دانستنيهاي بودا (جنبش نوظهور معنويت نما)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1391

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي بودا (جنبش نوظهور معنويت نما)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرداوري مطالب از كليه سايت هاي مربوطه جمع آوري و ويرايش شده است.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: فرقه ها - جنبش هاي نوظهور

بودا

تاريخچه

آيين بودايي يكي از اديان باستاني هند است كه حوالي قرن پنجم پيش از ميلاد توسط سيدارْته گوتمه بنيانگذاري شد.

اين آيين در ابتدا در هند گسترش روزافزون يافت اما در سده هاي بعدي هم به جهت عوامل دروني و هم عوامل بيروني چون نفوذ اسلام در هند از اين سرزمين رخت بربست و در كشورهاي ديگر رونق يافت. آيين بودا در تاريخ هند و آيين هاي بسياري تاكنون اثرگذار بوده است آيين بودا در جهان شرق نقشي اساسي داشته و در طي قرن بيستم در غرب گسترش يافته است.

اين آيين در ابتدا شرق آسيا را در برگرفت و كشورهايي چون هند، سريلانكا، چين، كره، ژاپن، تبت و مغولستان را تحت تاثر خود قرار داد. در عصر حاضر همزمان با گسترش معنويت گرايي در جهان غرب اين آيين هم اكنون در دنياي غرب طرفداران زيادي يافته است به طوري كه جنبش هاي نوپديد ديني زيادي كه متاثر از آيين بودايي هستند با به عرصه وجود گذاشته اند؛ [1]

زندگاني بودا

تولد

بودا نام مشهور بنيانگذار آيين بودايي است.

نام شخصي وي سيدارته و نام خانوادگيش گوتمه بوده است؛ [2] واژه بودا در واقع به معناي كسيست كه به روشنايي رسيده [3] يا «آنكه به واقعيت بيدار شده است» [4] بنا بر اين اختصاص به شخص خاصي ندارد. از

اين رو عنوان بودا (چنانكه خواهد آمد) در آيين بودايي به صورت يك عنوان عام كاربرد دارد اما در هر صورت وقتي كلمه بودا به تنهايي براي اشاره به شخص به كار مي رود منظور همان بنيانگذار آيين بودايي است.

گفتني است واژه سيدارته به معناي كسي كه به هدف نهايي رسيده [5] و گوتاها يا گوتمه به معني مرتاض است؛ [6] بودا در سال 560 قبل از ميلاد مسيح متولد شد.

مولد او را برخي در يكصد مايلي شهر بنارس در شمال هند [7] و برخي بيشته «لومبيني» در جنوب نپال دانسته اند؛ [8] پدر او «سودودانا» از شاهزادگان قبيله شاكيا بوده و بر آنان فرمانروايي مي كرده است؛ [9] شرح حال بودا به طور كامل به دست داده نشده [10] از اين رو روايات زندگي وي از يك سو دچار اختلاف فراوان و از سوي ديگر با افسانه ها و اغراق هاي عجيبي آميخته است تا جايي كه تولد او را ما فوق طبيعي دانسته و گفته اند مادرش از طريقي غير بشري حامله شده است؛ [11] نام مادرش مهاميا بود.

او بعد از تولد بودا نيز باكره بود چون بودا از پهلوي او به دنيا آمد. همراه تولد وي حوادثي در عالم رخ داد و برهمنان تشخيص دادند كه او در سي و پنج سالگي يا بودا مي شود و يا فرمانرواي جهان. [12] بودا در زندگي پدر در ناز و نعمت به سر مي برد. پدر در سن شانزده سالگي براي وي سه قصر ساخته بود.

او در هر فصل در يكي از آنها به سر مي برد. [13] در سن شانزده يا نوزده سالگي با يكي از شاهزادگان استان مجاور ازدواج كرد [14]

اما ضمن علاقه وافري كه به همسر خود داشت از پريشاني ضمير و آشفتگي حال او كاسته نشد و در سن 29 سالگي [15] تصميم گرفت زندگي و خاندان خود را ترك گويد. [16] درباره علت اين تصميم به مشاهده چهار منظره، اشاره مي كنند:

پيرمردي بسيار شكسته، مريض درمانده، جنازه يك مرده و زاهد مذهبي آرام و بي تشويش. وي پس از مشاهده اين چهار منظره علي رغم ميل شديد، شبانه، از زن و فرزند تازه تولد يافته خود كناره گرفت و از شهر بيرون رفته در دل جنگل ها با تراشيدن موي سر، لباس راهب ها را پوشيد. [17] زهد و رياضت

بودا سپس نزد دو استاد رسيد تا از آنان راه آرامش ابدي را بياموزد اما روش آنان رضايت او را جلب نكرده و خود به اتفاق پنج تن ديگر از مرتاضان كه در دهكده اورولا در سرزمين ماگادا به وي پيوستند به رياضت هاي طاقت فرسا پرداخت [18] و به مدت شش سال چنان رياضت كشيد كه طراوت و نيروي جسماني را از كف داد و به پوست و استخوان بدل شد [19] اما با اين حال به مقصود خود كه آرامش و روشناييست نرسيد پس به زندگي عادي برگشت و به خوردن و نوشيدن پرداخت تا نيروي خود را باز يابد. همراهان در اثر مشاهده اين وضعيت از او مأيوس شده او را ترك گفتند. [20] بودا زير درخت «بو» كه بعداً آن را درخت بيداري و روشنايي يا درخت علم يا بودهي نام گذاشته اند نشست و تصميم گرفت تا به واقعيت نرسد از آنجا تكان نخورد سپس به تفكر و تمركز و مراقبت پرداخت تا آنجا

كه شب هنگام به يك تجزيه و تحليل ساده روان شناختي درباره علت شرور و نحوه پيروزي بر آن دست يافت و بودا شد يعني روشن و منور گرديد. [21] در واقع او به كنه اسرار جهان و مبدأ رنج جهاني يعني چهار حقيقت برجسته و نيز هشت راه نجات دست يافت. چهار حقيقت برجسته عبارتند از:

الف: هر چيزي كه از هستي بهره دارد با درد و رنج همراه است.

ب: مبدأ آلام و رنج ها اميال و خواهشهاي نفساني است.

ج: رهايي از رنج با كنار گذاشتن و سركوب كردن خواهشها و تمايلات نفساني حاصل مي شود.

د؛ راه متوقف نمودن اميال از هشت مرحله يا راه تشكيل مي شود. آن هشت راه عبارتند از:

ايمان راست،

نيت راست،

گفتار راست،

كردار راست،

طريق زيستن راست،

كوشش راست،

پندار راست،

توجه و مراقبه راست.

با به كارگيري اين هشت راه رنج انسان زدوده مي شود و شادي جاي آن را خواهد گرفت. [22] بودا به سن هشتاد سالگي رسيده بود كه احساس كرد هنگام وداع رسيده است به ياران خود نصيحت هايي مي كرد و آنان را به كوشش در راه رستگاري ترغيب مي نمود و زوال و فنا را گوشزد مي نمود. تلاش بودا اين بود تا اگر در پيروانش شكي درباره او يا آيين بودايي دارند مطرح كنند و پاسخ بگيرند. او در ميان گروه پانصد نفري از مريدانش در يكي از مكان هاي تبليغي از دنيا رفت. [23] در منابع از مكاني به نام استوپا [ ((محل نذورات و خيرات زايرين بودا))] ياد شده. استوپا نام تپه اي كوچك و محل گورستان در دوره قبل از بودايي در منطقه شمال شرقي هند بوده. نقش آن در آيين بودا روشن نيست جز اين كه

در افسانه ها آمده بخشي از خاكستر بودا در بالاي ساختمان به صورت نيمكره نگهداري مي شده است و در واقع تدارك اين محل براي ياد آوري آرمان معنوي بودايي بوده است؛ [24]

بررسي

پراكندگي جزئيات مربوط به زندگاني سيدارته گوتمه در منابع، حاكي از دخل و تصرّفات يا داستان سرايي هاي بي حساب، پيرامون وي است.

در واقع آن چه نسل اوليه دوران بودا پيرامون وي داشتند چيزي جز اين نبود كه وي در حدود قرن هاي ششم و پنجم قبل از ميلاد در شمال شرق هندوستان متولّد شده و از دنيا رفته است.

از طبقه كشاتريه ها بوده و زندگي خود را براي دست يابي به تنوير رها كرده و به رياضت پرداخته و پس از وصول به مقامات معنوي به تبليغ پرداخته و پيرواني يافته است.

از آنجا كه اين روايت از حيات وي در نگاه نسل هاي بعدي بي روح به نظرمي رسيد آنان در گسترش جزئيات زندگاني وي تلاش كردند و در نتيجه انواع و اقسام شرح ها از زندگاني وي به جاي ماند كه مشحون از جزئيات اغراق آميز و حاكي از شيفتگي به شخصيّت بودا است.

پراكندگي و ناسازگاري اين جزئيات از ساختگي بودن آنها حكايت مي كند.

عناصر افزوده در زندگاني بودا بر فريبندگي و پرجاذبگي زندگاني او مي افزايد. او در خانواده بسيار مرفه در قصرهاي متعدد مي زيست. از سر كنجكاوي از قصر خود بيرون مي رود و با مشاهده صحنه هايي دگرگوني پيدا مي كند و در ادامه تصميمات خود با دو استاد از كاهنان به تمرين يوگا مي پردازد و از روش آنان نيز راضي نمي شود و راه رياضت هاي شاقه را پيش مي گيرد تا به حقايقي دست مي يابد. اين جزئيات در زندگاني بودا كه در منابع

به صورت هاي گوناگون و گاه متعارض نقل مي شود حاكي از برداشت هاي انفراديست كه در منابع مربوط به زندگاني بودا حضور يافته است؛ [25] بر اين اساس نمي توان دخالت روحيه اسطوره گرايي نسل هاي بعد از معاصران بودا را در تصوير زندگاني او منتفي دانست.

شخصيّت بودا

آيين بودا در ميان سه مكتب و جريان هاي فكري كارما، اوپانيشاد و چارواكه ظهوركرد و نگاهي نو در شناخت رنج جهاني و راه نجات ارائه نمود به گونه اي كه تا مدت ها آيين هندو را تحت الشعاع قرار داد به گونه اي كه رشد فلسفه در هند را مرهون جدال پيروان هندي و بودايي مي دانند گرچه اين جدال در سرزمين هند منجر به شكست بودايي گرايي شده اما اين آيين در بسياري ازكشورهاي ديگر گسترش يافت. [26] بر اساس متون و باور برخي بوداييان هندي يعني لوكاتارا - وادين ها (LokoTTAr - vadins) بودا چهره اي فوق طبيعي (يا نيمه الهي) دارد. او به انجام اموري فوق توانايي بشر قادرست و بر اساس داستان هاي جاتاكاي كه در مهاواستو (mahavastu) فراهم آمده وي در هستي هاي گذشته خود (بر اساس باور تناسخ) منبع عظيمي از پونيا (panhya) يعني كارهاي مثبت گردآوري كرده است و لذا توانايي هاي خارق العاده اي دارد. [27] بوداييان از همان آغاز در شخضيّت و تعليمات بودا اختلاف نمودند و ديدگاه هاي مختلفي پيش آمد. اين اختلافات منشأ پيدايش دو شاخه اصلي هينايانا و ماهايانا در پيروان بودا شد هينايانا كه در مناطق جنوبي هند به سر مي بردند سعي بر حفظ تعاليم شخص بودا داشتند و همانطور كه بودا خود را آموزگاري ساده و گريزان از بدبختي ها معرفي مي كند آنان هم به همين مقدار اكتفا كردند.

در برابر، شاخه

ماهايانا كه در مناطق شمالي مي زيستند نظريه الوهيت بودا را مطرح كرده او را از هر آموزگار ساده فراتر بردند و به عنوان ناجي الهي معرفي كردند و نيز بر تعدد بوداها به صورت نامحدود تأكيد نمودند. اين باور چنان تأثير گذار بوده كه فرقه هينايانا نيز امروزه وجود چندين بودا را مي پذيرند. [28] بودا خود در صدد الوهيت نبوده بلكه پيروانش او را تا حدّ خدايي بالا بردند و به پرستش او پرداختند. بي شك در بودا نشانه هاي يك انسان معمولي وجود داشت. سرگذشت زندگاني او ناقل حوادثيست كه نشان مي دهد بودا حتي پس از تنوير نيز دچار ضعف هاي جسماني بوده است، ناراحتي هاي مزاجي داشته و به بيماري مبتلا مي شده است اما روش زندگي او كه از ناز و نعمت و تاج و تخت موروثي كناره گيري مي كند و در مسير نجات انسان ها گام بر مي دارد باعث تحسين و تمجيد پيروان او و برانگيخته شدن احساسات آنها مي شد از اين جهت كم كم به ستايش رسمي او روي مي آوردند تا جايي كه وي را يك انسان متعالي و حتي متعالي تر از خدايان هندويي مي شمارند. از عوامل ديگر كه باعث باور به الوهيت بودا بوده اين كه به صورت شگفت انگيزي به مجلس مي آمد و سپس از نظر ها پنهان مي شد و مردم متحير مي ماندند. تولد او را با سي و دو پيشگويي همراه مي دانند و تنوير او را نيز همراه با كرامات دانسته اند؛ [29]

دين بودايي

جريان روحاني بودا در ميان جريان هاي روحاني يا ديني اولين ديني بوده است كه به صورت جهاني شكل گرفته است.

اگرچه در انديشه هاي نظري متفكران در مورد اينكه آيا افكار و انديشه هاي بودا

دين بوده است يا يك جريان روحاني ميان تاريخ نويسان مورد تشكيك قرارگرفته و مخالفت هاي نيز در مورد اينكه دين است يا يك جريان معنوي از سوي برخي صورت پذيرفته. يكي از مهمترين صاحب نظران اديان مي نويسد:

«بوداگرايي حداقل به شكل قديمي تر و واقعي تر آن مطلقاً يك دين نيست بلكه يك نظام اخلاقي و فلسفي صرف است كه بر مبناي نگرش بدبينانه اي از زندگي بنا شده است» [30] هدف اصلي بودا اين بوده است كه انسان را از سراسر اين دنيا كه تماماً رنج، غم و بدبختي او را فراگرفته بره اند و به وسيله يك سري امور اخلاقي تعليماتش نيز بر همين اساس بوده كه از نظر اخلاقي بر هستي متافيزيكي متعالي مورد آموزش دين هندويي، كه وي بر آنها اعتراض گماشته شده بود برتري داشت. [31] لذا آيين بود را نمي توان گفت يك دين است بلكه جريان معنوي اخلاقيست كه خود بوداييان نيز از همان روزگار كهن خود را صرفاً نه به صورت يك نظام رهباني بلكه همچون جريان معنوي باجنبه هاي مردمي به عرصه ظهور پا نهاده و بر اين نكته تأكيد دارد كه چگونه مي توان مردم را از رنج و عذاب دنيوي كه سراسر وجود آنها را فراگرفته است رهايي داد و به نيروانا رساند. [32]

پيدايش دين بودايي

چنانچه به جريان فكري و معنوي پيش از بودا توجه كنيم در مي يابيم كه سه جريان مهم معنوي و اخلاقي در سرزمين هندوستان فعال بوده اند.

يكي آيين نيايش يا همان قانون كارماست كه مراسم عبادي خود را كه برگرفته از سحر و جادوست پذيرفته و ديگري آيين اوپانيشادها. آنان كساني بودند كه از قيد و بند اين عالم

ماده، رهايي مي جسته اند و به تزكيه نفس پرداخته بودند تا از اين عالم رهايي پيدا كنند.

اوپانيشادها نوعي نوشته هاي رمزي و تمثيليست براي نشان دادن طريق نجات كه در مقابل اينها راه كردار و طريق اجراي مراسم عبادي كه مربوط به رساله هاي براهمه مي باشد.

به عبارتي دقيق تر براهمه راه شريعت و اوپانيشادها راه طريقت در دين وداي هندوان است.

راه شريعت راهيست دنيوي و راه طريقت راهي معنوي يعني نهي ازكردار. اين راه به تجرد و رهايي از قيود عالم و ماده مي پرداخته است؛ [33] مكتب سومي نيز وجود داشت بنام چارواكه. اين مكتب فلسفي يا انديشه ديني به طور كلي منكر مبدأ و معاد و روح بوده آنچه نزد اينها مهم بوده دم (فعلي) است كه بايد آن را غنيمت شمرد و نفع مادي و كام دل دو هدف نهايي حيات بشر مي دانستند. در واقع چارواكه ها از لذائذ زندگي دنيوي به صورت كامل بهره مند مي شدند و براي خود كوچك ترين مسؤوليت اخلاقي و معنوي كه در سه مكتب قبلي بوده برنمي شمردند. ميان اين سه مكتب معنوي بود كه بودا در قرن ششم قبل از ميلاد ظهور نمود و باب نويي را در چگونگي و راه رهايي از رنج جهاني و يا عالم ماده را براي بشر قرار داد تا مدت ها توانست كيش هندوان را تحت تأثير خود قرار بدهد، وقتي كه بودا ظهور نمود با برهمنان به مقابله و مناظره كشمكش هاي زيادي نمود كه به واسطه اين مناظرات و نقد ها فلسفه هندو رشد نمود. [34] بودا با اينكه در محيطي كه جريان هاي معنوي مهمي كه در بالا به آن اشاره شد ظهور نمود اما روشي نو براي نجات

بشر اتخاذ نمود، بوداييان همانند آيين جين، بر روي اصل ترك دنيا قرار گرفته؛ به نوعي يك جنبش فكري و معنوي براي رهايي از سختي هاي روح بشري است.

آيين بودا در راه استقلال فكر و عمل و رهايي از ربقه تعاليم برهمنان قدم برداشت وي از طبقه كاست كشاتريا (جنگ آوران) يا شاهزادگان بود كه از آن طبقه بيرون آمد و همه افراد و انسانها را بدون رعايت نظام كاست ها، كه در هند مورد احترام خاصي داشت در آن زمان دعوت به جريان هاي معنوي و اخلاقي خود نمود. [35] شارع آيين بودا فلسفه و انديشه هاي برهمنان را مورد انكار دانست و به مقابله آنها پرداخت و راه آزادگي روح را كه آنها به وسيله وداها مي دانستند به طور كلي انكار نمود. تمام آيين ها و مراسم مناسك هاي كه برهمنان در آن زمان انجام مي داند از طريق وداها بيهوده و لغو دانست و ادعاي آنها را كه مي گفتند تنها راه رستگاري رهايي انسان از درد و رنج عالم منحصر به اين طايفه و وداها را انكار نمود. [36]

همين مخالفت هاي اوليه بودا با مراسم سختي كه از طريق برهمن ها بر مردم عرضه مي شد سبب شد كه بودا در هند رشد نمايد. به عبارتي ديگر آيين بودا به جهت آنكه بي عدالتي و نظام طبقاتي برهمن را مردود مي دانست و رياضت هاي غير قابل تحمل «جين» را نيز تجويز نمي كرد و از سويي مدّعي بود كه معضل تناسخ را نيز حل كرده است از سوي جامعه آن روز هند مورد استقبال قرار گرفت و به سرعت منتشر گرديد.

دليل مخالفت بودا با وداها نيز اين بوده است كه مي گفت وداها با توجه به

تقسيم بندي و طبقه بندي انسانها نمي توانند تمام بشر يا روح آدمي را از اين رنج و سختي نجات دهند؛ آنها فقط براي عده خاصي حجت يا نظريه مي دهند نه براي همگان. [37]

البته اين نكته را نيز بايد مورد توجه داشت با اينكه بودا برخي از معتقدات مكاتب يا جريان هاي معنوي سه گانه خود را كه در هند بود مورد نقد قرار داد و روش هاي نويني براي رهايي از رنج و درد و نيز گريز از دايره مرگ و حيات آدمي برگزيده بود امّا در هر حال افكار و اعتقادات وي به نوعي برگرفته شده از اوپانيشادها و آيين هندوست؛ لذا ابتدء اً آيين بودا مورد استقبال هندوان قرار نگرفت تا اينكه خود بودا در جايي بيان نمود كه آيين وي به مكاشفه از نو باز يافته به نوعي راه كهن وطريقه جاوداني آريايي ها مي باشد؛ آيين بودا نه فقط وارث مباني مهم كيش برهمني است بلكه رنگ جريان فكري و معنوي خود را نيز تحت تأثير معنويت هند قرار گرفته است اما با توجه اينها دين بودا خيلي در هند دوام نياورد بعد از مدت طولاني به دلايل گوناگوني كم كم از چهره خود در هند كاست و در كشورهاي تبت، سريلانكا، چين، ژاپن و غيره … رونق گرفت.

افول دين بودايي در هند

علت هاي زيادي براي افول دين بودا در هند بيان نموده اند.

كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

فتوحات مسلمين. وقتي كه مسلمانان بخشي از هند را تصرف كردند مردم هند به آموزه هاي اسلام آشنايي كامل پيدا كردند كم كم عرفان و آن معنويت بودايي كمرنگ شد.

به پايان رسيدن سلطنت حكومت پادشاهان بودايي.

وقتي سلطنت هاي بوداييان همانند

آشوكا و غيره در هند به پايان رسيد ديگر آنها پشتوانه اي كه حمايت كنند داشته باشند نداشتند لذا قدرتي كه از قبل براي خود به واسطه ديرها و معبدها و غيره درست كرده بودند آنها را ازدست دادند و باعث شد كه دين بودا در هند افول نمايد. كيش هندو به وسيله دو فيلسوف بزرگ جدلي به نام هاي «كوماريلا» «اوشانكارا» از نو احياء شد.

اين دو حكيم يك كالبد جديدي به آيين هند و دادند و براي مبارزه با معتقدات بودا به شدت قيام كردند.

انحطاط و اختلافاتي كه ميان فرقه هاي بودايي به وجود آمده بود و بحث هاي زيادي كه ميان فرقه هاي گوناگون مطرح شده، بود باعث شكاف انحطاط دين بودا در هند گرديد. [38] اين امور و امور ديگري باعث شد آيين بودا كه چندين ساله بر هندوستان حاكم بود براي هميشه آهنگ وداع را بزند و لباس خداحافظي بر تن كند.

گسترش دين بودايي

هنگامي كه بودا به نيروانا يا همان طريق حقيقت رسيد يك حالت ترديد و شك در وجود وي سايه افكنده بود كه چگونه مي تواند اين دريافت هاي دروني كه در وجود خود يافته است را براي ديگران نقل نمايد. وي مي گويد:

«به كنه اسرار نهفته وجود خودم پي بردم اسراري كه درك آن بسيار مشكل و سخت بود.

اسراري كه آرامش به انسان مي بخشد و برفراز انديشه هاي انساني پرواز مي كند، فقط فرزانگان مي توانند به درك آن ممتاز شوند. ولي براي آدمي كه در محيط خاكي زندگي مي كند و از لذايذ آن بهره مند شده است.

درك قانون عليت و سلسله علت و معلول بسي دشوار خواهد بود و گوشه گيري از دنيا و فرو نشاندن عطش حيات مي نمايد

… سر انجام رسيدن به نيروانا دشوار بوده است … [39] اين نكات و سخنان در ذهن بودا بود كه چگونه اينها را براي ديگران بيان كند.

تا اينكه به گونه اي معجزه آسا برهمنان به بودا فهماندند كه گروهي آمادگي دريافت آيين او هستند.

بودا اين را پذيرفت و پس از سختي هاي فراوان و رسيدن به نيروانا به شهر بنارس رفت و خطبه معروف و مشهور خود را در بنارس به نام «چرخ آيين را به گردش درآورد» شروع به تبليغ نمود. ولي اول براي پنج نفر از دوستانش و بعد نيز براي ديگران بيان نمود. آموزه هاي خود را ابتدا براي شاهزادگان و بعد براي توده مردم بيان نمود و از آنجا كه آموزه هايش بر اساس نفي طبقات كاست ها بود مورد پذيرش قرار گرفت، كم كم تبليغات بودا گسترش پيدا كرد. راهبان زيادي تعليم داد و ديرهاي بسياري به وجود آورد. از شهري به شهرهاي ديگر تبليغ نمود تا اينكه مردم به سمت و سوي وي گرايش زيادي پيدا كردند؛ [40] گسترش آغازين بودا از شمال هندوستان تند بود.

از سده سوم پيش از ميلاد سراسر هندوستان را بودايي فرا گرفت و گستره آن تا حد درياي خزر خطه اي كه امروزين به نام پاكستان، افغانستان و آسيايي مركزي است.

در سال 273 الي 230 پيش از ميلاد به واسطه پشتوانه شاه بودايي به نام «آشوكا» بوداييان آيين بودا را به سيلان كه امروزه سريلانكا فرا گرفت و از آن پس ديگر سرزمين هاي آسيا را فرا گرفت. اين گسترش ها در سال 6 ميلادي وارد چين شد و از آنجا ژاپن را نيز فرا گرفت. در همان دوران بود كه كاهنان

بودايي سيلان، مردم بيرماني و اندك زماني پس از آن مردم اندونزي را بودايي كردند [41]. امّا از آن طرفهمانطور كه بودا در خاور گسترش پيدا مي كرد در هند همان طور كه بيان شد جا خالي مي نمود به عبارتي ديگر: همانطور كه گسترش آن در ژاپن، چين، تبت و غيره … رشد مي نمود همزمان بودا با پس رفتنش در هندوستان … افول نمود و اسلام با آن مباني و عقيده هاي خاصش وارد هندوستان شد.

مردم با مفاهيم بلند و رساي اسلامي آشنا شدند كم كم باعث شد كه دين بودا در هند آن آرماني كه چندين سال براي خود جمع كرده بود از دست بدهد. علاقه مردم به بودا

هنگامي كه بودا به حقيقت يا نيروانا رسيد و بر اساس انديشه هاي پنداري خودش كه فرمود خدايان برهمن به وي توصيه كرده اند كه مطالب خود را براي مردم بازگو كند، شروع به تعليم و تربيت پرداخت ميان مردم و از طبقات و كيش هاي مختلف به سمت سوي بودا گرايش پيدا كردند.

علت اينكه مردم آن زمان هند و ديگران به وي علاقه پيدا كردند دو جهت است.

تنوير بودهي رسيدن به نيروانا بزرگترين، اساسي ترين و محوري ترين جنبه دين بوداست.

حادثه رسيدن بودا به نيروانا بود كه بودا را مجبور نمود تا اين آگاهي و دريافت دروني را براي ديگران توضيح و تفسير دهد كه خود همين شرح تعليمات و بازگو نمودن آنها براي مردم سبب شد كه به وي علاقه مند شوند. شخصيت بودا بودا براي خود يك جانشيني تعيين ننمود. در واقع بدنبال قدرت نبود بلكه مي خواست يك سري دستورات اخلاقي ارائه نمايد. معتقد بود همانگونه كه هدف بودايي يعني منور

شدن همگاني است تمام پيروان وي يكسان هستند در جانشيني و هر گونه تصميم و نظري بايد بر اساس اتفاق آراء باشد.

هر كسي كه در صنف پيروان وي در مي آمد از تنگناي رسومي كه برهمن ها و جين ها براي آنها قرار داده بودند آزادي مي شد مخصوصا حذف طبقات كاست ها و اين كه تمام افراد مساوي هستند … اين نوع كارها و عقيده هاي بودايي سبب شد كه مردم به وي علاقه زيادي پيدا كنند و با اين كارها چهره اي كه از بودا براي ما نيز تصوير مي شود.

نمونه:

يك انسان كاملاً اجتماعي و قابل تطبيق با انواع گوناگون از مستمعين و مخاطبين بوده است؛ [42] بودا به نوعي يك انسان روان شناسي هم بوده است به طوري كه گفته شده وي در جذب نيروهاي خود، از بين افرادي كه زمينه هاي اجتماعي متفاوت و بالايي دارند موفقيت چشمگيري داشته، وي پيروان اصلي مبلغان خود را به صورت يك گداي بي خانمان و نورگرا دانست و اين براي حمايت از تفكرات فرد در مورد فاني واگذار بودن همه امور اشياء عالم چه راهي بهتر از در پيش گرفتن يك زندگي ثبات و بي قرار است تا بتواند بدين وسيله با همه مردم در تماس باشد از اين رو مردم به وي علاقه زيادي پيدا كردند [43].

عوامل گسترش دين بودا

از جمله مسائل مهمي كه در دين بودا مطرح است اينست كه دين بودا چگونه گسترش پيدا كرد چه عامل يا عواملي باعث شد كه اين قدر سريع دين بودا گسترش پيدا كند در اين جا به چند عامل اشاره مي كنيم.

فعاليت ها ميسيونري يعني تبليغ هاي مذهبي و تجاري

كار بودا به وسيله تبليغ مذهب و تجاري آغاز

شد نه نظامي و استعماري. بودا عده اي را به نام راهبان از ديرها و معبدها براي كارهاي تجاري و تبليغي به شهرها مي فرستاد يا خودش اين كار را مي كرد. به موعظه و پند و نصيحت مي پرداختند.

ميانه روي

بودا راه ميانه و اعتدال در همه امور را توصيه مي كرد، همين سبب شد كه اين آيين به سرعت گسترش و توسعه يابد، اقشار مختلف مردم از همه طبقات به آن پيوستند و مشتاقانه مبالغ فراواني به عنوان هديه و نذر براي توسعه و ترويج ديرهاي بودايي «سنگه» پرداختند.

تبعيدات

يكسري تبعيدهاي به واسطه مناظره و مجادله اي كه بوداييان يا برهمنان داشتند. آنها افراد بودا را از شهر يا منطقه خود تبعيد مي كردند به شهرهاي ديگر همين عاملي شده بود كه دين بودا گسترش پيدا كند.

مهاجراني كه به كشورهاي آسياي شرقي و غربي از طرف هندوستان سفر مي كردند.

سه پادشاه بودايي

آشوكاموريا: سالهاي 232 - 268 قبل از ميلاد. مناندر: حدود سال هاي 95 - 125 قبل از ميلاد. كنيشكا: حدود سال هاي 123 - 78 يا سال هاي 162 - 120 ميلادي [44]. از عوامل گسترش دين بودا اين سه پادشاه بوده است كه ما در مورد اولي كمي سخن مي گوييم. آشوكا كه در تاريخ معروف و مشهور است از بزرگترين پادشاهان هندوستان بوده وي بر وسعت و قلمرو سلطنتي كشور خود افزود. تا جايي كه قلمرو او به خليج بنگال نيز رسيده است.

لكن شرط خونريزي و كشتار زياد كه نتيجه فتوحات وي در ميان ملل مغلوب او را نادم و آشفته ساخت و وجدانش در تحت تعاليم معلمين بودايي متأثر گرديد. در اين جا بود كه به دين بودا گرويد و با شوق و

التهاب فراوان به نشر و توسعه اين جريان معنوي پرداخت … [45] از اين رو حمايت پادشاهي همچون آشوكا و آن دو پادشاه ديگر بدون شك سهم مهمي در گسترش دين بودا داشته است.

نفي طبقات

از عوامل ديگر نفي طبقات كه بودا از همان نهضت آغازين خود به شدت با تبعيض طبقاتي به هر شكل مخالفت مي نمود. در جوامع كهن هندي روحانيون بودايي به برابري طبقات اعتقادي راستين داشتند. ولي گتاما يعني بودا ابداً به هيچ طبقه يا خانواده اي خاص تعلق نداشت.

آنها به طور كلي به دنيا پشت مي كردند و به انجمن بوداييان مي پيوستند ( طبقات ) در سامگا [ (( = اجتماع مذهبي))] همه مستقيماً بدون هيچ واسطه اي به نظام سامگاهي بودا متعلق دارند و طرز برخورد با ارزشها و توانمنديهاي افراد يكسان است … همين ها سبب شده بود كه اين مربيان معنوي نوظهور در آن زمان هند رشد كند [46].

جغرافياي دين بودا

با توجه به گسترش دين بودا اين جريان فكري از جهت جغرافيايي نيز وسعت پيدا نمود به برخي از آن كشورهايي كه دين بودا به آنجا گسترش پيدا كرده است اشاره مي شود

الف)

چين

با وجود اينكه مكتب بودايي از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقي از آسياي مركزي نفوذ كرد. كشور چين اولين سرزميني بود كه تعاليم ماهايانه در آن عميقاً ريشه دوانيد و به صورت يكي از اجزاي نيرومند فرهنگ بودا درآمد. در دوران باستاني شايد در حدود قرن سوم ق. م دو كشور حين هندبا يكديگر نزديكي و تمامي داشتند، روابط بين دو قوم به واسطه جنگ و يا بازرگاني ها، هم از طريق درياهاي چيني و هندو و هم از جانب خشكي

و يا سرزمين آسياي مركزي كمابيش برقرار بوده است.

به طوري كه نقل شده:

مردم چين به واسطه حكايات سياحان و جهانگردان از بودا و سرگذشت و تعاليم او چيزي شنيده بودند. اين وضع متداول بود تا آنكه پادشاهي بنام مينگ تي (58 - 75 ميلادي) از ريشه هاي هان بر تخت خاقاني چين نشست چون چند سالي از زمان سلطنت وي بگذشت وي به دين بودا بر اثر خواب هاي كه خود نقل مي كند و اينكه بودا را در خواب ديده است و وي را رهنمودهايي نموده است به دين بودا گرديد. بر اثر اين سرگذشت وي دوازده فرستاده خاص به هند فرستاد تا در باب تعاليم بودا تحقيقاتي كنند.

به وطن برگردند وقتي اين فرستادگان به وطن برگشتند مقدار ي از كتب و تمثل ها بودا را همراه خود به ارمغان آوردند. به علاوه چند راهب بودايي را نيز آوردند، همين كه آنها به چين رسيدند. امپراطور به آنها صومعه و ديرهايي براي آيين نشان برپا نمود، آنانشروع كردند آيين بودا و كتاب هايش را به چيني ترجمه كردند.

از اين جا بود كه تبليغ دين بودا در چين شروع شد اوائل با كندي پيش مي رفت ولي كم كم دين بودا سراسر چين را فرا گرفت البته افت و خيزهاي نيز در برخي از مناطق داشته است كه شرح آنها در حد اين مقاله نمي گنجد. [47]

ب)

كره

پس از انتشار دين بودا در چين در كشور كره نيز در قرن چهارم ميلادي اين دين رواج يافت توسط راهبي بودايي به نام سوندو به تشويق يكي از پادشاهان مستقل مجلس در شمال چين از مرز گذشته به كشور كره رفت كه تعدادي تمثالها و

كتابهاي مقدس خود را همراه برده و به نشر آيين بودا پرداخت. فرماندهان بر از شوق و سوز مبلغان بودايي به دين آنها درآمدند. لذا كره هم نيز از آيين بودا كم نصيب بود [48].

ج)

ژاپن

در سال 552 ميلادي امپراطوري در ژاپن سلطنت مي كرد به نام «كيمي» در اين سال هيأتي از طرف پيروان بودايي چين تمثالي از بودا براي او هديه آوردند كه سطح آن با الواح طلا شده بود.

به انضمام بعضي نوشته هاي مقدس چند پرچم و چند و نامه اي كه حاوي نظريه عالي ولي دشوار بوداييان نيز با خود داشتند كه در آن پادشاه كره تعليمات بودا را ستايش كرده اظهار مي كرد اين دين ثمرات و نتايج خوبي به بارمي آورد و اگر كسي به اين دين روي آورد بودا مي شود يعني داراي علم و معرفت مي گردد. از همين جا بود كه بودا به پيشرفت خود در ژاپن يا نهاد، در سال 558 ميلادي توسط پادشاهي به نام شوتركوتابشي به اوج خود رسيد. در بعضي از مناطق دين رسمي شده بود [49]

ه)

تبت و مغولستان

دين بودا، بعد از آنكه در اطراف و اكناف فلات مركزي آسيا انتشار يافت و ممالك شرفي و جنوبي آن را پذيرفتند. آخر از همه به تبت رسيد و مبلغان بوداي بشارت (انجيل) بودا را با خود به آن ديار دور افتاده بردند. ولي در آغاز تبتيان از آن سرباز زدند تا اينكه در حدود 630 ميلادي توسط يك تبتي به نام سرلگ تسان گاپور در شهر لهاسا حكومت تشكيل داد بود مردم را به آموزه هاي بودا كه توسط همسرانش آموخته بود تبليغ و ترويج كرد ولي با اين همه قدرت

و تبليغ نتوانست موفق بشود چرا كه شيطان پرستي اصل بود در تبت، يك قرن همچنان بگذشت ولي بودا پيشرفت چنداني نكرد. تا اينكه در قرن هشتم ميلادي باني حقيقي ديانت شخصي به نام لاما كه مردي بنگالي بود به تبت آمد. وي عبادت كاليو زوجه شيوا پرستي را كه در ميان مردم هند جايگاهي داشت بر اثر زحمات زيادي و با توجه به ديانش توانست در ميان مردم تبت جا بيندازد و به اصول خود دعوت نمود كه از اين اصول آيين بودا بود و موفق هم نيز شد؛ [50]

مقايسه دين بودا با آيين هاي ديگر: (هندي، جايني، بودايي)

سه ديني كه از هند سرچشمه گرفته اند هر سه نيز داراي تاريخي متجاوز از 500 سال پيش از ظهور مسيحيت هستند از جهاتي با يكديگر مشابه هستند و از جهاتي افتراق دارند كه در اين نوشتار به اقتراقات و اشتراكات آنها اشاره مي شود:

اشتراكات

بدبيني كلي نسبت به ارزش زندگي بشري در دنياي مادي و اجتماعي بي ارزش بودن جسم بي ارزش بودن خاص فعاليت هاي انساني در روزمره زندگي بي ارزش بودن خاص فرد يا شخص في حد ذاته گرايش هاي مشترك وحدت تظاهر رهباني اعتقاد مشترك به قانون كارما و تناسخ نداشتن برنامه اي مدون جهت بهبود وضع اجتماعي بشر بزرگترين فضيلت انسان در پستي سكون و بي ارادگي اوست رستگاري فقط از طريق كاربرد روش ها منفي يا سركوبگرانه حاصل مي شود نه از طريق عرضه خود به خوبي ها تحمل درد و رنج حتي درد و رنجي كه انسان داوطلبانه براي خود مي خرد اعتقاد مشترك به وجود پيامبران گوناگون در داخل هر دين، كه همگي نظريه هاي جاودانگي نظام فكري خاصي را تعليم مي دهند. [51]

افتراقات

مخالفت با

كتب مقدس دين هندوي كه به زبان سانسكريت نگهداري شده است و آوردن كتب مقدس خويش بوداييان به زبان بومي. دين بودا كتب تري پيتكارا را به زبان پالي آورده گرچه امروزه اين دو كتاب و مجموعه مقدس به راحتي در دست پيروانشان قرار ندارد مخالفت با نظم فلسفي هندويي و طرد آن و به وجود آوردن يك فلسفه نهيليستي قبول نكردن كل الهيات دين هندويي اعم از تفكرات خداباورانه و غير خداباورانه و به مقام رساندن افراد زاهد بودا را به مقام الوهيت پرستش آنها حتي خود بودا را خدا مي دانستند طرد كامل قرباني كردن حيوانات در دين هندويي و جايگزين كردن يا تعليم قرباني كردن اميال و آرزوها و به فرديت شخصي پرداختند

رد نظام طبقاتي كاست متعلق به دين هندويي:

اعتدال و ميانه روي را مطرح كردن بوداييان. [52] البته تفاوتهاي ديگري نيز است كه اگر بخواهيم آنها را بررسي كنيم مطالب طولاني خواهد شد.

تفاوت آيين بودا با جين

دين چيني يك فلسفه ثنويت يا دوآليستي را قبول داشت ولي بودا يك فلسفه نهيليستي را به وجود آورد. در مورد قرباني دين جايني به تعليم قرباني كردن جسم پرداخت ولي دين بودايي به تعليم قرباني كردن اميال و آرزوها و فرديت شخص پرداخته است آيين جين مي گويد جهان مادي و واقعيست ولي بوداييان آن را غير واقعي مي پندارند جايني ها روح فرد را واقعي مي پنداشتند و بوداييان غير واقعي فرض مي كردند در انديشه جين ها راه متوقف كردن رنج، رياضت دادن جسم است ولي در انديشه بوداييان خاموش كردن اميال است [53].

آيين بودا و مسيحيت

ميان دين بودا و مسيحيت يكسري مشتركات و تفاوت هاي وجود دارد

كه به برخي از آنها اشاره مي شود.

الف: مشتركات

هر د و دين بر اصول اخلاقي تأكيد دارند منتهي در دين بودا اصول اخلاقي را از خداوند متعال جدا مي داند ولي در بين مسيحيت اصول اخلاقي خود را از صفات الهي سرچشمه مي گيرد و مي گويد تنها به كمك خداوند تحقق خواهد يافت هر دو دين به تعريف و تمجيد يك نظام اخلاقي جهاني كه شامل سرنوشت غير قابل فرار و غير قابل ارتشاء انسان هاست مي پردازد هر دو دين خودپسندي و خودخواهي را علت اصلي بدبختي بشر به حساب مي آورند اما دين بودا براي معالجه اين بيماري نوعي حبس نفس منفي را توصيه مي كند ولي مسيحيان عشق مثبت به ديگران را توصيه مي كنند هر دو تاي اين اديان به تعليم آيين رستگاري مي پردازند هر دو تاي اين اديان به تأسيس سازمانها و نهادهاي روحاني همت گماشته اند دين بودايي زندگي توأم با رهبانيت را ذاتاً متعالي مي داند در حالي كه مسيحيت مقدس بودن زندگي اجتماعي را تعليم مي دهد. [54]

ب: تفاوت هاي بودايي و مسيحيت

در دين بودايي وجود يك خداي متشخص جز بعدها كه خود بودا را به مقام الوهيت رساندند مورد انكار گرفته است اما در مسيحيت يك هستي متعال خداوند وجود دارد كه براي همه شايسته اطاعت، عشق و محبت، اعتماد و توكل است در دين بودايي، انسان به عنوان مجموعه اي ارزش و ناپايدار مطرح است در مسيحيت هر انسان فرزند خداست.

در دين بودايي جسم انسان تنها به عنوان يك مانع رقت انگيز مطرح است در مسيحيت بدن به عنوان ابزار مناسبي براي زندگي روحاني شناخته مي شود در بين بودايي كار و فعاليت هر چند موقتاً شر حساب

مي شود بخلاف دين مسيح كار و تلاش لوازم يك زندگي مقدس است در دين بودايي گناه كردن در پيشگاه يك وجود الهي متعالي مورد انكار واقع شده در حالي كه در تفكر مسيحيت يك فرد گنهكار در مقابل خدا مردم مسؤول است در دين بودايي زندگي كردن به دليل وجود رنج و درد و آلام بي شمار در آن اساساً ارزشي ندارد. در حالي كه مسيحيت زندگي به رغم همه سختي ها و مشكلات آن روي هم رفته با ارزش است ويژگي هاي دين بودايي

1. بوديسم فرع هندوئيسم

در هند نظاميست كه قرنهاي متمادي وجود داشته است در زمينه مذهب هم بياناتي به وجود آورده است و قرين به سه هزار سال در هند گسترش يافته است كه به اين نظام دين هندويي مي گويند با بررسي بودايي به اين نتيجه مي رسيم كه دين بودايي از دل چنين ديني به وجود آمده است.

2. راه ميانه

يكي از بيانات مهم بودا در راه ميانه است و اين نظر را بودا در زمينه آزار و اذيت جسماني با رويكرد جديد بيان كرده است و آن اينست كه بودا ابتدا زندگي مرفه داشت يعني راحتي جسم به حد زياد و بعد از آشنا شدن با دو كاهن برهمن تمرينات يوگا را شروع كرد و جسم را خيلي اذيت كرد در نتيجه بررسي اين دو را ناموفق ديد و نظريه سوم را ايجاد كرد بدين معني كه افراط و تفريط كارهايي آزاد جسماني و سختگيري ها و رياضت هاي افراطي بايد اجتناب كرد.

3. الحاد

در مورد واژه الحاد بايد توضيح داده شود كه در اسلام به معناي طرد خداست ولي در جوامع هندويي معناي ديگري دارد و آن

چند خدايي يا به اصطلاح چند خدا باوريست يعني «برهما ويشنوشيوا» كه تصور اين چند خدا مستلزم وجود يك خدايي مي باشد يعني از به دست آوردن مشتركات اينها مي شود يك خداي واحد همگاني تصور كرد اين معناي الحاد در دين بودا هم بوده است.

4. نقاط قوت دين بودايي

با بررسي دين بودايي مي شود نقاط قوتي را به دست آورد كه عبارتند از:

ضرورت و اطمينان كتاب مقدس در اين دين تاكيد بر طرز تلقي درون فرد جديت قابل ملاحظه و خاص اصول اخلاقي آن انكار نفس به مثابه شرط رستگاري حكم اوليه قابل تمجيد آن آموزش يك قانون اخلاقي در تعاليم آن وجود بعضي صفات قابل تحسين در بنيانگذاران آن نفي موفقيت آميز نظام طبقاتي كاست 5. نقاط ضعف دين بودايي

خداشناسي و الحاد نفي احساس شخصيت فرد كم بها دادن به زن و زندگي خانوادگي كم بها دادن به جهان پيرامون مانع خلاقيت و ابداع فردي افراد شدن عدم قبول مسؤوليت هاي اجتماعي انكار فكر پيشرفت تاكيد افراطي بر نجات فردي روش رستگاري و نجات آن كه به طور كلي منفيست فكر تو خالي وجود يك نيروانا پر بركت منفي گرايي از دست دادن هدف اوليه پيروان بودا

بودا به دليل كاركرد خوب و استفاده از روش هاي موفقيت آميز خود توانسته است پيروان زيادي را به سوي خود جذب كند.

آمار پيروان

آمار پيروان دين بودايي مختلف است با اين كه اين آيين شش قرن قبل از ميلاد مسيح به وجود آمده است باز پانصد ميليون پيرو دارد كه فقط دويست و پنجاه ميليون نفر در هند و پاكستان زندگي مي كنند.

پيروانبودا را به دو قسم تقسيم مي كنند:

متقدم و متاخر منزلگاه متقدم

در سيلان برمه و سيلان مي باشد و متأخرين از طرف دار بودا در نپال تبت چين و ژاپن به سر مي برند. مهمترين مريدان

در بين مريدان و طرفداران بودا مهمترين آنها عبارتند از ساربيوتا Saripatta موگالانا Mogallanna اينان حقيقت بودايي را از بان راهبي به نام آساجيAssaji گرفته و از مريدان مهم ديگر بودا كاشياپا Kasyapa آناندا Ananda مي باشد.

فعاليت ها و عملكردها

بعد از فوت بودا طرفداران وي دو تجمع بزرگ كردند:

1 - پس از وفات معلم نخستين 500 تن از صاحبان مقام ارهت [55] به راهنمايي كسپه يكي از شاگردان معلم اول در شهر جاگاهه تجمع كردند و اشعاري را خواندند

2. يك قرن بعد از تجمع اول دومين تجمع به نام شوراي دوم بوداييان در شهر وسالي انجام شد كه در آن مسأله تسهيل در امر انتظامات سخت بودايي مورد بررسي قرار گرفت و به عنوان نمونه اعتراف كردن در هر دو هفته در ميان عام برداشته شد

پرستش بودا

بودا كسي بود كه مردم دعوت به يك زندگي اخلاقي و متكي به خود مي كرد و به هيچ خدايي وابستگي نداشت اما بعدها خود او به عنوان خدا شناخته شد چنانكه بت هاي او در همه جا مي باشد.

اختلافات در دين بودا هزار سال بعد از بودا بوداييان خود را گرفتار مسائلي كردند مسائلي نظري و آشفتگي گرفتار ساختند كه اين خود اختلافاتي را به وجود آورد. بيداري جديد

دين بودايي كه زماني داراي فعاليت قوي بود كم كم رو به خاموشي رفت ولي نشانه هاي زيادي حاكي از اينست كه اين دين رو به بيدار شدن است و اين نشانه هادر ژاپن و سيلان به چشم مي خورد به عنوان نمونه:

1. احساس جديد

هم بستگي جهاني بوداييان

2. وجود كنفرانس هاي فراوان بوداييان مخصوصا كنفرانس سال 1965 در رانگون پايتخت برمه كه به مناسبت 2500 سالگي تولد بودا گرفته شد.

وضع احكام جديد

بوداييان بعد از مرگ بودا با نيازهاي متغير اجتماعي روبرو شدند به خاطر همين براي پاسخ گويي به اين نيازهاي متغير مجبور به وضع احكام جديد شدند بودا شدن و چگونگي آن

يكي از اعتقادات بوداييان اينست كه مي شود بودا شد چون بودا را يك شخصيت خارجي نمي دانند بلكه يك واقعيت مي دانند بنا بر اين مي شود بودا شد.

در ابتدا جريان منظم و منضبط طولاني و آهسته اي را بايد طي كرد كه بالمآل به صورت مراحل دهگانه اي كه فرد بايد از آنها عبور كند مشخص مي شود هر كس بايد در ابتدا با خود عهد كند كه مي خواهد بودا شود و سپس خود را تحت انضباطهاي خاصي كه مناسب هر مرحله است قرار دهد كسي كه خود را در مسير بودا شدن قرار دهد بوديسته است در ابتدا اين مفهوم اشاره به يك فرد انساني داشت اما به تدريج اين اعتقاد به وجود آمد كه پس از عبور از مرحله هفتم راه بازگشتني وجود نداشته و بوديسته كه در آنجا به يك موجود كيهاني تبديل مي شود بوديسته ها هم به عنوان كمك كنندگان و يا ناجيان فلكي كه قادر به كمك به يكديگرند در مسير رستگاري بودند تلفي مي شد اگر چه با تفكرات اوليه بودا مخالف است ولي اين فعل جديد وارد استقبال عمومي قرار گرفت. بودهيستوها كسي كه جوهرش خرد به داناييست موجودات اساطيري هستند كه از جسم نوراني بوداها بهره مندند و در فرودس توشينا روي تخت مجلل جاي گرفته و گروه

قدسين و اولياء گرداگرد آنها نشسته اند و آنها پيامبراني جهت نجات انسانها به زمين مي فرستند و سرنوشت انسانها دست اين خدايان است بودهيستوها داراي شش فضيلت هستند كه عبارتند از:

بخشش و ترحم، همت و نيروي معنوي، تهذيب اخلاق، صبر و بردباري، تفكر و مراقبه، خرد و فرزانگي و همچنين بودهيستوها داراي مقامات دهگانه مي باشند كه عبارتند از:

1. سرور و شادي كه در آن كمالات بخشايشگري و ترحم بودي هيستوها جلوه گر مي شود.

2. مقام پاكي كه در آن كمالات اخلاقي ظاهر مي شود

3. مقام تجليات صبر و بردباري در اين مرحله بودهيستو از خشم و نفرت و ساير لكه هاي تيره روح آزاد مي گردد و بر آنها غلبه مي يابد

4. مقام درخشان و فروزان در اين مقام همت معنوي ظاهر مي شود و بودهيستوها بر نفس و خود آگاهي خويش تسلط پيدا مي كند

5. صفت تسخيرناپذير بودن اطلاق است در اين مرحله نيروي مكاشفه و حالت مراقبه ظاهر مي شود و بودهسيتوها به چهار حقيقت بودايي پي مي برد

6. آبي موكييا روي به سوي بودا گردانيده است در اين مرحله مقام معرفت متجلي مي شود و بودهيستوها به حقيقت سلسله علل و معلولات واقف مي گردند

7. دورو: در اين مقام مقامات قبل است بودهيستوها در اين مقام به اوج قدرت معنوي و منتها درجه خود رسيده است ولي بودهيستوها هنوز انسان است بودهيستو در اين مقام فرمانرواي جهان يا گرداننده چرخ گيتي مي گويند اين مقام مقام اول است در كسب سه مرحله آخر است

8. مقام سكون و بي حركتي: بودهيستو از جهان صيرورت و باز پيدايي خلاص مي شود و بر حقيقت ژرف عدم پيدايش اشيا واقف مي گردد

9. مقام نيك سرشتان كاملاً منزه است و كردارش آلوده به

ثمرات خوب و بد نيست در اين مقام به انتشار دين بودايي مي پردازد

10. مقام ابرآيين كه در اين مقام بودهيستو به معرفت بودايي نائل مي گردد.

بوداي نخستين

اين بودا قائم به خويش است و همواره در نيرواناست و روشنايي محض است و به واسطه قوه متخيله و شهودي خويش پنج بودا به وجود مي آورد كه عبارتند از:

ويروچانا، آكشوبيا، رانتامامبارا، آمي تا با آموگاسيد.

***********

منابع:

بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفدهم، تهران، 1386.

بهار، مهرداد، اديان آسيايي، نشر چشمه، چ هفتم، تهران، 1387. دكتر فياض قرايي، اديان هند، دانشگاه فردوسي مشهد، چ اول، مشهد، 1384.

رادا كريشنان، سرو پالي، تاريخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداري، انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم، تهران، 1382

شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، 1 ج، مؤسسه انتشارات اميركبير، چ ششم، تهران، 1386.

شجاعي، عليرضا، انديشه بودا، باشگاه انديشه (www. bashgah. net)، ويراست اول - تابستان 1386

مالرب، ميشل، نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه: مهران توكلي، نشر ني، تهران، 1387.

ناكامورا، هاجيمه، شيوه هاي تفكر ملل شرق، ترجمه: مصطفي عقيلي - حسن كياني، 2 ج، انتشارات حكمت، چ اول، تهران، 1377.

هاردي، فريدهلم، اديان آسيا، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ سوم، تهران 1385.

هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوازدهم، تهران 1382.

***********

******** [پي نوشت]

[1] ر. ك. شجاعي، عليرضا، انديشه بودا، باشگاه انديشه (www. bashgah. net)، ويراست اول - تابستان 1386

[2] جان بايرناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، ص 177.

[3] ناكامورا هاجيمه ناكامورا، شيوه هاي تفكر ملل شرق، ترجمه: مصطفي عقيلي – حسن كياني، ص 188

[4] 132

[5]

داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج 1، ص 132

[6] همان.

[7] جان بايرناس، همان، ص 178

[8] داريوش شايگان، همان، ص 132. گويا اين دو نشانه اشاره به يك مكان باشد.

[9] جان بايرناس، همان، ص 178 و داريوش شايگان، همان، ص 132

[10] رابرت هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، ص 108

[11] همان، ص 108

[12] مهرداد بهار، اديان آسيايي، ص 175 و 176

[13] رابرت هيوم، همان، ص 109

[14] جان بايرناس، همان، ص 178 و رابرت هيوم، همان، ص 109

[15] - تاريخ جامع اديان اين تصميم را در سن 20 سالگي مي آورد (ß تاريخ جامع 178)

[16] جان بايرناس، همان، ص 178 و داريوش شايگان، همان، ص 135 و رابرت هيوم، همان، ص 110

[17] جان بايرناس، همان، ص 178 و داريوش شايگان، همان، ص 135 و رابرت هيوم، همان، ص 110 و مهرداد بهار، همان، ص 176

[18] درباره چگونگي رياضت هاي او سخنان اغراق آميزي گفته اند.

(ر. ك. جان بايرناس، همان، ص 181 و رابرت هيوم، همان، ص 110)

از جمله مي نويسند در مدت رياضت آرام بوده دندان ها را بر هم گذاشته زبان را بر سقف دهان چسبانده بود بر تن خود چنان فشار مي آورد كه عرق از زير بغلهايش جاري مي شد و هر روز با يك دانه كنجد يا برنج يا دانه عناب زندگي مي كرد

(جان بايرناس، همان، ص 181 و 182 و رابرت هيوم، همان، ص 1109)

[19] - مبناي او اين بود كه هر چه جسم بيشتر تحت فشار منظم رياضت باشد فكر قوت و روشنايي مي گيرد.

[20] داريوش شايگان، همان، ص 135 و 136 و جان بايرناس، همان، ص 182 و 183

[21] داريوش شايگان، همان، ص 135 و

136 نيز ر. ك. سروپالي رادا كريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداري، ص 156.

[22] رابرت هيوم، همان، ص 111 و مهرداد بهار، همان، ص 177

[23] داريوش شايگان، همان، ص 139 و 140 و رابرت هيوم، همان، ص 114

[24] فريدهلم هاردي، اديان آسيا، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، ص 165

[25] ر. ك. فريدهلم هاردي، همان، ص 142 و 143

[26] مهرداد بهار، همان، ص 175

[27] فريدهلم هاردي، همان، ص 167 و 168

[28] رابرت هيوم، همان، ص 106 و 117 و 118

[29] همان، ص 114 تا 116

[30] مؤتيز و ويليامز و دين بودا و ص 537 تا 539.

[31] رابرت هيوم، همان، ص 103

[32] فريدهلم هاردي، همان، ص 166 و رابرت هيوم، همان، ص 106

[33] سروپالي رادا كريشنان، همان، 153 و مهرداد بهار، همان، ص 174 و داريوش شايگان، همان، ص 120

[34] داريوش شايگان، همان، ص 121 و مهرداد بهار، همان، ص 183 و جان بايرناس، همان، ص 185

[35] ميشل مال رب، نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه: مهران توكلي، ص 193 و مهرداد بهار، همان، ص 180

[36] داريوش شايگان، همان، ص 18 و سروپالي رادا كريشنان، همان، 154 و رابرت هيوم، همان، ص 121

[37] فريدهلم هاردي، همان، ص 153 و ناكامورا هاجيمه ناكامورا، همان، ص 217

[38] رابرت هيوم، همان، ص 134 و داريوش شايگان، همان، ص 126

[39] داريوش شايگان، همان، ص 137

[40] داريوش شايگان، همان، ص 138 و رابرت هيوم، همان، ص 112

[41] ميشل مال رب، همان، ص 193 و رابرت هيوم، همان، ص 124 و 135 و 136 و فريدهلم هاردي، همان، ص 166 و 246

[42] فريدهلم هاردي، همان، ص 144

[43] همان، ص

157

[44] داريوش شايگان، همان، ص 352 و فريدهلم هاردي، همان، ص 7 و 153 و 166 و جان بايرناس، همان، ص 187 تا 205

[45] داريوش شايگان، همان، ص 122 و فريدهلم هاردي، همان، ص 169

[46] ناكامورا هاجيمه ناكامورا، همان، ص 131

[47] رابرت هيوم، همان، ص 217

[48] جان بايرناس، همان، ص 220

[49] جان بايرناس، همان، ص 221 و 222 و 223

[50] همان، ص 223 و 224

[51] رابرت هيوم، همان، ص 136 و جان بايرناس، همان، ص 176 و 197

[52] رابرت هيوم، همان، ص 137

[53] فريدهلم هاردي، همان، ص 155 و جان بايرناس، همان، ص 176

[54] رابرت هيوم، همان، ص 140

[55] در بخش انسان شناسي از آموزه هاي بودا توضيح اين اصطلاح آمده است.

بخش مقالات

مكتب عرفاني بودا (آشنايي و نقد)

آيين هندو در اثر تراكم معارف ديني ميراث هندي پديد آمد و از اين راه در طول هزاران سال شكل گرفت به گونه اي كه توانست هويت ملي جامعه هندي را عينيت بخشد.

در حالي كه آيين بودا در نتيجه تلاش يك فرد خاص در چهارچوب عدم پذيرش و معارضه صريح و آشكار نسبت به عملكرد آيين هندو پديد آمد. به ديگر سخن اقدام او يك حركت اصلاح اجتماعي و برخاسته از مباني روحاني و متافيزيكي و سياسي بود و نظام طبقاتي را كه امتيازات آشكاري را براي دو طبقه حاكم يعني برهمنان و كشاترياها فراهم آورده بود، رد مي كرد. از اين رو، اين آيين بر آن دسته از قشرهاي اجتماعي كه جايگاه پايين تري دارند تكيه دارد و بر لزوم كاهش سلطه نامحدود برهمنان اگر نابود كردن آن ممكن نبود تأكيد مي كند.

بوديسم قديم تناسخ (حلول روح در جسم ديگر بعد از مرگ و حيات ديگر

را باور دارد و مباني معنوي آن بر وجود كارما (كردار) و سرنوشتي كه انسان در مقابل آن تسليم است مبتني است اما با وجود اين تأكيد مي كند كه مراسم پيچيده ديني آن گونه كه قوانين تعيين مي كند روند و تعداد تولدها را متوقف نمي كند.

بلكه آنچه بر آنها اثر مي گذارد، فروتني در برابر فضائليست كه در نتيجه مسؤوليت فردي به دست مي آيد. بنا بر اين مكتب بودا براي نابودي كامل امتيازات اجتماعي حسب و نسب و نيز وراثت طبقاتي كه از پايه هاي جامعه برهماييست لذا بودائيسم مي كوشد و از اين رو، بدون هيچ تبعيضي از همه كساني كه خواستار نابودي سلطه برهمنان هستند، استقبال مي كند و بر اين اساس آيين بودا در واقع به يك «انقلاب اجتماعي متحول مي شود. آيين بودا در تعاليم روحاني خود بنا بر آنچه در دايرة المعارف «تاريخ الحضارات العام آمده است بر اصل جنگ و درگيري بين خير و شر تكيه دارد؛ و محبت ورزي و احسان به همه مخلوقات و نيز فروتني و بي اعتنايي به خويشتن را چونان دارويي براي بيماري تناسخ مي داند. علاوه بر آن نظريه «فدا» را نيز مي پذيرد؛ زيرا بدون يك رهايي بخش همه افراد، گرفتار نتايج كرده هايشان هستند.

اين رهايي بخش در دوره كنوني هستي «بوداشاكياموني است و به دنبال آن «بوداميتريا» مي آيد كه سَروَر دوره آينده خواهد بود و آمدنش قبل از زوال جهان خواهد بود.

بستاني در دايرة المعارف خويش به اين مطلب اشاره مي كند كه؛ مذهب بودا - كه عموما در گرايش و جهت گيري نسبت به معبودهاي برهمايي مورد قبول واقع شده است - معبودها را در مرتبه و درجه پايين تري از

بوداييان و همچنين كاهنان محترم قرار مي دهد و به اين ترتيب مردم را بالاتر و بلند مرتبه تر از معبودها مي شمارد. بستاني در ادامه مي گويد:

«بودا تجسم يك موجود برتر نيست بلكه او يك كامل بالذات است در «ودا» نيز آمده است كه قداست تقوا، تأمل و حكمت مقدس ترين معبودات هستند؛ و فضيلت هنديان به سبب انكار خويش سركوب شهوات غلبه بر اراده و مهرباني و دل سوزي بر همه موجودات و ريشه كن كردن گناه است و بعد از اين مراحل معرفتي بي پايان براي انسان حاصل مي شود. بودا در اصل يك مكتب ساده ادبي و عقلي بود كه با اسطوره (ميثالوجي و فلسفه و انجام مراسم ها و حرفه كاهنان مخالفت مي كرد و در بالاترين درجه از نيكويي شفقت و انعطاف پذيري قرار داشت بودا با آسان كردن راه نجات براي همه و نيز اعلان اينكه نائل شدن به بودا، با پاك سيرتي ممكن مي گردد، همه مردم را به ورود در اين آيين دعوت مي كرد، بدون اينكه بين آنها از جهت حالت و مقام و منزلتشان فرق بگذارد؛ اما بودا به صورت آشكار از تصنيف نمودن مردم به طبقات متفاوت نهي نكرده است و بر پذيرفتن آن اصل نيز پافشاري نمي كند.

آيين بوديسم يكي از شاخه هاي كيش هندوست كه در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همت فرمان روايي به نام «آشوكا» رشد و گسترش يافت و بعدها از سرزمين اصلي كوچ و در خارج از مرزهاي هند، به خصوص در آسياي جنوب شرقي، چين و ژاپن، پيروان فراواني براي خود دست و پا كرد. برخي از مستشرقان از آيين بودا تعبير به

«فلسفه» مي كنند و برخي نيز نام «دين» بر آن مي نهند. جان بي. ناس در اين مورد مي گويد:

اين مسأله كه آيا فلسفه ي بوديسم را مي توان در واقع دين و مذهب ناميد يا نه، مورد بحث و نظر است.

البته از لحاظ عقايد او را در باب جهان هستي و روش هاي پيچ در پيچ مي توان آن را به عنوان دين تعريف كرد … ولي اگر به ديده ي تحقيق بنگريم، شايد بهتر باشد كه بوديسم را يك «مكتب اخلاقي» بدانيم تا يك مكتب فلسفي؛ چرا كه بودا به هيچ وجه وارد بحث هاي متافيزيك و فلسفي نمي شود و مي كوشد مسائل فلسفي را هم با تمثيل بيان كند و بحث درباره ي خدا و روح را بي فايده مي انگارد و به دادن چند تذكر اخلاقي در اين باره بسنده مي كند.

از ديدگاه علماي اديان ابراهيمي نيز نمي توان آيين بودا را «دين» ناميد؛ زيرا اين آيين، مبدأ اعلي و وجود امور ماوراء الطبيعي و غيرمادي را برنمي تابد و ماده را تنها موجود ازلي و ابدي مي شمارد كه خالقي نداشته است.

به تعبير ديگر، مفهوم ذهني بودا از دين، مفهومي كاملاً اخلاقي است.

او در همه چيز به رفتار و سلوك توجه دارد و به مراسم آييني يا پرستش ما بعدالطبيعه يا خداشناسي … بي اعتناست.

آيين بودا را بايد نهضتي اصلاحي در آيين هندو شمرد كه سعي مي كرد برخي از عقايد و اعمال افراطي و خشن آيين هندو را تعديل كند.

اين آيين «راه نجات را در روش اعتدال و ميانه روي و عقل سليم قرار داده و رياضت هاي افراطي را خلاف مصلحت عقلاني» مي دانست. بوديسم با جامعه ي طبقاتي (كاست) كه آيين هندو مبلغ و محافظ آن بود مخالفت مي ورزيد

و به همين دليل «هر كس كه در صف پيروان بودا در مي آمد از تنگناي رسم و رعايت اصول طبقاتي (كاست) آزاد مي شد.» هر چند خودش دچار خرافات و رياضت هاي افراطي اي بود كه داعيه ي مخالفت با آنها را داشت. اساس آيين بوديسم بر اين اصل واقع شده كه عالم سراسر رنج و بدبختيست و انسان براي رهايي از اين رنج بايد تلاش كند.

بوداييان همواره از روش هاي درون پويي براي يافتن بينش نسبت به كاركردهاي بنيادين روان آدمي و فرايندهاي علّي جهان بهره مي گيرند. آثار نوشتاري بوداگرايي بسيارند و بخش ارزنده اي از ادبيات ديني جهان به شمار مي روند. رهبر اين آيين، بودا (Buddha) به معناي بيدار، گوتاما ساكيا موني (Gautama sakya - muni) بنيانگذار مكتب اصلاحي بوديسم است.

وي در شمال هندوستان در حدود 563 ق - م يعني حدود دو هزار و پانصد سال پيش به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا «SIDDHARTNA يعني كامياب ناميده مي شد.

وي در 29 سالگي در اثر يك انقلاب روحي از كاخ و تنعمات آن گريخت و تحت ارشاد فردي به نام آلاراء (Alara) زندگي راهبان را برگزيد و پس از شش سال رياضت هاي سخت و سنگين در جنگل سر انجام هنگامي كه از وصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و به تأمل و تفكر و مراقبت معنوي روي آورد، اين مراقبت شش سال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختي (انجير) كه بعداً درخت بيداري ناميده شد با مارا (Mara) يعني شيطان ويرانگر مبارزه كرد و به حقيقت دست يافت و بوداي دوره ي كنوني شد.

آنچه وي كشف كرد

يك قانون ساده طبيعي بود و آن اين كه بر جهان قانون پاداش و كيفر حكمفرماست از نيكي، نيكي و از بدي، بدي زاييده مي شود پس از كشف اين قانون، منكر قرباني و دعا و زاري و پرستش خدايان و تأثير اعمال در سرنوشت انسان شد خدايان را انكار كرد و به قانون ازلي بودن جهان ايمان آورد كتاب مقدس (ودا) را كه دعوت به قرباني و دعا و غيره كرده و همه انسانها را بر حسب اصل آفرينش متفاوت ذكر كرده را نيز مورد انكار و انتقاد قرار داد و رفته رفته در تمام نقاط كشور به موعظه و تعليم پرداخت و از طبقات مختلف به ويژه از صنف امراء (كشتريا) ها كه خود منتسب به همان طبقه بود پيروان بسياري گرد او جمع شدند. در شالوده هاي اعتقادي ادياني كه از بنمايه هاي الهي تهي هستند افكار و عقايدي به چشم مي خورند كه از برجستگي ويژه اي نزد پيروان خود برخوردارند. در اين ميان سرزمين هند با داشتن آيينها و رسومات خرافي و اعتقادي همچون بوديسم، يكي از جوامعيست كه نقد و بررسي افكار و اعتقادات آنها ضروري به نظر مي رسد؛ چرا كه در پي موضوع عرفان هاي نوظهور افكار بودايي با اسم هاي عجيب و غريب و البته فريبنده به درون كشور ما هم رسوخ كرده است.

خاستگاه انديشه هاي بودا

پيرامون سه هزار سال پيش، شاخه هايي از آرياييان ايران، از بقيه جدا شده و به سرزمين هند كوچيدند. پيش از ورود آنها به شبه جزيره هند، تيره ديگري در آنجا نشيمن داشت كه به نام دراويدي معروف است.

آريايي ها پيرامون 2500 سال پيش يعني به هنگام زايش بودا در بيشتر

سامان هاي شمالي هند جايگزين شده و بر آن نواحي چيره گشته بودند. جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (كاست) بخش مي شد:

برهمنها (روحانيان)، كشتريا (شهرياران و جنگاوران)، وايسيا (كشاورزان و بازرگانان) و سودرا ( خدمتكاران برده). سيذارتا گوتاما بودا اسمآ به رده كشتريا تعلق داشت ولي اعلام داشت كه از ديد او همه مردم برابر و پاكزادند.

عوامل پيدايش بوديسم

اما اين كه چه عواملي زمينه ساز شكل گيري مكتبي به نام بوديسم شد، مختلف است كه برخي از آنها را بر مي شمريم. بي شك از زمان استقرار حكومت آرياييها در هند پيشرفتهاي زيادي در زمينه هاي مختلف همچون صنعت و تجارت و ثروت پديد آمده بود و از ثروت فراغت حاصل شده بود لذا:

1. برخي معتقدند كه احتمالاً ثروت هند بود كه لذت طلبي و ماده گرايي قرن هفتم و هشتم ق - م را به وجود آورده بود و دين در ثروت و غنا نمي باليد. به همين خاطر در هند و روزگار بودا زوال معنوي دين، شكاكيت در اخلاق و هرج و مرج اخلاقي را به وجود آورده بود آيين «بودا» و «جين» واكنش هاي ديني بودند كه روياروي عقايد لذت جوي يك طبقه آزاد شده و فراغ بال دنيا دوست، ايستاده بودند و اين يكي از عوامل شكل گيري است.

2. از خود اوپانيشادها پيداست كه در همان زمان هم شكاك هايي بودند كه فرزانگاني برهمنان را به ريشخند مي گرفتند. فلسفه ي انقلابي «چاروا» كه به عصر وداها و اوپانيشادها پايان داد چنبره برهمنان را بر ذهن هند سست كرد و جامعه ي هندي را در خليي گذاشت كه تقريباً رشد دين نوي را ناگزير كرد.

3. كشاكش دو طبقه جنگجويان

و براهمه عامل شكل گيري يك دين را تقويت نمود.

4. بوديسم چون يك جنبش فكري براي خلاصي از آلام روح است و در راه استقلال فكر و عمل و رهايي از ربقه تعاليم برهمنان قدم برداشته و همه ي افراد و اصناف خلايق را بدون رعايت يك صنف (Caste) دعوت به مبادي عاليه خود كرده است و اين روش بوويسم در دعوت مردم با توجه به وضعيت فكري حاكم به جامعه عامل ديگر شكل گيري اين مكتب به شمار آمده است.

5. شارع و باني مذاهب بوديزم همانند مهاويرا فلسفه برهمنان را قابل قبول ندانست و مبادي ايشان را انكار كرد و خلاصي و نجات روح را كه فقط به وسيله ي كتاب وداها مي دانستند منكر شد و مناسك و رسومي كه آنان از كتب وداها بجا مي آوردند بيهوده و لغو دانست و ادعاي ايشان را در راه فلاح و رستگاري كه فقط حق انحصاري آن طايفه است را به كلي باطل شمرد و خود مكتبي را پي ريزي كرد.

6. از آنجا كه براهمه نظام طبقاتي را وضع كرده خود را به امتيازات گوناگوني مخصوص گردانيده بودند، بودا براي مبارزه با طبقات براهمه كه مردم را به 4 گروه تقسيم مي كردند (روحانيان، جنگجويان، تجار و كشاورزان و كارگران) برخاست و اين دين و آيين را پايه گذاري كرد. اما اين كه چگونه اين آيين در هند بدون كمترين مشكلي رشد يافت علل مختلفي دارد كه برخي گفته اند اضطراب و حيرت مردم در پذيرش هر گونه مذهب و فكري كه به نظر هر كس خطور مي كرد از جمله عوامل پذيرش دين جديد است مضافاً به اينكه روحيه تجديد ديني مردم

هند هم در پذيرش بوديسم و … احتماليست كه برخي ذكر كرده اند.

البته نقش پادشاهان هند و ساير ممالك كه رنگ و بويي از اين مسلك در آنها ديده مي شود نبايد مورد غفلت واقع بشود به همين خاطر افكار بودايي به وسيله پادشاهان كشورها با گرويدن آنان به آيين بودايي از عوامل ديگر انتشار اين آيين است.

عامل ديگر تسامح و تخفيفيست كه براي اتباع بودا در عمل به عهود دهگانه برشمرده اند و آن را از جمله عوامل انتشار اين مسلك بازگو كرده اند.

اما بعد ازينكه مؤسس اين آيين در سال 483 ق م (به سن هشتاد سالگي) بدرود حيات گفت آيين بودا رفته رفته دچار اختلاف دروني شد كه به سه گروه زير تقسيم گرديد:

1. مهايانا (چرخ بزرگ) آيين شمالي كه در چين رواج دارد

2. هينايانا (چرخ كوچك) آيين جنوبي كه در سري لانكا و كشورهاي جنوب شرق آسيا مشاهده مي شود.

3. وَجْرَيانا (چرخ الماس) كه اين فرقه در تبت وجود دارد و به لامائيسم نيز خوانده مي شود و موسس آن شخصي به نام دالايي لاما (رئيس دريا) مي باشد.

آيين هاي همسايه بودا مراد از همسايه در آيين اينست كه دو يا سه تا يا چند تا دين يا آيين هم عصر بوده و در يك سرزمين يا سرزمين هاي همجوار براي خود پيرواني داشته باشند. دين بودا كه در كشور هند به وجود آمد و سپس به كشورهاي ديگر منتقل گرديد، مي تواند همسايه آيين هاي زير محسوب گردد:

1. آيين ودايي: دين ودايي يا همان آيين آريايي هاي قديم، مبتني بر پرستش قوا و مظاهر طبيعت بوده است.

اين دين از اين جهت به اين نام معروف شده است كه تنها اثر باقي مانده

از آن روزگاران كتب مقدس (ودا) است.

2. آيين برهمايي (برهمنيزم): پس از آميزش (در هزاره ي اول قبل از ميلاد) آريايي ها با دراويديها و غلبه آنان بر بوميان كم كم قوم آريايي به صورت نژاد برتر و غالب خودنمايي كرد و بدين وسيله دين برهمايي از درون دين ودايي شكل گرفت كه به عنوان يكي از همسايگان آيين بودا محسوب مي شود.

3. آيين هندوئيزم:

يكي از همسايگان دين بودا، هندوئيزم مي باشد كه از قرن ششم قبل از ميلاد به بعد هنگامي كه افكار بدبيني نسبت به آن در ميان مردم هند رواج يافت و خصوصاً وقتي كه اين افكار بدبينانه به صورت اديان جين و بودايي شكل گرفت، پس از تحولاتي از قرن پنجم پيش از ميلاد تا قرن پنجم بعد از ميلاد به صورت دين هندوئيسم جديد براي خود يك سلسلة اصول و قوانيني وضع كرده است.

4. يكي ديگر از همسايگان دين بودا، دين جين مي باشد اين آيين كه همانند آيين بودا به انگيزه اصلاحات آيين هندو به وجود آمد، همچنان در كنار آيين هندو، در هندوستان خود را حفظ كرده است بر خلاف آيين بودا كه به علت تضاد بيشتر آن با آيين هندو، نتوانست در هندوستان دوام بياورد.

5. يكي ديگر از آيين هاي همسايه دين بودا آيين سيك است مي باشد.

مؤسس اين دين (بابانانك) است كه از طبقه ي جنگجويان كشتريه ولي در سال 1469 م در روستايي در حوالي لاهور متولّد شد.

در خاور دور سه دين بومي كه جزء همسايگان دين بودا محسوب مي شوند به قرار ذيل مي باشد.

1. دين كنفوسيوس كه نامش به زبان چيني (كونگ فو تسو) است و در اروپا به كنفوسيوس معروف است و

امروزه در چين يكي از همسايگان دين بوداست.

2. آيين تائويي: تائويسم كه در حقيقت يك نوع مكتب فلسفيست منسوب به حكيم چيني به نام (لائو تسه)

است و از آيين هاي همسايه ي دين بودا در چين است.

3. آيين شينتو: دين شينتو مجموعه ايست از عقايد باستاني مردم ژاپن و سنّت هاي كهن كه ريشه در آنيميسم دارد، تا قرن ششم ق. م از اين دين نامي در ميان نبوده امّا پس از نفوذ دين بودا در ژاپن براي مقابله با دين بودايي، دين شينتويي شكل گرفت. لذا يكي از آيين همسايه ي دين بودا در حال حاضر در كشور ژاپن در حال حيات مي باشد و پيرواني دارد و در برخي مسايل با آيين بودا اختلاف عقيده دارند. سرگذشت بودا بودا (Buddha) به معناي بيدار لقب گوتاماشاكياموني (Gautamamuni - Sakya) بنيانگذار مكتب اصلاحي بوديسم است.

به عقيده بوداييان وي كه فرزند پادشاه شهر كاپيلاوستو (vastu - Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدود سال 563 ق. م. به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا (Siddhartha) يعني كامياب ناميده مي شد.

بررسي ابعاد مختلف زندگي بودا كه آيين بوديسم را بنيان گذاشت و پيروان فراواني به دور خود گرد آورد و بعد ها مردمان بسياري آيين وي را دين رسمي خود قرار دادند، مستلزم اطلاع يافتن از اوضاع جغرافيايي، سياسي، ديني و فرهنگي منطقه ايست كه وي در آنجا چشم به جهان گشود، بزرگ شد، آيين خود را تبليغ كرد و همان جا وفات يافت. لكن بررسي ها نشان مي دهد كه گزارش هاي تاريخي در اين زمينه بسيار ناچيز و آميخته با افسانه است و به قدري با داستان هاي شيرين اسطوره اي اختلاط يافته كه پيدا كردن حقيقت و جدا

نمودن سره از ناسره تقريباً محال مي نمايد و فهميدن اين كه چه چيز واقع شده و چه چيز توسط افسانه سرايان جعل گشته، مستلزم تحقيقاتي مشقت بار مي باشد و مسلماً نتيجه ي چنين تحقيقاتي تنها اين خواهد بود كه در گذشته دور شخصي در هند پديد آمده سعي در اصلاح آيين هندو داشته و بعد ها نيز پيروان بسياري پيدا كرده و جز اين چند نكته هر چه گفته شده افسانه هايي بيش نيستند. با توجه به نكته ي فوق ما در اين مقاله تنها مي توانيم به بازگويي افسانه ها و اسطوره هايي كه درباره ي زندگي بودا گفته شده بپردازيم و قضاوت را بر عهده ي خواننده بگذاريم. شبه قاره ي هند كه امروز شامل كشورهاي «هند، پاكستان، بنگلادش و …» مي شود سرزمين پهناوريست كه در جنوب آسيا قرار گرفته و از سه سمت جنوب، جنوب غربي و جنوب شرقي توسط اقيانوس هند، احاطه گشته است.

اين سرزمين از سمت شمال شرقي و شمال توسط كوه هاي هيماليا و از سمت شمال غربي توسط كوه هاي هندوكش و سليمان از فلات هاي تبت، پامير و ايران جدا شده است.

اولين تمدن بزرگي كه در شبه قاره ي هند شناخته شده، تمدن «ايندوس» است كه در دره ي سند (پاكستان امروزي) به وجود آمد. اين تمدن از 2500 سال قبل از ميلاد آغاز و تا 1500 قبل از ميلاد كه در اثر هجوم اقوام آريايي از بين رفت، ادامه داشته است.

آريايي هاي مهاجم تنها بعد از گذشت نزديك به هزار سال از هجومشان به هند و از بين بردن تمدن ايندوس، توانستند تمدني جديد در اين سرزمين بنا نهند. يعني حدود شش قرن قبل از ميلاد كشورها و راجه نشين هاي كوچكي در

شمال هند به وجود آمدند كه نژاد آريايي داشتند و آيين هندو دين رسمي آنان به شمار مي آمد. در اين منطقه يعني دامنه هاي جنوبي رشته كوه هاي هيماليا نزديك منطقه اي كه اكنون ميان نپال و هند مي باشد كشور كوچكي وجود داشت كه ساكنان آن را «ساكيا» مي ناميدند و پايتخت آن شهري به نام «كاپيلا واستو» (Kapilavaastu) بود كه در برخي منابع آن را «كپله وَتو» تلفظ كرده اند.

در جنوب اين پادشاهي كشور «كسالا» قرار داشت و در آن سوي كسالا در ايالت بيهار هندوستان امروز و منطقة راجگير كشور «ماكادا» واقع شده بود.

در سمت شرق نيز سرزمين «كليا» قرار داشت. نام حاكم و پادشاه شهر كاپيلا واستو، «سودُدَنه» بود و همسرش به نام «مهامايا» نيز دختر پادشاه سرزمين «كليا» بود كه گويا با همديگر علاوه بر رابطه ي سببي، رابطه ي نسبي نيز داشتند. به هر صورت، اين پادشاه از همسرش «مهامايا» در سال 563 قبل از ميلاد صاحب پسري شد كه نامش را «سيدارتا» گذاشتند. بر اساس يك داستان بودايي او به صورت يك فيل سفيد پايين آمد، در حالي كه ريسماني با پنج رنگ مانند شعاع نور به آن متصل بود.

هنگامي كه از پهلوي راست مادرش زاده شد حوادث شگفت انگيز و عظيمي به وقوع پيوست و در همان حال رسالت خويش را اعلان كرد. اين داستان ماجراي متولد شدن او زير درخت «مالبيبي را آورده است در انجيل بودا آمده است نور او منتشر گرديد و عالم را پر كرد. چشمان نابينايان باز شد و عظمت فرود آمده از بالا را مشاهده كردند.

لكنت زبان لال ها برطرف شد و گوش كرها شنيدن را آغاز كرد.» از جمله،

خيالبافي هاي هنديان درباره تولد بودا اينست كه وقتي برهمنان او را در دست گرفتند، وي فوراً برخاست و سخن گفت آنها درباره مادرش در هنگام وضع حمل مي گويند:

«هنگامي كه خواست برخيزد دستش را به سوي شاخه درخت دراز كرد. شاخه خود به خود خم شد تا نزديك دست او رسيد و هنوز برنخاسته بود، كه كودكي زير او بود و چهار نفر از برهمنان او را درون توري كه از رشته هاي طلا بافته شده، بود گرفتند. كودك ناگهان ايستاد و هفت قدم به جلو رفت آنگاه با صدايي دلنشين فرياد برآورد:

من سرور اين جهانم و اين آخرين حيات من است» اين مطلب را «سليمان مظهر» در تحقيقي منتشر شده در مجله «العربي ذكر مي كند.

بنا بر گزارش هاي آميخته با افسانه كه به دست ما رسيده به هنگام تولد اين فرزند، برهمن ها، پيش گويي كردن كه وي اگر «بي خان و ماني» را در پيش نگيرد، امپراطور بزرگي خواهد شد، ولي اگر چهار نشانه يعني «شخص پير، شخص مريض، مرده و مرتاض» را ببيند، ترك خان و مان كرده و «بودا» خواهد شد.

پادشاه براي جلوگيري از اين اتفاق سه كاخ باشكوه بنا كرد كه هر يك از آنها در فصل هاي زمستان، تابستان و فصل باران، مورد استفاده فرزندش قرار گيرد و سعي شود او را چنان غرق لذت ها و نعمت هاي دنيوي كند كه وي از مرگ، مرض و پيري و مرتاضان بي خبر بماند، ولي چنان شد كه سيدارتا در طي گردش هاي خود روزي با شخص پير و روز ديگر با شخص مريض و روز سوم با يك مرده رو برو شد و در نهايت بعد از ديدن

يك مرتاض كه گفته بود به دليل ترك نعمت هاي دنيوي و پيشه كردن رياضت، مرتاض ناميده شده، تصميم گرفت كاخ سلطنتي، پدر، همسر و فرزند هفت روزه اش را ترك كرده به رياضت بپردازد. در آن زمان كه سيدارتا ترك خان و مان كرد، آيين غالب بر شبه جزيرة هند، آيين هندوئيسم بود كه اساس آن را اعتقاد به خدايان متعدد كه در دوره هاي مختلف ظهور يافته بودند تشكيل مي داد و رياضت يكي از راه هاي نجات و رستگاري به شمار مي رفت. وي تحت ارشاد فردي به نام آلارا (Alara) زندگي راهبان را برگزيد و پس از شش سال رياضتهاي سخت و سنگين در جنگلها سر انجام هنگامي كه از وصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و به تاء مل و تفكر و مراقبت معنوي روي آورد. در طي دوران رياضت به مكاني به نام «اوروولا» رفت، مدتي آنجا ماند، آن جا مكاني، پر درخت و آرام بود.

او در اين مرحله رياضت هاي نفساني را از كم خوري آغاز كرد، ابتدا يك وعده غذا مي خورد، سپس هر دو شبانه روز يك وعده و بعد از آن هر سه شبانه روز يك وعده غذا مي خورد، او در اين برنامه جديد ديگر گدايي نمي كرد بلكه برنامه ي غذايي سختي داشت يعني از ميوه، ريشه و برگ بعضي گياهان بهره مي برد. سيدارتا (بودا) بر اثر اين رياضت ها لاغر و نحيف شد، اما خود آزاري او به اين جا خاتمه نيافت، گاهي نَفَس خود را مدت ها در سينه حبس مي كرد به گونه اي كه سردرد شديدي مي گرفت. براي نشان دادن تحقير كامل جسم خود به پوشيدن كثيف ترين جامه هاي

كهنه اي رو مي آورد كه از ميان انبوه زباله يا حتّي از محلّ سوزاندن اجساد بيرون آورده بود.

همچنين قدرت تحمّل روحي خود را مي آزمود، شب هاي اول يا چهاردهم ماه، كه به باور او زمان هولناكيست و ارواح و موجودات فراطبيعي از نهان گاه هاي خود بيرون مي آمدند، مي رفت و ميان محل هاي سوزاندن جنازه ها و گورستان ها تنها مي نشست. تا شش سال اين گونه رياضت كشيد اما پس از اين مدّت نتيجه گرفت كه اين رياضت ها او را به جايي نمي رساند، روزي بيهوش شد، چوپاني او را يافت به او شير خورانيد و به مراقبت كردن از او پرداخت تا ان كه به تدريج بخشي از تندرستي خود را به دست آورد. بخش ديگري از رياضت هاي بودا دوره ي تمركز فكر است كه به باور بودا و بودائيان، او پس از اين دوره به نوريافتگي رسيد و به رسالت خود پرداخت و اصول حكمتش را براي كساني كه شايسته مي دانست بيان كرد. سخنان او، موعظه و درباره ي تزكيه نفس و خودسازيست و اين كه انسان چگونه با ترك دنيا و دل بريدن از جاذبه هاي آن به معرفت و حقيقت برسد. دوران مراقبه او نيز شش سال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختي كه بعداً درخت بيداري ناميده شد، با مارا (Mara) يعني شيطان ويرانگر مبارزه كرد و در نهايت به حقيقت دست يافت و بوداي دوره كنوني شد.

به عقيده بوداييان در دورانهاي پيشين جهان نيز تعدادي بودا آمده اند. هر يك از اين بوداها قبل از ظهورشان بودي ستو (sattva - Bodhi) خوانده مي شود، يعني كسي كه به معرفت كامل دسترسي دارد يا بوداي

بالقوه است.

بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاي فراوان، آيين خود را در سراسر هندوستان تبليغ كرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف، به اصلاح نفوس و تربيت شاگرداني همت گماشت كه برجسته ترين آنان پسر عمويش آنندا (Ananda) بود.

وي سر انجام در هشتاد سالگي در حدود سال 483 ق. م. فوت كرد (يا به اصطلاح به نيروانا پيوست. ) داستان زندگي شگفت آور بودا از قديم الايام جذابيت داشته و به همين دليل اين داستان ديني به زبانهاي گوناگون ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده است.

نقل عربي آن با اضافاتي از فرهنگ سرياني، به عنوان داستان بلوهر و يوذاسف بين مسلمانان رواج پيدا كرد. تاسيس نظام انديشه هاي اصلاحي بودا در مخالفت با تعصب هاي برهمنان بود و اختلافات طبقاتي را باطل مي شمرد. تعاليم اخلاقي وي در مجموعه هايي مانند تري پيتكا (pitaka - Tri) يعني سه سبد گرد آمده است.

اين تعاليم كه بر آيين هندو پايه گذاري شده است، ترك دنيا، تهذيب نفس، تاء مل، مراقبه و تلاش براي رهايي از گردونه زندگي پر رنج اين جهان را توصيه مي كند و براي وصول به نيروانا اهميت زيادي قائل است و مفهوم آن را توسعه مي دهد. آيين بودا در قرون بعدي بخش عمده اي از خاك هندوستان را تسخير كرد و در كشورهاي همسايه نيز گسترش يافت. در قرون هشتم و نهم ميلادي، دو تن از دانشمندان آيين هندو را نوسازي كردند و بر اثر آن، آيين بودا اندك اندك از هندوستان برچيده و آيين هندو جانشين آن شد، اما اشكال گوناگون آن در خاور دور و مناطق ديگر گسترش يافت. فلسفه بودا هنگامي كه بودا به حقيقت

دست يافت، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را كه از وي روي برتافته بودند، بيابد. او مي انديشيد كه اين پنج تن مانند وي در جستجوي حقيقتند و تعليم دادن ايشان از ساير مردم آسانتر است و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را ديد كه در ميان بيشه اي نزديك شهر نشسته اند و با هم سخن مي گويند. هنگامي كه چشم آنان به بودا افتاد، به يكديگر گفتند:

«اين سيدارتاست كه مي آيد؛ همان كه دست از رهبانيت كشيد؛ خوب است به او كاري نداشته باشيم.» اما چون بودا به آنان نزديك شد به وي سلام كردند و از او خواستند در كنارشان بنشيند.

آنگاه از وي پرسيدند:

«سر انجام، حقيقتي را كه مي جستي، يافتي؟»

بودا گفت:

«آري، آن را يافتم.» راهبان گفتند:

«پس به ما بگو حقيقت و حكمت و راز هستي چيست؟»

بودا پرسيد:

«آيا شما به كارما يعني قانون كردار ايمان داريد؟» گفتند:

«آري.» بودا گفت:

«پس بدانيد كه همان سرآغاز حكمت و آگاهي از حقيقت است.

از نيكو نيكو پديد مي آيد و از بد بد. اين نخستين قانون زندگيست و همه چيزهاي ديگر بر اين قانون استوار است.»

گفتند:

«اين كه تازگي ندارد.» گفت:

«اگر چنين است قرباني، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نيست.» راهبان پرسيدند:

«چگونه؟» بودا پاسخ داد:

«زيرا %%آب هميشه سراشيبي مي رود، آتش هميشه داغ است و يخ همواره سرد. اگر براي همه خدايان هندوستان هم دعا كنيم، آب هرگز سربالا نمي رود و آتش سرد و يخ گرم نمي شود. زيرا در زندگي قانونهايي يافت مي شود كه همه چيز بر آنها استوار است.

از اين رو، كاري كه انجام گرفت، قابل ابطال نيست و دعا و قرباني براي خدايان نيز

سودي ندارد.»

آنان با اين سخن موافقت كردند و بودا افزود:

«اگر اين سخن درست است، كتاب وداها كه به مردم راه و رسم دعا و قرباني را مي آموزد، درست نيست و بر خلاف گفته پيشوايان ديني، من اعلام مي كنم كه وداها مقدس نيستند.» راهبان از اين جرأت بسيار شگفت زده شدند و از بودا پرسيدند:

«تو مي گويي برهما هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است؟»

پاسخ داد:

«اصلاً من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد.» آنان پرسيدند:

«پس جهان ساخته كيست؟»

بودا پاسخ داد:

«به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد. دو چيز است كه بايستي از آن پرهيز كرد:

يكي زندگاني پر از لذت كه زاييده خودخواهي و فرومايگيست و ديگر زندگي پر از رنج و خود آزاري كه آن نيز سودي ندارد و هيچ يك از اين دو به نيكبختي منجر نمي شود.» اخلاقيات سر انجام راهبان از بودا پرسيدند:

«پس راه درست كدام است؟»

پاسخ داد:

«راه ميا نه، ميان لذت و رنج است كه از راه هشتگانه به دست مي آيد. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگي را مي آموزد:

1. پرهيز از آزار جانداران؛

2. پرهيز از دزدي؛

3. پرهيز از بي عفتي؛

4. پرهيز از دروغ؛

5. پرهيز از مستي؛

6. پرهيز از بدگويي؛

7. پرهيز از خودخواهي؛

8. پرهيز از ناداني؛

9. پرهيز از دشمني. چكيده آموزه بودا چكيده آموزه بودا اين است:

«ما پس از مرگ در پيكري ديگر باز زاييده مي شويم. اين باززايي ما بارها و بارها تكرار مي شود. اين را چرخه هستي يا زاد و مرگ مي ناميم. هستي رنج است.

زايش رنج است.

پيري رنج است.

بيماري رنج است.

غم و اندوه، ماتم و نااميدي رنج است.

پيوند با آنچه نادلخواه است،

رنج است.

دوري از آنچه دلخواه است، رنج است.

خلاصه اين كه دل بستن رنج آور است.

(و اين رنج زماني پايان مي يابد كه ديگر مني يا درك كننده اي نباشد چه او در قيد حيات باشد چه نباشد (نگارنده». هدف بايد بريدن از اين رنج و چرخه وجود باشد.» از ديدگاه بودا ما اگر خواسته باشيم كه از چرخه ي زاد و مرگ رهايي يابيم (در صورتي كه به آن چرخه باور داشته باشيم) بايد گرايش هاي نفساني را كنار بگذاريم، درستكار باشيم، به يوگا پرداخته به حالات خلسه روحي دست پيدا كنيم كه اين تجربيات باعث مهرورزي ما به همه ي موجودات و بوندگان [ (باشنده = موجود) (؟)] مي شود و سپس از راه اين درك ها و تمركزهاي ژرف به روشني و بيداري مي رسيم و از اين دور باطل خارج مي شويم. چهار حقيقت از ديدگاه بودا چهار حقيقت و اصل وجود دارد كه بعد از شناخت آنها و براي رسيدن به نيروانا بايد هشت راه و منزلت را پيمود. آن چهار حقيقت عبارتند از:

1. حقيقت تألم

2. حقيقت علت تألم

3. حقيقت پايان تألم

4. حقيقت طريقت والا براي رفع مايه ي تألم.

بر اساس حقيقت چهارم براي رهايي از تألم و رنج هشت دستور و هشت منزلت والا بايد پيموده شود آن هشت منزلت و طريقت والا عبارتند از:

1. بينش درست

2. انديشه ي درست

3؛ گفتار درست

4. كردار درست

5. معاش درست

6. تلاش درست

7. حضور ذهن درست

8. تمركز حواس درست.

نتيجه اين كه بودا نژادي آريايي دارد از مردم اني است كه ساكيا ناميده مي شدند، پدرش حاكم كشوري كوچك در شمال هند و بر اساس افسانه ها وي بعد از ترك زندگي شاهانه و تجربه ي رياضت هاي متعدد و رايج

زمان خود با تأمل و تفكر به درجه ي بيداري رسيده و مقام «بودا» را يافت. طريق سه آموزش راه هاي هشتگانه رهرو، هشت گام راه هشتگانه را از طريق سه آموزش پيش مي گيرد، يعني نخست از برترين رفتار آغاز مي كند كه همان راستي و درستي در «گفتار» «كردار» و «معيشت» است.

سپس به برترين مراقبه رو مي آورد كه همانا سير در عوالم دروني و نظاره و مراقبه ي دل است يعني به راستي و درستي در كوشش، به مراقبه توجه مي كند و آنگاه به برترين شناسايي (پرجنا) مي رسد كه مشتمل بر نيت درست و شناخت درست است.

بنا بر اين مشاهده مي شود، راه نجات و رستگاري و راه رسيدن به شناخت درست از نظر بودا، با «عمل» آغاز مي گردد. رهرو ابتدا سخن، اعمال و نحوه زيست و معيشت خود را مطابق آموزه هاي بودا به سامان مي آورد، سپس، در گام دوم همت او مصروف «سير درون» است.

در اين گام، رهرو با فراگرفتن تمركز، ذهنيت خويش را تسكين داده و سپس به مرحله عميق تر مراقبه كه بينش يابي باشد، نائل مي گردد.

در گام سوم، دو حاصل، پديدار مي گردد، يكي دستيابي به «آزادي» براي رهايي از تعلقات و به كاربردن آموزه هاي بودا با الزامي شرافتمندانه و ديگري دستيابي رهرو به «شناخت درست»؛ كه اين هردو، برترين شناسايي (پرگيا) است.

در قسمت هاي بعدي مقاله به نقد بيشتر عقايد بودا مي پردازيم.

گسترش بودا

تاريخ بودا از هنگام تأسيس تا زماني كه دين رسمي كشورهاي فارس و ماوراء النهر شد، تاريخي پيچيده و مبهم است اما نظر مشهور - بنا بر قول بستاني اينست كه اين مكتب با مشكلات سختي روبرو شد و انشقاق هايي در آن رخ داد، كه

تعداد آنها به 18 طايفه مي رسد. مشهورترين اين طايفه ها عبارتند از:

1 وي باشيكا؛ يعني جدايي طلبان كه داراي شاخه هاي بسياريست 2 سوترانيتكا؛ يعني پايبندان به قواعد اصيل گفتني است گسترش آيين بودا مديون شخصيست به نام «آشوكا» كه نزديك دو قرن و نيم پس از ظهور بودا مي زيست علت انتشار بودا آن گونه كه در دايره المعارف بستاني آمده است به هجوم اسكندر مقدوني به سرزمين هند برمي گردد. او توانست بر قسمت اعظمي از هند تسلط يابد. در اين بين در سال 1321 ق م يكي از اميران هندي به نام «شاندارگوبتا» قيام كرد و قبايل زيادي را دور خود گرد آورد و توانست يونانيان را از كشور خود بيرون براند و تمام هند را يكپارچه تحت فرمان خود درآورد. او، «شود ري» بودن خود پايين ترين طبقه جامعه هند و نيز حمله ي مقدونيان به هند را بهانه اي براي از بين بردن قدرت برهمنان قرار داد. پس از او، پسرش «بندوسارا» به حكومت رسيد و «ميگشينس تاريخ نويس يوناني را به دربار خودپذيرفت؛ تا خوي فضولي وي را سيراب نمايد. بندوسارا، پسرش «دارما سوكا» يا «شوكا» را بنا بر بعضي منابع به جانشيني خود در دولت موريا تعيين كرد. شوكا حكومت خود را گسترش داد و سياست خشونت و سلطه بر ديگران را از راه نظامي در پيش گرفت اما وي و بنا به گفته «ويل دورانت طولي نكشيد كه از جنگ و قدرت بيزار شد و به آيين بودا گرايش پيدا كرد و گمشده خود را در آن يافت او به آيين بودا درآمد و به نشر آن پرداخت و اعلان كرد، كه از

اين پس فتوحات او در راه دين خواهد بود.

بستاني مي گويد او با لقب «بياداسي (محب پرهيزگار) قانون هاي صبورانه و شفقت آميزي را رواج داد؛ كه آثار آن به صورت كنده كاري شده بر روي ستون هايي در دهلي و الله آباد و نيز بر روي صخره هايي نزديك پيشاور در غزاره و اوريسا و غير آن پيدا شد؛ اما به زبان بركليت يعني عاميانه بود، نه به زبان برهمنان يعني سانسكريت اين قوانين به انجام كارهاي نيك حفر چاه درختكاري ساختن راه و بيمارستان و پاركهاي عمومي و جنگل امر مي كنند و از قصاص كردن به صورت قتل باز مي دارد. او همچنين هيأتهايي ديني به كشمير، سيلان (سري لانكا)، امپراتوري يونان و كوه هاي هيماليا فرستاد و بدين ترتيب، بودا كه مذهبي از مذاهب هند بود، به يك دين جهاني تبديل شد.

اين مطلب را بستاني و شلبي نيز تأييد مي كنند.

بودا در عصر نوين دين بودايي كه امروزه از نظر تعداد پيروان يكي از چهار دين بزرگ جهان به شمار مي رود در قرن ششم ق. م در مقابل قدرت برهمنها در هندوستان به وجود آمد و با سرعت در شبه قاره هند و سپس در كشور هاي همجوار انتشار يافت اين دين كه قرنها در هند رواج داشت بعد از اين كه تغييرات مهمي در دين هندو به وجود آمد در اثر مخالفت برهمنها جاي خود را به دين هندونئسم واگذاشت و از جايگاه اصلي خود دور شد.

اين دين از همان روزهاي نخستين پيدايش خويش در سرزمين هند تا كشورهايي كه امروزه پيرو مرام تراوادا مي باشند همواره به صورت نيروي متحد كننده ي حيات اجتماعي پيروان خود، در همه ي ابعاد و

شاخه هاي آن عمل كرده است.

در حال حاضر دين بوديسم در چين و ژاپن پيروان بسياري دارد. در هند و چين فرانسوي، مذهب تازه اي تحت عنوان آيين بودايي جديد ظهور نموده كه تمام موجودات مقدس اديان بزرگ ديگر را براي تقديس در اطراف بودا جمع مي كند كه بعضي از اروپاييان نيز مجذوب كيش بودا گشته اند و عبادتگاه بودايي و كتابخانه ي آن در سالن (جمعيت دوستداران دين بودا) در پاريس نمونه اي از اين علاقه مندي است.

در كشور تبت دين بوديسم در اطراف سلسله مراتب روحانيان و رهبانان تمركز يافته و صورتي به خود گرفته است كه از آن به آيين (لاما) تعبير مي كنند اين شعبه ي دين بودايي نه تنها در آن سرزمين ريشه گرفته و انتشار يافته بلكه از آنجا به خارج سرايت كرده است.

هم اكنون دين بودايي (لاما) آنچنان در زندگاني مردم ديار تبت نفوذ و رسوخ كرده است كه يك پنجم كل ساكنان آن كشور در ديرها و صومعه ها بودايي لاما منزل دارند و معتقدند كه لااقل يك پسر از هر خانواده بايد در خدمت، روحاني و رهباني در آيد. اين ديرها نه تنها موسسات ديني و مذهبي هستند بلكه اكنون مركز قدرتهاي سياسي و مهد تحقيقات و %%تدرسات علمي نيز مي باشد.

دين بودايي ماهايانا در كشورهاي پيرو آن به اندازه كافي شبيه به هم مي باشد.

برجسته ترين مثال تفكر حيات ماهايانايي در جهان معاصر را بايد در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال مي باشند. چندين دانشگاه بودايي كاملاً شناخته شده هستند و حيات دين بودايي نيز چه در معابد و چه در منازل بوداييان جريان دارد. كشور چين در ثلث اول قرن حاضر صحنه ي

يك حركت اصلاح طلبانه بودايي بوده كه با تهاجم ژاپن به آن كشور در سال 1937 ميلادي و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گرديد. بنيانگذار و رهبر اين نهضت يك كشيش بودايي به نام (ت آي هسي) بود.

در ماجراي انقلاب فرهنگي چين در سال 1966 م تمام معابد بودايي بسته شد به نحوي كه ديگر هيچ نشان مشهوري از فعاليت هاي بودايي در هيچ كجاي چين به چشم نمي خورد. در سالهاي اخير بوداييان آسيا از ژاپن و آسياي جنوب شرقي تا سرزمين آمريكا پيش آمده تبعيت و پيروي تعداد زيادي از امريكاييان و اروپاييان را به دست آورده اند، مراكز تفكر و مراقبه بودايي در همه جا به وجود آمده است.

در حال حاضر تعداد بي شماري كتاب و جزواتي كه در آنها امريكاييان و اروپاييان كه به دين بودايي درآمده و از ارزشها و تعاليم آن سخن مي گويند در دسترس عموم قرار دادند و حتي دانشگاه هايي نظير دانشگاه دارماريلم در ايالت كاليفرنيا تاسيس يافته است.

در سالهاي اخير كنفرانسهاي جهاني متوالي و متعددي از پيروان دين بودايي تشكيل گرديده كه از همه قابل ذكرتر كنفرانسيست كه در سال 1956 ميلادي در رانگون پايتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمين سال تولد بودا برگزار گرديد. اين كنفرانس كه به ابتكار بودايي هاي برمه برگزار گرديد و بخش اعظمي از هزينه ي آن را نيز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودايي را از كليه سرزمينهاي مربوطه به اين دين گرد هم آورد، بلكه دستاوردهاي ديگر مهمي نيز داشت. بودا كه با لهجه ي هند باستان سخن مي گفت و دامنه ي راه ميانه اش در زمان هاي مختلف به اقصي نقاط آسيا گسترش پيدا

كرده بود اكنون از كانون هاي اصلي ايمان و اعتقاد مذهبي در دنياي جديد مي باشد.

امروزه او كسيست كه در سرتاسر جهان مورد تعظيم و تكريم بوده و در عميقترين سطح احساسي پيروان خويش جاي گرفته است.

مي توان گفت كه در قرن بيستم گروه ها و معابد بودايي را مي توان تقريباً در تمام شهرهاي مهم اروپا و آمريكايي شمالي ملاحظه نمود. در پايان بايد متذكر مي شويم كه گسترش بودا در جهان عامل مهمي هم دارد كه معمولا از كنار آن به راحتي مي گذريم. اين عامل توسط نظام سرمايه داري غرب به وجود آمده كه آن را بايد عامل تبليغاتي رسانه اي دانست. نظام سرمايه داري غرب به خوبي دريافته است كه دين اسلام مهم ترين مانع گسترش اين نظام در جهان است و يكي از ترفندهاي مبارزاتش بر عليه اين دين استفاده از اديان خنثي مي باشد چرا كه آيين بوديسم و هندوئيسم كه هيچ نوع ايدئولوژي منسجم و سازمان يافته اي ندارد، ابزاري مناسب براي تحقيق و رام كردن توده هاي مردم مي باشند و مي توانند به صورت كاذب نيازهاي معنوي انسان را اشباع كنند و حتي آنان را آماده پذيرش سرمايه داري ليبراليسم هم بكنند امري كه امروزه در ژاپن، چين و كشورهاي جنوب شرقي آسياي يعني حوزة نفوذ بوديسم صورت تحقق به خود مي گيرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمايه داري غرب تبديل مي كند.

اصول آيين بودا در حقيقت، بودا دو مطلب را اصل آيين خود قرار داده است:

اصل اول:

شرّ و درد و رنج بودن عالم هستي و مايه ي اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل مي بندند و از آن به زندگي تعبير مي كنند.

اصل دوم:

تنها راه نجات از رنج و

شرّ عالم و اندوه زندگي، پيوستن به «نيروانا» است كه مي توان آن را نوعي عدم و رها شدن از قيد وجود دانست. با توجه به مطالب فوق بايد گفت:

درست است كه بر اساس تعريفي كه مي گويد:

«دين الهي مجموعه ي عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتي اجراييست كه خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است …»، آيين بوديسم يك دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و مي خواهند با ايمان به آن به رستگاري برسند، مي توان انتقادهاي كلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.

1. انكار مباحث نظري و اعتقادي در آيين بوديسم بر خلاف اديان ابراهيمي كه از دو بخش عمدهي نظري اعتقادي و عملي تكليفي تشكيل شده اند، خبري از مباحث نظري و اعتقادي نيست و هر كس كه مي خواهد پيرو اين آيين شود، بايد بدون هر گونه استدلالي، حقيقت رنج، يعني شر بودن زندگي را بپذيرد و همچنين به اصل «سامسارا» (تناسخ)، يعني تكرار ازلي تولد و مرگ و جابه جا شدن يك روح از جسمي به جسم ديگر، ايمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ي «سامسارا» رهايي بخشد.

بوديسم در مباحث اعتقادي و نظري كم همت و بي رونق است و مبادي لاهوت و فلسفه ي فوق الطبيعه و امثال آن و مباحث عقلاني نزد بودا وزني ندارد. وي گفته است:

من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكردم و … با اين همه، اين ادعا كه نمي خواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد، در عمل به

فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار مي آيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انكار صانع مي پردازد؛ گويا آنگاه كه لازم است به سؤال مهم از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت پاسخ دهد، مي گويد:

من در مباحث نظري كاري ندارم، ولي آن گاه كه نوبت به انكار صانع عالم و معاد مي رسد، وعده ي خود را از ياد مي برد و به انكار مبدأ و معاد مي پردازد. به همين دليل مي توان گفت:

بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادي نظري گويا و روشني ندارد، در مرحله ي عمل هم چندان موفق نيست و برنامه هاي عملي اش نيز بيشتر به توصيه هاي اخلاقي مبهم و نارسا مي ماند كه هر كس برداشت متناسب با ميل خود را مي تواند از آن داشته باشد؛ به همين دليل، در طول تاريخ كه دين بودا در نواحي خارج از هند گسترش مي يافت، در برخورد با اساطير و معتقدات محلي با آنها تطبيق مي يافت و تغيير مي كرد.

2. انكار خداوند اكثر اديان به خصوص اديان ابراهيمي خود را موظف مي دانند تا به سه سؤال اساسي انسان پاسخ دهند به همين دليل در جواب سؤال از كجا آمده ايم؟ مباحث مربوط به خالق هستي و صفات او را بيان مي كنند و در جواب سؤال چه بايد بكنيم؟ بحث نبوت و وساطت پيامبر بين خالق و انسان كه براي سعادت انسان از سوي خالق شريعتي آورده را مطرح مي سازند و در پاسخ به سؤال، به كجا خواهيم رفت بحث معاد را مطرح مي كنند، به همين دليل گفته شده كه محور اشتراك اديان ابراهيمي بحث هاي توحيد، نبوت

و معاد است هر چند در تبيين آنها با هم اختلافات زيادي دارند. در اين ميان برخي از آيين ها نيز وجود دارد كه يا خود را موظف به پاسخ گويي به سه سؤال از كجا آمده ايم؟ چه كاري انجام دهيم؟ و به كجا مي رويم؟ نمي دانند و به همه ي آنها پاسخ نمي دهند يا به دليل حوادث تاريخي پاسخ هاي آنها به برخي از اين سؤال ها به دست ما نرسيده است.

از جمله ي اين آيين ها دين بودا مي باشد كه ساختاري متفاوت با اديان ابراهيمي دارد و روش خاص را براي پاسخ دادن به سؤالات فوق در پيش گرفته است.

صفات و ويژگي هاي خداوند در آيين بودا آنگونه كه در منابع موجود بودايي آمده، بودا در پاسخ به اين سؤال كه اين جهان را چه كسي آفريده است و آفريدگار جهان چه صفات و ويژگي هايي دارد، دو راه در پيش گرفته است:

راه اول:

روش سكوت:

در برخي از منابع ذكر شده كه هنگامي كه از بودا در مورد خداوند سؤال مي شد وي از پاسخ دادن طفره رفته و مي گفت:

«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام و از بقاي روح بعد از وصول به درجه ي كمال، ارهت، بياني ننموده ام … چرا كه در اين مقوله بحثي نكرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائله پايه و بنيان دين نمي باشند. از اين رو از بحث درباره ي آنها در گذشتيم». از ديدگاه بودا پارسايي و رضا در شناختن جهان و خدا نيست، بلكه

تنها در زيستن نيك خواهانه و دور از خود پرستيست …». به همين دليل عده اي معتقدند «مفهوم ذهني او (بودا) از دين مفهومي كاملاً اخلاقي بوده و او در همه چيز به رفتار و سلوك توجه داشت نه به مراسم و آييني با پرستش مابعد الطبيعه يا خداشناسي …». با توجه به اين سيره بود اما، نه مي توانيم وي را منكر خدا و خالق هستي بدانيم و نه مي توانيم وي را خداشناس و اثبات كننده ي خالق هستي بشماريم يعني او را نمي توان خدا پرست ناميد و نه مي توان ملحد و منكر خدا. راه دوم:

روش انكار: برخي ديگر از شواهد تاريخي نشان مي دهد كه بودا فقط به سكوت در مورد خالق هستي و صفات او اكتفا نكرده، بلكه به انكار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده اين عالم قديم و ازليست و اصلاً نيازي به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوي او باشيم. او وقتي كه به مقام بودايي رسيد در اولين اقدام براي تبليغ آيين خود در پاسخ راهباني كه از او پرسيده بودند تو مي گويي «برهما» هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است، پاسخ داد:

«اصلاً من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد.

آنان پرسيدند:

پس جهان ساخته ي كيست؟

بودا پاسخ داد:

به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد». در جمع بندي دو روش فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه بودا به عنوان موسس آيين بوديسم هرگز نخواسته در مورد آفريننده ي جهان و خالق هستي سخن بگويد او نه به اين كه عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد

و نه آفرينش و آفريننده را مورد كنكاش قرار مي دهد او تنها چهار حقيقت از ديدگاه خود را كه ركن اصلي آنها درد و رنج بودن زندگي دنيا است.

محور اصلي آيين خود قرار مي دهد و با معرفي هشت راه مي خواهد انسان را از اين درد و رنج رهايي دهد و غير از اين سخني درباره ي آفريننده ي جهان معرفي نمي كند.

بنا بر اين بايد گفت:

در آيين بودا موجودي به عنوان خدا كه آفريينده و خالق جهان باشد معرفي نشده و در اصول تعليمي وي پرستش هيچ موجودي تعليم داده نشده، هر چند واقعيت غير از اينست و در عمل برخي از فرقه هاي بودايي انسان هايي را كه به عقيده ي آنها روح بودا در آنها نسخ پيدا كرده و بوداهاي زمان خود هستند مي پرستند و برخي ديگر در معابد خود خاكستر تن بودا، درخت بدي (درخت بيداري) كه به ياد درختي كه بودا در زير آن به مقام نوريافتگي و بيداري نائل شد و تنديس و مجسمه ي بودا را تقديس كرده و در حقيقت مي پرستند. مفهوم خداوند در آيين بودا در متون بودايي تا جايي كه بررسي شده هيچ گونه اشاره اي به شناسايي خالق جهان و يا پرستش آن مطلبي ذكر نشده و بودا نيز ادعاي رسالت و پيامبري نكرده است.

لذا از نگاه پيروان آيين بودا، او فقط راهبريست كه راه معرفت و سعادت را نشان مي دهد و از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و ابديست و خالق و صانع آسمان ها و زمين مي باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات باشد بحثي به ميان نياورده است». خدايان كه در هند مورد

پرستش بوده اند از ديدگاه بودا خود فناپذير و موجودات ناپايداري هستند و كم ترين اثري در حال آدميان ندارند، فلذا پرستش و عبادتي هم براي آنها منظور نمي شود. دانشمندان بودايي خداي برهمايي را خداي مغرور و خودبين مي شناسند، به خصوص وقتي اين خدا درباره ي خودش حرف مي زند، آن جا كه مي گويد:

«من برهما هستم من خداي عظيم و والامقام هستم، پادشاه خدايانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نيستم، من جهان را خلق كرده ام، من حكمران و خداوندگار جهان هستم» و بوداييان به طور صريح مي گويند:

كه جهان قديم است و كسي آن را خلق نكرده است و همچنين اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آيين بودا وجود ندارد. انسان محوري بودن تعاليم بودا در تعاليم بودا آنچه اهميت دارد، راه و روش عمليست و آنچه غير از آن باشد از ديدگاه او مخالف عقل سليم است.

تمام افكار بودا در عبادت ذيل كه منسوب به اوست تَجَلِّي مي كند:

«من از چه چيز سخن گفته ام، من درباره ي بدبختي و نياز سخن گفته ام، درباره فرجام نكبت گفتگو كرده ام و نيز در باره ايماني كه به فقر و نكبت و بدبختي بشر پايان خواهد داد توضيح داده ام، اما چرا اين مباحث را پيش كشيده ام؟ زيرا فقط از اين سودي حاصل مي شود كه به مباني و اساس ديانت مربوط است و آدمي را به رهايي از آلام و رنج ها و به معرفت عقل كل و نيروانه هدايت مي كند». بودا مي گويد راه وصول به مقصد و طريقه نجات هر سالك همانا تكيه بر نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود اوست كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه باطن خلاصي

حاصل كند، در حقيقت، در مذهب او انسان مورد توجه قرار گرفته است، از اين روي مي توان گفت كه اساس مذهب بودا انسان محوريست نه خدا محوري. در عين حال بايد توجه داشت كه در آيين بودا و سنت هاي وابسته به آن وجود يك خالق، يعني خدا به هيچ وجه صراحتا انكار نشده است.

برخي معتقدند اينكه بودا از ناحيه خدا حرف نمي زند بدان معنا نيست كه او مبدأ هستي را قبول ندارد و يا از آن روي گردان است، بلكه از اين جهت بوده كه همه ي تلاش خود را صرف مجهز كردن مردم به زهد و ترك زندگي دنيوي و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مي كرده است.

رسيدن به نيروانا، هدف مهم و اصلي آيين بودا نكته قابل توجه در آيين بودا مسأله «نيروانا» است كه هدف مهم و اصلي در اين آيين رسيدن به آن حالت مي باشد.

برخي آن حالت را آزادي مطلق معرفي نموده و گفته است كه انسان پس از مهار كردن فعاليت غرايز حيواني و چشم پوشي از لذايذ به آن مي رسد كه در اصطلاح صوفيه به آن فنا گفته مي شود. البته از ديدگاه آيين بودايي اين حالت بدان معنا نيست كه سالك به اين مرحله به شعاع الهي برسد. برخي مي گويد:

كه «نيروانا» كه مقصود اصلي بوداييان مي باشد به معناي فعال ما يشاء به عنوان مرتبت سرمدي، ثابت و لايتغير است، فاسد ناشدني و انحطاط ناپذير است، ساكن و بدون جنبش است، در محدوده زمان جاي نمي گيرد نامير است، به دنيا نيامده و شدن در آن راهي ندارد، علاوه بر همه اينها نيروانا ويژگي هاي ديگري نيز دارد. كه عبارتست از

قدرت، بركت و شادماني، امنيت، پناهگاه راستين و مكاني است امن، نيروانا حقيقت راستين و واقعيت اعلي است، نيروانا عين خير است هدف متعاليست واحد است و تنها كمال ممكن و دست يافتني است، دين بودايي تجسم يافته ي نيرواناست و اين همان جنبه ي از آيين بوداست كه شديداً رنگ مذهبي دارد. آنچه بوداييان راجع به «نيروانا» بيان داشته و از او توصيف كرده است تقريباً شبيه به اوصاف خداونديست كه اديان توحيدي در مورد خالق و آفريننده ي جهان بيان مي كنند و اگر چنين باشد مي توان گفت كه آيين بودا خداوند را قبول دارد ولكن نسبت به آن مانند اديان ديگر توجه نشده است.

چون اين آيين و مسلك بيش از آنكه به يك دين شباهت داشته باشد به يك فلسفه شبيه است ولي پيروان او تدريجاً آيين او را به صورت يك آيين مذهبي درآوردند و خود او را كه منكر عبادت و پرستش خدايان بود تا حد يك معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا كردند و گفته هاي او را پس از خودش گرد آوردند». نتيجه: از مجموع آن چه گذشت به اين نتيجه مي رسيم كه خدا در آيين بودا جايگاه خاصي ندارد و انديشمندان بودايي در برابر خالق جهان موضع لا ادري اختيار نموده اند، به قول خودشان، آنها در فكر نجات بشر از بدبختي و نكبت مي باشند و مي خواهند با روش هايي كه بودا بر اثر رياضت به آنها دست يافت، از آلام انسان بكاهد. به نظر مي رسد كه بهترين مطلب درباره ي اين آيين كلام استاد شهيد مطهري باشد كه فرمود:

آيين بودايي يك فلسفه است نه اينكه دين باشد.

اما

سؤال اينست كه اولاً، آيا بدون داشتن اعتقاد مي توان به مرحله ي عمل رسيد و آيا بدون تبيين جهان هستي مي توان راه سعادت را هموار كرد؟

ثانياً، در آيين بوديسم دو پيش فرض اعتقادي، يعني حقيقت تألّم و تناسخ، وجود دارد كه بدون پذيرفتن آنها نمي توان از روشهاي بودا براي سعادتمند شدن پيروي كرد و با قبول آنها، بر خلاف خواسته ي وي، وارد مباحث اعتقادي مي شويم كه بوديسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است؛ بنا بر اين آيين بوديسم يا بايد جوابگوي مباحث اعتقادي باشد و به تبيين مبدأ و معاد عالم بپردازد و يا از دادن برنامه ي عملي بپرهيزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد.

همچنان كه در طول تاريخ دچار آن شده و با آنكه ادعاي مبارزه با تعدد الهه در آيين هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستي شد و به جاي خدايان متعدد هندوان، تماثيل و مجسمه هاي بودا را بت قرار داد و بت پرستي شرك آلود هندوها را به بت پرستي كفرآميز بودايي تبديل كرد. چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟

پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بوداييان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.

در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت:

«من در باب قدمت عالم و ازليت

جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام … زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد …» و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساخته ي كيست؟

پاسخ داده به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد.» بنا بر اين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.

اما عملكرد بوداييان بر خلاف چيزيست كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند. بر اساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند.

اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته

باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.

1. فطرت: از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد:

«پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتيست كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست …» بنا بر اين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و … همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد:

«آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند …» پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي بر اساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.

2. تأثيرپذيري از ديگر اديان: همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و

غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.

پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند. نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنا بر اين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.

3. انكار معاد و اعتقاد به تناسخ در كيش بودا عقايد و قوانين مختلفي حاكم است؛ از جمله قانون كارما كرمه به معناي كردار، كه از برجسته ترين قوانين هندوان است؛ بدين معنا كه آدمي نتيجه ي اعمال خود را در دوره هاي بازگشت مجدد خود در اين جهان مي بيند؛ كساني كه كار نيك انجام داده اند در مرحله ي بعد، زندگي مرفه و خوشي دارند و آنان كه بدكارند، در بازگشت با بينوايي و بدبختي دست به گريبان خواهند بود و چه بسا به شكل حيوان بازگشت كنند.

نام اين بازگشت مجدد به دنيا سَمسارا به معناي تناسخ است.

هندوان معتقدند آدمي همواره در گردونه ي تناسخ و تولدهاي مكرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهايي انسان از گردونه ي تناسخ و تولدهاي مكرر در جهان پردرد و بلا،

پيوستن به نيرواناست كه مورد توجه بوداييان واقع شده است.

براي روشنتر شدن اين بحث لازم است ابتدا معناي تناسخ و اقسام آن بازگو شود. معنا و اقسام تناسخ معناي «تناسخ ارواح» اينست كه ارواح از جسمي به جسم ديگر منتقل مي شوند و در اصطلاح هم به همين معناست؛ يعني «با مرگ يك فردِ آدمي، روح او از كالبد ش بيرون آمده، به بدن يك فرد ديگر، چه انسان و چه غير انسان، حلول كند». اقسام تناسخ براي تناسخ اقسام مختلفي ذكر شده است و در يك تقسيم بندي كلي مي توان گفت تناسخ مطلق يا مُلكي، اعم از نزولي و صعودي، عبارتند از:

نسخ (حلول روح شخص متوفي در انسانها)، يا مسخ (حلول روح شخص متوفي در حيوانها)، يا رسخ (حلول روح شخص متوفي در جمادات) و يا فسخ (حلول روح شخص متوفي در نباتات). تناسخهاي باطل تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انكار شرع و عقل است.

دلايل عقلي بطلان تناسخ همان گونه كه در تعريف تناسخ گفتيم، روح مردهاي به بدن انسان يا موجود ديگري منتقل مي شود و اين انتقال دايمي و ابديست و از آن به تولد بعد از تولد تعبير مي كنند.

عقيده به تناسخ بر خلاف قانون تكامل و منطق عقل بوده لازمه ي آن انكار معاد است.

حكماي الهي در ابطال تناسخ فرموده اند:

1. وقتي بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلي به او افاضه مي شود؛ چون جود خدا تام و فيض او عام است و شرط صلاحيت قبول افاضه از جانب قابل ( انسان) هم حاصل است.

حال اگر روحي كه از بدن مرده اي جدا شده به همين بدني كه آماده ي افاضه ي نفس است تعلق

بگيرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در يك بدن خواهد بود و چنين چيزي باطل است؛ زيرا هر انساني با مراجعه به وجدان خويش در مي يابد كه يك ذات بيشتر نيست.

2. نفس (روح) از ديدگاه تناسخي از دو حال خارج نيست: يا منطبع در ابدان است يا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است.

اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عين محال بودن، با مبناي خود قايلان به تناسخ منافات دارد؛ زيرا انتقال صور و اعراض از محلي به محل ديگر ممتنع است؛ چون انطباع با انتقال منافات دارد، زيرا لازمه اش اينست كه نفس در حال انفصال از بدن، يك موجود بدون موضوع و محل باشد و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است؛ چون عنايت خدا مقتضي رساندن هر صاحب كمالي به كمال لايق خودش است و كمال نفس مجرد، يا علميست (كه به عقل مستفاد مي رسد)، يا عملي (آراستن به مكارم اخلاق و دوري از رذايل). حال اگر نفس، بدون رسيدن به عالم انوار و عقول، دايم در حال تردد از اين بدن به آن بدن باشد، در اين صورت از كمال لايق خود ممنوع شده است، حال آن كه عنايت الهي غير از اين است.

دليل نقلي بر بطلان تناسخ خداي متعال مي فرمايد:

(كيفَ تَكفُرُونَ بِاللّهِ وَ كنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكمْ ثُمَّ يمِيتُكمْ ثُمَّ يحْييكمْ ثُمَّ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ)؛ چگونه به خداوند كافر مي شويد؟! در حالي كه شما مردگان (و اجسام بي روحي) بوديد و او شما را زنده كرد سپس شما را مي ميراند و بار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او بازگردانده مي شويد. آيه ي فوق صريحاً عقيده به تناسخ

را نفي مي كند و مي فرمايد:

بعد از مرگ، يك حيات بيش نيست و طبعاً اين حيات همان رستاخيز و قيامت است و انسان مجموعاً دو حيات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحيح بود تعداد حيات و مرگ بيش از دو تا بود؛ بنا بر اين عقيده به تناسخ كه گاهي نام آن را تغيير داده و عود ارواح مي نامند، از نظر قرآن، باطل و بي اساس است.

يك دليل ساده بودا كه در پي اصلاح آيين هندوييسم بود، روح را انكار مي كرد، ولي در پاسخ به اين سؤال كه سر انجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم ديني پذيرفت. به عقيده ي وي، روح انسان در هنگام مرگ به كالبد و يا جسم ديگري انتقال مي يابد و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره به بدني ديگر حلول مي كند و اين تولدها ممكن است بي انتها و تا ابد ادامه داشته باشد؛ ولي به تناقض گرفتار مي آيد، زيرا بدون حلول روح از جسمي به جسم ديگر تناسخ امكان ندارد؛ و بر فرض كه تناسخ را قبول كرديم كدام دليل عقلي و منطقي صحيحي بر حقانيت تناسخ دلالت مي كند؟! حدود صد سال پيش مردم هند دويست يا سيصد ميليون نفر بودند كه بعد از مرگ، روحشان در كالبد دويست يا سيصد ميليون نفر تازه متولد شده نسخ پيدا كرده است.

حال اگر اين تعداد را از جمعيت كنوني هند، كه بيش از يك ميليارد نفر است، كم كنيم، چيزي حدود هفتصد تا هشتصد ميليون نفر وجود خواهد داشت كه طبق قانون تناسخ بايد بدون

روح باشند، چون قبلاً روحي نبوده تا در اين تازه متولدان، نسخ پيدا كند.

اگر ما قانون تناسخ را قبول كنيم، بايد منكر افزايش جمعيت جهان باشيم و در طول هزاران سال كه انسان بر كره ي خاكي زندگي مي كند، بايد تعداد اشخاص وفات يافته با تعداد انسانهاي متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا بايد بپذيريم كه بعضي از اجسام بشري روح ندارند و بعضي از ارواح هم بدون جسم مي مانند كه هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.

4. فردگرايي تعليمات بودا كه در چهار حقيقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فرديست و به ادعاي بوداييان، راه نجات فرد، تمسك به اين تعليمات است و چيزي افزون بر اين مطالب وجود ندارد كه بتوان از آن براي هدايت جامعه بهره برد. گويا نظامهاي اجتماعي و اصل جامعه از ديدگاه بوديسم امري واهي و خياليست و نقشي در زندگي انساني ندارد و به همين خاطر، خود بودا براي رسيدن به نيروانا از جامعه مي گريزد و به جنگل پناه مي برد و با گدايي و دريوزگي خوراك خود را تهيه مي كند و آن گاه هم كه براي تبليغ آيين خود باز مي گردد، به سراغ تك تك افراد مي رود و هرگز سعي نمي كند تحولي اجتماعي ايجاد كند؛ وي نه با حاكمي درگير مي شود و نه به نكوهش قانوني از قوانين جامعه ي آن روز مي پردازد، بلكه با تك تك افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترك زندگي و علايق اجتماعي ترغيب مي كند و از ديدگاه وي، هر كس از اجتماع برهد و همچون خود وي، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتي حكومت

را رها كند، مي تواند به نيروانا برسد. در سراسر تعاليم بودا … يك وظيفه ي ثابت و هميشگي براي هر فرد تعيين شده كه خود درباره ي امور خودش بينديشد و خود تصميم بگيرد و آن را با رعايت جوانب اخلاقي به اجرا درآورد … و ديگر، دستوري براي راهنمايي ديگران و مبارزه با نظامها و قوانين ظالمانه ي اجتماعي وجود ندارد و همين فردگرايي افراطي باعث مي شود كه آيين بودا نتواند برنامه اي عملي براي زندگي انسان داشته باشد.

شايد نام «برنامه اي براي نيكو مردن و پيوستن به نيروانا» زيبنده ترين نام براي آيين بودا باشد.

5. آميختگي با افسانه آيين بوديسم با دوري گزيدن از مباحث نظري و اعتقادي و نپرداختن به سؤالاتي كه درباره ي مبدأ و معاد مطرح مي گردد، دچار نوعي خلأ مباحث كلامي و استدلالي مي شود و براي پر كردن اين خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه مي برد و در پاسخ سؤالهاي متعدد هستي شناختي، به تمثيل و داستان رو مي آورد و از افسانه براي تبيين اصول خود بهره مي گيرد.

اين روش هر چند در جلب نظر افراد عامي جامعه مؤثر است، از ارائه ي قانون و قاعده براي رستگاري انسان عاجز است و جز گرفتاري در انبوهي از خرافه و افسانه ثمره اي ندارد.

6. انكار نبوت بودايي ها چون وجود خداي واجب الوجود را انكار مي كنند، طبعاً اعتقادي به نبي مرسل و پيامبري كه حامل وحي الهي باشد ندارند و مي گويند كه عقل به تنهايي توان هدايت انسان را دارد و نيازي به پيامبر نيست و سؤالي كه بي پاسخ مي ماند اينست كه آيا عقل مورد ادعاي شما امر به تمثال پرستي مي كند و آيا عقل موجب مي شود كه شما صانع

را انكار كنيد و در تناقض تناسخ گرفتار آييد آيا عقل نياز به مؤيد راهنما ندارد آيا اگر رسولاني به عنوان راهنما و مؤيد عقل از سوي خداوند بيايد منافاتي با احكام عقل دارد، آيا عقلي كه مدعاي داشتن آن را مي كنيد موجب شده كه عالم ممكن را واجب الوجود پنداريد؟! آيا بودا عارف بوده است؟

بودا كسي بوده است كه براي معرفت يابي و رسيدن به حقيقت و رها شدن از رنج هاي زندگي دنيا راه رياضت كشي را برگزيد امّا آيا او را مي توان يك عارف ناميد و انديشه ها و اعمالش را عرفاني دانست يا خير؟ ممكن است برخي بپندارند هر كس سخني در مذمّت دنيا و دل بريدن از آن گفت و به هر گونه رياضت هاي جسماني و روحاني رو آورد و كارهاي شگفت انگيزي انجام داد، عارف است.

امّا اين پندار نادرست است زيرا عرفان حقيقي خود را يافتن و به خدا رسيدن است و آن هم جز با استفاده از تعاليم انبيا و رهبران الهي حاصل نمي شود زيرا آنان سرآمد عارفان و به خدا پيوستگانند، آنان به لطف پرودگار تمام حقايق هستي را مي دانند و مي توانند انسان را زا راه هاي درست و خدا پسندانه به لقاء الله برسانند. «عرفان حقيقي يعني عرفاني كه در تعاليم آسماني ريشه دارد، آغاز حركتش بيداري بشر از خواب و رؤياهاي حيات طبيعي محض است و آگاهي از اين كه وجود او در حال تكاپو، در مسير خير و كمال در متن هدف خلقت عالم هستي قرار مي گيرد.

اين عرفان (كه مسيرش در حيات معقول و مقصد ش، «قرار گرفتن در جاذبه ي كمال مطلق» به لقاء الله است) به

قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت او منتهي مي شود. اين عرفان كه آن را عرفان اسلامي، مي ناميم، هيچ حقيقتي را از عالم هستي اعم از آن كه مربوط به انسان يا غير او باشد حذف نمي كند بلكه همه ي عالم را با يك عامل ربّاني دروني صيقل مي دهد و شفّاف مي سازد و انعكاس نور الهي را در تمام ذرّات و روابط اجزاي اين عالم نشان مي دهد. اين گونه عرفان است كه خط نوراني آن به وسيله ي انبياي بزرگ الهي در جاده ي تكامل كشيده شده است، نه آن تخيّلات رؤيايي در مهتاب فضاي دروني كه سايه هايي از مفاهيم بسيار وسيع مانند وجود، واقعيت، كمال، حقيقت و … را به جاي اصل آن گرفته و با مقدار ي بارقه هاي زودگذر مغزي آنها روشن ساخته و از آنها را حالي و مقامي براي خود تلقين نموده و دل به آنها خوش مي كنند، در صورتي كه ممكن است، مدعي چنين عرفاني حتّي براي چند لحظه از روزنه هاي قفس مادّي نظاره اي به بيرون از خودِ مجازيِ خويشتن نكرده باشد.

اين همان عرفان منفيست كه انبوهي از كاروان جويندگان معرفت را از لب درياي درون خود به سراب هاي آب نما رهنمون مي كند.

با توجّه به اين مطلب مي توان گفت:

بودا كسيست كه پندار و گفتار و رفتار مرتاضان، سخت در تكوّن شخصيّت او مؤثر بوده است.

«مردم او را به عنوان قدّيس يا مرتاض يا به نام خانوادگيش يعني گائوتاما مي شناختند.» او پيامبر نبود و رياضت هاي نفساني اش نيز در تعاليم آسماني ريشه نداشت بلكه تحت تأثير جاذبه ي مرتاضان در طريق آنان قرار گرفت از اين رو، او را نمي توان عارف ناميد و اعمالش را نمي توان عرفاني دانست

و پندها و حكمت هايش را نيز بايد با آموزه هاي وحياني و سخنان پيامبران خداوند به خصوص پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سنجيد و هر آنچه با آنها سازگار است پذيرفت و آن چه بر خلاف آنها است، رد كرد. كتب مقدس دين بودايي قديمي ترين كتاب مقدس بوداييان به زبان پالي موسوم به تري پيتاكا، به معني «سه سبد يا سه زنبيل» حكمت يا كانون پالي مي باشد.

سه سبد شامل موارد زير است:

1 - ويناياپيتاكا يا سبد روشن (سبد نظم و يا انضباط بودايي) كه مشتمل بر قوانين و قواعد مربوط به كساني است كه تازه به نظام بودايي در آمده اند و يا راهبان و بوداييان سطح بالاتر. اين سبد يازنبيل را به نام قواعد رهبانيت نيز نامگذاري نموده اند.

2 - سوتاپيتاكا (سوته پتكه) يا سبد آيين (سبد آموزش) مشتمل بر مباحثات و تعليمات شخص بودا مي باشد.

از اين سبد به نام وسيله رستگاري نيز ياد مي شود. سوته پتكه از پنج مجموعه فراهم آمده است كه به پنج نكايه معروفند. يكي از اين مجموعه ها «كودكه نكايه» يعني «مجموعه گفتارهاي كوتاه» است كه خود از پانزده كتاب ساخته شده است.

يكي از اين پانزده كتاب به ذمه پده يا ذمه پده معروف است.

3 - آبهيدهاماپيتاكا (ابي ذمه پتكه) يا سبد آيين برتر (نظريه متعالي و يا سبد متافيزيكي) است كه بيان نكات ظريف در عين حال پيچيده روان شناسي و مباحث نظري دين بودايي را شامل مي شود. اين سبد مفهوم فلسفي و روانشناسي دارد. كتاب تري پيتاكا به زبان پالي، كه يك زبان ادبي بسيار نزديك به ماگهادي زبان محاوره گواتما (بودا) و پيروان

وي بوده حفظ شده است.

اين كتاب به عنوان كتاب قانون مكتب جنوبي دين بودايي، هينايانا، به رسميت شناخته شده است.

همچنين آن را به نام قانون تراوادا مي شناسند. كتب مقدس مكتب شمالي، مهايانه، به همراه نوشته هاي بسيار ديگري كه جنبه تشريعي ندارند، به زبان سانسكريت حفظ شده اند.

كتاب تري پيتاكا از بيست و نه بخش فرعي تشكيل شده كه طول هر يك از آنها بين 10 تا 1839 صفحه است.

اين مجموعه عظيم نه تنها به زبان انگليسي ترجمه نشده، بلكه حتي به زبان اصلي پالي هم به طور كامل چاپ نشده است.

ترجمه متون مقدس دين بودايي به زبان انگليسي حجمي حدود چهار برابر انجيل خواهد داشت. اولين ترجمه انگليسي از يك قسمت از تري پيتاكا ترجمه قسمت نسبتاً كوتاه دهمه پده به معناي «راه فضيلت» بود كه پرفسور ماكس مولر، استاد دانشگاه آكسفورد در سال 1870 ميلادي (حدود 1250 شمسي) انجام داد. دين بودايي، حتي قبل از اينكه قسمتي از كتب مقدس آن به انگليسي ترجمه شود، از موضوعات بسيار مورد علاقه ادبيات انگليسي بوده است.

حدود يك نسل قبل، كتابخانه عمومي شهر نيويورك به تنهايي متجاوز از دويست كتاب و مقاله مهم داشت كه در سالهاي پيش از 1870 ميلادي درباره دين بودايي به زبان انگليسي نوشته شده بود.

قطعه نخستين از ترجمه متن تري پيتاكا، به همراه قطعه ديگري كه تواماً در جلد دهم از مجموعه كتب مقدس شرق آورده شده، مورد تقدير فراوان قرار گرفته است.

«متون دهمه پده و نيز سوتانيپاتا، براي همه كساني كه به ذخاير ناديده روح علاقه مند هستند، شايسته مطالعه است.

اين كتب، با شوق ساده خود و استفاده جالب توجه شان از حكايات اخلاقي

و استعارات و امتزاج ساده ترين موضوعات با عاليترين حقايق، جزو جالبترين كتب ديني دنيا به شمار مي آيند». كتاب تري پيتاكا شامل بعضي از خاطرات بودا، پاره اي مباحث نظري موشكافانه و نصايح بسيار در مورد يك زندگي آرام است.

با اين وجود متون شريعت دين بودايي و به ويژه كتب مكتب هيناياما، هيچ گونه شرح حال كاملي از بودا به دست نداده اند تا نشانه اين مطلب باشد كه رهبران بعدي دين بودايي كار بنيانگذار آن، بودا، را دنبال كرده اند.

همچنين به منظور احياي مجدد جامعه توضيحي در مورد كاربرد تاريخي عاليترين اصول اين آيين به دست نداده اند و اشاره اي نيز به يك هدف و يا قدرت خلاقه در جهان نداشته و هيچ نگرش آينده نگرانه اي را در مورد يك زندگي مشعشع و مرفه در اين جهان و در جهان آخرت ارائه نمي دهند. درسوتراهاي مهايانه توصيف بسيار دقيقي از «بهشت غربي» وجود دارد كه براي بودايي هاي پيرو فرقه هاي مشهور مهايانه بسيار جذاب است.

اين مطلب را مي توان در سوكهه وتي ويودا، كه در جلد چهلم از كتب مقدس شرق ترجمه، شده مطالعه كرد. در اين بهشت موعود نه تنها آرامش و سكون حكمفرماست، بلكه زيبايي و غناي الوان، درختان جواهرنشان، شكوفه هاي حيرت انگيز درخت سدر، عدم وجود شب يا روز، عدم تمايز و تبعيض بين خدايان و افراد بشر و روي هم رفته زيبايي و سعادت كامل وجود دارد. ضمنا فرقه هاي مختلف بودايي نيز كتابهاي مخصوص به خود دارند. مجموعه هاي بودايي به طور كلي مجموعه هاي بودايي عبارتند از:

1 - آنگوتارا نيكايا (نكايه)

2 - ديا نيكايا (نكايه)

3 - ميجمي ايمانيكيا (نكايه)

4 - سامي يوتانكايه

5 - سوتاني پاتا (متن كهن بودائي)

6 -

پيتاكا (سبدهاي قانون) تاليف 241 ق. م شامل:

الف: حكايات،

ب: انضباط،

ج: شريعت

7 - ياتاگا

8 - كنجور و تنجور فرقه هاي بودايي در جهان بودايي سه شاخه ي اصلي و عمده وجود دارد كه عبارتند از:

1. شاخه ي «تراوادا» يا «عقيده و نظريه ي بزرگترها».

2. «ماهايانا» يا «گردونة بزرگ»

3. شاخه ي «لاما»

1. شاخه ي «تراوادا» يا چرخ كوچك: پيروان اين شاخه بيشتر در كشورهاي سريلانكا، برمه، كامبوج و تايلند حضور دارند. برخي معتقدند كه مقام «تراوادا» از «ماهايانا» از لحاظ هدف و تعليمات، پايين تر است و از همين جهت «تراوادا» را «هي نايانا» يعني چرخ كوچك نام گذارده اند.

2. شاخه ي «ماهايانا» يا چرخ بزرگ: پيروان اين مكتب در مناطق كره، ژاپن، چين مي باشند، كه اين مكتب خود به دو مكتب فكري ديگر به نام مكتب «خلاء» و مكتب «آگاهي تنها تقسيم مي شود. مكتب «خلاء» را افرادي به نام «نگارجونا» در قرن دوم ميلادي بنا گذاشت و معتقد به نسبي بودن هستي و وجود بود و به عقيده ي او همه چيز در خلاء و تهي مي باشد و مكتب «آگاهي تنها» واقعيت أشياي خارجي در جهان تجربه را انكار مي كند و معتقد است كه تنها از طريق آگاهي و هوشياريست كه «أشيا» واقعي هستند.

بنا بر اين تنها «آگاهي» و يا «ذهن متعالي» است كه واقعيت دارد. مكتب «ماهايانا» در كشورهاي چين و ژاپن به فرقه هاي متعددي منشعب شد كه برخي از آنها در هر دو كشور هم وجود داشتند. ما در اينجا به بعضي از آن فرق اشاره مي كنيم:

مكتب هاي بودايي «ماهايانا» در چين:

الف)

مكتب «تي ين ت آي» نامگذاري اين مكتب از روي كوهي در ايالت چكيانگ چين و به معني «تراس آسمان» مي باشد و بنيانگذار اين

مكتب فردي به نام «چي اي» (597 - 528) مي باشد.

ب)

«هوآ ين» مكتب تاج يا حلقة گل كه فردي به نام «فاتسانگ» (712 - 642) آن را تأسيس نمود.

ج)

مكتب «چينگ تي يو تسونگ» يا سرزمين ناب و خالص. اين مكتب توسط «هويي يوان» و يا فردي به نام «ته آن لوئن» بنيانگذاري شد.

سرزمين ناب يعني اينكه پس از مرگ سرزميني پاكي وجود دارد كه انسان بدانجا منتقل مي شود.

د)

مكتب «چه آن يا مكتب تفكر و مراقبه كه توسط فردي به نام «بودهي دهارا» در حدود سالهاي 500 م اين مكتب را به چين آورد. مكتب هاي بودايي «ماهايانا» در ژاپن:

الف)

مشانه تنداي «تي ين ت آي»، فردي به نام سايشو (822 - 767) آن را به ژاپن برد.

ب)

«شينگون» اين مكتب را «كوكايي» (835 - 774) به ژاپن وارد كرد.

ج)

«سرزمين پاك»، دو نفر به نام هاي «هونن» و «شين ران» اين مكتب را در ژاپن رواج دادند.

د)

«ذن» يا مكتب تفكر و مراقبه كه مكتب «چان» و يا «چه آن» نيز خوانده مي شود.

ه)

نظريه و روش «ني چي رن» يعني نيلوفر آفتابي كه به نام بنيانگذار خود «ني چي رن» نامبرده مي شود. البته انشعابات «مكتب ماهايانا» به مكاتب مذكور منحصر نمي شود، مكاتب بسيار ديگري چون: «ويب هاشي كا»، «موت ران تي كا»، «جو كا چا را»، «مادهيا مي كا» از اين مكتب منشعب شده اند.

3. مكتب «لاما» اين مكتب در قرن چهارم ميلادي در تبّت به وجود آمد. پيروان آن معتقد بودند كه روح «بودا» در پيكر شخصي به نام «دالايي لاما» كه در واقع رئيس مذهب است، حلول كرده است و هنگامي كه «لاما» مي ميرد دنبال كودكي مي گردند كه در آن لحظه به دنيا

آمده است.

چرا كه باورشان بر اينست كه روح «لاما» در قالب كودكي كه در همان هنگام به دنيا مي آيد حلول مي كند.

در اين مكتب نيز انشعاباتي صورت گرفته كه از آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد:

الف) مكتب «سانتراكشيا و پادماسام باوا» يا مكتب ترجمه ي قديمي.

ب)

مكتب «گلوكيا» كه از آثار «آتيشا» و «تسونگ خاپا» نشأت گرفته است.

ج) مكتب «كاگيوپا» كه در اثر كارهاي «مارپا» و «ميلارپا» به وجود آمد. چنانكه ذكر شد آيين بودا در مناطق مختلف نفوذ كرده و افراد و جوامع را جذب خود نمود و در طول دوران حيات خويش در اين مناطق به فرقه هاي بسياري منشعب شد كه به طور كلّي امّهات اصول اين فرقه ها از پنج مكتب خارج نيست و هر يك از ديگري به طور وضوح متمايز است كه ما در اينجا به طور اختصار بدانها مي پردازيم:

1. فرقه هاي «زمين پاك»: مبادي اين فرقه ها درخور فهم و ادراك عوام و اكثريت خلايق است و هدف مطلوب و غايت مقصود براي آنها همان وصول به ارض مقدس و بهشت جاويدان مي باشد و اين بهشت در مغرب جهان قرار دارد و بزرگان آيين بودا آن را به عالميان وعده داده اند.

اين كيش اهميّت واقعي را در ايمان قلبي مي داند و اين تصديق و علاقه ي قلبي را براي وصول به مرحله ي نجات و رستگاري كافي مي داند. مكتب «زمين پاك» به وسيله ي شخصي كه نخست به دين «تائو» بود و سپس بودايي شد تأسيس گرديد.

2. فرقه ي «باطنيّه»: اين فرقه بودائياني هستند كه راه نجات و وصول به مرتبه ي اشراق را فقط در باطن و در ضمير منحصر مي دانند و طرز عمل و سبك عادت در نزد

آنها به وسيله ي «ديانه» يعني تفكّر ميسر است و بس و تحقيقات علمي و مطالعه ي كتب و امثال آن ارزش و قدري ندارد.

3. فرقه هاي «عقلاني»: اين فرقه ابتدا در مكتب فكر و مراقبه روييده و سپس از آن منشعب گرديد، آنها بر اين باورند كه سالِك بايد در طلب اشراق و شهود ذهن خود را از همه ي افكار و آداب، خالي نموده و سپس به تدريج به وسيله ي مطالعه ي كتب ديني و تفكرات عقلاني، خود را براي وصول به كمال و مرحله ي مقصود آماده و مهيّا سازد.

4. فرقه هاي «مرموز» يا «كلمة حقّه»: در هر مذهبي در مواردي به نيروي مرموز «نجات بخش» يعني اسم اعظم يا كلمة حقّه تكيه شده است و بر خلاف مبادي اعتقاد عقلاني، به نوعي اثر جادويي مقدس براي اين كلمه قائل شده اند.

5. فرقه ي سياسي و اجتماعي: اين فرقه كه در ژاپن منسوب به «نيچيرن» است صرفاً دين بودائيست كه رنگ ژاپني گرفته است و داراي تمايلات سياسي و اجتماعي مي باشد.

تا امروز احساسات وطن پرستي و محبت به قوم و ملّت از مبادي مهم فرقه ي «نيچيرن» است.

ازدواج در آيين بودا كارشناسان و دانشمنداني كه در مورد اديان تحقيق مي كنند، براي تسهيل كار خود، اديان را از ديدگاه ها و منظرهاي مختلف به انواع گوناگون تقسيم مي كنند.

آنان گاهي جغرافيا را مناط و معيار قرار داده و اديان را به دو گروه اديان شرقي و اديان غيرشرقي تقسيم مي كنند و گاهي نژاد را مبنا گرفته و مي گويند اديان يا سامي هستند يا غيرسامي و گاهي نيز وحياني بودن اديان را در نظر گرفته و آنها را به الهي و غيرالهي، تقسيم مي كنند.

اين تقسيم بندي ها،

هر كدام جايگاه و كاربرد خاص دارد و بسته به موضوع بحث، مورد استفاده قرار مي گيرد و نبايد آن را به سه يا چهار مورد، منحصر كرد، بلكه مي توان اديان را از ديدگاه ديگري نيز مورد تقسيم قرار داد به عنوان مثال ما مي توانيم اديان را به دو گروه اديان جامع و اديان ناقص تقسيم كنيم با اين توضيح كه اديان جامع، ادياني هستند كه براي پيروان خود در دو زمينه نظري و عمل نسخه پيچيده و آنان را مكلّف به پيروي از نسخه خود مي كنند؛ ولي اديان ناقص تنها به بيان مطالبي در ساحت هاي عملي يا نظري اكتفاء كرده و عرصه هاي ديگر را مسكوت مي گذارند. اديان ابراهيمي به خصوص دين اسلام از جمله ادياني هستند كه در زمينه مسائل نظري (عقايد) و هم چنين مسائل عملي (احكام) به تفصيل سخن گفته و وظيفه پيروان خود را در هر دو زمينه بيان داشته اند.

در مقابل اين اديان، آيين هايي مانند «شينتو»، «بوديسم» و … قرار دارند كه خود را مكلّف به بيان مطلب در همه عرصه هاي نظري و عملي نمي دانند و تنها به ذكر برخي مطالب در اين زمينه ها اكتفا كرده و ساير ساحت ها را يا مسكوت مي گذارند و يا آنها را خارج از گستره خود اعلام مي كنند.

بنا بر اين نبايد گمان كنيم كه آيين بودا نيز مانند دين اسلام در همه عرصه هاي زندگي، وارد شده و در تمام موضوعات نظري و عملي اظهار نظر كرده است.

بودا به عنوان بنيانگذار مكتب بوديسم بعد از تبيين چهار اصل خود (يعني حقيقت تألم، حقيقت علت تألم، حقيقت پايان تألم، حقيقت طريقت رفع مايه تألم) هشت راه براي رهايي از

اين رنج و الم را در ضمن حقيقت چهارم مي شمارد و در ساير زمينه ها مطلبي براي ارائه ندارد. پس ما نمي توانيم انتظار داشته باشيم كه آيين بودا هم چون دين اسلام، فقه گسترده داشته و درباره، عبادات، معاملات، سياسات و … احكام عملي ارائه كند.

باتوجه به مقدمه فوق و متون موجود آيين بوديسم مي توان گفت:

«راهبان بودايي در ازدواج ها مراسم نيايش برپا نمي كنند.

ازدواج از نظر بوداييان يك كار تشريفاتي خصوصيست كه به امور اجتماعي مربوط است.

اما امروزه با دخالت برخي از عناصر و عوامل بودايي به مراسم رنگ و روي مذهبي داده مي شود به اين صورت كه گروهي از دختران يا پسران خردسال پاره اي از آيات مقدس خاص دعا را قرائت مي كنند.

خود راهبان به خصوص در سرزمين هاي مهد مكتب قديم، هرگز در مراسم ازدواج شركت نمي كنند ولي يكي دو روز پيش يا پس از ازدواج براي صرف غذا به خانه دعوت مي شوند. بدين مناسبت يكي از راهبان به موعظه مي پردازد كه در آن موعظه، همسران را به گذراندن يك زناشويي توأم با خوشبختي و هماهنگي بر طبق تعاليم بودا دعوت مي كند.» و البته اين مراسم بعدها و آن هم تنها در برخي كشورها رواج يافته و ربطي به آيين بودا ندارد. آيا بودا پيامبر بوده است؟

آيين بودا دوّمين آيين بود كه پس از آيين جيني به انگيزه ي مقابله با آيين برهمني يا اصلاح آن پديد آمد و تأثيرات عميق در افكار و آداب سراسر هند بر جاي گذاشت. بودا خود را نه پيغمبر ميدانست و نه خداوند و الهه و نه تجسمي از الهه و در اسلام هم مدركي صحيح دال بر اينكه بودا از پيامبران

بوده است نداريم، در نتيجه «بودا» از پيامبران نبوده است.

از منابع اسلامي استفاده ميشود كه ظهور انبياء عليهم السّلام اختصاص به منطقه خاصي نداشته و آيات كريمه ي قرآن دلالت دارد، بر اينكه هر قوم و امتي پيامبري داشتهاند، كه به چند نمونه اشاره ميشود.

1. رسول هميشه از بين خود مردم در بين هر قوم برانگيخته شده است چنانكه در سوره ي بقره، اعراف و سوره ي جمعه بدان اشاره شده است «رسولاً مِنهُم».

2. «براي هر گروه و امّتي پيامبريست پس زماني كه پيامبرشان آمد، ميان مردم به عدالت و قسط حكم ميكند» و فرمود:

«هيچ امّتي نيست مگر آنكه در ميان آنان پيامبري براي هشدار دادن بود» اين آيات و مانند آنها به صراحت ميگويند كه هر امّتي داراي نبي و پيغمبري بودهاند و همچنين روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه به نمونههايي اشاره ميشود:

علي عليه السّلام فرمود:

خداوند رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند … خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر يا كتابي آسماني يا برهان قاطع … رها نساخته است.

از بعضي روايات استفاده ميشود كه خداوند از ميان سياهپوستان نيز پيامبري برانگيخته است.

چنانكه علي عليه السّلام فرمود:

خداوند پيامبر سياهپوستي را مبعوث كرد هر چند سرگذشت او در قرآن نيامده است «بعث الله نبيّاً اسود» چنانكه خود قرآن هم اشاره دارد كه «و مِنهم من لم نقصص» ما قصّه عدّهاي (بسياري) از پيامبران را (و نام آنها را) در قرآن نياوردهايم. در نتيجه ممكن است در قاره ي هند پيامبر و يا پيامبران الهي، داراي مكتب آسماني بودهاند، ولي اسم آنها در قرآن و تاريخ نيامده

است.

از مجموع 000 / 124 نفر پيامبر فقط اسم برخي از آنها در قرآن آمده است.

قابل ذكر است كه اين احتمال هم وجود دارد كه به خاطر اتصال و ارتباط هندوستان به قارههاي ديگر و نفوذ دعوت پيامبران آن قارهها پيامبر خاصي فرستاده نشده باشد و امكان دارد پيامبراني فرستاده شده ولي به قتل رسيدهاند. شاهد وجود پيامبران در هندوستان اينست كه اين سرزمين از قديمالايام به سرزمين اديان و افكار و فلسفههاي مرموز و سرزمين رياضتكشان معروف بوده است و در همان اديان ابتدايي آثاري از اديان آسماني ديده ميشود كه به نمونههاي اشاره ميشود، مثلاً در كتاب «ريگودا» كه يكي از كتابهاي آيين «ودايي» است آثاري از مناجاتها و ادعيه ي با خدا ديده ميشود و همچنين در آيين برهمني سخن از جاويد بودن و همه جا بودن برهمن مطرح است (كه اين همان اوصاف خداي واقعي است) و همين طور در آيين هند پرستش و خداي خلقت و … مطرح است و در آيين سيك (سِرخ) اعتقاد به وحدانيّت خداي متعال وجود دارد و يا در آيين بودا سخن از اعتماد به نيروي ذاتي خود انسان مطرح است كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه ي باطن رهايي يابد و … همه اينها نشان از وجود اديان الهيست كه بعدها به نوعي تحريف شده است.

شاهد ديگر اينست كه در بعضي روايات از پيامبري اسمي به ميان آمده است كه در هندوستان مبعوث شده و داراي علومي از جمله علم نجوم بوده است.

آيا بودا مقدس مي باشد؟ با توجه به اينكه بطلان آن در اسلام معلوم است؟

پاسخ سؤال فوق به دانستن معني كلمه مقدس و اين

كه اين لقب از سوي چه كسي به بودا اطلاق مي شود منوط مي باشد بنا بر اين ابتدا به تعريف كلمه مقدس پرداخته مي شود:

كلمه «مقدس» كلمه اي عربي بوده و اسم مفعول از باب تفعيل مي باشد كه مصدر آن «تقديس» و ثلاثي مجردش «قدس» به معني پاك و مطهر و منزه مي باشد.

وقتي كلمه «قدس» را به باب تفعيل ببريم معني آن پاك كردن و منزه كردن و اسم مفعول آن «مقدس» مي شود كه چيز پاك شده، منزه شده و مطهر شده معني مي دهد. در اصطلاح لغت فارسي به مرد خدا كه از منهيات بپرهيزد و پارسا باشد، مقدّس گفته مي شود. ولي در اصطلاح زبان عربي از اين اصطلاح بيشتر براي مكان استفاده كرده و به مكان پاك و مطهر «مقدّس» گفته مي شود و براي شخص «مقدِّس» (اسم فاعل) استفاده مي شود و به كسي كه خدا را به پاكي بستايد و كسي كه خود را براي عبادت تطهير و پاك كند و هم چنين به راهب، دانشمند متدين يا پاپ يا يكي از روساي ديني، «مقدِّس» اطلاق مي شود. در اينجا لازم به ذكر است كه استفاده از كلمه «قدس» و مشتقات آن از قبيل «مقدِّس»، «قداسه»، «قديس» و … بيشتر در ميان مسيحيان عرب زبان رواج دارد و به عنوان مثال برخي از نويسندگان جديد مسيحي كلمه «القدس» را در مقام احترام به پيشوايان مذهبي اطلاق كرده و آن را به معناي حضرت مي دانند و مثلاً مي گويند:

«قدس الأب العام» يعني حضرت پدر روحاني يا كلمه قديس را به معناي مرد برگزيده خدا كه به مقام بالايي از تقوا و پرهيزگاري نايل شده به كار مي برند. با توجه به

معناي لغوي و كاربردهاي كلمه مقدّس مي توان نتيجه گرفت كه طرفداران هر دين و آييني به اشخاص بزرگ آيين خود كه بر طبق موازين آن آيين عمل كرده و اوامر و نواهي آن آيين را در حدّ اعلي به كار مي بندند، اصطلاح «مقدّس» را اطلاق مي كنند به عنوان مثال در مسيحيت به پاپ مقدس گفته مي شود در يهوديت به حبر اعظم و در اسلام نيز به علماي بزرگ و مجتهدين والامقام لقب مقدس داده مي شود چنان كه مرحوم محقق اردبيلي كه در قرن يازدهم هجري زندگي مي كرد از سوي مردم و علما لقب «مقدس» يافت و به مقدس اردبيلي معروف شد و امروزه نيز به نام مقدس اردبيلي شناخته مي شود. پس مي توان نتيجه گرفت، بزرگان هر دين و آييني در نظر پيروان آن آيين مقدس مي باشند و بودا هم چون بنيانگذار آيين بوديسم بوده و از ديدگاه بوداييان با عمل به دستورالعمل هاي خاص اين آيين به مقام نور يافتگي رسيده بود، شايسته لقب «مقدس» مي باشد و بوداييان وي را مقدّس مي پندارند، ولي اين بدان معني نيست كه بودا از ديدگاه مسيحيان يا يهوديان يا مسلمانان هم مقدّس مي باشند زيرا طرفداران هر آييني تنها رهبران ديني خود و وابستگان به آيين خويش را مقدّس مي شمارند. بنا بر اين، اين سؤال كه آيا بودا مقدس مي باشد يا نه؟ از دو ديدگاه مي تواند جواب داده شود. چرا كه از ديدگاه طرفداران بوديسم شخص بودا كه نام اصليش «سيدراته» بود، فردي مقدس مي باشد.

ولي از ديدگاه ساير مكاتب و اديان وي نه تنها مقدّس نيست بلكه فردي منحرف و گناهكار مي باشد.

شايد گفته شود يكي از اصول اعتقادي دين اسلام ايمان

به انبياء الهيست و مسلمانان بايد به همه انبياي الهي كه نام آنها در قرآن يا منابع حديثي ذكر شده ايمان بياورند؛ زيرا همه انبياء يك دين و يك آيين را تبليغ مي كردند كه كامل ترين و جامع ترين صورت آن توسط حضرت محمد مصطفي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به مردم ابلاغ شده است.

پس تمام انبياي الهي در نزد مسلمانان مقدس مي باشد و احتمال دارد كه بودا نيز يكي از اين پيامبران باشد كه براي هدايت مردم فرستاده شده و بعدها آيين وي نيز هم چون آيين انبياء قبل از پيامبر اسلام صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم تحريف شده است.

در جواب اين سخن مي توان گفت:

پيامبر بودن «بودا» محتاج دليل و مدرك است و بررسي منابع اسلامي نشان مي دهد كه هيچ سند و مدركي دال بر پيامبر بودن وي وجود ندارد و آنچه امروزه به عنوان آيين و دين بودا معرفي مي شود، هيچ گونه سازگاري و تناسبي با دين اسلام ندارد. در دين اسلام و ساير اديان ابراهيمي سه ركن اصلي وجود دارد يعني توحيد، نبوت و معاد ولي در آيين موجود بودا خبري از اين سه ركن نيست وي از صحبت كردن درباره خالق هستي و خداوند پرهيز كرده و حتي گاهي آن را انكار نموده است و به جاي معاد در دامن نوعي تناسخ گرفتار آمده و هرگز خود يا شخص ديگري را به عنوان پيامبر و نبي معرفي نكرده است.

بنا بر اين با تكيه بر تعاليم منسوب به بودا نمي توان وي را از پيامبران الهي شمرد و از ديدگاه اسلام وي نه تنها پيامبر و نبي نيست، بلكه كه هيچ

نوع تقدسي هم ندارد و نمي توان وي را مقدس شمرد. بودا و زنان جامعه بودايي به صورت سلبي و منفي با او برخورد مي كند و او را پست مي شمارد. بودا به رهبانيت و دوري از جامعه و زندگي در جنگل ها فرا مي خواند، همانگونه كه پيروانش را به اين مراسم دعوت مي كند و اين بر طبيعت روابط ميان زن و مرد اثر منفي مي گذارد و به مرد مي فهماند كه در برخورد با زن احتياط ورزد. چرخ دارما يك نماد ساده شده از چرخ دارما آيين بودا در سده پنجم پيش از زايش مسيح در هندوستان پيدا شد و كمابيش 1500 سال در آن سرزمين ماند و سپس به سرزمين هاي ديگر كوچيد.

بوداييان بر اين باورند كه در اين 1500 سال آموزه هاي بوداگرايي سه بار دستخوش دگرگوني شده اند و در اين باره اصطلاح «سه بار گردش چرخ آيين» را به كار مي برند. چرخشگاه هر كدام از اين دوره ها را هم هر 500 سال مي پندارند. البته آموزه هاي دوره هاي پيشين هم هم راستا با آموزه هاي تازه به زندگي خود ادامه داده اند.

بنمايه اي كه همه اين آموزه ها به آن پايبند بوده اند همانا اصل نپايندگي هستي است.

اين باور كه هيچ چيز اين جهان هستي پاينده و پايدار نيست. اصطلاح چرخ آيين (چرخ دارما) (Dharmacakra) بعدها در ميان بوداييان تبت محبوبيت زيادي پيدا كرد و در موارد ديگري به كار رفت. براي نمونه در آنجا بوداييان چرخ هاي درست كردند و بر روي آنها متون بودايي نگاشتند و به اين چرخها نام چرخ آيين يا چرخ نيايش دادند. منظور از گرداندن اين چرخ ها بدست پيروان آيين بودا همانا نمادي از خواندن سخن بودا بود.

بر روي

و در درون اين چرخ ها افسون هايي (مانتراهايي) نوشته شده است.

افسون ها سخناني ژرف به گونه اي بسيار نمادين هستند.

اين چرخها را مي توان در جوامع گوناگون بودايي يافت اما تنها در تبت است كه آنها بخشي جاافتاده از زندگي روزمره را تشكيل مي دهند. بوداييان بر اين باورند كه چرخاندن اين چرخها مانند اين مي ماند كه شخص (به صورت نمادين) همه متون درون آن را خوانده است.

***********

منابع:

bayynat. ir tahoordanesh. com

hawzah. net

andisheqom. com

http://www. bashgah. net

دانشنامه حوزه نت ويكي پديا

كتب:

تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله

مقارنة الاديان، تأليف دكتر احمد شلبي

عالم الاديان، تأليف محمد حميد فوزي

جهان مذهبي، ج 1، تأليف ريچارد بوش

غلامعلي، آريا، آشنايي با تاريخ اديان

رابرت اهيوم، اديان زنده ي جهان

جان بي ناس، تاريخ جامع اديان

توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ

مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران

ويل دورانت، تاريخ تمدن

شلبي، احمد، مقارنه الاديان

اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني نبوّت،

محسن قرائتي تفسير نمونه

معين، محمد، فرهنگ فارسي (معين)

سعيديان، عبدالحسين و تاريخ مختصر مصور جهان

چنين گفت بودا، بر اساس متون بودايي، ترجمه ي دكتر هاشم رجب زاده

بودا و انديشه هاي او، تأليف سادهاتيسا، ترجمه محمد تقي بهرامي حرّان.

اديان هند كبري، تاليف احمد شلبي

انسان و اديان، تاليف محمد كمال جعفر

جهان مذهبي اديان در جوامع امروز ج يك، تاليف ريچارد بوش، ترجمه عبدالكريم گواهي

جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي

طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان

جعفري، محمدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي

رنجبر، در جستجوي ريشه هاي آسماني بودا

تاريخ مختصر اديان بزرگ، فليسين شاله، ترجمه ي منوچهر خدايار محبّي.

اديان و مكتب هاي فلسفي هند، داريوش شايگان مبلغي آباداني، عبدالله،

تاريخ اديان و مذاهب جهان گروه مؤلفان، جهان مذهبي «اديان در جوامع امروز»

عرفان و آيين بودا

واژة بودا به معناي عام كلمه عنواني است كه در آيين بودا بر هر شخصي كه مظهر

پارسايي و خردمنديست اطلاق مي شود و به معني خاصّ لقب «سيذارحا گوئوتاما» حكيم و پارساي هندي است.

او حدود سال 563 پيش از ميلاد مسيح به دنيا آمد و حدود سال 483 پيش از ميلاد در هشتاد سالگي در گذشت. او شاهزاده اي بود كه پدرش «سودودانا» و مادرش ملكه «ماهامايا» نام داشت. تعدادي از پيشگويان و برهمنان وقتي آن كودك يعني سيدارتا (بودا) را ديدند، درباره ي آينده او گفتند:

دو راه در برابر او قرار دارد. اگر تصميم بگيرد دنيا را براي خود نگه دارد، يك امپراطور بزرگ خواهد شد و اگر تصميم بگيرد دنيا را رها كند و در جستجوي نور معرفت باشد يك بودا مي شود. پس از چند سال سيدارتا به دبستان فرستاده شد او به سرعت از نظر علم رشد نمود و چند زبان و نيز رياضيات را آموخت و كم كم سرآمد همسالان و همشاگرد ي هايش شد.

اما پدرش همچنان در انديشه ي پيشگويي اي بود كه درباره ي فرزندش كرده بودند. به خصوص پيشگويي شخصي به نام كندانا كه گفته بود سيدارتا (بودا) پس از مشاهده ي چهار علامت، دنيا را ترك مي كند و بودا مي شود آن چهار علامت عبارت بودند از ديدن پيرمردي رنجور، مشاهده ي يك بيمار، ديدن مرده و ملاقات با يك مرتاض. با آن كه پدر سيدراتا (بودا) بسيار مي كوشيد تا فرزندش در شادي و لذّت هاي دنيوي غرق شود و هيچ يك از اين چهار علامت را نبيند ولي سيدارتا (بودا) به تدريج آنها را ديد. او با ديدن چهارمين علامت يعني شخص مرتاض، تصميم گرفت مثل يك مرتاض زندگي كند، از اين رو به شيوه معمول آنان به گدايي پرداخت و در

هر جا كه مي شد سر پناه مي گرفت. بنا بر اين رياضت هاي او از اين دوره آغاز شد تا با پشت پا زدن بر جاذبه هاي دنيوي به حقيقت برسد. او با چند نفر ديگر براي رسيدن به اين هدف تحت نظر معلمان متعددي از آن جمله شخصي به نام «آلارا كالاما» آموزش ديد. امّا احساس كردند كه اشباع نشده اند، آن گروه كوچك سر انجام به مكاني به نام «اوروولا» رسيدند، مدتي آنجا ماندند، آن جا مكاني، پر درخت و آرام بود.

آنان در اين مرحله رياضت هاي نفساني را از كم خوري آغاز كردند، ابتدا يك وعده غذا مي خوردند، سپس هر دو شبانه روز يك وعده و بعد از آن هر سه شبانه روز يك وعده غذا مي خوردند، آنان در اين برنامه جديد ديگر گدايي نمي كردند بلكه برنامه ي غذايي سختي داشتند يعني از ميوه، ريشه و برگ بعضي گياهان بهره مي بردند. سيدارتا (بودا) بر اثر اين رياضت ها لاغر و نحيف شد، اما خود آزاري او به اين جا خاتمه نيافت، گاهي نَفَس خود را مدت ها در سينه حبس مي كرد به گونه اي كه سردرد شديدي مي گرفت. براي نشان دادن تحقير كامل جسم خود به پوشيدن كثيف ترين جامه هاي كهنه اي رو مي آورد كه از ميان انبوه زباله يا حتّي از محلّ سوزاندن اجساد بيرون آورده بود.

همچنين قدرت تحمّل روحي خود را مي آزمود، شب هاي اول يا چهاردهم ماه، كه به باور او زمان هولناكيست و ارواح و موجودات فراطبيعي از نهانگاه هاي خود بيرون مي آمدند، مي رفت و ميان محل هاي سوزاندن جنازه ها و گورستان ها تنها مي نشست. تا شش سال اين گونه رياضت كشيد اما پس از اين مدّت نتيجه گرفت كه اين رياضت ها او

را به جايي نمي رساند، روزي بيهوش شد، چوپاني او را يافت به او شير خورانيد و به مراقبت كردن از او پرداخت تا ان كه به تدريج بخشي از تندرستي خود را به دست آورد. بخش ديگري از رياضت هاي بودا دوره ي تمركز فكر است كه به باور بودا و بودائيان، او پس از اين دوره به نوريافتگي رسيد و به رسالت خود پرداخت و اصول حكمتش را براي كساني كه شايسته مي دانست بيان كرد. سخنان او، موعظه و درباره ي تزكيه نفس و خودسازيست و اين كه انسان چگونه با ترك دنيا و دل بريدن از جاذبه هاي آن به معرفت و حقيقت برسد. [1] پس بودا كسي بوده است كه براي معرفت يابي و رسيدن به حقيقت و رها شدن از رنج هاي زندگي دنيا راه رياضت كشي را برگزيد امّا آيا او را مي توان يك عارف ناميد و انديشه ها و اعمالش را عرفاني دانست يا خير؟ ممكن است برخي بپندارند هر كس سخني در مذمّت دنيا و دل بريدن از آن گفت و به هر گونه رياضت هاي جسماني و روحاني رو آورد و كارهاي شگفت انگيزي انجام داد، عارف است.

امّا اين پندار نادرست است زيرا عرفان حقيقي خود را يافتن و به خدا رسيدن است و آن هم جز با استفاده از تعاليم انبيا و رهبران الهي حاصل نمي شود زيرا آنان سرآمد عارفان و به خدا پيوستگانند، آنان به لطف پرودگار تمام حقايق هستي را مي دانند و مي توانند انسان را زا راه هاي درست و خدا پسندانه به لقاء الله برسانند. «عرفان حقيقي يعني عرفاني كه در تعاليم آسماني ريشه دارد، آغاز حركتش بيداري بشر از خواب

و رؤياهاي حيات طبيعي محض است و آگاهي از اين كه وجود او در حال تكاپو، در مسير خير و كمال در متن هدف خلقت عالم هستي قرار مي گيرد.

اين عرفان (كه مسيرش در حيات معقول و مقصد ش، «قرار گرفتن در جاذبه ي كمال مطلق» به لقاء الله است) به قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت او منتهي مي شود. اين عرفان كه آن را عرفان اسلامي، مي ناميم، هيچ حقيقتي را از عالم هستي اعم از آن كه مربوط به انسان يا غير او باشد حذف نمي كند بلكه همه ي عالم را با يك عامل ربّاني دروني صيقل مي دهد و شفّاف مي سازد و انعكاس نور الهي را در تمام ذرّات و روابط اجزاي اين عالم نشان مي دهد. اين گونه عرفان است كه خط نوراني آن به وسيله ي انبياي بزرگ الهي در جاده ي تكامل كشيده شده است، نه آن تخيّلات رؤيايي در مهتاب فضاي دروني كه سايه هايي از مفاهيم بسيار وسيع مانند وجود، واقعيت، كمال، حقيقت و … را به جاي اصل آن گرفته و با مقدار ي بارقه هاي زودگذر مغزي آنها روشن ساخته و از آنها را حالي و مقامي براي خود تلقين نموده و دل به آنها خوش مي كنند، در صورتي كه ممكن است، مدعي چنين عرفاني حتّي براي چند لحظه از روزنه هاي قفس مادّي نظاره اي به بيرون از خودِ مجازيِ خويشتن نكرده باشد.

اين همان عرفان منفيست كه انبوهي از كاروان جويندگان معرفت را از لب درياي درون خود به سراب هاي آب نما رهنمون مي كند؛ [2] با توجّه به اين مطلب مي توان گفت:

بودا كسيست كه پندار و گفتار و رفتار مرتاضان، سخت در تكوّن شخصيّت او مؤثر بوده

است.

«مردم او را به عنوان قدّيس يا مرتاض يا به نام خانوادگيش يعني گائوتاما مي شناختند.» [3] او پيامبر نبود و رياضت هاي نفساني اش نيز در تعاليم آسماني ريشه نداشت بلكه تحت تأثير جاذبه ي مرتاضان در طريق آنان قرار گرفت از اين رو، او را نمي توان عارف ناميد و اعمالش را نمي توان عرفاني دانست و پندها و حكمت هايش را نيز بايد با آموزه هاي وحياني و سخنان پيامبران خداوند به خصوص پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سنجيد و هر آنچه با آنها سازگار است پذيرفت و آن چه بر خلاف آنها است، رد كرد.

نگارش يافته توسط طباطبائي

***********

منابع:

1. بودا، ع پاشايي.

2. پرواز در ملكوت، امام خميني رحمة الله عليه.

**********

[1]. سادهاتيا، بودا و انديشه ي او، ترجمه محمد تقي حرّان، ص7 - 40.

[2]. جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي، انتشارات نشر علامه جعفري، چاپ سوم، 1383، ص 21 - 23. [3]. بودا و انديشه هاي او و «چنين گفت بودا» بر اساس متون بودايي، مترجم دكتر هاشم رجب زاده، انتشارات اساطير، چاپ سوم، 1378، ج 3، ص 122.

حقيقت غايي در آيين بودا

چكيده آيين بودا، كه در شرق آسيا جايگاه خاص و ويژه اي دارد، داراي سه فرقه ي مهم و اصلي است.

اين فرقه ها با نام هاي مهايانه، تراودا و چرخ الماس يا لامايي شناخته مي شوند. از سوي ديگر، مباحث الهيات، مخصوصاً نگرش اين عده به حقيقت غايي، موضوعي جذاب و جالب توجه است كه بايد با دقت بيشتري به آن توجه كرد. در اين نوشتار، تلاش بر اينست كه نگرش اين سه مكتب به امر الوهي و حقيقت غايي را بررسي كرده، الحادي بودن تراودا و همه خدايي و يا شرك آميز

بودن مهايانه و چرخ الماس را نشان دهيم. البته لازم به ذكر است كه فرقه ي لامايي در حقيقت تقريري از فرقه ي مهايانه در اين موضوع شمرده مي شود.

مقدمه

در واكنش به وضعيتي كه در اواخر دوره ي ودايي براي آيين هندو به وجود آمد، حركت هاي مختلفي انجام شد كه مي توان آنها را در دو دسته و دو طيفِ اصلاحي و انقلابي قرار داد. حركت اصلاحي، حركتي بود كه در درون خود اين آيين انجام شد و كوشيد نقاط ضعف آن را بر طرف كند.

اين نهضت كه از گوشه نشيني گروهي از هندوها در جنگل ها آغاز شد، در نهايت، با انجام تغييراتي شگرف در عرصة اعتقادات و نيز اعمال و شعاير آيين هندو، رويكردي دروني و عرفاني به اين آيين داد. [1] تدوين اوپانيشادها كه شاهكار نوشتاري آيين هندو در اين دوران است، هنوز هم در جهان، معنا و مفهومي خاص به اين آيين داده است.

اما حركت هاي انقلابي، از اساس، اين آيين را زير سؤال برده و آيين هاي جديدي پي ريختند. آيين هاي بودايي (600500 سال پيش از ميلاد) توسط بودا و جينه [2] (حدود 600 سال پيش از ميلاد) توسط مهاويره [3] ثمره ي اين حركت هاي انقلابي اند. [4] در اين نوشتار، تلاش ما بر اينست كه با آشنايي اجمالي درباره ي آيين بودا، تا حدودي نظام الهياتي اين آيين را بررسي كنيم. پيش از هر بحثي، به زمينه هاي پيدايش بوديسم اشاره اي كوتاه خواهيم داشت. زمينه هاي پيدايش آيين بودا «دين جينه، در ميان آن دسته از ادياني كه توسط يك بنيانگذار خاص در هند به وجود آمده اند، قديمي ترين آنها به حساب مي آيد. همچنين، اين دين در خلال چند قرن متوالي، اولين كوشش

سازمان يافته اي بود كه زير نظر يك رهبر قدرتمند مذهبي، سعي در رشد و ارتقاي دين هندويي كه قديمي ترين دين خودجوش سرزمين هند به شمار مي آمد، داشت. سي و دو سال بعد از دين جينَ، دين بودايي به عنوان حركت اصلاح گرايانه ي ديگري سر برآورد. اين هر دو دين، كه از فروع و مشتقات دين هندويي هستند، نسبت به آداب قرباني كردن حيوانات و تقسيم بندي طبقاتي نظام كاست در دين هندويي، نگرشي آزادمنشانه و مبتني بر عدم خشونت و محبت داشته اند.

ليكن نتيجه ي اصلي هر دو حركت اصلاحي و اعتراض آميز، در عوض اصلاح دين هندويي، ايجاد دو دين جديد بود.» [5] در يك تحليل كامل تر، موارد ذيل از جمله اصلي ترين زمينه هاي به وجود آمدن آيين هاي انقلابي همچون بوديسم و جينه است:

1. وداها، ملاك هندو بودن يا نبودن. نويسنده ي كتاب اديان و مكتب هاي فلسفي هند به اين نكته اشاره مي كند كه «هندوان نظرات فلسفي خود را به دو گروه ناستيكه [6] و استيكه [7] تقسيم كرده اند.

مراد از ناستيكه، اشاره به عقايد و آراييست كه سنديت آسماني وداها را نمي پذيرد؛ مانند آيين بودايي و كيش جين و چارواكا كه غيرمتشرع هستند؛ و غرض از %%استيكه، شش مكتب فلسفي برهمني است كه بدون چون وچرا، حقايق منزل وداها را قبول دارند و از شريعت برهمني پيروي مي كنند و موجوديت خود را قائم بر آن مي دانند». [8] بر اين اساس، افرادي كه وداها را به منزله ي متون آسماني لحاظ نمي كردند، از دين خارج و بدعت گذار معرفي مي شدند و اين مسأله، براي عده ي زيادي مشكل ساز شده بود.

2. تأكيد بسيار بر روي مناسك (قشري گري). در اواخر دوران

ودايي و پيش از تدوين اوپانيشادها، به دليل گسترش اعمال و مناسك ديني و توجه مردم به انجام دقيق اين مناسك و توجه كمتر به محتوا و بنيان هاي معنوي آيين هندو، نوعي قشري گرايي در اين آيين به وجود آمد كه موجب اعتراض و ايجاد آيين هاي اصلاح طلبانه و انقلابي شد.

در كتاب اديان و مكتب هاي فلسفي هند، در اين زمينه آمده است كه «آيين قرباني، سر انجام كارش به افراط و تفريط كشيد و آن چنان توسعه يافت كه امور معنوي و فلسفي را تحت الشعاع خود قرار داد. قرباني اسب و غيره كه در آن ايام، ساليان دراز به طول مي انجاميد، خزانه ي پادشاهان هندو را تهي مي ساخت و مانع گسترش فلسفه و انديشه مي شد؛ به طوري كه واكنشي در اين جهت ضروري مي نمود …». [9] 3. حاكميت مطلق براهمن ها. در اين دوران، كنترل آيين به دست براهمن ها افتاده بود؛ يعني، هندويسم به مرحله اي رسيده بود كه حتي حق و ناحق را نيز براهمن ها مشخص مي كردند تا جايي كه مي گفتند:

هندو مساويست با براهمن. زبان سانسكريت كه زبان آيين هندو بود، در اختيار اين طبقه قرار داشت و هر كس مي خواست سانسكريت ياد بگيرد، بايد جزو طبقه براهمن ها باشد و غير از افراد اين طبقه، كسي حق ياد گرفتن اين زبان را نداشت.

اين طبقه، تمام آيين ها را در انحصار خود داشتند و خود را مالك تمام وداها مي دانستند و تنها راه بهره گيري از وداها، بهره گرفتن از براهمن ها معرفي مي شد.

در اين دوران، حتي انجام مراسم هاي ديني، در اختيار و كنترل اين گروه قرار داشت. از ديگر سو، قواعد طبقاتي اجازه نمي داد كسي از طبقه ي ديگر

وارد طبقه براهمن ها شود. اين مطلب براي ساير طبقات، به ويژه كشتريه ها [10] (طبقه ي حاكمان و جنگاوران) گران مي آمد؛ بنا بر اين، قوي ترين واكنش ها به اين قضيه، در كشتريه ها ديده مي شد.

آيين جين و بوديسم، در همين بستر شكل گرفت. بوديسم [11] بوديسم، آيين منسوب به بوداست.

بودا [12] از جهت لغت شناختي، از زبان سانسكريت و پالي، به معناي «روشن شده»، ريشه گرفته است.

در زمينة اديان هندي، اين واژه براي كسي به كار مي رود كه به بصيرت رسيده و مطالبي براي او با شعله اي كه در درون اوست، آشكار شده است؛ [13] البته گفتني است كه بودا يك لقب است، نه اسم خاص؛ بنا بر اين، به هر كسي كه به اين مرحله، يعني مرحله ي روشن شدگي رسيده باشد، قابل اطلاق است.

اكنون با توجه به اين نكته، بودا، بنيانگذار بوديسم، در كودكي، «سيدارْتَه» [14] (كسي كه به هدف نهايي اش رسيده) و «گُوتَمَه» [15] (از اسامي پاكبازان كهن ودايي) نام داشت. بعد در سنين 35 تا 40 سالگي به «گوتمه شاكياموني» (مرتاض قبيله ي شاكيا) نام گرفت و سر انجام، به او لقب «بودا» دادند و وي را با اين عنوان خواندند. تاريخ تولد او، 563 و وفاتش [16] در حدود 483 پيش از ميلاد رخ داده است.

همان گونه كه در آغاز اشاره كرديم، با توجه به آموزه هاي بودا، آيين بوديسم شكل گرفت كه تا كنون، مريدان زيادي در گرداگرد جهان به دور خود گردآورده است.

در اين نوشتار، آنچه مورد نظر ما قرار گرفته، نگرش اين آيين به حقيقت غاييست و اينكه آيا بوديسم در اين باره موضع گرفته است يا خير. شايسته است با توجه به اختلاف

ديدگاهي كه ميان نگرش ها و مكاتب بودايي درباره ي حقيقت غايي وجود دارد، نخست اشاره اي كوتاه به تنوع اين آيين داشته باشيم و سپس، با دقت بيشتري، حقيقت غايي را بررسي كنيم. تحولات مهم آيين بودا و شكل گيري فرقه هاي بودايي پس از مرگ بودا، بنا به قول مشهور، در سال 483 ق. م. بوداييانِ نخستين، اولين شوراي آيين بودا را تشكيل دادند و با اين كار درصدد برآمدند تا اين آيين را از متلاشي شدن محفوظ دارند. در سال 338 ق. م دومين شوراي بودايي نيز شكل گرفت و در آن شورا مقرر شد متون پالي (تري پيتاكه)، كه آموزه هاي اصلي بودايي و متن مقدس اين آيين است، تدوين شود. در سال 247 ق. م. سومين شوراي بودايي برپا شد.

در اين شورا، نخستين نشانه هاي اختلاف در آيين بودا به صورت رسمي آشكار شد و به دنبال آن، بين سال هاي 200 - 180 ق. م مكتب مَهايانه [17] (چرخ بزرگ) ظهور يافت. البته بين سال هاي 200 ق. م تا 200 ميلادي، تدوين لوتوس سوتره ها و ساير متون مهايانه به درازا انجاميد و مكتب مهايانه افزون بر متون پالي، متون خاص خودش را يافت. در حدود 700 م آيين بودا، به ويژه با تقريري مبتني بر نگرش مهايانه، در سرزمين تبت راه يافت كه با عنوان فرقه ي لامايي [18] شهرت يافت. [19] با اين توضيحات، روشن است كه آيين بودا داراي سه فرقه ي مهم است:

فرقه ي كهن (كه اغلب، خود را تراواد 21 معرفي مي كنند)، مهايانه بوديسم و لاماييسم. اكنون براي بررسي نگرش اين فرقه هاي سه گانه ي بودايي به حقيقت غايي، ضروريست جداگانه به هر يك از آنها

توجه كنيم و به ارزيابي موضوع را از منظر هر كدام بپردازيم. اما در همين فرصت، يادآور مي شويم كه به دليل نزديكي دو فرقه ي مهايانه و لامايي، از بررسي مفصل فرقه ي لامايي پرهيز مي كنيم. آيين كهن بودا آييني كه خود بودا آورده است (آيين كهن بودا) و فرقه ي هينه يانِه [20] (چرخ كوچك) و يا تراوادا [21] بوديسم مدعي استمرار آن است و خود را ارتدكسي آن به شمار مي آورد، سه ركن مهم و اساسي دارد كه عبارتند از:

1. دُوكه (زبان پالي)؛ [22] يعني فرضيه ي رنج جهاني؛

2. انيكه؛ [23] يعني ناپايداري اشيا؛

3. اَناتا؛ [24] يعني عدم جوهر ثابت. [25] در اين مجال با بررسي اين سه اصل، ديدگاه اين فرقه را درباره ي حقيقت غايي و خدا بررسي مي كنيم. الف. فرضيه ي رنج جهاني وقتي بودا پس از گذراندن دوران رياضت و نيز رسيدن به مرتبه ي بودايي، به طريقي كه مشهور است، وارد جمع پنج مرتاضي كه با او به رياضت مشغول بودند شد، [26] فرضيه ي رنج جهاني را در ذيل چهار حقيقت شريف ارائه كرد:

1. هرچه رنگ و بوي هستي به خود بگيرد، سرتاسر، رنج است ( حقيقت رنج). اين حقيقت، تمامي موجودات را در تمام سطوح در بر مي گيرد.

لازم به ذكر است كه رنج ها سه نوع اند:

يك: رنج ذاتي؛ برخي امور، رنج ذاتي دارند؛ مانند:

امور ناخوشايند، بيماري و مرگ و … دو: رنج سببي؛ برخي از امور، رنج ذاتي ندارند، اما موجب رنج هستند؛ مانند اموال دنيا كه تعلق و دل بستگي مي آورند و به دنبال اين تعلق و دل بستگي، از دست رفتن آنها، رنج آور است و در آدمي، دائماً هراس از دست دادن

آنها وجود دارد. سه: رنج هايي كه از منيّت انسان و اينكه انسان براي خود اصالت و هويتي قايل است، برانگيخته مي شوند. مثلاً شخص به خاطر دوست داشتنِ خود، از نوع رفتار ديگران با خود رنج مي كشد.

به اعتقاد بودا، هرچه در دنيا تحقق دارد، زير سايه ي اين سه نوع رنج است و دنيا اين سه را با خود به ارمغان مي آورد.

2. خاستگاه اين رنج، تولد و پيدايش است.

اگر انسان متولد نشود، رنج نمي كشد (خاستگاه رنج). به ديگر سخن، آدمي اگر پاي در دايرة هستي نگذارد، از اين رنج ها رهاست و مشكلي بدان جهت، به او نمي رسد. هر چيزي خاستگاهي دارد و خاستگاه رنج، تشنگي است؛ يعني طلب و شهوت كه مايل به اينجا و آنجاست.

هر چيزي كه در جهان عزيز و لذت آورست، تشنگي از آنجا پيدا مي شود؛ خاستگاه رنج آنجاست؛ [27]

3. ايستادنِ گردونه ي مرگ و حيات باعث رهايي از رنج خواهد بود.

به عبارت ديگر، براي فرو نشاندن اين رنج، لازم است كه اين چرخه ي تولد و مرگ هاي پي در پي و متوالي، متوقف شود (فرو نشاندن رنج).

4. راه رهايي از اين رنج (راه فرو نشاندن رنج)، هشت مرتبه دارد. اين هشت مرتبه به هشت راه رهايي بودا مشهورند:

اي رهروان، از دمه هاي مشروط، راه هشت گانه ي جليل را برترين دانسته اند؛ يعني:

شناخت درست، [28] انديشه ي درست، [29] گفتار درست، [30] كردار درست، [31] زيست درست، [32] كوشش درست، [33] آگاهي درست [34] و يك دلي درست. [35] آنان كه به راه هشت گانه ي جليل اعتماد دارند و ثمره ي اعتماد به برترين، برترين است [36] ب. ناپايداري اشيا اين عالم دائماً در حال تجديد و تغيير و عوض شدن

است.

مرگ و زندگي هميشه مي آيند و مي روند. در اين عالم، هيچ جوهر ثابتي وجود ندارد. امور خوشايند، پايدار نيستند و دائماً، لحظه به لحظه در حال پديد آمدن اند؛ حتي اموري كه گمان مي رود ثابت اند، در يك جريان و سيلان بي پايان قرار دارند. مي گويند در يك رودخانه نمي توان دو بار پا گذاشت. به اعتقاد بودا، آدمي بايد به اين حقيقت آگاه شود كه اشياي عالم در معرض ناپايداري و ناپايندگي هستند:

اي رهروان، بايد چنان زندگي كنيد كه نا پاكي را در تن ببينيد؛ بايد به ياد آوريد دم و باز دم را در درون تان؛ بايد چنان زندگي كنيد كه نپايندگي را در توده ها ببينيد … [37] به ديگر سخن، «در جهان مظاهر، هيچ لحظه ي ساكني نمي توان يافت كه در آن، امري به هستي بگرايد و استقرار يابد و سكون اختيار كند؛ چه به مجرد اينكه اين چيز را به مدد صورت و نامش درك كنيم، متوجه مي شويم كه آن چيز ديگر است و صورت ديگري يافته و خاصيت ديگري به دست آورده است.

پس هر حادثه حلقه اي ناپايدار در سلسلة علل و اسباب است؛ بدان گونه كه معلول علت پيشين بوده است، خودْ علت معلول پسين خواهد بود و اين حلقه هاي پي در پي، زنجير سلسلة اسباب جهانند و همين استمرار لحظات متواليست كه به اشيا پيوستگي ظاهري مي بخشد و چنين مي نمايد كه جوهر ثابتي در پس مظاهر ايستاده و پديده ها را به خود متصل كرده است». [38] نتيجه ي اين اصل نكته ي مهميست كه در آيين بوداي كهن و نيز تراوادا بوديسم به وضوح شكل مي گيرد و محوري ترين موضوع در الهيات بودايي مي شود. اين

اصل، «عدم جوهر ثابت» است كه در ذيل بدان اشاره مي كنيم. ج. عدم جوهر ثابت هندوييسم، به ويژه هندوييسم مبتني بر اوپانيشادها، براي انسان يك وجود ثابت به نام «%%آتمن» قايل است و يك جوهر ثابت ديگر به نام «برهمن»، كه فهم اتحاد اين دو را مايه ي نجات از چرخه ي مرگ و زندگي برمي شمرد. اما در بوديسم كهن، انسان آن حقيقت ثابت (آتمن) را ندارد؛ [39] و از آنجا كه آتمن كه جلوه اي از برهمن است ثابت نيست، برهمن نيز ثابت نيست. [40] اكنون با توجه به اين سه اصل و سه محور كليدي در آيين بوداي كهن كه فرقه ي تراودا نيز بدان پايبند است، بحث خدا در اين نگرش از بوديسم، شكل خاصي به خود مي گيرد كه در پي بدان اشاره مي شود. نتايج ديدگاه آيين كهن بودايي و تراوادا درباره ي اعتقاد به وجود خدا وقتي سه اصل ياد شده را به همراه مسألة نيروانه كنار هم مي گذاريم، متوجه مي شويم كه نظر آيين كهن بودايي درباره ي وجود يا عدم خدا مبهم است؛ به گونه اي كه گروهي اين رويكرد را يك رويكرد الحادي كه قايل به وجود خدايي نيست، مي دانند.. با اين تفاسير، اين نظر قوي تر به نظر مي رسد؛ هر چند به اين نكته نيز مي توان اشاره كرد كه شايد بوديسم تراودا و آيين كهن بودايي، چندان در مقام ارائه ي يك ديدگاه مثبت و يا منفي درباره ي خدا نبوده است.

در نظر اين آيين، خدايان به منزله ي مبدأ آفرينش، اهميت خاصي نداشتند. نويسنده ي كتاب اديان و مكتب هاي فلسفي هند، چنين نگرشي را در اين ره ارائه مي دهد:

بنا به اين تيرة آيين بودايي، همه ي عناصر و واقعيت هاي

جهان، گذرنده … و آني و برق آسا هستند.

جوهر ثابت و حقيقت جاويدي وجود ندارد و نه مي توان در پس مظاهر يا در وجود انسان، خود يا حقيقت ثابتي يافت. اشيا متشكل از استمرار عناصرِ گذرنده و برق آسا و ناپايدارند كه به مجرد اينكه پديد مي آيند، فاني مي شوند. شخصيت ثابتي كه بينديشد و احساس كند، وجود ندارد و ما فقط با يك سلسله تفكرات و احساسات مواجه هستيم. جهان، به منزله ي صحنه ي پيدايش و انهدام پديده هايي چند است كه گرد هم مي آيند و با هم مي آمي زند و علت و معلول يكديگر واقع مي شوند … هدف نهايي، رسيدن به نيروانه است و بحث درباره ي مبدأ و معاد و اصول جهان شناختي و غيره، بي فايده است؛ [41] آيين مهايانه گروهي از بوداييان رويكرد خود را مَهايانه يا چرخ بزرگ ناميدند و منظورشان اين بود كه بوديسم مورد پذيرش آنها انسان هاي بيشتري را همراه خود به نيروانه مي برد و از اين رو، پيروان اين مكتب، گروه ديگر و فرقه ي ديگر را براي تحقير، هينه يانِه يعني چرخ كوچك، خواندند؛ زيرا آدم هاي كمتري را با خود به رهايي مي رساند. البته همانگونه كه پيش تر اشاره شد، پيروان مكتب چرخ كوچك خود را «تراوادا» مي خوانند. [42] چرخ بزرگ يا مهايانه، نام هاي ديگري، از جمله «ذن» يا «ذن بوديسم» دارد كه اين نام را ژاپني ها زماني كه مهايانه به ژاپن نفوذ كرد به آن دادند. اين دو فرقه، از جنبه هايي با يكديگر متفاوت اند:

1. هينه يانِه ادعا مي كند كه حافظ و نگهدارنده ي بوديسم كهن است؛ [43] پيروان اين مكتب مي گويند:

ما همان انديشه هاي بودا را نگه داشته ايم و در آن، تفسيري نداريم و همان ها

را به عنوان بوديسم ارائه كرده ايم. به اصطلاح، اين عده در مكتب بوديسم، اهل سنّتند و معتقدند راه رسيدن به رهايي، همان هشت راه يا هشت مرحله است و عدم جوهر ثابت را قبول دارند؛ اما مهايانه، رنگ و بوي عرفاني و اسطوره اي به آموزه هاي بودا مي دهد و تغييراتي در آن ايجاد مي كند.

2. هينه يانه، بر آزادي شخص تأكيد دارد و مي گويد:

هر كس بايد خودش تلاش كند و به رهايي برسد [44] و به ساير افراد كاري نداشته باشد كه آيا به نيروانه مي رسند يا خير؛ بر اين اساس، به مكتب آنها چرخ كوچك گويند؛ چون افراد كمتري را با خود به سوي نيروانه مي برد و هر شخصي تنها به نجات خويش مي انديشد.

در سوي ديگر، مهايانه مي گويد:

ديگران را هم بايد با خود برد؛ بنا بر اين، به آن چرخ بزرگ مي گويند؛ چون افراد بيشتري را همراه مي برد. [45] 3. آثار هينه يانِه به زبان پالي است؛ ولي آثار مهايانه هر چند آثار هينه يانِه را نيز مي پذيرد و آنها را معتبر مي داند به زبان سانسكريت است [46] و اين در زماني بود كه يادگيري زبان سانسكريت از انحصار راهبان هندو خارج شده بود و همه مي توانستند به اين زبان دسترسي پيدا كنند.

4. تفاوت برداشت اين دو گروه از بودا نيز وجه تمايز ديگري ميان اين دو فرقه است.

هينه يانه، بودا را انساني مثل ساير انسان ها مي داند [47] و الوهيتي براي او قايل نيست و راه نجات را در همان هشت مرحله برمي شمرد، نه متوسل شدن به بودا و امثال بودا. آنان مي گويند:

بودا يك انسان بيشتر نبود كه زندگي كرد و به نيروانه رسيد؛ امّا مهايانه براي بودا جنبه

اي اسطوره اي و الوهي قايل است و مي گويد:

با پرستش بودا و بوداهاي ديگر، مي توان مسير نيروانه را طي كرد و به نيروانه رسيد (كه اين عقيده، دربردارنده ي نوعي شرك است). به نظر آنان، براي رسيدن به نيروانه بايد نوعي ارتباط بين خود و بودا درست كرد تا بتوان به حقيقت رسيد. [48] ديدگاه مهايانه مردم را بيشتر به خود جذب كرد. همچنين، افسانه اي كه براي زندگي بودا آورده شده، ساخته و پرداخته ي آيين مهايانه است.

در اين فرصت ما بر آنيم كه الهيات آيين مهايانه را بررسي كرده، نگرش اين فرقه را به خدا مورد نظر قرار دهيم. خدا از ديدگاه مهايانه در اين آيين، چيزي با نام «بوداي نخستين» [49] مطرح است [50] كه در نيروانه و روشنايي محض است.

اين بودا و امر الوهي، قائم به ذات [51] است و در هستي، وابسته به موجود ديگري نيست. اين بوداي نخستين، شبيه برهمن هندوييسم است.

به نوعي، اين بودا و اين موجود الوهي، بي تشخص و غيرشخص وار بوده و بيشتر، شايسته ي عنوان هستي است.

اين بوداي نخستين، به واسطه ي قوه ي متخيله و شهودي خود، بوداهايي را با عنوان «بوداهاي تفكر و مراقبه» [52] آفريده است [53] كه تعداد آنها را به پنج عدد مي رسانند:

«ويروچانه»، [54] «آكشوبيا»، [55] «راتناسامبوا»، [56] «آمي تابه» [57] و «آموگاسيدا». [58] هر يك از اين بوداهاي تفكر و مراقبه، «بودي ستوه»هاي تفكر و مراقبه [59] را براي آفرينش عالم و نيز هدايت آن مي آفرينند كه به ترتيب، عبارت اند از: «سامانتا بهدره»، [60] «واجراپاني»، [61] «ويشوا پاني» [62] و «آوالوكيتا» [63] كه گويا، سه آفرينش پيشين از ميان رفته است و اينك، عصر آفرينش

آوالوكيتاست كه بوداي محافظ اين آفرينش، آمي تابه است.

البته هر يك از اين بوداها براي هدايت بشر به نيروانه، بودايي را به عنوان رسول نازل مي كنند كه بوداي «شاكياموني» (بودايي كه بنيانگذار آيين بوداست)، رسول اين دوران است.

افسانه ي قرار داشتن بودا در بهشت (توشيتا)، محل استقرار اين بوداها و بودي ستوه ها و انتخاب وي براي فرود آمدن به زمين، بر اساس اين رويكرد است و تفسير خود را در اين نگاه مي يابد. به اين ترتيب، در الهيات آيين مهايانه بوديسم، يك سلسله ي طولي از خدايان چيده شده است كه در آغاز آن بوداي نخستين قرار دارد و سپس، بوداي تفكر و مراقبة آمي تابه و پس از آن، خداي آوالوكيتا و در پايان نيز بودا. اكنون، اندكي توضيح درباره ي اين خدايان، خالي از لطف نيست. آمي تابه آمي تابه كه نامش از واژه اي سانسكريت گرفته شده است، در چين با عنوان «اوميتوفو» [64] و در ژاپن با نام «آميدا» [65] و در كره «آميتا» [66] خوانده مي شود. [67] اين بوداي تفكر و مراقبه، كه حيات نامحدود هم خوانده مي شود بوداي روشنايي و نورِ نامحدود است.

او سوگند خورده است هر كسي را كه از روي عقيده و ايمان او را بخواند، نجات داده و در تولد بعدي وي را در سرزمين پاك به دنيا خواهد آورد. [68] آوالوكيتا آوالوكيتا يا آوالوكيتشورا، [69] در زمره ي بودي استوه ها و يا بوداهاي بالقوه قرار گرفته است و اين ويژگي را دارد كه تا هنگامي كه آخرين موجودات به نيروانه نرسند، او به مقام نيروانه نمي رود و پس از پايان يافتن مراحل نجات موجودات عالم، به اين مقام رهسپار مي شود؛

بدين سبب، او را خداي مهر و محبت نيز مي نامند. [70] اين خدا در الهيات مهايانه همانند الهه هاي حاصل خيزيِ سومر و مهنجودارو، به شدت مورد توجه بوده و جايگاهي بس ممتاز به خود گرفته است و در زندگي ميليون ها نفر به ويژه در شرق آسيا، حكومت و سلطنتي فراطبيعي و متعالي دارد. اين خدا در چين با عنوان «كون ئين» [71] و در ژاپن با نام «كوانون» [72] شهرت دارد. او را از جهت شكل و شمايل با چهار دست ترسيم مي كنند كه در هر دستش شاخه ي نيلوفري قرار دارد و بدين سبب، او را گاه «خداي نيلوفر به دست» مي نامند. در نگرش تبتي مهايانه بوديسم، يكي از مشهورترين و مقدس ترين اوراد و اذكار، يعني ورد سحاري، از آنِ اين خداست؛ [73] در وصف ترحم و رحمت بي حد و حصر اين خدا، سروده هاي بسيار زيادي در فضاي مهايانه وارد شده است كه نشان از شأن ويژه ي وي دارد. [74] خدايان در آيين مهايانه مهايانه معتقد است چيزي به نام بوداي نخستين هست كه تقريباً نقش برهمن را در هندوييسم دارد؛ البته با تفاوت هايي كه به آنها اشاره اي كوتاه شد.

تمام اشياي عالم، جلوه هاي اوست و هيچ چيز جداي از او نيست؛ بنا بر اين، قايل به «كالبد حق» براي بودا شدند؛ يعني هيچ چيز جداي از او نيست. بوداي نخستين با قوه ي تخلّق خود، پنج بودا را خلق كرد و در آنها تَجَلِّي كرد. اين پنج بودا، بوداهاي تفكر و مراقبه هستند كه به ترتيب آفريده شده بودند. پس از اين مرحله، بودي استوه هاي زيادي خلق شدند؛ اما آنهايي كه با آفرينش عالم ربط دارند،

پنج بودا هستند كه در متن بدانها اشاره شد.

پنج بودايي كه در آفرينش عالم دخالت دارند، هر يك، همانطور كه در بالا آمد، يك بودي ستوه خلق مي كنند كه اين بودي استوه، آفريننده ي عالم مادي است.

اين بودي استوه ها را بودي استوه ي تفكر و مراقبه مي گويند. در بين اين بودي استوه هاي هم عرض، آوالوكيتا براي راهنمايي مردم به نيروانه، بودي استوه اي به نام «بودا شاكياموني» خلق مي كند.

آوالوكيتا، تقريباً مشابه خدايان هندو شيوه و ويشنوست؛ يعني تدبير عالم مادي به دست اوست؛ خلق و اعدام نيز به دست اوست. ويژگي آوالوكيتا اينست كه صبر مي كند تا تمام موجوداتي كه آفريده است، به نيروانه برسند و بعد خودش وارد نيروانه مي شود. به او خداي رحمت و ترحم نيز مي گويند؛ چون تمام آفريده هايش را از چرخة زندگي و مرگ خارج مي كند و بعد، خودش از اين چرخه خارج مي شود. در كنار بودا شاكياموني و آوالوكيتا، بودي استوه هاي ديگري نيز هستند كه به اين عالم مي آيند، زندگي مي كنند و به نيروانه مي رسند؛ ولي بودي استوه هاي خالق و مرسل نيستند. بنا بر آنچه كه گذشت، نمي توان قايل به الحاد در مهايانه شد.

در يك نگاه خوش بينانه مي توان گفت، نوعي خداپرستي و توحيد از سنخ همه خدايي [75] در آن وجود دارد؛ چون مي گويند:

تمام بودي استوه ها تحت نظر و آفرينش يك بودي استوه اند؛ ولي از سوي ديگر، چون اين بوداي نخستين تشخص ندارد، تمام كارهاي عالم در دست بوداهاي تفكر و مراقبه است، بر اين اساس، نوعي شرك بارز و چند خداپرستي در اين رويكرد، حاكم است.

به ويژه اينكه در نگاه اين عده، براي رسيدن به نيروانه و رهايي از چرخه ي مرگ

و زندگي، توسل به اين بوداها و بودي استوه ها نياز است و اين، نوعي شرك در عبادت را آشكار مي كند.

نتيجه گيري از مجموع آنچه گذشت دو نكته ي كلي به دست مي آيد:

1. بر آيين بودا، در رويكرد كهنش و نيز در شكل هينه يانه اش، رويكرد تقريباً الحادي حاكم است؛

2. نگرش مهايانه از آيين بودا به احتمالي بسيار قوي، رويكردي شرك آميز به شمار مي رود.

سيداكبر حسيني معرفت اديان 1 سال اول، شماره اول، زمستان 1388، ص 99 - 116

***********

منابع

شايگان، داريوش، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، تهران اميركبير، چ چهارم، 1375.

هيوم، رابرت ا، اديان زنده جهان، ترجمه ي دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380.

بوش، ريچارد و ديگران، اديان در جهان امروز ( جهان مذهبي)، ترجمه ي دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386.

پاشائي، عسگر، بودا: گزارش كانون پالي: بودا، آيين، انجمن، تهران، فيروزه، 1362.

چنين گويد او (ايتي و وتكه)، ترجمه ي ع. پاشايي، قم، مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1383.

- M. Kittelson، James، Buddha، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.

- Parrinder، Geoffrey، Triads، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.

- Zurcher، Erik، Amitabha، The Encycopedia of Religion، ed، By Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.

- Wylie، Turrlly V، Dalai Lama، The Encyclopedia of Religion، ed. By: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987. -

[1] استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني€. دريافت:

28 / 10 / 88 پذيرش: 25 / 11 / 88 –

*********

[1]. ر. ك:

داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 90 - 92.

[2]. Jainism.

[3]. Mahavira، 599 -

527. B. C.

[4]. ر. ك:

رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه ي دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 79 - 83.

[5]. رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ص 79 - 80.

[6]. Nãstika.

[7]. Ãstika.

[8]. داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 20.

[9]. داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 86 - 87.

[10]. Kshatriyas.

[11]. Buddhism.

[12]. Buddha.

[13]. James M. Kittelson، Buddha، in: The Encyclopedia of Religion، ed. By: Mircea Eliade، Macmillan Publishing Company، New York، 1987، Vol. 2، p. 319.

[14]. Siddhārta.

[15]. Gautama.

[16]. Parinirvana.

[17]. Mahāyāna.

[18]. Lamaism.

[19]. ر. ك:

ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز ( جهان مذهبي)، ترجمه ي دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 452.

[20]. Hĩnayāna.

[21]. Theravāda.

[22]. Dukka.

[23]. Annicca.

[24]. Anatta.

[25] داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 145.

[26]. ر. ك:

رابرت ا. هيوم، اديان زنده ي جهان، دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 108 - 114.

[27]. عسگر پاشائي، بودا: گزارش كانون پالي: بودا، آيين، ص 26.

[28]. اين راه مقدس هشت گانه به زبان پالي عبارت است:

- sammā ditthi

[29]. sammā sankappa.

[30]. sammā vācā.

[31]. sammā kammanta.

[32]. sammā ājiva.

[33]. sammā vājāma.

[34]. sammā sati.

[35]. sammā samādhi.

[36]. چنين گويد او (ايتي و وتكه)، ترجمه ع. پاشايي، ص 119.

[37]. همان، ص 111.

[38]. داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، پيشين، ص 147.

[39]. ر. ك:

ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز ( جهان مذهبي)، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 330 - 331.

[40]. ر. ك:

داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 148 - 149.

[41]. ر. ك:

همان، ص 170.

[42]. ر. ك:

همان، ص 169.

[43]. ر. ك:

همان، ص 169.

[44]. ر. ك:

ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز ( جهان مذهبي)، ص 368.

[45]. ر. ك:

داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 169.

[46].

ر. ك:

همان، ص 169.

[47]. ر. ك. : رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 114.

[48]. ر. ك:

داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، ص 171.

[49]. Ādibuddha.

[50]. See: Geoffrey Parrinder، Triads، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، Macmillan Publishing Company، New York، 1987، v. 15، p. 44.

[51]. Svayambhû.

[52]. Dhyāni Buddha.

[53]. See: Geoffrey Parrinder، Triads، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، Macmillan Publishing Company، New York، 1987، v. 15، p. 42.

[54]. Vairochana.

[55]. Akşobhya.

[56]. Ratnasambhava.

[57]. Amitābha.

[58]. Amogasiddha.

[59]. Dhyāni bodhisattva.

[60]. Samantabhadra.

[61]. Vajrapāni.

[62]. Vis’vapāni.

[63]. Avalokita.

[64]. Omito - fo.

[65]. Amida.

[66]. Amita.

[67]. See: Erik Zurcher، Amitabha. In: The Encycopedia of Religion، ed. By: Mircea Eliade، Macmillan Publishing Company، New York، 1987، v. 1، p. 235.

[68]. ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز ( جهان مذهبي)، ص 375.

[69]. Avalokites'vara.

بودا و بوداييان

مقدمه

آيين هندو در اثر تراكم معارف ديني ميراث هندي پديد آمد و از اين راه در طول هزاران سال شكل گرفت به گونه اي كه توانست هويت ملي جامعه هندي را عينيت بخشد.

در حالي كه آيين بودا در نتيجه تلاش يك فرد خاص در چهارچوب عدم پذيرش و معارضه صريح و آشكار نسبت به عملكرد آيين هندو پديد آمد. به ديگر سخن اقدام او يك حركت اصلاح اجتماعي و برخاسته از مباني روحاني و متافيزيكي و سياسي بود و نظام طبقاتي را كه امتيازات آشكاري را براي دو طبقه ي حاكم يعني برهمنان و كشاترياها فراهم آورده بود، رد مي كرد. از اين رو، اين آيين بر آن دسته از قشرهاي اجتماعي كه جايگاه پايين تري دارند تكيه دارد و بر لزوم كاهش سلطه نامحدود برهمنان اگر نابود كردن آن

ممكن نبود تأكيد مي كند.

بوديسم قديم تناسخ (حلول روح در جسم ديگر بعد از مرگ و حيات ديگر را باور دارد و مباني معنوي آن بر وجود كارما (كردار) و سرنوشتي كه انسان در مقابل آن تسليم است مبتني است اما با وجود اين تأكيد مي كند كه مراسم پيچيده ديني آن گونه كه قوانين تعيين مي كند روند و تعداد تولدها را متوقف نمي كند.

بلكه آنچه بر آنها اثر مي گذارد، فروتني در برابر فضائليست كه در نتيجه مسؤوليت فردي به دست مي آيد. بنا بر اين مكتب بودا براي نابودي كامل امتيازات اجتماعي حسب و نسب و نيز وراثت طبقاتي كه از پايه هاي جامعه برهماييست لذا بودائيسم مي كوشد و از اين رو، بدون هيچ تبعيضي از همه كساني كه خواستار نابودي سلطه برهمنان هستند، استقبال مي كند و بر اين اساس آيين بودا در واقع به يك «انقلاب اجتماعي متحول مي شود. آيين بودا در تعاليم روحاني خود بنا بر آنچه در دايرة المعارف «تاريخ الحضارات العام آمده است بر اصل جنگ و درگيري بين خير و شر تكيه دارد؛ و محبت ورزي و احسان به همه مخلوقات و نيز فروتني و بي اعتنايي به خويشتن را چونان دارويي براي بيماري تناسخ مي داند. علاوه بر آن نظريه «فدا» را نيز مي پذيرد؛ زيرا بدون يك رهايي بخش همه افراد، گرفتار نتايج كرده هايشان هستند.

اين رهايي بخش در دوره كنوني هستي «بوداشاكياموني است و به دنبال آن «بوداميتريا» مي آيد كه سَروَر دوره آينده خواهد بود و آمدنش قبل از زوال جهان خواهد بود.

بستاني در دايرة المعارف خويش به اين مطلب اشاره مي كند كه؛ مذهب بودا - كه عموما در گرايش و جهت گيري نسبت به

معبودهاي برهمايي مورد قبول واقع شده است – معبودها را در مرتبه و درجه پايين تري از بوداييان و همچنين كاهنان محترم قرار مي دهد و به اين ترتيب مردم را بالاتر و بلند مرتبه تر از معبودها مي شمارد. بستاني در ادامه مي گويد:

«بودا تجسم يك موجود برتر نيست بلكه او يك كامل بالذات است در «ودا» نيز آمده است كه قداست تقوا، تأمل و حكمت مقدس ترين معبودات هستند؛ و فضيلت هنديان به سبب انكار خويش سركوب شهوات غلبه بر اراده و مهرباني و دل سوزي بر همه موجودات و ريشه كن كردن گناه است و بعد از اين مراحل معرفتي بي پايان براي انسان حاصل مي شود. بودا در اصل يك مكتب ساده ادبي و عقلي بود كه با اسطوره (ميثالوجي و فلسفه و انجام مراسم ها و حرفه كاهنان مخالفت مي كرد و در بالاترين درجه از نيكويي شفقت و انعطاف پذيري قرار داشت بودا با آسان كردن راه نجات براي همه و نيز اعلان اينكه نائل شدن به بودا، با پاك سيرتي ممكن مي گردد، همه مردم را به ورود در اين آيين دعوت مي كرد، بدون اينكه بين آنها از جهت حالت و مقام و منزلتشان فرق بگذارد؛ اما بودا به صورت آشكار از تصنيف نمودن مردم به طبقات متفاوت نهي نكرده است و بر پذيرفتن آن اصل نيز پافشاري نمي كند.

آيين بوديسم يكي از شاخه هاي كيش هندوست كه در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همت فرمان روايي به نام «آشوكا» رشد و گسترش يافت و بعدها از سرزمين اصلي كوچ و در خارج از مرزهاي هند، به خصوص در آسياي جنوب شرقي، چين و

ژاپن، پيروان فراواني براي خود دست و پا كرد. برخي از مستشرقان از آيين بودا تعبير به «فلسفه» مي كنند و برخي نيز نام «دين» بر آن مي نهند. جان بي. ناس در اين مورد مي گويد:

اين مسأله كه آيا فلسفه ي بوديسم را مي توان در واقع دين و مذهب ناميد يا نه، مورد بحث و نظر است.

البته از لحاظ عقايد او را در باب جهان هستي و روش هاي پيچ در پيچ مي توان آن را به عنوان دين تعريف كرد … ولي اگر به ديده ي تحقيق بنگريم، شايد بهتر باشد كه بوديسم را يك «مكتب اخلاقي» بدانيم تا يك مكتب فلسفي؛ چرا كه بودا به هيچ وجه وارد بحث هاي متافيزيك و فلسفي نمي شود و مي كوشد مسائل فلسفي را هم با تمثيل بيان كند و بحث درباره ي خدا و روح را بي فايده مي انگارد و به دادن چند تذكر اخلاقي در اين باره بسنده مي كند.

از ديدگاه علماي اديان ابراهيمي نيز نمي توان آيين بودا را «دين» ناميد؛ زيرا اين آيين، مبدأ اعلي و وجود امور ماوراء الطبيعي و غيرمادي را برنمي تابد و ماده را تنها موجود ازلي و ابدي مي شمارد كه خالقي نداشته است.

به تعبير ديگر، مفهوم ذهني بودا از دين، مفهومي كاملاً اخلاقي است.

او در همه چيز به رفتار و سلوك توجه دارد و به مراسم آييني يا پرستش ما بعدالطبيعه يا خداشناسي … بي اعتناست.

آيين بودا را بايد نهضتي اصلاحي در آيين هندو شمرد كه سعي مي كرد برخي از عقايد و اعمال افراطي و خشن آيين هندو را تعديل كند.

اين آيين «راه نجات را در روش اعتدال و ميانه روي و عقل سليم قرار داده و رياضت هاي افراطي را خلاف مصلحت

عقلاني» مي دانست. بوديسم با جامعه ي طبقاتي (كاست) كه آيين هندو مبلغ و محافظ آن بود مخالفت مي ورزيد و به همين دليل «هر كس كه در صف پيروان بودا در مي آمد از تنگناي رسم و رعايت اصول طبقاتي (كاست) آزاد مي شد.» هر چند خودش دچار خرافات و رياضت هاي افراطي اي بود كه داعيه ي مخالفت با آنها را داشت. اساس آيين بوديسم بر اين اصل واقع شده كه عالم سراسر رنج و بدبختيست و انسان براي رهايي از اين رنج بايد تلاش كند.

بوداييان همواره از روش هاي درون پويي براي يافتن بينش نسبت به كاركردهاي بنيادين روان آدمي و فرايندهاي علّي جهان بهره مي گيرند. آثار نوشتاري بوداگرايي بسيارند و بخش ارزنده اي از ادبيات ديني جهان به شمار مي روند. رهبر اين آيين، بودا (Buddha) به معناي بيدار، گوتاما ساكيا موني (Gautama sakya - muni) بنيانگذار مكتب اصلاحي بوديسم است.

وي در شمال هندوستان در حدود 563 ق - م يعني حدود دو هزار و پانصد سال پيش به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا «SIDDHARTNA يعني كامياب ناميده مي شد.

وي در 29 سالگي در اثر يك انقلاب روحي از كاخ و تنعمات آن گريخت و تحت ارشاد فردي به نام آلاراء (Alara) زندگي راهبان را برگزيد و پس از شش سال رياضت هاي سخت و سنگين در جنگل سر انجام هنگامي كه از وصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و به تأمل و تفكر و مراقبت معنوي روي آورد، اين مراقبت شش سال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختي (انجير) كه بعداً درخت بيداري ناميده شد با مارا (Mara) يعني

شيطان ويرانگر مبارزه كرد و به حقيقت دست يافت و بوداي دوره ي كنوني شد.

آنچه وي كشف كرد يك قانون ساده طبيعي بود و آن اين كه بر جهان قانون پاداش و كيفر حكمفرماست از نيكي، نيكي و از بدي، بدي زاييده مي شود پس از كشف اين قانون، منكر قرباني و دعا و زاري و پرستش خدايان و تأثير اعمال در سرنوشت انسان شد خدايان را انكار كرد و به قانون ازلي بودن جهان ايمان آورد كتاب مقدس (ودا) را كه دعوت به قرباني و دعا و غيره كرده و همه انسانها را بر حسب اصل آفرينش متفاوت ذكر كرده را نيز مورد انكار و انتقاد قرار داد و رفته رفته در تمام نقاط كشور به موعظه و تعليم پرداخت و از طبقات مختلف به ويژه از صنف امراء (كشتريا) ها كه خود منتسب به همان طبقه بود پيروان بسياري گرد او جمع شدند. در شالوده هاي اعتقادي ادياني كه از بنمايه هاي الهي تهي هستند افكار و عقايدي به چشم مي خورند كه از برجستگي ويژه اي نزد پيروان خود برخوردارند. در اين ميان سرزمين هند با داشتن آيينها و رسومات خرافي و اعتقادي همچون بوديسم، يكي از جوامعيست كه نقد و بررسي افكار و اعتقادات آنها ضروري به نظر مي رسد؛ چرا كه در پي موضوع عرفان هاي نوظهور افكار بودايي با اسم هاي عجيب و غريب و البته فريبنده به درون كشور ما هم رسوخ كرده است.

خاستگاه انديشه هاي بودا

پيرامون سه هزار سال پيش، شاخه هايي از آرياييان ايران، از بقيه جدا شده و به سرزمين هند كوچيدند. پيش از ورود آنها به شبه جزيره هند، تيره ديگري در آنجا نشيمن داشت كه

به نام دراويدي معروف است.

آريايي ها پيرامون 2500 سال پيش يعني به هنگام زايش بودا در بيشتر سامان هاي شمالي هند جايگزين شده و بر آن نواحي چيره گشته بودند. جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (كاست) بخش مي شد:

برهمنها (روحانيان)، كشتريا (شهرياران و جنگاوران)، وايسيا (كشاورزان و بازرگانان) و سودرا ( خدمتكاران برده). سيذارتا گوتاما بودا اسما به رده كشتريا تعلق داشت ولي اعلام داشت كه از ديد او همه مردم برابر و پاكزادند.

عوامل پيدايش بوديسم

اما اين كه چه عواملي زمينه ساز شكل گيري مكتبي به نام بوديسم شد، مختلف است كه برخي از آنها را بر مي شمريم. بي شك از زمان استقرار حكومت آرياييها در هند پيشرفتهاي زيادي در زمينه هاي مختلف همچون صنعت و تجارت و ثروت پديد آمده بود و از ثروت فراغت حاصل شده بود لذا: 1٫ برخي معتقدند كه احتمالاً ثروت هند بود كه لذت طلبي و ماده گرايي قرن هفتم و هشتم ق - م را به وجود آورده بود و دين در ثروت و غنا نمي باليد. به همين خاطر در هند و روزگار بودا زوال معنوي دين، شكاكيت در اخلاق و هرج و مرج اخلاقي را به وجود آورده بود آيين «بودا» و «جين» واكنش هاي ديني بودند كه روياروي عقايد لذت جوي يك طبقه آزاد شده و فراغ بال دنيا دوست، ايستاده بودند و اين يكي از عوامل شكل گيري است.

2٫ از خود اوپانيشادها پيداست كه در همان زمان هم شكاك هايي بودند كه فرزانگاني برهمنان را به ريشخند مي گرفتند. فلسفه ي انقلابي «چاروا» كه به عصر وداها و اوپانيشادها پايان داد چنبره برهمنان را بر ذهن هند سست كرد و جامعه ي هندي

را در خليي گذاشت كه تقريباً رشد دين نوي را ناگزير كرد. 3٫ كشاكش دو طبقه جنگجويان و براهمه عامل شكل گيري يك دين را تقويت نمود. 4٫ بوديسم چون يك جنبش فكري براي خلاصي از آلام روح است و در راه استقلال فكر و عمل و رهايي از ربقه تعاليم برهمنان قدم برداشته و همه ي افراد و اصناف خلايق را بدون رعايت يك صنف (Caste) دعوت به مبادي عاليه خود كرده است و اين روش بوويسم در دعوت مردم با توجه به وضعيت فكري حاكم به جامعه عامل ديگر شكل گيري اين مكتب به شمار آمده است.

5٫ شارع و باني مذاهب بوديزم همانند مهاويرا فلسفه برهمنان را قابل قبول ندانست و مبادي ايشان را انكار كرد و خلاصي و نجات روح را كه فقط به وسيله ي كتاب وداها مي دانستند منكر شد و مناسك و رسومي كه آنان از كتب وداها بجا مي آوردند بيهوده و لغو دانست و ادعاي ايشان را در راه فلاح و رستگاري كه فقط حق انحصاري آن طايفه است را به كلي باطل شمرد و خود مكتبي را پي ريزي كرد. 6٫ از آنجا كه براهمه نظام طبقاتي را وضع كرده خود را به امتيازات گوناگوني مخصوص گردانيده بودند، بودا براي مبارزه با طبقات براهمه كه مردم را به 4 گروه تقسيم مي كردند (روحانيان، جنگجويان، تجار و كشاورزان و كارگران) برخاست و اين دين و آيين را پايه گذاري كرد. اما اين كه چگونه اين آيين در هند بدون كمترين مشكلي رشد يافت علل مختلفي دارد كه برخي گفته اند اضطراب و حيرت مردم در پذيرش هر گونه مذهب و فكري كه به

نظر هر كس خطور مي كرد از جمله عوامل پذيرش دين جديد است مضافاً به اينكه روحيه تجديد ديني مردم هند هم در پذيرش بوديسم و … احتماليست كه برخي ذكر كرده اند.

البته نقش پادشاهان هند و ساير ممالك كه رنگ و بويي از اين مسلك در آنها ديده مي شود نبايد مورد غفلت واقع بشود به همين خاطر افكار بودايي به وسيله پادشاهان كشورها با گرويدن آنان به آيين بودايي از عوامل ديگر انتشار اين آيين است.

عامل ديگر تسامح و تخفيفيست كه براي اتباع بودا در عمل به عهود دهگانه برشمرده اند و آن را از جمله عوامل انتشار اين مسلك بازگو كرده اند.

اما بعد ازينكه مؤسس اين آيين در سال 483 ق م (به سن هشتاد سالگي) بدرود حيات گفت آيين بودا رفته رفته دچار اختلاف دروني شد كه به سه گروه زير تقسيم گرديد:

1٫ مهايانا (چرخ بزرگ) آيين شمالي كه در چين رواج دارد 2٫ هينايانا (چرخ كوچك) آيين جنوبي كه در سري لانكا و كشورهاي جنوب شرق آسيا مشاهده مي شود. 3٫ وَجْرَيانا (چرخ الماس) كه اين فرقه در تبت وجود دارد و به لامائيسم نيز خوانده مي شود و موسس آن شخصي به نام دالايي لاما (رئيس دريا) مي باشد.

آيين هاي همسايه بودا

مراد از همسايه در آيين اينست كه دو يا سه تا يا چند تا دين يا آيين هم عصر بوده و در يك سرزمين يا سرزمين هاي همجوار براي خود پيرواني داشته باشند. دين بودا كه در كشور هند به وجود آمد و سپس به كشورهاي ديگر منتقل گرديد، مي تواند همسايه آيين هاي زير محسوب گردد:

1٫ آيين ودايي: دين ودايي يا همان آيين آريايي هاي قديم، مبتني بر پرستش قوا و

مظاهر طبيعت بوده است.

اين دين از اين جهت به اين نام معروف شده است كه تنها اثر باقي مانده از آن روزگاران كتب مقدس (ودا) است.

2٫ آيين برهمايي (برهمنيزم): پس از آميزش (در هزاره ي اول قبل از ميلاد) آريايي ها با دراويديها و غلبه آنان بر بوميان كم كم قوم آريايي به صورت نژاد برتر و غالب خودنمايي كرد و بدين وسيله دين برهمايي از درون دين ودايي شكل گرفت كه به عنوان يكي از همسايگان آيين بودا محسوب مي شود. 3٫ آيين هندوئيزم:

يكي از همسايگان دين بودا، هندوئيزم مي باشد كه از قرن ششم قبل از ميلاد به بعد هنگامي كه افكار بدبيني نسبت به آن در ميان مردم هند رواج يافت و خصوصاً وقتي كه اين افكار بدبينانه به صورت اديان جين و بودايي شكل گرفت، پس از تحولاتي از قرن پنجم پيش از ميلاد تا قرن پنجم بعد از ميلاد به صورت دين هندوئيسم جديد براي خود يك سلسلة اصول و قوانيني وضع كرده است.

4٫ يكي ديگر از همسايگان دين بودا، دين جين مي باشد اين آيين كه همانند آيين بودا به انگيزه اصلاحات آيين هندو به وجود آمد، همچنان در كنار آيين هندو، در هندوستان خود را حفظ كرده است بر خلاف آيين بودا كه به علت تضاد بيشتر آن با آيين هندو، نتوانست در هندوستان دوام بياورد. 5٫ يكي ديگر از آيين هاي همسايه دين بودا آيين سيك است مي باشد.

مؤسس اين دين (بابانانك) است كه از طبقه ي جنگجويان كشتريه ولي در سال 1469 م در روستايي در حوالي لاهور متولّد شد.

در خاور دور سه دين بومي كه جزء همسايگان دين بودا محسوب مي شوند به قرار

ذيل مي باشد.

1٫ دين كنفوسيوس كه نامش به زبان چيني (كونگ فو تسو) است و در اروپا به كنفوسيوس معروف است و امروزه در چين يكي از همسايگان دين بوداست.

2٫ آيين تائويي: تائويسم كه در حقيقت يك نوع مكتب فلسفيست منسوب به حكيم چيني به نام (لائو تسه)

است و از آيين هاي همسايه ي دين بودا در چين است.

3٫ آيين شينتو: دين شينتو مجموعه ايست از عقايد باستاني مردم ژاپن و سنّت هاي كهن كه ريشه در آنيميسم دارد، تا قرن ششم ق. م از اين دين نامي در ميان نبوده امّا پس از نفوذ دين بودا در ژاپن براي مقابله با دين بودايي، دين شينتويي شكل گرفت. لذا يكي از آيين همسايه ي دين بودا در حال حاضر در كشور ژاپن در حال حيات مي باشد و پيرواني دارد و در برخي مسايل با آيين بودا اختلاف عقيده دارند.

سرگذشت بودا

بودا (Buddha) به معناي بيدار لقب گوتاماشاكياموني (Gautamamuni - Sakya) بنيانگذار مكتب اصلاحي بوديسم است.

به عقيده بوداييان وي كه فرزند پادشاه شهر كاپيلاوستو (vastu - Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدود سال 563 ق. م. به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا (Siddhartha) يعني كامياب ناميده مي شد.

بررسي ابعاد مختلف زندگي بودا كه آيين بوديسم را بنيان گذاشت و پيروان فراواني به دور خود گرد آورد و بعد ها مردمان بسياري آيين وي را دين رسمي خود قرار دادند، مستلزم اطلاع يافتن از اوضاع جغرافيايي، سياسي، ديني و فرهنگي منطقه ايست كه وي در آنجا چشم به جهان گشود، بزرگ شد، آيين خود را تبليغ كرد و همان جا وفات يافت. لكن بررسي ها نشان مي دهد كه گزارش هاي تاريخي در اين زمينه بسيار ناچيز و

آميخته با افسانه است و به قدري با داستان هاي شيرين اسطوره اي اختلاط يافته كه پيدا كردن حقيقت و جدا نمودن سره از ناسره تقريباً محال مي نمايد و فهميدن اين كه چه چيز واقع شده و چه چيز توسط افسانه سرايان جعل گشته، مستلزم تحقيقاتي مشقت بار مي باشد و مسلماً نتيجه ي چنين تحقيقاتي تنها اين خواهد بود كه در گذشته دور شخصي در هند پديد آمده سعي در اصلاح آيين هندو داشته و بعد ها نيز پيروان بسياري پيدا كرده و جز اين چند نكته هر چه گفته شده افسانه هايي بيش نيستند. با توجه به نكته ي فوق ما در اين مقاله تنها مي توانيم به بازگويي افسانه ها و اسطوره هايي كه درباره ي زندگي بودا گفته شده بپردازيم و قضاوت را بر عهده ي خواننده بگذاريم. شبه قاره ي هند كه امروز شامل كشورهاي «هند، پاكستان، بنگلادش و …» مي شود سرزمين پهناوريست كه در جنوب آسيا قرار گرفته و از سه سمت جنوب، جنوب غربي و جنوب شرقي توسط اقيانوس هند، احاطه گشته است.

اين سرزمين از سمت شمال شرقي و شمال توسط كوه هاي هيماليا و از سمت شمال غربي توسط كوه هاي هندوكش و سليمان از فلات هاي تبت، پامير و ايران جدا شده است.

اولين تمدن بزرگي كه در شبه قاره ي هند شناخته شده، تمدن «ايندوس» است كه در دره ي سند (پاكستان امروزي) به وجود آمد. اين تمدن از 2500 سال قبل از ميلاد آغاز و تا 1500 قبل از ميلاد كه در اثر هجوم اقوام آريايي از بين رفت، ادامه داشته است.

آريايي هاي مهاجم تنها بعد از گذشت نزديك به هزار سال از هجومشان به هند و از بين بردن تمدن ايندوس، توانستند تمدني

جديد در اين سرزمين بنا نهند. يعني حدود شش قرن قبل از ميلاد كشورها و راجه نشين هاي كوچكي در شمال هند به وجود آمدند كه نژاد آريايي داشتند و آيين هندو دين رسمي آنان به شمار مي آمد. در اين منطقه يعني دامنه هاي جنوبي رشته كوه هاي هيماليا نزديك منطقه اي كه اكنون ميان نپال و هند مي باشد كشور كوچكي وجود داشت كه ساكنان آن را «ساكيا» مي ناميدند و پايتخت آن شهري به نام «كاپيلا واستو» (Kapilavaastu) بود كه در برخي منابع آن را «كپله وَتو» تلفظ كرده اند.

در جنوب اين پادشاهي كشور «كسالا» قرار داشت و در آن سوي كسالا در ايالت بيهار هندوستان امروز و منطقة راجگير كشور «ماكادا» واقع شده بود.

در سمت شرق نيز سرزمين «كليا» قرار داشت. نام حاكم و پادشاه شهر كاپيلا واستو، «سودُدَنه» بود و همسرش به نام «مهامايا» نيز دختر پادشاه سرزمين «كليا» بود كه گويا با همديگر علاوه بر رابطه ي سببي، رابطه ي نسبي نيز داشتند. به هر صورت، اين پادشاه از همسرش «مهامايا» در سال 563 قبل از ميلاد صاحب پسري شد كه نامش را «سيدارتا» گذاشتند. بر اساس يك داستان بودايي او به صورت يك فيل سفيد پايين آمد، در حالي كه ريسماني با پنج رنگ مانند شعاع نور به آن متصل بود.

هنگامي كه از پهلوي راست مادرش زاده شد حوادث شگفت انگيز و عظيمي به وقوع پيوست و در همان حال رسالت خويش را اعلان كرد. اين داستان ماجراي متولد شدن او زير درخت «%%مالبيبي را آورده است در انجيل بودا آمده است «نور او منتشر گرديد و عالم را پر كرد. چشمان نابينايان باز شد و عظمت فرود

آمده از بالا را مشاهده كردند.

لكنت زبان لال ها برطرف شد و گوش كرها شنيدن را آغاز كرد.» از جمله، خيالبافي هاي هنديان درباره تولد بودا اينست كه وقتي برهمنان او را در دست گرفتند، وي فوراً برخاست و سخن گفت آنها درباره مادرش در هنگام وضع حمل مي گويند:

«هنگامي كه خواست برخيزد دستش را به سوي شاخه درخت دراز كرد. شاخه خود به خود خم شد تا نزديك دست او رسيد و هنوز برنخاسته بود، كه كودكي زير او بود و چهار نفر از برهمنان او را درون توري كه از رشته هاي طلا بافته شده، بود گرفتند. كودك ناگهان ايستاد و هفت قدم به جلو رفت آنگاه با صدايي دلنشين فرياد برآورد:

من سرور اين جهانم … و اين آخرين حيات من است اين مطلب را «سليمان مظهر» در تحقيقي منتشر شده در مجله العربي ذكر مي كند.

بنا بر گزارش هاي آميخته با افسانه كه به دست ما رسيده به هنگام تولد اين فرزند، برهمن ها، پيش گويي كردن كه وي اگر «بي خان و ماني» را در پيش نگيرد، امپراطور بزرگي خواهد شد، ولي اگر چهار نشانه يعني «شخص پير، شخص مريض، مرده و مرتاض» را ببيند، ترك خان و مان كرده و «بودا» خواهد شد.

پادشاه براي جلوگيري از اين اتفاق سه كاخ باشكوه بنا كرد كه هر يك از آنها در فصل هاي زمستان، تابستان و فصل باران، مورد استفاده فرزندش قرار گيرد و سعي شود او را چنان غرق لذت ها و نعمت هاي دنيوي كند كه وي از مرگ، مرض و پيري و مرتاضان بي خبر بماند، ولي چنان شد كه سيدارتا در طي گردش هاي خود روزي با شخص پير و

روز ديگر با شخص مريض و روز سوم با يك مرده رو برو شد و در نهايت بعد از ديدن يك مرتاض كه گفته بود به دليل ترك نعمت هاي دنيوي و پيشه كردن رياضت، مرتاض ناميده شده، تصميم گرفت كاخ سلطنتي، پدر، همسر و فرزند هفت روزه اش را ترك كرده به رياضت بپردازد. در آن زمان كه سيدارتا ترك خان و مان كرد، آيين غالب بر شبه جزيرة هند، آيين هندوئيسم بود كه اساس آن را اعتقاد به خدايان متعدد كه در دوره هاي مختلف ظهور يافته بودند تشكيل مي داد و رياضت يكي از راه هاي نجات و رستگاري به شمار مي رفت. وي تحت ارشاد فردي به نام آلارا (Alara) زندگي راهبان را برگزيد و پس از شش سال رياضتهاي سخت و سنگين در جنگلها سر انجام هنگامي كه از وصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و به تاء مل و تفكر و مراقبت معنوي روي آورد. در طي دوران رياضت به مكاني به نام «اوروولا» رفت، مدتي آنجا ماند، آن جا مكاني، پر درخت و آرام بود.

او در اين مرحله رياضت هاي نفساني را از كم خوري آغاز كرد، ابتدا يك وعده غذا مي خورد، سپس هر دو شبانه روز يك وعده و بعد از آن هر سه شبانه روز يك وعده غذا مي خورد، او در اين برنامه جديد ديگر گدايي نمي كرد بلكه برنامه ي غذايي سختي داشت يعني از ميوه، ريشه و برگ بعضي گياهان بهره مي برد. سيدارتا (بودا) بر اثر اين رياضت ها لاغر و نحيف شد، اما خود آزاري او به اين جا خاتمه نيافت، گاهي نَفَس خود را مدت ها در

سينه حبس مي كرد به گونه اي كه سردرد شديدي مي گرفت. براي نشان دادن تحقير كامل جسم خود به پوشيدن كثيف ترين جامه هاي كهنه اي رو مي آورد كه از ميان انبوه زباله يا حتّي از محلّ سوزاندن اجساد بيرون آورده بود.

همچنين قدرت تحمّل روحي خود را مي آزمود، شب هاي اول يا چهاردهم ماه، كه به باور او زمان هولناكيست و ارواح و موجودات فراطبيعي از نهان گاه هاي خود بيرون مي آمدند، مي رفت و ميان محل هاي سوزاندن جنازه ها و گورستان ها تنها مي نشست. تا شش سال اين گونه رياضت كشيد اما پس از اين مدّت نتيجه گرفت كه اين رياضت ها او را به جايي نمي رساند، روزي بيهوش شد، چوپاني او را يافت به او شير خورانيد و به مراقبت كردن از او پرداخت تا ان كه به تدريج بخشي از تندرستي خود را به دست آورد. بخش ديگري از رياضت هاي بودا دوره ي تمركز فكر است كه به باور بودا و بودائيان، او پس از اين دوره به نوريافتگي رسيد و به رسالت خود پرداخت و اصول حكمتش را براي كساني كه شايسته مي دانست بيان كرد. سخنان او، موعظه و درباره ي تزكيه نفس و خودسازيست و اين كه انسان چگونه با ترك دنيا و دل بريدن از جاذبه هاي آن به معرفت و حقيقت برسد. دوران مراقبه او نيز شش سال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختي كه بعداً درخت بيداري ناميده شد، با مارا (Mara) يعني شيطان ويرانگر مبارزه كرد و در نهايت به حقيقت دست يافت و بوداي دوره كنوني شد.

به عقيده بوداييان در دورانهاي پيشين جهان نيز تعدادي بودا آمده اند. هر يك از اين بوداها

قبل از ظهورشان بودي ستو (sattva - Bodhi) خوانده مي شود، يعني كسي كه به معرفت كامل دسترسي دارد يا بوداي بالقوه است.

بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاي فراوان، آيين خود را در سراسر هندوستان تبليغ كرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف، به اصلاح نفوس و تربيت شاگرداني همت گماشت كه برجسته ترين آنان پسر عمويش آنندا (Ananda) بود.

وي سر انجام در هشتاد سالگي در حدود سال 483 ق. م. فوت كرد (يا به اصطلاح به نيروانا پيوست. ) داستان زندگي شگفت آور بودا از قديم الايام جذابيت داشته و به همين دليل اين داستان ديني به زبانهاي گوناگون ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده است.

نقل عربي آن با اضافاتي از فرهنگ سرياني، به عنوان داستان بلوهر و يوذاسف بين مسلمانان رواج پيدا كرد.

تاسيس نظام

انديشه هاي اصلاحي بودا در مخالفت با تعصب هاي برهمنان بود و اختلافات طبقاتي را باطل مي شمرد. تعاليم اخلاقي وي در مجموعه هايي مانند تري پيتكا (pitaka - Tri) يعني سه سبد گرد آمده است.

اين تعاليم كه بر آيين هندو پايه گذاري شده است، ترك دنيا، تهذيب نفس، تاء مل، مراقبه و تلاش براي رهايي از گردونه زندگي پر رنج اين جهان را توصيه مي كند و براي وصول به نيروانا اهميت زيادي قائل است و مفهوم آن را توسعه مي دهد. آيين بودا در قرون بعدي بخش عمده اي از خاك هندوستان را تسخير كرد و در كشورهاي همسايه نيز گسترش يافت. در قرون هشتم و نهم ميلادي، دو تن از دانشمندان آيين هندو را نوسازي كردند و بر اثر آن، آيين بودا اندك اندك از هندوستان برچيده و آيين هندو جانشين آن شد، اما

اشكال گوناگون آن در خاور دور و مناطق ديگر گسترش يافت.

فلسفه بودا

هنگامي كه بودا به حقيقت دست يافت، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را كه از وي روي برتافته بودند، بيابد. او مي انديشيد كه اين پنج تن مانند وي در جستجوي حقيقتند و تعليم دادن ايشان از ساير مردم آسانتر است و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را ديد كه در ميان بيشه اي نزديك شهر نشسته اند و با هم سخن مي گويند. هنگامي كه چشم آنان به بودا افتاد، به يكديگر گفتند:

«اين سيدارتاست كه مي آيد؛ همان كه دست از رهبانيت كشيد؛ خوب است به او كاري نداشته باشيم.» اما چون بودا به آنان نزديك شد به وي سلام كردند و از او خواستند در كنارشان بنشيند.

آنگاه از وي پرسيدند:

%% «سر انجام، حقيقتي را كه مي جستي، يافتي؟» بودا گفت:

«آري، آن را يافتم.» راهبان گفتند:

«پس به ما بگو حقيقت و حكمت و راز هستي چيست؟»

بودا پرسيد:

«آيا شما به كارما يعني قانون كردار ايمان داريد؟» گفتند:

«آري.» بودا گفت:

«پس بدانيد كه همان سرآغاز حكمت و آگاهي از حقيقت است.

از نيكو نيكو پديد مي آيد و از بد بد. اين نخستين قانون زندگيست و همه چيزهاي ديگر بر اين قانون استوار است.»

گفتند:

«اين كه تازگي ندارد.» گفت:

«اگر چنين است قرباني، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نيست.» راهبان پرسيدند:

«چگونه؟» بودا پاسخ داد:

«%% زيرا آب هميشه سراشيبي مي رود، آتش هميشه داغ است و يخ همواره سرد. اگر براي همه خدايان هندوستان هم دعا كنيم، آب هرگز سربالا نمي رود و آتش سرد و يخ گرم نمي شود. زيرا در زندگي قانونهايي يافت مي شود كه همه چيز بر

آنها استوار است.

از اين رو، كاري كه انجام گرفت، قابل ابطال نيست و دعا و قرباني براي خدايان نيز سودي ندارد.» آنان با اين سخن موافقت كردند و بودا افزود:

«اگر اين سخن درست است، كتاب وداها كه به مردم راه و رسم دعا و قرباني را مي آموزد، درست نيست و بر خلاف گفته پيشوايان ديني، من اعلام مي كنم كه وداها مقدس نيستند.» راهبان از اين جرأت بسيار شگفت زده شدند و از بودا پرسيدند:

«تو مي گويي برهما هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است؟»

پاسخ داد:

«اصلاً من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد.» آنان پرسيدند:

«پس جهان ساخته كيست؟»

بودا پاسخ داد:

«به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد. دو چيز است كه بايستي از آن پرهيز كرد:

يكي زندگاني پر از لذت كه زاييده خودخواهي و فرومايگيست و ديگر زندگي پر از رنج و خود آزاري كه آن نيز سودي ندارد و هيچ يك از اين دو به نيكبختي منجر نمي شود.»

اخلاقيات

سر انجام راهبان از بودا پرسيدند:

«پس راه درست كدام است؟»

پاسخ داد:

«راه ميا نه، ميان لذت و رنج است كه از راه هشتگانه به دست مي آيد. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگي را مي آموزد:

1 پرهيز از آزار جانداران؛

2 پرهيز از دزدي؛

3 پرهيز از بي عفتي؛

4 پرهيز از دروغ؛

5 پرهيز از مستي؛

6 پرهيز از بدگويي؛

7 پرهيز از خودخواهي؛

8 پرهيز از ناداني؛

9 پرهيز از دشمني.

چكيده آموزه بودا

چكيده آموزه بودا اين است:

«ما پس از مرگ در پيكري ديگر باز زاييده مي شويم. اين باززايي ما بارها و بارها تكرار مي شود. اين را چرخه هستي يا زاد و مرگ مي ناميم. هستي رنج است.

زايش رنج است.

پيري رنج است.

بيماري رنج است.

غم و اندوه، ماتم و نااميدي رنج است.

پيوند با آنچه نادلخواه است، رنج است.

دوري از آنچه دلخواه است، رنج است.

خلاصه اين كه دل بستن رنج آور است.

(و اين رنج زماني پايان مي يابد كه ديگر مني يا درك كننده اي نباشد چه او در قيد حيات باشد چه نباشد (نگارنده». هدف بايد بريدن از اين رنج و چرخه وجود باشد.» از ديدگاه بودا ما اگر خواسته باشيم كه از چرخه ي زاد و مرگ رهايي يابيم (در صورتي كه به آن چرخه باور داشته باشيم) بايد گرايش هاي نفساني را كنار بگذاريم، درستكار باشيم، به يوگا پرداخته به حالات خلسه روحي دست پيدا كنيم كه اين تجربيات باعث مهرورزي ما به همه ي موجودات و بوندگان مي شود و سپس از راه اين درك ها و تمركزهاي ژرف به روشني و بيداري مي رسيم و از اين دور باطل خارج مي شويم. چهار حقيقت

از ديدگاه بودا چهار حقيقت و اصل وجود دارد كه بعد از شناخت آنها و براي رسيدن به نيروانا بايد هشت

راه و منزلت را پيمود. آن چهار حقيقت عبارتند از:

چهار حقيقت

عبارتند از:

1٫ حقيقت تألم

2٫ حقيقت علت تألم

3٫ حقيقت پايان تألم

4٫ حقيقت طريقت والا براي رفع مايه ي تألم.

بر اساس حقيقت چهارم براي رهايي از تألم و رنج هشت دستور و هشت منزلت والا بايد پيموده شود آن هشت منزلت و طريقت والا عبارتند از:

1 بينش درست

2 انديشه ي درست

3 گفتار درست

4 كردار درست

5 معاش درست

6 تلاش درست

7 حضور ذهن درست

8 تمركز حواس درست.

نتيجه اين كه بودا نژادي آريايي دارد از مردم اني است كه ساكيا ناميده مي شدند، پدرش حاكم كشوري كوچك در شمال هند و بر اساس افسانه ها وي بعد از ترك زندگي شاهانه و تجربه ي رياضت هاي متعدد و رايج زمان خود با تأمل و تفكر به درجه ي بيداري رسيده و مقام «بودا» را يافت.

طريق سه آموزش راه هاي هشتگانه

رهرو، هشت گام راه هشتگانه را از طريق سه آموزش پيش مي گيرد، يعني نخست از برترين رفتار آغاز مي كند كه همان راستي و درستي در «گفتار» «كردار» و «معيشت» است.

سپس به برترين مراقبه رو مي آورد كه همانا سير در عوالم دروني و نظاره و مراقبه ي دل است يعني به راستي و درستي در كوشش، به مراقبه توجه مي كند و آنگاه به برترين شناسايي (پرجنا) مي رسد كه مشتمل بر نيت درست و شناخت درست است.

بنا بر اين مشاهده مي شود، راه نجات و رستگاري و راه رسيدن به شناخت درست از نظر بودا، با «عمل» آغاز مي گردد. رهرو ابتدا سخن، اعمال و نحوه زيست و معيشت خود را مطابق آموزه هاي بودا به سامان مي آورد، سپس، در گام دوم همت او مصروف «سير درون» است.

در اين گام، رهرو با فراگرفتن تمركز، ذهنيت خويش را تسكين داده و سپس به مرحله عميق تر مراقبه كه بينش يابي

باشد، نائل مي گردد. در گام سوم، دو حاصل، پديدار مي گردد، يكي دستيابي به «آزادي» براي رهايي از تعلقات و به كاربردن آموزه هاي بودا با الزامي شرافتمندانه و ديگري دستيابي رهرو به «شناخت درست»؛ كه اين هردو، برترين شناسايي (پرگيا) است.

در قسمت هاي بعدي مقاله به نقد بيشتر عقايد بودا مي پردازيم.

گسترش بودا

تاريخ بودا از هنگام تأسيس تا زماني كه دين رسمي كشورهاي فارس و ماوراء النهر شد، تاريخي پيچيده و مبهم است اما نظر مشهور - بنا بر قول بستاني اينست كه اين مكتب با مشكلات سختي روبرو شد و انشقاق هايي در آن رخ داد، كه تعداد آنها به 18 طايفه مي رسد. مشهورترين اين طايفه ها عبارتند از:

1 وي باشيكا؛ يعني جدايي طلبان كه داراي شاخه هاي بسياريست

2 سوترانيتكا؛ يعني پايبندان به قواعد اصيل گفتني است گسترش آيين بودا مديون شخصيست به نام «آشوكا» كه نزديك دو قرن و نيم پس از ظهور بودا مي زيست علت انتشار بودا آن گونه كه در دايره المعارف بستاني آمده است به هجوم اسكندر مقدوني به سرزمين هند برمي گردد. او توانست بر قسمت اعظمي از هند تسلط يابد. در اين بين در سال 1321 ق م يكي از اميران هندي به نام «شاندارگوبتا» قيام كرد و قبايل زيادي را دور خود گرد آورد و توانست يونانيان را از كشور خود بيرون براند و تمام هند را يكپارچه تحت فرمان خود درآورد. او، «شود ري بودن خود پايين ترين طبقه جامعه هند و نيز حمله ي مقدونيان به هند را بهانه اي براي از بين بردن قدرت برهمنان قرار داد. پس از او، پسرش «بندوسارا» به حكومت رسيد و «ميگشينس تاريخ نويس يوناني را به دربار

خود پذيرفت؛ تا خوي فضولي وي را سيراب نمايد. بند و سارا، پسرش «دارما سوكا» يا «شوكا» را بنا بر بعضي منابع به جانشيني خود در دولت موريا تعيين كرد. شوكا حكومت خود را گسترش داد و سياست خشونت و سلطه بر ديگران را از راه نظامي در پيش گرفت اما وي و بنا به گفته «ويل دورانت طولي نكشيد كه از جنگ و قدرت بيزار شد و به آيين بودا گرايش پيدا كرد و گمشده خود را در آن يافت او به آيين بودا درآمد و به نشر آن پرداخت و اعلان كرد، كه از اين پس فتوحات او در راه دين خواهد بود.

بستاني مي گويد او با لقب «بياداسي (محب پرهيزگار) قانون هاي صبورانه و شفقت آميزي را رواج داد؛ كه آثار آن به صورت كنده كاري شده بر روي ستون هايي در دهلي و الله آباد و نيز بر روي صخره هايي نزديك پيشاور درغزاره و اوريسا و غير آن پيدا شد؛ اما به زبان «بركليت يعني عاميانه بود، نه به زبان برهمنان يعني سانسكريت اين قوانين به انجام كارهاي نيك حفر چاه درختكاري ساختن راه و بيمارستان و پاركهاي عمومي و جنگل امر مي كنند و از قصاص كردن به صورت قتل باز مي دارد. او همچنين هيأتهايي ديني به كشمير، سيلان (سري لانكا)، امپراتوري يونان و كوه هاي هيماليا فرستاد و بدين ترتيب، بودا كه مذهبي از مذاهب هند بود، به يك دين جهاني تبديل شد.

اين مطلب را بستاني و شلبي نيز تأييد مي كنند.

بودا در عصر نوين

دين بودايي كه امروزه از نظر تعداد پيروان يكي از چهار دين بزرگ جهان به شمار مي رود در قرن ششم ق. م در

مقابل قدرت برهمنها در هندوستان به وجود آمد و با سرعت در شبه قاره هند و سپس در كشور هاي همجوار انتشار يافت اين دين كه قرنها در هند رواج داشت بعد از اين كه تغييرات مهمي در دين هندو به وجود آمد در اثر مخالفت برهمنها جاي خود را به دين هندونئسم واگذاشت و از جايگاه اصلي خود دور شد.

اين دين از همان روزهاي نخستين پيدايش خويش در سرزمين هند تا كشورهايي كه امروزه پيرو مرام تراوادا مي باشند همواره به صورت نيروي متحد كننده ي حيات اجتماعي پيروان خود، در همه ي ابعاد و شاخه هاي آن عمل كرده است.

در حال حاضر دين بوديسم در چين و ژاپن پيروان بسياري دارد. در هند و چين فرانسوي، مذهب تازه اي تحت عنوان آيين بودايي جديد ظهور نموده كه تمام موجودات مقدس اديان بزرگ ديگر را براي تقديس در اطراف بودا جمع مي كند كه بعضي از اروپاييان نيز مجذوب كيش بودا گشته اند و عبادتگاه بودايي و كتابخانه ي آن در سالن (جمعيت دوستداران دين بودا) در پاريس نمونه اي از اين علاقه مندي است.

در كشور تبت دين بوديسم در اطراف سلسله مراتب روحانيان و رهبانان تمركز يافته و صورتي به خود گرفته است كه از آن به آيين (لاما) تعبير مي كنند اين شعبه ي دين بودايي نه تنها در آن سرزمين ريشه گرفته و انتشار يافته بلكه از آنجا به خارج سرايت كرده است.

هم اكنون دين بودايي (لاما) آنچنان در زندگاني مردم ديار تبت نفوذ و رسوخ كرده است كه يك پنجم كل ساكنان آن كشور در ديرها و صومعه ها بودايي لاما منزل دارند و معتقدند كه لااقل يك پسر از هر خانواده بايد

در خدمت، روحاني و رهباني در آيد. اين ديرها نه تنها موسسات ديني و مذهبي هستند بلكه اكنون مركز قدرتهاي سياسي و مهد تحقيقات و %%تدرسات علمي نيز مي باشد.

دين بودايي ماهايانا در كشورهاي پيرو آن به اندازه كافي شبيه به هم مي باشد.

برجسته ترين مثال تفكر حيات ماهايانايي در جهان معاصر را بايد در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال مي باشند. چندين دانشگاه بودايي كاملاً شناخته شده هستند و حيات دين بودايي نيز چه در معابد و چه در منازل بوداييان جريان دارد. كشور چين در ثلث اول قرن حاضر صحنه ي يك حركت اصلاح طلبانه بودايي بوده كه با تهاجم ژاپن به آن كشور در سال 1937 ميلادي و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گرديد. بنيانگذار و رهبر اين نهضت يك كشيش بودايي به نام (ت آي هسي) بود.

در ماجراي انقلاب فرهنگي چين در سال 1966 م تمام معابد بودايي بسته شد به نحوي كه ديگر هيچ نشان مشهوري از فعاليت هاي بودايي در هيچ كجاي چين به چشم نمي خورد. در سالهاي اخير بوداييان آسيا از ژاپن و آسياي جنوب شرقي تا سرزمين آمريكا پيش آمده تبعيت و پيروي تعداد زيادي از امريكاييان و اروپاييان را به دست آورده اند، مراكز تفكر و مراقبه بودايي در همه جا به وجود آمده است.

در حال حاضر تعداد بي شماري كتاب و جزواتي كه در آنها امريكاييان و اروپاييان كه به دين بودايي درآمده و از ارزشها و تعاليم آن سخن مي گويند در دسترس عموم قرار دادند و حتي دانشگاه هايي نظير دانشگاه دارماريلم در ايالت كاليفرنيا تاسيس يافته است.

در سالهاي اخير كنفرانسهاي جهاني متوالي و متعددي از پيروان دين

بودايي تشكيل گرديده كه از همه قابل ذكرتر كنفرانسيست كه در سال 1956 ميلادي در رانگون پايتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمين سال تولد بودا برگزار گرديد. اين كنفرانس كه به ابتكار بودايي هاي برمه برگزار گرديد و بخش اعظمي از هزينه ي آن را نيز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودايي را از كليه سرزمينهاي مربوطه به اين دين گرد هم آورد، بلكه دستاوردهاي ديگر مهمي نيز داشت. بودا كه با لهجه ي هند باستان سخن مي گفت و دامنه ي راه ميانه اش در زمان هاي مختلف به اقصي نقاط آسيا گسترش پيدا كرده بود اكنون از كانون هاي اصلي ايمان و اعتقاد مذهبي در دنياي جديد مي باشد.

امروزه او كسيست كه در سرتاسر جهان مورد تعظيم و تكريم بوده و در عميقرين سطح احساسي پيروان خويش جاي گرفته است.

مي توان گفت كه در قرن بيستم گروه ها و معابد بودايي را مي توان تقريباً در تمام شهرهاي مهم اروپا و آمريكايي شمالي ملاحظه نمود. در پايان بايد متذكر مي شويم كه گسترش بودا در جهان عامل مهمي هم دارد كه معمولا از كنار آن به راحتي مي گذريم. اين عامل توسط نظام سرمايه داري غرب به وجود آمده كه آن را بايد عامل تبليغاتي رسانه اي دانست. نظام سرمايه داري غرب به خوبي دريافته است كه دين اسلام مهم ترين مانع گسترش اين نظام در جهان است و يكي از ترفندهاي مبارزاتش بر عليه اين دين استفاده از اديان خنثي مي باشد چرا كه آيين بوديسم و هندوئيسم كه هيچ نوع ايدئولوژي منسجم و سازمان يافته اي ندارد، ابزاري مناسب براي تحقيق و رام كردن توده هاي مردم مي باشند و مي توانند به صورت كاذب نيازهاي معنوي انسان

را اشباع كنند و حتي آنان را آماده پذيرش سرمايه داري ليبراليسم هم بكنند امري كه امروزه در ژاپن، چين و كشورهاي جنوب شرقي آسياي يعني حوزة نفوذ بوديسم صورت تحقق به خود مي گيرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمايه داري غرب تبديل مي كند.

اصول آيين بودا

در حقيقت، بودا دو مطلب را اصل آيين خود قرار داده است:

اصل اول:

شرّ و درد و رنج بودن عالم هستي

و مايه ي اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل مي بندند و از آن به زندگي تعبير مي كنند.

اصل دوم:

تنها راه نجات

از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگي، پيوستن به «نيروانا» است كه مي توان آن را نوعي عدم و رها شدن از قيد وجود دانست. با توجه به مطالب فوق بايد گفت:

درست است كه بر اساس تعريفي كه مي گويد:

«دين الهي مجموعه ي عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتي اجراييست كه خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است …»، آيين بوديسم يك دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و مي خواهند با ايمان به آن به رستگاري برسند، مي توان انتقادهاي كلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.

انتقادهاي كلي بر آيين بودا

1 انكار مباحث نظري و اعتقادي

در آيين بوديسم بر خلاف اديان ابراهيمي كه از دو بخش عمدهي نظري اعتقادي و عملي تكليفي تشكيل شده اند، خبري از مباحث نظري و اعتقادي نيست و هر كس كه مي خواهد پيرو اين آيين شود، بايد بدون هر گونه استدلالي، حقيقت رنج، يعني شر بودن زندگي را بپذيرد و همچنين به اصل «سامسارا» (تناسخ)، يعني تكرار ازلي تولد و مرگ و جابه جا شدن يك روح از جسمي به جسم ديگر، ايمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ي «سامسارا» رهايي بخشد.

بوديسم در مباحث اعتقادي و نظري كم همت و بي رونق است و مبادي لاهوت و فلسفه ي فوق الطبيعه و امثال آن و مباحث عقلاني نزد بودا وزني

ندارد. وي گفته است:

من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكردم و … با اين همه، اين ادعا كه نمي خواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد، در عمل به فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار مي آيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انكار صانع مي پردازد؛ گويا آنگاه كه لازم است به سؤال مهم از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت پاسخ دهد، مي گويد:

من در مباحث نظري كاري ندارم، ولي آن گاه كه نوبت به انكار صانع عالم و معاد مي رسد، وعده ي خود را از ياد مي برد و به انكار مبدأ و معاد مي پردازد. به همين دليل مي توان گفت:

بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادي نظري گويا و روشني ندارد، در مرحله ي عمل هم چندان موفق نيست و برنامه هاي عملي اش نيز بيشتر به توصيه هاي اخلاقي مبهم و نارسا مي ماند كه هر كس برداشت متناسب با ميل خود را مي تواند از آن داشته باشد؛ به همين دليل، در طول تاريخ كه دين بودا در نواحي خارج از هند گسترش مي يافت، در برخورد با اساطير و معتقدات محلي با آنها تطبيق مي يافت و تغيير مي كرد.

2 انكار خداوند

اكثر اديان به خصوص اديان ابراهيمي خود را موظف مي دانند تا به سه سؤال اساسي انسان پاسخ دهند به همين دليل در جواب سؤال از كجا آمده ايم؟ مباحث مربوط به خالق هستي و صفات او را بيان مي كنند و در جواب سؤال چه بايد بكنيم؟ بحث نبوت و وساطت پيامبر بين خالق

و انسان كه براي سعادت انسان از سوي خالق شريعتي آورده را مطرح مي سازند و در پاسخ به سؤال، به كجا خواهيم رفت بحث معاد را مطرح مي كنند، به همين دليل گفته شده كه محور اشتراك اديان ابراهيمي بحث هاي توحيد، نبوت و معاد است هر چند در تبيين آنها با هم اختلافات زيادي دارند. در اين ميان برخي از آيين ها نيز وجود دارد كه يا خود را موظف به پاسخ گويي به سه سؤال از كجا آمده ايم؟ چه كاري انجام دهيم؟ و به كجا مي رويم؟ نمي دانند و به همه ي آنها پاسخ نمي دهند يا به دليل حوادث تاريخي پاسخ هاي آنها به برخي از اين سؤال ها به دست ما نرسيده است.

از جمله ي اين آيين ها دين بودا مي باشد كه ساختاري متفاوت با اديان ابراهيمي دارد و روش خاص را براي پاسخ دادن به سؤالات فوق در پيش گرفته است.

صفات و ويژگي هاي خداوند در آيين بودا

آنگونه كه در منابع موجود بودايي آمده، بودا در پاسخ به اين سؤال كه اين جهان را چه كسي آفريده است و آفريدگار جهان چه صفات و ويژگي هايي دارد، دو راه در پيش گرفته است:

راه اول:

روش سكوت:

در برخي از منابع ذكر شده كه هنگامي كه از بودا در مورد خداوند سؤال مي شد وي از پاسخ دادن طفره رفته و مي گفت:

«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام و از بقاي روح بعد از وصول به درجه ي كمال، ارهت، بياني ننموده ام … چرا كه در اين مقوله بحثي نكرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در اين

امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشند. از اين رو از بحث درباره ي آنها در گذشتيم». از ديدگاه بودا پارسايي و رضا در شناختن جهان و خدا نيست، بلكه تنها در زيستن نيك خواهانه و دور از خود پرستيست …». به همين دليل عده اي معتقدند «مفهوم ذهني او (بودا) از دين مفهومي كاملاً اخلاقي بوده و او در همه چيز به رفتار و سلوك توجه داشت نه به مراسم و آييني با پرستش مابعد الطبيعه يا خداشناسي …». با توجه به اين سيره بود اما، نه مي توانيم وي را منكر خدا و خالق هستي بدانيم و نه مي توانيم وي را خداشناس و اثبات كننده ي خالق هستي بشماريم يعني او را نمي توان خدا پرست ناميد و نه مي توان ملحد و منكر خدا. راه دوم:

روش انكار:

برخي ديگر از شواهد تاريخي نشان مي دهد كه بودا فقط به سكوت در مورد خالق هستي و صفات او اكتفا نكرده، بلكه به انكار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده اين عالم قديم و ازليست و اصلاً نيازي به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوي او باشيم. او وقتي كه به مقام بودايي رسيد در اولين اقدام براي تبليغ آيين خود در پاسخ راهباني كه از او پرسيده بودند تو مي گويي «برهما» هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است، پاسخ داد:

«اصلاً من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده ي او باشد.

آنان پرسيدند:

پس جهان ساخته ي كيست؟

بودا پاسخ داد:

به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد». در جمع بندي دو روش فوق

مي توان چنين نتيجه گرفت كه بودا به عنوان موسس آيين بوديسم هرگز نخواسته در مورد آفريننده ي جهان و خالق هستي سخن بگويد او نه به اين كه عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرينش و آفريننده را مورد كنكاش قرار مي دهد او تنها چهار حقيقت از ديدگاه خود را كه ركن اصلي آنها درد و رنج بودن زندگي دنيا است.

محور اصلي آيين خود قرار مي دهد و با معرفي هشت راه مي خواهد انسان را از اين درد و رنج رهايي دهد و غير از اين سخني درباره ي آفريننده ي جهان معرفي نمي كند.

بنا بر اين بايد گفت:

در آيين بودا موجودي به عنوان خدا كه آفريينده و خالق جهان باشد معرفي نشده و در اصول تعليمي وي پرستش هيچ موجودي تعليم داده نشده، هر چند واقعيت غير از اينست و در عمل برخي از فرقه هاي بودايي انسان هايي را كه به عقيده ي آنها روح بودا در آنها نسخ پيدا كرده و بوداهاي زمان خود هستند مي پرستند و برخي ديگر در معابد خود خاكستر تن بودا، درخت بدي (درخت بيداري) كه به ياد درختي كه بودا در زير آن به مقام نوريافتگي و بيداري نائل شد و تنديس و مجسمه ي بودا را تقديس كرده و در حقيقت مي پرستند.

مفهوم خداوند در آيين بودا

در متون بودايي تا جايي كه بررسي شده هيچ گونه اشاره اي به شناسايي خالق جهان و يا پرستش آن مطلبي ذكر نشده و بودا نيز ادعاي رسالت و پيامبري نكرده است.

لذا از نگاه پيروان آيين بودا، او فقط راهبريست كه راه معرفت و سعادت را نشان مي دهد و از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و ابديست و خالق و صانع

آسمان ها و زمين مي باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات باشد بحثي به ميان نياورده است». خدايان كه در هند مورد پرستش بوده اند از ديدگاه بودا خود فناپذير و موجودات ناپايداري هستند و كم ترين اثري در حال آدميان ندارند، فلذا پرستش و عبادتي هم براي آنها منظور نمي شود. دانشمندان بودايي خداي برهمايي را خداي مغرور و خودبين مي شناسند، به خصوص وقتي اين خدا درباره ي خودش حرف مي زند، آن جا كه مي گويد:

«من برهما هستم من خداي عظيم و والامقام هستم، پادشاه خدايانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نيستم، من جهان را خلق كرده ام، من حكمران و خداوندگار جهان هستم» و بوداييان به طور صريح مي گويند:

كه جهان قديم است و كسي آن را خلق نكرده است و همچنين اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آيين بودا وجود ندارد.

انسان محوري بودن تعاليم بودا

در تعاليم بودا آنچه اهميت دارد، راه و روش عمليست و آنچه غير از آن باشد از ديدگاه او مخالف عقل سليم است.

تمام افكار بودا در عبادت ذيل كه منسوب به اوست تَجَلِّي مي كند:

«من از چه چيز سخن گفته ام، من درباره ي بدبختي و نياز سخن گفته ام، درباره فرجام نكبت گفتگو كرده ام و نيز در باره ايماني كه به فقر و نكبت و بدبختي بشر پايان خواهد داد توضيح داده ام، اما چرا اين مباحث را پيش كشيده ام؟ زيرا فقط از اين سودي حاصل مي شود كه به مباني و اساس ديانت مربوط است و آدمي را به رهايي از آلام و رنج ها و به معرفت عقل كل و نيروانه هدايت مي كند». بودا مي گويد راه وصول به مقصد و

طريقه نجات هر سالك همانا تكيه بر نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود اوست كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه باطن خلاصي حاصل كند، در حقيقت، در مذهب او انسان مورد توجه قرار گرفته است، از اين روي مي توان گفت كه اساس مذهب بودا انسان محوريست نه خدا محوري. در عين حال بايد توجه داشت كه در آيين بودا و سنت هاي وابسته به آن وجود يك خالق، يعني خدا به هيچ وجه صراحتا انكار نشده است.

برخي معتقدند اينكه بودا از ناحيه خدا حرف نمي زند بدان معنا نيست كه او مبدأ هستي را قبول ندارد و يا از آن روي گردان است، بلكه از اين جهت بوده كه همه ي تلاش خود را صرف مجهز كردن مردم به زهد و ترك زندگي دنيوي و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مي كرده است.

رسيدن به نيروانا، هدف مهم و اصلي آيين بودا

نكته قابل توجه در آيين بودا مسأله «نيروانا» است كه هدف مهم و اصلي در اين آيين رسيدن به آن حالت مي باشد.

برخي آن حالت را آزادي مطلق معرفي نموده و گفته است كه انسان پس از مهار كردن فعاليت غرايز حيواني و چشم پوشي از لذايذ به آن مي رسد كه در اصطلاح صوفيه به آن فنا گفته مي شود. البته از ديدگاه آيين بودايي اين حالت بدان معنا نيست كه سالك به اين مرحله به شعاع الهي برسد. برخي مي گويد:

كه «نيروانا» كه مقصود اصلي بوداييان مي باشد به معناي فعال ما يشا به عنوان مرتبت سرمدي، ثابت و لايتغير است، فاسد ناشدني و انحطاط ناپذير است، ساكن و بدون جنبش است، در محدوده زمان جاي نمي گيرد نامير است، به دنيا نيامده و شدن

در آن راهي ندارد، علاوه بر همه اينها نيروانا ويژگي هاي ديگري نيز دارد. كه عبارتست از قدرت، بركت و شادماني، امنيت، پناهگاه راستين و مكاني است امن، نيروانا حقيقت راستين و واقعيت اعلي است، نيروانا عين خير است هدف متعاليست واحد است و تنها كمال ممكن و دست يافتني است، دين بودايي تجسم يافته ي نيرواناست و اين همان جنبه ي از آيين بوداست كه شديداً رنگ مذهبي دارد. آنچه بوداييان راجع به «نيروانا» بيان داشته و از او توصيف كرده است تقريباً شبيه به اوصاف خداونديست كه اديان توحيدي در مورد خالق و آفريننده ي جهان بيان مي كنند و اگر چنين باشد مي توان گفت كه آيين بودا خداوند را قبول دارد ولكن نسبت به آن مانند اديان ديگر توجه نشده است.

چون اين آيين و مسلك بيش از آنكه به يك دين شباهت داشته باشد به يك فلسفه شبيه است ولي پيروان او تدريجاً آيين او را به صورت يك آيين مذهبي درآوردند و خود او را كه منكر عبادت و پرستش خدايان بود تا حد يك معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا كردند و گفته هاي او را پس از خودش گرد آوردند».

نتيجه

از مجموع آن چه گذشت به اين نتيجه مي رسيم كه خدا در آيين بودا جايگاه خاصي ندارد و انديشمندان بودايي در برابر خالق جهان موضع لاادري اختيار نموده اند، به قول خودشان، آنها در فكر نجات بشر از بدبختي و نكبت مي باشند و مي خواهند با روش هايي كه بودا بر اثر رياضت به آنها دست يافت، از آلام انسان بكاهد. به نظر مي رسد كه بهترين مطلب درباره ي اين آيين كلام

استاد شهيد مطهري باشد كه فرمود:

آيين بودايي يك فلسفه است نه اينكه دين باشد.

اما سؤال اينست كه اولاً، آيا بدون داشتن اعتقاد مي توان به مرحله ي عمل رسيد و آيا بدون تبيين جهان هستي مي توان راه سعادت را هموار كرد؟

ثانياً، در آيين بوديسم دو پيش فرض اعتقادي، يعني حقيقت تألّم و تناسخ، وجود دارد كه بدون پذيرفتن آنها نمي توان از روشهاي بودا براي سعادتمند شدن پيروي كرد و با قبول آنها، بر خلاف خواسته ي وي، وارد مباحث اعتقادي مي شويم كه بوديسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است؛ بنا بر اين آيين بوديسم يا بايد جوابگوي مباحث اعتقادي باشد و به تبيين مبدأ و معاد عالم بپردازد و يا از دادن برنامه ي عملي بپرهيزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد.

همچنان كه در طول تاريخ دچار آن شده و با آنكه ادعاي مبارزه با تعدد الهه در آيين هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستي شد و به جاي خدايان متعدد هندوان، تماثيل و مجسمه هاي بودا را بت قرار داد و بت پرستي شرك آلود هندوها را به بت پرستي كفرآميز بودايي تبديل كرد. چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟

پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بوداييان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.

در منابع

بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت:

«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام … زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد …» و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساخته ي كيست»؟

پاسخ داده به نظر من جهان ابديست و آغاز و انجامي ندارد. بنا بر اين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.

اما عملكرد بوداييان بر خلاف چيزيست كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند. بر اساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند.

اين

گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.

علل گرايش بودا پرستي

1٫ فطرت:

از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد:

«پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتيست كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست …» بنا بر اين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و … همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد:

«آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند …» پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي بر اساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.

2٫ تأثيرپذيري از ديگر اديان:

همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به

عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.

پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند. نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنا بر اين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.

3 انكار معاد و اعتقاد به تناسخ

در كيش بودا عقايد و قوانين مختلفي حاكم است؛ از جمله قانون كارما كرمه به معناي كردار، كه از برجسته ترين قوانين هندوان است؛ بدين معنا كه آدمي نتيجه ي اعمال خود را در دوره هاي بازگشت مجدد خود در اين جهان مي بيند؛ كساني كه كار نيك انجام داده اند در مرحله ي بعد، زندگي مرفه و خوشي دارند و آنان كه بدكارند، در بازگشت با بينوايي و بدبختي دست به گريبان خواهند بود و چه بسا به شكل حيوان بازگشت كنند.

نام اين بازگشت مجدد به دنيا سَمسارا به معناي تناسخ است.

هندوان معتقدند آدمي همواره در گردونه ي تناسخ و تولدهاي مكرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهايي

انسان از گردونه ي تناسخ و تولدهاي مكرر در جهان پردرد و بلا، پيوستن به نيرواناست كه مورد توجه بوداييان واقع شده است.

براي روشنتر شدن اين بحث لازم است ابتدا معناي تناسخ و اقسام آن بازگو شود.

معنا و اقسام تناسخ

معناي «تناسخ ارواح» اينست كه ارواح از جسمي به جسم ديگر منتقل مي شوند و در اصطلاح هم به همين معناست؛ يعني «با مرگ يك فردِ آدمي، روح او از كالبد ش بيرون آمده، به بدن يك فرد ديگر، چه انسان و چه غير انسان، حلول كند».

اقسام تناسخ

براي تناسخ اقسام مختلفي ذكر شده است و در يك تقسيم بندي كلي مي توان گفت تناسخ مطلق يا مُلكي، اعم از نزولي و صعودي، عبارتند از:

نسخ (حلول روح شخص متوفي در انسانها)، يا مسخ (حلول روح شخص متوفي در حيوانها)، يا رسخ (حلول روح شخص متوفي در جمادات) و يا فسخ (حلول روح شخص متوفي در نباتات).

تناسخهاي باطل

تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انكار شرع و عقل است.

دلايل عقلي بطلان تناسخ

همان گونه كه در تعريف تناسخ گفتيم، روح مردهاي به بدن انسان يا موجود ديگري منتقل مي شود و اين انتقال دايمي و ابديست و از آن به تولد بعد از تولد تعبير مي كنند.

عقيده به تناسخ بر خلاف قانون تكامل و منطق عقل بوده لازمه ي آن انكار معاد است.

حكماي الهي در ابطال تناسخ فرموده اند:

1 وقتي بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلي به او افاضه مي شود؛ چون جود خدا تام و فيض او عام است و شرط صلاحيت قبول افاضه از جانب قابل ( انسان) هم حاصل است.

حال اگر روحي كه از بدن مرده اي جدا شده به همين بدني كه آماده ي افاضه ي نفس است تعلق بگيرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در يك بدن خواهد بود و چنين چيزي باطل است؛ زيرا هر انساني با مراجعه به وجدان خويش در مي يابد كه يك ذات بيشتر نيست. 2٫ نفس (روح) از ديدگاه تناسخي از دو حال خارج نيست: يا منطبع در ابدان است يا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است.

اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عين محال بودن، با مبناي خود قايلان به تناسخ منافات دارد؛ زيرا انتقال صور و اعراض از محلي به محل ديگر ممتنع است؛ چون انطباع با انتقال منافات دارد، زيرا لازمه اش اينست كه نفس در حال انفصال از بدن، يك موجود بدون موضوع و محل باشد و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است؛ چون عنايت خدا مقتضي رساندن هر صاحب كمالي به كمال لايق خودش است و كمال نفس مجرد، يا علميست

(كه به عقل مستفاد مي رسد)، يا عملي (آراستن به مكارم اخلاق و دوري از رذايل). حال اگر نفس، بدون رسيدن به عالم انوار و عقول، دايم در حال تردد از اين بدن به آن بدن باشد، در اين صورت از كمال لايق خود ممنوع شده است، حال آن كه عنايت الهي غير از اين است.

دليل نقلي بر بطلان تناسخ

خداي متعال مي فرمايد:

(كيفَ تَكفُرُونَ بِاللّهِ وَ كنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكمْ ثُمَّ يمِيتُكمْ ثُمَّ يحْييكمْ ثُمَّ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ)؛ چگونه به خداوند كافر مي شويد؟! در حالي كه شما مردگان (و اجسام بي روحي) بوديد و او شما را زنده كرد سپس شما را مي ميراند و بار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او بازگردانده مي شويد. آيه ي فوق صريحاً عقيده به تناسخ را نفي مي كند و مي فرمايد:

بعد از مرگ، يك حيات بيش نيست و طبعاً اين حيات همان رستاخيز و قيامت است و انسان مجموعاً دو حيات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحيح بود تعداد حيات و مرگ بيش از دو تا بود؛ بنا بر اين عقيده به تناسخ كه گاهي نام آن را تغيير داده و عود ارواح مي نامند، از نظر قرآن، باطل و بي اساس است.

يك دليل ساده

بودا كه در پي اصلاح آيين هندوييسم بود، روح را انكار مي كرد، ولي در پاسخ به اين سؤال كه سر انجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم ديني پذيرفت. به عقيده ي وي، روح انسان در هنگام مرگ به كالبد و يا جسم ديگري انتقال مي يابد و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره به

بدني ديگر حلول مي كند و اين تولدها ممكن است بي انتها و تا ابد ادامه داشته باشد؛ ولي به تناقض گرفتار مي آيد، زيرا بدون حلول روح از جسمي به جسم ديگر تناسخ امكان ندارد؛ و بر فرض كه تناسخ را قبول كرديم كدام دليل عقلي و منطقي صحيحي بر حقانيت تناسخ دلالت مي كند؟! حدود صد سال پيش مردم هند دويست يا سيصد ميليون نفر بودند كه بعد از مرگ، روحشان در كالبد دويست يا سيصد ميليون نفر تازه متولد شده نسخ پيدا كرده است.

حال اگر اين تعداد را از جمعيت كنوني هند، كه بيش از يك ميليارد نفر است، كم كنيم، چيزي حدود هفتصد تا هشتصد ميليون نفر وجود خواهد داشت كه طبق قانون تناسخ بايد بدون روح باشند، چون قبلاً روحي نبوده تا در اين تازه متولدان، نسخ پيدا كند.

اگر ما قانون تناسخ را قبول كنيم، بايد منكر افزايش جمعيت جهان باشيم و در طول هزاران سال كه انسان بر كره ي خاكي زندگي مي كند، بايد تعداد اشخاص وفات يافته با تعداد انسانهاي متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا بايد بپذيريم كه بعضي از اجسام بشري روح ندارند و بعضي از ارواح هم بدون جسم مي مانند كه هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.

4 فردگرايي

تعليمات بودا كه در چهار حقيقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فرديست و به ادعاي بوداييان، راه نجات فرد، تمسك به اين تعليمات است و چيزي افزون بر اين مطالب وجود ندارد كه بتوان از آن براي هدايت جامعه بهره برد. گويا نظامهاي اجتماعي و اصل جامعه از ديدگاه بوديسم امري واهي و خياليست و نقشي

در زندگي انساني ندارد و به همين خاطر، خود بودا براي رسيدن به نيروانا از جامعه مي گريزد و به جنگل پناه مي برد و با گدايي و دريوزگي خوراك خود را تهيه مي كند و آن گاه هم كه براي تبليغ آيين خود باز مي گردد، به سراغ تك تك افراد مي رود و هرگز سعي نمي كند تحولي اجتماعي ايجاد كند؛ وي نه با حاكمي درگير مي شود و نه به نكوهش قانوني از قوانين جامعه ي آن روز مي پردازد، بلكه با تك تك افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترك زندگي و علايق اجتماعي ترغيب مي كند و از ديدگاه وي، هر كس از اجتماع برهد و همچون خود وي، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتي حكومت را رها كند، مي تواند به نيروانا برسد. در سراسر تعاليم بودا … يك وظيفه ي ثابت و هميشگي براي هر فرد تعيين شده كه خود درباره ي امور خودش بينديشد و خود تصميم بگيرد و آن را با رعايت جوانب اخلاقي به اجرا درآورد … و ديگر، دستوري براي راهنمايي ديگران و مبارزه با نظامها و قوانين ظالمانه ي اجتماعي وجود ندارد و همين فردگرايي افراطي باعث مي شود كه آيين بودا نتواند برنامه اي عملي براي زندگي انسان داشته باشد.

شايد نام «برنامه اي براي نيكو مردن و پيوستن به نيروانا» زيبنده ترين نام براي آيين بودا باشد.

5 آميختگي با افسانه

آيين بوديسم با دوري گزيدن از مباحث نظري و اعتقادي و نپرداختن به سؤالاتي كه درباره ي مبدأ و معاد مطرح مي گردد، دچار نوعي خلأ مباحث كلامي و استدلالي مي شود و براي پر كردن اين خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه مي برد و در پاسخ سؤالهاي متعدد

هستي شناختي، به تمثيل و داستان رو مي آورد و از افسانه براي تبيين اصول خود بهره مي گيرد.

اين روش هر چند در جلب نظر افراد عامي جامعه مؤثر است، از ارائه ي قانون و قاعده براي رستگاري انسان عاجز است و جز گرفتاري در انبوهي از خرافه و افسانه ثمره اي ندارد. 6٫

انكار نبوت

بودايي ها چون وجود خداي واجب الوجود را انكار مي كنند، طبعاً اعتقادي به نبي مرسل و پيامبري كه حامل وحي الهي باشد ندارند و مي گويند كه عقل به تنهايي توان هدايت انسان را دارد و نيازي به پيامبر نيست و سؤالي كه بي پاسخ مي ماند اينست كه آيا عقل مورد ادعاي شما امر به تمثال پرستي مي كند و آيا عقل موجب مي شود كه شما صانع را انكار كنيد و در تناقض تناسخ گرفتار آييد آيا عقل نياز به مؤيد راهنما ندارد آيا اگر رسولاني به عنوان راهنما و مؤيد عقل از سوي خداوند بيايد منافاتي با احكام عقل دارد، آيا عقلي كه مدعاي داشتن آن را مي كنيد موجب شده كه عالم ممكن را واجب الوجود پنداريد؟!

***********

منابع:

bayynat. ir tahoordanesh. com hawzah. net andisheqom. com www. bashgah. Net

دانشنامه حوزه نت ويكي پديا

كتب:

تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله

مقارنة الاديان، تأليف دكتر احمد شلبي

عالم الاديان، تأليف محمد حميد فوزي

جهان مذهبي، ج1، تأليف ريچارد بوش

غلامعلي، آريا، آشنايي با تاريخ اديان

رابرت اهيوم، اديان زنده ي جهان

جان بي ناس، تاريخ جامع اديان

توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ

مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران

ويل دورانت، تاريخ تمدن

شلبي، احمد، مقارنه الاديان

اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني نبوّت،

محسن قرائتي تفسير نمونه

معين، محمد، فرهنگ فارسي (معين)

سعيديان، عبدالحسين و تاريخ مختصر مصور جهان

چنين گفت بودا، بر اساس متون بودايي، ترجمه ي دكتر هاشم

رجب زاده بودا و انديشه هاي او، تأليف سادهاتيسا، ترجمه محمد تقي بهرامي حرّان.

اديان هند كبري، تاليف احمد شلبي

انسان و اديان، تاليف محمد كمال جعفر

جهان مذهبي اديان در جوامع امروز ج يك، تاليف ريچارد بوش، ترجمه عبدالكريم گواهي

جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي

طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان

جعفري، محمدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي

رنجبر، در جستجوي ريشه هاي آسماني بودا

تاريخ مختصر اديان بزرگ، فليسين شاله، ترجمه ي منوچهر خدايار محبّي.

اديان و مكتب هاي فلسفي هند، داريوش شايگان مبلغي آباداني، عبدالله،

تاريخ اديان و مذاهب جهان گروه مؤلفان،

جهان مذهبي

«اديان در جوامع امروز»

آرامش نيلوفري (تاملي بر نيايش هاي بودايي)

مفهوم نيايش در آيين بودا به طور كلي با اديان ديگر متفاوت است در دين بودايي دعا و نيايش در مفهوم راز و نياز با خالق و طلب عفو و بخشش و درخواست نيازهاي فردي نيست همان گونه كه براي يك بودايي رسيدن به نيروانه راه هاي مختلفي دارد، در مهايانه �

راه نيايش

يكي از راه هاي رسيدن به نيروانه محسوب مي شود. در يكي از متون بودايي (سدرمه پوندريكه) چنين آمده:

آنان كه در استوپه اي با نهادن دو كف دست به هم يا به طريق كامل و يا تنها با يك دست احترامشان را نشان مي دهند، سر و تن افراشته را يك بار لحظه اي فرود آورده اند.

به جز اينها مردمي كه در استوپه ها يك بار گفته باشند درود به بودا، خواه با دلي پريشان بوده باشد، همه روشن شدگي والا را يافته اند.

اين متن بر آيين نيايش براي رسيدن به رهايي تاكيد مي كند.

در صورتي كه گروه هاي ديگر، راه نيايش را وسيله اي براي دوباره زاييده شدن بهتر به شمار مي آورند نه رسيدن به نيروانه (هانس ولفگانگ شومان 154 - 153). مراقبه جايگاه مهمي در آيين بودا دارد

و در بالاترين مراحل آن انضباط درون گرايانه رو به رشدي را با بصيرت ناشي از خرد توام مي سازد. هر چند مراقبه در تمام مكاتب بودايي نقش مهمي ايفا مي كند، در سنت هاي گوناگون تفاوتهاي مشخصي در آن به وجود آمده است Britanica). در اين ميان بوداييان تبتي بيش از هر مكتب ديگر بودايي به عبادت ذكر و نيايش در شكل مراقبه پايبندند.

دعاي «ام مني پد مهوم» (Om Mani Pad Me Hum)

(گوهر در نيلوفر آبي از مهمترين اذكار در ميان مردم تبت است كلمه ستايش [نماز] در آيين بودا بسيار پر معني است زيرا بايد چيزي مقدس و پرستيدني را كه شايسته عزت و احترام باشد، پرستش كرد. بودا شش جهت عالم يعني شرق غرب جنوب شمال سمت الراس و نظير السمت را براي پرستش معرفي مي كند.

منظور او از شرق پدر و مادر، جنوب استادان غرب همسر و فرزندان و شمال دوستان و خويشان و همسايگان هستند.

نظيرالسمت خدمتكاران كارگران و مستخدمان و سمت الراس آيين است در آيين بودا اين شش دسته خانوادگي و اجتماعي به منزله مقدسين شايسته احترام و ستايشند. بودا چگونگي پرستش آنان را انجام تكاليف نسبت به آنان مي داند (و. راهول ص 120 - 119).

پرستش و عبادت بودايي بر سه استعاذه به نام «سه پناه» (Three Refuges) به عنوان بخشي از هر فعاليت بودايي متمركز است:

1 - من به بودا پناه مي برم

2 - به دهرمه پناه مي برم

3 - و به سانگهه پناه مي برم

هر چند در تعاليم بودايي تنها اعمال انسان است كه او را به تنوير و در نهايت نيروانه مي رساند، عوام معمولا هنگام سختي با زمزمه اين سه استعاذه ناخودآگاه بر

شخص بودا تكيه و اعتماد مي كنند (ريچارد بوش 1 / 341). راهبان بودايي هر صبح و شام براي نيايش يا پوجا (Puja) در ديرها جمع مي شوند و همراه سه استعاذه با آواز، سوتره ها را قرائت مي كنند.

در اين مراسم شمع هاي فروزان روشنايي بخش ديرند و بخورها به همراه هدايايي از گل و پوره برنج فضاي دير را معطر مي كنند.

مراسم و تشريفات پوجا در تمام سرزمين هاي بودايي از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنها كه بسيار كوچك هستند اجرا مي شود. در واقع پوجاهاي بودايي كه به شكل نيايش و زندگي معتكفانه در مناطق خاصي شرح داده مي شود، شرق آسيا، جنوب و جنوب شرقي آسيا و تبت را به يك زندگي معتكفانه مقيد مي سازد. به عنوان مثال در برمه در هر يك از روزهاي هفته دسته اي از مردم در حالي كه كفش هاي خود را در مي آورند به علامت احترام در مقابل معبد و مجسمه هاي بودا تعظيم مي كنند.

هنگام طلوع ماه و شب چهاردهم ماه نيز پوجا اجرا مي شود و راهبان به روزه داري مي پردازند. در اين زمان مردم عادي براي شنيدن پو جاي مخصوص آن ايام و قرائت بخشهاي خاصي از سوتره ها در دير جمع مي شوند. همچنين پوجاهاي خاصي براي مناسبت هاي ويژه مانند سالروز تولد بودا، حصول به مرحله اشراق و سر انجام مرگ وي وجود دارد. در اين گونه مراسم بوداييان در اطراف صومعه ها و معابد چراغاني شده حركت مي كنند و به سخنراني هايي درباره زندگي بودا و دهرمه ها گوش فرا مي دهند (بوش 343 - 1 / 342). در خانه هر بودايي يك معبد كوچك وجود دارد كه در آنجا يك مجسمه بودا يا يكي از تجليات

او و نيز الواح يادبود درگذشتگان آن خانواده را مي توان يافت يك فرد بودايي مهايانه علاوه بر انجام اعمال ديني در برابر معابد خانوادگي به زيارت معابد نيز مي رود. اين زائران اغلب لباس مخصوص مي پوشند كه نيم تنه اي بي آستين است و كلاه حصيري بزرگي هم بر سر مي گذارند كه روي آنها كلمات مقدسي نوشته شده و تسبيحي دارند كه بر خلاف مواقع ديگر كه به مچ دست مي اندازند، آن را به گردن مي آويزند و يك چوبدستي بلند و يكرنگ نيز در دست مي گيرند (ب ل سوزوكي 134 - 133). معابدي كه داراي اثري از بودا باشند از اهميت ويژه اي برخوردارند. اين آثار مربوط به زماني است كه آنچه از بودا برجاي مانده بود به هنگام مرگش بين شاگردان و حواريون وي تقسيم شد (ريچارد بوش 1 / 344). دره كاتماندو واقع در نپال معابد و صومعه هاي بودايي بسياري را در خود جاي داده است دين در اين دره بر مبناي انديشه پرستش و انجام پوجا، نسبت به يك وجود متعاليست اين وجود متعالي مي تواند يك راهب كشيش يا يكي از بزرگترها باشد؛ كسي كه نماينده يا حلول يكي از خدايان است و يا هر فرد ديگري كه شايسته احترام باشد.

ساده ترين صورت نيايش آن است كه فرد، در حالي كه دسته اي خود را به سينه چسبانده با سر تعظيم مي كند.

نوعي ديگر از نيايش تقديم پنج چيز در كنار يكديگر است چند شاخه گل بخور، روشنايي پودر شنگرف و غذا. به علاوه مي توان از پيشكش آب به علامت شستشوي پاها و نخي كه به صورت دايره اي شكل گره خورده به نشانه لباس اشاره كرد. هدايايي كه

در اين قبيل نيايش ها تقديم مي شود بايد تازه و جديد باشند زيرا با اصل نيايش كه پذيرش محترمانه فقر و حقارت فرد و درخواست محافظت و صيانت توسط خداي مورد نظر است منافات دارد. پس از انجام مراسم دعا و نيايش رسم است كه بخشي از هداياي پيشكش شده را به نشانه خير و بركت پس بگيرند (اديان آسيايي ديويد گلنر، 483 - 482). در آسياي جنوب شرقي عبادت بودايي به همراه نيايش و پرستش ارواح است ارواح زمين ها، نيروهاي طبيعت يا نياكان بوداييان اين منطقه براي ارواح خانه هاي كوچكي در نزديكي معابد مي سازند كه روي پايه هايي بنا شده است ( جهان مذهبي 1 / 345). از آيين هاي يادبود مردگان نماز در مفهوم كلي پرستش و خدمت و طاعت است اين آداب را نيز با سوتره خواني و پيشكش كردن در برابر الواح يادبود به جا مي آورند (راه بودا، 135). بوداييان تبتي مانند همه مكتب هاي بودايي ديگر، از مراقبه به عنوان يك ابزار عمده اي در جستجوي تنوير و اشراق ياد مي كنند.

در عين حال معتقدند كه تنوير مي تواند از راه نيروي مناسك عبادي نيز حاصل آيد. اين نگرش آيين تبتي را از ديگر مكتبهاي بودايي متمايز مي كند.

كساني كه مي خواهند تجربه بودايي خود را عميق تر سازند بايد برخي اعمال مقدماتي و همچنين درك متون مقدس را زير نظر گورو يا معلم انجام دهند. تمرينهاي اصلي در مكاتب مختلف متفاوت است اما چند تمرين براي همه مشترك است ازجمله تسليم در برابر يك زيارتگاه بودا يا يك مانتره (ورد مقدسي كه كارورز بايد از حفظ بخواند) كه پايه اصلي تهذيب اخلاقي و روحي به حساب مي آيند. از ديگر

نمادها در آيين بودايي تبتي حركات نيايشيست كه دالايي لاما و بسياري از راهبان با در دست داشتن عصاهاي كوچك با دو سر مشابه و زنگ هاي دستي انجام مي دهند (بردلي هركينز، 40 - 36). باردو تودل اثر دست نويس بودايي متعلق به سنت نينگ مه يا سنت كهن است كه از كتابهاي مقدس تبتيان به شمار مي آيد. اين كتاب با ماهيت ذهن و برون فكني هايش به خصوص پس از مرگ سر و كار دارد. در اين اثر نيايش هايي الهام بخش با مضامين مختلف وجود دارد. ازجمله نيايش به منظور فراخواندن بوداها و بودهي استوه ها براي نجات نيايش براي نجات از كوره راه خطرناك باردو (شكاف مرحله اي پس از مرگ هنگام سرگرداني در سمساره و نيايش باردو كه از ترسيدن حفاظت مي كند.

در اينجا واژه نيايش به صورت تحت اللفظي «راه – آرزو» معنا مي دهد كه در زبان تبتي Smon - lam خوانده مي شود. بخشي از اين نيايش ها به شرح زير است (كتاب تبتي مردگان مهران كندري 198 - 181): اي بودايان و بودهي استوه ها كه در ده جهت سكونت داريد، دانايان با پنج نوع چشم حاميان محبوب تمام موجودات باقدرت شفقت خود به اين مكان بياييد و اين قربانيهاي مادي و باطني را بپذيريد. اي شفيقان شما داراي فرزانگي درك شفقت مهربانانه اعمال مؤثر و قدرت حاميانه اي هستيد كه فكر را ياراي تصور آن نيست اي مقدسان اين آدم از اين دنيا به ساحل ديگر مي رود. چاره اي جز مردن ندارد؛ دوستي ندارد. بسي رنج مي برد، پناهي ندارد، چراغ حياتش خاموش مي شود. دارد به دنياي ديگر مي رود، به ظلمت انبوه گام مي نهد، به ورطه اي ژرف سقوط مي كند.

به جنگل

انبوه گام مي نهد، قدرت كرمه او را دنبال مي كند.

اقيانوس عظيم او را در مي ربايد، درمانده است اي شفيقان پناه او باشيد كه پناهي ندارد. اي بوداها و بودهي استوه ها، نگذاريد شفقت و وسايل استادانه خود براي او اندك باشد (ص 182). گوروها، ييدم ها، باشد كه با عشقي عظيم ما را در ره رهنمون شوند. وقتي بر اثر پندار باطل در سمساره سرگردانم در ره نور نياشفته مطالعه بازتاب و مراقبه ياري ام ده تا از كوره راه خطرناك باردو بگذرم باشد كه گوروهاي دودمان مقدس پيشاپيشم روند و مرا به مرحله كمال بودا بر (ص 189). نيايش بودايي براي رسيدن به آرامش باشد كه همه موجودات در هر جايي كه از رنج بدن و ذهن در عذاب هستند، هرچه سريعتر از گرفتاريهايشان آزاد شوند. باشد آنان كه مي ترسند، از ترس رها شوند. باشد آنان كه اسيرند، آزاد شوند. باشد كه بي قدرت ها، قدرت يابند. باشد آنان كه خودشان را در بيابان ترسناك سرگردان مي يابند، همچون كودكان سالمندان و افراد بي حامي توسط موجودات آسماني نيكوكار محافظت شوند و باشد كه آنها، بزودي به مرتبه بودايي برسند.

***********

منابع:

1. بل سوزوكي راه بودا، ترجمه ع پاشايي انتشارات اسپرك 1368.

2. بردلي هوكينز، آيين بودا، ترجمه محمدرضا بديعي انتشارات اميركبير، 1380.

3. ديويد گلنر، اديان آسيايي ويراسته فريدهلم هاردي ترجمه عبدالرحيم گواهي انتشارات فرهنگ اسلامي 1376.

4. ريچارد بوش جهان مذهبي ترجمه عبدالرحيم گواهي انتشارات فرهنگ اسلامي 1374.

5. شومان هانس ولفگانگ آيين بودا، ترجمه ع پاشايي انتشارات مرواريد، 1362.

6. كتاب تبتي مردگان برگردان و تعليقات از مهران كندري نشر ميترا، 1376.

7 و راهول بوديسم ترجمه قاسم خاتمي انتشارات طهوري

8. The New Encyclopedia Britannica، Buddhist

Meditation، London، 1973

9. The Encyclopedia of Religion، ed. Mircea Eliade، New York، 1987

بررسي نظريه نجات در آيين بودا

مشخصات كتاب

نويسنده:ليلي حافظيان

ناشر: ليلي حافظيان

مقدمه

انتظار براي رسيدن به موعودي كه رستگاري و نجات را به روح متعالي آدمي ببخشايد، فلسفه اي منطقي است كه در همه ي اديان و مكاتب به گونه اي مطرح شده است. تفاوتي كه در آيين بودا با ديگر اديان و مكاتب وجود دارد در موعود و منتظَر است. «موعود بودا» نه از آسمان ها نازل مي شود و نه از زمين. نه شرق مي شناسد و نه غرب. اين موعود درون جان هر كسي خوابيده است و بودا مي كوشد تا با تلاش در دستورالعمل ها، اين خفته را بيدار كند. در واقع مهدي منجي هر كسي را در خود آن كس جست و جو مي كند و هيچ مسيحي را به اندازه ي خود سزاوار احقاق حق نمي بيند و سوشيانت اهوراي بودا همان «نيروانا» ست كه مي تواند در دنيا و قبل از مرگ هم براي كسي كه به دستورات او عمل كند، اتفاق بيفتد.اين مقاله خلاصه اي از دستورالعمل هاي بودا، درباره ي نجات و رستگاري مي باشد كه برگرفته از اولين و مهم ترين سخنان او بعد از آگاهي است و در باغي به نام «باغ گوزن ها» يا «غزالان سارنات» ايراد شده است. اين سخنان به نام «موعظه ي بنارس» معروف گشته است كه گفتار درباره ي رنج و رهايي است.

رنج، درمان و رستگاري در نظر بودا

شيوه اي را كه بودا در ارائه ي تجليات دانايي خويش به كار مي گيرد متأثر از شيوه هاي درماني در علم پزشكي آن زمان «هند» مي باشد. علم پزشكي آن زمان در 4 مرحله: «شناخت»، «منشأ»، «درمان پذيري يا درمان ناپذيري» و «راه درمان» به درمان مي

پرداخت.اولين حقيقت در تقسيم بندي آگاهي، وجود رنج است. رنج به عنوان يك اصل در آيين بودا شناخته شده است; اصلي كه مي تواند عامل رستگاري شود. رستگاري بايد از حالتي پيش آيد كه سبب اعتراض باشد. حالتي بايد باشد كه معترضي بوجود بيايد و معترض بايد حالت را بشناسد تا در تلاش و تكاپوي رهايي آن موفق گردد. اين اصل را بعضي از محققين با عنوان رنج نمي پسندند و بر اين اعتقادند كه واژه ي «دوك» به سختي قابل ترجمه مي باشد. بر اين اساس شايد مفاهيم: نقص، كشمكش، خلأ، بي پايگي و پايداري بر تعريف دوك كمكي باشد.بودا: «خطاست كه در برابر رنج ناشكيبا باشيم. ناشكيبايي و بي قراري رنج را از ميان نمي برد. بايد رنج را بفهميم و بفهميم كه چگونه پيدا مي شود و چگونه مي توانيم آن را محدود ساخته، با شكيب و خرد و قاطعيت و انرژي در اين جهان كار كنيم». [1] .بودا پس از طرح اولين حقيقت به حقيقت منشأ و علت مي پردازد. ميل و تقاضا را مهم ترين عامل پيدايش رنج معرفي مي كند. چه اميال حسي و ظاهري، چه اميال معنوي و باطني. طلب خوب ديدن، خوب شنيدن، خوب گفتن، خوب خوردن و خوب بوييدن براي لذت بردن، اگر اجابت نگردد رنجوري است. نيز اگر تصوير مستحق مقام، ثروت، شهرت، دوستي، مهر و عطوفت به واقعيت نرسند باز رنجوري است.بودا:«تنها عطش يا تمناست كه باعث هستي مكررميشود. تمنا آرزوي بدل شدن به چيزي سواي آن استكه تجربه حاضر به دست مي دهد. عطش بودن وضع خاصي دارد. چيزي به آن غذا ميدهد.

بدون پشتيبان چندان نمي پايد و آن غذا چيست؟ آن غذا غفلت است». [2] .همانگونه كه درهمه جاي درياي بزرگ،تنها يك«طعم نمك» احساس ميشود، از اين آيين نيز يك امر بيشتر احساس نميشود و آن«مسأله ي نجات» است.آنكه فهميد هرچه هست درد است و به معرفت خويش جهان را چنين ديد، درد را پشت سرميگذارد. اين راه نجات است. [3] .درمان چيست و چگونه مي توان از درد به مرتبه ي نجات رسيد؟از آنجا كه همه ي راههاي رنج از طلب مي گذرد، تنها راه رهايي ترك همه ي راه هايي است كه طلب، ميل و لذت بر آن ها استوار مي گردد تا روح از همه ي دغدغه هاي به اين و آن، به اين جا و آن جا رها شود و هر مني بتواند جزيره اي آرام، بزرگ، ابدي و بي نياز در خويشتن شود.بودا: «ناله شايسته نيست. نااميدي بد است. بايد انسان از آنچه دوست دارد و از آنچه كه او را مفتون مي سازد و از آنچه كه بايد از آن جدا گردد، خويشتن را بي بهره گرداند و دلبستگي نداشته باشد». [4] .«اي طالبان راه! زورق را تهي كنيد كه چون تهي شد سبك رود». [5] .بودا سومين حقيقت را تألم و رهايي از رنج مي نامد و معتقد است براي از بين بردن رنج بايد ميل و هوس را كه بنياد همه ي هواهاي بشر است بركند تا همه ي محنت هاي انسان پايان يابد. انسان بايد براي رسيدن به مرتبه اي كه در آن تمنا تألمي نباشد طريقت خاصي را دنبال كند تا به چهارمين و آخرين حقيقت

برسد. اين حقيقت به نام راه ميانه معروف است. زيرا از دو نهايت به اعتدال مي رسد. نهايت جست و جوي وصال در تعلقات خاطر به خواست هاي نفساني و نهايت زجر و رياضت و صور گوناگون مرتاضي.بودا: «اگر آرام مي ايستادم غرق مي شدم. اگر دست و پا مي زدم سيل مرا مي برد. پس به نه آرام ايستادن و نه دست و پا زدن بستر سيل را قطع كردم». [6] .«طالبان چون به معرفت رسند آغاز را در اينجا بينند; مسلط بر حواس به رضا دست يافته و نفس را به اصول مهار كرده». [7] .«اي راهجويان! آن كس كه خانه رها كرده باشد از زياده روي در اين دو جهت حذر كند. اين دو جهت كدامند؟ دل بستن به لذايذ جهان كه خوار، دون، بي ارزش و بي سود و راه عاميان است و دل به رياضت دادن كه دردناك و بي فايده است». [8] .«دورمرو و از افراط بپرهيز كه ساز (ساز دهني) از نفس تند خاموش مي شود». [9] .«اعتدال انسان را به آرامش و روشنايي دانش مي رساند». [10] .

اصول هشتگانه بودا براي رستگاري

بودا براي معتدل ماندن در راه رستگاري «هشت اصل» را ارائه مي دهد. هشت اصلي كه «حقيقت چهارم» را ضمانت مي كند. براي رهايي و نجات از رنج بايد پيرو اين هشت اصل گشت:1 _ «درستي در شناخت و فهم كه به بينش و ايمان راست بينجامد»; اعتماد بر صحت آن چه كه آدمي به استنباط آن مي رسد كار دشواري است اما غير ممكن نيست.بودا:«آنانكه نه حقيقت را حقيقت ميانديشند ودرحقيقت نه حقيقت ميبينند، هيچگاه به حقيقت نميرسند

بلكه درپي انديشه هاي نادرست ميروند.اما آنانكه حقيقت را حقيقت ونه حقيقت راحقيقت مي شناسند، به حقيقت مي رسند و در پي انديشه هاي درست مي روند». [11] .2 _ «درستي در انديشه كه به نيات راست و پاك بينجامد»; با تسلط بر نفس و غلبه بر خويشتن، بدخواهي از هر نوعي در درون از بين خواهد رفت و آزادي جاي آن را خواهد گرفت.بودا:«آنان كه مي انديشند او دشنامم گفت،مرا زد، به من چيره گشت، دار و ندارم را به تاراج برد، هيچ گاه رهايي نمي يابند.آنان كه نمي انديشند او دشنامم گفت،مرا زد،به من چيره شد، دار وندارم را به تاراج برد، رهايي مي يابند».3_«درستي در گفتار»; گفتن درست دروغ نيست.درشت نيست.ياوه نيست.اگرچه ميتواند تلخ وسخت و گران باشد.4 _ «درستي در كردار»; يعني آزار نرساندن و نكشتن هر موجود زنده اي، پرهيز از تملك، دوري از ناپاكي، دوري از فريب، اجتناب از پرخوري و شكم بارگي، اجتناب از مستي و مسكرات، اجتناب از لهو و لعب و نفي آرايش هاي ظاهري و تجملات.5 _ «درستي در زيستن و اسباب معاش»; چگونگي و نوع كاري كه لازمه ي زندگي اقتصادي آدمي است بسيار مهم است. بودا در خودداري از پيشه هايي كه براي ديگران زيان آور باشد تأكيد دارد. بنابراين نه تنها كار و حاصل آن مهم است، اين كه نتيجه و حاصل و ثمر از چه كاري باشد نيز اهميت دارد.بودا پيروان را به دو دسته تقسيم مي كند:1 _ راهبان مذهبي2 _ پيش نشينان يا پيروان غير راهب;آن كه دست از خانه مي كشد و زندگي بي خانگي را در پيش

مي گيرد رهرو يا راهب مذهبي است. پيرو غير راهب يا پيش نشين مي تواند خانه و كاشانه اش را نگاه دارد و هر پيشه اي را كه دوست دارد داشته باشد مگر پيشه هايي مانند رباخواري كه براي ديگران زيان آور باشد. ميان اين دو در رسيدن به رستگاري هيچ فرقي نيست.6 _ «درستي در تلاش و كوشش»;بودا: «تلاش كنيد تا از هر گونه بدي دور بمانيد و خوبي را در خود بپرورانيد و همواره در راه رشدش باشيد».7 _ «درستي در توجه كه به حضور ذهن بينجامد»;بودا: «براي كسي كه به توجه همه جانبه مي پردازد، دل مشغولي ها و گرفتاري هايي كه هنوز پيش نيامده، پيش نمي آيد و آنها كه پيش آمده است از ميان مي رود». [12] .8 _ «درستي در تمركز و مراقبه اي كه به يكدلي بينجامد»; بودا تمرين هاي مراقبه و جذبه و در خود فرو رفتن را از راه هاي اطمينان بخش پيروزي مي داند. راهي كه در آن شخص انديشه هاي خود را از جهان خارج و صورت هاي مختلف و ناپايداري آنمي گرداند تا در درون خويش دور از هر گونه لذت و الم، آرامش را دريابد.بودا درباره ي اين اصول نيز تأكيدگذر دارد و ميخواهد كسي وابسته ي تعليمات نماند. ميگويد دلبستگي به چيزي يا نظري يا خوارشمردن چيزي يا نظري همان است كه حكما بدان قيد و بند ميگويند. ميگويد تعليم شبيه كلكي است كه براي عبور از آب درست شده نه براي چسبيدن به آن. پس ازگذر از آب ديگركلك به درد نميخورد. نمي شود گفت حالا كه به كمك كلك

از آب گذشتم دوستش دارم و هميشه آن را با خود نگه ميدارم. اين غلط است. بايد كلك را لب آب گذاشت و رد شد.ميگويد آيين من براي گذشتن ساخته شده نه نگه داشتن. بايد حتي چيزهاي خوب (تكاليف عالي معنوي) و به طريق اولي چيزهاي بد را ترك كرد.ميگويد خود را از خودها فنا كنيد. خود جاه طلب، خود جلودار، خود تاج و تخت... خود چيزي نيست جز مجموعه اي از اميال. از آنجا كه نجات هر كسي از خودش و در خودش مي باشد اين خود بايد وارسته و سبكبال باشد و سايه ي هيچ ميل و طلبي بر آن سنگيني نداشته باشد تا بتواند نقش پرواز به سوي رستگاري را خوب ايفا كند.بودا: «هر كس چه اكنون و چه بعد از مرگ بايد چون چراغ رستگاري خود باشد و به پناهگاه خارج از خود روي نياورد». [13] .

نتيجه گيري

به اين ترتيب بودا فلسفه ي نجات را از بُعد اجتماعي مطرح نمي كند، چرا كه همه ي جان ها يكسان نبوده و در چرخش حيات (گردونه ي كارما) آن قدر بايد بيايند و تبديل شوند تا وارسته و خالص به رهايي رسند. اين آمد و شد در اجساد مختلف تا زمان نيل به وارستگي ادامه خواهد يافت و اين برخلاف نجاتي است كه «مهدي موعود» (عليه السلام) منجي آن است و به يك جامعه ي منتظر پاسخ مي گويد. انتظاري كه در جان هاي صاف و زلال چشم به راه رستگاري است.

پاورقي

[1] راهول، والپولا، بوديسم، (ترجمه ي قاسم خاتمي)، كتابخانه طهوري، 1353 ش، ص ص 48 و 49.

[2] كريدرز، مايكل، بودا، (ترجمه ي علي محمد حق شناس)، طرح نو، تهران، 1372 ش، ص 111.

[3] راه حق، سوره راه. (ترجمه ي رضا علوي)، ص 112.

[4] شاله، فليسين، تاريخ مختصر اديان بزرگ، (ترجمه ي منوچهر خدايار محبي)، دانشگاه تهران، تهران، 1346 ش، ص 118.

[5] راه حق، سوره راه، (ترجمه ي رضا علوي)، ص 112.

[6] كريدرز، مايكل، بودا، (ترجمه ي علي محمد حق شناس)، ص 122.

[7] راه حق، (ترجمه ي رضا علوي)، ص 136.

[8] راه حق، (ترجمه ي رضا علوي)، ص 24.

[9] گئر، جوزف،حكمت اديان، (ترجمه ي محمّد حجازي)،كتابخانه ابن سينا باهمكاري مؤسسه انتشاراتي فرانكلين، 1377 ش، ص 29. [

[10] الدنبرگ، هرمان، فروغ خاور، (ترجمه ي بدرالدين كتابي)، كتابفروشي تأييد اصفهان، اصفهان، 1340 ش، ص 122.

[11] راه آيين، (ترجمه ي ع. پاشايي)، ص ص 35 و 36.

[12] كريدرز، مايكل، بودا، (ترجمه ي علي محمد حق شناس)، ص 125.

[13] شاله، فليسين، تاريخ مختصر اديان بزرگ، (ترجمه ي

منوچهر خدايار محبي)، ص 118.

بخش نقدها

نقد آيين بودا

سويه هاي نقدآميز آيين بودا فراوان است، نقدهاي دروني، تطبيقي، شناختي، تاريخي و … محورهاي كلي اند كه موارد جزيي بسياري را فرا مي گيرند. در اينجا به اشاره و اختصار چند نكته بازگو مي شود. تناقض عقلانيت و تفلسف

با نگاهي به انديشه ها و آموزه هاي بودا در مي يابيم كه وي در عين ستيز با تفكر عقلاني و كارآمد ندانستن آن خود به پي ريزي نظامي فلسفي دست زده هم در باب هستي و هم درباره انسان به تفسير و تبيين پرداخته است.

بودا بر نظام اخلاقي و عملي تأكيد داشته است اما از آنجا كه بنياددهي چنين نظامي بدون پايه نظري امكان پذير نيست ناچار به ابراز نگرش هاي فلسفي براي پشتوانه سازي دستورات عملي خود شده است.

خلاف وجدان

آموزه هاي بودايي انسان آزاد انديش را راضي نمي كند؛ زيرا ترسيم وي در هستي شناسي، خلاف وجدان است.

ادعاهاي بي دليل وي جز با جاذبه هاي فريبنده روانشناختي سخناش پذيرفتني نيست. پراكندگي

آموزه هاي بودا از ساختاري منسجم برخوردار نيست. آيين بودا به استثناي باور به پاياني مسرت بخش، نگرشي منفي به جهان داشته و فاقد تبيين فلسفي و منطقي است.

از اين رو در اين آيين اجزايي وجود دارد كه الزاما همه آنها ارتباط منطقي و هماهنگ با يكديگر ندارند. [1] گريز

روش بودا سلبي، گريز و جا خالي كردن است.

او به فكر رهايي است.

شعار هميشه او خلاصي يافتن از شر زندگي و آفت هاي آن است.

تنهايي

مشكل اصلي بودا تنهايي است.

او خود را پيوسته به آغاز، وابسته به بي نهايت و سائر به نقطه اي مشخص نمي بيند. از اين رو نظام رهايي را پي مي ريزد تا نجات را به ارمغان آورد. از اين گفته بودا كه

«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده ام و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام» [2] پيداست كه بودا نمي خواسته به انديشه ورزي و ژرف نگري دامن زند. او به مجهولاتي آگاهي داشته اما سخن پيرامون آنها را بي فايده مي دانسته است.

ابهام

تعاليم بودا به ويژه در بخش نظري به گونه اي ابهام داشته كه موجب تفاسير گوناگون از آنها در دوره هاي بعد شده و گروه هاي اجتماعي گوناگوني را به وجود آورده است [3]

برخي آموزه ها مانند انتقال كرمه زندگي در مسأله تناسخ، چنان غامض است كه فهم آن بسيار دشوار و پيچيده است [4]

ناهمسازي

وقتي عالم و انسان از جوهر ثابت تهي هستند پس كردار به چه كار آيد و بر زندگاني آينده او چگونه تأثير گذارد؟! اگر نيروانا به معناي نابوديست چگونه مي توان به آن دست يافت؟! بله مي توان گفت جهان معنوي - روحاني بودا فريبنده است و توانسته با اين فريبندگي و دلربايي فضاي دلپذيري از نرمي و حرمت بسازد. [5] خشنودي رواني

بودا در پي جلب رضايت انسان و تقديم آرامشي رواني است.

ناتواني بودا از حل صحيح مسائل هستي او را به استمداد افراطي از روش عملي دچار كرد. او به معناي واقعي نتوانست سرگرداني انسان را بزدايد و ارتباط واقعي انسان را با هستي پيدا كند.

از اين رو به درون كاوي افراطي چنگ زده و دائما بر طبل آداب و اعمال مي كوبد و تلاش مي كند انسان را از درگير شدن با زندگي رهايي دهد. اجتماعي نبودن

آيين بودا آييني فردگراست [6] و براي اجتماع برنامه اي ندارد. بودا گرچه با نظام كاست مخالفت

مي كند اما به همه لوازم آموزه هاي خود توجه ندارد. كيفر كردار در همين دنيا

آموزه تناسخ به معناي انكار معاد است.

بودا همه چيز را در درياي بيكران بي مبدأ و منتها زنداني مي كند.

انديشه او از سرگرداني انسان در درياي سمساره فراتر نمي رود و همه چيز را در همين بيكران پنداري مي جويد. كرانه اين دريا نيرواناست؟!

***********

منابع:

بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفدهم، تهران، 1386.

بهار، مهرداد، اديان آسيايي، نشر چشمه، چ هفتم، تهران، 1387.

دكتر فياض قرايي، اديان هند، دانشگاه فردوسي مشهد، چ اول، مشهد، 1384.

رادا كريشنان، سرو پالي، تاريخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداري، انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم، تهران، 1382

شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، 1 ج، مؤسسه انتشارات اميركبير، چ ششم، تهران، 1386.

شجاعي، عليرضا، انديشه بودا، باشگاه انديشه (www. bashgah. net)، ويراست اول - تابستان 1386

مالرب، ميشل، نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه: مهران توكلي، نشر ني، تهران، 1387.

ناكامورا، هاجيمه، شيوه هاي تفكر ملل شرق، ترجمه: مصطفي عقيلي - حسن كياني، 2 ج، انتشارات حكمت، چ اول، تهران، 1377.

هاردي، فريدهلم، اديان آسيا، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ سوم، تهران 1385.

هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوازدهم، تهران 1382.

***********

[پي نوشت]

[1] رابرت هيوم، همان، ص 125

[2] جان بايرناس، همان، ص 188

[3] فريدهلم هاردي، همان، ص 145

[4] جان بايرناس، همان، ص 192

[5] ميشل مال رب، همان، ص 197

[6] رابرت هيوم، همان، ص 128

بخش آموزه ها

آموزه هاي بودا

آموزه هاي بودا در دو دسته نظري و عملي مي گنجد.

الف: آموزه هاي نظري

آموزه هاي نظري بودا را مي توان به سه بخش معرفت شناسي، هستي شناسي

و انسان شناسي تقسيم نمود.

1 - معرفت شناسي

بودا با تفكر عقلاني و فلسفي مخالف است و هر گونه انديشه ورزي عقلاني را طرد مي كند.

او مدعيست كه نجات انسان تنها از راه عمل دستيافتني است.

از گفته هاي اوست: من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده ام و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام. [1] از اين گفته پيداست كه بودا نمي خواسته به انديشه ورزي و ژرف نگري دامن زند. او به مجهولاتي آگاهي داشته اما سخن پيرامون آنها را بي فايده مي دانسته است.

از سوي ديگر بودا اصرار نداشت كه تعليمات او حقيقت مطلق هستند؛ [2] اين رويكرد باعث پيدايش فرقه هاي متعدد فلسفي پس از وي شد.

با نگاهي به انديشه ها و آموزه هاي بودا در مي يابيم كه وي در عين ستيز با تفكر عقلاني و كارآمد ندانستن آن خود به پي ريزي نظامي فلسفي دست زده هم در باب هستي و هم درباره انسان به تفسير و تبيين پرداخته است.

بودا بر نظام اخلاقي و عملي تأكيد داشته است اما از آنجا كه بنياددهي چنين نظامي بدون پايه نظري امكان پذير نيست ناچار به ابراز نگرش هاي فلسفي براي پشتوانه سازي دستورات عملي خود شده است.

2 - هستي شناسي

هستي در نظر بودا بي مبدأ، ناپايدار و رنج آميز است.

از اين رو در چند فراز به انديشه او در باب هستي شناسي مي پردازيم.

2 / 1: هستي بي آغاز

بود از مبدأ آفرينش سخن به ميان نياورده [3] به ناپيدايي آن معتقد است.

مي گويد:

آغاز سرگرداني موجودات از زماني بي آغاز است.

هيچ مبدأيي نمي توان يافت كه اين موجودات از آن سرچشمه گرفته باشد؛ [4] علت پيدايش

را فقط عطش موجودات براي به وجود آمده مي داند. [5] به نظر او هيچ گونه طرح و نقشه مركزي يا صانع مدبر مقتدري در آسمان نيست كه همه موجودات را به يكديگر مربوط و متحد ساخته باشد؛ [6] اشيا و صور عالم از منشأ نامعلومي سرچشمه مي گيرند و روانه مي شوند و همچون رودي در جريانند و به مقصد ي نامعلوم رهسپار. اين كه اشيا از چه پيدا شده اند و چه انگيزه اي سبب ايجاد آنها شده و يا هدف عالي خلقت و آفرينش چيست در دين بودا مطرح نشده است؛ [7]

2 / 2: هستي ناپايدار

2 / 2 / 1: نفي جوهر ثابت

تمام مكاتب هندي در پس ظواهر ناپايدار جهان و در پس دگرگوني هاي جسم و روح انسان، اصل و جوهري ثابت يافته اند و با نام هايي چون آتمان، جيوا و پورُوشا نامگذاري كرده اند و وصول به آن را تنها با مكاشفه ممكن دانسته و دست عقل و استدلال را از درك اسرار آن كوتاه دانسته اند [8] اما بودا چنين اصل ثابتي را انكار مي كند.

از نگاه بودا جهان، صورت هاي پي در پي و متعاقب يكديگر است.

پديده ها مدام در حال تغييرند و صورت عوض مي كنند و يكي علت ديگري واقع مي شود. هيچ امري ثابت نيست و لذا رنج و درد فراوان در پي دارد. [9] از اين رو عناصر از يكديگر جدا هستند و حركتي منقطع و زنجيره وار دارند و در پيدايش پي در پي خود جرياني واحد را پديد مي آورند. اين جريان واحد بر اساس ارتباطات چندگانه و متقابل عناصر نسبت به يكديگر، ظاهر شده است؛ [10] به بيان ديگر سرعت پيدايش و انهدام صورتها چنان

برق آساست كه باعث پيوسته ديدن اشيا مي شود. اين پيوستگي صرفاً پنداريست و «جوهر» و «خود»ي در پس اين تحولات نيست. [11] اين ديدگاه با نام «عدم جوهر ثابت» معروف شده است.

بوداييان اوليه به مدد مكاشفه و مشاهده به اين حقيقت پي برده اند اما سوترانتيكه ها براي آن استدلال لمي آورده اند كه قابل نقد است؛ [12]

2 / 2 / 2: نفي آتمن

بحث از آتمن به معناي خود و نفس، هم به بخش هستي شناسي مربوط مي شود و هم به انسان شناسي اما چون بيشتر با بحث عدم جوهر ثابت مرتبط است در اينجا ذكر مي شود. دين بودا اساس و جوهر انسان را چون واحدي ثابت كه در پس مظاهر و عوارض گذرنده باقي بماند نپذيرفت. [13] دليل ايشان اينست كه تغييرات جسم در سلامتي و بيماري نشان مي دهد كه «خود»ي (آتمن) وجود ندارد. [14] ويژگي هاي جسم و موجودات ذي روح چون بزرگي و كوچكي، لطافت و خشونت، دوري و نزديكي و احساس و ادراك و تأثرات ذهني «خود» يعني آتمان نيست. هر كس از صور مادي روي گرداند و از ادراك و تأثرات ذهني و آگاهي فارغ گردد و از تمايلات و فرو نشاندن آنها رها شود به تقدس رسيده و وظيفه اش پايان يافته پس بداند كه ديگر بار به اين جهان صيرورت برنخواهد گشت. [15] در ادبيات بودايي براي تبيين خود انسان از مثال ارّابه استفاده مي شود. آنچه به نام «خود» يا «نفس» خوانده مي شود شخصيت حقيقي نيست و بلكه مجموعه موقت و بي ارزشي از اميال و تمايلات رواني است، درست مثل لفظ ارّابه جنگي كه جز يك نامگذاري مناسب، اسم يك تير، ميله يا

محور چرخ، چرخ، بدنه ارابه و علَم و كُتل ارابه چيز ديگري نيست. [16] در آيين بودا به جاي آتمان كه در اوپانيشادها آمده پنج اسكاندا جايگزين شده است كه عبارتند از:

جسم، احساس، ادراك، تأثرات ذهني و آگاهي.

از تركيب اينها مفهوم شخصيت انسان حاصل مي شود. اسكانداها ثباتي ندارند و به مجرد پديد آمدن فاني مي شوند. [17]

2 / 3: هستي رنج آميز

در نگاه بودا پيدايش و نابودي تولد و مرگ است و بين دو لحظه گذاراني كه آغاز و پايان حيات انسان و موجودات را تشكيل دهد يك دنيا رنج و ناكامي و تلخي و جدايي و پيري و بيماري و مرگ وجود دارد كه بايد تحمل نمود اما بايستي مبدأ آن را يافت و از آن خلاصي جست. از نظر وي پيدايش و تولد مبدأ رنج است.

دگرگوني و تغيير مستمر اشيا و روانه بودن آنها به سمت زوال و نيستي همان رنج است و از آنجا انسان قادر به مهار كردن دگرگوني عناصر نيست تنها راه رهايي اينست كه خود را از آنها بي نياز گرداند. [18] حقيقت رنج يكي از حقايق چهارگانه آيين بوداست و نظام عملي بودايي بر پايه آن مبتني است.

از اين رو در بخش انسان شناسي پيرامون آن بيشتر سخن خواهيم گفت.

3 - انسان شناسي

3 / 1: تناسخ (سمساره) و كرمه

تناسخ يعني روح انسان همواره و به صورت متوالي و بدون وقفه از يك بدن به بدن ديگري منتقل مي شود. هر كسي كه مي ميرد روحش به بدن ديگري تعلق مي گيرد و پاياني در كار نيست. اين انتقال كه سمساره نيز ناميده مي شود تا وقتي كه انسان به مرتبه ارهت يعني تسلط

بر مشتهيات و غلبه بر اميال نرسد ادامه دارد. [19] چگونگي بدن آينده انسان به اعمال پيشين او بستگي دارد. اينجاست كه قانون كرمه مطرح مي شود. اين قانون همچون تناسخ مورد وفاق همه آيين هاي هندي است.

طبق كرمه هر فعلي كه از انسان سر مي زند نيرو و اثري كه خوب يا بد است ايجاد مي كند و در نتيجه چگونگي زندگي آينده انسان را معين مي سازد. عمل بسان دانه ايست كه در صورت پيدا شدن شرايط مناسب، رشد مي كند و حيات ديگري مي يابد. حتي قانون كرمه قدمي فراتر مي نهد و معتقد كه خود انسان محصول كردارها و اعمال زندگي هاي گذشته است؛ [20] بنا بر اين وضعيت كنوني ما حاصل كردار ما در زندگي هاي گذشته است [21] و آنچه به نظر انسان همچون جسم جلوه مي كند در واقع تأثرات اعمال پيشين است كه صورت يافته و تحقق پذيرفته است و به شكل موجودي مادي درآمده اند. [22] انتخاب نوع بدن بعدي انسان به نوع عملكرد انسان در زندگي كنوني وابسته است.

بر پايه اوپانيشادها در صورت نيك رفتاري انسان در زندگي، روح او بعد از مرگ در رحمي پسنديده و پاك قرار مي گيرد و در صورت كردار ناشايست در رحم ناپسند چون زهدان سگ يا گرگ يا خوك يا رحم زني از طبقه پايين. [23] روح انسان در پي كردارهاي زشت به حيواناتي چون عنكبوت ها، افعي ها، سوسمارها، جانوران موذي، درندگان، موش صحرايي، ببر، ميمون، خرس و … تبديل مي شود. [24] نكته گفتني ديگر اين كه بر اساس نفي آتمن، روح، ماده مستقلي ندارد تا از پيكري به پيكر ديگر منتقل شود بنا بر اين معناي تناسخ و انتقال روح چيست؟

در اينجا

مي گويند:

آنچه از اين حيات به حيات ديگر منتقل مي شود صفات حيات يا كرمه زندگيست كه مي توان آن را به نقش نگين تشبيه نمود. وقتي نگين را به مومي مي زنيم نقشي بر موم مي افتد و شكلي حاصل مي شود و آنگاه كه موم ذوب شود آن نقش از موم به ماده يا موم ديگري منتقل مي شود. به همين قياس عوارض وجود انسان يا همان كرمه مرده به جنيني ديگر كه در رحم مادر است مي رود. [25] بوداييان براي اين كه در تناسخ واقعاً جوهري منتقل نمي شود تمثيلات ديگري نيز آورده اند مانند روشن كردن يك شمع با شعله شمع ديگر كه شعله اولي به دومي منتقل نمي شود يا ياد گرفتن معلوماتي از معلم كه باعث انتقال چيزي از معلم به شاگرد نمي شود. [26] حاصل اين كه هنگام مرگ، كرمه يك شخص به ديگري انتقال يافته است بدون اين كه دومي عين اولي باشد.

بي شك فهم دقيق اين قضيه بسيار دشوار و پيچيده است [27]

3 / 2: رنج و راه نجات

يكي از آموزه هاي مهم بودا فرضيه رنج جهاني و راه رهايي از آن است.

بودا در تأملات خود به چهار حقيقت جليل پي برد [28]:

1 - حقيقت رنج. هر آنچه هستي مي يابد محكوم به رنج و درد بي پايان است.

تولد رنج است، بيماري، ازدواج، پيري، دوري از خوشايندها و روبرو شدن با ناخوشي ها و نرسيدن به خواسته ها همه رنج است و حتي خوشي ها همراه با رنج است.

2 - حقيقت خاستگاه رنج. منشأ رنج، عطش و تشنگي به وجود آمدن است.

انسان آرزوهايي دارد وقتي آرزوهايش برآورده مي شود باز هم در آرزوي چيزهاي بيشتري است.

اين نشانه نوعي جهالت است؛ [29] اين تشنگي موجب دوباره

زاييده شدن و گرفتاري در گردونه تناسخ همراه با درد و رنج مستمر است.

حواس انسان نيز ابزار پديد آمدن عطش است [30]

3 - حقيقت رهايي از رنج. انسان بايد از اين رنج خلاصي يابد و تنها راه آن، فرو نشاندن عطش آرزوها و خواسته هاست به گونه اي كه گردونه مرگ و حيات متوقف شود و انسان از اين سرگرداني نجات يابد.

4 - حقيقت راه رهايي از رنج. براي رهايي از رنج بايد برنامه اي عملي مشتمل بر هشت روش انجام شود كه عبارتند از:

ايمان درست، نيت درست، گفتار درست، رفتار درست، معاش درست، سعي درست، توجه درست و مراقبت درست. تفاوت رنج و اندوه

برخي در تفاوت فرضيه رنج و اندوه گفته اند:

تنگناي اندوه براي كساني است كه از مبدأ رنج و راه فرو نشاندن آن آگاهي نيافته اند اما در دل يك بودايي كه خويش را از رنج آزاد گردانيده اين اندوه، مبدل مي شود به ترحمي آكنده از مهر نسبت به كساني كه هنوز در ناداني به سر مي برند. او كوچكترين احساس اندوه نمي كند و بلكه وجود و شادي سراسر وجودش را فراگرفته است؛ [31] زنجيره علّي

در آيين بودا روند ابتلاي انسان به رنج در يك سلسله علل و معلولات به صورت زير ترسيم شده است [32]:

ناداني ← ذهنيت ← آگاهي ← نام و صورت ← حواس ششگانه ← برخورد ← احساس ← تشنگي ← دلبستگي ← وجود ← تولّد ← پيري و مرگ بودا در اهميت فهم اين سلسله مي گويد:

هر كس آن را بفهمد آيين را مي فهمد و از رنج رهايي مي يابد. [33] در اينجا توضيحي خلاصه پيرامون هر يك از اين موارد مي آوريم:

منظور از ناداني ندانستن

حقايق چهارگانه برين است.

ذهنيت يعني كرمه يا كردارهايي كه در زندگي پيشين صورت گرفته است منظور از آگاهي (كه يكي از پنج اسكانداست) اولين آگاهي كودك در رحم مادر است كه همان آگاهي حاصل از كردارهاي گذشته است منظور از نام، سه اسكانداي احساس، ادراك و ذهنيت است و منظور از صورت همان تن است حواس ششگانه يعني حواس پنجگانه و ذهن كه دريچه ارتباط انسان با عالم خارج هستند برخورد يعني برخورد حواس ششگانه با موضوع خاصي احساس، حاصل برخورد حواس با موضوع است تشنگي، عطشيست كه در پي احساس حاصل مي شود دلبستگي، عطش شديد و آرزوي داشتن چيزيست كه هنوز به دست نيامده است وجود يعني تولد مجددي كه در پي دلبستگي مي آيد تولد يعني تولد در زندگي بعدي پيري و مرگ نتيجه گريزناپذير تولد است.

3 / 3: نيروانا

نيروانا هدف غايي و ممتاز تعليمات بوداست.

بودايي در پي فرو نشاندن عطش تمايلات و رهايي از سلسله علل پيدايش به مقام نيروانا نايل مي شود. [34] واژه نيروانا به معناي «خاموشي» است [35] و با اين كه بوداييان هر گونه تفسير در جهت مثبت يا منفي از نيروانا را كفر محض شمرده اند تفاسير متعددي از نيروانا صورت گرفته است؛ مانند:

مقام سرور و شادي، انقطاع و خاموشي پديده ها و سكوت محض، فرو نشاندن جمله رنج ها. [36] آنچه با تعاليم بودا سازگار است اينست كه نيروانا «مقام رهايي انسان از تمايلات، خواسته ها و آرزوها و رسيدن به خاموشي و سكون مطلق» است.

اين معنا ديدگاه سلبي و منفي در تفسير نيرواناست كه اغلب بوداييان آن را مي پذيرند. [37] طبق ديدگاه ثبوتي، نيروانا «مقام آرامش مطلق» است يعني آن كه

به نيروانا رسيده به طور كلي فاني و معدوم نشده بلكه تنها عطش وي خاموش گشته است [38]

ب: آموزه هاي عملي

آيين كهن بودايي فردگراست [39] و به جنبه هاي عملي توجه داشته [40] براي وصول به مقصد بر تهذيب باطن و اعتماد به نيروي دروني تأكيد مي كند.

از اين رو انتظار مي رود به آموزه ها و برنامه هاي سلوك در اين آيين بيشتر توجه شود. در مقايسه با آموزه هاي نظري بودا (كه پر مناقشه است) آموزه هاي عملي او چندان اختلاف آميز نبوده است گرچه اين تعاليم از نظر اهدافي كه دنبال مي كند به ناكجاآباد مي رود.

هشت راه نجات

چنانكه در بحث رنج و راه نجات گفته شد يكي از چهار حقيقت برين كه بودا به آنها پي برد هشت راه نجات است.

اين هشت راه به سه دسته تقسيم مي شود [41]:

الف: فهم، شامل: ايمان درست و نيت درست

ب: اخلاق، شامل: گفتار درست، كردار درست و زيست درست

ج: توجه، شامل: كوشش درست، پندار درست و مراقبه درست درباره هر يك از اين هشت گام چنين توضيح داده اند:

ايمان درست يعني ايمان كامل به حقايق چهارگانه و تصميم به زندگي بر طبق آنها نيت درست يعني عقيده استوار بر ترك شهوات جسماني، محبت حقيقي نسبت به ديگران و آزار نرساندن جانداران و ترك آرزوها گفتار درست و كردار درست يعني پرهيز از گفتار بيهوده و رفتار ناپسند و ابراز محبت به ديگران با گفتار و كردار زيست درست يعني داشتن شغل مناسب بدون مخالفت با اصول بودايي كوشش درست يعني تلاش در شناخت حق از باطل و خواسته هاي پسنديده از خواسته هاي ناپسند پندار درست يعني عادت به انديشه پسنديده و منظم در ساعاتي از شبانه روز

مراقبه درست يعني غرق شدن در تأمل پيرامون چيزي كه مي انديشد به طوري كه غير آن به ذهنش خطور نمي كند.

اين راه، مطلوب نهاييست و انسان را به مقام ارهت [42] يعني قدرت مطلقه و تنزيه كامل مي رساند. انسان با پيمودن اين راه از دروازه مرگ به مقام نيروانا نايل مي شود. [43] رهبانيت و آداب دير سنگه

در پي تبليغاتي كه بودا در سراسر هند مي نمود پيروان زيادي گرد آورد. افزايش پيروان وي باعث شد به راهبان توصيه كند ديرهايي براي تجمع مردم بسازند و قواعد و رسومي نيز براي آنها مقرر نمود. در تمام سال در فصل خشكي شاگردان را به اطراف مي فرستاد تا به تعليم و موعظه مشغول شوند و خود نيز به تبليغ مي پرداخت. چون سه ماه موسم بارندگي مي رسيد و مسافرت پياده دشوار مي شد با مريدانش در اماكن مختلف تجمع مي كردند و ساكن مي شدند و با نظم و ترتيب خاصي به مراقبه، تعليم و خدمت متبادل مي پرداختند. در پي اين سبك زندگي، سازمان سلسله ديرهايي به نام سنگه به وجود آمد كه با هداياي گرانبها پيروان بودا ساخته مي شد.

آداب و مقرراتي براي اين ديرها وضع گرديد از جمله: پوشيدن جامه زرد، تراشيدن موي سر و ريش، گرفتن كاسه گدايي، آرامش گزيدن در ساعت مقرر و به مراقبه و تفكر پرداختن. مدت توقف سه ماهه در ديرها به تدريج زياد شد تا جايي كه دراويش دوره گرد تمام سال را در اين خانه هاي جديد به سر مي بردند. [44] ساكنان ديرها به علاوه بايد ده قانون اخلاقي را رعايت كنند:

1. پرهيز از بي جان كردن جانوران

2. احتراز از تصرف در مالي كه به شخصي عطا نشده ست

3.

پرهيز از بي عصمتي و ناپاكدامني

4. احتراز از مكر و فريب

5. خود داري از مستي و شرابخوري

6. خود داري از پرخوري و شكم پري خاصه به هنگام بعد از ظهر

7. چشم پوشي از تماشاي رقص و آواز طربناك و تماشاي لهو و لعب

8. اجتناب از استعمال زيورها و عطريات و آرايش ها

9. نخفتن در بسترهاي نرم

10. احتراز از قبول زر و سيم [45]

بودا در ابتدا از ترس ايجاد سستي در آيين خود رضايت نداشت كه زنان از وي پيروي كنند اما اصرار زنان باعث شد ديرهاي مناسب زنان راهب تشكيل شود [46] اما راهبه ها نسبت به مردان از منزلت پايينتر برخوردار بودند. [47] زيربناي اخلاقيات رهباني فردگرايي، سنت ترك دنيا و تهذيب و تزكيه نفس بوده اما به تدريج قواعد و مقررات نظامي كامل از اخلاقيات رهباني به نام ديانا را كه بيش از دويست قاعده است به وجود آورد. اين قواعد به هفت دسته تقسيم شده اند.

چهار مورد از اين اخلاقيات جنبه اساسي و زيربنايي دارد كه ارتكاب هر يك از آنها موجب خروج دايمي از اجتماع رهباني مي شود و توبه اي ندارد. اين موارد عبارتند از:

آميزش جنسي، دزدي، آدمكشي، ادعاي قوا و ملكات فوق بشري. [48] ترك تعلقات دنيوي

بودا به ترك عيش و نوش و شهوات توصيه مي كند و آنها را مايه درد و رنج مي داند. از لذايذ جسماني و اميال نفساني پرهيز مي دهد و آنها را باعث شقاوت مي شمارد. مالكيت و دارايي را مذمت مي كند، از علاقه به مال و داشتن زن و فرزند و اقوام و خويشان و علاقه مندي به آنان نهي مي كند و اساساً بودايي مؤمن از هر چيز كه به نفس، اندك

رابطه اي پيدا مي كند و يك هيجان نامستقيم به وجود مي آورد بايد بپرهيزد و هر گونه جذب نفع و دفع ضرر كه حالت نفساني را به هم مي زند مذموم است؛ [49] محبت و مهرباني

بر اساس آموزه گفتار درست و رفتار درست انسان بايد تمام مخلوقات را به دوستي درست و صحيح دوست بدارد و در گفتار و كردار به آنها محبت كند؛ [50] آن كه بخواهد به مقام ارهت برسد بايد نسبت به همه خيرخواه و مهربان باشد و مانند مادري نسبت به طفل به تمام نوع انساني مشفق و مهربان باشد و براي نجات اهل عالم خود را فدا كند.

در آيين بودا قاعده اساسي تربيت نفس آن است كه بودايي در يك حالت توجه قلبي چهار زانو بنشيند و چشم ها را ببندد و در اعماق قلب خود يك پرتو عام محبت و دوستي مطلق جهان را كه شامل سراسر موجودات باشد بطلبد و پيوسته كوشش كند كه دل او از محبتي شديد نسبت به به جهان هستي آكنده شود. [51] آموزه هاي عملي بودا در واقع متفرع بر همان هشت راه مي شود اما به لحاظ اهميت، برخي از آنها به طور جداگانه مورد بحث قرار گرفت.

مكاتب بودايي

مردم سرزمين هند به دلايل فراواني علاقه زيادي به تجربه و تحليل و درك جهان انسان و مذهب از خود نشان داده اند بر هم قرار گرفتن بخشي از اين دو رشته فلسفه و مذهب و نيز تاثر و تاثير متقابل اينها در سرزمين هند به مراتب بيشتر از غرب و ديگران است به دو دليل:

الف: اينست كه در هندوستان دين و مذهب الزاما شامل تصور يك وجود داراي تشخص مطلق

نيست

ب: به خاطر نيازي كه بسياري از متفكرين هند به ارائه افكار و عقايد و تعاليم خويش در چارچوب درست عمل احساس مي كردند؛ [52] همين نوع تفكرات باعث شد كه مكاتب و فرقه هاي زيادي به وجود بيايد كه يكي از آنها بوداست كه خود بودا نيز داراي فرقه ها و مكاتب زياديست اگر مروري به آثار بودايي و جين داشته باشيم، در قرن ششم قبل از ميلاد سرزمين هند سرشار از نظريات ديني و فلسفي بي شماري بود كه به طور كلي به دو دسته تقسيم مي شدند

الف: شرمن ها

ب: براهمه ها براهمه نظرياتشان بر اساس وداهها قرار داده بودند به خلاف شرمن ها كه كاملاً مخالف بودند ويافت وداها را به كلي نفي مي كردند و به علت رشد تدريجي اصالت عقل در جامعه اكراه زيادي از قرباني حيوانات درشعاير ودايي ونارضايي روز افزون از گوناگون و اعمالي پيچيده مذهبي مكاتب مختلفي در براهمه ها به وجود آيدكه قرباني و ديگر مراسم مورد ترديد قرار گرفت آنها اين مراسمات شكننده را براي گذر از اقيانوسهاي دنيا دانسته اند و در پي ارائه تبينات تمثيلي از مراسم قرباني بر آمدند. شرمنه ها و براهمه ها به خاطر كشمكش ها و نزاعهايي كه با هم داشتند برجسته ترين كمكها را به سرزمين هند كردند؛ [53] كه در اين نوشتار ما به شرمنه ها و به معناي دقيق آن بودايي ها سر و كار داريم. بعد از مرگ بودا دين او در مشرق و جنوب آسيا انتشار يافت ولي پيروان بودا در تفسير دستورهاي او اختلاف كردند.

در نتيجه بوداييان اندك اندك به دو فرقه يا دو مكتب بزرگ و يك مكتب كوچك منقسم شدند. از دو مكتب بزرگ يكي را فرقه ي هينَهْ

يانَهْ يا - بوداي جنوبي - گويند. زيرا در نزد مردمان جنوب آسيا يعني در كشورهاي سيام و برمه و ويتنام و غيره رواج دارد. دومي را فرقه ي مهايانه بودايي شمالي - نام داده اند كه در نواحي شمالي مانند كره چين و ژاپن معمول و متبع است 54]. دو مكتب هينَه يانَهْ (به معني گردونه كوچك يا راه كوچك و مهايانه (به معني گردونه بزرگ يا راه بزرگ بعد از پنج قرن كه از وفات معلم بزرگ - بودا - سپري شد، از يكديگر جدا و متمايز گشتند. اختلاف و فرق بين آن دو اجمالاً در اينست كه در طريق هينَهْ يانَهْ، مبتدي و نوآموز بايد كوشش كند تا نفس خود را انفراداً تكميل كرده به كمال انساني برساند و به مرتبه ي حقيقت «بوداييت فردي برسد و كاري به ديگر نفوس بشري ندارد ولي در مكتب مهايانه جنبه ي اجتماعي در تربيت نفس و تهذيب اخلاق بيشتر رعايت مي شود و برحسب مبادي آن هدف هر فرد انساني نبايد فقط آن باشد كه خويشتن را كامل ساخته به مرتبه ي نيروانه نائل گردد، بلكه بايد به مقام «بوداييت عامه واصل شود تا آنكه ديگر نفوس را كه در جهان دستخوش آلام و مصائب اند، به سعادت و نجات برساند. همان طور كه گذشت دو مكتب مهايانه و هينَهْ يانَهْ دو فرقه اساسي و مهم دين بوداييست [55] ولي بايد دانست كه در آن دين - مانند ساير ملل و مذاهب - صدها فرقه و مكتب كوچك تر در هر كشور به ظهور رسيده است (كه از آن جمله فرقه وَجْرَهْيانَهْ است و هر كدام يك رشته رسوم و عبادات

و تشكيلات در صوامع و معابد گوناگون دارند كه در همه ي آنها فلسفه اساسي گوتمه بوداي اصيل ركني ركين است كه به برخي از آنها اشاره شد.

%%تفاوت هاي هينه يانه و ماهايانه

ميان اين دو فرقه تفاوت هاي زياديست كه برخي از آنها اشاره مي شود و اصل بحث كه در آينده به صورت جداگانه مورد بررسي قرار مي گيرد [56]. هدف غايي تراوادا رسيدن به نجات و آزادي شخصيست و حال آنكه ماهايانه اين نجات را فقط از جهت شخصي نمي جويد بلكه مي خواهد كه تمام موجودات عالم از بركت آن برخوردار شوند. رساله و آثار تراواده به زبان پاليست و مهايانه ها به زبان سنسكريت است.

تراواده مدعيست كه اصالت به تعليمات بدوي بودا را حفظ كرده و صفات پاك و بي تكلف و سازمان رهباني آن را نگاه داشته است.

حال آنكه مي توان گفت «ماهايانه» به تفسير آيين بودا رنگ عرفاني و معنوي بخشيده است.

تراوداده راه آزادي و نجات فقط براي بعضي ها گشودن بود و اين برگزيدگان مي توانستند در قيد همين حيات دنيوي به نيروانا نائل آيند و زنده آزاد شوند، در حالي كه ماهايانه معتقدند انسان براي آن كه بتواند عطش تمايلات خود را فرو نشاند بايستي در بادي امر از خرمن فضائل اخلاقي و معرفت «بودي ساتواها» توشه گرفته شده باشد [57] البته اين دو فرقه مباحث بسيار زياد ديگري نيز دارند كه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت.

الف: مكتب هينَهْ يانَهْ

تراوادا (Theravada) به معني تعليم پيران است و ناميست براي كهن ترين شكل تعليمات بودا - كه به زبان پاليست - كه به ما رسيده است اين نام از انجمني مركب از پانصد تن از رهروان كه اندكي پس از

مرگ استاد (بودا) تشكيل شده بود، گرفته شده است تِرَهْوادَهْ فقط يكي از مكتبهاي كهن بوداست كه از سوي فرقه ي مهايانه، (آيين گردونه بزرگ به نام هينَهْيانَهْ (آيين گردونه كوچك خوانده مي شود. هينَهْ يانَهْ را گاهي آيين بوداي جنوب يا آيين بوداي پالي نيز ناميده اند [58].

تاريخ و جغرافياي هينَهْ يانَهْ

بوديسم هينَهْ يانَهْ در حال حاضر در سريلانكا، برمه تايلند و كامبوج پيرو دارد. اين سرزمينها، كانون بودايي موسوم به تري پيتَكَهْ (سه سبد) را به زبان پالي زنده نگه داشته اند.

در دوران توسعه تِرَهْوادَهْ (كه از قرن پنج پيش از ميلاد تا قرن اول بعد از ميلاد در حال گسترش بود)، اين شاخه بودايي در افغانستان (بلخ قندهار و باميان، آسياي مركزي و اندونزي نيز رواج داشت لكن اين سرزمينها به دنبال ظهور اسلام هينَهْ يانَهْ را كنار نهادند. يكي از مراكز مهم بوديسم هينَهْ يانَهْ شهر بخارا بوده است كه نام خود را مديون ضبط ايغوري «ويهاره به معني صومعه ي بوداييست و كيش بودايي تا عصر فتوحات اسلامي در آنجا رايج بوده است 59]

كتابهاي هينَهْ يانَهْ

از ميان كتب تري پيتَكَهْ، دَمَه پَدَه بيشتر مورد توجه طرفداران طريقت هينَهْ يانَهْ است كتاب دَمَه پَدَه داراي 26 فصل و 423 شعر است 26 فصل است.

گفتني است كه در طريقتِ تِرَهْوادَهْ از ميان كتابهاي بودايي كانون پالي دمَهَ پَدَهَ از همه مهم تر است اين كتاب معروف ترين مجموعه شاعرانه فلسفي بوداست دمَهَ پدَهَ از دو كلمه دمَهَ يعني آيين حقيقت دين و … و پَدهَ يعني راه پا، پايه و بنياد، درست شده است و بنا بر اين مي توان آن را بنياد آيين يا راه آيين ترجمه كرد.

اصول عقايد

هينايانا

1 هينايانا: يا چرخ كوچك.. راهبان اين گروه لباس هايي زرد رنگ مي پوشند و سرهايشان را مي تراشند و بايد به تعدادي از قواعد و اصول بسيار پيچيده كشيشي تن در نهند؛ همانند:

جايز نبودن خوردن هر گونه غذايي پس از ظهر و ممنوعيت به همراه داشتن هر گونه پول يا دارايي.

اين گروه كوچكترين فرقه بوديسم است كه پيروان آن معتقدند، بودا، تنها مردي بود كه اصولي را براي سلوك وضع كرد، نه خداوندي كه او را بپرستند.

2. پذيرش آموزه سه ركن يا سه نشانه آيين كهن بودايي: الف. رنج جهاني، تعليم چهار حقيقت عالي و راه رهايي از رنج كه هشت گام است.

ب. ناپايداري چيزها، ناپايندگي، گذشتن و دگر شدن و نمايان شدن. ج. نبود جوهر ثابت، نداشتن خود، انكار (آتمن) (در برابر آموزه اوپانيشادها)

3. انسان نمونه و كامل اين گروه بودايي مقدس، مرد ارزنده و زنده آزاد است.

4. رسيدن به انسان نمونه و كامل بودايي ويژه گروه برگزيده است، نه همه انسانها.

5. بوداي آينده (بودي ستوه) بوداي در حال كمون است و تاكنون چند بودا، شش يا بيست و چهار تا، ظهور كرده اند.

6. هدف و مقصد پاياني، رسيدنِ به ( نيروانا) آرامش محض، فرو نشاندن آتش شهوت و دل به رستگاري خود، (نه ديگران) بستن است.

7. بي توجهي به مسأله آغاز و انجام آفرينش در آموزه هاي اين فرقه.

8. تكيه بر كتاب (تري پيتكا) يا سه سبد.

9. راه جنگل نشيني يا ترك خان و مان شيوه زندگي اين جهاني بايد باشد.

10. پيروان هينايانا تنها به يك (بودي ستوه) يا (راهنماي همگان) باور داشتند.

11. طرفداران هينَهْ يانَهْ: معتقدند كه دمه پده سخن خود بودا بوده و در اين هيچ

ترديدي نيست هينَهْ يانَهْ ها معتقد است كه جانمايه همه انديشه هاي فلسفي و اخلاقي بودا و راه و روش زندگي او، در دمَهَ پَدَه مندرج است

11. طرفداران هينه يانا مي گويند:

در كنار سوتره يا «گفتارهاي كمابيش بلند بودا، او گاه سخنان آهنگين و شعرگونه مي سروده كه پيران رهرو، پس از مرگ استاد آنها را گردآورده و عنوان دَمَه پده بر آن نهادند.

12. مكاتب فلسفي «تِرَهْوادَهْ» واقعيت وجود انسان را مركب از تركيبات گذران عناصر ناپايدار اسكَنْدَهْ مي دانستند و واقعيت عيني و ذهني جهان را مي پذيرفتند.

13 فرضيه ي نه - خود - در اين كتب وجود دارد كه در مكاتب فلسفي «تِرَهْوادَهْ» هم وجود داشت

14. فرضيه ي عدم جوهر ثابت در اين مكتب وجود دارد. [60] از اين ساقه ي كهن فلسفه ي بودايي (هينه يانِه)

دو شاخه ي بزرگ فلسفي زاده شد كه به ترتيب به «ويباشيكه و «سوترانتيكه معروف گرديدند. «ويباشيكه به هفت «اَبيدرمَهْ» آيين «سرواستي وادين اتكاء مي كرد و اين آثار را كتب منزل مي دانست و تفسير اين آثار مقدس را كه به «ويباشه معروف بود، كهن ترين رساله هاي دين بودايي مي پنداشت به طوري كه اسم اين مكتب از همين كتاب تفسير «ويباشه گرفته شده يكي از تصنيفات مهم اين مكتب رساله ايست به نام «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» كه مؤلف آن حكيمي به نام «وَسوبندو» بوده است كه در قرن پنجم ميلادي مي زيسته است [61] مكتب ديگر «تِرَهْوادَهْ»، «سوترانتيكه است اين مكتب بر خلاف آيين «ويباشيكه هفت رساله «اَبيدرمَهْ» را وحي منزل نمي دانست و مبدأ و منشأ الهام آن را انساني مي شمرد و فقط به رساله هاي اصلي تِرَهْوادَهْ يعني «سوتَه ها» متكي بود و اسم خود را از همين آثار مقدس و كهن كيش بودايي

گرفته است يكي از بانيان اين نحوه تفكر، فيلسوفي موسوم به «كومارَلَتَه بود كه در قرن دوم ميلادي مي زيست [62]

مباني مكاتب فلسفي ويباشيكه و سوترانتيكه

در تعليمات ابتدايي بودا، به مباحث صرفاً حكمي چندان توجهي نشده است با اينكه «بودا» هيچ ادعايي براي تعريف و تشريح مباني مهم فلسفي از قبيل مبدأ و معاد و هستي و نيستي نكرده مع الوصف در تعليمات او بدون شك و ترديد، يك ديد خاص فلسفي وجود دارد كه پايه و شالوده ي مكاتب بزرگ فلسفيِ بودايي بوده است «بودا» چنان كه گفته شده، جوهر ثابت و روح را يكپارچه تكذيب كرد و فقط به تشريح واقعيتهايي كه يك دم پديد آمده و دم ديگر فاني مي شوند، اكتفا كرد. براي «بودا» ادراكات و مفاهيم و افكار، به انضمام محيط طبيعي اي كه با اين افكار و ادراكات مرتبط است تشكيل دهنده ي همان روح يا شخصيت ذاتي بوده است و «بودا» آن را جريان حيات مي ناميد كه بر اثر اجتماع عناصري چند زاده شده يا به عبارت ديگر شخصيت انسان را تركيب «عناصر گردهم آمده يا «مجموعه مي پندارد بودا به جز اين عناصر مركب هيچ حقيقت ديگري در ذات آدمي نمي يافت اين عناصر را بوداييان «نام و شكل نيز گفته اند و مراد از شكل عناصر رواني و ذهني است كه در تركيب ساخت دروني انسان وجود دارد و نام اشاره به عناصر طبيعي و ماديست كه تن عنصري آدمي را شامل است

در واقع «بودا» همان عناصري را اصيل و واقعيتهاي نهايي عالم دانست كه «اُپه نيشَدْها» مي كوشيدند دائم آنها را رد كنند و واقعيت مطلق عالم را سواي آنها جلوه دهند. «بودا»

اشياء خارجي را نيز بسان واقعيتهاي رواني ناپايدار مي يافت و آنان را به مثابه كيفياتي چند مي پنداشت به نظر «بودا» ادراكات حاصله مطابق كيفياتيست كه به اشياء تعلق دارد چون رنگي كه از كوزه مستفاد گردد. در نظر «بودا» همين كيفيات تشكيل دهنده ي اشياء خارجيست و «بودا» جوهري به جز مجموعه ي اين كيفيات نمي پذيرفت و وحدت و ثباتي در پس تغيير مداوم آنان نمي يافت. در اينجا صرفاً قدري موضوع معرفت از ديدگاه بوديسم تِرَهْوادَهْ را بيشتر مي شكافيم فرضيه ي شناخت در مكاتب فلسفيِ بودايي هماهنگ با مبحث تكثر وجودي و پيدايش و انهدام پي در پي عناصر حيات است يعني شناخت بسان عناصر متكثره حياتي پديده هايي چندگانه و مركب از عناصري چند است كه بر اساس مقارنه ي همين عناصر همراه و معطوف به مركز، در آن واحد چون لحظات آني و برق آسا، ظاهر مي گردد. در واقع عناصر به هم نمي آميزند و تماس و برخوردي بين آنان به وقوع نمي پيوندد و حس موضوع ادراك را اخذ نمي كند و به تصرف در آن نمي پردازد، بلكه بنا به قانون عليت گروهي از عناصر موجب پيدايش عناصري مي شوند كه با آنان ارتباط نزديك داشته اند.

شناخت بصري به عبارت ديگر متشكل است از لحظه اي از رنگ لحظه اي از ماده ي بصري لحظه اي از ذهن كه بر اساس مقارنه و ارتباط نزديك آنان به يكديگر ظاهر مي شود و لحظه اي از ادراك بصري را پديد مي آورد نقطه اي كه در آن اين عناصر همراه و معطوف به مركز گرد هم مي آيند و يكي مي شوند، همان لحظه اي از شناخت است اعتراضي كه به اين فرضيه شناخت شده است اينست كه حال كه شناخت آني است چگونه

حالت استمرار از شناختهاي گوناگون مستفاد مي گردد؟ و چگونه آنچه كه در واقعيت امر تسلسل لحظات برق آساست پيوسته و يكپارچه جلوه مي كند.

بوداييان معتقدند كه سلسله شناختهاي آني و متوالي بسان امواج پي در پي دريا هستند، هر موجي محرك موج ديگر است و عنصر سيال خود را بدان منتقل مي سازد، يا شناخت به مصداق شعله هاي پي در پي آتش شمعيست كه پيوسته به نظر مي رسد و آنچه ما بدان شناخت مي گوييم فقط تسلسل لحظات برق آسا و پي در پي آگاهيست هر گاه لحظه اي از رنگ و لحظه اي از حس و لحظه اي از آگاهي چون علل متقارن و همراه و معطوف به مركز گردهم آيند، لحظه اي از شناخت را پديد خواهند آورد. اين شناخت به مجرد اينكه پديد آيد فاني است و بسان موجيست كه حركت سرنگونيِ آن موج ديگري را پديد مي آورد و عنصر مايع خود را به ديگري انتقال مي دهد. لحظه ي شناخت گروهي از صفات خود را به لحظه ي بعدي شناخت منتقل مي سازد. البته اين لحظات همانندي كامل ندارند، چنان كه دو موج عين هم نيستند ولي خويشاوندي و تشابهي بين آنان هست و همين خويشاوندي و تشابه موجب مي گردد كه حافظه و بازشناسايي ميسر گردد. لحظات شناخت كه پي در پي نمودار مي شوند سرعتي چنان دارند كه آنچه در واقعيت امر استمرار لحظاتِ پي در پي و آني و برق آساست به نظر ما ثابت و پيوسته و يكپارچه جلوه مي كند و اين وضع به مثابه ي تيريست كه گلبرگهاي گلي را بشكافد، با اينكه تير مزبور گلبرگها را يكي پس از ديگري سوراخ مي كند ما احساس مي كنيم كه اين كار در

آن واحد صورت پذيرفته است يا اگر آتش گرداني را بچرخانيم حلقه و دايره اي آتشين مي بينيم حال آنكه اين دايره در حقيقت تسلسل پي در پي نقطه هاي فروزان آتش است [63] و [64]

ب: مكتب ماهايانا

دومّين شاخه اصلي مكاتب بودايي ماهايانه است كه تاريخ دقيق پيدايش آن معلوم نيست گرچه تاريخ انفكاك آن از تراوادا به 400 ق. م. مي رسد. [65] سخت گيري كاهنان و انحصارطلبي آنان در عمل به احكام ورسيدن به نيروانا سبب به وجود آمدن شاخه ماهايانا شد كه در سايه آن هر كس مي تواند به روشندلي برسد و به جاي رسيدن به نيروانا با از خودگذشتگي، خود را وقف تربيت همنوع نمايد. [66]

عوامل گسترش ماهايانا

در واقع تراوادا بر فاصله بين راهبان بودايي با مردم افزوده بود.

رستگاري را از دسترس افراد دور كرده بود.

امكان سعادت از طريق ارتباط متقابل افراد را تقليل مي داد و بر شخصيّت فوق انساني بودا كه در داستان ها نقل مي شد مي افزود اين عوامل احياي مجدد آيين بودا را مي طلبيد. مكتب ماهايانا با مطرح كردن مفهوم بودهيستو شدن (بوداهاي آينده در هستي هاي گذشته) را براي هر كس ممكن دانست و راه حصول كمال معنوي و تنوير را عموميّت داد. بنيانگذاران اين مكتب نام هنيايانا را كه واژه اي تحقيرآميز و به معناي «طريقت معنوي فرو دست» است براي مكتب تراوادا به كار بردند در برابر نام ماهايانا به معناي «طريقت معنوي فرادست». [67] آنان واژه شراواكا را نيز در برابر بودهيستو و به معناي كسي كه صرفاً به كمال معنوي خويش مي انديشد به كار بردند. [68] اين گونه رويكرد ماهايانا سبب ترويج و پيشرفت جهاني آن شد و كيش كهن تراوادا

را پشت سر گذاشت تا جايي كه تراوادا نفوذ خود را در هند از دست داد و به چند كشور محدود شد؛ [69]

از عواملي كه در انتشار ماهايانا تأثير بليغ داشته تلاش هاي امپراطوري آشوكا در مدت زمان قرن سوم تا اول پيش از ميلاد بوده و بعد از آن نيز كه كانيشكا به سلطنت نشست و به دين بودايي درآمد مباني جديد كه توسط ماهايانا مطرح شده بود به سرعت منتشر شد و عموميت پيدا كرد. [70] تأثر مبادي برهمنيزم هند در دين بودا نيز از عوامل ترويج ماهاياناست برهمنان براي هر يك از مظاهر وجود به حقيقتي مستور معتقدند از اين رو ماهايانه و حتي برخي از هينايانا باور داشتند گوتمه تنها كسي نبوده كه به عنوان بودا در زمين ظهور كرده باشد بلكه قبل از وي بوداهايي آمده اند و بوداهايي نيز در آسمان هستند كه پس از او به ظهور مي رسند و برخي نيز در حال كمون و تكوينند كه به زودي ظاهر خواهند شد؛ [71] اين همان مفهوم بودهيستو يا بودي استوه است.

از عوامل ديگر موفقيت و گسترش ماهايانا مبحث عرفاني عشق (بهاكتي) شمرده شده كه در برابر مفهوم «ارهت» به معناي زنده آزاد در مكتب هينايانا قرار دارد. [72] اين مكتب همتاي آيين هاي تائو، كنفسيوس و شينتو در تبت و خاور دور گسترش يافت و ژرف ترين تأثير خود را در چين و ژاپن گذاشت. چينيان، راهبي هندي به نام «بودي دارما» را سبب آوردن معرفت بودايي به چين مي دانند. [73]

آداب و اعمال

در نظر پيروان ماهايانا هستي از موجوداتي روحاني آكنده است كه از سر مهرباني و لطف آماده ياري رساندن به

مخلوقاتند. انسان براي كمك گرفتن از آنها همواره بايد به نماز و مناجات و دعا متوسل شود. اين باور موجب شد در مكتب ماهايانا آداب و رسوم دقيقي پاگيرد و معابد و مجسمات و ابنيه اي پر از نقوش و آرايه ها ساخته شود و در پي آن اين باور مستحكم شد كه نجات و رستگاري تنها در پي مجاهده نفساني حاصل نمي شود بلكه الطاف عوالم الوهي (روحاني) در دستيابي به اين هدف تأثير گذارند. اين موجودات در مكتب ماهايانا به بودي ستوه ناميده شده اند آنان نمازها و مناجات ها را مي شنوند و در وقت لازم به ياري بيچارگان مي شتابند. [74]

ديدگاه هاي ماهايانا

الف: عوامل نجات

پيروان ماهايانا به گونه اي عدول خود را از اصول قديمي آموزه هاي بودا قبول دارند اما در مقام توجيه مي گويند:

بودا متناسب با فهم و استعداد مخاطبين سخن مي گفته و در عين حال راز حقيقت وجود را به شاگردانش تعليم نموده است.

او گرچه تلاش انسان (رياضت) را براي نجات خود، محور قرار داده اما در خفا به آنان گفته است كه اين عامل به تنهايي كافي نيست و انسان براي رهايي، به معاضدت و ياري نيازمند است؛ [75] از اين رو پيروان ماهايانا از عوامل مختلف مؤثر در نجات سخن مي گويند و به رياضت اكتفا نمي كنند.

مجموعه عوامل نجات كه قواي علوي هستند و موجب رستگاري مي شوند سه نوع اند:

منوشي بوداها بودي استوه ها و دياني بوداها. منوشي بوداها در گذشته چون گوتمه ظاهر شده اند ابتدا صورت بشري داشته اند و سپس به اشراق رسيده اند و پس از انجام تكليف خود در راهنمايي انسان ها به مقام نيروانا واصل شده اند.

منوشي بوداها ديگر دعاها و مناجات هاي آدميان را نمي شنوند. بودي استوه ها [76]

در قيد حيات اند و از اهميت مذهبي زيادي برخوردارند دعاها و مناجات ها را مي شنوند و در موقع نياز به بيچارگان كمك مي كنند آنان در آسمان به سر مي برند و گاه براي تصفيه روح خود به زمين فرود مي آيند و مانند ملائكه، اعمال ناشي از سر رحم و لطف را انجام مي دهند. برخي از اين بودي استوه ها عبارتند از:

ميتريه، اولوكيته و كشيتيگربه و اما دياني بوداها بدون ظهور در كالبد انساني به مرتبه كمال و نورانيت رسيده اند.

آنان در فاصله هاي زماني در حالي كه هنوز به مقام نيروانا نرسيده اند مراقب و مواظب نيازهاي بشري مي باشند چنان كه گوتمه بعد از اشراق و قبل از وصول به نيروانا ديدبان امور عالم بود.

در مجموعه سه دياني بودا مورد احترام و پرستش خاص در ماهايانا مي باشند:

ويروكنه كه بوداي خورشيد است، بيسچيكو كه بوداي شفا بخش است و به بيماران عنايت مي كند و اميتابه كه از همه بزرگتر بوده و از خدايان عظيم الشأن سراسر اقليم آسياست و بهشت در مغرب جهان در تملك و تصرف اوست. هر كس خالصانه نام او را ده بار بر زبان جاري كند در هنگام مرگ به آن بهشت مي رود. [77]

ب: تفسير عرفاني از دين بودايي

چنانكه پيش از اين گفته شد يكي از عوامل موفقيت و گسترش ماهايانا طرح مبحث عرفاني عشق بين عابد و معبود است.

عشق توأم با شوق، توده هاي مردم را كه بيشتر به راه قلب متمايل بودند و از پرهيز خشك و خالي از آلايش ها احتراز داشتند به خود جلب كرد. اين ويژگي در برابر ويژگي «ارهت» يعني زنده آزاد است كه در مكتب تراواد مطرح بود و مبتني بر راه هاي

نجات از رنج و كناره گيري از شهوات است؛ [78] گرچه بعضي خاطرنشان كرده اند كه در برخي متون پالي از شوق و جذبه عرفاني كه بين عابد و معبود پيوند برقرار مي كند به كرّات ياد شده است [79]

ج: شخصيت غير معمولي بودا

به نظر مكتب ماهايانا بودا هزاران سال پيش از عصر خود به بيداري مطلق خويش دست يافته بود در حالي كه تراوادا بودا را شخصي مانند ساير انسان ها مي دانست. منشأ اين اعتقاد توجه شايان ماهايانا به روشنايي و بيداري بودا بود كه آن را واقعيت جهان و اساس مقام بودايي مي شمردند و رسيدن به روشنايي را به معناي فعليت يافتن واقعيت مطلق در ضمير انسان مي دانستند. [80]

د؛ هستي شناسي

ماهايانا به هستي به صورت خلأ فراگير مي نگرد، عناصر تهي هستند، آتمن (نفس = خود) جز خلأ و پوچي چيزي نيست و همه چيز ساخته ذهن انسان است.

اين نوع ذهن گرايي در مكتب ويجنياناوادا (چنانكه خواهد آمد) بروز قوي تري يافت. اين نگاه ماهايانا در برابر نگاه تراوادا به هستي به عنوان عناصر ناپايدار بود.

تراوادا عناصر را مي پذيرفت اما براي آنها پايداري قائل نبود.

در ماهايانا اصل عناصر چيزي جز خلأ قلمداد نمي شود و نه تنها عناصر، آني و گذرانده اند بلكه از جوهر و حقيقت، خالي مي باشند. از اين رو ماهايانا نسبت به گذشته ديدگاه فلسفي و هستي شناسي ويژه اي را ارائه مي كند [81]

ه: فرضيه سه جسم بودا

در آيين ماهايانا با اساطير مفصلي مواجه مي شويم كه حاكي از روحيه قوي اسطوره گرايي پيروان بوداست.

از جمله اين اساطير مي توان فرضيه سه جسم بودا را برشمرد:

1 - «دارماكايا» يا جسم حق يا قانون و آيين. اين جسم حقيقت ذاتي

بودا و همه موجودات و هستي بخش آنهاست و از آن به «بودن آن چيزي كه هست» تعبير كرده اند.

از اين مفهوم برمي آيد كه اين واقعيت، جاوداني و ازلي و ابدي است.

در مكتب يوگاچارا (چنانكه خواهد آمد) اين جسم، مخزن آگاهي (آلاياويجنيانا) و اساس و همانندي محض همه موجودات است.

2 - «سامبهوگاكايا» يا جسم سرور و روشنايي كه جسم آسماني و ماورايي بوداست و فقط براي قديسين و عرفاي بزرگ مشهود است و صورت ملكوتي همه بوداها و بودي استوه هاست كه در عوالم آسماني زندگي مي كنند.

3 - «نيرماناكايا» يا جسم ظاهري و تخيلي بودا كه بودا هنگام نزول و ظهور در جهان پديده ها به خود مي گيرد.

اين جسم، تخيلي بيش نيست و تمام بوداها از آن بهره مندند. [82]

و: نوعي يكتا پرستي

در مكتب ماهايانا همه بوداها تَجَلِّي بوداي نخستين شمرده مي شوند كه بي شباهت به برهمن در آيين هندو نيست. بوداي نخستين قائم به خود و همواره در نيروانه است.

او در قوه مخيله خود پنج بودا پديد مي آورد و آنان نيز به نوبه خويش چهار بودي استوه پديد مي آورند. اين چهار بودي استوه پروردگاران عالم طبيعيند و آفرينش آنان ناپايدار و فاني است و اكنون عصر آفرينش بودي استوه چهارم است؛ [83] انتشار مكتب ماهايانا در چين و ژاپن

مكتب ماهايانه پس از رونق و گسترش خود از هند به چين سرايت كرد و نوشته هاي آن در ميان آن مردم رواج يافت و اهل دانش را به بحث و تحقيق مشغول نمود. اين متون به زبان سانسكريت بود از اين رو نخستين متن ماهايانه در قرن چهارم به نام «سوتره گوهر» به زبان چيني ترجمه شد و پس

از آن متون ديگر ترجمه گرديد. پيشوايان دين چيني نيز به نگارش متون دست زده و بر ذخيره معنوي اين مكتب افزودند. انتشار و رواج اين متون باعث پيدايش فرقه هاي متعددي در چين و ژاپن شد.

فرقه هاي اصلي كه در چين و ژاپن به وجود آمدند عبارتند از:

1 - فرقه هاي زمين پاك كه داراي مبادي قابل فهم براي عموم بودند و براي حصول نجات، انسان را به اعمال سخت مجبور نمي كنند.

2 - فرقه هاي باطنيه كه راه نجات و رسيدن به اشراق را فقط در باطن و درون آدمي منحصر مي كنند چنان كه گوتمه زير درخت «بو» از اين طريق به مقصد رسيد. در نگاه آنان تحقيقات علمي و اعمال نيك و مناسك عبادي ارزشي ندارد و فقط بايد به مراقبه و توجه به باطن بسنده نمود. چيني ها به جاي واژه «ديانا» نام «چان» را براي مكتب نهادند و ژاپني ها نام «ذن» را كه تلفظ ژاپني همان لفظ «چان» است بر اين مكتب اطلاق نمودند. روش مراقبه ذن يا «ذاذن» وامدار همين مكتب است.

3 - فرقه هاي عقلاني كه مي گويند پس از خالي نمودن ذهن از همه افكار و آداب در اثر اشراق و شهود بايد به مطالعه كتب ديني و تفكرات عقلاني و فلسفي پرداخت و از اين راه به كمال رسيد. اين عقيده در قرن ششم ميلادي توسط راهبي در ديرهاي فرقه چان به نام كيه چيي ابداع شد.

4 - فرقه هاي مرموز يا كلمه حقه كه با تكيه بر «نام حيات بخش» يا اسم اعظم يا همان كلمه حقه به نوعي اثر جادويي قائلند. اين مكتب شديداً به مبادي فوق طبيعت اعتقاد داشت.

5 - فرقه سياسي

و اجتماعي كه در ژاپن منسوب به نيچرن است و صرفاً دين بوداييست كه رنگ ژاپني گرفته است و داراي تمايلات سياسي و اجتماعي است.

اين فرقه در پي درگيري ها امپراطور و اشراف كشور ژاپن در قرن سيزدهم توسط راهبي بودايي به نام نيچيرن به وجود آمد. [84]

مكاتب فلسفي ماهايانا

مكتب ماهايانا داراي مكاتب ريزتري است.

بزرگترين مكاتب بودايي ماهايانا، مادياميكا (شونياوادا) و ويجنياناوادا (يوگاچارا) است كه داراي مباني بسيار نزديك به هم هستند و اختلافات اساسي بين آنها وجود ندارد گرچه در مواردي با يكديگر متفاوتند. اين دو مكتب عالم عيني را ساخته ذهن، خالي از جوهر و به منزله سراب مي دانند و واقعيت آن را تكذيب مي كنند گرچه شونياوادا منكر واقعيت عيني و ذهني جهان است ولي ويجنياناوادا به آگاهي مطلق و ذهنيات حاصل از تأثّرات ديرينه ذهني (اصالت ذهن مطلق و ايده ئاليسم صرف) قائل است.

در برابر اين دو مكتب، مكاتب تراوادا كه براي اشيا واقعيتي انكارناپذير قائل اند به «رئاليست» معروفند. [85]

الف: مكتب ويجنياناوادا (يوگاچارا)

احتمالا بنيانگذار واقعي اين مكتب ماتيرياناتا (حدود 270 تا 250 ميلادي [86]) بوده است؛ [87] اما بزرگترين متفكر آن كه فرضيه «تاتهاتا» را مطرح كرد حكيم اشواگهوشا است.

وي برهمن زاده بود اما به آيين بودا گرويد و از شخصيت هاي فلسفي بودايي شد و از خود نوشته هايي به جاي گذاشت. اين مكتب شخصيت هاي بزرگ ديگري نيز داشته مانند اسانكا كه رساله هاي بسيار نوشته و غالباً از بين رفته اند، واسوباندو نويسنده رساله معروف آبي دارماكوشا. از رساله هاي معروف اين مكتب لانكاواتاراسوتراست كه در ادامه از آن بهره خواهيم برد. اين رساله در سال 400 ميلادي نوشته شده و در 443 به وسيله

كونابادو به چيني ترجمه شده است؛ [88] اسانكا و واسوباندو در قرن چهارم مي زيسته اند؛ [89] كلمه ويجنيانا به معناي تميز دادن، ادراك كردن و دانستن است و از پيشوند «وي» به معناي جدايي و «جنيا» به معناي دانستن تركيب شده است؛ [90] برخي نيز آن را به معناي آتمن (نفس = خود) يا برهمن (مطلق) دانسته اند؛ [91] اين مكتب را با نام يوگاچارا نيز نامگذاري كرده اند چون معتقد است روشنايي مطلق كه در ذات بوداها متجليست فقط از راه يوگا به دست مي آيد. [92] يوگاچاره در اصل به معناي عمل كننده به يوگا و به معناي مرتاض است؛ [93] فلسفه تاتهاتا با ديدگاه اشواگهوشا

اشواگهوشا واژه تاتهاتا (به معناي آنچناني يا آنچنان بودن) را نامي براي واقعيت مطلق و نامتناهي كه فراتر از عين و ذهن و حقيقت ثابت و ذات همه موجودات عالم است قرار داد. [94] از ديدگاه وي هستي ها و عناصر جز خلأ عالمگير و جهاني (شونيا يا شونيتا) نيستند همگي در حكم روحي واحدند اما بر اثر حافظه ناخودآگاه تجارب زندگي هاي گذشته به صورت واقعيت هاي عيني و ذهني جلوه مي كنند آنها همانندي محض دارند، دگرگون نمي شوند به هيچ صفتي موصوف نيستند نه وجودند نه عدم، نه وحدت و نه كثرت و نه هيچ چيز ديگر بلكه تنها به كمك قوه مخيله ناداني ظهور يافته و به صورت هاي گوناگون متجلي مي شوند. [95] در واقع، ناداني جرقه آگاهيست و خود به خود از ژرفاي بيكران تاتهاتا به وجود مي آيد. آگاهي نخستين ظهور از ژرفاي يگانگي تاتهاتاست بنا بر اين واقعيت مطلق با اين ظهور جنبه نسبي پيدا مي كند و چون جنبه متحول يافته است

به آن «آلاياويجنيانا» يعني مخزن آگاهي يا ذهن جهاني مي گويند حتي آگاهي انفرادي به علت تحرك ناداني به واقعيت هاي عيني و ذهني ظاهر مي گردد و پديده ها را به وجود مي آورد. [96]

منشأ آگاهي

درباره منشأ پديد آمدن آگاهي در رساله لانكاواتاراسوترا توضيحاتي آمده است:

انسان ابتداء ا نمي داند كه مظاهر دنياي خارجي ساخته ذهن اوست و از سويي تمايل و غريزه پي گير و ديرينه اي در اين دنيا از ازل تا ابد وجود دارد كه منشأ سرشار ايجاد نيروست. اين تمايل، آگاهي را به دو قسمت عالِم و معلوم تقسيم مي كند و در ذهن يك دوگانگي به وجود مي آورد و سر انجام غريزه اي در ذهن ريشه مي دواند تا صور ذهني را به خارج منعكس كند و با اين روند ذهن تحت تأثير مصنوعات خود قرار مي گيرد.

اين علل با يكديگر تركيب مي شوند و ارتعاشاتي در سطح منشأ آگاهي به وجود مي آورند اين امواج و ارتعاشات به صورت حس و موضوع ادراك، نفس عالِم و شيء معلوم و شناخت تنزل مي كنند.

هنگامي كه به سبب ناداني نسيم ادراكات بر سطح درياي آلاياويجنيانا مي وزد و طوفاني برمي انگيزد شناخت هاي پي در پي چون ارتعاشات پيوسته از منشأ سرشار كيهاني برمي خيزد و ذهن جهاني به حركت در مي آيد و تموّجات پي در پي از خود صادر مي كند؛ [97]

اصل روشنايي و عدم روشنايي

آلاياويجنيانا را جلوه گاه دو اصل روشنايي و عدم روشنايي مي شمارند. اصل روشنايي تصفيه ذهن از پليدي هاي افكار و احساسات و شهوات است به گونه اي كه تأثيرات ديرينه و فعل و انفعالات حافظه ناخودآگاه منزه شود. در اين صورت تاتهاتا در آن منعكس مي شود اين اصل، واقعيت دروني بوداها بوده و

به نام تاتهاگاتاها (موجودي كه به نيروانا مي پيوندد [98]) ناميده مي شود. محروميت مردم از اين روشنايي بر اثر استيلاي جهل و ناداني بر عالم است؛ [99] رابطه ناداني و اصل روشنايي نظير رابطه باد و امواج است تا باد نباشد موجي به وجود نمي آيد. ذهن آدمي نيز در اصل، صاف و پاك است و آنگاه كه تحت تأثير ارتعاشات ناداني قرار مي گيرد ارتعاشات ذهني به وجود مي آيد و ذهن، خود را در خارج، منعكس ساخته و سراب دنياي خارج را به وجود مي آورد و به صورت خودآگاهي ظهور مي يابد و اشيايي را كه خود ساخته، حال ادراك مي كند؛ [100] اصل عدم روشنايي همان ناداني است و با اصل روشنايي يكيست فقط از لحاظ نسبيت جهاني چنانكه در مثال موج و دريا گذشت از يكديگر متمايزند.

ناداني داراي مظاهريست [101]:

1 - دگرگوني آلايا كه به خاطر ناداني به فعاليت مي افتد و به رنج دوگانگي عين و ذهن آلوده مي شود.

2 – پديد آمدن خودآگاهي.

3 - انعكاس پديده هاي عيني و رؤياي دنياي خارجي كه ساخته ذهن است و وجود خارحي ندارد. تفاوت مفهوم شناخت در مكاتب ماهايانا و تراوادا

در اينجا شايسته است به تفاوت مفهوم شناخت در مكاتب ماهايانا با مكاتب فلسفي تراوادا اشاره كنيم. در مكتب تراوادا احساس ذهني برآيند ملاقات سه جريان معطوف به مركز يعني موضوع، ماده بصري و ذهن است در حالي كه در مكاتب ماهايانا خود ذهن به صورت عالم و معلوم صورت مي گيرد چون دنياي خارجي چيزي جز ارتعاشات و نمايش هاي خود ذهن نيست. [102] از آنچه گذشت روشن مي شود اصل عدم روشنايي يعني جهل و ناداني باعث ظهور باز پيدايي يعني همان

تناسخ است و لذا با از بين رفتن آن، شرايط دنياي خارجي كه همان ساخته هاي ذهن است دگرگون و نابود مي شود و خاموشي محض ( نيروانا) جايگزين آن خواهد شد؛ [103]

نقد اصالت ذهن

حاصل نظريه آموزگاران مكتب ويجنياناوادا اينست كه تمامي اين جهان عيني چيزي جز يك نمود نيست زيرا در حقيقت وجود ندارد و نظير تصاوير و اشكاليست كه براي شخص مبتلا به چشم درد پيدا مي شود. بر اين نظريه اشكالاتي وارد شده از جمله: اگر انسان به چيزي معرفت پيدا مي كند و آن چيز در حقيقت وجود ندارد چرا آن تصور در همه جا يا همه زمان ها پيدا نمي شود و نيز يك چيز در همه زمان ها يا مكان ها براي همه اشخاص ديده مي شود يا مثلا كسي كه در رؤيا چيزي مي خورد و سير نمي شود اما در بيداري و خوراكي هاي واقعي چنين نيست. بنا بر اين شناخت، هميشه نياز به موضوع دارد. در اينجا با كمك تجربه هاي هنگام رؤيا از اين گونه اشكالات پاسخ داده اند؛ زيرا گرچه در رؤيا موضوعي وجود ندارد اما چيزي مشاهده مي شود و مكان و زماني خاص دارد و يا ممكن است تجربه رؤيا منشأ عمل باشد چنان كه انسان ممكن است صحنه كابوسي ببيند و آثار ترس بر جسم او ظاهر شود. [104] پيروان اصالت تصور با اين بيان نيز وجود اعيان را انكار مي كنند كه: هيچ چيزي (مثلا يك تكه پارچه) را نه مي توان به صورت متشكل از اجزا تصور كرد چون كل وجودي سواي اجزا ندارد و نيز آن را به صورت مجموعه ي به شكل ذرات نمي توان دانست زيرا فرد فرد ذرات قابل تصور نيست و نيز نمي توان

تصور كرد كه ذرات با يكديگر تركيب شده و تشكيل شيء داده اند؛ زيرا اگر بر شش جهت يك اتم (شرق، غرب، شمال، جنوب، بالا و پايين) در آن واحد، شش اتم پيوند داشته باشد اتم داراي شش بخش خواهد بود و در اين صورت ديگر نمي تواند اتم باشد؛ زيرا اتم آن است كه هيچ بخشي نداشته باشد؛ [105] گرچه پيروان اصالت تصور، واقعيت عيني را انكار مي كنند در باب وجود يا عدم برخي واقعيات درمانده و نظرياتي را ابراز نموده اند:

برخي مي گويند تصور موهوم وجود دارد، برخي مي گويند وجود ندارد، برخي گفته اند تهيت (شونيا = خلأ) وجود دارد و آن به معناي حالتي از هستيست كه فاقد كيفيات شناسنده (ذهن) و موضوع شناسايي (عين) است و برخي گفته اند تصور موهوم هم در تهيت وجود دارد و هم هنگام تعمق در تهيت، اين تصور موهوم را به عنوان زمينه يا موضوع كار اختيار مي كند و گرنه بدون آن تعمقي وجود نخواهد داشت. [106] از سوي ديگر ادعاي اين كه جهان فقط دانستگي و ذهنيت ماست در اين مكتب با اين مشكل مواجه شده كه دانستگي فقط در صورتي كه موضوع داننده و خود دانش وجود داشته باشد معنا پيدا مي كند.

از اين رو دانستگي خالص دانستن جهان با مشكل مواجه مي شود. حاميان اصالت تصور در اينجا مي گويند:

دانستگي مانند چراغ، هم خود را روشن مي كند و هم چيزهاي پيرامون خود را. ولي برخي اين را غير ممكن دانسته و گفته اند:

دانستگي نمي تواند چنين كاري انجام دهد چنان كه هيچكس نمي تواند تيغه شمشيري را باد خود آن شمشير ببرد يا هيچكس نمي تواند سر انگشت را با همان انگشت لمس كند ضمن

اين كه چراغ، اشياي ديگر را روشن مي كند نه خود را؛ زيرا تاريكي وجود ندارد كه بتواند آن را در خود بگيرد؛ [107] گذشته از اشكالاتي كه در خود اين پاسخ ها وجود دارد مدعاي اصلي پيروان اصالت تصور جز طريق سوفسطي گري حاصلي نخواهد داشت و تلاش براي اصلاح و رفع مشكلات آن بيهوده خواهد بود.

مظاهر سه گانه ذهني

براي مظاهر ذهني بر اساس رساله لانكاواتاراسوترا سه ماهيت وجود دارد:

1 - ماهيات توهمي كه همان مرتبه دوگانگي ذهن بوده كه به عين و ذهن متجلي مي شود. اين دوگانگي اساس وجودي ندارد.

2 - ماهيت نسبي و جنبه علّي مظاهر ذهني. پديده هاي ذهني معلول اند معناي اين سخن بر اساس مكتب ويجنياناوادا كه قائل به اصالت ذهني جهان است دشوار است.

رابطه عليت در پديده هاي ذهني را مي توان با تشبيه به امواج دريا ترسيم كرد؛ يعني چنان كه موج دريا تحرك و جنبش خود را به موج ديگري منتقل مي كند پديده هاي متوالي ذهني موجب پديده هاي ديگر ذهني مي شوند.

3 - ماهيت ما بعد الطبيعي مظاهر. براي رسيدن به كنه آگاهي بايد از تضادها و دوگانگي ذهني نظير عالم و معلوم، انديشه و انديشيدن و غيره رهايي پيدا كنيم. اينچنين ذهني خالص، صرف و هست است و انعكاس واقعيت مطلق تاتهاتا مي باشد كه به آن فرزانگي و حكمت گفته مي شود. [108] مراتب سه گانه علم

از نكات ديگري كه رساله لانكاواتاراسوترا بيان كرده مراتب سه گانه معرفت و علم است:

1 - علم دنيوي كه مردم دارند

2 - علم برتر از دنيا

3 - برترين علم وراي دنيا كه علم بو دستوه ها و بوداها است.

آنان به كنه اشيا پي برده اند.

به راستي مي دانند كه جوهري

وجود ندارد آنان با مراقبه هاي چهارگانه به اين درجه خرد و فرزانگي مي رسند. چهارمين مراقبه آنان مقام نيرواناست كه ذهن در آن به مقام تاتهاتا مي رسد و در آن تهي بودن همه عناصر حيات تحقق مي يابد و منشأ تسلسل تأثّرات ذهني نابود مي شود. [109]

ب: مكتب مادياميكا (شونياوادا)

تأسيس اين مكتب توسط ناگارجونا كه برخي وي را شخصيتي استثنايي و نابغه معرفي مي كنند صورت گرفته است.

درباره تاريخ تأسيس و اساساً عصر زندگي ناگارجونا اختلاف است؛ گاهي عصر زندگاني وي را اواخر قرن دوم ميلادي [110] گاهي قرن دوم [111] گاهي حدود 150 ميلادي [112] و گاه حدود 150 تا 250 [113] دانسته اند.

برخي وي را به علت رونق بخشي به مكتب ماهايانا بنيانگذار آن شمرده اند؛ [114] اما به نظر مي رسد ديدگاه هاي عمده وي و نگارش رساله معروف «مادياميكاكاريكا» باعث شد كه مكتبي به نام %%مادياميكا كه زيرمجموعه ماهايانا و در بستر ديدگاه هاي ماهايانه است شكل بگيرد.

بر رساله مزبور هم خود ناگارجونا و هم ديگران تفسير نوشته اند.

اين مكتب متفكران ديگري نيز دارد كه عبارتند از:

آريادوا (شاگرد ناگارجونا) در قرن سوم، شانتي دوا در نيمه قرن هفتم نويسنده رساله بودي چارياواتارا كه يازده شرح بر آن نوشته شده و از همه مهمتر تفسير پانجيكا است؛ [115] ناگارجونا حكيم جدلي

روح فلسفه مادياميكا بر جدل استوار است؛ [116] ناگارجونا واقعيت هاي عيني و ذهني و مقولات مكاتب تراوادا را يكي پس از ديگري تجزيه و تحليل كرده و با كمك تناقض و تعارضي كه بين آنها پيدا مي كند آنها را ابطال مي كند و در پي ابطال آنها فرضيه خلأ و ذات مطلق را اثبات مي نمايد. [117] ناگارجونا با روشن ساختن تضاد دروني يك

نظريه، آن را براي فردي كه بدان معتقد است رد مي كند؛ [118] در واقع ناگارجونا امور نسبي و متعين را (كه هر كدام به علت اتّكا بر ديگري به وجود مي آيند) با استدلال هاي خود ابطال مي كند.

ناگارجونا براي تبيين ديدگاه خود به دانه و نهال مثال مي زند:

«دانه و نهال، ظهور واقعي ندارند؛ زيرا آنها دگرگوني هاي پيشين مراتب گياهي بشمارند. آنها معدوم نيز نمي گردند چه انهدام آنها مساوي با پيدايش دانه و گياه ديگر است.

آنان ثابت و لايتغير نيز نيستند؛ چون همه چيز در تغيير و تبديل و دگرگوني است.

در ضمن نهال و دانه در واقع تغيير نمي كنند و اين دو دائم در دايره بسته ظاهر مي شوند و معدوم مي گردند و باز به صورت ابتدايي خود باز مي گردند. درباره اين دو نمي توان بحث از وحدت و يگانگي كرد؛ زيرا اين دو مدام به دانه و نهال هاي نوي تقسيم مي شوند و نمي توان سخن از كثرت و چندگانگي به ميان آورد چون نوع و جنس فطري آنها از ازل يكي بوده و تغييري در آنها حاصل نشده است». [119] بنا بر اين حاصل استدلال هاي ناگارجونا به هيچ و پوچ منجر مي شود؛ چون همه آنها به ابطال نظرات حريف منتهي مي شود و هيچ بحثي اثبات نمي شود [120] و يا به بيان ديگر آنچه اثبات مي شود هيچ و پوچ بودن همه چيز است.

در واقع در مكتب ناگارجونا اصل انديشه كه بر عالم نسبي، تعدد و تعين استوار است باطل مي شود و اين ابطال به معناي برگشت ذهن به پاكيزگي نظري يعني خلأ جهاني است.

از اين روش در مكتب «ذن» نيز استفاده مي شود. [121] ناگارجونا با استدلال هاي خود مباني مكتب تراوادا را

در هم مي كوبد؛ هم قانون عليت و تسلسل پديده هاي عالم و هم تصور سينمايي نسبيت جهاني را ابطال مي كند و مكاتب ديگر بودايي را با چالش هاي اساسي مواجه مي سازد. [122] البته ناگارجونا معتقد به پوچ گرايي (نيهيليسم) كه جهان را خالي از هر گونه اساس مي كند نيست. خلأ جهاني او به معناي اثبات واقعيت مطلقيست كه از هر صفت ثبوتي و سلبي و هر گونه هست و نيست عاريست و در تعريف آن جز به طريق نفي و سلب نمي توان چيزي گفت. به كار بردن صفت خلأ و تهي بودن هم براي بازگو نمودن و تبيين همين مقام بي مقامي است.

بنا بر اين آنچه ناگارجونا مي گويد نفي نسبيت هاي جهاني است تا در پي آن، واقعيت مطلق اثبات شود. [123] ريشه اصلي اين ديدگاه تعليمات بودا است.

او خود را راه ميانه مي خواند و ديگران را از افراط و تفريط در رياضت و زندگي دنيوي بر حذر مي داشت و در مسائل فلسفي از اظهار نظر قطعي خود داري مي كرد و هميشه روشي بين امور مثبت و منفي در پيش مي گرفت. [124] ناگارجونا در موارد تعارض نظر بين بوداييان كه عناصر جهان را استمرار لحظات برق آساي واقعيات بي جوهر مي دانستند و برهمنيان كه براي واقعيات، جوهر و محتواي وجودي قائل بودند راه ميانه را پيمود و اساس وجود واقعيات را انكار كرد. [125] ديدگاه هاي مكتب مادياميكا

فرضيه خلأ جهاني

از اين فرضيه به شونياتا (تهي بودن، خالي بودن) ياد مي شود. [126] بر اساس اين فرضيه، اشيايي كه بر اثر سلسله علل و معلولات، ظاهر مي شوند خالي از هر گونه جوهر فردي و خصائص شخصيند. [127] هيچ عنصر و واقعيتي نه به

خودي خود و نه به واسطه فعليت امر ديگر و نه بدون علت در هيچ محل و هيچ نقطه از زمان و مكان پديد نمي آيد. [128] در اينجا بايد دانست كه خلأ مورد نظر ناگارجونا با آنچه هينايانه درباره عدم ثبات جواهر گفته است فرق دارد. هينايانه پديده ها را واقعي مي پنداشت اما آنها را بي بود و مأخذ مي دانست ولي ناگارجونا قائل به عدم واقعيات و پديده هاست؛ [129] نسبيت جهاني

پديده هاي جهاني همه نسبي و وابسته به يكديگرند نظير نسبت الياف به پارچه؛ پيوستگي الياف، پارچه را به وجود آورده و خود الياف نيز چيزي جز پارچه نيستند. از اين رو اين دو به خودي خود وجود ندارند بلكه پيوند و نسبت آنهاست كه آنها را به صورت پارچه جلوه مي دهد. رابطه كل و جزء نيز همينطور است.

عناصر، همگي اين طورند. از اين رو عناصر، واقعيت وجودي و ذاتي ندارند و به همين خاطر %%صيرورت و تكامل و در نتيجه ساير مقولات نظير وحدت و كثرت، ايجاد، بقا و فنا كه به طفيل اشيا و عناصر ظهور مي يابند واقعيتي نخواهند داشت. [130] در پي اين بطلان كه اشيا نه به وجود مي آيند و نه معدوم مي شوند سلسله علل نيز وجود ندارد و قانون عليت كه وجود اشيا را مشروط به يكديگر مي كند پوچ است.

ديگر نه پيدايش است نه انهدام، نه ابديت و نه زمان و نه آن، نه وحدت و نه كثرت و … و بزرگترين مقام خرد و فرزانگي ابطال همه پديده هاست؛ [131] حركت و سكون

ناگارجونا حركت را تصورناپذير مي داند و پس از ابطال آن، متحرك را نيز منتفي مي شمارد؛ زيرا اگر فعلي نباشد فاعلي هم

نخواهد بود.

دليل وي بر نفي حركت اين است:

شخص الف نه از راهي كه قبلا از آن گذر شده عبور مي كند چون مربوط به گذشته است و نه از راهي كه بايد از آن عبور شود چون مربوط به آينده است و هنوز وجود پيدا نكرده و راه سوم نيز نمي توان يافت چون زمان حال را گذشته و آينده ترسيم مي كنند و چون اين دو باطل شده اند زمان حال هم باطل شده است؛ [132] با انتفاي حركت و متحرك، عابر و عبور هم باطل خواهد بود؛ [133] سكون نيز تصور نمي پذيرد چون سكون و حركت، متناقض اند و جمع آن دو امكان ندارد لذا متحرك نمي تواند بايستد و غير متحرك چون خودش ساكن است ساكن نمي گردد. [134]

ادراك

ناگارجونا براي ابطال ادراك به چشم مثال مي زند. به اين صورت كه چشم از ديدن خود عاجز است پس نمي تواند واقعيت هاي ديگر را ببيند. بنا بر اين چشم نمي بيند و بدون فعل ديدن نه بيننده وجود دارد و نه شيء ديده شده. [135] هستي و نيستي

هيچ چيز هستي مستقل ندارد تنها هستي عاري از تعيّنات، كه به هيچ علل و شرايطي قائم نيست مي تواند وجود داشته باشد و آنگاه كه هستي بنفسه نفي شد هستي بالغير هم نفي مي شود و چون اين دو هستي منتفي شدند اشيا مظاهر غير واقعي و بي بودند و از آنجا كه هستي و نيستي به يكديگر بسته اند اگر هستي نباشد نيستي نيز نخواهد بود چون نيستي سلب هستي است؛ [136] ايجاد، بقا، فنا

در مكاتب تراوادا اين سه واقعيت در حكم عناصر لطيف بودند و آنها را نيروهاي مرموز مي دانستند كه ويژگي هاي عناصر را تشكيل مي دهند.

ناگارجونا براي ابطال آنها مي گويد اين سه را نه مي توان متقارن و پيوسته دانست؛ زيرا سه حالت متوالي اند و در محل و زمان معين ظاهر نمي شوند و نه جداي از هم نظير آنات متوالي و برق آسا؛ زيرا اين سه به علت اتكاي متقابل به يكديگر و تحت شرايط و علل متقارن و همراه موجودند. [137] به نظر ناگارجونا ايجاد، نظير چراغ است؛ همانگونه كه چراغ قبل از اين كه اشياي ديگر را روشن كند بايد علت روشنايي خودش باشد ايجاد نيز ابتدا بايد باعث ظهور خودش باشد.

ضمن اين كه ظهور روشنايي ممكن نيست سبب نابودي تاريكي بشود چه در يك لحظه بايد آن تاريكي تبديل به روشني شود و اين اجتماع ممكن نيست؛ چون آن دو متعارض و متضاد ند. [138] ظهور نيز ممكن نيست؛ زيرا براي ظهور سه فرض بيشتر وجود ندارد:

1 - ظهور آنچه ظاهر نشده

2 - ظهور آنچه بايد ظاهر شود

3 - ظهور آنچه ظاهر شده است.

فرض دم و سوم مراتب بعدي تجربه بوده و مربوط به آينده است و آينده هنوز نيامده و فرض اول يعني ظهور آنچه ظاهر نشده ممكن نيست؛ چون يا امري وجود ندارد كه در اين صورت ظهورش تحقق نمي پذيرد و يا وجود دارد كه در اين صورت امرياست تحقق يافته. حاصل اين كه ظهور و ايجاد هيچگاه تحقق نمي پذيرد. [139] نابودي نيز امكان ندارد؛ زيرا آنچه ناپديد شده نمي تواند الآن ناپديد شود و آنچه كه ناپديد خواهد شد هنوز ناپديد نشده و آنچه در حال ناپديد مي شود واقعيت ندارد چون تا بخواهيم حال را دريابيم ناپديد شده و تبديل به گذشته شده است.

اساساً نابودي مبتني

بر رابطه هستي و نيست است.

براي تحقق نابودي بايد لحظه اي برزخي تصور كنيم كه در آن هستي و نيستي در آن واحد و در زمان و مكان واحد با يكديگر جمع شوند و اين محال است؛ [140] نتيجه اين گفتار آن است كه اشياء زاييده زاييده شرايط و ارتباطات نسبي جهانند و كليه اين مظاهر بي بود است و فقط از لخاظ نسبيت جهاني است كه مي توان واقعيتي اعتباري براي آنها قائل شد.

[141] در مكتب مادياميكا مظاهر بر دو قسمند:

يكي جنبه غير مظهري آنها كه همان واقعيت مطلق است و در نيروانا مصداق مي يابد و ديگري واقعيت جهان نسبي كه به دو قسم نسبيت جهان تجربي و نسبيت عالم وهم يعني عالم رؤيا منقسم مي شود. [142] نيروانا از نگاه ناچارجونا تحقق عدم واقعيت پديده هاي جهان و نابودي كليه نسبت هاي ميان آنهاست مقامي كه نه هستيست و نه نيستي. نيروانا جنبه غير متعين پديده هاست و نه تركيبي از هستي و نيستي. معرفت مطلق فقط در نيروانا تحقق مي پذيرد. اين معرفت، عدم علم به اشياء است و آگاهي به اين كه پديده ها اصلاً وجود ندارند و وجود نداشته و نخواهند داشت. [143] جان ناس فلسفه مادياميكا را به مبادي ايدئاليسم كانت كه به صورت اپيستمولوژي يعني فلسفه حدود و تعاريف و شناخت وضع شده تشبيه كرده است؛ [144] شاخه هاي فلسفي مكتب مادياميكا

در قرن پنجم تا هفتم برخي پيروان مكتب مادياميكا چون بوداپاليته (قرن پَنجم)، چاندراكيرتي (قرن ششم يا هَفتم) و شانتي ديوه (قرن هَفتم) تلاش كردند استدلالات ناگارجونا را به صورت منطقي تر و رضايت بخش تري تبيين كنند.

تلاش آنان باعث تحقق شكل قاطع و رسمي مادياميكا شد.

برخي

نيز تركيب انديشه هاي ناگارجونا با يوگاچارا سعي كردند كه به بحث و مجادلات فراواني منجر شد و باعث شد مادياميكا به دو مكتب و شاخه فكري منقسم شود:

پراسانگيكه كه توسط بوداپاليته بنياندگذاري شد و سواتانتريكه كه توسط باوه ويويكه پايه گذاري شد.

شاخه اول كوشش خود را به نشان دادن غير ممكن بودن همه قضاياي مثبت محدود ساخت و شاخه دوم آماده پذيرش مثبت تر آموزش يوگاچارا بودند. [145]

كتب مقدس بودايي

آثار مكتوب كلي بودايي به زبان پاليست كه شامل سه مجموعه است (كتاب تري پيتيكاها) [146] 1. سوتاپي تاكا (مباني آيين بودا است).

2. ويناپاپي تاكا: آداب و قوانين مربوط به راهبان و مقررات دير و صومعه، اصول رهبانيت.

3. آبهي دامايي تاكا: مطالب بودا را مبسوطتر از سوتا شرح مي دهد. كليه اين متون مقدس احتمال دارد در سال 241 قبل از ميلاد همزمان با حكومت امپراطور بزرگ بودايي آشوكا به؛ تأليف شده باشد [147]. فرق اساسي بين سوتاپي با آبهي ها در اينست كه اولي منجر به تفكر و مراقبه مي شود. ولي و دومي طريق وصول به معرفت را ميسر مي كند.

سوتاها شامل پنج بخش مي باشد.

1. ديگانيكايا: كه اين امور مربوط به رياضت و رابطه آيين بودا و كيش هندوستان و قانون سلسله علل و معلول و نظام طبقاتي بحث مي كن.

2. ماجهيما نيكايا: اين بخش شامل عبارات و مصاحبه هايست كه نه دراز است و نه كوتاه.

3. ساميوتانيكا: اين بخش پيرامون مناظرات بودا و درباره گرداندن چرخ آييندارما كه موعظه معروف بودا است.

4. آنگوتارنيكايا به 2300 سوتا و پانزده فصل تقسيم شده.

5. كوراكانيكايا: اين بخش مجموعه هاي كوتاه است [148]. علاوه بر اين سه اثر مقدس بودا، مآخذ مهم ديگر شامل تفاسيريست كه

درباره آثار مقدس بجا مانده و به آتها كاتا معروف است.

كتاب تري پيتياكا به زبان پالي، كه يك زبان ادبيست حفظ شد.

اين كتاب به عنوان كتاب قانون مكتب جنوبي دين بودايي هينايانا به رسميت شناخته شده است.

علاوه بر اين، اين كتاب را به نام قانون تراوادا مي شناسد كتب مقدس مكتب شمالي ماهايانا جنبه تشريعي ندارد به زبان سانسكريت نوشته شده كتاب مقدس تري پيتاكا از 29 بخش فرعي كه طول هر يك از آنها 10 تا 1839 صفحه است.

اين مجموعه بزرگ نه به زبان انگليسي و نه به زبان پالي طور كامل چاپ نشده است.

كه هم اكنون در انگلستان مورد بحث قرار مي گيرد تا به زبان انگليسي توسط خانم پرفسور ريس دويويدز برگردانده شود.

***********

منابع:

بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفدهم، تهران، 1386.

بهار، مهرداد، اديان آسيايي، نشر چشمه، چ هفتم، تهران، 1387.

دكتر فياض قرايي، اديان هند، دانشگاه فردوسي مشهد، چ اول، مشهد، 1384.

رادا كريشنان، سرو پالي، تاريخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداري، انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم، تهران، 1382

شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، 1 ج، مؤسسه انتشارات اميركبير، چ ششم، تهران، 1386.

شجاعي، عليرضا، انديشه بودا، باشگاه انديشه (www. bashgah. net)، ويراست اول - تابستان 1386

مالرب، ميشل، نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه: مهران توكلي، نشر ني، تهران، 1387.

ناكامورا، هاجيمه، شيوه هاي تفكر ملل شرق، ترجمه: مصطفي عقيلي - حسن كياني، 2 ج، انتشارات حكمت، چ اول، تهران، 1377.

هاردي، فريدهلم، اديان آسيا، ترجمه: عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ سوم، تهران 1385.

هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه: عبد الرحيم گواهي،

دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوازدهم، تهران 1382.

*********

[1] جان بايرناس، همان، ص 188

[2] ناكامورا هاجيمه ناكامورا، همان، ص 276

[3] جان بايرناس، همان، ص 189

[4] داريوش شايگان، همان، ص 142

[5] همان، ص 142

[6] جان بايرناس، همان، ص 192

[7] داريوش شايگان، همان، ص 149 و مهرداد بهار، همان، ص 178

[8] همان، ص 24

[9] داريوش شايگان، همان، ص 129 و 148

[10] همان، ص 345

[11] همان، ص 18

[12] نگاه كنيد به: سروپالي رادا كريشنان، همان، 193 تا 195

[13] همان، ص 354

[14] همان، ص 148

[15] همان، ص 148 و 149

[16] رابرت هيوم، همان، ص 127

[17] داريوش شايگان، همان، ص 153

[18] همان، ص 149 و 150

[19] جان بايرناس، همان، ص 189

[20] همان، ص 20 و 21

[21] همان، ص 158

[22] همان، ص 158

[23] همان، ص 155

[24] جان بايرناس، همان، ص 156

[25] داريوش شايگان، همان، ص 190

[26] همان، ص 191

[27] جان بايرناس، همان، ص 192

[28] داريوش شايگان، همان، ص 141 و جان بايرناس، همان، ص 194 و فريدهلم هاردي، همان، ص 146 تا 151

[29] فريدهلم هاردي، همان، ص 148

[30] فياض قرايي، اديان هند، ص 299

[31] داريوش شايگان، همان، ص 144

[32] فياض قرايي، اديان هند، ص 313 تا 315

[33] همان، ص 311

[34] داريوش شايگان، همان، ص 165 و 167

[35] فياض قرايي، اديان هند، ص 319

[36] داريوش شايگان، همان، ص 166

[37] فياض قرايي، اديان هند، ص 321 و جان بايرناس، همان، ص 199

[38] فياض قرايي، اديان هند، ص 320

[39] رابرت هيوم، همان، ص 128

[40] داريوش شايگان، همان، ص 144

[41] جان بايرناس، همان، ص 198 و فياض قرايي، اديان هند، ص 301

[42] در تفاوت نيروانه و ارهت گفته شده:

ارهت يعني قدوس كه از سه مستي شهوت،

جهالت و آز رسته و به صاحب نور باطني و نفس قدوسي شده است به او سامبودهي نيز گفته مي شود. كسي كه به مقام ارهت مي رسد قدم به آستانه نيروانه نهاده است و مي تواند به راستي مدعي شود كه ديگر رنج و المي ندارد، از لذايذ، بي نياز و مرگ و حيات براي او يكسان است و همين كه در عين آرامي چراغ عمر او خاموش شد به مقصد نهايي يعني نيروانه واصل خواهد گرديد. جان بايرناس، همان، ص 198 و 199

[43] جان بايرناس، همان، ص 197 و 198

[44] جان بايرناس، همان، ص 186 و 187 و فريدهلم هاردي، همان، ص 158 و 159

[45] جان بايرناس، همان، ص 186

[46] همان، ص 187

[47] فريدهلم هاردي، همان، ص 158 و رابرت هيوم، همان، ص 129

[48] فريدهلم هاردي، همان، ص 159 و 160

[49] جان بايرناس، همان، ص 195 و 196

[50] همان، ص 198

[51] همان، ص 199 و 200

[52] فريدهلم هاردي، همان، ص 249

[53] همان، ص 249 و 250

[54] رابرت هيوم، همان، ص 177 و مهرداد بهار، همان، ص 181

[55] فريدهلم هاردي، همان، ص 241 و جان بايرناس، همان، ص 210 و سروپالي رادا كريشنان، همان، 172

[56] سروپالي رادا كريشنان، همان، 172 و داريوش شايگان، همان، ص 123 و 169 و فريدهلم هاردي، همان، ص 227 و 228 و 229 و مهرداد بهار، همان، ص 181

[57] داريوش شايگان، همان، ص 169 و 172

[58] داريوش شايگان، همان، ص 170 و مهرداد بهار، همان، ص 182

[59] فريدهلم هاردي، همان، ص 253

[60] جان بايرناس، همان، ص 213 و 212 و 211 و فريدهلم هاردي، همان، ص 246 و 247

[61] داريوش شايگان، همان،

ص 343 و سروپالي رادا كريشنان، همان، 174

[62] همان، ص 343

[63] سروپالي رادا كريشنان، همان، 177 و 179 و 201 و 203

[64] داريوش شايگان، همان، ص 376

[65] مهرداد بهار، همان، ص 181

[66] ميشل مال رب، همان، ص 199 و 200

[67] كلمه يانا به معناي طريقت معنوي و ماها يعني وسيع يا بالا و هنيا يعني باريك يا پايين (فريدهلم هاردي، همان، ص 240) برخي ماهايانا را به ارابه بزرگ معنا كرده اند كه مي تواند ارواح متعددي را از ميان سيل پر خطر سمساره نجات دهد و هينايانا را به معناي ارابه كوچك كه فقط يك مسافر را از ميان درياي طوفاني عبور مي دهد. سروپالي رادا كريشنان، همان، 172

[68] فريدهلم هاردي، همان، ص 249 تا 241 نيز ر. ك جان بايرناس، همان، ص 229.

[69] داريوش شايگان، همان، ص 125 و جان بايرناس، همان، ص 217.

[70] جان بايرناس، همان، ص 215 و 217.

[71] جان بايرناس، همان، ص 216 و 224

[72] داريوش شايگان، همان، ص 171

[73] همان، ص 181

[74] جان بايرناس، همان، ص 216 و 217 و 225 و 226

[75] همان، ص 225 و 229

[76] بودي يعني خرد و ستوه يعني جوهر در مجموع يعني كسي كه جوهرش خرد است.

داريوش شايگان، همان، ص 175، مهرداد بهار، همان، ص 1849

[77] جان بايرناس، همان، ص 225 تا 228

[78] داريوش شايگان، همان، ص 171

[79] همان، ص 172

[80] داريوش شايگان، همان، ص 173

[81] همان، ص 173 و 384، مهرداد بهار، همان، ص 183.

[82] داريوش شايگان، همان، ص 174 و 175.

[83] مهرداد بهار، همان، ص 184

[84] جان بايرناس، همان، ص 234 تا 242.

[85] جان بايرناس، همان، ص 384 و 385.

[86] سروپالي رادا كريشنان، همان،

211.

[87] فريدهلم هاردي، همان، ص 244. برخي ظهور اين مكتب را در قرن پنجم ميلادي مي دانند و آن را جانشين مكتب مادياميكا مي شمارند و تاريخ تأسيس مكتب مادياميكا را قرن دوم ميلادي تعيين مي كنند.

ر. ك. جان بايرناس، همان، ص 231. در بحث مكتب مادياميكا نيز در اين باره سخن خواهيم گفت.

[88] داريوش شايگان، همان، ص 385 و 386.

[89] فريدهلم هاردي، همان، ص 244.

[90] داريوش شايگان، همان، ص 396.

[91] سروپالي رادا كريشنان، همان، 180.

[92] داريوش شايگان، همان، ص 386.

[93] سروپالي رادا كريشنان، همان، 181.

[94] داريوش شايگان، همان، ص 387.

[95] همان، ص 387.

[96] همان، ص 388.

[97] همان، ص 397 و 399.

[98] تاتها يعني چنين و گاتا يعني رفته و مراد از آن كسيست كه از اين جهان رفته و به نيروانا پيوسته يا آن كه چنين رفته كه اشاره به واقعيت دروني بوداست.

همان، ص 338

[99] همان، ص 390.

[100] همان، ص 390

[101] همان، ص 390.

[102] همان، ص 391 و 392.

[103] داريوش شايگان، همان، ص 393.

[104] سروپالي رادا كريشنان، همان، 181 و 182.

[105] همان، 182.

[106] همان.

[107] سروپالي رادا كريشنان، همان، 183.

[108] داريوش شايگان، همان، ص 402 تا 405.

[109] داريوش شايگان، همان، ص 406.

[110] همان، ص 408.

[111] جان بايرناس، همان، ص 231، فريدهلم هاردي، همان، ص 243.

[112] سروپالي رادا كريشنان، همان، 236.

[113] ناكامورا هاجيمه ناكامورا، همان، ص 110.

[114] همان، ص 110.

[115] داريوش شايگان، همان، ص 409.

[116] سروپالي رادا كريشنان، همان، 206.

[117] داريوش شايگان، همان، ص 411.

[118] سروپالي رادا كريشنان، همان، 208.

[119] داريوش شايگان، همان، ص 412.

[120] همان، ص 412

[121] همان، ص 412.

[122] همان، ص 411.

[123] همان، ص 424. نيز ر. ك. همان، ص 427 و 428.

[124] همان، ص 408، سروپالي

رادا كريشنان، همان، 185.

[125] همان، ص 415.

[126] همان، ص 410. برخي آن را نسبيت جهاني يا عدم جوهر معناي كرده اند.

همان، ص 410. نيز ر. ك. سروپالي رادا كريشنان، همان، 187.

[127] همان، ص 410، جان بايرناس، همان، ص 232.

[128] داريوش شايگان، همان، ص 414.

[129] همان، ص 410.

[130] همان، ص 413 و 414.

[131] همان، ص 416.

[132] داريوش شايگان، همان، ص 417.

[133] همان، ص 418.

[134] همان، ص 418.

[135] همان، ص 419.

[136] همان، ص 419.

[137] همان، ص 420.

[138] همان، ص 421.

[139] همان، ص 421

[140] همان، ص 422

[141] همان، ص 423

[142] همان، ص 424

[143] همان، ص 424 تا 426. نيز ر. ك. سروپالي رادا كريشنان، همان، 206.

[144] جان بايرناس، همان، ص 233

[145] سروپالي رادا كريشنان، همان، 208، فريدهلم هاردي، همان، ص 245.

[146] داريوش شايگان، همان، ص 129

[147] رابرت هيوم، همان، ص 130 و 137

[148] فريدهلم هاردي، همان، ص 231 و 243 و 167 و 165.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109