دانستنيهاي دالايي لاما (جنبش نوظهور معنويت نما)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1391

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي دالايي لاما (جنبش نوظهور معنويت نما)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرداوري مطالب از كليه سايت هاي مربوطه جمع آوري و ويرايش شده است.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرقه ها - جنبش هاي نوظهور

دالايي لاما

تاريخچه

لامائيسم صورتي كه دين بودا در نواحي تبت به خود گرفته است به آيين لاما معروف است و آن نهايت تحوليست كه اين سيستم ديني حاصل كرده است يعني به وسيله آن مذهب اوليا و زمامداران كشوري بر مردم حكومت مي كنند و چون لاماها در رأس آن قرار دارند از اين رو آن را لامائيسم مي گويند. اگر بخواهيم اشاره اي به شكل گيري آن داشته باشيم مي توان گفت بعد ازورود دين بودا به تبت براي سده هايي انحطاط ديني روي داد تا اينكه تسون خا به اصلاح اين انحطاطها پرداخت و ساختي مذهبي در كشور پديد آورد. اولين هوادار او (هدونگروپ) يا (گدومدروپا) برادرزاده اش بود كه به خاطر فضائلش شهرت يافت و تبيان او را تجسم آوالوكيتش وا را يا همان بوداي مهر دانستند و او را دالايي لاما (اقيانوس خرد) لقب دادند. آنان تا به امروز براي بالاترين شخصيت معنوي خود اين عنوان را استفاده مي كنند و از اين زمان بود كه سنت لامائيسم به وجود آمد. تا كنون چهارده دالايي لاما در اين سرزمين به دنيا آمده است و آنها براي اين مقام تقدس خاصي قائل هستند.

آنچه مشخص است دالايي لاماها در ميان مردم تبت يك حقيقت بيشتر نيستند كه در طول زمان در بدن هاي مختلف تجسم مي يابند

و آن حقيقت، همان بوداي مهر است.

اين سلسله مربوط به يكي از دو شاخه اصلي مكتب بودا يعني ماهايانه است.

مردم تبت نظامي اجتماعي خاص دارند آنان بيشتر هويت خود را در نظام ديني معين كرده اند به همين رو به نظام لامائيسم اطاعتي مطلق دارند. بنا بر اين ابعاد هويتي بيشتر آنها با دين بودا آن هم شاخه ماهايانه ي لامايي تعريف شده است.

در حقيقت در نظام ديني اين سرزمين شناخت بودا و تعاليم او به آموزش لاما بستگي دارد. پيروي از خط بودا مستلزم پيروي از سنت لاماهاست.

همه بودايي هاي قديم نيز از تعاليم لاما برخوردار شده و به فرزانگي رسيده اند و لاما در اين فرهنگ زيربناي همه فضايل و ملكات و سرچشمه همه خوبي هاست.

دالايي لاماي چهاردهم دالايي لاماي چهاردهم يا تنزين گياتسو در سال 1935 به دنيا آمد و در سال 1937 به عنوان تجسم يافته دالايي لاماي قبلي شناخته شد.

البته او دو سال ديگر نزد پدر و مادر خود مانده و در جولاي 1939 استان محل تولد خود يعني آمد و را به سوي لماسا (مركز تبت) ترك كرد و سه ماه بعد نزديك شهر بومچن مقامات رسمي او را به عنوان دالايي لاماي چهاردهم معرفي كردند.

او پس از سه ماه در هشتم اكتبر 1939 به لهاسا وارد شد و در 22 فوريه ي 1940 در پنج سالگي تاجگذاري كرد. او از شش سالگي تحصيلات خود را آغاز نمود و در سال 1942 طي تحصيل به مقام تعهدات راهب نوآموز (لينگ دين پوچه) رسيد. تحصيلات او در 25 سالگي (1959) به پايان رسيد و به درجه گش لادامپا ( معاد ل دكتراي فلسفه بودا) دست يافت.

او علاوه بر اينكه رهبر ديني مردم بود در هفدهم نوامبر 1950 در شانزده سالگي تمام قدرت سياسي تبت را نيز در دست گرفت او در 16 دسامبر همان سال به دليل رفتار بد چيني ها كه آنجا را اشغال كرده بودند لهاسا را به مقصد دارمو ترك گفت و در ماه ژانويه به آنجا رسيد. از ژانويه 1951 تا جولاي همان سال در شهر دارمو اقامت داشت. او در سال 1957 براي شركت در جشن 2500 سالگي تولد بودا از هند ديدار كرد. در اين ديدار با نخست وزير وقت هندوستان جواهر لعل نهرو ملاقات كرد. دالايي لاماي چهاردهم در سال 1959 دولت تبت را رسماً تأسيس كرد و همه موافقت نامه هاي قبلي منطقه تبت با ارتش چين را ابطال كرد. در سال 1963 نخستين پارلمان تبتيان در تبعيد را تشكيل داد. يكي از نخستين اقدامات وي پس از تشكيل پارلمان تعيين قانون اساسي تبت بود.

وي به كشورهاي زيادي مسافرت مي كند و روابط بين المللي فراواني دارد و مي كوشد تا دولت مستقلي در تبت تشكيل دهد كه از سوي همه مجامع بين المللي نيز به رسميت شناخته شود. غربيان نيز به دلايل مختلف حمايت هاي ويژه اي از او دارند. او در سال 1989 جايزه صلح نوبل را دريافت نمود و از سال 1959 تا سال 1999 بيش از پنجاه دكتراي افتخاري از سوي دانشگاه هاي مختلف غرب دريافت كرد. البته رد پاي اغراض سياسي غرب در دامن زدن به شهرت دالايي لاما به خوبي هويداست.

چرا كه غرب به معنويت بدون خدا و مطابق با منافع ايشان احساس نياز فراواني دارد. دالايي لاما شخصيتي سياسي دالايي لاما شخصيتيست

بي ترديد برگزيده غرب دلايلي اين ادعا را تاييد مي كند:

او در مدت كوتاهي از غرب بيش از 50 دكتراي افتخاري يا جايزه دريافت كرده است.

2. اهداي جايزه صلح نوبل به دالايي لاما اين جايزه به اشخاص نظير هنري كسينجر 1973، گور باچف 1990، شيمون پرز، اسحاق رابين و انور سادات 1994 كه اشخاصي كاملاً سياسي مي باشند اعطا مي شود.

3. سفرهاي متعدد به اسراييل و گرفتن جايزه از دست رهبران غاصب صهيونيسم.

4. نيايش در مقابل ديوار ندبه در يكي از سفرها به اسراييل دالايي لاما در مقابل ديوار ندبه در اورشليم تعظيم و نيايش كرده است، كه نشان دهنده ي همسويي و همصدايي او با صهيونيسم بين المللي است.

5. اعطاي نشان ملي آمريكا خبر گزاري مهر در 26 / 6 / 85 خبري را مبني بر تصميم گيري كنگره ايالات متحده آمريكا به دادن مدال طلاي كنگره كه بالاترين نشان قدرداني از يك غير نظامي است، به فردي خارجي مثل دالايي لاما تعلق گرفت؛ پديده اي كه تا پيش از اين در آمريكا سابقه نداشت.

( زيرا خلاف قانون مصوب در مجلس آمريكا مي باشد ) خود اين اقدام نشان دهنده عمق علاقه آمريكا به اين شخصيت مي باشد.

(نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 19 - 55) تناقضات ميان ادعا و عمل دالايي لاما در ادعا صلح و آشتي و اصول انساني و رسيدن به هدف بدون خونريزي را سر لوحه سخنان خود قرار مي دهد ام تناقضاتي ميان اين ادعا و عمل او به چشم مي خورد از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. در مقابل چين از خود شخصيتي اخلاقي و صلح دوست نشان مي دهد و مدعيست براي آنها دعا

مي كند اما مخفيانه در يك اقدام احتياطي به دنبال فراهم كردن مقدمات جنگ نظامي عليه چين بر آمده است.

2. دالايي لاما مدعيست آيين لاما آييني نيكوكار، خير خواه و پايبند به اصول انساني است، در حالي كه در نظام جزايي تبت نسبت به تنبيهات بدني تاكيد فراوان شده است.

3. دالايي لاما به شدت با مساله سلاحهاي اتمي چين مخالفت مي كند، در حالي كه در مقابل سلاحهاي اتمي هند و آزمايشات هسته اي اين كشور سكوت اختيار كرده است.

(به علت اينكه زماني پناهنده هند بوده است).

4. دالايي لاما با اعدام صدام كه دستش به خون هزاران انسان آلوده است اظهار مخالفت كرده است.

آثار دالايي لاما تا كنون بيش از پنجاه كتاب از اومنتشر شده است كه بعضي از آنها به فارسي ترجمه شده است.

اينك شرح برخي از آنها 1. زندگي در راهي بهتر، انديشه هايي درباره راستي، مهر ورزي، نيك بختي، دالايي لاما گردآوري: رنوكاسينگ، ترجمه ي فرامرز جواهري نيا، تهران نشر ماهي، 1381، صفحه 186. اين كتاب شامل شش سخنراني از دالايي لاماست كه از 1997 - 1998 در ميان بوداييان و يا ديگر علاقه مندان به مكتب بودا (مركز مراقبه يتوشيتاماهايانه)

واقع در دهلي نو و ديگر جاهاي هند ايراد شده است.

از آنجا كه اين سخنراني ها در ميان معتقدان به بودا صورت گرفته است نسبت به ديگر كتب ترجمه شده از عمق بيشتري برخوردار است از اين رو مي توان گفت ديدگاه هاي اصلي او در اين كتاب آمده است.

2 - هنرشاد زيستن - دالايي لاما و هواردسي. كاتلر، ترجمه شهناز انوشيرواني، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1380 - 332 صفحه. اين كتاب ترجمه ديگري نيز دارد از سوي سرور

قاسمي (نشر نويد شيراز 1384)

3. كتاب عشق و همدردي، دالايي لاما، ترجمه ميترا كيوان مهر، تهران، نشر علم، 1383، 116 صفحه. كتاب تنها دو بخش دارد:

همدردي اساس خوشبختي انسان و دوازده پرسش و پاسخ.

4. كتاب خرد، دالايي لاما، ترجمه ميترا كيوان مهر، تهران، نشر علم، 1384، 101 صفحه. اين كتاب از چهار فصل تشكيل شده است:

1. خشنودي، سرور و تندرست زيستن؛

2. مواجهه با مرگ و مردن؛

3. مقابله با خشم و هيجان؛

4. بده بستان 5. كتاب كوچك عقل و خرد، دالايي لاما، ترجمه محمد رضا آل يسين، نشر هامون، 1382، 99 صفحه. اين كتاب شامل ده فصل است كه مجموع آنها 214 حكمت است.

6. كتاب كوچك كوچك ژرف انديشي، ترجمه مهرداد انتظاري، تهران، نشر علم، 1382، 190 صفحه. اين كتاب در دوازده فصل، اما كمتر از حكمت هاي كتاب پيشين و در واقع، تعدادي از كلمات قصار دالايي لاما را در بردارد. امتياز اين كتاب داشتن متن انگليسي علاوه بر ترجمه است.

محورهاي سخنان دالايي لاما در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه دالايي لاما كاملاً از انديشه هاي بودا و فرهنگ هندي تاثير پذيرفته است؛ انديشه هايي نظير تناسخ، نيروانه، اصل رنج لذا شاخصه اصلي تعاليم دالايي لاما افكار و اصول اخلاقي معنوي بوديسم مي باشد.

(فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 51 - 54)

بخش مقالات

بررسي تطبيق مسأله رنج در آموزه هاي دالايي لاما و امامان شيعه

چكيده

نكته اي به عنوان مقدمه قبل از ورود به بحث لازم به ياد آوري مي باشد.

در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه دالايي لاما كاملاً از انديشه هاي بودا و فرهنگ هندي تاثير پذيرفته است؛ انديشه هايي نظير تناسخ، نيروانه، اصل رنج لذا شاخصه اصلي تعاليم دالايي لاما افكار و اصول اخلاقي معنوي بوديسم مي باشد.

لذا

در اين مقاله نگاه تطبيقي به راه هاي رهايي از رنج در اسلام و ريشه انديشه دالايي لاما كه آيين بوداست مورد نظر مي باشد.

يكي از آموزه هاي مهم در آيين بودا اصل رنج است و بر اساس آن مهمترين خصيصه زندگي انسان را رنج در زندگي او مي داند و براي رهايي از اين مسأله راههايي را مطرح مي كند.

در آموزه هاي اسلام و امامان شيعه‰ نيز هر چند وجود مصائب و مشكلات را در زندگي پذيرفته و آن را براي همه بشر دانسته است ليكن رنج بردن حاصل از مصيبت را وابسته به نگاه آدمي به مصائب و مشكلات مي داند و اساساً در نگاه ائمه هدي‰ رنج كشيدن با مصيبت ديدن يكسان تلقي نشده است.

در اين پژوهش نگاه تطبيقي به هر دو ايده خواهيم داشت و هم سوئي ها و ناهم سوئي هاي دو ايده بررسي مي شود.

«بودا» نام مشهور آيين بودايي است.

نام مشخص وي «سيدارتا» از نژاد «گيش گوتاما»، وابسته به خاندان سلطنتي «ساكيا» است (ويلسون راس، 1374، ص 12 / ذكر گو، 1377، ص 129 هوپ، 1378، ص 8 / بايرناس، 1386، ص 177). آيين بودايي يكي از اديان باستاني هند است.

بوديسم، مكتبي تعقّلي و تفكّريست كه در قرن ششم قبل از ميلاد در هندوستان ظهور كرد و در قرون بعدي بخشهاي وسيعي از آسيا را فرا گرفت. امروزه تخمين زده مي شود بين يك سوم تا يك پنجم مردم دنيا به شاخه اي از شاخه هاي گوناگون اين مكتب تعلق داشته باشند، طي دو قرن پس از مرگ بودا آيين او هجده تقسسيم پيدا كرد و پيروان آنها نه تنها در قاره آسيا، بلكه در سراسر اروپا و آمريكا رو به افزايش

هستند

(ويلسون، 1374، ص 11 / شاله، 1346، ص 145 / كازينز، 1384، صفحات متعدد).

يكي از آموزه هاي مهم در آيين بودا اصل رنج است و بر اساس آن مهمترين خصيصه زندگي انسان را رنج در زندگي او مي داند و براي رهايي از اين مسأله راههايي را مطرح مي كند.

از جمله شناخت درست، انديشه درست، رفتار درست و …، در آموزه هاي اسلام نيز اصل رنج مطرح است و امامان شيعه‰ راههايي براي رهايي آن بيان كرده اند از جمله: خدا محوري، جامع نگري و پذيرش شريعت وحياني. واژه رنج در قرآن معاد ل كلمه «كَبَد» است، معناي «كبد» آنگونه كه راغب اصفهاني مطرح مي كند:

«الكبد:

المشقّة، قال:

(لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسانَ فِي كَبد): تنبيهاً علي أنّ الإنسان خلقها الله تعالي علي حالة لا ينفكّ من المشاقّ» (راغب اصفهاني، بي تا، ج 1، ص 420)

و رنج را دهخدا به معناي (زحمت، مشقت، كلفت، سختي) معنا مي كند (دهخدا، ج 25، ص 26)

ما در اين پژوهش در پي اين نكته هستيم كه آيا رنج كشيدن همان مصيبت ديدن است، يا مي توان تفاوتي ظريف و مهم بين اين دو مقوله پيدا كرد و بيان نمود كه بين مصيبت ديدن و رنج كشيدن، تفاوت است.

رنج، حالت دروني و رواني است كه انسان در پي آن دچار بيماريهاي رواني و ناراحيتهاي عصبي مي شود، كه آن نتيجه ي مغلوب واقع شدن وي در برابر اراده بالاتر و ناكام ماندن از رسيدن به اهداف و به فرجام نرسيدن خواسته هاي اوست؛ اما اگر انسان اراده و خواستش مطابق اراده خداوند گردد و اراده او، فاني در اراده خداوند شود و به مقام رضا برسد و با آگاهي به اين نكته كه تمامي حوادث عالم

به اذن الهي صورت مي گيرد و آنچه واقع مي شود انتساب به خدا دارد و به خواست تكويني، همه به اراده خداوند واقع مي شود؛ ديگر رنج نمي برد. همانگونه كه امامان‰، ما را به اين سو دعوت كرده اند كه بدين وسيله مي توان از رنج خلاصي يافت، اما مصيبت، لازمه زندگي دنياست كه بدين وسيله انسان در بوته آزمايش قرار مي گيرد از اين رو، مي توان گفت:

ائمه‰ با آن كه در زندگي مواجه با مصيبت هاي فراواني مي شدند اما از آنها رنج نمي برند و به فرموده حكيم متأله آيي الله جوادي آملي «انسانهايي كه به مقام رضا و قله شامخ اطمينان رسيده و داراي نفس مطمئنه گرديده و از گزند هر گونه وسوسه، آسيب پذيري، نوسان روحي و اضطراب دروني مصون گشته اند هنگام مرگ و پس از آن مورد خطاب ويژه خداوند قرار مي گيرند:

«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ُ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً»

(فجر: 27، 28)

(تو اي روح آرام، به سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است؛)

(جوادي آملي، 1380، ج 4، 173).

سؤال اصلي تحقيق اينست چه اشتراكات و تفاوتهايي در اصل رنج در دو نگاه بودا و امامان شيعه (ع) مطرح است.

رنج در نگاه اسلام و بودا

اسلام:

اسلام در مورد انسان مشقت و سختي را در زندگي او پذيرفته و مي فرمايد:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِي كَبَدٍ». (بلد: 4) (ما انسان را در رنج آفريديم) سوگندهايي كه قبل از اين آيه آمده است به ضميمه تأكيدهاي متعددي كه در آيه آورده شده و نيز واژه «في» همه، نشان از آن دارد كه زندگي دنيا با مشقتها و سختيها توأم است و اين مشيت

خداست، زيرا فرمود:

(خلقنا) و انسان تا هنگامي كه در دنياست نمي تواند از اين گرفتاريها و مصائب رهايي پيدا كند نكته ديگر اينكه ارتباط ميان آيه ياد شده و آيه «أ يَحْسَبُ أنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أحَدٌ» (بلد: 5)

(او گمان مي كند كه هيچ كس نمي تواند بر او دست يابد)

استدلالي پيش روي ما قرار مي دهد و آن اينكه چون انسان خلقتش توام با مشكلات و سختيهاست، پس هر آنچه مي خواهد يا اصلاً به آن نمي رسد يا به اندكي از آن مي رسد. واقعيت ديگري را كه با پيوند ميان دو آيه مي فهميم اينكه اراده انسان مغلوب اراده قاهر ديگريست و آن اراده، غالب و قاهر است كه بر اساس تقدير و تدبير جهان هستي بر اراده انسان غلبه مي كند اين نكته مضمون آيه دوم است:

«أيَحْسَبُ أنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أحَدٌ» (او گمان مي كند كه هيچ كس نمي تواند بر او دست يابد) اما نتيجه اينكه انسان از ساختار زندگي دنيا پي به اراده غالب و قاهري ببرد كه آن مشيت خداست، تنها اراده اوست كه به تمامي اراده عالميان حكومت مي كند (طباطبايي 1417، ج 20، ص 327)؛ اما خالق هستي علاوه بر رنج در زندگي انسان به مواردي ديگري هم اشاره مي كند از جمله بي صبر و شتابان بودن انسان در به دست آوردن حقيقت؛ به طوري كه در بدست آوردن خير و صلاح خود به اشتباه مي افتد و ناآگاهانه شر و زيان خود را مي طلبد:

«وَ يَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاء َهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الإنْسَانُ عَجُولاً» (اسرا: 11)

( انسان بر اثر شتابزدگي بديها را طلب مي كند آنگونه كه نيكيها را مي طلبد و انسان هميشه عجول بوده است)

از ديگر ويژگي هاي انسان

اينكه بسيار اهل درگيري و جدال است و حرف حق را پذيرا نيست

«وَكَانَ الإنْسَانُ أكْثَرَ شَيْء ٍ جَدَلاً» (كهف: 54)

( انسان بيش از هر چيز به مجادله مي پردازد)

و ديگر اينكه آدمي موجودي طغيانگر است، اين حالت هنگامي در انسان رخ مي دهد كه احساس بي نيازي كند:

«كَلا إنَّ الإنْسَانَ لَيَطْغَي أنْ رَآهُ اسْتَغْنَي» (علق: 6 و 7)؛

(چنين نيست كه شما مي پنداريد به يقين انسان طغيان مي كند از اين كه خود را بي نياز ببيند. ) از ديگر ويژگيها موارد اينكه انسان موجود حريصي است، اين امر دو نشانه دارد يكي اينكه هرگاه شري به انسان رسيد از خود بي تابي نشان مي دهد، ديگر اينكه اگر منفعتي را ديد، فقط براي خود مي خواهد به تعبيري گويا بدي را براي ديگران مي خواهد و خوبي را براي خود:

«إنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً» (معارج: 19 - 21)

(به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است هنگامي كه بدي به او مي رسد بي تابي مي كند و هنگامي كه خوبي به او مي رسد مانع ديگران مي شود (بخل مي ورزد). موارد ياد شده بخشي از ويژگيها و حالتهاي طبيعي آدمي است؛ انساني كه در دنيا به زندگي عادي و طبيعي مشغول است در سختي به سر مي برد، انسان به صورت طبيعي شتابكار و عجول است، اهل جدل است، حريص است و از خود بي قراري و انحصار طلبي نشان مي دهد و سركشي و غرور و تمرد وضعيت عادي انسانهاست.

بودا

يكي از آموزه هاي مهم بودا فرضيه وجود داشتن رنج جهاني و راه هاي رهايي از آن است؛ بودا ديدگاهاي خود را با توجه به چند مبنا بيان نموده است:

1. عدم اعتقاد به

خداوند (شايگان، 1356، ج 1، ص 142)

2. امكان رهايي انسان از رنج با تكيه بر قواي دروني خود در همين جهان. (پرفسور ساتيش چاندرا و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384، صص 276 - 277)

3. عدم پذيرش شريعت وحياني (هيوم، 1369، ص 91) بودا اساساً به وجود خداوند و مبديي براي هستي باوري ندارد و همچنين بودا اساساً دين نيست بلكه جرياني معنوي اخلاقيست و تأكيد عمده او روي نجات فرد از دنياييست كه سراسر درد و رنج و بدبختي است.

(هيوم، 1369، ص 91) بودا در تأملات خود به چهار حقيقت به زعم خويش جليل پي مي برد (كريشنان، 1367، ج 1، ص، 157 / هاردي، 1376، ص 145). (Humphreys، 1962، pp. 90 - 92. King، 1963، p. 118. Strong، 2001، p. 83. Williams، 2000، p. 41. Klostermaier، 1999، p. 35. Hawkins، 1999، p. 42) الف. حقيقت رنج: زندگي رنج است، رنج و درد بي پايان است.

تولد رنج است، بيماري، ازدواج، پيري، دوري از عزيزان و روبرو شدن با ناخوشي ها و نرسيدن به خواسته ها همه رنج است، در زائيده شدن اين آرزو پيدا مي شود كه اي كاش زائيده نمي شدم، اي كاش در پي زائيده شدن پيري، بيماري، غم و پريشاني نمي بود.

ب. حقيقت خواستگاه رنج: منشأ رنج، عطش و تشنگي به وجود آمدن است.

تشنگي نيستي و همين تشنگيست كه موجب تناسخ مي شود [1] و به تعبير ديگر خواستگاه رنج طلب و شهوت است.

هرچه در جهان لذت بخش است، تشنگي از آنجا پيدا مي شود به اين معنا كه چشم شكلي را مي بيند، گوش صدايي را مي شنود، بيني بويي را مي بويد، زبان مزه اي را مي چشد، تن چيزي را لمس مي كند، با انديشيدن

چيزي را مي شناسد، همه اين موارد لذت آورند و بدنبال آن تشنگي و تمام آنها از بين رفتنيند و اين تشنگي نيستي رنج آور است.

ج. حقيقت رهايي از رنج كه همان رهايي از تشنگي و ترك آن است.

انسان بايد از اين رنج خلاصي يابد و تنها راه آن هنگاميست كه فرد بتواند مهار عواطف و اميال خود را به طور كامل در دست گيرد و به انديشه و تدبر دائم در باره حقيقت بپردازد و انسان همه زنجيرهايي كه موجب اسارت او در جهان مي شود مي گسلاند و به يك انسان مقدس (Arhat) تبديل مي شود اين رتبه را «نيروانا» nirvana) ) مي نامند. در اين حالت انسان آتش همه شهوات را در خود خاموش كرده و در نتيجه از رنج و پريشاني نجات مي يابد حس بينايي شكلي را مي بيند، اما سالك ميلي به آن پيدا نمي كند آن هنگام كه سالك با حس شنوايي خود صدايي را مي شنود و با حس بويايي بوي خوشي احساس مي كند و با حس چشايي مزه اي را مي چشد و با حس لامسه چيزي را لمس مي كند و با انديشيدن، چيزي را مي شناسد ميلي به آنها پيدا نمي كند و قصدي درباره آنها ندارد و سالك با تسلط بر حواس از تشنگيها رهايي مي يابد و حس تشنگي او خاموش مي شود. [2]

د. حقيقت راه رهايي از رنج در اين مرحله بودا هشت راه نجات را مطرح مي كند:

كه همان راستي و درستي در شناخت، در انديشه، در گفتار، در زيست، در كوشش، در آگاهي و يكدلي. يعني «Samadhi»: سير دروني، تفكر و تمركز) (پاشائي، 1380، صص 28 - 29 / 1347. صفحات

6 - 10 پرفسور ساتيش چاندرا

و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384، صص 269 - 279 /

كريدز، 1372، صص 93 - 118 /

هوكينز، 1380، صص 64 - 65 /

شايگان، 1346، ج 1، ص 141) (Humphreyes، 1962، pp. 91 - 94. Strong، 2001، pp. 81 - 82. Klostermaier، 1999، p. 34. Hawkins، 1999، p. 43)

اشتراكات و تمايزهاي دو ديدگاه: در هر دو نظريه اصل رنج پذيرفته شده اما نگاه اسلام و بودا به آن متفاوت است، اين تفاوت ها در چند محور خلاصه مي شود:

1. بودا رنج را تنها خصيصه انسان مي داند؛

2. از نظر بودا مي توان از رنج به كمك قواي دروني خود رهايي يافت؛

3. در نگاه بودا هر مصيبتي رنج تلقي مي شود. در مقابل، اسلام يكي از ويژگي هاي انسان را مصيبت كشيدن و رنج مي داند كه در مقايسه با ديگر ويژگي هاي او مهم ترين خصيصه نيز تلقي نمي شود و نيز از نظر اسلام، خالق هستي به گونه اي دنيا را آفريده است، كه راهي براي رهايي از مصيبت ها و مشكلات وجود ندارد و در نهايت مصيبت ديدن غير از رنج كشيدن است.

از مصائب در دنيا راه فراري نيست و به تعبير امير المؤمنين†: (دارٌ بالبلاء محفوفة ): دنيا خانه ايست كه انواع بلاها و مصيبت ها آن را احاطه و در محاصره خود در آورده اند) (رضي، 1370، ج 2، ص 219) اما انسان با رسيدن به مقام رضا و با علم به اينكه همه آنچه در دنيا اتفاق مي افتد همگي بر طبق حكمت هاييست كه به تناسب آنها واقع شده و آنچه واقع مي شود از مصيبت هاي دنيا اعم از مرگ، پيري، بيماري، فقر، سيل و زلزله، انتساب به خدا دارد. بنا بر اين، امامان عليهم السلام در مقابل اين

حوادث نه تنها رنج نمي بردند، بلكه چون همه را از جانب خدا مي دانستند از آن لذت مي بردند و آن را زيبا مي ديدند. راه هاي برون رفت از اصل رنج از نظر امامان شيعه و بودا

الف. خدا محوري

از نگاه امامان شيعه‰ رهايي از رنج فقط با خدامحوري در زندگي حاصل مي شود، همانگونه كه امام رضا† اساس دوري انسان از رنج و عذاب را، قرار گرفتن در دژ محكم توحيد و خدا محوري بيان مي كند و مي فرمايند:

«لا إله إلا الله حصني فمَن دخل حصني أمن مِن عذابي» (صدوق، 1417، ص 306) (كلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ محكم و استوار من است و هر كه در دژ در آيد از عذابم در امان است) آنچه مسلم است، اينست كه اين روايت اختصاص به قيامت ندارد و هنگامي كه خواست و اراده انسان، الهي شد انسان از رنج رهايي پيدا مي كند كه به اين حالت صفت رضا مي گويند؛ امام صادق† اين صفت را اين گونه تعريف مي كند:

«صفة الرضا أن يرضي المحبوب و مكروه و الراضي فانٍ عن جميع اختياره و الراضي حقيقته هو المرضيّ عنه» (الجبعي العاملي، 1407، ص 82)

حات ده او روي نجات فرد از دنيا

(رضا عبارت از آن است كه انسان به آنچه مطلوب اوست و به آنچه ناپسند اوست ولي از جانب دوست رسيده راضي باشد و راضي حقيقتاً همان مرضي عنه است). علامه طباطبايي (ره) در مورد فلسفه رنج ها در ذيل آيه: «أيَحْسَبُ أنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أحَدٌ» (بلد: 5) مي فرمايد:

اين آيه به اين حقيقت اشاره دارد كه اراده انسان مغلوب اراده و خواست خداوند است و تا جايي خداوند به خواست انسان اجازه پيشروي

مي دهد كه مطابق با تدبير جهان هستي باشد.

از اين رو، خواست انسان در اين دنيا يا محقق نمي شود و يا اندكي از آن حاصل مي شود كه نتيجه هر يك رنج بردن است؛ بنا بر اين، از رنج در زندگي بايد خدا شناسي ما تقويت گردد

(طباطبايي 1417، ج 20، ص 327).

از بيان علامه مي توانيم نتيجه بگيريم انسان در يك صورت است كه مي تواند از رنج رهايي پيدا كند و آن هنگاميست كه اراده و خواست او هماهنگ با اراده خدا و فاني در آن گردد كه در اين صورت صفت رضا براي انسان حاصل مي شود. در روايات هم امامان شيعه‰ صفت رضا را از عوامل رهايي از رنج و غم و اندوه شمرده اند.

امام صادق† مي فرمايد:

«الروح و الرّاحة في الرضا و اليقين و الهَمّ و الحزن في الشكّ و السخط»

(ري شهري، بي تا، ج 2، ص 1132)

(آرامش و راحتي در رضا و يقين است و غم و غصه در شك و ناخشنودي). در روايتي هم از مولا امير المؤمنين علي†: بهترين داروي همّ و غم رضايت به قضاي الهي معرفي شده است، ايشان مي فرمايد:

«نِعْمَ الطارد للهمّ الرضا بالقضا»

(الليثي الواسطي، بي تا، ص 494):

(خوب دور كننده است مر اندوه را راضي شدن به قضا و تقدير حق تعالي).

در زندگي بزرگان اسلام هيچ اثري از رنج ديده نمي شود و آن به خاطر اينست كه به قضاي الهي راضي و خواست خود را مطابق خواست خداوند قرار داده اند.

از اين رو، در مورد ائمه هدي‰ اين گونه در دعا آمده:

«إرادة الرب في مقادير أموره، تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم» (كليني، 1367، ج 4، ص 577): (اراده حق تعالي در تقدير امور بر

شما فرود مي آيد و از بيوت شما صادر مي گردد). در مورد صديقه طاهرهƒ تطابق دو اراده را پيامبر اين گونه معرفي مي كند:

«إنّ الله يغضِبُ لغضب فاطمه و يرضي لرضاها». (صدوق، 1417، ص 467) ).

( خداي تبارك و تعالي بخشم فاطمه خشم مي كند و بخشنوديش خشنود مي شود. )

و در روايت ديگر امام حسين عَلَيْهِ السَّلَام در خطبه اي هنگام خارج شدن از مكه به سوي عراق مي فرمايد:

«رضي الله رضانا أهل البيت» (مجلسي، 1403، ج 44، ص 367):

(رضايت خداي متعال، رضاي ما اهل بيت است. )

انسان در اين مقام (رضا) هر چه بلا و مصيبت مي بيند چون آن را از جانب خدا و اراده او مي داند به آن راضي بوده و رنج نمي برد سالار شهيدان امام حسين† در روز عاشورا به خداوند چنين عرضه مي دارد:

«إلهي و سيّدي وددْت أن أقتل و أحيي سبعين مرّة في طاعتك و محبّتك سيّما إذا كان في قتلي نصرة دينك و إحياء أمرك و حفظ ناموس عرشك»

(لجنه الحديث في معهد الامام الباقر عَلَيْهِ السَّلَام، 1416، ص 579).

(دوست دارم در راه فرمان برداري و عشق به خدا هفتاد بار كشته و زنده شوم، مخصوصاً اگر در كشته شدن من دين تو ياري شود و حكم شرع تو احياء گردد)؛

و همچنين در لحظات آخر شهادت امام حسين†: چنين گزارش شده است:

«إنه ليجود بنفسه فوالله ما رأيت قطّ قتيلاً مضمخاً بدمه أحسن منه و لا أنور وجهاً و لقد شغلني نور وجهه و جمال هيبته عن الفكره ي في قتله فاستسقي في تلك الحالة ماء»

(حسيني، 1417، ص 75):

(هلال روايت مي كند من از ميان دو صف بيرون آمده كنار امام† آمدم، در حالي كه جان مي داد به

خدا سوگند هر گز انسان به خون آغشته اي زيباتر و روشن چهره تر از او نديدم، فروغ رخسارش و شكوه هربتش مرا از انديشيدن درباره شهادتش باز داشت آن حضرت كه هنوز جان در بدن داشت تقاضاي آب مي كرد …).

مولاي عارفان هم در كلامي بسيار زيبا در باره عشق به خداوند مي فرمايند:

«حبّ الله نارٌ لا يمرّ علي شيء إلا احترق و نور الله لا يطلع علي شيء إلا اضاء …» (مجلسي، 1403، ج 67، ص 23): (محبت و عشق به خداوند آتشيست كه به هر چه برسد مي سوزاند انوار فروزاني است كه به هر چه بتابد روشن و منور مي گرداند ابر پر باريست كه هر چه زير آن قرار گيرد پوشش مي دهد، نسيم روح بخش الهيست كه به هر چه بوزد به حركت و نشاط در مي آورد آب حيات و چشمه بقائيست كه همه چيز را زنده مي كند زمين حاصلخيزيست كه زمينه رويش هر خير و بركتي را فراهم مي كند آنكه خداي خويش را با جسم و جان دوست مي دارد خدايش همه چيز به او عطا مي كند قهرمان كربلا حضرت زينب كبريƒ در هنگامي كه از ايشان در مورد صحنه كربلا و مصيبتهاي فراواني كه اين بانو متحمل شدند، سؤال شد؛ ايشان در جواب فرمودند:

«ما رأيت الّا جميلاً».

(ابن نما الحلي، 1369، ص 71).

از نگاه انسان كامل همه چيز حتي كشته شدن و اسارت زيباست و اين نگاه به اتفاقات دردناك عاشورا همان نگاه خالق هستي به جهان است؛ آنجا كه مي فرمايد «الذي أحسن كلّ شيء خلقه» (سجده؛

6):

( همان كسي كه هر چيزي را كه آفريده است نيكو آفريده است). انسان هاي كامل براي ديگران به عنوان الگوهاي

بر افراشته در زمين هستند.

پيروان اين بزرگان همانند خود ايشان بايد توجه داشته باشند كه سختي و محنت در راه خدا همانند آسايش و راحتي براي مؤمنان، زيبا و دلپسند و نيكوست.

يكي درد و يكي درمان پسندد

يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه جانان پسندد

(بابا طاهرعريان، ص 3)

اين گونه رفتار در مورد ياران امام حسين† نيز مشاهده مي شود، حضرت رو به جناب قاسم† كرد و فرمود:

«كيف الموت عندك» ايشان در جواب فرمودند:

«يا عمّاه أحلي من العسل»

(لجني الحديث في معهد الامام الباقر عَلَيْهِ السَّلَام، 1416 ق، ص 487):

(مرگ در نزد من شيرين تر از عسل است)

پيامدهاي خدا محوري و در نتيجه آن، رهايي از رنج را در زندگي ائمه هدي‰ اين گونه مي يابيم:

«فأنت لاغيرك مرادي و لك و لا لسواك سهري و سهادي و لقاؤك قرّة عيني و وصلك مُني نفسي وإليك شوقي و في محبتك وَ لَهي وإلي هواك صبابتي» (صحيفه سجاديه، 1411، ص 412):

(تويي و نه غير تو مراد من و شب زنده داري من فقط به خاطر توست و ديدار با تو نور چشم من و آرزوي دلم و شوق من به سوي توست و شيفته دوستي با تو هستم و در هواي توست دلدادگيم. امير المؤمنين علي† اين حقيقت را چنين با خدا نجوا مي كند:

«و من دعائه: †

اللهم إنّك آنَسُ الإنِسين لأوليائك و احضرهم بالكفائة للمتوكّلين عليك أن أوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك، وإن صبّت عليهم المصائب لجَأوا الي الإستجارة بك، عِلماً بأنّ أزمّة الأمور بيدك و مصادرها عن قضائك»:

(رضي، 1370، ج 2، ص 221):

( خدايا توبه دوستانت از همه انس گيرنده تر و براي آنان كه

به تو توكل مي كنند، از هر كس كاردان تري؛ اگر تنهايي و غربت شان به وحشت اندازد؛ ياد تو آنان را آرام سازد و اگر مصيبت ها بر آنان فرو بارد به تو پناه آرند و روي به درگاه تو مي كنند.

زيرا مي دانند كه سررشته كارها به دست توست و از قضايي خيزد كه پاي بست توست. ). متفكران و عارفان مسلمان نيز ابعاد مختلف علت حقيقي لذت بردن را واشكافي كرده اند، از جمله ابن سينا معتقد است بزرگترين شادي ها نزد خداست و خداوند شادترين موجودات در جهان هستي است، زيرا بيشترين كمالات نزد اوست و بالاترين ادراكات هم از آن اوست، موجودي از او در جهان هستي كامل تر نيست در او هيچ عيب و نقصي راه ندارد، كاستي و نيستي سرچشمه دردها و رنج هاست كه او از آنها بريست و از آنجا كه او اولين موجود شاد است، تنها راه كسب شادي واقعي؛ يافتن راهي براي تقرب به اوست. به عبارت ديگر هر كس به او نزديك تر شادتر و هر كس از او دورتر غمگين تر است.

بر اين اساس مي توان گفت اولياء و مقربين الهي شوق و شادي وصف ناپذيري دارند.

(بوعلي سينا، ج 4، ص 40 - 41).

وي در نمط نهم اشارات عارف واصل به خدا را اين گونه معرفي مي كند:

«العارف هشٌ بشٌ بسامٌ» ( همان، ص 101): (عارف كسيست كه گشاده رو، خوش برخورد و خندان باشد )

در مثنوي معنوي مولوي درباره رضا به قضاي خداوند چنين آمده است:

چون قضاي حق رضاي بنده شد

حكم او را بنده خواهنده شد

بي تكلف، نه پي مزد و ثواب

بلكه طبع او چنين شد مستطاب

زندگيِّ خود نخواهد بهر خوذ

نه پي ذوق

حيات مستلذ

هر كجا امر قدم را مسلكيست

زندگي و مردگي پيشش يكيست

بهر يزدان مي زيد ني بهر گنج

بهر يزدان مي ُمُرَد، ني از خوف و رنج

هست ايمانش براي خواست او

ني براي جنت و اشجار و جو

مرگ او و مرگ فرزندان او

بهر حق پيشش چو حلوا در گلو

آنگهان خندد كه او بيند رضا

همچو حلواي شكر او را رضا

(مولوي، 1386، ص 389)

و در جاي ديگر چنين مي سرايد:

انبياء زان زين خوشي بيرون شدند

كه سرشته در خوشيِّ حق بُدند

زان كه جانشان آن خوشي را ديده بود

اين خوشي ها پيششان بازي نمود

(همو، صص 358 - 359)

ب)

جامع نگري، در پاسخگويي به نياز انسان

اساسي ترين برنامه براي رسيدن به آرامش حقيقي، برنامه ايست كه تمام گرايشهاي فطري را پوشش دهد، آرامش حقيقي هنگامي به سراغ انسان مي آيد كه ديگر جوانب فطري انسان هم مورد توجه قرار گيرد تا بتواند عطش روحاني انسان را سيراب كند، بايد به دنبال برنامه اي بود كه آزادي و آرامش، اميد و عشق، خشيت و نيرو و نور و سرور را به يكباره براي انسان به ارمغان بياورد و اين برنامه را جز از سوي خالق هستي نمي توان دريافت و در غير اين صورت خيالي و سرابي بيش نيست، آرامش راستين در پيوند با توحيد. بر اساس ولايت و با ارائه شريعتي، سهل و روشن ميسر خواهد بود، به گونه اي كه تمام آن گرايش هاي زيبا و دل رباي فطري را پاسخ مي دهد.

( مظاهري سيف، 1387، ص 56).

ج)

پذيرش شريعت حياتي

از مباحث پيشين روشن شد كه رسيدن به آرامش در پرتو توكل بر خدا و واگذاري امور به آن قادر متعال است، بدون شك شرط رسيدن به خدا و ايجاد پيوند دروني با خدا، با پيروي

از پيامبر (ص) در حركت در چار چوب شريعت است، لذا خداوند دستور اكيد به انسانها مي دهد كه اگر خواهان دوستي با من هستيد و اين ادعا را داريد بايد از پيامبر (ص) پيروي كنيد،

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل عمران 31):

(بگو، اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست داشته باشد )

در زيارت شعبانيه هم به اين اشاره شده

«اللهم صلّ علي محمد و آل محمد، الفلك الجارية في اللُجَج الغامرة يأمن من ركِبها و يغرق من تركها المتقدّم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و ال لازم لهم لاحق»:

(شيخ طوسي، 1411، ص 361).

( خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد‰، آنها كشتي روانند در سيلابهاي بي پايان كه در امان است هر كه بر آن سوار شود و غرق مي شود هر كه آن را وانهد، هر كه از آنها پيش افتد از دين خارج شده و هر كه از آنان عقب مانده نابود است و همراه و ملازم ايشان به حق مي رسد از اين فراز از دعا ملازم بودن و مو به مو دنباله روي از اين بزرگان را اساس رسيدن به سر منزل مقصود انساني معرفي كرده در اين راه اگر كسي مي خواهد دچار حيراني و سرگشتگي نشود بايد كاملاً همراه و ملازم ائمه معصومين‰ بود.

راه هاي برون رفت از اصل رنج از نظر بودا

براي رهايي از رنج بايد برنامه اي عملي مشتمل بر هشت روش انجام شود كه عبارتند از:

ايمان درست،

نيت درست،

گفتار درست،

رفتار درست،

معاش درست،

سعي درست،

توجه درست

و مراقبت درست.

(هو كينز، 1380، صص 64 - 65؛ شايگان، 1356، ج 1، ص 141).

توضيح كوتاه هر يك

از هشت گام:

شناخت درست: يعني شناخت چهار حقيقت جليل؛

انديشه درست: آزادي از هوس، آزادي از بد خواهي و بيزاري و آزادي از ستمگري؛

گفتار درست: دوري از دروغ گويي و ياوه گوئي؛

كردار درست: سالك [بايد ] از دزدي و شهوتراني و %% آلوده دامني پاك باشد؛

زيست درست: دوري از مشاغلي كه براي ديگران مضر باشد از جمله اسلحه فروشي، برده فروشي، پيشگوئي؛

كوشش درست: سعي و تلاش براي دور ماندن از هر گونه بدي و شكوفاندن و نگاه داشتن هر گونه نيكي؛

آگاهي درست: سالك بايد آگاهي داشته باشد به احساسها و درون خود و آگاهانه زندگي كند؛ يكدلي درست (مراقبه): تفكر و مراقبه. سالك اين هشت گام را از طريق سه آموزش پيش مي گيرد به اين معنا كه نخست از برترين رفتار آغاز مي كند كه همان راستي و درستي در گفتار و در كردار و زيست است سپس به برترين يكدلي رو مي آورد كه همان سير در عوالم دروني و نظاره و مراقبه دل است يعني به راستي و درستي در كوشش، آگاهي و يكدلي توجه مي كند و آن گاه به برترين شناخت (panna) مي رسد كه همان شناخت درست و انديشه درست است

(پاشائي، 1380، صص 29 - 30).

تفاوت در رهايي از رنج در نگاه بودا و امامان شيعه

همانگونه كه بيان شد در اسلام مهمترين راه برون رفت از اصل رنج خدا محوري و مسأله رضامندي از قضاي الهيست اما در آيين بودا، از مبدأ آفرينش سخني به ميان نيامده و به ناپيدايي آن معتقد است و مي گويد:

(آغاز سرگرداني موجودات از زماني بي آغاز است هيچ مبدأي نمي توان يافت كه اين موجودات از آن سرچشمه گرفته باشند).

(شايگان، 1356، ج

1، ص 142)

و همچنين بودا داراي شريعت نمي باشد و لذا در مورد اين آيين گفته شده «آيين بودا» نه دين بودا و اساساً اين آيين جريان معنوي اخلاقيست كه خود بوداييان نيز از همان روزگار كهن خود را صرفاً نه به صورت يك نظام رهباني بلكه همچون جريان معنوي با جنبه هاي مردمي به عرصه ظهور پا نهاده و بر اين نكته تأكيد دارد كه چگونه مي توان مردم را از رنج و عذاب دنيوي كه سراسر وجود آنها را فراگرفته است رهايي داد و به نيروانا رساند

(هيوم، ص 91).

نتيجه از آنچه گذشت نتايج ذيل به دست مي آيد:

1. يكي از آموزه هاي مهم در عرفانهاي نو پديد مسأله رنج در زندگاني و راه هاي برون رفت از اين مسأله مي باشد؛

2. در اين ميان آيين بودا اين مسأله را پررنگتر از ديگر آيينهاي مطرح كرده؛

3. بودا جهان و زندگي در آن را با ديد بد بينانه و تاريك نگاه مي كند و آن را سراسر رنج معرفي مي كند و راههايي هم براي برون رفت ذكر مي كند؛

4. در عرفان بوديسم كوشش بر اينست كه عوامل رنج آور و اضطراب زا و نگراني بخش حذف شود، بدون اينكه انسان خود را وابسته به وجود يك حامي با نيروي مطلق و عشق نامحدود ( خدا) بداند در نتيجه آرامشي كه او بدنبال آنست سرابي بيش نيست و آرامش از نوع منفي است.

6. از ديدگاه ائمه هدي‰ هر چند وجود مصائب و مشكلات را در زندگي پذيرفته و آن را براي همه بشر دانسته است ليكن رنج بردن حاصل از مصيبت را وابسته به نگاه آدمي به مصائب و مشكلات مي داند.

آنگاه كه انسان با نگاه

منفي به مصائب بنگرد هميشه در رنج است اما اگر به آنها با ديد مثبت بنگرد آنگونه كه امامان شيعه‰ در مواجهه با مصائب و مشكلات برخورد مي كردند از آنجا كه به مقام رضا رسيده اند و اراده خود را فاني در اراده خدا مي بينند و با تمام وجود احساس پيوندي نزديك با كسي كه غني، پاك، زيبا و مهربان است مي كنند و علت ايجابي آرامش را فقط در رضاي خدا و ياد او مي بينند لذا «ما رأيتُ إلا جميلاً» بر زبان مي رانند و به كلي از ورطه رنج رها مي شوند آري اولياء الهي با ياد خداوند به آرامشي مي رسند كه گرچه در مصيبتهاي سخت همچون زندان و امثال آن گرفتار شوند اما هرگز به نوسانها و اضطرابهاي روحي و رواني دچار نشده و زندگي آنها شاهد بر اين مدعاست.

سيد محمد حسين موسوي دانشجوي دكتري رشته مدرسي معارف اسلامي دانشگاه فردوسي مشهد

***********

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم

2. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح: خواجه نصير الدين طوسي، تحقيق: دكتر سليمان دنيا، چاپ دوم، بيروت، بي نا، 1413.

3. ابن نما حلي، نجم الدين محمد بن جعفر بن ابي البقاء، مثير الاحزان، نجف الاشرف، المطبعة الحيدريه، 1369.

4. باير ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، چاپ پنجم، شركت انتشارات: علمي و فرهنگي، تهران، 1386.

5. پاشائي، ع، راه آيين (دمه پده)، تهران، نگاه معاصر، 1380.

6. پاشايي، ع. بودا، زندگاني، انجمن، گزارش كانون پالي)، چاپخانه پيروز، كتابخانه طهوري، 1347.

7. پرفسور چاندرا، ساتيش و پرفسور داتا، دريندرا موهان، معرفي مكتبهاي فلسفي هند، مترجم؛ فرناز ناظر زاده كرماني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، 1384.

8. تي لوكا، نيا نه، سخن بودا (طرح

تعليم بودا بنا بر كانون پالي)، مترجم؛ ع. پاشايي، چاپ دوم، كتابخانه طهوري، 1362.

9. الجبعي العاملي، زين الدين علي بن احمد (شهيد ثاني)، مسكن الفؤاد، تحقيق: مؤسسه آل البيت‰، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البيت‰ لاحياء التراث، 1407 ق.

10. جوادي آملي، عبد الله، تفسير موضوعي قرآن كريم ( معاد در قرآن)، چاپ اول، قم، اسراء، 1380.

11. حسيني، علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس، الله لهوف في قتلي الطفوف، چاپ اول، قم، انوارالهدي، 1417 ق.

12. دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، دانشگاه تهران، 1364 ش.

13. ذكر گو، امير حسين، اسرار اساطير هند ( خدايان ودائي)، چاپ اول، بي جا، فكر روز، 1377.

14. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، بيروت، دارالمعرفه، بي تا..

15. ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، تحقيق: دار الحديث، چاپ اول، بي جا، دار الحديث، بي تا.

16. سيد رضي، محمد بن حسين بن موسي، نهج البلاغه، تحقيق و شرح: شيخ محمد عبده، چاپ اول، قم، دار الذخائر، 1370.

17. شاله، فلسين، تاريخ مختصر اديان بزرگ، مترجم؛ خدايار محبي، تهران، دانشگاه تهران، 1346.

18. شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران، اميركبير، 1356 ش (2356).

19. صدوق، محمد بن علي بن بابويه، امالي، تحقيق: قسم الدراسات الاسلاميه، چاپ اول، قم، بعثت 1417 ق.

20. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417 ق.

21. طوسي، ابوجعفر محمد حسين، مصباح المتهجد، چاپ اول، بيروت، موسسه فقه الشيعه، 1411 ق.

22. عريان، طاهر، ديوان دو بيتي، تصحيح و مقدمه:

مهدي الهي قمشه اي، چاپ اول، بي جا، محمد، بي تا.

23. قيومي، محمد جواد، صحيفه الحسين‰، چاپ اول، قم، جامع مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش.

24. كازينز، ال. اس، آيين بودا در جهان امروز، ترجمه

و تحقيق، عليرضا شجاعي، چاپ اول، بي جا، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.

25. كريدز، مايكل، بودا، مترجم؛ علي محمد حق شناس، چاپ اول، بي جا، طرح نو، 1372.

26. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، چاپ سوم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1367.

27. لجنه الحديث في معهد الامام الباقر عَلَيْهِ السَّلَام، موسوعه كلمات الامام الحسين عَلَيْهِ السَّلَام، چاپ سوم، بي جا، دار المعروف، 1416 ق.

28. الليثي الواسطي، علي بن محمد، عيون الحكم و المواعظه، تحقيق: شيخ حسين الحسيني البيرجندي، چاپ اول، بي جا، دار الحديث، بي تا.

29. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تحقيق: محمد باقر بهبودي، چاپ دوم، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 ق.

30. مظاهري سيف، حميد رضا، جريان شناسي عرفانهاي نوظهور، چاپ اول، علوم و فرهنگ اسلامي، 1387 ش.

31. موحد الابطحي الاصفهاني، سيد محمدباقر، صحيفه سجاديه، چاپ اول، قم، موسسه الامام المهدي†، 1411 ق.

32. مولوي، مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي، مثنوي معنوي (دفتر سوم و پنجم. )، مصحح: قوام الدين خرمشاهي، چاپ نهم، انتشارات دوستان، 1386.

33. نانسي، ويلسون راس، بوديسم راهي براي زندگي و انديشه، ترجمه: منوچهر شادان، چاپ اول، تهران، بهجت، 1374.

34. هاردي، فريد هلم، اديان آسيا، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1376.

35. هوپ، جين، بودا، ترجمه: علي كاشفي پور، طراح: بورين وان لون، تهران، 1378.

36. هوكينز، بردلي، آيين بودا، ترجمه: محمد رضا بديعي، چاپ اول، تهران، اميركبير، 1380.

37. هيأت نويسندگان زير نظر سرو پالي رادا كريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، مترجم؛ خسرو جهانداري، تهران، كيهانك، 1367.

38. هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش. فهرست

***********

منابع لاتين

39.

Williams، Paul، Buddhist Thought، Routledge، London and New York، 2000.

40. Hawkins، Bradley K. Religions of the World Buddhism، Routledge، London، 1999.

41. Humphreyes، Christmas، A Pelicam Original Buddhism، Penguin books، 1962.

42. King، Winston L. Buddhism and Christianity، Routledge، London and New York، 1963.

43. Klostermaier، Klaus K. Buddhism a Short introduction، One World Oxford، 1999.

44. Strong، John s. The Buddha a Short Biography، One World Oxford، 2001.

- [1]. ريشه هاي عقيده تناسخ نخستين بار به صورت مكتوب در اوپانيشادها به چشم مي خورد اما احتمالا اين ايده بر گرفته از انديشه آرياييان نمي باشد و آنها تناسخ را از دراويديهاي (بوميان قديم و ساكنان اصلي هندوستان گرفته اند (باير ناس، 1386، ص 154)

تناسخ به اين معناست كه روح پس از مرگ از جسمي به جسم ديگر كه ممكن است جسمي آسماني، بشري، حيواني يا گياهي باشد انتقال مي يابد. (سوزوكي، 1387، ص 125)

[2]. نيروانه هدف نهايي تعاليم بوداست كه پس از عمل به راه هاي هشتگانه مذكور در حقيقت چهارم بودا حاصل مي شود (شومان، 1362، ص 82) كه در باره مفهوم آن آراء متعددي مطرح شده است از جمله: پوسين نيروانه را مقام سرور و شادي و خاموشي مي داند (شايگان، 1346، ج 1، صص 165 - 168 و گفته شده انسان در اين حالت از گردونه تناسخ خارج مي شود (آزادي از آلودگي وجود و آلودگي ناداني) (تي لوكا، ص 127). (Williams، 2000، p. 47)

راه هاي رهايي از رنج در اسلام و آيين بودا

چكيده

نكته اي به عنوان مقدمه قبل از ورود به بحث لازم به ياد آوري مي باشد.

در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه دالايي لاما كاملاً از انديشه هاي بودا و فرهنگ هندي تاثير پذيرفته است؛ انديشه هايي نظير تناسخ، نيروانه، اصل رنج

لذا شاخصه اصلي تعاليم دالايي لاما افكار و اصول اخلاقي معنوي بوديسم مي باشد.

لذا در اين مقاله نگاه تطبيقي به راه هاي رهايي از رنج در اسلام و ريشه انديشه دالايي لاما كه آيين بوداست مورد نظر مي باشد.

رنج پديده ايست كه اكثر قريب به اتفاق انسانهابا آن سرو كار دارند. اديان بشري تلاش كرده اند آن را از زندگي بشر ريشه كن، يا به حداقل برسانند و يا با ارائه راهكارهايي، تحمل رنج را براي بشر آسان كنند.

بوديسم و اسلام در اين زمينه راهكارهايي ارائه كرده اند.

سوال اساسي اين مقاله اينست كه راهكار هاي بوديسم چيست و آيا ان راه كارها با واقعيت زندگي تطبيق مي كند يا نه؟ بوديسم عوامل رنج را مسائلي مي داند كه تمام زندگي انسان از تولد تا مرگ را پوشش مي دهد. در واقع هيچ لحظه بدون رنج در زندگي انسان وجود ندارد و راه كارهايي كه براي از بين بردن رنج ارائه مي كند آنقدر كليست كه قابل تحقق نيست مثل امرار معاش درست، كوشش درست و … كه در واقع انكار رنج است، ولي در اسلام با پذيرش مصيبت در زندگي انسان در يك تقسيم كلي آن را به سه بخش تقسيم مي كند.

1. بخشي كه نتيجه طبيعي زندگي دنياست 2. بخشي كه بازتاب عملكرد انسان است 3. بخشي كه ابزار آزمون و امتحان الهي براي به تكامل رسيدن انسان مي باشد.

در عين حال راه كار هايي از قبيل: توجه به ربوبيت خداوند، توجه به عواقب گناهان، توجه به حقيقت گناه، توجه به مالكيت خداوند، توجه به پاداش اخروي، توجه به آثار دنيوي و تكاملي مصائب، توجه به قضا و قدر الهي و … ارائه كرده است كه با به

كار بستن آنها تحمل مصيبت آسان مي گردد كه مشروح آنها را بايد در مقاله جستجو كرد.

طرح مسأله

رنج پديده ايست كه اكثريت قريب به اتفاق انسانها با آن سرو كار دارند. اديان بشري و الهي تلاش كرده اند رنج را از زندگي بشر ريشه كن كرده و يا به حداقل برسانند و يا با ارائه راهكارهايي تحمل رنج را براي بشرآسان گردانند يكي از اديان بشري موجود كه بيش از يك ميليارد پيرو دارد بوديسم است، (ويلسون، 1374: 11؛ شاله، 1346: 145؛ كازينز، 1384: صفحات متعدد). اين مكتب مدعيست توانسته به رنج در زندگي بشر خاتمه دهد. اسلام نيز يكي از اديان بزرگ ابراهيميست كه بر اساس جهان بيني خود تلاش مي كند روحيه تحمل مصيبت را در افراد ايجاد كند و به گونه اي آن را رشد دهد كه مصيبت نه تنها رنج آور نباشد بلكه نشاط آور نيز باشد سؤال اين تحقيق اين است؛ راه رهايي از رنج در اسلام و بوديسم چيست و آيا اين راه كارها با واقعيتهاي زندگي بشري تطبيق مي كند يا نه؟

تعريف واژگان

1. رنج

رنج در لغت، (زحمت، مشقت، كلفت، سختي) معنا شده است.

(دهخدا، ج 25، ص 26) رنج در اصطللاح عبارت است از حالت دروني و رواني است كه در نتيجه مغلوب واقع شدن و ناكام ماندن از رسيدن به اهداف و به فرجام نرسيدن خواسته هاي انسان در او پديد مي آيد و اصطلاحاتي نظير فشار (stres) ناكامي (Frustration) رنج (Displeasure) به منظور نشان دادن اين حالت به كار مي روند، معناي همه اين اصطلاحات تقريباً يكي است.

(نرمان ل، 1364: 1 / 457)

2. واژه مصيبت

الامر المكروه ينزل به الانسان و يقال:

اصابَ الانسانُ من المال و غيره (ابن

اثير، 1364: 3 / 57 و طريحي، بي تا: 642)

(امري ناگوار كه در زندگي انسان رخ مي دهد چه در امور مالي و چه غير آن) البته اين ماده به معناي اصابت كردن و فرود آ مدن نيز استعمال شده است؛ در اين هنگام در امور خير و شر هر دو به كار رفته است.

(المصيبة ما أصابك من الدهر) (الزبيدي، 1414: 2 / 155)

( آنچه انسان در زندگي با آن مواجه مي شود ) از آنچه گذشت مي توان در فرق ميان مصيبت و رنج گفت ميان اين دو عموم و خصوص مطلق است به اين معنا كه هر رنجي مصيبت است اما هر مصيبتي رنج نيست. به اين معنا كه اين گونه نيست كه مصيبت ملازم باشد با رنج كشيدن و مي تواند انسان در مصائب و امور ناگواري در زندگي قرار گيرد اما از آنها رنج نبرد.

عوامل ايجاد رنج در بوديسم

محور تعاليم اخلاقي بودا چهار حيقت است، كه موضوع بحث در اين مقاله حقيقت اول آن مي باشد كه عبارت است از: حقيقت رنج: زندگي رنج است، رنج و درد بي پايان، تولد رنج است، بيماري، ازدواج، پيري، دوري از عزيزان و روبرو شدن با ناخوشي ها و نرسيدن به خواسته ها همه رنج است، در زائيده شدن اين آرزو پيدا مي شود كه اي كاش زائيده نمي شدم، اي كاش در پي زائيده شدن پيري، بيماري، غم و پريشاني نمي بود (Hawkins، 1999، p. 43). در اين حقيقت عواملي را كه بودا منشأ رنج انسان مي داند عبارت است از: 1. متولد شدن

يكي از عوامل رنج در نگاه بودا متولد شدن انسان و آمدن به اين كره خاكي بيان شده است نخست بايد دانست كه متولد

شدن در اختيار انسان نمي باشد تا از اين عامل رنج در نگاه بودا بتوان رهايي يافت ثانياً:

هدف اسلام از تولد انسان رحمت رساني خداوند به انسان بيان شده است.

به عنوان نمونه خداوند در اين باره مي فرمايد:

(وَ لَايَزَالُونَ مخُْتَلِفِينَ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَالِكَ خَلَقَهُمْ) (هود 118 / 119) (ملل دنيا با هم پيوسته در اختلافند مگر آن كس كه خدا او را رحمت كند و براي همين آفريده شده اند) گفتني است كه تعبير (لذالك خلقهم) كه اشاره به علت و غايت دارد به رحمت رجوع مي كند نه به اختلاف. (طباطبايي، بي تا: 18 / 386)

در روايات نيز همين علت به صورت گسترده مطرح شده است به عنوان نمونه امام علي عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايند:

يقول الله تعالي: يابن آدم لم أخلقك لاربح عليك، إنما خلقتك لتربح علي، فاتخذني بدلا من كل شئ، فإني ناصر لك من كل شئ.

( خداوند متعال مي فرمايد:

اي فرزند آدم تو را نيافريدم تا سودي برم بلكه تو را آفريدم تا از من سودي بري پس، به جاي هر چيز مرا بر گزين؛ زيرا من، به جاي هر چيز ياور تو هستم)

(ري شهري، بي تا: 1 / 223)

2. ازدواج

يكي ديگر از عوامل رنج در آيين بودا ازدواج است اما در اسلام ازدواج مايه بركت ورسيدن به آرامش و يكي از مراحل تكامل انسان معرفي شده است خداوند در اين باره مي فرمايد:

وَ مِنْ ء َايَاتِهِ أَنْ خَلَقَلَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًالِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

(روم / 21)

(و از نشانه هاي او اينكه از [نوع خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري، در

اين [نعمت براي مردمي كه مي انديشند قطعاً نشانه هايي است)

در اسلام زن و مردم منشأ كمال و مايه شكوفايي و نشاط و پرورش يكديگر مي باشند به طوري كه هر يك بدون ديگري ناقص است،

(شيرازي، 1374: 16 / 391) در نتيجه در بوديسم يكي از مراحل مهم تكامل انسان ناديده گرفته شده است.

3. مصائب

عنوانهاي ديگر در كلام بودا از قبيل دور ي از عزيزان و رويارويي با ناخوشي هاي در عنوان كلي مصائب گنجانده مي شوند. Hawkins، 1999، p. 43 (Humphreyes، 1962، pp. 91 - 94. Strong، 2001، pp. 81 - 82. Klostermaier، 1999، p. 34. Hawkins، 1999، p. 43) روشهاي مواجهه با مصائب از ديدگاه اسلام

واقعيتي كه نمي توان در زندگي انكار كرد وجود مصائب از جمله فقر، از دست دادن دوستان، بيماري و … در زندگي انسان است در آموزه هاي ديني به مصائب و روشهاي مواجه با آنها اشاره شده است و قابل تقسيم به گونه هاي مختلف است اما پيش از ياد كرد اقسام مصائب و شيوه هاي مواجه اسلام با آنها بايسته است مقدمه اي براي شناخت و جايگاه مصائب ياد شود.

الف: هدفدار بودن هستي و انسان

در نظام معرفتي اسلام مجموعه نظام هستي از جمله انسان براي هدفي خاص آفريده شده است آيات فراواني به اين مسأله دلالت مي كنند به عنوان نمونه:

وَمَاخَلَقْنَا السَّمَاء َ وَ الْأَرْضَ وَمَابَيْنهَُمَا لَاعِبِين (انبياء / 16) (و آسمان و زمين و آنچه ميان آن دوست به بازيچه نيافريديم)

از سوي ديگر آيات فراواني دلالت مي كنند كه تمام هستي به سوي خدا در حركتند. به عنوان نمونه:

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ ا لْمَصِير (مائده / 18) (فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن

دو مي باشد از آن خداست و بازگشت همه به سوي اوست)

ب: ضرورت آزمون از آنجا كه خلقت انسان داراي هدف است كه با تلاش به آن مي رسد در اينجا مسأله آزمون و ضرورت آن امري بايسته است قرآن ضروررت آزمون را چنين عنوان مي كند:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ء َامَنَّا وَ هُمْ لَايُفْتَنُون (عنكبوت / 2)

(آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مي شوند و مورد آزمايش قرار نمي گيرند)

امام علي عَلَيْهِ السَّلَام نيز در توصيه اي مي فرمايد:

(و قال عَلَيْهِ السَّلَام:

لايقولن أحدكم اللهم إني أعوذ بك من الفتنة لانه ليس أحد إلا و هو مشتمل علي فتنة )

(رضي، 1412: 4 / 20 (كسي از شما نگويد خدايا من از آزمون به تو پناه مي برم؛ زيرا هيچ كس نيست مگر اينكه آزموني دارد )

از كلام حضرت استفاده مي شود يكي از مواردي كه دعا مستجاب نمي شود اينست كه انسان دعا كند در زندگي مورد امتحان الهي قرار نگيرد.

ب. هدف آزمونهاي الهي

هدف از آزمون نشان دادن نقاط ضعف انسان است تا با تلاش خود آنها را برطرف سازد خداوند در اين باره مي فرمايد:

وَ لِيَبْتَليِ َاللَّهُ مَا فيِ صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فيِ قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور (آل عمران / 154)

(تا خدا آنچه در سينه داريد بيازمايد و هر چه در دل داريد خالص گرداند و خدا از راز درون ما آگاه است)

در اين آيه خداوند هدف آزمون را خالص كردن مؤمنان بيان مي كند.

در تعريف واژه (حمص) گفته شده ست

(المحص: خلوص الشئ، محصته محصا: خلصته من كل عيب) (پاك شدن از هر گونه عيب) (فراهيدي، 1409: 3 / 127)

انواع كاركردهاي مصائب از لحاظ علت

از منظر آموزه هاي ديني مصائبي كه انسان

در دنيا با آن مواجه مي شود به چند گروه تقسيم مي شود:

الف: مصائبي كه بازتاب عمل انسان است.

برخي مشكلات و مصائبي كه به سراغ انسان مي آيد ناشي از تنبلي و سستي در كار و فعاليت مي باشد، به عنوان نمونه شخصي كه در براي دخل و خرج خود برنامه اي نداشته باشد و دخلش از خرجش فزوني يابد و يا بالعكس در نهايت رنج مي كشد.

در آموزه هاي ديني نيز به اين آفات در زندگي به صورت چشمگيري اشاره شده است،

به عنوان نمونه:

حضرت امير عَلَيْهِ السَّلَام در مورد تنبلي و آثار آن مي فرمايد:

(في التواني و العجز اُنتِجت الهلكه) (از سستي و ناتواني، نابودي زاده شده است. ) (ري شهري، 1375: 3 / 2705) راه رهايي از اين نوع مصائب در روايات عبارت است از:

1. دور انديشي يكي از عوامل رهايي از رنجي كه به وسيله سستي و تنبلي در انسان به وجود مي آيد دور انديشيست امام علي عَلَيْهِ السَّلَام در مورد جايگاه دور انديشي مي فرمايد:

الحزم صناعة، ثمره ي الحزم السلامة، من لم يقدمه الحزم أخره العجز. (دورانديشي فن است، ثمره آن سالم ماندن از آسيبهاست كسي كه دور انديشي او را پيش نبرد ناتواني و درماندگي او را عقب نگاه مي دارد ) (ري شهري، بي تا: 1 / 604)

2. برنامه ريزي و تلاش يكي ديگر از عوامل رهايي از رنج كه ناشي از سهل انگاري و سستيست و در آموزه هاي ديني تاكيد فراوان به آن شده است پشتكار و تلاش در راه رسيدن به هدف مي باشد.

به عنوان نمونه امام علي مي فرمايد:

(من بَذَلَ جهد طاقته بلغ كنه ارادته (كسي كه تمام توان خود را به كار گيرد به تمام خواسته خود مي رسد) (واسطي،

1376: 462)

3. مشورت با مشاور امين در مواردي انسان بدون انديشه و مشورت وارد كسب و كار يا رشته تحصيلي خاص مي شوند بعد از مدتي از آن كار يا رشته پشيمان شده و آن را با اهداف و مقاصد و علائق خود ناسازگار مي بيند و از آن رنج مي برد. اين در حاليست كه مشورت با يك مشاور صالح بسياري از پيامدهاي نا گوار و رنج آور را مي زدايد. دين اسلام اهميت بسياري به مشورت قبل از انجام كارها قائل است.

به عنوان نمونه امام علي عَلَيْهِ السَّلَام در اين مورد مي فرمايد:

شاور قبل ان تعزم و فكر قبل ان تقدم. (پيش از آن كه تصميم بگيري، مشورت كن و پيش از آن كه اقدام كني، بينديش. ) ( همان: 298)

ب: مصائبي كه كفاره گناهان انسان است و راه رهايي از آن

بسياري از مصائب و مشكلاتي كه انسان در زندگي براي انسان به وجود مي آيد به جهت گناه در زندگي مي باشد و قسمت عمده روايات در مسأله مصائب به اين نوع اختصاص دارد حتي در آموزه هاي ديني مصائبي كه در پي ارتكاب گناهان مخصوص گريبان گير انسان مي شود مشخص شده است.

به عنوان نمونه، قطع رحم، عدم پرداخت زكات و اصرار بر گناه از موجبات فقر، نزول بلا، مرگ و نابودي از پيامدهاي قطع رحم، انواع بيماريهاي جسمي و روحي، بي بركت شدن زندگي از تبعات شرب خمر شمرده شده است.

(واسطي، 1376: 485، نوري، 1409: 17 / 46، كليني، 1375: 2 / 346) راه رهايي از اين نوع مصائب ترك گناهان مي باشد در اسلام راهكارهاي عملي براي آن مي توان استنباط كرد كه عبارتند از:

1. توجه به ربوبيت خداوند

به منظور تبيين

اين راه به عنوان مقدمه بايد گفت:

در جهان بيني توحيدي دو نوع برداشت متصور است كه در پي آن رفتار، گفتار و كردار شخص هم متفاوت است.

1. اينكه خداوند را تنها خالق هستي بدانيم.

2. اينكه خداوند را هم خالق و مدبر و ربّ بدانيم، در مورد اول از آن رو كه خداوند تنها خالق است در لحظه لحظه زندگي انسان احساس نمي شود لذا، ارتكاب گناه به آساني صورت مي پذيرد. بر خلاف فرض دوم كه انسان، خدا را در لحظه به لحظه زندگي خود احساس كرده و او را حاضر و ناظر مي داند كه در نتيجه به آساني گناه نمي كند.

يكي از راه هاي مهم كه در آموزه هاي ديني به آن تاكيد شده است، توجه دادن انسانها به ربوبيت خداوند است، به گونه اي كه واژه (رب) به همراه مشتقات آن در قرآن بيشتر از واژه (خالق) است و نيز در مورد حاضر و ناظر بودن خداوند در زندگي انسان مي فرمايد:

(اَلَم يعلَم بان الله يري) (علق / 14) در تفسير فعل (يري) گفته شده است (يعلم ما يفعله و يدركه ما يصنع) (طبرسي، بي تا: 10 / 401؛ طوسي، 10: 1409 / 381) و نيز در روايات به اين نكته تربيتي توجه بسيار شده است به عنوان نمونه امام حسين (عَلَيْهِ السَّلَام) در مورد شخصي كه ادعا مي كرد نمي تواند گناه نكند اين گونه توصيه مي كند:

روي أن الحسين بن علي عَلَيْهِ السَّلَام جاء ه رجل وقال:

أنا رجل عاص ولا أصبر عن المعصية فعظني بموعظة فقال عَلَيْهِ السَّلَام:

افعل خمسة أشياء و أذنب ما شئت، فأول ذلك: لاتأكل رزق الله وأذنب ما شئت و الثاني: اخرج من ولاية الله وأذنب ما شئت، والثالث: اطلب

موضعا لايراك الله وأذنب ما شئت، والرابع: إذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك وأذنب ما شئت، والخامس: إذا أدخلك مالك في النارفلاتدخل في النار و أذنب ما شئت. (لجنه الحديث، 1416: 925) فردي نزد امام حسين عَلَيْهِ السَّلَام آمده و گفت:

من گرفتار معصيت و گناه هستم و توان صبر بر آن را ندارم، من را موعظه كن: حضرت پاسخ داد پنج كار را انجام بده در آن هنگام هر چه خواستي گناه كن

اول:

از روزي خدا نخور هر چه خواستي گناه كن

دوم:

از ولايت و سرپرستي خداوند خارج شو و هر چه خواستي گناه كن.

سوم:

جايي برو كه خدا تو را نبيند آنگاه هر چه خواستي گناه كن.

چهارم:

هنگامي كه ملك موكل بر مرگ براي گرفتن روحت آمد او را از خود دور كن آن هنگام هر چه خواستي گناه كن.

پنجم:

هنگامي كه خدا تو را در آتش جهنم انداخت داخل آتش نشو آنگاه هر چه خواستي گناه كن.

2. توجه به گذرا بودن لذتهاي حرام

انسانها به دنبال شاديها و لذتهايي در اين دنيا هستند كه هم از جهت كيفيت درجه بالايي داشته باشند و هم از جهت كميت و هر چه لذت با دوامتر باشد و كيفيت بيشتر داشته باشد لذت بيشتري را در پي دارد و انسان اگر بداند اين لذت كه از گناه به دست مي آيد در نهايت سپري شده، خود اين احساس پايان پذيري استرس زاست و موجب رنجش مي شود. در نظام تربيتي اسلام نيز به اين مسأله توجه شده است و خداوند براي معرفي نعمتهاي بي پايان و با كيفيت فراوان در قيامت با همين دو ويژگي انسان ها را متوجه پاداشها و نعمتهاي بي پايان

آخرت مي كند و مي فرمايد:

(وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شيَ ء ٍ فَمَتَاعُ الْحَيَوة ِ الدُّنْيَا وَ زِينَتُهَا وَمَا عِندَاللَّهِ خَيرٌْ وَ أَبْقَي أَفَلَا تَعْقِلُون (قصص / 60) (و هر آنچه به شما داده شده است، كالاي زندگي دنيا و زيور آن است و لي آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است مگر نمي انديشيد؟)

3. توجه به عواقب گناهان

يكي ديگر از روشهاي جلوگيري از منشأ مصائب نوع دوم توجه به پيامدها و عواقب گناهان مي باشد، در آموزه هاي اسلام براي گناهان علاوه بر پيامد هاي تشريعي كه همان حرمت انجام اين اعمال است، پيامد هاي تكويني نيز بر انجام اين گناهان بار مي شود، توجه به اين يكساني تشريع و تكوين نيز يكي از روشهاي ترك گناه محسوب مي شود و به عنوان نمونه، حضرت امير عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايند:

(قال اميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلَام:

توقوا الذنوب، فما من بلية ولا نقص رزق إلا بذنب حتي الخدش و الكبوة و المصيبة ) از گناهان دوري كنيد زيرا هيچ بليه اي رخ ندهد و هيچ رزقي كم نشود مگر به سبب گناهي حتي خراش برداشتن و به سر در آمدن و مصيبت.

(مجلسي، 1403: 70 / 350)

4. توجه به حقيقت معنايي گناه

يكي ديگر از عوامل باز دارنده گناه توجه به چيستي گناه است، اگر اين گونه معنا كرد كه: آدمي از تواني كه خداوند به او داده و قادر بر پس گرفتن از اوست از همان توان سوء استفاده كرده و بر عليه خالقش رفتاري كند به اين معنا كه به عنوان مثال، فكر كه نيروييست خدادادي، انسان در انديشه خود برنامه ريزي كند كه ميان دو نفر دشمني ايجاد كند، به همين صورت در مورد گناهان ساير اعضا.

ج: مصائبي

كه باعث تكامل است

اين نوع از مصائب مخصوص بندگان برگزيده خداست هرگاه خداوند بندهاي را دوست داشته باشد او را گرفتار مي كند تا تلاش بيشتري كند و هر چقدر بنده محبوبتر باشد گرفتاريش بيشتر است؛ به عنوان نمونه:

عن علي بن رئاب قال:

سألت أباعبدالله (عَلَيْهِ السَّلَام) عن قول الله عز و جل: و ما أصابك من مصيبة فبماكسبت أيديكم أرأيت ما أصاب عليا و أهلبيته ( عليهم السلام ) من بعده هو بما كسبت أيديهم و هم أهل بيت طهارة معصومون؟

فقال:

إن رسول الله (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) كان يتوب إلي الله و يستغفره في كل يوم و ليلة مائة مرة من غير ذنب، إن الله يخص أوليائه بالمصائب ليأجرهم عليها من غير ذنب.

امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام در پاسخ به پرسش در آيه (هر مصيبتي به شما مي رسد به خاطر كارهاييست كه كرده ايد و خداوند بسياري از آنها را مي بخشد) آيا مي پنداري آنچه بر سر علي و خاندان او آمد دستاورد خودشان بود، در حالي كه آنان پاك و معصوم بودند فرمود:

پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بي آنكه گناهي كرده باشد در روز صد بار به در گاه خدا توبه و استغفار مي كرد. خداوند اولياي خود را بي آنكه گناه كرده باشند به مصائب گرفتار مي سازد تا بدين وسيله پاداششان دهد.. (كليني، 1357: 2 / 450) در اين نوع مصائب نه تنها انسان رنج نمي برد بلكه از آن رو كه تمام مصائب را به اذن و اراده خداوند مي بينند اساساً آنها را زيبا مي بينند؛ به عنوان نمونه قهرمان كربلا حضرت زينب كبريƒ در هنگامي كه از ايشان در مورد

صحنه كربلا و مصيبتهاي فراواني كه اين بانو متحمل شدند، سؤال شد؛ ايشان در جواب فرمودند:

«ما رأيت الّا جميلاً». (ابن نما الحلي، 1369: 71) در اين مرحله انسان به مقام رضا دست يافته است در روايات رسيدن به مقام رضا راه رهايي از رنج شمرده شده است به عنوان نمونه امام صادق †مي فرمايد:

«الروح و الرّاحة في الرضا و اليقين و الهَمّ و الحزن في الشكّ و السخط» (ري شهري، بي تا: 2 / 1132)

(آرامش و راحتي در رضا و يقين است و غم و غصه در شك و ناخشنودي)

در روايتي هم از مولا امير المؤمنين علي عَلَيْهِ السَّلَام:

بهترين داروي همّ و غم رضايت به قضاي الهي معرفي شده است، ايشان مي فرمايد:

«نِعْمَ الطارد للهمّ الرضا بالقضا» (واسطي، 1376: 494) (راضي شدن به قضا و تقدير حق تعالي بهترين داروي براي از بين بردن غم و اندوه است).

راه هاي برون رفت از رنج از نظر بودا در آيين بودا براي رهايي انسان از رنج برنامه اي عملي مشتمل بر هشت مرحله بيان شده است كه عبارتند از:

مرحله 1.

%%ديد درست: مراد از آن، شناخت حقايق چهارگانه برين است:

1. شناخت حقيقت رنج

2. شناخت حقيقت خاستگاه رنج

3. شناخت حقيقت رهايي از رنج

4. شناخت حقيقت راه رهايي از رنج.

مرحله 2. انگيزه درست: منظور از آن، آزادي فكر است از (شهوت)، (نفرت) و (اذيت):

1. آزادي از شهوت، روگرداني از كامراني و عيش جويي است.

2. آزادي از نفرت، دل تهي كردن از كينه ديگران و مهرورزي به آنان است.

3. آزادي از اذيت، پرهيز از ديگران و همدردي با آنان است.

مرحله 3.

گفتار درست: منظور از آن، راستي در گفتار به شرح زير است:

1. پرهيز از دروغگويي

2.

پرهيز از بد گويي

3. پرهيز از درشت گويي

4. پرهيز از ياوه گويي.

مرحله 4. كردار درست:

منظور از آن، راستي و درستي در كردار به شرح زير است:

1. پرهيز از آزار

2. پرهيز از دزدي

3. پرهيز از آلوده دامني.

مرحله 5. زيست درست:

منظور از آن، امرار معاش به طرز صحيح است، به گونه اي كه:

1. انسان بايد از كارهايي كه به ديگران آزار مي رساند بپرهيزد. مثل: فروش موجودات زنده

2. انسان بايد از كارهايي كه به ديگران زيان مي رساند بپرهيزد. مثل: ربا خواري و طالع بيني.

مرحله 6. كوشش درست:

منظور از آن، تلاش بسيار در چهار مورد است:

1. كوشش براي دور ماندن از چيزهاي ناشايست، مثل وسوسه

2. كوشش براي پيروزي بر چيزهاي ناشايست

3. كوشش براي شكوفاندن از چيزهاي شايسته، مثل مهرورزي

4. كوشش براي نگاه داشتن چيزهاي شايسته.

مرحله 7. تامل درست:

منظور از آن، تامل در چهار مورد زير است:

1. تمركز در تن

2. تمركز در احساس

3. تمركز در عناصر بنيادين هستي

4. تمركز در ذهن

مرحله 8. يكتايي درست:

منظور از آن، اينست كه رهرو در اين مرحله چنان غرق تامل مي شود كه چيزي جز موضوعي كه درباره آن فكر مي كند به مخيله اش خطور نمي كند و آن موضوع، جايي براي چيز ديگري در دل و جانش باقي نمي گذارد، به گونه اي كه ديوار بين ذهن و عين فرو مي ريزد. رهرو با تامل فراوان، سر انجام چهار مرتبه نهايي را پشت سر مي گذارد كه عبارتند از:

1. نگرش در سپهر نامحدود مكان

2. نگرش در سپهر نامحدود علم

3. نگرش در سپهر نيستي

4. نگرش در سپهر بي ادراكي (كه نتيجه اش رهايي از هر ادراك و احساسي است) (قرائي، 1385: 303 - 300)

تحليل و بررسي

راه هاي هشتگانه ارائه شده از سوي آيين بودا اگر چه در

ظاهر زيبا و راه گشاست اما از كاستيهايي رنج مي برد كه عبارت است از:

1. مطا بق نبودن با واقعيت هستي

به عنوان مقدمه بايد متذكر شد هويت آن چه در عالم هستي وجود دارد بايد از طريق خالق هستي تعريف شود خداوند در مورد انسان وجود مصائب و سختيها را در زندگي او پذيرفته مي فرمايد:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِي كَبَدٍ». (بلد: 4)

(ما انسان را در سختي و مشقت آفريديم) سوگندهايي كه قبل از اين آيه آمده است به ضميمه تأكيدهاي متعددي كه در آيه آورده شده و نيز واژه «في» همه، نشان از آن دارد كه زندگي دنيا با مشقتها و سختيها توأم است و اين مشيت خداست،

زيرا فرمود:

(خلقنا) و انسان تا هنگامي كه در دنياست نمي تواند از اين گرفتاريها و مصائب رهايي پيدا كند.

(طباطبائي، بي تا: 20 / 291) اما در آيين بودا اين واقعيت ناديده گرفته شده و قائل به رهايي از رنج در اين دنيا به كمك قواي دروني انسان مي باشد.

(پرفسور ساتيش چاندرا و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384: 276 - 277)

2. عدم اعتقاد به خدا

برخي آيات، روگرداني از ياد خدا را عامل زندگاني ملالت بار و رنج آور و تنگي معيشت در دنيا و كوري در روز قيامت معرفي مي كند.

چنان كه مي فرمايد:

مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكا (طه: 124)

(هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگيِ تنگ [و سختي خواهد داشت) (طباطبايي، بي تا: 11 / 356) اين در حاليست كه بودا اساساً به وجود خداوند و مبدأي براي هستي باوري ندارد به عنوان نمونه او مي گويد («نه هيچ خدا و نه بر همه را نمي توان سازنده ي اين چرخ وجود خواند)

(تي

لوكا، بي تا: 77 شايگان، 1356: 1 / 142)

3. تجربيات شخصي به جاي شريعت و حياني

نكته حائز اهميت اينست كه راه هاي ارائه شده از سوي آيين بودا مبتني بر تجربه و مكاشفات شخصي بودا كه 2500 سال قبل از ميلاد مسيح مي زيسته است تا چه مقدار براي بشر امروزي راه گشا مي باشد و اين آيين فاقد شريعت وحياني مي باشد.

(هيوم، 1369: 91 پرفسور ساتيش چاندرا و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384: 276 - 277) اما دين اسلام به عنوان دين كامل و خاتم اديان داراي شريعت و برنامه زندگي پاسخگو به تمامي خواستها و نيازهاي مادي و معنوي انسان مي باشد.

به عنوان نمونه امام صادق (عَلَيْهِ السَّلَام) مي فرمايد:

أن الله أنزل في القرآن تبيان كلشئ حتي والله ماترك شيئا يحتاج إليها العباد، حتي لا يستطيع عبد يقول:

لوكان هذا انزل في القرآن، إلا أنزله الله فيه.

( خداي تبارك و تعالي بيان هر چيز را فرستاده است، تا آنجا كه به خدا سوگند چيزي را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده و تا آنجا كه هيچ بنده اي نمي تواند بگويد:

اي كاش اين در قرآن آمده بود، جز آنكه آن را قرآن فرو فرستاده است)

(مجلسي، 1403: 65 / 237)

تغيير نگرش راه رهايي از رنج در اسلام

دين اسلام در مورد مصائب و آلامي كه انسان در دوران حيات خويش با آنها مواجه مي شود نخست آن را پذيرفته، تلاش مي كند با ارائه نگاهي مثبت به مصائب روحيه تحمل مصيبت را در افراد ايجاد كرده به گونه اي كه مصيبت نه تنها رنج آور نباشد بلكه نشاط آور نيز باشد اما نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در اسلام، وضعيت مطلوب در مورد رهايي از رنج لزوما

به معناي رسيدن به خواسته خويش در هر مشكل نيست؛ بلكه بهترين مواجهه و عكس العمل نسبت به آن مصيبت است و وضعيت مطلوب، همان وضعيتيست كه مطلوب خداي متعال است كه گاه ممكن است با خواسته انسان، متفاوت باشد.

لذا مي توان راه هاي تحمل مشكلات و مصائب در زندگي را با توجه به متون ديني اين گونه بر شمرد. روشهاي تغيير نگاه به مصائب

1. توجه به مالكيت خداوند

به مصائب دو گونه مي توان نگريست، كه در پي آن دو نوع رفتا ر از انسان سر مي زند نخست نگاهي زميني و اين جهاني كه نتيجه اين باور غير از زحمت و رنج و غم و اندوه نمي باشد چنين شخصي با اين نگاه در هنگامه آسايش غافل و در هنگام بلا نالان است زيرا خود را مالك آنچه خداوند به امانت نزد او سپرده مي پندارد، ازين رو هنگامي كه رويارو با مصائب از قبيل فقر، در گذشت عزيزان، بيماري گردد، از آنجا كه عزيزان، سلامتي، ثروت را ملك خود مي دانسته است اكنون با فقدان آن دچار رنج و اندوه مي شود.

دوم:

انسان به اين حقيقت برسد كه، هر آنچه در هستي وجود دارد از آن خداست و كسي با او در اين ملكيت شريك نيست و ملكيت ظاهري كه در ميان انسانهاست از جمله نسبت به خودش، اموالش و فرزندانش و هر چيز ديگر به زودي از ميان مي رود و در نهايت به سوي خدا باز مي گردد و انسان به اين باور برسد كه خودش مالك چيزي نيست نه به گونه مجازي و نه حقيقي در اين هنگام از مصائب متاثر و رنجور نمي شود زيرا انسان هنگامي از مصائب رنج مي برد

كه خودش را مالك بداند. (طباطبايي، بي تا: 1 / 355)

2. توجه به پاداش خداوند در برابر مصائب

يكي از راه هاي تحمل مصائب توجه به پاداشهاي فراواني است كه خداوند به صابران عطا كرده و تنها گروهي كه خداوند پاداش بدون حساب به آنها ارزاني مي كند صابران هستند.

إِنَّمَا يُوَفيَّ الصَّابرُِونَ أَجْرَهُم بغَيرِْحِسَاب (زمر / 10) (: جز اين نيست كه شكيبايان مزد خود را بي حساب و نقص در يافت مي كنند. ) فعل (يوفي) از ماده (وفي) به معناي عطا كردن به طور كامل است.

(زبيدي، 1414: 20 / 301) سياق آيه حصر را مي فهماند به اين معنا كه تنها گروهي كه اجر و و پاداش بدون حساب مي گيرند صابران هستند.

امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام به نقل از پيامبر اسلام (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) در تبيين و تفسير، آيه فرمودند:

عن الصادق عَلَيْهِ السَّلَام قال قال رسول الله صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين لم ينصب لاهل البلاء ميزان ولم ينشر لهم ديوان ثم تلا هذه الايه) (كاشاني، 1416: 4 / 317) ( آنگاه كه نامه هاي اعمال گشوده و ترازوها بر پا شود، براي بلا ديدگان ترازويي بر پا نگردد و نامه عملي گشوده نشود، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد:

جز اين نيست كه شكيبايان مزد خود را بي حساب و نقص در يافت مي كنند. ) در نقل ديگر امام باقر عَلَيْهِ السَّلَام در برابر پاداش خداوند در برابر مصائب مي فرمايند:

(عن أبي عبدالله عَلَيْهِ السَّلَام، قال:

لو يعلم المؤمن ماله في المصائب من الاجر لتمني أن يقرض بالمقاريض). اگر مؤمن مي دانست در برابر مصيبتها چه پاداشي براي او در نظر گرفته شده است

آرزو مي كرد با قيچي تكه تكه شود. (اسكافي، بي تا: 32).

3. مصائب آزمونهاي الهي

در نظام تربيتي اسلام مصائب و گرفتاريها به عنوان آ زمون از آن ياد مي شود و در آزمونهاي انساني اگر آزمون از روي مهر ورزي و دلسوزي باشد براي شناساندن نقاط ضعف هر كس نزد انسان محبوبر باشد، مورد آزمون بيشتر و دشوارتري قرار مي گيرد خداوند نيز چنين عمل مي كند و هر كس نزد او محبوب تر باشد گرفتاريهاي بيشتري برايش به وجود مي آورد تا زمينه هاي تكامل بيشتر برايش فراهم كند اين مسأله در روايات بسيار با اهميت مطر ح شده است به عنوان نمونه:

قال:

سئل رسول الله (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم): من أشد الناس بلاء في الدنيا؟

فقال:

النبيون ثم الامثل فالامثل، ويبتلي المؤمن بعد علي قدر إيمانه و حسن أعماله، فمن صح إيمانه و حسن عمله اشتد بلاؤه و من سخف إيمانه وضعف عمله قل بلاؤه). (طبرسي، بي تا: 506)

از رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم پرسيدند:

بيشترين گرفتاري در دنيا از كيست حضرت فرمود:

پيامبران، پس بهترينها و مصائب مؤمن به اندازه ايمان و كارهاي خوب اوست. پس اگر ايمانش نيكو و كارهايش شايسته باشد گرفتاريش زياد مي شود و كسي كه ايمانش ضعيف و اعمالش ناچيز باشد مصائبش در دنيا كمتر است.

4. وجوب عوض در برابر آلام

با توجه به اينكه متكلمان اماميه وجود آلام و صدور آن از خداوند، را امري قطعي دانسته اند.

در مواردي كه بنده گناهي نكرده كه سزاوار مصائب و آلام باشد، وجوب عوض دادن خداوند به اين بندگان را امري مسلم گرفته اند به عنوان نمونه علامه حلي (ره) مي گويد:

(مسأله ششم:

آنكه بر خداوند واجب است، عوض دادن آلامي كه

از او صادر شده اند به بندگان بدهد و واجب است اين عوض بيشتر از الم باشد و گر نه كاري عبث خواهد بود. ) (حلي، 1417: 77)

از نظر روايات اسلامي نيز خداوند در قيامت از بندگان كه در دنيا به خاطر مصالح كلي آفرينش مشكلاتي براي آنها وجود داشته است عذر خواهي مي كند.

به عنوان نمونه امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

(عن أبي عبدالله (عَلَيْهِ السَّلَام) قال:

إن الله جل ثناؤه ليعتذر إلي عبده المؤمن المحوج في الدنيا كما يعتذر الاخ لاخيه، فيقول:

و عزتي و جلالي ما أحوجتك في الدنيا من هوان كان بك علي، فارفع هذا السجف فانظر إلي ما عوضتك من الدنيا، قال:

فيرفع فيقول ماضرني ما منعتني مع ما عوضتني (كليني، 1375: 2 / 264) بدون ترديد خداوند از بنده نيازمندش در دنيا عذر خواهي مي كند، همانگونه كه برادري از برادرش عذر خواهي مي كند و خطاب به بنده مي گويد:

سوگند به عزتم نيازمندي تو در دنيا بدين جهت نبود كه نزد من ارزش نداشتي، اين پرده را كنار بزن و ببين در مقابل دنيا به تو چه داده ام پس پرده كنار مي رود و به عوضي كه خداوند نسبت به دنيا به او داده است نگاه مي كند و مي گويد:

اي پروردگارم با آنچه كه به من داده اي نسبت به آنچه از من باز داشته اي در دنيا هرگز زيان نكرده ام.

5. توجه به موقتي بودن مصائب

آساني و سختي در دنيا تنيده شده و در هيچ مكان از هستي، كاميابي مطلق و رنج مطلق يافت ناشدني است بلكه در پي هر آسايش سختي و در پي هر سختي آساني است از اين رو انساني كه مبتلي به مصائب گشته است بايد بداند

مصيبتي كه گريبان گير اوست ناپايدار است.

خداوند به اين حقيقت اشاره كرده مي فرمايد:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (انشراح / 5 و 6)

مفسران نكره بودن يسر را دلالت بر تعدد دانسته مي گويند:

در زندگي با هر سختي و مصيبتي دو آساني نصيب انسان مي گردد يكي در دنيا و ديگري در آخرت. (طبرسي، 1415: 10 / 389) ) 6. آگاهي از گذرا بودن دنيا و جاودانه بودن قيامت

انسان با آگاهي به اينكه دنيا به سرعت در حال گذر است و در مقايسه با آخرت زمان بسيار كوتاهي را در اين دنيا سپري مي كند و حتي مقايسه ميان دنيا و آخرت صحيح نيست، زيرا مقايسه در صورتي صحيح است كه دو شيئ از نظر زماني ميان آن دو حد و زمان مشخص داشته باشد، اما نسبت ميان دنيا و آخرت؛ نسبت محدود به بي نهايت است، كه نمي توان از نظر زماني نسبتي ميان آن دو برقرار كرد لذا انسان با بصيرت با توجه به گذرا بودن دنيا و مصائبي كه جزيي از زندگي در دنياست و با در نظر داشتن پاداشهاي بسياري كه خداوند در ازاي تحمل مصائب به او خواهد داد راضي و حتي آنها را نشاط آور مي بيند. در اين مورد امام صادق مي فرمايد:

(أبي عمران الهلالي الكوفي قال:

سمعت أباعبدالله جعفر بن محمد عَلَيْهِ السَّلَام يقول:

كم من صبر ساعة قد أورثت فرحا طويلا و كم من لذة ساعة قد أورثت حزنا طويلا) (هركه صبر و شكيبايي كند، اندكي شكيبايي كرده و هر كه ناشكيبي كند، اندكي ناشكيبي كرده است) (طوسي، 1414 / 153)

7. توجه به قضا و قدر الهي

مصائب و گرفتاريها واقعيت تغيير ناپذير عالم

هستي مي باشند كه به تناسب مصالح كلي جهان آفرينش بر انسانها فرو مي بارند، ورنج كشيدن و جزع و فزع آنها را بر نمي دارد به عنوان نمونه حضرت امير عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

جاء أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلَام إلي اشعث بن قيس يعزيه بأخ له فقال له أميرالمؤمنين، ان جزعت فحق الرحم أتيت و ان صبرت فحق الله أديت علي انك ان صبرت جري عليك القضاء و أنت محمود و ان جزعت جري عليك القضاء وأنت مذموم (حراني، 1404: 209) (اگر شكيبايي كني مقدرات الهي بر تو جاري مي شود و مأجور خواهي بود و اگر ناشكيبي كني باز هم مقدرات خداوند بر تو جاري مي شود اما تو گنهكار خواهي بود.

8. آثار جسمي و معنوي تحمل مصائب

در پاره اي از روايات آثاري جسمي و معنوي براي كسي كه صبر در مقابل ناملايمات زندگي مي كند، شمرده شده است به عنوان نمونه، پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مي فرمايند:

قال النبي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:

يقول الله عز و جل ايما عبد من عبيد يمؤمن ابتليته ببلاء علي فراشه، فلم يشك إلي عواده، أبدلته لحما خيرا من لحمه و دما خيرا من دمه، فان قبضته فإلي رحمتي و إن عافيته عافيته و ليس له ذنب. (مجلسي، 1403: 78 / 208) هر بنده اي كه سه روز بيمار شود و آن را از عيادت كنندگانش كتمان كند (شكايت از درد نكند) گوشت هاي محل بيماري اش به گوشتي بهتر از گوشتهاي بدنش و خونش را به خوني بهتر از خون بدنش بدل مي كنم اگر عافيتش دادم عافيت مي يابد در حالي كه ديگر گناهي برايش نخواهد بود و اگر از دنيا بردمش به سوي

رحمت خودم او را رهسپاري مي كنم.

9. مصائب مايه غفلت زدائي

يكي از خصوصيات دنيا زينتهاي آن است، لذا خداوند با عنوان (متاع) يعني كالا از آن ياد مي كند كه در برخي اوقات مايه غفلت از آخرت و ياد خداست از اين رو خداوند رحيم به عنوان تذكر و هشدار مصائب و مشكلاتي را در زندگي انسان مؤمن قرار مي دهد تا متنبه شود حتي در روايات زمان آنها هم مشخص شده است.

به عنوان نمونه امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

عنه ( عليهالسلام ): ما من مؤمن إلا و هو يذكر في كل اربعين يوما ببلاء يصيبه، إما في ماله أو في ولده أو في نفسه فيؤجرعليه، أوهم لايدري من أين هو. (طبرسي، 1418: 507) هر چهل روز يكبار، هر مؤمني با بلايي تذكر مي يابد، خواه به خودش يا مالش يا فرزندش يا اندوهي كه او را در بر مي گيرد و او نمي داند از كجا است، تا خداوند به او پاداش دهد.

10. بلاها مايه رشد و بالندگي انسان

پيشوايان اسلام در تشبيهي، مصائب در زندگي انسان را با عنوان غذا معرفي كرده اند.

پيامبر اكرم مي فرمايد:

قال صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:

إن الله ليغذي عبده المؤمن بالبلاء كما تغدي الوالدة ولدها باللبن (مجلسي، 78: 1403 / 195)

( خداوند بنده مؤمن را با بلا و گرفتاري تغذيه مي كند، همچنانكه مادر فرزند خود را با شير تغذيه مي كند) از اين تشبيه استفاده مي شود:

1. همانگونه كه غذا يكي از اولين و ضروري ترين مواد براي ادامه بقاء انسان است، پس بلاها هم براي ادامه زندگي انسان جزء جداناشدني زندگي او است.

2. غذا مايه بالندگي و پرورش انسان و توانمند شدن انسان مي شود بلاها و مصائب

نيز مايه پرورش انسان و نمايان شدن گوهر وجود انسان مي شود.

11. احساس حضور در محضر خداوند

پيشوايان ما شيوه هاي گوناگون رويارويي با مصائب را به ما آموخته اند، از جمله در باره حضرت سيدالشهدا عَلَيْهِ السَّلَام نقل است هنگامي كه طفل شير خوارايشان شهيد شدند علت آسان شدن اين مصيبت را نظاره گر بودن خداوند به اين صحنه بيان مي كند.

(هوّن عَلي اِنّه نَزَلَ بِعينِ الله) (حسيني، 1417: 69)

12. توجه به عموميت داشتن مصائب

يكي از راه كار هاي تحمل مصائب اينست كه آدمي بداند مصيبت تنها از آن او نيست بلكه تمام انسان ها در دنيا مصيبت مي بينند و مورد آزمايش الهي قرار مي گيرند:

لذا در كلام مشهوري اين گونه گفته شده است (المصيبة اذا عَمَّت طابت)

(مصيبت هنگامي عمومي باشد قابل تحمل مي شود )

(مولي صالح مازندراني، 1421: 7 / 173)

و خداوند در قرآن براي تقويت روحيه پيامبر (ص) در برابر مصائب و مشكلاتي كه ايشان در تبليغ با آنها رويا رو بودند مي فرمايد:

(وَ كلاًُّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء ِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاء َكَ فيِ هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَة ٌ وَ ذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِين)

(هود / 120)

(مغنيه، 1424: 4 / 281)

(و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران خود را كه بر توحكايت مي كنيم، چيزيست كه دلت را بدان استوار مي گردانيم و در اينها حقيقت براي تو آمده و براي مؤمنان اندرز و تذكّري است)

نتيجه گيري

تصويري كه بوديسم از جهان و رنج ارائه مي كند تصويري غير واقعيست و راه كار هايي كه براي رهايي از رنج ارائه كرده است مبهم و غير عمليست و شاهد آن اين كه پيروان آن هرگز از رنج رهايي نيافته ولي اسلام بخشي از رنج و مصيبت را جزء زندگي

دنيوي مي داند كه نه قابل انكار و نه قابل بر طرف كردن است ولي راه كارهايي ارائه مي كند كه مصائب را نه تنها قابل تحمل بلكه نشاط آور نيز مي كنند.

سيد محمد حسين موسوي دانش آموخته حوزه علميه خراسان رضوي سال پنجم درس خارج فقه و اصول

فهرست ***********

منابع

1. قرآن كريم.

2. ابن نما حلي، نجم الدين محمد بن جعفر بن ابي البقاء، 1369، مثير الاحزان، نجف الاشرف، المطبعة الحيدريه.

3. ابن شعبة الحراني، حسن بن علي، 1363، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين.

4. الإسكافي، محمد بن همام، بي تا، التمحيص، تحقيق ونشر مدرسة الإمام المهدي عَلَيْهِ السَّلَام، قم،

5. پاشايي، ع. 1986، بودا، تهران، نگاه معاصر.

6. پرفسور چاندرا، ساتيش و پرفسور داتا، دريندرا موهان، 1384، معرفي مكتبهاي فلسفي هند، مترجم؛ فرناز ناظر زاده كرماني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان.

7. تي لوكا، نيا نه، بي تا، سخن بودا، ترجمه: ع. پاشايي، بي جا، قطره.

8. جزري (ابن اثير)، مبارك بن محمد، 1364، النهايه في غريب الحديث، قم، موسسه اسماعيليان.

9. حراني، علي بن حسين بن شعبه، 1404، تحف العقول، تصحيح علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين قم.

10. حسيني، موسي بن جعفر، 1417، الله لهوف في قتلي الطفوف، قم، انوار الهدي.

11. الحلي، حسن بن يوسف، 1417، النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادي عشر، تحقيق مقداد سيوري، بيروت، دار الأضواء للطباعة و النشر و التوزيع.

12. دهخدا، علي اكبر، 1364، لغت نامه، دانشگاه تهران.

13. ريتال اتكينسون، ريچارد اتكينسون، ارنست هيلگارد، 1368.

21، زمينه روانشناسي، ترجمه: دكتر محمد تقي براهني، دكتر سعيد شاملو، نيسان گاهان و همكاران، بي جا.

14. ري شهري، محمد، 1375، ميزان الحكمه، تحقيق: دار الحديث، قم، دار الحديث.

15. زبيدي، مرتضي، 1414، تاج العروس، بيروت، دار الفكر.

16. سيد رضي،

محمد بن حسين بن موسي، 1412، نهج البلاغه، تحقيق و شرح: شيخ محمد عبده، بيروت، دار الذخائر.

17. شاله، فلسين، 1346، تاريخ مختصراديان بزرگ، مترجم؛ خدايار محبي، تهران، دانشگاه تهران.

18. شايگان، داريوش، 1356 ش (2356)، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران، اميركبير.

19. طباطبائي، سيد محمد حسين، بي تا، الميزان في تفسير القران، قم، جامعه مدرسين.

20. طبرسي، ابو علي الفضل بن حسن، 1415، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.

21. الطبرسي، أبي الفضل علي، 1418، مشكاة الأنوار في غررالأخبار، تحقيق مهدي هوشمند، دارالحديث.

22. طريحي، فخر الدين، تفسير غريب القرآن، 1421، تحقيق: سيد احمد حسيني، مكتبه النشر الثقافه الاسلاميه.

23. طوسي، محمد بن الحسن، 1409، التبيان، تصحيح و تعليق: احمد حبيب قصير عاملي، مكتب الاعلام الاسلامي.

24. طوسي، محمد بن الحسن، 1414، الامالي، قم، دار الثقافه.

25. فراهيدي، الخليل بن أحمد، 1409، العين، تحقيق: مهدي المخزومي، مؤسسة دارالهجرة.

26. قرائي، فياض، 1385، اديان هند، مشهد، دانشگاه فردوسي.

27. كاشاني، فيض، 1416، تفسيرصافي، قم، مكتبه النصر.

28. كليني، محمد بن يعقوب، 1375، اصول كافي، تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه.

29. كازينز، ال. اس، 1384، آيين بودا در جهان امروز، ترجمه و تحقيق، عليرضا شجاعي، بي جا، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.

30. لجنه الحديث في معهد الامام الباقر عَلَيْهِ السَّلَام، 1416، موسوعه كلمات الامام الحسين عَلَيْهِ السَّلَام، بي جا، دار المعروف.

31. ليثي الواسطي، علي بن محمد، 1376، عيون الحكم و المواعظه، تحقيق: شيخ حسين الحسيني البيرجندي، قم، دار الحديث.

32. مازندراني، مولي محمد صالح، 1421، شرح اصول كافي، بيروت، دار احياء التراث العربي،

33. مجلسي، محمد باقر، 1403، بحارالانوار، تحقيق: محمد باقر بهبودي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

34. مغنيه، محمدجواد، 1424، الكاشف، تهران،

دارالكتب الإسلامية.

35. نانسي، ويلسون راس، 1374، بوديسم راهي براي زندگي و انديشه، ترجمه: منوچهر شادان، تهران، بهجت.

36. نرمان ل، 1364، اصول روانشناسي، ترجمه: دكتر محمد ساعتچي، تهران، اميركبير.

37. نوري، الطبرسي، ميرزا حسين، 1409، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، بيروت.

38. هيوم، رابرت، 1376 ش، اديان زنده ي جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

39. Williams، Paul، Buddhist Thought، Routledge، London and New York، 2000.

40. Hawkins، Bradley K. Religions of the World Buddhism، Routledge، London، 1999.

41. Humphreyes، Christmas، A Pelicam Original Buddhism، Penguin books، 1962

42. King، Winston L. Buddhism and Christianity، Routledge، London and New York، 1963.

43. Klostermaier، Klaus K. Buddhism a Short introduction، One World Oxford، 1999.

44. Strong، John s. The Buddha a Short Biography، One World Oxford، 2001.

دالايي لاما از پذيرش تا انكار خدا

اديان نيوز / توصيه هاي دالايي لاما به شادمانگي پيش از آن كه توليد شادي كند رنج آفرين است؛ چنان كه كتاب هنر شادمانگي وي هم بيشتر در اثبات رنج در هستي است.

«تنزين گياتسو» مشهور به دالايي لاماي چهاردهم در خانواده اي كشاورز در استان «آمدو» در شمال شرقي تبت متولد شد.

تبتي ها بر اين اعتقادند كه بعد از در گذشت يك دالايي لاما (به معني اقيانوس خرد)، دالايي لاماي بعدي تجسم اوست و همه آنها تجسم يافته و تناسخ هاي بوداي مهر (بوداي بزرگ) اند از همين جهت است كه براي دالايي لاما قداست ويژه اي قائلند و درك حضور او را فيضي بزرگ مي دانند.

دالايي لاماي چهاردهم از دو سالگي (يعني 4 سال بعد از درگذشت دالايي لاماي سيزدهم)

شايسته مقام دالايي لامايي شناخته شد و تاكنون اين منصب را داراست.

هنگامي كه در

سال 1949 چين به تبت حمله كرد، دالايي لاما با صد ها تن از مريدانش به هند گريخت و دولت تبت را در تبعيد تشكيل داد و بعداً توانست غير از زعامت ديني، زعامت سياسي را هم بدست گيرد.

دالايي لاما مسافرت هاي فراواني به كشورهاي ديگر داشته است.

بيش از 60 مسافرت رسمي در كارنامه وي ثبت شده است.

وي در همين مسافرت ها در دانشگاه ها و موسسات بين المللي به سخنراني پرداخته است.

اعطاي جوايزات متعدد و مدرك افتخاري (بيش از 50 دكتراي افتخاري) از طرف نهادهاي مطرح علمي و بين المللي به دالايي لاما از جمله موارديست كه كمتر رهبر مذهبي به چنين ركوردي دست يافته است.

وي هم اكنون استاد افتخاري دانشگاه موري امريكاست.

ادعاي صلح طلبي دالايي لاما به گونه اي افراط گرايانه است كه وي با اعدام صدام كه فردي جاني و متجاوز بوده و در طول 2 دهه جان صدها تن را گرفت مخالفت كرد. دالايي لاما در سال 1989 برنده جايزه صلح نوبل شد.

امروزه اعطاي جايزه صلح نوبل بيشتر صبغه سياسي پيدا كرده است، چرا كه افرادي همچون انورسادات، جيمي كارتر، شيرين عبادي، محمد البرادعي، ميخائيل گورباچف و يا سردمداران رژيم اسرائيل همچون شيمون پرز، اسحاق رابين در بين برندگان صلح نوبل يافت مي شوند. در حقيقت دالايي لاما از اين جهت كه در برابر چين مواضع سياسي غير هم سو دارد و غربي ها مي توانند به عنوان حربه اي عليه چين از او استفاده كنند در اين انتخاب نقش داشته است.

در شهريور 85 خبر اعطاي مدال طلاي كنگره امريكا براي اولين بار به يك فرد خارجي (دالايي لاما) باعث تعجب افكار عمومي در جهان شد.

%%دالايي لاما تاكنون بارها

شيفتگي و نزديكي خود به رژيم صهيونستي را اظهار نموده است.

وي با شعار صلح گرايي چند مسافرت رسمي به اسرائيل داشته است و رسماً در مقابل ديوار ندبه در اورشليم به اداي احترام و نيايش پرداخته است.

وي در بسياري از مجامع بين المللي در باب صلح جهاني و ضرورت آشتي بين ملت ها سخن گفته و تلاش مي كند دين بودا را به عنوان مكتبي كه مي تواند صلح و مهر را در جهان حاكم كند به ديگر ملت ها معرفي كند.

وي خود را منادي صلح مي داند و سهيم شدن با ديگران و هم احساس شدن با ديگران را جزء ماموريت هاي خود مي داند. البته اين همدردي چنان در روح وي نفوذ كرده كه علاقه مند است ديگران را در درد و رنج هم شريك گرداند.

شايد به همين جهت است كه در مورد خود مي گويد:

«براي من سهيم شدن با ديگران كار آساني است.

فقط اشكال كارم اينست كه رازهاي ديگران را نمي توانم حفظ كنم. به عنوان مثال ممكن است در جمعي در مورد مسائل سري بحثي صورت گيرد و من بلافاصله اين مطالب را در برابر ديگران مطرح كنم.»

انديشه هاي دالايي لاما:

1 شاديدالايي لاما بيش از همه به يك امر نظر دارد و آن رسيدن به شادماني است.

شادي از ديد وي هدف زندگيست و غايت سير سالك در همين مسأله خلاصه مي شود. وي در اين مورد مي گويد:

«از نظر من شادي مي تواند از طريق آموزش و تمرين فكر به دست آيد.» توجه دالايي لاما به شادي به صورتيست كه يك كتاب مستقل در مورد ديدگاه هاي او در باب شادي به نگارش درآمده است.

2 اصل رنجدر بوديسم يك اصل وجود دارد كه به مثابه يك

علت ذكر گرديده است، به همين جهت، نتايج و فروعات متعددي براي آن شمرده مي شود. آن اصل اينست كه «انسان در رنج است و اساساً ذات هستي با رنج پيوند خورده است.»

رنج هايي چون بيماري ها، آسيب ديدگي، محروميت ها، پيروي و مرگ، از دست دادن عزيزان، همه بخشي از اين رنج عظيم است كه بر سراسر هستي سايه افكنده است.

انسان در اين رنج گرفتار است و در چرخه تولدهاي پياپي و مرگ هاي مكرر گرفتار است، مگر اين كه از اين چرخه و دور نجات يابد و به فناي مطلق ( نيروانا) برسد.

3 اصل تغيير و بي ثباتي در نگاه بودا هيچ جوهر ثابت و پابرجايي در عالم وجود ندارد و همه چيز در تغيير و دگرگوني است.

اين عدم ثبات به صورت هاي متعددي در كتاب هاي بودايي ها و در نوشته ها و گفته هاي دالايي لاما مورد تبيين قرار گرفته است.

در گفته هاي دالايي لاما از اين دگرگوني عمومي اشياء، به «تهيگي» تعبير شده است.

«%%تهيگي به معناي آن است كه هيچ پديده اي نمي توانست هستي ذاتي داشته باشد.

با دريافتن اين كه در همه طبيعت هيچ چيز به خود پاينده نيست مي توانيم به سرشت فريبنده يا فريب آموز بودن همه پديده ها پي ببريم.» جاي ديگر آورده است:

«همه پديده ها از هستي راستين و راستي اي كه جوهرين باشند تهي هستند.

… همه پديده ها از هستي ذاتي يا خودي كه در سرشت شان جاي گرفته باشد بي بهره اند.» 4 دين در كلام دالايي لامادالايي لاما دين را نه مسيري واقعي و راهي حقيقي كه يك سرگرمي شخصي آرام بخش مي داند. چنان كه مي گويد:

«پنج ميليون انسان روي كره زمين زندگي مي كنند و من معتقدم و به پنج ميليارد دين نياز

داريم» در بيان بالا آنچه دالايي لاما در برابرش سر تسليم فرود آورده، همان است كه امروزه از آن به «كثرت گرايي ديني» و «پلوراليزم ديني» ياد مي شود. آنچه در اين مختصر با زبان ساده قابل ذكر است اينست كه آيا دين «راه واقعي» است يا «مسأله اي ذوقي»؟

آيا دين از اين جهت كه نياز اوليه و اصيل روح انسان است وجودش لازم است يا از اين جهت كه نوعي سرگرمي و تفنن است؟

آيا دين هم چون هوا و نياز به تنفس است كه بدون آن هلاكت روح قطعي است؛ يا هم چون دسر غذاست كه در نبود آن ضرري متوجه انسان نمي شود؟

آن چه در بيان دالايي لاما آمده است و با نگاه رايج غربيها هم سازگار است «برداشت ذوقي» از دين است كه در اين برداشت، دين امري سليقه اي تلقي مي شود و مسأله اي فردي قلمداد مي شود. بنا بر اين، انتظار اين كه دين عهده دار رسالت اجتماعي گردد بيهوده و لغو خواهد بود.

با اين نگرش، دين نسبت به با خدايي يا بي خدايي هيچ اقتضايي ندارد. بنا بر اين طبيعيست كه دالايي لاما توصيه كند:

«امكان دارد كسي با پذيرش خدا آرامش يابد و ديگري با انكار خدا، هر كسي بايد دنبال داروي مناسب خود باشد.

تامل و كنكاش 1 نكته بسيار اساسي و كليدي در باب معنويت دالايي لاما اين است:

«دالايي لاما چون بشر را غرق در رنج مي داند و رنج را نامطلوب مي بيند او را به چيزي دعوت مي كند كه ضد رنج است» به عبارت ديگر وي «چون بشر را در رنج مي داند به شادي دعوت مي كند». وي مي گويد:

«از ديدگاه يك بودايي حتي كوچكترين حشره

اين حس (حس خواهش غلبه بر رنج) را در خود دارد كه مطابق با ظرفيت وجودي اوست و بر اين مبنا سعي دارد به شادماني دست يابد» دالايي لاما بسياري از حس ها را با همين معيار توجيه مي كند.

مثلاً وي در مورد همدردي و دليل مطلوبيت همدردي مي گويد. «همدردي واقعي بر مبناي حس احترام براي ديگران و درك اين واقعيت قرار گرفته است كه ديگران نيز حق دارند درست مانند ماشاد باشند و بر رنج فائق آيند.» توجه به شادي در متن مقدسي كه منسوب به بوداست چنين آمده است:

«در حقيقت خوشبخت ماييم. هر چند چيزي را از آن خود نمي دانيم اما به اين واسطه همانند خدايان تابناك خواهيم بود كه از شادماني تغذيه مي كنيم.» آن چه در اين ميان قابل تامل است اولا تعريف شادي از نظر دالايي لاماست، دوم هدف شادي از نگاه وي است.

وي در تعريف شادي مي گويد:

«از نظر من بالاترين شادي هنگاميست كه انسان به مرحله آزادي و آزادگي برسد. در آن زمان هيچ رنج و عذابي وجود ندارد و آن شادي ابدي است.

شادي واقعي بيشتر با قلب و فكر سر و كار دارد.» اين كلام كه كاملترين گفته دالايي لاما در باب ماهيت و تعريف شادي است، از جهات متعدد قابل كنكاش است.

در تعريف بالا به همين نكته بسنده شده است كه شادي حقيقي آن است كه انسان را به مرز آزادي برساند.

اين كه آزادي چيست وتعريف آن كدام است و مرز آن كجاست؛ هيچ كدام در بيان وي تبيين نگرديده است.

از سوي ديگر بايد اذعان نمود كه همگان به صورت هاي مختلف، شادي را درك كرده اند وتجربه اي از شادي دارند،

از همين جهت در مورد مفهوم آن تا حدودي اتفاق نظر وجود دارد و اساساً از همين روست كه كسي خود را نيازمند به تعريف شادي نمي بيند؛ اما در مورد آزادي قصه به گونه ديگري است.

اصولا برداشت ها در مورد مفهوم آزادي چنان مختلف است كه هنوز تعريف واحدي از ان ارائه نگرديده است و در مورد تعريف، منشا، مصاديق، حدود و مرزهاي آن اختلاف ديدگاه وجود دارد و هر كسي از عينك خاص خود به اين مفهوم نگريسته است.

بنا بر اين اين كه دالايي لاما شادي را به مفهوم مبهمي مثل آزادي پيوند زده است قابل قبول نيست. در نهايت بايد گفت:

غباري از ابهام اين گفته را فرا گرفته است و هر كسي مي توان از اين جمله وجهي را اراده نمايد و مراد و منظور خود را با اين تعريف بيان نمايد. از همين روست افرادي كه با افكار دالايي لاما از حيث جهان بيني هيچ وحدت مبنايي ندارند در شعارهايشان اين گفته آمده است و از اين جمله، منظور ديگري دارند. دالايي لاما در مورد بهترين راه براي تحمل رنج مي گويد:

«براي خود من، شخصاً بهترين و موثرترين تمرين براي تحمل رنج اينست كه به ياد آورم كه رنج از ويژگي هاي بنيادين سامساراست؛ وجودي كه در آن نشاني از روشن انديشي نيست. [هنگام مواجهه با كار رنج آور] اگر همان لحظه از زاويه ديگري به موضوع نگاه كنيد و به ياد آوريد كه اين جسم، خود شالوده رنج شماست حس ناراحتي و نارضايتي شما تقليل مي يابد … بنا بر اين اگر بپذيريد كه رنج بخشي از طبيعت شماست، ترديدي نيست كه در برابر دشواري هاي زندگي تحمل

بيشتري خواهيد داشت». بنا بر اين راه حل وي براي درمان رنج اينست «كه نگرش خود را تغيير دهيد و توجه كنيد كه از رنج نمي شود فرار كرد. از رنج نبايد گريخت چون بخشي از ذات شماست». نتيجه روش بكار گرفته شده توسط دالايي لاما اين است:

«رنج را بپذيريد چون هست.» حال سؤال اينست كه كساني كه رنج را بر نمي تابند و مشكلات زندگي آنها را مي رنجاند آيا مشكلشان در «عدم پذيرش رنج به عنوان يك واقعيت» است كه دالايي لاما تلاش مي كند «وجود رنج» را اثبات نمايد؟ از قضا كساني كه اثر پذيري بيشتري از رنج دارند افرادي اند كه وجود رنج را چنان جدي گرفته اند كه رهايي از آن را امكان پذير نمي بينند. به عبارت ديگر در نگاه دالايي لاما رنج به جاي خود باقيست و مداوا نمي شود؛ بلكه با ايجاد نگرشي نو تحمل آن راحت تر مي شود. دالايي لاما اصرار دارد كه ما بپذيريم رنج از هستي قابل جدا شدن نيست تا بتوانيم آن را تحمل كنيم بنا بر اين رنج رفع نمي شود بلكه آن را به عنوان يك حقيقت در هستي مي پذيريم. پرسشي ديگر قابل طرح است كه اين روش در درمان رنج در عمل چقدر كارايي دارد؟

آيا اين گونه تغيير در نگرش و تعويض عينك، مي تواند در عمل مكانيزم موفقي باشد؟ تجربه غير از اين را نشان مي دهد، چنان كه خود دالايي لاما بعد از مرگ برادرش، تحمل رنج فقدان برادر را به گذشت زمان نسبت مي دهد نه به كارايي فرمول بالا.

3 از ديگر مباني مورد قبول دالايي لاما مفهوم تناسخ است.

تناسخ كه در اديان هندي جايگزين رستاخيز قرار داده شده

است، ايده ايست كه در اديان الهي مورد نكوهش و رد واقع شده است.

در متون فلسفي و كلامي ابوابي به رد تناسخ اختصاص يافته است.

صاحب اسفار اربعه (صدر الدين شيرازي) چند دليل فلسفي بر بطلان اين مفهوم اقامه نموده است كه از جمله آنها، محال بودن برگشت روح از فعليت به قوه است.

از يك طرف مسلم است كه روح انسان در هنگام مفارقت از بدن، به حالت فعليت رسيده قوه محض نيست و از طرف ديگر بنا به تناسخ، روح به كالبد و جسد ديگري بدون دليل حلول مي كند و دوباره به مرحله استعداد و قوه محض تنزل پيدا مي كند.

لازمه اين گفته اينست كه فعليت موجود به قوه خروج از فعل به قوه برگردد كه امريست محال است و باطل. چون فعل كه «وجدان» است هرگز به قوه كه «فقدان» است تبديل نمي شود.

4 اما آخرين نكته در مورد دالايي لاما اينست كه امروزه دالايي لاما از طرف جامعه غربي بسيار مورد توجه قرار گرفته و از وي تبليغ فراوان مي شود تا جايي كه هم شخص او و هم مكتبي كه عرضه كرده، دستاويز دسته اي از آثار هنري در سينماي هاليوود هم چون مجموعه هاي 2012 و آخرين كنترل كننده باد قرار گرفته است و از او به عنوان منجي و احياگر معنويت در عصر جديد ياد شده است.

از اغراض سياسي غربيها كه صرف نظر كنيم ريشه اين توجه را بايد در آموزه هاي معنوي و عرفاني دين بودا جستجو كرد؛ چرا كه اين دين الحادي نه فقط موضع منفي نسبت به تمدن جديد غرب ندارد، بلكه با ارائه دسته اي از دستورات مدارامحور و آشتي جويا نه،

مي تواند انرژي هايي را كه ممكن است براي تغيير تمدن غرب به كار بيفتد به تغيير در درون خويش به كار اندازد و حتي قدمي فراتر گذاشته و از طالبان معنويت و عرفان، انسانهايي سر به راه و صلح طلب بسازد.

چرا كه در نگاه بوديسم، براي رسيدن به سراب شادمانگي بايد همه چيز را مطلوب و زيبا ديد و آن چه كه نياز به دگرگوني دارد، جهان بيرون و حكومت ها و فرهنگ ها نيست بلكه نگاه انسان ها بايد تغيير كند.

در انديشه يك بودايي، هر چند كه رنج وجود دارد؛ اما بايد پذيرفت كه اين رنج ها و ظلم ها نه از پيامدهاي تمدن غرب كه لازمه هستي و جزء ذات جهان است.

بنا بر اين تمدن غرب نياز به تغيير ندارد، مهم اينست كه انسان ها بتوانند از كوه رنج ها «شادي» بيافرينند و از موج طوفان گذر كنند و به «آرامش» برسند و با دست و پا زدن بتوانند به سوي شاد زيستن گامي به پيش روند و هيچ نيازي به نگراني نسبت به عالم رستاخيز و عقاب اخروي وجود ندارد. در نگاه غربيان، بوديسم به عنوان آييني كه مي تواند در نقش جايگزين عرفان اسلامي در كانون توجه تشنگان معنويت و حقيقت قرار گيرد، اهميت پيدا مي كند و آن را به عنوان بدلي كه قادر است توجهات را به سمت خود جلب نمايد و به عنوان حربه اسلام زدايي مورد استفاده قرار گيرد تبليغ مي كنند.

چرا كه مهم اين نيست مشتاقان معنويت و حقيقت، مسيحي باشند يا بودايي، مهم آن است كه مسلمان نباشند. در پايان بايد گفت كه توصيه هاي دالايي لاما به شادمانگي پيش از آن كه توليد شادي كند رنج

آفرين است؛ چنان كه كتاب هنر شادمانگي وي هم بيشتر در اثبات رنج در هستيست تا ترويج شادماني! در يك كلام بايد گفت:

معنويت دالايي لاما، معنويت شادي بي هدف است و به عبارت دقيق تر، عرفان به شرط رنج است.

نداي انقلاب

آخرين دالايي لاما

بازنگريِ نقش و جايگاه دالايي لاما در بازوي فرهنگي صهيونيزم (هاليوود) و نقدي بر فيلم آخرين كنترل كننده باد به بهانه دوبله شدن فيلم آخرين كنترل كننده باد در سيماي جمهوري اسلامي براي پخش در ايام پربيننده. جناب «تنزين گياتسو» كه در روستاي «تاكتسِر» در استان «آمدو» در شمال شرقي تبت، در ششم جولاي 1935 در خانوادهاي كشاورز و پرجمعيت به دنيا آمد [1] امروز به عنوان آخرين دالايي لاما شناخته مي شود و با آنكه اذعان دارد آيين بودا آييني است الحادي [2] و مفهومي به نام خدا (به عنوان خالق هستي) در قاموس اين آيين وجود ندارد، اما باز هم ادعا دارد آيينش تنها مسير حقيقي بوداست.

خطر اين جريان در همين ادعاي جناب دالايي لاما و باور مصلحتي غرب است كه او را به عنوان بوداي معاصر بشناسند و تبليغ كنند.

اين مساله باعث اهميت بخشيدن به يك جريان كوچك خواهد شد.

در كودكي بسياري از مخاطبان امروزي سينماي جوان، انيميشني براي جا انداختن برتري آيين بودا توسط شخصيت محوري اي كي يو سان كه كودكي بودايي بود كه دوران رياضت خود را سپري مي كرد. مضمون عِلوي بودن آيين بودا كه در اين فيلم و نزديك به 15 فيلم و سريال قوي و مطرح همه مي توانند در يك راستا به حساب آيند. به ويژه كه در فيلم ها و مستندهاي بسياري كه ساخته مي شوند تناسخ به نحوي

مطرح مي شود كه فرد اول فرقه و رئيس گروه مذهبي در آيين هاي گوناگون همان بوداي مطرح در تاريخ جناب شاكياموني معرفي مي گردد. تنزين گياتسو كه از گزينه هاي مطرح براي رهبري دين نوين جهاني (New Age Religion) است كه براي تقارب اديان و به هدف مبارزه با اديان اصولي مانند اسلام شكل گرفته است، تاكنون بارها شيفتگي و نزديكي خود به به جهان سلطه و رژيم صهيونستي را اظهار نموده است و با آنكه شعار اصلي آيينش را صلح و شادماني براي همه مي داند، چند مسافرت رسمي به سرزمين اشغالي و ديدار با سركردگان اسرائيل غاصب داشته است و رسماً در مقابل ديوار ندبه در اورشليم به اداي احترام و نيايش پرداخته است.

خلاصه فيلم:

4 عنصر باد، آب، خاك و آتش در زمين وجود دارد و 4 ملت؛ هر ملت و مردمانش تنها قادر به كنترل يكي از اين عناصر هستند.

اما آواتاري كه در هر دوره ظهور مي كند قابليت و قدرت كنترل هر 4 عنصر را دارد. آواتار معاصر كودكيست كه 100 سال قبل ناپديد شده و در نبود او ملت آتش با دزدي طومارها و علوم ديگر ملت ها بر آنان برتري پيدا مي كند.

خواهر و برادري اسكيمو او را پيدا مي كنند و آواتار برمي گردد و طبق پيش گويي ها آواتار تنها كسيست كه مي تواند تعادل را بر روي زمين برقرار كند … روايت داستان فيلم:

كودك بازيگوش بودايي كه براي آواتار شدن آموزش مي ديد پس از اين كه خبردار مي شود آواتار است و پس از كرنش تمامي اساتيد و شاگردان معبد سرزمين كنترل كنندگان باد در مقابل او وقتي خود را شايسته اين مقام نمي يابد از معبد مي گريزد

و براي در امان ماندن از دست دشمنان با داخل شدن در حبابي كه ساخته زير آب پنهان مي شود. جريان آب او را به سرزمين يخبندان جنوبي مي رساند و صد سال زير اين يخ ضخيم مي ماند تا روزي كه خواهر و برادري او را از زير آب بيرون مي كشند اما كنترل كنندگان آتش كه در كمين او بودند دستگيرش كرده و پي به حقيقت او بردند. او كه از قصد سوء آنها خبر دارد از دست ايشان مي گريزد اما دوباره به دست مردان ديگري از اين قبيله كه قصدشان فراگيري تمام فنون به دست گيري و كنترل قواي طبيعت و استثمار مردم جهان به كمك اين قدرت هاست مي افتد. در اسارت با افراد زيادي كه كنترل كننده خاك هستند مواجه مي شوند. اين كودك كه آنگ نام دارد و چون آخرين بازمانده از كنترل كننده هاي باد است و فرد ديگري جز اين دسته از انسان هاي خارق العاده نمي تواند آواتار باشد مگر اينكه از دسته كنترل كنندگان باد باشد لذا به ناچار آواتار است، اين كنترل كنندگان خاك را ترغيب به مقاومت و مقابله با زندان بان ها كه از كنترل كنندگان آتش هستند مي كند.

پس از مبارزه و فرار از حصر به سوي سرزمين هاي يخ بندان شمالي مي شتابند و در آنجا با كمك روساي اين سرزمين و بهره گرفتن از قواي طبيعت در آنجا بر دشمنان طبيعت و بشريت پيروز مي شوند. نقد محتوايي فيلم:

گرچه به لحاظ محتواي فيلم و اتفاقاتي كه در جريان داستان فيلم اتفاق مي افتد مي توان اين فيلم را به نوعي آخرالزماني به حساب آورد و يا حتي به لحاظ وجود برخي پارامترهاي خاص مانند زمان پردازي

آغازين فيلم و شروع فيلم پس از صد سال از ويراني و تسخير دنيا توسط عده اي خاص و …، جزء فيلم هاي فرا آخرالزماني دانست اما وقتي دقت به زندگاني جناب تنزين گياتسو رهبر بوداييان تبت و دالايي لاماي چهاردهم مي كنيم به وضوح در مي يابيم كه فيلم آخرين كنترل كننده باد شرح حال زندگي جناب تنزين گياتسوست كه در كودكي به مقام دالايي لامايي رسيد و براي به دست گيري رهبري معنوي مردم تبت آموزش هايي ديد و از همان هنگام كودكي رهبري معنوي فرقهاي از بوداييان را بر عهده گرفت كه هماكنون نيز رهبري اين فرقه را بر عهده دارد و به عنوان رهبر بوداييان لامايي و دالايي لاماي چهاردهم معروف است.

در نوجواني از تبت به هند گريخت و در آنجا بود كه مبارزه سرد خويش را بر عليه رهبران و سياستمداران سرزمين سرخ (چين) آغاز كرد و خويش را پيام آور صلح خواند، بعد به آمريكا رفت و هم اكنون در يكي از دانشگاه هاي آنجا مشغول تدريس است؛ [3] اين فيلم بي شك جز بر زندگي جناب گياتسو و نقش رهبري معنوي او در دنيا دلالت ندارد و دلايل زيادي بر اين كه اين فيلم درصدد اثبات رهبري معنوي جهاني براي رهبر بوداييان لاماييست وجود دارد؛

1. منجي اي كه در اين فيلم معرفي مي شود شرقي بوده و متعلق به معبديست كه ويژه بوداييان سرزمين تبت است.

شبيه اين نوع معبدها را فقط در فيلم هايي مانند سمسارا و هفت سال در تبت كه به نوعي براي تبليغ بوديسم و بوديسم تبتي و معرفي انديشه ها و باورهاي اين جريان است مي بينيم.

2. آنگ كه به نوعي كودكيِ جناب تنزين گياتسوست

در فيلم از يكي از اساتيد خود كه كه با نام راهب گياتسو از او ياد مي كند نام مي برد. تمامي رهبران بوداييان تبتي با نام خانوادگي گياتسو شناخته مي شوند و با آن كه در اين فرقه ازدواج براي راهب ها ممنوع است (يكي از علت هايي كه به اعتراف آنگ باعث فرار او از آواتار شدن بود همين زندگي غيرعادي و ممنوعيت ازدواج است) اما آنها با توسل به تناسخ خواسته اند مساله جانشيني و يك خاندان بودن را حل كنند.

اين مساله در فيلم آنجايي كه از دست پسر پادشاه كنترل كنندگان آتش گريختند و براي اولين بار به سرزمين كنترل كنندگان باد آمدند از زبان آنگ براي دوستانش بيان مي شود و او برخي از راهب هاي آنجا را به نوعي پدر خويش معرفي مي كند.

3. صلح طلبي اي كه جناب گياتسو از آن در تمامي صحبت هايش دم مي زند در اين فيلم بسار پر رنگ است.

اين رهبر بودايي كه در زمان انتخابات سال 88 همنواي جنبش سبز بود در برخي بنامه ها و مصاحبه ها با پلاكاردي سبز با شعار حقوق بشر براي ايران و آزادي براي ايران جلوي دوربين مي آيد هميشه دم از صلح و نوع دوستي زده و سعي كرده فرار دوران نوجواني اش از تبت را به نوعي گريز از جنگ معرفي كند و خود را مصلحي براي نه تنها مردمان تبت كه پيام آور صلح جهاني معرفي كند.

4. اتفاقاتي كه براي قهرمان داستان جناب آنگ مي افتد درست شبيه به اتفاقاتي كه براي جناب تنزين گياتسو در طول بيش از 75 سال زندگيست و همه اين مسائل باعث مي شود اين فيلم جز در راستاي معرفي كردن بوداييان تبتي از سوي هاليوود

براي رهبري معنوي نباشد چنانكه پيشتر در فيلم 2014 شاهد بوديم وقتي عرب (كه خواه ناخواه نماد فرد مسلمان و نماينده جامعه اسلامي در فيلم هاليوود است) سرمايه داري براي نجات خود و خانواده اش و سوار شدن به سفينه رايزني مي كند مبلغ نجوميِ بلند و بالايي به او مي دهند كه از پرداخت آن عاجز باشد اما نوجواني تبتي كه از راهب هاي تبت است هم به سادگي و بدون هزينه به سفينه راه مي يابد و هم در هنگام خروج جزو نفرات اوليست كه از سفينه پياده مي شوند و فيلم ها و كارتون هاي بسياري چون اي كيوسان، سمسارا، بوداي كوچك و … نشان دهنده اوج اتحاد استراتژيك كمپاني هاي دروغ پردازي هاليوودي با فرهنگ بوداي تبتي است.

5. سرزمين كنترل كنندگان آتش به گونه اي به تصوير كشيده شده كه تداعي گر سرزمين چين است.

چين از كهن به سرزمين سرخ معرف بوده و با القاي اين نكته در فيلم كه اين سرزمين آتش و آتش افروزيست و كمك گرفتن از روند فيلم، سرزمين كنترل كنندگان آتش؛ چين و سرزمين كنترل كنندگان آب؛ مردمان آمريكاي شمالي معرفي مي شوند كه با اتحاد با هم، اقتدا به آنگِ آواتار كه نماد دالايي لاماست و بهره گيري از قواي درون در مهار طبيعت مي توانند بر دشمن خونريز خويش پيروز شوند. نكته بسيار مهمي كه در فيلم بود اشاره به توان برقراري ارتباط با روح هستي و عالم رازگونه ارواح عالم بود كه اين عمل تنها توسط آواتار و در جايگاهي ويژه به نام عبادتگاه بود.

جالب اين كه در هر جايي كه عبادت گاهي بود اين مساله مي توانست براي آواتار فيلم اتفاق بيفتد. اصل دين و اين

كه چه عبادتگاهيست در فيلم بي اهميت جلوه داده مي شود و اين از شعارهاي دالايي لاما است.

نكته ديگر توصيه روحي كه شبيه مار و اژدهايي بزرگ بود.

روحي كه روح هستي بود به اين مضمون مطالبي را به آنگ مي گويد كه چون تو آواتاري دليل نمي شود جان ديگران را به بازي بگيري بلكه به همين علت بايد به حفظ جان آنها اهميت بدهي گرچه دشمنان تو هستند و راه مقابله با اين دشمن سفاك را قدرت اقيانوس معرفي مي كند.

در بوداي تبتي به كسي كه داناي كل مي شود لقب اقيانوس مي دهند و او را با اين لقب مي خوانند، همان لقبي كه برخي از طرفداران دالايي لاما او را با آن نام مي خوانند. در انتهاي فيلم آنگ با سفارش اژدهايي كه حقيقت پشت پرده عالم در فيلم معرفي مي شود به نيروي درون پي برده و با بهره گيري از قدرت دروني خويش و به كار بستن فنون كنترل آب بدون خونريزي و اعمال خشونت با بازگرداندن كشتي ها به دل دريا به كمك موج بزرگي كه مي آفريند باعث تمام شدن جنگ و پيروزي نهايي مي شود. اين صحنه نهايي كه تداعي بخش معجزه حضرت موسي و شكافتن آب درياست بسيار زيبا كار شده و روشن شدن نقوش و حروف كابالي كه روي بدن و سر و پيشاني آنگ نقش بسته، بيانگر پيوند عميق لامائيسم را با كاباليسم در دنياي امروز است.

جمع بندي با آنكه تلاش شده تا با دادن تلفات و كشته هايي چون فداكاري شاهزاده سرزمين هاي يخ بندان شمالي از كليشه اي بودن اين نوع فيلم ها كه معمولا در آنها قهرمان ها پيروز مي شوند و هيچ اتفاقي برايشان نمي افتد پرهيز شود اما به

دليل زيرساخت هاي غلط هاليوود و اسطوره و نمادين ساختن فيلم ها عملا بازيگران اصلي حتي خوني هم از دماغشان نمي آيد و تنها گاهي ضربه اي آرام مي خورند و يا گاه اسير و دستگير مي شوند، اما در نهايت سالم و با قدرت تا آخر فيلم حضور جدي دارند. بهره گيري از ماچوها و پهلوان پنبه ها در هاليوود نه كار تازه ايست و نه از روال ساخت فيلم هاي مهم، استراتژيك، آخرالزماني و معناگرا حذف خواهد شد.

آنچه باعث تداوم چنين قالبي براي ساخت فيلم در هاليوود مي شود آرايش آخرالزماني هاليوود است كه موجب ساختن قهرمان هاي خيالي براي الگو دهي و فرهنگ سازي از طريق اين الگوهاي بدلي است.

جلوه هاي بصري و ويژه ي قوي در بسياري از صحنه هاي فيلم به جذابيت و جذب مخاطب كمك شاياني مي كند و تا حدودي فضاي فيلم را از تخيلي بودن به سمت قابل لمس و تجربه و در نهايت قابل قبول بودن فيلم مي كشاند، اما ضعف در برخي از تكنيك هاي ساخت، نمادپردازي و بازيگري برخي نقش هاي دست دوم و چندم گاهي اين زيبايي را تحت تاثير قرار مي دهد. اين فيلم هم مثل همه فيلم هاي ساخته شده در شهرك هاي فيلم سازي هالييود خالي از سبك زندگي تسامحي نيست و مي توان گفت كه در لايه ي مبارزه با آتش افروزان كنترل كنندگان آتش و صلح طلب معرفي كردن دالايي لاما و همدستانش كه سران كشور جنگ افروز آمريكا هستند لايه پنهان تري نهفته كه همان لايه صدور سبك زندگي آمريكاييست و ما در گير و دار جنگ شاهد دوست شدن برادر آخرين كنترل كننده آب سرزمين هاي جنوبي با شاهزاده كنترل كننده آب شمال و عشق كوتاه مدت اين دو هستيم.

اين لايه هيچگاه از فيلم هاي هاليوود رخت نخواهد بست، زيرا هم انديشمندان غرب اين اعتقاد را دارند كه دين متاثر و شكل يافته از سبك و نوع زندگي بشر است و هم هاليوود به اين سبك از زندگي در ميان مخاطبانش و فرهنگ مصرف گرايي و بي مبالاتي براي فروش بيشتر محصولات خويش از طريق استثمار مخاطب هاي ناآگاه نياز دارد. گرچه بر خلاف رويه معمولِ فيلم هاي هاليوود منجي در اين فيلم شرقيست اما خود به دست غرب نجات يافته – از اعماق آب هاي يخ زده شمالي كشف مي شود و از دست شاهزاده كنترل كنندگاه آتش به در برده مي شود. مؤلفه ديگر وجود نقش و نگار، خالكوبي بدن، سر و پيشاني وي اَست كه همه اذكار و اوراد كاباليست و در هنگام مديتشن و رزم به او قدرت مي بخشد.

در اين فيلم هم نجات بخش بشريت، شر را نابود نمي كند زير از نگاه يهود وجود شر براي اين عالم ضروريست و فقط بايد آن را كنترل كرد نه اين كه با نابودي آن مساله را حل كرد. نكته اي كه به اين بهانه بايد مورد توجه قرار گيرد اتحاد استراتژيك جبهه فرهنگي صهيونيزم با سركردگي هاليوود با جريان هاي شرقيست كه از لحاظ تمدني بسيار شبيه ايران هستند و همين قرابت اگر شفافيت سازي نشود ممكن است به جذب جوانان اين ملت بزرگ به شبه عرفان هاي وارداتي شرقي بينجامد. براي آنها مهم نيست كه جوان مسلمان مسيحي شود يا هندو مهم اينست كه مسلمان نباشد.

************

[1] محمد تقي فعالي، نگرشي بر آراء و انديشههاي دالايي لاما ص 19.

[2] خود دالايي لاما در كتاب «زندگي در راهي بهتر ص 56» به صراحت

اعلام ميكند؛ بنا بر انديشه بوديسم هيچ اصل ثابت و مطلقي به عنوان خدا – كه قادر و عالم مطلق و خالق جهان باشد – وجود ندارد و با اين همه خود ادامه دهنده بودا و طريق سلوك خويش را شيوه اي پيشرفته از بوديسم مي داند.

[3] براي مطالعه بيشتر به كتاب نگرشي به آراء و انديشه هاي دالايي لاما نوشته محمد تقي فعالي مراجعه شود.

بخش نقد ها

تناسخ

يكي ديگر از آموزه هاي مورد قبول دالايي لاما تناسخ مي باشد ريشه هاي عقيده تناسخ، نخستين بار به صورت مكتوب در اوپنيشادها به چشم مي خورد. ولي احتمالاً اين ايده، برآمده از انديشه ي آريايي ها نيست و آنها اين فكر را از دراويدي ها يعني بوميان قديم و ساكنان اصلي هندوستان بر گرفته اند و نزد آريايي ها تحول و تكامل يافته است.

به اعتقاد هندوان، روح آدمي يك سلسله توالد و تجديد حيات را طي مي كند و پياپي از كالبدي به كالبد ديگردر مي آيد. روح ذ پس از مرگ به پيكري ديگر به پيكري ديگر منتقل مي شود وجامه ي نوين مي پوشد.

اين ادوار توالد پي در پي در يك سلسله ي بي انتها به صورت دائمي ادامه خواهد داشت. انتقال ارواح از پيكري به پيكر ديگر هميشه در سطح واحدي وجود ندارد. بلكه ممكن است در عوالم بالا يا پايين نمودار گردد. مثلاً گاهي روح از كالبد آدمي خارج شده، در كالبد درختي در آيد يا از كالبد حيواني بيرون رود و به كالبد انساني برهمن پوشيده شود. آدمي در نتيجه ارتكاب گناه بسيار، در محله باز گشت، تبديل به موجودي بي جان مي شود و در نتيجه ي گناهان ناشي از گفتار، در كالبد پرنده اي ظهور جديد مي يابد و در نتيجه ي ارتكاب معاصي ناشي از

مغز و انديشه، در طول ساليان دراز، در طبقه اي پست تر تجديد حيات مي كند.

مرتكب قتل يك برهمن هزار مرتبه در پيكر عنكبوت ها و افعي ها و سوسمار ها و جانوران موذي ظهور مي كند.

كساني كه از آزار دادن به ديگران لذت مي برند، تبديل به درندگان گوشتخوار مي شوند. كساني كه لقمه حرام و غذاي ممنوع خورده باشند تبديل به كرم ها مي شوند. اما دزدان و اشرار كه موجب اتلاف نوع هستند، براي دزديدن يك دانه، تبديل به موش صحرايي مي شوند؛ براي دزديدن يك اسب تبديل به ببري مي شوند؛ براي دزديدن يك ميوه يا ريشه ي گياه به صورت ميمون ظهور مجدد مي كنند؛ براي ربودن يك زن خرس مي شوند و براي دزديدن گاوي، تبديل به بزمجه مي گردند. بنا بر اين زندگي يك روح به عنوان يك فرد فقط يك جا و دريك بدن نيست، بلكه هر فرد حياتي تكرار شونده دارد. هرفرد هزاران بار پيش از زندگي كنوني وجود داشته است و پس از اين زندگي هم حياتهاي متعدد و مكرري خواهد شد.

اما در هر مرحله به صورت كالبدي نمودار مي شود. پس روح در يك «سرگرداني مداوم» است و اين معناي لغوي سمساره مي باشد.

از سوي ديگر تنها عامل تعيين كننده براي انتقال روح، عمل و كردار است.

كردار در يك زندگي، علت زندگي ديگر است.

تا زماني كه كوچكترين اثري از كردار در زندگي فرد باقي باشد، سلسله ي سمساره پا برجاست.

از اين رو هيچ عامل ديگري جز عمل و رفتار پيشين فرد در انتقال روح تاثير گزار نيست. بنا بر اين توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران نه تاثير گذارند و نه معنا و مفهومي خواهند داشت. اين نظام عمل و عكس العمل همان قانون

كرمه است كه بر تناسخ حاكم است.

تناسخ نخستين مبنا و مهمترين اصل آيين هاي عرفاني هند است.

اساساً فرهنگ هند با تناسخ گره خورده است و هر جا سخن از كيش هاي هندي است، تناسخ به ذهن تداعي مي شود. با توجه به اهميت مسأله ي تناسخ لازم است به آن توجه لازم را مبذول داشت. تقريباً تمامي كتب فلسفي و الهياتي در اسلام از زمان هاي قديم به خصوص از زمان ابن سينا مسأله ي تناسخ در مبحث معاد مطرح بوده است و تقريباً تمامي فيلسوفان و حتي متكلمان و عارفان به نقد و بررسي آن پرداخته اند.

شايد علت اين حساسيت، نزديكي هند به ايران و ورود انديشه هاي هندي به ايران باشد.

در اين ميان، ابن سينا و سپس ملاصدرا پيش از ديگران موضوع تناسخ را مورد بحث قرار داده، ابعاد آن را واشكافي كرده اند.

در اين باره بيان چند نكته سودمند است:

در آثار فلسفه اسلامي صورت مسأله اين گونه است كه انتقال روح يا به انسان است كه به آن «نسخ» گفته مي شود، يا به حيوان است كه آن را «مسخ» مي نامند، يا به گياه است كه به آن «فسخ» مي گويند، يا به جماد است كه «رسخ» ناميده مي شود. بنا بر اين بر اساس اصطلاح مزبور، تناسخ تنها به معناي انتقال روح از كالبدي به كالبد انسان است.

اما در آيين هاي عرفاني هندي با بي دقتي، تناسخ به معناي عام به كار رفته و شامل تمامي چهار قسم پيشين مي شود. ملاهادي سبزواري در شعري به چهار قسم مذكور چنين اشاره مي كند:

نسخ و مسخ و رسخ و فسخ

قسما انسا و حيوانا جمادا و نما

همچنين در حكمت اسلامي تناسخ با نگاهي ديگر دو قسم دارد:

نزولي و صعودي.

مرحوم سبزواري مي گويد:

للكل انس باب الابواب و ذا نزول الصعود عكس ذا خذا

از آنجا كه نفس انساني، نفسي اشرف است، فيض بايد نخست از پايين به سمت بالا باشد.

يعني اول روح به جماد، سپس از جماد به گياه، از گياه به حيوان و از حيوان به انسان منتقل مي شود كه به اين، تناسخ صعودي گفته مي شود؛ در صورتي كه فرمول سابق معكوس شود، تناسخ نزولي محقق مي شود. مرحوم سبزواري در ادامه با ضرب اين دو قسم در اقسام ديگر، در نهايت شانزده قسم نشان مي دهد. از نظر فيلسوفان مسامان تمامي اقسام شانزده گانه مردود و باطل است.

اما اين تفكيك ها در عرفان هندي وجود ندارد. از نظر معناشناسي، تناسخ يعني انتقال نفس يا روح از بدني به بدن متباين و منفصل در دنيا؛ از اخس به اشرف يا از اشرف به اخس. در اين تعريف عناصري وجود دارد:

اولاً، بايد روح از كالبدي به كالبد ديگر منتقل شود؛

ثانياً، كالبد دوم بايد كالبدي ديگر و منفصل باشد؛

ثالثاً، اين انتقال بايد در دنيا محقق گردد. بنا بر اين اگر ظرف انتقال دنيا نباشد، تناسخ نخواهد بود.

بر اين اساس مي توان گفت كه اگر انتقالي صورت نگيرد يا انتقال به كالبد منفصل نباشد يا اين كه انتقال در دنيا صورت نگيرد، تناسخ نخواهد بود و طبعاً هيچ يك از اين موارد محال و باطل هم نيست. يكي از معارف عميق قرآني و اسلامي اينست كه انسان در دنيا ظاهري دارد و باطني. با مرگ انسان، باطن او ظاهر مي يابد و تمامي ملكات و صفات باطني كه در دنيا با اختيار و اراده ي خود كسب كرده است، در آخرت متجلي خواهد

شد.

بر اساس تعريفي كه از تناسخ به دست آمد، مي توان گفت كه ظهور ملكات باطني و نفساني در قيامت هيچ ارتباطي به تناسخ ندارد؛ زيرا از يك سو هيچ انتقالي صورت نگرفته است، چه رسد به اين كه انتقال از كالبدي به كالبد ديگر باشد و از سوي ديگر، ظهور ملكات باطني و نفسانيات دروني در ظرف قيامت و آخرت تحقق مي يابد، در حالي كه در تناسخ انتقال در دنيا محقق مي شد.

ظهور ملكات در آخرت با صراحت در آيات متعددي مطرح شده است؛ از جمله اين كه قرآن معتقد است ممكن است باطن انسان به صورت ميمون يا سگ باشد، اما انسان در دنيا از آن غفلت كرده و در قيامت همين باطن جلوه كند، مثل: «فَقُلنا لَهُم كوُنوُا قِرَدَة َ خاسِئينَ» (بقره / 65) يا: «قالَ اخسَؤاُ فيها وَلاتُكَلِّموُنِ» (مؤمنون / 108). استدلال هاي متعددي در جهت ابطال تناسخ بيان شده است كه برخي از آنها از اين قرار است:

دليل اول:

نفس در زماني از بدني مفارقت مي كند و در زمان ديگر به بدن ديگر مي پيوندد. اين دو زمان در آن صورت مي پذيرند كه قطعاً متباين اند. حال پرسش اينست كه در فاصله ي ميان اين دو آن، گرچه بسيار كوتاه باشد، نفس بدون بدن است و اين امر محال است.

دليل دوم:

بر اساس حركت جوهري در نفس، مي توان گفت كه نفس نخست بالقوه است و به تدريج به سمت فعليت پيش مي رود. حال اگر تناسخ درست باشد، بايد نفس از فعليت به قوه باز گردد و خروج از فعليت به قوه محال است؛ زيرا فعليت، وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبديل نمي شود.

دليل

سوم:

نفس موجودي حادث است كه در بدن حدوث مي يابد. بنا بر اين در بدن بايد تهيأ و آمادگي خاصي باشد.

هرگاه تهيأ پديد آمد، نفس از علل مفارق به بدن افاضه مي شود. از اين رو بدن خاص مقتضي نفسي خاص است.

حال اگر تناسخ درست باشد، بايد بدن واحد واجد دو نفس باشد؛ يكي نفسي كه براي آن تهيأ دارد و ديگري نفسي كه از بدني ديگر مي آيد. بنا بر اين لازمه ي يك نفس در دو بدن، يك بدن داراي دو نفس است و اين محال است.

(فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 136 - 140)

نيروانه

نيروانه و رسيدن به درجه بودايي دالايي لاما هدف زندگي را در چند جا متفاوت بيان داشته است گاه رسيدن شادي در برخي مواضع - بر اساس سنت بودايي - رسيدن به نيروانه و گاه نيز رسيدن به درجه بودايي آنچه مشخص است ابهام بسيار زياديست كه در اين انديشه مطرح است.

در حقيقت هر چه بيشتر پيش مي رويم بر ابهام گفته هاي دالايي لاما درباره نيروانه افزوده مي شود. او هرگز تفسير روشن و واضح از اين پديده مهم ارائه نمي دهد گاهي گفتگو درباره آن جايز نمي شمارد و گاهي در نظر او نيروانه حالت سكون مطلق است.

گاهي مراد از نيروانه مقام بودايي است.

در كلمات او نسبت ميان سامسارا و نيروانه مشخص نيست چنان كه نسبت ميان موكشا و نيروانه هم درست تبيين نشده است و نهايت اينكه نيروانه مربوط به آخرت است يا دنيا. هر چند هيچ كدام از تعاليم دالايي لاما ما را به جهان پس از مرگ رهنمون نمي شود. آنچه مشخص است نيروانه به عنوان هدف نهايي تعليمات بودا

با تعاريف و ابهامات زيادي برخوردار است.

در تعاريف مختلف شخصيت هاي گوناگون تعاريف متفاوتي ارائه داده اند.

براي نمونه در يك تعبير نيروانه مقام سرور و برترين شادي هاست.

در تعبير ديگر حالت خاموشي و سكوت محض است كه درون آدمي را فرا مي گيرد و در توصيف سوم نيروانه نيل به ذات نامردني است كه البته قرين نخواهندگي و شادماني خواهد بود و بعضي ديگر هم آن را قابل توصيف ندانسته اند.

اما از مجموع توصيفاتي كه درباره نيروانه گفته شد دو احتمال به دست مي آيد يكي آنكه حالت و مقام نيروانه مشابه چيزيست كه عارفان مسلمان به آن نفي خواطر يا خلوت درون مي گويند و بنا بر اين اگر منظور نفي خواطر باشد اين گام اول است و نه گام نهايي و مقصد غايي سلوك و احتمال ديگر اينكه منظور از نيروانه چيزي شبيه فنا باشد.

اما بي شك ميان نيروانه و فنا بسي فاصله است اول اينكه اساس فنا در عرفان اسلامي از قرآن و آيات الهي دريافت شده است ولي نيروانه حالت دريافت يك انسان و يك بشر است و ارتباطي به مبدا هستي ندارد. پرسش اصلي اينست كه آيا دريافت و تجربه يك انسان مي تواند نجات بخش بشريت باشد.

نيز فنا بسيار تعريف روشني دارد در حالي كه نيروانه بسيار مبهم مطرح شده است.

دوم نيروانه راهي براي رهايي از رنج است در حالي كه فنا در عرفان اسلامي طريقي براي نجات و فرار از رنج نيست بلكه فنا براي تقرب به خداست نه فرار از چيزي.

سوم نيروانه بدون خداست ولي فنا بدون خدا امكان ندارد

چهارم نيروانه اگر فنا باشد و فنا اگر نفي خود باشد اين امر با تناسخ ناسازگار است

زيرا تناسخ انتقال روح از پيكري به پيكر ديگر به صورت دائمي است.

بنا بر اين لازمه تناسخ اثبات خوديت و تشخيص فردي است.

پس تناسخ با نيروانه ناسازگار است پنجم فنا در عرفان اسلامي قرين و همراه بقاست و فنا بودن بقا معنا ندارد. فنا از ماسواست و بقا به حق - اما در بوديسم اساساً بقايي وجود ندارد و از بقا هيچ سخني به ميان نيامده است ششم اينكه فنا نيازمند شيوه ها - روش ها و راه هاييست كه شريعت آسماني معين مي كند.

تنها بر اساس عمل به شريعت است كه انسان مي تواند درجات كمال را طي كند در حالي كه در مكتب بودا شريعت آسماني جايگاه و جاهتي ندارد.

(فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 148 - 154)

شادي: هدف زندگي

شادي: هدف زندگي يكي از مطالبي كه دالايي لاما همواره بر آن تاكيد مي ورزد، مسأله هدف زندگي است.

او در اين باره مي گويد)) به اعتقاد من مهمترين هدف زندگي ما رسيدن به شادي است، چه انسان معتقد به اصول مذهبي باشد، چه نباشد و هر مذهبي كه داشته باشد )) (هنر شاد زيستن، ص 21) به نظر دالايي لاما انسان در كنار احساس فطري نسبت به خود، آرزوي خوشبختي و غلبه بر رنج نيز دارد و اين امر محدود به نوع بشر نيست. در حقيقت از نگاه او مقصود از زندگي شاد بودن است زيرا ايده ي تندرستي و شادابي و آسايش و رفاه و خوشبختي بر صحيفه باطن انسان ترسيم شده است.

او به دنبال آن است تا اين حقيقت را بيان كند كه در اين دنيا انسان به دنبال شادي واقعيست و مي تواند به آن برسد كه آن

نيز از طريق آيين بودا قابل دسترسي است.

تحليل و بررسي: از نظر دالايي لاما زندگي تنها يك هدف دارد و آن شادي است، او معتقد است مهمترين هدف از زندگي، شادبودن، شادابي و شادمانه زيستن است، اما در ديدگاه اسلام هدف از آفرينش انسان را بندگي خداوند دانسته و اين را هدف آفرينش و هدف زيستن انسان بر مي شمارد و َمَا خَلَقْتُ الجْن َّو َالْانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ و جن ّو انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند. (56 ذاريات)

آيه مذكور در صدد بيان هدف از آفرينش است، خداوند انسان را آفريد و از اين آفرينش غرض و هدفي دارد. او هدف خويش را از پديد آوردن انسانها در اين آيه بيان داشته است و اينكه انسانها بندگيش كنند، نكته ي گفتني اين كه هدف، نفعي براي خالق ندارد بلكه تمامي منافع آن مربوط به مخلوقي به نام انسان و جن است؛ زيرا خداوند كامل مطلق است و بي نيازي از صفات اوست. اگر خدا انسان را آفريد و براي حيات او هدفي را مقرر نمود، اين هدف و غرض تأمين كننده ي نيازهاي انسان است نه خدا. خداوند انسان را نيافريد تا خودش كامل شود بلكه آدمي را پديد آورد تا انسان به كمالي دست يابد. به عبارت ديگر هدف مذكور در آيه، هدف فاعل نيست بلكه هدف فعل است و اين غرض نفعي براي خالق براي خلق ندارد بلكه كمالي براي مخلوق محسوب مي شود. خدا خواست رحمتش فراگير شود، خدا خواست جمالش شامل ما سوا گردد و خدا خواست حب و لطف و عفوش سرازير شود، لذا مخلوقات و در راس آنها انسان را آفريد

تا از اين درياي بيكران لطف و رحمت بهره گيرد و خودش راه وصول به اين لطف بي حد و پايان را بيان نمود و آن تنها يك چيز است؛ «بندگي» بنا بر اين انسان در اين جهان پا نگذاشت تا زندگي كند بلكه آمده است تا بندگي كند، او بايد در سايه سار بندگي خدا، حياتي بهشتي روي زمين براي خود بسازد لذا كسي كه در اين جهان به دنبال زندگيست او نه بندگي كرده است و نه زندگي بلكه تنها مردگي نصيب او خواهد شد ولي كسي كه به دنبال بندگيست او هم بنده ي خداست و هم حقيقتاً «زندگي» كرده است.

در اينجا سؤالي مطرح مي شود و آن اينكه شادي واقعي را در كجا مي توان جستجو نمود؟ بالاترين شادي در كجاست و كدام موجود شادترين است؟

بو علي سينا عارف مسلمان به اين سؤال پاسخي بسيار زيبا مي دهد او معتقد است بزرگترين شادي ها نزد خداوند عز و جل است و خداوند شادترين موجود در جهان هستي است.

زيرا بيشترين كمالات نزد اوست و بالاترين ادراكات هم براي اوست. موجودي از او در جهان كامل تر نيست در او هيچ عيب و نقصي راه ندارد. كاستي ها و نيستي سر چشمه دردها و رنج هاست كه او از آنها مبراء است، لذا شادترين، با ابتهاج ترين، شادمانه ترين و عاشق ترين موجود در جهان هستي خداست و از آنجا كه او اولين موجود شاد است تنها راه شادي انسان نزديكي به اوست. لذا تنها راه كسب شادي، يافتن راهي براي تقرب به اوست. بر اين اساس مي توان گفت اولياء الهي شوق و شادي وصف ناپذيري دارند، البته هدف عرفان كسب جذبه و شادماني نيست

بلكه عارف به دنبال اوست و به تعبير بوعلي كسي كه از عرفان غير از او طلب كند مشرك است پس نكته اول اينكه هدف نهايي و غايت عرفان حقيقي شناخت خدا و اسماء و صفات او مي باشد و اموري مانند شادي و نشاط و اميد و اطمينان اگر هم هدف باشند هدف مياني و ابزاري هستند و نه هدف عالي و غايي و نهايي. اما سؤال ديگري كه مي بايست از دالايي لاما پرسيد اينست كه به راستي شادي واقعي و دائمي كجاست؟

آيا در اين دنيا حاصل مي شود؟ آيا تاكنون شادي ناب و ابدي براي كسي در اينجا به دست آمده است؟

اگر دست داده او كيست؟

و پرسش بنيادي اينكه آيا اساساً اين جهان محل مناسبي براي شادي واقعي و ابدي است؟

شكي در اين نيست كه اين جهان گذرا و غير ابديست پس چگونه مي توان در اين جهان به دنبال شادي ابدي باشيم؟ رضايتمندي و شادي راهكاري دارد اما اين شادي به صورت نسبيست و نه ابدي. در اين دنيا آسان و دشوار آميخته است، البته دالايي لاما از آن جا كه اعتقاد به جهان ديگر ندارد طبيعيست كه به دنبال شادي حقيقي در اين دنيا باشد ولي اين آرزو در دنيا ناشدني است و نبايد مردم را به چيزي دعوت كرد كه امكان پذير نيست. در حقيقت دنيا به لحاظ ماهيت و ساختار محل آرامش و شادي كامل نمي تواند باشد و آرامش محض و دنياي شاد هرگز براي هيچ انسان تحقق نيافته است.

مطلب ديگري كه مي بايست به آن اشاره نمود در رابطه با منابع شاديست كه در سخنان دالايي لاما به آن اشاره شده است

او منابع شادي را دو دسته بر مي شمارد، منابع دروني و منابع بيروني و ميان اين دو نسبت به درون انسان تاكيد بيشتري از خود نشان مي دهد. او در اين زمينه مهم ترين عامل زندگي شاد را تغيير ديدگاه مي داند. كسي كه بتواند به جنبه هاي مثبت بنگرد و به امكانات نگاه كند ميزان خوشايندي و رضايتمندي او تغييير عمده اي خواهد كرد. اما سؤال اينست اگر فرض كنيم - چنان كه بودا و دالايي لاما فرض گرفته اند - جهان هستي يكسره تيره و تار است، همه جا را سياهي، درد، آفت، ضعف، كمبود و رنج فرا گرفته است، اگر جهان سراسر رنج است و اگر ما تصويري سياه از حيات بشر ارائه كرديم ديگر جايي براي روشنايي و شادي نمي ماند به عبارتي ديگر اگر واقعيت تاريك و سياه است از آن نمي توان گريخت و ادعاي شادي در چنين شرايطي دروغ مي نمايد و ضروريست در ابتداء تغيير نگاه مبنايي در واقعيت داشته باشيم. دالايي لاما همچنين در رابطه با عوامل بيروني شادي نخست به تندرستي و سلامت اشاره مي نمايد اما نكاتي در اين زمينه قابل توجه ست

اول:

اينكه اين عامل هميشه و همه جا و به صورت كامل در اختيار انسان قرار نمي گيرد.

ثانياً:

اگر انسان هميشه تندرست باشد اين شادي آور نخواهد بود زيرا به صورت عادت در خواهد آمد. لذا اگر انسان گاهي بيمار گردد لذت سلامت و تندرستي را بيشتر مي چشد.

او همچنين به ثروت به عنوان يكي از عوامل بيروني شادي اشاره مي نمايد اما سؤال اينست كه اولا: بسياري از انسان ها نمي توانند ثروت مند شوند و بر اين اساس آنها بايد در درد و رنج خويش بمانند و بميرند.

ثانياً:

بسياري

از ثروتمندن بوده اند كه زندگي سرد و توام با درد و رنج داشته اند در حالي كه بسياري از تهيدستان با قناعت به اندك، زندگي شاد و لذت بخشي داشته اند.

از نكات ديگري كه قابل ذكر است بحث ابهامات موجود در بعضي از معنويت هاي كاذب است كه به وضوح قابل مشاهده است.

براي نمونه دالايي لاما در تعريف شادي مي گويد)) از نظر من بالا ترين شادي شادي هنگاميست كه انسان به مرحله آزادي و آزادگي برسد)) (اما به راستي آزادي و آزادگي چيست و تعريف آن كدام است و مرز آن كجاست.

اين سؤاليست بي پاسخ از سوي دالايي لاما. جايگاه شادي از نظر اسلام غور در بيكرانه ي آيات و روايات نگاه زيبايي نسبت به مسأله شادي و سرور به ما مي دهد.. در قرآن مجيد آيات متعددي درباره ي شادي وجود دارد، مي توان آنها را به دو دسته ي كلي تقسيم نمود.

دسته اول،

آياتيست كه از حالت فرح معناي منفي به دست مي دهند. يكي از اين آيات، ناظر به سنت «استدراج» مي باشد.

وضعيت روحي و رواني بعضي انسان ها از اين قرار است كه هرگاه در سختي و دشواري قرار مي گيرند به حالت التماس و تضرع مي افتند اما آنگاه كه حادثه ي تلخ گذشت، نسيان و غفلت وجود آنها را فراگرفته سنگدل مي شوند. خداوند مي فرمايد در اين هنگام من نعمت هاي دنيوي را به سوي آنها روانه مي كنم. چيزهايي نظير ثروت، اولاد، تندرستي، رفاه، امنيت و توانمندي تا اينكه به آنها حالت مستي دست دهد و وجودشان از «شادماني دنيوي» لبريز گردد. خداوند در اين باره مي فرمايد:

«فَلَمّا نَسوُا ما ذكِرُّوا بِه فَتَحنا عَلَيهِم اَبوابَ كل ِّشَيء ٍ حَتي اِذا فَرِحوُا بِما اوُتوا ُاَخَذنا هم بَغتة؛

پس چون آن

چه به آنها تذكر داده شد همه را فراموش نمودند ما هم ابواب هر نعمت را به روي آنها گشوديم تا به نعمتي كه به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند پس ناگاه آنها را گرفتيم. انعام / 44»

پيداست كه در اين آيه فرح، ارزش منفي دارد. آيه ي ديگر يكي از مصاديق آيه سابق را نشان مي دهد، قارون از قوم موسي عَلَيْهِ السَّلَام است و داراي گنج ها و توانمندي هاي فراوان بود؛ اما در كنار داشته هاي خويش حالت تكبر، ظلم و استقلال طلبي داشت. او به پولها، ثروتها، قدرتها و دانش خود مي نازيد و به آنها اعتماد وافر داشت و بر اين اساس به تعبير قرآن حالت شادي، سرور و «فرح» داشت. اما مخاطب اين تعبير قرار گرفت كه اين گونه شاد نباش زيرا: «اِنّ اللّهَ لا يُحِبُّ الفَرِحينَ؛ خدا هرگز مردم پر غرور و نشاط را دوست نمي دارد.» (قصص / 76) فرح به معناي حالت شادماني است كه از دنيا و زخارف آن به دست آيد. كسي كه تعلق و وابستگي شديد به دنيا دارد و آخرت را فراموش كرده است حالت فرح پيدا مي كند؛ لذا معمولاً اين وضعيت روحي با حالت تكبر، عجب و فخر فروشي قرين است:

«ولا تَفرَحوُا بِما آتاكُمُ و الله لايُحبُّ كُل َّمختالٍ فَخوُرٍ؛ به آنچه به شما رسد دل شاد نگرديد و خدا دوست دار هيچ متكبر خودستايي نيست». (حديد / 23)

دسته دوم،

آياتيست كه به شادي مثبت اشاره مي كنند.

آنگاه كه خداوند كتاب خويش را فرو فرستاد بعضي از اين كتاب خرسند و شادماني وجودشان را فرا گرفت:

«يَفرَحوُن َبِما اُنزَلَ اِلَيكَ؛ آنها به سبب قرآن كه بر تو نازل شد

خوشحال شدند.» (رعد / 36) همچنين در آيه اي ديگر يكي از ويژگي هاي متقين را اين مي داند كه به فضل الهي خوش داشته و از بشارت هاي آسماني شادمان مي گردند. «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّه ُمِن فَضلِهِ؛ آنان به سبب فضل و رحمت خداوند شادمانند.» (آل عمران / 170) از اين آيات به روشني به دست مي آيد كه شادماني در پاره اي از موارد مثبت و ارزشمند تلقي مي شود. شادماني از دنيا مطلوب نيست اما اگر شادي و خوشحالي جهت آسماني و انساني به خود گيرد مي تواند ارزشمند بوده، الهي محسوب گردد. نتيجه: بر اين اساس مي توان گفت شادماني دو گونه است:

شادماني زشت و شادماني زيبا، شادماني منفي و شادماني مثبت و شادماني سياه و شادماني سفيد. شادي يكي از حالت هاي روحي و رواني انسان است و به خودي خود بي رنگ است.

اگر اين حالت رنگ دنيا بگيرد سياه مي شود و قلب آدمي را از نورتهي مي كند اما اگر اين حالت رنگ آسماني و رنگ خدا به خود بگيرد شادي سفيد و مثبت در اختيار انسان است و مي توان با آن در اين دنيا زندگي زيبا ساخت در عين حال از حيات ابدي هم دور نگرديد.

(فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 68 - 73)

رنج

نقد رنج يكي از آموزه هاي دالايي لاما وجود درد و رنج در زندگي انسان مي باشد كه ريشه در آيين بودا دارد اينك نظري مقايسه اي ميان رنج در آيين بودا و اسلام انجام مي دهيم:

راه هاي برون رفت از رنج از نظر بودا در آيين بودا براي رهايي انسان از رنج برنامه اي عملي مشتمل بر هشت مرحله بيان شده است كه عبارتند از:

مرحله 1. ديد درست:

مراد

از آن، شناخت حقايق چهارگانه برين است:

1 - 1. شناخت حقيقت رنج

1 - 2. شناخت حقيقت خاستگاه رنج

1 - 3. شناخت حقيقت رهايي از رنج

1 - 4. شناخت حقيقت راه رهايي از رنج. مرحله

مرحله 2. انگيزه درست: منظور از آن، آزادي فكر است از (شهوت)، (نفرت) و (اذيت):

2 - 1. آزادي از شهوت، روگرداني از كامراني و عيش جويي است.

2 - 2. آزادي از نفرت، دل تهي كردن از كينه ديگران و مهرورزي به آنان است.

2 - 3. آزادي از اذيت، پرهيز از ديگران و همدردي با آنان است.

مرحله 3.

گفتار درست: منظور از آن، راستي در گفتار به شرح زير است:

3 - 1. پرهيز از دروغگويي

3 - 2. پرهيز از بد گويي

3 - 3. پرهيز از درشت گويي

3 - 4. پرهيز از ياوه گويي.

مرحله 4. كردار درست:

منظور از آن، راستي و درستي در كردار به شرح زير است:

4 - 1. پرهيز از آزار

4 - 2. پرهيز از دزدي

4 - 3. پرهيز از آلوده دامني.

مرحله 5. زيست درست:

منظور از آن، امرار معاش به طرز صحيح است، به گونه اي كه:

5 - 1. انسان بايد از كارهايي كه به ديگران آزار مي رساند بپرهيزد. مثل: فروش موجودات زنده

5 - 2. انسان بايد از كارهايي كه به ديگران زيان مي رساند بپرهيزد. مثل: ربا خواري و طالع بيني.

مرحله 6. كوشش درست:

منظور از آن، تلاش بسيار در چهار مورد است:

6 - 1. كوشش براي دور ماندن از چيزهاي ناشايست، مثل وسوسه

6 - 2. كوشش براي پيروزي بر چيزهاي ناشايست

6 - 3. كوشش براي شكوفاندن از چيزهاي شايسته، مثل مهرورزي

6 - 4. كوشش براي نگاه داشتن چيزهاي شايسته.

مرحله 7. تامل درست: منظور از آن،

تامل در چهار مورد زير است:

7 - 1. تمركز در تن

7 - 2. تمركز در احساس

7 - 3. تمركز در عناصر بنيادين هستي

7 - 4. تمركز در ذهن

مرحله 8. يكتايي درست:

منظور از آن، اينست كه رهرو در اين مرحله چنان غرق تامل مي شود كه چيزي جز موضوعي كه درباره آن فكر مي كند به مخيله اش خطور نمي كند و آن موضوع، جايي براي چيز ديگري در دل و جانش باقي نمي گذارد، به گونه اي كه ديوار بين ذهن و عين فرو مي ريزد. رهرو با تامل فراوان، سر انجام چهار مرتبه نهايي را پشت سر مي گذارد كه عبارتند از:

1 - نگرش در سپهر نامحدود مكان

2. نگرش در سپهر نامحدود علم

3. نگرش در سپهر نيستي

4. نگرش در سپهر بي ادراكي (كه نتيجه اش رهايي از هر ادراك و احساسي است)

(قرائي، 1385: 303 - 300)

تحليل و بررسي

راه هاي هشتگانه ارائه شده از سوي آيين بودا اگر چه در ظاهر زيبا و راه گشاست اما از كاستيهايي رنج مي برد كه عبارت است از:

1. مطابق نبودن با واقعيت هستي

به عنوان مقدمه بايد متذكر شد هويت آن چه در عالم هستي وجود دارد بايد از طريق خالق هستي تعريف شود خداوند در مورد انسان وجود مصائب و سختيها را در زندگي او پذيرفته مي فرمايد:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِي كَبَدٍ». (بلد: 4) (ما انسان را در سختي و مشقت آفريديم) سوگندهايي كه قبل از اين آيه آمده است به ضميمه تأكيدهاي متعددي كه در آيه آورده شده و نيز واژه «في» همه، نشان از آن دارد كه زندگي دنيا با مشقتها و سختيها توأم است و اين مشيت خداست، زيرا فرمود:

(خلقنا) و انسان تا هنگامي كه در دنياست نمي تواند

از اين گرفتاريها و مصائب رهايي پيدا كند.

(طباطبائي، بي تا: 20 / 291) اما در آيين بودا اين واقعيت ناديده گرفته شده و قائل به رهايي از رنج در اين دنيا به كمك قواي دروني انسان مي باشد.

(پرفسور ساتيش چاندرا و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384: 276 - 277)

2. عدم اعتقاد به خدا

برخي آيات، روگرداني از ياد خدا را عامل زندگاني ملالت بار و رنج آور و تنگي معيشت در دنيا و كوري در روز قيامت معرفي مي كند.

چنان كه مي فرمايد:

مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكا (طه: 124) (هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگي ِتنگ [و سختي خواهد داشت) (طباطبايي، بي تا: 11 / 356) اين در حاليست كه بودا اساساً به وجود خداوند و مبديي براي هستي باوري ندارد به عنوان نمونه او مي گويد («نه هيچ خدا و نه بر همه را نمي توان سازنده ي اين چرخ وجود خواند) (تي لوكا، بي تا: 77 شايگان، 1356: 1 / 142)

3. تجربيات شخصي به جاي شريعت وحياني

نكته حائز اهميت اينست كه راه هاي ارائه شده از سوي آيين بودا مبتني بر تجربه و مكاشفات شخصي بودا كه 2500 سال قبل از ميلاد مسيح مي زيسته است تا چه مقدار براي بشر امروزي راه گشا مي باشد و اين آيين فاقد شريعت وحياني مي باشد.

(هيوم، 1369: 91 پرفسور ساتيش چاندرا و پرفسور دريندرا موهان داتا، 1384: 276 - 277)

اما دين اسلام به عنوان دين كامل و خاتم اديان داراي شريعت و برنامه زندگي پاسخگو به تمامي خواسته ها و نيازهاي مادي و معنوي انسان مي باشد.

به عنوان نمونه امام صادق (عَلَيْهِ السَّلَام) مي فرمايد:

أن الله أنزل في القرآن تبيان كل شئ حتي والله ما

ترك شيئا يحتاج إليها العباد، حتي لا يستطيع عبد يقول:

لو كان هذا انزل في القرآن، إلا أنزله الله فيه. ( خداي تبارك و تعالي بيان هر چيز را فرستاده است، تا آنجا كه به خدا سوگند چيزي را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده و تا آنجا كه هيچ بنده اي نمي تواند بگويد:

اي كاش اين در قرآن آمده بود، جز آنكه آن را قرآن فرو فرستاده است) (مجلسي، 1403: 65 / 237) تغيير نگرش راه رهايي از رنج در اسلام

دين اسلام در مورد مصائب و آلامي كه انسان در دوران حيات خويش با آنها مواجه مي شود نخست آن را پذيرفته، تلاش مي كند با ارائه نگاهي مثبت به مصائب روحيه تحمل مصيبت را در افراد ايجاد كرده به گونه اي كه مصيبت نه تنها رنج آور نباشد بلكه نشاط آور نيز باشد اما نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در اسلام، وضعيت مطلوب در مورد رهايي از رنج لزوما به معناي رسيدن به خواسته خويش در هر مشكل نيست؛ بلكه بهترين مواجهه و عكس العمل نسبت به آن مصيبت است و وضعيت مطلوب، همان وضعيتيست كه مطلوب خداي متعال است كه گاه ممكن است با خواسته انسان، متفاوت باشد.

لذا مي توان راه هاي تحمل مشكلات و مصائب در زندگي را با توجه به متون ديني اين گونه بر شمرد. روشهاي تغيير نگاه به مصائب

1. توجه به مالكيت خداوند

به مصائب دو گونه مي توان نگريست، كه در پي آن دو نوع رفتار از انسان سر مي زند نخست نگاهي زميني و اين جهاني كه نتيجه اين باور غير از زحمت و رنج و غم و اندوه نمي باشد چنين شخصي با اين نگاه در

هنگامه آسايش غافل و در هنگام بلا نالان است زيرا خود را مالك آنچه خداوند به امانت نزد او سپرده مي پندارد، ازين رو هنگامي كه رويارو با مصائب از قبيل فقر، در گذشت عزيزان، بيماري گردد، از آنجا كه عزيزان، سلامتي، ثروت را ملك خود مي دانسته است اكنون با فقدان آن دچار رنج و اندوه مي شود.

دوم:

انسان به اين حقيقت برسد كه، هر آنچه در هستي وجود دارد از آن خداست و كسي با او در اين ملكيت شريك نيست و ملكيت ظاهري كه در ميان انسانهاست از جمله نسبت به خودش، اموالش و فرزندانش و هر چيز ديگر به زودي از ميان مي رود و در نهايت به سوي خدا باز مي گردد و انسان به اين باور برسد كه خودش مالك چيزي نيست نه به گونه مجازي و نه حقيقي در اين هنگام از مصائب متاثر و رنجور نمي شود زيرا انسان هنگامي از مصائب رنج مي برد كه خودش را مالك بداند.

(طباطبايي، بي تا: 1 / 355)

2. توجه به پاداش خداوند در برابر مصائب

يكي از راه هاي تحمل مصائب توجه به پاداشهاي فراواني است كه خداوند به صابران عطا كرده و تنها گروهي كه خداوند پاداش بدون حساب به آنها ارزاني مي كند صابران هستند.

إِنَّمَا يُوَفيَّ الصَّابرُِونَ أَجْرَهُم بغَيرِْحِسَاب (زمر / 10) (: جز اين نيست كه شكيبايان مزد خود را بي حساب و نقص در يافت مي كنند. ) فعل (يوفي) از ماده (وفي) به معناي عطا كردن به طور كامل است.

(زبيدي، 1414: 20 / 301) سياق آيه حصر را مي فهماند به اين معنا كه تنها گروهي كه اجر و پاداش بدون حساب مي گيرند صابران هستند.

امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام به نقل

از پيامبر اسلام (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) در تبيين و تفسير، آيه فرمودند:

عن الصادق عَلَيْهِ السَّلَام قال قال رسول الله صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين لم ينصب لاهل البلاء ميزان ولم ينشر لهم ديوان ثم تلا هذه الايه)

(كاشاني، 1416: 4 / 317)

( آنگاه كه نامه هاي اعمال گشوده و ترازوها بر پا شود، براي بلا ديدگان ترازويي بر پا نگردد و نامه عملي گشوده نشود، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد:

جز اين نيست كه شكيبايان مزد خود را بي حساب و نقص در يافت مي كنند. ) در نقل ديگر امام باقر عَلَيْهِ السَّلَام در برابر پاداش خداوند در برابر مصائب مي فرمايند:

(عن أبي عبدالله عَلَيْهِ السَّلَام، قال:

لو يعلم المؤمن ماله في المصائب من الاجر لتمني أن يقرض بالمقاريض). اگر مؤمن مي دانست در برابر مصيبتها چه پاداشي براي او در نظر گرفته شده است آرزو مي كرد با قيچي تكه تكه شود. (اسكافي، بي تا: 32).

3. مصائب آزمونهاي الهي

در نظام تربيتي اسلام مصائب و گرفتاريها به عنوان آزمون از آن ياد مي شود و در آزمونهاي انساني اگر آزمون از روي مهر ورزي و دلسوزي باشد براي شناساندن نقاط ضعف هر كس نزد انسان محبوبر باشد، مورد آزمون بيشتر و دشوارتري قرار مي گيرد خداوند نيز چنين عمل مي كند و هر كس نزد او محبوب تر باشد گرفتاريهاي بيشتري برايش به وجود مي آورد تا زمينه هاي تكامل بيشتر برايش فراهم كند اين مسأله در روايات بسيار با اهميت مطر ح شده است به عنوان نمونه:

قال:

سئل رسول الله (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم): من أشد الناس بلاء في الدنيا؟

فقال:

النبيون ثم الامثل فالامثل و

يبتلي المؤمن بعد علي قدر إيمانه و حسن أعماله، فمن صح إيمانه و حسن عمله اشتد بلاؤه و من سخف إيمانه و ضعف عمله قل بلاؤه).

(طبرسي، بي تا: 506)

از رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم پرسيدند:

بيشترين گرفتاري در دنيا از كيست حضرت فرمود:

پيامبران، پس بهترينها و مصائب مؤمن به اندازه ايمان و كارهاي خوب اوست. پس اگر ايمانش نيكو و كارهايش شايسته باشد گرفتاريش زياد مي شود و كسي كه ايمانش ضعيف و اعمالش ناچيز باشد مصائبش در دنيا كمتر است.

4. وجوب عوض در برابر آلام

با توجه به اينكه متكلمان اماميه وجود آلام و صدور آن از خداوند، را امري قطعي دانسته اند.

در مواردي كه بنده گناهي نكرده كه سزاوار مصائب و آلام باشد، وجوب عوض دادن خداوند به اين بندگان را امري مسلم گرفته اند به عنوان نمونه علامه حلي (ره) مي گويد:

(مسأله ششم:

آنكه بر خداوند واجب است، عوض دادن آلامي كه از او صادر شده اند به بندگان بدهد و واجب است اين عوض بيشتر از الم باشد و گر نه كاري عبث خواهد بود. )

(حلي، 1417: 77)

از نظر روايات اسلامي نيز خداوند در قيامت از بندگان كه در دنيا به خاطر مصالح كلي آفرينش مشكلاتي براي آنها وجود داشته است عذر خواهي مي كند.

به عنوان نمونه امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

(عن أبي عبدالله (عَلَيْهِ السَّلَام) قال:

إن الله جل ثناؤه ليعتذر إلي عبده المؤمن المحوج في الدنيا كما يعتذر الاخ لاخيه، فيقول:

و عزتي و جلالي ما أحوجتك في الدنيا من هوان كان بك علي، فارفع هذا السجف فانظر إلي ما عوضتك من الدنيا، قال:

فيرفع فيقول ماضرني ما منعتني مع ما عوضتني

(كليني، 1375: 2 / 264)

بدون ترديد خداوند

از بنده نيازمندش در دنيا عذر خواهي مي كند، همانگونه كه برادري از برادرش عذر خواهي مي كند و خطاب به بنده مي گويد:

سوگند به عزتم نيازمندي تو در دنيا بدين جهت نبود كه نزد من ارزش نداشتي، اين پرده را كنار بزن و ببين در مقابل دنيا به تو چه داده ام پس پرده كنار مي رود و به عوضي كه خداوند نسبت به دنيا به او داده است نگاه مي كند و مي گويد:

اي پروردگارم با آنچه كه به من داده اي نسبت به آنچه از من باز داشته اي در دنيا هرگز زيان نكرده ام.

5. توجه به موقتي بودن مصائب

آساني و سختي در دنيا تنيده شده و در هيچ مكان از هستي، كاميابي مطلق و رنج مطلق يافت ناشدني است بلكه در پي هر آسايش سختي و در پي هر سختي آساني است از اين رو انساني كه مبتلي به مصائب گشته است بايد بداند مصيبتي كه گريبان گير اوست ناپايدار است.

خداوند به اين حقيقت اشاره كرده مي فرمايد:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا

(انشراح / 5 و 6)

مفسران نكره بودن يسر را دلالت بر تعدد دانسته مي گويند:

در زندگي با هر سختي و مصيبتي دو آساني نصيب انسان مي گردد يكي در دنيا و ديگري در آخرت. (طبرسي، 1415: 10 / 389) ) 6. آگاهي از گذرا بودن دنيا و جاودانه بودن قيامت

انسان با آگاهي به اينكه دنيا به سرعت در حال گذر است و در مقايسه با آخرت زمان بسيار كوتاهي را در اين دنيا سپري مي كند و حتي مقايسه ميان دنيا و آخرت صحيح نيست، زيرا مقايسه در صورتي صحيح است كه دو شيئ از نظر زماني ميان آن دو حد

و زمان مشخص داشته باشد، اما نسبت ميان دنيا و آخرت؛ نسبت محدود به بي نهايت است، كه نمي توان از نظر زماني نسبتي ميان آن دو برقرار كرد لذا انسان با بصيرت با توجه به گذرا بودن دنيا و مصائبي كه جزيي از زندگي در دنياست و با در نظر داشتن پاداشهاي بسياري كه خداوند در ازاي تحمل مصائب به او خواهد داد راضي و حتي آنها را نشاط آور مي بيند. در اين مورد امام صادق مي فرمايد:

(أبي عمران الهلالي الكوفي قال:

سمعت أباعبدالله جعفر بن محمد عَلَيْهِ السَّلَام يقول:

كم من صبر ساعة قد أورثت فرحا طويلا و كم من لذة ساعة قد أورثت حزنا طويلا) (هركه صبر و شكيبايي كند، اندكي شكيبايي كرده و هر كه ناشكيبي كند، اندكي ناشكيبي كرده است) (طوسي، 1414 / 153)

7. توجه به قضا و قدر الهي

مصائب و گرفتاريها واقعيت تغيير ناپذير عالم هستي مي باشند كه به تناسب مصالح كلي جهان آفرينش بر انسانها فرو مي بارند، ورنج كشيدن و جزع و فزع آنها را بر نمي دارد به عنوان نمونه حضرت امير عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

جاء أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلَام إلي اشعث بن قيس يعزيه بأخ له فقال له أميرالمؤمنين، ان جزعت فحق الرحم أتيت، وان صبر ت فحق الله أديت علي انك ان صبرت جري عليك القضاء و أنت محمود، وان جزعت جري عليك القضاء و أنت مذموم

(حراني، 1404: 209)

(اگر شكيبايي كني مقدرات الهي بر تو جاري مي شود و مأجور خواهي بود و اگر ناشكيبي كني باز هم مقدرات خداوند بر تو جاري مي شود اما تو گنهكار خواهي بود.

8. آثار جسمي و معنوي تحمل مصائب

در پاره اي از روايات آثاري جسمي و معنوي براي

كسي كه صبر در مقابل ناملايمات زندگي مي كند، شمرده شده است به عنوان نمونه، پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مي فرمايند:

قال النبي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:

يقول الله عز و جل ايما عبد من عبيد يمؤمن ابتليته ببلاء علي فراشه، فلم يشك إلي عواده، أبدلته لحما خيرا من لحمه و دما خيرا من دمه، فان قبضته فإلي رحمتي و إن عافيته عافيته و ليس له ذنب.

(مجلسي، 1403: 78 / 208)

هر بندهاي كه سه روز بيمار شود و آن را از عيادت كنندگانش كتمان كند (شكايت از درد نكند) گوشت هاي محل بيماري اش به گوشتي بهتر از گوشتهاي بدنش و خونش را به خوني بهتر از خون بدنش بدل مي كنم اگر عافيتش دادم عافيت مي يابد در حالي كه ديگر گناهي برايش نخواهد بود و اگر از دنيا بردمش به سوي رحمت خودم او را رهسپاري مي كنم.

9. مصائب مايه غفلت زدائي

يكي از خصوصيات دنيا زينتهاي آن است، لذا خداوند با عنوان (متاع) يعني كالا از آن ياد مي كند كه در برخي اوقات مايه غفلت از آخرت و ياد خداست از اين رو خدامند رحيم به عنوان تذكر و هشدار مصائب و مشكلاتي را در زندگي انسان مؤمن قرار مي دهد تا متنبه شود حتي در روايات زمان آنها هم مشخص شده است.

به عنوان نمونه امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام مي فرمايد:

عنه ( عليهالسلام ): ما من مؤمن إلا و هو يذكر في كل اربعين يوما ببلاء يصيبه، إما في ماله أو في ولده أو في نفسه فيؤجر عليه، أو هم لايدري من أين هو.

(طبرسي، 1418: 507)

هر چهل روز يكبار، هر مؤمني با بلايي تذكر مي يابد، خواه

به خودش يا مالش يا فرزندش يا اندوهي كه او را در بر مي گيرد و او نمي داند از كجا است، تا خداوند به او پاداش دهد.

10. بلاها مايه رشد و بالندگي انسان

پيشوايان اسلام در تشبيهي، مصائب در زندگي انسان را با عنوان غذا معرفي كرده اند.

پيامبر اكرم مي فرمايد:

قال صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:

إن الله ليغذي عبده المؤمن بالبلاء كما تغدي الوالدة ولدها باللبن

(مجلسي، 78: 1403 / 195)

( خداوند بنده مؤمن را با بلا و گرفتاري تغذيه مي كند، همچنانكه مادر فرزند خود را با شير تغذيه مي كند)

از اين تشبيه استفاده مي شود:

1. همانگونه كه غذا يكي از اولين و ضروري ترين مواد براي ادامه بقاء انسان است، پس بلاها هم براي ادامه زندگي انسان جزء جداناشدني زندگي او است.

2. غذا مايه بالندگي و پرورش انسان و توانمند شدن انسان مي شود بلاها و مصائب نيز مايه پرورش انسان و نمايان شدن گوهر وجود انسان مي شود.

11. احساس حضور در محضر خداوند

پيشوايان ما شيوه هاي گوناگون رويارويي با مصائب را به ما آموخته اند، از جمله در باره حضرت سيدالشهدا عَلَيْهِ السَّلَام نقل است هنگامي كه طفل شيرخوارايشان شهيد شدند علت آسان شدن اين مصيبت را نظاره گر بودن خداوند به اين صحنه بيان مي كند.

(هوّن عَلي اِنّه نَزَلَ بِعينِ الله)

(حسيني، 1417: 69)

12. توجه به عموميت داشتن مصائب

يكي از راه كار هاي تحمل مصائب اينست كه آدمي بداند مصيبت تنها از آن او نيست بلكه تمام انسان ها در دنيا مصيبت مي بينند و مورد آزمايش الهي قرار مي گيرند:

لذا در كلام مشهوري اين گونه گفته شده ست

(المصيبة اذا عَمَّت طابت)

(مصيبت هنگامي عمومي باشد قابل تحمل مي شود )

(مولي صالح مازندراني، 1421: 7 / 173)

و خداوند در قرآن براي تقويت

روحيه پيامبر (ص) در برابر مصائب و مشكلاتي كه ايشان در تبليغ با آنها رويا رو بودند مي فرمايد:

(وَ كلاًُّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء ِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاء َكَ فيِ هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَة ٌ وَ ذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِين)

(هود / 120)

(مغنيه، 1424: 4 / 281)

(و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران خود را كه بر تو حكايت مي كنيم، چيزيست كه دلت را بدان استوار مي گردانيم و در اينها حقيقت براي تو آمده و براي مؤمنان اندرز و تذكّري است)

نتيجه گيري

تصويري كه بوديسم از جهان و رنج ارائه مي كند تصويري غير واقعيست و راه كار هايي كه براي رهايي از رنج ارائه كرده است مبهم و غير عمليست و شاهد آن اين كه پيروان آن هرگز از رنج رهايي نيافته ولي اسلام بخشي از رنج و مصيبت را جزء زندگي دنيوي مي داند كه نه قابل انكار و نه قابل بر طرف كردن است ولي راه كارهايي ارائه مي كند كه مصائب را نه تنها قابل تحمل بلكه نشاط آور نيز مي كنند.

فهرست ***********

منابع

1. قرآن كريم.

2. ابن نما حلي، نجم الدين محمد بن جعفر بن ابي البقاء، 1369، مثير الاحزان، نجف الاشرف، المطبعة الحيدريه.

3. ابن شعبة الحراني، حسن بن علي، 1363، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين.

4. الإسكافي، محمد بن همام، بي تا، التمحيص، تحقيق و نشر مدرسة الإمام المهدي عليهالسلام، قم.

5. پرفسور چاندرا، ساتيش و پرفسور داتا، دريندرا موهان، 1384، معرفي مكتبهاي فلسفي هند، مترجم؛ فرناز ناظر زاده كرماني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان.

6. تي لوكا، نيا نه، بي تا، سخن بودا، ترجمه: ع. پاشايي، بي جا، قطره.

7. حراني، علي بن حسين بن شعبه، 1404، تحف العقول، تصحيح علي اكبر غفاري، قم، جامعه

مدرسين قم.

8. حسيني، موسي بن جعفر، 1417، الله وف في قتلي الطفوف، قم، انوار الهدي.

9. الحلي، حسن بن يوسف، 1417، النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادي عشر، تحقيق مقداد سيوري، بيروت، دارالأضواء للطباعة و النشر و التوزيع.

10. زبيدي، مرتضي، 1414، تاج العروس، بيروت، دار الفكر.

11. شايگان، داريوش، 1356 ش (2356)، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران، اميركبير.

12. طباطبائي، سيد محمد حسين، بي تا، الميزان في تفسير القران، قم، جامعه مدرسين.

13. طبرسي، ابو علي الفضل بن حسن، 1415، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.

14. الطبرسي، أبي الفضل علي، 1418، مشكاة الأنوار في غررالأخبار، تحقيق مهدي هوشمند، دارالحديث.

15. طوسي، محمد بن الحسن، 1414، الامالي، قم، دار الثقافه.

16. قرائي، فياض، 1385، اديان هند، مشهد، دانشگاه فردوسي.

17. كاشاني، فيض، 1416، تفسير صافي، قم، مكتبه النصر.

18. كليني، محمد بن يعقوب، 1375، اصول كافي، تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه.

19. مازندراني، مولي محمد صالح، 1421، شرح اصول كافي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 20. مجلسي، محمد باقر، 1403، بحارالانوار، تحقيق: محمد باقر بهبودي، بيروت، دار احياء التراث العربي. هيوم، رابرت، 1376 ش، اديان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

تهيگي و بي ثباتي

يكي از انديشه هايي كه در بودا مطرح شده و دالايي لاما نيز به بيان آن مي پردازد - بيقراري و بي ثباتي تمام هستي - و بي ثباتي است.

در بوديسم همه چيز در تغيير و بي ثباتيست و انسان بايد اين طبيعت ناپايدار و بي ثبات موجودات را درك كند تمام رويدادها و پديده ها جنبشي هستند و هر لحظه در حال تغيير. هيچ موجودي براي هميشه ثابت نمي ماند و توانايي يك موقعيت ثابت را ندارد از

اين رو قادر نيست تحت قدرت مستقل خود باقي بماند بلكه تحت تاثير عوامل ديگر است.

دالايي لاما در توضيح اين اصل به دو سطح تغيير و ناپايندگي اشاره مي كند از نظر وي سطح اول كه براي همه آشكار است اينكه زندگي تا ابد تداوم ندارد و روزي به پايان مي رسد اما در سطح بعدي به دليل اعتقاد به چهار حقيقت بوديسم در ماهيت و بنياد تمام موجودات، نوعي بي ثباني است از اين رو همه چيز در تغيير مي باشد وي اين نوع از ناپايندگي را به نظريات فيزيك جديد نيز مرتبط و با آنها هماهنگ مي داند. به نظر او تفكر بر اصل فراگير تغيير و ناپايندگي فوايد بسياري دارد. از جمله يكي از فوايدي كه او بر مي شمارد زياد شدن مقاومت در مقابل درد و رنج است.

نقد و بررسي چند نكته در ارتباط با اين اعتقاد قابل توجه است.

اول اينكه در فلسفه اسلامي با استدلال هاي مختلف و معتبر ثابت شده كه موجودات دو دسته اند.

مادي و مجرد. در حقيقت نبايد عالم را مساوي با ماده دانست و احكام جهان مادي را كلي و فراگير لحاظ كرد بلكه جهان بعد ديگري دارد بعدي مجرد و غير مادي. لذا اصل تغيير ناپايداري و ناپايندگي اصل حاكم بر كل جهان نيست بلكه اين جهان بعد اصيل تر و مهم تر ديگري هم دارد كه بر آنجا ثابت، پايداري ابديت و پايندگي حاكم است.

نكته ديگر اينكه دالايي لاما ضمن توضيحاتي كه براي اصل تغيير و ناپايداري مي دهد به اين نتيجه رسيد كه چيزها هستي مستقلي ندارند. هيچ كدام از اشيا به خودي خود هستي ندارند. او از هر چيز تعبير به هستي

نسبي كرد و مدعي شد كه هيچ هستي مطلق يافت نمي شود. اما مناسب بود دالايي لاما اين انديشه را ادامه مي داد. استمرار اين انديشه بدون شك انسان را به خدا مي رساند. زيرا اگر تمامي اشياء وابسته اند آنها هرگز نمي توانند به خودي خود موجود باشند لذا بايد كمبودها و كاستي ها و وابستگي هاي خود را از جاي ديگر تأمين كنند آن جاي ديگر هم اگر وابسته باشد بايد از جاي ديگر نيازهاي خود را تأمين كند.

حال اين سلسله تا بي نهايت ادامه پيدا مي كند كه اين تسلسل است و محال و يا اينكه به مبدأي مي رسد كه وابسته نيست و به تعبير فلسفه واجب الوجود بالذات است.

به زبان ساده خداوند تبارك و تعالي است.

نكته ديگري كه مي باست در رابطه اين انديشه دالايي لاما اشاره داشت اينست كه اصل بي ثباتي و ناپايندگي هستي و تغيير مدام در موجودات اگر منتهي به وجود موجود ناوابسته و قائم به ذات نشود – چنان كه در انديشه هاي دالايي لاما نمي شود - بي شك منتهي به نهليسم و نيست انگاري خواهد شد.

دالايي لاما ممكن است نهليسم را نفي كند اما لازمه تفكر او پوچ گرايي و نيست انگاريست زيرا هر چه جهان را بررسي مي كنيم به وابستگي و تهيگي خواهيم رسيد هنگامي كه سرشت نهايي همه اشياء را مشاهده كنيم در مي يابيم كه سرشت نهايي مستقلي ندارد و همه جا را تهي بودن فرا گرفته است.

(فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، ص 119)

تكثر گرايي ديني

دالايي لاما به برابري اديان معتقد شد.

او معتقد به كثرت گرايي ديني و به تعبيري پلوراليسم ديني است.

اصولاً يكي از مباني مسلك هاي معنوي كه طريقت دالايي لاما هم

از آن مستثني نيست اينست كه تمامي اديان حاوي حقايقي هستند كه مي توانند دستگير انسان به مقصد و مقصود باشند و هيچ ديني را بر دين ديگر تمامي ترجيح نيست. به بيان ديگر تمامي اديان و مذاهب از لحاظ شمول حقيقت برابرند كه از اين نظريه پلوراليسم ديني تعبير مي شود. در پلوراليسم ديني نيز تا كنون بحث هاي زياد مطرح شده است اما چند نكته قابل توجه است، اول اينكه در اديان مختلف اعتقادات و باورهاي متنوعي وجود دارد كه گاه ميان آنها نسبت تضاد و يا تناقض بر قرارست، مثلاً ديني به بساطت و يكتايي خداوند معتقد است اما دين ديگر قائل به تركيب در خداست، يكي بر اساس توحيد شكل مي گيرد و دين ديگر تثليث را اساس كار خود قرار مي دهد.

دوم اينكه: پر واضح است كه اختلافات اديان و مذاهب در عقايد و باورهاي ديني نه تنها صوري و ظاهري نيست بلكه بسيار عميق و گسترده است.

چالش هاي ديني، جنگ هاي مذهبي و منازعات دامنه دار پيروان اديان و مذاهب در طول تاريخ گواهي روشن بر اين مدعاست.

گذشته از تمامي مطالب موجود در اين زمينه نظريه دالايي لاما با رفتار او كاملاً در تناقض است.

او از يك طرف شعار برابري اديان مي دهد اما درمقام عمل با كمال صراحت دين بودا را تبليغ مي كند و چه در نوشته ها و چه در سخنراني هاي خويش تنها راه نجات را تعليمات بودا بر شمرده اين آيين را پاسخ گو به تمام مشكلات بشر مي داند. (فعالي، نگرشي بر آراء و انديشه هاي دالايي لاما، صص 218 - 225)

نقد عرفان دالايي لاما

مقدمه:

«تنزين گياتسو» [1] مشهور به دالايي لاماي چهاردهم در خانواده اي كشاورز در استان «آمدو»

در شمال شرقي تبت متولد شد.

تبتي ها بر اين اعتقادند كه بعد از در گذشت يك دالايي لاما (به معني اقيانوس خرد)، دالايي لاماي بعدي تجسم اوست و همه آنها تجسم يافته و تناسخ هاي بوداي مهر (بوداي بزرگ) اند [2] از همين جهت است كه براي دالايي لاما قداست ويژه اي قائلند و درك حضور او را فيضي بزرگ مي دانند.

دالايي لاماي چهاردهم از دو سالگي (يعني 4 سال بعد از درگذشت دالايي لاماي سيزدهم)

شايسته مقام دالايي لامايي شناخته شد و تاكنون اين منصب را داراست.

هنگامي كه در سال 1949 چين به تبت حمله كرد، دالايي لاما با صد ها تن از مريدانش به هند گريخت و دولت تبت را در تبعيد تشكيل داد و بعداً توانست غير از زعامت ديني، زعامت سياسي را هم بدست گيرد.

دالايي لاما مسافرت هاي فراواني به كشورهاي ديگر داشته است.

بيش از 60 مسافرت رسمي در كارنامه وي ثبت شده است.

وي در همين مسافرت ها در دانشگاه ها و موسسات بين المللي به سخنراني پرداخته است.

اعطاي جوايزات متعدد و مدرك افتخاري (بيش از 50 دكتراي افتخاري) از طرف نهادهاي مطرح علمي و بين المللي به دالايي لاما از جمله موارديست كه كمتر رهبر مذهبي به چنين ركوردي دست يافته است.

وي هم اكنون استاد افتخاري دانشگاه موري امريكاست.

ادعاي صلح طلبي دالايي لاما به گونه اي افراط گرايانه است كه وي با اعدام صدام كه فردي جاني و متجاوز بوده و در طول 2 دهه جان صدها تن را گرفت مخالفت كرد. دالايي لاما در سال 1989 برنده جايزه صلح نوبل شد.

امروزه اعطاي جايزه صلح نوبل بيشتر صبغه سياسي پيدا كرده است، چرا كه افرادي همچون انورسادات، جيمي كارتر، شيرين

عبادي، محمد البرادعي، ميخائيل گورباچف و يا سردمداران رژيم اسرائيل همچون شيمون پرز، اسحاق رابين در بين برندگان صلح نوبل يافت مي شوند. در حقيقت دالايي لاما از اين جهت كه در برابر چين مواضع سياسي غير هم سو دارد و غربي ها مي توانند به عنوان حربه اي عليه چين از او استفاده كنند در اين انتخاب نقش داشته است.

در شهريور 85 خبر اعطاي مدال طلاي كنگره امريكا براي اولين بار به يك فرد خارجي (دالايي لاما) باعث تعجب افكار عمومي در جهان شد.

دالايي لاما تاكنون بارها شيفتگي و نزديكي خود به رژيم صهيونستي را اظهار نموده است.

وي با شعار صلح گرايي چند مسافرت رسمي به اسرائيل داشته است و رسماً در مقابل ديوار ندبه در اورشليم به اداي احترام و نيايش پرداخته است.

وي در بسياري از مجامع بين المللي در باب صلح جهاني و ضرورت آشتي بين ملت ها سخن گفته و تلاش مي كند دين بودا را به عنوان مكتبي كه مي تواند صلح و مهر را در جهان حاكم كند به ديگر ملت ها معرفي كند.

وي خود را منادي صلح مي داند و سهيم شدن با ديگران و هم احساس شدن با ديگران را جزء ماموريت هاي خود مي داند. البته اين همدردي چنان در روح وي نفوذ كرده كه علاقه مند است ديگران را در درد و رنج هم شريك گرداند. شايد به همين جهت است كه در مورد خود مي گويد:

«براي من سهيم شدن با ديگران كار آساني است.

فقط اشكال كارم اينست كه رازهاي ديگران را نمي توانم حفظ كنم. به عنوان مثال ممكن است در جمعي در مورد مسائل سري بحثي صورت گيرد و من بلافاصله اين مطالب را در برابر

ديگران مطرح كنم.» [3] كتابهاي دالايي لاما كتابهايي كه تاكنون از دالايي لاما به فارسي ترجمه شده است از اين قرار است:

1 كتاب عشق و همدردي

2 هنر شادمانگي

3 زندگي در راهي بهتر

4 كتاب خرد

5 كتاب كوچك ژرف انديشي

6 كتاب كوچك عقل و خرد نكته قابل ذكر اين كه كتاب هنر شادمانگي (هنر شاد زيستن) اگر چه مشهورترين كتاب دالايي لاماست و ايده ها و مباني فكري وي در اين كتاب كاملاً بازشناسي و تبيين گرديده است اما اين اثر به قلم يكي از اساتيد دانشگاه هاي امريكا به نام هوارد. اچ. كاتلر است كه بعد از گفتگوهاي متعدد با دالايي لاما در مسافرت هايي كه همراه دالايي لاما بوده است به قلم وي به نگارش درآمده است.

در اين كتاب مشاهدات كاتلر و گفتگوهايش با دالايي لاما منعكس شده و هدف و غايت زندگي از نگاه دالايي لاما مورد كاوش قرار گرفته و تبيين گرديده است.

بوديسم و لامائسيم گورو شاكياموني مشهور به بودا حدود 25 قرن پيش در شمال شرقي هند (در نپال) متولد شد.

پدر او فرمانرواي دودمان «ساكيا» بود.

به اعتقاد بودائي ها شاكياموني در زير درخت بودي توانست به حالت اشراق و روشن شدگي كامل برسد. [4] بودا بعد از دو ماه در يك سخنراني ايده جديد خود را از هستي در قالب چهار اصل بيان نمود.

1 زندگي دنياي يكپارچه رنج است.

2 اين رنج انگيزه اي دارد.

3 رنج را مي توان از ميان برداشت.

4 براي پايان دادن به رنج راهي وجود دارد. [5] هر چند بوداي بزرگ در سن 80 سالگي ديده از دنيا فرو بست اما شاكياموني بودا (بوداي تاريخي) طبق متون بودا نه نخستين بودا بود و نه آخرين

آنها، به طوري كه در هينه يانِه به 6 بوداي كهن پيش از بوداي تاريخي اشاره شده است؛ [6] آيين بودا علي رغم اين كه دين نام گرفته است آييني است الحادي يعني مفهومي به نام خدا (به عنوان خالق هستي) در قاموس اين آيين وجود ندارد. خود دالايي لاما در آثارش اين معنا را صريحاً پذيرفته و آن را توضيح داده است.

آيين بودا پس از او شاخه هايي پيدا كرد. دو شاخه اصلي آن ماهايانه و هينايانه است.

شكلي كه بودا در تبت به خود گرفته است همان است كه به لامائيسم مشهور است.

امروزه سه فرقه مهم در تبت وجود دارد كه بزرگترين آنها مكتب گه لوگ په است كه فرقه دالايي لاماهاست؛ [7] «مذهب بودايي تاننترا يعني پرستش روح علوي مونث كه زن شيواي هندوان و بوداي مهايانه مي باشد راهبان تبتي را مجاز ساخته كه ازدواج كنند و رو ش تجرد را كه از سنن ديرين بوداييست ترك نمايند.» [8] پيروان تانترا معتقدند نيروي مخفي كنداليني كه در قسمتي پايين تر از ستون فقرات قرار دارد بوسيله تكرار بعضي از اوراد مخصوص و حركاتي گوناگون و رسم ها و نقوش و طلسمات عجيب همراه با جنبش دست و پا آزاد مي شود. به هر نحو ايمان به سحر و افسون و حركات جادويي از اعتقاداتيست كه بوداييان تبت از هندوان اخذ كرده و با دين خود آميخته و مخلوط ساخته اند؛ [9] دالايي لاماي چهاردهم اصطلاح «لامائيسم» را بر نمي تابد و مي گويد:

«اين انديشه درستي نيست كه آيين بودايي تبت را لامائيزم به شمار آوريم. چون آيين بودايي تبت گردآمده اي از آموزه هاي اصيل بوداست.

بدين گونه آيين بودايي تبت چهره كامل

درمه بوداست». [10] انديشه هاي دالايي لاما 1 شادي دالايي لاما بيش از همه به يك امر نظر دارد و آن رسيدن به شادماني است.

شادي از ديد وي هدف زندگيست و غايت سير سالك در همين مسأله خلاصه مي شود. وي در اين مورد مي گويد:

«از نظر من شادي مي تواند از طريق آموزش و تمرين فكر به دست آيد.» [11] توجه دالايي لاما به شادي به صورتيست كه يك كتاب مستقل در مورد ديدگاه هاي او در باب شادي به نگارش درآمده است.

2 اصل رنج در بوديسم يك اصل وجود دارد كه به مثابه يك علت ذكر گرديده است، به همين جهت، نتايج و فروعات متعددي براي آن شمرده مي شود. آن اصل اينست كه «انسان در رنج است و اساساً ذات هستي با رنج پيوند خورده است.»

رنج هايي چون بيماري ها، آسيب ديدگي، محروميت ها، پيروي و مرگ، از دست دادن عزيزان، همه بخشي از اين رنج عظيم است كه بر سراسر هستي سايه افكنده است.

انسان در اين رنج گرفتار است و در چرخه تولدهاي پياپي و مرگ هاي مكرر گرفتار است، مگر اين كه از اين چرخه و دور نجات يابد و به فناي مطلق ( نيروانا) برسد.

3 اصل تغيير و بي ثباتي در نگاه بودا هيچ جوهر ثابت و پابرجايي در عالم وجود ندارد و همه چيز در تغيير و دگرگوني است؛ [14] اين عدم ثبات به صورت هاي متعددي در كتاب هاي بودايي ها و در نوشته ها و گفته هاي دالايي لاما مورد تبيين قرار گرفته است.

در گفته هاي دالايي لاما از اين دگرگوني عمومي اشياء، به «تهيگي» تعبير شده است.

«تهيگي به معناي آن است كه هيچ پديده اي نمي توانست هستي ذاتي داشته باشد.

با دريافتن اين كه

در همه طبيعت هيچ چيز به خود پاينده نيست مي توانيم به سرشت فريبنده يا فريب آموز بودن همه پديده ها پي ببريم.» [13] جاي ديگر آورده است:

«همه پديده ها از هستي راستين و راستي اي كه جوهرين باشند تهي هستند.

… همه پديده ها از هستي ذاتي يا خودي كه در سرشت شان جاي گرفته باشد بي بهره اند» [14] 4 دين در كلام دالايي لاما دالايي لاما دين را نه مسيري واقعي و راهي حقيقي كه يك سرگرمي شخصي آرام بخش مي داند. چنان كه مي گويد:

«پنج ميليون انسان روي كره زمين زندگي مي كنند و من معتقدم و به پنج ميليارد دين نياز داريم» [15] در بيان بالا آنچه دالايي لاما در برابرش سر تسليم فرود آورده، همان است كه امروزه از آن به «كثرت گرايي ديني» و «پلوراليزم ديني» ياد مي شود. آنچه در اين مختصر با زبان ساده قابل ذكر است اينست كه آيا دين «راه واقعي» است يا «مسأله اي ذوقي»؟ آيا دين از اين جهت كه نياز اوليه و اصيل روح انسان است وجودش لازم است يا از اين جهت كه نوعي سرگرمي و تفنن است؟

آيا دين هم چون هوا و نياز به تنفس است كه بدون آن هلاكت روح قطعي است؛ يا هم چون دسر غذاست كه در نبود آن ضرري متوجه انسان نمي شود؟ آن چه در بيان دالايي لاما آمده است و با نگاه رايج غربيها هم سازگار است «برداشت ذوقي» از دين است كه در اين برداشت، دين امري سليقه اي تلقي مي شود و مسأله اي فردي قلمداد مي شود. بنا بر اين، انتظار اين كه دين عهده دار رسالت اجتماعي گردد بيهوده و لغو خواهد بود.

با اين نگرش، دين

نسبت به با خدايي يا بي خدايي هيچ اقتضايي ندارد. بنا بر اين طبيعيست كه دالايي لاما توصيه كند:

«امكان دارد كسي با پذيرش خدا آرامش يابد و ديگري با انكار خدا، هر كسي بايد دنبال داروي مناسب خود باشد؛ [16] تامل و كنكاش 1 نكته بسيار اساسي و كليدي در باب معنويت دالايي لاما اين است:

«دالايي لاما چون بشر را غرق در رنج مي داند و رنج را نامطلوب مي بيند او را به چيزي دعوت مي كند كه ضد رنج است» به عبارت ديگر وي «چون بشر را در رنج مي داند به شادي دعوت مي كند». وي مي گويد:

«از ديدگاه يك بودايي حتي كوچكترين حشره اين حس (حس خواهش غلبه بر رنج) را در خود دارد كه مطابق با ظرفيت وجودي اوست و بر اين مبنا سعي دارد به شادماني دست يابد» [17] دالايي لاما بسياري از حس ها را با همين معيار توجيه مي كند.

مثلاً وي در مورد همدردي و دليل مطلوبيت همدردي مي گويد. «همدردي واقعي بر مبناي حس احترام براي ديگران و درك اين واقعيت قرار گرفته است كه ديگران نيز حق دارند درست مانند ماشاد باشند و بر رنج فائق آيند.» [18] توجه به شادي در متن مقدسي كه منسوب به بوداست چنين آمده است:

«در حقيقت خوشبخت ماييم. هر چند چيزي را از آن خود نمي دانيم اما به اين واسطه همانند خدايان تابناك خواهيم بود كه از شادماني تغذيه مي كنيم.» [19] آن چه در اين ميان قابل تامل است اولا تعريف شادي از نظر دالايي لاماست، دوم هدف شادي از نگاه وي است.

وي در تعريف شادي مي گويد:

«از نظر من بالاترين شادي هنگاميست كه انسان به مرحله آزادي و

آزادگي برسد. در آن زمان هيچ رنج و عذابي وجود ندارد و آن شادي ابدي است.

شادي واقعي بيشتر با قلب و فكر سر و كار دارد.» [20] اين كلام كه كاملترين گفته دالايي لاما در باب ماهيت و تعريف شادي است، از جهات متعدد قابل كنكاش است.

در تعريف بالا به همين نكته بسنده شده است كه شادي حقيقي آن است كه انسان را به مرز آزادي برساند. اين كه آزادي چيست و تعريف آن كدام است و مرز آن كجاست؛ هيچ كدام در بيان وي تبيين نگرديده است.

از سوي ديگر بايد اذعان نمود كه همگان به صورت هاي مختلف، شادي را درك كرده اند وتجربه اي از شادي دارند، از همين جهت در مورد مفهوم آن تا حدودي اتفاق نظر وجود دارد و اساساً از همين روست كه كسي خود را نيازمند به تعريف شادي نمي بيند؛ اما در مورد آزادي قصه به گونه ديگري است.

اصولا برداشت ها در مورد مفهوم آزادي چنان مختلف است كه هنوز تعريف واحدي از ان ارائه نگرديده است و در مورد تعريف، منشا، مصاديق، حدود و مرزهاي آن اختلاف ديدگاه وجود دارد و هر كسي از عينك خاص خود به اين مفهوم نگريسته است.

بنا بر اين اين كه دالايي لاما شادي را به مفهوم مبهمي مثل آزادي پيوند زده است قابل قبول نيست. در نهايت بايد گفت:

غباري از ابهام اين گفته را فرا گرفته است و هر كسي مي توان از اين جمله وجهي را اراده نمايد و مراد و منظور خود را با اين تعريف بيان نمايد. از همين روستا فرادي كه با افكار دالايي لاما از حيث جهان بيني هيچ وحدت مبنايي ندارند

در شعارهايشان اين گفته آمده است و از اين جمله، منظور ديگري دارند. دالايي لاما در مورد بهترين راه براي تحمل رنج مي گويد:

«براي خود من، شخصاً بهترين و موثرترين تمرين براي تحمل رنج اينست كه به ياد آورم كه رنج از ويژگي هاي بنيادين سامساراست؛ وجودي كه در آن نشاني از روشن انديشي نيست. [هنگام مواجهه با كار رنج آور] اگر همان لحظه از زاويه ديگري به موضوع نگاه كنيد و به ياد آوريد كه اين جسم، خود شالوده رنج شماست حس ناراحتي و نارضايتي شما تقليل مي يابد … بنا بر اين اگر بپذيريد كه رنج بخشي از طبيعت شماست، ترديدي نيست كه در برابر دشواري هاي زندگي تحمل بيشتري خواهيد داشت». [21] بنا بر اين راه حل وي براي درمان رنج اينست «كه نگرش خود را تغيير دهيد و توجه كنيد كه از رنج نمي شود فرار كرد. از رنج نبايد گريخت چون بخشي از ذات شماست». نتيجه روش بكار گرفته شده توسط دالايي لاما اين است:

«رنج را بپذيريد چون هست.» حال سؤال اينست كه كساني كه رنج را بر نمي تابند و مشكلات زندگي آنها را مي رنجاند آيا مشكلشان در «عدم پذيرش رنج به عنوان يك واقعيت» است كه دالايي لاما تلاش مي كند «وجود رنج» را اثبات نمايد؟ از قضا كساني كه اثر پذيري بيشتري از رنج دارند افرادي اند كه وجود رنج را چنان جدي گرفته اند كه رهايي از آن را امكان پذير نمي بينند. به عبارت ديگر در نگاه دالايي لاما رنج به جاي خود باقيست و مداوا نمي شود؛ بلكه با ايجاد نگرشي نو تحمل آن راحت تر مي شود. دالايي لاما اصرار دارد كه ما بپذيريم رنج

از هستي قابل جدا شدن نيست تا بتوانيم آن را تحمل كنيم بنا بر اين رنج رفع نمي شود بلكه آن را به عنوان يك حقيقت در هستي مي پذيريم. پرسشي ديگر قابل طرح است كه اين روش در درمان رنج در عمل چقدر كارايي دارد؟

آيا اين گونه تغيير در نگرش و تعويض عينك، مي تواند در عمل مكانيزم موفقي باشد؟ تجربه غير از اين را نشان مي دهد، چنان كه خود دالايي لاما بعد از مرگ برادرش، تحمل رنج فقدان برادر را به گذشت زمان نسبت مي دهد نه به كارايي فرمول بالا.

كاتلر از دالايي لاما مي پرسد:

مي خواستم بدانم چگونه با مرگ برادرتان روبرو شديد؟

دالايي لاما:

وقتي از مرگ او اطلاع يافتم بسيار بسيار غمگين شدم.

كاتلر:

با اين ناراحتي چگونه كنار آمديد؟ منظورم اينست كه آيا روش خاصي به شما كمك كرد تا مرگ او را بپذيريد؟

دالايي لاما:

نمي دانم، چند هفته اي بسيار ناراحت بودم. اما اين ناراحتي به تدريج از ميان رفت با اين حال احساس تاسف مي كردم.

كاتلر:

تاسف؟

دالايي لاما:

بله، در زمان مرگ او اينجا نبودم و فكر مي كنم اگر بودم شايد مي توانستم براي او كاري بكنم به همين دليل احساس تاسف مي كنم. [22]

به راستي اگر روش دالايي لاما در مداواي رنج كه همان «پذيرش رنج» است در رفع رنج ها راهگشا بود چرا بايد چند هفته بگذرد و بعد از عادي شدن مسأله، آرام آرام مرگ برادر براي وي آسان شود؟ و آن گاه، به اعتقاد بودايي ها تمامي نقصان ها و كاستي ها و محروميت ها در زندگي رنج به حساب مي آيد. بنا بر اين عقيده، «عدم حضور وي هنگام مرگ برادر» جزء همين كاستي هاست كه اقتضاء عالم طبيعت است.

حال سؤال اينست اگر رنج جزء لاينفك

زندگيست و بايد آن را پذيرفت تا تحمل آن آسان شود، چرا وي همچنان تاسف مي خورد كه چرا در كنار برادرش حضور نداشته است؟

خوب بود به خود مي گفت اين هم جزء رنج هاست و واقعيت زندگيست پس جاي تاسف ندارد! با اين توصيف تفاوت دالايي لاما كه مدعي درمان رنج به روشي جديدي است، در رفع رنج با افراد عادي چيست؟

ظاهرا تفاوتي در ميان نيست؛ جزء اين كه دالايي لاما قوام هستي را به رنج مي داند و زندگي را سراسر رنج مي بيند اما افراد عادي رنج ها را بخشي از حقايق هستي مي دانند نه همه آن. البته دالايي لاما براي فرار از رنج راه هاي ديگري را هم توصيه مي كند كه فقط در مرام بودا قابل عرضه است:

«يكي از مخاطبان دالايي لاما كه معلوم بود از موضوعي رنج مي كشد از او پرسيد:

«آيا شما براي روبرو شدن با فقدان يك عزيز، مثلاً مرگ فرزند، پيشنهادي داريد؟»

دالايي لاما با لحني كه حكايت از همدلي داشت پاسخ داد:

«اين تا حدودي بستگي به باورهاي خود شخص دارد. اگر آدم به تناسخ معتقد باشد، فكر مي كنم راهي براي كاهش درد و رنج هست.

آدم مي تواند با اين واقعيت كه عزيز او روزي دوباره زاده خواهد شد، با درد و رنج خود مقابله كند.

اما براي كساني هم كه به تناسخ اعتقاد ندارند، راه حل هاي ساده اي هست كه بتوان به آنها كمك كرد.

اولاً اين افراد اگر به اين مسأله فكر كنند كه اگر زياد ناراحت باشند و خود را به دست غم و اندوه بسپارند، نه تنها اين برخورد براي سلامتي خودشان مضر است، بلكه براي شخصي هم كه از دست رفته است فايده اي ندارد.

مثلاً من عزيزترين معلم خود، مادرم و نيز يكي از برادرانم را از دست دادم. البته وقتي آنها در گذشتند من بسيار بسيار ناراحت شدم. بعد از آن هميشه فكر مي كردم كه اين ناراحتي بيش از حد فايده اي ندارد و من اگر واقعاً اين افراد را دوست دارم بايد به خواست آنها هم توجه داشته باشم. بنا بر اين تمام تلاش خود را براي رسيدن به اين مقصود كردم. در نتيجه فكر مي كنم كه اگر شما كسي را از دست داده ايد كه برايتان بسيار عزيز بوده است، راه درست براي مقابله با اين احساس همين است.

ببينيد، بهترين راه براي حفظ خاطره آن شخص اينست كه ببينيم به آرزوهاي او چگونه مي توان جامه عمل پوشاند.» [23] 2 آن چه در رابطه با اصل «دگرگوني اشياء» كه دالايي لاما از مكتب بودا گرفته است، قابل ذكر است؛ نگاه واحد دالايي لاما به همه اشياست كه همه چيز را معاد ل «ماده» مي داند و از همين منظر، اصل تغيير را براي همه چيز مي پذيرد. وي بين مجرد و مادي فرقي نمي گذارد، از همين روست كه روح انسان را همچون جسم دچار بي ثباتي مي داند. در حالي كه روح در نگاه اسلام همان خلق ويژه خداوند است كه موجوديست مجرد و از خصيصه هاي ماده كه همان «زمان» و «تغيير» و «حركت» است مبراست.

بنا بر اين مطلق نگري وي، كه عموميت تغيير را به همه مخلوقات حتي حقايق مجرد و غيرمادي سرايت مي دهد، مخدوش و غير قابل قبول است.

بگذريم كه اگر دالايي لاما به اين سخن وفادار مي ماند بايد به پذيرش ذاتي كه بي نياز و غير قابل تغيير است

گردن مي نهاد؛ يعني حقيقتي كه وراء همه اين تغييرهاست و نه فقط همه نيازها به اوست بلكه غير او فقر محض اند و او غني مطلق. در مرام بودا به اين تغيير همگاني و بي ثباتي عمومي كه منجر به تسلسل فلسفي است، جوابي داده نشده است.

براستي چرا در انديشه بودايي كه دالايي لاما به شدت خود را وابسته به آن مي داند همه چيز به «در خود فرورفتن» و دستورات ذهني و مراقبه هاي فردي خلاصه مي شود؟ علت اينست كه در جغرافياي عرفان بودا، فراتر از انسان، هيچ هستي متعالي كه غايت سير سالك واقع شود عرض اندام نمي كند و چون فراتر از درون انسان، هيچ كمال مطلقي تصوير نمي شود به ناچار مبدا و مقصد هر دو «درون انسان» معرفي مي شود و محور هستي «نفس سالك» مي شود و بس. در قاموس بودا وجود متعالي هستي بخش حذف مي شود و به جاي آن نيروانايي (به معني فنا) تصور مي شود كه سالك براي فرار از رنج مجبور است به آن تن دهد و انگيزه سالك نه پيوستن به حقيقتي شايسته، بلكه براي رفع رنج و نجات از چرخه زندگي هاي پياپي است.

در عرفان اسلامي ذاتي اصيل به عنوان «غايت سير» معرفي مي شود كه فراتر از نفس سالك، خود او محور هستيست و قوام كائنات به اوست و توجه سالك به نفس، نه از آن حيث است كه نفس خود موضوعيت دارد و براي روح در اين ميان استقلالي وجود دارد؛ بلكه براي حركت دادن نفس به سوي آن غايت مطلق است.

بنا بر اين او اصل است و نفس سالك فرع، او غايت است و نفس انساني رهرو طريق، او اصيل

است و روح انسان جلوه و آيينه او و اين آيينه آن گاه تمام نما خواهد بود كه خود را به تمامه به مبدا خود پيوند زند و البته در آن صورت است كه چون جز او نبيند، جز او نخواهد.

3 از ديگر مباني مورد قبول دالايي لاما مفهوم تناسخ است.

تناسخ كه در اديان هندي جايگزين رستاخيز قرار داده شده است، ايده ايست كه در اديان الهي مورد نكوهش و رد واقع شده است.

در متون فلسفي و كلامي ابوابي به رد تناسخ اختصاص يافته است.

صاحب اسفار اربعه (صدر الدين شيرازي) چند دليل فلسفي بر بطلان اين مفهوم اقامه نموده است كه از جمله آنها، محال بودن برگشت روح از فعليت به قوه است.

از يك طرف مسلم است كه روح انسان در هنگام مفارقت از بدن، به حالت فعليت رسيده قوه محض نيست و از طرف ديگر بنا به تناسخ، روح به كالبد و جسد ديگري بدون دليل حلول مي كند و دوباره به مرحله استعداد و قوه محض تنزل پيدا مي كند.

لازمه اين گفته اينست كه فعليت موجود به قوه خروج از فعل به قوه برگردد كه امريست محال است و باطل. چون فعل كه «وجدان» است هرگز به قوه كه «فقدان» است تبديل نمي شود. [24] 4 اما آخرين نكته در مورد دالايي لاما اينست كه امروزه دالايي لاما از طرف جامعه غربي بسيار مورد توجه قرار گرفته و از وي تبليغ فراوان مي شود تا جايي كه هم شخص او و هم مكتبي كه عرضه كرده، دستاويز دسته اي از آثار هنري در سينماي هاليوود هم چون مجموعه هاي 2014 و آخرين كنترل كننده باد قرار گرفته است و

از او به عنوان منجي و احياگر معنويت در عصر جديد ياد شده است.

از اغراض سياسي غربيها كه صرف نظر كنيم ريشه اين توجه را بايد در آموزه هاي معنوي و عرفاني دين بودا جستجو كرد؛ چرا كه اين دين الحادي نه فقط موضع منفي نسبت به تمدن جديد غرب ندارد، بلكه با ارائه دسته اي از دستورات مدارامحور و آشتي جويا نه، مي تواند انرژي هايي را كه ممكن است براي تغيير تمدن غرب به كار بيفتد به تغيير در درون خويش به كار اندازد و حتي قدمي فراتر گذاشته و از طالبان معنويت و عرفان، انسانهايي سر به راه و صلح طلب بسازد. چرا كه در نگاه بوديسم، براي رسيدن به سراب شادمانگي بايد همه چيز را مطلوب و زيبا ديد و آن چه كه نياز به دگرگوني دارد، جهان بيرون و حكومت ها و فرهنگ ها نيست بلكه نگاه انسان ها بايد تغيير كند.

در انديشه يك بودايي، هر چند كه رنج وجود دارد؛ اما بايد پذيرفت كه اين رنج ها و ظلم ها نه از پيامدهاي تمدن غرب كه لازمه هستي و جزء ذات جهان است.

بنا بر اين تمدن غرب نياز به تغيير ندارد، مهم اينست كه انسان ها بتوانند از كوه رنج ها «شادي» بيافرينند و از موج طوفان گذر كنند و به «آرامش» برسند و با دست و پا زدن بتوانند به سوي شاد زيستن گامي به پيش روند و هيچ نيازي به نگراني نسبت به عالم رستاخيز و عقاب اخروي وجود ندارد. در نگاه غربيان، بوديسم به عنوان آييني كه مي تواند در نقش جايگزين عرفان اسلامي در كانون توجه تشنگان معنويت و حقيقت قرار گيرد، اهميت پيدا مي كند و

آن را به عنوان بدلي كه قادر است توجهات را به سمت خود جلب نمايد و به عنوان حربه اسلام زدايي مورد استفاده قرار گيرد تبليغ مي كنند.

چرا كه مهم اين نيست مشتاقان معنويت و حقيقت، مسيحي باشند يا بودايي، مهم آن است كه مسلمان نباشند. در پايان بايد گفت كه توصيه هاي دالايي لاما به %%شادمانگي پيش از آن كه توليد شادي كند رنج آفرين است؛ چنان كه كتاب هنر شادمانگي وي هم بيشتر در اثبات رنج در هستيست تا ترويج شادماني! در يك كلام بايد گفت:

معنويت دالايي لاما، معنويت شادي بي هدف است و به عبارت دقيق تر، عرفان به شرط رنج است.

بخش آموزه ها

انديشه هاي و آموزه هاي دالايي لاما

1 شادي دالايي لاما بيش از همه به يك امر نظر دارد و آن رسيدن به شادماني است.

شادي از ديد وي هدف زندگيست و غايت سير سالك در همين مسأله خلاصه مي شود. وي در اين مورد مي گويد:

«از نظر من شادي مي تواند از طريق آموزش و تمرين فكر به دست آيد» توجه دالايي لاما به شادي به صورتيست كه يك كتاب مستقل در مورد ديدگاه هاي او در باب شادي به نگارش %%درآمده است.

2 اصل رنج در بوديسم يك اصل وجود دارد كه به مثابه يك علت ذكر گرديده است، به همين جهت، نتايج و فروعات متعددي براي آن شمرده مي شود. آن اصل اينست كه «انسان در رنج است و اساساً ذات هستي با رنج پيوند خورده است.»

رنج هايي چون بيماري ها، آسيب ديدگي، محروميت ها، پيروي و مرگ، از دست دادن عزيزان، همه بخشي از اين رنج عظيم است كه بر سراسر هستي سايه افكنده است.

انسان در اين رنج گرفتار است و در چرخه تولدهاي پياپي و

مرگ هاي مكرر گرفتار است، مگر اين كه از اين چرخه و دور نجات يابد و به فناي مطلق ( نيروانا) برسد.

3 اصل تغيير و بي ثباتي در نگاه بودا هيچ جوهر ثابت و پابرجايي در عالم وجود ندارد و همه چيز در تغيير و دگرگوني است.

اين عدم ثبات به صورت هاي متعددي در كتاب هاي بودايي ها و در نوشته ها و گفته هاي دالايي لاما مورد تبيين قرار گرفته است.

در گفته هاي دالايي لاما از اين دگرگوني عمومي اشياء، به «تهيگي» تعبير شده است.

«%%تهيگي به معناي آن است كه هيچ پديده اي نمي توانست هستي ذاتي داشته باشد.

با دريافتن اين كه در همه طبيعت هيچ چيز به خود پاينده نيست مي توانيم به سرشت فريبنده يا فريب آموز بودن همه پديده ها پي ببريم» جاي ديگر آورده است:

«همه پديده ها از هستي راستين و راستي اي كه جوهرين باشند تهي هستند.

… همه پديده ها از هستي ذاتي يا خودي كه در سرشت شان جاي گرفته باشد بي بهره اند»

4 دين در كلام دالايي لاما دالايي لاما دين را نه مسيري واقعي و راهي حقيقي كه يك سرگرمي شخصي آرام بخش مي داند. چنان كه مي گويد:

«پنج ميليون انسان روي كره زمين زندگي مي كنند و من معتقدم و به پنج ميليارد دين نياز داريم» در بيان بالا آنچه دالايي لاما در برابرش سر تسليم فرود آورده، همان است كه امروزه از آن به «كثرت گرايي ديني» و «پلوراليزم ديني» ياد مي شود.

واقعيت اشياء از نظر دالايي لاما

وجود ذاتي نداشتن اشيا

نمونه اول

اين حقيقتيست كه اشيا با تجزيه و تحليل، يافتني نيستند، وقتي كه براي يافتن شئ اي مشخص جستجو مي كنيد، مشخص مي شود كه پديده ها تحت نيروي خويش وجود ندارند. اشيا به طور عيني در خود و از خودشان ثباتي

ندارند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 50)

نمونه دوم

پس از چنين شناختي، اگر چه پديده هاي آشكار شده با حق خويش، در هستي پديدار مي شوند، شما درك مي كنيد كه آنها بدان طريق وجود ندارند. شما مي فهميد كه به اين شيوه هستي نمي يابند. اين حس را داريد كه آنها مانند پندارهاي شعبده بازي هستند كه در آن، تركيبي از ظهورشان به يك شيوه، اما وجود واقعي شان به شيوه ديگري است.

گرچه كه آنها به طور ذاتي وجود ظاهري مي يابند، مي فهميد كه تهي از وجود ذاتي هستند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 52)

نمونه سوم

سومين مفهوم از رشد وابستگي اينست كه پديده ها تنها وجود صوري دارند. معنايش اينست كه پديده ها در و از خودشان وجود عيني نداشته، بلكه به تخصيص دروني براي وجود داشتن، وابسته هستند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 69)

نمونه چهارم

پديده ها فقط ظواهر ذهني هستند و نه اين كه اشكال و غيره وجود ندارند، بلكه آنها به عنوان موضوع هاي خارجي وجود ندارند و اين موضوع ها در ذهن، موجوديت مي يابند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 69)

نمونه پنجم

اين «من» ظاهري محكم، واقعي، مستقل و خودبنياد كه تحت نيروي خويش در چنين زماني ظاهر مي شود، در اصل واقعاً وجود ندارد.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 89)

نمونه ششم

همينطور اين يك حقيقت است كه پديده ها در درون از خودشان هستي نداشته، بلكه بر چيز ديگري براي هستي خويشتن وابسته اند، به نظر ما مستقل مي رسند. (مهرباني، شفافيت، بينش ص 143)

نمونه هفتم

ما تماماً به اين ادراك خطا كه اشيا واقعاً وجود دارند خو گرفته ايم. اما اين تصور هيچ گونه شالوده معتبري ندارد. بر عكس آن، اين شناخت است كه پديده ها وجود ذاتي ندارند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 165)

نمونه هشتم

چون پديده اي نيست كه رشد وابستگي نداشته باشد، پديده اي

نيز نيست كه تهي از هستي ذاتي نباشد.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 189)

نمونه نهم.

اينكه پديده ها نمي توانند تحت تجزيه تحليل نهايي يافته شوند، نشانگر اينست كه آنها وجود حقيقي يا ذاتي ندارند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 245)

منبع:

دالايي لاما، مهرباني شفقت بينش، مترجم؛ لادن جهانسوز، چاپ: اول، تهران، 1380.

تناسخ

يكي از آموزه هاي مطرح شده از سوي دالايي لاما تناسخ مي باشد.

در اينجا نمونه هايي از سخنان دالايي لاما درباره اين باره بيان مي شود:

نمونه اول

بايد از عواطف منفي دوري بجوييم و تا مي توانيم به اعمال مثبت بپردازيم.

دليل روشني هم دارد كه سعي مي كنيم از آن دور باشيم و دقيقاً بر مبناي كارماي خود عمل كنيم. به علاوه آن چه در اين زندگي انجام مي دهيم، در زندگي ديگرمان تاثير دارد و خوشي و رنج را بار مي آورد.

(آذرخشي در ظلمت ص 16)

نمونه دوم

دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم و مفاهيم و درك مشتركمان نتيجه ي كارهاي عام است.

به همين ترتيب مكان هايي كه در تولدهاي آينده مان تجربه مي كنيم حاصل كارهاييست كه در آن با موجودان ديگر مشترك هستيم.

(آذرخشي در ظلمت ص 41)

نمونه سوم

كارهاي خلاف ديگران نسبت به ما نتيجه ي مستقيم اعمال گذشته مان است.

در واقع اين اعمال با هدايت گذشته مان بر ما فرود مي آيد. با اين نقطه نظر، در اصل ما هستيم كه رقبايمان را مي آزاريم، زيرا در آينده آنها از كار ما رنج خواهند برد. چرا كه خود ما باعث كار بد آنان بوديم.

(آذرخشي در ظلمت ص 90)

نمونه چهارم

اگر بتوانيم موجودات را خوشحال كنيم بي ترديد اين موضوع در دستيابي ما به در دستيابي ما به درك جهان مؤثر است.

حتي در همين زندگي، خوشحال و راحت و آسوده مي شويم و دوستان زيادي پيدا مي كنيم. در زندگي هاي بعدي،

زيبا قوي و سالم خواهيم بود و در قلمروهاي بالاتر زاده مي شويم، با هشت خصلت حاصل از كردار مثبت.

(آذرخشي در ظلمت ص 102)

نمونه پنجم

سومين سطح رنج به عنوان پايه اي براي دو سطح اول محسوب مي شود و عامل آن تراكم ناخالص ذهني و فيزيكي ماست و رنج تركيبي فراگير ناميده مي شود زيرا فراگير و قابل اجرا در تمامي انواع موجودات حلول پذير بوده و آنها تركيب شده و اساس رنج كنوني و رنج آيده نيز مي باشد.

روشي براي دوري جستن از اين نوع رنج به جز پايان بخشيدن به توالي تولد مجدد وجود ندارد.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 27)

نمونه ششم

خوشي و درد زاييده اعمال (كارماها) پيشين شماست.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 31)

نمونه هفتم

اگر شخصي، بسته به يك عمل ناصواب، كه در يك تولد بد به عنوان يك حيوان به دنيا آيد، اين تولد مجدد اثريست كه ثمره زندگي قبلي است.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 33)

نمونه هشتم

تجربه زندگي پيشين شما تأثير فراواني بر اين زندگي دارد و تجريه اين زندگي به عنوان پايه براي توسعه تولد دوباره بعدي عمل مي كند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 111)

نمونه نهم

ثمرات كارما اجتناب ناپذير است، ما در دوره هاي زندگي قبلي كارماي منفي جمع كرده ايم كه به طور گريز ناپذيري ثمراتشان در اين زندگي و يا زندگي هاي آينده خواهد آمد.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 169)

نمونه دهم

تا زماني كه بذر رنج ناشي از اعمال ناصواب زندگي گذشته را جمع كرده ايم، راهي براي آسوده بودن نيست و اين اعمال قابل بازگشت نبوده و ما بايد در نهايت اثرات آنها را تحمل كنيم.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 169)

نمونه يازدهم

اگر قادر به پاك كردن كارماي منفي جمع شده از اعمال خطاآميز گذشته نباشيم، كه

از پيش به شكل نهفته در اذهان ما حضور دارند، اميد زيادي براي به دست آوردن تولد مجددي كه به طور كامل خوب باشد و يا گريز از رنج اجتناب ناپذير گردونه حيات وجود ندارد.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 169)

نمونه دوازدهم

با تجزيه و تحليل نتايج گريز ناپذير اعمال اشتباه گذشته به همراه طبيعت رنج در اوج تجربه شگفتي هاي گردونه حيات قادريم كه وابستگي به اين زندگي و دوره هاي زندگي آينده را تخفيف دهيم.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 169)

***********

منابع

1. سالمي، غلامحسين، آذرخشي در ظلمت، انتشارات: كتاب سراي تنديس، چاپ: اول، 1380.

2. دالايي لاما، مهرباني شفقت بينش، مترجم؛ لادن جهانسوز، چاپ: اول، تهران، 1380.

هدف اززندگي از نظر دالايي لاما

هدف از زندگي از نظر دالايي لاما

نمونه اول

هدف اصلي زندگي انسان، رسيدن به شادي براي دست يافتن به روزها، هفته ها و سال هاي شادمانه تر و برخورداري از خانواده و جوامع انساني شاداب تر است.

(كتاب كوچك ژرف انديشي ص 26)

نمونه دوم

هدف زندگي تنها شاد زيستن است و بس. (كتاب كوچك ژرف انديشي ص 53)

منبع:

دالايي لاما، كتاب كوچك ژرف انديشي، مترجم؛ مهرداد انتظاري، انتشارات: نشر علم، چاپ: اول، 1382

رنج

اصل رنج يكي از آموزه هاي مطرح شده در آثار دالايي لاما مي باشد به عنوان نمونه او مي گويد:

(مشكلات فراواني متحمل مي شويم تا همسر ايده آل خود را بيابيم و وقتي اين كار را كرديم، هميشه با هم سازگار نمي مانيم. نمي توانيم بچه دار شويم يا آن كه بچه هاي بسيار مي آوريم وبرمصايب و مشكلات خود مي افزاييم. البته در آغاز كار، نوآوريهايي لذت بخش را مي بينيم اما وقتي خوب به موضوع نگاه مي كنيم در مي يابيم كه رنجي از پي رنج ديگر مي آيد. به همين دليل سوتراها به «درد ورنج زندگي خانوادگي» اشاره دارد. در مورد دارايي و مال و منال نيز چنين است؛ تلاش فراواني به خرج مي دهيم، حتي گاهي از جان خود مايه مي گذاريم، زماني كه آن را به دست آورديم دايماً دلهره داريم كه مبادا از كف اش بدهيم. به خاطر مال و ثروت، برادر و خواهر به جان هم مي افتند و زن و شوهر از هم جدا مي شوند. وقتي نداريم، رنج مي بريم و وقتي هم داريم، رنج مي بريم!

(آذرخشي در ظلمت ص 128)

منبع:

سالمي، غلامحسين، آذرخشي در ظلمت، انتشارات: كتاب سراي تنديس، چاپ: اول، 1380

پلوراليسم

نمونه هايي از سخنان دالايي لاما در مورد اديان

نمونه اول

عليرغم تفاوت هايي كه در اسامي و اشكال اديان مختلف وجود دارد، حقيقت نهايي كه مد نظر تمامي اديان قرار دارد، حقيقتي مشابه است.

(كتاب كوچك ژرف انديشي ص 155)

نمونه دوم

همان طور كه دين بودا بهترين دين براي راهنمايي همگان نيست و يا مسيحيت نظر سلايق مختلف را جلب نخواهد كرد، به جرأت مي توان گفت كه هيچ يك از اديان به صورت خاص مناسب روحيات تمامي افراد بشر نمي باشد.

(كتاب كوچك ژرف انديشي ص 158)

نمونه سوم

مذهب غذاي ذهن است

و از آنجا كه هر يك از انسان ها از سلايق متفاوتي برخوردارند، بايد خودشان به صورت تجربه شخصي دريابند كه كدام مذهب برايشان مناسب تر است.

(كتاب كوچك ژرف انديشي ص 159)

نمونه چهارم

برخي از مردم از غذاي خاصي بيشتر خوششان مي آيد، برخي ديگر غذاي ديگري را مناسب مي يابند. به طور مشابه، براي بعضي از افراد يك مذهب خاص منافع بيشتري به ارمغان مي آورد، جايي كه در موارد ديگر، مذهب ديگري مفيدتر است.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 113)

نمونه پنجم

اشخاص گوناگون سليقه هاي گوناگوني دارند، پس مذاهب گوناگون براي مردم مختلف مناسبند.

(مهرباني، شفافيت، بينش ص 35)

***********

منابع

1. دالايي لاما، كتاب كوچك ژرف انديشي، مترجم؛ مهرداد انتظاري، انتشارات: نشر علم، چاپ: اول، 1382.

2. دالايي لاما، مهرباني شفقت بينش، مترجم؛ لادن جهانسوز، چاپ: اول، تهران، 1380

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109