موجود بد، بلكه يك فرشته خادم

براي آزمايش انسان ها است! عضويت در گروه شيطان پرستان

شيطان پرستان كه در آن زمان تعداد محدودي را تشكيل مي دادند، پس از گذشت چند سال تصميم گرفتند تا اين فرقه را گسترش دهند و از روش هاي گوناگوني براي جذب شدن در اين گروه استفاده كردند.

يكي از روش هاي جذب جوانان، استفاده از موسيقي هاي راك بود.

خوانندگان اين سبك از موسيقي بر روي صحنه و در كليپ هاي خياباني دست به خوردن و آشاميدن ميوه هاي فاسد، خون و … مي نمودند و كاست هاي ضبط شده شان در كشورهاي مختلف انتشار داده مي شد.

جوانان زيادي از اين موسيقي استقبال كردند و دليل استقبال از اين موسيقي چيزي نبود جز جاذبه هاي مجازي و حاشيه اي موسيقي. مانند ايجاد فضا براي روابط آزاد دختران و پسران و ارزان و قابل دسترس بودن موسيقي با توجه به %%ارتقاء تجهيزات فني و تكثير و توزيع آن.

يكي ديگر از روش هاي جذب افراد به اين گروه تشكيل كلاس هايي با موضوعات جذاب بود كه در انتهاي اين كلاس ها قوانين شيطان پرستي را آموزش مي دادند. برخي از قوانين شيطان پرستي

عقد ازدواج تنها با تقسيم يك نان توسط پيشوايان دين بين عروس و داماد و خوردن آن دو تكه نان انجام مي شود.

طلاق نيز با پرتاب يك سنگ ريزه از طرف شوهر به سوي زن محقق خواهد شد!

پوشيدن لباس آبي حرام است!

درختان بزرگ قديمي را تقديس كنيد و با پارچه آن را بپوشانيد يا رنگ بزنيد!

رعد و برق و ابر و آتش و خورشيد و ماه و ستارگان را گرامي مي دارند و به نان و چراغ احترام ويژه مي گذارند.

آموختن سواد حرام است.

سزاي باسواد در دنيا و در آخرت عذاب است.

آموختن عربي ممنوع است.

فقط يك نفر

از نسل شيخ عدي حق دارد عربي و قرآن ياد بگيرد، ولي بايد نام شيطان را از نسخه ي قرآن پاك كند.

كسي حق ندارد نام شيطان را به زبان بياورد كوتاه كردن ناخن حرام است!

ترك وطن بيش از يك سال حرام و موجب جدايي زن از شوهر مي شود!

و … شيوه هاي تبليغ

امروزه بيشترين شيوه هاي تبليغ به صورت انتشار سي دي، كاست وپوستر مربوط به خوانندگان متاليكا، گسترش يافتن سايت ها و وبلاگ هاي مربوط به شيطان پرستي، تبليغ و اطلاع رساني از طريق پارتي هاي شبانه و گفتگوهاي دوستان علي الخصوص در مناطق مرفه شهرها، تبليغ در تالارهاي گفتگوهاي مجازي و صورت مي گيرد.

منبع:

مجله ديدار آشنا 122

نويسنده: مينا كمالي برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

فلسفه شيطاني

شيطان در نُه جمله شيطاني منتسب به «آنتوان شزاندر لاوي» درباره ي شيطان، به موارد ذيل خلاصه مي شود:

1. دست و دلبازي كردن افراطي، اسراف شديد به جاي ميانه روي!

2. زندگي دنيوي، به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني!

3. دانش معصوم، به جاي فريب دادن رياكارانه خود!

4. محبت كردن به كساني كه لياقت آن را دارند، به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان!

5. انتقام و خونخواهي كردن، به جاي برگرداندن صورت! (اشاره به تعاليم مسيحيت كه مي گويد هرگاه برادري به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه اي به طرف ديگر بزند)

6. مسؤوليت پذيري در مقابل مسؤوليت پذيران، به جاي نگران بودن خون آشام هاي غيرمادي!

7. انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر از آنهاييست كه روي چهار پا راه مي روند:

به دليل آن كه انسان داراي نيروي روحاني و پيشرفت هاي روشنفكرانه، او را به پست ترين نوع حيوانات مبدل كرده است!

8. شيطان بيشتر آن

چيزهايي كه گناه شناخته مي شوند ارائه مي دهد، چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي، رواني يا احساسي منجر مي شوند!

9. شيطان بهترين دوست كليسا است؛ چرا كه در ميان تمام اين سال ها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساها است! در مقايسه با اين جملات، لاوي نه گناه شيطاني ديگري را نيز نام برده است:

«حماقت»؛ «ادعا و تظاهر»؛ «نفس گرايي»؛ «انتظار بازپس گرفتن از ديگران»؛ «خود را فريب دادن»؛ «پيروي از رسوم و عقايد ديگران»؛ «روشن بيني ناكافي»؛ «فراموش كردن ارتدكسي گذشته» (به طور مثال، قبول كردن چيزي قديمي در بسته بندي جديد، به عنوان نو)؛ «غرور و افتخار بي حاصل» (مانند غروري كه هدف شخصي را از درون مي پوساند) و كمبود محسنات! «لاوي» سپس نُه قانون شيطاني را نيز وضع كرد، در حالي كه اساسنامه ي آن اخلاقي نيست، ولي راهنمايي هاي كلي براي زندگي شيطان پرستي ارائه كرده است:

1. هرگز نظراتت را قبل از آن كه از تو بپرسند، بازگو نكن.

2. هرگز مشكلاتت را قبل از آن كه مطمئن شوي ديگران مي خواهند آن را بشنوند، بازگو نكن.

3. وقتي مهمان كسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز آن جا نرو.

4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن.

5. هرگز قبل از آن كه علامتي از طرف مقابلت نديده اي، به او پيشنهاد رابطه ي جنسي نده.

6. هرگز چيزي را كه متعلق به تو نيست برندار، مگر آن كه داشتن آن براي كس ديگري سخت است و از تو مي خواهد آن را بگيري.

7. اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي كسب خواسته هايت استفاده كرده اي، قدرت آن را اعتراف

كن. اگر پس از به دست آوردن خواسته هايت، قدرت جادو را نفي كني، تمام آن چه را كسب كرده اي، از دست خواهي داد.

8. هرگز از چيزي كه نمي خواهي در معرض آن باشي، شكايت نكن.

9. كودكان را آزاد نده.

10. حيوانات (غير انسان) را آزار نده؛ مگر آن كه مورد حمله قرار گرفته اي يا براي شكارشان. وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي داري، كسي را آزار نده، اگر كسي تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه كه ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش كن.

فرزندان شيطان

جلّ الخالق! آدم چه چيزهايي كه توي اين دنياي قرن 21 نمي بيند و نمي شنود. شنيده بوديم شيطان هميشه عده اي را وسوسه مي كند و به هر طريقي كه شده، به دنبال خود مي كشاند. حتي تا آنجا كه چند نفري دور هم جمع مي شوند و يك سري كلمات و حركات عجيب و غريب از خود در مي آورند و بعد هم مي گويند ما شيطان پرستيم. امّا خدايي اين يكي را مطمئناً نشنيديد. نمي دانم بگويم يا نه؟ باشد مي گويم، ولي باور كردنش با خودتان. «كليساي شيطان» بله درست خوانديد! همين مانده بود كه جناب شيطان داراي كليسا شود و پيروانش در آنجا دور هم جمع شوند و مراسم پرستش او را انجام دهند.

بعدي را داشته باشيد. اگر اين را بگويم، حتماً از تعجب شاخ در مي آوريد. اينها فقط به كليسا اكتفا نكرده اند، بلكه پا را از اين فراتر گذاشته اند و با دست مبارك خود، يك كتاب مقدس هم نوشته اند كه به آن «انجيل شيطان» مي گويند!

حالا اگر از شرح حال بنيانگذار اين فرقه شيطان پرستي نوين كه در سراسر دنيا مريدان زيادي هم دارد، بگويم از

ديوار راست بالا مي رويد. اين آقا كه خود را كاهن اعظم كليساي شيطان مي داند و نويسنده كتاب انجيل شيطان است، در دوره نوجواني دبيرستان را رها مي كند و از خانه فراري مي شود و در سن 17 سالگي به يك گروه سيرك مي پيوندد. بعد هم به نوازندگي روي مي آورد. در نهايت به عنوان عكاس در دايره جنايي پليس آمريكاست خدام مي شود. اين مستر در تشكيل خانواده و تربيت فرزندان هم گلي به سرش نزده و سه ازدواج ناموفق داشته است كه بماند …!

آنتوان لاوي متولد شهر شيكاگو است.

او ابتدا سخنراني هاي سري خود را هر هفته شب هاي جمعه انجام مي داد تا اينكه در يكي از اين جلسات كه به آن «دايره اسرارآميز» مي گفتند، فردي به او پيشنهاد تأسيس آيين جديدي را داد. البته به طور اتفاقي اين پيشنهاد دهنده يهودي بوده است و باز هم به طور اتفاقي علامت شيطان پرستان با كمي اختلاف، شبيه همان ستاره پرچم اسرائيل است و گاهي هم در يك دايره قرار مي گيرد.

بعد از آن پيشنهاد بود كه جناب لاوي احساس كرد، مسوؤليت مهمي را بر عهده اش گذاشته اند و اگر كوتاهي كند، بشريت عاقبت بخير نخواهد شد! اين بود كه آستين بالا زد و كتاب هاي مختلفي نوشت. آيين پرستش شيطان، دفتر يادداشت شيطان، گفتگوهاي شيطان، باران شيطان، نيايش هاي برادر اهريمني من و … از آن جمله بودند. او سپس 11 قانون شيطاني را وضع كرد كه راهنمايي براي زندگي شيطان پرستي نوين باشد.

به طور مثال قانون سوم مي گويد:

«اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن!»

سر انجام، سال 1997 بر اثر تورم ريه در بيمارستان سنت ماري

سانفرانسيسكو مرد ( بخوانيد به هلاكت رسيد) و روز مرگ او را به عنوان روز هالووين نام گذاري كردند.

بعد از او فرزندان خلفش! و مريدان باوفايش! راه او را ادامه دادند. البته نفوذ اين فرقه در جامعه آمريكا تا حدّيست كه بر اساس برخي شواهد تعدادي از سران دولت آمريكا نيز (از جمله جورج بوش، رييس جمهور سابق آمريكا)، يا به طور رسمي جزو اين فرقه هستند و يا با آنان ارتباط نزديكي دارند.

منبع:

ماهنامه موعود شماره 92

برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

گرايش هاي شيطان پرستي

«شيطان پرستي» يا به اصطلاح آكادميك و مكتبي اش (Satanism) از گرايش هاي انحرافي فكري و فلسفيست كه از ديرباز در جهان و به خصوص در سرزمين غرب رواج داشته و با مختصات خاص خود، در «ايران» و منطقه ي «خاورميانه» نيز نشانه هايي داشته است.

تلاش برخي اعضاء و پيروان كاذب اين انگاره ي انحرافي و الحادي در جهان و ايران، براي جذب رهروان و پيروان بيش تر، به ويژه با توجه به فراگيرتر شدن «اينترنت» و رسانه هاي جمعي و نيز در مناطق خاص جغرافيايي، موجب آن مي شود كه بررسي آخرين وضعيت و شرايط آنها از اهميت فراواني برخوردار گردد. شيطان پرستي در جهان: «شيطان پرستي» همچون بسياري از گرايش ها و فرقه هاي الحادي و انحرافي، يك حركت شبه مكتبي و يا شبه فلسفيست كه هواداران آن، شيطان را «الگوي اصلي در قبل از عالم هستي» مي پندارند. مفهوم «شيطان»، در طول قرن هاي متمادي، بارها مورد مكاشفه قرار گرفته است.

در اصل در سنت مسيحيان باستانيِ «جودون»، شيطان به عنوان «بخشي از آفرينش» است كه در برگيرنده ي قانوني است كه مي تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت كند و با اختيار تام

خود، قادر است مبارزه طلب باشد.

اين مفهوم در طي قرون بعدي، به «مخالفت صرف عليه خداوند» تحريف شده است.

اين معنا، از برداشت هاي آزادي از «كهن الگو» (Archetype) اي همچون دو نيمه ي متقابل خير و شر، خوب و بد، روز و شب، نور و ظلمات و … اخذ شده است.

در اديان الهي مختلف، شيطان، جايگاه ها و معناهاي خاص خود را دارا است.

در دين يهود، شيطان به عنوان «دشمن خدا» معرفي نشده است؛ بلكه «خادم»! خداست كه وظيفه دارد ايمان بشريت را مورد آزمايش قرار دهد!. در دين مسيحيت و در بسياري از شاخه هاي آن، شيطان در اصل، «لوسيفر» است.

قبل از آن كه از درگاه خدا طرد شود، يك موجود روحاني يا فرشته بوده كه در خدمت خداوندگار بوده است.

شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي طرد شده است.

نكته ي مهم و اساسي در اين خصوص، آن است كه در غرب مسيحي، شيطان پرستي شكل شورش عليه مسيحيت را دارد. گروه هاي كوچك افراطي زيرزميني دارند كه هيچ ابايي از جنايت و آدم كشي ندارند و هويت خود را با عدد «666» و يا «اسكلت هاي» گوناگون، آشكار مي كنند.

در دين مبين اسلام، كلمه ي شيطان در عربي «الشيطان» به معناي خطاكار، متجاوز و دشمن است.

اين، عنواني است كه به موجودي به نام «ابليس» داده مي شود. شيطان يكي از «فرشتگان» خاص خداوند بوده كه جايگاه ويژه اي نزد خدا داشته است.

پس از آفرينش حضرت آدم عَلَيْهِ السَّلَام، خداوند به تمامي فرشتگان دستور مي دهد كه در مقابل آدم سجده كنند و شيطان به دليل اين كه آدم از خاك آفريده شده، سرباز زده و از آن روز سعي

در به انحراف كشيدن انسان ها داشته است.

در دين زرتشت، اهورامزدا و اهريمن با نيرويي برابر در نبرد دائمي با يكديگر، جهان را اداره مي كنند.

در آخرت شناسيِ زرتشتي، خداي نور، تنها به ياري انسان است كه بر شيطان ( خداي تاريكي) پيروز خواهد شد.

در فرقه هاي شرقي (هندوئيسم، بودايي، جينيسم و آيين كنفوسيوس)، نيز به نوعي ديگر مفهوم شيطان وجود دارد؛ ولي در اين موارد، شيطان كمتر جنبه ي شخصي دارد و بيشتر به صورت نمادين و به عنوان نيروي انگيزاننده ي شر و تاريكي از آن صحبت مي شود؛ چرا كه در اغلب اين فرقه ها، خدا وجود خارجي ندارد! و از اين لحاظ، به شيطان نياز چنداني نيست. (شيطان پرستان را مي توان به دو فرقه و گرايش اصلي فلسفي و ديني تقسيم كرد:

شيطان پرستان فلسفي: منتسب به «آنتوان شزاندر لاوي» هستند.

او كسي بود كه «كليساي شيطان» را تأسيس كرد. در نظر «شيطان پرستان فلسفي»، هر شخص، خداي خودش است.

آنها با انكار عقايد انساني وابسته با ماوراء الطبيعه و مطالب مربوط به آنها، موضوع ترس از مسائل ماوراء الطبيعي مطرح مي كنند شيطان پرستي نوين، آييني است داراي شباهت هايي به اومانيسم كه انسان را برترين موجود و او را تنها در برابر خود مسؤول مي داند. «آنتوان لاوي» مي گويد:

خداي با عظمت و باشكوهي وجود ندارد و جهنمي كه در آن گناهكاران كباب مي شوند، هم نيست. اينجا و حالا روز شكنجه و سختي ماست! حالا و اينجا روز خوشي ماست! اينجا و حالا فرصت ماست! اين روز، اين ساعت را انتخاب كن كه زندگي رهايي بخشي نيست!. شيطان پرستي نوين، به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي كهن نماد (archetype) مي داند

و انسان ها را تنها در برابر خود مسؤول مي داند و اعتقاد دارد كه انسان به تنهايي مي تواند راه زندگي را تشخيص دهد، به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يك اعتقاد فلسفي شناخته مي شود. شيطان در اين نوع اعتقاد، نماد نيروي تاريكي طبيعت، طبيعت شهواني، مرگ، بهترين نشانه ي قدرت و ضدمذهب بوده است.

اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعددي است، اما جز يكي دو نوع آن، همگي داراي اين اصول هستند:

Atheism: خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد. Not dualistic: روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد. Autodeists خودپرستي، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يك خداست.

Materialistic: اعتقاد به اصالت ماده:

وابسته به شيطان بودن در برابر صراط مستقيم كه راه خداييست:

ضدمذهب بودن؛ خصوصا مذاهبي كه اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند. : عدم پرستش شيطان؛ زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد. : اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن؛ زيرا تمام خوشي، دنياييست و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي، پتانسيل لازم را براي كارهاي روزانه آماده مي كنند و به هر شكلي انجام آنها لازم و ضروري است.

در نظر شيطان پرستان فلسفي، محور و مركزيت عالم هستي، خود انسان است و بزرگترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان پرستان، برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است.

شيطان پرستان فلسفي عموماً خدايي براي پرستش قائل نمي دانند و به زندگي غير مادي بعد از مرگ نيز عقيده اي ندارند. به طور شفافي، آموزه هاي شيطان پرستان فلسفي، قدمتي بيشتر از كليساي لاوي دارد. اگر چه اين تصوري از شيطان است، ولي

با موقعيت واقعي او تقابل دارد چرا كه اين تعاليم از آموزه هاي يهودي مسيحي نشأت گرفته است و شيطان را به دليل خصوصياتش پليد نگاشته است.

گستره شيطان پرستي (1)

نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف

ايدئولوژي شيطان پرستي دو روند حركت تكاملي و تحرك انكشافي را پشت سر گذاشته و امروز در اوج آشكاري و بي پروايي به دنيا عرضه مي شود. حركت تكاملي شيطان گرايي تا اواسط قرون وسطا و سپس تحرك انكشافي آن را از نيمه دوم قرون وسطا تا شيطان گرايي مدرن نشان مي دهد. در اين روند قوم بني اسرائيل ميراث بان شيطان گرايي است.

از دوره هاي بدوي و باستان كه در مصر و بابل و مناطق شمال آفريقا، جنوب غرب آسيا و جنوب شرق اروپا آواره بودند و از تمدنهاي مختلف توجه و تجليل از نيروهاي شر، ستايش الهه باروري و مادر - خدا را آموختند و فنون سحر و علوم جادويي و ساير علوم و فلسفه ها را به تدريج فراگرفتند و حدود قرن يازدهم تا سيزدهم كه نظريه تَجَلِّي و ساير نگرشهاي عرفاني از جهان اسلام توسط اعراب يهودي به گنجينه حكمت پنهان يهود منتقل شد.

در اين دوره يعني مجموعه هزاره هاي باستان تا حدود هزاره اول مسيحيت كه به اواسط قرون وسطا مي رسد، حركت تكاملي سنت شيطاني با محوريت خانواده هاي بزرگ و پر نفوذ يهودي سپري شد.

از حدود قرون دوازده و سيزده به تدريج تحرك انكشافي شيطان گرايي آغاز مي شود كه تا آغاز قرن بيست و يكم ادامه مي يابد. در اين دوره كه شامل سده هاي پاياني قرون وسطا، دوران نوزايي و عصر روشنگري و دوره مدرن مي شود، شاهد پرده برداري و انكشاف نگرش ها و آيين هاي شيطاني هستيم. نخستين پرده برداري، ترويج

و شيوع سحر و جادو در قرون يازده به بعد است كه تا امروز به اوج خود مي رسد. پرده دوم از قرن سيزدهم به بعد با علني كردن عرفان يهود (كابالا / قبالا) آغاز مي شود و امروز به اوج جلوه گري خود رسيده است.

پرده سوم علمگرايي و روي آوري به دانش در عصر رنسانس است، كه با تكيه بر علوم سر و مباني كابالا و در چهارچوب سنت يهودي - مسيحي رويكرد به دانش رقم مي خورد. پرده چهارم، موسيقي شيطاني است كه نمادها و آيينهاي شيطاني را آشكارا به نام شيطان معرفي مي كند و پرده ي پنجم سينماي شيطاني است كه ايدئولوژي شيطان گرايي را در سراسر جهان تبليغ مي كند و پرده جادويي به ذهن جهانيان انداخته و همانند ساحران فرعون كه ريسمانها را مارهاي زنده و جنبنده نماياندند، شيطان را مدبري قدرتمند مي نمايد. هر مرحله از اين تحرك انكشافي و پرده برداري از سنت شيطاني را بررسي مي كنيم. علوم سري و جادوگري سحر و جادو هيچگاه از ميان جوامع بشري از بين نرفته است اما پس از دوره زندگي بدوي به ويژه در اروپا كه فيلسوفان بزرگي در يونان پديد آمدند، كوشيدند رازهاي جادو را با پرتو انديشه و تفكر باز كنند و از آنجا بود كه فلسفه ي غرب زاده شد.

در حدود هزار سال بعد از پيدايش فلسفه در قرن چهارم ميلادي با رسميت يافتن مسيحيت در اروپا سحر و جادو خيلي كمرنگ شد و نگرشها و باورهاي ديني جاي آن را گرفت. اما از سده يازدهم و دوازدهم موجي از گرايش به سحرو جادو به خصوص در بين زنان گسترده شد.

تا جايي كه از سال

1298 سازمان تفتيش عقايد با سوزاندن زنان ساحره مبارزه خود را آغاز كرد. (1)

اين روند همچنان ادامه داشت تا اينكه از 1330 تا 1375 يعني حدود چهل و پنج سال در قرن چهاردهم، چهل و هشت محاكمه بزرگ جادوگران و كشتار آنها صورت گرفت. (2) و در سال 1563 قانون مجازات مرگ با دار در انگلستان تصويب شد (3) و اين كشتارها در قرن شانزدهم به اوج خود رسيد و سپس روبه افول نهاد.

دقيقاً در قرن شانزدهم شاهد هستيم كه آشكارا سحر و جادو به دربار كشورهاي اروپايي راه مي يابد. در آن دوره پادشاهان جادوگران را براي پيشگويي و مشاوره در امور است خدام كردند كه معمولاً يهودي بودند. از جمله لورنز دومديچي در خدمت هنري دوم پادشاه فرانسه بود و دختر او كاترين به همسري پادشاه در آمد. كاترين و پسرش شارل نهم «نسترا داموس» را به سمت پزشك، منجم، مشاور و پيشگوي خود گماشتند. غير از او در دربار آنها غيب گويان و جادوگران فراواني حضور داشتند. (4)

با افزايش نفوذ جادوگران در مقامات بالا و نيز جنايات و افراط كاري هاي كليسا در برخورد با متهمين به جادوگري، دوره سهل گيري آغاز شد و به تدريج از شور اجراي قانون عليه جادوگري كاسته شد و اين قوانين معطل ماند، تا اينكه در سال 1951 به دنبال لغو قانون جادوگري، جادوگران رسماً در مجامع عمومي، نشريات، كتابها و بعد رسانه هاي جمعي به ترويج عقايد خود پرداختند.

ابتدا كشيش ها يا رهبران فرقه هاي جادوي سفيد روي صحنه آمدند و نيات و اهداف خيرخواهانه خود را اعلام كردند.

ولي در كنار آن، فرقه هاي جادوي سياه نيز فعاليت خود را توسعه

دادند. در اين شرايط مخالفت هايي با آنها صورت گرفت اما به جايي نرسيد و جادوگران و ساحران همچنان به كارهاي خود ادامه دادند و تنها كوشيدند كه آشكارا عملي بر خلاف قانون انجام ندهند تا بتوانند به زندگي اجتماعي خود ادامه دهند.

در سالهاي 1963 به بعد اخباري از اعمال جادويي نشر پيدا كرد كه هيچ منعي براي جادوگران در پي نداشت.

در كليساي مخروبه سنت مري، گور برهم ريخته اي كشف شد.

استخوانهاي مرده را از قبر درآورده و در مراسم مخفيانه اي از آن استفاده كرده بودند. چنين گزارشاتي بي وقفه ادامه داشته و هر سال تعدادشان افزايش مي يابد. (5) در اروپا و آمريكا قلب حيوانات را با خار سوراخ مي كنند.

تنديس هاي مستهجن مومي مي سازند، در كليساها به طرز شرم آوري به مقدسات توهين مي شود. البته اين كارهايي كه سرو صداي آن بلند مي شد معمولاً از سوي تازه كارها انجام مي گرفت و افراد حرفه اي ترجيح مي دادند به عنوان مذهبي بي ضرر، بلكه مفيد در جامعه شناخته شوند. (6)

امروزه جادوي سياه در پي لذت جسماني، تضعيف جامعه و اخلاقيات و به انحراف كشاندن جوانان است.

پيتر هاينينگ پس از اين اظهار نظر توضيح مي دهد:

«كساني كه وابسته به چنين فرقي هستند به طور مرتب گرد هم جمع مي شوند و غالباً براي تمسخر آيين عشاي رباني مسيحي، مراسمي شيطاني برگزار مي كنند و سپس به شرم آورترين شكل، مشغول شهوتراني و هرزگي مي شوند. با توهين به اماكن مقدس، گورستانها، به جامعه اهانت مي كنند.

كساني را كه به گروهشان نمي پيوندند با ارعاب و اخاذي به فساد مي كشانند و بدون ترديد در بسياري از طبقات اجتماعي رخنه مي كنند.

از فعاليت هايشان گزارشات معدودي وجود دارد. كساني كه مايل به ترك گروه

يا افشاي رازهاي فرقه باشند با خطري جدي مواجه مي شوند». (7)

آنچه در اين بين قابل توجه است اينكه اين اعمال آغاز راه شيطان پرستي نيست، بلكه شيطان پرستان در ابتدا، نامي از شيطان نمي آورند و به صورت مهماني، آيينهاي سري براي علوم باطني و حتي عرفان و معنويت و عناويني از اين دست، كار خود را آغاز مي كنند و پس از جذب كامل فرد و آمادگي كافي و ايجاد شرايط مناسب، او را به دنياي اسرار خود مي برند، به طوري كه ديگر راهي براي خروج نداشته باشد.

زيرا براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخش تر و خواستني تر است.

عرفان يهود (كابالا / قبالا) گروهي از بني اسرائيل همواره دنبال دانش و معرفت بوده اند.

اما اين حقيقت را از راه درست نمي جستند. زماني سحر و جادو را علم مي دانستند و با اهداف و نيات شوم از آن استفاده مي كردند و بعد در قرون اوليه مسيحيت با رويكرد به گنوسيزم براي ربوبيت شيطان و اصالت شرارت نظريه پردازي كردند.

به قول تقي زاده اينها افرادي بودند كه به طور كلي نسبت به دين يهود بي قيد بودند. (8) و به راحتي تغيير دين مي دادند و در دين جديدشان هم بدعت گذاري و تغيير ايجاد مي كردند.

در تفكر گنوسي اين جهان از آميزش نور و ظلمت ايجاد شده است.

اين انديشه در تعاليم ماني به اوج و تكامل رسيد (9) و ماني در قرن سوم ميلادي از بابل يعني مهد يهوديان در آن زمان برخواست (10)

عرفان يهود نخست از سنت هاي ساحري و بخشي از تعاليم انبياي گذشته تشكيل شد و همواره مي كوشيد تضاد ميان آنها را كه در

واقع تضاد كفر و توحيد بود، حل كند.

اين مشكل در تفكر توحيدي فيلون و ثنويت گنوسي ادامه پيدا كرد و يهوديان سعي كردند كه از آنها سنتزي درست كنند كه توحيدگرايي فيلوني و ثنويت گنوسي را با هم داشته باشند.

راه حل نهايي اين بود كه معتقد شوند:

بقاي عالم وجود تنها به خاطر همين تضاد دائمي ميان خير و شر است و چون عالم وجود يكيست پس خير و شر در ملكوت به يكديگر پيوسته اند.

اين تفكر كه در دوره هاي بدوي و باستاني ريشه داشت به تدريج تئوريزه شد و در قرون وسطا ادامه يافت. «پل كاروس» در كتابش با نام «تاريخچه شيطان» مي نويسد:

«خداوند وجود مطلق است و با توجه به قدرت غايي او در فرمانروايي، خود، نه شر است و نه خير، اما او خير است و در شر است». (11) بدين سان پاي شر به عالم الوهيت و توحيد كشيده شد.

نگرش توحيدي و تعالي گراي فيلون باعث شده بود كه واسطه هايي را ميان خدا و انسان تشخيص دهد كه به نظر او «لوگوس» يا همان عقل يا كلمه بود (12) اين واسطه بعداً در انديشه عارفان يهودي متعدد شد و نظريه سفيراها را به وجود آورد و سفيراها به تجليات خير و شر خداوند تبديل شد.

حيگائون در قرن 13 معتقد بود كه سه نور پنهان ازلي وجود دارند و فراتر از تيررس درك انسان هستند.

اين نورها تابش و تَجَلِّي خداوند بر خود او و تشعشعي دروني است.

بعدها كساني همچون «داويد بن يهود احاسيد» اين نورها را به ده رساندند پس از اين نورها سفيراها قرار دارند. سفيراها يا حجاب هاي نوراني پروردگار را تنها ظرف و مجراي

نيت خداوند دانسته اند؛ هر چند كه از او جدا نيستند. (13)

اين ايده ها به خصوص در جريان آشنايي يهوديان با عرفان اسلامي و نظريه تجليات اسماء الهي در انديشه عارفان مسلمان به شكل نهايي خود نزديك شد.

اولين كسي كه عرفان اسلامي را به اطلاع يهوديان رساند «ابويوسف يعقوب بن اسحاق قرقساني» در قرن دهم بود.

او در عراق، كانون برخاستن شخصيتهاي عرفاني مسلمان سكونت داشت. بعد از او در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم اسپانيا شاهد ترجمه آثار عرفاني عربي و شكل گيري عرفان اشراقي در يهود هستيم كه به رهبري خاخام «اوراهام بن داويد» مشهور به «رَبَد» در پرووانس شكل گرفت. او به شريعت: هلاخا مي پرداخت ولي تعاليم رمزآميز او به پسرش «اسحاق نابينا» (حدود 1235 - 1160) كه پدر قبالا ناميده مي شود، رسيد.

اسحاق نابينا نظريه سفيراها را پرورش داد. (14) بر اساس انديشه هاي اسحاق كور شخصي به نام موسي بن نحمان (1270 - 1194) كه در دربار جيمز اول (از سركردگان جنگ هاي صليبي) نفوذ داشت، مبحث صدور سفيراها را دنبال كرد و كتابهاي او تا قرن چهاردهم بسيار مورد توجه بود (15)

در اواخر قرن سيزدهم كتاب زوهر كه بازنگاري و توسعه يك كتاب قديمي بود، توسط موسي لئوني عرضه شد.

زوهر تفسير عرفاني عهد عتيق است.

توصيفات خداوند در كتاب مقدس و داستان پادشاهاني همچون داوود و سليمان كه دست و دامن خويش را به گناه آلودند، (16) خدا شناسي كابالايي را به مراحل جالب تري رساند. چنانكه در اين دين «عارف حتي از پذيرفتن اين كه احساس متعالي شر هم در خداست، روي برنمي تابد». (17) تورات همواره داستان سركشي قوم بني اسرائيل و مجازات و عذاب خداوند

و بعد توبه و هدايت و دوباره سركشي بندگان و خشم خداست و اين سركشي و عصيان دامن پيامبران را نيز مي آلايد. گاهي خشم خدا چنان بالا مي گيرد كه پيامبرانش او را اندرز مي دهند و آرام مي سازند.

در جايي از كتاب مقدس مي خوانيم كه وقتي موسي به خلوت عبادت رفته بود و مردم گوساله پرست شدند، خداوند به موسي مي گويد:

«مي دانم اين قوم چقدر سركش اند بگذار آتش خشم خود را بر ايشان شعله ور ساخته، همه را هلاك كنم. به جاي آنها از تو قوم عظيمي به وجود خواهم آورد. ولي موسي از خداوند، خداي خود خواهش كرد كه آنها را هلاك نكند و گفت خداوند ا چرا بر قوم خود اين گونه خشمگين شده اي؟ مگر با قدرت و معجزات عظيم خود آنها را از مصر بيرون نياوردي؟

آيا مي خواهي مصريها بگويند:

خدا ايشان را فريب داد و از اينجا بيرون برد تا آنها را در كوه ها بكشد و از روي زمين محو كند؟ … (18)

صفات خشم و سخط كه از صفات برجسته يهوه در تورات است، در قبالا تاثير بسزايي گذاشت، به طوري كه در مراتب تَجَلِّي ذات يكتا سفيرايي كه بازوي چپ تجليات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته مي شود و «اين جهانِ عاصيِ پليدِ شر كه جنبه تاريك هر چيز زنده را تشكيل مي دهد و او را از درون تهديد مي كند براي نويسنده كتاب زوهر جنبه بسيار سحرانگيز و جذابي دارد». (19) زيرا اينها نيز جلوه خداست و براي رسيدن به او بايد خطا و گناه را نيز تجربه كرد.

در زوهر سفيراهاي دهگانه به صورت مذكر و مونث معرفي

مي شوند. تجليات مذكر حامل رحمت و خير اند و تجليات مونث حامل قهر و سطوت و بنا بر اين شر هستند.

خداوند يگانگي مطلق است كه خير و شر و مذكر و مونت در آن متحد مي شود. اين قدرت نمادين توجيه گر آيينهاي جنسي در عرفان يهود شد.

كه در بزرگان كابالا نظير شبتاي و يعقوب فرانك آشكار گرديد. (20) بنا بر نظريه نحمان كه واژه آزيلوت را به كار مي برد، (21) هر بخش از سفيراهاي خير و شر و بلكه هر سفيرا جلوه اي از وحدانيت است و خير و شر و مذكر و مونث دارد. با اين توضيح «هر صفتي مرتبه اي خيالي را نشان مي دهد كه شامل صفت اقتدار و عدالت و سخط الهيست و در آن تامل و درك عرفاني با سرچشمه شر در خداوند مرتبط مي گردد». (22)

سفيراهاي شر در عالم الهي سيترا احرا نام دارند «يهوديان مي توانند با مراعات قوانين و توصيه هاي تورات به مهار كردن سيترا احرا كمك رسانند و توازن را در عالم حفظ كنند.

اين توازن يا هماهنگي همچنين لازم مي آورد كه برخي كارها به سود نيروهاي ناپاكي انجام گيرند:

گويا شر نوعي رشوه ديني مي گيرد.

به طور كلي گناهان اسرائيل نه تنها زندگي و نشاط به سيترا احرا مي بخشند بلكه براي سمائيل نيز، كه جنبه مذكر امور خبيثه است، امكان تسلط يافتن بر شخينا را، كه جنبه مونث سفيراهاي پاكي و قداست است، فراهم مي آورند.

آنگاه كه چنين شد شخينا از شوهر حقيقي خود، تيفِرِت كه جنبه مذكر سفيراهاي نيك است، جدا مي افتد». (23)

بر اساس آموزه سفيراها، آموزه ديگري به نام شِميطاها در عرفان يهود تعريف مي شود. شميطاها يا ادوار تاريخ مي گويد كه

سفيراهاي گوناگون متناوباً بر جهان حكومت مي كنند (24) در دوره هايي سفيراهاي خير و در دوره هايي سفيراهاي شر. از زمان ظهور حضرت مسيح تجليات خير در زمين به اوج خود خواهد رسيد و تا پيش از آن اوج تجليات شر است.

دوره تجليات شر را عصر آكواريوس مي نامند كه انعكاس سيترا احرا در زمين است.

اين دوره هاي گوناگون قوانين و تورات خاص خود را دارد. زوهر از اين مضامين اباحه گرايانه سربسته سخن گفته است (25) اين تعاليم به طور سينه به سينه منتقل مي شده و در محافل سري كابالايي مورد عمل قرار مي گرفته است.

مراسم بلك مس كاترين مديچي در قرن شانزده، آيين سري جنسي شبتاي و پيروانش كه او را مسيح مي دانستند در قرن هفده و آيين جنسي يعقوب فرانك در قرن هجده كه از آن پس با شكل گيري فراماسونري سازماندهي شد؛ و ساير اعمال شبكه هاي سري مافيايي نمونه هايي از قوانين توراتي عصر آكواريوس است.

در كنار اين انحرافات اخلاقي كه در آيين هاي شيطاني ديده مي شود، انحرافات بينشي و اعتقادي بسيار خطرناكتر است.

اسحاق لوريا در قرن شانزدهم كه دوره فشار شديد بر يهوديان و اخراج آنها از اسپانيا بود، انديشه مسيح گرايي را در قبالا تئوريزه كرد. آموزه «تيقون» به معناي تكميل پروژه ي آخرالزمان و رسيدن هرچه زودتر مسيح و بازگشت يهوديان به اورشليم (فلسطين) كه از قبالاي لوريايي بر آمد، شور ادعاي مسيحايي را در يهوديان تيزتر كرد. از دل عرفان يهود تا كنون صدها مسيح و موعودِ مدعي به وجود آمده است (26) اين مسأله به قدري شايع شده و به خصوص دامنگير زائران اورشليم مي شود، كه دكتر يايير بارال (Yair Bar - El) رئيس

بيمارستان روان پزشكي اورشليم نام آن را «سندروم اورشليم» گذاشته است (27)

در طول تاريخ مدعياني كه ديگران را متقاعد كنند، در اثر تغيير دين از يهوديت به اديان ديگر، همواره تحريفاتي را در اديان ديگر رقم زده اند.

از تحريف دين توحيدي زرتشت به ثنويت (28) كه شايد در اثر نفوذ يهوديان در زمان كورش و بعد از آن روي داد (29) و نيز فرقه هاي گنوسي در قرون اوليه مسيحيت نظير والنتاينيسم و مرقيون (30) تا مسلمان شدن شابتاي و پاشيدن بذر مدعيان مهدويت و انحرافات اخلاقي در بين مسلمين كه بعدها بابيت و بهاييت از آن برآمد (31) و مسيحي شدن يعقوب فرانك و ايجاد فرقه اي سري بين كاتوليك ها كه بعدها در خدمت آرمانهاي صهيونيسم قرار گرفت (32) همه و همه حاصل نگرشيست كه شيطان را برادر خداي پسر و فرزند دوم خداي پدر مي داند.

يا به بيان ديگر شيطان را تَجَلِّي يهوه دانسته و ريشه شر را در عالم الهي مي بيند.

از اين روي شباتاي صوي در سال 1666 ادعاي مسيحايي و بعد خدايي مي كند، سپس به اسلام رو مي آورد و بعد از مدتي مسيحي مي شود و امروز در دايره المعارف يهود مي خوانيم كه او به قول «ناتان غزه اي» يك «خاطي قديس» بود.

زيرا هر جا كه رفت شور و وجد عرفاني اش را كه همراه با لااباليگري و هوسرانيهاي عجيب و غريب بود، گسترش مي داد. كه امروز اين اعمال را در پارتيهاي شيطان پرستي مي بينيم. پس از او نيز در قرن هجدهم يعقوب فرانك با همان ادعاها در ابعاد گسترده و پليدتري آيينهاي شباتاي را توسعه داد. (33) و امروز» مادونا» هرزه اي كه شهرت جهاني دارد، كاباليست

بودن خود را علني كرده و به عنوان سفير عرفان يهود معرفي مي شود. رنسانس و نهضت علمگرايي معمولاً گفته مي شود كه رنسانس اروپا در اثر ارتباط اروپاييها با مسلمانان اتفاق افتاد. صد البته اين مطلب صحيحيست اما تمام حقيقت نيست. واقعيت اينست كه انتقال دانش از جهان اسلام به غرب همراه با نوعي غربي شدن بود.

يعني اين دانش در سنت يهودي - مسيحي دريافت شد و مباني سكولاريستي و سيت نيستي در جنبش ساينتيسم تاثير بسيار گذاشت. گذشته از اين كه تنها منبع رنسانس آثار و انديشه هاي مسلمين نبود، بلكه بخش عمده اي از علوم و انديشه ها از سوي يهوديان و به ويژه كاباليستها به سركردگان رنسانس منتقل شد.

قرن شانزدهم، قرن فراگيري زبان عبري بود (34) به طوري كه آن را كليد فهم كابالا و دست يابي به مخزن علوم مي دانستند.

در قرن پانزدهم افرادي نظير «پيكوميراندولا» به فراگيري زبان عبري پرداختند و استادان يهودي براي خود اختيار كردند (35) او در صدها رساله كوشيد تا زاويه ديگري را به روي افرادي بگشايد كه فلسفه يونان و انديشه هاي ارسطو را از ديدگاه قرون وسطا مي ديدند. افراد ديگري نظير «روشلن» و «پيستوريوس» اين روند را ادامه دادند، در آن سالها كتاب «سفريصيرا» از كتب برجسته كابالا بارها تجديد چاپ شد و نهضتي از كاباليستهاي مسيحي تاثير خود را بر شكستن شالوده هاي فكري قرون وسطا گذاشت و روح عصيان، جستجو و راز پردازي و انسان مداري يهودي را كه گاه انسان را برتر از خدا مي نشاند، گسترش داد.

در متون قبالايي مي خوانيم:

«ساحري بسيار خطرناك است.

مي تواند بر خدا سايه افكند.

عليرغم آن، خاخام كانينا از انجام آن ابا نكرد. اين براي آن

بود كه او از خدا خيلي برتر و بالاتر بود». (36)

اين انديشه ها به ويژه از طرف يهودياني كه تحت فشار آن روزگار به مسيحيت رو مي آوردند و در صدد يافتن موقعيت اجتماعي بودند، ترويج مي شد.

نه تنها انديشه هاي عصر نوزايي و عصر خرد از سرچشمه هاي شيطان سيرآب مي گشت، بلكه حمايتهاي عيني و مادي براي ترويج اين افكار نيز از سوي كانونهاي مشكوك ثروت و قدرت تأمين مي شد.

خانواده مديچي كه از ثروتمندان ايتاليا بودند از هنر رنسانس حمايت كردند و آن را در ساختن كليساها نيز وارد مي كردند (37) همچنين افول اخلاق در آن دوران به ويژه در ايتاليا به خوبي نشان مي دهد كه چه ارزشهايي بر جامعه حاكم مي شد و ارزشهاي ديني و كليسا رو به تباهي مي رفت.

انسان عصر جديد به علم و خرد بازگشت اما آن را رويارويي با خداوند و در گرو روگرداني از دين و بر اساس همراهي با شيطان و فرمانبري از او مي ديد. اگر چه اين حركت به نام شيطان انجام نمي شد.

زيرا براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخشتر و خواستني تر است.

دانش جديد كه بر اين مباني ناپاك و شيطاني استوار شد در طول قرنهاي بعد دستاوردهاي خود را به صورت مرگبار و توطئه سازي نشان داد. دانشي كه نه تنها رفاه و آسايش و شكوفايي را براي بشر به ارمغان نياورد، بلكه باعث تخريب محيط زيست، آشفتگي رواني، جنگ، سستي روابط انساني و خودباختگي انسان در برابر غلبه هوسناك تكنولوژي بر زندگي است.

به همين دليل تبار دانش جديد در عصر رنسانس بيش از اينكه به انديشه هاي زندگي ساز و پاك

اسلامي پيوند بخورد، به تفكرات شيطاني قبالايي مربوط مي شود. فراماسونري تا پيش از رنسانس علم در انجمنهاي سري گوناگون بود كه ماهيت كابالايي داشتند و با هم هم پيمان بودند. با علني كردن دانش در رنسانس لازم بود انجمن هاي مخفي به طور مناسبي بازسازي شود تا نيروي دانش همچنان در قلمرو اهداف شيطاني باقي بماند. سازماندهي فراماسونري بعد از رنسانس در واقع حركتي بود تا دانشمندان و نخبگان سياسي و فرهنگي جهان را در لواي آرمان هاي كهن شيطاني جمع كنند (38)

تاريخ نگاران فراماسون سابقه سازمان خود را به آدم عَلَيْهِ السَّلَام مي رسانند و حضرت موسي را استاد اعظم لژ مهاجران مصري در زمان فرعون معرفي مي كنند (39) اما واقعيت اينست كه در سال 1459 در شهر كاسل واقع در ايالت هِس آلمان سه كتاب از جمله يكي تحت عنوان «زفاف شيميايي «انتشار يافت كه روي جلد هر سه نام اسرار انگيز، افشاگر و مستعار «كريستين روزنكروتس» ديده مي شد.

اين سه مجلد كه مي توان آنها را بيان معتقدات شمرد در آغاز قرن هفدهم ميلادي در شهر استراسبورگ فرانسه تجديد چاپ شد و در آنها اخوت مسيحي كه از هرميتيسم و كابالا غنا مي گرفت، سخن گفته شده است.

اين مانيفستها دل شوره اصلاحات اجتماعي، فكري و مذهبي را كتمان نمي كردند و تعدادي از انديشمندان آن روزگار را به ويژه در محافل علمي و فلسفي انگليسي الهام بخشيد كه همين انديشمندان در واقع بخشي از پايه گذاران فراماسونري به شمار مي رفتند. (40)

«در اسكاتلند و پس از آن انگلستان خاندان استوارت (كه از 1603 تا 1714 بر اسكاتلند و انگلستان حكومت راند) به پيروي از فرصت طلبي هاي سياسي خود توسعه اين

گروهها را مورد حمايت قرار داد» (41) و در ژوئن 1717 از جمع گروهها و لژهاي پراكنده، گراند لژ انگلستان تشكيل شد و «آنتوني ساير» را به عنوان اولين استاد اعظم اين سازمان مخفي برگزيدند. (42) و اولين اساسنامه آن به درخواست دوك «فيليپ دو وارتون «استاد اعظم لژ بزرگ لندن در آن زمان، تدوين و در سال 1723 منتشر شد.

اين كد ماسوني با عنوان اساسنامه آندرسون شناخته شد زيرا توسط «جيمز آندرسون «تدوين گرديد. (43) در اين اساسنامه اين اصول مطرح شده است:

اعتقاد به خدا كه معمار بزرگ جهان است.

جايگزين كردن ابزارساختمان سازان با واژه هاي فلسفي. سوگند حفظ اسرار. مراعات علائم شناسايي (واژهها، حركات، لمس و مصافحه). مدارا با كليه مذاهب اما ممانعت از ورود ملحدان، زنان و بردگان و نوكران به لژها. ابراز وفاداري به مقام سلطنت. برگزاري مراسم آموزش كارآموزان و آشنا كردن آنان با اطلاعات نمادين: امري كه با ايجاد درجات كارآموزان و ياران همسنگر ارتباط دارد». (44)

در اين جا خدا به عنوان معمار بزرگ جهان كاملاً تعريفي كابالايي دارد و به صورت منشأ خلاق خير و شر و با دو چهره شيطاني و مقدس شناخته مي شود. در دهه هاي گذشته با استفاده نظريات جديد فيزيك كو آنتوم و نسبيت حوزه يكپارچه انرژي جهاني به عنوان شعور و قدرت مطلق جهان و معمار كائنات معرفي مي شود. (45) اين ديدگاه هم نيرويي را كه در سحر و جادو از آن استفاده مي شود، توجيه و تقديس مي كند و هم بر شالوده اي كاملاً مادي تعريفي نو از باورهاي معنوي ارائه مي دهد.

فراماسونها شخصي به نام «حيرام» كه سازنده معبد سليمان است (46)، پدر ماسوني مي دانند. حيرام

دو ستون اصلي براي معبد سليمان بنا كرد كه نام آنها را ياكين / جاكين و بوغز / بوعز گذشته اند.

«ستونها را در رواق هيكل بر پا نمود و ستون سمت راست را برپا نموده نام آن را ياكين نهاد و پس ستون سمت چپ را برپا نموده آن را بوعز ناميد». (47) اين دو ستون معبد سليمان كه صهيونيستها در آرزوي باز سازي آن هستند، نماد اصلي فراماسونريست كه در معابد ماسوني طراحي مي شود. لازم به ذكر است كه از نظر آنها جناب سليمان نماد ارتباط با شياطن و استفاده موثر از جن و جادوست.

نام اين ستونها نيز داراي معنايي رمز آلود است.

«ياكين» و «بوعز» به معني تاسيس با قدرت آمده است.

استاد اعظم» اوسوالدويرث» چنين مي گويد:

«اگر كلمات ياكين و بوعز بر عكس خوانده شوند بشكل nikaj و zaob در مي آيند. اين مساله براي مخفي نگهداشتن اسرار به صورت قاعده اي در تمام مرامهاي سري مرسوم است.

در صورتي كه حروف بيصداي كلمات مذكور مد نظر قرار گيرد به دو علامت NK و ZB برخورد مي شود كه اولي به معني رحم و عضو باردار شونده و زاينده موجودات عالم است و دومي به معني ذكر يعني عضو نر و باردار كننده». (48) بدين صورت دو ستون J و B سمبل رابطه جنسي، زاد و ولد و بركت و وسعت دارايي هستند و اين همان معاني نمادين و ارزشهاي شيطان پرستي بدوي است.

سازمان فراماسونري مي كوشد تا با اين نمادها، رمزها و اسرار ارزشهاي شيطاني خود را به صورتي جذاب و حساب شده به افرادي منتقل كنند، كه مي توانند نقش موثر فرهنگي يا سياسي در دنيا داشته باشند. اين سازمان

امروزه مجموعه هاي بزرگ علمي و فرهنگي را تحت نفوذ دارد و به كمك آنها، ساختارها و نهادهاي سياسي بين المللي و ملي را در سلطه خود آورده است (49)

اين سازمان از قرن هجدهم به بعد در پرورش و جذب نخبگان سياسي، فرهنگي و علمي جهان كوشيده و با حفظ آيين هاي سري كابالا سنتهاي شيطان گرايي را تداوم بخشيده است و با افرادي كه به طور درجه بندي شده در سي و چند مقام فعاليت مي كنند، نفوذ سياسي، اقتصادي و فرهنگي فراگيري پيدا كرده است و با موسسات علمي، پژوهشي، فرهنگي و بنگاه هاي اقتصادي و نهادهاي سياسي آشكار و پنهاني كه در آنها نفوذ دارد، مي خواهد دنيا را به سوي اهداف شيطاني خود پيش ببرد. سازمان فراماسونري در شكل انجمنها و محافل سري در بسياري از مراكز علمي دنيا مشغول جذب نيرو است.

يكي از اين انجمنها كه بسيار فعال عمل كرده و دامنه خود را در دانشگاه هاي كانادا و آمريكا گسترده، انجمن جمجمه و استخوان است.

جرج بوش پدر در سال 1947 در دانشگاه ييل به اين انجمن پيوست. (50)

با ايجاد سازمان فراماسونري اگر چه به ظاهر يك سازمان مخفي و پوشيده ايجاد شد اما در حقيقت سازماني براي توسعه و تحقق ايدئولوژي و ارزشهاي شيطاني شكل گرفت و اهداف و آرمانهاي آنها هم از كسي پنهان نماند. از اين رو يك مرحله از پرده برداري و انكشاف شيطان گرايي در دوران معاصر به شمار مي آيد. در اين بين نقش اصلي و محوري را موسسات علمي و پژوهشي گسترده و پيوسته اي به عهده دارند كه هدايت و رهبري نظام سلطه جهاني و تحقق آرمانهاي شيطاني را دنبال مي كنند.

مراكزي

كه سرمايه هاي عظيمي را براي تحقيقات و مطالعات در اختيار دارند و به اين وسيله برجسته ترين دانشمندان راست خدام مي كنند و با وارد كردن آنها به سازمان فراماسونري، پژوهشهاي مورد نياز خود را به آنها مي سپارند. پژوهش هايي كه گاهي حاصل آنها تا پيش از عملي شدن محرمانه مي ماند.

ادامه دارد …

***********

پي نوشتها:

1 تاريخ تمدن جلد چهارم، ص 1328

2. تفتيش عقايد، ص 113

3. تاريخچه جادوگري، ص 34

4. زرسالاران يهود، جلد 4، ص 104، 103

5. سيري در تاريخ جادوگري، ص 116

6. همان، ص 117

7. همان، ص 118،. 117

8. ماني شناسي، ص 17

9. اگر ماني را پيامبر بدانيم بايد بگوييم آموزه هاي مشركانه ثنوي از سوي ديگران در دين او وارد شده است.

همانطور كه تعاليم زرتشت و مسيح به تحريف آلوده شد.

البته براي اين ادعا ادله اي وجود ندارد و ظاهرآ آثار به جا مانده از خود ماني ذاتآ ثنوي گراست.

10. ماني شناسي، ص 339

11. تاريخ جادوگري، ص 336

12. تاريخ فلسفه جلد يكم، ص 528

13. نردباني به آسمان، ص 368

14. باورها و آيينهاي يهود، ص 156

15. زرسالاران يهود جلد دوم، ص 247

16. تورات، كتاب دوم سموئيل (به حضرت داوود نسبت گناه داده است) و تورات كتاب اول پادشاهان و كتاب دوم تواريخ ايام (به حضرت سليمان نسبت گناه داده است).

17. جريانات بزرگ در عرفان يهودي ص 60

18. سفر خروج باب. 32

19. جريانات بزرگ در عرفان يهودي، ص 308

20. باورها و آيينهاي يهودي، ص 159 و 160

21. نردباني به آسمان، ص 368

22. جريانات بزرگ در عرفان يهودي، ص 60

23. باورها و آيينهاي يهود، ص 161

24. همان، ص 159

25. همان، ص 159

26. انتظار مسيحا در يهود، بخش. 6

27. نشانه هاي پايان، ص 359

28. تاريخ فلسفه

شرق و غرب، ج 2، ص 8

29. تاريخ ايران دوره هخامنشيان، ص 269

30. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 819

31. زرسالاران يهود، جلد دوم، ص 332

32. همان، ص 354

33. رك: زرسالاران يهود، جلد 2، ص 355 - 331

34. انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 130

35. تاريخ جادوگري، ص 522

36. فراماسونري و يهود، ص 19

37. تاريخ تمدن، جلد پنجم، ص 77

38. كنترل فرهنگ، ص 146 - 138

39. زرسالاران يهود، جلد چهارم، ص 16

40. فراماسونري، تاريخ، اسطوره، واقعيت، ص 22 و 21

41. همان، ص 32

42. زرسالاران يهود، جلد چهارم، ص 21

43. همان، ص 12

44. فراماسونري، تاريخ، اسطوره، واقعيت، ص 37

45. فراماسونري و يهود، ص 182 و 181،

به نقل از نشريه ماسون و آ. گ. ا.

46. اول پادشاهان، باب 7، آيه 13 تا 15

47. پادشاهان، باب 7، آيه. 21

48. فراماسونري و يهود، ص 136

49. رك. كنترل فرهنگ، فصل چهارم.

50. نشانه هاي پايان، ص 241

منبع:

پگاه حوزه برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

گستره شيطان پرستي (2)

نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف

متال موسيقي اعتراض دانشي كه در راستاي اهداف فراماسوني و توسط بهترين دانشمندان وابسته به اين تشكيلات و حمايت هاي مالي بي پايان توليد مي شد، نارضايتي از وضعيت تمدن ليبرال - سرمايه داري را به خوبي پيش بيني كرده بود و بر اساس نظريات توليد شده در اين مجموعه ها مطالعات عصر آكواريوس به سفارش موسسه تاويستاك و سرپرستي «ويليس هارمون» آغاز شد (1) عصر آكواريوس شرايطي را ايجاد مي كرد كه سازمان هاي سري مي توانستند آمال و آرزو هاي خود را در وضعيت آشو بناك و بحراني بر مردم تحميل كنند (2) از اين رو با راه انداختن شورش هاي خياباني توسط دانشجويان و استفاده از موسيقي راك -

متال، تبليغات و رسانه هاي فراگير نقشه هاي خود را اجرا كردند.

در دهه 1950 موسيقي» بلوز» كه نغمه هاي آفريقايي را به اجرا مي گذاشت طرفداران زيادي پيدا كرد. در همان سال ها، «الويس پريس» با تركيب «بلوز» و موسيقي مردم پسند) پاپ) سبك «راك اندرول» را ابداع كرد. اين موسيقي تا حدودي تند و خشن بود و در دهه 1960 به دنبال اعتراضات فراگير دانشجويان در آمريكا و اروپا به طور خاص مورد استفاده جوانان قرار گرفت و سبك موسيقي خشن تري به نام» هويمتال» از دل آن بيرون آمد.

موسيقي متال به دانشجويان معترض عرضه شد و مورد استقبال گسترده قرار گرفت. به جهت برخي از ويژگي هاي روانشناختي، اقتصادي و اجتماعي، دانشجويان بهترين عامل تابع براي پيشبرد يك ايدئولوژي هستند (3) و در طرح عصر آكواريوس نقش اول روي صحنه براي آنها نوشته شد.

جوانان دهه 1960 كساني بودند كه دوران كودكي خود را با تحمل پيامد هاي ناگوار جنگ جهاني دوم از سر گذرانده بودند و از كاستي ها و ناكامي هاي تمدن سرمايه داري رنج مي بردند..

اين حركت كه در ابتدا از آمريكا و براي اعتراض به جنگ ويتنام آغاز شد و سپس اروپا را در بر گرفت، آرمان هاي بسيار خوبي داشت ولي از شيوه هاي درستي استفاده نمي كرد. آرمان هاي آنها كه در شعارهايشان منعكس بود عبارت بودند از:

ضد جنگ: «محبت بورزيم، جنگ نكنيم»

بهبود روابط انساني: «به هم عشق بورزيم»، اعتدال در مسائل اخلاقي «دانشگاه نقش خود را در احيا و جان بخشي به انرژي هاي فكري و اخلاقي مورد نياز جامعه تشخيص نمي دهد»

انتقاد به سياست:

«زنده باد دموكراسي مستقيم»

معنويت خواهي: «هر روز در زندگي خود سفر كنيد» و … (4)

اما خود اين جنبش

بر خلاف شعار ها و آرمان هايش از خشونت و شيوه هاي غير اخلاقي استفاده مي كرد. اين گزينش نادرست روش ها به عوامل ايجاد و هدايت اين جنبش ها مربوط مي شد (5) تا به اين ترتيب هم آرمان ها و ارزش هاي متعالي انساني را ضايع و بي آبرو كنند و هم با تشديد و ناهنجار كردن بحران ايجاد شده براي جهت دهي به افكار عمومي بهره جويند.

در جنبش هاي دانشجويي دهه شصت و از آن به بعد موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض مورد استقبال جوانان قرار گرفت. شاخصه هويمتال استفاده از گيتار الكتريكي بود و خشونت هر چه بيشتر در اجرا و بي ادبي در مضامين را به نمايش مي گذاشت. اولين گروه هاي سبك متال «فرانك زاپا»، «كيْنكْس» و «بلك سبث» هستند، كه از نيمه دهه 1960 كار خود را آغاز كردند.

بعد از آن از هر گوشه گروهي كوچك و پنج، شش نفره سر بلند كرد و موج تازه در دنياي موسيقي فراگير شد.

در سال هاي اول پيدايش اين جنبش ها و استفاده از موسيقي متال، در واقع آرمان ها و ارزش هاي والاي انساني كه مي توانست به فروپاشي نظام سلطه گر سرمايه داري و فريب بزرگ ليبرال - دموكراسي برسد، كاملاً زشت جلوه داده شد و اين شعار ها و آرمان ها با حماقت، ناپختگي، شورش و خشونت همراه گرديد. در آن سال ها تقريباً تمامي اشعار و ترانه هاي آن داراي خمير مايه اعتراض آميز بر ضد جنگ و عشرت طلبي و سلطه سياسي - اجتماعي بود.

ترانه ها براي مبارزه با مدرنيته مصنوعي و سلطه تجاري و بيان رنج هاي جوامع در جهان سوم سروده مي شد.

قسمتي از اشعار هم مربوط به مسائل معنوي و نكاتي براي بيدار كردن ضمير دروني انسان ها بود

(6)

دسته اي پنهاني كه اين نمايش را هدايت مي كردند، از نيمه دهه 1970 به بعد هدف دوم، يعني جهت دهي به افكار ملت ها در شرايط ناامن و بحراني را دنبال كردند.

آنچه باعث مهار اين بحران ها شد، طرح ايده شيطان پرستي بود، كه به سرچشمه خلاقيت هنري و مهار انرژي جوانان و بازگشت آرامش به جامعه تبديل گشت. البته ظرفيت هاي موسيقي متال براي رفتن به سمت شيطان گرايي را نبايد نديده گرفت. اعتراض به نهاد هاي اجتماعي و برهم زدن نظم، ابراز خشونت و كلمات ركيك در ترانه ها و از همه مهمتر اهانت به مقدسات؛ كه شايد علت آن حمايت كليسا از حكومت ها بود.

زيرا در تفكر مسيحي خداوند دين را به كليسا سپرده و حكومت را به قيصر و از اين رو دولت و حكومت نوعي تقدس دارد و بنا به روش مسيح بايد رنج را پذيرفت و اعتراض نكرد. با اين تعاليم كليسا، جوانان حق داشتند كه زير بار آن نروند، اما اهانت به مقدسات آنها را در برابر شيطان پرستي نفوذ پذير كرد..

در آن سال ها كه تازه رسانه هاي صوتي و تصويري جهانگير مي شد، ستاره هاي هنري و سبك هاي تازه در موسيقي و سينما خواسته و ناخواسته مامور شدند كه ارزش ها و انديشه هاي نهفته شيطاني را در دنيا آشكار نموده و ترويج كنند و صد البته اين چيزي نبود كه جوانان معترض و تحول خواه دهه شصت و يا هنرمندان سبك راك و متال مي خواستند. اين جهت گيري هايي بود كه به طور حساب شده بر آنها تحميل مي شد و خودشان آن را به صورت بهترين راه و يا شايد تنها راه دستيابي به اهداف، انتخاب مي كردند.

انتخابي ناگزير و آزادي در

رفتن به تنها راه ممكن!!

شبكه هاي تلوزيوني و مطبوعات كه در اختيار شركت هاي سرمايه داري بودند و با آخرين دستاورد هاي پژوهشي در شاخه هاي علوم اجتماعي، علوم ارتباطات، روانشناسي و جنگ رواني هدايت مي شدند، كار خود را براي استفاده از اين جوانان در جهت ترويج افكار شيطاني آغاز كردند.

در گام نخست كوشيدند تا آنها را در هنجار هاي تمدن سرمايه داري جذب و هضم كنند و نيز تاثير گذاري آنها را بر جامعه افزايش دهند. از اين رو پيشنهاد ضبط استوديويي را به اين گروه ها دادند تا به واسطه آن بتوانند صداي خود را به گوش افراد بيشتري برسانند. اما اين مساله يك پيامد مهم داشت و آن فروش بالاي كاست ها و فيلم هاي گروه و در نتيجه شهرت و ثروت بود و اين به معناي فاصله گرفتن از آرمان ها و جذب شدن به ارزش هاي نظام سرمايه داري بود.

اولين گروه هايي كه به موسيقي متال جنبه تجاري بخشيدند و آن را از ديسكو ها به استوديو كشاندند و ضبط حرفه اي و فروش رسمي را وارد اين نوع موسيقي كردند، گروه هاي «كريم» و «جيمي هندريكس» بودند..

آخرين اقدام، تغيير هويت اين گروه ها و ستاره هايي بود كه به اندازه كافي مشهور و محبوب شده بودند. براي نمونه گروه بلك سبث به عنوان يك گروه موفق و آوانگارد، انگ شيطاني خورد. تنها به اين خاطر كه با توطئه اي حساب شده افرادي با لباس هاي سياه شيطان پرستي كه در مهماني هاي فراماسوني از آن استفاده مي شد و نماد هايي مثل صليب بر عكس يا ستاره پنج پر، كه اين هم از نماد هاي ماسوني است، در اجرا هاي آنها حاضر مي شدند و اين صحنه در تصاويري كه از برنامه هاي اين گروه

مي گرفتند، برجسته مي شد و در رسانه ها و مطبوعات بازتاب گسترده مي يافت.

به دنبال اين تبليغات دروغين مبني بر شيطاني جلوه دادن گروه بلك سبث و بعد ها ساير گروه هاي متال، خواننده اين گروه «مايكل آزبورن» معروف به «اُزي» در مصاحبه اي در سال 1976 اعلام كرد،» ما يك گروه موسيقي هويمتال هستيم و من و بچه ها هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفته ايم. من فردي مذهبي نيستم اما به آفريننده ام ايمان دارد م. بلك سبث هرگز گروهي شيطان پرست نبوده است و من از ديدن بعضي از طرفدارانمان كه با لباس هاي سياه و صورت هاي رنگ شده و شمعي در دست در سالن كنسرت حضور پيدا مي كنند واقعاً مي ترسم … ما واقعاً آن گونه كه آنها مي خواهند نيستيم بلكه فقط معترضيم». (7)

در اواخر دهه هفتاد اين تبليغات موثر واقع شد و گروه هاي ديگر كه ديدند بازار شيطان گرايي داغ است و راه رسيدن به شهرت و ثروت از آن مي گذرد، داوطلبانه شيطان پرستي را برگزيدند. در آغاز پذيرش هويت شيطاني از سوي اين گروه ها به استفاده از نماد ها، سبك، ادبيات و فضاي شيطاني محدود مي شد، كه براي نمونه مي توان به گروه هاي «متاليكا»، «منووار» و «رولينگ استون» و حتي خود گروه» بلكسبث» اشاره كرد كه به سبك هاي اسپيدمتال، ترشمتال و پاورمتال روي آوردند. بعد از آن به تدريج گروه ها و افرادي پيدا شدند كه آشكارا از شيطان پرستي و حتي حلول شيطان در خودشان سخن گفتند. اين روند به پيدايش سبك هاي بلك متال، دث متال و متال صنعتي كشيده شد و گروه هايي مثل «گروه مرلين منسون»، «ديسايد» و «امپرور» به وجود آمدند و آنتوان لاوي نويسنده انجيل شيطان، مرلين منسون

را واعظ اعظم كليساي شيطان معرفي كرد.

در اين موسيقي از داد و فرياد و صداي بلند سيستم هاي پيشرفته صوتي استفاده مي شود، ريتم تند و آشفتگي ملودي ها در اين سبك كه با ذهن و زندگي آشفته انسان امروز همنوايي دارد، قدرت تفكر، تشخيص و تصميمگيري را كاهش مي دهد. آزمايش ها نشان داده اند كه حتي موش ها در مسير هاي مارپيچي آزمايشگاهي وقتي صداي موسيقي راك و متال پخش مي شود، توانايي تشخيص مسير و حركت را از دست مي دهند. حالا تصور كنيد كه چنين موسيقي مخربي در كنسرت هايش حدود زماني معمول براي يك كنسرت را مي شكند و براي نمونه كنسرتي با نام «آنقدر مي نوازم تا بميريد (I ll Play Till You Bleed)» سه ساعت اجرا مي شود. با اين وصف چه مقدار از قدرت تفكر، تشخيص و اراده شخص باقي مي ماند كه بتواند اعتراضي موثر انجام دهد.

همچنين همراه شنيدن اين موسيقي معمولاً از دارو هاي روانگردان استفاده مي شود كه به طور مضاعفي قدرت تفكر و اراده را مي كاهد. فرمول قرص هايي نظير ال. اس. دي و موادي مثل ماري جوانا در مركز داروسازي «ساندوز» سويس توسط شيمي دان برجسته اي به نام «آلبرت هُفمَن» و با تأمين مالي بانك «اس. سي. واربرگ» توليد شد و براي اولين بار توسط فيلسوف معروف «آلدوس هاكسلي» معرفي گرديد. (8) و گروه هاي راك و متال موفقترين ترويج دهندگان آن در دنيا هستند.

موسسه تحقيقاتي ساندوز و بانك واربرگ شريكان موسسه پژوهشي استانفورد هستند كه در پروژه «دگرگون سازي تصورات آدمي» به صورت بخشي از طرح كلان عصر آكواريوس، برنامه ساختن گروه هاي راك، متال و جهت دهي شيطاني به آنها را آماده كردند (9) البته در پروژه تسخير افكار و

احساسات نبايد نقش ورزش قهرماني به صورتي كه امروزه در دنيا دنبال مي شود و كاركردي كه براي سرگرم سازي مردم و تحكيم شالوده هاي سلطه گري دارد، از نظر دور بماند. (10)

در اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980 كه موسيقي متال از مسير خود منحرف شده و از آرمان هايش فاصله گرفته بود، هنوز عمليات خنثي سازي ارزش هاي انساني در سناريوي دگرگون سازي تصورات آدمي پايان نيافته بود، از اين رو جنبش پانك موج تازه اي افكند و به متال رونقي نو بخشيد. پانك ها به آرمان ها برگشته بودند و براي اعتراض به تجملگرايي، مصرف زدگي، سرمايه داري، بي عدالتي و فاصله طبقاتي از زباله ها كفش و لباس پيدا مي كردند و مي پوشيدند. ظاهر ژوليده، لباس هاي پاره و بوي لجن ويژگي آنها بود.

اما توانستند با شور و هيجان، شعار هاي آرماني كه مردم تشنه آن بودند و نيز پوشش تبليغاتي فوق العاده جايگاه چشمگيري در فرهنگ جوانان پيدا كنند.

اما داستان پانك نيز به سر انجام نرسيد. پس از مدتي، لباس هاي پاره و نامرتب كه نماد فقر و بي عدالتي بود از سوي شركت هاي سرمايه داري كه روي تبليغات آنها سرمايه گذاري كرده بودند، به صورت مدل روز به توليد انبوه رسيد و به قيمت گزاف در بهترين بوتيك هاي نيويورك، لندن، پاريس، بن و ساير شهر هاي دنيا به فروش رسيد. حتي ادكلن هاي گران قيمتي با بوي نامطبوع توليد و توزيع شد.

به اين ترتيب بازي با افكار، هيجانات و ارزش هاي مردم به صورت يك بازي براي محافل سري قدرت هاي پشت پرده در آمد و آنها ديدند كه مي توانند به راحتي به افكار و ارزش هاي مردم جهت بدهند. از اين جا بود كه با اطمينان

به ترويج علني تر انديشه ها و آرمان هاي شيطاني پرداختند.

موسيقي تند، فرياد، خشونت نمايشي و گاهي واقعي (چنانكه سيد ويشس، خواننده گروه سكس پيستولز از گروه هاي موفق پانك همسر خود را كشت و شب بعد دست به خودكشي زد) در كنار رفتار ناهنجار جنسي و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازي گرفتن شعار ها و آرمان هاي تحول آفرين، تمام نيروي فكري و جسمي جوانان را به تباهي كشيد و قدرت ايستادگي و اعتراض موثر و تفكر تحول ساز را از آنها گرفت. شيطاني تر از همه اينكه نه تنها براي اين ويرانگري هزينه اي نكردند، بلكه از آن براي خود منابع ثروت آفرين ساختند. فروش فيلم ها، در آمد هاي حاصل از برنامه هاي رسانه اي، توليد پوشاك و لوازم آرايشي و زينتي كه با نماد ها و اليمان هاي گروه هاي معروف توليد مي شد، سرمايه دار هاي پشت صحنه را از ستاره هاي روي صحنه ثروتمندتر كرد.

مناسب است كه به نمونه هايي از ترانه هاي متال كه با ابراز خشونت، فرياد و نعره هاي دلخراش و صداي بلند خوانده مي شود توجه كنيم.

گروه «منووا» در كاست «سلاطين فلزي» ترانه «فرياد بزنيد و بكشيد «(Haill and kill)

«… فرياد بزنيد، فرياد بزنيد، فرياد بزنيد و بكشيد، فرياد بزنيد و بكشيد

فرياد بزنيد، فرياد بزنيد، فرياد بزنيد و بكشيد، فرياد بزنيد و بكشيد

پدرم گرگ بود

من از خويشاوندان مقتول هستم

سوگند خورده ام تا دوباره برخيزم

راهي، مجازات و رنج را با خود خواهم آورد

چكش نفرت، پيمان ماست

قدرت و حكومت با اراده به دست خواهد آمد

با فرياد و كشتن

فرياد بزنيد، فرياد بزنيد، فرياد بزنيد و بكشيد، فرياد بزنيد و بكشيد

فرياد بزنيد، فرياد بزنيد، فرياد بزنيد و بكشيد، فرياد بزنيد و بكشيد

گوشتشان را بدريد

قلبشان را بسوزانيد

ببر چشم هايشان خنجر بزنيد

به زن هايشان

توهين كنيد در حالي كه مي گريند …» (11)

ترانه نفرت Hatred از آلبوم سوار بر شكوه 1983

«… من شيطان را تسخير مي كنم، بگذار شيطان نام مرا بداند

پيش بيا، بيا تا با مجازاتي مخوف روبرو شوي

من نحس هستم كسي كه نمي ميرد

من آتش هستم، درونم نفرت مي سوزد

نفرت قدرت من است، زجر و مجازات نفرت، نفرت

با قلبي آكنده از نفرت كه خوني تيره در سرتاسر رگ هايش جريان دارد

استخوان هايت را خرد مي كنم، صورتت را له مي كنم

گوشتت را مي درم جسمت را نابود مي كنم …» (12)

نمونه ديگري از گروه متاليكا خواندني است.

اشعار اين گروه توسط خواننده آن جيمز هتفيلد سروده مي شد.

«جيمز» يك فرد دائم الخمر است كه به نوشته «مجله موسيقي قرن بيستم» يك شيطان واقعي با تمايلات منحرف جنسي و يك مصرف كننده پر و پا قرص L. S. Dبه حساب مي آيد. «هتفيلد» چند بار به اتهام جريحه دار كردن عفت عمومي، به زندان رفته است.

(البته در نظر داشته باشيد كه جريحه دار كردن عفت عمومي! در آمريكا واقعاً كار مشكلي است!) جيمز، نوازنده گيتار كه به كندن دست و پاي حيوانات كوچك نظير گربه و سنجاب در هنگام اجراي كنسرت، شهرت دارد يك بار به جرم قتل شبه عمد نيز محاكمه شده است.

«… گوش كن، من يك جنازه ام. جنازه اي بي جان

شيطان گرفته است، گرفته است باجش را

و خالي مي كند بر سر ما

من به دام افتاده ام. افتاده ام به دام طلسمش

امشب من مي روم؛ من مي روم؛ من مي روم به جهنم

… نعره بكش مانند يك گرگ

و جادوگري در را به رويت خواهد گشود

بيا به جمع جادوگران و بدل شو به فرزند شيطان

… مي داني يگانه لذتم اكنون، هست شنيدن صداي گريه تو

عشق مي ورزم به تماشاي مردن

تو

و منم اولين تماشاگر تشييع جنازه ات …

بايد بدرود گويي، چرا كه من خواهم خورد ذهن ات را … (13)

«… همه اش در دستانم. له اش كن، خُردش كن.

نگاهش دار عزيزم نگاهش دار خفه شو حالا از من متنفر شو

… فقط مي گذارم نفس بكشي. هواي من را كه تو دريافت مي كني

بعد مي بينم كه آيا مي گذارم مرا دوست داشته باشي

بُكش بكش بُكش بُكش بُكش …» (14)

شيطان گرايي در موسيقي راك و متال به تدريج خود را آشكار كرد و آواي خود را به جهان رساند و بسياري از گوش ها را تسخير خود كرد و از اين راه به قلب ها راه يافت. امروز موسيقي متال و راك از اتاق خواب تا سالن هاي ورزشي تمام شهر هاي دنيا به گوش مي رسد و شما گمان نكنيد كه مثلاً مكه، كربلا، قم يا مشهد از اين حضور كثيف پاك مانده است.

اين مرحله بالايي از آشكاري نفوذ شيطان در زندگي انسان امروز است؛ كه مردم دانسته يا ندانسته با افكار و رفتار و گفتار و صداي شيطان همراه شده و سهم زيادي از زندگي خود را به او اختصاص داده اند.

در سال هاي اخير برگزاري جشنواره هاي متعددي نظير «ووداستاك» و «اوزي فست» براي موسيقي متال برگزار مي شود و بعضي از شاخه هاي متال مثل «آلترناتيو متال» جشنواره هاي خاص دارند. گذشته از اينها به منظور شناسايي استعداد ها و ادامه ي روندِ ستاره سازي و بازي ستاره هاي موسيقي جشنواره گروه هاي زيرزميني از سال 2000 پايه گذاري شده كه باعث جذب هر چه بيشتر جوانان به موسيقي شيطاني و شكل گيري اين قبيل گروه ها در تمام كشور هاي دنيا شده است.

ايجاد گروه هاي بومي در كشور هاي مختلف براي نمونه گروه هاي بلك متال هلند، بلك متال نروژ،

گروه هاي «لودنس «،» آنگرا» و «راپسودي» در ژاپن، گروه هاي «يوپي»، «هد هانتر» و «كاي هانسن لد» در آلمان و بازسازي گروه «قاتل خدا (Deicide) «و گروه هاي ديگر در ايران، محصول اين جشنواره ها و شور و هيجاني است كه بين جوانان جهان به راه انداخته اند و نيرويي را كه مي تواند به تغيير تمدن و سبك زندگي ظالمانه روزگار ما و تحول در تاريخ منجر شود، در جهت تثبيت سلطه خود و حفظ وضع موجود بكار گرفته اند و به طور تحسين انگيز و طنزآميز از جوانان ناراضي و سركش راديكاليسم محافظه كار درست كرده اند! جوانان دهه 1960 كساني بودند كه دوران كودكي خود را با تحمل پيامد هاي ناگوار جنگ جهاني دوم از سر گذرانده بودند و از كاستي ها و ناكامي هاي تمدن سرمايه داري رنج مي بردند اين حركت كه در ابتدا از آمريكا و براي اعتراض به جنگ ويتنام آغاز شد و سپس اروپا را در بر گرفت، آرمان هاي بسيار خوبي داشت ولي از شيوه هاي درستي استفاده نمي كرد. آرمان هاي آنها كه در شعارهايشان منعكس بود عبارت بودند ازدر جنبش هاي دانشجويي دهه شصت و از آن به بعد موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض مورد استقبال جوانان قرار گرفت. شاخصه هويمتال استفاده از گيتار الكتريكي بود و خشونت هر چه بيشتر در اجرا و بي ادبي در مضامين را به نمايش مي گذاشتدر آن سال ها كه تازه رسانه هاي صوتي و تصويري جهانگير مي شد، ستاره هاي هنري و سبك هاي تازه در موسيقي و سينما خواسته و ناخواسته مامور شدند كه ارزش ها و انديشه هاي نهفته شيطاني را در دنيا آشكار نموده و ترويج كنند و صد البته اين چيزي نبود كه جوانان معترض و

تحول خواه دهه شصت و يا هنرمندان سبك راك و متال مي خواستند. اين جهت گيري هايي بود كه به طور حساب شده بر آنها تحميل مي شد و خودشان آن را به صورت بهترين راه و يا شايد تنها راه دستيابي به اهداف، انتخاب مي كردند.

انتخابي ناگزير و آزادي در رفتن به تنها راه ممكن شبكه هاي تلوزيوني و مطبوعات كه در اختيار شركت هاي سرمايه داري بودند و با آخرين دستاورد هاي پژوهشي در شاخه هاي علوم اجتماعي، علوم ارتباطات، روانشناسي و جنگ رواني هدايت مي شدند، كار خود را براي استفاده از اين جوانان در جهت ترويج افكار شيطاني آغاز كردند.

در گام نخست كوشيدند تا آنها را در هنجار هاي تمدن سرمايه داري جذب و هضم كنند و نيز تاثير گذاري آنها را بر جامعه افزايش دهند. از اين رو پيشنهاد ضبط استوديويي را به اين گروه ها دادند تا به واسطه آن بتوانند صداي خود را به گوش افراد بيشتري برسانند. اما اين مساله يك پيامد مهم داشت و آن فروش بالاي كاست ها و فيلم هاي گروه و در نتيجه شهرت و ثروت بود و اين به معناي فاصله گرفتن از آرمان ها و جذب شدن به ارزش هاي نظام سرمايه داري بود.

اولين گروه هايي كه به موسيقي متال جنبه تجاري بخشيدند و آن را از ديسكو ها به استوديو كشاندند و ضبط حرفه اي و فروش رسمي را وارد اين نوع موسيقي كردند، گروه هاي «كريم» و «جيمي هندريكس» بودند آخرين اقدام، تغيير هويت اين گروه ها و ستاره هايي بود كه به اندازه كافي مشهور و محبوب شده بودند. براي نمونه گروه بلك سبث به عنوان يك گروه موفق و آوانگارد، انگ شيطاني خورد. تنها به اين خاطر كه

با توطئه اي حساب شده افرادي با لباس هاي سياه شيطان پرستي كه در مهماني هاي فراماسوني از آن استفاده مي شد و نماد هايي مثل صليب بر عكس يا ستاره پنج پر، كه اين هم از نماد هاي ماسوني است، در اجرا هاي آنها حاضر مي شدند و اين صحنه در تصاويري كه از برنامه هاي اين گروه مي گرفتند، برجسته مي شد و در رسانه ها و مطبوعات بازتاب گسترده مي يافتآزمايش ها نشان داده اند كه حتي موش ها در مسير هاي مارپيچي آزمايشگاهي وقتي صداي موسيقي راك و متال پخش مي شود، توانايي تشخيص مسير و حركت را از دست مي دهند. حالا تصور كنيد كه چنين موسيقي مخربي در كنسرت هايش حدود زماني معمول براي يك كنسرت را مي شكند و براي نمونه كنسرتي با نام «آنقدر مي نوازم تا بميريد اما داستان پانك نيز به سر انجام نرسيد. پس از مدتي، لباس هاي پاره و نامرتب كه نماد فقر و بي عدالتي بود از سوي شركت هاي سرمايه داري كه روي تبليغات آنها سرمايه گذاري كرده بودند، به صورت مدل روز به توليد انبوه رسيد و به قيمت گزاف در بهترين بوتيك هاي نيويورك، لندن، پاريس، بن و ساير شهر هاي دنيا به فروش رسيد. حتي ادكلن هاي گران قيمتي با بوي نامطبوع توليد و توزيع شد.

%%

به اين ترتيب بازي با افكار، هيجانات و ارزش هاي مردم به صورت يك بازي براي محافل سري قدرت هاي پشت پرده در آمد و آنها ديدند كه مي توانند به راحتي به افكار و ارزش هاي مردم جهت بدهند. از اين جا بود كه با اطمينان به ترويج علني تر انديشه ها و آرمان هاي شيطاني پرداختند موسيقي تند، فرياد، خشونت نمايشي و گاهي واقعي (چنانكه سيد ويشس، خواننده گروه سكس پيستولز از گروه هاي موفق پانك همسر خود

را كشت و شب بعد دست به خودكشي زد) در كنار رفتار ناهنجار جنسي و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازي گرفتن شعار ها و آرمان هاي تحول آفرين، تمام نيروي فكري و جسمي جوانان را به تباهي كشيد و قدرت ايستادگي و اعتراض موثر و تفكر تحول ساز را از آنها گرفت. شيطاني تر از همه اينكه نه تنها براي اين ويرانگري هزينه اي نكردند، بلكه از آن براي خود منابع ثروت آفرين ساختند. فروش فيلم ها، در آمد هاي حاصل از برنامه هاي رسانه اي، توليد پوشاك و لوازم آرايشي و زينتي كه با نماد ها و اليمان هاي گروه هاي معروف توليد مي شد، سرمايه دار هاي پشت صحنه را از ستاره هاي روي صحنه ثروتمندتر كرد و گروه هاي ديگر در ايران، محصول اين جشنواره ها و شور و هيجاني است كه بين جوانان جهان به راه انداخته اند و نيرويي را كه مي تواند به تغيير تمدن و سبك زندگي ظالمانه روزگار ما و تحول در تاريخ منجر شود، در جهت تثبيت سلطه خود و حفظ وضع موجود بكار گرفته اند و به طور تحسين انگيز و طنزآميز از جوانان ناراضي و سركش راديكاليسم محافظه كار درست كرده اند.

هاليوود ارژنگ شيطان پرستي اگر در روزگاران گذشته ماني از سرزمين يهوديان (بابل) برخواست و با كتاب مقدس مصور خود ايمان به منبع نيروي شر را به حوزه ي انديشه هاي معنوي در جهان وارد كرد. امروز از هنر تصويرگري متحرك براي ترويج شرارت و شيطان گرايي استفاده مي شود. سينما جذابترين و فراگيرترين هنريست كه بيش از موسيقي افراد بشر از آن اثر مي پذيرند و پيام آن بسيار روشنتر و نافذتر از موسيقي است.

امروزه مجموعه شركت هاي فيلم سازي آمريكا كه با نام افسانه اي هاليوود

شناخته مي شوند، (15) با سرمايه هاي بي پايان و كارشناسان خبره در علوم هنري، روانشناسي، فلسفه و غيره، پيام شيطان را به گوش جهانيان مي رسانند. نگاهي به فيلم هاي توليد شده در سه، چهار دهه اخير به خوبي نشان مي دهد كه پيام سينماي آمريكا براي انسان معاصر چيست.

رومن پولانسكي كارگردان يهودي در سال 1968 يعني دقيقاً در سال اوج جنبش هاي دانشجويي با ساختن فيلم كودك رزماري تولد شيطان را اعلام كرد. صحنه پاياني اين فيلم گهواره اي سياه پوش است كه صليبي بر عكس بالاي آن آويخته شده و در سالن بزرگي قرار دارد كه در آن جشني برپاست.

اين جشن تولد كودكيست به نام «آدريان» كه فرزند شيطان است و پدر او از جهنم آمده و نطفه خويش را در رحم يك زن جوان به نام رزماري قرار داده و او به طور ناخواسته فرزند شيطان را به دنيا آورده است.

شوهر اين زن جوان براي استفاده از نيروي شيطاني و رسيدن به شهرت و ثروت همسر خود را در اختيار شيطان قرار داده بود.

زن جوان كه ناآگاهانه وارد جشن مي شود و تا كنون نوزاد خود را نديده است.

با ديدن چهره فرزند كه در فيلم نشان داده نمي شود، مي هراسد و از پذيرش آن سر باز مي زند. اما با تبريك ها و شادي افراد حاضر در آن مهيماني كه ظاهراً از تمام قاره هاي جهان آنجا حضور دارند، كمكم نسبت به بچه محبت پيدا كرده و در پايان با لبخند و لالايي مادر بر سر گهواره، فيلم به پايان مي رسد.

سي و يك سال بعد يعني در سال 1999 همين كارگردان فيلمي به نام دروازه نهم مي سازد و در آن نشان مي دهد كه شيطان

به عنوان يك محبوب و معبود از سوي تمام مردم جهان طلب مي شود. اين فيلم بيان مي كند كه راه دستيابي به شيطان و بهره مندي از حمايت و قدرت او نه فقط با شهوت گرايي ممكن است، چنانكه زني به نام «ليانا» چنين مي انگاشت و نه تنها با دانش و شناخت آنطور كه استاد دانشگاهي به نام «بالكان» گمان مي كرد. نقش اول فيلم به نام «دين كروس» كه يك محقق كتابشناس است و شخصيتي، حريص، فريبكار، پول پرست و هوسران دارد و به طور كلي اهل علم و عمل يا شناخت و شهوت است، به شيطان مي رسد و از دروازه نهم مي گذرد. در اين فيلم نشان داده مي شود كه شخصيت هاي فرهنگي در كشور هاي گوناگون درصدد ارتباط با شيطان هستند و در انجمن هاي سري نظير انجمن مارنقره اي شركت مي كنند.

در فيلم ديگري به نام كنستانتين نشان داده مي شود كه شيطان بر اين جهان تسلط دارد و مرگ به دست اوست و در ده ها فيلم ديگر اين مضامين كه شيطان قدرتمند است و كاميابي و خوشبختي را به بندگان و پيروانش مي بخشد، تكرار شده و هنوز مي شود. در سال 2008 فيلمي با نام گابريل ساخته شد، كه همان جبرئيل به زبان عبري است.

در اين فيلم زمين طلسم شده و در ظلمت و تاريكي فرورفته است.

خداوند گابريل را براي نجات انسان ها و خروج آنها از تاريكي مي فرستد. گابريل در آغاز به جستجوي فرشتگاني كه پيش از او فرستاده شده بودند مي رود، اما مي بيند كه آنها آلوده شده و رسالت آسماني خويش را ر ها كرده اند.

تصميم مي گيرد كه خود به مبارزه با شيطان و پايان دادن به تاريكي بپردازد. اما در نهايت

وقتي به كانون فرماندهي شياطين مي رسد مي بيند يكي از فرشتگان كه پيش از او به زمين آمده بود به نام سمائيل مركز تمام شرارت هاست.

بر اساس نگرش يهودي مسيحي كه فرشتگان را به اجبار در خدمت خداوند مي داند، سمائيل به گابريل مي گويد من براي آزادي قيام كرده ام. تو برادر من هستي و من تو را دوست دارم، بيا تا با هم مبارزه كنيم. گابريل در پاسخ او بر وظيفه خود تاكيد مي كند و با سمائيل وارد مبارزه مي شود. بعد از اين كه به هم آسيب مي رسانند. سمائيل باقي مانده نيروي خود را به گابريل مي دهد و از او مي خواهد كه راهش را ادامه دهد. در پايان فيلم گابريل رسالتش را واگذاشته و با خشم به سوي خدا صعود مي كند تا مانع از تباهي ساير فرشتگان به دست خدا شود.

اين تكرارها كه در بهترين قالب و با آخرين تكنيك هاي فيلمسازي و جلوه هاي ويژه توليد مي شود، به تدريج انديشه ها و انگيزه ها و هنجار هاي اجتماعي را تغيير خواهد داد و اگر برنامه اي براي مواجهه با اين حركت و روشنگري مردم وجود نداشته باشد، ديري نخواهد گذشت كه بسياري از مردم كه اتفاقاً اهل علم و هنر هستند، شيطان گرا خواهند شد.

سينما آخرين پرده برداري از تفكر شيطاني است كه آشكارا و گيرا نقش پيامبري براي اين دين خرافي را بازي مي كند.

ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه اسرار قرن هاي گذشته بدون ملاحظه فاش مي شود. رازها و نماد هاي انجمن هاي مخفي قرون وسطا و فراماسونري مدرن در عصر پست مدرن به نماد ها و اليمان هاي هنري تبديل شده و در برابر چشم تمام مردم دنيا قرار گرفته است و محرمانه ترين آيين هاي ماسوني در آخرين

فيلم «استنلي كوبريك» به نام «eyes wide shut» به نمايش گذاشته مي شود. امروز شيطان به بخش عمده اي از منابع اقتصادي، كانون هاي فرهنگي و نهاد ها و روابط سياسي مسلط شده و بي پرده خود را نمايان ساخته و انسان ها را وامي دارد تا كاري را در برابر او انجام دهند، كه خودش در برابر انسان نكرد و از فرمان پروردگارش سر باز زد. سي و يك سال بعد يعني در سال 1999 همين كارگردان فيلمي به نام دروازه نهم مي سازد و در آن نشان مي دهد كه شيطان به عنوان يك محبوب و معبود از سوي تمام مردم جهان طلب مي شود. اين فيلم بيان مي كند كه راه دستيابي به شيطان و بهره مندي از حمايت و قدرت او نه فقط با شهوت گرايي ممكن است، چنانكه زني به نام «ليانا» چنين مي انگاشت و نه تنها با دانش و شناخت آنطور كه استاد دانشگاهي به نام «بالكان» گمان مي كرد. نقش اول فيلم به نام «دين كروس» كه يك محقق كتابشناس است و شخصيتي، حريص، فريبكار، پول پرست و هوسران دارد و به طور كلي اهل علم و عمل يا شناخت و شهوت است، به شيطان مي رسد و از دروازه نهم مي گذرد. در اين فيلم نشان داده مي شود كه شخصيت هاي فرهنگي در كشور هاي گوناگون درصدد ارتباط با شيطان هستند و در انجمن هاي سري نظير انجمن مار نقره اي شركت مي كننددر فيلم ديگري به نام كنستانتين نشان داده مي شود كه شيطان بر اين جهان تسلط دارد و مرگ به دست اوست و در ده ها فيلم ديگر اين مضامين كه شيطان قدرتمند است و كاميابي و خوشبختي را به بندگان و پيروانش مي بخشد، تكرار

شده و هنوز مي شود. در سال 2008 فيلمي با نام گابريل ساخته شد، كه همان جبرئيل به زبان عبري است.

در اين فيلم زمين طلسم شده و در ظلمت و تاريكي فرورفته است.

خداوند گابريل را براي نجات انسان ها و خروج آنها از تاريكي مي فرستد. گابريل در آغاز به جستجوي فرشتگاني كه پيش از او فرستاده شده بودند مي رود، اما مي بيند كه آنها آلوده شده و رسالت آسماني خويش را ر ها كرده اند تصميم مي گيرد كه خود به مبارزه با شيطان و پايان دادن به تاريكي بپردازد. اما در نهايت وقتي به كانون فرماندهي شياطين مي رسد مي بيند يكي از فرشتگان كه پيش از او به زمين آمده بود به نام سمائيل مركز تمام شرارت هاست.

بر اساس نگرش يهودي مسيحي كه فرشتگان را به اجبار در خدمت خداوند مي داند، سمائيل به گابريل مي گويد من براي آزادي قيام كرده ام. تو برادر من هستي و من تو را دوست دارم، بيا تا با هم مبارزه كنيم. گابريل در پاسخ او بر وظيفه خود تاكيد مي كند و با سمائيل وارد مبارزه مي شود. بعد از اين كه به هم آسيب مي رسانند. سمائيل باقي مانده نيروي خود را به گابريل مي دهد و از او مي خواهد كه راهش را ادامه دهد. در پايان فيلم گابريل رسالتش را واگذاشته و با خشم به سوي خدا صعود مي كند تا مانع از تباهي ساير فرشتگان به دست خدا شود اين تكرارها كه در بهترين قالب و با آخرين تكنيك هاي فيلمسازي و جلوه هاي ويژه توليد مي شود، به تدريج انديشه ها و انگيزه ها و هنجار هاي اجتماعي را تغيير خواهد داد و اگر برنامه اي براي مواجهه با اين حركت و روشنگري مردم وجود

نداشته باشد، ديري نخواهد گذشت كه بسياري از مردم كه اتفاقاً اهل علم و هنر هستند، شيطان گرا خواهند شد سينما آخرين پرده برداري از تفكر شيطاني است كه آشكارا و گيرا نقش پيامبري براي اين دين خرافي را بازي مي كند.

ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه اسرار قرن هاي گذشته بدون ملاحظه فاش مي شود. رازها و نماد هاي انجمن هاي مخفي قرون وسطا و فراماسونري مدرن در عصر پست مدرن به نماد ها و اليمان هاي هنري تبديل شده و در برابر چشم تمام مردم دنيا قرار گرفته است و محرمانه ترين آيين هاي ماسوني در آخرين فيلم «استنلي كوبريك» به نام به نمايش گذاشته مي شود. امروز شيطان به بخش عمده اي از منابع اقتصادي، كانون هاي فرهنگي و نهاد ها و روابط سياسي مسلط شده و بي پرده خود را نمايان ساخته و انسان ها را وامي دارد تا كاري را در برابر او انجام دهند، كه خودش در برابر انسان نكرد و از فرمان پروردگارش سر باز زد. نتيجه گيري در اين تحقيق نگاه حداكثري به شيطان پرستي ارائه شده است كه شايد عده اي آن را برنتابند. اما اين واقعيتيست كه جريان داشته و به همين جهت تاريخ حيات بشر، تاريخ حيات طيبه كه در ولايت الهي تحقق مي يابد نيست، بلكه تاريخ حيات دنياست كه در ولايت شيطان صورت بندي مي شود. (16) شيطان تا اين جاي تاريخ با بشر همراه شد و به كمك شياطين انس و نيروي فكر و اراده آنها كه در اختيارش قرار دادند، (17) مقدماتي را فراهم كرد و اكنون بي پرده پرستش خويش را از انسان مي خواهد. شيطان بسيار ضعيف است و نيرنگ هاي او بسيار سست، اما به علت اينكه انسان با او همراه

شده و در جهت خير سستي ورزيده، اين ضعف و سستي به تمام زندگي او شكل داده و وضعيتي غير انساني و نكبت بار پديد آورده است.

امروز روزيست كه شيطان خود را بي پروا آشكار مي كند و نام خويش را فرياد مي زند و آدمي را به پرستش خود فرا مي خواند. تا كنون براي شيطان نام آوازه اش اهميتي نداشت و تنها داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم رضايت بخش بود، اما اكنون كبر شيطان پرده هاي تزويرش را كنار مي زند و چهره كريه او را در زندگي رنج آور روزگار ما نمايان مي سازد و دقيقاً در اين شرايط است كه بيداري انسان و عزم او براي تحول تاريخ و جبران گذشته اميد مي رود.

ناكامي ها و رنج هاي روزگار ما كه هماهنگ با اوهام و ارزش هاي شيطاني ساخته و پرداخته شده است، فرصتي براي بازگشت به خود و يافتن جوهره الهي درون انسان است، حقيقتي كه كشف آن تعارض وضع موجود با حقيقت عالم و آدم را به طور آزاردهند ه اي فاش مي سازد و اضطرار به دگرگوني، جامعه بشري را فرا مي گيرد.

در ميانه آن كشف و اين اضطرار است كه الهي ترين انسان مي آيد و كشتي نجات را به گرداب روزگار مي اندازد.

***********

پي نوشتها:

1 كمي ته 300، ص 29 - 26

2. همان، ص 96

3. جامعه شناسي سياسي، ص 261 و 260

4. تمدن مغرب زمي ن، جلد 2، ص 1308

5. كمي ته 300، ص 99 و 98

6. شب را ورق بزن، ص 19

7. همان، ص 21

8. كمي ته 300، ص 103

9. همان، ص 83

10. تمدن مغرب زمين، جلد 2، ص 1354

11. سلاطين فلزي، ص 245 و 243

12. همان، ص 109

13. رقص شيطان، ص 280 و 282

14.

همان، ص 356 و 358

15. فرهنگ كامل فيلم، ص 387

16. تحليل حيات طيبه از ديدگاه قرآن، ص 10

17. «وَ يوْمَ يحْشُرُهُمْ جَميعًا يا مَعْشَرَ الْجِنِ قَدِ اسْتَكثَرْتُمْ مِنَ اْلإِنْسِ وَ قالَ اَوْلِياوُهُمْ مِنَ اْلإِنْسِ رَبَنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا الَذي اَجَلْتَ لَنا قالَ النارُ مَثْواكمْ خالِدينَ في ها إِلا ما شاء َ اللهُ إِنَ رَبَك حَكيمٌ عَليمٌ و كذلِك نُوَلي بَعْضَ الظالِمينَ بَعْضًا بِما كانُوا يكسِبُونَ» (انعام / 128).

منبع:

پگاه حوزه

برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

لباس و زيور آلاتي با اين نشان ها را نخريد

نويسنده: سارا جمال آبادي

نقره، تيتانيوم، برنز … گردنبند، انگشتر، گوشواره … جنوب شهر، شمال شهر، همه جا اين زيور آلات عجيب را پشت ويترين مغازه ها و در دست و گردن بعضي جوان ها مي بينيم. ستاره پنج پر، صليب وارونه، صليب شكسته و ده ها نماد عجيب غريب ديگر كه مدتيست روي لباس ها، كمربندها، كلاه ها و آويزها و زيور آلات بدلي جا خوش كرده اند.

خيلي از فروشندگان يا كساني كه از اين نمادها استفاده مي كنند، واقعاً نمي دانند كه اينها جزو نشانه هاي گروه هاي شيطان پرستي اند و به آنها فقط به چشم بدلي جات ساده و ارزان قيمت نگاه مي كنند كه باعث جلب توجه ديگران مي شوند. آنها اگر بدانند معناي هر كدام از اين نشانه ها چيست و پشت هر كدام از آنها چه عقايد مخوف و تاريكي وجود دارد، شايد ديگر هرگز به سمت آنها نروند.

ستاره پنج پر واژگون

پنتاگرام يا همان ستاره پنج پر، علامتي كهن و باستاني است كه در طول تاريخ توسط مذاهب و فرقه هاي گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است.

يكي از موارد استفاده اين نماد در مراسم مخفيانه و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني است.

اين ستاره نشانگر چهار ماده حيات «آب،

آتش، خاك و باد» و روحي شيطاني است كه گرداگرد آنها را احاطه كرده است.

در آيين پرستش جادوگران يوناني پنتاگرام به عنوان جهان كوچك ( بدن انسان) شناخته مي شد.

اين باور باعث به وجود آمدن احساسي در بين جادوگران مي شد كه توسط آن با شيطان ارتباط برقرار مي كردند و براي مقاصد سياه خودشان از نيروي اهريمني اش كمك مي گرفتند.

يكي از جادوگران مشهور در اين زمينه، جيوردانوبرونوست كه درباره سوء استفاده از پنتاگرام در جادوهاي سياه هشدار داده است.

پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلي رسوم پرستش جادوگران به كار مي رود، ضمن اينكه عامل پديد آمدن رسوم و تشريفات ديگري هم در اديان مختلف شده است.

بافومت

يكي ديگر از نمادهاي كثيف شيطان پرستي كه در عرفان كابالا (عرفان يهودي) اهميت خاصي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت است.

اين علامت فقط مخصوص شيطان پرستان است و در جواهرات هم بسيار مورد استفاده قرار مي گيرد.

سر بافومت معمولا در ميان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود.

استفاده از بز در نمادهاي شيطان پرستي به خرافات قرون وسطي بر مي گردد كه ساحره ها را همواره بزها و بز را نماينده شيطان مي دانستند. ستاره شش پر

هگزاگرام به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود. اين سمبل قدمتي بسيار طولاني در جادوگري دارد؛ خصوصا كساني كه ادعا مي كردند از قدرت تاريكي استفاده مي كرده اند با اين نماد سر و كار داشته اند.

در بعضي منابع اين نماد را همان ستاره داوود مي دانند كه امروزه در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود ولي در بعضي منابع مي گويند اين ستاره ربطي به آن ستاره ندارد. چشم لوسيفر

به اين مي گويند علامت لوسيفر (پادشاه جهنم) كه يكي از سمبل هاي شيطاني است.

اگر دقت كنيد

زير اين چشم يك قطره اشك مي بينيد كه مي گويند نشانه سوگواري شيطان براي آن چيزهاييست كه خارج از قدرت و اراده اوست. چشم شيطان

اين چشم را چشم شيطان مي دانند و ادعا مي كنند كنترل جهان را در دست دارد. از اين علامت در غيب گويي، پيشگويي، سحر و جادو و نفرين و مصيبت خواستن براي ديگران استفاده مي شود. البته ادعاي ديگري هم كه اين سمبل دارد كنترل روح و همه فسادها و انحراف هاست.

زمان هشدار

ببينيد، اين علامت چقدر شباهت دارد به چشم شيطان، اين علامت البته يك سر و گردن از علائم ديگر بالاتر است.

چون مي گويند مي تواند آنچه را كه شما مي بينيد و مي شنويد، كنترل كند و حقيقت را هم خنثي كند تا آن را به گونه اي ديگر ببينيد.

شاخ ايتاليايي

نام ديگر اين علامت، تك شاخ يا لاپريكان است.

ادعا مي شود لاپريكان جن كوچكيست كه هر كس آن را گرفتار كند، گنج هاي نهفته را به دست مي آورد.

اين علامت توسط يك لرد اسكاتلندي ايرلندي معرفي شد.

شيطان پرستان ادعا مي كنند اين علامت موجب خوش شانسي و خوشبختي مي شود و همچنين مي تواند قدرت چشم شيطاني را دفع كند.

همچنين آنها ادعا مي كنند شيطان با اين علامت مي تواند از مال شما حفاظت كند.

آنخ:

در اصل يك سمبل مصريست كه ادعا مي شود موجب طول عمر مي شود.

البته گروه هاي شيطان پرست آن را موجب افزايش قدرت شهواني مي دانند.

صليب وارونه:

اصولا تغيير در شكل صليب هميشه نشان دهنده رد مسيحيت است، اين سمبل در ميان جواهرات و آويز گردن خيلي استفاده مي شود؛ خصوصا از سوي خوانندگان گروه هايي كه ادعاي شيطان پرستي دارند و روي جلد آلبوم ها هم زياد اين علامت زده مي شود تا وسيله اي براي شناسايي آنها از سوي طرفداران

باشد.

زودياك

ستاره 12 پري كه در مراسم قدرداني از خداي كذب يا همان خداي شيطاني استفاده مي شود.

البته طالع بين ها و آنهايي كه ادعاي پيشگويي دارند هم از اين علامت استفاده مي كنند.

بهتر است قبل از خريد لباس به خصوص تي شرت هاي خارجي حواستان باشد كه علائم شيطان پرستي روي اين لباس ها نقش نبسته باشند.

ستاره جدي

سر بزغاله يا ستاره جدي يا خداي سحر و جادو؛ علامت جادوگران است و بيشتر در مراسم قرباني استفاده مي شود.

دليل اصلي شيطان پرست ها براي استفاده از اين علامت رد ادعاي مسيحيت است كه مي گويند مسيح عَلَيْهِ السَّلَام است كه به خاطر گناه ديگران به صليب كشيده شد.

علامت صلح

اگر نگاهي به اين علامت بيندازيد باز هم شكل متغيري از صليب را مي بينيد.

اين شكل البته بر روي سنگ قبر سربازهاي هيتلر هم حك مي شد.

سوسك

در اصل يك نماد مصريست و نشانه اي از تناسخ و البته نمادي از شيطان.

اين علامت نشان دهنده داشتن قدرت و حمايت شيطاني است.

اس شيطان

اين علامت نشانه ويرانگريست و در دنياي افسانه و اسطوره شناسي اين علامت اسلحه زئوس ( خداي خدايان در اساطير يوناني) است و نشانه قدرت و برتري بر ديگران.

مي گويند اس اس نازيسم هم از اين سمبل گرفته شد.

صليب شيطان

اگر كمي به اين شكل نگاه كنيد علامت سؤال بر عكسي را مي بينيد.

مي گويند اين علامت مي خواهد قدرت خدا را زير سؤال ببرد و درون خودش سه چيز را نهفته دارد:

شيطان، جسميت شيطاني و حمله به كتاب عتيق.

اين سمبل كاملاً زير نفوذ تفكر شيطاني است.

666، FFF

عدد 666 و FFF ششمين حرف انگليسي كه متناظر عدد 666 است، از نمادهاي شيطان پرستي محسوب مي شوند.

666 علامت انسان و نشانه جاندار (هيولا) است.

اين عدد طبق بخشي

از كتاب مكاشفه يوحنا، عدد شيطان معرفي شده است.

در مكاشفات نوشته شده:

«جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخ هاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود.

بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد.

اين خود معماييست و هر كس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند.

اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد.»

(انجيل، مكاشفات يوحنا / 13: 18 - 11)

خيلي از گروه هاي شيطان پرست از اين عدد به انواع مختلف استفاده مي كنند؛ مثلا روي جلد آلبوم ها، تعداد تكثير شده شان و … ستاره و ماه

اين نشانه تمثيلي از الهه ديانا و ستاره صبح در دين بني اسرائيل است.

جادوگرها از اين علامت استفاده مي كنند و شيطان پرست ها هم از اين نشان بر خلاف اعتقادات خداپرستان بهره مي گيرند.

آنارشي

آنارشي به معناي هرج و مرج و زير پا گذاشتن قوانين است؛ يعني همان چيزي كه خيلي از شيطان پرست ها دنبالش هستند با اين عبارت كه «هر خطايي را انجام بده.» راك هاي پانك و هوي متال ها هم از اين نشان استفاده مي كنند.

صليب شكسته يا چرخ خورشيد

ما اين علامت را روي لباس و پرچم نازي ها ديده ايم ولي قدمت اين نشانه به خيلي پيشتر از زمان هيتلر بر مي گردد.

صليب شكسته در سنگ نوشته هاي بودايي و رومي و يوناني كهن ديده شده و امروزه مورد استفاده گروه هاي

شيطان پرستي قرار مي گيرد.

در آيين پرستش خورشيد، اين علامت نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان است.

شاخ هاي شيطان

به جز همه اين علامت ها، سه علامت ديگر هم وجود دارد كه هر كدام به نوعي مي خواهند سمبلي از شيطان باشند كه در تصورات قديمي داراي دو شاخ است.

منبع:

نشريه همشهري سرنخ، شماره 69

برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

مقايسه ي شيطان پرستي در ايران

مفهوم شيطان در طول قرن ها مورد مكاشفه قرار گرفته است.

در سنت مسيحيان جودو (مسيحيت يهودي)، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش شمرده شده است كه در بر گيرنده ي قانوني است كه مي تواند در مقابل خواست خداوند، مخالفت كند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد.

يكي از تفسيرهاي يهودي مي گويد:

تنها زماني كه پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نكنيد، موجودي بسيار خوب خواهيد بود.

در خلال قرن ها اين مفهوم، به مخالفت صرف عليه خداوند، تحريف شده است.

اين ديدگاه كه هر چيزي نقطه ي مقابل خود را دارد و خداوند (تماما خوب) بايد يك نيروي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد.

(بسياري از الهه هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته اند، به طور مثال؛ تمدن مصر باستان نيز، چنين باوري را داشته است)

ميان آموزه هاي دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، كه هر دو پيروان بسياري بدست آوردند و يك رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، شيطان وجود دارد و در همه ي جهان بيني هاي الهي، شيطان سعي دارد انسان ها را به گناه و ضلالت برساند. با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفكري (قرون 17 و 18)، مردم در جوامع غربي به

پرسش سؤالاتي راجع به شيطان كردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگتر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يك رسم كه با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد، ظهور پيدا كرده است.

به علاوه شيطان پرستي، بر مبناي آموزه هاي مخالف دين هاي ابراهيمي، به مخالفت با خداي ابراهيمي، پرداخته است.

قديمي ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در كتاب «تكذيب يك كتاب» از سوي «توماس هاردينگ» (1565) به چشم مي خورد كه در آن از كليساي انگليس دفاع مي كند:

«در خلال زماني كه مارتين لوتر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد، …» در حالي كه مارتين لوتر خود هر گونه ارتباطي را بين آموزه هايش و شيطان نفي كرد. كلمه ي شيطان در ابتدا از دين يهود آمده و در مسيحيت و اسلام تكميل يافته است.

اين نگاه يهودي مسيحي اسلامي از شيطان، مي تواند به موارد زير تقسيم شود:

يهود:

شيطان در يهوديت، در لغت به معناي «دشمن» يا «تهمت زننده» است و همين طور نام فرشته ايست كه مؤمنين را مورد محك قرار مي دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است؛ بلكه يك خادم خداست كه وظيفه دارد ايمان بشريت را مورد آزمايش قرار دهد. مسيحيت: در بسياري از شاخه هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل از آن كه از درگاه خدا طرد شود، يك موجود روحاني يا فرشته بوده كه در خدمت خداوندگار بوده است.

گفته مي شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي طرد شده است.

معتقدند شيطان كسي بوده كه به انسان گفته است مي تواند خدا شود و موجب معصيت اصلي انسان

در درگاه خدا شده است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده است.

از شيطان در كتاب يوناني «ديابلوس» به عنوان روح پليد نيز نام برده شده است كه به معناي «تهمت زننده» يا «كسي كه به ناحق ديگران را متهم مي كند.» واژه ي از فعلي به معناي «پرت كردن» يا «انتقال دادن» نشأت گرفته شده است.

در حالي كه لاوي ادعا كرده است كه اين واژه از زبان سانسكريت مشتق شده و به معناي الهه است.

اسلامي: كلمه ي شيطان در عربي «الشيطان» به معناي خطاكار، متجاوز و دشمن است.

اين يك عنوان است كه معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي شود. ابليس يك جن بوده است كه از خدا نافرماني كرده است؛ لذا از سوي خدا محكوم شده است كه به عنوان منبعي براي گمراهي انس و جن باشد و ايمان آنها، آن هنگام به دست مي يابد كه از مكر و وسواس شيطان به دور باشند و خداوند به شيطان تا روز معلوم فرصت داده است.

مذهب سازي، يهود و جوانان

سران يهودي دنيا عزم جدي بر نابودي هر عقيده اي دارند، آنان تمامي اصول و تئوريها را بهم مي ريزند، نظامها و حاكميت ها را لرزان مي سازند، خانواده ها را ويران و نقش مديريت ي پدرها و مادرها را لگدمال مي كنند.

آنان تصميم گرفته اند كه به هيچ كس اجازه اظهار وجود ندهند، رسماً اعلام مي كنند همه بايد تحت اداره يهود باشند، همه بايد به شنيدن صداي آنان عادت كنند.

همه چيز را آنگونه كه خود مي پسندند، مي خواهند. جوانان را در دنيايي از خيالات و اوهام شاعرانه گرفتار مي سازند و به وقت استيصال و سر خوردگي لحظه اي كه جوان به هر چيزي چنگ مي زند تا خود را

از مهلكه نجات دهد، مذهب جعلي اي كه سران يهودي از پيش طراحي كرده اند در اختيار او مي گزارند.

بر اين اساس مي گوييم:

1 شيطان پرستي مذهبيست ساختگي كه توسط سران يهودي اي كه مديريت افكار و انديشه ها را در انحصار خود مي پندارند به وجود آمده است.

يهود با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپيشگان، خوانندگان، نوازندگان، انتشار سي دي هاي آموزشي، مجلات، روزنامه ها و كاباره ها … در صدد پر كردن خلاء روحي و معنوي جوانان غرب و به تبع جوانان شرق برآمده است.

تا جايي كه بگفته ي رئيس بيمارستان نوجوانان نيويورك، شيطان پرستي يكي از شايع ترين تهديداتيست كه در مقابل بچه هاي امروز قرار گرفته است.

پر واضح است وقتي كليسا نتواند در مقابل خواسته هاي معنوي جوانان الگوي مناسبي ارائه دهد، آناني كه خود را گرگ مي خوانند هدايت گله هاي گوسفند را به عهده خواهند گرفت و كيست كه متوجه استخوانهاي شكسته كليسا نشده باشد.

رئيس بخش تحقيقات سري پليس ايالات متحده مي گويد:

مي توانيد مرگ را در بيشتر كليسا ها لمس كنيد، چيزي براي ادامه حيات وجود ندارد..

2 شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست. به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك نيز مي گويند..

3 شيطان پرستي آنگونه كه خود مي گويد حقيقتي را جستجو مي كند كه در اين جهان يافت نمي شود. خود كشي كه از موارد رايج اين آيين است، توجيهي اين گونه دارد:

اگر بپرسي چرا خودت را مي كشي؟ مي گويد مي خواهم به حقيقت برسم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد. پيامبر عزيز اسلام صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عبارتي دارد كه مي فرمايند:

در آخر الزمان، دنباله روها از نابخردان پيروي مي كنند.

مذهب سازان عصر جديد

بسيار زيرك هستند.

آنان به اين حقيقت رسيده اند كه هميشه گروهي در دنيا وجود دارند كه از هيچ گونه استقلال فكري برخوردار نيستند و متاسفانه اين گروه كمتر به خردمندان تمايل دارند، بلكه ميل بيشترشان به كساني است كه هوي و هوس را سر لوحه كار خود قرار داده اند.

پروتكل هاي دانشوران يهود به صراحت به تربيت و آموزش افراد اشاره دارد، مي گويد:

تا زماني كه افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره هاي تربيتي ما دوباره تربيت نشوند، نمي توانيم برنامه هايمان را در اين گونه جوامع مطابق با روشي كلي و يكسان پياده كنيم. اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توام با آموزش آغاز كنيم مي توانيم در كمتر از يك دهه منش و خلق و خوي سر سخت ترين افراد را تغيير داده و آنها را مانند افرادي كه از پيش مطيع ساخته ايم به زير سلطه خويش در آوريم..

4 به شيطان پرست تفهيم مي كنند كه دنياي شيطان پرستي زندگي در ميان لجن است و هيچ وقت نمي شود در لجن زندگي كرد و به لجن آلوده نشد و هيچ چاره اي براي پاك شدن نيست جز مردن و رهايي از اين دنيا..

5 به شيطان پرست مي فهمانند زندگي در اين دنيا بر پايه دروغ است و همه باورهاي مردم بر پايه همين دروغ شكل گرفته است، همه عادت كرده اند دروغ بگويند، لذا اگر حرف راست هم بزنيد كسي آن را باور نمي كند.

6 شيطان پرستي آييني است كه همه چيز را منفي ارائه مي دهد. آدم شيطان پرست عمر شب را بلند مي داند. او حتي خورشيد را مانع از تابش نور مي پندارد. آنان همه چيز را منفي مي خواهند، اگر به باغ سيب بروند همه سيب ها را

كال مي بينند و اگر به تئاتر بروند همه بازيگر ها را لال مي پندارند. به شيطان پرست مي گويند چشمهايت را باز كن، فقط ببين. مغزت را ببند، فكر نكن. نقش تو، نقش تماشا چي تئاتر در اين دنيا ست.

آدم وقتي در دام ابليس هايي كه طراح و مديران اجرايي احكام شيطان پرستي اند قرار مي گيرد، به مثابه مواد خامي خواهد بود كه هر شكلي را اراده كنند، از او مي سازند. پروتكلهاي دانشوران صهيونيسم جهت دادن به فكر و انديشه مردم غير يهودي را به كمك سخن پردازي و تئوريهاي وسوسه انگيز، كار متخصصان و مديران يهودي مي داند. آنان آنچنان به تبديل آدمها مي پردازند كه بسياري از افراد از اينكه موجود ديگري شده اند كه خودشان نيستند، خبر دار نمي شوند. حتي آناني كه فكر مي كنند مدير و طراح و برنامه ريز حداقل بخشي از شيطان پرستها هستند، تنها عاملي ناچيز و بي مقدارند كه كوركورانه در خدمت ابليس بزرگ قرار گرفته اند.

7 راهي كه براي شيطان پرست ترسيم مي كنند معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشي گري و نفرت سوق مي دهد.

اولا راه نيست، كوره راه است.

مسيريست كه به هيچ جا راه ندارد. بن بست است.

رسماً اعلام مي كنند ما به مقصد نمي رسيم. براي شيطان پرست تفهيم مي كنند جاده اي كه در آن قرار دارد پر از خط كشي هاي در هم و بر هم است و او در يافتن راه خروج تا سر حد جنون و ديوانگي پيش مي رود و سر انجام مطمئن مي شود راه بازگشتي وجود ندارد..

8 احياء اخلاق مصيبت بار قوم لوط امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست و وابسطه به آن ترويج مي شود. پيشرفت هم جنس خواهي باور كردني

نيست. حمايت مقامات ارشد كليساي انگليس، پارلمان اتحاديه اروپايي، انجمن اطلاعات جنسي و انجمن آموزش و پرورش ايالات متحده … ننگ آور است.

امروز ديگر صليب هاي وارونه، ستاره پنج پر، خفاش، صورتهاي نقاشي شده، ماسك هاي حيوانات درنده ي شاخ دار، برهنه پوشي … تنها نشانه ها و سمبل هاي شيطان پرستي نيست. عمده ترين نشانه شيطان پرستي را در تجاوز و قتل به ويژه در تجاوز به كودكان و نوجوانان به همراه قتل آنان بايد ديد. مدتي پيش روزنامه هاي آمريكا نوشتند جمعي شيطان پرست دستگير شدند كه نوجوانان و حتي كودكان را وحشيانه مورد تجاوز قرار داده و با ساتور تكه تكه مي كرده اند.

استفاده افراطي از مشروبات الكلي، مواد مخدر، قرص هاي روان گردان و انرژي زا، استفاده و استعمال آلات مصنوعي، خوردن و آشاميدن ادرار و مدفوع … معجوني از بيماري هاي روحي، رواني و جسمي به خصوص بيماري هاي عفوني و ايدز را براي شيطان پرست ها به ارمغان آورده است.

ايدز شايع ترين بيماري نزد شيطان پرستان است و 75 در صد عامل آلودگي شش هزار نفري كه روزانه مبتلا به اين درد بي درمان مي شوند انتقال از طريق تماس جنسي است.

9 توصيه اي كه شيطان پرست ها ناگزير به انجام آنند. شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است.

كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنان موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند.

خود را بي خانماني بيابانگرد بپندارند كه از عشق و محبت متنفرند. آنان خوانندگان بسيار خشني، كه در صدايشان مي توان غرش حيوانات وحشي را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند. كه كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع مي كنند.

اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان

در تصنيف هاي خوانندگان شيطان پرست ترويج و تبليغ مي شود. اكنون موسيقي بي ريشه جاز كه از %%موسيقي Yidish يهوديان گرفته شده در همه زواياي ذهن جوان آمريكايي و … رخنه كرده، به طوري كه مايكل جكسون يهودي را از تمام مقدسين كليسا بر تر مي دانند. روزي گروه بيتل ها از سر مزاح اعلام كرده بود كه%% از خدا نيز معروف تر است و امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند.

10 دوست جوان من بداند:

بنيانگذار فرقه شيطان پرستي يك يهودي از خاندان لوي به نام آنتوان لويست و در كليساي شيطان آنتوان لوي، مناسك جنسي جايگاه خاصي دارد. همان رقص ها و كار هاي جنسي كه به وسيله فرانكسيست ها، به طور مخفي انجام مي شد، امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست مثل متاليكا در سطح عموم رواج داده مي شود. صنعت سكس و بازرگاني تن كه در رديف سود آورترين تجارت هاي جهان است به همراه صنايع مشروب سازي، قاچاق مواد مخدر، قمار و صنعت سينما در انحصار يهود است.

شبكه وسيعي از كلوبهاي شبانه و فاحشه خانه ها توسط ويليام ساموئل رزنبرگ، مشهور به بيلي رز، كه از يهوديان مهاجر به آمريكا است، تاسيس شد.

غول صنايع مشروب سازي، يهودي مهاجر، ساموئل برنفمن است.

كه امروزه دفتر مركزي كمپاني مشروبات الكلي برونفمن ها، به نام سيگرام در نيويورك است و در 120 كشور جهان شعبه دارد و فروش سالانه آن بيش از يك ميليارد دلار است.

سلطان دنياي پنهان شخصيست يهودي، به نام روچيلد، كه بزرگترين امپراطوري قمار را در ايالات متحده ايجاد كرد او در قاچاق مشروبات الكلي و مواد مخدر، سرمايه گزاري عظيمي نمود.

اولين فيلم تاريخ سينما كه در آن حريم اخلاق

شكسته شد، ماه آبيست نام دارد كه توسط يك يهودي به نام اتوپرمي نگر به سال 1953 كارگرداني شد و براي اولين بار واژه هايي مانند، آبستن و باكره را به كار برد. سه سال بعد همين كارگردان يهودي فيلم مردي با دسته اي طلايي را عرضه كرد و يك تابوي اخلاقي ديگر را شكست. او براي اولين بار به نمايش اعتياد به هرويين پرداخت. پرمي نگر در فيلم بعدي اش كه در سال 1959 ساخته شد براي نخستين مرتبه، صحنه تجاوز جنسي را به نمايش درآورد. انسانيت زدايي، هدف اصلي همه فيلم هاي اين كارگردان يهودي بوده است و اينك شيطان پرستي با اسطوره سازي و با ارائه مطالب گمراه كننده و پورنوگرافيك سعي در تحقير جوانان و برده داري نوين دارد.

منبع:

http://alghaem. net برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

نگاهي تاريخي به پديده شيطان پرستي

نويسنده: حميد رضا مظاهري سيف

مقدمه شيطان گرايي يا شيطان پرستي سه دوره را از سر گذرانده است.

شيطان پرستي بدوي، شيطان گراي در قرون وسطا و شيطان گرايي مدرن. شيطان پرستي مدرن ريشه در ادوار گذشته اين تفكر داشته و آموزه ها و آيين هاي آن را در خود جاي داده است و از جهت نسبتي كه با نهاد سياست و اقتصاد برقرار كرده از صور پيشين شيطان گرايي متمايز مي شود. بنا بر اين براي شناخت دقيق و عميق شيطان گرايي مدرن لازم است كه نظر و گذري بر تاريخچه شيطان گرايي داشته باشيم.

در اين تاريخچه كوتاه خواهيم ديد كه گروهي از يهوديان تا اواسط قرون وسطا به غني كردن داشته هاي فرهنگي خود مشغول بودند و آن را بر شالوده شيطان گرايي استوار كردند و از آن پس يعني حدود سده هاي دوازده

و سيزده به تدريج از آيين و افكار خود پرده برداشتند و امروز مي روند تا دنيا را با بينش و ارزش هاي خود هماهنگ سازند. شيطان گرايي بدوي مطالعات تمدني (1) و مردم نگاري هاي مربوط به قبايل بدوي (2) رد پايي از اعمالي را كه ما امروزه شيطاني مي دانيم نشان مي دهد. شيطان گرايي بدوي شالوده اي خرافي داشته و به نوعي انحراف از مسير تعاليم پيامبران گذشته بوده است.

اديان ابتدايي كه پيامبران الهي براي بشر مي آوردند مثل اديان ابراهيمي در راستاي پيوند ميان ساحت مادي و معنوي زندگي انسان بود.

پيامبران مي كوشيدند تا دست خلاق و روزي بخش خداوند را در چرخه اين زندگي طبيعي آشكار سازند و از اين رهگذر مسير رشد و تعالي انسان را بگشايند.

به دنبال تعاليم انبيا مردم كشت و زرع و باران و آفتاب و ساير نمودها و پديده هاي طبيعي را نشانه اي از پروردگار و لطف و رحمت او مي دانستند و همواره مي كوشيدند تا با ايمان و نيايش و آيين هاي معنوي، رحمت و بركت او را در زندگي خود جاري سازند. اما گاهي خشكسالي مي شد، يا آفتي تمام تلاش آنها را از بين مي برد؛ در اين مواقع به جهت انحراف از تعاليم پيامبران كمكم معتقد شدند كه هميشه تدبير جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نيست، بلكه گاهي اوقات نيروهاي شر و شيطاني هم دست در امور جهان دراز مي كنند و بر سود و زيان انسان مسلط هستند.

باور به اينكه شر و شيطان مستقلاً منشأ قدرت و اثر در عالم است، به باورهاي ثنوي و دوگانه گرايي در الوهيت و ربوبيت انجاميد و مردم گمان كردند كه با نيايش خداي خير و رحمت

به تنهايي منافعشان تأمين نمي شود و لازم است كه نيروهاي شر را هم ستايش كنند و براي تعظيم و تجليل شيطان نيز برنامه هايي داشته باشند؛ تا بدين ترتيب از اراده شوم شيطاني در امان بمانند. از اين رو جشنهاي باروري مي گرفتند و در آن زنان و مردان بي مهابا به هم مي آميختند و موسيقي هاي محرك جنسي نواخته (3) و گاهي خون انسانها و كودكان را تقديم شياطين مي كردند (4) قرباني كردن فرزند نخست به خصوص اگر پسر باشد در بسياري از قبايل بدوي و به خصوص در ميان عبرانيان رايج بوده است (5)

در بعضي از دوره ها شيطان پرستي نسبت خود را با شيطان گسسته و به پرستش الهه باروري تبديل شد.

الهه باروري در حقيقت زمين بود كه در وجود زن نمود مي يافت. آيين آميزش آزاد، نيايش و طلب باروري و بركت در برابر الهه زمين و گاهي خداي مذكر و بارور كننده محسوب مي شد.

در مصر خداي مذكر كه نماد آن خورشيد بود اُزيريس نام داشت و الهه باروري كه همسر او بود آيسيس يا ايزيس ناميده مي شد.

البته گاهي اين موقعيتها جابجا شده و الهه آسمان به صورت مونث (نوت) و خداي زمين به چهره مذكر (گب) در مي آمد. (6)

اين اعمال بر اساس قوانين سحر و جادو توجيهاتي پيدا مي كرد. براي نمونه اعمال جنسي علني و جشنهايي كه در آن رفتارهاي غير اخلاقي آشكارا انجام مي شد با قانون تشابه در جادوگري هماهنگ بود.

اين قانون مي گويد «هر چيزي مشابه خود را ايجاد مي كند». از اين رو براي باروري هرچه بيشتر زمين، بايد عمل جنسي و باروري را آشكارا و دسته جمعي در برابر زمين انجام داد تا محصول بيشتري

ايجاد شود. (7)

در آفريقا بخشي از آيينهاي شيطاني با كمي تغيير به آيين پرستش دانگبي ( خدا - مار) تبديل شد (8) و در بسياري از كشورهاي جهان هنگام كاشت يا برداشت محصول هم آغوشي يا رابطه جنسي همسران و غير همسران رايج بوده و در موارد زيادي هنوز هم ادامه دارد. (9) البته اين آيينها و نمادها همواره معناي ثابت نداشته و در سياليت معنا شناور بوده است.

معمولاً هر ملتي كه بر ملت ديگر غلبه مي كرد خداي قوم مغلوب در خداي ملت پيروز منحل مي شد و به صورت جلوه اي از او در مي آمد (10) و بدين ترتيب گاهي خداي خير جلوه خداي شر مي شد و گاهي بر عكس. به هر حال براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخش تر و خواستني تر است.

در دوره هايي كه به علت غلبه تعاليم انبيا يا بازشدن افكار امكان علني شدن ايدئولوژي شيطاني وجود نداشت باز هم شاهد هستيم كه رگه هايي از تفكرات شيطاني همچنان باقي مي ماند و بعدها توسعه يافته و مورد بهره برداري قرار مي گيرد.

مثلاً اگر چه افلاطون فيلسوفي الهي انديش بود ولي به جهت استفاده از منابع پيش از خود در مصر و بابل و بين النهرين اعتقاد به نمونه اعلاي انساني به صورت زن - مرد كه منشأ احساس عشق است و نيز كمونيسم جنسي در طبقه اشراف معتقد شد.

اينها بذرهاي نهفته شيطاني در يونان باستان است كه در روم به صورت مذاهب سري و پرستش خدايان جنسي تبديل شد (11) و در دوره رنسانس از طريق منابع عرفان يهودي بازگشت افتخار آميزي به سوي آن اتفاق افتاد

و به تمدن مدرن جهت داد.

نكته قابل توجه كه تداوم و بازتوليد پي درپي شيطان گرايي را در ادوار مختلف و تا روزگار ما رقم مي زند، اينست كه در حدود سه، چهار هزار سال پيش قوم بني اسرائيل در مصر و بابل و بين النهرين و به طور كلي مناطق شمال و شرق آفريقا، جنوب شرقي اروپا و خاورميانه سرگردان بودند از اين رو هم باعث ترويج و جابجايي اين افكار در بين ملل مختلف مي شدند و هم از آنها علوم و آيينهاي گوناگون را مي آموختند و در دوره هايي كه انبيا در بين اقوام و ملل به نشر تعاليم حق مي پرداختند و شيطان گرايي منسوخ مي شد، اين آيينها و باورها به صورت سري و محرمانه در بين گروه هايي از قوم بني اسرائيل يا از اقوام ديگر باقي مي ماند. كه از آن روزگار تنها قوم بني اسرائيل براي ما به يادگار مانده است.

شيطان گرايي در قرون وسطا در دوره گذر از شيطان گرايي بدوي به شيطان گرايي وسطايي يك اتفاق مهم رخ مي نمايد كه سنگ بناي شيطان پرستي را تا دوره مدرن مستحكم مي كند.

آن اتفاق اين بود كه قوم بني اسرائيل به احتمال قوي براي منع ديگران از فراگيري علوم و دانش ها، اساساً دنبال كردن دانش و معرفت را در مقابل ايمان و ميوه ممنوعه معرفي كردند.

اين مطلب در سفر پيدايش عهد عتيق وارد شد و با تدوين كتاب مقدس به شمار تعاليم مسيحيت پيوست.

البته تا پيش از آن در تعاليم پيامبراني مثل حضرت شيث و ادريس (هرمس، كه بعدها خداي حكمت شناخته شد) و نوح، عقل و دانش انعكاس انوار خداوند و شالوده الهي آفرينش معرفي

مي شد، (12) و اسرار علوم و فنون به عنوان مطالعه آيات خداوند در كتاب آفرينش پذيرفته شده بود (13)

ولي با نگارش نهايي تورات و بعد كتاب مقدس مسيحيان، رفتن به سمت علم و دانش، عملي زد دين و شيطاني پنداشته شد و شيطان به صورت مظهر خرد و دانايي و راهنماي بشر به سوي درخت معرفت درآمد. در حكاكيهاي «لويي برتون» از شياطيني كه توسط «جان واير» شناسايي شدند، رابطه شيطان با علوم و فنون به خوبي روشن است.

نخستين شيطان بعل (نام خداي خورشيد در بابل) بود كه كارشناس حقوق است و تفريحش شمشير بازي است.

فوراس يا فوركاس شيطاني كه از سرپرستان ارشد جهنم است، از گياهان دارويي و خواص سنگها آگاهي داشته، مي تواند انسان را نامريي كند و قادر است علوم معاني و بيان و منطق و رياضي را به او بياموزد. بوئر هم يكي ديگر از سرپرستان جهنم است.

او در منطق و طب استاد بوده و پنجاه خانواده از شياطين در اختيار او هستند (14)

اينها فرشتگان شريري هستند كه همراه شيطان از بهشت رانده شده اند.

زيرا در نگرش يهودي - مسيحي فرشتگان اسير خداوند بوده و شياطين آن دسته از فرشتگاني هستند كه براي آزادي سر به عصيان گذاشته اند.

تبعيت انسان از شيطان نيز باعث آزادي از فرمانبري در برابر پروردگار است.

اين احساس آزادي به خصوص براي كشاورزان و كارگران ضعيفي خوشايند و خواستني بود كه در قرون وسطا از همدستي كليسا و اشراف رنج مي بردند و به نام خدا در بند مقامات ديني و دنيوي بودند.

آنها از تخيل نيروهاي مرموز و سيه چهره با پوست كلفت و چروكيده كه شبيه پوست زحمت كشيده و

رنج ديده خودشان بود، احساس آرامش و همدلي بيشتري پيدا مي كردند.

از اين رو در سده هاي پاياني قرون وسطا ميل به شيطان پرستي و جادوگري در ميان مردم اروپا بالا گرفت. به ويژه گردهماييهايي با نام «سبت» يا «سابات» كه در روز شنبه برگزار مي شد و در آن رابطه آزاد جنسي انجام مي گرفت، هم به زندگي خالي از شادي آنها هيجاني مي داد و هم مخالفت با تعاليم كليسا و احساس خوشايند آزادي را در آنها تقويت مي كرد. نيز بايد توجه داشت كه اين اعمال غير اخلاقي براي آنها چندان غير قابل تحمل نبود، زيرا آموخته بودند كه ناموسشان را در اختيار اربابان و اشراف قرار دهند. البته معناي نمادين باروري آن جشن ها در دوره باستان و زندگي بدوي نيز براي اين رعيت هاي كشاروز قابل توجه بود.

با اين وصف خير و بركت زيادي از شيطان به انسان رسيده و «گاهي هم اگر قصد شيطان شر بوده است وقتي انسانهاي خوب و پرهيزگار و نيكوكار منصفانه با او رفتار كرده اند، حاصل كارش مبدل به خير شده». (15) اگر چه او انسان را به عصيان و سركشي وامي دارد اما انگيزه هاي سازنده اي مثل كنجكاوي، دانشجويي و آزادي را در ما برمي انگيزد و انسان را از قدرت و نفوذ بيشتر برخوردار مي كند.

«او ميل و هوس به ناشناخته ها را در ما تهييج مي كند، رويا و اميد به ما مي دهد و تلخي و ناخشنودي عطا مي نمايد، اما در پايان ما را به بهتر رهنمون مي شود و بدين ترتيب بيشتر در خدمت خير است.

او همان نيروييست كه در راه شر مي كوشد اما مسبب خير است.»

(16)

گذشته از اين او ويژگيها و صفات قابل

ستايش و تقدير به خود مي گيرد.

به گمان ميلتون «او يك ياغي نجيب اشرافيست كه رنج جاوداني را بر تحقير و اهانت ترجيح مي دهد» (17) و صاحب قدرت و اثر در اين دنياست و مرگ را به جهان مي آورد. (18) انسان مي تواند با علم و دانش، به خصوص فنون سحر و جادو قدرت او را به دست آورد. در آن قرنها علم و سحر به هم آميخته بود و به همين جهت كليسا به سختي با دانشمندان و جادوگران مبارزه مي كرد. در تصور قرون وسطايي شيطان گرايان شيطان يك فردگراست.

او فرمانهاي آسماني را كه رفتار و اصول اخلاقي خاصي را تحميل مي نمايند برهم مي زند و واژگون مي كند». (19) و تبعيت از او قدرت و لذت در زندگي را افزايش مي دهد.

گروهي از يهوديان در طول قرون وسطا علوم و انديشه هاي به جا مانده از يونان را نيز فراگرفتند و با حضور در متن جهان اسلام انديشه هاي آنها را نيز به خوبي فراگرفتند. حتي كساني مثل ابن ميمون انديشه فيلسوفان و دانشمندان مسلمان را به غرب منتقل كردند و اين در حالي بود كه كتاب مقدس پيگيري دانش را عصيان در برابر خداوند مي دانست. حتي نظريات و انديشه هاي عرفاي مسلمان تقريباً بدون تاخير از طريق اعراب يهودي به آنها مي رسيد و اين انديشه ها را در گنجينه دانش هاي خود جا مي دادند. شيطان گرايي مدرن شيطان گرايي مدرن از نيمه قرن شانزده آغاز شد.

«كاترين دومديچي» از خانواده بزرگ يهودي و دختر «لورنز» جادوگر بزرگ، همسر هنري دوم پادشاه فرانسه بود.

بعد از مرگ همسرش مراسم بلك مس (Black mass) را در بين اشراف و درباريان فرانسه بنيان گذاشت. (20) اين مراسم از روي

مدل آيين هاي جادويي باروري باستاني و بدوي و گردهم آييهاي جادوگران در قرون وسطا بازسازي شد و در مدت كوتاهي به دربار ساير كشورهاي اروپا از جمله انگلستان، آلمان و اتريش راه يافت.

پس از مدتي كودكان ناخواسته اي كه پدرانشان معلوم نبود و مادران آنها را نمي خواستند، به وجود آمدند. در اين جا بود كه با ابتكار «كاترين دِشي» با نام مستعار «لاوازين» مراسم اتاق درخشان طراحي شد و آيين شيطان پرستي را تكميل كرد. اين مراسم باز توليد آيين قرباني انسان بدوي بود.

اتاق درخشان كاملاً سياه پوش و تنها منبع روشنايي آن شمع بود.

در اين اتاق نوزادان ناخواسته قرباني مي شدند و خو نشان به شيطان تقديم مي شد (21) پس از مدتي اين قضيه لو رفت و عده اي بازداشت و مجازات شدند، اما هنگامي كه پاي شخصيتهاي بلند پايه به پرونده كشيده شد، مقامات دستور توقف پيگيري را صادر كردند و اين مراسم به طور مخفيانه و محرمانه ادامه پيدا كرد. (22)

اين آيينها در طول قرنهاي هفده و هجده در قالب گروه هاي سري كه توسط اشراف ايجاد و رهبري مي شد، ادامه يافت، گروههايي نظير ژرمن باكسن، پسران نيمه شب، موهاكسها و نفرين شدگان. بعضي از اين گروهها مثل «انجمن آتش دوزخ» بسيار گسترده بوده و شاخه هاي متعدد داشتند. (23) سر انجام اين گروهها به شكلگيري انجمنهاي فراماسونري در انگلستان و فرانسه و از جمع آنها گراند لژها ايجاد شد و سپس در تمام اروپا و آمريكا و به تدريج در تمام دنيا رخنه كرد.

در قرن نوزدهم دكتر «چارلز هاكس» نوشت: «در سراسر جهان شيطان را صادقانه تر و بيش از گذشته و در مقياس عظيمتري پرستش مي كنند.»

(24) در قرن نوزدهم براي جا انداختن و مقبوليت شيطان پرستي كوششهايي صورت گرفت. «ديانا وگان» در كتابي با نام اعترافات داستان زنان شيطان پرستي را مطرح كرد كه در كل اروپا محافلي را اداره مي كردند و مردان را در مراسم خود مي پذيرفتند. او نقل مي كند كه چگونه در اين گروهها و محافل براي پرستش شيطان دست به اعمال غير انساني زده و در انتظار روزي بودند كه اصول اخلاقي مقبول جامعه را براندازند. البته بعداً معلوم شد كه اين داستان دروغ بوده ولي براي معرفي و ترويج شيطان پرستي و سنجش اقبال مردم به آن نقش موثري داشت.

در آغاز قرن بيستم چهره برجسته و رسواي شيطان پرستي دانشمندي به نام «آليستركرولي» است.

او تحقيقاتش را درباره حقيقت بشر و اعمال شيطاني در سال 1898 هنگام پيوستن به گروه «هرمتيك اوردر» آغاز كرد. سپس به جامعه جادوگران انگليسي زبان ملحق شد كه اعضايي مثل «دبليو. بييتس»، «آرتور مكن» و «ديون فورچون» داشت. بعدها به طور شخصي اعمال شيطاني بي سابقه اي را ابداع كرد و طرفداراني به دورش گردآمدند و انجمن «شيطان براي شيطان» را به رهبري كرولي تشكيل دادند. اين امر باعث شد كه پايگاهي دائمي در جزيره چفالو واقع در سيسيل داير كند و نام آن را صومعه تلهما (Telema Abbey of) بگذارد. او در سال 1947 از دنيا رفت و در مراسم تدفينش بلاك مس اجرا شد (25)

در همين سالها دكتر «جرالد بروسوگاردنر» كه از اعضاي گروه «سپيده طلايي» بود، مطالعات گسترده اي را درباره آيين هاي بدوي و مذاهب باستاني انجام داد و روي انديشه هاي كرولي بسيار مطالعه كرد تا اينكه در جزيره «مَن» در انگلستان و در آسيابي

قديمي موزه جادوگري داير نمود.

امروزه دو جريان اصلي شيطان پرستي در جهان رواج دارد. نخست شيطان گرايي (Satenism) لاوايي كه با چهره شاخص «آنتوان ساندور لاوي» شناخته مي شود. او با تاسيس كليساي شيطان و نوشتن انجيل شيطاني در سال 1965 خود را جانشين كرولي و پاپ كليساي شيطان معرفي كرد. اين جريان معتقد است كه موجودي به نام شيطان وجود عيني ندارد و شيطان تنها نماد اميال، آرزوها و لذتطلبي انسان است.

لاوي در آغاز كار دوست و همكاري داشت به نام «مايكل آكينو» كه در پي اختلاف عقيده با لاوي از او جدا شد و در سانفرانسيسكو معبدست را تاسيس كرد و جريان ستيانيست (Setians) را به راه انداخت. ستيانيستها به وجود عيني شيطان به عنوان پادشاه تاريكي معتقد هستند و سازمان مخفي و مخوف معبدست را رهبر جنبش جهاني شيطان پرستي مي دانند. اين جنبش امروزه در ابعاد وسيعي فعاليت مي كند و به ويژه در عرصه هاي فرهنگي مثل نشر كتاب و نشريات و سينما پركارند. جمع بندي در اين تاريخچه كوتاه مطالب بسيار زيادي نهفته است، كه حركت تكاملي شيطان گرايي تا اواسط قرون وسطا و سپس تحرك انكشافي آن را از نيمه دوم قرون وسطا تا شيطان گرايي مدرن نشان مي دهد. در اين روند قوم بني اسرائيل ميراث بان شيطان گرايي است.

از دوره هاي بدوي و باستان كه در مصر و بابل و مناطق شمال آفريقا، جنوب غرب آسيا و جنوب شرق اروپا آواره بودند و از تمدنهاي مختلف توجه و تجليل از نيروهاي شر، ستايش الهه باروري و مادر - خدا را آموختند و فنون سحر و علوم جادويي و ساير علوم و فلسفه ها را به تدريج فراگرفتند و حدود

قرن يازدهم تا سيزدهم كه نظريه تَجَلِّي و ساير نگرشهاي عرفاني از جهان اسلام توسط اعراب يهودي به گنجينه حكمت پنهان يهود منتقل شد.

در اين دوره يعني مجموعه هزاره هاي باستان تا حدود هزاره اول مسيحيت كه به اواسط قرون وسطا مي رسد، حركت تكاملي سنت شيطاني با محوريت خانواده هاي بزرگ و پر نفوذ يهودي سپري شد.

از حدود قرون دوازده و سيزده به تدريج تحرك انكشافي شيطان گرايي آغاز مي شود كه تا آغاز قرن بيست و يكم ادامه مي يابد. در اين دوره كه شامل سده هاي پاياني قرون وسطا، دوران نوزايي و عصر روشنگري و دوره مدرن مي شود، شاهد پرده برداري و انكشاف نگرشها و آيينهاي شيطاني هستيم. نخستين پرده برداري، ترويج و شيوع سحر و جادو در قرون يازده به بعد است كه تا امروز به اوج خود مي رسد. پرده دوم از قرن سيزدهم به بعد با علني كردن عرفان يهود (كابالا / قبالا) آغاز مي شود و امروز به اوج جلوه گري خود رسيده است.

پرده سوم علمگرايي و روي آوري به دانش در عصر رنسانس است، كه با تكيه بر علوم سر و مباني كابالا و در چهارچوب سنت يهودي - مسيحي رويكرد به دانش رقم مي خورد.

پرده چهارم، موسيقي شيطاني است كه نمادها و آيينهاي شيطاني را آشكارا به نام شيطان معرفي مي كند و پرده پنجم سينماي شيطاني است كه ايدئولوژي شيطان گرايي را در سراسر جهان تبليغ مي كند و پرده جادويي به ذهن جهانيان انداخته و همانند ساحران فرعون كه ريسمانها را مارهاي زنده و جنبنده نماياندند، شيطان را مدبري قدرتمند مي نمايد. در ابعاد ديگر اين تحقيق روند پرده برداري از ايدئولوژي شيطاني قابل تامل و بررسيست كه به فرصتي

ديگر وا مي گذاريم.

***********

پي نوشتها:

1. ويل دورانت ص 78 تا 81

2. ژاك لانتيه. ص 334

3. دهكده هاي جادو، ص 325، غ 324

4. نك: ويل دورانت، ص 62

5. شاخه زرين. ص 331 - 327

6. اسطوره هاي مصري. ص 12

7. نك. ويل دورانت. ص 79

8. شاخه زرين. ص 377

9. شاخه زرين. ص 183

10. تاريخ جامع اديان. ص 89 غ 88

11. همان.

12. ر. ك. هرمس و سنت هرمسي. بخش اول.

13. هرمتيكا. ص 95 - 93

14. تاريخ جادوگري، ص 353

15. همان، ص 348

16. همان، ص 334

17. همان، ص 334

18. همان، ص 333

19. همان، ص 348

20. سيري در تاريخ جادوگري، ص 90

21. همان، ص 92

22. همان، ص 93

23. همان، ص 101

24. همان، ص 103

25. همان. ص 107، غ 106

منبع:

پگاه حوزه

برگرفته از سايت

http://www. rasekhoon. net

بخش نقدها

نقد شيطان پرستي

هفت توهم اصلي لاوي

تقريباً كل فلسفه ي لاوي بر هفت فرضيه ي اصلي تكيه دارد، كه هيچ يك از آنها بر سنجش منطقي يا دقيق نظام هاي اعتقادي مذهبي معاصر استوار نيست:

فرضيه ي اول؛ مذهب و لذت، نفي متقابل هستند

اولين فرضيه ي اصلي وي اينست كه تعهد ديني و لذت بردن از زندگي هم خواني ندارند و هر يك از آنها ديگري را نفي مي كند.

او عقيده دارد، هر كسي كه مذهب را به صورت يك اصلي اساسي زندگي قبول مي كند بايد لذت و تفريح را كاملاً كنار بگذارد. به عقيده ي او، چيزي به نام انسان مسيحي، كه از زندگيش لذت ببرد، وجود ندارد. لاوي مي گويد كه انسان بايد بين مذهبي بودن و جستجوي لذت، يكي را انتخاب كند.

او زندگي افراد مذهبي را زندگي رقت بار، بدون هيجان افسرده ساز توصيف مي كند.

در واقع، اگر حرف هاي لاوي را جدي بگيريم، فقط افراد مازوخيست (خود آزار)، مسيحيت را خواهند پذيرفت. كسي كه اولين هذيان از هذيان هاي هفت گانه ي وي را بپذيرد، ناخواسته در دام خواهد افتاد، زيرا اين فرضيه، پيش نياز قبول شيطان پرستي است.

فرضيه ي دوم؛ انسان ذاتاً خشن است

لاوي عقيده دارد كه همه ي انسان ها ذاتاً به خشونت تمايل دارند. او چند مثال ارايه مي دهد، مثال هايي كه نوجوانان كم سن، بي تجربه، نوميد و خشمگين را مجاب مي كنند كه خشونت ارثيست نه رفتار اكتسابي. وقتي نوجوان مي پذيرد كه خشونت كاملاً طبيعي است، خود به خود مي پذيرد كه استفاده از خشونت نيز امري طبيعيست و «خشونت طبيعي» قابل قبول است و حتي، در بعضي موارد، مثلاً هنگامي كه براي ترويج شيطان پرستي و قدرت دادن به شيطان پرستان به كار مي رود، تشويق هم مي شود. وقتي اين عقيده، به صورت يك واقعيت جا مي افتد و پذيرفته مي شود، لاوي شيطان پرستان را تشويق مي كند تا به هر كسي كه برايشان مشكل ايجاد مي كند آسيب برسانند. لاوي اين خط مشي مسيحيت را كه مي گويد اگر كسي به

شما سيلي زد، سوي ديگر صورت خود را به وي نشان دهيد (يعني فروتن باشيد)، به مسخره مي گيرد و از خوانندگان كتاب مي خواهد تا هر كسي را كه جرأت كند و به آنها سيلي بزند، له و لورده كنند.

لاوي خشم را يكي از هفت گناه كبيره در مسيحيت نمي بيند، بلكه آن را لازمه ي سلامت نفس مي داند، در نتيجه، خشم را پديده اي طبيعي و غريزي به شمار مي آورد. اين استدلال براي نوجواني كه به انجيل شيطاني جذب شده است و در آن به دنبال پاسخي براي مشكلات زندگي خود مي گردد، بسيار مجاب كننده به نظر مي رسد. خواننده ي جوان، يك درس خطرناك مي گيرد:

احساسات خشم و كينه، عادي و غريزي است.

بعد از آن لاوي نتيجه مي گيرد كه چون خشم و كينه بخش عادي ماهيت انسان است، تغيير دادن آنها غير ممكن است.

او خصومت را با درماندگي تركيب مي كند و اين كار باعث مي شود كه خواننده ي بيچاره هر گونه انگيزه براي حل مشكلات خود را از دست بدهد. وقتي خواننده انگيزه ي خود براي تغيير دادن مشكلات را از دست مي دهد، تنها چيزي كه برايش باقي مي ماند، توجيه آنهاست.

همچنين، لاوي عقيده دارد كه پرخاشگري انسان ذاتي و طبيعي است، حتي اگر تحقيقات و مطالعات انسان شناختي و روان شناختي، عكس اين گفته را ثابت كرده باشند، همه ي انسان ها، با تمايل ذاتي به همكاري متولد مي شوند و هرچيزي كه نشان دهنده ي رفتار پرخاشگرانه است، در واقع، نتيجه ي سركوب تمايلات طبيعي انسان است.

به عقيده ي روان شناسان، پرخاشگري (يعني پرخاش زياده از حد) غيرطبيعي است.

بنا بر اين، شيطان پرستي نيز غيرطبيعي است.

لاوي با موذي گري، بد را به خوب تبديل مي كند.

او، به جاي

اين كه احساسات پرخاشگرانه را نتيجه ي دلسردي و شكست در زندگي بداند، خواننده را تشويق مي كند تا نتيجه بگيرد كه آنها عاديست و همه ي انسان ها چنين احساسي دارند و در آخر، لاوي نتيجه مي گيرد كه تلاش براي تغيير دادن آنچه عادي و طبيعي است، كاري بي فايده خواهد بود.

فرضيه ي سوم؛ جاي بد و خوب عوض شده است
اشاره

لاوي عقيده دارد كه مذهب نمي تواند همه ي نيازهاي جوانان را برطرف كند و ذاتاً اشتباه است.

چون كل مذهب اشتباه است، پس ارزش هاي مورد نظر او خود به خود بايد اشتباه باشد.

علاوه بر آن، اگر مذهب و آنچه درس مي دهد همگي بد باشد، خود به خود مي توان نتيجه گرفت، هرچيزي كه مذهب ادعا مي كند بد است، بايد خود باشد.

لاوي تلاش مي كند تا معناي لغوي خوب و بد را عوض كند.

[علل جذابيت اين فرضيه براي جوانان]

براي نوجواني كه مشكلات رواني و هيجاني دارند، پذيرش اين منطق، به دو دليل، جذاب است.

اولاً؛ لاوي به نوجوانان اجازه مي دهد كه احساس گناه خود را به هيجان مثبت تبديل كنند.

نوجواني كه تحت تعليمات مذهبي سفت و سخت بزرگ شدهاست، با پذيرفتن منطق لاوي در وارونه جلوه دادن خوب و بد، احساس گناه خود را كاملاً از بين مي برد. راحت شدن از دست احساس گناه و عذاب وجدان، تقويت كننده ي قوي براي نوجواني است كه منطق لاوي را مي پذيرد، بنا بر اين، بعضي نوجوانان به سوي شيطان پرستي جذب مي شوند، اما نه به خاطر ويژگي هاي آن، بلكه به خاطر غيرقابل قبول بودن متضاد آن، يعني مذهب. لاوي، با دست كاري و بازي با عوامل روان شناختي، از تقويت منفي حداگثر سوء استفاده را مي كند و آن را به نفع خود به كار مي برد. لاوي، با عقل ناقص خود، اعتقاد دارد كه اگر خصوصيات خوب شيطان پرستي نتوانند افراد را جلب كنند، اصل فرار از گزينه ي ديگر، يعني مذهب، باعث خواهد شد كه آنها شيطان پرستي را نوعي مضر انتخاب كنند.

ثانياً؛ [ممانعت پدر و مادر به معني تشويق تلقي مي شود!]

وارونه شدن خوب و بد، بر معناي پيام هايي هم كه والدين و ساير افراد دلسوز به نوجوانان عضو فرقه مي فرستند، تأثير مي گذارد. والديني كه از موضوع خبر ندارند، به نوجوانان گمراه خود التماس مي كنند كه به گناه آميز بودن و شرّ موجود در تصميم گيري براي پيوستن به شيطان پرستي، فكر كنند.

چون براي اين نوجوانان معناي خير و شر عوض شده است، روش والدين براي شر خواندن شيطان پرستي، كاملاً مخرب از آب در مي آيد و صرفاً باعث مي شود كه اين نوجوانان، براي درگير شدن در شيطان پرستي، بيشتر تشويق شوند، يعني دقيقاً متضاد چيزي كه والدين مي خواهند.

فرضيه ي چهارم؛ شيطان پرستي نيروست

لاوي عقيده دارد كه نوجوانان و جوانان دوست دارند و نياز دارند كه نيرومند و قوي باشند. نياز بنيادين به قدرت، براي اكثر انسان ها انگيزه است، مخصوصاً نوجواناني كه در مشكلات شخصي خود گرفتار شده اند.

لاوي شيطان پرستي را با كسب قدرت تداعي مي كند و اين تداعي توجه بسياري از نوجوانان را به خود جلب مي كند.

تنها چيزي كه لاوي نياز دارد تا فرايند تشويق تكميل شود اينست كه خواننده را متقاعد كند كه مسيحيان افرادي ضعيف هستند، افرادي كه «طرف ديگر صورتشان را نشان مي دهند تا سيلي بخورند» در عوض، او از خواننده مي خواهد كه رعب و وحشت ر در دل مخالفان خود بيندازد و به اين ترتيب، براي خود احترام جلب كند.

او دايماً به دشمنان اشاره مي كند و از خوانندگان مي خواهد كه دشمنان شخصي خود را شناسايي كنند، يعني همان كساني را كه مي خواهند افراد را از باورهاي غلط خود برگردانند. احتمالاً، لاوي پيش بيني مي كند، هر كسي كه وقت بگذارد و كتاب او را بخواند بايد

دشمناني داشته باشد كه مجبور شود در مقابل آنها از خود دفاع كند.

شعار «ما عليه آنها»، بيگانگي نوجوانان از جامعه را بيشتر مي كند و عقايد شيطان پرستي را بر آنها قابل قبول تر مي سازد.

فرضيه ي پنجم؛ شيطان پرستي با زمان حال كار دارد

به عقيده ي لاوي، شيطان پرستي تنها مذهبيست كه فقط با «زمان حال» كار دارد. او مسيحيت و نگرش آن به زندگي بعد از مرگ را به مسخره مي گيرد و مسيحيان را كساني مي داند كه به طرف ديگر قبر نگاه مي كنند.

او به خواننده مي گويد كه اگر زمان حال برايش اهميت دارد، شيطان پرستي تنها گزينه است.

به عقيده ي لاوي، مسيحيت فقط به آينده ي دور مي پردازد. بسياري از نوجوانان با الگوهايي از رفتار درگير مي شوند كه فقط روي زمان حال تمركز مي كنند.

اين الگوهاي رفتاري معمولاً در نوجواناني ديده مي شود كه نمي توانند با مشكلات خود به طور سازنده برخورد كنند.

به اين ترتيب، آنها براي ناديده گرفتن آينده، توجيه مي شوند و در نتيجه از ناتواني خود در توجه به پيامدهاي رفتارهاي خود، ناراحت نمي شوند.

فرضيه ي ششم؛ شيطان پرستي قدرت است

قول قدرت از طريق شيطان پرستي، در همه ي بحث هاي لاوي ديده مي شود. كسب قدرت، جذبه ي بسيار قوي همه ي فرقه هاي منحرف است، فرقه هايي كه بسياري از نوجوانان را به طرف خود مي كشند و خواهند كشيد. لاوي، عملاً خوانندگان نوجوان و ساده لوح را با «مفاتيح الاخنوخي» شيفته مي كند.

مفاتيح الاخنوخي فهرستي بلند بالا از دعاهاي آييني، بي ربط و مزخرف است كه اصولاً بايد به شيطان پرستان جوان قدرت بدهند تا ديگران را تحت تسلط خود در آورند و هر كاري را كه مي خواهند بتوانند با آنها انجام دهند. هيچ جاي شكي وجود ندارد كه علاقه به شيطان پرستي، به صورت منبع قدرت، كاملاً به اختلالات رواني افراد وابستگي دارد. در واقع، جاذبه ي شيطان پرستي نوعي عارضه است كه به شكل ماسك، احساس درماندگي و ضعف در مقابل مشكلات زندگي را پنهان مي كند.

فرضيه ي هفتم؛ رابطه ي جنسي يا مذهب

لاوي عقيده دارد كه مذهب و رابطه ي جنسي متقابلاً يكديگر را نفي مي كنند.

او، با استفاده از اين تضاد، خواننده را مجبور مي كند كه از بين آن دو يكي را انتخاب كند.

وقتي مسأله به اين صورت مطرح مي شود، هيچ كس حاضر نمي شود مذهب خود را، در برابر رابطه ي جنسي كنار بگذارد. در نتيجه، لاوي كاري مي كند كه شيطان پرستي به صورت يك گزينه ي منطقي ظاهر شود. او، در هيچ يك از صفحات كتاب، جايي براي اين امكان اختصاص نمي دهد كه فرد بتواند، هم انسان مذهبي باشد و هم به داشتن رابطه ي جنسي سالم و مشروع ادامه دهد. چون نوجوانان معمولاً به رابطه ي جنسي فكر مي كنند، لاوي از آن نهايت سوء استفاده را مي كند.

موذيانه ترين عبارت لاوي اينست كه اگر انسان هر گونه احساس جنسي داشته باشد، حتماً

بايد شيطان پرست باشد.

نوجواناني كه كتاب لاوي را چشم و گوش بسته مي خوانند و فرضيه هاي او را زير سؤال نمي برند، در مقابل اين نوع راهنمايي ها و الزام ها خيلي آسيب پذير مي شوند. وقتي نوجوانان مي بينند كه احساسات و اضطراب هاي جنسي آنها واقعاً به معناي شيطان پرست بودن آنهاست، خيالشان در مورد هويت و مشكلات جنسي موجود به كلي راحت مي شود. توصيه اي كه شيطان پرستان به اطرافيانشان مي كنند، شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است.

كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنها موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند.

آنها خود را بي خانماني بيابان گرد، مي پندارند كه از عشق و محبت متنفرند. در واقع آنها به جنگ با واقعيت خود پرداخته و به خيال خود به دنبال حقيقت گمشده و حقيقت واقعي هستند.

آنان خوانندگان بسيار خشني كه در تن صدايشان، مي توان غرش را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند و معتقدند كه اين خوانندگان پيام شيطان را به آنها مي رسانند. شيطان پرستان مي خواهند كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع كنند.

اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگانشان، ترويج و تبليغ مي شود. امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملاً پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند و مدعي هستند كه: «هدف ما دستيابي به يك قدرت جهاني است.»

«هيچ گونه محدوديتي براي حوزه فعاليت هاي ما وجود ندارد.» «توده ي مردم بايد صرفاً به وسيله ي ما اداره شوند.» گرچه بيشتر نقدها به اعتقادات شيطان پرستان از ناحيه اديان بزرگ صورت مي پذيرد، ولي بيشترين انتقادات به شيطان پرستي از طرف مسيحيان صورت مي گيرد.

اين ادعا كه شيطان پرستي به طور صرف،

يك دين و فلسفه است در كنار معناي ضد آن تعريف مي شود كه چه چيزي به عنوان رياكاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفه ها و اديان ضعيف عمل مي كند.

همچنين اين مباحث از ادراك معني و طبيعت شيطان يا عبادت او از ادبياتي كه معمولاً ضدشيطان، است شكل گرفته است.

بسياري از شيطان پرستان، شيطان را به عنوان يك نيروي سركش معرفي مي كنند.

به هر حال، آنها ادعا مي كنند چنين هويتي بر مبناي قبول كردن اين كه شيطان موجودي يا قدرتي افضل است، شكل مي گيرد.

حال، گفته مي شود با توجه به اين كه شيطان به عنوان موجودي شناخته مي شود كه با خداوند مخالفت مي كند، در صورت قبول كردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت كرد. (تناقض) عالمان مسيحي بر اين باورند كه نمي توان هرگز از شيطان، تبعيت نكرد چرا كه هيچ كس معصوم نيست (به طور مثال، رستگاري يا كسب امنيت براي خود، حتي با اين شرط كه به ديگران ضرر رساند). حتي كساني كه از فلسفه خودپرستي تبعيت مي كنند، تلاش مي كنند چيزهايي كه به عنوان خوبي فقط براي خودشان شناخته شده است، بدست آورند. اين فلسفه دانان ادعا مي كنند نتيجه اين فلسفه اگر با قوانين خداوندگار تطابق نداشته باشد، تنها رنج، سردرگمي، انزوا و نااميدي به همراه خواهد داشت. شيطان پرستي «سراب فلسفي» و «علم بيان سنگين» است.

چرا كه گفته مي شود لاوي در استفاده از واژه ها تبحّر خاصي داشته است.

شيطان پرستي، يك طلسم كم ژرفاي عقلاني، از خداي ساخته شده به دست بشر است.

«انسان موجودي اجتماعيست و به انسان هاي ديگر احتياج دارد.» بعضي ها عقيده دارند شيطان پرستان درك اشتباهي از استقلال داشته اند و آن را

به تنهايي تعبير كرده اند.

استقلال مي تواند شما را قوي تر كند ولي اين غير ممكن است شما به تنهايي خدا باشيد. آنها بر اين باورند كه اگر كسي خود را خدا معرفي كند و ضمن استفاده از لايق دانستن خود، مي تواند به عدم پذيرش حقيقت منجر شود. يكي از نقدهاي كاربردي تر شيطان پرستي اينست كه ضمن اين كه شيطان پرستي معمولاً خود را به عنوان راه نجاتي براي توده هاي تسليم شده مردم در مقابل دين هاي اصلي معرفي مي كند، بر شايستگي هاي آنها در بي نيازي از ديگران و انزواگرايي تأكيد مي كنند و انزواگرايي مي تواند به سوء استفاده هاي مختلفي ناشي شود، كه معمولاً نيز چنين است.

چرا كه طبيعت انزو اگرايانه شيطان، معمولاً در بازخورد جوامع ناكارآمد است و براي جبران اين خلأ از قوانين اديان سنتي استفاده كرده است.

بخش آموزه ها

عقايد و تاريخچه گروه هاي شيطان پرستي

اصولاً به يك سلسله آداب و رسوم و قوانيني كه در راستاي اهداف خاصي باشد دين گفته مي شود و بالطبع تمامي گروههايي كه نام دين بر خود دارند براي پيشبرد اهداف خود از يك سلسله دستورالعملهايي كه توسط بانيان آن دين وضع شده، پيروي مي كنند.

ديني همچون شيطان پرستي نيز كه در طول ساليان متمادي پيرواني از اقوام و گروه هاي مختلف داشته اعمال و مراسم در راستاي اهداف شيطان دارد و داراي فرقه ها و گروه هاي متنوعيست كه بسته به شرايط مكاني و نژادي از آداب و رسوم و قوانين متنوعي نيز برخوردار مي باشند كه در ذيل به اختصار به نمونه هايي از آنها اشاره خواهيم كرد.

[تقسيم بندي شيطان پرستان ]

اشاره

شيطان پرستان را مي توان به عناوين مختلف بسته به اعتقاداتشان تقسيم بندي كرد [1]:

الف) شيطان پرستي شرقي (ديني)

(ب) شيطان پرستي غربي: اينها نيز به چندين فرقه تقسيم مي شوند.

1. شيطان پرستان ديني

اين نوع از شيطان پرستان خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه هاي باستاني بين النهريني و بعضا از الهه هاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس خداي جنگ) اقتباس كرده اند.

كه در مشرق زمين فعال مي باشند.

2. شيطان پرستان فلسفي يا لاويي

اين نوع از شيطان پرستي بر مبناي فلسفه آنتو آن شزاندر لاوي كه در كتاب «انجيل شيطان» و ديگر آثارش آمده است، تأسيس شده است.

3. شر پرستان

اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف كليسا مربوط مي شوند.

قوانين شيطان پرستي

قوانين شيطان پرستي فرقه هاي شيطاني با يكديگر متفاوت است ولي تمام آنها حول دو محور سكس و خشونت عمده ابزار شيطاني، دور مي زند و بسته به سطح فكري و طبقه طرفداران فرقه ها با يكديگر متفاوت است به عنوان مثال طرفداران شيطان پرستي فلسفي (لاوي) كه عمدتاً طبقات تحصيل كرده بريده از دين (عمدتاً مسيحيت) هستند معتقدند كه: [2]

1- هرگز نظراتت را قبل از آنكه از تو بپرسند بازگو نكن.

2- هرگز مشكلاتت را قبل از آنكه مطمئن شوي ديگران مي خواهند آن را بشنوند بازگو نكن.

3- وقتي مهمان كسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز آنجا نرو.

4- اگر مهمانت مزاحم تو است؛ با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن.

5- هرگز قبل از آنكه علامتي از طرف مقابلت نديده اي به او پيشنهاد نزديكي جنسي نده.

6- هرگز چيزي را كه متعلق به تو نيست بر ندار. مگر آنكه داشتن آن براي كس ديگري سخت است و از تو مي خواهد آن را بگيري.

7- اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي كسب خواسته هايت استفاده كرده اي قدرت آن را اعتراف كن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هايت قدرت جادو را نفي كني؛ تمام آنچه بدست آوردي را از دست خواهي داد.

8- هرگز از چيزي كه نمي خواهي در معرض آن باشي شكايت نكن.

9- كودكان را آزار نده.

10- حيوانات غير انسان را آزار نده مگر آنكه مورد حمله قرار گرفته اي يا براي شكارشان.

11- وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي داري. كسي را آزار نده. اگر كسي تو را مورد آزار قرار

داد. از او بخواه كه ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش كن.

[شيطان پرستي و بيگانگي با خدا]

اشاره

شيطان پرستي جديد يا فلسفي به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي نماد كهن (archetype) مي داند و انسانها را تنها در برابر خود مسؤول مي داند و اعتقاد دارد كه انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يك اعتقاد فلسفي شناخته مي شود.

شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريكي طبيعت، طبيعت شهواني، مرگ، بهترين نشانه قدرت و ضد مذهب بودن است.

[اصول شيطان پرستان در انكار خدا و ...]

اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعددي است، اما مي توان گفت جز يكي دو نوع آن همگي داراي اصول زير مي باشند:

Atheism: خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.

Not dualistic: روح و جسم غير قابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.

Auto deists: خودپرستي، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يك خداست.

Materialistic: اعتقاد به اصالت ماده.

وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست كه راه خدايي است.

ضد مذهب بودن خصوصاً مذاهبي كه اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.

عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.

اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنياييست و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي پتانسيل لازم را براي كارهاي روزانه آماده مي كنند و به هر شكلي انجام آنها لازم و ضروري است.

شيطان پرستي به جاي اطاعت از قوانين خدايي يا قوانين طبيعي و اخلاقي، عموماً بر پيشرفت فيزيكي خود با راهنمايي هاي موجودي مافوق يا قوانيني فرستاده شده تمركز دارد. به همين دليل بسياري از شيطان پرستان معاصر از باورها و گرايش هاي اديان گذشته اجتناب مي كنند و بيشتر گرايشات خودپرستانه دارند. به گونه اي

كه خود را در مركز هستي و قوانين طبيعي مي بينند و بيشتر شبيه به مكاتبي چون ماده گرايي و يا خود محوري و جادو محوري هستند.

به هر حال بعضي شيطان پرستان به طور داوطلبانه بعضي از قوانين اخلاقي را انتخاب مي كنند.

اين يك جريان وارونه سازي را نشان مي دهد. [3]

از جمله اين فرقه ها يزيديان هستند كه در زمرة شيطان پرستان ديني قرار دارند

[فرقه ي يزيديان]

معتقدند كه «جهان و هر چه در او هست» از چهار عنصر اصلي يعني آب، باد، خاك و آتش تركيب يافته است.

خداوند به ادعاي خود، كه در تمام كتابهاي مقدس عنوان شده. انسان را از آب و خاك آفريد در حالي كه به باور خود خداوندي خدا فرشتگان درگاه ابديت همه از جنس آتشند و آتش به باور آنها بر گل (ممزوج آب و خاك) ارجحيت دارد. از اين رو وقتي خداوند از همه فرشتگان بارگاهش {از جمله ملك مقرب، طاووس (شيطان) } مي خواهد كه در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظيم كنند.

ملك طاووس از اين دستور نابه جاي ايزدي سر مي پيچد و از همان زمان سر به شورش مي گذارد. شورشي كه تا روز حشر ادامه خواهد داشت و يزيديان آن را شورشي بر حق مي شناسند.

يزيديان نسبت به خود قوانين و احكام مجزا از شيطان پرستي غربي دارند به عنوان مثال اين نوع شيطان پرستان براي خود حج شيطان پرستي دارند؛ در روستاي لالش در مركز كردستان عراق از توابع شهر دهوك پرستشگاهيست كه از سه قسمت تشكيل مي شود:

شبستان، محوطه حياط و صحن دوزخ جايي كه مراسم حج در آن برگزار مي شود. دوزخ چند دخمه غار مانند، تار و تيره با

خمره هاي مشكي كنار هم چيده شده براي مرموزتر و ترسناكتر كردن فضا. درهاي دخمه آنقدر كوتاهند كه بايد خميده از آنها رد شد.

بخش مهم و تعيين كننده اين مراسم، جدا از گره زدن به پارچه هايي كه به ستونهايي مي بندند (مثل دخيل بستن) يا طواف كردن دور مقبره اي كه لابد گور يكي از قديسان يزيدي است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته ايست كه از ديواره غار بيرون زده است.

اصلي ترين مرحله حاجي شدن اينست كه شخص با چشمان بسته از فاصله شش هفت متري دستمال سياهي را كه به بزرگي چارقد زنان كرد است به طرف اين سنگ پرتاب كند.

اگر در سه بار موفق شود دستمال را به برجستگي سنگ گير بدهد حج اش قبول شده است (و ملقب به حاجي فلان كس طاووسي مي شود ) و گرنه بايد روز ديگر برگردد و دوباره تلاش كند؛ [4]

در سايت «شيطان پرستهاي تهران» به نقل از «كتاب شيطان» ص 52، آمده است كه: «شيطان پرستي، روشنايي سپيد يك مذهب نمي باشد، بلكه مذهبي بشري، دنيوي و شهواني است كه همه ي اين قاعده توسط شيطان مي باشد و همه اينها در تاريكي مطلق يافت مي شود.» [5]

تاريكي مطلق را يكي از رهبران گروه شيطان پرست، اين گونه توضيح مي دهد:

«مراسم تاريكي تقريباً يك ساعت به طول مي انجامد كه انجام هر كاري براي رضايت شيطان در آن مُجاز است و مثلاً سكس يكي از كارهاييست كه بايد در جمع و به بدترين و سخت ترين شكل ممكن صورت گيرد.

برخي عقيده دارند كارهاي ما وقيحانه وحشيانه و البته وحشتناك است، مانند اينكه براي مجازات بعضي از افراد گروه، قسمتي از اعضاء بدن آنها را جدا و يا مجروح

مي كنيم و اين كارها مورد پسند شيطان است و ما مجبور به پيروي از آن قوانين هستيم «.

و مي افزايد:

«در اين مراسم هفته اي يك بار در يك شب خاص دور هم جمع مي شويم و مراسم مذهبي نزديكي به شيطان را انجام مي دهيم و بعد از آن تا صبح به تفريح و رقص مي پردازيم.» [6]

در صفحه اي ديگر مي نويسد:

«حرف هاي شيطان حرفهاي خداست، اما بي تعارف و بدون حاشيه، شيطان زبان صريح خداست.

فرامين شيطان را بشنويد و به كار گيريد.» خدا شيطان را به خاطر جسارتش دوست دارد. شما نيز به شيطان به خاطر جسارتش عشق بورزيد. [7]

در «كتاب مقدس شيطان» مؤلف آن از زبان شيطان نُه بيانيه ذكر كرده كه بيانيه ي پنجم به اين شرح است:

«شيطان بازگو مي كند، كينه جويي و انتقام بهتر از گستاخي است.» [8]

و در همان سايت آمده است كه: شيطان وجود ندارد، بلكه وجود شيطان يك سمبل و نشانه است، تا اندازه اي فرازميني، اصولاً وجود ندارد، مگر اينكه در افكار شخصي احساس شود. شيطان پرستي بر شيطان استوار است همانند يك اصل فرجامين، ترجيحاً پرستش يك جسم بي روح، شيطان به مردم الهام مي بخشد و باعث تحريك آنان مي شود، شيطان يك نماد مستقل و مخالف با خدا است.

شيطان پرستي داراي فرقه هاي مختلف مي باشد و در عرصه تغيير افكار تلاش مي كند و شيطان جانشين خوبيهاست.» [9]

اين مطالب بيانگر ايدئولوژي و به عبارتي ديدگاه آنان به جهان و انسان مي باشد.

شيطان پرستها در ايدئولوژي خود براي انسان الزاماً تعريفي دارند كه بيان شد.

به چند نقد اساسي كه بر اين گروه، وارد است.

اشاره مي شود.

الف. در ديدگاه آنان، انسان، داراي فطرت، حقيقت جويي، كمال طلبي، عدالت خواهي و … نيست بلكه

انسان را در يك مقطع و لحظه خاصي كه از آينده و گذشته بريده است، تعريف مي كنند، كه جز شهوت چيزي برايش معني ندارد. نگاه شيطان پرستان به انسان فقط مادي، جنسي و شهوي است، يعني از حيوان پَست تر و كمتر و آلوده تر. حتي مبارزه با ظلم و ستم و قتل و جنايت در انديشه آنان هيچ جايگاهي ندارد و حتي ذكري از آن نيست، بلكه در صدد جلوگيري از چنين مبارزاتي هستند.

به دليل اين كه در برنامه هايشان تنبيه و مجازات بدني در حد وحشتناكي وجود دارد و تمام ارزشهاي انساني و اخلاقي از قبيل رعايت احترام به حقوق ديگران، ايجاد زمينه رشد و ترقي افراد جامعه، بحث خانواده و تربيت فرزند، نقش سازنده مادر و پدر در محيط خانواده و اجتماع، روابط اجتماعي و … و گويي براي اينان معنا و مفهومي ندارد.

در اين جا به تناقضات آنها به اجمال اشاره مي كنيم:

1. شيطان پرستي روشنايي سپيد يك مذهب نيست، بلكه مذهبي بشري، دنيوي و شهواني است.

كه در تاريكي مطلق يافت مي شود.

سؤال: اگر اين مذهب نبود بشر با چه خلأيي روبرو بود.

بدين گونه كه وجود اين مذهب آيا بر بدبختي بشر مي افزايد يا از آن مي كاهد. در تاريكي مطلق هر كسي مجاز به هر كاري است، جنسي، سكسي و تجاوزگري … مگر خوي درندگي حيواني غير از اين است.

اين گروه ها بر صفات منفي بشر (كه دوست دارد يله و رها باشد و بر حريم ديگران پاي گذارد،) مي افزايد و زمينه را براي ارتكاب آن فراهم مي كند و تشويق هم مي نمايد. لذا بايد گفت، اين مذهب به شقاوت بشر بيشتر مي انديشد تا به سعادت او.

2.

وجود مذهب و ايدئولوژي براي تعديل افكار و رفتار بشر ابداع مي شود. يعني بشر به دليل كمال خواهي گاهي به اشتباه افتاده به زياده خواهي روي مي آورد. مكتب و مذهب هست كه با يك سري دستورالعمل هايي، افزون خواهي بشر را تعديل مي كند.

ولي متأسفانه مذهب مدعي (شيطان پرستي) وقيحانه مي گويد:

براي رضايت شيطان انجام كارهاي سكسي به بدترين و سخت ترين شكل ممكن هم مُجاز است و هم صورت مي گيرد.

3. انتقام جويي و كينه از جسارت بهتر است.

حال آنكه قبلاً گفتند جسارت ارزش دارد و بايد جسارت شيطان را دوست داشت چرا اينجا انتقام جويي و كينه توزي معيار عمل مي شود؟!

4. از همه مهمتر اينكه شيطان وجود ندارد. بلكه وجود هستي است.

شيطان سمبل است.

اولاً اگر وجود ندارد، چگونه سمبل شد؟! سمبل و نشان چيزيست كه وجود داشته باشد و قابل دسترسي باشد و قابليت الگوپذيري داشته باشد و اگر شيطان وجود ندارد چگونه الگو مي شود؟! چگونه به او نزديك شويم. مگر با مفاهيم صرف مي شود زندگي كرد؟!

از گزينه شيطان وجود ندارد استنباط مي شود كه از مفاهيم است نه از مصداقها، پس اگر از مفاهيم است يا بايد از چيزي انتزاع شده باشد يا اعتباري صرف باشد كه هر دو براي پرستش ناكارآمد و ناكافي است.

5. شيطان را يك جسم بي روح مي داند. يعني پرستش جسمي بي روح. آيا جسم بي روح قابل پرستش است آن هم توسط فردي كه خودش روح دارد؟!

آيا اين ترجيح بلامرجح نمي باشد؟!

6. شيطان سمبل مخالف با خدا است.

آيا پرستش او آدمي را به خدا نزديك مي كند يا به شيطان؟! اگر به شيطان نزديك مي كند، پس از خدا دور مي كند چون مخالف خداست و اگر به خدا

نزديك مي كند از خودش دور مي كند كه باز خلاف فرض و باطل است و اگر بگوييم به هر دو نزديك مي كند اجتماع نقيضين و محال است.

خلاصه، ابداع و ترويج اين گونه فرقه ها چيزي نيست، جز شهوت پرستي و در حيوانيت خود فرو رفتن. شيطان پرستها در حالي چنين ادعاهاي باطلي دارند كه بسياري از فرقه هاي مسيحيت، همانند بسياري از اديان ديگر اعتقاد دارند كه موجود و يا هيولايي به نام ابليس يا شيطان وجود دارد كه منشاء تمام مصائب انسان است.

طبق گفته انجيل خداوند قدرت مطلق جهان است و چيزهاي خوب زندگي از خدا و چيزهاي بد از شيطان مي باشد.

اين نظريه در ميان بابلي ها هم مطرح بود.

بدين گونه كه به دو خدا قائل بودند، خداي خوبي و روشنايي و خداي بدي و تاريكي و اين دو خدا تا نابودي يكديگر با هم در جنگ بودند. [10] بنا بر اين وجود شيطان و دعوت او به شر و بدي، امري اجماعي و مسلم بين همه اديان آسماني است.

در انجيل، آيه 24؛

6، واژه «Satan» يا شيطان، كه كلمه اي عبريست به اين معنا آمده و واژه «devil» هم به معناي ابليس است [11] در دين اسلام به صراحت آمده كه دشمن آشكار شما شيطان است [12] نتيجه اينكه شيطان هم وجود دارد. هم بالذات منشاء خير نيست و دشمني خود را با انسان هاي موحد، بيان داشته است، بنا بر اين پرستش اين موجود با اين خصوصيات و دشمني آشكار او با انسان ها، خاموش كردن چراغ فطرت و افتادن در دام مكر و حيله هاي اوست.

معرفي ***********

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. http://www. zeitoon. net / 1 / d. html

2. http://www. xanga.

com/dariush

3. كتاب انجيل شيطان پرستان.

4. پنداره اي از شيطان، اثر گوستاو دور.

5. بهشت گمشده، نوشته جان ميلتون.

6. www. Satanizm. Persianblog. com

7. www. Dhygb. Perganblog. com

8. www. Persianblog. Com / user / alibitaraf

9. www. Anwm. com/f - VAB - F. htm

10. www. soknan. com/cstories. Asp?Id = 30736

***********

*****پي نوشت*****

[1]. گوستاو دور، پندار هاي از شيطان؛ و جان ميلتون، كتاب بهشت گمشده.

[2]. http://www. zeitoon. net / 3 / f. html.

[3]. http://www. zeitoon. net / 1 / dhtml.

[4]. http://reza. malakut. org/archives / 2003 - 12. html

[5]. www. shayton 300. blogs pot

[6]. www. dhygb persionblog. com

[7]. www. persionblog. com/user / olitarat. لينك ساعت 12، شيطان معصوم

[8]. آنتون دانزو رلاوي، كتاب مقدس شيطان، سال 1969، سايت شيطان پرستان تهران.

[9]. WWW. Persianblog. com/user / alibifarat.

[10]. www. farsi Bitle Basic and Evitbtm.

[11]. www. farsibook htm. Htm

[12]. اسراء، 53 - 3.

منبع:

انديشه قم برگرفته از سايت http://www. rasekhoon. net

كتابخانه

نماز الهي و شيطاني

مشخصات كتاب

سرشناسه : انصاريان حسين 1323 - عنوان و نام پديدآور : نماز الهي و شيطاني/ مولف حسين انصاريان؛ ويرايش و تحقيق مركز تحقيقاتي دارالعرفان الشيعي.

مشخصات نشر : قم : دارالعرفان 1388.

مشخصات ظاهري : 35 ص.

شابك : 978-964-2939-36-7

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : انصاريان، حسين، 1323 - -- وعظ

موضوع : نماز

موضوع : نماز-- حضور قلب

شناسه افزوده : انتشارات دارالعرفان

رده بندي كنگره : BP186 /‮الف 85ن8 1388

رده بندي ديويي : 297/353

شماره كتابشناسي ملي : 1948172

سخن ناشر

آنچه انسان را در مسير پر فراز و نشيب زندگاني از نابساماني ها محفوظ مي دارد و موجب سعادت و سرفرازي و سربلندي او در امتحانات الهي مي شود ، پژوهش پيرامون علوم الهي و معارف اسلامي و پوشاندن جامۀ عمل به دستورات بلند رباني مي باشد .

در اين خصوص ، دست يابي به حقيقت معارف الهي و آشنايي با جايگاۀ حساس و ويژۀ آن ها در حيات انساني ، ضروري احساس مي شود .

مركز علمي تحقيقاتي دار العرفان ، در راستاي اهداف الهي خود ، اين بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمانۀ دانشمند محقّق حضرت استاد حسين انصاريان ، با انتشار گلچيني از متن سخنراني هاي معظّم له ، از بيان پر حرارت و جذاب سخنراني هاي استاد نيز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار : را بي نصيب نگذاشته و بدون خارج ساختن متن سخنراني از قالب گفتاري آن ، باب ديگري را براي استفاده از معارف آل الله : و سيراب گشتن از اين چشمۀ پرفيض باز نموده است .

اميد كه با عنايات خاص اهل بيت عصمت و طهارت : بيش از بيش بتوانيم از

زمزم معارف آن ذوات مقدّس راب گرديم .

مركز علمى تحقيقاتى دار العرفان

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيّد الانبياء و المرسلين حبيب الهنا و طبيب نفوسنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين .

نماز ، سبب رساندن انسان به رحمت حق

حقايقي كه در قرآن كريم بيان شده است ، در صورتي كه انسان آن ها را در وجود خودش به كمال برساند و حقيقت را تبديل به حقيقت جامع كند ، بدون شك با به كمال رساندن حقايق و جامع نمودن حقيقت ، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسيد . من دو نمونه از اين حقايق بيان شدة قرآن كريم را برايتان مي گويم . خود شما هم تصديق خواهيد فرمود كه جز با كمال رساندن اين حقايق ، يا با جامع نمودن حق ، دسترسي به رحمت پروردگار ميسّر نخواهد بود . در آغاز سخنم ، حقيقتي را عرض مي كنم كه به عنوان حكمي از احكام شرعية پروردگار مطرح است . نماز در قرآن ، در نزديك به صد و سه آيه ، و از ابتداي آن تا آخرين جزء اش هم مطرح است و به طور يقين ، سبب رساندن انسان به رحمت حق است ، امّا شما در قرآن مجيد ملاحظه مي كنيد كه پروردگار نماز را درخيمة حيات نمازگزار به صورت يك واقعيت بيان نمي كند و به هر نمازي نظر ندارد . امضاي وجود مباركش كه عبارت است از پذيرش و قبولي او ، كنار هر نمازي نمي آيد . در قرآن مجيد مي بينيد ، حملة شديدي به نمازگزارني شده است . شدت اين حمله ، از كاربرد كلمة «ويل» دربارة آن ها

معلوم مي گردد ، وقتي كه قرآن مي گويد : « فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ . »(1) معلوم مي شود كه اين نماز گزار در وجود خود نماز را كامل نكرده و در نتيجه ، يك حقيقت جامعي را به پيشگاه مقدس حضرت حق ارائه نكرده است ، بلكه آمده ، پيكره اي از نماز ساخته كه اصلاً اين پيكره ، زيبايي ندارد ؛ جان ندارد ؛ شكل معنوي ندارد ؛ صورت معنوي ندارد ؛ در واقع ، براي او اين نماز

ابزار و وسيله اي بوده كه با به كار گيري آن ، به شهواتش ، به اهداف پليدش و به نيت هاي باطلش برسد . البته ، اين نماز ، راه رسيدن به رحمت خدا نيست . اين نماز ، نمازي است ناقص و داراي عيب ؛ نمازي است كه يك صورت دارد ، ولي كاملاً بي سيرت است ؛ يك جسم مرده است كه جان در او دميده نشده است ؛ علتش هم اين است كه نماز گزارش يا منافق است ، يا مشرك ، و يا رياكار ، و يا به تعبير قرآن كريم ، « عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ» (2) است . بنابراين ، او هنري را كه بتواند با آن نماز كاملي براي خود بسازد ، فراهم نكرده است . آنچه او ساخته ، يك هيولا است ؛ يك چيز زشتي است ؛ يك چيز نابابي است كه نظر مقدس پروردگار بزرگ عالم ، به اين هيولا و به اين موجود بدشكلِ پرعيبِ ناقص جلب نمي شود ؛ علتش هم خود نمازگزار است ؛ چون نمي گويد : « فَوَيْلٌ لِلْصَلَوةِ» ، بلكه مي گويد : « فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»(3) حضرت حق مي گويد : من موادي

را به تو داده ام كه عبارت اند از : تكبيرةالاحرام ، حمد ، سوره ، ركوع ، سجود ، تشهّد و تعداد ركعات ، و تو بايد اين عناصر را با معرفت ، با نيت خالص ، با عشق به بندگي ، با عشق به مولا و با عشق به جلب رضايت او ، تبديل به يك صورت و يك سيرت كامل بكني تا بشود اين عمل را منِ خداوند به عنوان نماز بپذيرم ؛ ولي اگر مكلّف عيب و نقص داشت ؛ آلوده به شرك بود ؛ آلوده به نفاق بود ؛ آلوده به ريا بود ؛ در عمل آلوده به اغراض شهواني و مالي بود ، ديگر قلمي ندارد كه سيرت و صورت اين نماز را كامل بكند و قابل عرضه به پيشگاه من كند ؛ يعني يك غير نقاش آمده ، نمازي را نقاشي كرده و به جاي اين كه نقشي زيبا بسازد ، يك هيولا ساخته است ؛ ديو كشيده است و اسمش را نماز گذاشته .

در مشهد يك نفر مي گفت ؛ البته ، با گريه هم مي گفت و چقدر هم من بدم مي آيد آن را نقل كنم : شبي در عالم رؤيا ، جواني را ديدم كه نسبتاً و نه به طور كامل ، زيبا بود ، امّا دو شاخ ، مثل دو شاخ گاو ، بر روي كله اش بود . كه خيلي من را بهت زده كرد . اين همه زيبايي و طراوات ، و اين تناسب اندام ، چرا روي كلة اين جوان ، دو شاخ است ؟ آخر ، داشتن شاخ ، متعلّق به انسان نيست ، بلكه متعلّق

به حيوانات شاخ دار است . به او گفتم ، حيف از آن زيبايي ، و اين دو شاخ ! جوان گفت : والله اين شاخ ها متعلّق به من نيست ، متعلّق به تو است كه بر روي كلة من گذاشتي . من نماز تو هستم و امشب در نماز مغربت اين عيب ها را داشتي ، و آن عيب ها ، اين شاخي است كه با چشمت داري مي بيني . فكر مي كني خدا من را با اين دو شاخ چند بخرد ؟ معلوم است ، هيچي .

مني كه مي خواهم وارد نماز بشوم ، با همة وجود دارم در نماز وارد مي شوم . بدن تنهايم كه وارد نماز نمي شود . البته ، بدن هم خون هست ؛ گوشت هست ؛ پوست هست ؛ قلب هست ؛ نفس هست ؛ روح هست و همه هم بايد رو به قبله باشد ، نه اين كه بدنم رو به قبله باشد ، جانم پشت به قبله ؛ بدنم رو به خدا و دلم پشت به پروردگار . آمدم وارد نماز شدم ، اما در درونم ، حسد ، كبر ، غرور ، بخل و ريا كه از همة حيوانات بدترند و با آب هيچ دريايي پاك نمي شوند ، در من دارند موج مي زنند . بعد ، من اين نماز را تحويل خدا مي دهم . در شكل اين نماز ، حيوانات مختلفي هست . نفسِ نجس هست ؛ مال حرامِ خورده شده در خونم هست ، و همة اين ها به عملم منتقل مي شود . اين عمل نمي تواند راه به سوي رحمت خدا باشد .

آيا شما كه به دنبال يك نقاشي كامل مي گرديد

، مي توانيد قلم را به يك بي سوادي كه تا حالا قلم نقاشي دست نگرفته ، بدهيد و از او بخواهيد در يك صفحة پرقيمت ، منظره اي براي تان بكشد كه وقتي آن را مي بينيد ، لذت ببريد و خستگي تان بيرون رود ؟ آيا توقّع داريد كه چنين كسي اين منظره را بكشد ؟ خواهيد گفت ، نه . پس به خدا حق مي دهيم كه در قرآن كريم ، با استخدام شديدترين كلمه ، كلمة «ويل» ، به نمازگزار حمله بكند ، نه به نماز ، كه چرا نماز را ضايع كرده اي : « فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ»(4) . خود عناصر نماز كه پاك بوده و از پيشگاه مقدّس حق نازل شده است ؛ «الله اكبر» ، من الله است ؛ حمد كه اولين سورة قرآن است ، من الله مي باشد ؛ ذكر ركوع ، من الله است ؛ تعداد ركعات ، من الله است . اين عناصر را كه به صورت رنگ هاي مختلف است و قلمش هم من هستم ، به دست من دادند و گفتند بيا وارد كار شو و اين عناصر را با معرفت ، با اخلاص ، با عشق با همت ، با همديگر ، كنار هم بچين تا آن نمازت قابل قبول از كار در بيايد .

روايات عجيبي هم در اين زمينه به دنبال آيات قرآن هست كه بعضي نمازها از مقام اول رد نمي شود و بعضي نمازها از مقام دوم ، و بعضي نمازها تا مقام چهارم مي رود ، جلوي برنده را مي گيرند و مي گويند ، آن را برگردانيد و بر سر صاحبش بزنيد .

بعضي نمازها از مقام پنجم رد نمي شوند . بعضي نمازها جهش وار از همة مقامات رد مي شوند و به قبولي پروردگار عالم مي رسند ، و بعد ، خداوند به ملائكه مي گويد ، آن روز كه گفتيد ، اين موجود را خلق نكن ، حالا ببينيد ، من به اين بنده ام مباهات مي كنم و با افتخار به شما مي گويم كه من در كل زمين كه پر از فساد و شهوات است ، چنين رفيق هايي هم دارم . حمله به خود نماز نيست . باز هم دقت بفرماييد ، « فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (5) ، حمله به نمازگزار است . خود نماز كه حمله ندارد . عناصرش كه حمله اي ندارد ؛ الله اكبرش ، حمدش ، ركوعش ، سجده اش و تشهّدش ، كه حمله ندارد . خداوند به آني كه بي هنرانه وارد نقاشي نماز شده ، دارد حمله مي كند كه چرا زماني كه هنوز نقّاش واقعي نشده اي ، داري نقش مي زني ؟ چرا نماز را با جهل مي خواني ؟ چرا نماز را با كسالت مي خواني ؟ «وَ لاَيَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى»(6) . اين سخن خداوند كه گوياي تنفّر از نماز خواندن درحالت كسالت است ، به اين معنا مي باشد كه : وقتي سست ، كسل و بي حاليد و خوشتان نمي آيد ، من را عبادت نكنيد و من نمي خواهم در چنين حالتي به نماز من نزديك شويد ؛ براي اين كه در اين حالت ، آن را ضايع مي كنيد و مي رويد ، و اصلاً نمي خواهم در چنين حالتي جلويم بيايد .

مقام نماز جامع ، مختص انسان

مقام نماز ، مقام ملكوت است ؛ اين مقام ، مقام عرش است ؛ اين مقام ،

مقام خيلي عظيمي است كه اميرمؤمنان(ع) دربارة آن مي فرمايد ، چنين نمازي را فقط به انسان اجازه داده اند . ملائكه هيچكدام نماز جامع ندارند .

اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد ، عده اي از ملائكه از وقتي آفريده شدند ، در حال قيامند و تا ابد هم در حال قيام مي مانند . عده ديگري از آن ها از زمان آفرينشان در حال ركوعند ، و تا ابد هم در حال ركوع خواهند ماند و راه به قيام ندارند ؛ چون لياقتش را ندارند . يك عده هم از آن ها دايم در حال سجودند و راه به ركوع و قيام ندارند ؛ چون شايستگي اش را ندارند (7) ، ولي خداوند اين پيكرة كامل را در خزانه اش نگهداشت تا انسان را خلق كند و آن را به او بدهد . حالا يك نفر از راه برسد و نماز را ضايع كند ، آيا چنين فردي مستحقِ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»(8) نيست ؟ اما اگر اين نماز يك نقاشي كامل ، يك نقاشي جامع و يك نقاشي زيباي «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» باشد ، خدا از چنين نمازي تعريف مي كند ؛ چون باطن اين نماز براي خدا معلوم است ؛ خداوند مي گويد ، من به باطن و ظاهر همۀ كارهايتان آگاهم : «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(9) . براي خدا باطن اين نماز زيباست : «قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ . »(10) بلافاصله مي گويد : «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (11) : اين مؤمنان از كار بيهوده روي گردانند . اين مؤمنان نماز حكيمانه مي خوانند ؛ اين ها نماز استوار مي خوانند ؛ نمازشان لغو نيست و آميخته با خشوع است ؛ يعني بدن ،

جان ، دل ، گوش ، پوست ، خون و استخوان ، همه در نماز هستند و دارند نقاشي مي كنند . خشوع حالتي بسيار والا و با ارزش است كه من اگر بخواهم نمازم داراي خشوع باشد ، والله با لقمة حرام امكان تحقّق خشوع وجود ندارد . چه جوري آن جا نجس بروم و بگويم من خشوع هم مي خواهم بياورم ؟ مگر با بدن نجس ، با گوشت نجس ، با خون نجس و با معدة نجس مي شود خشوع آورد ؟ چنين چيزي امكان ندارد . خشوع از زيبايي هاست ؛ از پاكي هاست ؛ از مُحَسِّنات وجود است . نمي شود با اين وصف و حال ، خشوع آورد . چه تعبير زيبايي اميرمؤمنان(ع) دارد ! حضرت مي فرمايد : گياه روي مذبله(12) ، چقدر مي ارزد ؟ پاية اين نماز چيست ؟ با كدام بدن ؟ ريشة اين نماز چيست ؟ با كدام دل ؟ حقيقت اين نماز چيست ؟ با كدام عقل ؟ اصلش كه الفاظ است . آني كه از طرف خدا نازل شده ، الفاظ است . اين الفاظ ، بايد بيايد با قلم نيت خالص ، با روح پاك ، با بدن پاك ، با جان پاك ، با فكر پاك و با قلب پاك نقاشي بشود . همة اين ها بايد با الفاظ نماز در هم و مخلوط بشود تا يك نماز كامل به دست آيد ، و الا الفاظ نماز را اگر به طاهر خوشنويس بدهد و بگويد ، آقا صدهزار تومان اضافه مي دهم ، خيلي زيباتر از ايني كه تا به حال نوشته اي ، بنويس . بعد هم او حمد ،

ذكر ركوع و سجده را بر روي يك صفحة گلاسة رنگي بنويسد و دور آن را هم گل و بوته بكشد . بعد ما آن را پيش پروردگار ببريم و بگوييم ، ما اين نماز را به درگاهت آورديم . آيا اين نماز است ؟ نمازگزار بايد عمل نماز را ، نه خط نماز را و نه الفاظ نماز را ، در پيشگاه الهي ببرد . ببينيد اين راه رسيدن به رحمت است : « الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ»(13) ، اين جا ديگر قرآن نمازگزار را نمي گويد ، هم نماز را مي گويد و هم نماز گزار را ؛ چرا كه اين نماز با اين نمازگزار در پاكي ، در درستي ، در حكمت و در استواري ، يكي است . آيا چنين حالتي تا به حال براي ما پيش آمده ؟

برادران جوان ! بيش تر به نمازتان بپردازيد . برادران جوان ! در هيچ جاي قرآن ، نظري كه پروردگار راجع به نماز صبح دارد ، راجع به نمازهاي ظهر ، عصر ، مغرب و عشاء ندارد ؛ يعني در قرآن ، آن پانزده ركعت يك طرف است و اين دو ركعت يك طرف ، و شما ببينيد نماز صبح در اين كشور چقدر ضايع مي شود . پانزده ركعت يك طرف است و اين دو ركعت يك طرف . تعبيري كه از نماز صبح دارد اين است : « وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِكَانَ مَشْهُوداً » (14). ولي راجع به نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشاء ، «مَشْهُوداً» نمي گويد . البته ، در اين جا مجال توضيح معناي «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ

الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً» نيست ، و فقط مي گويم ، جادة نماز خيلي باريك است . اين چه نمازي است كه دربارة نمازگزارش مي گويد : «قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . » (15) «قَدْأَفْلَحَ» مي گويد ، و نمي گويد «قديفلح» و آن را به صورت مضارع نمي آورد ؛ نمي گويد ، اين نماز بعداً رستگار مي شود ؛ بلكه مي گويد ، رستگار شده ؛ تمام شده ؛ امضا شده و مهر هم زدم كه در قيامت اين نماز پيش انبيا ، صِدّيقين ، شهدا و صالحين باشد ؛ تمام شده . اگر با فعل مضارع مي آورد ، معنايش اين بود كه اين كارها را كرده و ان شاء الله در آينده به فلاح مي رسد . مي گويد به فلاح رسيده . چه مقدار از نماز ؟ امام صادق(ع) مي فرمايد : كل عمرش فقط يك و دو ركعت نماز كامل كافي است .

نمازهاي نمونة عصر ما

البته ، برادران جوان ! امروز ديگر ما روي منبرها نماز آخوند كاشي را از شما نمي خواهيم كه شصت سال هم در زمستان و هم درتابستان ، در حجره اش و در ايوان مدرسة صدر اصفهان ، وقتي نماز مي خواند ، در نماز از دنيا جداي جدا مي شد ، و بعد از تمام شدن نماز ، بايد مي رفت پيراهنش را كه بر اثر كثرت گريه خيس شده بود ، عوض مي كرد ، هم در نماز ظهرش ، هم در نماز عصرش ، هم در نماز مغربش و هم در نماز عشايش . در نماز شبش در مدرسة صدر ، بعد از وتر ، وقتي به سجده رفت و با آن حالش گفت : «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ»(16) ، تمام آجرها

، ديوارها ، برگ ها و درخت هاي مدسه ، همۀ آن ها ، به دنبال آخوند داشتند مي گفتند ، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ . . . » ، يك نفر اين تسبيح ها را شنيد و غش كرد .

ما نماز مرحوم آيت الله العظمي بروجردي را نمي گوييم تا شما را به آن دعوت كنيم ؛ به نمازي كه آن مرحوم در سن نود سالگي تا شب آخر عمرش ، در جماعت مي خواند . او در تمام نمازهاي واجب خود در جماعت ، ركوع و سجده را طول مي داد و هم ذكر ركوع را : «سبحان رب العظيم و بحمده» و هم ذكر سجده را : «سبحان رب الأعلي و بحمده» هفت بار مي گفت . بر اساس اين گفتة قرآن : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»(17) ، به ايشان مي گفتند ، شما اصلا ديگر قدرت اين كار را نداريد . او نگاهي مي كرد و مي گفت : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» اصلاً در اين مقام نيست . به ايشان مي گفتند ، مأموم هاي شما ، توان چنين ركوع و سجده اي را ندارند . الآن پنج هزار نفر دارند به شما اقتدا مي كنند كه در ميان آنان مسافران شهرستاني ، پيرمرد ، مريض ، مثل سرما خورده ها ، هست ؛ تازه افرادي هم از تهران براي حضور در نماز شما مي آيند . اقلاً اين ركوع و سجود خود را كم كنيد ، ولي ايشان تا شب آخر عمرش ، در حال و مقامي نبود كه بتواند اين پيشنهادها را قبول بكند . پدر ، مادر ، عمو و دايي ، جوان را دَور مي كنند و مي گويند ، اين

دختري كه با او روي هم ريخته اي ، به درد دنيا و آخرتت نمي خورد و با خانواده ات هم جور در نمي آيد . جوان مي گويد ، مرغ يك پا دارد . اگر اين دختر را براي من گرفتيد ، من زن مي گيرم ، و اگر هم او را براي من نگرفتيد ، يا من زن نمي گيرم يا اين كه خودم را مي كشم . در عالم معنا هم ، امثال آقاي بروجردي اين طور شده بودند . او مي گفت ، من وقتي ركوع مي روم ، در محضر محبوبم مي روم و كَيف مي كنم . تو مي گويي ، من حضور در چنين محضري را كم كنم كه من نمي توانم . آن وقت گاهي كه نمي توانست براي نماز به مسجد اعظم بيايد ، من خادم ايشان را ديده بودم ، البته ، خود ايشان را هم ديده بودم و در نماز ايشان هم بوده ام ، خادم ايشان مي گفت ، اگر وقت ظهر ، كارهاي آقاي بروجردي اين قدر شديد و متراكم بود كه ديگر نمي رسيد به مسجد اعظم برود ، وضو را كه مي گرفت ، به درون اتاقش مي رفت ، در حالي كه كليد آن اتاق هم در جيبش بود . من كه مي خواستم بروم ناهار حاضر كنم ، ايشان درب را از پشت كليد مي كرد ، و نماز ظهر و عصر را كه هشت ركعت است و مي شود آن را در پنج دقيقه خواند ، بيش از يك ساعت ، طول مي داد و من پشت درب اتاق ايشان معطل مي شدم تا سلام نماز دوم آقا را بشنوم . در ضمن ، پيراهني را هم حاضر كنم تا ايشان بتواند

پيراهنش را عوض كند . از بس كه اشك سيل وارش در نماز ، اين پيراهن را خيس مي كرد .

جوان ! چنين نمازي را نمي گوييم بخوان . از دست ما هم بر نمي آ يد . بر مي آيد ؟ ايشان آن وقت اين نماز را نقاشي مي كرد ، عين انبيا و ائمه ، آن را نقاشي مي كرد . ما حالا بياييم يك نمازي نقاشي كنيم كه حداقل شاخ نداشته باشد ؛ دم نداشته باشد ؛ سم نداشته باشد ؛ لب و گونه اش كج نباشد . بزرگان چنين نمازي مي خواندند . من اين ماجرايي را كه مي گويم ، با چشم خودم ديده بودم . اين ماجرا را ديگر كسي برايم تعريف نكرده است . البته ، من چند تا نماز ديده ام كه هنوز در لذت آن چند تا نماز هستم . خودم چنين نمازي را نخوانده ام ، ولي آن را ديدم . گفت نان گندم نخورديم ، ولي دست مردم ديديم :

در شهر اسلامشهر كه قبلاً اسمش شاه پسند بود ، در گوشه اي از آن نمازي از يك حمال ديدم كه يادم نمي رود ؛ يعني اين نماز را كاملاً حس كردم . به سلام نماز كه رسيد ، با آن حالي كه حالا داشت ، سلام مي داد و با چشمي كه غرق در اشك بود ، و با آن قطع رابطه اي كه در نماز با دنيا داشت ، به خدا قسم معلوم بود داشت مي گفت : «السلام عليك» «عليك» ، خطاب ظاهر است ؛ چون«عليك» كاف دارد و «عليه» نيست ؛ يعني نماز گزار ! بايد پيغمبر را ببيني و به او سلام بگويي . سلام ، سلام خطابي است .

«السلام عليك» ، يعني اي كسي كه حاضر هستي و دارم تو را مي بينم ، و انگار آن حمال داشت پيغمبر را مي ديد و يك جوري سلام مي داد .

با «السلام عليكم» هم انگار داشت به همة فرشتگان ، ارواح صالحين و مؤمنان سلام مي گفت ؛ چون خطاب حضوري است . «عليكم» ؛ يعني اي كساني كه دارم مشاهده مي كنم .

اين يك نمونه از آنچه پروردگار براي رسيدن به رحمت خود در كتابش پيشنهاد كرده و درحقيقت ، از اجزاي پراكندة عناصر نماز مي باشد ؛ او لفظي را در اختيار ما گذاشته ، يا حالت و كيفيتي را و به ما گفته ، اين را در وجود خودت كامل كن و به دست من بده و ديگر كاري به آن نداشته نباش . وقتي اين جنس بي عيب و كامل را از تو گرفتم نگه مي دارم : «وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ»(18) : بعد از مرگ كه پيش من آمدي ، آن را حاضر مي بيني كه «هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً»(19) : از نظر خير و اجر ، براي تو بهتر و بزرگ تر شده است . آن وقت من اين جنس تو را كه گرفتم و بعداً به صورت بهشت و رضايتم ، ملكِ خودت مي كنم ؛ چون من به نماز تو نيازي ندارم ، بلكه اين تو هستي كه به نماز من نياز داري . من گداي نماز تو نيستم ؛ چه بخواني و چه نخواني ، ولي تو گداي نماز من هستي . تو بي نماز به جايي نمي رسي . تو بدون نماز به رحمت من نمي رسي . نه اين كه بنشيني

و ياوه بگويي ؛ دري وري بگويي كه : خداي قوي ، نيازي به نماز بنده دارد ، و براي همين ، من نماز نمي خوانم . مي پرسم ، مگر تو از انبيا بهتر مي فهمي ؟ آن ها نمي دانستند خداوند غني است ؟ تو تازه فهميدي ؟ ما به همه چيز نيازمنديم و خدا به هيچ چيز نيازمند نيست .

تا آخر عمر ، حداقل چند نماز كامل بخوانيد

امّا جوان ها حداقل اين عمل را بي عيب به جا بياوريد ، و شما بزرگ ترها هم چنين كنيد . ما اگر در گذشته اين ها را با عيب بنا كرديم و نقاشي نموديم ، اين چند روزه ، يا چند ماهه ، يا چند هفته ، يا چند سال كه از عمرمان مانده و هنوز ملك الموت نيامده است ، بياييم چهار تا نماز كاملي نقاشي كنيم كه امام صادق و پيغمبر مي فرمايد ، و اگر اين چهار تا را به جا بياوريد ، يقيناً قبول مي كنند و به شما مي گويند ، محض بركت اين چهار تا نماز ، از عيب كلّ نمازهاي گذشتة شما ، چشم مي پوشيم و آن ها را هم قبول مي كنيم :

طفيل هستي و عشقند ، آدم و پري

ارادت_ي ب_ن_ما ت__ا سع_ادت_ي ببري(20)

تا اين جا بيان يك نمونه بود و حالا دو نمونه ديگر هم برايتان ذكر مي كنم . يكي از اين نمونه ها در قرآن است . شما در قرآن مجيد كلمة مبارك ، نوراني و پرمعناي حمد را از اول قرآن كه سورة حمد است ، «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» ، تا جزء آخر قرآن مجيد ، مي بينيد و كراراً هم در قرآن مي بينيد كه خداوند ما را به صورت مكرّر امر به حمد كرده است : «فَسَبِّحْ

بِحَمْدِ رَبِّكَ . »(21) اين حالا يك نمونه . ولي در قرآن مجيد زياد مي بينيد كه امر به حمد مي كند . حال اين پرسش مطرح مي شود كه حمد يعني چه ؟ حمد ؛ يعني جلال ، جمال ، زيبايي ، صفات ، آراستگي ها و كمالات خدا را اظهار كن و سپاسگزاري كن ، ولي اين حمد را كامل بياور . اين سؤال مطرح مي شود كه حمد كامل چيست ؟ من اگر كنار هر نعمتي ، يا كنار هر وصف جميلي ، يا كنار هر كمالي از پروردگار ، چه كمال خودش و چه جلوه هاي كمالش ، بنشينم و بگويم : «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» ، كافي است يا نه ؟ اساتيد فن ، قرآن شناسان ، اهل ذكر ، ائمه طاهرين ، اهل عقل ، اهل حكمت ، اهل عرفان ، حمد كامل را چگونه تصوير مي كنند ؟ آن ها مي گويند شما حمدت در صورتي كامل مي شود كه در سه مرتبه اين حمد را بياوري : «مرتبة قولي و مرتبة فعلي و مرتبة حالي . » امّا مرتبة قولي فقط كار زبان است . آن هم اين است كه خدا را آن چنان كه خودش خويش را حمد كرده ؛ آن چنان كه انبيا او را ستودند ، آن چنان كه ائمه او را ستودند ، بستايد ، مثل : حمد امام حسين(ع) در شب عاشورا : «وَ اَحْمَدُهُ عَلَي السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاءِ . » من چه در يك باغ پرميوه ، كنار چشمه و رود باشم ، خدا را حمد مي كنم ، و چه امشب هم كه عاشورا است و گرفتار سي هزار گرگ هستم و فردا قطعه قطعه مي شوم و زن

و بچه ام را به اسارت مي گيرند ، عين اين كه وسط چنان باغي هستم ، خدا را حمد مي كنم . ببينيد امام حسين(ع) چگونه دارد حمد را نقاشي مي كند ؟ به خدا نمي گويد كه اگر ما را در باغ ببري و به ما چلوكباب بدهي ، الحمدلله ، و امّا اگر گرفتار اين گرگ ها بكني ، چه الحمد للهي ؟ بلكه مي گويد : «وَ اَحْمَدُهُ عَلَي السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاء . » (22) من نه كاري به خوشي دارم و نه به ناخوشي . من عاشق وجود مقدس او هستم كه ولي نعمت من است .

در حمد قولي ، چه بگويم اَحْمَدُ ، يا بگويم : اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالِمِينَ ، يا بگويم : اَلْحَمْدُ لِلهِ عَلَي كُلِّهَا ، يا بگويم : اَلْحَمْدُ لِلهِ عَلَي كُلِّ النِّعْمَةِ يا بگويم : «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» (23) ، و اين طور كه خودش خويش را حمد كرده است ، او را حمد كنم . اين يك مرتبه حمد است ، ولي حمد در اين مرتبه ، كامل نشده است .

مرتبه دوم حمد ، مرتبة حمد فعلي است . حمد فعلي ؛ يعني چه ؟ يعني اين كه چشم ، گوش ، زبان ، دست ، شكم ، شهوت و پا را هم در راه حمد بكشانم ، و راه حمد آن ها ، اين است كه چشم و بقية اعضا را از همة گناهان نگه بدارم و به همة خيرها بكشانم . اين ، حمد فعلي است .

امّا حمد حالي ، اين است كه باطنم را از همة رذايل اخلاقي بتكانم . اين

، حمد حالي است . حالا وقتي مي گويم : الحمدلله ، تمام اعضايم هم عملاً در حمد است . باطنم هم عملاً در حمد است ، و من مستحق رحمت خاصة پروردگار مهربان عالم مي شوم . اين راهنمايي هاي قرآن است . اين جا ، سخن دربارة نماز الهي و شيطاني را تمام مي كنم ، هر چند اين دفتر با هزار سال سخن گفتن هم تمام نمي شود و در قرآن و در روايات ، براي انسان سازي مطالب فراواني است .

البته ، براي شستن گرد و غبارهاي روي دل و باطن ، هيچ راهي نيست جز گريه بر ابي عبدالله(ع) ، نه اين كه گرية ما قيمت دارد . نه ، چون اين اشك وصل به ابي عبدالله(ع) بوده و براي همين قيمت پيدا كرده است . در حقيقت ، ما با گريه كردن بر خودمان ، اين كار را مي كنيم . دست ابي عبدالله(ع) را مي گيريم و وارد باطنمان مي كنيم . مي گوييم ، آقاجان ! پاك كن ما را و او هم اين كار را مي كند .

پاورقي

1. ماعون: 4.

2. ماعون: 5.

3. ماعون:4.

4. مريم: 5.

5. ماعون: 4.

6. توبه: 54 : و (منافقان) نماز نمي خوانند مگر اين كه كسل هستند.

7. تمام نهج البلاغه، ص60.

8. مائده: 4.

9. مائده:8.

10. مؤمنون:1و2.

11. مؤمنون: 3.

12. نهج البلاغه، خطبه 98.

13. مؤمنون: 2.

14. اسراء: 78.

15. مؤمنون: 1.

16. سيد بن طاووس، اقبال، ج3، ص185.

17. حج: 78.

18. مزمّل: 20.

19. همان.

20. حافظ.

21. حجر: 98 _ نصر: 3.

22. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص91.

23. فاطر:34.

شيطان در كمينگاه

مشخصات كتاب

سرشناسه : صالحي حاجي آبادي نعمت الله عنوان و نام پديدآور : شيطان در كمين گاه نوشته نعمت الله صالحي حاجي آبادي مشخصات نشر : نعمت الله صالحي حاجي آبادي 1379.

مشخصات ظاهري : ص 304

شابك : 964-350-174-4 10000ريال يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس موضوع : شيطان موضوع : شيطانها

موضوع : شيطان -- احاديث موضوع : شيطان -- جنبه هاي قرآني رده بندي كنگره : BP226/1 /ص 2ش 9

رده بندي ديويي : 297/467

شماره كتابشناسي ملي : م 79-11626

مقدمه

پس از آن كه كتاب (شاهدان صادق) را نوشتم و نسخه خطى آن را به دوستان و آشنايان و فضلا دادم كه مطالعه كنند، آنان نظر دادند كه اگر كتابى نوشته شود كه جنبه داستانى آن بيش تر باشد، براى خوانندگان جذاب تر خواهد بود. بنده با تاءملى كه داشتم دريافتم كه اين پيشنهاد درست است. مخصوصا زمانى كه هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته ايم. ويرانى و كشت و كشتار، بوى خون و باروت، مجروح و معلول و شهيد همه جا را فرا گرفته است. در زمانى كه افكار خسته، بدن ها كوفته، چشم ها در اثر اندوه جبهه و انتظار فرزندان و بستگان كم رونق شده، گوش ها در اثر شنيدن صداى توپ و تانك و گلوله و خمپاره و انفجار بمب و موشك و راكت، در وقت و بى وقت، در سر شب و نيمه هاى آن، در اول صبح و موقع سحر، در شب عيد، در ماه مبارك رمضان، در شهر و روستا، پر از صداهاى وحشت ناك شده.

زمانى كه خانه هاى محرومان، مغازه ها و بازار، مؤ سسه و تجارت خانه، بهدارى و بيمارستان، دبستان و دانشگاه، تلمبه خانه و

راه آهن و ويران و به آتش كشيده شده.

در زمانى كه به فرموده امام امت، خمينى كبير و رهبر بزرگ انقلاب، اين سلاله نبوت: شيطان بزرگ آمريكا، شرق و غرب، شياطين بزرگ و كوچك، هم پيمانان آنان، سردم داران شرك و كفر، سران مرتجع منطقه، منافقان كور دل و از خدا بى خبر، همه عليه اسلام و مسلمين كمر بسته و دشمنان ديروز، دوستان و متحدان امروز شده اند؛ در يك چنين روزگارى به كفر افتادم كتابى را بنويسم كه هم جنبه داستانى داشته و هم سازنده باشد. اين بود كه (موضوع شيطان شناسى) را برگزيدم. به عقيده من ايمان دو جزء دارد. يكى خداشناسى و ديگرى شيطان شناسى، اگر بخواهيم به درستى خداشناس و يكتاپرست باشيم چاره اى نيست جز شناخت ضد خدا.

روايتى كه فرمود: (تعرف الاشياء باضدادها) بدين معنا است كه هر چيزى را بايد با ضد آن شناخت؛ يعنى تا ضد نباشد چيزى به خوبى شناخته نمى شود؛ مانند شب كه ضد روز، ظلمت ضد روشنايى، فقر و گرسنگى و بى چيزى ضد غنا و سيرى و ثروت، مريضى ضد سلامت، ناامنى و هرج و مرج ضد امنيت، سرما ضد گرما، جهالت و نادانى ضد علم و دانايى، بى عقلى ضد عقل است: كه اگر اين اضداد نباشند ارزش روز، روشنايى، ثروت، سلامت، علم و عقل درست به دست نمى آيد.

از همين رو خداشناسى انسان، كامل نمى شود مرگ اين كه انسان، شيطان شناس هم باشد. هر چه انسان شيطان شناسى اش بيشتر باشد، مكر و خدعه هاى شيطان، قسم دروغ خوردن، وسوسه ها، فتنه ها، حيله ها، وعده هاى دروغ دادن،

دل سوزى بى جا و هزاران هزار نيرنگ شيطان را مى شناسد و ديگر دنبال او نيم رود و گول وسوسه هاى زودگذر او را نمى خورد و مى داند كه دشمن هر كه باشد، دشمن است. دشمن نااميد از همه چيز، و رانده شده اى مانند شيطان هيچ وقت به راه نمى آيد و آشتى نيم كند، وقتى شخص دنبال او نرفت خواه ناخواه دنبال خدا خواهد رفت. پس نيمى از خداشناسى، شيطان شناسى است. كوتاه سخن اين كه، نوشتار پيش روى شما مربوط به شيطان و شيطان صفتان مى باشد. اميد كه خوانندگان عزيز و محترم او را به خوبى بشناسند تا در نتيجه، خدا را بهتر بشناسند.

تعريف شيطان

از قديم الايام، افسانه شيطان، همواره انسانها را در دنيايى از وحشت و ابهام فرو برده بود و هم چنان ادامه دارد.

مى گويند: بچه هاى بازى گوش و نافرمان و زيرك شيطان اند، افراد منحرف را شيطان اغوا كرده، هر كار بد فرجامى از وسوسه هاى شيطان است و در هر كار بدشگونى شيطان دست دارد.

مى گويند: شيطان در همه جا هست، اعوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همه مردم كار دارد، در برابر همه قد علم مى كند، هر انسانى را به بهانه اى فريب مى دهد و دام هاى گوناگون در اختيار دارد.

شيطان در ذهن بچه ها عامل وحشت و ترس و وسيله اى براى رام كردن و ترسانيدن آنان است. قصه نويسان، براى سرگرمى كودكان از شيطان يك موجود خيالى ساخته و از نخستين سال هاى زندگى، يك شبح وحشتناك و يك قدرت اسرارآميز در ذهنشان مى آفرينند.

مى

گويند: براى بزرگ سالان، شيطان عامل فريب و گناه است، انسان را به معصيت وا مى دارد، تمايلات نفسانى را بيدار مى كند، موجب سقوط و لغزش انسان مى شود، خواسته ها نامشروع را پديد مى آورد، باعث تجاوز و تعدى مى گردد، شهوات ويران گر را تحريك مى كند، خشم و غضب را شعله ور مى سازد، مصيبت و رنج مى آفريند، آدمى را به تباهى و فساد مى كشاند، لجاجت و خودسرى را رونق مى دهد.

و نيز: تمامى اين صفات از شيطان و كار او است، انسان از روى ندامت با فريادى بلند مى گويد: نفرين بر شيطان، لعنت خدا و ملائكه بر او باد، اين شيوه از زمان حضرت آدم عليه السلام معمول بوده كه شيطان را مسئول هر كارى و عصيانى مى دانسته اند.

در تعريف او گفته اند: شيطان، قدرتى است نابكار و بسيار بدكردار، نيرو و روحى است پليد و سركش و طغيان گر؛ حقيقت مطلب اين است كه شيطان، اسم خاص نيست تا بر موجودى معين و مشخص دلالت كند و وجود مستقلى ندارد، اسمى است بى نشان؛ مانند سيمرغ كه وجود خارجى ندارد و هيچ نام و نشانى براى او نيست، اغلب جاها كه نام شيطان برده مى شود مراد همان ابليس است كه از دستورهاى خداوند سرپيچى و تكبر كرد.

شيطان و طرف دارانش در طول تاريخ در مقابل نيكان و نيك سيرتان قرار داشته اند و خواهند داشت، مثنوى در پى اين معنا بوده كه گفت:

دو علم بر ساخت اسپيد و سياه

آن يكى آدم ديگر ابليس راه

در ميان آن دو لشگر گاه رفت

چالش و پيكار آنچه رفت

رفت

هم چنان دور دوم هابيل شد

ضد نور پاك او قابيل شد

هم چنان اين دو علم از عدل و جور

تا به نمرود آمد اندر دور دور

ضد ابراهيم گشت و خصم او

و آن دو لشكر كين گزار و جنگجو

چون درازى جنگ آمد ناخوشش

فيصل آن هر دو آمد آتشش

پس حكم كرد آتشى را ونكر

تا شود حل مشكل آن دو نفر

دور دور و قرن قرن اين فريق

تا به فرعون و به موساى شفيق

سال ها اندر ميانشان حرب بود

چون زحد رفت و ملولى مى فزود

آب دريا را حكم سازيد حق

تا كه ماند كى برد زين دو سبق

هم چنان تا دور و طور مصطفى

با ابوجهل آن سپهدار جفا

هم نكر سازيد از قوم ثمود

صيحه اى كه جانشان را در ربود

هم نكر سازيد بهر قوم عاد

زود خيز تيز رو يعنى كه باد

هم نكر سازيد بر قارون زكين

در حليمى اين زمين پوشيد كين

تا حليمى زمين شد جمله قهر

برد قارون را و گنجش را به قعر(1)

كلمه شيطان در قرآن هفتاد بار به صورت مفرد و هيجده بار به صورت جمع به كار رفته است كه روى هم 88 مرتبه مى شود.

شيطان اولين كسى كه.....

شيطان: نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قراراند:

- اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت: من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است.(2)

- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.(3)

- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا

را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.

- اولين كسى كه به دروغ گفت: خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود.(4)

- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت: من شما را نصيحت مى كنم.(5)

- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.(6)

- اولين كسى كه منبر رفت و براى ملائكه سخنرانى و صحبت كرد.

- اولين كسى كه كه به خدا مشرك شد.

- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)

- اولين كسى كه از خوشحالى سرود خواند و آن هنگامى بود كه آدم به زمين آمد.

- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.

- اولين كسى كه لواط كرد(8) چون زمانى كه به ميان قوم لوط آمد خود را در اختيار آنان قرار داد تا با او لواط كنند.

- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.

- اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.

- اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.(9)

- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را

آزمايش كند.(10)

- اولين كسى كه دستور ساختن صابون را داد تا مردم بدن و لباس خود را بشويند.

- اولين كسى كه دستور ساختن آسياب را داد تا مردم گندم هاى خود را آرد كنند.

- اولين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد تا مردم را منحرف كند و از مسير حق برگرداند.(11)

- اولين كسى كه خدا را در آسمان ها پرستيد.

- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!

- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.

- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.(12)

- اولين كسى كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.(13)

- اولين كسى كه ساز درست كرد و خود، آن را نواخت.

- اولين كسى كه براى زيبايى، زلف گذاشت.(14)

- اولين كسى كه براى مخالفت با پيامبران ريش خود را تراشيد.

- اولين كسى كه براى مست شدن مردم، شراب درست كرد.

- اولين كسى كه ساختن آلات لهو و لعب و موسيقى را به قابيل آموخت.

- اولين كسى كه وقتى وارد جهنم مى شود، خطبه مى خواند.

- اولين كسى كه مكر و حيله و خدعه نمود.

- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.(15)

- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.(16)

- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.

- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود(17) و از ناراحتى فرياد كشيد.

- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.(18)

- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.(19)

- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.

- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را

ساخت.(20)

- اولين كسى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را لعنت كردند.

- اولين كسى كه از ترس ملائكه فرار كرد و خود را مخفى نمود.

- اولين كسى كه دستور مساحقه داد. امام باقر عليه السلام فرمود: (وقتى خواسته ابليس در قوم لوط عملى شد، خود را به صورت زن در آورد و سراغ زنان آمد و گفت: آيا مردان شما با هم لواط مى كنند؟ در جواب گفتند: آرى. دستور داد شما نيز با هم مساحقه كنيد).(21)

معنى شيطان

شيطان دو معنى دارد: يكى اصطلاحى، و آن همان معنايى است كه بر سر زبان مردم است. وقتى كلمه شيطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود كه رو در روى خدا ايستاد و نافرمانى كرد و در برابر آدم عليه السلام سجده نكرد.

ديگرى معنى لغوى آن است، شيطان از (شطش) و (شاطن) گرفته شده و هر دو به معنى پليد، خبيث، پست و موجودى سركش، متمرد و نافرمان به كار برده مى شود. به عبارت ديگر، به هر چيز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنين به معنى منحرف و منحرف كنند، ياغى و طاغى، شرير و شرارت كننده، دور بودن و دور شدن از حق و حقيقت، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى، بدخوى و سخت دل، بدجنس و بد ذات و ناپاك، هلاك شده و هلاك شونده آمده است. اين معانى و صفات در انسان باشد يا در جن، در چهار پايان باشد يا وحوش، خزندگان و غيره همه اين ها از معانى و مصاديق شيطان است.

و فرد شاخص آن، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است

كه در ميان مردم معروف و مشهور است و آن ابليس و لشگريان و اعوان و انصار و ياوران او است. همان كسى كه باعث بدبختى خود و آدم عليه السلام، باعث بيرون شدن خود و آدم عليه السلام از بهشت شد.

به ميكرب هم شيطان مى گويند

روايات فراوانى داريم كه به موجودات ريز و زيان بخش (ميكرب ها) هم شيطان گفته مى شود. از آن دسته است:

1. امير المومنين عليه السلام فرمودند: از قسمت سوراخ شده و طرف دست گيره و قسمت شكسته كوزه و ظروف ديگر آب نخوريد؛ زيرا شيطان روى دست گيره و قسمت سوراخ شده ظروف لانه مى كند.(22)

2. نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان فرمودند: از طرف دست گيره و قسمت شكسته كوزه آب نخوريد كه شيطان هم از آن جا آب مى آشامد.(23)

3. از قول پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه فرمودند: موهاى شارب (سبيل) خود را بلند مگذاريد؛ زيرا شيطان، آن را جاى امن براى زندگى خويش قرار مى دهد، و در آن جا مخفى و پنهان مى گردد.(24)

بعضى ها (سبيل)هاى خود را كوتاه نمى كنند، به طورى كه وقت غذا خوردن و آشاميدن آب، با غذا تماس پيدا مى كنند و آلوده مى گردند و در اثر نفى كشيدن هم، موها مرطوب شده و جاى مناسبى براى رشد ميكربها مى شوند؛ آن گاه هنگام غذا خوردن ميكروب همراه غذا بلعيده شده و مرض هايى ايجاد مى كنند.

4. نيز فرمودند: دستمال آلوده به گوشت را در خانه نگذاريد كه جايگاه شيطان است.(25) و همين ميكرب ها بودند كه حضرت ايوب عليه السلام را احاطه كرده

و او را به فزع آوردند به طورى كه با خدا مناجات كرد و گفت: خدايا! شيطان با بدن من تماس گرفته و مرا عذاب مى دهد.(26) مى توان گفت شيطان در روايات فوق و قول ايوب عليه السلام همان ميكرب است.

خلقت شيطان

خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفريده: يك نوع در آسمان ها هستند كه همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند كه شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات ديگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسليم محض پروردگار مى باشند و يك لحظه نافرمانى او را نمى كنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده.

نوع ديگر؛ انسان است كه خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پديد آورد و ملائكه بر او سجده كردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت، و از خاك و آب به وجود آمده است.(27)

نوع سوم؛ نژاد جن است كه خداوند ايشان را از آتش بى دود(و باد) پديد آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است. خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است. خداوند درباره خلقت آنان چنين فرموده:

والجان خلقناه من قبل من نار السموم

(ما طايفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود - آفريديم).(28)

همان طور كه خداوند، نخست آدم عليه السلام را خلق نمود و همسرش (حوا) را بعد از او از جنس خودش آفريد، پدر جن ها هم كه (مارج) نام داشت از آتش و سپس همسرش (مارجه) را

نيز از او خلق نمود. (مارج و مارجه) با هم ازدواج كردند (جان) متولد شد و فرزندان (جان) دو طايفه شدند، يك طايفه، همان جن ها كه در ميان آنان، هم مؤمن پيدا مى شود و هم كافر؛ طايفه دوم؛ شياطين شدند كه پدر بزرگشان (ابليس) مى باشد. ابليس يكى از فرزندان جان است.

نام ها و صفات شيطان

براى شيطان اسامى و صفات متعددى ذكر شده و آنها از اين قرارند:

1. ابليس؛ اين كلمه اى است مفرد و داراى دو جمع (اباليس و بالسه) از ماده بلى و ابلاس گرفته شده. معناى آن نااميدى، ماءيوس شدن از رحمت خدا؛ تحير و سرگردانى، حزنى كه از شدت ياس پيدا مى شود؛ اندوه گين و سر در گريبان كردن، آمده ابليس، كلمه عربى و اسم خاص است و معروف شده براى همان كسى كه آدم را فريب داد و باعث بيرون شدن او و همسرش از بهشت گرديد. و الان با تمام قدرت، خود و لشگريانش در كمين انسان هاى بى ايمان و سست عنصر، بلكه در كمين همه انسان ها بوده مگر بندگان مخلص، كه از آنان ماءيوس است.(29)

ابليس، موجودى است حقيقى و زنده، با شعور، مكلف، نامرئى و فريب كار؛ همان كه از امر خدا سرپيچى نمود و هم اكنون هم مردم را اغوا مى كند و بر انجام گناه و خلاف تشويق مى نمايد.

چهره ابليس، چهره تكبر و عصيان، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهر غرور و خود برتر بينى است.

لفظ ابليس، به صورت مفرد، يازده بار در قرآن آمده كه جز دو مورد بقيه مربوط به خلقت آدم عليه السلام است. از جمله:

(همانا شما

آدميان را بيافريديم و سپس شكل داديم و پس از آن به فرشتگان امر كرديم تا بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس، كه از سجده كنندگان نبود.) (30)

(فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس، كه سرپيچى و تكبر نمود و از كافران گرديد.)(31)

(چون فرمان سجده بر آدم رسيد، همگى اطاعت كردند جز ابليس، كه از سجده بر آدم امتناع ورزيد. خداوند فرمود:اى ابليس! چه شد تو را كه با ديگران بر آدم سجده نكردى.)(32)

(ابليس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقيقت، در نظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندكى از اهل ايمان، همه او را تصديق كردند و پيرو او شدند)(33)

(كافران و معبودان آنها (همگى) به رو، در آتش جهنم در آيند و با تمام سپاه و لشگريان ابليس به دوزخ وارد گردند)؛ زيرا آنان پيروان او هستند.(34)

و نيز در نهج البلاغه يازده مرتبه كلمه ابليس آمده است:(35)

چه تلبيس ابليس منظور شد

ملائك پس سجده ماءمور شد

يكايك بدين سجده اقرار كرد

جز ابليس كز سجده انكار كرد

به خود گفت من ز آتشم او ز خاك

گر از سجده روى از تو تابم چه باك

تكبر به سويش چه آورد روى

بشد طوقى از لعنتش در گلوى

2. وسواس؛ به معناى چيز وسوسه گر، وسوسه كننده، كلامى كه در باطن انسان مى گذرد از درون خود انسان بجوشد يا شيطان و يا از كس ديگرى - كه از بيرون عامل آن شود وسواس گويند. وسواس در اصل صداى آهسته است كه از به هم خوردن زينت آلات بر مى خيزد و به هر صداى آهسته اى هم گفته مى

شود. معناى ديگر آن افكار بد و نامطلوب و مضرى است كه به ذهن انسان خطور مى كند. يا با صداى آهسته به سوى چيزى دعوت كردن و مخفيانه در قلى كسى نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. كلمه و ماده وسواس در قرآن پنج بار استعمال شده:

(من شر الوسواس الخناس، الذى يوسوس فى صدور الناس) (36)

(فوسوس لهما الشيطان) (37)

(فوسوس اليه الشيطان) (38)

(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما يوسوس به نفسه) (39)

3. خناس؛ به معناى كنار رفتن، عقب گردكردن و پنهان شدن است؛ چون هنگامى كه انسان به ياد خدا بيفتد و نام او را ببرد، شيطان عقب گرد مى كند. پنهان و مخفى مى شود. اين واژه نيز به چند اعتبار معناى خاصى پيدا مى كند؛ مثلا رجوع كردن و برگشتن به اين اعتبار كه انسان وقتى از خدا غافل شد و او را فراموش كرد، شيطان براى وسوسه و اغوا نمودن بر مى گردد. پنهان كارى، از اين رو كه انسان وجود وسوسه را كمتر حس مى كند، و همه جا هست، با ظاهرى مى آيد و خود را در لعابى از حق، در پوسته اى از راست در لباس عبادت و گمراهى در پوشش هدايت، جلوه گر مى شود.

دشمنى دارى چنين در سر خويش

مانع عقل است و خصم جان و كيش

يك نفس حمله كند چون سوسمار

پس به سوراخى گريزد در فرار

در دل او سوراخ ها دارد كنون

سر زهر سوراخ مى آرد برون

كه خدا آن ديو را خناس خواند

كو سر آن خار پشتك را بماند

مى نهان گردد سر آن خارپشت

دم به دم از بيم صياد درشت

تا چو فرصت يافت سر آرد برون

زين

چنين مكرى شود مارش زبون (40)

4. رجيم؛ به معناى سنگسار كردن، سنگ زدن؛ سنگ زده شده؛ از روى گمان سخن گفتن؛ رانده شده از خيرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان؛ زده شده با سنگ هاى شهابى است و وقتى مى خواهد به آسمان عروج كند ملائكه او را با سنگ هاى شهابى مى زنند و بر مى گردانند.

حضرت عبدالعظيم فرمود: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: (رجيم) يعنى رانده شده از مواضع خير، هيچ مؤمنى را به ياد نمى آورد مگر آن كه بر او لعن نمايد. در علم خدا گذشته است: هنگامى كه حضرت مهدى (عج) قيام كند مؤمنى نيست مگر آن كه شيطان را سنگ مى زند.

از امام صادق عليه السلام مى پرسند: چرا شيطان (رجيم) ناميده شده؟ حضرت فرمود: براى آن كه او رجم و سنگسار مى شود. عرض كردند: آيا به سبب رجم و سنگسار، او از بين مى رود و يا اعضا و جوارحش شكسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خير، بلكه از بين نمى رود؛ زيرا در علم خدا گذشته كه شيطان در زمان قيام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.(41)

5. عزازيل؛ اين كلمه لغت (عبرى) است و به معنى عزيز شده؛ كسى كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام بوده، كسى كه عزت و توانايى ظاهرى داشته باشد. شيطان را از اين دو عزازيل گفته اند كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام و در عبادت خدا كوشا و سخت مقاوم بوده است.

تكبر عزازيل را خوار كرد

به زندان لعنت گرفتار كرد

و نيز عزازيل، نام بزى است كه

كفاره گناهان را بر او مى گذارند و در وادى باير و بى آب و علف رها مى كنند تا كفاره گناهان قوم را به جايى نامعلوم ببرد.(42)

6. حارث؛ در حديث طولانى از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه: از آن حضرت سؤال شد: اسم ابليس در ميان ملائكه آسمان چه بوده؟ آن حضرت فرمود: حارث.(43) و نيز در حديث صافى از امام رضا عليه السلام نقل شده: نام او حارث بوده ولى ابليس ناميده شد، زيرا از رحمت خدا ماءيوس گرديد.

7. صاغر؛ يكى از صفات شيطان است. به معناى پست و ذليل، ذليل بودن به واسطه رفتن عزت و حكومت و استقلال، از بين رفتن حيثيت و مقام و حقير و زبون بودن و.....

بعد از آن كه شيطان انسان را سجده نكرد و در مقابل خدا تكبر نمود، خداوند خطاب به او كرد و فرمود:

فاخرج انك من الصاغرين.

(از بهشت خارج شو؛ زيرا تو از افراد ذليل و زبون و درمانده و پستى).(44)

به خاطر سجده نكردن از مقام عزت و بلندى به زير افتادى و سرنگون شدى، نه اين كه سود نبردى، بلكه ضرر و زيان هم كردى.

8 و9. مذئوم و مدموره؛(45) يعنى ذليلا نه و با خوارى رانده شده؛ راندن به قهر و غلبه؛ طرد كردن از رحمت، معيوب شده، ننگ عار و تمام اين ها درباره شيطان صادق است، چون او را با خفت و خوارى و با قهر و غلبه از بهشت بيرون كردند.

10. مذموم؛ سرزنش شده؛ زيرا خداوند بعد از آن كه شيطان سجده نكرد او را سرزنش كرده و خطاب نمود: چرا سجده نكردى؟ آيا كافر شدى يا از

بلند مرتبه گان بودى؟(46)

11. غوى؛ يعنى راه هلاكت را در پيش گرفتن؛ نوميدى از رحمت خدا؛ گمراه شدن و گمراه كردن؛ كارى جاهلانه كه از اعتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانى كه ناشى از غفلت باشد؛ از مقصد بازماندن و به مقصد نرسيدن.

چون شيطان در آغاز خودش گمراه شد و بعدا حضرت آدم عليه السلام و اولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر كرد، از مقصد خودش باز ماند و از رحمت خدا نااميد شد.

12. عفريت؛ يعنى قوى، پرزور، زيرك، گردش كش، و خبيث؛ اگر جن خبيث باشد همان را شيطان مى گويند و يا اگر با داشتن خباثت و شرارت نيروى زيادى هم داشته باشد عفريت ناميده مى شود. همان طور كه در داستان حضرت سليمان عليه السلام آمده، وقتى كه حضرت فرمود: چه كسى تخت بلقيس را براى من مى آورد؟ عفريتى از جن گفت: من مى آورم،(47) معلوم مى شود كه به اسم اعظم واقف بوده است؛ زيرا مى خواست در يك مدت كمى تخت را كه صدها كيلومتر از آن جا دور بود بياورد.

13 و 14. مارد و مريد؛ كه معنى هر دو تقريبا يكى است و به معنى شيطان سركش و متمرد؛ ظالم و عصيان گر، بى شخصيت اعم از انسان و جن و شيطان؛ عارى از خير و نيكى و بركت و فايده و (شيطان مارد و شيطانا مريدا) در قرآن به همين معنى آمده است.(48)

15. شيصبان؛ مرحوم علامه مجلسى مى گويد: يكى از نامهاى شيطان شيصبان است و به بنى عباس هم بنوشيصبان مى گويند؛ زيرا شيطان

در نطفه بعضى از آنها رسوخ كرده بود.(49)

16. ابومره 17. ابوخلاف، 18. ابولبين، 19.ابيض؛ كه او مردم را به خشم مى آورد.

20. وهار؛ به خواب مؤمنان مى آيد و آنان را اذيت مى كند.(50)

21. ابولبينى؛ يكى از دختران ابليس (لبينى) است و لقبى براى ابليس است.

22 و 23. نائل، و ابوالجان است.(51)

ازدواج شيطان

راجع به ازدواج ابليس كه چه موقع بوده، و با چه كسى ازدواج نموده و همسر او چگونه پيدا شده و دختر چه كسى است؟ دو قول نقل شده:

مجمع البحرين در لغت شيطان مى نويسد: وقتى خداوند متعال، اراده كرد كه براى ابليس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تكه آتشى پيدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفريد.(52)

در نقل ديگرى آمده: ابليس - كه اسم اولى او عزازيل است - از همان اوان جوانى، در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسيد. وقتى تصميم به ازدواج گرفت، با دختر (روحا) به اسم (لهبا) كه آن هم از طايفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن كه ايشان با هم ازدواج كردند، فرزندان زيادى از آن ملعون به وجود آمد كه از شمارش بيرون است به طورى كه زمين از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدند و مدتى طولانى، خدا را ستايش نمودند. در ميان ايشان عبادت و بندگى خود ابليس از همه آنان بيشتر بود. از همين جهت، بعد از آن كه خداوند اختلاف و خون ريزى را در ميان طايفه جن و نسناس (طايفه اى به جاى انسان فعلى

بودند) ديد، هر دو طايفه را هلاك كرد، و از ميان آن طايفه فقط ابليس را نگاه داشت. بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم، در آسمان اول مدتى در ميان ملائكه، خدا را عبادت كرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پيش رفت و با ملائكه هر آسمان خدا را ستايش كرد تا وقتى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپيچى كرد و رانده شد.(53)

پس زن و فرزندان او هم جزء هلاك شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم كه احتياج به زن نداشت، بعد از بيرون آمدن از بهشت هم، زنى براى او به وجود نيامد.

چرا خداوند شيطان را آفريد؟

بسيارى مى پرسند: با اين كه خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فريب كارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشيار، زرنگ، كينه توز، پرفريب و مصمم. چرا او را آفريد؟ اگر خدا انسان را براى تكامل و رسيدن به سعادت، از طريق بندگى خود آفريده، وجود شيطان كه يك موجود ويران گر و ضد تكامل است چه دليلى مى تواند داشته باشد؟

در پاسخ مى توان گفت: اولا، خداوند شيطان را از آغاز آفرينش انسان نيافريد، چون خلقت او از اول پاك و بى عيب بود و به همين دليل ساليان درازى در ميان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرينش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى، بنا را بر

طغيان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گرديد و لقب شيطان گرفت.

ثانيا؛ اگر اندكى فكر كنيم خواهيم دانست كه وجود شيطان، اين دشمن خطرناك نيز كمكى است به پيشرفت و تكامل انسان ها و براى آن كسانى كه ايمان دارند و مى خواهند راه حق را بپيمايند وجود او مضر و زيان آور نيست، بلكه پيشرفت و تكامل آنان است.

راه دور نرويم هميشه نيروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت، جان مى گيرند و سير تكاملى خود را مى پيمايند، وجود يك دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزيدگى او مى گردد. هم چنين هميشه در ميان تضادها بالندگى و رشد معنا پيدا مى كند، هيچ موجودى راه كمال را نمى پويد مگر اين كه در مقابل دشمن نيرومندى قرار گيرد.

به عبارت ديگر، انسان تا در برابر دشمن نيرومند و با قدرت قرار نگيرد هرگز نيرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به كار نمى اندازد، همين وجود دشمن مايه جنبش هر چه بيشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزيده و نيرومند، كسانى هستند كه در جنگ هاى بزرگ، با دشمنان سخت در گير بوده اند. سياست مداران با تجربه و پر قدرت، آنهايى هستند كه در بحران هاى سخت سياسى با دشمنان نيرومند دست و پنجه نرم كرده اند.

قهرمانان بزرگ، كسانى هستند كه با حريفان نام آور و سخت، زور آزمايى كرده اند؛ بنابراين، چه جاى تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گير در برابر شيطان، روز به روز قوى تر و نيرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه

وجود ميكرب هاى مزاحم مى گويند: اگر آنها نبودند، سلول هاى بدن انسان در يك سستى و بى حالى فرو مى رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتى متر تجاوز نمى كرد و همگى به صورت آدم هايى كوتوله بودند و به اين ترتيب، انسانهاى كنونى با مبارزه جسمانى با ميكرب هاى مزاحم، نيرو و نمو بيشترى كسب كرده اند.

هم چنين است روح انسان در مبارزه با شيطان، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهايى كه مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زيانى نخواهد داشت، بلكه به طور غير مستقيم براى آنها ثمر بخش خواهد بود.

چرا شيطان را مهلت داد؟

سئوال ديگرى پيش مى آيد و آن چنين است: بعد از اين كه شيطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت، بزرگى و شوكت او تكبر ورزيد، از ميان ملائكه، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حيات او پذيرفت؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه اين گونه به جنايت و خيانت خود ادامه دهد و مردم را بيشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟

جواب اين كه: جهان جاى آزمون است، و مى دانيم كه آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناك، امكان پذير نيست. وجود نامبارك شيطان و حيات و زندگى او به عنوان يك دشمن و نقطه منفى براى تقويت پايه هاى دين باورى و نقاط مثبت

ديگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلكه مؤ ثر نيز خواهد بود.

قطع نظر از وجود شيطان، در وجود خود ما، غريزه هاى ديگرى نيز هست كه انسان در همه زمينه ها، مى آزمايند تا در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرد. به اين ترتيب، در اين ميان روح انسان پروش مى يابد. مهلت شيطان و ادامه حيات او نيز تقويت اين تضاد است، و تا او نباشد راه راست و مستقيم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نيكو سيرتان و بد بدسيرتان مشخص نمى شود.

ديگر اين كه، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستايش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مكافات و پاداش عبادتهاى او است.

سوم اين كه، خواسته تا وى بيش تر در عذاب خدا غرق شود، زيرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بيشتر يابد، گناهش بيشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرمايد:

(آنها كه كافر شدند (راه طغيان را پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است. ما به آنها مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد)(54)

از اين مهم تر، هر چند خداوند شيطان را در انجام وسوسه هايش آزاد گذاشته، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نيافريده است. به او نيروى عقل و شعور، و خرد داده كه مى تواند شد محكم و نيرومندى در مقابل وسوسه هاى شيطان بسازد.

يكى ديگر از راههاى دفاعى او، انگيزه پاك و عشق به تكامل است كه به عنوان يك عامل

سعادت در نهادش گذارده شده است.

هم چنين، فرشتگان را كه الهام بخش نيكى ها هستند. به كمك انسان هايى كه مى خواهند از وسوسه هاى شيطانى بر كنار بمانند فرستاده. قرآن مى فرمايد:

(فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقويت روحيه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى كنند و مى گويند: نترسيد و غمگين نباشيد، بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.(55)

شيطان سنگ محك عمل كردها

به بيان ديگر، شيطان و وسوسه هاى او، بارى امتحان و جدا كردن افراد پاك از ناپاك است. براى مشخص نمودن ايمان ثابت و استوار از ايمان ناپايدار بندگان، وسيله خوبى به شمار مى آيد. اين كه خداوند شيطان را خلق نمود عبث و بيهوده نبوده و نيست. پروردگار عالم آنها را از روى مصلحت و غرض آفريد، و به واسطه آنها خبيث از طيب شناخته و جدا مى شود. تمام افراد، از سعيد و شقى، پاك و ناپاك، مؤمن و منافق و كافر، عادل و ظالم، همه مى خواهند به سوى خدا بروند و در مقام امن الهى بيارامند همه در دستان شيطان امتحان و آزمايش مى شوند و خدا با محك خاص خود آنها را از هم جدا مى كند.

آنهايى كه پيروان خدا و پيامبران او هستند، هيچ گاه فريب شياطين را نمى خورند. اما آنهايى كه ايمانشان ريشه دار و محكم نيست، بلكه سطحى و تقليدى است، دعوت آنها را زود مى پذيرند و تسليم ايشان مى شوند.

شيطان يكى از ماءموران خداوند است كه حكم بازرس را دارد و نمى گذارد اشخاص پليد و آلوده،

در حرم خداوند قدم گذارند. مردم را بازرسى دقيق و تفتيش صحيح مى كند.

الا عبادك منهم المخلصين

(مگر بندگان مخلص كه شيطان را به آنان دسترسى نيست)(56)

آنان كه بر خدا پيشى مى گيرند و تكبر مى ورزند و صفات بلند اسمهاى نيك خدا را دزديده و خود را بدان مى چسبانند، جلو آنها را گرفته و نمى گذارد در حرم خداوندى كه جاى بندگان وارسته و پاك سرشت است، وارد شوند.

نكته ديگر اين كه اگر شيطان نبود، دنيا به اين صورت نبود و آدم از بهشت به دنياى خاكى نمى آمد. آدم نخست در بهشت بود و جايگاه ويژه داشت. از آنجا كه خداوند مى خواست انسان راه كمال را بپيمايد، شيطان را آزاد گذاشت تا او را وسوسه كند و از بهشت رانده شود و در دنياى خاكى بر خلاف فرشتگان كه راه كمال بر آنان بسته است، راه ترقى و سعادت را طى كند، اين بود كه او را از (اسفل السافلين)(57) با گامهاى استوار و مجاهده و با اراده پروردگار حى قيوم به (اعلا عليين)(58) رسيد. انسان از ملائكه اشرف شد و اين همه فضايل و درجات را كسب نمود. همه اينها در اثر خلقت شيطان و فوايد آفرينش او است، پس خلقت او و مهلت دادن به او همه از روى مصلحت بوده و امر ماءمورى از جانب خداوند است.

شيطان سگ تربيت شده خدا

عده اى از بزرگان مى گويند: شيطان سگ خدا است، پروردگار عالم آن را خلق و تربيت كرد كه به موقع به دشمنان خدا حمله كند. مانند سگى كه صاحبش آن را تربيت مى كند كه به موقع به دشمن حمله كند.

اموال و ثروت صاحبش را از گزند غارت گران حفظ نمايد و دشمنان را از در خانه او براند و دور كند.

آرى، خداوند متعال شيطان را آفريد تا هر كس از زير فرمانش خارج شود، شيطان همچون سگ تعليمى او را بربايد و به زير فرمان خود ببرد. از همين رو است كه هر كس از ولايت الهى و حزب خدا بيرون رود بى شك داخل در ولايت كفر و شيطان و حزب او شده در قرآن كريم هم، فقط از اين دو حزب نام برده شده است.(59)

وقتى بنده اى بر گناه اصرار ورزد خداوند ولايت خود را از او بر مى دارد، سپس آن بنده اسير دست شيطان گرديده و در ضلالت و گمراهى فرو مى رود. از اين رو در قرآن كريم آمده:

فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم.

(آنگاه خداوند هر كس را بخواهد به ضلالت وا مى گذارد و هر كس را بخواهد به مقام هدايت مى رساند و او خداى مقتدر و داناست.)(60)

اين دو موجود در بعضى از صفات با هم اختلاف دارند و در بعضى ويژگى ها متحداند. موارد اختلافشان از اين قرار است:

1- سگ ها در روز مى خوابند و شب ها براى پاسدارى از اموال صاحبشان بيدار مى مانند. اما شيطان نه روز مى خوابد و نه شب؟! او در تمام اوقات كارش سر راه گرفتن و حمله كردن به مردم مى باشد، آنان را از راه مستقيم منحرف نمودن است.

2- سگ ها ميان دشمنان و دوستان صاحبانشان فرق مى گذارند. به دوستان صاحب خود حمله نمى كنند، جلوى آنها را نمى گيرند،

حمله آنها فقط به دشمنان است، ولى شيطان به دوست و دشمن حمله مى كند، هر دو را اذيت مى نمايد و راه را بر هر دو مى بندد.

3- سگ ها به اهل خانه و صاحب خود حمله نمى كنند، به خلاف شيطان كه به اهل خانه هم حمله مى كند!؟ پيامبران الهى اهل خانه اند كه اگر بتواند حمله مى كند و ايشان را از اوج عزت پايين مى آورد. نمونه آن حضرت آدم و حوا پدر و مادر آدميان است. به قول شاعر:

آن عدوئى كز پدرتان كين كشيد

سوى زندانش ز عليين كشيد

مادر و باباى ما را آن حسود

تاج و پيرايه به چالاكى ربود

كردشان آن جا برهنه خوار و زار

سالها بگريست آدم زار زار

با خدا گفتى شنيدى رو به رو

من كيم در پيش مكر آن عدو

خدايا در كف شيطان زبونم

زحيرت من نمى دانم كه چونم

زچنگ اين سگم آزاد گردان

به آزادى دلم را شاد گردان

شيطان حتى به صاحب خانه (خدا) هم حمله مى كند و در برابر او فرياد مى زند. و به فرموده قرآن مجيد، آن ملعون مى گويد:

رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين

شيطان آن گاه كه مهلت يافت، به مبارزه با خدا برخاست و - گفت: (خدايا حالا كه مرا گمراه نمودى، من هم در زمين - همه چيز را - در نظر فرزندان آدم آراسته مى كنم كه از ياد تو غافل شوند و همه آنان را گمراه خواهم كرد).(61)

باز آن ابليس بحث آغاز كرد

كه بدم من سرخ رو كرديم زرد

رنگ رنگ توست صباغم توئى

اصل جرم و آفت و داغم توئى

همچون آن ابليس و ذريات او

با خدا در

جنگ و اندر گفت و گو

4 - سگ ها متملق و متواضع اند، خود را از ديگران و هم نوعان خود برتر و بالاتر نمى دانند. اما شيطان، به فرموده خداوند متعال متكبر است، آن جا كه مى فرمايد:

ابى واستكبر و كان من الكافرين

(وقتى فرشتگان به دستور خداوند به آدم سجده كردند مگر شيطان - ابا كرد و تكبر ورزيد و از گروه كافرين گرديد).(62)

5 - سگ ها زياد بچه مى زايند - ديده شده كه سگى 12 بچه زاييد- بچه هاى آنها مى ميرند يا كشته مى شوند. شيطان هم زياد بچه مى زايد، ران هاى خود را به هم مى مالد و تخم مى ريزد، از هر تخمى شيطانى بيرون مى آيد - ولى آنها تا روز موعود سالم و باقى مى مانند! در روايتى وارد شده:

نسبت يك انسان مؤمن با شياطين، نسبت لاشه گوشت است به زنبورهايى كه اطراف آن را گرفته اند. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (قسم به خدايى) كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث فرمود، شياطينى كه بر يك مؤمن مسلطاند، زيادتراند از زنبورهايى كه اطراف لاشه گوشتى را گرفته اند).(63)

و امام باقر عليه السلام درباره شمارش شياطين در اطراف يك نفر مؤمن مى فرمايد: (زمانى كه انسان مؤمن از دنيا برود به اندازه جمعيت ربيعه و مصر - كه دو طايفه بسيار پرجمعيتى بودند - آن مكان و همسايگان آن مؤمن را رها مى كنند و مى روند).(64)

تمام اين شياطين، در اطراف مؤمنان لانه كرده و ايشان را وسوسه مى كنند و از راه مستقيم مى گردانند. در روايتى

آمده است:

(اگر شياطين بر قلوب بنى آدم احاطه نداشتند، هر آينه آنان مى توانستند به ملكوت آسمان ها راه يابند و آن جا را ببينند).(65)

6 - اگر كسى به سگ ها نان دهد و با آنها مهربانى كند با او آشنا مى گردند، هر كجا او را ببينند تملق مى گويند، خود را به خاك مى اندازند و سر و دم مى جنبانند. اما شيطان را هر چه محبت كنى رام نمى شود! بلكه عداوتش بيشتر مى شود، قرآن در اين باره مى فرمايد:

فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث

(مثل آن مثل سگى است كه اگر او را تعقيب كنى يا به حال خود واگذارى به سوى تو (عو عو) مى كند و حمله مى نمايد).(66)

كيست كار دست تو جامه اش پاره نيست

آتشى از تو نسوزم چاره نيست

7 - يورش بعضى از سگ ها ناگهانى است و از پشت سر افراد مى آيند و آنان را مى گيرند. شيطانى هم غافل گير است. از پشت سر كمين مى كند، بر سر راه هاى مستقيم مى نشيند. قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:

قال فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراط المستقيم

(شيطان در برابر خدا ايستاد - و گفت: حال كه مرا گمراه نمودى! من نيز بر سر راه بندگانت مى نشينم و آنان را از راه راست كه آيين شرع تو است منحرف و گمراه مى گردانم).(67)

آن ملعون نه اين كه فقط از پشت حمله مى كند بلكه در چهار جهت كمين كرده و از هر چهار سو حمله را شروع مى كند. خداوند در اين زمينه مى فرمايد:

ثم لاتينهم من بين ايديهم و

من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لاتجد اكثرهم شاكرين

(آن گاه من از پيش رو و از پشت سر، از طرف راست و چپ در مى آيم و به انحرافشان مى كشانم تا آنان شكر نعمتهاى تو را به جاى نياورند).(68)

8 - سگ حيوان نجس العين است. اما در چند مورد پاك مى شود، يكى در جايى كه استحاله شود؛ يعنى از حالت اول بيرون آيد و به صورت چيز پاكى درآيد، مانند سگى كه در نمك زار فرو رود و نمك شود.(69) ديگر اين كه بدن سگ تبديل به كرم شود. اما شيطان به هيچ عنوان پاك نمى شود، حتى در قيامت و آتشى كه از مطهرات است. اگر چيز نجسى را بسوزاند و خاكستر شود پاك مى گردد. اما اگر شيطان را بسوزاند پاك نمى شود.

9 - سگ ها ظاهر و آشكاراند و مبارزه با آنان آسان، اما شيطان ناپيدا و مبارزه با او بسى مشكل است.

دشمن اگر ظاهر بود از وى توان كرد حذر

ليك، ايمن بودن از خصم نهانى مشكل است.

10 - يكى ديگر از اختلاف هاى سگ و شيطان اين كه: اگر سگى را نان و طعام دهى تا وقتى كه مشغول خوردن طعام خويش است تو در امان و آسايشى هستى و آزارى از آن نمى بينى. اما اگر خواسته شيطان را هم بر آورى و به اصطلاح طعامش دهى در همان لحظات هم از شر او در امان و آسايش نيستى و او به تو حمله ور است و لحظه اى آرام ندارد.(70)

اما جاهايى كه سگ با شيطان با هم متحداند، از اين قرار است:

1 - مردم

سگ ها را در كوچه و بازار سنگ مى زنند و آنها از دست مردم مى گريزند. شيطان را هم چه الان كه از ديدگان پنهان است و چه زمانى كه ظاهر و آشكار مى گردد، سنگ باران مى كنند. در زمانى كه مخفى است، دو طايفه او را سنگ مى زنند، يكى مؤمنان كه با لعن و نفرين خود آن ملعون را هدف قرار مى دهند و بدنش را مجروح مى نمايند، اين زخم او باقى مى ماند تا زمانى كه آن مؤمن از ياد خدا غافل شود در اين صورت شيطان او را به معصيت مى كشاند! وقتى كه مؤمن گناهى مرتكب شد جراحتش بهبود پيدا مى كند.(71) ديگرى فرشتگان با تيرهاى شهابى. قرآن در اين باره مى فرمايد:

الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب

(فرشتگان اطراف شياطين را با قهر و غلبه مى گيرند و با تيرهاى شهابى فروزان آنان را مورد حمله قرار مى دهند و تير باران مى كنند).(72)

اما در زمان حضرت مهدى عليه السلام كه او آشكار مى شود، مردم از هر طرف او را سنگ باران مى كنند تا سرانجام به دست آن حضرت يا به دست جبرئيل به قتل مى رسد.

چون نور رحمت در رسد شيطان چه سان تاب آورد

خورشيد چون گردد عيان شب را نهان بايد شدن

2 - صاحب سگ آن را عليه دشمنان خود تحريك مى كند تا به آنان حمله نمايد. خداوند هم شيطان را عليه دشمنان خود - معصيت كاران، كفار و مشركان، فجار و بى دينان - تحريك مى كند و مى فرمايد:

(اى شيطان! برو، تو و جمله لشكريانت، سواره و پياده نظامت،

بر آنان كه از تو پيروى كرده اند، محاصرشان كن و بر آنها بتاز).(73)

اين نهيب بانگ آن ملعون بود

هيبت بانگ خدائى چون بود

3 - صاحب سگ هنگامى كه مهمان داشته باشد سگ خود را مى بندد كه مهمان را اذيت نكند. خداوند هم چون در ماه مبارك رمضان بندگان خود را به مهمانى دعوت كرده، شيطان را نيز به غل و زنجير مى كشد تا آنان را اذيت و آزار نكند.(74)

4 - صاحب سگ دوستان خود را به آن مى شناساند كه مزاحم شان نشود. خداوند هم دوستان خود را به شيطان معرفى مى نمايد. قرآن درباره مى فرمايد:

(هرگز تو بر بندگان خالص من تسلطى ندارى، بر دوستان مخلص من راهى ندارى و نمى توانى بر آنان دست پيدا كنى، تو فقط بر مردم نادان و گمراه تسلط دارى).(75)

5 - اگر شخصى بخواهد بر طايفه يا ايلى وارد شود و سگشان مانع باشد، وى صاحب سگ را صدا مى زند، و او هم سگ خود را صدا مى زند تا حيوان ساكت شود و برگردد.

تركمان را گر سگى باشد بدر(76)

بر درش بنهاده باشد رو و سر

كودكان خانه دمش مى كشند

باشد اندر دست طفلان خوارمند

يا اگر بيگانه اى معبر كند(77)

حمله بر وى همچو شير نر كند

كه اشداء على الكفار شد

با ولى، گل (78) با عدو(79) چون خار شد

مؤمن هم اگر بخواهد به درگاه خداوند روى آورد، شيطان از او جلوگيرى مى كند! پس نخست بايد از شر شيطان به خدا پناه برد. قرآن در اين رابطه مى فرمايد:

(اگر از طرف شيطان بخواهد در تو وسوسه اى ايجاد شود و جنبشى از آن پديد آيد، بايد از

شر آن به خدا پناه برى).(80)

ملك، ملك اوست فرمان، آن اوست

كمترين سگ بر در، آن شيطان اوست

پس سگ شيطان كه حق هستش كند

اندر او صد فكرت و حيلت تند

بر در كهف الوهيت چو سگ

ذره ذره امر جو بر جسته رگ

اين اعوذ آن است كه از لطف اى خدا

بانگ برزن بر سگت ره برگشا

تا بيايم بر در خرگاه تو

حاجتى خواهم ز وجود و جاه تو(81)

6 - وقتى سگ در مقابل انسان (عو عو) زوزه مى كند، بايد آيه مباركه (وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد)(82) را تلاوت نمود، كه سگ برمى گردد.

وقتى هم كه شيطان راه را بر بندگان بست و حمله كرد، بايد (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم) را قرائت نمود تا فرار كند.

مهلت شيطان تا چه موقع است؟

اين كه تا چه زمان شيطان زنده خواهد ماند؟ كى ميرد؟ به دست چه كسى كشته مى شود؟ رواياتى وارد شده و احتمالاتى داده اند كه از اين قراراند:

1. مهلت او تا روز قيامت است؛

اين احتمال درست نيست - در اين باره به بحث (حاجت خواستن شيطان) مراجعه شود.

2. تا روز آخر دنيا.

همان روزى كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك مى شوند و كوه ها مانند پشم زده شده، روان مى گردند و درياها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائكه مى ميرند.

3. مهلت او ميان نفخه اول و دوم است؛

نفخه اول وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه موجودات جهان يك مرتبه از بين مى روند. نفخه دوم آن وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه خلايق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شيطان در ميان اين دو

نفخه تمام مى شود.(83)

4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج) و به دست آن حضرت كشته مى شود. (اين مطلب در آينده بيان خواهد شد).

5. تا زمان رجعت؛

از زمان آمدن حضرت مهدى (عج) شروع مى شود؛ پيامبر و ائمه معصوم عليه السلام دوباره رجوع مى كنند و به دنيا برمى گردند، آن وقت شيطان مى ميرد. و مدت معلومى كه قرآن بيان مى كند - همان رجعت است - كه عزرائيل جان او را مى گيرد و به زندگيش خاتمه مى دهد.

وارد شده كه در زمان رجعت، خداوند به (ملك الموت) مى فرمايد: جان ابليس را قبض كن كه عمر او به سر آمده و سختى، تلخى و مستى جان كندن را كه به اولين و آخرين افراد چشاندى به او تنها بچشان. و نيز مى فرمايد:

(اى ملك الموت!) اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانيه با هفتاد زنجير و هفتاد كاسه از آب لظى (كه همان آبهاى جهنمى سوزان است) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترين شكلى جان او را بگير.

عزرائيل هم با صورتى كه اگر اهل زمين او را با آن صورت ببينند، از ترس و وحشت، تمام آنان قالب تهى مى كنند و مى ميرند، و به همان شكلى كه ماءمور است نازل مى شود.

شيطان وقتى او را به آن هيبت مشاهده مى كند به مشرق فرار مى كند، عزرائيل را همان جا مى بيند! به طرف مغرب مى گريزد، او را حاضر مى بيند، به دريا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى كند؛ در اين زمان، (ملك الموت) بر او بانگ

مى زند كه: اى ملعون! بايست؛ باز فرار مى كند و مى آيد بر سر قبر آدم عليه السلام و مى گويد: اى آدم! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائيل به آن سگ هاى جهنمى و ملائكه غلاظ و شداد دستور مى دهد كه بر او حمله كنند. سگ ها بر او حمله مى كنند و اطراف او را مى گيرند. ملائكه با گرزهاى آتشين بر مغز او مى كوبند تا جان خبيث و پليد او را بگيرند و به زندگى پر از مكر، فريب و كبر او پايان دهند.(84)

قاتل شيطان كيست؟

در روايات ديگرى وارد شده كه: شيطان به مرگ طبيعى از دنيا نمى رود، بلكه او را مى كشند و در آخرالزمان كشته مى شود. حال چه كسى او را مى كشد، اختلاف است. بعضى از روايات مى گويند: امام زمان (عج) وقتى ظهور كند آن ملعون را مى كشد. امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قيام كند، مى آيد در مسجد كوفه شيطان هم مى آيد و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گيرد و مى گويد: واى از اين روز سختى كه در كمين من است. در اين موقع امام زمان (عج) موهاى جلوى پيشانى او را مى گيرد و آن ملعون را گردن مى زند.(85)

در بعضى از روايات وارد شده كه حضرت رسول كشنده شيطان است. امام صادق عليه السلام فرمود: (شيطان در زمان رجعت روى صخره بيت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله عليه و آله كشته و ذبح مى شود).(86)

نيز عبدالكريم خثعمى مى گويد: از امام صادق عليه السلام

شنيدم كه فرمود: (وقتى شيطان گفت: خدايا! مرا مهلت ده تا روز قيامت، قبول نكرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم. و مراد از آن وقت، هنگام رجعت اميرالمؤمنين عليه السلام به دنيا است).

عبدالكريم گويد: از حضرت پرسيدند: آيا براى آن حضرت رجعتى است؟ فرمود: بلى، هيچ امامى نيست، مگر آن كه در قوت رجعت آن امام، مؤمن و كافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر كافران غالب و پيروز گردانند.

وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود رجوع نمايد، شيطان هم با لشكرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمين (روحا) كه از زمين فرات و در نزديكى كوفه است، مى باشد.

پس اين دو لشكر مى جنگند، به طورى كه تا آن زمان چنان كشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: گويا اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را مى بينم كه به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گويا آنها را نگاه مى كنيم كه پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است.

در اين هنگام ملائكه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آيند و جنگ به حضرت رسول صلى الله عليه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشكر و حربه از نور در دست مبارك ايشان است؛ چون شيطان نگاهش به آن حضرت بيفتد، پشت كرده و بگريزد. ياران او وقتى كه فرار او را مى بينند مى گويند: كجا مى روى و حال آن كه بر آنها غالبى، در جواب گويد:

من مى بينم آن چه را شما نمى بينيد. من از خداوند عالميان مى ترسم.(87)

در اين هنگام، حضرت رسول صلى الله عليه و آله به او حمله مى كند و ضربتى بين دو كتف او مى زند كه به همان ضربه نابود مى شود و لشكرش نيز هلاك خواهند شد. بعد از آن، خداوند عالميان پرستش مى شود؛ در حالى كه براى او هيچ شريكى در روى زمين باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است. آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمين چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى كند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى كه از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آيد.(88)

شيطان به آسمان مى رود

گفتيم كه شيطان از طايفه جن بود، و قرآن هم اين مطلب را با صراحت بيان مى كند و مى فرمايد:

و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم، فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه؛

اى رسول ما (ياد كن وقتى را كه به ملائكه گفتيم: بر آدم سجده كنيد، همه سجده كردند جز ابليس، كه او از جن بود، و بدين روى از اطاعت خداى خود سرپيچى نمود و سجده نكرد).(89)

او مدتى از عمر خود را در ميان جن سپرى كرده و با آنان معاشر بوده، تا وقتى كه فتنه و فساد، كشت و كشتار در ميان آنان برپا شد.

در اين هنگام خداوند اراده كرد كه آنان را نابود فرمايد: عده اى از ملائكه را فرستاد تا با شمشيرهاى خود با آنها جنگيدند و همه آنها را كشتند. در اين ميان، شيطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پيدا كرد و به دست

ملائكه اسير شد. به فرشتگان گفت: من، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شركت نداشتم.) شما تمام خويشان و هم نوعان مرا كشتيد و من تنها ماندم. مرا با خودتان به آسمان ببريد، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت كنم.

فرشتگان از خداوند جوياى تكليف شدند. خداوند به آنها اجازه داد كه او را به آسمان ببرند. زمانى كه به آسمان رسيد به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت. در آن ميان لوحى را ديد كه چيزهايى بر آن نوشته شده؛ مثلا نوشته بود:

(انى لا اضيع عمل عامل منكم.(90) بلي من عمل و اءراد الدنيا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه) و من يرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من يرد حرث الدنيا نؤته منها و ماله فى الاخرة من خلاق

(من پاداش هيچ عمل كننده اى را ضايع نمى كنم؛ بلى، كسى كه كارى كند و اراده دنيا نمايد، خدا دنيا را به او مى بخشد و كسى كه آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزويش مى رساند. و كسى كه پاداش آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم و بر نتيجه اش مى افزاييم و آنها كه فقط مال دنيا را مى طلبند، كمى از آن به آنها مى دهيم، اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند).(91)

پيش خود فكر كرد كه آخرت نسيه و دنيا نقد است. تصميم گرفت دنيا را به وسيله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در ميان ملائكه آن قدر عبادت كرد تا سرور و رئيس همه فرشتگان شد

و طاووس ملائكه نام گرفت! بر منبرى مى نشست و ملائكه در مقابل او با احترام مى ايستادند. وقتى فهميد با اين عبادت ها مى تواند دنيا را جست و جو كند؛ از اين رو، آن چه در قلب سياه خود پنهان داشت آشكار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاك نخواهم افتاد!

عبادات شيطان

به درخواست شيطان و اذن خدا، فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزى كه به آسمان رسيد شنبه و زمانى كه به آسمان هفتم رسيد روز جمعه بود.

در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستيد. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت كرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت. در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگى كرد.

در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد كه بايد عبادت كند. به طورى كه جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل وقتى او را ديدند به يك ديگر مى گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتى كه به اين بنده داده به هيچ كس نداده است. بندگى او هم چنان ادامه داشت تا وقتى كه خداوند اراده كرد آدم را بيافريند. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه (خطبه قاصعه) درباره نكوهش عبادت او و متكبران مى فرمايد: شيطان، مدت شش هزار سال خدا را پرستش كرد كه فقط چهار هزار سال آن را دو ركعت نماز خواند!

بعد مى افزايد: معلوم نيست كه اين شش هزار سال از سال هاى دنيا است يا از سال هاى آخرت. اگر

از سالهاى دنيا بوده كه همان شش هزار سال خواهد بود و اگر از سالهاى آخرت باشد، هر يك روز آن طبق قرآن مجيد كه مى فرمايد:

فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة؛

(در روزى كه مقدار آن به اندازه پنجاه هزار سال - از سالهاى دنيا - خواهد بود). (92)

(جمع سال دنيا) 109500000000 (سال دنيا) 50000 * (روز) 365 *(سال آخرت) 6000

در نتيجه؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سيصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب كنيم جمعا: صد و نه ميليارد و پانصد ميليون سال دنيا مى شود؛ يعنى شيطان اين مدت، خدا را عبادت كرده و دايما مشغول نيايش و ستايش او بوده است.

در روايت ديگرى از امام جعفر صادق عليه السلام آمده كه: شيطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو ركعت نماز عبادت كرد خداوند هم، در مقابل آن دو ركعت نماز كه - هفت هزار سال طول كشيد - ثواب هايى براى او در نظر گرفت.(93)

ولى بعد از گناه و سرپيچى از دستور الهى و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم عليه السلام، تهمت به خدا زدن كه تو مرا گمراه كردى!(94) سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به كلى از دست داد و عبادت خود را از ميان برد، و به شر مبدل كرد.

بعلم باعور و ابليس لعين

سود نامدشان عبادت ها و دين

و در برابر اين همه عبادت و بندگى كه انجام داده بود، براى گمراهى اولاد آدم در اين دنيا تقاضاى عمر طولانى نمود كه طبق عدالت پروردگار، اين تقاضا پذيرفته شد.

اولين مخالفت شيطان با خلقت آدم عليه السلام

شيطان در

ميان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى كه خداوند اراده فرمود براى خود در زمين جانشين خلق فرمايد. به ملائكه خطاب نمود كه من مى خواهم خليفه اى در زمين قرار دهم، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.(95)

در اين هنگام ابليس به وسط زمين آمد و فرياد زد كه:اى زمين! من آمده ام تو را نصيحت كنم!

خداوند اراده كرده از تو پديده اى به وجود آورد كه برترين خلايق باشد و من مى ترسم كه خدا را معصيت كند و داخل آتش شود (و در نتيجه تو داخل آتش شوى و بسوزى) وقتى ملائكه مقرب آمدند از تو خاك بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاك برندارند.(96) مخالفت او با آدم عليه السلام از همين جا شروع شد و تاكنون ادامه دارد و تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت. اين اولين مخالف او بود.

از اميرالمؤمنين نقل شده كه ايشان فرمودند: وقتى خداوند متعال اراده كرد آدم عليه السلام را خلق كند خطاب به جبرئيل فرمود: مقدارى خاك از زمين بياور تا خلقى جديد به وجود آورم كه افضل موجودات و اشرف آنها باشد.

جبرئيل به زمين آمد تا خاك بردارد (طبق تذكر شيطان) زمين ناليد و او را به خداوند قسم داد كه از آن خاك برندارد. ايشان هم برگشت داستان را گزارش داد. بار ديگر ميكائيل و بعد از او اسرافيل را فرستاد. باز زمين آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.

براى بار چهارم، عزرائيل را فرستاد كه حتما از خاك زمين بردارد. او كه خواست خاك بردارد، باز زمين ناله كرد و او را

قسم داد و هر چه ناله و فرياد نمود، تاءثير نكرد. عزرائيل گفت: من از جانب خدا ماءمورم تا كمى از خاك تو بردارم. او خاك را برداشت و برد كه آدم را از آن ساختند.(97) (از اين رو، خداوند قبض روح آدم عليه السلام و اولادش را به دست عزرائيل داد، از اين جهت ناله و گريه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى كند و او ماءموريت خود را انجام مى دهد.

وقتى آن خاك را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه، مخلوط كردند و بعد از مدتى پيكر خاكى او را قالب زدند. شيطان قيافه او را مشاهده كرد و با خود گفت: اين مخلوقى ضعيف است كه از گل چسبنده به وجود آمده، و توى او خالى است. چيزى كه توخالى باشد احتياج به غذا دارد و به اين ترتيب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.

و نيز گفت: اگر چه او بر من و هه موجودات فضيلت داشته باشد، ولى من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزى قدرت پيدا كنم او را هلاك مى كنم.

و گفت: اگر اين موجود از من بالاتر و شخصيت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطيع او نخواهم شد، و اگر از من پايين تر باشد، او را كمك مى كنم و در مشكلات به فرياد او خواهم رسيد، و با او دوست و رفيق مى شوم.(98)

شيطان و قالب گلى آدم عليه السلام

بعد از آن كه خداوند قالب آدم عليه السلام را از خاك و آب، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند

كوه عظيمى كنارى گذشت. شيطان در اين مدت در آسمان پنجم و از خازنين آن بود. وقتى وى آن قالب گلى را مى ديد از سوراخ بينى او وارد و از عقب او خارج مى شد. و با دست بر شكم او مى زد و مى گفتد: خداوند تو را براى چه چيزى خلق كرده؟ مدت هزار سال به اين وضع بود، بعد از اين مدت خداوند متعال از روح خود در او دميد.(99)

حضرت عبدالعظيم حسنى نامه اى به امام محمد تقى عليه السلام نوشت كه پرسيده بود: به جه علت غائط انسان بوى گند مى دهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتى خداوند حضرت آدم عليه السلام را خلق نمود، جسد او بوى خوشى داشت. زمانى كه هنوز روح به آن دميده نشده بود، ملائكه و شيطان از آن مى گذشتند، ملائكه مى گفتند: او براى امر بزرگى ساخته شد و شيطان از دهان او وارد مى شد و از عقب او بيرون مى آمد. از اين رو، هر چه داخل شكم انسان شود، بدبو و خبيث مى شود.(100)

در حديث ديگرى از حضرت على عليه السلام نقل شده كه فرمود: وقتى خداوند آدم را خلق كرد، قالب گلى آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت - تا خشك شود - ابليس همواره بر آن مى گذشت و مى گفت: خداوند، براى چه چيز اين را خلق كرده؟ و پيش خود مى گفت: اگر خداوند مرا امر فرمايد كه او را سجده كنم، قبول نمى كنم و از دستور او سرپيچى مى كنم و مخالفت خود را اعلام مى دارم. بعد از آن

كه روح در او دميدئه شد شيطان مخالفت نمود.(101)

شيطان سجده نمى كند

وقتى خداوند به ملائكه خطاب كرد و فرمود: مى خواهم در روى زمين خليفه و جانشينى براى خود قرار دهم، ملائكه موافق نبودند. به خدا اعتراض كردند و گفتند: اين كه مى خواهى خلق كنى، در آينده خون ريز و مفسد خواهد شد. بعد از آن كه خداوند جواب آنان را داد، تسليم شدند. به ايشان خطاب فرمود: وقتى من خليفه خود (آدم عليه السلام) را خلق كردم و از روح خود در آن دميدم، همه شما در برابر او سجده كنيد.(102)

بعد از آن كه خداوند او را خلق كرد و ز روح خود در او دميد و روح به دماغ آدم رسيد، به حركت آمد و نشست، عطسه اى زد و گفت: (الحمدلله) خداوند در جواب او فرمود: (يرحمك اله).(103)

در اين هنگام به ملائكه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفيع او در مقابل وى سجده كنند و او را تكريم نمايند. تمام ملائكه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شيطان كه آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض كرد: خدايا! مرا از سجده كردن بر آدم معذور بدار.

خداوندا! من تو را چنان سجده كنم كه تا به حال هيچ ملك مقربى و نه هيچ نبى مرسلى سجده و عبادت نكرده باشد.

خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نيست، من از تو مى خواهم، آن چه را كه دستور مى دهم انجام دهى، نه آن چه را تو مى خواهى!(104)

سرانجام قبول نكرد و حسدى را

كه در قلبش بود ظاهر نمود.(105) خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چيز تو را باز داشت از آن كه سجده نكنى بر مخلوقى كه من او را با دست قدرت و عنايت خويش آفريدم؟!

پاسخ داد: من از حيث عنصر و گوهر و ذات از آدم عليه السلام برترم، كسى را ياراى برابرى با من نيست و هيچ موجودى به پايگاه رفيع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفريده شده ام و او از عنصر تيره و بى ارزش گل. پس روا نيست كه مثل من در مقابل او سجده كند!

خداوند هم به خاطر سرپيچى از دستور و سجده نكردن بر آدم، او را ندا داد و فرمود از ميان ملائكه و بهشت پرنعمت و جاويد و سعادت ابدى من بيرون شو؛ زيرا تو از مقام قرب و رفيعى كه تا كنون داشتى، رانده گشتى.

و ان عليك لعنتى الى يوم الدين؛

(لعنت من هم تا روز قيامت بر تو باد)(106)

سپس او را با خوارى و ذلت از پيشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت.

كيفيت نفوذ شيطان

وسوسه شيطانى معمولا تدريجى و گام به گام است. او نمى تواند يك باره و ناگهانى بر انسان مسلط شود و او را به دام خود و بدبختى بكشاند. بلكه آرام آرام و گام به گام در او نفوذ مى كند تا بر او تسلط كامل يابد.

قرآن مى فرمايد: (اى مردم! از نعمت هاى حلال و پاكيزه خداوند كه در روى زمين است بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است)(107)

از اين آيه معلوم مى شود كه،

تسلط افكار شيطان بر انسان تدريجى و لحظه به لحظه است نه دفعى و ناگهانى. تمايلات شيطانى، مقدماتى دارد كه اسيران شهوت، كم كم در دامش گرفتار مى آيند، زمزمه هاى دوستان ناباب، شركت در محافل نامناسب، ترغيب و تشويق آلودگان، جملگى از عوامل تدريجى انحراف اند. شيطان، اول انديشه گناه و نيات سوء خود را ماهرانه و پنهانى به قلب انسان القا مى كند و كارهاى زشت و پليد او را در نظرش زيبا جلوه مى دهد و آواى خود را آرام آرام در گوش جانش سر مى دهد، تا آن كسى را كه آماده است به سراغ مطلوبش ببرد.

از آن جا كه شيطان اغواگرى و فريب است، بايد زمينه اى مناسب براى نفوذ خويش داشته باشد. و اين زمينه ها مى تواند نقطه ضعف ها، حساسيت ها، محروميت ها، عقده ها و به طور كلى صفات منفى باشد.

اين گونه صفات، راه فعاليت و نفوذ قطعى را براى شيطان باز مى گذارد و اسباب تسلط را برايش فراهم مى آورد.

بنابر اين، شهوات سركش، خود خواهى ها، حب جاه و مقام، حب مال و منال، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبى و افزون خواهى ها، عقده هاى حقارت و خود كم بينى ها، همگى از دام هاى خطرناك شيطان اند. هر كس راه اين امراض روانى را ببندد، به دام شيطان نخواهد افتاد.

وسوسه هاى تدريجى شيطان، همانند ميكرب هاى بيمارى زا هستند كه در همه جا وجود دارند. اما از نظر ابتلا، تنها آن گروه را مبتلا مى سازند كه بر اثر ضعف بنيه، قدرت مقاومت در برابر ميكروب را ندارند، قرآن، استيلا و تسلط

شيطان را تنها بر كسانى مى داند كه او را دوست خود گرفته اند و به اغوا و فريب شيطان براى خداى يكتا شرك آورده اند.(108)

انسان در هر مرحله از ايمان، يا در هر سن و سالى كه باشد، گاه گاه احساس مى كند كه نيروى توانمندى از درون، او را به سوى گناهى مى خواند، كه اين گونه حالات بيش تر در سالهاى جوانى خود نمايى مى كند. در چنين حالتى،

آدمى دچار وسوسه هاى شيطانى گرديده و با مختصر غفلتى، ممكن است دچار لغزش شود. در اين شرايط، تنها راه نجات اين است كه انسان از قدرت پنهان الهى مدد جويد و از درگاه خداوند بخواهد تا در كنف حمايت خود، او را از شر شيطان صفتان يار و دمساز نشود و از شر آنها پيوسته خود را دور نگه دارد.

اشتباه شيطان

بزرگ ترين اشتباه شيطان از آن جا سرچشمه گرفت، او فكر مى كرد چون از آتش فروزان خلق شده، واقعا از آدمى كه از خاك به وجود آمده بهتر و بالاتر است؛ در حالى كه اگر قدرى از تعصب و تكبر و لجاجت پايين مى آمد مى فهميد كه به دلايل ذيل آدم عليه السلام از او برتر است.

1. همه مواد غذايى، جواهرات با ارزش و قيمتى، نيروى بدنى و جسمى انسان و حيوانات تمام نيروى فكرى و عقلى از خاك است، اگر خاك نباشد هيچ چيز نيست، ولى آتش اين همه ويژگى ها را ندارد.

2. اگر تكبر و خودبينى را كنار مى گذاشت. اقرار مى كرد كه خاك خواصى دارد. مثلا گياهان را مى روياند و نشو و نما مى دهد و

قابل ترقى است. به همين دليل روح خدايى به آن تعلق گرفت و چنان قابليتى را پيدا كرد.

3. اگر با چشم تواضع نگاه مى كرد مى ديد كه خاك امين و امانت دار خوبى است و هر چه را كه به عنوان امانت به او دهند پس از گذشت صدها يا هزاران سال بى آن كه در آن خيانتى كند، پس مى دهد.

4. اگر حقيقت بين بود اقرار مى كرد كه خاك متواضع است و تواضع يكى از صفات نيك و پسنديده مى باشد. ولى آتش متكبر و سركش، طالب بزرگى و خودبينى مى باشد و مسلما تواضع از تكبر بهتر است.

5. از خصوصيات خاك و گل اين است كه حالت چسبندگى و نگاه دارندگى دارد و موقعى كه با روح تركيب شود فيوضات الهى را به خود مى گيرد. از همين رو، وقتى روح در آدم دميده شد، سجده گاه فرشتگان قرار گرفت. ولى آتش چنين نيست.

6. گل مركب از آب و خاك است، همان آبى كه مايه حيات و زندگى هر چيزى است. چنان چه خداوند مى فرمايد:

وجعلنا من الماء كل شيئى حى افلا يؤ منون؛

آيا كافران نمى دانند - كه (ما هر چيز زنده را از آب قرار داديم؟ (مايه حيات و زندگى هر چيزى از آب است) آيا ايمان نمى آورند؟)(109)

همان خاكى كه مايه نشو و نما و روياندن است، هنگامى كه با آب در هم آميزند، نفس حيوان از آن متولد مى شود؛ مانند انسان كه روح با خاك در هم آميخته شد و روح پرستنده و پيكر ستايش گر آفريده شد.

7. هم چنين دستور خدا براى سجده، فقط براى

آدمى كه از خاك خلق شده نبود، بلكه سجده در برابر آن روحى بود كه خداوند از خودش در او دميده بود و به وسيله آن روح مقدس بود كه آدم خاكى به آدم ملكوتى لقب يافته. دستور سجده در مقابل آدم هم بعد از دميدن روح در او بود، نه قبل از آن، چنان چه خداوند در قرآن مى فرمايد:

و اذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا لو ساجدين؛

(هنگامى كه خلقت انسان به پايان رسيد و كمال يافت و از روح خود (كه يك روح شريف و پاك و با عظمتى است) در آن دميدم همگى به خاطر او سجده كنيد).(110)

آرى! عظمت آدم و دستور سجده به او به واسطه آن روح الهى بود كه در او دميده شده و گرنه خاك به خودى خود اين همه مقام و منزلت و عزت را نداشت.

8. وقتى روح خدا در او دميده شد، نور خدا هم در قلب او تابيد و در واقع آن قلب، مانند كعبه از براى ملائكه شد و همين طور كه انسان رو به سوى كعبه مى كند و سر به سجده مى گذارد، فرشتگان هم بايد در مقابل آن تجلى گاه نور خدا سجده كنند.

9. علاوه بر اين، شرف آدم به اين واسطه بود كه گل او را خود خداوند متعال بدون واسطه سرشته و خود ضامنش بود. چنان چه مى فرمايد:

قال يا ابليس ما منعك، ان تسجد لما خلقت بيدى؛

(خداوند به شيطان فرمود: - اى ابليس تو را چه مانع شد به موجودى كه من با دو دست (علم و قدرت) خود آفريدم سجده نكنى؟!).(111)

پيامبر اسلام صلى الله عليه

و آله و سلم هم درباره اين نكته كه گل آدم را خود خداوند سرشته، فرمود: گل آدم را خداوند با دست خود چهل روز خمير كرد.(112)

10. از همه اين ها كه بگذريم، عبادت خداوند عبارت است از، اطاعت و فرمان بردارى

او، و امر به سجده در برابر آدم عليه السلام هم يكى از دستورهاى الهى است كه بايد بدون چون و چرا اجرا شود. سجده به آدم يعنى سجده به خدا، چون به دستور خدا است. شيطان همه اين فضايل و كمالات را از كف داد.

اول آن كس كوقياسك ها نمود

پيش انوار خدا، ابليس بود

گفت: نار از خاك بى شك بهتر است

من زنار و او ز خاك اكدر(113) است

من ز آتش زاده و او از وحل (114)

پيش آتش مروحل را چه محل

پس قياس فرع بر اصلش كنيم

او، ز ظلمت ما ز نور روشنيم (115)

در نسب من از كسى كم نيستم

پس چرا در پيش دشمن بايستم

او كجا بود اندر آن روزى كه من

صدر عالم بودم و فخر زمن

شعله مى زد آتش جان سفيه

كاتشى بود الولد سر ابيه

خرگريزد از خداوند از خرى

صاحبش وز پى ز نيكو گوهرى

نى بود سود و زيان مى خواهدش

بلكه تا گرگى ندرد تا دمش

چگونه شيطان داخل بهشت شد؟

بعد از اين كه خداوند آدم را آفريد و از روح خود در او دميد به ملائكه دستور داد كه او را سجده كنند، همه سجده كردند، مگر ابليس. سپس دستور خارج شدن از بهشت براى شيطان صادر شد. ملائكه هم به او حمله كردند، او از ترس جان خود فرار كرد و خود را مخفى نمود.

اما بعد از آن كه او را از بهشت بيرون كردند و

ديگر جايى در بهشت نداشت، چگونه و با چه حيله و وسيله اى بار ديگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فريب داد؟ در اين باره از بعضى بزرگان مانند ابن عباس مطلبى در دست است كه بدنيست آن را نيز ياد آور شويم.

او مى گويد: بعد از آن كه شيطان از بهشت بيرون شد، تصميم قاطع گرفت كه با هر نقشه و حيله اى كه شده، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگيرد، فكر كرد كه از راه معمولى و عادى وارد شود، ديد نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او مى شوند؛ رفت كنارى و به انتظار ايستاد. اول طاووس را ديد، از او خواهش كرد كه او را داخل بهشت كند، قبول نكرد. در اين بين ناگهان چشمش افتاد بر بالاى ديوار، ديد مارى بالاى ديوار قرار دارد. (تا آن روز مار يكى از حيوانات زيبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل ساير حيوانات ديگر چهار دست و پا داشت. - شيطان جلو آمد و گفت:اى مار! مرا داخل بهشت كن، تا اسم اعظم الهى را به تو تعليم كنم. مار گفت: ملائكه، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده مى كنند و نمى گذارند داخل شوى.

شيطان گفت، مرا داخل دهان خود كن و آن را ببند و به اين وسيله مرا داخل بهشت كن، مار هم فريب او را خورد و همين كار را كرد و او را در دهان خود جاى داد - اين بود كه در ميان دندانهاى مار سم پديد آمد؛ چون جايگاه شيطان شد- وقتى مار به

اين وسيله او را داخل بهشت نمود، شيطان هم كار خود را كرد، آدم عليه السلام و حوا عليه السلام را وسوسه نمود تا فريب خوردند. گفت: اسم اعظم را كه قول دادى به من تعليم كن، در جواب گفت: اى مار! من اگر اسم اعظم را مى دانستم، احتياج به تو نداشتم كه مرا داخل بهشت كنى - من با همان اسم اعظم داخل مى شدم.(116)

شيطان چگونه آدم و حوا را فريب داد؟

بعد از آن كه بار شيطان به بهشت رفت، در همان دهان مار، شروع كرد با آدم عليه السلام صحبت كردن - آدم هم خيال كرد سخن گو مار است. مى گفت:اى آدم! خدا نمى خواهد كه شما براى هميشه در بهشت بمانيد و هر كس از اين درخت بخورد جاويد مى ماند، خدا با اين دستورى كه به شما داد، قصد خيانت داشته! از آن بخوريد تا جاويد بمانيد!

آدم جواب داد:اى مار! اين حرف كه تو مى زنى، از غرور شيطان است. چه طور خدا كه مى گويد: از اين درخت نخوريد ضرر دارد قصد خيانت به ما را داشته؛ در حالى كه تو مى گويى بخور ضرر ندارد و براى حرف خود قسم هم مى خورى؟ كه خدا (ارحم الراحمين) است و بخيل نيست. شيطان هر چه وسوسه كرد، آدم نپذيرفت و با او مخالفت نمود. وقتى شيطان از آدم ماءيوس شد، پيش همسرش حوا آمد و گفت:اى حوا! آيا مى دانى درختى كه خداوند براى شما حرام كرده بود، اكنون برايتان حلال كرده؟ چون ديد اطاعت و عبادات شما بسيار نيكو بوده است. اگر مى خواهى امتحان كن، فرشتگانى كه موكل بر آن درخت بودند

و حيوانات بهشت را از آن منع مى كردند، ديگر با شما كارى ندارند. همين دليل است كه آن درخت براى شما حلال شده، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخورى بر او مسلط خواهى شد و او مطيع تو مى شود، مجبور است از تو اطاعت كند!

حوا گفت: من الان امتحان مى كنم. به سوى آن درخت رفت. وقتى ملائكه خواستند او را از نزديك شدن به آن درخت منع كنند، خداوند به آنان وحى نمود و خطاب كرد: شما كسى را كه عقل ندارد منع كنيد، نه كسى را كه به او عقل دادم و آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت كند مستحق ثواب و اگر مخالفت كند مستحق عذاب است.

ملائكه هم او را رها كردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بى آن كه آنها مانع اش شوند، به درخت نزديك شد. خيال كرد واقعا خوردن از آن حلال شده و ايرادى در كار نيست. مقدارى از ميوه درخت خورد و طورى هم نشد. پيش خود گفت: مار درست گفت و مى دانست كه خوردن از آن حلال شده. بعد از آن رفت پيش همسر خود آدم عليه السلام و گفت: آيا مى دانى كه خوردن از آن درخت بر ما حلال شده؟ من نزديك آن رفتم، ملائكه هم مانعم نشدند، مقدارى از آن خوردم، مى بينى كه طورى نشدم و ايرادى نداشت. آدم عليه السلام هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آن ميوه خوردند!

وسوسه شيرين شيطان

بدنيست قدرى از وسوسه هاى شيرين و دل پذير شيطان كه توانست با آنها آدم و حوا

را بفريبد و از مقام و مرتبه خود به زير آورد بيان كنيم.

گفته شده كه: شيطان بر اثر سجده نكردن بر آدم، رانده درگاه شد و پس از آن تصميم قاطع گرفت تا آن جا كه مى تواند از آدم و اولادش انتقام بگيرد و در مكر و حيله و فريب دادن آنان كوتاهى نكند.

آن ملعون، به خوبى مى دانست خوردن از آن درخت ممنوعه باعث مى شود كه آنها را از بهشت بيرون كنند. در صدد وسوسه آنان بر آمد و براى رسيدن به اين مقصود دام هاى گوناگون خود را بر سر راه آنها گشود و براى نائل آمدن به هدف شوم خود بهترين راه را در اين ديد كه عشق و علاقه ذاتى انسان، به تكامل و ترقى در زندگى جاويد استفاده كند. نيز براى قانع كردن آنان براى مخالفت فرمان خدا، عذر و بهانه اى بتراشد كه آنها با دلگرمى دستور او را اجرا كنند. لذا بعد از آن كه از حضرت آدم عليه السلام ماءيوس شد، پيش همسر آدم رفت. گفت: آيا مى دانى چرا خداوند شما را از ميوه اين درخت منع كرده و گفته است نزديك آن نشويد؟ چون درخت حيات و جاويد است. هر كس از آن بخورد يا فرشته مى شود و يا عمر جاويدان را به دست مى آورد و هميشه زنده مى ماند.(117)

سپس گفت: خداوند متعال نمى خواهد شما در زندگى دائمى با او شريك باشيد، مى خواهد اين جاودانگى مخصوص خودش باشد؟ با اين نقشه و نيرنگ به آنها فهماند خوردن از اين درخت ضرر و زيان به شما نمى رساند، بلكه هميشه

در بهشت خواهيد ماند. بعد از آن گفت: اگر از آن نخوريد به اين زودى شما را از بهشت بيرون مى كنند. باز براى اين كه پنجه هاى پر وسوسه و حيله هاى خود را بيشتر و محكم تر در جان آدم فرو برد و آنها را از حق و حقيقت منحرف كند، براى حق به جانبى خود، قسم هاى شديدى خورد و گفت: من خير خواه و دل سوز هستم، خود را موظف مى دانم كه شما را نصيحت كنم!!(118)

حضرت آدم عليه السلام كه هنوز تجربه كافى در زندگى را نداشت و تا حال گرفتار دام هاى شيطان و خدعه و نيرنگ هاى دروغ او نشده بود و نمى توانست باور كند كسى اين چنين قسم دروغ به خدا ياد كند، سرانجام تسليم شد و فريب و نيرنگ شيطان در او اثر كرد و از ميوه آن درخت خورد.

صد هزاران سال ابليس لعين

بود ابدال اميرالمومنين

پنجه زد با آدم از نازى كه داشت

گشت رسوا همچو سرگين وقت چاشت

بعد از خوردن از آن درخت، برايشان ثابت شد كه نه تنها آن ميوه آب حيات و زندگى جاويد نبود، بلكه به مجرد خوردن، لباسهاى بهشتى از بدنشان ريخت و عورت ها و بدنهاى آنها تا آن موقع مخفى و پوشيده بود ناگهان ظاهر شد. ايشان در ميان بهشت و جمع فرشتگان لخت و عريان شدند، حيران و سرگردان ماندند. وقتى لباسهاى بهشتى و آن تاج كرامت از اندامشان فرو ريخت و خود را در جمع ملائكه عريان ديدند، بلافاصله خود را به ميان درختان رساندند و از برگ هاى درختان براى پوشيدن اندام كمك مى گرفتند و

عورت هاى خود را مى پوشاندند، ولى برگ ها هم اطاعت نمى كردند و از بدنشان پرواز مى نمودند و باز عريان مى ماندند.

حوا چاره خود را در اين ديد كه بنشيند تا رسوائى او كمتر باشد. آدم با يك دست عورت خود را پوشانيد و با دست ديگر سر خود را گرفت. و گفتند: خدايا! ما بر نفس خودمان ظلم كرديم. اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.(119) خداوند به آنها خطاب كرد و گفت: مگر من شما را از خوردن ميوه آن درخت منع نكردم؟ مگر به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار و سرسخت شما است. چرا فرمان من را اطاعت نكرديد و فريب آن ملعون را خورديد؟

سپس فرمود: الحال چاره اى جز اين نيست كه بايد از بهشت خارج شويد. و آنها را از مكان و مقام خود بيرون كردند و به زمين فرستادند.(120)

جد تو آدم، بهشتش جاى بود

قدسيان كردند بهر او سجود

يك گنه ناكرده گفتندش تمام

مذنبى، مذنب برو بيرون خرام

تو طمع دارى كه با چندين گناه

داخل جنت شوى اى روسياه

شيطان مزد عمل مى گيرد

بعد از آن كه شيطان از سجده كردن بر آدم سرپيچى كرد و از بهشت بيرون شد.

گفت: پروردگارا! حالا كه مرا بيرون و از رحمت خود دور مى كنى، عبادات من چه مى شود، هزاران سال عبادتت كرده ام كه فقط چهار هزار سال آن را به دو ركعت نماز گذراندم! علاوه بر آن خودت فرمودى، عمل عمل كنندگان را ضايع نمى كنم!(121) آيا سزاوار است كه با يك اشتباه، مزد عمل چندين هزار ساله من به كلى از بين برود؟

خطاب از مصدر جلال

رسيد كه مزد هيچ كس در پيش من ضايع نمى شود؛ ولى كسى كه قابليت نداشته باشد پاداش كارش را در آخرت دهم در دنيا هر چه بخواهد، مى دهم. شيطان عرض كرد: من هم مزد عمل خود را در دنيا از تو طلب مى كنم. چون به واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم! شيطان در جواب گفت:

اول آن كه، اجازه دهى تا روز قيامت زنده باشم. خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان كندن نجات يابى يا شربت ناگوار آن را نجس، اراده من بر اين است كه هر كس به دنيا آيد مزه مرگ را بچشد و اگر كسى مرگ سراغش نيايد در آخرت هم كه مردن نيست. آن روز همه زنده مى شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشركان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.

چون نجات از مرگ براى كسى نيست؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى كه معلوم است.(122)

- شايد مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - باشد كه به دست لشكر آن حضرت كشته مى شود و شايد هم روز آخر دنيا باشد -.(123)

دوم اين كه، خدايا! از تو مى طلبم كه در مقابل هر يك از فرزندان آدم، دو فرزند به من عطا كنى! از اين رو، در اخبار وارد شده: برابر هم يك نفر از اولاد آدم كه متولد مى شود، دو شيطان بر او مسلط است و او را اغوا مى كنند.

سوم، گفت: خدايا!

از تو مى خواهم كه مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جريان دهى كه از هر جاى بدن او بخواهم، بتوانم او را به معصيت بكشانم.

چهارم. از تو مى خواهم كه فرزندان آدم ما را نبينند، ولى ما آنها را ببينيم!

پنجم، از تو مى خواهم اين قدرت را به من بدهى كه به هر صورت بخواهم بتوانم در آيم. بنابر اين (در هر جا و هر شكلى كه مى خواهد در مى آيد تا شايد مردم را فريب دهد). همان طور كه در روز سقيفه بنى ساعده، مجلس شوراى مكه كه عليه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تشكيل شده بود، خود را به صورت پيرمردى نجدى در آورده و كار را براى آنان آسان كرد (كه در داستان شيطان و مجلس شوراى مكه بيان شده است). و در اول خلافت ابوبكر به شكل پيرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبكر بيعت كرد تا مردم تشويق شدند(124) و ده ها داستان ديگر كه در مباحث كتاب آورده شده است.

ششم. پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم!

هفتم، عرض كرد: خدايا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سينه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه كنم. چنان چه در قرآن مى فرمايد:

الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس؛

(شيطانى كه وسوسه و انديشه بد در دل مردم مى افكند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان).(125)

خداوند هم در پايان هر يك از خواسته هاى او فرمود، راضى شدم. وقتى شيطان اين حاجات را

از خداوند گرفت، عرض كرد:

فبعزتك لاغوينهم اجمعين (126)

اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى كنم.

سپس شيطان گفت: من آنها را از پيش رو (آنها كه آخرت را در پيش دارند در نظرشان كوچك و ساده جلوه مى دهم) و از پشت سر (آنها را كه به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم) و از طرف راست (امور معنوى را به وسيله شبهه و شك و ترديد ضايع مى سازم)، و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم.) و سراغشان مى روم و تو اكثر آنها را شكر گزار نخواهى (127) يافت.

نيازهاى مادى شيطان

همين طور كه شيطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب كرد يعنى همان حاجاتى كه به عبادات خود از خدا خواست تا آدم عليه السلام و اولادش را به انحراف بكشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنايت فرمود.

ابو امامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: بعد از آن كه شيطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمين فرستادند. عرض كرد: پروردگار! مرا به سوى زمين فرستادى، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى. من در دنيا احتياجاتى دارم كه بتوانم زندگى كنم. آنها را براى ادامه زندگى ام برايم آماده و مهيا نما كه در مضيقه نباشم. خطاب شد: حاجات تو

چيست؟ عرض كرد: خدايا! من محتاج خانه و منزلم، به من خانه اى عنايت فرما. خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم. (هر كجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى كنند خانه شيطان است.)

عرض كرد: من محتاج نشستن هستم و جايى براى آن مى خواهم. خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و كوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشينى و مردم را به گناه، كم فروشى، رشوه، ربا، غش در معامله، به ناموس مردم نگاه كردن، دروغ گفتن، خيانت كردن، كلاه سر مردم گذاشتن و غيره بكشانى. در حديثى هم آمده كه: بازار محل عيش و لذت بردن شيطان است.

عرض كرد: خدايا! من غذا مى خواهم. غذاى من از كجا تاءمين شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم كه بر سر آن (بسم الله) گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حيوانات گرسنه و حريص، بدون آن كه نام خدا ببرد، به آن حمله مى كنند)

عرض كرد: الها! من احتياج به آب و آشاميدنى دارم، آن را من از كجا به دست آورم؟ خطاب شد: نوشيدنى هاى تو شراب و هر چيز مست كننده است. (از قبيل فقاع كه نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ كه به وسيله قليان مى كشند).

عرض كرد: براى من اذان گويى قرار ده. گفته شد: اذان تو وسايل موسيقى و مؤ ذن تو كسانى هستند كه با اين آلات مى نوازند و آنها را به كار مى گيرند.

عرض كرد: براى من قرآنى قرار بده كه در آن نگاه كنم. خطاب شد: قرآن تو

شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت، شعر بخوان).

عرض كرد: براى من كتابى قرار ده كه در آن نگاه كنم. خطاب شد: كتاب تو (وشم) (خال كوبى هايى كه بعضى ها روى بازو و جاهاى ديگر بدن مى كنند) است.

عرض كرد: براى من حديثى قرار ده. فرمود: حديث تو دروغ و دروغ گفتن است كسانى كه دروغ مى گويند، حديث تو را گويند.

عرض كرد: براى من دام و وسيله، شكار قرار بده، خطاب شد: زنان را وسيله صيد كردن و به دام انداختن مردم قرار دادم.(128)

در خواست هاى آدم عليه السلام از خدا

امام باقر عليه السلام فرمود: چون حضرت آدم عليه السلام شنيد شيطان براى فريب او به جاى عباداتى كه كرده، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنايت كرده، عرض نمود: پروردگارا! شيطان را بر من و اولادم مسلط كردى، خواسته هاى او را بر آوردى كه درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چيزى عنايت فرما تا بتوانم در مقابل مكر و حيله هاى او خود را حفظ نمايم. خطاب شد: (شيطان از من خواست) تو هم از من بخواه؛ زيرا هم چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى كنم.

آدم عليه السلام عرض كرد: خدايا! من خير و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم. تو خود دانا و بزرگوارى، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده، خطاب رسيد: اى آدم! از براى تو و فرزندانت در دنيا چند چيز قرار دادم تا در مقابل حاجات شيطان باشد:

اول اين كه، هرگاه تو و اولادت قصد معصيتى كنيد و آن را انجام ندهيد،

گناهى برايتان نوشته نمى شود.

دوم، هرگاه قصد معصيتى نموديد و آن را انجام داديد، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم، اگر به فكر افتاديد و توبه نموديد، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نكرديد فقط يك گناه برايتان نوشته مى شود.

سوم، اگر قصد بندگى و كارهاى نيك كنيد، ولى موفق نشويد و آن را انجام ندهيد، يك ثواب براى شما نوشته مى شود.

چهارم، اگر بر آن شديد كه عبادت و كار خيرى كنيد و موفق هم شديد و آن را انجام داديد، ده حسنه و ثواب برايتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرمايد:

من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزا الا مثلها؛

(هر كس كار نيكى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر كس كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار كيفر داده نمى شود.).(129)

آدم گفت: پروردگارا! فضل وجودم و كرم تو زياد است، آن را بر من و اولادم زيادتر فرما و ما را مورد لطف و كرم خود قرار ده.

پنجم، خطاب شد: اى آدم! براى فرزندانت قرار دادم، اگر گناه و معصيتى نمودند و بعد پشيمان شدند و استغفار كردند گناهان شان را بيامرزم.

ششم، هرگاه تا روز قيامت از تو فرزندى زاده شود - و دين دار و خداشناس باشد - در برابر هر يك از فرزندانت، ملكى از ملائكه را (در مقابل اولادان شيطان) قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شيطان و اولادش حفظ نمايند.

هفتم، عرض كرد: پروردگارا! لطف و كرم خود را بر ما بيفزا و ارزانى ده، خطاب

شد:اى آدم! توبه را از براى ايشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سينه و گلويشان نرسيده، طلب استغفار كنند واز گناهان خود توبه نمايند، توبه ايشان را مى پذيرم.

هشتم، گفت: خدايا! بخشش هاى خود را بر ما زياد فرما. خطاب شد: اى آدم! (اگر باز گناهانى باقى ماند يا فراموش كردند كه توبه كنند) در قيامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از كسى باكى ندارم؛(زيرا حاكم خودم هستم و قدرت به دست من است و كسى در آن جا دخالتى ندارد) قرآن درباره اين كه خداوند همه گناهان را در قيامت مى بخشد، مى فرمايد:

قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله، ان الله يغفر الذنوب جميعا؛

(اى پيامبر!) به آنها (بگو: اى بندگان من، كه بر خودتان اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد (كه او بخشنده و مهربان است)).(130)

وقتى خداوند به حضرت آدم عليه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قيامت مى بخشم و مى آمرزم. آدم خوش حال شد و عرض كرد: همين ها ما را كافى است و به آنها راضى شدم.(131)

دليل خوش بختى آدم و بدبختى شيطان

چند چيز باعث خوش بختى حضرت آدم عليه السلام شد، و همان ها باعث بدبختى و بيچارگى شيطان ملعون گرديد. (محمد دورى) نقل مى كند: علت بدبختى و بدفرجامى شيطان پنج چيز است، در حالى كه همان ها باعث خوش بختى حضرت آدم عليه السلام شد. و آنها عبارت اند از:

1. آدم عليه السلام وقتى از درخت ممنوع شده خورد

و با خدا مخالفت كرد، بعد از آن كه متوجه خلافت خود شد اقرار و اعتراف كرد به اين كه او و همسرش اشتباه كردند. و به خدا عرض كردند:

ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا، لنكونن من الخاسرين؛

(خداوندا! ما (دو نفر) بر خود ظلم و ستم كرديم. اگر (لطف و بزرگوارى) تو ما را نبخشد و بر ما رحم نكنى، هر آينه زيان كار خواهيم بود).(132)

خويش را مجرم و مجرم گومترس

تا ندزدد از تو آن استاد درس

از پدرآموز اى روشن جبين

ربنا گفت و ظلمنا پيش از اين

نه بهانه كرد و نه تزوير ساخت

نه لواى مكر و حيلت بر فراخت

اما شيطان به گناهان خود اعتراف نكرد و خود را مجرم و خلاف كار ندانست و همين باعث بى چارگى او شد.

2. آدم بعد از آن كه خلاف كرد و متوجه آن شد، در برابر خداى خود، پشيمان گشت و با عجز و التماس عذر خواهى كرد و گفت:

رب انى ظلمت نفسى انك من الغافرين؛

(خدايا، بر خود ظلم كردم، پس مرا بيامرز و از تقصيرم بگذر. به درستى كه تو از بخشندگى - و جز تو بخشنده تر كسى را سراغ ندارم -).

ولى شيطان چون خود را بى گناه مى دانست پشيمان نشد و از خداوند بزرگ عذر نخواست.

3. آدم عليه السلام در برابر ترك اولى كه مرتكب شده بود، خويشتن را سرزنش كرد و گفت: خداوندا! من از برگشتگان هستم. اما شيطان خود را در برابر خلاف هايى كه كرده بود، سرزنش نكرد و چون خود را محق مى دانست، گفت:

خلقتنى من نار و خلقته من طين؛

(مرا از آش آفريدى و آدم

را از خاك و گل.)(133) پس من بر او سجده نكردم.

4. آدم وقتى پرونده خود را سياه يافت، به فكر افتاد كه آن را جبران كند و به حالت اول برگرداند؛ از اين رو زود توبه كرد و با شكسته نفسى در برابر خالق خود عرض كرد:

رب اغفرلى انك خير الغافرين؛ رب فارحمنى انك خير الراحمين؛ رب فتب على انك انت التواب الرحيم؛

(خدايا! مرا ببخش؛ زيرا تو بهترين بخشندگانى، خدايا! به من رحم كن، چون تو بهترين رحم كنندگانى؛ خدايا! توبه مرا قبول كن؛ به درستى كه تو بسيار آمرزنده اى).(134)

5. آدم در حالى كه خلاف مرتكب شده بود، و طبق گفته خدا كه مى فرمايد: از رحمت خدا ماءيوس نشويد: نااميد نشد و دويست سال در زمين گريه كرد تا خدا توبه اش را پذيرفت ولى شيطان بعد از گناه خويش از رحمت خدا نااميد شد. و همين ياءس و نااميدى بزرگترين گناهى بود كه او مرتكب شد. قرآن مى فرمايد:

لاتايئسوا من روح الله انه لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرين؛

(از رحمت خدا نوميد نباشيد؛ چون كسى از رحمت خدا ماءيوس نمى شود مگر كافران).(135)

از اين رو بود كه خداوند از روح خود در پيكر آدم دميد و او را خليفه خويش ساخت. در مقابل آدم شيطان بدكردار حاضر نشد كه از پيشگاه با عظمت الهى عذرخواهى كند به جاى آن، مقابل خداى خود ايستاد و قسم خورد كه تا مى تواند و قدرت دارد گناه و مخالفت كند.(136)

گفت: شيطان كه بما اغويتنى

كرد پنهان فعل خود را آن دنى

گفت: آدم كه ظلمنا نفسنا

او ز فعل خود نبد غافل چو ما

از ادب حق،

توبه تلقينش نمود

توبه اش را اجتبيناه فزود

بعد توبه گفتش:اى آدم! نه من

آفريدم در تو اين جرم و محن

نى به تقدير قضاى من بدان

چون به وقت عذر كردى آن نهان

گفت: ترسيدم ادب بگذاشتم

گفت: من هم پاس آنت داشتم

باز آن ابليس بحث آغاز كرد

كه بدم من سرخ رو كرديم زرد

رنگ، رنگ توست صباغم توئى

اصل جرم و آفت داغم توئى

بذر گستاخى كسوف آفتاب

شد عزازيلى ز جرئت رد باب

هم چه ابليسى كه گفت اغويتنى

تو شكستى جام، ما را مى زنى

شيطان در راهش پاى مى فشارد

بعد از آن كه خداوند شيطان را از بهشت بيرون كرد، برابر خدا قسم ياد كرد كه بايد چند كار را براى گمراهى آدم و اولادش انجام دهم و تا انجام ندهد، دست بر ندارد.

1. گفت: خدايا! (من از بندگان تو نصيب و بهره اى معين خواهم گرفت).(137) (در حالى كه خود او مى داند قدرت گمراه كردن همه بندگان خدا را ندارد) و تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند كه در برابر او تسليم مى شوند.

در اين باره روايتى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: از صد نفر از فرزندان آدم، نود و نه نفرشان در آتشند و يكى از آنها در بهشت.(138) و نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده: از هزار نفر براى خدا و بقيه براى آتش و ابليس لعين است.(139)

2. گفت: آنها (غير مخلصين) را حتما گمراه مى كنم و به انحراف و گناه مى كشانم.(140)

3.گفت: (مردم را با آرزوى دور و دراز و رنگارنگ سرگرم مى سازم و مشغول به دنيا مى كنم و از ياد آخرت

و بهشت و جهنم باز مى دارم.)(141)

4. گفت: (آنها را به انجام دادن اعمال خرافاتى دعوت مى كنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زينت مى دهم و از اعمال نيك منع شان مى كنم).(142)

5. گفت: آنها را وادار مى سازم كه آفرينش پاك و فطرت خود را تغيير دهند (آن آفرينش و فطرت پاك الهى كه از اول در نهاد انسان نهاده شده همان توحيد و يكتا پرستى است)؛ وسوسه هاى شيطانى و هوى و هوسها او را از راه منحرف مى سازد. و به بيراهه مى كشاند. اين ضرر جبران ناپذير شيطان، سعادت انسان را از پايه مى لرزاند، چون حقايق و واقعيات را با باورهاى سست از بين مى برد و به دنبال آن، سعادت به شقاوت تبديل مى گردد.

از اين رو، هيچ كس نبايد شيطان را به جاى خداوند، سرپرست خود كند؛ زيرا اين كار زيان بزرگى است و شيطان به انسان وعده هاى دروغ مى دهد و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى كند، ولى جز فريب و خدعه، كارى براى آنها انجام نمى دهد.(143)

انگور و خرما بوى شيطان مى گيرند

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه: خداوند بعد از آن كه آدم را از بهشت بيرون كرد به او امر نمود كشاورزى و زراعت كند، و چند شاخه از ميوه هاى بهشت مانند: خرما، انگور، زيتون و انار، به او داد. آدم هم قدرى از آنها را براى آينده فرزندان خود كاشت و از ميوه آنها خورد.

ابليس به او گفت: اين ها چيست كه كاشته اى؟ من كه در زمين بودم اين ها را

نديده ام. به من اجازه بده از آنها بخورم، ولى آدم اجازه نداد.

شيطان سرانجام نزد حوا آمد و گفت: اى حوا! تشنگى و گرسنگى به من فشار آورده، قدرى از اين ميوه به من بده، حوا گفت: آدم با من عهده كرده كه به تو چيزى ندهم؛ زيرا اين ها ميوه هاى بهشتى هستند و تو نبايد از آنها بخورى، شيطان گفت:اى حوا! قدرى از آب آن را در كف دست من فشار بده، قبول نكرد. گفت: بگذار بمكم و از آن نمى خورم.

خوشه اى انگور گرفت و دانه اى از آن را مكيد، زمانى كه دندان روى آن گذاشت حوا از دهانش بيرون آورد. بعد از آن خداوند به حضرت آدم عليه السلام وحى فرستاد كه: دشمن من و تو از انگور مكيد و شرابى كه از آن به دست مى آيد بر تو حرام مى شد. بار دوم پيش حوا آمد و از او خواست خرما بمكد. او هم اجازه داد و بوى خوش از آن هم رفت؛ چون تا آن هنگام انگور و خرما بهترين بوى خوش را داشتند.

در حديث ديگرى است كه: وقتى حضرت آدم عليه السلام از دنيا رفت، شيطان آمد و زير درخت انگور ادرار كرد، ادرار او در تمام عروق انگور نفوذ كرد. از همين رو خداوند شراب را حرام كرد؛ زيرا ادرار او در شيره انگور جاى گرفت.(144)

نزاع بر سر انگور

از امام صادق عليه السلام نقل شده: بعد از اين كه آدم از بهشت بيرون آمد، اشتها به ميوه هاى بهشت پيدا كرد. خداوند متعال دو شاخه از درخت انگور براى او فرستاد، آدم آنها را كاشت. فورا سبز

شدند و ميوه دادند. شيطان دور آنها را ديوار كشيد. حضرت آدم فرمود: اى ملعون! چه كار مى كنى؟

شيطان در جواب گفت: اين درخت ها مال من است. آدم عليه السلام فرمود: دروغ گفتى (نزاع شروع شد) پس هر دو حاضر شدند به قضاوت روح القدس. وقتى پيش آدم آمد او قصه خود را برايش نقل كرد. روح القدس هم آتشى مهيا كرد و درخت هاى انگور را در آن انداخت شعله آتش به شاخه هاى درخت رسيد. آدم و شيطان هر دو گمان كردند كه همه درخت ها سوخت.

بعد از آن كه آتش خاموش شد، دو سوم از درخت ها سوخته شده بود و يك سوم آن باقى ماند روح القدس گفت: آن اندازه كه سوخته شده از آن شيطان بود باقى مانده مال آدم عليه السلام.(145)

شاخه انگور گم مى شود

در زمان حضرت نوح عليه السلام هم، چنين اتفاقى افتاد و دو سوم آب انگور از آن شيطان شد وقتى كه آب انگور جوشيده شود، بايد دو سوم آن بخار گردد و فقط يك سوم باقى بماند تا حلال شود.

از وهب نقل شده كه: وقتى حضرت نوح عليه السلام از كشتى بيرون آمد و طوفان نشست چندين شاخه از شاخه هاى ميوه اى را كه با خود داشت كاشت. وقتى به سراغ شاخه انگور رفت، آن را نديد. گمان كرد كه در كشتى جا مانده است؛ در حالى كه شيطان آن را مخفى كرده بود. نوح عليه السلام حركت كرد كه برود داخل كشتى و شاخه انگور را بياورد كشت كند. فرشته اى كه با نوح بود گفت: اى نوح! دنبال آن نرو، به زودى پيدا خواهد

شد، بيا بنشين. نوح هم برگشت و نشست.

آن فرشته گفت: اى نوح! در آب انگور شريكى پيدا كردى. درباره آن احسان كن. فرمود: يك هفتم آب انگور مال شريكم و شش هفتم آن مال خودم باشد.

فرشته گفت: اى نوح! تو احسان كننده اى بيشتر احسان كن. فرمود: يك ششم آن مال شريك و پنج ششم مال خودم. ملك گفت: تو احسان كننده اى، بيشتر احسان كن. نوح فرمود: يك پنجم آن مال شريكم و چهار پنجم مال خودم.

ملك گفت: بيشتر لطف كن فرمود: يك چهارم مال شريكم و سه چهارم از مال خودم باشد.

ملك گفت: باز هم احسان بيشترى فرما. نوح فرمود: نصف از شريكم و نصف از خودم. گفت: احسان بيشترى كن. نوح گفت: دو سوم از آن شريكم و يك سوم مال خودم و به اين راضى شدند. از آن روز قرار شد كه آب انگور وقتى جوش بيايد دو سومش از آن شيطان باشد و بقيه مال انسان. تا زمانى كه دو سوم آب انگور بخار نشود، پاك و حلال نمى شود و بعد از ثلثان شدن قابل خوردن است.(146)

راهنماى شيطان

بعد از آن كه خداوند متعال آدم را آفريد و به ملائكه فرمود: او را سجده كنيد. شيطان زير بار نرفت و از مقام قرب رانده شد. از جانب خدا خطاب آمد: اى اهل آسمان ها! من آدم و حوا را در بهشت منزل دادم و همه چيز را مباحشان كردم، مگر بهشت جاودان را. اگر نزديك درختان آن شوند و از آنها بخورند از ظالمان خواهند بود و از آن جا بيرون خواهند شد. شيطان اين خطاب را شنيد و اميدوار

شد. پيش خود گفت: من آنها را از بهشت بيرون مى كنم. مخفيانه تا نزديك بهشت آمد، طاووس كه يكى از زيباترين، خوش آوازترين، خوش رنگ ترين و خوش بوترين پرندگان بهشت بود و تمام پر و بال آن به جواهرات بهشتى آراسته و دايما حمد و ثناى الهى بر زبانش بود و از زيبايى آن، ملائكه در شگفت بودند، از بهشت بيرون آمد و مى خواست دو مرتبه داخل شود كه شيطان او را ديد. به نرمى گفت: اى خوش رنگ ترين و زيباترين و خوش صورت ترين، خوش صوت ترين و عجيب الخلقه ترين پرندگان! تو پرنده اى از پرندگان بهشتى هستى؟ گفت: من طاووس بهشتم، ليكن تو كه هستى كه مثل رانده شدگان و مثل كسى كه ديگرى او را تعقيب كرده باشد حيران و سرگردانى، وحشت سر تا پاى تو را گرفته است؟

گفت: من فرشته اى از فرشتگان عالم بالا هستم كه مدت مديدى با ملائكه مقرب الهى خدا را عبادت مى كرديم و يك چشم به هم زدن از عبادت و بندگى غفلت نكردم و سستى در من پيدا نشد، حال آمده ام كه بهشت و آن چه را كه خداوند به بهشتيان وعده داده تماشا كنم. آيا مى توانى مرا وارد بهشت كنى تا سه كلمه به تو بياموزم كه هركس اين سه كلمه را بداند هرگز پير و مريض نشود، نميرد و همواره زنده باشد؟ طاووس گفت: واى بر تو، چه مى گويى؟ مگر اهل بهشت پير و مريض مى شوند؟ مگر آنان در بهشت مى ميرند؟

شيطان گفت: بلى، اهل بهشت، هم پير و مريض مى شوند و

هم مى ميرند، مگر كسانى كه اين كلمات پيش آنها باشد. آن ملعون براى اثبات حرف خود قسم دروغ خورد! طاووس چون فكر نمى كرد كسى به دروغ به خدا سوگند بخورد به حرف او اعتماد كرد و گفت:

گرچه من احتياج به اين كلمات ندارم، ولى مى ترسم كه رضوان و خازنين بهشت متوجه شدند و بفهمند كه من تو را داخل كردم؛ ولى من مار را كه سيد و بزرگ حيوانات بهشت است پيش تو مى فرستم؛ زيرا او مى تواند تو را داخل كند. بعد از آن گفت و گوها، طاووس پيش مار آمد و آن چه را شنيده بود، براى او نقل كرد. مار گفت: من و تو به اين كلمات احتياج نداريم. طاووس گفت: ولى من قول داده ام كه تو را پيش او فرستم. تا ديگرى به اين كار سبقت نگرفته، تو زودتر پيش او برو، و او را داخل بهشت كن.(147)

مناظره شيطان

بعد از آن كه به شيطان امر شد: به آدم سجده كند و آن ملعون سرپيچى نمود و حاضر نشد كه در برابر آدم سجده كند! فرشتگان با او گفت و گو كردند و او را سرزنش نمودند كه چرا بر آدم سجده نكردى و به اين وسيله خود را بدبخت و ملعون خدا و خلايق نمودى؟

در جواب گفت: من قبول دارم كه خداوند، هم آفريدگار من است و هم همه موجودات. او عالم، قادر، حكيم و مدبر است، از قدرت و مشيت و اراده او سؤ ال نمى شود؛ زيرا وقتى چيزى را اراده كند، فورا همان مى شود. الا اين كه 7 سؤ ال متوجه علم

و حكمت او مى شود.

ملائكه گفتند: اى ملعون! آن هفت سال كه متوجه علم و حكمت خداوند است چيست؟ شيطان گفت:

اول اين كه، خداوند قبل از اين كه مرا خلق كند، مى دانست در آينده چه رفتارى از من سر مى زند (كفر و شرك و مخالفت با او) پس چرا از اول مرا آفريد؟ و حكمت خلقت من چه بود؟

دوم اين كه: حال كه مرا به حكمت و اراده خلق نمود، چرا مرا مكلف نمود تا او را بشناسم و از او پيروى كنم، چه حكمتى در تكليف من بود؟ در حالى كه نه اطاعت و بندگى، و نه نافرمانى من ضررى به او نمى رسانيد.

سوم، حال كه مرا خلق كرد و به اطاعت از خود واداشت، و من هم او را شناختم و اطاعت نمودم، چرا تكليفم نمود كه در مقابل آدم سجده كنم؟ اين چه دليلى مى توانست داشته باشد؛ در حالى كه سجده بر آدم، بينش مرا نمى افزود؟

چهارم، حال كه مرا آفريد و به كارهايى فرمانم داد، من هم از روى دشمنى سجده نكردم! چرا لعنتم كرد و مستحق عقاب دانست و از بهشت بيرونم راند؟ چه حكمتى بود كه به چنين سرنوشتى دچارم نمايد، با اين كه نه سودى براى او داشت و نه براى ديگرى، مگر اين كه من زيان ديدم؛ در حالى كه من هيچ كار قبيحى را مرتكب نشده بودم. فقط گفتم: من غير از تو را سجده نمى كنم. اطاعت و بندگى و سجده من فقط براى تو است؟

پنجم، آن گاه كه مرا آفريد و به اطاعت از خود و سجده بر آدم واداشت و

من هم از سجده بر آدم سرپيچى كردم، از بهشت بيرونم كرد چرا دوباره راهم داد تا با نيرنگ هايم آدم را مغرور كنم و او هم از درخت منع شده بخورد؛ در نتيجه، هم من و هم او را از بهشت بيرون كنند، و اين كار چه دليلى داشت؟ در حالى كه اگر دوباره به بهشت راهم نمى داد، آدم براى هميشه در آن جا مى ماند و از مكر و حيله من در امان بود.

ششم، بر فرض كه مرا آفريد و دستورهايى درباره بندگى و شناخت و اطاعت از خود به من داد و من سرپيچى كردم، و تا قيامت ميان ما دشمنى پديد آمد. چرا بار ديگر مرا بر او و فرزندانش چيره ساخت، به گونه اى كه من و اولادم آنان را ببينيم، ولى آنان من و اولادم را نبينند؟ چرا بايد مكر و حيله هاى من در آنها اثر كند ولى قدرت و قوت ايشان در من و اولادم اثر نكند؟ براى اين كارش چه حكمتى نهفته بود؟

در حالى كه خداوند آنان را بر فطرة اسلام و خداشناسى خلق نمود و ايشان مطيع و فرمان بردار بودند. اگر من بر آنها مسلط نبودم براى ايشان بهتر و موافق حكمت و اراده خداوند بود.

هفتم، گيرم كه من همه كارهاى خود را بپذيرم و به نافرمانى هاى خويش اعتراف كنم. چرا وقتى من گفتم: خدايا! مهلتم بده تا روز قيامت، خداوند فرمود: تو را مهلت دادم تا روز معلوم و حرف مرا قبول فرمود و مرا مهلت داد؟ در اين مهلت دادن چه حكمتى بود؟ چرا بعد از آن قضايا مرا هلاك

نكرد؟ اگر بعد از آن كه مرا از بهشت راند، نابود مى كرد و براى هميشه همه آفريده ها، از دست من راحت مى شدند و ديگر شر و فسادى در عالم واقع نمى شد. سپس آن ملعون گفت: آيا اگر همه هستى در خير بود بهتر نبود تا اين كه خير و شر مخلوط هم باشند؟ اگر من نبودم شرى در عالم نبود و عالم يك پارچه خير بود. آن ملعون در آخرين مناظره اش گفت: دليل و حجت من بر مخالفتم با حضرت آدم عليه السلام و سجده نكردنم اين است. جواب مرا بدهيد. اما ملائكه نتوانستند جواب او را بدهند.

جواب از مناظره شيطان

وقتى شيطان راجع به علم و حكمت خداوند متعال با ملائكه گفت و گو كرد و به حكمت خداوند اعتراض نمود، اگر چه ملائكه نتوانستند جواب وى را بدهند، ولى ايراد او بى جواب نماند، يك جواب كلى داد و جوابى هم بعضى از بزرگان از همه ايرادات او دادند.

اما پاسخى كه خداوند متعال داده، اين است كه: خطاب به او نمود و گرفت: اى ابليس! تو هنوز (بعد از آن همه عبادت و بندگى) مرا نشناختى، اگر شناخته بودى، مى دانستى كه درباره هيچ يك از افعال من ايرادى نيست؛ زيرا من خداوندگار جهان هستم و غير از من خدايى نيست، هر كارى انجام دهم كسى نبايد از آن سؤ ال يا اعتراض كند.(148)

در بعضى از عبارات آمده، خداوند به ملائكه وحى نمود كه: در جواب او بگويند: اين كه تو گفتى من در مقابل خدا تسليم هستم و قبول دارم كه خداوند، هم خالق من است و هم خالق همه

چيز، دروغ مى گويى؛ زيرا اگر راست گو بودى، يقين داشتى كه من خداى جهانيان هستم و تمام كارهاى من از روى حكمت است و كسى نبايد از من بپرسد، در حالى كه من از همه خلايق سؤال مى كنم.(149)

در جاى ديگر خداوند جواب او را اين طور مى دهد: اين كه شيطان مى گويد: من غير تو را سجده نمى كنم و فقط تو را مى پرستم دروغ مى گويد؛ زيرا از اول هم، عبادت و بندگى او خالص نبود و همه آن عبادت ها ظاهرى بوده است.(150)

جواب از همه اعتراضات شيطان

و اما جوابى كه بعضى از بزرگان از همه اعتراضات شيطان داده اند و اعتراضات او را بى پايه دانسته اند از اين قرار است:

راجع به ايراد اول كه گفت: چرا خداوند مرا خلق كرد؟ جوابش اين است. حكمت خداوند متعال اقتضا مى كند هر چيزى كه امكان وجود داشته باشد آن را به وجود آورد تا از ذات بى نياز بارى تعالى كسب فيض كند و فيوضات الهى به او برسد؛ اعم از اين كه آن موجود ذاتا پاك سرشت باشد يا پليد، و آن ناپاكى طينت هم مربوط به خلقت خدا نيست، بلكه از ذات و هويت و پديده سرچشمه مى گيرد. شيطان هم يكى از موجودات و مخلوقات خداوند است كه او را پديد آورده تا كسب فيض نمايد، ولى آن ملعون چون ذاتا پليد بود، خود بينى و كفر بر او غلبه شد و او را سجده و خضوع و خود شكنى در برابر آدم باز داشت و همين ها باعث شد كه از دستورهاى خداى خود سرپيچى كند.

در اعتراض دوم كه

گفت: چرا خداوند مرا به شناخت و اطاعت از خود تكليف كرد، جواب اين كه غرض از خلقت اين است كه هر كس به واسطه اطاعت و بندگى و شناخت خدا، نفس خود را از شهوات و آلودگى ها پاك و خالص گرداند، از صفات حيوانيت و درندگى به صفات خدايى برسد. شرك و كفر، معصيت و ظلمت را از خود دور و به نور علم منور گرداند. تكليف به بندگى كردن با سرپيچى و انجام گناه منافات ندارد. همان طور كه فرو فرستادن باران براى روييدن گناهان و حبوبات در زمين هاى مرغوب و اثر نكردن آن در زمينهاى شوره زار و صخره هاى كوه ها منافات ندارد.

به قول شاعر:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

اين گفته او كه اطاعت و بندگى من نفعى به حال تو ندارد و معصيت من ضررى نمى رساند، حرفى درست و منطقى است.

و سؤال سوم كه گفت: چرا خدا به من امر كرد در مقابل آدم سجده كنم، حكمت و فايده آن چه بود؟

اولا: سزاوار بود كه او كمى فكر مى كرد و مى دانست، هر چه كه خداوند انجام مى دهد يا به آن امر مى كند حكمت هايى نهفته است هر چند آن حكمت ها را ندانيم و از ما پنهان باشد، خوب بود مى فهميد كه خداى عز و جل كار عبث و بى فايده انجام نمى دهد.

ثانيا: خداوند، همه اهل آسمان را به سجده تكليف كرد، شيطان هم معتقد بود كه جزو آنها است؛ پس وقتى از دستور خدا سرپيچى كرد خدا هم او را لعنت

نمود.

ثالثا: دستورهاى شرعى براى آزمايش بندگان، و به نمايش گذشتن آنها است چه از جهت نيكى و چه از جهت بدى در دل آنان اثر دارند، و نيز براى اين كه حجت را بر آنها تمام نمايد، چنانكه مى فرمايد:

ليهك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة

(تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى شوند از روى اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مى شوند و هدايت مى يابند از روى دليل روشن باشد.)(151)

شيطان هم به همين منظور تكليف شد.

و اما جواب اشكال چهارم كه گفت: چرا خداوند من، كفار، مشركان و منافقان را عذاب مى كند و ازدار رحمت و كرامت خود دور مى دارد؟! اين است كه، عذاب در روز قيامت از غضب و انتقام گرفتن خداوند نيست؛ زيرا از شاءن خداوند به دور است كه براى بنده ضعيف خود غضب كند و بخواهد از او انتقام بگيرد.

بلكه عذاب ها از آثار و تبعات گناه و معصيت و پيروى كردن از هواى نفس است. عكس العمل و نتيجه گناه به جهنم رفتن و هم نشين شدن با حيوانات موذى (از قبيل مارها و عقرب ها و غيره) مى شود. مثل مرض هايى كه به خاطر زياده روى در خوردن و افراط و تفريط نمودن در شهوات براى انسان پيدا مى شود كه در نتيجه، در آينده آن مرض ها موجب درد و ناراحتى بدن انسان مى شود. عذاب و عقوبت شيطان در روز قيامت و لعن شدن او نتيجه اعمال و رفتار و سرپيچى كردن خود او است و مربوط به خدا نمى باشد.

جواب اعتراض پنجم كه مى گفت: چرا

وسيله رفتن به بهشت براى من فراهم شد كه بروم و آدم را وسوسه كنم و او را هم از بهشت بيرون كنند، اين است كه، مهم ترين حكمت و منفعت در بيرون كردن آدم از بهشت اين بود كه اگر او بيرون نمى آمد، همواره در بهشت مى ماند و فقط او از نعمت هاى الهى بهره مند مى شد. ولى حالا كه او را بيرون كردند از پشت او فرزندان بى شمارى پديد مى آيند كه خدا را تا روز قيامت اطاعت و عبادت مى كنند. و در هر زمانى عده زيادى از آنان به وسيله علم و عمل، عبادت و بندگى به درجات عالى بهشت نايل مى آيند و از نعمت هاى آن استفاده مى كنند. چه حكمت و فايده اى از اين بالاتر كه از پشت او پيامبران كه يكى از آنان حضرت خاتم الانبيا و فرزندان معصوم آن حضرت صلى الله عليه و آله وسلم به وجود مى آيند و به درجات رفيع بهشت دست مى يابند.

اما ايراد ششم كه گفت: چرا خداوند مرا بر اولاد آدم مسلط كرد و طورى قرار داد كه من آنها را ببينم، ولى آنان مرا نبينند و من وسوسه و اغوايشان كنم، جوابش اين است كه، بشر در آغاز ناقص هست. بعضى از آنان ذلت و سيرتشان پاك و نفسشان نورانى است، قابل تزكيه و ترقى، و راغب آخرت اند، و بعضى از آنان بد ذات و بد سيرت و ناپاك اند، نفسشان ظالمانى و شرير، پير و شهوات، كه اگر اغواى شيطان و اطاعت او نبود همه آنان در ظاهر مثل هم بودند.

خوبان و پاكان از بدان و ناپاكان تميز داده نمى شدند، و راهى براى معرفى و مشخص نمودن آنان وجود نداشت.

ديگر اين كه، به وسيله وسوسه شيطان، خوبان در اثر مخالفت با او به كمال و سعادت مى رسند و راه خدا را در پيش مى گيرند. بدان و ناپاكان در اثر اغواى او آخرت را فراموش مى كنند و مشغول دنيا و تعمير و آبادانى آن مى گردند.

هم چنين اين كه، دنيا به واسطه فريب خوردگان آباد و تعمير نمى شد كما اين كه در حديث قدسى وارد شده:

انى جعلت معصيت آدم سببا لعمارت العالم

(من معصيت آدم - با خوردن از آن درخت منع شده - را سبب قرار دادم براى عمارت و آبادانى جهان).

در خبر ديگرى وارد شده:

لو لا انكم تذنبون لذهب الله بكم و جاء بقوم تذنبون

(اگر شما (اولاد آدم) گناه نمى كرديد، خداوند عالم شما را مى برد و قوم ديگرى را مى آورد كه گناه كنند و در اثر آن آخرت را فراموش نمايند و دنيا را آباد و تعمير نمايند).

پس حكمت تسلط شيطان بر اولاد آدم عليه السلام و اغوايشان همين ها بود كه ذكر شد.

و اما ايراد و اعتراض هفتم آن ملعون كه گفت: چرا خداوند تا زمان زيادى به من مهلت داد و فايده آن چه بود؟ بايد گفت: كه بودن شيطان بستگى به حيات بشر دارد و تا زمانى كه اولاد آدم در روى كره خاكى باشند، شيطان هم بايد باشد؛ زيرا همان طور كه گفتيم بقاى شيطان براى تميز دادن خوبان از بدان و براى آباد شدن جهان.(152)

پس اعتراض هاى شيطان پايه و اساسى نداشت

و پاسخ هاى در خور توجهى هم به آنها داده شده است.

اطرافيان شيطان

خودِ شيطان شيطان مصاديقى دارد. اغفال گران و خوانندگان به گناه و گمراهى، نمونه هاى آن هستند. كسانى كه با چرب زبانى و ملايمت و با اعمال غير انسانى، خود ديگران را به فساد، تباهى، انحراف و كجى مى كشانند، خود، شيطان اند.

شيطان انسى كه در قرآن و روايات يا گفتار بزرگان آمده است: به همان انسان هاى مفسد و منحرف گفته مى شود. شيطان انسى كه در قرآن آمده بر چند قسم است:

يكى از آنها بر خود شيطان اطلاق مى شود. قرآن در چند جا بعضى انسانها را شيطان خوانده و نام شيطان بر آنها گذاشته است؛ از جمله آنان كسانى بودند كه، در صدر اسلام دايما جلساتى تشكيل مى دادند و جاسوسانى از هم فكران خود را به ميان مسلمين مى فرستادند تا اطلاعاتى كسب كنند، در بين آنها تفرقه و دوگانگى ايجاد نمايند و آنان را به جان هم اندازند.

كسانى كه براى جاسوسى و تفرقه اندازى انتخاب مى شدند، هنگام گزارش دادن، براى اين كه وضع خودشان را محكم تر كنند به هم فكران خود مى گفتند: سخنان مسلمانان در ما كوچك ترين اثرى ندارد ما به شما وفادار بوده و خواهيم بود. اگر از آنها سؤال مى شد كه شما به چه علت در ميان آنان رفت و آمد مى كنيد و به آيات قرآن گوش فرا مى دهيد؟ در جواب گفتند:

رفته بوديم آنها را مسخره كنيم. خداوند اين جمعيت را خود شيطان نام نهاده و نامشان را از رديف آدميان حذف نموده است. قرآن درباره آنها مى فرمايد:

و

اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلو الى شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون

(و هنگامى كه - منافقان و جاسوسان - با مؤمنان رو به رو مى شدند، مى گفتند: ما، ايمان آورده ايم! و هنگامى كه با شياطين خود خلوت گردند، مى گفتند: ما با شماييم، ما آنها را (مسلمين را) مسخره كرده ايم).(153)

دسته دوم كه قرآن آنها را شيطان ناميده، كسانى هستند كه با كارهاى بيهوده و بى اساس كه به ظاهر تشريفات و تشكيلاتى دارد، ولى نتيجه و ثمره اى بر آنها مترتب نيست مردم را سرگرم نگه داشته و اجتماعى را به آنها مشغول مى دارند. قرآن درباره آنها مى فرمايد:

و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر

(سليمان هرگز - دست به سحر و جادو نيالود و - كافر نشد ولكن شيطان (كسانى كه) به مردم تعليم سحر نموده و جاسوس گرى را رواج دادند كافر شدند).(154)

قرآن نام اينها را هم شيطان گذاشته و نام آدم را از آنها برداشته است.

سوم، از كسانى كه خداوند نام شيطان بر آنها نهاده و اسم آدميت را از آنان برداشته است، كسانى هستند كه با فرستادگان و پيامبران خدا دشمنى ورزيده و در برابر آنها ايستاده و سخنان فريبنده اى براى اغفال يكديگر و گوشى به هم مى گفتند، درباره چنين افرادى مى فرمايد:

و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا

(اين چنين در برابر هر پيامبرى دشمنى شياطين انس و جن قرار داديم كه سخنان فريبنده و بى اساس - براى اغفال مردم - به طور سرى و

(درگوش) به يك ديگر مى گفتند).(155)

در اين آيه تذكر مى دهد كه اين گونه دشمنان سرسخت و لجوج، هم در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و هم در برابر ديگر پيامبران دشمنانى از شياطين جن و انس وجود داشته اند.

در سه آيه فوق خداوند متعال عده اى از مردم را خود شيطان مى داند و نام انسانيت را از آنها برداشته و از جمع انسانها ز دوده است.

استاد شيطان

گاهى بعضى از افراد در ظلم و خيانت، حيله و تزوير، قتل و غارت، مكر و حقه به جايى مى رسند - نه اين كه همرديف شيطان مى شوند بلكه - از شيطان جلو افتاده و استاد او به حساب مى آيند. شيطان بايد در مقابل آنها زانو بزند و شاگردى كند. آنها كسانى هستند كه به غير از خدا چيزى، يا كسى، يا رئيسى، يا وزيرى، يا مجسمه اى، يابتى، يا سنگ و درختى را عبادت مى كنند و آن را در زندگى خود مؤ ثر و صاحب نفوذ مى دانند. اين افراد طبق آيات و روايات مشرك و كافر هستند.

البته مراد از عبادت اين نيست كه در برابر آنها نماز و سجده، يا راز و نياز و ستايش كند، بلكه مراد، اطاعت و پيروى از آنها است. حتى گوش دادن به سخن كسى به قصد اين كه به آن عمل كند و يا قانون كشورى يا عده اى را به رسميت بشناسد خود آن يك نوع عبادت است.

از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده: كسى كه به سخن سخن گويى گوش فرا دهد و از روى رضا تسليم او

شده او را پرستش كرده، اگر اين سخن گو از سوى خدا سخن گويد: خدا را پرستيده و اگر از سوى ابليس سخن گويد: ابليس را عبادت كرده است.(156)

اين عبادت و تسليم بودن در برابر غير خدا، و خود را دربست در اختيار ديگران قرار دادن، انسان را يك درجه از شيطان بالاتر برده و او را استاد او قرار مى دهد. قرآن در اين باره مى فرمايد:

يا ابت انى اخاف ان يمسك عذاب من الرحمن فتكون للشيطان وليا

(از قول ابراهيم به پدرش آذر كه مى فرمايد: - اى پدر! من از اين مى ترسم كه با اين بت پرستى و شرك كه داراى عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد و تو از اولياى شيطان باشى).(157)

اينها از اين رو، استاد شيطان اند كه كسى يا چيزى را ستايش مى كنند كه هيچ وقت شياطين آنها را ستايش نكرده اند. اين ها بت را مى پرستند، انسان و درخت و چيزهاى ديگر را مى پرستند. اما شيطان مى گفت: خدايا من فقط تو را اطاعت مى كنم و بس. جرم آن ملعون هم اين بود كه زير بار سجده بر آدم نرفت، ولى اينها در شرك و كفر و بت پرستى از شيطان هم پيشى گرفتند و در واقع استاد او شدند.

آن شنيدستم كه شيطان را به خواب

ديد شخصى گفت: كى شيطان به حق بوتراب

كه فلانى هست شاگرد شما

گفت: نى نى، استاد است بر ما آن جناب

كسى در خواب شيطان را ديد؛ از وى پرسيد: تو را به حق ابوتراب قسم مى دهم، آيا فلان شخص شاگرد تو است؟ گفت: (نه والله) آن عالى

جناب استاد من است. سپس آن شخص گفت: من از شاگردان بودم ولى اوالحال از لشكريان من است. سپس آن شخص گفت: من از شاگردان بودم ولى او الحال از لشكريان من است. هرگاه من زنده بمانم تا شيطان بميرد، مكر و حيله هايى از شر و فساد ظاهر مى كنم كه اگر او بعد از من بيايد نمى تواند آنها را اظهار كند.(158)

خود شود شيطان، چه شيطان اى مان

گشته شيطان طفل ابجد خوان آن

فخر از شاگرديش شيطان كند

مشكل شيطان همه آسان كند

نيست شيطان را به او كارى دگر

خود بود شيطان و از شيطان بتر

برادران شيطان

هر كس در دنيا برادر يا برادرانى دارد، و اگر احيانا برادرى نداشته باشد براى خود بر مى گزيند تا تنها باشد. كسانى را كه انتخاب مى نمايد بايد با او هم فكر و هم عقيده باشند.

شيطان هم براى خود برادرانى برگزيده است. آنها كسانى هستند كه حق خويشان و هموطنان و بيچارگان و درماندگان را پايمال مى كنند و به آنها نمى پردازند. اسراف و تبذير مى كنند مال خود را در راه غير صحيح و فساد مصرف مى نمايند، يا بدون انگيزه دارايى خود را ريخت و پاش مى نمايند و به مصرف صحيح و عقلانى نمى رسانند. چنين افرادى برادران شيطان اند. قرآن درباره آنها چنين مى فرمايد:

ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا

(به درستى كه تبذير كنندگان برادران شيطان اند و شيطان هم نعمت هاى پروردگارش را ناسپاس كرد).(159)

اين كه شيطان نعمت هاى پروردگارش را ناسپاس كرد روشن است؛ زيرا خداوند نيرو و توان، هوش و استعداد فوق العاده اى به او عنايت

كرده، ولى او همه نيروها را در راه نادرست؛ يعنى در راه اغوا و گمراهى مردم مصرف كرد.

به اين خاطر تبذير كنندگان برادران شيطان اند كه از نعمت هاى خدا، ناسپاسى كرده و در راه ناصواب صرف مى نمايند. بى شك اسراف يكى از ناپسندترين اعمال از ديدگاه قرآن و اسلام است. نعمت ها و مواهب كره زمين، براى ساكنانش كافى است؛ در صورتى كه بيهوده به هدر داده نشوند، بلكه به صورت صحيح و معقول، دور از هر گونه افراط و تفريط مورد بهره بردارى قرار گيرند؛ و گرنه اين نعمت ها آن قدر زياد نيست كه اگر در راه نادرست استفاده شود، هم چنان باقى بمانند و كم نشوند. چه بسا اسراف و تبذير در منطقه اى، باعث محروميت منطقه ديگرى شود، يا اسراف و تبذير انسان هاى امروز، باعث محروميت نسل هاى آينده گردد.

قرآن در آيات فراوانى شديدا اسراف گران را به شدت محكوم كرده است. به چند نمونه از آنها اشاره مى شود تا هشدارى براى مسرفين باشد:

1. در جايى مى گويد: (اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد).(160)

2. مى فرمايد: (مسرفان از اصحاب دوزخ و جهنم اند).(161)

3. مى گويد: (از مسرفان اطاعت نكنيد و فرمان نبريد).(162)

4. آيه ديگرى مى فرمايد: (مجازات و عذاب الهى در انتظار مسرفان است).(163)

5. مى فرمايد: (اسراف يك روش فرعونى و طاغوتى است).(164)

6. و نيز چنين گفته: (خداوند مسرفان دروغ گو را هدايت نمى كند).(165)

7. باز مى فرمايد: (ما افراد اسراف كننده را هلاك مى كنيم).(166)

از اين آيات به دست مى آيد كه اسراف و تبذير بدترين اعمال مى باشد، و شيطان از مسرفان

زيان كار خوشحال است تا آن جا كه مى فرمايد: (آنان برادران شيطان اند)

مادر شيطان

يكى از جاهايى كه شيطان وارد عمل مى شود و كار خود را با جديت شروع مى كند، هنگام انفاق است. وقتى انسان تصميم مى گيرد كه از مال خودش ببخشد، شيطان با هر نقشه اى جلوى او مى ايستد و منصرفش مى نمايد.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر

(شيطان به شما وعده فقر مى دهد)(167)

مى گويد: اگر مال خود را انفاق كنى بدبخت مى شوى؛ خود و فرزندانت گرسنه مى مانيد، كسى به شما كمك نمى كند؛ ممكن است در اثر گرسنگى تلف شويد: چرا مال خودت را با دست خود ضايع مى كنى؟

نقل شده: جمعى در مسجد نشسته بودند و از قحطى و خشك سالى اى كه براى مردم پيش آمده بود صحبت مى كردند و از وضع فقرا و بيچارگان كه در زحمت بودند مى گفتند، يكى از مؤمنان كه در خزانه خود مواد غذايى و گندم فراوانى داشت تحت تاءثير سخنان بقيه قرار گرفت.

گفت: من در انبار خانه ام مقدار قابل توجهى گندم ذخيره كرده ام، همه را در اختيار فقرا قرار مى دهم و آنها را از بدبختى و فقر قرار خواهم داد.رفقا گفتند: آرى! مگر شيطان بگذارد. گفت: شيطان هيچ غلطى نمى تواند بكند. هم اكنون مى روم و همه گندم ها را تقسيم مى كنم. از جاى خود برخاست و به طرف خانه رفت، وقتى خواست در انبار را باز كند. همسرش جلو آمد و گفت: مى خواهى چه كنى؟

گفت: مى خواهم مقدارى از اين گندم ها را به نيازمندان بدهم و از بدبختى

نجاتشان دهم. زن گفت:اى مرد! مگر ديوانه شده اى؟ خودمان احتياج پيدا مى كنيم. هر كس در اين شرايط سخت سعى مى كند گندم تهيه كند و به خانه آورده ذخيره نمايد. تو مى خواهى گندم ذخيره خودمان را به ديگران بدهى؟

سرانجام شيطان كار خودش را كرد، زن را وسوسه نمود و زن هم مرد را كارى كرد كه آن مرد مؤمن به مسجد آمد و پيش فقرا نشست. دوستان به او گفتند: چه شد آيا گندم ها را به فقرا دادى يا طبق روايتى كه مى فرمايد: كسى كه دست در جيبش كند تا چيزى در راه خدا دهد، هفتاد شيطان دست او را مى گيرند و مانع او مى شوند شامل حالت شد و انفاق نكردى؟

گفت: من از هفتاد شيطان خبر ندارم، اما مادر شيطان كار خودش را كرد و و مانع انفاق شد.(168)

شيطان زند از عصيان

هر لحظه ره مردان

در مكر و حيل اما

شاگرد زنان باشد

حزب شيطان

همين طور كه در هر كشورى گروه ها و احزابى وجود دارند و فعاليت سياسى و اقتصادى مى كنند و مى كوشند كه هر كدام حزب خود را از ديگر احزاب پيش رفته تر و فعال تر قلم داد كنند. خداوند متعال هم در قرآن مجيد دو حزب را يادآور شده، ويژگى هاى هر كدام را به روشنى بيان مى كند. يكى (حزب الله) كه آنها از پيروان انبيا و اوليا و ائمه معصوم عليه السلام و سفيران الهى مى باشند. ديگرى (حزب شيطان) كه فرد شاخص آن منافقان هستند. ويژگى اى حزب شيطان از اين قرار است:

1. افرادش هيچ به ياد خدا نيستند و از او

يادى نمى كنند. بر دستورها و برنامه هاى او نيسنتد و آنها را ناديده مى گيرند.

2. خود را در قبال مردم و خدا، مسئول نمى دانند و از محرومان اجتماع و مستضعفان و بندگان خدا دستگيرى نمى كنند.

3. حرفشان دروغ است و براى حق جلوه دادن كارها و برنامه هاى خود به دروغ سوگند مى خورند و باكى از آن ندارند.

4. كسانى هستند كه همه چيز دنيا، مانند رفاه و آسايش، مال و ثروت، پست و مقام دنيا را خاص خود و فرزندانشان مى دانند.

5. آنها منافقان كوردلى هستند كه تمام كردار و رفتارشان، حتى نماز و عبادتشان، از روى خودنمايى و دورويى است.

همه از لشكريان و ياران و اعضاى صميمى شيطان اند، از كسانى هستند كه خدا و خالق خود را به كلى فراموش كرده اند. قرآن درباره آنها مى فرمايد:

استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكرالله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرين

(شيطان بر آنها - منافقان دروغ گو و از خدا بى خبر - چيره شده و ياد خدا را از خاطر برده اند. آنها حزب شيطان اند. بدانيد كه حزب شيطان زيان كاران اند).(169)

نه فقط شيطان برايشان چيره شده و زمام اختيار آنها را به دست گفته و به هر راهى كه بخواهد مى كشاند، بلكه چنان گمراه مى شوند كه در راهنمايى ديگران به گناه از دست ياران شيطان مى شوند.

گرنه ابليس اند اين قوم خسيس

گردنى دارند ليكن چون ابليس

همچون زين سبب گردن كشند

در تلاطم روز و شب چون آتشند

عذرها آرند بدتر از گناه

حالمان گرديده از شيطان تباه

هر چه كردند از گناه و خوى بد

لعن بر شيطان مى كنند افزون

زحد

نسبت آن را به شيطان مى دهند

خود برى از ذنب و عصيان مى كنند

رو، رو، اى شيطان كمين شاگرد تو

هست شيطان خفته زير ورد تو(170)

گر چه شيطان را بود گردن طويل

غافلى از گردن خود اى جليل (171)

در حديثى جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه: (حزب على عليه السلام حزب خداست و حزب دشمنان على عليه السلام حزب شيطان است).(172)

پيروان شيطان

شيطان پيروانى دارد. عده زيادى از مردم دنيا به جاى اين كه از خداى مهربان خود پيروى نمايند از شيطان سركش پيروى كرده اند.

اينان در قالب هاى گوناگونى خودنمايى مى كنند گاهى در قدرت خدا در رابطه با زنده كردن مردگان به بحث و مجادله مى نشينند؛ گاهى ملائكه را دختران خدا مى دانند؛ بعضى معاد را منكرند؛ و برخى با تقليد كوركورانه از خرافات و هوس ها، به جدال با حق برمى خيزند.

زمانى روى مسئله علمى بحث و مجادله مى كنند و به ناحق روى بحث خود پافشارى مى نمايند و تا سر حد امكان مى كوشند تا حرف نادرست خود را به طرف بقبولانند. در حالى كه نه از اسلام خبرى دارند و نه حتى كوچك ترين مسئله قرآن و اسلام را درك مى كنند. آنان بر همه چيز و همه كس به ديده ترديد مى نگرند و بر سر گمان خودشان كه غلط است سر و صدا راه مى اندازند. چنين كسانى پيروان هر شيطان سركشى خواهند بود و از هر شيطان جنى و انسى پيروى مى نمايند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و

يتبع كل شيطان مريد

(گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هر شيطان سركش (جن يا انس) پيروى و اطاعت مى كنند).(173)

جزاى اين گونه مردمان به جز آتش سوزان، در قيامت چيز ديگرى نخواهد بود. قرآن راجع به هواداران شيطان و جزاى اعمال آنها مى فرمايد:

قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جراؤ كم جزاء موفورا

(خداوند خطاب به شيطان كرده مى فرمايد: - برو! هر كس از آنان (بنى آدم) كه از تو تبعيت كند، جهنم و آتش سوزان آن كيفر آنها است و آن، كيفرى است فراوان).(174)

بايد بدانيم كه آنها نه از يك شيطان بلكه از شياطين جن و انس پيروى مى كنند كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى فراهم كرده اند. هيچ كدام در يك خط و راه نيستند، برنامه مشتركى هم ندارند، بلكه خطهاى آنان چنان متنوع است كه انسان در تشخيص آنها سر درگم مى شود و مجبور است از همه آنها پيروى نمايد.

لواط كنندگان از پيروان شيطان اند

حضرت على از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: (خداوند متعال وقتى آدم را امر كرد كه از بهشت فرود آيد، او و زوجه اش با هم فرود آمدند. ابليس هم فرود آمد در حاليكه همسرى نداشت. مار هم فرود آمد و همسرى براى او نبود.

اولين كسى كه با خود لواط كرد، همان ابليس بود. فرزندان او از خودش به وجود آمدند، مار هم همين كار را كرد و ذريه او هم از خود او است، ولى ذريه آدم از زوجه و همسر او

است. خداوند به آدم و همسرش خبر داد كه شيطان و مار دشمن آنها مى باشند.(175)

در حديثى گفته شده: خداوند ابليس را خلق نمود و در ران راست او آلت مردانگى و در ران چپ او آلت زنان قرار داد. او وقتى مى خواهد صاحب فرزندى شود، ران هاى خود رابه هم مى مالد و با خود جفت گيرى مى كند، درهر بار و هر روز ده تخم مى ريزد و از هر تخمى هفتاد شيطان پديد مى آيد.(176)

از حديث فوق معلوم مى شود، اول كسى كه لواط كرد شيطان بود و لواط كنندگان از پيروان مخلص او هستند. آنها بايد بدانند كه عمل شيطان را انجام مى دهند او رهبر و آنان راهور او هستند.

ابى بصير از امام محمد باقر عليه السلام يا امام جعفر عليه السلام نقل مى كند: شيطان يك جوان زيبايى شد و لباس نيكويى پوشيد، آمد در ميان جوانان قوم لوط و به آنها دستور داد كه با او عمل لواط انجام دهند؛ زيرا اگر مى خواست با آنها اين كار را بكند قبول نمى كردند. وقتى قوم لوط آن عمل زشت را با او انجام دادند لذت بردند و ياد گرفتند، از آن پس فرار كرد، و اين كار در ميان آنها رواج يافت تا جايى كه زنان خود را ترك كردند.(177)

هم نشين شيطان

همين طور كه هر كس احتياج به هم نشين و هم دم دارد، شيطان هم از اين قاعده و قانون خارج نيست. او هم نشينانى دارد كه از آنها جدا نمى شود و همواره با آنان خواهد بود.

هم نشينان شيطان كسانى هستند كه از ياد خدا غفلت

كنند و از خداى خود روى گردان باشند، آن قدر سرگرم دنياى پرزرق و برق شده كه اصلا به فكر خدا و قيامت نباشند؛ به طورى كه اگر بگويند: خدا چنين دستور داده و وظيفه اش چنين است، مانند اين مى ماند كه برايش داستان مى گويند. گوششان بدهكار اين حرف ها نيست، كسب و كار و مادياتشان به آنها اجازه نمى دهد، حتى كوچك ترين توجهى به خدا و پيامبران و قيامت كنند. چنين افرادى هميشه با شيطان هم نشين و همرديف بلكه در خدمت گزارى او حاضراند.

خداوند درباره آنها مى فرمايد:

و من يعش عن ذكر الرحمن نقيص له شيطانا فهوله قرين

(هر كس از ياد خدا روى گردان شود، شيطانى را به سراغش مى فرستيم كه همواره هم نشين او خواهد بود).(178)

بديهى است، كسانى كه از ياد خدا روى گردان باشند و خود را غرق در لذات دنيا نموده و به انواع گناهان آلوده شده باشند؛ نخستين اثرش اين است كه پرده بر قلب و چشم و گوششان مى افتد. آنها را از خدا بيگانه مى كند، شياطين را بر آنان مسلط مى سازد؛ به طورى كه شيطان و افكار شيطانى از هر سو آنها را احاطه مى كنند.

شيطان هر روز بر آنان چيره گى بيشترى خواهد داشت و هيچ چيز جز سرخوشى هاى زودگذر نخواهند يافت و تلاش شيطان هم افزايش مى يابد تا روزى كه پرده از كردار همه كنار رود و چشم حقيقت بين هر كس باز شود و ببيند بين هر كس باز شود و ببيند كه به جاى پيامبران و اولياى خدا، شياطين هم نشين آنها هستند. آن گاه

ايشان بى اختيار فرياد مى زنند و مى گويند:

اى كاش! ميان ما و شما فاصله مشرق و مغرب بود؛ شما چه بد همنشينى براى ما بوديد و هستيد.(179) (خدايا! تو را به حق واليائت ما را از شر شياطين جن و انس و افراد ناباب و ناجنس حفظ فرما).

حضرت على عليه السلام فرمود: كسى كه يكى از دستورهاى الهى را كه بر او واجب شده، ترك كند، خداوند متعال شيطانى را بر او مسلط مى كند كه با او هم نشين باشد.(180)

دوستان شيطان

هر كس در اين جهان دوستانى داشته و با كسانى آمد و شد دارد؛ چون بدون دوست و رفيق كسى نمى تواند زندگى كند. خوبان، دوستان و همفكران خوب و بدان دوستان و هم فكران بد براى خود انتخاب مى كنند.

به گونه اى كه شاعر مى گويد:

كبوتر با كبوتر، باز با باز

كند همجنس با همجنس پرواز

دوستان شيطان كسانى هستند كه: فتنه و فتنه انگيزى را دوست دارند؛ از خون ريزى و كشت و كشتار خوششان مى آيد؛ ديگران را براى جنگ و دعوا با مسلمانان تحريك مى كنند؛ آنها تحت تاءثير وسوسه هاى شياطين قرار مى گيرند؛ به خاطر دوستى با آنان، با مؤمنان مى جنگند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركين.

(و شياطين به دوستان خود مخفيانه مطالبى القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند - ولى شما به هوش باشيد - اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود).(181)

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با شيطان ملاقات كرد و فرمود:اى لعين! دوستان تو

از امت من چقدراند؟

گفت: دوازده نفر! 1. امير ستم گر؛ 2. ثروت مند خودخواه؛ 3. كسى كه باك ندارد از كجا به دست مى آورد و در كجا صرف مى كند؛ 4. عالمى كه پادشاه ستم كارى را با ظلم و جورش تاءييد كند؛ 5. تاجر خائن كه در تجارت خود به مردم خيانت كند؛ 6. محتكر كه ارزاق مردم را ارزان مى خرد و براى گران شدن ذخيره و انبار مى كند؛ 7. زناكاران، اعم از مرد و زن؛ 8. رباخواران كه مال فقيران را به اين وسيله از كفشان بيرون مى آورند؛ 9. افراد بخيل كه از انفاق مال خود بخل مى ورزند و ديگران را از آن محروم مى كنند؛ 10.كسانى كه در نماز سستى مى كنند و توجهى به آن ندارند؛ 11. كسانى كه در ميان مردم سخن چينى مى كنند و آنان را به جان هم مى اندازند؛ 12. كسانى كه مست و بى هوش هستند.(182)

دشمنان شيطان

شيطان در برابر دوستان فداكار و دل سوزش، دشمنان خطرناكى هم دارد كه شب و روز از دست آنها مى نالد و در شكنجه است و آنان را اين طور معرف مى نمايد:

هنگامى كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم با شيطان ملاقات كرد. از او پرسيد: دشمنان تو از امت من چند طايفه هستند. گفت: 22 طايفه، و من از ايشان در رنج به سر مى برم و دلم از دست آنها پر از خون است.

1. خود شما؛ اولين و سخت ترين دشمن من تويى. من هم، از اول با تو دشمن بودم و بعدا هم خواهم بود. دشمنى تو با

من هيچ وقت به صلح و صفا و دوستى مبدل نخواهد شد. فرمود: براى چه با من دشمنى؟ گفت: براى آن كه در قيامت گناه كاران را شفاعت مى كنى و زحمات مرا ضايع و اميد قطع مى نمايى.

2. عالم عامل؛ آن عالمى كه به علم خود عمل كند، دشمن من است من هم دشمن او هستم. (اما عالمى كه به علم خود عمل نكند دوست شيطان خواهد بود.) در اين باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده:

عالم و دانش مندى كه به علم خود عمل كند، از هزار عابد براى شيطان خطرناك تر است.(183)

3. حامل قرآن؛ كسى كه قرآن را فرا گرفته، و حفظ نموده و به تمام دستورها و احكامى كه در آن آمده عمل مى كند، او دشمن من و من هم دشمن او هستم.(184)

4. مؤ ذن؛ كسى كه در پنج وقت نماز اذان بگويد و اقرار به شهادتين كند و مردم را از خواب بيدار و متوجه عبادت خدا و نماز نمايد.

5. دوستان فقرا؛ آنها كسانى هستند كه فقرا و مساكين را از ياد نمى برند، دايما متوجه آنها و به فكر آنها هستند. در همه جا و در هر شرايط از آنان دفاع مى كنند و زندگى ايشان را تاءمين مى نمايند.

6. دوستان ايتام؛ كسانى كه با يتيمان دوست و مهربان هستند، و همانند پدر و مادر دل سوز با آنان رفتار مى نمايند تا رنج يتيمى را احساس نكنند.

7. مهربان؛ كسى كه دل رحم و دل سوز بندگان خدا باشد و براى كوچك ترين ستمى كه به يكى از بندگان خدا شود ناراحت شده و

از او دفاع مى كند و دل داريش مى دهد.

8.ناصح؛ كسى كه براى رضاى خدا مردم را اندرز مى دهد و به جز رضايت خداوند چيزى در دل ندارد.

9. دائم الوضو؛ كسى كه در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوى او باطل شد فورا تجديد وضو نمايد.

10. بخشنده؛ آن كه مردم را در مال خود شريك مى كند و مقدارى از دارايى اش را به محرومان اجتماع اهدا مى نمايد و به فكر ذخيره و جمع آورى مال نمى باشد.

11. خوش خلق؛ آن كه با مردم، نيك كردار است و با همه انسان ها با رويى گشاده رفتار مى كند و كسى را بازبان و ديگر اعضاء آزار نمى رساند.

12. قانع؛ آنها كسانى هستند كه در زندگى به كم دنيا قانع باشند. به آن چه خداوند متعال براى ايشان مقرر فرموده، راضى هستند و به مال ديگران تنگ نظر نيستند.

13. پاك دامنان؛ زنان و مردانى كه عفت داشته باشند. دامنشان آلوده به فساد و فحشا نشده و پوشش اسلامى را در همه جا حفظ مى كنند.

14. آمادگان مرگ؛ كسانى كه همواره به فكر مرگ و آماده شدن براى آن هستند و هيچ وقت، آخرت را فراموش نمى كنند و هميشه به دنبال اصلاح آن در تلاش اند.

15. هم نشين صالحان؛ از كسانى كه شيطان آنها را دشمن خود مى داند، كسانى هستند كه رفت و آمد، نشست و برخاست، گفت و شنود و خورد و خوراك و خواب آنان با صالحان و پرهيزگاران است.

16. فروتنان؛ آنان كه در برابر خدا و خلق او تواضع مى كنند، خود را كوچك مى پندارند و خود

بين نيستند.

17. جوان عابد؛ جوانى كه عاشق دين بوده و از بندگى خدا لذت برده است و خود را در اين راه قرار داده و شب زنده دارى مى كند.

18. كسانى كه نفس خود را از حرام باز داشته اند؛ كسانى كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى دانند، كسانى كه چشم و گوش و بقيه اعضاء و جوارح خود را به حرام عادت نداده اند.

19. كسانى كه در غياب برادران مؤمن خود دعاى خيرشان مى كنند؛ هر چه براى خود مى پسندند، براى ديگران نيز مى پسندند و هر چه را براى خود نمى پسندند براى ديگران هم نمى پسندند، كسانى كه در حق ديگران دعا مى كنند و چشم داشتى هم از آنان ندارند.

20. كسانى با كه پدر و مادر خود مهربان باشند و به آنان احترام گذارند.

21. پادشاه عادلى كه از روى عدالت با مردم رفتار كند و مردم در سايه عدل او در آسايش باشند.

22. روزه دارانى كه مقدارى از مال خود را به درماندگان مى بخشند، مانند اين است كه مرا پاره پاره كرده و در آتش انداخته باشند.

سپس عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عده اى هستند كه مراقب كردار من اند، اگر يك نفر را از جاده حق دور كنم و منحرف سازم، ايشان مى آيند و او را راهنمايى مى كنند و به حق بر مى گردانند.(185)

بلى، اينان كه ذكر شد كه از دشمنان شيطان اند، آن ملعون از آنان در هراس است. (ما هم آرزو مى كنيم جزو يكى از دشمنان شيطان به حساب آييم و

يا دست كم، در جمع دوستان او نباشيم.)

شريكان شيطان

همانطور كه انسان با برادران و دوستان خود وارد داد و ستد مى شود و با هم يارى ديگران كارها را انجام مى دهد، عدهاى هم با شيطان شريك مى شوند. يكى از كارهايى كه اينان انجام مى دهند و شيطان را به آن فرا مى خوانند، غذا خوردن است.

بعضى از مردم از روى بى توجهى، هنگامى كه سر سفره مى نشينند، نام خدا را از ياد مى برند و به اين وسيله، بستر حضور شيطان را فراهم مى كنند. او در تجارت و كسب و كار آنها شريك مى شود و بعضى كارها را با شراكت انجام مى دهند. از جمله آن كارها، غذا خوردن است. عده اى از مردم از روى غفلت و بى توجهى شيطان را شريك خود مى دانند آن در وقتى است كه انسان سر سفره بنشيند و نام خدا را بر زبان جارى نكند و (بسم الله) نگويد.

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال شد، آيا شيطان در غذا خوردن با انسان شريك مى شود و از غذايى كه انسان مى خورد آن هم مى خورد؟ فرمود: بلى، زمانى كه انسان براى غذا خوردن، سر سفره بنشيند و (بسم الله) را نگويد، شيطان هم مى آيد و بر سر سفره مى نشيند و از غذاهاى آن مى خورد. در اين حال خداوند بركت را از آن سفره و غذا بر مى دارد.(186)

از امام صادق عليه السلام نقل شده: وقتى غذا مى خوريد، اول و آخر آن (بسم الله) بگويد؛ زيرا وقتى كه انسان مى خواهد غذا

بخورد اگر پيش از آن (بسم الله) بگويد، شيطان از آن غذا نمى خورد. اگر پس از آن هم (بسم اله) بگويد؛ اگر شيطان از آن غذا خورده باشد استفراق مى كند.(187)

نيز از آن حضرت نقل شده: هنگامى كه سفره غذا گسترده شد. بگوييد: (بسم الله)؛ زيرا وقتى كلمه (بسم الله) را مى گوييد، شيطان به ياران و اصحاب خود مى گويد: از اين جا خارج شويد، چون شما سهمى در اين سفره نداريد. ولى اگر (بسم الله) را فراموش كرديد، شيطان به ياران خود مى گويد: بياييد و از اين غذاها بخوريد، اين سفره براى شما گسترده شده است.(188)

(در كتابى خواندم:) روزى دو شيطان، با هم ديدار يكى از آنها بسيار چاق و ديگرى بسيار لاغر بود. از حال هم ديگر جويا شدند. شيطان چاق از رفيق خود پرسيد: چرا تو اين قدر لاغرى؟

جواب داد: من موكل بر شخصى مؤمن و با تقوا هستم. وقتى او آماده غذا خوردن مى شود من هم كنار سفره مى روم. وى هنوز شروع نكرده (بسم الله) مى گويد و مرا از سفره دور مى كند و دايما گرسنه هستم. از اين جهت نحيف و لاغرم.

رفيقش گفت: اما من بر كسى بى ايمان و خدانشناس ماءمورم كه اصلا به ياد خدا نيست. و هيچ وقت نام خدا را نمى برد و (بسم الله) نمى گويد؛ از اين رو، من در تمام برنامه هاى او دست دارم و در غذا خوردن با او همراهم. اين است كه، شادابم.

هم سنگ شيطان

بعضى از مردم استاد شيطان و بعضى شاگرد، بعضى رفيق و دوست، بعضى برادران و پيروان او بوده اند. عده اى

هم هستند كه با شيطان در درجه و رتبه و عذاب و شكنجه مساوى و با او در يك رديف اند.

از جمله: كسانى كه با زحمت و رنج بسيار، دانش اندوخته و به مقامى رسيده اند، ولى به دانش خود عمل نمى كنند و به اصطلاح عالم بى عمل هستند. چنين اشخاصى با شيطان برابراند.

حضرت امير عليه السلام فرمودند: تورات بر پنج كلمه ختم شده است: من دوست مى دارم در اول هر صبحى آن كلمات را بخوانم و در آنها دقت نمايم. اولين از فقرات آن، اين است:

العالم الذى لايعمل بعلمه فهو و ابليس سواه

(عالمى كه به دانش خود عمل نكند او با ابليس هم سنگ و برابر است).(189)

ابليس هم يكى از دانايان و دانش مندان بود، ولى به علم خود عمل نكرد و با اين كه ملياردها سال در بهشت بود آخر الامر بدين سرنوشت ناگوار دچار گشت و از آن محروم شد و بايد هميشه در آتش و عذاب خدا به سر برد.

عالمى هم كه به علم خود عمل نكند جايگاهش در قيامت همان جايگاه ابليس است، و در حسرت بهشت بايد به عذاب و شكنجه با ان ملعون مساوى و تا ابد گرفتار گردد.

عالمى كه به علم خود عمل نكند در چند جا مانند ابليس پشيمان خواهد شد در حالى كه پشيمانى براى او سودى نخواهد داشت:

1. هنگام مرگ؛ حضرت امير المومنين عليه السلام راجع به علماى بى عمل چنين فرمود:

اشد الناس ندما عند الموت العلماء غير العاملين

(پشيمان ترين مردم هنگام مرگ عالمانى هستند كه به علم خود عمل نكرده اند).(190)

2. روز قيامت؛ حضرت رسول صلى الله عليه و آله و

سلم فرمودند: كسى كه كسب علم و دانش كند و علم خود را به كار نبندد، خداوند روز قيامت او را محشور مى گرداند در حالى كه كور است.(191)

3. در جهنم؛ نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: روز قيامت عده اى از اهل بهشت و كسانى كه از عالمى كسب علم كرده اند و به وسيله آن داخل بهشت شده اند - اطلاع پيدا مى كنند كه آن عالم در جهنم است. از او مى پرسند: چه چيز باعث شد كه تو داخل جهنم شوى؟ در جواب مى گويد: من شما را امر به معروف و نهى از منكر كردم، اما خود، آنها را انجام ندادم و به همين جهت داخل آتش شدم.(192)

بدتر از شيطان

آيا بدتر، پست تر و پليدتر از شيطان در جهان كسى هست؟ آيا خداوند چنين كسى را تاكنون آفريده است؟ آن طور كه خود شيطان گفته، بدتر از او هم وجود دارد.

امام صادق عليه السلام از امير المومنين عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: روزى از كوفه خارج شدم، در حالى كه قنبر و عده اى از اصحاب هم با من بودند. به قنبر گفتم: آيا چيزى را كه من مى بينم تو هم مى بينى؟ عرض كرد: خير، من چيزى نمى بينم. به اصحاب خود گفتم: آيا شما مى بينيد چيزى را كه من مى بينم؟ عرض كردند: خير، يا امير المومنين! خدا چشم شما را نورانى و روشن تر گرداند.

فرمود: قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را از نيستى پديد آورد، به شما نشان خواهم داد چيزى راكه

خود مى بينم و مى شنوانم چيزى را كه خود مى شنوم، طولى نكشيد ناگهان پيرمردى بلند قد و باهيبت، در حالى كه دو چشم طولانى داشت، ظاهر شد. عرض كرد: (السلام عليك) يا امير المومنين و رحمه الله و بركاته! آن حضرت فرمود:اى ملعون! از كجا آمده اى و به كجا مى روى؟ عرض كرد: از پيش مردم آمدم و به سوى مردم مى روم. فرمود: تو، پيرمرد بدى هستى.عرض كرد:اى على! از كجا مى دانى كه من بد مردى هستم. از من بدتر هم وجود دارد. آيا مى خواهى حديثى را از خداوند متعال براى تو نقل كنم كه بين من و خدا نفر سومى هم بود؟

فرمود: تو، حديثى را از خدا نقل كنى؟ گفت: بلى! بعد گفت: وقتى خداوند مرا از بهشت بيرون كرد، در آسمان چهارم ندا كردم و گفتم:اى پروردگار عالم! آيا خلقى از تو شقى تر و بدعاقبت تر از خلق كرده اى! خداوند به سوى من وحى فرستاد: بلى، خلقى از تو شقى تر و بد عاقبت تر هم خلق كرده ام! برو پيش مالك جهنم تا به تو نشان دهد. من رفتم پيش مالك جهنم، او هم مرا برد به سوى جهنم، طبقه اول را باز كرد، آتش سياه از آن بيرون آمد. من فكر كردم الان، هم من و هم ملك را مى سوزاند. دستور داد برگرد، آتش هم برگشت. طبقه دوم را باز كرد، آتش سوزانده تر و سياه تر بيرون آمد. همين طور تا طبقه هفتم را باز كرد، آتشى از اين طبقه بيرون آمد كه من فكر كردم، هم من و هم مالك

و هم جميع خلايق را خواهد سوزاند. من از ترس دست هاى خود را بر روى چشم هايم گذاشتم و گفتم:اى مالك! بگو خاموش شود كه الان من از بين خواهم رفت.

مالك گفت: خير، تو تا روز معلومى زنده خواهى ماند. دستور داد آتش خاموش شود. در پايين طبقه هفتم دو نفر را ديدم كه در گردن هاى آنان زنجيرهايى از آتش بود و به وسيله اين زنجيرها آويزان بودند. عده اى بالاى سرشان با گرزهاى آتشين ايستاده و دايما با آنها بر سر آنها مى زدند.

گفتم:اى مالك! اين دو نفر چه كسانى هستند؟ گفت: آيا دو هزار سال قبل از آن كه خداوند خلايق را خلق كند، در ساق عرش نخوانده اى كه نوشده بود (نيست خدايى مگر خداى احد واحد، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول او است كه على عليه السلام او را يارى خواهد كرد) بعد گفت: اين دو نفر كسانى هستند از دشمنان على و از كسانى كه در حق او ظلم و ستم مى كنند.(193)

شيطان تر از شيطان

آيا خداوند در جهان، شيطان تر، مكارتر، حيله بازتر و شرورتر از شيطان خلق كرده است؟ بلى، بعضى در عالم پيدا مى شوند كه شيطنت آنها از شيطان بيشتر است. اگر او همه را مى فريبد و از راه حق و حقيقت منحرف مى كند، آنان خود شيطان را گول مى زنند و فريب مى دهند؟ براى نمونه به داستان ذيل توجه شود:

از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: من در كنار كعبه نشسته بودم. ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده، ابروهايش در اثر پيرى بر چشمانش افتاده، موهاى

سرو صورتش سفيد شده، عصايى به دست گرفته، كلاه قرمزى بر سرگذاشته، عبايى از موبر دوش انداخته و تكيه به كعبه داده است. نزديك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: يا رسول الله! خداوند تو را رحمه للعالمين) قرار داد. و از وقتى كه آيه:

قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا

(اى پيامبر! به بندگان من بگواى كسانى كه! (در اثر گناه) بر نفس خود اسراف كرديد از رحمت خدا ماءيوس نشويد؛ زيرا خداوند همه گناهان را مى بخشد).(194)

نازل شد، من به طمع افتادم كه خداوند گناه مرا نيز خواهد آمرزيد، ليكن شفيع و واسطه هم ضرورت دارد و بهتر از تو شفيعى در عالم نيست. من توبه مى كنم و تو شفاعت كن تا خداوند، توبه مرا نيز قبول كند. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم! ما هيچ كس را از رحمت خويش ماءيوس نكرده ايم؛ چون آن ملعون تو را شفيع خود قرار داد، توبه اش را بپذير و ما هم مى پذيريم؛ به شرط آن كه به نجف بر سر قبر حضرت آدم برود و سجده كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم خبر را به او داد: وى قبول كرد كه برود نجف اشرف در كنار قبر حضرت آدم و بر آن سجده كند.

چون برخاست و مقدارى راه رفت، عمر خود را به او رساند و بسيار سرزنش كرد و گفت: اى شيطان! چيزى كه تو ميان همه خلايق معروف و مشهور كرد، اين

بود كه تو غيرت داشتى، روى حرف خود محكم ايستادى، با خداى خود مجادله و بحث كردى: وقتى كه آدم عليه السلام زنده و روح در بدنش بود سجده نكردى! الان مى روى كه بر خاك او سجده كنى! مگر غيرت خود را از دست داده اى! آتش براى تو بهتر از ننگ و عار است! اين قدر گفت كه او را پشيمان كرد. شيطان هم از قصد خود منصرف شد.(195)

ان كان ابليس اغوى الناس كلهم

فانت يا عمر اغويت شيطانا

يكى بچه گرگ مى پروريد

چه پرورده شد خواجه را بر دريد

چه بر پهلوانان سپردن بخفت

زبان آورى بر سرش رفت و گفت

تو دشمن چنين نازنين پرورى

ندانى كه ناچار زخمش خورى

نه ابليس در حق ما طعنه زد

كز اينان نيايد به جز كار بد

فغان از بديها كه در نفس ما است

كه ترسم شود طعن ابليس راست

چه ملعون پسند آمدش قهر ما

خدايش برانيد از بهر ما

كجا سر برآريم از اين نام ننگ

كه با او به صلحيم و با حق به جنگ

نبينى كه كمتر نهد دوست پاى

كه بيند چو دشمن بود در سراى

يكى مال مردم به تلبيس خورد

چه بر خواست لعنش بر ابليس كرد

چنين گفت: ابليس اندر رهى

كه هرگز نديدم چنين ابلهى

ترا با من است اى فلان! آشتى

چرا تيغ پيكار برداشتى؟

گمراهتر از شيطان

عده اى از مردم هستند كه در كفر ورزى و شرك، پست فطرتى و بى وجدانى از شيطان پست تر و گمراه ترند. در قيامت هم از نظر عذاب و شكنجه در بدترين وضعى قرار دارند كه خود شيطان هم از زيادى عذاب و شكنجه و بدبختى آنها تعجب مى كند!

سليم بن قيس از سلمان فارسى نقل مى كند كه

گفت: وقتى روز قيامت - هر كسى به جزاى اعمال خود برسد - ابليس لعين را در حالى كه با افسارى از آتش مهار كرده - و گرداگرد او را گرفته اند - به عرصه محشر مى آورند.

از طرف ديگر، شخص گمراهى را هم كه در دنيا از شيطان اطاعت كرده، و بارى از گناهان را بر دوش او بار كرده و با دو افسر، از افسران آتشين، دهنه بسته و مهار كرده اند، كشان كشان به صحراى عرصات مى آورند. وقتى ابليس او را مى بيند به سويس مى رود و نعره اى مى كشد و به او مى گويد:اى شخص (بدسيرت)! مادر به عزايت بگريد. تو كيستى و چه كاره اى - كه عذاب و سختى تو از من بيشتر است؟ - من كه اولين و آخرين مردم را گمراه و گرفتار نموده ام. با يك افسار مهار شده ام، ولى مى بينم تو را با دو افسار در بند و زنجير كشيده اند.

در جواب مى گويد: من آن كسى هستم كه حرف تو را شنيد و از تو اطاعت كردم. كسى هستم كه تو، به من دستور مى دادى خداى خود را نافرمانى كنم - و من همين كار را كردم. او به من امر مى كرد كه او را بندگى و عبادت كنم - ولى من از روى لجاجت و شقاوت و فرمان بردارى از تو - سرپيچى مى كردم.(196)

آرى، اين ها كسانى هستند كه حرف پيامبران و اوليا و ائمه معصوم عليها السلام و قرآن را زير پاگذاشته و به دستور آن ملعون بودند. پس بايد جزاى كردار خويش را

ببينند به طورى كه خود شيطان هم در شگفت باشد.

لشكر شيطان

مسلم است كه هيچ پادشاهى و سلطان و اميرى نمى تواند به تنهايى و بدون سپاه و لشكر، كشورش را اداره كند و احتياج به نيرو دارد؛ هر چه لشكرش بيشتر و مجهزتر باشد قدرت آن كشور هم افزايش مى يابد. عمده همت يك سلطان، آماده كردن لشكر منظم و مرتب است. شيطان هم از اين برنامه بيرون نيست و احتياجى به نيرو و لشكر دارد. وى با آن، كار خود را شروع مى كند. سپاه و نيروى شيطان از چند طايفه تشكيل مى شود:

1. امام صادق عليه السلام فرمود: لشكر شيطان از تبار او پديد مى آيد كه همان شياطين هستند.(197)

2. لشكر شيطان: از پيروان او - اعم از فرزندانش و فرزندان آدم - تشكيل مى شود.(198)

3. از معصيت كاران پيروان او - اعم از معصيت كاران جن و انس - شكل مى گيرد.(199)

4. كسانى كه شيطان، آنان را به بت پرستى فرا مى خواند و آنان در اين دعوت از او پيروى مى كنند.(200)

5. عبارت اند از هم نشينان شياطين، آنان كه قرآن از ايشان به عنوان كسانى ياد مى كند كه از گمراهى دست بر نمى دارند، مگر آن گاه كه موجبات ورود آنها را به آتش دوزخ فراهم آورند.(201)

لشكريان مهم شيطان از دو گروه تشكيل مى شود: يكى زنان - بى ايمان و هرزه - و ديگرى غضب. در روايتى آمده:

ليس لابليس جند اشد من النساء و الغضب (202)؛

(حضرت رسول و امام صادق عليه السلام هر دو فرمودند: - (لشكرى سخت تر از از زن ها و غضب، براى شيطان نيست.)(203)

اما

زن ها، خود آن ملعون مى گويد: زن هاى (بى ايمان) نصف لشكر من است، و آنها از براى من تيرى هستند كه به هر جا افكنم خطا نمى رود. با اين لشكر - زنان بى ايمان و فريبنده - شيطان به جنگ مردان با ايمان و با تقوا مى رود كه به قول خودش، آنها تيرى هستند كه خطا نمى روند.

رواياتى از زبان شيطان، درباره تعريف از زنان بى ايمان وارد شده كه: قابل توجه است. ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

در ملاقاتى كه حضرت يحيى عليه السلام با ابليس نمود، در ضمن سخنانى كه آن حضرت با آنان ملعون داشت، مى پرسد: اى ملعون! چه چيز بيشتر موجب خوش حالى و روشنى چشم تو مى گردد؟

عرض كرد: زنان (بى ايمان) كه ايشان تله ها و دام هاى من اند. وقتى لعنت و نفرين هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد زن ها مى روم و از ايشان دل خوش مى گردم.

در حديث ديگرى آمده است: ابليس به خدمت حضرت يحيى عليه السلام عرض كرد: اى يحيى! هيچ چيز مثل زنان كمر مرا محكم نمى كند و چشمم را روشن نمى گرداند. ايشان تله ها و دام هاى من اند و تيرى هستند كه به وسيله آنان خطا نخواهم كرد: پدر و مادرم به فداى ايشان باد.

سپس افزود: اگر آنان نبودند، من نمى توانستم پست ترين و بى عرضه ترين مردان را گمراه كنم! چشم من به ايشان روشن است، به واسطه ايشان به مرادم مى رسم، به سبب آنها مردم دنيا را به پرتگاه مى برم. مهمترين وسيله اى كه

شيطان جهت اغواى آدميان به كار مى برد، در درجه اول زنان - بى دين و شرور - و پس از آن پول است. از اين جهت گفته شده: زنان (بى تقوا) زاده شيطان اند.(204)

لذا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به مردم دنيا اخطار مى كند و مى فرمايد: از دنيا بترسيد و از زنان بپرهيزيد؛ زيرا شيطان مانند ديده بان لشكر در كمين است و هيچ يك از دام هاى او براى شكار مردان پرهيز كار مانند زنان، مورد اطمينان نيست.(205)

او كوشش مى كند كه حتى پيامبران الهى را به وسيله زنان به دست آورد و نابود كند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: خدا هيچ پيغمبرى از گذشتگان را مبعوث نگردانيد مگر آن كه شيطان، اميد داشت كه او را به دام زنان اندازد و هلاكشان سازد. و فرمود: من آن قدر كه از زنان مى ترسم از هيچ چيز هراس ندارم.

و نيز فرمود: اى مردم! از زنان بپرهيزيد. اول فتنه در بنى اسرائيل به واسطه زنان بود.

مثل فتنه زليخا براى يوسف عليه السلام.

عزيزان را كند كيد زنان خوار

به كيد زن مبادا كس گرفتار

اين رانده شده از دستگاه خدا در تعريف زن ها مى گويد: زنان محرم اسرار من و در حاجات و مشكلات دنيا فرستاده من اند. آن بد عاقبت، بيشتر فتنه و گناه را به وسيله زنان انجام مى دهد، مردان را به وسيله زنان در دام خود مى گيرد.

شيطان در يكى از ديدارهايى كه با حضرت موسى عليه السلام داشت و به آن حضرت پند مى داد، عرض كرد: اى موسى! هيچ وقت

با زنى كه بر تو حلال نيست در جاى خلوتى قرار نگير؛ زيرا هر مردى كه با زن بيگانه در خلوت باشد، من نفر سوم آنها خواهم شد - آن قدر وسوسه مى كنم - تا آنها را به فتنه اندازم.(206)

تفو بر تو اى گردش روزگار

سيه مرا ترا باد، ليل و نهار

ترا مهربانى همه بازان است

اگر سوى بازار اگر برزن است

به مردن ندارى سر ياورى

هميشه به ايشان كنى داورى

چو خوش گفت: فردوسى پاك زاد

كه رحمت بر آن تربت پاك باد

زن واژدها هر دو، در خاك به

جهان پاك از اين هر دو ناپاك به

اگر نيك بودى زن و راءى زن

زنان را مزن نام بودى نه زن

زن از پهلوى چپ شده آفريد

كسى از چپ، راستى هرگز نديد

دلارام باشد زن نيك خواه

وليكن زن بد خدايا پناه (207)

ابزار شيطان

براى گمراه كردن هر كس وسيله مخصوصى لازم است كه بتوان با آن، طرف را منحرف كرد. با يك وسيله نمى شود همه افراد را فريب داد.

شيطان، بعد از آن كه با خدا صحبت كرد و حاجات خود را گرفت، به عزت و بزرگى خدا قسم خورد كه من همه بندگان تو را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خاص را.(208) ليكن بدون اسباب نمى شود. وسيله كار مى خواهم كه بتوانم مردم را وسوسه كنم.

خداوند خطاب نمود: اى شيطان! از جمله وسايلى كه مى توان مردم را منحرف نمود، طلا و نقره و پول دنيا است؛ با اين وسيله كار خود را شروع كن.

گفت: ابليس لعين دادار را

دام سختى خواهم اين اِشكار را(209)

سيم و زر و گله و اسبش نمود

كه بدين تانى (210) خلائق را ربود.

شيطان عرض كرد: خدايا! به وسيله

طلا و نقره، اهل بازار فريفته مى شوند، و به وسيله گله هاى گوسفند و گاو و شتر صحرانشينان گول مى خوردند؛ به وسيله غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين، كسانى كه بنده شكم اند منحرف مى شوند و حتى شهادت به ناحق مى دهند. با زيور آلات، زنان و جوانان را مى توان فريب داد، ليكن دامى مى خواهم كه بهتر از اين ها باشد.

گفت: يا رب بيش از اين خواهم مدد

تا ببندم شان به حبل من مسد(211)

چرب و شيرين و غذاهاى سمين (212)

دادش و صد جامه ابريشمين

كه بگير اين دام ديگراى لعين

گفت: افزونم ده اى نعم المعين

ندا آمد: ساز و آواز، غنا و شطرنج و شراب و سايل ديگرى براى تو هست كه با آنها مردم را گمراه كنى. عرض كرد: اين ها دام هاى خوبى است و ليكن موانع بسيارى دارد و خيلى از مردم زير بار اين ها نمى روند.

بنگ و خمر آورد در پيش نهاد

خنده اى زد از دل و شد نيمه شاد

خطاب شد:اى لعين! زنان (بى تقوا و بى ايمان) بزرگ ترين وسايل گمراه كننده اى، به وسيله آنان مى توانى بزرگ ترين مردان را به انحراف بكشانى، شيطان گفت: راضى شدم و اگر هيچ ديگرى در كار نباشد همين كافى است.

چون كه خوبى زنان او را نمود

كوز عقل و صبر مردان مى ربود

چون بديد آن چشم هاى پر خمار

چون بديد آن زلف هاى تاب دار

پس بزد انگشتك و رقص او فتاد

كه همينم ده كه اين هم بدمراد(213)

شمشير شيطان

پس برنده ترين سلاح كه شيطان مى تواند به آسانى با كمك آن به آرزوهايش برسد، زن است و اين سلاح،

فراوان و همه جا يافت مى شود.

امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: فتنه و فساد از چند چيز بلند مى شود. يكى از آنها از دوستى بى حد به زنان و علاقه و محبت زياد به ايشان است. و آن هم شمشير برانى براى شيطان خواهد بود. كسى كه علاقه و محبت بيش از حد به زنان داشته باشد، بايد بداند كه بهره اى از عيش و زندگى خود نمى برد.(214)

پس شيطان با اين حربه بران:

عزيزان را كند كيد زنان خوار

به كيد زن مبادا كس گرفتار

تاريخ نمونه هايى زيادى دارد كه نشان مى دهد انسانها به خاطر علاقه زيادى كه به زن خود داشته اند سقوط نموده و دين و دنياى خود را از دست داده اند؛ زيرا وقتى كه انسان دل بستگى زيادى به زن خود داشته باشد عيب هايش را نمى بيند؛ در نتيجه همسرش نيز از او سوء استفاده مى كند. در اين جا نمونه هايى از اين افراد را مى آوريم كه در پى آن جنايات و كشتارهايى هم رخ داده است.

از محبت و علاقه به زن بود كه حضرت آدم عليه السلام از بهشت بيرون شد، هنگامى كه شيطان از آدم، نااميد گشت سراغ حوا رفت و وى را فريفت.(215)

از علاقه و محبت به زن بود كه قابيل كينه برادر را به دل گرفت و سرانجام او را كشت. در بعضى از روايات آمده: حوريه اى براى هابيل و زن جنيه اى براى قابيل آمد و همين باعث نزاع ايشان شد.(216)

و باز از نااهلى زن بود كه نوح پيغمبر همواره ناسزا و زخم زبان هاى مردم را بايد تحمل مى

كرد.(217)

از رفتارهاى زن بود كه خانه لوط نبى به خاطر يورش عده اى ناامن مى شود و آن پيغمبر عظيم الشاءن و مظلوم مجبور مى شود به آن مردم پست پيشنهاد دهد كه به خانه و مهمانانش حمله نكنند و دخترانش را با اجراى عقد به آنان بسپارد.(218)

و هم چنين از نيرنگهاى زن بود كه عزيز مصر (يوسف صديق) را هفت سال در زندان نگاه داشت و از زندگانى اجتماعى محروم كرد.(219)

از دل دادگى به زن بود كه قدار بن سالف به در خواست آن زن ناباب، شتر صالح پيغمبر را پى كرد كه عذاب نازل شد و تمام قوم هلاك شدند.(220)

از علاقه به زن بود كه بلعم با عورا به دستور عجوزه خود به كوه رفته و حضرت موسى عليه السلام پيامبر بزرگ الهى را نفرين مى كند كه هم موسى و هم قومش چهل سال در بيابان در ميان سرما و گرما حيران مى شوند و هم عبادات و اعمال صالحش از بين مى رود. تا جايى كه قرآن او را تشبيه به سگ نموده است.(221)

از محبت و علاقه به زن بود كه بايد سر يحياى پيغمبر از بدن جدا شود و مهريه عروس گردد و براى خون به ناحق ريخته آن حضرت هفتاد هزار نفر از مردم آن زمان به دست (بخت النصر) قتل عام مى شوند و آن هم خون ريخته شود.(222)

نيز از وسوسه زن بود كه جگر حمزه به دستور (هند) جنايت كار و زناپيشه از پهلويش بيرون آورده شود و بدنش مثله گردد.(223)

و به واسطه زن بود كه در خيبر به پيامبر اسلام (ص) زهرا خوانده مى شود و

آن زن ناپاك يهودى از روى هوى و هوس يا به دستور عده اى حضرت را مسموم مى كند.(224)

و با پادر ميانى زن بود كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى به دستور قطام، آن زن بد سيرت، دست به قتل بزرگ مرد تاريخ اميرالمؤمنين عليه السلام زد و آن جنايت بزرگ را مرتكب شد، و امت پيغمبر را بى امام و رهبر نمود.(225)

از خودخواهى هاى زن بود كه جنگ هاى خونينى در تاريخ بشريت واقع شد و خونهاى زيادى از بى گناهان، روى زمين ريخته شد، مانند جنگ جمل كه حدود سى هزار نفر از امت اسلامى قتل عام شدند و به دنبال آن جنگ صفين و نهروان پيش آمد و عايشه تعزيه گردان آن و آغازگرش بود.

از ناپاكى هاى زن بود كه فرزند بزرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد، و معاويه مخفيانه زهر هلاهل با مقدارى پول براى زن امام حسن عليه السلام (جعده) ملعونه، دختر اشعث بن قيس، مى فرستد كه آن ناپاك زهرا را به فرزند فاطمه داد و جگر آن حضرت را پاره پاره كرد.(226)

از خود محورهاى زن بود كه بدن امام حسن مجتبى عليه السلام تير باران شد و مروان حكم ملعون و مطرود هم، عايشه را خبر مى كند و او هم دستور مى دهد بدن امام را آماج تير قرار دهند.(227)

از نامباركى زن بود كه بايد به امام محمد تقى (ع) در سن 25 سالگى زهر خورانده شود و ام الفضل دختر ماءمون عباسى و همسر آن حضرت به دستور عموى خود گرداننده آن مى شود و امام را مسموم نمايد.

و هزاران جنايت و

قتل و كشتار كه واقع شده و در همه آنها دست خونين زن آشكارا يا پنهانى در آن ديده مى شود كه پرداختن به همه آنها از حوصله اين كتاب بيرون و تاريخ همه آنها را ضبط كرده است.

واقعا، شيطان شمشير برانى دارد، و اين ما هستيم كه بايد از آن بپرهيزيم و دچارش نشويم.

هر فسادى را ببينى در جهان

او زشومى زنان مى دان عيان

چند با آدم بليس افسانه كرد

تا كه حوا گفت، بخور آن دم بخورد

يوسف از مكر زليخاى جوان

ماند در زندان براى امتحان

نوح بر تابه چون بريان ساختى

واهله برتا به سنگ انداختى

لوط را بدهم چنين زن فاجره

خوانده باشى قصه آن كافره

اولين خون در جهان ظلم و داد

در كف قابيل بهر زن فتاد

رقص شيطان

از جاهايى كه خوش آيند شيطان است، و بى اختيار مى رقصد و كف مى زند، هنگامى است كه زن با شوهر خود نزاع كند و سر و صدا راه بيندازد.

در گوشه گوشه خانه ها شيطانى كمين كرده و مراقب اوضاع و احوال زن و شوهر است كه چه وقت شوهر وارد خانه مى شود. تا پيش زن بيايد و كارهاى روزانه او را پيش چشمش زينت و بزرگ جلوه دهد و كارهاى شوهر را كوچك و بى ارزش.

لذا وقتى شوهر، خسته از كار روزانه، به خانه باز مى گردد، با وسوسه هاى شيطان و رفتارهاى نادرست زن؛ در حالى كه گرسنه و تشنه است، در برابر پرخاش هاى زن و ايرادهايش از كوره در مى رود و بگو مگوها گاهى به قهر كردن از هم مى انجامد و گاهى هم به جدايى مى كشد. اين جا است كه شيطان خرسند

و دو مؤمن از زندگى سرخورده مى شوند. او مى رقصد و اين دو به سوگ مى نشينند.

كف زدن و رقصيدن شياطين ادامه پيدا مى كند تا وقتى كه ميان آنها صلح و صفا برقرار شود. در اين هنگام شيطان عزادار مى شود و مى گويد: خدا نور چشم آن كس را ببرد كه نور چشم مرا برد.

در جاى خود گفته شد: شيطان با هر كس كه داخل خانه شود و به اهل خانه سلام نكند، همراه شيطان است. شيطانى كه اسمش (داسم) است او را همراهى مى كند و آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازدآن گاه رقص و پاى كوبى مى كند.(228)

خنده شيطان

شياطين بزرگ - آمريكا و انگلستان و سردمداران كفر و شرك - برنامه مخصوص به خود دارند و با پياده كردن آن، حكومت مى كنند. و آن سياست - تفرقه بينداز و حكومت كن - است. سپس در جايى مى نشينند و به كار دو طرف مى خندند.

در زمان گاندى، رهبر انقلابى هند، بعد از مبارزات زياد و تشكيل جبهه آزادى بخش در هند، زمانى كه نزديك بود جبهه آزادى بخش گاندى به پيروزى برسد، انگليسى ها متوجه خطر شدند، آن نقشه و سياست ديرينه شان را پياده كردند.

نخست شبانه و مخفيانه گاو ماده اى را كشتند، و در محله هاى گاو پرست انداختند. آن گاه شايع كردند كه مسلمانان به خدايان آنها توهين كرده و اين گاو را كشته اند؛ در نتيجه هندوها را به جان مسلمين انداختند و كشتارهاى خونينى برپا كردند.

سپس مقداراى نجاست داخل مساجد مسلمانان

ريختند و گناه آن را به گردن هندوها انداختند؛ و بار ديگر مسلمانان را به جان هندوها انداختند و همان كشتارهاى تكرار و خون هاى زيادى روى زمين ريخته شد و انقلاب در اثر تفرقه و زد و خورد از بين رفت. به اين ترتيب هر دو طايفه را به سرگرم كردند و از خطر رهيدند و در گوشه اى نفس راحت كشيدند.

هم چنين محمد بن عبدالوهاب را در حجاز، ميرزا على محمد باب را در ايران، غلام احمد قاديانى را در پاكستان به صحنه آوردند و چه خون ريزى هايى كه به وجود آوردند. بعد از آن هم به عقل همه آنها خنديد و خوشحالى كردند.

شيطان ملعون هم، اين سياست را پياده مى كند تا زن و شوهر، پدر و فرزند، دو برادر، دو رفيق، دو طايفه، دو روستا، دو هم كار و هم كلاس را با هر شيوه و ترفندى كه مؤ ثر باشد به جان هم اندازد.

در اين باره، روايتى از معصوم داريم كه: آن ملعون اول ميان دو نفر يا دو طايفه و فاميل را به هم مى زند و زد و خورد و جنگ برپا مى كند، بعد از آن به كوتاه انديشى هر دو مى خندد و از كارى كه كرده لذت مى برد.(229)

زنجير شيطان

شيطان هم مثل سردمداران ستم، براى مهار و تسليم كردن و بازداشتن از راه حق و كشاندن انسان به سوى خود، زنجيره هايى دارد كه آنها را به گردن انسان مى اندازد و ايشان را به راهى كه بخواهد مى كشاند.

آن زنجيره ها عبارت اند از دوستى دنيا، رياست خواهى، شكم بارگى، زن دوستى، خواب

و تن آسايى، آدم را به گناه مى كشاند. امام صادق عليه السلام هم فرمود: اولين چيزى كه به وسيله آنها معصيت خدا شده همين دوستى ها بوده است.(230)

بنا به گفته قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام: دوستى دنيا زنجيرى است كه از همه دوستى هاى ديگر محكم تر و خطرناك تر، اصل و ريشه هر معصيت، اول هر گناه، اول هر فتنه، بزرگ ترين گناه، و سرچشمه هر فتنه و فسادى است. سر آمد همه دوستى ها كه باعث معصيت خدا مى شود، دوستى دنيا است.

از امام زين العابدين سؤال شد: كدام عمل در پيشگاه خداوند افضل است؟

فرمود: هيچ عملى بعد از شناخت خدا و پيغمبر بهتر از بغض و كينه دنيا نيست؛ زيرا هر فتنه و فسادى كه در عالم مى شود از دوستى دنيا سرچشمه مى گيرد. زن دوستى، رياست خواهى، راحت طلبى، دوستى كلام و سخن گفتن، چاپلوسى، خود برتر بينى، دوستى مال و ثروت و تمام اينها در دوستى دنيا جمع اند.(231)

شيطان با اين زنجيرها به ويژه زنجير دنيا خواهى، همه مردم مگر عده اى اندك را به گناه و معصيت مى كشاند.

نقل شده: روزى شخصى شيطان را ديد كه زنجيرها، طناب ها، بندهاى كلفت و نازك را بار الاغ خود كرده و از راهى مى رود. سؤال كرد: اينها چيست و كجا مى روى؟ در جواب گفت: اين ها دام هاى من است و به وسيله اينها مردم را به بيراهه مى كشانم.

آن شخص از يكايك دام ها و زنجيرها پرسيد. او گفت: هر كدام از اين ها براى شخصى است. گفت: دام من كدام است؟ جواب داد تو

احتياج به دام ندارى، خودت بدون دام دنبال من مى آيى.

پرسيد: آن زنجير بسيار محكم از كيست؟ شيطان گفت: از شيخ مرتضى انصارى است. ديشب سه بار آن زنجير بسيار محكم را به گردن ايشان انداختم، در هر سه مرتبه او آن را گسست و پاره كرد.

مى گويد: بعد از اين قضيه، پيش شيخ انصارى رفتم و داستان را براى ايشان نقل كردم. فرمود: درست است. من ديشب پول براى خريدن غذا نداشتم، اما سه مرتبه تصميم گرفتم از وجوهاتى كه پيشم بود بردارم و غذايى بخرم، ولى هر سه مرتبه فكرى به خاطرم رسيد و از دست زدن به آن چشم پوشيدم و گرسنه شب را به پايان رساندم و اين، همان زنجيرى بود كه از شيطان پاره كردم.(232)

گريه شيطان

شيطان از بعضى كارها خوش حال مى شود و از بعضى كارهاى ديگر ناراحت. از بعضى كارها آن قدر ناراحت مى شود كه جز گريه كار ديگرى از دست او ساخته نيست. آن ملعون در چند جا گريه مى كند. از جمله:

1. وقتى مؤمنى، مؤمن ديگر را ملاقات نمايد و بر او سلام كند.

اين جا ابليس از ناراحتى گريه مى كند و مى گويد: واى بر من، اين دو نفر از هم جدا نمى گردند، مگر اين كه خداوند هر دو را مى آمرزد و داخل بهشت مى نمايد و زحمات من در گمراهى آنان از بين مى رود. در تاريخ آمده: اول كسى كه سلام كرد و شيطان را به گريه انداخت، حضرت آدم عليه السلام بود. وقتى خدا روح در او دميد به ملائكه سلام كرد و آنها هم جواب او را دادند.

خداوند به او خطاب نمود كه: اين سنتى شد در ميان فرزندان تو تا روز قيامت. شيطان از اين كار گريه كرد.(233)

2. وقتى كسى براى رضاى خدا ازدواج كند.

و با عيال حلال و شرعى خود، هم بستر شود و سپس غسل كند. شيطان از ناراحتى گريه مى كند و مى گويد: واى بر من، اين بنده براى رضاى خدا و بقاى نسل خود و براى فراوانى (لا اله الا الله) گويان، با عيال خود نزديكى كرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاك و پاكيزه كرد، دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزيد و از گناهان آنان درگذشت. (اول كسى كه غسل كرد و شيطان را به گريه انداخت، حضرت آدم عليه السلام بود.) وقتى او به زمين آمد با همسر خود، هم بستر شد و غسل نمود.(234)

3. وقتى كسى عطسه كند

و بعد از آن بگويد: (الحمد لله رب العالمين) شيطان از ناراحتى گريه مى كند. و نيز اول كسى كه عطسه كرد و بعد از آن (الحمد لله) گفت، آدم ابوالبشر عليه السلام بود.(235)

4. زيد شحام مى گويد، از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: وقتى انسان در برابر خداى خود سجده كند و آن را طول دهد. شيطان از ناراحتى فريادش بلند مى شود و به كنارى مى رود، شروع به گريه مى كند و مى گويد: واى بر من، اين بنده خدا چگونه او را اطاعت مى كند و در مقابل او به خاك مى افتد، در حالى كه من او را معصيت نمودم و به آدم سجده نكردم.(236)

گريه دروغين شيطان

اولين كسى كه به دروغ

گريه نمود شيطان بود. (آن ملعون به واسطه گريه، دل بعضى را مى سوزاند، بعضى را غافل گير مى كند و بر آنها مسلط مى شود و منحرفشان مى سازد.) اولين گريه دروغين او پيش حوا بود. وقتى كه از فريب دادن آدم عليه السلام ماءيوس شد، در حالى كه گريه مى كرد و اشك مى ريخت نزد حوا آمد و او دلش به حال شيطان سوخت. پرسيد: چرا گريه مى كنى؟ گفت: اى حوا! دلم به حال تو مى سوزد حيف از اين زيبايى و جوانى تو كه مى ميرى و زير خاك مى شوى.

حوا گفت: چه كنم كه نميرم؟ گفت: اگر تو و همسرت از اين درخت بخوريد، ديگر مرگ به سراغ شما نخواهد آمد. حوا رفت پيش آدم عليه السلام و داستان گريه او را بيان كرد و هر دو از آن درخت خوردند و از بهشت بيرون شدند.(237)

نيز نقل شده كه: حضرت يحيى بن زكريا (س) روزى به ابليس برخورد نمود، در حالى كه آن ملعون گريه مى كرد. يحيى علت گريه او را پرسيد؟ گفت: اى پيامبر خدا! هر چه در خانه خدا مى روم و او را مى خوانم، جوابم را نمى دهد و عنايت در حقم نمى فرمايد. يحيى از روى دل سوزى عرض كرد: خدايا! چه مى شد اگر درب عنايت خويش را به روى اين مرد باز مى كردى و او را مشمول رحمت خود مى فرمودى؟!

خطاب رسيد: اى يحيى! شيطان به دروغ گريه مى كند، گريه او براى فريب دادن بندگانم است. اگر مى خواهى دروغ او بر تو هويدا شود به او بگو: خدا

تو را مى بخشد، در صورتى كه بروى كنار قبر آدم عليه السلام و بر خاك او سجده كنى!

يحيى جريان را براى شيطان بازگو كرد و از خواست تا بر سر آدم عليه السلام رود و سجده كند! گفت اى يحيى! آن وقت كه آدم عليه السلام بر مسند عزت و قدرت تكيه زده بود او را سجده نكردم، چگونه حال كه مرده و زيرخاك رفته است بروم و خاكش را سجده كنم؟ هرگز چنين كارى نخواهم كرد.

خطاب از جانب خدا رسيد:اى يحيى! حال دانستى كه گريه آن ملعون نيرنگ بوده و مقصودش منحرف كردن مردم است؟!(238)

چند نفر از شاگردان و پيروان شيطان هم از او پيروى نمودند و به دروغ گريه كردند. يكى پسران يعقوب كه شبانه پيش پدر آمدند، در حالى كه گريه دروغين مى كردند و گفتند:اى پدر! يوسف را گرگ خورد و پيراهن خون آلود او را به پدر نشان دادند.(239)

هم چنين در شام، به امر معاويه به بهانه پيراهن عثمان كه خون آلود بود عده اى گريه هاى دروغين كردند و مردم را عليه حضرت على عليه السلام شوراندند. و نيز ماءمون عباسى كه در شهادت امام رضا عليه السلام در خراسان به دروغ گريه كرد.(240)

فرياد شيطان

بعضى كردارهاى انسان آن قدر بر شيطان ناگوار است كه او را به فرياد و فغان مى آورد و از ناراحتى رنجور و نحيف مى شود. به اين داستان توجه كنيد:

روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و

رنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود:اى ملعون! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى؟!

گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم. فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟

گفت: يا رسول الله! چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم. فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟

گفت: اول اين كه، هرگاه به يك ديگر مى رسند سلام مى كنند، و سلام يكى از نامهاى خداوند است.(241) پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند. و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.

دوم اين كه، وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند. و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يك ديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.(242)

سوم، وقت غذا خوردن و شروع كارها (بسم الله) مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.

چهارم، هر وقت سخن مى گويند: (ان شاءالله) بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.

پنجم، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم. باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.

ششم، از همه اينها

مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند (صلوات) مى فرستند و من چون صواب (صلوات) را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم.

هفتم: ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است. پس حضرت روى به اصحاب كرده و فرمودند: هر كس يكى از اين خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.(243)

كمين گاه شيطان

دشمن وقتى نتوانست از راه هاى ساده و عادى بر حريف خود غالب شود و او را به زمين زند، دنبال كمين گاهى مى گردد، تا در پناه آن و در وقت مناسب، بر حريف خود حمله كند و ناگهان او را در جاى خود از پاى در آورد و اين شگرد خوبى است.

حيوانات براى اين كه طعمه خود را به آسانى به دست آورند، كمين مى كنند، انسان براى نابودى دشمن خود كمين مى نمايد، كمين گاه جاى امنى براى دشمن است، نزديك ترين راهى است كه انسان و هر حيوانى را به مقصود مى رساند. شيطان هم از اين حربه استفاده مى كند و اگر نتوانست از راه عادى و ساده بر انسان غالب شود، بايد كمين كند و از اين راه به مقصود برسد. كمين گاه شيطان، مال و ثروت است.

غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: شيطان، فرزند آدم عليه السلام را در هر چيز مى چرخاند و به هر راهى مى برد - و هر گناهى را به او پيشنهاد مى كند - همين كه او

را خسته و ناتوان ديد، نيرو و توانش را از او گرفته، در كنار مال و ثروت كمين مى كند و چون انسان به آن جا رسد - كه آخرين مرحله شانس شيطان است - ناگهان گريبانش را مى گيرد كه ديگر راه فرارى براى او نيست.(244)

مقصود اين است كه مال و ثروت بزرگ ترين كمين گاه شيطان است؛ زيرا بسيار كم اتفاق مى افتد كه انسان به مال و ثروت برسد و او را نفريبد و منحرف نكند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

كلا ان الانسان ليطغى ان راه اسغنى

(چنين نيست كه نعمت هاى الهى و مال و ثروت شكرگزارى را براى هميشه در انسان زنده كند، بلكه او مسلما طغيان مى كند، چون خود را مستغنى و بى نياز مى بيند.)(245)

طغيان كردن طبيعت غالب انسان ها است، طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافته اند، آنان وقتى خود را مستغنى مى پندارند، شروع به سركشى و طغيان مى كنند.

از همين جهت است كه پيشواى ششم امام صادق عليه السلام فرمود: سر هر خطاكارى دوستى (و علاقه) به دنيا است.

چون دنيا انسان را از كسب كمالات و تحصيل آخرت باز مى دارد، او را به پرت گاه مى برد. دوستى مال و ثروت باعث فراموشى خدا و آخرت، دشمنى با خدا و پيامبران الهى و اولياى او و مؤمنان مى شود.

حضرت يوسف عليه السلام وقتى گرفتار آن همه بلا و فتنه مى شود و در چنگال زيباترين زنان آن زمان گرفتار مى گردد نمى گويد: خدايا! مرا مسلمان بميران، اما وقتى به رياست و حكومت مى رسد از خدا مى خواهد

كه حكومت و رياست و مال و منال، او را منحرف نكند و بر خداشناسى ثابت قدم بدارد و هنگام مردن مسلمان بميرد.(246)

كابينه شيطان

شيطان هم مانند شهروندان كشورها رئيس جمهور، دولت و كابينه اى دارد. و كابينه او مركب از بيست نفر است. كارهاى خود را با كمك آنها انجام مى دهد. براى هر كارى وزيرى تعيين كرده، به انحراف كشيدن مردم را به آن كابينه سپرده است. افراد كابينه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را مى گذارد و بر آن مى نشيند، افراد كابينه دورش جمع مى شوند، او هم دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، هر كس در پى ماءموريت خود مى رود. اسامى كابينه او از اين قرار است:

1. ولها يا ولهان؛

او ماءمور طهارت و نماز و عبادت است. او انسان را در طهارت و نماز وسوسه مى كند و به شك مى اندازد كه اين نماز باطل است؛ نماز ديگرى شروع كن؛ وضوى تو ناقص بود؛ دو مرتبه تجديد كن. گاهى در سجده در بدن انسان چيزى مى دمد، به طورى كه انسان خيال مى كند وضوى او باطل شد و مجبور شد دو مرتبه وضو بگيرد.(247)

2. هفاف؛

ماءموريت دارد كه در بيابانها و صحراها انسان را اذيت كند و براى ترسانيدن او را به وهم و خيال اندازد يا به شكل حيوانات گوناگون به نظر انسان درآيد.

3. زلنبور (ياركتبور)؛

كه آن موكل بازارى ها است. لغويات و دروغ، قسم دروغ و مدح كردن متاع را نزد آنها زينت مى دهد. آنها هم براى اين كه جنس خود را به فروش رسانند آن اعمال

را انجام مى دهند.(248)

4. ثبر؛

در وقتى كه مصيبتى به انسان وارد مى شود، صورت خراشيدن، سيلى به خود زدن، يقه و لباس پاره كردن را براى انسان پسنديده جلوه مى دهد.(249)

5. ابيض؛

انبيا را وسوسه مى كند - يا ماءمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پيش او موجه جلوه مى دهد و به وسيله آن خونها ريخته مى شود.

6. اعور؛

كارش تحريك شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حركت مى آورد! و انسان را وادار به زنا مى كند.

از زنا افتد و با اندر جهات

ابر نايد از پى منع زكوت

اعور، همان شيطانى است كه بر صيصاى عابد را وسوسه كرد تا با دخترى زنا كند و بعد او را به قتل رساند. (داستاƘԠخواهد آمد.) روزى اعور پيش هود پيغمبر رفت، آن حضرت ضربه اى به چشم او زد، كج شد.(250)

7. داسم؛

همواره مراقب خانه ها است. وقتى انسان داخل خانه شد و سلام نكرد و نام خدا را بر زبان نياورد، با او داخل خانه مى شود و آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غذا نشست و (بسم الله) نگفت با او غذا مى خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نكرد و ناراحتى پيدا شد بايد بگويد (داسم، داسم، اعوذ بالله منه).(251)

8. مطرش يا مشوط و سا وشوط؛

كار او پراكندن اخبار دروغ يا دروغ هايى است كه خود جعل كرده؛ در حالى كه حقيقت ندارند.(252)

9. قنذر؛

او نظارت بر زندگى افراد مى كند. هر كس چهل روز در خانه خود طنبور داشته

باشد؛ غيرت را از او بر مى دارد، به طورى كه انسان در برابر ناموس خود بى تفاوت مى شود.(253)

10. دهار؛

ماءموريت او آزار مؤمنان در خواب است. به طورى كه انسان خواب هاى وحشت ناك مى بيند، يا در خواب به شكل زنان نامحرم در مى آيد و انسان را وسوسه مى كند تا او را محتلم كند.(254)

11. اقبض؛

وظيفه او تخم گذارى است. روزى سى عدد تخم مى گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمين، از هر تخمى عده اى از شياطين و عفريت ها و غول ها و جن بيرون مى آيند كه تمام آنها دشمن انسان اند.(255)

12. تمريح؛

امام صادق عليه السلام فرمودند: براى ابليس - در گمراه ساختن افراد - كمك كننده اى به نام (تمريح) وى در آغاز شب بين مغرب و مشرق به وسوسه كردن، وقت مردم را پر مى كند.(256)

13. قزح؛

ابن كوا از اميرالمؤمنين عليه السلام از قوس و قزح پرسيد، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زيرا نام شيطان (قزح) است بلكه بگو (قوس اله و قوس الرحمن).

14. زوال؛

مرحوم كلينى از عطية بن المعزام روايت كرده كه وى گفت: در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم و از مردانى كه داراى مرض (ابنه) بوده و هستند ياد كردم. حضرت فرمود: (زوال) پسر ابليس با آنها مشاركت مى كند ايشان مبتلا به آن مرض مى شوند.

15. لاقيس؛

او يكى از دختران شيطان و كارش وادار كردن زنان به مساحقه. و هم جنس بازى زنان است او مساحقه را به زنان قوم لوط ياد داد. يعقوب بن جعفر مى گويد: مردى از حضرت صادق عليه السلام

از مساحقه بازى زن با زن ديگر- پرسيد: حضرت در حاليكه تكيه كرده بود نشست و فرمود: زن زير و زن رو - هر دو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بكشد (لاقيس) دختر ابليس را كه چه عمل زشتى را براى زنها آورد. آن مرد گفت: اين كار اهل عراق است؟ حضرت فرمود سوگند به خدا كه اين عمل در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، قبل از آن كه در عراق باشد.(257)

16. متكون؛

شكل خود را تغيير مى دهد و خود را به صورت بزرگ و كوچك در مى آورد و مردم را گول مى زند و اين وسيله آنان را وادار به گناه مى كند.(258)

17. مذهب؛

خود را به صورت هاى مختلف در مى آورد، مگر به صورت پيغمبر و يا وصى او. مردم را با هر وسيله كه بتواند گمراه مى كند.(259)

18. خنزب؛

بين نمازگذار نمازش حايل مى شود؛ يعنى توجه قلب را از وى برطرف مى كند. در خبر است كه: عثمان بن ابى العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: شيطان بين نماز و قرائت من حايل مى شود - يعنى حضور قلب را از من مى گيرد - حضرت جواب داد: نامش شيطان (خنزب) است. پس هر زما از او ترسيدى به خدا پناه ببر.(260)

19. مقلاص؛

موكل قمار است. قمار بازها همه به دستور او رفتار مى كنند. به وسيله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنى در ميان آنان به وجود مى آورد.(261)

20. طرطبه؛

يكى از دختران آن ملعون مى باشد. كار او وادار كردن زنان به زنا است و

هم جنس بازى را هم به آنان تلقين مى كند.(262)

با توجه به مطالب فوق به دست مى آيد كه ابليس به صورت يك فرمانده ويران گر كه نقش فرماندهى را به عهده دارد فرمان مى دهد و بچه هايش در اجراى دستورات او مى كوشند و با تلاش ها و تغيير شكل هاى مختلف، جوامع انسانى را به بدبختى مى كشانند.(263)

خانه شيطان

احمد حرب كه يكى از زهاد و اهل حال و كشف بوده بامدادى از بازارى در نيشابور مى گذشت. ديد شيطان، پرچمى بر افراشته و دور او شياطين صف بسته اند.

گفت: اى بيچاره! به چه طمع اين جا آمده اى؟ پاسخ داد: بازار دنيا، خانه من است؛ به خانه خود آمده ام، تو از مردم بپرس كه چرا به خانه من آمده اند؟ احمد گفت: آنان آمده اند تا كسبى كنند و نانى براى رفاه زن و فرزند و زندگى خود به دست آورند.

شيطان گفت: من نيز مى كوشم تا يكى را به جهنم ببرم؟ آنان به مال من دست مى زنند، من نيز در سينه آنان دست مى زنم و وسوسه مى كنم. به آنها بگو از خانه من بيرون روند و آن را به من واگذارند تا من هم از سينه آنها بيرون روم.

حضرت رسول فرمود: شيطان بار اول كسى كه داخل بازار مى شود، داخل و با آخرين كسى كه بر مى گردد، او هم برمى گردد.(264)

و نيز حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين بقعه هاى زمين بازار است و آن ميدان ميدان و محل جولان دادن شيطان مى باشد. اول صبح با پرچم خود مى آيد و

آن را نصب مى كند، تخت خود را در بازار مى گذارد و فرزندان خود را در آن پراكنده مى كند، به هر كدام از آنها دستور مى دهد كه مردم بازار را وسوسه كنند. در متر كردن پارچه خيانت و از آن كم نمايند. به عده اى ديگر مى گويد: وسوسه كنيد كه اهل بازار در تعريف جنس خود قسم دروغ بخورند و با قسم، جنس پست خود را خوب جلوه دهند و بفروشند.

بعد از آن به فرزندان خود خطاب مى كند و مى گويد: بر شما باد مردمى كه پدر آنها مرده - مراد حضرت آدم عليه السلام است - ولى پدر شما هنوز زنده مى باشد. كوشش كنيد كه با اول كس داخل بازار شويد و با آخرين كس خارج شويد.(265)

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: بازار خانه سهو و غفلت و بى خبر شدن از خداست. كسى كه در بازار تسبيح بگويد، خداوند براى هر تسبيح او هزار هزار حسنه مى نويسد. و در قيامت او را مى بخشد. بخشيدنى كه به قلب احدى خطور نكرده باشد.(266)

و حضرت على عليه السلام فرمود: اگر مى خواهى شيطان را دور كنى ياد خدا كن. چون خدا را ياد كردن باعث راندن و فرار شيطان مى شود.(267)

ميدان شيطان

ميدان محل اجتماع و محل تجارت و خريد و فروش اجناس گوناگون است.

جايى كه رفت و آمد در آن براى همه آزاد است و هر كس هر چه بخواهد در آنجا به دست مى آورد.

از جمله كسانى كه در آن ميدان رفت و آمد مى كند و آن جا را از

نظر دور نمى دارد و بيشتر وقتش را در آن صرف مى كند شيطان است. از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله آن جا را بدترين بقعه هاى زمين مى داند.(268)

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه: يك نفر اعرابى (از طايفه بنى عامر) خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مشرف شد و پرسش هايى از آن حضرت كرد. از جمله سؤ ال ها اين بود كه گفت: يا رسول الله! بدترين بقعه هاى زمين كجاست؟ بعد از آن كه جبرئيل نازل شد و آن حضرت را آگاه نمود. فرمود: اى اعرابى! بدترين بقعه هاى زمين بازارها است. آن جا ميدان و محل تاخت و تاز شيطان مى باشد. بامدادان با پرچم خود وارد آن جا مى شود و آن را بر مى افرازد و تخت خود را كنار آن بر زمين مى گذارد و بر آن مى نشيند. فرزندانش را در بازار مى پراكند و به هر كدام دستورى جداگانه مى دهد.

بعضى از آنان، با كيل سروكار دارند، وسوسه مى كنند كه كيل درست نباشد. عده اى از آنان كسانى كه اجناس را به درستى وزن مى كنند وسوسه مى كنند كه در آن دست ببرند. عده اى را وسوسه مى كنند كه در ذرع و متر دزدى كنند، در فروختن اجناس خود قسم دروغ بخورند به بعضى دستور تقلب، غش در معامله، ربا و سود گرفتن مى دهند. به ذريه و فرزندان خود مى گويد: كوشش كنيد درباره كسانى كه پدرشان (حضرت آدم عليه السلام) مرده، ولى پدر شما - كه من باشم - زنده است و -

شما را راهنمايى مى كند. شيطان با اول كسى كه داخل بازار مى شود داخل مى گردد و با آخرين كسى كه از بازار خارج مى شود بيرون مى رود.(269)

حضرت على عليه السلام به حارث همدانى مى فرمايد: بپرهيز از نشستن بر سر گذرها و در مراكز عمومى و بازارها و مراكز تجارت؛ زيرا در آن جاها محل حضور شيطان - و وسوسه هاى او است - محل پيشامد فتنه ها و تباه كارى ها است. شيطان سعى مى كند افراد را براى تاءمين منافع خودشان به دروغ، تهمت و انحراف بكشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانى به وجود آورد. غالبا مردم در اين جاها به امور دنيا و كارهاى خلاف دين مشغول اند. پس تا مى توانى بايد از مراكز و بازارها كه ميدان ابليس است دور شوى تا داخل فتنه و فساد نشوى.(270)

فرودگاه شيطان

شيطان براى خود زندگانى مخصوصى مانند: شهر، رودخانه، خوابگاه، نهارخورى و فرودگاه دارد. فرودگاه جايى است كه اجازه مى دهند روز و شب وسايل حمل و نقل از اطراف آسمان به آنجا فرود آيد. فرودگاه شياطين يعنى جايى كه هميشه آن جا مى نشينند! و آن روح پليد كسى است كه به زبان و اعضاى ديگر خود گناه مى كند، دروغ مى گويد، فحاشى مى كند، تهمت مى زند، غيبت مى نمايد، آبروى مردم را مى برد. زخم زبان مى زند، به ناموس مردم نگاه مى كند، با دست و پا و جميع اعضا و جوارح مرتكب گناه مى شود.

فرودگاه شياطين قلب آن كاهنان و جادوگرانى است كه با شياطين ارتباط دارند. آنان مطالب حقى را

كه شياطين از ملائكه مى شنوند، با ده ها دروغ به كاهنان ديگر مى گويند، آنها هم ده ها دروغ ديگر را به آنها مى افزايند و به خورد مردم مى دهند. قرآن فرودگاه او را اين طور بيان مى نمايد:

هل انبئكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل افاك اثيم يلقون السمع و اكثرهم كاذبون

(آيا به شما خبر دهم، شياطين بر چه كسى نازل مى شوند؟ بر هر دروغ گوى گنه كار نازل مى گردند. آنها آن چه را مى شنوند به ديگران القا كنند و اكثرشان دروغ گو هستند). (271)

شيطان موجودى است ويران گر، موذى و مخرب، القائات او در مسير فساد و تخريب است. مشتريان او دروغ گويان و گنه كاراند كه قلب آنها مانند لانه زنبور محل آمد و شد شيطان ها است، مانند فرودگاه هاى بزرگ دنيا كه در هر ساعت ده ها طياره فرود مى آيند و بلند مى شوند.

شاخ شيطان

از جمله شيطان صفتانى كه در اين زمان بروز كرده اند و قتل و غارت و كشتارشان، جنايت و ضربه زدن به اسلام و قرآن و توحيدشان، بر هيچ كس پوشيده نيست، فرقه وهابى هاى مرتد و گمراه كننده مى باشند كه بر كشور حجاز حكومت مى كنند و بر حرمين شريفين تسلط دارند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله از آمدن آنها خبر داده و آنان را شاخ شيطان ناميده است. بخارى كه يكى از علماى اهل تسنن است در كتاب خود از عبدالله عمر روايت ميكند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم دوبار فرمود: خدايا! به ما، در يمن بركت بده، خدايا به ما،

در شام بركت بده، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله بفرماييد به نجد ما هم بركت بده!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نجد؟! جاى زلزله ها و فتنه ها است و شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد.

نيز بخارى از پدرش روايت مى كند كه گفت: روزى پيغمبر اسلام در كنار منبر ايستاد و فرمود: فتنه و فساد از آن جا است. از آن جا كه شاخ شيطان بيرون مى آيد!

و نافع از عبدالله عمر روايت مى كند كه گفت: حضرت رسول صلى الله عليه و آله روبه طرف مشرق كرد و فرمود: آگاه باشيد كه فتنه و فساد در آن جا است، آن جا كه شاخ شيطان بيرون مى آيد.

در شرح السنة از عقبة بن عمر روايت مى كند كه گفت: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با دست خود به طرف يمن كرد و فرمود: آگاه باشيد كه آن جا پربركت است. بدانيد و آگاه باشيد كه قساوت و سنگ دلى در ميان شتر دارانى است كه در زير دم شتران هستند، جايى كه شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد.(272)

آن حضرت از يمن تعريف و از نجد بدگويى كرده و مى گويد: جاى زلزله و فتنه ها و فساد نجد است، قساوت و سنگدلى در ميان شترداران است كه همان نجد باشد، و شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد. حضرت فرقه وهابى را تعبير به شاخ نموده؛ چون شاخ حيوانات براى انسان و ديگر حيوانات بسيار خطرناك مى باشد. - ممكن است انسان به وسيله شاخ زدن حيوان از بين برود.

خطر وهابى براى اسلام و مسلمين

بسيار زياد است. آنها اگر بتوانند تمام مسلمين را به عنوان مشرك و كافر مى كشند، اموال آنان را به غارت مى برند، اسلام را به اسم اسلام نابود مى كنند.

معروف است كه وقتى نجدى هاى مهاجم به سركردگى عبدالعزيز پسر مسعود، پدر پادشاهان كنونى عربستان، مدينه منوره را اشغال كردند و قبر امامان و زنان و اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله در بقيع را خراب كردند، خواستند قبر مقدس پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله راهم خراب كنند. ولى با اعلام خطر ممالك اسلامى و بيشتر علماى هند روبه رو شده، از بيم اعتراض دنياى اسلام خوددارى كردند.

مى گويند: نجدى هاى مهاجم يعنى سربازان عبدالعزيز بن مسعود و پيروان محمد بن عبدالوهاب روى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله قهوه مى كوبيدند و فرياد مى زدند: محمد! (قم قم!! انت قلت النجد قرن الشيطان) يعنى اى محمد! برخيز، برخيز! تو گفتى كه نجد شاخ شيطان است!؟(273)

از جمله عقايد وهابى ها (شاخ شيطان) اين است كه: 1. خدا را جسم ميدانند، براى او دست و پا، صورت و اعضا در نظر مى گيرند؛ 2. همه مسلمانان را به غير از خودشان كافر و مشرك دانسته و قتل و غارت آنان را جايز مى دانند؛ 3. خراب كردن قبر امامان و پيغمبران را واجب دانسته؛ 4. زيارت كردن را حرام و شرك مى دانند.

در زمان خودمان شمه اى از جنايات و قتل و كشتار آنها را ديديم و شنيديم كه چگونه در جمعه خونين مكه در چهارم ديحجه الحرام مطابق نهم مرداد سال 66 حمله كردند و صدها نفر از زايران خانه

خدا را قتل عام كرده و هزاران نفر را مجروح ساختند. موحدين و يگانه پرستان را مشرك دانسته و حتى آخوندهاى دربارى آنان، فرياد مى زدند و مى گفتند (اقتل المجوس اقتل المشركين) مجوس و مشركين را بكشيد.

منبر شيطان

در خبر است كه: در شب هفدهم ماه مبارك رمضان كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به معراج تشريف برد و همه جا را ديد و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب، شيطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض كرد: يا رسول الله! شب گذشته كه به معراج تشريف برديد، در آسمان چهارم طرف چپ (بيت المعمور) منبرى بود، شكسته و سوخته و به رو افتاده. آيا شناختى آن منبر را و متوجه شديد كه از كيست؟

آن حضرت فرمودند: خير؛ آن منبر از كيست؟ شيطان عرض كرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم! بالاى آن مى نشستم و ملائكه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم. ملائكه از عبادت و بندگى من تعجب مى كردند! هر وقت كه تسبيح از دستم مى افتاد، چندين هزار ملك بر مى خاستند، تسبيح را مى بوسيدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من اين بود كه خداوند از من بهتر چيزى را خلق نفرموده؛ ولى يك بار ديدم امر به عكس شد و رانده درگاه او شدم. و الان كسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احديت نيست. اى محمد صلى الله عليه و آله وسلم! مبادا مغرور شوى و تكبر نمايى، چون هيچ كس از كارهاى الهى آگاه نيست.

در ملاقات

خود با حضرت يحيى عرض كرد: من جزو ملائكه بودم و چهار هزار سال سرم را از يك سجده بر نداشتم؛ ولى عاقبتم اين شد كه از صفوف ملائكه بيرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گرديدم.(274)

جايگاه شيطان

همان طور كه انسان به جايى نياز دارد - چه در دنيا و چه در عالم برزخ و قيامت - شيطان ها هم به مكان احتياج دارند. جاى هر كدام از نظر پستى و بلندى فرق دارد، براى هر كدام جايگاه مخصوصى است. وقتى انسان مرد وارد عالم برزخ مى شود. اگر از نيكان و پاكان باشد جايگاه او در (وادى السلام) نجف و در كنار پيامبران و امامان معصوم و اولياء الله عليهم السلام مى باشد، اگر از بدن و ناپاكان بوده جايگاهش در چاه هاى وادى برهوت، كه در سرزمين يمن قرار دارد، مى باشد.

بعد از عالم برزخ و داخل شدن در عالم قيامت، جايگاه پاكان در (اعلاعليين) كه در آسمان هفتم قرار دارد مى باشد و آن جا براى كفار و مجرمان و اهل نفاق آماده شده است. و همان (سجين) جايگاه شيطان و پيروان او هم خواهد بود.

ابن عباس پيش كعب الاحبار آمد و گفت: از قول خداوند كه مى فرمايد:

(ان كتاب الفجار لفى سجين.) (275) برايم بگو. در جواب گفت: وقتى روح خبيث (فجار) را از بدن كثيفشان بيرون مى كشند او را به آسمان مى برند. آسمان ها او را نمى پذيرند و به زمين برمى گردانند آن هم نمى پذيرد، ناچار آن روح خبيث را مى برند تا هفت طبقه زمين، همان جايى كه جايگاه شيطان و

طرفداران او است. شكنجه اى كه در (سجين) براى شياطين آماده شده از هر عذاب و شكنجه اى سخت تر است. (پناه بر خدا).(276)

مغازه شيطان

در دنيا هر كس يك جايى براى خود برمى گزيند تا دارايى اش را در آن نگه دارد و يا در آن جا خريد و فروش كند، مانند تجار و كسبه بازار كه براى كسب و تجارت خود دكانى تهيه مى كنند و اجناس خود را در آن جا مى گذارند. اگر كسى چيزى از آن مغازه ببرد، صاحب مغازه او را تعقيب كرده و مجازات و زندانى مى كند.

همين طور شيطان هم براى خود جايى دارد كه آن، تجارت خانه و مغازه شيطان، در دنيا است. در اين مغازه كالاهاى گوناگونى را در قفسه ها و طبقات قرار داده. اجناس اين مغازه عبارت است از كبر، حسد، غضب، عصبيت، فخر، بخل، سوءالخلق، حرص، طمع، طول الامل، كسالت، ضجر، لهو و لعب، غفلت، قساوت، كينه، عجب، ريا، معصيت، خصومت و عداوت، فسق و جور، زنا و لواط، قتل و غارت، غيبت و تهمت و غير اين ها. در يك طرف مغازه اين اجناس را در قفسه ها مرتب و منظم كرده، و در طرف ديگر مغازه دوست داشتنى ها مانند: دوستى دنيا، دوستى رياست، دوستى طعام، دوستى زنان، دوستى خواب، راحت طلبى، دوستى كلام زيادى، دوستى برترى طلبى، و علو و رتبه، دوستى ثروت، دوستى درهم و دينار و دوستى حرام را چيده است.

با اينها تجارت مى كند و مردم را جذب خود مى نمايد. هر كس هر كدام از اين ها را بخواهد به او مى دهد. به هين خاطر

يحيى بن معاذ مى گويد: دنيا دكان و مغازه شيطان است، پس هيچيك از اجناس اين مغازه را سرقت نكن؛ زيرا اگر چيزى از آنها را بردى، شيطان تو را تعقيب و دنبال مى كند تا تو را بگيرد و ديگر رهايت نمى نمايد.(277)

اين بازار و مغازه شيطان، غير از زيان، چيزى براى تو نخواهد داشت. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

الدنيا سوق الخسران

(دنيا بازار زيان است). (278)

و امام دهم حضرت هادى عليه السلام درباره دنيا مى فرمايد:

(الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون؛ دنيا بازار است، بعضى از آن سود مى برند و بعضى خسارت مى بينند).(279)

پس اى انسان بيدار باش! به بازار و مغازه شيطان نرو و چيزى را ندزد كه صاحب آن تو را بيچاره و بدبخت مى كند و به جهنم مى برد.

مال التجاره شيطان

شيطان هم مانند سرمايه داران بزرگ و پول داران حرفه اى، سرمايه و مال التجاره اى آماده كرده و براى فروش، دنبال مشترى مى گردد.

مناسب است انواع و اقسام مال تجاره شيطان را كه براى فروش به مردم عرضه مى كند را از زبان خودش بشنويم.

روزى حضرت عيسى بن مريم عليه السلام شيطان را ديد كه پنج الاغ سياه در پيش دارد و بارهايى بر آنان گذاشته و از راهى مى رود.

آن حضرت پرسيد:اى شيطان! بار اين الاغ ها چيست؟ و به كجا مى روى؟ آن ملعون عرض كرد:اى روح الله! بار آنها مال التجاره است و براى فروش مى برم.

فرمود: آيا هم كارها از يك قماش هستند؟ گفت: خير، بار هر كدام باديگرى فرق مى كند و هر الاغى يك نوع بار دارد.

گونه گونه هست بار

اين خزان

تو همه خر را به يك چوبى مران

حضرت عيسى به يكى از آنها اشاره كرد و پرسيد: بار اين الاغ چيست؟ شيطان گفت: ظلم و جور و تعدى است. فرمود: خريدار آن كيست؟ پاسخ داد: پادشاهان ظالم و حاكمان جور.

پرسيد الاغ دومى چه بار دارد؟ گفت: غرور و خودپسندى. فرمود: چه كسى خريدارش است؟ عرض كرد: كدخداهاى آباديها، و رؤ ساى دهات.

پرسيد: بر الاغ سوم چه بار كرده اى؟ گفت: حسد. فرمود: مشترى آن كيست؟ گفت: عالمان دربارى و مزدوران آنها و نوكران اجانب (البته علماى خوب و واقعى حسد ندارند. حضرت على عليه السلام درباره آنها فرمودند: آنها عالم ربانى هستند).(280)

پرسيد: بار الاغ چهارم چه مى باشد؟ گفت: بار آن خيانت است. فرمود: مشترى آن كيست؟ گفت: تجار و عمال و كاركنان تجار؛ كسانى كه تجار آنها را امين خود قرار داده و براى خريد و فروش به شهرهاى دور و نزديك مى فرستند، ولى آن ان به جاى امانت دارى خيانت مى كنند.

پرسيد: آن دراز گوش پنجمى بارش چيست؟ پاسخ داد: نيرنگ. فرمود: خريدار آن چه كسانى هستند؟ جواب داد: زن ها مشترى و خريداران اين بار مى باشند.(281)

قرآن مكر زنان را از مكر شيطان بزرگ تر دانسته، آن جا كه مى فرمايد: (ان كيد كن عظيم؛ كيد و مكر زنان بزرگ است)(282) در حالى كه مگر شيطان را سست و ضعيف معرفى مى كند. آن جا كه مى فرمايد: (ان كيد الشيطان كان ضعيفا؛ به درستى كه كيد شيطان ضعيف است).(283)

كارگاه شيطان

كارگاه و كارخانه، محل كار و جاى كارگران را مى گويند، جايى كه انسان مشغول كرا و وسايل كا در

آن جا آماده و مهيا است و دايما به آن محل رفت و آمد مى شود.

شيطان هم براى خود كارخانه و كارگاهى دارد كه به آنجا رفت و آمد و نظارت دارد. كوشش براى دنيا و آخرت سست و بى حال باشند، نه حال عبادت دارند و نه حال تجارت، نه عاشق دنيا هستند و نه آخرت.

رويات و كلماتى از معصومان عليه السلام درباره تنبلى و بى حالى وارد شده كه خود ايشان از سستى و بى حالى به خدا پناه مى برد.

امام سجاد عليه السلام در شبهاى ماه مبارك رمضان در مناجات هاى خود چنين مى فرمايد:

خدايا! به تو پناه مى برم از تنبلى و سستى و بى حالى.(284)

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از تنبلى و سستى بپرهيز؛ زيرا تو براى امروز زنده اى نه براى فردا. اگر فردايى بود نيز مثل امروز باش و اگر فردايى نبود پشيمان نخواهى بود.(285)

نيز آن حضرت فرمود: از خستگى و كاهلى بپرهيز؛ چون اگر در كارهاى دنيا و آخرت خسته و ملول باشى حق را تحمل نتوانى كرد و اگر تنبل و سست باشى از اداى حق باز مى مانى.

بلى، شيطان در اين كارخانه و كارگاه مغز، فعاليت مى كند. انسان را به تن پرورى مى كشاند، كه شخص همواره خمود و پژمرده و بى حال به نظر مى رسد. او نمى گذارد انسان كار دنيا و آخرت خود را به خوبى انجام دهد و حركتى در راه اصلاح دينا و آخرت خود بكند.

شعار شيطان

هر قوم و ملتى و هر دين و مذهبى باورها و فرهنگ ويژه اى دراند و روى همان

معتقدات شعار مى دهند. شعار از قلب و افكار درونى كه انسان پاى بند به آنها است سرچشمه مى گيرد. و آن، بيان گر انگيزه درونى شخص است. معمولا شعار در زمان جنگ و مبارزه و زد و خورد داده مى شد.انگيزه و شور آفرين است.

در جنگ بدر مشركان مكه شعار مخصوص خود را مى دادند و مى گفتند: (اعل هبل، اعل عبل) و لشكر اسلام هم شعار مخصوص به خود را مى دادند و مى گفتند: (الله مولانا و لامولالكم الله اعلاو اجل) (و ملت مسلمان ايران در شعارهاى خود مى گفتند: نهضت ما حسينى است، رهبر ما خمينى است.)

شيطان هم اين طور برخورد مى كند و شعارى را كه بدان معتقد است و مبناى كارش به شمار مى آيد به كار مى برد. شعار آن ملعون را خداوند متعال در قرآن بيان نموده است. آن جا كه مى فرمايد:

كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين

(كار عده اى از مردم هم چون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شود - تا مشكلات تو را حل كنم - اما هنگامى كه او كافر شد. گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالماين است مى ترسم!).(286)

آرى، شيطان در وهله اول، بيزارى خود را به انسان ابراز نمى كند؛ زيرا در اين صورت انسان گول نمى خورد. بلكه وقتى او را فريفت، آن گاه مى گويد:اى بنده بى بند و بار!اى انسان بى وجدان و كوتاه نگر! تو انسان بودى و داراى مقام و شرف انسانيت! گول من شيطان - كه دشمن

تو بودم - را خوردى و به خداى مهربان كه تو را از عدم به وجود آورد كافر شدى. برو كه جاى تو دوزخ است. بعد مى گويد: خوب شما را به دام كشيدم و نهان شما را ظاهر كردم، آلودگى ها و عفونت هاى مخفى شما را آشكار نمودم. پس به آنان لبخند خوشحالى مى زند.

آن ملعون شعارش (اكفر) است به همه انسان ها مى گويد: كافر شويد! آن عده اى كه تحت تاءثير شيطان قرار گرفته و فريب وعده هاى دروغين او را خورند راه كفر را مى پويند و به خواسته قلبى او جامه عمل مى پوشند، دين و وجدان خود را زيرپا مى گذارند و به شيطان لبيك گفته و كافر مى شوند.

راز و نياز شيطان

شيطان با آن خباثت ذاتى كه دارد، گاهى به درگاه خداوند متعال التماس مى كند و دعا مى نمايد، به اولياء الله متوسل مى شود تا خداوند او را از جهنم نجات دهد و داخل بهشت كند. ولى دروغ مى گويد. دعا و توسل او جنبه ظاهرى دارد و حقيقت ندارد، از جمله جاهايى كه متوسل شده بود داستان ذيل است:

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه: زنى از جن به نام (عفراء) در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم توبه كرد و ايمان آورد و اسلامش اسلام نيكويى شد. پيش آن حضرت مى آمد و از حرف هاى ايشان استفاده مى كرد. صالحين از جن مى آمدند به دست او مسلمان مى شدند و ايمان مى آوردند.

زن جنى به مدت چهل روز ناپديد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

از حال او اطلاع نداشت. از حال او پرسيد. گفتند: آن زن خواهرى داشت كه براى رضاى خدا رفت او را ببيند. آن حضرت فرمودند: خوشا به حال كسانى كه براى رضاى خدا يك ديگر را دوست مى دارند و به ديدار هم مى روند. بعد فرمود: خداوند متعال عمودى در بهشت خلق نموده از ياقوت قرمز، بر آن عمود هفتاد هزار قصر بنا نمود. در هر قصرى هفتاد هزار غرفه وجود دارد. همه اين ها براى كسانى كه براى خدا يك ديگر را دوست مى دارند ساخته شده است.

بعد از مدتى آن جنى آمد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى (عفراء)! كجا بودى؟ عرض كرد: يا رسول الله! خواهرى داشتم، به ملاقات او رفته بودم، فرمود: خوشا به حال كسانى كه براى خدا هم ديگر را دوست مى دارند و به زيارت يكديگر مى روند.

سپس فرمود: اى (عفراء)! در اين مسافرت چه ديدى؟ عرض كرد: چيزهاى شگفت آورى ديدم. فرمود: از آن چه ديدى بگو. عرض كرد: ابليس را ديدم در درياى سبز كه دنيا را در بر دارد. بر روى تخته سنگى سفيد، در حالى كه دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود، مى گفت: خدايا! اگر به قسمى كه خوردى جامه عمل بپوشى و مرا داخل آتش كنى، آن گاه من تو را به حق (محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن و حسين) مى خوانم تا مرا از آتش نجات دهى و با آنها محشور گردانى - و از گناه من صرف نظر كنى.

من به او گفتم:

اى ابوحارث (لقب شيطان است)! اين اسامى كه خدا را به آنها قسم مى دهى چه كسانى هستند و كجا ديده اى؟ گفت: هفت هزار سال قبل از خلقت آدم، آنها را بر ساق عرش ديده ام. دانستم كه آنها گرامى ترين خلايق نزد خدا هستند. پس من هم آنها را يادآور شدم و خدا به حق ايشان قسم دادم كه مرا جهنمى نكند. آن حضرت فرمودند: به خدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين خدا را به اين اسامى قسم دهند، خداوندى دعاى آنان را مى پذيرد و حاجات ايشان را بر آورده مى گرداند.(287)

در اين جا سوالى پيش مى آيد، و آن اين كه: شيطان مى دانست همواره جهنمى خواهد بود و نجات پيدا نمى كند، پس چرا دعا مى كنند و خدا را به اولياى گرامى سوگند مى دهد كه نجاتش دهد؟ اميد شيطان از اين خواهش چيست؟

شياد ام يدوارى او به اين علت باشد كه خداوند او را از طبقات پايين جهنم - كه گرم ترين طبقات است - به طبقات بالاتر منتقل كند. و شايد اميدش اين باشد كه خداوند بعد از آن كه او را داخل جهنم كرد، بيرون آورد و سپس داخل بهشت نمايد. و يا شايد براى اين باشد كه از عذاب اهل زمين رهايى يابد و به دست اهل زمين عذاب نشود.

در حديث است: هر كس دعا كند خداوند دعايش را اجابت مى نمايد، اگر مؤمن و با تقوا باشد، مزد دعاى آنها را در قيامت مى دهد؛ زيرا دنيا ارزش پاداش آنان را ندارد، و كسانى كه مؤمن نباشند جزاى آنها را در همين دنيا

مى دهد؛ زيرا آنان لياقت آخرت را ندارند. شيطان از آن دسته است كه پاداش و مزد عملش را در همين دنيا مى دهند. و پاداش او همين عمر طولانى، تسلط بر اولاد آدم، وسعت و آسايش است.

هم چنين، شايد اميدش به خدا از اين نظر بود كه او (ارحم الرحمين) است و رحمانيت او بر غضبش برترى دارد. و لابد از گناهش چشم مى پوشد و چون نافرمانى او لطمه اى به خدا نمى زند پس ممكن است او را هم بيامرزد.

آتش شيطان

جا دارد اول اين مطلب را بيان كنيم كه آتش بر دو قسم است: يكى آشكار و عادى، ديگرى آتش ناپيدا و پنهانى، آتش آشكار آتشى است كه به وسيله كبريت و چوب و نفت روشن مى شود و مى سوزاند.

و آتش ناپيدا، آتشى است كه در هنگام غضب و ناراحتى به وجود مى آيد. و آن آتش درونى است و نمودى ندارد.

همين طور كه آتش كارش سوزاندن و خاكستر نمودن و از بين بردن چيزها است، انسان هم وقتى كه خشم گرفت با پوششى از زدن، مجروح كردن، كشتن و از بين بردن ديگران خود را نشان مى دهد.

همان طور كه آتش زير خاكستر ناگهان به وسيله باد و غيره شعله ور مى گردد و ممكن است منطقه اى را بسوزاند و به ويرانه اى تبديل كند، آتش غضب هم كه در درون و قلب انسان نهفته است، ناگهان به وسيله غضب و ناراحتى مشتعل مى شود و رسوبى از آن در خون و در رگ و عروق انسان مى نشيند؛ به عبارت ديگر همان طور كه آتش آب را به

جوش مى آورد، آتش غضب هم خون قلب را به غليان مى آورد.

اين است كه رگ هاى گردن، صورت و چشم را خون فرا مى گيرد، ديگر انسان در آن حالت زمام خويش را از دست مى دهد و كارهايى مى كند كه شيطان خوش دارد و به آنها دستور مى دهد در اين هنگام در بست در اختيار شيطان و به فرمان او است و از خود اختيارى ندارد.

وقتى آتش غضب در سينه انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر كرد و شيطان اختيار را در دست گرفت، انسان دگير از هيچ جنايت و خيانتى كه مرتكب شود باكى ندارد. ممكن است به قتل و غارت، ضرب و جرح، سخريه و شماتت، حقد و حسد، فحش و ناسزا، دروغ و تهمت، هتك عرض و آبرو، طرد و تحقير طرف و غيره دست زند.

احاديثى از معصومان عليه السلام در اين باره وارد شده: كه غضب را آتش شيطان به حساب آورده اند آنها از اين قرارند:

1. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (غضب پاره آتشى از شيطان است)(288)

2. ابوحمزه ثمالى از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت درباره نكوهش غضب بى جا فرموده اند:

(اين غضب پاره اى از آتش شيطان است كه در قلب فرزندان آدم روشن مى شود. از اين رو، چون يكى از شما خشم گيرد، رگهاى گردنش پر و صورتش قرمز و چشمانش سرخ مى شود و شيطان داخل سينه او مى گردد.)(289)

به وسيله غضب، شيطان به آرزوى خود مى رسد و مى تواند انسان را از حق منحرف كند؛ چون

خود آن ملعون مى گويد: غضب وسيله شكار من است. به واسطه آن، بندگان خوب خدا را به دام مى اندازم و از بهشت دور مى كنم و به سوى جهنم مى كشانم.(290)

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: پهلوان در ميان شما كيست؟ عرض كردند: پهلوان و قوى در ميان ما به كى گفته مى شود كه پشت او به خاك نرسد.

حضرت فرمود: خير؛ اين ويژگى پهلوان نيست. بلكه پهلوان حقيقى كسى است كه شيطان در قلب او راه پيدا نكند تا غضب او را شعله ور گرداند؛ و خون رگ هاى او را پر كند. توانا كسى است كه هميشه به ياد خدا است و به وسيله خويشتن دارى، خشم خويش را مغلوب كند و او را بر زمين زند.(291) (اشجع الناس من غلب هوى) وقتى آتش غضب شعله ور شد و زبانه كشيد بايد به وسيله وضو گرفتن با آب سرد آن را از بين برد و خاموش كرد.

در اين باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: غضب از شيطان است، و خلقت شيطان از آتش، آتش هم به وسيله آب خاموش مى شود. پس اگر يكى از شماها غضب كند بايد وضو بگيرد، تا آتش غضب او فرونشيند.(292)

بنابراين، نتيجه گرفته مى شود كه: شيطان تمام فتنه ها، فساد، فحشا، قتل و خون ريزى را كه انجام مى دهد با اين لشكر خطرناك انجام مى دهد و با كمك آن به جنگ انسان مى رود.

جنگ شيطان

يكى از جاهايى كه شيطان با تما نيرو به جنگ انسان مى رود و در اين

راه، از اين كه خودش آسيب ببيند يا فرزندان و پيروانش دهد بيمى ندار، هنگامى است كه انسان سرگرم ذكر خدا و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و آلش مى باشد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره دعا و ذكر، فرمودند:اى امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم! در مشكلات و سختى ها دست به دامن محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل او شويد و آنها را بخوانيد كه خداوند متعال ملائكه را يارى دهد بر شياطينى كه مى خواهند شما را منحرف كنند؛ زيرا هر كدام از شما دو ملك با او است يكى در طرف راست او كه نيكوكارى ها را مى نويسد و ديگرى در طرف چپ او گناهان را يادداشت مى كند. نيز با او دو شيطان از جانب ابليس است كه او را گمراه مى كنند. پس اگر يكى از شما وسواسى در قلبش پيدا شود، خدا را بخواند وبگويد:

(لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطيبين).

در اين هنگام آن دو شيطان خود را مخفى مى نمايند و مى روند پس ابليس از آن شخص شكايت مى كنند و مى گويند: اين شخص ما را خسته كرد جمعيت ما را زيادتر نما!

آن ملعون هم جمعيت آنها را زيادتر مى گرداند تا به هزار نفر برسند. پس از آن مى آيند و در برابر او قرار مى گيرند تا او را منحرف و گمراه كنند. هر وقت او را وسوسه مى كنند و به شك مى اندزاند آن

شخص ذكر و ثناى الهى مى گويد و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او مى فرستد. شياطين ديگر نمى توانند بر او چيره شوند و راه نفوذى براى آنان باقى نمى ماند و حيران مى گردند. باز پيش ابليس مى روند و مى گويند: هيچ راه نفوذى بر او نيست، مگر اين كه خودت شخصا به جنگ او بروى و او را اغوا و گمراه كنى.

سپس ابليس خودش فرماندهى لشكر را به دست مى گيرد. خداوند مى فرمايد: اى ملائكه! اين ابليس لعين است كه با لشكريانش در برابر بنده اى از بندگان من قرار گرفته اند، برويد در مقابل او و لشكريانش قرار بگيريد. پس در مقابل هر شيطان صد هزار فرشته صف مى بندند؛ در حالى كه سوار بر اسب هايى از آتش هستند، و در دست هر كدام شمشير و نيزه، تير و كمان، كارد و اسلحه هاى ديگر از آتش است، فرشتگان با سلاح هاى خود با آنها مى جنگند و از آنان مى كشند. خود ابليس را دستگير و اسير مى نمايند و با شمشيرهاى خود به او حمله مى كنند. آن وقت فرياد آن ملعون بلند مى شود و مى گويد: خدايا! به من وعده دادى كه مرا نكشى و تا روز معين زنده نگاه دارى.

خداوند متعال مى فرمايد:اى ملائكه! درست مى گويد، من وعده دادم كه او را نميرانم و نكشم، ولى وعده ندادم كه سلاح را بر او مسلط نكنم و درد و عذاب را به او نچشانم و زخمى اش نكنم. تا مى توانيد او را با

سلاح هاى خود بزنيد و مجروح كيند. من او را نمى كشم و زنده نگاه مى دارم. پس ملائكه وى را آن قدر مى زنند كه تمام بدنش مجروح مى شود. آن گاه او را رها مى كنند و مى روند. آن ملعون هم براى درد و زخم هاى خود و هم براى فرزندانش كه كشته شده اند ناله و گريه مى كند. آسيب هاى او بهبودى نمى يابد، مگر با شنيدن صداى مشركان كه به خدا شكر مى آورند و كافر مى شوند. نيز اگر مؤمن بر حمد ثناى الهى و درود بر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اصرار ورزد، زخم هاى شيطان هم درمان نمى شود تا هنگامى كه وى ذكر خدا را فراموش كند و با خداى خود مخالفت نمايد، آگاه جراحات ابليس بهبود پيدا مى كند.(293)

پس از آن كه بهبودى كامل پيدا كرد، بر اين بنده غالب مى شود تا جايى كه به او دهنه مى زند و زين بر پشت مى گذارد. اول خودش بر او سوار مى شود، بعد از آن پياده شده و به ياران خود مى گويد: اين بنده خدا، الان در اختيار ما است و پشتش آماده براى سوارى ما مى باشد. هر كدام از شما مايل باشيد مى توانيد برگردن او سوار شويد! و ما هر وقت بخواهيم مى توانيم سوارش شويم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از اين كتاب فرمودند:اى مردم! اگر مى خواهيد چشم شيطان همواره پر اشك و گريه كند و زخم هايش درمان نشود، به اطاعت و عبادت خدا باشيد و ذكر خد

و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را فراموش نكنيد. اگر غير از اين باشد، بدانيد كه شما از بندگان ابليس هستيد و هر وقت بخواهد او و لشكرش بر گرده و گردن شما سوار مى شوند (و شما را به هر كجا كه بخواهند مى كشانند).(294)

انتقام شيطان

شيطان ملعون با هر وسيله اى كه بتواند انتقام خود را از اولاد آدم مى گيرد. گاهى به وسيله جنگ، گاهى با منحرف كردن مردم از راه حق و حقيقت، گاهى با القاى شبهه در دل سست ايمانان. در اين جا لازم است داستانى را كه حضرت على عليه السلام از زبان شيطان نقل مى فرمايد بيان كنيم.

زينب كبرى عليها السلام فرمود: چون ابن ملجم ملعون، ضربت بر سر پدر بزرگوارم زد و من آثار مرگ را در او مشاهده كردم، پيش رفتم و عرض كردم:اى پدر بزرگوار! او ايمن حديثى براى من گفته كه دوست داشتم آن را از دو لب مبارك شما بشنوم. آن حضرت فرمود:اى نور ديدگانم! حديث همان است كه ام ايمن براى تو شرح داده و نقل كرده است.

نگرانم كه تو را جمعى از دختران نورس و زنان بى كس از اهل بيت عصمت به حال خوارى و ترس در اين شهر اسير و دستگير دشمنان گرديد. و دشمنان شما همانند گرگان آدم خوار شما را احاطه كرده باشند. اى نور ديده من!اى زينب! شما را امر مى كنم بر صبر و شكيبايى. به حق آن خداوندى كه دانه را شكافت و همه چيز را از پس پرده نيستى آفريد، در آن وقت در تمام روى زمين دوستان

خدا فقط شما و شيعيان و دوستان شما هستند. براى خداوند ولى و دوستى به غير از شما و شيعيان شما نخواهد بود.

دخترم! زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين حديث را براى ما نقل كرد، فرمود: در آن روز ابليس لعين با همه ياورانش با سر خوشى و سرور در روى زمين پراكنده مى شوند و به همه دوستان خويش خطاب مى كنند و مى گويند:اى جماعت! دل خوش داريد كه انتقام خود را از ذريه آدم گرفتم و بدترين نابودى را به آنان چشاندم. جهنم را به كشندگان آنها به ميراث داديم، مگر جماعتى كه دست به دامن اين خانواده شوند و پيروى از آن محمد صلى الله عليه و آله و سلم نمايند. بر شما است كه مردم را به بى وفايى و شبهه از اين خانواده دور نماييد. كارى كنيد كه با اين خانواده و دوستان آنها دشمنى نمايند. درباره آنها جديت كنيد تا كفر و ضلالت و گمراهى آنها محكم شود و يك نفر رستگار نگردد و همه آنها از دين بيرون روند و جهنمى شوند!

اى نور ديده من!اى زينب! هر آيينه ابليس در اين سخن راست گفت؛ با اين كه كار او دروغ گفتن است؛ از اين رو كه مى داند براى دشمنان هيچ كار پسنديده اى پذيرفتنى نيست. و گناهان دوستان شما (مگر گناهان كبيره) قابل بخشش و بازگشت است.(295)

هم جنس شيطان

شيطان هم مانند آدميان، هم جنس هايى دارد كه با آنها نشست و برخاست مى كند. هم جنس شيطان (تارك الصلوه) است. كسانى كه براى نماز ارزشى قائل نيستند و آن را ترك

مى كنند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از شيطان پرسيد: هم جنس تو كيست؟ عرض كرد: هم جنس من (دورى كننده از نماز است).

شيطان به خواست خود از سجده بر آدم سرباز زد و نماز هم نمى خواند. از اين رو، آن كه با آگاهى نماز نمى خواند و از نماز و مسجد و جمعه و جماعات دورى مى كند، از جنس او است. شيطان از فساد و گناه، خيانت و جنايت، قتل و غارت باكى ندارد، آدم بى نماز هم باكى ندارد؛ شيطان ايمان و اعتقاد به دا ندارد، ادم بى نماز هم اعتقاد ندارد، شيطان در پى فريب و گمراهى مردم است، (تارك نماز) هم در صدد فريب دادن مردم است.

مؤمنى كه مشغول نماز مى شود، شيطان مى آيد و او را وادار مى كند تا فراموش كند كه در حال نماز است و از ياد ا مى برد چند ركعت خواند. شخص بى نماز هم هنگام نماز خواندن مؤ من، وسوسه اش مى كند كه حالا كارهاى ديگر را انجام بده، براى نماز وقت زياد است، بعدا نماز را مى خوانى!؟

شيطان از هم جنسان خود راضى و خوشحال است، چون آنها در كارها به شيطان كمك مى كنند، زحمت را از دوش او بر مى دارند و كارهاى او را سبك مى كنند.(296) بى نماز حتى از شيطان هم بدتر است؛ زيرا:

شيطان كه رانده گشت بجز يك خطا نكرد

خود را براى سجده آدم رضا نكرد.

شيطان هزار مرتبه بهتر ز بى نماز

كو سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد

انباردار شيطان

شيطان كسانى را به خدمت مى گيرد تا نگهبان

و نگه دار دارايى اش باشند؛ همان گونه كه آدميان انبار دارانى براى حراست از اموال خود به خدمت مى گيرند. شيطان آنان را وزير خود ساخته تا آدم هايى را كه بدهى هاى شرعى خود را نيم دهند و ذخيره مى كنند، تحريك نمايند كه هر چه بيشتر سرمايه اندوزى كنند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى شيطان را با قيافه شگفت آورى ديد. چند سؤال از او پرسيد، از جمله آنها اين بود كه، خزانه دار تو كيست؟

عرض كرد: كسانى كه زكات مال خود را نمى دهند و آنها را جمع مى كنند و به مصرفى كه بايد برسانند نمى رسانند.(297)

و اگر بخواهند احيانا چيزى به كسى بپردازند. شيطان آنان را منع مى كند و از فقر و بى چيزى مى ترساند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر و و ياءمركم بالفحشاء

(شيطان - هنگام پرداخت زكات و انفاق به محرومان، به انسان - وعده فقر و بى جيزى مى دهد و مى گويد: اگر زكات و وجوهات مال خود را بدهى در آينده فقير مى شوى و دستت از مال دنيا كوتاه خواهد شد.)(298)

انسان ها را وسوسه مى كند و مى گويد: چرا شما زحمت بكشيد و با سختى و مشكلات مالى به دست آوريد و آن را به آسانى در اختيار ديگران قرار دهيد؟ اضافى مالتان را به صورت طلا و نقره در آوريد و براى آينده ذخيره كنيد كه محتاج ديگران نشويد. اين ها هم فراموش مى كنند كه خدا فرمود: (در قيامت آن طلا و نقره را در آتش جهنم داغ مى كنند و به

صورت و پهلو و پشت آنها مى گذارند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب خدا را، اين ها همان طلا و نقره اى است كه در دنيا جمع و ذخيره نموديد.)(299)

عاقل كسى است كه خود را خزانه دار شيطان قرار ندهد، گول وسوسه هاى او را نخورد، كه هم در دنيا ضرر كرده و هم در قيامت به عذاب سخت دچار شود.

هشيار كسى است كه نه فقط خود را خزانه دار شيطان نمى كند؛ بلكه با پرداختن زكات و ديگر بدهى هاى شرعى، آن را در خزانه خدا قرار مى دهد و خدا هم بهترين خزانه داران است.

تيرهاى شيطان

شيطان براى پيروزى بر دشمن تيرهايى دارد كه به وسيله آنها با دشمن روبه رو مى شود. آنها بر چند قسم است:

يكى نگاه كردن به زن هايى مى باشد كه بر انسان حرام است. حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: (نگاه كردن به نامحرم تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است كه خطا نمى رود، وقتى نگاه از چله چشم بيرون آمد، سينه و قلب را هدف قرار مى دهد و آن جا را نشانه مى رود.(300)

حضرت رسول در اين باره فرمود: غضب خداوند بر زنانى شدت پيدا مى كند كه شوهردار باشند در عين حال چشم خود را با نگاه كردن به ديگران سير كنند.

دوم: زن ها هستند. در ديدار شيطان با حضتر يحيى عليه السلام مى گويد: زن ها تيرى از تيرهاى من هستند كه به خطار نمى روند.(301)

سوم: دوستى پول و درهم و دينار است، حضرت امير المومنان عليه السلام مى فرمايد: از جمله چيزهايى كه فساد برانگيز است، درهم و دينار مى باش

دو آنها تيرهاى شيطان اند كسى كه آنها را دوست داشته باشد بنده دنيا است نه بنده خدا.(302)

از ابن عباس نقل شده است: ولين بار كه درهم و دينار به وجود آمد و بر آنها سكه زده شد، شيطان به سوى آنها توجه كرد و آن دو را برداشت و بر چشم خود گذاشت! بعد از آن به سينه خود چسباند. سپس از خوش حالى ناله اى سر داد و بار ديگر به سينه خود چسباند و گفت: شما دو سكه، نور و روشنى چشم و ميوه قلى من هستيد! اگر بنى آدم شما را دوست داشته باشند؛ هر چند ديگر بت نپرستد، مرا باكى نيست. همان دوست داشتن پول برايم بس است.(303)

آرى! شيطان به وسيله اين تيرها، بزرگ ترين شخصيت را از پا در مى آورد، قارون را به دل زمين فرو مى برد، فرعون را به دريا غرق، عمر سعد را جهنمى، شريح قاضى ملعون و ميليون ها انسان ديگر را بى چاره و بدبخت مى كند.

مركب شيطان

همان طور كه انسان در رفت و آمدها به (مركب) سوارى نياز دارد شيطان هم به (مركب) احتياج دارد كه براى گشت و گذار سوار بر آن شود.

(مركب) شيطان، (مركب) انسان هم هست و هر دو شريك هستند و از آن استفاده مى كنند. (مركب) شيطان آن گونه كه در روايات آمده (شتر) است. يكى از عللى كه باعث مى شود شتر را نكوهش كنند همين است كه به شيطان سوارى مى دهد. در روايتى آمده كه: شتر (مركب) سوارى شيطان است و به همين عل مى گويد: گذشتن از ميان قطار شتران، كراهت دارد، و

نيز گويد: هيچ قطار شترى نيست مگر آن كه ميان هر دو شتر شيطانى راه مى رود.

در جاى ديگر آمده: بر پشت و كوهان هر شتر شيطانى سوار است. هرگاه مى خواهيد سوار شتر شويد (بسم الله) بگوييد تا شيطان از آن پياده شود. و گفته شده كه: شتر از شياطين و جن خلق شده است. شيطان هم به آن امر و نهى كرده و آن حيوان اطاعت مى كند.

از اين رو كه شياطين با شتر هم نشين هستند و بر آنها سوار مى شوند، فقها و مراجع بزرگ درباره مكان نمازگزار مى فرمايند: از جاهايى كه كراهت دارد نماز خوانده شود، جايى است كه شتران را مى خوابانند؛ زيرا آن جا مكان شياطين است.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه آن حضرت فرموند: در خوابگاه و جايى كه شتران را مى خوابانيد، نماز نخوانيد، زيرا آن جا پر از جن و شيطان است و نمى گذارند با توجه حضور قلب نماز بخوانيد.(304)

البته اين طور نيست كه هر شترى مركب سوارى شيطان باشد، بعضى از آنها از بهترين شترها هستند كه به نام شتر خدا خوانده شده اند مانند شتر صالح پيغمبر و ناقه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم.

رانده شدن شيطان

بعد از آن شيطان به آسمان هفتم راه پيدا كرد، در كنار عرش الهى منبرى مى گذاشتند و علم نور نصب مى كردند. آن ملعون بالاى منبر مى رفت و ملائكه را اندرز مى داد؛ چون به اين مقام و مرتبه رسيد. پيش خود گفت: اگر روزى اين امر تبليغ به ديگرى واگذار شود من از

او اطاعت نمى كنم؛ چون وى خود را در علم و عمل يگانه دهر و از همه بالاتر مى دانست.

روزى ملائكه در لوح ديدند كه به زودى يكى از مقربان درگاه خدا به نفرين ابدى گرفتار خواهد شد. از شيطان خواهش كردند دعا كند كه خدا هيچ كدام از ايشان را به اين بلا مبتلا نكند. در جواب گفت: اين قضيه به من و شما مربوط نيست. من سال ها است بر اين معنى اطلاع يافته ام! ملائكه باز الحاح كردند. او دعا كرد و گفت: خدايا! ايشان را ايمن گردان. ولى خودش را از غرورى كه داشت فراموش كرد.

روزى شيطان ديد بر در بهشت نوشته اند: نزد ما بنده اى است كه او را به انواع برخوردارى ها گرامى داشته ايم. اگر او را به كارى واداريم سرپيچى مى كند كه به لعنت ابدى گرفتار خواهد شد. خود وى هزار سال او را لعن مى كرد و نمى دانست كه خود را لعن مى كند! در آن مدت هر جا سجده اى مى كرد و سر بر مى داشت در آن جا نوشته شده بود (لعنه اله على ابليس) - چون اسمش عزازيل بود - نمى دانست كه خودش است.

روزى ديد، در لوح نوشته شده: (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم) پرسيد: خدايا! اين ملعون رانده شده، كيست؟ فرمود: بنده اى است كه او را به انواع نعمت ها مخصوص كرده ام، ولى او مرا نافرمانى خواهد كرد و خوار و بدبخت خواهد شد، عرض كرد: او را به من معرفى كن تا هلاكش گردانم. فرمود: زود است كه او را بشناسى. هنوز او تمرد

و سرپيچى نكرده است تا مستوجب مجازات باشد.

هنگامى كه ماءمور شد به آدم سجده كند قبول نكرد و به خاطر حب رياست رانده درگاه الهى گرديد. گفت: خدايا! مرا از سجده آدم معاف دار تا تو را عبادتى كنم كه كسى تاكنون نكرده باشد! خطاب شد: آن چه به تو امر مى كنم بايد انجام دهى و من جز آن نمى خواهم و او را از بهشت بيرون كرد.(305)

دام شيطان

انسان براى اين كه برخى حيوانات (از قبيل نهنگ، فيل، شير و پلنگ) را به اختيار خود در آورد به دام نياز دارد. شيطان هم دام هايى دارد كه به وسيله آنها انسان ها را صيد مى كند. دام ها ممكن است با هم فرق داشته باشند.

يكى از دام ها شراب است. اين دام شكار را به فرمان شيطان در مى آورد. امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: يكى از چيزهايى كه فتنه و فساد از آن بر مى خيزد، شرب خمر است و آن دام شيطان مى باشد. كسى كه شراب را دوست داشته باشد؛ بهشت بر او حرام مى شود. (306)

تا انسان شراب نخورده باشد عقل و شعرو او بر جا است؛ ولى هنگامى كه وسوسه شد و بدان آلوده گشت مهار عقلش از كف مى رود و مانند حيوانات بلكه بدتر و پست تر از حيوان مى شود. ممكن است به هر گناهى دست بزند و از هيچ كارى روگردان نخواهد بود. چون پيش از آن از انجام بسيارى گناهان شرم مى كند ولى وقتى مست شد، حياى او از بين مى رود و با فكرى كه دارد، از حيوان هم درنده تر

مى شود.

هرگاه انسان مست شود علنا دنبال فحشا و فساد مى رود، آدم كشى مى كند، حرف هاى پوچ و بى معنا مى زند. شيطان او را به هر راهى كه بخواهد مى برد. در اثر مستى ممكن است پدر و مادر و نزديكان خود را بكشد يا به مادر و خواهر خود تجاوز كند.

نقل شده كه: شيطان روزى بر جوانى وارد شد و گفت: من مرگ هستم. اگر مى خواهى از دست من رها شوى بايد پدر پير خود را بكشى، يا دست و پا و سينه خواهر خود را بشكنى، يا چند جرعه از شراب بخورى، جوان قدرى فكر كرد و گفت: پدرم كه احترامش بر من واجب است. خواهرم هم كه براى من عزيز است، درباره آنها ظالمى نمى كنم. اما براى نجات خود چند جرعه شراب مى خورم و از دست مرگ رهايى مى يابم. وقتى كه شيطان او را به دام انداخت و در دام شراب گرفتار كرد، هم پدر خود را كشت و هم دست و پا و سينه خواهر را شكست!؟

ابليس شبى رفت به بالين جوانى

آراسته با شكل مهيبى سر و بر را

گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار

بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشى زار

يا بشكنى از خواهر خود سينه و سر را

يا ساغرى از باده گلرنگ بنوشى

تا آن كه بپوشم ز خطاى تو خطر را

گفتا پدر و خواهر من هر دو عزيزند

هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چو به مى دفع شر از خويش توان كرد

مى نوشم و با آن بكنم دفع خطر را

جامى چو بنوشيد بشد

خيره ز مستى

هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

عروس شيطان

خداوند در جهان از هر چيز جفتى آفريده و نر و ماده اى قرار داد. تا با زناشويى نسل آنها گسترش يابد.

شيطان جفت ندارد و توليد مثل او با ساير موجودات فرق دارد. در روايتى وارد شده:

شيطان وقتى مى خواهد توليد مثل كند، ران هاى خود را به هم مى مالد و از اين راه توليد مثل مى كند.

اما براى ارضاى خواهش هاى نفسانى از چند راه وارد مى شود:

يكى از آن راه ها نزديكى با زنان است. آن گاه كه مردى قصد هم بسترى با همسر خود را مى كند، اگر (بسم الله) و نام خدا بگويد، شيطان از او دور مى شود؛ ولى اگر فراموش كند يا عمدا نام خدا را نبرد، او نيز حاضر مى شود و با مرد شركت مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و شاركهم فى الاموال و الاولاد

خداوند خطاب به شيطان نمود و فرمود: (اى شيطان! در دارايى و فرزندان مردم شركت كن).(307)

ديگر، از راه لواط، با افراد مست. وقتى كسى شراب مى خورد عقل و شعور خود را از دست مى دهد و مست مى شود و ديگر چيزى نمى فهمد. در اين حال شيطان ملعون به آنان لواط مى كند و شراب خوار مست را عروس خود مى كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در اين زمينه مى فرمايد:

من بات سكرنا بات عروسا للشيطان

(كسى كه شب را به پايان برد، در حالى كه مست شراب باشد، شب را به صبح رسانيده در حالى كه عروس شيطان بوده است).(308)

در اين

باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شراب خوار صبح را به شب مى برد و شب را به صبح مى رساند در حالى كه خداوند بر او غضب ناك است.

و نيز فرموده: كسى كه در شب شراب بخورد و مست و بى هوش شود، به طورى كه به چيزى توجه نداشته باشد، عروس شيطان است - و آن ملعون را او لواط مى كند. از اين رو، وقتى از خواب بيدار شد، همان طور كه از جنابت غسل مى كند بايد غسل نمايد و اگر غسل جنابت نكند، هيچ عملى از او قبول نخواهد شد و خداوند او را از همه دشمن تر مى شمارد.(309)

بوسه و آب دهان شيطان

شيطان به خاطر يك بوسه زدن بر يكى از پادشاهان جبار و ظالم هزاران انسان بى گناه را نابود كرد.

نقل شده كه: وقتى (ضحاك) به پادشاهى رسيد، شيطان به صورت انسانى در آمد و پيش او رفت. بعد از اداى احترام گفت: اى (ضحاك)! من آشپز ماهرى هستم. اگر پادشاه مايل باشند. دوست دارم مرا آشپز خود قرار دهند تا هر روز غذاى لذيذى برايشان تهيه كنم. ضحاك هم - چون يك پادشاه عياش و خوش گذارن بود بدون آن كه درباره آن ملعون تحقيقى بكند كه از كجا آمده و چه كسى است؟ به عنوان آشپز مخصوص خود استخدام نمود و هر چه لازم بود در اختيارش قرار داد.

شيطان شروع به كار كرد. هر روز غذاى خوش مزه اى براى (ضحاك) مى پخت و سر وقت براى او مى آورد. شاه هم از خوردن آن لذت مى برد. روزى غذاى بسيار خوش مزه اى

آماده كرد و پيش (ضحاك) آورد. آن ظالم وقتى غذا را خورد بيش از پيش خوشش آمد و لذت برد. همان وقت او را خواست و گفت:

امروز غذاى گوارايى فراهم كرده بودى، لازم مى دانم تو را تشويق كنم و هر چه بخواهى به تو جايزه بدهم. شيطان در جواب گفت:اى پادشاه! من چيزى از شما نمى خواهم، ولى اگر درباره من لطفى داشته باشى، دوست دارم روى دو شانه اعلى حضرت را ببوسم، خواهش من فقط همين است. (ضحاك) هم پذيرفت و اجازه داد تا شانه هايش را ببوسد.

شيطان هم هر دو شانه او را بوسيد و با آب دهن خود آلوده نمود. بعد از آن هم گريخت و پنهان شد. ناگهان از روى هر دو شانه او مارى بيرون آمد. بزرگ شدند و و همواره آزارش مى دادند؛ به طورى كه خورد و خواب و استراحت را از او سلب كرده بودند. هر چه طبيبان آنها را مى كشتند باز بيرون مى آمدند و در خواب و بيدارى ناراحتش مى كردند.

بعد از مدتى باز شيطان در پوشش انسان ديگرى در كاخ (ضحاك) نمايان شد و گفت: من طبيب با تجربه اى هستم. شنيده ام كه پادشاه را ناراحتى پيش آمده است كه نه شب استراحت دارد و نه روز، شنيده ام كه دو مار روى شانه او بيرون آمده و او را اذيت مى كنند. آمده ام اگر اجازه بفرماييد شما را معاينه كنم، و اگر امكان داشته باشد معالجه نمايم. باز (ضحاك) بى آن كه هيچ پرس و جويى كند و بپرسد از كجا آمده اى و تا حالا كجا بوده اى

و چه كسانى را معالجه كرده اى؟ كجا درس خوانده اى و اصلا نام تو چيست؟ از كدام شهر و قبيله هستى؟ خود را در اختيار او قرار داد. شيطان هم قدرى او را معاينه نمود و گفت: اين مارها را نمى شود از بين برد، چون ريشه آنها در تمام بدن فرو رفته است و درمان پذير نيست؛ لكن مى شود كارى كرد كه اين مارها ديگر اذيت نكنند و در خواب و بيدارى احساس ناراحتى نكنيد.

بعد گفت: غذاى اين مارها مغز سر انسان است. هر روز بايد مغز سر دو نفر انسان را بيرون آوريد، و به اين مارها دهيد. همان وقت دستور داد دو نفر جوان را بكشند و مغز سرشان را بياورند، (ضحاك) هم گفت: دو نفر جوان زندانى را كشته و مغز سرشان را پيش شيطان آوردند. آن ملعون مغز سر آن دو جوان را به مارها داد. مارها وقتى خوردند سير شدند و ديگر ضحاك را اذيت نكردند. (ضحاك) چون مدتى بود كه به خواب نرفته بود چند شبانه روز خوابيد. وقتى مارها گرسنه شدند باز به حركت آمدند و او را بيدار كردند.

باز شيطان گفت: برويد مغز سر دو جوان ديگر را بياوريد. اين كار ادامه پيدا كرد و تمام جوان هايى كه در زندان بودند روزى دو نفرشان را مى كشتند. وقتى زندانيان تمام شدند هر روز دو جوان را از كوچه و بازار مى گرفتند و مغز سرشان را براى مارها مى آورند.

بعد از مدتى، آشپزها با هم گفتند: چرا ما براى اين سفاك روزى دو جوان بى گناه رابكشيم؟ بلكه بايد به جاى مغز سر

يك انسا مغز گوسفندى را در آوريم و با هم مخلوط كنيم و به مارها بدهيم و به همين كار پرداختند. روزى يكى از جوانها را نگاه داشتند.

بعد از مدتى آن جوانها را با شمارى گوسفند كه به آنها دادند، راهى شهر و ديار كردند و گفتند: در ميا كوه و صحرا پنهان شويد تا (ضحاك) نداند. و از شير اين اين حيوانات استفاده نمايند. آنان هم در همان دشت و بيابان صاحب زندگى شدند و نسلشان زياد شد. اينكه كردهاى اطراف، از نسل همان جوان هايى هستند كه در بيابان به سر مى بردند و از ترس (ضحاك) فرارى بودند.(310)

آرى، در يك بوسه و آب دهان آن ملعون اين همه اثر بود و با اين وسيله انتقام خود را از اولاد انسان گرفت.

نماز شيطان

شيطان، براى گمراه كردن انسان از يك شيوه ثابت استفاده نمى كند، بلكه براى هر كسى شيوه مخصوص به خود آن را به كار مى برد تا موفق شود. براى هر كسى راه و روشى جداگانه دارد. يكى از راههاى مؤ ثر و موفق آن ملعون، عبادت نمودن و نماز خواندن او است. براى منحرف كردن نمازگزاران از حربه نماز استفاده مى كند؛ زيرا اگر كسى كه راضى نيست خود را به هر گناهى بيالايد و نمازهايش پشتوانه معنوى او است، هيچ گاه به فرمان او در نمى آيد كه شب بخورد يا آدم بكشد تا دزدى كند. مسلما به فرمان او گردن نمى نهد ناگزير، بايد راهى بيابد كه بتواند آرام آرام او را منحرف كند و به مقصود خويش راهنمايى نمايد و آن، هم دردى و هم راهى با

او در لباس نماز خوان و عابد است.

از امام صادق عليه السلام نقل شده: در بنى اسرائيل، عابدى بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود. شيطان هر چه خواست او را فريب دهد، نتوانست. از هر راهى كه وارد شد مؤ ثر نيفتاد، تا آن كه روزى بالاى بلندى رفت و با صداى بلند فرياد كشيد به طورى كه همه لشكريانش دورش جمع شدند و گفتند: اى سيد و بزرگ ما! چه روى داده كه اين قدر ناراحتى و فرياد مى كشى.

گفت: از دست اين عابد. او مرا بيچاره و حيران نموده، از هر راهى خواستم او را فريب دهم نتوانستم. آيا كسى هست كه او را فريب دهد؟

يكى از آن ميان برخاست و گفت: من او را فريب مى دهم. شيطان گفت: از چه راهى؟ جواب داد: از راه دنيا، و سرخوشى هاى آن. آنها را براى او زينت مى دهم. گفت: بنشين تو مرد ميدان او نيستى؛ زيرا او علاقه به دنيا ندارد و لذت دنيا را نچشيده است.

ديگرى برخاست و گفت: من مى روم و او را فريب مى دهم. گفت: از چه راهى؟ گفت: از راه شهوت و زنان، گفت: تو هم بنشين كه مرد ميدان او نيستى؛ زيرا او از شهوت به زنان آگاهى ندارد و تا حال لذتى از زن ها نبرده است كه به اين وسيله فريب بخورد.

سومى برخاست و گفت: اگر اجازه دهى من مى روم و او را فريب مى دهم. گفت: از چه راهى؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز. گفت: برو، چون تو مرد

ميدان او هستى. آن ملعون صبر كرد تا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، خود را به صورت يكى از عابدان درآورد. آمد صومعه آن عابد و گفت: اى عابد! من غريبم منزلى ندارم، حيرانم، مرا امشب ميهمان كن و در صومعه خود پناهم بده. عابد هم او را پذيرفت. شيطان از اول شب تا صبح عبادت كرد و روز هم پيوسته مشغول نماز بود. نه غذا مى خورد، نه استراحت مى نمود و نه مى خوابيد؛ در حالى كه عابد گاهى خسته مى شد ولى ابليس خسته نمى شد. او مى خوابيد و غذا مى خورد ولى شيطان مدام نماز مى خواند.

عابد پيش او رفت و گفت: اجازه مى دهى سؤالى از تو بكنم. گفت: فعلا وقت ندارم، بگذار نماز بخوانم، با اصرار زياد اجازه گرفت و گفت: اى بنده خدا! من عابدى مثل تو نديده ام كه اين قدر عبادت كند، و نماز بخواند. تو چه كرده اى كه اين قدر عاشق عبادتى؟ به طورى كه نه مى خورى نه مى خوابى و نه آرام دارى و خسته نمى شوى؛ در حالى كه من چنين نيستم.

گفت: علتش اين است كه من مرتكب گناهى شده ام و هر وقت به فكر آن گناه مى افتم از ترس خدا بر خود مى لرزم، خورد و خواب از من سلب مى شود و مشغول نماز و عبادت مى گردم، ولى تو تا به حال گناه و معصيتى انجام ندادى و ترس از خدا در دل تو نيست از اين رو، در عبادت سست هستى و از آن خسته مى شوى و گاهى استراحت مى كنى

و مى خوابى.

عابد گفت: چه كرده اى و گناه تو چه بوده كه اين قدر از خدا مى ترسى و عبادت مى كنى؟ گفت: من زنا كرده ام وقتى به فكر آن مى افتم، قدرت عبادتم بيشتر مى شود. تو هم اگر مى خواهى مانند من حال عبادت پيدا كنى، بايد ولو يك مرتبه زنا كنى.

عابد گفت: من كسى را نمى شناسم كه با او زنا كنم وانگهى، اين كار خرج دارد و احتياج به پول است؛ در حالى كه من ندارم و كسى به من پول نمى دهد. شيطان گفت: من به تو كمك مى كنم و راهنمايى ات مى نمايم. دست برد زير سجاده و چهار درهم بيرون آورد به عابد داد و گفت: اين پولها را بگير و داخل شهر شو. سراغ خانه فلان زن فاحشه را بگير و با او زنا كن، بعد از آن ديگر از نماز خسته نمى شوى.

عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه فلان زن فاحشه را گرفت. مردم خوشحال شدند و گفتند: عابد آمده كه او را توبه دهد و از گناه منع كند. خانه را به او نشان دادند. با همان لباس وقيافه اى كه داشت داخل شد و گفت: اى زن! اين پول را بگير و زود آماده شو كه وقت نماز نگذرد.

زن نگاهى به او كرد و لباس و قيافه او را كه ديد دريافت وى از مشتريان او نيست والا سر و وضع خود را تغيير مى داد و اين قدر عجله نداشت. او اهل فسق و فجور نيست. ماجرا را از عابد پرسيد: او هم تمام سرگذشت

آن كسى كه ميهمان او شده و عبادت او را تا آخر براى زن نقل كرد.

زن فهميد كه آن شخص شيطان بوده است. گفت: اى بنده خدا! او شيطان بوده و با نماز مى خواسته تو را فريب دهد! برگرد و از اين عمل منصرف شو كه گناه نكردن بهتر از گناه كردن و بعد توبه نمودن است؛ زيرا شايد توبه قبول نشود يا عمر تمام شود؛ و در حالى بميرى كه توبه نكرده باشى. اى عابد برگرد، اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انسانى بوده و اگر رفته بدان شيطان بوده، عابد وقتى برگشت كسى را نديد.

اتفاقا آن زن همان شب از دنيا رفت. صبح كه شد، ديدند بر در خانه او نوشته شده، اى مردم! جمع شويد فلان زن را دفع كنيد كه از اهل بهشت است! مردم به شك افتادند، در كفن و دفن او حيران شدند! و سه روز دفن او را به تاءخير انداختند. خداوند به حضرت موسى عليه السلام خطاب كرد كه: برو و مردم را خبر كن، جنازه اش را غسل دهند و بر وى نماز بخوانند و در قبرستان مسلمانان دفن كنند. من به خاطر اين كه يكى از بندگان ما را از گناه منصرف كرد، او را بخشيدم و از گناهان او صرف نظر كردم و او را از اهل بهشت قرار دادم.(311)

زمين شيطان

همين طور كه شيطان در دنيا دست از انسان بر نمى دارد و هميشه به دنبال اوست و فريبش مى دهد، در قيامت هم نمى خواهد از انسان دست بردارد و از او جدا شود؛ حتى وقتى داخل جهنم شد،

از خداوند متعال خواهش مى كند كه با طرفداران و پيروانش به جهنم رود و با هم عذاب شوند. در بعضى از اخبار وارد شده: چون روز قيامت شود خداوند متعال امر فرمايد كه ابليس را به جهنم ببرند.

وقتى به جهنم بردند مى گويد: بارالها، تو خداوند عادل هستى و مرا در دنيا پيروان و فرمانبرانى بود. (خواهش مى كنم كه ايشان را نيز با من به دوزخ فرستى) خداوند به ملائكه خطاب مى كند و مى فرمايد: علماى امت محمد صلى الله عليه و آله را حاضر كنيد.

وقتى آنها را حاضر مى كنند به ايشان خطاب مى رسد: مى خواهم از شما مسئله بپرسم! آن مسئله اين است كه:اى علماى امت محمد صلى الله عليه و آله! شما درباره زمينى كه غاصبى آن را غصب كرده و در آن تخمى كشت نموده و حاصلى از آن به دست آمده است چه مى گوييد، آيا آن حاصل از كيست؟ - از مال صاحب زمين است يا از غاصب؟ عرض مى كنند: بارالها! زمين مال صاحب اصلى او است و حاصل به دست آمده مال غاصب است كه آن زمين را غصب نموده - چون در حديث آمده:

الزرع للزارع و لو كان غاصبا

(حاصل به دست آمده مال زارع است ولو اين كه غاصب باشد.)

خطاب مى رسد: امروز حكم من درباره ابليس همان است كه علماى امت محمد صلى الله عليه و آله گفتند. دلهاى بندگان زمين هاى من است كه در عوض بهشت از ايشان خريده ام، قرآن در اين باره فرموده:

ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة

(به درستى كه خداوند متعال

از مؤمنان جان ها و مالهاى آنها را خريده است براى اين كه بهشت را بجاى آن به ايشان بپردازد)(312)

شيطان لعين، آن زمين ها را كه دلهاى مردم باشند از من غصب كرد و تخم وسوسه در آن كشت نموده و حاصل معصيت از آن پيدا شده است. من زمين هاى خود را گرفتم - و حاصل زمين ها - و معصيت هاى ابليس را به او واگذار كردم. پس همه معاصى را به گردن آن ملعون بار كنيد و او را به دوزخ اندازيد. منم آن خداوند عادلى كه جور و ستم به كسى نمى كنم.(313)

فروش شيطان

همين طور كه خداوند عالم بهشت را به جاى جانها و مالهاى ايشان به مؤمنان مى فروشد، شيطان هم چيزى (دنيا) را كه ملك خود مى داند، به طرف داران سست ايمان و از خدا بى خبر و خودباختگان دنيا مى فروشد.

وارد شده است كه: هر روز صبح شيطان لعين، دنيا را بلند مى كند و با صداى رسا مى گويد: آيا كسى هست از من چيزى را كه همه اش زيان، غصه و اندوه، رنج و ناراحتى، بدبختى و بيچارگى، شقاوت و سنگ دلى، خودخواهى و بلند پروازى است و اصلا سرور و خوشحالى در آن وجود ندارد، بخرد؟

دنياطلبان و دنيا دوستان مى گويند: ما با همه عيوبى كه دارد خواهانش هستيم و مى خريم.

شيطان مى گويد: بدانيد كه - فروشنده هنگام فروش جنس خود بايد تمام عيوب ظاهر و باطن آن را براى خريدار بيان كند - من هم عيوب آن را براى شما بيان مى كنم. اين دنيا كه شماطالب آن هستيد عجوزه اى بدسابقه

و دزد مى باشد، از طرف ديگر با شما دشمن است و دشمنى مى كند و دوست نخواهد شد، آن گونه كه با پدران و گذشتگان شما دوستى نكرد و همه آنان را هلاك كرد.

اهل دنيا و خريداران آن مى گويند: باكى نيست، ما حاضريم آن را با تمام كاستى هايش بخريم و فسخ هم ننماييم.

شيطان مى گويد: بهاى آن درهم و دينار نيست، بلكه سهم شما از بهشت است و من هم اين دنيا را خريده ام به بهاى لعنت خداوند و ملائكه و اولياى او، غضب و عذاب خداوند، نااميدى از رحمت واسعه او جل جلاله.

مى گويند: ما نيز به همين طور خريداريم. شيطان مى گويد: علاوه بر قيمت، من نفع و سودى هم مى خواهم. سودش دل بستن به آن است، هرگز دست برنداريد و از آن جدا نشويد و همه چيز حتى ايمان و وجدان خود را فداى آن كنيد.

ايشان مى گويند: همه اين ها را پذيراييم و حاضريم آنها را فدا كنيم. سپس وى براى آنان دعا مى كند و با خوشحالى مى گويد: اين معاله براى شما مبارك نباشد، اميدوارم كه از آن سود و نفعى نبريد و بدبختى آن گريبان شما را بگيرد و شما را هم نابود سازد.(314)

خواب شيطان

همه چيز حتى درختان و گياهان در زمستان مى خوابند. شياطين هم مانند همه آنها مى خوابند. اما چگونگى خواب و وقت و مدت آن به درستى معلوم نيست. آنها كجا مى خوابند و چگونه خواب مى روند، مشخص نيست. فقط نحوه خواب آنها را مى توانيم اين گونه بگوييم. از روايات به دست مى آيد كه: شياطين به

خلاف پيامبران بر روى صورت و پيامبران به پشت مى خوابند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم در يكى از وصيت هاى خود به على عليه السلام فرمود: يا على عليه السلام خوابيدن بر چهارقسم است:

1. خواب انبيا: آنها بر پشت مى خوابند به طورى كه صورت آنها به طرف آسمان است.

2. خواب مؤمنان: آنها به طرف راست مى خوابند به طورى كه دست راست آنان به زير بدنشان قرار گيرد.

3. خواب كفار و منافقان: كه آنان به طرف چپ مى خوابند.

4. خواب شياطين: كه آنان به رو و شكم مى خوابند.(315)

گلايه شيطان

گاهى شيطان از دست بعضى افراد گلايه مى كند. او تمام دنيا را از آن خود مى داند و مى گويد: چون مؤمنان مى دانند كه دنيا از آن من است، آن را دشمن مى دارند و دنبال آن نمى روند، اما عده اى هستند كه دنيا را طالبند و به آن عشق مى ورزند.

شيخ عطار، در كتاب منطق الطير، در همين باره داستانى را به شعر در آورده و قدرى از گلايه و ناراحتى شيطان را متذكر مى شود و مى گويد:

عاقلى شد پيش آن صاحب چله (316)

كرد از ابليس بسيارى گله

مرد گفتش: اى جوان مرد عزيز

آمد بد پيش از اين، جا بليس (317)

خسته مى بود از تو و آزرده بود

خاك از ظلم تو بر سر كرده بود

گفت: دنيا جمله اقطاع (318) من است

هست مؤمن آن كه دنيا دشمن است.

تو بگو او را كه عزم راه كن

دست از اقطاع من كوتاه كن

من به نيشش مى كنم آهنگ سخت

زآنكه در اقطاع من زد چنگ سخت

هر كه بيرون شد زاقطاعم تمام

نيست با وى

هيچكارم والسلام

باز نقل مى كند كه روزى حضرت عيسى بن مريم عليه السلام خشتى را زير سر خود گذاشته و خوابيده بود. شيطان آمد و گفت: اى عيسى! مگر تو زاهد نيستى؟ فرمود: چرا. عرض كرد: اگر زاهدى پس چرا دل به دنيا بسته اى؟ فرمود: دل بر چه بسته ام؟ گفت: به اين خشتى كه زير سر گذاشته اى. آن حضرت خشت را از زير سر برداشت و دور انداخت و بار ديگر خوابيد.

شيخ عطار اين داستان را هم به شعر آورده است:

عيسى مريم به خواب افتاده بود

نيم خشتى زير سر بنهاده بود

چون گشاد از خواب خود عيسى نظر

ديد ابليس لعين را بر زبر(319)

گفت: اى ملعون! چرا ايستاده اى

گفت: خشتم زير سر بنهاده اى.

جمله دنيا چو اقطاع من است

هست آن خشت از آن من و اين روشن است

تا تصرف مى كنى در ملك من

خويش را آورده اى در ملك من

عيسى آن از زير سر پرتاب كرد

روى را بر خاك و عزم خواب كرد

چون فكند آن نيم خشت، ابليس گفت:

من كنون رفتم تو اكنون خوش بخفت

چون به سر خشت لحد خواهى نهاد

خشت بر خشتى چرا بايد نهاد(320)

ترس شيطان

شيطان همان طور كه از عده اى در امان است و به آنها اميد دارد، از عده اى هم مى ترسد به طورى كه هر وقت آنان را مى بيند فرار مى كند. از جمله: عالمانى هستند كه به علم خود عمل مى كنند و مردم را هدايت و دين و عقايد آنان را محكم مى نمايند. مردم را بيدار كرده و به سوى رستگارى مى كشانند.

آورده اند كه: روزى يكى از علماى اهل رياضت به سوى مسجد

رفت. ديد شيطان ملعون در مسجد ايستاده است گاهى پاى خود را داخل مسجد مى گذارد و چند قدمى با ترس پيش مى رود، و گاهى با شتاب بيرون مى آيد.

گفت: اى ملعون! چه مى كنى؟ در اين جا چه مى خواهى؟ چرا رنگت پريده و لرزانى؟ براى چه گاهى چند قدم پيش مى روى و خود را داخل مسجد مى كنى باز با عجله بيرون مى آيى و ترس تو از چيست؟ شيطان گفت: جاهلى در اين مسجد مشغول نماز است، يك نفر عالم هم در گوشه مسجد خوابيده. مى خواهم اين جاهل را وسوسه كنم و نمازش را باطل نمايم، ولى مى ترسم آن عالم بيدار شود، هيبت آن عالم مانع است كه من داخل مسجد شوم.

البته شيطان حق دارد كه از عالم در حال خواب بترسد؛ زيرا خواب عالم از عبادت و نماز خواندن جاهل بهتر و ارزش آن بيشتر است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم در اين باره مى فرمايد:

يا على نوم العالم افضل من عبادة العابد الجاهل

(يا على خواب عالم از عبادت عابد جاهل بهتر و فضيلت آن بيشتر است).(321)

درهم كوبنده شيطان

اگر مى خواهيد از دشمن قدار انتقام بگيريد، اگر مى خواهيد انتقام خود و پدران و مادران و نياكان خويش را از دشمن ديرينه انسان بگيريد، اگر مى خواهيد قدرت و شوكت خود را در برابر دشمن سركش چندين هزار ساله به نمايش گذاريد، اگر مى خواهيد ضربه محكم و كارى را بر دشمن خستگى ناپذير خود فرود آوريد، اگر مى خواهيد دشمن با سابقه خود را از اطرافتان برانيد و تا هميشه ماءيوسش كنيد، اگر مى خواهيد

ديگر آن دشمن سرسخت و پركار به سراغ شما نيايد و روى شما سرمايه گذارى نكند، اگر مى خواهيد دشمن ترين دشمنان خود را كه شيطان رجيم باشد مغلوب و منكوب كنيد، اگر مى خواهيد آن ملعون را بكوبيد و دست و پاى او را خرد نماييد، نماز بخوانيد.

يكى از اركان نماز سجده است. آن پليد متمرد خواست خود را برخواست خدا مقدم دانست، وقتى كه فرمان سجده بر آدم را نپذيرفت، مسلما نماز با سجده را هم نمى توانست بپذيرد. اگر او سجده مى كرد، قابل هدايت بود، در حالى كه به خدا گفت: خدايا! مرا به راه راست هدايت كن.

نمازى كه به گفته بزرگ ترين فرستاده خدا حضرت خاتم الانبيا محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم كه مى فرمايد: پايه دين، پيمان و عهد با خدا، معراج و وسيله بالا رفتن مؤمن، وسيله سنجش و معيار و ميزان مردم، نسبت به دين مانند سر نسبت به بدن، مرز ميان ايمان و كفر و خلاصه مفتاح و كليد بهشت است.

بعضى از اعمال و عبادات كوبنده شيطان است؛ چون همه اركانش به مفهوم تسليم شدن در برابر خداوند، وضع شده است و او به خاطر همين زير بارش نمى رود. و گفته پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم كه فرمود:

الصلوة مد حرة للشيطان

(همانا نماز كوبنده و شكننده شيطان است)(322) و به وسيله نماز شيطان و يارانش فرو مى پاشند.

رضايت شيطان

گاهى كردار انسان براى شيطان به قدرى ارزش دارد و او را خوشحال مى كند كه مى گويد: من به اين اعمال راضى شدم؛ گرچه او هيچ كار ديگرى انجام ندهد.

در

خبرى آمده كه: شيطان لعين گفته: هرگاه بنى آدم سه خصلت را دنبال كنند، مرا كافى است. اگر چه اعمال ديگرى را انجام ندهند، همان سه خصلت رضايت من است و بيشتر از آنها نمى خواهم.

اول آن كه، خود را در ميان خلق بزرگ شمارند و غرور و تكبر به خود راه دهند، مردم را حقير و كوچك حساب كنند، اعمال خود را خوب و باارزش و اعمال مردم را بد و ناپسند بدانند. چنين افرادى از ياران ن هواداران من هستند و من از ايشان راضى ام.

دوم آن كه، اعمال زشت و بد و ناپسند انجام داده و آنها را كوچك و بى ارزش جلوه دهند و در عبادات سهل انگار باشند، باكى از انجام دادن گناه نداشته باشند، گناه خود را فراموش نمايند و در صدد توبه نباشند. ايشان هم از ياران و مريدان من هستند و كمال رضايت را از آنان دارم.

سوم آن كه، كارى كه انجام مى دهند از روى خودپسندى يا از روى ريا و بدبينى باشد. مردم را با زبان آزار دهند كه اين از بزرگ ترين گناهان است. حضرت صادق عليه السلام در اين باره فرمودند: اى مردم! محافظت زبان از شرايط ايمان است و دشمن ترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه مردم از زبان آنان بترسند.(323)

طبل زدن شيطان

شيطان هم مانند جارچيان دنيا براى جمع كردن مردم به زير پرچم خود طبل مى زند، طبلى دارد كه هر وقت مى خواهد مردم را از ياد خدا غافل كند و هر دسته اى را به هر راهى كه مى خواهد بكشاند، دوال (324) را محكم بر طبل مى زند.

وقتى صداى آن بلند شد مردم هر چند مشغول نماز و دعا، جماعت و جمعه، يا در مسجد و تكيه باشند، كار خود را رها كرده و با عجله خود را به زير پرچم آن ملعون مى رسانند.

در حديثى وارد شده: كه پيغمبرى از پيغمبران الهى در مسجد با خداى خود مناجات مى كرد و مى گفت: خداوندا! از تو مى خواهم كه شيطان را با سيمايش به من نشان دهى تا او را ببينم و برنامه و كار او را بشناسم. از خداوند فرمان رسيد كه: اى پيامبر! از مسجد بيرون رو او را خواهى ديد. وقتى آن پيغمبر از مسجد بيرون آمد، ابليس را ديد كه بر در مسجد ايستاده در حالى كه پرچمى در دست، و طبلى به گردن دارد و تيرى به كمر بسته است. آن پيغمبر فرمود:اى ملعون! آنها چيست؟

گفت: اى پيامبر خدا! من هر روز با اين وضع به در مسجد مى آيم و يكى از ياران خود را به داخل مسجد مى فرستم تا وقتى مردم سلام نماز را مى دهند، در دل ايشان وسوسه كند. در اين هنگام من دوال را بر طبل مى زنم و سه مرتبه به آواز بلند ندا مى دهم.

نداى اول اين است كه: (الطمع الطمع) چون اين ندا به گوش جمعى از مردم طمع كار رسد، در همان ساعت روى از نماز بگردانند و در دل خود گويند: اگر ديگر اين جا توقف كنيم از فلان كار و فلان معامله باز مى مانيم! پس زود بيرون آمده و به زير پرچم من جمع مى شوند. چون هنگام مرگ ايشان رسد از اين

تير زهرآلود به شكم ايشان مى زنم تا در شك و شبهه افتند و بدون ايمان و بدون توبه از دنيا بروند.

نداى دوم من اين است كه: مى گويم: (الحرص الحرص) پس هر كه در دل او حرص دنيا باشد با خود مى گويد: اگر بيش از اين توقف كنم، ديگران خريد و فروش كنند و سود زيادى برند، ولى من از آن محروم مى شوم! پس زود از مسجد بيرون مى آيند و زير پرچم من جمع مى شوند.

آواز سوم من اين است كه: (المنع المنع) چون اين صدا به گوش مردم رسد بخيلان در دل خود گويند: اگر بيش از اين در مسجد درنگ نماييم، ممكن است فقيرى داخل شود و از ما چيزى بخواهد. با اين وسوسه زودتر خود را به بيرون از مسجد رسانده و به زير پرچم من مى آيند. در اين هنگام من به ايشان مى گويم: خوش آمديد، شما از ياران و لشكريان ماييد. ولى آنان كه در جاى خود نشينند و تعقيب نماز بخوانند، از بندگان خالص خدا خواهند بود كه حق تعالى درباره آنها فرمود:

الا عبادك منهم المخلصين

(شيطان به خدا گفت: تمام بندگان را گمراه مى كنم - مگر بندگان مخلص را).(325)

پس اى مؤمنان بعد از نماز اندكى در جاى خود به تعقيبات بپردازيد و زود از مسجد فرار ننماييد و فريب شيطان را نخوريد و مخالفت با خدا را نكنيد كه دنيا به كسى وفا نكرده و بى اعتبارى آن بر همه معلوم است.(326)

تو را دنيا همى گويد شب و روز

كه هان از صحبتم پرهيز، پرهيز

مده بر خود فريب رنگ و بويم

كه هست اين خنده

من گرم آميز

كتاب شيطان

هر كس براى رواج مذهب و عقيده و افكار خود كتاب مى نويسد و به وسيله آن، مرام خود را ميان مردم انتشار مى دهد. كتاب و نوشته نه فقط براى يك نسل بلكه براى نسل هاى بعد نيز مورد استفاده قرار مى گيرد.

شيطان هم مانند انسانها براى نشر افكار و مرام خود، كتابى نوشته و در ميان پيروان خود مانند ساحران و جادوگران پخش كرده و آن را به (آصف بن برخيا) و حضرت سليمان بن داود عليه السلام نسبت داده كه حاوى سحر و جادو است.

نقل شده: بعد از آن كه حضرت سليمان عليه السلام رحلت نمود، بعد از مدتى كه موريانه ها به وسيله خوردن عصاى او مرگش را آشكار كردند. شيطان ملعون از فرصت استفاده كرده و كتابى درباره سحر و جادو تاءليف كرد و در پشت آن نوشت، كتابى است كه (آصف بن برخيا) براى پادشاه خود، سليمان ابن داود، نوشته و از ذخيره ها و گنج هاى علم است.

در اين كتاب آمده: هركس بخواهد فلان كار را انجام دهد بايد متوسل به فلان سحر شود. هر كس بخواهد فلان عمل را انجام دهد، بايد به فلان جادو عمل كند. بعد از نوشتن، آن را زير تخت حضرت سليمان دفن كرد. سپس آن كتاب را همان جا به مردم نشان داد.

مردم دو دسته شدند، يكى كفار و يهود؛ بعد از اين كه كتاب را ديدند گفتند: غلبه سليمان بر ما و بر همه موجودات به سبب سحرهايى بوده كه در اين كتاب نوشته شده است! آنان هم مطالب آن كتاب را به كار گرفتند و سحر و

جادو را همه جا ترويج داده و به مردم آموختند.

ديگرى مؤمنان و يكتاپرستان؛ ايشان مى گفتند: حضرت سليمان بنده خدا و پيغمبر او است. آن چه را كه انجام مى داد، و تسلطى كه بر همگان داشت، به اعجاز پيغمبرى و قدرت ربانى بوده. مربوط به سحر و جادو نبوده است! قرآن در اين باره مى فرمايد:

واتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر

(يهود) (از آن چه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند، پيروى كردند. و سليمان هرگز - دست به سحر و جادو نيالود - كافر نشد. ولكن شياطين كفر ورزيدند و به مردم سحر آموختند - و خود از آن تبعيت نمودند)(327)

غرور شيطان دائمى نيست

اين طور نيست كه شيطان از عمل خلاف خود حقيقتا خوشحال باشد بلكه ناراحت هم است. گاهى اوقات پيش پيامبران الهى آمده و درخواست توبه و عفو نموده است. باز هم كبر و نخوت، غرور و بد ذاتى ديرينش مانع از توبه او شده و باز به حال قبل باقى مانده است.

روزى پيش حضرت نوح عليه السلام آمده و از كرده خود اظهار پشيمانى كرد و گفت: يا نبى الله! مى خواهم توبه كنم و از كرده خويش پشيمانم؟ آيا توبه من در پيش گاه خداوند متعال پذيرفته است و مرا قبول مى كند؟

آن حضرت فرمود: خداوند (ارحم الراحمين) و تواب و غفار و كسى است كه توبه بندگان را قبول مى كند.(328) اگر واقعا پشيمانى و مى خواهى توبه كنى، اول بايد بروى بر قبر حضرت آدم ابوالبشر سجده كنى تا خداوند متعال تو را بيامرزد.

آن ملعون وقتى

اين را شنيد: كبر غرور او اجازه نداد و تعصب او مانع اين كار شد و گفت: اى نوح! من در بهشت و در ميان ملائكه برخود آدم سجده نكردم - در حالى كه او استاد فرشتگان بود. حال چگونه بر مرده و قبر او سجده كنم. اگر بنا بود سجده كنم از همان اول بر زنده آدم سجده مى كردم، نه الان كه بر خاك او سجده كنم.(329)

طلب مغفرت شيطان

شيطان با اين همه خباثت ذاتى كه بر شمرديم، از درگاه الهى ماءيوس و نااميد نمى شود، در اماكن مقدسه و پيش افراد بزرگ و مقدس و اولياى خدا ظاهر مى شود و از آنان مى خواهد تا واسطه شوند كه گناه وى بخشوده شود. منطقش اين است كه من هر چه گناهان بزرگ انجام دهم، نافرمانى خداوند متعال كنم، رحمت خدا از آن بزرگ تر است، و اميد مى رود كه خداى بزرگ گناهان بزرگ مرا هم بيامرزد.

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه: ايشان فرمودند: من در كنار كعبه معظمه نشسته بودم. ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده، در حالى كه از اثر پيرى ابروهايش بر چشمانش افتاده، عصايى به دست گرفته، كلاهى قرمز بر سر نهاده، عبايى از مو بر دوش انداخته و به ديوار كعبه تكيه داده بود، نزديك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم آمد و گفت:

يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم! از خدا بخواه كه مرا بيامرزد و قرين رحمت خود فرمايد. حضرت فرمود: اى پيرمرد! سعى تو ضايع و عمل تو باطل شد و از بين رفت.

سپس از پيش آن حضرت رفت. ايشان به

من فرمودند: يا على! آيا شناختى او را؟ عرض كردم: خير يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم! فرمود: آن شخص شيطان رجيم بود!

على عليه السلام مى گويد: من دنبالش دويدم تا به او رسيدم. با او در آويختم تا او را به زمين زدم و روى سينه اش نشستم. دست بر گلوى او گذاشتم كه او را خفه كنم. به من گفت: يا على! مرا خفه مكن! زيرا مهلت داده اند تا روز معين و معلوم. يا على! به خدا قسم من تو را دوست دارم و اين حرف را جدا مى گويم. كسى با تو دشمن نيست و نمى تواند دشمن تو باشد مگر اين كه من در نطفه او شركت كرده باشم، يا ولدالزنا باشد على مى فرمايد: من خنديدم و آزادش كردم.(330)

دفع وسوسه شيطان

چند كار است كه اگر انسان آنها را انجام دهد وسوسه شيطان از او دفع مى شود و آن ملعون تا مدتى قادر نيست او را وسوسه نمايد.

1. پناه بردن به خدا: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: وقتى شيطان يكى از شما را وسوسه كند بايد به خدا پناه بريد و بگوييد:

(امنت بالله و برسوله مخلصا له الدين). (331)

و نيز آمده: زمانى كه در قلب تو شكى رخنه كند بايد بگويى:

(هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيى ء عليم). (332)

2. حنا: در حنا بستن چهارده خصلت است: نهم از آنها اين كه وسوسه شيطان را كم مى كنند.(333)

3. خوردن انار: امام صادق عليه السلام فرمود: انار زمانى كه در معده قرار گيرد تا چهل روز وسوسه شيطان را از بين مى برد.(334)

4. آب

نيسان: آن آب بارانى است كه بعد از 23 روز از كه عيد نوروز گذشت تا سى روز بعد از آن مى گيرند.(335) كسى كه دوست دارد شيطان با وسوسه خود او را اذيت نكند، از آب نيسان بياشامد.(336)

5. شستن سر با سدر: امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه سر و صورت خود را با برگ سدر بشويد، خداوند شيطان را هفتاد روز از او دور مى گرداند.(337)

6. مسواك: امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به مسواك كردن؛ زيرا آن وسوسه شيطان را از سينه انسان بيرون مى برد.(338)

7. ذكر اهل بيت: ذكر اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم براى وسوسه در سينه انسان شفا است (339) (از همه مهم تر اين كه انسان درود بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم به فرستد.

8. روزه گرفتن: روايت شده كه: هر كس در هر ماه سه روز، روزه بگيرد آن سه روز مطابق روزه همه دنياست و وسوسه شيطان را از قلب بيرون مى برد.(340)

گدائى نمودن شيطان

شيطان بارها و بارها كاسه گدايى پيش پيامبران برده و از آنان ميوه و طعام بهشتى طلب نموده است، ولى آنان چون او را مى شناختند چيزى به وى نداند. از جمله:

1 - در زمان آدم:

وقتى حضرت آدم عليه السلام انگور كاشت، شيطان پيشش آمد و از انگور خواست. آدم، چيزى به او نداد و مواظب بود كه شيطان از اين ميوه ندزدد و نخورد. روزى پيش حضرت حوا آمد گريه كرد و خواهش نمود كه يك خوشه انگور به او دهد. او هم خوشه انگورى به او داد. وقتى در دهان

گذاشت و خواست بخورد حضرت آدم متوجه شد. فورا آمد و از دهان او بيرون آورد و فرمود: ميوه بهشتى بر تو حرام است و نبايد بخورى!

2 - در زمان ابراهيم:

وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام ماءمور شد كه فرزند خود را قربانى كند - اسماعيل را به قربان گاه برد - يك قربانى به جاى او از بهشت آمد و حضرت آن را قربانى كرد و بر روى الاغ انداخت و به مكه آورد. چون خواست گوشت حيوان را تقسيم كند، شيطان به صورت گدايى پيش ابراهيم آمد و گفت: اى خليل الله! از گوشت قربانى فرزندت مقدارى هم به من فقير بده. ابراهيم هم خواست چيزى به او بدهد كه جبرئيل آمد و گفت: وى شيطان است، خصيتين و سپرز آن را به او بده.

3 - در زمان حضرت رسول:

آن ملعون پى در پى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به گدايى مى آمد؛ چون مى دانست كه اين بزرگواران سايل را رد نمى كنند.

بعد از آن كه جعفر بن ابى طالب از حبشه بازگشت. روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و جعفر به خانه حضرت على عليه السلام آمدند. چون در خانه چيزى براى پذيرايى نبود حضرت فاطمه عليهاالسلام دو ركعت نماز خواند و سر به سجده نهاد و از خداوند طلب غذا نمود. وقتى سر از سجده برداشت، ديد طبقى آماده است و در آن مقدارى خرما و هفت گرده نان و هفت مرغ بريان، يك ظرف شير و يك ظرف عسل در آن هست. آنها را برداشت آورد در خدمت آن حضرت گذاشت و

همه آماده خوردن شدند.

در اين هنگام شنيدند سايلى از پشت در صدا مى زند: اى اهل بيت كرم وجود! از اين طعام كه مى خوريد، اندكى هم به من بدهيد.

فاطمه زهرا، نانى برداشت و يك مرغ بريان روى آن گذاشت و خواست كه به سائل دهد در اين وقت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم او را از دادن به سائل منع فرمود. آن سائل هم رفت. بعد از مدتى با قيافه ديگر وارد شد؛ در حالى كه پارچه و تخته اى به پاى خود بسته بود تا اهل خانه گمان كنند كه پاى او شكسته و معلول است.

تخته ها بر پاى بسته از چپ و راست

تا گمان آيد كه او بشكسته پا است

كنار در خانه آن حضرت ايستاد و با صداى بلند فرياد زد و گفت: اى اهل خانه جود و كرم و احسان! به من معلول و پاى شكسته كمك كنيد. مقدارى از غذايى كه مى خوريد به من بى نوا بدهيد. باز فاطمه زهرا (س) خواست چيزى به او دهد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم منعش كرد و فرمود: اى ملعون گم شو تو ر شناختم!؟

ديدش و بشناختش چيزى نداد

رفت و باز آمد بپوشيد از لباء

بار سوم، خود را به صورتى ديگر در آورد تا شايد به او كمك كنند. به صورت كودك كور و بى چشمى آمد در خانه و گفت: اى اهل بيت! من عاجزم، كورم، يتيم هستم، مقدارى غذا به من عنايت كنيد! باز آن حضرت فرمود: تو را شناختم از اين جا برو.

براى بار چهارم: باز شكل و قيافه خود را عوض نمود،

خود را به صورت زنى مسكين و بيچاره، چادرى كهنه به سر خود انداخت و كفش پاره به پا نمود و آمد بر در خانه فاطمه نشست و شروع كرد التماس نمودن و طلب غذا كردن. باز رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم او را شناخت محرومش كرد.

چون كه عاجز شد به آن گونه مكيد(341)

چون زنان او چادرى بر سر كشيد

آمد و بر آستان در نشست

سر فرو افكند و پنهان كرد دست

هم شناسيدش ندادش صدقه اى

بر دلش آمد زحرمان حرقه اى (342)

فاطمه زهرا عليهاالسلام از رد نمودن فقرا و مساكين كه امروز پدرش همه را رد كرد تعجب نمود و گفت:

اى پدر! تا به حال سابقه نداشت كه شما فقيرى را از در خانه نااميد برگردانيد، ولى امروز چندين نفر از فقرا و بى نوايان آمدند و به هيچ كدام چيزى نداديد و همه را دست خالى رد نموديد: فرمود: اى دخترم! چون غذايى بهشتى است، بر اينها حرام است.

فاطمه عرض نمود: مگر اين ها چه كسانى بودند.

فرمود: همه اينها شيطان بودند و مى خواستند از غذاهاى بهشتى بخورند. اگر امروز از اين غذاها مى خوردند از اهل بهشت مى شدند.

نعمت جنات خوش بر دوزخى

شد محرم گر چه حق باشد سخى (343)

رودست خوردن شيطان

در گذشته، بعضى از مردم شيطان را مى ديدند، با او صحبت مى كردند و گاهى هم به جاى اين كه شيطان آنها را فريب دهد و كلاه سرشان بگذارد، آنها سر شيطان كلاه مى گذاشتند، اسرار آن ملعون را به دست مى آوردند و با او مخالفت مى كردند.

روزى مؤمنى با شيطان ملاقات كرد. بعد از گفت و گوهايى، گفت:

مى خواهم با تو دوست و رفيق شوم و از تو اطاعت نمايم.

شيطان گفت: عجبا! همه از دست من مى گريزند و بيم دارند، تو مى خواهى با من دوست و رفيق شوى و حرف مرا قبول كنى و اطاعت نمايى!؟

آن شخص گفت: من با ديگران فرق دارم و تصميم گرفته ام با تو رفيق باشم. شيطان خيلى خوشحال شد و گفت: قبول دارم، اما به من قول بده كه اسرار مرا فاش نكنى و به ديگران نگويى.

مرد مؤمن گفت: اشكالى ندارد و باهم عقد برادرى بستند. شيطان گفت: اول كارى كه بايد بكنى اين كه نماز را ترك نمايى؛ زيرا هيچ چيز مانند نماز مرا ناراحت نمى كند و دل مرا به درد نمى آورد. نماز رنگ مرا زرد و پشت مرا خم مى كند، به واسطه نماز بيشترين مردم به بهشت مى روند. مرد مؤمن قبول كرد و گفت: ديگر چه اعمالى بايد انجام دهم و چه دستورى مى دهى؟

شيطان گفت: دروغ بسيار بگو، هر كجا دروغ گويند آن جا حاضر شو و به دروغ آنها گوش فرا بده؛ زيرا بيشترين غضب الهى براى دروغ گويان است.

مرد مؤمن وقتى چنين شنيد، سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: بار الها! از همين جا عهد كردم كه تا زنده ام دروغ نگويم و هرگز نماز خود را ترك نكنم و آن را كوچك نشمارم، هر كجا و در هر كارى باشم نماز خود را از اول وقت تاءخير نيندازم و همان جا مشغول نماز شوم.

وقتى شيطان اين را شنيد، فريادش بلند شد و گفت: مگر نگفتى اسرار مرا فاش نكنى و هر چه

بگويم انجام دهى؟ مگر با من عقد اخوت نبستى؟ چرا عكس گفته هاى من رفتار مى كنى؟

مرد مؤمن گفت: خواستم ببينم از چه چيزهايى ناراحت مى شوى تا من همان ها را انجام دهم و مخالفت خود را با تو آشكار كرده باشم. وقتى چنين حرف هايى از آن مرد شنيد ناله و فريادش بلند شد و خود را از ناراحتى بر زمين زد و گفت: اى واى! از اين دو سرى كه هرگز به كسى نگفته بودم و تو فرا گرفتى و به عهد خود وفا نكردى من هم با خود عهد مى كنم كه ديگر اسرار خود را به اولاد آدم نگويم.(344)

رانده شدن ياران شيطان

وقتى قيامت برپا شود، همه خلايق در آن روز جمع مى شوند. شياطين، جباران، ظالمان، كافران و پيشوايان كفر را با پيروانشان به پيشگاه خداوند متعال آورده و محاكمه مى نمايند. سپس به فراخور گناهان، افراد را جهنمى كرده و پاداش مى دهند.

در اين هنگام پيروان شياطين، جباران و ظالمان كه كوركورانه از آنان تبعيت و تقليد كرده اند خطاب به آنها مى كنند و مى گويند: ما در دنيا، پيروان و فرمان بردار شما بوديم و الان به واسطه همان اعمال گرفتار عذاب جهنم هستيم. آيا ممكن است شما، هم اكنون به خاطر رهبر و پيشوا بودنتان سهمى از عذاب هاى مرا بپذيريد تا قدرى از عذاب ما كاسته گردد؟

آنها بلافاصله مى گويند: اگر خداوند ما را از اين عذاب سوزان نجات داد و به بهشت برد ما هم شما را راهنمايى مى كنيم؛ ولى افسوس كه كار از اينها گذشته است. چه ناله و بى تابى كنيم و چه

صبر و شكيبايى، راه نجاتى براى ما و شما وجود ندارد. در اين حال شيطان خود را تبرئه مى كند و جرم و گناه خويش را به گردن پيروان خود مى اندازد. قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:

و قال الشيطان لما قضى الامران الله و عدكم و عد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلولونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم.

(و شيطان هنگامى كه كار - حساب بندگان صالح و غير صالح - پايان پذيرفت - و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند - به پيروان خود چنين مى گويد: خداوند، به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده - پوچ و بى ارزشى كه خودتان مى دانستيد - دادم. سپس از وعده هاى خود جستم - البته اين را بدانيد كه - من بر شما تسلطى نداشتم و شما را وادار نمى كردم. تنها - كارى كه كردم اين بود كه - از شما دعوت نمودم و شما هم با ميل و اراده خود دعوت مرا پذيرفتيد، بنابراين، هرگز مرا سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را ملامت كنيد. - كه چرا دعوت شيطنت آميز مرا پذيرفتيد. خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد -).(345)

(به هر حال) نه من مى توانم در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار به فرياد شما برسم و نه شما مى توانيد فرياد رس من باشيد.

من اكنون اعلام مى كنم كه، از شرك شما درباره خود،

و اين كه اطاعت مرا در رديف اطاعت خدا قرار داديد بيزارم و آن كفر را نمى پذيرم - اكنون فهميدم كه اين شرك شما در اطاعت از من، هم مرا بدبخت كرد و هم شما را. همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.

به اين ترتيب، شيطان لعين نيز با ساير خودكامه گان كه رهبران گمراهى بودند، هم آوازه شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت و بيچاره نشانه گيرى مى كند. در واقع اين يك نوع مجازات روانى براى پيروان شيطان است. آن ملعون آن قدر در كار خود استاد و ماهر است كه هم در دنيا مردم سست ايمان را گمراه و منحرف مى نمايد و از حق و حقيقت دور مى كند و هم در آخرت آنها را محكوم و سرزنش مى نمايد. از طرف ديگر خود را تبرئه كرده و بى گناه معرفى مى نمايد.

آن روز به پيروان جاهل و سست ايمان خويش ايراد مى گيرد و مى گويد: براى هدايت شما پيامبرانى از جانب خدا آمدند و آنها هم براى جلوگيرى از انحراف شما جانشينانى بعد از خود برگزيدند. از طرف ديگر، قرآن كتاب آسمانى، امامان معصوم - عليهم السلام - و همه علماى متعهد و گاه مؤمنان وارسته براى ارشاد و هدايت شما دست به دست هم دادند تا شما را از وسوسه هاى من دور داشته و به صراط مستقيم بكشانند؛ اما شما با اين كه آنها را مى ديديد و كلام ايشان رامى شنيديد و در ميانشان بوديد، آن قدر مست و مغرور گناه و دل

باخته وسوسه هاى شيرين من بوديد كه حرف آنان را قبول نكرديد و با اين كه حرف مرا نمى شنيديد خريدارش شديد و به ياران من پيوستيد.

سپس به آنان مى گويد: شما كجا و كى مرا ديديد، كجا و كى حرف مرا شنيديد؟ شما دروغ مى گوييد! من اصلا شما را نمى شناسم. شما خودتان خراب بوديد، بى دين و فاسد بوديد، چرا ديگران منحرف نشدند. لعنت خدا و ملائكه بر خودتان باد كه به دستور خالق و رازق خود عمل نكرديد. به اين ترتيب، جنگ بين شيطان و طرف دارانش خاتمه پيدا مى كند و هر كسى به سزاى اعمال خود مى رسد.

تهمت شيطان به زكريا

شيطان چون نمى توانست بر پيامبران الهى دست پيدا كند، از دشمنى و خشمى كه از ايشان داشت براى كشتن و بى اعتبار كردن آنان تهمت هاى ناروايى را به آنان نسبت مى داد. از جمله: تهمت زنا به زكرياى پيغمبر است.

از وهب بن منبه روايت شده: روزى كه مريم عيسى عليه السلام را آبستن شد و مردم مطلع شدند، شيطان در ميان بنى اسرائيل به صورت يكى از عابدهاى بيت المقدس در آمده و به مريم فحش و ناسزا مى داد، و مى گفت: اى مردم! زكريا با مريم روابط نامشروع دارد. وى چون مريم را زيبا و صاحب جمال ديده با او زنا كرده! و مريم از زكريا حامله شده. زكريا را بكشيد كه همه ما را بدنام كرده است.

مردم درصدد كشتن زكريا بر آمدند و بر سر وى ريختند تا او را بكشند. زكريا از ايشان گريخت تا به درختى رسيد و به آن پناه برد. درخت براى

او شكافته شد و گفت: اى زكريا! داخل شو. وقتى داخل شد درخت به هم آمد و آن حضرت از نظرها پنهان شد.

شيطان با بنى اسرائيل از پى آن حضرت مى آمدند تا به درخت رسيدند، - آن معلون دستور ساختن اره دو سر داد، او دست خود را بر درخت گذاشت و از پايين تا بالا كشيد. دل آن حضرت را از پشت درخت شناخت و دستور داد همان جا رابا اره دو سر بريدند. بعضى گويند: اره را از بالاى درخت گذاشتند، به طورى كه اره از فرق سر او بگذرد - و آن حضرت را در ميان درخت دو نيم كردند.

اره بر فرقش گذاشت و گفت: چونى

گفت: بر اولاد آدم هرچه آيد بگذرد

زكريا از اين ماجرا احساس درد و ناراحتى نكرد و به شهادت رسيد. آن ملعون، بعد از اين، ميان بنى اسرائيل ناپديد شد و ديگر كسى او را نديد!

بعد از شهادت زكريا خداوند متعال عده اى از فرشتگان را فرستاد تا آن حضرت را غسل دادند و بر او نماز خواندند و بدن مطهر او را دفن نمودند.(346)

تهمت شيطان به مريم

شيطان بعد از آن كه حضرت زكريا را به شهادت رسانيد، در صدد برآمد كه آبروى حضرت مريم را نيز بريزد و در پى فرصت بود.

وقتى حضرت عيسى عليه السلام متولد شد، آن ملعون به صورت زنى از بنى اسرائيل در آمد و آنان را واداشت تا به مريم ناسزا گويند و آب دهان به صورت ايشان اندازند.

وقتى زن ها مريم را ديدند كه فرزندش را در آغوش گرفته مى آيد، شروع كردند به ايشان ناسزا گفتن. به او گفتند: اى مريم!

حيف از آن سابقه درخشان و اين آلودگى! صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بدنام شد. اى مريم! تو مسلما كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! اين كار شايسته تو نبود. بعضى به او گفتند: اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت و زناكار نبود.

در اين هنگام، مريم به فرمان خدا سكوت كرد. تنها كارى كه انجام داد اين بود كه اشاره به نوزادش عيسى عليه السلام كرد - كه از او بپرسيد. آنها گفتند:

ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟! - اى مريم! ما را مسخره كرده اى - ولى اين حالت چندان به طول نينجاميد؛ چرا كه آن نوزاد زبان گشود و با آنان سخن گفت. و رفع تهمت از مادر خود كرد و بينى شيطان را به خاك ماليد.(347)

بعد از آن، مريم فرزند خود عيسى را برداشت و از بيت المقدس بيرون آمد تا به آبادى رسيدند. كد خداى آن آبادى، مريم را به خانه خود برد و روز به روز به احترام مريم مى افزود.

باز، شيطان به فكر توطئه و تهمت ديگرى برآمد كه ضربه خود را به مريم و فرزندش بزند. نقشه آن ملعون اين گونه بود كه، شبى طفل آن كدخدا را خفه كرد و آمد پيش وى و گفت: اين زن نمك نشناس طفل تو را كشته است. من ديدم اين زن و فرزندش حلق اين طفل معصوم و بى گناه را فشردند تا مرد. دلم به حال اين طفل سوخت و ناراحت شدم.

كدخدا عاقل بود. مريم را طلبيد و گفت: من چه بدى در

حق تو كرده بودم كه پسر مرا كشتى؟! مريم قسم ياد كرد كه من از اين قضيه اطلاع ندارم.

آن مرد گفت: من، آن را به خدا واگذاشتم، ليكن ديگر اين جانمان كه چشم من به صورت شما نيفتد. نمى توانم قاتل فرزندم را ببينم. ايشان هم از آن جا بيرون رفتند و خانه به دوش، هر روز در دهى به سر مى بردند.(348)

صدقه دادن از زبان شيطان

اگر چه شيطان با دادن صدقه مخالفت مى كند و از كسانى كه مى خواهند از مال خود به نيازمندان ببخشند جلوگيرى مى نمايد، اما وقتى كه از ويژگى هاى صدقه دادن از او مى پرسند، حقيقت و منافع صدقه را بيان مى كند.

در يك ديدار، حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم چند سؤ ال از او كردند، او همه را جواب داد. يكى از سؤ ال ها اين بود كه حضرت فرمود: اى ملعون! صدقه دادن امت من نزد تو چگونه است و منافع صدقه چيست؟ شيطان در جواب حضرت عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم! در صدقه دادن امت تو شش خصلت و منفعت است.

اول اين كه، با صدقه و بخشش كردن، نه تنها مال انسان كم نمى شود، بلكه هر روز بر دارايى صدقه دهنده افزوده مى شود.(349)

دوم اين كه، به واسطه صدقه دادن، عمر طرف زياد و مرگ هاى ناگهانى و حوادث ناگوار از او برطرف مى گردد.(350) - حديثى در اين باره وارد شده كه صدقه دادن هفتاد نوع بلا را برطرف مى كند.(351)

سوم، با صدقه دادن توانگرى پيدا مى شود و فقر و نادارى از بين مى رود.(352)

چهارم، صدقه

به صاحبان و صدقه دهندگان خود تندرستى مى دهد، از دردها و رنج هاى گوناگون نجات مى يابند.

پنجم، كفه اعمال صدقه دهندگان در روز قيامت سنگين مى شود و به خوبى و بدون ترس از پل صراط مى گذرند.

ششم، صدقه در روز قيامت ديوارى مى شود بين آتش جهنم و بخشش كنندگان، به طورى كه آتش جهنم نمى تواند به آنان اذيت رساند.(353)

نيز آن حضرت در اين باره فرمودند: صدقه دادن پشت و كمر شيطان را مى شكند.(354) درباره گفته هاى شيطان روايات زيادى در كتاب هاى حديث موجود است مى توان از آنها استفاده كرد.

هم چنين آن حضرت فرمود: درباره وصى و جانشين من اميرالمؤمنين عليه السلام چه مى گويى؟ آيا تا حال بر او دست يافته اى؟ عرض كرد: من هرگز بر آن حضرت دست نيافته ام و نخواهم يافت. فقط راضيم كه او مرا به حال خود واگذارد و اذيتم نكند؛ تاب ديدار آن حضرت را ندارم، چون او را ببينم مانند پنبه اى كه در آتش افتد و بسوزد، مى سوزم.

اعمال شيطان

بسيارى از كارهاى حرام از اعمالى شيطان است؛ زيرا او اختراع كرده و خود او هم اول انجام داده است.

در اين جا لازم مى دانم مقدارى درباره اعمال كردار زشت شيطان مطالبى را بنويسم تا كسانى كه مى خواهند از او و رفتارش پند بگيرند، بدانند كدام يك از كارها مورد علاقه او است:

1. آدم كشى؛ شيطان مى كوشد مردم را به جان هم اندازد. او مى خواهد از هر بهانه اى كه شده زد و خورد به وجود آورد تا خون ريزى شود؛ مثل داستان فرزندان آدم و جنگ

هاى كوچك و بزرگى كه در دنيا به راه مى افتد. همه به سعى و كوشش آن ملعون است.

2. عاق والدين؛ او سعى مى كند فرزندان را مغرور سازد و در آنها خودبينى ايجاد نمايد تا حاضر نباشند در مقابل پدر و مادر گوش به فرمان باشند؛ تا والدين هم آنها را نفرين و عاق نمايند؛ در نتيجه هم در دنيا گرفتار و بدبخت شده و هم در آخرت به عذاب مبتلا شوند.

3. رباخوارى؛ او مردم را تشويق به جمع كردن مال دنيا مى كند، گرفتن ربا را پيش آنان خوب جلوه مى دهد، لذت و طعم اين كار را براى اينان شيرين مى كند. بندگان را تحريك مى نمايد كه چيزى به ديگران نبخشند و اگر هم ببخشند درصدى از آن را به عنوان سود، خواستار شوند.

4. حرام خوردن؛ مى گويد: به دست آوردن مال بدون زحمت كيف دارد. مال خود و ديگران را از آن خودت حساب كن. مال يتيم، و تصرف در آن و مال موقوفه را مباح معرفى مى كند.

5. فرار از جنگ؛ زندگى كردن و زنده بودن را پيش چشم انسان زينت مى دهد و مى گويد: تو هنوز جوانى زن و بچه دارى، پدر و مادر دارى، آنان بى سرپرست و حيران مى شوند، كسانى هستند كه به جاى تو در مقابل دشمن مبارزه كنند، حفظ جان واجب است. او اين وسوسه هاى دل پذير و فريبنده را به فكر رزمندگان و جنگ جويان مى اندازد كه ميدان را رها كنند و بگريزند.

6. نسبت ناشايست دادن؛ هم و غم او اين است كه دامن پاكان را لكه دار كند،

آبرو و شخصيت ايشان را از بين ببرد. لذا عده اى را وادار مى كند كه براى رسيدن به مقصود خود به زنان و مردان پاك تهمت بزنند و نسبت زنا و لواط بدهند.

7. كم فروشى؛ بازاريان و تجار و كسبه كوچه و بازار را وادار مى كند كه مقدارى از جنسى را كه مى خواهند بفروشند كم كنند، و جنسى را كه مى خواهند بخرند زيادتر بگيرند. به آنها القا مى كند كه شما هم خرج داريد،

بچه و زن داريد، كرايه مغازه داريد، بايد ماليات بپردازيد، پول آب و برق بدهيد، ريخت و پاش و از بين رفتن دارد، چه اشكالى دارد اگر مقدارى كم فروشى كنيد؟

8. ريش تراشى؛ شيطان تا در ميان ملائكه و فرشتگان بود و آنان را نصحيت مى كرد، ريش داشت، بعد از آن كه از بهشت بيرون آمد حضرت آدم و پيامبران ديگر را ديد كه همه ريش دارند، براى اين كه با آنان هم مخالفت كرده باشد، ريش خود را تراشيد پيامبر اسلام (ص) امت خود را از ريش تراشى نهى نمود و از كسانى كه اين كار را انجام مى دهند مذمت كرده است.(355)

9. خواب بين الطلوعين؛ يكى از خواب هاى او، خواب بين طلوع صبح و طلوع خورشيد است. خواب در اين ساعات مورد علاقه شيطان است. در اين زمان مى آيد و اطراف لحاف انسان را مى گيرد و در گوش افرادى كه خواب هستند بول مى كند كه صداى اذان را نشوند. زمين در اين هنگام از دست كسانى كه خواب باشند ناله مى كند.(356)

10. خواب در مجلس ذكر؛ وقتى مجلس ذكر خدا و

موعظه برقرار مى شود،

مى آيد و انسان را به خواب مى برد. طريقه به خواب كردن او اين است كه سرمه به چشم انسان مى كشد و در اثر آن، چشم گرم مى شود و در آن مجلس انسان چرت مى زند.(357)

11. احتلام كردن؛ از اعمال او محتلم كردن مردم به خصوص جوانان است.

خود را در خواب ايشان به صورت زن زيبا يا جوان زيبا در مى آورد و در اختيارشان قرار مى دهد تا انسان را در خواب جنب كند و به نماز و روزه انسان آسيب برساند.

12. ريختن آبرو؛ آشكار كردن عيب مردم، چه در قالب شعر و چه در گفتار، از اعمال شيطان است. دليل آن هم آيات و رواياتى است كه در مذمت غيبت وارد شده.(358)

13. غنا؛ غنا و آوازخوانى از اعمال شيطان است. حرمت آن هنگامى است كه صدا را در گلو بچرخانند و به اصطلاح (چهچه بزنند).(359)

14. نجوا؛ نجوا و در گوشى گفتن در مجالس از خواسته هاى زشت شيطان است. خداوند در اين باره مى فرمايد:

انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين امنوا

(به درستى كه نجوا و راز گفتن و در مجالس در گوشى صحبت كردن از اعمال زشت و قبيح شيطان است كه مى خواهد به اين وسيله مؤمنان را پريشان خاطر سازد).(360)

يكى از علت هاى پريشانى مؤمنان اين است كه دو نفر در مجلسى با هم در گوشى صحبت كنند. در اين هنگام ديگران فكر مى كنند كه درباره ايشان حرف مى زنند به اين خاطر، آزرده مى شوند.

15. صنج؛ صنج از آلات لهو و زدن آن حرام است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم

در اين باره فرمود: از صنج زدن دورى كنيد؛ زيرا شيطان همراه صنج زن قدم بر مى دارد و ملائكه از تو متنفر مى شوند و از تو دورى مى كنند.(361)

16. عود؛ نوعى از آلات لهو و از اعمال شيطان و استعمال آن حرام است. روايتى در اين زمينه مى فرمايد: عود زدن نفاق را در قلب ها مى روياند، همان طور كه آب سبزه را مى روياند.(362)

17 و 18 و 19 و 20؛ شراب، قمار، بت پرستى، تيرهايى كه با آنها گرو بندى مى كنند. همه از كارهاى شيطان است. قرآن در اين باره مى فرمايد:

يا ايها الذين امنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون

(اى اهل ايمان! شراب و قمار و بت پرستى و تيرهاى گرو بندى - كه در زمان جاهليت بوده - همه پليد و از اعمال شيطان است. از آنها، دورى كنيد تا رستگار شويد).(363)

21، 22 و 23؛ لواط، مساحقه، زنا، اين سه چيز هم از اعمال بسيار زشت و شرم آور شيطان است كه، اول در ميان قوم لوط رواج داده شد و سپس به جاهاى ديگر سرايت كرد. - لواط عمل بسيار زشت و قبيحى است كه مرد با مرد انجام مى دهد و مساحقه عمل زشتى كه زن با زن انجام مى دهد و منشاء اين دو عمل، از دو شيطان، به نام زوال و لاقيس در زمان لوط بوده است.(364)

24؛ جيغ كشيدن: جيغ زدن در هنگام مصيبت از اعمال شيطان است. در حديثى آمده:

الصراخ من الشيطان و البكاء من الرحمان

(جيغ كشيدن و فرياد و فغان در مصيبت ها

از اعمال، شيطان و گريه كردن خدايى است).(365)

25؛ هنگام ناراحتى و فكر كردن، دست به زير چانه زدن، و ناخن به دندان گزيدن، و ريش را با دندان گرفتن و كندن از خوى شيطان مى باشد.(366)

26. خوابيدن بر روى شكم، در خبرى آمده است كه: شيطان بر روى شكم و صورت مى خوابد. معصومان عليه السلام از آن نهى كرده اند.(367)

27. مجادله؛ جدال، لجاجت، دعوا و زد و خورد كردن از خوى شيطان است. همان طور كه خداوند از قول حضرت موسى عليه السلام چنين مى فرمايد:

قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين

حضرت موسى عليه السلام وقتى ديد دو نفر، يكى مؤمن و ديگرى كافر، با هم مشاجره مى كنند، (فرمود: - اين كار فريب و وسوسه شيطان است. به درستى كه او گمراه كننده مردم است، گمراه كننده اى سخت و آشكار).(368)

28. زلف؛ زلف گذاشتن و جلو سر را نتراشيدن از روش شيطان است. (انسان يا بايد سر را هيچ نتراشد يا همه آن را بتراشد).(369)

29. شبيه: شبيه در آوردن، خود را شبيه امام حسين يا ديگر امامان كردن اعمال شيطانى است. اول كسى كه شبيه در آورد، دو نفر بودند، يك زن و شوهر - مرد به نام (مرة) و زن به نام (ليلا). مختار وقتى قيام كرد، فرستاد هر دو را آوردند و دستور داد آنها را به هم بستند و در آتش انداختند.(370)

30. بخل؛ يكى از روش هاى ناپسند شيطان بخل است. هم خودش بخيل است و هم مردم را به بخل دعوت مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء

هنگام كمك به ديگران،

(شيطان شما را از فقر و بى چيزى مى ترساند و بخل را در دستور كارتان قرار مى دهد و به كارهاى ناروا دعوت مى كند).(371)

31. گريه دروغ؛ اول كسى به دروغ گريه كرد. شيطان بود. او پيش حوا - مادر بزرگ آدميان - آمد و شروع كرد به دروغ گريستن و گفت: من دلم بر جوانى تو مى سوزد؛ زيرا تو مى ميرى (آيا مى خواهى تو را راهنمايى كنم به درختى كه اگر از آن بخورى پير نشوى و نميرى!؟).(372)

32. نقاشى؛ چهره پردازى و ساختن مجسمه انسان يا حيوان از كارهاى شيطان است. و آن، حرام و سازنده اش در عذاب است.(373)

33. سحر؛ سحر و ساحرى از اعمال شيطان است. او استاد سحر بود. قرآن در اين رابطه مى فرمايد: شياطين به مردم سحر ياد مى دادند.(374) وقتى سليمان از دنيا رفت آن ملعون در نامه هائى درباره سحر نوشت و زير تخت سليمان گذاشت بعد بيرون آورد و گفت: سليمان ساحر بوده و اين نامه ها علامن آن است.

34. مكر؛ خدعه و نيرنگ وسيله اى است كه با آن مردم فريفته مى شوند و از راه راست منحرف مى گردند.

35. كبر؛ اولين سركشى شيطان در برابر خدا است. و به واسطه همين بود گفت: (من از آدم بهترم؛ زيرا مرا از آتش و او را از خاك خلق كردى).(375)

نردبان خلق اين ما و من است

عاقبت زين نردبان افتادن است

هر كه بالاتر رود ابله تر است

كاستخوانش خوردتر خواهد شكست

36. خميازه، خميازه كشيدن عادت شيطان است. خميازه يك سستى است كه بر انسان چيره مى شود و آن هم از سنگينى بدن و كسالت

به وجود مى آيد. سنگينى بدن هم از پرخورى و آشاميدن زياد و شهوات به وجود مى آيد. و انسان همواره دهن دره مى كند.

عجله از شيطان است

از جمله اعمالى كه به شيطان نسبت مى دهند، عجله كردن در كارها است. آيات و رواياتى در زمينه نكوهش آن آمده است، و در يك جا قرآن مى فرمايد: انسان از عجله و شتاب خلق شده، ولى شما اى انسان ها! عجله و شتاب نكنيد.(376)

در جاى ديگر مى فرمايد: انسان، همان گونه كه خواهان نيكى ها است به خاطر شتاب زدگى و عدم مطالعه كافى، به دنبال بدى ها به راه مى افتد؛ چرا كه انسان ذاتا عجول است.(377)

در جاى ديگر راجع به عجله موسى براى رفتن به كوه، مى فرمايد: اى موسى! چرا عجله و شتاب كردى؟.(378)

داستانش چنين بود كه، خداوند به موسى وحى نمود كه با عده اى از مردم براى گرفتن تورات به كوه طور بيايد. موسى از قوم جدا شد و با عجله خود را به كوه طور رسانيد؛ در حالى كه مردم هنوز در راه بودند. خداوند در خطاب به موسى مى گويد: چرا در آمدن عجله كردى و با قوم خود نيامدى؟

اما رواياتى كه در نكوهش شتاب در كارها از معصومان عليه السلام آمده زياد است. از جمله: حضرت على عليه السلام مى فرمايد: عجله و شتاب در كارها موجب لغزش مى شود. از همين رو، وقتى مى خواهد مالك اشتر را والى مصر كند به ايشان مى نويسد: اى مالك! در تصديق سخن چينان تعجيل كن! زيرا آنان گرچه در لباس ناصحين جلوه گر مى شوند، خواه ناخواه خيانت مى كنند.(379)

مكن در

مهمى كه دارى شتاب

زراه تاءنى عنان بر متاب

كه اندر تاءنى زيان كس نديد

ز تعجيل بسيار كس خجالت كشيد

در روايت ديگر مى فرمايند: شتاب زدگى در كارها از شيطان و فكر كردن در آنها از رحمان است.(380)

خود شيطان هم، بد عاقبت شد، به اين دليل كه در قضاوت عجله كرد و گفت: من از آدم بهتر هستم زيرا او از خاك است و من از آتش.

عجله در گفتار و كردار و رفتار در همه جا ناشايست و اعمال شيطان به حساب مى آيد، مگر در چند جا:

1. توبه كردن از گناه كه عجله كردن در آن خواب است؛ زيرا ممكن است عمر انسان تمام شود و با حال گناه از دنيا برود. و در نتيجه داخل آتش خواهد شد.(381)

2. عجله در به جا آوردن حج؛ زيرا ممكن است عمر انسان كفاف ندهد كه آن را در سال هاى بعدى به جا آورد، يا مال او تلف يا راه ناامن شود.

3. عجله در پرداخت بدهى مردم؛ چون يكى از واجبات فورى، پرداختن حقوق و قرض مردم است و تاءخير در آن گناه دارد.

4. عجله در غسل جنابت؛ زيرا انسان جنب تا زمانى كه غسل نكرده از خدا و قرآن فاصله دارد، تا جايى كه حق ندارد دست روى اسم خدا بگذارد.

5. عجله براى خواندن نماز اول وقت و شركت در نماز جماعت؛ از اين رو كه تاءخير آن باعث مى شود انسان از ثواب هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان بزرگوار وعده فرموده اند، محروم شود.(382)

6. شتاب در آوردن طعام براى مهمان. شايد مهمان گرسنه باشد و شرم كند كه بگويد من

گرسنه هستم، و گرسنه بماند.

7. عجله در ازدواج جوانان چه دختر و چه پسر؛ چون در آن آفاتى است؛ به خصوص دختران. در اين باره حديثى مى گويد: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم تشريف بردند بالاى منبر، بعد از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى مردم! جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد و گفت: دختران جوان و بكر مانند ميوه هاى رسيده هستند كه اگر آن را نچينند خورشيد آنان را فاسد مى كند. دختران جوان هم اگر شوهر نكنند فاسد مى شوند. هيچ دوايى براى آنان نيست مگر شوهر كردن.(383)

8. عجله كردن در تجهيز و دفن ميت؛ زيرا در تاءخير دفن ميت، هم توهين به ميت است و هم به بازماندگان او و ممكن است در اثر گرماى زياد بو بگيرد. در اين چند جا عجله نيكو مى باشد و به نفع جامعه است.

ساختن ساز از اعمال شيطان است

38. اولين كسى كه دستگاه ساز را ساخت و خود هم در آن دميد شيطان بود. علت اختراع و ساختن آن از اين قرار است:

وقتى قابيل از روى حسادت برادر خود هابيل را در غياب پدرش آدم عليه السلام كشت، از ترس پدر فرار كرد و در ميان كوه ها آواره شده، از تنهايى رنج مى برد و نمى دانست چه كند. تا اين كه رفيقش شيطان او را از تنهايى و وحشت نجات داد و سازى ساخت و نخست خود در آن دميد و به ديگران هم ياد داد.

وقتى حضرت آدم عليه السلام از دنيا رفت و قابيل امنيت يافت آشكار شد و با شيطان ساز مى زدند و مى رقصيدند.

در مجلسى كه

ساز نواخته شود و عده اى گرداننده آن شوند، خود شيطان هم ساز به دست مى گيرد و با نوازندگان مى نوازد و مردم و اهل آن مجلس را به سر مستى و شادابى مى كشاند. در خانه اى كه ساز نواخته شود و آواز و غنا در آن بخوانند، غيرت و مردانگى از اهل آن خانه دور مى شود.

اسحاق بن برير مى گويد: از امام صادق عليه السلام، شنيدم كه فرمود: نام يكى از شياطين (قنذر) است. او مسئول گرفتن حيا و حميت افرادى است كه در مجلس ساز و آواز حاضر مى شوند - هرگاه در خانه اى چهل روز ساز زده شود به طورى كه مردم در آن مجلس اجتماع كنند، آن شيطان، هر يك از اعضاى بدنش را بر همان عضو صاحب خانه مى گذارد و در همان عضو مى دمد. مروت صاحب خانه گرفته و بى غيرت مى شود؛ به طورى كه اگر ناموس او در خطر افتد باكى ندارد و ناراحت نمى شود!.(384)

لهو الحديث كه در قرآن آمده: انحراف از راه راست و يا همان آلات ساز و آواز است.(385) در روايتى آمده: شنيدن ساز و آواز انفاق را در قلب انسان مى روياند همان طور كه آب، زراعت را مى روياند.

در روايت ديگر دارد، كسى كه به سخن سخن گويى گوش دهد او را پرستيده، و شيطان هم اول كسى است كه بعد از خارج شدن آدم از بهشت آواز خواند و خرسند شد.(386)

حضرت رسول (ص) براى شيطان هم رحمت است

وجود مبارك حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم براى همه جهانيان، اعم از جن و انس، رحمت و بركت است.

آن گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد:

و ما ارسلناك الا رحمة العالمين

(اى پيامبر گرامى - ما تو را برنگزيديم، مگر اين كه براى جهانيان رحمت و بركت باشى).(387)

نه اين كه وجود مبارك آن حضرت فقط براى جن ون انس رحمت است؛ بلكه براى دشمن ترين دشمنان ايشان هم رحمت است. رحمت بودن حضرت آن لعين را هم در بر مى گيرد.

در كتاب (معارج النبوة) نقل شده: چون خداوند متعال ابليس را از درگاه خود راند و او را مشمول لعن خود و ملائكه قرار داد، فرشته اى را بر آن داشت تا هر روز چند سيلى بر پشت گردن آن ملعون بزند. آن سيلى ها بسيار درد آور بود به گونه اى كه اثر آن تا روز ديگر او را مى آزرد.

بعد از آن كه خداوند وجود مقدس خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله وسلم را برگزيد و آيه فوق را درباره ايشان نازل فرمود، شيطان به درگاه خداوند بناليد و عرض كرد:

خدايا! من نيز از عالميان هستم، آيا مرا از اين آيه رحمت هيچ بهره و نصيبى نخواهد بود؟ رحمت آن حضرت شامل حال من نخواهد شد؟

خطاب آمد: چرا. رحمت وجود ايشان تو را هم بهره مند مى كند. سپس به آن فرشته اى كه هر روز او را طپانچه مى زد فرمود: از هم اكنون طپانچه و سيلى بر او نزن، و او را معاف دار تا او نيز از وجود مقدس آن حضرت و رحمت بودن ايشان بهره برده باشد و اين آيه شامل حال او هم بشود.(388)

نه اين كه رحمت بودن آن حضرت فقط شامل حال ابليس شد، بلكه همه

شياطين نيز از آن برخوردار شدند. مسلم است كه همه شياطين نعمت وجود را كه بالاترين نعمت ها است به طفيل وجود مبارك آن حضرت مى دانند و اقرار دارند كه وجود آنان در پرتو وجود آن حضرت است. آن چنان كه در حديث قدسى آمده:

لو لاك لما خلقت الا فلاك

(اگر وجود مبارك تو نبود، زمين و آسمان - بهشت و جهنم و هر آن چه در جهان هست - را خلق نمى كردم).(389) (پس آفرينش همه چيز در سايه سار هستى فرستاده خدا معنا يافت.)

گاهى شيطان به انسان نزديك مى شود انسان بايد طورى رفتار كند كه شيطان همواره از او دور شده و فاصله بگيرد. مواظب باشد كه به او نزديك نشود، ولى گاهى انسان از روى بى اطلاعى يا بى توجهى ممكن است كارى كند كه به وسيله آن، شيطان خود را به او نزديك كند و امكان دارد ضررى هم به او برساند. از جمله:

1. بول كردن بر روى قبر يا كنار آن، اين كار توهين و جسارت به اهل قبور است.(390)

2. ادرار كردن در آب ايستاده و راكد؛ چون موجوداتى كه در آب هستند اذيت مى شوند و يا از بين مى روند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: در آب ايستاد بول نكنيد؛ زيرا براى آب هم اهلى هست و در اثر بول كردن در آب آنها اذيت مى شوند.

3. در حال ايستاده بول كردن - و اين نيز براى وجود انسان طبق نظريه پزشكان، زيان دارد.(391)

4. با يك كفش راه رفتن - يعنى يك پاى انسان كفش داشته و يك پا بدون كفش باشد.

5. در حال ايستاده

آب آشاميدن - روايتى مى گويد: آشاميدن آب به حال ايستاده، مكروه است.

6. شب را تنها خوابيدن - خانه اى كه غير از انسان كسى در آن نباشد.

7. تنها در آب رودخانه هاى بزرگ يا سيلاب شنا كردن؛ چون احتمال خطر مى رود - كه شيطان در اين هنگام با سرعت خود را به انسان نزديك كند. و گاهى نيز باعث از بين رفتن او شود.(392) در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده كه، اگر كسى اين كار را كرد و دچار بلا و ناراختى شد، سرزنش نكند، مگر خودش را.

چهار زن از دست شيطان رهيدند

از آن جايى كه شيطان قسم خورده همه فرزندان آدم را گمراه نمايند و هر گروهى را با نقشه اى از راه بيرون كند، و تا كنون انجام داده و بعدا هم انجام خواهد داد؛ يكى از آنها كه براى او خيلى هم آسان مى باشد طايفه زنان اند. اولين كسى را هم كه گول زد و وسوسه اش در او اثر نمود حضرت حوا، مادر آدميان بود.

روزى آن ملعون پيش رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم آمد، حضرت از او چند چيز پرسيد و او هم همه را پاسخ داد. يكى از آنها اين بود: رفيقان تو كيان اند؟ پاسخ داد: دروغ گويان، غمازان و زنان. پرسيد: دام تو چيست؟ گفت: زنان. به واسطه اينان مردان را از راه مستقيم بيرون مى برم، و خود ايشان را با مكر و حيله و دل سوزى به كارهاى ناشايسته وادار مى كنم و به اين وسيله، جهنمى مى نمايم.

فرمود: چه تعداد از زنان از تو فرمان بردارى مى كنند و تابع

تو هستند. عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم! آن قدر زياداند كه نمى توان شماره كرد و به حساب آورد. ممكن است از هزاران زن فقط يكى از من اطاعت نكند و بقيه گوش به فرمان من هستند و مايه دل گرمى و اميد من به آنان است.

آن حضرت عليه السلام پرسيد: تا به حال بر چند زن غالب نشدى و نتوانستى بر آنان چيره شوى؟ عرض كرد: يا رسول الله! تا به حال بر چهار زن دست نيافتم - و آنان زنان نمونه بوده اند.

نخست آسيه؛ زن فرعون، دختر مزاحم، عمرى در خانه فرعون، كه ادعاى خدايى مى كرد، زندگانى نمود و يك لحظه به خداى خود كافر نشد و فرعون را به خدايى نپذيرفت. مطيع پيغمبر زمان خود حضرت موسى (ع) بود و در پايان هم به دست فرعون به شهادت رسيد.

دوم مريم؛ مادر حضرت عيسى عليه السلام كه از روز تولد در بيت المقدس بوده و از اول تا آخر عمرش به عبادت خداوند متعال به سر برد و دست نامحرمى به وى نرسيد. خداوند از لطف و عنايت خود بدون شوهر، حضرت عيسى (ع) را به او عنايت كرد.

سوم خديجه؛ همسر و حرم تو. آن زنى كه همه دارايى خود را به تو سپرد و همه را وقف اسلام و هدف شما نمود. در لحظات دشوار از اسلام و مكتب تو پشتيبانى كرد.

چهارم؛ كه از همه آنان بهتر و گرامى تر است، دخترت فاطمه (س) مى باشد. در همه دنيا زنى به خوبى و شايستگى و ايمان و علم و اخلاق او نيامده است.(393)

در تنگناها از شر شيطان به خدا پناه ببريد

در بعضى

جاها بايد از شر شيطان رانده شده به خداوند بزرگ پناه برد و شيطان را از خود دور نمود.

چگونه و با چه لفظى بايد اين كار را كرد، نكته اى است. آن چه معروف و مشهور در ميان مردم است و همه گان مى گويند اين عبارت است: (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم). در روايتى هم هست كه امام صادق عليه السلام به هنگام تلاوت سوره حمد و هنگام نماز مى فرمود: (اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم).(394)

لازم است مقدمتا اين را هم بدانيم كه منظور، فقط گفتن جمله فوق به زبان نيست؛ زيرا تا قلب شخص متوجه آن نباشد، و مفهوم آن را درك نكند سودى ندارد؛ يعنى افزون بر گفتن جمله بالا، بايد توجه به خدا هم در دل باشد، و خود را از هوا و هوس، تعصب غرور، كبر و خودبينى، خودخواهى و خود محورى جدا نمايد، از هر چيزى كه انسان را از ياد خدا و توجه به نماز و عبادت غافل مى كند بر كنار دارد؛ زيرا ممكن است با گفتن (اعوذ بالله) شيطان دور نشود و باز انسان را وسوسه كند و به شك اندازد. اما وقتى قلب متوجه خدا باشد و از صفات پليد، پاك و پاكيزه گردد، و با تقوا و ورع آباد گرديد، ديگر شيطان به او دست رسى ندارد و از او دور مى گردد و جايى براى وسوسه و به شك انداختن باقى نمى ماند. معنى پناه بردن به خدا از شر شيطان همين است.

اما جاهايى كه بايد از شر آن ملعون به خدا پناه برد، طبق دستور قرآن و معصوم از اين

قرار است.

1 - هنگام خواندن قرآن:

اذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم

(هنگامى كه مى خواهى قرآن بخوانى از شر شيطان رانده شده و به خدا پناه ببر - تا درك درست حقايق آن براى تو آسان شود).(395)

2. زمان نماز: در رواياتى آمده كه، هنگام نماز، شيطان حاضر مى شود و آن قدر نماز گزار را وسوسه مى كند تا از حالت نماز بيرون آيد.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: وقتى بنده خدا مشغول نماز مى شود، شيطان مى آيد و مى گويد: به فكر فلان چيز و فلان كس، و فلان كار باش و چيزهايى را در ذهن انسان رديف مى كند تا وقتى كه فراموش كند نماز مى خواند و چند ركعت خوانده است.(396)

از اين رو، هنگام نماز بايد از شر شيطان به خدا پناه برد كه آن ملعون از انسان دور شود و فكر انسان را به چيزهاى ديگر مشغول نكند.

ابن عباس نقل كرده: اول چيزى كه جبرئيل به حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم نازل كرد اين بود كه گفت: اى محمد! بگو (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم) بعد از آن گفت: اى محمد! بگو: (بسم الله الرحمن الرحيم).(397)

مستحب است وقت نماز، بعد از تكبيرة الاحرام و قبل از (بسم الله) انسان (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم) بگويد، و ثوابى كه براى اين جمله وارد شده اين است كه، هر كس آن را بگويد به عدد هر مويى كه در بدن انسان است عبادت يك سال در نامه عمل او نوشته مى شود.(398)

3. هنگام وسوسه شيطان: خداوند متعال در قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:

و

اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف، من الشيطان تذكروا فاذا مبصرون

(هرگاه وسوسه هاى شيطان متوجه تو شد، به خدا پناه ببر و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه؛ زيرا او، هم سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و هم از وسوسه هاى شياطين با خبر است)(399) بعد از آن راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را به اين صورت بيان مى كند:

هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى، پرهيزكاران را احاطه مى كند، به ياد خدا و نعمت هاى بى پايان، و عاقبت شوم گناه و مجازات دردناك خدا مى افتند. در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و آن را انتخاب مى كنند.

انسان در هر مرحله اى از ايمان، و در هر سن و سال كه باشد گاه گاهى گرفتار وسه هاى او مى گردد. گاهى در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به گناه دعوت مى نمايد، آن نيرو غير از وسوسه هاى شيطان و شيطان صفتان، چيز ديگرى نيست و در اثر ياد خدا و تقواى قلب، تمام وسوسه ها كنار مى رود.

4. موقع طلوع و غروب خورشيد، بايد از شر شيطان به خدا پناه برد؛ زيرا اين وقت، وقت غفلت و بى توجهى انسان به خدا است.

5. وقتى كه صداى زوزه سگ ها و الاغ ها بلند شود، بايد از شر شيطان به خدا پناه برد؛ زيرا

آنها شياطين را مى بينند و شما نمى بينيد.

شيطان در چند جا زوزه كشيد

اول، وقتى كه حضرت آدم عليه السلام توبه كرد و خداوند توبه او را پذيرفت - هنگامى كه او از بهشت اخراج شد، دويست سال گريه كرد تا اين كه جبرئيل نازل شد و گفت: اى آدم آن اسامى كه بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدا را به آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود - و آنها را به آدم ياد داد. - چون حضرت آدم خدا را نافرمانى كرد و از بهشت بيرون آمد، شيطان خوش حال كه آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است؛ ولى آدم با توجه به خدا توبه اش پذيرفته شد. اين شيطان ملعون از سوز دل ناله كرد كه ملائكه آسمان و زمين را متوجه كرد و همه او را لعنت كردند.(400)

دوم، روزى بود كه حضرت يوسف از دست زليخا گريخت، ووقتى زيلخا يوسف را خريد، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را بست، شيطان خوش حال شد كه پيغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتى جمع كرده، يوسف زنا مى كند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامى كه يوسف فرار كرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده مى شود - اين بود كه شيطان از سوز دل ناله اى كرد كه ملائكه صداى او را شنيدند و لعنتش نمودند.(401)

سوم، در عيد غدير خم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام را به خلافت نصب كرد و فرمود: (من كنت

مولاه فعلى مولاه) بعد فرمود:اى مردم! دوستى على حسنه است. با دوستى و ولايت على هيچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در اين هنگام شيطان از دل پر درد خود ناله اى كشيد و گفت: از اين پس چه كنم و چاره من چيست؟ اولاد خود را جمع كرد و گفت: تا مى توانيد مردم را به شك اندازيد. محبت و ولايت و دوستى على را چنان بر مردم مشتبه كنيد كه او را به خدايى باور كنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند.(402)

چهارم، روز عاشورا بشيار زحمت كشيد تا زمينه اى فراهم آورد به طورى كه همه لشگر عمر سعد عليه امام حسين عليه السلام شوريدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شياطين، روى زمين پخش شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى كردند. شيطان مى گفت: عجب خلق خدا را گمراه كردم. گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت: كار را درباره فرزندان آدم به پايان رساندم. آن چه مقصود من بود امروز دست گيرم مى شود. جبرئيل پرسيد: اين همه سرخوشى تو براى چيست؟

اى سگ ملعون جواب من بگو

راست گوى و در دغا زوزه مجو

گفت: به خاطر اين كه از زمان حضرت آدم تا كنون چنين حادثه اى واقع نشده و نخواهد شد.

بعد از آن كه حضرت عليه السلام به شهادت رسيد، درهاى آسمان گشوده شد تا ملائكه، كربلا را ببينند. زمانى كه شيطان با خبر شد خداوند چه ثوابى براى پيروان

و زيارت كنندگان او قرار داده، از كرده خود پشيمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى كشيد كه جميع ملائكه او را لعنت كردند. گفت (واويلاه) قضيه بر عكس شد و مردم بيشتر داخل بهشت شدند.(403)

پنجم، روزى كه بهشت بر او حرام شد و به زمين آمد از ناراحتى فريادى زد كه، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائكه رانده شده و بايد در زمين تنها باشد.(404)

ششم، وقتى تكبر نمود و آدم را سجده نكرد، خداوند و جميع ملائكه او را لعن كردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هايش فريادى كشيد.(405)

هفتم، وقتى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به پيامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت، زوزه اى كشيد.(406)

هشتم، زمانى كه آيه توبه نازل شد،(407) مبنى بر اين كه انسان اگر گناهى كند يا ظلمى به خود و ديگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نمايد، خداوند تمام گناهان او را مى بخشد. در اين موقع شيطان فريادى كشيد و ناله زد به طورى كه تمام بچه شيطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسيدند؟ گفت: آيه اى نازل شده كه خدا تمام گناهان را مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود.(408)

نهم، بعد از تولد حضرت عيسى عليه السلام وقتى مى خواست به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندند.(409)

دهم، وقتى كه آخرين پيامبران (حضرت رسول صلى الله عليه

و آله و سلم) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسيار سوزناك بود.

يازدهم، وقتى سوره مباركه (حمد) نازل شد فريادى زد و ياران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بيان كرد. وبه او گفتند:اى (عزازيل!) چرا از نازل شده اين سوره ناليدى!؟

گفت: من در لوح محفوظ ديدم كه نوشته بود، اگر بنده اى از بندگان خدا در تمام طول روز گناه كرده باشد و پيش از آن كه آفتاب غروب كند، طهارت بگيرد و سه مرتبه اين سوره را بخواند، به بركت آن، همه گناهانش آمرزيده مى شود و بدون واسطه از ميان عرش ندايى آمد كه اى بنده من! گناهانت را آمرزيدم و اسم تو را در دفترى كه اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت كردم!(410)

دل خوشى هاى شيطان

شيطان از بعضى كارها، گفتارها و برنامه ها خرسند مى شود! گاهى خوشحالى او چنان زياد است كه فرياد مى زند و آن خبر دل نشين را به فرزندان و دوستان و طرف داران خود مى دهد:

1. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آن اندازه كه مرگ عالم، فقيه و دانش مند شيطان را خوشحال مى كند هيچ چيز ديگر او را خوشحال نمى كند.(411)

2. شيطان مى گويد: از جمله كسانى كه اندوه مرا بر طرف و سرخوشى و شادابى به من مى دهند و به همين خاطر آنها را بر گردن خود سوار مى كنم،

زن ها هستند! آنان نور چشمان من اند. وقتى كه لعن و نفرين بندگان صالح بر من جمع مى شود، پيش زن ها مى روم. با هم نشينى با آنان تمام ناراحتى بر من بر طرف مى

شود.(412)

3. شيطان از الاغ خوشش مى آيد، به خصوص اگر الاغ سياه باشد. مى آيند و با او بازى مى كنند. گاهى آن را مى ترسانند، حيوان مى رمد و صاحب خود را بر زمين مى زند و آنها مى خندند. گاهى خارى زير دم آن مى گذارند، الاغ بر مى جهد و لگد مى زند. گاهى هم صاحب الاغ مى خواهد از راهى برود كه شياطين دم الاغ را مى گيرند و نمى گذارند برود.(413)

4. از شيطان پرسيدند: كدام طايفه را بيشتر دوست دارى؟

گفت: دلالان را، چون من به دروغ گويى آنان قانع بودم. آنها قسم دروغ را هم بر آن مى افزايند!(414)

5. وقتى دو نفر با هم نزاع كرده و از هم قهر نمايند، شيطان از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد و فرياد مى زند.(415)

6. روزى حضرت سليمان بن داوود عليه السلام از شيطان پرسيد: چه كارى نزد تو محبوب تر است كه همان كار نزد خداى متعال منفورترين كارها است. گفت: در هم آميختن مرد به مرد و زن به زن - مرد با مرد عمل زشتى انجام دهد كه آن را لواط گويند و زن با زن عمل زشتى انجام دهد كه آن را مساحقه گويند.

7. شيطان از رنگ و لباس قرمز خوشش مى آيد؛ چون خون انسان و اغلب حيوانات قرمز است. او با ديدن رنگ قرمز رام مى شود. آن ملعون تشنه خون است و از خون ريزى استقبال مى كند.

8. خنده و قهقهه او را خوشحال مى كند.

9. شيطان از آدم لخت و عريان خوشش مى آيد و از او لذت مى برد و در او طمع

مى كند. در احاديث آمده است: كراهت دارد انسان لنگ در زير آسمان يا در ميان آب در حمام غسل كند.(416)

ناگوارى هاى شيطان از چند عمل و چند چيز است كه شيطان بدش مى آيد. او به وسيله آنها ناراحت مى شود و فرار مى نمايد، در اثر ناراحتى گريه مى كند و دست و پاى خود را مجروح مى سازد و گوشه نشينى را اختيار مى نمايد از جمله:

1- سجده كردن براى خدا؛

زيد شحام مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: انسان مؤمن وقتى در برابر خدا سجده مى كند و آن را طول مى دهد، شيطان از ناراحتى فريادش بلند مى شود، به كنارى مى رود گريه مى كند و مى گويد: اى واى بر من! چگونه اين بنده خدا، او را اطاعت مى كند و من معصيت كردم، او سجده مى كند و من از آن سرپيچى نمودم.(417)

در حديث ديگرى وارد شده كه: سجده هاى خود را طولانى كنيد؛ زيرا سجده طولانى بينى شيطان را به خاك مى مالد.(418)

2. تلاوت قرآن؛(419)

يكى از چيزهايى كه شيطان را ناراحت مى كند خانه اى است كه در آن قرآن تلاوت شود؛ زيرا خانه اى كه در آن قرآن تلاوت نمايند بركت در آن زياد مى شود، ملائكه در آن وقت و آمد مى كنند. جايى براى شيطان باقى نمى ماند و از آن جا دورى مى كند؛ در حالى كه از آن خانه و اهلش ناراحت است و با چشم غضب به آنها مى نگرد.(420)

3. ديدار با مؤمن؛

ديد و باز ديد مؤمنان از يك چنان شيطان و لشكريان او را ناراحت مى

كند كه صداى خود را به استغاثه بلند مى كنند، و به صورت خود مى زنند و دست و پاى خود را زخمى مى نمايند.(421)

4. صدقه دادن؛

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از شيطان پرسيد:اى ملعون! چرا مانع از صدقه دادن مى شود؟ عرض كرد: عرض كرد: يا رسول الله! اگر اره اى بر سر من گذارند و مانند درخت و چوب سرم را اره كنند، براى من راحت تر است از صدقه دادن اشخاص. آن حضرت فرمود: چرا از صدقه ناراحتى؟ در جواب گفت: در صدقه دادن پنج خصلت است.1. مال را زياد مى كند. 2. مريضان را شفا مى دهد. 3. بلاها را دفع مى كند. 4. صدقه دهندگان به سرعت برق از پل صراط عبور مى كنند. 5. بدون حساب داخل بهشت مى شوند و عذابى براى آنان نيست. رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا عذابت را زياد گرداند.(422)

5. فرو بردن غضب؛

موقعى كه انسان غضب مى كند، شيطان شاداب مى شود، اما اگر بتواند غضب خود را فرو مى برد و از آن بكاهد، به شيطان زجر داده و او را ناراحت كرده؛ به طورى كه از او ماءيوس مى شود و از او مى گريزد.

6. مسواك زدن؛

زمانى كه انسان هنگام نماز و خواب و غيره دهان خود را مسواك مى كند شيطان را به غضب مى آورد.(423)

7. نماز اول وقت،

نماز اول وقت علاوه بر آن كه فضيلت زياد دارد و اقتدا كردن به امام زمان است، باعث قبولى آن مى شود كه ناراحتى و اذيت او را در پى دارد.(424)

8. صله رحم؛

ديد

و باز ديد كه خويشان و كمك نمودن به ايشان، بينى شيطان را به خاك مى مالد و او را مى رنجاند.

9. دعا هنگام عطسه؛

وقتى كسى عطسه كند و ديگرى برايش دعا كند و بگويد (يرحمك الله) و عطسه كننده در جواب بگويد: (يغفر الله لك) براى شيطان سخت تر از آن هيچ چيز نيست.(425)

10. سكوت؛

در مجالس و گرد هم نشستن ها، پشت سر كسى چيزى نگفتن او را به غضب مى آورد.(426)

شيطان از اين ها نفرت دارد

1. خطاف؛

پرستو، يكى از پرندگانى است كه شيطان از او فرار مى كند. آن پرنده قرآن مى خواند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اين پرنده حافظ قرآن است و سوره حمد مى خواند و كلمه (ولاالضالين) او مثل گفتن انسان است.(427)

2.كبوتر؛

كبوتر لاعى، بلكه همه كبوترها شيطان را دور مى كنند. امام صادق و امام معصوم عليهم السلام اين پرنده را در خانه نگاه مى داشتند و مى فرمودند: بال كبوتر براى شيطان به منزله بادبزن است. همين طور كه بادبزن مگس ها را پراكنده مى كند و مى راند صداى بال كبوتر شيطان را فرارى مى دهد.

3.خروس؛

خروس هم يكى ديگر است، خصوصا خروس سفيد، ناراحتى شيطان از اين پرنده، به اين دليل است كه تسبيح و ذكر مى گويد و ذكر او (سبوح قدوس رب الملائكه و الروح) و (اذكرو الله يا غافلين) مى باشد. اين حيوان وقت شناس است و مانند مؤ ذن اوقات نماز را اعلام مى كند.

ما خروسان چون مؤ ذن راستگو

هم رقيب آفتاب و سايه جو

پاسبان آفتابيم از دورن

گركنى طشتى به روى ما نگون (428)

4.گريز از روزها؛

روز عرفه، عيد قربان، جمعه و روز عيد فطر، از روزهايى

هستند كه خداوند گناهان را مى آمرزد.

5.بلند گفتن بسم الله؛

شيطان از بلند گفتن (بسم الله) بدش مى آيد. از امام جماعتى كه (بسم الله) را بلند بگويد فرار مى كند. امام زين العابدين به ابوحمزه ثمالى فرمود: وقتى كه صف جماعت بسته مى شود. ابليس مى آيد و از شيطانى كه موكل بر امام جماعت است، مى پرسد: آيا امام جماعت (بسم الله) را بلند گفت تا آهسته؟ اگر بگويد بلند گفت، مى گريزد و اگر بگويد آهسته گفت، شيطان مى آيد و بر دوش آن پيش نماز، سوار مى شود تا از نماز فارغ شود.(429)

6.استغفار؛

برگشتن از گناه، اميد شيطان را قطع مى كند راحت و آرامش نمى گذارد تا وقتى كه باز او را به گناه و معصيت وادار نمايد.(430)

تسلط شيطان بر اموال ايوب

بيش ترين كوشش شيطان اين است كه اگر كسى خدا را بپرستد يا شكر نعمت هايش را ادا نمايد يا كارهاى نيك ديگرى انجام دهد وى را از عبادت و شكر خدا باز دارد و به انحراف و گمراهى اندازد و از حق و حقيقت دور بدارد. درباره يكى از كسانى كه آن ملعون آخرين سعى خود را كرد تا منحرفش كند و از كار خير و عمل صالح بازش دارد، حضرت ايوب عليه السلام بود؟

ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: بلاهايى كه حضرت ايوب عليه السلام به آن مبتلا شد به چه سبب شد؟ فرمود: براى نعمت بسيارى كه خداوند به آن حضرت عنايت فرمود و او هم شكر نعمت هاى خدا را آن طور كه شايسته بود به جا مى آورد و در شكر گزارى كوتاهى نمى كرد.

شيطان

وقتى شكر گذارى به امام ايوب عليه السلام را ديد آتش خود بينى اش شعله ور شد عرض كرد: پروردگارا! ايوب عليه السلام به اين جهت شكر و ثناى تو را مى كند كه نعمت فراوان به او عنايت كرده اى. اگر از نعمت هايى كه به او عنايت نموده اى محرومش نمايى، خواهى ديد كه ديگر سپاس گر نخواهد بود، براى امتحان، مرا بر دارايى اش مسلط كن تا بدانى ديگر هرگز تو را شكر نمى كند!

خطاب از (رب الارباب) به شيطان رسيد: تو را بر اموال و ثواب او مسلط كردم، هر كارى كه مى توانى انجام بده، تا براى همه معلوم شود كه شكر ايوب براى مال و ثروت نيست. بلكه شكر و حمد و ثناى او فقط براى اين است كه مرا شناخته و به من عشق مى ورزد.

شيطان از شنيدن اين فرمان شاد شد و همه ثروت ايوب را از بين برد. امام سپاس گزارى هاى ايوب زيادتر شد. عرض كرد: خدايا! مرا بر زراعت هاى او مسلط فرما، ايوب چون دلش خوش است كه زراعت دارد از اين جهت، شكر مى كند. خداوند او را بر آنها هم مسلط كرد.

شيطان با همه يارانش بر زراعت هاى او دميدند، و همه آنها دستخوش آتش شدند اما شكر او زيادتر شد. خداوندا! مرا بر گوسفندان و گاوها و شتران او مسلط فرما؛ زيرا هنوز اميد او به چهار پايانش هست. خداوند به او رخصت داد. آن ملعون هم تمام گوسفندان و شترهاى حضرت ايوب عليه السلام را نابود كرد. باز روحيه بندگى او افزونى يافت.

گفت: اى خدا! ايوب 12 پسر رشيد

دارد و اميدش به فرزندانش است و مى گويد: با كمك فرزندان باز هم مال و ثروت به دست خواهم آورد. گوسفندان و شتران باز پيدا مى شوند، كشاورزى رونق مى گيرد و كشت و كار به جريان مى افتد. مرا بر پسران او مسلط فرما، وقتى رخصت گرفت شبى كه همه فرزندان، مهمان برادر بزرگتر بودند آن ملعون ساختمان را بر سرشان خراب نمود. چون خبر به ايوب عليه السلام رسيد، حمد خدا را كرد و گفت: خدايا! روزى به من فرزند دادى و روزى گرفتى اختيار همه به دست تو است.(431)

تسلط شيطان بر بدن ايوب

وقتى كه شيطان ايوب را چنين ديد، دشمنى اش فزونى يافت و عرض كرد: خداوندا! سپاس ايوب براى اين است كه بدنش سالم مى باشد و مى گويد: باز كار مى كنم و اموالى به دست مى آورم. او مى داند كه به زودى آن چه از او گرفته اى باز پس خواهى داد، هنوز شكر تو را مى كند و خود را نباخته است.

الحال اگر مرا بر بدنش مسلط كنى خواهى ديد كه ديگر شكر نخواهد كرد! خطاب از جانب خداوند به او رسيد كه تو را بر بدنش مسلط گردانيدم - به غير از عقل و دل، گوش و چشم و زبان او زيرا تو را در آنها تصرف نيست و آنها مربوط به من است.

آن ملعون چون رخصت يافت به سرعت فرود آمد كه مبادا ايوب رحمت الهى را در يابد و بين او و شيطان حائل شود. آمد تا سد راه آن شود. پس از آتشى كه خودش از آن خلق شده بود، در سوراخ هاى بينى ايوب

دميد كه از تاپايش زخمى گشت. مدت بسيارى در رنج بود. هم چنان ايوب را در حمد و شكر الهى كوشتاتر مى يافت و زبانش دايما در ياد خدا بود.

مصيبت بر آن حضرت سخت شد كه ديگر نتوانست داخل شهر بماند، از شهر و زندگى در آن دست شست و به بيرون شهر رفت. هر روز ناتوانى اش بيشتر مى شد و در عوض شكر و سپاس گزارى او افزايش مى يافت. يك مرتبه نشد كه از درد خويش گلايه كند. روزى عيال او (رحيمه) عرض كرد: اى ايوب! مرض تو طول كشيد از خدابخواه كه تو را عافيت عنايت فرمايد.

فرمود: اى زن! چند سال در حال رفاه و سلامت بودم. گفت: متجاوز از هفتاد سال. فرمود: چند سال است كه بلا و مرض به من روى آورده؟ گفت حدود هفت سال. فرمود: هفتاد سال در رفاه و سلامت بودم اگر هفت سال در بلا و رنج باشم آيا جا دارد كه تندرستى خود را از خدا بخواهم؟

وقتى شيطان ديد هر چه اندوه بيشتر مى شود، شكر گزارى اش فزونى مى يابد، ناراحت شد، رفت پيش جماعتى از ياران ايوب و گفت: بياييد برويم نزد آن بنده مبتلا شده و از او بپرسيم به چه دليل به اين بلاى عظيم مبتلا گرديده است. چون نزد ايشان آمدند، گفتند: كاش ما را از گناه خود خبر مى دادى، زيرا ما گمان نداريم اين بيمارى تو را مگر به واسطه گناهى كه از ما پنهان كرده اى!

فرمود: به عزت پروردگار سوگند مى خورم كه من گناهى نكرده ام. هرگز طعامى نخورده ام، مگر آن كه يتيمى يا

مسكينى را با خود شريك كرده ام. هرگز دو طاعت براى من پيش نيامده، مگر اين كه هر كدام را بر من دشوارتر و سخت تر بوده است برگزيده ام شيطان از كار او سرگردان گشته بود. چه كند كه او را از شكر گزارى باز دارد؛ زيرا حيله او در آن حضرت اثر نكرد و به مقصودش نرسيد.(432)

شيطان در مرحله اول زمين خورد

اگر گفتار و كردار و حركات انسان براى خدا باشد از دشمن نمى ترسد، بر شيطان دشمنان دين غالب خواهد شد و اگر از روى هوا و هوس و ماديات باشد شيطان و بى دينان بر او غالب خواهند گشت.

گويند: در بنى اسرائيل عابدى بود. او را گفتند: در فلان جا درختى است كه قومى آن را مى پرستند. او براى رضاى خدا و تعصب در دين خشم گرفت و از جاى برخاست، تبر بر دوش نهاد و رفت تا آن درخت را از بيخ و بن قطع كند.

ابليس به قيافه پيرمردى در آمد جلوى او را گرفت. از وى پرسيد: كجا مى روى؟ عابد گفت: به فلان جايگاه مى روم تا آن درخت را قطع كنم كه ديگر مردم آن را نپرستند.

ابليس گفت: برو به عبادت خود مشغول باش كه اين كار از دست تو بر نيايد عجله ناراحت شد و با وى در آميخت، ابليس را بر زمين زد و روى سينه او نشست.

ابليس گفت:اى عابد! خداوند پيامبرانى دارد، اگر بخواهد اين درخت قطع شود، يكى از پيامبران خود را مى فرستد تا آن را ببرد، به تو چه مربوط است؟ خداوند به تو چنين دستورى را نداده است. عابد گفت: من بايد اين

درخت را قطع كنم و چاره اى غير از اين نيست.

ابليس گفت: تو مردى فقير و عيال مند هستى و مردم خرجى تو را تاءمين مى كنند. اگر دست از كار خود بردارى و درخت را قطع نكنى، من قول مى دهم كه هر روز دو دينار در زير بالش تو بگذارم تا هم خودت از آن استفاده كنى هم به عابدهاى ديگر صدقه دهى و انفاق نمايى و هر روز از بابت صدقه ثوابى عايد تو گردد. عابد قدرى در اين باره فكر كرد و با خود گفت: يك دينار را به مصرف خود مى رسانم و يكى ديگر را صدقه مى دهم. اين كار براى من بهتر است تا كندن آن درخت؛ زيرا كندن آن، كار پيامبران است نه كار من! برگشت بامداد روز اول و دوم دست زير بالين خود، دو دينار را برداشت و به مصرف رسانيد. روز سوم ديد كه از دينار خبرى نيست. خشم گرفت، تبر را برداشت و حركت كرد. گفت: اين دفعه تا درخت را قطع نكنم بر نمى گردم.

بار ديگر ابليس سر راهش را گرفت و گفت: اى عابد! از اين كار دست بردار كه از عهده ات بر نمى آيد. اين بار هم باز در هم آويختند ابليس عابد را بر زمين زد و روى سينه زمين زدى.

ابليس پاسخ داد: دفعه اول تو به قصد رضاى خدا براى قطع درخت حركت كردى، خشم تو خدايى بود و خداوند هم مرا مغلوب كرد و بر زمين زد و تو مسلط شدى؛ چون هر كس براى خداكارى انجام دهد، مرا بروى تسلطى نيست؛ ولى اين دفعه تو

با طمع و براى دنيا خشم گرفتى و تابع هواى نفس خود شدى، از اين جهت من بر تو غالب شدم و ترا زمين زدم.(433)

شيطان هنگام مرگ

در روايات آمده؛ هنگام مرگ انسان، شيطان به سراغ او مى آيد و با هر وسيله و نويدى مى خواهد او را دو دل كرده و ايمانش را بگيرد؛ ولى مؤمن واقعى او را خوب مى شناسد و ابدا به وعده هاى او دل خوش نمى كند.

ابن خديجه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: تمام كسانى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند، ابليس يكى از ماءموران خود را وا مى دارد كه نزد او برود و او را به كفر بخواند. او هم آن قدر شبهه در دين او وارد مى كند كه با دو دلى روحش از بدنش جدا مى شود؛ ولى مؤمن حقيقى نمى گذارند شيطان بر گرده او سوار شود.

بنابر اين، هر ديدار كننده با بيمار در حال مرگ بايد شهادت به توحيد و نبوت را به وى تلقين نمايد و: (لا اله الا الله محمد رسول الله) را به او ياد آورد شود تا آن كه بيمار جان دهد.(434)

در اسلام سفارش شده كه هنگام ديدار با بيمار نبايد به حالت جنب رفت و نيز موقع داخل شدن بر ميت بايد شخص با وضو باشد، سوره (يس) و (وصافات) را بخواند، دعاى عديله بخواند، اطاق را معطر كنند؛ چون زمان فرود آمدن ملائكه است و آنها از بوى عطر خشنود مى شوند و شياطين از بوى عطر و قرآن خواندن و بسم الله گفتن ناراحت مى شوند و بيرون مى روند.

شيطان پاسبان شب مى شود

اصبغ بن نباته از امير المومنين نقل مى كند كه فرمود: سوگند به آن كسى كه محمد را به حقيقت برانگيخته و خاندانش را گرامى داشته، هيچ چيز از

وردها و دعاها نيست كه شما آنها را بجوييد از براى محافظت مرض و از سوختن، غرق شدن، دزدى، گمشده و گريختن چهارپايان، مگر اين كه در قرآن است. هر كه خواهد از من بپرسد - تا به او جواب گويم.

مردى برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين براى ايمنى از دزد اگر آيه اى در قرآن است، به من بگو؛ زيرا كه پيوسته شب ها از من دزدى مى شود.

فرمود: چون به بستر خواب رفتى - اين آيه را تا آخر سوره بخوان -: (قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن اياما تدعوا....) تا آن جا كه مى فرمايد: و كبره تكبيرا.(435)

و پس از آن فرمود: هر كس در بيابان خالى از سكنه شبى را به سر برد - آين آيه را خواند:

(ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى سته ايام ثم استوى على العرش...) تا آن جا كه مى فرمايد: (تبارك الله رب العالمين)(436) فرشتگان او را محافظت كنند و شياطين از او دور گردند.

بعد آن مرد به مسافرت رفت، به ويرانه اى رسيد، شب را در آن جا خوابيد، ولى اين آيات را نخواند. شيطان به سراغ او رفت و بينى او را گرفت. در اين حال رفيق شيطان به او گفت: او را مهلت بده، آن مرد - از اين حرف - بيدار شد و آيه را خواند، همان آيه اى را كه اميرالمؤمنين فرموده بود.

در اين حال شيطان به رفيقش گفت: خدا بينى تو را به خاك ماليد. اكنون بايد تا به صبح او را پاس دارى كنى. چون صبح شد. نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و جريان را گفت:

بعد از آن عرض كرد: يا على در سخن شما شفا و راستى يافتم. وقتى آفتاب بالا آمد به آن جا رفت و جاى موهاى شيطان را در زمين ديد.(437)

بلى، اگر كسى به آيات قرآن معتقد باشد، و آنها را (وحى) و از جانب خدا دانسته و بداند كه خواندن آنها اثر دارد و با همان اعتقاد بخواند اثر خواهند داشت.

اگر چه بعضى معتقدند كه هر چه بايد واقع شود، مى شود و چيزى نمى تواند جلوى آن را بگيرد؛ ولى خداوند متعال خودش در قرآن مى فرمايد:

يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب.

(خداوند هر چه را كه بخواهد - از چيزهايى كه براى انسان مقدر كرده - محو و نابود مى كند و چيزهاى ديگر را به جاى آنها برقرار مى كند و پيش خدا است ام الكتاب (لوح) محفوظ)(438)

شيطان و ربا خواران

يكى از گناهان كبيره در اسلام، رباخوارى است كه خداوند به خورندگان آن وعده عذاب داده و آن را از هر گناهى بزرگتر به حساب آورده است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: ربا هفتاد نوع است و كوچكترين آن پيش خدا مانند كسى است كه با مادر خود نزديكى كرده باشد.(439)

روايتى ديگر از جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام مى گويد آن حضرت فرمود: يك درهم ربا پيش خدا از هفتاد زنا كه تمام آنها با محارم انسان در بيت الله الحرام انجام شده باشد، بزرگتر است.(440)

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده: وقتى مرا به آسمان بردند، مردانى را ديدم كه شكم آنها مثل خانه هايى است

كه پر از مارها باشند و از بيرون داخل آنها پيدا است. پرسيدم: اى جبرئيل! اينان چه كسانى هستند؟ گفت: اين ها ربا خواران اند.(441)

و به گفته قرآن: ربا خواران روز قيامت بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه شيطان آنان را مس كرده باشد.(442)

علامت ربا خواران اين است كه شيطان، هم در دنيا و هم در آخرت آنان را مس مى كند و حالت جنون و صرع به آنها دست مى دهد. تعادل خود را از دست مى دهند و مانند ديوانگان به اين طرف و آن طرف مى افتند.

درباره مس شيطان در دنيا، روايتى از امام صادق عليه السلام هست كه گويد: رباخوار از دنيا بيرون نمى رود، مگر اين كه به نوعى از جنون دچار خواهد شد.

اين روايت، مس شيطان در دنيا را بيان مى كند: در همين دنيا ربا خوار، اگر چه يك روز به آخر عمرش باقى مانده باشد، به صرع و جنون و از كار افتادن مغز گرفتار مى شود.(443)

و اما مس شيطان بر رباخوار، در آخرت اين كه مال ربايى و ثروت حرامشان و بال آنان خواهد شد. حديثى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: هنگامى كه به معراج رفتم، دسته اى از مردم را ديدم كه شكم آنان بس بزرك بود، هر چه تلاش مى كردند برخيزند و راه بروند، براى آنان ممكن نبود و پى در پى به زيمن مى خوردند. از جبرئيل پرسيدم اين چه افرادى هستند؟ و جرمشان چيست، جواب داد: اين ها ربا خواران هستند.(444)

هم چنين ممكن است روز رستاخيز و هنگام زندگى در آن جهان

در شكل ديوانگان و مصروعان محشور شوند.!

شيطان، اول انسان را به ربا گرفتن وادار مى كند و در آخر عمر هم او را به جنون و ديوانگى و از كار افتادن مغز دچار مى نمايد. در قيامت هم بى اختيار شدن و پى در پى به زمين خوردن و در آخرين مرحله هم انسان را محكوم كردن و گناه را به گردن او انداختن است.

شيطان و شراب خواران قمار باز

از جمله چيزهايى كه شيطان را به سرمايه گذارى روى آن تشويق مى كند، اختلاف انداختن در ميان مردم است، چون بر اثر دشمنى، آمد و شدها قطع شده و اختلاف و جدايى پديد مى آيد. در نتيجه به زد و حورد و كشت و كشتار، مى انجامد و مايه خرسندى او مى گرد.

به طورى كه قرآن گفته: عداوت و دشمنى از شراب و قمار ناشى مى شود.(445) انسان شراب خورد عقل خود را از دست مى دهد و ديگر كسى را نمى شناسد، مانند حيوان درنده به همه افراد حمله مى كند و آنها را مى زند، مجروح كرده و مى كشد. تاريخ به ياد دارد، كسان زيادى كه در اثر شرب خمر كشته و مجروح شده اند.

و قمار باز، وقتى باخت دشمنى برنده را در دل مى گيرند و در كمين مى نشيند، هر وقت فرصت پيدا كرد انتقام خود را از وى مى گيرد.

قمار باز چندين ساعت تمام حواس خود را جمع كرده تا بر حريف خود غالب شود. او به هيچ چيز جز برنده شدن نمى انديشد، اگر ناكام بماند با تنى رنجور و اعصابى در هم ريخته به مردم پرخاش مى كند و ناسازگارى مى

نمايد و اگر خسته به خانه و بازار رود. ديگر تحمل شنيدن هيچ چيز را ندارد و حاضر است به بهانه هاى پوچ زمينه اى فراهم شود كه با مردم نبرد كند، همان چيزى كه شيطان به دنبال آن است.

طبق گفته قرآن و اخبار: چند چيز از خواسته هاى شيطان است. مانند شراب و قمار، بت پرستى و بخت آزمايى، بازى با شطرنج و حتى بازى بچه ها با پول و گردو. كسانى كه اين بازى ها را مى كنند، سينه خويش را براى شيطان لانه كرده اند نه نام خدا و رحمان.

تا به كى ابليس را بر عرش يزدان راه دادن

از چه ديو دزد را بر گنج دل محرم نمودن

شيطان عاقبت را از آن اغنيا مى داند

امام صادق عليه السلام فرمود: در بنى اسرائيل عابدى بود كه مكرر مى گفت (الحمد الله رب العالمين و العاقبه للمتقين). شيطان از مداوت او بر اين گفتار در خشم شده و شيطانى را نزد او فرستادو به او گفت بگو: (و العاقبه للاءغنياء) يعنى عاقبت نيكو از براى توان گران است.

چون شيطان پيش عابد آمد و اين را گفت: ميان او و عابد مؤمن نزاع در گرفت قرار گذاشتند نخستين كسى را كه ببينند، از او بپرسند و به نظر او راضى شوند. به شرط اين كه نظر هر كدام موافق بود، او دست ديگرى را قطع كند. كمى رفتند تا به شخصى رسيدند كه از شياطين بود به شكل انسان از او پرسيدند: آيا عاقبت نيك از آن پرهيزگاران است يا توان گران؟

گفت: عاقبت نيكو مال توان گران است. چون شيطان اين را شنيد فورا دست عابد را قطع نمود. باز عابد

مى گفت: (الحمد الله رب العالمين و العاقبه للمتقين).

شيطان ناراحت شد و گفت: هنوز همين را مى گويى؟ باز ميان آن دو، مشاجره شد. اين بار نيز قرار گذاشتند از اولين كسى كه مى بينند بپرسند. بار ديگر شيطان مجسم شد. چون قضيه را براى او گفتند، گفته شيطان را تاءييد كرد، و گفت: (والعاقبه للاءغنياء)

شيطان دست ديگر عابد را قطع نمود. باز هم عابد آن جمله را زمزمه مى كرد كه مرتبه سوم نزاع ميانشان واقع شد. اين دفعه قرار شد به اول كسى كه برخورد كنند و وى به نفع هر كس قضاوت نمايد او گردن ديگرى را بزند. پس خداوند ملكى را به صورت شخصى فرستاد. چون قضيه را مطرح نمودند. آن شخص گفت: عاقبت نيكو براى تقوا پيشگان است و فورا دست هاى آن عابد را به جاى خود گذاشت و دست بر آن ماليد سالم شد او هر گردن شيطان را زد.

از آيات و روايات به دست مى آيد كه فقط پرهيزگاران رستگار مى شوند و اعمال آنان مورد قبول است. قرآن هم با صراحت مى فرمايد:

انما يتقبل الله من المتقين

(همانا خداوند اعمال صالح را از افراد متقى قبول مى كند)(446).

مهر شيطان بر پيشانى اين شخص

انس بن مالك نقل مى كند: در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مردى بود كه از عبادت و كوشش او در نماز تعجب مى كرديم. نام و كيفيت عبادتش را به عرض مبارك آن حضرت رسانديم. حضرت او را نشاخت، هيكل و قيافه اش را شرح داديم باز نشناخت. در همين بين خودش از راه رسيد. ما عرض كرديم: يا رسول الله صلى الله

عليه و آله و سلم آن شخصى كه گفتيم همين فرد است.

فرمود: شما از كسى مى گوييد كه در پيشانيش مهر شيطان است. آن شخص وقتى كه به ما رسيد سلام نكرد!؟

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: تو را به خدا راست بگو، وقتى به اين جمع رسيدى با خود نگفتى كه در بين اين ها يك نفر از من بهتر نيست؟

جواب داد: بلى، صحيح است. آن گاه براى اداى نماز حركت كرد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: چه كسى مى تواند اين مرد را بكشد؟ ابوبكر گفت: من. حضرت فرمود: برو او را بكش، او هم به راه افتاد. وقتى كه درون مسجد رفت، آن مرد در نماز بود. با خود گفت: (سبحان الله) مردى را در نماز بكشم؟ با اين كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم از كشتن نمازگزار نهى فرموده است.

وقتى ابوبكر برگشت، فرمود: چه كردى، عرض كرد: يا رسول الله! او مشغول نماز بود و به فرموده شما نمازگزار را نبايد كشت.

باز فرمود: چه كسى مى رود او را بكشد؟ عمر برخاست و گفت: من. اجازه گرفت و رفت. وقتى به آن مرد رسيد او را در حال سجده ديد. گفت: ابوبكر از من بهتر است او اين كار را نكرد، عمر هم برگشت. حضرت پرسيد چه كردى؟ گفت: او را در سجده ديدم، لذا از كشتن او صرف نظر كردم.

براى بار سوم حضرت فرمود: چه كسى آن شخص را مى كشد؟ حضرت على عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله! من او را مى كشم. فرمود: حركت كن

و او را بكش.

حضرت على عليه السلام حركت كرد. وقتى درون مسجد رفت، آن مرد بيرون رفته بود. على عليه السلام برگشت. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پرسيد: يا على! چه كردى؟ عرض كرد: يا رسول الله! او رفته بود. آن جناب فرمود: اگر او امروز كشته مى شد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمى كردند.(447)

آن مرد ذوالثديه (448) است كه در اثر سجده پيشانى او پينه بسته بود. وى در جنگ نهروان فرمانده و در راءس فتنه بود! و با 12 هزار نفر در مقابل لشكر حضرت على عليه السلام صف كشيدند و جنگ نهروان را برپا كردند. لشكريان حضرت على او و چهار هزار نفر از طرف دارانش را در كنار نهر به هلاكت رسانيدند و بعد از جست و جو پيكر كثيف او را در آب يافتند.

شيطان پرستان

دانشمند بزرگ مصرى (محمد فريد وجدى) در كتاب دائرة المعارف خود نوشته است: در جزيره (مرتيبك) طايفه اى بودند به نام (اتباع خناس). آنها شيطان پرست بودند. در آن جا كوهى بود كه به سبب آتشفشانى بيست هزار نفر از بين رفتند. از جمله كسانى كه نجات يافتند، همين شيطان پرستان بودند.

از آن پس (معبد) خود را از آن جا به نيويورك برده، به طور مخفى و براى اينكه كسى آنها نشناسد - كه شيطان پرست هستند در آن جا زندگى مى كنند، تا اين كه (اسعد افندى) مالكى با يكى از رؤ ساى آنها دوست شد و به هر وسيله بود به (معبد) آنها رفت و گفت: در آن جا مجسمه شيطانى به رنگ سرخ و داراى دو شاخ

و دم طولانى بود كه همانند افعى غضب ناك به نظر مى رسيد. شيطان پرستان در اواخر شب مشغول عبادت ابليس مى شدند. (افندى) مى گويد: در همان شب كه من داخل (معبد) آنها راه يافته بودم زنى مى خواست به دين آنها در آيد. (من در آن هنگام بسيار ناراحت بودم كه چطور زن ها را به دام خود مى اندازند).

خلاصه، زن نزديك (مطران) رئيس شيطان پرستان آمد. او به زن دستور داد به نماز ايستد و به ركوع رود. زن ركوع كرد. بعد به او گفت: دست ها را بلند كند، سپس (مطران) به زن چيزهايى تلقين كرد كه از كفر ابليس هم بدتر بود. ايشان در نماز خود خطاب به مجسمه شيطان كرده و مى گويد: اى نور! به احترام و محبت خودت وجود ما را نگه دارى كن؛ چون تو خلاصه و چكيده صلح و صلاحى. تو اى ابليس! نور ابدى هستى، روح و جسم من در اختيار تو است!

از يكى شان پرسيدم: چه معنى دارد كه شما شيطان را پرستش مى كنيد و او را خداى خود مى دانيد؟!

گفت: به جهت آن كه ما از عبادت ابليس لذت مى بريم، ولى از عبادت خالق منان، آن لذت را نمى بريم.

وقتى قانون و كتب دينى و آسمانى خدا را مى خوانيم، همه اش ترس و خوف از آخرت است، انسان را از هر چه كه لذت و كيف دارد باز داشته، لذا دلهاى ما به سوى آنها گرايش ندارد و از عبادت خدا لذت نمى بريم. اما شيطان عكس او است؛ زيرا تمام چيزهايى را كه حرام است، تمام لذتها و

اموال و محارم و شهوات را براى ما مباح و حلال كرده، ما هر چه را دوست داريم و ميل ما مى كشد جايز دانسته، پس عبادت شيطان را بر عبادت خداى رحمان مقدم داشتيم.(449)

جنايات شيطان پرستان

گوشه اى از جنايات و كارهاى منافى عفت شيطان پرستان را كه از زبان دو دختر انگليسى نقل شده: بيان مى كنيم تا ماهيت آنها براى همگان روشن تر شود.

دو خواهر نوجوان پرده از روى كارهاى منافى عفت شيطان پرستان مقيم انگليس برداشتند. و شكايت نامه اى را تسليم مقامات قضايى انگليس كردند شكايت آنها از والدين خود و جمعى از شيطان پرستان بوده به گفته آنها در يك مراسم مذهبى شيطان پرستان به اين دو دختر تجاوز كرده اند.

اين دو خواهر در زمان وقوع حادثه - كه در سال 1361 اتفاق افتاد - فقط 5 سال سن داشتند. ايشان در اظهارات خود خطاب به دادگاه عالى جنايى انگليس اعلام كرده اند، در اين گونه مراسم، طرف داران اين فرقه بدون لباس به رقص و نوشيدن خون خرگوش مى پردازند.

اين دو دختر در اعترافات تكان دهنده شان در اين دادگاه گفته اند: شيطان پرستان خرگوش ها را به محل مراسم مى آوردند و آنها را زنده، گردن مى زدند و خون تازه آنها را مى نوشيدند.

نيز گفته اند: والدين آنها كه شيطان پرست اند، ايشان را مجبور به نوشيدن خون خرگوش مى كردند. در مواردى هم به جاى خون خرگوش از خون بچه هاى نوزاد استفاده مى شود و سپس اجساد آنها را مى سوزاندند. گاهى از آنها خواسته شده، در كشتن نوزادان مشاركت كنند.

در اين دادگاه، 5 شيطان پرست

از جمله پدر و مادر اين دو دختر به 20 فقره جرم، شامل تجاوز جنسى، لواط، اغفال و امثال آنها متهم شده اند.

اين ماجرا به طور جدى افكار عمومى انگليس را تكان داد. اين گونه رخدادها كه در انگليس اتفاق مى افتد برخى از روشن فكران انگليسى آنها را به كشورهاى جهان سوم نسبت مى دهند. در بسيارى موارد از آداب و سنت هاى ملت ها از جمله مسلمانان حتى رعايت حجاب را براى بانوان به عنوان آداب قديمى و كهنه و حتى متعلق به عصر بربريت نام مى برند.(450)

شيطان اولين كافر

اول كسى كه به خدا كفر ورزيد شيطان بود. قبل از او، كسى به خدا كافر نشده بود. خداوند درباره كفر او مى فرمايد:

فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس استكبر و كان من الكافرين

در آن هنگام - كه روح در آدم دميده شد (همه فرشتگان - او را - سجده كردند به جز ابليس كه تكبر ورزيد و او از كافران بود!).(451)

در اين كه شيطان كافر است شكى نيست، اما راجع به كفر شيطان كه چه چيز باعث آن شد، آيا سجده نكردن باعث آن شد؟ يا حسد بردن بر مقام و منزلت آدم؟ يا براى معصيت و فسق او؟ هيچ كدام از اين ها باعث كفر شيطان نبود؛ زيرا اگر بگوييم براى سجده نكردن بر آدم بوده، بايد هر كس هم، به او دستور سجده داده شده و سجده نكند كافر باشد و چنين نيست. اگر براى حسد باشد، بايد هر كس كه در دنيا حسد ورزيد كافر باشد در حالى كه حسودان زياداند و اين هم درست نيست. اگر براى معصيت و فسق

او باشد آن هم صحيح نيست؛ زيرا هر كسى كه در دنيا گناه و معصيت كند بايد كافر باشد و اين هم درست نيست.

فقط مى توان كفر او را به خاطر اين دانست كه به خدا نسبت ظلم و جور داد و معتقد بود كه خدا درباره او ستم كرده، چون فكر مى كرد از آتش آفريده شده و آتش از خاك برتر است و خداوند كه فرمود: آدم را سجده كن مى خواسته او را تحقير و كوچك كند.

از اين رو، وقتى خداوند به او فرمود: چرا آدم را سجده نكردى؟ دليلى كه آورد اين بود؛ مرا از آتش خلق كردى و او را از خاك. با اين سخن مى خواست هم حكمت خدا را نفى كند، هم امر او را بى پايه بشمارد.

از لحن قول ابليس چنين نتيجه گرفته مى شود كه آن ملعون، براى خود حاكميت و استقلال در مقابل حاكميت پروردگار قائل بوده و اين سرچشمه از نافرمانى ها و كفر است.

كفر شيطان از درهم آميختگى خودخواهى، نادانى و حسد او نشاءت مى گرفت. همه اين ها دست به دست هم داد و سرانجام سر از كفر بيرون آورد. او را كه ساليان دراز هم نشين ملائكه بلكه معلم آنان بود، از اوج قدرت و افتخار پايين كشيد. كفر خودخواهى سرچشمه حسادت، و حسادت سرچشمه كينه توزى، و كينه توزى عامل خون ريزى و جنايات ديگر است.

كفر شيطان جلوتر از شرك او است. آن ملعون با سرپيچى از دستورهاى خداوند از دين روگرداند و اول كافر شد؛ چون نخست آدم را سجده نكرد و سپس مشرك شد و راهى را در

پيش گرفت كه غير از راه خدا بود.

ستايش شيطان از زن ها

در ملاقاتى كه شيطان با حضرت يحيى عليه السلام داشت در ضمن گفت و گوهاى زيادى كه با هم داشتند. عرض كرد: يا (نبى الله!) اميدوار كننده ترين چيزها پيش من و آن چيزى كه پشت من را محكم مى كند و باعث روشنى چشم من مى شود زن ها هستند؛ چون آنها وسيله گمراهى مردم و دام ها و تيرى هستند كه به خطا نمى روند. پدرم به فداى آنان باد. اگر آنان نبودند، قدرت نداشتم يك نفر را گمراه نمايم. به وسيله آنها به مقصد مى رسم، مردم را به مهلكه مى اندازم، چقدر آنان خوب هستند.

وقتى نيكان بر من غالب شدند و لشكريانم را تار و مار كردند، پيش زنها مى روم، قلبم روشن و غضبم تمام مى شود. اگر زن ها از ذريه آدم نبودند، من آنها را سجده مى كردم آنان سرور من هستند، جايگاه آنان گردن من است، آنان را بر گردن خود مى نشانم.

اگر خواسته اى داشته باشند، نه با پا، بلكه با سرانجام مى دهم؛ چون ايشان مايه اميد، قوت كمر، نگه دار، تكيه گاه، مورد وثوق، و فرياد رس من هستند.(452)

شيطان اولين بت را ساخت

تاريخ بت پرستى بر مى گردد به زمان حضرت نوح عليه السلام. بت پرستى به اين خاطر شايع شد كه آدم پنج فرزند صالح داشت به نام هاى (ود)، (سواع)، (يعوق)، (يغوث) و (نسر) اول (ود) از دنيا رفت. مردم به خاطر مرگ او بسيار غمگين شدند، و در سرزمين بابل اطراف قبر او اجتماع كردند و از آن دور نمى شدند.

هنگامى كه ابليس اين صحنه را ديد، در سيماى انسانى، نزد آنها آمد و

گفت: مى خواهيد براى شما صورتى بسازم كه وقتى به آن نگاه كنيد به ياد فرزند آدم بيفتيد؟

گفتند: آرى.

آن ملعون مجسمه اى براى آنها ساخت. بعد از آن هر يك از فرزندان آدم كه از دنيا مى رفتند، مجسمه اى ساخته و نام او را بر آن مى گذاردند. سپس با گذشت زمان، شيطان اين مطلب را به نسل هاى بعد هم القا كرد كه نياكان شما اين مجسمه ها را مى پرستيدند، شما هم پرستش كنيد: در اين جا خداوند نوح را فرستاد تا آنها را از بت پرستى باز دارد.

اولين كسى كه بت را در ميان عرب برپا داشت، (عمرو بن لحى) از قبيله (خزاعه) بود. او براى انجام كارى به شام رفته بود. در آن جا گروهى را ديد كه بت مى پرستيدند. وقتى از آنها توضيح خواست، گفتند: ما اين بت ها را پرستش مى كنيم. از آنها باران مى خواهيم، به ما باران مى دهند. يارى مى طلبيم ما را يارى مى كنند. گفت: ممكن است يكى از اين بت ها را به من دهيد تا به سرزمين عرب ببرم؟! آنها بتى به نام (هبل) كه از عقيق و به صورت انسانى ساخته شده بود به او دادند. آن را به مكه آورد و داخل كعبه نصب كرد. مردم را به عبادت آن فرا خواند. از آن پس، افرادى كه از سفر مى آمدند، پيش از آن كه به خانه خود بروند بعد از طواف خانه خدا به سراغ بت مى رفتند.(453)

شيطان دستور آتش پرستى مى دهد

اولين كسى كه دستور آتش پرستى را داد ابليس ملعون بود. حضرت آدم عليه السلام براى اين كه

بر حق بودن فرزندان خويش را ثابت كند، به هابيل و قابيل دستور داد كه قربانى كنند. هابيل چون دام دار بود يك گوسفند بزرگ و چاق گرفت و بالاى كوه برد. برادرش قابيل هم چون كشاورز بود يك دسته گندم پوچ و بى مايه را برداشت به بالاى كوه برد.

آتش آمد و گوسفند هابيل را سوزاند! اما دسته گندم قابيل سالم ماند؛ زيرا او قصدش اطاعت از پدر و خدا نبود. وى به منظور مسخره كردن، اين كار را انجام داد. به خلاف برادرش كه فقط براى رضايت و اطاعت از پدر و مادر و خدا اين عمل را انجام داد.

شيطان از فرصت استفاده كرد و به قابيل گفت: مى دانى چرا قربانى تو قبول نشد و قربانى برادرت هابيل پذيرفته شد؟ قابيل جواب داد: علت آن را نمى دانم براى من بيان كن. شيطان گفت: علتش اين است كه برادرت آتش پرست بود! از اين رو، قربانى او پذيرفته شد. تو هم اگر مى خواهى قربانيت قبول افتد، بايد آتش پرست شوى و در برابر آن كرنش كنى!

قابيل گفت: من آتشى را كه برادرم پرستش مى كرد، نمى پرستم. وليكن آتش ديگرى را عبادت مى كنم و قربانى نزد او مى برم كه از من هم قبول كند.

پس از آن، آتشكده هايى ساخت و قربانى براى آنها برد. خداى خود را رها كرد و از عبادت او سرپيچيد و آتش را تعظيم نمود و آتش پرستى را براى فرزندانش به ارث گذاشت. شيطان هم از اين كار خرسند گشت و از او خواست تا آتش پرستى را در جهان رواج دهد.

شيطان همراه مد پرستان

يكى از

مسائلى كه در تمام دنيا رونق يافته فساد، تحريك شهوات، خودنمايى ها، اسارف و تبذير، مسئله لباس و خودآرايى مانند سرطان، در همه جا ريشه دوانيده است. و ثروت هاى عظيمى را به نابودى كشانده كه رقم بسيار مهمى را تشكيل مى دهد. و اگر اين سرمايه صرفه جويى مى شد، بسيارى از مشكلات جامعه را حل مى كرد و محرومان بسيارى را به رفاه مى رساند.

مد پرستان و كسانى كه لباس هاى تنگ و زننده مى پوشند، كم بود و عقده حقارت دارند! اين ها چون نمى توانند با اعمال نيك و كار پسنديده اى، خود را به جامعه نشان دهند، سعى مى كنند با لباس هاى زننده و قيافه اى استثنايى، خود را انگشت نماى خاص و عام گردانند. اين ها شيطان صفتانى هستند كه به شيطان آبرو مى دهند.

خيال مى كنند اگر با ظاهرى ويژه و متمايز از ديگران در ميان مردم آشكار شوند، مى توانند محبوبيت نداشته خود را به كف آورند.

تاءسف در اين است كه 20 سال پيش از ظهور جمهورى اسلامى، در بعضى از ادارات و ارگان ها هنوز كسانى هستند كه با اين نوع نگرش، خودنمايى مى كنند. گويى با فرهنگ و باورهاى دينى مردم كشور خود هيچ آشنايى ندارند.

پيشوايان دين با تجمل و مدپرستى مخالف بودند، تا جايى كه جواب سلام آنها را نمى دادند و صورت خود را از آنان مى گردانيدند و مى فرمودند: شيطان با اين ها و همراه ايشان است.

در تاريخ اسلام آمده، بعد از ظهور اسلام هيئتى از مسيحيان نجران به خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم رسيدند، در

حالى كه لباس هاى ابريشمى بسيار زيبا، كه تا آن زمان در اندام عرب ها ديده نشده بود، در تن داشتند و انگشتر طلا به دست كرده بودند. هنگامى كه به خدمت پيامبر رسيدند و سلام كردند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم جواب سلام آنان را نداد، صورت خود را برگرداند. حتى يك كلمه با آنان سخن نگفت.

از على عليه السلام در اين باره چاره خواستند و علت را پرسيدند؟ فرمود: من چنين فكر مى كنم كه اين ها بايد اين لباس ها و انگشترهاى گران قيمت را بيرون آورند، آن گاه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم برسند. آنها هم اين كار را كردند. حضرت جواب سلام آنها را داد و با آنان سخن گفت: سپس فرمود: سوگند به خدايى كه مرا به حق فرستاده، اولين بار است كه اين ها بر من وارد شدند، ديدم شيطان نيز همراه آنها است.(454)

شيطان هم اين را نمى پذيرد

مردم بر سه دسته اند؛ يك دسته را فقط خدا مى پذيرد و يك دسته را فقط شيطان، دسته سوم را نه خدا مى پذيرد و نه شيطان.

آن دسته اى كه نه مورد قبول شيطان و نه مورد قبول خدا هستند، كسانى اند كه با آبروى مردم بازى مى كنند و با هر وسيله ممكن مى خواهند حيثيت و آبروى مؤمنان را بريزند.

يكى از صفات بسيار زشت و ناپسندى كه قرآن هم بارها آن را نهى كرده، ريختن آبروى مردم است و حتى براى آن، وعده عذاب و مجازات داده شده.

بردن حيثيت و آبرو، ممكن است از چند راه باشد يا با مسخره كردن مردم و خنداندن عده

اى از دوستان باشد تا وسيله تفريحى فراهم شود كه نتيجه اش خود را برتر و ديگران را پست تر شمردن است.

ممكن است از راه ايجاد بدبينى و بدگمانى در ميان ديگران باشد، كه اين صفت نه تنها به طرف مقابل و حيثيت او لطمه وارد مى كند، بلكه براى خود او نيز بلايى است بزرگ؛ زيرا سبب مى شود او از چشم مردم بيفتد. چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: (كسى كه به مردم گمان بد داشته باشد از همه كس مى ترسد و وحشت دارد.)

ممكن است آبرو بردن از راه غيبت كردن ديگران باشد و اين از بزرگ ترين گناهان شمرده شده. گناه آن از عمل زنا بالاتر است! چه غيبت با زبان باشد، چه با چشم و ابرو و اشاره.

ممكن است از راه جست و جو كردن از كار ديگران، و به دست آوردن اسرار و افشاى آنها باشد. كه آيات و روايات زيادى در نهى از آن وارد شده.(455)

ممكن است با القاب زشت و ناپسند حيثيت شخص را لكه دار نمود و آنها را با لقب هاى زشت تحقير و كوچك نمايد و آبروى مردم را ببرد.(456)

ممكن است اشخاص را مورد لعن و عيب جويى قرار دهد و با اين وسيله مردم را بى اعتبار كند.(457) كسانى كه با يكى از اين صفات، حيثيت و آبروى افراد را ببرند، جزو هيچ حزبى نخواهند بود، حتى حزب شيطان.

امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: كسى كه به منظور عيب جويى و ريختن آبروى مؤمنى، سخن بگويد تا او را از نظر مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خودش

بيرون كرده، به سوى ولايت شيطان مى فرستد، و شيطان هم او را نمى پذيرد.(458)

دام هاى شيطان و شيطان صفتان

بعد از آن كه شيطان در برابر آدم سجده نكرد و رانده درگاه شد. باد غرور و خودخواهى بر عقل و هوشش غالب گرديد، و از خدا مهلت خواست. عرض كرد:

خدايا! اگر به من تا روز قيامت مهلت دهى، اين موجودى را كه بر من مقدم داشتى تمام فرزندانش را گمراه خواهم ساخت و ريشه آنها را از بيخ و بن بر مى كنم و به گمراهى مى كشانم.

خداوند در جوابش فرمود: برو، و هر كدام از آنها را كه مى توانى با صداى خودت تحريك و وسوسه كن و از راه راست منحرف نما، اين برنامه خود شيطان است.

اما برنامه شيطان صفتان؛ با نغمه هاى هوس انگيز موسيقى و خوانندگى، تبليغات گمراه كننده و وسايل صوتى و سمعى و بصرى فاسد، مردم را به انحراف مى كشانند. مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستنده هاى راديويى و دنياى تبليغات گسترده سمعى و بصرى است كه بيش از هر زمانى مهيج تر است. چرا كه شياطين و احزاب آنها در شرق و غرب جهان، بخش عظيمى از سرمايه هاى خود را در اين راه مصرف مى كنند، تا بندگان خدا را استعمار نمايند و از راه حق كه راه آزادگى و استقلال و تقوا است، دور سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان در آورند.

خداوند نيز خطاب به شيطان كرد و گفت: برو، لشكر سواره و پياده ات را به سوى آنها گسيل دار، با نهيب و فرياد خود آنها را به سوى گمراهى بخوان و از

آنان كه دست ياران و مددكاران تواند كمك بگيرد.(459) شيطان صفتان و ستم گران جهان هم براى به بند كشيدن درماندگان، ناگهان به نيروهاى تحت فرمان خود فرمان مى دهند به مناطقى كه ممكن است با مقاومت آزادى خواهان روبه رو شوند، حمله كنند. همانند آن چه امروزه قدرت هاى بزرگ و جهان خواران شرق و غرب، نيروى ويژه اى را تدارك ديده اند تا بتوانند آنها را در كوتاه ترين مدت در هر منطقه اى از جهان كه منافع نامشروع شيطانيشان به خطر بيفتد، اعزام كنند و هر جنبش حق طلبانه اى را در نطفه خفه كنند.

باز خداوند در جواب شيطان كه گفت: همه را از راه راست بيرون مى برم، فرمود: برو (در اموال و اولاد آنها كه از تو پيروى مى كنند شركت جوى و شريك شو).(460) اين هم يكى ديگر از وسايل مؤ ثر نفوذ شيطان در انسان است.

شيطان صفتان هم از همين شيوه استفاده مى نمايند و با شركت در اموال محرومان كارهايى مانند ربا، رشوه، قمار، دزدى، گران فروشى را رواج مى دهند. شيطان هاى جهان خوار در روزگار ما هم براى شركت در اموال مردم كشورهاى مستضعف، برنامه سرمايه گذارى، تاءسيس شركت ها و ايجاد انواع كارخانه ها و مراكز توليدى به راه مى اندازند و در زير پوشش آنها، انواع فعاليت هاى ناروا را انجام مى دهند. جاسوسان خود را به نام كارشناس فنى و يا مشاور اقتصادى و مهندسى، به اين كشورها مى فرستند و با هر نيرنگى كه شده آخرين رمق آنها را مى گيرند و از رشد و بالندگى اقتصادى آنها جلوگيرى مى كنند.

شيطان

صفتان هم در شكل گيرى انسان، مانند شركت شيطان در نطفه - در صورتى كه نام خدا برده نشود - نقشى فعال دارند. مثلا در مراكز فساد و فحشا، مدارس، دانشگاه ها، كتاب خانه ها، بيمارستان هايى كه دختر و پسر مختلط هستند و بى بند و بارى در آن جا حاكم است، كوشاتر مى شوند.

ايجاد مراكز فساد تحت پوشش تفريحات سالم، چون ساختن هتل هاى بين المللى و گردهم آيى ها و تفريحات به نام علمى، سينماها و پخش فيلم هاى زننده از برجسته ترين برنامه هاى مخرب پيروان شياطين است. نه تنها فساد و فحشا را از اين طريق ترويج مى كنند بلكه نسلى منحرف و سست، بى اراده، بى خيال و هوس باز پرورش مى دهند. و در تار و پود فرهنگ و افكار آنها ريشه مى دوانند. به طورى كه افكار آنان به دست شياطين است و و به هر راهى كه مى خواهند مى كشانند.

اتحاد شياطين جنى و انسى

شيطان هاى جنى و انسى در چند مورد با هم شبيه اند و در چند مورد با هم فرق دارند. اما آن مواردى كه مانند هم هستند، از اين قرار است:

1. شيطان جنى، انسان را به راه خلاف و گناه مى كشاند و شيطان انسى هم همين كار را مى كند.

2. شيطان جنى با لباس حق به جانبى و دل سوزانه و خيرخواهانه مى آيد كه انسان به او مشكوك نشود و حرف او را قبول كند، شيطان انسى هم با همين لباس و زبان چرب و نرم مى آيد.

3. شيطان جنى انسان را از انجام كار خير باز مى دارد و نمى گذارد آن

كار را انجام دهد و او را از عاقبت آن مى ترساند. مثلا در انفاق كردن و دست گيرى از محرومان مى گويد: مال خود را انفاق نكن كه فقير خواهى شد، اگر خدا فلانى را دوست مى داشت به او هم مال و ثروت مى داد و او را بى نياز مى كرد! تو زن و فرزند دارى، آينده تو روشن نيست، پيرى و كورى دارى، مال خود را بگذار براى روز تنگ دستى و سختى. شيطان انسى هم به همين دستور مى دهد.

4. وسوسه هاى شيطان جنى در قلب انسان اثر مى گذارد. وسوسه هاى شيطان انسى هم همين طور است، تا جايى كه طرف داران شان آن وسوسه ها را وحى منزل مى دانند و تخلف از آنها را گناه نابخشودنى، و اطاعت از آنان را اطاعت خدا مى دانند و خود را مستحق ثواب و بخشش قلمداد مى كنند.

در زمان ما هم ديديم كه وسوسه هاى سران منافقان (461) چنان در دل هواداران گذاشت كه بهترين علما و دانشمندان، پاكان و خوبان را به شهادت مى رسانند(462) به اميد اين كه تكليف شرعى خود را انجام داده باشند و به بهشت بروند.

اختلاف اين دو دسته شيطان

اما جاهايى كه شياطين جنى و انسى با هم فرق دارند از اين قراراند: 1. شيطان جنى تو را مى بيند و تو او را نمى بينى، كلام او در دلت اثر مى كند بدون اين كه آن را با گوش بشنوى. قرآن مى فرمايد: او و قبيله اش شما را مى بينند ولى شما آنان را نمى بينيد.(463)

ولى شيطان انسى با شما تماس دارد او را مى بينيد

و صدايش را با گوش خود مى شنويد و در دل شما اثر مى گذارد! انسان را دعوت به فساد و فحشا و منكرات مى كند و آنها را مى آرايند و زينت مى دهند.

امام فخر رازى در تفسير خود مى گويد: همان طور كه شيطان جنى گاهى انسان را وسوسه مى كند و گناه را پيش تو خوب جلوه مى دهد و از كار خير تو را باز مى دارد، شيطان انسى هم همان را انجام مى دهد. فقط فرقش اين است كه شيطان جنى خودش ديده نمى شود، ولى حرفش در دل اثر مى كند و شيطان انسى هم خودش را مى شود ديد و هم حرفش شنيده مى شود و در دل اثر مى كند.

شيطان در نطفه اينها شركت كرده است

خداوند درباره نقش شيطان در اموال و اولاد انسانها چنين مى فرمايد:

و شاركهم فى الاموال والاولاد

(در اموال و فرزندان آنان شركت كن).(464)

درباره چگونگى شركت شيطان در اولاد انسان حديثى از حضرت صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند: شيطان مى آيد و با زن و شوهرى در حال نزديكى هستند شركت مى نمايد و با آن دو همكارى مى كند.

ابوبصير عرض كرد: از چه راه شناخته مى شود - كه اين شخص از نطفه شيطان است يا انسان - حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بيت. هر كس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان، و هركس ما را دشمن داشته از شيطان است.

راجع به كسانى كه شيطان در نطفه آنها شركت جسته، رواياتى از معصومان عليهم السلام وارد شده: كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.

1. فحاش؛ امام صادق عليه السلام

فرمود:

از نشانه هاى شركت شيطان - در نطفه بعضى از انسان ها - كه ترديدى در آن نيست، اين است كه شخص بد زبان باشد. از آن چه مى گويد، و از آن چه درباره او مى گويند، باكى نداشته باشد. (و ناراحت نشود).(465)

نيز آن حضرت از رسول خدا فرمودند: هرگاه مردى را ديديد كه باكى ندارد ازا آن چه مى گويد و آنچه به او گفته مى شود پس به درستى كه يا از زنا يا از شركت شيطان - در نطفه او - است.(466)

اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روايت كرده كه آن حضرت فرمود: خدا بهشت را بر بى آبرو و بى شرمى كه حيا نداشته باشد، از آن چه گويد و آن چه به او بگويند، حرام زاده است؛ زيرا اگر از احوالش بازرسى كنى، يا از زنا است، يا از شركت شيطان در نطفه او. به وى عرض شد: آيا در ميان مردم شركت شيطان هم هست؟ فرمود: آيا گفتار خدا در قرآن را نخوانده اى كه به شيطان مى فرمايد: شركت كن با ايشان در مال ها و فرزندانشان.(467)

2. زنا زاده؛

يكى ديگر از كسانى كه شيطان در شكل گيرى نطفه اش نقش داشته، زنا زاده است. زن و مردى كه از راه زنا و فحشا به هم رسيده اند فرزندى از آنها متولد شده شرعى نيست.

عبدالملك بن اعين مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم فرمود: هنگامى كه شخصى مى خواهد زنا كند در همان وقت شيطان هم دست به كار مى شود و با وى شريك شده و عمل زنا را

با هم انجام مى دهند. در همان زمان نطفه آن دو مخلوط مى شود و اولادى كه به وجود مى آيد از شيطان است.(468)

3. خريدن كنيز از مال حرام؛

از جاهايى كه شيطان در اولاد انسان شركت مى كند، خريدن كنيز با مال حرام يا مال حرام را مهريه زن خود قرار دادن كه شيطان در اولاد او شركت مى كند.(469)

4. نگفتن بسم الله موقع جماع؛

وقتى انسان مى خواهد با عيال شرعى خود نزديكى كند، اگر (بسم الله) نگويد، شيطان حاضر مى شود و با آن مرد همكارى كرده و در نطفه او شركت مى كند.(470)

5. كسانى كه اين صفات را داشته باشند؛

امام صادق عليه السلام فرمود: كسانى كه باكى نداشته باشند، از آن چه به مردم مى گويند و يا مردم به آنها مى گويند، كسانى كه باكى نداشته باشند كه مردم آنها را در حال گناه و معصيت ببينند، كسانى كه غيبت ديگران را كنند، كسانى كه عشق و علاقه به حرام دارند و آنهايى كه علاقه به زنا دارند شيطان در نطفه آنان شركت داشته است.

6. جماع در اول و نيمه ماه؛

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما بخواهد با عيال خود نزديكى كند، بايد اول و نيمه ماه نباشد؛ زيرا شيطان هم در اين دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود كه مى آيد و با انسان در جماع شركت مى كند. اگر فرزندى از آنان به وجود آيد شيطان در آن شريك است.(471)

در پايان لازم است اقوال مفسرين در رابطه به شركت شيطان در اولاد انسان را بيان كنيم. راجع به آن چه خدا به شيطان فرمود: در اولاد انسان

شركت كن، ايشان چند قول گفته اند: يكى اين كه: شيطان انسان را به وسايل حرام و زنا و امثال آن دعوت مى كند.

2. وادار كردن انسان به اين كه فرزندان خود را به نام هاى بت ها بگذارند؛ مانند: عبدالعزى و عبدالات، كه نام دو بت، در جاهليت بود، (يعنى بنده عزى و بنده لات).

3. اين كه فرزندان انسان را به گمراهى مى كشد مانند اين كه آنها را به كيش هاى باطل و كارهاى زشت دعوت مى نمايد.

شيطان زاده ها

عده اى هستند كه آن ملعون مستقيما با مادرشان زنا كرده و آنها پديد آمده اند. از جلمه:

1. حجاج؛ زراه نقل مى كند كه:

يوسف پدر حجاج يكى از دوستان امام زين العابدين عليه السلام بود در يكى از روزها داخل خانه خود شد و مى خواست با عيال خود هم بستر شود. عيالش به او پرخاش كرد و گفت:اى يوسف! چه خبر است؟ تو چند لحظه پيش با من هم بستر شدى!

يوسف هم از خانه مستقيما به خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و داستان همسر خود را نقل كرد: آن حضرت فرمود: از اعيال خود نه ماه كناره بگير و در اين مدت با او هم بستر نشو - چون شيطان با قيافه تو با او نزديكى كرده است - بعد از نه ماه حجاج از او متولد شد. لذا آن شخص مستقيما از فرزندان شيطان است.

علت خون ريزى و سفاكى او هم از اين جهت بود. وقتى از مادر متولد شد، پستانش را نمى گرفت! در آن زمان طبيبى بسيار حاذق و پرتجربه و معروف به نام (حارث بن كنده) بود، به طورى

كه بعضى بيماران سخت پيش او مى آمدند و معالجه مى شدند.

مادر حجاج در فكر بود چه كند تا اين بچه پستانش را بگيرد. در اين هنگام شيطان به صورت همان طبيب، (حارث بن كنده) آمده! شيطان گفت: اى زن! شنيده ام خداوند متعال پسرى به يوسف عنايت كرده، ولى او پستان نمى گيرد. من آمده ام او را معالجه كنم. اهل خانه خوشحال شدند و گفتند:اى طبيب! دستور چيست و چه بايد بكنيم؟

شيطان گفت: برويد يك بز كوهى را با يك مار سياه بياوريد، رفتند بز و مار را آوردند. شيطان دستور داد، هر دو را بكشيد و خونشان را در يك طشت مخلوط كنيد، آنها هم همين كار كردند. بعد از آن دستور داد بچه را آوردند او را لخت و عريان نموده داخل آن طشت نمودند و به زير خون ها بردند و خون آلود نمودند و به مادر دادند حجاج شروع به شير خوردن كرد.(472)

شيطان در دو مرحله شخصيت او را مى سازد، نخست با مادرش نزديكى مى كند و سپس به نام درمانش، خون به خورد او مى دهد، و او را با خون آشنا مى كند.

او با اين شخصيت، سادات و دوستان على عليه السلام را مى كشد و از اين كارش لذت مى برد. در ماه مبارك رمضان دستور مى دهد هر روز دو نفر از سادات را بياورند در مقابل چشمش سر ببرند، و خون آنها را با آرد مخلوط كنند و براى افطار او نان تهيه نمايند. اول با آن نانها افطار نمايد و لذت ببرد. اين است دشمنى او با فرزندان آدم، (زهى ناپاكى و

حرام زادگى.)

2. يزيد؛

يكى ديگر از شيطان زاده ها كه از خون ريزى لذت مى برد و خون هزاران انسان پاك و بى گناه را بر زمين ريخت و بهترين افراد اين عالم را به كشتن داد و افتخار هم مى كرد، يزيد پسر معاويه پسر ابوسفيان (كه نفرين و عذاب خدا بر او باد) بود كه به قول امام حسن مجتبى عليه السلام او از اولاد شيطان بوده است.

از ابن عباس نقل شده كه: روزى امام حسن مجتبى عليه السلام با يزيد پسر معاويه نشسته بودند و خرما مى خوردند. يزيد پليد عرض كرد: اى حسن بن على! من از تو خوشم نمى آيد و تو را دشمن دارم.

آن حضرت فرمود: پس در اين صورت بدان كه شيطان ملعون با پدرت در نطفه تو شركت كرده است و تو از هر دوى آنها به وجود آمده اى! اين دشمنى و كينه را از شيطان به ارث برده اى.

از اين بالاتر، بدان كه - شيطان با حرب - جد بزرگ تو - در جماع شركت كرد و صخر جد ديگر تو از آن زاده شد. از اين جهت بود كه جد تو با جدم رسول الله دشمن بود و تو هم الان با من دشمنى.(473)

شيطان از بسم الله مى ترسد

از جمله جاهايى كه شيطان هنگام گفتن (بسم الله) از انسان دور مى شود.

1- در گذشته بيان شد كه شياطين در اموال و اولاد انسان شركت مى كنند. اگر كسى بخواهد شيطان از او دور شود، و در امور زندگى او شركت نكند يك راه دارد و آن گفتن (بسم الله) و نام خدا را بر زبان آوردن است؛ زيرا شيطان

از اسم خدا مى ترسد. رواياتى كه در اين باره از پيامبر و امامان عليه السلام نقل شده: مى آوريم تا انسان در تمام كارهاى خود نام خدا را ببرد و به ياد او باشد.

اگر كسى مى خواهد شيطان در اولاد او شركت نكند، بايد موقع جماع نام خدا را ببرد تا او فرار كند.

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كسى مى خواهد پهلوى عيال خود رود نام خدا را بر زبان آورد و (بسم الله) بگويد؛ زيرا اگر بدون نام خدا مشغول شود و صاحب فرزند گردد شيطان در او شركت كرده، دليل آن هم اين كه او دشمن ما خانواده خواهد بود.

ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: انسان وقتى مى خواهد با عيال خود هم بستر شود و نشست جايى كه بايد بنشيند،شيطان هم براى همان عمل حاضر مى شود. اگر انسان (بسم الله) بگويد؛ شيطان از او دور مى شود. ولى اگر مشغول عمل شد و نام خدا را نبرد شيطان هم آلت خود را داخل مى كند. پس عمل از هر دو و نطفه از يك نفر آنها است.

ابوبصير عرض كرد: جانم به فدايت، از كجا شناخته مى شوند؟ امام فرمود: به دوستى و دشمنى ما.(474)

2- امام محمد باقر عليه السلام فرمود: وقتى كسى لباس خود را عقب مى زند براى بول كردن يا عريان مى شود براى حمام رفتن، بايد (بسم الله) بگويد. چون وقتى (بسم الله) گفت، شيطان چشم خود را مى بندد و از او دور مى شود.

3. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ضمن حديثى فرمودند: وقتى

يكى از شما به منزل رسيد بايد (بسم الله) بگويد، تا شيطان فرار كند.(475)

4. على بن اسباط گويد: امام رضا عليه السلام به من فرمود: وقتى براى سفر يا غير آن از منزل بيرون مى روى بگو:

(بسم الله امنت بالله توكلت على الله ما شاء الله، لا حول و لا قوه الا بالله)

زيرا اگر شيطان با تو ملاقات كرد ملائكه با تازيانه بر سر و صورت او مى زنند و مى گويند: بر او راهى ندارى؛ چون او نام خدا را برد و ايمان به او آورد و بر او توكل نمود.

5. حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اگر كسى از شما موقع وضو نام خدا را بر زبان جارى نكند، شيطان در وضو او شركت مى كند و اگر انسان هنگام خوردن و آشاميدن و لباس پوشيدن (بسم الله) نگويد، شيطان در آن كارها شركت مى كند.(476)

6. ابوحمزه ثمالى مى گويد: على بن حسين عليه السلام به من فرمود:اى ثمالى! هنگامى كه وقت نماز برسد، شيطان مى آيد و روى شانه مى نشيند و مى گويد: آيا نام خدا را برده اى؟ اگر بگويد: بلى از او دور مى شود و اگر بگويد: خير، بر شانه او مى نشيند تا اين كه نماز خوانده شود و مردم پراكنده گردند.

ابوحمزه ثمالى مى گويد: عرض كردم: آيا آنها قرآن نمى خوانند؟ آن حضرت فرمودند: چرا ولى آن چه تو فكر مى كنى نيست.اى ثمالى! مراد بلند گفتن (بسم الله الرحمن الرحيم) است كه شيطان را دور مى كند.(477)

7. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده: اگر انسان هنگام سوار شدن

(بسم الله) بگويد، ملكى پشت سر او سوار مى شود و از او محافظت مى كند، تا زمانى كه پياده شود. و اگر سوار شد و (بسم الله) نگفت، شيطان پشتش سوار مى شود و به او مى گويد: آواز بخوان. اگر گفت: من آواز ندارم و نمى توانم بخوانم به او مى گويد: مست و بى حال شو. او مست مى شود، تا وقتى پياده شود.

حضور شيطان موقع نماز

زمانى كه انسان مى خواهد نماز بخواند، شياطين دور او را مى گيرند تا نگذارند نماز برگزار شود. وعده مى دهند كه هنوز زود است و براى نماز وقت زيادى مانده، فعلا خسته اى قدرى استراحت كن، الان گرسنه اى قدرى غذا بخور، بعدا نماز را خواهى خواند.

بعد از اين كه مشغول نماز شد او را وسوسه مى كنند و توجه او را از نماز و اطاعت منصرف مى نمايند. و به چيز ديگرى مشغول مى دارند، فكر انسان را به همه جا مى برند به جز نماز.(478)

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموند: وقتى بنده اى مشغول نماز و ذكر خدا مى شود: شيطان مى آيد و به او مى گويد: به ياد فلان چيز باش، فكر فلان كار را بكن، اين قدر وسوسه مى كند تا انسان را از فكر نماز بيرون ببرد و به شك اندازد، به طورى كه نداند چند ركعت نماز خوانده است.

در حديث ديگرى آمده: وقتى انسان مشغول نماز شد شيطان مى آيد سد راهش مى شود و تحريكش مى كند تا از نماز دور گردد. در اين موقع جنگ و نزاع ميان نمازگزار و شيطان بر پا مى

شود.(479)

به همين جهت آن مكانى را كه براى نماز انتخاب شده محراب مى گويند، محراب مكان حرب و جنگ است، چون شيطان موقع نماز در آن مكان مى آيد، وسوسه مى كند كه انسان را منصرف كند و انسان كوشش مى نمايد با او مخالفت نمايد گاهى شيطان غالب مى شود، و توجه انسان را از نماز بيرون مى برد و گاهى انسان، اين زد و خورد تا آخر نماز ادامه دارد.

لذا به انسان دستور داده شده كه: وقتى مى خواهد نماز يا قرآن بخواند، از اول آمده باشد، و خود را مسلح نمايد، ضربه اول را به او بزند و آن ضربه پناه بردن به خدا از شر شيطان و وسوسه هاى اوست، قرآن هم با كمال صراحت مى فرمايد:

(هنگام قرآن خواندن، پناه به خدا ببر از شر شيطان رانده شده).(480)

خواسته شيطان از اين زن هنگام نماز

در زمان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام زنى بود پرهيزگار و با خدا. وقت نماز هر كارى را رها مى كرد و مشغول نماز مى شد.

روزى مشغول پختن نان بود كه مؤ ذن بانگ اذان داد و مردم را به نماز فرا خواند. اين زن دست از نان پختن كشيد و مشغول نماز شد. چون به نماز ايستاد، شيطان در وى وسوسه كرد و گفت:اى زن! تا تو از نماز فارغ شوى همه نان هاى تو مى سوزند.

زن در دل خود جواب داد: اگر همه نانها بسوزد، بهتر است تا اين كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و عذاب شوم.

شيطان بار ديگر وسوسه كرد كه:اى زن! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت. زن در دل جواب داد: اگر خداوند

مقدر كرده است كه من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضاى خدا راضيم و نماز خود را رها نمى كنم و اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات مى دهد.

در اين حال شوهر زن از راه رسيد، زن را ديد كه مشغول نماز است و تنور هم روشن مى باشد، در تنور نان ها را ديد كه پخته شده ولى نسوخته است و فرزندش در ميان آتش بازى مى كند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت.

وقتى زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت نزديك تنور آورد و گفت: داخل تنور را نگاه كن. وقتى زن به درون تنور نگاه كرد، ديد فرزندش سالم و نان ها پخته شده بدون آن كه سوخته باشد. زن فورا سجد شكر به جاى آورد و خداى خود را سپاس گزارد.

شوهر، فرزند خود را برداشت و پيش حضرت عيسى عليه السلام برد و داستانش را براى آن حضرت تعريف كرد! او فرمود:اى مرد! برو از همسرت بپرس چه كرده و با خداى خود چه رابطه اى داشته؟ شوهر آمد و از او سوال نمود. زن در جواب گفت: من با خداى خود عهد كرده ام چند عمل نيك را انجام دهم. آنها عبارت اند از: 1. هميشه كار آخرت را بر كار دنيا مقدم بدارم 2. از آن روزى كه خود را شناختم بدون وضو نبوده ام 3. هميشه نماز خود را در اول وقت مى خوانم 4. اگر كسى بر من ستم كرد و مرا دشنام داد كينه او را در دل نگيرم، و او را

به خدا واگذارم 5. در كارهاى خود به قضاى الهى راضى باشم 6. سائل را از در خانه ام ماءيوس نكنم 7. نماز شب را ترك ننمايم.

حضرت عيسى فرمود: اگر اين زن مرد بود، پيغمبر مى شد، چون كارهاى پيغمبران را مى كند و شيطان نمى تواند او را فريب دهد.(481)

وسوسه هاى شيطان در نماز منار مى سازد

در حديثى آمده: اگر انسان دو ركعت نماز با تمام شرايطش كه مورد قبول خداوند باشد بخواند او را عذاب نمى كنند.

يك نفر مورد وثوق و عادل نقل كرد از اين رو، تصميم گرفتم بروم مسجد كوفه و در خلوت، دو ركعت نماز با همه شرايط بخوانم. به مسجد رفته و مشغول نماز شدم. به قلب من افتاد كه مسجد كوفه با اين عظمت، منار ندارد و بايد براى ساختن آن اقدامى كرد. به فكر مصالحى مانند گچ و سنگ افتادم، كه از كجا بايد تهيه شود، با چه وسايلى بايد آورد، از چه راهى، با كمك چه كسانى، معمار و بنا و عمله چه كسانى باشند، چه قدر بودجه لازم دارد، چه شكلى بايد ساخته شود! وقتى منار را در ذهن ساختم، از آن دو ركعت نماز هم فارغ شدم، پيش خود گفتم: من آمدم منار بسازم، نيامدم نماز بخوانم.(482)

در نمازى يا كه مى سازى منار

اين نماز تو نمى آيد به كار

اين نمازى را كه خواندى ناصواب

از خداى تو نمى آيد جواب

شيطان براى غسل و نماز دل سوزى مى كند

در جنگ بدر، بعد از آن كه لشكر اسلام و كفر در برابر هم قرار گرفتند، مسلمانان جز جنگ چاره اى ديگر نداشتند و انبوه نفرات دشمن آنها را به وحشت و هراس انداخته بود. دست به دعا برداشته و با خداى خود به راز و نياز پرداخته و با گريه و زارى از او يارى طلبيدند. مدتى بر اين منوال گذشت. پس از آن، خداوند چنان آرامشى بر دلهاى آنان مسلط كرد كه تمامى ترس و وحشتى كه لشكر مشركين در دل مسلمانان افكنده بود، از ميان رفت.

همگى با اطمينان خاطر،

شب را تا صبح خوابيدند، پس از آرامش و تجديد قوا به قصد اقامه نماز صبح، از خواب بيدار شدند، در حالى كه عده اى زياد جنب شده و احتياج به غسل داشتند. بعضى مى خواستند وضو بگيرند، و گروه ديگر دچار تشنگى شده بودند.

چون كفار زودتر از مسلمانان چاه هاى آب را تصرف كرده بودند و آب در اردوگاه مسلمانان وجود نداشت، شيطان در اين موقع، وقت را غنيمت شمرد و در دل آنان وسوسه كرد و آنها را به فكر انداخت كه دشمنان شما چاه هاى آب را تصرف كردند و در حال رفاه به سر مى برند. ولى شما آب نداريد كه بخوريد، بايد در حال نجاست و جنابت و بدون وضو و غسل نماز بخوانيد، نماز با اين وضع فايده ندارد و نخواهد داشت.

خداوند متعال براى جلوگيرى از تاءثير وسوسه و فكر شيطان كه آن ملعون در دل آنان انداخته بود، فورا بارانى فرستاد، مسلمانان با آن آب باران كه در گوالها جمع شده بود، غسل كرده و وضو گرفته و لباس خود را پاكيزه نمودند، و با خاطرى آسوده مشغول جنگ شدند و بر مشركين غالب آمدند. آنها با آن همه نيرو شكست خوردند و فرار نمودند، عده زيادى هم كشته شدند.(483)

شيطان در اين هنگام از در خير خواهى مى گويد: نماز بدون غسل و وضو فايده ندارد و با اين وسيله مى خواهد مسلمين را سست و بى حال كند كه مشركين غالب شوند و آنان را از بين ببرند؛ ولى با كمك خداوند و نيروى لايزال الهى كار بر عكس مى شود و مسلمين كه اندك به حساب

مى آمدند، بر كفار كه چند برابر آنان بودند پيروز شدند. اين شكست، شكست شيطان بود كه كارى از پيش نبرد.

شيطان شتر عايشه

بدترين شترها در دنيا (جمل) عايشه بود، كه با آن به جنگ حضرت على عليه السلام رفت و هزاران نفر را به خاك و خون كشيد. در دفاع از آن شتر حدود هفتاد نفر بى دست شدند.

وقتى عمر، لشكر به جنگ پادشاه عجم مى فرستاد، صاحب شتر، آن را آورده بود در مدينه تا بفروشد. سلمان فارسى، هر وقت آن شتر را مى ديد، سنگ بر مى داشت و به آن مى زد!

ساربان مى گفت:اى سلمان! تو كه اذيت كننده نبودى! چرا بدون دليل شتر مرا مى زنى؟ اين شتر تو حيوان نيست، بلكه شيطان است و از طايفه جن. اسم آن (عسكر) فرزند كنعان است.

من آن را مى شناسم!اى ساربان اين جا كسى شتر تو را نمى خرد، اگر مى خواهى آن را بفروشى به حوئب ببر، آن جا به هر قيمت بخواهى از تو مى خرند، او هم شتر را برد همان جا كه سلمان گفته بود.

وقتى عايشه از مكه برگشت، طلحه و زبير او را فريفتند كه بايد به خون خواهى عثمان برخيزى. گفتند: بايد برويم در بصره از آن جا جمعيت برداريم و با على جنگ كنيم.

در راه كه مى آمدند، خواستند شترى براى هودج عايشه بخرند كه از شتران ديگر قوى و بلند و نمايان تر باشد. همين (عسكر) پسر كنعان را آوردند و عايشه آن را ديد پسنديد. صاحب شتر شروع كرد تعريف كردن كه چقدر قوى است، زيرك و باهوش است، تا جايى كه گفت: تربيتش كرده

ام، وقتى صدا مى زنى مى آيد! وقتى گفتى برو، مى رود. صدايش صدا زد و گفت: (عسكر، عسكر) شتر پيش وى آمد.

همين كه عايشه اسم (عسكر) را شنيد، گفت: برگردانيد، من بر اين شتر سوار نمى شوم. گفتند: اى خانم! از اين شتر بهتر پيدا نمى شود، به درد ما مى خورد، خوب شترى است. جواب داد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مرا از سوار شدن بر آن منع فرموده، برويد شتر ديگرى بياوريد.

چون آنها شترى از اين بهتر پيدا نكردند، افسار و جهاز و زانو بندش را تغيير دادند و داخل شتران (يعلى بن منبه) كردند. شترى كه با يك اهدايى به منظور كمك به طرف داران عايشه تهيه ديده شده بود. تا با على بجنگند. اين حيوان را پيش او آوردند و گفتند: اين قوى تر و از آن شتر بهتر است. بعد محمل عايشه را بر آن بستند و به بصره آمدند و آن شهر را تصرف كردند، بيت المال را تقسيم نمودند، مردم را براى جنگ با على شوراندند و گفتند: مقصود عايشه همسر پيامبر، خون خواهى عثمان است، صد وبيست هزار نفر از دور و نزديك جمع كردند، در حالى كه لشكر على از دوازده هزار تا بيست هزار نفر نوشته شده. محمل عايشه آماده شد، صفحه هاى آهنى بر آن كوبيدند، تا آسيبى به عايشه نرسد و پرچمى بالاى آن بستند. جنگ شروع شد. در آن دست هفتاد نفر كه بر مهار شتر بود قطع شد. دست هر كس را قطع مى شد، ديگرى مى آمد جلوى شتر و مهار او را به دست

مى گرفت، حدود هفده هزار نفر از لشكر عايشه و دويست نفر از لشكر حضرت على كشته شدند.

حضرت على عليه السلام فرياد مى زد كه خود را به (شتر) رسانيد و آن را پى كنيد؛ كه آن شيطان است و تا كشته نشود مردم متفرق نمى شوند. اول محمد بن حنفيه قصد (شتر) كرد ولى كارى از پيش نبرد. امام حسن عليه السلام جلو رفت و نيزه اى بر حيوان زد و برگشت. مالك اشتر خود را به (عسكر) رسانيد و يك پايش را قطع كرد. يكى از لشكريان عايشه شانه خود را زير ران شتر قرار داد كه زمين گير نشود. مالك او را هم كشت. شتر تا مدتى روى سه پا ايستاده بود. على عليه السلام فرمود: از شياطين زير شتر را گرفته پايش را بزنيد. وقتى (عسكر) را كشتند، مردم متفرق شدند و جنگ خاتمه يافت.(484)

داستان جنگ جمل مفصل است. ما قصدمان فقط (شتر) عايشه بود تا بدانيم كه آن ماءمور شيطان بود. داستان جنگ جمل در كتاب تاريخ اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است.

شيطان دستور دين جديد مى دهد

او هر چه كرد كه مال دنيا را به دست آورد و به زندگى خود رونقى بخشد، ممكن نشد. در راه حلال كوشش كرد به دست آورد نشد، از راه حرام باز نشد!

شيطان پيش او آمد و گفت:اى فلانى! تو نتوانستى دنيا را نه از راه حلال و نه از راه حرام به دست آورى. آيا مى خواهى تو را راهنمايى كنم به كارى كه دنياى تو رونق پيدا كند و همه از تو تبعيت نمايند؟

در جواب گفت: بلى! شيطان گفت: برو براى خود دينى انتخاب كن و

مردم را به آن بخوان. او هم همان كار را كرد. مردم دور او را گرفتند و از وى حمايت كردند، دنيا هم به او روى آورد. بعد از مدتى به اشتباه خود پى برد و گفت: چه كار خلافى كردم، مردم را گمراه و از دين حق بيرون كردم. ديگر توبه ام قبول نمى شود مگر آن كه كسانى را كه گمراه كرده ام، آگاه كنم و به راه راست برگردانم.

آنها را گرد آورد و برايشان صحبت كرد و گفت:اى مردم! اين دينى كه من شما را بدان دعوت كردم، دين باطلى بود و من آن را به وجود آورده بودم. آن را رها كنيد و به دنبال حق و حقيقت رويد. آنها در جواب گفتند: تو دروغ مى گويى، همان دين، حق است! تو درباره آن شك كرده اى و از آن برگشته اى. آن شخص وقتى چنين ديد، زنجيرى به گردن خود انداخت و ميخ هايى به آن زنجير بست و گفت: من خودم را باز نمى كنم تا اين كه خداوند توبه مرا بپذيرد.

خداوند به پيغمبر آن زمان وحى كرده كه: اى پيامبر! به فلانى بگو: قسم به عزت و جلالم، اگر آن قدر مرا بخوانى تا بند بندت از هم جدا شود، توبه ات را قبول نمى كنم، مگر اين كه آن كسانى را كه با اين دين از دنيا رفته اند، زنده كنى و از گمراهى نجات دهى.(485)

تمثل شيطان به صورت انسان

از ثعلبه بن زيد انصارى نقل شده كه گفت: از جابر عبدالله انصارى شنيدم، مى گفت: ابليس چهار بار به صورت چهار نفر مجسم شد.

اول به صورت سراقه بن جعشم:

در جنگ

بدر به صورت سراقه در آمد و به كفار قريش گفت: امروز هيچ كس بر شما غالب نخواهند شد؛ زيرا شما با داشتن اين همه نفرات و ساز و برگ جنگى ارتشى شكست ناپذير هستيد. وانگهى من نيز در كنار شما هستم و به وقتش چون يك همسايه وفادار و دل سوز از هيچ گونه حمايتى دريغ ندارم.(486)

دوم به صورت منبه بن حجاج:

در روز عقبه به قيافه او در آمد و فرياد كرد: اى ياران! محمد و كسانى كه از دين برگشتند كنار عقبه اند. آنها را دريابيد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به انصار فرمود: نترسيد! چون صداى او به كسى نمى رسد.(487)

سوم به صورت پيرمردى از اهل نجد:

روزى كه كفار مكه در (دار الندوه) براى مشورت در مورد قتل پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اجتماع كردند، شيطان به صورت پيرمرد نجدى وارد مجلس شد و دستورهاى لازم را در اين باره داد. خداوند او را آگاه كرد و فرمود: به ياد بياور زمانى را كه مشركان مكه نقشه مى كشيدند تو را يا به زندان اندازند يا به قتل رسانند و يا تبعيد كنند، و چاره انديشى مى كردند، ولى خدا نقشه آنان را نقش بر آب كرد.(488)

چهارم به صورت مغيره بن شعبه:

روزى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رحلت فرمود، آن لعين به صورت مغيره در آمد و در ميان مهاجر و انصار فرياد زد: اى مردم! خلافت را مانند پادشاهان ايران و قيصران روم قرار دهيد. هر كس بعد از خود آن را به فرزندان يا خويشانش وصيت كند

و آن را در اختيار بنى هاشم قرار ندهد تا آنها هم در اختيار فرزندان خود قرار دهند.(489)

آن ملعون براى اين كه با پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مخالفت نمايد و ايشان را از بين ببرد، در اين چهار جا به صورت انسان در آمد.

شيطان با پيامبران

اندرزهاى شيطان به نوح حضرت عبدالعظيم حسنى از معصوم نقل مى كند: - بعد از طوفان نوح وقتى كشتى روى زمين قرار گرفت - شيطان پيش نوح آمد و گفت: تو خدمتى بزرگ به من كردى در پيش من حقى دارى. مى خواهم در عوض تو را نصيحت كنم و به تو خيانت نمى كنم. حضرت نوح، از كلمات شيطان و از اين كه مى خواهد او را نصيحت كند ناراحت شد. خداوند به او وحى كرد كه:اى نوح سخن او را قبول كن! نوح فرمود: هر چه مى خواهى بگو. شيطان گفت: - اى نوح! بخيل، حريص، حسود، جبار و عجول مباش - چون اگر بدانم كسى اين صفات را دارد او را مانند توپ اين طرف و آن طرف پرت مى كنم. حضرت نوح فرمود: خدمتى كه من به تو كردم چيست؟ جواب داد: نفرينى كه درباره قوم خود نمودى و همه را به هلاكت رساندى و آنها را به جهنم فرستادى. من از دست آنها راحت شدم و اگر خودم مى خواستم آنان را گمراه و به گناه بكشانم، يك عمر وقت لازم بود.(490)

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده: - بعد از آن كه نوح از هر حيوانى يك جفت نر و ماده، به كشتى برد - تا از غرق

شدن نجات يابند و بعدا نسل آنها زياد شود، نوبت به الاغ رسيد، نوح به سوى الاغ آمد تا آن را به درون كشتى ببرد، الاغ سرپيچى كرد و نرفت؛ زيرا شيطان در دست و پاى او را قرار گرفته بود. وقتى نوح سرپيچى الاغ را ديد، فرمود: اى شيطان! داخل شو! الاغ رفت. و شيطان هم همراه الاغ داخل كشتى رفت بدون آن كه نوح متوجه شود. وقتى كشتى روى آب قرار گرفت چشم نوح به شيطان افتاد كه گوشه اى نشسته بود. گفت:اى ملعون! گم شو، چه كسى، به تو اجازه داد وارد شوى؟ پاسخ داد: خودت! وقتى كه مى خواستى الاغ را سوار كنى، گفتى:اى شيطان! داخل شو، من هم داخل كشتى شدم.

شيطان گفت: آيا مى خواهى دو چيز به تو ياد دهم؟! نوح فرمود: من احتياج به گفتار تو ندارم، اما هر چه مى خواهى بگو، شيطان گفت: آن دو چيز يكى حرص است كه از آن دورى كن؛ چون آدم و حوا به خاطر حرص از بهشت خارج شدند.

دوم حسد است، از آن هم بپرهيز! چون حسد باعث شد كه خداوند مرا از بهشت خارج كرد. خداوند به حضرت نوح وحى كرد كه هر دوى آنها را بپذير، اگر چه خودش ملعون است.(491)

بعضى رواياتى كه از معصومان عليهم السلام نقل شده، علت راندن شدن شيطان را از درگاه الهى، حسد بردن آن ملعون دانسته و سجده نكردن در مقابل آدم را ناشى از همين خوى او بر شمردند.

حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود: الحسد معصيه ابليس الكبرى (حسد، معصيت و نافرمانى شيطان بزرگ بود).(492)

امام صادق عليه السلام در

حديثى كه حسد را به دو قسم تقسيم فرموده، چنين مى گويد: يك قسم حسد غفلت و ديگرى حسد فتنه است. آنگاه در مورد قسم دوم مى فرمايد: حسد دوم، بنده را به كفر و شرك مى كشاند. به واسط حسد بود كه شيطان دستور خدا را رد كرد و از سجده به آدم خوددارى نمود.(493)

كافران هم جنس شيطان آمده

جانشان شاگرد شيطانان شده

صد هزاران خوى بد آموخته

ديده هاى عقل و دل بر دوخته

گمترين خوشان به زشتى آن حسد

آن حسد كه گردن ابليس زد

از خدا مى خواه دفع اين حسد

تا خدايت وارهاند از جسد(494)

در روايت ديگرى از جناده بن اميه است كه مى گويد: نخستين گناه حسد بردن شيطان به آدم بود. چون آن ملعون ماءمور شد به آدم سجده كند حسد - بر مقام و شخصيت آدم - او را به نافرمانى واداشت و سجده نكرد.(495)

اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث (اربعه ماءه) شماره 311 فرمود: هرگاه انسان خود را آماده براى نماز اول وقت كرد شيطان مى آيد در مقابلش مى ايستد و از روى حسد به خاطر نعمت هايى كه خداوند در عوض اين نماز به او مى دهد و آن ملعون خود از آن محروم شده، به وى مى نگرد.(496)

ور حسد گيرد تو را ره در گلو

در حسد ابليس را باشد غلو

كو ز آدم ننگ دارد از حسد

با سعادت جنگ دارد از حسد

عقبه اى زين صعب تر در راه نيست

اى خنك آن كش حسد همراه نيست

اين جسد، خانه حسد آمد باران

كز حسد آلوده گردد خاندان

خانمان ها از حسد گردد خراب

بازشاهى از حسد گردد غراب

خاك شو مردان حق را زير پا

خاك بر سر كن

حسد را هم چو ما

شيطان و هاجر

بعد از آن كه حضرت ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام براى ديدار فرزند خود حضرت اسماعيل عليه السلام به مكه آمد فرزندش به شكار رفته بود. هنگام مراجعت، چشم پدر به جمال دل آراى او افتاد، ديد در زير درخشندگى خورشيد و نشستن گرد و غبار راه به گونه هاى اسماعيل، زيبايى وصف ناگفتنى يافته و نورانينى مخصوص از سيمايش به چشم مى آيد.

ناخود آگاه اين مهر پدرى بيش از پيش مشغولش كرد. به همان اندازه كه محبت فرزند در دلش جاى گرفت از محبت به خدا كه ابراهيم به آن اعتراف داشت كم شد.

به گفته قرآن مجيد: نبايد در يك سينه بيش از يك قلب و در يك قلب بيشتر از يك محبت باشد).(497) آن هم محبت به خدا و هر چه غير از آن است بايد بيرون رود؛ حتى محبت فرزندش اسماعيل نيز بايد جاى خود را به خدا بدهد و قلب پدر مالامال از عشق او باشد.

شب در عالم خواب به ابراهيم گفته مى شود: فرزندت را قربانى كن! اين خواب را در يك شب چند مرتبه (يا در چند شب پياپى) ديد. يقين كرد كه خواب شيطانى نيست بلكه رحمانى است.

صبح پيش هاجر (مادر) اسماعيل آمد و گفت: در اين نزديكى ها دوستى صميمى دارم، مى خواهم فرزندم را پيش او ببرم.

اى هاجر! سر و صورت او را شست و شو ده، موهايش را شانه كن، عطر و عنبر به زلفانش بزن، خوش بويش نما، لباس هاى زيبا بر اندام دل آراى او بپوشان، بر چشم هاى جذاب و درشت او سرمه بكش و آماده ميهمانى

كن. در ضمن، كارد و طنابى مهيا نما؛ زيرا ممكن است دوست و صاحب خانه بخواهد قربانى كند و جلوى پاى ما خون بريزد، كارد و طناب نداشته باشد؟!

هاجر هم طبق گفته شوهر خود عمل كرد و دست اسماعيل زيبا و جوان را در دست پدر نهاد و مقدارى هم نان به آنان داد.

در اين هنگام، شيطان به فقان آمد، از تعجب انگشت حيرت به دهان گرفت! شگفتا! چه قدر مطيع فرمان؟ چه اندازه تسليم؟ بعد از يك عمر در آرزوى فرزند بودن و الان دل از او بريدن! بايد چاره اى كرده و نگذاشت اين دستور عملى شود، بايد فكرش را منصرف كنم، وسوسه اش نمايم. انديشيد از چه راهى داخل شوم، كدام راه نزديك تر به مقصود است. از راه عاطفه وارد مى شوم. مهر مادرى را به جوش مى آورم. مادر را تحريك مى كنم و او زود فريب مى خورد. او زن است و سست ايمان، براى نجات فرزندش دست به هر كارى مى زند، جلوى فرزند را مى گيرد، نمى گذارد با پدر برود، گريه مى كند، اشگ مى ريزد، فغان سر مى دهد، التماس مى نمايد، دليل و برهان مى آورد؛ و خلاصه او بهترين وسيله براى جلوگيرى از دستور و فرمان الهى است.

چون روان شد از پى قربان

شد بلند از جان اهريمن عويل

آن عدوى پشت در پشت كهن

دشمن ايمان و عقل و جان من

آن حسود بى نواى بى خرد

هر دمى صدنيش حسرت مى خورد

از حسد شيطان جگر را چاك كرد

بر زمين افتاد و بر سر خاك كرد

گفت: آمد وقت آن،اى دوستان

رخنه اندازيم در اين خاندان

رخنه در ركن نبوت

افكنيم

تيشه اى بر ريشه خلت (498) زنيم

هين بگفت و چاره جويى سازد كرد

خدعه و دستان و مكر آغاز كرد

آن ملعون با عجله آمد در خانه هاجر را زد به شكل پيرمردى ناصح و دل سوز، رو به او كرد و گفتن: اى هاجر! جوانى زيبا و خوش اندام را ديدم دنبال پيرمردى از اين راه مى رفتند. جواب داد: آن جوان فرزند و آن پيرمرد شوهر من هستند.

گفت: به كجا مى روند؟ در پاسخ گفت: به ديدن دوستشان. گفت: ابراهيم حقيقت را به تو نگفته، مى خواهد او را بكشد. هاجر گفت: ابراهيم پيامبر مهربانى است، قاتل نيست، تا كنون او كسى را نكشته است، او علاقه زياد به فرزندش دارد. علاوه بر آن، از اسماعيل گناهى سر نزده است كه مستحق قتل باشد!

شيطان گفت: مگر نديدى كارد و ريسمان با خود برد، مى گويد: خدا به او دستور داده و در خواب ديده كه بايد اسماعيل را بكشد.

هاجر فورا جواب داد: اگر خدا گفته من راضى ام.اى كاش! مرا از مغرب تا مشرق زمين چون اسماعيل و از اسماعيل بهتر بود و همه را در راه خداوند مى دادم!!

زين طمع شيطان چه پيرى قد كمان

شد به سوى خانه هاجر روان

حلقه بر در زد، عصا بر دست او

دام صيد عالمى در شست او

گفت: پيرى ناصح و فرزانه ام

آشنا جانم به تن بيگانه ام

خير خواهم، دوستم آگه ز كار

عاقبت بين، پندگو و هوشيار

سوى من خوانيد آن بيچاره زن

آن نگار مبتلاى ممتحن

تا به او سازم عيان رازى عيان

آگهش سازم زمكر آسمان

هاجر آمد لرز لرزان پشت در

گريه ها سر كرد چون ابر بهار

گفت: با تو چون بگويم اين

خبر

چون به جانت افكنم شور و شرر

گرنهان سازم به سوزد استخوان

ور بگويم: آتش افتد در زبان

آه از اسماعيل آن سرور روان

صد هزار حيف از آن نوجوان

گفت: چون شد او بگو اى گنده پير

اى زبانت شعله و لفظت شرير

گفت: مى دانى كه ابراهيمى زار

مى برد او را كجا اين دل فكار

گفت: آرى سوى مهمانيش برد

جانب سلطان ايوانش برد

گفت: مهمانى كجا سلطان كجاست

بزم كو و سفره كو، ايوان كجاست

برد او را سوى زندان فنا

بهر كشتن برد او را در منا

برد او را تا بريزد خون او

صد دريغ از آن رخ گلگون او

برد او را تا جدا سازد سرش

افكند در خاك و در خون پيكرش

گفت: هاجر با وى اى فرتوت گنگ

اى زبانت لال باد و پاى لنگ

كى پدر كشته است فرزندى به تيغ

كى كند خورشيد ماهى زير ميغ

خاصه فرزندى چون اسماعيل من

و آن پدر هم آن خليل بت شكن

خاصه او را نى گناهى نى خطا

بى گنه كشتن كجا باشد روا

گفت: مى گويد كه فرمان خداست

آنچه فرمان خدا بر من رواست

گفت: هاجر: چون بود فرمان او

صد چو اسماعيل من قربان او

من از او، فرزند از او، شوهر از او

جسم از او و جان از او سر از او

كاش مى بودى مرا سيصد پسر

همچو اسماعيل با صد زيب و فر

جمله را در راه او مى كشتمى

كاكلش در خاك و خون آغشتمى

اين بگفت و خاك را در بست و رفت

اهرمن را هم كمر بشكست و رفت (499)

در اين هنگام هاجر او را شناخت، فهميد او شيطان است و براى اغواى او و مخالفت كردن با دستور خداوند متعال اين دل سوزى ها را مى كند، به او بد گفت و سنگ

بارانش كرد و از خود راند و آخر الامر در را محكم بست و به درون خانه رفت.

شيطان و ابراهيم عليه السلام

چون از هاجر ماءيوس شد و مكر و حيله اش در آن زن خداشناس و موحد اثر نكرد. آمد پيش ابراهيم عليه السلام و گفت: اى ابراهيم! جوانى زيبا و خوش اندام پشت سر تو مى آيد، او كيست؟ ابراهيم خليل گفت: او فرزندم اسماعيل است.

گفت: او را به كجا مى برى؟ به منا مى برم تا قربانى كنم. شيطان با تعجب گفت: قربانى براى چه؟! گناه او چيست؟ يك عمر آرزوى فرزند داشتى تا خداوند در سن پيرى فرزندى چنين زيبا و خوش اندام به تو عنايت كرد. اينكه كه او به حد رشد و كمال رسيده و چشم تو به او روشن شده مى خواهى او را بكشى، آيا دلت راضى مى شود او را به دست خود سر ببرى و خونش را بر زمين بريزى؟

حضرت ابراهيم فرمود: خداوند در خواب به من وحى فرمود: او را ذبح كنم، اين دستور او است و من هم فرمان او را مى برم.

گفت:اى ابراهيم! خواب اثر ندارد، نبايد به آن اعتنا نمود. اين خواب، خواب شيطانى بوده، بى جهت فرزند خود را نكش، اگر چنين كنى در ميان مردم رواج پيدا مى كند و همه تا روز قيامت فرزندان خود را مى كشند.

چون ز هاجر گشت نوميد آن پليد

سوى ابراهيم از غفلت دويد

آمد و گفت: اى خليل مؤتمن

يك نصيحت بشنو از من بى سخن

يا خليل الله! نصيحت گوش كن

ترك اين سوداى عالم جوش كن

كى توان از حكم خوابى بى اثر

سر بريدن از تن زيبا پسر

چون كه اين

فرمان ترا آمد به خواب

از پى خوابى مكن چندين شتاب

شايد اين خواب تو شيطانى بود

عاقبت سودش پشيمانى بود

وقتى شيطان سخن را بدين جا رسانيد، حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود:اى ملعون! تو شيطانى، كسى هستى كه باعث بيرون شدن حضرت آدم از بهشت شدى، تو مردم را از راه حق منحرف مى كنى، تمام فتنه و فساد عالم زير سر تو است، تو دشمن اولاد آدم و مردان نيك سيرت بشريت هستى، قسم ياد كردى تمام فرزندان آدم را به انحراف بكشانى، مگر افراد مخلص و پاك را، و من يكى از آنها مى باشم كه به حرف تو اعتماد ندارم.

اى ملعون! اين را بدان كه دست پليد تو به دامن پاك انبيا نمى رسد، مكر تو دام اوليا نمى شود. آنان تو را شناخته و به سخنت گوش نمى دهند، سخنانت هر چند جذاب و دل فريب و ناصحانه باشد در آنان اثر نمى كند.

ابراهيم عليه السلام او را دور كرد، و هفت سنگ به آن پليد زد و او پنهان شد.

گفت: اى ابتر! برو شيطان تويى

غول هر ره، دزد هر دكان تويى

دست نبود ديو را بر انبياء

مكر شيطان نيست دام اولياء

خواب ايشان خواب رحمانى بود

اشحه اى ز الهام ربانى بود(500)

شيطان و اسماعيل

بعد از آن كه حضرت ابراهيم عليه السلام شيطان را سنگ باران كرد و از پيش خود راند و نااميدش كرد، با شتاب خود را به حضرت اسماعيل رسانيد و با زبان خير خواهانه گفت: اى اسماعيل! پيرمردى كه جلوتر مى رود كيست و به كجا مى رود؟

فرمود: پدر من ابراهيم خليل الرحمان است و به ميهمانى دوست مى رويم. پدرم دوستى دارد كه

وى ما را دعوت نموده و ما رهسپار آن جا هستيم.

شيطان گفت: پدرت حقيقت را به تو نگفته، دوست كجا است، دعوتى در كار نيست! اى اسماعيل! پدرت قصد كشتن تو را دارد، او مى خواهد گلوى نازكت را پاره كند سرت را ببرد؟!

گفت: پدرم علاقه زيادى به من دارد، مرا دوست مى دارد و پدرى است مهربان، مگر مى شود پدرى دل سوز و مهربان فرزند خود را بدون گناه بكشد؟!

وى گفت: مگر نديدى كارد و طناب برداشته؟ مى گويد: خدا در خواب از او خواسته تا تو را قربانى كند.

اسماعيل گفت: اگر خدا گفته بايد بكشد، و اطاعت نمايد، اگر خدا دستور داده فرمان، فرمان او است. يك بار سر بريدن سهل و آسان است. اى كاش! مرا هزار مرتبه در راه دوست سر مى بريدند، باز زنده مى شدم و كشته راه دوست مى شدم.

اسماعيل نيز با او همان كرد كه پدرش كرده بود. اين رفتار عاشقانه حضرت ابراهيم و فرمان بردن از خدا و سنگ زدن به شيطان الگويى شد تا ديگر دين داران، تا دنيا باقى است به پيروى از حضرتش در مكه شريف و منا، راه و آيينش را بزرگ داشته و به دستور خداوند گردن نهند.

چون خليل الله فكند آن را شهاب

سوى اسماعيل آمد با شتاب

دام ابليس و حيل را ساز كرد

مكر و كيد و وسوسه آغاز كرد

زد به سنگ آن را پس اسماعيل راد

سنت رمى جماز از اين نهاد

مى كنم يعنى ز خود دور اهرمن

هم چو اسماعيل آن شاه زمن (501)

شيطان و جرجيس

گفته اند: روزى حضرت جرجيس پيامبر، با شيطان ديدار كرد و به او فرمود:اى روح خبيث

و نجس! و اى خلق ملعون! چه چيز تو را وا مى دارد كه باعث هلاكت خود و ديگران شوى، در حالى كه مى دانى تو و پيروان و لشكريانت به سوى جهنم پيش مى رويد.

آن ملعون گفت: اگر مرا مخير كنند بين تمام آن چه را كه آفتاب بر آن مى تابد، و ظلمت شب آن را فرا مى گيرد، و بين هلاك كردن و گمراه كردن ايشان، گر چه يك نفر را در يك چشم به هم زدن باشد، من يك چشم به هم زدن و گمراه كردن ايشان را بر جميع آن لذت ها بر مى گزينم.

گمراه كردن يك نفر از بنى آدم نزد من محبوب تر است از لذت همه دنيا و آن چه در آن است.

از اين رو، آن ملعون در كشاندن مردم و به فساد، و مانع شدن از كار خير و صلاح بسيار شتاب دارد. در حديثى آمده: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: العجله من الشيطان (عجله كردن در كارها از شيطان است).(502) مگر در چند كار كه خوى پيامبران است.(503)

دستور سليمان به شياطين

شياطين موجوداتى هستند كه ديده نمى شوند، ولى آياتى در قرآن هست كه نشان مى دهد آنها با اراده پروردگار به ديد انسان مى آيند. ما براى نمونه به تفسير چند آيه مى پردازيم.

(بعضى از شياطين جنى را مسخر سليمان كرديم كه در دريا غواصى كرده و يا به كارهاى ديگرى در دستگاه او بپردازند و ما نگهبان شياطين براى ملك سليمان بوديم).(504)

(و شيطان را كه بناهاى عالى مى ساختند و از دريا جواهرات گران بها مى آوردند، نيز مسخر - داوود

و سليمان - كرديم. عده اى ديگر از شياطين را به دست او به غل و زنجير كشيديم. اين نعمت سلطنت و قدرت از بخشش ما است.)(505)

ابوبصير از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده كه: حضرت سليمان فرمان داده بود شياطين براى بنا كردن ساختمان، از محلى سنگ بياورند. تا آن كه روزى با ابليس ملاقات كردند. گفت: در چه حال هستيد؟ گفتند: در كار سختى هستيم كه طاقت آن را نداريم. ابليس گفت: مگر نه اين است كه شما در وقت بازگشت، بار حمل نمى كنيد؟ گفتند: چرا. ابليس گفت: پس شما در راحتى هستيد. باد، اين خبر را به گوش سليمان رسانيد. سپس حضرت سليمان دستور داد: هنگام رفتن سنگ ببرند و وقت بازگشت، گل بياورند. پس از چندى كه گذشت، باز ابليس را ديدند. او پرسيد: حال شما چگونه است؟

گفتند: بسيار در زحمت هستيم و از خستگى ديگر رمق نداريم. گفت: مگر نه اين است كه شما روز كار مى كنيد و شب را مى خوابيد!؟ گفتند: چرا. ابليس گفت: پس شما هنوز در راحتى هستيد! اين خبر را نيز باد به حضرت سليمان رسانيد. دستور داد، هم روز كار كنند و هم شب و تا حضرت سليمان زنده بود وضع به همين نحو بود.(506)

شيطان و ذوالكفل

وقتى (اليسع) پيغمبر به حد رشد و كمال رسيد و به پيامبرى برگزيده شد، انديشيد، پس از خود چه كسى را در ميان قوم بگمارد كه راهنماى مردم باشد تا به امورشان رسيدگى كند؟

به دنبال همين فكر، مردم را جمع نمود و به آنان فرمود: چه كسى حاضر است بعد از من سه كار بكند

تا او را به جاى خود خليفه گردانم؟ آن سه كار اين است: اول اين كه روزها، روزه بگيرد؛ دوم شبها را به عبادت و بندگى خدا به پايان ببرد؛ سوم آن كه در ميان مردم اصلا غضب نكند.

يك نفر از آن ميان كه مردم او را با چشم بى اعتنايى نگاه مى كردند برخاست؛ شايد (ذوالفكل) بود - گفت: من حاضرم عمل كنم! اليسع توجهى نكرد. روز دوم باز در اجتماع مردم، ظاهر شد و همان حرف ديروزى را تكرار كرد. مردم ساكت شدند مگر همان جوان.

(اليسع)، آن جوان را خليفه خود قرار داد و خداوند هم او را به پيغمبرى منصوب كرد. او هم، در ميان مردم به قضاوت مشغول شد و هيچ وقت غضب نكرد.

ابليس، شياطين و طرف داران خود را جمع كرد و گفت: كدام يك از شما مى توانيد (ذوالفكل) را به غضب آوريد؟ يكى از آنها به نام (ابيض)(507) گفت: من. ابليس گفت: كار خود را شروع كن و به هر حيله كه مى توانى او را به غضب آور.

وقتى (ذوالفكل) اول ظهر دست از كار كشيد و به خانه آمد، براى استراحت و خواب آماده شد، شيطان بر در خانه او آمد. فرياد زد و گفت: من مظلوم واقع شدم، به فريادم برسيد، من بر نمى گردم تا حقم گرفته شود. جناب (ذوالفكل)، انگشتر خود را از دست بيرون آورد و به او داد. فرمود: اين انگشتر را نشان طرف خود بده و با هم بياييد تا حق تو را بگيرم!

او هم رفت و فردا آمد، باز موقع خواب فرياد زنان گفت: من مظلوم واقع شدم!

دشمن من توجهى

به انگشتر نداشت. دربان گفت: واى بر تو! (ذوالفكل) دو روز است نخوابيده، بگذار بخوابد.

جواب داد: دست از او نمى كشم؛ چون به من ظلم شده. دربان به (ذوالفكل) خبر داد. او هم نامه اى نوشت و مهر كرده به دست او داد كه به دشمن خود برساند. او رفت و روز سوم هنگام خواب آمد. فرياد زد و گفت: به نامه هم توجهى نكرد! و همواره فرياد مى زد، تا اين كه (ذوالفكل) بدون آن كه ناراحت شود و غضب كند، در هواى بسيار گرم بلند شد، دست شيطان را گرفت و گفت: برويم، حق تو را بگيرم.

وقتى شيطان چنين ديد، دست خود را كشيد و فرار كرد و از خشم گرفتن او نااميد شد.

خداوند داستان اين پيامبر صابر را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم بيان مى كند(508)، تا اين كه ايشان هم در مقابل اذيت كفار، صبر كند. همان طورى كه پيامبران پيشين، در مقابل بلاها و اذيت مشركان صبر مى كردند.(509)

شيطان و صوفى

همه مى خواهند كارهاى بزرگى را كه شيطان انجام مى دهد، بشناسند و پى به حقيقت و ذات كثيف او ببرند و بدانند خيانت ها و جنايت هاى او تا چه اندازه بوده است. لذا داستانى را كه در ضمن آن، شيطان خود را معرفى كرده مى آوريم.

در حديثى طولانى آمده: روزى (على بن محمد صوفى) شيطان را ديد.

آن ملعون از (صوفى) پرسيد: چه كسى هستى؟ جواب داد: من از فرزندان آدم عليه السلام هستم. شيطان گفت: (لا اله الا الله) تو از قومى هستى كه گمان مى كنند از دوستان خدايند. در حالى كه معصيت او

را مى كنند! مى پندارند از دشمنان شيطان اند در حالى كه اطاعت او را مى نمايند!

(صوفى) گفت: تو چه كسى هستى؟ جواب داد: من صاحب قدرت و اسم بزرگ و طبل عظيم هستم. من قاتل هابيلم، سوار شونده در كشتى نوحم، پى كننده ناقه صالحم، روشن كننده آتش ابراهيمم، طراح قتل يحيايم، غرق كننده قوم فرعون در رود نيلم، به حركت آورنده وسائل سحر و جادو در برابر موسايم، سازنده گوساله سامرى - براى انحراف و امتحان - بنى اسرائيلم، من سازنده و صاحب اره بر فرق زكريايم، حركت كننده با لشكر ابرهه براى خراب كردن خانه كعبه با فيلانم، طراح قتل پيامبر اسلام در احد و حنينم، به وجود آورنده لشكر صفينم، من القا كننده و به وجود آورنده حسد روز سقيفه در قلوب منافقانم.

من صاحب هودج در روز جنگ بصره و بعيرم، من شتر عايشه در روز جملم، دشنام دهنده در روز عاشورا و كربلا به مؤمنانم، من امام و رهبر، پيشوا و دستور دهنده منافقانم، من بزرگ عهد و پيمان شكنانم، من ركن و ستون ظالمانم، گمراه كننده مارقينم، نابود كننده اولينم، به انحراف كشنده و گمراه كننده آخرينم، (ابومره) نه مخلوق از گل بلكه خلق شده از آتشم؛ غضب شونده رب العالمينم، من لعنت و رانده شده خدا و فرشتگان و جن وانس و همه مخلوقاتم.

(صوفى) گفت: تو را به حق آن خدايى كه به گردن تو حق دارد، مرا راهنمايى كن بر عملى كه به واسطه آن تقرب به خدا پيدا كنم و به واسطه آن در مشكلات روزگارم كمك بگيرم، شيطان گفت: در دنيا به آن چه تو

را كفايت كند قانع باش و كمك بگير بر آخرت خود به دوستى على بن ابى طالب و دشمن باش با دشمنان او. به درستى كه من عبادت كردم خدا را در هفت آسمان و معصيت نمودم او را در هفت زمين، نيافتم هيچ ملك مقربى و نه نبى مرسلى را مگر اين كه به واسطه دوستى على عليه السلام به خدا نزديك شده باشد.

صوفى مى گويد: ناگهان از پيش چشمم غايب شد. آمدم پيش امام باقر عليه السلام و اين خبر را براى ايشان گفتم حضرت فرمود: آن ملعون شيطان بود كه به زبان ايمان آورد و در قلب خود كافر شده است.(510)

پندهاى شيطان به موسى

امام صادق عليه السلام فرمود: شيطان آمد پيش حضرت موسى عليه السلام در حالى كه مشغول مناجات بود. فرشته اى به شيطان گفت: چه اميدى از حضرت موسى دارى زمانى كه او به مناجات ايستاده است؟

شيطان جواب داد: همان اميدى كه از پدرش حضرت آدم داشتم و حال آن كه او در بهشت بود.(511)

از معصومان عليه السلام نقل شده: روزى حضرت موسى عليه السلام نشسته بود، شيطان بر او وارد شد در حالى كه كلاهى رنگارنگ بر سر داشت. آن را از سر خود برداشت كنارى گذاشت و رفت نزديك حضرت موسى (ع) سلام كرد. آن حضرت فرمود: تو كيستى؟ گفت: شيطانم. فرمود: خدا خانه ات را خراب كند و تو را از مردم مؤمن دور دارد، اين كلاه راه راه رنگارنگ چيست؟ گفت: دلهاى مردم را وسيله آن جذب مى كنم. موسى به او فرمود: به من خبر بده كه وقتى فرزند آدم گناه مى كند، چه موقع بر او

مسلط مى شوى؟ گفت: زمانى كه عجب او را بگيرد و عمل خود را بزرگ و زياد حساب كند و گناه خود را كوچك به حساب آورد.

حق تعالى گفت با موسى به راز

كافر از ابليس روزى جوى باز

چون بايد ابليس را موسى به راه

گشت از ابليس موسى رمز خواه

گفت دائم ياددار اين يك سخن

من مگو تا تو نگردى مثل من

گر به موئى زندگى باشد تو را

كافرى نى بندگى باشد تورا

بعد گفت:اى موسى! - مى خواهم تو را نصيحت كنم و آن اين كه - با زنى كه بر تو حلال نيست در جايى خلوت نكن، چون اگر مردى با زنى نامحرم خلوت كند، من خودم رفيق او هستم - و اين قدر وسوسه مى كنم تا آنها را به گناه بكشانم - ديگر اينكه اگر با خدا عهد و پيمان بستى فورا به آن وفا كن، چون اگر كسى با خدا عهد كند، من ميان او وعهدى كه كرده واقع مى شوم - و نمى گذارم كه به عهد خو وفا كند و هم چنين اگر تصميم گرفتى كه صدقه دهى، آن را زود بده، چون اگر كسى قصد صدقه كند من رفيق او خواهم شد و او را از صدقه دادن باز مى دارم.(512)

شيطان مى خواست موسى را فريب دهد

صدوق از امام صادق عليه السلام نقل كرده: روزى حضرت موسى عليه السلام براى مناجات به كوه طور مى رفت. شيطان هم در پى او رفت. يكى از ملائكه بر او نهيب داد و گفت: از دنبال موسى كه كليم خدا است بر گرد، مگر به او اميد دادى؟ شيطان گفت: آرى، چنانچه پدر او آدم را به خوردن گندم

اغوا كردم، از موسى هم اميد دارم كه بر ترك اولى وادارش كنم - موسى متوجه شد - شيطان گفت:اى موسى كليم! مى خواهى تو را شش جمله پند بياموزم؟ موسى فرمود: خير، من احتياج ندارم، از من دور شو.

جبرئيل نازل شد و گفت:اى موسى! صبر كن، و گوش بده. او الان نمى خواهد كه تو را فريب دهد. موسى ايستاد و فرمود: هر چه مى خواهى، بگو. شيطان گفت آن شش چيز از اين قرار است:

اول: در وقت دادن صدقه به ياد من باش و زود بده كه من پشيمانت مى كنم، اگر چه آن صدقه كم و كوچك باشد؛ چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد.

در احاديث زيادى آمده: اگر انسان در كار خيرى كه مى خواهد انجام دهد عجله نكند شيطان او را از راه مى زند و نمى گذارد انجام دهد.

دوم:اى موسى! با زن بيگانه و نامحرم خلوت مكن؛ چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مى اندازم و وادار به زنا مى كنم.

سوم:اى موسى! در حال غضب به ياد من باش، براى اينكه در حال غضب تو را بر امر خلاف وادار مى نمايم و آرزو مى كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصود خود را عملى سازم.

چهارم: نزديك چيزهايى كه خداوند از آنها نهى كرده مشو؛ چون هر كس به آنها نزديك شود من او را در آنها مى اندازم.

پنجم: در دل خود فكر گناه و كار خلاف مكن؛ چون من اگر دلى را چركين ديدم به طرف صاحبش

دست دراز مى نمايم و او را اغوا مى كنم، تا آن كار خلاف را انجام دهد.

ششم: تا خواست ششم را بگويم، جبرئيل نهيب داد به موسى و گفت:اى موسى! حركت كن و گوش نده، او مى خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. موسى حركت كرد و رفت. شيطان صيحه كشيد و گفت:اى واى! پنج كلمه موعظه را كه ريشه كار من در آنها بود شنيد و رفت. مى ترسم آنها را به ديگران بگويد و آنها هدايت شوند! من مى خواستم پس از پنج كلمه حق، او را به دام اندازم، او و ديگران را اغوا نمايم ولى از دستم رفت.(513)

سؤال موسى از شيطان

روزى حضرت موسى بن عمران عليه السلام براى مناجات به كوه طور مى رفت. در بين راه به شيطان برخورد و شروع كرد با او صحبت كردن و شيطان هم جواب مى داد.

موسى عليه السلام فرمود: چرا آدم را سجده نكردى تا به لعنت خدا و ملائكه و جن و انس گرفتار نشوى؟ در جواب گفت:اى موسى! من به تو راست مى گويم. غرض خداوند سجده بر آدم نبود، بلكه مى خواست مرا بيازمايد و بداند آيا من غير او را سجده مى كنم يا خير! ولى من چون عاشق خدا بودم، حاضر نشدم غير او را سجده كنم و دست از عبادت او بردارم.

پور عمران بدن غرقه نور

مى شد از بهر مناجات به طور

ديد در راه سرد و نان را

غايت لشكر محزونان را

گفت: كز سجده آدم به چه رو

تافتى روى رضا راست بگو

گفت: شيطان به تو مى گويم راست

كه تو را نى خبر از عالم ماست

من و ما نيست ميان من

و دوست

آن چنانم كه خدا گويدم اوست.

گفت: موسى كه اگر كار اين است

لعن و طعن تو چرا آيين است

گفت: شيطان كه از اين گفت و شنود

امتحان كردن من بد نه سجود

گفت: عاشق كه بود كامل سير

پيش جانان نبرد سجده به غير

اين دم از كمشكش خود رستم

پيش زانوى ادب بنشستم

هم چنين در جواب شخص ديگرى كه از او پرسيد: چرا آدم را سجده نكردى تا مورد لعن ابدى قرار نگيرى؟ گفت: مثلى براى تو بياورم تا مطلب معلوم شود.

مردى دختر سلطان را ديد و عاشق او شد. داستان عشق او در شهر پيچيد. روزى دختر سلطان به آن مرد گفت: مرا خواهرى است از من زيباتر، كه من كنيز او هم نمى شوم و حسن و جمال او از من بهتر است.

گر ببينى خواهرم را يك زمان

تير مژگانش كند پشتت كمان

بنگر اكنون گر ندارى باورم

كز عقب مى آيد اكنون خواهرم

آن مرد كه مدعى عشق بود پشت سر خود نگاه كرد تا او را ببيند. دختر دست بر سينه اش زد و او را انداخت.

گفت: گر عاشق بدى يك ذره اى

كى شدى هرگز به غيرى غره اى

قصه ابليس و اين قصه يكى است

من ندانم تا كرا اينجا شكى است

ترك سجده از حسد گيرم كه بود

آن حسد از عشق خيزد نه از سجود(514)

شيطان دامهاى خود را به يحيى نشان داد

امام رضا از اجداد خود عليهم السلام نقل مى كند: شيطان از زمان حضرت آدم (ع) تا هنگامى كه حضرت عيسى عليه السلام به پيغمبرى رسيد نزد انبيا مى آمد، و با ايشان سخن مى گفت و سؤال هايى مى كرد، با حضرت يحيى (ع) بيشتر از ديگر پيغمبران آمد و رفت داشت.

روزى حضرت يحيى

عليه السلام به او فرمود: اى ابومره! (اين لقب شيطان است) مرا به تو حاجتى است. شيطان گفت: قدر تو از آن بزرگ تر است كه حاجت تو را بتوان رد نمود. آن چه مى خواهى بپرس تا پاسخ گويم.

حضرت يحيى (ع) فرمود: مى خواهم دام هاى خود را كه بنى آدم را به آنها گرفتار مى كنى به من نشان دهى!

آن ملعون پذيرفت و به روز ديگر وعده كرد. چون صبح شد، حضرت يحيى در خانه را بازگذاشت و منتظر او نشست. ناگاه ديد كه صورتى در برابرش ظاهر شد، رويش مانند روى ميمون، بدنش مانند بدن خوك، طول چشم هايش در طول رويش، هم چنين دهانش در طول رويش است. دندانهايش يك پارچه استخوان بود، چانه و ريش نداشت، دو سوراخ دماغش به طرف بالا بود، آب از چشمش مى ريخت، چهار دست داشت، دو دست در سينه او و دو دست ديگر در دوش او رسته بود. پى پاهايش در پيش رويش و انگشتان پاهايش در عقب مى باشد و به قول شاعر كه مى گويد:

ندانم كجا ديدم اندر كتاب

كه ابليس را ديد شخصى به خواب

به بالا صنوبر به ديدار حور(515)

چه خورشيديش از چهره مى تافت نور

فرا رفت و گفت: اى عجب اين توئى

فرشته نباشد بدين نيكويى

تو كاين روى دارى و حسن و قمر

چرا در جهانى به زشتى سمر(516)

چرا نقش بندت در ايوان شاه

بديدم دهن روى كرده است و زشت و تباه

تو را سهمگين (517) روى پنداشتند

به گرما به در زشت بنگاشتند

شنيد اين سخن بخت برگشته ديو

به زارى بر آورد بانك و غريو

كه اى نيك بخت اين نه شكل من است

وليكن قلم

در كف دشمن است

برانداختم بيخشان از بهشت

كنونم ببين مى نگارند زشت

حضرت يحيى ديد آن ملعون قبايى پوشيده و كمربندى بر روى آن بسته، بر آن كمر بند رشته و نخ هايى رنگارنگ آويخته، بعضى سرخ و بعضى سبز، به هر رنگى رشته اى در آن ميان ديده مى شد، زنگ بزرگى در دست و كلاه خودى بر سر نهاده و بر آن كلاه قلابى آويزان كرده است!

تا كه حضرت يحيى او را به اين هيئت ديد، از او پرسيد: اين كمربند چيست كه در ميان دارى؟ گفت: اين علامت انس گيرى و محبوبيت است كه من پيدا كرده ام و براى مردم زينت داده ام.

فرمود: اين رشته هاى رنگارنگ چيست؟ گفت: اينها اصناف زنان است كه مردم را با رنگ هاى مختلف و رنگ آميزى هاى خود مى ربايند!

فرمود: اين زنگ كه به دست دارى چيست؟ گفت: اين مجموعه اى است كه همه لذت ها در آن جمع گشته. (مانند طنبور، بربط، طبل، ناى و غيره.) چون جمعى به شراب خوردن پرداخته و لذتى نبرند من اين رنگ را به حركت در مى آورم تا مشغول خوانندگى و ساز شوند، چون صداى آن را شنيدند، از طرب و شوق از جا به در مى روند. يكى رقص مى كند، ديگرى بشكن مى زند و آن ديگر جامه بر تن مى درد.

حضرت يحيى (ع) فرمود: چه چيز بيشتر موجب كاميابى تو مى گردد؟ گفت: زنها، كه آنها تله هاى من هستند. چون نفرين و لعنت هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد زنها مى روم و از آنها سرخوش مى شوم.

حضرت يحيى (ع) فرمود: اين

كلاه خود كه بر سرگذاشتى چيست؟ گفت: با اين كلاه، خود را از نفرين هاى صالحان حفظ مى كنم. فرمود: اين قلاب كه بر كلاه آويزان كرده اى چيست؟ گفت: با اين، دلهاى صالحان را مى گردانم و به سوى خود مى كشم.

آن حضرت فرمود: تا حال هرگز بر من دست يافته اى؟ گفت: خير، وليكن در تو يك خصلت هست كه مرا خرسند مى سازد. فرمود: آن كدام است؟ جواب داد: هنگام افطار، قدرى غذا بيشتر مى خورى و اين موجب سنگينى تو مى شود و ديرتر به عبادت برمى خيزى.

حضرت فرمود: من با خدا عهد كردم كه هرگز از طعام سير نشوم، تا خدا را ملاقات نمايم. شيطان هم گفت: من نيز عهد كردم كه ديگر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات كنم. پس بيرون رفت و ديگر به خدمت آن حضرت نيامد.(518)

مردم در نزد شيطان سه گروه اند

وهب بن ورد نقل مى كند: روزى شيطان در برابر يحيى بن زكريا نمايان گشت و گفت: يا يحيى! مى خواهم اندرزتان دهم.

فرمود: به نصحيت تو احتياج ندارم، ولكن مرا از بنى آدم خبر بده كه در پيش تو چگونه اند؟ ابليس عرض كرد: بنى آدم در پيش من بر سه گونه اند:

1 - طايفه اول مؤمنان مى باشند كه سخت ترين افرادند هميشه آنها را وسوسه مى كنيم تا به گناه آلوده كنم و از راه منصرف شوند. بعد از آن متوجه مى شوند كه كار اشتباهى انجام داده اند. (مانند زمانى كه واعظى به منبر مى رود و مردم را پند مى دهد، آيات توبه را براى آنان مى خواند و آنها فورا عوض مى

شوند. در اين زمان - توبه و استغفار مى نمايند، از گناه دست مى كشند) نمى توانم در رابطه با آنان كارى از پيش ببريم، فقط ناراحتى و زحمت ما از اين طايفه است.

2 - طايفه دوم كسانى هستند كه در اختيار ما و به فرمان ما تسليم مى باشند. آنها را مانند توپى كه در دست كودكان شما است و به هر طرف پرت مى كنند، همان طور آنان در دست ما هستند و به هر جا و هر گناه و فساد و فحشا كه بخواهيم مى كشانيم. آنها براى ما زحمتى ندارند، لازم نيست براى آنها وقت صرف كنيم، حتى خود آنان بدون اين كه ما دستورى بدهيم، اجرا كننده اند.

3 - طايفه سوم مانند شما پيامبران و اولياءالله و مؤمنين حقيقى مى باشند كه حرف و وسوسه ما در آنان اثر ندارد؛ چون اين را مى دانيم، زحمت به خود نمى دهيم، دنبال آنان نمى رويم، از اول از ايشان ماءيوس هستيم و در نتيجه از دست آنان راحتيم.(519)

توبه شيطان

از ابن عباس نقل شده: وقتى حضرت عيسى عليه السلام به پيامبرى رسيد و سى سال از عمر او گذشت، روزى شيطان لعين در پشت بيت المقدس با آن حضرت ديدار كرد و گفت: اى عيسى! تو آن بزرگى هستى كه خدا تو را بزرگ و با شخصيت قرار داد و بدون پدر به وجودت آورد! عيسى (ع) فرمود: بلكه بزرگى از آن كسى است كه مرا بدون پدر خلق كرد و همين طور حضرت آدم (ع) و حوا را بدون پدر و مادر آفريد.

گفت: اى عيسى! تو آن بزرگى هستى كه خدا

تو را به جايى رسانيده كه در كودكى و در گهواره سخن گفتى. عيسى فرمود: اى شيطان! بزرگى مخصوص آن كسى است كه زبان مرا گويا كرد و گنگ نگردانيد و اگر مى خواست مى توانست بدون زبانم كند. گفت: اى عيسى! تو كسى هستى كه در بزرگى و خدايى به جايى رسيدى كه با گل، پرنده اى ساختى و بر آن دميدى و او به پرواز در آمد.

فرمود: بزرگى مال كسى است كه مرا آفريده است و آنچه را كه من در او دميدم، به پرواز درآورد.

گفت: تو در بزرگى به جايى رسيدى كه مريض ها را شفا مى دهى! فرمود: بزرگى مال كسى است كه به اذن او شفا مى دهم و اگر بخواهد خود من را هم مريض مى گرداند.

عرض كرد: تو چنان بزرگوار هستى كه مرده را زنده مى كنى! فرمود: بزرگوار كسى است كه به اذن او مرده را زنده مى كنم و ناچار او خودم را مى ميراند و خود باقى مى ماند.

عرض كرد: اى عيسى! تو آن بزرگ و خدايى هستى كه از دريا عبور مى كند، بدون آن كه پاهايت تر شود و در آن فرو نمى روى. فرمود: عظمت كسى دارد كه دريا را در برابر من رام كرد و اگر بخواهد مرا غرق مى كند.

عرض كرد: اى عيسى! تو آن كسى هستى كه در آينده نزديك از زمين و آسمانها و آن چه در آنها است بالاتر مى روى و فوق همه آنها قرار مى گيرى و به جايى خواهى رفت كه تدبير امور خلايق و تقسيم ارزاق آنها را مى كنى.

عيسى گفت: حمد و

ستايش مى كنم خدا را به وزن سنگينى عرش و به اندازه اى كه آسمان ها و زمين پر شود.

وقتى شيطان چنين شنيد، راه خود را گرفت و رفت تا رسيد به درياى سبز و فكر كرد كه چيزى از خود ندارد و هر چه هست از خدا است. زنى از جن در كنار دريا مى رفت ناگاه نگاهش به ابليس افتاد! ديد روى صخره به سجده افتاده و اشك آن ملعون روان است. از روى تعجب به شيطان نگاه كرد و گفت: واى بر تو اى ملعون! چه اميدى از اين سجده طولانى دارى؟ در جواب گفت: اى زن مؤمنه! و اى دختر مرد مؤمن! اميدوارم خداوند از آن قسمى كه خورد و گفت: مرا داخل جهنم و آتش كند برگردد و به رحمت خودش مرا به بهشت ببرد.(520)

امام باقر عليه السلام فرمود: يكى از روزها شيطان با عيسى بن مريم (ع) ملاقات كرد. آن حضرت فرمود: آيا شده كه مكر و حيله تو در من اثر كرده باشد و مرا فريفته باشى؟

گفت: چگونه مكر و حيله من به تو رسد، در حالى كه جده تو زن عمران، وقتى كه مادرت به دنيا آمد، به خدا پناه برد و گفت: پروردگارا! فرزندى كه زاده ام دختر است و من او را (مريم) نام نهادم. او و فرزندانش را از شر شيطان رجيم به پناه تو در آوردم. تو اى عيسى! از ذريه او هستى حيله من در تو مؤ ثر نيست.(521)

شيطان باز هم به عيسى طمع دارد

روزى شيطان جلوى حضرت عيسى عليه السلام ظاهر شد و عرض كرد:اى كسى كه آدم هاى كور را شفا مى دهى! مريض ها

را از بيمارهاى كشنده مى رهانى و مرده ها را زنده يم كنى! - اگر راست مى گويى - خود را از كوهى بلند بينداز و خود را حفظ كن كه صدمه به تو و جان تو نرسد. حضرت عيسى عليه السلام فرمود: مى خواهى مرا بفريبى كه اقدام به خودكشى كنم و مورد غضب خداوند واقع شوم و مخلد در آتش باشم. بعد فرمود: تمام كارهايى كه از من صادر مى شود به اذن خدا است و از خود نمى توانم كارى انجام دهم.(522)

در اين جا شيطان لعين از روى فريب و شيطنت خود به زبان خيرخواهى و نصيحت به آن حضرت چنين گفت: اگر اين كار را انجام دهى و خود را از بالاى كوه پرت كنى، مردم به تو علاقه بيشترى پيدا مى كنند و ايمان آنها محكم تر مى شود و آنان كه هنوز ايمان نياورده اند، ايمان خواهند آورد.

با اين نيرنگ مى خواست عيسى بن مريم (ع) را وادار به خودكشى كند و در نتيجه، به عقوبت الهى گرفتار شود و اگر كشته نشد، لااقل يك عمل غير عقلانى و خلاف دستور خدا انجام داده باشد. (شيطان را همين بس كه پيغمبرى از پيامبران الهى را وادارد كه كه اگر شده كار پسنديده اى را ترك نمايد.)

شيطان و سلمى

وقتى هاشم و مطلب براى خواستگارى (سلمى) به مدينه آمدند، پيش پدر سلمى رفتند و مطلب خود را بيان كردند، (سلمى) و پدرش رضايت دادند، شيطان به صورت پيرمردى در آمده به سلما گفت: من از اصحاب هاشم هستم براى نصيحت و خيرخواهى پيش تو آمده ام. هاشم، اگر چه در زيبايى در

آن مرتبه است كه مى دانى، وليكن چند صفت زشت در او وجود دارد. از جمله: بسيار بخيل و مال دوست و به زنان كم رغبت است. زنى را كه بسيار دوست دارد بيشتر از دو ماه نگاه نمى دارد. زنان بسيارى گرفته و همه را طلاق داده است. ديگر اين كه او در جنگ ها ترسو است و شجاعت ندارد، (سلمى) گفت: اگر آن چه در حق او مى گويى راست باشد، اگر قلعه هاى خيبر را براى من پر از طلا و نقره كنند در او رغبت ننمايم او را نخواهم پذيرفت. شيطان لعين اميدوار شد و در پوشش شخصى ديگر از اصحاب هاشم نزد (سلمى) آمد و مانند آن افسانه ها را بار ديگر بر او خواند! باز در لباس شخص سومى نزد او رفت، و همان حرف هاى گذشته را تكرار كرد. وقتى پدر سلمى نزد او آمد، او را غمگين يافت. گفت: اى سلمى چرا اندوه گينى؟ امروز هنگام شادى و كاميابى تو است، عزت و كرامت ابدى، براى تو فراهم گرديده است.

سلمى گفت: اى پدر! مى خواهى مرا به ازدواج شخصى در آورى كه به زنان ميلى ندارد و آنان را طلاق مى دهد؟ او آدمى ترسو است، در جنگ ها شجاعت ندارد. پدر سلمى چون اين سخن را شنيد، خنديد و گفت: اى سلمى! هيچ يك از آن صفاتى كه گفتى در اين مرد وجود ندارد. مردم به بخشش و گذشت او مثل مى زنند، از بسيارى طعام كه به مهمانان خورانيده و از بسيارى گوشت و استخوان كه براى ايشان فرستاده، او را هاشم ناميده اند. هرگز

زنى را طلاق نداده و در شجاعت شهره آفاق است، در خوش رويى و خوش خويى نظير ندارد. آن كه اين سخنان را به تو گفته شيطان بوده است.

شيطان در مجلس عقد سلمى

بعد از آن كه (سلمى) سخاوت و شجاعت هاشم را از پدر خود شنيد او را پسنديد و مجلس عقد برپا شد. (عمرو) پدر (سلمى) گفت: ما خطبه عقد را قبول كرديم، ليكن ناچاريم به عادت قديمى خود عمل كنيم، و آن مهر زيادى است كه براى اين امر بايد بپردازيد. اگر اين عادت در ميان ما نبود اظهار نمى كرديم. مطلب برادر هاشم گفت: ما صد ناقه سياه چشم، سرخ مو، براى شما مى فرستيم.

شيطان كه از جمله حضار بود، گريست. نزد پدر (سلمى) آمد و گفت: مهر را زياد كن! (عمرو) پدر سلمى گفت: اى بزرگواران! قدر دختر ما نزد شما همين بود؟ مطلب گفت: هزار مثقال طلا مى دهيم. باز شيطان اشاره كد به سوى پدر سلمى و گفت: مهر را اضافه كن! پدر سلمى گفت:اى جوان! در حق ما كوتاهى كردى. مطلب گفت: يك خروار عنبر و ده جامه سفيد مصرى و ده جامه عراقى نيز افزودم. باز شيطان گفت: زيادتر بخواهيد! پدر سلمى گفت: نزديك آمديد احسان كرديد، باز هم اكرام فرماييد: مطلب گفت: پنج كنيز هم براى خدمت ايشان مى دهيم! باز شيطان اشاره كرد بيشتر طلب نماييد، پدر سلمى گفت:اى جوان! آنچه مى دهيد باز به شما باز مى گردد. مطلب گفت: ده اوقيه (523) مشك و پنج قدح كافور نيز افزوديم، آيا راضى شديد؟ باز شيطان خواست وسوسه كند، پدر سلمى بر او بانگ زد و گفت: بد

سيرت دور شود. مرا در اين مجلس شرمنده كردى. آن گاه مطلب نيز او را از خود راند و بر او بانگ و درخواست كرد او را از خيمه بيرون كردند.

شيطان از دست هاشم فرار مى كند

وقتى شيطان را از مجلس بيرون كردند، يهوديانى كه دشمن هاشم بودند و در مجلس حضور داشتند نيز بيرون رفتند. بزرگ يهوديان به سلمى گفت: اين مرد پير داناترين مردم شام و عراق است، چرا فكر و تدبير او را ناديه گرفتيد؟ ما دوست نداريم دختر خود را به غريبى كه از اهل بلاد ما نيست بدهى. سپس چهارصد نفر از يهوديان كه حاضر بودند، شمشيرهاى خود را كشيدند و در برابر هم ايستادند. بزرگان حرم هم چهل نفر بودند، آنها هم شمشيرها را كشيدند. مطلّب بر سركرده يهود حمله آورد هاشم بر شيطان ملعون. شيطان گريخت. هاشم به او رسيد او را گرفت بلند كرد و بر زمين زد.

چون نور محمد صلى الله عليه و آله و رسالت در صلب هاشم بود، بر او تابيد نعره زد و به سرعت از زير دست او گريخت.(524)

شيطان در تولد پيغمبر (ص)

از امام صادق عليه السلام روايت شده: شيطان به هفت آسمان بالا مى رفت و اخبار آسمانها را مى شنيد. هنگامى كه حضرت عيسى عليه السلام زاده شد او را از سه آسمان باز داشتند و تا چهار آسمان بيشتر بالا نمى رفت. وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله متولد شد. او را از همه آسمانها منع كردند، و شياطين را با تيرهاى شهاب از رفتن به آسمان ها راندند. قريش گفتند: بايد عمر دنيا به سر آمده و هنگام قيامت باشد كه اهل كتاب مى گفتند و ما مى شنيديم! عمرو بن اميه كه داناترين مرد عرب جاهليت بود، گفت: بنگريد اگر ستاره هاى معروفى كه مردم به وسيله آنها هدايت مى شوند و به واسطه

آنها زمستان و تابستان را ارزيابى مى كنيد، اگر يكى از آنها بيفتد، بدانيد وقت آن است كه همه اهل دنيا نابود مى شوند و اگر آنها به حال خود هستند و ستاره هاى ديگرى ظاهر شده پس بايد منتظر حادثه اى غير از اين باشيد.

نيز امام صادق عليه السلام فرمود: در آن شب، شيطان در ميان اولاد خود فرياد زد تا همه دور او جمع شدند. گفت:اى سيد و بزرگ ما چه چيز تو را اين قدر آشفته كرده است؟

گفت: واى بر شما، از آغاز شب تا كنون احوال آسمانها را دگرگون مى يابم. بايد حادثه عظيمى در زمين رخ داده باشد، از زمانى كه عيسى عليه السلام به آسمان بالا رفت مانند آن واقع نشده است!

برويد بگرديد و جست و جو كنيد كه چه رخداد مهمى شده است؟ رفتند و همه جا را گشتند. برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم. آن ملعون گفت: به دست آوردن اين خبر كار من است. آن گاه در زمين به كاوش پرداخت. تمام دنيا را زير پا گذاشت تا به حرم رسيد، ديد ملائك اطراف حرم را گرفته اند، خواست به حرم رود كه ملائك بر او بانگ زدند، او برگشت.

مانند گنجشك، كوچك شد و مى خواست از جانب كوه حرا داخل شود، گفتند اى ملعون! برگرد.

گفت:اى جبرئيل! يك حرف از تو سؤال مى كنم، بگو امشب چه خبر مهمى واقع شده است؟

جبرئيل گفت: محمد صلى الله عليه و آله كه بهترين پيامبران خداست امشب متولد شد. پرسيد: آيا مرا در او بهره اى هست؟ جبرئيل گفت: خير، پرسيد: آيا در امت او بهره اى دارم؟ گفت: بلى،

شيطان گفت: راضى شدم (525)

هنگام ولادت آن حضرت، شيطان را به زنجير بستند و چهل روز او را در قلعه اى زندانى نموند، تخت او را چهل روز در آب شناور كردند، بت ها همه سرنگون شدند و صداى واويلا از شيطان بلند شد.(526)

شيطان در شكم بت

شيطان براى فريفتن مردم از هر راهى استفاده مى كند حتى از زبان بت و داخل شدن در شكم آن. در اين باره به داستان زير توجه كنيد:

عمر بن جبله كلبى مى گويد: روزى گوسفندى براى بتى قربانى كردم. از درون بت صدايى شنيدم كه گفت: يا عصام، يا عصام، اسلام آمد، بت ها نابود شد، خون ها محفوظ ماند و صله رحم رواج پيدا كرد.

عمرو مى گويد: من از اين قضيه تعجب كرده و گوسفندى ديگرى قربانى كردم. باز صدايى از بت خطاب به بكر بن جبل شنيدم كه مى گفت: پيامبر مرسل (ص) آمد، اهل يثرب او را تصديق مى كنند، و اهل نجد و تمامه، و اهل فلج و يمامه او را تكذيب مى نمايند.

بعد از اين قضيه، عمرو بن جبله و بكر بن جبل خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و اسلام آوردند. در اين هنگام شيطانى كه نامش مسعر بود از درون بت هبل اشعارى در تعريف و تمجيد از بت و بت پرستى خواند. بعد از شنيدن اين اشعار، تمام بت پرستان به سجده افتادند؟! دوباره شيطان خطاب به مردم گفت: فردا هم بياييد تا درباره بت پرستى بيشتر براى شما سخن بگويم. - بت پرستان به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم گفتند: - تو هم

فردا بايد به مسجد الحرام بيايى و حقيقت را از زبان اين بت بزرگ بشنوى. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از اين داستان افسرده خاطر گرديد. در اين هنگام، يكى از جن هاى مؤمن پيش آن حضرت آمد و گفت: يا رسول الله! حتما فردا شما هم تشريف بياوريد. من شيطانى را كه از درون بت سخن مى گفت كشتم و خود به جاى او سخن خواهم گفت.

روز بعد همه بت پرستان، طبق گفته شيطان، گرد آمده و به انتظار پيامبر (ص) ماندند. وقتى آن حضرت وارد مسجدالحرام شد تمام بت ها سرنگون شدند!! مشركان فورا آنها را به جاى خود قرار داده و به بت (هبل) گفتند: سخنانى كه ديروز قول دادى، به گوش محمد برسان؟! ناگهان از داخل شكم بت (هبل) صدايى بر آمد و از آن حضرت تعريف و تمجيد بسيارى كرد و بت پرستى را باطل اعلام نمود و گفت:

اى مردم! بعد زا موسى و عيسى، حضرت محمد (ص) پيامبر بر حق است. مردم بايد از وى پيروى كنند و بت پرستى را ترك نمايند كه آن باطل است.

بت پرستان شرمگين و خجالت زده به هم گفتند: محمد بتها را هم فريب داده؛ همان طور كه خود را فريب داده و عده اى را به دين خود دعوت كرده است.(527)

شيطان در ميان شاه درخت

شيطان نه تنها براى منحرف كردن مردم درون بت مى رود، بلكه براى گمراه نمودن آنان به ميان درخت رفته و از آن جا با مردم جاهل سخن مى گويد و آنا را از خدا دور و عليه پيامبرش تحريك مى كند. مانند سخن گفتن او با

اصحاب (رس) از ميان شاه درخت.

اصحاب (رس) قومى بودند بعد از سليمان بن داود در منطقه در مينيه آذرباييجان، يا در بلاد مشرق، يا انطاكيه و در اطراف يمامه زندگانى مى كردند. اميرالمؤمنين در تفسير آيه

(و اصحاب الرس و ثمود و قرونا بين ذالك كثيرا)

مى فرمايد: اصحاب (رش) پس از طوفان نوح عليه السلام درخت صنوبرى (528) به دست يافت بن نوح عليه السلام كنار چشمه (روشن آب) كشت شده بود، اصحاب (رس) آن را عبادت مى كردند!

آن جمعيت در دوازده آبادى سر سبز و خوش آب و هوا به نام هاى آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند، فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور ساكن بودند كه بزرگترين آبادى اسفندار (و شاه درخت) در كنار آن بود. در بيرون هر آبادى شاخه اى از صنوبر را كاشته و نهرى را از همان (روشن آب) از كنار آن درخت جارى ساخته بودند.

مردم هر ماه در يك آبادى عيد گرفته و جشن و پاى كوبى برگزار مى كردند. قربانى ها كرده و داخل آتش مى انداختند. وقتى دود آن قربانى ها بلند مى شد در مقابل درخت صنوبر به سجده افتاده، گريه و زارى مى كردند و درخواست آمرزش گناهان خود را مى نمودند!

در اين هنگام، شيطان با صداى نازكى از ميان درخت با آنان صحبت كرده و مى گفت: اى بندگان! من از شما راضى شدم، شما را بخشيدم و از گناهان شما در گذشتم سر از خاك برداريد.

وقتى مردم اين بشارت را مى شنيدند را مى شنيدند از خوشحالى به رقص و پاى كوبى مى پرداختند، شرب خمر مى نمودند تا روز به پايان مى رسيد

و متفرق مى شدند.

هنگامى كه عيد نوروز فرا مى رسيد جمعيت دوازد آبادى، در شهر اسفندار كنار صنوبر بزرگ (شاه درخت) اجتماع مى نمودند و جشن و سرور بيشترى بر پا مى كردند، قربانى هاى زيادترى كرده و گريه ها و ناله هاى بيشترى سر داده و سجده هاى طولانى ترى مى كردند. در اين بين شيطان با صداى بلندتر و خشن ترى آنان را به آمرزش گناهان، عفو و مغفرت، بهشت و نعمت هاى آن وعده مى داد.

آن بيچاره ها از خوشحالى سر از پا نمى شناختند و به لهو و لعب مشغول مى شدند به رقص و پاى كوبى بيشترى مى پرداختند. اين كار تا 13 روز ادامه داشت در روز سيزدهم متفرق شده و به آبادى هاى خود بر مى گشتند.

وقتى شيطان آنان را به گمراهى كشانيد و در گناه و معصيت غرق كرد، خداوند پيامبرى به نام (حنظله) بر ايشان فرستاد. آنها هم پيامبر را در چاه زندانى كردند. خدا بر آنان غضب كرد و به بدترين عذاب مجازاتشان نمود.(529)

شيطان در گردهم آيى تروريستى مكه

روايت شده: وقتى كفار قريش ديدند پيامبرى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم هر روز رونق مى گيرد و حيله هاى آنها سودى نبخشيده سركردهاى قريش در (دار الندوه) نشست ويژه اى ترتيب دادند.

كسى كه سنش از چهل سال كم تر بود راه نمى دادند. اين گردهم آيى از چهل نفر از سران قريش شكل گرفت. شيطان ملعون هم به صورت پيرمردى در آمد! خواست داخل شود، دربان گفت: كيستى؟ جواب داد: پيرمردى از اهل (نجد) هستم و شما به راءى من احتياج داريد؟! شنيدم براى خلاصى از

دست اين مرد جمع شده ايد. آمده ام كه راءى خود را در اين باب به شما بگويم، دربان گفت: داخل شو، او هم داخل شد و در جاى خود نشست. وقتى مجلس رسميت پيدا كرد، ابوجهل گفت: اى گروه قريش! در ميان عرب كسى از ما عزيزتر نبود، ما اهل خانه خداييم، مردم از اطراف عالم هر سال دو مرتبه براى حج و عمره به مكه مى آيند و ما را گمراهى مى دارند.

چنين بوديم تا آن كه محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم در ميان ما سر بر آورد. از نظر راست گوى او را امين خود قرار داديم. الان كه بزرگ شده ادعا مى كند پيامبر خدا است، خبرهاى آسمان به سوى آن مى آيد، بى خردى را به ما نسبت مى دهد.

به خدايان ما بد مى گويد. جوانان ما را فاسد و جماعت ما را پراكنده نموده است. مى گويد: گذشتگان ما، در آتش اند و هيچ چيز از اين، براى ما سنگين تر نيست. من براى او فكرى كرده ام، همه گفتند: چه فكرى؟ گفت: كسى را بفرستيم او را پنهانى بكشد! اگر بنى هاشم خون او را طلب كردند ده ديه براى خون او بدهيم! شيطان گفت: اين فكر، بسيار خبيث است. گفتند: چرا؟ جواب داد: زيرا بنى هاشم كشنده او را مى كشنده، چه كسى حاضر است كشته شود؟

عاص بن وائل و اميه ابن خلف گفتند: ساختمانى محكم مى سازيم. سوراخ هايى در آن مى گذاريم، او را در آن جا زندانى مى كنيم و در آن را مى بنديم تا كسى نتواند پيش

او رود! همان جا بماند تا بميرد!

شيطان گفت: اين پيشنهاد از اولى بدتر است. بنى هاشم هنگام حج از مردم كمك مى خواهند و او را نجات مى دهند.

ابوسفيان گفت: او را به شتر چموشى سوار مى كنيم و محكم مى بنديم، از شهر بيرون مى كنيم تا شتر او را در كوه هاى مكه پاره پاره كند.

شيطان گفت: اين راى از همه آنها ناپسندتر است. اگر او را زنده بيرون كنيم، او از همه كس خوش روتر و خوش زبان تر است. با شيرين زبانى همه قبايل عرب را فريفته خود مى نمايد. لشكرى تجهيز كرده حمله مى كند و شما را از بين مى برد! همه كفار حيران شدند و به شيطان گفتند: اى پيرمرد! نظر تو درباره اين امر چيست و چه بايد كرد؟ جواب داد: نظر من اين است كه از هر قبيله يك نفر، از بنى هاشم هم يك نفر با خود هم صدا كنيد و همه يك مرتبه با شمشير بر سر او ريزيد و او را بكشيد.

در اين صورت خون او در ميان قبايل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند طلب خون او كنند، اگر ديه بخواهند به آنها بدهيد.

اهل شوراى مكه گفتند: ما ديه مى دهيم و همه به اتفاق گفتند: راى اين پيرمرد نجدى از همه بهتر است و همان را پسنديده و عمل كردند.(530)

شيطان در جنگ بدر

وقتى كه لشكر اسلام و مشركان در برابر هم صف بستند، و صف ها سامان گرفت، ابليس به صورت سراقه بن مالك نزد قريش آمد. قرآن در اين باره مى فرمايد:

-اى پيامبر! به ياد آر وقتى را كه، شيطان

كردار زشت آنا را در نظرشان زيبا نمود - و براى فريب دادن آن جاهلان به شكل پيرمردى در آمد - و گفت: من با قبيله خود شما را يارى مى دهم و كارهاى پليدشان را به ديد آنان آراسته گردانيد.

و نيز افزود: هم چنين امروز - مسلمانان تاب مقاومت شما را ندارند - احدى بر شما غالب نمى شود، (و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و انى جارلكم) و من امروز شما را امان دهنده ام و لشكرى بسيار از شياطين را حاضر كرده و به كفار نشان داد و گفت: با اين لشكر به كمك شما آمده ام و شما را پشتيبانم!.(531)

پرچم را به من دهيد. سپس علم را به دست گرفت و از پيشاپيش لشكر حمله مى كرد. چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم چنين ديده دست نياز به درگاه خالق بى نياز بلند كرد و مشغول دعا و تضرع شد.

گفت: خدايا! اگر اين ها كشته شوند، ديگر در اين سرزمين كسى تو را نمى پرستد. جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله! غمگين مباش، خداوند مرا با هزار فرشته فرستاد. در همين هنگام ابر سياهى با برق بسيار بر بالاى سر لشكر ظاهر شد حضرت ايستاد، مسلمانان صداى اسلحه از آن مى شنيدند، و آوازى شنيدند كه مى گفت: نزديك برو اى هيزوم (هيزوم نام اسبى است كه آن روز جبرئيل بر آن سوار بود) چون ابليس لعين جبرئيل امين را ديد در حالى كه دستش در دست حارث بن هشام بود علم را از دست انداخت و به عقب برگشت كه فرار كند!

حارث

گفت: اى سراقه! كجا مى روى؟ در چنين حالى ما را تنها مى گذارى؟ ابليس گفت: من مى بينم چيزى را كه شما نمى بينيد. من نيروى عظيمى از فرشتگان آسمان را مى بينم و شما نمى بينيد! و گفت: از شما بيزارم. از قدرت و غضب و عقاب خدا مى ترسم كه عقاب خداوند بسيار است.(532)

حارث به گمان آن كه سراقه است گفت: اى سراقه! تو دروغ مى گويى. من چيزى نمى بينم، مگر فرومايگان مدينه را. شيطان با دست خود بر سينه حارث زد و دست خود را از دست او بيرون آورد و گريخت. در پى او مردم هم گريختند.

مولانا اين تكه تاريخ و فرار شيطان از ترس ملائكه را در قالب اشعارى بيان كرده است:

همچون شيطان در سپه شد صد يكم

خواند افسون كه اننى جار لكم

چون قريش از گفت او حاضر شدند

هر دو لشكر در ملاقات آمدند

ديد شيطان از ملائكه اسپهى

سوى صف مؤمنان اندر رهى

ان جنودا لم تروها صف زده

گشت جان او زبيم آتشكده

پاى خود واپس كشيده مى گرفت

كه همى بينم سپاهى من شگفت

گفت: حارث از سراقه شكل هين

دى (533) چرا تو مى نگفتى اين چنين

گفت: اين دم من همى بينم حرب

گفت: مى بينى جعاشيش عرب

مى نبينى غير اين ليك اى تو ننگ

آن زمان لاف بود اين وقت جنگ

دى همى گفتى كه پايندان شدم

كه بودتان فتح و نصرت دم به دم

دى زعيم الجيش (534) بودى اى لعين

وين زمان، نامرد و ناچيز و مهين

تا بخورديم آن دم تو و آمديم

تو به تون (535) رفتى و ما هيزم شديم

چون كه حارث با سراقه گفت: اين

از عتابش خشم گين شد آن لعين

دست خود خشمين

ز دست او كشيد

چون ز گفت اوش درد دل رسيد

سينه اش را كوفت شيطان و گريخت

خون آن بيچارگان زين مكر ريخت

چون كه ويران كرد چندين عالم او

پس بگفت انى برى منكم

كوفت اندر سينه اش انداختش

پس گريزان شد چو هيبت تاختش (536)

جبرئيل شيطان را دنبال كرد و به تعقيب او پرداخت تا به دريا رسيدند. در آب فرو رفت و گفت: پروردگارا! وعده ام دادى كه تا آخر دنيا زنده بمانم، به وعده خود وفا كن، اى خدا! مگر از مهلتى كه به من دادى پشيمانى؟

عده اى از كفار كشته و عده اى اسير شدند و بقيه هم به طرف مكه برگشتند. هنگامى كه به مكه رسيدند گفتند: سراقه ما را فرارى داد.

خبر به سراقه رسيد، نزد قريش آمد. سوگند ياد نمود و گفت: من از جنگ شما با خبر نشدم تا وقتى كه خبر گريختن شما را شنيدم. من در آن جنگ اصلا حاضر نبودم.

وقتى مسلمان شدند، تازه فهميدند آن كسى كه گريخت شيطان بوده كه به شكل سراقه در آمده و باعث شكست آنها شده است.(537)

شيطان و عمار ياسر

(عمار) هم از جمله كسانى است كه از اول، زير بار فرمان شيطان نرفت. از همان آغاز با او مخالف بود با مسلمان شدن و عبادتش او را اذيت مى كرد. چند مرتبه با شيطان كشتى گرفت و او را بر زمين زد.چنان چه وارد شده: در يكى از سفرها، كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با اصحاب خود مى رفتند، آب آنان تمام شد. آن حضرت به (عمار) فرمود: برو از چاهى كه در فلان موضع بيابان است آب بياور.

وقتى (عمار) كنار چاه

رسيد، مى خواست آب بردارد، شيطان آمد و گفت: نمى گذارم از اين چاه آب بردارى! زيرا چاه مسكن شياطين است.

(عمار) در برابرش ايستاد و با او در افتاد. با يك حمله شيطان را بر زمين زد. سنگى برداشت و با آن بينى شيطان را شكست. وقتى روى سينه او نشست، ديد بسيار لاغر و رنجور است.

پرسيد: آيا همه شياطين چنين لاغراند؟ در جواب گفت: بعضى از شياطين چاق و بعضى لاغرند، من هم كه چنين لاغرم بر انسانى موكل هستم كه موقع خوردن غذا (بسم الله) مى گويد و من نمى توانم از غذاهاى او بخورم، از اين رو لاغر شده ام.

سپس گفت: اى (عمار)! از روى سينه من بلند شو تا بار ديگر كشتى بگيريم، اگر اين دفعه نيز مرا به زمين زدى چيزى به تو ياد مى دهم كه از آن نفع ببرى.

(عمار) از روى سينه او بلند شد و كشتى گرفتند. اين بار هم شيطان را بر زمين زد و گفت: چيزى را كه به من قول دادى، بگو. شيطان گفت: اى (عمار)! بدان در هر خانه اى كه قرآن خوانده شود به خصوص (آيه الكرسى) شياطين از آن فرار مى كنند.

(عمار) ياسر او را رها كرد و مشك خود را پر آب نمود و برگشت خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، و داستان را براى آن حضرت تعريف نمود.(538)

شيطان در روز عاشورا

شيطان لعين تصميم گرفته كه انتقام خود را از اولاد آدم بگيرد. لذا در تمام اختلافات حضور پيدا مى كند، در تمام جنگ ها حاضر مى شود و جبهه دشمن را تقويت مى كند، فراريان را با

حيله بر مى گرداند، به سوى ميدان مى كشاند و آتش جنگ را شعله ور مى سازد.

يكى از آن جاها روز عاشورا بود كه تمام لشكريان خود را جمع كرده و به پايكوبى و رقص پرداخت. هر كس از لشكر امام حسين عليه السلام شهيد مى شد، از خوشحالى فرياد مى زد و رقص مى كرد. هر كدام از لشكريا عمر سعد فرار مى كردند، شيطان به صورت يكى از سر كرده هاى لشكرها در مى آمد و سر راه شان را مى گرفت و آنان را به ميدان بر مى گرداند. مى گفت: واى بر شما، اين همه جمعيت و مردان شجاع، از يك نفر تشنه و بى كس و مجروح گريزان شده ايد! مردانگى و غيرت شما كجا رفت؟! برگرديد او را محاصره كنيد، با ضرب شمشير از پاى در آوريد و اگر نمى توانيد، او را تير باران نماييد.

با حيله و نيرنگ لشكر را بر مى گردانيد و شورى ديگر در جنگ ايجاد مى كرد. ولى آنها چون جراءت نمى كردند از نزديك با امام حسين عليه السلام بجنگند از دور، آن قدر تير به سوى آن مظلوم انداختند كه مانند مرغ پر در آورده بود. وقتى كه تير سه شعبه زهر آلود بر سينه امام نشست و از پشت سر بيرون آمد، امام عليه السلام از بالاى اسب بر زمين افتاد. شيطان ميان آسمان و زمين از خوشحالى فرياد زد و گفت: امروز كينه خود را بر سر اولاد آدم خالى كردم و انتقام خود را گرفتم. او مى كوشيد تا لشكر زودتر كار حسين عليه السلام را تمام كند.(539)

زينب مى

فرمايد: وقتى ابن ملجم ضربت بر سر پدر بزرگوارم زد، من آثار مرگ را در ايشان ديدم، پيش رفتم و عرض كردم: اى پدر بزرگوار! (ام ايمن) حديثى از براى من گفته است دوست دارم آن را از دو لب مبارك شما بشنوم. آن حضرت فرمود: اى نور ديدگان من! حديث همان است كه (ام ايمن) به تو گفته و برخى از مصيبت هاى كربلا و گرفتارى هاى آن روز را براى دخترش زينب بيان كرد تا جايى كه فرمود: زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ما را به اين حديث خبر مى داد، فرمود:

يا على! در آن روز، ابليس با شياطين خود، از شدت شادكامى در سرتاسر زمين پرواز مى كند و به شياطين و هوادارانش مى گويد:

اى جماعت شياطين! شاد باشيد كه انتقام خود را از فرزندان آدم گرفتم، برترين بدبختى را براى آنها فراهم كردم، جهنم را به آنها به ميراث دادم، مگر جماعتى كه دست به دامن اين خانواده شوند و از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم يارى جويند.

اى شياطين! بر شما باد كوشش در راه ايجاد بدبينى به اين خانواده، كارى كنيد كه به اين خانواده و دوستان آنها دشمنى ورزند تا كفر و گمراهى در مردم استوار شود و يك نفر از آنها رستگار نگردد.

بعد از آن، حضرت على عليه السلام به زينب فرمود: اى نور ديدگانم! بى گمان ابليس در اين سخن راست گفت: با اين كه كار او هميشه دروغ گفتن است؛ زيرا مى داند هيچ عمل صالحى با داشتن دشمنى با شما فايده اى ندارد، هيچ گناهى

با داشتن دوستى شما ضرر و زيانى به انسان نمى رساند، (مگر گناهان كبيره) يعنى، شيعيان شما به واسطه علاقه اى كه به شما دارند، اگر گناه و معصيتى نمايند و موفق به توبه شوند و گناهان خود را ترك نمايند ضررى متوجه آنها نمى شود.

و دشمنان شما، به واسطه دشمنى و عداوتى كه با شما دارند، اگر مانند جن و انس خدا را بپرستند، عبادات آنان سودى به حالشان نخواهد داشت.(540)

شيطان در عيد غدير فرياد كشيد

يكى از جاهايى كه شيطان فرياد كشيد، فرزندان خود را جمع كرد و درد دل خود را براى آنان باز گفت و راه چاره اى خواست، روز عيد غدير بود. آن گاه كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم على بن ابى طالب را خليفه بعد از خود خواند.

جابر از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در عيد غدير خم دست على را گرفت، بلند كرد و به مردم معرفى نمود و جانشين بعد از خود قرارش داد. شيطان در ميان لشكريان خود نعره اى كشيد كه تمام لشكريان و اولاد او در هر كجا بودند اطراف او فرود آمدند و گفتند: اى مولاى ما! چه مصيبتى به تو رسيده اين قدر ناراحتى؟ ما تا به حال فريادى از اين وحشتناك تر از تو نشنيده بوديم!

شيطان به آنها گفت: اين پيغمبر امروز كارى را انجام داد كه اگر به آخر رسد و عملى شود كسى تا روز قيامت، خدا را معصيت و نافرمانى نمى كند - همه به سوى دين و تقوا و - خداشناسى،

ولايت و امامت پيش مى روند، از راه رستگارى قدم فراتر نمى گذارند - گفتند: اى بزرگ ما! ناراحتى به خود راه مده، ماءيوس مباش، تو كسى هستى كه آدم را از بهشت بيرون كردى، او را بدبخت نمودى، براى اين امر مهم هم، در آينده فكرى خواهى كرد - در همين موقع منافقين كه در جمعيت بودند، گفتند: اين مرد از روى هوا و هوس حرف مى زند، نه اين كه دستور خداوند باشد!

آن دو نفر (ابوبكر و عمر) به هم گفتند: او (حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم) ديوانه شده كه چنين كارى را انجام داد. آيا نمى بينيد چگونه چشمان او در كاسه سرش دور مى زند مى چرخد. سپس شيطان رو به طرف داران خود كرد و گفت: آيا مى دانيد من در گذشته با آدم در آويختم و او را از بهشت بيرون كردم؟ آنها گفتند: چرا؟

شيطان گفت: آدم عهدى با خدا بسته بود فراموش كرد و نقض نمود، ولى به خدا كافر نشد و او را پرستش مى كرد. اين قوم و جمعيت (از جمله ابوبكر و عمر) عهدى كه با خدا بسته بودند شكستند و به خدا و رسولش كافر شدند.

پس از آن كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم رحلت نمود، مردم در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردن و حق را از على گرفتند، ابوبكر را روى كار آوردند. شيطان تاجى بر سر گذاشت، لباس كبر و بزرگى پوشيد، منبرى اختيار كرد و بالاى آن رفت و جميع لشكريان خود را از سواره نظام و پياده دور خود جمع كرد. به آنها گفت:

شادى كنيد، مجلس ساز و آواز برپا سازيد، خوشحالى نماييد - چون با اين كلماتى كه منافقين مى گويند و به آن حضرت توهين مى كنند - ديگر كسى خدا را اطاعت و عبادت نمى كند. تا وقتى امام آنها (امام زمان) بيايد و مردم را به راه مستقيم برگرداند.

جابر مى گويد: بعد، امام باقر عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند:

و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المومنين

(شيطان ظن و گمان باطل خود را به عنوان صدق و حقيقت در نظر مردم جلوه داد مردم او را اطاعت نمودند، مگر عده اى از مؤمنان كه او را اطاعت نكردند).(541)

تاويل آيه چنين است: وقتى منافقان در غدير خم گفته بودند: آن حضرت از روى هوى حرف مى زند، ابليس گمان كرده بود كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مردم امامت را رها خواهند كرد. ظن ابليس به حقيت تبديل شد و همه امامت را رها كردند مگر چند نفرى.(542)

شيطان اولين كسى كه بيعت مى كند

سلمان مى گويد: وقتى پيغمبر اسلام رحلت فرمود، على در خانه مشغول غسل دادن آن حضرت بود. من گاهى به او كمك مى كردم، گاهى به مسجد مى آمدم و از مردم خبر مى گرفتم. وقتى از مسجد به خانه برگشتم، على پرسيد: اى سلمان! چه خبر دارى؟ عرض كردم: خبر تازه اين كه ابوبكر بر منبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نشسته، مردم نه با يك دست بلكه با دو دست با او بيعت مى كنند.

حضرت على عليه السلام فرمود: اى سلمان! آيا متوجه شدى چه كسى اول با او بيعت

كرد؟ آيا اولين كسى كه بالاى منبر رفت و با او بيعت نمود چه كسى بود؟

سلمان گفت: او را نشناختم، ولى پيرمرد سال خورده را ديدم كه بر عصايى تكيه زده، ميان دو چشمش جاى سجده ديده مى شد، پيشانى او در اثر سجده پينه بسته و اين طور مى نمود كه بايد وى زاهدى باشد. از لابلاى مردم به سوى منبر رفت در حالى كه مانند باران اشك مى ريخت.

گفت: خدا را شكر كه قبل از مردنم تو را اين جا مى بينم. اى ابوبكر! دستت را براى بيعت به سويم دراز كن! ابوبكر دستش را جلو برد او هم بيعت كرد و گفت: امروز، روزى است مانند روز آدم! از منبر پايين آمد و از مسجد خارج شد.

اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيد: اى سلمان! آيا او را شناختى؟ عرض كرد: نه يا على، ولى از گفتارش ناراحت شدم. مانند اين كه مرگ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مسخره گرفته بود.

حضرت على عليه السلام فرمود: او شيطان بود. پيامبر به من خبر داد، ابليس و يارانش روز غدير خم شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند. و نيز گواه بودند كه خدا و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم من را صاحب اختيار آنان نمود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هم به آنان دستور داد حاضران به غايبان اطلاع دهند.

روز غدير خم، شياطين و بزرگان آنان به خود شياطين، روى آوردند و گفتند: اين امت مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفته و از اين پس از گناه دور خواهند بود. ما

ديگر بر اين امت راه پيدا نخواهيم كرد. آن گاه پناه گاه و امام بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را شناختند و شيطان هم گرفته و محزون شده بود.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى سلمان! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه: مردم در سقيفه بنى ساعده با ابوبكر بيعت خواهند كرد. بعد از آن بر سر حق ما اختلاف پيدا مى كنند، با دليل ما استدلال مى نمايند، بعد به مسجد مى آيند. اول كسى كه با او بيعت مى كند، شيطان است! كه به صورت پيرمرد نجدى خواهد بود و اين حرف را خواهد گفت.

بعد حضرت فرمود: اى سلمان! بعد از بيرون رفتن، از روى خوشحالى فرياد زد، و تمام شياطين را دور خود جمع كرد، آنها در مقابلش سجده كردند و گفتند: اى رئيس! و بزرگ ما، تو همان كسى هستى كه آدم را از بهشت بيرون كردى. شيطان هم مى گويد: كدام امت بعد از پيامبرش گمراه نشد؟ خيال كرده ايد من ديگر راهى برآنان ندارم! نقشه و حيله مرا چگونه ديديد؟

از حيله من بود كه ملت با دستور خدا و رسولش، راجع به اطاعت از على مخالفت كردند، وزير بارش نرفتند!؟ اى سلمان! اين همان گفته خداوند است كه در قرآن مى فرمايد:

(همانا، شيطان حدسى كه درباره آنها بوده بود، به مرحله عمل رسانيد)(543)

(سپس آنها شيطان را پيروى كردند جر گروهى از مؤمنان كه آنها اطاعت از شيطان نكرده و با او مخالفت كردند.)(544)

امام باقر عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام شيطان را بر در خانه خود ديد

و او را شناخت، گريبانش گرفت و بر زمين زد و روى سينه اش نشست. شيطان گفت: يا على! از روى سينه من بلند شو تا تو را بشارتى دهم.

على عليه السلام از روى سينه او برخاست و فرمود: اى ملعون! چه بشارتى براى من دارى؟ گفت: چون روز قيامت شود، فرزندت حسن عليه السلام از طرف راست عرش و حسين عليه السلام از طرف چپ به شيعيان خود جواز عبور از صراط و آزادى از آتش را مى دهند.

باز آن حضرت بلند شد و گفت: من تو را به زمين خواهم زد، او را بلند نمود و بر زمين زد و روى او نشست.

عرض كرد: يا على! مرا رها كن تا بشارتى ديگر به تو دهم. وقتى او را رها كرد گفت: يا على! آن روزى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق كرد، ذريه او را از پشتش خارج نمود كه به شكل موجوداتى ريز بودند. از آنها عهد گرفت و به آنها خطاب كرد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ همگى جواب دادند: چرا. آنان را شاهد بر خودشان گرفت. بعد از آن، ميثاق از حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و تو گرفت. تمام آنان تو را شناختند و تو همه را شناختى. اينك هر كس بگويد تو را دوست دارم. او را مى شناسى و هر كس تو را دشمن دارد او را مى شناسى. براى بار سوم او را زمين زد. شيطان گفت: يا على! بر من غضب نكن و از روى من بلند شو، تا تو را بشارت ديگرى دهم. فرمود: من از تو بيزارم و

لعنتم بر تو باد. عرض كرد: به خدا قسم اى پسر ابوطالب! هر كس با تو دشمنى مى كند، من در وجود و نطفه او شركت كردم، آلت خود خود را در رحم مادرش داخل نمودم. بعد عرض كرد: يا على! آيا آن آيه قرآن را قرائت كرده اى كه مى فرمايد: شركت كن در اموال و اولادشان؟!(545)

شيطان دشمنان على عليه السلام را معرفى مى كند

از انس بن مالك نقل شده كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى با على عليه السلام بر در خانه نشسته بودند. پيرمردى پيش آمد به آن حضرت سلام كرد و رفت. بعد از رفتن او حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به على فرمود: يا على! او را شناختى؟ عرض كرد: يا رسول الله! نشناختم. فرمود: آن شخص ابليس بود. على عرض كرد: يا رسول الله! اگر شناخته بودم با يك شمشير او را از پاى در مى آورم و امت تو را از دست او نجات مى دادم.

ابليس برگشت پيش على عليه السلام و گفت: يا على! در حق من ظلم كردى. آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: (و شاركهم فى الاموال و الاولاد) به خدا قسم! من در نطفه كسى كه تو را دوست داشته باشد، شركت نكرده ام و نطفه او پاك است.(546)

از جابر بن عبدالله نقل شده: مادر خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بوديم. ناگهان ديدم كسى در ركوع و سجده گريه و زارى مى كند. گفتيم: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم! اين شخص چه نماز خوبى مى خواند! فرمود: او آن كسى است

كه پدر ما را از بهشت بيرون كرد. على عليه السلام بى مهابا حركت كرد رفت او را گرفت و درهم فشار داد، به طورى كه دنده هاى راست او در چپش فرو رفت و فرمود: (ان شاء الله) تو را مى كشم.

شيطان گفت: تو نمى توانى مرا بكشى؛ زيرا عمر و اجل من در پيش خدا معلوم است. چرا مى خواهى مرا بكشى؟ هيچ كس دشمن تو نيست، مگر اين كه من جلوتر از پدرش نطفه ام را در رحم مادرش ريخته ام و در اموال و اولاد دشمنان تو شركت مى كنم.(547)

حربه شيطان به خودش برگشت

روزى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براى انجام كارى، يكى از غلامان خود را صدا زد. شيطان او را وسوسه كرد كه جواب آن حضرت را ندهد. چندين بار او را صدا كرد، جواب نيامد! حضرت به جست و جو پرداخت. ديد آن غلام پشت ديوارى دراز كشيده و مشغول خرما خوردن است.

آن حضرت فرمود: اى غلام! مگر صداى مرا نمى شنيدى كه جواب نمى دادى؟ غلام عرض كرد: چرا. فرمود: چرا جواب نمى دادى؟ عرض كرد: يا على! مى خواستم تو را به غضب آورم؟!

حضرت على فرمود: من هم كسى را كه به تو دستور داد مرا به غضب آورى، به خشم مى آورم. من شيطانى را كه به نام (ابيض) است و تو را وسوسه كرد تا جوابم را ندهى و من هم از سر خشم تو را مجازات كنم به غضب مى آورم.

سپس فرمود: (انت حر لوحه الله) من تو را آزاد كردم، تو را براى رضايت خداوند متعال در راه او آزاد نمودم.(548)

شيطان نه اين كه نتوانست آن

حضرت را به غضب آورد بلكه ايشان شيطان را به غضب آورد و بر آن ملعون مسلط شد.

شيطان از فضايل على عليه السلام سخن مى گويد

از سلمان فارسى نقل شده كه گفت: روزى گذر شيطان به جمعيتى افتاد كه از على عليه السلام بدگويى مى كردند! در مقابل آنها ايستاد. جمعيت گفتند: كى هستى كه مقابل ما ايستادى؟ جواب داد: (ابومره) هستم (لقب شيطان است) گفتند: آيا سخنان ما را شنيدى؟ گفت: اى بر شما! آيا على بن ابى طالب عليه السلام را كه مولاى شما است، ناسزا مى گوييد؟ آنها گفتند: از كجا دانستيد كه ايشان مولاى ما است؟ گفت: از قول پيامبر خود شما كه (در غدير) فرمود: (هر كس من مولاى او هستم، على مولاى او است. خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه على را دشمن بدارد.)(549)

آنها گفتند: آيا تو درباره او چنين مى گويى؟ شيطان گفت: اى جمعيت! كلام مرا بشنويد. من در ميان طايفه جن دوازده هزار سال خدا را عبادت كردم. وقتى خداوند جنيان را هلاك كرد. من از تنهايى به خدا شكايت كردم. مرا به سوى آسمان دنيا بالا بردند. من در ميان ملائكه دوازده هزار سال ديگر خدا را عبادت كردم؛ در حالى كه خدا را تسبيح و تقديس مى نمودم. ناگهان نورى كه همه جا را روشن كرده بود بر ما تابيد. در اثر اين نور همه ملائكه به سجده افتادند و گفتند: پاك و منزه است خدا. اين، يا نور ملك مقرب است يا نور نبى مرسل. ناگهان ندايى از جانب خداوند آمد كه: اين نور نه از ملك مقرب است نه از پيامبر

مرسل؛ بلكه اين نور پاك از على ابن ابى طالب عليه السلام است.(550)

درباره علاقه شيطان به حضرت على عليه السلام رواياتى وارد شده: روزى آن حضرت به شيطان گفت: اى ابو الحارث! آيا براى قيامت خود چيزى ذخيره كرده اى؟ گفت: يا على محبت و دوستى تو را.(551)

بلى شيطان هم، حضرت على عليه السلام را مى شناسد و پى به مقام و مرتبه او برده است. در قيامت هم چشم اميد به شفاعت او دارد.

شيطان و (برصيصاى) عابد

ابن عباس مى گويد: در بنى اسرائيل عابدى بود به نام (برصيصا). مدت طولانى خدا را عبادت كرد تا به جايى رسيده بود كه او را مستجاب الدعوه مى خواندند.

مردم براى درمان ديوانه ها و مريضهاى خود به او مراجعه مى كردند و او هم بيماران آنها را درمان مى كرد.

روزى از روزها دخترى ديوانه شد. برادران او آن دختر را پيش عابد آوردند تا دعا كند و او شفا يابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پيش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شيطان، عابد را وسوسه كرد كه اى عابد! اين دختر زيبا در دستان تو است و كسى غير از تو و او در اين جا نيست. اين قدر او را وسوسه كرد تا عابد را به زنا وادار است.

آن دختر از عابد آبستن شد. وقتى شكم دختر بزرگ و گناه عابد آشكار شد. شيطان به او پيشنهاد كرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند كشت. اگر مى خواهى از آن رهايى يابى، دختر را بكش و او را دفن كن. عابد هم، همين عمل

را انجام داد. آن ملعون بعد از اين قضيه رفت و به برادران دختر گفت: چرا نشسته ايد! عابد با خواهر شما زنا كرده و بعد از آن كه آبستن شد او را كشت و دفن كرد. جاى قبر او را هم نشان داد. اين خبر پخش شد تا به گوش پادشاه رسيد. مردم و پادشاه آمدند پيش عابد، او هم اقرار به گناه خود كرد.

عابد را دست گير كردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار كشيدند، شيطان در برابر او نمايان شد و گفت: اى (برصيصا)! من اين بلا را بر سر تو آورم.

اگر مى خواهى از اين معركه خلاصى يابى، بايد به آن چه مى گويم، به فرمان من باشى! آيا حاضرى قبول كنى؟ عابد گفت: بلى قبول مى كنم بگو:

شيطان گفت: به من سجده كن، عابد گفت: من كه بالاى دارم، چگونه تو را سجده كنم؟

گفت: با اشاره هم اگر سجده كنى من قبول دارم. عابد بدبخت با اشاره سجده كرد و به خدا كافر شد. در همان حال هم از دنيا رفت.(552)

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

كمثل الشيطان اذ قال للانسان الكفر، فلما كفر، قال: انى برى ء منك، انى اخاف الله رب العالمين

(اين منافقان) در مثل (مانند شيطان اند كه به انسان (همان برصيصاى عابد) گفت: به خدا كافر شو. پس از آن كه به دستور آن ملعون كافر شد، به او گفت: من از تو بيزارم. من از عذاب پروردگار عالميان مى ترسم!)(553)

بلى آن ملعون، از آن حقد و كينه اى كه از آدم و اولاد او دارد، آنان را به گناه مى كشاند سپس

بيزارى خود را از ايشان اعلام مى دارد.

شيطان او را از دعا كردن خاموش كرد

نقل شده است كه: كسى همواره در دل شب با سوز و گداز خدا را مى خواند. كامش با لفظ (الله الله) شيرين بود. اين حالت روحانى بر شيطان سخت آمد. پيش وى رفت و گفت: اى پررو! تو كه مى بينى خداوند، در برابر دعاها و اصرار تو لبيكى نمى گويد، چرا اين قدر لجاجت مى كنى؟ بس است، دعا كردن را رها كن و پى كار خود برو.

آن مرد بى چاره از القاى شيطان، افسرده گشت و دعا را رها كرد. او در خواب (خصر) را در باغى سبز و خرم ديد. خضر به او گفت: چه شد؟ چرا ديگر (الله الله) نمى گويى؟ در جواب گفت: من هر چه خدا را بيشتر مى خوانم جوابم را نمى دهد.

حضرت خضر گفت: خداوند، به من فرمود: به تو بگويم: مگر بايد جواب خدا را از در و ديوار بشنوى؟ همين كه (الله، الله) مى گويى، جذبه خدايى تو را به سوى خود مى خواند و همين، لبيك گفتن خدا به تو است.

نيز گفت: اى بنده خدا! خداوند متعال به فرعون جاه و جلال داد تا او دست به دعا بر ندارد و خداوند ناله او را نشنود.

پس از عزيز و اى مؤمن! بدان كه همان سوز و گداز تو، دليل بر راه يابى و پذيرش توبه تو است.(554)

مولانا اين داستان را چه زيبا سروده:

آن يكى (الله) مى گفتى شبى

تا كه شيرين مى شد از ذكرش لبى

گفت: شيطان آخر اى بسيار گو

اين همه (الله) را لبيك مگو

گفت: شيطانش خمش اى سخت رو

چند گويى آخر اى بسيار گو

مى

نيايد يك جواب از پيش تخت

چند (الله) مى زنى با روى سخت

او شكسته دل شد و بنهاد سر

ديده او در خواب خضر را در خضر(555)

گفت: همين از ذكر چون وامانده

چون پشيمانى از آن گش خوانده

گفت: لبيكم نمى آيد جواب

زآن همى ترسم كه باشم رد باب

گفت: او را كه خدا اين گفت به من

كه برو با او بگو ممتحن

گفت، آن (الله) تو لبيك ماست

و آن نياز درد سوزت پيك ماست

حيله ها و چاره جوييهاى تو

جذب ما بود و گشاد اين پاى تو

ترس عشق تو كمند لطف ماست

زير هر يارب گفتنش دستور نيست

جان جاهل زين دعا جز دور نيست

زآن كه يا رب گفتنش دستور نيست

بر دهان و بر لبش قفلست و بند

تا ننالد با خدا وقت گزند

داد مر فرعون را صد ملك و مال

تا بكرد او دعوى عز و جلال

در همه عمرش نديد او درد سر

تا ننالد سوى حق آن دهان

داد او را جمله ملك اين جهان

حق ندادش درد و رنج و آن دهان

درد آمد بهتر از ملك جهان

تا به خوانى مر خدا را در نهان

خواندن بى درد از افسرد گيست

خواندن با درد از دل برد گيست (556)

شيطان و فرعون

نقل شده يك نفر مصرى از قوم فرعون، خوشه انگور بسيار زيبايى را به فرعون داد و گفت: مى خواهم اين خوشه انگور را با همين قيافه به شكل جواهرات و لؤ لؤ بزرگ در آورى؛ زيرا تو خدا هستى - خدا هر كارى بخواهد مى تواند انجام دهد. - فرعون هم آن را گرفت و به او قول داد كه انجام دهد.

وقتى شب شد و تاريكى همه جا را فرا گرفت، فرعون همه درها را بست و گفت:

هيچ كس نبايد داخل شود. از اين درخواست مرد حيران بود كه چه كند؟

شيطان به كاخ او رفت و در زد. فرعون گفت: چه كسى در مى زند؟ شيطان در جواب گفت: فلانم به ريش آن خدايى كه نمى داند چه كسى بر در سراى تو است. تو اگر خدا بودى هر آينه مى دانستى چه كسى پشت در است. فرعون - از اين جسارت و بى باكى - او را شناخت.

خانه فرعون را شيطان شبى

حلقه بر در زد كه دارم مطلبى

گفت: فرعون اى فلان! تو كيستى

آدمى يا جن و يا گو كيستى؟

كيست آيا حلقه بر در مى زدند؟

از چه آيا دست بر سر مى زند؟

كرد شيطان، بادى از مقعدرها

گفت: بادا اين به ريش آن خدا

كو نداند در برون خانه كيست

حلقه بر در مى زند، از بهر چيست (557)

فرعون گفت: اى ملعون! داخل شو، او هم در جواب گفت: ملعونى بر ملعونى ديگر وارد مى شود. وقتى وارد شد، مشاهده كرد كه خوشه انگورى در دست فرعون است و درباره آن حيران مانده است.

گفت: او را به من بده، تا مشكل تو را حل كنم. انگور را از او گرفت و اسم اعظم را بر او خواند. همان طورى كه آن مرد خواسته بود، بهترين لؤ لؤ و جواهر شد.آن گاه شيطان گفت: اى رفيق عزيز! خودت انصاف بده من با اين همه علم و كمال و قدرت كه دارم مى خواستم بنده اى از بندگان خدا باشم؛ ولى مرا به عنوان بنده، قبول نكردند و از درگاه سلطان حقيقى بيرونم كردند.

اما تو با اين نادانى و حماقت كه دارى، ادعاى خدايى مى كنى و

مرتبه بزرگى را مى خواهى.

فرعون گفت: اى شيطان! چرا بر حضرت آدم سجده نكردى؟ - كه تو را از بهشت بيرون كنند و ملعون شوى؟ جواب داد: اى فرعون! چه مى دانستم، طينت خبيثى مانند تو در صلب او قرار دارد، از اين رو به او سجده نكردم.(558)

شيطان و حرف حساب

اين طور نيست كه شيطان هميشه حرف ناحساب بزند. گاهى اوقات هم به دوستان و حتى دشمنان خود هم سفارش درست مى كند و حرف حساب مى زند. گاهى اوقات با همان حرفهاى حساب شده، دوستان و طرفداران خود را رنجانده، آنها را به رسوايى مى كشاند و از غرورشان پايين مى آورد.

روزى فرعون - همان كسى كه مدت ها ادعاى خدايى كرد و مردم هم خدايى او را پذيرا گشتند و از پيروانشان شدند. در حالى كه خوشه انگورى را به دست گرفته و آن را مى خورد، شيطان به صورت مرد ناشناس داخل مجلس شد و گوشه اى نشست.

فرعون رو به جمعيت كرد و گفت: آيا كسى هست كه خوشه انگور را مرواريد كند؟ شيطان گفت: بلى، خوشه انگور را گرفت و اسمى (از اسماءالله) را بر آن خواند، فورا مرواريد شد. آن را به دست او داد.

فرعون هم آن را گرفت، نگاهى كرد و از روى تعجب گفت: عجب استاد ماهر و زبردست هستى! آيا تو ابليس نيستى؟ گفت: چرا. بعد گفت: اى فرعون! از اين عجيب تر آن كه، با اين علم و كمال و استادى و مهارتى كه من دارم، نه خدا و نه بندگان او، مرا حتى به بندگى قبول ندارند. - هميشه به من ناسزا مى گويند - ولى همين

مردم تو را با اين خريت و بى وجدانى، به خدايى گرفته و از تو پيروى مى نمايند. اين حرف را گفت و از ميان جمعيت ناپديد شد(559)

اسم اعظم چه بر آنها بدميد

خوشه ها گشت همه مرواريد

گفت فرعون: زهى فصل و كمال

كه عديل (560) تو بود فرض محال

زين سخن شد متبس شيطان

پاسخش داد چنين گريه كنان

من بدين فضل و كمال اى مجهول!

نزد حق بندگيم نيست قبول

مى كنم چون تو بدين رسوائى

دعوى ربكم الاعلائى

بلى، اينجا آن ملعون حرف حق و حسابى را به ملعون تر از خود گفت. به او فهماند كه كار و روشش غلط است. او فقط يك دستور خدا را عمل نكرد. با آن همه عبادت و سابقه هاى طولانى كه در ميان فرشتگان داشت بيرونش كردند و ملعون دو جهان گشت. اما فرعون با اين كه نه خدا را عبادت كرده و نه در ميان ملائكه بوده و نه علم و كمال داشته و به خدا مشرك بود و ادعاى خدايى داشت خدا با او چه خواهد داشت؟!

شيطان و معاويه

معاويه از فعاليت روزانه به تنگ آمده، از حيله و نيرنگ و نقشه هاى گوناگون سردرد گرفته، از رفت و آمد سرسپردگان و جيره خواران به ستوه آمده، از زندان و تبعيد و كشت و كشتار، ضعف اعصاب گرفته بود قضاوتهاى ناحق و بى جا، وجدانش را عذاب مى داد و مى خواست از عذاب وجدان رهايى يافته و كمى از دردسر خود بكاهد. به اطاق مخصوص خود رفت كه از قالى هاى نخ قرمز و پرده هاى ترمه و متكاهاى پربار، و خت هايى كه با تشك هاى نرم فرش شده بود رفت.

يك راست بدون آنكه نامه هاى خصوصى اش را مطالعه كند و از متن آنها باخبر شود، روى تخت خود لميد، شايد خواب به چشمهاى خسته او بيايد. اما مثل اينكه خواب هم از ظلم وجنايت او به تنگ آمده بود. آن شب خواب از او دور شده و تا نزديكى هاى صبح به سراغ او نيامد. نزديكهاى طلوع فجر بود كه با هزاران زحمت مى رفت كه چشمهايش گرم شود و به خواب رود، اما خواب نبود، بلكه خيال خواب بود!

در همان خيال خواب و بيدارى، به نظرش آمد كه شخصى ناگهان وارد اطاق او شده و آهسته، آهسته رو به تخت خواب او مى آيد.

بى اختيار از رخت خواب پريد و آن شخص هم مانند سايه اى از مقابل چشمانش ناپديد شد.

معاويه با عجله لحاف ابريشمى را از روى خود كنار زد و با چشمان خواب آلود و مضطربش نگاهى به گوشه و كنار اطاقش انداخت ولى كسى را نديد.

به رخت خواب برگشت و با بدن لرزان، دراز كشيد. طولى نكشيد كه گويى سايه آن شخص دوباره به سراغش آمد. بار ديگر از خواب پريد و با ترس و نگرانى و آهستگى گفت:

كيستى؟

آن شبح گفت: منم اى معاويه! گفت: تو كيستى؟ نامت چيست؟ اينجا چه كار مى كنى؟ او صدايش را بلند كرد و گفت: اگر مى خواهى نام مرا بدانى، به گفته شما بنى نوع آدم ابليس هستم!

معاويه گفت: ابليس لعين؟ جواب داد: بلى، ولى آن ابليسى كه بايد به تو و فرزندان انسانى چون تو، لعنت و نفرين بفرستد. نه اينكه به او لعنت فرستند سپس زمزمه كنان گفت: اين انسان

بود كه ميان من و خداى من جدايى انداخت.

معاويه گفت: اينجا آمدى چه كنى؟ براى چه در اين هنگام مرا از خواب خوش بيدار كردى؟

گفت: بيدارت كردم كه به سجده روى، نماز جماعت گزارى، چون هنگام نماز است.

مگر (عجلوا بالصلوة قبل الفوت) را از حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله نشنيده اى؟ هنگامى كه او از وحدت الله سخن مى گفت. معاويه با تعجب گفت: تو از گفته پيامبر صلى الله عليه و آله و وحدت سخن مى رانى؟!

ابليس گفت: آرى، من بودم كه مى خواستم بجز خدا به كس ديگرى سجده نكنم. معاويه گفت: تو مرا بيدار مى كنى تا نماز گزارم؟ چگونه باور كنم كه مرا به خير مى خوانى؟

دزدى كه مخفيانه در سراى ديگرى در آيد مگر پاسبانى مى كند؟ به خصوص دزدى مانند تو (قطاع الطريق) چگونه گفته هاى تو را باور كنم؟ تو كسى هستى كه همه را فريب مى دهى، يقينا مرا براى نماز بيدار نكردى، مقصود حقيقى ات را بگو!

ابليس جواب داد: اى معاويه! غرض من خير خواهى است، من اول از فرشتگان بودم، خدا را با جان و دل عبادت مى كردم، محرم اسرار الهى و با ساكنان عرش، هم دم و همنشين بودم. نظر لطف و رحمت الهى، همواره با ما و بر ما بود. آن عرق خداشناسى هنوز در وجود من هست. سجده نكردن من اگر هم از روى حسد و تكبر باشد، باز هم اين كار از عشق من به خدا سرچشمه مى گيرد و از سر آن علاقه اى كه به خدا داشتم، مى خواستم غير از خدا سجده نشود.

شيطان كه

رانده شد، بجز يك خطا نكرد

خود را براى سجده آدم رضا نكرد

شيطان هزار مرتبه بهتر زبى نماز

او سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد

معاويه گفت: گيرم اين حرفهاى تو درست باشد و چنين كه گفتى: بوده باشى ولى الان از آنها خبرى نيست. تو رانده شده اى، تمام فتنه و فساد روى زمين از تو بر مى خيزد، همه كشتارها به دست تو انجام مى گيرد. دزدهاى سر گردنه را هدايت مى كنى؛ غرق شدن قوم نوح به دست تو بود؛ نابودى قوم عاد به وسيله باد، از نقشه هاى تو بود؛ سنگ باران شدن قوم لوط به وسيله تو انجام شد؛ ابولهب كه خويشاوندى را فراموش كرد، به تحريك تو، ابوالحكمى كه ابوجهل لقب مى گيرد، (بلعم باعورا) كه از رحمت خداوند دور مى شود، (برصيصاى)ى عابد كه كافر مى شود، هزار هزار مسلمانى كه از دين بر مى گردند و به دوزخ برده مى شوند، هزار فتنه و اختلاف كه از ميان خانواده ها بر مى آيد، همه زير سر تو و عامل آنها تو هستى، آتش آنها را تو روشن مى كنى حربه را تو به دست آنها مى دهى. شيطان گفت: عجبا! آيا انسان به وسيله من كافر مى شود!؟ خير اين طور نيست. گمان مى كنى اين گمراهى ها از طرف من است؟

اگر از طرف من بوده و طبيعت آنان بد و خراب و فاسد نبود، آيا توانستم يكى را ستمگر و ظالم و يكى را خيان كار، يكى را فريب كار و افسونگر و يكى را قاتل و خونريز بار آوردم؟

چرا خوبان و نيكان را نتوانستم بفريبم

و از راه راست به در برم؟ چرا نتوانستم آنها را هم مانند تو تحويل دنيا بدهم؟

تو و كسانى مانند تو هستند كه گناه مى كنند، عذر و بهانه خرابكارى هاى خود را به من نسبت مى دهند و اين طور وانمود مى كنند كه شما را فريفتم و به گناه كشاندم.

ولى همان خدايى كه من مى شناسم و در شناسايى تو ترديد دارم، مى داند و خوب هم مى داند كه تو مانند تو گناه كار و بد سرشت هستند. نمى توانيد گناه خود را به گردن ديگرى بار كنيد.

اى معاويه! راستى، گمان مى كنى با اين بار گناه و حيله و مكر و شيطنت، خليفه مسلمانان هستى؟ كارهاى زشت و پليد خود را در كشتن پرهيزكارترين افراد دنيا و مسموم كردن آنان را مى خواهى به گردن چه كسى بگذارى؟

اى معاويه فريبكار و پر حيله! به هوش باش كه لعنت ابدى بعد از من نصيب تو خواهد بود!

صداى نيرومند ابليس لرزه شديدى بر سر تا پاى معاويه افكند. خواست سر خود را زير لحاف كند، باز صداى او را شنيد كه مى گويد: من كى مى توانم قلب مرد را سياه كنم؟ من خدا نيستم كه بتوانم در قلب هاى مردم تصرف كنم؟ چگونه مى توانم خوب را بد كنم و بد را خوب نمايم؟

عمل من مانند آينه هست كه خوب را خوب نشان مى دهد و بدرا بد. من افراد پست و نيك را راهنمايى مى كنم. اما پيشواى زشت كاران و بد سيرتان هستم. مثل من مثل باغبان است كه شاخه هاى تر را پرورش مى دهد و شاخه هاى خشك

را مى زند.

خدا خير و شر را خلق كرده، و انبيا را فرستاده كه شيوه بندگى را بر مردم عرضه كنند، گناه شهوات را عرضه نمايند، آن كه سرشتش پاك باشد دنبال انبيا مى رود، آن كه سيرتش ناپاك باشد دنبال شهوات!

گناه من چيست؟ من هيچ كاره ام! چرا مردم را لعنت مى كنند و خود را بى گناه جلوه مى دهند؟

معاويه كه خود را در پيش خداوند و هم شيطان باخته و نگرانى شديدى كه تمام وجودش را گرفته بود. چنين گفت: اى ملعون! تو براى راه زنى و فريب كارى خود دليل و حجت مى آورى؟ خود را تبرئه مى نمايى؟ حالا از من راه چاه مى جويى؟

درست است كه من تاجر اين دنيا هستم، همه كس و همه چيز را به ديده تجارت و سود بردن مى نگرم، ولى خريدار هر كالا و لباسى نيستم.

آن را مى خرم كه بتوانم در ميان مردم و خلق خدا به مصرف برسانم. اما با همه اين گفته ها نسبت به تو مشكوكم.

پس از آن، همان طور كه روى تخت خواب نشسته بود، دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! داد ما را از اين دشمن قديمى بگير! خدايا! من در برابر دليل و حجت او عاجزم و نمى توانم او را محكوم كنم. گفت و گو كردن او هم براى من رنج آور مى باشد. اگر دستم را نگيرى روزگارم سياه و تباه است.

او حديث مى گويد: ولى حديث او پر از فتنه و و شر است! با آن، تمام مردان و زنان را افسون مى كند. در همين حال گفت:

اى ابليس ملعون فتنه جو! راست بگو، چرا مرا از خواب بيدار كردى؟

ابليس گفت: اى معاويه! تو بى خود جسارت مى كنى و دست به درگاه حق بلند كرده اى و از او كمك مى خواهى، تو از او يارى مى خواهى تا مرا دور دارد كه راه را بر تو نبندم؟ تو را فريب ندهم و به گمراهى نكشانم؟ تو كه تار و پود وجود و روانت را دسيسه و فريب كارى و گمراهى خلق فراگرفته، دارى پيش خدا از من شكوه مى كنى؟

در حالى كه بايد از دست نفس سركش خود بنالى، بى دليل مرا لعنت مى كنى؟ خودت از من نابه كارترى. گناه مى كنى و مرا بد مى گويى؟

اى معاويه! من از بد بيزارم، يك بدى كردم هنوز از آن پشيمان و نالانم، انتظار دارم خدا مرا ببخشد!! براى همين يك گناه در ميان خلق بد نام شدم. تمام مرد و زن گناه خود را به گردن من مى اندازند.

معاغويه كه از يان رك گويى، و افشاى انديشه هاى باطنش كه از زبان شيطان بر آمده بود، بيچاره و ناتوان گشته و براى آن كه به اين گفت و گوها پايان دهد، باز به سؤال اول برگشت و گفت: اى ملعون! بگو چرا مرا از خواب بيدار كردى؟ تو همه را خواب مى كنى و به مستى فرو مى برى، علت بيدار كردن مرا بگو؟

ابليس پاسخ داد: حالا كه تو براى اولين بار در عمرت، به دنبال يك سخن راست برخاسته اى، مى گويم: من از آن جهت بيدارت كردم كه نماز گزارى! چون آه دل پشيمانى اينكه آفتاب بر آمده

و نماز از دست تو رفته، به درگاه خدايى كه ناظر دل ها است برترى دارد، اى آه دل را روانه درگاه معبود سازى، اى معاويه فريب كار!

تو هنوز نمى دانى كه خداوند آفريننده زمين و آسمان ها، در همه آفرينش يك گوهر درخشان در نهاد آفرينش قرار داده كه نامش دل است! و اين دل جاى خدا و نور خدا و عرش رحمان است.(561)

و اين جهان جاى ديگران. آهى كه از دل برخيزد، چون نور خ دايى دارد روشن و پاكيزه و جاودانى مى ماند، براى همين است كه خدا مى گويد: از آه دل ها حذر كنيد و با خواسته هاى دل بى نوايان و مظلومان، هم داستان شويد!

آه دل راستگو است. پشيمانى آن كه چرا به وقت نماز نرسيده، بر صد نماز سروقت خوانده شده و لقلقه هاى زبان بى دل برترى دارد.

من مى خواستم تو با اين پليدى كه روانت را در نورديده، به فيض الهى؛ يعنى پشيمانى دل نايل نشوى و آه دل و پشيمانى روان پيدا نكنى!

در اين هنگام معاويه ديد كه در باز شد و سايه اى به شكل خودش كه همان قباى زربفت و عمامه سبز مانند خودش را بر سر داشت. آهسته آهسته وارد اطاق شد! و به سوى تخت معاويه پيش آمد. معاويه وحشت زده خود را به عقب كشيد و نعره بلندى برآورد و بى هوش افتاد.(562)

عمر شيطان را رها مى كند

خواجه عبدالله در تفسير خود حكايت كرده: عمر بن خطاب روزى را ديد، گريبان او را گرفت و گفت: مدتى است من در پى تو بودم تا به خانه ببرم، كودكان با تو بازى كنند و خوشحال

باشند.

شيطان گفت: اى عمر! احترام پيران را داشته باش! من در هفت آسمان خدا را عبادت كرده ام، در هر آسمان صد هزار سال بالا رفتم و پنداشتم آن بالا رفتن از براى من سعادت و كرامتى است.

چون نيك انديشيدم، در يافتم هر چه بالاتر روم عروج نمايم، وقتى بيفتم سخت تر به زمين مى خورم و استخوانم خوردتر خواهد شد.

اى عمر! تو عبادت هزار ساله مرا نديدى ولى من تو را پيش بت در سجده ديده ام. عمر خجالت كشيد و دست از وى بداشتن و او را رها كرد.(563)

شيطان مى خواهد به عمر بگويد: به مسلمانى خودت مغرور نشو، تو مدتى از عمر خود را بت پرست بودى. (حدود 28 يا 35 سال) ولى من يك لحظه بت نپرستيدم. اگر تو مدتى است كه ظاهرا عبادت مى كنى، ولى من صدها هزار سال خدا را واقعا عبادت كردم، ولى با يك خودپسندى و خود بينى و با يك تكبر همه چيز را از دست دادم. شيطان به يحيى مى گويد: اى يحيى! من وقتى در ميان ملائكه بودم، يك سجده من چهار هزار سال طول كشيد.(564)

حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: ابليس شش هزار سال خدا را بندگى كرد معلوم نيست از سالهاى دنيا يا از سالهاى آخرت است.(565)

شيطان و آمدن آيه توبه

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد

و الذين اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذكرو الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله؛

(نيكوكاران كسانى هستند كه هرگاه كار ناشايسته اى انجام دهند يا ظلمى به نفس خويش كنند خدا را به ياد آورند و از گناهان خود به درگاه

خدا توبه مى كنند - و مى دانند - جز خدا هيچ كس نمى تواند گناهان خلق را بيامرزد).(566)

شيطان بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را (ثور) مى نامند، و با صداى بلند فرزندان خود را صدا كرد. همه آنها دورش جمع شدند و گفتند: اى بزرگ ما! براى چه ما را صدا زدى؟ جواب داد: اين آيه نازل شده چه بايد كرد؟ يكى از آنها گفت: من چنين و چنان مى كنم. گفت: خير، تو اهل آن نيستى، ديگرى بلند شد و گفت: من چنان مى كنم. شيطان گفت: تو هم اهلش نيستى. (وسواس الخناس) بلند شد و گفت: من اهل آن هستم. گفت: با چه وسيله؟ جواب داد: به وسيله وعده! فرزندان را وعده مى دهم تا آنها را به خطا و گناه وادار كنم. وقتى آنها به گناه افتادند، توبه كردن را از ياد آنها مى برم و نمى گذارم استغفار كنند.

شيطان گفت: تو سزاوار چنين كارى هستى و او را مؤ كل بر اولاد آدم نمود تا روز قيامت.(567)

شيطان از فريب چند طايفه عاجز است

امام صادق عليه السلام فرمود: شيطان گفت: من از حيله كردن پنج طايفه عاجزم، غير از اين پنج طايفه بقيه مردم در اختيار من هستند.

اول: كسى كه در همه كارهايش بر خدا توكل كند و به ريسمان الهى چنگ زند.

دوم: آن كه شب و روز مشغول ذكر خدا باشد و تسبيح گويد.

سوم: بنده اى كه در همه جا آن چه براى خود مى پسندد، براى برادر مؤمن خود هم همان را بخواهد.

چهارم: آن كه وقتى مصيبت و بلايى بر سر آن آيد جزع و فزع نكند.

پنجم: كسى كه راضى به قسمت

و قدر الهى باشد و اندوه روزى نخورد.(568)

شيطان و مردم قم

از امام صادق عليه السلام نقل كنند، مردى بر آن حضرت وارد شد و عرض كرد: يا بن رسول الله! مى خواهم از چيزى بپرسم كه تاكنون كسى از آن نپرسيده و بعدا هم نخواهد پرسيد! آن حضرت فرمود: شايد مى خواهى از من سوال كنى از حشر و نشر مردم؟ آن مرد عرض كرد: قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق برگزيد، نمى خواهم سوال كنم، مگر آن را كه فرمودى! حضرت فرمود: محشر همه مردم در زمين بيت المقدس است مگر مردم قم؛ چون آنها در قبرهاى خود محاسبه و از آن جا به سوى بهشت برده مى شوند. بعد فرمود: اهل قم گناهشان بخشيده است.

آن شخص بر روى دو پاى خود بلند شد و عرض كرد: يابن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم! اين فقط مخصوص مردم قم است؟ فرمود: بلى مخصوص اهل قم و كسانى كه حرف آنها را مى زنند - و از آنها تبعيت مى كنند. بعد فرمود: آيا مى خواهى از اين بيشتر بگويم؟ عرض كرد: بلى. فرمود: از جدم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به من رسيده كه آن حضرت فرمود: - در شب معراج از بالا نگاه كردم - چشمم به زمينى افتاد سبز و خرم، رنگ آن رنگ زعفرانى و بوى آن مانند بوى مشك و عنبر بود. پيرمردى كه كلاهى بر سر داشت، و چهار زانو در وسط آن زمين نشسته بود. گفتم: اى حبيب من جبرئيل! اين كدام بقعه

از زمين است؟ گفت: در اين سرزمين دوست داران وصى تو على ابن ابى طالب هستند. گفتم: پير مردى كه چهار زانو نشسته است؟ جواب داد: آن شيطان لعين است. گفتم: براى چه آن جا نشسته؟ جبرئيل گفت: مى خواهد آنها را از ولايت على منحرف كرده و به سوى فسق و فجور بكشاند.

گفتم: اى جبرئيل! مرا به سوى او ببر. جبرئيل آن حضرت را در يك چشم به هم زدنى پيش ابليس برد. فرمود: (قم)(569) اى ملعون! از اين سرزمين برخيز و برو. در كار زنان و فرزندان مرجئه كن. (مرجئه طايفه منحرفى هستند) چون اهل قم پيروان و دوستان من و وصى من، على ابن ابى طالب هستند - مشكل است بتوانى آنها را گول بزنى.(570)

معراج

اين حديث از مجلسى نقل است يادآور اسلام

كرده وصف حضرت ختم رسولان را تمام

ديد پيغمبر شب معراج از عرش برين

لمعه نورى به رنگ زعفرانى در زمين

گفت: با جبرئيل احمد اين چه نورستى به پا

كايدش بوى عبير و مشك و عنبر در فضا

داد پاسخ: جبريئلش اين نيكو سرا

جايگاه دوستان و شيعيان مرتضى

نور باران از محبان تو آن وادى نور

گشته ز امر حق ز آنها هر بال و فتنه دور

گفت: بر گو كيست؟ آن صاحب كله در آن مكان

گفت: ابليس است جانا در فريب مؤمنان

گفت: خواهم دور سازم آن لعين از دوستان

جبرئيل آورد او را بر زمين از آسمان

گفت: با ابليس احمد، قم لعين بى حيا

دور شو زينجا كه باشد اين حريم آل ما

گر براى دوستان، تو باشى در كمين

رو نباشد جايت اينجا هست جاى مؤمنين

پس بخواند آن ارض اقدس شهر قم

چونكه احمد ز امر حق، بر گفت با ابليس

قم

گر كه دور از اهل قم كرده خدا رنج و عذاب

ز احترام حضرت معصومه باشد اين حساب

اختر برج ولايت سومين بانوى دين

دختر موسى بن جعفر، خفته است در اين زمين

لب ببند اى ميره ايى، زين خاك پاك با شرف

وصف او بايد شنيد از شهريار لو كشف

شيطانى كه از گناه خويش توبه كرد

در ميان بازماندگان ابليس لعين هيچ كدام توبه نكردند و ايمان نياوردند، مگر يكى از آنها به نام (هام) كه در زمان حضرت نوح عليه السلام به دست آن حضرت توبه نمود.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند. ناگهان مردى بلند قامت و چهار شانه مانند نخل خرما وارد شد و سلام كرد. آن حضرت جوابش را داد و فرمود: اى بنده خدا! قيافه و صحبت تو مانند جن است، چه كسى هستى؟ گفت: من (هام) پسر (هيم) كه او پسر (لاقيس) پسر ابليس است هستم.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: پس از تو تا ابليس دو پدر بيشتر فاصله نيست؟ جواب داد: بلى يا رسول الله. فرمود: چه قدر از عمر تو گذشته است؟

گفت: من در زمانى كه قابيل برادر خود هابيل را كشت، پسر بچه اى بودم كه حرف ها را متوجه مى شدم و مردم را از وحدت و يك پارچگى باز مى داشتم. دور نيزارها مى گشتم و مردم را به قطع رحم و جدايى مى خواندم و طعام را فاسد مى كردم. حضرت فرمود: چه قدرروش تو بد بوده و چه پسر بدى بودى. گفت: يا رسول الله! از اين حرف ها بگذر؛ چون

من توبه كردم و تو به من به دست حضرت نوح انجام شد. در كشتى با او بودم. او را به خاطر نفرين امت خود سرزنش كردم، تا جايى كه نوح گريه كرد و مراهم گريانيد. از آن روز تاكنون بر توبه خود هستم و پناه به خدا مى برم از اين كه توبه خود را بشكنم و از جاهلان باشم.

بعد از آن، با حضرت ابراهيم عليه السلام بودم. وقتى كه او را به آتش انداختند و خداوند آتش را بر او سر گردانيد! سپس با حضرت هود عليه السلام بودم. در مسجدى كه مردم به او ايمان آوردند، و زمانى كه قوم خود را نفرين كرد، او را سرزنش نمودم، تا آن جا كه هود گريه كرد و مرا گرياند.

آن گاه با حضرت يوسف عليه السلام بودم. وقتى كه برادرانش بر او رشك بردند و او را در چاه انداختند، جلوتر به چاه رفته و او را گرفتم و به آرامى در ته چاه گذاشتم، در زندان با او هم نشين بودم، تا اين كه او را از زندان آزاد كردند، با حضرت صالح عليه السلام بودم، وقتى قوم خود را نفرين كرد او را نكوهش كردم. از همراهان زمان حضرت موسى عليه السلام بودم، بخشى از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر حضرت عيسى را درك نمودى از طرف من به او سلام برسان، من هم وقتى حضرت عيسى را درك كردم، از طرف موسى عليه السلام به او سلام رسانيدم. حضرت عيسى عليه السلام هم بخشى از انجيل را به من آموخت و فرمود: اگر حضرت محمد صلى الله عليه

و آله و سلم را درك كردى، از جانب من به ايشان سلام برسان، و اينكه سلام عيسى عليه السلام را به شما مى رسانم.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: و بر عيسى روح الله و جميع انبياى خدا و رسولان الهى، تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر قرار است سلام و تحيت باد و بر تو هم اى (هام) سلام باد كه سلام عيسى عليه السلام را به من رسانيدى.

(هام) گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من همه كتاب هاى آسمانى را خوانده ام. همگى بشارت آمدن تو را مى دادند و انبيا همه به تو سلام رساندند و گفتند: تو از همه آنان برتر و بالاترى.

آن حضرت فرمود: حاجات خود را بخواه. گفت: اولين حاجت من اين است كه خدا شما را براى امتتان باقى و سالم بدارد و امت تو را اصلاح كند. اطاعت و فرمان بردارى از خليفه و وصى بعد از تو از نصيبت آنان بگرداند؛ زيرا امتان پيش از نابود شدند به علت مخالفت را اوصيا بود. حاجت من اين كه قرآن را به من ياد دهى.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به امير المومنين عليه السلام فرمود: يا على! قرآن را به (هام) بياموز و با او مدارا كن. (هام) از جاى خود بلند شد و گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم! اين شخص كيست كه مى فرمايى قرآن را به من بياموزد؟ (ما جمعيت جن ماءمور هستيم كه به غير پيامبر و وصى او از كسى اطاعت نكنيم.

حضرت فرمود: شما در كتاب ها چه را وصى آدم يافتيد؟ شش پسر آدم را. فرمود: چه كسى را وصى نوح يافتيد؟ گفت: (سام) پسر نوح را.

فرمود: وصى هود چه كسى بود؟ گفت: (يوخا) پسر عموى هود - يا فانغ فرزند خود هود. پرسيد: وصى ابراهيم كه بود؟ گفت: اسحاق فرزند او. بعد پرسيد: وصى موسى كدام است؟ گفت: يوسع بن نون.

فرمود: وصى عيسى كيست؟ گفت: شمعون پسر (حمون الصفا) پسر عموى مريم.

بعد از آن فرمود: در كتاب ها چه كسى را وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم يافتيد؟ (هام) گفت: در تورات نام او را (اليا) ذكر كرده. حضرت فرمود: اين همان (اليا) است كه اسم او على و وصى من مى باشد (هام) عرض كرد: يا رسول الله! آيا اسم ديگرى هم دارد؟ گفت: بلى. او حيدر است. چرا اين سوال را كردى؟ جواب داد: چون در انجيل او را (هيدارا) يافتم. فرمود: اين همان است.

بعد از اين سوال و جواب ها، حضرت على عليه السلام چند سوره از قرآن به او آموخت. (هام) گفت: يا على! همين قدر كافى است. فرمود: بلى چون كم قرآن زياد است.

(هام) با حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم وداع كرد: و تا آن حضرت زنده بود، ديگر نيامد. وقتى كه جنگ صفين شروع شد در (ليله الحرير) پيش حضرت على آمد.(571)

شيطان و امام سجاد

نقل شده: شبى از شب ها حضرت امام سجاد زين العابدين عليه السلام در نماز و تهجد بود، و با خلوص نيت خدا را عبادت مى كرد - شيطان به فكر فرو رفت، كارى كند كه امام را از

نماز و عبادت منصرف كند ولو به كوتاه كردن نماز باشد. آن لعين به صورت مار عظيمى ظاهر شد كه آن حضرت را بترساند و از عبادت منصرف گرداند. جلو آن حضرت رفت و آمد مى كرد. حضرت ملتفت او نشد، آمد داخل سجاده امام، باز ايشان متوجه نشد. پس از آن آمد و انگشت پاى او را در دهان گرفت و فشار داد، به طورى كه پاى او مجروح شد باز آن حضرت متوجه نشد و نماز خود را به پايان رسانيد.

بعد از آن كه از نماز فارغ شد: دانست كه شيطان است. او را لعن كرد و فرمود: اى ملعون! از اين جا دور شو و باز متوجه عبادت و نماز شد، ناگهان صدايى شنيد كه هاتفى مى گفت: (انت زين العابدين) تويى زينت عبادت كنندگان. و اين جمله سه مرتبه گفته شد. از اين حيث آن حضرت ملقب شد به (زين العابدين) و اين لقب در ميان مردم مشهور گشت.

ابى بصير از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند: على ابن ابى طالب فرمود: شيطان را در خواب ديدم، از جاى خود برخاستم و با مشت بر بينى او زدم و بينى او را شكستم. صبح كه از خواب برخاستم در لباسم خون را ديدم.(572)

شيطان بزرگ، آمريكا

بعد از آن كه انقلاب شكوه مند اسلامى ايران به رهبرى حضرت امام خمينى (ره) به ثمر رسيد. طاغوت ها و طاغوت چه ها بعضى فرار كردند و بعضى به دست انتقام گرفتار شدند. اما هنوز در كشور آمريكا و دست نشاندگان او مرموزانه و مخفيانه مى خواهند انقلاب را از مسير اصليش منحرف كرده يا

اگر نتوانند به سقوط كشانند؛ عليه انقلاب نقشه هاى گوناگونى كشيدند و توطئه هاى زيادى در لانه جاسوسى طراحى كردند. غافل از اين كه مرحوم آيه الله العظمى (خمينى) (ره) امام امت و ملت رنج ديده، تمام نقشه هاى آنها را مى خوانند و روزى افشا خواهند كرد. و اين كار به وسيله دانشجويان مسلمان پيرو خط امام انجام گرفت و رسوايى آنان به تمام جهان ثابت شد و به گوش كشورهاى جهان رسيد.

در همان ايام هم، (آيه الله خمينى) دست به افشاگرى جنايات آمريكا زده بود، در سخنرانى هايش جنايات او را ياد آور مى شدند. وقتى شايع شد كه آمريكا قصد دارد (ناوشكن) خود را به خليج فارس بياورد و جلوى صدور انقلاب را بگيرد ايشان قاطعانه فرمودند: (آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند.)

اين جمله به تمام در و ديوار كشور نقش بست، در سخنرانى ها بر سر زبان ها

افتاد و همه آن را تكرار مى كردند.

در زمان رياست جمهورى كارتر، (امام خمينى)، در يكى از سخنرانى هاى خود راجع به آمريكا و كارتر فرمودند: شيطان بزرگ آمريكا است و لقب شيطان بزرگ را به او دادند، اين لقب در تاريخ به اسم آمريكا ثبت شد. همه محرومان دنيا از اين نام گذارى خوشحال شدند. مگر دو طايفه، يكى خود آمريكا و ديگرى شيطان پرستان.

در كتاب واژه هاى قرآن آمده كه يكى از دوستان نقل مى كرد: پس از آن كه (امام خمينى) در يكى از سخنرانى هايش به آمريكا و كارتر لقب شيطان بزرگ داده بودند، افرادى در سر پل ذهاب كه گويا از شيطان پرستان بوده اند با شنيدن اين گفتار

ناراحت شده و گفتند: چرا به معبود ما اهانت شده و كارتر به معبود ما تشبيه گرديده است.(573)

بد نيست اين را هم بدانيم كه جنايت ها و خيانت هاى آمريكا به حدى است كه حتى شيطان پرستان ننگ دارند كه نام شيطان بر آمريكا و سرانش گذاشته شود و مى گويند: به خداى تو توهين شده است. لعنت خداوند بر شيطان بزرگ و همه شيطان صفتان و هم بر خود شياطين باد.

بقاى شيطان به وسيله اولياء الله است

كسى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: وقتى يكى از اولياى خدا از مادر زاده شود، شيطان بيرون مى جهد و فريادى مى زند كه همه شياطين به وحشت مى افتند.

همه پيش او آمده و مى گويند: اى بزرگ و رهبر ما! چه خبر شده كه اين طور آشفته اى؟ جواب مى دهد كه يكى از اولياء الله متولد شده است.

مى گويند: تولد او چه كار به تو دارد؟ مى گويد: اگر او بزرگ شود و به كمال برسد عده زيادى را هدايت مى كند.

پيروان او مى گويند: اجازه مى دهى او را بكشيم؟ مى گويد: خير، براى اين كه بقا و زندگانى ما به وسيله آنها است.

اگر يكى از اولياء الله روى زمين نباشد و زمين از آنها خالى باشد، قيامت بر پا شده و ما را به آتش مى برند. ما تعجيل نداريم كه داخل آتش شويم.(574)

اين چيزى بود كه از اين قلم براى نماياندن بخشى از فرهنگ اسلام و قرآن تراويد و هشدارى است براى شناخت بهتر و درست زندگى و آن چه بايد از آن پرهيز كرد و يا بدان روى آورد تا

خشنودى خدا را در پى داشته باشد.

و بايد تلاش كنيم كه دچار وسوسه هاى پنهانى دشمنان دين خدا نشده و هم چنان بر دين مقدس اسلام باشيم. دانستن اين اخبار اگر همه تنبه نباشد، هشدارى است تا در هر گام سنجيده و با چشم باز راه خويش را برگزيده و گرفتار گمراهى ها نشويم.

اميد كه، دوست داران دين خدا و فرستان واپسين حضرت حق و خاندان پاكش كه بيگمان دست گير همه صالحان در روز رستاخيز خواهند بود، از اين نوشته توشه اى بر گيرند تا ماندگار بوده و سفره دلشان به نورانيت مهر خداوندى و اوليايش رنگين گشته و همواره پاس دار ارزش هاى خوب اسلامى باشند.

اميد آن روز كه با اين تمهيد به پيشواز گام هاى پر بار و مبارك حضرت حجت (عج) برويم. آمين.

مورخه 7/4/1377 كه مصادف است با 3 ربيع الاول 1419 نعمت اله صالحى حاجى آبادى

پي نوشت ها
1تا 140

1- مثنوى مولانا، دفتر ششم، ص 119.

2- اعراف (7)، آيه 12.

3- تفسير قمى، ص 32، بحار، ج 60، ص 274؛ الميزان، ج 8، ص 59.

4- طه (20)، آيه 20.

5- اعراف (7)، آيه 21.

6- نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

7- تفسير عياشى، ج 1، ص 4، بحار، ج 60، ص 199، 219.

8- علل الشرايع، ج 2، ص 233، بحار، ج 93، ص 306.

9- بحار، ج 14، ص 112.

10- سوره نمل، آيه 44.

11- كتاب سليم بن قيس.

12- كتاب ابليس، ص 164 و 165.

13- بقره (2)، آيه 102.

14- كتاب ابليس، ص 164 و 165.

15- مكاسب، شيخ انصارى، مكاسب محرمه.

16- در المنثور، ج 1، ص 51؛ خصال، ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60، ص 222 و 281.

17- ص (38)،

آيه 78.

18- ص (38)، آيه 74.

19- تفسير عياشى، ج 1، ص 40؛ خصال؛ ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60؛ ص 199، 219.

20- مائده (5)، آيه 89.

21- كافى، ج 5، ص 544؛ بحار، ج 60، ص 278.

22- كافى، ج 6، باب اطمعه و اشربه، ص 385؛ بحار، ج 2، ص 171؛ جامع احاديث، ج 24، ص 125.

23- كافى، ج 6، ص 385، باب اطعمه و اشربه، جامع احاديث، ص 126.

24- كافى، باب اطعمه و اشربه.

25- كافى، باب اطعمه و اشربه.

26- ص (38)، آيه 41.

27- مفصل بحث را در كتاب انسان از خاك تا خاك يا از خدا به سوى خدا مطرح كردم مراجعه شود.

28- حجر(15) آيه 27.

29- مقابيس اللغه، مفردات راغب، لغت بلس.

30- اعراف (7)، آيه 11.

31- بقره (2)، آيه 34.

32- حجر(15)، آيه 32.

33- سبا(34)، آيه 20.

34- شعراء(26)، آيه 92.

35- الكاشف، 49.

36- الناس (114) آيات 4 و 5.

37-اعراف (7) آيه 19.

38- طه (20) آيه 119.

39- ق (50) آيه 16.

40- مثنوى، دفتر سوم، 589.

41- واژه قرآن، ص 70، اين بحث به طور مفصل در باب مهلت شيطان تا چه موقع است ذكر شده مراجع شود.

42- مجله نور علم، دوره پنجم، شماره چهارم و پنجم، ص 78.

43- عيون الاخبار، ص.

44- اعراف (7) آيه 12.

45- اعراف (7) آيه 17.

46- ص (38) آيه 74.

47- نمل (27) آيه 38.

48- صافات (37) آيه 6؛ و نساء (4) آيه 116.

49- كسان ديگرى كه شيطان در نطفه آنان تصرف كرده، در بخش خودش خواهد آمد. به آن جا رجوع شود.

50- بعضى از اسامى شياطين در بحث كابينه شيطان بيان شده به آن جا رجوع شود.

51- قصص الانبياء، ابن كثير، ج 1، ص 41؛

كشف الاسرار، ج 1، ص 145؛ معانى الاخبار، ص 138؛ بحار الانوار، ج 60، ص 195.

52- مجمع البحرين قديمى صفحه 48.

53- اقتباس از تفسير برهان جلد 2 ذيل آيات سوره حجر مربوط به آدم.

54- آل عمران (3) آيه 178.

55- فصلت (41) آيه 30.

56- ص (38) آيه 83.

57- تين (95) آيه 4.

58-مطففين (83) آيه 17.

59- حزب الله در مائده (5) آيه 55، و حزب شيطان در مجادله (58) آيه 18.

60- ابراهيم (14) آيه 3.

61- حجر (15) آيه 38.

62- بقرة (2) آيه 33.

63- سفينة البحار، ج 1، ص 99.

64- سفينة البحار، ج 1، ص 700.

65- بحار، ج 63.

66- اعراف (17) آيه 175.

67- اعراف (7) آيه 15.

68- اعراف (7) آيه 16.

69- رساله عمليه، باب مطهرات.

70- نقل از آية الله جوادى آملى.

71- مجمع النورين، ج حيوان، ص 673.

72- صافات (37) آيه 9؛ و حجر (15) آيه 17.

73- بنى اسرائيل (17) آيه 63.

74- خطبه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در جمعه آخر شعبان.

75- حجر (15) آيه 42.

76- سگ درنده.

77- بيگانه اى گذر كند.

78- با دوست همچو گل.

79- با دشمن.

80- اعراف (7) آيه 199.

81- مثنوى.

82- كهف (18) آيه 17.

83- تفسير برهان، ج 2، ص 343.

84- جامع النورين، جلد حيوان، صفحه 475.

85- نهج البلاغه خوئى، ج 2، ص 65 و 64.

86- نهج البلاغه خوئى، ج 2، ص 65 و 64.

87- انفال (8) آيه 48.

88- خزينة الجواهر صفحه 199 نقل از بحار جلد 13. و تفسير برهان، ج 2، ص 343.

89- كهف (18) آيه 49.

90- آل عمران (3) آيه 194.

91- شورى (42) آيه 19.

92- معارج (70) آيه 3، نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعة).

93- سفينة البحار، ج 1، ص 99.

94- اعراف (7)

آيه 15.

95- بقره (2) آيه 29.

96- تفسير برهان، ج 2، ذيل آيات مربوط به آدم و شيطان.

97- بحار، ج 11، ص 12؛ حيات القلوب، ج 1، ص 29.

98- اقتباس از تفسير برهان جلد 2 ذيل آيات سوره حجر مربوط به آدم؛ بحار، ج 63، ص 198؛ و حيات القلوب، ج 1، ص 26.

99- بحار، ج 63، ص 198.

100- بحار، ج 63، ص 200.

101- نهج البلاغه، خوئى، ج 2، ص 48؛ حيات القلوب، ج 1، ص 26.

102- حجر (15) آيه 28 تا 30.

103- حيات القلوب ج 1.

104- حيات القلوب، ج 1.

105- نهج البلاغه، خوئى، ج 2، 48.

106- ص (38) آيه 78.

107- بقره (3) آيه 168.

108- انعام (6) آيه 48.

109- انبياء (21) آيه 30.

110- حجر (15) آيه 29.

111- ص (38) آيه 47.

112- شرح نهج البلاغه، خوئى، ج 2، پاورقى ص 59.

113- كدر و كثيف.

114- وحل به معنى گل.

115- مثنوى، مولوى، دفتر اول، ص 201.

116- شرح نهج البلاغه خويى ج 2، ص 63.

در اين باره مطلب جور ديگرى هم نقل شده كه آينده در عنوان (راهنماى شيطان) بيان خواهد شد.

117- طه (20) آيه 119.

118- اعراف (7) آيه 20.

119- اعراف (7) آيه 22.

120- اقتباس از سوره اعراف و سوره حجر و تفسير نمونه، برهان، ج 2 ذيل آيات مربوط به داستان آدم عليه السلام، شرح نهج البلاغه خوئى، ج 2، ص 63.

121- آل عمران (3) آيه 194.

122- حجر(15) آيه 35 تا 37.

123- در بحث قاتل شيطان گذشت رجوع شود.

124- كتاب سليم بن قيس.

125- ناس (114) آيه 4 و 5.

126- ص، 38، آيه 81.

127- اعراف (7) آيه 16؛ بحار، ص 274.

128- المحجه البيضاء، ج 5، ص 62.

129- انعام (6) آيه

160.

130- زمره (39) آيه 53.

131- بحار، ج 63، ص 274.

132-اعراف (7) آيه 23.

133- اعراف (7) آيه 11.

134- بقره (2) آيه 36.

135- يوسف (12) آيه 86.

136- مواعظ العدديه، ص 552.

137- نساء (4) آيه 118.

138- نوالثقلين، ج 1، ص 552.

139- نوالثقلين، ج 1، ص 552.

140- حجر (15) آيه 139.

141تا303

141- نساء (4) آيه 118 و 119.

142- انعام (6) آيه 42.

143- نساء (4) آيه 119.

144-بحار، ص 210 و 211.

145- بحار، ج 79، ص 174.

146- بحار، ج 79، ص 175.

147- اقتباس از تفسير برهان، ج 2، ذيل آيات سوره حجر مربوط به داستان آدم عليه السلام با تغييراتى در عبارات.

148- شرح نهج البلاغه، خوئى، ج 2، ص 77.

149- شرح نهج البلاغه، خوئى، ج 2، ص 77، انبياء (21) آيه 23.

150- انوار نعمانيه، ج 2، ص 218.

151- انفال، (8) آيه 41.

152- شرح نهج البلاغه، خوئى، ج 2، ص 79 - 83، با اندك تغيير در عبارات.

153- بقره (2) آيه 12.

154- بقره (2) آيه 102.

155- انعام (6) آيه 112.

156- سفينه، ج 2، ص 115، ماده عبد.

157- سفينه، ج 2، ص 115، ماده عبد.

158- جامع التمثيل، ص 271.

159- اسراء (17) آيه 27.

160- انعام (6) آيه 141؛ اعراف (7) آيه 31.

161- مؤمن (40) آيه 43.

162- شعراء (26) آيه 151.

163- ذرايات (51) آيه 34.

164- يونس (10) آيه 83.

165- مؤمن (40) آيه 38.

166- انبياء (21) آيه 9.

167- بقره (2) آيه 267.

168- فاتحة الكتاب، دستغيب، ص 229، با كمى تغيير در عبارات.

169- مجادله (58) آيه 19.

170- ورد: مريد و شاگرد.

171- طاقديس ترافى، ص 352.

172- مواعظه العدديه، ص 264.

173- حج (22) آيه 3.

174- اسراء (17) آيه 63.

175- بحار، ج 63، ص 264.

176- بحار، ج 63، ص 306.

177-

بحار، ج 63، ص 247.

178- مواعظه العدديه، ص 305.

179- زخرف (43) آيه 38.

180- مواعظه العدديه، ص 305.

181- انعام (6) آيه 121.

182- سرمايه سخنوران، ص 225 به بعد، و مواعظ العدديه، ص 226.

183- اصول كافى، ج 1، باب فضل العلماء، حديث 9.

184- به كتاب تاءثير قرآن در جسم و جان (مؤ لف) مراجعه شود.

185- سرمايه سخنوران، ص 228 به بعد؛ و مواعظ العدديه، ص 226، با اندكى تغيير در عبارت؛ و سراج القلوب.

186- بحار، ج 92، ص 258.

187- بحار، ج 63، ص 203.

188- بحار، ج 63، ص 203.

189- مواعظ العدديه، باب خماسيات، ص 158.

190- غرر الحكم.

191- بحار، ج 77، ص 100.

192- بحار، ج 77، ص 76.

193- مدينه المعاجز، ص 16.

194- زمره (39) آيه 52.

195- اقتباس از كتاب ابليس، مجلس چهل و سوم.

196- سليم بن قيس، ص 45.

197- اصول كافى، ج 3، ص 46. تفسير برهان. ج 3، ص 185، مجمع البحرين، ج 3، ص 21.

198- مجمع البيان، ج 7، ص 194، جامع البيان، ج 19، ص 55. تبيان، ج 8، ص 36. جامع لاحكام القرآن، ج 13، ص 119.

199- روض الجنان، ج 7، ص 265، تفسير فخر رازى، ج 24، ص 152، روح المعانى، ج 19، ص 103.

200- جامع لاحكام القرآن، ج 13، ص 119.

201- تفسير الميزان، ج 15، ص 290.

202- ميزان الحكمه، ج 5، ص 95.

203- درباره غضب در بحث، (آتش شيطان) در همين كتاب مفصلا بحث خواهد شده.

204- شيطان در ادبيات، ص.

205- نهج الفصاحه، ص.

206- ميزان الحكمه، ص.

207- شاهنامه فردوسى، ص.

208- حجر (15) آيه 39 و 40.

209- اشكار، به معنى شكار آمده است.

210- تانى مخفف توانى است.

211- ريسمانى كه از ليف خرما درست شده

است.

212- چرب.

213- كاب ابليس، ص.

214- بحار، ج 103، ص 225.

215- در عنوان (شيطان چگونه آدم و حوا را فريب داد) مفصل بيان شده.

216- تاريخ انبيا، ص 14 و 15.

217- ذيل آيه 10، از سوره تحريم، تفاسير.

218- قصص الانبياء، حالات لوط، ص.

219- يوسف (12) آيه 25.

220- تاريخ انبيا، ص 39 و 40.

221- قصص الانبيا.

222- تاريخ جنگ احد.

223- بحار، ج، ص.

224- بحار، ج، ص.

225- كشف الغمه، ج 1، ص 571.

226- كشف الغمه، ج 2، ص 163.

227- كشف الغمه، ج 2، ص 165.

228- به عنوان (كابينه شيطان) رجوع شود.

229- عوامل عزت امت اسلامى، ص 80.

230- بحار، ج 73، ص 60.

231- همان، ص 20.

232- در احوال شيخ انصارى.

233- اقتباس از تفسير برهان، ج 2، سوره حجر ذيل آيات مربوط به آدم.

234- تفسير برهان، ج 2، سوره حجر ذيل آيات مربوط به آدم.

235- تفسير برهان، ج 2، سوره حجر ذيل آيات مربوط به آدم.

236- بحار، ج 63، ص 121.

237- كتاب ابليس، ص 93.

238- واژه هاى قرآن ص 122.

239- يوسف، آيه 16 و 18.

240- تاريخ امام رضا عليه السلام، ص.

241- حشر، آيه 23.

242- اصول كافى، ج 2، باب 78.

243- انوارالمجالس، ص 40.

244- اصول كافى، ج 4، ص 3.

245- علق (96) آيه 6.

246- يوسف (12) آيه 100.

247- سفينة البحار، ج 1، ص 99.

248- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

249- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

250- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

251- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

252- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

253- ابليس، ص 159.

254- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

255- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

256-

سفينه البحار، ج 1، ص 99 و 100.

257- سفينة البحار، ج 1، ص 99 و 100.

258- بحار، ج 63؛ و سرمايه سخنوران و واژه هاى قرآن. سفينة، ج 1، ص 100.

259- بحار، ج 63 و سرمايه سخنوران و واژه هاى قرآن. سفينة، ج 1، ص 100.

260- سفينه البحار، ج 2، ص 654، لغت وسوسه.

261- كتاب ابليس، ص 143.

262- كتاب ابليس، ص 105.

263- بحار، ج 63 و سرمايه سخنوران و واژه هاى قرآن. سفينة، ج 1، ص 100.

264- سرمايه سخنوران صفحه 288 به بعد.

265- ميزان الحكمة، ج 4، ص 592؛ سفينه البحار، ج 1، ص 673.

266- سفينة البحار، ج 1، ص 674.

267- ميزان الحكمة، ج 3، ص 42.

268- سفينة البحار، ج 1 ص 673.

269- سفينة البحار، ج 1 ص 673 و ميزان الحكمة، ج 4، ص 105.

270- نهج البلاغه، نامه 69 به حارث همدانى.

271- شعراء (26) آيه 221.

272- فرقه هاى وهابى و پاسخ به شبهات آنها.

273- فرقه هاى وهابى و پاسخ به شبهات آنها.

274- خزينة الجواهر، ص 646.

275- زمر آيه.

276- لئالى الاخبار، ج 5، ص 47.

277- ابن ابى الحديد، ج 19، ص 290.

278- ميزان الحكمه، ج 3، ص 293.

279- بحار، ج 78، ص 366.

280- نهج البلاغه، كلمات قصار.

281- مجمع النورين، ج حيوان، ص 253، و مواعظ العدديه؛ ص 167.

282- يوسف (12) آيه 27.

283- نساء (4) آيه 76.

284- مفاتيح، دعاى ابوحمزه ثمالى.

285- نهج الفصاحه، ص 1006.

286- حشر (59) آيه 16.

287- بحار، ج 94، ص 20؛ و ج 63، ص 216.

288- بحار، ج 73، ص 265.

289- بحار، ج 73، ص 265؛ سفينه البحار، ج 2، ص 319.

290- ميزان الحكمه، ج 7، ص 231.

291- ميزان الحكم، ج 7، ص

240.

292- ميزان الحكم، ج 7، ص 240.

293- به عنوان (شيطان سگ تربيت شده خدا) رجوع كنيد.

294- بحار، ج 94، ص 12؛ و شرح نهج البلاغه خوئى، ج 6، ص 20.

295- رياحين الشريعه، ج 3، ص 65.

296- كتاب لقمان، ص.

297- كتاب لقمان حكيم، ص.

298- بقره (2) آيه 267.

299- توبه (8) آيه 33.

300- سفينه البحار، ج 2، ص 596، و ثواب الاعمال؛ ج 2، ص 604.

301- بحار، ج 63، ص 229.

302- بحار، ج 103، ص 225.

303- بحار، ج 73، ص 147.

304تا460

304- اقتباس از مجمع النورين، ج حيوان، ص 123- 131.

305- كتاب ابليس، ص 4.

306- بحار، ج 103، ص 225.

307- بنى اسرائيل (17) آيه 63، در اين باره در عنوان (شيطان در نطفه اين ها شركت كرده) بيشتر بحث شده است.

308- بحار، ج 79، ص 148، 150.

309- بحار، ج 79، ص 148، 150.

310- جوامع الحكايات، ص.

311- جامع الحكايات، ص 28؛ بحارالانوار، ج 14، ص 496.

312- توبه آيه 110.

313- جامع التمثيل، ص 274، با اندكى تغيير.

314- جامع التمثيل، ص 270، با كم و زياد كردن عبادت.

315- بحار، ج 63، ص 203.

316- چله: رياضت كش، چله نشين.

317- بليس: مخفف ابليس، همان شيطان است.

318- اقطاع: املاك، مال و ثروت.

319- برزبر: بالاى سر.

320- منطق الطير، عطار نيشابورى.

321- بحارالانوار، ج 77، ص 57. وعدة الداعى، ص 66.

322- مجله صف تيرماه 71، ص 43.

323- ترجمه الحكم الزاهرق، ص 514، حديث 1452.

324- دوال چوبى است كه بر طبل مى زنند.

325- ص (38) آيه 83.

326- جامع و انوار المجمالس، ص 166.

327- بقره (2) آيه 102.

328- توبه (9) آيه 103.

329- جامع، صفحه 273.

330- بحار، ج 63، ص 244.

331- صحيفة الرضا. كامل الزيارة. سفينة البحار، ج 2،

ص 654.

332- صحيفه الرضا. كامل الزيارة. سفينة البحار، ج 2، ص 654.

333- سفينة البحار، ج 1، ص 389، ج 2، ص 654.

334- سفينة البحار، ج 2، ص 654 نقل از توحيد صدوق.

335- سفينة البحار، ج 2، ص 542.

336- رجوع شود به سفينة البحار، ج 2، ص 542 خواص و شرايط نيسان را مطالعه فرمائيد.

337- سفينة البحار، ج 1، ص 611، ج 2، ص 655.

338- سفينة البحار، ج 2، ص 655، نقل از خرايج راوندى.

339- سفينة البحار، ج 2، ص 655.

340- سفينة البحار، ج 2، ص 655.

341- مكيد: كيد كرد.

342- حرقه اى: سوزشى، آتشى.

343- مثنوى مولانا، دفتر، ص.

344- انوار المجالس، ص 89.

345- ابراهيم آيه 21.

346- حيوة القلوب، ج 1، ص 379؛ و كتاب ابليس، ص 330.

347- اقتباس از آيات 27 تا 30 سوره مريم.

348- كتاب ابليس ج 2، ص 231.

349- سفينة البحار، ج 2، ص 23.

350- سفينة البحار، ج 2، ص 23.

351- سفينة البحار، ج 2، ص 23.

352- سفينة البحار، ج 2، ص 24.

353- سراج القلوب، ص 97.

354- سفينة البحار، ج 2، ص 24.

355- داستان مسيحيان نجران كه به حضور پيامبر آمدند.

356- كتاب ابليس، ص 164، (در كتاب شاهدان قيامت راجع به ناله زمين مفصلا بحث شده رجوع شود.)

357- كتاب ابليس، ص 164.

358- حجرات (49) آيات 10 و 11.

359- ابليس، ص 159.

360- مجادلة (58) آيه 9.

361- كتاب ابليس، ص 160.

362- كتاب ابليس، ص 160.

363- مائده (5) آيه 89.

364- در عنوان كابينه شيطان بيان شد. رجوع شود.

365- كتاب ابليس، ص 163.

366- كتاب ابليس، ص 163.

367- كتاب ابليس، ص 164.

368- قصص (28) آيه 14.

369- كتاب ابليس، ص 164 تا 165.

370- كتاب ابليس، ص 164 تا 165.

371- بقرة (2)

آيه 267.

372- طه آيه 119.

373- مكاسب شيخ انصارى، مكاسب محرمة، ص.

374- بقرة (2) آيه 101.

375- اعراف آيه 11.

376- انبياء (21) آيه 37.

377- اسراء (17) آيه 11.

378- طه (20) آيه 11.

379- نهج البلاغه، نامه 53.

380- بحار، ج 71، ص 34؛ سفينة البحار، ج 1، ص 129.

381- در كتاب (انسان از حشر تا دادگاه) درباره توبه از صفحه 178 تا 181 بحث شده رجوع شود.

382- در رابطه با فضيلت نماز اول وقت و ثواب هاى نماز جماعت در كتاب (سجاده عشق) مفصل بحث كردم به آن رجوع شود.

383- وسايل الشيعه، ج 7، ص 39، حديث 2.

384- به عنوان كابينه شيطان رجوع شود.

385- لقمان (3) آيه 5.

386- اقتباس از كتاب ابليس، مجلس بيست و يكم.

387- انبياء (21) آيه 106.

388- معارج النبوة، ص.

389- غوالى اللوالى، ص.

390- سفينة البحار، ج 2، ص 109.

391- سفينة البحار، ج 2، ص 109.

392- بحار، ج 100، ص 127.

393- سراج القلوب، ص 98.

394- تفسير نمونه، ج 11، ص 401.

395- نحل آيه 98.

396- لئالى، ج 4، ص 28.

397- لئالى، ج 4، ص 29.

398- لئالى، ج 4، ص 29.

399- اعراف آيه 200 و 201.

400- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

401- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

402- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

403- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

404- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

405- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

406- مجمع النورين، ج حيوان، ص 675.

407- زمره (39) آيه 52.

408- اقتباس از مجمع النورين جلد حيوان، ص 675، و بحار، ج 63، ص 241.

409- حالات حضرت عيسى عليه السلام، ص.

410- جواهر الكلمات، ص 38.

411- بحار، ج 63، ص 221.

412- ضمن بحث يحيى از شيطان، ص.

413- مجمع النورين،

ج حيوان، ص 252.

414- پاسدار اسلام، شماره 94، ص 37.

415- مجمع النورين، ج حيوان، ص 111.

416- سفينه البحار، ج 2، ص 343.

417- بحار، ج 63، ص 121.

418- ابليس، ص 7.

419- در رابطه با تلاوت قرآن به كتاب (تاءثير قرآن در جسم و جان) رجوع شود.

420- نهج البلاغه، خوئى، ج 12، ص 124.

421- بحار، ج 63، ص 158.

422- مواعظ العدديه، ص 171.

423- مواعظ، ص 222.

424- مواعظ، ص 272.

425- به كتاب (انسان از خاك تا خاك) مراجعه شود.

426- مواعظ، صفحه 274.

427- ابليس، مجلس 26.

428- ابليس، مجلس 26.

429- در كتاب (تاءثير قرآن در جسم و جان) در رابطه با خصوصيات (بسم الله) بيشتر بحث شد رجوع شود.

430- ابليس، مجلس 27.

431- حيوه القلوب، ج 1، ص 201.

432- اقتباس از حيوة القلوب، ج 1، ص 203- 206.

433- پاسدار اسلام شماره 113/37 با تغيير در عبارات.

434- معادشناسى، ج 2، ص 146.

435- اسراء (17) آيه 110 و 111.

436- اعراف، آيه 54.

437- اصول كافى، ج 4، ص 633.

438- رعد (13) آيه 38.

439- سفينه البحار، ج 1، ص 507.

440- سفينه البحار، ج 1، ص 507.

441- مجمع البيان، ج 1، ص 389.

442- بقره (2) آيه 275.

443- نور الثقلين، ج 1، ص 291.

444- نور الثقلين، ج 1، ص 291.

445- مائده (5) آيه 90.

446- مائده (5) آيه 26.

447- كشكول ممتاز، ص 598، نقل از، ج 7، الغدير، ص 126.

448- (ثديه) معناى پستان كوچك اين مرد يك دست داشت و به جاى دست ديگرش به شكل يك پستان كوچك بود وقتى آن مى كشيدند اندازه يك، دست بزرگ مى شد وقتى آن را رها مى كردند باز جمع مى شد.

449- واژه هاى قرآن، ص 157 با كمى تغيير.

450-

گزاراش ويژه دبيرخانه ائمه جمعه، ج 1، ص 65، به نقل از گزارش واحد مركزى خبر از لندن.

451- سوره ص، آيه 73 و 74.

452- بحار، ج 63، ص 229.

453- پيام قرآن، ج 3، ص 236، نقل از روح البيان، ج 4، ص 26.

454- نقل از سفينة البحار، ج 2، ص 504، ماده لبس.

455- حجرات آيات 10 و 11.

456- حجرات آيات 10 و 11.

457- حجرات آيات 10 و 11.

458- تفسير نمونه، ج 22، ص 191.

459- بنى اسرائيل آيه 63.

460- بنى اسرائيل آيه 63.

461تا574

461- مسعود رجبى، موسى خيابانى، مريم ابريشم چى.

462- مانند آية الله بهشتى، آية الله مطهرى، آية الله مفتح، حجة الاسلام محمد منتظرى، باهنر، محمد على رجائى و صدها نفر از علما و مراجع ديگر.

463- اعراف آيه 26.

464- بنى اسرائيل آيه 62.

465- اصول كافى، ج 4، ص 14.

466- اصول كافى، ج 4، ص 14.

467- اصول كافى، ج 4، ص 14.

468- صافى، ج 1، ص 979.

469- نور الثقلين، ج 3، ص 183؛ و تفسير صافى ج 1، ص 979 و پاورقى 978.

470- نور الثقلين، ج 3، ص 183؛ و تفسير صافى، ج 1، ص 979 و پاورقى 978.

471- مواعظ العدديه، ص 308، حديث اربعه ماءئة شماره 397.

472- جامع النورين، ج انسان، ص 69.

473- بحار، ج 44، ص 104.

474- بحار، ج 63، ص 201 و 202.

475- سفينه البحار، ج 2، ص 98.

476- سفينه البحار، ج 1، ص 25.

477- سفينه البحار، ج 1، ص 196.

478- وسايل الشيعه، ج 5، ص 345، كتاب وافى، ج 8، ص 922.

479- لئالى الاخبار، ج 4، ص 28.

480- سوره نحل، آيه 97.

481- عرفان اسلامى، ص 300.

482- لئالى الاخبار، ج 4، ص 31.

483-

جنگهاى پيامبر، ص 36.

484- مجمع النورين، ج حيوان، مجلس دهم، ص 125.

485- بحار، ج 63، ص 233.

486- سفينه البحار، ج 1، ص 101.

487- سفينه البحار، ج 1، ص 101.

488- سفينه البحار، ج 1، ص 101.

489- بحار، ج 63، ص 233.

490- بحار، ج 72، ص 195.

491- بحار، ج 72، ص 195.

492- غرر الحكم، ص 38.

493- تحف العقول، ص 371.

494- مثنوى مولوى، دفتر چهارم، ص 751.

495- در المنثور، ج 1، ص 51.

496- مواعظه العدديه، ص 304.

497- احزاب (33) آيه 4.

498- خلت: دوست و خليل را گويند.

499- مثنوى طاقديس از ص 370 - 372.

500- اقتباس از طاقديس مرحوم نراقى، ص 356به بعد؛ كشف الاسرار، ج 8، ص 29؛ و ابوالفتح رازى، ج 11.

501- اين سه عنوان: شيطان و هاجر، شيطان و ابراهيم، شيطان و اسماعيل، از طاقديس مرحوم نراقى برداشت شده است، ص 356- 374؛ و كشف الاسرار، ج 8، ص 290؛ و ابوالفتوح رازى، ج 11، ذيل آيات 100- 103 از سوره صافات.

502- سفينه البحار، ج 1، ص 129.

503- در بحث (عجله از شيطان است) آن كارها بيان شده است.

504- انبياء (21) آيه 82.

505- ص (38) آيات 37، 38 و 39.

506- واژه هاى قرآن، ص 155.

507- در بحث (كابينه شيطان) گفته شد كه كار او به غضب آوردن مردم است، به آن جا رجوع شود.

508- انبياء (21) آيه 85.

509- بحار، ج 13، ص 404.

510- بحار، ج 63، ص 253.

511- بحار، ج 13، ص 338.

512- بحار، ج 13، ص 35.

513- شناخت شيطان، ص 39، با كمى تغيير.

514- كتاب ابليس، ص 22.

515- (حور) مخفف حورالعين است.

516- سمر، افسانه، ص.

517- خشمگين روى.

518- اقتباس از بحار، ج 63، ص 224.

519- بحار،

ج 63، ص 265.

520- حيوة القلوب، ج 1، ص 401.

521- بحار، ج 84، ص 27.

522- بحار، ج 63، ص.

523- يك اوقيه: يك دوازدهم از (رطل) است و رطل 48 مثقال از چيزهاى مايع و روان مى باشد. روى اين حساب يك اوقيه معادل هفت مثقال از مايعات است. و ده اوقيه هم معادل 70 مثقال از مايعات مانند مشك است.

524- حيات القلوب، ج 2، ص 17.

525- حيات القلوب، ج 2، ص 72.

526- حيات القلوب، ج 2، ص 74.

527- بحار الانوار، ج 18، ص 19، باب 10.

528- فرقان (25) آيه 38، و ق (50) آيه 12.

529- كتاب ابليس، تفسير الميزان، ج 15، ص 237 و 238؛ سفينه البحار، ج 1، ص 521.

530- حيات القلوب، ج 2، ص 453.

531- سوره انفال (8) آيه 47.

532- انفال (8) آيه 47.

533- (دى) مخفف ديروز است.

534- فرمانده لشكر.

535- (تون) آتش خانه حمام بوده كه سابقا در آن آتش مى كردند و آب حمام گرم مى شد.

536- مثنوى، دفتر سوم، ص 588.

537- حيات القلوب، ج 2، ص 492.

538- كتاب ابليس، ص 119.

539- مجمع النورين، ج حيوان، ص 112.

540- رياحين الشريعه، ج 3، ص 65.

541- سبا (34) آيه 22.

542- بحار، ج 28، ص 256.

543- سبا(34) آيه 22.

544- از كتاب سليم ابن قيس، ص 29.

545- بحار، ج 63، ص 208.

546- بحار، ج 18، ص 88.

547- بحار، ج، ص 89.

548- كتاب ابليس، ص 215.

549- يكى از فقرات دعاى ندبه.

550- بحار، ج 63، ص 237.

551- جامع التمثيل، ص 273.

552- مجمع البيان، ج 9، ص 265.

553- سوره حشر (59) آيه 16.

554- داستان هاى مثنوى، شماره 40.

555- سبزه زار.

556- مثنوى مولوى، دفتر سوم، ص 407.

557- طاقديس مرحوم نراقى.

558-

لئالى الاخبار، ج 5، ص 367.

559- جامع التمثيل، ص 276؛ ابليس، ص 280، زهرالربيع.

560- عديل يعنى مانند، مثل.

561- سفينة البحار، ج 2، ص 441، لغت قلب.

562- اقتباس از اشعار مولوى، دفتر دوم، از صفحه 341 تا 350؛ و زندگى امام حسين.

563- خزينه الجواهر، ص 584.

564- خزينه الجواهر، ص 646.

565- نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192، مطلب 10.

566- عمران (3) آيه 135.

567- بحار، ج 73، ص 351.

568- بحار، ج 93، ص 177؛ ج 60، ص 248؛ سفينه البحار، ج 1، ص 100؛ خصال، ج 1، ص 285.

569- اول اين شهر مقدس به نام قم نبوده وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به زبان عربى به شيطان فرمود: قم، يعنى برخيز، از آن روز قم ناميده شد.

570- بحار، ج 60، ص 218؛ سفينه البحار، ج 2، ص 445.

571- بحار، ج 63، ص 83 و 99.

572- بحار، ج 46، ص 28.

573- پاورقى واژه هاى قرآن، ص 156.

574- بحار، ص 249.

كرشمه هاي شيطاني

مشخصات كتاب

سرشناسه : ملك محمودي اليگودرزي امير، 1351 -

عنوان و نام پديدآور : كرشمه هاي شيطاني فرجام همنشيني با دوستان فاسد ... مجموعه ماجراهاي واقعي از زندگي پسران و دختران همراه با تحليل روانشناسي رابطه ها/ امير ملك محمودي اليگودرزي

مشخصات نشر : قم مشهور 1380.

مشخصات ظاهري : 152ص.

شابك : 6500 ريال ‮ ‮ 964-6863-30-2 : ؛ 7000ريال چاپ دوم)‮ ؛ 7000ريال چاپ سوم)‮ ؛ 10000ريال(چاپ هشتم)‮

يادداشت : چاپ دوم و سوم: 1381.

يادداشت : چاپ هشتم: 1384.

يادداشت : كتابنامه ص 152.

موضوع : روابط دختر و پسر

موضوع : عشق

موضوع : روابط بين اشخاص

موضوع : داستان هاي كوتاه فارسي -- قرن 14

موضوع : ارتباط -- جنبه هاي روانشناسي

موضوع : دختران -- راه و رسم زندگي

موضوع :

پسران-- راه و رسم زندگي

رده بندي كنگره : BF724/3 /ر9 ‮ م7 1380‮

رده بندي ديويي : ‮ 158/2‮

شماره كتابشناسي ملي : م 81-11685

آشيانه غم

دوستي داشتم كه بيشتر علاقه من به او از جنبه دانش و فضلش بود نه از جهت ايمان و اخلاق. از ديدن وي همواره شاد و مسرور مي شدم و در محضرش احساس خوشحالي مي كردم، نه به عبادات و طاعات او توجه داشتم نه به آلودگي و گناهانش. او براي من تنها دوست صميمي بود. هرگز در اين فكر نبودم كه از وي علوم شرعي بياموزم يا آن كه دروس فضيلت و اخلاق فراگيرم. ساليان دراز با هم رفاقت داشتيم، در طول اين مدت نه من از او بدي ديدم و نه او از من رنجيده خاطر شد.

پيش آمدن يك سفر طولاني، مرا ناچار به ترك كشورم كرد و از رفيق محبوبم جدا شدم، ولي تا مدتي با هم كاتبه مي كرديم و بدين وسيله از حال يكديگر خبر داشتيم. متأسفانه چندي گذشت و نامه اي از او به من نرسيد و اين وضع تا پايان مسافرتم ادامه داشت، در طول اين مدت نگران و ناراحت بودم.

پس از مراجعت از سفر براي ديدار دوستم به در خانه اش رفتم، از آن منزل رفته بود، همسايگان گفتند ديرزماني است كه تغيير مسكن داده و نمي دانيم به كجا رفته است. براي پيدا كردن دوستم كوشش بسيار كردم و در جستجوي او به هر جايي كه احتمال ملاقاتش را مي دادم رفتم و او را نيافتم. رفته رفته مأيوس شدم تا جايي كه يقين كردم دوست خود را از دست داده ام و ديگر راهي به او

ندارم.

اشك تأثر ريختم، گريه كردم، قطرات اشك كه از دل افسرده ام سرچشمه مي گرفت به صورت پژمرده ام مي ريخت، گريه آن كسي كه در زندگي از داشتن دوستان باوفا كم نصيب است، گريه آن كسي كه هدف تيرهاي روزگار قرار گرفته، تيرهائي كه هرگز به خطا نمي رود و پي در پي درد و رنجش احساس مي شود. اتفاقاً در يكي از شب هاي تاريك و ظلماني آخر ماه كه به طرف منزلم مي رفتم، راه را گم كردم و ندانسته به محله دور افتاده و به كوچه هاي تنگ و وحشتناك رسيدم. در آن ساعت از شدت ظلمت، چنين احساس كردم كه در درياي سياه و بيكراني كه دو كوه بلند تيره آن را احاطه كرده است در حركتم و امواج سهمگينش گاهي بلند مي شود و به جلو مي آيد و گاهي فروكش مي كند و به عقب بر مي گردد.

هنوز به وسط آن درياي تيره نرسيده بودم كه از يكي از آن منازل ويران صداي جانسوز و جانگدازي شنيدم و رفت و آمدهاي اضطراب آميزي، احساس كردم كه در من اثري بس عميق گذارد. با خود گفتم اي عجب كه اين شب تاريك چه مقدار اسرار مردم بي نوا و مصائب غمزدگان را در سينه خود پنهان كرده است.

من از پيش با خداي خود عهد كرده بودم كه هرگاه مصيبت زده اي را ببينم اگر قادر باشم ياريش كنم، و اگر عاجز باشم لااقل از وي دلجيويي نمايم و اظهار همدردي كنم، به همين جهت آرام آرام قدري پيمودم تا خود را به منزلي كه ناله از آنجا به گوش

مي رسيد رساندم. براي اولين بار آهسته در زدم ولي خبري نشد، بار دوم در را به شدت كوبيدم، در باز شد، ديدم دختربچه ايست كه در حدود ده سال از عمرش رفته و چراغ كم فروغي به دست دارد. در پرتو آن نور خفيف، دخترك را ديدم لباس مندرسي در بر داشت ولي جمال و زيبائيش در آن لباس، مانند شب چهارده كه از لابلاي قطعات ابر مي درخشد، از زير لباس مندرس و پاره پاره اش نمايان بود.

از دختربچه سؤال كردم در منزل بيماري دارند؟ در كمال ناراحتي و نگراني كه نزديك بود قلبش از حركت بايستد، جواب داد: اي مرد! پدرم را درياب در حال جان دادن است. اين جمله را گفت و براي راهنمايي من به داخل منزل روان شد، پشت سر او رفتم مرا در بالاخانه اي برد كه يك در كوتاه بيشتر نداشت. داخل شدم ولي چه اتاق وحشت زايي، چه وضع رقت باري، در آن موقع گمان مي كردم كه از جهان زنده به عالم مردگان آمده ام و در نظر من آن بالاخانه كوچك چون گور و آن بيمار چون ميتي جلوه مي كرد.

نزديك بيمار آمدم و كنارش نشستم، بي اندازه ناتوان شده بود، گويي پيكرش يك قفس استخواني است كه تنفس مي كند و يا ني خشكي است كه چون هوا در آن عبور مي نمايد صدا مي دهد، از محبت دستم را روي پيشانيش گذاردم، او چشمان بي فروغش را باز نمود و خيره خيره به من نگاه كرد، كم كم لب هاي بي رمقش به حركت درآمد و با صدايي ضعيف گفت: «خدا را

شكر كه دوست گم شده ام را پيدا كردم.»

از شنيدن اين سخن چنان منقلب و مضطرب شدم كه گويي دلم از جاي كنده شد و در سينه ام راه مي رود. دريافتم كه به گمشده خود رسيده ام ولي هرگز نمي خواستم او را در لحظه مرگ و ساعات آخر زندگي ملاقات نمايم، نمي خواستم غصه هاي پنهانيم با ديدن وضع دلخراش و رقت بار او تجديد و تشديد شود.

با كمال تعجب و تأثر از او پرسيدم اين چه حال است كه در تو مشاهده مي كنم، چرا به اين وضع دچار شده اي. با اشاره به من فهماند كه ميل نشستن دارد. دستم را تكيه گاه بدنش قرار دادم و با كمك من در بستر خود نشست و آرام آرام لب به سخن گشود تا قصه خود را شرح دهد.

گفت: ده سال تمام من و مادرم در خانه اي مسكن داشتيم. همسايه مجاور ما مرد ثروتمندي بود، قصر مجلل و باشكوه آن مرد متمكن، دختر ماهر و زيبايي را در آغوش داشت كه مانندش در هيچ يك از قصرهاي اين شهر نبود. چنان شيفته و دلباخته او شدم كه از شوق و شعف در پوست خود نمي گنجيدم و كاسه صبرم لبريز شده بود، براي آن كه به وصلش برسم تمام كوشش را به كار بردم. از هر دري سخن گفتم و به هر وسيله اي متوسل شدم ولي نتيجه نگرفتم، و آن دخرت زيبا همچنان از من كناره مي گرفت.

سرانجام به او وعده ازدواج دادم و به اين اميد قانعش كرم و بدين ترتيب او را به دام انداختم، با من طرح دوستي

ريخت و محرمانه باب مراوده باز شد تا سرانجام در يكي از روزها جامه عزت و شرف را از برش بيرون كردم و گوهر عفتش را ربودم.

آن روزها كه روز عيش و خوشگذراني ما بود بسيار كوتاه و زودگذر بود، زيرا ديري نپائيد كه فهميدم دختر جوان، فرزندي در شكم دارد، دودل و متحير شدم از اينكه آيا به وعده خود وفا كنم و با او ازدواج نمايم يا آن كه رشته محبتش را قطع كنم و از وي جدا شوم. سرانجام قسمت دوم را انتخاب كردم و براي فرار از دختر، منزل مسكونيم را تغيير دادم به منزلي كه تو در آن جا به ملاقاتم مي آمدي منتقل شدم و از آن پس از او خبري نداشتم.

از اين داستان سال ها گذشت، روزي نامه اي به من با پست رسيد و در اين موقع دست خود را دراز كرد و كاغذ كهنه زرد رنگي را از زير بالش خود بيرون آورد و به دست من داد. نامه را خواندم، اين مطالب در آن نوشته شده بود:

«اگر به تو نامه مي نويسم نه براي اينست كه دوستي و مودت گذشته را تجديد نمايم، براي اين كار حاضر نيستم حتي يك سطر يا يك كلمه بنويسم، زيرا پيماني مانند پيمان مكارانه تو، و مودتي مانند مودت دروغ و خلاف حقيقت تو شايسته يادآوري نيست، چه رسد كه بر آن تأسف خورم و تمناي تجديدش را نمايم.

تو مي داني روزي كه مرا ترك گفتي آتش سوزنده اي در دل و جنين جنبنده اي در شكم داشتم. آتش تأسف بر گذشته ام بود و جنين مايه ترس و

رسوايي آينده ام. تو كمترين اعتنايي به گذشته و آينده من ننمودي، فرار كردي تا جنايتي را كه خود به وجود آورده اي نبيني و اشك هايي را كه تو جاري كرده اي پاك نكني. آيا با اين رفتار بي رحمانه و ضد انساني مي توانم تو را يك انسان شريف بخوانم؟ هرگز.

نه تنها انسان شريفي نيستي بلكه اصلاً انسان نيستي، زيرا تمام صفات ناپسند حيوانات وحشي و درندگان را در خود جمع كرده اي و يك جا مظهر همه ناپاكي ها و سيئات اخلاقي شده اي.

مي گفتي تو را دوست دارم، دروغ مي گفتي، تو خودت را دوست مي داشتي، تو به تمايلات خويشتن علاقه مند بودي، در رهگذر خواهش هاي نفساني خود به من برخورد كردي و مرا وسيله ارضاء تمنيات خويشتن يافتي، وگرنه هرگز به خانه من نمي آمدي و به من توجه نمي كرد.

به من خيانت كردي، زيرا وعده دادي با من ازدواج كني ولي پيمان شكستي و به وعده ات وفا ننمودي. فكر مي كردي زني كه آلوده به گناه شده و در بي عفتي سقوط كرده است لايق همسري نيست، آيا گناهكاري من جز به دست تو شد؟ آيا سقوط من سببي جز خيانتكاري تو داشت؟ اگر تو نبودي من هرگز به گناه آلوده نشده بودم، اصرار و پافشاري مداوم تو مرا عاجز كرد و سرانجام مانند كودك خردسالي كه به دست جبار توانايي اسير شده باشد در مقابل تو ساقط شدم و قدرت مقاومت خود را از دست دادم.

تو، گوهر عفتم را به سرقت بردي و مرا نزد وجدانم سرافكنده و دل غمين نمودي، زندگي بر من سخت

و دشوار شد، زندگي را برايم سنگين و غير قابل تحمل مي نمود، براي يك دختر جواني مانند من، زندگي چه لذتي مي توانست داشته باشد، نه قادر است همسر قانوني يك مرد باشد نه مي تواند مادر پاكدامن يك كودك، بلكه قادر نيست در جامعه با وضع عادي به سر برد، او پيوسته سرافكنده و شرمسار است، اشك تأثر مي بارد و از غصه صورت خود را به كف دست مي گذارد و بر گذشته تيره خود فكر مي كند، وقتي به ياد رسوايي خويش و سرزنش هاي مردم مي افتد، از ترس بندهاي استخوانش مي سوزد و دلش از غصه آب مي شود، آسايش و راحت را از من ربودي، آن چنان مضطر و بيچاره شدم كه از آن خانه مجلل و باشكوه فرار كردم، از پدر و مادر عزيز و از آن زندگي مرفه و گوارا چشم پوشيدم و به يك منزل كوچك در يك محله دور افتاده و بي رفت و آمد مسكن گزيدم تا باقيمانده عمر غم انگيز خود را در آنجا بگذرانم.

پدر و مادرم را كشتي، خبر دارم كه هر دو از غم فراق و دوري من جان سپردند و از دنيا رفتند، آنها از غصه جدايي من دق كردند و از نااميدي ديدار من مردند، گمان مي كنم مرگ آنها سببي جز اين نداشت.

مرا كشتي، زيرا آن سم تلخي را كه از جام تو نوشيدم و آن غصه هاي كشنده و عميقي كه از دست تو در دلم جاي گفت و با آن در جنگ و ستيز بودم اثر نهايي خود را در جسم و جانم گذارده است.

اينك در بستر مرگ قرار گرفته ام و روزهاي آخر زندگي خود را مي گذرانم. من اكنون مانند چوب خشكي هستم كه آتش در اعماق آن خانه كرده باشد، پيوسته مي سوزد و قريباً متلاشي مي شود. گمان مي كنم خداوند به من توجه كرده و دعايم مستجاب شده است، اراده فرموده است كه مرا از اين همه نكبت و تيره روزي برهاند و از دنياي مرگ و بدبختي، به عالم زندگي و آسايش منتقلم نمايد.

با اين همه جرايم و جنايات بايد بگويم: تو دروغگويي، تو مكار و حيله گري، تو دزد جنايتكاري، گمان نمي كنم خداوند عادل تو را آزاد بگذارد و حق من ستمديده مظلوم را از تو نگيرد.

اين نامه را براي تجديد عهد دوستي و مودت ننوشتم، زيرا تو پست تر از آني كه با تو از پيمان محبت صحبت كنم، به علاوه من اكنون در آستانه قبر قرار گرفته ام، از نيك و بدهاي زندگي، از خوشبختي ها و بدبختي هاي حيات در حال وداع و جدايي هستم، نه ديگر در دل من آؤزوي دوستي كسي است و نه لحظات مرگ اجازه عهد و پيمان محبت به من مي دهد. اين نامه را تنها از آن جهت نوشتم كه تو نزد من امانتي داري و آن دختربچه بي گناه تو است، اگر در دل بي رحمت، عاطفه پدري وجود دارد بيا اين كودك بي سرپرست را از من بگير تا مگر بدبختي هايي كه دامنگير مادر ستمديده او شده است دامنگير وي نشود و روزگار او همانند روزگار من توأم با تيره روزي و ناكامي نگردد.»

هنوز از خواندن نامه فارغ نشده

بودم كه به او نگاه كردم، ديدم قطرات اشكش بر صورتش جاري است. پرسيدم بعد چه شد؟

گفت: وقتي اين نامه را خواندم، تمام بدنم لرزيد، از شدت ناراحتي و هيجان، گمان مي كردم نزديك است سينه ام بشكافد و قلبم از غصه بيرون افتد. با سرعت به منزلي كه نشاني داده بود آمدم و آن همين منزل بود، وارد اين بالاخانه شدم ديدم روي همين تخت، يك بدن بي حركت افتاده و دختربچه اش پهلوي آن بدن نشسته و با وضع تلخ و ناراحت كننده اي گريه مي كند. بي اختيار از وحشت آن منظره هولناك فرياد زدم و بيهوش شدم. گويي در آن موقع جرايم غير انساني من به صورت درندگان وحشتناك در نظرم مجسم شده بودند، يكي چنگال خود را به من مي نمود و ديگري مي خواست با دندان مرا بدرد. وقتي به خود آمدم با خدا عهد كردم كه به جرم جنايات گذشته در اين كلبه ويران كه آن را «آشيانه غم» ناميدم بمانم و جبران ستم هايي كه بر آن دختر مظلوم كرده ام مثل او زندگي كنم و مانند آن جان بدهم.

اينك موقع مرگم فرا رسيده و در خود احساس مسرت و رضايت خاطر مي كنم، زيرا هم اكنون نداي باطني قلبم به من مي گويد: بر اثر تازيانه وجداني كه خوردي و ناراحتي ها و بلاهايي كه بر خود هموار نموذي خداوند جرايم تو را بخشيده و آن همه گناهاني را كه ناشي از بي رحمي و قساوت قلب بوده آمرزيده است.

گفتارش كه به اينجا رسيد زبانش بند آمد و رنگ صورتش به كلي تغيير كرد، نتوانست خود

را نگاه دارد، در بستر افتاد، آخرين كلامي كه در نهايت ضعف و ناتواني به من گفت اين بود: «دوست عزيزم دخترم را به تو مي سپارم.» سپس روي بسترش افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد.

ساعتي در كنارش ماندم و آنچه وظيفه يك دوست بود درباره اش انجام دادم. نامه هايي براي دوستان و آشنايانش نوشتم و همه در تشييع جنازه اش شركت كردند. من در عمرم روزي را مثل آن روز نديدم كه زن و مرد به شدت گريه مي كردند. خدا مي داند اكنون كه داستانش را مي نويسم از شدت گريه و هيجان نمي توانم خود را نگاه دارم و هرگز صداي ضعيف او را در آخرين لحظه زندگي فراموش نمي كنم كه گفت: «رفيقم، جان تو و دخترك عزيزم.»

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

اين واقعه جانسوز و دردناك كه نمودار يك تجاوز جنسي و غير انساني مي باشد، زنگ خطر و بيدار باشي است براي جوانان عزيز و پاكدامن ما، كه هرگز ضمير بي آلايش خود را براي يك لحظه خوشگذراني آلوده به گناه و معصيت ننمايند و دامان پاك خويش را با گناه لكه دار نكننند و خويشتن را در برابر وجدان يا نداي دروني شرمسار و سرافكنده ننمايند.

همچنين دختران و پسراني كه به سعادت خويش علاقه مندند بايد هوشيار و بيدار باشند كه فريب صيادان عفت، فضيلت و شرف را نخورند و بدون جهت در دام آنها گرفتار نشوند.

«عبرت»

مار اگر گويد كه مورم، بشنو و باور مكن

ديو اگر گويد كه حورم، بشنو و باور مكن

گر بگويد رو به افسونگر مردم فريب

كز فريب و حيله دورم، بشنو و باور

مكن

ور دغلبازي كند دعوي كه دولتخواه تو

در غياب و در حضورم، بشنو و باور مكن

***

هان تو اي دختر معصوم و تميزعفت توست به از پاكي زر

مادر خود بدار محرم خويشتا نيايد به رهت بيم و خطر

هرچه از فكر، تو بر سر درايزود كن عرضه به مادر، دختر

هرچه در راه گذر مي شنوينكني هيچ كدامش باور

خواهش كوي و گذر بلهوسي استبايدت سخت از آن كرد حذر

عبرتي گير از آن دختر پستكه چسان كرد از آن راه ضرر

«سمندر»

***

در خيابان چهره آرايش مكن

از جوانان سلب آسايش مكن

زلف خود را از روسري بيرون مريز

در مسير چشم ها افسون مريز

ياد كن از آتش روز معاد

طره گيسو منه در دست باد

خواهرم، ديگر تو كودك نيستي

فاش تر گويم، عروسك نيستي

خواهرم اي دختر ايران زمين

يك نظر عكس شهيدان را ببين

خواهرم اينقدر طنازي مكن

با اصول شرع لجبازي مكن

خواهر من، اين لباس تنگ چيست؟

پوشش چسبان رنگارنگ چيست؟

در امور خويش سرگردان مشو

نوعروس چشم نامردان مشو

«شاعر بسيجي حاج محمدرضا آغاسي»

فرار از خانه

دختري تنها با كوله باري سنگين از گناه

وقتي براي هميشه در آن زندان لعنتي را پشت سرم بستم، احساس پرنده اي را دشتم كه از قفس آزاد شده و تمام حريم آسمان جولانگاه پرواز اوست. هيچ چيز نمي خواستم جز دوري از محيطي كه سال ها در آن زجر كشيده بودم. پنج سال داشتم كه مادرم در عنفوان جواني بر اثر سرطان جان باخت و هنوز يك سال از كوچ غريبانه اش نگذشته بود كه سايه سنگين نامادري را بر سرم احساس كردم. من تنها فرزند خانواده بودم و سال هاي كودكي ام سال هايي بود پر از آزار و اذيت. پر از گريه و كتك و

نارواهايي كه هنوز هم معني بسياري از آنها را نمي دانم. كوكي بودم كه بايد يك شبه بزرگ مي شدم. تا مادرم زنده بود و مهرباني اش در خانه جريان داشت، كودكي ام پر از خاطرات خوش بود، اما وقتي رفت و نسيم مهرباني اش را با خود برد، دختري شدم كه بايد دستورات ريز و درشت زن پدر را اطاعت مي كردم. مادر كه رفت و مهرباني اش را برد، محبت پدر هم به سردي گراييد. انگار اصلاً مرا نمي ديد. پدر زماني به ياد مي آورد دختري هم دارد كه قرار بود به خاطر نق زدن هاي مكرر زن بابا او را كتك بزند و داخل زيرزمين زنداني كند. وقتي هفت سالم شد و من به سن مدرسه رسيدم بيشتر از هر زمان ديگري نبود مادر را احساس كردم. روز اول مدرسه وقتي اكثر بچه ها با مادرشان آمده بودند، وقتي آغوش گرم مادر و پدر در آخرين لحظه جدايي بهترين پناهگاهشان بود، من در تنهايي و سكوت غم بارم حس كردم كه مادر نداشتن غمي است بزرگتر از آنچه كه قلب كوچكم تاب تحمل آن را داشته باشد. براي پر كردن تنهايي ام دوستان زيادي پيدا كردم. بيشتر روزها به بهانه درس خواندن به خانه دوستان مي رفتم و سعي مي كردم كمتر در محيط سر خالي از عاطفه خانه باشم. زن پدرم كه به زودي بچه دار شد، اصلاً مرا به حساب نمي آورد. فقط وقتي مرا صدا مي كرد كه كاري داشت. مثلاً شستنن كهنه هاي بچه اش و يا تميز كردن خانه و...

البته كتك خوردن هاي مكرر از وي

جزو لاينفك زندگيم شده بود. سعي مي كردم تمام بدبختي ها را در جمع دوستانم از ياد ببرم و همين امر بود كه از من دختري دروغگو ساخت. رؤياهايم را براي بچه ها و دوستانم به عنوان واقعيت تعريف مي كردم هيچ كدام از آنها مي دانستند كه من مادر ندارم و با نامادري ام زندگي مي كنم. وضع مالي پدرم خيلي خوب بود و اكثر مواقع هم حساب پولش را نداشت و همين امر باعث شد پول دزديدن از جيب پدر هم در من به وجود بيايد. لباس هاي شيك و گرانقيمت مي خريدم. وسايل مدرسه ام همه لوكس بود به بچه ها مي گفتم كه اينها را از پدر و مادرم هديه گرفته ام و به پدر و نامادري ام مي گفتم كه دوستانم اين وسايل را به من هديه مي دهند. درس نمي خواندم اكثر نمراتم كم بود. بارها مسؤولان مدرسه پدر و مادرم را خواستند اما هر بار به بهانه اي از بردن آنها به مدرسه خودداري مي كردم و هر بار قول دادم كه درس بخوانم و نمراتم را بهتر كنم. سال اول راهنمايي بودم كه با پروانه دوست شدم، دختر خيلي خوبي بود. از مدرسه ديگري به مدرسه ما آمد و نمراتش هم خوب بود. پروانه وقتي ديد من درسم ضعيف است، خواست كمكم كند. گفت به خانه مان مي آيد و در درس ها كمكم مي كند اما من از اينكه دروغ هايم برملا نشود گفتم كه من به خانه شان مي روم. كمك هاي پروانه مؤثر بود تا جايي كه در پايان سال تحصيلي جزو شاگران نسبتاً

خوب شده بودم. همين موضوع باعث شد پيوند ميان من و پروانه عميق تر شود تا سر حد جانم دوستش داشتم و فكر مي كردم فرشته اي است كه خدا براي پر كردن تنهايي من آفريده. پروانه از يك خانواده متمول بود. آنها هر ماه در خانه شان مهماني هاي بزرگي مي گرفتند و... پنج سال دوستي با پروانه، او يك بار هم به خانه ما نيامده بود و هر بار ابراز علاقه مي كرد براي ديدن پدر و مادرم به خانه مان بيايد به بهانه اي او را منصرف مي كردم تا اينكه يك روز جمعه وقتي در خانه مشغول نظافت بودم و زن پدرم به مهماني رفته بود و پدرم در اتاق خودش استراحت مي كرد. زنگ خانه به صدا درآمد وقتي در را باز كردم كم مانده بود قلبم از كار بايستد، پروانه همراه مادرش با يك دسته گل بزرگ به خانه مان آمده بودند. باور كردني نبود. نمي دانستم چه كنم به ناچار آنها را به داخل خانه دعوت كردم. پدر با شنيدن صداي آنها از اتاق بيرون آمد و با معرفي من آنها با يكديگر آشنا شدند. پدرم برخورد بسيار محترمانه اي با آنها داشت اما اين فضاي صميمي زياد طول نكشيد چون نيم ساعت بعد زن پدرم وارد خانه شد و با ديدن پروانه و مادرش چنان برخورد توهين آميزي با من كرد كه دلم مي خواست همان لحظه زمين دهن باز كند و مرا به كام خود بكشد. پدرم براي اولين بار به دفاع از من برخاست ولي افسوس كه چند سالي براي اين كار دير شده بود.

پروانه و مادرش مات و مبهوت مانده بودند. براي پروانه با آن همه دروغ هايي كه من در مورد مهرباني مادرم گفته بودم رفتار زن پدرم باور كردني نبود. پدرم مدام از پروانه و مادرش عذرخواهي مي كرد و همسرش مدام بر سر من فرياد مي كشيد كه به چه حقي مهمان به خانه او آورده ام. به چه حقي دست به وسايل زندگي او زده ام و... در تمام مدت حتي زماني كه مادر پروانه گونه ام را بوسيد و از من خداحافظي كرد، كلامي بر زبان نياوردم ولي در اين فكر بودم كه ديگر چگونه مي توان به صورت پروانه، بهترين دوست سال هاي تنهايي ام نگاه كنم. همان شب تصميم خودم را گرفتم و به نتيجه رسيدم بايد از آن زندان بگريزم. ديگر تحمل توهين ها و تحقيرهاي نامادري را نداشتم ديگر نم يتوانستم فرمانبري هاي كور پدر از آن زن غريبه را ببينم، ارتباطم با بچه نامادري در حد يك پرستار بود. يعني من فقط بايد به آنها غذا مي دادم، لباسشان را عوض مي كردم و در نبود مادرشان از آنها مراقبت مي كردم كه البته اين مورد آخري خيلي كم اتفاق مي افتاد و زن پدرم هيچ وقت اجازه نم يداد با بچه هايش تنها بمانم. چون بدون اينكه بگويد، معلوم بود من تلافي رفتارهاي بدش را سر بچه هايش در مي آورم. اما من هيچ وقت حتي به چنين كاري فكر نكرده بودم. آن شب يك بار ديگر تمام سال هاي رنج و عذابم را مرور كردم. ساكم را بستم و صبح خيلي زود از خانه بيرون آمدم.

مي دانستم تا غروب كسي دنبالم نمي گردد چون زن پدرم فكر مي كند به مدرسه و از آنجا به خانه دوستانم رفته ام تا درس بخوانم. فرصت خوبي بود تا حسابي از آن زندان لعنتي دور شوم. خودم را به ترمينال رساندم و وقتي روي صندلي اتوبوس نشستم، قايق ذهنم در درياي پر تلاطم خاطرات رهسپار سال هاي دور و نزديك شد. احساس ترس كردم. نمي دانستم چه كار كنم به يك مسافرخانه سري زدم چون شناسنامه همراه داشتم و گفتم دانشجو هستم و براي ثبت نام به تهران آمده ام، در زمينه گرفتن اتاق مشكلي به وجود نيامد من كه سال ها دروغ گفته بودم، در سر هم كردن داستان هاي تخيلي تبحر خاصي داشتم. روز سوم اقامتم در تهران بود كه با علي آشنا شدم، پسركي تنها كه هيچ از او نمي دانستم در پارك روي نيمكت نشسته بودم كه آمد و كنارم نشست. اول دلم نمي خواست با او هم همقدم شوم اما وقتي به خودم آمدم، ديدم هوا رو به تاريكي است و من هنوز سرگرم صحبت با علي هستم براي اولين بار حقيقت زندگي خودم را براي يك نفر تعريف كردم، براي كسي كه نمي دانستم كيست، از كجا آمده و اصلاً چرا با او هم كلام شده ام. علي به من قول داد كمكم كند بعد از يك هفته مرا به خانه اي در منطقه غرب تهران برد، يك سوييت كوچك بود و گفت كه خودش آنجا زندگي مي كند. ترسيدم از اينكه به تنهايي در يك خانه خالي با پسري زندگي كنم همه وجودم پر از وحشت

شد، اما علي گفت كه تا زمان اقامت من در آن خانه، خودش به خانه يكي از دوستانش مي رود. چند ماهي به همين منوال گذشت. دوستي بين من و علي هر روز استحكام بيشتري پيدا مي كرد تا اينكه يك روز نامه اي به من داد كه پر بود از جملات آتشين و قصه هاي عاشقانه اي كه تا آن موقع نشنيده بودم برايم جالب بود كه كسي در دنيا پيدا شده كه تا اين حد مرا دوست دارد. بدون كمترين ترديدي تمام حرف هاي علي را باور كردم و درست يكسال در آن خانه كوچك زندگي كردم و به همكاري با او كه در كار قاچاق مواد مخدر بود همكاري كردم و توانستم با پولي كه از اين راه بدست مي آورم زندگي مرفه و خوبي براي خودم درست كنم و همين امر مرا تا سقوط در پرتگاه فساد و تباهي سوق داد. زماني به خود آمدم كه يك دختر بي هويت بودم كه كوله باري از گناه بر دوشم سنگيني مي كرد. ياد پروانه و محبت هايش ديوانه ام مي كرد. دوست داشتم كسي از خواب بيدارم مي كرد و مي گفت اين دو سال فرار فقط يك كابوس بوده همين و بس ولي افسوس كه همه واقعيتي است تلخ. حالا فرشته همان كودك معصوم سال ها پيش كه در پنج سالگي طعم تلخ بي ماردي را چشيده و سال ها سايه سنگين نامادري را تحمل كرده بود، يك دختر تنها و معتاد و فاسد بود. سير صعودي بدبختي هايم مرا شگفت زده مي كرد. اما هيچ چاره اي نداشتم، حالا كه

اين جا روي تخت بيمارستان افتاده ام، دلم مي خواهد بدانم كدام ظالمي مرا نجات داده، من مرگ را انتخاب كردم تا از شر اين زندگي نكبت بار خلاص شوم، اما انگار دست تقدير هنوز بازي هاي پنهان ديگري براي من دارد، زجرهاي بسيار ديگري بايد بكشم و دم بر نياورم. اما من باز هم خودكشي مي كنم و اميدوارم اين بار هيچ ظالمي مهربان نشود و مرا نجات ندهد.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

امروزه مسأله «فرار دختران» يكي از معضلات اجتماعي شده است. به عقيده روان شناسان و صاحب نظران اجتماعي، «فقر و تأمين نكردن هزينه هاي زندگي توسط پدر، مرگ والدين يا يكي از آنها، طلاق و جدايي والدين، اختلاف پدر با مادر، اعتياد پدر، قهرهاي پي در پي مادر به خاطر اعتياد پدر، بي مسؤولتي پدر، نامادري و...»، باعث مي شود تا دخترهاي جوان، اين مرواريدهاي سفيد خوشبختي، به يك نگاه و لبخند و دوستي بي اساس خارج از خانه فريفته شوند و از زندان «خانه پدر» بگريزند.

دوستي والدين با فرزندانشان اين امكان را به آنها مي دهد كه مسايل، تجربه ها، ديده ها و شنيده هاي خود را بدون ترس و اضطراب با پدر و مادر در ميان بگذارند و چون والدين مرحله به مرحله با افكار و احساسات فرزندان خود آشنا مي شوند، چه بسا قبل از كجروي و انحراف، آن را تشخيص داده، از رتكاب اعمال مجرمانه و رفتارهاي نابهنجار پيشگيري كنند و با ملايمت و كارداني راه و چاه را به آنها نشان دهند.

والدين از طريق بررسي احوال و اعمال فرزندان مي توانند آنان را كنترل كرده، از معاشرت

با دوستان ناباب و آلودگي هاي احتمالي بازدارند. پدر و مادر قبل از آن كه نسبت به فرزندشان عنوان سرپرستي داشته باشند، بايد براي آنها دوستاني دلسوز باشند. اين رابطه نزديك، مسلماً خوشبختي و سلامت روح و روان فرزندان را در پي خواهد داشت و آنها را از انحرافات اخلاقي و اجتماعي منع خواهد كرد.

والدين بايد با فرزندان رابطه مطلوبي داشته باشند و به آنها اجازه دهند تا نظرات و تصميمات خويش را به راحتي ابراز كنند. به حرف فرزندانشان كاملاً گوش دهند و به شخصيت آنها احترام بگذارند و هرگز با پيش ذهنيت منفي به فرزندان خود نگاه نكنند و از تحقير، توهين و سرزنش آنان (خصوصاً در جمع و نزد دوستان و آشنايان) بپرهيزند.

متأسفانه در سرنوشت اين «دختر فراري» خوانديم كه پس از مرگ مادر در دوران كودكي، او با نامادري مواجه مي شود كه علاوه بر اذيت و آزار و تنبيه هاي گوناگون، شخصيت او را در نزد دوستان تخريب مي كند و... اين گونه اعمال باعث شده بود كه از او دختري دروغگو، پنهان كار، ترسو، مضطرب، عقده اي، گوشه گير و افسرده بار بياورد و سرانجام مجبور شود زندان «خانه پدر» را ترك كند و عفت و پاكدامني خود را بر باد دهد كه ديگر راهي را جز نيستي و مرگ براي خود نبيند.

كانون بحران

توي خانه ما هميشه صداي يكي بلند بود. آنقدر بلند كه ديگر همسايه ها خسته شده بودند. دو برادر و دو خواهر بوديم كه مدام توي سر و كله همديگر مي زديم و به قول معروف مثل خروس جنگي به جان همديگر مي افتاديم و بعد

هم وقتي موقع ناهار يا شام مي شد، همه دور يك سفره با سكوتي دلنشين مي نشستيم و انگار نه انگار اتفاقي افتاده است. اما بچه هاي پشت سر هم همين است. سر هر موضوع سادهاي دعوايشان مي شد. نمي دانم چه باعث شده بود كه خانه ما هيچ وقت روي آؤامش را به خود نبيند. عمه افسر هميشه مي گفت:

_ همه اش تقصير مادرتان است كه به شما ياد نداده، حرمت بزرگتر را نگه داريد. اگر همان روز اولي كه شماها روي سر او داد كشيديد، ساكت نمي ماند و يك تو دهني مي زد بهتان، آن وقت رويتان توي روي همديگر باز نمي شد.

شايد حق با عمه افسر بود. مادر من آنقدر ساده و آرام بود كه هيچ وقت به توهين هايي كه بهش مي شد، اعتراض نمي كرد. رابطه ما اصلاً مثل مادر و فرزند نبود. مثلاً اگر غذايش كمي مي سوخت يا بي نمك مي شد، به راحتي شروع به غر غر مي كرديم و او اعتراضي هم نمي كرد. اما موقعيت پدر جور ديگري بود. همه به او احترام مي گذاشتيم. او هم براي مادر اهميتي قايل نبود. درواقع او فقط وظيفه دشات خانه را تميز نگه دارد و لباس هاي ما هميشه اتو كرده باشد. در مورد مسايل مهم هم هميهش با پدر صحبت مي كرديم و كمتر اتفاق مي افتاد كه با مادر هم صلاح و مشورتي بكنيم. بزرگتر كه شدم دلم بيشتر براي او مي سوخت. هيچ كس حرمت او را نگه نمي داشت. تقصير خودش بود كه اصلاً اعتراض نمي كرد.

خلاصه تك تك ما بزرگ شديم.

خواهر و برادر بزرگترم ازدواج كردند و من و حامد مانده بوديم. ديپلمم را گرفتم رفتم دانشگاه. تا آن موقع هيچ كدام از خواهر و برادرهايم دانشگاه نرفته بودند. پدرم از اين بابت خيلي خوشحال بود و فكر مي كرد من حتماً بايد با يك دكتر يا مهندس ازدواج كنم. خواهرم نرگس زندگي خوبي نداشت. شوهرش قمارباز از آب درآمد و مرتب قهر مي كرد و به خانه برمي گشت. بيچاره خيلي در عذاب بود. گاهي برايم درد دل مي كرد و من از هر مردي وحشت مي كردم. آخرش هم با بچه هشت ماهه اش آمد قهر و ديگر هم برنگشت تا بالاخره طلاقش را گرفت. برادرم اما از زندگي اش خيلي راضي بود. زنش بسيار مدير و با سياست بود. اجازه نمي داد به هيچ دليلي مشكلي براي زندگي اش به وجود بيايد و از دخالت همه جلوگيري مي كرد. مادرم هم اين وسط فقط وظيفه نگهداري از بچه هاي آنها را داشت. از اين موضوع خيلي ناراحت مي شدم. هرچه مي گذشت به مادرم بيشتر نزديك مي شدم و تحمل اين را نداشتم كه ببينم كسي به مادرم زور بگويد و يا بي احترامي بكند.

براي همه اين حساسيت من غير عادي بود. براي همين هاج و واج به من نگاه مي كردند ولي تصميم قطعي گرفته بودم كه به اين قضيه خاتمه بدهم. نمي خواستم ديگر شاهد صحنه هاي گذشته باشم. ولي كار سختي بود. يكي دو بار با پدرم جر و بحث كردم و پدرم حاضر نمي شد به اعتراض من گوش كند. ولي در عوض مادر انگار يك منجي پيدا

كرده بود. آنقدر احساس خوبي داشت كه هيچ وقت آن را نديده بودم. براي اولين بار من را همراز خودش مي دانست و برايم درد دل مي كرد. از روزهاي سختي كه با پدر گذرانده بود مي گفت و از دردهايي كه شب ها به سراغش مي آمد و تا صبح نمي تواند بخوابد. مادر هيچ وقت ناله نمي كرد و من هميشه فكر مي كردم او صحيح و سالم است تا اينكه يك روز راجع به معده دردي كه مدت ها بود اذيتش مي كرد، برايم حرف هايي زد. وقت دكتر برايش گرفتم و به اصرار او را پيش دكتر بردم. نمي دانيد چه حالي شدم وقتي دكتر از مادرم پرسيد چند وقت است كه معده درد دارد؟ و او جواب داد: شايد ده سال بشود. ده سال بود كه او حتي يك بار هم نگفته بود كه معده اش ناراحت است. دكتر برايش عكس بردراي و آزمايش نوشت. نتيجه آزمايش ها خيلي بد بود. دكتر گفت هرچه زودتر بايد در بيمارستان بستري شود. وقتي آمدم خانه و به همه گفتم كه وضع مادر خوب نيست همه با تعجب به حرف هايم گوش مي دادند. پدر كه مي گفت دكترها فكر جيب خودشان هستند و مادر هم خودش دلواپس خانه و آشپزخانه بود و حاضر نمي شد در بيمارستان بستري شود. من هم كه خيلي عصباني شده بودم، يك روز بدون اينكه به ديگران حرفي بزنم، رفتم بانك و هرچه پس انداز داشتم برداشتم و مادر را بستري كردم. درمان هاي اوليه شروع شد. دكتر از صبر و تحمل مادرم متعجب ماند و خصوصاً

وقتي مي خواست او را براي عمل آماده كند و متوجه شد كه مادر ناراحتي قلب هم دارد، نمي توانستم خودم و ديگران را ببخشم كه چطور در اين سال ها كوچك ترين توجهي به او نداشتيم. يك تيم پزشكي روي مادر كار مي كردند. خلاصه بعد از مدتي او را به خانه آوردم. دكتر بهم گفته بود كه وضع مادر اصلاً خوب نيست. براي همين بود كه تصميم گرفتم يك ترم مرخصي بگيرم و به مادرم برسم. برايم خيلي مهم بود كه تمام وقتم را صرف او بكنم به همين علت ديگر همه مسؤوليت هاي خانه را خودم به عهده گرفتم. وضع قلب مادر اصلاً خوب نبود. روز به روز رنگ پريده تر و ناتوان تر مي شد. تا اينكه يك روز وقتي رفتم توي اتاق مادر تا داروهايش را بدهم، يك مرتبه متوجه شدم حركت نمي كند. جيغ زدم همه ريختند توي اتاق و بعد هم همسايه ها اورژانس را خبر كردند اما دير شده بود. مادر تمام كرده بود. به همان آرامي كه در تمام سال هاي عمرش بود. هيچ كس باور نمي كرد. پدرم مثل آدم هاي شوك زده هاج و واج به همه نگاه مي كرد. انگار تا آن موقع اصلاً متوجه بيماري مادر نشده بود و آن را باور نداشت.

خواهر و برادرهايم مرگ او را خيلي راحت پذيرفتند. چون حضور او را هم در زمان زندگي اش چندان حس نمي كردند. ولي من حسابي بهم ريختم. ديگر هيچ چيز برايم معنا نداشت. تازه بعد از سال ها مادرم را پيدا كرده بودم. برايم درد دل مي كرد و همه

چيزهايي را كه فكر مي كرديم او اصلاً نمي فهمد با گوشت و استخوان تحمل كرده بود. حالا درست زماني كه او را تازه داشتم درك مي كردم، از دست دادم.

هنوز شش ماه از مرگ مادر نمي گذشت كه خواستگاري براي نرگس آمد و او تصميم گرفت براي بار دوم ازدواج كند. برادر كوچكم هم رفت سر كار و از صبح تا شب بيرون بود. پدر هم بعد از ظهرها خسته به خانه مي آمد و شروع به بهانه گيري مي كرد. اما من نمي توانستم مثل مادر با او رفتار كنم. حوصله بهانه هايش را نداشتم براي همين بود كه اصلاً با هم نمي ساختيم به اصرار عمه هايم تصميم گرفت اصرار مجدد كند. هنوز يك سال از مرگ مادر نم يگذشت كه همه فراموشش كرده بودند. هر پنجشنبه مي رفتم سر قبرش و من تنها كسي بودم كه شايد مي دانستم قبر او كجاست و شماره قطعه را حفظ بودم. خلاصه بگويم پدرم هم ازدواج مجدد كرد و زني نسبتاً جوان را به خانه آورد. او را كه مي ديدم انگار جواني مادر بود. پدر دستوراتش را به او هم مي داد. جلوي مردم تحقيرش مي كرد و بيچاره حق هيچ اعتراضي را نداشت. او فقط به اين خاطر كه سرپناهي پيدا كرده بود و پيدا كرده بود و پدرم حاضر شده بود از او و پسر سه ساله اش مراقبت كند، تن به اين وصلت و اين تحقيرها مي داد. انگار سرنوشت مادر بار ديگر داشت تكرار مي شد. سعي كردم از روز اول به آن زن نزديك شوم. درد دل هايش

را به من بگويد و خيلي وقت ها جلوي پدر مي ايستادم و از او حمايت مي كردم. كاري كه پدر اصلاً دوست نداشت. توي فاميل ديگر معروف شده بود. مي گفتند من تنها زني هستم كه جلوي پدرم مي ايستم. اين حقيقت تلخ است ولي واقعيت دارد كه من از پدرم بدم مي آمد. طاقت زورگويي هايش را نداشتم. هرچند كه مي دانستم فرهنگ چندين ساله اي كه در پدر ريشه كرده بود را نمي توانم عوض كنم.

درسم تمام شد ولي اصلاً به فكر ازدواج نبودم. از طرفي نسبت به مردها بدبين شده بود و همه را زورگو مي ديدم و از طرف ديگر نگران حال آن زن بودم. مي دانستم كه اگر من هم شوهر كنم و بروم بدون شك او هم سرنوشت مادرم را خواهد داشت.

ماندم خانه و در عمل از حقوق زن پدرم دفاع مي كردم. الان كه دارم برايتان نامه مي نويسم دختري مجرد و 28 ساله هستم، نمي دانم چه سرنوشتي در انتظار من است، ولي هنوز با گذشت سال ها از مرگ مادرم نتوانستم آن را باور كنم. چيزي در درون من وجود دارد كه مي گويد مادرم هنوز زنده است. در وجود خيلي از زن ها او را مي بينم و دلم مي خواهد نجاتش بدهم. كاش روزي مي رسيد كه هيچ زني تحقير نمي شد و حرمت و احترام آنها حفظ مي شد. من به اميد آن روز هستم.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

روابط درون خانوادگي از اهميت و حساسيت فوق العاده اي برخوردار است و چگونگي اين روابط نقش بسزايي در شكل گيري نگرش ها و

بازخوردهاي اجتماعي، آمادگي و توسعه مهارت هاي اجتماعي اعضاي خانواده خواهد داشت.

به طور كلي چگونگي روابط درون خانوادگي بيشترين تأثير را در توان و نحوه برقراري و استمرار رابطه با ديگران، در بين اعضاي خانواده خواهد داشت.

پايه و اساس روابط درون خانوادگي بر محور رابطه زن و شوهر (پدر و مادر) استوار است.

رابطه خوشايند و آرام بخش زن ها و شوهرها نه تنها مناسب ترين بستر رشد و شكوفايي و تعالي شخصيت آنها را فراهم مي نمايد، بلكه چنين رابطه اي بين پدرها و مادرها نياز هميشه فرزندان را به رابطه گرم و خوشايند و دوست داشتني با اولياي خود تأمين مي نمايد.

اگر چنانچه همه اعضاي خانواده همواره در برقراري ارتباط با هم چهره اي متبسم و مصمم داشته، با صلابت و متانت در موقعيت ها و شرايط گوناگون، در غم ها و شادي ها، در شكست ها و ناكامي ها و در برقراري ارتباط و استمرار آن، رفيقانه و حكيمانه عمل كنند و والدين شخصيت شان آميزه اي از محبت، عطوفت و منطق باشد همه نيازهاي عاطفي و رواني فرزندان را ارضا مي كنند و با استواري صلابت شخصيت خود، موجب تقويت اعتماد به نفس فرزندان نيز مي شوند و بالعكس.

متأسفانه در ماجرايي كه خوانيدم، مرد سالاري و ديكتاتوري حاكم بود و زندگي آنان تبديل به «كانون بحران» شده بود و رابطه مناسبي بين اعضاي خانواده موجود نبوده و شخصيت مادر _ در عين مظلوميت _ توسط پدر (خصوصاً در نزد فرزندان) تخريب مي شد و سرانجام موجب مرگ او گرديد و رابطه فرزندان با پدر بسيار نامناسب و حتي تبديل به كينه هاي

قلبي گشته و عدم اعتماد به نفس، بدبيني، بي هويتي و بي هدفي را در فرزندان (خصوصاً دختر بزرگ خانواده) به وجود آورد و... .

سرنوشت پرنسس خيالي!

خيلي وقت بود منتظر آرش بودم تا قدم آخر را بردارد و براي خواستگاري پا پيش بگذارد. اطمينانم به آرش و قصد ازدواجش بيش از هر چيز ديگري در دنيا بود. به خاطر همين، بارها صحنه ورود او با يك سبد گل رز صورتي را پيش چشم مجسم مي كردم و مي ديدمش كه با شوخ طبعي هميشگي مجلس سرد خواستگاري را پر از شادي مي كند. آرش پسر دايي مادرم بود و شريك برادرم كه از سال ها پيش توجه خاصي به من داشت. هرچند روز يك بار از بهنام سراغم را مي گرفت. در مهماني ها كنارم مي نشست و هر بار كه سفر مي رفت براي خانواده ام سوغاتي مي آورد. جوك هاي دست اول آرش هميشه در حضور من گفته مي شد و بهترين و عجيب ترين رستوران هايي كه كشف مي كرد، با من و بهنام و خانواده ام مورد امتحان قرار مي گرفت. همين رفتارها باعث شده بود كه همه از علاقه آرش به من حرف بزنند و از محاسن او پيش من بگويند. البته ناگفته نماند كه من به اين تعريف ها احتياجي نداشتم و تصميم خود را گرفته بودم. خانواده ام نيز آرش را دوست داشتند و بيش از همه به او توجه مي كردند. اما او برخلاف تصورات همه ما، بي سر و صدا رفت و دختر ديگري را عقد كرد و كارت دعوت به جشن نامزدي شان را براي ما

فرستاد.

پاك گيج شده بودم و نمي دانستم چه كار كنم. دلم مي خواست براي هميشه از شهرمان بروم تا ديگر مجبور نباشم كسي را ببينم. ولي اين كار شدني وبئد. بايد ظاهر را حفظ مي كردم و پيش همه چنان نشان مي دادم كه ازدواج آرش برايم اهميتي ندارد. شكست غرورم، بيش از اين صحيح نبود.

در نامزدي آرش لباس خيلي شيكي پوشيدم و برخلاف هميشه به آرايشگاه رفتم. از اول تا آخر مجلس هم از مهمان ها پذيرايي كردم تا شبهه اي در ذهن كسي پيش نيايد. اما مي شنيدم كه پشت سرم چه حرف هايي زده مي شود. آنها مي گفتند: آرش دو سال تمام به خانه فيروزه اينها رفتو آمد و آخر سر هم دست دخترك را گذاشت توي پوست گردو و ديگري را براي زندگي برگزيد. خانواده آرش به همه مي گفتند: پسرمان فيروزه را مي خواست اما به خاطر رفتار مادرش و دخالتي كه در زندگي بچه هايش مي كند پشيمان شد. حالا هم خدا را شكر كه عروس ساكتي نصيبمان شده و خانواده اش جز «هرچه شما بگوييد، چيزي بر زبان نمي آورند.» اين حرف ها اينقدر چرخيد و چرخيد كه خيلي از خواستگارهاي خوبم را منصرف كرد و به آنها باوراند كه حتماً خانواده من مشكلي دارد.

نمي توانستم آرش را ببخشم. از او متنفر شده بودم. خودم را فريب خورده مي ديدم و مي خواستم براي بستن دهان مردم و خانواده آرش هم كه شده هرچه زودتر با شخصي كه از هر نظر به آرش سر باشد و بتواند شكست مرا جبران نمايد، ازدواج كنم. بدجوري از مجرد ماندن

مي ترسيدم و از اين كه مجبور شوم جواني ام را در خانه پدرم بگذرانم و شاهد خوشبختي ديگران باشم واهمه داشتم. به خاطر همين شب و روز دعا مي كردم تا هرچه زودتر پاي سفره عقد بنشينم و زودتر از آرش و همسرش، زندگي مشترك خود را شروع كنم.

در يك چنين شرايطي شاهرخ به خواستگاري ام آمد. پسري به مراتب جوانتر، زيباتر و پولدارتر از آرش. همين كافي بود. نه او را مي شناختم و نه خواستم بشناسم. نبايد مي گذاشتم دير شود و حرف هاي مربوط به گذشته به گوش شاهرخ برسد، پس خيلي سريع جواب بله را گفتم و از خانواده ام خواستم تاريخ عروسي را قبل از تاريخ ازدواج آرش تعيين كنند. ديگر همه دهان ها بسته شده بود. خانواده شاهرخ پولدار بودند و چنان هديه هايي برايم مي خريدند كه در تمام فاميل سابقه نداشت. بعد هم سر مراسم عروسي چنان خريدي برايم كردند و آنها را ميان پارچه هاي ترمه اصل به در خانه مان فرستاند كه تا مدت ها نقل همه آشناها شد. به مادرم گفتم به خانواده آرش كه هنوز عروسشان را نياورده بودند، زنگ بزنيد تا بيايند و خريدها را ببينند و سليقه را ياد بگيرند. خلاصه، به جاي شناختن همسرم و نقاط ضعف و قوت اخلاقي اش، فقط فكرم به دنبال اين بود كه چيزي كمتر از همسر آرش نداشته باشم و از او چيزي كم نياورم. در اين دور باطل چشم و هم چشمي داشتم آينده ام را مي باختم.

در فاصله كمتر از دو ماه بعد، جشن مفصلي در يكي از گران ترين سالن

ها گرفتيم و به خانه اي كه لبريز از جهيزيه من بود رفتيم، دو سه ماه اول، سرمان به پاگشاها و مهماني ها گرم بود و معني زندگي مشترك را درك نمي كرديم. اما وقتي مهماني ها تمام شدند ديدم با يك همسر بچه صفت و وابسته تنها مانده ام. تمام دارايي همسرم كه آن همه براي من اهميت داشت، متعلق به پدربزرگش بود و او در شركت پدربزرگ بيشتر نقش يك راننده شخصي را بازي مي كرد البته درآمدش بد نبود، ولي موقعيت كاري و پيشرفت چنداني نداشت. زندگي ما وابسته به نظر پدربزرگ شاهرخ بود كه اگر يك ماه غضب مي كرد و حقوق كمتري به نوه اش مي داد، حسابي لنگ مي مانديم و ناچار به فروش سكه ها مي شديم. اين نحو زندگي با آنچه من مي خواستم خيلي فرق داشت. نمي توانستم مطابق ميلم خرج كنم و مهماني بگيرم. در مهماني ها و جشن ها نيز ناچار بودم لباس هاي تكراري بپوشم و در مقابل طعنه ديگران حرف نزنم. البته تقصير خودم بود. آن اول آنقدر پز داده بودم كه حالا همه توقع دشتنند با يك پرنس مواجه شوند نه زن جواني كه براي به هم رساندن خرج و دخل ماهانه منزلش با مشكل روبروست.

كافي بود بشنوم همسر آرش وسيله جديدي مثل يك مايكروويو يا سرخ كن برقي براي خانه اشان خريده كه تا چند روز اعصابم خراب باشد و با شاهرخ جر و بحث كنم تا پو.لش را به من بدهد و من هم بتوانم عين همان وسيله را تهيه كنم. حالا اين كه ما به آن جنس احتياج

داشتيم يا نه و پول آن از كجا تأمين مي شد، موضوعي بود كه جنجال هاي بعدي را به خود اختصاص مي داد. همه زندگي مان داشت با ناراحتي و اوقات تلخي مي گذشت. مام حواسم به رنگ و لعاب ظاهري ديگران بود. وسيله خانه، لباس، ماشين، متراژ و مكان منزل و... همين ها داشت مرا از پا مي انداخت. درد دل هايم را به مادرم مي گفتم ولي او به جاي راهنمايي كردن و دعوت به صبر، با شاهرخ دعوا مي كرد و خيلي راحت مي گفت: تو كه عرضه زن نگه داشتن نداري، براي چه عروسي كردي. خب، اين حرف ها هم به شوهرم بر مي خورد و او با وجود تمام جواني اش خرد مي شد. شاهرخ انتظار داشت حداقل من گاهي اوقات او را درك كنم. ولي اين كار از دست من بر نمي آمد چون ازدواج كرده بودم تا روي ديگران را كم كنم، نه اينكه خودم زندگي ام را بسازم.

كم كم رفتار شاهرخ هم عوض شده بود. از حرف ها و رفتارم ايراد مي گرفت و پيش همه مسخره ام مي كرد. ظاهرسازي ام را احمقانه مي ناميد و اگر مي توانست آنها را فاش مي كرد. پس از مشورت با مادر به اين نتيجه رسيدم كه بايد هرچه زودتر بچه دار شوم و با بچه دست و پاي شوهرم را ببندم. آخر او مثل خيلي از قديمي ها اعتقاد داشت كه زن تا وقتي فرزندي به دنيا نياورده باشد، جايگاهش در خانه همسر محكم نيست ولي بعد از آن ديگر دستش باز است و هر چقدر كه بخواهد

مي تواند بتازاند. شاهرخ موافق نبود. بچه نمي خواست. مي گفت ما هنوز خودمان بچه هستيم و نمي توانيم حرف همديگر را بفهميم آن وقت تو مي خواهي يكي ديگر را هم بيچاره كني. سر همين موضوع دعواي سختي كرديم. دعوايي كه به قهر من از خانه و جدايي انجاميد.

اصلاً نفهميدم چه شد، فقط ديدم همسرم به هيچ نحوي راضي به ادامه زندگي نمي شود و نمي خواهد يك فرصت ديگر به من بدهد. مي گفت طي يك سال و نيم زندگي مشترك مان مجبور شده حدود هفت ميليون تومان قرض بگيرد و براي برآوردن خواسته هاي من خرج كند. مي گفت: حوصله غرغرهاي من و مادرم را ندارد و نمي خواهد بقيه عمرش را اين طور بگذراند و...

به همان سرعتي كه عروسي كرده بوديم، طلاق گرفتيم و راهمان را جدا كرديم. جهيزيه ام را در همان خانه اي كه داشتيم به حراج گذاشتم و به خانه پدرم برگشتم. جايي كه از آن فرار كرده بودم.

بله اين سرنوشت پرنسس خيالي است كه به جاي ساختن زندگي، به دور باطل چشم و هم چشمي افتاده بود.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

در اين ماجرا مي خوانيم كه چگونه بعضي از خانواده ها با سرنوشت فرزندان خود بازي مي كنند. خانواده فيروزه جواني نامحرم را در ابتدا به جمع خانوادگي خود راه مي دهند و نسبت به او عشق و علاقه مي ورزند و قبل از ازدواج و خواستگاري رسمي آرش و فيروزه، يك نوع رابطه قلبي بين اين دو جوان ايجاد مي شود و در مرحله بعد آنان بدون دقت و آينده نگري و مشورت با مشاوران آگاه،

مدت ها رابطه عاطفي بسيار صميمي دارند و مي بينيم كه بعد از مدتي كه از اين دوستي مي گذرد، آرش به راحتي از تصميم خود نسبت به ازدواج با فيروزه منصرف مي شود و مهم تر از همه اينها، مي بينيم كه خانواده فيروزه به جاي دقت و تصميم منطقي و عاقلانه، متأسفانه خود و فرزند ناآگاهشان دچار بلندپروازي، چشم و هم چشمي، غفلت و... مي شوند و بدون هيچ گونه تحقيق، شناخت و آينده نگري دختر خود را به عقد شاهرخ در مي آورند و فقط شيفته رنگ و لعاب ظاهري خانواده او مي شوند و پس از گذشت چند ماه از ازدواج اين دو زوج، كانون زندگي مشترك آنها متلاشي مي شود. آري اگر آنها بر مبناي شرع مقدس و عقل سليم و مشورت و آينده نگري تصميم مي گرفتند، هرگز دچار چنين سرنوشت شوم و جانسوزي نمي شدند.

اسير رؤيا

در خانواده اي پرجمعيت با دو خواهر بزرگتر و دو خواهر و يك برادر كوچكتر زندگي مي كردم. هميشه در حسرت يك دست لباس نو بودم. هميشه من سومين نفري بودم كه لباسي را مي پوشيدم و تازه بعد از كوتاه شدن نيز به خواهران كوچكترم مي رسيد و در واقع جنازه لباس از خانه ما بيرون مي رفت.

مادرم برخلاف پدرم كه مردي قانع و شاكر بود، زني پرتوقع و ناشكر بود. او اصلاً تحمل اين وضعيت را نداشت و مدام با پدرم درگير مي شد كه چرا ديگران دارند و ما نداريم. بارها از پدرم شنيدم كه مي گفت: «خودت كه مي بيني دائماً سر كار هستم، ديگر چه كار كنم؟ نمي

توانم بروم دزدي. همين كه يك لقمه نان حلال داريم و دست جلو نامرد دراز نمي كنيم بايد خدا را هم شكر كني.»

اما هميشه مادرم حرف هاي پدرم را مسخره مي كرد و به او حرف هايي مي زد كه بيچاره از خجالت رنگش سرخ مي شد. خيلي دلم براي پدرم مي سوخت، او كارگر بود و با تمام توانش كار مي كرد. دوست داشتم به سر كار بروم، اما پدرم به هيچ عنوان راضي نمي شد كه من درسم را رها كنم. خواهرانم به اولين خواستگار پاسخ مثبت داده و درست را رها كرده و ازدواج كرده بودند. شايد پدرم دوست داشت حداقل من درسم را بخوانم و آينده اي بهتر از آنها داشته باشم. آخر آنها هم بعد از عروسي وضع بهتري از ما نداشتند و به همين علت پدرم اصلاً دوست نداشت من ازدواج كنم.

دوران راهنمايي را نيز همچون دوران ابتدايي با نمرات خوبي پشت سر گذاشتم و وارد دبيرستان شدم. سال اول را بدون مشكل خاصي با نمرات عالي قبول شدم و به سال بالاتر رفتم... سال دوم دبيرستان وارد جمع دوستاني شدم كه حال و هواي خاصي داشتند و به نظر تا حدودي با بقيه فرق مي كردند.

وقتي با آنها صميمي شدم، متوجه شدم آنها هم مثل من رؤياهايي در سر دارند كه با افكار من نزديك است.

از بين بچه ها با نگين احساس نزديكي بيشتري مي كردم هرچند وضع خانوادگي او خيلي بدتر از من بود. پدرش به علت اعتياد و فروش مواد مخدر در زندان بود و مادرش در خانه اي در يكي از محله هاي بالاي شهر

تهران كار مي كرد و لقمه ناني براي بچه هايش كه همه از نگين كوچكتر بودند، تهيه مي كرد.

هميشه با نگين آرزوهايمان را مرور مي كرديم: خانه اي مجلل، اتومبيلي زيبا، لباس هاي قشنگ و پول زياد كه با آن تمام مشكلات ما حل مي شد و پدر من ديگر حرف هاي پر از تحقير و نيش دار مادرم را نمي شنيد و برعكس مورد احترام او بود و مادر نگين ديگر به سر كار نمي رفت و در عوض در خانه وقتش را صرف بچه ها و پخت و پز مي كرد و نگين مجبور نبود صبح تا شب مراقب خواهران و برادران قد و نيم قدش باشد.

نگين هميشه از خانه اي كه مادرش در آن كار مي كرد، تعريف هاي عجيب و غريبي مي كرد. از بزرگي، زيبايي، امكانات و وسايل، شكل و شمايل ساكنان، نحوه برخورد با يكديگر و خلاصه از غذاهاي رنگارنگ و متنوعي كه مي خوردند و...

گفتن اين حرف ها براي نگين به همين راحتي كه من گفتم نبود، مدت ها طول كشيد تا او به من اعتماد كرد و سفره دلش را برايم باز كرد.

به سال آخر دبيرستان نزديك شده بوديم، من و نگين يك روح در دو بدن بوديم.

احساس مي كرديم كم كم به تحقق آرزوهايمان نزديك مي شويم و با گرفتن ديپلم وارد داشنگاه شده و در چشم بر هم زدني فارغ التحصيل و وارد بازار كار خواهيم شد.

سال آخر دبيرستان را به شدت و با تلاش بيشتري درس خوانديم كه حتماً در امتحانات كنكور قبول شويم البته ناگفته نماند كه در سال هاي قبل نيز خيلي

خوب درس خوانده بوديم.

نمي دانيد فاصله زماني پايان امتحانات كنكور تا اعلام نتيجه به ما چه گذشت، فقط مي توانم بگويم 18 سال زندگي ما يك طرف و اين چند ماه يك طرف. مگر روزها شب و شب ها صبح مي شد، انگار چرخ زمان هزاران بار كندتر شده بود.

وارد دانشگاه شديم. طوري انتخاب رشته كرده بوديم كه حتماً در يك رشته يا حداقل در يك دانشگاه قبول شويم كه الحمدلله اين طور هم شد و دقيقاً در يك رشته و در يك دانشگاه پذيرفته شديم. دوران دانشگاه به سرعت برق گذشت، دوران بسيار شيرين و به ياد ماندني كه فكر مي كنم شيرين ترين دوران زندگي ام بوده است.

بعد از فارغ التحصيل شدن تازه مشكلات ما شروع شد. به هر جا مراجعه مي كرديم يا نيازي به ليسانس حسابداري نداشتند يا سابقه كار مي خواستند كه ما نداشتيم.

مدت ها دنبال كار گشتيم ولي هرچه گذشت نااميدتر مي شديم. تا اينكه در يك شركت نياز به يك نفر منشي بود كه به اصرار و خواهش و تمناي ما مبني بر استخدام هر دو، مدير شركت قبول كرد هر دو را تقريباً با حقوق يك نفر استخدام كند.

چاره اي جز قبول شرايط جديد نداشتيم و حداقل سابقه كاري براي ما مي شد. چند ماه با حقوق ماهي 20 هزار تومان براي هر كدام كار كرديم. مشكل خاصي نداشتيم تا اينكه يك روز نگين به ملاقات پدرش رفته بود، با خانمي كه به ملاقات شوهرش آمده بود، آشنا شد. آن خانم (منيژه) وقتي وضعيت ما را از نگين شنيده بود ضمن ابراز تأسف و تأثر به نگين

پيشنهاد كرده بود كه به شركت آنها برويم و در آنجا مشغول كار شويم. طبق قرار يك روز به اتفاق نگين به شركت آنها رفتيم و منيژه استقبال گرمي از ما كرد و بعد هم در خصوص كار و حقوق مطالبي را عنوان كرد كه به نظر ما خيلي جالب بود. درواقع باورمان نمي شد كه از حقوق ماهي 20 هزار تومان به حقوق ماهي 150000 تومان برسيم. احساس مي كرديم بالاخره خوشبختي به ما رو كرده است و ديگر مي توانيم به آرزوهايمان برسيم. بلافاصله از شركت قبلي تسويه حساب كرديم. هنگام خداحافظي مدير شركت گفت: «مواظب خودتان باشيد، اين پيشنهاد مشكوك به نظر مي رسد...» در آن موقع اين احساس به ما دست داد كه حسوديش مي شود و درواقع مي خواهد ما را پشيمان كند و رايگان براي او كار كنيم و به همين خاطر توجهي نكرديم. در شركت جديد وظيفه مالي شركت به عهده ما گذاشته شد. امضاي من و نگين به بانك معرفي شد و بدين ترتيب چك منيژه خانم با سه امضا به بانك معرفي شد كه دو امضا براي دريافت پول كفايت مي كرد. يكي، دو ماهي از شروع به كار ما نگذشته بود كه منيژه خانم چنان اعتمادي به ما پيدا كرد كه اكثر وقت ها مي گفت چك را خودتان امضا كنيد و نيازي به امضا من نيست. فقط مرا در جريان صدور چك ها بگذاريد. از اين كه چنين موقعيتي به دست آورده بوديم فوق العاده راضي و خوشحال بوديم. وضعيت مالي ما روز به روز بهتر مي شد. حالا رؤياهايمان داشت تحقق مي يافت.

لباس گرانقيمت مي پوشيديم و به سر و وضعمان مي رسيديم.

يك سال از شروع كار ما در آن شركت مي گذشت. تقريباً همه كاره شركت بوديم. منيژه خانم يك روز به ما گفت: «شوهرم تا چند روز ديگر آزاد مي شود و ما قصد داريم بلافاصله بعد از آزاد شدن او مدتي به خارج از كشور برويم و حال و هوايي عوض كنيم و بعد برگرديم. به همين علت مي خواهم در مدتي كه ما نيستيم شركت را به طور كلي به شما بسپاريم...»

باور اين كه اينقدر مهم شده ايم براي خودمان هم مشكل بود. به هر حال شوهر منيژه خانم از زندان آزاد شد و در فاصله كوتاهي از كشور خارج شدند.

دقيقاً يك ماه بعد از رفتن آنها بود كه چك ها يكي پس از ديگري برگشت خورد و با شكايت افراد من و نگين دستگير و روانه زندان شديم. تمام چك ها به امضا ما بود اما پولي در حساب بانكي نبود. منيژه خانم قبل از رفتن با يك قطعه چك كل موجودي را از بانك برداشته و درواقع فرار كرده بود. حالا نزديك به يك ميليارد تومان بدهي براي ما باقي مانده است كه هيچ راهي براي پرداخت آن جز دستگيري منيژه خانم و همسرش توسط پليس بين الملل براي ما وجود ندارد و تا آنها دستگير نشوند و رضايت شاكيان جلب نشود بايد در زندان بمانيم كه خدا مي داند چه مدتي است.

چه مي توانم بگويم جز اين كه با چشم بسته خود را در چاهي انداختيم كه جز مدد خدا هيچ راه نجاتي وجود ندارد.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

جر و

بحث والدين در خصوص مسايل مالي در نزد فرزندان، باعث مي گردد آنها ارزش پول را فوق هر چيزي قرار دهند و در آينده اي نه چندان دور نيز تمام همت و توان خود را براي به دست آوردن آن صرف كنند و در اين راه، كمترين توجه را به نحوه صحيح و مشروع به دست آوردن آن نخواهند داشت. ظواهر مادي تأثير زيادي بر افكار باقي مي گذارد. نوجوان در مواجهه با ظواهر فريبنده، قادر به تجزيه و تحليل مناسب نبوده و در نتيجه اگر به طور صحيح هدايت نشود، ممكن است آن را به عنوان الگوي برتر برگزيده و در جهت همنوايي و همسويي با آن قدم بردارد. در اين صورت در اغلب موارد با باورها و اعتقادات خانوادگي در تضاد قرار گرفته و به سويي سوق داده مي شود كه ممكن است عاقبتي ناگوار در بر داشته باشد.

نكته اي كه قابل تذكر مي باشد اين است كه: جوانان عزيز بايد توجه داشته باشد، علاوه بر حفظ عفت، پاكدامني، روحيه قناعت و توكل بر خدا، بايد در پي كسب و كار حلال و تلاش و كوشش و جديت در همه امور زندگي باشند و از عمر طلايي خود بهترين استفاده را بنمايند. اما در اين راه پرفراز و نشيب بايد با همه وجود مواظب باشند، به راحتي طعمه حوادث نگردند و اگر كسي به آنها وعده شغل مناسب با درآمد بسيار عالي داد، زود به او دل نسپارند و قبل از تصميم گيري و اقدام براي هر كاري لازم است درباره آن كار فكر كنند و به آينده آن بيانديشند و با صاحب

نظران متعهد، آگاه و دلسوز مشاوره نمايند.

همدست

همه چيز از روزي شروع شد كه دوستم پرستو كه دختري زيبا و عاطفي و ساده است با پسري به نام رامبد آشنا شد. وقتي كه رامبد را ديدم احساس ناخوشايندي نسبت به او و روابطش با دوستم پرستو پيدا كردم. دقيقاً از قيافه اش پيدا بود كه معتاد است. او پشت سر هم سيگار مي كشيد و هيكلي لاغر و خميده داشت.

اين موضوع را به دوستم گفتم اما برخلاف تصورم او نه تنها توجهي به حرف من نكرد بلكه ناراحت هم شد و گفت كه تو به من حسادت مي كني و نمي تواني ببيني با چنين فردي دوست شده ام و قرار است با هم ازدواج كنيم.

به اين ترتيب دوستي ما تا حدودي به هم خورد. مدتي از پرستو بي خبر بودم تا اينكه شنيدم با رامبد نامزده كرده است. از اين خبر واقعاً ناراحت شدم.

چند ماهي از دوران نامزدي آنان مي گذشت كه يك روز پرستو به من زنگ زد و كلي گريه كرد و بعد هم گفت: «اي كاش به حرف هاي تو حداقل كمي توجه كرده بودم تا امروز اين چنين بيچاره و بدبخت نمي شدم.»

مدتي طول كشيد تا آرام گرفت و ادامه داد: «اوايل كه تو اين موضوع را گفتي من هم موضوع را به رامبد گفتم و او قسم خورد كه معتاد نيست ولي چند بار تفريحي ترياك كشيده است و بعد هم به من قول داد هرگز چنين كراي را نكند. من خوش باور هم قبول كردم و ديگر كاري به كارش نداشتم تا اينكه او را از كارش بيكار

كردند. مي گفت كه به خاطر دعوا با همكارش هر دو را بيرون كرده اند اما واقعاً اين طور نبود و ظاهراً به خاطر مصرف مواد و عدم كارآيي او را اخراج كرده بودند، البته اين موضوع را من تازه متوجه شده ام. بعد از بيكاري هر روز از من پول مي خواست. البته هميشه مي گفت به عنوان قرض و به محض پيدا كردن كار تمام طلب تو را پس خواهم داد. من هم تا جايي كه پس انداز داشتم به او كمك كردم و بعد هم كه پس اندازم تمام شد، گفت: از پدر يا برادرت پول بگير و به من قرض بده. تا چند دفعه اين كار را كردم، اما خيلي زود پدرم شك كرد كه اين پول ها را براي چه مي گيرم. پدر و برادرم وقتي فهميدند كه موضوع از چه قرار است به شدت ناراحت شدند و به نامزدم كاملاً بدبين شدند.

نامزدم وقتي ديد ديگر نمي تواند با زبان خوش از من پول بگيرد تهديدم كرد كه اگر به او كمك نكنم او نيز مجبور خواهد شد به نامزدي پايان دهد و هر كس سراغ كار خودش برود. اين موضوع براي من خيلي وحشتناك بود. چون وقتي به خواستگاريم آمد تقريباً همه اعضاي خانواده مخالف اين ازدواج بودند ولي وقتي تمايل و اصرار مرا ديدند در مقابل خواسته ام تسليم شدند و همه چيز را به خودم واگذار كردند و حالا اگر شكست مي خردم واقعاً برايم غير قابل تحمل بود. بنابراين با خواهش و تمنا از او خواستم كه فرصتي دهد، شايد بتوانم از كسي برايش قرض كنم.

به

زحمت توانستم از چند نفر از دوستان قديمي مبالغي را قرض كنم ولي او باز هم بيشتر مي خواست كه ديگر برايم امكان پذير نبود و به اين ترتيب نامزدي ما را به هم زد. نمي داني در آن هنگام چه وضعيتي داشتم. احساس مي كردم دنيا برايم به آخر رسيده است. اعضاي خانواده ام چيزهايي به من مي گفتند كه حاضر بودم بميرم ولي آنها را نشنوم.»

پرستو مجدداً گريه اش گرفت و من او را آرام كردم و گفتم: خب، اين هم يك تجربه تلخ در زندگي توست. باز هم جاي شكرش باقي است كه عروسي نكرده بودي و بچه اي نداري چون آن وقت خيلي سخت تر بود.

از اين جريان يكي _ دو هفته اي گذشته بود كه يك روز تلفن خانه ما زنگ زد. گوشي را برداشتم. صداي مردي از گوشي تلفن شنيده مي شد كه مرا مي خواست. پرسيدم: شما؟!

وقتي اسم رامبد را شنيدم خشكم زد. با تعجب از او پرسيدم كه شماره ما را از كجا آورده است!

او گفت كه به جز شماره، چيزهاي ديگري نيز در دست دارد كه اگر با او همكاري نكنم آنها را به خانواده ام خواهد داد.

با ناباوري از او پرسيدم: مثلاً چه چيزي؟

جواب داد: مثلاً عكس!

بي اختيار به يد عكسي كه با پرستو گرفته بودم افتادم. آن عكس يادگاري پايان تحصيلات دوران دبيرستان بود كه در خانه ما توسط يكي ديگر از دوستان گرفته شده بود.

تلفن را قطع كردم و در فكر فرو رفتم. اگر اين عكس توسط او به دست خانواده ام مي رسيد، بدون شك به دردسر مي افتادم.

به دوستم پرستو زنگ

زدم و اين بار من بودم كه با گريه موضوع را براي او تعريف كردم. وقتي پرستو گفت كه رامبد درست مي گويد و تمام عكس ها را برداشته است مي خواستم قبض روح شوم.

پرستو مي گفت، رامبد نمي تواند غلطي بكند و نگران نباش، اما او كه از وضعيت خانوادگي ما خبر نداشت و نم يدانست كه والدينم به هيچ عنوان قبول نخواهند كرد من اين عكس را به پرستو داده ام نه به رامبد.

واقعاً هر لحظه برايم به قدر يك سال گذشت تا اينكه رامبد مجدداً زنگ زد و گفت: «احتمالاً خوب فكرهايت را كرده اي و با دوستت هم تماس گرفته اي و او هم تأييد كرده كه چه چيزهاي مهمي پيش من داري. حالا اگر كاري را كه از تو مي خواهم انجام ندهي مطمئن باش خانواده ات را طوري در جريان خواهم گذاشت كه براي تو بسيار گران تمام شود.»

با نگراني بيشتر در حالي كه صدايم مي لرزيد گفتم: چه كاري؟!

رامبد بلافاصله گفت: «پول مي خواهم».

با نگراني وصف ناپذيري گفتم: چقدر پول مي خواهي؟ من كه پولي ندارم به تو بدهم.

رامبد گفت: «به من ربطي ندارد. صد هزار تومان پول حاضر كن تا عكس را به خودت بدهم و الا...»

چند روزي در فكر بودم كه به چه صورتي اين پول را جور كنم، هرچه فكر مي كردم كمتر به نتيجه مي رسيدم تا اينكه تصميم گرفتم گردنبندم را بفروشم و به خانواده ام هم بگويم از گردنم افتاده است.

اين كار را كردم و پول را به رامبد دادم و عكس را از او گرفتم و نفس راحتي كشيدم. غافل از

اينكه او باز هم به سراغ من خواهد آمد. دقيقاً يك ماه از پرداخت پول و دريافت عكسم گذشته بود كه مجدداً به من زنگ زد و باز هم پول خواست. اين بار كلي گريه كردم كه دست از سرم بردارد ولي اين حرف ها به گوش چنين فردي آشنا نبود و فقط خواسته اش را طلب مي كرد.

خلاصه مجبور شدم به او بگويم هر غلطي مي خواهي بكن. من عكس را از تو گرفته ام و عكس ديگري دست دوستم نداشته ام كه تو بتواني از آن سوء استفاده كني و بر فرض اگر هم از اين عكس كپي گرفته باشي باز هم اهميتي ندارد چون اصل آن دست خودم است و منكر مابقي قضايا خواهم شد. رامبد وقتي جديت مرا ديد پوزخندي زد و گفت: «عكسي را برايت مي فرستم. ببين و بعد نظرت را بگو».

وقتي عكس را ديدم باور كردني نبود. عكسي كه من با دوستم پرستو انداخته بودم كلي تغيير كرده بود و به جاي پرستو پسري در كنار من ايستاده بود. باور كنيد با ديدن چنين عكسي چند روز شديداً تب كردم. تلفن را از پريز كشيده بودم چرا كه مي ترسيدم مجدداً زنگ بزند. نمي دانستم به چه شيوه اي اين كار را كرده است ولي هرچه بود خانواده ام اگر چنين عكسي را مي ديدند مرگم حتمي بود. واقعاً حتي راضي به مرگم بودم.

مجدداً به دوستم پرستو زنگ زدم. او هم مثل من گرفتار بود و رامبد چنين عكس هايي را هم براي او فرستاده بود. وقتي پرسيدم كه آخر چنين عكس هايي چطور گرفته شده است، دوستم

گفت اين عكس ها با كامپيوتر مونتاژ مي شود و مشكل اصلي در اين است كه قبل از هر توضيحي اذهان را تغيير مي دهد و تا بخواهيم براي همه توضيح دهيم و آنها هم بپذيرند، آبرويمان رفته است. پس چاره اي جز جلب رضايتش براي حفظ آبرويمان نداريم.

به ناچار پذيرفتم و قرار شد نقشه هاي رامبد را مو به مو اجرا كنيم تا مشكلي برايمان به وجود نيايد.

اولين برنامه اين بود كه سر راه جوانان قرار بگيريم و سوار اتومبيل آنها شويم و در يك فرصت مناسب راننده را به دنبال خريد خوراكي بفرستيم و خودمان به بهانه گوش كردن به نوار در اتومبيل بنشينيم و آنگاه اتومبيل را به سرقت ببريم.

اوايل اين كار خيلي سخت بود، اما به مرور بعد از سرقت يكي _ دو اتومبيل تا حدودي برايمان عادي شد. البته ناگفته نماند كه هر يك به تنهايي سوار يك اتومبيل مدل بالاي تك سرنشين مي شديم و پس از چند دور كه در خيابان مي زديم از راننده تقاضا مي كرديم پشت فرمان بنشينيم كه معمولاً قبول مي كردند. اين كار را براي اين انجام مي داديم كه دستمان به فرمان اتومبيل عادت كند و به محض به دست آوردن فرصت مناسب بتوانيم فرار كنيم.

دقيقاً ششمين خودرو را كه به سرقت بردم، توسط گشت نيروي انتظامي مورد تعقيب قرار گرفتم و سرانجام در يك خيابان دستگير و روانه زندان شدم.

بعد از دستگيري و اعتراف در زندان متوجه شدم كه دوستم پرستو همدست نامزدش بوده و به همين شيوه چند نفر ديگر را نيز فريب داده و درواقع يك باند سرقت اتومبيل

تشكيل داده بودند.

واقعاً نمي دانم چه مي توانم بگويم كه عمق تأسفم را بيان كرده باشم ولي هرچه هست پشيمانم كه چرا حداقل در آن موقعيت حساس با كسي مشورت نكرده ام.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

از جمله عوامل زمينه ساز ارتكاب جرم و بزه را مي توان دوستان نزديك دانست. آنها با داشتن اطلاعات لازم از وضعيت زندگي و خصوصيات شخصيتي و فردي اقدام به طرح نقشه براي فريب و سوء استفاده از شخص مي نمايند.

براي پيشگيري از سوء استفاده احتمالي نزديكان بايد به موارد زير توجه داشت:

1_ در هنگام دوستي با كسي تمام اسرار زندگي خود را براي او بازگو نكنيد و هميشه اين احتمال را بدهيد كه شايد در آينده روابط شما تيره شود.

2_ در صورتي كه دوست شما با افراد ناباب و فاقد صلاحيت در ارتباط است، سعي كنيد به گونه اي او را متوجه خطارات احتمالي كنيد و در صورتي كه نمي توانيد در دوست خود تأثير بگذاريد، به مرور از او فاصله بگيريد تا خطرات احتمالي متوجه شما نشود.

3_ وقتي از سوي كسي تهديد مي شويد، به گونه اي نزديكان خود (پدر و مادر) را از موضوع تهديد و افراد تهديد كننده مطلع كنيد و از بيان واقعيت به والدين و نزديكان آگاه و دلسوز خود هرگز نترسيد. مطمئناً خطر اطلاع آنان از موضوع، به مراتب از خطر تهديد كننده كمتر خواهد بود.

4_ برقراري پيوند روحي و عاطفي عميق بين والدين و فرزندان از اهميت خاص برخوردار است. اين پيوند سبب مي شود كه بسياري از نيازهاي روحي فرزندان در محيط خانواده برآورده شود و دچار كمبود محبت نخواهد شد.

و هرگاه مشكل و گرفتاري خاصي براي آنان به وجود بيايد، مطمئن هستند كه والدين آگاه همراز، يار، ياور، غمخوار و مشاورشان خواهند بود و با اعتماد به نفس و به دور از هرگونه ترس و اضطراب حرفشان را با پدر و مادر مهربان در ميان مي گذارند و خود را در مقابل حوادث احتمالي بيمه مي نمايند.

«عبرت»

دوستي با مردم دانا نكوستدشمن دانا به از نادان دوست

دشمن دانا بلندت مي كندبر زمينت مي زند نادان دوست

***

از رفيق نامناسب در جهانكن حذر تا از بلا يابي امان

همنشين بد تو را رسوا كندبلكه ايمان تو را يغما كند

وه چه خوش فرموده آن اهل طريقاين مثل در صحبت يار و رفيق

تا تواني كن حذر از يار بديار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها همي بر جان زنديار بد، بر جان و بر ايمان زند

«صفير اصفهاني»

تشنه محبت

نمي دانم مشكلاتم از كجا شروع شد. راستش آنها را بيشتر مربوط به پدرم مي دانم چرا كه در دوران كودكيم هميشه در آرزوي توجه و محبت پدرم بودم، اما او به تنها چيزي كه توجه نداشت همين نكته بود.

شايد هم پدرم واقعاً مقصر نبود چرا كه هميشه تا ديروقت كار مي كرد و آخر شب خسته به خانه مي آمد و تازه آن وقت غرغر مادرم شروع مي شد. پدرم بدون اينكه چيزي بگويد يا بخورد، داخل اتاق ديگري مي شد و بعد از لحظاتي به خواب عميقي فرو مي رفت.

تنها چيزي كه براي پدرم اهميت داشت اين بود كه از صبح زود تا غروب آفتاب كار كند تا لقمه ناني داشته باشيم و محتاج ديگران نشويم.

اين دوران به سرعت

برق و باد گذشت و من كه اولين فرزند خانواده بودم ديپلم گرفتم.

از همان سال هاي آخر تحصيل سر و كله خواستگاران جور واجور در خانه ما پيدا شد ولي والدينم ازدواجم را منوط به گرفتن ديپلم كرده بودند. البته يكي از علل چنين تصميمي آماده نبودن جهيزيه ام بود و آنها مي خواستند در فرصت باقي مانده تا حدودي لوازم مورد نياز را تهيه كنند.

وقتي زحمات مضاعف پدرم را براي تهيه پول و خريد وسايل و تكميل جهيزيه ام مي ديدم به شدت از ازدواج و چنين رسومي متنفر مي شدم.

به هر حال به توصيه مادرم تصميم به ازدواج گرفتم و به يكي از خواستگاران كه احساس مي كردم از همه بهتر است پاسخ مثبت دادم.

در مدت كوتاهي مجلس عقد و عروسي برپا شد و به خانه بخت رفتم. شوهرم تازه از خدمت سربازي برگشته و در يك اداره دولتي مشغول كار بود. در خانه پدرش دو اتاق خالي براي سكونت وجود داشت، بنابراين در همانجا زندگي را شروع كرديم.

شروع زندگي مشتركمان با مشكلاتي همراه بود. بعضي وقت ها بين من و خواهران شوهرم كه كوچكتر از من بودند درگيري لفظي به وجود مي آمد و بعضي وقت ها هم مادر شوهرم به طرفداري از آنها در درگيري ما دخالت مي كرد، اما هميشه پدر شوهرم طرفدراي مرا مي كرد و به طريقي به درگيري پايان مي داد.

حقوق شوهرم خيلي كم بود و اصلاً اميدي به اينكه در آينده خودم صاحب زندگي شوم؛ نداشتم. هميشه فكر مي كردم با وجود خانواده شوهرم هرگز خوشي را تجربه نخواهم كرد، اما بعدها دقيقاً عكس اين موضوع

به من ثابت شد و حالا متوجه شده ام اگر در طول دوران زندگيم خوشي داشته ام زماني بوده است كه در كنار خانواده شوهرم بوده ام.

شوهرم بعد از مدت كوتاهي از كار دولتي خسته شد و گفت: «با اين حقوق هميشه گرسنه خواهيم بود، پس بهتر است تا جوان هستم فكري به حال زندگيم بكنم.»

او از شغل خود استعفاء داد و وارد كار آزاد شد. در ابتدا شغل هاي مختلفي را تجربه كرد و نهايتاً در كار ساخت و ساز مسكن ماند. شوهرم به شدت كار مي كرد و روز به روز وضعيت زندگي ما بهتر و بهتر مي شد تا اينكه آپارتماني خريديم و به آنجا كوچ كرديم.

اوايل به خاطر احتياج مالي كه داشتيم زود رفتن و دير آمدن شوهر براي من قابل تحمل بود، اما به مروز كه وضعيت مالي ما بهتر شد ديگر دوست نداشتم شوهرم سخت كار كند. بارها به او گفتم همين مقدار كه داريم براي ما كافيست و دوست دارم تو بيشتر در كنار من و تنها دخترمان باشي، اما شوهرم هميشه مي گفت: «تا جوان هستم بايد شديداً كار كنم و الا فرصت را از دست خواهم داد و از بقيه عقب خواهم ماند.»

هرچه به او مي گفتم وضع ما خيلي خوب است و اگر كمتر هم كار كني وضع ما همچنان خوب خواهد ماند، اصلاً توجهي نمي كرد.

به تنها چيزي كه نياز داشتم يك همدم بود نه پول زياد، اما افسوس كه هرچه پول بيشتر مي شد از وجود همسرم دورتر مي شدم. به ياد روزهاي اول ازدواجم مي افتادم كه او بعد از ساعت اداري

به خانه مي آمد و غروب كه مي شد با هم با مورتور سيكلتي نه چندان مرتب، توي خيابان هاي شلوغ تهران گشت مي زديم و چقدر به ما خوش مي گذشت. چقدر با هم مي نشستيم و حرف مي زديم و مي خنديديم، اما افسوس حالا، با داشتن خانه اي مرتب و شيك و خودرو گران قيمت لحظه اي خوش نبوديم. شوهرم هميشه خسته به خانه مي آمد و همين كه شام مي خورد بلافاصله مي خوابيد. بارها به او مي گفتم، آخر من هم آدم هستم. از صبح تا شب در خانه تنها هستم و منتظر آمدنت مي مانم تا كلمه اي با هم صحبت كنيم اما دريغ از كلمه اي، هميشه شوهرم با پرخاشگري جواب حرف هايم را مي داد به طوري كه ديگر جرأت چنين اعتراضي را نداشتم.

به شعر پناه بردم. در خلوت خودم شعر مي گفتم و گاهي آن را سر سفره شام براي شوهرم مي خواندم، اما او هيچ عكس العملي نشان نمي داد. شيوه هاي ديگر نيز كارساز نبود. انگار او اصلاً متوجه تغييرات نمي شد. بعد از مدتي من نيز بي تفاوت شدم. سعي كردم به او فكر نكنم و خودم را سرگرم كنم، اما اين كار برايم بسيار سخت بود. نمي توانستم او را ناديده بگيرم. دوست داشتم شوهرم تغيير كند و باز هم مثل سال هاي اول زندگي باشد. باور كنيد راضي بودم باز هم به خانه پدريش برگرديم و همان زندگي با همان امكانات را داشته باشيم اما شوهرم به افكار من مي خنديد و مي گفت: «تو خيلي رؤيايي هستي.»

روز به روز احساس

فاصله بيشتري با شوهرم مي كردم. در اين اوضاع و احوال با تماس هاي مكرر يك مزاحم تلفني به فكر افتادم با او صحبت كنم. احساسم اين بود كه او نيز تنهاست و به دنبال گوشي براي شنيدن حرف هايش مي گردد.

دايم با خودم درگير بودم. گاهي مي گفتم چه اشكالي دارد؟ چند كلمه حرف كه گناه نيست، بعد به خودم مي گفتم، نه خيانت است. سرانجام پس از چند روز كشمكش با خودم گوشي را برداشتم و همچون گذشته بلافاصله قطع نكردم.

تمام بدنم مي لرزيد. مرد غريبه كه بارها صداي او را شنيده بودم و مي دانستم مزاحم است از آن سوي سيم شروع به صحبت كرد. فقط گوش مي كردم. به مرور به زنگ زدن او عادت كردم. اگر روزي در ساعت هميشگي زنگ نمي زد، كلافه بودم و نگران. به تدريج من هم به سؤالات او پاسخ هاي كوتاهي مي دادم و بدين ترتيب قدم به راهي گذاشتم كه سرانجامي جز آبروريزي و زندان نمي توانست داشته باشد.

چند ماهي از صحبت كردن ما مي گذشت. روزهاي اول وقتي به شوهرم نگاه مي كردم از خودم خجالت مي كشيدم، اما به مرور شيطان بر من غلبه كرد تا اينكه آن مرد كه شهريار نام داشت، پيشنهاد كرد همديگر را حضوري ببينيم. تقريباً به او اعتماد پيدا كرده بودم، ولي اين كار برايم فوق العاده سخت و ناگوار بود. او به اشكال مختلف مرا تشويق مي كرد حداقل براي يك بار هم كه شده در خيابان همديگر را ببينيم.

براي اولين و آخرين بار قرار شد او در مسير فروشگاهي قرار گيرد كه غالباً از

آنجا خريد مي كردم و به اين ترتيب با مشخصاتي كه از هم داشتيم، همديگر را از دور ببينيم.

در روز و ساعت مقرر به فروشگاه رفتم، اما او را در مسير و مكان مورد نظر نديدم. بعد از خريد به خانه برگشتم. شهريار زنگ زد و كلي از من تعريف كرد. تعجب كردم كه چطور من او را نديده ام ولي او مرا ديده است. بعد گفت، نگران بودم كه كسي حرف هاي ما را شنيده باشد و در واقع تله گذاشته باشد و هر دو دستگير شويم، به همين دليل من در مكان ديگر به شكل ديگري ايستاده بودم. بعد از اين جريان او دايماً از من تعريف مي كرد و اين تعريف كردن نيز برايم فوق العاده جذاب بود. شديداً مشتاق ديدار او بودم. دلم مي خواست ببينم او چه شكلي است، بنابراين پيشنهاد دوم او را كه حدوداً يك ماه بعد بود، پذيرفتم و اين بار قرار شد سوار اتومبيل او شوم و كمي از نزديك صحبت كنيم. احساس خوبي نداشتم. وقتي مي خواستم سوار شوم، در عقب را قفل كرده بود و از من خواست جلو بنشينم. از ترس اينكه عابران متوجه جريان شوند جلو نشستم، اما نفسم از ترس بالا نمي آمد. او گفت كه نگران نباشم، كسي متوجه نخواهد شد، اما من فوق العاده مي ترسيدم. احساس مي كردم تمام مردم به من نگاه مي كنند. با عبور از يكي _ دو خيابان از او خواستم كه بايستد و مرا پياده كند و او نيز اين كار را كرد. وقتي به خانه برگشتم زنگ زد و كلي به من

خنديد و گفت واقعاً كه تا به حال دختري اينقدر ترسو نديده بودم.

البته ناگفته نماند كه من به او گفته بودم هنوز ازدواج نكرده ام چون مي دانستم اگر بداند شوهر دارم حتماً مرا رها خواهد كرد.

به هر حال چند روزي مرا دلداري داد تا اينكه باز هم از من خواست به اتفاق گشتي در خيابان بزنيم. براي من هم ديدار او جالب شده بود و به همين علت علي رغم ترس زياد قبول كردم و براي سومين بار او را ديدم. اين بار كمي بهتر بودم، ولي باز هم مي ترسيدم.

فكر مي كنم حدوداً يك ساعت بعد بود كه ناگهان اتومبيلي جلو ما پيچيد و محكم ترمز كرد و ما شديداً به او خورديم. هنوز گيج صحنه تصادف بودم كه مردي در سمت راننده را باز كرد و با وسيله اي كه در دست داشت محكم به سر و صورت شهريار كوبيد و او بيهوش شد. وقتي كمي دقت كردم، شوهرم را ديدم كه با عصبانيت به سمت من مي آمد. وقتي به هوش آمدم كه روي تخت بيمارستان بودم. بعد از بهبودي مرا به نيروي انتظامي بردند و بازداشت كردند. شوهرم در آنجا به من گفت: «چرا؟ چي كم داشتي؟»

هنوز حرفش تمام نشده بود كه در جوابش گفتم: «محبت و توجه، چيزي كه تو هرگز به من ندادي».

مطمئناً اشتباه كرده ام، اما من راه درست را نمي شناختم و به كسي هم نگفتم كه مرا راهنمايي كند و بگويد اين راه كسب محبت و توجه نيست. وقتي به خودم آمدم كه زندگيم را از دست داده بودم. حالا من به كساني كه اين

مطالب را مي خوانند مي گويم قبل از هر كاري و تصميمي حداقل به افراد آگاه، دلسوز و خداشناس مشورت كنند تا چنين سرانجامي نداشته باشند.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

چرا بايد زن و شوهري كم با هم تفاهم داشته اند، پس از مدتي در زندگي مشترك به عدم تفاهم برسند؟

بايد بدانيم همه انسان ها فطرتاً نيازمند توجه، تكريم و محبت اند. هر انساني ذاتاً محبت پذير و قهرستيز، تشويق پذير و تنبيه گريز، تكريم پذير و تحقير گريز، آرامش خواه و امنيت طلب، دوستدار موفقيت و گريزان از شكست و ناكامي و دوستدار مهرباني و صميميت مي باشد. همه انسان ها دوست دارند با آنها صميمانه، صادقانه، شفيقانه و حكيمانه صحبت نمايند.

متأسفانه در اين ماجرا خوانديم، دختري كه در خانه پدرش به خاطر عدم تفاهم بين والدين و زحمات شبانه روزي پدر، تشنه محبت واقعي آنها بود، پس از ازدواج نيز مورد تحقير و سرزنش خانواده شوهر قرار گرفته است و پس از اينكه صاحب خانه شخصي مي شوند، شوهر او فقط دنبال مسايل مادي و تجملات بوده، غافل از اينكه زن و شوهر _ در كانون خانواده _ نياز به محبت، انس و الفت با هم دارند. زن نياز به شوهري امين، يار، ياور، غمخوار، مهربان و دلسوز دارد تا با او انس بگيرد و درد دل كند و رازهايش را با او درميان بگذارد و بدين وسيله آسودگي و آرامش خاطر پيدا كند. زن به شوهري صميمي و مطمئن نياز دارد تا مودت هاي خالصانه اش را نثار او كند و او هم از ابراز عشق، مهر و محبت نسبت به وي دريغ

نورزد.

اين نياز روحي را با غذا، ثروت، لباس، ماشين، خانه مجلل و... نمي توان اشباع كرد.

مرد بايد علاوه بر مرتفع نمودن نيازهاي اقتصادي خانواده، توجه اساسي به نياز محبت و انس و الفت زن نيز داشته باشد و در صورتي كه اين نياز، _ «محبت» _ توسط همسر و پدر خانواده تأمين نگردد، خانواده آسيب پذير خواهد شد. درواقع اين شرايط _ «عدم محبت» _ همچون شرايط فردي مي باشد كه از نظر جسمي ضعيف بوده و بدن او مستعد ابتلا به انواع ويروس ها و ميكروب ها خواهد بود.

بهتر است زوجين قانع باشند و با تلاش و كوشش مرد براي تأمين امور زندگي، پس از رسيدن به يك زندگي تقريباً مناسب، به حداقل راحتي بيانديشند نه به حداكثر آن. درواقع جمع آوري مال و اموال همچون نوشيدن آب شور دريا مي باشد كه هرچه بيشتر نوشيده شود، تشنگي و عطش بيشتر خواهد شد.

دو خط موازي

باد نسبتاً سردي مي وزيد. غروب نزديك بود. آدم ها پا تند كرده بودند تا زودتر به خانه برسند. نگاهي به ساعتم انداختم. حدود پنج بعد از ظهر بود. كاش مي توانستم در روزهاي سرد زمستان كه هوا زود تاريك مي شد، زودتر به خانه برگردم، اما رئيس شركت موافقت نمي كرد. حقوقي كه مي گرفتم اگرچه قابل توجه نبود، مي توانست كمك خرجي براي زندگيمان باشد. بيچاره مادرم صبح تا غروب زحمت مي كشيد و كار مي كرد تا لقمه ناني پيدا كند.

هرچند لحظه يك بار ماشين ها برايم بوق مي زدند يا چراغشان را روشن مي كردند. دوست نداشتم سوار شوم، دلم مي خواست كمي پياده روي كنم. مي

دانستم مادرم از دير كردن من نگران مي شود، اما احتياج به خلوت داشتم و اين خلوت در خانه فراهم نمي شد. چهار بچه قد و نيم قد در آن اتاق محقر كمتر مي گذاشتند توي حال خودم باشم. بيست و يك ساله بودم، اما احساس مي كردم يك عمر زندگي كرده ام، به قدر يك قرن شايد به خاطر سختي ها و مشكلات بود، شايد هم به خاطر نداشتن پدر، دو ساله بودم كه در يك تصادف كشته شد. چيزي از او به خاطر ندارم. من كوچكتر از آن بودم كه بدانم مرگ چيست. آن روزها در شهرستان زندگي مي كرديم و مادرم بعد از مدتي مجبور شد بار سفر ببندد و مرا بردارد و به تهران بيايد.

زندگي در تهران براي يك زن جوان و يك دختر دو ساله سخت بود. مادر چند سال اين سختي را تحمل كرد و بعد به يكي از خواستگارهايش جواب مثبت داد. آقا جواد توسط يكي از بستگان به مادر معرفي شد. قبلاً ازدواج كرده بود و شش تا بچه داشت. زن و بچه هايش در شهرستان زندگي مي كردند و از ازدواج او با مادر بي خبر بودند. بعداً فهميديم كه معتاد است و در كار خريد و فروش مواد مخدر مي باشد.

مادر از او صاحب چهار بچه شده بود كه خبر آوردند او را دستگير كرده و به زندان انداخته اند.

من تازه ديپلم گرفته بودم. مادرم تأخير را جايز ندانست و از آقا جواد طلاق گرفت. حالا يك خانواده شش نفري بوديم و من كه درس و مشقم خوب بود، در دانشگاه پذيرفته شدم. مادر تلاشش

را بيشتر كرد تا من به تحصيلات عاليه ام ادامه بدهم. دلم خون بود. چطور مي توانستم دست هاي ترك خورده مادر و قامت خميده و چهره رنج كشيده اش را ببينم و راحت درس بخوانم.

_ مادر من مي خواهم كار كنم...

_ نه، دخترم. درست را بخوان. دلم مي خواهد ليسانس بگيري و براي خودت كسي بشوي.

_ اما اين طوري اعصابم داغان است. وجدانم ناراحت است. اين همه كار كردن براي شما ضرر دارد.

_ غصه مرا نخور! اگر تو به جايي برسي من از اين همه كار كردن پشيمان نمي شوم.

مادر سخت كار مي كرد و نان بخور و نميري به خانه مي آورد تا من و برادران ناتني ام گرسنه نمانيم. او گوهري بود كه قدرش را به خوبي مي دانستم. آقا جواد اگرچه قبل از جدايي به عنوان پدر و سرپرست من محسوب مي شد، اما حضورش مايه عذاب من بود. او بيشتر وقت ها در شهرستان بود و هرچند هفته يك بار به ما سر مي زد و خرجي كمي مي داد و مي رفت. در همان حضور كوتاه هم حوصله مرا نداشت و به كوچكترين بهانه اي به شدت مرا كتك مي زد.

وقتي به آن سال هاي سياه فكر مي كنم تنم مي لرزد.

صداي بوق ممتد يك پيكان سفيد رنگ مرا به خود آورد. راننده كه جواني بيست و پنج ساله به نظر مي رسيد، رو به من كرد و گفت:

_ خانم، حواست كجاست؟ نزديك بود كار دستم بدهي...

لحنش مؤدبانه بود. سرم را به طرف پنجره ماشين آوردم و شرمنده گفتم:

_ معذرت مي خواهم، حواسم نبود. حق با شماست.

نمي دانم چه

چيزي باعث شد كه بگويد:

_ لطفاً سوار شويد. من شما را تا هر كجا كه بخواهيد مي رسانم. مثل اينكه حالتان خوب نيست.

شايد صداي غمگين و لرزانم و شايد هم اشك هايم كه روي گونه هايم غلتيده بود، او را به اين نتيجه رسانده بود، بعد از كمي ترديد و اين پا و آن پا سوار شدم. اگر با كسي درد دل مي كردم، بد نبود، روي صندلي عقب نشستم و باز رفتم توي فكر. دوست داشتم سؤالي كند تا سفره دلم را باز كنم، اما سكوت كرده بود و چيزي نمي پرسيد. خواست سيگاري روشن كند، اما از توي آينه نگاهي به من كرد و گويا پشيمان شد، چون دوباره آن را توي پاكت گذاشت. جوان مؤدبي بود.

اي كاش رئيس شركتي كه در آن كار مي كردم، مثل او فهميده و مؤدب بود. اصلاً دلم نمي خواست در آنجا كار كنم، اما مجبور بودم. موقعيت خوبي در آن شركت نداشتم، اما چاره چه بود؟ بايد كار مي كردم تا بتوانم از پس مخارج تحصيل در دانشگاه برآيم. مادرم نمي توانست به تنهايي هزينه كتاب و اياب و ذهاب و ديگر چيزها را بپردازد و به همين خاطر وقتي به او اصرار كردم كه اجازه بدهد كاري براي خودم دست و پا كنم، به ناچار پذيرفت.

_ من اسمم عليرضاست. كارمندم و بيست و پنج سال دارم...

رشته اكفارم پاره شد. با دستپاچگي پرسيدم:

_ شما چيزي گفتيد؟

خنديد و گفت:

_ گويا حسابي توي فكر بوديد. گفتم من اسمم عليرضاست. چرا اينقدر گرفته و ناراحتيد؟

_ نمي دانم گليم بخت كسي را وقتي سياه ببافند، سرنوشتش بهتر از اين نمي

شود.

و بعد سفره دلم را پيشش پهن كردم و همه چيز را براي او گفتم. وقتي حرف هايم تمام شد، صورتم از اشك خيس بود. از آينه نگاهي به من انداخت و گفت:

_ يعني واقعاً اينقدر به سختي زندگي مي كنيد؟

_ تصورش هم مشكل است نه؟ ولي من بارها شاهد بوده ام كه مادرم و برادرهاي كوچكم گرسنه سر به بالش گذاشته اند. من فقر را با همه وجودم احساس كرده ام.

نزديك خانه مان از ماشين پياده شدم. عليرضا شماره تلفن شركتم را از من گرفت كه در اولين فرصت به من زنگ بزند. مي گفت شايد بتواند كار بهتري برايم پيدا كند.

دو _ سه روز بعد عليرضا به شركتم زنگ زد:

_ سارا خانم، حالتان خوب است؟

_ شما؟

_ من عليرضا هستم. مي خواهم شما را ببينم.

اگرچه به درستي نمي شناختمش، ته دلم روشن بود و دوست داشتم به او اعتماد كنم، بنابراين آدرس پاركي را كه در نزديكي خانه مان بود، دادم و قرار شد فردا بعد از ظهر يكديگر را ببينيم. در آن ديدار او به من گفت:

_ دوست دارم به شما و خانواده تان كمك كنم. البته اگر موافق باشيد دوست دارم اول خانه و خانواده تان را ببينم.

_ چرا مي خواهيد به ما كمك كنيد؟

_ براي اينكه شما فكر نكنيد همه آدم ها بد هستند. براي اينكه به قول حافظ «در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست.»

روشن، واضح و صريح حرف مي زد. آدم پيچيده اي نبود. در لحنش صداقت و صميميت خاصي وجود داشت. قبلاً با مادرم درباره او حرف زده بودم، بنابراين از همانجا قدم زنان به خانه رفتيم. خانه

كه نه، يك اتاق كوچك و يك آشپزخانه خيلي كوچك با حياطي كه چند متر بيشتر نبود. وقتي وضعيت زندگي ما را ديد، متأثر شد و قول داد كه حتماً كمكمان كند.

از آن پس هر هفته مقداري پول به ما مي داد و بعضي از وسايل ضروري زندگي مثل تلويزيون و ماشين رختشويي را برايمان خريد. سپس از من خواست كه ديگر به آن شركت نروم و فقط درس بخوانم. باورم نمي شد كه در اين روزگار كسي مثل او مهربان و خوش قلب وجود داشته باشد. كم كم زندگيمان سامان گرفت. مادرم روز و شب او را دعا مي كرد و مي گفت:

_ او را خدا به كمكمان فرستاده است.

روزها گذشت و من و عليرضا سخت به هم علاقه مند شديم. درسم كه تمام شد، عليرضا گفت:

_ سارا، حالا كه درست تمام شده است، دوست دارم حرف دلم را بزنم.

دلم لرزيد. رنگم سرخ شد. سرم را پايين انداختم و در حالي كه آسفالت خيابان را نگاه مي كردم، گفتم:

_ حرف دلت را بگو!

لبخندي زد و بي مقدمه گفت:

_ دوست دارم با تو ازدواج كنم. اگر مادرت اجازه بدهد به خواستگاريت مي آيم.

_ مادرم... مادرم... اما...

نمي دانستم چه بگويم. انتظار اين عكس العمل را نداشت. خيلي تعجب كرد. حتماً توقع داشت بلافاصله موافقتم را اعلام كنم، اما بايد قبل از هر پاسخي مادرم را در جريان مي گذاشتم.

_ مادر، عليرضا امروز از من خواستگاري كرد... و اجازه خواست كه رسماً به خواستگاريم بيايد.

مادر خيره نگاهم كرد و گفت:

_ چه مي گويي دختر؟ امكان ندارد.

منظورش را مي فهميدم، اما جواب دلم را بايد چه مي دادم؟

_

مادر، من هم او را دوست دارم.

_ دخترم، ساراي گلم، من مطمئنم اگر حقيقت را به او بگويي خود را عقب مي كشد...

_ اگر خود را عقب نكشيد چه؟

مادر دستي به موهايم كشيد و گفت:

_ حتماً خانواده اش او را پشيمان خواهند كرد. اصلاً شوخي نيست. شما با اين اختلاف نمي توانيد زندگي آرامي داشته باشيد و مسلماً در آينده، بحث و جدل خواهيد داشت. حقيقت را به عليرضا بگو!

و من حقيقت را به عليرضا گفتم:

_ من هم دوستت دارم، اما... ما هرگز نمي توانيم با هم ازدواج كنيم.

در حالي كه چشم هايش از تعجب گرد شده بود، گفت:

_ چرا؟

صدايش به ناله بيشتر شبيه بود. دلم برايش سوخت. اشك در چشمانم حلقه زد. گفتم:

_ مذهب من و تو يكي نيست. قبلاً بايد اين موضوع را به تو مي گفتم...

_ خب نباشد. به هر حال هر دو مسلمانيم.

اشك هايم را پاك كردم و گفتم:

_ خانواده من روي اين مسأله خيلي تعصب دارند. تازه مطمئنم كه خانواده تو هم موافقت نخواهند كرد.

_ من موافقت آنها را جلب مي كنم. تو خانواده خودت را راضي كن!

اما بعد از چند ماه نه او توانست خانواده اش را راضي كند و نه من. يك روز به او گفتم:

_ تلاش ما بي فايده است. من و تو مثل دو خط موازي هستيم كه هيچ گاه به يكديگر نمي رسيم.

_ متأسفانه حق با توست سارا! خانواده ام به شدت اصرار دارند كه من با يكي از دختران فاميل ازدواج كنم. آنها مي خواهند با اين كار تو را براي هميشه از زندگي ام بيرون كنند.

***

احتمالاً عليرضا تا چند ماه ديگر ازدواج خواهد

كرد. دلم از رفتن او به درد مي آيد. دلم براي و و مهرباني ها و جوانمردي اش تنگ مي شود، اما مگر او مي تواند همه عمرش را وقف من و خانواده ام كند؟

با رفتن او من و مادرم و بچه ها بي سرپناه و بي تكيه گاه مي شويم. شايد بچه ها باز هم گرسنه بمانند و سختي بكشند و من و مادر دوباره مجبور شويم كه صبح تا غروب با چندرغاز حقوق كار كنيم تا شكممان سير شود و خرج تحصيل برادرهايم را در بياوريم. شايد مادر هرگز مثل اين چند وقت كه عليرضا به ما كمك مي كرد، راحت نباشد. شايد دلم خيلي بشكند. شايد صاحبخانه ما را بيرون كند، اما در پس اين شايدها خوشبختي عليرضا بيش از همه چيز برايم اهميت دارد. حالا كه سرنوشت راه من و او را بدون اينكه خودمان بخواهيم از هم جدا كرده است، دوست دارم او به اوج سعادت برسد. پدرم كه هرگز او را از نزديك نديده ام، چند ماه قبل خوشحال و خندان به خوابم آمده بود. او در باغ بزرگي قدم مي زد. باور كنيد او هم عليرضا را مي شناسد و از او راضي است. كسي كه دلش درياست و دل هاي رنجور و مصيبت زده ما را شاد كرد.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

نكات مهم و برجسته اي در اين سرگذشت وجود داشت كه پرداختن به همه آنها در اين مجال اندك ميسر نيست و فقط به چند نكته بسنده مي كنيم كه عبارتند از:

1_ يك دختر جوان _ هرچند مشكلات عاطفي و اقتصادي داشته باشد _ نبايد سادگي

كند و سفره دلش را پيش همه كس باز كند و دل به ديگران بسپارد.

2_ يك پسر جوان نبايد _ هرچند با نيت پاك _ با دختر جوان نامحرمي و خانواده او ارتباط عاطفي برقرار كند و با ترحم و دلسوزي بيش از حد، خود و ديگري را دچار مشكلاتي نمايد.

3_ وقتي امكان ازدواج دختر و پسري _ به هر دليل _ وجود ندارد چرا آنها بايد اينقدر به آشنايي و ارتباط خود ادامه بدهند؟ مسلماً اين تداوم آشنايي، دلبستگي ها و پيوستگي هاي احساسي و عاطفي فراواني بين آنها ايجاد خواهد كرد كه گسستن آنها دشوار است و در صورت گسسته شدن به هر دو طرف صدمات روحي زيادي وارد خواهد آمد. دل سپردن به كسي بسيار مهم است، بنابراين قبل از اينكه چنين اتفاقي بيفتد بايد ديد آيا امكان پيوند و ازدواج وجود دارد يا نه؟

4_ هرگز در ازدواج و گزينش همسر نبايد با نگرش ترحم وارد قضيه شد، زيرا ممكن است در كوتاه مدت بين زوجين مشكلي ايجاد نشود، اما در دراز مدت آنها دچار مشكلات، اختلافات و حتي جدايي ها و... خواهند شد.

5_ بهتر است جوانان عزيز و گرانقدر، قبل از هر تصميم و اقدامي درباره گزينش همسر، با والدين مهربان و دلسوز خود مشورت نمايند و از تجربيات و آگاهي هاي آنان استفاده نمايند.

پيراهن رؤيايي عروسي

اصلاً باورم نمي شد كه بعد از آن همه سال انتظار و قول و قرار، بهنام و خانواده اش چنين بلايي سر من بياورند و اينقدر راحت روي حرفشان پا بگذارند. پنج سال انتظار كم نبود. اما بيشتر از آن، عمري بود كه از نوجواني در

خيال بهنام گذشته بود. مينا خانم، دوست صميمي مادرم، هميشه اسم برادرش را توي گوشم مي خواند و با مامان در مورد آينده مشترك ما و فاميل شدن دو خانواده حرف مي زد و من هم كه دختر ساده اي بودم و منتهاي آرزويم را داشتن خانه و همسر مي دانستم با شنيدن اين حرف ها پيراهن رؤيايي عروسي را مي دوختم و به تن مي كردم و در مجسي كه بيش از صدها بار در ذهنم پرورده بودم، با افتخار و شادماني قدم برمي داشتم. اما اين فقط، رؤيا بود. رؤيايي كه پس از گرفتن ديپلم و آوردن حلقه نشان از طرف خانواده بهنام واقعي تر به نظر مي آمد. حلقه را مينا و مادرش از طرف بهنام دستم كردند تا به اصطلاح به موضوع حالتي رسمي بدهند و نگذارند عروس از دستشان برود. آن موقع، بهنام براي گذراندن يك دوره دو ساله به ژاپن رفته بود. به من گفتند كه او راضي است و از خدا مي خواهد همسري سر به زير و كدبانو مثل من داشته باشد. من هم كه نگاه هاي زير زيركي و جمله هاي متفاوت بهنام را شنيده بودم، اور كردم. آخر بهنام تنها پسري بود كه از درس و وضعم مي پرسيد، برايم كتاب هاي مختلف مي آورد و همه جوره هوايم را داشت. خيال مي كردم همين ها براي شروع يك زندگي ككافي است. ولي اشتباه كردم و پدر و مادرم نيز به اين اشتباه صحه گذاشتند.

فاميل بهنام گفتند دو سال باقيمانده تا عروسي را با كلاس آشپزي و شيريني پزي بگذران و من هم مثل يك

بچه حرف گوش كن پذيرفتم. هر هفته چند جور غذا و دسر تازه ياد مي گرفتم و بهترين شان را براي حاجيه خانم، مادر بهنام، مي بردم. او هم در عوض مهرباني اش را بر سرم مي ريخت. به افتخارم مهماني مي داد. مرا با خودش به جشن ها و عروسي ها مي برد و رفتارم را تصحيح مي كرد تا مثل يك خانم كامل با ديگران برخورد كنم. خب، درواقع مادرم هيچ وقت فرصت اين چيزها را نداشت. زندگي پرشتاب كارمندي اين امكان را از او گرفته بود و حالا حاجيه خانم برايم مادري مي كرد و ندانسته هايم را يادم مي داد. بهنام هم گهگاهي نامه مي نوشت و توي نامه هايش به من هم اشاره مي كرد. در سالگرد تولدم يا نوروز نيز نامه هاي مفصل و هديه هاي قشنگ او به دستم مي رسيدند.

بعد از پايان دوره، بهنام برگشت و قضيه ازدواج ما به طور جدي مطرح شد. اما با غيبت ناگهاني بهنام و رفتن به يكي از بد آب و هواترين مناطق كشور، همه چيز معلق ماند. مي گفتند: بهنام رفته تا پول جمع كند و برگردد. اما من احساس مي كردم كه اين رفتن با دفعات قبل فرق دارد. نه نامه اي، نه خبري و نه تلفني. ارتباط او با خانواده خودش هم كاملاً محدود و يك طرفه ود و مينا خانم كه نمي خواست ناراحتي مرا ببيند هميشه مي گفت: پسرها در آستانه ازدواج مسؤوليت مي ترسند و يكباره جا خالي مي دهند. اما مثل كفتر جَلد، خيلي زود بر مي گردند و روي بام خانه عروس مي

نشينند و تكان نمي خورند. آنها گفتند و ما باور كرديم و نپرسيديم و نخواستيم بفهميم كه دليل رفتار عجيب بهنام چيست؟ سرگرم و دلم خوش بود. وسايل جهيزيه ام را مي خريدم. خانه مان را مثل دسته گل تميز مي كردم و به همراه مادرم بهترين مهماني ها را براي فاميل بهنام مي گرفتم. اسم بهنام بدجوري كنار اسم من نشسته بود. آنقدر كه هيچ كس جرأت نمي كرد قدم پيش بگذارد. از ديد خودم و همه من يك دختر نامزد شده بودم كه بادي به او، هرچند بي تفاوت و بي وفا، وفادار مي ماندم.

سكته ناگهاني مادر و فوت سريعش نقطه عطف زندگي من شد. من ماندم و پدر و دلسوزي هاي اطرافيان. خانواده بهنام لحظه اي تنهايمان نمي گذاشتند و خودش هم كه براي شركت در مراسم به تهران آمده بود، سعي داشت بيشتر از هميشه با من مهربان باشد و من در اوج غم، دلم به او خوش بود و حضورش. اما او باز هم رفت و مينا وعده داد كه پس از مراسم سالگرد باز مي گردد و مرا با خود مي برد. پدر چندان راضي نبود و دور شدن و زندگي در غربت را نمي پسنديد. اما در مقابل اشتياق من و انگشتري كه حتي لحظه اي از خودم دور نمي كردم، هيچ نمي گفت.

رفت و آمد مينا خانم به خانه مان بيشتر شده بود و حرف ها جدي تر. ديگر دنبال آرايشگاه و مزون لباس عروس مي گشتيم و هر وقت حوصله داشتيم، لوكس فروشي ها را براي پيدا كردن آينه و شمعدان مناسب زير پا مي گذاشتيم

و هر بار، جاي مادر را خالي مي كرديم.

دو روز مانده به سال مامان، بهنام آمد. اما نه براي ديدن من و پدر كه چشم به راهش بوديم. پيغامي به همراه داشت و عكس دختري را كه مي خواست به عقد خود درآورد. اين طور كه مي گفتند حاجيه خانم و مينا زير بار نمي رفته اند. اما دست آخر وقتي بهنام وسايلش را جمع كرده تا به هتل برود، راضي شدند و...

دنيا برايم تمام شده بود. وضع روحي ام خيلي خراب بود. آنقدر كه پدر تنها چاره را در زيارت ديد و به هر مكافاتي بود برايم بليط هواپيما تهيه كرد و مرا به مشهد فرستاد. مستقيم از فرودگاه به حرم رفتم و دل سير گريستم. به خاطر همه چيزهايي كه ديگر نمي توانستم داشته باشم يا بهتر بگويم از اول نداشتم. به خاطر مادرم كه از دست داده و عمري كه تلف كرده بودم. موقع بازگشت از صحن پنجره فولاد برگشتم. جايي كه بيماران را به اميد شفا به ضريح فولادين بسته بودند. همانجا روي زمين نشستم و همپاي آنها دعا كردم. براي سلامتي همه شان _ بعد به امام رضا گفتم: آقاجان، غلط كردم. من از تو هيچ چيزي نمي خواهم. تو را به بزرگي ات اينها را نااميد برنگردان و فقط دل مرا سياه نكن تا بنده خوب خدا باشم.

نمي دانيد چقدر سبك شدم. انگار آقا دل بيمار مرا هم شفا داد.

تحيلي روان شناسي اين ماجرا:

ازدواج و انتخاب همسر بايد داراي مجموعه اي از اهداف انساني و مقدس باشد كه در سايه آن مسأله بقاي نوع بشر و طهارت آن و

كمال و سعادت و آرامش آدمي در سايه مودتي خالصانه تأمين گردد.

دختر و پسري كه مي خواهند فردي را به عنوان همسر انتخاب كنند بايد شناخت كامل و همه جانبه از او داشته باشند. هر اندازه دختر و پسر از نظر ويژگي هاي گوناگون به همديگر نزديكتر باشند، تركيب آن دو در زندگي زناشويي استوارتر و عميق تر خواهند بود. بايد توجه داشت تا مادامي كه بين پسر و دختر صيغه عقد شرعي و قانوني صورت نگرفته، آنان هيچگونه حقوق و تعهدات و مسؤوليتي از نظر شرع مقدس و قانون در مقابل همديگر پيدا نمي كنند و بسيار نيكو و بجاست كه پس از مراسم خواستگاري رسمي، بين پسر و دختر عقد شرعي و قانوني جاري شود و بهترين فاصله بين عقد و عروسي 5 الي 6 ماه مي باشد و بيشتر از آن مناسب نمي باشد مگر در موارد خاص مانند ادامه تحصيلات، سربازي و... كه با توافق طرفين اين فاصله تعيين مي گردد. (1)

متأسفانه در اين ماجرا خوانديم كه بدون اينكه بين پسر و دختر صيغه عقد شرعي و قانوني صورت گيرد، نامزدي آنها چندين سال طول كشيد و سرانجام بهنام به هر دليل از گزينش خود منصرف شد و خانواده دختر جز پشيماني، ناراحتي، افسردگي و... كار ديگري نمي توانستند انجام دهند.

(1) جهت مطالعه بيشتر در اين زمينه مي توانيد به كتاب «راهنماي ازدواج» از همين مؤلف مراجعه نماييد.

خاك سياه

مادرم چايي را دم كرد و گفت:

_ منيره، راستي راستي كه شانس آوردي ها، ابراهيم پسر خيلي خوبي است. ان شاء الله كه خوشبخت بشويد.

دل دل كردم كه پيغام ابراهيم را به مادر

بگويم يا نه، سرانجام با كلي مقدمه چيني گفتم:

_ ابراهيم مي گويد... اگر مژگاه هم زن برادرش بهرام بشود، نوراً علي نور مي شود.

مادر با اوقات تلخي گفت:

_ چه حرف ها! خواهرت مژگان پانزده سال بيشتر ندارد و هنوز درسش را تمام نكرده است... بهرام هم فقط بيست و يك سال دارد، دو تا بچه را كه نمي شود به عقد هم درآورد. نه راه و رسم زندگي را مي دانند، نه تجربه كافي دارند...

_ خب ياد مي گيرند. بهرام جوان خوبي است. مژگان هم اين طور كه شما مي گوييد بچه نيست. جوان هاي الان كلي معلومات و تجربه دارند.

مادر استكاني چاي براي خودش ريخت و گفت:

_ از اينها گذشته من خوشم نمي آيد كه دو تا خواهر به عقد دو تا برادر دربيايند.

نظر مادرم را به ابراهيم گفتم. او كمي فكر كرد و گفت:

_ خيلي بد شد.

_ چطور؟

_ پدر و مادرم مي گوينند دوست داريم عروسي تو و بهرام را در يك روز بگيريم. بهرام بدجوري خاطرخواه مژگان شده است.

با دلخوري نگاهش كردم و گفتم:

_ ما به بهرام چه كار داريم؟ خب او صبر كند و وقتي درس مژگان تمام شد قدم جلو بگذارد.

_ آخر پدر و مادرم مي گويند اين جوري خرجمان هم كمتر مي شود.

_ ولي مژگان نمي خواهد فعلاً ازدواج كند و پدر و مادرم راضي نمي شوند...

ابراهيم وسط حرفم پريد و با تندي گفت:

_ پس تو هم فعلاً فكر عروسي را نكن!

وقتي اين حرف را زد نزديك بود از تعجب شاخ دربياورم. خيره نگاهش كردم و گفتم:

_ يعني چه؟ ما چه كار به بهرام درايم؟ ما كه بله برون

را هم انجام داده ايم و روز عقد را هم مشخص كرده ايم...

_ گفتم كه فعلاً فراموش كن! من نمي توانم دل بهرام را بشكنم... تازه پدر و مادرم هم موافقت نمي كنند.

با عصبانيت گفتم:

_ اين آقا بهرام شما تا حالا چرا يادش نبود كه خواهرم مژگان را دوست دارد؟ نكند داري بهانه مي آوري؟

_ نه منيژه، باور كن من تو را دوست دارم و دلم مي خواهد هرچه زودتر با تو ازدواج كنم، اما نمي توانم مقابل خانواده ام بايستم.

با دلي شكسته به خانه آمدم و همه چيز را به مادرم گفتم. او غرغركنان گفت:

_ من نمي دانم، با پدرت حرف بزن!

پدر به هيچ وجه زير بار نمي رفت و از همه مهمتر مژگان نيز صددرصد مخالف بود. او مي گفت:

_ بهرام پسر خوبي است، اما من هنوز آمادگي ازدواج را ندارم. من مي خواهم ديپلمم را بگيرم و وارد دانشگاه شوم.

چند روز بعد كه ابراهيم را ديدم با اوقات تلخي گفتم:

_ همه مخالفند؛ پدرم، مادرم و مژگان...

_ خب، پس فعلاً بايد ازدواجمان را عقب بياندازيم.

من كه حدس مي زدم او دوباره چنين چيزي بگويد با خشم فرياد زدم:

_ من عروسي را عقب نمي اندازم، يا مرا كاملاً فراموش كن يا مسخره بازي درنياور!

ابراهيم كه انتظار اين عكس العمل را از طرف من نداشت، كمي از مواضع خودش عقب نشست و گفت:

_ شرايط مرا هم درك كن منيره! من هم تحت فشار خانواده ام هستم.

_ به من ربطي ندارد. تكليف مرا ظرف دو _ سه روز معلوم كن!

درست دو روز بعد ابراهيم با خوشحالي نزد من آمد و گفت:

_ فعلاً بهرام را از ازدواج

با مژگان منصرف كرده ام. به او قول داده ام كه خودم دو _ سه سال ديگر مژگان را به عقد او در مي آورم.

_ پس بهتر است امروز بعد از ظهر به خانه مان بيايي تا مقدمات عروسي را فراهم كنيم، مي داني كه كلي كار داريم، تهيه كارت دعوت و رزرو باشگاه و...

خوشحال بودم كه همه چيز به خير گذشته است. قرار شد سه هفته بعد عروسي كنيم و مراسم عقدمان يك روز قبل در خانه ما باشد، يك مراسم خودماني و مختصر. بخ محضر رفتيم و كارهاي ابتدايي را انجام داديم و با محضردار قرار گذاشتيم كه فلان ساعت و فلان روز به خانه مان بيايد.

روزها تند تند سپري شد و روز عقد از راه رسيد. از صبح در خانه ما غوغايي بود. هر كس كاري انجام مي داد. دختر عموها و دختر خاله هايم اتاق عقد را تزيين مي كردند. پدرم ميوه ها را مي شست، مادرم با وسواس و دقت خاصي ظرف و ظروف را پاك مي كرد و من هم دل توي دلم نبود. آنهايي كه ازدواج كرده اند، مي دانند كه من چه مي گويم. يك دختر دوست دارد روز عقد قشنگ ترين و بهترين روز زندگي اش باشد و من نيز همين آرزو را داشتم. هم به ديگران كمك مي كردم، هم ناخواسته به آنها امر و نهي مي كردم. ابراهيم قبل از ظهر به خانه مان آمد تا مرا به آرايشگاه برساند. توي راه به من گفت:

_ بهرام خيلي سر به راه شده است. اصلاً حرف مژگان را نمي زند. تازه كلي هم در كارها به

ما كمك كرده است. قرار است امروز او برود دنبال عاقد و او را بياورد.

لبخندي زدم و گفتم:

_ خوشحالم ابراهيم، اين طوري خيلي بهتر است.

چهار ساعت بعد همه چيز در خانه ما رنگ و بوي شادي و خنده داشت. من و ابراهيم سر سفره عقد نشسته بوديم و منتظر بوديم كه عاقد هر لحظه از راه برسد و خطبه عقد را بخواند، اما يك ساعت از زمان مقرر گذشت و خبري نشد، دو ساعت، سه ساعت. عقربه ساعت ده شب را نشان مي داد. خدايا! نكند اتفاقي براي ماشين بهرام كه دنبال عاقد رفته بود، افتاده باشد. با قسمت تصادفات، بيمارستان ها و حتي پزشكي قانوني تماس گرفتيم، اما خبري نبود كه نبود. مهمان ها كلافه و ناراحت شده بودند و حتي عده اي از آنها با قهر و دلخوري رفتند. من يكريز گريه مي كردم و بر بخت بدم لعنت مي فرستادم. پدرم با عصبانيت در اتاق قدم مي زد و رنگ مادر بيچاره ام مثل گچ سفيد شده بود.

_ اين چه وضعي است ابراهيم؟

ابراهيم كه از همه بيشتر ناراحت بود با شرمندگي نگاهم كرد و گفت:

_ نمي دانم، به خدا نمي دانم چه اتفاقي افتاده است.

ساعت ده و نيم بود كه بهرام تلفن زد و گفت:

_ من كه گفته بودم بايد ازدواج من و ابراهيم در يك روز باشد، اما كسي حرف مرا جدي نگرفت. من عاقد را سوار كردم و دور شهر گرداندم و آنقدر معطلش كردم كه با قهر از ماشين پياده شد و رفت. اگر مژگان را به عقد من در نياوريد، دفعه بعد هم مراسم را به هم مي

زنم.

آه از نهاد همه برخاست. پدر و مادر ابراهيم و خود او نمي دانستند چه بگويند. پدر به زمين و زمان بد مي گفت. مهمان ها _ آنهايي كه هنوز مانده بودند _ در گوش هم پچ پچ مي كردند. ناگهان مژگان با چشماني اشك آلود جلو آمد و گفت:

_ من حاضرم با بهرام ازدواج كنم، به شرطي كه او اجازه دهد من همچنان درس بخوانم.

پدر با عصبانيت نعره زد:

_ حرف زيادي نزن مژگان! اصلاً با اين خانواده گانگستر و آدم ربا نبايد وصلت كرد.

ابراهيم به دست و پاي پدرم افتاد و كلي عذرخواهي كرد. پدر ابراهيم نيز همين طور. تا سه نيمه شب حرف زديم و بحث كرديم تا اينكه عاقبت پدرم گفت:

_ بسيار خب، يك روز را براي عقد ابراهيم و منيره و بهرام و مژگان تعيين كنيد.

و همه صلوات فرستادند. ما دو خواهر يك هفته بعد به عقد آن دو برادر درآمديم و زندگي مشتركمان را شروع كرديم.

***

يك سال بعد من صاحب يك دختر شدم و دو سال بعد مژگان صاحب يك پسر. خانه مان نزديك هم بود و رابط خوبي بين مان برقرار بود. هم من از زندگي ام راضي بودم و هم مژگان. هيچ كم و كسري نداشتيم. با نان خالي شوهرانمان مي ساختيم و در خوشي ها و داشتن ها نيز خودمان را گم نمي كرديم. همه به زندگي ما حسرت مي خورند و تعريف ما را مي كردند. سال ها پشت سر هم آمد و گذشت.

من صاحب يك پسر و مژگان يك پسر و يك دختر ديگر شد. بچه ها به مدرسه رفتند و به پلك بر هم

زدني بزرگ شدند. دخترم _ شهره _ ديپلم گرفت و در رشته مهندسي قبول شد و پسر بزرگ مژگان _ نويد _ هم ديپلمش را گرفت و به سربازي رفت. شبي كه براي قبولي شهره در دانشگاه جشن گرفته بوديم، بهرام با خوشحالي گفت:

_ خوب است من همين جا اعلام كنم كه شهره عروس خودم است...

همه شادي كردند و دست زدند. اما من و ابراهيم و شهره از اين حرف بهرام خوشمان نيامد. اولاً شهره دو سال از پسر بهرام بزرگتر بود. ثانياً تا آنجايي كه من مي دانستم علاقه اي به نويد نداشت.

_ ابراهيم، اين چه حرفي بود كه بهرام زد؟

_ نمي دانم، شايد نويد به او گفته كه شهره را مي خواهد.

با ناراحتي گفتم:

_ بر فرض اگر چنين چيزي هم باشد، او نبايد بدون هماهنگي با ما اين حرف را در جمع آشنا و فاميل بزند. نديدي شهره چقدر ناراحت شد.

ابراهيم لبخندي زد و گفت:

_ اما ظاهراً نويد بدش نمي آيد كه...

نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم:

_ حرفش را هم نزن! من نمي گذارم شهره به سرنوشت مژگان دچار شود. انگار بهرام عادتش اين است كه به زور دختر مردم را بگيرد...

ابراهيم با دلخوري گفت:

_ اولاً حالا كه خبري نشده و همه چيز در حد حرف و شوخي بوده. ثانياً مگر مژگان از زندگي اش ناراضي است؟ مگر نمي بيني چقدر خوشبخت هستند؟

_ بله، اما دوره و زمانه عوض شده است. الان عصر ارتباطات و اينترنت است. نمي شود بچه ها را مجبور به كاري كرد. من حتم دارم كه شهره دوست ندارد زن پسر عمويش نويد شود. اصلاً نويد نه كار درست

و حسابي دارد و نه تجربه زندگي.

ابراهيم غرولندي كرد و گفت:

_ اينقدر خودت را درگير اين مسأله نكن، من خودم فردا با بهرام حرف مي زنم.

ابراهيم با بهرام حرف زد و من با مژگان. بهرام گفته بود كه عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمان بسته شده است و حتماً شهره بايد عروس او شود. مژگان نظري نداشت، چون كاملاً مرا درك مي كرد. دو _ سه ماه بعد يك روز از شهره پرسيدم:

_ نظرت درباره حرف عمو بهرام...

نگذاشت جمله ام را به پايان ببرم و با غيظ گفت:

_ حرفش را نزن مادر! من نويد را به عنوان پسر عمو و كسي كه از بچگي با هم بزرگ شده ايم دوست دارم و حاضر نيستم با او ازدواج كنم. راستش من و يكي از بچه هاي دانشكده به هم علاقه مند شده ايم. او مي خواهد به خواستگاري ام بيايد.

موضوع را همان شب به ابراهيم گفتم، ابراهيم هم چند روز بعد به هبرام گفت و او قشقرقي به راه انداخت كه نگو و نپرس. من و ابراهيم تصميم گرفتيم به حرف ها و تهديدهاي بهرام اعتنايي نكنيم و به خواستگار شهره اجازه داديم كه يك روز با خانواده اش به خانه مان بيايد.

وقتي خواستگار شهره آمد، بهرام و مژگان هم سرزده به خانه مان آمدند. مژگان از ترس داشت مي مرد و سعي مي كرد با ايما و اشاره به من حالي كند كه اوضاع خراب است. بهرام نگذاشت بجز سلام و عليك چيزي مطرح بشود و بلافاصله گفت:

_ خيالتان را راحت كنم، شهره بايد عروس منب شود. من پاي هر كسي را كه

به خواستگاري او بيايد خرد مي كنم.

خواستگار و خانواده اش هاج و واج مانده بودند. ابراهيم سر بهرام فرياد كشيد و براي اولين بار سيلي محكمي به صورت او زد و از خانه بيرونش انداخت. آن روز خواستگاري برگزار نشد، چون كسي دل و دماغ اين كار را نداشت. چند وقت بعد آنها دوباره به خواستگاري آمدند و قرار عقد و عروسي گذاشته شد.

***

وقتي كارت عروسي را به بهرام داديم، دندان هايش را با عصبانيت به هم فشرد و گفت:

_ به خدا روزگارتان را سياه مي كنم، من نمي گذارم اين ازدواج سر بگيرد.

من خيلي تريسدم، چون او واقعاً عقد من و ابراهيم را سال ها قبل به هم زده بود. اگر حالا همان بلا را سر شهره و خواستگارش _ علي _ در مي آورد، چه؟ اين سؤال را از ابراهيم پرسيدم، خنديد و گفت:

_ آن موقع فرق مي كرد. اگر بهرام بخواهد به پر و پاي من بپيچد، حسابش را مي رسم.

سنگ اندازي هاي بهرام شروع شد. شايعه، دروغ، تهمت، تهديد، كتك كاري با ابراهيم... اما هيچ كدام ثمري نداشت و شهره به عقد علي درآمد و به خانه بخت رفت. بهرام داشت ديوانه مي شد و مي گفت:

_ من همه تان را نابود مي كنم. شما آبروي مرا بديد. عروس مرا به كس ديگري داديد...

خانه مان را خيلي زود عوض كرديم تا از بهرام فاصله بگيريم. كم كم اوضاع آرام شد و تازه داشتيم نفس راحتي مي كشيديم كه يك روز مژگان به من تلفن زد و با گريه گفت:

_ بدبخت شدم آبجي...

_ چي شده مژگان؟

_ بهرام مي خواهد مرا طلاق بدهد...

دادخواست رد كرده است و...

گريه نگذاشت باقي حرفش را بزند. من هم گريه ام گرفت. كاري از دست من و ابراهيم ساخته نبود، بهرام به همه گفته بود:

_ حالا كه آنها با من بد تا كرده اند، من هم خواهر منيره را طلاق مي دهم تا به خاك سياه بنشيند. اين طوري زندگي ابراهيم و منيره هم تلخ مي شود.

شش ماه بعد مژگان و بهرام از هم جدا شدند. پدرم كه ديد بهرام زنش را بعد از بيست سال زندگي مشترك سر هيچ و پوچ طلاق داده است، از ناراحتي سكته كرد و مرد. مرگ پدر در روحيه من اثر خيلي بدي گذاشت. من گاهي به ابراهيم پرخاش مي كردم و او را نيز مقصر مي دانستم و مي گفتم:

_ به هر حال بهرام برادر توست و تمام اين بلاها را او سرمان آورده است.

الان شش ماه از فوت پدرم مي گذرد و همچنان در زندگي من و ابراهيم از آن روزهاي خوش گذشته خبري نيست.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

اگر رفتار بد و ناپسند كسي اصلاح نشود، اين رفتار تا آخر عمر با او خواهد بود.

خشت اول گر نهد معمار كجتا ثريا مي رود ديوار كج

اگر خانواده منيره سال ها قبل با بهرام طوري رفتار مي كردند كه فكر نكند با زور حرفش پيش مي رود، اكنون دوباره به زور متوسل نمي شد.

مطمئن باشيد كه بهرام اين رفتار را در طول زندگي مشتركش هم داشته، يعني خواسته هاي خود را به زور طلب مي كرده است. ابراهيم در اين ميان تقصيري ندارد و منيره نبايد ناراحتي خود را سر او خالي كند. بايد مدتي نسبت

به اين اتفاق _ طلاق مژگان و بهرام _ بي تفاوت باشند چون به احتمال زياد اگر بهرام ببيند كه كانون توجه نيست آرام مي شود و چه بسا پي به اشتباه خود خواهد برد.

كوتاهي قد

اتوبوس كه راه افتاد، پرده را كشيدم تا آفتاب اذيتم نكند. روي صندلي جا به جا شدم و چشم هايم را بستم. چند سال به عقب برگشتم. به سيزده سالگي. آن زمان برخلاف همسن و سالانم شور و شوق و تحرك چنداني نداشتم. گوشه گير بودم و منزوي. حتماً مي پرسيد چرا؟ به دو دليل مهم: اولاً قد من كوتاه بود. ثانياً پدر و مادرم به برادرم كه دو سال از من كوچكتر بود، بيشتر توجه مي كردند. آرزو داشتم قدم حداقل پنج سانتي متر بلندتر شده بود! اين موضوع هميشه مرا رنج مي داد و همه چيزم از درس گرفته تا روابط اجتماعي تحت تأثير آن بود.

_ مهرنوش، امشب خانه دايي حسن مهمانيم...

اخمي كردم و با اوقات تلخي گفتم:

_ شما هم كه بلديد فقط به مهماني برويد... من نمي آيم.

_ باز هم مي خواهي در خانه تنها بماني؟

_ آره، مگر عيبي دارد؟

من خيلي كم در مهماني حاضر مي شدم، چون وقتي خودم را با ديگران مقايسه مي كردم خيلي رنج مي بردم. كساني كه همسن من بودند، حداقل ده سانت از من بلندتر بودند و اين براي من عقده شده بود. در خلوت بر بخت بد خودم لعنت مي فرستادم و گريه مي كردم. در مدرسه بعضي ها مرا مسخره مي كردند:

_ مهرنوش، بقيه قدت كجا رفته؟

و من هميشه از جمع گريزان بودم، چون مي ترسيدم وقتي حرف و

سوژه اي براي گفتن ندارند، كوتاهي قد مرا بهانه اي براي دست انداختن و خنديدن كنند. هر روز ورزش مي كردم، به دكترهاي مختلفي مراجعه مي كردم و دارو مي گرفتم. اما هيچ فايده اي نداشت. وقتي ديپلم گرفتم اگرچه از مدرسه راحت شده بودم، اما دغدغه و نگراني ديگري به سراغم آمد: آيا كسي به خواستگاري ام خواهد آمد؟ دغدغه من درست بود، چون چند خواستگار به دليل كوتاهي قدم پشيمان شدند و رفتند و اين اثر بسيار بدي در روحيه من گذاشت. همان طور كه گفتم از حضور در جمع گريزان بودم، اما براي اينكه از فكر و خيال رهايي رهايي پيدا كنم، در كنكور ثبت نام كردم و متأسفانه دو سال پشت سرهم مردود شدم. يكي از دوستانم گفت:

_ مهرنوش، اگر ده سال ديگر هم بدون برنامه در كنكور شركت كني، قبول نمي شوي.

_ مي گويي چه كار كنم؟

_ در كلاس هاي كنكور ثبت نام كن!

با پدرم صحبت كردم و او قبول كرد كه هزينه اين كار را بپردازد و به اين ترتيب سخت مشغول درس خواندن شدم. سرانجام هنگام كنكور فرا رسيد و من با اضطراب در جلسه نشستم. در كنكور دانشگاه آزاد هم شركت كردم به اين اميد كه حداقل در يك شهرستان دور افتاده قبول شوم. وقتي نتايج را اعلام كردند من در يكي از رشته هاي دانشگاه آزاد، در يك شهر جنوبي قبول شده بودم. نمي دانستم خوشحال باشم يا ناراحت. پدرم مخالف رفتن من به آن شهر كوچك بود و مي گفت:

_ درست نيست در يك شهر غريب تنها باشي. ما نگرانت خواهيم شد.

از اينكه براي او

اهميت داشتم، احساس غرور كردم ولي من تصميم خود را گرفته بودم. مي خواستم مدتي از تهران دور باشم و بالاخره پدرم را راضي كردم كه اجازه بدهد به آن شهر بروم.

بار سفر بستم و به جنوب رفتم، مراحل ثبت نام را خيلي زود پشت سر گذاشتم و با دو دانشجوي ديگر يك آپارتمان كرايه كرديم. همه چيز به خوبي پيش مي رفت. روزها درس مي خوانديم و شب ها سه تايي حرف مي زديم و تلويزيون نگاه مي كرديم. در همين حرف زدن ها بود كه من از روزگار و بخت بدم گله كردم و گفتم:

_ من اگر ليسانس هم بگيرم، آينده روشني ندارم.

شيوا پرسيد:

_ چرا؟

_ با اين قد و قيافه اي كه من دارم، كسي به خواستگاري ام نمي آيد و نجبورم تا آخر عمر تنها باشم.

نسيم لبخندي زد و گفت:

_ قيافه ات كه خوب است، قدت هم چندان كوتاه نيست. زياد سخت نگير!

شيوا در ادامه گفت:

_ خب، كفش پاشنه بلند بپوش! اين كه عيب بزرگي نيست. دلت بايد صاف و روشن باشد كه هست...

آنها هم اتاقي و دوستان خوبي بودند. در كنارشان احساس آرامش مي كردم و اعتماد به نفسم بيشتر شده بود. روزهاي دانشگاه و تحصيل تند تند سپري شد و يك وقت به خودم آمدم كه فارغ التحصيل شده بودم و بايد از آن روزهاي خوش و دوستان و همكلاس هاي خوب خداحافظي مي كردم. روز آخر شيوا و نسيم خيلي بي تابي مي كردند و مي گفتند:

_ اين روزها بهترين روزهاي عمرمان بود.

من هم نظر آنها را داشتم. آدرس و شماره تلفن خانه هاي همديگر را يادداشت كرديم و

قرار گذاشتيم هرچند قوت يكبار با هم تماس بگيريم. به تهران كه آمدم دوباره دچار اضطراب شدم. باز از رويارويي با دوست و فاميل و همسايه و آشنا مي ترسيدم. مادرم مي گفت:

_ مهرنوش جان، حالا كه ليسانس گرفته اي و براي خودت كسي شده اي، ديگر چرا غصه قد و قامتت را مي خوري؟

من سكوت مي كردم، البته دلم مي خواست فرياد بزنم:

_ مادر، من نگران آينده ام هستم... اگر كسي به خواستگاري ام نيايد... اگر كسي مرا انتخاب نكند...

و بعد حسرت مي خوردم كه چرا پسر به دنيا نيامده ام؟ اگر پسر به دنيا مي آمدم، اينقدر دلهره خواستگاري و انتخاب شدن را نداشتم. خودم مي توانستم هر دختري را كه مي خواهم انتخاب كنم. آرام كه مي شدم استغفرالله مي گفتم و زمزمه مي كردم:

_ خدايا مرا ببخش... به داده و ناداده ات شكر...

پنج سال از فارغ التحصيل شدنم گذشت. در اين مدت سه _ چهار خواستگار برايم آمد كه همگي منصرف شدند و من مي دانستم كه كوتاهي قدم مهمترين عامل پشيمان شدن آنهاست. حالا حدود سي و يك سال داشتم و مادرم نيز به من حق مي داد كه نگران باشم. برادرم مهرداد تصميم گرفت با دختر خاله ام ازدواج كند. آن دو يكديگر را خيلي دوست داشتند. اما برادرم بدون اينكه به من بگويد و نظر مرا بپرسد شب بله برون اعلام كرد:

_ من به شرطي با نرگس ازدواج مي كنم كه نادر _ برادر نرگس _ با خواهرم مهرنوش ازدواج كند.

انگار گرد مرگ روي همه پاشيندند. رنگم مثل مرده ها سفيد شد. دست و پاي پدرم مي لرزيد.

شوهر خاله ام نگاه تمسخرآميزي به مهرداد و بعد به من و پدر و مادرم انداخت و گفت:

_ دختر ما هيچ ايرادي ندارد كه بخواهيم به كسي باج بدهيم، نه زشت است، نه قدش كوتاه است و نه عيب ديگري دارد. اصلاً من دختر به شما نمي دهم.

خاله ام گفت:

_ قباحت دارد. مگر مي خواهيم جنس معامله كنيم؟

خلاصه مجلس به هم خورد. مادرم در آخرين لحظه گفت:

_ من، مهرنوش و پدر مهرنوش هيچ كدام روحمان از ماجرا خبر ندارد. مهرداد سر خود اين حرف را زد.

اما هيچ كس حرف او را باور نكرد و همه فكر كردند ما با يك نقشه حساب شده به مهرداد گفته ايم اين حرف را بزند. دختر خاله ام _ نرگس _ هر روز به من زنگ مي زد و مي گفت:

_ چرا كار ما را خراب كردي؟ ما همديگر را دوست داريم. مهرداد جز من با كس ديگري ازدواج نمي كند. ما كه نبايد به خاطر تو بسوزيم. ممكن است صد سال ديگر هم براي تو شوهر پيدا نشود...

برادرم دوست ندارد با تو ازدواج كند، زور است؟

من فقط گوش مي دادم و گريه مي كردم. اين چه سرنوشتي بود كه داشتم؟ از مشا چه پنهان روز و شب دعا مي كردم كه خواستگار مناسبي بيايد و من از اين وضعيت نجات پيدا كنم تا اينكه يك روز شيوا _ همكلاس و هم اتاقي دوران دانشجويي ام _ به من تلفن زد و گفت:

_ پيشنهادي برايت دارم مهرنوش جان، اگر بپذيري هم براي تو خوب مي شود و هم براي من...

برادرم مي خواهد ازدواج كند، يعني دوباره ازدواج كند چون

همسرش بچه دار نمي شود. اگر تو زنش بشوي خيلي خوب مي شود.

_ من؟

_ آره... به خدا برادرم مرد خوبي است. با او خوشبخت مي شوي.

_ اما من دوست ندارم در زندگي زن ديگري پا بگذارم.

شيوا هيجان زده گفت:

_ زن او راضي است. خودش به برادرم اجازه داده كه مجدداً ازدواج كند. قبول مي كني؟

_ بايد فكر كنم. اگر فاميل بفهمند...

_ كاري مي كنيم نفهمند. نمي گوييم برادرم متأهل است، فقط به پدر و مادرت مي گوييم.

چند روز فكر كردم و سرانجام پاسخ مثبت دادم. پدر و مادرم نيز به اين اميد كه روحيه ام تغيير كند، موافقت كردند.

جمال _ برادر شيوا _ آدم بدي به نظر نمي رسيد. او عاشق بچه بود و مي گفت:

_ دوست دارم هرچه زودتر بچه دار شويم.

همسر اول او _ ريحانه _ با من مهربان بود و او نيز مرا تشويق به بچه دار شدن مي كرد:

_ بچه، چراغ خانه است. اگر بچه نباشد زندگي از زهر مار تلخ تر است. بچه تو زندگي هر دو ما را شيرين مي كند. من بچه تو را از جانم بيشتر دوست خواهم داشت.

اين حرف ها مرا اميدوار مي كرد. از اينكه با جمال ازدواج كرده بودم پشيمان نبودم. يك سال بعد از ازدواج پسرم _ نويد _ به دنيا آمد. جمال از خوشحالي سر از پا نمي شناخت. يك هفته از اداره مرخصي گرفت و در خانه ماند. بچه را در آغوش مي گرفت، مي بوسيد، برايش آواز مي خواند و كنارش مي خوابيد. به او گفتم:

_ مثل اينكه خيلي بچه دوست داري نه؟

_ عاشق بچه هستم. خيال نكني به همين

يكي راضي مي شوم ها. حداقل سه تا بچه بايد داشته باشيم.

و همه اين حرف ها را همسر اول او _ ريحانه _ نيز كه در طبقه دوم خانه زندگي مي كرد و بيشتر اوقات را در طبقه اول و نزد من مي گذارند، مي شنيد و حتم دارم كه حرص مي خورد. يك روز ريحانه با توپ و تشر به جمال گفت:

_ بس كن ديگر، اين چه مسخره بازي است كه درآورده اي؟ يك هفته سر كار نرفتي و حالا هم كه رفته اي روزي دو ساعت مرخصي مي گيري و زودتر مي آيي...

جمال نگاه تندي به او كرد و گفت:

_ خب، دوست دارم پسرم را ببينم. او اميد من است، عشق من است، وارث من است...

من به جمال اشاره كردم كه خاموش باشد. ما نبايد حساسيت ريحانه را بر مي انگيختيم، اما جمال حال و روز ديگري داشت. همه چيز او شده بود پسرمان نويد و من آشكارا مي ديدم كه ريحانه به من و به پسرم نويد حسادت مي كند. خب شايد هم حق داشت چون جمال كمتر به طبقه دوم مي رفت و سراغي از احوال ريحانه مي گرفت.

_ جمال اينقدر به ريحانه بي اعتنايي نكن!

_ مي گويي چكار كنم؟ خب بعد از هفت _ هشت سال صاحب بچه شده ام، خوشحال نباشم؟ بروم وردست ريحانه بنشينم كه چه بشود؟

_ نكند مرا هم به خاطر بچه دوست داري؟

خنديد و گفت:

_ خب راستش را بخواهي آره! وگرنه اگر تو هم نازا بودي يك دقيقه با تو زندگي نمي كردم. آخر...

حرفش را خورد. با كنجكاوي پرسيدم:

_ چه شرطي كرده بود؟

_ فراموش كن...

_ مي

خواهم بدانم جمال.

_ شرط كرده بود كه اگر مي خواهم مجدداً ازدواج كنم حتماً همسر دومم بايد زشت باشد يا نقصي داشته باشد.

_ چرا؟

_ كه به او دل نبندم و ريحانه را فراموش نكنم.

_ من زشتم؟

_ نه، ولي... قدت خيلي كوتاه است. وقتي شيوا تو را معرفي كرد و گفت كه...

ديگر نمي خواستم چيزي بشنوم. اشك از چشم هايم سرازير شد. جمال كوتاهي قدم را به رخم مي كشيد و شيوا به اين خاطر مرا به برادرش معرفي كرده بود كه رضايت ريحانه جلب شود، ريحانه هم كه تازگي ها دوست داشت سر به تنم نباشد. من اشتباه بزرگي كرده بودم. زن دوم نقش يك سايه را بازي مي كند. هويت ندارد و هميشه بايد نگران آينده باشد.

وقتي نويد دو ساله شد، فشارهاي ريحانه بيشتر شد. چند بار با گوش هاي خودم شنيدم كه به جمال مي گفت:

_ مگر قول نداده بودي وقتي نويد دو ساله شد، مهرنوش را طلاق بدهي؟ خب چرا امروز و فردا مي كني؟

من از ترس به روي خودم نمي آوردم كه چيزي شنيده ام. من از اينكه طلاق بگيرم و به خانه پدرم برگردم _ آن هم بدون نويد _ وحشت داشتم. من خيلي با آنها مدارا مي كردم. سركوفت ها، تهمت ها، ناسزاها، همه و همه را به جان مي خريدم تا با جمال زير يك سقف باشم، اما... آنها يعني جمال و ريحانه و حتي شيوا كمر به نابودي من بسته بودند. آنها آنقد رعرصه را بر من تنگ كردند كه تقاضاي طلاق كردم. من از جمال جدا شدم و دادگاه نويد را به جمال داد. اكنون افسوس

روزهايي را مي خورم كه در كنار نويد بودم. نمي دانم وقتي بزرگ شد، مهر و محبتي نسبت به من خواهد داشت يا نه؟

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

همان طور كه در اين ماجرا خوانديم، مهرنوش از نوجواني كوتاهي قد خود را مانند يك غول در برابر خود قرار داد. يك غول وحشتناك كه در هر كار و تصميمي سر راه او بود. چه بسا اگر اين غول ساختگي وجود نداشت، موفقيت مناسب ديگري نصيب مهرنوش مي شد. او بايد مي دانست تو بداند كه ظاهر انسان ها آنقدرها كه او فكر مي كند تعيين كننده نيست. به هر حال يك نفر چاق است و ديگري لاغر، آن يكي بيني اش بزرگ است و ديگر عيب كوچك ديگري دارد، اما آيا هيچ كدام از اينها نمي توانند با امور معنوي مثل مهر، محبت، صفا، صميميت، انسانيت، پاكي و... برابر كند؟ آيا هر كسي بسيار خوش قيافه باشد اما بويي از جوانمردي، وفا، صداقت و معنويت نبرده باشد قابل احترام است؟

زيباترين كس الزاماً بهترين كس نيست، اما نكته اي است كه مهرنوش و مهرنوش ها بايد نخست آن را باور داشته باشند. و نكاتي كه در اين ماجرا بايد يادآوري شود عبارتند از:

1_ والدين گرامي نبايد در كانون گرم خانوادگي بين فرزندان خود تبعيض قايل شوند و به برخي توجه بيش از حد داشته باشند و نسبت به برخي كم توجهي نمايند و در صورت عيب و نقص و قصور يكي از آنها شخصيتش را در نزد ديگران تضعيف نمايند.

2_ جوانان عزيز و خلاق بايد توجه داشته باشند كه پشت هر شكستي يك پيروزي مي باشد. انسان

نبايد در زندگي مأيوس و نااميد شود، بلكه با توجه به شناخت نقاط قوت، شايستگي ها، استعداد و لياقت خود بايد بكوشند با حفظ عفت و پاكدامني، قله هاي كمال، خوشبختي و موفقيت را كسب نمايند. همان طوري كه خوانديم مهرنوش چگونه با تلاش وكوشش و پشتكار توانست درس هايش ار با موفقيت تا ليسانس ادامه دهد.

3_ اگر اعضاي خانواده، فاميل و دوستان، كسي را به خاطر نقص عضو، ضعف و كمبودهاي احتمالي او اذيت و آزار نمايند، او حاضر است به هر قيمتي از جمع شان گريزان شود و دوري و جدايي را به حضور در جمع آنان ترجيح دهد. همان طوري كه مهرنوش تحصيل در شهر جنوبي را انتخاب نمود.

4_ والدين نبايد فرزندان خود را بالاجبار به عقد و ازدواج با ديگري درآورند كه پايان خوشي نخواهد داشت.

5_ اگر مردي _ به هر دليل _ تصميم به ازدواج مجدد نمود، بايد شايستگي و لياقت برخورد عادلانه را با هر دو همسر داشته باشد و هرگز بين آنان تبعيض قايل نشود، كه در صورت بي عدالتي و بي محبتي نسبت به يكي از آنها، چيزي جز حسادت، كينه، نفاق، اختلاف، اوقات تلخي، غم، اندوه، حساسيت و سرانجام طلاق و جدايي و متلاشي شدن كانون خانواده را در پي نخواهد داشت.

سختگيري پدرم

شمع هاي جشن تولدم را فوت كردم و بعد از كف زدن هاي ممتد دوستان و فاميل با خوشحالي گفتم:

_ اميدوام سال ديگر شيريني قبول دانشگاه را به شما بدهم.

دوباره برايم كف زدند و يكصدا گفتند:

_ و بعد هم شيريني ازدواج.

سرخ شدن و از خجالت سرم را پايين انداختم، چون فعلاً به تنها چيزي

كه فكر نمي كردم ازدواج بود. من نوزده سال داشتم و دلم مي خواست ادامه تحصيل بدهم. نگين دوست دوران دبيرستانم كه در مهماني حضور داشت مرا به كناري كشيد و گفت:

_ كله ات خراب است ها!... درس را مي خواهي چه كني؟ مگر دوازده سال پشت نيمكت نشستيم كجا را گرفتيم؟

خنديدم و گفتم:

_ تو هيچ جا را نگرفتي، اما من حساس مي كنم نسبت به دوازده سال قبل خيلي چيزها مي دانم.

نيشگوني از بازويم گرفت و گفت:

_ مثلاً اگر يك پسر مؤدب و تحصيل كرده به خواستگاريت بيايد، قبول نمي كني؟

براي اينكه حرصش را بيشتر دربياورم بلافاصله گفتم:

_ نه به هيچ وجه.

نگين اخمي كرد و شانه هايش را بالا انداخت و گفت:

_ من كه گفتم كله ات خراب است. آنقدر درس بخوان تا شبيه كتاب بشوي.

آن سال خيلي درس خواندم و به كلاس هاي كنكور رفتم و سرانجام قوتي نتايج كنكور اعلام شد، اسم من جزو پذيرفته شدگان بود. دوباره جشني گرفتيم و همه دوستان و فاميل را دعوت كرديم. نگين هم آمده بود. با لبخند به او گفتم:

_ ديدي درس را به ازدواج ترجيح دادم!

خنديد و گفت: خوش به حالت، من كه نه خواستگار درست و حسابي دارم و نه درسم مثل تو خوب است كه به دانشگاه بروم.

دلم برايش سوخت. او دختر خوبي بود. اما نه بر و رويي داشت و نه درسش خوب بود. من بايد حسابي درس مي خواندم تا بتوانم به مدارج بالاتر دست پيدا كنم. دوست نداشتم با گرفتن ليسانس كار را تمام شده بپندارم. سال اول دانشگاه را با نمرات عالي پشت سر گذاشتم و در سال

دوم با يكي از پسرهاي دانشجو كه بعضي واحدها را در يك كلاس مي گذرانديم، آشنا شدم. او پسر خوبي بود و در يكي از ديدارهايمان گفت:

_ شيما خانم، من به شما خيلي علاقه دارم. مي دانم كه فعلاً قصد ازدواج نداريد، اما اگر موافق باشيد من صبر مي كنم تا درستان تمام شود.

نمي دانستم چه جوابي به او بدهم. كمي فكر كردم و گفتم:

_ درسم سه سال ديگر تمام مي شود. آيا حاضريد اين همه مدت صبر كنيد؟

_ بله، حتي از اين بيشتر هم صبر مي كنم. من در مورد شما كاملاً تحقيق كرده ام. رفتار و گفتارتان را چند ماه است كه زير نظر دارم. شما همان دختر ايده آل من هستيد.

از حرف هاي او احساس خوبي به من دست داد. يك جور اعتماد به نفس و غرور مثبت. از او مهلت خواستم تا خوب فكر كنم. يك هفته بعد وقتي در حياط دانشكده به سراغم؟ آمد و جواب خواست، گفتم:

_ من هم حاضرم صبر كنم، اما به شرطي كه خانواده ام چيزي نفهمند.

با تعجب پرسيد:

_ چرا؟

_ چون بافت فرهنگي خانواده مان طوري است كه با اين جور روابط قبل از ازدواج موافق نيستند.

_ خب، مي توانيم به آنها بگوييم. مي توانيم يك نامزدي مختصر بگيريم و...

نگذاشتم حرفش تمام شود و با قاطعيت گفتم:

_ نه، گفتم كه من مي خواهم با جديت تمام درسم را بخوانم. نامزدي باعث مي شود كه هم وقتم گرفته شود و هم حواسم پرت شود، يعني حواس شما هم پرت مي شود و نمي توانيد درستان را خوب بخوانيد.

خنديد و گفت:

_ حق با شماست. پس قول مي دهيد

تحت هيچ شرايطي به كس ديگري جواب مثبت ندهيد؟

_ بله، قول مي دهم.

از آن روز به بعد من و عليرضا بيشتر روزها همديگر را مي ديديم و دقايقي با هم حرف مي زديم، از درس و از نقشه هايي كه براي آينده مان داشتيم، مي گفتيم. در همين ديدارها بود كه فهميدم عليرضا پسر بزرگ خانواده است. پدر و مادرش ساكن شيراز بودند. يك خواهر و يك برادر داشت. پدرش كارمند يك شركت خصوصي بود و در آستانه بازنشستگي.

من و عليرضا در طي سه سالي كه به پايان درس من مانده بود، آنقدر به هم علاقه مند شديم كه اگر بهترين فرصت ها براي ازدواج هم برايمان پيش مي آمد، جواب منفي مي داديم، چون تصور اينكه من با كس ديگري و يا او با دختر ديگري ازدواج كند، وحشتناك بود. من بارها به او گفته بودم كه بدون او نمي توانم زندگي كنم و او نيز همين عقيده را در مورد من داشت. البته من و عليرضا گاهي بر سر چيزهاي كوچك و جزيي با يكديگر بحث مي كرديم ولي به قول معروف اينها نمك زندگي بود. عليرضا يك سال زودتر از من فارغ لتحصيل شد و با تلاش بسيار در يك اداره دولتي كار پيدا كرد و مشغول شد. او بعد از ظهرها نيز با ماشيني كه پدرش به طور قسطي برايش خريده بود، كار مي كرد تا خرج مراسم ازدواجمان را دربياورد. او مي گفت:

مي خواهم با دست پر به خواستگاريت بيايم. تا موقعي كه درس تو تمام شود، بيشتر قسط اين ماشين را داده ام و خيالم كمي راحت شده است.

يك

روز عليرضا با نگراني از من پرسيد:

_ راستي، تو يقين داري كه پدر و مادرت با ازدواج من و تو موافقت مي كنند؟

_ حالا چطور بعد از سه سال اين سؤال را مي پرسي؟

_ راستش ديشب خواب بدي ديدم. تو از خودمان دو تا، چيزي به پدرت يا حداقل مادرت نگفته اي؟

_ نه،...

به فكر فرو رفت و بعد از يك سكوت نسبتاً طولاني گفت:

_ اي كاش مي گفتي...

_ چرا؟

_ خب، اين طوري تكليفمان معلوم بود.

با ناراحتي گفتم:

_ چي شده عليرضا؟ چرا اينقدر بدبينانه حرف مي زني؟ من تنها دختر خانواده هستم. پدرم مرا خيلي دوست دارد، مادرم نيز همين طور. آنها روي حرف من حرف نمي زنند.

عليرضا آهي كشيد و گفت:

_ اتفاقاً من از همين مي ترسم. خانواده هايي كه فقط يك دختر دارند خيلي روي ازدواجش حساسيت به خرج مي دهند و سختگيري مي كنند.

خنديدم و براي اينكه خيالش را راحت كنم با خونسردي تمام گفتم:

_ آخر پسر خوب، تو كه هيچ عيبي نداري. تحصيل كرده اي، شغل داري، خانواده محترم و خوبي داري...

خنديد و گفت:

_ اميدوارم پدر و مادرت هم مثل تو فكر كنند.

وقتي به خانه آمدم، خيلي در مورد حرف هاي عليرضا فكر كردم. شايد حق با او بود و من بايد حداقل با مادرم درباره آشنايي ام با عليرضا و قول و قرارهايي كه گذاشته ايم حرف مي زدم، ما همان طور كه قبلاً گفتم خانواده ام عقايد خاصي درباره روابط دختر و پسر داشتند، نه اينكه صددرصد مذهبي باشند، اما فرهنگ مخصوص خود را داشتند. با اين حال تصميم گرفتم اشاره اي به آشنايي خودم و عليرضا داشته باشم.

_ مادرم،

من مدتي است با يكي از همكلاس هايم آشنا شده ام. او پسر خوبي است.

مادر لبخندي زد و گفت:

_ به او علاقه مند شده اي؟

_ راستش، بله...

_ خب، او چطور؟ او هم تو را دوست دارد؟

_ بله...

_ پس چرا به خواستگاريت نمي آيد؟

_ به زودي مي آيد.

مادر خنديد و با خوشحالي گفت:

_ اميدوارم پسر خوبي باشد و پدرت از او خوشش بيايد.

فوراً به عليرضا تلفن زدم و با خوشحالي ماجرا را به او گفتم تا از نگراني بيرون بيايد. او هم خيلي خوشحال شد و گفت:

_ شيما، اگر موافق باشي به مادرم بگويم با مادرت تماس بگيرد و قرار روز خواستگاري را بگذارد.

_ ولي هنوز يك ترم به پايان تحصيلاتم باقي مانده...

_ تا مقدمات كار فراهم شود، تو هم فارغ التحصيل شده اي.

با اكراه پذيرفتم. چند روز بعد مادر عليرضا از شيراز به خانه مان تلفن زد و به مادرم گفت اجازه دهد يك روز براي خواستگاري بيايند.

قرار براي سه هفته بعد گذاشته شد. من و عليرضا كلي با هم حرف زديم. عليرضا از من پرسيد:

_ دوست داري مهريه ات چقدر باشد.

_ برايم مهم نيست، اين را جداً مي گويم، اما تو را به خدا به پدر و مادرت بگو به خاطر صد تا سكه بالا و پايين كار را خراب نكنند!

عليرضا قول داد كه با پدر و مادرش مفصلاً صحبت كند. روز خواستگاري خيلي زود فرا رسيد. دل توي دلم نبود. مادر از صبح خانه را تميز كرده بود. پدر كت و شلوار طوسي اش را كه خيلي به او مي آمد، پوشيده بود. برادرهايم نيز خود را تميز و آؤاسته كرده بودند. همه

چيز براي يك خواستگاري زيبا و به ياد ماندني آماده بود، اما...

وقتي عليرضا و خانواده اش آمدند و بعد از ساعتي گفتگو رفتند، خانه ما شبيه ماتمسرا شده بود. من يكريز اشك مي ريختم، پدرم در هال قدم مي زد و از اين سر به آن سر مي رفت و مادرم سكوت كرده بود. پدر نگاه تندي به من كرد و گفت:

_ آخر دختر جان، تو چطور مي خواهي با او ازدواج كني، اولاً اوش هرستاني است، ثانياً چطور رويت مي شود با او توي خيابان راه بروي؟

با گريه گفتم:

_ وقتي من و او راضي هستيم، ديگر حرف و حديث ديگران چه اهميتي دارد؟

_ ببين دخترم از شهرستاني بودن او هم كه بگذريم مسأله قد او را چه مي كني؟

پدر و مادرم هر دو روي قد بلند عليرضا تأكيد داشتند و مي گفتند:

_ او نيم متر از تو بلندتر است. اصلاً اين همه دختر قد بلند توي دانشكده تان است، او چرا سراغ تو آمده است؟

قد من يك متر و پنجاه و هشت سانتي متر و قد عليرضا يك متر و نود و سه سانتي متر بود. قبول داشتم كه اين تفاوت قد خيلي فاحش است و اگر من حتي كفشي كه بلندترين پاشنه را دارد، مي پوشيدم، باز هم يك سر و گردن از عليرضا كوتاه تر بودم، اما من و او يكديگر را پسنديده بوديم و اين چيزها برايمان مهم نبود، پدرم مي گفت:

_ تو هيجان زده اي و اين مسأله برايت كم اهميت جلوه مي كند، اما مي دانم كه در آينده مشكل خواهيد داشت.

من و عليرضا كه حدود سه سال بود

براي تك تك برنامه هاي آينده مان نقشه كشيده بوديم، باورمان نمي شد بر سر مسأله اي كه اصلاً به فكرمان نيز خطور نكرده بود با مخالفت خانواده ام روبرو شويم. عليرضا فرداي روز خواستگاري در دانشكده مرا ديد و گفت:

_ نگفتم خواب بدي ديده ام؟ به دلم افتاده بود كه من و تو به هم نمي رسيم.

_ بايد تلاشت را بكني... عقب نشيني نكن!

پوزخندي زد و گفت:

_ پدر و مادرت از چيزي ايراد گرفته اند كه من هيچ كاري نمي توانم بكنم. اي كاش مي گفتند مهريه ده هزار سكه، اي كاش مي گفتند: شغلت را عوض كن. ولي آخر من قدم را چكار مي توانم بكنم؟ اره بردارم و بيست سانت از پاهايم را اره كنم؟!!

در حالي كه خنده ام گرفته بود، گفتم:

_ باز هم به خواستگاري بياييد، شايد اين بار پدرم از خر شيطان پايين بيايد.

عليرضا و خانواده اش چند بار ديگر به خواستگاري آمدند، اما پدرم از خر شيطان پايين نيامد كه نيامد. من درسم را تمام كردم و در اداره اي مشغول كار شدم، اما دوري از عليرضا حسابي مرا آزار مي داد. او هم مثل من كلافه و آزرده بود. هر چند ماه يك بار برايم خواستگاري مي آمد، اما من هر كدام از آنها را به بهانه اي رد مي كردم.

پدر مي گفت:

_ شيما جان، لجبازي نكن! به بخت خودت لگد نزن! عليرضا را فراموش كن و از بين اين همه خواستگار يك نفر را انتخاب كن!

اما من فقط عليرضا را مي خواستم. من نمي توانستم به اين آساني او را فراموش كنم. من و او به هم

قول داده بوديم كه هرگز با كس ديگري ازدواج نكنيم. عليرضا هم به اين قول وفادار مانده بود.

اكنون سال ها _ حدود ده سال _ از آن زمان مي گذرد. من سي و سه سال دارم و عليرضا سي و هفت ساله است. ما هنوز ازدواج نكرده ايم. خواستگارهاي من خيلي كم شده اند. پدر هنوز يكدندگي مي كند و مي گويد حالا كه تو حرفت يكي است و مي گويي فقط عليرضا، من هم حرفم يكي است و مي گويم عليرضا هرگز!

كاش پدرم مي دانست كه در نزدگي مشترك قد و تفاوت قد حرف اول را نمي زند. كاش او مي دانست و درك مي كرد كه من و عليرضا چقدر يكديگر را دوست داريم. كاش اين گونه با سرنوشت من بازي نمي كرد.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

در اين ماجرا سه نكته مهم و اصلي وجود داشت:

1_ اينكه شيما و عليرضا بدون اطلاع خانواده هايشان حدود سه سال با هم دوست بودند و در طول اين سه سال الفت و علاقه فراواني بين آنها به وجود آمد _ شيما و عليرضا بايد مي دانستند كه اين ارتباط نامشروع و خطرناك مي باشد و مهم تر اينكه بايد حدس مي زدند كه ممكن است _ به هر دليل از طرف هر يك از خانواده ها _ با ازدواج آنها مخالفت شود.

اين دوستي طولاني به هيچ وجه جايز و منطقي نبود و عليرضا بايد طبق سنت و رسوم، همان ابتدا به خواستگاري شيما مي رفت و جواب مثبت يا منفي را مي گرفت و اينقدر خود و شيما را دچار مشكلات روحي و رواني نمي كرد.

2_

مخالفت پدر شيما و سختگيري او به خاطر قد بلند عليرضاست. قبلاً گفته شد كه اين دختر و پسر هستند كه بايد ظاهر يكديگر را ببينند و بپسندند و بهتر است والدين محترم در اين مورد اعمال سليقه نكنند.

والدين بايد در مورد شخصيت، ايمان و تقوا، اصالت و شرافت خانوادگي، اخلاق نيكو، عقل و هوش، شغل، سلامت از اعتياد و... خواستگار فرزندشان دقت و حساسيت به خرج دهند، نه به امور ظاهري مانند بلند قدي، كوتاه قدي و...

3_ اگر چنانچه پسر و دختري به هر دليل در گزينش همسر شكست خوردند، نبايد مأيوس و نااميد شوند و مي توانند با توكل بر خدا و مشورت با والدين و مراكز مشاوره، يك جوان شايسته هم كفو و شأن را براي زندگي مشترك خود انتخاب نمايند و هرگز يأس و نااميدي را به خود راه ندهند كه در اين صورت چيزي جز افسردگي، گوشه گيري، پريشاني، بدبيني، بيماري هاي جسمي و روحي و... را به دنبال نخواهد داشت.

يك لجبازي كودكانه

_ هاله، هاله، بيا پايين ببينم.

اين صداي مادرم بود كه طبق معمول مرا از رختخواب گرم بيرون مي كشيد تا خواب نمانم و به موقع سر كار حاضر شوم. حدود يك ماه بود كه كار پيد كرده بودم. در يك مغازه لوازم آرايشي فروشنده بودم. صاحب آنجا يك مرد چهل ساله بود. او نيز در يشتر ساعات روز در مغازه حضور داشت و اگر يك مشتري مرد مي آمد، او را راه مي انداخت. من با مشتري هاي زن روبرو بودم و با آنها سر و كله مي زدم. از كارم راضي بودم. حقوقي كه مي گرفتم، اگرچه ايده

آل نبود، اما همين كه دستم را پيش كسي دراز نمي كردم، خوشحال بودم. من بيست و هشت سال داشتم و قبلاً هم در جاهاي مختلف كار كرده بودم، اما به دلايل گوناگوني ترجيح داده بودم، شغلم را عوض كنم. صاحب مغازه در طول روز از مسايل و موضوعات جورواجور با من حرف مي زد. يك روز دير به مغازه آمد. خيلي آشفته بود. پرسيدم:

_ چيزي شده آقا وحيد؟

پريده رنگ و مضطرب گفت:

_ نه... يعني... نه چيزي نشده...

احساس كردم مي خواهد چيزي بگويد. چيز مهمي كه ذهنش را مشغول كرده است. با خودم گفتم لابد مرا محرم راز خود نمي داند. استكاني چاي از فلاسك برايش ريختم و آرام گفتم:

_ مي تواني به من اعتماد كني. دهانم بسته بسته است.

اولين جرعه چاي را هورت كشيد و گفت:

_ من عاشق زنم بودم، راستش هنوز هم هستم، اما خودش نمي داند.

با تعجب گفتم:

_ چطور؟ لابد بروز نمي دهيد. زن ها غالباً دوست دارند از زبان شوهرانشان بشنوند كه آنها را دوست دارند.

_ هزار بار قربان صدقه او مي روم، برايش هديه مي خرم، اما... اما او اين كارهاي مرا حقه و رد گم كردن مي داند.

باز هم با تعجب ابروهايم را بالا انداختم و پرسيدم:

_ آخر چرا؟ قبلاً كاري كرده ايد كه...

_ آره... آره يك حماقت محض... يك روز به او گفتم قبل از آنكه با او ازدواج كنم دختري را دوست داشتم. گفتم چهار بار به خواستگاري او رفتم اما خانواده اش او را به من ندادند. از آن روز به بعد زندگي ام تلخ شد، مثل زهر مار. بيخود و بي جهت بهانه مي گيرد،

اخم مي كند، ساعت ها محلم نمي گذارد. نمي دانم از دستش چه كنم... امروز هم...

مكث كرد... نفس بلندي كشيد. گويا دوباره دچار ترديد شده بود كه آيا به من بگويد چه اتفاقي افتاده يا نه. من سكوت كردم و ترجيح دادم او را به حال خودش بگذارم. بعد از چند دقيقه گفت:

_ او امروز مرا براي هميشه ترك كرده است. يك يادداشت كوتاه گذاشته است و همه تقصيرها را به گردن من انداخته است.

_ كجا رفته؟

_ به خانه خواهرش در تركيه.

_ تركيه؟

_ بله، قبلاً هم اين كار را كرده بود، اما بعد از ده _ دوازده روز برگشت سر خانه و زندگي اش.

كمي دلداري اش دادم و گفتم:

_ پس بچه تان _ دخترتان _ چي؟

_ او را هم برده است.

_ شما كاري نمي كنيد؟

_ چه كار كنم؟ بروم به دست و پايش بيفتم؟ التماسش كنم؟!

با دلسوزي گفتم:

_ به پدر و مادرش بگوييد...

_ آنها هم در آلمان زندگي مي كنند. فقط برادرش در ايران است كه سرش به كار خودش گرم است و كاري به اين كارها ندارد.

آقا وحيد هر روز پژمرده تر مي شد. تا آن روز نديده بودم سيگار بكشد، اما از وقتي كه زنش او را ترك كرده بود، پشت سر هم سيگار مي كشيد، همه اش در فكر بود و حال و حوصله هيچ كاري را نداشت. صبح ها دير سر كار مي آمد. من در نبود او احساس مسؤوليت بيشتري مي كردم. يك روز سر ظهر به مغازه آمد و بعد از سفارش هاي لازم گفت:

_ مي خواهم چند روز به تركيه بروم. دلم براي دخترم لك زده است. زنم

كه بي فكر است، حداقل من بايد قدمي بردارم.

تشويقش كردم و كارش را مورد تأييد قرار دادم:

_ كار خوبي مي كني آقا وحيد! به هر حال او زن است و روحيه حساسي دارد. برو و از او دلجويي كن!

او رت و هفت _ هشت روز بعد تنها و دست از پا درازتر برگشت.

_ چي شد آقا وحيد؟

_ هيچي، مي گويد مرغ يك پا دارد. نمي آيد كه نمي آيد.

_ آخر اين طور كه نمي شود. بايد تكليف زندگيتان را معلوم كند.

آهي كشيد و مغموم و افسرده گفت:

_ برايش مهم نيست. مي گويد براي من همه چيز تمام شده است. مي گويد هيچ علاقه اي به من ندارد. لبخندي زدم و گفتم:

_ دروغ مي گويد. مگر مي شود يك زن به همين راحتي زندگي اش را بگذارد و برود؟ او را تحريك كن، حتماً بر مي گردد.

_ چه كار كنم؟

_ به او تلفن بزن و بگو اگر چند روز ديگر برنگردد مجدداً ازداج مي كني.

گل از گلش شكفت و گفت:

_ آفرين، خوب فكري است. عقلم به اينجا قد نداده بود. همين امروز به او تلفن مي زنم.

فردا كه آقا وحيد به مغازه آمد انتظار داشتم سر حال و قبراق باشد، اما اين طور نبود. او گرفته تر از روزهاي قبل بود. پرسيدم:

_ چي شده؟ تلفن زدي؟

_ آره، اما با نفرت گفت، من كه گفتم دلت پيش كس ديگري است. كار خراب تر شد.

اخمي كردم و گفتم:

_ عجب زني است ها! همين زن ها باعث مي شوند شوهرشان دوباره زن بگيرد. من اگر جاي شما بودم زن مي گرفتم و دلش را مي سوزاندم.

چشم هايش برقي زد.

انگار فكر تازه اي به ذهنش رسيده باشد، اما چيزي نگفت. از همان روز و همان ساعت رفتارش با من جور ديگري شد. خيلي مهربان شده بود. از وضع خانواده ام مي پرسيد. به مناسبت هاي گوناگون به من هديه مي داد و گاهي ساعت ها با من حرف مي زد و بالاخره يك روز گفت:

_ هاله خانم، حاضري با من ازدواج كني؟

از سؤالش جا خوردم، لبم را به دندان گزيدم و گفتم:

_ اين حرف ها خوب نيست آقا وحيد، شما زن داري، بچه داري...

_ زني كه دو ماه شوهرش را ول كند و برود و به فكرش نباشد به درد نمي خورد.

_ من نمي توانم با تو ازدواج كنم. اولاً خانواده ام اجازه نمي دهند، ثانياً خودم مايل به اين ازداج نيستم. از فردا هم سر كار نمي آيم.

جا خورد. انتظار اين برخورد را نداشت. خودش را جمع و جور كرد و گفت:

_ يعني حرفم اينقدر بد بود؟ مگر خلاف شرع گفتم؟ مگر توهين كردم؟

_ نه، اما ديگر جاي من اينجا نيست.

صبح فردا وقتي مادرم طبق معمول هر روز صدايم كرد، خميازه اي كشيدم و گفتم:

_ امروز سر كار نمي روم. حوصله ندارم.

مادرم چيزي نگفت، اما وقتي سه _ چهار روز از در خانه ماندنم گذشت، اعتراض كرد و گفت:

_ چه مرگت شده؟ چرا سر كار نمي روي؟

و من ماجرا را به او گفتم. مادر ابروهايش را در هم كشيد و گفت:

_ خب، اين چه ربطي به كار تو دارد؟ امروز برو سر كار اما به روي خودت نياور كه آقا وحيد چنين پيشنهادي به تو داده است.

با اكراه به مغازه رفتم. آقا وحيد

از ديدنم خيلي خوشحال شد. خيال مي كرد مي خواهم جواب مثبت به او بدهم، اما من آب پاكي را روي دستش ريختم و گفتم:

_ به شرطي به كارم ادامه مي دهم كه هرگز پيشنهادت را تكرار نكني.

و او قول داد. شش ماه گذشت. همسر او همچنان در تركيه بود. دلم براي آقا وحيد مي سوخت، اما كاري نمي توانستم برايش بكنم، تلفن همسرش را گرفتم و به او زنگ زدم. از او خواستم به ايران برگدد، اما او فقط جواب مرا با ناسزا و توهين داد.

او به من گفت:

_ نكند تو هماني هستي كه شوهرم را از چنگم درآوردي.

_ نه، من در مغازه شوهرت كار مي كنم.

_ ديگر بدتر... اصلاً چرا آنجا كار مي كني؟

بگو مگوي ما فايده اي نداشت، تلفن را قطع كردم و به فكر فرو رفتم. شايد حق با آقا وحيد بود. چند روز بعد او يكي بار ديگر پيشنهادش را تكرار كرد و اين بار به خاطر لجبازي با همسر اولش پذيرفتم. راضي كردن پدر و مادرم مكافات بود، اما هر طور كه بود آنها را راضي كردم و به عقد آقا وحيد درآمدم.

يك ماه بعد از ازدواجمان آقا وحيد به من گفت:

_ ديگر لازم نيست به مغازه بيايي.

_ چرا؟

_ توي خانه باش و به كارهاي خانه برس!

با تعجب گفتم:

_ پس مغازه چه مي شود؟

_ خودم هستم و... و يك فروشنده جديد مي گيرم.

سرزنش آلود نگاهش كردم و گفتم:

_ فروشنده جديد براي چه؟ پولت زيادي كرده؟

_ نه، اما تو كه نمي تواني تا ابد توي مغازه باشي. پس فردا بچه دار مي شوي و بايد در خانه بماني...

خيلي با او

كلنجار رفتم، اما فايده اي نداشت. او يك فروشنده جديد را كه دختر جواني بود، براي مغازه انتخاب كرد و من مجبور شدم در خانه بمانم. چند وقت بعد رفتار وحيد با من عوض شد. كم حوصله شده بود و به زندگي مان اهميتي نمي داد. به او اعتراض كردم، اما مي گفت خيالاتي شده اي. مي گفت خسته ام، اما من حدس مي زدم حقيقت چيز ديگري باشد. كم كم متوجه شدم او با دختر جواني كه در مغازه كار مي كند، خيلي صميمي شده است. تهديدش كردم كه اگر او را فوراً بيرون نكند، آبروريزي راه مي اندازم، اما او با وقاحت و پررويي تمام گفت:

_ آن دختر خيلي از تو بهتر و سر به راه تر است. تو قاپ مرا دزديدي و حالا فكر مي كني همه مثل خودت هستند. نترس او با من ازدواج نمي كند.

از اينكه همسر دوم وحيد شده بودم، بسيار پشيمان بودم، اما راه برگشتي برايم وجود نداشت. من پل هاي پشت سرم را خراب كرده بودم. تصميم گرفتم باردار نشوم تا حداقل به موقع بتوانم از وحيد طلاق بگيرم. وقتي به گذشته فكر مي كردم، مي ديدم حق با همسر اول وحيد بوده است. او حتماً چيزي از وحيد ديده بود كه اينگونه از او بيزار شده بود و بعد خودم را سرزنش مي كردم كه چرا پاي درد دل همسر اول وحيد ننشستم، چرا فريب حرف ها و مظلوم نمايي وحيد را خوردم؟

زندگي مشتركمان بي روح و سرد بود. وحيد اين اواخر به كوچك ترين بهانه اي مرا به باد كتك مي گرفت و از خانه

بيرون مي انداخت و من كه رويم نمي شد به خانه پدرم برگردم و بگويم اشتباه كرده ام با خواهش و التماس از وحيد مي خواستم مرا به خانه راه دهد. من صبر مي كردم به اين اميد كه اوضاع درست شود، اما وحيد اصلاً خيال سر هب راه شدن نداشت. يك روز از يكي از كساني كه در همسايگي مغازه وحيد مغازه داشت، شنيدم كه او مي خواهد با همان دختر فروشنده ازدواج كند و حتي مقدمات كار هم ريخته شده است. طاقت نياوردم. بايد كاري مي كردم. فوراً به مغازه رفتم و با آن دختر گلاويز شدم. يك وقت به خودم آمدم كه به چشم او آسيب جدي وارد آمده بود و خون صورت او را پوشانده بود. مردم به مغازه ريختند و مرا تحويل نيروي انتظامي دادند. مدتي در بازداشت بودم تا دادگاه تشكيل شد. خانواده دختر و خود او رضايت نمي دادند. يك چشمش 40% بينايي اش را از دست داده بود. دادگاه مرا به چند ماه حبس و ديه محكوم كرد. من نيز تقاضاي طلاق دادم. اكنون روزهاي آخر حبس را مي گذرانم.

تحليل روان شناسي اين ماجرا:

وقتي هاله در هيچ يك از مراحل زندگي خود با بزرگترها مشورت نمي كند، نبايد انتظار يك زندگي راحت و شيريني را داشته باشد. او علي رغم مخالفت والدينش بدون تحقيق با وحيد ازدواج كرد. او در وحيد چه چيزي را به عنوان حُسن يافته بود؟ مردي كه نتوانسته بود زندگي مشترك خود را سامان بدهد و همسر اولش او را رها كرده بود، چه جذابيتي براي هاله داشت؟ آيا جز اين استك ه

هاله و امثال او در يك لحظه دچار احساسات و عواطف شده و فريفته حرف هاي امثال وحيد مي شوند؟

اگر بخواهيم واقع بين تر باشيم بايد بگوييم يكي از دلايل همسر دوم شدن اين است كه پسرها توان ازدواج را ندارند و سختگيري مالي بي مورد خانواده دختر، هزينه هاي گران و سرسام آور زندگي، تجملات، تشريفات، فقر، بيكاري و... از عواملي هستند كه متأسفانه پسرها را از ازدواج به موقع گريزان مي كند و در عوض بعضي از دختران بي ميل نيستند به ازدواج مردي دربيايند كه اگرچه همسر دارد، اما از موقعيت شغلي و مالي خوبي برخوردار است. و نكاتي كه در اين ماجرا بايد يادآروي شود عبارتند از:

1_ براي خانم ها (خصوصاً دختران جوان) صحيح نمي باشد كه در محيط خلوت با مرد نامحرم همكلام و همكار شوند.

2_ جوانان عزيز در هر كاري قبل از اقدام نهايي لازم است كه با والدين خود و مشاوران آگاه و متعهد مشورت نمايند.

3_ چه خوب است كه انسان به جاي بلندپروازي، هوس راني و پيروي از شهوات و نفس اماره به خودسازي و تزكيه و تهذيب نفس بپردازد و با سرنوشت و آّبرو و حيثيت ديگران بازي نكند كه عواقب شوم اين كار نصيب خودش خواهد شد.

5_ اگر مردي در زندگي مشترك خود، صلح، صفا، دوستي، محبت، عشق و صداقت را به وجود نياورد و فقط دنبال تجملات و نفسانيات باشد عاقبت چيزي جز خفت و خواري و رسوايي را براي خود به همراه نخواهد داشت.

آزادي غربي

در خيابان گاندي تهران، جنايتي هولناك اتفاق افتاد كه هر انساني را متحير و بهت زده نمود. جريان از

اين قرار بود كه دو نوجوان 16ساله دختر و پسر به نام هاي سميه _ ش _ و شاهرخ _ و _ كه با يكديگر آزادانه به سبك غربي ارتباط داشتند، دست به اين جنايت فجيع زدند كه در آن خواهر و برادر 14 و 9 ساله سميه به نام هاي سپيده و محمدرضا با همفكري و نقشه قبلي در يك اقدام مشترك توسط افراد نام برده به قتل رسيدند و مادر سميه هم پس از مجروح شدن توانست از دست دخترش و دوست وي جان سالم به در برد و اين حادثه شوم در منزل دختر به وقوع پيوست.

تحليل روان شناسي، جرم شناسي و جامعه شناسي اين ماجرا:

طبق اظهارات مسؤولين در دادگاه نكات قابل توجهي كه نبايد به سادگي از كنار آن گذشت عبارتند از:

1_ خانواده دختر و پسر هر دو از لحاظ مادي متمكن و مرفه بودند. بنابراين فقر عامل چنين جنايتي نبوده است.

2_ استفاده از ماهواره در خانواده پسر و امكان استفاده آن براي دختر بوده است... همانگونه كه در اظهارات قاتلين در دادگاه آمده است آنها تحت تأثير برنامه هاي ماهواره قرار گرفته اند و به خاطر تقليد از فيلم هاي غربي به چنين جنايتي دست زدند.

3_ دختر و پسر با اينكه با هم محرم نبودند به منازل همديگر مي رفته و با يكديگر آزادانه ارتباط و رفت و آمد داشتند و... در حالي كه خانواده دو متهم مطلع بودند. و طبق اعترافات متهمان به طور مرتب در خانواده وحيد جشن دوستانه و مختلط برقرار بوده و سميه نيز در بسياري از آن جشن ها آزادانه و بدون هيچ گونه اعتراضي

از طرف والدينش شركت مي نموده است و خانواده سميه به بهانه واهي از جمله اينكه (نمي خواهيم دخترمان افسرده شود) با دخترشان مخالفت نمي كردند.

لذا رئيس شعبه 43 قضايي شهيد قدوسي تهران در مرود اين پرونده مي گويد:

«شاهرخ با دو تن از سردمداران گروه هاي (رپ) در ارتباط بوده و تحت تأثير القائات خشونت بار افكار گروهي موسوم به (هوي متال) اقدام به اين جنايت هولناك كرده است.

متأسفانه به دليل عدم نظارت و كنترل والدين، اين افراد به سمت گروهي منحرف فكري غرب گرايش پيدا كرده اند... تفكر اين گروه منحرف فكري به خشونت آن هم از نوع (قتل) متمايل است و با توجه به وضعيت لباس پوشيدن، طرز آرايش مو و رفتارهاي قاتل به نظر كارشناسان پليس، وي تحت تأثير القائات اين گروه اقدام به قتل كرده است. تأثيرپذيري از فيلم هاي مبتذل ويدئويي و برنامه هاي خشونت آميز و مبتذل ماهواره، ضعف فرهنگي خانواده و عدم نظارت دقيق والدين بر رفتارهاي آنان نيز، زمينه ساز چنين فاجعه اي بوده است.

عمده اين مفاسد و حوادث در ميان مرفهين بي درد و برخي از اقشار متوسط كه نوعاً دچار از خود بيگانگي فرهنگي شده اند مشاهده مي شود. و اينها كساني هستند كه از مسجد و نماز و اصول مذهبي بي بهره هستند و به ارزش هاي طاغوتي و فرهنگ وارداتي دل بسته اند.» (1)

«عبرت»

به دامانش نشيند لكه ننگگلي گر همنشين خار گردد

علي، سلطان دين فرمود: آن كسكه با نادان نشيند، خار گردد

«ديوان رسا»

(1) نقل از كتاب «بهشت جوانان»، تأليف اسدالله محمدي نيا، ص191.

رهنمودهاي تربيتي براي پسران و دختران
اشاره

_ آيا تاكنون از خود پرسيده ايد علت اين همه

انحرافات اخلاقي و كجروي ها چيست؟

_ آيا تاكنون از خود پرسيده ايد چرا برخي از جوانان كه خود و خانواده شان متدين، مذهبي، داراي سابقه مثبت و... بوده اند، يك مرتبه راه را گم كرده و منحرف شده اند و آبرو و حيثيت خود و خانواده و فاميل و حتي محله را بر باد داده اند؟

_ آيا تاكنون فكر كرده ايد چرا برخي از جوانان سالم و ورزشكار كه شما فكرش را نمي كرديد، متأسفانه به فساد و اعتياد كشيده شده اند؟

_ آيا تاكنون از خود پرسيده ايد چرا جواناني كه خود و خانواده آنها سابقه مثبتي نداشته اند، يك مرتبه عوض شده و راه را از چاه تشخيص داده اند و خود را از زلال آبشار گواراي معنويت و دين سيراب نموده و عاقبت به خير شده اند؟

_ آيا تاكنون از خود پرسيده ايد عاقبت جوانان معتاد، فراري و فاسد چيست؟ و چگونه مي شود آنها را اصلاح كرد؟

_ آيا نمي خواهيد شما خوبان از سرگذشت نافرجام برخي از پسران و دختران جوان، درس و عبرت بگيريد و بيشتر از هميشه مواظب رفتار، كردار و گفتار خود و دوستانتان باشيد و در آينده اي نه چندان دور يكي از درخشان ترين ستاره هاي علمي و معنوي ايران زمين باشيد؟

_ آيا مي دانيد روان شناسان و كارشناسان امور اجتماعي علت اصلي اين همه گرفتاري برخي از جوانان را چه چيزي عنوان مي نمايند؟

مجموعه زير نكات مهم و چكيده اي از رهنمودهاي اخلاقي، تربيتي و آموزشي بزرگان دين، روان شناسان و صاحب نظران مي باشد كه به شما « گل هاي هميشه سبز بوستان هستي» تقديم

مي گردد.

1_ ياد خدا و تسليم در برابر حقتعالي

اگر انسان باور كند كه خداوند، عالم و داناست، از اعماق وجودش قبول داشته باشد كه پروردگار قادر است، با همه وجود قلبي ايمان بياورد كه حقتعالي، كريم، جواد، عادل و حكيم است و به واقع در دلش رسوخ كرده باشد كه ما در محضر اوييم و او كسي است كه از هر پدر و مادر مهرباني به ما مهربان تر است، در اين صورت انسان هيچگاه كار بيهوده نمي كند و هميشه داراي يك زندگي آرام، شاداب و به دور از غم و اندوه مي باشد و واجبات الهي را عمل كرده و محرمات ر ترك نموده و سعي مي كند براي آرامش قلب و روان خود، در هر فرصت مناسب به ذكر، راز و نياز، نماز، دعا و نيايش با پروردگار استفاده نمايد، چرا كه قرآن كريم ذكر گفتن و ياد خدا را موجب آرامش و اطمنان قلوب انسان ها مي داند و مي فرمايد:

الا بذكر الله تطمئن القلوب؛

«آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد.»

2_ صميمي ترين رابطه ها با والدين

جوانان عزيز بايد توجه داشته باشيد كه اگر مي خواهيد از بيشترين مصونيت رواني و فرهنگي و اجتماعي برخوردار باشيد، هميشه سعي كنيد علاوه بر احترام پدر و مادر، بهترين ارتباط صميمي كلامي، همنشيني، همراهي، همدلي، همرازي را با آنها برقرار نماييد. در اين صورت بالاترين احساس خود ارزشمندي، اعتماد به نفس و صلابت شخصيت را خواهيد داشت.

3_ ارزش وقت و جواني

جوانان شايسته و كمال جو، قدر جواني و عمر برتر از طلا و جواهرات خود را مي دانند و از هر فرصتي براي ارتقاء سطح علمي و معنوي خود استفاده مي كنند و هرگز وقت خود را بيهوده و با دوستان ناباب تلف نمي كنند.

4_ حفظ عفت و پاكدامني

ايام جواني و بلوغ، دوران بسيار حساس، پر خطر و سرنوشت سازي است. در اين دوران غرايزي كه در وجود انسان نهاده شده تدريجاً بيدار و شكوفا مي گردند. همه اين غرايز مفيد و از نعمت هاي الهي هستند، (1)

(1) سوره رعد، آيه 28.

اگر درست هدايت شوند و در مسير صحيح پرورش يابند، آينده انسان را قرين خوشبختي و سعادت قرار مي دهند. اما اگر از مسير صحيحج و طبيعي منحرف شوند، آينده انسان را تباه خواهد ساخت.

امام محمدباقر (ع) مي فرمايند:

«هيچ عبادتي افضل از اين نيست كه انسان شكم و عورت خود را از گناه حفظ كند.» (1)

آري!

در جواني پاك بودن شيوه پيغمبري است

ور نه هر گبري به پيري مي شود پرهيزكار

(1) وسايل الشيعه، ج14، ص270.

5_ پرهيز از بي كاري

يكي از مشكلات جوانان بي كاري و اوقات فراغت است. كسي كه همواره بي كار است، چون اشتغال به كار مفيد و سازنده اي ندارد، ناچاراً در كوچه و خيابان و پارك ها پرسه مي زند و... كم كم به دنبال شهوات و هوس ها مي رود. بنابراين سعي كنيد براي اوقات فراغت خود كاري فراهم نماييد. به مطالعه و تحصيل علم جديت نماييد. به ورزش وتفريح هاي سالم و كارهاي هنري مشغول شويد.

6_ چرا حجاب؟

زن، اين موجود ظريف، مظهر جمال خلقت است و اسلام مي خواهد اين «گوهر گرانبها» در «گنيجينه حجاب»، مستور باشد تا از

آفات هوس ها مصون بماند. از طريق حجاب، نوعي ارزش و احترام براي زنان به دنبال مي آورد تا نامحرمان هوسران، آنها را به ديده حيواني ننگرند.

در مخزن شرف، گهري جز حجاب نيست

شمشير ديده را سپري جز حجاب نيست

زن تا زماني كه در «غنچه حجاب» است، هيچ كس هوس چيدن آن را نمي كند. اما همين كه حجاب كنار رفت و اين غنچه باز شد، آن را خواهند چيد و پس از آن كه پژمرد و پر پر شد به كناري خواهند افكند. حجاب داراي فوايد بسياري مي باشد كه خلاصه اي از آنها عبارتند از:

1_ حجاب فرمان خدا و يكي از ضروريات دين مقدس اسلام مي باشد.

2_ براي جلوگيري از بي بند و باري و آلوده شدن اجتماع.

3_ براي استحكام پيوند خنواده و حفظ كانون مهر و وفا.

4_ براي حفظ ارزش و احترام زن و مصونيت از اذيت و آزار هوسرانان.

5_ براي پاكي فرد، خانواده و اجتماع.

7_ بهترين حجاب

حجاب و پوشش اسلامي بيانگر وقار و افتخار يك زن است. حجاب سند اطاعت از فرمانده هستي است. حجاب بوي خوش عفاف و پاكدامني است. حجاب تلألؤ شبنم بر چهره است.

دختران و زنان بايد توجه داشته باشند كه بهترين و كامل ترين نوع حجاب و پوشش اسلامي، «چادر» است كه سراسر حجم بدن را مي پوشاند و جلب توجه نامحرمان را به كمترين حد خود مي رساند به شرطي كه:

الف) چادر رنگ مشكي و ساده و بدون نقش و نگار باشد.

ب) چادر كاملاً بدن را بپوشاند

و نازك نباشد.

ج) رنگي نباشد، زيرا چادر رنگي به خاطر تنوع و جذابيت خاصي كه دارد، نگاه هاي نامحرمان هوسران را به خود جذب مي كند.

د) بايد لباس هاي زير چادر نيز مناسب باشد و طوري نباشد كه در برابر باد و... اعضاي بدن و ساير زينت هاي زن را در ديد نامحرمان قرار داد.

و) استفاده از چادر بايد همراه وقار، متانت، حيا و عفاف باشد.

8_ پرهيز از خودنمايي

خودنمايي از نيازهاي طبيعي دختران و زنان مي باشد كه اگر به صورت مثبت و در راه درست و در حد اعتدال استفاده شود، مي تواند سازنده و مفيد باشد، اما اگر بي حد و مرز باشد، نه تنهاب ه عنوان يك بيماري رواني، بلكه آفتي است بسيار خطرناك كه براي فرد و جامعه ضررهاي فراواني خواهد داشت.

جلوه هاي خودنمايي منفي برخي از دختران و زنان عبارتند از:

آرايش هاي تند، بيرون گذاشتن قسمتي از موها، پوشيدن لباس هاي جذاب و محرك، رفتارهاي سبك، نازك كردن صدا با حالتي خاص، استفاده از ادكلن و عطرهاي مهيج، راه رفتن به گونه اي محرك، لبخند و خنده هاي مستانه در برابر نامحرمان و... .

پي آمدها و آثار خودنمايي عبارتند از:

1_ فساد: خودنمايي دختران موجب نگاه هاي هوس آلود و كشيده شدن جوانان به پرتگاه فساد مي شود.

2_ ذلت: بايد توجه داشت كه بي تقواترين پسران جامعه براي ازدواج خود به دنبال عفيف ترين دختران مي روند. دختراني كه خودنمايي مي كنند بايد بدانند كه زماني نخواهد گذشت كه جاذبه هاي ظاهري آنها از بين خواهد رفت و آنها خود را تنها، بي كس، غريب، منزوي و شكست خورده خواهند ديد.

3_ سرد شدن

كانون گرم خانواده: خودنمايي موجب مي شود كه افراد ظاهربين، پس از ازدواج به زندگي خود بي علاقه شوند و كم كم زمينه جدايي بين آنها فراهم گردد.

9_ پرهيز از چشم و هم چشمي

يك جوان شايسته، هميشه خود را در امور علمي و معنوي با بزرگان و نيكان مقايسه مي كند و در امور مالي و اقتصادي با فقرا و ضعيفان. و در مقابل نعمات الهي و سلامتي جسم و روح خود، شاكر خالق هستي مي باشد. يك دختر مسلمان و باتقوا، هرگز خود را در امور اقتصادي و ظاهري با افرادي كه جايگاهي برتر از او دارند مقايسه نمي نمايد. مثلاً دوستم لباس بهتر، طلا و زيور آلات بيشتر، جهيزيه بهتر و مدرن تر، جشن عروسي تشريفاتي در هتل مجلل تر و... دارد.

10_ مدگرايي يك نوع بيماري رواني براي برخي از جوانان مي باشد كه استعمارگران براي اسارت و به دام انداختن كشورهاي اسلامي پهن كرده اند تا بدان وسيله آنها را به سوي مصرف گرايي، تجمل پرستي، و... سوق دهند و هدف آنها، اسارت فرهنگي و كشانيدن دختران و پسران به سوي ابتذال و پستي ها و تبديل شخصيت آدمي به عروسكي بي هويت و بي درد مي باشد.

لذا يك جوان مسلمان و متين، هرگز پي مدگرايي و تقليد كوركورانه از غرب نيست و با رفتار و كردار شايسته خود و با پيروي از فرهنگ غني اسلامي، سعي مي كند براي ديگران الگوي مناسب و خوبي باشد و مايه سعادت، سلامت و خوشبختي خود و جامعه مي گردد.

11_ پرهيز از اعتماد بي جا نسبت به ديگران

يك دختر جوان آگاه، با تدبير و آينده نگر، ساده و زودباور نيست و هرگز به مردان نامحرم اعتماد نمي كند.

12_ پرهيز از خلوت با نامحرم

دختر و پسر مسلمان در هر مرحله اي از سجاياي اخلاقي و تقوا و عفت و پاكدامني كه باشند، درخلوت و تنهايي با جنس مخالف، سخت در معرض وسوسه هاي شيطاني قرار مي گيرند و... جداً بايد مواظب باشند تا به آبرو و حيثيت و عفت آنها لطمه اي وارد نشود.

13_ پرهيز از ظاهربيني

يك دختر و پسر مسلمان و شايسته، هرگز به ظاهرسازي برخي از جوانان هوسباز اعتماد نمي كنند. لذا نبايد به ظاهر افراد توجه كرد. با يك نگاه و يك جلسه چند دقيقه اي نمي توان به واقعيت هاي ديگري _ خصوصاً در امر ازدواج _ پي برد و اين ظاهرسازي ها ممكن است دامي براي صيد و شكار باشد.

14_ پرهيز از همنشيني و رفاقت با دوستان ناباب

گرچه انسان ذاتاً يك موجود اجتماعي است و بايد با ديگران انس و الفت بگيرد و اين نياز در تمام مراحل زندگي او مطرح مي باشد. خصوصاً در دوران حساس جواني كه جداً بايد از همنشيني با افراد آلود و بدنام پرهيز شود. زيرا رفت و آمد با افراد فاسد و معصيت كار چه بسا جوانان سالم، صالح، پاكدامن و با فضيلت را به سقوط و انحطاط حتمي بكشد.

با بدان كم نشين كه صحبت بدگرچه خوبي تو را پليد كند

آفتاب به آن بزرگي رالكه ابري ناپديد كند

15_ پرهيز از قبول شعارهاي فريبنده ديگران

دختران جوان و پاكدامن بايد توجه داشته باشند كه افراد هوسباز و آلوده براي رسيدن به اهداف شيطاني خود، شعارهاي فريبنده اي دارند. مثلاً مي گويند:

«علت بسياري از ناسازگاري ها در ازدواج، نبود شناخت كافي و ارتباط صميمي با هم قبل از نامزدي است، بايد در كنار هم بود، بايد معاشرت ها زياد باشد تا شناخت كافي ايجاد شود! _ خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو _ قلبت پاك باشد و...»

لذا هرگز نبايد گول اين شعارهاي بي اساس، پوچ و شيطاني را خورد و دل به حرف هاي رنگ و لعاب دار هوسرانان مكار بست و ناآگاهانه با سرنوشت، آبرو و حيثيت خود بازي كرد. اگر چنانچه جواني قصد ازدواج با دختر خانمي را داشته باشد، مي تواند از طريق خانواده اش رسماً تحقيقات نمايد و به خواستگاري بيايد.

16_ پرهيز از قبول نامه هاي عاشقانه صيادان سياه دل

يكي از عوامل انحراف برخي از جوانان، نامه هاي عاشقانه هوسرانان است. با توجه به احساسات و عواطف لطيف و قوي دختران، برخي از آنان متأسفانه ناخودآگاه دچار لغزش شده و دل به سخنان فريبا و به ظاهر زيبا مي دهند، غافل از اينكه چه صيادان مكاري در كمين آنها نشسته اند و نادانسته عفت و پاكدامني خود را تباه مي سازند.

گر بگويد روبَهِ افسونگر مردم فريب

كز فريب و حيله دورم، بشنو باور مكن

17_ عشق هاي خياباني زودگذر

عشق اگر آگاهانه و با زمينه الهي باشد، يكي از تجليات روحي انسان و بسيار عالي است. اما اگر، ريشه غريزي و نفساني داشته باشد، عشق شيطاني محسوب مي شود كه عقل و ايمان را ضعيف مي كند. عشق هاي خياباني از يك نگاه و لبخند آغاز مي شوند و با وعده و وعيدها ادامه مي يابند و گاهي به رسوايي و ندامت مي انجامند.

پيامدهاي عشق هاي خياباني عبارتند از:

الف) بيشتر چنين عشق هايي به ازدواج نمي انجامند و اگر به ازدواج بينجامند، پس از مدتي منجر به طلاق و جدايي و اگر منجر به طلاق نشوند، يك عمر غم و اندوه، ناراحتي، تحقير، سرزنش، افسردگي، بدبيني، كينه، نفرت، زودرنجي، عذاب وجدان و... در آنها خواهد بود.

ب) عاشقان هوسران حاضرند همه چيز خود را در راه معشوق فدا نمايند، اما پس از اينكه آتش عشق فرو مي نشيند، جاي خود را به انتظارها و توقع هاي عجيب و غريب مي دهد، و چون اين انتظارها هرگز برآورده نمي شود، شروع به اظهار ناراحتي مي كنند و شكوه سر مي دهند.

ج) يكي از خطرات بزرگ عشق هاي خياباني، بيدار شدن حس انتقام

شديد به هنگام يأس از وصال و نرسيدن به مقصود است. در چنين مواقعي افراد عاشق شكست خورده، از قتل، آتش سوزي، تهمت و افترا، شايعه پراكني، آزار و اذيت و... دريغ نمي كنند.

18_ مزاحم تلفني

متأسفانه امروز يكي از عوامل انحراف و بي بند و باري برخي از پسران و دختران، مسأله «مزاحم تلفني» است كه فرد مزاحم با انگيزه هاي مختلف اقدام به اين عمل ناشايست و غير انساني نموده و كم كم زمينه يك ارتباط نامشروع را آماده مي نمايد. لذا دختران جوان و خانواده هاي آنان بايد توجه داشته باشند كه:

الف) شماره تلفن خود را به هر كسي ندهند.

ب) حتي الامكان دختران جوان خانواده، گوشي را برندارند مبادا مورد مزاحمت قرار گيرند.

ج) در صورتي كه دختران گوشي را بر مي دارند به حداقل مكالمه اكتفا نموده و صداي خود را دلنشين و نازك نكنند.

د) هرگز مزاحم تلفني را امين ندانيد و دل به حرف هاي او نسپاريد.

راه هاي برخورد با مزاحم تلفني عبارتند از:

الف) در برخورد با مزاحم تلفني، سخن نگوييد، زيرا هر قدر به او توهين شود، او در عمل شيطاني اش بيشتر تشويق خواهد شد.

ب) در مرحله اول به او تذكر داده شود كه از اين عمل غير انساني دست بردارد وگرنه در صورت تكرار از طريق مخابرات و نيروي انتظامي مورد پيگرد قانوني قرار خواهد گرفت.

ج) در صورت تكرار پي در پي مزاحمت، از طريق مخابرات خط تلفن شما كنترل شود و پس از شناسايي و معرفي به مراكز قضايي و انتظامي، مورد پيگرد جدي قانون قرار خواهد گرفت.

19_ پرهيز از مطالعه كتاب ها و مجلات گمراه كننده

يكي از عوامل انحراف پسران و دختران جوان، مطالعه كتب و مجلات مبتذل و گمراه كننده مي باشد كه مانند سم اثر منفي و مخرب خود را در فكر و انديشه و جان جوان باقي خواهند گذاشت. لذا جواناني كه به سعادت و سلامت روح

و روان خود علاقه مند هستند هرگز چنين آثاري را مطالعه ننمايند و قبل از مطالعه هر كتابي با كارشناسان و صاحب نظران خردمند مشاوره نمايند.

20_ تنها سفر كردن

گرچه بحمدلله و به بركت خون شهدا در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، امنيت و آرامش صددرصد برقرار مي باشد، اما بهتر است دختران و زنان جوان صبح ها خيلي زود و به تنهايي از منزل خارج نشوند و شب ها نيز تا ديروقت در كوچه و خيابان پرسه نزنند و حتي الامكان به تنهايي مسافرت هاي خارج از شهر نروند و بر هر ماشيني _ خصوصاً سواري هاي شخصي _ كه سرنشين آنها پسري جوان باشد _ سوار نشوند.

21_ پرهيز از تماشاي فيلم هاي تحريك آميز و مبتذل

يكي از مهم ترين عواملي كه جوانان را به فساد و فحشا مي كشاند و آنان را منحرف و گمراه مي كند، ديدن عكس ها و فيلم هاي مستهجن و مبتذل مي باشد كه جداً بايد از ديدن چنين تصاويري اجتناب نمود، زيرا افكار شما را پريشان مي سازد و غريزه جنسي را تحريك مي كند و شما را در معرض خطر صددرصد انحراف قرار مي دهد و... .

22_ پرهيز از مصاحفه با نامحرم

صلاح زن و مرد نامحرم نيست كه با همديگر دست بدهند (مصاحفه كنند) زيرا ممكن است زمينه اي براي فساد و انحراف آنها باشد و به همين جهت لمس بدن نامحرم در اسلام به عنوان يك گناه معرفي شده است.

23_ پرهيز از نگاه به نامحرم و شنيدن صداي نوارهاي مبتذل و تماشاي مجالس لهو و لعب

پسران و دختران دوست دارند به يكديگر نگاه كنند و طبعاً از اين نگاه لذت مي برند. اما اين نگاه كردن ها اگر به منظور لذتجويي باشد، برايشان خطرناك و زيان آور است، زيرا روح را پريشان و موجب حسرت و ندامت مي شود. فكر گناه را در مغز وارد مي سازد و او را به ارتكاب معصيت و فساد دعوت مي كند و به همين جهت است كه اسلام، نظر به نامحرم را تحريم نموده و آن را به عنوان گناهي كه مقدمه گناهان بزرگ تر است معرفي مي نمايد.

و امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند:

«نگاه بعد از نگاه، تخم شهوت را در قلب مي پاشد و همين موضوع براي اينكه صاحبش را در فتنه بيندازد كافي است.» (1)

(1) وسايل الشيعه، ج14، ص139.

لذا دختران و پسران جوان بايد از شنيدن صداي نوارهاي مبتذل لهو و غنا پرهيز كنند. از تماشاي برخي مجالس عروسي كه در آنها متأسفانه حد و حدودي بين زن و مرد نيست، جداً دوري نمايند و روح و روان خود را از هرگونه انحراف و بي بند و باري محصون و محفوظ بدارند. خصوصاً دختران و زنان جوان مواظب باشند در چنين مجالسي «گوهر عفاف» و «گل وجود» خود را از ديد نامحرمان محفوظ بدارند.

در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار نقل شده بود، در يكي از شهرستان ها، مردي

كه به مهماني رفته بود، بعد از خوردن ناهار، كه صاحبخانه براي كاري از منزل خارج شده بود ضمن عمل منافي عفت با همسر ميزبان، او را به قتل مي رساند. بعد از دستگيري از قاتل مي پرسند: چرا اين عمل زشت را انجام دادي؟ در جواب گفت: من شب گذشته در مجلس عروسي، اين زن را مشاهده كردم كه _ با وضعيت خاصي به رقصيدن مشغول بود _ و... ديگر نتوانستم خود را كنترل كنم و در نتيجه چنين تصميمي گرفتم! (1)

(1) نقل از كتاب بهشت جوانان، اسدالله محمدي نيا، ص197.

24_ پرهيز از مواضع تهمت

جوانان عزيز و پاكدامن بايد مواظب باشند در رفت و آمدها، در دوستي ها، در گفتارها و...، از خود حركت سبك مشكوك و نامناسبي نشان ندهند و خود را در موضع تهمت و نسبت هاي ناروا قرار ندهند. زيرا در آن صورت حاصلي جز غم و اندوه، آه و زاري و... نخواهد داشت. و در اين باره امام علي (ع) مي فرمايند:

«كسي كه خود را در جايگاه تهمت قرار داد، نبايد جز خود را نكوهش كند!» (1)

(1) ترجمه نهج البلاغه، مرحوم محمد دشتي، حكمت 159.

25_ يادتان باشد كه...

_ يادتان باشد كه هركس بايد خود «معلم و مربي» خويشتن باشد.

_ يادتان باشد كه هيچگاه نگوييد «نه»، «نمي شود!» و «امكان ندارد.»

_ يادتان باشد كه با گشودن پنجره دل به سوي نور ايمان، توكل، شكر و رضاي الهي همه چيز مقدور است.

_ يادتان باشد كه راز سعادت، طراوت و شادكامي شما خداباوري،رعايت عفت و قدرداني از زحمات پدر و مادر و معلمان گرامي تان مي باشد.

_ قدر خود، خانواده، نعمات الهي، دوستان صالح، اساتيد گرانقدر و ايران اسلامي را بدانيد.

حسن ختام

دخترم! قدر خود را بشناس

دخترم با تو سخن مي گويم

گوش كن، با تو سخن مي گويم

زندگي در نگهم گلزاريست

و تو با قامت چون نيلوفر

شاخه پر گل اين گلزاري

گل عفت! گل صد رنگ اميد!

گل فرداي بزرگ!

گل فرداي سپيد!

مي خرامي و تو را مي نگرم

چشم تو آينه روشن دنياي من است

تو همان خرد نهالي كه چنين باليدي

راست چون شاخه سرسبز و برومند شدي

همچو پر غنچه درختي، همه لبخند شدي!

ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش

همه گلچين گل امروزند

همه هستي سوزند

كس به فرداي گل باغ نمي انديشد

آن كه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد

بلبل عاشق نيست

بلكه گلچين سيه كرداري است

كه سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف

تا يكي لحظه به چنگ آرد و ريزد بر خاك

دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاك

تو گل شادابي

به ره باد مرو

غافل از باغ مشو

اي گل صد پر من

با تو در پرده سخن مي گويم!

گل كه پژمرده شود جاي ندارد در باغ

گل پژمرده نخندد بر شاخ

كس نگيرد ز گل مرده سراغ

دخترم! با تو سخن مي گويم

عشق ديدار تو بر گردن من زنجيري است

و تو چون قطعه الماس درشتي

كمياب

تا نگهبان تو باشم ز حرامي در شب

بر خود از رنج بپيچم همه روز

ديده از خواب بپوشم همه شام

دخترم! گوهر من!

تو كه تك گوهر دنياي مني

دل به لبخند حرامي مسپار

دزد را دوست مخوان

چشم اميد بر ابليس مدار

ديو خويان پليدي كه سليمان رويند

همه گوهر شكنند

ديو، كي ارزش گوهر داند

نه خردمند بود

آنكه اهريمن را،

از سر جهل سليمان خواند.

دخترم! اي همه هستي من!

تو چراغي، تو چراغ همه شب هاي مني

به ره باد مرو.

دخترم! عفت تو دفع بلاست

حافظ حرمت خون شهداست

تو گلي! دسته گلي صد رنگي!

پيش گلچين منشين

تو يكي گوهر تابنده بي مانندي

خويش را خوار مبين

اي سراپا الماس! از حرامي بهراس

قيمت خود مشكن

قدر خود را بشناس

قدر خود را بشناس.

منابع و مآخذ

1.نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم: انتشارات نسيم حيات، چاپ اول، 1379.

2.افروز، غلامعلي، «روانشناسي رابطه ها»، تهران: انتشارات نوادر، چاپ اول، 1379.

3.اكبر، محمود، «براي ريحانه»، قم: انتشارات گلستان ادب، چاپ ششم، 1379.

4.ستوده، هدايت الله، «جامعه شناسي انحرافات»، تهران: چاپ چهارم، 1376.

5.مطهري، مرتضي، «مسئله حجاب»، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهل و دوم، 1374.

6.محمدي نيا، اسدالله، «بهشت جوانان»، قم: انتشارات سبط اكبر، چاپ اول، 1379.

7.ملك محمودي، امير، «راهنماي ازدواج»، قم: انتشارات طاووس بهشت، چاپ اول، 1380.

8.ملك محمودي، امير، «راهنماي خانواده»، قم: انتشارات طاووس بهشت، چاپ اول، 1380.

9.ملك محمودي، امير، «راهنماي تربيت»، قم: انتشارات طاووس بهشت، چاپ اول، 1380.

10.راستگو، محمدباقر، «چشمهايت»، تهران: انتشارات برهان، چاپ اول، 1370.

11.مجله «راه زندگي»، شماره هاي 104، 105 و 111.

12.مجله «روزهاي زندگي»، شماره هاي 138، 154 و 155.

13.مجله «فضيلت خانواده»، شماره 39.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109