زيارت

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : زيارت/ جواد محدثي.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1377.

مشخصات ظاهري : 83 ص.

وضعيت فهرست نويسي : فهرست نويسي توصيفي

شماره كتابشناسي ملي : 3006506

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

پيشگفتار

ص: 7

«يكى ديگر از وظائف مهمّ، قضيه آشناكردن مردم است به مسائل حجّ، آدم بسيار مى بيند كه حجّ مى روند، زحمت مى كشند، لكن مسأله حجّ را نمى دانند ...»

امام خمينى قدس سره

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد از همه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار و آگاهى و مسؤوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شور انگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از

ص: 8

آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بيشمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى قدس سره، حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حج گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه و توقّف انبياء و اولياء بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حج ابراهيمى، قدس سره و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آية اللَّه خامنه اى مدّظله العالى، با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقه مندان به فرهنگ حج، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حج، آشنايى با اماكن مقدّسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و به ويژه آموزش مسائل و آداب حج تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است

ص: 9

از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسائى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقه مندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

من اللَّه التوفيق وعليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظّم رهبرى

ص: 10

ص: 11

مقدمه

مكانهاى جغرافيايى، تداعى كننده رويدادهاى تاريخى است و يادآور انسانهاى سازنده تاريخ.

زمانهاى خاص، بار مفهومى و محتواى تاريخى دارد.

گاهى تاريخ در جغرافيا نهفته است و مكان، در زمان؛ و گاهى جغرافيا، تاريخ مجسّم است.

اسلام، از هر زمينه و مناسبت و فرصتى، از هر زمان و زمينى، در اين مسير استفاده مى كند و براى هر كس، در هر جا و هر زمان و هر شرايط، تكليفى، برنامه اى، دستور العملى و ... قرار داده است.

تمام لحظاتِ شبانه روزى انسان و همه موقعيّتهاى سفر و حضر و فردى و اجتماعى، مادّى و معنوى، روحى و عاطفى انسان، آميخته به دستورى و رهنمودى در اسلام است.

هيچ مذهب و مكتب و ايدئولوژى و فرهنگى، به اندازه اسلام، در اين زمينه ها برنامه ندارد و از مناسبتها و فرصتها در جهت ساختن روحهاى بزرگ و تربيت كردن انسانهاى پاك، استفاده نكرده است.

در كدام مكتب، برنامه سازنده و شگفت و دگرگون كننده چون «حج» وجود دارد؟

ص: 12

كدام آيين، برنامه هاى تربيتى وسيع و دقيق، همچون «رمضان» دارد؟

كدام دين، برنامه هايى چون احياى خاطره عاشورا و گرامى داشت شهيدان و گريه بر مظلوميّتها و يادآورى حماسه ها و فداكارى ها دارد؟!

براى روز و شب و سفر و حضر و تجارت و عبادت و سياست و معاشرت و اخلاق انسان، در كدام فرهنگ، به اندازه اسلام، برنامه و دستور است؟

كدام مسلك، برنامه عظيم و شكوهمندى چون نماز جمعه و جماعت دارد؟

در كدام ملّت و ملّيّت، مراكز الهام بخش و سازنده و شورآفرين و پاكساز چون «مكّه»، «مدينه»، «بقيع»، «كربلا»، «نجف»، «كاظمين»، «سامرا»، «غارحرا»، «جبل الرحمه»، «دامنه احد»، «كوفه»، «فرات و دجله»، «زمزم»، «مِنى»، «عرفات»، «مشعر» و ... صداها از اين قبيل وجود دارد كه هر كدام حامل فرهنگى و دربردارنده تاريخى و حاوى الهام و رهنمودى است؟!

«زيارت» در اسلام، بخصوص در فرهنگ شيعه، جايگاه والايى دارد.

امامان و اولياى خدا، بسيار دعوت و تشويق به زيارت كرده اند. پاداشها و ثوابهاى فراوانى براى «زاير» بيان شده است.

«زيارت»، در ارزش و پاداش، همپاى بسيارى از عبادات،

ص: 13

بلكه برتر از حتّى جهاد و شهادت به حساب آمده است.

«مزار» ها، در اسلام، از اعتبار خاصّى برخوردار است.

«زيارتنامه» ها، يك دنيا تعليمات و فرهنگ و آموزش و تربيت را شامل است.

راستى ... اين همه دعوت و تشويق به چرا؟

اين همه پاداش واجر وثواب، براى هرقدم براى چه؟

چه تناسبى ميانِ عمل زاير با آن پاداشهاى عظيم و خيره كننده و بهت آور؟

چرا بايد زيارت رفت؟ فايده زيارت براى زاير چيست؟

زيارتگاهها چه نقش تربيتى و تهذيبى دارند و بايد داشته باشند؟

زيارتنامه ها چه متنهايى است و چه آموزشهايى دارد؟

در به «منفعت» بايد انديشيد يا به «معرفت»؟

زاير، «عاشق» است يا «جهانگرد»؟

عملى عبادى است، يا جنبه «سياسى» هم داشته و دارد؟

ساخته و پرداخته شيعيان است، يا اصلى است كه پيامبر، منادى آن است و ريشه در متن دين دارد و عقل، پشتوانه آن است و عرف، حامى آن و ملّتها و اقوام بشرى عاملِ به آن؟!

اينها ... و مطالب و مسائل ديگرى، انگيزه آن است كه از جوانبِ گوناگون، پيرامون «زيارت» به دقّت و تأمّل بپردازيم.

قم- جواد محدّثى

ص: 14

ص: 15

«زيارت»، قلمروِ «دل» و وادىِ «محبت»

اشاره

در بحث «زيارت»، پيش از آنكه استدلال شود كه چرا بايد رفت و رفتن به زيارت را چه سود؟ اگر شناختى محبت آور، نسبت به صاحبان «مزار» باشد، جايى براى اين سؤال و استدلال باقى نمى گذارد.

در بيش از فلسفه و برهان، عشق و شور و محبّت نهفته است.

بيش از آنكه «عقل»، محاسبه كرده و دريابد كه چرا؟

«دل»، فرمان داده و زاير را به مزار رسانده است.

زاير، اگر بداند و بشناسد كه مورد زيارت «كيست؟»، ديگر نمى پرسد: «كجاست؟». به راه مى افتد و همچون خضر، به دنبالِ آب حيات، و همچون موسى عليه السلام در پىِ «عبد صالح» روان مى گردد تا برسد و بيابد و بهره برگيرد و كامياب شود.

آنچه زاير را به پيمودن راهها و طىّ مسافتها و تحمل رنج سفر وا مى دارد، كشش درونى و علاقه قلبى اوست. اگر عشق آمد، خستگى رخت برمى بندد و اگر محبّت در كار بود، ملال متوارى مى شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است

شوق، انسان راكد را حركت مى بخشد و ساكن را «مهاجر» مى كند و «عافيت طلب» را باديه پيما مى سازد.

عشق معمار عالم و آباد كننده دل است. عشق تحمّل را مى افزايد.

داغ محبّت خدا و رسول و اهل بيت را بر سينه داشتن، همراه است با رنجها و مشقّتهايى كه در راه اين محبّت است.

مگر مى توان از دشتها به سوى خانه و ديار محبوب، گذر كرد و تيغ بيابان و خار مغيلان را در پاى نديد؟!

اين خصيصه عشق است ... و صد البتّه كه همه اينها در راهِ «دوستى»، روا و شيرين؛ و «هر چه از دوست مى رسد نيكوست».

دلداده محبت خدا و اولياى خدا، سر بر كف مى نهد و در كوى دوست مى رود و راضى است به هر چه او بپسندد؛ چه راحت، چه رنج، چه غم و چه شادى.

اگر محبت آمد، به دنبالش، طاعت و عبادت و عبوديّت و همرنگ شدن با محبوب و سنخيّت يافتن با معشوق و حركت در راستاى خواسته او و عمل بر طبقِ رضاىِ حق و ... همه و همه به دنبال مى آيد. محبّتى كارساز است كه از قلب به اندام سرايت كند و از درون، اعمال برون را كنترل و هدايت نمايد.

آنكه عشق و شوق داشته باشد، به زيارت هم مى رود.

براى عاشقِ شايق، نه تنها خودِ محبوب، جالب و جاذب است، بلكه هر چيزى هم كه به گونه اى رنگ تعلّق و رايحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده

ص: 16

ص: 17

را به سوى خود مى كشد و در زيارت چنين است.

چگونه مى شود كه عاشق خداو دوستدار پيامبر و اهل بيت، و محبّ صالحين و صدّيقين و شهدا و اولياءِ اللَّه، شوق ديدار خانه خدا و بيت اللَّه و مزار و مرقد و خانه و شهر و ديار معشوق را نداشته باشد و شيفته ديدار كعبه و مدينه و مزار ائمّه و قبور صالحين و شهرهاى خاطره آميز و شوق انگيزى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد نباشد؟!

زيارت مى تواند نمودى از احساس شوق درونى انسان باشد.

نشانى از محبّت و دليلى بر عشق و علامتى از تعلّق خاطر باشد.

زبانِ علاقه و ترجمان وابستگى قلبى است.

براى عاشق، حتّى خانه اى كه روزى معشوق در آن ساكن بوده، كوچه اى كه روزى دلبر از آن گذشته، زمينى كه بر آن قدم نهاده، شهرى كه روزى در آنجا مى زيسته، سنگى كه دست محبوب به آن خورده، لباسى كه بر اندام او بوده، كفشى كه در پايش داشته، دلربا و جاذب است؛ دوست داشتنى و شوق انگيز است.

در زيارت و مزار، مسأله در ظاهرِ سنگ و چوب و آجر و آهن و ضريح و ساختمانِ مزار و گنبد و گلدسته و رواق و ...

خلاصه نمى شود، تا به زيارت و بوسيدن و تقديس اينها اشكال شود. بلكه نقش عمده با محبّت و شناخت و معنويّت و عشقى نهفته است كه در وراى اينهاست كه حتّى به اينها،

ص: 18

معنى و جهت و قداست و حرمت بخشيده است. وقتى قلب، در گرو يك عشق بود، صاحب آن دل، از نام و ياد و لباس و دستمال و كفش و كوچه و شهر محبوب، خوشش مى آيد و لذّت مى برد و همه اينها برايش جاذبه دارد و در هر يك از اينها عكس رخ يار را مى بيند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسى كه به حضرت محمّد صلى الله عليه و آله داريم، اگر باخبر شويم كه در جايى ردّپايى و نشانى از آن حضرت باقى است، آيا شوق ديدنش را نخواهيم داشت؟

«مقام ابراهيم» در مسجد الحرام، براى حاجى چرا آن قدر خاطره به همراه دارد؟ جز اين است كه سنگى است كه حضرت ابراهيم در بالا بردنِ ديواره كعبه، به كمك پسرش اسماعيل، آن را زيرپا مى گذاشته است و جاى قدم او بر سنگ باقى است؟!

مرحوم علامه امينى نقل مى كند:

«... فقيه و اديب بزرگوار اهل سنّت، تاج الدين فاكهانى (وفات 734) به دمشق رفت به قصد زيارت كفش پيامبر كه در «دار الحديث الأشرفيّه» نگهدارى مى شد. وقتى كفش را ديد، افتاد و شروع به بوسيدن كرد و صورتش را بر آن ماليد و اشگ شوق از ديدگانش جارى بود و شعرى به اين مضمون را مى خواند: اگر به مجنون گفته شود: ليلى و وصال و ديدار او را مى خواهى، يا دنيا و آنچه را در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غبارى از خاك كفش ليلى برايم محبوبتر است و شفا بخشتر براى دردهاى من ...». (1)


1- الغدير، ج 5، ص 155.

ص: 19

وقتى عشق در كار باشد، خاكِ رهِ دوست را بايد سرمه چشم نمود. و براى عاشق، آنچه ارزشمند است، محبوب و ديدار او و هر چيزى است كه منسوب به اوست.

«زيارت»، زمينه سازِ معرفت و محبّت

معرفت و عشق، پاى را به رفتن مى گشايد و «دوستى» به «ديدار» مى انجامد. گاهى جريان برعكس اين است. يعنى «ديدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و ديدار، عشق مى آفريد و «زيارت» سببِ حصول معرفت مى گردد.

وقتى كه ديدار، بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «محبّت» مى آورد و نزديك شدن جسم، نزديك شدن روح را به دنبال دارد و از قرب مادّى مى توان به قرب معنوى رسيد.

چه بسيار پيوندها و عشقها كه مولود يك برخورد بوده است. زيارت از اين مقوله است. يعنى اگر انسان برود و ببيند و خود را در فضاهاى خاطره آميز قرار دهد و در شعاع يك پرتو قرار بگيرد، حرارت معنى، وجود يخزده زاير را گرم مى كند و فروغ ديدار، خانه دل را روشن مى سازد و ديده اهل نظر، مسِ وجودش را كيميا مى كند.

وقتى كسى در مدار عشق قرار گرفت و در حيطه و قلمرو محبّتِ اللَّه و اولياءِ اللَّه وارد شد، خود اين محبّت چاره ساز است.

ص: 20

مگر مى شود انسانى خدا را دوست داشته باشد، ولى خدا او را دوست ندارد؟

مگر مى شود كسى شيفته پيامبر باشد، ولى پيامبر به او بى توجّه باشد؟

وقتى انسان به پيامبر و امام معصوم سلام مى دهد، جواب مى شنود و آنان توجّه دارند.

در زيارتنامه ها، در موارد متعدّدى چنين تعبيرى وجود دارد كه خطاب به مَزور گفته مى شود: «اشهدُ انّكَ تَشْهَدُ مَقامى وَتَسمَعَ كَلامى وَتَرُدّ سَلامى».

يعنى شهادت مى دهم كه تو شاهدِ اين مقام و موقعيّت زيارتى من هستى و سخنم را شنيده و سلامم را پاسخ مى گويى.

از پيامبر اسلام نقل شده است: «خداوند را فرشتگانى است كه در روى زمين مى گردند و سلامهاى امّت مرا به من مى رسانند». (1)

و در روايت ديگر فرموده است: «هر كه در جايى از زمين بر من سلام دهد، به من رسانده مى شود و اگر كنار قبرم سلام بدهد، مى شنوم». (2)

وقتى چنين است كه زيارت پيامبر در حالِ مرگ و حيات، يكسان است و آنان در هر دو حال مى دانند و مى فهمند و پاسخ مى دهند، خودِ سلام دادن بر پيامبر و معصومين ديگر چه از دور، چه از نزديك، يك رابطه روحى و معنوى است.


1- انّ للَّه ملائكةً سيّاحين فى الأرض يبلّغونى عن امّتى السّلام. وسائل الشيعه، ج 10، ص 264.
2- مَن سلّم علىّ فى شيئىٍ من الأرضِ أُبلِغْتُه وَمنْ سلّم علىّ عند القبر سمِعته. وسائل الشيعه، ج 10، ص 264.

ص: 21

آيا فكر مى كنيد اگر سلام و تحيّت شما را به پيامبر برسانند، پيامبر هيچ نظر لطفى نخواهد داشت؟

اين، فيضِ شگفتِ «نظر» و بركتِ كسانى است كه خاك را به نظر كيميا كنند.

آنچه اين نظرها و توجّه ها در پى دارد، خواندنى نيست، چشيدنى است.

«زيارت»، زمينه ساز چنين ارتقاى روحى است.

چه ديدار از خانه خدا باشد و مناسِك حج؛

چه زيارت مرقد رسول اللَّه باشد؛

چه زيارت انبياءِ بزرگ و ائمّه معصومين و اولياى دين؛

چه حضور بر تربت خونين و لاله خيز شهيدان؛

چه رفتن به مزار صالحان و نيكان ...

همه و همه، هم دليل عشق و محبّت است، هم نشانه جهتگيرى انسان است، الهام بخش و آموزنده است، الهام گرفتن از اسوه هاست، تعظيم شعاير و تقدير از فداكاريها و تجليل و گراميداشتِ فضيلتهاست، زمينه ساز شناخت و تربيت است، بالابرنده و تعالى بخش است، و پرورش يافتن از «فيض نگاه» است.

اين طبيعت حالتِ «جذب و انجذاب» است كه در عالم، وجود دارد و پيوند دهنده كائنات به يكديگر است و بايد رفت و رفت تا به وادى محبّت رسيد و مقيم كوى عشق گرديد. كدام كيميايى دگرگون كننده تر از محبّت مى توان يافت؟!

اگر شعله عشق خدا و رسول و اهل بيت، خرمن جان را

ص: 22

سوزاند و دل را مشتعل ساخت، دل بر صراط مستقيمى مى رود كه اولياى دين رفته اند.

براى يافتن اين شعله، بايد به كانون حرارت و روشنايى، به منبع نور و ضياءِ نزديك شد. بايد به زيارت رفت، بايد زاير شد، تا عشق فراهم آيد و بايد عاشق شد تا زيارت فراهم گردد.

زيارت اولياى خدا و توجّه به آنان، باعثِ توجّه آنان به زاير مى گردد و اين «توجّه»، توفيق الهى را فراهم مى كند و وسيله قرب به خدا مى گردد.

قطره، درياست اگر با درياست

بلال، مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله، آن حضرت را در خواب ديد، كه به او مى گويد:

«اى بلال!

اين چه جفايى است؟ ...

آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به زيارت من آيى؟»

بلال، هراسان و ترسان و غمگين از خواب بيدار شد. بر مركب خويش سوار شده، آهنگ مدينه كرد. وقتى به مدينه رسيد، نزد قبر رسول اللَّه آمد و شروع كرد به گريستن و چهره خود را به مرقد مطهّر آن حضرت مى ساييد كه در اين حال، امام حسن و امام حسين عليه السلام آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سينه چسبانيد و بوسيد. (1)

آرى! كهرباى محبّت نبوى صلى الله عليه و آله بلال را به سوى خود


1- الغدير، ج 5، ص 147.

ص: 23

مى كشد و جذب مى كند. استعداد و آمادگى بلال را ببين كه محمّد صلى الله عليه و آله مشتاق ديدار اوست و در خواب، از او گِله و شكوه مى كند كه چرا به ديدنم نمى آيى؟

اين زيارتها، الهام گرفتن از ارواح طيّبه و ملكوتى اولياى خداست، تطهير «جان» در زمزم ايمان ومعنويّت است، اتّصال دو روح آشنا و هم سنخ است، به دريا پيوستن قطره است، عمل به مقتضاى عقل و انديشه است، نه ... بلكه عقل را هم تحتِ فرمانِ محبّت دل درآوردن است.

جان، اگر از كوثر شرافت سيراب شده باشد، جوياى مائده هاى آسمانى است، كه سرشار از فضيلت و حق و خير و معنويّت باشد.

دل، اگر طالب فيض باشد، سالِك راه پاكان خواهد شد و خود را به نيكان متّصل خواهد ساخت. اين اقتضاى هماهنگى و تجانس و الفتِ روحهاست.

آنچه در فرهنگ دينى ما، با عنوانِ «توسّل»، «شفاعت»، «تبرّك» و ... وجود دارد، شيوه هاى بهره ورى از مائده معنويّت و بركت اهل بيت عليه السلام و فيض بردن از «كوثر» اين پاكان است.

در هر حال، پيامبر و ائمّه و صالحان و صدّيقان، بندگان مقرّب درگاه خدايند، و براى تقرّب جويى بايد با مقرّبين، انس و آشنايى داشت و خود را در زمره آنان قرار داد تا نمى ازيَمِ رحمت خدا به «زاير» هم برسد.

گامى در اين تقرّب جويى و و سنخيّت يابى است.

مرحوم نراقى مى نويسد:

ص: 24

«نفوس نيرومند قدسى، بخصوص انبيا و ائمّه، پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرّد، در نهايت احاطه و استيلا بر امور جهان اند. امور جهان نزد آنان آشكار است و قدرت و تأثيرگذارى در موادّ عالم را دارند و هر كس كه به زيارتشان برود، از آن آگاه و بر او شاهدند و اطّلاع كامل از زايران مرقدشان و از درخواستها و توسّلها و تضرّعها و شفاعت طلبى هايشان دارند. پس نسيم لطف اين اوليا بر زايران مى وزد و رشحاتى از فروغ آنان بر زايرين مى تابد و در رفع نياز و برآورده شدن حاجتها و رسيدن به مقصودشان و بخشش گناهانشان و رفع گرفتارى هايشان، در پيشگاه خداوند شفاعت مى كنند. اين است رمز اين همه تأكيد در زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام. علاوه بر اينكه در اين زيارتها، اجابتِ دعوتِ ائمّه و پيوند با آنان و خشنود كردنشان و تجديد عهد با «ولايت» شان و احياى امرشان و بالا بردن و اعتلاى سخنشان و نابودى و ذلّت دشمنانشان نهفته است ... و همه اينها اجرى بزرگ و پاداشى فراوان دارد ...» (1)

با اين حساب، زاير، مهمان مائده معنوى اولياى خداست و با شايستگى و موقعيّت آن را مى يابد كه مورد توجّه و عنايت قرار بگيرد؛ هم از سوى خدا، و هم از سوى معصومين بزرگوار عليهم السلام.

واسطه فيض

به درگاه خدا شفيع بايد برد. شفيعهاى ما، واسطه هاى


1- جامع السعادت، ج 3، ص 398.

ص: 25

فيض الهى اند.

در با اين واسطه هاى فيض از خداوند حاجت مى طلبيم. وقتى بار سنگين خطاها، انسان را از رفتن باز مى دارد و گناهان بسيار، انسان را گرانبار مى سازد، براى سرعت سير در طريق عبوديّت و طيران در فضاى معنويّت، بايد از «توبه» استفاده كرد تا با ريختن گناهان، سبكبار و سبكبال شد. حالتِ تضرّع و نياز، شكسته دلى، پشيمانى، ندامت و انابت، خوف و رجا و بيم و اميد لازم است. با واسطه قرار دادن پيامبر و اولياى خدا در برابر پروردگار، درياى رحمت و كرم او، زودتر گنهكار را در موج خويش فرا مى گيرد و استحقاق غفران و توبه پذيرى فراهم مى آيد. اين رهنمود خداوند است كه فرموده:

وَلَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمُ جاؤُكَ فاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغفَرَ لَهُمُ الرُّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رحيماً (1)

«آنان كه به خود ستم نموده اند، اگر پيش تو آيند و از خدا مغفرت بخواهند و پيامبر هم براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.»

تاريخ، بسيارى از زايران مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله را مى شناسد كه در مزار و مرقد پيامبر به پيشگاه خداوند توبه و التجا نموده و رضاى الهى را كسب كرده اند و يا حتّى از بيماريهاى سخت، شفا يافته اند.

اينگونه عشقها و احترامها و محبّتها و شفاطلبى ها و


1- نساءِ، آيه 64.

ص: 26

تبرّك جويى ها، از عقيده و ايمان سرچشمه مى گيرد.

راز قداست آثار

گرچه روزها، لحظه ها و جاها از نظر ذات با هم تفاوت ندارند، ولى به خاطر تعلّقى كه به كسى يا چيزى و انتسابى كه به امر مهمّ يا شخص محترم يا حادثه خاص دارند، كرامت و قداست پيدا مى كنند.

مرحوم سيد محسن امين، در بيان راز قداستِ مقابر و مدفنهاى اولياى دين و لزوم احترام آنها مى نويسد:

«... همچنان كه يك فرد- كه مثل ديگران است- با مبعوث شدن به رسالت، واجب الإطاعه مى شود و موقعيّت ويژه اى پيدا مى كند، يك قطعه زمين هم در اصل، با زمين ديگر تفاوتى ندارد، ليكن وقتى در آن پيامبر يا ولىّ خدا دفن مى شود، به واسطه آن، شرافت و فضيلت و بركتى پيدا مى كند كه از قبل نداشته است و از اين رو، احترامش لازم و اهانتش حرام مى گردد. و از جمله احترامات، آهنگ زيارت آن كردن و بناى قبّه و بارگاه و ضريح و ... است براى آسايش و بهره ورى زائران.

و از جمله اهانتها، ويران كردن و با خاك يكسان نمودن و آلوده ساختن و ... است. وقتى خداوند، يك سنگ را (مقام ابراهيم) كه هنگام بناى كعبه زيرپاى ابراهيم خليل الرحمن قرار گرفته محترم شمرده و آن را «مصلّا» قرار مى دهد، (1) براى مدفن جسد ابراهيم يا محلّ دفنِ سرور و


1- وَاتّخِذوا مِنْ مقام ابراهيمَ مصلّى. بقره، 125

ص: 27

سالار انبيا احترامى قرار نخواهد داد؟ ...». (1)

آرى ... بزرگداشتِ آنكه خدا تعظيمش كرده، طاعت و عبادت و تعظيم خداوند و خضوع در برابر اوست. شرافت مدفن انبيا و اوليا، به خاطر اجساد پاك و اجسام مطهّر و شريفِ اين پاكان و معصومين است.

سيره سَلَفِ صالح

تجليل از فضيلتهاى بزرگان و احياى ارزشهاى آنان و گراميداشت خاطره آن اسوه هاى انسانيّت و نمونه هاى پاكى هاست.

مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، نسل در نسل، از همه طبقات و اقشار، قبرهايى را كه دربردارنده پيامبرى يا امام پاكى يا ولىّ صالحى يا بزرگى از بزرگان دين بوده، زيارت مى كرده و گرامى مى داشته اند. بخصوص نسبت به زيارت قبر رسول گرامى اسلام بيش از همه شرافت قائل بوده و با صرف پولها و تحمّل مشقّتها و پيمودن راهها به زيارت مى رفتند و نزد مرقد آن پيامبر دعا كرده و توسّل مى نمودند و از اين طريق، به خداوند تقرّب مى جستند. و اين، اختصاص به شيعه ندارد، علماى بزرگ اهل سنّت هم در قرنهاى متمادى در تأليفات


1- كشف الأرتياب، چاپ پنجم، ص 108.

ص: 28

خود پيرامون بحثهاى فراوان كرده اند.

علّامه امينى در الغدير (جلد 5) به عنوان نمونه، كلماتِ بيش از 40 نفر از علماى مذاهب اهل سنّت را در مورد زيارت پيامبر و دعا نزد قبر آن حضرت و آداب زيارت و ورود به مدينه و ادبِ ديدار و كيفيّتِ سلام بر آن حضرت و پيوند دادن زيارت پيغمبر با اعمال حج و عمره و ... نقل كرده و نام برخى از تأليفاتِ علماى اهل سنّت را كه مستقلًاً در باب زيارت و آداب آن نگاشته اند، در كتاب خود آورده است.

اگر زيارت شهيد است، احياى فرهنگ شهادت است؛

اگر زيارت عبدصالح خداوند است، تجليل از صلاحها و اصلاحها و عبوديّتهاست؛

و اگر زيارتِ پيامبر و امام است، تجديد عهد و تحكيم ميثاق با «ولايت» و مقام رهبرى است.

امام رضا عليه السلام فرموده است:

«انَّ لِكلِّ امامٍ عَهْداً فى عُنُقِ اوْليائه وَشيعَتِهِ وَانَّ مِنْ تَمامِ الوَفاءِ بِالْعَهْدِ زِيارَةُ قُبورِهِمْ فَمَنْ زارَهُمْ رَغْبَةً فى زِيارَتِهِمْ وَتَصْديقاً بِما رَغبُوا فيه كانَ ائمَّتُهُم شُفَعائَهُم يَوْمَ القيامَةِ» (1)

«براى هر امامى بر گردن شيعيان و هوادارانش پيمانى است و از جمله وفا به اين پيمان، زيارت قبور آنان است. پس هر كس از روى رغبت و پذيرش، آنان را زيارت كند، امامان در قيامت شفيع آنان خواهند بود».

بر اساس همين وفاى به عهد، شيعه همواره در احياى نام


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 253، حديث 5.

ص: 29

و ياد و زيارت و مزار اولياى دين، رنجها كشيده و شهيدها داده است.

وقتى زيارت بزرگان و قهرمانان و چهره هاى برجسته فكرى و علمى و اصلاحى و انقلابى و گراميداشتِ آنان و تجليل از فداكاريها و خوبيها و خدماتشان، سيره عقلاى هر ملّت و مذهب است، روشن است كه زيارت سرور آدميان، اسوه بشر، حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه فرشتگان همه زاير مرقد اويند جاى خود دارد و از ارزش و سازندگى بيشترى برخودار است.

اين شيوه اى جديد و بدعتى نوظهور نيست. در زمانِ خود پيامبر هم معمول بوده است. حتى درباره خود پيامبر اسلام، آمدن اويس قرنى به مدينه براى ديدن پيامبر معروف است.

عروةبن مسعود ثقفى در سال حديبيّه ديده است كه چگونه اصحاب پيامبر، آب وضو و غسل او را به عنوانِ تبرّك برمى داشتند و تار موى حضرت را نگه مى داشتند، پس از فراغت از نماز، دستِ حضرت را بوسيده و بر سر و صورتِ خويش مى كشيدند. وقتى بلال حبشى مازاد آب وضوى آن حضرت را آورد، مردم براى برداشتن آن، بر سر او ريختند و حتّى اگر آب به كسى نمى رسيد، از رطوبتِ آبى كه در دستِ مسلمانان ديگر بود، بر خود مسح كرده، تبرّك مى نمود ... (1)

تداوم همين خط است و تبرّك و توسّل، فيض گيرى از آن معنويّات است، سيره و روش گذشتگان صالح ما نيز همين بوده است.


1- كشف الأرتياب، سيد محسن امين، ص 443

ص: 30

«حج»، ميعاد در سرزمين موعود

اشاره

كعبه، يك سنگ نشانى است كه ره گُم نشود حاجى! احرام دگر بند، ببين يار كجاست؟

زاير ديارِ يار ....

در آستانه زيارت خانه خداييم.

سفرى مى بايد و هجرتى ...؛ و گشودنِ بندِ «عادت» از پاىِ «روزمرّه گى»؛

چشيدن آب، از چشمه حيات و پرواز به آنجا كه دلها به عشقش مى طپد؛

پس در «حج»، زيارت است و سفر؛ سفر به سوى نبض ايمان و مهدِ قرآن و مهبط وحى. سير و سفر در اسلام، بسيار پسنديده است و مفيد، ولى بايد در جهت خوب و با انگيزه و هدفى سالم باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

مسافرت كنيد تا صحّت بدن يابيد.

جهاد كنيد تا غنيمت به دست آريد.

حج نماييد تا بى نياز گرديد. (1)


1- سافِروا تصحّوا، وَجاهِدوا تغنَموا وَحجّوا تستغنوا. محاسن برقى، ص 345

ص: 31

زيارت خانه خدا، هم سفر است، هم حج است، هم براى مسلمين منافع مادّى و اجتماعى دارد، هم آگاهى بخش و وحدت آفرين است، هم دشمن شكن و دوست نواز است.

سازندگى حج بسيار است و نقش تربيتى و اجتماعى و سياسى آن، بس عظيم و كارساز. نخسين گامِ حج، با سفر آغاز مى شود و سرفصل زيارتها حج خانه خداست.

در عين حال بايد هشيار بود كه اين سفر الهى و زيارت پربركت كه بر هر مسلمانِ توانمند و مستطيع، فرض و واجب است، از محتوا تهى و از اثر خالى نگردد ... كه اينگونه حج، حجّ دوره آخرالزمان است. در حديث است كه:

«در آخرالزمان، مسافرت و بيرون رفتن مردم براى حج، بيشتر به چهار گروه اختصاص پيدا مى كند:

حكمرانان، براى تفريح و گردش، ثروتمندان براى تجارت و دادوستد، فقرا براى گدايى، و قاريان براى سُمعه و ريا ...» (1)

دريغ است كه اين سفر، به هدفهاى دنيوى و محاسبات سودپرستانه اختصاص يابد و از محتوا و بُعد عارفانه و عاشقانه تهى گردد. چرا كه مكّه، ضيافتگاه ملكوتى و معنوى خدا، و حاجى، مهمانِ پروردگار و پذيرايى خداوند، با رحمت و


1- اذا كان آخرُ الزمانِ خرج الناس لِلحجّ اربعة اصناف: سلاطينُهم لِلنُّزهه، واغنيائهم للتِجارة، وفقرائهم للمسألةِ، وقُرّائهم لِلسُمعة. محجة البيضاءِ، ص 189

ص: 32

مغفرت است.

امام على عليه السلام فرموده است:

«الحاجّ وَالمُعتِمر وَفْدُاللَّهِ وَحَقٌّ عَلَى اللَّه تعالى انْ يُكْرِمَ وَفْدَه ويَحْبُوهُ بالمغفرة» (1)

حيف اين ميهمانى، كه زمينه ساز اكرام خدا و پذيرايى با غفرانِ الهى است، در حدّ سفرى تفريحى و تاجرانه درآيد ... كه صاحبخانه كريم و بزرگ است و مهمان را هدفى والا و نيّتى درخور عظمت «ربّ البيت» شايسته است.

«مكّه»، تربتِ برگزيده

مكّه، سرزمين برگزيده خداوند است و مورد نظر و توجّه پروردگار.

سرزمين عرفان و معنويّت و توحيد و خاستگاه اسلام است، تربت منتخب آفريدگار است و زيارت اين ديار، قدم نهادن و رفتن و ديدن و فيض بردن از جاهايى است كه مورد عنايت خاصّ خداست.

امام صادق عليه السلام فرموده است:

«محبوب ترين زمين نزد خدا، مكّه است. نزد خداوند هيچ خاكى محبوبتر از خاكش و هيچ سنگى گرامى تر از سنگش و هيچ درختى محبوبتر از درخت مكّه و هيچ كوهى محبوبتر از كوههايش و هيچ آبى محبوبتر از آب مكّه نيست.» (2)

در ارزش زيارت مكّه همين بس كه ايّام پربركت و سراسر


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 8.
2- المحجة البيضاءِ، ج 2، ص 152.

ص: 33

خير حج، آن قدر سازنده و پربار و پربهاست كه در حديثى از امام باقر عليه السلام حتى خواب در مكّه، همچون تلاش و فعاليّت در شهرهاى ديگر و سجود در مكّه، همچون به خون غلطتيدن و شهادت در راه خدا به حساب آمده است:

«... وَالنائم بمكّة كالمجتهدِ فى البُلدانِ وَالسّاجُد بمكّة كالمتشحِّطِّ بِدَمِه فى سبيلِ اللَّه ...». (1)

ارزش و قداست اين خاك به خاطر انتساب به پروردگار است و برگزيدگى اين تربت، به خاطر معنويّات و خاطرات مقدّس اين مهد وحى و كانون رسالت و توحيد است.

اين مكّه است و كعبه، اين خاستگاه نور توحيد است و «امّ القرى»، اين حجرالأسود است و مقام ابراهيم. اين سرزمين «مبارك» است. اوّلين خانه پربركتى است كه براى هدايت مردم قرار داده شده است.

در كعبه، «حجرالأسود»، سوگندنامه خدا با بندگان است و دست كشيدن به آن، تجديد عهد با خداوند و بيعت با اوست.

نگاه كردن به كعبه هم، عبادت است. پيامبر فرموده است:

«النَّظرُ الى الكعبةِ عبادةٌ» (2)

در حديث ديگر است: هر كس به كعبه نظر كند تا وقتى نگاهش به كعبه است، برايش حسنه نوشته مى شود و از سيّئات او محو مى گردد:


1- المحجة البيضاءِ، ج 2، ص 153.
2- بحارالأنوار، ج 99، ص 60.

ص: 34

«مَنْ نظر الى الكعبة لم يَزَلْ يُكتبُ له حسنةٌ ويُمحى عنه سيّئةٌ حتّى يَصرِفَ بِبَصَرِه». (1)

وقتى كعبه يادآور آن همه خلوص و عظمت و ايثار ابراهيم است و سمبل توحيد و خداپرستى است، نگاه به آن هم عبادت به حساب مى آيد. چرا كه اين نگاه هم سازنده و تربيت كننده است؛ تا نگاه كننده چه كسى باشد و در وراى نگاه، چه احساس و درك و برداشتى نهفته باشد! ...

در حريم حَرَم دوست

در زيارت حج، زاير مهمان خداست.

اين پاسخگويى و لبّيك به دعوتنامه عامّى است كه چند هزار سال پيش حضرت ابراهيم، به فرمان خداوند از همه كسانى كه مى توانند و استطاعت شركت در اين كنگره عظيم الهى- مردمى را دارند، نموده است.

زيارت حج، يك سفر خود سازى و تهذيب نفس و ارتقاى درجه معرفت و شناخت و عشق به حق و گرديدن به گِرد مركزيّت توحيد است.

در اين سرزمين بعثت و حريم قدسى خدا قبله مسلمين و مطاف يكتاپرستان است، بى اجازه نمى توان وارد شد و بى دعوت نمى توان رفت. اجازه، همان دعوت عام الهى است و آمادگى براى ورود، همان «لبّيك» است. بدون احرام، از ميقات نمى توان وارد اين سرزمين شد. در هر وقت از سال كه


1- المحجةالبيضاء، ج 2، ص 154.

ص: 35

باشد، هر كه و از هر كجا كه باشد، براى ورود به اين سرزمين مطهّر و حريم حرم دوست، بايد «مُحرِم» شد و لبّيك گفت و قدم صدق بر آن نهاد. چرا كه سر در كوى دوست سپردن و در مطافِ حق گرديدن است.

خدا، زاير را دعوت كرده و اجازه ورود و حضور در ميقات و مطاف و حرم داده است؛ چه مقام والا و توفيق بزرگى!

به تعبير لطيف و زيباى حضرت امام خمينى رحمه الله:

«... سفر حج، سفر كسب نيست. سفر تحصيل دنيا نيست.

سفر الى اللَّه است. شما داريد به طرف خانه خدا مى رويد.

تمام امورى كه انجام مى دهيد به طور الهيّت بايد باشد.

سفرتان اينجا كه شروع مى شود سفر به سوى خداى تبارك و تعالى است. بايد مانند انبيا عليهم السلام و بزرگان دين ما كه تمام زمان حياتشان مسافرتشان الى اللَّه بوده است و از آن چيزى كه در برنامه وصول الى اللَّه بوده است يك قدم تخلّف نمى كردند. شما هم وفود الى اللَّه داشته باشيد و در ميقات كه مى رويد، لبّيك به خدا مى گوييد. يعنى تو دعوت كردى، و ما هم اجابت ...» (1)

در ميان جمعى كه به ديدار خانه مى روند، بعضى هم به صاحبخانه مى انديشند. «او خانه همى جويد و من صاحب خانه» و رابط در اين ميان «دل» است و وادىِ سفر، عشق و عرفان.


1- كتابِ حج مجموعه مقالات، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، ص 33.

ص: 36

زيارت حج و ادب باطنى

وقتى كه حج، حضور در ميقاتِ ربّ است، وقتى شركت در ضيافة اللَّه است، وقتى لبّيك گفتن به نداى ابراهيم عليه السلام و دعوتِ خداوند است، پس حاجى بايد به تناسبِ «مقام»، خود را مهيّاى اين «بارعام» سازد.

در مورد ادب باطنى حج، امام صادق عليه السلام فرموده است:

«اذا اردْتَ الحَجَّ فَجَرِّدْ قَلبَكَ للَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَحِجابِ كُلِّ حجابٍ وَفوِّض امورَك كلها الى خالقِك وتوكّلْ عليه فى جميع ما يَظهُر من حركاتك وَسَكَناتِك ...». (1)

دل را در هنگام و هنگامه حج براى خدا مجرد ساختن و از هر حجابى و شاغلى آزاد ساختن، همه امور را به خدا سپردن و در تمام حركات و سكنات، بر او توكّل داشتن ...

با پوشيدن جامه احرام، جامه هاى گناه را بايد زمين ريخت و با غسل احرام، گناهان را شستشو كرد و توبه نمود و با احرام بستن، با خدا بايد تجديد پيمان نمود و با گفتن «لبّيك»، از صميم جان به نداى دعوتِ خدا و ابراهيم پاسخ گفت و با ورود به حرم، خود را در حريم حرمت الهى ديدو با سعى و طواف، خود راخدايى ساخت و بين خوف و رجا بود. بايد با رمى جمرات، شيطانهاى نهان و آشكار و درونى و بيرونى را طرد كرد و با قربانى گوسفند، نفسْ سركش را قربانى كرد و كشت و ... به ميقات دوست رفت و در مِناى معرفت مقيم شد و در


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 124.

ص: 37

پرتو هدايت خدا قرار گرفت و بهتر از پيش شد.

حج، همرنگ شدن با خالصان و پاكان و هماهنگ شدن با فرشتگان و كرّوبيان است.

كعبه و قبله را از نزديك ديدن و جهت و وجهه عمل را مشاهده كردن است. زيارتِ كعبه اى است كه به فرمان خدا همه روزه و در كارهاى عبادى، روى بدان سو مى كنيم و چهره، به طرف «مسجدالحرام» مى گيريم.

«مكّه»، سرزمين خاطره ها

كجاى «حج» را مى توان يافت كه نشان از كسى، حادثه اى، خاطره اى نداشته باشد؟

كدام عمل حج است كه منقطع از ريشه اى در تاريخ باشد؟

زيارت حج، برداشتن گام بلندى است بر فراز چندين هزار سال و شنيدن تاريخ زمان ابراهيم عليه السلام است در امروز، و ديدن آثار هزاره هاى ايمان واعتقاد و عشق و ايثار است، در ميان اين همه آثار رنگارنگ و ثابت و متغيّر و جديد و قديم ...

حج، يافتن تاريخ در جغرافى است. حج، تاريخ مجسّم و عينيّت يافته است. حج، تجسّم تاريخ توحيد است.

زيارت اين ميعادگاه، مرورى است بر يك تاريخ كهن و سرشار از معرفت و فرهنگ و تعاليم، ليكن، احياى خاطرات اين ديار و اين مرور آموزنده و سير پربار، براى كسى است كه با جزئيّات تاريخ و حوادث و خاطره هاى نهفته در سنگ سنگ اين شهر و گوشه گوشه اين منطقه، آشنا باشد. آنچه شور

ص: 38

آفرين و احساس برانگيز است، دانستن رخدادها و خاطره هاست.

الهام گرفتن از زيارت حج و احياى خاطرات مقدّس و بزرگ اين سرزمين مبتنى بر شناخت تاريخ است. هر اندازه كه با تاريخ بشرى و تاريخ اديان توحيدى و انبياى الهى و بخصوص با تاريخ اسلام و حيات پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر آشنا باشيم، حج براى ما پرمعنى تر و گيراتر و خاطره انگيزتر خواهد بود.

كعبه، با زندگى حضرت ابراهيم، پيوند دارد.

يادآور بناى اين مسجد و كعبه عزيز، به دست ابراهيم و اسماعيل است.

يادآور تلاش هاجر و سعى او در فاصله دو كوهِ صفا و مروه و جوشيدن چشمه زمزم از زير پاى اسماعيل است.

در حج، حاجى به صورت و نقش ابراهيم عليه السلام عمل مى كند.

گاهى چاقو در دست، قربانى مى كند، ابراهيم وار، در ذبح اسماعيلش؛ گاهى در طرد شيطان، رمى جمرات مى كند و به آن سمبلهاى تجسّم ابليس سنگ ريزه پرتاب مى كند؛ گاهى با پوشيدن لباس احرام، كفن پوش مى شود؛ و گاهى در نقش هاجر و به ياد او، هفت بار بين صفا و مروه سعى مى كند.

كعبه، يادآور دو بت شكن بزرگ تاريخ است: يكى ابراهيم، قهرمان توحيد، كه سازنده اين بناى كهن توحيدى است، و ديگرى على عليه السلام كه در فتح مكّه، پاى بر دوش پيامبر نهاد و كعبه را از لوثِ بتها تطهير كرد.

كعبه، هم مبدأ امامت است [ميلاد على عليه السلام در آن] و هم

ص: 39

منتها و فرجام امامت است [تكيه گاه حضرت مهدى (عج) هنگام ظهور].

جاى پاى حضرت ابراهيم عليه السلام در مسجدالحرام است (مقام ابراهيم)

جاى قدمهاى پيامبر و ائمّه و امام زمان در اين مسجد است.

حجرالأسود را پيامبر و اولياى خدا بوسيده و بر آن دست كشيده اند.

حج، يادآور حجّ نيمه تمام امام حسين عليه السلام و عزيمت به شهادتگاه كربلاست.

كعبه، يادآور نزول سوره فيل و نابودى قوم ابرهه در سوءِقصد به اين خانه است.

مسجدالحرام، ناله هاى جانسوز زين العابدين عليه السلام را به همراه دارد.

مسجدالحرام، جايى است كه پيامبر در آنجا نماز خوانده و امامان معصوم در آنجا عبادت كرده اند.

حجرالأسود، تبرّك يافته لمس و مسح و بوسه طيّبين و طاهرين و معصومين است.

عرفات، عشق و شور و عرفانِ حسين بن على عليه السلام را در دامنه «جبل الرّحمه» تداعى مى كند.

حج فرصتى براى آشنايى با ملّتها و ملّيّتها، نژادها، شخصيّتها و مردم گوناگون است. در حديثى به نتايج فرهنگى زيارت خانه خدا و سفر حج اشاره شده و امام رضا عليه السلام

ص: 40

فرموده است:

«... مَعَ ما فيه مِنَ التفقّهِ ونقل اخبار الأئمّةِ الى كلّ صُقعٍ وَناحيةٍ ...» (1)

و اشاره به تفّقه و دين شناسى و شناخت مكتب و گسترش فرهنگ اهل بيت به هر طرف شده است.

در بيست و پنج روز مسافرت و زيارت حج، مى توان به اندازه بيست و پنج سال تجربه اندوخت و تاريخ 23 ساله اسلام را در 23 روز حج شناخت.

در مسجدالحرام، قبر حضرت اسماعيل و مادرش هاجر در «حجراسماعيل» است.

بنا به رواياتى، قبر هفتاد نفر از انبيا در مسجدالحرام، بين ركن يمانى و حجرالأسود است. و نيز قبر حضرتِ صالح عليه السلام در آنجاست.

در قبرستانِ ابوطالب (قبرستان معلّى) در مكّه، قبور بزرگان بسيارى از جمله عبد مناف، عبدالمطلّب، ابوطالب، خديجه كبرى و ... قرار دارد.

در اطراف مكّه هم قبر كسانى چون ميمونه همسر پيامبر و آمنه مادر آن حضرت و عبداللَّه بن عبّاس و حسين بن على (شهيد فخّ) قرار دارد.

همچنين مرقدبسيارى از عالمان دين و بزرگان جهان اسلام در اين شهر است.


1- بحارالانوار، ج 99، ص 41.

ص: 41

ديدار اين اماكن، براى كسانى كه محبّت اولياى دين را در دل داشته باشند، بسيار مفيد و مسرّت بخش و داراى الهام و آموزش است. در سفر حج، مى توان رهتوشه هاى بسيارى برداشت و به فيض هاى بزرگى رسيد و سوغاتهاى گرانبهايى آورد، همچون: ايمان، هجرت، زهد، وحدت، معرفت، اخلاص، شناخت اقوام و ملل، يافتنِ عِدّه و عُدّه، گسترش افق ديد، وسعت جهانبينى، شناخت عينىِ آثار و اخبار رسول اللَّه و ائمه و انبيا، اينهاست سوغات گرانبهاى اين سفر.

الهام گرفتن از اين خاطرات، بسى ارجمند است.

اهمّيت اجتماعى- سياسى حج، كه ديگر جاى خود دارد و از موضوع اين نوشته خارج است، ولى به اندازه اى است كه عمود تقويت كننده مكتب است و به فرموده امام صادق عليه السلام:

«اگر خانه خدا، بى زاير شود و فريضه مهمّ حج تعطيل گردد، مقام رهبرى و امام، حتماً بايد مردم را به آن الزام كند و هزينه هم بپردازد.»

سفر حج، سفرى است مايه رياضت نفس و اطاعت مالى و عبادت بدنى و پرستش قولى و فعلى.

مكّه، خانه اى است براى «خدا» و «مردم»، «بيت اللَّه» است و «وُضِع للناس».

كعبه خانه اى است، براى «قيام» نه خوابيدن، (قياماً للناس)

و براى سعى، نه سكون.

در زيارت حج، سلاح انديشه و نيروى عشق، در

ص: 42

كنار هم اند.

و حج، فراموش كردنِ «خود» در راه «خدا» است.

ذوب شدنِ «من» ها در «ما» است.

و زاير اين خانه، به خلوص و عبوديّت مى رسد.

ص: 43

«مدينه»، شهر پيامبر

اشاره

مدينه شهر پيامبر است؛

شهرى كه رسول خدا، ده سال از عمر خويش را در اين ديار گذرانده است،

شهر مهاجر و انصار، شهر اوس و خزرج،

شهر «بدر» و «احد» و «احزاب»،

شهر «بقيع» و مسجدالنبى و كوچه بنى هاشم.

شهرى كه با وحى و نزول قرآن آباد شده است و محلّ فرود و عروج جبرئيل و فرشتگان بوده است.

در و ديوار و زمين و فضايش مقدّس است و تربت پاكش، پيكر پيامبر را دربردارد.

شهرى كه مركز نشر و گسترش اسلام بوده و به خاطر رسول اللَّه، شايسته هرگونه حرمت گزارى و تقدير و تقديس است.

شهرى كه ديوارهايش، كوچه ها و گذرهايش، يادآور دوران حيات پيامبر و ائمّه است.

شهرى كه پيامبر به سويش هجرت كرد و آنجا را خانه خويش قرار داد. فرايض و احكام خدا را در همين جا بيان كرد، با دشمنان خدا از همين پايگاه، جهاد كرد.

ص: 44

در مدينه، فقط با يك شهر قديمى- گرچه آراسته به مظاهر تمدّن جديد- رو به رو نيستيم. بلكه با تاريخ اسلام مواجهيم، با فرهنگ قرآنى و صدر اسلام رو به رو هستيم.

مدينه تجسّمى از بسيارى حوادث تلخ و شيرين است كه در صدر اسلام اتفاق افتاده است.

مدينه، «مدينةالنبى» است، شهر پيامبر. در جاى جاى اين شهر، آثار گامهاى پيامبر را مى بينى، در اين شهر آهسته قدم بردار، كه قدم جاى پاى پيامبر مى گذارى.

با تأمّل و درنگ در اين شهر به زيارت بپرداز، كه با يادگارهاى معنوى پيامبر رو به رو هستى.

به توصيه و رهنمود مرحوم نراقى:

«در مدينه، هنگام به يادآور راه رفتن و قدم برداشتن پيامبر صلى الله عليه و آله را در گذرگاههاى اين شهر. به يادآور وقار و آرامش پيامبر را و خشوع و خضوعش را در پيشگاه عظمت پروردگار، تصوّر كن و به يادآور كه چگونه خداوند ياد بزرگ و معرفت والاى خود را در قلب آن حضرت جاى داد و ياد آن حضرت را در كنار ياد خدا نهاد و كلام خود را بر او نازل كرد و «روح الأمين» و فرشتگان مقرّب ديگر را بر او فرود آورد ... آنگاه به ياد بياور منّتى را كه خداوند بر اصحاب او نهاد و آنان را به همنشينى و ديدار چهره اش و شنيدن كلامش موفّق ساخت و افسوس بخور بر اينكه توفيقِ زيارت او را نداشته اى.

آنگاه با تضرّع، از خداوند بخواه كه در آخرت، از همنشينى با آن حضرت محرومت نسازد و در اين باره، اميد فراوان داشته باش، چرا كه خداوند، نعمت ايمان را به

ص: 45

تو ارزانى داشته و به خاطر «زيارت» او و شوق ديدارش تو را از خانه به سوى مزار او بيرون آورده است ...» (1)

درك «موقعيّت»، بيشتر به پيدا كردن «حال» كمك مى كند.

دانستن جزئيات و خاطرات و حوادث تاريخى مربوط به هر زيارتگاه و هر شهر، سبب مى شود كه زاير از زيارتش و مسافر از سفرش لذّت معنوى بيشترى ببرد.

در مدينه نيز اينگونه بايد باشى. بايد بدانى كه در كجايى و به كجا آمده اى و بر سر اين آب و خاك و شهر مقدّس چه آمده و چه گذشته است.

تاريخ اينجا كمك خوبى به تو مى كند. شناخت مدينه و اطرافش و حوادثش الهام بخش است.

مزارهاى مدينه

در مدينه، غير از حرم خود پيامبر كه مدفن آن وجود پاك و آن دُرّ يكتاى وجود است، و غير از قبر بى نشان حضرت فاطمه عليه السلام كه به قول معروف و مشهور، در همان «روضه نبوى» است، قبرستان بقيع وجود دارد. قداست و حرمت اين مزارها و مشاهد، نزد هر مسلمان قدرشناس و اهل معرفت همچنان باقى است.

در قبرستان بقيع، غير از مزار و مدفنِ ساده و غريب چهار امام معصوم شيعه (امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام


1- نراقى، جامع السعادات، ج 3، ص 401.

ص: 46

باقر و امام صادق عليهم السلام) قبر اين چهره هاى گرامى نيز وجود دارد:

عبداللَّه، پدر پيامبر- عباس، عموى پيامبر- ابراهيم، پسر پيامبر- صفيه، عمه پيامبر- زينب و ام كلثوم و رقيّه، دختران پيامبر- فاطمه زهرا (طبق بعضى نقلها)- حليمه سعديّه، دايه پيامبر- فاطمه بنت اسد، مادر اميرالمؤمنين- عقيل، برادر اميرالمؤمنين- تعدادى از همسران رسول خدا، تعدادى از صحابه و تابعين، همچون: مقداد، جابربن عبداللَّه انصارى، مالك اشتر، عثمان بن مظعون، سعدبن معاذ، ابن مسعود، محمّد حنفيّه و ... (1)

در اطراف مدينه، در «ربذه»، قبر ابوذر غفارى است، آن صحابى پاكباز شهيد؛ و در جاى ديگر مدفنِ محمّد نفس زكيّه است.

در كنار كوه احد، آنجا كه جنگ معروف پيامبر با مشركين اتّفاق افتاد، شخصيّتهاى بارزى چون حمزه سيدالشهدا، عبداللَّه بن جحش، مصعب بن عمير، حارث بن انس، رفاعه، حنظله و شهداى ديگر احد- كه تعدادشان به هفتاد مى رسد- مدفونند.

در احاديث ما، هنگام زيارت مدينه به ديدار اين آثار و نشانها دستور داده شده است. در حديثى امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب مى فرمايد: در مدينه، از مسجد «قُبا» شروع كن، در آن نماز و دعا بخوان و در محلّ سكونت و نمازخانه پيامبر نماز بگزار. به سوى احد رفته و در مسجد آنجا نماز


1- محمد هاشم خراسانى، منتخب التواريخ، صص 104- 101.

ص: 47

بخوان و بر مدفن حمزه بگذر و بر او سلام بده، بر قبور شهدا بگذر، كنار آنها ايستاده و بگو: «سلام بر اهل ديار. شما پيشاهنگ ماييد و ما به شما خواهيم پيوست ...» (1)

زيارت قبور اولياى دين، هم از جنبه اخلاقى و تربيتى سازنده است و هم براى آخرتمان ذخيره جاويد است.

پيامبر اسلام فرموده است: «هر كس حسن بن على عليه السلام را در بقيع زيارت كند، گامش بر صراط استوار خواهد بود، آن روز كه قدمها مى لغزند ...» (2)

بر درگه و آستان «احمد»

«قبّه خضراءِ» كه بر مرقد پيامبر است، نگين سبز و درخشان مدينه است.

اعتبار و شرف مدينه به اين است كه حبيب خدا و رسول آخرين و شفيع امّت در آن است. گنبد سبز حرم، نشان آن معنويّت و عرفان نبوى است كه جاذبه اش دلها را مى ربايد.

آرزوى ديرينه هر مسلمان و عشق برتر آحاد امّت آن است كه روزى به زيارت آن مرقد پاك و آن تربت مبارك نايل شوند.

جلوه وجود آن حضرت، از وراى بيش از هزار و چهارصد سال مى درخشد و ديده ها را جذب و خِردها را مدهوش و جانها را شيفته مى سازد.

زيارت آن پيامبر، فرض مسلمانى و شرط ادب و مقتضاى


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 276، حديث 2.
2- بحارالأنوار، ج 100، ص 145.

ص: 48

عقل و فرمان عشق است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس مرا يايكى از ذرّيه ام را زيارت كند، من هم روز قيامت زيارتش كرده و از هراسهاى آن روز، نجاتش مى دهم». (1)

امام باقر عليه السلام فرمود: «زيارت قبر پيامبر، برابر با پاداش يك حجّ مقبول، همراه با پيامبر است». (2) «پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: «يا على! هر كس مرا، يا تو را، يا دو فرزندت- حسن و حسين- را، در حال حياتمان يا پس از مرگمان زيارت كند، ضامن مى شوم كه او را از هول و وحشتهاى قيامت خلاص كرده و در درجات خويش، همراه خود سازم.» (3)

امام صادق عليه السلام فرمود: «در حرم پيامبر، برترين جايى كه نماز در آن خوانده شود، نزديك قبر است. هرگاه وارد مدينه شدى و به مسجد پيامبر رفتى، از قبر پيامبر شروع كن، بايست و بر پيامبر سلام بده و بر رسالت و ابلاغ، بر او گواهى ده ...» (4)

ادب و آداب زيارت

از آداب ظاهرى و باطنى زيارت پيامبر و ائمّه، سخن شهيد اوّل در دروس را نقل مى كنيم كه مرحوم علّامه مجلسى نقل كرده است. خلاصه آن چنين است:


1- همان، ص 123؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 259.
2- همان، ص 123.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 267، حديث 16.
4- بحار الأنوار، ج 99، ص 378.

ص: 49

«- قبل از ورود به زيارتگاه، غسل كردن و با طهارت بودن،

- با لباسهاى پاكيزه و بوى خوش زيارت كردن،

- آرام قدم برداشتن و با خضوع و خشوع آمدن،

- بر درگاه حرم ايستادن و دعا خواندن و اجازه ورود خواستن و اگر رقّت قلب حاصل شد، آنگاه وارد شد،

- در برابر ضريح ايستادن و زيارتنامه خواندن،

- گونه راست و چپ صورت را بر ضريح نهادن و با تضرّع، از خدا حاجت خواستن،

- صاحب قبر را براى برآمدن حاجت و رفع نياز، شفيع قرار دادن،

- دو ركعت نماز زيارت خواندن و دعاهاى منقول را خواندن و تلاوت قرآن،

- حضور قلب داشتن در تمام مراحل و نيز توبه و استغفار و صدقه دادن به نيازمندان و تكريم خادمين مزار ...» (1)

و خلاصه ... خود را در محضر رسول اللَّه ديدن و ادب شايسته مقام را دانستن و به كار گرفتن.

بى شك، همان آداب ظاهرى نيز به حصول توجّه قلبى و ادب باطنى كمك مى كند و كيفيّت زيارت كردن و جزئيّات زيارت خواندن و اين تشرّف و ديدار معنوى را نيز بايد از خود اولياى دين آموخت.

پا به پاى عالمانِ فرزانه

روح همان ارتباط معنوى داشتن و رابطه قلبى پيدا


1- همان، ج 100، ص 134.

ص: 50

كردن با امام است.

پيدا كردنِ «حال» در در گرو معرفت و علاقه است.

يافتن خشوع و خضوع در مزار پيامبر و امامان، در سايه توجّه و التفات به موقف و جايگاه و مقام است.

عارفان به عظمت پيامبر و امام، آگاهانه تر زيارت مى كنند.

با «حضور» شان تكلّم مى كنند. با «نگاه» شان حرف مى زنند.

با اشگشان در حرم سخن مى گويند و هديه دل و دين نثار مى كنند.

آن «حال» كه دارند، ديدنى است نه گفتنى، يافتنى است، نه بافتنى، چشيدنى است، نه شنيدنى،

لذّت آن ديدار نه به بيان مى آيد و نه در وصف مى گنجد و نه قابل انتقال به ديگرى است.

وقتى چنين رابطه اى حكمفرما باشد، بى قرارى در وقت زيارت و التهاب درونى هنگام حضور يافتن در حرم امرى عادى مى شود. و اگر چنين نشود جاى تعجّب است.

بى اختيار شدن هنگام تشرّف به حرم، و دل را به دلدار سپردن و انقلاب روحى پيدا كردن و مجذوب مقام و معنويّت پيامبر و امام شدن، از ويژگيهاى زايرى است كه به نهايت معرفت و اوج شناخت و حدّ اعلاى عشق و شيفتگى رسيده باشد.

در حالات علماى بزرگى همچون شيخ آقابزرگ تهرانى، علّامه امينى، مرحوم آشتيانى و ديگران، اينگونه حالات

ص: 51

روحى نقل شده است.

حتّى گاهى اين جذبه و شوق و انقلاب روحى تا حدّى است كه زاير نمى تواند وارد حرم شود و برق تجليّات الهى كه از طريق اهل بيت و امام معصوم و واسطه هاى فيض الهى مى رسد، زائر عارف را مى گيرد و بى اختيار مى كند. چنين احساس مى كند كه در حالِ حيات اوست، در ديدار، حالتى پيدا مى شود كه گويا مى بيند، و مشاهده حضورى دست مى دهد، اين حالت را از نوع و كيفيّت زيارت و خصوصيّات تشرّف عالمان فرزانه مى توان دريافت. هدفشان كه فقط زيارت امام است و مقصدشان تشرّف است، از حالاتشان نمودار است. اينگونه عارفان و عالمان در مسير زيارت و در طول راه و هنگام رفتن به زيارت حرم، مشغول چيزهاى ديگر نمى شوند، دل به جاذبه ديگر نمى سپرند، و با توجّه كامل، رو به سوى مرقد و حرم مى روند و با ولىّ خدا و مولاى خود، به راز دل گويى و نجوا مى پردازند.

به نقل يكى از فضلا كه شاهد عينى بوده است: «در حرم حضرت امير، علّامه امينى، دعاى «ابو حمزه ثمالى» را مى خواند، افراد در حرم منقلب مى شدند، دست از زيارت مى كشيدند و به زيارتِ او گوش مى كردند.»

امام خمينى رحمه الله كه در همه اوصاف و برخوردها و عملكردها و موضعگيرى ها و اخلاقيات و ... الگو و نمونه بودند و نظمى دقيق بر كارشان، هميشه حاكم بود، در مسأله زيارت حضرت امير عليه السلام هم در نجف، اين خصوصيّت را داشتند.

ص: 52

پيوند حجّ و زيارت با رهبرى

اشاره

«تماميّت حج، ديدار امام است»

امام باقر عليه السلام

در مسأله ترويج و احياى فرهنگ اهل بيت عليهم السلام از جمله سنگرها و پايگاههايى كه مى توانست- و بايد- نقش عظيم و سرنوشت سازى داشته باشد، «حج» و زيارت خانه خدا بود.

اعتقاد داشتن به امامت ائمّه معصوم و التزام به رهبرى آنان، در همه ابعاد مكتب و فروعِ دين، نقش اساسى دارد و مسائل اسلام، تنها در ارتباط با امامت و اعتقاد به رهبرى و ولايتِ امام معصوم يا جانشينان اوست كه در جهت صحيح خويش، سير مى كند، ولى از اين ميان، به فريضه بزرگِ «حج» مى پردازيم كه با بحث «زيارت»، تناسب و پيوند دارد و «مكّه»، خود، يكى از زيارتگاههاى بزرگ اسلامى است و كعبه مقدّس و حرم خدا و رسول، از مزارهاى بسيار شريف و پرارج، در نظر همه مذاهب و فرقه هاى اسلامى و ملّيتهاى مختلف اين «امّت عظيم» است.

امام و ولىّ خدا مى تواند با دادنِ جهت صحيح به حج، اين تجمّع بى نظير و كنگره عظيم سالانه را به كانونى فعّال، در

ص: 53

جهت هدايت و وحدت مسلمين و اتحاد قوا و صفوف و قلوب، در برابر دشمن تبديل كند و از آن مركزيّتى براى رشد فرهنگ دينى و تعليمات اسلام پديد آورد.

رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خمينى رحمه الله، در مورد ابعاد سياسى و اجتماعىِ عباداتى همچون «نماز» و «حج» كه مربوط به زندگى دنيوى انسانهاست، مى فرمايد:

«... مسلمانان، از جهات اجتماعى- سياسىِ اين عبادات، غافل شده اند و بخصوص در اجتماع حج، كه مهبط وحى و خاستگاه اسلام است از بركات اين تجمّع، متأسفانه غافل اند. اجتماعى كه شارع مقدّس اسلام، به آسانى و به صورتى فراهم كرده كه براى ملّتها و دولتهاى ديگر، جز با تلاشى بزرگ و صرف بودجه اى هنگفت، امكان پذير نيست. و اگر مسلمين رشد سياسى و اجتماعى داشتند، از راه تبادل افكار و تفاهم و انديشيدن در نيازهاى سياسى- اجتماعى و قوانين اقتصادى و حقوقى و اجتماعى و سياسى به حلّ بسيارى از مشكلات و مسائل مورد ابتلاى خود موفّق مى شدند و آنگاه ديده مى شد كه اسلام، برخلاف تصوّر بسيارى از جوانان و بلكه پيرمردان اسلام، كه تحت تأثير تبليغاتِ شوم و مسموم و مستمرّ بيگانه و عمّالشان در طول تاريخ، قرار گرفته اند، تنها در عبادت و اخلاق، خلاصه نمى شود. اين تبليغات دامنه دار اجانب، براى آن بوده است كه اسلام و منتسبين به اسلام را از چشم جوانان و دانشجويانِ علوم جديد، بيندازند ...» (1)

حج، تنها يك عبادت نيست كه به هر صورت، انجام گيرد.


1- امام خمينى، كتاب البيع، چاپ اسماعيليان، ج 2، ص 460.

ص: 54

فلسفه و اهداف اين مناسك مهمّ، اگر درست شناخته و پيگيرى و پياده شود، آنگاه، «ادا» شده است. در حج، مهمّ، «اقامه» آن است، برپا داشتن!

پس روح حج، امامت است و اين عبادت، تنها در پيوند با رهبرى است كه سياست صحيح قرآن را پياده خواهد كرد و كعبه، «قياماًللناس» خواهد شد و منافع و سودهاى عظيم اين فريضه الهى، عايد مسلمانان خواهد گشت.»

بُعد سياسى اين اجتماع عظيم، بخصوص در رابطه با رهبرى، نبايد مورد غفلت قرار گيرد. اگر حج فاقد اين بُعد باشد، آن سود لازم را نخواهد داشت و نيروى عظيمى كه در حج متمركز و متبلور مى شود، هدر و هرز خواهد رفت.

امام امّت رحمه الله در بُعد سياسى فريضه حج مى فرمايد:

«... اجتماع حج، از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات مستطيع، كه هر جاى ايران اسلامى هستند، هر جاى ممالك اسلامى هستند، جمع شوند، در هر سال در يك محلّى، ... اين اجتماعات، اجتماعاتِ سياسى است، اجتماعى است، بايد در اين اجتماعات، گويندگان، نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمين را، گرفتاريهايى كه دارند ... بايد چه كنند.» (1)

باز يافتنِ «حجّ»

آنچه موجب عدم استفاده از حج شده است، نشناختن


1- صحيفه نور، ج 9، ص 204 4/ 7/ 58

ص: 55

فلسفه اجتماعى- سياسىِ اين اجتماع عظيم امت مسلمان است. در واقع، چيزى كه امام، از آن به «گم كردنِ حج» تعبير مى كند و ضرورتِ بازيابى و پيدا كردن حج را مطرح مى سازد:

«... مسلمين، اگر حج را پيدا كنند، آن سياستى را كه در حج به كار رفته از طرفِ اسلام، همان را پيدا كنند، كافى است براى اينكه استقلال خودشان را پيدا كنند.» (1)

چه سكّويى رفيعتر از مواقف حج؟!

و چه بلندگويى رساتر از مسجدالحرام و مِنى و عرفات؟! ...

حج، با وضعيّت اجتماعى و سرنوشت سياسى مسلمين مرتبط است و حاكم بر حقِ اسلامى هم نمى تواند نسبت به آن بى تفاوت باشد از اين رو، حج، براى احياى امر ائمه و نشر حق و دفاع از فضيلتها و مبارزه با طاغوتها، سنگرى براى رهبرى و ولايت است. هم امام مسلمين به آن توجّه دارد، و هم پيروان قرآن بايد از آن، در جهتِ حق، بهره بگيرند.

حج بايد پيام آور وحدت و بيدارى و تحكيم كننده آثار و اخبار و طرحها و برنامه هاى دينى و فرهنگى در «خطّ امامت» باشد. و اين فريضه عبادى، بهره هاى سياسى و اجتماعى داشته، زمينه را براى حاكم و جارى ساختن حق فراهم كند، و گرنه حج، حج نخواهد بود.

اين اهداف، در زيارت حج، هم از طريق برخورد عينى و رابطه حضورى با امام معصوم در مراسم حج تحقّق پيدا مى كند


1- همان، ج 10، ص 116 11/ 8/ 58.

ص: 56

و هم با الهام گيرى از فرهنگ اهل بيت و علوم و معارف معصومين عليهم السلام از رهگذر اين و هم از راه تبعيّت از جانشينان بر حق و شايسته ائمّه، در عصر غيبتِ حجّت خدا.

شناخت شيوه عمل و سيره ائمه در اين موضوع، ضرورى و مفيد است. ببينيم آنان در اين باره چه مى كرده و چه مى گفته اند و رهنمودشان چه بوده است؟

ولايت امام، ارزش دهنده حج

وقتى كه امامان معصوم را، وارثان خلف و صالح پيامبر و احياگر سنّت آن حضرت مى دانيم، روشن است كه «معالم دين» و سرمشق عمل و معارف اسلام و «چه بايد كرد» ها را هم بايد از آنان بگيريم و بياموزيم.

روح اعمال مذهبى و تكاليف شرعى، ولايت آنان است.

نمى توان «ولايت» را تنها در محدوده محبّت قلبى و اعتقاد درونى خلاصه كرد. اگر تنها به حج آمدن و طواف و سعى بى هدف و بدون رابطه با امام و بدون پيوند با رهبرى و ولايت باشد، فاقد ارزش است و به طواف و قربانى جاهليّت مى ماند و تكرار برخى اعمال بيهوده و بى محتوا و بى جهت و بى خط و بدون سازندگى است.

ابوحمزه ثمالى، از زبان امام باقر عليه السلام نقل مى كند و مى گويد:

امام، در حالى كه در آستانه درى مُشرِف به مسجدالحرام نشسته بود و مردم را در حال طواف مى نگريست، به من گفت: اى ابا حمزه! اين مردم به چه چيز امر شده اند؟

ص: 57

من ندانستم كه در پاسخ، چه بگويم. حضرت فرمود:

«انّما امِروا انْ يَطوفوا بهذه الأحجار، ثُمّ يأتونا فَيُعْلِمونا ولايَتَهم» (1)

در نقلِ محجةالبيضاءِ، اين اضافه را دارد كه:

فَيُخبروُنا بولايتهم ويُعرِضوا عَلينا نَصرهم» (2)

يعنى: مردم مأمور شده اند كه اين سنگها (ى كعبه) را طواف كنند، سپس پيشِ «ما» آمده و ولايت خود را به «ما» خبر دهند و اعلام كنند و يارى خويش را بر ما عرضه بدارند.

قرآن كريم، از جمله تكاليف زايران حج را دور كردن و زدودن چركها و آلودگى ها از خويش مى شمارد (3) و اين در سايه ديدار با امام ميسّر است كه الهام بخش خير و تقوا و اخلاق شايسته و معارف والاى دين است و پاك كننده دل و جان و فكر و ذهن. در آيه فوق، امام صادق عليه السلام، كلمه «تَفَث» را به ديدار و ملاقات امام تفسير مى كند: «التَّفَثُ لقى الأمام، يا: لِقاءُ الأمام.» (4)

چرا كه از اين طريق، مناسك حج مسليمن جهت يافته و در مسير سازنده ترى هدايت مى شود.

حضور امام در حج

وقتى ديدار با امام در موسم حج، ضرورتى بزرگ و تكليفى


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 9.
2- المحجةالبيضاءِ، ج 2، ص 183؛ بحارالأنوار، ج 96 بيروتى، ص 374.
3- سوره حج، آيه 29
4- وسائل الشيعه، ج 10، ص 253، حديث 3 و 4؛ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 492.

ص: 58

كامل كننده فريضه حج باشد، طبيعتاً بايد امكان اين ديدار هم باشد و امام هم در حج حضور داشته باشد.

هم حضور فكرى و فرهنگى و تبليغى،

هم حضور شخصى و عينى.

حضور يافتن ائمّه در مراسم حج، نشانه ديگرى از اهميّت سياسى اين تجمّع عبادى است. بهره گيرى از فرصتهاى كم نظير اين ايام هم با حضور آنان، بهتر و بيشتر ميسّر است.

امامان شيعه در مراسم حج، فراوان حضور مى يافتند.

سفرهاى متعدّد و پياده امام حسن مجتبى عليه السلام به زيارت خانه خدا (1) و حضور امام زين العابدين عليه السلام در حج و شعر معروف فرزدق درباره آن حضرت، در پيش روى خليفه فاسق، هشام بن عبدالملك، (2) و همچنين مسافرتهاى ائمه ديگر و حضورشان در حج، زمينه اين ديدارها را فراهم مى كرده است.

علاوه بر عصر حضور ائمّه، در عصر غيبت هم- بنا به برخى روايات- حضرت حجّت، (سلام اللَّه عليه) همه ساله در مراسم شركت مى كند، هر چند به صورتى ناشناس كه مردم عادى متوجّه آن نمى شوند.

محمدبن عثمان- يكى از سفراى چهارگانه و نايب خاص امام زمان- گفته است:

«واللَّهِ انّ صاحبَ هذا الأمر يحضر الموسِمَ كلّ سنةٍ فَيرى الناسَ وَيَعرِفُهم وَيَرَونه ولا يَعرِفونه.» (3)


1- اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 183 و سفينةالبحار، ج 2، ماده «حسن»
2- اعيان الشيعه، چاپ بيروت، ج 10، ص 269.
3- بحار الأنوار، ج 52، ص 152، حديث 4.

ص: 59

كه گوياى حضور همه ساله امام عصر در موسم حج است، به نحوى كه مردم را مى بيند و مى شناسد و مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.

امام صادق عليه السلام فرموده است:

«يَفْقِدُ الناسُ امامَهم، يَشهدُ الموسِمَ فَيراهم وَلا يَرَونَه.» (1)

مردم امام خويش را از دست مى دهند- در عصر غيبت- و او در موسم حضور مى يابد و آنان را مى بيند ولى آنان وى را نمى بينند.

تماس با امام در حج، اگر به عنوانِ متمّم حج و مايه تماميّت و كمال اين فريضه الهى بزرگ شمرده شده است، بايد با فراهم بودن زمينه اش از سوى خود ائمّه باشد.

امام باقر عليه السلام فرموده است:

«تمامُ الحجَّ لِقاءُ الامام»، (2)

تماميت حج، ديدار امام است.

خود آن حضرت هم در مراسم و مواقف حج، حضور مى يافته است تا امكان اين برخورد و ديدار، ميسّر باشد. گرچه، به خاطر شرايط خاص اجتماعى و سياسى، اين عمل به صورت ايده آل و مطلوب انجام نمى گرفت.


1- كافى، ج 1، ص 337 و 339، حديث 6؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 151 و غيبت نعمانى ترجمه، چاپ دارالكتاب الأسلاميه، 1362 شمسى ص 204.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 8 و 12؛ نورالثقلين، ج 1، ص 183؛ بحار الأنوار، ج 96، ص 374.

ص: 60

مهمترين هدف در زيارت حج، در زمينه ارتباط و ديدار با امام و عرضه ولايت و نصرت، همان جهت يافتن اعمال و مناسك، در مسير خداپسندانه است، كه بدون آن، كارهاى عبادى هم لغو و بيهوده و بى اجراست.

اكسير دگرگون ساز و روح بخش و ارزش آفرين «ولايت»، در همه امور اسلام، تكاليف و فروع دين و عبادات، لحاظ شده و شرط قبولى و پذيرفته شدنِ طاعاتِ انسان در پيشگاه خداست.

امام باقر عليه السلام اعمال كسانى را كه بدون بصيرت و معرفت و بدون پذيرش يك رهبرى صحيح و امامتِ عدل معصوم، برگرد خانه طواف مى كنند و در مراسم، به صورت يك امر تكرارى و تقليدى و بى روح، شركت مى كنند، به اعمال دوران جاهليّت تشبيه كرده است.

حج زنده و سازنده

حجّى كه در فكر و عمل فردى يك مسلمان اثر نداشته باشد، بى جان است.

حجّى كه در وضعيّت اجتماعى و سرنوشتِ عمومى مسلمين، نقش مثبت و هدايتگر نداشته باشد بى روح است و روح حج، «ولايت» است و در سايه آن است كه تك تك اعمال و مناسك، جهت و محتوا و خط پيدا مى كند و اين فريضه، «حيات» و «حركت» ايجاد مى كند و زنده و سازنده مى شود.

به خانه خدا رفتن هم بايد از درى باشد كه خدا قرار داده است، و آن در، اهل بيت معصوم پيامبر صلى الله عليه و آله اند كه طاعتشان

ص: 61

فرض، سخن و عملشان حجّت، و راه و روششان سند و سرمشق، براى تأسّى و پيروى است.

اين بُعد حسّاس، يعنى سازندگى اجتماعى و رشد فكرى و فرهنگى و گسترش خط آموزشى و معارف ائمّه در اقصا نقاط ممالك اسلامى نبايد مورد غفلت قرار گيرد.

حج، سنگر امام شناسى و بيعت با رهبرى است.

پيوند با ائمّه و پيمان با ولايت، و ربط دادن حج به زيارت و ديدار امام، همچنان كه در حال حيات و زمان حضورشان مؤثّر و لازم و جهت دهنده بود، پس از شهادتشان هم- در عصر غيبت- اين خط مى بايست ادامه داشته باشد. عامل كمال يابى و ارزشمندشدن و مقبول شدنِ اعمال حج، همين زيارتِ ائمّه است.

حج گزار مسلمان، با حضور برمرقد و تربت پيامبر و آل او در مدينه، اعلام مى دارد كه حج من در اين خط است و نهايت راهم به اين آستان ختم مى شود و آن مناسك و شعاير و عبادات، در اينجا قبولى مى يابد و امضا مى شود و به ثبت مى رسد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

«اذا حَجَّ احدُكم فَلْيَخْتِم بزيارتنا لِانّ ذلكَ مِن تَمام الحجّ» (1)

«هرگاه يكى از شما حج كرد، با زيارت ما آن را ختم كند، چرا كه اين، از تماميّت حج است.


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 7؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 183.

ص: 62

و نيز فرموده است:

«ابدَؤُا بِمكّة وَاخْتِموا بِنا» (1)

«شروع زيارتتان به مكّه و ختم آن با زيارت ما باشد.»

اين نوعى تكميل اين عبادت بزرگ و به امضا و ثبت رساندن انجام مناسك است و بيعتِ مجدّد با امامان و تحكيم رابطه با ولايتشان و تقويت مبانى دينى و مكتبى با رهبرى صحيح.

در زمان حياتشان، شرفيابى به حضورشان، و در دوره پس از شهادتشان يا عصر غيبت امام، تجديد عهد با مزار الهام بخششان، اين فريضه، به كمال خود مى رسد و روح مى يابد.

آن كس كه به شناخت اسلام ناب و دينِ بى پيرايه، از طريق اهل بيت پيامبر، توفيق يافته است، سزاوار است در مسير حق شناسى و حقگزارى، از ياد ائمّه غافل نباشد. مودّت اهل بيت، از سوى خداوند، اجر و مزد تلاشهاى رسول اعظم اسلام قرار داده شده است: «قل لا اسئَلكُمُ عليه اجراً الّا المَودَّةَ في القربى» (2)

ولى باز هم اين پاداش، چيزى است كه به خود ما باز مى گردد نه به رسول. اين ماييم كه از طريق مودّت خاندان پيامبر و پذيرش امامت و ولايتشان و گوش فرادادن به هدايتها و راهنمايى هاشان، راه را بهتر مى شناسيم و آگاهانه تر در مسير خدا گام برمى داريم و به خداوند نزديكتر مى شويم.


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 373.
2- شورى، آيه 23.

ص: 63

به زيارت ائمه رفتن و پيوند دادن زيارت خانه خدا به زيارت فرزندان راستين كعبه و مِنى و عرفات، نشان اين حق شناسى و وفادارى به «حق» است كه در اين دودمان تجسّم و تبلور يافته است.

ولى بايد ديد كه «زاير» كيست؟ و در چه حدّ و مرحله اى از شناخت و شعور و معرفت قرار دارد؟ و با چه انگيزه و محرّكى، آهنگ زيارتِ اولياءِاللَّه مى كند؟

حج و استفاده سياسى در تاريخ

اسلام، هيچ زاويه اى را از ديد خود، دور نگه نداشته است و به هر زمينه اى، به عنوانِ سازندگى، نگاهى عميق كرده و برنامه اى خاص دارد. و ... از جمله، حج و مواقف آن.

درياى عظيم انسانهاى حج گزار، موجهاى نيرومندى هم دارد و از اين موجها بايد استفاده كرد.

حكومت اسلامى، در جهت حق به اين موضوع مى نگريسته است- و بايد بنگرد- همچنان كه حكّام غيرصالح و ناشايست هم از اين موقعيّت سود مى برده و سلطه باطل خويش را تثبيت مى كرده اند.

مسأله سرپرستىِ حجّاج و «اميرالحاج» بودن و تعيين كسى كه سرپرستى زايران خدا را به عهده داشته باشد و هماهنگ كننده اعمال و هدايتگر مناسك و امامِ جمعه و جماعتِ حجّاج بيت اللَّه الحرام و نظم دهنده كوچ و وقوفِ مسلمانان در آن ايام باشد، يكى از شؤون حكومت اسلامى و

ص: 64

از مسائل مربوط به امامت و رهبرى جامعه بوده و بُعد سياسى و تبليغى داشته است، به صورتى كه در صدر اسلام، همه ساله يا خود خليفه يا نماينده اى مخصوص از سوى خليفه، اين سِمَت و منصب را عهده دار مى شده و سرپرستى زايران خدا در ايام حج و روز عيد قربان و حركت به سوى عرفات و مِنى و قربانگاه و نماز خواندن بر آنان، به او واگذار مى شده است.

اين امر، از سال هشتم هجرى به بعد، به طور مداوم معمول شد.

مواضع حكومت اسلامى هم در امور مختلف، با استفاده از اين موقعيّت، رسماً ابلاغ مى گرديد. به عنوان نمونه، در سال نهم هجرت كه پيامبر اسلام، ابوبكر را مأمور كرده بود كه با مسلمين حج بگزارد، پس از عزيمت او، اميرالمؤمنين على عليه السلام را درپى او، با مأموريّتى ويژه و حسّاس فرستاد كه عبارت بود از تلاوتِ آياتِ نخستين از سوره «توبه» براى مردم.

حضرت امير عليه السلام آيات مذكور را در عيد قربان، در مِنى، در عقبه، با هيبت خاص و كيفيّت شكوهمندى، براى مردم خواند.

مضمون آيات، اعلام برائت و بيزارى خدا و پيامبر از مشركان، ممنوعيّت طواف مشركان و برهنگان در خانه خدا، و تعيين موعدى چهارماهه براى صاحبان پيمان و نيز ممنوعيّت حضور شرك و مشرك در قلمرو كشور اسلامى بود. تلاوتِ اين آيات در مراسم حج از زبان على عليه السلام نوعى اعلاميّه و قطعنامه به حساب مى آمد كه تكليف همگان را روشن مى ساخت و حضور و وجود شرك را در حجاز «غير رسمى» اعلام مى كرد. آن

ص: 65

اعلان عمومى و تلاوتِ آيات، نوعى تقويت مكتب و عظمت دين بود. چرا كه حج، مظهر عظمت و شوكت دين است و موضعگيرى عليه شرك، آن هم از موضع قدرت، دليل توانمندى حكومت اسلام بود.

بيدارگرى در مراسم حج، همواره مورد نظر پيشوايان حق بوده است و از سوى ديگر، حكومتها هم از اهميّت سياسى اين مجتمع، غافل نبوده اند.

منصبِ «اميرالحاج» و سرپرستى زايران خانه خدا در امور حج و احكام و مناسك، علاوه بر جنبه دينى، بُعد سياسى هم داشته است و تعيين كسى از سوى حكومت براى پيشوايى مسلمانان در ايام حج، به عنوان حضور رسمى مقام حكومت و رهبرى در مراسم حج تلقّى مى شد. اگر خود خليفه نبود، كسى از سوى دستگاه خلافت، مأمور اين كار مى شد.

در دوران خلافت و زمامدارى حضرت امير عليه السلام، سه سال عبداللَّه بن عباس اين مسؤوليت را به عهده داشت، يك سال هم كارگزار حكومتى آن حضرت در مكّه، يعنى قُثم بن عباس طىّ ابلاغيه اى از سوى امام، مأمور شد حج را براى مردم «اقامه» كند.

در سال 131 هجرى، وليدبن عروه با استناد به يك نامه جعلى، به مكّه آمد و امور حجّ مسلمانان را به دست گرفت. (1)

همچنين منصُور دوانيقى، در سال 136 هجرى، اميرالحاج


1- مروج الذهب، ج 4، ص 305 و 306.

ص: 66

مردم بود و در همان مراسم، از مردم به نفعِ خود بيعت گرفت. (1)

در سال 199 هجرى، در ايّام خلافتِ مأمون عباسى، محمدبن داود بن عيسى به عنوانِ اميرالحاج با مردم حج گزارد.

در سال 202 هجرى هم ابراهيم بن موسى بن جعفر، به عنوانِ اولين علوى از اولاد ابى طالب در تاريخ اسلام، بدون اينكه از سوى كسى ولايت و مأموريت يافته باشد، خود، با يك حركت خشن نظامى، بر اين سمت استيلا يافت و بر مردم حج گزارد و در مسجدالحرام، جمع زيادى را كشتار نمود. (2)

در سال 317 هجرى هم كه فتنه قرمطيان در مكّه پيش آمد، اميرالحاج آن سال، عمربن حسن بن عبدالعزيز بود، ولى با شورش قرامطه و كشتار فراوان مردم، باز حج مردم به هم خورد و حج آنان، بدونِ «امام» برگزار شد. (3)

و ... از اين نمونه ها در تاريخ اسلام فراوان است.


1- همان.
2- همان، ص 309.
3- همان، ص 312.

ص: 67

زيارت و فلسفه «ياد»

اشاره

«مودّتِ» خاندان پيامبر، اجر رسالت آن حضرت است.

وفادارى به «اهل بيت»، وفادارى به «حق» است.

پيوند با «عترت» هم، پيوند با قرآن و اسلام است، كه اين هر دو وزنه سنگين و اين «ثقلين»، مورد سفارش و تأكيد فراوان رسول مكرّم اسلام بود.

«زيارت»، قرار گرفتن در اين مدار، چرخيدن برگرد اين محور آموختن از اين مكتب و سيراب شدن از اين زمزم است.

تلاشى كه از نظر فرهنگى و اجتماعى، از سوى امامان شيعه انجام مى گرفت، يكى هم سوق دادن امّت به سوى پيشوايان حق و خط اهل بيت بود تا با يادشان، با احياى نام و خاطره و فكر و تعاليمشان، راه، نمايانتر و هدف، روشنتر و راهنما آشكارتر گردد تا مردم گرفتارِ سرگردانى و حيرت و بلا تكليفى نشوند.

آل محمّد بيش از ديگران، بر گردن امّت پيامبر حق دارند، چرا كه حياتشان را در راه صلاح و اصلاح همين امت نهادند و به شهادت رسيدند، تا دين را زنده نگه دارند، هر چند با مرگ سرخ و سبز خويش ...

احياى فرهنگ شهادت، در برنامه عملى اولياى دين ما بود

ص: 68

تا از اين طريق، هم حقِ شهداى آل محمّد تا حدودى ادا شود و هم با پيوند و آشنايى با شهيدان اين راه عملًا راهشان تداوم يابد.

حضرت فاطمه عليها السلام قبر حمزه سيدالشهدا را زيارت مى كرد، اصلاح مى نمود، علامت مى گذاشت، و هر دوسه روز يك بار، قبور شهداى احُد را زيارت مى كرد، كنار مزار، نماز مى خواند، مى گريست و دعا مى كرد و هر جمعه، قبر حضرت حمزه را ديدار كرده و نزدِ آن مى گريست. (1)

ياد شهداى احد را چگونه مى توان زنده نگه داشت؟ جز با آمدن بر سر مزارشان و نشستن بر تربت پاكشان و اشك ريختن به يادشان و يادآورى حماسه ها و فداكاريهايشان؟!

مرحوم صدوق، حضور بر مزار شهيدان احد را به عنوان مستحب مى داند. (2) و در روايات، ضمن آنكه براى زاير مدينه، زيارت و دعا نزد قبور شهدا مستحب به شمار آمده است، نقل شده كه پيامبر اسلام، هرگاه به زيارت شهيدان مى رفت، خطاب به آنان مى فرمود:

«السلام عليكم بما صَبَرْتُم فَنِعمَ عُقبى الدّار» (3)

حضرت على عليه السلام به طور مكرّر به زيارت قبر فاطمه عليه السلام مى رفت. حسين بن على عليه السلام هنگامِ غروبِ هر جمعه، تربت


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 279، حديث 1 و 2؛ كشف الأرتياب چاپ پنجم، ص 481.
2- من لا يحضرهُ الفقيه، ج 1، ص 229.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 276.

ص: 69

برادرش امام مجتبى عليه السلام را زيارت مى كرد. (1)

محمد حنفيه براى زيارت قبر امام حسن عليه السلام به بقيع مى آمد و مى گفت:

سلام بر تو اى بازمانده مؤمنان و اى فرزند اولين مسلمان.

چرا چنين نباشد، در حالى كه تو سلاله هدايت و هم پيمان باتقوا و پنجمين نفر از اهل كسايى. دست رحمت تو را تغذيه كرده و در دامان اسلام تربيت شدى و از پستان ايمان شير خوردى. تو در حال حيات و مرگ پاكيزه اى ... (2)

زيارت مرقد سيدالشهدا عليه السلام بيش از همه مورد توجّه و عنايت ائمّه بود و به زايران آن كوى حق و ديار عشق، احترام زيادى مى كردند.

اوّلين زاير قبرحسين شهيد، صحابى والا قدر پيامبر، جابربن عبداللَّه انصارى بود كه به همراه عطيّه به زيارت نايل شد. نقل شده است كه اسيران اهل بيت، پس از ماجراهاى كربلا و بازگشت از سفر شام، در مسيرشان به مدينه از مأموران نگهبان خواستند تا آنان را از كربلا عبور دهند تا با قبر سيدالشهدا تجديد عهد نمايند. در همان موقعيّت بود كه امام سجاد عليه السلام با جابر ديدار نمود. امام با جابر در اين ديدار، كه بر تربت شهيدان كربلا انجام گرفت، درباره حوادثِ تلخى كه بر آنان گذشته بود، سخنها گفت، سپس به سوى مدينه رهسپار شدند. (3)


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 317.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 205.
3- حياة الأمام الحسين بن على، ج 3، ص 422؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 374، حديث 3. البته اين نكته كه اين زيارت، در اربعين همان سال بوده يا سال بعد، بين مورخين دو نظر است.

ص: 70

دعبل با قصيده بلند «مدارسُ آياتٍ» كه دفاعى جانانه و استوار از خط اهل بيت بود، حق را زنده كرد و دشمنان حق را كوبيد و حتّى مأمون را بشدّت به خشم آورد و على بن موسى الرضا عليه السلام را خشنود ساخت.

اين خط كلّى و درخشان ائمّه است كه مردم را با اين «مزار» ها و مدفونين آنها آشنا كنند، تا از اين طريق، مردم راه هدايت و نجات را بيابند و در بيراهه هاى ظلمانى نيفتند.

نگاهى به الگوها

آنچه دردآور است، «زيارت» هاى بى روح است.

آنكه به حضور مى رسد ولى خود را در حضور نمى يابد،

آنكه به «حرم» مى رود، امّا خود را «مَحرم» نمى يابد،

آنكه به «حريم معنويّت» قدم مى گذارد، امّا «حرمت معنى» را لمس نمى كند،

آنكه از «مزار»، پا بيرون مى گذارد ولى «حال» ش، «تحوّل» نمى يابد،

آنكه ديدارش با امام معصوم و زيارت حرم پيشوايان دين، همچون ديدار از يك موزه و آثار باستانى است،

چنين كسان، چگونه مى توانند خود را «زاير» بنامند و بدانند؟!

زايرى كه «شوق ديدار» در دل ندارد، چگونه لحظاتِ حضورش در كنار مرقد يك معصوم را، سرشار از صفا و

ص: 71

معنويّت و انس بيابد؟

آنكه در حرم، به خواندنِ زيارتنامه مى پردازد، بى آنكه بداند خطاب به حجّتِ خدا چه مى گويد، چه تأثيرى از زيارت خواهد يافت؟

حضور تن و غيبتِ جان، مگر مفيد است؟

بدن، رو به ضريح، و قلب، پشت به امام، مگر «زيارت» محسوب مى شود؟

بايد ديد الگوها و اسوه ها چگونه زيارت مى كردند، و زيارت را چگونه تلقّى مى كردند كه زيارتشان، تجديد عهد با امام و حضور در محضر او بود؟

اشاره به چند نمونه از زيارت عالمان دين، سازنده و مفيد است.

دلباختگى مرحوم علّامه امينى (مؤلّف الغدير) به مقام اهل بيت و معصومين، زبانزد خاص و عام بود. شور و شيدايى او نسبت به ائمّه، بويژه نسبت به حضرت امير عليه السلام، در زندگيش، در آثار و تأليفاتش، در قلم و قدمش، در خطبه و منبرش، در اشك و زيارتش، مشهود بود.

چنان با انقلاب حال، در حرم زيارت مى خواند كه ديگران را نيز منقلب مى كرد و به همخوانى زيارت وامى داشت. از زيارتهاى مرحوم امينى در حرم حضرت على عليه السلام در نجف، نمونه هاى زيادى نقل مى شود، كه فعلًا بماند.

مگر خداوند، محبّت حسين عليه السلام را در دل صاحبان ايمان قرار نداده، به گونه اى كه شعله اين عشق سوزان، خاموشى و

ص: 72

سردى ندارد؟! ... به فرموده حضرت رسول صلى الله عليه و آله:

«الا وانّ لِقَتلِ الحسين حرارةً فى قلوب المؤمنين لا تَبردُ ابداً» (1)

و چه ايمانى سزاوارتر از ايمانِ «امينى»؟

و چه دلى قابل تر از دلِ آن پروانه سوخته در آتش عشقِ «عترت»؟

پس چرا نگريد و ننالد و اشك نريزد؟!

يارب، چه چشمه اى است محبّت كه من از آن يك قطره آب خوردم و دريا گريستم

حضرت امام خمينى، در ايام اقامتش در نجف اشرف، هر شب به طور مداوم، به زيارتِ مرقد قطب ولايت، امير مؤمنان عليه السلام مى رفت و ديدارى و تجديد عهدى و تحكيم ميثاقى و اعلامِ حضورى! ...

هم مسأله مداومت و استمرار ايشان در زيارت حائز اهميّت بود و هم خضوع و حالتِ معنوى ايشان هنگام زيارت و در كنار مرقد معصومين، يا زيارت از راه دور.

«... در اغلب ايّام زيارتى، در كنار قبر امام حسين 7 بودند.

در دهه عاشورا، هر روز، زيارتِ عاشوراى معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن، مى خواندند. بيش از پنجاه سال است كه شايد كمتر اتّفاق افتاده باشد كه فجر، طالع شود و چشم امام، در خواب بوده باشد ...» (2)


1- جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 556.
2- سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى، ج 1، ص 98.

ص: 73

مرحوم علّامه طباطبائى، (مؤلّف الميزان) كه علاقه شديد و محبّت خاصّى به عترت پيامبر و معصومين عليهم السلام داشت، از اين جام محبّت بى نصيب نبود و از خصائص او، داشتن روح تعبد و ولاى اهل بيت، همراه با فلسفه و عرفان بود.

در شيوه بزرگان عارف و صاحبدل، «زيارت»، گفتگو با حجّت خداوند در كنار مرقد اوست. آنچه مهمّ است، پيوند قلبى و ارتباط درونى است. نه فقط عبارتها را خواندن و گذشتن، بلكه با عنايت و توجّه به مضمون، درونمايه زيارتنامه ها را، هم با زبانِ حال و هم با زبان قال، بيان كردن و آشكار نمودن.

در حالات معنوى مرحوم ميرزاى شيرازى، صاحب فتواى مشهور در «تحريم تنباكو» نوشته اند:

«... زيارتهايى را كه در حرم امامان مى خواند، در حرمها كتاب دعا با خود نمى برد، با اينكه مدّتى دراز، دعا و زيارت مى خواند.» (1)

ميرزاى شيرازى حرفهايى براى گفتن داشت، هر چند توقّفش در حرم به طول مى انجاميد.

بايد از بزرگان دين آموخت، ادبِ حضور را، شيوه زيارت را، آداب تشرّف به حرم را، بها قائل شدن به ديدار معصوم را، ارج نهادن امامان به سايه مرقد امامان را.


1- محمدرضا حكيمى، بيدارگران اقاليم قبله، ص 220.

ص: 74

ارزش هر كس، به قدر فهم و شعور و ادب و ميزانِ «معرفتِ» اوست.

نقش تربيتى زيارت

اشاره

امامان، اولياى خدا، انسانهاى والا، شهيدان، و صدّيقان مثل آينه اند.

ائمّه، ملاك و معيارند، الگو واسوه اند.

ايستادن در برابر آيينه هاى فضيلت نما، «رذيلت» ها را هم خودبه خود مى نماياند و قرار گرفتن در مقابل آيينه هاى كمال، «نقص» ها را نشان مى دهد.

«زيارت»، نوعى حضور در برابر آينه است.

خود را به «ميزان» عرضه كردن و خود را به «محك» زدن و خود را با «الگو» و «مدل» سنجيدن است.

وقتى ما در برابر يك معصوم و امام شهيد قرار مى گيريم، و در مزار پيشوايان دين، با شناخت و بصيرت حضور مى يابيم و مى دانيم كه اينان، كمال مجسّم و عينيّتِ فضيلت، و جلوه اى از نور خدا و چشمه اى از فيض ربّ، و تبلورى از ايمان و خلوص و عبوديّت و پاكى اند، عظمتِ آنان، ما را متوجّه نقايصمان مى كند، و پاكى آنان، ما را به آلودگى هايمان آشنا مى سازد،

معنويّت و روحانيّت آنان، ما را به ماديّت و دنياگراييمان واقف مى گرداند،

«طاعتِ» آنان، معصيت ما را روشن مى نمايد،

ص: 75

نورانيّت آنان، تيره جانى و تاريكدلى ما را،

صفاى آنان، غلّ و غشّ ما را

خداترسى آنان، هواپرستىِ ما را،

تعالى روح و رتبه والايشان، تنزّل مقام و پستى منزل ما را.

«زيارت»، زمينه ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد، به كاستيهاى اخلاقى و ضعفهاى معنوى خود واقف نخواهيم شد. اين است كه زيارت را قرار گرفتن در برابر آيينه مى دانيم.

امامان، كه «انسانهاى برتر» ند، شخصيّتى دارند كه حدّ و مرز تعالى انسان را نشان مى دهند. انسان كامل بودن آنان، به ما نشان مى دهد كه تا كجاها مى توان پر كشيد و طيران كرد و كمال يافت.

به زيارتِ اين اسوه ها رفتن، ما را به آن قلّه اى كه بايد برسيم، به آن حدّ و مرزى كه بايد قدم بگذاريم، و به آن مرتبه اى كه بايد نايل شويم، «راهنمايى» مى كند. اولياى دين كه زيارتشان بر ما فرض و لازم است، بيان كننده حدّ و مرز سير صعودى انسانها در مسير پاكى و طهارت و كمالند.

در تعبيراتى كه در زيارتنامه هاست، اين نشان دادن حدّ و مرز را مى توان ديد. از امامان معصوم، با كلمات و عناوينى ياد شده كه در اين باب، بسيار راهگشاست.

مفاهيم و تعبيراتى همچون: «آيه»، «بيّنه»، «حجّت»، «گواه»، «شهيد»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»،

ص: 76

«خورشيد»، «دليل»، «پرچم»، «علامت»، و ... كه در متون زيارتى ديده مى شود، مبيّن اين نكته است.

پيوند با پاكان

در مسائل اخلاقى و تربيتى، پيوند با نيكان و رابطه با صالحين و آشنايى با خانواده هاى ريشه دار و صاحب كرامت و شرف، سازنده است، به همان شكل كه گسيختگى از تبار پاكان و بريدگى از ريشه هاى فرهنگى و اخلاقى، زمينه ساز فساد و گناه و بى مبالاتى و عدم تعهّد است.

عاملى در جهت پيوند با صالحان، يا تقويت رابطه معنوى با وارستگان است، ايجاد رابطه (اگر نيست) و تحكيم پيوند (اگر هست).

زايرى كه به ديدار يك ولىّ از اولياى خدا مى رود،

يا بر مزار امامى از ائمّه يا پيامبرى از انبيا حاضر مى شود،

يا بوسه بر آستان پاك پيشواى شهيدى مى زند، و «سلام» مى دهد،

يا به ادب و احترام، در پيش روى مرقد معصومين و صالحين و صدّيقين و شهدا مى ايستد، به ياد گذشته فرهنگى و ميراث فكرى و ريشه هاى معنوى خويش مى افتد و اهل صلاح و سداد مى شود. اين پيوندها و نسبتها و رابطه ها، انسان را در بسترى از نيكى و عفاف و تعهّد قرار مى دهد.

خويشاوندى ها، همه اش نسبى و سببى نيست.

زاير، مدّعى است كه به خاندان پيامبر عشق مى ورزد، با

ص: 77

آنان رابطه و آشنايى دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را مى شناسد، با آنان هم ريشه و هم خانواده است. اهل يك مملكت و آبادى و خاك و خون اند. نشانه اين پيوند هم، همين «زيارت» است،

«زيارت»، يادآورى پيوندهاى معنوى و خويشاوندى فكرى و فرهنگى يك «مؤمن»، با اولياى خدا و پيشوايان دينى خود است و سازنده است. چرا كه «يادآور» است. در زيارتنامه ها هم جزءِ در خواستها، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت مى باشد.

علاقه به ديدار مجدّد، و قول با خدا و حجّت خدا براى «زيارتى ديگر» هم، در اصلاح نفس مؤثّر است.

قرب به خدا

اساس تربيت روحى مسلمان، «ذكر خدا» است، و ريشه تباهى اخلاق، «غفلت» و «دورى» و «نسيان». اگر ائمّه معصوم، مقرّب درگاه پروردگارند، به خاطر آن است كه «عبوديّت خدا» را در اوج متعاليش دارايند.

اگر اسوه و الگوى مايند، براى آن است كه در «تقوا» و «طاعت» خدا، سرآمد اهل روزگارند. زايرى كه در مرقد پاكشان، آستانه ادب مى بوسد و به تكريم و احترام مى پردازد، بايد به ياد خدا افتد. چرا كه «ائمّه»، واسطه خالق و خلق اند، راهِ منتهى به خدايند، آينه حق نمايند، زيارتشان، يادآور خداوند است.

ص: 78

وقتى توجّه به خدا، نقش تربيتى و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، اين توجّه، در كنار مزار اولياى خدا بيشتر و شديدتر است. پس زيارت بايد بازدارنده از گناه باشد، چرا كه در «زيارتگاه»، به اداى احترامِ امامى مى ايستيم كه عظمت و قداستش را مديون بندگى خداست، مگر مى شود كسى مدّعى عشق و محبّت دوستان خدا باشد، ولى راه و روشى و زندگى و عملى، برخلاف رضا و خواستِ آنان داشته باشد؟

زيارت معصومين و مزار ائمّه و قبور اولياى خدا و امامزادگان، جدا از ياد خدا و منفصل از معنويّت و روحانيّت نيست. زاير هم، از اين رهگذر، غنچه فطرتش را مى شكوفاند و با ياد خدا و توجّه به معبود، دل را صفا مى بخشد.

نزديكى به خدا هم، يكى ديگر از آثار سازندگى زيارت است.

«زيارت»، چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است، زمينه كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوى، و در نتيجه تقرّب به خدا مى گردد. وقتى در انسان ناقص، در برابر انسان كامل قرار مى گيرد و به آن مدل و الگو توجّه مى كند، انگيزه كمال يابى، او را به قرب معنوى به خدا مى كشد و مايه تقرّب مى گردد.

تقرّب به اولياى خدا، راهى است براى تقرّب به خداوند.

چرا كه اينان، وسيله و صراط و راهنما و مشعل هدايت اند.

آشنايى و انس با اينان، زاير را با خداوند مأنوس و آشنا مى سازد.

ص: 79

تا انسان نخواهد كه تقرّب بجويد، نزديك هم نمى شود.

بايد «تقرّب» جست، تا به «قرب» رسيد.

به همين جهت، تعبيرِ «اتَقرّبُ» در زيارتنامه ها زياد است و ديدار مرقد ولىّ خدا، سبب نزديك شدن به خدا به حساب آمده است.

تحول و توبه

اگر در تحوّل روحى پديد نيايد، چه سود؟

اين تحوّل و انقلاب روحى و حال زاير، پس از نشانه اثرپذيرى از جذبه هاى معنوى است كه در مزار يك امام و در كنار مرقد يك پيشواى معصوم وجود دارد. اين «انقلاب»، خواسته يك زاير بايد باشد.

آنكه از زيارت برمى گردد، بايد همراه با تحوّل و تغيير و توبه و انابت باشد. بايد فرقى كرده باشد. و گرنه از زيارت بهره نگرفته است. گنهكار، از محيط پاك زيارتگاه اثر مى پذيرد و در فضاى ديگرى قرار مى گيرد. اين تحوّل، چه بسا از دور فراهم نگردد. بايد بيايد، رنج سفر ببيند، پاى به راه نهد، با شوق و درد، واديها را بپيمايد، تا در كنار مرقد، «قرار» گيرد. آنگاه اين «حضور»، تأثير تربيتى دارد.

در عتبات ائمّه حضور يافتن و به «حساب» خود رسيدن، به گذشته خويش و اعمال خود توجّه كردن و تصميم به «پاك بودن» و «خوب زيستن» گرفتن، از آثار ديگر زيارت است.

انسان را به خطاهايش «متوجّه» و «معترف» مى كند و

ص: 80

در راه او، بارقه «اميد» و «مغفرت» مى آفريند. زاير، بايد خود را در چنين جايگاه و مقامى احساس كند. مزار ائمّه، بهترين جا براى «محاسبه نفس» و رسيدگى به پرونده اعمال خويش است.

من كه هستم؟ چه كرده ام؟ كجا آمده ام؟ به زيارت كه شرفياب شده ام؟ چرا آمده ام؟ چه مى خواهم؟ چه آورده ام؟ با چه رويى حاجت بطلبم؟ با كدام عمل صالح، خود را «اينجايى» معرّفى كنم؟ گذشته ام چه بوده است؟ اكنون چه كاره ام؟ آيا گناهانم اجازه مى دهد كه چهره بر آستان اين مرقد بسايم؟ آيا قطرات اشكم، شايسته آن هست كه بر ضريح و رواق و خاك مرقد حجّت خدا بچكد؟ تا پاك نشوم كه نمى توانم چشم به پاكان بيفكنم! تا لايق نباشم كه نمى توانم مدعى دوستى و محبّت و ولايت باشم! پس بايد توبه كنم، عوض شوم، به بركت حضور در اين محضر، از آلودگيها دست بشويم.

اينجاست كه عامل توبه و زمينه ساز گناه زدائى مى شود.

استغفار و توبه از گناهان و توجّه به خدا و اميد مغفرت، در زائر رسول اللَّه لازم است. بدينگونه، عامل تزكيه نفس و خودسازى و تربيت است. وقتى كه زيارت ائمّه و پيوند با آنان در تطهير جانها و اصلاح اخلاق و تربيت نفوس مؤثّر است، اين خود، نوعى هدايت و امامت و رهبرى ائمّه را مى رساند. اين هم نوعى شفاعت است كه در همين دنيا اثرش روشن مى شود. مزارهاى معصومين، كانون هاى

ص: 81

جاذبه دار، براى كشش فطرتها و دلهاى مستعدّ، به خير و صلاح است.

عامل «توجّه به خدا»، «تقرّب به خدا»، «تحوّل روحى» و «توبه و گناه زدايى» است. اينهاست آثار تربيتى و نقش سازنده زيارت اولياى خدا. به شرط آنكه زاير، عارف باشد؛ عارف به حقّ ائمّه و مقام و شخصيتشان، عارف به وظيفه خود در مقابل امامان.

ولايت خون، برائت شمشير

در فقره هايى از زيارتنامه ها، روى «تسليم قلب» تأكيد شده است. يعنى ابراز اين نكته كه دل، قلمرو فرمان آنان است و مى خواهد هر آنچه را كه آنان مى خواهند.

اين تذكّرها و يادآوريها و اظهار و ابراز «موضع» ها، براى آنكه در راه است، تقويت اراده و قوّت قلب مى آورد، زيرا عوامل تضعيف كننده و فلج كننده و بازدارنده و وسوسه هاى دنياخواهانه بسيارى هست و هردم احتياج به تقويت و الهام است، و رسيدن موجى از پس موج ديگر ... و كسى را هم كه چندان قاطع و استوار در راه نيست، به راه مى كشد و اين سويى مى سازد.

پيرو راه اهل بيت در مسأله دوستى و دشمنى و «حرب» و «سِلم»، بايد موضع دار باشد، نه بى خط و بى طرف و بى نظر! ...

اين، خود، دين و آيين است و مقتضاى زندگى مكتبى است.

ص: 82

كلام آخر

ديديم كه «زيارت»، هم جنبه اعتقادى داشت، هم بُعد سياسى و اجتماعى، و هم از «سازندگى» و «تربيت» برخوردار بود. با اين وصف، نه زيارت كهنه شدنى است، و نه آثار تربيتى و جنبه هاى سازندگى آن كم مى شود.

«زاير»، هر كه باشد و «زيارت»، هرگاه كه انجام شود و «مزار» در هر جا و هر سرزمين كه باشد، كانونى براى رشد معنويّات و زمينه اى براى رشد ارزشهاى الهى در انسانهاست.

چه زيارتِ «خانه خدا» باشد، چه زيارت «مرقد رسول اللَّه»،

چه زيارت قبور اولياى دين و مدفونين مظلوم «بقيع»،

و چه شهداى «احد»، مدفونينِ قبرستان ابوطالب، به خاك آرميدگان در شهرهاى مختلف و زيارتگاههاى دور و نزديك، مشهور و گمنام. اينها همه، دل و جان را روشن ساخته و اميد مى بخشد. حتى زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را به ياد آخرت و صلاح مى اندازد و ياد خدا را در دلها بيدار مى سازد.

از قبور اولياءاللَّه، نورِ معرفت و هدايت مى درخشد.

مكانهاى مقدّس و مذهبى، انسان را به خدا نزديك مى كند و حالت خضوع و خشوع و آرامش ايجاد كرده، روح را سرشار از خلوص، دل را پر از اميد، جان را لبريز از صفا و عشق مى نمايد.

نبايد تنها يك عمل تكرارى و بى روح باشد. زاير، نبايد به ظواهر و شكلها و ساختمانها و در و ديوار و نور و رواق بنگرد و از عظمتِ معنويّتِ معصومينى كه در اين زيارتگاهها آرميده اند، غافل شود.

ص: 83

زيارتگاهها، بايد محيطى پاك، معنوى، يادآور صداقت و كمال، بازدارنده از گناهها و رذايل و زنده كننده ارزشهاى اسلامى باشد.

اينجاست كه انسان از راه به خدا نزديك مى شود، چرا كه با نيّتى خالص، «ولىّ خدا» را زيارت كرده است.

زمينه ساز اين قرب، «معرفت» است.

هر چه ميزان خداشناسى، پيغمبرشناسى و ولى شناسى ما بيشتر باشد، به همان اندازه، نصيب ما از بركات اين قبور نورانى و مزارهاى متبرّك بيشتر خواهد شد.

اميد آنكه زيارتهايمان، خالص و معنوى باشد،

حجّمان، مورد قبول خداوند قرار گيرد،

و توفيق زندگى به گونه اى «خداپسندانه»، در طول عمر، شامل ما گردد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109