درآمدى بر جايگاه مسجد در تمدن اسلامى

مشخصات کتاب

سرشناسه :برومند اعلم ، عباس ، 1358 -

عنوان و نام پدیدآور:درآمدی بر جایگاه مسجد در تمدن اسلامی / عباس برومنداعلم .

مشخصات نشر:تهران : ستاد اقامه نماز، 1380.

مشخصات ظاهری:[143] ص .

فروست :ستاد اقامه نماز؛ 135. آثار برگزیده سومین مسابقه جوانان نویسنده و نویسندگان جوان ؛ 1.

شابک : 4000ریال : 964-7309-17-1

یادداشت :چاپ قبلی: ستاد اقامه نماز، 380(فروست).

یادداشت:کتابنامه : ص . [143 - 142]؛ همچنین به صورت زیرنویس .

عنوان دیگر:جایگاه مسجد در تمدن اسلامی .

موضوع :مسجد ها

شناسه افزوده :ستاد اقامه نماز

رده بندی کنگره :BP2611380 /ب 4د4

رده بندی دیویی :297/75

شماره کتابشناسی ملی :2091047

ص: 1

شناسنامه:

ص: 2

فهرست

عنوان صفحه

مقدمه··· 7

تعاريف··· 11

مسجد··· 13

تمدن اسلامى··· 19

مسجد در صدر اسلام··· 23

جايگاه مسجد در قرآن و سنت··· 26

مسجد در آيات الهى··· 26

مسجد در احاديث و روايات··· 33

مسجد نخستين نهاد اجتماعى دولت شهر مدينه··· 38

مسجد نماد اسلامى شدن شهرها در فتوحات··· 47

چگونگى تاسيس مسجد در مدينه··· 50

مسجد قبا··· 50

ورود به مدينه و ماموريت ناقه··· 53

مشاركت عمومى در ساخت مسجد··· 55

طرح بناى مسجد··· 59

كاركردهاى مسجد در صدر اسلام··· 63

كاركرد دينى و تبليغى··· 67

كاركرد علمى، آموزشى و فرهنگى··· 74

كاركرد سياسى، اجتماعى و قضايى··· 81

كاركرد سياسى··· 81

كاركرد اجتماعى و قضايى··· 93

ص: 3

منبر، يكى از مهمترين اجزاء مسجد··· 97

تحول ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوره ميانه تاريخ اسلام··· 101

سلب كاركرد سياسى از مساجد و علل آن··· 105

تحول در كاركرد علمى و آموزشى مساجد و علل آن··· 113

اثرات جريان صوفيه و خانقاه در كاركرد مساجد··· 117

مسجد مهد هنرمعمارى اسلامى··· 122

علل ظهور اين كاركرد جديد··· 130

سخن آخر··· 137

فهرست منابع و مآخذ··· 142

ص: 4

مقدمه ناشر

نماز ميدان فراخ و عرصه ى پهناورى است كه روح و انديشه ى انسان در آن وسعت مى يابد و به گستردگى آن فرصت پرواز پيدا مى كند. نماز به عنوان تجلى نهاد عبادى دين

و نمود بندگى انسان مسلمان ، در عصرهاى مختلف ميان نسلهاى مسلمانان با قوميت ها، فرهنگ ها و جغرافياى متفاوت ، پديدآور عالى ترين و فاخرترين نمونه هاى فرهنگى ، هنرى و معمارى بوده است كه خود بستر ظهور ماندگارترين حركتهاى اصيل اسلامى، انسانى در حوزه هاى سياست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد شده است.

با آنكه در دورانهاى مختلف، گرايش ها و باورها در معرض تعرض انديشه هاى بيگانه و يا تحت فشار فرهنگهاى مهاجم قرار گرفته و در رفتار و كردار و عواطف آحاد مردم تاثيرگذاشته است، اما هيچگاه شعله هاى اعتقاد و ايمان به خدا و راهبران الهى در دل مردم افسرده نشده است و معالم هدايت و شعائر دينى در كانون هاى قدسى آن همچون مساجد و حرم هاى مطهر به خاموشى و خمودى نگرائيده است. در اوج فشار و هجوم، رويشى تازه از ايمان و اعتقاد درميان مسلمانان مخصوصاً نسل جوان آن پديد آمده است كه بهارى مجدد را نويد داده و دوباره، شكوفايى و رشد و حيات مجدد در سبزه زار حيات مسلمانى رخ نموده است.

در روزگار انقلاب اسلامى كه پير فرزانه اى آن را راهبرى نمود، نسل جوان، فريادگران پرخروشى بودند كه نداى توحيد و عدالت و كرامت انسانى رادر مصاف هاى مبارزه و درگيرى با پيشوايان شرك و ظلم و بردگى سردادند و در ميدان مقابله با آنها با استعانت از نماز مقاومت كردند تا سرفرازى و فرازمندى انسان مؤمن به خدا را در برابر ديدگان مبهوتان قدرت طاغوتها به نمايش گذاشتند و نقاب از چهره اقتدار پوشالى ابرقدرتها برگرفتند.

باز فهمى منشأ اين قدرت الهى در نسل انقلابگر دو دهه اخير ايران اسلامى و بسط و توسعه آن در ميان نسل دوم و سوم انقلاب و همچنين توده هاى مسلمان و محرومان و مستضعفان ساير نقاط دنيا از اهميت ويژه اى برخوردار است. يقيناً اين بازفهمى

ص: 5

نيازمند بازشناسى و آسيب شناسى جريان دينگرايى و دلدادگى به ارزشها و آرمانهاى اسلامى و قرآنى است. پديده ى بازگشت به دين در دوره ى رواج ارزشهاى غربى و سلطه ى حاكمان دين ستيز نه اين چنين است كه معلول سخت گيرى و ديكتاتورى آن دوره باشد، بلكه بازگشت به دين، رجوع به فطرت دينى و حاصل روشنگرى هاى ديرپاى عالمان وانديشمندان اسلامى بود كه بذر اعتقاد و ايمان را در فطرتها سيراب مى ساختند.

امروز نيز باز فهمى دين نيازمند بازشناسى و روشنگرى و سيراب سازى انديشه ها و جانها از آبشخور زلال معارف اسلامى است. آميختگى با خرافه، دلدادگى به اسطوره و احساس سيرابى با هيجان و عاطفه، نهاد دين و باور به آن را در معرض خطر پوسيدگى و از درون پاشيدگى قرار مى دهد. اما تعقل و تدبر در آموزه هاى دينى و الگو و اسوه قراردادن پيشوايان معصوم( عليهم السلام)و پاسخگويى به پرسشهاى درونى و بيرونى به كمك انديشه و فكر ، حاكميت نهاد دين را استحكام بخشيد و دينداران را در مواجهه با شبهه و ترديد ها تقويت مى كند.

مسابقه نويسندگان جوان و جوانان نويسنده، گامى در جهت آماده سازى مخاطبان جوان در ميدان تدبير و انديشه و بازشناسى و باز فهمى راز قدرت انقلاب اسلامى در مواجهه با قدرتهاى مادى جهان معاصر است. آنان در چنين مجالى فرصت مى يابند توسن فكر خويش را در عرصه هاى مختلف به حركت در آورند، به زواياى مختلف سربكشند و با سرپنجه قلم، گزارش كاوشهاى علمى خود را بنگارند.

در سومين مسابقه نويسندگان جوان نيز انبوهى از جوانان نويسنده به فكر و تأمل و تحقيق و پژوهش پرداختند و دريافت هاى خود را در قالب هاى متنوعى از نوشته ها و سروده ها به صورت كتاب عرضه داشته اند.

در اين ميان همت ما نيز بر اين بود كه همچون آينه دارانى سيماى زيباى انديشه و فكر جوانان دلداده ى زيباى مطلق را به همه ى دوستداران زيبايى گفت وگو با او بنمايانيم.

آنچه شما خوانندگان در اين مجموعه مى بينيد ما به ازاى تجلى آن جمال و برون داد اين همت است. توفيق نمازيان را در گسترش فرهنگ بندگى پروردگار بندگان خواستاريم.

دكتر محمديان

معاون تحقيق و تأليف

ص: 6

مقدمه

«وأنّ المساجد للّه فلا تدعوا مَع اللّه ِ اَحداً»(1)

مسجد اين خانه خدا در روى زمين، نهادى است كه به امر الهى و به دست مبارك پيامبر بزرگوار اسلام در نخستين روزهاى تاسيس حكومت اسلامى، در مدينه بنيان نهاده شد و از همان آغاز همچون دين مبين اسلام، جامع و همه جانبه بود.

مسجد كه نخستين نهاد عينى تمدن اسلامى محسوب مى شود از همان بدو تاسيس علاوه بر اينكه پايگاه دينى و معبد مسلمين به شمار مى رفت، نخستين كانون فعاليتهاى سياسى، اجتماعى، علمى و فرهنگى مسلمين نيز بود و پايه هاى اساسى حكومت اسلامى در زمان پيامبر اكرم در اين مكان استوار شد چرا كه مقر حاكميت پيامبر در آن قرار داشت و بعدها نيز اصول و مبانى دين اسلام از همين نهاد مقدس به مردم عرضه مى شد.

بدين ترتيب مسجد كه خود يك نهاد تمدن اسلامى بود به زودى، به عنصر

ص: 7


1- - سوره جن / آيه 18

مادى و عينى در كنار عنصر فرهنگى اسلام تبديل شد و در تمدن سازى دخيل گشت و به تدريج با توسعه گسترده تمدن اسلامى جاى خود را به عنوان نماد اسلام در سراسر بلاد اسلامى باز كرد به طورى كه هر كجا و در هر شهر و قريه اى كه مسجدى وجود داشت، آن منطقه جزء قلمرو فكرى و فرهنگى و البته گاه سياسى اسلام شمرده مى شد.

مساجد با كاركردهاى متعددى كه داشت، آنچنان در درون جامعه اسلامى نهادينه شد كه مؤمنان آن را بر خانه هاى خويش ترجيح مى دادند، در واقع ويژگى اصلى مسجد اين بود كه همچون اسلام با همه شؤون زندگى مردم سر و كار داشت و البته به همه آنها جهت الهى و دينى مى داد و اين با روح اسلام نيز سازگار بود چرا كه اسلام جوهره همه فعاليتهاى مسلمين در جامعه اسلامى را عبوديت مى دانست.

اين نهاد مقدس نيز همانند ساير نهادهاى تمدن اسلامى و همچون خود تمدن اسلامى فراز و فرودهاى فراوانى را طى كرد تا به زمان حال رسيد، روزگارى در دوران صدر اسلام، مسجد قلب تپنده امّت و جامعه اسلامى و مقر حاكميت و حضور بزرگترين فرستاده الهى( صلى الله عليه و آله وسلم) و مركز بى بديل همه فعاليتها و امور جارى مردم بود، و مردم همه جهت گيرى هاى خود را از آن اخذ مى نمودند، پس از ارتحال نبى اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) در دوران خلفاى راشدين نيز اوضاع تا حدود زيادى به همين منوال بود، اما با به قدرت رسيدن بنى اميه، و حاكميت آنها بر جهان اسلام توأم با انحرافات و بدعتهاى فراوانى كه در همه ابعاد اسلام اتفاق افتاد، تحولات فراوانى نيز در كاركردهاى مسجد آغاز گشت و اين تحولات منفى به تدريج ادامه يافت تا جايى كه در دوران حاكميت بنى عباس و بعد از آن از مركز جامعه به

ص: 8

حاشيه رانده شد و اهم كاركردهاى خود را از دست داد و ديگر نه پايگاه حاكم بود نه پايگاه حضور مردم، اين وضعيت تا دوران حال ادامه يافت و تلاشهاى پراكنده و مقطعى براى احياى موقعيت آن نيز ثمرى نداشت و اكنون ما وارث اين روند تاريخى هستيم.

اما امروز شرايط متفاوت است و ما اگر هم بخواهيم نمى توانيم نسبت به شرايط مساعد جامعه بى اعتنا باشيم، امروز در قسمتى از جهان اسلام انقلابى به پيروزى رسيده است كه كانون جوشش آن، مساجد بوده و حكومتى بر سركار آمده است كه داعيه دار پايه گذارى نظامى مبنى بر احكام اسلام ناب است و الگوى اين حكومت، نظام حاكميت پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) در مدينه النبى است و كدام نهاد در مدينه النبى مهم تر از مسجد و كدام مكان مركزى تر و راهبردى تر از مسجد بود؟ و مگر مى شود داعيه تأسيس حكومت اسلامى داشت و به بازگرداندن وضعيت مساجد به حال مساجد صدر اسلام نيانديشيد؟

مبناى ما در نگارش اين نوشتار نيز همين بود؛ چرا كه معتقديم نمى توان بدون شناخت پيشينه و تاريخ يك موضوع و يا نهاد به احياء آن پرداخت، لازم است كه ابتدا گذشته مسجد و فراز و فرودهاى آن را بشناسيم تا با نگاهى روشن و انديشه اى عبرت يافته وارد ميدان شويم و در جهت احياى مساجد اسلامى تلاش نماييم.

در اين نوشتار پس از بررسى برخى مفاهيم مربوطه، به بررسى موقعيت مسجد در صدر اسلام و نحوه و علل تاسيس آن پرداخته ايم و سپس كاركردهاى متعدد مسجد در صدر اسلام را تبيين نموده ايم، آنگاه به بررسى تحولات ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوران ميانه تاريخ اسلام و بيان علل اين

ص: 9

تحولات پرداخته ايم، آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اينكه در اين نوشتار تلاش شده است، حتى الامكان تبيين مطالب توأم با آوردن نمونه هاى تاريخى باشد تا مطالب مزبور مستند و قابل دفاع باشد.

آنچه كه مسلم است اين نوشتار همانطور كه از عنوان آن نيز پيداست تنها درآمدى است برجايگاه مسجد در تمدن اسلامى كه نگارنده در حد بضاعت اندك خود آن را به رشته تحرير در آورده است و بديهى است كه مسجد و ابعاد آن عظيم تر از آن است كه بتوان به متونى چون اين متن اكتفا كرد و بلكه همت پژوهشگران برجسته اى را مى طلبد تا هر چه بيشتر در روشن كردن اين جايگاه در تمدن اسلامى بكوشند، در پايان لازم مى دانم از ستاد محترم اقامه نماز و به ويژه معاونت محترم تحقيق و تاليف اين ستاد كه فرصتى را براى انجام چنين پژوهشهايى فراهم نمودند نهايت سپاسگزارى را به عمل آورم.

«و ما توفيقى الا باللّه عليه توكلت و اليه انيب»

عباس برومند اعلم

ص: 10

تعاريف

اشاره

* مسجد

* * تمدن اسلامى

ص: 11

ص: 12

مسجد

اين واژه كه مبنايى ترين واژه در اين نوشتار است از دو جنبه لغوى و اصطلاحى مورد بررسى قرار مى گيرد.

بررسى لغوى واژه مسجد

در بررسى لغوى و ريشه اى كلمه مسجد در كتب لغت معتبر نظرات نزديك و مشابهى ديده مى شود. ابن منظور در لسان العرب درباره مسجد مى نويسد: «مسجَد و مسجِد: جايى است كه در آن سجده مى كنند و مفرد مساجد است.» زجاج مى گويد: «هر جايگاهى كه در آن عبادت كنند مسجد است.» همانطور كه پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود: «جعلت لى الارض مسجداً طهوراً»... ابن اعرابى مى گويد: مسجد به فتح جيم، محراب و نمازگاه خانه هاست و مسجد به كسر جيم، نمازگاه

ص: 13

جماعات است و جمع آن مساجد است.(1)

در تاج العروس نيز ذيل كلمه مسجد كه از ريشه (سَجَدَ _ سجودا) است چنين آمده است: «مسجد به كسر جيم، هر جايگاهى كه در آن سجود كنند» و در كتاب «الفروق» نوشته ابن برّى آمده است كه «مسجد خانه اى است كه در آن سجده مى كنند و به فتح جيم موضع قرار گرفتن پيشانى است.»(2)

و با توجه به ورود اين كلمه به زبان فارسى و استعمال كامل آن در اين زبان در مراجعه به لغت نامه هاى فارسى نيز معانى ذيل براى مسجد به دست آمد: «سر بر زمين نهادن، محل و موضعى كه در آنجا سجده كنند و هر محلى كه در آن عبادت كنند و از آن جمله است اطلاق مسجد بر «جامع» و گويند مسجد با كسر جيم اسم است محل عبادت را، خواه در آنجا سجود بكنند يا نكنند و هرگاه فعل و عمل آن مورد نظر باشد، جاى عبادت مسلمانان. خانه خدا، محل سجود، جاى نماز خواندن، خانه اى كه براى گزاردن نماز سكنه كويى يا شهرى سازند.»(3)

درباره علت نامگذارى محل عبادت مسلمين به اين نام، نظرياتى وجود دارد از جمله يك نظر آن است كه در عبادتگاه مسلمين بزرگترين عبادتى كه انجام مى شود نماز است و اين عبادت عظيم ترين عبادت و اولين فرع از فروع دين محسوب مى شود و سجده نيز كه در هر ركعت نماز دوبار تكرار مى شود مهمترين و ضمناً بهترين و زيباترين ركن نماز است كه نماد اوج بندگى مسلمين است كه در

ص: 14


1- - ابن منظور، لسان العرب، ج 3، بيروت: دارصادر، 1997م، ص 246.
2- - سيد محمد مرتضى الحسينى الزبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 8، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1970 م، ص 174.
3- - على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، تهران، دانشگاه تهران، 1377، ص 20852.

نماز ظاهر مى شود. بدين ترتيب اين عبادتگاه كه در آن مسلمين به صورت دسته جمعى هر روز بارها در آن به سجده مى افتند و بر درگاه باريتعالى پيشانى بندگى مى سايند، «مسجد» يعنى محل سجود ناميده شده است.

ديدگاه ديگر كه از يك رويكرد تاريخى نشأت مى گيرد مى گويد: كه مسجد معرب «مزكت» يا «مزگت» است كه اين كلمه از زبان آرامى وارد زبان عربى شده است(1)

و اعراب نيز آن را به صورت مسجد به عبادتگاه هاى خود اطلاق كرده اند.

البته در اينكه سابقه اين كلمه به پيش از اسلام برمى گردد ترديدى نيست و مسأله در ريشه عربى يا غير عربى آن است كه به نظر مى رسد ريشه غير عربى آن صحيح تر باشد؛ چرا كه سابقه استعمال اين كلمه در خارج از جهان عرب وجود دارد. از آن جمله حضرت سليمان ( عليه السلام) كه پس از ساختن معبد در اورشليم آن را «مسجد الاقصى» ناميد(2)

و اين نام ارتباطى به دوره اسلامى و يا جهان عرب نداشته است. بعدها يهوديان بنى اسرائيل كه پس از دوران اسارت بابلى، زبان عبرى را كه زبان تورات است فراموش كرده و به زبان آرامى تكلم مى كردند نيز اين معبد را به همين نام مى شناختند.

اما روايتى در كتاب «سنن بيهقى» ديده مى شود كه ظاهراً مضمون آن مى تواند در تضاد با نظريه فوق باشد. در اين روايت از قول ابوذر صحابى بزرگوار رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) نقل شده است كه گفت: «به رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) گفتم: يا رسول الله اولين

ص: 15


1- - سيد مصطفى حسينى دشتى، دائره المعارف معارف و معاريف، ج 9، تهران، موسسه فرهنگى آرايه، 1379، ص 351.
2- - ر.ك. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، على اصغر حكمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1377، ص501.

مسجدى كه در زمين ساخته شد كدام است؟ فرمود: مسجد الحرام. گفتم: سپس كدام مسجد؟ فرمود: مسجد الاقصى»(1)

بدين ترتيب اگر خانه كعبه از زمان احداث، «مسجد الحرام» ناميده شده است و با توجه به تقدم ساخت آن بر مسجد الاقصى كه در آن ترديدى نيست _ چرا كه حتى اگر رواياتى كه پيشينه اين خانه را تا زمان خلقت زمين و يا زمان حضرت آدم و يا حضرت نوح به عقب مى برد را نپذيريم در ساخت اين خانه توسط حضرت ابراهيم ( عليه السلام) به تصريح قرآن شكى وجود ندارد _ بايد گفت كه اين كلمه ريشه عربى و بلكه ريشه آسمانى دارد و اولين بار در ميان اعراب استعمال شده است. و سپس يهود كه از پيروان اديان ابراهيمى محسوب مى شوند با پيروى از حضرت ابراهيم كلمه «مسجد» را براى معبد خود برگزيده اند، البته نبايد از نظر دور داشت كه در قرآن هر كجا سخن از ساختن خانه كعبه توسط حضرت ابراهيم به ميان آمده از لفظ «بيت» استفاده شده است.

بنا بر اين مشاهده مى شود كه نظر قطعى درباره ريشه تاريخى اين كلمه وجود ندارد و نگارنده در حد بضاعت اندك خود احتمالات مختلف را طرح كرده است تا خود زمينه اى براى پژوهشى مستقل در اين زمينه باشد.

بررسى اصطلاحى واژه مسجد

در بررسى اصطلاحى با توجه به اينكه روال بر اين است كه واژه مورد نظر در اصطلاح حوزه علمى مورد تحقيق بررسى مى شود، طبيعى است كه بايد نگاهها را

ص: 16


1- - احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج 4، بيروت، دارالفكر، بى تا، ص 397.

از گذشته تاريخى اين كلمه برداشته و متوجه حوزه تمدن اسلامى كرد.

مسجد در تاريخ تمدن اسلامى اولين نهاد اجتماعى و سازمانى است كه مستقيماً از سوى پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) و در نخستين روزهاى تأسيس حكومت اسلامى پايه گذارى شد و تا مدتها قلب تپنده جامعه اسلامى و مركز بى بديل اجتماع مسلمين بود.

اين نهاد در طول تاريخ تمدن اسلامى فراز و نشيبهاى متعددى را طى كرده است كه بدون ترديد درخشان ترين فراز حياتش دوران صدر اسلام است. اين مكان مقدس گرچه در ظاهر دچار تحولات شگرفى شده و گاه زينتهاى آن به حدى بوده كه با كاخهاى پادشاهان برابرى مى كرده است، اما در باطن هرگز تعريف اصيل خود كه همانا قطعه زمينى پاك براى عبادت فردى و اجتماعى امت بود را از دست نداده و نخواهد داد.

«مسجد قطعه اى كوچك يا بزرگ از زمين است كه پس از نظافت، تسطيح و پاكيزه كردن آن، سمت قبله در آن مشخص مى شود و به نماز اختصاص مى يابد. اين قطعه زمينها گاهى داراى ديوارند و گاهى بدون آن، با شن پاكيزه و با حصيرهاى ارزان يا فرشهاى گران قيمت فرش مى شوند. گاهى بر روى اين قطعه زمين بناهاى عظيم با ديوارها، سقفها، گنبدها و مأذنه هاى بزرگ بر پا مى شود و گاهى نيز هيچ يك از اينها را ندارد. اما اين در مسجد بودن آن تأثيرى ندارد؛ زيرا يك مسجد ساده و معمولى نيز همانند عظيم ترين مساجد مكانى مقدس با ويژگيهاى ممتاز است.»(1)

ص: 17


1- 1 _ حسين مونس «پيدايى مساجد» سيد سعيد سيدحسينى، دوماهنامه مسجد، ش 37 و 38، محمدرضا اميرى تهرانى، تهران، مركز رسيدگى به امور مساجد، فروردين، تير 77، ص 80-81 .

مسجد از همان ابتداى تأسيس تنها يك عبادتگاه مسلمانان نبود بلكه محل اجتماع عمومى و نشانه وحدت امت نيز به شمار مى رفت. چنانكه «جامع» نيز كه به مسجد گفته مى شود حكايت از همين اجتماع دارد و طبيعى است كه در جايى كه محل اجتماع مردم است صرفاً امور عبادى مطرح نيست بلكه همه شوون جامعه اعم از سياسى، اقتصادى، قضايى، ارتباطى، تبليغاتى و... نيز مطرح مى شود و لذا مساجد به ويژه در صدر اسلام كاركردهاى متعدد داشتند. اما در مسجد يك راز نهفته بود و آن اينكه گرچه مسجد كاركردهاى متعدد داشت، ولى با اين همه اين مكان، مسجد و محل عبادت بود و اين جوهره همه فعاليتهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و... امت مسلمان در راستاى عبوديت بندگان براى خداوند است. شايد اين اقدام را بايد نوعى حركت نمادين پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) و بلكه اسلام تلقى كرد؛ اگر بپذيريم جوهره جامعه اسلامى «عبوديت» است، مى توان گفت: همه چيز از مسجد مى جوشد و در جامعه سريان مى يابد.

بدين ترتيب مسجد و تأسيس آن پاسخى بود به يك نياز؛ نياز جماعتى كه تمدنى جديد را مبتنى بر بينش الهى پايه ريزى مى كرد و طبيعى است كه در اين مسير نيازمند نهادهاى جديدى باشد كه با نگرش خاص او به عالم و هستى مناسبت داشته باشد.

بينشى كه دنيا را مزرعه آخرت و آبادانى اخروى را در گرو آبادانى دنيا و سعادت جاودانى را در گرو حيات اجتماعى پاك و الهى مى دانست. بينشى كه سلوك فردى محض را مردود و سلامت جامعه در همه عرصه ها را ضامن سلامت فرد مى شمرد. مسجد با كاركردهاى متعدد و متنوعى كه داشت بهترين و مناسبترين پاسخ به اين نياز بود.

ص: 18

تمدن اسلامى

تمدن اسلامى در واقع بستر حركت پژوهشى ما را تشكيل مى دهد. چرا كه ما در اين نوشتار به دنبال بررسى جايگاه مسجد در تمدن اسلامى هستيم، بنابراين اين واژه مركب نيز بايد از جهات مختلف مورد بررسى قرار گيرد.

بررسى لغوى واژه تمدن اسلامى

واژه تمدن اسلامى از آنجا كه يك تركيب است لذا مستقلاً در لغت نامه ها، داراى معنا نيست بلكه هر يك از اين واژه ها جداى از يكديگر داراى معنا مى باشد. لذا ابتدا معناى لغوى تمدن را بررسى مى كنيم، سپس تركيب آن را به صورت تمدن اسلامى.

تمدن در لغت به معناى «تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت، در شهر بود باش كردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه، مجازاً تربيت و ادب»(1) مى باشد.

كلمه ا سلامى نيز كه به تمدن اضافه مى شود در واقع يك وصف است و اين تركيب وصفى است يعنى تمدنى كه متصف به اسلام است و براساس آن شكل گرفته است و بينش حاكم بر آن و در واقع روح فرهنگ آن، محصول يك دين آسمانى به نام اسلام است.

ص: 19


1- - لغت نامه دهخدا، ذيل واژه تمدن.

بررسى اصطلاحى واژه تمدن اسلامى

با توجه به وجود تعاريف متعدد از فرهنگ و تمدن بايد يك تعريف نسبتاً كلى كه تا حدودى جامع همه تعاريف ديگر باشد را مبنا قرار دهيم تا براساس آن بتوانيم تمدن اسلامى را نيز مورد بررسى قرار دهيم، آن تعريف كلى عبارت است از اينكه «تمدن وجه عملى و فيزيكى حيات بشرى مى باشد، در برابر فرهنگ كه وجه نظرى حيات بشرى است.»

در بيان معناى اصطلاحى تمدن اسلامى نيز با تكيه بر تعريف فوق براى تمدن بايد گفت كه تمدن اسلامى عبارت از آن دسته نمودهاى عينى و فيزيكى است كه در تمدن بشرى با پشتوانه فرهنگ اسلامى به وجود آمده و يا بعضاً تحولات گسترده اى كه در برخى نهادها و نمودهاى عينى جامعه بشرى با اين پشتوانه پديد آمده است. اين يك معناى اصطلاحى كلى براى تمدن اسلامى است. لذا براى فهم دقيق تر آن اندكى اين معنا را شرح مى دهيم.

اسلام به عنوان دين خاتم در منطقه اى ظهور مى كند كه در آن سابقه رشد نهادهاى فرهنگى و تمدنى اگر ساقط نباشد، بسيار محدود است. اصولاً اعراب تمايل زيادى به تمدن گريزى يا حتى تمدن ستيزى داشتند و اين البته به علت حرّيت فردى بود كه در ميان عرب بسيار قوى بود و تحت هيچ شرايطى حاضر نبودند اين آزادى فردى را از دست بدهند كه البته اين مورد بحث ما نيست. روايات و قرائن تاريخى كه از اوضاع عرب دوره جاهليت در دست است به ويژه از نواحى مركزى عربستان حاكى از يك نوع عقب افتادگى بسيار شديد است كه انسان را شگفت زده مى كند. بايد توجه داشته باشيم كه اين در زمانى است كه در نزديكى جزيره العرب تمدنهايى مثل ايران و مصر و شامات و در فاصله اى دورتر

ص: 20

تمدنهاى هند و يونان بعضاً در اوج شكوه و تلألؤ خود به سر مى برند.

در يك چنين بسترى پيامبر اسلام( صلى الله عليه و آله وسلم) ظهور مى كند و رسالت را با خواندن آغاز مى كند و درست از همان نخستين لحظات بعثت تأسيس نهادهاى فرهنگى و تمدنى در دستور كار رسالت پيامبر قرار مى گيرد و پس از آن نيز آن حضرت با پشتوانه فرهنگ آسمانى اسلام به جدّ شروع به تأسيس نهادهاى مختلف فرهنگى، سياسى، نظامى، اقتصادى و اجتماعى مى كند كه همين نهادها پايه هاى اوليه تأسيس تمدن اسلامى را تشكيل مى دهد.

شايد بهترين مثال از اين نهادها مسجد باشد كه با آنچه در تبيين مفهوم تمدن اسلامى گفته شد مناسبت كامل دارد. مسجد نهادى ا ست كه از بطن اسلام جوشيده است و كاركردهاى متعددى نيز براى آن درنظر گرفته مى شود. و البته مشابه مسجد موارد ديگرى چون مفاهيم زكات و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر را نيز مى توان نام برد كه همگى يا به وسيله اسلام تأسيس شده اند يا توسط اسلام اصلاح و متحول شده اند و با تكيه بر آنها مى توان مفهوم تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار داد.

ص: 21

ص: 22

مسجد در صدر اسلام

اشاره

ص: 23

ص: 24

مسجد در صدر اسلام

همانطور كه اشاره شد بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مسجد در طول تاريخ تمدن اسلامى متعلق به صدر اسلام است و در اين دوره است كه مسجد همه كاركردهاى خود را بالفعل دارا مى باشد و در جايگاه واقعى خود در جامعه اسلامى قرار دارد.

بديهى است كه اگر قرار است جايگاه مسجد در تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار دهيم ابتدا بايد به سرچشمه مراجعه كنيم و جايگاه مسجد در صدر اسلام را بشناسيم تا در دوره هاى بعدى فراز و نشيبهاى گوناگون اين نهاد را با معيارى مناسب مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم. لذا در اين فصل ضمن بررسى جايگاه مسجد در قرآن و سنت، نگاهى به چگونگى تأسيس و تثبيت اين نهاد در جامعه مدينه انداخته و سپس تسرى اين سنت در سراسر جهان اسلام در دوره فتوحات را بيان نموده ايم.

ص: 25

جايگاه مسجد در قرآن و سنت

قرآن و سنت به عنوان دو منبع اصلى و قطعى نزد همه مسلمين و همه پيروان مذاهب اسلامى مورد قبول است. و اساساً محتواى اسلام و پيام آسمانى اين دين مقدس را از اين دو منبع استخراج مى نمايند. گرچه منابع ديگرى نيز براى استخراج اين محتوا مدنظر است، اما هيچ يك از آنها مانند قرآن و سنت از اجماع كامل در نزد عموم مذاهب اسلامى برخوردار نيستند.

لذا مناسب است كه در آغاز بحث درباره مسجد در صدر اسلام نگاهى داشته باشيم به موقعيت و رتبه اين نهاد مقدس دينى در آيات الهى و روايات تا با در نظر داشتن اين موقعيت ممتاز بحث را ادامه دهيم.

مسجد در آيات الهى

«فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدوّ والآصال»(1)

«در خانه هايى (مانند مساجد) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.»

مسجد جايگاهى است كه خداوند آن را رفيع گردانيده است؛ تا به آن اندازه كه صبح و شام در آن تسبيح و تنزيه ذات اقدس او را مى كنند و آن جايگاهى را كه خداوند رفيع كرده است، چه كسى مى تواند تضعيف كند و رفعت آن را چه كسى مى تواند توصيف نمايد.

ص: 26


1- - نور / 36

«و انّ المساجد لِلّه فلا تدعوا مع اللّه احداً»(1)

«و مساجد مخصوص و از آن خداست پس نبايد با خدا احدى را غير او پرستش كنيد.»

در اين آيه شريفه خداوند خاطرنشان مى سازد كه مسجد متعلق به خداست و مفهوم اين آيه با رجوع به رواياتى كه در ادامه اين نوشتار مى آيد و در آن تصريح مى كند كه مساجد خانه هاى خدا در روى زمين است بهتر فهميده مى شود.

بدين ترتيب صاحب اصلى مساجد خداوند است كه در آنجا ميزبان بندگان مؤمنى است كه براى عبادت او به مسجد مى آيند و طبيعى است كه چنين خانه هايى بايد بزرگترين پايگاه توحيد و يگانه پرستى در جامعه اسلامى باشند. پايگاههايى كه در آن هر روز چندين نوبت به يگانگى خداوند و اصل توحيد به عنوان مبنايى ترين ركن دين اسلام شهادت داده مى شود تا تذكارى باشد دائمى براى مؤمنين و بدين وسيله جامعه اسلامى همواره از پليدى شرك مصون بماند.

«و أقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين...»(2)

«و در هر مسجد و در هر عبادت روى به حضرت او آريد و او را از سر اخلاص بخوانيد.»

در همه مساجد تنها يك جهت معروف و شناخته شده است و آن جهت قبله است؛ يعنى سمتى كه رو به سوى بيت الله، خانه كعبه و حرم امن الهى دارد. و همه مؤمنين نيز در مسجد به هنگام به جا آوردن آداب دينى و عبادى موظفند به همان سمت بايستند و وجوه خود را از هر سمت و جهتى به آن سو بگردانند و

ص: 27


1- - جن / 18
2- - اعراف / 29

خالصانه خداوند را بخوانند و بر بندگى خود در برابر او تأكيد نمايند و اين يعنى اينكه جهت گيرى عمومى مؤمنين و مسلمين، توحيدى است و در مسجد كه پايگاه توحيد جامعه است آن محسوس تر و بارزتر است. مؤمنين با اين جهت گيرى مشترك و با انجام دادن يك رفتار مشترك بر اتحاد و يگانگى جامعه اسلامى و امت مسلمان نيز صحّه مى گذارند.

تصور اينكه هر روز صدها ميليون انسان مسلمان در سراسر جهان در مساجد جمع مى شوند و همه به يك سو مى ايستند و يك عمل را انجام مى دهند بسى دشوار و در عين حال شكوهمند است. در واقع مساجد علاوه بر اينكه پايگاه توحيدند، پايگاه نمايش روزانه مفهوم امت واحده نيز هستند.

«يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد...»(1)

«اى فرزندان آدم زينتهاى خود را به هنگام حضور در مسجد و در هر عبادت به خود برگيريد...»

وقتى ميزبان خداست كه خود زيبا است و دوستدار زيبايى، شايسته است كه ميهمانان نيز در خانه خدا پاكيزه و آراسته حضور يابند و بدين طريق خانه و صاحبخانه را تكريم نمايند.

روايات و احاديث متعدد درباره پوشيدن بهترين لباسها و استعمال عطر و حضور پاكيزه و آراسته در مساجد وارد شده است كه در بخش بعدى به برخى از آنها اشاره خواهد شد.

«انّما يعمر مساجد اللّه من آمن باللّه و اليوم الآخر و اقام الصّلوة و آتى الزّكوة

ص: 28


1- - اعراف / 31

و لم يخش الاّاللّه فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين»(1)

«منحصراً آباد كردن و تعمير مساجد خدا به دست كسانى است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز به پا دارند و زكات مال خود بدهند و از غير خدا نترسند. آنها اميدوار باشند كه از هدايت يافتگان هستند.»

طبيعى است همانطور كه مؤمنين بايد پاكيزه و آراسته باشند، مساجد خداوند نيز بايد پاكيزه و آباد و معمور باشد.

البته بايد توجه داشت كه آبادانى و ساختن مساجد به تصريح قرآن كريم منحصراً بايد توسط صالحين و مؤمنين راستين كه فرمانبرداران واقعى خداوند هستند صورت گيرد تا انفاس پاك آنان موجب رونق و آبادى معنوى مساجد نيز بشود و اثرى از ريا و تظاهر و شرك و نفاق در آن باقى نماند. به همين منظور خداوند در آيه ديگرى مشركين و آنانكه ايمان واقعى ندارند را از تعمير و ساخت مساجد منع مى كند و اعمال آن ها را بيهوده و نابود توصيف مى نمايد.

«ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النارهم خالدون»(2)

«مشركان را نرسد كه مساجد خدا را تعمير كنند در صورتى كه به كفر خود شهادت مى دهند. خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانيد و در آتش دوزخ آنها جاويد معذب خواهند بود.»

«و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها اولئك ماكان لهم ان يدخلوها الا خائفين لهم فى الدّنيا خزى و لهم فى الآخره

ص: 29


1- - توبه / 18
2- - توبه / 17

عذاب عظيم.»(1)

«و كيست ستمكارتر از آن كه مردم را از ذكر نام خدا در مساجد منع كند و در خرابى آن اهتمام و كوشش نمايد، چنين گروهى در مساجد مسلمين در نيايند جز آنكه بر خود ترسان باشند، اين گروه را در دنيا ذلت و خوارى نصيب است و در آخرت عذابى بسيار سخت.»

اين آيه در حكم انذارى دائمى براى همگان است كه مبادا با منع مردم از مساجد و تخريب خانه هاى خدا در رديف ستمكارترين و خوارترين مردم قرار گيرند. به عبارت ديگر اين آيه به مانند حفاظى دائمى در طول تاريخ اسلام بوده است. و باعث مصونيت مساجد از تعدى افراد مختلف شده است. گر چه كسانى كه ايمانى نداشته و يا كافر بوده اند از اين مسأله مستثنى بوده اند و به عذاب عملكرد خود گرفتار شده و خواهند شد.

«... ولولادفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا»(2)

«اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را به بعض ديگر نكند همانا صومعه ها و ديروكنشتها و مساجدى كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مى شود همه خراب و ويران مى شد.»

در اين آيه شريفه يكى از فلسفه هاى تشريع جهاد در راه خدا كه همانا حفاظت مساجد از ويرانى و پايدارى ذكر و تسبيح خداوند در جامعه است بيان مى شود. و مسلمين بدين طريق موظف مى شوند كه در راه خدا با ستمكارترين

ص: 30


1- - بقره / 114
2- - حج / 40

مردم كه به تخريب مساجد و مقابله با مظاهر دين مى پردازند جهاد كنند و اين گونه دين خدا را يارى كنند كه يقيناً يارى خواهند شد.

«و الّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفنّ ان اردنا الاّ الحسنى و اللّه يشهد انّهم لكاذبون لاتقم فيه ابداً...»(1)

«آن مردم منافقى كه مسجدى براى زيان اسلام برپا كردند (كه خلق به مسجد پيغمبر و نماز او حاضر نشوند) و مقصودشان كفر و عناد و تفرقه كلمه بين مسلمين و مساعدت با دشمنان ديرينه خدا و رسول بود و با اين همه قسمهاى مؤكد ياد مى كنند كه در بناى اين مسجد ما جز قصد خير و توسعه اسلام نداريم خدا گواهى مى دهد كه محققاً دروغ مى گويند و تو اى رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم مگذار...»

اين آيه درباره مسجد ضرار نازل شده است و مهمترين نكته اى كه از اين آيه استفاده مى شود اين است كه اساساً مسجد داراى تقدس ذاتى نيست بلكه تقدّس آن در صورتى است كه پايگاه توحيد و در خدمت اهداف دين و محل ذكر و ياد خدا و عبادت بندگان مؤمن خدا باشد. وگرنه اگر به جاى اينها در خدمت تفرقه و نفاق باشد و براى تضعيف جامعه اسلامى و رخنه در صفوف امت مسلمان تأسيس شده باشد نه تنها تقدّسى ندارد بلكه همچون بتكده بايد نابود شود و از بين برود. همانطور كه پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) چنين كرد و مسجد ضرار را به آتش كشيد.

اما درباره مسجد ضرار و ماجراى تاريخى آن با توجه به اينكه در اين نوشتار

ص: 31


1- - توبه / 107 _ 108

درباره اين مسجد چيزى نيامده است، لازم است در اينجا به صورت خلاصه اشاره اى به اين واقعه تاريخى بنماييم.(1)

جمعى از منافقين مدينه در فاصله اى دورتر از مسجد پيامبر اقدام به ساختن مسجدى كردند كه هدف اصلى آنها به تصريح قرآن كريم، ايجاد تفرقه و جلوگيرى از حضور مسلمين در صفوف نماز جماعت مسجد النبى بود. اين جمع پس از ساخته شدن مسجد به نزد پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) آمدند و از ايشان خواستند كه براى افتتاح مسجد در آن نماز بگزارد و هدف آنها اين بود كه با اين اقدام به عملكرد خود مشروعيت داده باشند و اعتبار لازم را در نزد مسلمين از اين رهگذر به دست آورند. اما پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) كه آماده سفر براى غزوه تبوك بودند اين كار را به پس از بازگشت از اين غزوه موكول فرمودند. در سفر بازگشت نيز اين آيات بر پيامبر نازل شد و خداوند بدين وسيله پيامبر و مسلمين را از نيت منافقين آگاه نمود. پيامبر نيز دو نفر از اصحاب خود را فرستادند تا مسجد را تخريب نموده و به آتش كشيدند و اين روايات تاريخى عبرتى شد براى مسلمين كه به هركارى كه با ظاهر دينى انجام مى شود اطمينان نكنند و مراقب نفوذ منافقين در صفوف خود باشند.

«... لمسجد اسّس على التّقوى من اوّل يوم احقّ ان تقوم فيه، فيه رجال يحبّون ان يتطهّروا والله يجبّ المطهّرين.»(2)

«... همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه تقوى محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر اينكه در آن اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق

ص: 32


1- - براى مطالعه بيشتر بنگريد به سيره ابن هشام، ج 2، ص 334.
2- - توبه / 108

تهذيب نفوس خودند درآيند و خدا مردان پاك مهذّب را دوست مى دارد.»

اين آيه شريفه نيز كه بر ضرورت اساس تقوا براى مساجد تأكيد دارد به نظر اكثر مفسرين درباره مسجد قبا نازل شده است كه پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) در نخستين روزهاى ورود به مدينه آن را تاسيس نمودند؛ البته برخى نيز معتقدند كه اين آيه درباره مسجد النبى است كه هر يك صحيح باشد در اساس تقواى آنها تفاوتى نمى كند.

به اين ترتيب با بررسى آياتى چند از قرآن مجيد به عظمت جايگاه مسجد در كلام وحى پى برديم. و اكنون جايگاه اين نهاد مقدس را در احاديث و روايات مورد بررسى قرار مى دهيم.

مسجد در احاديث و روايات

در جوامع روايى شيعه و سنى به حدى حديث و روايات در عظمت جايگاه مسجد و همچنين فضيلت نماز و عبادت در مساجد و تكريم اهل مسجد وارد شده است كه بايستى دست به گزينش زد و اخبارى را بيان نمود تا به صورت اجمال نسبت به جايگاه مسجد در سنت آگاهى پيدا كرد.

بايد توجه داشت كه اين سخنان و احاديث از زبان كسانى نقل مى شود كه مسلمين در طول تاريخ به نام سنت همه تلاش خود را در تأسى به رهنمودهاى آنها نموده اند و همواره به عنوان پيشوايان خود به آنها اقتدا كرده اند، بنا بر اين

كاملا طبيعى است كه اين تكريم و تعظيم بازتاب گسترده اى در ميان مسلمين داشته و آنها را به توجه همه جانبه و حضور پيوسته در مساجد در طول تاريخ واداشته است.

ص: 33

در اين بخش بيشتر به نقل احاديث و روايات اكتفا شده و كمتر توضيح و تفسير داده شده چرا كه احاديث خود گوياترين و رساترين بيان را دارا مى باشند.

امير المؤمنين على ( عليه السلام) فرمود: «دنيا مسجد محبان خداست و نماز گاه فرشتگان او»(1)

در تكريم و احترام خاصى كه پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) براى مسجد قائل بوده اند چنين نقل شده است كه: «رسم رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) بود كه هرگاه از سفرى برمى گشت ابتدا به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند. سپس در آنجا مى نشست و مردم به ديدنش مى آمدند.»(2)

جناب شيخ صدوق (ره) در كتاب شريف «من لايحضره الفقيه» چنين روايت مى كند: «كه در تورات ثبت و مقرر گرديده، به راستى خانه هاى من در روى زمين همان مساجد است، هلا فرخنده باد آن بنده اى كه در سراى خويش وضو سازد و مرا در خانه ام زيارت كند. البته كه گراميداشت ميهمان بر صاحبخانه لازم و فرض است. هلا آنان را كه در تاريكيهاى شب گام برداشتن به سوى مساجد را پيشه ساخته اند. بشارت ده كه در روز رستاخيز با نورى درخشان وارد محشر خواهند شد.»(3)

پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) مى فرمايد: «خداوند تبارك و تعالى فرموده است: كه همانا مساجد خانه هاى من در زمين است. مى درخشند براى اهل آسمان همانطور كه

ص: 34


1- - سيدرضى، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، تهران، علمى و فرهنگى، 1378، ص 384، كلمه قصار 131.
2- - ابن هشام، سيرة النبويه، ج 2، سيد هاشم رسولى، تهران، كتابچى، 1375، ص 337.
3- - شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، محمد جواد غفارى، تهران، نشر صدوق، 1367، ص359.

ستارگان براى اهل زمين مى درخشند.»(1) و نيز فرمود: «در دنيا همچون ميهمانان باشيد و مساجد را خانه هاى خود گيريد.»(2)

اميرالمؤمنين على ( عليه السلام) مى فرمايد: «نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت، چرا كه در نشستن در بهشت خشنودى من است و در نشستن در مسجد رضايت پروردگارم.»(3)

در بحار روايت شده است كه: «ابو بصير گفت: از امام صادق ( عليه السلام) از علت تعظيم مساجد پرسيدم، پس فرمود: همانا امر به تعظيم مساجد براى اين است كه مساجد خانه هاى خدا در زمين است.»(4)

و نيز امام على ( عليه السلام) مى فرمايد: «هر كس مسجدى را بزرگداشت و احترام كرد در روز قيامت پروردگار را خندان و شادان ملاقات مى كند و نامه عملش به دست راستش داده مى شود.»(5)

در باب تحيت و احترام مسجد به هنگام ورود احكام و روايات فراوانى وارد شده است كه در برخى از آنها از «حق» مسجد بر مؤمنين سخن به ميان آمده است كه از آن جمله پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) مى فرمايد: (به هنگام ورود به مسجد)حق مساجد را بدهيد كه آن دو ركعت نماز است قبل از اينكه بنشينيد.»(6) و يا «هنگامى كه يكى از شما وارد مسجدمى شود ننشيند تا اينكه دو ركعت نماز به جا

ص: 35


1- - محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 84، بى جا: المكتبة الاسلامية، 1376، ص 14.
2- - همان، ج 83، ص 351.
3- - شيخ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 5، قم: موسسه آل البيت، 1409 ه ق، ص199.
4- - بحارالانوار، ج 84، ص 6.
5- - همان، ج 84، ص 16.
6- - علامه متقى هندى، كنز العمّال، ج 7، بيروت، موسسة الرساله، 1413 ه ق، ص 657.

آورد.»(1)

درباره فضائل اهل مسجد و ثوابى كه نصيب آنها مى شود نيز احاديث فراوانى وجود دارد.

امام صادق ( عليه السلام) فرمود: هر كس پياده به سوى مسجدها گام بردارد، يا رو به مسجد رود، پاهاى خود را بر هيچ تر و خشكى نگذارد، مگر اينكه براى او تسبيح خداوند گويند (يا تسبيح گويند و ثواب آن را در نامه عمل او نويسند) تا طبقه هفتم زمين.»(2)

اميرالمؤمنين ( عليه السلام) مى فرمود: «هر كس پيوسته يا در وقت هر نماز به طرف مساجد روان باشد يكى از اين هشت چيز را بهره خواهد برد: برادرى كه در راه خدا مورد استفاده او باشد. يا طرفه دانشى كه از زبده هاى علم باشد، يا نشانه محكمى كه در راه حق او را استوار سازد، يا رحمتى از طرف حق كه در انتظار او بوده، يا كلمه و سخنى كه او را از بدى باز دارد، يا شنيدن جمله اى كه او را به راه خير و نجات راهنمايى كند، يا گناهى را از ترس خدا ترك نمايد، و يا آنكه از سر شرم و حيا گناهى را ترك كند.»(3)

رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود: «هفت فرد را خداوند در سايه خود قرار مى دهد روزى كه هيچ سايه اى جز سايه او نيست. امام عادل و جوانى كه در عبادت خدا رشد كند و بزرگ شود و مردى كه قلبش وابسته به مسجد است هنگامى كه از آن خارج مى شود تا اينكه بدان باز گردد...»(4)

اميرالمؤمنين على ( عليه السلام) فرمود: «براى همسايه مسجد نمازى نيست مگر در

ص: 36


1- - همان.
2- - من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 352.
3- - همان، ج 1، ص 357.
4- - وسائل الشيعة، ج 5، ص 199.

مسجد، جز آنكه براى او عذر و علتى باشد، پس گفتند يا اميرالمؤمنين همسايه مسجد كيست؟ فرمود: هر كس كه صداى منادى را بشنود.»(1)

و نيز رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود: «هر گاه مردى را ديديد كه عادت به حضور در مساجد دارد براى او به ايمان شهادت دهيد.»(2)

و درباره آبادانى و ساختن و نيز پاكيزه كردن مساجد نيز رواياتى موجود است كه از آن جمله:

امام باقر ( عليه السلام) فرمود: «هر كه مسجدى بسازد اگر چه به اندازه لانه قطاة(3)، خداوند عز وجل برايش در بهشت خانه اى مى سازد.»(4)

پيامبر گرامى اسلام( صلى الله عليه و آله وسلم) مى فرمايند: «هر بنايى وبال صاحبش، در روز قيامت خواهد بود جز مسجد.»(5)

و نيز فرمود: «هر كه در مسجدى از مساجد خداوند متعال چراغى افروزد، تا وقتى روشنايى آن چراغ در آن مسجد باقيست، فرشتگان و حاملان عرش الهى براى او طلب آمرزش كنند.»(6)

و در باب پاكيزگى مسجد فرمود: «هر كس روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و به اندازه سرمه اى كه در چشم كنند از زباله آنجا بيرون برد خداوند تعالى او

را بيامرزد.»(7) و «مساجدتان را از ناپاكى و آلودگى حفظ كنيد.»(8)

و از امام صادق ( عليه السلام) نقل شده است كه: «سه چيز به خداوند متعال شكايت

ص: 37


1- - بحارالانوار، ج 83، ص 379 _ 380.
2- - كنزالعمال، ج 7، ص 652.
3- - پرنده اى به اندازه كبوتر، كنايه از كوچكى.
4- - من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 354.
5- - كنزالعمال، ج 7، ص 648.
6- - من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 358.
7- - همان، ج 1، ص 352.
8- - وسائل الشيعة، ج 5، ص 229.

مى كنند: مسجد خرابى كه اهل (و همسايگانش) در آن نماز به پا نمى دارند، و عالمى كه در ميان جهّال است و قرآنى كه (در گوشه اى قرار دارد) و غبار بر آن نشسته است و آن را نمى خوانند.»(1)

اينها تنها گوشه اى از رواياتى است كه در منابع روايى مذاهب اسلامى درباره فضيلت و عظمت جايگاه مسجد آمده است و اكنون با مشاهده اين جايگاه مى توان درك كرد كه چرا مساجد اين نهادهاى مقدس جامعه اسلامى، در طول قرنهاى متمادى همچنان اعتبار و ارزش خود را در ميان مسلمين حفظ كرده است و چون نمادى استوار براى تمدن اسلامى دوشادوش تاريخ اين تمدن حركت كرده و به زمان ما رسيده است و يقيناً پس از اين نيز چنين خواهد بود.

مسجد نخستين نهاد اجتماعى دولت شهر مدينه

پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) پس از هجرت و ورود به شهر مدينه در نخستين گام در راستاى تحقق حاكميت خويش اقدام به تأسيس يك نهاد اجتماعى دينى نمود كه «مسجد» نام داشت. گرچه نهاد «نماز جمعه» پيش از ساختن مسجد النبى پايه گذارى شد، اما اگر مبنا را ورود به حدود مدينه قرار دهيم باز هم ساخت مسجد قبا بر نماز جمعه مقدم است. با توجه به چنين تقدمى كه مسجد در نظام نوين مدينه دارا است جاى اين پرسش وجود دارد كه چرا مسجد نخستين نهاد اين نظام بود؟

در پاسخ به اين سؤال بايد مباحثى چند را طرح كرد تا به اهميت و ضرورت

ص: 38


1- - همان، ج 5، ص 201.

تقدم تأسيس مسجد بر هر نهاد ديگرى پى برد.

با سپرى شدن دوران دعوت در مكه و وقوع هجرت به مدينه فراز جديدى از رسالت پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) آغاز مى شود كه در آن جهت گيرى اصلى، بنيانگذارى يك نظام حاكميت مبتنى بر تعاليم اسلام است. اين جهت گيرى كه اولين نشانه هاى بارز آن را در جريان بيعت عقبه ثانيه (1) و مفاد اين بيعت مى توان يافت، حاكى از آغاز حركتى بى سابقه در محيط جزيره العرب يعنى ايجاد دولت و حكومت متمركز بود.

همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد نواحى مركزى جزيره العرب دچار عقب افتادگى تمدنى بسيار شديدى بود كه آن نيز از مدنيت گريزى و بلكه مدنيت ستيزى اعراب ناشى مى شد. در چنين محيطى در طول تاريخ پيش از اسلام اثرى از تشكيل يك حكومت و دولت مركزى كه اعراب از آن تمكين كنند مشاهده نمى شود. و جامعه شكسته عربى تنها شاهد نظام از هم گسيخته و غير متمركز قبيلگى در اين نواحى است. با اين وصف تجربه دولت مدينه نخستين تجربه در نوع خود در مركز جزيره العرب محسوب مى شود.

درباره اينكه چطور مردم يثرب آماده پذيرش چنين حاكميتى شدند و چه عواملى آنها را به اين سو سوق داد كه حاكميت پيامبر و بلكه پيش از پيامبر، ايجاد يك نظام سلطنتى در محيط يثرب را بپذيرند و از آن استقبال كنند، تحليلهاى فراوانى وجود دارد كه بحث درباره آنها در اين مجال نمى گنجد.

آنچه كه مهم است اين است كه تشكيل دولت نيازمند ابزارها و نهادها و

ص: 39


1- - براى آگاهى از اين بيعت بنگريد به سيره ابن هشام، ج 1، ص 286.

سازماندهى اجتماعى است كه در درون آنها روابط اجتماعى مردم و سامانه اقتصادى و سياسى جامعه تبيين و در قالب اين سامانه احكام دين يا شريعت اسلامى جارى شود، حال كه چنين نظامى بى سابقه است پيامبر بايد از چه الگويى پيروى كند، آيا از نظامهاى حكومتى امپراطوريهاى روم و ايران تبعيت كند، يا اينكه نه در فاصله اى نزديكتر به تقليد از نظام پادشاهى نجاشى عادل بپردازد؟ اما پيامبر پاسخ منفى به اين سؤال را خود در اعتراض به يكى از اصحاب كه از ايشان خواسته بود كمى وضعيت زندگى خود را بهتر كنند داده بودند آنجا كه فرمودند: «آيا پنداشته اى كه اين امارت و سلطنت است و نمى دانى آنچه من دارم نبوت است؟

بدين ترتيب امكان تقليد از آنها منتفى بود گر چه باب اقتباس و استفاده از تجارب مفيد آنان هرگز بسته تلقى نمى شد. بنا بر اين پيامبر بايد الگوى جديدى از حاكميت و روابط حكومت شونده و حكومت كننده را ارائه مى كرد، كه اين الگو هم با شرايط خاص اعراب جزيره العرب تناسب داشت و هم با جهانشمولى دعوت پيامبر اسلام و جهت گيرى جهانى اين دين آسمانى.

اين الگو كه پيامبر با تكيه بر وحى آن را ارائه نمود بر دو رويكرد و نگرش خاص اسلام به حيات اجتماعى و مسؤوليت و نقش مردم در حاكميت مبتنى بود.

نگرش پيامبر به حيات اجتماعى نشأت گرفته از تفسير عمومى انبياء الهى و اديان توحيدى از اين حيات است. نگرشى كه حيات اجتماعى را نه تنها منفك از حيات فردى نمى داند، بلكه كمال و سعادت فرد را در گرو سعادت و سلامت جامعه تعريف مى كند. در اين نگرش افراد جامعه به همان اندازه كه در قبال سرنوشت و سعادت خود مسؤولند، درباره سرنوشت كلى جامعه نيز مسؤوليت دارند. با اين

ص: 40

رويكرد ديگر تحصيل صرف كمال فردى نه تنها مطلوب نيست بلكه تلاشهاى رياضت گرايانه در اين مسير نيز مطرود و مذموم است. كمال انسان داراى دو بعد فردى و اجتماعى است و هر يك بدون ديگرى ناقص و يا اساساً ناممكن خواهد بود. بلكه كمال و تحقق آن، در بستر حيات فعال اجتماعى و گذر از درون مناسبات همه جانبه اجتماعى ممكن مى شود.

بدين ترتيب: «تفسير كمال بشرى بر بنياد ضرورت تكاپوى فعال اجتماعى، طبعاً وجوب تلاش براى تأسيس نظام مطلوب اجتماعى را به عنوان بستر، زمينه و شالوده كمال فردى به دنبال مى آورد. به همين دليل، رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) از همان آغاز دوره مدنى، دوره اى كه به عكس عصر مكى سرزمين، قدرت، امت و قانون در آن مجتمع و مهيا بود، در قالب وحى و رسالت الهى به تأسيس نظام اسلامى پرداخت و در طول حيات خود در اين دوره همه تلاشها را بر آن محور متمركز ساخت.»(1)

با عنايت به اين مبانى و شالوده هاى نظرى نسبت به وجود انسان و غايت حيات فردى و اجتماعى او در آيين اسلام، مى توان اين نتيجه را گرفت كه تمامى سامانه ها و نهادهايى كه در نظام حاكميت مدينه به كار گرفته مى شد بايد مناسبت تام با اين مبانى مى داشت و نهادها بايد تأمين كننده اين نگرش خاص از حضور فعال مؤمنين در بستر جامعه در راستاى كمال مى بود.

اما رويكرد ديگر عبارت از نوع نگرش خاص پيامبر و اسلام به شيوه حاكميت و نوع تعامل ميان حاكم و مردم و در يك كلام نقش مردم در حاكميت بود.

ص: 41


1- - غلامحسين زرگرى نژاد، تاريخ صدر اسلام، تهران، سمت، 1378، صص 319 _ 320.

مردمى كه در عرصه حيات اجتماعى آنچنان كه اشاره شد مسؤول و حاضر بودند، به طريق اولى در بحث حاكميت نيز نقش ايفا مى كردند. حكومت اسلامى مدينه متفاوت از حكومتهاى رايج آن روز شرق و غرب جهان بود. روابط در اين حكومت دوطرفه بود و نه يك طرفه. و طرفين در برابر هم مسؤوليت داشتند، نه اينكه يك طرف حق محض باشد و طرف ديگر تكليف محض آنچنان كه در دستگاه حاكمه امپراطوريهاى كسرى و قيصر رايج بود.

«درست است كه بنياد فلسفه سياسى و اساس حاكميت پيامبر را جايگاه نبوى او تشكيل مى داد و مشروعيت او در نخستين شالوده و اصلى ترين آن برحق حاكميت الهى استوار بود، اما به گمان ما خطاست كه شباهت صورى اين فلسفه سياسى يا تئوكراسيهاى شناخته شده در تاريخ فلسفه سياسى را به معنى همسويى و هم معنايى آنها بدانيم.»(1)

تفاوت اصلى در اين زمينه را بايد در سه حوزه اصلى جستجو كرد كه عبارتند از: 1) پذيرش اعمال حاكميت از سوى مردم 2) ويژگيهاى حاكم 3) روش اعمال حاكميت.

1) در باب پذيرش اعمال حاكميت از سوى مردم بايد متذكر شد كه گر چه همانطور كه اشاره شد حق حاكميت پيامبر يك حق الهى و ناشى از جايگاه نبوى وى مى باشد؛ اما به فعليت درآمدن اين حق حاكميت تنها با پذيرش مردم ميسر است به عبارت ديگر؛ اصل بيعت ارادى آن هم بر بنياد ميثاق روشن و محتواى قرآن آشكار از پيوند دو سويه روابط حاكميت و ملت در حكومت مدينه خبر

ص: 42


1- - همان، ص 329.

مى دهد.(1)

بنا بر اين بايد اذعان كرد كه پايه مشروعيت اعمال حاكميت پيامبر، رأى و پذيرش مردم بود. در اينجا براى اينكه از بحث اصلى خود دور نشويم به همين مقدار بسنده مى كنيم و تنها اشاره مى نماييم كه در سيره نبوى نيز اين مقوله آشكار است. در مكه كه خواست مردم در جهت تحقق اين حاكميت نيست اثرى از تلاش پيامبر براى تحقق حكومت اسلامى مشاهده نمى شود و حتى رنگ و بوى آيات مكى نيز بيشتر رنگ بوى عقيدتى، اخلاقى و تبليغى است. اما به عكس در مدينه از همان نخستين روزها و حتى پيش از هجرت در روش پيامبر نوعى جهت گيرى حكومتى مشاهده مى شود و آيات مدنى نيز بيشتر جنبه حقوقى، تكليفى و اجتماعى يافته اند. چرا كه اهل مدينه براى پذيرش حاكميت پيامبر اعلام آمادگى كرده بودند.

2) پيامبر به عنوان حاكم در مدينه به حكومت رويكردى در جهت اعمال حاكميت شخصى خود ندارد. «پيامبر در مدينه شالوده قدرت، حكومت و اعمال حاكميت را ناشى از خداوند مى داند. ولى نه به عنوان عطيه اى براى اعمال اراده شخصى خود. چنانكه پيامبر در سيره سياسى خود نشان مى دهد، اين حكومت براى اعمال و تحقق حقوق معين الهى در جامعه و ميان امت است نه حقى خاص براى خود او در راستاى خواسته هاى شخصى وى. به عبارت ديگر حاكميت الهى پيامبر براى تحقق قانون الهى است. قانونى كه مردم آن را به عنوان ميثاق ملت و دولت با اراده خود پذيرفته اند.»(2)

ص: 43


1- - همان.
2- - همان، ص 330.

با اين اوصاف شايد بهتر باشد از لفظ حاكم استفاده نكنيم _ چرا كه پيامبر حكمرانى نمى كرد بلكه احكام الهى را در جامعه پياده مى كرد _ بلكه از واژه ديگرى استفاده نماييم و آن واژه «امام» است. پيامبر جامعه را امامت مى كرد و اين نوع از حاكميت با قانون يا زور و در جهت حفظ نظم و آرامش جامعه نبود، بلكه پيشوايى مردم بود با محبت و عشق در جهت «هدايت» و نيل به «سعادت». رابطه پيامبر به عنوان «امام» با مردم به عنوان «امت» در بررسى سيره آن حضرت در مدينه گواهى است بر صدق سخن ما.

پيامبر در رفتار و سلوك سياسى خود نه براى خود و خانواده اش امتيازى قائل بود و نه ميان خود و مردم تفاوتى قائل مى شد. در اجراى همه احكام خود پيشقدم بود و دستورات را ابتدا از خود آغاز مى كرد تا در عين حال نمونه و اسوه عملى جامعه نيز باشد. با مردم نشست و برخاست مى كرد و هرگز خود را جدا از آنها نمى ديد و در يك كلام مانند بندگان مى نشست و مانند بندگان غذا مى خورد و مانند بندگان زندگى مى كرد و تا از اين جهان رحلت فرمود چنين بود.

3) روش اعمال حاكميت پيامبر نيز روشى كاملاً متفاوت و جديد در جهان آن روز بود. در اين روش نقش مردم تنها به تشكيل حكومت و مشروعيت بخشيدن به اعمال حاكميت محدود نمى شد. بلكه اين نقش با تشكيل حكومت تازه آغاز مى گرديد و هر لحظه جدى تر مى گشت.

پيامبر بزرگوار اسلام ( صلى الله عليه و آله وسلم) با تأسيس نهادهاى متعدد روز به روز در جهت تقويت اين نقش برآمد و انجام وظايف اجتماعى و سياسى براى مردم را نه فقط يك حق شهروندى بلكه يك تكليف الهى مى شمرد. به طورى كه سرباززنندگان از اين مسؤوليت مورد مؤاخذه قرار مى گرفتند. نهادهايى مانند مسجد كه در ادامه

ص: 44

بيشتر درباره آن توضيح داده خواهد شد و زكات و جهاد و نماز جمعه و مهمتر از همه امر به معروف و نهى از منكر از اين جمله اند. امر به معروف و نهى از منكر كه با پشتوانه يك حق براى مؤمنين واجب شده بود، عاليترين سطح مشاركت اجتماعى در جهت نظارت عمومى و همه جانبه مردم در همه سطوح و اركان جامعه از صدر تا ذيل را موجب شده بود و آن حق، مسأله «ولايت مؤمنين بر مؤمنين» بود.

بدين ترتيب مشاهده مى شود كه روش اعمال حاكميت پيامبر نيز كه دقيقاً مبتنى بر حضور و مسؤوليت مداوم مردم بود، روشى كاملاً متفاوت و بلكه متضاد با الگوهاى رايج در آن روز يا امروز جهان بوده و هست.

اكنون كه تا حدودى با دو نوع نگرش خاص به «حيات اجتماعى» و «رابطه مردم و حاكميت» در الگوى حاكميت پيامبر در مدينه آشنا شديم مناسب است بار ديگر به سؤالى كه در آغاز اين بخش مطرح نموديم بازگرديم و به آن پاسخ دهيم و آن اينكه، چرا مسجد نخستين نهاد نظام حكومتى پيامبر در مدينه بود؟

در پاسخ به اين سؤال بايد اذعان نمود كه چنان رويكردى به حيات اجتماعى و رابطه مردم و حاكميت مستلزم اين است كه نهادهاى اين نظام نيز در تناسب با اين رويكردها باشند. پيامبر اسلام( صلى الله عليه و آله وسلم) در نخستين گام براى تثبيت حاكميت خود نياز به يك مقر حاكميت و پايگاه فرماندهى دارد. پايگاهى كه مردم آنجا را به عنوان مركز روحى، فكرى و سياسى خود بشناسند. با توجه به نگرشهاى مزبور آن مركز نمى توانست كاخ و قصر و دارالاماره باشد. آن مركز نمى توانست ايوان مدائن يا شهر ممنوعه و يا تخت جمشيد باشد، آن مركز حتى نمى توانست مجلس سنا كه در ظاهر رنگى از مشاركت مردمى؛ مردمى كه نه مشاركت اعيان و اشراف را

ص: 45

داشته، باشد. بلكه اين مركز بايد پايگاهى مى بود كه در آن حاكم و حكومت شونده يكجا حاضر باشند و هر روز يكديگر را ملاقات نمايند. حاكم در همانجا حكم كند و حكومت شونده همانجا اعتراض و استيضاح كند. حاكم و حكومت شونده همانجا با هم مشورت نمايند و با توجه به جهت گيرى الهى اين حكومت عبادات اجتماعى به امامت پيشواى جامعه نيز بايد در همين مكان صورت گيرد. ابلاغ و تعليم احكام الهى نيز در همين مكان به عنوان مقر حاكميت دينى بايد انجام شود و...

با توجه به اين كاركردهاى متعدد اساساً كدام نهاد بهتر و مناسبتر از مسجد را مى توان نام برد. مسجد در عين اينكه معبد و جايگاه عبادت مسلمين بود همه كاركردهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، حقوقى، تبليغى، ارتباطى و... را داشت. به عبارت ديگر مسجد النبى «از همان بدو تأسيس نه تنها به عنوان جايگاه اصلى اجتماع مسلمانان براى اداى فرائض دينى مورد استفاده بود، بلكه نخستين كانون فعاليتهاى علمى، سياسى و اجتماعى نهضت جهانى اسلام نيز به شمار مى رفت. در واقع پايه هاى اساسى حكومت اسلامى در زمان رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) در اين مسجد بنيانگذارى شد و اصول و مبانى دين مبين اسلام از اين پايگاه مقدس به مردم جهان عرضه شد.»(1)

به عبارت ديگر مسجد الرسول ( صلى الله عليه و آله وسلم) براى جامعه اسلامى نوپا در حكم مسجد جامعى بود كه ضمن آنكه در آن نمازهاى جماعت و ديگر آداب دينى برگزار مى شد پيامبر و اصحابش در آن گرد هم مى آمدند. هر كه مى خواست پيامبر

ص: 46


1- - عباسعلى فراهتى «فعاليت مساجد در عصر پيامبر» دو ماهنامه مسجد، ش 39، محمد رضا اميرى تهرانى، تهران: مركز رسيدگى به امور مساجد، مرداد و شهريور 77، ص 52.

را در آنجا ملاقات مى كرد و پيامبر هر آنچه كه مى خواست به شخصه يا به وسيله يكى از صحابه به امتش ابلاغ مى نمود و بدين ترتيب مسجد النبى مركز روحى، فكرى و سياسى امت و رمز وحدت آنان بود.(1)

با اين وصف «مسجد النبى باعث ايجاد عنصر مادى، امت اسلامى و مكانى براى تجمع و ديدار مسلمانان شد. و لذا مكملى براى عنصر قانونى و شرعى تشكيل امت گرديد.»(2)

اكنون مى توان ادعا كرد كه ضرورى ترين نهاد در جامعه مدينه «مسجد» بود كه پيامبر به درستى آن را به عنوان نخستين نهاد در جامعه مدينه تأسيس نمود و بدين ترتيب با تشكيل حكومت اسلامى، پيامبر ادبيات سياسى جديدى را پايه گذارى كرد؛ ادبيات سياسى كه در آن حكومت كننده «امام» و حكومت شونده «امت» و مقر حاكميت «مسجد» بود.

مسجد نماد اسلامى شدن شهرها در فتوحات

اكنون كه دريافتيم كه مسجد نخستين نهاد شهر مدينه بود لازم است به اين نكته نيز اشاره نماييم كه اين نقش براى مسجد در تمامى دوران فتوحات حفظ شد و فاتحان مسلمان همواره به اين سنت پيامبر تأسى مى نمودند. هر كجا شهرى بنا مى كردند اولين بناى آن كه نماد اسلامى بودن شهر محسوب مى شد ساختن يك مسجد بود، آن هم در ميانه شهر. آنچنانكه در بصره و كوفه چنين شد. مسلمين پس از پيروزى بر سپاه ايران در قادسيه، بصره و كوفه را از اين جهت

ص: 47


1- - پيدايى مساجد، ص 81.
2- - همان.

كه براى اقامت سپاهيان اردوگاه مناسبى بود ساختند. در زمان خلافت عمر به سال 16 هجرى عتبة بن غزوان، بنيان بصره را آغاز كرد و كوفه نيز به دست سعدبن وقاص بنياد گرفت،(1) «بصره در آغاز كار به يك دهكده بيشتر شباهت داشت. «نخست» در آنجا «مسجدى» ساختند و پهلوى مسجد دارالاماره به وجود آمد و در اطراف آن هر ناحيه به قبيله اى اختصاص يافت كه در آن مسجد و... وجود داشت.»(2)

درباره كوفه نيز كه در سال 17 هجرى ساخته شد «ابوالهياج بن مالك اسدى نقشه خيابانها و كوچه ها را كشيد و مسجد جامع را پى افكند و جلو آن را سايبانى بر ستونهاى سنگى ساخت، مسجد را وسط شهر قرار دادند و كوچه ها از آن آغاز مى شد.»(3)

در زمان منصور عباسى سپاهى براى فتح مناطق سند گسيل شد كه فرمانده آن سپاه هشام بن عمروتغلبى بود. «وى» كشتى ها ساخت و آنها را به رودخانه سند انداخت و تا قندهار پيش رفت و آن را فتح كرد و اسير گرفت و بدّ(بتخانه) را ويران ساخت و به جاى آن مسجدى بنا نهاد.»(4)

به نظر مى رسد كه در سيره پيامبر علاوه بر آنچه درباره مسجد النبى در مدينه اشاره شد تأكيدات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و پيامبر خود نيز در سرزمينهايى كه در طول حيات ايشان به جامعه اسلامى ملحق مى گشت چنين

ص: 48


1- - حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان، 1376، ص476.
2- - همان.
3- - همان، ص 477.
4- - ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، محمد ابراهيم آيتى، تهران، علمى و فرهنگى، 1378، ص364.

عمل مى فرمود و از اين رو مسلمين با الهام گرفتن از اين سنت مؤكد نسبت به تأسيس مسجد در جريان فتوحات اهتمام ورزيدند. به عنوان نمونه در طبقات ابن سعد آمده است كه پس از اينكه در عام الوفود، نمايندگان بنى حنيفه براى پذيرش اسلام از يمامه به مدينه آمده بودند به هنگام بازگشت «پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) ظرف آبى به آنها داد كه در آن مقدارى از آب باقى مانده از وضوى آن حضرت قرار داشت و فرمود: چون به سرزمين خود رسيديد معابد خود را ويران سازيد و به جاى آنها از اين آب بپاشيد و همان جا مسجد بسازيد و چنان كردند.»(1)

در توضيح علت اين امر به نظر مى رسد علاوه بر آن مطالبى كه در بخش قبلى پيرامون ضرورت تأسيس مسجد به عنوان اولين نهاد در مدينه بدان ها اشاره شد و در اين زمينه نيز صدق مى كند، يك نكته بسيار اساسى ديگر نيز درباره شهرهاى فتوحات وجود داشته است و آن اينكه مسجد نشانى از روح اسلامى بود و تسلط معنوى مسجد بر شهر باعث تذكر دائم ارزشهاى اسلامى و غلبه معنويت بر روابط اجتماعى مردم شهر مى گشت وقتى مساجد در وسط شهر ساخته و همه خيابانهاى اصلى شهر به آن ختم مى گرديد، طبيعى است كه مردم به صورت روزمره با اين نماد اسلاميت شهرشان ارتباط برقرار مى كردند و اين باعث مى شد كه روح ارزشهاى اسلامى در جامعه زنده بماند و حال آنكه اگر به مساجد توجه نمى شد و يا مركزيت خود را در شهرها از دست مى داد و به حاشيه رانده مى شد _ چنانكه در دوره هاى بعد اين اتفاق افتاد _ از تسلط معنويت بر شهرها خبرى نبود، بدين ترتيب مساجد همواره نماد اسلاميت و حافظ روح اسلامى يك شهر در

ص: 49


1- - محمد بن سعد واقدى، طبقات الكبرى، ج 1، محمود مهدوى دامغانى، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374، ص 304.

سراسر جهان اسلام به شمار مى رفت.

چگونگى تأسيس مسجد در مدينه

پس از وقوف به موقعيت مسجد، پرداختن به چگونگى تأسيس مسجد در مدينه با رويكردى تاريخى خالى از لطف نيست. لذا در اين بخش به صورت مختصر به ساخت مسجد قبا و نيز مراحل مختلف تأسيس مسجد در مدينه اشاره شده است و از نحوه ورود پيامبر به مدينه و تعيين زمين مسجد و مشاركت عمومى پيامبر و مردم در ساخت مسجد و نيز طرح بناى مسجد كه در مناسبت كامل با روح اسلام بود، سخن به ميان آمده است.

بديهى است كه تفصيل اين مراحل را بايد در كتب معتبر تاريخى جستجو كرد و در اينجا به تناسب اين نوشتار صرفاً به اشاراتى اكتفا شده است.

مسجد قبا

«لمسجد اسس على التقوى من اول يوم احقّ ان تقوم فيه فيه رجال يحبّون ان يتطهّروا والله يحبّ المطهرين.»(1)

«همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه تقوا محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر اينكه در آن اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق تهذيب نفوس خودند درآيند و خدا، مردان پاك مهذب را دوست مى دارد.»

اين آيه به نظر اكثر مفسرين درباره مسجد قبا يعنى همان مسجدى كه پيامبر

ص: 50


1- - توبه / 108

اكرم پس از هجرت در نخستين روزهاى ورود به حوالى مدينه آن را ساخت نازل شده است. مسجدى كه اساس آن بر تقوا گذاشته شده و در آن مردانى حضور مى يابند كه خالصانه در صدد بندگى و تهذيب نفس هستند.

درباره ساخت اين مسجد در كتب معتبر تاريخى چنين نقل شده است كه: «روز دوشنبه بود كه رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) در محله قبا وارد شد و تا روز جمعه (يعنى چهار روز) در قبا در ميان قبيله بنى عمروبن عوف ماند و در همان چند روز مسجد قبا را كه نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شده به دست خود بنا كرد.»(1)

مسعودى نيز در مروج الذهب با اشاره به تاريخ ورود پيامبر روايت مشابهى را نقل مى كند و مى نويسد: «ورود پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) به مدينه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بود. وقتى به مدينه رسيد در قبا بر سعدبن خيثمه فرود آمد و مسجد قبا را ساخت و روز دوشنبه و سه شنبه و چهار شنبه و پنجشنبه در قبا بود و روز جمعه چاشتگاه به راه افتاد.»(2)

بدين ترتيب اگر تاريخى كه مسعودى نقل كرده است را بپذيريم ساخت مسجد قبا در فاصله دوازدهم تا شانزدهم ربيع الاول سال اول هجرى صورت گرفته است. با توجه به اينكه پيامبر براى رسيدن على ( عليه السلام) كه در مكه به موجب مأموريتهايى كه داشت باقى مانده و سپس حركت كرده بود، در قبا منتظر مانده بودند و مى خواستند كه با على ( عليه السلام) وارد مدينه شوند. پس از پيوستن ايشان به پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) در قبا به موجب برخى روايات، رسول گرامى اسلام ( صلى الله عليه و آله وسلم) مسجد

ص: 51


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 326.
2- - على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ابوالقاسم پاينده، تهران: علمى و فرهنگى، 1374، ص 624.

قبا را با يارى على ( عليه السلام) بنا كرد.(1)

البته با توجه به حضور برخى مسلمانان در قبا و در ميان قبيله بنى عمروبن عوف احتمال شركت آنان در ساخت مسجد نيز وجود دارد. به هر حال پيامبر اين مسجد را قبل از ورود به مدينه ساخت و البته پس از تغيير قبله به سوى كعبه پيامبر به همراه جمعى از ياران به محل اين مسجد آمدند و قبله آن را كه به سوى بيت المقدس بود به سوى كعبه گردانيدند و همين امر موجب تعميراتى در مسجد قبا گرديد. ابن سعد در اين باره نقل مى كند كه: «چون قبله از بيت المقدس به كعبه تغيير پيدا كرد پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) به محل مسجد قبا آمد و ديوار آن را در همين محل كه امروز قرار دارد (زمان مؤلف) بنا نهاد و فرمود جبرئيل جهت قبله را براى من تعيين مى كند. (2) و خود آن حضرت و يارانش براى ساختن آن مسجد سنگ حمل مى كردند.»(3)پس از اين نيز پيامبر اكرم در تمام دوران مدينه احترام و تكريم خاصى از مسجد قبا مى فرمودند و پيوسته مسلمين را به حضور و نمازگزاردن در اين مسجد تشويق مى نمودند و مى فرمودند: «هر كس به اين مسجد من كه مسجد قباست بيايد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد با برخوردارى از ثواب عمره باز مى گردد.»(4)

علاوه بر اين تشويق ها پيامبر خود نيز دائماً در اين مسجد حضور مى يافتند و در آن اقامه نماز مى فرمودند. به طوريكه ابن سعد چنين نقل مى كند كه «پيامبر

ص: 52


1- - تاريخ صدر اسلام، ص 339.
2- - براى اطلاع از اعجاز پيامبر در قبله يابى بنگريد، علامه حسن زاده آملى «بناى مسجد مدينه و تعيين قبله آن به دستور پيامبر اكرم» دو ماهنامه مسجد، ش 49، ص 8.
3- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 230.
4- - من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 344.

( صلى الله عليه و آله وسلم) هر روز شنبه پياده به مسجد قبا مى آمد.»(1) و اينها همگى حاكى از منزلت و جايگاه ويژه مسجد قبا در نزد پيامبر بود. و شايد بتوان گفت كه اين مسجد در مدينه پس از مسجد النبى در رتبه دوم اعتبار و اهميت قرار داشته و دارد؛ مسجدى كه به تعبير قرآن كريم بنيان آن بر تقواى الهى نهاده شده است.

ورود به مدينه و مأموريت ناقه

پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) در روز جمعه پس از چهار روز اقامت در قبا با همراهى على بن ابيطالب ( عليه السلام) در ميان استقبال پرشور انصار كه از مدتها قبل انتظار ورود آن حضرت را مى كشيدند وارد مدينه شدند. «مردم انصار طايفه به طايفه آمدند و هر گروه تقاضا داشتند، پيش آن ها فرود آيد و مهار شترش را مى گرفتند [پيامبر مهار ]آن را مى كشيد و مى فرمود: بگذاريد برود كه مأمور است.»(2)(3)

در اين تدبير دو نكته نهفته است؛ اول اينكه مكانى كه در آن مسجد النبى تأسيس شد مكانى بود كه توسط باريتعالى انتخاب شد حتى اراده پيامبر هم در اين انتخاب نقش نداشت بلكه اراده الهى از طريق يكى از جنودش كه ناقه باشد مكان مسجد النبى به عنوان پايگاه اسلام را تعيين نمود.

ديگر اينكه اين تدبير باعث شد كه زمينه هرگونه سوءتفاهم ميان طوايف مدينه از بين برود، طبيعى است كه ميزبانى از پيامبر افتخار بزرگى بود كه اگر انتخاب پيامبر نصيب يكى از طوايف مى گشت موجب آزردگى و ناراحتى ديگر قبايل مى شد و همين مسأله در بدايت امر مى توانست مشكلاتى را براى پيامبر و

ص: 53


1- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 230.
2- - مروج الذهب، ج 1، ص 625.
3- - خلّوا زمام الرّاحله فانّها مأمورة» به نقل از تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 400.

جامعه مدينه ايجاد كند بخصوص كه يثرب همواره آبستن درگيريهاى سنگين و سخت ميان قبايل خود بود. اما اين تدبير كه ناقه مأمور انتخاب منزلگاه پيامبر باشد همه را قانع كرد. چرا كه آن را ناشى از مشيت الهى مى ديدند و لذا همه نيز به جايگاه انتخابى رضايت دادند.

پس از اينكه مأموريت ناقه به اطلاع انصار رسيد «شتر مزبور همچنان بيامد تا به محله بنى مالك بن نجار رسيد و در همان جايى كه اكنون مسجد آن حضرت قرار دارد زانو زد و خوابيد. زمين مزبور متعلق به دو كودك يتيم بود به نامهاى سهل و سهيل فرزندان عمرو كه در تحت سرپرستى معاذبن عفراء زندگى مى كردند و در آن زمين خرماى خود را كه از درخت مى چيدند خشك مى كردند. شتر رسول خدا در آن زمين خوابيد ولى آن حضرت پياده نشد، از اينرو شتر برخاست. چند قدمى برداشت ولى مجددا به پشت سر خود نگاه كرده به همان جاى اول بازگشت و همانجا زانو زده خوابيد. و گردن و سينه خودرا نيز به زمين چسباند. در اين وقت رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) از شتر پياده شده پرسيد: اين زمين كيست؟ معاذبن عفراء پيش آمده عرض كرد: اينجا متعلق به فرزندان يتيم عمرو، سهل و سهيل است كه تحت سرپرستى من هستند و من آن دو را راضى مى كنم تا آن را به شما واگذار كنند و شما در اينجا مسجدى بنا كنيد.»(1)

سخن در باره نحوه در اختيار گرفتن زمين در سيره به همين جا ختم مى شود اما برخى منابع ديگر تاكيد دارند كه پيامبر به واگذارى زمين راضى نشدند و آن را از آن دو طفل خريدارى نمودند. «پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) آن دو پسر بچه را خواست و

ص: 54


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 327.

پيشنهاد كرد آن قطعه زمين را براى ساختن مسجد بفروشند. گفتند زمين را براى مسجد مى بخشيم و به شما مى دهيم. رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) نپذيرفت و فقط به خريدن از آنها قبول كرد.»(1)

در باره اين زمين نيز كه براى مسجد انتخاب شد نقلهايى هست كه پيش از ورود پيامبر به مدينه نيز نمازگاه مسلمين مدينه بوده است از جمله ابن سعد نقل مى كند كه «آن زمين به صورت چهارديوارى بدون سقفى بود و قبله اش به جانب بيت المقدس بود كه اسعد بن زراره آن را ساخته و با ياران خود آنجا نماز مى گزارد.»(2)

نويرى نيز همين نظر را تاييد مى كند و نقل مى كند كه «زمينى كه ناقه رسول خدا بر آن زانو زد همان موقع هم زمينى بود كه گروهى از مسلمانان در آنجا نماز مى گزاردند.»(3)

بدين ترتيب با مشخص شدن محل ساخت مسجد النبى پيامبر رسماً دستور ساخت بناى مسجد را صادر نمودند و بدين ترتيب «نخستين» مشاركت عمومى امت اسلامى در ساخت «مسجد» شكل گرفت.

مشاركت عمومى در ساخت مسجد

براى آغاز ساخت مسجد لازم بود كه ابتدا زمين مزبور تسطيح شود و زوائد آن از بين برود. لذا «پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) فرمان داد تا درختان خرما و درختان خاردار

ص: 55


1- - شهاب الدين احمد نويرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج 1، محمود مهدوى دامغانى، تهران: اميركبير، 1364، ص 324 - 325.
2- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 225.
3- - نهاية الارب، ج 1، ص 324.

ديگرى را كه در آن زمين بود بريدند و خشت خام كردند و دستور فرمود تا چند گور را كه از دوره جاهليت در آن بود نبش كردند و استخوانها را در جاى ديگر دفن نمودند، در بخشى از زمين آبى بود كه آن را كشيدند تا خشك شد و مسجد را بنيان نهادند.»(1)

نكته مهم در جريان بنيانگذارى مسجد، حضور فعال شخص پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) و كار كردن ايشان پيش و بيش از ديگران بود. به طورى كه درخواستهاى مكرر اصحاب مبنى بر اينكه آنها كارها را انجام مى دهند و پيامبر به استراحت بپردازند، اثرى نداشت و پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) همچنان به فعاليت خودشان ادامه مى دادند و طبيعى بود كه اين حضور موجب حضور جدى تر و پرشورتر اصحاب به تبعيت از پيشواى خود مى شد.

ابن هشام در سيره به اين موضوع اشاره دارد و مى نويسد: «پس از اينكه رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) دستور بناى مسجد را در آن زمين داد ابتدا خود آن حضرت دست به كار ساختمان مسجد شد تا مسلمانان نيز ترغيب شوند و از همين رو عموم مهاجر و انصار در بناى مزبور شركت جسته و كوشش بسيارى در اتمام آن كردند.(2)

تلاش غالب مسلمانان در مشاركت ساختمانى هم از شوق آنان حكايت داشت و هم متأثر از مشاركت كاملاً فعال پيامبر بود. آنان مى ديدند كه رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) نه تنها در موضع نظارت و هدايت ننشسته بلكه خود در كنار همه بلكه بيش از همه در ساختن بنا فعال است. از اين رو هرگز روا نمى ديدند كه بى دليل در سايه اى بيارامند و شاهد تلاش و كار پيشواى خود باشند.(3)

ص: 56


1- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 225.
2- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 328.
3- - تاريخ صدر اسلام، ص 339.

از جمله روشهايى كه پيامبر و اصحاب در اين كار سنگين براى حفظ روحيه به كار گرفتند زمزمه اشعارى با مضامين خوب و مطلوب بود كه هم باعث ايجاد شادابى در محيط كار مى گشت و هم باعث مى شد كه كمتر خسته شوند. به خصوص كه شخص پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) نيز به اين كار اقدام نمودند و با زمزمه هايى حتى انصار و مهاجرين را دعا مى كردند و اين خود بر شوق آنان مى افزود.

از جمله زمزمه هايى كه از پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) نقل شده است اينكه:

اللهم لاعيش الاعيش الاخرة ***فاغفر للانصار و المهاجره

هذا الحمال لاحمال خيبر ***هذا ابر ربنا و اطهر.

«پروردگارا، زندگى جز زندگى آن جهانى نيست. خدايا انصار و مهاجران را بيامرز. و نيز اين بيت: اينها بارهاى پر بركت است نه بارهاى خيبر، آرى سوگند به پروردگار ما، اين نيكوتر و پاك تر است.(1)

و على بن ابيطالب ( عليه السلام) نيز اين ابيات را مى خواند:

«لايستوى من يعمر المساجدا ***يداب فيه قائماو قاعدا

و من يرى عن الغبار حائدا ***...»

«كسانى كه با كوشش و جديت در هر حال به ساختمان مسجد اقدام مى كنند با كسانى كه روى خود را از غبار و خاك مى گردانند مساوى و يكسان نيستند.»(2)

بدين ترتيب نخستين و در عين حال يكى از زيباترين جلوه هاى مشاركت عمومى مسلمين در ساخت مسجد مدينه به نمايش گذارده شد و جامعه مدينه شاهد آغاز نوع ديگرى از مشاركت فعال و آگاهانه اقشار مختلف مردم از طبقات

ص: 57


1- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 225 _ 226.
2- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 328.

مختلف اقتصادى و اجتماعى در كنار هم در راستاى هدفى الهى و اجتماعى بود. و اين روند در طول دوران حيات پيامبر در عرصه هاى مختلف نمود داشت و الگوساز بود.

در پايان سخن پيرامون چگونگى ساخت مسجد مدينه، دريغمان مى آيد كه از صحابى پاكباخته رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) عمار سخن به ميان نياوريم كه به گواه منابع معتبر تاريخى نخستين كسى بود كه براى ساخت مسجد دست به كار شد و بيش از همه در اين راه تلاش كرد و زحمت كشيد. به همين دليل پيامبر نيز وى را مورد ملاطفت ويژه قرار دادند و او را پوست ميان دو چشم خويش خواندند. اتفاقاً خبر شهادت عمار به دست گروه باغى را نيز در همين جا به وى ابلاغ فرمودند. در سيره ماجرا چنين نقل شده است كه: «عمار نخستين كسى است كه اقدام به ساختمان مسجد كرد، عمار در كار ساختمان مسجد بيش از ديگران زحمت مى كشيد و خشت و سنگ براى بالا بردن ديوار حمل مى كرد. روزى آنقدر خشت بر پشتش بار كردند كه به رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) عرض كرد:

اينان امروز مرا كشتند. بارهايى از من كشيدند كه خود ياراى كشيدن آن را ندارند.

رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) كه اين سخن را از عمار شنيد، دست خود را به موهاى سر عمار كه گردآلود شده بود كشيد و فرمود: اى فرزند سميه، اينان كشنده تو نيستند. بلكه كشنده تو گروه متجاوز و ستمكار است.»(1)

ص: 58


1- - همان، ص 329.

طرح بناى مسجد

بايد گفت طرح بناى مسجد طرحى منحصر به فرد بود و هيچ نشانى از تقليد از بناها و ساختمانهاى ديگر و حتى عبادتگاهها و معابد ساير اديان در آن مشاهده نمى شد. به طورى كه وقتى در طرحى كه پيامبر در ساخت مسجد اجرا كرد تأمل مى كنيم وضوح، اصالت و تطابق كامل اين طرح با روح اسلام ما را به تعجب وامى دارد. بى شك پيامبر طرحهايى كلى از شكل كليساها و كنيسه ها در اختيار داشته است و دست كم در سفر دومى كه در سن 24 سالگى با سرمايه خديجه (س) به شام رفت كلياتى از آن در ذهنش وجود داشت. اما در بناى مسجد هيچ يك از اين طرحها تأثير نداشته، و هيأت و طرح آن تنها برگرفته از روح اسلام بود.(1)

گزارشهاى تاريخى موجود از جمله گزارش ابن سعد از طرح بناى مسجد گواهى بر صدق اين گفته هاست. وى در باب ساختمان مسجد مى نويسد: «طول آن از محل محراب (كه آن روز به سوى بيت المقدس بود) تا آخر مسجد صد ذراع و عرض آن هم همچنان و مسجد مربع بود و برخى گفته اند كمتر از صد ذراع بوده است. پايه هاى اصلى را به اندازه سه ذراع با سنگ بنا كردند و بقيه را با خشت

خام... و سه در براى آن قرار دادند. درى در آخر مسجد و درى ديگر كه آن را در رحمت نامگذارى كردند و در سوم مخصوص آمد و شد رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) بود.،

تمام ديوارها ساده بود و تنه درختان خرما را ستون قرار دادند و آن را با شاخ و برگ خرما پوشاندند. به پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) گفته شد: آيا براى مسجد سقف نمى سازى؟

ص: 59


1- - «پيدايى مساجد»ص 81.

فرمود: نه، سايبانى چون سايبان موسى ( عليه السلام) (1) كافيست، مقدارى چوبهاى كوتاه و برگ. اجل شتابان تر از اين است.»(2)

در واقع از آنجايى كه اسلام دينى ساده و روشن است و تنها جاده اى است ميان عبد و خالق، بنا بر اين مسجد پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) نيز مكانى است پاكيزه كه بنده با آفريدگار خويش ملاقات مى كند؛ قطعه تميز و مسطح و پاكيزه از زمين كه ديوارى محيط بر آن است.(3)

علاوه بر روح سادگى اسلام كه بر مسجد مدينه حاكم بود يك مسأله اساسى ديگر وجود داشت و آن ضرورت «اصالت مسجد» در اسلام بود. براى پيامبر حفظ استقلال و اصالت اسلام و نمودهاى آن مسأله اى اساسى بود و ايشان با حساسيت خاصى از اين امر مراقبت مى نمودند. نمونه اين امر را در جريان تغيير قبله شاهد هستيم كه پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) به شدت مايل بودند كه قبله اسلام مستقل از قبله يهود باشد و قرآن نيز به اين تمايل اشاره دارد. بديهى است كه اصالت مسجد اگر مهمتر از استقلال قبله نباشد كم اهميت تر نيست. بنا بر اين ساختمان مسجد به عنوان نهاد دينى و اجتماعى اسلام بايد نشانگر هويت مستقل اسلام مى بود و لذا در طرح بناى مسجد مدينه كمترين نشانى از تقليد و اقتباس از معابد يهود و مسيحيت ديده نمى شود.

اين سادگى و اصالت در تمام دوران صدر اسلام حفظ شد. در زمان ابوبكر هيچ تغييرى در مسجد داده نشد و در زمان خليفه دوم نيز صرفاً بر وسعت و تعداد

ص: 60


1- - براى آگاهى بيشتر از سايبان موسى عليه السلام كه در آن عبادت مى كرد موسوم به «خيمه عهد» بنگريد، تاريخ جامع اديان، ص 497.
2- - طبقات الكبرى، ج 1، صص 226 _ 225.
3- - «پيدايى مساجد» ص 81.

درهاى آن افزوده شد و آن نيز ناشى از افزايش جمعيت مسلمين و كثرت زائران ديگر بلاد به ويژه در ايام حج بود. تنها در زمان عثمان مسجد اندكى تغيير كرد. وى در سال 29 ه ق مسجد پيامبر را وسعت داد و در ستونهاى آن قلع به كار برد و طول آن را صدو شصت ذراع و پهناى آن را صدو پنجاه ذراع قرار داد.(1)

بدين ترتيب تا پيش از دوران اموى ويژگيهاى «سادگى» و «اصالت» براى مسجد النبى حفظ شد و تنها از اين دوره بود كه همراه با تغييرات بنيادينى كه در همه چيز اسلام اتفاق افتاد، در بناى مسجد نيز تغييرات مختلفى به وجود آمد.

ص: 61


1- - تاريخ يعقوبى، ج 2، صص 58 _ 59.

ص: 62

كاركردهاى مسجد در صدر اسلام

اشاره

ص: 63

ص: 64

پيش از اين اشاره كرديم كه بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مساجد در طول تاريخ تمدن اسلامى دوران صدر اسلام است. چرا كه در اين دوران مساجد جايگاه و همه كاركردهاى واقعى خود را به كامل ترين شكل دارا بودند و در همه عرصه هاى زندگى اجتماعى مردم نقشى كاملا برجسته و مطلوب داشتند.

بايد خاطرنشان ساخت كه در صدر اسلام مساجد صرفاً مراكز انجام دادن اعمال عبادى تلقى نمى شدند. بلكه همچنين مكانهايى براى انجام دادن فعاليتهاى ادارى، اقتصادى، اجتماعى، سياسى، قضايى، و نظامى جامعه مسلمانان نيز محسوب مى شدند.(1)

«وقتى كه مسجد مدينه توسط پيامبر گرامى اسلام بنا نهاده شد، اين قلب تپنده امت اسلام به عنوان مركز عبادت، مركز سياست، مركز قضاوت و مركز

ص: 65


1- - م. ا. منان «تحول مسجد در گذر تاريخ» عباس امام، دو ماهنامه مسجد، ش 49، محمدرضا اميرى تهرانى، تهران: مركز رسيدگى به امور مساجد، فروردين و ارديبهشت 79، ص 45.

آموزش و مورد توجه و مراجعه آحاد مسلمين بود. اين يگانگى گوياترين تجلى وحدت ابعاد مختلف معنوى و مادى زندگى فردى و جمعى مسلمين بود.»(1)

در مسجد نماز جمعه و جماعت برپا مى شد و مسلمانان براى تعليم دين و شنيدن وعظ و خطابه در آن جمع مى شدند، همچنين مساجد محل قضاوت و داورى ميان مردم، تدريس علوم مختلف دينى، قرائت قرآن و پرسش و پاسخهاى علمى و محل شب به روز آوردن مسافران و غريبان بود. علاوه بر اين مساجد پايگاه سياسى جامعه و منبر آن تريبون رسمى حكومت و محل انتصاب فرمانداران و فرماندهان و ابلاغ احكام و دستورات و نيز مكان شور و مشورت و انتشار اخبار و گزارشهاى تازه و بعضاً گفتگو درباره مسائل مالى و بازرگانى و معاملات تجارى به شمار مى رفت.

اين روند محدود به دوران پيامبر نبود. پس از ارتحال نبى اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) خلفاى راشدين نيز به همان ترتيب از مساجد استفاده كردند. خليفه هم به عنوان امام جماعت و هم به عنوان خطيب جامعه مؤمنان به شمار مى آمد و با همان قدرت و اقتدار پيامبر بر منبر مى نشست و احكام و سياستهاى خود را بيان مى كرد.(2)

اين كاركردهاى متعدد، مسجد را به مركز بى بديل جامعه اسلامى تبديل كرده بود. اما تحولات و افولهايى كه در دوره هاى بعد به تدريج اين كاركردها را تحت الشعاع قرار داد، آرام آرام مسجد را از مركز جامعه به حاشيه راند.

در اين فصل تلاش شده است در نگرشى نسبتاً اجمالى كاركردهاى مختلف

ص: 66


1- - محمد نقى زاده «مسجد كالبد مسلط بر مجتمع اسلامى» مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد، ج 2، محمد قره چمنى، تهران: دانشگاه هنر، 1378، ص 137.
2- - «تحول مسجد در گذر تاريخ» ص 45.

دينى، علمى و آموزشى، فرهنگى، سياسى، اجتماعى و قضايى مساجد در صدر اسلام بررسى شود. و در ضمن در بخشى مستقل ويژگيها و كاركرد منبر به عنوان يكى از اجزاى مهم و اصلى مساجد نيز تبيين گردد.

كاركرد دينى و تبليغى

مساجد در درجه اول نهادهاى دينى جامعه اسلامى محسوب مى شوند كه بايستى در آن شعائر دينى و آداب مذهبى اقامه شود و دين خدا در آنجا به صورت روزمره از سوى پيروان به نمايش گذارده شود.

بدون ترديد بزرگترين عبادتى كه در مسجد برپا مى شود نمازهاى جماعت پنجگانه است كه نمادى از شكوه توحيد و عزت بندگى و حيات امت واحده است. اين عبادت شكوهمند در عهد رسول الله ( صلى الله عليه و آله وسلم) و صدر اسلام بيش از امروز مورد اهتمام بود و مسلمين با اشتياق فراوان هر روز چندين نوبت در مسجد پيامبر حاضر مى شدند. و با تشكيل صفوف منظم به امامت پيامبر به نماز مى ايستادند و اين گونه امت به پيشوايى امام خود فرايض دينى را ادا مى كردند و به سوى خدا سير مى نمودند.

اقامه نماز جماعت و ضرورت اجتماع مردم در زمانهاى مشخص (مواقيت

الصلوة) ضمن اينكه باعث به وجود آمدن نوعى نظم روزانه در زندگى مردم شده بود، يكى از زمينه هاى اصلى تشريع اذان به عنوان نداى اسلام شد؛ ندايى كه قرنهاست بر فراز گلدسته هاى مساجد در همه عالم طنين انداز است. حكايت از اين قرار بود كه در روزگار رسول خدا و در اوايل تأسيس مسجد پيش از تغيير قبله، وسيله اى براى اجتماع مردم وجود نداشت و معمولاً منادى پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) ندا

ص: 67

مى داد «الصلاة جامعة» و مردم جمع مى شدند. هنگامى كه قبله تغيير كرد، رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) به فكر افتاد كه اوقات نماز را به اطلاع مسلمانان برساند، مسلمانان پيشنهادهايى كردند. برخى گفتند از بوق و شيپور استفاده شود و برخى گفتند از ناقوس، لكن پيامبر اينها را به خاطر تشبيه به يهود و مسيحيت نپسنديدند؛ چرا كه نداى اسلام نيز بايد همانند قبله و عبادتگاه اسلام اصيل و مستقل باشد.

در اين خلال شبى مردى از انصار به نام عبدالله بن زيد بن ثعلبه خوابى ديد كه در آن خواب جملات اذان به او آموخته شد. آن مرد انصارى شبانه به حضور پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) آمد و خواب خود را به اطلاع آن حضرت رساند. رسول خدا ( صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود: اين خواب تو حق بوده و رؤياى صادق است. هم اكنون برخيز و آن را به بلال كه صداى نافذترى دارد تعليم كن تا هنگام نماز آن را بگويد، و بدين ترتيب از آن روز اذان متداول شد و مردم با شنيدن صداى اذان به سوى مسجد براى اقامه نماز به راه مى افتادند.(1)

البته درباره تشريع اذان نظرات ديگرى نيز وجود دارد و بخصوص بزرگان شيعه آموختن اذان به پيامبر را كاملاً رد مى كنند و معتقدند كه اذان مدتها قبل و حتى در معراج به پيامبر آموخته شده بود. نظر ديگرى نيز درباره جمع دو نظريه وجود دارد. و آن اينكه اذان از مدتها قبل به پيامبر تعليم داده شده بود ولكن چون در آن هر بار نام پيامبر برده مى شد، ايشان نمى خواستند خود آن را معمول كنند؛ چرا كه طعنه هاى منافقين و يهود در راه بود. لذا به اين طريق كه يكى از انصار خوابى ديد و اذان را بيان نمود، تشريع شد تا زمينه اى براى ياوه سرايى و طعنه

ص: 68


1- - براى اطلاع از روايات مربوط به تشريع اذان بنگريد، سيره ابن هشام، ج 1، ص 340، و طبقات الكبرى، ج 1، صص 232 _ 233.

باقى نماند. البته اين نظر نيز قابل نقد و بررسى است. اما آنچه كه مسلم است اذان مدتى پس از تأسيس مسجد مقرر و متداول شد و از آن زمان نيز به عنوان مقدمه اى لازم بر اقامه نماز در مساجد هر روز اين نداى آسمانى به گوش جان مسلمين مى رسيد و آنها را به توحيد و نبوت و نماز متذكر مى گرديد.

هم اكنون در جوامع اسلامى «پيش از آفتاب و نيمه روز و پسينگاه و نزديك غروب مؤذن بر گلدسته بالا مى رود و به وسيله اذان مسلمانان را به نماز مى خواند. به راستى چه نيرومند است و شريف اين دعوت كه مردم را پيش از طلوع آفتاب به بيدارى دعوت مى كند، چه خوب است كه انسان به هنگام نيمروز از كار باز ايستد و چه بزرگ و باشكوه است كه خاطر انسان در سكوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه كند.»(1)

اين سنت در دوران خلفاى نخستين نيز با جديت پيگيرى مى شد و همواره يكى از وظايف مقدس خليفه اين بود كه در نمازهاى پنجگانه امام مردم باشد و مردم به او اقتدا نمايند. و بدين ترتيب همواره نمازهاى جماعت باشكوه فراوان و با حضور انبوه مردم از رؤسا و سران تا افراد عادى در مساجد تشكيل مى شد.

علاوه بر نمازهاى يوميه نمازهاى واجب و مستحبى ديگرى هم مانند نماز آيات و نماز اعيادى مانند عيد فطر نيز در مسجدالنبى برگزار مى گرديد و نماز ميت هم در مجاورت مسجد توسط پيامبر بر مسلمين از دنيا رفته اقامه مى شد.

اما يكى از عظيم ترين فرائضى كه در مساجد برگزار مى شد «نماز جمعه» بود. نماز جمعه به عنوان يك فريضه اجتماعى، عاليترين و زيباترين عرصه تلفيق دين

ص: 69


1- - ويل دورانت، تاريخ تمدن عصر ايمان، ج 4 (بخش اول)، ابوالقاسم پاينده و... تهران: آموزش انقلاب اسلامى، 1371، ص 273.

و سياست و از شؤون حكومت اسلامى بود كه در نخستين روزهاى ورود پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) به مدينه پايه گذارى شد و لذا قدمت تاريخيش با تاريخ مسجد يكى است. ظرف مكانى اين فريضه، مسجد و امام آن حاكم جامعه اسلامى و امام امت بود.

نماز جمعه از فرائض داراى فضيلت است و علاوه بر اين در متن قرآن كريم به ضرورت توجه مسلمين به آن اشاره شده است:

«يا ايها الّذين امنوا اذا نودى للصّلوة من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع، ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون.»(1)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون براى نماز جمعه ندا دهند پس بشتابيد به سوى ذكر خدا و تجارت (و كار دنيا) را واگذاريد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.»

و حتى از اين آيه وجوب نمازجمعه نيز برداشت شده است. در سخنان و احاديث اولياء دين و ائمه هدى كه همگى سخنان نبى اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) است نيز به فضايل اين فريضه عبادى و سياسى اشاره شده است. از جمله امام صادق ( عليه السلام) مى فرمايند: «هيچ قدمى نيست كه در حركت و سعى به سوى نماز جمعه باشد جز اينكه خداوند بدن صاحب قدم را بر آتش حرام مى كند.»(2)

و نيز امام باقر ( عليه السلام) مى فرمايد: «هنگامى كه روز جمعه مى شود ملائكه مقرب نازل مى شوند و كاغذهايى از نقره و قلمهايى از طلا با آنها هست. پس بر درهاى مسجد بر صندليهايى از نور مى نشينند و نام ايشان را كه از خانه هايشان وارد

ص: 70


1- - جمعه / 9
2- - وسائل الشيعه، ج 7، ص 386.

مساجد مى شوند مى نويسند، اولى و دومى و... تا زمانى كه امام خارج شود. وقتى امام خارج شد صحيفه هايشان را مى پيچند و اين ملائكه مقرب در هيچ روزى جز روز جمعه فرود نمى آيند.»(1)

چنين فضايلى در كنار تأكيد خاصى كه در سيره نبوى در برپايى نماز جمعه ديده مى شود اهتمام همه جانبه مسلمين و حضور پرشكوه و دائمى آنها به صورت هفتگى در مسجدالنبى را موجب مى گرديد، روايات بسيارى از اين حضور انبوه و خطبه هاى رسول مكرم اسلام در نمازهاى جمعه در كتب مختلف و به ويژه در منابع روايى ذكر شده است.(2)

جالب آنكه نماز جمعه نيز همچون مساجد به عنوان نماد حاكميت اسلام از همان زمان رسول اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) و سپس دوران فتوحات به سرعت به سراسر بلاد اسلام گسترش يافت و همه جا نماز جمعه به صورت منظم با حضور مردمان تازه مسلمان در مساجد برگزار مى گرديد.

ظاهراً اولين نماز جمعه در خارج از مسجدالنبى و مدينه در «مسجد عبدالقيس» در منطقه اى موسوم به «جواثا» از نواحى بحرين اقامه شده است.(3)

همچنين در سنن الكبرى نقل شده است كه در دوران فتوحات و در عهد خليفه دوم و سوم در هر شهر و قريه اى كه جماعتى زندگى مى كردند و اميرى بر آنها بود به نماز جمعه امر شده بودند و لذا اهالى اسكندريه و مدائن و مصر و... در

ص: 71


1- - همان، ج 7، ص 347.
2- - براى اطلاع از روايات مربوط به اقامه نماز جمعه در مسجد النبى صلى الله عليه و آله وسلم بنگريد، السنن الكبرى، ج 4، ص 426 _ 446، و همچنين، صحيح مسلم، ج 5 و 6، بيروت: دارالكتب العلميه، بى تا، ص 163.
3- - السنن الكبرى، ج 4، ص 397.

روز جمعه براى اداى اين فريضه جمع مى شدند.(1)

بدين ترتيب يكى ديگر از كاركردهاى دينى و در عين حال سياسى و اجتماعى مساجد، برپايى نمازهاى جمعه بود كه از مسجد النبى آغاز شد و سپس به ساير مساجد جامع و مركزى شهرها در همه بلاد اسلامى توسعه يافت.

علاوه بر انجام آداب و عبادات دينى كه به آنها اشاره شد، سنتهايى همچون اعتكاف را نيز بايد به آنها اضافه كرد، يكى ديگر از كاركردهاى مهم مساجد تبليغ دين و ايراد خطبه هاى تبليغى و همچنين ابلاغ احكام مهم دين اعم از احكام فردى يا اجتماعى بود كه به تدريج تشريع مى شد، به طورى كه مى توان مساجد را به عنوان «كانون تبليغات اسلامى» و بزرگترين مكان مبلغان مسلمان در نظر گرفت.

«پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) از منبر براى انتشار و ابلاغ فرمانهاى مهم، مانند اعلام حكم حرمت شرابخوارى، مقررات و احكام زندگى جمعى يا جهت سخنرانى عمومى استفاده مى كردند.»(2)

ساير خلفا و بخصوص حضرت على ( عليه السلام) نيز دائماً در مسجد ايراد خطبه مى نمودند و احكام و دستورات خود را ابلاغ مى نمودند. اميرالمؤمنين ( عليه السلام) بارها براى مردم كوفه در مسجد اين شهر خطبه خواندند و آنها را به تقواى الهى و پاسدارى از دين خدا دعوت مى كردند. گاه نيز اين خطبه ها به سبب بى وفايى ها و سستيهاى مردم كوفه رنگ و بوى سرزنش و عتاب به خود مى گرفت كه بسيارى از اين خطبه ها در كتاب شريف نهج البلاغه جمع آورى شده است.

ص: 72


1- - همان، ج 4، ص 399.
2- - «تحول مسجد در گذر تاريخ» ص 45.

كاركرد ديگرى كه در راستاى امر تبليغ مى توان براى مسجد يادآور شد سنت «وعظ» است. «موعظه» از زمان پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) متداول بود و ايشان شخصاً در مسجد به اين امر مى پرداختند و گاه خطبه ها به آن اختصاص مى دادند و مردم را پند مى دادند و با طرح مطالب حكمت آميز اذهان مسلمين را آماده هدايت مى كردند. بعدها اصحاب پيامبر نيز به طور وسيع از اين رويه پيروى مى كردند و حتى برخى از اصحاب بزرگترين وظيفه خود را موعظه مردم متناسب با آنچه از پيامبر آموخته بودند مى دانستند. پس از آنها نيز علماى دين همواره بر اين امر تأكيد داشتند. موعظه آنچنان در مساجد اسلام جا افتاده است كه به ندرت سخنرانى را مى توان يافت كه حداقل بخشى از سخنان خود را به آن اختصاص ندهد. لازم به ذكر است كه به دليل غالب بودن وجه دينى اين كاركرد و اصطكاك كمتر آن با مسائل سياسى در دوره هاى بعد نيز اين كاركرد در مساجد به طور جدى دنبال مى شد و هيچ مانعى بر سر راه آن به وجود نمى آمد، بلكه همواره به آن تشويق نيز مى شده است. و گاه حتى فعاليت مساجد در دوره هايى به همين وعظ و موعظه محدود شده است. لذا مى توان از «وعظ» به عنوان پايدارترين كاركرد مساجد در طول تاريخ اسلام از صدر تا كنون نام برد.

از جمله فعاليتهاى دينى ديگرى كه در مساجد انجام مى شد آموزش و تعليم احكام و مبادى دين بود كه در بخش آينده بيشتر به آن پرداخته مى شود. پيامبر شخصاً مبادى و اصول دين و احكام و دستورات آنها را در مسجد به مردم تعليم مى دادند و همواره در طول روز پاسخگوى سؤالات دينى و فقهى مردم بودند و گاه نيز برخى اصحاب آگاه و متبحر در امر دين را مأمور اين تعليمات مى كردند. تعليم و قرائت قرآن كريم هم از امور جارى و روزمره مساجد بود و همواره صوت قرآن از

ص: 73

مساجد به گوش مى رسيد. اين امور به عنوان مهمترين كاركردهاى دينى و تبليغى مساجد مطرح است كه در همه ادوار اسلام به ويژه دوران صدر اسلام به طور جدى رايج بوده و مساجد ازبرپايى آنها پررونق بوده است. در فصول بعدى خواهيد ديد كه كاركرد دينى مساجد گرچه تحولاتى را بعضاً منفى و نامطلوب شاهد بود اما هرگز دچار افول و يا تغييرات بنيادين نشد و كاركرد خود را همچون برخى كاركردهاى ديگر از دست نداد.

كاركرد علمى، آموزشى و فرهنگى

«هل يستوى الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون»(1)

اين شعار بلند اسلام در اصالت بخشيدن به علم و ارزش گذارى صريح براى دانايى است و همين يك شعار حماسى كافى است كه امتى را به حركت درآورد و آنان را در مسير علم آموزى تا مرحله جانبازى پيش برد.

«قرآن دعوت كرده بود به ايمان، يعنى باور مبتنى بر آگاهى و شناخت، پس هر مسلمانى مكلف بود كه تحصيل ايمان كند. مى دانيم كه مقدمه واجب نيز واجب است. از اين رو در نظام تربيتى اسلام كسب آگاهى و شناخت بر هر فرد، به عنوان مقدمه ايمان شخصى و اجتماعى به اندازه عقلى او واجب است. و از اينجا بود كه تحصيل دانش در ميان مسلمانان وجوب عينى پيدا كرد، و اين به جز رشته هاى تخصصى بود كه گاه وجوب كفايى داشت و گاه وجوب عينى.»(2)

آيات متعددى از قرآن كريم به تشويق و توصيه در توجه به كائنات و درك و

ص: 74


1- - زمر / 9
2- - محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374، ص 9.

فهم آيات الهى در نظام هستى اختصاص يافته است. «(قرآن) به تفكر آزاد در كليات جهان هستى و در نظام كلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و نباتات و حيوان و انسان و غير آن امر مى كند و با رساترين ستايش كنجكاوى عقلى را مى ستايد.(1)

اين ستايشها و تأكيدات قرآن حس كنجكاوى جدى را در بين مسلمين برمى انگيخت و بدين ترتيب آنان آگاهى به آفاق وانفس و آيات متعدد الهى در عالم هستى را راهى مطمئن براى خداشناسى و كسب معرفت و دستيابى به حق مى دانستند و لذا با انگيزه فراوان كه از يك غايت معتبر ناشى مى شد وارد عرصه علم آموزى مى شدند.

علاوه بر آيات قرآن كريم، سيره نبوى عامل ديگرى در رويكرد علمى و آموزشى جامعه اسلامى محسوب مى شد. پيامبر رسالت خود را با خواندن و قلم آغاز كرده بود. آن هم در محيطى كه سابقه اى از علم و دانش به معناى رايج آن روز جهان در آن وجود نداشت و بنابر گزارشهاى معتبر تاريخى تعداد افراد با سواد در آن منطقه كمتر از بيست تن بود. اين مسأله در كنار سخنان ارزشمندى كه در فضيلت علم و عالم از نبى اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) نقل مى شد از قبيل اينكه «حكمت گمشده مؤمن است پس هر كجا آن را يافت از همه مردم به آن سزاوارتر است.» و يا «علم را بجوييد ولو در چين باشد.» و «زگهواره تاگور دانش بجوييد» و...، اشتياق و كنجكاوى جامعه عربى بدوى را افزايش مى داد و آنان را مشتاقانه به محفل تعليم و تدريس مى كشاند.

ص: 75


1- - سيد محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، تهران: دفتر انتشارات اسلامى، 1376، ص 101.

اما چنين تشويقها و ترغيبهايى در ميان آكادميهاى بزرگ يونان و يا دانشگاه بين المللى جندى شاپور انجام نمى شد؛ بلكه در محيطى انجام مى گرفت كه در آن هيچ سابقه اى از وجود يك نهاد علمى مشاهده نمى شود. از سوى ديگر علمى كه اسلام مبلغ آن بود در راستاى تحصيل ايمان و در جهت اهداف عالى دين و جامعه اسلامى بود. در چنين شرايطى طبيعى است كه بهترين و مناسبترين مكان و ملجأ فعاليتهاى علمى و آموزشى در جامعه «مسجد» باشد؛ چرا كه از يك سو نهاد دين است و از سوى ديگر اقامتگاه معلم بزرگ بشريت و مشوق اصلى اين جريان علم خواهى، البته نگارنده به اين نتيجه نرسيده است كه كاركرد علمى و آموزشى يك كاركرد اصالى براى مسجد بوده است؛ اما بى ترديد در آن زمان و در آن شرايط «مسجد» بهترين گزينه براى فعاليتهاى علمى و آموزشى محسوب مى شد و پيامبر بزرگوار اسلام نيز با تأييدات خود بر اين امر صحه گذاردند.

رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) مى فرمودند: «هر كس به مسجد من بيايد و هدفى جز فراگيرى دانش يا آموختن به ديگرى نداشته باشد، بسان مجاهدى است كه در راه خدا به جهاد مى پردازد.»(1)

و نيز از ده تن از ياران پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) نقل شده است كه: «ما در مسجد قبا درس مى خوانديم، چون پيامبر بيرون مى رفت فرمود: آنچه مى خواهيد بدانيد فراگيريد و خداى شما را پاداش ندهد مگر آنچه را فراگرفته ايد به كار بنديد.»(2)

در روايت فوق مشاهده مى شود كه امور آموزشى در مدينه منحصر به مسجدالنبى نبوده و در مساجد ديگر مانند مسجد قبا نيز اين فعاليتها برقرار بوده

ص: 76


1- - «فعاليت مساجد در عصر پيامبر» ص 54، به نقل از سمهودى، ج 2، ص 301.
2- - همان، ص 52.

است. «اما مسجد نبوى در اين شهر به عنوان جايگاه اصلى و مهمترين مركز آموزش قرآن و فقه اسلامى به شمار مى رفت. زيرا در اين مسجد معلم بزرگ انسانيت حضرت محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) شخصاً به كار تعليم و ارشاد مسلمانان مشغول بودند و در پرتو تعاليم وحى فصلهاى نوينى از اصول و مبادى دانشهاى اسلامى را برايشان عرضه مى كردند.»(1)

طبقات و جلسات متعدد آموزش قرآن كريم و احكام اسلامى در بيشتر ساعتهاى روز و حتى شبانگاه در اين مسجد تشكيل مى شد و علاوه بر رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) شخصيتهاى بزرگى از صحابه كه به طور ويژه تربيت شده بودند و آگاهى و توانايى آنها مورد اعتماد پيامبر اكرم بود، همچون اميرمؤمنان( عليه السلام)، ابن مسعود، زيدبن ثابت، ابى بن كعب و... در اين نشستها به تعليم كتاب خدا و فقه اسلامى به مسلمان مى پرداختند.(2)

البته توجه داريم كه اين آموزشها منحصر به قرائت قرآن و فقه نمى شد. اما از آنجا كه اين دو علم مبتلابه مردم بود و همه مردم مايل بودند كه قرآن را بخوانند و نيز به احكام فقهى كه در زندگى روزمره و كسب و كار و روابط اجتماعى آنها دخيل بود واقف باشند لذا طبيعى بود كه اهتمام به آموزش قرآن و فقه بيش از ديگر علوم باشد.

«اصحاب صفه نيز كه مدتى در اين مسجد مى زيستند در آنجا به آموختن قرآن مى پرداختند و عبادة بن صامت معلم ايشان بود.»(3)

اين روند آموزشى و علمى بيش از دو قرن در تمامى مساجد جهان اسلام

ص: 77


1- - همان، ص 53.
2- - همان، ص 55.
3- - همان، به نقل از كتانى، تراتيب، ج 1، ص 40.

جارى بود و تنها پس از تأسيس مدارس عالى و دانشگاههاى جهان اسلام اين روند كاهش يافت. البته همانطور كه خواهيد ديد، اين مدارس عالى نيز ارتباط تنگاتنگ خود را با مساجد حتى در دوران ميانه تاريخ اسلام از دست نداده اند.

در دوره هاى پس از صدر اسلام همه متخصصان و طلاب علوم دينى جلسات مباحث خود را در مسجد بر پا مى كردند. اهل حديث نيز حلقه هاى خود را در مسجد داير مى كردند. در بعضى مساجد مجموعه هاى حديث مخصوصاً صحيح بخارى و صحيح مسلم قرائت و تعليم مى شد و سنت املاء كتب كه وسيله اصلى انتشار كتب در چندين نسخه بود از مساجد آغاز گشت. احكام شريعت نيز در مسجد مسلمين تبيين مى شد. مجالس تفسير قرآن در مسجد برپا مى شد. در مساجد حوزه هايى بود براى مقابله و تلاوت قرآن كه در آنها تجويد و قرائت نيز تعليم مى شد. به عبارت ديگر اختلاف قرائات يا قرائتهاى مختلف نيز از دل مساجد جهان اسلام بيرون آمد. زهاد و صوفيه نيز بر خلاف دوره هاى بعد براى اعتكاف در مسجد خلوت مى گزيدند. چنانكه حلقه هاى اذكار _ ذكر نام خدا _ هم در مساجد تشكيل مى يافت.(1)

اندكى بعد مباحث جنجالى كلامى ميدان دار اصلى عرصه علم و دانش در مساجد شد و حلقه هاى بزرگ متكلمين كه در آن به طرح موضوعات و پرسش و پاسخهاى كلامى در باب توحيد و معاد و نبوت و قرآن پرداخته مى شد، داير گشت. اهل جدل در حلقه هاى متعدد به بحث از عقايد دينى بانگ بلند مى كردند و در واقع دو مكتب كلامى بزرگ جهان اسلام يعنى اشاعره و معتزله از مسجد

ص: 78


1- - كارنامه اسلام، ص 145.

برخاستند ودر مسجد تأسيس شدند.

آموزش مباحث فقهى نيز كه از دوران پيامبر آغاز گشته بود، در دوره هاى بعد در انجمنهاى آموزشى شخصيتهاى بزرگى چون امام صادق( عليه السلام) و ائمه مذاهب اهل سنت مراحل بالندگى خود را گذراند و به تدريج در كمتر از دو قرن چندين مكتب فقهى در سراسر جهان اسلام تأسيس شد كه هر يك انبوهى از پيروان و مقلدان را به خود اختصاص داد.

بنابراين مشاهده مى شود كه همه مكاتب بزرگ فقهى، تفسيرى، كلامى، حديثى در مساجد جهان اسلام تأسيس شده، رشد يافتند و در يك كلام همه آنچه كه بعدها بنيان علوم اسلامى به ويژه علوم اصيل را تشكيل مى داد از مساجد خارج شد و بعدها پايه اصلى عصر طلايى اسلامى را تشكيل داد. به طورى كه مى توان گفت مسجد «مركز نهضت علمى» تمدن اسلامى بود. امروز نيز جهان اسلام وامدار همين انجمنهاى آموزشى مساجد و ادامه دهنده همان راه است.

علاوه برفعاليتهاى علمى و آموزشى، كاركرد فرهنگى و ادبى نيز از ديگر كاركردهاى مساجد از همان دوران پيامبر بود. به طورى كه انجمنهاى ادبى نيز در مسجد نبوى تشكيل مى شد و شاعران و سخنوران بزرگ عرب در حضور رسول اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) به انشاء شعر و ايراد خطابه مى پرداختند و پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) شعر متعهدى را كه در خدمت مكارم اخلاقى و بيان ارزشهاى معنوى به كار گرفته مى شد ارج مى نهاد.(1)

در باب اهتمام پيامبر به شعر همچنين ابن سعد نقل مى كند كه

ص: 79


1- - «فعاليت مساجد در عصر پيامبر ص 55.

پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) دستور داده بود براى حسان بن ثابت در مسجد منبرى نهاده بودند و او اشعارش را از بالاى منبر مى خواند.(1)

در دوره هاى بعد نيز فعاليتهاى دينى و علمى مساجد هرگز مانع چنين امور ادبى نبوده است. به طورى كه مثلاً «در مسجد بصره كه در آنجا گروهى اهل جدل در حلقه اى به بانگ بلند از عقايد دينى بحث مى كردند، نزديك آنها دوستداران شعر و ادب به حلقه ديگر بودند»(2)

ملاقات و مناظره با سران ديگر اديان نيز از جمله امور جارى در مساجد به ويژه در عصر پيامبر و در مسجد نبوى بود. پيامبر مكرر سران و پيروان اديان ديگر همچون مسيحيت و يهوديت را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و پيرامون عقايد هر يك با هم بحث مى كردند و پيامبر دعوت اسلامى را به آنها ابلاغ مى فرمود. نمونه هاى فراوانى از اين ملاقاتها وجود دارد كه گزارشهايى در كتب تاريخ ضبط شده است. از آن جمله در سيره پيرامون ديدار گروهى از مسيحيان نجران با پيامبر در مسجد نقل شده است كه «هنگام عصر بود كه نصارى به مدينه وارد شدند و يكسره به مسجد رفتند و در آن هنگام رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) با مسلمانان نماز عصر به جا مى آوردند. (آنان نيز نمازشان را به جا آوردند) و پس از اينكه نمازشان به پايان رسيد در محضر رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) جلوس كردند و عقايد مختلفى كه درباره حضرت عيسى( عليه السلام) داشتند اظهار كردند. (پيامبر به آنان پاسخ گفت) و در اين هنگام بيش از هشتاد آيه از سوره آل عمران در همين زمينه نازل شد.»(3) به نظر مى رسد كه مناظرات فراوان متكلمان بزرگ مسلمان با

ص: 80


1- - طبقات الكبرى، ج2، ص 745.
2- - تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 298.
3- - سيره ابن هشام، ج 2، ص 382.

دانشمندان و روحانيان مسيحى و يهودى و مجوس در دوره هاى بعد با الگوبردارى از همين سنت نبوى انجام مى شده است.

بدين ترتيب مى توان به عنوان يك كاركرد فرهنگى، تبليغى و ارتباطى ديگر براى مساجد در دوره هاى مختلف به ويژه صدر اسلام از مسجد به عنوان «مركز گفتگوى اديان» در جامعه اسلامى نام برد.

كاركرد سياسى، اجتماعى و قضايى

كاركرد سياسى

بدون ترديد در كنار كاركرد دينى، وسيعترين كاركرد مساجد در صدر اسلام كاركرد سياسى آنها بود. به طورى كه مسجد رسماً يك نهاد سياسى درجامعه به شمار مى رفت. «شواهد تاريخى حاكى از اين است كه در صدر اسلام مسجد به عنوان نهادى حكومتى تلقى مى شد. اسلام ذاتاً مخالف جدايى دين از سياست نبود. از اين رو يك فرد واحد هم زمامدار و هم مدير اجرايى بود و يك ساختمان واحد هم مسجد بود و هم مركز ثقل مسايل دينى و سياسى.»(1)

بنابراين مسجد تنها عبادتگاه جامعه نبود. بلكه مقرى بود براى همه فعاليتهاى سياسى جامعه اسلامى كه اتفاقاً براساس اصل تفكيك ناپذيرى دين و سياست در مكتب اسلام، عبادى نيز محسوب مى شد و جوهره عبوديت در آن ملحوظ و آشكار بود. به عبارت ديگر در صدر اسلام مسجد بهترين نماد تلفيق دين و سياست بود و «اصل سياست عين ديانت و ديانت عين سياست» نخستين

ص: 81


1- - «تحول مسجد در گذر تاريخ» ص 46.

بار در مسجد النبى در معرض نمايش گذارده شد.

علاوه بر اين اقامت و حضور نسبتاً دائمى نبى اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) به عنوان امام و رهبر جامعه در مسجد توجه خاص عمومى به اين نهاد را دو چندان مى كرد. در واقع «سكونت رسول اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد بر اهميت ويژه آن افزود؛ به گونه اى كه مسجد مركز سياسى جامعه مسلمين شد. براى ايشان چندان مشكل نبود كه در نزديك مسجد خانه اى براى خويش بسازد. اما پيامبر مى خواست اولاً پايگاهش در خود مسجد باشد تا مسجد تبديل به مركز سياسى جامعه شود، ثانياً مسلمانان وضعيت زندگى پيامبر را با وجود تسلط ايشان بر همه امور به چشم خويش ببينند. تا خدمتگزاران جامعه اسلامى در زمان پيامبر يا پس از ايشان از اين نمونه پيروى كنند. پيامبر مى خواست به آنان بياموزد كه خدمت به مردم درجامعه اسلامى رياست و سيادت نيست. بلكه خدمتى است كه تنها براى خدا انجام مى شود و هدف آن ثروت اندوزى، جاه طلبى، استفاده شخصى يا خودنمايى نيست. امر واجبى است كه شخص به سبب عشق به اسلام وجامعه مسلمين و تنها براى پاداش اخروى به جا مى آورد.»(1)

اما در تبيين دقيق تر اين كاركرد، با بررسى تاريخ صدر اسلام شامل ده سال حاكميت پيامبر در مدينه و پس از آن قريب به سه دهه حكومت خلفاى راشدين، مى توان كاركردهاى ذيل را براى مساجد در حوزه سياسى برشمرد:

1_ دارالحكومة.

2_ محل بيعت و اعلام برنامه هاى حكومت.

ص: 82


1- - «پيدايى مساجد» ص 83.

3 _ مجلس مشورتى.

4_ محل صدور فرمانهاى حكومتى.

5 _ محل انتصاب كارگزاران و سفيران.

6 _ محل پذيرش سفيران ديگر اقوام و ممالك.

7 _ محل اعتراض به حكومت و استيضاح كارگزاران.

8 _ محل انتشار و ابلاغ اخبار مهمى چون اخبار فتوحات.

اين هشت مورد، ابعاد مختلف كاركرد سياسى مسجد است كه نگارنده در حد بضاعت و مطالعه اندك خود دست يافته است. و طبيعى است كه بررسى بيشتر تاريخ صدر اسلام مى تواند ابعاد ديگرى از اين كاركرد را روشن سازد.

1_ دارالحكومه: در اين مورد قبلا توضيح داده شد كه پيامبر در واقع با انتخاب مسجد به عنوان محل سكونت خود آن را به مركز حكومتى و سياسى جامعه تبديل كرد. در دوران خلفاى راشدين نيز گرچه هيچ يك مانند پيامبر مسجد و يا حاشيه مسجد را به عنوان خانه خود برنگزيدند، اما هرگز نه در خانه خود و نه در هيچ مكانى جز مسجد به امور حكومتى به خصوص جنبه عمومى آن نمى پرداختند و همواره در اين دوران نيز مسجد به ويژه در پايتخت بلاد اسلام، دارالحكومه و مقر حاكميت محسوب شده و توجه عمومى را به سوى خود داشت.

2 _ محل بيعت و اعلام برنامه هاى حكومت؛ اين امر نيز هم در زمان پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) اجرا مى شد و هم دوران خلفاى راشدين. مردم بخصوص آنان كه به تازگى به اسلام در مى آمدند عموماً در مسجد با پيامبر بيعت مى كردند و ولايت پيامبر بر خود را مى پذيرفتند. پيامبر يا سخنگويان وى نيز همه فرمانها و احكام و نيز برنامه هاى حكومتى را در مسجد به اطلاع مردم مى رساندند. شايد بارزترين و

ص: 83

معروفترين آنها اعلام حكم جواز جهاد براى مسلمين بود كه در مسجدالنبى به اطلاع مسلمين رسيد.

در زمان ابوبكر گرچه بيعت اوليه در محل سقيفه بنى ساعده انجام شد اما بيعت عمومى با وى در روز بعد و در مسجد انجام يافت. وى سپس «بر منبر برآمد و يك پله پايين تر از نشيمن پيامبر خدا نشست و پس از سپاس و ستايش خدا گفت: من اكنون با اينكه بهتر شما نيستم بر شما حكومت يافتم. پس اگر راست بودم مرا پيروى نماييد و اگر كج شدم راستم كنيد. نمى گويم كه من در فضيلت از شما برترم ليكن در كشيدن اين بار بر شما برترى دارم.»(1)

خليفه دوم نيز پس از به خلافت رسيدن و انجام بيعت در مسجد، «بالاى منبر رفت و يك پله پايين تر از جاى ابوبكر نشست و با مردم آغاز خطبه كرد و سپاس و ستايش خداى گفت و درود بر پيامبر فرستاد و از ابوبكر و برترى او ياد كرد و براى او طلب رحمت نمود.

سپس گفت: من جز مردى از شما نيستم و اگر ناخوش نمى داشتم كه فرموده جانشين پيامبر خدا را رد كنم امر شما را به عهده نمى گرفتم.»(2)

عثمان نيز دقيقاً همينطور عمل كرد و پس از بيعت در مسجد بالاى منبر برآمد و در همانجايى كه پيامبر خدا در آن مى نشست نشست و سخنرانى نمود.(3)

اميرالمؤمنين را نيز كه مسلمين با آن شرايطى كه در روز بيعت معروف است به مسجد بردند و پس از بيعت اميرالمؤمنين خطبه خواند و برنامه هاى حكومت

ص: 84


1- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 2.
2- - همان، ص 20.
3- - همان، ص 54.

خود و نوع خلافت خود را كه با شيوه هاى قبلى تفاوت داشت، با قاطعيت بر منبر بيان فرمود.

امام حسن( عليه السلام) نيز كه پس از شهادت اميرمؤمنان( عليه السلام) براى مدت كوتاهى به خلافت رسيد نيز به همين منوال عمل كرد. در همين زمينه در تاريخ يعقوبى آمده است كه «مردم فراهم شدند و با حسن بن على( عليه السلام) بيعت كردند و حسن بن على( عليه السلام) به مسجد جامع رفت و خطبه اى طولانى ايراد كرد.»(1)

3_ مجلس مشورتى؛ مسجد همواره مجلس مشورتى مسلمين محسوب مى شد. و در دوره هاى مختلف در مساجد پيرامون اهم مسائل منطقه، شهر و كشور و يا امت اسلامى ميان مسلمين تبادل نظر صورت مى گرفته است. پيغمبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) نيز همواره در مسجد با مسلمانان درباره مطالب مربوط به جامعه اسلامى مشورت و گفتگو مى كردند. به طورى كه مى توان گفت تقريباً در همه مواردى كه دستور مستقيم وحى وجود نداشت از طريق مشورت با مسلمين تصميم گيرى مى شد و محل اين مشورتها عموماً مسجد بود چرا كه اساساً اين دستور قرآن به پيامبر بود كه «وشاورهم فى الامر».

مهمترين اين مشورتها در حوزه نظامى و غزوات و تنظيم سياستهاى دفاعى بود كه مصاديق آن را در قالب مصوبه اين جلسات مشورتى در انتخاب خارج شهر براى جنگ احد و يا حفر خندق در شمال مدينه در جنگ احزاب مى توان يافت.

در زمان خلفاى راشدين كه ديگر ارتباط آسمانى و وحى قطع شده بود، امور بيشترى به مشورت گذارده مى شد. شايد تفاوت اين دوران البته به استثناى

ص: 85


1- - همان، ص 141.

دوران اميرالمؤمنين با عصر نبوى در اين باشد كه در دوران پيامبر مشورتها عمومى بود و هر مسلمانى از هر طبقه اى كه صاحبنظر بود آن را ارائه مى كرد. اما در دوران خلفا اين مشورتها بيشتر با كبار صحابه و سران طوايف انجام مى شد.

«خليفه در اداره امور دولت از مجلس اعيان كمك مى خواست. مجلس اعيان اسلامى از بزرگان اصحاب و سران قبايل و بزرگان مدينه در مسجد تشكيل مى شد و خليفه كارى را جز با مشورت آنها سرانجام نمى داد.»

اين كاركرد براى مساجد گرچه در دوره هاى بعد در اثر تحولاتى كه اتفاق افتاد در حوزه مسائل سياسى و كلان حكومتى از بين رفت، اما همواره مسائل محلى و منطقه اى و شهرى در آن طرح شده و مردم آن منطقه درباره آن امور با يكديگر مشورت مى نمودند.

4 _ محل صدور فرمانهاى حكومتى: مسجد همواره در صدر اسلام محل اصلى صدور فرمانهاى حكومتى بود و مردم همواره اين احكام را در مساجد دريافت مى نمودند. در زمان رسول الله( صلى الله عليه و آله وسلم) احكام متعدد الهى همچون وجوب جهاد، حكم حرمت شرب خمر، وجوب روزه، وجوب زكات، حكم پيمان اخوت و دهها حكم و دستور ديگر در مسجد از سوى پيامبر و يا برخى صحابه كه نقش سخنگوى پيامبر را بر عهده داشتند ابلاغ مى گرديد و خلفا نيز احكام حكومتى و يا دعوت به جهاد و ديگر دستورات خود را عموماً شخصاً در مسجد و بر منبر ابلاغ مى نمودند. به عنوان نمونه «عمر در مسجد مدينه از فراز منبر به مسلمانان گفت كه سپاهشان در عراق عقب نشينى كرده و براى حركت بدان سرزمين

ص: 86

ترغيب شان كرد.»(1) و يا اميرالمؤمنين( عليه السلام) در مسجد مردم را به خاطر كوتاهى از جنگ با شاميان سرزنش مى فرمود و جهاد را بر آنان واجب نمود.

5 _ محل انتصاب و اعزام كارگزاران و سفيران: در صدر اسلام پيامبر اكرم خلفا، اميران و كارگزاران حكومتى و نيز سفيران اسلام به ديگر بلاد را در مسجد منصوب مى نمودند و آنان را اعزام مى فرمودند. موارد زيادى در اين زمينه ها در كتب مختلف تاريخى مى توان يافت كه در اينجا براى رعايت اختصار به چند نمونه اشاره مى شود.

در سيره ابن هشام آمده است كه پس از آنكه نصاراى نجران از مباهله خوددارى كردند و به تابعيت حكومت مدينه رضايت دادند، پيامبر نيز به آنها فرمود كه اميرى را بر آنها مى گمارد. سپس بعد از نماز ظهر در مسجد در ميان اصحاب خود نگاه كردند تا اينكه چشمشان به ابوعبيده جراح افتاد. پس او را طلبيده فرمودند: «به همراه اينان برو و در ميانشان بر طبق حق حكومت كن، و با اين ترتيب اين منصب نصيب ابوعبيده شد.»(2)

در جاى ديگر نقل شده است كه «پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) به اصحاب خود كه آنان را براى سفارت برگزيده بود، فرمود: همگى به سپيده دم در نماز صبح حاضر باشيد (و سپس به ايشان فرمود) براى رضاى خدا نسبت به بندگان خدا خيرخواهى كنيد. هر كس عهده دار كارى از امور مردم گردد و براى ايشان خيرخواهى نكند، خداوند بهشت را بر او حرام مى فرمايد. برويد و چنان مكنيد كه سفيران عيسى( عليه السلام) كردند كه به افراد نزديك رسيدند و پيش آنها رفتند و آنان را كه دور

ص: 87


1- - همان، ص 450.
2- - سيره ابن هشام، ج 1، صص 385 _ 386.

بودند رها كردند.»(1)

در زمان خلفا نيز امور به همين منوال بود به عنوان مثال، روزى خليفه دوم به مسجد رفت و «نعمان بن مقرن را ديد كه نماز مى خواند. پهلوى او نشست و چون نمازى را به سر برد گفت: مى خواهم تو را به كار حكومت برگمارم. گفت: اگر براى خراج گرفتن است حاضر نيستم مگر اينكه براى جنگ باشد. گفت: براى جنگ مى روى.(2) و او را بفرستاد.»(3)

6 _ محل پذيرش و ملاقات با سفيران خارجى: پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم)همواره سفيران و نمايندگان اقوام و بلاد مختلف را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و با آنها به گفتگو مى پرداختند و پيام آنها را مى شنيدند. اين ديدارها در مساجد در سال نهم هجرى موسوم به عام الوفود كه هيأتهاى نمايندگى متعددى براى اعلام پذيرش اسلام به مدينه مى آمدند به طور چشمگيرى افزايش يافت و مسجدالنبى مرتباً شاهد حضور سفيران مناطق و طوايف مختلف بود. شرح اين ديدارها و گفتگوهاى صورت گرفته به طور مفصل در دو كتاب طبقات ابن سعد و نهايه الارب نويرى آمده است و ما در اينجا تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مى نماييم.

«پانزده نفر از نمايندگان قبيله طى(4) به حضور پيامبر آمدند. هنگامى كه وارد مدينه شدند پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد بود. آنان مركبهاى خود را كنار مسجد بستند، سپس وارد مسجد شدند و نزديك پيامبر آمدند، آن حضرت اسلام را به

ص: 88


1- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 249.
2- منظور جنگى است كه اصفهان در آن فتح شد.
3- 2- مروج الذهب، ج 1، ص 679.
4- قبيله اى از اهالى يمن

ايشان عرضه فرمود و همگى مسلمان شدند.»(1)

«چند نفر از نمايندگان بنى حنيفه(2) در مسجد به حضور رسول خدا رسيدند و سلام دادند و شهادت حق بر زبان آوردند.»(3)

«پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) دستور فرمود براى كسانى كه از بنى مالك(4) بودند در مسجد خيمه زدند و معمولاً هر شب بعد از نماز عشاء پيش ايشان مى آمد و مى ايستاد و گفتگو مى فرمود.»(5)

نمايندگان عبدالقيس(6) نيز با جامه هاى مشخص خود هنگامى كه رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد بود آمدند و سلام دادند و پيامبر با آنها به گفتگو پرداخت.»(7)

7_ محل اعتراض به حكومت و استيضاح كارگزاران: اين مساله گرچه در زمان پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) تحقق نيافت و چنين امرى مشاهده نشد، اما در عصر خلفاى راشدين به ويژه سه خليفه اول و بخصوص در دوران عثمان به طور فزاينده اى ديده مى شود و مسجد همواره بهترين پايگاه دادخواهى از كارگزاران و اعتراض به سياستهاى حكومتى و استيضاح مسئولين جامعه بوده است. و نكته مهم اينكه كارگزاران و سردمداران جامعه نيز خود را ملزم به پاسخگويى به اين مسائل و قانع كردن مردم مى دانستند و لذا در مسجد حاضر مى شدند و بر منبر از خود دفاع

ص: 89


1- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 309.
2- قبيله بزرگى كه در يمامه زندگى مى كردند.
3- 2- همان، ص 303.
4- نام بخشى از قبيله ثقيف كه در طائف ساكن بودند.
5- 3- همان، ص 301.
6- نام قبيله اى كه در بحرين ساكن بودند.
7- 4- همان.

كرده، توضيحات لازم را به اطلاع مردم مى رساندند.

به عنوان مثال، «در سال بيست و يكم مردم كوفه از اميرشان سعدبن ابى وقاص شكايت كردند. عمر، محمد بن مسلمه انصارى را بفرستاد تا در قصر كوفه را آتش زد و سعد را در مسجد كوفه با مردم روبرو كرد و درباره وى از ايشان پرسيد كه بعضى او را ثنا گفتند و بعضى شكايت كردند كه عمر او را عزل كرد.»(1)

همانطور كه اشاره شد اوج استفاده از مسجد براى اعتراض به حكومت در زمان عثمان بود و سبب اصلى آن نيز بدعتها و انحرافاتى بود كه دستگاه حاكمه وى از سنت نبوى و حتى روش دو خليفه قبلى داشت. لذا علاوه بر توده مردم شخصيتهاى برجسته اى از كبار صحابه و يا زنان پيامبر به وى معترض بودند كه از مهمترين آنها ابوذر و عايشه بودند البته بعضاً با دو انگيزه متفاوت.

ابوذر در مسجد اعتراض مى كرد: «عثمان خبر يافت كه ابوذر در نشيمن پيامبر خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) مى نشيند و مردم پيرامون او فراهم مى شوند و احاديثى مى گويد كه باعث قدح عثمان است و نيز در مسجد ايستاده و گفته است: ... محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) وارث دانش آدم و برتريهاى پيامبران است و على بن ابيطالب( عليه السلام) وصى محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) و وارث علم او است. اى امت سرگردان پس از پيمبرش، هان كه اگر شما كسى را كه خدا پيش داشته مقدم مى داشتيد و كسى را كه خدا پس انداخته عقب مى انداختيد و ولايت و وراثت را در خاندان پيامبر خود مى نهاديد، البته از بالاى سر و از زير پاى خود مى خورديد و دوست خدا نادار نمى شد و سهمى از فرائض خدا از ميان نمى رفت و دو نفر در حكم خدا اختلاف نمى كردند؛ مگر آنكه

ص: 90


1- - مروج الذهب، ج 1، ص 691.

علم آن را از كتاب خدا و سنت پيامبرش نزد اينان (اهل بيت رسول) مى يافتيد. ليكن اكنون كه چنين كرديد پس بدفرجامى كار خود را بچشيد «سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.»

عثمان نيز خبر يافت كه ابوذر از او بدگويى مى كند و سنتهاى پيامبر خدا و روشهاى ابوبكر و عمر را كه تغيير داده و دگرگون كرده است يادآور مى شود. پس او را به شام تبعيد كرد.»(1)

درباره اعتراض عايشه نيز نقل شده است كه «عثمان روزى خطبه مى خواند كه عايشه پيراهن پيامبر خدا را بياويخت و فرياد كرد: اى گروه مسلمانان، اين جامه پيامبر خدا است كه كهنه نگشته ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است. پس عثمان گفت: پروردگارا مكر اين زنان را از من بگردان، همانا مكر ايشان بزرگ است.»(2)

علاوه براين عثمان در موارد ديگرى نيز كه مورد اعتراض واقع مى شد بر منبر مى رفت و از خود در مقابل اعتراضات مردمى دفاع مى نمود و لذا مسجد محل اين استيضاح و پاسخگويى بود.

8 _ محل انتشار اخبار مهم: مسجد با مأذنه هايى كه داشت و دارد، همواره محل انتشار اخبار گوناگون بوده است. بخصوص اخبار مهمى كه با مصالح عمومى ارتباط داشت مانند اخبار حكومتى و جنگها و از همه مهمتر اخبار مربوط به فتوحات در مساجد به گوش مردم مى رسيد. مردم همواره موثق ترين اخبار را در مساجد جستجو مى كردند و حاكمان نيز هر خبرى را كه مى خواستند جمعيت

ص: 91


1- - تاريخ يعقوبى. ج 2، ص 65 _ 66.
2- - همان، ص 71 _ 72.

بيشترى آن را بشنود در مساجد اعلام مى كردند.

در دوران پيامبر اكرم ( صلى الله عليه و آله وسلم) اين كار كرد براى مساجد به وجود آمد و همواره مسلمين اهم رويدادها و اخبار پيرامون مسائل داخلى حكومت و يا مسائل خارجى و تحركات مشركين و اخبار سپاهيان را در مسجد مى شنيدند و در دوران خلفا نيز كه دوره آغاز فتوحات گسترده بود همواره اخبار اين فتوحات در مسجد و مهم تر آنكه توسط شخص خليفه به اطلاع مردم مى رسيد و بعضاً در صورت اهميت فوق العاده آنها اين اخبار زمان هم نمى شناخت. از جمله خبر فتح قيساريه بود كه شبانگاه به اطلاع مردم رسيد. يعقوبى نقل مى كند كه قاصد سپاه شام شبانه به مدينه و نزد خليفه دوم رفت و خبر فتح قيساريه را كه از مناطق مهم فلسطين بود توسط سپاه مسلمين به او خبر داد. وى تكبير گفت و خدا را ستود. سپس همان نيمه شب به سوى مسجد رفت و دستور داد مردم را جمع كردند و آتشى نيز آوردند براى روشنايى مسجد، آنگاه بر منبر رفت و خدا را ستود و فتح قيساريه را به مردم اعلام نمود.(1)

در دوران عثمان نيز مشابه اين مسأله درباره فتوحات شمال آفريقا نقل شده است به اين شكل كه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح فرمانده سپاه اسلام در مناطق شمال آفريقا، عبدالله بن زبير را با مژده فتح سبيطله از مناطق شمال آفريقا به نزد عثمان فرستاد و او عثمان را مژده داد. عثمان نيز براى اعلام اين خبر شخصاً به مسجد رفت و به منبر برآمد و آن خبر را به اطلاع مردم رسانيد.(2)

بدين ترتيب مشاهد مى شود كه مسجد علاوه بر همه كاركردهاى خود در واقع

ص: 92


1- - همان، ص 37.
2- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص58.

همچون يك «رسانه گروهى معتبر و موثق» در جامعه آن روز اسلامى عمل مى كرد.

كاركرد اجتماعى و قضايى

گرچه تمامى آنچه تاكنون درباره كاركردهاى متعدد مساجد صدر اسلام بر شمرده ايم به نوعى كاركرد اجتماعى محسوب مى شد، اما در اينجا به طور خاص بابى مستقل را پيرامون مسائل اجتماعى و قضايى گشوده ايم تا نقش مساجد در اين موارد را نيز بررسى نماييم.

نخستين مسأله اى كه در حوزه مسائل اجتماعى مطرح مى شود شكسته شدن نظامهاى طبقاتى و اخلاق اشرافيگرى و مرزبندى هاى كاذب خون و نسب و ثروت و جايگزين شدن فرهنگ برابرى و برادرى در محيط مساجد است.

مسلمانان هنگامى كه در مسجد نماز جماعت اقامه مى كنند و يا عبادات جمعى ديگر را از انجام مى دهند با هم يكسانند و هيچكس بر ديگرى امتياز ندارد و اين عجيب نيست زيرا خداوند مؤمنان را برادر همديگر قرار داده و تفاوتى ميان آنها [قائل] نيست مگر تفاوتى كه در [مراتب تقوا و] پيروى حق دارند.(1)

پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) نيز در مسجد هرگاه با مؤمنين نشست و برخاست داشتند اين امر را به دقت رعايت مى فرمودند و حتى در نگاه كردن نيز مساواتى را براى همه قائل بودند. بدين ترتيب مسلمين با حضور مداوم در مسجد اين برادرى و برابرى را عملاً تمرين مى كردند و سپس آن را در محيط جامعه تسرى مى دادند.

ص: 93


1- - تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 207.

در جامعه اسلامى گرچه شكاف اقتصادى وجود دارد و اسلام نيز نهايت تلاش خود را براى ترغيب مسلمين به از بين بردن اين شكاف كرده است، تا هرگز برترى جويى، جنبه فكرى، فرهنگى و اجتماعى پيدا نكند و سنت نشود و در محيط جامعه اسلامى كسى خود را به سبب ثروت و مكنت و يا خون و نسبت و يا رنگ پوست برتر تلقى نكند، چرا كه در مسجد فقير و غنى، سياه و سفيد، اشراف و اضعاف و در يك كلام همه اقشار جامعه در كنار هم حضور داشتند و مسجد هيچ جايى براى برترى جويى و تفاخر براى مردم فراهم نمى كرد و بلكه با آن مبارزه مى نمود. اين كاركرد به عنوان يك كاركرد ارزشمند و مهم در حوزه مسائل اجتماعى براى مساجد محسوب مى شود.

كاركرد اجتماعى ديگر مساجد در صدر اسلام را بايد در حديثى از امام باقر( عليه السلام) جستجو كرد. حضرت مى فرمايد: «همانا مساكين و فقراء در عهد رسول خدا در مسجد سكنى مى گزيدند.»(1)

اين سخن اشاره به اين دارد كه مساجد خانه اميد فقراء و محل سكونت موقت آنها بود. نمونه بارز اينگونه افراد در صدر اسلام اصحاب صفه هستند.

ابن سعد درباره اصحاب صفّه چنين مى نويسد: «اصحاب صفه گروهى از ياران رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) بودند كه خانه نداشتند و به روزگار رسول( صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد مى خوابيدند و روزها هم همانجا سايه مى گرفتند و جاى ديگر غير از آن نداشتند. پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) شبها به هنگام غذا خوردن آنها را فرا مى خواند، گروهى را ميان ياران خود تقسيم مى فرمودند كه با آنها غذا بخورند و گروهى هم با خود

ص: 94


1- - بحارالانوار، ج 83، ص 357.

رسول( صلى الله عليه و آله وسلم) غذا مى خوردند و چنان بود تا اينكه خداوند متعال آنان را ثروتى عنايت فرمود.»(1)

اين حضور مساكين در مسجد دو فايده مهم داشت؛ اوّلاً از آوارگى آنها در جامعه كه مى توانست منجر به ايجاد انحرافاتى براى آنها شود جلوگيرى مى كرد و ثانياً اينان به عنوان طبقه نيازمندان جامعه دائماً در جلوى چشم حاكم و مردم بودند و در لابه لاى شلوغى شهرها و رفت و آمدها گم نمى شدند تا فراموش شوند و لذا اين مسأله باعث مى شد كه هم پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) و هم مسلمين دائماً در فكر تأمين زندگى آنها باشند و اولين امكاناتى را كه به دست مى آوردند به آنها اختصاص مى دادند. بنابراين مسجد در صدر اسلام خانه اميد فقيران و مسكينان جامعه محسوب مى گرديد.

علاوه بر اين مساجد ملجأ غريبان و در راه ماندگان يا به تعبير قرآن «ابن السبيل» نيز بود. به طورى كه در شهرهاى اسلامى هرگاه فرد تازه واردى داخل مى شد كه در آن شهر كسى را نمى شناخت يكسره به سراغ مسجد آن شهر مى رفت و در مدت اقامت خود در آنجا سكنى مى گزيد. اين سنت تا زمانى كه تأسيس مهمانخانه ها و مسافرخانه ها رايج شد ادامه داشت و تا همين اواخر نيز بسيارى از افراد در ديار غربت به مسجد پناه مى بردند تا در آنجا از ميان برادران و خواهران دينى خود آشنايى مى يافتند.

در كنار اين كاركردهاى وسيع اجتماعى، مساجد داراى كاركرد قضايى هم بودند. در دوران پيامبر تقريباً تمامى مسائل حقوقى و اختلافات ميان مردم كه

ص: 95


1- - طبقات الكبرى، ج1، ص 240.

نيازمند رسيدگى بود در مسجد صورت مى گرفت و پيامبر اكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) ميان مردم به عدالت قضاوت مى كردند. حتى پيامبر در مسجد قوانين حقوقى وضع كردند و براى مسجد و منبر شأن ويژه حقوقى قائل شدند كه از جمله آنها مراسم سوگند خوردن بود. «پيامبر ( صلى الله عليه و آله وسلم) مراسم سوگند خوردن در موارد حقوقى را كنار منبر معمول ساخت و مى فرمود: هر كس كنار منبرم سوگند دروغ گويد هر چند براى يك چوبه مسواك باشد جايگاه او در آتش خواهد بود.»(1)

اين روند بعدها نيز ادامه يافت و سالها بعد در همه بلاد اسلامى تا زمانى كه مكان مستقلى به عنوان دادگاه تأسيس شد، قاضيان جلسات رسيدگى به دعاوى را در مساجد تشكيل مى دادند و در ميان ادعاها و اختلافات مردمى قضاوت مى كردند. اين جلسات در مساجد از دو جهت مفيد بود. از يك سو براى قاضى كه چون در محيط مسجد و عبادت كه همواره ذكر خدا در آن است كار خود را انجام مى داد اگر متقى بود همواره خدا را در نظر مى گرفت و با دقت هر چه تمام تر كار قضا را به پايان مى برد. از سوى ديگر طرفين دعوى نيز اگر مؤمن بوده باشند هر روز در آن مسجد در مقابل خداوند به عبادت مى ايستادند و لذا دچار نسيان نمى شدند و از ادعاى دروغ پرهيز مى كردند و حال آنكه در محيطهاى قضايى غير از مساجد اين امر كم رنگ تر است و ممكن است حتى براى مؤمنينى كه در درجات پايين تر تقوى هستند براى حفظ منافع انحرافاتى پيش آيد.

به هر حال مساجد در صدر اسلام و حتى بعد از آن تا مدتها كاركرد قضايى داشت و محل دادرسى مردم و ملجأ مظلومان بود.

ص: 96


1- - همان، ص 236.

منبر، يكى از مهمترين اجزاء مسجد

در پايان بحث پيرامون كاركردهاى مسجد در صدر اسلام لازم است درباره يكى از مهمترين و كارآمدترين اجزاء مسجد يعنى منبر سخنى كوتاه داشته باشيم. منبر كه به عنوان تريبون مسجد محسوب مى شد در همه كاركردهايى كه ذكر شد نقش داشت و تقريباً با هيچ يك از آنها بى ارتباط نبود. اما پيش از بحث درباره اين نقش، لازم است از نحوه ورود اين جزء به درون مسجد آگاه شويم، و طبعاً براى آگاهى از آن لازم است از كتب تاريخى استمداد نماييم.

در طبقات الكبرى درباره نحوه ساخت منبر چنين نقل شده است: «در آن هنگامى كه مسجد سقف نداشت رسول خدا( صلى الله عليه و آله وسلم) كنار تنه خرمايى نماز مى گزارد و به هنگام ايراد خطبه به آن تكيه مى داد. مردى از اصحاب(1) گفت:

اجازه مى فرمايى تا براى تو منبرى بسازم كه روز جمعه بر آن بايستى تا مردم تو را ببينند و خطبه تو را بهتر بشوند؟ فرمود: آرى. او منبرى ساخت كه داراى سه پله بود و آن همان سه پله اى است كه اكنون (زمان مؤلف) بالاى منبر قرار دارد. و چون منبر ساخته و در جاى خود گذاشته شد پيامبر برخاست و سوى آن حركت فرمود. آن ستون چنان بانگى كرد كه شكافته شد. پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) از منبر فرود آمد و به آن ستون دست كشيد تا آرام گرفت و آنگاه به سوى منبر برگشت.»(2) و بدين ترتيب منبر در مسجد به كارگرفته شد و از آن تاريخ به جزء لاينفك همه مساجد تبديل شد.

منبر گرچه ابتدا صرفاً براى ايراد خطبه مورد استفاده بود ولى بعد در همه

ص: 97


1- - بنا بر روايت ديگرى در همين منبع آن صحابى «تميم دارى» بود.
2- - طبقات الكبرى، ج1، ص 237.

زمينه ها از آن استفاده شد. به طورى كه مبلغين بر آن تبليغ دين مى كردند و واعظان بر روى آن مردم را اندرز مى كردند. علما از آن احكام دين را بيان مى نمودند و معلمان با نشستن بر آن تدريس مى نمودند. محدثين بر آن احاديث را املاء مى كردند و قاضيان بر آن نشسته حكم صادر مى نمودند و از همه مهمتر حاكمان جامعه و به ويژه پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) و خلفا بر آن براى مردم سخنرانى مى نمودند و پيرامون مسائل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامى سخن مى گفتند.

«وقتى خليفه انتخاب مى شد نخستين خطابه خود را كه به منزله برنامه سياسى او بود از منبر مى خواند. بنابراين منبر در اسلام مانند تريبونى بود كه در حكومت مشروطه برنامه سياسى دولت از پشت آن شرح داده مى شد.»(1)

فرمانهاى حكومتى و اخبار مهم جامعه نيز بر آن به اطلاع عموم مى رسيد و از اين رو ابزار اطلاع رسانى آن زمان به شمار مى آمد. و حتى حاكمان و كارگزاران حكومتى بر منبر به اعتراضات مردمى پاسخ مى دادند و از كارنامه خود دفاع مى كردند؛ كما اينكه عثمان چنين كرد و در برابر اعتراضات گسترده عمومى بر منبر از خود دفاع كرد.

بدين ترتيب منبر به صورت يك جزء اساسى مسجد كه در همه كاركردهاى آن نقش محورى داشت، تبديل شد و همين بر ثبات آن در مساجد افزود. بنابراين در ادبيات سياسى اسلام «تريبون رسمى حكومت» منبر بود همانطور كه مقر حاكميت «مسجد» بود.

ص: 98


1- - تاريخ سياسى اسلام، ج1، ص 450.

با اين بحث كوتاه پيرامون منبر، بحث درباره كاركردهاى مسجد در صدر اسلام را به پايان مى بريم و به تبع آن از دوران صدر اسلام خارج مى شويم تا نگاهى گذرا داشته باشيم به نقش و وضعيت مساجد و تحولاتى كه در دوره ميانه تاريخ اسلام در كاركردهاى آنها پيش آمد.

ص: 99

ص: 100

تحول ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوره ميانه تاريخ اسلام

اشاره

ص: 101

ص: 102

«ياتى على الناس زمان لايبقى فيه من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه» مساجد هم يومئذ عامرة من البناء و خراب من الهدى. سكّانها و عمّارها شرّ اهل الارض. منهم تخرج الفتنه و اليهم تاوى الخطيئه يردّون من شذّ عنها فيها. و يسوقون من تأخّر اليها. يقول الله تعالى: (فبى حلفت لأبعثنّ على اولئك فتنة أترك الحليم فيها حيران) و قد فعل و نحن نستقبل اللّه عشرة الغفلة»(1)

«مردم را روزگارى مى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن. در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان آباد است و از رستگارى ويران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين اند. فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان در آويزد، آنكه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند. خداى تعالى فرمايد: به خود سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه

ص: 103


1- - نهج البلاغه، ص 426، كلمه قصار 369.

بردبار در آن سرگردان ماند و چنين كرده است و ما از خدا مى خواهيم از لغزش غفلت درگذرد.»

اين سخنان پيشگويى بزرگمردى است كه با احاطه خود به حيات بشريت كه از اتصال باين حقيقت ناشى مى شد، همه آنچه بعدها بر سر امت پيامبر مى آمد را مى ديد و اينچنين با بيانى تلخ خبر از دگرگونى در همه امور دينى و از جمله تحولات اساسى در وضعيت مساجد، اين پايگاههاى توحيد جامعه مى داد. آن پيشگويى ديرى نپاييد كه به حقيقت پيوست. به زودى و با حاكميت بنى اميه بر جهان اسلام تبديل خلافت به سلطنت، از قرآن جز نقش و نگارى و از اسلام جز نامى بر جاى نماند و در آن زمان آنچنان كه خواهيد ديد مساجد آباد و باشكوه بود، اما از محتوا و روشنگرى تهى و اينچنين اميرالمؤمنين( عليه السلام) پرداختن به تشريفات و فراموشى آرمانها را در روند حركت امت مسلمان پيش بينى نمود و آن را بيان كرد. تفسير سخن آن امام بزرگوار از عهده ما خارج است و خوانندگان مى توانند به شرح بزرگان بر اين سخنان مراجعه نمايند. اما تنها چيزى كه مسلم است اينكه مولاى متقيان خبر از تحولى اساسى و ساختارى در ابعاد اسلام و همچنين كاركرد مساجد در دوران پس از صدر اسلام مى دهند و لذا ما سخن آن بزرگوار را سرآغاز و زينت بخش اين فصل نموديم.

در اين فصل از تحولات در كاركرد مساجد و افول برخى كاركردها و به وجود آمدن برخى كاركردهاى جديد سخن به ميان مى آوريم، گرچه اين تحولات همگى منفى نيست، اما در جمع بندى آنها بايد اذعان نمود كه حيات مساجد شادابى و طراوت دوران صدر اسلام را در اين دوره از دست مى دهد و آرام آرام به حاشيه جامعه رانده مى شود.

ص: 104

سلب كاركرد سياسى از مساجد و علل آن

اولين و اساسى ترين تحولى كه در مساجد اتفاق افتاد سلب كاركرد سياسى از مساجد بود كه سنگين ترين ضربه را به موقعيت مساجد در جامعه وارد كرد. مساجد كه در دوران صدر اسلام مقر حاكميت و پايگاه سياسى جامعه محسوب مى شد، اكنون بدون وجه سياسى، ناقص به نظر مى رسيد، نخستين نشانه هاى تضعيف اين نقش را بايد در دوران معاويه ديد، وى كه مركز حاكميت را به شام منتقل كرد، در نخستين گام «مقر حاكميت» را به كاخ باشكوه خود در دمشق منتقل كرد و بدين ترتيب مسجد ديگر «مقر حاكميت» نبود؛ چرا كه او آشكارا خلافت را به سلطنت تبديل كرده بود و مسجد را با سلطنت چه كار.

«سعيد بن مسيّب مى گفت: خدا معاويه را چنين و چنان كرد. چه او نخستين كس است كه اين امر (خلافت) را به صورت پادشاهى بازگرداند. و معاويه مى گفت: منم نخستين پادشاه.»(1)

گام دوم در سلب كاركرد سياسى مساجد «تضعيف رابطه حاكم و مردم» در عهد اموى بود كه آن نيز از دوران معاويه آغاز گرديد. از اين زمان فاصله هاى جدى ميان مردم و حاكم پديد آمد و به تدريج رابطه مستقيم مردم و حاكم قطع شد. مردمى كه هر روز خليفه را در كوچه و خيابان در ميان خود مى ديدند اكنون مشاهده مى كردند كه معاويه به همراه جمع كثيرى محافظ در شهر حركت مى كند. «معاويه نخستين كس در اسلام بود كه نگهبانان و پاسبانان و دربانان

ص: 105


1- - تاريخ يعقوبى، ج2، ص 166.

گماشت و جلو خود حربه راه مى برد.»(1) وى به اين اكتفا نكرد و گارد محافظ خود را در مسجد نيز به همراه داشت و حتى جايگاه خود را از مردم جدا كرد و نخستين بدعت را در درون مسجد ايجاد كرد و آن ساخت اطاقكى به نام «مقصوره» بود. «معاويه اول كسى بود كه... در مسجد اطاقكى پديد آورد كه به تنهايى دور از دسترس ديگران در آن نماز مى كرد زيرا بيم داشت كه وى را نيز مانند على( عليه السلام) در حال نماز به غافلگيرى بكشند. وقتى به نماز مى ايستاد نگهبانان با شمشيرى بالاى سر او مى ايستادند.»(2)

اين در حالى است كه در دوران صدر اسلام پيامبر و خلفا هرگز اقدام به چنين كارى نمى كردند در حالى كه خطرات زيادى آنان را نيز تهديد مى كرد، ابن سعد ماجراى يكى از سوءقصدها به جان پيامبر در مسجد را چنين نقل مى كند: «ابوسفيان تنى چند از قريش را گفت: آيا كسى يافت نمى شود كه محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) را غافلگير كرده، بكشد؟ و او آزادانه در كوچه و بازار مى رود. (مردمى از باديه نشينان اعلام آمادگى كرد) شبانه از مكه بيرون آمد... به مدينه آمده از رسول خدا جويا شد، بدو گفتند كه پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد بنى عبدالاثهل است. او مركب خود را بست و به محل پيامبر رفت. پيامبر( صلى الله عليه و آله وسلم) چون او را ديد فرمود: در كار اين مرد خدعه اى هست. و چون او خواست تا نزديك پيامبر بيايد و وى را بكشد، اسيربن حضير او را باز كشيد و از ميان ازارش خنجرى بيرون افتاد.»(3)

موارد بسيارى از توطئه هاى مشابه در دوران مدنى نقل شده است. اما پيامبر هرگز ميان خود و امت خود در مدينه حائل قرار نداد و مردم آزادانه به پيامبر

ص: 106


1- - همان، ص 165.
2- - تاريخ سياسى اسلام، ج1، ص 491.
3- - طبقات الكبرى، ج 1، ص92.

دسترسى داشتند.

خلفا نيز از همين سنت پيروى كردند. در همين راه سه تن از آنان جان خود را از دست دادند اما هرگز ميان خود و مردم محافظ و حائل دائمى قرار ندادند.

ماجراى ترور خليفه دوم در مسجد نيز در همين زمينه قابل ذكر است. مسعودى نقل مى كند كه «چون ابولؤلؤ به انجام كار خود مصمم شد خنجرى همراه برداشت و در يكى از گوشه هاى مسجد در تاريكى به انتظار عمر بنشست. عمر سحرگاه مى رفت و مردم را براى نماز بيدار مى كرد و چون بر ابولؤلؤ گذشت وى برجست و سه ضربت به عمر زد و همان بود كه سبب مرگش شد.»(1)

اميرالمؤمنين على( عليه السلام) نيز با آنكه از توطئه ها و نقشه هاى شوم خوارج و ياران معاويه در كوفه آگاه بود و احتمال خطر كاملاً جدى بود. اما به هيچ عنوان حاضر به همراهى محافظ با خود در شهر نمى شدند و اينچنين بود كه اشقى الاخرين به آسانى توانست در محراب عبادت آن حضرت را به شهادت برساند و تاريخ بشريت را براى هميشه داغدار نمايد.

اين روش حاكم درصدر اسلام بود كه معاويه آن را تغيير داد و آشكارا با آن مخالفت نمود. پس از او جانشينان او نيز همين روش را ادامه دادند تا جايى كه كار حتى به قرق مساجد كشده شد. به عنوان نمونه نقل شده است كه وليدبن عبدالملك هنگامى كه براى بازديد از بازسازى مسجدالنبى در مدينه به مسجد وارد شد نگهبانان هر كه را در مسجد بود، بيرون كردند.(2)

اين بدعت به تدريج در جامعه اسلامى پذيرفته شد و در ميان كارگزاران

ص: 107


1- - مروج الذهب، ج1، ص 677.
2- - تاريخ يعقوبى، ج2، ص 238.

حكومت نيز رايج شد به طورى كه پس از مدتى اگر حاكم يا كارگزارى بدون محافظ و يا تدابير امنيتى در مسجد يا شهر حاضر مى شد، بسيار شگفت آور و محل سؤال بود. بدين ترتيب مساجد ديگر محل ديدار مستقيم مردم و حاكم نبود و مردم تنها از لابلاى محافظين مسلح مى توانستند نظرى به حاكم بيافكنند.

گام سوم در سلب كاركرد سياسى مساجد، ايجاد جو «خفقان عمومى» و گرفتن حق اظهار نظر و انتقاد و اعتراض از مردم بود كه مركز همه اين امور مسجد محسوب مى شد و لذا مساجد در معرض چنين خفقانى قرارگرفتند. خلفاى اموى آشكارا در مساجد و بر منابر حاضر مى شدند و در جهت تثبيت پايه هاى حكومت خود مردم را تهديد مى كردند و به آنها نسبت به هرگونه تحرك سياسى و اعتراض هشدار داده، وعده مجازاتهاى سنگين مى دادند و كارگزاران آنان نيز به تبع حاكمان خود با مردم اينگونه رفتار مى كردند و با ايجاد رعب و وحشت جرأت هرگونه سخن گفتن را از مردم مى گرفتند و بدين ترتيب حق نظارت عمومى مسلمين را مختل نموده، آن را منتفى مى دانستند. براى درك بهتر اين امر سه نمونه تاريخى از رفتار خلفاى اموى و كارگزاران آنها با مردم و تهديدهايشان بر منبر را نقل مى نماييم.

«عبدالملك در سال 75 (ه ق) به حج رفت. در حالى كه لبيك مى گفت به مكه درآمد و لبيك گويان وارد مسجد گرديد و در چهار روز خطبه خواند. هر روز خطبه اى، و در يكى از روزها ضمن خطبه اش چنين گفت: من هر چيز را از شما تحمل مى كنم جز برافراشتن پرچمى را و همان غلى كه آن را به گردن عمرو(1)انداختم، نزد من است و به خدا سوگند ياد مى كنم كه آن را به گردن كسى

ص: 108


1- براى آگاهى از ماجراى عمربن سعيدبن عاص در دوران عبدالملك، ر.ك. تاريخ يعقوبى، ج2، ص218.

نمى اندازم كه جز با سختى و فشار درآورم.»(1)

حجاج بن يوسف ثقفى حاكم خونريز و سنگدل كوفه نيز پس از آنكه از سوى عبدالملك بن مروان به حكومت عراق منصوب شد، با لباس مبدل و به صورت ناشناس به كوفه رفت و بانگ برداشت كه مردم براى نماز جماعت حاضر شوند، سپس با چهره اى پوشيده به منبر رفت و بنشست. وقتى مسجد پر شد حايل از چهره برداشت و برخاست و عمامه از سر برداشت و بدون حمد و ثناى خداوند و صلوات بر پيامبر سخن آغاز كرد و گفت: «كار من روشن است و از بالا مى نگرم و چون عمامه بردارم مرا خواهيد شناخت به خدا چشمها مى بينم كه خيره است و گردنها كه افراشته است و سرها كه رسيده است و هنگام چيدن آن را رسيده است و اين كار من است. گويى مى بينم كه خونها ميان عمامه ها و ريشها جاريست... اى مردم عراق، الى اهل شقاق و نفاق و اخلاق بد، به خدا شدت عمل من نه چنان است كه پنداريد؛ كه مرا از روى دقت انتخاب كرده و از روى تجربه جسته اند، به خدا شما را چون چوب پوست مى كنم و چون كلوخ به هم مى كوبم و چون شتر مى زنم و چون سنگ در هم مى شكنم...»(2)

وليدبن عبدالملك نيز پس از رسيدن به زمامدارى بالاى منبر رفت و مرگ پدرش را اعلام كرد و گفت: «اى مردم بر شما باد به فرمان بردن و همراهى با جماعت؛ چه هر كس مخالفت خود را آشكار سازد سرش را از تن جدا كنم و هر

ص: 109


1- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 224.
2- - مروج الذهب، ج2، ص 131 _ 132.

كس «خاموش» ماند با اجل خويش بميرد.»(1)

اين سخنان و خطبه ها را مقايسه كنيد با خطبه هاى پيامبراكرم( صلى الله عليه و آله وسلم) و خلفاى راشدين، تا ديروز سخن از حق متقابل مردم و حاكميت بود و امروز سخن از تكليف محض مردم. تا ديروز سخن از اعتبار رأى و نظر مردم بود و امروز سخن از ممنوعيت اظهار نظر، تا ديروز بر منبر از گسترش نظارت عمومى و مسئوليت پذيرى مردم در امور مختلف حكومت براى بقا و صلاح جامعه سخن به ميان مى آمد و امروز سخن از ضرورت «خاموشى» به عنوان تضمين ادامه زندگى، تا ديروز مسجد محل اعتراض و پرسش و استيضاح بود و امروز محل سكوت و خفقان. تا ديروز حاكمان خود را ملزم به پاسخگويى به مردم در مسجد و تواضع در برابر آنان مى ديدند و امروز در همان مسجد مردم را تهديد مى كنند. بدين ترتيب بسيارى از ابعاد كاركرد سياسى مساجد همچون اصل شورى و اعتراض و استيضاح و نظارت بر حكومت و... از بين رفت. اما مگر كار به همين جا ختم شد.

گام بعدى در تضعيف بعد سياسى مساجد، كاهش چشمگير «حضور خليفه» در مسجد بود. تا اين زمان اهميت اساسى مسجد در اين بود كه حاكم جامعه از آنجا با مردم سخن مى گفت و مردم در آنجا براى دريافت احكام حكومتى جمع مى شدند. اما مدتى بعد به دليل همان كاهش حضور حاكم و خليفه در مسجد، اين اعتبار نيز از دست رفت.

(از اواسط عهد اموى) خلفا امامت نماز روزانه را بر عهده نمى گرفتند و تنها در نماز جمعه عهده دار اين كار مى شدند. در عصر اموى روزهاى جمعه خليفه با

ص: 110


1- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص236.

لباس سفيد و عمامه جواهر نشان به مسجد مى رفت و براى خواندن خطبه به منبر مى رفت... بعضى از خليفگان بنى اميه براى نماز جمعه نيز حاضر نمى شدند و سالار نگهبانان را به نيابت خود مى فرستادند.»(1)

اين وضعيت دوران اموى به وضعيت اسفناك ترى در دوران عباسى تبديل شد. در شرايطى كه در اوايل دوران خلافت اسلامى، حكام به عنوان امام مسجد و امام جماعت تلقى مى شدند. اما بعدها در دوره خلفاى عباسى امام فردى بود كه در يكى از مساجد كوچك و فرعى وظيفه امامت را انجام مى داد(2) و خليفه خود از انجام اين وظيفه مهم دينى و سياسى سرباز مى زد.

بدين ترتيب همه اين امور دست به دست هم داد تا به تدريج وجه سياسى مساجد از بين برود و مساجد به پايگاه عبادى محض در جامعه تبديل شود. «در مسجد پس از نماز فقط خطابه دينى خوانده مى شد كه در آن از خدا ستايش و از پيغمبر تمجيد مى كردند و بر صحابه درود مى گفتند و خليفه را كه مدّعى نيابت پيغمبر بود دعا مى گفتند. از نمودارهاى سياسى چيزى در مسجد نماند جز اينكه نام خليفه در خطابه ياد مى شد و بدينوسيله ولايت هاى اسلام به تسلط اسمى خليفگان اعتراف مى كردند.»(3)

افول كاركرد سياسى مسجد امرى كاملاً طبيعى و به عبارت ديگر (با توجه به حكومتهايى كه به سركار آمده بودند) اجتناب ناپذير بود؛ چرا كه مسجد در صدر اسلام گرچه مقر حاكميت هم بود، اما در درجه نخست پايگاه حضور و فعاليت دائمى و جدى مردم بود و مركزى براى هماهنگى عمومى و فعاليت جمعى

ص: 111


1- - تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 492.
2- - تحول مسجد در گذر تاريخ، ص48.
3- - تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 450.

سياسى و اجتماعى محسوب مى شد. طبيعى بود كه حكومتى كه بنيان آن نامشروع و براساس زور و ظلم بنا شده بود و روش آن نيز استبدادى بود، حضور فعال مردم در صحنه را بر نمى تابيد و لذا مى كوشيد مردم را به حاشيه براند و قوت فعاليت و نظارت را از آنان سلب كند. براى تحقق اين خواسته بايد پايگاه فعاليت آنان يعنى مسجد از بين مى رفت و يا متحول مى شد. لذا حكومت اموى و به دنبال آن حكومت عباسى با ترويج تئورى جدايى دين از سياست در ميان مردم، آنها را به عبادت و خودسازى و واگذارى امور به خداوند و قضا و قدر و پرهيز از دخالت در امور دنيوى تشويق مى كردند گو اينكه ترويج تفكر جبرگرايى كه تز عقيدتى امويان بود شاخه اى از همين سياست كلى محسوب مى شد. آن دسته از مردم را هم كه با اين حرفها خام نمى شدند و دست از مبارزه بر نمى داشتند با وحشيانه ترين روشها سركوب مى كردند و از اين طريق جو رعب و وحشت نيز به كمك آنها مى آمد.

اكنون مساجد فقط پايگاه عبادت بود و نه سياست و اهالى آن نيز افرادى كه صرفاً براى امور عبادى به آنجا مى آمدند. بعدها عباسيان با اقدامى كه در ساختن شهر بغداد صورت دادند آخرين ضربه را به موقعيت اجتماعى مساجد وارد آوردند.

بنى عباس بر خلاف سنت رايج كه مسجد مركز شهرها و بخصوص شهرهاى تازه تأسيس بود در پى ريزى و بنيادگذارى بغداد به گونه اى عمل كردند كه دارالاماره را مركز شهر قرار دادند، اين اقدام نوآورى برجسته اى تلقى شد، فاطميان مصر نيز از همين سنت پيروى كردند.(1)

ص: 112


1- - تحول مسجد در گذر تاريخ، ص 46.

بدين ترتيب مركزيت و موقعيت مسجد نسبت به بافت شهرهاى اسلامى از دست رفت و بدينگونه دوران گوشه نشينى مساجد از عرصه جامعه آغاز گشت و نهادى كه پيامبر بزرگوار اسلام به عنوان ركن اساسى و نخستين نهاد جامعه اسلامى به دست مبارك خود تأسيس نموده بود، به حاشيه رانده شد.

تحول در كاركرد علمى و آموزشى مساجد و علل آن

پيش از اين اشاره شد كه مساجد در صدر اسلام مركز اصلى علمى و آموزشى در جامعه محسوب مى شد و علت اصلى آن نيز محدوديت علوم به علوم دينى بود. اما با گسترش مرزهاى جغرافيايى تمدن اسلامى و ورود مناطقى چون ايران و مصر و شام به حوزه اين تمدن سرمايه هاى گرانبهاى علمى اين مناطق نيز وارد گستره تمدن اسلامى گشت و از اين رو دريچه هاى جديدى از علوم مختلف به روى مسلمين باز شد، مسلمينى كه قبلاً به روح كنجكاوى و علاقه مندى آنان در مسير علم آموزى اشاره شد و بذرهاى متعددى كه قرآن و سنت در جانهاى آنان كاشته بود بيان گرديد. اكنون زمينه هاى بكر و مساعدى را يافته بودند، لذا با عطشى باورنكردنى تلاش علمى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و طبيعتاً نخستين گام انتقال و اقتباس اين علوم بود و لازمه اين اقتباس ترجمه علوم به زبان مسلمين، زبان عربى، از اين رو نهضت ترجمه آغاز گشت و در كوتاه مدت با حمايت جدى حكمرانان مسلمان بخش زيادى از كتب دانشمندان جهان در علوم مختلف رياضى، طبيعى و انسانى به زبان عربى بازگردانده شد. آنچه در اين بحث اهميت دارد مكان اين فعاليتها بود. ترجمه نيازمند يك محيط مساعد بود و اين محيط مساعد «كتابخانه ها» بودند. لذاست كه در دوران عباسى شاهد تأسيس

ص: 113

كتابخانه هاى عظيم هستيم.

«به دوران اموى كتابخانه اهميتى نداشت و چون به دوران عباسى كار ترجمه بالا گرفت و كاغذسازى پيش رفت، وراقان پديد شدند كه كارشان نويسانيدن و خريد و فروش كتاب بود و مكانهاى وسيع داشتند كه دانشوران و اديبان در آنجا فراهم مى شدند. به دنبال اين نهضت كتابخانه هاى بزرگ پديد آمد كه كتابهاى دينى و علمى در آن نگهدارى مى شد و بعدها همين كتابخانه ها معروفترين مراكز فرهنگى دنياى اسلام شد.»(1)

بدين ترتيب در محيط تمدن اسلامى كتابخانه ها اولين رقيب مساجد در حوزه فعاليت علمى و فرهنگى محسوب مى شدند. اما كار به اين جا قرار نيافت. بلكه اكنون اين علوم دخيل و همين طور علوم اصيل نياز به طبقه بندى و به اصطلاح تخصصى شدن داشت. چرا كه «پس از گسترش فرهنگ و پيدايش روح تحقيق و پژوهش، دانش، به اعتبار موضوعات مورد نظر متعدد مى شود. زيرا كه رسيدگى محققانه به موضوع نياز به انگاره تخصصى و محدوده ويژه و حوزه خاص تحقيقى پيدا مى كند. اين حالت موجب مى شود تا دانش و آگاهى درباره چيزها به رشته هاى گوناگون منقسم شود.

در فرهنگ اسلامى نيز اين اصل تحقيقى و شناختى عملى شد. مسلمين از سده هاى نخستين، معلومات و تأليفات خويش را دسته بندى كردند و علمها را از يكديگر جدا ساختند و سنت تخصصى [شدن] و انشعاب در علم را در فرهنگ خويش با بنيانى استوار پى افكندند و پى گرفتند.»(2)

ص: 114


1- - تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 298 _ 299.
2- - دانش مسلمين، ص 81.

اين تخصصى شدن منجر به پيدايش دهها رشته علمى شد. به طورى كه كشف الظنون به عنوان يكى از كتب معتبر به تنهايى 260 رشته علمى را در دوران مؤلف در خود ثبت كرده است و پيرامون هر يك توضيحاتى داده است.

اين گستردگى و انشعاب نيازمند محيط مناسبى نيز بود چرا كه مساجد با سادگى و امكانات محدود خود تكافوى نياز پژوهشگران و طلاب اين علوم را نمى داد. لذا به زودى تحولاتى در ساختار و استفاده از مساجد پديد آمد. پس دومين عامل پس از نهضت ترجمه در ايجاد تحول در كاركرد آموزشى و علمى مساجد مقوله «تخصصى شدن علوم» بود.

نظام جديد در استفاده از مساجد عبارت بود از وارد شدن مدارس در آن و به وجود آمدن مجموعه هايى تحت عنوان «مجتمع مسجد و مدرسه» و همين امر بالطبع در نقشه ساخت مساجد تغييراتى را حاصل مى كرد.

بايد تأسيس چنين مجتمع هايى را به دوران معلم بزرگ امت و بلكه بشريت صادق آل محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) پيش برد. نمونه ساده اين مجموعه ها كه اقامتگاه طلاب را نيز شامل مى شد مسجد مدينه بود. اما چندى بعد به سرعت در سراسر بلاد اسلامى رواج يافت. نخستين اين گونه مجتمع ها «الازهر» در قاهره بود.(1)

الازهر كه در ابتدا يك مسجد جامع بزرگ بود پس از مدت كوتاهى به يك مجموعه مسجد و مدرسه تبديل گشت. در الازهر ابتدا فقط امور مذهبى شيعيان برگزار مى شد. ولى به زودى در اثر تحولاتى كه در جهان اسلام رخ داد و قدرت فاطميان افزايش يافت اين مسجد و مدرسه به مركز تعليمات عالى تشيع و به

ص: 115


1- - دائرة المعارف تشيع، ج2، ص 151.

ويژه شيعه اسماعيلى كه مذهب رسمى حكومت فاطميان مصر بود تبديل گشت.(1)

مجموعه هاى مشابهى مانند نظاميه در ديگر نقاط جهان اسلام تأسيس شد كه همگى داراى امكانات خوبى بودند. در اين مجموعه هاى «مسجد و مدرسه» علاوه بر مدرسه و كتابخانه و حجره هاى طلاب گاهى وسايل معالجه دانشجويان و مدرسان بيمار و مكتب خانه براى تحصيل كودكانشان نيز تأسيس مى گرديد.(2)

بايد توجه داشت كه تمامى اين مدارس و مساجد موقوفانى داشتند كه درآمد آنها كاملاً صرف نگهدارى مدرسان و دستياران ايشان و ديگر خدام و همچنين تعمير و مرمت بناها و امور ديگر مى گشت.(3)

پرسش مهمى كه پيش مى آيد اين است كه اين مجموعه ها كه از آنها سخن رفت براى علوم انسانى و اسلامى محيطى مفيد و مطلوب بود. اما آيا اين مجموعه ها براى علوم رياضى و طبيعى نيز مناسب بود؟ پاسخ اين سؤال منفى است. علوم رياضى از قبيل جبر، فيزيك، مكانيك، نجوم، هيأت و...، و علوم طبيعى و تجربى همچون طب، داروسازى، شيمى، فلاحت و نيز علومى چون جغرافيا نيازمند مراكز علمى چون آزمايشگاهها، بيمارستانهاى آموزشى و رصدخانه ها و زمينهاى وسيع كشاورزى و... بودند كه جمع كردن آنها در اين مجموعه ها امرى غير ممكن به شمار مى رفت. لذا اين نياز منجر به تأسيس مراكز عالى آموزشى به سبك دانشگاهها گشت كه تا حدود زيادى فاقد ارتباط مستقيم با مساجد بودند و بدين ترتيب سومين عامل در راستاى تحول كاركرد آموزشى

ص: 116


1- - همان، ص 89.
2- - همان، ص 151.
3- - لغت نامه دهخدا، ج 13، ص 20854.

مساجد يعنى «تأسيس دانشگاهها» نيز شكل گرفت و لذا مساجد به تدريج شرايط آموزشى و علمى خود را از دست دادند و اين وظيفه بر عهده دانشگاهها و مراكز علمى ديگر قرار گرفت. گرچه اين بدان معنا نيست كه اين امور در مساجد مختل شد بلكه همچنان بحث آموزش قرآن كريم و مسائل فقهى و علوم دينى در آن رايج بود. اما سطح اين فعاليتها يك سطح عمومى و محدود بود و شكل تخصصى و پژوهشى به خود نمى گرفت.

در پايان اين بخش لازم است يك نكته تذكر داده شود كه نگارنده تحول فوق الذكر را يك تحول منفى ارزيابى نمى كند، بلكه آن را مثبت و اجتناب ناپذير مى داند. در فصول قبل اشاره شد كه به نظر نمى رسد كاركرد علمى و آموزشى جزء كاركردهاى اصيل مسجد محسوب شود، بلكه در آن شرايط خاص صدر اسلام مسجد بهترين مكان براى اين فعاليتها بود. بعدها با دگرگونى شرايط، طبيعى بود كه اين كاركرد موقت به نهادهاى ديگر واگذار گردد. بنابراين آنچه كه همواره مهم بوده و هست حفظ ارتباط مساجد با اين محيطهاى علمى در جهت هدايت اين فعاليتها به سوى اهداف عالى دين است.

اثرات جريان صوفيه و خانقاه در كاركرد مساجد

در اين بخش به بررسى مختصر يكى از جريانهاى مهم و فعال جامعه اسلامى و اثرات غالباً منفى آن بر مسجد و كاركردهاى آن مى پردازيم. اين جريان عبارت است از جنبش صوفى گرى و تصوف كه در دورانى در جامعه اسلامى سر برآورد و در جلب افكار عمومى به سوى خود تا حدود زيادى موفق بود، در بررسى لغوى كلمه صوفى بايد گفت در باب ريشه آن اختلاف اقوال وجود دارد. «آنچه قدماى

ص: 117

صوفيه گفته اند و قاعده اشتقاق هم با آن موافقت دارد اين است كه صوفى از صوف گرفته شده است به معنى پشم، اين وجه اشتقاق را بسيارى از مؤلفان صوفيه و ديگران هم نقل كرده اند و اشكالى بر آن وارد نيست، سبب انتساب قوم نيز به اين نسبت، پشمينه پوشى آنها بوده است كه در زمان قديم شعار زاهدان و نيكان به شمار مى آمده است.»(1)

صرفنظر از بررسى لغوى آن، درباب خود اين جريان و ويژگيها و نيز نحوه سربرآوردن آنان بايد گفت «در حالى كه محافل علمى و مدارس سرگرم مباحثات غالباً غامض فكرى و فقهى بودند، تحول اسلامى ديگرى صورت گرفت... كه همانا عبارت بود از جنبشهاى عرفانى و افراطى، (برخى) جنبشهاى عرفانى كه اسم عام آن در اسلام تصوف است، صرفاً از افرادى واجد تجارب معنوى و فلسفه هاى گوناگون تشكيل نمى شد. بلكه به زودى شامل انجمنهاى اخوت شد كه به كليه سطوح اجتماع نفوذ كرده و مبدل به يكى از ارزنده ترين عناصر ساختار اجتماعى و معنوى جهان اسلام شد.»(2)

البته نگارنده از اينكه عرفان اسلامى را منحصر در تصوف بداند ابا دارد، چرا كه شخصيتهاى عارف فراوانى در طول تاريخ اسلام بودند كه مُبادى آداب صوفيه و اهل روش آنها هم نبودند و نيز در وجود مقدس اميرالمؤمنين( عليه السلام) كه سر سلسله همه عرفا بود نيز نشانى از صوفى گرى مشاهده نمى شود. گرچه مى توان اين جريان را در قالب يكى از جنبشهاى عرفانى بررسى نمود.

ص: 118


1- - عبدالحسين زرين كوب، ارزش ميراث صوفيه، تهران: اميركبير، 1377، ص 40.
2- - درك هيل، اولگ گرابر، معمارى و تزئينات اسلامى، مهرداد وحدتى دانشمند، تهران: علمى و فرهنگى، 1375، ص 55.

به هر حال صوفيه جماعتى از مسلمين بوده اند كه اساس كار آنها در عمل بر مجاهدت مستقل فردى و در علم بر معرفت مستقيم قلبى مبتنى بوده است. گرچه بعضى از آنها با وجود اعتقاد به ارتباط بلاواسطه با حق و در عين اتكاء بر كشف و شهود شخصى، متابعت از شريعت را نيز به منزله مقدمه و شرط راه، لازم مى شمرده اند و در جاهايى كه كارهاشان با ظاهر شريعت موافق نمى بوده است؛ يا ظاهر شريعت را تأويل مى كرده اند يا طرز كار خود را به نوعى توجيه مى نموده اند، ليكن به سبب استقلالى كه در عمل و طريقت خويش داشته اند هم متشرعه كه اهل سنت و جماعت بوده اند خود را از آنها كنار مى كشيده اند هم علماء كه اهل معرفت عقلى و استدلالى بوده اند آنها را گمراه مى شناختند.(1)

اين جريان نيز مانند هر جنبش ديگر براى سازماندهى خود نيازمند پايگاهى بود. لذا اينان مركزى را با عنوان «خانقاه» براى اين امر در جامعه اسلامى تأسيس نمودند. اين مركز ضمن اينكه پايگاه تشكيلاتى صوفيه تلقى مى شد، اقامتگاه دائمى كسانى كه زندگى خود را وقف ارشاد معنوى يا تهذيب نفس مى كردند و نيز محلى براى اقامت موقت سالكان يا ديگران به شمار مى آمد. در اين خانقاه ها مراحل مختلف رياضت و خلوت، روح سالك را ترقى مى بخشيد و غالباً صحبت و ارشاد پير و مرشد وى را در طى اين مرحله ها رهبرى مى كرد. نكته مهم آنكه وقتى سالك مراحل سلوك را مى پيمود و از شيخ دستور و اجازت براى ارشاد ديگران مى يافت، از خانقاه شيخ بيرون مى آمد. اما در جاى ديگر مثلاً شهرى ديگر خانقاه تازه اى كه در واقع چون شعبه اى از خانقاه شيخ بود پديد مى آورد و

ص: 119


1- - ارزش ميراث صوفيه، ص 33.

بدين گونه از يك خانقاه كه شيخ و مرشدى در يك شهر به وجود آورده بود، چندين خانقاه ديگر در بلاد مختلف پديد مى آمد كه شيوخ و مرشدان همه آنها جملگى نسبت به شيخ خانقاه نخست حالت تسليم و فرمانبردارى داشتند و در همه موارد دستور او را به كار مى بستند و اهل طريقت او به شمار مى آمدند(1)

و بدين ترتيب اين نهاد جديد در جامعه اسلامى به صورت شبكه اى پيوسته و كارآمد فعاليت مى كرد.

اين خانقاه از سه جهت بر كاركرد مساجد تأثير منفى گذاردند. اول اينكه خانقاه صرفنظر از جنبه تعليمى كه براى سالكان داشت، مكان عبادت و ذكر و سلوك معنوى نيز تلقى مى شد. «در خانقاه ها اوراد و اذكار و رياضات و چله نشينيها رايج بود كه غالباً اشتغال به آنها بيشتر اوقات سالكان طريق را مستغرق مى داشت، در اين خانقاه ها سالكان و فقيران خلوت نشين نيز مانند شيخ خانقاه، زاويه خاص خويش داشتند. اما ذكر دسته جمعى و درك صحبت شيخ و صرف طعام و «صف نماز» و حلقه سماع آنها غالباً در «جماعت خانه» منعقد مى شد.»(2)

بدين ترتيب اين اولين بار بود كه در حيطه جهان اسلام مركزى جديد علاوه بر مسجد تأسيس مى شد كه در آن مراسم عبادى و آيين بندگى و حتى صف نماز برپا مى گرديد و حال آنكه تا پيش از آن، اين امر صرفاً منحصر در مساجد جوامع اسلامى بود. لذا مسجد كه از صدر اسلام تنها مركز عبادى جامعه اسلامى محسوب مى شد امتياز انحصارى خود را از دست داد و در حوزه كاركرد عبادى و

ص: 120


1- - همان، ص 78.
2- - همان، ص 77.

دينى با يك رقيب سرسخت و جذاب براى مردم روبرو گرديد.

دومين اثر منفى تصوف و خانقاه بر جامعه و مسجد، روش خاص عبادى حاكم بر خانقاه بود. «(صوفيان) نوعى نيايش انفرادى را ارايه و تكميل كردند كه نقطه مقابل عبادت اجتماعى كه از ويژگيهاى اسلام در ادوار قبل بود به شمار مى رفت و پرستش زهاد منفرد براى ديگران منبع قداست شد... اين امر همچنين موجب شد مساجد عظيم جمعه قرون اوليه اسلامى جاى خود را به تعدادى حرمهاى كوچك بدهد كه بر نيايش فردى در محيطى آرام كه منتهى به عبادت و مراقبت مى شد تأكيد داشت.»(1)

به عبارت ديگر خانقاه بر خلاف مسجد كه نماد روحيه جمعى مسلمين و پايگاه وحدت و اتحاد و جايگاه عبادت دسته جمعى بود، به سير و سلوك فردى و گوشه نشينى و كناه گيرى از جمع تشويق مى كرد. استقبال عمومى از اين تفكر ضربه سنگينى بود بر كاركرد عبادى مساجد كه بر جمع گرايى تأكيد داشت.

نكته سوم در اين زمينه مربوط مى شود به روش تبليغ صوفيه و خانقاه عليه مسجد و اهالى آن. همانطور كه اشاره شد اهل سنت و جماعت و متشرعين از بزرگترين مخالفان صوفيه به شمار مى آمدند و تا آنجا كه دستشان مى رسيد از دشمنى با آنان كوتاهى نمى كردند و لذا صوفيه نيز مقابله به مثل مى كردند و عليه آنها تبليغ مى نمودند و بخصوص پايگاه اصلى آنان را كه مسجد بود هدف حملات تبليغى قرار مى دادند تا جايى كه متشرعه اهل ظاهر و رياكار و اهل مسجد پيروان ظاهرى دين و مسجد مأمن زاهدان رياكار معرفى مى گرديد. البته ما در مقام

ص: 121


1- - معمارى و تزئينات اسلامى، ص 55 _ 56.

قضاوت نيستيم و نمى گوييم كه كداميك حق داشتند و كداميك صحيح مى گفتند اما آنچه كه بر آن تأكيد داريم اين است كه اين تبليغات صوفيه كه نفوذ فراوانى نيز در ميان طبقات مردم داشتند منجر به تضعيف قداست مسجد اين پايگاه اصيل اسلام شد و حتى در ادبيات رايج ميان توده مردم نيز متأثر از همان تبليغات به مسجد و اهالى آن طعنه زده مى شد، بدين ترتيب صوفيه و مركز آنها خانقاه اثرات منفى فراوانى بر جايگاه مسجد در جامعه اسلامى و كاركرد عبادى و دينى به عنوان ثابت ترين كاركرد آن بر جاى مى گذارد كه عقبه آن تا دوران معاصر نيز بر جاى مانده است.

مسجد مهد هنر معمارى اسلامى

در دوران صدر اسلام مسجد محيطى بى آلايش و نوع معمارى آن ساده و نزديك به روح سادگى اسلام بود. اما به تدريج اين سادگى جاى خود را به تجمل داد و نوع معمارى نيز تغيير كرد.

شيوه و سبك معمارى مسجد بر اسلوبى كه در زمان پيامبر و خلفاى راشدين بود باقى نماند و همپاى گسترش و شكوفايى تمدن اسلامى دگرگون شد. شكل كلى بناى مسجد نسبت به سابق تغيير كرد و به تناسب دولتهاى جديد و ملتهاى صاحب تمدن از عناصر جديدترى برخوردار شد.(1)

اين تحول از دوران اموى آغاز شد. تا زمان عبدالملك و وليد، خلفا اشتياقى به معمارى و شكوهمند ساختن مساجد از خود نشان نمى دادند. اين دو نفر مساجد

ص: 122


1- - حسين عرفانى «تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران» دو ماهنامه مسجد، ش 39، ص 67.

جديدى را در بيت المقدس (قبه الصخره) و در دمشق (مسجد اموى) ساختند و دومى از آن جهت به اين نام خوانده شده است كه جانشينان وليد نيز در ساختن و آراستن آن سهيم بوده اند. اين هر دو بنا به گونه اى متمايز از مساجد پيشين بود.(1) و تأسيس و ساختن آنها را بايد نقطه آغاز تحول در معمارى مساجد و ايجاد يك كاركرد جديد براى آنها يعنى كاركرد هنرى و معمارى تلقى كرد.

ماجراى ساختن قبه الصخرة به دست عبدالملك خليفه اموى از اين قرار است كه، «عبدالملك مردم شام را از حج بازداشت و آن بدان جهت بود كه هرگاه به حج مى رفتند (عبدالله) بن زبير (كه در مكه خروج كرده بود و مردم را به بيعت خويش مى خواند) آنان را به بيعت مى گرفت و عبدالملك كه چنان ديد، ايشان را از رفتن به مكه منع كرد. پس مردم به فرياد آمدند و گفتند: ما را از حج خانه خدا كه بر ما واجبى است خدايى، باز مى دارى؟ به آنان گفت: اين پسر شهاب زهرى است كه براى شما نقل حديث مى كند كه پيامبر خدا گفته است: «بار سفر بسته نمى شود مگر به سه مسجد، مسجدالحرام و مسجد من و مسجد بيت المقدس». و آن براى شما به جاى مسجدالحرام است و اين سنگى كه بر حسب روايت پيامبر خدا چون خواست به آسمان بالا رود پاى خويش بر آن نهاد براى شما به جاى كعبه است. پس بر آن صخره قبه اى بنا نهاد و پرده هاى ديبا بر آن آويخت و خدمتگزارانى بر آن گماشت و مردم را گرفت تا چنانكه پيرامون كعبه طواف مى كنند پيرامون آن طواف كنند و در دوران بنى اميه اين رسم برقرار بود.»(2)

وليدبن عبدالملك نيز مسجد دمشق را در سال 88 هجرى بنيان نهاد و در

ص: 123


1- - تاريخ اسلام پژوهش دانشگاه كمبريج، ص 154.
2- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 204 _ 205.

ساخت آن هزينه بسيارى صرف كرد به طورى كه برخى نقل كرده اند كه وليد هفت سال ماليات كشور خود را بر آن خرج كرد.(1) به هر حال مسجد دمشق در نوع خود بى نظير بود چرا كه نخستين مسجد عظيم و پرشكوه در تاريخ تمدن اسلامى محسوب مى شد و به واقع از معجزات هنر اسلامى به شمار مى رفت و تاكنون نيز جلوه و زيبايى خود را حفظ كرده است.

محل مسجد امويان دمشق قرنها معبد بت پرستان بود و سپس جايگاه كليساى حضرت يحيى(2) شد. معمارانى كه در خدمت وليد بودند كليسا را خراب كردند. ولى ديوار خارجى و چهار برج مربع چهار گوشه و دو رديف ستونهاى طاقديس مقابل مدخل و درگاههاى معبد رومى را باقى گذاشتند و مسجد را طورى بنا كردند كه با اين آثار بازمانده متناسب باشد.(3) بناى اين مسجد حدود هشت سال زمان برد و در ساختن اين مسجد مليتهاى مختلف خاورميانه اشتراك مساعى كردند. ولى سبك ساختمان، بيزانسى است. ديوارهاى پوشيده از موزائيك هاى شيشه اى و نقاشى به سبك رومى است. در ضمن آثار هنرى ساسانى مثل نقش شيرهاى بالدار و جانوران افسانه اى در آن وجود دارد. به علاوه ستونها و مقصوره و رواق و گنبد روى محراب، جامع دمشق را نخستين و عاليترين نمونه مساجد قديم اسلامى ساخته است.(4)

بدين ترتيب مشاهده مى كنيد كه رفته رفته با گسترش مرزهاى تمدن اسلامى

ص: 124


1- - ر. ك. تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 481.
2- در دايره المعارف تشيع، ج2، ص 150 آمده است كه كليساى مزبور كليساى يوحنا بوده است.
3- تاريخ اسلام، پژوهش دانشگاه كمبريج، ص 154.
4- - دايره المعارف تشيع، ج 2، ص 150.

و تعدد قوميتها و مليتهايى كه در حوزه اين تمدن واقع شدند، عناصر فرهنگى و تمدنى آنها نيز با فرهنگ اسلامى آميخته شد و حتى در عرصه هايى مانند معمارى اسلامى مساجد ظهور و بروز يافت. عناصر و اجزايى كه از معمارى قديم اخذ مى شد به تدريج با هدفهاى دين جديد تطبيق مى گشت و در تحول معمارى اسلامى تأثير بخشيد. به طورى كه سبك معمارى بيزانس در مساجد دوره اموى رواج و نفوذ عمده داشت. البته اين سبك در دوره هاى بعد به ويژه از اواسط دوره عباسى جاى خود را به شيوه معمارى ساسانى داد كه در سراسر جهان اسلام تسرى يافت.(1)

بعد از جامع دمشق مسجد عمروعاص در فسطاط مصر و مسجد الاقصى در بيت المقدس كه به امر وليدبن عبدالملك بر جاى كليساى ژوستى نين احداث گرديد و سپس مسجد جامع قرطبه در اسپانيا كه در 175 (ه ق) به وسيله امراى اموى اندلس ساخته شد همه از نمونه هاى مساجد عهد اموى هستند كه باقى مانده اند.(2) كه در اين ميان مسجد جامع قرطبه از اهميت و شكوه خاصى برخوردار است چرا كه در غرب جهان اسلام در اروپا ساخته شد. اين بنا را عبدالرحمن اول خليفه اموى اندلس در سال 168(ه ق) بنيان نهاد و هشتاد هزار دينار در بناى آن خرج كرد. و فرزند وى به سال 177(ه ق) آن را به پايان برد و از پس وى ديگران به تزيين آن پرداختند تا به شمار زيباترين مساجد دنياى اسلام درآمد. رديف ستونهاى مسجد از شرق به غرب نوزده و از شمال به جنوب سى و يك عدد بود و بيست و يك در داشت كه آن را با مس صيقلى پوشانيده بودند.

ص: 125


1- - كارنامه اسلام، ص 146.
2- - دايره المعراف تشيع، ج 2، ص 150.

ستونهاى محراب را از نقره ساخته و به خاتم كارى بديع آراسته بودند. منبر مسجد را از عاج و چوبهاى گرانقيمت ساخته بودند كه سى و شش هزار قطعه چوب در آن به كار رفته و به ميخهاى طلا و نقره به هم پيوسته بود و با جواهر مزين شده بود. چهار محل شستشو در مسجد بود كه ازكوهستانهاى اطراف به وسيله لوله آب بدان مى رسيد. در سمت غربى مسجد براى توقف مسافران و درماندگان جاهايى ساخته شده بود. صدها شمعدان در مسجد نصب شده بود كه شمعهاى بزرگ شبانه روز در آن مى سوخت. سيصد مرد به خدمت مسجد قيام مى كردند و عنبر و عود مى سوختند و هزاران قنديل را روغن مى كردند.(1)

مسجد النبى و مسجد الحرام در مدينه و مكه نيز از اين كاركرد كلى و جديد مساجد در عرضه هنر معمارى مستثنى نبودند و بلكه پس از صدر اسلام در هر دوره تحولات جديدى مى يافتند و بر وسعت و عظمت آنها و نيز زيبايى معمارى آنها افزوده شد. به طورى كه به زودى آن مسجد ساده جاى خود را به مسجدى مجلّل و عظيم داد.

مسجدالحرام نيز در دوران اموى و به دست وليد بازسازى شد. بنا بر نقل، وى سى هزار دينار نزد خالدبن عبدالله قسرى فرماندار مكه فرستاد و آنها را به صورت تخته هاى نازك پهن درآوردند و بر در كعبه و ستونهاى داخلى و اركان كعبه و ناودان زدند. بدين ترتيب وليد نخستين كسى در اسلام بود كه كعبه را زرنگار كرد.(2)

در دوران عباسى نيز در زمان منصور مسجد الحرام بازسازى شد و به اندازه

ص: 126


1- - تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 317 _ 318.
2- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 238.

وسعت مسجدالحرام در آن زمان بر آن افزوده شد. شروع اين كار در سال 138 (ه ق) و پايان آن سال 140 (ه ق)بود.(1)

آنچه كه مسلم است معمارى ساده اسلامى، شيوه هاى متعددى را از تمدنها و فرهنگهاى ديگر اخذ نمود و همانطور كه در عرصه علم و دانش، مسلمين به اقتباس گسترده دستاورد ديگران پرداختند؛ در عرصه هنر و به ويژه معمارى نيز از اين كار باز نماندند و بزرگترين شاهد اين مدعّا بناى مساجد در اين دوران است. «مظاهر گونه گون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز چنان در بناى مسجد مجال ظهور يافته است كه امروز يك مورخ دقيق و روشن بين مى تواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند... اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزيين مساجد با وجود حفظ خاصيتهاى ملى و محلى نوعى جهان وطنى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه از مفاخر معنوى مسلمين بشمارست.(2)

به هر حال آنچه كه مسلم است در طول نسلها و قرون در فاصله آفاق مختلف هنر اسلامى ملجأى پاك تر و نمايشگاهى امن تر از مسجد نداشته است.(3) به طورى كه «در بناى بسيارى از مساجد هنرهاى مختلف به هم درآميخته است.

معمارى در توازن اجزاء كوشيده است. نقاشى به نقوش و الوان، شعر موعظه ها و ماده تاريخها عرضه داشته است و موسيقى هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند در صداى مؤذن و بانگ قارى و واعظ مجال جلوه گرى يافته است. حتى

ص: 127


1- - همان، ص 358.
2- - كارنامه اسلام، ص 148.
3- - همان.

صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزيين اين مجموعه الهى به ميدان آمده اند: فرشهاى عالى، پرده هاى گرانبها، قنديلهاى عظيم و درخشان، منبت كارى ها و مليله دوزيها نيز در تكميل زيبايى و عظمت مسجد نقش خود را ادا كرده اند.»(1)

آنچه نبايد از نظر دور داشت اين كه «درست است كه بسيارى از اشكال ريشه در تمدنهاى قبل از اسلام دارند و حتى برخى معانى نمادين عناصر و راز و رمز معنويشان نيز مورد توجه بسيارى ملل و جهانبينى ها بوده است، اما بايد توجه كرد كه اولاً بنا به تأكيد غالب محققان، فرمهاى اخذ شده از ساير ملل و تمدن ها توسط مسلمين به گونه اى استحاله يافتند كه پس از مدتى هويتى كاملاً اسلامى به خود گرفتند. ثانياً ابايى از اين نيست كه برخى اشكال يا مفاهيم از ساير تمدنها كه به هر حال به آيينى اكثراً در بنيان الهى معتقد بوده اند، اخذ شود و بازدودن پيرايه هاى آنها و همچنين تكامل و تعاليش به عنوان عنصرى اسلامى (معنوى و روحانى) و مورد پذيرش مسلمين بدل گردد. ثالثاً اين توصيه اسلام است كه در آثار پيشينيان غور و دقت كنيد و ضمن رد بديها و اشكالات، نيكيهاى آنها را اخذ كنيد.»(2)

بديهى است كه آثار هنرى مسلمانان در زمينه هاى تصويرى، تجسمى،معمارى، خطوط هندسى و نقش و نگارها از يك مايه غيرمادى و ماورايى برخوردار است و اين از متن تفكر مذهبى و لايه هاى مكتب شريف اسلام سرچشمه مى گيرد. چرا كه نگاه هنرمند مسلمان به هستى با نگرش يك انسان

ص: 128


1- - همان.
2- - «مسجد كالبد مسلط بر مجتمع اسلامى» ص 131.

مادى متفاوت است.(1) بنا بر اين هنرمند مسلمان طرحهايى را در مسجد اجرا مى كند كه در جهت تقويت معنويت و افزايش حضور قلب مؤمنين به هنگام حضور در مسجد و سوق دادن آنها به سوى مبدأ هستى باشد.

اگر در و ايوان مساجد منحنى است، اگر پيشانى محراب و سقف مساجد خميده است، بيان كننده آن روح تعبد و تسليم و ركوع بنده در برابر خالق است.(2) و اگر همه چيز در مناره و گنبد در شكلى دايره وار در نهايت به يك ختم مى شود، نمادى از توحيد ناب اسلامى است كه مساجد منادى و پايگاه آن بوده است.

«از مهمترين ويژگيهاى مساجد و بناهاى دينى مسلمانان مى توان به اين سه امر اشاره كرد:

1_ رواقها و ايوانهاى محيط بر صحن مسجد.

2_ به كار بردن خط كوفى و نقشهاى نوشتارى براى تزيين ديواره ها و كنار و لبه سقفها.

3_ قوسى شكل بودن بالاى درها و مدخلها و سقفها... حالت انحنا و قوسى بودن در معمارى اسلامى معناى عميق و خاصى مى تواند داشته باشد. اين انحنا بيشتر در شكل گنبدها، محرابها، سردرها، ايوانها و قسمتهايى از رواق وجود دارد.»(3)

بدين ترتيب مساجد كه بخش زيادى از كاركردهاى مهم خود را در جامعه از دست داده بود و تا حدود زيادى از محتوا خالى شده بودند با به دست آوردن يك

ص: 129


1- - «تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران» ص 67.
2- - همان، ص 70.
3- - همان.

كاركرد جديد يعنى تبديل شدن به «مهد هنر معمارى اسلامى» مجدداً در عرصه جامعه توجهات را به سوى خود جلب نمودند؛ اما اين بار از منظرى ديگر و تاريخ اينچنين گواهى شد، براى تحقق پيش بينى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب ( عليه السلام) درباره آينده امت اسلامى و سرنوشت مساجد.

علل ظهور اين كاركرد جديد

در بيان علل ظهور اين كاركرد جديد در مساجد، حداقل دو ديدگاه متفاوت و بعضاً متضاد وجود دارد. يك ديدگاه مى گويد «در دوره امويان و با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران نوعى رقابت با كليساهاى مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد. خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها، كاخها، قلعه ها و حتى مساجد مجلل بسيار كوشيدند... هنر بيشتر در خدمت حاكمان و اطرافيان آنان بود و امكان سرپيچى از فرمان خلفا و امرا در به استخدام درآوردن معماران هنرمند براى ساختن مدارس، مساجد و قصرها نبود. انگيزه غالب اين حاكمان در ساختن مدارس و مساجد حك نام خويش بر پيشانى ساختمان بود.»(1)

اما ديدگاه ديگر معتقد است كه «[چه كسى] گفت كه در اسلام، دين را با هنر سازگارى نيست. بر عكس اين هر دو با يكديگر ملاقات مى كنند آن هم در مسجد... حقيقت آن است كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبايى را كه در اطراف خويش مى ديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدا مى يافت سعى

ص: 130


1- - تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران، ص 66.

مى كرد تا به هنگام فرصت براى آن در مسجد جايى باز كند.»(1)

اين دو ديدگاه گرچه در ظاهر متضاد به نظر مى رسند اما در واقع چنين نيست. بلكه اختلافى كه مشاهده مى شود ناشى از تفاوت منظر هر يك از صاحبنظران است. در اين صورت اگر منظر هر ديدگاه را درست تشخيص دهيم خواهيم ديد كه هر دو ديدگاه كاملاً صحيح و دقيق است.

منظر ديدگاه اول، حاكمان سياسى جامعه و انگيزه هاى نفسانى در ساختن مساجد بوده است. بدون ترديد خلفاى اموى و عباسى درد دين نداشتند و لذا اينكه در پى رقابت يا جاودان كردن نام خود بوده اند سخن درستى است. اما منظر ديدگاه دوم، هنرمندان و معماران عاشق و مؤمنى است كه نه به اجبار و اكراه و با بى علاقگى بلكه با شور و اشتياق كه از يك انگيزه الهى و ايمانى ناشى مى شد تلاش مى كردند و لذا آنچه مى آفريدند به راستى زيبايى بود كه آن را به محضر باريتعالى تقديم مى نمودند. براى درك بهتر اين دو منظر متفاوت لازم است هر يك را بيشتر توضيح دهيم. در باب حاكمان سياسى و انگيزه هاى آنان بايد گفت: «تا زمانى كه مركز حكومت اسلامى در مدينه بود، خلفاى چهارگانه همچون پيامبر از اسراف و هر چه كه مظهر اشرافيت بود پرهيز مى كردند، ولى در زمان معاويه كه حكومت به دمشق منتقل شد، اين سنت تغيير يافت. در اين زمان معاويه با مشاهده معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان اقدام به برپايى مساجدى پرشكوه تر از اين ساختمانها كرد.»(2)

پس از معاويه نيز ساير خلفا از روش او پيروى كردند و بلكه آن را توسعه دادند

ص: 131


1- - كارنامه اسلام، ص 144.
2- - تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى، ص 66

ساخت بسيارى از مساجد مجلل در شام توسط خلفاى اموى برخاسته از تأثيرپذيرى از كليساها و با انگيزه هاى سياسى و رويارويى با پايگاه هاى دينى مسيحيت بوده است.(1)

اين انگيزه ها گاه به قدرى قوى بوده كه حتى اگر خليفه اى مصمم به جلوگيرى از اين تجمل گرايى مى گرديد او را متقاعد مى كردند كه به صلاح جامعه اسلامى نيست. به عنوان نمونه عمربن عبدالعزيز وقتى به خلافت رسيد كسانى را به مساجد فرستاد تا هر چه مرمر و كاشى و زر در آن است بردارند و از مسجد بيرون كنند و مى گفت: «مردم با ديدن اينها از حضور قلب در نماز خود بازمى مانند. به او گفتند. وسيله اى است براى زبونى دشمن، پس آن را رها كرد.»(2)

اين ديدگاه كه توانست خليفه را متقاعد كند در واقع معتقد بود كه مسجد بنايى سمبليك است و نماد و نمود دين به شمار مى رود و عظمت مسجد يادآور عظمت و عزت اسلام و مسلمانان است؛ و برعكس محقر بودن آن چه بسا ضعف و فقر و ناتوانى مسلمانان را در اذهان تداعى كند.(3)

البته همه انگيزه ها هم ناشى از رقابت و رويارويى با بيگانگان نبود. برخى از مساجد باشكوه توسط حاكمان به ظاهر مسلمانى بنا شده كه قصد داشتند از اين راه ياد و نام خود را جاودان سازند و يا با سفارش به دفن بدنشان در كنار مسجد گور خود را مصونيت بخشند و داراى موقعيتى ممتاز نمايند. گاهى هم پرداختن

ص: 132


1- - رحيم نوبهار، معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى، مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد، ج 2، ص 243.
2- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 271.
3- - معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى، ص 248.

به اين كار ناشى از حس منفعت طلبى و كسب آبرو و حيثيت دنيوى بوده است.(1)

علاوه بر اين انگيزه هاى فردى، با در نظر گرفتن مسايل جامعه شناختى يكسرى انگيزه هاى اجتماعى را نيز مى توان يافت كه در واقع بازتاب شرايط روانى افراد در جامعه است.

به عبارت ديگر مى توان روى آوردن به آراستن مساجد و پر زرق و برق كردن آن را به دليل كنار نهادن ارزشهاى حقيقى دانست. به ديگر سخن نوعى پيوستگى و همراهى ميان گسستن از ارزشها و گرايش به آراستن مساجد و مظاهر دينى وجود دارد. به نظر مى رسد نكته روانى همراهى ميان اين دو پديده آن است كه انسان هم در رفتار فردى و هم در رفتار اجتماعى هرگاه از پرداختن به اصالت ها و ارزشهاى حقيقى دست برمى دارد، به آراستن ظاهر مى پردازد. جامعه اى كه در تضاد ميان دين و دنيا در حقيقت دنيا را برگزيده است، هرگاه حس مذهبى خود را به طور كامل از دست نداده باشد براى پاسخ گفتن به نداى اين حس به آراستن مظاهر دينى همچون مساجد روى مى آورد.(2)

به هر حال مشاهده كرديد كه همه انگيزه ها و تمايلاتى كه برشمرده شد در مسير خواهشهاى نفس و انحراف از دين خدا بود و هيچ يك در جهت تعظيم شعائر الهى و ارزشهاى دينى نبوده است. لذا بديهى است كه اين منظر، منظرى قابل تقبيح و نكوهش است. اما آيا همه انگيزه ها در همين جا خلاصه مى شود و حال آنكه هنرمندان نقشى اساسى تر و برجسته تر در احداث اين مساجد داشته اند؟ بى شك پاسخ به اين سؤال منفى است.

ص: 133


1- - همان، ص 243.
2- - همان.

«هنرمندان بى نام و ناشناس اين مساجد كه تمام هستى خويش را وقف خدمت به خداوند كرده بودند... مى كوشيده اند تا بهترين تصورى را كه از زيبايى مى داشته اند در طى اين آثار مقدس جلوه و تحقق بخشند.»(1)

مسلمانان به دليل عظمت و قداستى كه براى مسجد قايلند و آن را منسوب به خداوند بزرگ مى دانند تلاش مى كنند تا خانه خدا را هر چه بهتر و با عظمت تر بسازند. در اين زمينه شواهد فراوانى وجود دارد و حتى با يك نگاه سطحى و گذرا مى توان پى برد كه آفرينش بسيارى از اين پديده هاى هنرى با پشتوانه عظيمى از عشق و ايمان بوده است.(2)

«در واقع اين اسلام نبود كه دعوت به تزيين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معماريهاى شگفت و پرشكوه به نام مسجد كرد. زيرا با توجه به فلسفه وجودى مسجد (خانه خدا)، شكل مسجد اسلامى روشن است. اين هنر بود كه مسجد را به عنوان ظرفى مناسب و زمينه اى مستعد براى بروز و تجلى يافت و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را در ارتباط با هنر متعهد شناختند. و به استقبال آن رفتند.»(3)

ترديدى نيست كه پرداختن به زرق و برقهاى غير ضرورى و تزئينات كاخها و قصرها در مساجد از مصاديق اسراف و تبذير مال است و اين از گناهان بزرگ است. چرا كه ضمن اينكه رواج تجمل گرايى در ساخت و سازها را به دنبال دارد، فرهنگ ساده زيستى و زهد و قناعت را كه از ارزشهاى مسلم اسلامى است، رفته رفته در

ص: 134


1- - كارنامه اسلام، ص 144.
2- - «معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى» ص 242.
3- - «تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران» ص 92.

جامعه كم رنگ مى كند.(1)

علاوه بر اين در شرايطى كه طبقات فقير در جامعه اسلامى به وفور يافت مى شوند و رسيدگى به آنها وظيفه آحاد مسلمين است، هزينه كردن مالهاى هنگفت براى ساختن مساجد به جاى رسيدگى به وضع محرومين با هيچ معيار الهى و اسلامى قابل توجيه نيست.

اما به يك نكته مهم نيز بايد توجه داشت و آن اينكه به كاربستن «هنر» در مسجد، الزاماً با ساده سازى آن منافات ندارد و مراعات همزمان هنر و سادگى هم خود نوعى هنر است. در واقع اين رسالت هنرمند مسلمان است كه با تكيه بر معيارهاى مكتبى كه يكى از آنها ساده سازى است، مسجد را جذاب و دلكش بسازد. به عبارت ديگر ميان زيبايى و جمال با سادگى و بى پيرايگى تضادى وجود ندارد. مى توان مسجد را در عين سادگى، زيبا و دل انگيز ساخت. بى گمان خداوندى كه خود زيباست و دوستدار زيبايى، خواهان زيباسازى خانه خود نيز هست. انسان نيز موجودى است كه روح الهى او از عالم تناسبات است و گرايش كامل به زيبايى دارد و مسجد هم خانه خدا و هم خانه مردم است. پس بايد تلاش نمود تا زيبايى و دلكشى در خانه آن زيباى بى همتا جلوه گر شود. اما اين زيبايى بايد در چارچوب همان معيارهايى باشد كه صاحب خانه تعيين نموده است.(2)

بدين ترتيب با رعايت همزمان هنر و سادگى و پرهيز از تزئينات اشرافى مآبانه و كاملاً غيرضرورى مى توان مساجدى زيبا و سازگار با روح اسلام داشت و در كنار اين مسأله كه مربوط به ظاهر مساجد است بايد به كاركردها و محتواى آن نيز

ص: 135


1- - معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى، ص 250.
2- - همان، ص 250 _ 251.

پرداخت تا اين نهاد عظيم اسلامى ناقص نماند؛ چرا كه مساجد هر چقدر هم زيبا باشند اگر نقش خود را در جامعه ايفا نكنند تنها موزه هايى براى تماشاى عمومى و استفاده هاى هنرى و تاريخى خواهند بود.

ص: 136

سخن آخر

ص: 137

ص: 138

آنچه گذشت نگرشى گذرا و تاريخى بود بر جايگاه مسجد، اين مقدسترين نهاد اسلامى در حوزه تمدن اسلامى و بررسى چگونگى تأسيس و كاركردهاى آن و نيز فراز و نشيبهايى كه در طول تاريخ پشت سر گذارده است.

بدون ترديد پرداختن به تاريخ اگر به قصد درس آموزى و عبرت گيرى نباشد از بيهوده ترين امور و در شكل خوشبينانه تنها يك تفنن علمى است. پس به تاريخ مى نگريم تا براى فرداى خود برنامه ريزى نموده و از تجربيات گذشته براى مسير خود استفاده نماييم. پرداختن به تاريخ تحولات مسجد به عنوان يك نهاد جامعه اسلامى نيز از اين اصل كلى مستثنى نيست. آنچه مطرح شد براى اين بود كه بدانيم بر اين نهاد چه گذشته است و چه دوره هايى را تجربه كرده است. چگونه در دوره اى مركز بى بديل جامعه بوده و در دوره اى به حاشيه رانده شده است. تا از آن براى تكامل بخشيدن به مساجد دوران خود و جامعه اسلامى مان بهره مند

ص: 139

شويم.

اگر امروز نظام جمهورى اسلامى پس از قرنها بار ديگر داعيه دار حكومت دينى و منادى ارايه يك نظام سياسى و اجتماعى مبتنى بر احكام ناب اسلامى است بايد همه لوازم و ضروريات اين داعيه را نيز بپذيرد. «مسجد» در چنين جامعه و نظامى بايد جايگاه واقعى خود را بيابد و در اين مسير «مسجد النبى» در مدينه صدر اسلام بهترين الگوست.

واقعيت آن است كه هر چند مساجد امروزى ما پاره اى از شرايط سنتى خود را به ويژه در زمينه امور دينى حفظ كرده اند اما در مجموع به عنوان يك نهاد اثرگذار بر حيات اقتصادى، اجتماعى و سياسى جامعه معاصر مسلمانان اهميت خود را به صورت فزاينده اى از دست داده اند.(1) و تلخ تر اينكه گرچه در دوران ميانه تاريخ اسلام بر حسب آنچه در اين نوشتار گذشت تحولات گسترده اى در كاركرد مساجد اتفاق افتاد و مساجد را تا حدود زيادى از جايگاه واقعى خود دور كرد؛ اما بايد اذعان كرد كه حتى شرايط آن دوره نيز از شرايط مساجد در دوران فعلى بهتر است و حداقل مساجد داراى اعتبار فراوانى در نزد افكار عمومى مردم بودند. گرچه امروزه با وقوع انقلاب اسلامى ايران و جوشش آن از كانون مساجد جامعه تا حدود زيادى در پيشرفت موقعيت مساجد تلاش شده است. اما هنوز تا رسيدن به مرحله متوسط براى جايگاه واقعى مساجد راه درازى در پيش است و اين وظيفه آحاد جامعه و البته به طور خاص متوليان امور مساجد است كه با الگوبردارى از مساجد صدر اسلام و تطبيق آن با شرايط زمان و مكان بر اين مهم

ص: 140


1- - «تحول مسجد در گذر تاريخ» ص 48.

جامه عمل بپوشانند.

اميد است آنچه در اين نوشتار آمد كه تلاشى در همان راستا بود مقبول درگاه الهى افتد و نيز در مسير تكامل مساجد جامعه اسلامى ايران و جهان اسلام مورد استفاده قرار گيرد تا شاهد بازگشت مساجد به جايگاه واقعى شان در حكومت اسلامى باشيم. ان شاءالله.

سخن را با سفارش و توصيه مصلح بزرگ جهان اسلام در عصر حاضر و بنيانگذار كبير جمهورى اسلامى، حضرت امام خمينى (ره)، كه اگر امروز فرصت يافته ايم پيرامون جايگاه مسجد در تمدن اسلامى و ضرورت تكامل آن در جامعه اسلامى سخن بگوييم همه از بركت وجود مقدس آن امام عظيم الشأن است به پايان مى بريم كه فرمود: «سعى كنيد كه مساجد ما به حال مساجد صدراسلام برگردد.»

«وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين»

ص: 141

فهرست منابع و مآخذ

1_ قرآن كريم

2_ سيدرضى، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، تهران: علمى و فرهنگى، 1378.

3_ المنجد فى اللغه و الاعلام، بيروت: دارالمشرق، 1986 م.

4_ ابراهيم حسن حسن، تاريخ سياسى اسلام، ابوالقاسم پاينده، تهران: جاويدان 1376.

5 _ ابن منظور، لسان العرب، بيروت: دارصادر، 1997 م.

6 _ ابن هشام، سيره النبى، سيد هاشم رسولى، تهران: كتابچى، 1375.

7_ بيهقى، احمدبن حسين، السنن الكبرى، بيروت: دارالفكر، بى تا.

8_ جمعى از نويسندگان، دايرة المعارف تشيع، تهران: نشر شهيد محبى، 1375.

9_ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسايل الشيعه، قم: موسسه آل البيت، 1409، (ه ق).

10_ حسينى دشتى، سيد مصطفى، معارف و معاريف، تهران: موسسه فرهنگى آرايه، 1379.

11_ الحسينى الزبيدى، السيد محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1970م.

12_ حكيمى، محمدرضا، دانش مسلمين، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.

13_ دورانت، ويل، تاريخ تمدن (عصر ايمان)، ابوالقاسم پاينده و...، تهران: آموزش انقلاب اسلامى، 1371.

14_ دهخدا على اكبر، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، 1377.

15_ زرگرى نژاد، غلامحسين، تاريخ صدر اسلام، تهران: سمت، 1378.

16_ زرين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، تهران: اميركبير، 1377.

17_ زرين كوب عبدالحسين، كارنامه اسلام، تهران: اميركبير، 1376.

18_ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، محمد جواد غفارى، بى جا: نشر صدوق 1367.

19_ طباطبايى، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، تهران: دفتر انتشارات اسلامى، 1376.

20_ متقى هندى، كنز العمّال، بيروت: موسسه الرساله، 1413 (ه ق).

21_ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بى جا: المكتبه الاسلاميه، 1376.

22_ محمدى، سيد كاظم و دشتى، محمد، معجم المفهرس نهج البلاغه، قم: نشر امام على ( عليه السلام)،1374.

23_ مسعودى على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاينده، تهران: علمى و

ص: 142

فرهنگى، 1374.

24_ مسلم، صحيح مسلم، بيروت: دارالكتب العلميه، بى تا.

25_ معاديخواه، عبدالمجيد، فرهنگ آفتاب، تهران: نشر ذره، 1373.

26_ نويرى، شهاب الدين احمد، نهاية الارب فى فنون الادب، محمود مهدوى دامغانى، تهران: اميركبير، 1364.

27_ واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، محمود مهدوى دامغانى، تهران: فرهنگ و انديشه، 1374.

28_ هولت پى.ام و... تاريخ اسلام (پژوهش دانشگاه كمبريج)، احمد آرام، تهران: اميركبير، 1378.

29_ هيل درك و گرابر اولگ، معمارى و تزئينات اسلامى، مهرداد وحدتى دانشمند، تهران: علمى و فرهنگى، 1375.

30_ يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، محمد ابراهيم آيتى، تهران: علمى و فرهنگى، 1378.

فهرست مقالات

1_ حسين عرفانى، «تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران»، دو ماهنامه مسجد، ش 39، محمدرضا اميرى تهرانى، تهران: مركز رسيدگى به امور مساجد، مرداد و شهريور ماه 77.

2_ عباسعلى فراهتى، «فعاليت مساجد در عصر پيامبر» دو ماهنامه مسجد، ش 39، مرداد و شهريور ماه 77.

3_ م.ا.منّان، «تحول مسجد در گذر تاريخ» عباس امام، دو ماهنامه مسجد، ش 49، فروردين و ارديبهشت ماه 79.

4_ حسين مونس، «پيدايى مساجد»، سيد سعيد حسينى، دو ماهنامه مسجد، ش 37 _ 38، فروردين _ تير 77.

5 _ محمد نقى زاده، «مسجد كالبد مسلط بر مجتمع اسلامى»، مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد، محمد قره چمنى، تهران: دانشگاه هنر، 1378.

6 _ رحيم نوبهار، «معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى» مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد.

ص: 143

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109