دانستنيهاي پائولو كوئليو (جنبش نوظهور معنويت نما)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1391

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي پائولو كوئليو (جنبش نوظهور معنويت نما)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرداوري مطالب از كليه سايت هاي مربوطه جمع آوري و ويرايش شده است.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرقه ها - جنبش هاي نوظهور

پائولو كوئليو

اشاره

در سال 1947 در برزيل متولد شد در نوجواني و جواني احساسات ضد مذهبي شديدي داشت در 17 سالگي سه بار در بيمارستان رواني بستري شد از داروهاي اعصاب و روان و سپس مواد مخدر استفاده كرد. پيشينه اخلاقي و اجتماعي او بسيار منفي و تاريك است وي در تئاترهاي ضد اخلاقي و مستهجن نقش ايفا كرد با كمك يكي از دوستانش به نام رائول سيكساس مجموعه داستانهاي كمدي سكسي به نام «كرينگ - ها» را منتشر كرد كه حكومت برزيل آن را ممنوع كرد و آنها را زنداني كرد و كوئيلو سه بار تصميم به خودكشي گرفت نهايتاً در يكي از مسافرتهاي خود به اروپا، ادعا كرد در آلمان با هاتفي غيبي آشنا شده، مردي فرا واقعي، آن مرد چندين بار در مكانهاي مختلف بر او ظاهر گشت و از او خواست مجدداً به آيين كاتوليك ايمان بياورد آن مرد از كوئيلو خواست تا جاده اي كه به سوي سانتيا گو ختم مي شود را بپيمايد. اين جاده كه ميان فرانسه و اسپانيا كشيده شده است يك جاده خاص مذهبيست كه زائران مذهبي بسياري اين مسافت را طي مي كنند.

كوئيلو در سال 1987 يك سال پس از انجام اين فريضه ديني اولين اثر خود را با نام «زائر كوم پوستل»

خلق كرد. كوئيلو معاملات سياسي فراواني با سران كشورهاي دنيا به ويژه آمريكا و اروپا دارد در سپتامبر 1999 از كشور اسرائيل ديدن كرد كتابهاي او در اسرائيل فروش فوق العاده اي داشته و مسؤولان رژيم صهيونيستي از مضامين آن حمايت كردند.

در سال 2000 در اجلاس جهاني سازي لائوس (سوئيس) كه تنها شخصيت هاي عالي رتبه كشورهاي قدرتمند سياسي و اقتصادي حضور مي يابند سخنران مدعو بود وي درباره آثار خود و نوع عرفاني كه القاء مي كند سخنراني كرد و مورد قدرداني شيمون پرز قرار گرفت. او مي گويد معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد در خاورميانه براي ما بسيار مفيد است و ما بدين شيوه مي توانيم صلح و آرامش را در كشور خود حكمفرما كنيم وي در مسابقات جهاني 2006 مهمان فيفا بود (آلمان) در سال 2000 توسط مؤسسه گفتگوي تمدنها به ايران دعوت شد او پس از انقلاب اسلامي خود را اولين نويسنده غير مسلمان مي نامد كه به طور رسمي از ايران ديدار كرد ه است علي رغم اينكه در ايران قانون كپي رايت وجود ندارد مؤفق مي شود حق التأليف آثار چاپ شده خود را در ايران دريافت كند و پس از آن به عنوان اولين نويسنده غير مسلمان حق التأليف آثار چاپ شده اش را به طور مستمر در ايران دريافت نمايد. خود وي مي گويد كه هداياي گران بهاي بسياري در ايران دريافت كرده است مي گويد ايرانيان بهتر از ساير كشورها توانسته اند با آثار من ارتباط برقرار كنند كتابهاي او به 56 زبان ترجمه شده و جزء 10 نويسنده برتر جهان در سال 1998 دومين نويسنده پرفروش در جهان بوده است كتاب كيمياگر او در سال 1376 جزء

پرفروشترين كتابهاي سال جمهوري اسلامي بوده است.

تاريخچه

پائولو كوئليو

در سال 1947، در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. پدرش پدرو، مهندس بود و مادرش ليژيا، خانه دار. در هفت سالگي به مدرسه ي عيسوي هاي سن ايگناسيو در ريودوژا نيرو رفت و تعليمات سخت و خشك مذهبي تاثير بدي بر او گذاشت اما اين دوران تاثير مثبتي هم بر او داشت

در راهروهاي خشك مدرسه ي مذهبي آرزوي زندگي اش را يافت مي خواست نويسنده شود. در مسابقه ي شعر مدرسه اولين جايزه ي ادبي خود را به دست آورد. مدتي بعد، براي روزنامه ي ديواري مدرسه ي خواهرش سونيا، مقاله اي نوشت كه آن مقاله هم جايزه گرفت

اما والدين پائولو براي آينده ي پسرشان نقشه هاي ديگري داشتند. مي خواستند مهندس شود. پس سعي كردند شوق نويسندگي را در او از بين ببرند. اما فشار آنها و بعد آشنايي پائولو با كتاب مدار راس السرطان اثر هنري ميلر، روح طغيان را در او برانگيخت و باعث روي آوردن او به شكستن قواعد خانوادگي شد.

پدرش رفتار او را ناشي از بحران رواني دانست همين شد كه پائولو تا هفده سالگي دو بار در بيمارستان رواني بستري شد و بارها تحت درمان الكتروشوك قرار گرفت

كمي بعد، پائولو با گروه تئاتري آشنا شد و همزمان به روزنامه نگاري روي آورد. از نظر طبقه ي متوسط راحت طلب آن دوران تئاتر سرچشمه ي فساد اخلاقي بود.

پدر و مادرش كه ترسيده بودند، قول خود را شكستند.

گفته بودند كه ديگر پائولو را به بيمارستان رواني نمي فرستند، اما براي بار سوم هم او را در بيمارستان بستري كردند.

پائولو، سرگشته تر و آشفته تر از قبل از بيمارستان مرخص شد و عميقاً در دنياي دروني خود فرو رفت خانواده ي نوميدش نظر روان پزشك ديگري را خواستند.

روان پزشك به آنها گفت كه پائولو ديوانه نيست و نبايد در بيمارستان رواني بماند. فقط بايد ياد بگيرد كه چه گونه با زندگي روبرو شود. پائولو كوئليو، سي سال پس از اين تجربه كتاب «ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد» را نوشت

پائولو خود مي گويد:

ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، در سال 1998 در برزيل منتشر شد.

تا ماه سپتامبر، بيشتر 1200 نامه ي الكترونيكي و پستي دريافت كردم كه تجربه هاي مشابهي را بيان مي كردند.

در اكتبر، بعضي از مسايل مورد بحث در اين كتاب افسردگي حملات هراس خودكشي در كنفرانسي ملي مورد بحث قرار گرفت در 22 ژانويه ي سال بعد، سناتور ادواردو سوپليسي قطعاتي از كتاب مرا در كنگره خواند و توانست قانوني را به تصويب برساند كه ده سال تمام در كنگره مانده بود:

ممنوعيت پذيرش بي رويه ي بيماران رواني در بيمارستان ها.

پائولو پس از اين دوران دوباره به تحصيل روي آورد و به نظر مي رسيد مي خواهد راهي را ادامه دهد كه پدر و مادرش برايش در نظر گرفته اند.

اما خيلي زود، دانشگاه را رها كرد و دوباره به تئاتر روي آورد. اين اتفاق در دهه ي روي داد، درست زماني كه جنبش هيپي در سراسر جهان گسترده بود.

اين موج جديد، در برزيل نيز ريشه دواند و دولت نظامي برزيل آن را به شدت سركوب كرد. پائولو موهايش را بلند مي كرد و براي اعلام اعتراض هرگز كارت شناسايي به همراه خود حمل نمي كرد. شوق نوشتن او را به انتشار نشريه اي واداشت كه تنها دو شماره منتشر شد.

در همين هنگام رائول سي شاس آهنگساز، از پائولو دعوت كرد تا شعر ترانه هاي او را بنويسد. اولين صفحه ي موسيقي آنها با موفقيت چشمگيري روبرو شد و 500000 نسخه از آن به فروش

رفت اولين بار بود كه پائولو پول زيادي به دست مي آورد. اين همكاري تا سال 1976، تا مرگ رائول ادامه يافت پائولو بيش از شصت ترانه نوشت و با هم توانستند صحنه ي موسيقي راك برزيل را تكان بدهند.

در سال 1973، پائولو و رائول عضو انجمن دگرانديشي شدند كه بر عليه ايدئولوژي سرمايه داري تاسيس شده بود.

به دفاع از حقوق فردي هر شخص پرداختند و حتي براي مدتي به جادوي سياه روي آوردند. پائولو تجربه ي اين دوران را در كتاب والكيري ها به روي كاغذ آورده ست

در اين دوران انتشار «كرينگ ها» را شروع كردند.

«كرينگ ها»، مجموعه اي از داستان هاي مصور سكسي بود.

دولت برزيل اين مجموعه را خرابكارانه دانست و پائولو و رائول را به زندان انداخت رائول خيلي زود آزاد شد، اما پائولو مدت بيش تري در زندان ماند، زيرا او را مغز متفكر اين اعمال آزادي خواهانه مي دانستند. مشكلات او به همانجا ختم نشد، دو روز پس از آزادي اش دوباره در خيابان بازداشت شد و او را به شكنجه گاه نظامي بردند. خود پائولو معتقد است كه با تظاهر به جنون و اشاره به سابقه ي سه بار بستري اش در بيمارستان رواني از مرگ نجات يافته است وقتي شكنجه گران در اتاقش بودند، شروع كرد به خودش را زدن و سر انجام از شكنجه ي او دست كشيدند و آزادش كردند.

اين تجربه اثر عميقي بر او گذاشت پائولو در بيست و شش سالگي به اين نتيجه رسيد كه به اندازه ي كافي زندگي كرده و ديگر مي خواهد طبيعي باشد.

شغلي در يك شركت توليد موسيقي به نام پلي گرام يافت و همانجا با زني آشنا شد كه بعد با او ازدواج كرد.

در سال به لندن رفتند. پائولو ماشين

تايپي خريد و شروع به نوشتن كرد. اما موفقيت چنداني به دست نياورد. سال بعد به برزيل برگشت و مدير اجرايي شركت توليد موسيقي ديگري به نام سي بي سي شد.

اما اين شغل فقط سه ماه طول كشيد. سه ماه بعد، همسرش از او جدا شد و از كارش هم اخراجش كردند.

بعد با دوستي قديمي به نام كريستينا اويتيسيكا آشنا شد.

اين آشنايي منجر به ازدواج آنها شد و هنوز با هم زندگي مي كنند.

اين زوج براي ماه عسل به اروپا رفتند و در همين سفر، از اردو گاه مرگ داخائو هم بازديد كردند.

در داخائو، اشراقي به پائولو دست داد و در حالت اشراق مردي را ديد. دو ماه بعد، در كافه اي در آمستردام با همان مرد ملاقات كرد و زمان درازي با او صحبت كرد. اين مرد كه پائولو هرگز نامش را نفهميد، به او گفت دوباره به مذهب خويش برگردد و اگر هم به جادو علاقه مند است به جادوي سفيد روي بياورد. همچنين به پائولو توصيه كرد جاده ي سانتياگو (يك جاده ي زيارتي دوران قرون وسطي را طي كند.

پائولو، يك سال بعد از اين سفر زيارتي در سال 1987، اولين كتابش خاطرات يك مغ را نوشت اين كتاب به تجربيات پائولو در طول اين سفر مي پردازد و به اتفاقات خارق العاده ي زيادي اشاره مي كند كه در زندگي انسان هاي عادي رخ مي دهد. يك ناشر كوچك برزيلي اين كتاب را چاپ كرد و فروش نسبتاً خوبي داشت اما با اقبال كمي از سوي منتقدان روبرو شد.

پائولو در سال كتاب كاملاً متفاوتي نوشت كيمياگر. اين كتاب كاملاً نمادين بود و كليه ي مطالعات يازده ساله ي پائولو را درباره ي كيمياگري در قالب داستاني استعاري

خلاصه مي كرد. اول فقط 900 نسخه از اين كتاب فروش رفت و ناشر، امتياز كتاب را به پائولو برگرداند.

پائولو دست از تعقيب رويايش نكشيد. فرصت دوباره اي دست داد:

با ناشر بزرگتري به نام روكو آشنا شد كه از كار او خوشش آمده بود.

در سال 1990، كتاب بريدا را منتشر كرد كه در آن درباره ي عطاياي هر انسان صحبت مي كرد. اين كتاب با استقبال زيادي مواجه شد و باعث شد كيمياگر و خاطرات يك مغ نيز دوباره مورد توجه قرار بگيرند. در مدت كوتاهي هر سه كتاب در صدر فهرست كتاب هاي پرفروش برزيل قرار گرفت كيمياگر، ركورد فروش تمام كتاب هاي تاريخ نشر برزيل را شكست و حتي نامش در كتاب ركوردهاي گينس نيز ثبت شد.

در سال 2002، معتبرترين نشريه ي ادبي پرتغالي به نام ژورنال دلتراس اعلام كرد كه فروش كيمياگر، از هر كتاب ديگري در تاريخ زبان پرتغالي بيشتر بوده ست

در ماه مه 1993، انتشارات هارپر كالينز، كيمياگر را با تيراژ اوليه ي نسخه منتشر كرد. در روز افتتاح اين كتاب مدير اجرايي انتشارات هارپر كالينز گفت «پيدا كردن اين كتاب مثل آن بود كه آدم صبح زود، وقتي همه خوابند، برخيزد و طلوع خورشيد را نگاه كند.

كمي ديگر، ديگران هم خورشيد را خواهند ديد.»

ده سال بعد، در سال 2002، مدير اجرايي هارپركالينز به پائولو نوشت «كيمياگر به يكي از مهم ترين كتاب هاي تاريخ نشر ما تبديل شده است»

موفقيت كيمياگر در ايالات متحده آغاز فعاليت بين المللي پائولو بود.

تهيه كنندگان متعددي از هاليوود، علاقه ي زيادي به خريد امتياز ساخت فيلم از روي اين كتاب نشان دادند و سر انجام شركت برادران وارنر در سال اين امتياز را خريد.

پيش از انتشار كيمياگر در

امريكا، چند ناشر كوچك در اسپانيا و پرتغال آن را منتشر كرده بودند. اما اين كتاب تا سال 1995، در فهرست كتاب هاي پرفروش اسپانيا قرار نگرفت هفت سال بعد، در سال اتحاديه ي ناشران اسپانيا اعلام كرد كه كيمياگر از پرفروش ترين كتاب هاي اسپانياست

ناشر اسپانيايي پائولو (پلنتا)، در سال 2002 مجموعه ي آثار كوئليو را منتشر كرد. فروش آثار كوئليو در پرتغال بيش از يك ميليون نسخه بوده ست

در سال 1993، مونيكا آنتونس كه از سال 1989، بعد ازخواندن اولين كتاب كوئليو بااو همكاري مي كرد، بنگاه ادبي سنت جوردي را در بارسلون تاسيس كرد تابه نشر كتاب هاي پائولو نظم ببخشد.

در ماه مه همان سال مونيكا كيمياگر را به چندين ناشر بين المللي معرفي كرد. اولين كسي كه اين كتاب را پذيرفت ايوين هاگن مدير انتشارات اكس ليبرس از نروژ بود.

كمي بعد، آن كارير، ناشر فرانسوي براي مونيكا نوشت «اين كتاب فوق العاده است و تمام تلاشم را مي كنم تا در فرانسه موفق شود»

در سپتامبر سال كيمياگر در صدر كتاب هاي پرفروش استراليا قرار گرفت در آوريل سال 1994، كيمياگر در فرانسه منتشر شد و با استقبال عالي منتقدان و خوانندگان مواجه شد و در فهرست پرفروشها قرار گرفت كمي بعد، كيمياگر پرفروش ترين كتاب فرانسه شد و تا پنج سال بعد، جاي خود را به كتاب ديگري نداد. بعد از موفقيت خارق العاده در فرانسه كوئليو راه موفقيت را درسراسر اروپا پيمود و پديده ي ادبي پايان قرن بيستم دانسته شد.

از آن هنگام هر يك از كتاب هاي پائولو كوئليو كه در فرانسه منتشر شده بي درنگ پرفروش شده است حتي دريك دوره سه كتاب كوئليو هم زمان در فهرست ده كتاب پرفروش فرانسه قرار داشت

انتشار كنار

رود پيدرا نشستم و گريستم در سال 1994، موفقيت بين المللي پائولو را تثبيت كرد. در اين كتاب پائولو درباره ي بخش مادينه ي وجودش صحبت كرده است در سال 1995، كيمياگر در ايتاليا منتشر شد و فروش بي نظيري داشت سال بعد، پائولو دو جايزه ي مهم ادبي ايتاليا، جايزه ي بهترين كتاب س - و - پ - ر) گرينزا كاور و جايزه ي بين المللي فلايانو را دريافت كرد.

در سال 1996، انتشارات ابژتيواي برزيل حق امتياز كتاب كوه پنجم را خريد و يك ميليون دلار پيش پرداخت داد. اين رقم بالاترين مبلغ پيش پرداختيست كه تا كنون به يك نويسنده ي برزيلي پرداخت شده است همان سال پائولو نشان شواليه ي هنر و ادب را از دست فيليپ دوس بلازي وزير فرهنگ فرانسه دريافت كرد. دوس بلازي در اين مراسم گفت «تو كيمياگر هزاران خواننده اي؛ كتاب هاي تو مفيدند، زيرا توانايي ما را براي رويا ديدن و شوق ما را براي جستجو تحريك مي كنند»

پائولو در سال 1996، به عنوان مشاور ويژه ي برنامه ي همگرايي روحاني و گفت و گوي بين فرهنگ ها» برگزيده شد.

همان سال انتشارات ديوگنس آلمان كيمياگر را منتشر كرد. نسخه ي نفيس آن شش سال تمام در فهرست كتاب هاي پرفروش نشريه ي اشپيگل قرار داشت و در سال 2002، تمام ركوردهاي فروش آلمان را شكست

در نمايشگاه بين المللي فرانكفورت سال 1997، ناشران پائولو با همكاري انتشارات ديوگنس و موسسه ي سنت جوردي يك مهماني به افتخار پائولو كوئليو برگزار كردند و در آن انتشار سراسري و بين المللي كتاب كوه پنجم را اعلام كردند.

درماه مارس 1998، نمايشگاه بزرگي در پاريس برگزار شد و كوه پنجم به زبان هاي مختلف و توسط ناشران كشورهاي مختلف

منتشر شد.

پائولو هفت ساعت تمام مشغول امضا كردن كتاب هايش بود.

همان شب مهماني بزرگي به افتخار او در موزه ي لوور برگزار شد كه مشاهير سراسر جهان در آن مهماني شركت داشتند.

پائولو در سال 1997، كتاب مهمش كتاب راهنماي رزم آور نور را منتشر كرد. اين كتاب مجموعه اي از افكار فلسفي اوست كه به كشف رزم آور نور درون هر انسان كمك مي كند.

اين كتاب تاكنون كتاب مرجع ميليون ها خواننده شده است اول بومپياني ناشر ايتاليايي آن را منتشر كرد كه با استقبال زيادي مواجه شد.

در سال 1998، با كتاب ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، به سبك روايي داستان سرايي بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبي قرار گرفت در ژانويه ي سال اومبرتو اكو، فيلسوف نويسنده و منتقد ايتاليايي درمصاحبه اي با نشريه ي فوكوس گفت:

«من از آخرين رمان كوئليو خوشم آمد. تاثير عميقي بر من گذاشت.»

و سينئاد اوكانر، در هفته نامه ي ساندي اينديپندنت گفت:

«ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، شگفت انگيزترين كتابيست كه خوانده ام»

پائولو در سال 1998، تور مسافرتي موفقي را پشت سر گذاشت در بهار به ديدار كشورهاي آسيايي رفت و در پائيز، از كشورهاي اروپاي شرقي ديدن كرد. اين سفر از استانبول آغاز و به لاتويا ختم شد.

در ماه مارس سال 1999، نشريه ي ادبي لير، پائولو كوئليو را دومين نويسنده ي پرفروش جهان در سال 1998 اعلام كرد.

در سال 1999، جايزه ي معتبر كريستال را از انجمن جهاني اقتصاد دريافت كرد و داوران اعلام كردند:

«پائولو كوئليو، با استفاده از كلام پيوندي ميان فرهنگ هاي متفاوت برقرار كرده كه او را سزاوار اين جايزه مي سازد».

در سال 1999، دولت فرانسه نشان لژيون دو نور را به او اهدا كرد. همان سال پائولو كوئليو با كتاب

ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد در نمايشگاه كتاب بوئنوس آيرس شركت كرد. رسانه ها شگفت زده شدند، در ميان آن همه نويسندگان برجسته ي امريكاي لاتين استقبالي كه از پائولو كوئليو بود، بي نظير بود.

مطبوعات نوشتند:

«مسؤولاني كه از 25 سال پيش در اين نمايشگاه كتاب كار مي كرده اند، ادعا مي كنند كه هرگز چنين استقبالي نديده اند، حتي در زمان حيات بورخس خارق العاده بود.» مردم از چهار ساعت پيش از شروع مراسم پشت درهاي نمايشگاه تجمع كردند و مسؤولان نمايشگاه اجازه دادند كه آن روز، نمايشگاه به طور استثنا چهار ساعت ديرتر تعطيل شود.

در ماه مه 2000، پائولو به ايران سفر كرد. او اولين نويسنده ي غيرمسلماني بود كه بعد از انقلاب سال 1357، به ايران سفر مي كرد. او از سوي مركز بين المللي گفت و گوي تمدن ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و ناشر ايراني اش كاروان دعوت شده بود.

پائولو با انتشارات كاروان قرارداد همكاري بست و با توجه به اينكه ايران معاهده ي بين المللي كپي رايت را امضا نكرده است او اولين نويسنده اي بود كه رسماً از ايران حق التاليف دريافت مي كرد. پائولو هرگز تصورش را نمي كرد كه در ايران، با چنين استقبال گرمي روبرو شود. فرهنگ ايران كاملاً با فرهنگ غرب متفاوت بود.

هزاران خواننده ي ايراني در كنفرانس ها و مراسم امضاي كتاب پائولو كوئليو در دو شهر تهران و شيراز شركت كردند.

در ماه سپتامبر همان سال رمان شيطان و دوشيزه پريم همزمان در ايتاليا، پرتغال برزيل و ايران منتشر شد.

در همان زمان، پائولو اعلام كرد كه از سال 1996، به همراه همسرش كريستينا اويتيسيكا، موسسه ي پائولو كوئليو را به منظور حمايت از كودكان بي سرپرست و سالمندان بي خانمان برزيلي تاسيس كرده ست

كتاب شيطان و

دوشيزه پريم در سال 2001 در بسياري از كشورهاي جهان منتشر شد و درسي كشور در صدر كتاب هاي پرفروش قرار گرفت در سال 2001، پائولو، جايزه ي بامبي يكي از معتبرترين و قديمي ترين جوايز ادبي آلمان را دريافت كرد. از نظر هيأت داوران ايمان پائولو به اينكه سرنوشت و سر انجام هر انسان اينست كه سر انجام در اين دنياي تاريك به يك رزم آور نور تبديل شود، پيامي بسيار عميق و انساني است

در اوايل سال 2002، پائولو براي اولين بار به چين سفر كرد و شانگهاي پكن و نانجينگ را ديد. در 25 جولاي سال 2002، پائولو به عضويت فرهنگستان ادب برزيل انتخاب شد.

هدف اين فرهنگستان كه در ريودوژا نيرو مستقر است حفاظت از فرهنگ و زبان برزيل است دو روز بعد از اعلام اين انتخاب پائولو سه هزار نامه ي تبريك از سوي خوانندگانش دريافت كرد و مورد توجه تمام مطبوعات كشور قرار گرفت وقتي از خانه اش بيرون آمد، صدها نفر جلو خانه اش جمع شده بودند و او را تشويق كردند.

هر چند ميليون ها خواننده شيفته ي پائولو هستند، اما او همواره مورد انتقاد منتقدان ادبي بوده است انتخاب او به عضويت فرهنگستان برزيل در حقيقت نقض نظر اين منتقدان بود.

در ماه سپتامبر سال 2002، پائولو به روسيه سفر كرد و به شدت تحت تاثير قرار گرفت پنج كتاب او، همزمان در فهرست كتاب هاي پرفروش قرار داشت شيطان و دوشيزه پريم كيمياگر، كتاب راهنماي رزم آور نور و كوه پنجم در مدت دو هفته بيش از 250000 نسخه از كتاب هاي او در روسيه به فروش رفت مدير كتابفروشي ام د. كا اعلام كرد:

«ما هرگز اين همه آدم

را نديده بوديم كه براي امضا گرفتن از يك نويسنده جمع شده باشند. ما قبلا مراسم امضاي كتاب براي آقاي بوريس يلتسين و آقاي گورپاچف و حتي آقاي پوتين برگزار كرده بوديم اما با اين همه استقبال مواجه نشده بود.

باورنكردني است.

در اكتبر سال 2002، پائولو جايزه ي هنر پلانتاري را از باشگاه بوداپست در فرانكفورت دريافت كرد و بيل كلينتون پيام تبريكي براي او فرستاد. پائولو همواره از حمايت بي دريغ و گرم ناشرانش برخوردار بوده است اما موفقيت او به كتاب هايش محدود نمي شود. او در زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي ديگر نيز موفق بوده است كيمياگر تاكنون توسط ده ها گروه تئاتر حرفه اي در پنج قاره ي جهان به روي صحنه رفته است و ساير آثار وي همچون ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، كنار رود پيدرا نشستم و گريستم و شيطان و دوشيزه پريم نيز تاكنون بر صحنه ي تئاتر موفق بوده اند.

پديده ي «پائولو كوئليو» به همين جا ختم نمي شود. وي همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دريغ ندارد. همچنين به طور هفتگي ستون هايي در روزنامه هاي سراسر جهان مي نويسد كه بخشي از اين ستون ها، در كتاب مكتوب گرد آمده اند.

در ماه مارس 1998، او شروع به نوشتن مقالات هفتگي در روزنامه ي برزيلي اوگلوبو» كرد. موفقيت اين مقالات چنان بود كه روزنامه هاي كشورهاي ديگر نيز براي انتشار آنها علاقه نشان دادند. تاكنون مقالات او در نشريات كورير دلا سرا» ايتاليا، «تا نئا» يونان «توهورن آلمان «آنا» استوني «زويركيادلو» لهستان «ال اونيورسو» اكوادور، «ال ناسيونال» ونزوئلا، «ال اسپكتادور» كلمبيا، «رفرما» مكزيك «چاينا تايمز» تايوان و «كامياب و جشن كتاب» ايران منتشر شده است فهرست آثار پائولو كوئيلو

(1987) خاطرات يك مغ

(1988) كيمياگر

(1990) بريدا

(1991)

عطيه ي برتر

(1992) والكيري ها

(1994) كنار رود پيدرا نشستم و گريستم

(1994) مكتوب

(1996) كوه پنجم

(1997) كتاب راهنماي رزم آور نور

(1997) نامه هاي عاشقانه ي يك پيامبر

(1997) دومين مكتوب

(1998) ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد

(2000) شيطان و دوشيزه پريم

(2002) داستانهايي براي پدران فرزندان و نوه ها

(2003) يازده دقيقه

(2004) زهير

(2005) چون رود جاري باش

(2006) ساحره ي پورتوبلو

بخش مقالات

نقد آثار پائولو كوئليو

1. زهير
اشاره

ترجمه آرش حجازي، انتشارات كاروان، چاپ هفتم، تهران 1385 درباره كتاب اين كتاب مشتمل بر چهار بخش است كه عبارتند از:

من انساني آزادم، سؤال هانس، كلاف نخ آرياني و بازگشت به ايتاكا. پائولو در اين اثر تلاش دارد، تا بخشي از سرگذشت خود را به صورت داستان بيان نمايد، بخش اول درباره بازداشت نويسنده اي در جنگ عراق است و زن خود، اِستر را كه خبرنگار است گم كرده. پائولو در اين بخش، سعي دارد روابط آزاد زن و مرد را آزادي معرفي كند.

در بخش دوم، اتفاقاتي كه براي مرد مي افتد را بيان مي كند.

در بخش سوم، نويسنده به جرياني مي پردازد كه مرد براي پيدا كردن زن خود به همراه شخصي به نام ميخائيل راهي قزاقستان شده و در راه به گروه هاي مختلطي آشنا مي شوند و در فصل آخر به بيان اتفاقاتي مي پردازد تا اين كه مرد، زن خود را مي يابد. روح حاكم بر اين كتاب انديشه سكس خفيست كه از مخرب ترين نوع تبليغ سكس است.

نويسنده با مهارت كامل توانسته خواننده را با خود همراه نمايد و آنچه را كه مي خواهد به خورد او بدهد. آنچه در هنگام خواندن اين كتاب به خواننده القاء مي شود تمتع جويي از جنس مخالف است.

خواننده خود را به ناگاه در ميدان بازي نويسنده مي بيند كه اگر هوشيار نباشد ناخودآگاه به ورطه سقوط كشيده خواهد شد.

در

ادامه به برخي از نمونه هاي انحرافي اين كتاب اشاره مي كنيم.

1. استفاده از مشروب
نمونه 1

با دسكوهايي كه از ساعت ده صبح باز مي كنند، گاوبازي، الكل، زن ها، باز هم گاوبازي، باز هم الكل، باز هم زن ها و بدون برنامه زماني. (ص 43)

نمونه 2

يك سيگار كامل حشيش مي كشم، دو بطري شراب مي خورم و وسط اتاق از حال مي روم. (ص 42)

نمونه 3

بطري شراب تمام شده، سيگارهايم دارد ته مي كشد.

(ص 62)

نمونه 4

اما بعد از چند گيلاس شراب، احساس مي كردم موظفم به اين موضوع بپردازم. (ص 71)

نمونه 5

نيم ساعت صحبت، بعد چند ليوان ودكا و مي بينم كه ميخائيل دارد كم كم راحت مي شود. (ص 94)

نمونه 6

به نظر مي رسد ميخائيل، با وجود ودكاهايي كه نوشيده، هوشياري اش را دوباره به دست آورده. (ص 95)

نمونه 7

تنها چيزي كه واقعاً برايم مهم بود، اين بود كه در اسرع وقت يك بطري شراب قرمز بياورد … شراب در عرض سي ثانيه رسيد. گيلاس هايمان را پر كرديم.

(ص 126)

نمونه 8

يك گيلاس ديگر شراب نوشيديم، ميخائيل همين كار را كرد. (ص 132)

نمونه 9

اما ودكايي كه خورده ايم تا گرم بشويم، دارد بر همه ما تأثير مي گذارد. (ص 210)

نمونه 10

تو از فقر چه مي داني؟ و اين بار ودكاي بيشتري هم در خونش جريان داشت. (ص 225)

نمونه 11

دو بطري شراب نوشيديم، از ماجراهاي سفر مشتركمان حرف زديم. (ص 236)

نمونه 12

امروز مشروب خورده اي؟ خودت جواب اين سؤال را نمي داني، مگر نه؟ تمام شب كنارت بودم و نفهميدي مشروب خورده ام يا نه! (ص 253)

نمونه 13

يك بطري ودكا دوباره دور چرخيد … همان چيزي را مي خوردند كه با گداها مي خورديم … جرعه اي نوشيدم. (ص 263)

نمونه 14

بطري ودكا يك بار ديگر دست به دست گشت … (ص 264)

نمونه 15

به طرف كافه باري رفتم، دو بطري ودكا خريدم و برگشتم و رُم را در جوي آب ريختم. (ص 267)

نمونه 16

ودكا تمام شد.

دو بطري ديگر خريدم. (ص 269)

نمونه 17

سر انجام به مغازه مشروب فروشي مي رسيم … همه با هم وارد مي شوند و در ميان قفسه ها به راه مي افتند … سه بطري ودكا برداشتم به سرعت به طرف صندوق رفتم. (ص 273)

نمونه 18

شايد تأثير ودكا بود، اما احساس آزادي مي كردم. (ص 279)

نمونه 19

شراب تمام شد، مدير برنامه اشاره اي مي كند و گيلاس هايمان را دوباره پر مي كنند.

(ص 309)

نمونه 20

بطري هاي شراب، پشت سر هم و با سرعتي باور نكردني خالي مي شد.

(ص 311)

نمونه 21

دستور مي دهد به تمام كساني كه در صف ايستاده اند، يك گيلاس شامپاين (نوعي شراب فرانسوي) بدهند. (ص 90)

2. مؤثر دانستن آيين هاي دروغين و خرافي
نمونه 1

سال ها جادوگري، كيمياگري و علوم خفيه را مطالعه و تمرين كرده ام … بله كشف كردم كه بسياري از اين آيين ها مؤثر است.

(ص 45 و 46)

نمونه 2

در جواني رؤياهايم باز عوض شد مي خواستم … ماشين كروكي داشته باشم، سر انجام بچه دار بشوم، اسرار جادو و كيمياگري را كشف كنم. (ص 348)

3. نگاه منفي به زندگي
نمونه

بعضي ها خوشبخت به نظر مي آيند، چرا كه كارشان را راحت كرده اند و اصلاً به موضوع فكر نمي كنند … شوهر مي كنم، خانه مي خرم، دوتا بچه مي آورم، … اما با اين همه، چشم هايشان غمي را نشان مي دهد كه حتي خودشان هم از وجودش در جانشان خبر ندارند. تو خوشبختي؟ (ص 55)

4. ازدواج و طلاق مداوم، شجاعت است
نمونه

براي عشق زن اول، دوم و سومم جنگيدم. جنگيدم تا شجاعت پيدا كردم از زن اول و دوم و سومم جدا بشوم. (ص 26)

5. نوشته هاي مبهم
نمونه

بعد از نوشتن بيش از هزار صفحه، دست از كار كشيدم، هزار صفحه كه به نظرم خارق العاده مي آمد چرا كه حتي خودم هم نمي فهميدم چه نوشته ام. (ص 26)

6. بردگي اجتماعي
نمونه 1

در حين مبارزه، كساني را مي ديدم كه به نام آزادي حرف مي زدند و هر چه بيشتر از اين تنها حق انسان دفاع مي كردند، بيشتر برده خواست اجدادشان به نظر مي رسيدند. برده ازدواجي كه در آن عهد مي كردند تا پايان عمر، كنارِ شخص ديگري بمانند برده عدالت، رژيم هاي اجتماعي … در عشق هايي كه در آن نمي توانستند بگويند «نه» يا «بس» است.

(ص 26)

نمونه 2

برده تعطيلات آخر هفته كه مجبور بودند با كساني غذا بخورند كه دوست نداشتند، برده تجمل، برده ظاهر متجمل … برده زندگي اي كه خودشان انتخاب نكرده بودند، اما تصميم گرفته بودند با آن بسازند. (ص 27)

7. بهاي آزادي بي قيد و بند
نمونه

براي من آزادي محترم ترين چيز دنيا ست.

البته اين باعث شد باده هايي را بچشم كه دوست ندشتم، كارهايي بكنم كه نبايد مي كردم و ديگر تكرار نكردم؛ داغ زخمهاي بسياري بر جسم و جانم بماند … از رنج هايم پشيمان نيستم، داغ زخمهايم را مثل مدال حمل مي كنم، مي دانم بهاي آزادي سنگين است.

(ص 27)

8. زندگي زناشويي نماد بردگي
نمونه 1

مجرد و ميليونرم مي توانم در روز روشن، با هر كس دلم مي خواهد بروم بيرون. مي توانم در جشنهايي كه اين همه سال از خودم دريغ كرده ام، شركت كنم. (ص 33)

نمونه 2

فكر مي كنند بر هم حق تسلط دارند؛ باز هم خيال مي كنند وقتي قول داده اند تا ابد با هم خوشبخت باشند بايد اين قول را تا ابد حفظ كنند، حتي به اين بها كه هر روز بدبختي بكشند. (ص 170)

نمونه 3

وقت كنار هميم چه اتفاقي مي افتد؟ بحث مي كنيم به خاطر هر چيز كوچكي دعوا مي كنيم، مي خواهيم همديگر را عوض كنيم … گاهي در سكوت دلمان، به خودمان مي گوييم:

آزادي چه خوب است.

كاش هيچ تعهدي نداشتم. (ص 172)

9. ترويج رابطه نامشروع
نمونه 1

سه روز تمام از دنيا دور مي مانيم. دريا را نگاه مي كنيم. برايش آشپزي مي كنم او از ماجراهاي كارش مي گويد و كم كم عاشق من مي شود. به شهر برمي گرديم. معمولا در آپارتمان من مي خوابيم، يك روز صبح خيلي زود بيرون مي رود و با ماشين تحريرش بر مي گردد، از آن روز به بعد بي آنكه چيزي بگوييم خانه من خانه او هم مي شود. (ص 36)

نمونه 2

مي داني چرا هميشه در رابطه با مردها ناكام شده ام؟ براي اين كه فكر مي كنم، هميشه بايد با كسي رابطه داشته باشم … فكر مي كنم اين طوري فوق العاده و باهوش و جذاب و استثنايي مي شوم. نيروي اغو اگر ي مجبورم مي كند بهترين جنبه هاي وجودم را نشان دهم. (ص 143)

نمونه 3

به دختر مو بوري كه در مترو آواز مي خواند و در هتل آپارتمان من زندگي مي كند و هر شب با هم در جشن مادريد شركت مي كنيم، مي گويم دارم به پرتقال مي روم، اما يك ماه ديگر بر مي گرديم. آپارتمان را مرتب مي كنم، هر نشانه حضور زن را در آن از بين مي برم. از دوستانم مي خواهم كاملاً سكوت كنند، زنم دارد مي آيد تا يك ماه پيش من بماند. (43)

نمونه 4

مي خواهي بپرسي كه با وجود عشقم به استر، مي توانم تو را هم دوست داشته باشم؟ … مي خواهم به خاطرت بجنگم، فكر مي كنم به زحمتش مي ارزد. مردي كه بتواند آن طور عشق بورزد كه تو به استر مي ورزيدي سزاوار احترام و تلاش من است.

(ص 144)

نمونه 5

وقتي پاي آمار به ميان مي آيد، بايد به آن احترام بگذاريم. ما همه به آمار اعتقاد داريم. آمار يعني اين كه مادرم بايد به پدرم خيانت كند، تقصيري هم ندارد كار آمار است.

(ص 113)

نمونه 6

دو سوم كارمندان هر شركت، نوعي رابطه عاطفي با هم دارند. فكرش را بكنيد! معنايش اينست كه در دفتري با سه كارمند دو نفرشان نوعي رابطه ي نزديك با هم دارند. ده درصد به خاطر همين موضوع كارشان را ترك مي كنند.

چهل درصد رابطه هايي دارند كه، بيش از سه ماه طول مي كشد و در بعضي از مشاغل كه غيبت دراز مدت كارمندها را از خانه مي طلبد، از ده نفر دست كم هشت نفر با هم رابطه جدي پيدا مي كنند.

(ص 112)

نمونه 7

اگر مرد و زني با هم تنها باشند و مشروب بخورند، اگر درباره مسائل خصوصي با هم صحبت كنند، كارشان به تخت خواب مي كشد.

(ص 148)

نمونه 8

يك مرد و زن كه از هم خوششان مي آيد، اگر شرايط اجازه دهد كارشان به تخت خواب مي كشد.

(ص 149)

نمونه 9

وقتي همسرم به كوهستان رفت، شب نتوانستم بخوابم … تصور اتفاقاتي كه داشت مي افتاد. زنم مي رسد شومينه را روشن مي كند.

كتش را در مي آورد، پلوورش را در مي آورد، زير پيراهن نازكش چيزي نپوشيده. مرد مطمئناً مي تواند خيلي چيزها را ببيند … دربار مسائل بسيار خصوصي صحبت مي كنند و احساس نوعي همدستي، ميانشان شكل مي گيرد … حالا آن دو، كه روي دو مبل جداگانه نشسته بودند كنار هم نشسته اند … دانستن اين كه ممكن است زنم، در آن لحظه در كنار مردي ديگر باشد و با او … (ص 150)

نمونه 10

از عشقم به استر مطمئن بودم، اما به سرعت عاشق زن هاي ديگر مي شدم، فقط به خاطر اين كه بازي اغو اگر ي جالب ترين بازي دنيا ست.

(ص 187)

نمونه 11

سال هاي پيش كسي از من پرسيد خصوصيت مشترك تمام معشوقه هايي كه در زندگي سر راهم آمده اند، چيست؟

جوابش آسان بود:

من. … زنها عوض مي شدند و من همانطور مي ماندم و از آنچه مي توانستيم با هم تجربه كنيم استفاده نمي كردم. معشوقه هاي زيادي داشتم اما هميشه منتظر شخص مناسب بودم. (ص 187)

نمونه 12

آخر شب موقع خواب، با وجود مشكلات ناشي از گردن بند طبي ام، به هم عشق ورزيديم … با تمام مشكلات، عشق ورزيديم و خودمان را بسيار نزديك به هم احساس مي كريدم. (ص 193)

نمونه 13

پنج سال تمام در پمپ بنزين كار مي كنم. دوست هايي مي يابم، اولين دوست دخترهايم را پيدا مي كنم، سكس را كشف مي كنم، در دعواهاي خياباني شركت مي كنم. (ص 215)

نمونه 14

فكر مي كني عشق هاي قبلي ات، عشق بازي را بهتر به تو ياد داده؟ به من ياد داده، خواسته ام را بشناسم. اين را نپرسيدم. عشق هاي قبلي ات به تو ياد داده بهتر با شوهرت عشق بازي كني؟

بر عكس، براي اين كه بتوانم خودم را كاملاً تسليمش كنم، بايد داغ زخم هايي را كه مردهاي ديگر بر من گذاشته اند فراموش كنم (ص 220)

نمونه 15

وقتي از نقاش جدا شدم، با دختري آشنا شدم، سه روز تمام به هم عشق ورزيديم، در اوج شدت، چرا كه هر دو مي دانستيم عمر آن عشق بسيار كوتاه است.

(ص 236)

نمونه 16

فكر نمي كني وقتي دوست پسرت كه ادعا مي كني دوستت دارد، دير به خانه برمي گردد، دست كم بايد سعي كني بفهمي چه اتفاق افتاده؟ (ص 291)

نمونه 17

لباس مد روز نداشتم، براي دخترهاي دور و برم فقط همين مهم بود و نمي توانستم توجهشان را جلب كنم. شب، وقتي دوست هايم با دوست دخترهايشان بيرون مي رفتند، وقت آزادم را به خلق دنيايي مي گذراندم كه در آن مي توانستم شاد باشم … عصر روز بعد كه به سينما رفته بوديم، به هر كلكي كنارم نشست و دستم را گرفت. دست در دست هم از سينما بيرون رفتيم. من كه خودم را زشت و ضعيف مي دانستم و لباس مد روز نداشتم، با محبوب ترين دختر گروه. (ص 294)

نمونه 18

ماري با آن لباس مشكي اغو اگر انه و جذابش، خوشحال به نظر مي آمد … مي دانم در مهماني هاي رسمي، همه زنها طوري لباس مي پوشند كه برجستگي ها و خميدگي هاي بدنشان، مركز توجه همه بشود و شوهر يا دوست پسرشان كه مي دانند زنشان خواهان دارد، فكر مي كنند:

آها! از دور لذت ببريد! اما او با من است! من مي توانم! از شما بهترم! چيزي را دارم كه شما دلتان مي خواهد … احتمالاً آن طرفم هم سينه هاي يك زن است.

احتمالاً زن يكي از دوستاهايم. (ص 299)

نمونه 19

سكس! جمله، از دختر مو بوري است، كه كسي درست نمي داند آن جا چه مي كند:

«چرا درباره ي سكس حرف نزنيم؟ خيلي جالب تر است و اين قدر هم پيچيده نيست!» دست كم رفتار و گفتارش طبيعي است.

يكي از مهمانانِ سرِ ميز، لبخند طعنه آميزي مي زند، اما من تشويقش مي كنم. سكس واقعاً جالب تر است، اما فكر نمي كنم خيلي هم فرق داشته باشد.

از آن گذشته صحبت درباره سكس ديگر ممنوع نيست. (ص 307)

نمونه 20

همان مشكلات با زنان قبلي، مثل هميشه آنها دنبال ثبات و تعهدند و من در پي ماجراجويي و ناشناخته ها. هر چند اين بار رابطه مان بيشتر طول مي كشد، اما دو سال بعد به نظر مي رسد كه ديگر وقتش است اِستِر ماشين تحريرش و تمام وسائلي را كه با خودش آورده دوباره برگرداند به خانه خودش. (ص 36)

نمونه 21

به زنهايِ زيادي، عشق بورزم، هرگز ازدواج نكنم، با كسي زندگي كنم كه سر از پا نشناخته عاشقم باشد.

(ص 348)

نمونه 22

او را زن زندگي ام مي دانم و اما هر چند وقت (بهتر بگويم مرتب) مرا با عشق زن ديگري كه سر راهم آمده، تنها مي گذارد. طلاق هيچ وقت مطرح نمي شود. هرگز نمي پرسم از رابطه نامشروع من خبر دارد يا نه. (53)

نمونه 23

فكر مي كنيد ممكن است به خاطر رابطه تان با يك زن ديگر، ترك تان كرده باشد؟ جواب مي دهم:

برايش مهم نيست. (ص 22)

نمونه 24

مگر وفاداري چيست؟

اين احساس كه مالك جسم و روحي ام كه، مال من نيست؟

تو فكر مي كني در تمام اين سالها كه با هم بوده ايم، هيچ وقت با مرد ديگري نبوده ام؟ (ص 54)

نمونه 25

رابطه عاشقانه اي در كار نبوده، در واقع، اين اتفاق بيشتر به خاطر آن پيش آمد كه، حوصله مان سر رفته بود.

روز كسل كننده اي بود، بعد از نهار كاري نداشتيم، اغو اگر ي هميشه آدم را به زندگي علاقه مند مي كند و براي همين كارمان كشيد به تخت خواب. (ص 23)

نمونه 26

گاهي اين طور مي شود كار مهمي ندارم، زن دنبال احساسات است و من دنبال ماجرا، همين. روز بعد هر دو وانمود مي كنيم هيچ اتفاقي نيفتاده و زندگي ادامه پيدا مي كند.

(ص 23)

نمونه 27

من و استر كه هميشه به خود مي باليديم كه، در كنار هم با مشكلات زندگي روبرو مي شويم! رنج مي بريم، اما هرگز به هم دروغ نمي گوييم. هر چند طبق قاعده بازي، بعضي از ماجراهاي نامشروعمان را از اين قانون مستثني مي كرديم (ص 32)

نمونه 28

(استر) هر وقت دلش مي خواست، مي توانست به سفر برود، كنار مردها زندگي مي كرد، حتي كنار سربازهايي كه مدتها بود زن نديده بودند. هرگز چيزي از او نمي پرسيدم، او هم چيزي به من نمي گفت. هر دو آزاد بوديم و به اين موضوع مي باليديم. (ص 32)

نمونه 29

ادامه رابطه زناشويي مان، خيلي راحت تر است.

هم مي دانم كه هميشه مي توانم به آغوشش بر گردم و هم مي توانم از آزادي مطلقم لذت ببرم. عاشق يك زن دانشمند كاتالان مي شوم و يك زن آرژانتيني جواهر ساز و دختري كه در مترو آواز مي خواند. (ص 42)

نمونه 30

مثال: زهير كم كم تمام ذهنم را اشغال مي كرد و پادزهري احتياج داشتم، چيزي كه نگذارد در نوميدي غرق شوم و تنها يك راه حل وجود داشت: پيدا كردن يك معشوقه. با سه چهار زني كه جذبم كرده بودند، ملاقات كردم سر انجام به طرف ماري جذب شدم يك بازيگر فرانسوي 35 ساله. (ص 72)

نمونه 31

ماري وانمود مي كرد نمي داند در جان من چه مي گذرد. من هم وانمود مي كردم نمي دانم در روح او چه مي گذرد. (عشق ناممكن به مرد همسايه اش كه متأهل بود.

هر چند او زني بود كه مي توانست هر مردي را كه دلش مي خواست تصاحب كند. ) با هم دوست بوديم. رفيق بوديم. از برنامه هاي مشتركمان لذت مي برديم. حتي مي توانستم خطر كنم و بگويم نوع خاصي از عشق به او داشتم … عشقي متفاوت با آن كه من به استر يا او به مرد همسايه اش داشت. (ص 73)

نمونه 32

(ماري چون به مرد همسايه شان علاقه دارد و به دنبال راهي براي بدست آوردن اوست درباره زندگي آن مرد كنجكاو است): من كنجكاوم كه چرا مرد همسايه ام از زن بي حالش جدا نمي شود؟ زني كه مدام لبخند مي زند و هميشه به خانه و غذا و بچه ها و صورت حساب ها مي رسد. (ص 84).

نمونه 33

بين من و مرد همسايه ام، هم همين طور شد، آنقدر نزديك من بود كه ديدم در رابطه مان چقدر ترسو است.

ديدم هيچ وقت چيزي را كه خيلي مي خواهد و اما داشتنش خطرناك است نمي پذيرد. (ص 100)

نمونه 34

ميخائل به دختري اشاره كرد كه عرب به نظر مي رسيد. دختر طرف مردي برگشت كه آن طرف سالن تنها نشسته بود:

تا حالا موقع هماغوشي دچار ناتواني جنسي شده ايد؟

همه خنديدند.

اما مرد از پاسخ مستقيم طفره رفت. ظاهراً دوست پسر شما ناتواني جنسي دارد!

همه دوباره خنديدند …

دختر با صداي محكمي مي گويد:

نه! اما گاهي اين مشكل برايش پيش آمده. (ص 111)

10. بخشش عملي در عالم خيال.

نمونه:

انرژي نفرت تو را به جايي نمي رساند اما انرژي بخشش كه خودش را با عشق نشان مي دهد مي تواند زندگي ات را به شكل مثبتي عوض كند.

حالا ديگر اداي مرشداي تبتي را در مي آوري، اين چيزها در حرف خيلي قشنگ است اما در عمل ممكن نيست. يادت نرود كه تا حالا بارها رنجيده ام. (ص 84).

11. پيدا نكردن دوست دختر ضعف تلقي مي شود.

نمونه:

داغ زخمهاي آن نوجوان لاغر اندام را هنوز داري، نوجواني كه نمي توانست دوست دختر پيدا كند، هيچ وقت در هيچ ورزشي خوب نبود.

(ص 84).

12. دين اجباري است.

نمونه:

مردم آزادند همه چيزشان را انتخاب كنند مدرسه، دانشگاه، خمير دندان، اتومبيل، فيلم، شوهر، زن، معشوقه. اما وقتي پاي عقايد ديني به ميان مي آمد، برخورد حكومت طوريست كه انگار مردم شعور كافي ندارند و به راحتي مي شود از آنها سوء استفاده كرد. (ص 106)

13. رقص تنها راه فعال كردن عشق و انرژي.

نمونه اول:

عشق ظرفيت ما را براي پذيرش عشق افزايش مي دهد. عشق تنها چيزيست كه هوش خلاقيت را فعال مي كند تنها چيزي كه ما را منزه و آزاد مي كند.

(ص 114).

نمونه دوم:

اي بانو به حرمت تو مي رقصيم. باشد كه رقصمان ما را تا بلندا به پرواز درآورد. (ص 114)

نمونه سوم:

حرفم را تصحيح كرد:

برنامه ي تئاتر نبود، يك ملاقات بود.

داستان تعريف مي كنيم و براي انرژي عشق مي رقصيم. (ص 124)

نمونه چهارم:

وقتي مي رقصيم، به گرد همان انرژي مي گرديم كه تا درگاه بانو صعود مي كند و با تمام نيروي او به سوي ما باز مي گردد. (ص 146)

نمونه پنجم:

وقتي مردم شروع مي كنند به گفتن سرگذشتشان، شهامت بيشتري دارند. وقتي مي رقصند، انرژي آنها را لمس مي كند و كم كم از ريشه تغيير مي كنند، اندوه از زندگي شان محو مي شود. (ص 224)

14. مذهب اختراع بشر است.

نمونه اول:

در دنيا فقط چيزي واقعيت دارد كه به چشم خودمان ببينيم و مذهب اختراع بشر است براي فريب دادن مردم. مي پرسم پس آن مسجد در شهر چه مي كند؟ مي گويد:

فقط پرمردها و پيرزن هاي خرافاتي به آنجا مي روند و آنها هم جاهل و بي كارند. (ص 207)

نمونه دوم:

مذهب فقط راهيست براي دادن اميدهاي كاذب به نوميدان. (ص 212)

15. مواد مخدر

نمونه اول:

«اين جا مواد مخدر هم هست؟»

يك چيزهايي هست.

اما بيشتر الكل است.

مواد مخدر خيلي كم است، راستِ كار ما نيست، مواد مخدر بيشتر به درد نسل شما مي خورد نه؟ مثلاً مادرم وقتي مي خواست غذا درست كند يا خانه را با وسواس تميز كند يا به خاطر من عذاب بكشد، مواد مصرف مي كرد. (ص 271)

نمونه دوم:

يك سيگار كامل حشيش مي كشم، دو بطري شراب مي خورم و وسط اتاق از حال مي روم. (ص 42)

16. شركت در مراسم شيطان پرستي
نمونه

همه در دايره اي بر زمين نشستند و آن شب براي اولين بار ترسيدم. انگار در يك فيلم ترسناك حضور داشتم، قرار بود يك مراسم شيطان پرستي شروع بشود. (ص 282)

2. ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد ترجمه: ميترا ميرشكار، انتشارات پر، چاپ دوم، تهران 1386
1. ترويج نوع خود كشي
نمونه 1

چهار بسته قرص خواب را از روي ميز كنار تختخوابش برداشت به جاي اين كه آنها را خرد كند و در آب حل نمايد، تصميم گرفت قرص ها را يكي يكي بخورد چرا كه هميشه مابين قصد و عمل شكافي وجود دارد و او مي خواست در صورت تغيير در تصميمش بتواند از نيمه راه باز گردد. (ص 7)

نمونه 2

خود كشي با اسلحه، پريدن از بالاي ساختماني مرتفع يا دار زدن هيچ يك با طبيعت زنانه اش جود در نمي آمد. زنها وقتي دست به خود كشي مي زنند از روشهاي عجيب تري استفاده مي كنند، مثل بريدن رگ دست يا خوردن تعداد زيادي قرصهاي خواب آور. (ص 10)

نمونه 3

بايد از آنجا مي رفت و قرص هاي بيشتري مي خورد. اگر نمي توانست چنين كاري انجام دهد تنها راه حل اين بود كه از بالاي ساختمان مرتفعي در ليوبليانا پايين بپرد؛ بايد اين كار را مي كرد. او سعي كرده بود كه پدر و ماردش را از هر گونه عذاب بي مورد نجات دهد ولي اينك چاره اي نداشت.

(ص 38)

2. دلايل خود كشي
نمونه 1

زندگي اش يك نواخت بود و هنگامي كه جواني را پشت سر مي گذاشت وارد مسير سراشيبي مي شد كه در آن پيري علائمي اجتناب ناپذير از خود بر جاي مي گذاشت. بيماريها شروع مي شدند و دوستانش هم از او جدا مي شدند. با ادامه زندگي تجربه بيشتري كسب مي كرد در حقيقت فقط احتمال زجر و عذابش افزايش مي يافت. (ص 14)

نمونه 2

او به دليل فقدان عشق دست به خودكشي نزده بود.

اين عملش به خاطر اين نبود كه مورد علاقه خانواده اش نبود، يا مشكلات مالي داشت يا اينكه بيماري علاج ناپذيري گريبانش را گرفته بود.

(ص 17)

3. ترديد در وجود خدا
نمونه 1

از اين انديشه لذت مي برد كه به زودي خواهد توانست پاسخ به اين سؤال را كه همه از خود مي پرسند بيابد:

آيا خدا وجود دارد؟

(ص 15)

نمونه 2

اگر خدا وجود داشته باشد با مخلوقاتي با مخلوقاتي كه تصميم مي گيرند زمين فاني را زودتر از موعد ترك گويند، بخشنده خواهد بود و حتي ممكن است از ما به اين دليل كه مجبورمان كرده زماني را بر روي كره خاكي سپري كنيم، عذرخواهي كند.

(ص 16)

4. انكار قيامت
نمونه

ورونيكا در سن بيست و چهار سالگي و پس از تجربه مسائلي كه مي توانست تجربه كند و اين مسأله موفقيت كوچكي نبود، كاملاً اطمينان حاصل كرد كه همه چيز پس از مرگ پايان مي يابد. براي همين هم خودكشي را انتخاب كرد:

سر انجام به آزادي مي رسيد و به فراموشي اي ابدي. (ص 15)

5. خدا علت هرج و مرج در دنيا ست
نمونه

اگر خدا وجود دارد و من به اين باور باشم كه او وجود ندارد، خودش مي داند كه درك و فهم بشر داراي محدوديت هايي است.

او خودش اين هرج و مرج را آفريد و فقر، ظلم، حرص و تنهايي را به وجود آورد. بدون شك به دنبال اهداف والاتري بوده و لي نتايج كارش مصيبت بار از آب درآمد. (ص 16)

6. چون خدا مي داند ما خود كشي مي كنيم، اين كار مجاز است

نمونه

كارهاي حرام و خرافات جهنم. مادر ديندارش خواهد گفت:

خداوند از گذشته و حال و آينده با خبر است.

بنا بر اين ورونيكا را با علم به مطلب خلق كرده كه دست به خودكشي خواهد زد و از اعمال او بهت زده نخواهد شد.

(ص 16)

7. روابط جنسي
نمونه 1

ادوارد بسيار خوش قيافه بود.

اگر فقط مي توانست قدمي به خارج از دنياي خودش بردارد و او را در قالب يك زن ببيند آنگاه آخرين شب هاي ورونيكا بر روي زمين زيباترين شب هاي زندگي اش محسوب مي شد … مي خواست به همراه احساس ناب نواي يك سوناتا يا مينوئت چنان پيوندي با اين مرد برقرار كند كه تا به حال به شخص ديگري برقرار نكرده بود.

(ص 150)

نمونه 2

همين حالا مي توانستم عاشقت شوم و هر آنچه را مي توانستم نثارت كنم. تنها چيزي كه تو از من مي خواهي كمي موسيقيست ولي من آنچه هميشه فكر مي كردم بسيار بيشترم و دوست داشتم چيزهاي ديگري كه به تازگي آنها را درك كرده ام با تو سهيم شوم. (ص 151)

نمونه 3

ورونيكا ژاكتش را درآورد و به ادوارد نزديك تر شد اگر قرار بود كاري انجام دهد آن لحظه بهترين زمان بود.

ماري به مدتي طولاني در آن هواي سرد مي ماند و سپس به داخل باز مي گشت. (ص 152)

نمونه 4

آن زني كه بيرون است از من مي خواست تا پي ببرم تا چه حد مي توانم پيش بروم و لذت را تجربه كنم. آيا واقعاً مي توانم بيشتر از آنچه تاكنون پيش رفته ام پيش بروم؟ (ص 152)

نمونه 5

ورونيكا دست ادوارد را گرفت و سعي كرد او را به طرف كاناپه بكشاند ولي ادوارد با متانت امتناع كرد. (ص 152)

نمونه 6

خون رگهايش به جوش آمد و سرمايي كه به واسطه درآوردن ژاكتش حس مي كرد كاهش يافت ورونيكا و ادوارد هر دو روبروي هم ايستاده بودند. ورونيكا احساس كرد مي خواهد لذت را تجربه كند.

پيش از اين به تنهايي يا در كنار شخص ديگري اين كار را كرده بود ولي هيچ گاه اين چنين لذت دهي را تجربه نكرده بود … ورونيكا شروع به صحبت كرد كلمات غير قابل تصوري را بر زبان مي راند. كلماتي كه والدينش، دوستانش و اجدادش آنها را كاملاً زشت و ناپسند مي پنداشتند. در اوج نخستين لذت، لب هايش را گاز گرفت تا فرياد برنياورد. (ص 153)

نمونه 7

ورونيكا مي خواست از اوج لذت بميرد. به چيزي فكر كرد كه هميشه برايش منع شده بود.

(ص 154)

نمونه 8

در تصورش مرداهايي با رنگهاي پوست متفاوت - سفيد، سياه، زرد - و منحرفان جنسي و گداها به او مهر مي ورزيدند. او متعلق به همه بود و ديگران هم مي توانستند هر كاري انجام دهند. چندين بار به اوج لذت رسيد. چيزهايي را تصور كرد كه تا آن زمان هيچ گاه تصور نكرده بود و خودش را به دست هر آنچه بنيادي و ناب بود، سپرد. سر انجام هنگامي كه ديگر نتوانست ادامه دهد، با لذت فرياد برآورد فريادي از درد آن همه لذت و تصور مردان و زناني كه از دريچه هاي ذهنش به جسمش راه يافته و تركش كرده بودند. (ص 154)

نمونه 9

آن چه را هميشه از خود پنهان ساخته تجربه كرده بود او لذت يك باكره و يك روسپي، يك برده و يك ملكه را تجربه كرده بود هر چند در اين رابطه يك برده بود تا ملكه. (ص 157)

8. در روابط جنسي اگر اجباري نباشد هيچ محدوديتي وجود ندارد
نمونه

فقط دو مسأله ممنوعه وجود دارد كه يكي بر اساس قانون بشر است و ديگري بر اساس قانون خداوند است.

هيچ وقت كسي را به اجبار وادار به رابطه اي جنسي نكن چون اين كار تجاوز محسوب مي شود و هيچ گاه با كودكان روابط جنسي برقرار نكن چون اين كار جزو بدترين گناهان است.

به استثناي اين دو مورد تو آزاد هستي. (ص 156)

9. همجنس گرايي مردان با شخصيت و كارمندان عالي رتبه دولت

براي دكتر ايگور تعريف مي كردند كه چه پولي را در دامان زنان روسپي رومانيايي مي ريختند تا فقط بتوانند كف پا آنها را بليسند، پسرهايي كه عاشق پسرها بودند و دخترهايي كه عاشق دخترهاي هم مدرسه اي خود بودند. شوه

(ص 165)

10. جذاب جلوه دادن مجالس شهوتراني
نمونه

مجالس شهوتراني گويا هر كس حداقل يك بار تمايل دارد در چنين مجالسي حضور يابد. دكتر ايگور لحظه اي قلمش را زمين گذاشت و فكر كرد:

او چه طور؟ بله او هم دوست داشت. مجلس عياشي چنانچه تصور كرده بود حتماً مكاني پر هرج و مرج و لذت بخش بود كه در آن احساس مالكيت وجود نداشت و آنچه بود فقط لذت و منگي بود.

(ص 165)

11. تعريف خدا

اگر زندگي كني خداوند با تو زندگي خواهد كرد اگر خطرات زندگي را نپذيري او به بهشت دوردست خواهد رفت و فقط موضوع بحث تفكرات فلسفي خواهد شد.

(ص 175)

12. توصيه به زير پا گذاشتن اصول اخلاقي

اگر زندگي كني خداوند با تو زندگي خواهد كرد اگر خطرات زندگي را نپذيري او به بهشت دوردست خواهد رفت و فقط موضوع بحث تفكرات فلسفي خواهد شد.

نمونه:

به آنها خواهم گفت كه از اصول اخلاقي پيروي نكنند و به زندگي خود، تمايلات خود و ماجراهاي خود پي ببرند و زندگي كنند.

(ص 175)

3. سفر به دشت ستارگان
اشارهترجمه: دل آرا قهرمان، انتشارات فرزان، چاپ هشتم، تهران 1386

(اين كتاب توسط سوسن اردكاني با عنوان «زيارت» و آرش حجازي با عنوان «خاطرات يك مغ» نيز ترجمه شده است) درباره كتاب پائولو كوئليو در يكي از سفرهاي خود به انگليس با شخصي كه هيچگاه هويت او را آشكار نكرد، در كافه اي در آمستردام آشنا مي شود. آن دو مدت طولاني با هم گپ زدند و ديدگاه ها و تجربيات خود را با هم در ميان گذاشتند. آن مرد به او توصيه كرد كه به دين روي بياورد و نيز به زيارت برود و جاده زيارتي قديمي سانتياگو را كه راه زوار فرانسوي در قرون وسطي به كليساي جامع سنت جيمز در اسپانيا بود به او نشان داد. به اين ترتيب پائولو شروع به مطالعه در عرفان مسيحيت كرد. در سن 39 سالگي به زيارت رفت و يك سال بعد نخستين كتاب خود را به نام «سفر به دشت ستارگان» نوشت كه شرح تجربياتش در اين سفر و كشف اين راز است كه در زندگي همه مردم عادي همواره اتفاقات شگفت انگيز و قابل توجهي رخ مي دهد. اين كتاب در برزيل منتشر و با استقبال مواجه شد.

سفر به دشت ستارگان، داستان يك سفر است كه كوئليو پس از آن همه سال شر و شور و ماجراجويي دوران جواني براي تكميل آخرين فعاليت مورد علاقه اش، «جادوگري»

اقدام به آن مي كند.

همين سفر مسير زندگي او را عوض مي كند و دست او را با قلم آشنا مي كند.

نقد اين كتاب به صورت توضيحي و تشريحي نيست بلكه در غالب نكاتي شماره بندي شده و مثالهاي آن هم به عنوان نمونه بيان مي شود.

1. اگر به خدا اعتقاد نداري اما از روي عادت دعا مي خواني رستگار خواهي شد
نمونه

من دوستي داشتم كه همواره مست بود ولي هر شب قبل از خواب سه بار دعاي آوه ماريا را مي خواند، چون مادرش به او اين طور تعليم داده بود.

حتي اگر شب كاملاً مست بود علي رغم عدم اعتقاد هر شب اين دعا را مي خواند پس از مرگش در يك جلسه مراسم سنت از ارواح گذشتگان پرسيدم كه دوست من كجاست؟

به من پاسخ دادند كه در جاي خيلي خوبي است.

در مكاني پر از نور. او بي آن كه در طول زندگي اش ايمان داشته باشد بي آنكه تلاشي كرده باشد تنها با تكرار دعاي شبانه نجات يافته بود.

(ص 60).

2. تَجَلِّي خدا در چيزهاي مختلف
نمونه

خداوند براي انسان هاي نخستين در غارها و رعد و برق تَجَلِّي مي كرد. پس از اين كه انسان اين پديده را از نظر علمي كشف كرد، آن وقت او را در برخي موجودات يا مكان هاي مقدس در جنگل جستجو كرد و به ستايش او پرداخت زماني فقط در سردابه هاي شهرهاي عتيق صداي او را مي شنيدند. با اين همه در همه دوران ها خداوند به شكل عشق و محبت، قلب انسان ها را سرشار كرده است.

(ص 60).

3. خداوند مفهومي ذهني است
نمونه

در روزگار ما خداوند به مفهومي ذهني تبديل شده كه به صورت علمي ثابت مي شود (ص 60).

4. اعتقاد به تناسخ
نمونه 1

در اين مرحله تاريخ چرخي مي زند و همه چيز از ابتدا آغاز مي شود اين قانون بازگشت است قانون عمل و عكس العمل … (ص 60).

نمونه 2

قانون بازگشت در اين تَجَلِّي كرد كه كار ناتمام او را برادرش به انجام رساند. همه چيز مجاز است جز متوقف كردن تَجَلِّي عشق. وقتي اين اتفاق مي افتد همان كسي كه خراب كرده است ناچار به بازسازي خواهد بود.

توضيح دادم كه در كشور من قانون بازگشت به اين معناست كه اگر كسي به معلوليت يا بيماري دچار مي شود براي جبران معاصي و اشتباهاتيست كه در زندگي هاي گذشته آنها را مرتكب شده است.

(ص 61).

5. رؤياها غذاي روح هستند
نمونه

انسان هرگز از رؤياهايش دست بر نمي دارد. رؤياها غذاي روح هستند همانطور كه خوردني ها غذاي جسمند. (ص 63).

6. استفاده از مشروبات الكلي
نمونه 1

شام عبارت بود از سوپ سبزيجات، نان، ماهي و شراب. همه دعا كردند و ما نيز با آنها همراه شديم (ص 74).

نمونه 2

وقتي نورافكن ها خاموش شد از پشت درختان ميدان بيرون آمد و حالش بهتر شد.

دو ليوان ديگر شراب سفارش داديم و يك بشقاب ساندويچ هاي كوچك برداشتيم (ص 117).

نمونه 3

نشستيم تا كمي استراحت كنيم پطرس يكي از سيگارهاي كذاييش را دود كرد و من كمي شراب كه از ظهر نگه داشته بودم نوشيدم. (ص 169).

نمونه 4

در اين فكر بودم كه چقدر به آنها خوش مي گذشته است:

گرازهاي كباب شده، شراب فراوان، موسيقي، قصه و بازي. (ص 191).

نمونه 5

در رستوران هتل غذا خورديم پطروس غذاي مخصوص آنجا، پائلاي و الانسي، را سفارش داده بود كه در سكوت خورديم و همراه آن ريوخاي درجه يكي هم نوشيديم. (ص 232).

نمونه 6

من غذا خوردم، شراب نوشيدم و خيلي زود براي خوابيدن به اتاقم رفتم. (ص 260).

7. شيطان نيروي معنوي معرفي مي شود
نمونه

علاوه بر نيروهاي مادي كه ما را احاطه كرده اند و به ما كمك مي كنند.

دو نيرو معنوي هم در كنار ماست:

يكي فرشته و ديگري شيطان است.

(ص 80).

8. راه شناخت شيطان
نمونه

تنها راه شناخت او (شيطان) اينست كه با او دوست بشويم، به نصايحش گوش كنيم و وقتي به او احتياج داريم او را فرا بخوانيم. (ص 81).

9. روابط نامشروع
نمونه 1

با زنان زيادي بوده ام، اگر منظورت اينست و همه آنها را خيلي دوست داشته ام ولي شيدايي را فقط با دو نفر از آنها تجربه كرده ام.

گفتم كه من هم زنان زيادي را دوست داشته ام و دلواپس اين مسأله ام كه نتوانم با يك نفر بمانم. (ص 128).

نمونه 2

به خاطر آوردم كه دو سه نفر زن بودند كه خيلي دلم مي خواست با آنها صميمي شوم ولي از ترس طرد شدن به آنها نزديك نشده بودم. موقعيت هاي ديگري را به خاطر آوردم كه از هوس هاي خود صرف نظر كرده بودم و انجام دادن آنها را به بعد موكول كرده بودم. احساس تأثر شديدي مي كردم … چرا ترس از طرد شدن و شنيدن نه؟ چرا كاري به بعد موكول كردن وقتي كه مهم ترين چيز استفاده كامل و لذت بردن از زندگي است؟

(ص 156).

4. شيطان و دوشيزه پريم
اشاره

ترجمه: سوسن اردكاني، انتشارات نگارستان كتاب،

1. ارتباط نامشروع
نمونه 1

اين مرد هم مثل ساير مردان مسن فكر و ذكرش اين بود كه با زني جوان رابطه جنسي داشته باشد.

(ص 35).

نمونه 2

رابطه جنسي، پول، قدرت، وعده اما شانتال تصميم گرفت وانمود كند كه انتظار كشف راز حيرت انگيزي را مي كشد.

احساس برتري، رضايت عجيبي به مردان مي بخشد (37).

نمونه 3

در عين حال دلش پر مي كشيد كه سر و سرّي با منشي اش پيدا كند اما از واكنش زنش مي ترسد. (ص 109).

1. رستگاري خارج از توان انسان است
نمونه

همه ما از ابتدا محكوم بوده ايم و فرقي نمي كند كه در اين زندگي چه كاري انجام دهيم چون رستگاري، فراتر از حد انديشه يا عمل انسان است.

(ص 43).

2. خدا راهنماي تاريكي
نمونه

خدا عادل است و مرا به خاطر همه كارهايي كه كرده ام خواهد بخشيد به خاطر بلايي كه دلم مي خواست سر كساني بياورم كه قصد نابودي ام را داشتند … چون او بود كه مرا به سوي تاريكي سوق داد. (ص 43).

3. خداي ناتوان
نمونه

يك لحظه به نظرش رسيد كه خدا خيلي دورتر از آن است كه صدايش را بشنود، به همين دليل، به جاي خدا دست به دامان مادربزرگش شد كه مدتي قبل از دنيا رفته بود.

(ص 47).

4. وجود نداشتن خير واقعي
نمونه

تا جايي كه به خير واقعي مربوط مي شد، چنين چيزي نه در زمين انسان هاي ترسو وجود داشت و نه در آسمان خداي قادر مطلق كه بذر رنج را در همه جا مي پاشد، فقط براي اين كه ببيند مي توانيم تمام عمرمان از او درخواست كنيم از شر نجاتمان دهد. (ص 67).

5. خيرخواهي مخصوص انسان هاي ترسو است
نمونه

ايفاي نقش يك موجود خيرخواه فقط مختص كساني است كه از موضع گيري در زندگي مي ترسند. هميشه خيلي آسان تر است كه به خوبي خودتان ايمان داشته باشيد، تا اين كه با ديگران رو در رو قرار گيريد و براي گرفتن حقتان بجنگيد. همواره راحت تر است كه توهيني را كه به شما شده ناديده بگيريد تا اين كه شهامتش را داشته باشيد كه با قوي تر از خودتان دربيفتيد. (ص 68).

6. خدا هم جهنمي دارد
نمونه 1

حتي خدا هم جهنمي دارد و آن عشقش به انسان است.

(ص 90).

نمونه 2

جهنم خدا عشقش به بشر است چون رفتار بشر هر ثانيه از زندگي ابدي اش را تبديل به عذابي مي كند.

انسان به بدترين خصلت درونش نياز دارد تا به بهترين نعمت درونش دست يابد. (ص 146).

7. خدا انسان را بازيچه خير و شر قرار داده ست
نمونه

به اين طعنه خدا كه چنين شيوه عجيبي را انتخاب كرده بود تا به من نشان دهد كه بازيچه اي در دست خير و شر هستم، هم مي خنديدم و هم مي گريستم.

8. شر هميشه پيروز است
نمونه

مي خواهم بدانم در فكر آن تروريست ها چه مي گذشت. مي خواهم بدانم كه آيا ممكن بود لحظه اي دلشان به حال آنان بسوزد و آزادشان كنند؟ چون جنگ آنان هيچ ربطي به خانواده من نداشت.

مي خواهم بدانم آيا وقتي خير و شر رو در روي هم قرار مي گيرند لحظه اي هر چند به كوتاهي كسري از ثانيه امكان اين پيش مي آيد كه خير پيروز شود؟ (95).

9. آمرزش وجود ندارد
نمونه

كسي چه مي داند كه آيا خدا به سوگندها گوش مي دهد و يا آمرزش ابدي وجود دارد يا نه. (ص 106).

10. شيطان حاكم بر عقل است
نمونه

شيطان در سمت چپ مغز مرد، جايي كه حاكم بر منطق و استدلال است زندگي مي كرد، اما هرگز نمي گذاشت ديده شود. (ص 108).

11. دنيا، شوخي خدا با انسان است
نمونه

پاكدامني صرفاً يكي از چهره هاي فراوان ترس است.

وقتي انسان اين را مي فهمد، پي مي برد كه اين دنيا صرفاً شوخي كوچكيست كه خدا با او كرده. (109).

12. خداي نادم
نمونه

خدا از طريق من خودش را تنبيه مي كند كه چرا در يك لحظه بيكاري، تصميم به آفرينش جهان گرفت. (ص 112).

13. ترس عامل پاكدامني است
نمونه

انسان صرفاً به خاطر ترس، پاكدامني خود را حفظ مي كند.

اما ذات بشر همچنان بد است.

(ص 114).

14. خدا دشمن واقعي انسان
نمونه

اگر دنبال اين حكايت را تا رسيدن به نتيجه منطقي اش بگيريم لابد دشمن اصلي ما خداست كه ما را گرفتار تمام رنج هايمان كرده. (ص 146).

15. معلوم نيست خدا عادل باشد
نمونه

- شما سعي مي كنيد اثبات كنيد كه خدا عادل است.

غريبه پس از لحظه اي انديشه گفت:

- شايد. - نمي دانم خدا عادل است يا نه. انصاف خاصي در حق من به خرج نداده و همين احساس ناتواني است كه روحم را به فنا كشيده … همين چند دقيقه پيش فكر مي كردم او مرا انتخاب كرده تا انتقامش را از انسانها به خاطر تمامي اندوهي كه برايش ايجاد مي كنند بگيرد.

(ص 147).

16. در صورت طغيان و ناسزا گويي به خدا، خداوند آنچه را گرفته بر خواهد گرداند
نمونه

آنگاه ايوب پس از آن همه رنج، طغيان مي كند و در مقابل خدا زبان به ناسزا مي گشايد. تنها در آن زمان است كه خدا آنچه را كه از او گرفته بود به او بر مي گرداند. (ص 154).

17. طغيان در برابر خداوند خواست خود اوست
نمونه

چرا خدا ايوب را مجبور كرد چنان رفتار كند؟ تا به او نشان دهد كه فطرتش بد است و اين كه هرچه به دست آورد، تنها به لطف و رحمت الهي بوده است و بس نه اين كه پاداشي به رفتار نيك باشد … خدا شرط بندي شيطان را پذيرفت و ظاهراً بي عدالتي كرد. (ص 154).

18. خداوند نعمت را براي ايجاد وحشت به انسان مي دهد
نمونه

اول از همه دوستي با مردم دهكده و بعد ايجاد وحشت و اغتشاش. فكر كرد:

- اين درست همان كاري بود كه خدا با من كرد و حالا من هم همين كار را با ديگران مي كنم. خدا دقيقاً به همين ترتيب تمام نعمت ها را به من داد، صرفاً به خاطر اين كه مرا در ورطه اي عميق بيفكند.

پس من هم همين كار را مي كنم. (ص 209).

5. كنار رودخانه پيدار نشستم و گريستم
اشاره

ترجمه: سوسن اردكاني، انتشارات نگارستان كتاب، چاپ سوم، تهران 1389

درباره كتاب اين كتاب چهارمين كتاب پائولو بود كه در سال 1994 در برزيل منتشر شد و جايگاه او را در صحنه ادبيات جهان بيش از پيش تثبيت كرد. كوئليو در اين كتاب جنبه مؤنث وجودي خود را مي جويد. «كنار رودخانه پيدار نشستم و گريستم» يكي از سه رمان كوئليوست كه تمام ماجراهاي آن با همه تحولات روحي اساسي در وجود قهرمانانش، تنها در طي يك هفته رخ مي دهد. اين رمان داستان دختر است كه دوران كودكي خود را با پسر همسايه سپري مي كند.

اما پسر از آن جا مي رود. سالها تقريباً با بي خبري از او سپري مي شود و گاه و بي گاه از طريق نامه با هم در ارتباطند. در يكي از نامه ها متوجه مي شود كه دوست پسرش قرار است به مدرسه ديني برود و خود را وقف عبادت كند.

بعد از مدتي در يكي از نامه هاي دوست پسرش از او دعوت مي كند تا به مادريد برود و در سخنراني او شكرت كند.

دختر مي رود و آشنايي آنها جان تازه اي مي گيرد و ماجرا عاشقي كشيش با دوست دختر دوران گذشته آغاز مي شود. كشيش براي سخنراني به شهرهاي مختلف مي رود و با خود دوست دختر خود

را نيز مي برد. اين رمان شرح اين سفرها و اتفاقات عاشقانه ايست كه بين اين دو نفر مي افتد. نقد اين كتاب به صورت نكاتي شماره بندي شده و مثالهاي آن تماماً با ذكر صفحه آمده است.

1. مرد مظهر اصلي تمام مذاهب است
نمونه 1

مظهر همه مذاهب بزرگ از جمله مذهب يهود، كاتوليك و اسلام مردان هستند مردان مسؤول اصول عقايد هستند مردان قوانين را وضع مي كنند و معمولا تمام روحانيون مرد هستند (32)

نمونه 2

تا جايي كه عقل به كشيش مي رسيد از ازل فقط خدا مي توانست وجود داشته باشد و مظاهر خدا تا آن جايي كه به عقل همه مي رسيد مردانه بود (91)

نمونه 3

مطالب كه در آن بود دلم را لرزاند خدا - اگر واقعاً خدايي وجود داشت - هم چهره اي پدرانه داشت و هم مادرانه. (ص 96)

2. زن مظهر زنانه رحمت خدا
نمونه 1

سي بل تَجَلِّي مادر بزرگ برداشت محصولات را اداره مي كند، شهر را نگه مي دارد و به زن نقشش را به عنوان ظهر رحمت الهي پس مي دهد. (ص 37)

نمونه 2

او مظهر زنانه رحمت خدايت و وجودش جنبه الهي خودش را دارد. (ص 85) به يادم آمد كه آب، رمز مظهر زنان رحمت الهي است.

(ص 103)

نمونه 3

هنرمند مادرِ بزرگ، مظهر زنانه رحمت حق و چهره مهربان و دلسوز خدا را مي شناخت. (ص 106)

نمونه 4

نخستين قدم به سوي به رسميت شناختن «بانوي ما» به عنوان مظهر زنانه رحمت خدا بعد از اين همه اينها كه ما قبلاً عيسي را به عنوان مظهر مردانه آن پذيرفت ايم. (ص 166)

نمونه 5

چه بسا او اسرار زيادي را درباره مظهر زنانه رحمت خدا مي دانست، اما درباره عشق بيشتر از من نمي دانست. (ص 183)

3. مشروبات الكلي
نمونه

مرد سپيد مويي ليوانم را پر كرد و گفت:

بفرماييد باز هم بنوشيد. نوشيدم … (ص 49)

4. خدا عشق است
نمونه 1

رنج كشيده ام و خدا به دعاهايم گوش نداده چون بارها و بارها در زندگي او سعي كردم كه از صميم دل عاشق باشم، اما عشقم پايمال شد.

يا به آن خيانت شد.

اگر خدا عشق است بايد بيش از اينها با احساسات من توجه مي كرد. خداوند عشق است اما آن كه اين را بهتر از همه فهميده باكره مقدس است.

(ص 73)

نمونه 2

چيزي كه هستي ما را تغذيه مي كند و پرورش مي دهد، عشق است.

اگر دست رد به سينه اش بگذاري از گرسنگي مي ميريم. (ص 98)

5. روابط نامشروع
نمونه 1

خيلي برايم عجيب است كه بعد از تمام تجربه هايي كه داشته اي هنوز ايمانت را حفظ كرده اي؟ من آن را حفظ نكردم، از دست دادم و دوباره به دست آوردم. اما ايمان به باكره ها به چيزهاي محال و خيالات؟ آيا با جنس مخالف سرو سري نداشتي؟ خوب در حد معمولي. (ص 85)

نمونه 2

او هرگز اين را درك نمي كرد كه من قبلاً هم روابط ي با اين و آن به هم زده بودم، طعم عشق را چشيده بودم و اگر ازدواج كرده بودم خوشبخت مي شدم. (ص 160)

6. پلوراليسم ديني
نمونه

بودايي ها حق داشتند هندوها حق داشتند، مسلمانان حق داشتند، همينطور هم يهوديان … اما دانستن اين حقيقت كافي نيست بايد انتخاب كني، من كليساي كاتوليك را انتخاب كردم چون در آن بزرگ شده بودم … اگر يهودي به دنيا آمده بودم دين يهود را انتخاب مي كردم، خدا يكيست هر چند كه هزار اسم داشته باشد.

آن ديگر بر عهده خود ماست كه نامي براي او انتخاب كنيم. (ص 108)

7. ايمان مجوز خطاست
نمونه

ايمان اگر به كوچكي يك دانه شن هم باشد به ما اين امكان را مي دهد كه كوه ها را جابجا كنيم … حواريون ماهي گيراني بي سواد و نادان بودند. اما شعله اي كه از آسمان ها فرود آمد پذيرفتند. آنان از ناداني خود شرمنده نبودند آنان به روح القدس ايمان داشتند. اين نعمت براي هر كسي كه آن را بپذيرد وجود دارد. فقط انسان بايد باور كند، بپذيرد و مشتاق خطا كردن باشد.

(ص 111)

8. جستجوي خدا بي معناست
نمونه

در اين مورد اشتباه مي كنيد كسي كه به جستجوي خدا مي رود وقتش را تلف مي كند.

او مي تواند در هزار راه قدم بگذارد و مذاهب و فرقه هاي بسياري بپيوندد اما هرگز از اين راه خدا را پيدا نمي كند.

(ص 154)

9. خواست خدا اينست كه از رؤياهايت پيروي كن
نمونه

هر چه خدا از ما به شتر بخواهد كه در اسرارش سهيم شويم حيرتمان بيشتر مي شود زيرا مدام از ما مي خواهد كه از رؤياهاي خود از دل خود پيروي كنيم و اين كار دشواري است.

(ص 155)

10. براي داشتن زندگي معنوي فقط ايمان به خدا لازم است و نه چيز ديگري
نمونه

براي داشتن يك زندگي معنوي، نه ورود به مدرسه ديني لازم است، نه روزه داري، نه اجتناب از دنيا و نه قسم خوردن براي پارسايي. تنها كاري كه انسان بايد انجام دهد اينست كه ايمان داشته باشد و خدا را بپذيرد. از اين مرحله به بعد است كه هر يك از ما بخشي از راه خدا و وسيله اي براي نقل و انتقال معجزات او مي شويم. (ص 155)

11. ما رؤياي خدا هستيم و تنها هدف از آفرينش ما شادي ماست
نمونه

خدا به زمين آمد تا قدرتش را به ما نشان دهد ما بخشي از رؤياي او هستيم و او مي خواهد كه رؤيايش رؤيايي شاد باشد.

بنا بر اين اگر تصديق كنيم كه خدا ما را براي شاد بودن آفريده در اين صورت بايد فرض را بر اين بگذاريم كه هرچه كه ما را به سوي غم و شكست سوق مي دهد تقصير خودمان است.

(ص 156)

12. چون رنج هست اعتقاد به خدا معنايي ندارد
نمونه

من از آنان مي خواهم كه مسيحيان خوبي باشند و آنان از من مي پرسند كه وقتي اين همه رنج در دنيا وجود دارد چطور مي توانند به خدا اعتقاد داشته باشند و من سعي مي كنم چيزي را توضيح دهم كه هيچ توضيحي ندارد. (ص 177).

6. بريدا
اشاره

ترجمه: آرش حجازي، كاروان، تهران، ششم 1380 درباره كتاب بريدا داستان يك دختر ايرلندي كه در تلاش براي آموختن جادو بر مي آيد. جادو جوهره اصلي اين داستان است.

در آغاز بريدا تصور صحيحي از جادو ندارد براي آموختن جادو به سراغ يك استاد جادوگر استاد سنت خورشيد مي رود كه در يك جنگل ساكن است.

در اين كتاب پائولو دو سنت جادوگري را مطرح مي كند، سنت ماه و سنت خورشيد و ويژگيهاي جادوگري را برمي شمارد و آن را خوب و جذاب جلوه مي دهد. او در اين كتاب سعي دارد جادوگري را آموزش دهد تا حدي كه مي توان اين كتاب را به عنوان يكي از متون آموزش جادوگري معرفي كرد.

آموزش جادوگري
نمونه 1

مرد پرسيد چرا مي خواهي جادوگري بياموزي؟ براي اين كه به برخي از پرسش هاي زندگي ام پاسخ بدهم براي شناختن نيروهاي نهان و شايد براي سفر به گذشته و آينده. (ص35)

نمونه 2

شايد مي خواهي جادوگري يادبگيري چون اسرار آميز است چون حاوي پاسخ هاييست كه افراد اندكي در طول زندگي خود به آنها دست مي يابند. اما فراتر از همه مي خواهي جادوگري بياموزي چون گذشته اي رمانتيك را در تو زنده مي كند.

(ص38)

نمونه 3

جادو قادر است به تمام زبان هاي قلب انسان سخن بگويد … جادو يك پل است.

پلي كه اجازه مي دهد از جهان مريي به جهان نامريي راه يابي و از هر دو جهان درس بگيري. (ص43)

نمونه 4

دختر جوان خوب گوش كن از امروز هر روز در يك ساعت معين كه خودت انتخاب مي كني بايد يك دسته كارت تاروت را بر روي ميز پخش كني آنها را به طور تصادفي بگشاي و سعي نكن از آنها چيزي درك كني فقط به آنها نگاه كن خود آنها در موعد معين هر آنچه را كه در حال نيازمندشان باشي به تو خواهند آموخت. (ص71)

نمونه 5

اما طريقت جادو، به طور عام همچون راه زندگي همواره راه اسرار بوده و خواهد بود آموختن يك چيز به معناي برقرار كردن ارتباط با جهاني است كه كوچك ترين تصوري از آن نداريم براي آموختن فروتني لازم است.

روح به دو بخش نرينه و مادينه قابل تقسيم است (ص90)
نمونه 1

روح ما نيز مانند بلورها و ستاره ها درست مانند سلول ها و گياهان تقسيم مي شود. روح ما به دو روح ديگر تقسيم مي شود اين دو روح تازه به دو روح ديگر تبديل مي شوند و بدين ترتيب در طول چند نسل بر بخش بزرگي از كره زمين پخش مي شويم … بنا بر اين همانگونه كه تقسيم مي شويم دوباره نيز با يكديگر ملاقات مي كنيم و اين ملاقات دوباره عشق نام دارد چون هنگامي كه يك روح تقسيم مي شود همواره به يك بخش نرينه و يك بخش مادينه تقسيم مي گردد. (ص68) استفاده از مشروبات الكلي نمونه اول وقتي به مي كده رسيدند جادوگر دو ليوان ويسكي خواست.

(ص149)

نمونه 2

به تنها مي كده آن مكان وارد شدند، براي تحمل بهتر سرما، يك ويسكي نوشيدند و به سوي صخره ها به راه افتادند. (ص 212)

نمونه 3

بريدا مي خواست همان دو ليوان ويسكي هميشگي را درخواست كند، اما جادوگر از جا برخواست، به طرف پيشخوان رفت و با يك تنگ باده، يك بطري آب معدني و دو ليوان باز گشت. (ص 230)

نمونه 4

بريدا ليوانها را لبالب پر از باده كرد و فقط چند قطره آب به هر كدام افزود … به يك جرعه، همراه با هم نخستين جام را نوشيدند. (ص 231)

نمونه 5

همچنان مي نوشيدند و صحبت مي كردند.

(ص 232)

نمونه 6

تنگ ديگري را باز كردند و بريدا شگفت زده شد كه يك جادوگر، مردي كه سراسر روز را در جنگل ها و در تلاش براي ارتباط يافتن با خداوند مي گذراند، مي تواند بنوشد و مست شود. پس از تمام شدن دومين تنگ، ديگر فراموش كرده بود كه فقط براي تشكر كردن از مردي كه پيش رويش نشسته بود، آنجا است.

(ص 233)

نمونه 7

يك جام باده ديگر نوشيد و به صحبت درباره ويكا ادامه داد. (ص 234)

نمونه 8

دو تنگ باده، توانسته بودند بيگانگان را به دوستان دوران كودكي و شجاعان را به اشخاص عادي تبديل كنند … اين بار نوبت جادوگر بود كه يك تنگ ديگر را سفارش دهد. (ص 234)

نمونه 9

پس از بررسي محتويات سومين تنگ گفت:

بهتر است برويم. به وزش هواي سرد بر صورتم احتياج دارم. بريدا انديشيد:

دارد مست مي كند و مي ترسد. به خودش مي باليد، نسبت به مشروبات، از او مقاوم تر بود و هيچ نمي ترسيد اختيارش را از دست بدهد … جادوگر يك ليوان ديگر نوشيد. اما مي دانست به سرحد ظرفيت خودش رسيده است.

(ص 235)

نمونه 10

گوشه اي را انتخاب كردند و لورندز كوله پشتي اش را روي زمين گذاشت. لباس بريدا و سه بطري باده در داخل آن قرار داشت. ويكا توصيه كرده بود هر كس، شركت كننده يا مهمان، يك بطري باده با خود بياورد. (ص 281)

نمونه 11

تعدادي در اطراف آتش مي رقصيدند و برخي ديگر نيز اولين بوسه هاي حاصل از الكل خود را ارائه مي كردند (287)

رابطه نامشروع
نمونه 1

گفت ( جادوگر) به خانه من برويم من چاي مي گذارم و تو پرسشهاي بزرگ زندگي ات را براي من خواهي گفت. بريدا ترديد كرد او مرد جذابي بود خودش هم زن جذابي بود مي ترسيد آن شب همه آموخته هايش را در هم بريزد. به خودش گفت بايد خطر كنم (ص152)

نمونه 2

چون كسي كه با نيروي جنسي روبرو مي شود مي داند در برابر چيزي قرار دارد كه تنها هنگامي با اوج شدت اش در آن موفق خواهد شد كه اختيار برخود را از دست بدهد به ديگري اجازه مي دهيم كه نه تنها با جسم ما كه با سراسر شخصيت ما رابطه برقرار كند.

اين نيروي هاي ناب زندگي هستند كه مستقل از ما با يكديگر ارتباط مي يابند و بنا بر اين ديگر نمي توانيم پنهان كنيم كه كيستيم. (ص191)

نمونه 3

اين نيرو همواره همان توانايي نفرين ساحران به طور عام و زنان به طور خاص است.

تمامي كساني كه روي اين سياره وجود دارند، اين نيرو را مي شناسند. همه مي دانند كه ما زنان، نگاه بانان بزرگ اسرار هستيم … چرا كه اين نيرو به خاطر ما بيدار شده است … هر كس اين نيرو را لمس كند، اگر چه ناخواسته، تا پايان زندگي اش به آن متصل مي شود. مي تواند يك ارباب يا يك برده باشد … مي تواند قتل عام شود، تحقير شود، مخفي گردد … اما يك چيز ممكن نيست: در لحظه اي كه كسي با اين نيرو آشنا مي گردد، ديگر هرگز، تا پايان عمرش نمي تواند آن را از ياد ببرد و اين نيرو چيست؟

ويكا پاسخ داد:

«ديگر سؤال هاي احمقانه نپرس چون مي دانم كه مي داني چيست» بريدا مي دانست. نيروي جنسي. (ص 189)

نمونه 4

شايد شيوه مرسوم استفاده از نيروي جنسي را بداني، اما اين به معناي شناختن نيرو نيست. چه مرد و چه زن، در برابر نيروي جنسي كاملاً آسيب پذير هستند، چون در آن لذت و ترس به يك اندازه اهميت دارند. (ص 191)

نمونه 5

مهم نيت كه در نيروي جنسي، در جستجوي حكمت هستي يا لذت، هميشه يك تجربه جامع خواهد بود چون اين تنها فعاليت انسان است كه به طور هم زمان، بر حواس پنج گانه اثر مي گذارد، يا بايد اثر بگذارد. تمامي مجراهاي شخص به ديگري متصل مي ماند. در لحظه اوج، حواس پنج گانه ناپديد مي شوند و وارد جهان جادو مي شويم؛ ديگر نمي توانيم ببينيم، بشنويم، بچشي، لمس كنيم يا ببوييم. در طول آن چند ثانيه هاي طولاني همه چيز ناپديد مي شود خلسه اي جايگزين آنها مي شود. خلسه اي كاملاً برابر خلسه اي كه عرفا پس از سالها پرهيزگاري و رياضت به آن مي رسند … آن چه شخص را به سوي ين خلسه مي راند، حواس پنج گانه هستند.

هر چه تحريك اين حواس شديدتر باشد اين رانش نيز نيرومندتر و خلسه تو عميق تر خواهد بود.

مي فهمي؟ (ص 202)

نمونه 6

وقتي ديگري را لمس مي كني، كاري كن كه هر پنج حس تو فعال باشند. چون نيروي جنسي حيات خودش را دارد. از هنگامي كه آغاز به فعاليت مي كند، ديگر نمي توان آن را مهار كرد، اوست كه تو را در اختيار خواه گرفت و باري كه تو بر آن مي افزايي، ترس ها، تمناها و حساسيتهايت، در تمام مدت باقي خواهند ماند. به خاطر همين اشخاص دچار ناتواني مي شوند. در يك رابطه، تنها عشق و حواس پنج گانه فعال شده ات را بيدار نگاه دار. فقط در اين صورت رابطه با خداوند را تجربه خواهي نمود. (205) جنسيت خدا نمونه مي بايست دوباره متقاعد مي شد كه تنها در جستجوي يك هدف است و به هر صورت به آن دست خواهد يافت. چون خداوند پيش از مرد بودن، زن بوده است.

(ص 199)

7. والكري ها
اشاره

ترجمه: سوسن اردكاني، انشارات نگارستان كتاب، چاپ سوم، تهران 1388 اين كتاب با عنوان فرشته نگهبان توسط ميترا ميرشكار نيز ترجمه شده است.

درباره كتاب كوئليو كتاب والكري ها را بر مبناي رويدادهاي واقعي كه بر او و همسرش گذشته و تجربه هاي عجيب از ارتباط با جهان جادو در طي چهل روز زندگي در صحرا نوشته شده است.

اما نام اين كتاب از يك اسطوره ديرين گرفته شده كه مفهومي نمادين در ميان فرهنگهاي اروپاي شمالي دارد. پائولو كوئليو در اين كتاب فقط از جادو سخن مي گويد. اين كتاب حاوي تجربيات پائولوست در زمينه جادو و چگونگي فرا گيري آن. بنا بر اين ما تمام نمونه هايي كه در اين كتاب، به جادو اشاره دارد را ذكر مي كنيم. قبل از بر شمردن نمونه ها چند نكته قابل ذكر است.

نكته اول
اشاره

در برخي از فرازهاي اين كتاب پائولو از مراسمي سخن مي گويد كه شباهت هاي زيادي به مراسم جادوي شيطان پرستان دارد و به اعتقاد من همان مراسم شيطان پرستيست و چون پائولو خود را يكي از برگزار كنندگان اين مراسم مي داند مي توان او را يك شيطان پرست دانست،

نمونه

پائولو و شريكش همه كار كرده بودند. با درآمدشان از راه موسيقي يك قطعه زمين نزديكي ريو دوژا نيرو خريدند تا در آن جا آنچه را كه تقريباً صد سال پيش جانور سعي كرده بود در سفالوي سيسيل برقرار كند احيا نمايند … جانور به همه مي گفت كه شماره اش 666 است و اضافه مي كرد كه براي ايجاد دنيايي آمده كه ضعيف در خدمت قوي باشد و تنها قانونش اين باشد كه هر كه هر كاري دلش مي خواهد انجام دهد. (ص 138) اين انديشه هم اكنون توسط شيطان پرستان ترويج مي شود.

نكته دوم

پائولو در اين كتاب در مواقعي از خدا چنان سخن مي راند كه گويي او ضعيف و ناتوان است، استاد از پائولو مي پرسد چرا از روي نسخه اصلي كتابت چند نسخه ديگر تهيه نكردي؟ در پاسخ پائولو مي گويد:

تا خدا فرصت داشته باشد كه اگر بخواهد آن را از بين ببرد. (ص 27)

نكته سوم

شراب و شراب خواري يكي از پايه هاي ثابت كتب پائولوست و در اين كتاب نيز از آن به نيكي ياد كرده و شراب خواري خود را علناً بيان مي كند.

1. نمونه هاي جادوگري در كتاب والكري ها
نمونه 1

زن فكر كرد … بايد با يك مهندس ازدواج مي كردم. هرگز به زندگي با پائولو عادت نكرده بود:

سفرهاي ناگهاني، جستجوي راه هاي مقدس، يا شمشير، يا حرف زدن با فرشتگان، انجام هر كاري كه به درد پيشرفت در جادوگري بخورد … فكر كرد. (ص 34)

نمونه 2

به ياد اولين ديدارشان افتاد يك هفته بعد با ميز كار هنري اش به آپارتمان او نقل مكان كرده بود.

دوستانشان مي گفتند كه پائولو جادوگر است و كريس شبي به كشيش كليساي پروتستان خود تلفن زده از او تقاضاي كرده بود كه برايش دعا كند.

(ص 35)

نمونه 3

آن شب وقتي پائولو و كريس دوباره با هم تنها شدند پائولو ديگر طاقت نياورد و رازي را كه كريس قبلاً مي دانست فاش كرد:

اين كه هفت سال از عمرش را وقف جادوگري كرده بود (ص 36)

نمونه 4

كريس آن روز را به ياد مي آورد، در آن روز پائولو گريه كرده بود گفته بود كه او را صدا مي زنند اما نمي داند كه چطور پاسخ دهد پرسيده بود:

آيا بايد دوباره به سراغ جادوگري بروم؟

كريس پاسخ داده بود:

بله بايد بروي. (ص 36)

نمونه 5

تنها چيزي كه كريس مي دانست اين بود كه پائولو احساس مي كرد بايد با فرشتگان حرف بزند همين و بس … كريس گفت:

ما اين كار را انجام خواهيم داد. پائولو با لبخندي پاسخ داد:

به خاطر اين كه گفتي ما ممنونم، اما اين جا من ساحرم. (ص 39)

نمونه 6

كريس عادت كرده بود كه همراه پائولو به جاهايي برود … جاده سانتياگو را مي شناخت و به خاطر روابط شان درباره جادوي جنسي مطالب زيادي آموخته بود.

اما همين و بس. (ص 51)

نمونه 7

پائولو فكر كرد:

چرا اينها را مي گويد؟ نكند يادش رفته كه خود من استاد جادوگري هستم (ص 83)

نمونه 8

جين خواب فرشته محافظش را ديده بود و فرشته اش از او خواسته بود كه آن زن (كريس همسر پائولو ) را وارد راه جادو كند.

فقط او را وارد كند بقيه كارها را شوهرش انجام مي داد. (ص 84)

نمونه 9

بارها كساني را ديده بود كه در اتومبيل خود در وسط سرو صدا و شلوغي ترافيك با خود حرف مي زدند، بدون اين كه بدانند كه يكي از پيچيده ترين فرايندهاي جادوگري را انجام مي دهند اما از بس اين كار ساده است فقط كافيست كه انسان در جاي آرامي بنشيند و به افكاري كه از ته ذهن سر بر مي آروند توجه كند.

(ص 98)

نمونه 10

وقتي فهميدم كه تنها كاري كه براي حرف زدن با فرشته ام لازم است، راه باز كردن است علاقه ام از بين رفت. اين ديگر نه يك مبارزه جويي بلكه كاري بود كه خيلي خوب بلد بودم. فهميدم كه دارم به آخر راه جادوگري مي رسم. ناشناخته بيش از حد برايم آشنا شده. (ص 117)

نمونه 11

كريس ماتش برد. پائولو اسم رمز خود را گفته بود.

تعداد انگشت شماري اين راز را مي دانستند. چون فقط با استفاده از اسم رمز يك ساحر مي تواند به او صدمه بزند. (ص 118)

نمونه 12

تنها كاري كه بايد انجام دهد، گوش دادن به كلمات اين ترانه است.

در واقع ترانه نبود بلكه ذكر مربوط به يك از مراسم جادوگري بود كه كلمات جانور كتاب مكاشفه را آهسته در متن مي خواندند. (ص 138)

نمونه 13

كساني كه در دنياي موسيقي بودند و اشخاصي كه با دنياي جادوگري سر و كار داشتند آه آنان ( پائولو و دوستش رائول) را مي شناختند. (ص 139)

نمونه 14

او شش سال تمرين جادوگري كرده بود، همه آيين ها را انجام داده بود.

مي دانست كه جادوگري چيزي جز تلقين نيست، يك اثر توهم زاست كه قوه تخيل را به بازي مي گيرد.

(ص 142)

نمونه 15

اين صحنه خيلي ناراحت كننده بود پائولو خود را مسوؤل تمام اين اتفاقات مي دانست زيرا اين دختر را دوست داشت و مراسم جادوگري را به او آموخته بود و به او اطمينان داده بود كه به هر چه دلش مي خواهد مي رسد و همه چيز روز به روز بهتر مي شود. (ص 147)

نمونه 16

پائولو در اوج موفقيت بود هر چند كه تعداد انگشت شماري از مردم با اسمش آشنا بودند و او مدام مي گفت كه همه اينها نتايج آن مراسم، مطالعات اسرارآميز و قدرت جادوست (ص 149)

نمونه 17

هيچ ترديدي نداشت كه در كارش در عشق و در راه سحر و جادو مشكلاتي به قول وال هالا جدي يا گذرا در برابرش قد علم مي كرد. (ص 159)

نمونه 18

پائولو گفت:

همه چيز در زندگي يك آيين است چه براي ساحران و چه براي كساني كه هرگز اسم سحر و جادو هم به گوششان نخورده است … كريس مي دانست كه كساني كه در راه سحر و جادو هستند آيين خودشان را دارند. (ص 184)

نمونه 19

پائولو شعار معبدي ها را تكرار كرد … او در مقابل آييني كه همه آيين ها را از بين مي برد قرار داشت اين براي يك ساحر لحظه مقدسي است.

(ص 193)

نمونه 20

خودت ديده اي كه من ذهن مردم را مي خوانم، كاري مي كنم كه باد بوزد، آيين هايي را كه لازمه آنها قدرت است انجام مي دهم من در عمرم بارها كاركرد جادو را چه به قصد شر بوده و چه به نيت خير ديده ام در اين به اره كوچك ترين ترديدي ندارم. (ص 225)

نمونه 21

من كه دنبال يك زندگي مثل بقيه مردم مي گشتم، با يك ساحر ازدواج كردم، ساحري كه من حتي با قوانيني كه بر دنيايش حكومت مي كند، آشنايي ندارم، شخصي كه فقط وقتي خودش را زنده حس مي كند كه رو در رو مبارزه اي قرار گرفته باشد.

كريس به چشمان پائولو نگاه كرد و پرسيد:

آيا جي ساحري به مراتب قدرتمندتر از تو نيست؟

پائولو پاسخ دادش:

به مراتب خردمندتر … به مراتب با تجربه تر (ص 226)

نمونه 22

از نظر او پائولو مردي بود كه انگشتر سنت ماه را در دست داشت ساحري كه اسرار ماوراي درك انساني را مي دانست، ماجراجويي كه مي توانست به همه چيز پشت پا بزند تا به جستجوي فرشتگان برود. (ص 243)

2. هوس، انسان را از خدا دور نمي كند

نمونه

او هوس را براي خود مجاز مي دانست. از فرشته اش آموخته بود كه چنين چيزهايي هيچ كس را از خدا يا از وظيفه مقدسي كه در زندگي خود بايد انجام دهد دور نمي كند.

(ص 210).

8. كوه پنجم
اشاره

ترجمه: سوسن اردكاني، نگارستان كتاب، تهران، سوم 1389 درباره كتاب كوه پنجم حكايت الياس پيامبر است كه براي حفظ جان خود از شهر مي گريزد و به شهر اكبر و به خانه بيوه جواني پناه مي برد. كم كم عشق زن جوان در دل الياس شروع به جولان مي كند.

زماني كه الياس جريان علاقه خود به آن خانم را ابراز مي كند شهر اكبر مورد چپاول سربازان دشمن قرار مي گيرد و آن زن كشته مي شود و تمام شهر ويران مي گردد. الياس به كمك پيرزنها و پيرمردهاي به جاي مانده شهر را دوباره مي سازد. پائولو سعي دارد در اين نوشته خدا را به چالش بكشد و در جاي جاي اين كتاب شبهه هايي درباره وجود خدا، قدرت خدا، عدالت خدا مطرح نموده و هيچ پاسخي ارائه نمي كند.

نكته ديگري كه در اين كتاب زياد به چشم مي خورد اينست كه جايگاه پيامبر بسيار متزلزل و ناتوان شناسانده مي شود.

1. شكايت الياس پيامبر به خدا و عدالتش
نمونه 1

من به خدايي خدمت كرده ام كه حالا مرا در دست دشمنانم به حال خود رها كرده است.

(ص 29)

نمونه 2

خدا كيست؟

آيا او كسيست كه شمشير سرباز را نگه مي دارد:

همان شمشيري كه كساني را كه به دين پدران ما خيانت نمي كنند، مي كشد؟ آيا او بود كه يك پرنس خارجي را بر تخت سلطنت كشور ما نشاند تا اين همه بدبختي بر نسل ما نازل شود؟ آيا خدا مؤمنان بي گناهي را كه از شريعت موسي پيروي مي كنند مي كشد؟ (ص 30)

نمونه 3

اگر او ( خدا) قادر مطلق است چرا رنج را از كساني كه دوستش دارند دور نمي كند؟ چرا به جاي اين كه قدرت و شكوه را به دشمنان خود عطا كند دوستداران خود را نجات نمي دهد؟ (ص 31)

نمونه 4

الياس فكر كرد:

انسان براي اين به دنيا آمده كه به تقدير خود خيانت كند.

خدا فقط تكاليف غير ممكن را در دل انسان ها قرار مي دهد چرا؟ شايد به خاطر اين كه عادات و رسوم حفظ شود. (ص 50)

نمونه 5

اما خدا به من گفت كه به اينجا مي آيم و تو را پيدا مي كنم او كارهايي كرده كه باعث شده به حكمتش شك كنم. (ص 61)

نمونه 6

الياس سر به زير افكند.

او خود سزاوار هر رنجي كه بتواند تحمل كند مي دانست زيرا خداي يگانه او را به حال خود رها كرده بود.

(ص 77)

نمونه 7

خدايا چرا مرا براي اين كار انتخاب كردي؟ مگر نمي بيني كه من نمي توانم كاري را كه تو از من خواسته اي، انجام دهم؟ (ص 77)

نمونه 8

فرشتگان از آسمان نازل مي شدند و خدا با من حرف زد تا اين كه پي بردم كه او عادل نيست و انگيزيه هايش هميشه فراتر از حد درك من است.

(ص 216)

نمونه 9

آن خدا را فراموش كن او دور است و معجزاتي را كه از او انتظار داريم ديگر انجام نمي دهد. (ص 219)

نمونه 10

بهترين سالهاي جواني ام را وقف خداي بي فكري كرده ام كه مدام امر و نهي مي كند و هميشه هر كاري را به روش خودش انجام مي دهد من ياد گرفته ام كه تصميماتش را بپذيرم و … اما پاداش وفاداري ام اين بود كه قالم گذاشت و فداكاري ام نديده ماند تلاشم براي پيروي از مشيت خداوند متعال به مرگ تنها زني كه به او دل باختم منجر شد.

(ص 220)

نمونه 11

بارالها اين نبرد نه بين آشوريان و فينيقيان بلكه بين من و تو بود.

پيشاپيش درباره اين نبرد عجيب چيزي به من نگفتي و مثل هميشه تو پيروز شدي و شاهد تَجَلِّي اراده خويش گشتي تو هم زني را كه عاشقش بودم از بين بردي و هم شهري را كه وقتي از وطنم دور افتاده بودم به من پناه داد. (ص 221)

نمونه 12

حالا كه او ( خدا) فراموشمان كرده بايد فراموشش كنيم رسالت من انجام كاريست كه تو از من خواسته اي. (ص 224)

نمونه 13

تنها آرزويم اينست كه نظمي به اين شهر ببخشم تا به خدا نشان دهم كه مي توانم با او مقابله كنم و بعد هر جا كه دلم خواست بروم (ص 232)

نمونه 14

او (الياس) سوزاندن (اجسام) را انتخاب كرده بود و با اين كار با خدا و با آداب و رسوم درافتاده بود اما به هيچ وجه احساس گناه نمي كرد چون در مقابل يك مشكل تازه ضرورت داشت كه يك راه حل تازه پيدا شود (ص 241)

نمونه 15

اكبر از ميان ويرانه هايش سر برآورد و من آنچه را كه تو با استفاده از شمشير آشوري ها تبديل به خاكستر و غبار كردي از نو مي سازم. آن قدر با تو دست و پنجه نرم مي كنم تا اين كه مرا بركت دهي. (ص 249)

نمونه 16

با اين حال خدايا يك فهرست طولاني هم از گناهان تو در مقابل خود دارم. تو بيش از حد انصاف به من رنج دادي زيرا كسي را كه دوست داشتم از اين دنيا بردي شهري را كه مرا پذيرفت نابود كردي، در جستجويم سرگشته ام كردي به خاطر خشونتي كه با من به خرج دادي چيزي نمانده بود كه عشقم به تو را از ياد ببرم زيرا در تمام اين مدت با تو مبارزه كردم با اين حال مرا لايق اين مبارزه نمي داني … امروز روز آشتي خدا با بشر است تو مرا ببخش و من هم تو را خواهم بخشيد تا باز هم به راه خود در كنار هم ادامه دهيم. (ص 252)

2. …
نمونه

چقدر احمقانه است كه آدم در بيست و سه سالگي و در حالي كه هنوز با عشق زني آشنا نشده بميرد.

3. پايين آوردن شأن پيامبر
نمونه 1

شايد مردم اين را هم بگويند كه من در صدد از بين بردن خدايان محافظ آسمان و زمين برآمده ام اين حكايت به زودي از مرزهاي اسرائيل هم مي گذرد و ديگر تا ابد فكر ازدواج با زني به خوشگلي زن هاي لبناني را از سرم بيرون كنم. (ص 46)

نمونه 2

به اطراف خود نگريست. دنبال شميشري مي گشت كه با آن به زندگي خود پايان دهد اما آشوريان هر سلاحي را در اكبر با خود برده بودند به فكر افتاد كه خودش را در شعله هاي آتشي كه خانه ها را مي سوزاند بيفكند اما از دردش ترسيد. (ص 197)

4. شراب خواري شهروندان عامل بزرگي يك شهر و توليد بيشتر معرفي مي شود
نمونه

يك بار الياس از او (حاكم) خواست كه مصرف شراب و آبجو را ممنوع كند زيرا بيشتر دعواهايي كه براي حل و فصلشان به او مراجعه مي شد، مربوط به پرخاشگري اشخاص مست بود.

حاكم به او گفت كه يك شهر در صورتي مي توان بزرگ دانست كه از اين قبيل اتفاقات در آن رخ دهد … از آن گذشته اين شهر به خاطر توليد يكي از بهترين شراب هاي دنيا شهرت داشت و اگر خود اهالي محصولشان را مصرف نمي كردند خارجي ها به آن شك مي كردند الياس به تصميم حاكم احترام گذاشت و قبول كرد كه مردم وقتي شاد باشند توليد را بيشتر مي كنند.

(ص 126)

9. يازده دقيقه
اشاره

ترجمه: كيومرث پارساي، نشر ني نگار، چاپ اول، تهران 1385 درباره كتاب كتاب يازده دقيقه درباره دختري برزيليست كه براي مشهور شدن و يافتن عشق مورد نظر خود، دست به ماجراجويي مي زند و به سفر مي رود. او پس از مدتي متوجه مي شود كه يكي از راه هاي پولدار شدن و رسيدن به آرزوها مي تواند روسپي گري باشد.

بنا بر اين دست به چنين كاري مي زند. داستان اين كتاب حاصل تجربيات اين دختر است كه در طول يك سال در كشوري غريب مشغول روسپي گري است.

او با افراد مختلفي آشنا مي شود و متوسط هر شب با سه نفر رابطه دارد. كوئليو در اين كتاب سكس خفي را ترويج مي دهد و نه تنها روسپي گري را كاري غير اخلاقي نمي داند بلكه آن را مقدس بر مي شمارد و تلاش دارد اين كار زشت را، زيبا و توجيه پذير جلوه دهد. نام كتاب را بر اساس اعتقاد خود كه يك رابطه موفق جنسي يازده دقيقه طول مي كشد، يازده دقيقه نهاده است.

1. روابط دختر و پسر
نمونه

در پانزده سالگي عاشق پسري شد كه او را در مراسم هفته مقدس ديده بود.

اين بار ديگر اشتباه دوران كودكي را تكرار نكرد. آنها با هم حرف زدند دوست شدند به سينما رفتند و در همه مراسمي كه برگزار مي شد، كنار يكديگر بودند. دخترك خيلي زود متوجه شد كه عشق همواره با غيبت معشوق عجين است نه با حضور او. (ص 17)

2. روابط نامشروع
نمونه 1

نخستين تماس زندگي … شايد آن لحظه را هم در رؤيا ديده باشد.

منظره زيبايي داشت. پرندگان دريايي در فضا بودند خورشيد مي درخشيد و صداي موسيقي از مسافتي دور به گوش مي رسيد. ماريا آنچه را كه بارها در ذهن تكرار كرده بود بر زبان آورد. جوان خيلي زود خود را كنار كشيد. (ص 18)

نمونه 2

همه مي خواستند بدانند بين آنها چه گذشته است.

همه كنجكاو بودند و ماريا طعم زبان پسرك را بهترين لحظه آن گردش ناميد. يكي از دختران خنديد و پرسيد:

دهانت را باز نكردي؟ احساس نا اميدي وجود دخترك را در بر گرفت. - چرا؟ - براي زبانش … - مگر تفاوتي مي كند؟ - نمي دانم … به نظر يكي از اصول همين است.

(ص 20)

نمونه 3

دوبار ديگر عاشق شد.

اين بار لااقل نحوه بوسيدن را بلد بود، با اين وجود رويدادهاي ديگري موجب قطع ارتباط با آنها شد.

(ص 22)

نمونه 4

در يكي از ملاقات هايش در حالي كه از باكره ماندن در ميان ساير دوستانش خسته و نگران مي نمود، خود را تسليم كرد. هيچ احساسي در آن رابطه وجود نداشت.

(ص 25)

نمونه 5

نمي دانست تا چه زماني مي توانست رييس خود را تنها با اين وعده كه سر انجام روزي با او نزديكي خواهد كرد فريب بدهد. (ص 30)

نمونه 6

اين امر موجب شگفتي دخترك شد.

زيرا تا آن لحظه تصور مي كرد ريي تنها براي خوابيدن با او بي تابي مي كند.

(ص 31)

نمونه 7

مرد سويسي با چهره اي خندان بازوي ماريا را گرفت و به يك تاكسي كه در انتظار آنها بود اشاره كرد. دخترك به ياد يكي از جملات مترجم افتاد:

با اين حال اگر تصميم ديگري داشته باشد و تو هم موافق باشي قيمت يك شب، سيصد دلار است … از اين كمتر نگير … (ص 39)

نمونه 8

ماريا مقدار زيادي نوشيد. مي ترسيد مرد سويسي پيشنهاد بكند كه خجالت آور باشد.

با اين حال دخترك تصور مي كرد حتي اگر كسي سابقه انجام دادن آن كار را نداشته باشد نمي تواند در برابر دريافت سيصد دلار، مقاومت كند.

(ص 40)

نمونه 9

وقتي نزد مأمور امنيتي رفت او را بسيار گرفتار ديد. او در حال گول زدن يك زن آلماني بود كه با سينه هاي برهنه در ساحل راه مي رفت. (ص 49)

نمونه 10

آنگاه به پسري انديشيد كه از او مداد خواست بعد به پسر بعدي به ياد ريودوژا نيرو افتاد كه براي شناختن آن مرداني را به خود راه داد كه در ازاي هيچ از او سوء استفاده كردند.

به شهوت ها و عشق هاي بي حاصل (ص 78)

نمونه 11

دختر زيبايي هستي هزار فرانك به تو مي دهم به شرط اينكه به هتل بيايي و در آنجا با هم مشروب بنوشيم. ماريا همه چيز را فهميد. (ص 76)

نمونه 12

پس از مدتي كه به اندازه ابديت طول كشيد ماريا گفت:

گفتي در ازاي هزار فرانك؟

از لحن خودش دچار شگفتي شد مرد عرب كه از دادن چنان پيشنهادي پشيمان شده بود پاسخ داد:

بله ولي ديگر نمي خواهم … پول غذا را بپرداز تا براي نوشيدن مشروب به هتل تو برويم. همه چيز دقيقاً همانطور كه انتظار مي رفت اتفاق افتاد همراه مرد عرب به هتل رفت پول گرفت و همچون افراد ثروتمند با تاكسي تا محل اقامت خود رفت (ص 79)

نمونه 13

زماني كه به دقت بررسي مي كنم متوجه مي شوم كه احساس گناه ندارم. بيش از اين دختراني را ديده بودم كه به خاطر دريافت مبلغي پول با مردان به بستر مي روند. انگار زندگي راه حل ديگري برايشان در نظر نگرفته است.

(ص 81)

نمونه 14

حتي در مدتي كمتر از نيم ساعت هزار فرانك سويس مي پردازند … (ص 85)

نمونه 15

مرد تنها براي ارضا شدن، هزار فرانك نمي پردازد بلكه مي خواهد شاد باشد من هم همين را مي خواهم همه مردم همين را مي خواهند … (ص 89)

نمونه 16

بنا بر اين مجبور بود نخست چگونگي ارتباط با جنس مخالف، لذت بخشيدن و در ازاي آن پول دريافت كردن را ياد بگيرد.

(ص 91)

نمونه 17

در اينجا بايد از سه قاعده پيروي كني: نخست، عاشق كسي كه با او كار يا نزديكي مي كني نشوي … (ص 94)

نمونه 18

اگر از جمله مشتريان ويژه محسوب نشود و معشوقي انحصاري نداشته باشد به سوي يكي از دختران حاظر در آنجا مي آيد و مي پرسد چيزي براي خوردن يا نوشيدن مي خواهد يا نه … (ص 95)

نمونه 19

مأموران بهداشت هر ماه براي گرفتن خون به منظور آزمايش تندرستي دختران به كو پاكابانا مي آيند تا مانع سرايت بيماري هاي مقاربتي به ديگران شوند. استفاده از داروهاي ضدبارداري، اجباري است؛ هر چند براي كنترل حسن انجام اين كار، مسوؤليتي وجود ندارد. هرگز نبايد رسوايي به بار آيد. (ص 95)

نمونه 20

مشتري براي اين كه حرفي بزند، دختر را به هتل اقامت خود دعوت مي كند.

قيمت پذيرش دعوت سيصد و پنجاه دلار است كه پنجاه دلار آن، به عنوان پول ميز نصيب ميلان (صاحب ميخانه)

مي شود. اين شغل كاملاً قانوني است و دارندگان مجوز قضايي، هرگز در آينده متهم به ازاله بكارت دختران و زنان براي رسيدن به اهداف سود جويانه نمي شوند … (ص 96)

نمونه 21

هيچكس براي رفتن به بستر با يك زن، هزار فرانك نمي پردازد. (ص 96)

نمونه 22

اگر آنها بتوانند روزي سه بار با مردي بيرون بروند … آه … دستمزد آنان، تقريباً در هر چهار ساعت معاد ل دو ماه كار در فروشگاه پارچه است … تنها نياز به حضور در يك ميخانه، رقصيدن و ايجاد ارتباط دارد … آه … اگر از داروهاي ضد بارداري استفاده كند خطري ندارد … (ص 99)

نمونه 23

مرد از ماريا دعوت مي كند كه به بيرون بروند … به هتل … سيصد و پنجاه فرانك … پس از انجام عمل، ماريا دوش مي گيرد … مرد نگاهي غريب به او مي اندازد و توضيح مي دهد كه هرگز كسي اين كار را نكرده. (ص 101)

نمونه 24

- بايد در بستر زياد ناله كني. اين امر موجب مي شود مشتري دائمي به دست بياوري؟

چرا؟

مگر آنها تنها براي ارضا و شاد شدن پول نمي دهند؟

- نه … اشتباه مي كني مرد در لحظه ايجاد ارتباط احساس مردانگي نمي كند، هنگامي اين احساس به او دست مي دهد كه بتواند يك زن را ارضا كند.

مردي كه بتواند به يك زن روسپي لذت ببخشد احساس مردانگي خواهد كرد. (ص 107)

نمونه 25

ماريا با مردان زيادي همبستر شد.

هرگز به سن و سال آنها و لباسي هايي كه مي پوشيدند اهميت نمي داد. (ص 109)

نمونه 26

چيزهاي زيادي در آن مدت ياد گرفته بود از مشتريان مي خواست از حفاظ مخصوص استفاده كنند؛ براي دريافت انعام مناسب بيشتر از هميشه از خود صداهاي ناشي از رضايت در مي آورد و به لطف نصايح «نياح» هر آه و ناله اضافي، پنجاه فرانك مزد برايش به همراه داشت. پس از برخاستن از بستر، دوش مي گرفت تا آرامش روحي به دست بياورد … ولي هرگز بوسه اي به كسي نمي داد. (ص 112)

نمونه 27

مردم سوئيس خجالتي و خود دار هستند … البته اين يك دروغ بزرگ است زيرا ماريا مي دانست كه آنها در كو پاكابانا و در بستر، افراد پررو، شاد و داراي صفاتي همچون ساير مردم دنيا هستند.

(ص 113)

نمونه 28

ترس از ناتواني احتمالي جنسي و نداشتن نشانه مردانگي آن هم در برابر يك روسپي معمولي كه به او پول مي دادند نيز در چشمانشان هويدا بود … ولي اگر به يك روسپي پول مي پرداختند و به دليل ناتواني جنسي نمي توانستند با او همبستر شوند ديگر قدم به آن مي خانه نمي گذاشتند … ماريا انديشيد:

من بايد شرمنده شوم كه نمي توانم يك مرد را برانگيزم، نه آنها … (ص 117)

نمونه 29

ماريا! در طول شب؟ چرا اغراق مي كني؟

… در طول چهل و پنج دقيقه! … اگر زمان درآوردن لباس، نوازش هاي دروغين، گفتگوهاي بيهوده و دوباره پوشيدن لباس را از اين مدت كم كنيم تنها يازده دقيقه باقي مي ماند. يازده دقيقه دنيا بر اساس پديده اي مي گردد كه تنها يازده دقيقه طول مي كشد و به خاطر همين يازده دقيقه، در روزي كه بيست و چهار ساعت دارد با احتساب اين كه همه مردان روي زمين هر روز با همسرانشان نزديكي كنند، چيزي جز بيهودگي نيست. (ص 118)

نمونه 30

آنچه در طبيعت پيشرفت مناسبي نداشت … دقيقاً همان چيزي بود كه ماريا به آن اشتغال داشت: سكس. (ص 119)

نمونه 31

با خودش عهد كرده بود تنها شش ماه ديگر آن روزمرگي را تحمل كند.

كو پاكابانا؛ پذيرفتن نوشيدني، رقصيدن، هتل، پول را پيش از عمل گرفتن، گفتگوهاي بيهوده، دست روي نقاط حساس نهادن، هم روح و هم بدن، همدردي كردن، دوست بودن در طول نيم ساعت كه آن مدت يازده دقيقه صرف مي شود. (ص 119)

نمونه 32

سپاس گذارم … اميدوارم تو را هفته آينده ببينم … تو واقعاً يك مرد هستي … بقيه ماجرا را هفته آينده بگو … چه انعام خوبي … هر چند لازم نبود، چون با تو بودن لذتي با ارزش تر از پول دارد … (ص 119)

نمونه 33

در هر دو ازدواج خوشحال بودم. به من خيانت شد و من هم خيانت كردم؛ درست مثل همه زوج هاي معمولي. ولي پس از مدتي احساس كردم ديگر از سكس لذت نمي برم. (ص 143)

نمونه 34

ماريا دست رالف را روي كمرش احساس مي كرد. صورتشان را به هم چسبانده بودند … چه موقع قرار بود به هتل بروند احتمالاً در اين مورد مشكلي وجود نداشت زيرا رالف گفته بود كه علاقه اي به خواب ندارد … رايحه بدن او را احساس مي كرد و لذت مي برد … خود را در انتظار او مي ديد و … لذت نمي برد … امشب او را با خودم مي برم به اندازه سه مشتري پول مي دهم. صاحب ميخانه شانه بالا انداخت. انديشيد سر انجام دختر برزيلي به دام عشق افتاده است.

(ص 160)

نمونه 35

چون شب را با كساني به سر مي بري كه مي كوشي به هيجان بيايند، چون انرژي خودت را صرف مي كني تا به خودت ثابت كني كه مي تواني دنيا را بفريبي … بنا بر اين هرگز نمي داني تنهايي چيست … (ص 163)

نمونه 36

درباره خواب فكر نمي كنم بتوانم چيزي به تو بياموزم … من مرداني را مي شناسم كه پول مي دهند تا آنچه را خودشان مي خواهند انجام دهند نه آنچه را من مي خواهم. (ص 164)

نمونه 37

پيش از آن مردان ديگري نيز رفتاري همچون رالف با ماريا داشتند و چون ناتواني جنسي داشتند از دخترك مي خواستند با آنها مثل كودكان رفتار كند.

عده اي دلشان مي خواست او را به همسري برگزينند زيرا زنانشان با مردان ديگر رابطه داشتند. ماريا با اينكه هنوز مشتري ويژه نديده بود ولي هوس هاي موجود در روح انسان را مي شناخت … هر چند همه آن مردان هميشه با ماريا پول مي دادند و انرژي او را مي گرفتند ولي به هر حال در اين ارتباطات آموخته هاي دخترك كم نبود.

(ص 165)

نمونه 38

عده اي از مردم رژيم لاغري مي گيرند، كلاه گيس بر سر مي گذارند ساعت ها در آرايشگاهها مي مانند، بدن سازي مي كنند، لباس هاي تحريك كننده مي پوشند و به انواع ترفندها متوسل مي شوند … و زماني كه به بستر مي روند … تنها يازده دقيقه و بس … (ص 174)

نمونه 39

جسم انسان مي آموزد كه به ربان روح سخن بگويد. اين پديده را همخوابگي مي نامند همين موضوع را مي توانم به مردي هديه كنم كه روح را به من باز گرداند … هر چند شاد اهميت آن را نداند. آنچه او از من مي خواهد همين است … (ص 178)

نمونه 40

مردان وارد شدند … روس ها سوئيسي ها آلماني ها … مديراني هميشه گرفتاركه حاضر بودند براي گران ترين روسپي ها در گران ترين شهرهاي جهان پول بپردازند … ماريا خوشحال بود.

آن شب مجبور نبود با كسي باشد رايحه ناخوشايندي را استشمام كند و در حمامي كه آب آن گاهي سرد بود دوش بگيرند. (ص 180)

نمونه 41

مي داني چرا اين كار را مي كنم چون لذتي بالاتر از آشنا كردن يك فرد با دنيايي ناشناخت و تازه نيست. برداشتن بكارت او نه از جسمش بلكه از روحش … مي فهمي؟ (ص 186)

نمونه 42

شايد مي خواهم براي يك شب با تو باشم … تنها براي اينكه كاري متفاوت در زندگي يكنواخت خود انجام داده باشم شايد واقعاً يك روسپي هستم كه به دنبال مشتري مي گردد … انگار حواس ماريا پرت شده بود و به فضاي شب گذشته در هتل بازگشته بود … به تحقير … به درد … و به لذت … (ص 195)

نمونه 43

موقعيتي حساس و بحراني بود.

تنها هوس حضور داشت و ديگر هيچ … رالف به ماريا مي نگريست و در ذهن او را نوازش مي كرد … عرق مي ريخت … لطافت و خشونت را احساس مي كرد … فرياد مي زد … مي ناليد. (ص 202)

نمونه 44

تماس بدنها آخرين قطره براي پرتر كردن يك ليوان پر است.

مي تواند ساعتها در كنار معشوق بنشيند و روزها در كنار يكديگر باقي بمانند. مي توانند روزي رقصي را شروع كنند و روز بعد آن را به پايان برسانند … براي لذت بيشتر … اين كار هيچ ربطي به آن يازده دقيقه ندارد. (ص 204)

نمونه 45

البته آن چشمك ناگفتي هاي بسياري داشت. مرا انتخاب كرده، چون زيباتر هستم، چون جوان تر هستم و چون هفته پيش با او بودم، از من رضايت كامل دارد … (ص 208)

نمونه 46

بر خلاف تصورات مشتريان من، نمي توان اعمال سكسي را در هر ساعتي انجام داد. درون هر فرد ساعتي براي سكس وجود دارد و براي ايجاد روابط جنسي بين دو نفر حتماً بايد عقربه هاي ساعت هر دو نفر روي يك شماره مشترك باشد.

(ص 215)

نمونه 47

بايد بفهمند كه سكس فراتر از يك ملاقات ساده است … بايد متوجه شوند كه هم آغوشي بخشي از سكس است نه همه ي آن … در اين رابطه همه چيز اهميت دارد فردي كه مشتاقانه زندگي مي كند از لحظات لذت مي برد و به سكس نمي انديشد.

تنها به دليل لبريز شدن احساسات جنسيست … زيرا ليوان مشروب او به اندازه اي پر شده است كه ممكن است بريزد. (ص 216)

نمونه 48

آن مرد پس از ورود به ميخانه و تعارف كردن نوشيدني، ماريا را براي همراهي برگزيده بود … آن مرد بخت خود را با روسپيان ديگر به آزمايش گذاشته بود، ولي كسي در جلب او موفق نشده بود … در عوض ماريا فردي باهوش، موقعيت شناس و در عين حال بزرگترين رقيب در كو پاكابانا به حساب مي آمد. (ص 233)

نمونه 49

مشتريان مي دانند بابت چيزي پول مي دهند كه مي توانند آن را به رايگان داشته باشند و اين آگاهي آنان را دچار افسردگي و دلتنگي مي كند.

زنان مي دانند چيزي را مي فروشند كه دلشان مي خواهد به رايگان و تنها در ازاي لذت و محبت بدهند و اين آگاهي، ويرانگر است.

(ص 249)

نمونه 50

نه … نبايد بخوابيم. بايد درست در مقابل يكديگر بنشينيم. تنها اندكي نزديك تر تا زانوان من زانوان تو را لمس كند.

هميشه مي خواست اين كار را بكند ولي هرگز آنچه را لازم بود نداشت: زمان … نه با نخستين پسري كه ارتباط پيدا كرد؛ نه با مردي كه براي نخستين بار خود را تسليم او كرد. نه با مرد عرب كه هزار فرانك پرداخت و انتظار داشت ماريا نقش بهتري را ايفا كند.

هر چند براي آنچه از دخترك مي خواست هزار فرانك كافي نبود و نه با ساير مرداني كه جسم او را در نور ديده بودند. (ص 252)

نمونه 51

نكته مهم اين بود كه بسياري از همكارانش از احساس كه در بستر با ساير مردان داشتند و فضيلتهايي كه كسب كرده بودند، حرف مي زند. ولي … همبستر شدن با مردان به او لذتي نمي بخشيد. (ص 261)

نمونه 52

تنها چهار رويداد را تجربه كرده بود:

رقاصه بودن در يك كاباره، ياد گرفتن زبان فرانسوي، كار كردن به عنوان روسپي و عاشق مردي سرگردان شدن … خوشبخت بود هر چند غم داشت. نام غم روسپيگري نبود … سوئيس نبود … پول نبود … رالف هارت ناميده مي شد.

(ص 275)

نمونه 53

مي خواست همسري خوب، مادري مهربان و زني خانه دار باشد ولي در خفا به مردي بينديشد كه در خيابان نگاهي هوسبار به او انداخته بود … حفظ ظاهر … راستي چرا مردم به ظواهر دنيا تا اين اندازه اهميت مي دهند؟

(ص 286)

نمونه 54

هايدي ديگر زني ازدواج كرده داراي سه فرزند … نبود.

او ماجراجويي تازه وارد به ژنو بود … احساس خوشحالي مي كرد كه در كنار آن مرد بود.

انگار آن روز صبح دنيا تغيير كرده بود.

زني بالغ و سي و هشت ساله حيران در وسوسه هاي فريبنده، همه چيز را در دنيا خوب مي ديد … هايدي هتلي را به مرد نشان داد … مرد اصرار مي كرد كه محلي متوسط باشد زيرا صبح روز بعد مي خواست از آنجا برود … (ص 288)

نمونه 55

ديگر به قواعدي كه بين خودمان مرسوم بود نمي انديشيدم … تنها غرايز حاكم بود … هيچ مقدمه اي در كار نبود … روح ما به هم پيوست … گاهي به من مي نگريست، ولي نظرم را نمي پرسيد. واكنش من برايش اهميتي نداشت.

يازده دقيقه به پايان رسيد … ولي كار هنوز ادامه داشت … به ياد نقشهايي افتادم كه ايفا مي كردم … دختري ساده … مادري مهربان … و زني خطرناك … روسپي مقدس. (ص 289)

نمونه 56

تا حالا فكر كرده اي احساس مردان در زماني كه با آنان به بستر مي روي چيست؟

بله فكر كرده ام … (ص 293)

نمونه 57

چگونه مي تواني عاشق يك روسپي باشي؟ نمي دانم … ولي تصور مي كنم چون بدنت نمي تواند مال فرد خاصي باشد پس بايد براي تسخير روحت بكوشم. (ص 295)

نمونه 58

يك كوكتل ديگر … پرسش هايي درباره برزيل … هتل … يك بار ديگر دوش گرفتن … و اين بار بدون شرح به كو پاكابانا باز مي گردد. (ص 101)

3. خود ارضايي
نمونه

تقريباً شش ماه پس از قطع رابطه با آن جوان مادرش دير به خانه آمد و ماريا چون كاري براي انجام نداشت و در تلويزيون هم برنامه جالبي نديد، به جستجوي موهاي اضافي در بدنش برآمد تا با قيچي آنها را بزدايد. همين امر موجب شد كه با اندام خود به تدريج آشنايي پيدا كند.

انگار در عرش سير مي كرد. انديشيد كه براي عاشق شدن، نيازي نيست مردي در زندگي او حضور داشته باشد و مي تواند عاشق خودش شود. (ص 22)

4. راه رسيدن به عشق واقعي تجربه عشق غير واقعي است.
نمونه

اگر به دنبال عشق واقعي هستم، نخست بايد از رفتن به دنبال عشق هاي بي ارزش احساس خستگي كنم. (ص 43)

5. استفاده از مشروبات الكلي
نمونه 1

ماريا مقدار زيادي نوشيد مي ترسيد مرد سويسي پيشنهادي بكند كه خجالت آور باشد.

(ص 40)

نمونه 2

لطفاً باز هم مشروب بريز … مرد عرب ليوان ماريا را پر كرد. (ص 77)

نمونه 3

لطفاً مشروب بيشتري برايم بريز و بگذار بگريم. (ص 77)

نمونه 4

ماريا اشك ريزان پاسخ داد:

لطفاً مشروب بيشتر. (ص 79)

نمونه 5

جام هاي مشروب هزار فرانكي … شايد زياد طول نكشد … (ص 86)

نمونه 6

جرعه اي از مشروبي كه شباهت زيادي به ويسكي داشت نوشيد. به موسيقي برزيلي گوش داد مورد احساس غربت حرف زد. (ص 94)

نمونه 7

تشنه شد.

مي خواست مشروب بنوشد.

مردي تقريباً سي ساله با لباس مخصوص يكي از شركت هاي هواپيمايي در برابرش ظاهر شد:

مشروب مي خوري؟ (ص 100)

نمونه 8

تنها براي مخارج روزانه اجاره اتاق و خريد يك بطري شراب ارزان قيمت كفايت مي كند.

(ص 109)

نمونه 9

كساني كه داراي اميال سركوب شده هستند، نمي توانند اين وحشت را پنهان كنند، بنا بر اين مشروب مي خورند تا با توسل به اين ترفند از ميزان آن بكاهند. (ص 115)

نمونه 10

- اسم من رالف است … رالف هارت … مي تواني به حساب من يك ليوان مشروب بنوشي. - نه، سپاسگزارم. ظاهراً زمان ادامه يافتن ملاقات فرا رسيده بود و مرد مي كوشيد زن را فريب بدهد. - لطفاً دو ليوان مشروب ديگر … (ص 136)

نمونه 11

نمي دانست تا چه حد پيش رفته است.

مشروب را آوردند و گفتگو قطع شد … ولي هنوز دو ليوان مشروب را ننوشيده بودند و اين مي توانست بهانه اي براي ماندن باشد.

(ص 137)

نمونه 12

اگر قصد تحقير كردن من را داري وقت تلف مي كني با اينكه مشروب نامناسبي را تعارف كرده اي ولي محتويات ليوان را تا آخر مي نوشم و بعد از اينجا مي روم. (ص 138)

نمونه 13

ماريا با توجه به اينكه به زودي دوباره تبديل به زني روستايي مي شود و به دليل نوشيدن مشروب و شادي فراوان حاصل از قدرت و آزادي بيان افزود:

خوب فهميدي رالف هارت؟ من از بالا تا پايين و از سر تا پا روسپي هستم و اين مزيت من به حساب مي آيد. (ص 139).

نمونه 14

مرد در كمال شگفتي، يك بطري شراب را باز و جامي هم به ماريا تعارف كرد. (ص 182).

نمونه 15

بار ديگر در اتاق نشيمن هارت بود … آتش در شومينه و شراب … هر دو روي زمين نشسته بودند. (ص 193)

نمونه 16

مي خواست او را در آغوش بگيرد در سكوت به آتش شومينه خيره شود، شراب بنوشد و سيگاري دود كند.

(ص 201)

نمونه 17

همه شمعها روشن بود.

ترنس يكي از آنها را برداشت و روي ميز گذاشت. ليوان ها را پر از مشروب كرد … ماريا با عجله مي نوشيد و مي خورد و در همان حال به هزار فرانك پولي كه در جيب داشت مي انديشيد. (ص 219)

نمونه 18

دستور گرفتن خوب بود زيرا نيازي به فكر كردن نداشت … تنها اطاعت مي خواست … مشروب بيشتري خواست و مرد برايش ودكا آورد. جام ها به سرعت بالا مي رفت و خالي مي شد.

(ص 220)

نمونه 19

در واقع راهي براي گريز از آنجا نداشت.

برهنه با دستها و دهان بسته و مشروب فراواني كه به جاي خون در رگهايش جاري بود.

(ص 222)

نمونه 20

از جا برخاست، دو ليوان مشروب آورد دو سيگار روشن كرد و يكي از آنها را به مرد داد … سيگار را با لذت كشيد ليوان مشروب را نوشيد. (ص 225)

نمونه 21. :

بهتر بود رالف يك روز پيش بيايد. زماني كه ماريا زني در جستجوي عشق بود و به شومي نه، شراب و هوس مي انديشيد. (ص 233)

نمونه 22

رالف با يك فنجان شكلات گرم وارد شد.

– همه چيز خوب است؟

به جايي كه مي خواستي رسيدي؟ - شكلات نمي خواهم … مشروب مي خواهم … شراب … مي خواهم به پاتوق خودمان برويم … شومينه و كتابهاي پراكنده … (ص 241)

نمونه 23

ماريا ضمن سپاسگزاري، يك ليوان شامپاين خواست.

ديگر تحمل نوشيدن كوكتل ميوه را نداشت … دخترك مي خواست پول مشروب را بپردازد ولي ميلان از او نگرفت و آن را به حساب اجاره خانه گذاشت. (ص 271)

6. زندگي متعهدانه بردگيست
نمونه

من دو زن هستم:

يكي كه ميل دارد همه شاديها، همه عشق ها و همه ماجراهاي موجود در زندگي را داشته باشد و يكي كه مي خواهد برده روزانه، برده زندگي خانوادگي و برده چيزهايي باشد كه برنامه ريزي و تكميل مي شوند. من خانه دار هستم و روسپي … هر دو در يك جسم زندگي مي كنيم و با هم مبارزه اي بي امان داريم. (ص 191)

7. سكس آزاد، ضد ارزش نيست
نمونه 1

مدير موزه مصرانه اظهار داشت كه سكس ديگر ضدارزش به حساب نمي آيد. (ص 196)

نمونه 2

به كو پاكابانا مي رفت مرداني را كه پول مي داند را دنبال مي كرد و نقش هايي همچون دخترك ساده، زن خاص و مادر مهربان را بر عهده مي گرفت … البته با توجه به مشتريان و خواسته هاي آنان … اين تنها يك شغل بود.

(ص 188)

نمونه 3

در حال حاضر همه به دنبال نيمه گم شده خود مي گردند تا او را در آغوش بگيرند و با اين كار نيروي گذشته، قدرت و پرهيز از خيانت، مقاومت، تحمل و ساير محسنات گمشده را دوباره به دست بياورند ما اين در آغوش گرفتن را كه يكي شدن دو جسم از هم جدا شده را به دنبال دارد، سكس مي ناميم. (ص 198)

نمونه 4

احساس مي كرد دنيا متوقف شده است.

همه چيز تكرار مي شود. انسان به ندرت مي تواند به موضوعي مهم به نام سكس، احترام بگذارد. (ص 246)

نمونه 5

روسپي گري مقدس، كسب درآمد با استفاده از سكس و در عين حال نزديك شدن به خدا … (ص 246)

نمونه 6

هيچ كس نمي داند چرا ناگهان روسپي گري مقدس از صفحه روزگار محو شد.

آن هم پس از لااقل دوهزار سال تداوم (ص 247)

8. انسان با گناه به دنيا مي آيد
نمونه

ديگر چيزي در زندگي من جز مجازات كردن و مجازات شدن وجود ندارد. ما انسان هستيم با گناه به دنيا مي آييم … (ص 236)

9. عدم توان درك خدا
نمونه

آنجا (كليسا) مكاني بود كه مردم براي پرستش چيزي كه توان درك كردن آن را نداشتند گرد هم مي آمدند. (ص 279)

از «آرش حجازي» تا «پائولو كوئليو»

مشرق - «آرش حجازي» همان پزشكيست كه چند روز قبل از مرگ «ندا آقاسلطان» به ايران آمد و در لحظه مرگ ندا آقاسلطان نيز در كنار او بود و بعد از اين حادثه فوراً به خارج از كشور فرار كرد و سر از بي بي سي فارسي در آورد، البته نامبرده «مترجم انحصاري داستان هاي [ پائولو كوئليو ] نويسنده برزيلي و داراي مجوز رسمي از شخص كوئيلو براي ترجمه و البته از مؤسسين انتشارات كاروان [ انتشارات رسمي پخش آثار كوئليو ] است.»

اين مظنون به قتل ندا آقا سلطان، در روزهاي اخير نيز با اطلاع رساني دروغ، خبر از ممنوعيت انتشار آثار اين نويسنده را داد به طوري كه كوئليو در وبلاگش نوشت: «آرش حجازي به او اطلاع داده كه بر اساس تصميمي خودسرانه! پس از 12 سال كتاب هايش ممنوع شده است.»

كوئليو براي بي تأثير نشان دادن ممنوعيت كتاب هايش متن ترجمه فارسي همه كتاب هايش را بر روي اينترنت قرار داد و در وبلاگش نوشت: «با پيشنهاد رايگان ترجمه فارسي كتاب هايش در اينترنت موافقت كرده است.»

اما انتشار خبر دروغين ممنوعيت انتشار آثار پائولو كوئليو در رسانه هاي ضد انقلاب و غربي به حدي گسترده بود كه واكنش وزير فرهنگ برزيل را نيز برانگيخت، به طوري كه او در سخناني اين «اقدام ايران را محكوم كرد.» در نهايت اين جوسازي با واكنش رسمي وزارت خارجه ايران مواجه شد، سفارتخانه ايران در برزيل در واكنشي ديرهنگام با انتشار يادداشتي اين خبر را تكذيب و اعلام كرد:

«خبر منع انتشار و پخش آثار

پائولو كوئليو عجيب، مغرضانه و نادرست است.»

حال نكته اي كه وجود دارد اينست كه چرا كوئليو براي رسانه هاي ضدانقلاب و رسانه هاي غربي اين قدر مهم است كه خبر دروغين ممنوعيت انتشار كتاب هايش نيز واكنش آنها را برانگيخته است؟

مي توان گفت كه علت اصلي حمايت از او، نوشته هاي ضد اسلام و ضد شريعت اوست. اين نويسنده منحرف برزيلي با حمايت هاي تبليغاتي رسانه هاي صهيونيستي توانسته انديشه هاي شبه عرفاني خود را در قالب داستان و رمان در كشورهاي مختلف دنيا پخش كند، به طوري كه كتاب هاي اين نويسنده «بعد از «كتاب مقدس» از بيشترين هزينه، سرمايه و گسترده ترين چاپ و توزيع جهاني برخوردار است.»

در ايران نيز كتاب هايش با شمارگان بسيار زياد عرضه مي شود و عامل اصلي پخش وسيع آثارش در ايران حمايت هاي آرش حجازي و همچنين «حمايت عطاء ا … مهاجراني در زماني كه وزير فرهنگ و ارشاد بود» است.

زماني كه مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد بود يارانه هاي قابل توجهي براي انتشار كتاب هاي اين نويسنده پرداخت مي شد.

در اينجا لازم است كمي با ويژگي هاي آثار اين نويسنده كه مورد حمايت سران صهيونيست است، آشنا شويم. ويژگي هاي اين آثار كه بيشترشان كماكان با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر مي شوند عبارتند از:

ترويج جادوگري، تخريب آموزه هاي ديني، ترويج اباحي گري، تبليغ سكس و همجنس بازي، ترويج مصرف مواد مخدر و مشروبات الكلي، تخريب آموزه هاي ديني و مهمتر از همه تبليغ عرفان بدون شريعت.

اين نويسنده در يكي از نوشته هايش مي نويسد:

«به سخنان بنياد گراهاي ديني كه بر اصول ثابتي تأكيد مي كنند هرگز گوش ندهيد حتي اگر به قيمت اشتباه كردن و گم كردن راه باشد چرا كه گم كردن راه و اشتباه كردن

به مراتب بهتر از بنيادگرايي ديني است.»

همچنين اين نويسنده، بي دين بودن را سبب نزديكي انسان به خدا مي داند و خداوند را سبب هرج و مرج در عالم معرفي مي كند و مي نويسد:

او همان است كه اين هرج و مرج را آفريد كه در آن فقر هست، بي عدالتيست … بدون شك قصد او خير بوده اما نتيجه آن فاجعه آفرين بوده است.»

البته اين طور نيست كه همه نوشته هاي اين نويسنده حاوي اين مطالب انحرافي باشد بلكه او اين قدر حرفه ايست كه اين گونه مطالب را در لابلاي حرف هايي كه مشكل خاصي ندارند، بيان مي كند.

حال معلوم نيست چه طور عده اي راه و رسم زندگي خود را بر مبناي حرف هاي فردي قرار داده اند كه با اين افكار ضاله و سابقه اعتياد به انواع مواد مخدر و همچنين همجنس بازي را در كارنامه سياه زندگي خود دارد و در حال حاضر نيز به مصرف الكل اعتياد دارد.» با اين وجود مبارزه غرب با روحيه حسيني و مهدوي مردم ايران از طريق عرفان هاي وارداتي، محدود به آثار كوئليو نمي شود و نويسندگان بسيار ديگري نيز در اين عرصه فعال هستند، مبارزه دشمنان با انقلاب اسلامي از اين طريق در حاليست كه علي رغم اينكه تلاش هاي خوبي براي مبارزه با اين عرفان ها صورت گرفته ولي در مجموع، نهادها و مسؤولان مربوطه آن طور كه بايد با پديده عرفان هاي بي شريعت مبارزه نمي كنند و اين خطر كه دشمن، پايه هاي اعتقادي نظام را هدف قرار داده را آن طور كه لازم است جدي نمي گيرند؛ وجود كتاب هاي فراوان از «پائولو كوئليو» و ديگر نويسندگان مبلغ شريعت گريزي شاهدي بر اين امر است.

اميد است كه مسؤولان مربوطه ضمن

جلوگيري از انتشار كتاب هاي شبه عرفاني در اقدامي ايجابي با همكاري نهادهاي ذي ربط شرايطي را به وجود بياورند كه عرفان ناب اسلامي به زبان ساده عرضه شود و با اين كار سبب تغيير نگرش برخي هم وطنانمان در خصوص شبه عرفان ها شوند چرا كه اگر كتاب هاي مختلف و متنوع عرفاني اسلامي در سطح گسترده با زبان عاميانه به رشته تحرير درآيند و در آنها تأثير عرفان اسلامي بر آرامش و شاد زيستن و موفقيت در زندگي و خلاقيت و نوآوري ارائه شود ديگر كسي سراغ كتاب هاي نويسندگان منحرف شريعت گريز نخواهد رفت.

بخش نقدها

نقدي بر انديشه هاي كوئليو

اشاره

اين نويسنده برزيلي با حمايت هاي تبليغاتي رسانه هاي صهيونيستي توانسته انديشه هاي شبه عرفاني خود را در قالب داستان و رمان در كشورهاي مختلف دنيا پخش كند، به طوري كه كتاب هاي اين نويسنده بعد از «كتاب مقدس» از بيشترين هزينه، سرمايه و گسترده ترين چاپ و توزيع جهاني برخوردار است.

در ايران نيز كتاب هايش با شمارگان بسيار زياد عرضه مي شود و عامل اصلي پخش وسيع آثارش در ايران حمايت هاي آرش حجازي و همچنين «حمايت عطاء ا … مهاجراني در زماني كه وزير فرهنگ و ارشاد بود» است.

زماني كه مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد بود يارانه هاي قابل توجهي براي انتشار كتاب هاي اين نويسنده پرداخت مي شد.

در اينجا لازم است كمي با ويژگي هاي آثار اين نويسنده كه مورد حمايت سران صهيونيست است، آشنا شويم. ويژگي هاي اين آثار كه بيشترشان كماكان با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر مي شوند عبارتند از:

1. ترويج جادوگري
اشاره

پائولو كوئليو كتابي دارد به نام «والكري ها» كه در اين اثر فقط از جادو سخن مي گويد. اين كتاب حاوي تجربيات پائولوست در زمينه جادو و چگونگي فرا گيري آن. در برخي از فرازهاي اين كتاب پائولو از مراسمي سخن مي گويد كه شباهت هاي زيادي به مراسم جادوي شيطان پرستان دارد و به اعتقاد من همان مراسم شيطان پرستيست و چون پائولو خود را يكي از برگزار كنندگان اين مراسم مي داند مي توان او را يك شيطان پرست دانست،

نمونه

پائولو و شريكش همه كار كرده بودند. با درآمدشان از راه موسيقي يك قطعه زمين نزديكي ريو دوژا نيرو خريدند تا در آن جا آنچه را كه تقريباً صد سال پيش جانور سعي كرده بود در سفالوي سيسيل برقرار كند احيا نمايند … جانور به همه مي گفت كه شماره اش 666 است و اضافه مي كرد كه براي ايجاد دنيايي آمده كه ضعيف در خدمت قوي باشد و تنها قانونش اين باشد كه هر كه هر كاري دلش مي خواهد انجام دهد. [1] اين انديشه هم اكنون توسط شيطان پرستان ترويج مي شود و عدد 666 را هم شماره تلفن شيطان مي دانند. پائولو در جايي ديگر درباره جادو چنين مي گويد:

جادو قادر است به تمام زبان هاي قلب انسان سخن بگويد … جادو يك پل است.

پلي كه اجازه مي دهد از جهان مريي به جهان نامريي راه يابي و از هر دو جهان درس بگيري. [2]

2. تخريب آموزه هاي ديني
نمونه 1

اگر او ( خدا) قادر مطلق است چرا رنج را از كساني كه دوستش دارند دور نمي كند؟ چرا به جاي اين كه قدرت و شكوه را به دشمنان خود عطا كند دوستداران خود را نجات نمي دهد؟ [3]

نمونه 2

الياس فكر كرد:

انسان براي اين به دنيا آمده كه به تقدير خود خيانت كند.

خدا فقط تكاليف غير ممكن را در دل انسان ها قرار مي دهد چرا؟ شايد به خاطر اين كه عادات و رسوم حفظ شود. [4]

نمونه 3

فرشتگان از آسمان نازل مي شدند و خدا با من حرف زد تا اين كه پي بردم كه او عادل نيست و انگيزيه هايش هميشه فراتر از حد درك من است؛ [5] خدا از طريق من خودش را تنبيه مي كند كه چرا در يك لحظه بيكاري، تصميم به آفرينش جهان گرفت. [6] اين نويسنده در يكي از نوشته هايش مي نويسد:

«به سخنان بنياد گراهاي ديني كه بر اصول ثابتي تأكيد مي كنند هرگز گوش ندهيد حتي اگر به قيمت اشتباه كردن و گم كردن راه باشد چرا كه گم كردن راه و اشتباه كردن به مراتب بهتر از بنيادگرايي ديني است.»

همچنين اين نويسنده، بي دين بودن را سبب نزديكي انسان به خدا مي داند و خداوند را سبب هرج و مرج در عالم معرفي مي كند و مي نويسد:

او همان است كه اين هرج و مرج را آفريد كه در آن فقر هست، بي عدالتيست … [7] بدون شك قصد او خير بوده اما نتيجه آن فاجعه آفرين بوده است [8]»

3. تبليغ روابط نامشروع

مي خواهي بپرسي كه با وجود عشقم به استر، مي توانم تو را هم دوست داشته باشم؟ … مي خواهم به خاطرت بجنگم، فكر مي كنم به زحمتش مي ارزد. مردي كه بتواند آن طور عشق بورزد كه تو به استر مي ورزيدي سزاوار احترام و تلاش من است؛ [9] دو سوم كارمندان هر شركت، نوعي رابطه عاطفي با هم دارند. فكرش را بكنيد! معنايش اينست كه در دفتري با سه كارمند دو نفرشان نوعي رابطه ي نزديك با هم دارند. ده درصد به خاطر همين موضوع كارشان را ترك مي كنند.

چهل درصد رابطه هايي دارند كه، بيش از سه ماه طول مي كشد و در بعضي از مشاغل كه غيبت دراز مدت كارمندها

را از خانه مي طلبد، از ده نفر دست كم هشت نفر با هم رابطه جدي پيدا مي كنند؛ [10] اگر آنها بتوانند روزي سه بار با مردي بيرون بروند … آه … دستمزد آنان، تقريباً در هر چهار ساعت معاد ل دو ماه كار در فروشگاه پارچه است … تنها نياز به حضور در يك ميخانه، رقصيدن و ايجاد ارتباط دارد … آه … اگر از داروهاي ضد بارداري استفاده كند خطري ندارد … [11] مرد از ماريا دعوت مي كند كه به بيرون بروند … به هتل … سيصد و پنجاه فرانك … پس از انجام عمل، ماريا دوش مي گيرد … مرد نگاهي غريب به او مي اندازد و توضيح مي دهد كه هرگز كسي اين كار را نكرده. [12]

4. ترويج مشروبات الكلي
اشاره

شراب و شراب خواري يكي از پايه هاي ثابت كتب پائولو است.

نمونه

بريدا مي خواست همان دو ليوان ويسكي هميشگي را درخواست كند، اما جادوگر از جا برخواست، به طرف پيشخوان رفت و با يك تنگ باده، يك بطري آب معدني و دو ليوان باز گشت. [13] وقتي نورافكن ها خاموش شد از پشت درختان ميدان بيرون آمد و حالش بهتر شد.

دو ليوان ديگر شراب سفارش داديم و يك بشقاب ساندويچ هاي كوچك برداشتيم. [14] يك سيگار كامل حشيش مي كشم، دو بطري شراب مي خورم و وسط اتاق از حال مي روم. [15] البته اين طور نيست كه همه نوشته هاي اين نويسنده حاوي اين مطالب انحرافي باشد بلكه او اين قدر حرفه ايست كه اين گونه مطالب را در لابلاي حرف هايي كه مشكل خاصي ندارند، بيان مي كند.

حال معلوم نيست چه طور عده اي راه و رسم زندگي خود را بر مبناي حرف هاي فردي قرار داده اند كه با اين افكار ضاله و سابقه اعتياد به انواع مواد مخدر و همچنين همجنس بازي را در كارنامه سياه زندگي خود دارد و در حال حاضر نيز به مصرف الكل اعتياد دارد.»

پي نوشت

[1]. والكري ها، پائولو كوئليو، ترجمه: سوسن اردكاني، ص 138، نگارستان كتاب، سوم، تهران 1388

[2]. بريدا، ترجمه: آرش حجازي، ص 43، كاروان، تهران، ششم 1380

[3]. كوه پنجم، پائولو كوئليو، ترجمه سوسن اردكاني، ص 31، نگارستان كتاب، سوم تهران 1389.

[4]. همان ص 50.

[5]. همان ص 216.

[6]. شيطان و دوشيزه پريم، ترجمه: سوسن اردكاني، ص 112، نگارستان كتاب.

[7]. ورنيكا تصميم مي گيرد بميرد، ترجمه: ميترا ميرشكار، ص 15، انتشارات پر، دوم، تهران 1386

[8]. كوه پنجم، ترجمه سوسن اردكاني، ص 67

[9]. زهير، ترجمه، آرش حجازي، ص 144.

[10]. همان ص 112.

[11]. يازده دقيقه، ترجمه: كيومرث پارساي، ص 99، نشر ني نگار، اول،

تهران 1385

[12]. همان ص 101.

[13]. بريدا، ترجمه: آرش حجازي، ص 230، كاروان، تهران، ششم 1380

[14]. سفر به دشت ستارگان، ترجمه: دل آرا قهرمان، ص 117، انتشارات فرزان، چاپ هشتم، تهران 1386

[15]. زهير، ترجمه: آرش حجازي، ص 42، كاروان، هفتم، تهران 1385

پائولو در يك نگاه

او در 27 اوت 1947 در شهر ريودوژا نيرو، برزيل به دنيا آمد.

پيشينه اخلاقي و اجتماعي او بسيار منفي و تاريك است.

در سن نوجواني سه بار در آسايشگاه بيماران رواني بستري شد.

به مدت 6 سال از عمر خود را در حالت بي ايماني سپري كرده است.

از سن 20 سالگي به بعد انواع مشروبات و مواد مخدر را تجربه كرد.

او به همراه دوست خود مجموعه داستان هايي كمدي سكسي به نام كرينگ ها را منتشر كرد. اين مجموعه آنقدر مستهجن بود كه حكومت برزيل آن را براي فرهنگ عمومي مضر دانست و رائول و كوئليو را به خاطر انتشار آن زنداني كرد.

شيمون پرز (نخست وزير وقت اسرائيل) به طور علني، شبه عرفان پائولو كوئليو و كتاب هاي او را به عنوان راه حلي براي تثبيت اسراييل در خاورميانه معرفي كرده.

او در مصاحبه اي با نشريه «فوكوس مونيخ» در 19 دسامبر 2007 اعلام كرد 10 سال عضو بنياد شيمون پرز بوده است.

در سال 2000 توسط مؤسسه گفتگوي تمدنها به ايران دعوت شد.

كتاب هاي او تا به حال به 56 زبان دنيا از جمله فارسي ترجمه شده است.

وي جزء ده نويسنده برتر جهان به شمار مي رود.

كتاب كيمياگر او در سال 1376 جزء پرفروش ترين كتاب سال جمهوري ايران بوده است.

فهرست آثار پائولو كوئليو بر اساس سال انتشار

1. خاطرات يك مغ (1987)

2. كيمياگر (1988)

3. بريدا (1990)

4. عطيه برتر (1991)

5. والكيري ها (1992)

6. كنار رود پيدرا نشستم و گريستم (1994)

7. مكتوب (1994)

8. كوه پنجم 1996)

9. كتاب راهنماي رزم آور نور (1997)

10. نامه هاي عاشقانه يك پيامبر (1997)

11. دومين مكتوب (1997)

12. ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد (1998)

13. شيطان و دوشيزه پريم (2000)

14. قصه هايي براي پدران فرزندان و نوه ها (2002)

15. يازده دقيقه (2002)

16. زهير (2004)

17. چون رود

جاري باش (2005)

18. ساحره پورتوبلو (2006)

19. برنده تنهاست (2008)

بخش آموزه ها

سخنان پائولو

لازم نيست آدم از كوهي بالا رود تا بفهمد بلند است.

كشتي در ساحل بسيار امن تر است ولي براي اين ساخته نشده است.

خداوند انتقام نيست، عشق است.

اين ما هستيم كه سرعت گذر زمان را تعيين مي كنيم. روحي كه در پيكر ماست كم و بيش تكامل نيافته است.

با هر گامي كه در فراز و نشيب زندگي مي نهيم، در پي ذرات گم شده وجود خويش در كاوش ايم. اگر در اين پويش، لحظه اي بخت يارمان باشد آن گوهر نايافته را در وجود انساني ديگر مي يابيم. نتوان گفت:

بهارا، به اميد ديدن و ماندن تو! مي توان گفت:

بهارا، تو بيا دانه اميد به قلبم بنشان!

و سفر كن به كجاآبادي،

هر زماني كه تو را دلخواه است.

زندگي همواره در انتظار شرايط بحراني مي ماند، تا قدرتش را نشان دهد. شتاب زمان به اندازه ايست كه در چند لحظه مي تواند مردم را از بهشت به دوزخ بفرستد. هيچ كس نمي داند زندگي براي ما چه ذخيره كرده. خيلي خوب است كه هميشه بدانيم در خروج فوري كجاس. من مي توانم انتخاب كنم كه قرباني دنيا باشم يا يك ماجراجو در جستجوي گنج، همه چيز به طرز نگاه من به زندگي بر مي گردد. مردم جوري حرف مي زنند كه همه چيز را مي دانند. اما اگر جرات كني و سؤالي بپرسي آنها هيچ چيز نمي دانند. انسان هميشه خواهان دگرگوني و تحول است اما همزمان، سكون و ثبوت را مي كند.

شنيدن يك توهين و پاسخ ندادن به آن آسان تر از درگير نبرد شدن با شخصي نيرومندتر از خود است.

همواره مي توانيم بگوييم سنگي كه ديگران به سوي ما انداخته اند، به ما نخورده است ولي تنها

در شب مي توانيم به خاطر قلب ضعيف خود بگرييم. به وعده ها اعتماد نكن چون جهان پر از وعده است.

ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد

«ديوانه بمانيد اما مانند عاقلان رفتار كنيد. خطر متفاوت بودن را بپذيريد اما بياموزيد كه بدون جلب توجه متفاوت باشيد.»

كوه پنجم

«خداوند دعاي آناني را مي شنود كه مي خواهند نفرت از آنان گرفته شود ولي نسبت به آناني كه مي خواهند از عشق بگريزند ناشنواست.»

كيمياگر «هنگامي كه آرزوي چيزي را داريد سراسر كيهان همدست مي شود تا بتواني اين آرزو را تحقق بخشي.» «تاريك ترين ساعت قبل از طلوع خورشيد است.»

زهير «در زندگي آوا و نشانه هايي وجود دارند كه ما را براي رسيدن به مقصد كمك مي كنند.» «هر كاري در وقت خودش انجام مي گيرد و هيچ چيز باعث اختلال در زمان آن كار نمي شود.»

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109