پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان

مشخصات كتاب

سرشناسه :رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور:شبنم مهر/ زير نظر محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر :قم: انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1386.

مشخصات ظاهري 276 ص.

فروست : پرسش هاي قرآني جوانان 4.

شابك 22000 ريال

وضعيت فهرست نويسي:برون سپاري

يادداشت: فارسي- عربي.

يادداشت: كتابنامه: ص. [ 263 ] - 276 ؛ همچنين به صورت زير نويس.

موضوع :قرآن

موضوع :پرسش هاي مذهبي -- اسلام

موضوع :اسلام -- پرسش ها و پاسخ ها

شناسه افزوده:پرسش هاي قرآني جوانان [ ج ] 4.

رده بندي كنگره BP65/2 /پ4 4.ج 1386

رده بندي ديويي 297/1076

شماره كتابشناسي ملي :2592100

جلد 1( ترنم مهر)

درآمد

پرسش و پرسشگري زمينه ساز رشد دانش و دانشمندان است و در ميان پرسش هاي مردم، پرسيدن جوانان و پاسخ شنيدن از قرآن، جايگاه ويژه اي دارد. چون پرسشگر دلي آماده و ذهني تشنه دارد و قرآن جامي از جانب حق است كه تشنگان حقيقت را سيراب مي كند. آري چند گاهي است كه توفيق ياري شده كه واسطه اين فيض الهي باشيم.

در سال 1383 شمسي براي پاسخ گويي به پرسش هاي قرآني توسط گروه قرآن راديو معارف دعوت شديم. مقدمات كار فراهم شد و پرسش هاي قرآني از تمام نقاط كشور مي رسيد و ما پرسش ها را بر قرآن و تفاسير عرضه مي كرديم و هفته اي يك جلسه به بررسي و پاسخ آنها مي پرداختيم و دوستان عزيز راديو معارف بويژه حجةالاسلام والمسلمين لطفي، با لطف و ادب، كار را پي گيري مي كردند و جناب آقاي ميرزايي و طباطبايي با تلاش و دقت مطالب را آماده سازي و پخش مي كردند، در اين كار جمعي از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي ما را ياري نمودند.

زبان بنده قاصر است كه از اين دوستان و عزيزان فاضل و ارجمند تشكر

كنم و مطمئن هستم قرآن كريم، دل و راه آنان را روشن و صاحب قرآن به عمرشان بركت مي دهد، و از امام عصر (عج) مي خواهم كه همانگونه كه لطف

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 12

كردند و راه را گشودند، ما و اين عزيزان و اين نوشتار و خوانندگان محترم را مورد لطف و دعاي خير خويش قرار دهند. انشاء اللَّه.

از خوانندگان عزيز تقاضا داريم كه پس از مطالعه ي اين نوشتار، ما را مورد لطف قرارداده و راهنمايي كنند و اگر جوانان عزيز پرسش هاي قرآني دارند، به آدرس ما بفرستند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 24/ 3/ 84

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 13

فصل اول: درباره قرآن

الف: مباني و روش هاي تفسيري

اشاره

1. مباني و روش هاي تفسيري

2. درباره قرآن

3. درون قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 15

الف: مباني و روش هاي تفسيري

تفسير و تأويل قرآن به چه معناست؟ و تفاوت آن ها چيست؟

پرسش تفسير و تأويل قرآن به چه معناست؟ و تفاوت آن ها چيست؟

پاسخ:

معناي لغوي: «تفسير»، در لغت به معناي پرده برداري، كشف، و آشكار كردن معناي چيزي مي باشد.

معناي اصطلاحي: مقصود از تفسير قرآن، اين است كه ما معاني آيات قرآن و مقاصد خداوند تبارك و تعالي را، متوجه بشويم و براي ديگران بيان كنيم.

علامه طباطبائي رحمه الله در اين باره مي نويسند: تفسير به معناي بيان معاني آيات قرآن و كشف مقاصد، و مدلول هاي آن است.

بدين ترتيب در تفسير قرآن چند عنصر اساسي وجود دارد:

اول: متوجه شدن معاني كلمات و آيات.

دوم: بدانيم، هدف خدا از بيان اين آيه چه بوده است.

سوم: اين كه آن مطلب را براي ديگران اظهار و بيان كنيم. «1»

اگر اين سه مرحله انجام شود، تفسير صورت گرفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 16

البته چنين تفسيري بايد براساس قرائن و منابع معتبر باشد يعني اينكه از قرائن عقلي و قرائن نقلي مثل آيات ديگر قرآن، و احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام استفاده شود تا تفسيري معتبر و جايز ارائه شود.

تأويل:

معناي لغوي: واژه ي «تأويل» در لغت به معناي ارجاع دادن چيزي به چيز ديگر است، مانند اين كه يك موضوعي را به يك معنايي ارجاع بدهيم، يا يك واقعه اي را به واقعه ي ديگر، ارجاع بدهيم، پس تأويل ممكن است در، اشياء، به أشياء باشد؛ و ممكن است در، معاني باشد، اما بحث ما در مورد، معاني است.

در قرآن كريم

در آيات متعددي واژه ي تأويل آمده، از جمله در آيه ي 7 سوره ي آل عمران مي فرمايد: «مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»؛ «1» «تأويل قرآن را جز خدا و كساني كه راسخ در علم باشند (: عميق و ژرف نگر باشند) نمي دانند»

قدماي از مفسرين «2» واژه ي تأويل را به معناي تفسير امروزي به كار مي بردند ولي امروزه واژه ي تأويل به آن معنا به كار نمي رود بلكه معناي جديدي پيدا كرده؛ اكنون معناي مخالف ظاهر لفظ را تأويل مي گويند. به عبارت ديگر برگرداندن ظاهر لفظ به معناي مرجوح.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 17

مثال: قرآن مي فرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «1»

دست خدا بالاتر است از دست هاي آنها.

ظاهر اين آيه ي شريفه، اين است كه «خدا دست دارد» ولي وقتي ما به آيات ديگر قرآن مثل آيه ي شريفه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

مراجعه مي كنيم با قرينه ي «3» اينگونه آيات، اين آيه را تاويل مي كنيم، يعني آن را از ظاهرش به يك معناي ديگري بر مي گردانيم، و مي گوييم مقصود، دست نيست بلكه مقصود، قدرت خداست و «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» يعني قدرت خدا برتر است و در ترجمه مي نويسيم: «دستِ (قدرتِ) خدا بالاي دست آن هاست.» نه اينكه خدا دست داشته باشد، چون هيچ چيزي مثل خدا نيست، و دست ما هم مثل دست خدا نيست و اينجا چيز ديگري از دست مقصود است.

و يا با قرينه ي عقلي مي دانيم كه، چون خدا جسم نيست، نمي تواند دست داشته باشد زيرا اگر جسم باشد، لازمه اش محدوديت است و خدا محدود نيست. «4»

بنابراين واژه ي «يد» نمي تواند به معناي همين دست ما باشد.

البته براي واژه ي تأويل، صاحب نظران علوم قرآن و

تفسير، معاني ديگري هم ذكر كرده اند از جمله علامه طباطبائي رحمه الله و برخي از اهل سنت آن را به معناي، «حقيقت عيني» معنا كرده اند، «5» و يا برخي ديگر تأويل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 18

را به معناي «توجيه متشابهات» دانسته اند و آيه ي شريفه «مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ» «1»

را چنين معنا كرده اند: «توجيه متشابهات را غير از خدا كسي نمي داند.»

و برخي ديگر گفته اند: تأويل در اين آيه، به معناي تفسير مي آيد.

اگر در كلمات، صاحب نظران علوم قرآن و تفسير جستجو بكنيم، براي تاويل حدود 12 معنا ذكر شده است؛ ولي مشهورترين آن همان دو معناي اول بود كه گذشت يكي به معناي «تفسير» در نظر قدما و يكي هم به معناي «خلاف ظاهر» در نظر مفسران معاصر، و بقيه بحث هاي فني و دقيقي است كه مجال آن اينجا نيست، و در كلاس هاي علوم قرآن، و تفسير اين مباحث مطرح مي شود.

ولي در مجموع به نظر مي رسد واژه ي تأويل يك مشترك لفظي است؛ يعني مي تواند در جاهاي مختلف معاني متعددي داشته باشد.

تفاوت تأويل با تفسير چيست؟

از لابلاي بحث قبل اين مطلب روشن شد، كه تفسير آن معناي ظاهري الفاظ است ولي تأويل جايي است كه معناي خلاف ظاهر را با كمك قرينه ي عقلي يا نقلي بيان كنيم.

البته اگر تمام معاني تأويل را در نظر بگيريم كه نزديك 12 معنا و كاربرد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 19

دارد، گاهي اوقات برخي از معانيِ تفسير، با تأويل يكي مي شود و در پاره اي معاني با هم متفاوت مي شوند. «1»

همانطور كه بيان شد مفسرين گذشته واژه ي تفسير را با تأويل يكي

مي دانند، ولي در زمان ما، واژه ي تفسير با تأويل كاملًا متفاوت معنا مي شود: تفسير يعني معناي ظاهري، تأويل يعني معناي خلاف ظاهر كه با كمك قرينه بدست مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 20

پرسش:

آيا تفسير و تأويل قرآن جايز است يا خير؟

پرسش: آيا تفسير و تأويل قرآن جايز است يا خير؟

پاسخ:

تفسير و تأويل، سه حكم دارد:

يك قسم از تفسير و تأويل، تفسير و تأويل جايز است؛

يك قسم از تفسير و تأويل واجب است؛

و يك قسم حرام نيز دارد.

- در جايي كه ما قرينه اي قطعي از عقل يا نقل، براي تأويل آيه ي قرآن نداشته باشيم، تاويل جايز نيست بلكه حرام است.

- همچنين در تفسير در جايي كه ما به قرائن توجه نكنيم، و بدون توجه به قرائن قرآن را تفسير كنيم، اين تفسير به راي است، كه در احاديث هم آمده، كه اين كار جايز نيست بلكه حرام است.

- قسم ديگر جايي است كه ما قرائن يا منابعي براي تفسير داشته باشيم، و به آن ها هم توجه بكنيم، و از طرفي مفسرِ داراي شرايط هم، اين كار را انجام بدهد، در اينجا تفسير و تأويل جايز است.

- قسم ديگر در جايي است كه واجب مي شود مثلًا در مورد تفسير وقتي كه مسائلي مربوط به احكام شرعي باشد يا فهم صحيح عقايد باشد، در اينجا تفسير آيات قران، لازم مي شود؛ يعني آيات را تفسير كنيم، تا عقائد را به خوبي بفهميم، يا آيات را تفسير بكنيم تا احكام الهي را از آيات الاحكام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 21

متوجه بشويم؛ در اين موارد تفسير قرآن واجب مي شود چون مقدمه ي فهم و عمل به آيات و هم چنين

داشتن عقيده صحيح است پس در اين صورت واجب مي شود.

- تأويل نيز گاهي واجب مي شود آن موقعي كه فهم صحيح آيات، متوقف بر تأويل باشد مانند همان تعبير «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «1»

كه اگر تأويل نكنيم، ممكن است مفسر، يا مخاطب مفسر به اشتباه بيفتد. زيرا اگر آيه ي «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» را با توجه به آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

معنا نكنيم و نگوييم كه در اين آيه مقصود از «يد» قدرت است، و معناي واژه ي يد را به ظاهرش اكتفا كنيم و به جاي خودش باقي بگذاريم ممكن است كسي فكر كند كه خدا نعوذ باللَّه دست دارد. و با اين نوع تفسير است كه عقيده ي انحرافي «تجسيم و تشبيه» پيدا مي شود.

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت معلوم شد، كه اگر در تفسير و تاويل قرائن و منابعي داشته باشيم و با توجه به آن تفسير و تأويل كنيم هم «تأويل» و هم «تفسير» هر دو جايز است. و اگر تأويل يا تفسير مقدمه ي فهم صحيح آيات الاحكام يا عقايد شود واجب مي شود.

و اگر قرائن قطعي از عقل يا نقل يا منابعي معتبر براي تفسير يا تأويل نداشته باشيم، در اين حالت حرام مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 22

ظاهراً در مواردي كه تفسير حرام مي شود اين نوع تفسير را تفسير به رأي ناميده اند در مورد تفسير به رأي توضيحي بفرمائيد؟

پرسش:

ظاهراً در مواردي كه تفسير حرام مي شود اين نوع تفسير را تفسير به رأي ناميده اند در مورد تفسير به رأي توضيحي بفرمائيد؟

پاسخ:

تفسير به رأي يكي از مسائلي است كه در روايات اهل بيت عليهم السلام مكرر از آن ياد شده همچنين در روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طريق اهل سنت و از طريق شيعه روايات متعددي وارد شده

كه تفسير به رأي حرام است.

نظر شما را به نمونه هايي از اين روايات جلب مي كنيم:

در مقدمه ي تفسير برهان حكايت شده: هر كس قرآن را به رأي خويش تفسير كند جايگاهي از آتش براي خود فراهم كرده است.

و از اهل سنت هم شبيه همين روايت نقل شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «مَن قال في القرآن برايه» كسي كه در مورد قرآن به رأي خودش سخن بگويد، جايگاهي از آتش دارد كه اين روايت در سنن ترمذي و منابع ديگر اهل سنت آمده و حتي از آن به عنوان «حديث حسن» ياد كرده اند. «1»

در منابع شيعه بهترين روايتي كه در اين زمينه داريم حديث قدسي از امام رضا عليه السلام مي باشد كه از پدرانشان از اميرالمؤمنين عليه السلام، از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از خداوند تبارك و تعالي نقل مي كند كه مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 23

«ماء آمن بي مَن فَسَّر برأيه كلامي»؛ «1» «كسي كه كلام من را، (يعني كلام خدا را) به رأي خودش تفسير كند، به من ايمان ندارد.»

البته روايات در اين زمينه با عبارات متعدد فراوان است. برخي فرمودند:

هر كس، بدون علم، در مورد قرآن چيزي بگويد اين تفسير به رأي است.

برخي هم به آيات قرآن در اين مورد تمسك كرده اند از جمله، به آيه ي 33 سوره ي اعراف كه مي فرمايد: «پروردگار كارهاي زشت را چه ظاهر چه باطن حرام كرده» و در آخر آيه آمده: «و يكي از چيزهايي كه حرام شده اين است كه انسان چيزي را كه نمي داند به خدا نسبت بدهد.» «2» و تفسير به رأي عبارت

است از چيزي كه انسان نمي داند، و به خدا نسبت مي دهد، به عبارت ديگر كسي بدون اينكه به تفاسير و منابع روايي رجوع كند و ببيند چه رواياتي در مورد اين آيه از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام آمده است رأي و نظر خود را به جاي تفسير قرآن، به ديگران ارائه كند (: تفسير بدون توجه به قرائن نقلي و عقلي) اين تفسير به رأي است.

برخي افراد، از رواياتي كه براي تفسير به رأي وعده ي آتش داده، استفاده كرده اند كه تفسير به رأي از گناهان كبيره است.

بعد از دلائلي كه بر حرمت تفسير به رأي از قرآن و روايات بيان شد به نظر مي رسد دليل ديگري براي حرمت تفسير به رأي وجود دارد و آن هم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 24

بناء عقلا است. توضيح اينكه روش عقلا در عالم اين است كه براي هر كاري به متخصص آن رجوع مي كنند مثلًا اگر كسي بيماري قلبي داشته باشد براي معالجه نزد متخصص قلب مي رود. و اگر كسي در مورد قلب تخصص نداشته باشد، و به معالجه ي بيمار قلبي اقدام كند، اگر هم به طور اتفاقي اين شخص درمان شود، باز هم مستحق سرزنش است زيرا در كاري كه تخصص نداشته دخالت كرده است. چرا كه چنين دخالت هايي غالباً خسارت هاي جبران ناپذيري به بار مي آورد و گاهي به مرگ افراد مي انجامد.

از اين رو عقلاي عالم و خردمندان جهان آن را سرزنش مي كنند، و در چنين مواردي مراجع ذي صلاح او را به دادگاه مي برند، محاكمه مي كنند، و با او برخورد قانوني مي كنند و مجازات هاي مناسبي براي او در نظر مي گيرند؛ چرا

اينقدر سخت گيري مي كنند؟! چون كسي كه تخصص در كاري ندارد حق دخالت در آن گستره ي كاري را ندارد؛ موقعيت تفسير به رأي نيز چنين است آري كسي كه متخصص تفسير نيست و آگاهي از مسائل تفسيري ندارد يا به منابع و قرائن معتبر عقلي و نقلي مراجعه نكرده حق دخالت در تفسير قرآن و اظهار نظر، ندارد به همين خاطر فرمودند:

«تفسير به رأي حرام است». «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 25

شرايط مفسر قرآن چيست؟

پرسش:

شرايط مفسر قرآن چيست؟

پاسخ:

مفسر قرآن، همچون تخصص هاي ديگر، داراي شرايطي است، يعني هر كسي نمي تواند به تفسير قرآن اقدام بكند. همانطوري كه هر كسي نمي تواند به طبابت و معالجه ي افراد اقدام نمايد بلكه بايد يك پزشك داراي شرايط باشد و حتي تخصص لازم را هم در آن رشته ي مورد نظر، داشته باشد.

از اين رو امروزه از بديهيات است كه هر كسي اجازه ندارد، بدون تخصص در هر رشته ي علمي اظهار نظر كند و به تاييد يا رد يا به بيان مطلبي از آن علم بپردازد. و علم تفسير نيز از اين قاعده مستثني نيست. و مفسر قرآن بايد داراي شرايطي باشد تا سخن او معتبر و قابل بررسي باشد.

لذا قرآن پژوهان صاحبنظر «1» براي مفسر قرآن شرايطي ذكر كرده اند كه برخي آن ها را با توضيحي مختصر بر مي شماريم:

1. آشنايي با ادبيات عرب: (صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معاني، بيان و بديع ...)

آگاهي از قواعد دستوري، براي مفسر لازم است و بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمي شود چون وسيله ي كار مفسر قرآن، همان ادبيات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 26

عرب است و اين بدان جهت است

كه قرآن، به زبان عربي نازل شده است؛ هر چند امروزه قرآن به بسياري از زبان هاي دنيا ترجمه شده ولي ترجمه ي قرآن نمي تواند مبناي يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد زيرا ساختار كلام عرب و به ويژه نكات ظريفي كه در اين كلام الهي موجود است، همه اش در ترجمه ها منعكس نمي شود.

2. آگاهي از علوم قرآن:

علوم قرآن، علومي است كه درباره ي قرآن است، مثل شناخت آيات مكي، مدني و تأويل آيات، متشابه، محكم، ناسخ و منسوخ و ... هر چند موارد نسخ در قرآن محدود است ولي عدم آگاهي از آنها موجب مي شود تا مفسر در تفسير بعضي آيات دچار اشتباه شود.

3. اطلاع از شان نزول آيات قرآن: (تاريخ آيات)

از اين مطلب در آثار قدما به «اسباب النزول» نيز تعبير شده است. «1» و آن عبارت است از واقعه اي كه در طي آن، يك آيه يا مجموعه اي از آيات قرآن نازل شده و ممكن است آن واقعه يا شرايط زماني و مكاني خاص، بتواند در روشن شدن معناي آيه كمك كند.

4. علم فقه:

يعني شخص بتواند احكام شرعي را از آيات قرآن و روايات اهل بيت استخراج كند به عنوان مثال اگر قرآن در مورد ارث سخن مي گويد، بايد قدرت فقهي در مورد استنباط آن حكم را داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 27

5. آگاهي از اصول الفقه:

اصول الفقه مقدمه ي فقه است و به تعبير ديگر اصول استنباط است كه البته اين علم اصول الفقه هم در فقه و هم در تفسير كارآيي دارد هم در موارد ديگر، و در حقيقت اصول الفقه مِتُد و منطق فهم متن است، از اين

روي شخصي كه مي خواهد قرآن را تفسير كند ضروري است كه منطق فهم متن را بداند كه بخش عظيم آن در بحث اصول الفقه بيان شده است.

6. علم الحديث:

يعني آگاهي از احاديث وشناخت احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وائمه اطهار عليهم السلام تا بتواند در مواقع لزوم از اين احاديث در تفاسير آيات استفاده كند.

7. علم به قرائت هاي مختلف:

گاهي اوقات يك آيه ي قرآن به قرائت هاي مختلفي خوانده مي شود.

به عنوان مثال «يَطهُرنَ و يَطَّهرنَ» «1»

به هر دو قرائت خوانده شده كه لازم است مفسر از اين قرائت ها اطلاع داشته باشد تا در جايي كه در تفسير يا در احكام نقشي دارد، بتواند از آن استفاده كند. البته امروزه مفسرين به قرائات قرآن كمتر توجه مي كنند، زيرا قرائات خبر واحد هستند از اين رو صاحب نظران آنها را معتبر نمي دانند و آن قرائتي را معتبر مي دانند كه اصطلاحاً به آن قرائت متواتر مسلمين مي گويند كه قرائت «حفص از عاصم» از آن ياد مي شود اين قرائت غالبش مطابق، با قرات متواتر مسلمين است، و تقريباً عموم مسلمين بر اين قرائت «حفص از عاصم» تكيه مي كنند و لذا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 28

امروزه به قرائت هاي ديگر كمتر توجه مي شود؛ و حق هم با مفسرين معاصر است چرا كه كمتر بايد اين مسائل مطرح شود. ولي در عين حال مفسر قرآن بايد آگاهي هائي در اين زمينه داشته باشد.

8. آگاهي از بينش هاي فلسفي، علمي، اجتماعي، و اخلاقي:

مفسر قرآن در عصر ما نمي تواند بدون اينكه، مكاتب فلسفي يا مكاتب اخلاقي را بشناسد يا اطلاعات مختصري از، علوم تجربي و جامعه شناسي و روان شناسي داشته باشد

به تفسير قرآن بپردازد.

از اين رو اين شرط را بعضي از بزرگان معاصر، «1» قرار داده اند. و شرط لازمي، براي يك تفسير كامل و معتبر است هر چند تخصص در فلسفه يا علوم تجربي و ... لازم نيست ولي براي فهم آيات مربوط به آفرينش كائنات، دستورات اخلاقي و اجتماعي، خوب است و بدون آن ممكن است رموز آيات و اعجاز قرآن در مسائل علمي كشف نشود و مفسر از آنها غافل بماند.

و همچنين بسياري از آيات مانند آيات اول سوره ي حج يا اوائل سوره ي مؤمنون را اگر مفسر از علوم پزشكي آگاهي نداشته باشد نمي تواند تفسير خوبي از اين آيات ارائه بكند و گاهي ممكن است اگر آگاهي نداشته باشد به كج راهه برود.

9. آگاهي هاي تاريخي:

مفسر قرآن غير از اينكه بايد شأن نزول را بداند لازم است تاريخ صدر اسلام را تا حدي بداند، و از جغرافياي جزيرة العرب تا حدي اطلاع داشته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 29

باشد، تا بتواند مكان هاي نزول قرآن، زمان هاي نزول قرآن، آيات مكي و مدني، و امثال آن را در تفسير تشخيص بدهد و از اين علوم در تفسير قرآن استفاده كند.

10. طهارت و علم الموهبه (علمي كه خداوند به هر كس بخواهد مي بخشد):

برخي گفته اند: مفسر قرآن بايد «طهارت روحي» داشته باشد، زيرا قرآن را غير از مطهرين لمس و درك نمي كنند. «لا يمسَّهُ الا المطهرون» «1» آنها مي گويند: «علم الموهبه» «2» جزء شرايط مفسر است. ولي به نظر مي رسد كه اين جزء شرايط «تحقق» تفسير و مفسر شدن نيست، بلكه جزء شرايط «كمال» مفسر و «كمال» تفسير است. آري هر چه انسان طهارت

روحي بالاتري داشته باشد، و تزكيه ي نفس بيشتري كرده باشد وقتي كه به محضر قرآن مي رسد مي تواند از قرآن بهره هاي بيشتري ببرد همانطوري كه قرآن مي فرمايد:

«هُديً لِلنَّاسِ» «3» «هُديً لِلْمُتَّقِينَ» «4» «هُديً لِّلْمُحْسِنِينَ» «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 30

قرآن گاهي مي فرمايد: هدايت براي مردم است. گاهي مي فرمايد:

هدايت براي با تقوايان است اين يك مرتبه بالاتر از هدايت قبلي است و هدايت بالاتر، هدايت براي نيكوكاران است. اگر كسي بخواهد به مراتب عالي هدايت قرآني، و به فهم مراتب عالي قرآن دست پيدا بكند لازم است يك شرايطي را با تزكيه ي نفس براي كمالات روحي، در خودش ايجاد كند، اما به نظر مي رسد اين شرط تحقق تفسير نيست بلكه اين شرط كمال تفسير و مفسر است.

همچنين «علم الموهبه» نيز شرط كمال تفسير است، و موجب كمال مفسر مي شود ولي از آنجايي كه معيارِ مشخصي ندارد، يعني ممكن است هر كس ادعا بكند كه خداوند به من «علم الموهبه» داده و تفسير خود را از الهامات غيبي بداند؛ بنابراين چون معيار مشخصي ندارد نمي تواند براي مفسر و تفسير شرط قرار بگيرد، ولي اگر كسي داشته باشد باعث كمال تفسيرش، خواهد بود.

11. پرهيز از هر نوع پيش داوري «1» و اجتناب از تفسير به رأي:

مفسر بايد تابع دلالت لفظي آيات قرآن باشد، نه آن كه دلالت آيه را تابع رأي و فهم خويش سازد، يعني عقيده اي را قبلًا انتخاب نمايد و بعد با استمداد از آيه اي آنرا توجيه كند و به اصطلاح، قرآن را بر رأي خود تطبيق كند و به عبارت ديگر، راي خود را بر قرآن تحميل نمايد.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 31

به عنوان مثال در موضوع «جبر و اختيار» اگر قبلًا موضع «اشاعره» را انتخاب كنيم وقتي وارد قرآن مي شويم آياتي كه از ظاهرش جبر بر مي آيد را براي تاييد نظر خود انتخاب مي كنيم.

و اگر موضع «معتزلي» را انتخاب كنيم كه انسان اختيار تام و كامل دارد.

نيز آياتي را در اين راستا بر مي گزينيم.

ولي اگر بي طرفانه به محضر قرآن وارد شويم و مجموع آيات را بنگريم به اين نتيجه مي رسيم كه قرآن نه مؤيد جبر است، و نه اختيار تام را تاييد مي كند بلكه قائل به «امر بين الامرين» است.

بنابراين نبايد مفسر قبل از ورود به تفسير پيش داوري و پيش فرض هايي داشته باشد تا موجب تحميل نظر بر قرآن و تفسير به رأي شود كه از آن نهي شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 32

منابع تفسير قرآن چيست؟

پرسش:

منابع تفسير قرآن چيست؟

پاسخ:

چهار منبع اصلي مي توان براي تفسير قرآن بر شمارد:

اول: قرآن كريم: آيات محكم مي تواند منبع تفسير براي آيات متشابه باشد. به عبارت ديگر، ما در تفسير آيات مي توانيم از خود آيات قرآن استفاده كنيم.

به عنوان مثال در سوره ي قدر مي فرمايد: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، و در سوره ي بقره مي فرمايد: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» «2»

ماه رمضان ماهي است كه در آن قرآن نازل شده است. وقتي اين دو آيه را كنار هم بگذاريم، مطلب سومي به دست مي آيد و آن اينكه، شب قدر در ماه مبارك رمضان مي باشد. اين را اصطلاحاً تفسير «قرآن به قرآن» مي گويند. بنابراين يكي از منابع تفسير قرآن، خود قرآن كريم

است، كه مي تواند به ما در فهم آيات كمك نمايد.

دوم: سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام: هم يكي از منابع تفسير است.

سوم: عقل: عقل و قرائن عقلي هم مي تواند يكي از منابع تفسير باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 33

چهارم: برخي از آموزه هاي قطعي علوم تجربي: گاهي علوم تجربي مي توانند به استخدام فهم قرآن در بيايند، نه اينكه بر قرآن تحميل بشوند، و نه به معناي استخراج علوم از قرآن باشد؛ بلكه برخي از مطالب علمي قطعي در فهم آيات قرآن مي توانند، به ما كمك بكنند.

يادآوري:

البته منابع ديگري هم شمرده شده كه، بعضاً معتبر نيست، مثل «شهود».

آيا شهود عرفاني مي تواند منبع تفسير باشد؟! جواب ما منفي است زيرا شهود و مكاشفات عرفاني، اولًا شخصي است، و قابل انتقال به غير نمي باشد و ثانياً معيار و ضابطه ندارد، و همچنين گاهي اوقات همراه با خطاهايي است و از طرفي ممكن است مكاشفات رحماني با مكاشفات شيطاني آميخته شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 34

از منابع تفسير سه موردش ظاهراً همان منابعي بود كه در فقه استفاده مي شود. عقل و كتاب و سنت، آيا اجماع مفسرين، در تفسير معتبر است؟

پرسش:

از منابع تفسير سه موردش ظاهراً همان منابعي بود كه در فقه استفاده مي شود. عقل و كتاب و سنت، آيا اجماع مفسرين، در تفسير معتبر است؟

پاسخ:

در مورد اجماع در خود فقه هم اختلاف نظر است، كه اجماع تا چه حدي كاربرد دارد؟ آيا اجماع اگر منقول باشد مي تواند منبع باشد، يا نه؟

معمولًا اجماع منقول را چندان معتبر نمي دانند، ولي اجماع محصَّل «1» را معتبر مي دانند، كه البته امكان اجماع محصَّل، مشكل است، زيرا در زمان ما اين كه كسي بتواند تمام اقوال علما را در يك موضوع جمع آوري كند

هر چند محال نيست، ولي خيلي مشكل است.

از اين رو در اجماع اختلاف است كه آيا اجماع يكي از منابع، در تفسير مي تواند باشد، يا نمي تواند باشد. به نظر مي رسد اجماع مفسرين در يك آيه نمي تواند منبع تفسير باشد به عنوان مثال در مورد يك آيه اگر همه ي مفسرين كلام واحدي را گفته باشند، ولي شما دليل قطعي به دست بياوري كه اين سخن درست نيست، مي شود اجماع را كنار گذاشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 35

بنابراين در تفسير قرآن، دليلي بر اعتبار اجماع نداريم. به عبارت فني تر اگر اجماع را يك دليل لبّي، بدانيم، قدر متيقّني دارد كه قدر متيقن اعتبارش، همان مسائلِ فقهي است.

لذا برخي از افراد كه اجماع را به عنوان، منبع تفسيري پذيرفته اند گفته اند: فقط در مورد آيات الاحكام مي توانيم از اجماع استفاده كنيم و آن هم اجماعي مي شود كه در فقه، از آن بهره مي برند، و همان شرايط و ضوابط را دارد. طي بررسي كه انجام گرفت معلوم شد معمولًا كساني كه از اجماع استفاده كرده اند در آيات الاحكام مي باشد مثلًا ذيل آيه ي «متعه» «1» يا ذيل آيه ي «كلاله» «2» برخي از مفسرين ادعاي اجماع كرده اند كه اينجا بحث آيات الاحكام است، ولي در بقيه ي آيات بعيد است كه بتوانيم از اجماع به عنوان يك منبع ياد كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 36

آيا اقوال و نظرات صحابه و تابعين از منابع تفسير قرآن به شمار مي آيد؟

پرسش:

آيا اقوال و نظرات صحابه و تابعين از منابع تفسير قرآن به شمار مي آيد؟

پاسخ:

در مورد اقوال صحابه و تابعين، بايد تفصيل قائل بشويم:

1. گاهي يكي از صحابه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مانند «ابن مسعود»، «ابي بن كعب»

يا «ابن عباس» صحابه ي بزرگ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مطلبي را از نظر لغوي بيان مي كنند، و واژه اي را معنا مي كنند، كه در اين صورت به عنوان يك نفر از اهل عرف، كلام اينها معتبر است، مثل بقيه ي لغويين، بلكه بالاتر از آن ها، زيرا اهل آن زمان و مخاطب آيات بوده اند؛ بنابراين كلامشان مي تواند در لغت معتبر باشد.

2. اگر صحابي يا تابعي شأن نزول آيه اي را بيان كند، با دو شرط معتبر است، يكي اينكه آن صحابي در آن حادثه- به عنوان مثال در جنگ بدر- حضور داشته و مي گويد اين آيه به اين مناسبت نازل شد، و ديگر اينكه موثق هم باشد، در اين دو صورت اگر مطلبي را در مورد شأن نزول آيه اي بيان كند، معتبر است.

3. اگر صحابي، يا تابعي، مطلبي را از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يا معصوم ديگري نقل كند، در اينجا اگر اين شخص موثق و راستگو باشد،- لازم هم نيست كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 37

عادل باشد- كلامي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كند اين معتبر است و مي تواند در تفسير مورد استفاده واقع شود. به عنوان مثال مي گويد: پيغمبر در ذيل اين آيه اين حديث را فرمود؛ ما از اين حديث در تفسير آيه استفاده مي كنيم.

4. حالت چهارم اجتهاد شخصي اين افراد است. مثلًا ابن عباس يا يكي از تابعين در آيه اي اجتهاد شخصي كند، در اين موارد ما دليلي بر حجيت قول صحابه و تابعين نداريم بلكه اقوال صحابه و تابعين در اينجا مثل قول بقيه ي مفسرين است البته نكته اي

را كه بايد در نظر داشت اين است كه صحابه و تابعين چون به عصر نزول نزديك بودند، ممكن است يك قرائني را، ديده باشند و در نظر داشته اند و بيان كرده اند، از اين رو مي طلبد كه بر كلمات آنها در فهم آيات، توجه ويژه اي داشته باشيم، ولي اين بدين معنا نيست كه كلامشان حجت باشد.

يادآوري:

البته يك تفاوتي را برخي از صاحب نظران علوم قرآني قائل شده اند و گفته اند:

اگر صحابي، معصوم باشد كلامش حجت است مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام هم صحابي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و هم معصوم است لذا در تفسير قرآن كلامش هم معتبر و هم حجت است، ولو نظر شخصي اش را گفته باشد.

اما در جايي كه صحابي، معصوم نباشد، ما دليلي از آيات و روايات، يا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 38

عقل نداريم بر اينكه كلامش حجت است، به اين معنا كه نشود با آن مخالفت كرد؛ از اين رو اگر ما دليلي عليه كلام كسي مثل ابن عباس پيدا كرديم كلام ابن عباس را مثل كلام بقيه ي مفسرين مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم، و دليلي نداريم كه چون ابن عباس گفته بنابراين نبايد كلام او را نقد و بررسي كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 39

منابع تفسير قرآن عبارتند از: آيات قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت و عقل، آيا براي حجيت اينها در تفسير قرآن دليلي از خود قرآن و روايات وجود دارد؟

پرسش:

منابع تفسير قرآن عبارتند از: آيات قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت و عقل، آيا براي حجيت اينها در تفسير قرآن دليلي از خود قرآن و روايات وجود دارد؟

پاسخ:

1. قرآن كريم:

در مورد قرآن كريم، مهم ترين دليلي كه داريم، آيه ي شريفه ي «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» «1»

در قرآن كريم آيات محكم

داريم و آيات متشابه نيز وجود دارد و تعبير آيه اين است كه «هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ» يعني آيات محكم مثل مادر هستند و مرجع واقع مي شوند، يعني محل رجوع اند و آيات متشابه را بايد به آيات محكم برگردانيم كه اين همان «تفسير قرآن به قرآن» است.

علامه طباطبائي رحمه الله در مقدمه ي تفسير الميزان، دلائل ديگري هم آورده از جمله اينكه قرآن: «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» «2»

است و مثال هاي ديگر.

بنابراين قرآن كه بيان كننده ي همه چيز است قطعاً بيان كننده ي خودش نيز مي باشد از اين رو از خود آيات قرآن استفاده مي شود، كه آيات قرآن مي تواند تفسير آيه ي ديگر باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 40

البته طبيعت هر كتابي اين است كه گوينده در جايي ممكن است عام سخن بگويد، در جايي خاص، در جايي مطلق و در جايي مقيد، بايد صدر و ذيل كلام را جمع كرد، اول سخن و آخر سخن و وسط سخن را در نظر گرفت مطالب را كنار هم گذاشت تا مقصود نهائي گوينده را به دست بياوريم، اين يك سير طبيعي است كه براي فهم كتاب هاي نويسندگان بكار مي بريم، در فهم قرآن هم از همين روش استفاده مي كنيم. بنابراين علاوه بر اينكه اين سير طبيعي وجود دارد، خود آيات قرآن هم رهنمود دارد البته در برخي از احاديث هم اين مطالب يادآوري شده است.

2. سنت پيامبر و روايات ائمه معصوم عليهم السلام

قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛ «1» «ما ذكر [: قرآن را، به سوي تو نازل كرديم، تا براي مردم بيانش

كني.»

تفسير قرآن يعني «بيان» و آشكار كردن، اينجا هم مي فرمايد: ما قرآن را به سوي تو [: پيامبر صلي الله عليه و آله فرستاديم تا براي مردم آن چيزي كه نازل شده است را بيان و تفسير كني. بنابراين اگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آيات قرآن را تبيين و تفسير كند، ولي اين تفسير حجت نباشد، خلاف حكمت لازم مي آيد، يعني خداوند دستور به چيزي داده، باشد و آن را معتبر نداند، بنابراين براساس اين آيه شريفه ي اگر حديثي از پيامبر در بيان و تفسير آيه اي از قرآن به ما برسد براي ما حجت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 41

در مورد اهل بيت عليهم السلام ذيل همين آيه علامه طباطبائي رحمه الله مي نويسند:

ما از اين آيه حجيت بيان پيامبر را در تفسير مي فهميم و از حديث ثقلين، به دست مي آيد كه اهل بيت عليهم السلام ملحق به پيامبرند كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به طور متعدد از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده «1» كه «من دو چيز گرانبها، يا سنگين را در ميان شما گذاشتم، كتاب خدا قرآن و عترتم را»، بعد فرمود:

«ما إن تمسكتم بهما» اگر از هر دو استفاده كنيد و به هر دو تمسك بجوئيد، شما نجات پيدا مي كنيد.

حضرت مي فرمايد: «ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا» اگر به هر دو، هم قرآن و هم اهل بيت عليهم السلام تمسك پيدا كنيد گمراه نمي شويد لذا مفهوم حديث اين است كه «ما إن تمسكتم باحدهما أولا تمسكتم بهما»: اگر به يكي تمسك پيدا كنيد يا به هيچ كدام تمسك پيدا

نكنيد گمراه خواهيد شد. پس نه قرآن بدون اهل بيت انسان را به مقصد مي رساند، نه اهل بيت بدون قرآن، بايد هر دو، با هم باشد تا انسان را به سر منزل مقصود برساند. بدين ترتيب علامه طباطبائي از اين روايت استفاده مي كند كه بيان و تفسير اهل بيت عليهم السلام براي ما معتبر است.

البته دلائل ديگري هم وجود دارد مثل عصمت اهل بيت عليهم السلام، و دلائل خاصي كه دارد و همچنين روايات ديگري كه در اين زمينه وارد شده كه مجال ذكر آنها نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 42

3. عقل:

حجيت عقل ذاتي است يعني در حقيقت عقل پايه ي معارفِ بشري است، و خود عقل دليلي بر اعتبارش نمي خواهد. در مورد حجيت عقل مثال مي زنند به تر بودن آب. آب تر است و چيزهاي ديگر بوسيله ي آب تر مي شود و اين تري آب از كجاست از خود ذات آب است.

حجيّت عقل هم ذاتي است علاوه بر اين كه در احاديث و آيات هم اشاراتي بر اين حجيت داريم مثلًا در سوره ي مباركه نحل مي فرمايد: «قرآن را نازل كرديم تا پيامبر براي مردم بيان بكند، و به خاطر اينكه تفكر بكنند.

«لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «1»

در آيات متعددي از قرآن به تدبر، تفكر، تعقل دعوت شده، وقتي آياتي ما را به تدبر و تفكر مي خواند، اگر ما تفكر و تدبر را، معتبر ندانيم خلاف حكمت لازم، مي آيد. علاوه بر اينكه در احاديث نيز آمده كه ما دو حجة داريم، «حجة ظاهرة و حجة باطنة»؛ حجت ظاهري پيامبر و اهل بيت عليهم السلام هستند و حجت باطني عقل ماست. بنابراين علاوه بر اينكه، حجيت عقل ذاتي است

در آيات و روايات هم به اعتبارش اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 43

پرسش:

نقش علوم تجربي در تفسير قرآن چيست؟ آيا علوم تجربي منبع تفسير قرآن هستند يا تفسير قرآن منبعي براي شناخت علوم تجربي مي باشد؟!

پاسخ:

موضوع قرآن و علوم تجربي نياز به بحث مفصلي دارد تا ابعاد مختلف آن روشن شود كه در اين مجال نمي گنجد «1» از اين رو ناچاريم نگاهي گذرا به اين بحث داشته باشيم:

قرآن كريم در آيات متعددي، به مسائل طبيعت، كيهان شناسي، ساختار بدن انسان و غيره اشاره كرده بعضي از معاصرين مصر آيات مربوط به مسائل طبيعي در قرآن را 1322 مورد شمرده اند: «2» كه البته در تحقيقات ما بيش از اين به شمار آمده است. بنابراين حدود 15 قرآن مباحثي است كه مربوط به اشارات علمي قرآن است گاهي به حركت خورشيد اشاره كرده «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «3» گاهي نيروي جاذبه را مطرح مي كند «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 44

گاهي زوجيت گياهان مورد توجه واقع مي شود، «1»

گاهي به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است «2» و مانند آن.

كه فهم اين آيات نياز دارد كه مفسر، با علوم تجربي روز آشنائي داشته باشد، اگر انسان با علوم مربوط به هر آيه آشنائي نداشته باشد ممكن است برخي از اين آيات را حتي اشتباه تفسير كند.

يادآوري: درست است كه قرآن اشارات علمي دارد و اشارات علمي قرآن موجب رشد علوم تجربي شده، ولي اين بدان معنا نيست كه همه ي علوم تجربي در قرآن وجود دارد، قرآن كتاب فيزيك يا شيمي، يا كتاب پزشكي يا دايرة

المعارف علمي نيست، ولي اشاراتي دارد كه گاهي اوقات در حد اشارات اعجازآميز است؛ و از آن طرف اگر انسان اين اشارات را در كنار آموزه ها و دستاوردهاي علوم تجربي به تتبع ننشيند و به عبارت ديگر علوم تجربي را در فهم قرآن استخدام نكند، ممكن است خوب مطلب را متوجه نشود و در فهم آيه به بي راهه برود.

مثال: قرآن كريم مي فرمايد: «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «3»

خورشيد جريان دارد تا محل استقرار خودش «4»

برخي از قدماي مفسرين اين آيه ي شريفه را اين طور معنا مي كردند كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 45

«مقصود همين حركت كاذب است» چون در علم كيهان شناسي در آن زمان تفكر «هيئت بطلميوس» حاكم بود و فكر مي كردند كه زمين مركز جهان است، و خورشيد به دور زمين مي گردد، حس كاذب انسان هم همين را تأييد مي كرد، كه صبح خورشيد از شرق طلوع مي كند و پايان روز در غرب غروب مي كند. برخي از مفسرين نيز همين حركت كاذب خورشيد را از آيه استفاده كردند، در حالي كه مفسرين امروز مي گويند: با توجه به اينكه ما مي دانيم كه خورشيد مركز منظومه ي شمسي است و زمين به دور خورشيد مي چرخد و اين ديدن طلوع و غروب ما، حس كاذبي است پس معلوم مي شود كه قرآن به حركت واقعي خورشيد اشاره مي كند كه يا اين حركت به طرف مركز كهكشان راه شيري و به دور مركز كهكشان مي چرخد، يا به طرف ستارگان دور دستي مي رود مثلًا تا زماني كه انرژي آن تمام شود و به سياه چاله ها ملحق شود، برخي گفته اند، به ستاره اي مثل (وُگا) ملحق مي شود و ...

بنابراين

حركت واقعي خورشيد مطرح است حركتي كه خورشيد به همراه منظومه شمسي دارد، يا حركت خورشيد به دور خودش يعني حركت وضعي يا حركت انتقالي؛ بنابراين حركت واقعي خورشيد مد نظر است نه اين حركت كاذب خورشيد. با اين مثال ها روشن شد كه علوم تجربي در فهم قرآن مؤثر است. و حداقل در اين 1322 آيه ما بايد به علوم تجربي توجه داشته باشيم ولي بايد مواظب باشيم كه:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 46

1. نظريه ها و فرضيه هاي اثبات نشده ي علمي را بر قرآن تحميل نكنيم؛

2. از طرفي دچار استخراج علوم از قرآن نشويم و به دام اين مسائل نيفتيم؛

3. مطالب علمي كه به حد بداهت حسي رسيده باشد و قطعي باشد مثل كرويت زمين و ... را مي توان در تفسير قرآن از آن به عنوان قرينه استفاده كرد كه گاهي اعجاز علمي قرآن را نيز نشان مي دهد چنانچه از مثال ها معلوم شد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 47

مقصود از روش هاي تفسيري چيست؟

پرسش:

مقصود از روش هاي تفسيري چيست؟

پاسخ:

بحث روش هاي تفسيري بحث پر دامنه اي است و بسياري از قرآن پژوهان و صاحب نظران در اين زمينه قلم زده اند شايد بتوانيم ريشه هاي اين بحث را در صدر اسلام و در روايات پيامبر جستجو كنيم، كه از تفسير به رأي منع مي كردند و گاهي در تفسيرشان از آيه اي براي تفسير آيه ي ديگر استفاده مي كردند، سپس در دوران اهل بيت عليهم السلام اين بحث دامنه ي بيشتري پيدا كرد و روش هاي ديگري افزوده شد و در عصر ما هم كاوش هاي زيادي در اين زمينه شده و روش هاي متنوعي ارائه شده است كه مي توان گفت: قرآن كريم حداقل به 6

روش تفسير مي شود:

اول: تفسير قرآن به قرآن

دوم: تفسير روايي؛ يعني تفسير قرآن با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام.

سوم: تفسير عقلي؛ يعني تفسير قرآن به كمك قرائن عقلي.

چهارم: تفسير علمي؛ يعني تفسير قرآن با كمك علوم تجربي قطعي.

پنجم: تفسير اشاري يا تفسير باطني؛ كه گاهي به آن تفسير عرفاني نيز گفته مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 48

ششم: كه در حقيقت جمع بين اين روش ها به شمار مي آيد، روش تفسير اجتهادي جامع و كامل است. كه يك آيه ي قرآن در صورت اقتضاء، با روش هاي مختلفي تفسير شود كه همه ي اين روش ها را شامل بشود.

يادآوري:

روش ديگري هم وجود دارد كه چون روش باطل و غيرمعتبري است جزء اين روش ها آورده نشد كه در حقيقت روش هفتمي به شمار مي آيد و آن «تفسير به رأي» است، كه در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله از طريق شيعه و اهل سنت از آن نهي شده است و همچنين در روايات اين روش تفسيري، باطل و مذموم معرفي شده و حتي وعده ي آتش بر آن داده شده و حرام شمرده شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 49

تفسير به رأي با تفسير عقلي و تفسير اجتهادي چه تفاوتي دارد؟

پرسش:

تفسير به رأي با تفسير عقلي و تفسير اجتهادي چه تفاوتي دارد؟

پاسخ:

در پاسخ به اين پرسش ما تفسير عقلي را با يك مثال معرفي مي كنيم تا تفاوت آن با تفسير به رأي روشن شود: استفاده ي از قرائن عقلي، در تفسير قرآن را تفسير عقلي مي نامند به عنوان مثال قرآن كريم مي فرمايد: «إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» «1»

روز قيامت برخي از مردم به سوي پروردگار نظر مي كنند.

از ظاهر

آيه تصور مي شود كه خدا جسمي است كه افراد به آن نگاه مي كنند، در حالي كه ما قرينه ي عقلي بر خلافش داريم، برهان داريم بر اينكه خداوند جسم نيست چون اگر جسم باشد محدوديت دارد و محدوديت مستلزم مخلوق بودن است و ... بنابراين خداوند تبارك و تعالي، جسم نيست، پس معلوم مي شود اين نظر در آيه ي شريفه نظر با چشم سر نمي باشد بلكه شهود باطني است، يا نگاه به ثواب و عقاب الهي است، و توجيهاتي كه ذيل اين آيه و مانند آن آمده است.

بنابراين ما به وسيله ي يك قرنيه ي قطعي عقلي، ظاهر آيه را تأويل مي كنيم، يا ظاهر آيه را تفسير مي كنيم، و اين روش تفسير عقلي مي باشد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 50

كه غير از تفسير به رأي است، زيرا تفسير به رأي آن است كه بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي تفسير شود، پس اين دو كاملًا با هم متفاوت است.

تذكر:

1. خلط اين دو مبحث از جايي شروع شده كه برخي افراد «1» براي اولين بار تفسير به رأي را به دو نوع ممدوح و مذموم تقسيم كردند و نوشتند كه تفسير به رأي مذموم يعني تفسير به رأيي كه جايز نيست و در روايات نكوهش شده، و تفسير به رأي ممدوح مثل تفسير عقلي يا تفسير اجتهادي كه جايز است.

و كم كم بسياري از نويسندگان، اين مطلب را گرفتند و نقل كردند در حالي كه اصل مطلب مخدوش است، زيرا رواياتِ تفسير به رأي، مطلق است يعني همه نوع تفسير به رأي را جايز نمي داند، و تفسير به رأي ممدوح، و مذموم نداريم.

بنابراين تفسير عقلي، اصلًا

تفسير به رأي نيست در حقيقت تفسير به رأي آن است كه بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي باشد، و تفسير عقلي با توجه به قرائن عقلي مي باشد؛ از اين رو تفسير عقلي، تخصصاً از تفسير به رأي خارج است و نمي شود آن را تفسير به رأي ممدوح ناميد.

از مطالب گذشته پاسخ اين كه آيا تفسير اجتهادي، با تفسير به رأي تفاوت دارد نيز مشخص مي شود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 51

تفسير اجتهادي صحيح، اين است كه مفسر، اول به قرائن عقلي و نقلي آيه مراجعه كند رواياتش را بررسي كند، آيات ديگر را ببيند، اگر برهان هاي عقلي براي آن هست ببيند، بعد در پايان، جمع بندي كند و در نتيجه، برداشتي از آيه داشته باشد، اين اجتهاد در تفسير مي باشد. در حالي كه تفسير به رأي اين است كه قبل از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي، اظهار نظر شود. پس اين دو تا با هم تفاوت دارند، چنانچه اگر در تفسير اجتهادي، مجتهدِ تفسير، بدون مراجعه به قرائن عقلي و نقلي اظهار نظر بكند به دام تفسير به رأي مي افتد، پس اجتهاد مي تواند دو نوع باشد اجتهاد صحيح، اجتهاد غيرصحيح؛ اجتهاد صحيح آن است كه مفسر بعد از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي نظرش را اعلام كند و اجتهاد غيرمعتبر و غيرصحيح اين است كه قبل از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي اعلام نظر كند.

2. يكي از مواردي كه موجب اشتباه در اين بحث شده، اين است كه برخي گمان كرده اند: واژه ي «رأي» به معناي «عقل» است برخي از معاصرين مثل «شيخ آل عبدالرحمن العك» و همچنين آقاي

«ذهبي» در «التفسير و مفسرون» و ديگران گفته اند: كه رأي در اينجا به معناي «عقل» و تفسير به رأي به معناي تفسير به عقل مي باشد، بنابراين اگر كسي تفسير عقلي كرد، مي شود تفسير به رأي ممدوح، چون تفسير عقلي را نمي توانيم بگوئيم بد است. اين تفسير به رأي ممدوح است و غير از آن تفسير به رأي است كه در روايات مذموم شمرده شده.

در حالي كه چنانچه گذشت، اولين بار اين تقسيم را راغب اصفهاني كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 52

كه ممدوح و مذموم را جدا كرده و اين خلاف اطلاق روايات است علاوه بر اينكه لغت هم اين مطلب را ياري نمي كند و از طرفي خود آقاي راغب اصفهاني در مفرداتش مي گويد: رأي، اعتقادي است كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود. به عبارت امروزي، «رأي» يعني، «گمانه زني» بنابراين اگر كسي بدون استناد و بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي گمانه زني كرد اين تفسير به رأي است، پس اين كه گفته شده تفسير به رأي، يعني تفسير عقلي، چون رأي به معناي عقل است، مطلب درستي به نظر نمي آيد. حتي برخي از معاصرين ادعا كرده اند كه هيچ موردي در كتاب و سنت، و لغت، «رأي» به معناي عقل نيامده و نمي شود بگوئيم كه تفسير به رأي، يعني تفسير عقلي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 53

پرسش:

آيا بين تفسير عقلي و اجتهادي تفاوتي وجود دارد؟

پاسخ:

آري، تفسير اجتهادي با تفسير عقلي متفاوت است چنانچه گذشت ما روش ها را به 6 روش تفسير كرديم: تفسير قرآن به قرآن، تفسير روائي، تفسير علمي، تفسير عقلي، تفسير اشاري يا باطني، و تفسير اجتهادي

جامع.

در يك تقسيم بندي جامع، تفاسير را به دو دسته تقسيم مي كنند:

مي گويند تفاسير نقلي و اجتهادي.

تفاسير نقلي آنهايي است كه براساس تفسير مأثور، تفسير قرآن به قرآن، تفسير روائي باشد. و بقيه ي تفاسير اعم از تفسيرهاي علمي و عقلي را تفاسير اجتهادي مي گويند.

يادآوري:

به نظر مي رسد كه واژه ي اجتهاد به يك معناي اعمي، شامل تفسير علمي و عقلي نيز مي شود، منتها تفسير عقلي يك اصطلاح خاص است، كه استفاده ي از قرائن عقلي و برهان هاي عقلي در فهم آيات قرآن را تفسير عقلي گويند. كه اين «تفسير عقلي خاص» قسمتي از تفسير اجتهادي به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 54

معناي عام است، بنابراين نمي توان گفت: تفسير عقلي، همان تفسير اجتهادي است.

از اين رو لازم است قلمرو «تفسير اجتهادي به معناي اعم» و «تفسير اجتهادي به معناي اخص» و «تفسير عقلي به معناي خاص» از همديگر جدا شود.

زيرا اجتهاد به معناي اعم در تفسير قرآن به قرآن و در تفسير روايي هم به كار مي رود، به اين معنا كه ما آيه اي را كنار آيه اي مي گذاريم و يا روايتي را ذيل آيه اي مطرح مي كنيم و استنباط و نتيجه گيري مي كنيم لذا در تفسير قرآن به قرآن و تفسير روايي، استنباط و اجتهاد به معناي اعم راه دارد.

و حتي در «تفاسير روايي محض» مثل «البرهان»، «در المنثور» و «نورالثقلين» كه فقط روايات را ذيل آيات آورده اند و نتيجه گيري هم نكرده اند، همان هم مبتني بر يك اجتهاد بوده است كه اين روايت مربوط به اين آيه و تفسير آن است.

نتيجه گيري:

بنابراين به نحوي مي توان گفت:

- تفسير اجتهادي به معناي اعم در تمام روش هاي تفسيري كاربرد دارد.

- و روش تفسير عقلي

به معناي خاص، استفاده از قرائن عقلي و برهان هاي عقلي در فهم آيات قرآن مي باشد، كه اين روش در كنار بقيه ي روش هاي تفسيري مطرح است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 55

- و روش تفسير اجتهادي به معناي اخص اين است كه مفسر همه ي قرائن عقلي و نقلي آيه را در نظر بگيرد و نگاهي جامع داشته باشد به آيات، روايات، علم، عقل به معناي برهاني و حتي باطن، و در پايان با ملاحظه ي همه ي اين موارد، به نتيجه گيري برسد.

اين روش، روش اجتهادي جامع مي باشد، كه در مقابل ديگر روش هاي تفسيري برشمرديم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 56

پرسش:

روش تفسير قرآن به قرآن را با مثال توضيح فرماييد؟

پاسخ:

روش تفسير «قرآن به قرآن» در كلمات پيامبر صلي الله عليه و آله و رواياتي كه از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده، به چشم مي خورد كه گاهي يك آيه اي را شاهد براي آيه ي ديگر، مي آوردند، و از آن مطلب جديدي را بدست مي آوردند.

مثال: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

با آيه ي كريمه ي: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ» «2»

و آيه ي شريفه ي «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» «3»

وقتي كنار هم قرار گيرند به اين نتيجه مي رسيم كه اولًا قرآن در شب قدر نازل شده و دوم اينكه شب قدر، در ماه مبارك رمضان است و سوم اينكه شب قدر شب با بركتي است و مثال هاي ديگري هم در روايات است كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه براي نمونه يكي از آنها را مي آوريم:

در روايتي حكايت شده كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سوال شد كه

آيه ي شريفه مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 57

«الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ» «1»

كساني هدايت يافتند كه، ايمانشان را با ظلم آلوده نكرده باشند در حالي كه كدام يك از ما (اصحاب) تا به حال ظلم نكرديم، بالاخره هر كسي در ارتباط با همسايه اش يا خويشاوندانش يا دوستانش ممكن است گرفتار ظلمي شده باشد با توجه به اين آيه اينها هدايت پيدا نكردند؟ در پاسخ طبق اين نقل «2» پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين آيه را به وسيله آيه ي 13 سوره ي لقمان تفسير كرد، و فرمود:

در آنجا مي فرمايد: «شرك ظلم بزرگي است» يعني يكي از مصاديق ظلم شرك است؛

و اينجا مي فرمايد: «كساني كه ايمانشان را با ظلم آلوده نكردند.»

يعني كساني كه ايمانشان را با شرك آلوده نكردند، اينها أهل هدايت هستند.

اين بود نمونه اي كه پيامبر از آيه اي براي تفسير آيه اي ديگر استفاده كرد همچنين در كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام، اين مطلب آمده و ائمه ي ديگر نيز اين روش را داشته اند و اين روشي است كه امروزه هم در بسياري از تفاسير، استفاده مي شود مشهورترين آن تفسير الميزان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 58

علامه طباطبايي رحمه الله است. البته ايشان در مقدمه ي تفسير الميزان مي نويسند: «روش تفسير قرآن به قرآن، روش تفسيري اهل بيت است.» و ايشان اين روش را براي خودش در طول تفسير به عنوان روش اصلي، انتخاب كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 59 پرسش:

روش تفسير روايي را با مثال توضيح دهيد.

پاسخ:

تفسير روايي- كه امروزه در تفاسير فراوان به كار مي رود-

اين است كه ما از روايات پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام در تبيين و تفسير آيات قرآن استفاده كنيم. به اين صورت كه گاهي آيه اي عام است مطلب خاصي در روايت مي آيد، و گاهي آيه اي مطلق است مطلب مقيدي از روايات مي آيد و آن را تفسير مي كند و همچنين جزئيات آيات الاحكام در روايات بيان مي شود.

به عنوان مثال ما در آيات داريم «أَقِمِ الصَّلَاةَ» نماز بخوانيد ولي در ظاهر آيات بيان نشده چند ركعت بخوانيم. بديهي است كه تفسير اين آيات را سنت پيامبر بيان مي كند كه نمازها هر كدام چند ركعت است، و حتي جزئيات اين مسائل در روايات بيان مي شود. پس روايات، هم مي تواند يك منبع تفسيري باشد، و هم در حقيقت يك روش است كه ما از روايات براي تفسير قرآن بهره ببريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 60

پرسش:

روش تفسير علمي را با مثال توضيح دهيد.

پاسخ:

هر چند كه مدت زيادي است كه از روش استفاده مي شود و بسياري از مفسرين معاصر از اين روش استفاده مي كنند و حق هم همين است كه ما در فهم حدود 1322 آيه- كه برخي از معاصرين مصري، ليست كرده اند- آياتي كه اشاره به طبيعت، كيهان شناسي، انسان شناسي و مانند آنها دارد، ناچاريم كه، از مطالب قطعي علمي استفاده كنيم و نمونه هاي زيادي هم در اين مسئله هست.

مثلًا در مورد آيه ي شريفه ي «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» «1»

گفته شده است كه اين آيه اشاره به نيروي جاذبه دارد، در حالي كه نيروي جاذبه، قرن 17 و 18 با ظهور نيوتن، كشف شد. ولي قرآن حدود ده قرن قبل به اين موضوع اشاره

كرده و فرموده: «خداوند آسمان ها را بدون ستون ديدني آفريد.»

و در روايتي هم ذيل اين آيه از امام رضا عليه السلام نقل شده كه «آنجا، ستون هايي است منتها شما اين ستون ها را نمي بينيد.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 61

بنابراين آيه ي شريفه اشاره دارد كه بين كرات آسماني و بين آسمان ها ستون هايي است، كه ما آن ستون ها را نمي بينيم و حداقل آن اشاره به نيروي جاذبه دارد. كه همچون ستون هايي اين كرات آسماني را بر همديگر نگه مي دارد، زمين به دور خورشيد مي چرخد زيرا نيروي جاذبه همچون ستوني اين را به خورشيد وصل كرده است.

در صدر اسلام اگر مي خواستند تعبيري براي ما به كار ببرند كه نيروي جاذبه را بفهميم شايد از اين تعبير زيباتر ممكن نبود.

حتي اين اعجاز علمي قرآن هم هست كه قرن ها قبل از تولد نيوتون اشاره به نيروي بين كرات آسماني كرده؛ از اين نمونه ها ما در فهم آيات قرآن داريم كه ناچاريم به مسائل علمي مراجعه كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 62

پرسش:

روش تفسير اشاري را معرفي نماييد؟

پاسخ:

تفسير اشاري را با عنوان هاي «تفسير عرفاني» و «تفسير باطني» هم از آن ياد مي شود و گاهي هم به آن «تفسير صوفي» نيز مي گويند چون صوفيه از اين روش زياد استفاده كرده اند.

البته در كلمات اهل بيت عليهم السلام از روش تفسير باطني هم استفاده شده است. و اهل بيت عليهم السلام ما را توجه داده اند كه قرآن علاوه بر اينكه ظاهري دارد، باطني هم دارد و ما نبايد فقط به ظاهر قرآن اكتفاء كنيم. البته، برخي از نحله هاي انحرافي، گفته اند: «ما بايد فقط باطن قرآن را بگيريم.»

كه به باطنيه مشهور شدند و اين تفكر باطلي است، بلكه ما بايد با كمك روايات اهل بيت و قواعد و ضوابطي كه در تفسير وجود دارد، هم به ظاهر قرآن توجه كنيم و هم از باطن قرآن غافل نشويم و به عبارت ديگر به نكات باطني، و اشارات عرفاني قرآن نيز توجه داشته باشيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 63

پرسش:

آيا «روش هاي تفسيري» با «مكاتب تفسيري» تفاوت دارند؟

پاسخ:

بله! در مباحث تفسيري، علاوه بر روش هاي تفسيري مكاتب، يا گرايش هاي تفسيري نيز مطرح است و اين دو با هم متفاوت هستند.

توضيح: «روش» يعني استفاده از منبعي خاص، مانند قرآن يا روايت يا علم ... در تفسير آيات قرآن.

اما «گرايش»- كه گاهي با عنوان هاي گوناگوني مثل مكتب يا مكاتب يا مذاهب تفسيري يا اتجّاهات عنوان مي شود- عبارت است از آن رويكرد خاص مفسر قرآن در تفسير خود؛ به عنوان مثال ممكن است مفسر قرآن چون اديب بوده مثل «زمخشري» در «كشاف» به مسائل ادبي در تفسير بيشتر پرداخته است كه اين را تفسير ادبي مي نامند.

گاهي مفسر قرآن، چون فقيه بوده و به مسائل فقهي علاقه داشته، مسائل فقهي را در تفسير بيشتر عنوان كرده كه اين مي شود تفسير قرآن با گرايش فقهي مثل تفسير قُرطَبي، و تفسير زبدة البيان محدث اردبيلي و فقه القرآن راوندي.

و يا چون نويسنده ي آن تفسير، متكلم بوده و در مباحث كلامي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 64

اعتقادي تخصص داشته، تفسيرش به مباحث اعتقادي و كلامي گرايش پيدا مي كند مثل تفسير كبير فخررازي، كه بيشتر مباحث كلامي و اعتقادي در آن مطرح است اين را مي گويند تفسير

قرآن با گرايش كلامي.

گاهي تفسير، به خاطر فضاي حاكم بر جامعه يا گرايش و تخصص خاص مفسر به يك بحث، رنگ مي پذيرد. از اين رو تفسيري مي شود سياسي، يا جهادي، يا اخلاقي يا تقريبي؛ يا فلسفي مثل تفسير ملاصدرا، بنابراين تفاسير گاهي به خاطر نويسنده اش و گرايش يا تخصصي كه دارد، رنگ خاصي پيدا مي كند يعني آن نوع مطالب بيشتر در آن مطرح مي شود، كه از اين فرايند به «گرايش تفسيري» ياد مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 65

پرسش:

آيا از گرايش هاي تفسيري هم مثل روش هاي تفسيري، مي شود تعداد خاصي نام برد يا اينكه هر گرايشي ممكن است مكتب تفسيري خاصي ايجاد كند؟

پاسخ:

گرايش هاي تفسيري محدود نيست، و ممكن است گرايش هاي جديدي هم در مباحث تفسيري پيدا شود، مثل رويكردهاي علمي كه امروزه پيدا شده؛ ولي در روش ها، ديرتر تحولي ايجاد مي شود، اما در گرايشات تحولات سريعتر است و ممكن است به اقتضاي زمان هاي مختلف، مذاهب و مكاتب مختلف، و همچنين به خاطر علوم مختلف گرايش هاي جديدي پديد مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 66

پرسش:

چند منبع براي مطالعه ي روش هاي تفسيري بيان كنيد.

پاسخ:

در مورد روش هاي تفسيري كتاب هاي متعددي نوشته شده كه طي تحقيقي، حدود 133 كتاب در اين زمينه جمع آوري، و در كتاب «درسنامه ي روش ها و گرايش هاي تفسيري» اين 133 كتاب را معرفي كرديم.

از جمله منابعي كه مي تواند در مبحث روش ها و گرايش هاي تفسيري مورد استفاده قرار بگيرد عبارتند از:

«مباني و روش هاي تفسيري» استاد عميد زنجاني؛

«التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب» استاد آيةاللَّه معرفت؛

«درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري» از نگارنده؛

«روش ها و گرايش ها» حسين علوي مهر؛

«آشنايي با مكاتب تفسيري»

از استاد بابائي؛

و كتاب هاي ديگري كه در اين زمينه نوشته شده و به معرفي روش ها، و گرايش هاي تفسيري پرداخته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 67

تفاوت تفسير به رأي با تدبر و تعقل در قرآن چيست؟

پرسش:

تفاوت تفسير به رأي با تدبر و تعقل در قرآن چيست؟

چون در آيات فراواني از قرآن به تدبر و تعقل توصيه شده «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» «1»

از طرفي نيز تدبر كردن در قرآن به نوعي با تفسير ارتباط دارد، آيا اين تفسير به رأي نمي شود؟

پاسخ:

واژه «رأي» يعني «اعتقادي كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود». «2» برخي توهم كرده اند كه واژه ي «رأي» به معناي عقل است ولي اينگونه نيست واژه «رأي» به معناي اعتقاد ظني است، به عبارت فارسي امروزي، رأي يعني «گمانه زني» از اين رو تفسير به رأي يا گمانه زني يعني تفسير كردن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي، كه جايز نيست و در روايات از آن نهي شده است. تدبر، تفكر و تعقل در آيات قرآن، نه تنها جايز و لازم است بلكه به آن سفارش هم شده است. «3»

همان طور كه در معناي تفسير بيان شد، تفسير يعني «درك معاني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 68

آيات، و مقاصد خداوند، و بيان آن براي ديگران.» از اين رو تدبر و تفكر مرحله ي قبل از تفسير است چرا كه با تفكر و تدبر و تعقل ممكن است به مطالب جديد دست يابد و لذت ببرد و اين مطلوب است؛ ولي اگر تعقل و تدبر و تفكر انجام شد و خواست به مرحله ي بيان برسد و به مرحله ي تفسير وارد شود، اينجا بايد از كانال صحيح تفسير عبور كند يعني قرائن عقلي و

نقلي در نظر گرفته بشود سپس براي ديگران بيان شود.

تا گرفتار تفسير به رأي نشود، مبادا نظر خودش و فهم خودش را بدون توجه به قرائن عقلي و قراين نقلي يعني آيات و روايات، براي ديگران بيان كند.

نتيجه گيري:

با توجه به مطالبي كه گذشت:

تدبر در آيات قرآن كه مقدمه ي تفسير است؛

تفسير صحيح، كه بيان معاني آيات و مقاصد خدا با توجه به قرائن عقلي و نقلي مي باشد؛

تفسير به رأي كه تفسير قرآن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي است.

بين اين سه مقوله تفاوت مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 69

هرمنوتيك به چه معناست و تفسير قرآن و هرمنوتيك چه ارتباطي با يكديگر دارند؟

پرسش:

هرمنوتيك به چه معناست و تفسير قرآن و هرمنوتيك چه ارتباطي با يكديگر دارند؟

پاسخ:

مبحث هرمنوتيك در چند صباحي است، در مباحث قرآني مطرح شد، و برخي از نويسندگان آن را در رديف روش هاي تفسير قرآن تحت عنوان «روش تفسير هرمنوتيك قرآن» مطرح كرده اند. «1» و برخي ديگر از نويسندگان اين مبحث را زير مجموعه ي «گرايش ادبي تفسير قرآن» قرار داده اند. «2»

صرف نظر از درستي يا نادرستي اين كار، مبحث هرمنوتيك و رابطه ي آن با تفسير قرآن و روش هاي تفسيري نياز به بررسي دارد. اما ديدگاه ها در موضوع هرمنوتيك بسيار گسترده و متفاوت است، و پذيرش هر كدام لوازم خاصي دارد كه گاه با لوازم پذيرش ديدگاه ديگر متناقض است، از اين رو بررسي اين مبحث نيازمند تأليف مستقل و برتري آن در سطح دانش پژوهان دكتري است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 70

البته كوشش هايي در اين زمينه شده است كه هنوز نيازمند تكميل و نقد و بررسي بيشتر است كه در پايان نوشتار بدان ها اشاره مي كنيم.

اوّل: اشاره به پيشينه ي

هرمنوتيك

مفهوم شناسي هرمنوتيك:

واژه ي هرمنوتيك «» از معني يوناني «» به معناي «تفسير كردن» است.

اين واژه از زمان افلاطون به كار مي رفته است و به معناي به فهم در آوردن چيزي يا موقعيتي مبهم است. ارسطو از اين لفظ براي نام گذاري بخشي از كتاب «ارغنون» (كه در باره ي منطق قضايا است) استفاده كرد.

معمولًا در ريشه يابي لغوي هرمنوتيك ربط روشني ميان واژه و «هرمس» خداي پيام رسان يونانيان، برقرار مي كنند. اين تا قبل از قرن هفده ي ميلادي شاخه اي خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك ناميده شده باشد. و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخه اي از دانش بشري شد. «1»

هرمنوتيك در بستر تاريخ:

هرمنوتيك به طور رسمي از قرن هفدهم ميلادي شروع شد.

دان هاور «2» نخستين كسي است كه واژه ي هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند، نام كتاب او «هرمنوتيك قدسي يا روش تفسير متون مقدس» بود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 71

برخي صاحب نظران نهضت اصلاح ديني را نقطه ي آغاز هرمنوتيك مي دانند، اما شلاير ماخر «1» (1768- 1834 م) را بنيانگذار هرمنوتيك جديد مي دانند. «2» و نخستين بار در حدود صد سال پيش ويليام ديلتاي «3» (1833-. 1911 م) هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش علوم انساني و هم رديف كردن آن با علوم تجربي بود.

تا اينجا دانشمندان هرمنوتيك بر نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد مي كردند.

اما به دنبال آنان ديدگاه ديگري در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر (1889- 1976 م) و گادامر (1900 م) پايه گذار آن بودند و بر كاوش فلسفي در موضوع فهم تأكيد مي كردند و

از نقش نيّت مؤلّف در متن كاست.

تذكر: هر چند كه بيان شد هرمنوتيك از قرن هفدهم ميلادي به عنوان شاخه ي علمي مطرح گرديد اما برخي مباحث هرمنوتيكي در لابه لاي كتاب هاي دانشمندان قبل از قرن هفدهم نيز آمده است كه تحت عنوان «هرمنوتيك بي نام» از آنها ياد مي كنند، از جمله:

سنت اگوستين، فيلسوف و متكلّم مسيحي (430- 454 م) كه خلط معناي حقيقي با معناي مجازي و استعماري، را دليل اصلي ابهام كتب مقدس مي دانست. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 72

و در ميان دانشمندان مسلمان نيز در مبحث تفسير و اصول الفقه، مباحثي مشابه نظريات هرمنوتيكي مطرح شده است يعني برخي مباحث اصول الفقه به قواعد فهم متن مي پردازد و نيز مفسّران در مقالات تفسير به مباحثي پيرامون فهم و تفسير فهم و تفسير قرآن مي پردازد و نيز مباحث شيوه هاي تفسير قرآن گونه اي از مباحث هرمنوتيكي به شمار مي آيد. از جمله تفيسر اشاري (رمزي، كنايي و تمثيلي و ...) «1».

ديدگاه ها درباره ي هرمنوتيك:

براي هرمنوتيك تعريف هاي متعدّدي شده است از جمله:

1. جان مارتين كلادينوس (1759- 1710 م) علوم انساني را مبتني بر «هنر تفسير» مي دانست و هرمنوتيك را نام ديگر آن قلمداد مي كرد.

هرمنوتيك هنر دست يابي به فهم كامل و تامّ عبارات گفتاري و نوشتاري است البته در مواردي كه ابهام رخ مي دهد.

2. فردريك آگوست ولف (در سخنراني هاي 1785 تا 1807 م) هرمنوتيك را اين چنين تعريف كرد: «علم به قواعدي كه به كمك آن، معناي نشانه ها درك مي شود». هدف از اين علم، درك انديشه هاي گفتاري و نوشتاري شخص مولّف يا گوينده، درست مطابق آنچه مي انديشيده است.

3. فردريش ارنست دانيل شلايرماخر (1834- 1767 م) به

هرمنوتيك به مثابه ي «هنر فهميدن» مي نگريست.

او به مسأله ي بدفهمي توجه كرد و بر آن بود كه تفسير متن دائماً در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 73

معرض خطر ابتلاء به سوء فهم قرار دارد. از اين رو هرمنوتيك بايد به منزله ي مجموع قواعدي روش مند و روش آموز براي رفع اين خطر به استخدام در آيد.

او هدف تفسير را كشف نيّت مولّف مي دانست «1» و بر دو محور تأكيد مي كرد:

اول: فهم دستوري انواع عبارات و صورت هاي زباني و فرهنگي كه مولّف در آن زيسته و تفكّر او را مشروط و متعيّن ساخته است.

دوم: فهم فني يا روان شناختي ذهنيّت خاص يا نبوغ خلّاق مؤلّف. «2»

4. ويلهلم ديلتاي (1833- 1911 م) هرمنوتيك را دانشي مي دانست كه عهده دار ارائه ي روش شناسي علوم انساني است. هدف اصلي تلاش هرمنوتيكي او ارتقاي اعتبار و ارزش انساني و همطراز كردن آن با علوم تجربي بود.

او بر تمايز «فهميدن» و «تبيين» تكيه دارد، تبيين حوادث طبيعي بر استخدام قوانين كلي تكيه دارد، ولي مورخ در پي فهم اعمال عاملان حوادث است تا از طريق كشف نيّات و اهداف و آمال و منش و شخصيت آنان به فهم افعالشان نايل آيد.

فهميدن يعني «كشف من در تو» و اين به دليل ماهيت بشري عام امكان پذير است. از پيروان او ماكس وبر آلماني (1864- 1920 م) و يواخيم واخ آلماني است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 74

5. بابنر؛ از نويسندگان معاصر آلماني، هرمنوتيك را «آموزه ي فهم» تعريف كرد.

البته اين تعريف؛ با هرمنوتيك فلسفي مارتين هايدگر (1976- 1889 م) و هانس گادامر (1901 م) تناسب دارد، كه به مطلق فهم نظر دارد

و در صدد تحليل واقعه ي فهم و تبيين شرايط وجودي حصول آن است و خود را در مقوله ي فهم متن يا در چارچوب فهم علوم انساني محدود نمي كند.

هايدگر، معتقد است كه در جمع بشري، جهان را از راه پيش ساخت فهم- يعني مفروضات، انتظارات و مفاهيم- مي فهمند، اينها تشكيل دهنده ي فهم هستند. گادامر باورهاي فوق (نظرات هايدگر) را تأييد مي كرد و معتقد بود: هر متن يا چيزي كه از ديدگاه خاص مورد تفسير قرار گيرد خود به سنّتي خاص تعلّق دارد و افق خاصي را مي سازد كه در چارچوب آن هر چيزي قابل فهم مي شود.

اين افق در اثر مواجهه با اشيا، دائماً تعديل مي يابد ولي هيچ گونه تفسير نهايي و عيني وجود ندارد. «1»

اين تعاريف نشان مي دهد كه گستره ي هرمنوتيك و تلقّي ها از آن بسيار متنوّع است و قلمرو مباحث آن همراه با سير تاريخي آن گسترده تر شده است. و از حدّ معرّفي هرمنوتيك به مثابه ي راهنمايي براي تفسير ديني و حقوقي تا حدّ آن به منزله ي تأمّلي فلسفي در باب ماهيت فهم و شرايط وجودي حصول آن، ارتقاء يافته است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 75

سوم: رابطه ي هرمنوتيك با تفسير قرآن:

برخي دانشمندان مصر همچون محمد ابراهيم شريف در كتاب «اتجاهات التجديد في تفسير القرآن» و عفت محمد شرقاوي در كتاب «الفكر الديني في مواجهة العصر» و نصرحامد ابوزيد در كتاب «نقد الخطاب الديني» به كاربرد هرمنوتيك در تفسير قرآن روي آوردند، سپس در ايران نيز افرادي همچون محمد مجتهد شبستري در كتاب «هرمنوتيك كتاب و سنّت» بدان پرداختند. به عقيده ي برخي نويسندگان، متفكّران هرمنوتيك مسلمان اصول روشن تفسير متون خود

را از دانشمند زبان شناس سوئيسي به نام «فرديناند سوسير» (1857- 1931) گرفته اند. «1»

در اينجا لازم است مهم ترين مشخصات و آموزه هاي تفسير قرآن مشهور را در برابر تفسير هرمنوتيكي بيان كنيم تا دعاوي طرفين روشن شود و داوري آسان گردد:

الف) ويژگي ها و آموزه هاي تفسير قرآن مشهور:

1. مفسّر در جستجوي معناي متن است و معناي متن همان مقصود و مراد جدّي متكلّم و مولّف است، و متون مقدّس پيام هاي الهي براي بشر هستند كه هدف مفسّر درك پيام نهايي متن است. «2»

2. رسيدن به معناي متن (مقصود متكلّم ومولّف) از طريق پيمودن روش متعارف و عقلايي فهم متن ميسّر است كه بر اساس حجّيت ظواهر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 76

الفاظ استوار است. و دلالت الفاظ تابع وضع لغوي و اصول و قواعد عقلايي محاوره و تفهيم و تفاهم است كه هر متكلّم و مخاطبي در هر زبان بر اساس آنها سخن مي گويند و مي فهمند.

3. مفسّر گاهي به فهم تعييني از متن مي رسد (مثل فهم نصوص) و گاهي به فهم ظنّي از متن مي رسد (مثل فهم ظواهر) و گاهي در فهم متن خطا مي كند.

4. معيارهايي براي تشخيص خطاهاي مفسّران وجود دارد كه از جمله ي آنها قوانين منطق، قواعد عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسير است كه برخي از آنها توسط پيشوايان ديني بيان شده است (همچون قاعده ي تفسير به رأي) و برخي توسط دانشمندان تدوين شده است. هر گاه فهم و تفسير متن مطابق قواعد فوق بود حجّت و معتبر است. بنابر اين نسبي گرايي در فهم متن بي معناست چون فهم هاي صحيح و فهم هاي نادرست قابل تشخيص است.

5. فاصله ي زماني عصر مفسّر با

زمان پيدايش متن مانع جدّي براي دست يابي به مقصود و مراد جدّي متن قرآن نيست.

چرا كه اوّلًا: برخي قراين از طريق احاديث و شأن نزول ها و تاريخ به ما رسيده است و مي توانيم تا حدود زيادي معناي اصيل لغات را دريابيم.

ثانياً: ظهور الفاظ متن قرآن حجّت است و اگر با توجه به قراين ظهوري در زمان ما منعقد شود معتبر است.

6. مفسّر حق ندارد ذهنيّت ها و پيش داوري هاي خود را بر متن تحميل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 77

كند و گرنه گرفتار تفسير به رأي مي شود كه ممنوع و حرام است و تفسير او را غير معتبر مي سازد. و بايد تا حد امكان خود را از اين پيش داوري ها تهي نمايد (هر چند كه به طور كامل ممكن نيست).

7. متن قرآن از خداست و پيامبر صلي الله عليه و آله نقشي در تعيين لفظ و محتواي وحي نداشته است بلكه بارها از طرف خدا تهديد شده كه اگر كلمه اي كم و زياد كند مجازات مي شود. «1»

ب) ويژگي ها و آموزه ها و پيامدهاي تفسير هرمنوتيكي از قرآن:

1. فهم متن محصول تركيب و امتزاج افق معنايي مفسّر با افق معنايي متن است، بنابر اين دخالت ذهنيّت مفسّر در فهم، نه امري مذموم، بلكه شرط وجودي حصول فهم است و واقعيتي اجتناب ناپذير است.

2. درك عيني متن، به معناي امكان دست يابي به فهم مطابق با واقع، امكان پذير نيست. زيرا عنصر سوبژ كتيو (يعني ذهنيت و پيش داوري مفسّر) شرط حصول فهم است و در هر دريافتي، لاجرم پيش دانسته هاي مفسّر دخالت مي كند.

3. فهم متن عملي بي پايان و امكان قرائت هاي مختلف از متن، بدون هيچ محدوديتي وجود

دارد. زيرا فهم متن، امتزاج افق معنايي مفسّر با متن است و به واسطه ي تغيير مفسّر و افق معنايي او، قابليت نامحدودي از امكان تركيب فراهم مي آيد.

4. هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالي وجود ندارد و درك نهايي و غيرقابل تغييري از متن نداريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 78

5. هدف از تفسير متن، درك «مراد مولّف» نيست، ما با متن مواجه هستيم نه با پديد آورنده ي آن. نويسنده يكي از خوانندگان متن است و بر ديگر مفسّران يا خوانندگان متن رجحاني ندارد.

متن، موجود مستقلّي است كه با مفسّر به گفتگو مي پردازد و فهم آن محصول اين مكالمه است، براي مفسّر اهميتي ندارد كه مولّف و صحب سخني، قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است. «1»

6. نص قرآن متني زباني است كه يك محصول فرهنگي است و زبان آن مختصّ اولين دريافت كننده است، و زبان هرگز از فرهنگ و واقعيت هاي زمان جدا نيست. «2» نصّ قرآن از واقعيت ها و فرهنگ زمان شكل گرفته است. «3»

يادآوري: مطالبي كه تحت عنوان قرآن و فرهنگ زمانه، مطرح مي شود و برخي به قرآن نسبت مي دهند كه عناصر فرهنگ جاهلي عرب را اخذ كرده است، نتيجه و پيامد همين مطلب است.

7. برخي نصوص قرآن شواهد تاريخي است كه به شرايط خاص صدور آن اختصاص دارد همچون: جن، شيطان، حسد، ربا، دعا، تعويذ و احكام مربوط به بردگي، كه قابل تسرّي به شرايط متفاوت زمان ما نيست. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 79

تذكر: هرمنوتيك با موضوعات ديگر قرآن همچون تأويل و نيز در مبحث پلوراليسم (تكثّر گرايي) و مانند آن

پيوند و تعامل دارد كه از بيان همه ي اين موارد صرف نظر مي كنيم.

چهارم: بررسي پيامدهاي هرمنوتيك در تفسر قرآن:

بررسي لوازم و آثار و پيامدهاي مثبت و منفي هرمنوتيك در تفسير قرآن نيازمند تأليفي مستقل و بررسي همه جانبه ي موضوع است كه در اين مختصر نمي گنجد، از اين رو در اينجا به ذكر چند نكنه بسنده مي كنيم، و تفصيل سخن را براي فرصت ديگري وا مي نهيم.

1. يكي از مسايلي كه مورد توجه طرفداران هرمنوتيك قرار نگرفته و نقش تعيين كننده اي در موضوع دارد، تفاوت قرآن كريم با متون تاريخي و حتي متن كتاب مقدس (تورات و انجيل و ملحقات آنها) است.

قرآن كتابي است كه همه ي كلمات و حروف آن از طرف خداي متعال نازل شده و مولّف، به معناي متعارف، ندارد، يعني سخن بشري نيست.

همان طور كه خود قرآن بارها تكرار كرده است. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كه نقل كننده ي اين سخن براي ماست، حق ندارد كلمه اي از وحي را كم يا زياد كند و گرنه مجازات مي شود. «1»

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آن قدر در مورد نقل كلام الهي دقت دارد و مواظبت مي كند كه «واژه ي قل» را حكايت مي كند. يعني اگر من به كسي بگويم «به پدرت بگو فلان كار را انجام بده» او به پدرش مي گويد: «آقاي رضايي گفت:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 80

فلان كار را انجام بده» و نمي گويد: «بگو: فلان ....».

ولي پيامبراسلام صلي الله عليه و آله در هنگام نقل سخن خدا مي فرمايد: «قل هواللَّه احد» (بگو: خدا يكتاست) يعني به من گفته اند كه «بگو».

در حالي كه مسيحيان و يهوديان در مورد

متن تورات و انجيل چنين ادّعايي ندارند. انجيل توسط چهار نفر (لوقا- متي- يوحنّا- مرقس) نوشته شده از اين رو به چهار صورت متفاوت در آمده است. آنان پس از عيسي و در زمان هاي تقريباً متفاوت زندگي مي كرده اند؛ از اين رو برخي زبان و فرهنگ زمانه آنان در انجيل بازتاب يافته است.

تورات نيز پس از فوت موسي نوشته شده و برخي قسمت هاي آن هشتصد سال پس از او توسط افراد مختلف تهيه شده است. «1»

از اين رو مي تواند برخي عناصر فرهنگي و حتي خرافي در آن راه يافته باشد. اما با توضيحي كه بيان شد قرآن اين گونه نخواهد بود، قرآن كتابي تحريف نايافته است، كلامي بشري نيست و نمي تواند بازيافت فرهنگ زمانه باشد.

2. در برخي متون تاريخي، از جمله تورات تحريفه شده، مسايل خرافي و ضد اخلاقي (همبستر شدن لوط با دخترانش) و مطالب ضد علم (مثل ممنوعيت آدم از درخت علم) و ... يافت مي شود.

اما قرآن كريم با خرافات و انحرافات جامعه عرب جاهلي (همچون شرك، شراب خواري، زنا، برخي اقسام طلاق، دختر كشي، و ...) مخالفت كرد. و اگر مطالبي از فرهنگ عرب (همچون حجّ و ...) را تأييد كرد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 81

(و در همان حال تصحيح هم نمود) به خاطر آن بود كه ريشه ي اين مطالب الهي بود، يعني حجّ ابراهيمي را تأييد كرد كه يادگار پيامبر بزرگ الهي بود.

پس اگر جن، شيطان و مانند آنها واقعيت نداشت آنها را تأييد نمي كرد و همچون خرافه «غول» كه در فرهنگ عرب موجود بود ولي قرآن از آن يادي نكرد.

بنابر اين مي توان گفت كه قرآن تابع

فرهنگ زمانه نشد بلكه عناصر مثبت و صحيح آن را تأييد و عناصر منفي آن را ردّ كرده است. «1»

3. همان طور كه در بخش قبل گذشت تأثير پيش دانسته ها و ذهنيّت مفسّر (و هر پژوهشگر علوم تجربي يا علوم انساني) بر مورد مطالعه امري مسلم است و اگر اين تأثير زياد باشد منتهي به تفسير به رأي و تحميل نظر بر متن مورد مطالعه مي شود و تفسير را غير معتبر مي سازد.

از اين رو همه ي پژوهش گران و مفسّران لازم است كه تلاش كنند اين تأثير را به حدّاقل برسانند، ولي اين تأثير حداقل پژوهش و تفسير را غير معتبر نمي سازد. هر شخص پژوهشگر و دستگاه و فضاي اطراف بر حركت الكترون در آزمايشگاه اثر دارد ولي اين مطلب موجب بي اعتباري آمار و ارقام و نتايج پژوهش در اين مورد نمي شود، و نيز دانش هاي قبلي پژوهشگر ذهن او را تا حدودي جهت دار مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 82

و همين گونه در پژوهش هاي علوم انساني و تفسير كتب مقدّس داوري مي كنيم، يعني درصدي از خطا در همه ي علوم وجود دارد و اين موجب نمي شود كه فهم هاي ما غير معتبر و غير مطابق با واقع باشد و گرنه بايد خط بطلان بر همه ي علوم بشري كشيد.

البته در مورد تأثيرات باورها و ذهنيت هاي مفسّران در تفسير در مبحث گرايش ها (مكاتب و مذاهب تفسيري) مطالب مبسوطي بيان شده و راه جلوگيري از آن نيز بيان شده است يعني مفسّر بايد تلاش كند بدون عينك خاصّي به سراغ متن برود و عقايد و پيش فرض هاي خود را بر متن تحميل نكند و گرنه تفسير او

غير معتبر و نوعي تفسير به رأي خواهد بود كه در اسلام گناهي بزرگ به شمار مي آيد. «1»

4. در مورد قرائت هاي مختلف و نامحدود متن چند نكته قابل ذكر است:

اول: آن كه قرآن داراي بطون و لايه ها و سطوح مختلف فهم است (همان طور كه در احاديث متعدّد به اين مطلب اشاره شده است). «2»

بنابر اين اگر قرائت هاي مختلف بدين معنا باشد اين موافق طبيعت قرآن است و مانعي ندارد كه قرائت هاي مختلف و فهم هاي متنوعي از آن به وجود آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 83

دوم: آن كه وجود تفسيرهاي متنوع از قرآن كريم واقعيتي مبارك است و موجب رشد فهم ما از قرآن مي شود. يعني هر روز فهم هاي عميق تر و دقيق تر كلام الهي حاصل مي آيد و لايه هاي جديدي از آن روشن مي شود.

سوم: آن كه فهم ها و تفسيرهاي قرآن هر چقدر كه زياد شود بي ضابطه و معيار نيست بلكه قواعد و ملاك هايي براي تشخيص تفسيرهاي صحيح و باطل وجود دارد. (همان طور كه در بخش قبل بيان كرديم).

يعني بر اساس قواعد منطق، اصول عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسيري به ويژه قاعده ي تفسير به رأي، مي توانيم سره را از ناسره تشخيص دهيم. بنابر اين فهم ها و تفسيرهاي نامحدود به وجود نمي آيد. و قرائت پذيري متن بي انتها و بي معيار و دلخواه نخواهد بود بلكه تفسيرهاي معتبر و محدودي در قلمرو و چارچوب قواعد تفسير باقي مي ماند و هر كس حق ندارد و نمي تواند تفسير دلخواهي از قرآن ارايه كند.

5. در مورد فهم هاي سيّال و غيرثابت چند نكته قابل ذكر است:

اول: آن كه فهم بشري تحت تأثير پيشرفت هاي بشري و علوم

قرار مي گيرد و رشد مي كند، اين مطلب به صورت موجبه ي جزئيه صحيح است.

اما اين به معناي رشد علم و فهم بشري است و چيزي مبارك و نيكو است.

دوم: آن كه قبلًا بيان شد كه ما سه گونه فهم و تفسير داريم، تفسيرهاي قطعي (مثل نصوص) تفسيرهاي ظنّي (مثل ظواهر) و تفسيرهاي خطا كه مفسّر به دلايل مختلف خطا مي كند.

براي مثال: جمله ي «كل بزرگ تر از جزء است» يا جمله ي «جمع

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 84

متناقضين محال است» از اصول ثابت فكر بشري است كه تغيير نمي كند.

و نيز نصوص قرآن كريم (مثل وحدانيت خدا) در گرايش ها و مذاهب و مكاتب مختلف تفسيري تغيير نمي كند.

پس ما فهم ها و تفسيرهاي مختلف و سيّال از متون داريم و وجود يكي ديگري را نفي نمي كند. البته اين به اين معنا نيست كه فهم ما از متن خطا ناپذير و نهايي است چرا كه علوم بشري و فهم ما از قرآن در حال تكامل است ولي در هر مرحله اگر تفسير بر اساس معيارهاي صحيح انجام شده باشد معتبر و حجّت است.

سوم: اين كه اگر بنا باشد كه همه ي فهم ها و تفسيرهاي بشري متغيّر و غيرثابت باشد، پس خود همين ادعاي هرمنوتيكي كه «هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالي وجود ندارد» نيز خودش در معرض تغيير است يعني اين جمله تناقض نما و پارادوكس است كه اول خودش را معرض بطلان قرار مي دهد.

بنابر اين، اگر ما نسبيّت فهم بشري را به طور كلي بپذيريم هيچ فهم ثابتي نخواهد بود و همه ي علوم بشري زير سؤال مي رود از جمله خود اين ادّعا.

6. همان طور كه ملاحظه شد

در مورد نيّت مؤلف در فهم متن، دو ديدگاه متضاد در بين دانشمندان هرمنوتيك وجود داشت:

الف. دانشمندان هرمنوتيك همچون جان مارتين كلادينوس و فردريك آگوست ولف و شلاير ماخر تا ويلهلم ديلتاي بر نقش نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد داشتند و هدف تفسير را فهم نيّت و مقصود مؤلّف مي دانستند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 85

اين ديدگاه بانظرگاه مفسّران قرآن كريم نزديك است و همان طور كه بيان شد هدف تفسير قرآن نيز فهم معناي متن و مقصود خداي متعال يعني مراد جدّي گوينده است.

البته اين مطلب روشن است كه قرآن مولّف (به معناي متعارف بشري) ندارد و پيامبر واسطه اي بيش نيست، پس مقصود از نيّت مولّف در مورد قرآن، مقصود خدا از آيات قرآن خواهد بود.

ب. دانشمندان هرمنوتيك فلسفي همچون هايدگر و گادامر، نقش نيّت مولّف را در فهم متن نفي كردند. و گفتند براي مفسّر اهميتي ندارد كه گوينده قصد القاي چه معنايي دارد.

البته اين سخن ممكن است در برخي موارد در مورد متون تاريخي و ادبي مفيد و قابل تطبيق باشد اما در مورد كلام الهي صحيح و قابل تطبيق نيست؛ چون هدف قرآن هدايت بشر به وسيله ي پيام ها و سخنان خدا است، پس مفسّر بايد تلاش كند تا پيام و هدف الهي را به درستي درك كند و به ديگران انتقال دهد.

اگر بر فرض، خدا قصد القاي مطلب «الف» را داشته باشد و تفسير قرآن مطلب «ب» را بيان كند اين تفسير موفق نبوده است.

نتيجه گيري و جمع بندي:

از مطالب گذشته به اين نتيجه رسيديم كه برخي ديدگاه ها در هرمنوتيك متون، مي تواند با تفسير قرآن سازگار باشد (همچون تأكيد بر

فهم نيّت گوينده كه در تفسير قرآن نيز مورد تأكيد است).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 86

ولي برخي ديدگاه ها كه منتهي به نسبت در فهم و عدم تطابق فهم با واقع يا بي اعتنايي به نيّت مؤلّف مي شود با تفسير قرآن ناسازگار است.

و نيز روشن شد كه نتايج هرمنوتيكي تفسير متون ادبي همچون تأثيرپذيري مطلق از فرهنگ زمانه در مورد قرآن صادق نيست.

البته براي هرمنوتيك و رابطه ي آن با تفسير قرآن نيازمند بحث و تحقيق بيشتري است.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي مؤسسه ي فرهنگي دانش وانديشه معاصر، 1380 ش.

2. كتاب نقد، ش 5 و 6، ويژه نامه ي تفسير به رأي، نسبيت و هرمنوتيك، زمستان 76 و بهار 1379 ش.

3. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، چاپ چهارم، انتشارات ارشاد اسلامي، 1379 ش.

4. هرمنوتيك مدرن، بابك احمدي، مهران مهاجر، محمد نبوي، نشر مركز، تهران، 1377 ش.

5. مجله معرفت، ش 26، پاييز 1377، مقاله ي قرآن و فرهنگ زمانه.

6. هرمنوتيك كتاب و سنّت، محمد مجتهد شبستري، 1375 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 87

رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آن چيست؟

پرسش:

رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آن چيست؟

آيا قرآن كريم كاملًا تحت تاثير فرهنگ زمانه قرار گرفته و فرهنگ عرب جاهلي در آن بازتاب پيدا كرده است؟ يا با فرهنگ زمانه عرب جاهلي كاملًا مخالفت كرده است؟

پرسش

آيا قرآن كريم كاملًا تحت تاثير فرهنگ زمانه قرار گرفته و فرهنگ عرب جاهلي در آن بازتاب پيدا كرده است؟ يا با فرهنگ زمانه عرب جاهلي كاملًا مخالفت كرده است؟

پاسخ:

براي آنكه پاسخ اين پرسش روشن شود، لازم است در ابتدا معناي واژه «فرهنگ زمانه» روشن شود. سپس روشن سازيم كه قرآن در برابر فرهنگ زمانه خويش چند گونه واكنش نشان داده است.

بررسي واژه «فرهنگ»:

از آن جا كه محور اساسي بحث تاثير فرهنگ زمانه بر قرآن كريم مي باشد، ضروري است اين واژه مورد بررسي قرار گيرد.

«فرهنگ» در لغت به اين معاني به كار رفته است:

كشيدن؛ تعليم و تربيت؛ علم و دانش و ادب؛ كتاب لغت؛ مجموعه آداب و رسوم؛ مجموعه علوم و معارف و هنرهاي يك قوم. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 88

دهخدا در لغت نامه مي نويسد: «فرهنگ مركب از «فر» كه پيشاوند است و «هنگ» از ريشه تنگ () اوستايي به معناي كشيدن و فرهيختن و فرهنگ مطابق است با ريشه ادوكات (،) و ادوره () در لاتين كه به معناي كشيدن و نيز به معناي تعليم و تربيت است (حاشيه برهان، به تصحيح دكتر معين)؛ به معناي فرهنج است كه علم و دانش و ادب باشد (برهان) ... آموزش و پرورش، تعليم و تربيت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاه ها، كتاب لغات فارسي را نيز گويند. (برهان)

درباره «فرهنگ» از نظراصطلاحي، تعريف هاي متعددي ارائه شده كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. «فرهنگ مجموعه برداشت ها، موضع گيري هاي فكري، هنر، ادبيات، فلسفه، آداب، سنن و رسوم و روابط حاكم اجتماعي است.» (شهيد باهنر رحمه الله)

«1»

2. «بي شك، بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد.» (امام خميني رحمه الله) «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 89

3. «فرهنگ يعني: مجموعه تعليم و تربيت و عقل و خرد و دانش و حكمت و هنر و معرفت يك انسان يا يك جامعه كه در رفتار و نحوه زندگي و شكل حيات او تجلي نموده و درعمق جان او نفوذ كرده و همه اعمال و كردار او را متأثر از خود مي سازد. و در واقع، فرهنگ مجموعه بينش ها و گرايش ها و ارزش هاي يك ملت است.» «1»

اكنون كه معناي لغوي و اصطلاحي فرهنگ تا حدود زيادي روشن شد، لازم است بگوييم: اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب عناصري مثل ادبيات باشد اين عناصر فرهنگي به ناچار، در هر كتاب با سخنراني- كه براي ملت (كساني كه آن فرهنگ متعلّق به آنان است) ارائه شود- نفوذ مي كند و به كارگيري آن براي تفهيم مطالب لازم است. قرآن نيز از اين مساله مستثنا نيست. از اين رو، خود قرآن هم از واژگان و ضرب المثل هاي عرب استفاده كرده است.

اما اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب موضع گيري هاي فكري و هنري و آداب و سنن و رسوم اجتماعي است، اين شامل خرافات و مطالب باطل و شرك آلود نيز مي گردد. در اين صورت، بايد گفت كه قرآن كريم متأثر از اين فرهنگ نشده است؛ چرا كه باطل در قرآن راه ندارد: «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»؛ «2» حتي در موارد متعددي، با اين عناصر

فرهنگي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 90

مقابله كرده است؛ مثل مذمت زنده به گور كردن دختران «1» و يا عقيده به بت پرستي و شرك.

قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفي

آنچه نزديك به صواب به نظر مي رسد اين است كه بگوييم: قرآن كريم با عناصر فرهنگ زمان خويش سه گونه برخورد داشته است:

الف. قرآن عناصر مثبت فرهنگي عرب را، كه ريشه در اديان ابراهيمي داشته و براساسي صحيح بوده، پذيرفته، آن ها را پيرايش كرده و تكامل بخشيده است. مثال آن در احكام، مسأله حج ابراهيمي و لعان است. و از همين قبيل، در عقايد، اعتقاد به جن، سحر و مانند آن مي باشد. البته لازم به يادآوري است كه عدم اعتقاد برخي از عالمان يا علوم امروزي به ماوراي طبيعت (اعم از خدا، جن، فرشتگان و ...) دليل بطلان اين عقايد نمي شود؛ زيرا اين مطالب حقايق ديني است كه در جاي خود و به روش خاص آن ها، مستدل شده است، هر چند كه در اصل اين ادعا سخن بسيار مي توان گفت؛ چرا كه علوم «فرا روان شناسي» در جهان امروز به همين مطلب مي پردازد و نه تنها آن ها را نفي نكرده، بلكه مورد مطالعه و تحقيق قرار داده است. «2»

همان گونه كه صرف احتمال اين كه در آينده علم، بطلان اين مسائل را اثبات مي كند و آن ها را از مصاديق تعارض علم و قرآن قرار خواهد داد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 91

نمي تواند دليل دست برداشتن از عقايد و ظواهر قرآن باشد، به نظر مي رسد كه ناتواني برخي در پاسخ گويي به تعارضات ظاهري علم و دين باعث طرح اين

مباحث مي شود، به طوري كه براي جلوگيري از اتفاقي كه نيفتاده و چيزي كه ثابت نشده، حاضرند زودتر تسليم شوند. و بگويند: قرآن در اين مسائل تابع فرهنگ زمانه و زبان مردم بوده است.

ب. قرآن عناصر منفي و خرافات اعراب جاهلي را نمي پذيرد، بلكه با آن ها مقابله مي كند و يا نامي از آن ها نمي برد.

قرآن از عصر قبل از نزول قرآن به «الجاهليةُ الاولي» «1» تعبير مي كند و مي فرمايد:

«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً»؛ «2» آيا حكم جاهليت را مي جويند؟ براي گروهي كه اهل يقين اند، حكم چه كسي از حكم خدا بهتر است؟

مثال ها و نمونه ها

مواردي كه از اعتقادات و احكام جاهلي و فرهنگ عرب زمان نزول آيات قرآن بوده و قرآن كريم به مقابله با آن ها برخاسته عبارتند از:

1. عبادت اعراب جاهلي: «3» «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ»؛ «4» دعايشان نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست برهم زدن نيست. پس به كيفر كفري كه مي ورزيديد، عذاب بچشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 92

2. ردّ قانون ظهار: در دروان جاهليت، هر كس به زنش مي گفت: «ظَهرُكَ عَليَّ كظهرِ امّي» (پشت تو بر من، هم چون پشت مادرم است) همسرش بر او حرام مي شد. قرآن كريم در اين باره فرمود:

«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللّآئِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ»؛ «1» خداوند زنانتان را كه نسبت به ايشان ظهار مي كنيد، مادران شما نساخت و پسر خوانده هايتان را پسر شما قرار نداد. «2»

3. رد عقايد جاهلانه در مورد جن يا پسر و دختر قراردادن براي خدا: قرآن

عقايد مشركانه و جاهلانه عرب را درباره «اجنه» مردود شمرده و فرموده است:

«وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَصِفُونَ»؛ «3» براي خدا شريكاني از جن قرار دادند و حال آن كه جنيان را خدا آفريده است. و براي او بدون هيچ دانشي، پسران و دختران ساختند.

منزّه و برتر است از آن چه وصفش مي كنند. «4»

4. تخطئه احكام و آداب جاهلي: قرآن كريم بحيره، سائبه، وصيله و حام را رد مي نمايد (مائده: 103)، قراردادن نصيب براي خدا، از كشت ها و چهارپايان را پندار باطل معرفي مي كند (انعام: 136)، «5» از به فحشا كشاندن كنيزان باز مي دارد (نور: 33)، رباخواري بويژه به صورت اضعاف مضاعفه را طرد مي نمايد (آل عمران: 130) و زنده به گور كردن دختران نوزاد را مردود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 93

مي شمارد. (انعام: 151/ اسراء: 31/ تكوير: 9- 8) «1»

5. قرآن عقايد اعراب را در مورد اين كه فرشتگان دختران خدا هستند، مردود شمرده است. «2»

6. مذمت اخلاقيات پست جاهلي مثل زنده به گور كردن دختران. «3»

ج. قرآن از زبان قوم و تشبيهات و لغات آن ها براي تفهيم بهتر مقاصد بلند خود استفاده كرده است.

پيامبران الهي عليهم السلام براي آن كه بتوانند مطالب بلند و مفاهيم عالي معنوي و عقلاني خويش را براي مردم عوام بيان كنند، به طوري كه آنان با توجه به بي سواد بودن و عدم اطلاع از مسائل علمي، متوجه مقصود آن ها شوند، از تشبيهات، استعاره ها، كنايه هاي رايج و نيز لغات و كلمات معمول در جامعه استفاده مي كردند. به عبارت ديگر، با مردم به اندازه عقل آنان سخن مي گفتند. قرآن

نيز اين روش را ادامه مي دهد. و اين همان چيزي است كه تحت عنوان فرهنگ قوم و زمانه از آن ياد مي شود.

به عنوان مثال، محاجّه حضرت ابراهيم عليه السلام با نمرود و نيز تعبيرات قرآن در مورد ديوانگان و تشبيه ميوه زقّوم به سرهاي شياطين و قَسَم ها و نكوهش هاي لفظي و نيز استفاده از لغات دخيل (لغات غيرعربي كه جزو زبان عربي آن عصر شده و معمولًا از آن ها استفاده مي گرديده) از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 94

اين قبيل است.

در اين جا، تذكر يك نكته لازم است:

آن كه استفاده هر شخص از كنايه ها و تعبيرات و عناوين رايج زبان (كه هر گوينده ناگزير از به كارگيري آن است) به معناي پذيرش لوازم كلامي و علمي آن نيست. براي مثال، لفظ «ديوانه»، كه در فارسي رايج است، به معناي پذيرش ديوزدگي افراد مبتلا به جنون نيست. به عبارت ديگر، قرآن يا هر گوينده اي وجه شبه را قبول ندارد، بلكه از اين عناوين به عنوان مشير استفاده مي كند. و البته اين مطلب بدان معنا نيست كه قرآن مطالبي ضد علمي بيان كرده و براساس نظريه هاي علمي زمانه- مثل هيئت بطلميوسي و طب جالينوسي- سخن گفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 95

روش برداشت از قرآن يا منطق تفسير قرآن چيست؟

پرسش:

روش برداشت از قرآن يا منطق تفسير قرآن چيست؟

پاسخ:

فهم و برداشت هر متن مقدمات و مباني و روش و شرايطي دارد كه اگر رعايت شود، فهم صحيح و معتبر از متن حاصل مي شود و اگر رعايت نشود، فهمنده را به بيراهه مي بردو برداشت و تفسيري غير حقيقي از متن و مقصود نويسنده ارائه مي كند.

برداشت از قرآن كريم يا

به عبارت ديگر فهم و تفسير متن مقدس مسلمانان نيز از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين لازم است كه در پي ريزي نظام واره اي براي منطق فهم و تفسير قرآن باشيم.

البته فقدان فهم و تفسير قرآن يا عدم رعايت آن موجب لغزش ها و آسيب هايي مي شود، كه در برخي از تفسيرها شاهد آن بوده ايم، بنابراين لازم است كه سنجش هاي فهم و تفسير روشن شود و آسيب ها و موانع فهم مشخص گردد تا مفّسر قرآن گرفتار آن دام ها نگردد.

منطق تفسير قرآن، موضوعي نو پديد است كه در حوزه تفسير مطرح شده است هر چند كه در مورد زير مجموعه هاي آن در برخي كتاب ها مطالبي بيان شده و ريشه هاي اصلي بحث را در برخي آيات و احاديث و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 96

برخي مقدمه هاي تفسيرها و مقالات مي توانيم پيدا كنيم. كه در ادامه به مناسبت به آنها اشاره مي كنيم:

منطق فهم و تفسير قرآن يا شيوه صحيح برداشت از قرآن:

براي آنكه برداشت صحيحي از قرآن داشته باشيم، ناچاريم كه حداقل مراحل زير را طي كنيم:

اول: آماده سازي زير ساخت هاي تفسير و كسب آمادگي ها و مقدمات:

1. بدست آوردن شرايط مفسر قرآن:

از جمله: تسلّط بر ادبيات عرب (صرف، نحو، لغت، ...)، آگاهي از شأن نزول آيات، اطلاع از علوم قرآن، علم فقه، علم اصول فقه، آگاهي از احاديث و مراجعه به آنها، علم به قرائات قرآن، آگاهي از بينش هاي فلسفي، علمي، اجتماعي و اخلاقي، آشنايي با تفاسير.

البته روشن است كه تفسير قرآن همچون هر علم ديگر نيازمند تخصص است و كسي كه بدون شرايط لازم به سراغ تفسير قرآن برود همچون كسي است كه بدون تخصص به جراحّي قلب

بپردازد كه البته كاري ناپسند در نظر عقلاء است و در نتيجه قرآن چنين كاري موجب تفسير به رأي مي گردد كه ممنوع است. براي اطلاع از كميت و كيفيت اين شرايط و ديدگاههاي ديگر در اين زمينه به كتاب هاي زير مراجعه كنيد: الاتقان في علوم القرآن، سيوطي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده، روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، شروط و آداب تفسير و مفسر، كامران ايزدي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 97

2. تفكر و تعقّل و تدّبر در آيات قرآن:

قرآن كريم در موارد متعدد افراد را به تفكر در آيات «1» يعني انديشه ورزي در جزئيات و مقدمات و علل و زمينه ها فرا مي خواند.

و در برخي از آيات، افراد را به تعقّل در آيات «2» يعني انديشه ورزي در امور كلّي فرا مي خواند.

و گاهي افراد را به تدّبر يعني پيامدهاي امور فرا مي خواند. «3»- «4»

البته هر سه مورد فوق براي فهم آيات و برداشت از آنها لازم است.

براي مثال اگر قرآن به سرگذشت عذاب آلود قوم عاد اشاره مي كند ما بايد در مورد زمينه ها و علل جزئي اين حادثه تفكر كنيم. و نيز در مورد سنت و قانون كلي الهي در مورد اقوام سركش در طول تاريخ تعقّل نماييم و نيز در مورد پيامدهاي اين حادثه تاريخي و تأثير آن در سرنوشت افراد و ملت ها تدّبر كنيم و در مجموع عبرت هاي اين حادثه را بدست آوريم و بيان كنيم. اين نوع برخورد با آيات منتهي به برداشت هاي جالب مي شود كه اگر با رعايت ضوابط صورت گيرد قابل انطباق با هر زمان و مكان مشابه است.

دوم: انتخاب مباني در تفسير:

در اين مورد لازم است

به اين پرسش هاي اساسي پاسخ داده شود:

1. آيا تفسير قرآن جايز است؟ (جواز بمعني امكان يا جواز بمعناي جواز شرعي).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 98

2. آيا ظواهر قرآن حجّت است؟

3. آيا قرآن علاوه بر ظاهر، باطن يا باطن هايي دارد، يعني آيا قرآن داراي ساخت هاي معرفتي و چند لايه است يا يك ساخت دارد؟

4. آيا قرآن تحريف شده است يا از تحريف مصون مانده است؟

5. آيا استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا جايز است؟

6. كدام منابع در تفسير قرآن معتبر است؟ مثل قرآن، سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليه السلام، عقل، شهود و اجماع و اقوال صحابه و تابعين و ...

7. آيا خبر واحد در ضوابط تفسير قرآن (همچون فقه) حجّت است يا نه؟

8. آيا قرآن كلامي منسجم و حكيمانه است و در هر سوره اهداف مشخصي را دنبال مي كنند؟

انتخاب يك نظر و مبنا در مورد هريك از موارد بالا، براي مفسّر لازم است، چرا كه خط اساسي او را در تفسير و برداشت هاي قرآني مشخص مي سازد. و اين مبنا همچون پيش فرض در تمام مراحل يك مفسّر ياري مي رساند.

براي مثال: اگر كسي ظاهر قرآن را حجّت نداند و فقط تفسير را منحصر به معصوم بداند در نتيجه هر كجا كه قرائن روائي وجود ندارد، نمي تواند با استفاده از قرائن عقلي تفسير كند و از آيات برداشت نمايد.

مثال ديگر: اگر كسي شهود عرفاني و اجماع و اقوال صحابه و تابعين را در تفسير معتبر و حجّت بداند، تفسير او رنگ خاصي به خود مي گيرد اما اگر اينها را معتبر نداند و در پي قرائن عقلي و

سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت صلي الله عليه و آله باشد تفسير و برداشت او جهت و رنگ ديگري مي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 99

يادآوري: براي اطلاع از مباني تفسير و ديدگاهها در اين زمينه به كتاب هاي زير مراجعه شود: روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبدالرحمن العك و مباني و روشهاي تفسير، دكتر محمد كاظم شاكر.

سوم: قواعد فهم و ضوابط تفسير قرآن:

قبل از برداشت و تفسير قرآن لازم است قواعد تفسيري يا مؤثر در تفسير قرآن را بشناسيم تا بتوانيم فهم معتبري از قرآن داشته باشيم؛ از جمله:

1. قاعده سياق يعني فضاي حاكم بر آيه با توجه به آيات مرتبط قبل و بعد كه در فهم آيه و تفسير آن مؤثر است.

2. قواعد ادبي كه معمولًا در علوم صرف ونحو ومعاني و بيان، تبين مي شود.

3. قواعد اصول الفقه مثل عام و خاص، مجمل و مبين، مطلق و مقيد و ... كه معمولًا در علم اصول الفقه توضيح داده مي شود.

4. قواعد فقهي و معلومات فقهي براي فهم آيات الاحكام.

5. قاعده ممنوعيت كاربرد اسرائيليات در تفسير، يعني مفسر حق ندارد از مطالب يهود و مسيحيت براي تفسير آيات كمك بگيرد. همانطور كه كعب الاحبارها در طول تاريخ اين كار را كرده اند و در برخي تفاسير مثل تفسير طبري وارد شده است. «1»

6. قاعده عدم جواز كاربرد غير علم (عادي) در تفسير: چرا كه تفسير بيان كلام خداست امور غير علمي به خدا جايز نيست. از اين رو برخي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 1، ص: 100

مفسران تفسير قرآن با خبر واحد ظني را معتبر ندانسته اند. «1»

7. ضوابط فهم تفسير معتبر قران مثل اينكه:

الف: تفسير قرآن مخالف آيات ديگر قرآن نباشد.

ب: تفسير قرآن مخالف سنت قطعي نباشد.

ج: تفسير قرآن مخالف عقل نباشد.

د: تفسير قرآن مخالف علم تجربي قطعي نباشد.

اگر مفسر قرآن اين قواعد و ضوابط را نشناسد، نمي تواند برداشت صحيح و معتبري از قرآن داشته باشد.

براي مثال اگر مفسر قرآن، قاعده پنجم را نداند يا رعايت نكند. ممكن است در داستان آدم و حوا روايتي را بپذيرد كه مي گويد: زن از دنده چپ آدم پيدا شد، در حالي كه اين روايت اسرائيلي است و اصل آن در تورات است. «2»

مثال ديگر: اگر مفسر قرآن قواعد ادبي يا اصول يا فقهي را نداند در تفسير آيات با مشكل جدّي روبرو مي شود. و حتّي در ترجمه قرآن نيز با مشكل روبرو مي شود. «3» (البته ترجمه قرآن نوعي خلاصه تفسير است.)

يادآوري: براي اطلاع بيشتر از قواعد و ضوابط تفسير به كتاب هاي زير مراجعه كنيد: مباني و روش هاي تفسير، دكتر محمد كاظم شاكر، روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 101

نگارنده، قواعد التفسير، خالد بن عثمان السبت، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبد الرحمن العك.

چهارم: شناخت روش هاي تفسيري معتبر و بهره گيري از آنها:

مفسران قرآن بر اساس منبع خاصي كه در تفسير قرآن استفاده مي كنند، روش خاصي را در تفسير مي پويند، اين روشها متفاوت است پس براي فهم قرآن و تفسير آن لازم است كه روش هاي صحيح و معتبر شناخته شود و نيز روش هاي غير صحيح و غير معتبر مشخص گردد،

تا برداشت و تفسير ما به بيراهه نرود و گرفتار خطاي روشي نشويم.

چرا كه انتخاب روش صحيح در تفسير موضوعيت دارد همانطور كه علامه طباطبائي قدس سره ذيل آيه 7/ آل عمران از اين حديث:

«من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطاء» «1»

(هركس در مورد قرآن بر اساس برداشت شخصي سخني بگويد و به واقع برسد [و مطلب صحيح باشد] باز هم خطا كرده است.) استفاده كرده اند. «2»

يعني اگر كسي با روش غلط، اقدام به جراحي قلب بيمار كند و اتفاقاً نتيجه خوب باشد، باز هم مورد سرزنش عقلاء قرار مي گيرد و از ادامه كار او جلوگيري مي شود، چرا كه نزد عقلاء وجود پزشك متخصص و ابزار و اتاق عمل و شيوه صحيح عمل براي هر جراحي لازم است؛ و روش تفسير نيز همينگونه است.

روش هاي معتبر فهم و تفسير قرآن عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 102

1. روش تفسير قرآن با قرآن (مثل تفسير الميزان علامه طباطبائي و تفسير القرآني للقرآن، عبدالكريم خطيب.)

2. روش تفسير قرآن با احاديث (مثل تفسير البرهان، محدث بحراني و تفسير الدّر المنثور، سيوطي.)

3. روش تفسير قرآن با عقل (برهان هاي قطعي عقل) (مثل تفسير القرآن و العقل، نورالدين اراكي.)

4. روش تفسير قرآن با علوم تجربي قطعي (مثل تفسير الجواهر، طنطاوي.)

5. روش تفسير اشاري قرآن (با طلني صحيح) (مثل تفسير حقايق التفسير سُلّمي و تفسير القرآن العظيم، تستري و كشف الاسرار، ميبدي.)

و روش غير معتبر در تفسير قرآن همان روش تفسير به رأي است كه گاهي در شيوه هاي فرعي برخي روش هاي فوق نيز سايه مي افكند. و در احاديث اسلامي به شدّت محكوم شده است. «1»

روش تفسير

به رأي بدان معناست كه مفسر قرآن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي (آيات ديگر قرآن و احاديث) به تفسير قرآن بپردازد و يا نظر خود را بر قرآن تحميل كند، يعني تفسير او برداشت شخصي باشد نه برداشت علمي. «2»

توضيح كامل هم از اين روش ها در حوصله اين نوشتار نيست ولي تأثير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 103

آنها در فهم آيات قرآن قابل انكار نيست از اين رو كاربرد آنها در تفسير و احتراز از تفسير به رأي كاملًا ضروري است تا بتوانيم تفسير معتبر و برداشت صحيحي از آيه داشته باشيم.

مثال:

إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر/ 1)

اگر اين آيه تفسير بر اساس هر كدام از روش هاي فوق تفسير شود نكته و برداشت خاص تفسيري را بدنبال دارد.

الف: تفسير قرآن به قرآن آيه، با مراجعه به آيه: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/ 185) روشن مي شود كه شب قدر در ماه رمضان است، همانطوركه بركت آن شب وجداسازي امور از آيه 3- 4/ دخان استفاده مي شود.

ب: تفسير روائي آيه: با مراجعه به احاديث و تفسير روائي آيه روشن مي شود كه اين شب بيست و يكم يا بيست و سوم ماه رمضان است. «1»

ج: تفسير باطني آيه: در برخي از احاديث آمده است كه شب ليلة القدر فاطمه عليها السلام است «2» كه شايد اشاره به آن باشد كه همانطور كه شب قدر ظرف نزول قرآن صامت است فاطمه ظرف نزول قرآن هاي ناطق يعني ائمه عليه السلام است و يا اينكه همانطور كه شب قدر نامعلوم است، قبر فاطمه عليها السلام نيز مجهول است.

د. تفسير علمي آيه: در تفسير نمونه،

مورد توجه واقع شده كه با طرح يك پرسش شروع مي شود: با توجه به اختلافات طلوع و غروب خورشيد در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 104

مناطق مختلف زمين، شب قدر در آمريكا چه موقع است و در نهايت نتيجه مي گيرند كه شب كره زمين هنگامي است كه سايه آن يك دور مي چرخد پس مقصود از شب قدر 24 ساعت است. «1» البته مانعي ندارد كه يك آيه با روش هاي مختلف تفسير شود و همه تفاسير لازم و صحيح باشد چون سطح معرفتي اين روشها با همديگر متفاوت است بلكه تفسير كامل آيه با اعمال روش هاي معتبر امكان دارد و در آن صورت كه ما به تفسير جامع آيه دست مي يابيم.

يادآوري: براي مطالعه بيشتر در مورد روش هاي تفسيري مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه كنيد:

مباني و روش هاي تفسير قرآن، عباسعلي عميد زنجاني، درسنامه روشها و گرايشهاي تفسير قرآن، از نگارنده، روشها و گرايشهاي تفسيري، حسين علوي مهر، اتجاهات التفسير في القرآن الرابع عشر، فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده (در مورد روش تفسير علمي)، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، دكتر احمد عمر ابوحجر، التفسير و المفسرون، دكتر ذهبي، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، آيةاللَّه معرفت، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبدالرحمن العك، مذاهب التفسير الاسلامي، گلدزيهر، روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مودب. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 105

پنجم: شناخت گرايش هاي تفسيري مفسران و استفاده از آنها در جاي مناسب:

مفسران قرآن براساس باورهاي مذهبي، كلامي و جهت گيري هاي عصري و تخصص هاي علمي و سليقه و علاقه شخصي، رنگ خاصي به تفسير خود مي دهند كه

موارد زير را شكل مي دهد:

1. مذاهب تفسيري: مثل تفاسيراسماعيليه، تفاسير شيعه، تفاسير اهل سنت.

2. مكاتب تفسيري: مثل تفاسير معتزله همچون متشابه القرآن، قاضي عبدالجبار و تفسير ابومسلم و تفاسير اشاعره همچون تفسير نسفي و تفسير كبير فخررازي و تفاسير شيعه همچون متشابه القرآن ابن شهر آشوب.

3. سبك هاي تفسيري (الوان تفسيري):

الف. تفاسير ادبي همچون كشاف زمخشري؛

ب. تفاسير فقهي مثل تفسير قرطبي و زبدة البيان (مقدس اردبيلي)؛

ج. تفاسير فلسفي همچون تفسير قرآن كريم، ملاصدراي شيرازي؛

د. تفاسير اجتماعي همچون تفسير في ظلال القرآن سيد قطب و تفسير نمونه آيةاللَّه مكارم شيرازي؛

ه. تفاسير اخلاقي همچون تفسير من وحي القرآن، علامه سيد محمدحسين فضل اللَّه؛

و. تفاسير تاريخي همچون تفسير طبري (كه علاوه بر روائي بودن به جنبه تاريخي نيز پرداخته است)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 106

ز. تفاسير علمي همچون تفسير الجواهر الطنطاوي. «1»

4. جهت گيري هاي تفسيري (اتجاهات) همچون تفاسير جهادي، تقريبي، سياسي، معنوي و تربيتي. مثل تفسير الكاشف مغينه و من وحي القرآن، علامه فضل اللَّه.

شناخت گرايش هاي تفسيري براي استفاده از تفاسير و مفسران پيشين بسيار ضروري است، براي مثال كسي كه مي خواهد آيات فقهي قرآن را تفسير كند لازم است تفاسير فقهي مذاهب پنج گانه را بشناسد و بدانها مراجعه كند تا بتواند مجتهدانه آيات الاحكام را تفسير كند.

و نيز براي بررسي آيات العقايد قرآن لازم است به تفاسير مذاهب مختلف اسلامي و مكاتب كلامي مراجعه كند يا از ديدگاههاي آنها اطلاع يابد. وگرنه تصويري ناقص از مباحث خواهد داشت.

البته روشن است كه در مورد هر آيه ممكن است چند روش يا گرايش خاص مورد استفاده قرار گيرد و همه روشها يا گرايشهاي مناسب يك آيه نباشد.

ولي استفاده مناسب از گرايشهاي مختلف در تفسير آيات، برداشت تفسيري را كامل و مفسر را جامع نگر مي كند.

يادآوري: براي اطلاع از ويژگي ها و تاريخچه و منابع گرايشهاي تفسيري مراجعه به منابعي كه ذيل روشهاي تفسيري معرفي كرديم مناسب است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 107

ششم: شناخت آسيب هاي تفسير قرآن و پرهيز از آنها: «1»

آسيب هاي تفسير قرآن به چند دسته اساسي تقسيم مي شود:

الف: آسيب هاي معرفتي: همچون انحراف عقيدتي مفسر و ارائه تفسيرهاي غيرصحيح از قرآن.

ب: آسيب هاي اخلاقي: همچون عدم طهارت روح و در نتيجه عدم پايبندي به ضوابط تفسير قرآن و تحميل نظرات خويش بر قرآن كه منتهي به تفسير به رأي مي شود.

ج: آسيب هاي علمي: همچون نداشتن شرايط علمي مفسر و در نتيجه ضعف علمي در ناحيه ادبيات، علوم قرآن و ... كه موجب بي اعتبار شدن تفسير مي شود.

د: آسيب هاي روشي: همچون عدم آگاهي از روشهاي تفسير قرآن و عدم شناخت نسبت به تفسير به رأي كه نتيجه آن گرفتار شدن در دام تفسير به رأي است.

در مجموع مي توان گفت مهمترين آسيب تفسير قرآن همان تفسير به رأي است (كه در مباحث قبل بيان شد) تفسير به رأي مي تواند بر همه روشها و گرايشهاي تفسيري سايه گستر شود و تفسير را از اعتبار ساقط كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 108

تذكر: روشهاي تفسير متن را به دو شيوه سمانتيك و هرمنوتيك تقسيم مي كنند، «1» روش سمانتيك (: سنتي) تفسير كتاب هاي مقدس از جمله قرآن، در پي كشف قصد مولف است، يعني مفسر مي خواهد مراد خداي متعال (: دلالت تصديقي) را از آيات قرآن بدست آورد.

و روش ديگر هرمنوتيك «2» ()

است كه در پي كشف نيّت مولف نيست بلكه بر مطلق فهم تاكيد دارند و معتقدند كه هر متن از ديدگاه خاص مفسر مورد تفسير قرار مي گيرد؛ اين نوع دوم همان تفسير به رأي است يعني محور فهم متن رأي و ديدگاه مفسر است و هدف مفسر آن است كه نظر خود را بجاي مؤلف متن بيان كند. در حالي كه در ديدگاه سمانتيك (و براساس تعريفي كه ما از تفسير بيان كرديم) مفسر در پي فهم هدف و قصد مولف است كه با توجه به قرائن عقلي و نقلي بدست مي آورد.

نتيجه گيري:

برداشت از قرآن مستلزم طي مراحل شش گانه كلي فوق است كه منتهي به تفسير معتبر مي گرد، كه اين مراحل منطق فهم و تفسير قرآن است البته هر كدام از اين مراحل نيازمند توضيح و تفصيل بيشتر و مقاله مستقل است كه مجال ديگري را مي طلبد. ما در اين نوشتار نماي كلي مطالب را بيان كرديم، اميد است توفيق توضيح و تفصيل بيشتر را بيابيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 109

ب: درباره قرآن

استخاره چيست و آيا استخاره با قرآن صحيح است؟

پرسش:

استخاره چيست و آيا استخاره با قرآن صحيح است؟

در مورد استخاره روايات متعددي داريم از جمله در روايتي از امام صادق عليه السلام حكايت شده است كه:

اگر كسي بدون استخاره وارد كاري شود و مورد ابتلاء و امتحان و در معرض مشكلات قرار بگيرد پاداش به او داده نمي شود. «1»

يا در روايت ديگري حكايت شده: «از شقاوت و بدبختي است كه كسي عملي انجام دهد و استخاره از خدا نكند.»

با اين حال لازم است بررسي شود مفهوم استخاره چيست؟ آيا منظور از استخاره در روايات همين استخاره اي است كه امروزه

مشهور و مصطلح است كه با «تسبيح» يا با «قرآن» انجام مي دهيم. يا اينكه منظور از استخاره در روايات چيز ديگري است؟!

پاسخ:

استخاره اي كه در روايت آمده «طلب خير» «2» كردن از خداست يعني هر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 110

كاري را مي خواهيم شروع كنيم اول از خدا بخواهيم، كه خدايا! خير مرا در اين كار قرار بده! خدايا مرا در اين كار راهنمائي كن! خدايا عاقبت اين كار را ختم به خير كن! اين طلب خير كردن و استخاره كردن است مثل اينكه ما در اول هر كاري «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» مي گوئيم و از خدا طلب خير مي كنيم اين موجب بركت مي شود و موجب راهنمايي خدا مي شود.

و از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «اگر كسي از خدا طلب خير كند خداوند به او خير مي دهد «1» (اگر چه در آن كار مشكلاتي براي او واقع شود و (به ظاهر) نامطلوب باشد ولي عاقبت كار را خدا خير قرار مي دهد.»)

روش و چگونگي استخاره

در روايات از امام صادق عليه السلام حكايت شده: دو ركعت نماز بخوانيد بعد استخاره كنيد، طلب خير كنيد «2» يا با دعا طلب خير بكنيد. «3»

و در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام آمده: اگر عبدي و بنده اي از خدا طلب خيري (استخاره) كند اگر چه يك مرتبه، خداوند به او الهام مي كند كه چه كاري را انجام بدهد. و او را به طرف كار خير، و چيزي كه خيرش در اوست راهنمائي مي كند. «4»

اين همان طلب خير و استخاره كردن در هر كاري است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 111

ولي چيزي

كه امروزه انجام مي شود مثل استخاره با تسبيح و مانند آن اين ها را بزرگان مي فرمايند: «نوع من القرعه» نوعي قرعه كشي است يعني اگر كسي بين دو كار، مشورت كرد و طلب خير نمود، ولي نتوانست تشخيص بدهد كه كدام بهتر است و متحير ماند اينجا مي گويند استخاره كند كه «نوعٌ من القرعه» نوعي قرعه كشي است، كه اين راه را انتخاب بكنم يا آن راه را، و اين كه «قرعه راه حل هر مشكلي است» در قواعد فقهي هم مطرح است. «1»

استخاره با قرآن

از امام صادق عليه السلام حكايت شده: اگر نتوانستي كاري را تشخيص دهي قرآن را باز كن اولين چيزي كه به چشمت آمد طبق آن عمل كن. مثلًا اگر آيه ي بهشت بود طبقش عمل كن اگر آيه ي عذاب بود طبقش عمل نكن. «2»

اما در رواياتي نيز آمده كه به قرآن تفال نزنيد. «3»

تفال يعني اينكه انسان، عاقبت چيزي را ببيند كه در فارسي از آن به فال گيري تعبير مي شود همانطور كه فال حافظ مي گيرند آيا ما حق داريم با قرآن هم نوعي فال گيري انجام دهيم و تفال بزنيم.

در روايات آمده است كه تفال به قرآن نزنيد.

ولي استخاره با قرآن اين است كه اگر واقعاً انسان بر سر دو راه متحير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 112

ماند بعد از طلب خير از خدا و مشورت با اهلش و ... باز هم نتوانست راهي را انتخاب كند قرآن را باز كند راهش را خدا نشان مي دهد.

تذكر: برخي علما نسبت به انجام همين هم اكراه دارند يا اينكه در مورد رواياتش تشكيك مي كنند و به تعبيري قرآن را بزرگ تر از آن مي بينند كه

در معرض چنين كاري قرار گيرد. ولي برخي نيز عمل مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 113

پرسش:

آيا استخاره با قرآن، يا تفأل با قرآن، نوعي تفسير به رأي نيست؟!

پاسخ:

لازم است بين چهار مفهوم زير تفاوت قائل شويم:

1. تفسير به رأي كه حرام است؛

2. تدبر تفكر و تعقل و برداشت هاي شخصي قبل از بيان كه مطلوب است و توصيه شده است؛

3. استخاره كه نه تفسير است و نه برداشت از قرآن، بلكه نوعي راه جويي از قرآن است كه انسان ببيند آيه ي عذاب آمد يا نه ولي اين برداشت تفسير نمي باشد، و نبايد هم به آن مرحله برسد.

4. تفال كه نوعي فال گيري يا عاقبت بيني از قرآن، يا جويا شدن احوال غائب از قرآن مي باشد و مانند آن كه در روايات مورد نهي و منع قرار گرفته است.

با آشكار شدن تفاوت اين چهار موضوع پاسخ اين پرسش و پرسش هاي مانند آن معلوم مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 114

چرا خداوند قرآن را آخرين كتاب قرار داد مگر نمي شد از اول خلقت آدم، قرآن كتاب بشريت باشد؟

پرسش:

چرا خداوند قرآن را آخرين كتاب قرار داد مگر نمي شد از اول خلقت آدم، قرآن كتاب بشريت باشد؟

پاسخ:

در اينجا لازم است كه نخست به يك پرسش مقدماتي پاسخ دهيم كه:

رابطه ي قرآن با كتاب هاي آسماني ديگر چگونه است؟ از طرفي از آيات قرآن استفاده مي شود كه لازم است ما به كتاب هاي آسماني ديگر ايمان داشته باشيم اين مطلب هم در آيه ي 4 سوره ي بقره اشاره شده و هم در آيه ي 285 بقره آمده است. «1»

از طرفي ديگر در آيه ي سوم سوره ي آل عمران و آيات ديگري از قرآن اشاره شده كه «قرآن مصدق» است، مصدق و مؤيد كتب قبلي است از جمله تورات و

انجيل اصلي (تحريف نشده) و كتاب هاي آسماني ديگر را تأييد مي كند پس دو مطلب تا اينجا روشن شد:

1. اينكه قرآن مؤيّد كتاب هاي انبياء قبلي است.

2. ما بايد به همه ي كتاب هاي آسماني ايمان داشته باشيم.

در اينجا پرسش ديگري هويدا مي شود كه: چرا اينگونه است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 115

پاسخ آن است كه:

اديان الهي و كتاب هاي آسماني اصول مشتركي مانند توحيد، نبوت و معاد را دنبال مي كنند. از اين رو در كتاب هاي آسماني به اين سه مطلب اشاره شده البته بعد از پيامبران الهي تحريفات و انحرافاتي كه در كتاب هاي آسماني پيدا شده موجب شده تا بر روي برخي از آيات الهي و وحي اي كه بر پيامبران نازل شده غباري گرفته شود و اين غبار مانع از اين شده كه ما حقايق را بصورت كامل در تورات و انجيل كنوني ببينيم.

ولي بسياري از مطالب حقي را كه پيامبران قبلي مانند، موسي و عيسي عليهما السلام فرموده اند را قرآن تأييد مي كند، لذا ايمان به كتاب هاي آسماني يعني ايمان به اصول مشترك اديان الهي؛ كه ما همه ي اينها را تاييد مي كنيم.

از طرف ديگر خداوند تبارك و تعالي هر پيامبري را كه فرستاده در حقيقت تكميل كننده ي معارف پيامبر قبلي بوده و هر كتاب جديدي مرتبه اي بالاتر از معارف كتاب قبلي را بيان كرده به عبارت ديگر انسان ها همچون دانش آموزاني هستند كه گاهي در كلاس پنجم ابتدايي و گاهي در كلاس سوم راهنمايي و گاهي در كلاس سوم دبيرستان هستند و هر كدام از اين مراتب نياز به معلم خاص و كتاب خاص و برنامه ي خاصي دارد از اين رو پيامبران الهي پشت سر هم

آمدند تا كلاس معارف بشري را بالا ببرند و كتاب هاي آسماني برنامه و متن اين كلاس ها قرار گرفت.

خود به خود وقتي كسي در «دبيرستان» قرار مي گيرد مطالبي كه در «راهنمايي» يا «ابتدايي» خوانده را نفي نمي كند بلكه مطالب او تكميل آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 116

مطالب قبلي است و لذا كتاب هاي دبيرستان مؤيد كتاب هاي راهنمايي و ابتدايي است.

در برنامه الهي هم همين گونه عمل شده يعني پيامبران الهي آمدند به ترتيب كلاس هاي معرفت بشري را براي بشر گذاشتند و كتاب هاي آسماني آورده شد تا به پيامبر اسلام رسيده كه بالاترين كلاس، با والاترين كتاب و با آخرين دستاوردهاي الهي، معارف الهي را براي بشر به ارمغان آورد كه قرآن معجزه ي جاويد است.

به همين خاطر اگر كتاب دبيرستاني را ببري در كلاس اول ابتدايي، و بگويي اين كه بايد اين كتاب را 12 سال بعد بخواني، الآن بخوان! اين ممكن نيست زيرا دانش آموز اول ابتدايي هنوز استعدادهايش شكوفا نشده هنوز آمادگي دريافت آن معارف بلندي را كه در دبيرستان مطرح مي شود را ندارد. بشر هم همين گونه بوده از زمان حضرت آدم عليه السلام به بعد آرام آرام اين كلاس هاي معارف را گذرانده تا الان توانسته، برنامه ي كاملي همچون قرآن را دريافت كند.

پس چيزي كه باعث شد قرآن در آخر قرار گيرد همين ظرفيت و استعداد و تكامل عقل و فكر بشري مي باشد. زيرا برخي از احكام و معارف الهي را آن بشر اوليه شايد گنجايش لازم را جز تعداد انگشت شمار نداشتند تا معارف را دريافت كنند، چنانچه برخي از آيات براي مردم آخرالزمان نازل شده مثلًا سوره ي «توحيد» و

اوائل سوره ي «حديد» «1» را در روايات ذيل اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 117

آيات آمده كه خداوند اين آيات را براي ژرف انديشان آخرالزمان نازل كرده معلوم مي شود كه برخي از معارف قرآن هم هنوز براي برخي افراد قابل هضم كامل نيست و هنوز هم بايد زمان بگذرد تا به عمق برخي از آيات و معارف قرآن پي ببريم و راز اينكه قرآن تفاسير جديدي دارد و خواهد داشت همين است، كه هر چه عقل بشر رشد مي كند و علم بشر پيشرفت مي كند مي تواند مطالب جديدتري از قرآن دريافت كند. و البته فرق اين كتاب با كتاب هاي قبلي در همين است كه اين كتاب عمق دارد و چند لايه است و داراي بطون است. هر چه از آن برداشت شود باز هم ما به عمقش پي نمي بريم و مي توانيم معارف جديدتري از آن برداشت كنيم.

از اين رو در برخي روايات آمده:

«فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامة»؛ «1» «قرآن در هر زماني جديد است و تا روز قيامت براي هر گروهي تازه است»

از اين رو هر چه زمان بگذرد نكات جديدتري را مي توان از قرآن برداشت كرد و اينچنين كتابي شايسته است كه در آخر قرار بگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 118

آيا قرار دادن قرآن به عنوان آخرين كتاب الهي به حفظ قرآن از تحريف ارتباطي ندارد؟ مثلًا اگر در آن ابتدا قرآن به عنوان كتاب جاويدان قرار داده نمي شد مثل كتاب هاي ديگر تحريف مي شد؟

پرسش:

آيا قرار دادن قرآن به عنوان آخرين كتاب الهي به حفظ قرآن از تحريف ارتباطي ندارد؟ مثلًا اگر در آن ابتدا قرآن به عنوان كتاب جاويدان قرار داده نمي شد مثل كتاب هاي ديگر تحريف مي شد؟

پاسخ:

موضوع تحريف قرآن از جنبه هاي گوناگون قابل بحث است، اين كه بشر مورد خطاب

قرآن ظرفيت لازم را براي فهم و حفظ اين كتاب پيدا كرد ممكن است يكي از جهات فرعي باشد؛ ولي اصل مسئله ي تحريف به حفظ الهي برگشت مي كند «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «1»

كه خداوند اين كتاب را حفظ مي كند. و رمز اعجاز قرآن در همين است و دلائل عقلي و نقلي متعددي نيز براي عدم تحريف قرآن وجود دارد. «2»

البته اين مطلب را مي توان به صورت يك احتمال مطرح كرد كه در گذشته انبياء الهي كتاب هايي كه مي آوردند مردم به حفظ، كتابت و نگهداري آن اهميت لازم را نمي دادند لذا كم كم بخشي از آن به فراموشي سپرده مي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 119

آيا قرآن در شب قدر و يكجا نازل شد، يا با توجه به شان نزول هاي آيات، طي 23 سال نازل شده است؟

پرسش:

آيا قرآن در شب قدر و يكجا نازل شد، يا با توجه به شان نزول هاي آيات، طي 23 سال نازل شده است؟

پاسخ:

در مورد نزول قرآن در شب قدر كه فرمود: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

دو نظر وجود دارد:

ديدگاه اول: كه نظر علامه طباطبائي رحمه الله و امثال ايشان مي باشد اين است كه قرآن دو نزول دارد، يك نزول دفعي و يك نزول تدريجي، به عبارت ديگر يك انزال داريم يك تنزيل. يعني يك بار قرآن در شب قدر به صورت جامع و يكباره، بر قلب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وارد شد، و بعد به مناسبت هاي گوناگون، و در وقايع مختلف آياتي متناسب با آن حادثه نازل مي شد. «2»

ديدگاه دوم: اين است كه «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» بدين معنا نيست كه قرآن در شب قدر يكباره نازل شده باشد بلكه شب قدر آغاز نزول قرآن است.

برخي از مفسران و صاحب نظران معاصر

بر اين ديدگاه پاي فشاري مي كنند كه نزول قرآن كريم در شب قدر شروع شد و آيات ديگر به مناسبت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 120

در طول 23 سال بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شد. بنابراين شب قدر، شب آغاز نزول قرآن بوده است. «1»

نتيجه گيري:

اگر ديدگاه دوم را بپذيريم كه پاسخ روشن مي شود و اگر ديدگاه اول را كسي پذيرفت بايد توجيه شود كه مقصود اين بوده كه قبل از نزول قرآن در مناسبت هاي مختلف، به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يك اطلاع كلي داده شده و بعد براساس موارد خاص اين آيات به ايشان يادآوري شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 121

ج: از درون قرآن

آيا مي توان قرآني تدوين كرد كه به ترتيب نزول سوره ها باشد؟

پرسش:

آيا مي توان قرآني تدوين كرد كه به ترتيب نزول سوره ها باشد؟

پاسخ:

اينكه قرآن به ترتيب نزول باشد مانعي ندارد چنانچه نقل شده قرآني كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام جمع آوري كرد (مصحف علي) به ترتيب نزول بوده است. و اين قرآني كه اكنون در محضرش هستيم، قرآني است كه به ترتيب نزول جمع آوري نشده ولي همين قرآن مورد تأئيد ائمه اطهار عليهم السلام قرار گرفته و اينطور نيست كه اين قرآن بر خلاف آن قرآن باشد يعني در حقيقت هر دو قرآن است فقط ترتيب سوره ها فرق مي كند.

يادآوري:

نكته قابل توجه اين است كه مسئله ي ترتيب نزول اكنون هم در تفسير آيات رعايت مي شود؛ يعني مفسرين گرانقدر براي تفسير آيه اي، اول دقت مي كنند كه اين آيه قبل و بعدش چه آيه اي نازل شده و يا قبل از چه سوره اي نازل شده، ناسخ و منسوخش را در نظر مي گيرند كه از

همين روش ترتيب نزول استفاده مي كنند و تا حد امكان و تا آنجايي كه دسترسي باشد اين موضوع رعايت مي شود. از اين رو اگر آيات قرآن را جابجا كنيم مشكلي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 122

را حل نمي كند چنانچه برخي از تفاسير اين كار را كرده اند. «1»

تذكر: نكته مهمي كه نبايد از آن غافل شويم و لازم به يادآوري است مسئله ي «مصلحت جهان اسلام» است. توضيح اينكه: امروزه قرآني كه در جهان به چاپ مي رسد براساس قرائت (حفص از عاصم) و به اين ترتيب خاص است يعني از سوره ي حمد شروع مي شود و تا سوره ي ناس به اتمام مي رسد. و در تمام جهان اسلام به يك صورت عمل مي شود- البته در برخي از كشورها قرائت هاي ديگري را هم چاپ مي كنند- ولي عموم مسلمين همين قرآني كه ما داريم را در اختيار دارند و اين در حقيقت، نقطه ي وحدت مباركي بين امت اسلامي است و صلاح نيست ما اين نقطه وحدت را به عامل تفرقه تبديل كنيم.

و قرآن هاي متعددي به صورت هاي گوناگون كه سوره ها يا آيات را جابجا بكنيم به چاپ برسانيم و زمينه هايي براي تحريف قرآن، يا حداقل تهمت تحريف قرآن، پيدا شود.

بنابراين صلاح مسلمين هم در تغيير اين وضيعت نيست، زيرا مسلمان ها اجماعي مربوط به قرآن هاي موجود دارند، به خلاف مسيحيت كه انجيل هاي متعدد دارند، و در مورد تحريف تورات بحث هاي جدي مطرح است. ولي در مورد قرآن و تحريف ناپذيري قرآن همه ي مسلمان ها و به ويژه علماي اسلام تأكيد دارند، و اين قرآن هم اكنون در دست همه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 123

به صورت يكسان

است كه نعمت بزرگي است و اين نعمت را ما نبايد از دست بدهيم.

علاوه بر مطالب فوق اين نكته را هم اضافه كنيم كه در مورد جمع قرآن، دو ديدگاه عمده وجود دارد:

ديدگاه اول: حضرت آيةاللَّه خوئي رحمه الله در البيان و برخي از محققان ديگر با دلايل متعدد بر اين باورند كه اين قرآني كه در دست داريم در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله همين گونه جمع شده بوده يعني از سوره ي حمد تا سوره ي ناس. و همين قرآن مورد تأييد ائمه قرار گرفته است و در احاديث حكايت شده كه: اين قرآن موجب نجات است و صحيح است و به عبارت ديگر تحريف نشده است.

ديدگاه دوم: برخي از مفسران و صاحب نظران علوم قرآني معاصر بر آن هستند و اكثر اهل سنت هم همين ديدگاه دوم را دارند كه قرآن كريم در زمان عثمان جمع آوري شده اين ترتيبي هم كه در سوره ها قرار گرفته شده، ترتيبي بوده كه در زمان عثمان مشخص شده ولي بعدها همين قرآن مورد تأييد ائمه عليهم السلام نيز قرار گرفته است. «1»

بنابراين طبق برخي روايات ترتيب آيات به دستور خود پيامبر بوده كه حضرت مثلًا مي فرمودند: اين آيه را در كجا قرار دهيد. «2»

اما در مورد ترتيب سوره ها چنانچه گذشت دو نظر وجود دارد يكي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 124

اينكه در زمان پيامبر اين كار صورت گرفته، و ديگر اين كه بعد از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله زمان عثمان اين كار انجام شده است در هر دو صورت مهم اين است كه اين قرآن مورد

تأييد ائمه عليهم السلام بوده است.

و همان طور كه بيان شد به هم زدن اين ترتيب، نه به مصلحت جهان اسلام است و نه فايده اي دارد، چون در تفسير آيات، مسئله ي ترتيب نزول آيات، مد نظر است و رعايت مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 125

آيه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چه زماني نازل شده است؟

پرسش:

آيه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چه زماني نازل شده است؟

با كدام سوره بر پيامبر نازل شد و آيا اولين آيه بود كه بر پيامبر نازل شد و يا اينكه يك شعار ديني بود كه حضرت رسول نامه هاي خود به پادشاهان را با بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ شروع مي كردند؟

پاسخ:

بخش اول: آيه ي بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ صد و چهارده بار در قرآن كريم آمده است و صد و سيزده سوره ي قرآن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دارد و سوره ي براءة بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ندارد. ولي در آيه 30 سوره ي نمل در نامه اي كه حضرت سليمان عليه السلام، به ملكه ي سبا نوشت آمده است: «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «1»

بنابراين 114 بار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در قرآن آمده است.

مشهور اين است كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ همه ي سوره ها، جزء سوره است. مشهور مفسران و دانشمندان از جمله مرحوم علامه طباطبائي، مي فرمايند: اولين سوره اي كه نازل شد، سوره ي علق بود كه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» (همراه آيات اول اين سوره)، اول بعثت بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شد بنابر اين نظر، اولين «بِسْمِ ا ...» كه نازل شد در سوره ي «علق» واقع شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 126

ولي در

مقابل، برخي از مفسران اهل سنت مثل زمخشري در تفسير كشاف معتقدند: اولين سوره اي كه نازل شد، سوره ي «حمد» بود. بنابر اين نظر، اولين بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كه در قرآن نازل شده همان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سوره ي حمد مي باشد. «1»

نتيجه گيري:

جمع بين اين دو نظر به اين صورت است كه، اولين آيات كه بر پيامبر نازل شد، آيات اول سوره ي علق بود كه سوره ي كامل نبود، ولي با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، و همراه چند آيه ي اول سوره ي علق، نازل شد.

سپس پنجمين سوره اي كه بر پيامبر، نازل شد، سوره ي حمد بود كه گفته شده اولين سوره ي كامل قرآن بود، كه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد. و در نمازها هم خوانده مي شود. بنابراين بايد از اولين سوره هايي باشد كه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شده است. از اين رو نتيجه ي بحث اين مي شود كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ جزئي از قرآن است كه اولين بار با سوره ي «علق» نازل شد و با اولين سوره ي كاملي كه نازل شد سوره ي حمد بود.

پاسخ بخش دوم: از آيه ي 30 سوره ي «نمل» كه ذكر شد به دست مي آيد كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مخصوص پيامبر اسلام، و قرآن كريم نيست، بلكه از زمان حضرت سليمان عليه السلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مرسوم بوده و اول نامه ها نيز مي نوشتند، و اين عظمت آيه ي شريفه ي بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را نشان مي دهد حتي در برخي از روايات آمده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 127

«كل امر ذي بال لم يذكر فيه اسم اللَّه فهو ابتر» «1»

هر كار مهمي كه بدون

نام خدا شروع شود آن كار ابتر «2» است. يعني آن كار نتيجه نمي دهد و به عبارت ديگر آن عمل بركت لازم را كه بايد داشته باشد، ندارد.

در حقيقت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ علاوه بر اينكه يك آيه ي قرآن است، يك شعار اسلامي نيز مي باشد و اين منافاتي ندارد با اينكه اين شعار و اين مُهر الهي كه بر كارهاي ما زده مي شود آيه ي قرآن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 128

مقصود از آيات محكم و متشابه چيست؟ و چگونه بايد آن ها را شناخت و معنا كرد؟

پرسش:

مقصود از آيات محكم و متشابه چيست؟ و چگونه بايد آن ها را شناخت و معنا كرد؟

پاسخ:

موضوع محكم و متشابه در آيه ي هفتم سوره ي آل عمران مطرح شده:

«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» «1»

مضمون آيه ي شريفه اين است كه خداوند كتاب را بر تو نازل كرد، كه برخي از مطالب و آيات آن محكم است و آن ها مرجع هستند و دسته ي دوم آيات متشابه.

آيات محكم يعني چه؟

آيات محكم، به آياتي گفته مي شود كه نص باشند يا در حد ظهور باشند و احتمال مخالفت در آن نباشد، يا احتمال ضعيف باشد. به عبارت ديگر آيه اي مثل آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

هيچ چيز مانند خدا نيست يا آيه ي «قل هو اللَّه احد» بگو خدا يكي است؛ اين آيات و مانند آن محكم است زيرا هيچ احتمال دومي در آن ها وجود ندارد و اگر آيه نص باشد يعني صدر صد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 129

لفظ با معنا مطابقات داشته باشد و احتمال معناي دوم در مورد آيه نرود يا اينكه ظاهر باشد يعني بيش از 50 درصد احتمال داشته باشد

بطوري كه انسان به معنا اطمينان پيدا كند، اين را مي گويند آيه ظهور دارد. چنين آياتي را آيات محكم مي نامند.

آيات متشابه يعني چه؟

آياتي كه به عنوان مثال دو احتمال مساوي در آن وجود داشته باشد اين آيات متشابه است يعني اينها مشابه يكديگرند و انسان را به اشتباه مي اندازند. حدود 200 آيه در قرآن شمرده اند، كه از آيات متشابه است. «1»

روش تفسير آيات متشابه:

در مورد تفسير آيات متشابه وظيفه مفسر اين است كه آيات متشابه را به محكمات برگرداند براي مثال اگر شما به آيه ي شريفه ي «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «2»

دست خدا بالاي دست هاي آن هاست ظاهر واژه ي «يد» يعني دست، ممكن است كسي توهم كند كه مقصود اين است كه خدا مثل ما دست دارد، چون اين احتمال در آيه وجود دارد و احتمال دومي هم وجود دارد، كه بگوئيم «نه مقصود از دست اينجا قدرت است» چون عقلًا دليل داريم كه «خداوند جسم نيست» بنابراين مقصود اينجا «دست جسماني نيست» بلكه مقصود قدرت خداست كه فراي همه قدرت هاست، يا معناي ديگري را در آن احتمال بدهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 130

در اين موارد كه آيه متشابه مي شود و چند احتمال در آن وجود دارد، بايد آيه را به آيات محكم ارجاع بدهيم. به عنوان مثال اين آيه ي شريفه را ارجاع مي دهيم به آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «1»

در سوره ي شوري مي فرمايد «يداللَّه» و اينجا مي فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» هيچ چيزي مانند خدا نيست يعني خدامثل ما دست ندارد يعني جسم نيست، پس معلوم مي شود كه ظاهر اين آيه «يداللَّه» مراد نيست و بايد آيه را به معناي «قدرت» تأويل

كنيم. بنابراين آيات متشابه را بايد به محكمات برگردانيم.

در همين آيه ي هفتم سوره ي آل عمران هم، ما را راهنمايي مي كند و مي فرمايد: «هنّ امّ الكتاب» «2»

يعني اين آيات محكم، مادر «كتاب» است. «ام» يعني «محل رجوع» به امام جماعت هم كه مي گوئيم «امام» چون ديگران به او رجوع مي كنند و اقتدا مي كنند و محل رجوع ديگران است. آيات محكم محل رجوع و اساس است و بقيه به او بر مي گردند. به «مادر» هم كه «ام» مي گويند به اين علت است كه فرزند به سوي او باز مي گردد. بنابراين محكمات در آيات قرآن حكم مادر را دارند و بايد آيات ديگر به آن ها برگردند تا معناي آن ها روشن شود.

مثال ديگر: در سوره ي قيامت مي فرمايد: «إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» «3»

برخي انسان ها روز قيامت به پروردگارشان نگاه مي كنند. اگر ظاهر اين آيه ي شريفه را بگيريم نتيجه اين مي شود كه يا «خداوند جسم است كه ديگران مي توانند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 131

به آن نگاه كنند» يا نه مقصود از «ناظره»، در اينجا «شهود دل» است يعني با چشم دل او را درمي يابند؛ چون دو احتمال در آيه وجود دارد، بنابراين آيه از آيات متشابه مي شود و براي تفسيرش بايد آنرا به آيات محكم ارجاع بدهيم. آيه ي محكمي مثل: «لَاتُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ» «1»

خداوند را چشم ها دركش نمي كنند ولي او چشم ها را درك مي كند. از اين آيه فهميده مي شود كه خداوند ديدني نيست، چون جسم نيست كه كسي او را ببيند، اگر جسم باشد محدود است و مخلوق است، بنابراين «إلي ربها ناظرة» كه دو احتمال در آن بود يكي «شهود با چشم» و

يكي «شهود با دل» معلوم مي شود معنايش شهود با چشم نمي باشد كه انسان با چشم سر خدا را ببيند زيرا ديدن با چشم سر لازمه اش اين مي شود كه خداوند جسم باشد از اين رو با توجه به آيه ي محكم 103 سوره ي انعام، معناي آيه ي متشابه «الي ربها ناضره» روشن شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 132

مقصود از نسخ و تغيير قوانين الهي چيست؟

پرسش:

مقصود از نسخ و تغيير قوانين الهي چيست؟

در سوره ي بقره آيه ي 106 مي فرمايد: «هيچ آيه اي را منسوخ نمي كنيم و از ياد مردم نمي بريم مگر اينكه بهتر از آن يا مانند آن را براي مردم بياوريم.» مگر قانون خداوند درباره ي همه چيز مطلق نيست و مگر ضعيف و بهتر دارد، كه اينطور گفته شده در خصوص اين آيه و ناسخ و منسوخ كمي توضيح دهيد.

پاسخ:

اين پرسش در حقيقت به بحث ناسخ و منسوخ مربوط مي شود كه از مباحث علوم قرآن است.

توضيح: گاهي اوقات حكمي به صورت موقت از طرف خداوند صادر مي شود و بعد از مدتي كه زمان آن حكم تمام مي شود حكم ديگري جايگزين آن مي شود. به عنوان مثال در زمان جنگ در هر كشوري قوانين و احكامي خاص وضع مي شود كه اين احكام و قوانين موقت است و بعد از اينكه شرايط جنگي بر طرف شد آن حكم برداشته مي شود و يك حكم دائمي جايگزين آن مي شود به اين فرايند اصطلاحاً «نسخ» مي گويند. به آن حكم اولي كه برداشته شد «حكم منسوخ» مي گويند و به دومي كه جايگزينش شد «حكم ناسخ» مي گويند.

اما آيه ي مذكور كه مي فرمايد: «ما هيچ آيه و نشانه اي را نسخ نمي كنيم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 133

يا به

فراموشي نمي سپاريم مگر اينكه بهتر از آن يا همانند آن را مي آوريم.» «1» اين آيه ي شريفه را مفسرين سه گونه تفسير كرده اند:

اول: اينكه اين آيه مربوط به مسلمان ها باشد و همانطور كه گذشت، جايگزيني احكام دائمي به جاي احكام موقت، كه احكام دائمي جانشين موقت مي باشد يعني نسخ آيه اي كه حكم موقتي را در برداشته، به وسيله ي آيه اي ديگر كه حكم دائمي را به همراه دارد.

مثال: به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داده شده بود به سوي بيت المقدس نماز بخوانند بعد از مدتي كه شرائط عوض شد زمان اين حكم موقت نيز پايان يافت لذا اين حكم برداشته شد و حكم دائمي كه نماز به سوي مسجد الحرام است بيان شد. كه در آيه ي 144 سوره ي بقره تغيير قبله از بيت المقدس به مسجد الحرام آمده است.

دوم: اينكه اين آيه به يهوديان و مسئله ي تورات مربوط مي باشد زيرا يهوديان گاهي برخي آيات تورات را تغيير مي دادند يا به فراموشي مي سپردند در اينجا مي فرمايد: «اگر چنين چيزي اتفاق افتاد ما بهتر از آن را مي آوريم.» در حقيقت اين آيه به تورات و نسخ و فراموشي آيات آن اشاره دارد.

سوم: آيه مربوط به تغيير و جايگزيني معجزات و نشانه هاي الهي در بين مردم باشد كه اصطلاحاً به آن «نسخ تكويني» مي گويند.

توضيح: به عنوان مثال يك رهبر الهي در جامعه ظهور مي كند و بعد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 134

شهيد مي شود يا رحلت مي كند، خدا شخص ديگري را مثل او يا بهتر از او جايگزين او مي كند. و اينطور نيست كه اگر پيامبري يا امامي يا ولي خدايي از دنيا برود و به اصطلاح

نسخ شود، خداوند جايگزين بهتر يا مثل او را نداشته باشد.

اين سه تفسير در مورد اين آيه ي شريفه مطرح شده است. «1» البته مانعي ندارد كه اين آيه به هر سه معنا اشاره داشته باشد چون ما «استعمال لفظ در اكثر از معنا» را در قرآن قبول داريم.

اگر نسخ در آيه ي مذكور به معناي اول باشد يا به هر سه معنا باشد به هر حال معناي اول را هم در بر مي گيرد از اين رو پرسش «قانون خدا مگر بد و خوب دارد يا ضعيف و قوي دارد؟ و يا اينكه مگر تمامي قوانين خداوند از نظر خوبي يكسان نيستند.» را چنين پاسخ مي دهيم:

همانطوري كه گذشت نسخ يعني تغيير يك قانون، قانوني كه در اصل، موقت و براي شرايط خاصي قرار داده شده بود. قوانين هم معمولًا تابع مصلحت ها هستند، يعني هر مصلحتي كه پديد مي آيد يك قانوني را مناسب با آن قرار مي دهند.

به عنوان مثال: همان طور كه گذشت گاهي در شرايط جنگي يك قانوني مي آيد كه در شرايط عادي، ديگر آن قانون كارآئي ممكن را ندارد يعني مصلحت ها و ضرورت ها تغيير كرده لذا قانوني مي آيد كه از جهاتي ممكن است بهتر از آن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 135

از اين رو اين تعبير آيه «خير منها او مثلها» يعني چه؟ يعني قانون دومي كه مي آيد آيا قانوني است كه مثل اوست يا بهتر؟ اگر قانوني بهتر است، چرا از اول نيامد پاسخش اين است كه، همانطوري كه آن حكم در شرايط جنگي بهترين حكم و بهترين قانون است، اين حكم هم در شرايط صلح بهترين قانون است. اگر قانونِ

زمان صلح را ببريم در زمان جنگ، قانونِ خوبي نخواهد بود و موجب ضرر است؛ و اگر قانون جنگي را در زمان صلح اجرا كنيم، مردم اذيت مي شوند چون سخت گيرانه است. پس هر قانوني در شرايط خودش خوب است. ممكن است اين دو قانون كاملًا مثل هم باشد، ولي آن قانون در آن شرايط بهترين است و قانون دوم در شرايط عادي بهترين است. «1»- «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 136

در مورد اينكه قانون خداوند نسخ شده باشد به همان معناي اول، آيا در خود قرآن هم آيات منسوخ داريم يا خير؟

پرسش:

در مورد اينكه قانون خداوند نسخ شده باشد به همان معناي اول، آيا در خود قرآن هم آيات منسوخ داريم يا خير؟

پاسخ:

در مورد نسخ در قرآن و اينكه آيا آيات ناسخ و منسوخ داريم بين محققان و مفسران نظرهاي متفاوت وجود دارد: برخي از مفسران بويژه اهل سنت آيات زيادي از قرآن را ناسخ آيات ديگر معرفي مي كنند كه سيوطي در «الاتقان» و ديگران آن ها را جمع آوري كرده اند. ولي برخي از محققان و مفسران معاصر معتقدند به اين گستردگي- كه برخي مطرح كرده اند- در قرآن آيات ناسخ و منسوخ وجود ندارد، و حتي برخي از محققان مثل حضرت آيةاللَّه خويي رحمه الله اين را به يك آيه منحصر مي داند، آن هم آيات 12 و 13 سوره ي مجادله است. «1»

يادآوري:

آيه ي قبله كه مثال زديم، ناسخ در قرآن و منسوخ در سنت مي باشد، چون در سنت پيغمبر بوده كه به سوي بيت المقدس نماز مي خوانده، بعد ناسخش در قرآن وارد شده است كه گذشت.

بنابراين اصل مسئله ي نسخ، در احكام اسلامي وجود داشته، ولي در مورد تعدادش در آيات قرآن اختلاف نظر وجود دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 137

علت تكرار برخي از آيات قرآن برخي از آيات قرآن مانند آيات مربوط به ميهمانان حضرت ابراهيم در چند سوره از قرآن تكرار شده علت اين تكرار چيست؟ يا عبارت «وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُإِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» زياد تكرار شده؟ اين همه تكرار به چه علت است؟

پرسش:

علت تكرار برخي از آيات قرآن برخي از آيات قرآن مانند آيات مربوط به ميهمانان حضرت ابراهيم در چند سوره از قرآن تكرار شده علت اين تكرار چيست؟ يا عبارت «وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُإِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» زياد تكرار شده؟ اين همه تكرار به چه علت است؟

پاسخ:

در مورد مطالب، واژه ها و كلماتي كه در قرآن تكرار شده مانند سوره الرحمن كه آيه ي «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» «1»

چندين بار تكرار شده يا داستان حضرت موسي و حضرت آدم

عليهما السلام و همچنين داستان ميهماني حضرت ابراهيم و نيز آيه ي «يقولون متي هذا الوعد» «2»

كه در چند جاي قرآن آمده است در اين زمينه مفسران دو ديدگاه دارند:

ديدگاه اول: برخي از مفسران و متفكران اسلامي معتقدند، كه در قرآن «تكرار» وجود ندارد بلكه بعضي از اين واژه ها، لفظاً تكرار شده اما در حقيقت در معنا تكرار وجود ندارد. بدين صورت كه ما هر مورد را مثلًا «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» يا آيه ي «و يقولون متي هذا الوعد» با قبل و بعدش كه در نظر بگيريم، معناي جديدي را به ما منتقل مي كند در يك آيه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 138

مي فرمايد: «كدام نعمت را شما تكذيب مي كنيد؟» مثلًا اشاره مي كند به آسمان ها و زمين و جاي ديگر اشاره مي كند به انسان و همين طور موارد ديگر. در حقيقت سوال جديد و مطلب تازه اي است.

يا داستان آدم و موسي عليهما السلام و انبياي ديگر كه تكرار شده، در هر بار از زاويه ي خاصي، به اين داستان نگاه شده، و مطالب تازه و نويني را به خواننده معرفي مي كند. بنابراين هر چند به نظر مي رسد گاهي الفاظ تكرار شده، ولي معاني تكراري نيست!

ديدگاه دوم: برخي معتقدند: تكرار در قرآن هست، ولو لفظاً ولي ما بايد ببينيم «چرا در قرآن مطالبي مكرر آمده است؟» قبل از پاسخ به اين پرسش بنگريم كه «قرآن چگونه كتابي است؟» قرآن كتاب تربيت است، كتاب تربيت و هدايت مستلزم آن است كه گاهي اوقات، مسائل تربيتي براي كسي كه مورد تربيت قرار مي گيرد تكرار شود، هر مربي و هر معلمي، هر پرورشگري مطالبي را مكرر

بري شخص مورد تربيت مي گويد، تا اينها برايش ملكه شود و در ذهن و جان او جاي گيرد و به صورت ثابت در آيد. و اين اشكال ندارد.

و در نظام تعليم و تربيت امروزي، تكرار را كسي منع نمي كند البته نبايد تكرار ملال آور و خسته كننده باشد بلكه لازم است در حد ضرورت و مصلحت باشد.

قرآن هم چون كتاب تربيتي است از همين روش استفاده كرده است.

بنابراين بايد گفت: اولا تكرارهاي قرآن فايده هاي تربيتي دارد، و هر تكراري ناپسند نمي باشد. دوم اينكه به مناسبت هاي مختلف و در حد ضرورت تكرار شده است و سوم اينكه در هر قسمتي از اين تكرارها همانطور كه اشاره شد از زاويه ي خاصي نگاه شده مثلًا همين دو موردي كه در پرسش آمده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 139

داستان ميهماني حضرت ابراهيم در سوره ي هود آيه ي 69 آمده و در سوره ي عنكبوت آيه ي 31 هم اين مطلب را مي بينيد اما در سوره ي هود، ميهمان نوازي حضرت ابراهيم و آداب ميهمان داري مورد تاكيد واقع شده است، و در سوره ي عنكبوت اصلًا بحث ميهمان نوازي حضرت ابراهيم مطرح نشده است بلكه بُعد ديگري از مطلب مورد توجه واقع شده است كه اين فرشتگان آمدند خانه ي حضرت ابراهيم عليه السلام و چي گذشت! و چه كاري انجام دادند!

يعني در هر كدام از اين آيات مي بينيم به مناسبت آن استفاده اي كه مي خواستند از اين داستان بكنند يك پنجره اي از اين داستان باز شده است. چهارم اينكه تكرار اين داستان و امثال آن نشان مي دهد اين ماجرا خيلي مهم است يعني خود تكرار، نشان مي دهد كه اين مطلب مهم است

و بايد به آن توجه ويژه شود و از زاويه هاي مختلفي به اين موضوع نگاه شود.

لذا در مورد «يَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» موضوع آيات در مورد رستاخيز و انكار مخالفين است كه چه موقعي اين وعده ي رستاخيز واقع مي شود؟ و مي بينيم در آيه هاي مختلف كه در هر موردي يك واقعه اي بوده و اين سوال از طرف مخالفين تكرار شده و پاسخ مناسب همان واقعه هم داده شده است.

لذا امكان دارد افراد متعددي، در وقايع گوناگوني يك سوالي را از پيامبر كرده باشند، و پاسخ هاي مناسب خودشان را در همان واقعه، گرفته باشند.

از اين رو اگر به موارد سوال در آيات مراجعه شود متوجه مي شويم كه مسئله ي تكرار در اين موارد حداقل كمتر به ذهن مي رسد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 140

معناي جزء، حزب، ركوع در قرآن چيست؟

پرسش:

معناي جزء، حزب، ركوع در قرآن چيست؟

پاسخ:

براي قرآن تقسيمات مختلفي ذكر شده است از جمله اين تقسيمات جزء، حزب، خُمس، عُشر و ركوع است كه هر يك را به طور مختصر توضيح مي دهيم:

1. «جزء»: قرآن كريم داراي سي جزء است كه تقريباً هر جزء، با جزء ديگر از نظر طول برابر است. اين تقسيم بندي را براي آنكه قرائت روزانه قرآن آسان باشد انجام داده اند. در قرآن رسمي جهان اسلام كه به خط عثمان طه است هر جزء، در حدود 20 صفحه ي پانزده سطري آورده شده است كه مجموعاً 604 صفحه مي باشد.

2. «حزب»: هر جزء از اجزاي سي گانه ي قرآن، 2 يا 4 حزب و كل قرآن 60 يا 120 حزب است.

3. «خُمس و عُشر»: هر پنج آيه را خمس [خ و هر ده آيه را عشر [ع تقسيم

كرده اند و اين عمل را تخميس و تعشير مي گويند. به اين تقسيم بندي ها در حاشيه ي قرآن اشاره شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 141

4. «ركوع»: از جمله ي اين تقسيم بندي ها ركوع هاي قرآن است. ركوع ها، بر خلاف ساير تقسيم بندي هاي قرآني، طول و اندازه ي مساوي و معين ندارند، بلكه هر ركوع فرازي چند از آيات قرآن مجيد است كه معمولًا داراي محور موضوعي واحد مي باشد. براي مثال آيات 30 تا 37 سوره ي مباركه بقره يك ركوع از قرآن مجيد مي باشد، كه داستان خلقت حضرت آدم عليه السلام را بيان مي كند.

شيعيان در نمازها بعد از قرائت حمد يك سوره كامل مي خوانند اما برخي مذاهب اسلامي در ركعات نماز پس از قرائت حمد، يك ركوع از قرآن مي خوانند و نام گذاري ركوع نيز به همين موضوع بر مي گردد. در قرآن براي نشان دادن پايان هر ركوع از حرف (ع) استفاده شده است. عدد ركوعات قرآن طبق نظر مشهور 540 فقره است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 142

پرسش:

ملاك مشخص شدن سوره ها و آيات قرآن چگونه بوده است؟

پاسخ:

سوره ها: حكايت شده كه تعيين سوره هاي قرآن، به وسيله ي «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بوده است يعني هر گاه كه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» جديدي نازل مي شد، معلوم مي شد كه سوره ي جديدي شروع شده، و سوره ي قبلي پايان يافته است مگر در مورد سوره ي «برائت» كه از اين قاعده مستثني است. چون «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ندارد.

اما آيه ها: آيات قرآن، به دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هر كدام در جاي خود قرار مي گرفت. «1»

در برخي از نقل ها آمده كه هر جا پيغمبر اسلام صلي الله

عليه و آله در حال قرائت توقف مي كردند و نفس تازه مي كردند، آنجا را به عنوان رأس يك آيه قرار مي دادند.

از روايات متعددي بدست مي آيد، كه جاي آيات قرآن را خود پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مشخص مي كردند، و اندازه ي آيات را، هم به اميرالمؤمنين عليه السلام و هم به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله استناد داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 143

و حتي در روايات آمده: وقتي آيه اي نازل مي شد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله دستور مي دادند كه اين آيه را در فلان سوره در فلان جا قرار دهيد.

مثلًا آيه ي «وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ» «1»

وقتي نازل شد- برخي گفته اند: اين آخرين آيه اي بود كه نازل شد- در سوره ي بقره قرار گرفت، «2» پس اين بدان معنا نيست كه سوره ي بقره آخرين سوره اي است كه به پيامبر نازل شده بلكه جاي اين آيه در آن جا قرار گرفته است.

پس آيات و سوره ها را مي توان گفت كه «توقيفي» است؛ يعني تعيين سوره ها، مقدار سوره ها و آيات، به دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و وحي بوده و به استناد معصومين عليهم السلام مي باشد. «3» مثلًا مشهور است كه مجموع آيات قرآن كه تعداد آن 6236 آيه مي باشد به اميرالمؤمنين علي عليه السلام و قرائت اين حضرت نسبت مي دهند كه آن هم طبق قرائت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بوده است.

هر چند كه در اين مورد تحقيقات بيشتري مورد نياز است كه اميدواريم برخي از محققان قرآني اين بحث را به عنوان موضوع پايان نامه و كتابي انتخاب كنند و تحقيق كامل تري در

اين زمينه انجام دهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 145

فصل دوم: بينش ها

اشاره

1. خداشناسي

2. راهنماشناسي

3. امام شناسي

4. معادشناسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 147

الف: خداشناسي

نور چيزي ديدني و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟

پرسش:

نور چيزي ديدني و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟

خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «ليس كمثله شي» و از اين آيه بر مي آيد كه خداوند قابل ديدن نيست و از طرفي در آيات ديگري مانند «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ ...» «1» مي فرمايد خداوند نور است و يا در دعاي كميل آمده:

«يا نور و يا قدوّس» در حالي كه نور قابل ديدن است اين آيات چگونه قابل جمع است؟

پاسخ:

در قرآن كريم در بعضي از آيات سخن از «نور» گفته شده از جمله:

در آيه ي 35 سوره ي نور مي فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ».

«2» خداوند نور آسمان ها و زمين است.

در برخي از آيات ديگر قرآن نيز اشاره شده كه ايمان نور است و انسان را از ظلمات به سوي نور خارج مي كند. «3»

و در سوره ي مائده قرآن كريم را نور ناميده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 148

و در سوره ي انبياء هدايت الهي را نور معرفي مي كند. «1»

و همچنين در برخي آيات آئين اسلام را به عنوان نور مطرح مي كند. «2»

و نيز شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به نام چراغ، و نور روشني بخش معرفي مي شود «سِرَاجاً مُّنِيراً» «3» و در برخي از احاديث هم آمده است كه «علم نور است» «4» يا امامان معصوم عليهم السلام نور هستند. «5»

با توجه به مطالب فوق لازم است بدانيم كه «نور» چيست؟ نور يك پديده اي است كه در ذات خودش آشكار است و چيزهاي ديگر را هم آشكار و روشن مي كند. نور داراي ويژگي هايي مي باشد كه برخي از آن ها را بر مي شماريم:

«نور زيباست.»

«و سرچشمه ي زيبايي هاست.»

«بالاترين سرعت ها از نور است.»

«نور وسيله ي مشاهده ي موجودات است.»

«نور پرورش دهنده ي گياهان و گل ها است.»

«نور موجب پيدايش رنگ ها مي شود»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

«نور باعث نابودي ميكروب ها مي شود.»

«انرژي هاي زمين از نور تأمين مي شود.»

«و افراد گمشده بوسيله ي نور راه خودشان را پيدا مي كنند و هدايت مي شوند.»

با توجه به مطالب فوق روشن شد كه نور ويژگي حيات بخشي و هدايت گري دارد پس اگر قرآن مي فرمايد: «خدا نور است.» در حقيقت اين يك نوع تشبيه است يعني خدا همچون نور هدايتگر و حيات بخش است و هر موجودي به

هر اندازه اي كه با او ارتباط برقرار كند از نورانيّت او برخوردار مي شود. كه گاهي يك موجودي مثل پيامبر صلي الله عليه و آله اكرم نور مي شود، يا قرآن كريم كه كلمات خداوند تبارك و تعالي است نور است و يا امام و علم نور مي باشند؛ در حقيقت اينها همه به خاطر ارتباطشان با خدا و به تعبيري آيينه بودن براي خدا و واقع نمايي شان نور هستند چرا كه انسان را به سوي نور، و سرچشمه ي نور واقعي كه خداست رهنمون مي شوند. آري در حقيقت اين نور الهي است كه به همه جان تازه مي بخشد حركت و پرورش مي دهد و افراد را هدايت مي كند.

يادآوري:

نكته اي كه لازم است يادآور شويم اين است كه ما دو نوع «نور» داريم:

نور مادي و نور معنوي.

نور ماديِ حسي ظاهري: همين نوري است كه به وسيله ي الكتريسته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

ايجاد مي شود و ما آن را مي بينيم. آيا به خدا كه نور مي گويند يعني همين نور؟! كه با آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «1»

روبه رو مي شويم كه هيچ چيز مثل خدانيست پس خدا نمي تواند جسم باشد ولو به صورت يك جسم لطيفي مثل نور باشد.

پس در حقيقت اين يك نوع تشبيه، براي نور معنوي است كه قسم دوم نور مي باشد، لذا مي گوييم: خدا نور است اما نوري معنوي، همان طور كه پيامبر و امام و قرآن نور هستند اما نور معنوي؛ بنابراين در اينجا هدف اين بوده كه نقش هدايتي خداوند تعالي را بوسيله ي «مثال نور» به ما معرفي كنند نه اينكه مي خواهند بگويند كه خداوند تبارك و تعالي نور ظاهري و حسي و مادي است.

نتيجه گيري:

با توجه

به مطالب فوق به دست مي آيد كه آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» مي خواهد «مثليث» و اينكه خدا مثل چيزي باشد مثلًا جسم باشد را نفي كند، نه تشبيه كردن خدا به چيزي را، بلكه ما گاهي براي فهم معارف عالي نياز به تشبيه معقولات به محسوسات داريم تا مطلب را خوب درك كنيم.

به عنوان مثال ما براي اينكه خدا را به كودكان معرفي كنيم تا او را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 151

بيشتر بشناسد برايش مثال مي زنيم و اين اشكال ندارد؛ اما اين بدين معنا نيست كه خدا مثل دارد. مثل داشتن خدا، يك مطلب است، و اينكه خدا را تشبيه بكنيم به چيزي كه درك آن ممكن و راحت تر شود مطلب ديگر مي باشد. كه اين آيات درصدد بيان اين دو مطلب مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 152

چرا صفات خدا در قرآن و روايات مذكر آمده است؟

پرسش:

چرا صفات خدا در قرآن و روايات مذكر آمده است؟

چرا بيشتر صفاتي كه در قرآن كريم، يا در احاديث و دعاها، از خداوند ياد مي شود مذكر است؟

پاسخ:

پاسخ اين پرسش را ضمن چند نكته مي آوريم:

1. خداوند تبارك و تعالي از جنس ماده و ماديات نيست، و مثل ما جسم نيست، كه مذكر و مونث داشته باشد، خداوند مجرد است و در آن مرحله، مسئله ي مذكر و مونث مطرح نيست. بنابراين اگر الفاظ مذكر يا مونث، به كار برده مي شود فقط جنبه ي ادبياتي دارد نه جنبه ي واقع نمايي، يعني مثل آن نيست كه ما براي خانم ها الفاظ مونث به كار مي بريم و براي آقايان الفاظ مذكر- بويژه در ادبيات عرب، كه اين قاعده خيلي رايج است- بلكه فقط اينجا جنبه ي ادبياتي دارد.

2. نكته

دوم اينكه بالاخره ما مي خواهيم خدا را ياد كنيم و يا خداوند خودش را معرفي كند و براي اين كار يا بايد صيغه مذكر به كار رود يا مونث؛ لذا اگر صيغه ي مونث هم به كار مي رفت همين سوال مطرح بود كه چرا مونث بكار رفته است؛ در حقيقت اين عرفِ ادبيات عرب است كه اينطور شكل گرفته است. و دليل خاص عقلي يا نقلي ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 153

3. نكته سوم اينكه با توجه به مطالب بالا صحيح نيست كه اگر صفات خدا مذكر به كار رفته، بگوييم: پس خدا از جنس مردان است و مردان احساس برتري كنند، يا بالعكس.

زيرا اين روش به كار بردن الفاظ باصطلاح يك عادت و عُرف است يعني يك قاعده ي ادبي است نه يك قاعده ي واقع نما كه نشانگر واقعيت هاي خارجي باشد. و به عبارت ديگر كاربرد اين الفاظ به معناي ارزشي نيست بلكه كاربرد اين الفاظ صرف كاربرد ادبي و عرفي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 154

جاودانگي خدا و انسان چه تفاوتي دارد

پرسش:

جاودانگي خدا و انسان چه تفاوتي دارد

اعتقاد ما بر اين است كه خداوند باقي است «هوالباقي» و از طرفي آياتي داريم كه مي فرمايد: انسان ها در بهشت و يا جهنم به صورت جاودانه هستند؟ اگر هر دو جاودانه هستند چه تفاوتي بين اين دو است؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالإِكْرَامِ» «1»

يعني همه ي موجودات فاني هستند از بين مي روند و هلاك مي شوند مگر پروردگاري كه صاحب جلال و اكرام است.

بنابراين همه ي انسان ها خواهند مُرد و هلاك مي شوند و بقاء دائمي، به معناي بقاء ذاتي نخواهند داشت.

از

اين رو بايد بين «بقاء بالذات» و «بقاء بالغير» تفاوت قائل شويم، يعني خداوند تبارك و تعالي، اگر باقي مي ماند بقائش بقاء بالذات است، ذاتش هميشگي است، ازلي و ابدي است؛ اما اگر انسان ها در بهشت جاودان و هميشگي مي شوند، اين بقاء انسان ها، بقاء بالغير است يعني بقائشان، بوجود خداوند تبارك و تعالي است كه علت اصلي است. به عبارت ديگر اگر انسان در بهشت جاودانه مي ماند، يا در جهنم جاودانه مي شود اين بقاءش به اراده ي خداوند تبارك و تعالي است و از خودش نمي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 155

اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافي و نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت فرزند چه مي شود؟

پرسش:

اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافي و نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت فرزند چه مي شود؟

در سوره لقمان مي فرمايد: «فقط خداوند از داخل رحم ها خبر دارد» در حالي كه امروزه با سونوگرافي و امثال آن مي توان از داخل رحم ها با خبر شد و همچنين «نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت» چگونه با اين آيه سازگار است؟

پاسخ:

خداوند متعال در پايان سوره ي لقمان مي فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛ «1» «آگاهي از زمان قيامت مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل مي كند، و آنچه را كه در رحم ها (ي مادران) است مي داند، و هيچ كس نمي داند فردا چه به دست مي آورد، و هيچ كس نمي داند در چه سرزميني مي ميرد؟ خدا عالم و آگاه است!»

مفسرين گفته اند: علم موارد پنجگانه اي كه در اين آيه مطرح شده منحصر به خداوند تبارك و تعالي است.

حال پرسش اين است

كه علم به رستاخيز و آينده ي افراد و مرگ انسان ها و ساعت دقيقش مخصوص خداوند است ولي امروزه جنس جنين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 156

دختر و پسر بودن را مي توان با خبر شد و يا در مورد بارش باران در علم هواشناسي پيش بيني هاي نسبتاً خوبي داريم. بنابراين بين يافته هاي علوم تجربي و اين آيه ي شريفه در حقيقت توهم تعارض است كه براي رفع توهم نظر شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

براي آيه ي شريفه ي مورد بحث مفسرين دو تفسير ذكر كرده اند:

تفسير اول: مقصود اين باشد كه اين علوم مخصوص خداست، اما جزئيات آن مراد است؛ به عبارت ديگر جزئيات بارش باران مانند مكان و زمان دقيق آن، و همچنين در مورد فرزندي كه در رحم است خصوصيات جسمي و خصوصيات روحي اش و استعدادهاي نهفته در وجود كودك و مانند آن را كسي نمي تواند به طور دقيق پيشگويي كند.

آري ممكن است ما با سونوگرافي به صورت كلي اطلاع پيدا كنيم دختر است يا پسر و حتي برخي از متخصصان بتوانند تشخيص دهند كه حدوداً چند روز ديگر به دنيا مي آيد، ولي جزئيات دقيق در مورد خصوصيات جسمي و روحي و امثال آن از دسترس بشر خارج است ولي خداوند تمام اين جزئيات را مي داند.

تفسير دوم: اين كه عبارت «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» و جمله قبل از آن «وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ» دو جمله ي معترضه است.

بنابراين تفسير، علم به نزول باران و خصوصيات آن مخصوص پروردگار نيست و انحصار آن از آيه استفاده نمي شود. و معناي جمله «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» هم اين است كه خدا آنچه را كه در رحم مادران است مي داند

ولي از آنجا كه اين دو جمله معترضه است سياق انحصار علم امور مذكور به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 157

خدا، شامل اين قسمت آيه نمي شود. «1» و ديگران هم مي توانند از داخل رحم ها و نزول باران اطلاع يابند.

اگر ما تفسير دوم را در آيه بپذيريم ديگر اين آيه درصدد بيان اين نكته نمي باشد، كه فقط خداوند مي داند كه فرزند در رحم مذكر است يا مونث؛ بلكه آيه مي فرمايد: «خداوند به اين مسئله علم دارد و اين، علم ديگران را نفي نمي كند. بلكه انسان ها نيز مي توانند با كاوش در زمينه هاي مختلف در روابط با پديده ها و واكنش هاي شيمائي كرموزوم ها و سلول هاي جنين، تاثير غذاها و داروها، به جنس جنين پي ببرند و مقدماتي را براي اين كار فراهم كنند كه بچه پسر يا دختر شود و حتي مي تواند اين مساله قبل از انعقاد نطفه يا بعد از انعقاد نطفه اتفاق بيفتد و آيات تعارضي با يافته هاي علوم پزشكي نخواهد داشت.

دكتر «دَيّاب» در كتاب «طب در قرآن» بنابر فرضي كه تفسير اول را در آيه بپذيريم چند تفاوت بين علم خدا و علم بشر بر مي شمارد و مي گويد:

1. علم خداوند معمولًا نياز به واسطه ندارد اما بشر نياز به دستگاه و واسطه دارد.

2. علم خداوند در معرض سهو و خطا نمي باشد ولي انسان ها گاهي مرتكب سهو و خطا و اشتباه مي شوند. «2»

3. خداوند تمام خصوصيات جنين را مي داند ولي ما برخي از آن را مي دانيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 158

جمع بندي و نتيجه گيري:

براي آيه ي شريفه مورد بحث دو تفسير ارائه شده:

1. مقصود از علم خداوند به جنين علم به

جزئيات جنين مي باشد (ويژگي هاي جسمي، روحي و استعدادها و ...) و همچنين منظور از علم خداوند به نزول باران، علم به جزئيات آن مي باشد (زمان و مكان دقيق باران و مقدار دقيق آن و ...)

2. عبارت «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» و «ينزل الغيث» دو جمله معترضه مي باشند بنابراين تفسير علم به «آنچه در رحم ها مي باشد» و علم به «نزول باران» مخصوص خداوند نيست بلكه ديگران نيز مي توانند از آن مطلع شوند.

نتيجه: هر كدام از اين دو تفسير را كه بپذيريم در مي يابيم كه آيه با يافته هاي علمي تعارض ندارد و در حقيقت توهم تعارض شده بود كه با اندكي دقت رفع توهم مي شود.

ما در كتاب «پژوهشي در اعجاز علمي قرآن» اين آيات و آيات رعد/ 8 و فاطر/ 11 را مطرح كرديم و نظرات پزشكان مختلف از جمله دكتر (پاك نژاد) و دكتر (دَيّاب) و ديگران را آورديم ديدگاه هاي تفسيري و صاحب نظران مثل تفسير شريف «الميزان» «نمونه» و «اطيب البيان» و ... را آورديم و مورد نقد و بررسي قرار داديم كه ذكر همه ي آن ها در اين مجال ممكن نيست، علاقه مندان مي توانند به كتاب مذكور رجوع فرمايند و مطلب را به طور مفصل پي گيري كنند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 159

ب: راهنماشناسي

مخاطب سوره «عبس» پيامبر يا شخص ديگر است؟

پرسش:

مخاطب سوره «عبس» پيامبر يا شخص ديگر است؟

آيات اول سوره ي «عبس»، سخن خداوند با حضرت محمد صلي الله عليه و آله است و يا شخص ديگر كه وارد شده بود؟

پاسخ:

در ابتداي سوره ي «عبس» مي خوانيم: «عَبَسَ وَتَوَلَّي أَن جَاءَهُ الأَعْمَي وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي ...» «1» «آن شخص چهره درهم كشيد و روي برتافت به خاطر اينكه نابينائي به سراغ او

آمد» بعد در ادامه ي آيات روي سخن را به پيامبر مي كند و مي فرمايد: «چه چيز تو را آگاه كرد شايد او رُشد يابد و شايد او متذكر شود پس يادآوري به او سود بخشد، كسي كه توانگري مي كند به او روي مي كني در حالي كه اين ممكن است پاك نشود و اگر پاك نشود ايرادي بر تو نيست اما كسي كه با كوشش به سراغ تو مي آيد، در حالي كه مي هراسد؛ پس تو از او غافل مي شوي و به ديگري مشغول مي شوي.»

داستان اين آيات را چنين حكايت كرده اند: شخصي از بني اميه نزد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 160

پيامبر صلي الله عليه و آله آمده بود و در همان حال يكي از اصحاب به نام «عبداللَّه بن مكتوم» وارد شد، و چون شخص فقير و نابينائي بود آن شخص اموي چهره درهم كشيد و صورت خود را برگرداند در اين هنگام اين آيات نازل شد و فرمود:

«عبس و تولي او چهره درهم كشيد و روي برتافت «ان جاء الأعمي» به خاطر اينكه يك نابينائي به سراغ او آمد.

اين شأن نزول از امام صادق عليه السلام نقل شده و مرحوم سيد مرتضي و بسياري از مفسرين هم اين را پذيرفته اند.

افرادي كه خدمت پيامبر مي آمدند دو گروه بودند برخي ثروتمند و صاحب مقام بودند، برخي هم مثل «عبداللَّه بن مكتوم» فقير بودند. مشي و روش پيامبر، چنين بود كه به فقرا و به افراد مومن خيلي احترام مي گذاشت ولي گاهي افرادي دور انسان جمع مي شوند و با انسان صحبت مي كنند، با اين كه نسبت به ديگران لطف و مرحمت دارد ولي صحبت با

اين افراد ممكن است باعث كم توجهي به ديگران شود از اين رو اين آيات به پيامبر يادآور مي شود كه سزاوار نيست تو از افراد تلاشگر مومن، و خدا ترس مانند «عبداللَّه مكتوم» غافل شوي! مواظب باش كه پرداختن به افراد ديگر شما را از اينها باز ندارد! اين آيات تذكري نسبت به پيامبر بود؛ و صدر آيات در مورد آن شخص اموي بود.

برخي شأن نزول ديگري براي اين آيات نقل كرده اند كه:

عده اي از سران قريش نزد پيامبر آمدند و با پيامبر صحبت مي كردند و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 161 در همين حال «عبداللَّه بن مكتوم» وارد شد و چون نابينا بود و متوجه مجلس نبود، مكرر سخنان پيامبر را قطع مي كرد و تقاضاي تعليم قرآن مي كرد- طبق اين شأن نزول- پيامبر ناراحت شد و آثار ناراحتي در چهره اش نمايان شد كه اين آيات فرود آمد و ارزش افراد مومن را يادآوري كرد.

البته اين شأن نزول با اخلاق كريمانه ي پيامبر كه «إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» «1»

سازگار نيست و علاوه بر آنكه با آياتي مانند «إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» منافات دارد؛ با خود تعابير آيات نيز، هماهنگ نمي باشد زيرا در اوائل آيات مي فرمايد: «عبس و تولي» از شخصي ديگر صحبت مي كند، بعد دنبال آيه خطاب به پيامبر مي كند «وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي «2»

يعني شان نزول دوم با سياق آيات سازگاري چنداني ندارد، بنابراين ما شأن نزول اول را ترجيح مي دهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 162

مقصود از آيه «و قتلهم الانبياء بغير الحق» چيست آيا كشتن پيامبران حق و ناحق دارد؟

پرسش:

مقصود از آيه «و قتلهم الانبياء بغير الحق» چيست آيا كشتن پيامبران حق و ناحق دارد؟

در قرآن كريم خداوند مي فرمايد: «وَقَتَلَهُمُ

الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» از اين آيات فهميده مي شود كه انبيا را به حق مي توان كشت و اين با عصمت انبيا منافات دارد؟

پاسخ:

مضمون اين آيه ي شريفه حداقل 5 بار در قرآن كريم به صورت هاي مختلف آمده است «1». اين آيه در رابطه با يهود است كه قرآن آن ها را سرزنش مي كند زيرا پيامبران الهي را بي گناه و به ناحق مي كشتند.

اما از اين كه مي فرمايد: «پيامبران را به ناحق نكشيد.» برخي پنداشته اند:

پس «به حق مي شود آن ها را كشت.» مثلًا اگر پيامبري گناه يا خطايي بكند، و در دادگاهي محكوم شود، او را مي شود كشت؛ در پاسخ به اين نكته بايد توجه داشت كه عبارت «به غيرحق» آيا قيد و صفت توصيفي و توضيحي است، يا قيد و صفت احترازي؟ به نظر مي رسد: قيد توصيفي است، يعني اين كه پيامبران را نمي شود كشت، كه اين كشتن پيامبران، به ناحق است.

اما «اگر پيامبران گنه كار شوند و اينها را بكشند»، آيه متعرض اين مطلب نمي باشد.

به عبارت ديگر قيد و صفتي كه در اين آيه آمده است به صورت احترازي نيست، وقتي كه مي فرمايد: آنها را به ناحق نكشيد معنايش اين نيست كه به حق بكشيد، چون اين قيد احترازي نمي باشد، بلكه اين قيد توضيحي است، يعني آن ها را نكشيد، كه اين كشتن پيامبران در هر صورت به ناحق است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 163

ج: امام شناسي

ارتباط آيه سوم مائده با غدير خم چيست؟

پرسش:

ارتباط آيه سوم مائده با غدير خم چيست؟

آيه ي سوم سوره ي مائده با روز غديرخم كه حضرت علي عليه السلام به امامت منصوب شدند چه ارتباطي دارد؟

پاسخ:

بخشي از آيه ي مذكور در رابطه با گوشت ها و غذاهايي است كه براي انسان ها حرام

و ممنوع شده مثل مردار، خون، گوشت خوك و امثال آن و در ادامه ي آيه آمده است: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِيناً» «1»

مضمون آيه ي شريفه اين است كه، امروز كافران از دين شما مأيوس شدند، پس از آن ها نترسيد و از من خشيت داشته باشيد و بترسيد، امروز دين شما را براي شما كامل كردم، و نعمت خودم را براي شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين براي شما، پسنديدم.

مفسرين قرآن و بسياري از محدثين و در روايات متعددي، از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله ائمه اطهار عليهم السلام و صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده كه پيغمبر اسلام در روز 18 ذي الحجه هنگامي كه از حجة الوداع «2» برمي گشتند، بعد از خروج از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 164

مكه به منطقه اي رسيدند كه امروزه معروف به «جحفه» است كه بخشي از آنجا را غديرخم «1» مي نامند. پيامبر اسلام در آنجا توقف كردند و به حاجياني كه، پيشاپيش حركت كرده بودند و از آن منطقه عبور كرده بودند، دستور بازگشت دادند، و مقداري صبر كردند تا حاجياني كه در راه هستند به آن مكان برسند، زيرا آنجا منطقه اي بود كه راه مردم از هم جدا مي شد و هر گروهي از يك مسير به طرف شهر و ديار خود مي رفت و به اصطلاح چهار راهي بود كه افراد از آنجا به بخش هاي مختلف جزيرة العرب مي رفتند.

وقتي همه حاضر شدند جهازهاي شترها را بر روي هم گذاشتند و حضرت بالا رفتند،

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، براساس دستوري كه از طرف خدا، به او داده شده بود، خطبه ي مفصلي خواندند كه اين خطبه در منابع حديثي، مثل بحارالانوار، و همچنين الغدير و كتاب هاي ديگر نقل شده، پيامبر اسلام، در آن خطبه به صورت مفصل از مردم اقرار گرفتند و فرمودند:

آيا من نسبت به شما، اولي به خودتان نيستم، مردم گفتند: بلي، و در نهايت دست اميرالمؤمنين علي عليه السلام را بالا بردند، و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» هر كس كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست، بعد از اينكه، خطبه ي پيامبر تمام شد، «حصان بن ثابت» كه يكي از شعراي صدر اسلام و از ياران پيامبر بود شعري در اين زمينه سرود و بسياري از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 165

اصحاب پيامبر از جمله «عمر» به اميرالمؤمنين عليه السلام اين مقام خلافت، و ولايت امت را، تبريك گفت كه پيغمبر اسلام، او را به جانشيني خودش، و به سرپرستي و ولايت مردم، انتخاب كرد، و به اصطلاح او را امام مردم و جانشين خودش قرار داد و بسياري از افراد با حضرت در آن روز بيعت كردند بعد از اين جريان، آيه ي شريفه ي «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ» «1»

نازل شد.

امروز كه جانشين پيامبر مشخص شد! و امروز كه مسئله ي نبوت و دين اسلام بوسيله ي خلافت و امامت، اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه پيدا خواهد كرد، و منقطع نخواهد شد و دين، الي يوم القيامة مستمر خواهد بود. امروز كساني كه كافر شدند از دين شما مأيوس شدند، پس ديگر از آن ها نترسيد! آن ها نمي توانند به اين

دين ضربه اي بزنند و نمي توانند اين دين را به صورت دين موقت مطرح كنند؛ پس، فقط از خدا بترسيد، (انسان مومن نبايد غيراز خدا از كسي بترسد)، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» «2»

امروز با مسأله ي امامت و ولايت دين شما را كامل كردم، و نعمت خودم را بر شما تمام كردم، و اسلام را به عنوان دين كامل براي شما پسنديدم.

بنابراين، آيه ي شريفه ي مذكور، در رابطه با روز 18 ذي الحجه، روز غديرخم، در جريان حجة الوداع است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 166

اين جريان در كتاب هاي متعددي از شيعه و سني، نقل شده حتي برخي نوشته اند تا صد نفر از صحابه وقوع اين جريان را نقل كرده اند. «1»

همچنين از اهل سنت افراد متعددي نقل كرده اند از جمله آقاي «نسائي» كه يكي از نويسندگان شش گانه اهل سنت است در كتاب خصائص علي بن ابي طالب عليه السلام، همين جريان را متعدد نقل كرده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 167

آيه بلاغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل) و آيه اكمال (اليوم اكملت) در كجا و چه زماني نازل شد؟

پرسش:

آيه بلاغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل) و آيه اكمال (اليوم اكملت) در كجا و چه زماني نازل شد؟

وقتي پيامبر در حج مطالب را بيان كردند و از مردم اقرار گرفتند كه آيا من همه ي مطالب را گفتم و مردم گفتند: بله شما گفتيد و مردم شهادت دادند و پيغمبر سه بار از مردم اقرار گرفت! حال سوال اول اين است چرا ده روز بعد پيغمبر در رابطه با مولي علي مي فرمايد كه «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» آيا آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ» آن وقت نازل شد يا همان اولي كه پيامبر

در حجة الوداع، بود.

پاسخ:

بخش اول: چرا ده روز فاصله؟

اين پرسش به دو آيه از آيات قرآن كريم مربوط مي شود، زيرا در حجةالوداع دو آيه در مورد ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده يكي آيه ي سوم سوره ي مائده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «1»

و ديگري آيه ي 67 سوره ي مائده كه مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ من ربك».

ذيل همين آيه احاديث و شأن نزول هايي وارد شده كه در روز عرفه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 168

آيه ي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بر پيامبر نازل شده كه مسئله ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را براي مردم بيان مي كند و مي گويد دين اسلام به ولايت حضرت علي عليه السلام كامل شده است و در همان روايت آمده نزول اين آيه روز عرفه بوده و روزي كه حضرت اعلام كرد، روز غدير بود؛ روز عرفه روز 9 ذي الحجه است و روز غدير روز 18 ذي الحجه، بنابراين، فاصله 9 روز بوده است.

بخش دوم: علت فاصله؟

در همان روايات حكايت شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خوف داشتند از اينكه اميرالمؤمنين را معرفي كنند و آنها بگويند پسرعمويش علي را حمايت مي كند؛ و با توجه به تعصبات قومي و قبيلگي بعضي اصحاب مطلب را برنتابند و مشكلاتي را بوجود بياورند.

از اين رو پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ابلاغ و اعلام اين مسئله تأملي داشت و جالب اينكه در آيه ي 67 سوره ي مائده نيز به اين مطالب اشاره شده است كه:

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ من ربك»؛ «1» «اي پيامبر آن چيزي را كه از

طرف پروردگار به تو نازل شد تو براي مردم بيان كن»؛ «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ «اگر اين مطلب را به مردم نرساني رسالتت را انجام ندادي.»

اين يك نوع تهديد است براي پيامبر اكرم اين مسئله آنقدر مهم است

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 169

كه مساوي رسالت توست، چون ادامه ي نبوت و در حقيقت ادامه بقاء اسلام به ولايت و امامت و جانشيني تو بستگي دارد.

بعد در ادامه ي آيه مي فرمايد: «وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ «1» «خداوند تو را از مردم حفظ مي كند.» اين اشاره دارد كه يك خطري نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله بوده يا خوف خطر وجود داشته يا احتمال چنين خطري را پيامبر اكرم مي داده، كه خداوند وعده مي دهد كه ما شما را حفظ مي كنيم اين مطلب را اعلام كن و نگران نباش!

بعد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در روز 18 ذي الحجة طبق احاديث مردم را در غدير خم جمع كردند و دستور دادند افرادي كه جلو رفته اند برگردند و صبر نمودند قافله هاي بعدي بيايند و بر فراز جهازهايي از شتران رفتند و آن خطبه طولاني را خواندند و اعلام كردند «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» هر كه را من مولاي اويم اين علي مولاي اوست ...

بنابراين به نظر مي رسد علت فاصله طبق احاديث و طبق نكته اي كه در خود آيه ي 67 سوره ي مائده هست به خاطر آن خوف خطر بود كه احياناً برخي اين موضوع را برنتابند.

اين كه خداوند در آيه مي فرمايد: «وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» «2»

مگر پيامبر از مردم يا از جانش مي ترسيد كه بيان اين مطلب را

ده روز به تاخير انداخت؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 170

در روايات نيز آمده است كه پيامبر نسبت به اين مسئله و واكنش هايي كه ممكن است برخي افراد در مورد ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نشان دهند خوف داشت. «1»

در حقيقت اينجا ترس به خاطر «دين و اسلام» بود. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي ترسيد كه زحمات 23 ساله ي او در اثر مخالفت هاي با ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام با خطر روبرو شود، و به خاطر خطري كه به اسلام مي رسيد، و خطري كه متوجه نبوت و ولايت مي شد خوف داشت؛ نه اينكه پيامبر اسلام ترس شخصي داشته باشد. در حقيقت اينجا «ترس بر مكتب» بود مثل اينكه شما مي گوييد: «من از فلان دشمن مي ترسم كه به اسلام ضربه بزند.» اين ترس مقدس و نيكويي است و اين ترس باعث مي شود كه انسان تاملي كند و راهكاري بينديشد تا اين خطر را بر طرف كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 171

اينكه در بعضي از روايات گفته شده كه اهل بيت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجيه است؟

پرسش:

اينكه در بعضي از روايات گفته شده كه اهل بيت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجيه است؟

پاسخ:

در حقيقت طبق آيه ي 44 سوره ي نحل كه مي فرمايد: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» «1»

قرآن را پيامبر براي مردم بيان مي كند يعني اين آيه جايگاه مفسر بودن را براي پيغمبر اثبات مي كند.

علامه طباطبايي رحمه الله ذيل اين آيه مي نويسند: طبق اين آيه سنت و اقوال پيامبر در تفسير حجت است و او مفسر قرآن است؛ اما اهل بيت عليهم السلام قولشان در تفسير حجت است به دليل حديث ثقلين كه فرمود: «ما إن تمسكتم

بهما لن تضلوا ابداً» «2» بنابراين اهل بيت عليهم السلام نيز مفسر قرآن هستند و از اين باب قرآن ناطق مي باشند؛ اگر جايي از قرآن براي ما مبهم بود يا نياز به توضيح و تفسير داشت اهل بيت عليهم السلام براي ما بيان مي كنند و چنانچه در روايت آمده: اگر به اهل بيت تمسك نكنيم از قرآن هم محروم مي شويم، و بالعكس اگر به قرآن تمسك نكنيم از اهل بيت محروم مي شويم، زيرا اين دو در حركت به سوي كمال لازم و ملزوم يكديگرند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 172

پرسش:

چرا آيات قرآن شفاعت را منحصر به خدا مي كنند آيا اصلا شفاعتي داريم؟

بعضي از آيات قرآن شفاعت را رد مي كند مثل آيات 48، 123 و 254 از سوره ي بقره، و در سوره ي زمر آيه ي 44 شفاعت را در اختيار خدا مي داند آيا اصلًا شفاعتي داريم يا اينكه شفاعت فقط در اين دنيا هست و همچنين با توجه به آيه ي 18 سوره ي يونس و آيه ي 3 سوره ي زُمر كه ظاهراً شفيع گرفتن و كفيل گرفتن را رد مي كند شفاعت ائمه معصومين عليهم السلام چگونه است؟

پاسخ:

موضوع شفاعت از جمله موضوعاتي بوده كه در طول تاريخ اسلام بين متكلمان و مفسران قرآن موضوع سخن بوده و در مورد آن مطالب فراواني بيان شده است.

قبل از پرداختن به موضوع لازم است يك نكته ي روش شناسي ذكر كنيم و بعد وارد بحث شويم:

نكته: در برخي موضوعات، آيات قرآن ديدگاه هاي متفاوتي بيان مي كند مثلًا در مورد جبر و اختيار برخي از آيات دلالت بر جبر دارد، برخي از آيات دلالت بر اختيار انسان دارد؛ يا در مورد شفاعت برخي آيات

موافق شفاعت است و برخي از آيات در ظاهر مخالف شفاعت است.

در اين موارد از لحاظ روش شناسي تفسير قرآن چگونه بايد عمل كنيم؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 173

به نظر مي رسد در اين موارد بايد از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده كنيم؛ به عبارت ديگر تفسير موضوعي قرآن در اينجا راه گشاست؛ به اين صورت كه آيات موافق، مخالف، مقيد و مشروط را كنار هم بگذاريم و مجموعه ي آنها را ملاحظه كنيم بعد با توجه به روايات يك برداشت كلي و استنباط نهايي داشته باشيم. زيرا با يك آيه يا دو آيه نمي شود نظر قطعي قرآن را در اين موارد بيان كرد.

در مورد شفاعت نيز آيات متعددي داريم كه ظاهر برخي از آيات، چنانچه در پرسش آمده شفاعت را نفي مي كند.

آيه ي 48 سوره ي بقره كه مي فرمايد:

«وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ»؛ «1» «خودتان را حفظ كنيد از عذاب روزي كه هيچ كس به جاي ديگري عذاب و مجازات نمي شود و هيچ شفاعتي پذيرفته نمي شود و هيچ عوضي هم از كسي گرفته نمي شود.»

مثل دنيا نيست كه انسان بتواند پارتي بازي بكند يا مثلًا گناه كسي را به عهده بگيرد و جريمه اش را بپردازد، چنين چيزي در رستاخيز وجود ندارد.

در حقيقت در اين آيات همه ي راه هايي كه در دنيا انسان ها براي فرار از مجازات استفاده مي كنند نفي شده، جريمه به عهده گرفتن، وساطت و شفاعت گري، پارتي بازي كردن، غرامت پرداختن براي خطاكار و همچنين به ياري آمدن دوستان همه و همه نفي شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 1، ص: 174

در آياتي مثل آيه ي 254 بقره و 48 مدثر هم چنين روشي پيش گرفته شده است.

اما در مقابل دسته ي ديگري از آيات قرآن كريم شفاعت را مي پذيرد ولي شرايطي را براي شفاعت كننده يا شفاعت شونده بيان مي كند از جمله در سوره ي زمر آيه ي 44 مي فرمايد: «قُل لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً» اين آيه شفاعت را نفي نمي كند و مي گويد شفاعت هست ولي شفاعت از آنِ خداست.

و در آيه ي 28 انبياء مي فرمايد: «لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي ؛ «شفاعت نمي كنند مگر براي كسي كه مورد رضايت باشد.» يعني شفاعت را مي پذيرد ولي مشروط به رضايت خداوند تبارك و تعالي.

و در آيه ي 255 بقره مي فرمايد: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «1»

؛ «چه كسي نزد خدا شفاعت مي كند مگر با رخصت الهي.» «2» يعني شفاعت هست ولي با رخصت الهي.

پس اين آيه در حقيقت دو نوع شفاعت را مطرح مي كند يكي شفاعتي كه بدون اجازه ي خدا باشد كه جايز نيست، و انجام نخواهد پذيرفت و ديگر شفاعتي كه با اجازه ي خدا و رخصت الهي باشد كه اين شفاعت انجام مي گيرد.

در آيه ي 87 مريم باز شفاعت را مي پذيرد ولي يك شرطي برايش قرار مي دهد «لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً» كسي كه بخواهد شفاعت كند، بايد نزد خداوند عهد و پيمان قبلي داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 175

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه آيات شفاعت دو دسته است: يك دسته به ظاهر شفاعت را نفي مي كند، يك دسته شفاعت را با شرايطي اثبات مي كند. جمع بين اين آيات چنين مي شود كه شفاعت دو قسم است قسمي كه

بدون اذن خدا باشد و شبيه به پارتي بازي هاي دنيا باشد اين قسم ممنوع است و در قيامت انجام نمي شود. قسم دوم شفاعتي كه با اجازه ي خدا و با شرايطي كه در آيات و روايات بيان شده و اين قسم انجام مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 176

پرسش:

آيا در روايات نيز اين دو قسم شفاعت بيان شده است؟

پاسخ:

بله روايات متعددي در مورد شفاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده كه شفاعت را توضيح داده اند و حتي فرموده اند كه شفاعت براي چه كساني ممكن است و براي چه كساني ممكن نيست و چه شرايطي دارد.

به عنوان مثال از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده: «لاينال شفاعتنا من استحف بالصلوة» «1»

شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي رسد.

توضيح: اين روايت اولًا شفاعت را اثبات مي كند كه شفاعت در قيامت وجود دارد بعد مي فرمايد: اين شفاعت شرايطي دارد يكي از شرايطش اين است كه انسان نماز را سبك نشمرده باشد، و برعكس كسي كه نماز را بزرگ بشمارد و اهميت بدهد به شفاعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي رسد.

بنابراين در روايات نيز بصورت متعدد هم به شفاعت و هم به شرايط شفاعت اشاره شده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 177

پرسش:

شرايط شفاعت را توضيح دهيد؟

پاسخ:

در مورد شفاعت بايد دو مطلب از هم جدا شود نخست اينكه شفاعت از چه كساني است؟ يعني روز قيامت چه كساني مي توانند شفاعت كنند؟ دوم اينكه براي چه كساني مي توانند شفاعت كنند؟

در مورد شفيع يا كسي كه مي خواهد شفاعت كند

در آياتي كه گذشت و برخي از روايات، اشاره شده كه اولًا بايد با اذن خدا باشد، يعني شفاعت بدون رخصت الهي صورت نمي گيرد مثلًا اگر پيامبر صلي الله عليه و آله مي خواهد شخصي را شفاعت كند بايد خداوند اجازه بدهد شفاعت استقلالي نيست، بلكه با اجازه ي پروردگار است. «1»

و همچنين در روايات بيان شده است كه چه كساني مي توانند روز قيامت شفاعت كنند: «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 178 نخست: پيامبران به ويژه پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام، دوم: علما و دانشمندان، سوم: شهدا، چهارم: مؤمنين خالص، پنجم: ملائكة اللَّه.

همچنين بيان شده كه «قرآن» هم مي تواند روز قيامت شفيع قرار بگيرد و خويشاوندان نيز براي خويشاوندان ممكن است شفاعت بكنند و حتي در برخي روايات آمده كه روز قيامت «روزه»، شفاعت مي كند. و همچنين روز قيامت امانت شفاعت مي كند به عبارت ديگر كسي كه خوب امانتداري كرده باشد يا روزه ي خوبي گرفته باشد و شرايط روزه را رعايت كرده باشد و حق روزه را ادا كرده باشد، روز قيامت مورد شفاعت آن قرار مي گيرد. و يا كسي كه قرآن را تلاوت كرده و به آن عمل كرده و همچنين باعث نشر آن شده باشد، قرآن چنين اشخاصي را شفاعت مي كند.

اين بود برخي از شفيعان روز قيامت.

يادآوري:

خداوند خودش اولين شفيع «1» است. ولي خداوند كارهايش را با واسطه انجام مي دهد به خاطر اينكه هم احترامي باشد به كساني كه شفاعت مي كنند مثل پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن كريم؛ و همچنين نوعي قدرداني از علما و شهدا مي باشد. اين نوع شفاعت جايگاه اين افراد را به مردم

نشان مي دهد كه در دنيا اگر كسي مي خواهد پيامبر صلي الله عليه و آله شفيعش باشد يا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 179

علما و شهدا شفيعشان باشند بايد راه اين افراد را برود و به اينها نزديك شود.

چه كساني مورد شفاعت واقع مي شوند؟

در آيات قرآن گاهي تعبير شده است به «لِمَنِ ارْتَضَي «1»

يا «لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَي «2»

يعني خداوند شفاعت را اجازه مي دهد براي كساني كه مورد رضايت خداوند تبارك و تعالي باشد، يعني زندگي و مشي آنها در مسير الهي و در راه مستقيم قرار داشته ولي لغزش هايي پيدا كرده كه اين لغزش ها با شفاعت مورد بخشش واقع مي شود.

و نيز در احاديث بيان شده كه اهل شرك و كفر مورد شفاعت واقع نمي شوند. در دنيا شخص مي تواند از شرك و كفر توبه كند اما رستاخيز ديگر جاي برگشت از شرك و كفر نمي باشد؛ از اين رو شرك و كفر مورد شفاعت قرار نمي گيرد.

همچنين در روايات هم از پيامبر صلي الله عليه و آله هم از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه «لاينال شفاعتنا من استخف بالصلوة»؛ «3» «شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد.»

پس كسي كه مي خواهد مورد شفاعت واقع شود بايد با آن شخص

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 180

شفيع ارتباطي برقرار بكند و به نوعي شبيه آن بشود و در مسير او قرار بگيرد. مثلًا كسي كه مي خواهد مورد شفاعت امام حسين عليه السلام قرار بگيرد بايد حسيني باشد، نمي شود انسان يزيدي باشد و شفاعت امام حسين عليه السلام را طلب كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص:

181

پرسش:

بيان شد كه شفاعت دو نوع است شفاعتي كه با اذن خداوند است، شفاعتي كه بدون اذن خداوند است، آن شفاعت كه مورد تاييد آيات قرآن است شفاعتي مي باشد كه با اذن خداوند است: آيا شفاعتي كه مورد تاييد قرآن است و شامل گنه كاران مي شود نوعي پارتي بازي نيست و باعث نمي شود كه افرادي كه گناه نكرده اند با آنهايي كه مرتكب گناه شدند، در يك سطح قرار بگيرند؟

پاسخ:

اين سوال دو بخش دارد:

اول اينكه آيا شفاعت پارتي بازي هست يا نه؟

دوم اينكه آيا كساني كه مورد شفاعت واقع شدند با كساني كه اصلًا گناه نكردند اينها در رستاخيز در يك درجه هستند؟!

جواب پرسش دوم روشن است، مسلماً كسي كه گناه نكرده با كسي كه گناه كرده و بخشيده شده يا مورد شفاعت قرار گرفته در يك درجه نخواهند بود.

در مورد پرسش اول كه شفاعت پارتي بازي هست يا نه بايد گفت:

شفاعت دو نوع داريم: يكي شفاعت صحيح و يكي غيرصحيح.

شفاعت غيرصحيح يعني شفاعتي كه شفاعتگر با استفاده از نفوذ خودش مجازات خلافكار را تغيير بدهد مثل اينكه برخي در دنيا مثلًا از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 182

نفوذ اقتصادي يا سياسي خودشان استفاده مي كنند و شخص را از مجازات و دادگاه نجات مي دهند، بدون اينكه تغييري در شفاعت شونده حاصل شود. به عبارت ديگر اين نوع شفاعت، موجب جرأت و جسارت بيشتر مجرم نيز مي شود چرا كه اطمينان مي يابد كه هر بار لغزش و خطائي داشته و به حقوق ديگران تجاوز كرده كسي هست كه از من حمايت بكند. از اين رو، علاوه بر اينكه نوعي پارتي بازي غيرعادلانه است، اثر منفي تربيتي

هم در شخصي كه مورد شفاعت واقع شده دارد. كه چنين شفاعتي را شفاعت باطل و غيرصحيح مي گوييم. و اين نوع شفاعت در قرآن جايي ندارد.

نوع دوم شفاعتي است كه شفاعت شونده، در اثر ارتباط با شفاعتگر، تغييري در خودش ايجاد مي كند و در مسير رضايت الهي و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و قرآن قرار مي گيرد. و اگر در اين مسير، لغزش هايي از او سر زد، همان در مسير قرار گرفتن و ارتباط با آن شفاعتگر مانند پيامبر يا شهدا، باعث مي شود كه وضع نامطلوب خودش را تغيير دهد و شايسته ي بخشش شود، آن وقت اين تغييري كه در او ايجاد مي شود زمينه را ايجاد مي كند كه خداوند به شفاعتگر اجازه دهد كه اين شخص را شفاعت بكند. به عبارت ديگر شفاعت از واژه «شفع» به معناي «جفت شدن» مي باشد يعني شفاعت كننده جفت شفيع مي شود و كمبودهاي او را جبران مي كند به تعبير ديگر دست او را مي گيرد بالا مي آورد، و در مسير كمال، او را رشد مي دهد، نقصان هاي او را جبران مي كند نه اينكه آن شخص را به همان صورتي كه ناقص است و مشكلات دارد مورد عفو و بخشش قرار بدهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 183

و تفاوت شفاعت نوع اول و دوم همينجا روشن مي شود كه شفاعت نوع اول، موجب جسارت بيشتر مجرم مي شود، و اثرات سوء تربيتي دارد اما شفاعت نوع دوم، موجب مي شود كه مجرم و خطاكار، در مسير كمال قرار بگيرد، رشد كند و نااميد نشود، بلكه نقطه ي اميدي در دل او زنده شود.

آري «شفاعت» باعث ايجاد اميد در افراد است. فردي

كه گناه كرده اگر راهي مثل توبه و شفاعت براي او نباشد نااميد مي شود و همان مسير غلط خودش را تا آخر عمر ادامه مي دهد. ولي خداوند تبارك و تعالي با روش حكيمانه، راه هايي را براي تربيت گنه كاران قرار داده كه وقتي گناه مي كنند نااميد و مأيوس نشوند، و حتي مأيوس شدن از رحمت الهي را از گناهان بزرگ شمرده است. و به شخص خطاكار فرصت مي دهد مسيرش را به طرف قرآن، شهدا، علما و در مسير پيامبران و اولياي الهي تغيير دهد و در نتيجه مورد شفاعت آنها قرار بگيريد و آن لغزش ها جبران شود. پس در حقيقت شفاعت نوعي ايجاد اميد در گنه كار است كه اثرات مثبت تربيتي دارد! نه نوعي پارتي بازي كه اثرات منفي تربيتي دارد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 184

پرسش:

آيا شفاعت در روز قيامت شامل حال توبه كنندگان مي شود يا نه اگر كسي گناه كرده باشد و به معصومين هم اعتقاد داشته باشد و فرصت توبه نيافته باشد باز هم ممكن است مورد شفاعت قرار بگيرد؟

پاسخ:

توبه يكي از راه هاي بخشش است، شفاعت هم يكي از راه هاي بخشش گناهان است. البته ممكن است كسي هر دو را جمع بكند هم توبه بكند و هم مورد شفاعت واقع شود.

و اين نكته را توجه داشته باشيم كه هيچكس نمي داند كه آيا توبه ي او مورد قبول واقع شده يا نشده! بنابراين ما ناچاريم به سوي شفاعت برويم و علاوه بر توبه از اولياي الهي بخواهيم، كه نزد پروردگار شفيع بشوند و ما را نجات بدهند.

بنابراين، اين دو منافي يكديگر نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 185

پرسش:

آيا اعتقاد ما

به شفاعت، باعث ركود، سستي، تنبلي و واگذار كردن كارها به شفيع نيست؟!

پاسخ:

اگر ما تصوّر درستي از شفاعت داشته باشيم اينگونه نمي شود، البته ممكن است كسي شفاعت را نوعي پارتي بازي تصوّر كند از اين رو اميد كاذب پيدا كند و بدون اينكه در خودش تغييري ايجاد نمايد و در مسير رضايت الهي قرار بگيرد خيال كند كه شفاعت شامل او مي شود كه اين تصوّر صحيح نمي باشد.

اما تصوّر صحيح از شفاعت ما را به فرايندي ديگر رهنمون مي شود زيرا كسي كه مي خواهد مشمول موهبتِ شفاعت بشود همانطوري كه آيات و روايات اشاره داشت، بايد در مسير رضايت الهي قرار بگيرد و در مسير رشد و كمال واقع شود، كسي كه شفاعت شهيد را مي خواهد لازم است در مسير شهيد حركت كند و اين شفاعت است كه موجب اميد او مي شود كه اگر لغزش داشته، خدا مي بخشد. ولي اين بدين معنا نيست كه انسان مسيرش به طرف كفر باشد بعد انتظار داشته باشد مثلًا شهيدي او را شفاعت كند.

بنابراين اگر تصور صحيحي از شفاعت داشته باشيم موجب اميدهاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 186

كاذب، تنبلي و سستي نخواهد شد بلكه از طرفي نور اميد در او زنده مي شود و به حركت مي افتد و به عنوان مثال به نماز اهميت مي دهد چون مي داند اگر اهميت ندهد از شفاعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام محروم مي شود لذا نه تنها شفاعت باعث تنبلي و سستي نمي شود بلكه انگيزه ايجاد مي كند براي اينكه به عبادت ها بيشتر بپردازد و در مسير الهي بيشتر قرار بگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 1، ص: 187

پرسش:

با توجه به آياتي كه ظاهراً شفيع گرفتن را رد مي كند آيا توسل به ائمه معصومين جايز است و فايده اي دارد يا خير؟

پاسخ:

بله زيرا آيه ي 18 سوره ي يونس «1» و آيه ي سوم سوره ي زمر كه مي فرمايد:

«وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي ؛ «2» «كساني كه غير از خدا را ولي و سرپرست خودشان قرار مي دهند، و (مي گويند:) ما آنان را نمي پرستيم جز براي اينكه ما را به خدا نزديك كنند.»

در حقيقت اين دو آيه و آيات مشابه براي نفي بت پرستي و شفاعت بتهاست در مورد كساني است كه غيرخدا را عبادت مي كنند، بت مي پرستند و فكر مي كنند اين بت آنها را شفاعت مي كند كه البته اين تصور غلطي است و چنين چيزي تحقق پيدا نخواهد كرد.

همانطور كه در توضيح آيه ي 255 سوره ي بقره «3» گذشت، كسي كه خداوند از او راضي باشد، و اجازه ي شفاعت به او بدهد ديگر مشمول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 188

اينگونه آيات نيست. آري بت ها و كساني را كه خداوند اجازه ي شفاعت به آن ها نمي دهد ما نبايد انتظار شفاعت از آنها داشته باشيم.

پس اين آيات به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام ارتباطي ندارد زيرا خداوند به آنها اجازه ي شفاعت مي دهد. و چنانچه در روايات تصريح شده پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام جزء شفيعان روز قيامت هستند و در خود قرآن نيز نمونه هايي از توسل به پيامبران الهي وجود دارد.

مثال: در سوره ي يوسف آيه ي 98 و 99 داستان طلب استغفار برادران يوسف را مي بينيم كه از پدرشان مي خواهند

كه براي آنها، استغفار كند.

و در مورد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در سوره ي نساء آيه ي 64 مي خوانيم:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» اگر اين گنه كاران وقتي به خودشان ستم كردند و گناه كردند نزد تو [: پيامبر] مي آمدند و استغفار مي كردند و تو هم براي آنها استغفار مي كردي حتماً خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.»

در حقيقت خداوند تبارك و تعالي در اين آيه به ما خط مي دهد كه وقتي گناهي كرديد و مشكلي پديد آمد خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله برويد و از او بخواهيد كه براي شما استغفار و طلب بخشش كند كه اين نوعي توسل و شفاعت طلبي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و حضرت هم اين شفاعت را انجام مي دهد، و خدا هم وعده مي دهد كه من توبه پذير و مهربان هستم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 189

د: معادشناسي

آيا با توجه به آيات سوره واقعه، تعداد اندكي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند؟

پرسش:

آيا با توجه به آيات سوره واقعه، تعداد اندكي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند؟

در سوره ي واقعه آيات 12 و 13 مي فرمايد: «بسياري از امم پيشينيان به بهشت مي روند و عده ي قليلي از متأخران» كه برخي گفته اند: منظورشان امت محمد صلي الله عليه و آله و مردم آخر الزمان است آيا واقعاً منظورش اين است كه تعداد كمي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند و تعداد بسياري از انسان هاي قبل از پيامبر ما به بهشت مي روند.

پاسخ:

در اين باره لازم است مجموعه ي آيات قبل و بعد اين آيات را ملاحظه كنيم تا به پاسخ برسيم:

از آيه ي 7 به بعد مي فرمايد: «شما در

روز قيامت سه گروه خواهيد بود، گروهي افراد با بركت هستند كه مشهورند به اصحاب دست راست، و اصحاب با بركت كه اعمال نيكشان بيشتر است و اهل بهشت هستند و گروه ديگر افراد شوم و افراد بدبختي هستند كه اهل دوزخ مي باشند و گروه سوم «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» «1»

هستند پيشگامانِ امت، و سابقين در ايمان و عمل، كه اينها همان مقربان درگاه الهي هستند و در بهشت پر نعمت جاي دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 190

بعد مي فرمايد: كه اينها گروه زيادي از پيشينيان و گروه اندكي از امت هاي بعدي خواهند بود.

بنابراين آيات شريفه در مقام اين است كه ما را به سه گروه تقسيم كند يك گروه بهشتي و يك گروه جهنمي و گروه سوم پيشگامان در ايمان و عمل هستند كه اندكي از آن ها، از امت هاي بعدي مثل امت اسلام مي باشد و بسياري از آن ها از امت هاي پيشين هستند.

اين مروري بود بر آيات، حال در تفسير اين آيات بايد ملاحظه شود كه مقصود از اين پيشگامان، كه گروه اندكي از آن ها، از امت پيغمبر اسلام هستند چه كساني هستند؟

تفسير اول:

در برخي از روايات آمده كه «سابقين» هابيل- مومن آل فرعون- حبيب نجار- و اميرالمؤمنين علي عليه السلام هستند كه از پيشگامان امت ها در ايمان آوردن به پيامبران الهي بودند.

در اين روايت مي بينيم سه نفر از سابقين از امت هاي قبلي هستند و يكي از آن ها از امت اسلام، كه حضرت امير عليه السلام است، اگر اينگونه روايات و اينگونه تفسير ملاك باشد افرادي كه سابقه در نيكي و ايمان دارند يعني آن اصحاب خاص مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام در امت

اسلام اندك بودند، و در امت هاي پيشين زيادتر بودند.

چرا پيشگامان ايمان در امت هاي پيشين زيادتر بودند؟ چون تعداد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 191 پيامبران قبلي زيادتر بوده پيغمبر اسلام يك نفر است و يك صحابي خاص مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام دارد يا تعداد اندكي صحابه ي پيشگام مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام دارد، اما امت هاي پيشين، تعدادشان فراوان است، پيامبرانشان زياد است و اصحاب سابقين آن ها، به صورت طبيعي نسبت به امت اسلام، زيادتر خواهد بود.

تفسير دوم:

در روايت ديگري حكايت شده كه از پيغمبر صلي الله عليه و آله سوال شد: «مقصود از اين سابقين چه كساني هستند؟» حضرت پاسخ فرمودند: «علي عليه السلام و پيروان او سابقون هستند!»

بنابراين مطلب كه اميرالمومنين علي عليه السلام و پيروان او سابقين باشند معنا چنين مي شود گروه زيادي پيشينيان شيعه و گروه اندكي از پيشينيان شيعه كه از مقرّبين هستند.

اين دو تفسيري بود كه در مورد اين آيات مطرح است ولي آن چه كه در پرسش آمده بود آيا واقعاً عده ي كمي از مردم آخرالزمان به بهشت مي روند اين با هر دو تفسير آيه ناسازگار است! زيرا معناي آيه اين است كه يك عده اي از سابقين در امت هاي پيشين نسبت به امت اسلام زيادتر بودند، يا در صدر اسلام نسبت به آخرالزمان زيادتر بودند؛ اما اين بدين معنا نيست كه افراد كمي از امت آخر الزمان به بهشت مي روند بلكه بدين معنا است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 192

در آخر الزمان، افرادي كه جزء سابقين باشند، يا در امت اسلام، افرادي كه جزء سابقين باشند و به بهشت بروند

كم خواهند بود، ولي مي توانند از اصحاب يمين باشند و به بهشت بروند زيرا دو گروه به بهشت مي روند: يكي «اصحاب الميمنة»، يكي «السابقون السابقون.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 193

چرا در قرآن بيشتر از حوريان مونث ياد شده آيا اين بدين معنا است كه زن ها كمتر به بهشت مي روند؟

پرسش:

چرا در قرآن بيشتر از حوريان مونث ياد شده آيا اين بدين معنا است كه زن ها كمتر به بهشت مي روند؟

پاسخ:

در قرآن كريم گاهي از حوريان بهشتي ياد شده مثل سوره ي الرحمن و گاهي هم از پسران جوان ياد شده مانند آيه ي 24 سوره ي طور كه مي فرمايد: در بهشت پسراني اطراف آنها مي گردند، كه مثل دانه هاي مرواريد هستند؛ و در سوره ي انسان آيه ي 19 مانند آن نيز آمده است. «1»

پس اينطور نيست كه فقط در قرآن كريم از حوريان بهشتي ياد شده باشد بلكه از پسران جواني هم كه خادم هستند در قرآن ياد شده است.

و اين مطلب بدين معنا نيست كه خانم ها كمتر از آقايان به بهشت مي روند.

نكات:

1. در عالم مجردات بحث مذكر و مونث به صورتي كه در عالم ماديات مطرح است مطرح نمي باشد؛ آيا روح انسان مذكر و مونث دارد؟ آيا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 194

فرشته مذكر و مونث دارد؟ اگر در عالم ماديات فردي مذكر و فردي مونث است، اين مسائل در آنجا مطرح نيست چون در حقيقت آنجا اين عوارض جسماني كه ما داريم، مطرح نيست. آري وقتي سخن از بهشت به ميان مي آيد و بهشت جسماني مطرح مي شود در مورد انسان ها اين مطالب مطرح مي شود، ولي عالم مجردات، از عوارض ماديات، مبرّا هستند.

2. نكته ديگر اينكه بهشت رفتن و به تكامل و سعادت رسيدن، به جنس مذكر و مونث، و مرد و

زن بستگي ندارد و در آيات قرآن به اين مطلب اشاره شده از جمله در آيه ي 97 سوره ي نحل مي فرمايد:

«هر كسي عمل صالحي انجام بدهد چه مرد باشد چه زن (چه مذكر باشد چه مونث) و مومن باشد ما حيات پاك و طيب به او مي دهيم و براساس بهترين چيزي كه عمل كرده اعمالش را پاداش مي دهيم.» «1»

بنابراين اگر انسان «مومن» باشد، و «عمل صالح» انجام بدهد چه مرد باشد چه زن پاداش خودش را دريافت مي كند و پله هاي تكامل را مي گذراند، و به درجات عالي مي رسد، و اين به مرد بودن، يا زن بودن ارتباطي ندارد. چه خانم هايي مثل حضرت زهرا عليهما السلام به عالي ترين درجات انسانيت رسيدند مثل حضرت مريم، حضرت خديجه، آسيه همسر فرعون و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 195

مانند آنها و چه بسيار از مرداني كه بهترين شرايط برايشان فراهم بوده ولي از آن شرايط استفاده نكردند و مراتب كمال را طي نكردند و به بهشت نرفتند و بالعكس هم بوده است.

بنابراين تكامل انسان و سعادت و بهشت و دوزخ رفتن، به نژاد و جنس زن و مرد بستگي ندارد بلكه به «ايمان» و «عمل صالح» بستگي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 196

قرآن كريم در سوره ي «ص» مي فرمايد: «شيطان از آتش آفريده شده» و در همان سوره، شيطان تهديد به آتش جهنم شده، چطور ممكن است شيطاني كه از آتش آفريده شده به وسيله ي آتش عذاب شود؟

پرسش:

قرآن كريم در سوره ي «ص» مي فرمايد: «شيطان از آتش آفريده شده» و در همان سوره، شيطان تهديد به آتش جهنم شده، چطور ممكن است شيطاني كه از آتش آفريده شده به وسيله ي آتش عذاب شود؟

پاسخ:

از چند زاويه مي توان به اين پرسش پاسخ گفت:

اول: اينكه عذاب الهي و عذاب هاي دوزخ و جهنم منحصر به آتش نيست، و عذاب هاي روحي و

رواني نيز مطرح است. به عنوان مثال:

خداوند در قيامت با جهنميان سخن نمي گويد اين خودش عذاب است.

گاهي خداوند كلمات تندي «1» به آنها مي گويد كه اينها نوعي عذاب هاي روحي و رواني است.

محرويت از بهشت عذابي بالاتر است.

بنابراين عذاب جهنم منحصر در آتش نيست. و يكي از عذاب هاي الهي آتش است!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 197

دوم: ممكن است بگوييم آتش جهنم و آتش هاي ديگر مراتب تشكيكي دارند، به عبارت ديگر، ممكن است يك آتش ضعيف باشد و آتش ديگر قوي تر باشد و آتش قوي تر بر آتش ضعيف تر غلبه كند و آن را به نابودي بكشد.

بيان داستان:

شخصي به سخنان امام صادق عليه السلام اعتراض مي كرد و مي گفت: چگونه امام صادق عليه السلام مي گويد: «شيطان با آتش عذاب مي شود در حالي كه هيچ موجودي با جنس خودش عذاب نمي شود؟» نقل شده «بهلول»- كه در آن زمان مي زيسته- يك جواب نقضي جالبي به او داد به اين ترتيب كه وقتي با اين شخص روبرو شد كلوخي را برداشت و بر سر او كوبيد، سر او به شدت درد گرفت، و او نزد قاضي يا خليفه شكايت كرد. وقتي بهلول را خواستند بهلول گفت: اين كار براساس مبناي خود اين شخص انجام شده و اين كه مي گويد درد دارم درست نيست، چرا كه خود ايشان مي گفت: چگونه هم جنس هم جنسش را مي تواند آزار بدهد يا بوسيله همجنسش عذاب شود و من با كلوخي به سر او زدم كه خاك سفت شده بود و خود اين آقا هم از جنس خاك است.

در حقيقت با اين عملش خواست به اين شخص پاسخ نقضي بدهد كه

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 198

چنانچه كلوخ- كه انسان هم از آن جنس است- مي تواند به سر انسان صدمه وارد كند و اذيت كند همان طور هم مي تواند آتشي موجب عذاب آتش ديگر بشود؛ يعني جنس آتش مي تواند مايه ي عذاب شيطان و جنيان بشود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 199

منابع

1. قرآن كريم، با ترجمه دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از فضلاي حوزه و دانشگاه، موسسه فرهنگي دارالذكر، 1383 ش.

2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المكتبة الاسلامية، 1385 ش، 110 جلدي.

3. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن ابي بكر سيوطي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ق، دو جلدي.

4. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ق.

5. تفسير آيات مشكله، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسروشاهي، قم، موسسه امام صادق عليه السلام (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

6. مباني روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش.

7. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، سازمان چاپ و انتشارات اسوه، 1375 ش.

8. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، تهران و رشت، انتشارات مبين، 1381 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 200

9. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضوية، 1332 ش.

10. وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن الحرالعاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391 ق.

11. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1367 ش.

12. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1364 ش، 27 جلدي.

13. تفسير صافي، محمد محسن

فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1402 ق.

14. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبايي، قم، موسسة مطبوعاتي اسماعيليان، 1393 ق، 20 جلدي.

15. روش ها و گرايش هاي تفسيري، حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1381 ش.

16. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي، موسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر، تهران، چاپ اول، 1380 ش.

17. كتاب نقد، شماره 5 و 6، (ويژه نامه تفسير به رأي، تسبيت، هرمنوتيك)

18. مجله معرفت، شماره 26، مقاله «قرآن و فرهنگ زمانه» از محمدعلي رضايي اصفهاني.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 201

19. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمدهادي معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية، 1418 ق.

20. اصول كافي، محمدبن يعقوب كليني، دارالكتب الاسلاميه.

21. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه، 1407 ق.

22. علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، نشر دانشگاهي، 1362 ش.

23. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا.

24. فرهنگ انقلاب اسلامي، محمدجواد باهنر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1371 ش.

25. صحيفه نور، امام خميني رحمه الله.

26. تهاجم فرهنگي از ديدگاه آيات و روايات و فقه، حسن علي اكبري، تهران، سازمان تحقيقات خود كفائي بسيج، 1375 ش.

27. جامع تفاسير شيعه حاوي تفاسير شيعه، و مكتبة التفسير و علوم القرآن، حاوي تفاسير اهل سنت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 202

انتشارات تفسير و علوم قرآن تقديم مي كند:

الف: كتاب هاي منتشر شده:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

ب:

كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

جلد 2(شميم مهر)

درآمد

پرسش و پرسشگري زمينه ساز رشد دانش و دانشمندان است و در ميان پرسش هاي مردم، پرسيدن جوانان و پاسخ شنيدن از قرآن، جايگاه ويژه اي دارد. چون پرسشگر دلي آماده و ذهني تشنه دارد و قرآن جامي از جانب حق است كه تشنگان حقيقت را سيراب مي كند. آري چند گاهي است كه توفيق ياري شده كه واسطه اين فيض الهي باشيم.

در سال 1383 شمسي براي پاسخ گويي به پرسش هاي قرآني توسط گروه قرآن راديو معارف دعوت شديم. مقدمات كار فراهم شد و پرسش هاي قرآني از تمام نقاط كشور مي رسيد و ما پرسش ها را بر قرآن و تفاسير عرضه مي كرديم و هفته اي يك جلسه به بررسي و پاسخ آنها مي پرداختيم و دوستان عزيز راديو معارف بويژه حجه الاسلام والمسلمين لطفي، با لطف و ادب، كار را پي گيري مي كردند و جناب آقاي ميرزايي و طباطبايي با تلاش و دقت مطالب را آماده سازي و پخش مي كردند، در اين كار جمعي از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي ما را ياري نمودند.

زبان بنده قاصر است كه از اين

دوستان و عزيزان فاضل و ارجمند تشكر كنم و مطمئن هستم قرآن كريم، دل و راه آنان را روشن و صاحب قرآن به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 12

عمرشان بركت مي دهد، و از امام عصر (عج) مي خواهم كه همانگونه كه لطف كردند و راه را گشودند، ما و اين عزيزان و اين نوشتار و خوانندگان محترم را مورد لطف و دعاي خير خويش قرار دهند. انشاء اللَّه.

از خوانندگان عزيز تقاضا داريم كه پس از مطالعه ي اين نوشتار، ما را مورد لطف قرارداده و راهنمايي كنند و اگر جوانان عزيز پرسش هاي قرآني دارند، به آدرس ما بفرستند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 24/ 3/ 84

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 13

فصل اول: انسان و آفرينش

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 15

هدف آفرينش جهان و انسان از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش:

هدف آفرينش جهان و انسان از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش اول: آيا جهان هدفي دارد و يا بي هدف است؟

پاسخ:

از آيات قرآن كريم بر مي آيد كه جهان هدف دارد، حتي قرآن كريم در آيات 21 و 22 سوره ي بقره مي فرمايد:

«اي مردم پروردگارتان را بپرستيد كسي كه شما و كساني را كه قبل از شما بودند آفريد (كه زمينه اي شود) تا شايد شما با تقوي شويد» «1»

و در ادامه مي فرمايد:

«پروردگار شما كسي است كه زمين را براي شما گسترده قرار داد و آسمان را بنا كرد» «2»

مي فرمايد: «جعل لكم» يعني خلقت جهان براي انسان است در حقيقت انسان گل سرسبد جهان هستي است و هدف از خلقت هستي و نعمت هاي جهان و آنچه در آسمان و زمين است براي انسان بودن است، كل جهان را مسخر انسان قرار داده، ماه، زمين، خورشيد و ... همه در خدمت بشر مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 16

پرسش دوم: حال اين پرسش مطرح مي شود كه اگر كل جهان براي بشر است و هدف آفرينش آنها، اين است كه به انسان خدمت كنند، پس هدف انسان چيست؟ يا چرا خداوند انسان را آفريد؟

در آيات متعددي از قرآن پاسخش به صورت هاي مختلف بيان شده، از اين رو براي رسيدن به پاسخ نهايي لازم است آيات مختلف را مطرح كنيم و در پايان جمع بندي و نتيجه گيري نماييم:

1. در سوره ي ذاريات هدف خلقت را «عبادت» معرفي مي كند و مي فرمايد:

«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ «1»

«جن و انسان را نيافريديم

مگر براي اينكه عبادت كنند.»

پس هدف خلقت عبادت است البته به معناي وسيع آن يعني تسليم خدا بودن و بندگي او را انجام دادن كه نماز و روزه و ... مظاهري از آن مي باشد، خدمت به خلق دانش اندوزي و هر گونه كمال جوئي و كمال خواهي و در راه خدا تلاش كردن، مي تواند به نوعي عبادت باشد.

مفسرين ذيل اين آيه ي شريفه از امام صادق (ع) حكايت كرده اند: كه خداي بزرگ انسان ها را نيافريد مگر براي معرفت. «2»

در حقيقت معرفت مقدمه اي براي عبادت است.

2. در سوره ي هود مي فرمايد:

«مردم همواره در حال اختلاف و كشمكش هستند مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند و براي همين (پذيرش رحمت) آنها را آفريد!» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 17

برخي از اين آيه استفاده كرده اند كه هدف خلقت «وحدت» است.

برخي ديگر از مفسرين گفته اند: هدف خلقت «رحمت» است.

البته منافاتي هم ندارد چون در حقيقت «وحدت» جامعه نوعي «رحمت» الهي است ولي آن چيزي كه با سياق آيه سازگارتر است همان بحث «رحمت» است؛ يعني خداوند مي خواهد رحمتش را به مردم برساند و به تعبير ديگر خداوند مردم را آفريد تا جلوه اي از رحمت او باشند و رحمت او را تجلي دهند.

3. در برخي ديگر از آيات هدف خلقت انسان «آزمايش» معرفي مي شود و مي فرمايد:

«خداوند مرگ و حيات را آفريد به خاطر اينكه ببيند شما كدام يك نيكوتر عمل مي كنيد.» «1»

نكته ي جالب اينكه نمي فرمايد: «أكثر عملا» نمي خواهيم ببينيم چه كسي بيشتر عبادت

انجام مي دهد، بلكه مي خواهيم ببينيم چه كسي بهتر عمل مي كند «أحسن عملا» نه «أكثر عملا». البته «عمل بهتر» با «كثرت عمل» منافاتي ندارد.

بنابر اين آيه يكي از اهداف آفرينش انسان ها، «آزمايش» است كه كيفيت عمل افراد معلوم شود.

4. در آيه ي ششم سوره ي انشقاق هدف خلقت انسان را ملاقات پروردگار معرفي مي كند و مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ»؛ «اي انسان تو تلاش مي كني در راه پروردگارت، آن هم تلاش فراواني تا اينكه او را ملاقات كني» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 18

5. در برخي ديگر از آيات قرآن هدف خلقت را «علم» معرفي مي كند و مي فرمايد:

«خداوند آسمان هاي هفتگانه و زمين ها را همانند آنها آفريد و امر را در بين آنها جاري كرد به خاطر اينكه بدانيد كه خداوند بر همه چيز تواناست» «1»

در اين آيه مي فرمايد: ما عالَم را آفريديم. تا شما به قدرت خدا پي ببريد در حقيقت علم، معرفت و دانش انسان، هدف خلقت است. «2»

و آن هم علم به قدرت و علم به صفات خدا مي باشد.

6. در برخي ديگر از آيات هدف خلقت و به تعبير بهتر، نهايت، غايت و مقصدي كه انسان به سوي آن در حركت است را «خدا» معرفي مي كند «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» «3»

ما از خدائيم و به سوي خدا (حركت مي كنيم و) و باز مي گرديم و در آيه ديگر مي فرمايد:

«آيا مي پنداريد كه شما را بيهوده و بدون هدف آفريديم و شما به سوي

ما بازگشت داده نمي شويد و برگشت نمي كنيد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 19

در حقيقت اين آيه هدف نهائي خلقت انسان را «بازگشت به سوي خدا» معرفي مي كند و اين هم مي تواند يكي از اهداف آفرينش باشد.

جمع بندي و نتيجه گيري:

قرآن كريم مي فرمايد: «هدف آفرينش انسان» علم- رحمت- ملاقات- آزمايش- پرستش و بازگشت به سوي خدا مي باشد.

حال بايد ديد كدام يك از موارد فوق اصلي است و كدام يك فرعي مي باشد.

مفسرين در اينجا احتمالات متعددي داده اند ولي به نظر مي رسد «ملاقات با خداوند» و «به سوي خدا رفتن» اصل باشد زيرا خود خداوند تبارك و تعالي به عنوان هدف عالي خلقت انسان و هدف نهائي كمال انسان، مطرح است.

انسان به سوي او حركت مي كند و به عنوان مقدمه اي براي اين حركت به انسان «علم» داده مي شود؛ و در اين مسير «آزمايش» مي شود؛ وقتي در آزمايش ها موفق شد و به «پرستش» پروردگار نائل آمد «رحمت الهي» بر او نازل مي شود و به «كمال نهائي» كه خداوند تبارك و تعالي و ملاقات اوست خواهد رسيد.

بنابراين مي توان گفت: كه اين اهداف در طول همديگر هستند، به عبارت ديگر هر كدام مقدمه اي است براي تحقق ديگري، و مي تواند همراه همديگر نيز مطرح بشود.

و گاهي هر كدام در مراحلي، مقدمه ي يكديگر واقع مي شود تا انسان به هدف نهايي يعني «ملاقات پروردگار» نائل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 20

پرسش:

اگر هدف از آفرينش انسان عبادت «1» است، خدا چه نيازي به عبادت ما دارد؟

پاسخ:

خداوند تبارك و تعالي، غني بالذات است و نياز به چيزي بيرون از ذات خودش ندارد تا او را هدف و مقصد خودش قرار دهد، يا به تعبير ديگر كمالي بيرون از ذات خدا نيست تا خدا بخواهد آن كمال را بدست بياورد.

بنابراين لازم است بين، هدف فاعل و هدف فعل فرق بگذاريم، به عنوان مثال: باغباني كه گلي يا درخت ميوه اي را مي كارد مي خواهد از زيبايي و ميوه هاي آن استفاده كند اين هدف فاعل است؛ اما خود آن فعل، يعني خود آن گل يا درختي كه كاشته شده يك غايت، هدف و كمالي دارد كه بايد به آن كمال برسد؛ وقتي مي گوئيم هدف خدا، مقصودمان هدف فاعل نيست، زيرا خداوند اصلًا نيازي ندارد تا هدفي داشته باشد، پس مقصود هدف و غايت فعل است؛ به عبارت ديگر

من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 21

اگر آفرينش انسان عبادت است، خدا چه نيازي به عبادت ما دارد؟

پس هدف خدا، به معناي هدف فعل است نه به معناي هدف فاعل يعني آن سود و آن كمال، به خود انسان بر مي گردد، و در حقيقت، هدف، كمال انسان است كه بوسيله ي عبادت، حاصل مي شود.

البته متكلمين و فلاسفه نيز پاسخي داده اند كه در اينجا فقط به آن اشاره مي كنيم و آن اينكه خداوند تبارك و تعالي، علت العلل

است و فياض محض است، لذا مي خواهد جلوه اي از اين فياضيت خودش را در جهان به نمايش بگذارد و آن مخلوقاتي است كه خدا ايجاد مي كند، و در حقيقت جهان، جلوه ي خالق خودش است. بنابراين در اينجا بحث مفصلي مطرح است به نام عشق به مخلوق خود، و عشق به موجودات، حال اين «عشق» به چه معناست؟! اين فياضيت به چه معناست؟! از بحث قرآني خارج مي شود، و مجال خود را مي طلبد.

پرسش: در ادامه ي بحث قبل اين پرسش نيز مطرح مي شود كه اگر هدف فقط پرستش بود، خداوند كه موجودات ديگري مانند فرشتگان عبادتگر را آفريده بود، چرا ديگر انسان فتنه گر و سركش خلق شد؟

پاسخ: اين پرسش در حقيقت براساس دو پيش فرض شكل گرفته به اين ترتيب كه «هدف آفرينش فقط پرستش بوده» و ديگر اينكه «اين هدف هم خارج از ذات خدا، وجود داشته باشد». به عنوان مثال: فرض شده كه خدا كسي است كه نياز به پرستش ديگران دارد حال كه نياز به پرستش ديگران دارد بايد ديد چه كسي بهتر پرستش مي كند؟ فرشتگان يا انسان ها؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 22

در پاسخ هاي قبلي پيش فرض هاي اين پرسش را از اصل باطل كرديم و گفتيم: هدف آفرينش انسان تنها پرستش نبوده و از طرفي اصلًا هدفي خارج از ذات خدا و نياز به پرستش وجود ندارد. و بيان شد كه خداوند غني بالذات است و هيچ كمبودي ندارد كه بخواهد با پرستش جبران كند و اين انسان

است كه براي تكاملش نياز به بندگي و پرستش خدا دارد.

اما در مورد علت اينكه چرا خداوند موجودات مختلفي آفريد، چرا برخي را به صورت فرشته و بعضي را به صورت انسان آفريده است؟ بايد گفت: ظرفيت هاي اين موجودات متفاوت است، مثلًا، ظريفت انسان ها اين است كه مي توانند به مقام انسان كامل برسند، مي توانند به جائي برسند كه جلوه ي حضرت حق بشوند، و به صورت آگاهانه و با اختيار و آزادي كه دارند، مي توانند مراحل تكامل و كمال را بپيمايند ومظهر اسماء خداوند بشوند. و عبادت آزادانه و شخص مختار، با عبادتي كه فرشته انجام مي دهد كه اختيار سرپيچي ندارد اين دو قابل مقايسه نيست.

چنانچه حكايت شده پيامبر فرمودند: «ضربه ي شمشير اميرالمؤمنين (ع) در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است.» علت چيست؟! به خاطر اينكه اين عبادت، عبادت آزادانه و عبادت با اختيار و آگاهانه است؛ در حالي كه فرشته اگر عبادت مي كند در حقيقت، از اين آزادي برخوردار نيست، زيرا قوه ي شهوت و غضب ندارد، راه هاي انحرافي به رويش بسته است يك راه بيشتر ندارد، و آن عبادت خدا و اطاعت از پروردگار است. و عصمتش هم از اينجا ناشي مي شود و تفاوت عصمت فرشته با عصمت پيامبران نيز، در همين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 23

جاست كه پيامبر، با توجه به اينكه مثلًا قوه ي شهوت و غضب دارد و مي تواند راه انحرافي برود، ولي با اختيار نمي رود.

بنابراين هر چند برخي از انسان ها ممكن

است خونريزي كنند و همچنين آلوده به گناه شوند و افرادي مثل صدام و هيتلر در انسان ها پيدا شود، ولي آن گل هاي سرسبدي كه در اين اجتماع انساني پيدا مي شوند، انسان هاي كاملي مانند پيامبران و اميرالمؤمنين علي (ع) و امثال آنها يك لحظه عبادتشان، گاهي از عبادت تمام فرشتگان برتر است.

پس چنين نيست كه خدا:

اولًا: نيازي به پرستش فرشتگان يا غير فرشتگان داشته باشد تا بگوييم: حالا كدام يك بهتر پرستش مي كنند، او را بيافريند.

ثانياً: سركشي برخي از افراد، دليل نمي شود كه ما بتوانيم آن انسان هاي كامل، و عبادت هاي آنها را با ديگران حتي با فرشتگان مقايسه كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 24

منظور از عهد در آيه «الم اعهد اليكم يا بني آدم» چيست؟

پرسش:

منظور از عهد در آيه «الم اعهد اليكم يا بني آدم» چيست؟ در آيه «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ» «1»

مقصود از عهد چه عهدي است؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد:

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ»؛ «اي فرزندان آدم! آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد (و از شيطان اطاعت نكنيد) كه او براي شما دشمن آشكاري است.»

اين عهدي كه قرآن كريم از آن ياد كرده است كه خداوند با بني آدم عهد كرد كه از شيطان اطاعت نكند، چه عهدي است؟ و در كجا چنين عهد و پيماني با انسان ها بسته شده است؟ مفسران قرآن در مورد اين عهد سه تفسير ارائه كرده اند:

1. برخي گفته اند: مقصود همان «ايمان الهي» از طريق «عقل» است يعني خداوند با

عقلي كه به انسان داد، يك نوع عهد غيررسمي با انسان بسته، كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 25

انسان مي تواند با عقلش درك كند توحيد خوب است پيروي از شيطان بد است، و اين عقل، او را از پيروي شيطان منع مي كند، پس در حقيقت همان گواهي عقل بر توحيد و منع عقل از پيروي و عبادت شيطان، خود نوعي پيمان غيررسمي خدا، با بشر است.

2. برخي تفسير كرده اند كه اين عهد، همان «ايمان فطري» بشر با خدا مي باشد، كه انسان را خدا فطرتاً طوري آفريده كه خدا جوست و توحيدگراست و از اطاعت و پرستش غيرخدا دوري مي كند. در حقيقت اين عهد و پيمان نانوشته بين انسان و خدا موجود است، كه در سرشت انسان قرار گرفته كه توحيدگرا باشد و از پرستش و اطاعت غيرخدا دوري كند.

3. بعضي نيز گفته اند: مقصود «پيمان» الهي از طريق «پيامبران الهي و كتاب هاي الهي» است، همين كه پيامبر اسلام (ص) به انسان ها گفت: «از شيطان اطاعت نكنيد.» و در قرآن به اين مسئله پرداخته شد، و در كتاب هاي آسماني ديگر هم به اين مطلب اشاره شده، اين نوعي پيمان بين خدا و انسان است؛ كه انسان ها حق ندارند غير از خدا را بپرستند و اين در حقيقت پيماني بين صاحب قرآن و انسان هاست ولي نه به صورت پيمان هاي رسمي بشري، بلكه نوعي از پيمان مي باشد.

البته مي تواند يك آيه ي قرآن چند معنا داشته باشد، بنابراين مانعي ندارد كه عهدي كه در آيه آمده هم «پيمان عقلي» هم «پيمان فطري»، و هم «پيمان از طريق پيامبران و كتاب هاي آسماني»، مراد باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 2، ص: 26

مقصود از «آفرينش زوجها از جنس خود انسان» چيست؟

پرسش:

مقصود از «آفرينش زوجها از جنس خود انسان» چيست؟ اينكه قرآن مي فرمايد «ما از جنس خودتان زوج هايي براي شما آفريديم» آيا به اين صورت است كه هر زني از خمير مايه ي شوهر خود آفريده شده و اگر او راه خلاف يا صحيحي انتخاب كرد، آن هم از او تبعيت مي كند، يا معناي آيه چيز ديگري است؟

پاسخ:

اين مطلب در دو آيه ي قرآن آمده يكي آيه ي اول سوره ي «نساء» كه مي فرمايد:

«خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»؛ «شما را از يك تن آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او آفريد.»

همچنين در سوره ي روم آيه ي 21 مي فرمايد:

«از آيات و نشانه هاي الهي اين است كه از جنس خودتان، ازواج و همسراني آفريد، تا در كنار آنها آرامش بگيريد، و به سكون برسيد.»

اين آيات ناظر به اين است كه آفرينش همسر انسان، از جنس «انسان» است يعني از جنس «فرشته» يا «جن» نمي باشد اگر خداوند براي زن، مردي آفريد يا براي مرد، زني آفريد اينها همجنس همديگر مي باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 27

در حقيقت يك بحث «كلي» است نه يك بحث «مصداقي»، به عبارت ديگر اين آيه ناظر به اين مطلب نيست كه هر زني از جنس شوهر خودش است، و تك تك افراد را شامل نمي شود، بلكه «كليٍ» انسان را مي گويد، كه جنس شما و همسرانتان يكي است و همه انسانيد اما نمي خواهد بگويد كه هر زني از جنس شوهر خاص خودش است و همه ي صفات او را هم دارد.

و چنين نيست كه اگر او راه خلاف رفت، اين هم همان راه را برود. آري

چنين دلالتي از آيه استفاده نمي شود.

پس اگر شخصي راه خطايي برگزيد همسرش مي تواند راه او را انتخاب نكند زيرا اين يك عمل اختياري است و حتي مي تواند همسر خود را نهي از منكر كند و راه خودش را از او جدا نمايد. پس آيه به اين معنا نيست كه افراد از خمير مايه ي همسرشان مي باشند و چه بسيار زناني كه در طول تاريخ بر خلاف راه شوهرانشان رفتند.

مثال: آسيه زن فرعون كه قرآن از او تمجيد مي كند، مؤمن شد و راه كفر و طغيان شوهرش را نپيمود و همچنين همسر برخي پيامبران كه راه باطل را در پيش گرفتند و با شوهر خود مخالفت كردند و قرآن آنها را يادآوري كرده است.

بنابراين انسان اختيار دارد، و مي تواند از قبل با چنين شخصي ازدواج نكند؛

يا اينكه اگر ازدواج كرد او را نهي از منكر نمايد؛

يا اگر به مراتبي رسيد كه هيچ راهي براي اصلاح نبود از او جدا شود.

از اين رو مي بينيم كه اجباري در چنين مواردي وجود ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 28

چرا در سوره ي «الرحمن» تعليم قرآن قبل از آفرينش انسان آمده است؟

پرسش:

چرا در سوره ي «الرحمن» تعليم قرآن قبل از آفرينش انسان آمده است؟ پاسخ:

در آيات اول سوره ي الرحمن مي فرمايد:

«الرَّحْمنُ «1» عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»؛ «خداوند گسترده مهر» به انسان آموزش قرآن داد و انسان را آفريد به او بيان آموخت.»

بايد به طور طبيعي مي فرمود: خدا انسان را خلق كرد بعد به او بيان را آموزش داد و بعد قرآن را به او آموخت. ولي در اينجا ترتيب طبيعي به هم خورده؛ كه در اين باره مفسرين مي گويند:

علت به هم خوردن ترتيب طبيعي اين آيات اين

است كه خداوند مي خواسته عظمت آموزش قرآن را يادآوري كند كه اينقدر مهم است كه قبل از نعمت خلقت انسان به آن اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 29

آري ارزش انسان به تعليم قرآن است، و به عبارت ديگر ارزش انسان به ارتباط او با وحي بستگي دارد.

و مي دانيم كه قرآن هم از جهت اصل آموزش و تعليم و تربيت مهم است، و هم از جهت محتوا، و بديهي است كه آموزش قرآن، مقدمه ي معرفت به قرآن و عمل به محتواي آن است.

يادآوري: قابل توجه است كه در اين آيات «عطف ترتيبي» نيامده چنانچه برخي پنداشته اند، و نفرموده، «علم القرآن فخلق الانسان» يا «وخلق الانسان» تا ترتيب را برساند و تقدم و تأخري را ثابت كند؛ بلكه چينش اين جملات، به خاطر اهميت قرآن، مقدم و موخر شده، و شايد خداوند ترتيبي خاص را اراده نكرده باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 30

پرسش:

اينكه مي فرمايد «علمه البيان»؛ «خداوند بيان را به انسان آموخت» مقصود از «بيان» چيست؟

پاسخ:

واژه «بيان» يك مفهوم گسترده اي دارد كه گاهي همين «سخن گفتن» از آن اراده مي شود. ولي اينجا مقصود عام است يعني به انسان «سخن گفتن» و انواع «استدلالات عقلي و منطقي» آموخت.

آري يكي از موارد آن معناي عام، «سخن گفتن» است و البته مي دانيم كه سخن گفتن يكي از پيچيده ترين و مهم ترين نعمت هاي الهي است كه بسياري از علوم بشر از همين طريق نقل و انتقال و رشد مي يابد و همچنين خود لغات و دستگاه هاي صوتي و نيز زبان هايي كه در دنيا وجود دارد، اينها همه از نشانه هاي عظمتِ پروردگار است.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 31

آيا انسان مي تواند خلق كند؟

پرسش:

آيا انسان مي تواند خلق كند؟ خداوند در قرآن مي فرمايد: ما انسان ها را از يك مرد و زن جنس مذكر و مونث خلق كرديم، با توجه به اين آزمايشاتي كه الان صورت مي گيرد، كه از يك جنس مي توانند فرزند را بدنيا بياورند، اين چطور با گفته ي قرآن قابل جمع است؟

پاسخ:

اين پرسش را از «بعد قرآني» و «بعد علمي» بررسي مي كنيم:

الف. از نگاه قرآن:

در بخش قرآني مسئله، دو ديدگاه وجود دارد:

- بعضي از مفسرين برآنند كه، انسان نمي تواند موجود جديدي خلق كند، به اين علت كه خلق مخصوص خداست و اگر كسي خلق كند در حقيقت يك كار خدائي كرده و در اين راستا استدلال مي كنند به آيه ي:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 32

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»؛ «1»

«اي مردم! مثلي زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كساني را كه غيرخدا مي خوانيد، هرگز نمي توانند مگسي بيافرينند، هر چند براي اين كار دست به دست هم دهند.»

برداشت آنها از آيه اين است كه پس بشري كه نمي تواند يك مگس را خلق كند چگونه مي تواند يك انسان را بيافريند؟

اما اين استدلال قابل پاسخ است بدين ترتيب كه با مراجعه به قبل و بعد اين آيه متوجه مي شويم كه اين آيه در مورد توانايي «بت» ها مي باشد، زيرا در آيات قبل آمده:

«وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ»؛ «2»

«آنها غير از خداوند چيزهايي را مي پرستند كه هيچ گونه دليلي بر آن

نازل نكرده است، و چيزهايي را كه علم و آگاهي به آن ندارند.»

در حقيقت در اين دو آيه مي فرمايد: اينهايي كه شما مي پرستيد، يعني اين بت ها، ناتوان هستند و نمي توانند چيزي را خلق كنند، و كسي كه نمي تواند چيزي را خلق كند، شايسته ي پرستش نيست و نبايد معبود شما قرار بگيرد.

لذا اين آيه مربوط به ناتواني بت هاست نه مربوط به انسان ها.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 33

- برخي نيز مي گويند: در قرآن كريم آياتي داريم كه مساله ي خلقت را شامل انسان ها نيز مي داند. در سوره ي آل عمران آيات مربوط به حضرت عيسي (ع) مي فرمايد:

«وَرَسُولًا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَهٍ مِن رَبِّكُمْ»؛ «1»

«و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل (قرارداده، كه به آنها مي گويد:) من نشانه اي از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام؛ من از گل، چيزي به شكل پرنده مي سازم؛ سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا، پرنده اي مي گردد.»

پس از تعبير «اني اخلق» من خلق مي كنم استفاده مي شود كه، مسئله ي «خلق» مخصوص خداوند متعال نيست بلكه انسان ها هم ممكن است خلق بكنند.

پرسش: فرق بين خلق و ايجاد چيست؟

پاسخ: «ايجاد» يعني چيزي نباشد، و انسان آن را از عدم به وجود بياورد.

ولي «خلق» يعني انسان چيزي را بر كيفيت مخصوصي درست نمايد و ساماندهي كند. به عبارت ديگر ايجاد همان «ابداء» يا «انشاء» است چيزي را از «عدم» به «وجود» آوردن است كه اين كار خدائي است و علت تامه مي خواهد تا از نيستي به هستي بيابد.

اما چيزي را كه وجود دارد و انسان همان را تقدير و اندازه زني كند و به شكل جديد

درآورد مثل همين كه حضرت عيسي مي فرمايد: «من اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 34

خاك ها را به شكل يك پرنده در مي آورم.» اين در حقيقت، تقدير و اندازه زني است و حضرت عيسي از «عدم» به «وجود» نياورده بلكه آن را سامان داد.

بنابراين «خلق» مخصوص خداوند نيست، بلكه بشر هم مي تواند خلق كند. و آنچه از بشر بر نمي آيد «ايجاد» است.

ب. از نگاه علم:

در پرسش آمده بود كه آيا لازم است هميشه موجودي از يك «نر و ماده» بوجود بيايد، چنانچه در قرآن آمده كه: «شما را از يك «مرد و زن» آفريديم.» انسان ها معمولًا اين گونه آفريده مي شوند ولي آيا اين يك قانون كلي است كه هميشه بايد موجودات اينگونه آفريده شوند؟ خير، زيرا هم در قرآن نمونه داريم و هم در طبيعت كه لازم نيست، هميشه تولد موجودات از يك «نر و ماده» باشد.

به عنوان مثال حضرت آدم (ع) بدون پدر يا مادر خلق شده يا در قرآن آمده كه حضرت عيسي (ع) بدون پدر خلق شده است. پس لازم نيست كه حتماً پدر و مادري باشند.

پس اين قانون عام «زوجيت» چه مي شود؟ اين كه اين موارد چگونه براي آن قانون استثناء شوند اين بحثي است كه در اين مجال نمي گنجد ولي به طور مختصر بايد گفت: لازم نيست كه هميشه پدر و مادري (نر و ماده) باشند و بعد فرزندي از آنها بوجود آيد. به عبارت ديگر به اصطلاح اين آيه در مقام اثبات شي ء است و نفي ما عدا نمي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 35

آيا شبيه سازي جايز است؟

پرسش:

آيا شبيه سازي جايز است؟ اينكه سلولي

را از حيوان يا انساني بگيرند و يك حيوان يا انسان شبيه آن توليد كنند بدون اينكه جنس مخالف در كار باشد آيا جايز است؟

پاسخ:

لازم است به اين موضوع از سه جهت پرداخته شود:

اول: اينكه نظر اسلام در مورد اصل علم، تجربه و آزمايش در اين موارد چگونه است؟ اسلام جلوي پيشرفت علم را نمي گيرد بلكه انسان را براي دانش و پيشرفت ترغيب و تشويق مي كند، و اين آزمايشات علمي مفيد است و براي انجام آن مانعي نيست؛ و لازم است علم پيشرفت خودش را داشته باشد آزمايشات هم بايد صورت بگيرد.

دوم: اينكه اگر چنين اتفاقي افتاد چه مي شود؟ اگر چنين اتفاقي افتاد، و به صورت گسترده اي انجام گرفت، مثلًا صدها هزار انسان، به اين شكل بوجود آورند معلوم است كه با مشكلاتي اخلاقي مواجه مي شويم به عنوان مثال افراد يكديگر را به خوبي نمي شناسند چون شبيه همديگر هستند؛ مسئله ي خويشاوندي دگرگون مي شود؛ احساسات و عواطفي كه باعث رشد و شكوفايي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 36

استعدادها مي شود در اينجا تحت الشعاع قرار مي گيرد؛ و از لحاظ حقوقي نيز، براي مسائلي مثل ارث و مانند آن مشكلات زيادي بوجود مي آيد.

سوم: مطالبي كه گذشت بر فرضي بود كه چنين اتفاقي بيفتد، ولي هنوز موردي براي ما ثابت نشده است كه چنين اتفاقي در مورد انسان ها افتاده باشد. البته آزمايش ها و ادعاهايي در مورد حيوانات شده كه بعضي از مراكز آزمايشگاهي و بعضي متخصصين به چنين پيشرفت هائي دست يافته اند و چنين موجوداتي را در عالم حيوانات شبيه سازي كرده اند، ولي هنوز، هم از لحاظ علمي ثابت نشده، و هم اينكه در عالم انسان ها چنين

اتفاقي افتاده باشد و آنچه رسيده در حد ادعا و خبر خبرگزاري هاست؛ و هنوز به صورت علمي و قانونمند در مجامع علمي مطرح نشده است.

نتيجه: اگر انسان بتواند خلق جديد انجام دهد، اين با آيات قرآن ناسازگار نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 37

فصل دوم: نفس و پرورش

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 39

الف: نفس

آيا صفات ناپسند در ذات انسان است يا با گذشت زمان و نوع برخوردها شكل مي گيرد.

پرسش:

آيا صفات ناپسند در ذات انسان است يا با گذشت زمان و نوع برخوردها شكل مي گيرد. پاسخ:

با توجه به آيات قرآن در مي يابيم كه خداوند متعال براي انسان فطرتي قائل است. «1»

اين فطرت پاك آفريده شده و اول بصورتي كاملًا معتدل بوده، در سوره ي شمس بعد از اينكه چند قسم ياد مي كند مي فرمايد: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ «2»

قسم به نفس و آن حالت تسويه و تعديل نفس.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 2، ص: 40

يعني نفس انسان در حالتي قرار دارد كه نسبت به خوبي و بدي يكسان است مي تواند نيكي ها را بپذيرد مي تواند بدي ها را بپذيريد و به تعبير بهتر هم كارهايي كه در راستاي تقوي قرار گرفته به آن الهام مي شود و هم فجور و بدي ها.

در برخي از روايات ذيل آيات سوره ي ناس حكايت شده: گويا انسان ها دو گوش دارند كه در گوشي فرشته مي دمد و در گوشي شيطان الهام مي كند، يكي انسان را به كارهاي بد دعوت مي كند و يكي به سوي كارهاي خوب. اين مطلب را ما نيز بالوجدان درك مي كنيم كه وقتي در مقابل كاري قرار مي گيريم چه خوب باشد چه بد گويا از طرفي كسي به ما مي گويد انجام بده و گويا كسي مي گويد انجام نده.

بنابراين انسان فطرت دارد و فطرتش پاك است خداجو است خدا طلب، زيبايي طلب و كمال طلب است ولي گاهي انسان از اين فطرت پاك منحرف مي شود، يعني نفسش در اثر عوامل و موانعي يا الهامات و وسوسه هاي شيطاني، يا ميل هاي شهواني و انحرافات دروني كه خودش در اثر شهوات پيدا مي كند، و تأثيرپذيري از دوستان بد و يا توهمات و خيالات ... موجب مي شود كه انسان از آن راه اصلي منحرف شود.

برخي از آيات قرآن كه انسان ها را «ظلوم» و «جهول» و مانند آن معرفي كرده. در حقيقت به انسان هاي تربيت نايافته در پرتو وحي اشاره دارد؛ اگر انساني اين نفس معتدل خودش را در پرتو وحي الهي با الهامات الهي پرورش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 41

بدهد به قله هاي كمال مي رسد ولي اگر او را همچون علف هرزي رها بكند

و يا اينكه به دنبال عوامل انحرافي برود كم كم به صفات رذيله گرفتار مي شود.

نتيجه:

برخي از پيروان اديان ديگر مي گويند: انسان گنه كار به دنيا مي آيد و ما بايد او را شستشو بدهيم و غسلش بدهيم تا از اين حالت گنه كاري نجات پيدا كند.

ولي اسلام مي گويد: انسان پاك به دنيا مي آيد و بالذات گناهكار نيست ممكن است خودش با اراده ي خودش و انتخاب خودش نفس پاكش را آلوده نمايد زيرا نفس او كه همچون لوح و صفحه ي سفيدي است با هر گناهي كه همچون نقطه هاي سياهي هستند كم كم آن صفحه را آلوده مي كند و در نهايت تمام صفحه سياه مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 42

مراتب نفس انسان كدام است؟

پرسش:

مراتب نفس انسان كدام است؟ آيه ي شريفه مي فرمايد: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهُ بِالسُّوءِ»؛ «1»

«نفس انسان را به سوي رذايل اخلاقي و به سوي بدي ها امر مي كند» اين چطور با مطالب فوق قابل جمع است؟

پاسخ:

نفس انسان داراي مراتبي مانند نفس راضيه، نفس مرضيه، نفس مطمئنه و نفس ملهمه مي باشد و يكي از اين مراتب و مراحل نفس، نفس اماره مي باشد در توضيح بيشتر بايد گفت:

در حقيقت ما يك نفس بيشتر نداريم ولي اين نفس مي تواند مراتب و مراحل مختلفي را طي كند ممكن است اين نفسي كه خداوند آفريده و به حالت تعديل و تسويه بوده يعني حالتي داشته كه نسبت به خير و شر مساوي بوده، اگر آن را به سوي كارهاي خوب ببريم، كم كم مي رسيم به مراتب عالي نفس مانند نفس راضيه و مرضيه كه از خدا راضي مي شود و خدا نيز از او خشنود مي شود.» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2،

ص: 43

و اين در حالي ممكن است كه نفس را تحت تربيت وحي الهي و الهامات نيك قرار بدهيم؛ از آن طرف هم ممكن است انسان به «اسفل السافلين» برود يعني نفس خودش را در معرض گناهان و آلودگي ها قرار دهد، كم كم نفس انسان سقوط مي كند و به جايي مي رسد كه «أمّاره بالسوء» مي شود يعني نفس انسان، امير انسان مي شود و انسان را به بدي دستور مي دهد.

به عنوان مثال: كودكي را به شما مي سپارند كه با دلسوزي و تحت تعاليم الهي او را تربيت مي كنيد و يك انسان خير انديش، نيكوكار و نوع دوست پرورش مي يابد، كه اگر او را رها بكنيد به سوي كارهاي نيك بيشتر پيش مي رود؛ اما اگر اين كودك را به دست يك مربي ناپاك بسپارند، آن مربي ناپاك مي تواند اين كودك را انسان بزهكار پرورش دهد، كسي كه زندگي خودش را صرف آزار و اذيت ديگران مي كند، حال اگر اين شخص آلوده به گناه را رهايش كني، در همين مسير پيش مي رود.

در حقيقت نفس انسان، مانند همان كودك، در اختيار انسان است، در ابتدا هم پاك و هم به حالت تعادل است كه مي توان آن را به سوي تقوي و راستي پرورش داد و يا به سمت «فجور و ناپاكي» پرورش داد تا برسد به مرتبه ي «أمّاره ي بالسوء» كه انسان را به سوي كارهاي بد دستور بدهد.

و در پايان بايد اضافه كرد كه نفس انسان دائم در حال خطر است اگر به مراتب بالا رسيد و انسان در مورد آن كوتاهي كرد، امكان سقوط دارد؛ و اگر به مراتب پايين و «اماره ي بالسوء» هم رسيد مي تواند با اراده ي محكم

و عزمي راسخ از باب توبه به آغوش حضرت حق بازگردد. كه اين «سقوط» و «صعود» هم دليل بر وجود اختيار انسان مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 44

ويژگي هاي انسان مومن چيست؟

پرسش:

ويژگي هاي انسان مومن چيست؟ پاسخ:

تعدادي از صفات انسان مومن در سوره مومنون بيان شده است كه به همين مناسبت اين سوره «مؤمنون» ناميده شده است، در ابتداي اين سوره مي فرمايد: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»؛ «به تحقيق مومنين رستگار شد.» بعد تا آيه ي 11 صفات مؤمنينِ راستين را چنين بر مي شمارد:

اول: مومنان كساني هستند كه در حال نماز خشوع دارند و در مقابل پروردگارشان با فروتني نماز مي خوانند. «1»

دوم: كساني كه از كارهاي بيهوده پرهيز مي كنند يعني كارها و برنامه ي زندگي شان هدفمند است و بدون هدف نيست. «2»

سوم: مؤمنان كساني هستند كه زكات مي پردازند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 45

واژه «زكات» در قرآن دو معنا دارد: در سوره هاي مدني كه گاهي به معناي ماليات زكات واجب است كه بر چند چيز تعلق مي گيرد. ولي در سوره هاي مكي برخي مفسران احتمال داده اند كه به معناي انفاق باشد يعني مؤمنان كساني هستند كه از اموالشان انفاق و بخشش مي كنند و اين يكي از صفات بارز مومنان مي باشد.

چهارم: از صفات ديگر مومنان راستين اين است كه پاكدامن هستند و مراقبند تا به گناهان و اعمال زشت آلوده نشوند. «1»- «2»

در ادامه موردي را استثناء مي كند كه اينها غريزه ي شهوت خود را كنترل مي كنند مگر در موارد حلال، و اگر كسي از اين حد فراتر رود تجاوزگر است. «3»

پنجم: صفت بعدي مؤمنان راستين اين است كه امانتدارهاي خوبي هستند. «4»

امانت

مردم را همچون جان خودش حفظ مي كند و آن را بر مي گرداند، و اگر با كسي پيماني بست به پيمانش وفادار است.

ششم: مؤمنين مراقب نمازشان هستند و اول وقت نمازشان را مي خوانند، سستي و كاهلي در نمازشان نمي كنند. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 46

و در پايان مي فرمايد: «أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ» «1»

اين افراد وارثان بهشت هستند.

البته صفات ديگر مؤمنان در سوره هاي ديگر هم ذكر شده كه نظر شما را به برخي از آنها جلب مي كنيم:

هفتم: در سوره ي انفال مي فرمايد: «مؤمنون كساني هستند كه وقتي ياد خدا را مي شنوند دل هاي آنها برافروخته مي شود.» «2» در حقيقت تحت تاثير قرار مي گيرند، و نسبت به ياد خدا بي تفاوت نمي باشند.

هشتم: در سوره ي مائده مي خوانيم: «اينها كساني هستند كه بر خدا توكل مي كنند.» «3»

نهم: باز در سوره ي انفال آمده است: «آنها كساني هستند كه به ديگران پناه مي دهند و رهبران الهي و مردان الهي را ياري مي كنند.» «4»

دهم: و در سوره ي آل عمران مي فرمايد: «آنها سرپرستي كافران را نمي پذيرند» «5» يعني ولايت و رهبري دشمنان خدا و كافران را نمي پذيرند.

يازدهم: در سوره ي نساء مي فرمايد: «مومنان كساني هستند كه به قرآن، و كتاب هاي آسماني قبل از آن ايمان مي آورند.» «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 47

دوازدهم: و در سوره بقره مي خوانيم: «مومنان كساني هستند كه فساد مالي و اقتصادي ندارند (رباخوار) نيستند.» «1»

اين بود برخي از صفاتي كه در قرآن براي مؤمنان راستين آمده است.

و در تمجيد آنها در سوره ي توبه مي فرمايد: «اين مؤمنان اهل بهشت اند، و خدا جان و مال آنها را مي خرد و با آنها معامله مي كند.» «2»

و در سوره منافقون مي فرمايد:

«عزت از آن خدا، و پيامبر و مؤمنان است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 48

غفلت چيست و عوامل آن كدام است؟

پرسش:

غفلت چيست و عوامل آن كدام است؟ پاسخ:

غفلت عبارت است از اينكه پرده اي بر فكر و دل انسان بيفتد و از يك واقعيت و حقيقتي دور بماند. قرآن كريم، در اين باره مي فرمايد:

«برخي از انسان ها دل دارند ولي فهم عميق و ژرف نگري ندارند، چشم دارند ولي بصيرت ندارند، گوش دارند، ولي با آن نمي شنوند!»

و در ادامه ي آيه مي فرمايد:

«أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛ «1»

«اينها مثل حيوانات هستند بلكه از حيوانات نيز پست ترند، اينها همان كساني هستند، كه غافلند!»

اينجا غفلت مي تواند اعم باشد از غفلت از خدا، غفلت از آيات خدا، يا غفلت از آخرت، به تعبير ديگر غفلت از هر آنچه كه انسان را، به سوي كمال مي برد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 49

مراتب انسان: گاهي انسان كامل است انساني كه با شعور، و به ياد خدا باشد؛ گاهي انسان، مانند حيوان مي شود؛ و گاهي از حيوان هم پست تر مي شود، چنانچه در آيه آمده است.

برخي گفته اند: يك مرحله ي ديگر هم وجود دارد و آن اين كه انسان حيوان شود، نه مانند حيوان!

به هر حال كسي كه از ياد خدا غافل شود، از ابزارهاي شناخت خودش كه چشم و گوش و عقل باشد استفاده نكند، از مرحله ي انسانيت ساقط مي شود.

غافلان از چه غفلت دارند؟!

1. در سوره يونس مي فرمايد:

«وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ»؛ «1»

«بدرستي كه بسياري از مردم، از نشانه هاي ما غافل هستند.»

از نشانه هاي خدا غافل هستند يعني: به گل مي نگرند ولي گل آفرين را

نمي بينند، دريا را تماشا مي كنند، ولي دريا آفرين را نمي بينند، به كهكشان ها و ستارگان نگاه مي كنند، ولي آسمان آفرين را نمي بيند.

ولي برخي به مرحله اي مي رسند كه مي گويند:

به صحرا بنگرم صح- را ت-- و بينم ب- ه دري- ا بنگرم دريا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت نشان از روي زيباي تو بينم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 50

2. گاهي غفلت از آخرت است، يعني همه ي توجه انسان به دنيا باشد و از آخرت و رستاخيز، از زندگي ديگري كه در پس اين جهان است، غافل شود. از اين رو در سوره ي روم مي فرمايد:

«آنها فقط ظاهر دنيا را مي بينند، ولي از آخرت غافل مي شوند.» «1»

عوامل غفلت:

براي درمان غفلت بايد ديد عواملِ غفلتِ از خداوند چيست؟

1. قرآن كريم يكي از عوامل غفلت را دنياگرايي مي داند و مي فرمايد:

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، اموال و ثروت شما و فرزندان شما، شما را از ياد خدا غافل نكند، هر كس چنين كند، او زيانكار است.» «2»

در اين آيه به دو عامل غفلت زا اشاره شده كه يكي: اموال است، ديگري فرزندان؛ يعني ممكن است انسان، آنقدر سرگرم اموال و سرمايه اش بشود، كه از يادش برود خدائي هم وجود دارد ... يا ممكن است فرزندان مانع ياد خدا بشوند!

البته اين دو، نمونه اي است، از مسائل دنيوي، و مواردي كه انسان را سرگرم مي كند و از ياد خدا غافل مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 51

2. دومين عامل از عوامل غفلت «تسلط شيطان بر انسان است» كه در سوره ي مجادله مطرح شده و مي فرمايد:

«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ

اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ»؛ «1»

«شيطان بر آنان (: منافقين) مسلط شد، و ياد خدا را از خاطر آنها برد و آنها را به فراموشي انداخت» يكي از كارهايي كه شيطان مي تواند انجام دهد، اين است كه ياد خدا را از ذهن انسان ببرد، و انسان را دچار غفلت از ياد خدا كند! بعد مي فرمايد: «چنين افرادي «حزب شيطان هستند!»

و در همين راستا در سوره ي مائده مي فرمايد:

«شيطان مي خواهد بين شما دشمني بيندازد، و لذا شما را به سوي شراب و قماربازي مي برد «وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ» او مي خواهد مانع ياد خدا بشود.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 52 پرسش:

آيا دنيادوستي يا دوست داشتن فرزند باعث غفلت است؟!

پاسخ:

اينكه انسان فرزندش را دوست داشته باشد در طول دوستي خدا، اين اشكال ندارد، ولي اگر كسي دنيا را هدف خودش قرار دهد اين اشكال دارد. اينكه من ثروتم را دوست داشته باشم و در راهش تلاش كنم، اين مانع من نمي باشد و اشكالي ندارد، آنچه مهم است اين است كه ما نبايد دنيا را هدف خودمان قرار دهيم، اگر دنيا و مظاهر مختلف آن هدف شد، آن وقت انسان را از ياد خدا، آيات خدا، و آخرت غافل مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 53

پرسش:

راه درمان غفلت چيست؟

پاسخ:

اگر در همين آياتي كه گذشت دقت نماييم، راه درمان معلوم مي شود، به اين ترتيب كه:

1. انسان چشم دارد، گوش دارد لذا بايد پرده ها را كنار بزند، حقايق را ببيند و تفكر كند اگر ما ژرف انديش شويم بصيرت پيدا كنيم، حق را بنگريم و بپذيريم، مي توانيم

از غفلت خارج شويم.

2. قرآن كريم مي فرمايد: «شيطان بر اينها مسلط مي شود.» اگر انسان بتواند، كاري كند كه شيطان از او دور شود يعني پناه به خدا ببرد، و بر خدا توكل كند، و همچنين ايمان بياورد، با ايمان و توكل و پناه بردن بر خدا، كه در آيه 98 تا 100 سوره ي نحل بيان شده انسان مي تواند از شيطان نجات پيدا كند، و غفلتش برطرف شود.

چنانچه در سوره ي حجر مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 54

«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ»؛ «1»

بر بندگانم تسلط نخواهي يافت؛ مگر گمراهاني كه از تو پيروي مي كنند.» و در آيه ي ديگر به نقش ايمان اشاره مي كند و مي فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا»؛ «به درستي كه شيطان بر كساني كه ايمان دارند تسلطي ندارد»

3. راه بعدي، درمان غفلت كه خيلي مهم است مسئله ي «تقوا» و به ياد خدا بودن است. قرآن كريم در آيه ي 200 و 201 اعراف مي فرمايد:

اگر حيله هاي شيطاني به سراغ شما آمد و شيطان خواست شما را، به غفلت بياندازد، و فريب بدهد (مواظب باشيد) «فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» «2»

به خدا پناه ببريد چرا كه خدا هم شنواست هم داناست، شما را تحت نظر دارد و شما را مي پذيرد.

و در ادامه مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ» «3»

در اين آيه خداوند به ما آموزش مي دهد كه، كساني كه با تقوا هستند وقتي كه گروهي از شياطين به آنها نزديك مي شوند كه با آنها تماس برقرار كنند و آنها را وسوسه كنند ناگهان به

ياد خدا مي افتند و يك مرتبه بيدار مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 55

آري مثل بانكي كه آژير خطر برايش قرار داده اند وقتي سارقي سراغ آن مي آيد اين آژير خطر به صدا درمي آيد و چراغ ها روشن مي شود و عرصه بر سارقين تنگ مي شود و آنگاه زمينه هاي سرقت و گناه از بين مي رود. همچنين هنگام تماس شيطان با انسان اگر انسان خدا را ياد كند با ياد خدا دل نوراني مي شود و انسان مي تواند شيطان را دفع كند تا اين غفلت برطرف شود، و در نتيجه زمينه ي گناه از بين مي رود. از اين آيه استفاده مي شود كه مسئله ي «تقوا» زمينه سازي مي كند تا غفلت ها برطرف شود و گويا انسان هاي با تقوا دستگاه محافظ دارند، آژير خطر دارند كه وقتي گرفتار غفلت شدند و شيطان به سراغشان آمد يك مرتبه بيدار مي شوند «فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ» يك مرتبه بينا مي شوند بصيرت پيدا مي كنند، بصيرت نه فقط ديدن با چشم سر است، بلكه قلب و عقل آنها بينا مي شود، و ابرهاي وسوسه و گناه، كنار مي رود، و حقايق را آنطور كه هست، مي بينند. و اينها همه از نتايج تقوا و ياد خداست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 56

چگونه مي توان هميشه به ياد خدا بود؟

پرسش:

چگونه مي توان هميشه به ياد خدا بود؟ پاسخ:

مقدمه: خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»؛ «1»

«مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم؛»

و در سوره ي احزاب مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»؛ «2»

«اي كساني كه ايمان آورده ايد به ياد خدا باشيد، ذكر بگوئيد و فراوان خدا را ياد كنيد.»

به ياد خدا بودن گاهي لفظي است، گاهي قلبي است و

برخي اوقات عملي است.

توضيح: انسان گاهي با زبانش مي گويد: «يالله» يا با زبانش پناه به خدا مي برد و مي گويد: «أعوذ بالله» اين ها ذكرهاي زباني است مانند: «سبحان الله»، «الحمد لله»، «الله اكبر» ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 57

مرحله ي بالاترش، ذكر قلبي است كه انسان در درون و دل، نيز به ياد خدا باشيد، لقلقه ي زبان نباشد، اگر قرآن مي خواند، مطلب را، هم بفهمد و هم به دلش منتقل كند و در حقيقت از درون به ياد خدا باشد و دل را آئينه ي تجلي حضرت حق قرار دهد.

مرحله ي بالاتر، ذكر عملي است يعني انسان ياد خدا را در زندگي عملي خودش پياده بكند، بدين معنا كه هر كار و برنامه اي را كه مي خواهد در زندگي اش عمل كند با معيار خدا بسنجد، اگر خدا اين برنامه را دوست دارد، عمل كند اگر دوست ندارد عمل نكند.

بنابراين ذكر گاهي در مرحله ي لفظ است گاهي قلبي است و گاهي اوقات عملي، و چه بهتر كه هر سه با هم باشد.

راهكارهاي به ياد خدا بودن:

1. توجه به آيات الهي: يكي از راه هايي كه انسان، مي تواند به ياد خدا باشد توجه به آيات الهي است، در سوره ي بقره مي فرمايد: «خدا آياتش را براي مردم بيان مي كند، شايد مردم متذكر شوند.» «لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» «1» جالب اين است كه در قرآن كريم واژه ي «لعّل» براي «زمينه سازي» به كار مي رود به عبارت ديگر «اقتضاي چيزي را بوجود آوردن» يعني خداوند مي فرمايد: ما آيات خودمان را براي مردم بيان كرديم، تا زمينه اي باشد براي بيدار شدن آنها، و براي اينكه، «متذكر» شوند و به ياد خدا بيفتند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 2، ص: 58

زمينه بيداري انسان و به ياد خدا افتادن «تفكر» است تفكر در آيات الهي و مثالهايي كه در قرآن آمده مثال هاي زيبايي كه در قرآن آمده مثال هاي زيادي در قرآن زده شده و اين مثال ها در خور تفكر و تعمق و به ياد خدا افتادن است.

2. يادآوري نعمت ها: اين كه انسان نعمت هاي خدا را يادآوري كند. از اين رو در سوره ي احزاب مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت هاي خدا بر خودتان را به ياد آوريد، و فراموش نكنيد» «1»

3. تلاوت قرآن: يكي از منابعي كه انسان را به ياد خدا مي اندازد و بيدار مي كند و از غفلت دور مي كند، خود قرآن كريم است. «2» از اين روست كه در روايات حكايت شده و بسياري از بزرگان نيز توصيه كرده اند، كه انسان صبح ها حداقل چند آيه ي قرآن تلاوت نمايد. و آن آياتي هم كه مي فرمايد: وقتي قرآن مي خوانيد يا در موارد ديگر «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بگوييد در همين راستاست كه ياد خدا احياء شود.

4. توجه به هشدارهاي قرآن: در سوره ي قصص، آيه ي 46 يادآور مي شود كه توجه به هشدارهاي رهبران الهي و پيامبران، باعث بيداري و زنده شدن ياد خدا مي شود و غفلت را مي زدايد.

5. خردورزي و تفكر: قرآن كريم در آيات متعددي انسان ها را به تفكر و تعقل دعوت مي كند «3» و در آيه ي 7 سوره ي آل عمران و 26 سوره ي بقره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 59

مطرح شده كه اگر انسان تعقل و تفكر كند، خود خردورزي انسان را به طرف خدا رهنمون مي شود و به ياد خدا مي اندازد و غفلت ها را برطرف

مي سازد، يعني بيشتر غفلت ها به خاطر اين است كه انسان از فكر و عقل خودش استفاده ي كافي نمي كند.

6. آيينه ي مشكلات: انسان وقتي مشكلاتي برايش پيش مي آيد، اين مشكلات را وسيله ي توجه به خدا قرار بدهد، در همين راستا در سوره ي اعراف در مورد قوم فرعون مي فرمايد: «ما فرعونيان را به خشكسالي و نقص در ثمرات گرفتارشان كرديم» يا به تعبيري ميوه ها و محصولات آنها را دچار آفت كرديم «لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» «1»

تا شايد آنها متذكر شوند، بيدار شوند و به ياد خدا بيفتند.

7. نماز: در سوره ي طه مي فرمايد: «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِكْرِي» «2»

نماز بخوانيد تا به ياد من باشيد، اگر انسان در شبانه روز حداقل 5 بار درون استخري رود جسم او پاك مي شود، همانطور نيز اگر با آب حيات نماز جانش را شستشو دهد زنگارهاي غفلت از او زدوده مي شود و به ياد حق مي افتد و از گناهان دور مي شود.

ذكر مداومي كه در نماز هست، در كمتر عبادتي وجود دارد، و در آيه ي معروف «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» «3»

روي ذكر بودن نماز تاكيد خاص شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 60

آيا دوست داشتن ديگران با درجات عالي تقوا منافات دارد؟

پرسش:

آيا دوست داشتن ديگران با درجات عالي تقوا منافات دارد؟ پاسخ:

در همين راستا به پرسش هايي ديگر بر مي خوريم مانند: آيا دوست داشتن غيرخدا لازم است يا نه؟ و آيا با دوست داشتن خدا منافاتي دارد؟ اگر انسان دل و قلب خودش را براي محبت خدا خالي كند آيا جايي براي محبت غير خدا باقي مي ماند يا نه؟ آيا اين محبت ها با مراتب عالي تقوي منافات دارد يا خير؟!

قرآن كريم از ما نخواسته

كه محبت ديگران را ترك كنيم بلكه خواسته كه بيشترين محبت را نسبت به خداوند متعال داشته باشيم در سوره ي بقره مي فرمايد:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ»؛ «1»

«بعضي از مردم، معبودهايي غير از خدا براي خود انتخاب مي كنند و آنها را همچون خدا دوست دارند اما كساني كه ايمان آوردند محبتشان نسبت به خدا شديدتر است!»

مؤمنين «أشد حب الله» هستند نه اينكه نسبت به ديگران محبت ندارند. آري قرآن كريم نه تنها از ما نخواسته كه محبت ديگران را ترك كنيم بلكه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 61

برخي آيات بعضي را تاييد و به پاره اي از محبت ها و دوستي ها نيز توصيه مي كند كه نمونه هايي از آنرا در اينجا مي آوريم:

در سوره ي زخرف مي فرمايد:

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ»؛ «1»

«آنهايي كه با هم در دنيا دوست هستند در آخرت بعضي آنها با بعضي دشمنند به جز آنان كه تقوي دارند.» اين آيه نشان مي دهد كه حتي «خُلَّت» كه از درجات بالاي محبت است منافاتي با تقواي الهي ندارد.

- در برخي از آيات قرآن از محبت و دوستي مهاجرين سخن گفته شده است. «2»

- احسان و نيكي به پدر و مادر لازمه اش دوستي است. «3»

- و همچنين محبت و دوستي نسبت به اهل بيت به عنوان اجر رسالت سفارش شده است كه «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبَي» «4»

و اين «مَوَدَّت» مرتبه اي از محبت است يا در روايت حكايت شده: «أحبَّ الله من أحب حسينا» كسي كه به امام حسين (ع) محبت داشته باشد خداوند او

را دوست دارد.

از اين مجموعه به دست مي آيد كه اين محبت ها با محبت خدا منافاتي ندارد بله اگر ديگران راهي غيرالهي انتخاب كنند و انسان بخواهد آنها را دوست داشته باشد با محبت الهي ناسازگار است وگرنه محبت اهل بيت و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 62

محبت پدر و مادر و محبت به افراد نيك، در طول محبت خداست نه در عرض محبت خداوند، بنابراين هر چه انسان پيامبر و اهل بيت او را بيشتر دوست داشته باشد خدا را بيشتر دوست خواهد داشت چون اينها مظاهر الهي هستند. و اين محبت در طول محبت خداست خدا و پيامبر هم به اين نوع محبت ها توصيه كرده اند اما اگر محبتي در عرض محبت خدا و يا در مقابل محبت خدا باشد يعني جهتي غيرالهي بگيرد اين ناپسند است و در روز قيامت هم مايه ي پشيماني است و قرآن كريم مي فرمايد:

«يَا وَيْلَتَي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلًا» «1»

برخي روز رستاخيز مي گويند: «كاش من فلاني را دوست خودم انتخاب نكرده بودم.»

و در سوره ي توبه در مورد اين نوع محبت مي فرمايد:

«بگو به مردم كه اگر پدران و مادران شما و فرزندان شما و برادران شما و همسران شما و طايفه شما، و اموالي كه به دست آورده ايد، و تجارتي كه از كسادش ميِ ترسيد و خانه هايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خدا و پيامبر و جهاد در راه خدا دوست داشتني تر باشند (اين خوب نيست و آن وقت) بايد منتظر باشيد تا فرمان خداوند بر (تنبيه) شما فرا رسد؛ و خداوند گروه نادرستان را هدايت نمي كند» «2»

بنابراين محبتي كه در مقابل

محبت خدا قرار بگيرد، چه به فرزند باشد چه به ثروت باشد اين محبت، محبت منفي است. اما اگر همين محبت ها در طول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 63

محبت خدا باشد يعني ما فرزند و ثروت و ... را براي خدا دوست داشته باشيم اين نه تنها بد نمي باشد بلكه چيزي است كه خداوند به آن توصيه كرده است.

راه هاي شناخت محبت هاي الهي:

حال ممكن است اين پرسش مطرح شود كه از كجا معلوم مي شود كه اين محبت براي خداست، و مي تواند با محبت خدا در دل انسان جاي بگيرد؟ و يا اين محبت در مقابل خداست و بايد از دل بيرون برود؟!

پاسخ وقتي روشن مي شود كه انسان بر سر دو راهي ها در مقام انتخاب قرار بگيرد. مثلًا اگر انسان فرزندش را براي خدا دوست داشته باشد موقع جهاد موقع جهاد در راه خدا- كه در اين آيه اشاره شده بود- حاضر است او را در راه خدا قرباني كند و دستور خدا، (جهاد) را بر محبت فرزندش مقدم مي كند اما اگر اين محبت در مقابل خدا و محبتي منفي باشد، حاضر نيست از فرزند و اموالش در راه خدا بگذرد. در مورد منافع قبيله يا حزب و گروه هم همين معيار مطرح است.

در آيه ي آخر سوره ي مجادله اشاره ي صريحي به اين مطلب دارد و مي فرمايد:

«هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز داشته باشند نمي يابي كه با دشمنان خدا و دشمنان پيامبر دوستي داشته باشند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان باشند.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 64

اگر كسي ايمان به خدا

و رستاخيز دارد نمي تواند با كساني كه دشمن خدا و پيامبر هستند دوستي داشته باشد، اين دو دوستي با هم منافات دارد و در حقيقت اين دو دوستي با هم قابل جمع نمي باشد و در ادامه ي آيه به نكته ي بسيار ظريفي اشاره مي كند و مي فرمايد: كساني كه ايمان به خدا و پيامبر دارند با دشمنان شان رابطه دوستي ندارند ولو اينكه اين افراد دشمن، پدران يا فرزندان خودشان باشند يا برادرانشان، يا قبيله آنها باشند.

اگر انسان به اصطلاح «تولي» و «تبري» پيدا كرد يعني با خدا و پيامبر و دوستانش دوست بود و با دشمنان آنها دشمن بود خداوند در موردش مي فرمايد:

«آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه ي دل هايشان نوشته و با روحي از ناحيه ي خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغ هايي از بهشت وارد مي كند كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن مي مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله» اند؛ بدانيد «حزب الله پيروزان و رستگارانند.» «1»

پس اگر كسي مي خواهد حزب الله باشد بايد با خدا و رسولش دوست باشد و با دشمنان خدا و دشمنان رسولش دوست نباشد بلكه با آنها مبارزه كند.

اين مجموعه آيات، نشانگر دو دسته محبت يكي در مقابل محبت خدا و ديگري در طول محبت خدا مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 65

ب: آرزوها

مقصود از آرزوهاي دراز (: طول امل) چيست؟

پرسش:

مقصود از آرزوهاي دراز (: طول امل) چيست؟ پاسخ:

واژه «أمل» به معناي «آرزو» مي باشد. آرزو دو گونه داريم و از آيات و روايات هم هر دو گونه برداشت مي شود: يكي آرزوهاي پسنديده و ديگري آرزوهاي ناپسند

و مذموم.

- آرزوهاي پسنديده: اميد زندگي را در اين آرزوها بايد جستجو كرد چرا كه اگر انسان به آينده ي خودش اميدوار نباشد در زندگي حركتي نخواهد داشت و در حقيقت زندگي انسان بي هدف و بي معنا مي شود. زندگي بدون آرزو، بدون اميد و فاقد حركت مي شود كه انسان را دچار گرفتاري هاي روحي و رواني مانند افسردگي مي كند و گاهي اوقات ممكن است حتي انسان را به مرز خودكشي نزديك كند.

از اين رو قرآن كريم مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 66

«لَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»؛ «1»

«از رحمت خدا مأيوس و نااميد نشويد كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مي شوند.»

و در سوره ي كهف از آرزوهاي خوب سخن مي گويد و مي فرمايد:

«باقيات و صالحات و كارهاي نيكي كه باقي مي ماند اينها نزد پروردگار از نظر پاداش و از نظر آرزو و اميد بخشي بهتر است.» «2»

- آرزوهاي ناپسند: بخش ديگر از آرزوها آن حالت آرزومندي و آرزو انديشي است كه در منابع ديني از آن به «طول أمل» تعبير شده است. آرزوانديشي و خيال بافي آن است كه انسان آنقدر غرق در آرزوهاي طولاني بشود كه واقعيت هاي زندگي را فراموش كند. لذا قران كريم خطاب به پيامبر مي فرمايد:

«كافران را رها كن تا بخورند و بهره برداري كنند و مشغول آرزوهاي خودشان باشند كه به زودي نتيجه ي اعمالشان را بيابند.» «3»

در حقيقت علت اينكه اينگونه آرزوها سرزنش شده همين است كه انسان را از واقعيت ها دور مي كند و از هدف زندگي باز مي دارد، و يك حالت خيال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 2، ص: 67

بافي و خيال انديشي در انسان ايجاد مي كند و چنين افرادي وقتي متوجه خسارت مي شوند كه كار از كار گذشته است.

در برخي ديگر از آيات قرآن اين گونه آرزوها و آرزومندي ها و آرزو انديشي ها را حاصل كار شيطان مي داند و مي فرمايد:

«... وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ»؛ «1»

«من حتماً يك عده از بندگان تو را سهم خودم بر مي دارم و آنها را گمراه مي كنم و آنها را به آرزوهاي دور و دراز مي كشانم»

و در آيه ي بعدي خداوند متعال مي فرمايد: «به آنها وعده مي دهد و آنها را به آرزو مي افكند، در حالي كه آرزوها و اميدها و وعده هاي شيطان وعده هاي فريبكارانه است!» «2»

از اميرالمؤمنين علي (ع) حكايت شده:

«اي مردم! من بيشترين چيزي كه بر شما مي ترسم دو چيز است: يكي پيروي كردن از هواي نفس، و دوم آرزوهاي طولاني.» و در ادامه مي فرمايد: «پيروي از هواي نفس شما را از حق باز مي دارد، اما طول أمل باعث مي شود كه شما آخرت را فراموش كنيد.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 68

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت معلوم شد كه اسلام برخي از آرزوها را پسنديده و حتي به آن تشويق مي كند زيرا اميد آفرين است از اين رو در حديثي از پيامبر اكرم (ص) مي خوانيم:

«اميد مايه ي رحمت امت من است، اگر آرزوها نبود هيچ مادري فرزند خود را شير نمي داد و هيچ باغباني نهالي نمي كاشت.» «1»

پيامبر اكرم با اين تعبير بلند و زيبا مي فرمايد: حركت هاي انسان با آرزوهاي نيكو شكل مي گيرد مثل آرزويي كه مادر نسبت به آينده ي فرزندش دارد؛ همچنين آرزويي كه باغبان نسبت به آينده ي

كشتزار خودش دارد.

و از طرفي آرزوهايي مورد نكوهش قرار گرفته است مثل آرزوهاي دور و دراز، آرزوهايي كه بيش از عمل و يا بدون عمل باشد، آرزوهاي سرگرم كننده، آرزو نسبت به كارهاي زشت و مانند آن زيرا اينگونه آرزوها انسان را از حق باز مي دارد و از آخرت غافل مي كند.

آري آرزوها مثل باران است، باران وقتي كم باشد رحمت است اما وقتي زياد شود سيل ايجاد مي كند و ممكن است خانه و كاشانه را آب ببرد. آرزو نيز به اندازه ي معقولش خوب است و براي زندگي هدف ساز است، ولي آرزوهاي طولاني و خيال انديشانه انسان را از واقعيت دور مي كند و چون سيل، بناي اهداف زندگي را ويران مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 69

رابطه مسائل معنوي با آرزوهاي دراز (طول أمل) چگونه است؟

پرسش:

رابطه مسائل معنوي با آرزوهاي دراز (طول أمل) چگونه است؟ پاسخ:

در برخي از توصيه ها آمده كه شما در امور مادي به زير دستان خودتان نگاه كنيد و در امور معنوي به بالا دست هاي خود نگاه كنيد.

در برخي از سفارشات امام خميني- رحمه الله- و برخي از بزرگان نيز آمده است: اگر انسان نسبت به امور معنوي آرزو داشته باشد خيلي خوب است، ولي در همانجا نيز بايد انسان امكانات خودش را ملاحظه كند و حد و اندازه ي خودش را محاسبه كند و در همان حد آرزو داشته باشد و آنگاه برنامه ريزي و حركت كند.

به عنوان مثال: كسي كه مي خواهد به كمال برسد اگر برنامه ريزي غيرواقع بينانه داشته باشد و استعدادها و توانايي جسمي و روحي و ظرفيت هاي خودش را در نظر نداشته باشد، ولو در امور معنوي، با مشكل مواجه مي شود. مثلًا «بيش از وسعش روزه

بگيرد.» يا «بيش از توانش نماز بخواند.» يا «بيش از توانايي خود بخشش كند.» اين افراطو تفريطها در حقيقت برخاسته از آرزوهاي غيرمعقول است. چنين فردي از آن اول هدفي كه در نظر گرفته و آرزويي كه در ذهنش بوده، يك آرزوي غير واقع بينانه بلكه همراه با خيال بافي بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 70

راهكارهاي مبارزه با آرزوهاي دراز و ناپسند چيست؟

پرسش:

راهكارهاي مبارزه با آرزوهاي دراز و ناپسند چيست؟ پاسخ:

براي آزادي از اين نوع آرزوها در منابع ديني راه هايي عنوان شده كه برخي از آنها را ذكر مي كنيم:

اول: دوري از دنيازدگي: از آيه ي 46 سوره ي كهف به دست مي آيد كه دوري از دنيازدگي يكي از راه هاي مبارزه با آرزوهاي طولاني است زيرا اول آيه مي فرمايد: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَهُ الْحَيَاهِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ» اين دو را در مقابل هم قرار مي دهد يعني انسان نبايد دنيا را هدف خودش قرار بدهد و دنيا زده بشود بلكه در مقابل بيشتر به آخرت و باقيات و صالحات توجه كند. از مواهب دنيايي استفاده نمايد ولي دنيا زده نشود يا به عبارت ديگر «دنيا اصل و هدف او قرار نگيرد.»

دوم. توجه به آخرت: يك حساب بانكي در آخرت براي خودش باز كند و زندگي خود را طوري تنظيم كند كه به اين حساب آخرت مرتب اضافه شود. با انجام كارهاي خيري كه براي انسان باقي مي ماند (باقيات الصالحات) اعم از مسائل علمي، مادي يا بخشش و يا تربيت فرزند خوب و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 71

توجه به آخرت و اصلاح عقيده و عمل در آن راستا انسان را واقع گرا مي كند؛ و انس با آخرت

و مسائل معنوي به او آرامش مي دهد؛ و بالعكس اگر انسان دنيازده شود در روايات حكايت شده: «مثل تشنه اي است كه هر چه از آب شور مي خورد باز هم تشنه تر مي شود.» «1»

سوم: واقع بيني: براي نجات از اين نوع آرزوها و خيال بافي ها بايد از اوهام و آرزوهاي طولاني و غيرواقعي بپرهيزد و به واقعيت ها و امكانات خودش توجه نمايد كه چه استعدادهايي دارد و در زندگي چه امكاناتي در اختيارش است و سپس براساس آنها برنامه ريزي كند، نه اينكه براساس خيالات و آرزوها و توهم ها برنامه ريزي و آرزوپردازي كند كه در اين صورت است كه شخص فريب نفس خودش و يا فريب شيطان را خورده و فرصت ها از دست او رفته و متاعي نخريده.

مثال: جواني مي خواهد براي زندگي خودش برنامه ريزي كند: يك حالت اين است كه به صورت واقع بينانه زندگي فعلي خودش را در نظر مي گيرد امكانات و استعدادهاي خود و امكانات پدر و مادرش كه مي توانند به او كمك كنند و وضعيت فعلي جامعه را در نظر مي گيرد، و يك برنامه ريزي واقع بينانه انجام مي دهد و از عمرش بهترين استفاده را مي كند و طي اين برنامه ريزي به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 72

اهداف كوتاه مدت و بلند مدت خودش مي رسد و زندگي خوب و سعادتمندي را براي خودش رقم مي زند.

اما همين جوان مي تواند گرفتار آرزو انديشي و خيال بافي شود كه اي كاش من ميلياردها تومان پول داشتم، اي كاش فلان قدرت و مقام را داشتم، در حالي كه الان امكانات، استعداد و ظرفيت و زمينه ي اين كارها براي او فراهم نيست.

آري وقتي انسان اسير اينگونه آرزوها شود با برنامه ريزي هاي غيرواقع

بينانه، ناكامي هاي مكرر نصيب او مي شود و سرخورده و ناموفق نسبت به هم رديفان خود باقي مي ماند.

و گاهي براي بدست آوردن و نائل شدن به آرزوهايش، به صورت طبيعي نمي تواند برنامه ريزي كند و از برنامه هاي غيرطبيعي كمك مي گيرد و مسير انحرافي خود را آغاز مي كند و انساني كه در بيراهه افتاد هر لحظه و هر روز كه مي گذرد از مسير اصلي و صراط مستقيم فاصله مي گيرد، تا آنكه گرفتار مشكلاتي مانند سرقت و مسائل بدتر از آن مي شود؛ زيرا ويژگي هر انحرافي اين است كه انحرافات بعدي را به دنبال مي آورد، تا آنجا كه آخرت را به كلي فراموش مي كند و سعادت دنيا و آخرت خود را از دست مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 73

پرسش:

اگر انسان امكان رسيدن به امكانات مادي را داشته باشد آيا آرزوي دراز (طول امل) بد نيست؟

پاسخ:

ما بايد به دو نكته توجه كنيم:

اول اينكه طول املي كه در روايات و دعاها و حتي در قرآن كريم نكوهش شده آيا اين بدين معناست كه انسان در زندگي خودش برنامه ريزي نكند؟ مسلماً بدين معنا نيست بلكه انسان بايد براي زندگي هر روز خودش برنامه داشته باشد و يك برنامه ي كوتاه مدت و بلند مدت (ماهيانه- ساليانه) داشته باشد. يكي از بزرگان و اساتيد (از مراجع تقليد) مي گفتند:

«اگر من 70 سال ديگر زنده باشم، مي دانم اين برنامه ريزي كه كردم چگونه پيش خواهد رفت.»

اين نشان مي دهد كه ما بايد در زندگي «برنامه ريزي» داشته باشيم و از ما خواسته اند كه در كارهاي مان نظم داشته باشيم، برنامه هاي كوتاه مدت و بلند مدت بريزيم كه حتي دقيقه اي از عمرمان هم تلف نشود. پس اگر

آرزو انديشي و خيال بافي را سرزنش كردند به اين معنا نيست كه انسان براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 74 آينده ي خود برنامه ريزي نداشته باشد. همان طور كه براي كشور برنامه ريزي بلند مدت و كوتاه مدت لازم است در زندگي فردي و خانوادگي هم برنامه ريزي لازم است و همچنين آن برنامه ريزي همراه با خيال بافي نباشد دور از واقعيت و امكانات نباشد، بلكه با توجه به امكانات و استعدادها برنامه ريزي كنيم.

دوم اينكه آيا اگر آرزوانديشي و خيال بافي و طول امل، در آيات و روايات سرزنش شده، بدين معناست كه انسان به دنيا بي توجه باشد و از امكانات دنيوي استفاده نكند؟ قطعاً بدين معنا نيست بلكه از منابع اسلامي استفاده مي شود، كه انسان بايد براي معاش خودش تلاش و برنامه ريزي داشته باشد كه اگر اين تلاش براي معاش نباشد آخرت خوبي هم در انتظار او نيست. چنانچه بيان كرديم تلاش براي به دست آوردن دنيا، خوب است، به شرطي كه دنيا اصل و هدف، قرار نگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 75

ج: گناه

رابطه گناه و اميدواري و يأس

پرسش:

رابطه گناه و اميدواري و يأس من انسان گناه كاري هستم، وقتي به ياد گناهانم مي افتم از خود مأيوس مي شوم و بيشتر گناه مي كنم راه چاره چيست؟

پاسخ:

گناه و لغزش براي افراد غيرمعصوم غالباً وجود دارد، و انسان وقتي گناه كرد اگر راه توبه باز است اگر راه جبران و اصلاح باز است پس ياس و نااميدي جايي ندارد!

خداوند توّاب است «1» و انسان نبايد نااميد باشد. در آيات قرآن، نااميدي را سرزنش مي كند و مي فرمايد:

«از روح الهي نااميد نشويد كه جز افراد كافر از

روح الهي نااميد نمي شوند.» «2»

به اميد و رحمت الهي «روح» «3» گفته شده يعني از رحمت الهي و اميد به خداوند مأيوس نشويد زيرا يكي از صفات كافران اين است كه از رحمت الهي نااميد مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 76

اين بسيار مهم است كه «قنوط»، يعني نااميدي از رحمت پرودگار، جزء «گناهان كبيره» شمرده شده است.

شهيد دستغيب- رحمه الله- در كتاب گناهان كبيره اين بحث را مطرح كرده اند كه يكي از گناهان كبيره «نااميدي از رحمت پروردگار» است بلكه از بزرگترين گناهان كبيره است.

از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم كه:

1. انسان غيرمعصوم گاهي به طور طبيعي گرفتار لغزش مي شود؛

2. طبق آيات قرآن انسان نبايد نااميد شود؛

3. بعد از ارتكاب گناه راه توبه و جبران باز است و خدا بسيار توبه پذير است؛

بنابراين انسان نبايد وقتي گناهي انجام داد نااميد و مأيوس شود و به گناهان قبلي اش ادامه دهد بلكه با توبه به آغوش رحمت الهي بازگردد.

زيرا خداوند تواّبِ غفاّرِ رحمنِ رحيمِ است و گويا به بنده ي گناهكار خود چنين پيام مي دهد:

هر چه بودي هر چه كردي

آن گذشت حال بيا

از نو عمل آغاز كن

باب عشق ديگري را باز كن در آيات متعددي از «يأس» ياد شده و در همه ي اين موارد يأس و نااميدي را سرزنش مي كند و در برخي آيات نااميدي و ياس را از ويژگي هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 77

كفار مي داند. و از طرفي در آيات فراواني از قرآن، به انسان اميد مي دهد و راه بازگشت را براي انسان گناهكار باز مي داند، و مي فرمايد: اگر از باب توبه وارد

شدي آغوش پروردگار غفور رحيم باز است. يعني خداوند هم مي بخشد (غفور) هم بعد از بخشش مهرباني (رحيم) مي كند.

و مكرر در آيات قرآن با تعابير گوناگون به مومنان وعده ي بهشت مي دهد، وعده ي ملاقات پروردگار مي دهد و قرآن كريم با اين نوع برخورد روح اميد را در زندگي انسان مي دمد و بهداشت رواني افراد را تأمين مي كند. زيرا هنگامي كه انسان به آينده ي خودش و به رحمت پروردگار و به آخرت و بهشت اميدوار باشد، و از آن طرف نااميدي را از خودش دور كند زندگي خويش را داراي هدف و معناي بلند مي يابد و چنين كسي به وادي هاي خطرناكي مثل پوچي ... و احياناً خودكشي ها نمي رسد.

چرا انسان از پروردگار نااميد مي شود؟! هنگامي انسان از لطف و گشايش الهي در كارها نااميد مي شود كه اعتماد به قدرت خدا و رحمت او نداشته باشد. و يا به وعده هاي او اعتماد نداشته باشد، و خود اين عدم اعتماد به قدرت و رحمت الهي در حقيقت نوعي كفرورزي است و لذا فرمود:

«انسان هايي كه كافر هستند از رحمت الهي مأيوس مي شوند.» «1»

چون اعتمادي به قدرت خداوند و وعده هاي الهي، و اميدي به رحمت واسعه ي او ندارند!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 78

آيا كساني كه گرفتار يأس باشند گناهشان بخشيده مي شود يا نه؟

پرسش:

آيا كساني كه گرفتار يأس باشند گناهشان بخشيده مي شود يا نه؟ زيرا خداوند وعده ي بخشش همه ي گناهان را داده مگر شرك را، آيا يأس هم چنين است؟

پاسخ:

در برخي آيات اشاره شده است كه خداوند شرك را نمي بخشد ولي گناهان ديگر را مي بخشد و مفسرين اين نكته را تذكر مي دهند كه مقصود از اين آيه اين نيست كه «شرك» بخشوده نمي شود، زيرا بارها در

تاريخ اسلام اين اتفاق افتاده كه مشركان و كافران توبه كردند و ايمان آوردند و پيامبر اسلام پذيرفتند. حتي در صدر اسلام بسياري از اصحاب پيامبر مشركاني بودند كه بعداً ايمان آوردند و به اسلام وارد شدند.

اين آيه كه مي فرمايد: «شرك آمرزيده نمي شود» «1» مقصود «شرك بدون توبه» است ولي بقيه ي گناهان را ممكن است خدا بدون توبه هم بيامرزد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 79

چه كنيم كه از يأس و نااميدي نجات پيدا كنيم؟

پرسش:

چه كنيم كه از يأس و نااميدي نجات پيدا كنيم؟ پاسخ:

با رعايت نكات زير اميد است كه از «يأس» نجات پيدا كنيم:

اول: توجه به «عظمت و قدرت پروردگار» و «رحمت الهي»، كه خدا هم مي تواند ما را ببخشد هم رحمت الهي او بي كران است و از طرفي «وعده ي بخشش» داده و خلف وعده در مورد او قابل تصور نيست بنابراين نبايد از چنين شخص بزرگي نااميد باشيم.

دوم: توجه به اينكه راه توبه و بازگشت را خود خداوند باز كرده و از بازگشت گناهكاران استقبال مي كند با اين حال نااميدي چرا؟!

سوم: توجه به اينكه يأس و نااميدي از رحمت خداوند، خود گناهي بزرگ است و انسان اگر به همين نكته توجه كند آن وقت خود را از دام يك گناه به دام گناه ديگري نمي اندازد.

و نكته آخر اينكه: اگر انسان بداند كه فرصت براي او باقي است و مي تواند از بقيه ي عمرش استفاده كند و گذشته را جبران و اصلاح كند، بنابراين معنا ندارد كه انسان در اثر گناه و لغزش ها به آينده ي خودش بدبين باشد، چرا كه نتيجه ي بدبيني هم، نااميدي و يأس مي باشد. و «يأس» است كه انسان را از دامن خطاها و گناهان

كوچك تر به دامن گناهان و خطاهاي بزرگ تر مي اندازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 80

آيا توبه ي از گناهان كاملًا گناهان را پاك مي كند يا فقط از شدت تاثير آن كم مي كند؟

پرسش:

آيا توبه ي از گناهان كاملًا گناهان را پاك مي كند يا فقط از شدت تاثير آن كم مي كند؟ پاسخ:

آثار گناه دو نوع است:

- گاهي آثارش، آثار قراردادي يا مجازات هاي الهي است (آثار قراردادي در دنيا اينگونه تعبير مي شود)

- و گاهي آثار گناه، آثار وضعي است.

اگر تاثير گناه از مجازات هاي الهي و يا حق الله باشد توبه، اين آثار را بر مي دارد بلكه با توجه به آيات حتي برخي بدي ها و گناهان انسان تبديل به نيكي مي شود، مي فرمايد:

«مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»؛ «1» «كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند اينها را خدا بدي هايشان را به نيكي تبديل مي كند؛ و خدا همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 81

پس آثاري كه مثل مجازات هاي الهي است «1» كه گاهي «حق الله» ناميده مي شود بوسيله ي توبه برداشته مي شود.

اما آثار نوع دوم كه آثار وضعي است اينها برداشتني نمي باشد؛ مثلًا كسي كه سرقت انجام داده گناهي انجام داده كه اين گناهش مجازات الهي و عذاب دارد، به وسيله ي توبه اين عذاب برداشته مي شود اما آن اثر وضعي گناه بوسيله ي توبه برداشته نمي شود بلكه بايد خسارت مالي آن شخص را جبران نمايد و ...

مثالي ديگر: اگر كسي گناهي انجام دهد و موجبات بدنامي خودش را در اجتماع فراهم كرده باشد، اين بدنامي اثر وضعي آن گناه است و با توبه، اين بدنامي برداشته نمي شود، در اينجا لازم است برنامه ريزي كند و اين

بدنامي را از بين ببرد، و دوباره اطمينان اجتماع و مردم را به خودش جلب نمايد اين چيزي نيست كه توبه آن را به راحتي بردارد. «2»

بنابراين توبه: مجازات هاي قراردادي و الهي را بر مي دارد و در حقيقت در اين بخش از آثار گناه مي كاهد، و حتي گاهي اوقات آنها را به حسنات تبديل مي كند.

اما برخي از آثار و پيامدهاي ديگر مثل «آثار وضعي» را بر نمي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 82

در برخي آيات بعد از توبه اصلاح آمده مقصود از اصلاح كردن بعد از توبه چيست؟

پرسش:

در برخي آيات بعد از توبه اصلاح آمده مقصود از اصلاح كردن بعد از توبه چيست؟ پاسخ:

در آيات متعددي از قرآن با تعابير گوناگون مي فرمايد:

«فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ»؛ «1»

«اگر كسي بعد از ظلمي و گناهي كه انجام داده و توبه كند و اصلاح كند، خدا به سوي او باز مي گردد و توبه اش را مي پذيرد.»

همين مضمون در آيات ديگر قرآن آمده و مكرر بر اين مساله تاكيد دارد كه بايد توبه همراه با اصلاح و عمل صالح باشد يعني اگر كسي گناهي انجام داد مانند دروغ، كه فقط نافرماني خداست (به شرطي كه براي ديگران ضرر نداشته باشد) در اين مورد توبه ي او اثر را بر مي دارد و اما گاهي گناه از نوع ترك واجب است، مثلًا نماز نخوانده، اگر توبه كند توبه مي تواند آن پيامد و پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 83

عذاب را بردارد ولي قضاي نماز را بايد به جا آورد، در حقيقت اصلاح در اينجا به اين معنا است كه اعمالي را كه ترك كرده (نماز، روزه و ...) قضايش را به جا آورد.

چند مثال:

اگر گناه از باب حق الناس باشد مثل سرقت يا فريب در معامله و ... اصلاحش اين است كه مال مردم را برگرداند.

گاهي در گناهان اجتماعي، انسان ضربه اي به آبروي كسي مي زند مثلًا تهمت مي زند، با توبه پيامد گناه خودش را از بين مي برد و عذاب الهي برداشته مي شود، اما آبروي مسلماني از بين رفته و اصلاحش به اين است كه عذرخواهي كند و به مردم اعلام كند كه اين واقعيت نداشته و تهمت بوده است و سعي كند آبروي ريخته شده را باز گرداند.

گاهي اين گناهان اجتماعي، به وسيله ي عذرخواهي و حلاليت طلبيدن قابل جبران است، اين هم اصلاحش به همين است مثلًا در مورد غيبت، هم بايد توبه كرد كه آثار گناهش برداشته شود، هم بايد از آن شخص حلاليت طلبيد و در حقيقت اصلاحش به آن حلاليت طلبيدن است.

اگر گناهان اجتماعي قابل جبران نباشد مثلًا غيبتي كه انجام داده يا ظلمي كه كرده، به شخص مقابل دسترسي ندارد كه از او حلاليت بطلبد، در اين موارد اصلاح بعد از توبه به استغفار است يعني براي آن شخصي كه به او دسترسي ندارد يا الان او را نمي شناسد و مالي را از او برده از جانب او صدقه بدهد و يا براي او استغفار بكند كه در اين موارد اميد است اين «اصلاح بعد از توبه» محسوب شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 84

آثار وضعي گناه چيست آيا نجات از آنها ممكن است؟

پرسش:

آثار وضعي گناه چيست آيا نجات از آنها ممكن است؟ گاهي ممكن است گناه، فردي باشد، ولي آثار وضعي اش باقي بماند حال اين سوال، هم به اثر وضعي مربوط مي شود هم به اصلاح بعد از

توبه، مثلًا گناهي كرده كه براي او يك بيماري صعب العلاج بوجود آورده، يا عبادتي مثل نماز انجام نداده و او را از كمال واقعي و آن قرب معنوي بازداشته، كه يقيناً اثر وضعي خودش را خواهد داشت، در اين موقع انسان بايد چه كند آيا صرف توبه كردن از گناه كفايت مي كند يا خير؟

پاسخ:

اين همان «آثار وضعي» است كه گفته شد: ممكن است قابل برداشتن نباشد، مثلًا اگر كسي مرتكب عمل منافي عفت شد و به بيماري هاي تناسلي يا مانند ايدز مبتلا شد، در حقيقت «خود كرده را تدبير نيست». در اين موارد بايد از راه هاي پزشكي و يا موارد ديگر به دنبال اصلاح باشد و اصلاحش به اين است كه به پزشك مراجعه كند و بيماري خودش را بهبود بخشد؛ و به اين صورت نيست كه با يك توبه مشكل حل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 85

آيا انسان توبه كرده، مانند انسان گناه نكرده است؟

پرسش:

آيا انسان توبه كرده، مانند انسان گناه نكرده است؟ برخي مي گويند: توبه ي از گناه كاملًا صفحه ي ضمير انسان را پاك نمي كند، مثل صفحه ي سفيدي كه چيزي بر رويش نوشته شده باشد و بعد پاك شود اين چطور قابل توجيه است؟

پاسخ:

در حقيقت توبه آلودگي روحي انسان را بر مي دارد و انسان را پاك مي كند و در روايات حكايت شده: «كسي كه توبه كند، مثل كسي است كه از مادر متولد مي شود و گناهي ندارد.» «1» يا برخي از اعمال مثل حضور در عرفات در ايام حج، اين حالت را براي انسان ايجاد مي كند.

ولي به هر حال وقتي انسان مدتي از عمرش را به گناه گذرانده است از غافله ي كمال انساني، عقب مانده

يعني بين او و كسي كه اصلًا گناهي نكرده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 86

تفاوت است در حقيقت يك عمري از او به گناه تلف شده، و آن عمر به زيانكاري گذشته و قابل جبران نمي باشد.

سرمايه زكف رفت و متاعي نخريديم

ولي در عين حال چه بسا انسان وقتي توبه كرد، با تلاش و اصلاح خودش و عباداتي كه انجام مي دهد، بتواند از آن انساني كه گناه نكرده سبقت بگيرد، و اين بستگي دارد به توبه كننده، كه بعد از توبه تا چه حد تلاش كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 87

د: پدر و مادر

در برابر ستمكاري پدر و مادر چگونه عمل كنيم

پرسش:

در برابر ستمكاري پدر و مادر چگونه عمل كنيم اگر والدين به فرزندان ستم كنند فرزندان چطور برخورد كنند، بطوري كه هم موجب ناراحتي آنها نشود و هم بتوانند آنها را امر به معروف و نهي از منكر كنند، و اگر نصيحت تأثير نداشت چطور بايد با آنها برخورد كرد؟

پاسخ:

قبل از پاسخ لازم به يادآوري است كه:

با توجه به اختلاف سني كه بين پدر و مادر و فرزندان وجود دارد و به طور طبيعي هر كدام، فرزند زمان خود هستند و گاهي اختلاف فرهنگ هم دارند، و از طرفي فرزندان به اقتضاي سن شان، شور جواني دارند و پدر و مادر سردي و گرمي زندگي را چشيده اند و پخته شده اند و طبيعي است كه در مسائل با احتياط برخورد كنند اين عوامل باعث مي شود، گاهي در روابط بين پدر و مادر و فرزند اختلاف سليقه هايي پيش بيايد، و روابط دچار چالش شود و برخوردهاي پدر و مادر هم غالباً از سر دلسوزي مي باشد از اين رو كاربرد

تعبير «ظلم و ستم» نسبت به فرزندان، صحيح به نظر نمي رسد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 88

از اين رو چون احتمال چنين چالشي مي رود قرآن كريم به بيان راهكار آن مي پردازد و مي فرمايد:

«ما به انسان سفارش مي كنيم درباره ي پدر و مادرش بويژه مادر كه دوران بارداري و مشكلات آن و دوران شيردادن را مي گذراند، (آري به او توصيه كرديم:) كه براي من و براي پدر و مادرت شكر به جا آور، كه بازگشت (همه ي شما) به سوي من است.» «1»

يعني جايگاه پدر و مادر آنقدر مهم است كه سپاسگزاري پدر و مادر در كنار سپاسگزاري از خدا مطرح شده است.

در حديثي از امام رضا (ع) وارد شده است كه: «هر كس پدر و مادرش را شكرگزاري نكند و سپاس نگويد شكر خداي را به جاي نياورده است!» «2»

و از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده كه فرمودند: «پدر و مادرت را اطاعت كن و به آنها نيكي نما چه زنده باشند و چه از دنيا رفته باشند.» «3» و در حديث ديگري حكايت شده سه بار از پيامبر پرسيدند به چه كسي نيكي كنيم؟ پيامبر فرمودند: «به مادرت!» و بار چهارم فرمودند: «به پدرت!» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 89

و در آيه ي بعد مي فرمايد:

«وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً»؛ «1» «اگر پدر و مادر تلاش كردند كه تو را مشرك كنند شركي كه هيچ دليلي ندارد. از پدر و مادر اطاعت نكن»

يعني هيمشه اطاعت پدر و مادر لازم است مگر در موردي كه پدر و

مادر بخواهند انسان را به گناه يا شرك وادار كنند. بلافاصله تذكر مي دهد: پدر و مادري كه مي خواهند تو را مشرك يا گنه كار كنند حق نداري با آنها برخورد نامناسب داشته باشي «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» يعني در دنيا با آنها به روش پسنديده همراهي و مصاحبت كن و با آنها برخورد نيك داشته باش.

بنابراين ما حق نداريم نسبت به پدر و مادر خودمان تندي كنيم و قرآن بالاترين مرحله را بيان كرده كه اگر پدر و مادر شما را به شرك دعوت كردند شما حق برخورد تند نداري، با اين مطلب تكليف موارد ديگر را روشن كرده است.

و حتي در آيه ي مي فرمايد:

«فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ»؛ «2» «به پدر و مادر اف نگو.»

«اف»: كوچك ترين كلمه اي است كه دلالت بر ناراحتي داشته باشد. بنابراين انسان در برابر پدر و مادر چاره اي جز صبر و بردباري و برخورد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 90

مناسب و نيكو ندارد. و لازم است كه اگر برخورد نامناسبي از پدر و مادر ديد از او خواهش كند كه اين كار را ترك كند. و نبايد با پدر و مادر برخورد نامناسب داشته باشد چون ممكن است به «عاق والدين» برسد كه يكي از گناهان كبيره مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 91

پرسش:

در امر به معروف و نهي از منكر مراتبي داريم، نسبت به پدر و مادر تا چه مراتب را مي شود عملي كرد و كدام را نمي شود؟!

پاسخ:

اولين مرتبه ي امر به معروف و نهي از منكر اين است كه انسان از چيز منكر، بد و گناه به صورت دروني و قلبي ناراحت شود.

مرتبه دوم

اين است كه آثار اين ناراحتي در صورتش ظاهر شود، كه من از اين گناه ناراحتم و از آن گناه استقبال نكند.

مرتبه سوم اين است كه به زبان ابراز كند و با نرم خويي تذكر دهد.

مرتبه چهارم اين است كه عملًا مانع انجام گناه شود.

مرتبه پنجم و ششم كه مي رسد برخوردهاي بالاتر كه در حقيقت نياز به «اذن» حاكم شرع و دادگاه اسلامي دارد.

در مورد پدر و مادر ممكن است بتوانيم صحبتي با آنها بكنيم و يا با هديه ي كتاب يا خواندن آيه ي قرآن يا روايت اهل بيت يا موعظه اي از اوليا خدا و ... به طور غيرمستقيم آنها را متوجه اشتباه خود بكنيم. اما حق نداريم طوري برخورد كنيم كه آنها از دست ما ناراحت شوند، بيشتر بايد سعي كنيم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 92

با تحمل و اخلاق خوش و احترام «قول ميسور» و روش پسنديده آنها را متوجه كار ناپسند خودشان بكنيم اما اگر در مورد گناه اصرار كردند فقط اطاعت نكنيم.

تعبير جالب قرآن در آيه ي 15 سوره ي لقمان اين است «و ان جاهداك»؛ «و اگر پدر و مادر تلاش كنند كه تو را مشرك كنند» مفسرين مي گويند: مقصود اين است: آنها تلاش مي كنند و اين تلاش آنها هم از روي دلسوزي است گويا مي خواهند سعادت تو را تأمين كنند اما راه را اشتباه كرده اند؛ فكر مي كنند كه سعادت فرزند در گناه و شرك است؛ كه لازم است آرام آرام آنها را متوجه كرد كه اينگونه نيست. ولي فرزند حق توهين ندارد.

نكته:

در آيات سوره ي لقمان و عنكبوت كه در مورد رفتار نيك با پدر و مادر مي باشد

اين مطلب آمده است:

«إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ «1» «بازگشت شما به سوي من است و شما را از آنچه انجام مي داديد با خبر خواهم ساخت.»

از اين تعبير كه فرزندان را متذكر مي شود كه «من به آنچه عمل مي كنيد شما را خبر مي دهم» بر مي آيد كه: مي تواند از طرفي هشدار نسبت به فرزندان باشد كه روز قيامت و حساب در پيش است؛ پس مراقب رفتار خود با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 93

پدر و مادر باشيد و از طرفي شايد اشاره به اين نكته باشد كه چون صبر در مقابل برخي اعمال بعضي پدر و مادرها، طاقت فرسا و سخت است، خداوند تلخي آن صبر را با حلاوت نظاره گري خود جبران مي كند و به تعبيري مي فرمايد: «اگر صبر و تحمل، و در مقابل رفتار بد، نيكي كردن، سخت است؛ بدانيد كه من اين رفتار نيك شما را مي بينم و در روز قيامت بر مي شمارم و پاداش مي دهم.»

آري اگر انسان بداند كه خدا مي بيند سختي ها به خاطر خدا شيرين مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 94

اطاعت از پدر و مادر تا چه اندازه لازم است؟

پرسش:

اطاعت از پدر و مادر تا چه اندازه لازم است؟ پدر و مادرم در كارهايم خيلي دخالت مي كند مي خواهم بدانم كه تا چه حد بايد تابع آنها باشم؟ حتي در امور مستحب و واجب و غيره؟

پاسخ:

تبعيت از پدر و مادر، در مورد امور واجب كه لازم است مثلًا پدر و مادر به انسان مي گويند: «نماز بخوان!» آنها هم اگر نگويند ما بايد نماز بخوانيم. يا اگر آنها بگويند فلان گناه را انجام نده در اين موارد هيچ بحثي نمي باشد كه اطاعت

لازم است.

در موارد مستحب مثل نماز جماعت يا موارد مباح مثل تفريح سالم كه گناهي در آن نيست، در اين موارد اگر پدر و مادر نهي كردند، انسان بايد از پدر و مادر اطاعت كند چون اطاعت از پدر و مادر واجب است و دستور آنان بر امور مستحب و مباح مقدم است. و تنها راهي كه باقي مي ماند اين است كه فرزند دلايل كارش را محترمانه براي آنها بگويد اگر قبول كردند كه بحثي نيست و اگر قبول نكردند همان اطاعت از پدر و مادر براي انسان كمال آفرين تر است از برخي كارهايي كه انسان ممكن است در نظرش مباح و يا مستحب بيايد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 95

لذا وقتي در امور مستحب (مثل زيارت حرم ائمه (ع)) ما اجازه نداريم از آنها سرپيچي كنيم ديگر تكليف بقيه موارد روشن است كه اگر دخالت كردند، فرزند حق ندارد برخورد تند يا توهين آميزي داشته باشد بلكه مي تواند خيلي محترمانه و مؤدبانه از آنها خواهش كند كه اين امور را به من و اگذار كنيد. اگر هم قبول نكردند باز بايد تحمل كرد و حق تندي ندارد.

زيرا رعايت حريم پدر و مادر در اسلام خيلي مهم است، تا حدي كه اگر فرزند بدون اذن پدر و مادر مسافرت رفت آن سفر، سفر معصيت مي شود و نماز در آن سفر، طبق فتواي مراجع محترم كامل مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 96

در مواردي كه پدر و مادر بين دختر و پسر فرق ميگذارند چه كنيم؟

پرسش:

در مواردي كه پدر و مادر بين دختر و پسر فرق ميگذارند چه كنيم؟ گاهي پدر و مادر در مورد بخشش هاي مالي، برخي فرزندان را

نسبت به بعضي مقدم مي دارند و بين آنها تبعيض قائل مي شوند چگونه با آنها برخورد كنيم؟!

پاسخ:

در مورد بخشش هايي كه پدر و مادر نسبت به فرزندان دارند لازم است مساوات را رعايت كنند زيرا از لحاظ رواني روحيه ي آنها تضعيف مي شود و ممكن است آثار سوء بدنبال داشته باشد، و حتي انسان اگر بصورت طبيعي يك فرزندش را بيشتر از فرزند ديگرش دوست داشته باشد، اگر اظهار بكند ممكن است حسادت ديگران را برانگيزد و اين به مصلحت هيچكدام نيست.

اما به هر حال فرزند حق ندارد نسبت به پدر و مادر در مقابل اين رفتار اعتراض بكند و برخورد غيرمودبانه داشته باشد، چنانچه بيان شد: حتي اگر آنها به شرك دعوت كنند نبايد پيروي كند ولي فرمود: «صاحبهما في الدنيا معروفا» فرمود با آنها رفتار پسنديده و نيكوئي داشته باشيد. بنابراين انسان حق ندارد با آنها بد رفتاري كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 97

يادآوري:

اين نكته را نيز لازم است فرزندان توجه داشته باشند كه:

با توجه به اختلاف سني و بين فرزندان، نيازهاي آنها هم متفاوت مي شود، لذا پدر و مادرها با توجه به اقتضاي سن فرزندان و سطح تحصيلي آنان به تناسب نياز هر كدام امكاناتي در اختيار آنها قرار مي دهند. لذا بهتر است به جاي واژه «تبعيض» واژه «تفاوت» به كار رود و اگر تفاوت به اين صورت باشد كه ذكر شد، گاهي لازم هم مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 98

پرسش:

آيا پدر و مادر مي توانند ارث دختر و پسر را تغيير بدهند و ديگر اينكه آيا مي توانند وصيت كنند كه به يكي بيشتر و به ديگري كمتر

بدهند؟

پاسخ:

بخش اول پاسخ را به وصيت، سپس به ارث مي پردازيم:

وصيت: آيا پدر و مادر حق دارند وصيت كنند كه اضافه ي بر ارث به كسي داده شود؟ پدر و مادر مي توانند تا از اموال خودشان را بلكه حق هر انساني است تا از اموال خودش را وصيت كند كه در چه راهي مصرف شود. مثلًا در امور خير مصرف شود، و يا اينكه به شخص خاصي داده شود، فرزندش باشد يا غيرفرزندش.

بنابراين، اينكه پدر و مادر يا هر شخص ديگري حق دارند كه وصيت كنند اموالشان را به كسي بدهند اين مورد اختلاف نمي باشد. در سوره ي نساء «1» اين مطلب اشاره شده كه قبل از تقسيم ارث اول بايد وصيت هاي شخص را انجام دهند، كه همان اموال است، و يا اينكه اگر بدهكاري دارد بدهكاريش را بپردازند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 99

ارث: ارث دختر و پسر، ارث پدر و مادر و همچنين ارث همسر از همسر، در قرآن كريم معين شده از جمله در آيه ي 11 از سوره ي نساء مي فرمايد:

«يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلَادِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ»؛ «خداوند به شما سفارش مي كند در تقسيم ارث، به پسر دو برابر دختر بدهيد.»

به عنوان مثال: اگر يك برادر باشد و يك خواهر، دو برابر به پسر مي رسد. حال آيا پدر و مادر مي توانند اين سهم را تغيير دهند مثلًا بگويند دختر برابر پسر ببرد؟ خير اين كار از عهده ي پدر و مادر خارج است و چنين حقي را ندارند چون اين از احكام الهي است همانطوري كه در مورد همسر و پدر و مادر معين شده كه چقدر ارث ببرند و با شرايط

خاصي اين تقسيم ارث آمده و كسي نمي تواند آنها را تغيير بدهد، چون اينها حدود و قوانين الهي است و ما حق تغيير آنها را نداريم. «1»

چنانچه بيان شد هر شخصي حق دارد كه تا اموال خودش را وصيت كند كه مقداري از آن را به فلان فرزندم مثلًا براي خرج تحصيلش بدهيد، يا فرزندي كه نياز به مسكن دارد مبلغي را به او پرداخت نمائيد. ولي همين را هم حق ندارد بيش از وصيت بكند، و اگر بيش از شد مقدار بيشترش صحيح نيست، مگر اين كه بقيه ي وارث ها اجازه بدهند. يا مثلًا فرزندان او اجازه بدهند كه نصف اموالش را در راه خير مصرف كنند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 100

خلاصه ي بحث:

1. در وصيت نمي شود سهام ارث را تغيير داد.

2. ولي شخصي كه وصيت مي كند مي تواند تا حدود از اموال خودش را براي كارهاي خير، يا براي شخص خاص از فرزند و غيرفرزند وصيت كند.

3. اگر بيشتر از وصيت كرد، منوط به اجازه ي وارثان است و اگر اجازه ندادند، آن مقدار اضافه از وصيت باطل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 101

آيا صله ي رحم با خويشاونداني كه داراي صفات ناپسند مثل نمامي و غيبت هستند جايز است؟

پرسش:

آيا صله ي رحم با خويشاونداني كه داراي صفات ناپسند مثل نمامي و غيبت هستند جايز است؟ پاسخ:

خداوند متعال از طرفي دستور به صله رحم داده و واجب كرده و از طرفي از فحشا و منكر و ... نهي كرده است؛ «1» و اين در حالي است كه گاهي در صله رحم ها دچار غيبت يا گناهان ديگر مي شويم وظيفه چيست؟

نكته ي اول: لازم است توجه داشته باشيم كه صله ي رحم واجب است و قطع رحم

حرام! يعني انسان بايد صله ي رحم به جا آورد و نبايد قطع رحم كند و رابطه ي خودش را با پدر و مادر يا خويشاوندان قطع بكند اگر انسان صله ي رحم را ترك كند و طوري باشد كه عرفاً بگويند با خويشاوندان اش قطع رابطه كرده، اين شخص گرفتار گناه كبيره شده است.

نكته ي دوم: برخي افراد صفات بدي دارند، مثلًا اهل غيبت و فتنه گري و ... هستند در مقابل اينگونه افراد، وظيفه ي انسان نهي از منكر است و نهي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 102

منكر مراتبي دارد، و يك مرتبه اش اين است كه شخص، آثار ناراحتي را در چهره اش نمايان كند، مرتبه ي ديگر اين است كه مثلًا با زبان خوش، و نرم خويي به او تذكر دهد و معايب كارش را يادآوري كند. و همين طور مراتب بالاتر ... بنابراين، انسان بايد امر به معروف و نهي از منكر بكند كه از واجبات، اسلامي است، البته بايد به يك نكته توجه داشت و آن اينكه در جايي كه امر به معروف و نهي از منكر تاثير داشته باشد يا احتمال يك نوع تاثير بدهيم، آنجا امر به معروف لازم است. اما اگر جايي باشد، كه يقيين داريم امر به معروف و نهي از منكر تاثيري نخواهد گذاشت آنجا ديگر اين تكليف از انسان ساقط مي شود، بلكه ممكن است گاهي بدون اينكه تاثير مثبتي داشته باشد موجب فتنه شود.

و برخي اوقات لازم است با اينگونه افراد برخورد منفي شود، مثلًا خويشاوندي كه غيبت مي كند انسان روابطش را با او كاهش دهد، اين خودش نوعي نهي از منكر است. بنابراين مي توانيم بين وظايف شرعي خودمان

و اينكه قطع رحم نكنيم جمع بكنيم بلكه صله رحم بكنيم.

و از طرفي انسان مي تواند، با خويشاوندان خوبش رابطه ي بيشتري داشته باشد، و با خويشاونداني كه صفات بدي دارند، اگر مي تواند آنها را اصلاح بكند، كه اصلاح بكند، اما اگر نمي تواند اصلاح كند روابطش را كاهش بدهد، ولي قطع رابطه در اين موارد باز موجب قطع رحم مي شود، و مشكلات ديگري را براي انسان به وجود مي آورد.

بنابراين چنين نيست كه انسان تنها يك راه داشته باشد، و آن قطع رابطه با اينگونه افراد باشد، بلكه مي تواند با آنها رفت و آمد كند، ولي رفت و آمد و صله ي رحم اندك، و اميد است خود به خود همين كاهش روابط، روي آنها تاثير بگذارد و كم كم آنها متوجه ي رفتار زشت خودشان بشوند و دست از آن رفتارشان بردارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 103

ه: بانوان

آيات حجاب كدام است؟

پرسش:

آيات حجاب كدام است؟ آيا در قرآن آيه اي در مورد رعايت حجاب داريم و چرا در مورد حجاب صحبت نمي شود و تذكر داده نمي شود؟

پاسخ:

«حجاب» يكي از دستورات الهي است كه در قرآن كريم، به طور صريح در آيات متعددي مطرح شده است و از آنجا كه سلامت جامعه و بهداشت رواني خانم ها حتي بهداشت رواني مردان در گرو اين مطلب است اين موضوعي است كه بايد از زاويه هاي مختلف به آن پرداخت و همچنين حكمت ها و قوانين و احكام آن بيان شود.

در اين موضوع بايد روشن شود خانم ها وظيفه شان چيست؟ همانطور كه آقايان هم حجاب دارند و وظيفه ي آنها چيست؟ تا چه حدي آقايان بايد بدنشان پوشش داشته باشد و تا چه حدي خانم ها بدنشان پوشش

داشته باشد؟ و اين مسئله، هم بسيار ساده است و هم بسيار مهم. وقتي حكمت هاي رعايت حجاب بيان شود كه در آيات قرآن هم اشاره شده موجب مي شود كه خود خواهران با اشتياق بيشتري به رعايت حجاب بپردازند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 104

در مورد حجاب آياتي در قرآن وجود دارد كه در دو آيه ي آن به اين موضوع توجه ويژه شده است يكي آيه ي 31 نور كه مي فرمايد:

«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»؛ «و به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را- جز آن مقدار كه نمايان است- آشكار ننمايند، و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه ي خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان، يا ...»

در اين آيه از يك طرف به خانم ها تأكيد مي كند كه مواظب باشند پاكدامن باشند و چشمشان را مواظبت كنند و از طرفي هم مي فرمايد: مواظب باشيد مواضع زينت و جاهاي تحريك آميز بدن تان را براي نامحرم آشكار نكنيد.

كه البته خانم هاي مؤمن و متقي اين مسائل را رعايت مي كنند و اكثريت خواهران جامعه ما همين طور هستند.

و در ادامه آيه يادآور مي شود كه زينت هاي زن براي چه كساني مي تواند ظاهر شود.

استاد شهيد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» بحث مفصلي در مورد اين آيه دارند و نكات دقيق فقهي و تفسيري اين آيه را مورد بحث قرار داده اند.

آيه ي مهم ديگر در مورد

حجاب آيه ي 59 سوره ي احزاب است كه مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَالبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 105

«اي پيامبر به خانم هاي خودت و دختران خودت و زن هاي مومن بگو- يعني اين حكم هم براي خانواده ي پيامبر هم براي زن هاي مومن است- اين چادر يا روسري بلندي كه خانم ها روي سر مي اندازند و لباسشان را به خودشان نزديك كنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سرزده توبه كنند) خدا همواره آمرزنده ي رحيم است.»

به عبارت ديگر مي فرمايد: خانم محترم به صورت نامناسب از خانه خارج نمي شود مثلًا با همان لباس داخل خانه خارج نمي شود بلكه يك لباس اضافي دارد مثل چادر، كه وجه كامل حجاب است يا مثلًا مانتوي بسيار مناسب با روسري بلند، كه وقتي از خانه خارج مي شود كاملًا معلوم است كه اين خانم عفيف و پاكدامن است. و در حقيقت به اين صورت شخصيت خودش را به نمايش مي گذارد.

و ادامه ي آيه مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ» اين حجاب بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند، يعني انسان هاي لا ابالي و هرزه و دگر آزاري كه در جامعه وجود دارند و احياناً مزاحم خانم ها مي شوند، اگر خانمي را با حجاب كامل ببينند ديگر طمع نمي ورزند و متوجه مي شوند كه اين زن پاكدامني است. بنابراين آيه مي فرمايد فايده و حكمت رعايت حجاب اين است كه افراد شناخته مي شوند، و كسي ديگر آنها را اذيت نمي كند.

نتيجه گيري:

بنابر آنچه از آيه

بدست مي آيد اگر خانمي حجابش را رعايت كرد، در جامعه به عنوان زني پاكدامن شناخته مي شود و از برخي مشكلات و خطرات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 106

محفوظ مي شود از اين رو حجاب «محدوديت» نيست بلكه «مصونيت» است و با رعايت حجاب «بهداشت رواني» جامعه تأمين مي شود، و علاوه بر اين كه خود خانم ها از آرامش رواني برخوردار مي شوند براي مردان جامعه هم اين آرامش را به ارمغان مي آورند، و دست و چشم طمع ورزان آلوده را هم كوتاه مي كنند و از طرفي باعث تحكيم خانواده ها مي شود و از تزلزل نظام خانواده جلوگيري مي كند.

بنابراين رعايت حجاب يكي از مسائل مهمي است كه در قرآن مطرح شده و در احاديث نيز بر آن تاكيد شده و روحانيت و غيرروحانيت وظيفه دارند از طريق رسانه هاي مختلف اعم از صدا و سيما و مطبوعات و مساجد، و ... به اين موضوع بپردازند و همچنين بايد مسئولين در مقام قانون گذاري و اجرا به اين موضوع مهم توجه ويژه داشته باشند.

زيرا بخش قابل توجهي از افراد جامعه «حجاب» را رعايت مي كنند و عده اي كه رعايت نمي كنند «بي حجاب» نيستند بلكه «بدحجاب» اند، كه:

برخي ممكن است در شرايط نامناسب خانوادگي و محيط، چنين پرورش يافته اند؛

و برخي از آنها نمي دانند كه «حجاب» از ضروريات اسلام است؛

و بعضي نيز از احكام رعايت حجاب آگاه نيستند؛

و برخي آنها از حكمت ها و فايده هاي آن آگاهي ندارند و رعايت آن را مهم نمي دانند و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 107

بنابراين افراد گناهكار و عصيانگر كه قصد سرپيچي و مخالفت با احكام الهي را دارند، عده ي اندكي هستند.

و چنانچه بيان

شد بقيه ي اينها، علل و انگيزه هاي خاص خود را دارند كه به مرور زمان «اين نوع پوشش» به يك «عادت اجتماعي» براي آنها تبديل شده است.

لذا به نظر مي رسد براي فراگير شدن اين حكم الهي در جامعه به يك پژوهش «جامعه شناختي و روانشناختي» نياز داريم، تا علل و انگيزه ها و چالش ها و راهكارهاي آن كشف شود و با يك برنامه ريزي دقيق در زماني مشخص و بدون عجله، اين موضوع به شكل معقول و مشروع و بدور از «افراط و تفريط» در جامعه نهادينه شود و الگويي باشد براي جوامع ديگر.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 108

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟

پرسش:

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟ پاسخ:

از جمله آياتي كه به موضوع حجاب پرداخته، آيه ي 59 سوره ي احزاب است با طرح اين آيه ببينيم آيا پاداش رعايت حجاب از اين آيه استفاده مي شود يا نه؟! و اينكه روايات اهل البيت (ع) در اين باره چه مي گويد؟

آيه ي مذكور مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَالبِيبِهِنَّ و ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»؛ «اي پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مومنين بگو كه پوشش هايشان را به خودشان نزديك كنند اين بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند و مورد اذيت قرار نگيرند.»

اين آيه كه از مهم ترين آيات حجاب است يك حكمت و فايده براي رعايت حجاب بر مي شمارد و آن اينكه زنان با حجاب در جامعه به عفت و پاكدامني شناخته مي شوند از اين رو مورد اذيت و آزار افراد لاابالي قرار نمي گيرند، و برعكس اگر خانمي حجابش را رعايت نكند افراد

مريض در موردش قضاوت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 109

منفي مي كنند و ممكن است مورد طمع ديگران واقع شود و از راه بي تقوايي چشم به اين خانم بدوزند و پيامدهاي منفي اي به دنبال داشته باشد كه در نهايت خود اين خانم مورد آزار و اذيت واقع مي شود.

اين حداقل فايده و پاداش شخصي است كه با حجاب و عفت در جامعه حضور مي يابد و هر چه اين مراتب حجاب و عفت بيشتر باشد امنيت اجتماعي براي او بيشتر خواهد بود كه قرآن به عنوان يكي از مؤلّفه هاي امنيت اجتماعي براي زنان معرفي كرده است.

- اگر مقصود از پاداش، پاداش دنيوي باشد در اين راستا بايد گفت: حجاب از طرفي موجب مصونيت و امنيت شخص عفيف و با حجاب است و از طرف ديگر باعث تحكيم خانواده و جلوگيري از تزلزل نظام خانواده مي شود كه خود بركات بي شماري براي زن و شوهر و فرزندان و جامعه و ... دارد و اين پاداش كمي نيست.

- و اگر مقصود پاداش اخروي باشد در اين باره در روايتي از پيامبر (ص) حكايت شده كه دو گروه اهل آتش اند يكي از آنها كساني هستند كه حجاب خود را رعايت نمي كنند «كاسيات عاريات» «1» از اين روايت معلوم مي شود كه رعايت حجاب شرط ورود به بهشت است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 110

حتي در همان روايت آمده: «بوي بهشت به مشام آنها نخواهد رسيد.» «1»

بنابراين اگر كسي بخواهد به ثواب و بهشت الهي برسد لازم است حجاب و عفت و پاكدامني خود را رعايت كند.

و از طرفي شخص با حجاب، يكي از دستورات الهي را رعايت

كرده و اين جزيي از تقواي عام است كه دستور داده شده؛ زيرا تقوا، حداقل مراتبش اين است كه انسان گناه انجام ندهد، و واجبات الهي را انجام دهد، پاداش چنين شخص با تقوايي بهشت خواهد بود بنابراين از كليات مفاهيم قرآني و روح قرآن برداشت مي شود: افرادي كه حجاب دارند و عفت عمومي را رعايت مي كنند جزء افراد با تقوا هستند، در نتيجه آن پاداش هايي را كه براي افراد با تقوا گفته شده (اگر شرايط ديگر هم رعايت شود) براي آنها خواهد بود. مثل بهشت، راحتي، بخشش گناهان، رستگاري و ... «2»

البته به نظر مي رسد اين پرسش ريشه در اين دارد كه بعضي پنداشته اند: انجام واجبات چون وظيفه ي انسان است «اجر و پاداشي» ندارد، و فقط مستحبات است كه پاداش دارد در حالي كه اينگونه نيست و اگر كسي محرمات را ترك كند و واجبات را انجام دهد و با تقوا باشد، خدا به او پاداش خواهد داد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 111

آري هر اطاعتي از پروردگار، پاداش او را به دنبال دارد، مثلًا كسي كه در راه خدا جهاد مي كند واجبي را انجام مي دهد و در قرآن پاداش عظيمي براي مجاهدان در راه خدا وعده داده شده است. «1»

يادآوري:

البته اين نكته را بايد توجه داشته باشيم كه پاداش هاي الهي لطف خداست نه استحقاق بنده! يعني وظيفه ي عبد و بنده در برابر مولا، اطاعت است ولي مولاي ما اينقدر كريم و مهربان است كه ما با وسايلي كه او در اختيار ما قرار داده، با دست با فكر و با زباني كه او در اختيار ما قرار داده تلاش مي كنيم،

عبادت و اطاعت مي كنيم، و او به ما اجر و پاداش مي دهد و اين نهايت لطف الهي را نسبت به بندگانش نشان مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 112

منظور از «تبرج الجاهليه الاولي» در آيه ي 33 سوره ي احزاب چيست؟

پرسش:

منظور از «تبرج الجاهليه الاولي» در آيه ي 33 سوره ي احزاب چيست؟ پاسخ:

در آيه ي 32 و 33 سوره ي احزاب به زنان پيغمبر اكرم (ص) توصيه هايي مي كند. و در ادامه مي فرمايد:

«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ»؛ «شما در خانه هايتان بمانيد و مثل جاهليت نخستين زينت هايتان را آشكار نكنيد.»

واژه ي «قرن» به معناي وقار، سنگيني و متانت است و در اينجا كنايه از قرار گرفتن داخل خانه است. «1»

واژه ي «تبرج» به معناي «آشكار كردن» است.

و مقصود از «جاهليت اول» همان جاهليت قبل از اسلام است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 113

قبل از اسلام كه دوران «جاهليت» بوده، زنان زيورها و زينت هاي خودشان را آشكار مي كردند و حجاب مناسبي نداشتند. از اين رو قرآن به زنان پيامبر توصيه مي كند كه همچون زنان جاهليت رفتار نكنيد و اهل آشكار كردن زيورها و تفاخر و خودنمايي و ... نباشيد.

و به عبارت ديگر به زنان توصيه مي كند كه زينت ها را براي شوهرهاي خودتان نگه داريد و خودتان را از نامحرمان بپوشانيد.

مقصود از جاهليت اول:

جالب اين است كه در آيه مي فرمايد: «جاهليت اولي» مفسرين از اين تعبير استفاده كرده اند كه جاهليت ديگري هم در راه است، «جاهليت اول»، جاهليت قبل از بعثت پيامبر اسلام بوده كه با ظهور اسلام برچيده شد.

و شايد «جاهليت دوم» زمان هايي مثل آخرالزمان باشد، كه گاهي نشانه هاي آن را امروزه مي بينيم. كه همان عادات جاهليت در برخي از كشورها و در برخي

فرهنگ ها زنده شده است.

به عنوان مثال «زن» كالايي براي سرمايه داران شده است. اين كه به نام آزادي، زن به كالاي تبليغاتي تبديل شده براي هيچ كس پوشيده نيست.

و همچنين فرهنگ برهنگي در دنيا ترويج مي شود و اينها همان ويژگي هايي است كه در فرهنگ جاهليت عرب وجود داشت، كه دوباره به نوع ديگر و با آب و رنگ جديدي امروزه در برخي از جوامع هويدا شده و روز به روز شأن و منزلت زن را پايين مي آورند. و در حقيقت قرآن هشدار مي دهد: مواظب باشيد كه خانم ها گرفتار، همان جاهليت نشوند، ولو با نام نوين!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 114

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟

پرسش:

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟ پاسخ:

خداي متعال در آيه ي سوم سوره ي نساء مي فرمايد: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ ...»؛ «اگر مي ترسيد كه عدالت و قسط را به پا نكنيد در مورد يتيمان و كودكان بدون سرپرست آن چيزي كه از زنها كه مي پسنديد و دل خواه شماست، دو تا يا سه تا يا چهار تا به همسري برگزينيد. اما اگر مي ترسيد، خوف اين را داريد كه عدالت را رعايت نكنيد، پس يك همسر بيشتر انتخاب نكنيد ...»

در حقيقت اين آيه ي شريفه دليلي است بر جواز تعدد زوجات در اسلام كه البته شرايط و بحث خاص خودش را دارد.

اين آيه تعدد زوجات را در اسلام قانونمند كرده. قرآن كريم در مورد عادات و آداب و رسوم و مسائلي كه در بين مردم هست مسائل حلال را از حرام جدا كرده و مسائل حلالش را هم قانونمند كرده. مثلًا در مورد ازدواج با همسران متعدد

در طول تاريخ بشر اين مسئله سابقه داشته و حتي برخي افراد حرمسرا تشكيل مي دادند مخصوصاً پادشاهان و ثروتمندان.

در حقيقت قرآن كريم با اين مسئله روشمند برخورد كرد و آن را محدود و قانونمند كرد، يعني طوري برنامه ي اسلام و اين قانون بيان شد كه از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 115

تشكيل حرمسراهاي بزرگ و شهوت راني ها جلوگيري شود، ولي از طرف ديگر با شرايط سختي، كه قرار داده شد، براي كساني كه واقعاً نياز دارند يا جامعه اي كه به تعدد زوجات نياز دارد، اين راه را مسدود نكرد لكن شرايطي برايش قرارداد و قانونمندش كرد و فرمود: اگر مي توانيد عدالت را رعايت بكنيد بيش از يك همسر هم اگر كسي انتخاب كند اشكالي ندارد البته شرطش خيلي مشكل است. فرمود كه «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا» اگر مي ترسيد كه عدالت را رعايت نكنيد نه اينكه «عدالت را رعايت نكنيد» وقتي كه شما احتمال مي دهيد و مي ترسيد كه عدالت رعايت نشود حق نداريد يك همسر بيشتر انتخاب كنيد.

حال چه كسي مي تواند بيشتر از يكي انتخاب كند؟ كسي كه نياز دارد؟ مثلًا در جوامع بشري، گاهي اوقات مردها در معرض حوادث قرار مي گيرند. از دنيا مي روند خانم هايي بي سرپرست مي شوند و يا اينكه گفته شده كه طول عمر جنسي زنان كمتر از مردان است، مردان به صورت متوسط طول عمر جنسي آنها زيادتر است بنابراين نياز به ازدواج هاي بيشتري خواهند داشت؛ يا اينكه خانم ها معمولًا عادات ماهيانه دارند كه آميزش جنسي جايز نيست؛ و دوران حمل دارند كه معمولًا 9 ماه طول مي كشد و در اين دوران ممكن است ممنوعيت هاي جنسي باشد؛ و اينها مستلزم اين

است كه برخي از مردان نياز جنسي شان برطرف نشود و نيازمند به ازدواج با همسران ديگر باشند. گاهي اوقات حوادثي اتفاق مي افتد مثل جنگ ها و حوادث مانند آن، و مرداني از دنيا مي روند و تعداد خانم ها زياد مي شود كه در اين موارد تعدد زوجات يك راه حل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 116

پرسش:

در برخي آيات قرآن «1» مي بينيم كه اين شرطي كه براي عدالت گذاشته اند اصلًا به طور كلي نفي شده يعني گفته شده شما اصلًا نمي توانيد عدالت را در اين زمينه رعايت كنيد؟

پاسخ:

در حقيقت مقصود اين پرسش اين است كه قرآن «تعليق بر محال نموده است»؛ يعني مي خواسته بفرمايد كه اصلًا چنين كاري امكان ندارد كه كسي عدالت را رعايت كند.

البته رعايت عدالت مشكل است ولي محال نمي باشد، يعني ممكن است مرداني عدالت رفتاري ظاهري را بين خانم هايشان رعايت بكنند و شرايط جامعه هم اجازه بدهد و تعدد زوجات ضروري باشد كه در چنين شرايطي اسلام راه را نبسته است.

و مقصود از رعايت عدالت در آيه ي سوم نساء، رعايت حقوق همسران يعني عدالت ظاهري در رفاه و وسايل زندگي است. رفتار شوهر به گونه اي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 117

باشد كه تساوي ظاهري بين اين خانم ها و شئونات آنان كاملًا رعايت شود. البته روشن است كه تساوي در برخي از مسائل اصلًا امكان ندارد. مثلًا تساوي در محبت قلبي از اراده ي انسان خارج است و شايد مقصود آيه ي 129 سوره ي نساء همين مطلب باشد. آري انسان نمي تواند دل خود را طوري تنظيم كند كه محبت قلبي اش به دو نفر كاملًا يكسان باشد، ولي اگر اين عدم

تساوي محبت نسبت به دو همسر تأثيري در زندگي عملي بگذارد و در رفتار او ظاهر شود يعني موجب بشود كه مثلًا براي يكي از اين خانم ها وسائلي بخرد يا رفاهي آماده بكند كه براي ديگري نمي كند اين شوهر از عدالت خارج شده است.

پس در حقيقت در اينجا مقصود از عدالت، تساوي محبت و مانند آن نيست كه امكان عملي ندارد.

اما عدالت هاي رفتاري بين همسران لازم است و همانطور كه روشن است اين كار مشكل مي باشد و چه بسا برخي از مراحلش براي بعضي افراد محال عادي باشد. بنابراين شرايط تعدد زوجات سخت است.

به عبارت ديگر اسلام مسئله ي تعدد زوجات كه در تاريخ بشر سابقه داشته را قانونمند كرده و شرط اين قانون را هم بسيار مشكل كرده، كه تحقق خارجي آن اندك شود؛ ولي در عين حال راه را نبسته است. چون گاهي اوقات در جوامع بشري شرايطي بوجود مي آيد كه تعدد زوجات يك راه حل اجتماعي است كه از فحشا و منكرات جلوگيري مي كند و در حقيقت يكي از راه حل هاي نجات جامعه از بعضي از مشكلات فرهنگي مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 118

آري انسان به صورت طبيعي يك همسر انتخاب مي كند و مرد و زن، كنار هم آرامش پيدا مي كنند همانطور كه قرآن مي فرمايد: «خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» «1»

خدا همسران را از جنس شما آفريد براي اينكه آرامش پيدا كنيد قرآن زندگي زناشويي را مايه ي بهداشت روان و آرامش و سكون انسان مي داند يعني جواني كه ازدواج مي كند زندگي اش به يك آرامش و بهداشت رواني، مي رسد در مورد خانم ها هم همينگونه است. و اين در

زندگي مشترك

دو نفر تحقق پيدا مي كند.

ولي در يك شرايط استثنائي ممكن است كه مردها چند همسر انتخاب كنند مثل خود پيامبر اكرم (ص) با مطالعه ي زندگي پيامبر مي بينيم كه تعدد زوجات حضرت در يك بخش استثنائي از عمر ايشان بوده و الّا وقتي كه ايشان همسر انتخاب كرد در دوران جواني كه دوران شادابي و نشاط انسان است حضرت خديجه را انتخاب نمود و سال ها در كنار ايشان بود و صاحب تعدادي فرزند شد تا وقتي كه به سوي مدينه هجرت كرد آن وقت شرايط مدينه شرائط خاصي بود گاهي اوقات مسائلي پيش مي آمد كه لازم بود پيامبر از برخي از افراد يا قبائل يا خانم ها دلجويي هايي داشته باشد، برخي از خانم هاي پيامبر اكرم (ص) مثل ام سلمه و حفصه زن هاي بي سرپرست بودند و در محيط مدينه كه تعداد زيادي افراد در اثرحوادث جنگ و امثال آن شهيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 119

شده يا از دنيا رفته بودند، و زن هاي بي سرپرست زياد شده بودند، تشويق مي كردند كه ازدواج هاي مجدد بشود. به خاطر اينكه اين خانم ها بچه هايشان بي سرپرست نمانند كه مشكلات متعدد آن براي جامعه بر هيچ كس پوشيده نيست، از طرف ديگر گاهي اوقات روابط سياسي پيامبر اكرم (ص) يا هدايايي كه از طرف سران كشورها براي پيامبر، فرستاده مي شد اقتضا مي كرد كه پيامبر اكرم (ص) ازدواج هاي مكرري داشته باشد. همانطور كه ماريه ي قبطيه از طرف پادشاه مصر به همراه جواب نامه ي ايشان هديه فرستاده شد. و پيامبر براي احترام به پادشاه مصر با ماريه ازدواج كرد.

البته اين مقطعي كه پيامبر (ص) ازدواج مجدد كرده اند، حدود 10 سال آخرعمرش در

مدينه است، كه دوران كهولت سن پيامبر (ص) است. يعني دوران شهوت راني نيست، دوران شادابي پيامبر اكرم (ص) يك دوراني بود كه يك خانم بيشتر نداشت آن هم حضرت خديجه بود. بنابراين نتيجه مي گيريم كه تعدد زوجات يك راهكار است براي شرايط خاصي در جامعه، و براي افرادي كه نتوانند به خاطر شرائط ويژه، به يك همسر اكتفا كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 120

آيا زناكار، جز با زنا كار نمي تواند ازدواج كند

پرسش:

آيا زناكار، جز با زنا كار نمي تواند ازدواج كند اينكه قرآن در سوره ي «نور» مي فرمايد: «آگاه باشيد كه زنان زناكار جز با مردان زناكار، و مردان زناكار جز با زنان زناكار، و مردان مومن جز با زنان مومن و زنان مومن جز با مردان مومن، ازدواج نمي كنند» آيا اين مطلب در مورد مثلًا يك جواني كه دچار اين گناه شده هم صدق مي كند و يا فقط در مورد آنهايي است كه متاهل اند و آن گناه را مرتكب مي شوند؟

پاسخ:

پرسش شما از آيه ي سوم نور است كه مي فرمايد: «الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَهً أَوْ مُشْرِكَهً وَالزَّانِيَهُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ» در مورد اين آيه لازم است ابتدا نظر مفسرين را بيان كنيم و بعد هم از روايات اهل بيت استفاده كنيم تا پاسخ روشن شود:

مفسرين در اين مورد دو تفسير ارائه كرده اند:

تفسير اول: برخي از مفسرين معتقدند كه اين آيه در مقام بيان يك واقعيت عيني است، يعني مي خواهد بفرمايد: معمولًا افراد آلوده سراغ افراد آلوده مي روند، افراد پاك با افراد آلوده ازدواج نمي كنند. در حقيقت مقصود اين آيه همان چيزي است كه در فارسي مي گويند:

كبوتر با كبوتر باز با باز

كند همجنس با همجنس پرواز پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 121

اگر فردي با ايمان و پاك باشد به سراغ افراد آلوده نمي رود، يعني به صورت تكويني و فطري انسان هاي خوب، و مومن به دنبال، همسران پاك و شايسته مي روند.

ناريان مر ناريان را طالبند

نوريان مر نوريان را جاذبند تفسير دوم: اين است كه، اين آيه يك حكم شرعي را بيان مي كند به اين ترتيب كه مؤمنان حق ندارند با افرادي كه مشهور به بدكارگي هستند، قبل از توبه ازدواج كنند، و اين كار بر مؤمنان حرام است. اما اگر، فرد زناكار و بدكار، توبه كند، ازدواج با او براي مؤمنان اشكالي نخواهد داشت.

تفسير دوم، هم موافق شأن نزول، و هم موافق برخي از احاديث اهل بيت است. «1»

در برخي از احاديث از امام باقر و امام صادق (ع)، حكايت شده كه اين آيه در مورد مردان و زناني است كه در عصر پيامبر اكرم (ص) آلوده بودند، و خدا مسلمانان را از ازدواج با آنها منع كرد و اكنون هم مردم مشمول اين قانون هستند، پس هر كس كه مشهور به عمل منافي با عفت شود، و حد زنا بر او جاري شود، سزاوار نيست كه مؤمني با او، ازدواج كند، مگر اينكه توبه كند و توبه اش ثابت شود. «2»

در حديث ديگري از امام باقر (ع) حكايت شده كه، اين آيه در مدينه نازل شده، ولي زن و مرد زناكار را مؤمن نناميد، و فرمود: «الزاني لاينكح الا زانيه»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 122

يعني عنواني كه براي اين افراد آورد عنوان «زاني و زانيه» بود و

مؤمنين را جدا كرد، و فرمود «حُرّم ذلك علي المومنين».

در همين حديث از امام باقر (ع) حكايت شده كه پيامبر فرمود: شخص زناكار، به هنگامي كه مرتكب اين عمل مي شود در حقيقت مؤمن نيست، و نيز شخص سارق به هنگامي كه مشغول دزدي مي شود، مؤمن نيست، چرا كه به هنگام انجام اين عمل، ايمان از او بيرون مي رود، همان طوري كه پيراهن را از تن بيرون مي آورد. «1»

در حقيقت اين روايت اهميت اين موضوع را نشان مي دهد.

نتيجه گيري: به هر ترتيب ما چه تفسير اول چه تفسير دوم آيه را بپذيريم، بين افرادي كه ازدواج كرده اند با افرادي كه ازدواج نكرده اند تفاوتي وجود ندارد و مطلب براي هر دو گروه يكسان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 123

پرسش:

چرا قرآن ازدواج زنان آلوده و مردان آلوده را سخت گيري كرده است؟

پاسخ:

برخي از حكمت هاي اين دستور عبارتند از:

1. معمولًا افراد آلوده به عمل نامشروع زنا، گرفتار بيماري هاي آميزشي مي شوند، و ازدواج با آنها مومنان پاكدامن را گرفتار برخي از بيماري ها مي كند يا احياناً موجب انتقال آن بيماري و شيوع آن مي شود.

2. همچنين ممنوعيت ازدواج با چنين افرادِ ناپاكي، باعث مي شود كه اين افراد تحريم اجتماعي بشوند و همين موجب مي شود تا تحت فشار رواني در اجتماع قرار بگيرند تا دست از اين كارها بردارند و عفت عمومي، و عفت و پاكدامني خودشان را حفظ كنند.

3. و از طرفي بيان اين حكم باعث مي شود كه افراد ديگر هم، عبرت بگيرند و بدانند اگر دامن خود را آلوده كردند با چنين تحريمي روبرو مي شوند.

يادآوري: البته معلوم است كه حكمت ها و ظرايف معنوي و رواني اين حكم الهي آنقدر

فراوان است كه با اين حكمت هاي مادي و جسمي قابل مقايسه نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 125

فصل سوم: پرسش هاي گوناگون

اشاره

الف: قرآن و پلوراليسم

ب: قرآن و سكولاريسم

ج: علمي

د: حادثه 11 سپتامبر

ه-: شيطان

و: تاريخي

ز: ادبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 127

الف: قرآن و پلوراليسم

آيا قرآن براساس آيه 62 سوره بقره پلوراليسم (تكثرگرايي ديني) را مي پذيرد؟

پرسش:

آيا قرآن براساس آيه 62 سوره بقره پلوراليسم (تكثرگرايي ديني) را مي پذيرد؟ پاسخ:

pluralism

، ريشه آن لاتيني است و به معناي نظريه هايي است كه به لزوم كثرت عناصر و عوامل در جامعه ومشروعيت منافع آنها باور دارند.

«1» براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق لازم است كه تفسير آيه فوق را بررسي كنيم تا معنا و مقصود آيه فوق و آيات مشابه روشن شود كه قرآن پلوراليسم را نمي پذيرد.

از اين رو تفسير آيه 62 سوره ي بقره را توضيح مي دهيم:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.

در حقيقت كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند، و كساني كه به (آيين) يهود گرويدند و مسيحيان و صابئان (پيرو يحياي پيامبر)، كساني (از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 128

آنان) كه به خدا و روز باز پسين ايمان آوردند، و [كار] شايسته انجام دادند، پس پاداششان نزد پروردگار آنان براي ايشان است؛ و نه هيچ ترسي بر آنان است و نه آنان اندوهگين مي شوند. شأن نزول: برخي از مفسران حكايت كرده اند كه در صدر اسلام پرسشي براي برخي از مسلمانان مطرح شد كه: اگر تنها اسلام راه حق ونجات است پس تكليف نياكان ما چه مي شود؟ آيا آنان به خاطر عدم حضور در زمان پيامبر اسلام (ص) و ايمان نياوردن به او مجازات مي شوند؟ آيه فوق بدين مناسبت نازل شد و اعلام كرد كه هر كس در عصر خويش به پيامبر خويش و كتاب آسماني او ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده است اهل نجات است و نگراني ندارد، پس يهوديان و مسيحيان مؤمن و شايسته كردار كه قبل از ظهور پيامبر اسلام زندگي كرده و مرده اند اهل نجات هستند. «1»

نكات و اشارات: 1. مشابه آيه فوق در سوره بقره/ 112 و مائده/ 69 و حج/ 17

آمده است، و اين آيات پاسخي است به كساني كه راه نجات را در پناه نژاد و مليت خاص مي جويند. همانطور كه يهوديان دين و نژاد خود را از ديگران بهتر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 129

دانسته و بهشت را مخصوص خود مي دانستند، ولي قرآن به آنان پاسخ مي دهد كه راه نجات منحصر در ايمان و عمل شايسته است. و تنها نام مسلمان، يهودي «1» و مسيحي (: نصاري «2») بر خود نهادن موجب سعادت و نجات نمي شود.

2. مفسران قرآن چند تفسير عمده براي آيه فوق ارائه كرده اند:

الف: مقصود آيه ايمان و اعمال شايسته پيروان اديان الهي قبل از اسلام است كه از دنيا رفته اند و موجب نجات آنان خواهد شد همانطور كه در شأن نزول بدان اشاره شد. «3»

ب: مقصود آيه ايمان و اعمال شايسته يهوديان و مسيحيان وصائبان در زمان حاضر است اما منظور ايمان به اسلام و عمل صالح بر طبق دستورات قرآن است يعني اگر آنان محتواي كتاب هاي خويش و بشارت هاي پيامبرانشان در مورد پيامبر اسلام پيروي كنند مسلمان مي شوند و ايمان و عمل صالح آنها پذيرفته خواهد شد. «4»

البته مانعي ندارد كه هر دو معنا مقصود آيه باشد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 130

3. ممكن است از آيه فوق استفاده شود كه افرادي همچون اديسون كه پيرو اديان ديگر هستند ولي آگاهي كافي از اسلام ندارند (جاهل قاصرند) وبه بشريت خدمت كرده اند پاداش مناسب عمل خويش را دريافت مي كنند، و يا حداقل از عذاب كفر آنان كاسته مي شود.

4. آيا اين آيه و آيات مشابه آن، بدان معناست كه در عصر حاضر نيز همه پيروان

اديان الهي اهل نجات هستند و تكثر گرائي و پلوراليسم صحيح است؟

پاسخ منفي است چرا كه آيات قرآن همديگر را تفسير مي كند و در آيات ديگر وعده عذاب به غير مسلمانان داده شده است. پس اديان ديگر منسوخ شده و پيروان آنها وظيفه دارند تا در مورد حقانيت اسلام تحقيق كنند تا مسلمان شوند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 131

ب: قرآن و سكولاريسم

آيا قرآن كريم سكولاريسم (جدايي دين از دنيا و سياست) را مي پذيرد؟

پرسش:

آيا قرآن كريم سكولاريسم (جدايي دين از دنيا و سياست) را مي پذيرد؟ پاسخ:

در اين جا لازم است براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق مفهوم سكولاريسم و آيات مربوط به آن يادآوري شود:

مفهوم شناسي سكولاريسم: «1»

اين واژه از نظر لغوي به معاني مختلفي همچون «جدا انگاري دين و دنيا، غيرمقدس و غيرروحاني و ...» آمده است، و در اصطلاح به معناي «هر چيزي است كه به اين جهان تعلق دارد و به همان اندازه و بطور غيرمستقيم از خدا و اولوهيت دور است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 132

اين واژه در طول اعصار در معاني جديدي بكار رفت: همچون «تفكيك و ترخيص كشيشان، تفكيك دين و سياست، تفوق دولت برلكيسا، فرو كاستن دين به احساس و تجربه ديني و طرد دين و آموزه هاي فراطبيعي.» «1»

پيوند دين با دنيا و سياست در قرآن:

1. قرآن دستور مي دهد كه سهم خود را از دنيا فراموش مكن. (قصص/ 77)

2. عدالت اجتماعي از اهداف پيامبران است. (حديد/ 25 و مائده/ 42)

3. آزادي اجتماعي از اهداف پيامبران است. (اعراف/ 157 و نحل/ 36 و ...)

4. داوري بين مردم از وظايف رهبران الهي است. (بقره/ 123 و 213 و نساء/ 59 و 105)

5. قرآن به

برخي مباني و اصول و مسائل اقتصادي مي پردازد و اصل مالكيت زن و مرد را مي پذيرد (نساء/ 32)، معامله را حلال و ربا را حرام اعلام مي كند (بقره/ 275)، مسائل ارث و وصيت و ... را بيان مي كند (نساء/ 2 و 7 و 12 و مائده/ 106 و ...)، وفاي به عقدها را لازم مي شمارد (مائده/ 1)، كم فروشي را سرزنش مي كند (مطففين/ 1 و شعراء/ 181)،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 133

بر توزيع و تعديل ثروت تاكيد مي ورزد (حشر/ 7) و به تعاون و همكاري راهنمايي مي كند. (مائده/ 2) و ...

تذكر: تعيين و توجه به اين قوانين دخالت در امور دنياي مردم و برخي آنها مستلزم تشكيل حكومت است.

6. قرآن برخي اصول و مباني و مسائل نظام سياسي را طرح مي كند از جمله:

حق قانون گذاري از آن خداست (انعام/ 57 و 62 و يوسف/ 40 و ...)، اطاعت از رهبران الهي لازم است (نساء/ 59)، ولايت و سرپرست مردم را مشخص مي سازد (مائده/ 3 و 55 و 67)، سخن رهبر الهي را فصل الخطاب معرفي مي كند (احزاب/ 6) و اصول سياست خارجي مسلمانان را تعيين مي كند. (نساء/ 141)

تذكر: توجه قرآن به اين امور دخالت در دنياي مردم و زمينه سازي تشكيل حكومت الهي است.

7. حكم جهاد و دفاع و چگونگي برخورد با اسيران و مخالفان در قرآن مطرح شده است كه دخالت مستقيم در امور دنيوي و سياسي- نظامي است (بقره/ 190 و 191 و 216 و حج/ 78 و نساء/ 74 و 95 و برائت/ 5 و انفال/ 65 و ...)

8. تعيين قوانين حقوقي خانواده مثل احكام زناشويي و طلاق و ...

(سوره نساء و نور)

9. تعيين قوانين جزايي و كيفري در مورد قصاص، زنا، سرقت و ... (نور/ 2 و 4 و مائده/ 38 و 33 و ...)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 134

10. قرآن برخي پيامبران الهي مثل سليمان را داراي مُلك و حكومت معرفي مي كند. (و البته زمينه حكومت براي برخي رسولان الهي فراهم نشد.) (نمل/ 14- 34)

نتيجه: با توجه به آيات فوق و موارد مشابه در قرآن و سنت پيامبر (ص) و امام علي (ع) و حكومت اسلامي آنها، روشن مي شود كه جدايي دين و دنيا و جدايي دين و سياست و حكومت با اسلام ناسازگار است، پس سكولاريسم از منظر قرآن قابل قبول نيست. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 135

ج: علمي

آيا از نظر قرآن سياراتي مانند كره ي زمين وجود دارد كه مثلًا انسان هايي در آن زندگي كنند؟

پرسش:

آيا از نظر قرآن سياراتي مانند كره ي زمين وجود دارد كه مثلًا انسان هايي در آن زندگي كنند؟ پاسخ:

در برخي از آيات قرآن اشاراتي به اين موضوع شده مانند آخرين آيه ي سوره ي طلاق كه مي فرمايد:

«خداوند آسمان هاي هفتگانه را آفريد «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» و از زمين هم مثل آن آفريد.» «1»

در اينجا بحث مفصلي مطرح است كه مقصود از «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» چيست؟ آيا مقصود آيه اين است كه همان طور كه ما مثلًا آسمان هاي متعددي داريم «2» زمين هاي متعدد هم داريم؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 136

برخي از مفسرين احتمال داده اند: مقصود از مثل در اينجا «تعداد» باشد. يعني همان طوري كه آسمان ها تعداد زيادي است، زمين ها هم تعداد زيادي است. كه برخي از كشفيات كيهان شناسي كه در مورد كهكشان ها انجام شده تا حدودي به اين مطلب نزديك شده كه در كهكشان هاي ديگر

هم احتمال حيات وجود دارد.

برخي ديگر از مفسران اين احتمال را نمي پذيرند و مي گويند: مثليت ممكن است معاني ديگري داشته باشد مانند: مثليت در خلقت يا مثليت در جنس آفرينش.

در راستاي احتمال اول روايتي از ائمه (ع) نقل شده به اين مضمون كه:

«همانطور كه شما در شهرهاي زمين زندگي مي كنيد شهرهايي مشابه ديگري هم وجود دارد كه آفريده است.» «1»

اگر اين روايات را با احتمال اول در آيه بپذيريم و بتوانيم قول اول را تقويت كنيم، مي توانيم بگوييم: غير از عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم عالم هاي ديگري هم وجود دارد.

ولي اين نظريه به تحقيق بيشتري نياز دارد و ما در برخي از تحقيقاتي كه داشتيم نتوانستيم اين مسئله را به صورت كامل بپذيريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 137

چرا در بسياري از آيات قرآن «سمع» مفرد آمده و «ابصار و قلوب و افئده» به صورت جمع آمده است؟

پرسش:

چرا در بسياري از آيات قرآن «سمع» مفرد آمده و «ابصار و قلوب و افئده» به صورت جمع آمده است؟ پاسخ:

در بسياري از آيات «1» قرآن، از گوش و چشم و دل ياد شده كه گوش با لفظ مفرد «سمع» آمده، و چشم با لفظِ جمعِ «ابصار»، و دل با لفظ جمع «أفئده و قلوب»؛

مفسرين و صاحب نظران در ادبيات، در مورد اين مطلب احتمالات متعددي داده اند از جمله گفته شده است:

1. «سمع» چون «اسم جنس» است بر قليل و كثير دلالت مي كند بنابراين لازم نبود كه ديگر، جمع آورده شود.

2. برخي گفته اند: «سمع» مصدر است و مصدر چون جمع بسته نمي شود، بر جمع و مفرد هر دو دلالت مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 138 3. بعضي نيز گفته اند: در اينجا مضافي در تقدير است مثل

«مواضع سمع» يعني جايگاه هاي شنوايي.

4. برخي بر اين باورند كه «سمع» به ضمير «هم» اضافه شده و چون در رديف جمع ها قرار گرفته است خودش بر جمع دلالت مي كند و ديگر لازم نبوده است كه جمع بيايد.

5. عده اي نيز احتمال داده اند به خاطر كوتاهي كلام و ايجاز، و تفنن در عبارت، «سمع» آمده بنابراين اشكالي ندارد كه واژه «سمع» بصورت مفرد و «أبصار» و «قلوب» به صورت جمع آمده است.

حكمت ها و اسرار علمي

برخي از مفسرين براي اين مطلب حكمت ها و اسرار علمي نيز ذكر كرده اند، كه در اينجا مي آوريم:

1. اينكه واژه «سمع»، يعني گوش در قرآن كريم بصورت مفرد آمده، اما چشم به صورت جمع «ابصار» آمده به خاطر اين است كه ادراكات و مشاهدات انسان با چشمش نسبت به مسموعات و چيزهايي كه مي شنود خيلي بيشتر است؛ چرا كه اولًا: امواج صوتي كه قابل استماع است تعدادي نسبتاً محدود است در حالي كه امواج نورهايي كه قابل رويت و ديدن است، از ميليون ها مي گذرد اما امواج صوتي به ده ها هزار مورد مي رسد از اين رو قرآن كريم براي اشاره به اين مطلب، يعني محدوديت قلمرو شنيدني ها، واژه ي «سمع» را مفرد آورده، و براي اشاره به گستردگي قلمرو دريافت هاي قلبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 139

انسان يا مشاهدات چشمي انسان، واژه ي «قلب» و «بصر» را به صورت جمع آورده است.

2. احتمال ديگر اينكه مُدرك سمع انسان واحد است يعني معمولًا انسان در يك لحظه يك صدا را بيشتر نمي شنود اما در يك لحظه با چشمانش مي تواند دو تا تصوير را ببيند، و يا حتي بيشتر، اما با گوش هايش با اينكه

دو تا گوش دارد اما يك صدا را عملًا بيشتر نمي تواند بشنود؛ بنابراين، سمع را مفرد آورده و چشم را جمع بسته و متعدد آورده كه اشاره كند به اين كه مدرَك انسان ها در مورد سمع و شنيدن يكي است، اما مدرك انسان در مورد ديدني ها، متعدد است.

البته اين دو مطلب علمي اخير در حد دو احتمال است و نمي شود به صورت يقيني به قرآن نسبت داد، ولي به هر حال دو احتمال علمي، زيبايي است كه نسبت به اين واژه ها گفته شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 140

آيا برخي اعداد (مثل عدد هفت و چهل) مقدس هستند؟

پرسش:

آيا برخي اعداد (مثل عدد هفت و چهل) مقدس هستند؟ آيا عدد «هفت» در قرآن يك كلمه مقدس است؟ زيرا عدد هفت، مكرر تكرار شده مانند هفت آسمان، هفت عضو بدن در سجده، هفت بار طواف خانه كعبه و هفت بار سعي صفا و مروه و ... اگر مقدس نيست، چرا از عددهاي ديگر استفاده نشده است؟

پاسخ:

نظر شما را براي پاسخ به نكات زير جلب مي كنيم كه هر نكته دريچه ايست براي نگاه به اين موضوع:

نكته ي اول: عدد در حقيقت نوعي رمز است براي ورود به يك برنامه، همان طور كه شما براي ورود به برنامه هاي رايانه اي، رمز داريد، و يا براي اجرا شدن برنامه ها يا دستيابي به پايگاه ها از حروف يا اعداد خاصي استفاده مي شود و اگر استفاده نشود، ورود ممكن نيست.

در مورد عبادات مثلًا نماز صبح دو ركعت، نماز ظهر چهار ركعت و مانند آن در عبادات ديگر، كه اين اعدادِ مشخص، موجب به كمال رسيدن انسان در همان مرحله مي شود، و در آن مرحله مي تواند وارد يك برنامه معنوي جديد

شود و در حقيقت اين رمز ورود به آن برنامه است. و همانطور كه رمز را در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 141

برنامه هاي مختلف، سازنده و مهندس آن با توجه به ويژگي هاي آن قرار مي دهد، در مورد انسان هم مهندس عالم هستي و خالق انسان با توجه به ويژگي ها و نيازهاي جسمي و معنوي او، اين رمزها را قرار داده است كه گاهي اين گره گشايي ها با عدد 7 است، گاهي با 40 مانند مناجات حضرت موسي با خدا «1» و گاهي عدد اذكار 33 است مانند تسبيحات حضرت زهرا (س) است و گاهي در ركعات و چگونگي عبادات تجلي پيدا مي كند كه گاهي حكمت هايي براي اين عبادات و اسرار آن بيان مي شود و گاهي بيان نمي شود.

نكته ي دوم: عدد نوعي ظرف است و اصل آن مضروف عدد است، و مهم اين است كه داخل ظرف عدد 7 چه چيزي ريخته مي شود و اين 7 به چه چيزي تعلق مي گيرد.

به عبارت ديگر خود عدد، «تقدس» يا «نحسي» ندارد و اينكه برخي گمان مي كنند كه مثلًا عدد 13 نحس است يا فلان عدد خوب است اين صحيح نيست. عدد ظرف است و آن چيزي كه داخل اين ظرف ريخته مي شود مهم است اگر آن ذكر خدا باشد، خوب است اگر كار ناروا باشد بد است. مثلًا هفت سين مبنا ندارد عدد 13 و نحوست روز سيزده مبنا ندارد.

نكته ي سوم: اگر به جاي عدد هفت، هر عدد ديگري هم مي آمد همين سؤال مطرح مي شد كه مثلًا چرا عدد 12 يا 15 آمده است؟ و گاهي اين اعداد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 142

براي آزمايش

افراد است كه اين مطلب ريشه ي قرآني دارد كه در آيات 30 و 31 سوره ي مدثر سخن از دوزخ است و خداوند مي فرمايد:

«بر آن نوزده فرشته مأمور و نگهبانند.». «1»

اينجا هم اين سؤال به ذهن مي آيد كه چرا نوزده نگهبان؟ چرا تعدادشان هيجده يا 20 نيست جالب اين است كه خداوند تبارك و تعالي در ادامه ي آيه پاسخ همين سوال را مي دهد و مي فرمايد:

«مأموران آتش را جز ملائكه قرار نداديم، و تعداد آنها را كه نوزده قرار داديم اين نيست مگر براي آزمايش كساني كه كافر شدند و براي كساني كه صاحب كتاب هستند تا يقين پيدا كنند و كساني كه مؤمنند ايمانشان اضافه شود.» «2»

در حقيقت يك نوع تطبيق است كه مثلًا در كتاب هاي آسماني قبلي آمده، كه چنين خبري توسط پيامبر آخرالزمان بيان مي شود، آن وقت اهل كتاب يقيين پيدا بكنند، و مؤمنين ايمانشان اضافه شود و اين امتحاني باشد براي كساني كه كفر ورزيدند.

بنابراين چنانچه در آيه آمده، گاهي اعداد مايه ي «فتنه» و آزمايش افراد بوده كه معلوم شود چه كساني در مورد اين اعداد به مجادله مي پردازند و انكار مي كنند، يا اگر مي پذيرند روح تسليم آنها تا چه حد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 143

د: حادثه 11 سپتامبر

رابطه آيه 109 سوره ي توبه با حادثه 11 سپتامبر آمريكا چيست؟

پرسش:

رابطه آيه 109 سوره ي توبه با حادثه 11 سپتامبر آمريكا چيست؟ آيا آيه ي 109 سوره ي توبه با انفجار برج هاي دوقلو در آمريكا توسط هواپيماها در 11 سپتامبر تناسب دارد؟! با توجه به تعبير «جرف هار» كه در آيه 109 توبه مي باشد و با نام خيابان «جردن هاردن» تناسب دارد.

پاسخ:

آيات 107 و 108 سوره ي توبه در مورد جريان

مسجد ضرار است كه عده اي از منافقين مدينه در مقابل مسجد پيامبر اكرم (ص) مسجدي بنا كردند كه پايگاه منافقين باشد و برخي هم احتمال داده اند كه با دشمنان بيروني اسلام مثل مسيحي هاي روم در ارتباط بودند، به هر حال اين مسجد پايگاهي شد در مقابل پايگاه اصلي اسلام، كه مسجد پيامبر اكرم (ص) بود.

در آيه ي 107 و 108 ويژگي هاي اين دو مسجد و افرادش را بيان مي كند و در آيه ي 109 كه مورد بحث ماست اين دو مسجد را مقايسه مي كند و مي فرمايد:

«آيا كسي كه بنيانش را بر تقوي مي نهد و كارش را براساس تقوي انجام مي دهد و دنبال رضوان و رضايت و خشنودي خداوند است اين بهتر است. [يعني كساني كه مسجد پيامبر را ساختند.] يا كساني كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 144

بنيانشان بر لبه هاي پرتگاه جهنم است، در حالي كه در آن سقوط مي كنند و خداوند ستمكاران را هدايت نمي كند.» «1»

در اين آيه چند كلمه وجود دارد كه موجب اين پرسش شده است كه عبارتند از:

«بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ»؛ «بنيان» به معناي ساختمان؛ و «شَفا» به معناي لبه ي چيزي است؛ و «جُرُف» كنار نهر آب يا چاه را مي گويند كه زير آن را خالي كرده باشند؛ و «هار» به معناي شخص يا ساختمان سستي است كه در حال سقوط است.

يعني نفاق و منافقان، ظاهري زيبا دارند اما محتوي و بنيان آنها سست است و در حال سقوط است در حقيقت اينجا يك تشبيه روشني شده به اينكه:

كار بي ثبات منافقين مثل كسي است كه در لب پرتگاهي ايستاده و زير پايش خالي شده و به

زودي سقوط مي كند. كه اشاره به جريان مسجد ضرار است و افرادي كه بنيان كارشان براساس تقوا است در حقيقت جاي پاي محكمي دارند و براساس «رضايت الهي» و تقوا كارشان را انجام مي دهند. آن يكي در جهنم سقوط مي كند و آن يكي نجات پيدا مي كند و سعادتمند مي شود. چنانچه معلوم است اين آيه تشبيه و مقايسه اي، بين مؤمنان و منافقان كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 145

بنابر آنچه گذشت، اين آيه، از لحاظ تفسيري به جرياني مثل 11 سپتامبر ارتباطي ندارد، كه برخي گفته اند: خياباني كه اين اتفاق در آن افتاده از لحاظ اسم شبيه بوده به «جُرُفٍ هَارٍ» «1»

و برخي براي تاييد گفته اند: آيه ي «109» كه دو عدد كشيده دارد «1» و «9» شبيه برج هاي دوقلو مي باشد.

به نظر مي رسد اينها نوعي برداشت هاي شخصي و تشبيهاتي مي باشد كه دليلي برايش نداريم ما آيات قرآن را نمي توانيم براساس نظر شخصي و برداشت شخصي خودمان تفسير بكنيم و گرنه «تفسير به رأي» مي شود و تفسير به راي حرام است و در روايات متعددي از شيعه و اهل سنت وعده ي آتش بر آن داده شده است.

بنابراين نمي توانيم بدون دليل عقلي يا نقلي آيات قرآن را تفسير كنيم. و حق نداريم به علت تشابه لفظي بدون اينكه معناي «لغت» ما را ياري كند و يا روايتي در اينجا باشد يا آيه ي ديگري آن را تفسير كند، يا دليل علمي يا عقلي قطعي آن را حمايت كند، چيزي را به قرآن نسبت بدهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 146

كفر بر لبه پرتگاه دوزخ است اين مطلب چه رابطه اي با آيه 109 سوره ي توبه دارد؟

پرسش:

كفر بر لبه پرتگاه دوزخ است اين مطلب چه رابطه اي با

آيه 109 سوره ي توبه دارد؟ آيا مي شود گفت: بنيان كفر بنياني است كه شامل اين آيه نيز مي شود كه «أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ» مي باشد؟

پاسخ:

چنانچه بيان شد سياق اين آيات در مورد منافقين است، البته به نحوي مي توانيم بگوييم: جريان نفاق در درون خودش كفر را نيز دارد چنانچه از بعضي از آيات هم استفاده مي شود. بنابراين، كفار هم جزء كساني هستند كه بنيانشان براساس ساختمان هاي بسيار سستي است كه گويا زندگي شان را براساس بنيانهاي سستي نهادند كه بر لب پرتگاه دوزخ هستند.

بنابراين اين افراد از نظر شاكله ي فكري و اعتقادات و اعمال و رفتار مي توانند يكي از مصاديق آيه باشند.

ولي اين نوع مصداق يابي است كه روش خاص خود را دارد كه بايد مواظب بود انسان دچار تفسير به رأي نشود؛ و نمي توان از آن باب كه واژه هايي به طور تصادفي با هم شباهت داشته باشند، يا اعدادي از نظر شكلي شبيه هم باشند، دستمايه اي براي تفسير قرآن قرار گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 147

ه: شيطان

شيطان كيست؟ و چه مي كند؟

پرسش:

شيطان كيست؟ و چه مي كند؟ پاسخ:

وقتي گفته مي شود «شيطان»، «ابليس» به ذهن مي آيد در حالي كه «ابليس» كسي بود كه وقتي فرشتگان به امر خدا بر آدم سجده كردند او تكبر ورزيد و سجده نكرد و ازاين فرمان خدا سرپيچي كرد و خداوند او را از درگاه خودش راند و «شيطان رجيم» ناميده شد. «رجيم» يعني (رانده شده).

بعد از آن هم آدم (ع) را فريب داد و موجب شد كه از بهشت خارج و به زمين «هبوط» كند و در اين جريان دشمني اش را نيز با انسان نشان داد. و هنوز هم ما انسان ها

در معرض خطر او قرار داريم.

ولي در قرآن كريم «شيطان» گاهي اعم از «ابليس» است لذا در سوره ي ناس مي فرمايد: «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ»؛ «كساني كه وسوسه مي كنند برخي از جنيان هستند و برخي از انسان ها هستند.» و در رواياتي ذيل اين آيه وارد شده كه «براي دل هر مومني دو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 148

گوش هست (دو راه انتقال اطلاعات و الهام است) كه يكي را فرشته الهام مي كند، و ديگري را شيطان الهام و وسوسه مي كند.»

از اين رو اين وسوسه گر ممكن است از جنس انسان ها باشد و ممكن است از جنس شيطان ها باشد.

نتيجه: ابليس يكي از شياطين است و شيطان، اعم از جن و انسان است.

شيطان در آينه ي قرآن:

كه ابليس خودش از نوع جن بود.

قرآن كريم در مورد شيطان تعبيرات بسيار تندي دارد و صريحاً اعلام مي كند كه:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛ «1» «شيطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن خود بگيريد.»

و در جاي جاي قرآن خطرات شيطان را براي انسان گوشزد مي كند زيرا اگر بخواهيم با چنين دشمني مبارزه كنيم حتماً بايد او را بشناسيم و از اسرار كار او با خبر شويم تا در مبارزه موفق شويم لذا براي بدست آوردن اين شناخت قرآن كريم شيطان را در آيات متعددي براي انسان چنين معرفي مي كند:

- شيطان دشمن آشكار شماست. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 149

- شيطان دوست و همنشين بدي است. «1»

- شيطان آدم و حوا را فريب داد و موجب لغزش آنها شد و آنها را بيرون كرد. «2»

- شيطان (به هنگام انفاق) وعده ي فقر

به شما مي دهد و شما را از آن مي ترساند. «3»

- شيطان به فحشا (و زشتي ها) دستور مي دهد. «4»

- رباخواري را قرآن، نتيجه ي ارتباط با شيطان مي داند. «5»

- شيطان خواهان گمراهي انسان است و تلاش مي كند تا انسان را به گمراهي و بيراهه هاي دور دستي بيفكند. «6»

- هر كسي شيطان را وليّ خود برگزيند، دچار زيانكاري آشكاري مي شود.» - شيطان فريبكارانه به انسان وعده مي دهد، و آرزو انديشي انسان را تقويت مي كند او را به سوي آرزوهاي دور و دراز و غيرواقعي و سرگرم كننده سوق مي دهد. «8» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 150

- قرآن شراب خواري و قمار بازي را از وسائل و دام هاي شيطاني معرفي مي كند «1» و مي فرمايد: «شيطان مي خواهد به وسيله ي شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد.» «2»

- شيطان برخي چيزها را براي انسان زينت مي دهد و كارهاي بد و ناپسند را در نظر انسان نيكو جلوه مي دهد. «3»

- شيطان يكي از عوامل فراموشي ياد خداست و حتي عامل فراموشي خود انسان است. «4»

- شيطان وسوسه گر پنهان است. «5»

- شيطان مي خواهد انسان را خوار كند. «6»

- شيطان مانع راه خداست. «7»

- شيطان انسان را به سوي آتش فرا مي خواند. «8»

- شيطان انسان را به سوي كفر مي كشد. «9»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 151

- و يكي ديگراز دام هاي شيطان اسراف كاري است و اسرافكاران برادران شيطان هستند. «1»

يكي از فضلا به نام دكتر «فتح الله نجارزاده» كتابي را تحت عنوان «جنگ بي پايان» نوشته كه نبرد انسان با شيطان را كه در آيات متعدد

قرآن مطرح شده جمع آوري و تحليل نموده است كه كتاب بسيار مفيد و ارزنده اي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 152

راهكارهاي مقابله با شيطان چيست؟

پرسش:

راهكارهاي مقابله با شيطان چيست؟ پاسخ:

اگر همان آياتي كه شيطان و ابزارهاي كار او را معرفي مي كند را مورد دقت و بررسي قرار دهيم و روي همان موضوعات مراقبت كنيم در حقيقت شيطان را خلع سلاح كرده ايم.

در آيات مربوط به شيطان خداوند متعال راه هايي را نيز اشاره مي كند كه برخي از آنها را بر مي شماريم:

1. شيطان دشمن شماست:

قرآن مي فرمايد: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛ «1»

اين آيه شيطان را دشمن ما معرفي مي كند و به ما يادآور مي شود كه شما هم به شيطان به چشم دشمن نگاه كنيد!

چگونه با دشمن برخورد مي كنيم؟ كاملًا مراقب هستيم و همه ي حركات و نقشه هاي او را زير نظر داريم و مواظب هستيم كه ما را فريب ندهد؛ با شيطان هم بايد همين گونه برخورد كنيم تا بتوانيم از دام هاي خطرناك او نجات پيدا كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 153

2. در مواجهه ي با شيطان به خدا پناه ببريد:

قرآن كريم با عبارات متعدد مي فرمايد:

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ* إِلهِ النَّاسِ* مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ* الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ» «1» «وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ» «2» «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «3» «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» «4» «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «5» به نظر مي رسد اين تنوع عبارات هر كدام، به بعدي از شخصيت و چگونگي شيطان نظاره دارد و از طرفي، به

حالت و چگونگي انسان نظردارد كه در يك جمع بندي به انسان مي فرمايد: اين شيطان دشمن پيچيده و خطرناكي است كه از راه هاي مختلف سعي در نفوذ دارد و بايد انسان در رويارويي با او به خدا پناه ببرد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 154

3. ياد خدا:

قرآن كريم مي فرمايد:

«إنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا»؛ «1»

«انسان هاي با تقوا هنگامي كه گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مي افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مي بينند و) ناگهان بينا مي گردند.»

خداوند در اين آيه به ما آموزش مي دهد كه افراد با تقوا وقتي شيطان به آنها نزديك مي شود، گويا آژير خطري به صدا در مي آيد. مثلًا اتومبيلي كه دزدگير دارد وقتي دزدي نزديك او بشود و قصد سوئي داشته باشد اولين حركاتي را كه داشته باشد آژير خطر به صدا در مي آيد و چراغ ها روشن مي شود آن وقت دزد ناكام مي ماند.

انسان هاي با تقوا هم به هنگام وسوسه ي شيطان به ياد خدا مي افتند و با ياد خدا دل آنها روشن مي شود و در پرتو روشني دل، خطر شيطان را درك مي كنند و شيطان را ناكام مي گذارند.

در حقيقت انسان بايد اين آمادگي را داشته باشد كه هر گاه شياطين به او نزديك شدند به ياد خدا بيفتد و درون خودش را با ياد خدا روشن كند تا عرصه بر شيطان تنگ شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 155

4. شناسايي سياست گام به گام شيطان:

خداوند متعال در سوره ي بقره آيه ي 208 مي فرمايد:

«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»؛ «از گام هاي

شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست!»

يعني شيطان برنامه هايش را مرحله به مرحله و گام به گام به پيش مي برد؛ بايد از همان گام اول از او پيروي نكرد.

به عنوان مثال: ممكن است اول انسان را با شخصي ناباب دوست كند و در گام بعدي به يك مجلس نامناسب بكشد، بعد دوستان ناباب و كم كم انحرافات بزرگ تر پيش مي آيد تا انسان را به سقوط بكشد. در حالي كه روز اول اصلًا فكر نمي كرد روزي دچار چنين انحراف بزرگي بشود و به خود مطمئن بود ولي سياست گام به گام شيطان يكي يكي خطهاي قرمز را رد كرد تا به اينجا رسيد كه غيرقابل جبران يا جبران آن سخت مي شود.

لذا جاي تعجب نيست كه قرآن هشدار مي دهد مواظب باشيد شيطان پرست نشويد. «1» چطور ممكن است؟! آري انساني كه گام به گام به دستورات شيطان عمل كرد به جايي مي رسد كه هر دستوري به او مي دهد بدون چون و چرا انجام مي دهد. يعني انسان به طوري پيرو شيطان مي شود كه گويا او را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 156

«اله» و «معبود» خود انتخاب كرده و هرچه او مي گويد گوش مي دهد و جامه ي عمل مي پوشاند آري اين است نتيجه ي نهائي پيروي كردن از گام هاي اول شيطان.

5. غني سازي اوقات فراغت:

انسان بايد ميدان جولان را از شيطان بگيرد؛ اگر مي بينيم شيطان به هنگام خلوت بيشتر ما را وسوسه مي كند يا به هنگام بي كاري بيشتر به سراغ ما مي آيد، راه درمان را زود انتخاب كنيم و سعي كنيم كمتر در مكان هاي خلوت تنها باشيم؛ و از طرفي اوقات بي كاري خود را به مطالعه يا

مشغول كار شدن و يا ... غني سازي كنيم.

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه شيطان دشمن قطعي انسان است و قسم خورده كه او را به گمراهي بكشد لذا در اين مسير بايد با دو بال در آسمان معنويت پرواز كنيم و آنقدر بالا برويم تا دست او به ما نرسد.

بال اول: پناه بردن به خداست و از او استمداد جستن و اينكه با ياد خدا دل را روشن كنيم و با توكل بر خدا عرصه را بر او تنگ كنيم.

بال دوم: اين است كه بعد از تكيه بر خدا با اراده و آگاهي خود از گام هاي حساب شده ي شيطان پيروي نكنيم.

و در پايان با ذكر خدا ميدان جولان را از او بگيريم و چه ذكري بالاتر از «تلاوت قرآن» و خواندن «نماز» و عشق بازي با «اهل بيت» كه زينت و مايه ي حيات اوقات فراغت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 157

آيا «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» آيه ي قرآن است و منظور از آن چيست؟

پرسش:

آيا «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» آيه ي قرآن است و منظور از آن چيست؟ پاسخ:

عبارت «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» عين آيه قرآن نيست بلكه از يكي از آيات قرآن گرفته شده است.

توضيح اينكه خداوند متعال در سوره ي نحل آيه ي 98 مي فرمايد: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وقتي كه قرآن را قرائت مي كني، از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر» يعني آيه با عبارت «فاستعذ» امر مي كند كه «پناه ببر»، و متكلم در مقام گفتن مي گويد: «اعوذ» پناه مي برم. لذا تعبير «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» از اين آيه گرفته شده است و در معنا و مقصود تفاوت چنداني نمي كند.

در حقيقت اين آيه ي شريفه اشاره

مي كند به رانده شدن شيطان. چه كرد شيطان كه از درگاه الهي رانده شد؟ «شيطان» در مقابل آدم (ع) تكبر ورزيد و سجده نكرد او نژادپرست بود مي گفت: «من از آتش خلق شدم انسان از خاك خلق شده است» و به مقام انسان حسادت ورزيد. و بعد از اين همه سرپيچي باز توبه نكرد و به دشمني خود ادامه داد و آدم را فريب داد تا از بهشت اخراج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 158

شد. حال خداوند مي فرمايد: وقتي مي خواهيد قرآن بخوانيد از اين شيطان رانده شده پرهيز كن و به خدا پناه ببر و اين پيام را هم براي ما دارد كه شيطاني كه تكبر ورزيد و از فرمان من سرپيچي كرد مواظب باشيد كه شما اينگونه نباشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 159

پرسش:

چرا به هنگام قرآن خواندن بايد به خدا پناه ببريم؟

پاسخ:

آيه خطاب به پيامبر مي فرمايد: «و اذا قرأت» يعني «وقتي تو [: پيامبر] قرآن مي خواني به خدا پناه ببر.» در اين آيه به پيامبر اكرم خطاب شده، ولي مقصود همه ي انسان ها مي باشند و اين درس و آموزه اي است براي همه ي انسان ها، كه وقتي مي خواهيد قرآن بخوانيد به خدا پناه ببريد چرا به خدا پناه ببريم؟! به خاطر اينكه با اين پناه بردن توجه به خدا را در نفس خود بيشتر كنيم، كه از برخي از هوس ها، تكبرها، نژادپرستي ها، انحرافاتي كه شيطان در دامش افتاد ما دچارش نشويم به عبارت ديگر آن تكبر و حسد و هواهاي نفساني، كه شيطان داشت هر كسي كه داشته باشد مانع فهم قرآن مي شود. لذا با پناه بردن به خدا

و توجه بيشتر مي توانيم شناخت بهتري از قرآن پيدا بكنيم و تدبر و تفكر ما ديگر مانعي نخواهد داشت، فهم حقايق قرآن ديگر مانعي نخواهد داشت و از وسوسه هاي ويرانگر شيطان هم در امان مي مانيم و در نتيجه پرده و حجابي ميان ما و قرآن قرار نمي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 160

چرا كه اگراين حالت توجه و پناهندگي به خدا نباشد و شيطان در مقام «قرائت قرآن» حضور بيابد حضور قلب نداريم، و از قرآن بهره ي كافي نمي بريم و در مقام «فهم و درك قرآن» نيز با حضور شيطان، پرده و حجابي ايجاد مي شود و ممكن است به انحرافي مثل «تفسير به رأي» دچار شويم و در دامي كه شيطان افتاد ما نيز گرفتار شويم.

چرا در آيه مذكور فقط از شيطان (ابليس) نام برده است؟

پرسش:

چرا در آيه مذكور فقط از شيطان (ابليس) نام برده است؟ چرا در اين آيه فرمود: از شيطان رجيم [ابليس به خدا پناه ببريد و از شيطان هاي ديگر (جني و انسي) نام نبرد؟

پاسخ:

آيه درمقام بيان مصداق است و با توجه به واژه ي «رجيم» كه اشاره به ابليس است، مصداق كامل را بيان مي كند ولي اين در حقيقت بيان مصداق بارز است ما بايد از تمام وسوسه هاي شيطاني به خدا پناه ببريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 161

آيا فقط به هنگام قرائت قرآن بايد به خدا پناه ببريم؟

پرسش:

آيا فقط به هنگام قرائت قرآن بايد به خدا پناه ببريم؟ پاسخ:

خير، اين پناه بردن به خدا فقط مخصوص هنگام قرائت قرآن نيست بلكه اين آيه يك مصداق را بيان كرده است و ما بايد در تمام زندگي خود به خدا پناه ببريم و براي اين موضوع شواهدي نيز در قرآن وجود دارد: مثلًا:

در سوره ي ناس مي فرمايد: از شر شيطان به خدا پناه ببريد و به صورت مطلق هم آمده و همچنين در سوره ي مومنون آيه ي 97 مي فرمايد:

«وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ»

«و بگو: پروردگارا! از وسوسه هاي شيطان ها به تو پناه مي برم.»

در اين آيات پناه بردن به خدا به طور مطلق آمده به اصطلاح حذف متعلق افاده ي عموم مي كند و تمام كارها و امور زندگي را شامل مي شود.

- و در سوره ي آل عمران آمده: وقتي كه مادر حضرت مريم نذر كرد كه اين فرزندي را كه داخل شكمش است، براي خدا باشد و خادم بيت المقدس باشد [و گويا فكر مي كرد كه پسر مي باشد] هنگامي كه حضرت مريم (س) متولد شد، اينگونه خداوند از او نقل مي كند كه گفت:

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 162

«إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ «1»

«من اين مريم را و فرزندان و نسل حضرت مريم را [كه عيسي باشد] از شيطان رجيم به تو پناه مي دهم.»

در حقيقت وقتي فرزندي از او متولد مي شود اين فرزند را از شر شيطان رجيم به خدا مي سپارد و نقل اين مطلب براي ما از قرآن به اين منظور است كه ما هم آموزش ببينيم و فرزندانمان را به خدا بسپاريم و از شر شيطان ها و توطئه ها و دام هاي شيطاني به خدا پناه ببريم. بنابراين اين موضوع مخصوص قرآن نمي باشد. و در تمام زندگي، انسان بايد توجه به خدا داشته باشد و به او تكيه كند زيرا در آيه ي بعدش مي فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛ «2»

«چرا كه او [شيطان ، بر كساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل دارند تسلطي ندارد.»

آري در آيه ي قبل فرمود: وقتي كه قرآن مي خوانيد از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببريد و در آيه ي بعد علت اين مطلب را بيان مي كند كه چرا به خدا پناه ببريم به خاطراينكه شيطان بر كساني كه ايمان مي آورند و بر پروردگارشان توكل و تكيه مي كنند، تسلط نخواهد داشت. پس كسي كه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 163

خدا پناه مي برد در حقيقت هم به خدا ايمان دارد و هم به خداوند تكيه و توكل مي كند و در نتيجه شيطان ديگر بر چنين انساني تسلطي نخواهد داشت.

زيرا سلطه ي شيطان بر كساني است كه يا ايمان ندارند و يا بر خداوند توكل نمي كنند و با خداوند

ارتباط برقرار نمي كنند؛ و به عبارت ديگر به خداوند پناه نمي برند.

چگونه از شر شيطان به خدا پناه ببريم؟

پناه بردن سه مرحله دارد:

1. مرحله زباني؛ 2. مرحله فكري؛ 3. مرحله ي عمل:

پناه بردن در مرحله ي زبان به همين است كه مي گوييم: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» قاري هاي قرآن هم در ابتداي قرائت همين را مي گويند كه از آيه ي 98 سوره ي نحل الهام گرفته شده است.

اما لازم است از اين مقام فراتر رويم و برسيم به مرحله «فكر و عقيده»، كه عقايد خودمان را به خدا پناه بدهيم و از عقايد خرافي و باطل دوري كنيم و بعد، نتيجه ي اصلاح عقائد، در عمل خلاصه مي شود كه در زندگي و عمل هم بايد پناه به خدا ببريم از اينكه راه هايي را كه شيطان براي انحراف انسان ها قرار داده و اين كه در طرح ها و دام هاي شيطاني گرفتار نشويم. يعني عمل و رفتار ما منطبق بر قول و سخن و عقيده ي ما باشد و در زندگي عملي هم تابع شيطان و پيرو شيطان نباشيم.

چرا كه اگر پناه بردن به خدا از شيطان در حد زبان باشد و در عمل و اعتقاد نباشد شيطان بر ما مسلط مي شود چنانچه در ادامه ي همان آيات سوره ي نحل در آيه ي 100 مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 164

«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»؛ «تسلط او تنها بر كساني است كه او را به دوستي و سرپرستي خودشان برگزيده اند، و آنها كه نسبت به او [: خدا] شرك مي ورزند (و فرمان) شيطان را به جاي فرمان خدا، گردن مي نهند!»

يعني اگر كسي در زمينه ي عقائد سستي كرد و از دايره ي توحيد و ايمان خارج شد،

و يا كسي به طرف دوستي شيطان رفت و پيرو شيطان شد، اين شخص تحت تسلط شيطان قرار خواهد گرفت.

نتيجه گيري:

جمع بندي اين سه آيه چنين مي شود:

- در آيه ي اول فرمود: از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببريد. «1»

- در آيه ي دوم فرمود: اگر شما ايمان بياوريد و تكيه و توكل بر خداوند كنيد شيطان نمي تواند بر شما مسلط شود به همين دليل به خدا پناه ببريد. «2»

- و در آيه ي سوم فرمود: شيطان بر كسي مسلط مي شود كه از او پيروي بكند او را به دوستي و سرپرستي بگيرد و از دايره ي ايمان خارج شود. «3» به آن اميد كه گفتن «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» به هنگام قرائت قرآن مقدمه اي باشد براي پناه بردن به خدا در همه ي كارهايمان هم در «قول» هم در «عقيده» و هم در «عمل».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 165

و: تاريخي

سِّر تكرار داستان هاي قرآن چيست؟

پرسش:

سِّر تكرار داستان هاي قرآن چيست؟ چرا قرآن برخي داستان ها را به طور مكرر مطرح مي كند؟ مثلًا به داستان حضرت موسي در سوره هاي مختلف پرداخته است، چرا مثل داستان حضرت يوسف، در يك سوره و براي يك بار مطرح نكرده است؟

پاسخ:

براي روشن شدن پاسخ اول بايد بررسي كنيم كه هدف قرآن كريم چيست؟ بعد ببينيم آيا اين نوع چينش آيات متناسب با هدفش است يا خير؟

هدف قرآن كريم صرف داستان سرايي و قصه گويي نبوده، بلكه هدف قرآن هدايت و تربيت انسان هاست، حال كه هدف تربيت است، مربي وقتي بخواهد افراد را تربيت كند و يكي از ابزارهاي آن نقل داستان باشد لازم نيست داستاني را از ابتدا تا آخر نقل كند، بلكه به مناسبت هاي مختلف

قسمت هايي از اين داستان را كه آموزنده است نقل مي كند و از آن نتيجه گيري مي كند.

قرآن كريم چنين كرده، چون هدفش تربيت بوده، گاهي اوقات از برخورد موسي (ع) با فرعون سخن مي گويد؛ گاهي از برخورد موسي با شعيب پيامبر و ازدواجش با دختر شعيب در سوره ي قصص سخن مي گويد، گاهي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 166

بهانه جويي هاي بني اسرائيل در سوره ي بقره سخن مي گويد، و از اين موارد نتيجه گيري مي كند.

به عبارت ديگر، قرآن كريم، در هر سوره اي از يك زاويه به داستان موسي و فرعون نگاه كرده، و در همان رابطه هم، نتايجي گرفته كه آن نتايج متفاوت است و به مناسبت در سرنوشت مسلمان ها تاثيرگذار بوده است.

در بخش دوم پرسش آمده چرا مثل داستان حضرت يوسف يكجا نيامده است؟

در پاسخ بايد گفت: آري اكثر داستان حضرت يوسف در سوره ي يوسف آمده ولي اينطور نيست كه همه ي مطالب مربوط به حضرت يوسف (ع) در سوره ي يوسف آمده باشد، بلكه در سوره ي انعام آيه ي 84 و سوره ي غافر آيه ي 34 نيز در مورد حضرت يوسف (ع) سخن گفته شده است.

بنابراين اولًا اين طور نيست كه همه ي مطالب مربوط به حضرت يوسف (ع) در يك سوره آمده باشد.

و از طرفي همه ي حوادث زندگي حضرت موسي هم در قرآن نيامده بلكه بخشي از آن آمده است.

ثانياً ممكن است كه داستان حضرت يوسف يك پيوستگي خاصي داشته و قرآن كريم از آن پيوستگي نتايج ويژه اي را دنبال كرده از اين رو به صورت يكجا نقل كرده. يعني همان انگيزه ي هدايت و تربيت قرآن، اينجا اقتضا كرده كه مطلب را به طور پيوسته نقل كند.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 167

پرسش:

چند مثال از مواردي كه خداوند داستان ها را به صورت قطعه قطعه بيان كرده، و از آنها نتايجي خاص را دنبال كرده بيان بفرماييد؟

پاسخ:

به عنوان مثال در سوره ي بقره از آيه ي 30 به بعد مباحث مربوط به حضرت آدم (ع) و سجده ي فرشتگان را مطرح مي كند؛ از آيه 39 گفتار فرشتگان را مطرح مي كند كه چرا خليفه اي قرار مي دهي كه در زمين فساد كند؛ بعد داستان عرضه ي اسماء نقل شده؛ در ادامه سجده ي فرشتگان و سجده نكردن ابليس مطرح مي شود؛ و بالاخره داستان خروج و هبوط حضرت آدم (ع) از بهشت نقل مي شود.

همين داستان در سوره ي اعراف از آيه ي 11 به بعد آمده ولي آنجا داستان سجده ي فرشتگان و سركشي آدم خيلي مختصر، در آيه ي 11 مطرح شده، و از آيه ي 12 به بعد به اين بحث مي پردازد كه چرا شيطان سجده نكرد؟ و در ادامه بحث برتري جوئي شيطان، و در حقيقت اينكه شيطان نژاد پرست بود كه گفت: «مرا از آتش آفريدي و آدم را از خاك آفريدي من از او برترم» «1» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 168

بعد اينكه ابليس از درگاه الهي بخاطر اين تكبر و نژادپرستي رانده شد، و گفت كه تا روز قيامت من در راه مستقيم الهي مي مانم، و انسان ها را فريب مي دهم.

همانطور كه ملاحظه مي شود بيشتر بحث در اينجا در رابطه با شيطان و تكبر شيطان است، و از آن طرف معرفي شيطان و اينكه شيطان اقواگري و وسوسه گري مي كند و انسان ها را فريب مي دهد و منحرف مي سازد.

در حقيقت عناصر اصلي داستان واحد است ولي از دو

ديدگاه و دو دريچه ي متفاوت به داستان نظاره شده كه هر كدام اهداف ويژه ي خود را دنبال مي كند.

مثالي ديگر: داستان حضرت موسي از آيه ي 40 سوره ي بقره شروع مي شود و در اين آيات به برخورد بني اسرائيل با حضرت موسي مي پردازد و بيشتر به بهانه جويي هاي بني اسرائيل، و گوساله پرستي بني اسرائيل مي پردازد.

و همين داستان حضرت موسي (ع) در سوره ي طه آيه ي 9 به بعد نيز آمده ولي در اين آيات برانگيخته شدن حضرت موسي (ع) به نبوت و ماجراهايي كه در پي آن مي آيد و انتخاب شدن هارون به وزيري او و برخورد آنها با فرعون و معرفي معجزات حضرت موسي (ع) مطرح مي شود.

لذا مي بينيم كه به داستان حضرت موسي پرداخته شده ولي از دو زاويه ي متفاوت. و جالب اينكه در سوره ي قصص داستان حضرت موسي از تولد تا رشد در كاخ فرعون و جواني و مبارزات او و خروج از شهر و آشنايي او با حضرت شعيب و ... همه اين مجموعه به دنبال هم مطرح شده است كه اهداف تربيتي خود را دنبال مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 169

قوم «يأجوج و مأجوج» كه بودند و آيا جن بودند يا انسان، و كي ظهور مي كنند؟

پرسش:

قوم «يأجوج و مأجوج» كه بودند و آيا جن بودند يا انسان، و كي ظهور مي كنند؟ پاسخ:

در قرآن كريم دو بار از «يأجوج و مأجوج» سخن به ميان آمده: يكي در آيه ي 94 سوره ي كهف و ديگري در آيه ي 96 سوره ي انبياء.

از كلام مفسرين و مباحث تاريخي روشن مي شود كه «يأجوج و مأجوج» دو قبيله ي وحشي بودند كه در قسمت هاي شمال آسيا زندگي مي كردند و مزاحم مردم اطراف خودشان مي شدند.

برخي مفسران نوشته اند: اينها گروهي بودند كه حدود 500 سال قبل از ميلاد

در عصر كورش زندگي مي كردند و به سرزمين هاي ايران نيز هجوم آوردند كه با اتحاد حكومت «ماد» و «فارس» شكست خوردند و حتي مردم «قفقاز» از «كورش» خواستند كه در مقابل اينها سدّي بنا كند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 170

در قرآن آمده كه «ذو القرنين» در آنجا سدّي آهنين بنا كرد تا مردم آن منطقه از شرّ «يأجوج و مأجوج» در امان باشند. «1»

در آيه ي 94 سوره ي كهف مي فرمايد:

«قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَي أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً»؛ « (آنها به او) گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي كنند آيا ممكن است ما هزينه اي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني.»

و در آيه ي 96 و 97 مي فرمايد:

« (ذوالقرنين گفت:) قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روي هم بچينيد) تا وقتي كه كاملًا ميان دو كوه را بپوشانيد، (او) گفت: (در اطراف آن آتش افروزيد، و) در آن بدميد. (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا بر روي آن بريزم.

(سرانجام چنان سد نيرومندي ساخت) كه آنها [: طايفه ي يأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمي توانستند نقبي در آن ايجاد كنند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 171

جنس يأجوج و مأجوج و زمان خروج آنها

آن چيزي كه از ظاهر قرآن استفاده مي شود اين است كه اينها، از جنس غيرانسان شمرده نشدند بنابراين دليلي نداريم كه اينها را از جنيان بدانيم؛ بلكه آنچه

از روايات و نظر مفسرين به دست مي آيد آنها قومي وحشي بودند كه ديگران را اذيت مي كردند، و در آن موقع سركوب شده اند.

در مورد قيام آنها در سوره ي انبياء آيه ي 96 مي فرمايد:

«تا آن زمان كه «يأجوج و مأجوج» گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعي به سرعت عبور كنند.»

«آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه، شكسته شدن سد آنها و نفوذشان از اين طريق به مناطق ديگر جهان است؟ يا منظور نفوذ آنها به طور كلي در كره ي زمين از هر سو و هر ناحيه مي باشد؟ آيه ي فوق صريحاً در اين باره سخن نگفته، تنها از انتشار و پراكندگي آنها در كره ي زمين به عنوان يك نشانه ي پايان جهان و مقدمه ي رستاخيز و قيامت ياد كرده است.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 172

چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند و چه شد كه به سوي كعبه تغيير قبله دادند؟

پرسش:

چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند و چه شد كه به سوي كعبه تغيير قبله دادند؟ پاسخ:

در آيات «1» متعددي از قرآن موضوع تغيير قبله مطرح شده است. در مورد اين كه چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند بايد گفت: آري درست است كه كعبه كانون اوليه ي عبادت بشر در روي زمين بوده و از قداست خاصي برخوردار است، ولي آن زماني كه پيامبر اكرم (ص) به رسالت مبعوث شدند مشركان در مكه زندگي مي كردند و بت هايشان را در كعبه مستقر كرده بودند و لذا نماز خواندن به سوي كعبه، نوعي احترام به بت هاي آنها به شمار مي آمد، و چه بسا گمان مي كردند كه پيامبر اسلام در مقابل بت هاي آنها كُرنش و سجده مي كند. لذا از آن اول دستور آمد كه

مسلمان ها به طرف بيت المقدس نماز بخوانند كه در حقيقت يكي از مساجد مهم و قبله ي بسياري از اديان الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 173

ولي هنگامي كه مسلمان ها به مدينه هجرت كردند و حكومت اسلامي تشكيل داده شد و صفوف آنها از مشركان و يهوديان و مسيحيان جدا شد و به عنوان يك ملت ممتاز و مشخصي، مطرح شدند و ديگر احتمال اين نبود كه كسي فكر بكند كه اينها، بت پرست هستند، دستور داده شد كه به سوي كعبه نماز بگذارند.

قرآن كريم در سوره ي بقره اين مطلب را به عنوان يك آزمايش مطرح مي كند و مي فرمايد:

«... و ما آن قبله اي را كه قبلًا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند، از آنها كه به عقب باز مي گردند مشخص شوند. و مسلماً اين حكم جز بر كساني كه خداوند آنها را هدايت كرده، دشوار بود. (اين را نيز بدانيد كه نمازهاي شما در برابر قبله ي سابق، صحيح بوده است؛) و خدا هرگز ايمان [: نماز] شما را ضايع نمي گرداند زيرا خداوند، نسبت به مردم، رحيم و مهربان است.» «1»

در حقيقت اين يك آزمايش بود براي مسلمان ها كه صفوف مسلمانان واقعي را از مسلمان هاي ظاهري جدا بكند. چه كساني پيرو راه خدا و پيامبر هستند و اگر گفتند: «به طرف بيت المقدس نماز بخوانيد، بخوانند»، و اگر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 174

گفتند: «خداوند مي فرمايد: به طرف كعبه نماز بخوانيد، بخوانند.» در حقيقت با اين آزمايش صف مسلمانان واقعي از بهانه جويان و كساني كه در ظاهر مسلمانند ولي در واقع تسليم

نيستند جدا مي شود.

نكته:

دستورات خدا و پيامبر در حقيقت همچون نسخه ي پزشك است كه ممكن است يك روز اين دارو براي انسان ها تجويز شود و روز ديگر داروي ديگري، و نسخه تغيير كند. انساني كه مي خواهد سلامت خودش را باز يابد و سالم باشد و تكامل پيدا كند، بايد به اين پزشك اعتماد كند و از آنجا كه پيامبر اسلام در حقيقت پزشك معنوي است از اين رو لازم است به نسخه هاي او عمل شود.

در اين موضوع هم بايد گفت: كعبه در حقيقت قديمي ترين مركز توحيد است، و اصل اين است كه ما به سوي آنجا نماز بخوانيم، و اگر يك مدتي به سوي بيت المقدس نماز خوانده شد، در حقيقت يك دستور موقت بود و آن دستور نسخ شد؛ «1» يعني دستور و حكمي موقت صادر شد و تا مدتي اين حكم باقي بود، و هنگامي كه مصلحت تغيير كرد حكم جديد آمد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 175

و در آيه ي 150 سوره ي بقره مي فرمايد:

«و از هر جا خارج شدي، روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، و هر جا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد؛ تا مردم، جز ظالمان (كه دست از لجاجت بر نمي دارند) دليلي بر ضد شما نداشته باشند؛ (زيرا از نشانه هاي پيامبر، كه در كتب آسماني پيشين آمده، اين است كه او، به سوي دو قبله، نماز مي خواند) از آنها نترسيد و (تنها) از من بترسيد! (اين تغيير قبله، به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شايد هدايت شويد.» «1»

در حقيقت مسلمان ها بين دو راه قرار داشتند:

اگر به سوي بيت المقدس

نماز مي خواندند يهودي ها بر آن ها شماتت مي كردند و مي گفتند: شما مستقل نيستيد، و قبله ي شما، همان قبله ي ماست. و نكته ي مهم تر اينكه در كتاب هاي آسماني خودشان، در نشانه هايي كه از پيامبر اكرم (ص) خوانده بودند اين بود كه نشانه ي پيامبر موعود اين است كه به طرف دو قبله نماز مي خواند ولي اين نشانه در وجود پيامبر (ص) تا آن زمان تحقق نيافته بود و لذا زبان به شماتت مسلمان ها مي گشودند كه

شايد آن پيغمبر موعودي كه در كتاب هاي مقدس قبلي آمده است اين پيغمبر نيست. چون اين نشانه [: به طرف دو قبله نماز خواندن را ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 176

از طرف ديگر مشركان ايراد مي گرفتند كه اگر پيامبر اسلام ادعا مي كند كه براي احياء ابراهيم (ع) آمده پس چرا خانه ي كعبه را واگذاشته و به سوي بيت المقدس نماز مي خواند؟ آيا كعبه و آئين ابراهيم را فراموش كرده است كه به طرف بيت المقدس نماز مي خواند؟ در حقيقت هم مشركان او را سرزنش مي كردند و هم با بيان ديگري يهودي ها شماتت مي كردند. و اين فرايند تغيير قبله، زبان هر دو گروه را بست.

در اين آيه به سه مورد از اسرار تغيير قبله اشاره شده:

- يكي اينكه توجه به مسجد الحرام جلوي بهانه جويي هاي دشمنان اسلام را گرفت.

- دوم اينكه تغيير قبله موجب تكميل نعمت هاي الهي شد. «وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» «1»

زيرا اين يك نوع تكامل تربيتي بود چون مسلمان ها با انضباط اسلامي آشنا مي شدند.

- سوم اينكه توجه مسلمان ها به مسجد الحرام و كعبه، زمينه ساز هدايت آنها شد و مسلمان ها را از بركات معنوي راه ابراهيم برخوردار ساخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 2، ص: 177

پرسش:

در چه حالتي و در چه مكاني اين تغيير قبله اتفاق افتاد؟

پاسخ:

خداوند متعال در آيه ي 144 سوره ي بقره مي فرمايد:

«نگاه هاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي) مي بينيم. اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي باز مي گردانيم پس روي خود را به سوي مسجد الحرام كن و هر جا باشيد روي خود را به سوي آن بگردانيد و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شده به خوبي مي دانند اين فرمان حقي است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده؛ (و در كتاب هاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام، به سوي دو قبله نماز مي خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفي داشتن اين آيات) غافل نيست.»

از آيه ي فوق استفاده مي شود كه پيامبر اكرم (ص) علاقه ي خاصي به كعبه داشت و انتظار مي كشيد تا فرمان تغيير قبله به سوي آن صادر شود. زيرا او مي دانست كه «بيت المقدس» قبله ي موقتي مسلمانان است و آرزو داشت قبله ي اصلي و نهايي زودتر تعيين گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 178

اما از آنجا كه پيامبر اكرم (ص) تسليم فرمان خدا بود، حتي اين تقاضا را بر زبان نياورد، تنها نگاه هاي انتظار آميزش به آسمان «1» نشان مي داد كه او شوق شديدي در دل دارد. «2»

براساس روايات تاريخي، تغيير قبله ي مسلمان ها از بيت المقدس به سوي كعبه، در حال نماز ظهر انجام گرفت. روزي پيامبر اسلام (ص) براي نماز به مسجد قبيله ي بني سالم، تشريف برده بودند و پيامبر اكرم (ص) در حال نماز ظهر بودند و دو ركعت نماز را به جا آورده بودند كه پيك وحي نازل

شد و دستور داد كه از سوي بيت المقدس به طرف كعبه باز گردند، و اين در حالي است كه بيت المقدس در شمال مدينه و كعبه در جنوب مدينه واقع شده است؛ لذا پيامبر بايد 180 درجه از طرف شمال كه بيت المقدس بود بر مي گشتند به طرف جنوب كه مكه بود و همين كار را انجام دادند. مسجدي كه پيامبر اكرم (ص) در آن اين نماز را به جا آوردند به مسجد ذوقبلتين «3» مشهور شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 179

نكات:

1. آن محرابي كه پيغمبر اسلام در نماز برگشتند و به طرف مكه نماز خواندند، امروزه با دقيق ترين وسائل جهت يابي اندازه گيري شده و با اينكه هيچ وسيله ي تعيين قبله اي نداشتند بسيار دقيق به طرف مكه است. كه برخي اظهار داشته اند: اين يكي از كارهاي بسيار شگفت آور و معجزه آساي پيامبر اكرم (ص) مي باشد.

2. موضوع قبله و تعيين جهت آن، در اسلام يكي از انگيزه هايي شده كه مسلمان ها به مسايل مربوط به جغرافيا، نجوم و مسايل قبله شناسي و جهت يابي روي آورند و به همين خاطر برخي از علوم در بين مسلمان ها مثل علم هيئت و جغرافيا رشد كرد زيرا محاسبه ي جهت قبله در نقاط مختلف زمين، بدون آشنايي با اين علوم امكان نداشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 180

با توجه به آيه 100 سوره ي توبه، جايگاه صحابه و تابعين كجاست؟

پرسش:

با توجه به آيه 100 سوره ي توبه، جايگاه صحابه و تابعين كجاست؟ اينكه قرآن مي فرمايد: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» سابقين و انصار و تابعين چه كساني هستند؟

پاسخ:

آيه ي 100 سوره ي توبه، افراد اطراف پيامبر (ص) را به سه گروه تقسيم

مي كند:

الف: آنهايي كه پيشگام در اسلام و هجرت بودند. (السابقون الاولين من المهاجرين)

ب: گروهي كه پيشگام در ياري پيامبر و ياران مهاجرش بودند. (و الانصار)

ج: افرادي كه بعد از اين دو گروه آمدند، و از برنامه هاي آنها پيروي كردند. (والذين اتبعوهم باحسان)

و در ادامه مي فرمايد: خدا از اين افراد راضي است «رضي الله عنهم» زيرا هم ايمان داشتند و هم اعمال شايسته انجام دادند و «رضوا عنه» و اينها نيز از خداوند راضي هستند.

معرفي سابقين و مهاجرين:

به صورت طبيعي در هر انقلابي مثل انقلاب پيامبر (ص) عده اي پيشگام هستند، يعني در آن روزهايي كه روزهاي خطر محاصره و مشكلات و جنگ و درگيري است، و هنوز اسلام قدرتي پيدا نكرده، در آن مرحله ي سخت، اينها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 181

به ياري پيامبري شتافتند. افرادي مثل اميرالمومنين علي (ع) اباذر سلمان، اين افرادي كه در موقعيت هاي سخت به پيامبر كمك كردند اينها پيشگاماني هستند كه در حقيقت عشق سوزاني به پيامبر داشتند، هنوز پيامبر حكومتي نداشت و مقام ظاهري دنيوي و حكومتي نداشت كه كسي به او چشم طمع داشته باشد، بلكه به خاطر ايمانشان و سوز عشقشان بود كه دور پيامبر، پروانه وار جمع شدند، و برخي نيز خودشان را فداي پيامبر كردند.

و بعد هم به حمايت از پيامبر، خانه و كاشانه ي خود را رها كردند و همراه پيامبر به مدينه هجرت كردند.

و افرادي نيز در مدينه از پيامبر استقبال كردند و خانه و كاشانه ي خود را در اختيار او و اصحاب او گذاشتند، و آن هم در زماني كه حكومت پيامبر هنوز مستقر نشده بود و از طرفي جنگ هاي سختي مانند

جنگ احد، بدر، خيبر، خندق و جنگ هاي ديگر بر پيامبر تحميل مي شد و اينها شجاعانه دفاع مي كردند و نام پرافتخار «انصار» را براي خود ثبت كردند.

معرفي تابعين:

تابعين كساني هستند كه بعد از پيامبر و اين دو گروه آمدند و از آنها پيروي كردند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 182

تابعين در اينجا معناي عامي دارد «1» و همه ي كساني كه بعد از پيامبر حتي تا زمان ما آمدند و از پيامبر و اصحاب پيامبر، پيروي نيكويي كردند جزء تابعين به حساب مي آيند. به تعبير ديگر هر كسي كه هجرت، جهاد و شهادت داشته باشد، و از برنامه هاي الهي پيامبر، حمايت كند، اگر چه در زمان ما باشد، جزء تابعين مي باشد.

با سابقه ترين مسلمان كيست؟

در برخي از روايات و همچنين در اقوال مفسران و مورخان اين بحث مطرح شده كه بين سابقين، با سابقه ترين آنها چه كساني بودند كه اين آيه حتماً شامل حال آنها مي شود، در پاسخ همه اتفاق دارند كه نخستين مسلمان زن، خديجه (س) همسر فداكار پيامبر بود و دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمي از دانشمندان اهل سنت بر اين باورند كه نخستين مرد مسلمان، اميرالمؤمنين علي (ع)، بود كه به پيامبر اسلام ايمان آورد. بنابراين به طور يقين اين دو بزرگوار جزء سابقين اولين هستند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 183

آيا همه ي اوصاف و فضائل در اين آيه، شامل حال همه ي صحابه پيامبر مي شود؟

صحابه و ياران ديگر پيامبر هم اگر داراي صفاتي باشند كه اين آيه بر آن تأكيد دارد مشمول اين آيه هستند به عبارت ديگر بسياري از ياران پيامبر افراد نيك

و فداكاري بودند و قابل احترام هستند، ولي اين نكته را هم نبايد از نظر دور داشت كه برخي از اصحاب پيامبر، راهشان را در همان زمان پيامبر از پيامبر جدا كردند، و برخي بعد از رحلت پيامبر راهشان را از ايشان جدا كردند.

در آيه ي مورد بحث كه سه گروه سابقين از مهاجرين و انصار و تابعين را مطرح مي كند بدون فاصله در آيه ي بعد خطاب به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:

«از اطرافيان شما از اعراب و همچنين از اهل مدينه و باديه نشين ها افرادي هستند كه منافق اند.» «1»

يعني از كساني كه به ظاهر مسلمان بودند، و در مدينه يا اطراف آن، در سلك اصحاب پيامبر بودند، آنها در واقع منافق بودند.

از اين آيه و آيات ديگر بدست مي آيد كه برخي از اصحاب پيامبر، ولو تعداد اندكي، افرادي بودند كه راهشان را از پيامبر جدا كردند و در باطن منافق بودند و از نظر تاريخي هم اين مسئله ثابت شده، و در منابع تاريخي آمده است كه برخي از افراد راهشان را از پيامبر جدا كردند.

مثلًاعبدالله بن ابي سرح، شخصي بود كه در زمان پيامبر مرتد شد، و از مدينه فرار كرد و به مكه رفت. در حالي كه او جزء اصحاب پيامبر بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 184

و همچنين برخي از اين افراد با اميرالمومنين علي (ع) مبارزه و جنگ كردند. بنابراين نمي توانيم بگوييم همه ي اصحاب پيامبر در يك درجه هستند، و همه ي آنها حتي منافقين را خدا از آنها راضي بوده است. لذا آيات بعد از آيه 100 استثناهاي اين آيه محسوب مي شود.

و نيز در آيه ي 107 همين سوره،

مسئله ي مسجد ضرار مطرح شده، منافقيني كه در مدينه پايگاهي بر ضد پيامبر ايجاد كرده بودند در حالي كه اينها به ظاهر در سلك اصحاب پيامبر بودند. بنابراين هر چند بين اصحاب پيامبر افراد بزرگي همچون اميرالمومنين علي (ع) ابوذرها، سلمان ها، مقدادها وجود داشته، ولي افرادي هم بودند كه، از اين راه جدا شدند و نبايد بگوييم كه همه ي آنها مشمول اين آيه هستند.

و در پايان بايد گفت: يك موضوعي را كه ما نمي توانيم منكر آن شويم، اين است كه در قرآن، از سه جريان سخن گفته شده:

الف. جريان مؤمنان

ب. جريان كافران

ج. جريان منافقان

از همان اوايل سوره ي بقره، اين مسئله مطرح است و در سوره ي منافقون اين بحث خيلي اوج مي گيرد و همچنين در سوره ي توبه مطرح مي شود كه خط نفاق، در ميان اصحاب پيامبر، وجود داشته و اين يك واقعيتي است كه قرآن آن را تأييد مي كند و بر روي آن تأكيد دارد. هر چند اين به معناي آن نيست كه ما اصحاب نيك پيامبر را كه خداوند، رضايت خود را از آنها در قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 185

اعلام كرده، ناديده بگيريم. زيرا در ميان اصحاب پيامبر، افراد معصوم هم بودند، اميرالمومنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين (ع) جزء اصحاب پيامبر (ص) بودند و اصحاب نيك ديگري كه جزء صحابه شمرده مي شوند.

مهم اين است كه اين جريان نفاق جرياني است كه در قرآن، بارها از آن ياد شده است، و وجود آن در كنار خط كفار، و مؤمنان، قطعي است.

ولي اين سوال مطرح است كه آيا جريان نفاق از مكه شروع

شد يا از مدينه؟ كه لازم است در مورد نفاق در قرآن جريان شناسي كنيم و حتي شايد يك پايان نامه يا كتاب مي طلبد كه، نوشته شود و اين موضوع تحليل شود.

برخي از مفسرين به دلايل خاصي معتقدند كه جريان نفاق از مكه شروع شد ولي آن چيزي كه مسلم است اين است كه در مدينه وجود داشته كه آيه ي 101 سوره ي توبه نيز به طور صريح از اين مطلب پرده بر مي دارد كه در مدينه، افراد منافق وجود دارد و مدينه زماني بود كه پيامبر اسلام كم كم به حكومت و مقامات دنيوي رسيده بود، و طبيعي است كه جريان ها و افرادي به طمع مقامات دنيوي به پيامبر نزديك شوند، همانطور كه در هر انقلابي اين حادثه اتفاق مي افتد، در انقلاب اسلامي ما نيز اين حادثه رخ داد و در جاهاي ديگر هم معمولًا بعد از انقلاب ها اين مسئله اتفاق مي افتد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 186

آيا مي توان گفت تورات و انجيل تحريف شده است؟

پرسش:

آيا مي توان گفت تورات و انجيل تحريف شده است؟ در تورات و انجيل مطالبي آمده كه آدمي از بيانش شرم دارد و نسبت هايي به خداوند و برخي پيامبران داده كه صحيح نمي باشد. ولي برخي از اهل كتاب به استناد آيه اي از قرآن كه «اگر نمي دانيد از اهل كتاب بپرسيد» معتقد هستند كه تورات و انجيل تحريف نشده و مي گويند: اگر تحريف شده بود در قرآن شما چنين آيه اي وجود نداشت؟ توضيح دهيد.

پاسخ:

با توجه به شواهدي كه در دست است تورات و انجيل در بسياري از موارد در طول تاريخ دستخوش تحريف شده و حتي برخي از نويسندگان و صاحب نظران يهود و مسيحيت هم

به اين مسئله اعتراف كرده اند از جمله «ايان بار بور» در مقدمه ي كتاب «علم و دين» مي نويسد:

برخي از قسمت هاي تورات 800 سال بعد از وفات حضرت موسي (ع) نوشته شده «1» و داستان رحلت حضرت موسي در تورات نگاشته شده «2» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 187

خود به خود اين مطالبي كه صدها سال بعد از رحلت حضرت موسي جمع آوري شده، برخي از مطالب عاميانه ي انحرافي در آن داخل شده، يا كم شده يا برخي مطالب به آن اضافه شده است.»

حال پرسش اين است كه با اين اوصاف چرا قرآن مي فرمايد: «اگر نمي دانيد از اهل كتاب سوال كنيد؟»

براي پاسخ لازم است اول اين آيه را معرفي و بررسي كنيم تا معلوم شود چرا قرآن اين جمله را فرموده است؟

خداوند متعال در سوره ي نحل مي فرمايد: «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لَا تَعْلَمُونَ» «1» در مورد اينكه «اهل ذكر» چه كساني هستند؟ مفسران قرآن چند ديدگاه دارند: نظر مشهور اين است كه «ذكر» يعني تورات و اهل ذكر يعني دانشمندان يهود، كه قرآن مي فرمايد: اگر نمي دانيد از آنها بپرسيد!

براي فهم اين آيه لازم است كه فضاي آيه و آيات قبل و بعد اين آيه را در نظر بگيريم، با دقت و بررسي در اين آيات در مي يابيم كه روي سخن در اين آيات با مشركان است، زيرا مشركان مي گفتند:

«چرا خدا پيامبري فرستاده كه مي خورد، در بازار راه مي رود و ... چرا خدا يك فرشته اي نفرستاد، كه براي ما پيامبري كند، و آيا مي شود بر بشر هم وحي شود؟»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 188

اينگونه سوالات مطرح بوده كه در

اين سوره و سوره هاي ديگر به آن اشاره شده است.

آيه ي مذكور در مقام پاسخ گويي به مشركان است و مي فرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ» «1» اي پيامبر اسلام قبل از تو نيز مرداني فرستاديم كه به سوي آنها وحي مي شد موسي را فرستاديم انسان بود و به او وحي مي شد عيسي را فرستاديم انسان بود و به او وحي مي شد، و همچنين پيامبران ديگري كه هم بشر بودند پس خطاب به مشركان مي فرمايد: «اي مشركان شما كه اشكال مي كنيد كه آيا ممكن است به انسان ها وحي شود؟ برويد از كساني بپرسيد كه قبل از شما پيامبراني به سوي آنها فرستاده شد: «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لَا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر نمي دانيد برويد از يهود بپرسيد!»

يهود و مسيحيت در جزيره العرب همسايه ي مشركان بودند در بخش هايي از جزيره العرب مثل مدينه ساكن بودند، و از لحاظ فرهنگي و علمي از عرب جاهلي سطح بالاتري داشتند و حتي مرجعيت علمي يهود و مسيحيت را قبول داشتند زيرا اينها از لحاظ فرهنگ و سطح علمي نسبت به مشركان، بالاتر بودند چرا كه آنها جاهل بودند و اهل كتاب نسبت به آنها عالم بودند لذا قرآن به مشركين مي فرمايد: شما چرا اين اشكال را مي كنيد كه پيامبر چرا فرشته نمي باشد ما قبل از اين پيامبر، نيز پيامبراني فرستاديم كه از جنس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 189

بشر بودند، اگر شما شك داريد برويد از اهل كتاب بپرسيد از يهودي ها و مسيحي ها بپرسيد كه آيا پيامبران قبلي فرشته بودند يا انسان بودند.

و اين موضوع با تحريف يا عدم تحريف تورات ارتباطي ندارد.

زيرا در اين آيه خطاب

به مسلمان ها نمي باشد، كه مسلمان ها بروند از اهل ذكر يعني مسيحي ها و يهودي ها سوال كنند؛ بلكه خطاب به مشركان است كه از اهل كتاب در مورد يكي از اصول كلي و مشترك اديان سوال كنند كه پيامبران قبلي هم، بشر بودند.

ديدگاه دوم: تفسير ديگري از آيه شده، كه برخي بزرگان بر اين باورند كه اين تفسير، به نوعي باطن آيه است، كه در برخي روايات اشاراتي به مصاديق آن شده است.

توضيح اينكه: قرآن كريم در موارد فراواني آياتي دارد كه ظاهرش مربوط به يك واقعه ي خاصي است اما با الغاء خصوصيت (يعني خصوصيات زمان و مكان را كنار بگذاريم) يك قاعده ي كلي بدست مي آيد.

برخي مفسرين از اين آيه يك قاعده ي كلي بدست آورده اند به اين ترتيب كه آيه مي فرمايد:

«فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»؛ «سوال كنيد از كساني كه اهل ذكرند!» در حقيقت آيه مي فرمايد: «انسان هاي جاهل، به انسان هاي عالم مراجعه كنند.» كه يكي از مصاديق رجوع جاهل به عالم، مراجعه ي مشركان به اهل كتاب مي باشد. نمونه ي ديگر رجوع جاهل به عالم، همان رجوع افراد به متخصص است اگر فردي از ناحيه ي قلب بيمار است به متخصص قلب مراجعه كند، و همچنين در مسائل شرعي نيز اگر توانايي استنباط احكام را ندارد به متخصص آن يعني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 190

به مراجع تقليد مراجعه كند. و اين يك قاعده ي كلي مي باشد. از اين روست كه در برخي از روايات شيعه و اهل سنت اين مطلب وارد شده كه «اهل ذكر همان اهل بيت (ع) هستند.» «1» و اگر در اين آيه آمده «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني «از اهل بيت (ع) بپرسيد.» و اين

همان قاعده ي كلي است كه ما بدست آورديم كه يكي از مصاديق بارزش اهل بيت (ع) مي باشند.

اهل بيت به عنوان دانايان امت هستند كه اگر شخصي پرسشي دارد و در موضوعي جاهل است از آنها سوال كند. بنابراين اين آيه، يك قاعده ي كلي رجوع به متخصص را براي ما بيان مي كند كه مصاديق متعددي دارد در يك زمان، يكي از مصاديقش مراجعه ي مشركان به اهل كتاب بوده يا مراجعه ي هر انسان غيرمتخصص به افراد متخصص بوده است و مصداق بارزش مراجعه ي مسلمان ها به اهل بيت مي باشد.

يادآوري:

هر كدام از اين ديدگاه ها را بپذيريم اين آيه ارتباطي با تحريف يا عدم تحريف تورات و انجيل ندارد البته آياتي از قرآن كريم، اشارتي به تحريف معنوي از تورات و انجيل دارد و علاوه بر آن در روايات پيامبر اكرم (ص) هم از اينكه ما مراجعه بكنيم به اهل كتاب نهي شده است.

و چنانچه بيان شد صاحب نظران يهودي و مسيحي نيز ادعاي عدم تحريف تورات و انجيل را ندارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 191

ز: ادبي

چرا در آيه اول سوره ي جن «نفر» مفرد آمده ولي «قالو» جمع است؟

پرسش:

چرا در آيه اول سوره ي جن «نفر» مفرد آمده ولي «قالو» جمع است؟ راجع به كلمه ي «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» «1» كلمه ي «نَفَر»، منظور يك نفر از جن است، ولي در ادامه مي فرمايد: «فقالوا» پس گفتند، در حالي كه بايد مي فرمود: «فقال.» آيا اين تناقض در قرآن نيست؟

پاسخ:

برخي از كلمات فارسي با عربي از لحظ شكل يكي است اما از لحاظ معنا با هم فرق دارد. مثلًا واژه ي «طوفان» كه در داستان نوح و همچنين در داستان حضرت موسي و فرعون آمده است، «2» «طوفان»

در عربي به معناي «سيلاب» مي باشد و در فارسي به معناي «گردباد» است و همين مطلب، برخي از مترجمين ما را هم به لغزش انداخته و طوفاني كه در قرآن است را به همان لفظ فارسي آورده اند در حالي كه طوفان در عربي به معناي «سيلاب» است و حال آنكه در فارسي به معناي «گردباد» است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 192

همين مشكل در آيه ي مذكور نيز خودنمايي مي كند، زيرا «نفر» در فارسي با «نفر» در عربي از لحاظ شكلي و لفظي مشترك هستند ولي از نظر معنا متفاوتند، «نفر» در فارسي «واحد شمارش» است مثلًا مي گوييم: يك نفر انسان، دو نفر انسان.

اما «نفر» در عربي به معناي «عده» و «گروه» مي باشد. و صاحب نظران واژه شناس گفته اند: «نفر» دلالت مي كند بين 3 تا 10 برخي هم گفته اند: 3 تا 7 به هر حال جماعتي بيش از سه نفر را «نفر» مي گويند.

از اين رو وقتي مي فرمايد: «نفرٌ من الجن فقالوا» يعني: جماعتي از جنيان گفتند يا گروهي از جنيان گفتند. بنابراين فعلِ «قالوا» هم، مطابق با «نفر» كه به معناي جماعت است بايد جمع بيايد. و جالب اين است كه واژه شناسان گفته اند: واژه ي «نفر»، جمعي است كه در عربي مفرد ندارد يعني اسم جمع است و مفرد ندارد. «1»

بنابراين يك اشتراك لفظ در فارسي و عربي موجب اين پرسش شده بود و ديديم كه تناقضي در آيه وجود ندارد. از اين رو توصيه مي شود كه در ترجمه و تفسير آيات، به معاني در ذهن، اعتماد و تكيه نكنيم بلكه براي ترجمه و تفسير آيات، لازم است به كتاب هاي لغت معتبر رجوع شود.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 193

چرا در مورد حضرت مريم در سوره ي انبياء و تحريم، ضمير مونث و مذكر آمده است؟

پرسش:

چرا در مورد حضرت مريم در سوره ي انبياء و تحريم، ضمير مونث و مذكر آمده است؟ در آيه ي 91 سوره ي انبياء در مورد حضرت مريم مي فرمايد: «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» «1» ولي در سوره تحريم مي فرمايد: «الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُوحِنَا» «2» چرا يك جا ضمير مذكر آمده و در مورد همان مطلب در جاي ديگر ضمير مؤنث؟

پاسخ:

همانطور كه معلوم است موضوع آيه در مورد حضرت مريم (س) است كه خداوند فرزندي به نام عيسي به او عنايت كرد بدون اينكه شوهري داشته باشد.

مفسران حدود هزار سال پيش مثل مرحوم علامه طبرسي (ره) در تفسير مجمع البيان به اين نكته توجه كرده بودند «3» كه اين اختلاف تعبير براي چيست؟ و احتمالاتي را هم مفسرين براي اين مسئله مطرح كرده اند، برخي گفته اند: در آيه ي 91 سوره ي انبياء «فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» كه ضمير مونث

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 194

آمده ضمير به «التي» بر مي گردد. زيرا «التي» مونث است، لذا معناي آيه چنين مي شود: حضرت مريمي كه «احصنت فرجها» پاكدامن بود «فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» ما در آن از روح خودمان دميديم.

در مورد آيه ي آخر سوره ي تحريم، كه فرمود: «فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُوحِنَا» مفسرين در اينجا دو احتمال داده اند: «1»

- يكي اينكه، اين قيد به واژه ي فرج بر گردد، چون واژه ي «فرج» از لحاظ لفظي مذكر است و حكم مذكر را دارد و مي تواند ضمير مذكر به آن برگردد. لذا معناي آيه چنين مي شود: «ما در وجود حضرت مريم از روح خودمان دميديم.»

- برخي از مفسرين هم

احتمال داده اند كه اين ضمير به عيسي (ع) برگردد كه در اين حالت معناي آيه چنين مي شود: «ما در وجود حضرت عيسي (ع) كه در درون حضرت مريم (س) تشكيل شده بود از روح خودمان در او دميديم.»

البته به نظر مي رسد معناي اول ظهور بيشتر داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 195

منابع

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، امام علي، جمع آوري سيد رضي، با ترجمه آشتياني و امامي زير نظر ناصر مكارم شيرازي، انتشارات مطبوعاتي هدف، قم، بي تا.

3. بحارلانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المكتبه الاسلاميه، 110 جلدي، 1385 ق.

4. تحرير الوسيله، روح الله خميني (ره)، قم، دارالكتب العلميه، 1390 ش.

5. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1367 ش.

6. تفسير صافي، محمدحسن فيض كاشاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 5 جلدي، الطبعه الثانيه، 1402 ه-.

7. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، قم، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، چاپ اسلاميه، 1361 ش، 4 جلدي.

8. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، تهران و رشت، انتشارات مبين، 1381 ش.

9. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 27 جلدي، 1364 ش.

.10

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 196

11. علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362 ش.

12. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ايران، تهران، 1987 و 1932، شامل تورات و انجيل و ملحقات آنها.

13. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371 ش.

14. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ه-.

15. درآمدي بر تفسير علمي قرآن،

محمدعلي رضايي اصفهاني، سازمان چاپ و انتشارات اسوه، 1375 ش.

16. درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن (منطق تفسير قرآن)، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1382 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 197

انتشارات تفسير و علوم قرآن

الف. كتاب هاي منتشر شده: 1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

ب. كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4) اشارات علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

جلد 3 (باران مهر)

درآمد

قرآن كريم نوري است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد.

اين كتاب به مقام دانش و دانشمندان ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند

و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد.» پرسش كليد دانش است، «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه دانشمندان استخراج پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو چندين سال است كه جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي نور»، و ارسال پرسش نامه به مناطق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 10

مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و اينك بخشي از اين پرسش و پاسخ ها را در اين مجموعه گردآوري و ارائه مي كنند.

بنده كه چند سال با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه كنند و به طور نسبي موفق بوده اند.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت عليهم السلام پاداش نيك عطا فرمايد!

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند.

والحمد للَّه رب العالمين

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 2/ 11/ 1383

-

آدرس: قم، خيابان معلم، معلم 9، جنب هتل يثرب، كوچه شهيد محمدحسن احمدي، كوي نور، پلاك 91

تلفن، پيام گير، نمابر: 7739002- 0251 ص. پ: 416- 37185- قم

..:..

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 11

فصل اول: مبدأشناسي

اشاره

1.

شك در مورد خدا نقطه ي آغاز يا توقف؟

2. آيا خداوند بزرگ روح است يا جسم او را چگونه پيش خودمان مجسم كنيم؟

3. از منظر قرآن و حديث چگونه مؤمنين در ايمانشان با هم تفاوت دارند؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 13

1. شك در مورد خدا نقطه ي آغاز يا توقف؟

1. پرسش:

1. شك در مورد خدا نقطه ي آغاز يا توقف؟

آيا اگر انسان در مورد خدا شك كرد و فكر كرد، مرتكب گناه مي شود يا خير؟

لطفاً كمي در مورد اين تفكر و شك توضيح دهيد؟

پاسخ:

مقدمه

انسان براي جستجوي حقيقت داراي حالتي به نام «حس كنجكاوي» مي باشد. اين حس يك «محرك دروني» است كه با هر چيزي تماس پيدا كند نظرش جلب مي شود و مي خواهد آن را بفهمد و درك كند. همين جاست كه مسئله ي «شك» مطرح مي شود يعني در برابر انسان يك سلسله مجهولات قرار مي گيرد كه نمي تواند به آنها علم پيدا كند اين را شك مي گويند.

منشأ شك:

ما دو نوع نياز داريم:

1. نياز عقلي: كه به خاطر قرار گرفتن عقل در برابر مجهولات است و حس حقيقت جويي، او را به دنبال حل مجهولات مي كشاند و شك عقلي نمايانگر اين نياز است.

2. نياز قلبي: بشر در برخي موارد با وجود دليل هاي فراوان عقلي، قلباً مطلب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 14

را نمي پذيرد و گاهي ترديد مي كند. احساس نياز قلبي انسان در برخي پديده ها با ويژگي هاي خاص نمايانگر مي شود.

مانند اين كه با صدها دليل ثابت شده است كه شخص مرده، قدرت هيچ كاري را

ندارد و نبايد از او ترسيد، ولي هنوز در انسان ترس وجود دارد و باور عقلي به قلب او راه نيافته است؛ در حقيقت «عقل» او مطمئن است ولي «قلب» او هنوز مطمئن نشده است.

در رابطه با قسم اول يعني نياز عقلي، كه شايد منظور شما از سوال فوق اين قسم باشد؛ عرض مي كنيم كه «شك»، هم خوب است و هم خوب نيست.

- شك، خوب است چون انسان وقتي متولد مي شود با يقين و ايمان متولد نمي شود زماني كه بالغ مي شود با يقين و علم بالغ نمي شود. يقين چيزي است كه بايد براي انسان پيدا شود اما تا انسان شك نكند به سوي يقين رانده نمي شود.

شك براي بشر خوب است اما نه اينكه هدف خوب و منزل خوبي باشد. بلكه دالان و محل عبور خوبي براي رسيدن به علم و يقين است تا انسان از اين دالان عبور نكند به آن سرمنزل بسيار عالي، كه يقين نام دارد نمي رسد.

مثال: ممكن است به ظاهر، درد دندان بد باشد اما در عين حال خوب است؛ زيرا وقتي دندان درد گرفت، انسان به دندان پزشك متخصص رجوع مي كند و به علت وجود درد پي مي برد و از فساد آن دندان و دندان هاي مجاور نيز جلوگيري مي كند. حالا اگر درد نبود ما از فساد و خرابي پنهاني دندان بي خبر مي مانديم، و بقيه دندان ها هم خراب مي شدند. شك نيز چنين موقعيتي در مورد باورهاي انسان دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 15

قرآن كريم وقتي دعوت مي كند به اينكه، رشته ي تقليد از گذشتگان را از گردن باز كنيد؛ يعني در آنچه كه از پدران و مادران و محيط

خودتان فراگرفته ايد و به آن باور داريد ترديد كنيد. قرآن كه مي گويد: در اين باورها ترديد كنيد منظورش اين نيست كه ترديد خوب است. بلكه ترديد كنيد تا بتوانيد تحقيق كنيد و به يقين برسيد. زيرا انسان تا زماني كه در دانسته هاي خود شك نكند از راهي كه مي رود بر نمي گردد، و به دانسته هاي خود «دلخوش» مي باشد همانطور كه اگر درد دندان نباشد انسان به دندان فاسد خود دلخوش مي باشد.

و از اين رو قرآن از زبان مردم مي گويد: ما گذشتگان و اسلاف خودمان را بر يك طريقه اي يافته ايم و دنبال همان عقايد و باورهاي پدران خودمان مي رويم.

(زخرف/ 23)

و در جاي ديگر مي فرمايد: ممكن است پدران اينها اهل تعقل و هدايت نبوده باشند [باز هم بايد از پدرانشان پيروي كنند]. (بقره/ 170)

- اما شك بد است چون علامت نبودن علم و آگاهي است، و نشان مي دهد كه انسان به هدف اصلي كه يقين است نرسيده است و در راه سرگردان مانده است. با اين حال بايد تلاش كند و خود را به يقين و سرمنزل مقصود برساند.

در رابطه با قسم دوم يعني «نياز قلبي» بايد گفت: بعضي از انسان ها در مورد وجود خدا و وحدانيت باري تعالي و اعتقاد به عالم غيب سوالاتي دارند كه موجب شك آنها شده، كه هر چه زودتر بايد به افراد آگاه و متخصص در اين باره رجوع كنند وخود را از درد اين «شك ابتدايي» نجات دهند و از فاسد شدن بقيه ي باورها و عقايد جلوگيري كنند؛ و عقل خود را از دلايل عقلي سيراب كنند، و بعد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 16

نوبت به «عمل»

مي رسد كه اگر انسان اعمال و رفتار خود را مطابق عقايد و باورهاي خود مديريت كند و به دانسته هاي خود عمل كند، نور تقوا همه ي وجود او را فرا مي گيرد و اگر شكي هم وجود داشته باشد در پرتو تقوا بر طرف مي شود.

چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: «تقوا پيشه كنيد تا خداوند به شما علم عطا كند.» «1»

و اگر تقوا نباشد و نافرماني شود كار آنها به شك در مورد خداوند و شرك و كفر مي انجامد.

چنانكه قرآن مي فرمايد: «سپس عاقبت كساني كه كارهاي زشت انجام دادند، تكذيب آيات الهي شد.» «2»

خلاصه آنكه بايد ببينيم كه شخص در قبال شك بوجود آمده چه مي كند؟ اگر شك را چراغ قرمز قرار دهد براي توقف و درجا زدن، اين شك تخريب كننده عقائد و بد است، و اگر شك را چراغ سبزي قرار دهد براي عبور و بالا بردن سطح آگاهي، نه تنها گناه نيست، بلكه سبب كمال انسان نيز مي باشد.

در پايان راهكارهايي را در اين باره پيشنهاد مي كنيم:

1. اگر شك پيدا شد سعي كنيم در اسرع وقت با سوال كردن از متخصصين فن، آن را رفع كنيم. زيرا باقي ماندن شك در ذهنِ انسان، موجب نابودي ايمان، و بوجود آمدن شك هاي ديگر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 17

2. با تفكر در خلقت آسمان و زمين و نظم آنها و تفكر در مورد انسان، سعي كنيم اعتقادات خود را در مورد خداوند استحكام بخشيم و با تذكر و يادآوري نتائج تفكرات؛ خود را به درجه ي يقين، روز به روز نزديك كنيم. در روايات اهلبيت و بويژه در قرآن كريم، به طور متعدد، به تفكر در

آمد و رفتِ شب و روز و دقائق و لطائفي كه در شب و روز است توصيه شده است. «1»

3. انجام عبادت همراه با دقت و با خلوص نيت، موجب مي شود باورهاي ما تقويت شود و به درجه ي يقين برسيم. قرآن كريم مي فرمايد: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» «2» 4. و در پايان بايد عرض كنيم همانطور كه وسوسه هاي شيطاني و نافرماني خدا و تعلقات مادي و بي تقوايي و ... باعث ايجاد زنگار بر قلب و قساوت قلب مي شود؛

رعايت تقوا

ذكر خدا

و قرائت و تدبر در قرآن

و شركت در مجالس اهلبيت عليهم السلام

و مجالست با علما

و همنشيني با دوستان عاقل و با تقوا و ...

باعث جلاي قلب و در نتيجه بر طرف شدن شك و رسيدن به يقين مي شود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 18

معرفي كتاب:

1. چهل حديث حضرت امام خميني رحمه الله

2. ده گفتار شهيد مطهري رحمه الله

3. مجموعه مقالات شهيد مطهري رحمه الله

4. اخلاق در قرآن آيت اللَّه مصباح يزدي

علاوه بر كتاب هاي فوق براي جستار بيشتر مراجعه فرماييد به:

1. قلب سليم شهيد دستغيب رحمه الله

2. مباني شناخت استاد محمدي ري شهري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 19

2. آيا خداوند بزرگ روح است يا جسم، او را چگونه پيش خودمان مجسم كنيم؟

2. پرسش:

2. آيا خداوند بزرگ روح است يا جسم، او را چگونه پيش خودمان مجسم كنيم؟

پاسخ:

اين پرسش به دو بخش تقسيم مي شود:

1. خداوند جسم است يا روح؟

2. چگونه خداوند را تصور كنيم؟

در پرسش اول: بحث ما در مورد موجودي است كه خالق هستي مي باشد و بدون هر گونه عيب و نقص است، و به طور كلي هيچ يك از نشانه هاي مخلوقات را ندارد و

از طرفي تمام كمالات و ارزش هاي والا را دارا مي باشد.

نشانه هاي مخلوق بودن عبارتند از:

1. وابستگي به شرائط:

يكي از نشانه هاي مخلوق اين است كه در بوجود آمدن و همچنين در ادامه ي حياتش، نيازمند شرائط و ويژگي هاي خاصي است. با دقت در تك تك پديده هاي عالم ماده، اين نكته ي مهم قابل مشاهده است. يك گل را در نظر بگيريم كه براي بوجود آمدن، نيازمند شرائط خاص خود (كاشتن دانه يا قلمه زدن) مي باشد، همچنانكه در ادامه ي زندگي نيز نيازهاي جديد دارد. شبيه همين مطلب را در انسان ها و حيوانات نيز مي بينيم. اما خالق و پروردگار عالَم، خالق و بوجود آورنده ي شرائط است وخود هيچ قيد وشرطي ندارد چون غني وبي نياز محض است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 20

2. تغيير و دگرگوني:

بي شك موجودي كه در شرائط مختلف، تغيير و دگرگوني مي يابد و حالات و كيفيات جديدي را كسب مي نمايد، در بدست آوردن و تحصيل اين حالات گوناگون و جديد، احتياج به علتي غير از خود دارد، چرا كه خود بخود اين تغيير و دگرگوني هرگز در او حاصل نمي شود.

3. محدوديت:

موجودي كه از نظر زماني، مكاني يا غير آن محدود باشد بدين معنا كه در تمام حالات از حدود و مرزبندي هاي خاص تبعيت مي كند، مثلًا اگر موجودي مادي است از حدود زمان و مكان برخوردار مي باشد پس در مكاني هست و در مكان ديگر نيست و در يك زمان هست و در زمان ديگر نيست؛ و اگر موجودي مجرد (مثل روح) باشد همچنان از حيث وجودي محدود مي باشد به اين معنا كه وجودش در پرتو وجود علت موجود است و به اصطلاح، وجودش «عين ربط و تعلق» است.

با

يك مثال مطلب روشن مي شود: لامپي كه در اختيار ماست و روشن است تا زماني نور مي دهد كه از طرف منبع، به آن برق داده شود، اما به محض اين كه برق قطع شود، نور هم از بين مي رود پس اين نور يك «وابستگي وجودي» به برق دارد كه «محدوديت» آن محسوب مي شود.

حال موجوديت همه ي موجودات جهان اين چنين است و در سوره ي فاطر در اين مورد مي خوانيم: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» «1»

با اين حساب خداي جهان نه «جسم» است و نه «روح» چون دانستيم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 21

كه اگر جسم يا روح باشد (به معنايي كه ما درك مي كنيم) ديگر مقام خالقيت را ندارد و مخلوقي از مخلوقات است. پس خدا موجودي از موجودات است كه هيچ قيد، شرط و نقصي ندارد و محدود به آنها نيست و تمام كمالات را در سطح بالا دارا مي باشد.

اما در جواب اينكه: چگونه خدا را تصور كنيم؟

بايد عرض كنيم كه علم ما بر دو قسم مي باشد:

1. گاهي انسان به موجودي علم پيدا مي كند كه داراي حدود و قيود مي باشد، كه در اين صورت بوسيله ي حواس خود، تصويري از آن مي گيرد و در ذهن خود مجسم مي كند. مثل تصويري كه از يك انسان مي گيريم. اگر دقت كنيم مي يابيم كه داشتن تصوير ذهني از يك شي ء، زماني ممكن است كه آن شي داراي «حدود و قيودي» باشد تا بتوان از آن تصويري در ذهن بياوريم.

2. گاهي انسان مي خواهد به موجودي علم پيدا كند كه از همه جهت مطلق است و هيچ حد و مرزي در

وجود و كمالات ندارد، همچنانكه قابل درك حواس نيست تا بتوان آن را به صورتي در ذهن حاضر نمود و لذا هر چه در ذهن بياوريم ساختگي است و حكايت از واقعيت ندارد. و قرآن كريم مي فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»؛ «1» «هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست!» و در آيه ديگر مي فرمايد: «لَاتُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»؛ «2» «چشم ها او را نمي بينند؛ ولي او چشم ها را مي بيند و او بخشنده (انواع نعمت ها، و با خبر از دقائق موجودات) و آگاه (از همه چيز) است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 22

در اين آيه ي كريمه عدم امكان مشاهده ي خداوند با چشم ظاهر مورد توجه قرار داده شده است و حتي در برخي از احاديث كه ذيل اين آيه ي كريمه است مي فرمايند: «شما شهرهايي را كه داخل نشده اي و نديده اي را بوسيله قوه ي واهمه مي تواني تصور كني در حالي كه با چشم نديده اي اما خداوند متعال را با خطورات قلبي و قوه ي واهمه نمي توان درك كرد و تصور نمود.» «1»

و بالاتر اين كه در حديثي آمده است: «حقيقت شناخت خداوند و توحيد اين است كه هيچ تصوري از او در قوه ي واهمه نداشته باشي.» «2»

در حديث ديگري حكايت شده: «هر چه را شما در دقيق ترين توهمات خود آنرا مشخص كنيد كه او خداست، او خدا نيست، او مخلوق و ساخته و پرداخته ي ذهن شما است. شايد مورچه هاي ريز تصورشان اين باشد كه خداوند مانند خود آنها دو شاخك (ولي بزرگ تر) دارد.» «3»

از امام علي عليه السلام در مورد خداوند متعال نقل شده: «الذي لايدركه

بُعدُ الهمم و لايناله غوصُ الفطن» «4»

«همت ها هر اندازه دورپروازي كنند او را نمي يابند، و زيركي ها هر اندازه در ژرفاي درياي انديشه فرو روند به او نائل نمي گردند.»

نكته ي قابل توجه اين كه: اين گونه نيست كه انسان نتواند هيچگونه معرفتي به خداوند داشته باشد زيرا انسان با تركيب يك سلسله از مفاهيم كلي و انتزاعي مي تواند شناختي را در مورد او پيدا كند چنانكه شخصي كه هرگز شهر بزرگي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 23

مثل نيويورك را نديده و مي خواهيم آن شهر را براي او توصيف كنيم مي گوييم نيويورك آبادي است لكن نه از اين آبادي ها، كوچه دارد نه از اين كوچه ها، خانه دارد نه از اين خانه ها.

در مورد خداوند مي گوييم: خداوند موجود است، علم دارد، قدرت دارد، حيات دارد ولي نه از اين علم ها و نه مثل اين قدرت ها و نه مانند اين حيات ها و زندگاني ها.

نتيجه: تصور خداوند به معناي اينكه آن ذات متعالي را بتوانيم در ذهن خود به تصوير بكشيم يا با قوه ي واهمه آنرا تصور كنيم اشتباه است اما معرفت پيدا كردن به خدا از راه شناخت اجمالي صفات او ممكن است از اين رو در قرآن كريم و روايات و ادعيه اي «1» كه از اهلبيت روايت شده خداوند را با صفاتش به ما معرفي كرده اند تا نسبت به او از طريق شناخت صفاتش معرفت پيدا كنيم.

معرفي كتاب

1. اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه طباطبائي

2. اصول اعتقادات استاد محسن قرائتي

3. مباني خداشناسي استاد محمدي ري شهري

4. التوحيد شيخ صدوق

5. الالهيات في مدرسة اهل البيت عليهم السلام استاد علي رباني گلپايگاني

6. توحيد (سلسله جهانبيني)

استاد مطهري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 24

3. از منظر قرآن و حديث چگونه مؤمنين در ايمانشان با هم تفاوت دارند؟

3. پرسش:

3. از منظر قرآن و حديث چگونه مؤمنين در ايمانشان با هم تفاوت دارند؟

در حقيقت اين پرسش دو بخش دارد كه هر بخش را به طور جداگانه پاسخ مي دهيم:

بخش اول: درجات ايمان از منظر آيات قرآن چيست؟

پاسخ:

طبق آيات قرآن كريم ايمان افراد داراي درجات مختلفي مي باشد و داراي شدت و ضعف است كه در آيه ي 63 سوره ي مباركه ي آل عمران بطور واضح به اين مطلب اشاره شده است.

درجات ايمان بر طبق آيات قرآن عبارتند از:

1. اولين مرتبه ي ايمان همان «ايمان ضعيف» است چنانكه در آيه ي 106 سوره ي يوسف بدان اشاره شده است. از اين آيه نتيجه مي گيريم كه: «ايمان تنها اين نيست كه انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد بلكه يك موحد خالص كسي است كه غير از خدا معبودي به هيچ صورت در دل و جان او نباشد و فقط بنده ي خدا باشد. «1» پس اولين درجه ي ايمان، «ايمان مخلوط به شرك» است. «2» كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 25

از آن مرتبه ايمان با عنوان «اسلام» نيز تعبير مي شود «1» يعني همين كه انسان تنها شهادتين را بر زبان جاري كند.

2. اما دومين مرتبه ي ايمان كه اواسط درجه ي ايمان است باورهاي بدور از ترديد و دودلي است همانطور كه خداوند در آيه ي 15 سوره ي حجرات به آن اشاره فرموده است و نشانه هايي را هم براي اين مؤمنين ذكر مي كند «آري نخستين نشانه ي ايمان عدم ترديد و دودلي در مسير اسلام است، نشانه ي دوم جهاد با اموال و بخشش است و نشانه ي سوم جهاد با انفس يعني

جان نثاري است.»

بدين ترتيب اسلام به سراغ روشن ترين نشانه هاي ايمان رفته است: ايستادگي و ثبات قدم، و عدم شك و ترديد از يك سو و ايثار مال و جان از سوي ديگر؛ زيرا چگونه ممكن است ايمان در قلب راسخ نباشد در حالي كه انسان از دادن مال و جان در راه محبوب مضايقه نكند. «2» پس جمله «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» مؤمن بودن را منحصر در كساني مي داند كه به خدا و رسول او ايمان دارند سپس مي فرمايد: «ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا» يعني پس از اينكه ايمان به خدا و رسولش آوردند ديگر در حقانيت آن چه ايمان آورده اند شك و ترديد نكنند و در آخر مي فرمايد: «وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ» مؤمنين واقعي كوشش مي كنند تا تكاليف مالي و بدني اسلامي خود را انجام دهند. «3»

3. آخرين درجه ي ايمان باورهاي بدون ترديد و شك است كه به همراه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 26

كشف و شهود (يعني ديدن بوسيله ي چشم دل) و محبت كامل به حضرت آفريدگار مي باشد و شاهد اين مطلب آيه ي 54 سوره ي مائده مي باشد كه صفات اين افراد را چنين شرح مي دهد: «اول اينكه آنها به خدا عشق مي ورزند و جز به خشنودي او نمي انديشند هم خدا آنها را دوست دارد، هم آنها خدا را دوست دارند و در برابر مؤمنان خاضع و مهربان، و در برابر دشمنان و ستمكاران سرسخت و با قدرتند. و چهارم اينكه جهاد در راه خدا بطور مستمر از برنامه هاي آنهاست و آخر اينكه در راه فرمان خدا و دفاع از حق از ملامت و سرزنش هيچ ملامت كننده اي نمي هراسند.» «1» از اين

مرتبه ي ايمان به درجه ي يقين نيز تعبير مي شود. «2»

بخش دوم پرسش: درجات ايمان با توجه به روايات اهلبيت عليهم السلام

در روايتي از امام رضا عليه السلام نقل شده است: «الايمان فوق الاسلام بدرجة و التقوي فوق الايمان بدرجة و اليقين فوق التقوي بدرجة و ما قُسِّم في الناس شئيٌ اقل من اليقين.» «3» ترجمه: ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان است، و يقين يك درجه بالاتر از ايمان است و چيزي كمتر از يقين بين مردم تقسيم نشده است.

براي اين كه معناي اين روايت به خوبي معلوم شود روايات ديگر كه اسلام و ايمان را معنا كرده اند را در اينجا مي آوريم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 27

اسلام: ازپيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده: «الايمان اقرارٌ وعملٌ والاسلام اقرار بلاعمل.» «1» يعني ايمان بيان شهادتين و عمل در راستاي آن است ولي اسلام بيان شهادتين ولي بدون عمل مي باشد.

در حقيقت اسلام يك امر ظاهري و حد و مرز قانوني يك مسلمان را بيان مي كند. [كه جان و مال و ... محفوظ باشد ...] ولي ايمان مساله اي مهم تر و مربوطِ به باور قلبي مي باشد.

ايمان: و در روايتي ديگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد ايمان توضيح بيشتر مي دهند:

الايمان معرفة بالقلب و قول باللسان و عمل بالأركان. «2» يعني: ايمان باور و معرفت قلبي مي باشد و همين باور را بايد بر زبان جاري كند، و با اعضا و جوارح خود در راستاي ايمان و اعتقادات خود عمل كند.

در حقيقت آياتي كه در قسمت اول سوال مطرح شد مواردي را كه انسان با

ايمان بايد به آن ايمان داشته باشد (خدا و رسول و ...) و مواردي كه بايد به آن عمل كند (جهاد با مال و جان) را بيان كرده بود. «3»

تقوي: هر چه انسان بيشتر بر انجام تكاليف خود (انجام واجبات و انجام ندادن حرام ها) دقت كند و به هنگام گناه خود نگهداري كند ايمان او افزايش مي يابد و به مقام تقوا مي رسد.

يقين: بعد از تقوا نوبت به يقين مي رسد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 28

و در روايتي از حضرت علي عليه السلام مي خوانيم: «1» يقين بر چهار ركن پا برجاست:

1. توكل (اعتماد بر خدا)؛ 2. تفويض (واگذاري امور به خدا)؛ 3. تسليم فرمان هاي الهي شدن؛ 4. رضا (بعد از صبر بر مشكلات، خشنودي نسبت به قضا و قدر الهي)

نتيجه: مقام اول انسان در دين از «اسلام» شروع مي شود و بعد به ايمان مي رسد و بعد به تقوا و بعد به يقين مي رسد و در هر مرحله انسان وظايف و تكليف هايي دارد. هر چه انسان به وظايفش [كه در آيات و روايات آمده بود] بيشتر و بهتر عمل كند از درجات بيشتري از ايمان برخوردار مي شود و اين شدت و ضعف و كم و زياد بودن ايمان در اصحاب پيامبر هم وجود داشته است از اين رو در روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده: «سلمان» در درجه ي «دهم» ايمان «ابوذر» در درجه ي «نهم» ايمان و «مقداد» در درجه ي «هشتم» ايمان بود. «2»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه؛ ذيل آيات فوق.

2. تفسير الميزان؛ ذيل آيات فوق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 29

فصل دوم: جهان شناسي

اشاره

1. آفرينش جهان و زمين چگونه بوده است؟

2. غير از دنيا چه جهان هاي ديگري وجود دارد؟

3. مقصود از عالم ذر چيست؟

4. با توجه به عالم ذر، آيا انجام تكاليف و بندگي ما لازم است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 31

1. آفرينش جهان و زمين چگونه بوده است؟

1. پرسش:

1. آفرينش جهان و زمين چگونه بوده است؟

پاسخ:

چگونگي پيدايش جهان از انديشه هايي بوده كه هميشه فكر بشر را به خود مشغول كرده است.

قرآن كريم در آيات متعددي به تفكر در خلقت آسمان و زمين دعوت مي كند و گاه در مورد پيدايش آسمان و زمين اشاراتي دارد.

دانشمندان كيهان شناس نيز در اين مورد نظرياتي ابراز كرده اند و بعضي صاحب نظران خواسته اند با انطباق آيات قرآن با برخي از اين نظريات علمي، «اعجاز علمي قرآن» را اثبات كنند كه اين مطالب قابل نقد و بررسي مي باشد.

مفسران و صاحب نظران در اين مورد به اين آيات توجه كرده اند:

1. «... سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالي كه بصورت دود بود؛ به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد (و شكل گيريد): ... آنها گفتند ما از روي طاعت مي آييم (و شكل مي گيريم).» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 32

2. «آيا كافران نديدند كه آسمان ها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده اي را از آب

قرار داديم؟ آيا ايمان نمي آورند؟» «1»

در مورد پيدايش جهان چند نظريه در بين كيهان شناسان جديد وجود دارد كه يكي از اين ديدگاه ها كه از سوي اكثر اخترشناسان به عنوان بهترين نظريه موجود تلقي مي شود نظريه «مهبانگ» (انفجار بزرگ) است كه به دانشمند روسي «ژرژگاموف» نسبت داده شده است. خلاصه اين ديدگاه آن است كه حدود 20 بيليون سال پيش تمام ماده و انرژي موجود در جهان در نقطه اي بسيار كوچك و فشرده متمركز بوده است. اين نقطه كوچك و بي نهايت چگال و مركب از ماده- انرژي منفجر شد و به فاصله چند ثانيه پس از انفجار اين آتشگوي، ماده- انرژي با سرعتي نزديك به سرعت نور در همه سو منتشر شد، پس از مدت كمي (احتمالًا چند ثانيه تا چند سال)، ماده و انرژي از هم تفكيك شدند و تمام اجزاء گوناگون جهان امروز، از دل اين انفجار نخستين بيرون ريخته اند. «2»

در تفسير نمونه ذيل آيه اول، (فصلت/ 11) اينطور آمده است:

جمله «هي دخان»: «آسمان ها در آغاز به صورت دود بود.» نشان مي دهد كه آغاز آفرينش آسمان ها از توده گازهاي گسترده و عظيمي بوده است و اين با آخرين تحقيقات علمي در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسياري از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اي از گازها و دخان هستند.

همچنين تفسير نمونه در ذيل آيه دوم (انبياء/ 30) سه تفسير در مورد «رتق»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 33

و «فتق» (پيوستگي و جدائي) آورده است كه ما يكي از آنها را نقل مي كنيم:

به هم پيوستگي آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است، كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه

اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسي و كره زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است. «1»

3. «او كسي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت.»» كلمه «ماء» معناي معمولي آن «آب» است اما گاهي به هر شي ء مايع «ماء» گفته مي شود، مانند فلزات مذاب و امثال آن.

از آنچه در تفسير كلمه «ماء» آمد چنين استفاده مي شود كه در آغاز آفرينش جهان هستي به صورت مواد مذابي بود (يا گازهاي فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت) سپس در اين توده ي آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمي رخ داد و قسمت هايي از سطح آن پي در پي به خارج پرتاب شد. اين اتصال و به هم پيوستگي به جدائي گرائيد و كواكب و سيارات و منظومه ها يكي بعد از ديگري تشكيل يافتند. «3»

4. «وَالأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا» «4»

زمين را بعد از آن گسترش داد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 34

«دحا» از ماده ي دَحو (بر وزن محو) به معناي گستردن است. بعضي نيز آن را به معناي تكان دادن چيزي از محل اصليش تفسير كرده اند و چون اين دو معنا لازم و ملزوم يكديگرند به يك ريشه باز مي گردد.

به هر حال منظور از «دحو الارض» اين است كه در آغاز، تمام سطح زمين را آب هاي حاصل از باران هاي سيلابي نخستين فراگرفته بود اين آب ها به تدريج در گودال هاي زمين

جاي گرفتند و خشكي ها از زير آب سربرآوردند و روز به روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلي درآمد (و اين مسأله بعد از آفرينش زمين و آسمان روي داد). «1»

5. «وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ» «2»

او كسي است كه زمين را گسترش داد.

و در ذيل اين آيه آمده است: شايد «مد الارض» اشاره به همان مطلبي باشد كه دانشمندان زمين شناسي مي گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود سپس آب ها در گودال ها قرار گرفت و خشكي ها به تدريج از آب سر برآوردند و روز به روز گسترده شدند تا به صورت كنوني درآمدند.

6. «وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا» «3»

و زمين را گسترانديم.

«مدد» در اصل به معناي گسترده ساختن و بسط دادن است و به احتمال قوي در اينجا اشاره به سربرآوردن خشكي هاي زمين از زير آب است. زيرا مي دانيم در آغاز سطح كره ي زمين بر اثر باران هاي سيلابي زير آب پنهان بود و ساليان درازي بر اين منوال گذشت، باران هاي سيلابي فرو نشستند، آب ها در گودال هاي زمين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 35

جاي گرفتند و خشكي ها به مرور زمان از زير آب نمايان گشتند اين همان چيزي است كه در روايات اسلامي به عنوان «دحو الارض» معروف شده است. «1»

بررسي و نتيجه گيري:

معلوم است كه هر كدام از اين آيات ممكن است به مرحله اي از تحولات و شكل گيري آغاز خلقت جهان اشاره داشته باشد. ظاهر آيات قرآن در مورد آغاز خلقت كه از «دخان» شروع شده است، با نظريه مشهور خلقت جهان يعني نظريه مهبانگ تا حدود زيادي همخواني دارد و در نقاطي با هم مشترك است. يعني از ظاهر

قرآن و علم بر مي آيد كه جهان در ابتدا از گازهاي داغ تشكيل شده است. اما آيات قرآن در مورد عناصر ديگر نظريه مهبانگ (مثل انفجار اوليه) مطلب صريحي ندارد. با توجه به «تعدد نظريه ها در مورد آغاز خلقت» و «عدم اثبات قطعي آنها» در حال حاضر نمي توان هيچكدام را به صورت قطعي به قرآن نسبت داد بلي اگر بگوئيم احتمال دارد كه مقصود از دخان همان مراحل گاز بودن جهان باشد و ... اشكالي ندارد.

اگر روزي نظريه مهبانگ به صورت قطعي اثبات شود اين مطلب «اعجاز علمي قرآن» را اثبات مي كند چرا كه نوعي رازگوئي علمي قرآن كريم است. اما اين مطلب به صورت كنوني آن، بيش از يك هماهنگي شگفت انگيز ظاهر قرآن و علم نيست. «2»

اما در مورد آيات ديگر (آيات دوم تا ششم) قرآن صريحاً به پوشيده بودن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 36

سطح زمين از آب اشاره نكرده است و همانطور كه گذشت مفسران با كلمه ي احتمال نظرات دانشمندان را با آيات قرآن تطبيق داده اند نه به صورت قطعي و حتمي.

معرفي كتاب:

1. تفسير نمونه ذيل آيات ذكر شده و همچنين ذيل آيات 9 الي 12 سوره ي فصلت و ذيل آيه ي 54 سوره ي اعراف.

2. كتاب پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني، ج 1.

3. كتاب قرآن و طبيعت، گذشته و آينده جهان، دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 37

2. غير از دنيا چه جهان هاي ديگري وجود دارد؟

2. پرسش:

2. غير از دنيا چه جهان هاي ديگري وجود دارد؟

پاسخ:

از زاويه هاي مختلف جهان هاي متفاوتي تصور مي شود «1» و ما با توجه به آيات قرآن كريم و روايات اهلبيت عليهم السلام سه تقسيم

بندي ارائه مي كنيم كه قلمرو هر كدام از همديگر جداست:

اول: عالم ذر- عالم دنيا- عالم برزخ- عالم آخرت:

1. عالم ذر:

جهاني كه پيش از دنيا بوده و خدا از بندگان خود بر توحيد اعتراف گرفت كه در پاسخ پرسش بعدي مطالب بيشتري در اين مورد بيان مي شود.

2. عالم دنيا:

عالمي است كه بعد از عالم ذر قرار دارد و محلي براي آزمايش انسان است؛ به طوري كه موفقيت در اين آزمايش ها توشه اي براي آخرت او به حساب مي آيد. به عبارت ديگر «دنيا مزرعه ي آخرت است» و محلي براي كاشتن و مراقبت كردن است تا در آخرت محصول آن برداشت شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 38

3. عالم قيامت:

قيامت- يوم الحسرت- يوم الدين- يوم الحساب و ساعة و ... اسامي «1» متعددي هستند كه خداوند در قرآن از آن نام برده و منظور همه ي اين اسامي، همان عالم قيامت مي باشد.

در قرآن آمده در آستانه ي آن روز خورشيد تاريك مي شود، ستارگان رو به خاموشي مي روند كوه ها همچون پنبه زده مي شوند «2» و ... سپس در صور اسرافيل دميده مي شود و همگي مي ميرند و با دميدن دوباره ي حضرت اسرافيل، همگي زنده مي شوند و در صحنه قيامت حاضر مي شوند. آري در اين روز است كه هر كس مي داند چه چيزي براي خود آماده كرده است. «3» و در اين روز است كه انسان تك تك اعمال خود را مشاهده مي كند و مي بيند كه هيچ عمل كوچك و بزرگي از قلم نيفتاده و همگي در پرونده ي اعمال او ثبت شده است. «4»

4. عالم برزخ:

توضيح: واژه برزخ به معناي چيزي است كه ما بين دو چيز ديگر واقع مي شود. (حائل

بين دو شئ)

از اين رو به عالمي كه بين عالم دنيا و قيامت واقع شده است عالم برزخ مي گويند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 39

عالم برزخ از ديدگاه قرآن

برخي از آياتي كه به وجود عالم برزخ اشاره دارند عبارتند از:

1. «و به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند، مردگان نگوييد؛ بلكه [آنان زندگانند، وليكن (شما با درك حسي) متوّجه نمي شويد.» «1»

2. « (اي پيامبر) هرگز مپندار كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه [آنان زنده اند، [و] در پيشگاه پروردگارشان روزي داده مي شوند!» «2»

3. «باشد كه من در آنچه ترك كرده ام، [كار] شايسته اي انجام دهم.» (در پاسخ او گفته مي شود:) هرگز چنين نيست! اين سخني است كه او (فقط) گوينده آن است؛ و فرا روي آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي شوند.» «3»

4. «عذاب آنها (: آل فرعون) آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مي شوند: و روزي كه قيامت بر پا شود (مي فرمايند) «آل فرعون را در سخت ترين عذاب ها وارد كنيد.» «4»

عالم برزخ از ديدگاه روايات

از نظر روايات در كتب معروف شيعه و اهل تسنن روايات فراواني است كه با تعبيرات مختلف از جهان برزخ و خلاصه جهاني كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مي گويد:

1. در حديث معروفي مي خوانيم كه علي عليه السلام هنگام مراجعت از جنگ صفين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 40

وقتي كه نزديك كوفه كنار قبرستاني كه بيرون از دروازه قرار داشت رسيد، رو به سوي قبرها كرد و فرمود: «1»

«اي ساكنان خانه هاي وحشتناك و مكان هاي خالي و قبرهاي تاريك! اي

خاك نشينان! اي غريبان! اي تنهايان! اي وحشت زدگان! شما در اين راه بر ما پيشي گرفتيد و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد، اگر از اخبار دنيا بپرسيد به شما مي گويم خانه هايتان را ديگران ساكن شدند. همسرانتان به نكاح ديگران درآمدند، و اموالتان تقسيم شد. اينها خبرهايي است كه نزد ما است نزد شما چه خبر؟!

سپس رو به يارانش كرد و فرمود: «اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود حتماً به شما خبر مي دهند كه بهترين زاد و توشه براي اين سفر پرهيزگاري است.»

دوم: عالم انسان ها- عالم جن ها- عالم فرشتگان:

1. عالم انسان ها:

وجود انسان «2» مجموعه اي است از «روح» و «جسم» و داراي دو بعد: «مادي و معنوي» مي باشد كه اگر اين انسان تحت تربيت رهبران الهي قرار گيرد در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 41

سير صعودي از فرشتگان برتر مي گردد. و از ملك پران شود و آنچه در وهم نايد آن شود.

و اگر شاگردي رهبران الهي را نپذيرد و چون گياهي خود رو رشد كند و شهوات خود را آزاد بگذارد و در ميان هوس ها غوطه ور شود، در سير نزولي از حيوانات هم پست تر مي شود.

و با اختيار و اراده ي خود يكي از اين دو راه را انتخاب مي كند. «1»

به هر حال جهان انسان ها با وجود زندگي فردي و اجتماعي و خانوادگي يكي از جهان هاي پيچيده هستي است.

2. عالم جن ها:

«جن» به معناي موجودي است كه از حس انسان پوشيده است. بعضي از دانشمندان از آن ها تعبير به نوعي از «ارواح عاقله» مي كنند كه مجرد از ماده مي باشد (البته تجرد كامل ندارد زيرا چيزي كه از ماده آفريده شده، مادي

است ولي نيمه تجردي دارد چرا كه با حواس ما درك نمي شود، و به تعبير ديگر يك نوع جسم لطيف است.) «2»

براي جن ويژگي هايي در قرآن كريم «3» ذكر شده كه برخي از آن ها را مي آوريم:

1. موجودي است كه از شعله آتش آفريده شده است. (الرحمن/ 15)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 42

2. داراي علم و ادراك و تشخيص حق از باطل مي باشد. (آيات مختلف سوره ي جن)

3. داراي تكليف و مسئوليت است. (آيات سوره ي جن و الرحمن)

4. گروهي از آن ها مومن و صالح و گروهي سركش و كافرند. (جن/ 11)

5. داراي حشر و نشر و معادند. (جن/ 15)

6. برخي از آن ها داراي قدرت زيادي هستند. (نمل/ 39)

7. آنها قدرت انجام برخي كارهاي مورد نياز انسان ها را دارند. (سباء/ 12- 13)

8. خلقت آن ها روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است. (حجر/ 27)

يادآوري: از آيات قرآن بدست مي آيد بر خلاف آنچه بين مردم مشهور است كه جنيان را «از ما بهتران» مي نامند، انسان نوعي است بهتر از جن، به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از انسان ها برگزيده شدند و آن ها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند؛ و از طرفي سجده ي شيطان «1» بر آدم واجب شد، در حالي كه شيطان از جن بود و اين دليل فضيلت نوع انسان بر جن مي باشد. «2»

3. عالم فرشتگان:

آيات فراواني از قرآن كريم درباره ي صفات، ويژگي ها، وظايف و مأموريت هاي ملائكه سخن مي گويد و حتي قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسماني قرار داده است. (بقره/ 285) و اين دليل بر اهميت اين موضوع است.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 43

اينك برخي از ويژگي هاي ملائكه كه در قرآن آمده را بر مي شماريم: «1»

1. فرشتگان موجودات عاقل و باشعورند و بندگان گرامي خدا هستند. (انبياء/ 26)

2. آنها سر بر فرمان خدا دارند و معصيت نمي كنند. (انبياء/ 27)

3. آنها وظايف مهم و متنوعي از سوي خدا بر عهده دارند از جمله:

گروهي حاملان عرشند. (حاقه/ 17)

برخي مدبرات امرند. (نازعات/ 5)

گروهي فرشتگان قبض ارواحند. (اعراف/ 37)

بعضي مراقبان اعمال بشرند. (انفطار/ 10- 13)

عده اي حافظان انسان از خطرات و حوادث مي باشند. (انعام/ 61)

گروهي مأمور عذاب و مجازات اقوام سركشند. (هود/ 77)

گروهي امدادگران الهي نسبت به مؤمنان مي باشند. (احزاب/ 9)

و بالاخره گروهي مبلغان وحي و آورندگان كتب آسماني براي انبياء مي باشند. (نحل/ 2)

4. آنها داراي مقامات مختلف و مراتب متفاوت و هميشه در حال تسبيح و تقديس خداوند هستند. (صافات/ 164- 166 و شوري/ 5)

5. با اين حال انسان براساس استعداد تكاملي كه دارد از آن ها برتر است تا آنجا كه همه ي فرشتگان به خاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت. (بقره/ 30- 34)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 44

پرسش: با اين ويژگي هايي كه براي فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتي مجرد يا مادي اند؟

با اين اوصاف، نمي توانند از اين ماده ي كثيف عنصري باشند ولي مانعي ندارد كه از اجسام لطيفي آفريده شده باشند، اجسامي مافوق اين ماده معمولي كه ما با آنها آشنا هستيم.

اثبات «تجرد مطلق» براي فرشتگان حتي از زمان و مكان و اجزاء، كار آساني نيست، و تحقيق در اين موضوع نيز فايده ي زيادي در بر ندارد. مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافي

كه قرآن و روايات مسلم اسلامي توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمي از موجودات والا و برجسته ي خداوند بدانيم بي آنكه مقامي جز مقام بندگي و عبوديت براي آنها قائل باشيم. آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است. «1»

سوم: عالم امر- عالم خلق:

برخي نيز با توجه به آيات قرآن از يك زاويه، عوالم را به بخش «عالم خلق» و «عالم امر» تقسيم مي كنند: «2» كه با تعبيرات عالم ماده و عالم ماوراء ماده يا با تعبير عالم مُلك و ملكوت از آن ياد مي كنند.

در برخي آيات به عالم ملكوت اشاره شده «3» و آمده كه ملكوت به حضرت ابراهيم عليه السلام نشان داده شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 45

البته ي ملكوت معمولًا به معناي حكومت و مالكيت الهي و جهان فرمانروايي است. در مقابل عالم مُلك، كه عالَم ماديات و فرمانبران است عالمي كه از عالم ملكوت بر آنها فرمان صادر مي شود. «1»

خلاصه:

دانشمندان علوم مختلف از ديدگاه خاص خود عوالمي را تصور مي كنند: و ما با توجه به آيات قرآن كريم و روايات اهلبيت در اين باره سه تقسيم بندي انجام داديم:

اول: عالم ذر، عالم دنيا، عالم برزخ، عالم آخرت.

دوم: عالم انسان ها، عالم جن ها، عالم فرشتگان.

سوم: عالم امر، عالم خلق.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه ذيل آيات فوق.

2. تفسير الميزان ذيل آيات فوق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 46

3. مقصود از عالم ذر چيست؟

3. پرسش

3. مقصود از عالم ذر چيست؟

پاسخ:

آياتي از قرآن كريم به پيماني كه خداوند از انسان ها گرفته، اشاره كرده است، اما مهم ترين اين آيات كه مفسران نيز به تبيين و

توضيح اين پيمان پرداخته اند آيات 172- 174 سوره ي اعراف مي باشد.

مهم ترين پرسش كه در اينجا مطرح است اين است كه اين «ظهور» و «بروز» كي واقع شده؟ وبه چه صورت انجام گرفته است؟ وخلاصه منظور از «عالم ذر» چيست؟

در پاسخ به اين سؤال و شرح عالم ذر و تفسير آيه فوق حداقل شش قول وجود دارد كه هر كدام را جمعي يا بعضي از دانشمندان اسلامي پذيرفته اند:

1. نظر محدثين و اهل ظاهر، كه گفته اند: همانگونه كه در بعضي از احاديث آمده فرزندان آدم تا پايان دنيا، به صورت ذرات كوچكي از پشت آدم خارج شدند، و فضا را پر كردند- در حالي كه داراي عقل و شعور و قادر بر تكلم و سخن گفتن بودند- خداوند آنها را مخاطب قرار داد، و از آنها سؤال كرد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ (الَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟) و همگي در پاسخ گفتند: آري (بَلي ) و به اين ترتيب پيمان نخستين بر توحيد گرفته شد، و خود انسان ها شاهد خويشتن بودند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 47

2. منظور از عالم ذر، و تفسير آيه فوق اين است كه ذرات نخستين وجود انسان، يعني نطفه، از پشت پدران به رحم مادران انتقال يافت، و به تدريج در عالم جنين به صورت انسان كاملي درآمد، و در همان حال خداوند قوا و استعدادهائي به او داد كه بتواند حقيقت توحيد و آئين حق را درك كند، و اين فطرت توحيدي را در وجود او عجين ساخت.

اين تفسير را گروهي از مفسران مانند صاحب «المنار» و «في ظلال القرآن» انتخاب كرده اند و از بسياري از مفسران ديگر نقل كرده اند.

3. منظور از

«عالم ذر» همان «عالم ارواح» است، يعني در آغاز، خداوند ارواح انسان ها را قبل از اجسادشان آفريد و مخاطب ساخت و از آنها بر توحيد خويش اقرار گرفت.

اين تفسير را از بعضي از روايات استفاده كرده اند.

4. اين پرسش و پاسخ در ميان گروهي از انسان ها و خداوند به وسيله پيامبران، به زبان قال واقع شده؛ زيرا گروهي از انسان ها بعد از تولد و كمال عقل، دلايل توحيد و يكتاپرستي را به وسيله انبيا شنيدند، و به آن پاسخ مثبت دادند و «بَلي گفتند.

اين تفسير را مرحوم «سيد مرتضي» به عنوان احتمال ديگري در توضيح آيه فوق ذكر كرده است، «ابوالفتوح رازي» نيز اين تفسير را به عنوان يك احتمال در تفسير خود آورده است.

5. اين سؤال و جواب، با همه ي انسان ها، با زبان حال، صورت گرفته، آن هم بعد از بلوغ و كمال عقل؛ زيرا هر انساني بعد از رسيدن به كمال عقل و ملاحظه ي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 48

آيات صنع پروردگار در آفاق و انفس، به يكتائي او با زبان حال اعتراف مي كند.

گوئي خداوند با ارائه اين آيات، از آنها سؤال مي كند: «الَسْتُ بِرَبِّكُمْ»؟ (آيا من پروردگار شما نيستم؟) و آنها با زبان حال مي گويند: «بَلي و گفتگو با زبان قال، شواهد و نظائر فراوان دارد.

اين تفسير را مرحوم «شيخ طوسي» در «تبيان» از «بلخي و رُقاني» نقل مي كند.

6. مرحوم علامه طباطبائي قدس سره در «الميزان» مي فرمايد: آنچه از آيات مختلف قرآن استفاده مي شود اين است كه وجود اشياء اين عالم، داراي دو جنبه يا دو صورت است: صورتي به سوي دنيا دارد و حكمش اين است كه تدريجاً

از «قوّه» به «فعل» و از «عدم» به سوي «وجود» مي آيد، در آغاز ناقص است سپس كامل مي شود، و سرانجام فاني شده، به سوي پروردگار باز مي گردد؛

و صورتي به سوي خدا دارد و اشياء جهان از نظر اين بعد الهي، اموري هستند غير تدريجي، و فعليت محض، بي آنكه داراي قوه يا نقصي باشند و منتظر فعليت.

و به تعبير ديگر: موجودات، داراي دو نوع وجودند، يك وجود جمعي در نزد خدا كه در قرآن به عنوان ملكوت از آن ياد شده، و ديگر موجودات پراكنده كه با گذشت زمان تدريجاً ظاهر مي شوند.

به اين ترتيب عالم انسانيت دنيوي مسبوق به عالم انسانيت ديگري است كه در آنجا هيچ موجودي محجوب از پروردگار نيست، و با شهود باطني او را مشاهده كرده و به وحدانيت او اعتراف مي كند.

اين بود مجموعه نظرهايي كه ذيل آيه مورد بحث مطرح است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 49

كه البته برخي از آنها با هم منافاتي ندارد و قابل جمع هستند و ممكن است به برخي از آنها نيز اشكالاتي وارد باشد.

ولي اعتقاد بيشتر محققان از جمله آيةاللَّه مكارم شيرازي بر اين است كه اين سوال و جواب به زبان حال بوده، نه به زبان قال. از اين رو تفسير پنجم نسبت به بقيه قوت بيشتري دارد. «1»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير موضوعي پيام قرآن، جلد سوم.

2. تفاسير نمونه، الميزان و ... ذيل آيات 172- 174/ اعراف.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 50

4. با توجه به عالم ذر، آيا انجام تكليف و بندگي ما لازم است؟

4. پرسش:

4. با توجه به عالم ذر، آيا انجام تكليف و بندگي ما لازم است؟ آيا اين تفكر صحيح است كه بگوييم چون در

عالم ذر خداوند در مورد انسان ها به نتيجه رسيده و دنيا را فقط به اين دليل آفريده كه ما بفهميم، (مانند معلم و دانش آموز و امتحانات آخرترم) پس آيا اين درست است كه بگوييم ما اينها را قبول داريم پس ديگر نيازي به اين بندگي ها در دنيا نيست؟

پاسخ:

براي پاسخ به اين پرسش، اول بايد ديد «هدف خلقت انسان» چه بوده و اين كه اصلًا چرا خدا انسان ها را خلق كرد؟

و بعد با توجه به «هدف خلقت»، ببينيم آيا اعتقاد به عالم ذر كافي است يا خير؟

نگاهي گذرا به هدف خلقت در قرآن

برخي آيات، هدف آفرينش را «آزمايش و امتحان» «1» انسان ها معرفي كرده اند.

بعضي آيات، هدف آفرينش را پيدا كردن «علم و آگاهي» «2» از قدرت خدا مي دانند.

و آياتي نيز هدف آفرينش را «عبوديت و بندگي» «3» معرفي كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 51

برخي آيات، هدف آفرينش را رسيدن به «رحمت الهي» «1» عنوان كرده اند.

با دقت در هدف هايي كه قرآن و روايات براي آفرينش بيان كرده اند درمي يابيم كه شايد به ظاهر، اين هدف ها با هم مختلف باشند ولي در واقع هر كدام مقدمه اي براي ديگري است، يعني «علم و دانش» و «امتحان و آزمايش» هدف هايي هستند كه در مسير «عبوديت» قرار مي گيرند و «رحمت واسعه» خداوند نتيجه ي اين عبوديت است كه به «قرب الهي» منتهي مي شود.

حال با توجه به اين مقدمه، به پاسخ مي پردازيم:

پيمان ما با خداوند در عالم ذر

طبق آيه 172 سوره ي اعراف به اين صورت است كه ما در عالم ذر به پرسش خداوند كه فرمود: «الَسْتُ بِرَبُكُمْ» (آيا من پروردگار شما نيستم) پاسخ داديم «بَلي . يعني قبول

داريم كه تو پروردگار و آفريننده ي ما هستي (سرچشمه ي هستي تويي).

اما سخن در اينجاست كه فقط «گفتن» و جواب مثبت دادن، «ملاك» نيست، بلكه خداوند به انسان فرصتي داده و او را در ميدان انواع آزمايشات و امتحانات قرار داده تا معلوم شود كه او در پايبندي به توحيد چقدر استقامت دارد.

و جوابي كه در عالم ذر به خداوند داده است اين «معلوم شدن»، براي ما انسان هاست و اما براي خدا به اين معنا نيست كه خداوند نمي داند، بلكه خداوند در مورد انسان ها و همه موجودات همه چيز را مي داند و اين موضوع به بحث علم در مرحله ذات و يا همان علم ذاتي خداوند مربوط مي شود و چون خداوند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 52

عالم به كل مخلوقات و احوال مخلوقات از ازل تا ابد است مي توان پذيرفت كه خداوند مي داند چه تعداد از انسان ها بهشتي، و چه تعداد جهنمي هستند.

بعلاوه و مهم تر از همه اين كه، اگر خداوند براساس علم خودش، بهشتيان را به بهشت و جهنميان را به جهنم ببرد و اصلًا در اين دنيا نياورد و فرصت انجام عمل خوب و يا بد را به آنها ندهد، خلاف حكمت خود و هدف خلقت انسان عمل كرده است و ممكن است جهنميان به خداوند شكوه كنند كه: «چرا به ما فرصت انجام عمل ندادي؟ چه بسا عمل خوب انجام مي داديم و بهشتي مي شديم» كه اين شكوه و خواسته آنان هم حق است.

اما بعد از مقدمات فوق جواب اصلي پرسش را اين طور بيان مي كنيم كه درست است كه در نزد علم ذاتي پروردگار مقصد انسان ها و بلكه تمام موجودات

مشخص شده است اما اين يك بُعد قضيه است و بُعد ديگر آن اعمال و رفتار ما انسان هاست كه مي تواند بهشت و يا دوزخ را براي ما رقم بزند، اين دو بُعد، در به مقصد رسيدن انسان، همراه هم هستند.

و همان طور كه از آيه استفاده مي شود اين دنيا همان جايي است كه خداوند به ما فرصت عمل و بندگي داده تا انسان ها به پرسش خداوند در عالم ذر البته در «غالب عمل» كه بسيار مهم تر و فراتر از «گفتن» و اعتقاد پيدا كردن است جواب مثبت دهيم. و لباس «عمل» به قامت «قول» خود بپوشانيم.

به عبارت ديگر اين «عمل و بندگي» در كنار «اعتقاد صحيح» است كه انسان را بهشتي و يا جهنمي مي كند، و اين دنيا محل عمل است تا اين كه هر انساني با عمل خود به سرمنزل مقصود برسد و نهايتاً به كمال قُرب الهي رهنمون گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 53

اگر فقط صرفِ اعتقاد پيدا كردن و آن هم در عالم ذر باشد كه انسان در آنجا هيچ راه كمال نپيموده و تلاشي براي رسيدن به خدا نكرده است و انتظار اين كه به بهشت برود، خيالي بيش نيست. چنين شخصي به مانند كسي است كه به واجب بودن نماز اعتقاد دارد و مي داند كه در سايه نماز بقيه ي اعمال و واجبات هم مقبول درگاه خداوند واقع مي شود، اما اين شخص نماز نمي خواند و از به جا آوردن آن روي گردان است چنين شخصي هيچ گاه نبايد آرزوي بهشت را بكند.

چرا كه بهشت را به «بهاء» دهند نه به «بهانه»! و بهاء همان عمل صالح و نيكوست.

منابع

جهت مطالعه بيشتر:

همان منابع ذيل پرسش قبل.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 55

فصل سوم: انسان شناسي

اشاره

1. آفرينش آدم و حوا چگونه و از چه چيزي بوده است؟

2. هدف آفرينش انسان چيست؟

3. اختلاف طبقاتي انسان ها چرا؟

4. تفاوت بين بندگان چرا؟

5. بلاها، لطف يا كيفر الهي؟

6. آيا اعمال پدر و مادر در نسل هاي بعد اثر دارد و اين تاثير با عدالت سازگار است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 57

1. آفرينش آدم و حوا چگونه و از چه چيزي بوده است؟

1. پرسش:

1. آفرينش آدم و حوا چگونه و از چه چيزي بوده است؟

پاسخ:

بر اساس آيات متعدد قرآن كريم، آدم و حوا، كه والدين ما محسوب مي شوند از خاك و آب و يا، به عبارت بهتر از گِل، خلق شدند.

در برخي آيات مي خوانيم: «فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ» «1» در برخي ديگر آمده: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً» «2» و در برخي ديگر «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ» «3» آفرينش حضرت آدم و حوا از آب و خاك و يا همان گل صورت گرفته و اگر مي بينيم كه در قرآن، اين معنا در مورد همه ي انسان ها بكار رفته، ممكن است به خاطر موارد زير باشد:

الف: ممكن است منظور از آب چنين باشد:

1. نطفه كه به صورت مايع موجود است؛

2. همان آبي كه با خاك مخلوط مي شود؛

3. يا به خاطر اينكه بيشتر حجم بدن ما از آب تشكيل مي شود. گفته اند كه از آب خلق شده ايم. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 3، ص: 58

در ذيل آيه ي 45 از سوره ي نور آمده است اولين موجودي كه خلق شد، آب بود و ساير موجودات از آب آفريده شدند. «1»

ب: ممكن است منظور از خاك چنين باشد:

1. در آيات، به منشأ دور آفرينش اشاره شده نه منشأ نزديك آن، يعني مبدأ تمام غذاهايي كه مي خوريم از زمين است و زمين نيز خاك است. آنچه مي خوريم تبديل به نطفه مي شود و در خلقت بكار مي رود.

2. يا اينكه آدم عليه السلام از خاك آفريده شد و ما فرزندان اوئيم پس منشأ ما نيز خاك است. «2»

و جالب اين است كه صاحبنظران گفته اند: تمام عناصر موجود در بدن انسان (آهن، كلسيم و ...) در خاك نيز موجود است.

معرفي كتاب:

براي مطالعه كتب زير معرفي مي شود:

1. جلد اول معارف قرآن آيت اللَّه مصباح يزدي، فصل انسان شناسي؛

2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني؛

3. تفاسير قرآن مانند تفسير نمونه: ذيل آيات اشاره شده به خلقت آدم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 59

2. هدف آفرينش انسان چيست؟

2. پرسش:

2. هدف آفرينش انسان چيست؟

پاسخ:

پاسخ اين پرسش از سه ديدگاه «آيات»، «روايات» و «عقل» قابل بررسي است:

الف: آيات: قرآن با تعابير گوناگون «هدف از خلقت» را چنين بيان مي كند:

1. بعضي از آيات، هدف آفرينش جهان هستي را «آزمايش و امتحان» انسان ها معرفي مي كند «1» مانند:

«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «2» «آن كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي كنيد.»

2. برخي آيات هدف آفرينش جهان هستي را پيدا كردن «علم و آگاهي» از قدرت خدا مي داند (و به عبارت ديگر، «معرفت و شناخت» به

اينكه خداوند بر هر چيزي تواناست و علم و آگاهي او به همه چيز احاطه دارد.) مانند:

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأَمْرُ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 60

بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي ءٍ عِلْمَاً» «1» «خداوند همان كسي است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را؛ فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مي آيد تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز تواناست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد.»

3. بعضي ديگر از آيات، «رحمت الهي» را هدف آفرينش معرفي مي كند، مانند:

«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ» «2» «و اگر پروردگارت مي خواست، همه ي مردم را يك امّت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار مي داد؛ ولي آنها همواره مختلفند؛ مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند؛ و براي همين (پذيرش رحمت)، آنها را آفريد.»

4. برخي آيات هدف آفرينشِ جن و انسان را «عبادت» معرفي مي كند مانند:

«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «3» «من جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)»

ب: احاديث: در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه امام حسين عليه السلام در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 61

برابر اصحابش چنين فرمود: خداوند بزرگ بندگان را نيافريده مگر به خاطر اينكه او را بشناسند، هنگامي كه او را بشناسند [بندگي او و] عبادتش كنند و هنگامي كه [عبادت و] بندگي او كردند از بندگي

غير او بي نياز مي شوند.

روايات ديگري نيز از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده كه در آنها هدف خلقت را بيان مي كنند. «1»

خلاصه و نتيجه گيري:

با توجه و دقت در هدف هايي كه قرآن و روايات براي آفرينش بيان نموده اند، در مي يابيم كه شايد به ظاهر، اين هدف ها با هم مختلف هستند ولي در واقع، هر كدام مقدمه اي براي ديگري است. هدف همان عبوديت و بندگي است و «علم ودانش» و «امتحان و آزمايش» هدف هايي هستند كه در مسير «عبوديت» قرار مي گيرند و «رحمت واسعه خدا» نتيجه اين عبوديت است. بنابراين «عبوديت» اوج تكامل يك انسان و «قرب» او به خداست يعني هدف خلقت تكامل انسان و نزديك شدن به خداست.

ج: هدف آفرينش از ديدگاه عقل:

بدون شك هر فرد عاقل و حكيمي كه كاري انجام مي دهد هدفي براي آن در نظر دارد، و از آنجا كه خداوند از همه، عالم تر و حكيم تر است پس بايد هدفي از خلقت جهان و انسان داشته باشد، و از طرف ديگر، هنگامي كه انسان به جزء جزء اعضاء خود مي نگرد براي هر يك هدف و فلسفه اي مي يابد، نه تنها براي اعضائي همچون قلب، مغز، عروق و اعصاب، بلكه اعضائي همانند ناخن ها،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 62

مژه ها، خطوط سرانگشتان، گودي كف دست ها و پاها هر كدام حكمتي دارد كه امروز همگي شناخته شده است.

چقدر ساده انديشي است كه ما براي آفرينش هر كدام از اين اعضاء هدف قائل باشيم، ولي آفرينش مجموع آن يعني وجود انسان را بي هدف بدانيم.

كه چنين حقايقي به يك انسان خداپرست و مؤمن اطمينان مي دهد كه آفرينش او، هدفي بس عظيم داشته كه بايد بكوشد

و با نيروي عقل و علم آنرا بيابد.

به هر حال ايمان به حكمت خداوند از يكسو، و توجه به فلسفه هاي اجزاي وجود انسان از سوي ديگر، ما را مطمئن مي سازد كه در آفرينش انسان هدفي بزرگ وجود دارد. حال اين هدف بزرگ چيست؟

با چند مقدمه اين هدف مشخص مي شود:

1. ما هميشه در كارهاي خود هدفي داريم كه اين هدف معمولًا دفع كمبودها و نيازهاي ما است حتي اگر به ديگري خدمت مي كنيم يا دست گرفتاري را مي گيريم، ... آنها نيز نوعي كمبود معنوي ما را بر طرف مي سازد و نيازهاي مقدسي از ما را برآورده مي كند. و چون در مورد صفات و افعال خدا، غالباً گرفتار مقايسه با خويش مي شويم، گاه ممكن است اين تصور به وجود آيد كه خداوند چه كمبودي داشت كه با خلقت ما بر طرف مي شد؛ و اگر در آيات قرآن مي خوانيم هدف آفرينش انسان عبادت است، مي گوئيم: «او چه نيازي به عبادت ما دارد؟» ما چون محدود هستيم و نيازمند، همه ي افعال و رفتار و گفتارمان براي كمبود نيازهاي خودمان مي باشد، ولي خداوند نامحدود و غنّي و بي نياز است،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 63

پس هدف افعال او در غير وجود او بايد باشد. او چشمه اي فيّاض و مبدئي نعمت آفرين است، كه موجودات را در زير چتر حمايت خود مي گيرد و آنها را پرورش داده، از نقص به كمال مي برد، و اين است هدف واقعي عبوديت و بندگي ما؛ و اين است فلسفه ي عبادات و نيايش هاي ما كه همگي كلاس هاي تربيت براي تكامل ماست.

من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بربندگان جودي كنم به

اين ترتيب نتيجه مي گيريم كه هدف آفرينش ما «پيشرفت و تكامل هستيِ» ما مي باشد. اساساً اصل آفرينش يك گام تكاملي عظيم است، يعني چيزي را از عدم، به وجود آوردن و از نيست، هست كردن و از صفر به مرحله عدد رساندن است.

2. اگر هدف خلقت، تكامل انسان هاست چرا خداوند از آغاز، بندگان را كامل و تكامل يافته نيافريد تا همگي در قرب او جاي گيرند؟

در جواب بايد گفت: تكامل انساني چيزي نيست كه به اجبار آفريده شود، بلكه راه، طولاني و پر پيچ و خم است كه انسان ها بايد با پاي خود آنرا طي كنند و با اراده و تصميم و افعال اختياري خويش طرح آن را بريزند.

اگر دست او را بگيرند و به اجبار ببرند، نه افتخار است و نه تكامل؛ (و اگر خدا اين كار را مي كرد با مختار آفريدن انسان منافات داشت.)

مثلًا اگر از كسي به اجبار و با زور سرنيزه، مبلغ زيادي براي ساختن يك مسجد بگيرند اين عمل، هيچ اثر اخلاقي و تكامل روحي براي او ندارد.

با همه ي اين توضيحات پاسخ اين پرسش هم داده مي شود كه اگر خداوند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 64

بندگان را براي عبوديت آفريده است، پس چرا گروهي، راه كفر را پيش مي گيرند، بعضي گناهكار و بعضي مؤمن مي شوند؟

پاسخ: كساني كه اين سؤال را مي كنند در حقيقت اراده ي «تكويني» و «تشريعي» خداوند را با هم اشتباه كرده اند، زيرا هدف، عبادت اجباري نبوده بلكه عبادت و بندگي توأم با اراده و اختيار است.

خداوند اراده كرده است كه انسان را «براي عبادت» خلق كند. (اراده تكويني)

ولي از طرفي او را با اختيار آفريده

است و قرآن و انبياء را فرستاده تا او را راهنمائي كنند. (اراده تشريعي)

و اين خود انسان است كه با اختيار راه خوب را انتخاب مي كند يا راه بد را.

به اين ترتيب خداوند اين انسان را براي اطاعت و بندگي آماده ساخته و هر گونه وسيله را اعم از عقل، و عواطف و قواي مختلف را از درون، و پيامبران و كتب آسماني و برنامه هاي تشريعي را از برون، براي او فراهم نموده است. و اين امكانات براي مؤمن و كافر يكسان است ولي مؤمن از امكانات خود بهره برداري نموده و كافر ننموده است.

مثال: هنگامي كه گفته مي شود: «من اين مسجد را براي نماز خواندن مردم درست كرده ام.» مفهومش اين است كه آن را آماده براي اين كار ساخته ام، نه اينكه مردم را به اجبار به نماز وادارم!

اما پاسخ اينكه خداوند ما را براي عبادت آفريد، منظور از اين عبادت چيست؟

منظور از اين عبادت و عبوديت خدا، نماز و روزه و ركوع و سجودِ تنها نيست، بلكه عبوديت اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 65

عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك اوست،

عبوديت اطاعت بي قيد و شرط و فرمانبرداري در تمام زمينه هاست.

و بالاخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعي يعني كمال مطلق نينديشد، و جز در راه او گام برندارد و هر چه غير اوست، فراموش كند حتي خويشتن را. و خواسته هاي او را برخواسته هاي خويش مقدم سازد.

و اين است هدف نهائي آفرينش بشر، كه خدا براي رسيدن به آن ميدان «آزمايشي» فراهم ساخته و «علم و آگاهي» به انسان داده و

نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس «رحمت» اوست.

پس خداوند احتياج به عبادت ما ندارد بلكه انسان ها به عبادت او نياز دارند تا به ساحل تكامل و به دامن رحمت الهي برسند.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه ذيل آيات فوق

2. هدف زندگي شهيد مطهري

3. انسان كامل شهيد مطهري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 66

3. اختلاف طبقاتي انسان ها چرا؟

3. پرسش:

3. اختلاف طبقاتي انسان ها چرا؟

چرا بعضي از مردم محروم ونيازمندند؟ و به عبارت ديگر چرا خداوند انسان ها را آفريده كه بعضي فقير زندگي كنند؟

پاسخ:

براي پاسخ نظر شما را به آيات شريفه ي زير جلب مي كنم:

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» «1» «و قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي كنيم؛ و بشارت ده به استقامت كنندگان.»

و در جاي ديگر قرآن آمده است: «إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً» «2»

«بيقين پروردگارت «روزي» را براي هر كس بخواهد گشاده يا تنگ مي دارد او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.»

و در سوره ي نحل مي فرمايد: «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ «3» ...» «خداوند بعضي از شما را بر بعضي ديگر از نظر روزي برتري داد (چرا كه استعدادها و تلاش هايتان متفاوت است).»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 67

از اين آيات كريمه به دست مي آيد كه:

1. رزق و روزي انسان ها به اراده خداست و به هر كه بخواهد و شايسته بداند مي دهد.

2. فقر و فقير بودن يا ثروتمند بودن يكي از وسايل آزمايش و امتحان خداوند

مي باشد.

كه بندگانش را بوسيله آن آزمايش مي كند به اين ترتيب كه شخص فقير را با فقرش آزمايش مي كند كه آيا شكرگزار هست يا خير؟ و آيا براي بر طرف كردن فقرش از راه صحيح و شرعي تلاش مي كند يا از راه هاي حرام و غيرشرعي براي رفع فقرش تلاش مي كند؟ و ديگر انسان ها را هم، در ارتباط با فقير [كه چه نوع رفتاري با او دارند] امتحان مي كند.

3. نكته ي ديگر اينكه بدون شك اختلافي كه در ميان انسان ها از نظر بهره هاي مادي و درآمدها وجود دارد بخش مهمش مربوط به تفاوت استعدادهاي آنهاست، اين تفاوت استعدادهاي جسماني و روحاني كه سرچشمه ي تفاوت در كميت و كيفيت فعاليت هاي اقتصادي مي شود بهره ي بعضي را بيشتر و درآمد بعضي را كمتر مي كند.

4. همانطور كه يك درخت اجزائش از نظر استحكام و سستي با هم فرق دارند، كارآمدي اعضاي يك جامعه هم بايد فرق داشته باشد، اگر همه ي انسان هاي جامعه هم شكل و هم ذوق و هم فكر و همسان از هر نظر باشند، آن نظام حفظ نمي شود بنابراين وجود تفاوت در استعدادها و آنچه لازمه ي اين تفاوت است، براي حفظ نظام جامعه و حتي براي پرورش استعدادهاي مختلف، لازم و ضروري مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 68

5. وسعت و تنگي رزق در افراد انسان (بجز موارد استثنائي يعني از كار افتادگان و معلولين) بستگي به ميزان تلاش و كوشش آنها دارد و اينكه مي فرمايد: «خدا روزي را براي هر كس بخواهد تنگ و يا وسيع مي دارد»، اين «خواستنِ» خداوند، هماهنگ با حكمت اوست، و حكمتش ايجاب مي كند كه هر كس تلاشش بيشتر باشد سهمش فزون تر

و هر كس تلاشش كم تر باشد محروم تر گردد. به همين دليل قرآن، بهره ي انسان را متناسب با سعي او مي شمرد و صريحاً مي گويد: «وَأَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَي «1»

«و اينكه براي انسان بهره اي جز سعي و كوشش او نيست.»

از اين رو خداوند مي فرمايد: «روزي» را به هر كس كه بخواهد و شايسته بداند مي دهد، لذا خود انسان بايد تلاش كند تا در حلقه ي شايستگان قرار گيرد كه در برخي آيات، بعد از سعي و تلاش بعضي، از راهكارهاي شايسته شدن براي كسب رزق وسيع و علت گرفتاري را چنين معرفي مي كند، به عنوان مثال:

نقش ايمان و تقوا: «و اگر اهل آبادي ها، «ايمان» مي آوردند و «تقوا» پيشه مي كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم ...» «2»

نقش تقوا: «... و هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي كند؛ و او را از راهي كه گمان ندارد «روزي» مي دهد و هر كس بر خدا توكل كند، كفايت امرش را مي كند ...» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 69

نقش انفاق: «اگر به خدا قرض الحسنه دهيد [يعني انفاق كنيد،] آن را براي شما مضاعف (دو يا چند برابر) مي سازد. و شما را مي بخشد ...» «1»

6. البته بايد توجه داشته باشيم كه اسلام، خواهان اختلاف طبقاتي نيست.

اختلاف طبقاتي يعني طبقه ي استثمار كننده و طبقه ي استثمار شونده، كه اين خود يكي از عوامل فقير شدن گروهي و ثروتمند شدن گروه ديگر مي شود و آنچه موافق و هماهنگ نظام آفرينش است تفاوت استعدادها و تلاش ها

و كوشش ها است نه اختلاف طبقاتي.

معرفي كتاب:

1. تفسير الميزان، تفسير آياتي كه در پاسخ آمد.

2. تفسير نمونه، تفسير آياتي كه در پاسخ آمد.

3. كتاب عدل الهي، از شهيد مطهري، بخش مربوط به تبعيض ها و تفاوت ها و شرور.

4. درس هايي از اصول عقائد اسلامي، ج 1، شناخت خدا، از محمدي ري شهري، بخش تأثير عبادات و بلا در رشد و تكامل انسان.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 70

4. تفاوت بين بندگان خدا، چرا؟

4. پرسش:

4. تفاوت بين بندگان خدا، چرا؟

چرا خداوند متعال بين بندگان خود تفاوت قائل شده است به اين صورت كه چرا بعضي انسان ها در خانواده هايي كه از نظر اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي در سطح بالا هستند متولد مي شوند و بعضي بالعكس در خانواده هايي كه از نظر اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سطح پايين هستند متولد مي شوند؟

پاسخ:

با توجه به اين كه پاسخ اين پرسش داراي ابعاد متعدد است و از زاويه هاي مختلف قابل بررسي مي باشد، از اين رو لازم است به نكات زير توجه كنيم:

1. آيات نوراني قرآن از سنت هايي خبرمي دهد كه بر نظام خلقت به اذن خداوند، حاكم هستند و آن سنّت ها تغييرپذير نيستند كه در سوره فاطر مي خوانيم: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا؛ «1»

يعني هرگز در سنت خدا تبديلي نمي يابي و هرگز در سنت خدا تغييري نمي يابي.»

يكي از سنت هاي الهي، قانون و نظام «علت و معلول» است كه طبق اين نظام هر موجودي براساس علل خود در زمان و مكان مناسب بوجود مي آيد و موقعيّت ويژه ي خود را دارد؛ مثل اين كه آتش، گرما و سوزندگي دارد و هيچ گاه نبايد از آتش، انتظار سردي داشته باشيم و همچنين

بقيه ي موجودات جهان بر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 71

چنين اساسي بنيان نهاده شده است و تغيير نمي پذيرد؛ پس اگر فرزندي از نظر اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سطح پايين قرار داشت بخاطر اسباب و عللي بوده كه اين معلول را در پي داشته است كه بايد آن علت ها را جستجو كرد و شناخت؛ و اينچنين نيست كه مستقيماً خداوند انساني را بدون علت و سبب، فقير بيافريند.

از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «ابي اللَّه ان يجري الامور إلا باسبابها فجعل لكل شي ء سبباً»؛ «1» «خداوند جاري نمي كند امور را مگر به واسطه اسباب و علل آن، پس براي هر چيزي سبب و علتي قرار داد.»

2. آنچه در آفرينش وجود دارد «تفاوت» است نه «تبعيض». تبعيض آن است كه در شرائط «مساوي» و استحقاق هاي همسان، بين چيزها فرق گذاشته شود ولي «تفاوت» آن است كه در شرايط «مساوي» فرق گذاشته شود.

به عنوان مثال اگر دو ظرف را كه هر كدام ظرفيت ده ليتر آب دارند: در يكي ده ليتر آب و در ديگري 5 ليتر آب بريزيم، در اينجا «تبعيض» صورت گرفته است، و از ناحيه كسي است كه آب مي دهد؛ اما اگر دو ظرف داشته باشيم كه يكي به ظرفيت 10 ليتر و ديگري به ظرفيت 5 ليتر و هر دو را پر از آب كنيم باز هم اختلاف است، اما منشأ اختلاف تفاوتي است كه خود آن دو ظرف از نظر گنجايش و استعداد دارند نه از ناحيه ي دهنده، به همين ترتيب انسان ها نيز طبق نظام جهان و نظام علت و معلول استعدادهايي مختلف دارند كه بر طبق آن

با آنها رفتار مي شود.

3. تفاوت هايي كه در عالم است بر خلاف عدالت خداوند متعال نيست

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 72

چون عدالت به معناي پايمال نكردن حق افراد است، و ظلم، پايمال كردن حقوق آنهاست. پس «عدل و ظلم» در جايي مطرح است كه «حقي» در كار باشد حالا بايد ببينيم آيا كسي قبل از خلقتش از خدا طلبي داشته و آيا افراد از قبل حقي داشته اند تا پايمال شود و ظلمي صورت گرفته باشد؟ مگر ما از قبل چيزي داشته ايم تا گرفته يا پايمال شده باشد؟!

4. بحث مهم ديگر اين است كه تكاليف الهي و ثواب و عقاب براساس شرائطي است كه انسان ها دارند به عنوان مثال: تكليفي كه فرد ثروتمند دارد انسان فقير ندارد و مسئوليتي كه يك انسان فرهنگي دارد شخص عامي و بي سواد ندارد.

همچنين است بقيه تفاوت هايي كه بين مردم مشاهده مي شود.

خداوند متعال مي فرمايد: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا؛ «1»

تكليف نمي كند خدا مگر باندازه طاقت.»

در آيه ديگر مي فرمايد: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا؛ «2»

تكليف نمي كند خدا مگر باندازه آنچه عطا فرموده است.»

پس چنين نيست كه شرايط افراد، متفاوت باشد ولي تكليف و ثواب و عقاب آنها يكسان باشد كه به عدالت خدا اشكال وارد شود.

5. نكته قابل توجه ديگر اين است كه مثلث شخصيت انسان از سه ضلع «محيط»، «وراثت» و «اراده» تشكيل مي شود و نقش اراده در شكل گيري شخصيت انسان به مراتب از وراثت و محيط بيشتر است يعني شخص با اراده خود مي تواند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 73

وراثت و محيط را به نفع خود و در

راستاي وضع بهتر تغيير دهد. و اگر اين كار زحمت و تلاش فراواني را مي طلبد اجر آن قطعاً نزد پروردگار محفوظ مي باشد.

6. ناگواري ها و مشكلات انسان و تفاوت ها، حكمت هايي را در پي دارد كه ما در اينجا به سه حكمت از آنها اشاره مي كنيم:

الف: آزمايش و معلوم شدن انسان هاي خوب از بد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» «1»

حتماً شما را با اندكي از ترس، گرسنگي و آفت در مال ها و جان ها و ميوه ها مي آزمائيم، و افراد پايدار و با استقامت را مژده بده.

ب: ناگواري ها و مشكلات باعث رشد و شكوفايي استعدادهاي دروني و موجب تكامل جسم و جان مي شود، افرادي كه كوچك ترين سختي در زندگي تحمل نكرده اند از نظر جسمي و روحي نسبت به ديگران ضعيف هستند، و كساني كه در شرايط دشوار، زندگي ساده و پر مشقتي دارند، معمولًا نيرومند هستند. اين قانون نه تنها براي انسان ها و حيوانات جاري است بلكه در مورد گياهان نيز چنين است.

امام علي عليه السلام در پاسخ كساني كه خيال مي كنند در شرايط سخت زندگي كردن، و تغذيه ي ساده موجب ضعف و ناتواني مي گردد مي فرمايد: «توجه داشته باشيد كه درخت صحرايي چوبش محكم تر و بادوام تر است و گياهاني كه در زمين هاي نمناك مي رويند نازك پوست، و كم دوام ترند؛ و گياهاني كه در دامنه كوه رشد مي كنند و تنها از آب باران تغذيه مي شوند آتش آنها سوزان تر است و ديرتر خاموش مي شوند.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 74

از امام حسن عسكري عليه السلام حكايت شده: «هيچ بلايي نيست مگر اين كه خداوند در آن خيري نهاده كه

آنرا فرا مي گيرد.» «1»

پس با اين نگاه جديد پاره اي از مشكلات نه تنها «نقمت» نيستند بلكه «نعمت» مي باشند.

ج: نظام عالم، نظام احسن است و لازمه ي نظام احسن وجود استعدادها و علاقه هاي گوناگون و توانايي هاي متفاوت با كاربري هاي مختلف مي باشد [به عنوان مثال در نظام احسن نمي شود همه پزشك يا همه مهندس يا همه صنعت گر يا كارگر باشند، بلكه بايد از همه ي اين طبقات موجود باشند.]

يادآوري: نكات فوق هر كدام پنجره اي براي نظاره به اين پرسش و پرسش هاي مانند آن مي باشد.

معرفي كتاب:

براي جستار بيشتر رجوع فرماييد به:

1. عدل الهي استاد شهيد مرتضي مطهري

2. اصول عقايد استاد محسن قرائتي

3. عدل در جهان بيني توحيدي استاد محمدي ري شهري

4. آموزش عقائد آيت اللَّه مصباح يزدي

5. توحيد استاد شهيد مرتضي مطهري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 75

5.بلاها، لطف يا كيفر الهي؟

5. پرسش:

بلاها، لطف يا كيفر الهي؟

هميشه شنيده ايم كه خداوند متعال به كساني كه دوستشان دارد بلا مي دهد تا او را بيشتر صدا كنند. اما از طرف ديگر مي گويند: خداوند سزاي اعمال بد انسانها را در همين دنيا به آنها مي دهد، حالا ما از كجا بفهميم كه اين بلاها لطف خدا است يا اينكه سزاي اعمال ماست؟

پاسخ:

همانطور كه از پرسش معلوم است ما در اين زمينه با چند دسته از آيات و روايات روبرو هستيم از اين رو بعد از مروري مختصر بر بخشي از اين آيات و روايات به پاسخ مي پردازيم:

دسته ي اول:

آيات و رواياتي است كه بلا و گرفتاري هاي انسان ها را نتيجه اعمال بد آن ها نمي شمارد بلكه:

- گاهي بلا و گرفتاري به خاطر امتحان و آزمايش بندگان است.

چنانچه قرآن كريم مي فرمايد: «و قطعاً همه

شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در اموال و جانها و ميوه ها، آزمايش مي كنيم؛ و بشارت ده به استقامت كنندگان!» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 76

- و گاهي بلا و گرفتاري و مستجاب نشدن دعا به خاطر بيشتر شدن ارتباط و مناجات با خداست كه اين لطف خدا بشمار مي آيد.

به عنوان مثال از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «گاهي بنده اي كه دوست خدا باشد، براي مشكل خود دعا مي كند، آنگاه به مَلَك مخصوص آن امر مي شود حاجت بنده ي مرا بر آورده كن ولي عجله نكن، چرا كه من دوست دارم صداي بنده ي خود را بشنوم؛ و گاهي هم بنده اي دعا مي كند و به ملك مخصوص گفته مي شود حاجت او را برآورده كن و عجله هم بكن، چرا كه من دوست ندارم صداي او را بشنوم!

آنگاه حضرت فرمودند: در حالي كه مردم مي گويند: به اين شخص به خاطر ارزشي كه داشت عطا شد و به آن ديگري به خاطر بي ارزشي او عطا نشد!» «1» [يعني حكمت آنرا نمي دانند و قضاوت مي كنند]

دسته ي دوم:

آيات و رواياتي كه گرفتاري ها و مشكلات انسان را به خاطر اعمال خود آنها بر مي شمارد. مانند:

1. «و هر كس از ياد من رويگردان شود، زندگي (سخت) و تنگي خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مي كنيم.» «2»

2. «فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده اند آشكار شده است؛ خدا مي خواهد نتيجه بر بعضي از اعمالشان را به آنان بچشاند شايد (بسوي حق) باز گردند.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 77

3. در روايتي از امام صادق عليه

السلام حكايت شده:

«گاهي فردي گناهي انجام مي دهد و روزي و نعمتي از او دفع و دور مي شود و در اين هنگام امام عليه السلام اين آيات را «1» تلاوت كردند: «هنگامي كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاي باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند و هيچ از آن استثنا نكنند اما (شب هنگام) عذابي فراگير به باغ آنها فرود آمد در حالي كه همه در خواب بودند، و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلماني شد.» «2»

دسته ي سوم:

بعد از مرور اين دو دسته از آيات و روايات شايد انسان با عقل و وجدان خود بيابد كه علت گرفتاري و بلاي او چيست؟!

ولي با اين حال اگر حيران ماند و نتوانست تشخيص دهد كه علت اين گرفتاري ها و يا نعمت ها چيست دستور داريم كه در حالت «خوف» و «رجا» باشيم تا مسير كمال را بهتر طي كنيم.

از طرفي «ترس» از ناپسند بودن عمل (و يا در مورد افرادي در حد كمال نبودن عمل.) و اينكه بلاها نتيجه گناهان ما باشد پس لازم است كه توبه كنيم.

و از طرفي اميد و رجاء به لطف و رحمت خداوند رحمن و رحيم، كه شايد اين بلاها براي امتحان و ترفيع درجه ما باشد.

چنانچه قرآن كريم مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 78 «پروردگار خود را (آشكارا) از روي تضرع، در پنهاني، بخوانيد؛ (و از تجاوز دست برداريد كه) او متجاوزان را دوست ندارد. و در زمين بعد از اصلاح آن فساد نكنيد و او را با بيم و اميد بخوانيد (بيم از مسئوليت ها و اميد به رحمتش. و نيكي كنيد زيرا) رحمت خدا

به نيكوكاران نزديك است.» «1»

و در ويژگي هاي شب زنده داران كه از بندگان خاص محسوب مي شوند مي فرمايد: «آنها كساني هستند كه پروردگار خود را با بيم و اميد مي خوانند!» «2»

و امام صادق عليه السلام «بيم» و «اميد» را به منزله دو بال براي حركت بنده به سوي رضوان خداوند مي داند و مي فرمايد:

«خوف و ترس به هيجان آورنده ي قلب، و اميد و رجاء يار و ياور نفس و روح است؛ و كسي كه خدا را بشناسد از [عقاب او مي ترسد، و به سوي [فضل و لطف و رحمت او اميدوار خواهد بود، و اين دو [بيم و اميد] دو بال ايمان هستند كه بنده با آنها پرواز مي كند تا برسد به درجه رضوان خداوند متعال. و [خوف و رجاء] دو چشم بيناي عقل بنده هستند كه توسط آن از وعده و وعيدهاي خداي متعال با خبر مي شود ... و اگر فردي با «خوف» و «رجاء» [همراه هم خدا را عبادت كند نه تنها گمراه نمي شود بلكه به آرزوهاي [مادي و معنوي خود نيز مي رسد.» «3»

و در روايتي از امام علي عليه السلام نقل شده كه به امام حسن عليه السلام مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 79

«اي فرزند دلبندم از خدا بترس چنان ترسي كه [گويا] مي بيني به اندازه ي تمام اهل زمين اعمال شايسته انجام داده اي ولي خداوند از تو نپذيرفته است؛ و از طرفي به [لطف خدا اميدوار باش چنان اميدي كه اگر [به اندازه ي تمام اهل زمين اعمال ناخوشايند كرده باشي او تو را خواهد بخشيد.» «1»

در پايان اين بحث بايد عرض كنيم: «اميد و رجاء» عامل بازدارنده از

تبديل شدن «خوف» به «يأس و نااميدي» از رحمت خداست [كه خود از گناهان كبيره است و «خوف» عامل بازدارنده از تبديل شدن «اميد» به «بي تفاوتي» و فرار از خواسته هاي الهي مي باشد. و در برخي افراد نيز خوف مانع از «غرور» آنها نسبت به اعمالشان مي شود.

لذا با اين نگرش، جنبه هاي تربيتي «خوف و رجاء» بيشتر خود نمايي مي كند.

كه انسان اميدوار از رحمت خدا مأيوس نمي شود.

چرا كه انسان با حالت خوف با «استغفار» و انجام «اعمال صالح» و «جبران كاستي ها» به رحمت خداوند متعال اميدوار مي شود.

يادآوري:

1. بسياري از پديده ها را كه ما فكر مي كنيم بلا و شر و نقمت هست در منابع ديني آمده كه آنها نه تنها «شر و نقمت» نيست بلكه «خير و نعمت» مي باشد.

چنانچه قرآن كريم مي فرمايد: «... چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 80

حال آنكه خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است، و خدا مي داند، و شما نمي دانيد!» «1»

2. بسياري از گرفتاري ها و ناكامي ها به خاطر سستي و تنبلي و بي احتياطي و ... خود افراد است و مشمول قوانين فوق نمي شود. (كه در متن پرسش نيز آمده بود)

3. در آيات و روايات براي بلاها وگرفتاري هاي انسان علت ها و حكمت هاي فراواني ذكر شده است كه براي اطلاعات بيشتر به منابع آن رجوع فرماييد. «2»

معرفي كتاب جهت مطالعه بيشتر:

تفسيرهاي قرآن مثل نمونه و الميزان، تفسير آيات مربوط به بحث

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 81

6. آيا اعمال پدر و مادر در نسل هاي بعد اثر دارد و اين تأثير با عدالت سازگار است؟

6. پرسش:

6. آيا اعمال پدر و مادر در نسل هاي بعد اثر دارد و اين

تأثير با عدالت سازگار است؟

چرا اگر گذشتگان ما، كار خوب يا بد انجام داده باشند نتايج آن كارها در اين دنيا به ذريه ي او مي رسد؟ آيا اين مطلب با عدالت خداوند در تناقض نيست؟

در صورت عمل بد آنها وظيفه ي ذريه ي آنها چيست تا در امان باشند؟

پاسخ:

الف: تأثير اعمال پدر و مادر در نسل آينده:

در پاسخ، نظر شما را به نكات زير جلب مي كنيم:

1. اصل اثرگذاري اعمال پدران بر فرزندان در دو بخش «جسمي» و «روحي» از جمله خبرهايي است كه قرآن و روايات ما را به آن رهنمون فرموده اند؛ «1» دانشمندان علوم تجربي نيز در برخي جهات به همين نتيجه رسيده اند.

2. لازم است بدانيم كه «آثار اخروي» اعمال انسان ها به هيچ وجه به شخص ديگر نمي رسد اما آثار دنيوي اعمال در صورت مشيت الهي و خواست خداوند با عنوان «نعمت بخشي» و يا «عذاب» و يا «امتحان» به شخص ديگر مي رسد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 82

همانگونه كه علامه ي طباطبايي در ذيل آيه ي 9 از سوره ي نساء فرموده اند. «1»

3. دقت در اين مطلب لازم مي نمايد كه تأثيرگذاري، ريشه در اختيار انسان ها دارد و لذا انسان هاي خوب و پرهيزكار آثار خوبي را در فرزندان و ذريه ي خود بر جاي مي گذارند و انسان هاي بدكردار و بي مبالات بر اثر سوء اختيار تأثيرات ناگواري را در نسل خود بر جاي مي گذارند، با اين حال ما با دو دسته از تأثيرات روبه رو خواهيم بود. 1. تأثيرات خوب 2. تأثيرات بد.

يعني همانطور كه به افراد «تاثيرات بد» منتقل شده، «تاثيرات خوب» را نيز به ارث برده اند، و سرّ اين نقل و انتقال ها نيز در نظام «عِلّي و معلولي»

هست كه حاكم بر پديده هاي اين جهان است. «2»

4. ولي آنچه مهم است اين است كه اين تأثيرات منفي و بد، جزئي و سطحي مي باشد و آنقدر بزرگ نيست كه غيرقابل تغيير باشند.

به عبارت ديگر مثلث شخصيت انسان از سه ضلع «اراده»، «محيط» و «وراثت» تشكيل شده است.

كه «اراده» نقش مهم و اصلي را بازي مي كند و مي تواند آثار محيط و وراثت را از بين ببرد و وضعيت را به نفع انسان رقم بزند. چنانچه همسر فرعون با اراده قوي توانست در محيط فاسد بر مشكلات فائق آيد و رستگار شود.

از اين رو با توجه به مطالب فوق مي بينيم: اثراتي كه از گذشتگان به ما رسيده «تنها» سبب، براي «شقاوت» و «سعادت» انسان نمي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 83

بلكه اين آثار در وجود انسان فقط «زمينه اي» است براي شقاوت و سعادت كه تغيير و درمان آن ممكن مي باشد.

و زحمت هايي كه براي تغيير يا درمان اين آثار منفيِ موروثي متوجه انسان مي شود، خداوند بدون مزد و پاداش نمي گذارد.

لذا انساني كه از گذشتگانش صفت بُخل به او رسيده، وقتي با خود مبارزه مي كند و انفاق مي كند اجر و منزلت و پاداش او نزد خدا، از ديگران بيشتر است.

و همين طور در مورد آثار ديگر.

و به همين ترتيب انساني كه از پدر و مادر فاسد و گناهكار به دنيا آمده و در محيط فاسد زندگي كرده و مرتكب گناه شده، روز قيامت عذاب او كمتر است از شخصي كه از پدر و مادر صالح و در محيط سالم بدنيا آمده ولي مرتكب گناه شده است.

ولي به هر حال عذاب دارد، چون خداوند به او

اراده داده بود و مي توانست بر آثار «وراثت» و «محيط فاسد» خود غلبه كند.

از آنچه گذشت معلوم شد: شخصي كه در خانواده ي فاسد به دنيا آمده با شخصي كه در خانواده ي صالح به دنيا آمده هر دو در پيشگاه خدا مسئولند و مؤاخذه مي شوند ولي اين مؤاخذه به طور يكسان نمي باشد تا عدالت خدا زير سوال برود.

بلكه هر كدام نسبت به امكانات و موهبت هايي كه خدا به آنها داده (مثل پدر و مادر صالح و ...) مسئول مي باشند و بايد پاسخگو باشند و اين است «عدل الهي».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 84

ب: چگونه مي توان از اين آثار در امان ماند؟

اول: مرحله ي شناسايي آثار:

انسان بايد طي يك خودشناسي دقيق به اين آثار، معرفت، پيدا كند.

دوم: مرحله ي واكنش و جلوگيري:

بعد از شناخت اين آثار شخص در دو موقعيت قرار مي گيرد.

الف: اگر در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته و آن آثار به او منتقل شده است، مي تواند آثار خوب (مثل محبت به اهلبيت عليهم السلام) را در خود تقويت كند و آثار بد را به مرور زمان كمرنگ كند و درصدد از بين بردن آن برآيد.

كه در اين راه شايسته است ضمن توسل به ائمه اطهار و درخواست كمك از آن بزرگواران، از نظرات اولياء خدا و اساتيد اخلاق نيز استفاده كند.

ب: اگر اثري هنوز به شخص نرسيده ولي با توجه به شناخت از گذشتگان و معرفت به خود احتمال وقوع آن آثار مي رود مي توان براي جلوگيري يا رفع آن از صدقه و دعا و توسل به اهلبيت و ... بهره جست.

كه در اين مورد مي توان به كتب معتبر ادعيه مراجعه نمود.

معرفي كتاب:

براي

مطالعه ي بيشتر در اين موضوع مراجعه فرماييد به:

1. عدل الهي استاد شهيد مطهري

2. عدل در جهان بيني توحيدي استاد محمدي ري شهري

3. اصول عقائد استاد محسن قرائتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 85

فصل چهارم: راهنما و راهبردشناسي

1. پيامبران الهي چه تعدادي بودند؟

1. پيامبران الهي چه تعدادي بودند؟ و نام چند نفر آنها در قرآن آمده است؟

2. اهداف و ويژگي هاي داستان هاي قرآن چيست؟

و چرا خداوند سرگذشت همه ي پيامبران را در قرآن بيان نكرده است؟

چرا بيشتر سرگذشت پيامبران خاورميانه در قرآن آمده است؟

3. چرا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آخرين پيامبر شد؟

4. معناي حروف مقطعه قرآن بويژه كهيعص چيست؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 87

1. پرسش:

پيامبران الهي چه تعدادي بودند؟

نام چند نفر آنها در قرآن آمده است؟

پاسخ:

بسياري از مفسران به تناسب آيات 164 سوره ي نساء و 78 سوره ي غافر درباره ي تعداد پيامبران بحثي را مطرح كرده اند و روايات مختلفي در اين مورد نقل شده است.

روايت مشهور در اين زمينه تعداد پيامبران را 124 معرفي مي كند. «1»

و در روايت ديگري تعداد پيامبران را 124 هزار معرفي مي كند و در ادامه رسولان آنها را 313 نفر نام مي برد. «2» و در حديث ديگري بعد از اينكه آنها را 124 هزار نفر مي شمارد 5 نفر آنها را اولوالعزم معرفي مي كند. «3»

صاحب تفسير نمونه مي نويسند: از مطالب فوق بر مي آيد كه اين روايت خبر واحد نيست- چنانكه تفسير «روح البيان» نقل كرده است- بلكه اخبار متعدد و مستفيض اين مطلب را تأييد مي كند كه پيامبران الهي 124 هزار نفر بودند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 88

عدد پيامبران در قرآن:

پيامبراني كه نام آنها به طور صريح در

قرآن آمده 26 نفر است كه عبارتند از:

آدم، نوح، ادريس، صالح، هود، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يوسف، لوط، يعقوب، موسي، هارون، شعيب، زكريا، يحيي، عيسي، داود، سليمان، الياس، اليسع، ذوالكفل، ايوب، يونس، عزير و محمد عليهم السلام.

ولي پيامبران ديگري نيز هستند كه در قرآن اشاراتي به آنها شده ولي نام آنها به طور صريح نيامده، مانند: «اشموئيل» كه در آيه ي 248 سوره ي بقره با تعبير «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ» به او اشاره شده است.

و «يوشع» كه در آيه ي 60 سوره ي كهف با تعبير «وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِفَتَاهُ» به او اشاره شده است. (بنابر آنكه يوشع پيامبر باشد)

و «ارميا» كه در بقره/ 259 با تعبير «أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ»

و «خضر» كه در كهف/ 65 با تعبير «فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا»

و همچنين «اسباط بني اسرائيل» كه بزرگان قبائل بودند و در نساء/ 163 تصريح شده كه بر آنها وحي الهي نازل مي شده است و اگر در ميان برادران يوسف نيز پيامبراني وجود داشته در سوره يوسف به آنها اشاره شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 89

2. اهداف و ويژگي هاي داستان قرآن

اشاره

2. پرسش:

2. اهداف و ويژگي هاي داستان قرآن:

اهداف و ويژگي هاي داستان هاي قرآن چيست و چرا خداوند سرگذشت همه ي پيامبران را در قرآن بيان نكرده است؟

پاسخ:

برخي از اهداف داستان پيامبران عبارتند از:

1. پند و اندرز و عبرت گيري.

«در بازگويي زندگي اقوام گذشته، مايه هاي عبرت براي خردمندان است.» (يوسف/ 111)

2. تفكر و درس آموزي.

«سرگذشت ها را بازگو كن تا آنان تفكر (و درس آموزي كنند.)» (اعراف/ 176)

3. تقويت اراده و تقويت قلب پيامبر صلي الله عليه و آله.

«ما سرگذشت پيامبران را براي تقويت قلب و روح تو بازگو مي كنيم.» (هود/

120)

4. اميد دادن به مؤمنين براي مبارزه با مستكبران.

«ما تلاوت مي كنيم بر تو بعضي از خبرهاي حقيقي موسي و فرعون را، براي مردمي كه ايمان آورده اند (تا به آينده اميدوار شوند.)» (قصص/ 3)

5. اصلاح كردن تحريف ها در داستان انبياء. (مائده/ 45)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 90

ويژگي هاي داستان هاي انبياء:

1. واقعي بودن داستان ها. (آل عمران/ 62) إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ.

2. گزيده گويي در داستان ها. (قصص/ 3)

چرا سرگذشت همه ي انبياء در قرآن نيامده است؟

با توجه به اهداف و ويژگي هاي فوق:

1. قرآن كتاب تاريخي يا كتاب نقل داستان پيامبران نيست كه انتظار برود سرگذشت همه ي پيامبران در آن بيايد.

2. اگر خداوند متعال مي خواست داستان همه ي پيامبران را بياورد حجم آن قرآن بسيار زياد (چندين جلد) مي شد.

3. كار خداوند سبحان داستان سرايي و قصه گويي نيست بلكه اين مقدار هم كه نقل شده براي اهداف تربيتي مشخص نقل شده است.

4. و چون هدف پيامبران يكسان بوده لذا بيان همين مقدار از سرگذشت پيامبران براي تربيت و هدايت انسان ها كافي است.

چرا بيشتر سرگذشت پيامبران خاورميانه در قرآن آمده است؟

علاوه بر مطالبي كه در پاسخ چند پرسش قبل گذشت اضافه مي كنيم كه در اين مورد چند نكته وجود دارد:

1. رعايت مخاطب اوليه:

وقتي شخصي مي خواهد مردم را هدايت و تربيت كند بديهي است كه تا آنجايي كه ممكن است بايد مطالبي را بيان كند كه مردم تا حدودي آشنايي قبلي نسبت به آن مطالب داشته باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 91

به عنوان مثال: اگر معلمي بخواهد به قصد هدايت و تربيت افراد، داستان هايي را از كشورها يا قاره هاي دور مانند يونان بيان كند، براي اينكه به نتيجه تربيتي و هدايتي خود برسد لازم است اول يونان و مردم آن و قهرمان هاي داستان را معرفي كند سپس به بيان داستان بپردازد آنگاه منتظر نتيجه مطلوب باشد. كه در اين صورت، دسترسي به نتيجه ي تربيتي طولاني مي شود و خيلي از هدف دور مي شويم.

اين مثال را اگر بر آيات قرآن تطبيق كنيم، مي بينيم خداوند متعال داستان هاي اقوامي مانند عاد، ثمود و يا پيامبراني مثل موسي و عيسي و ابراهيم و دشمنان آنها مانند فرعون و نمرود را بيان مي كند كه

اينها در جزيرة العرب و اطرافش مي زيسته اند و مردم با اين اقوام و شخصيت ها تا حدودي آشنايي داشتند. از اين رو مي بينيم قرآن كريم مخاطب اوليه خود را در نظر داشته و مخاطبين هم سريع با اين داستان ها ارتباط بر قرار كرده و طي مدت زمان كوتاهي از عرب جاهلي، «تمدن عظيم اسلامي» مي سازد. كه البته نقش داستان و روش داستان سرايي قرآن در ايجاد اين تمدن عظيم قابل چشم پوشي نيست.

2. قابليت دسترسي:

قرآن كريم اولويت نخستش، ايمان مخاطبان اوليه بود تا پايه هاي دين را تحكيم بخشد و سپس به ساير نقاط جهان ابلاغ شود، به همين خاطر لازم بود نكاتي را رعايت كند تا مورد انكار مردم واقع نشود.

يكي از نكاتي كه رعايت كرده، همين نوع گزينش در بيان داستان پيامبران بوده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 92

به اين ترتيب كه قرآن كريم از اقوام و سرزمين هايي سخن گفته كه قابل دسترسي مردم باشد و علاوه بر آنكه داستان هاي آنها را تا حدودي شنيده بودند مي توانستند براي اطمينان بيشتر به اين سرزمين ها سفر كنند و آن مناطق را از نزديك ببينند [با توجه به اين كه سفرهاي تجارتي هم در جزيرة العرب فراوان بود].

حال كه امكان دسترسي به اين مكان ها وجود داشت و با چنين شخصيت هايي هم كم و بيش آشنا بودند، مشركين چنين انكار مي كردند و چنان تهمت هايي به پيامبر مي زدند!

اما اگر از انبيايي كه از قاره هاي ديگر «1» بودند داستان هايي نقل مي شد، كه نه اسم آنها را شنيده بودند و نه امكان سفر و دسترسي به آنها بود انكار آنها بيشتر مي شد و آيا در جوسازي ها موفق نمي شدند؟ و

سير رشد تمدن ساز اسلام را كُند نمي كردند؟!

لذا قرآن كريم در اين راستا مي فرمايد:

«ما پيش از تو رسولاني فرستاديم، سرگذشت گروهي از آنان را در قرآن براي تو بازگو كرده ايم، هر چند سرگذشت گروهي ديگر را براي تو بيان ننموديم.» «2»

و از اميرالمومنين علي عليه السلام حكايت شده:

«خداوند پيامبري سياه پوست مبعوث كرد، هر چند سرگذشت او را در قرآن بيان نكرده است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 93

معرفي كتاب جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسيرهاي موضوعي مثل «پيام قرآن» از آيت اللَّه مكارم شيرازي و منشور جاويد از آيت اللَّه سبحاني.

2. كتاب «القصص القرآني» از سيد محمدباقر حكيم.

3. كتاب «علوم القرآن» از سيد محمدباقر حكيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 94

3. چرا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آخرين پيامبر شد؟

3. پرسش:

3. چرا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آخرين پيامبر شد؟

ما به اين مطلب عقيده داريم كه خداوند آگاه به همه ي امور است از ابتدا تا انتهاي تولد، اما سوال اين است كه چرا خداوند متعال بعد از 124000 پيامبر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله را خاتم پيامبران فرستاد. قرآن را اولين و آخرين برنامه زندگي انسانها قرار داده است. مگر خداوند همان اول نمي توانست حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله را بيافريند و قرآن را نيز كتاب آسماني او بفرستد؟

پاسخ:

براي پاسخ توجه به دو مطلب لازم است:

مطلب اول اينكه آيا انسان ها از روز اول خلقت تا امروز از نظر قواي عقلي، فكري و علمي در يك حد و اندازه بوده اند يا اينكه با هم فرق داشته اند؟

در جواب بايد گفت: انسان ها هر چند تقريباً استعداد عقلي و فطري يكساني دارند ولي از نظر

استعداد به فعليت رسيده و شكوفا شده يك اندازه نبوده اند؛ چنانكه تاريخ انسان هاي اوليه تاكنون، به اين مطلب شهادت مي دهد. انسان هاي اوليه نيازهاي محدود و افق هاي فكري محدود داشته اند و به مرور زمان به عقل و فكر و علم آنها و نيازهاي آنها اضافه شده است دقيقاً مَثَل انسان ها در ادوار مختلف زمان مثل افراد در حال تحصيل مي باشند كه برخي در كلاس اول دبستان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 95

و برخي در كلاس هاي دوم يا سوم دبستان و برخي نيز در دبيرستان و بالاتر در حال تحصيل هستند.

مطلب دوم اينكه رابطه اديان مختلف با دين قبل از خود چگونه بوده است؟

آيا همه ي معارف آن تكرار مطالب قبل بوده يا ديني كاملًا جديد و متفاوت با دين قبل بود يا اين كه مسئله چيز ديگري است؟

آنچه از آيات قرآن و مقايسه اسلام با اديان قبل به دست مي آيد اين است كه همه اديان در اصولي مثل توحيد و نبوت و معاد و برخي كليات احكام با هم مشتركند چنانچه قرآن دين اسلام را تأييد و تصديق كننده اديان قبل مي داند نه امري متفاوت با آن (مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ) اما اديان الهي هر چه جديد شده از دين قبل كامل تر شده و به بعد معرفتي انسان ها عمق بيشتر داده، و به عبارت ديگر متناسب با زمان خود بوده است. تا آنجا كه دين مقدس اسلام ظهور كرد و احكام ناب و معارفي عميق در بالاترين حد ممكن به انسان ها عرضه نمود.

حتي در خود دين اسلام نيز اين تفاوت مراتب معارف ديده مي شود و براساس احاديث برخي مطالب عرضه شده براي افراد

فكور و ژرف انديش آخرالزمان آورده شده است مثل سوره توحيد (قُلْ هُوَ اللَّهُ احد) و آيات اول سوره ي حديد. «1»

با توجه به دو مقدمه ي قبل، پاسخ روشن مي شود كه اگر خداوند دين اسلام را در همان اول خلقت، دين همگان قرار مي داد مثل اين بود كه معارف و مطالب دانشگاهي را، براي افراد ابتدايي و راهنمايي قرار داده بود كه اين بر خلاف

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 96

مصلحت و حكمت الهي مي باشد. بلكه بايد به مرور زمان هر چه انسان استعدادهايش به فعليت مي رسيد و عاقل تر و عميق تر مي شد دين آن زمان هم كامل تر و عميق تر مي شد و از جهتي هم نيازهاي جديد آن عصر را پاسخ گوي باشد.

تا اينكه دين مقدس اسلام در بعد معرفتي عميق ترين معارف را عرضه داشت و چنان ظرفيت وسيعي دارد كه متناسب با مقتضيات زمان پويا مي باشد و اصول و قواعدي را ارائه كرد كه با پيشرفت زمان و علم و نيازهاي جديد قابل انطباق مي باشد و مشكلات آن زمان را حل مي كند مثل اصل اجتهاد و ولايت و امامت و ...

معرفي كتاب:

براي جستار بيشتر در اين زمينه مراجعه فرماييد به:

1. كتاب خاتميت شهيد مطهري

2. وحي و نبوت شهيد مطهري

3. اسلام و مقتضيات زمان شهيد مطهري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 97

4. معناي حروف مقطعه قرآن بويژه كهيعص چيست؟

4. پرسش:

4. معناي حروف مقطعه قرآن بويژه كهيعص چيست؟

در قرآن سوره ي مريم «كهيعص» را اينگونه معنا كرده است (اين حروف اسراري است ميان خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله) بعد من متوجه شدم كه هر كدام از حرفهاي اين كلمه يك معناي خاصي را مي دهند:

ك: كربلا؛ ه: هلاكت؛ ي: يزيد؛ ع: عاشورا و ص: صبر زينب عليهما السلام و در مورد زكريا هم مطالبي را ذكر كرده بود آيا اين موضوع داراي سند است، اصلًا چه كسي راز تك تك اين حروف را پيدا كرده، چون در ترجمه قرآن نوشته بود سرّي است ميان خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله.

پاسخ:

اين پرسش را در دو محور مورد بررسي قرار مي دهيم:

الف. حروف مقطعه در قرآن:

حروف مقطعه قرآن جزء كلمات اسرارآميز، قرآن مي باشد و مفسران براي آن تفسيرهاي متعددي ذكر كرده اند، كه جمعاً 13 قول مي شود كه در اينجا مي آوريم:

1. اين كتاب آسماني با اين همه عظمت كه جهان عرب و غيرعرب را متحير كرده و همه از آوردن مثل آن عاجز مي باشند، از همين حروف الفبا و كلمات معمولي تركيب يافته است كه در دسترس همگان مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 98

2. نسبتِ دقيقِ رياضي، بين حروف مقطعه هر سوره، با حروف همان سوره برقرار است. «1»

3. ممكن است اهداف حروف مقطعه براي جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا اين حروف حس كنجكاوي را تحريك كرده و به دنبال آن توجه شنونده جلب مي گردد.

4. در 24 مورد از آغاز سوره هائي كه با اين حروف شروع شده، بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده است، پس ارتباطي ميان حروف مقطعه و عظمت قرآن موجود است.

5. اين حروف علائم اختصاري و اشاراتي است به نام هاي خداوند تبارك و تعالي مثل الف اشاره به اللَّه، لام اشاره به لطيف، ميم اشاره به مجيد (نمونه، ج 6، ص

78)

6. اين حروف نام هايي است براي سوره هائي كه اين حروف در ابتداي آنها آمده است.

7. اين حروف نوعي سوگند و قسم هاي الهي مي باشد بر اينكه قرآن كلام خداست. (بحار، ج 88، ص 7)

8. اين حروف از اسرار بين خداوند و پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشد و مطابق بعضي روايات رموزي است كه كسي جز خداوند نمي داند. (بحار، ج 89، ص 384)

9. اين حروف از متشابهات قرآن است كه فقط خداوند تأويل آن را مي داند.

(الميزان، ج 1، ص 6)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 99

10. اين حروف نام هاي قران هستند يعني مجموعاً اسماء قرآن مي باشند.

11. نام هاي خداوند است كه به صورت مقطعه آمده كه اگر تأليف آن را مي دانستند پي به اسم اعظم مي بردند. (همان)

12. اين اسماء اشاره به نعمت ها و بلاهاي پروردگار است، و اشاره اي است به مدت عمر اقوام. (همان)

13. اين اسماء اشاره اي است به بقاء اين امت و تعيين مدت آن براساس حروف أبجد و اعداد و ارقام. (همان)

تذكر: البته برخي از اين اقوال در همديگر قابل ادغام هستند.

ب: حروف مقطعه ابتداي سوره مريم

در تفسير نمونه درباره ي حروف مقطعه (كهيعص) اينگونه بحث شده است:

در مورد حروف مقطعه اين سوره دو دسته از روايات در منابع اسلامي ديده مي شود:

الف. رواياتي كه هر كدام از اين حروف را اشاره به يكي از اسماء خداوند مي داند (كافي، هادي، ولي، عالم، صادق الوعد) و در دعائي از حضرت علي عليه السلام وارد شده: «يا كهيعص»

ب. رواياتي كه اين حروف مقطعه را به داستان قيام امام حسين عليه السلام در كربلا تفسير كرده است كه در سوال اشاره شده، مي توانيد

اصل قضيه را به طور مفصّل در تفسير برهان و بحارالانوار، دنبال نمائيد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 101

فصل پنجم: قانون شناسي

اشاره

1. مقصود از فلسفه و اسرار احكام و عبادات چيست و آيا ما مي توانيم از همه ي آن ها آگاه شويم؟

2. تساوي و تفاوت زن و مرد در چيست؟

3. چرا ديه ي زن نصف ديه ي مرد است؟

4. چرا گواهي دو زن برابر گواهي يك مرد است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 103

1. اسرار و حكمت احكام و عبادات چيست؟

1. پرسش:

1. اسرار و حكمت احكام و عبادات چيست؟

مقصود از فلسفه و اسرار احكام و عبادات چيست و آيا ما مي توانيم از همه آن ها آگاه شويم؟

پاسخ:

در مورد پرسش هايي كه از فلسفه و علت برخي احكام مانند (حرمت غذاهاي حرام، وضو، غسل، نماز و تعداد ركعت هاي آن و ...) مي شود خوب است ابتدا با انواع فلسفه احكام آشنا شويم بعد به جواب مورد نظر برسيم.

فلسفه و حكمت احكام الهي چند حالت دارد:

1. احكام و مسائلي كه عقل، فلسفه و حكمت آنها را درك مي كند كه خود دو نوع است:

الف. احكامي كه علت و فلسفه ي آنها آنقدر واضح است كه هر انساني با كمي دقت آن را مي فهمد مثل بدي ظلم و ستم، دزدي و دروغ گفتن، و خوب بودن راستي و عدالت.

ب. احكامي كه برخي از حكمت ها و فلسفه ي آنها با پيشرفت علم بشر مشخص شده، يا در آينده مشخص مي شود، و در زمان پيامبر مردم نمي توانستند حكمت آن احكام را بفهمند؛ مثل حرام

بودن خوردن گوشت خوك يا مردار.

توضيح اينكه در گوشت خوك دو نوع انگل خطرناك بنام «كرم ترشين»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 104

و «كرم كدو» وجود دارد كه با پيشرفت علم، بشر امروز به اين مطلب پي برده است. «1»

2. فلسفه ي بعضي از احكام توسط عقل و دانش بشري فهميده نمي شود كه خود دو گونه است:

الف: حكمت بعضي از احكام در كتاب هاي ديني ما وجود دارد البته نه به صورت كامل بلكه به اندازه ي فهم ما انسان ها، كه با عنوان «اسرار عبادات» يا «فلسفه احكام» مواردي را ذكر نموده اند. البته پشت پرده اين الفاظ و اعمال و حركات عبادي، حقايقي است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده است كه ما انبياء موظفيم با مردم، به اندازه ي عقلشان سخن بگوييم. «2»

اگر بخواهيم از اسرار عبادات با خبر شويم دو راه دارد: يكي از راه درس و بحث و تحصيل و در خدمت استاد بودن، و راه ديگر تهذيب نفس است كه تطهير درون و مبارزه با نفس مي باشد. البته هر دو راه هم مي توان پيمود. در اين صورت است كه لطف الهي مثل نسيم مي وزد و پرده كنارمي رود و انسان پشت پرده ي عالم طبيعت را مي بيند و از اسرار عبادات با خبر مي شود و آرام مي گيرد. «3»

ب: بعضي از اسرار و فلسفه ي احكام با دانش و عقل بشري فهميده نمي شود و در كتاب هاي ديني نيز حكمت و فلسفه ي آن احكام ذكر نشده است و مؤمنين از روي تعبد و ايماني كه به خداوند متعال و ائمه ي اطهار عليه السلام دارند به آن احكام

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 3، ص: 105

عمل مي كنند چون مي دانند رشد و كمال انسان در گرو اطاعت و عمل به دستورات خداوند است و چون او را حكيم مي دانند يقين دارند كه حكيم فقط از روي حكمت و مصلحت عمل مي كند پس تمام دستورات او هم حكيمانه است ولو علت آنها را هم ندانند. و هر چه فرموده «حرام» يا «مكروه» است، مي دانيم يك ضرري (مفسده) براي ما داشته، و هر چه «واجب» يا «مستحب» است يك نفع و مصلحتي داشته است.

مثال: كسي كه مريض شده است و به پزشك مراجعه مي كند پزشك بعد از معاينه و تشخيص بيماري، نسخه اي براي او تجويز مي كند و به او تأكيد مي كند اين داروها را هر 6 ساعت يا 8 ساعت يكبار مصرف كند و از خوردن برخي غذاها نيز پرهيز كند. شخص مريض چون به آن پزشك اعتماد دارد و او را متخصص و صاحب علم و دانش مي داند، براي سلامت و تندرستي خود تمام دستورات او را اطاعت مي كند، خواه علت دستورات و خاصيت داروها را بداند يا نداند!

احكام و دستورات ديني نيز نسخه هايي هستند كه پيامبر اكرم و پيشوايان ديني از طرف خداوند براي بشر آورده اند تا «سعادت و خوشبختي» انسان را در «دنيا و آخرت» تأمين كنند و اگر عقل از فهم و درك علت يك حكم عاجز بود، چون انسان مؤمن مي داند احكام الهي «بر اساس مصلحتِ» او از طرف «خداوند حكيم» صادر شده بي چون و چرا آن را مي پذيرد و عمل مي كند.

البته اين نوع عبادات كه از روي «تعبد» و با ندانستن حكمت و فلسفه ي عبادات انجام مي شود، نوعي امتحان و آزمايش براي شناخت

مؤمنين «واقعي»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 106

از «غيرواقعي» مي باشد، چون مقدار اعتماد و باور انسان به خداوند را نشان مي دهد.

معرفي كتاب:

براي اطلاعات بيشتر در مورد فلسفه ي احكام مي توانيد كتاب هاي زير را مطالعه فرماييد:

1. مقدمه آموزش احكام، حجت الاسلام فلاح زاده؛

2. اسرار عبادات، آيت اللَّه جوادي آملي؛

3. فلسفه احكام، آيت اللَّه احمد اهتمام؛

4. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 107

2. تساوي و تفاوت زن و مرد در چيست؟

2. پرسش:

2. تساوي و تفاوت زن و مرد در چيست؟

پاسخ:

تفاوت بين زن و مرد دو گونه است:

الف: تفاوت در ارزش، مقام و منزلت معنوي زن و مرد:

همان طور كه از آيات قرآن به دست مي آيد نه تنها دين اسلام در اين زمينه بين زنان و مردان تفاوتي قائل نيست، بلكه زن و مرد را در ارزش ها، و مقام و منزلت معنوي و انساني، مساوي مي داند. كه نمونه هايي از آن آيات را ذكر مي كنيم:

1. تساوي ارزش و مقام زن و مرد، از لحاظ خلقت:

قرآن كريم در آيات متعدد زن و مرد را از يك طينت دانسته و اعلام مي دارد كه زن و مرد از «نفس واحدة» خلق شده اند. از جمله:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيراً وَنِسَاءً» «1» اي مردم از مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد همان كسي كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراواني (در روي زمين) منتشر ساخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 108

2. تساوي ارزش و مقام زن و مرد در داشتن صفات برجسته

و ارزش هاي والاي انساني و مقام معنوي:

در سوره احزاب آيه 35 مي خوانيم:

«بيقين مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردانِ مطيع فرمان خدا و زنان مطيعِ فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.» «1»

در تفسير آيه چنين آمده است: «گاه بعضي چنين تصور مي كنند كه اسلام كفه ي سنگين شخصيت را براي مردان قرار داده و زنان در برنامه اسلام چندان جايي ندارند، شايد منشأ اشتباه آنها پاره اي از «تفاوت هاي حقوقي» است كه هر كدام دليل و فلسفه ي خاصي دارد. ولي بدون شك با قطع نظر از اين گونه تفاوت ها كه با موقعيت اجتماعي و شرائط طبيعي آنها ارتباط دارد، هيچگونه فرقي از جنبه هاي انساني و مقامات معنوي ميان زن و مرد در برنامه هاي اسلام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 109

وجود ندارد. آيه ي فوق دليل روشني بر اين واقعيت است، زيرا به هنگام بيان ويژگي هاي مؤمنان و اساسي ترين مسائل اعتقادي و اخلاقي و عملي، زن و مرد را در كنار يكديگر همچون دو كفه ي يك ترازو قرار مي دهد و براي هر دو ارزشي يكسان بدون كمترين تفاوت قائل مي شود ...» «1»

3. تساوي زن و مرد از لحاظ ثواب و عقاب اعمال:

قرآن در احكام و كيفرها

و ثواب اعمال، زن و مرد را يكسان مورد خطاب قرار مي دهد؛ و قبح گناه و اعمال حرام و ممنوع، و كيفر آن، و همچنين ثواب اعمال، در مورد زن و مرد مساوي است؛ از جمله:

«و دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام داده اند، بعنوان يك مجازات الهي قطع كنيد و خداوند توانا و حكيم است.» «2»

«خداوند به مردان و زنان منافق و كفار، وعده آتش دوزخ را داده، جاودانه در آن خواهند ماند، همان براي آنها كافي است و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگي براي آنهاست.» «3»

«و كسي كه چيزي از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه ايمان داشته باشد چنان كساني داخل بهشت مي شوند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 110

«هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام مي دادند خواهيم داد.» «1»

«هر كس كار شايسته اي انجام دهد- خواه مرد يا زن- در حالي كه مؤمن باشد آنها وارد بهشت مي شوند و در آن روزيِ بي حسابي به آنها داده خواهد شد.» «2»

4. تساوي زن و مرد در تحمل تكليف و مسئوليت:

قرآن كريم با مطرح كردن زندگي آدم و حوا و رانده شدن آنها از بهشت هيچ كدام را مسئول اصلي معرفي نمي كند و در بيشتر مواقع هر دو را مسئول مي داند و حتي گاهي به صراحت مي گويد:

شيطان آدم را وسوسه كرد و قرآن با اين بيان بر روي اعتقاداتي همچون اينكه «زن را عنصر گناه و شيطان كوچك مطرح مي كند» خط بطلان مي كشد.

«فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي «3» «پس گفتيم: اي آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 111

«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ... به اين ترتيب آنها را با فريب از مقامشان فرود آورد.» «1»

«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ ... پس شيطان آن دو را وسوسه كرد.» «2»

5. تساوي زن و مرد از لحاظ تعليم و تعلّم:

از آيات قرآن كريم به دست مي آيد كه همه ي مسلمانان اعم از زن و مرد بايد در كسب علم و دانش اهتمام ورزند براي نمونه به طور مكرر قرآن متذكر مي شود كه قرآن را بخوانيد، تلاوت كنيد و پيرامون آيات آن بينديشيد. تفكر و تدبر در آيات خداوند و در طبيعت، و عبرت از آن نيز بارها در قرآن توصيه شده است. و قرآن در اين زمينه ميان زن و مرد تفاوتي قائل نيست و هرگز كسب علم و دانش را به يك جنس خاص محدود نمي كند.

و از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة.» «3» فراگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.

6. مساوات زن و مرد در پيشگاه خدا:

خداوند در قرآن مي فرمايد:

«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.» «4» ملاك برتري نزد خداوند تقوا مي باشد (چه زن چه مرد).

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 112

اينها نمونه هايي از تساوي ارزشي و مقام و منزلت معنوي زن و مرد بود كه در اينجا به همين مقدار بسنده مي كنيم.

ب: تفاوت هاي طبيعي بين زن و مرد:

با وجود مطالبي كه در مورد تساوي زن و مرد گذشت، نمي توان تفاوت هاي موجود ميان زن و مرد را منكر شد، تفاوت هايي كه زن و مرد را از يكديگر متمايز مي سازد و همين تفاوت هاست كه باعث تفاوت در حقوق و وظايف زن و مرد مي شود.

در اينجا برخي از تفاوت هاي طبيعي زن و مرد را بر مي شماريم:

1. تفاوت هاي زيستي (جسمي)

الف. تفاوت هاي اساسي تعيين جنسيت

ب. تفاوت هاي ثانوي در اندام

تفاوت هاي جسمي: براي مثال بطور متوسط مردان درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و داراي صداي متفاوت با زنان مي باشند. رشد عضلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است. مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها از مقاومت مرد بيشتر است و ... «1» از آنجايي كه بين نقش [: روح و روان و بدن تناسب و ارتباط متقابل برقرار است. تفاوت جسماني بدون تفاوت رواني [و روحي ممكن نيست، و اين براي بقاء و كمال جامعه و نسل بشري ضروري است.

2. تفاوت هاي رواني:

احساسات [و عواطف زن، از مرد جوشان تر است. زن از مرد زودتر به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 113

هيجان مي آيد. و سريع تر تحت تأثير احساسات و عواطف خويش قرار مي گيرد.

زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه دارد. احساسات زن بي ثبات تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر و مذهبي تر است [و مردها معمولًا جسورتر و شجاع تر مي باشند]. احساسات زن مادرانه است

و علاقه ي زن به خانواده بيشتر است و ... «1»

3. تفاوتهاي اجتماعي كه محصول جامعه انساني و رفتارها و مناسبات ميان آدميان است:

با توجه به تفاوت هايي كه در توانايي ها و نقش اجتماعي زن و مرد وجود دارد عقل سليم اقتضاء مي كند كه براي انجام نقش ها بين زن و مرد تفاوت قائل شويم به اين ترتيب كه:

نقش ها و كارهايي كه زن و مرد هر دو امكان اجرا دارند؛

نقش هايي كه با ساختار جسمي و روحي زن متناسب است؛

نقش هايي كه با ساختار روحي و جسمي مرد متناسب است.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. نظام حقوق زن شهيد مطهري.

2. زن در آينه جلال و جمال آيت اللَّه جوادي آملي.

3. تفسير نمونه ذيل آيات مربوط.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 114

3. چرا ديه ي زن نصف ديه ي مرد است؟

3. پرسش:

3. چرا ديه ي زن نصف ديه ي مرد است؟

پاسخ:

«همانطور كه در پاسخ قبلي بيان شد، تفاوت هاي طبيعي و فطري (جسمي و روحي)، وظائف و تكاليف خاصي را بر عهده ي انسان ها (زن و مرد) مي گذارد و به علت همين تفاوت ها است كه براي زنان و مردان احكام و تكاليف ديني خاصي معين شده است: از جمله اين احكام خاص، حكم ديه مي باشد:

ديه، در اسلام بر معيار ارزش معنوي انسان مقتول نيست .... چنانكه تفاوت ديه ي زن و مرد، نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه ازمقام زن مي كاهد، همانطور كه تساوي ديه ي عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالِم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد. زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچگونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد و هيچ تلازم عقلي و نقلي بين ديه و كمال معنوي (و علمي) وجود ندارد. تا هر

اندازه ديه بيشتر شود قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد. «1»

در آيه ي 178 سوره ي بقره چنين آمده است:

«اي افرادي كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 115

نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن ...» «1»

در اين آيات چنين آمده كه نبايد «مرد» به خاطر قتل «زن»، مورد قصاص قرار گيرد. ممكن است بعضي ايراد بگيرند مگر خون مرد رنگين تر از خون زن است.

چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون او قصاص نشود؟!

در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود، بلكه همان طور كه در فقه اسلام به طور مشروح بيان شده، اولياي زن مقتول مي توانند با پرداخت نصف مبلغ ديه مرد قاتل را قصاص كنند.

لازم به توضيح است كه پرداخت مبلغ مزبور براي اجراي قصاص، نه به خاطر اين است كه زن ارزش كم تر دارد و يا خون او كمرنگ تر است بلكه پرداخت نصف ديه تنها به خاطر جبران خسارتي است كه از قصاص كردن مرد، متوجه خانواده ي او مي شود. (دقت كنيد)

تذكر مهم: احكام اسلامي به صورت اجزاي يك سيستم و شبكه، به همديگر مرتبط هستند و گاهي با توجه به همديگر حكم جديد وضع مي شود، لذا در موقع قضاوت و داوري و اشكال گرفتن به يك حكم بايد به احكام ديگر هم بي توجه نبود.

به عنوان مثال: يكي از احكام و تكاليفي كه به عهده ي مرد مي باشد اين است كه نفقه (: مخارج زن و فرزندان) براي مرد واجب

است، يعني از اين حكم معلوم مي شود كه در اسلام مرد ركن اقتصادي خانواده است. لذا اگر گفته مي شود كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 116

ديه ي مرد دو برابر ديه ي زن است يكي از حكمت هايش اين است كه بخشي ازخسارت اقتصادي كه به خانواده وارد شده را جبران كند و به نحوي بار غم عاطفي و اقتصادي كه بر فرزندان و زن مقتول وارد شده، اين بار غم كاهش پيدا كند و باعث بهبود و بهداشت رواني خانواده شود، و هنگامي كه نبودن اين حكم را در نظر بگيريم مي بينيم باعث ايجاد فقر اقتصادي و فرهنگي و عاطفي در خانواده و اجتماع مي شود و بار مشكلات بر دوش مادر خانواده سنگيني كرده و مشكلات جديد به بار مي آورد.

اگر كسي اشكال بگيرد كه در برخي خانواده ها، زن نان آور خانواده است! در پاسخ مي گوييم: اولًا در مورد وضع احكام و قوانين، قانون به صورت كلي وضع مي شود و ناظر به موارد جزئي و استثنائي نيست، و بر محور افراد دور نمي زند.

ثانياً: همان طور كه گفتيم اسلام مسئوليت اقتصادي خانواده را به مرد داده و بار اين مشكل را به عهده ي مرد نهاده و بر او واجب كرده، لذا در قوانين اسلام مرد را به عنوان ركن اقتصادي و نان آور مي شناسد نه زن را.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. زن در آيينه جلال و جمال، آيةاللَّه جوادي آملي.

2. تفسير نمونه، ذيل آيات مربوطه.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 117

4. چرا گواهي دو زن برابر گواهي يك مرد است؟

4. پرسش:

4. چرا گواهي دو زن برابر گواهي يك مرد است؟

پاسخ:

قرآن به طور صريح و آشكار دليل و فلسفه ي دو شاهد زن را در

آيه ي 282 بقره بيان مي كند و مي فرمايد:

«... وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ فَإِن لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَي ...»

«و دو نفر از مردان (عادل) خود را بر اين حق، شاهد بگيريد، و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد. دو زن، بايد با هم شاهد قرار گيرند، تا اگر يكي انحرافي يافت ديگري به او يادآوري كند ...»

در برخي تفاسير در جواب- اينكه چرا شهادت دو زن معادل يك مرد شمرده شده است؟- آمده: اين بدان علت است كه زن موجودي است عاطفي و احياناً ممكن است تحت تأثير قرار گيرد، لذا يك نفر ديگر به او ضميمه شده تا از تحت تأثير قرار گرفتن او جلوگيري كند. (ان تَضل احداهما فتذكّرَ احداهما الأُخري «1» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 118

در تفسير نور نيز چنين آمده: «دو زن به جاي يك مرد، يا به خاطر روحيه ي ظريف و عاطفي آنهاست و يا به خاطر آن است كه معمولًا زنان در مسائل مالي و اقتصادي حضور فعالي ندارند، لذا به علت ارتباط كم، اطمينان كمتر [و احتمال خطا هم بيشتر] است.» «1»

از كلام مفسران بدست مي آيد كه:

با توجه به ساختار وجودي زنان كه داراي عاطفه و احساسات لطيف، و مهربانيِ خاص مي باشند. [كه اين ويژگي ها لازمه ي يك مربي نمونه و مدير داخلي خانواده مي باشد] و از طرفي چون كمتر از مردان در اجتماع وتنگناهاي جامعه حضور دارند از اين رو زمينه اينكه تحت تأثير عواطف و احساسات قرار گيرند

در وجود آنها بيشتر است به همين خاطر اگر شاهدان زن دو نفر باشند لغزش آنها نيز كمتر مي شود.

يادآوري: اين حكم فقهي نه تنها عيبي بر زنان به شمار نمي آيد بلكه به نظر مي رسد كه خداوند متعال با توجه به موقعيت و روحيات حساس زنان اين حكم را وضع كرده تا بار مشكلات لغزش در شهادت را از دوش او بردارد تا بهداشت رواني و امنيت خاطر او در خانواده و جامعه بيشتر تأمين شود. چرا كه بار سنگين لغزش و پشيماني بعد از شهادت غيرواقعي از دوش او برداشته مي شود و بديهي است كه زنان هر چه كمتر در، چنين صحنه هايي [: درگيري ها و مشاجرات و ...] مداخله، و حضور پيدا كنند از تعادل رواني بيشتري برخوردارند.

و در سايه تعادل رواني و آرامش خاطر است كه يك زن مي تواند به مديريت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 119

خانواده به ويژه تربيت فرزندان برتر [: مسئوليت بسيار مهم واصلي بپردازد.

تذكر: «اسلام» يك «دين كامل» و جهاني است و بايد از همه ي جوانب به آن نگاه كرد و نظر داد، نه فقط يك مورد و از يك زاويه، مثلًا همين شهادت كه در كتاب ها از جنبه هاي مختلف بررسي شده كه يكي از آنها از جنبه ي فقهي مي باشد؛ در كتاب هاي فقهي آمده كه حقوق بر دو قسم است: «حقوق الهي» و «حقوق افراد» و با تقسيماتي كه اين حقوق دارند براي اثبات بعضي از آنها فقط بايد شاهدان مرد باشند؛ و بعضي از آنها شاهد «مرد و زن» با هم لازم است ضميمه شوند؛ و بعضي از آنها شهادت و شاهد بودن زن فقط

پذيرفته است مثل ولادت و ... «1» پس ما بايد در احكام و قوانين ديني «مجموع» را در نظر بگيريم.

و معلوم است كه در موارد مذكور شهادت زن يا مرد، دليل بر برتري هيچ كدام نيست.

جهت مطالعه بيشتر:

تفسير نمونه ذيل آيه مطرح شده.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 121

فصل ششم: عشق و رشديابي

اشاره

1. براي كنترل شهوت و زياد كردن تقوي چه راه كارهايي در قرآن و احاديث وجود دارد؟

2. چه كنيم تا به گناه آلوده نشويم؟

3. چه كنيم تا دعايمان مستجاب شود؟

4. چه كنيم تا نمازمان را سبك نشماريم و بنده ي خداوند بشويم؟

5. عشق چيست و راهكار آن كدام است؟

6. ويژگي هاي همسر خوب چيست؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 123

1. براي كنترل شهوت و زياد كردن تقوي چه راهكارهايي در قرآن و احاديث وجود دارد؟

1. پرسش:

1. براي كنترل شهوت و زياد كردن تقوي چه راهكارهايي در قرآن و احاديث وجود دارد؟

پاسخ:

پاسخ اين پرسش را در دو بخش «شهوت» و «تقوا» ارائه مي كنيم:

اول: واژه ي «شهوت» در موارد مختلفي مانند: شهوت مال، شهوت پست و مقام، شهوت كار و شهوت جنسي ... كاربرد دارد.

ولي به نظر مي رسد اين پرسش در مورد «غريزه ي جنسي» مي باشد از اين رو در پاسخ بايد گفت: تمايل و غريزه ي جنسي رامانند غرايز و تمايلات ديگر، خداوند در وجود انسان به امانت گذاشته و ما در قبال آن سه راه داريم:

1. سركوب كردن يا از بين بردن غريزه ي جنسي.

2. رها كردن افسار شهوت و غريزه ي جنسي.

3. آن را تحت برنامه ي دين درآوريم.

راه اول: يعني راه سركوب كه باعث نقص جسماني مي شود؛ و به دنبال آن بسياري از استعدادهاي دروني انسان را نابود مي كند و اجازه ي شكوفايي و رشد نمي دهد و دين اسلام با اين راه

مخالف است.

راه دوم: رها كردن افسار شهوت، كه اين هم موجب هلاكت انسان، و بروز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 124

بيماري هاي روحي و جسمي مي شود كه امروزه در بسياري از كشورهاي غربي شاهد آن مي باشيم. و اسلام با اين راه هم مخالف است.

راه سوم: اين كه نه اين غريزه و نعمت الهي را سركوب كنيم و نه اينكه آن را يله و رها كنيم، بلكه طبق دستورات شرع شهوت خود را مديريت كنيم.

اينك برخي از اين دستورات را بر مي شماريم:

1. ازدواج

يكي از بهترين راهكارهايي كه در قرآن و روايات، بدان سفارش شده «ازدواج» مي باشد و حتي در قرآن دستور بسيج همگاني، براي فراهم كردن اسباب ازدواج جوانان آمده است. در سوره نور آيه ي 32 به مؤمنان دستور مي دهد: «وَأَنكِحُوا الأَيَامَي مِنكُمْ» مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد.

و در آيه ي بعدي مي فرمايد: «آنهايي كه توانايي مالي ندارند پاكدامني پيشه كنند تا خداوند از فضل و كرم خود آنها را بي نياز كند.»

2. كنترل چشم

پرهيز از چشم چراني و حاضر نشدن در مجالس و محل هايي كه نامحرمان حضور بيشتري دارند، و تماشا نكردن فيلم ها و عكس هاي مبتذل.

از اين رو در آيه ي 30 و 31 سوره ي نور مي فرمايد: «به مردان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براي آنان پاكيزه تر است؛ خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است!»

«و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند ...»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 125

3.

دوري از ناپاكان

برخي از افراد نا اهل و منحرف در لباس دوست ظاهر مي شوند و انسان را از مسير صحيح خارج مي كنند از اين رو قرآن خطر همنشيني با اين افراد را چنين گوشزد مي كند:

«خدا مي خواهد شما را ببخشد (و از آلودگي پاك كند)، اما آنها كه پيرو شهواتند مي خواهند شما بكلي منحرف شويد.» «1»

4. روزه

گرفتن روزه در افزايش تقوا و فرو نشاندن آتش شهوت بسيار مؤثر است و اصولًا قرآن، هدف روزه گرفتن را تقوا معرفي مي كند. «2»

5. دوري از تخيلات شيطاني

آري تخيلات شيطاني همچون «طوفاني» بر «تلاطم امواج شهوت» مي افزايد لذا توصيه مي شود:

الف: لحظات قبل از خواب، با قرائت قرآن يا دعا يا مطالعه كتاب سودمندي در بستر سپري شود.

ب: تا خسته نشده ايم به رختخواب نرويم. [قبل از خواب يا با كار يا ورزش يا مطالعه و .... خود را آماده ي خواب كنيم.]

ج: نماندن در محلي كه تنها هستيم و كسي حضور ندارد.

و هر مورد ديگري را كه باعث حركت «پرنده ي خيال» ما مي شود بايد مواظب باشيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 126

از اين رو قرآن در مورد دوري از خيالات شيطاني مي فرمايد:

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! از گامهاي شيطان پيروي نكنيد! هر كس پيرو شيطان شود (گمراهش مي سازد، زيرا) او به فحشا و منكر فرمان مي دهد!» «1»

برخي صاحب نظران نيز براي كنترل شهوات موارد ذيل را توصيه مي كنند: «2»

الف: ورزش و عضويت در تيم هاي ورزشي

ب: مطالعه ي كتب مفيد (به ويژه زندگي علما و اولياي خدا)

ج: پرهيز از غذاهاي محرّك.

د: نپوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان.

در كنترل شهوت مؤثر مي باشد.

دوم: راهكارهاي افزايش تقوا:

«تقوا» يعني خود

نگهداري و خويشتن داري «3» و در قرآن كريم آمده است:

«گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست»؛ «4» «و زاد و توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزگاري است ...» «5»

بله در اهميت تقوا همين آيات كافي است كه خدا مي فرمايد گرامي ترين و بزرگوارترين بنده نزد من آن بنده اي است كه وقتي در موقعيت گناه و ... قرار مي گيرد خود نگهدراي كند و مرتكب گناه نشود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 127

حال براي دستيابي به راهكارهاي افزايش تقوا باز به سراغ اين سفره ي الهي مي رويم و از غذاهاي معنوي آن نوش جان مي كنيم:

1. عبادت

قرآن مي فرمايد: «اي مردم پروردگار خود را پرستش [و عبادت كنيد ... تا پرهيزگار شويد.» «1»

از اين آيه فهميده مي شود كه عباداتي مانند روزه، نماز، تلاوت قرآن و ...

عباداتي مانند كمك به بينوايان، يتيم نوازي و خدمت به خلق و ... همه اينها به افزايش تقوا كمك مي كند.

2. مطالعه احوال اقوام گذشته و عبرت گرفتن از آنها

«ما به آنها [كه روز شنبه نافرماني و گناه كردند] گفتيم: «به صورت بوزينه هايي طرد شده در آييد» ما اين كيفر را درس عبرتي براي مردم آن زمان و نسل هاي بعد از آنان، و پند و اندرزي براي پرهيزكاران قرار داديم.» «2»

3. روزه

«اي افرادي كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته [و واجب شده همان گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهيزگار شويد.» «3»

در آيه 21 بقره عبادت را براي افزايش تقوا معرفي كرد، و در اين آيه به طور خاص «روزه» را معرفي مي كند با اين كه روزه يكي

از عبادات است معلوم مي شود كه نقش روزه در افزايش تقوا بسيار مهم است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 128

4. پرهيز از راه هاي انحرافي

5. سير در مسير الهي

«اين راه مستقيم من است از آن پيروي كنيد! و از راههاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مي سازد! اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي كند، تا پرهيزگار شويد.» «1»

6. يادآوري نعمت هاي الهي و انجام وظايف. «2» 7. توجه و تفكر در آيات معاد، و آگاهي به عالم برزخ و قيامت و چگونگي حسابرسي انسان ها

آياتي مانند: «واز آن روز بترسيد كه كسي مجازات، ديگري را نمي پذيرد و نه از او شفاعت پذيرفته مي شود؛ ونه غرامت از او قبول خواهدشد؛ ونه ياري مي شوند.» «3»

8. باور و يقين قلبي به موارد زير نيز باعث ايجاد انگيزه در رعايت تقوا مي شود:

اينكه انسان بداند:

الف: خدا با پرهيزكاران است. بقره/ 194

ب: خدا پرهيزكاران را دوست دارد. آل عمران/ 76

ج: پرهيزكاران از نعمت هاي الهي بهشتي برخوردارند. حجر/ 45

د: تقوا عامل فلاح و رستگاري و سعادت است. بقره/ 189

ه: تقوا عامل وسعت و زياد شدن رزق مي باشد.

«و اگر اهل شهرها و آبادي ها، «ايمان» مي آوردند و «تقوا» پيشه مي كردند،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 129

بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.» «1»

«و هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي كند، و او را از جايي كه گمان ندارد روزي مي دهد ...» «2» «... و

هر كس تقواي الهي پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مي سازد.» «3»

در پايان توصيه مي شود ملاقات و ديدار علماي رباني و اولياي خدا و مطالعه احوالات و زندگي نامه ي بزرگان بسيار مؤثر و راهگشا مي باشد.

معرفي كتاب:

براي مطالعه ي بيشتر در اين باره به كتاب هاي زير رجوع فرماييد:

1. تفسير نمونه مباحث مربوط به آيات فوق

2. گناهان كبيره آيةاللَّه شهيد دستغيب قدس سره

3. كنترل غرايز جنسي آيت اللَّه مكارم شيرازي

4. جوانان در طوفان غرايز همت سهراب پور

5. آنچه يك جوان بايد بداند [ويژه پسران رضا فرهاديان

6. چشم چراني به قلم دوشيزگان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 130

2. چه كنيم تا به گناه آلوده نشويم؟

2. پرسش:

2. چه كنيم تا به گناه آلوده نشويم؟

پاسخ:

مقدمه

اينكه انسان در صدد تهذيب نفس و كسب كمالات انساني باشد و براي موفقيت در اين راه درخواست كمك كند جاي تبريك دارد! چرا كه در اصطلاح اين مرحله را مرحله ي طلب مي نامند و تا اين «خواست» و «طلب» وجود نداشته باشد در كسب فضائل انساني توفيقي حاصل نمي شود.

اينك پاسخ:

آنچه از آيات و روايات «1» بر مي آيد اين است كه سر منشأ گناهان «غفلت» مي باشد.

از اين رو برخي بزرگان «2» اولين منزل و اولين گام در تهذيب نفس را «يقظه» يعني بيداري از خواب غفلت مي دانند.

دومين گام و منزل، تفكر مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 131

آري بعد از بيداري نوبت به تفكر مي رسد نياز است بوسيله تفكر زنگار غفلت را از آيينه دل زدود تا حقايق در آن تجلي كند.

هشدارهاي قرآن با عبارت هاي «افلا تعقلون» «1» آيا انديشه نمي كنيد و «افلا تذكرون» «2» آيا متذكر نمي شويد و «افلا تتفكرون»

آيا تفكر نمي كنيد و مانند آن؛ فريادهايي است كه قرآن مي زند تا از خواب سنگين غفلت بيدار شويم و آماده ي حركت به سوي مقصد شويم.

ممكن است سوال شود تفكر در مورد چي؟!

تفكر در مورد اين كه چي بنا بود بشويم و چي شديم.

مگر نه اين كه انسان خليفة اللَّه است و استعدادهاي زيادي دارد كه بايد به شكوفايي برساند و انسان اشرف مخلوقات است «أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا» «3»

آيا به همين لذت زودگذر دنيا راضي شديد؟!

تفكر در مورد اين كه خداوند شاهد اعمال و رفتار ماست.

مگر نه اينكه اگر بچه ي كوچكي در اطاق باشد، «دست از پا خطا نمي كنيم» چطور از بچه حيا مي كنيم ولي از خدا خير!

تفكر در مورد اين كه گناه با جسم و روح ما چه مي كند!

تفكر در مورد اين كه گناه با دنيا و آخرت ما چه مي كند!

مگر خداوند نفرمود كه عاقبت گناهكاران جهنم و عذاب آلود است! «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 132

و هر كه گناه بكند در اين دنيا زندگي او سخت مي شود! «1»

مگر اهلبيت به ما گوشزد نكردند كه:

گناه رزق و روزي را دفع مي كند. «2»

گناه بلا را نازل مي كند. «3»

گناه نعمت ها را تغيير مي دهد و مي گيرد. «4»

گناه مانع استجابت دعا مي شود. «5»

و بالاخره اين كه استمرار گناه باعث تكذيب خداوند مي شود. «6»

و از طرفي

تفكر در عظمت خداوند!

تفكر در نعمت هايي كه خداوند به ما داده!

تفكر در اعمال و رفتار ما در قبال آن همه لطف خدا!

و ...

به نظر مي رسد تفكر در اين امور انسان را از خواب غفلت بيدار مي كند، تا نوبت گام بعدي شود.

منزل سوم: منزل اراده و عزم راسخ

است.

آري بعد از بيداريِ جديدِ حاصل از تفكر، انسان از گذشته ي خود پشيمان مي شود و رو به توبه و انابه مي آورد اينجاست كه به اراده ي محكم، بر ترك گناه و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 133

جبران گذشته نياز دارد.

كه به طور طبيعي اين انقلاب دروني و اراده محكم، نياز به محرك دارد.

كه محرك دروني تفكر بود و محرك بيروني نيز مي تواند آيات قرآن و روايات اهل بيت باشد.

چرا كه از آيات قرآن بر مي آيد كه: تدبر در قرآن قفل دل را باز مي كند «1» و روايات اهلبيت هم باعث حيات دل مي شوند. «2»

و شركت در مجالس اهلبيت و شنيدن موعظه محرك خوبي براي ادامه راه مي باشد.

چرا كه گفته شده در اين راه براي دل هاي آماده موعظه، معجزه مي كند.

تذكرات:

اينك نظر شما را به نكات ديگري در اين باره به اختصار جلب مي كنيم:

1. بديهي است كه به موازات مراحل قبلي، مواظبت بر انجام واجبات بويژه نمازهاي واجب ضروري مي باشد.

چرا كه «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» «3» 2. درخواست از خدا و اميد به رحمت خداوند چرا كه يأس از رحمت او، خود از گناهان كبيره مي باشد.

3. توسل به اهلبيت و درخواست كمك و ياري از آن بزرگواران براي موفقيت در اين راه. (چرا كه آنها واسطه ي فيض و رحمت الهي بر بندگان هستند.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 134

4. ارتباط با علما و شركت در مجالس آنها.

5. مطالعه زندگي نامه علما و اولياي خدا.

6. پرهيز از پرخوري و پرخوابي.

7. لحظات خلوت خود را با مطالعه ي كتاب و كار و فعاليت ورزشي غني سازي كنيم.

معرفي كتاب:

براي مطالعه ي بيشتر در اين زمينه

رجوع فرماييد به:

1. اخلاق در قرآن آيت اللَّه مكارم شيرازي

2. قلب سليم شهيد دستغيب

3. تهذيب نفس آيت اللَّه اميني

4. گناهان كبيره شهيد دستغيب

5. گناه شناسي محمد محمدي اشتهاردي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 135

3. چه كنيم تا دعايمان مستجاب شود؟

3. پرسش:

3. چه كنيم تا دعايمان مستجاب شود؟

پاسخ:

در اهميت پرسش فوق همين كافي است كه خداوند در قرآن به پيامبر مي فرمايد: «بگو: پروردگارم، براي شما ارجي قائل نيست اگر دعاي شما نباشد ...» «1»

آري؛ محبوب ترين اعمال نزد خدا دعا كردن است «2» خداوندي كه ابراهيم، خليل خود را از آن جهت به خوبي ياد مي كند، و مي ستايد كه «بسيار دعا كننده» بود «3»، و او دعا را شفاي هر دردي قرار داد، و در پرتو دعا بلاهاي زيادي را از ما دور مي كند. «4»

با توجه به آيات قرآن و روايات اهل بيت براي استجابت دعا مي طلبد كه: دو نوع فعاليت داشته باشيم:

اول اينكه كوشش كنيم تا دعاي ما به اجابت نزديك شود. [يعني ببينيم چه چيزهايي زمينه استجابت دعا را فراهم مي كند.]

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 136

دوم اينكه از اعمالي كه مانع استجابت دعا مي شود پرهيز كنيم.

باتوجه به محدوديت مجال؛ برخي از اين راهكارها را ذكر مي كنيم:

الف: اما آنچه ما را به استجابت نزديك مي كند:

1. ايمان به خدا و اين كه باور داشته باشيم كه همه امور به دست اوست و تا او نخواهد هيچ خير و شري از ما دور يا به ما نمي رسد؛ از اين روي خداوند مي فرمايد: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ «1» مفسرين مي گويند از آيه استفاده مي شود كه خداوند مي فرمايد: «مرا» بخوانيد [و اميد به ديگران نداشته

باشيد] تا دعايتان مستجاب شود.

و در روايت آمده: كه هر گاه يكي از شما اراده كرد كه از خداوند چيزي بخواهد و خواست تا دعايش مستجاب شود، بايد از همه ي مردم «نااميد» شود و فقط به او «اميدوار» باشد پس هر گاه اين حالت را خداوند در قلب او ديد هر چه او بخواهد خداوند به او عطا مي كند. «2»

پس چنين نباشد كه ما خداوند را بخوانيم در حالي كه چشم به دست ديگران بدوزيم و به غير او اميدوار باشيم.

2. حُسن ظن و اعتماد به خداوند

در همين رابطه از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده:

باب دعا به روي هيچ كس باز نمي شود مگر اينكه خداوند باب استجابت را هم باز خواهد كرد، پس هر گاه توفيق دعا پيدا كرديد كوشش كنيد و خسته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 137

نشويد چرا كه تا زماني كه شما از دعا كردن خسته نشويد خداوند از عطا كردن خسته نمي شود. «1»

پس هر گاه دعا كرديم «حسن ظن و اعتماد» داشته باشيم كه خداوند مستجاب مي كند و اميدوارانه دعا كنيم.

3. حضور قلب

موقع دعا حضور قلب داشته باشيم و با تمام وجود از او درخواست كنيم چرا كه حكايت شده: دعايي كه با بي توجهي و بدون حضور قلب باشد خداوند مستجاب نمي كند. «2»

4. توسل به اهل بيت عليهم السلام

راهي كه همه اولياء خدا و خوبان عالم از آن استفاده مي كنند و حتي اهل بيت هم مثل امام صادق عليه السلام بهترين چيزي كه در دعا بر آن اصرار داشتند، درخواست از خدا به حق «خمسه ي طيبه» بوده است. «3»

به ويژه توسل

به امام زمان عليه السلام بسيار مهم است چرا كه در دعاي ندبه مي خوانيم: «أين باب اللَّه الذي منه يؤْتي أين وجه اللَّه الذي اليه يتوجه الاولياء»؛ «كجاست آن درگاه خدايي كه از آنجا به سوي خدا روند؟ كجاست آن آئينه خدايي كه به سويش توجه كنند اولياء؟

5. تكرار و پافشاري در دعا

از امام باقر عليه السلام نقل شده: هيچ بنده اي در حاجت خود اسرار و پافشاري نمي كند مگر اينكه خداوند دعاي او را مستجاب مي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 138

6. صلوات

يكي ديگر از امور مؤثر صلوات بر پيامبر و اهلبيت او، قبل، وسط، و بعد از دعاهاست چرا كه فرمودند: خداوند كريم تر است از آن كه قبل و بعد دعا را مستجاب كند ولي خود آن را مستجاب نكند. «1»

7. دل شكستگي و منقلب شدن و گريه در موقع دعا

از امام صادق عليه السلام حكايت شده: هر گاه، اشك چشمت جاري شد و بدنت لرزيد پس آگاه باش كه در آن موقع حاجتت برآورده شده است. «2»

8. توجه به زمان استجابت دعا

دعا در زمان هايي كه وعده داده شده به اجابت نزديك تر است مانند:

الف. موقع اذان ظهر ب. بعد از هر نماز

ج. قبل از غروب د. سحرگاه

ه. شب جمعه و. موقع نزول باران

ز. در نماز وتر (نافله شب) ح. به هنگام قرائت قرآن

ت. وقت اذان ي. موقع ريخته شدن خون شهيد

- شب قدر و شب هاي مانند آن مثل شب عيد فطر و قربان و روز عرفه

9. توجه به مكان هاي استجابت دعا

دعا كردن در مكان هاي شريف به اجابت نزديك تر است مثل دعا در مسجد يا حرم هاي

اهل بيت مخصوصاً زير بقعه ي سيد الشهداء عليه السلام.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 139

10. صدقه

صدقه دادن قبل از دعا نيز در فراهم شدن مقدماتِ استجابت مؤثر است؛ چنانچه از امام صادق عليه السلام حكايت شده: پدرم هر گاه حاجتي داشت موقع زوال خورشيد (ظهر)، اول صدقه مي داد، بعد عطر استعمال مي كرد وبه مسجد مي رفت و حاجت خود را طلب مي كرد.

11. بلند كردن دست ها به هنگام دعا

چنانچه سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله هم بوده است و حكايت شده خداوند متعال به حضرت موسي چنين سفارش مي كند: اي موسي ذليلانه دست هايت را به سوي من بلند كن همان طور كه بنده ها در برابر مولاي خود انجام مي دهند كه هر كس چنين كرد حتماً مورد رحم من قرار مي گيرد. «1»

12. حضور در جمع مؤمنين و دعا كردن

از امام صادق عليه السلام نقل شده: هيچ جماعت چهل نفري نيستند كه دعا كنند مگر اينكه خداوند دعايشان را مستجاب مي كند و ... «2» و خود ايشان هم به هنگام مشكلات زن و فرزندان را جمع مي كرد و دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند. «3»

13. به صورت جمع دعا كردن و نه فقط براي خود دعا كردن [بلكه به فكر ديگران هم باشيم.]

و از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده: «اذا دَعَا أَحَدَكم فَليُعمّ فإِنّه أوجب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 140

للدعاء.» «1»

هر گاه شخصي از شما دعا كرد پس به صورت جمع دعا كند، چرا كه براي همه خواستن دعا را به استجابت نزديك تر مي كند.

14. دعاي به ديگران

در اين زمينه روايات و

تأكيدات فراواني رسيده است چنانچه حضرت زهرا عليها السلام نيز شب تا به صبح را به عبادت و در حال دعاي به ديگران مي گذراند و مي فرمود: «الجار ثم الدار» «2»

«اول همسايه بعد خودمان.» و در روايات فراواني نقل شده كه دعاي به ديگران از جمله دعاهايي است كه خداوند وعده استجابت آن را داده «3» و چندين برابر آن دعا را در حق خود دعا كننده مستجاب مي كند. «4»

15. دعاي پدر و مادر

يكي از دعاهايي كه به استجابت نزديك است دعاي والدين به فرزندان مي باشد. «5» ان شاء اللَّه با نيكي به پدر و مادر و درخواست خاضعانه از آنها خود را از دعاي آنها بهره مند كنيم.

16. استغفار و اقرار به گناه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 141

يكي از مسائلي كه در استجابت دعا مؤثر است طلب بخشش از خداوند و اقرار به گناهان مي باشد. «1»

17. ستايش خداوند

در روايات و دعاهايي «2» كه از اهلبيت عليهم السلام رسيده اين مطلب را به طور عملي به ما آموزش مي دهند كه قبل از دعا و طلب حاجت، شكر نعمت هاي الهي را به جا آوريم و به خاطر نعمت هايي كه خداوند به ما داده از او تشكر كنيم و خداوند را با اسماء و صفاتش ستايش كنيم و بعد طلب حاجت كنيم.

و در روايتي از امام صادق عليه السلام به اين ترتيب سفارش شده است:

«اول مدح خداوند متعال، سپس اقرار به گناهان [و طلب بخشش ، و آنگاه خواستن حاجت.» «3»

18. خواندن اسماء خداوند با آن معاني بلند و دلنشين قبل از دعا

چنانچه از امام صادق عليه السلام حكايت شده: هر كس

ده مرتبه «يا اللَّه» و «يا رب» بگويد به او لبيك گفته مي شود و از حاجت او مي پرسند. «4»- «5»

و همچنين: هر كس هفت مرتبه بگويد: «يا ارحم الراحمين» خداوند به او مي گويد: آري من «ارحم الراحمين» هستم حاجت خود را درخواست كن. «6»

19. بندگي و اطاعت خدا

هر چه خدا را بيشتر بندگي كنيم، خدا هم بيشتر به ما لطف مي كند. «من كان للَّهِ كان اللَّه له»؛ «هر كه براي خدا بود خدا هم براي اوست.» لذا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بيان شيرين و پر معنايي در همين رابطه به ابوذر دارند: ابوذر! وقتي انسان مطيع و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 142

بنده باشد، به اندازه نمكي كه به غذا مي زنند، دعا كافي است تا به مرادت برسي. «1»

و همچنين از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «هر كس مستجاب شدن دعايش خوشحالش مي كند پس كسب و كارش را حلال كند.» «2»

ب: موانع استجاب دعا:

1. گناه مهم ترين مانع استجابت دعا

چنانچه از امام باقر عليه السلام روايت شده: «گاهي بنده اي به درجه اي مي رسد كه بناست دعايش به زودي يا آينده ي نزديك مستجاب شود ولي گناهي از او سر مي زند، آنگاه خداوند به ملائكه خطاب مي كند: حاجت او را برآورده نكنيد چرا كه او متعرض سخط من شد و مستحق محروميت. «3»

و امام سجاد عليه السلام برخي گناهاني كه مانع استجابت دعاست را چنين بر مي شمارند: «4»

1. نيت بد داشتن 2. بد طينتي

3. نفاق 4. عقب انداختن نمازهاي واجب تا بعد از وقت

2. شك داشتن به ولايت اهل بيت، مانع ديگر استجابت دعا: «5»

3. ظلمِ به ديگران:

حكايت شده: خداوند

به حضرت عيسي فرمود: به مردم بگو دعاي كسي كه به ديگران ظلم كرده را مستجاب نخواهم كرد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 143

يادآوري ها:

در پايان براي تكميل بحث توجه به چند نكته لازم است:

1. دعايي كه با حكمت خدا يا مصلحت ما منافات دارد مستجاب نمي شود:

از خداوند حكيم در حديث زيباي قدسي حكايت شده: اي بندگان من در آنچه به شما امر كرده ام عبادت و بندگي مرا انجام دهيد و مصالح خود را به من ياد ندهيد، چرا كه من عالم ترين به مصالح شما هستم و نسبت به مصالح شما بخل نمي ورزم. «1»

2. آنچه از روايات به دست مي آيد اين است كه ممكن است دعا كننده به همان حاجت مورد نظر خود نرسد ولي به هر حال دعاي او اثرات ديگري خواهد داشت.

از اين رو از رسول خدا صلي الله عليه و آله حكايت شده: هيچ دعايي نمي شود (در صورتي كه گناه و قطع رحم درخواست نكند) مگر اينكه خدا يا همان درخواست را در دنيا به او مي دهد يا در آخرت براي او مستجاب مي كند يا گناهان او را به اندازه ي همان دعا مي آمرزد. «2»

و از حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام روايت شده: چه بسا چيزي را از خدا درخواست مي كني ولي همان را به تو نمي دهد بلكه بهتر از آن را به تو مي دهد. «3»

يا در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم: وقتي شما دعا مي كنيد يا همان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 144

زمان به شما مي دهند يا موكول به آينده مي كنند و يا به ازاي دعايتان بلا و مشكلي را

از شما دور مي كنند. «1»

3. از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «گاهي بنده اي كه دوست خدا باشد براي مشكل خود دعا مي كند پس به مَلَك مخصوص آن امر ميشود حاجت بنده ي من را برآورده كن ولي عجله نكن چرا كه من دوست دارم صدا و صوت بنده ي خود را بشنوم؛ و گاهي هم بنده اي كه دشمن خداست دعا مي كند و به ملك مخصوص گفته مي شود حاجت او را برآورده كن و عجله هم بكن چرا كه من كراهت دارم صداي او را بشنوم.

آنگاه حضرت فرمودند: در حالي كه مردم مي گويند: به اين دشمن خدا به خاطر ارزشي كه داشت عطا شد و به آن ديگري به خاطر بي ارزشي او عطا نشد.» «2» [يعني حكمت آنرا نمي دانند و قضاوت بيجا مي كنند.]

4. انسان بايد در راستاي همان دعايي كه كرده تلاش و كوشش كند وگرنه دعاي اومستجاب نخواهد شد.

چنانچه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حكايت شده:

«الداعي بلا عمل كالقوس بلاوتر»؛ «3» «دعا كننده اي كه بدون عمل است مثل كمان بدون چلّه [: زه مي باشد.

و همچنين در روايات آمده: شخصي كه در خانه نشسته و از خدا درخواست رزق مي كند خدا دعاي او را مستجاب نمي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 145

5. انسان سعي كند چه در موقعي كه مشكل و ناراحتي دارد و چه موقعي كه مشكل ندارد، هميشه در درگاه خدا نداي نياز سر دهد و دعا كند، تا دعايش در موقع گرفتاري زودتر مستجاب شود.

از امام صادق عليه السلام حكايت شده: ان الدعاء في الرخاء يستخرج الحوائج في البلاء. «1» دعا كردن در موقع راحتي و خوشي باعث مي شود

در موقع گرفتاري حاجت ها زودتر برآورده شود.

معرفي كتاب:

براي آگاهي بيشتر رجوع فرماييد به:

1. كتاب ميزان الحكمة- از آيةاللَّه ري شهري- بحث دعا

2. كتاب «دعا»- از شهيد دستغيب رحمهم الله

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 146

4. چه كنيم تا نمازمان را سبك نشماريم و بنده ي خداوند بشويم؟

4. پرسش:

4. چه كنيم تا نمازمان را سبك نشماريم و بنده ي خداوند بشويم؟

پاسخ:

هر شخص عملي را كه مي خواهد انجام دهد، اگر نسبت به آن عمل معرفت و شناخت كافي داشته باشد سعي مي كند تا جائي كه ممكن است و توان دارد، آن عمل را خوب و به نحو احسن انجام دهد.

از اين رو اگر بخواهيم نمازمان را سبك نشماريم بايد معرفت و شناخت كامل به مسائل زير پيدا كنيم:

1. حكمت و فلسفه ي نماز (چرا بايد نماز بخوانيم؟)

2. در نماز مقابل چه كسي مي ايستيم؟

3. اهميت و ويژگي هاي نماز

4. آثار نماز

5. آثار سبك شمردن نماز

6. برخورد ائمه عليهم السلام با «نماز» و «اوقات نماز»، چون آنها الگوي ما هستند.

اينك به توضيح مختصري درباره ي هريك از موارد بالا مي پردازيم كه در آيات و روايات آمده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 147

الف) حكمت و فلسفه ي نماز:

در مورد عبادات كه نماز هم يكي از آنها مي باشد اگر حكمت و فلسفه اي هم براي آنها ذكر نشده باشد، چون خدا دستور به انجام آن داده انجام مي دهيم چرا كه «تسليم» امر خداوند بزرگ ترين فلسفه است.

اما در مورد نماز در بعضي از آيات و روايات به فلسفه ي آن اشاره شده است از جمله:

«أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» «1»

نماز را براي ياد من به پا دار.

و در حديثي از حضرت فاطمه زهرا عليهما السلام نقل شده است كه خداوند نماز را

به منظور دور كردن ا ز «كبر» و اجب نمود. «2»

ب) اهميت و ويژگي هاي نماز:

در ميان همه ي عبادات، نماز از اهميت و ويژگي خاصي برخوردار است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:

1. نخستين واجب الهي:

از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده: نخستين چيز از دين، كه خدا بر مردم واجب كرد و آخرين چيزي كه باقي مي ماند «نماز» است. «3»

2. نخستين مورد بازخواست در قيامت:

پيامبر صلي الله عليه و آله: نخستين عمل انسان كه در روز قيامت محاسبه مي شود نماز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 148

است، پس اگر نيكو بود رستگار و كامياب مي گردد، و اگر باطل بود محروم و زيانكار مي شود. «1»

3. بهترين سفارش و دستور دين:

امام صادق عليه السلام: محبوب ترين كارها نزد خدا نماز است و آن آخرين سفارش همه ي پيامبران است. «2»

4. ستون دين و قوام اسلام:

حضرت علي عليه السلام: سفارش مي كنم شمارا به نماز كه ستون دين و قوام اسلام است پس از نماز غافل نشويد. «3»

5. نگهبان الهي:

امام صادق عليه السلام: همانا نماز نگهبان الهي در زمين است. «4»

ج) آثار نماز:

1. نماز بازدارنده از كار زشت و ناپسند:

«وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» «5»

نماز را به پادار، زيرا نماز انسان را از كارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد.

2. ياد و ذكر خدا مايه ي آرامش دل ها:

نماز ياد خدا است «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»

و با ياد خدا دل ها آرامش پيدا مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 149

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «1» 3. كمك گرفتن از نماز (در مشكلات و غم ها):

از امام صادق عليه السلام حكايت شده:

چه چيز مانع مي شود هرگاه بريكي از شما اندوهي از اندوه هاي دنيا رسيد، وضو بگيرد سپس به مسجد رود و دو ركعت نماز بخواند و خدا را در آن بخواند؟ آيا نشنيده اي كه خداوند مي گويد: «و از شكيبايي و نماز ياري جوييد؟» «و اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلَاةِ» «2» 4. نماز وسيله ي راندن شيطان:

از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده: نماز چهره ي شيطان را سياه مي كند. «3»

از حضرت علي عليه السلام حكايت شده: نماز پناهگاه رحمان و وسيله ي راندن شيطان است. «4»

5. فرود آمدن رحمت:

«از امام علي عليه السلام حكايت شده: نماز رحمت را فرود مي آورد. «5»

6. پاكي جان و زدودن گناه:

از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده: همانا مسلمانان هنگامي كه وضو مي گيرند و نماز پنجگانه را مي خوانند گناهشان مي ريزد مثل اينكه برگ از شاخه ي درخت مي ريزد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 150

7. نماز وسيله ي نزديك شدن به خدا:

پيامبر صلي الله عليه و آله: همانا نماز وسيله ي نزديك شدن شخص با ايمان (به خدا) مي باشد. «1»

8. ورود به بهشت:

از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده: كليد بهشت نماز است. «2»

د) آثار كوچك شمردن نماز:

1. شفاعت پيامبر و ائمه به او نخواهد رسيد.

2. در حديثي كه از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده آمده است كه به حضرت فاطمه عليها السلام فرمودند: «هر كس از مردان و زنان نمازش را سبك بشمارد خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مي سازد شش مورد در دنيا، سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قيامت زماني كه از قبر خارج

شود.» (ما به ذكر شش مورد اول اكتفا مي كنيم)

امّا آن شش بلايي كه در دنيا دامنگيرش مي شود:

1. خداوند بركت را از عمرش مي برد.

2. خداوند بركت را از رزقش مي برد.

3. دعايش به آسمان نمي رود (مستجاب نمي شود).

4. هر عملي كه انجام مي دهد پاداش داده نمي شود.

5. خداوند متعال سيماي صالحين را از چهره اش محو مي كند.

6. بهره اي از صالحين براي او نيست. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 151

ه) الگو گرفتن از ائمه عليهم السلام:

برخورد ائمه عليهم السلام با نماز و اوقات نماز به عنوان الگو و اسوه، براي پيروان آن معصومين آموزنده و الهام بخش است كه به نمونه هائي از آن اشاره مي كنيم:

1. صداي اذان براي رسول خدا چنان جاذبه داشت ونشاط مي آورد كه هنگام اذان به بلال مي فرمود:

«ارحنا يا بلال» اي بلال مارا از غم و اندوه و تلخي رهايي بخش. آن حضرت مي فرمود: كسي كه صداي اذان را بشنود و بي تفاوت بماند جفا كرده است.

2. هنگام نماز رنگ چهره ي حضرت علي عليه السلام تغيير مي كرد و مي لرزيد و مي فرمود: وقت نماز رسيده، وقت امانتي كه خدا بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه كرد اما آنها از قبول آن دوري كرده و ترسيدند.

3. هر گاه وقت نماز فرا مي رسيد، گويا رسول خدا صلي الله عليه و آله كسي را نمي شناخت و حال معنوي خاصي پيدا مي كرد و مي فرمود: گرسنه از غذا سير، و تشنه از آب سيراب مي شود، ولي من از نماز سير نمي شوم. «1»

4. از امام صادق عليه السلام نقل شده: پيروان ما را در وقت هاي نماز بيازمائيد كه مواظبت بر نماز شان چگونه است. «2»

اگر كسي معرفت و شناخت

كامل بوسيله اين موارد نسبت به نماز پيدا كرد، ديگر نماز را سبك نمي شمارد و حتي آداب ظاهري نماز (مثل مسواك زدن، استفاده از بوي خوش، رعايت اول وقت، آرامش تن و ...) و آداب باطني نماز (حضور قلب، خشوع و خضوع و ...) را رعايت مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 152

و آن وقت اين نماز سازنده ي او مي شود و او را به كمال مي رساند انشااللَّه!

حال اگر اين سؤال در ذهن شخصي بيايد كه اگر بعد از معرفت و شناخت اين موارد، باز نماز را سبك شمرديم دليل چيست؟

پاسخ اين است كه بايد سراغ موانع ديگر برود (مثل اينكه معرفت او كامل نيست يا اينكه در هنگام مواجه شدن با كار حرام و گناه چگونه برخورد مي كند و ...)

خداوندا! ما را از نمازگزاران واقعي قرار ده!

معرفي كتاب:

براي مطالعه بيشتر در اين موضوع مراجعه فرماييد به:

1. سيماي نماز در قرآن و حديث محمد محمدي ري شهري، ترجمه و تلخيص عبدالهادي مسعودي

2. تفسير نماز از ديدگاه معصومين م محمدي

3. نماز ازديدگاه قرآن و عترت محمد محمدي اشتهاردي

4. پرتوي از اسرار نماز محسن قرائتي

5. جامع آيات و احاديث موضوعي نماز ج 1 عباس عزيزي

6. ميزان الحكمة محمد محمدي ري شهري

7. تفسير نمونه (ذيل آيات نماز) آية اللَّه مكارم شيرازي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 153

5. عشق چيست و راهكار آن كدام است؟

5. پرسش:

5. عشق چيست و راهكار آن كدام است؟

پاسخ:

معناي عشق:

در لغت، «عشق» را محبت شديد و علاقه ي افراطي و دل بستگي زياد نسبت به يك شئ و يا يك شخص معرفي كرده اند.

محقق بزرگ طوسي در شرح اشارات بوعلي مي نويسد:

والحب اذا افرط

سمي عشقاً (محبتي كه از اندازه زيادتر شود و از حد خود بگذرد عشق مي نامند).

آيةاللَّه جوادي آملي نيز در كتاب حماسه و عرفان به همين معنا اشاره دارند.

ريشه ي اين واژه از «عشقه» گرفته شده است، و آن نام گياهي است كه بر تنه ي درخت مي پيچد، آب آن را مي خورد رنگ آن را زرد مي كند و بالاخره آن را خشك مي كند و خود با طراوات مي ماند. «1»

اما در اصطلاح: عشق را از كيفيات نفساني قلمداد مي كنند كه به سبب سيطره ي شديد تفكر در زيبايي و نيكويي محبوب و كثرت مشاهده ي شئون اطوار و آثار حسن معشوق در نفس و جان آدمي تحقق مي يابد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 154

از نظر بوعلي عشق حقيقي در تمام موجودات ساري و جاري است عشق حقيقي همان ابتهاج، سرور، نشاط ناشي از تصور ذات معشوق مي باشد. «1»

عشق در قرآن و روايات:

واژه عشق در قرآن نيامده اما مفهوم آن كه محبت شديد و دل باختن به محبوب مي باشد وجود دارد در سوره ي بقره آيه ي 165 آمده است: «الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ» (آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا از مشركان نسبت به معبودهايشان) شديدتر است.

عده اي از مترجمان و مفسران «أَشَدُّ حُبَّاً» را به عشق ترجمه كرده اند.

در سوره ي يوسف نيز آمده:

(وقتي جريان محبت و علاقه ي شديد زليخا به يوسف در شهر منعكس شد) گروهي از زنان شهر گفتند: همسر عزيز، جوانش (غلامش) را به سوي خود دعوت مي كند عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده است.

در روايات واژه ي عشق و مفهوم آن مستقيماً به كار رفته است به عنوان نمونه از پيامبر اكرم صلي الله

عليه و آله حكايت شده:

«افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها» «2» بهترين مردم كسي است كه به عبادت عشق بورزد و با عبادت هم آغوش گردد و از قلب، دوستش بدارد و آن را با بدن انجام دهد و خود را در اختيار آن بگذارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 155

سخن ديگر از امير بيان و مولاي متقيان در خطبه 108 نهج البلاغه مي فرمايد:

«من عشق شيئاً غشي بصره و أمرض قلبه و ...»

هر كه عاشق چيزي شود چشمش را كور ساخته و دلش را بيمار گرداند (به طوري كه عيب آن را ننگريسته، زشتي اش را نيكوبيند).

اين محبت شديد در ادعيه و مناجات اهل بيت نيز بكار رفته است. «1»

عشق در كلام بزرگان:

يكي از موهبت هاي بزرگ و ارزشمند الهي به انسان خاكي، كيمياي ناشناخته ي عشق مي باشد؛ حالتي كه منشأ تمام كمالات والاي نفساني و يكي از مهم ترين عوامل حركت، آگاهي و رشد در انسان مي باشد و جايگاه بالاي قلب، مكان و ظرف آن مي باشد.

حريم عشق را در گه بسي بالاتر از عقل است

كسي اين آستان بوسد كه سر در آستين دارد «2» بعضي فرموده اند: عشق ستاره اي برافروخته از تجلي حسن معشوق ازلي است كه آدمي و پري، طنين هستي اويند و آنقدر اين عشق مقدس است كه دست فرشته به آن نرسد.

عشق معجوني است كه همه ي جهان زنده به اوست و جنبش افلاك به بركت اوست.

مولانا عشق را وصف ايزد و از اوصاف خداوند بي نياز مي داند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 156

عشق از اوصاف خداي بي نياز

عاشقي بر غير او باشد مجاز «1» عشق رها شدن از پليدي ها و عيب هاست، و سوختن در برق عشق نوازشگر دل و روح آدمي است.

هر كه را جامه زعشقي چاك شد

او ز حرص و جمله عيبي پاك شد «2» نكته ي پاياني مقدمه اينكه جناب عارف حكيم صدرالمتألهين مي گويد:

«عشق» عين «وجود» است و وجود عين عشق است، هر دو عين حسن و جمال است و مراتب و درجات عشق به اندازه ي مراتب وجود است و اين دو با هم ملازم هستند، و بين تمام موجودات عالم جريان دارد. «3»

انواع عشق:

براي عشق تقسيم بندي هاي متعددي نقل شده اما معروف ترين آنها اين گونه است:

1. عشق حقيقي: كه همان محبت الهي، عشق به لقاء محبوب حقيقي، كه ذات احديت مي باشد.

2. عشق مجازي: عشق هاي غيرحقيقي و زودگذر و ظاهري كه بين موجودات است كه منحصر به انسان هم نيست بلكه ممكن است يك طرف انسان و طرف ديگر موجودات ديگر باشد.

عشق هاي وهمي و خيالي در محدوده ي عشق هاي مجازي مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 157

راه حل ها:

با اين مقدماتي كه بيان شد و تقسيماتي كه درباره ي عشق مطرح گرديد حال ببينيم اگر جواني به دلايلي دچار عشق هاي مجازي شد و در وجود خود احساس گناه كرد براي معتدل كردن اين عشق چه بايد بكند.

آنچه مهم است كنترل عقلايي و ديني اين احساسات مي باشد تا فرد دچار گرفتاري ها و دردهاي جسمي و روحي نگردد و اين علاقه و دوست داشتن در مسير معين به اندازه ي مشخص جهت دهي شود. وگرنه موجب بر هم خوردن برنامه ي سعادت او مي گردد.

آري؛ حكما گفته اند: «شدت و ضعف محبت»

متناسب است با «ميزان درك كمال محبوب»

توضيح مطلب: هر چه «معرفت و آگاهي» انسان نسبت به خوبي ها و كمالات محبوب بيشتر شود «محبت» به او نيز بيشتر مي شود.

مثال: شما شخصي را به عنوان دوست انتخاب مي كنيد در هر ملاقات و ارتباط جديد هر چه از خوبي هاي او با خبر مي شويد محبت شما به او بيشتر مي شود. مثلًا در ملاقات اولي به خاطر ورزشكار بودن به او علاقه مند شديد ولي بعد متوجه مي شويد دانش آموز موفقي هم هست و در كنار درس و موفقيت در ورزش، حافظ قرآن نيز هست هر چه از كمالات و خوبي هاي او بيشتر آگاه مي شويد علاقه ي شما به او بيشتر مي شود. «1»

با توجه به مطالبي كه گذشت ما مي بينيم گاهي برخي افراد به همديگر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 158

علاقه مند مي شوند در حالي كه هيچ شناختي نسبت به هم ندارند و بعد هم كه ملاقات ها بيشتر مي شود كمال و خوبي خاصي در محبوب خود نمي بيند ولي علاقه ي او بيشتر مي شود و اين محبت آنقدر شديد مي شود كه گاهي به مرحله عشق مي رسد.

اين واقعيت چطور با آن قاعده ي بالا سازگار است؟!

قاعده ي بالا مي گويد: «هر چه كمالات بيشتر باشد علاقه بيشتر مي شود.» ولي اينجا مي بينيم كمالي وجود ندارد ولي علاقه و عشق آمده. به نظر مي رسد پاسخ اين باشد كه برخي افراد بويژه بعضي جوانان بعد از ملاقات اولي و علاقه ي ابتدايي كه به محبوب خود پيدا مي كند از محبوب خود يك شخصيت ايده آل و با كمالي، در ذهن خود مي سازد و به آن شخصيت كه در ذهن و خيال خود دارد علاقه مند مي شود و هر روز كمالاتي را براي

او فرض مي كند و خوبي ها و حسن هايي را براي او توهم مي كند، و براساس آن شخصيت و محبوب خيالي و مفروض كه براي خود ساخته، محبت او بيشتر مي شود و عشق و علاقه و دفاع از او نيز لحظه به لحظه افزايش مي يابد.

در حالي كه خود او مي داند و همه اطرافيان هم مي دانند كه: آن محبوب اين كمالات را كه ندارد هيچ، ارزش اين همه دفاع و وقت صرف او كردن را هم ندارد.

ولي او كمالات و ارزش هايي را براي او تصور كرده و دارد با آن عشق بازي مي كند تا حدي كه معايب او اصلًا ديده نمي شود و گاهي «معايب» را نيز «محاسن» مي شمارد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 159

راه حل اول:

براي خروج از اين بن بست و رهايي از بند عشق هاي مجازي اين چنيني، انسان بايد قدري «تفكر» كند و شخصيت محبوب خود را از زير ذره بين «عقل» بگذراند و ببيند آيا واقعاً او، اين همه كمال را دارد و اصلًا عيبي ندارد كه من اين مقدار براي او ارزش قائل شده ام؟!

به عبارت ديگر چنين افرادي اگر به «واقعيت گرايي» نزديك شوند و از «خيال بافي و توهم» فاصله بگيرند بخش عمده اي از مشكلشان حل مي شود. و محبت آنها به افراد، اعتدال پيدا مي كند و بسياري از مشكلات كه بر سر عشق مجازي هست. براي او حل مي شود.

راه حل دوم:

نيازهاي «عاطفي» و «جنسي» دو عاملي هستند كه انسان را به سوي دوست داشتن و عشق ورزيدن به ديگران سوق مي دهد و اين يك امر طبيعي است.

با توجه به اين مقدمه بايد ببينيم:

اين عشقي كه ايجاد شده آيا ريشه ي عاطفي دارد

يا ريشه ي جنسي، اگر علاقه ي جنسي است آيا معشوق از جنس مخالف است يا همجنس. كه هر كدام از اين موارد پاسخ خاص خود را مي طلبد. «1» كه به طور اجمال اشاره مي كنيم.

- اگر ريشه ي اين عشق و علاقه- كه انسان را دچار اين مشكل كرده- مسائل «عاطفي» است شخص بايد اين خلأ را از درون خانواده پر كند. با علاقه به پدر و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 160

مادر و برادر و خواهر اين خلأ عاطفي را از بين ببرد تا نياز به جايگزيني افراد ديگر نباشد تا انساني در دام عشق هاي مهلك مجازي بيفتد. «1»

- اگر اين علاقه «جنسي» است و معشوق هم از جنس موافق است انسان بايد در مورد عاقبت اخروي و دنيوي اين نوع عشق و علاقه خوب فكر و مطالعه كند.

چنانچه حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «هر وقت خواستيد كاري انجام دهيد، اول در مورد عاقبت آن كار، تفكر عميق بكنيد.» «2»

از اين رو عاقبت اخروي اين كار، كه عاقبتي عذاب آلود است و عاقبت دنيوي آن هم كه جداي از آبروريزي و لگدمال شدن شخصيت انسان، فرد را دچار بيماري هاي جسمي و روحي خطرناك مي كند و استعدادهاي انسان را ضايع مي كند و از شكوفا شدن آن جلوگيري مي كند.

و اگر اين علاقه ي عاطفي يا جنسي، به جنس مخالف است كه راه حل هاي خود را مي طلبد از جمله:

1. انسان مساله را با خانواده خود در ميان گذارد و رسماً از معشوق خود براي ازدواج خواستگاري نمايد و از اين كار هراسي در دل نداشته باشد. البته بايد با توكل بر خدا و همراه با شناخت و مشورت

با ديگران و بدون عجله و با انجام تحقيقات كامل اين امر صورت گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 161

اما اگر جواب آنها منفي بود يا شرايط ازدواج وجود نداشت چه بايد كرد؟

2. بعد از صبر و بردباري، تصميم بگيرد به طور قاطعانه و با اراده ي محكم و توكل بر خدا او را به فراموشي بسپارد، مهم ترين عامل در اين مرحله اينست كه مطمئن باشد در آينده ي نزديك او را فراموش خواهد كرد و انشاء اللَّه مورد بهتري براي او پيدا خواهد شد.

3. ايجاد پيوند و رابطه ي قلبي عميق با خالق زيبائي ها و كمالات يعني خداوند متعال، با اين عقيده، كه هر چه زيبايي و كمال در عالم هست از اوست. «1» و عشق به او، پايدار است و بقيه ي عشق ها فاني و زودگذر است.

4. با برنامه ريزي دقيق و منظم، وقت خود را با مطالعه، ورزش، كار و تلاش اقتصادي و رفاقت و مجالست با دوستان مذهبي و با شركت در مجالس اهلبيت، اوقات خود را به نحو احسن غني سازي كند، و سعي شود از بيكاري و پرداختن به امور بيهوده و خلوت گزيني و گوشه گيري پرهيز شود. تا خود به خود ذهن انسان از اين محبت ها خالي گردد.

5. دوران جواني پر از شور و هيجان و احساس است اين نوع مسايل طبيعي است و با اندك بهانه اي بوجود مي آيد و با اندك بهانه و تلاشي فراموش مي شود.

به عنوان مثال: همين قدر كه انسان متوجه شود محبوب او با شخص ديگري ارتباط دارد، از او دلگير مي شود و كم كم به قطع رابطه مي انجامد.

6. در نظر خود بين دو عشق مجازي و

حقيقي كه مربوط به خدا و اولياء

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 162

خداست مقايسه اي بنمايد به اينكه عاشقان حقيقي در وجود خود عزت نفس- حقير شدن مشكلات- تأثير نداشتن تعريف و مدح ديگران- احساس امنيت و آرامش و ثبات قدم داشتن- و محبوب شدن پيش ديگران را دارند.

به خلاف عشق هاي غيرحقيقي كه خفت و خواري و حقير شدن را به دنبال دارد.

يادآوري: لازم به ذكر است كه جوانان در اين مرحله احتياج به مشاوره ي حضوري با متخصصان اين امر را دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 163

6. ويژگي هاي همسر خوب چيست؟

6. پرسش:

6. ويژگي هاي همسر خوب چيست؟

پاسخ:

ازدواج بنيانگذار كانون پر مهر خانواده است و آنقدر مهم و با ارزش است كه حتي در جوامع غيراسلامي و غيرديني هم اهتمام ويژه اي نسبت به آن دارند.

در قرآن كريم از آن به عنوان آيه و نشانه ي خدا- كه باعث آرامش و سكونت انسان مي گردد «1»- ياد شده است و اين نياز طبيعي همه ي انسان ها مي باشد.

ازدواج يك امر فطري، خدادادي و طبيعي است كه سلامت «جسم و روح» انسان را تأمين مي كند و نقش فراواني در پرورش استعدادهاي روحي و فكري و جسمي انسان برعهده دارد و باعث تكامل انسان مي گردد.

شهيد مطهري در اين راستا مي گويد: انسان بدون ازدواج به مرحله تكامل نمي رسد اگر چه مراحل علمي و معنوي بالايي را گذرانده باشد. «2»

هر شخصي كه بخواهد ازدواج موفقي داشته باشد بايد ويژگي هاي همسر مناسب را بداند و طبق آن «ويژگي ها» همسر خود را «انتخاب» كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 164

ويژگي هاي همسر مناسب

با توجه به روايات و سخن بزرگان ويژگي هاي مختلفي براي

همسر شايسته بيان شده كه براي رعايت اختصار برخي از آنها را بر مي شماريم:

براي انتخاب همسر شايسته «چهار ويژگي اساسي» و «چهار شرط كمال» است.

الف: ويژگي هاي اساسي همسر

اول: دين داري و تعهد:

در روايت مي خوانيم: «عليك بذوات الدين» «1» با انسان متدين ازدواج كنيد اعتقاد به خدا و دين باوري نگاه انسان را به هستي و خوشبختي تغيير مي دهد.

ارزش هاي واقعي را مي فهماند. در «فراواني نعمت» روحيه ي «شكر و انفاق» به ديگران، در «سختي و مشكلات» زندگي، به جاي كج خُلقي و بدبيني، «اميد و تلاش» را سرلوحه زندگي قرار مي دهد.

«دين»، انسان را مسئوليت پذير مي كند، و استقلال شخصيت و روي پاي خود ايستادن را به انسان هديه مي دهد، همان چيزي كه افراد از همسرشان انتظار دارند و رهايي از تنبلي، و انجام ندادن كارهاي لغو، و دوري از گناه كه بنيان خانواده را سست مي كند از ديگر نتايج ايمان مي باشد. خلاصه در «سايه ي دين» است كه انسان «طعم خوشبختي» را مي چشد.

دوم: اخلاق نيك:

از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه مي فرمايد: «اذ جاءكم من ترضون خُلقه و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 165

دينه فزوجوها» «1» اگر كسي كه براي خواستگاري شما آمد از اخلاق و دين داري او راضي هستيد، پس با او ازدواج كنيد.

سوم: شرافت خانوادگي و اصالت داشتن:

نه به اين معنا كه شهرت، ثروت يا موقعيت اجتماعي بالا داشته باشند، بلكه با نجابت و بزرگوار باشند و به كارهاي باطل و حرام شهرت نداشته باشند.

چهارم: عاقل باشد و احمق و نادان نباشد:

البته فرق است بين «عاقل» و «عالم و با سواد»، زيرا چه بسيار افرادي كه سواد بالائي ندارند اما تدبير و

عقل معاش و عقل معاد خوبي دارند.

ب: شرائط كمال همسر:

اول: سلامت جسمي و روحي:

اگر هم بيماري خاصي وجود داشت از كم و كيف و چگونگي آن قبل از عقد با خبر شود و با اطلاع كافي ازدواج كند. «2»

دوم: زيبايي:

از نظر ظاهري يك حداقل زيبايي را داشته باشد. البته كمال زيبايي يك «امتياز» است و «شرطي» كه مانع ازدواج باشد نيست. برخي افراد به هنگام انتخاب همسر فقط «زيبايي هاي معنوي» همسر خود را مد نظر دارند و نسبت به «زيبايي هاي ظاهري» بي توجهي مي كنند و مهم نمي دانند.

و از طرفي برخي افراد نيز به خاطر انتخاب «همسر زيبا» بقيه ي ويژگي هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 166

همسر مناسب را «فداي زيبايي ظاهري» مي كنند و به صِرفِ داشتن زيبايي ظاهر كفايت مي كنند.

اين دو گروه «افراط» و «تفريط» مي كنند، و بديهي است كه در طول زندگي به مشكل بر مي خورند از اين رو پيشنهاد مي شود در اين زمينه «اعتدال و ميانه روي» رعايت شود.

سوم: علم:

«آگاهي»، درك انسان را نسبت به زندگي بالا مي برد البته در حد معمول، و اصرار بر مدارج بالا براي تشكيل زندگي نياز نيست.

چهارم: هم شأني:

هم كُف بودن و هم ساني در مسائل مختلف مثل ايمان، توانائي هاي فكري و فرهنگي، در مسائل جسمي و جنسي در زيبايي در امور مالي و اقتصادي و سياسي و ... تناسب داشته باشند.

يادآوري:

درباره ي مسئله ي مهم ازدواج، انسان احتياج دارد به مطالعه كتبي كه در اين زمينه وجود دارد و بعد مشاوره حضوري يا غيرحضوري با كارشناسان و روانشناسان متخصص و متعهد در اين موضوع.

اگر اين پاسخ كلي بود، يا سوالات جديدي براي شما بوجود آمد، با مطرح كردن پرسش هاي

خود به صورت «جزئي تر و دقيق تر» ما را در پاسخ دهي بهتر ياري فرماييد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 167

معرفي چند كتاب پيرامون ازدواج در اسلام:

1. جوانان و انتخاب همسر آيت اللَّه حسين مظاهري

2. ازدواج مكتب انسان سازي شهيد دكتر پاك نژاد

3. انتخاب همسر آيت اللَّه ابراهيم اميني

4. اسلام و ازدواج آيت اللَّه مشكيني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 169

فهرست منابع

1. آمدي، عبدالواحد؛ غررالحكم و دررالكلم، نگارش محمد علي انصاري، تهران، بي نا، چاپ چهارم، بي تا.

2. ابن فهد حلي؛ عدة الداعي، بي جا، دار الكتاب الإسلامي، سال 1407 ه. ق.

3. احمدبن محمدبن خالد برقي؛ محاسن، قم، دار الكتب الإسلاميه، 1371 ش.

4. العروسي الحويزي، عبد علي بن جمعه؛ نورالثقلين، مطبعة العلميه، چاپ دوم، قم، بي تا.

5. المصطفوي، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، چاپ اول، سال 1416 ه. ق.

6. امام صادق عليه السلام، جعفر بن محمد عليه السلام؛ مصباح الشريعة، موسسة الاعلمي للمطبوعات، بي جا، سال 1400 ه. ق.

7. اهتمام، احمد؛ فلسفه احكام، اصفهان، انتشارات فلاحت ايران، چاپ دوم، سال 77.

8. پاك نژاد، سيد رضا؛ اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، تهران، انتشارات بنياد فرهنگي شهيد پاك نژاد يزد، چاپ دوم، سال 1365.

9. جوادي آملي، عبداللَّه؛ اسرار عبادات، تهران، انتشارات الزهرا، چاپ چهارم، سال 1372.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 170

10. همان؛ زن در آيينه جلال و جمال، قم، ناشر دار الهدي، چاپ ششم، تابستان 80.

11. خليلي، محمدحسين؛ مباني فلسفي عشق از منظر ابن سينا و ملاصدرا، موسسه بوستان كتاب، انتشارات دفتر تبليغات حوزه ي علميه قم، قم، چاپ اول، 1382.

12. خميني، روح اللَّه؛ اربعين حديث، تهران، موسسه

تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، زمستان 1371.

13. همان؛ تحريرالوسيله، قم، موسسه النشر الاسلامي (التابع)، بي تا.

14. دستغيب، سيد عبدالحسين؛ گناهان كبيره، بي جا، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هفتم، زمستان 72.

15. همان، قلب سليم، قم، دارالكتاب، چاپ سوم، تابستان 75.

16. دشتي، محمد؛ نهج البلاغة، قم، انتشارات مشهور، چاپ اول، سال 80،

17. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن، دارالقلم دمشق و الدار الشاميه بيروت، طبع اول، سال 1416 ه.

18. رضايي اصفهاني، محمدعلي؛ پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، رشت، انتشارات كتاب مبين، چاپ اول، سال 80.

19. سبحاني، جعفر؛ منشور جاويد، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، سال 1401 ه. ق.

20. حرعاملي، محمد بن الحسن؛ وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، قم، موسسه آل البيت عليهم السلام، 1409 ه. ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 171

21. صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن موسي بن بابويه؛ توحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1398 ه. ق.

22. طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن؛ الأمالي للطوسي، قم، انتشارات دارالثقافة، سال 1414 ه. ق.

23. طباطبايي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن، قم، موسسة النشر الاسلامي، سال 1423 ه. ق.

24. عزيزي، عباس؛ جامع آيات و احاديث موضوعي نماز، قم، انتشارات نبوغ، چاپ پنجم، سال 79.

25. فرهاديان، رضا؛ آنچه يك جوان بايد بداند، قم، انتشارات رئوف، چاپ چهارم، اسفند 70.

26. فلاح زاده، محمد حسين؛ آموزش احكام، قم، دفتر نشر الهادي، چاپ سوم، سال 73.

27. فيض كاشاني، محسن؛ محجة البيضاء في احياء الإحياء، تهران، المكتبة الاسلامية، بي تا.

28. قرائتي، محسن؛ پرتويي از اسرار نماز، تدوين جواد محدثي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي جا، چاپ اول، سال 69.

29. همان؛ تفسير نور، تهران،

مركز فرهنگ درس هايي از قرآن، چاپ اول، بهار 80.

30. كليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق؛ كافي، تهران، دارالكتب الاسلامية، طبع چهارم، سال 75.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 172

31. مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ه. ق.

32. محمدي ري شهري، محمد؛ الصلوة في الكتاب والسنة، مترجم عبدالهادي مسعودي، قم، دارالحديث، سال 77.

33. همان، محمد؛ درس هايي از اصول عقايد، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1370.

34. همان، محمد؛ سيماي نماز در قرآن و حديث، ترجمه و تلخيص عبدالهادي مسعودي، قم، دارالحديث، چاپ اول، سال 77.

35. همان، محمد؛ ميزان الحكمة، ج 2، مكتب الاعلام الاسلامي، بي جا، چاپ چهارم، سال 72.

36. مصباح يزدي، محمدتقي؛ معارف قرآن، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ سوم، زمستان 1380.

37. مطهري، مرتضي؛ اسلام و مقتضيات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، سال 72.

38. همان؛ انسان كامل، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، سال 71.

39. همان؛ عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، سال 71.

40. همان؛ نظام حقوق زن، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سيزدهم، سال 68.

41. همان؛ وحي ونبوت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، سال 71.

42. همان؛ تعليم و تربيت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بيست و دوم، سال 72.

43. همان؛ مساله شناخت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، سال 71.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 173

44. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ دهم، سال 72.

45. همان؛ پيام قرآن، قم، انتشارات مدرسة الامام علي بن ابي طالب، چاپ پنجم، سال 1374.

46. همان؛ قم، مدرسة امام علي بن ابي طالب، چاپ اول، سال 78.

47. ورام بن ابي فراس؛ مجموعه ورام، قم، انتشارات مكتبة الفقيه،

بي تا.

48. همايي، غلامعلي، واژه شناسي قرآن، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، سال 83.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 174

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 3، ص: 175

انتشارات تفسير و علوم قرآن تقديم مي كند:

الف: كتاب هاي منتشر شده:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

ب: كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

جلد 4(شبنم مهر)

درآمد

قرآن كريم نوري است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد.

اين كتاب به مقام دانش و دانشمندان ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به

مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش كليد دانش است، «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه دانشمندان استخراج پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 14

از اين رو چندين سال است كه جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس در موسسه فرهنگي پژوهش هاي قرآني «واحد پاسخ به پرسش ها»، و ارسال پرسش نامه به مناطق مختلف و نيز از طريق شنوندگان راديو معارف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و اينك بخشي از اين پرسش و پاسخ ها را در اين مجموعه گردآوري و ارائه مي كنند.

بنده كه چند سال با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه كنند و به طور نسبي موفق بوده اند.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

در اينجا از همكاران اين جلد و مسئولان راديو معارف، بويژه مسئولان و مجريان گروه قرآن، تشكر مي كنيم. از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 20/ 10/ 1385

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 15

فصل اول: قرآن راهبردبشريت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 17

الف: قرآن در آيينه تاريخ

نظم و ترتيب آيات قرآن از چه زماني انجام شده و نام گذاري سوره ها به چه صورت بوده است؟
اشاره

پرسش:

نظم و ترتيب آيات قرآن از چه زماني انجام شده و نام گذاري سوره ها به چه صورت بوده است؟ پاسخ:

براي روشن شدن پاسخ لازم است سه بحث را از هم جدا بكنيم؛

1. چينش كلمات: اين چينش بر اساس وحي الهي است و اعجاز قرآن متوقف بر آن است، يعني وقتي قرآن مي فرمايد «بسم الله الرحمن الرحيم»، چينش رحمان و رحيم پشت سر الله (اوّل رحمان بعد رحيم) به دستور خدا بود و پيامبر اسلام (ص) بر آن اساس براي مردم خواند. و اين قابل تغيير نبود.

اگر بگوييم پيامبر واژه ها را جا به جا كرد، اعجاز قرآن زير سئوال مي رود و اگر بگوييم مردم جا به جا كردند، موجب تحريف مي شود.

2. چينش آيات: چه شد كه مثلًا اوّل «بسم الله الرحمن الرحيم» گفتند بعد «الحمدلله رب العالمين» و ... چينش آيات در هر سوره به دلخواه مردم يا پيامبر بود يا به امر خداوند؟ بر اساس رواياتي كه نقل شده، اين چينش هم به دستور پيامبر اكرم (ص) و بر اساس وحي الهي بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 4، ص: 18

براي مثال، آيات سوره بقره در زمانهاي مختلف نازل شده و گاه پيامبر به امر خداوند به كاتبان وحي دستور مي داد: آيه اي را كه تازه نازل شده بود، در سوره اي ديگر يا بين آياتي ديگر قرار دهند. مثلًا به نقل برخي، آيه 281 سوره بقره «وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ» «1»

كه بر پيامبر (ص) نازل شد؛ آخرين سوره نازل شده بر پيامبر در سوره بقره نيست.

در روايات هم داريم كه هر سوره با «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع مي شد و چون «بسم الله الرحمن الرحيم» بعدي نازل مي شد، معلوم شد ابتداي سوره بعدي است. اين روايات هم گوياي بحث ترتيب آيات است اين كه اين آيه در اين سوره باشد يا سوره بعدي.

بنابراين جايگاه آيات بر اساس وحي الهي و دستور پيامبر (ص) مشخص مي شد و كاتبان وحي به دستور ايشان آيات را چينش مي كردند، حافظان وحي هم حفظ مي كردند و به صورت متواتر و نسل در نسل به ما رسيد.

برخي از اين آيات عبارت است از: آيه تطهير، اكمال و ... جاي اين آيات به دستور پيامبر بر اساس حكمت هاي ويژه تعيين شده.

هر چند در اين جا اختلاف نظري هست؛ به هر حال به عقيده ما و بسياري از مفسرين اعجاز قرآن متوقف بر چينش آيات است و اگر جا به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 19

جا شود، نظم سوره به هم مي ريزد و نوعي تحريف معنوي و ترتيبي در قرآن ايجاد مي شود.

2. ترتيب سوره ها: در بحث جمع آوري قرآن دو ديدگاه در مورد ترتيب سوره ها مطرح مي شود. 1) جايگاه سوره هاي قرآن در زمان پيامبر (ص) مشخص

بود «1» و چينش قرآن فعلي كه از سوره حمد شروع و به سوره ناس ختم مي شود، به دستور پيامبر اكرم (ص) است. 2) برخي از محققان «2» و قرآن پژوهان بر اين باورند كه ترتيب سوره ها و نام گذاري سوره ها در زمان پيامبر (ص) تحقق پيدا كرده است.

3. چينش سوره ها چون ضربه اي به جايي نمي زد، در زمان پيامبر (ص) مشخص نشد و چينش فعلي سوره ها در زمان جمع آوري قرآن بعد از آن حضرت صورت گرفت، يعني در زمان ابابكر و يك بار هم در زمان عثمان كه توحيد مصاحف صورت گرفت. «3»

نامگذاري سوره ها

سوره ها ظاهراً در زمان پيامبر اكرم (ص) نامگذاري شدند. هر چند سورههاي قرآن امروزه بدين نامها مثل بقره، مائده و ... مشهور شده اند، در اوائل به اين صورت بود كه مي گفتند سوره اي كه در آن داستان گاو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 20

بني اسرائيل آمده است و ... بعد كم كم گفتند سوره بقره، سوره آل عمران و ... در حقيقت مشهور شدن سوره ها عموماً بر اساس محتواي آن ها بود.

برخي «1» خواستند بگويند نامگذاري سوره ها توقيفي و غير قابل تغيير است، ولي قبول آن مقداري مشكل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 21

قرآن قديم است يا حادث؟

پرسش:

قرآن قديم است يا حادث؟ پاسخ:

1. ريشه تاريخي بحث

اين پرسش در زمان حكومت بني العباس مطرح شد و بيشتر هم جنبه سياسي داشت.

بني العباس گاهي برخي از سوالات پيچيده كلامي، فلسفي يا علمي را مطرح و دانشمندان را به نوعي سرگرم مي كردند.

گاهي بر سر پاسخ اين نوع سوالات آن قدر اختلافات بالا مي گرفت كه به جنگ و درگيري مي كشيد. در مورد همين مسئله قديم و حادث بودن قرآن و درگيريهاي خونيني در تاريخ به وقوع پيوسته است، با اين كه پاسخ مسئله هم چندان پيچيده نبود؛ اما دستگاه سياسي ترجيح مي داد طرفين را چنان تحريك بكند كه مسئله از حالت علمي و محدوده محافل علمي خارج و به يك معضل اجتماعي سياسي و فكري تبديل شود تا از آن بهره برداري كند.

اين مسئله كه بيشتر يك ريشه تاريخي و سياسي هزار ساله دارد، امروزه به عنوان يك مسئله تاريخي در مباحث قرآن مطرح مي شود و كتابهاي علوم قرآن آن را مطرح نمي كنند.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 22

2. جنبه كلامي

مرحوم خواجه «1» وقتي كه مبحث تكلم و متكلم بودن خدا را در شرح تجريد مطرح مي كند، اشاره مي نمايد كه اشاعره كلام خدا را نفسي و قديم و معتزله و شيعه، حادث مي دانستند.

خواجه مي گويد: كلام خدا از نوع ايجاد صوت در فضا است، مثل اين كه از دل درخت صدا بلند شد كه «اني انا لله» به اين ترتيب خدا با موسي (ع) سخن گفت و بنابراين خدا در فضا مي تواند صوت ايجاد بكند و از آن طريق سخن بگويد.

در مورد قرآن هم جبرئيل به شكل شخصي به نام «دحيه كلبي» «2» خدمت پيامبر مي آمد و مطالب را مي فرمود و گاهي هم خداوند از طريق القائات قلبي سخنش را القاء مي كرد. روشن است كه اين كلام به صورت طبيعي حادث است، يعني قبلًا نبود و بعداً ايجاد شد.

سخن اشاعره كه مي گويند كلام نفسي است، يعني در وجود خداوند غير از علم و اراده چيزي باشد. مرحوم خواجه «3» مي فرمايد: اصلًا تصور اين مطلب موجب تصديقش است و محال است كه ما چيزي داشته باشيم كه نه علم و نه ارده بلكه شي ء ثالثي باشد كه آن كلام باشد و قديم هم باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 23

3. جنبه روايي و قرآني

قديم بودن، يعني ازلي و هميشگي بودن اين كه چيزي زماني بود كه نبود. مثل ذات خداوند كه قديم و هميشگي است.

حادث يا محدث به چيزي مي گويند كه قبلًا نبود و بعداً به وجود آمد.

سوال اين است: آيا قرآن كريم مثل ذات خدا هميشه بوده است؟ چون كلام خداست و

كلام خدا هم هميشگي است، يا قرآن مثل كلام بشر است و اين كلام ايجاد شده قبلًا نبود بعد به وجود آمد؟ علامه مجلسي (ره) اين مطلب را به صورت مفصل مطرح و روايات متعددي را نقل مي كند كه نشان مي دهد اين مسئله در زمان امام باقر و صادق (ع) مطرح بود و مردم بارها از ائمه سوال مي كردند. «1»

علامه مجلسي (ره) بعد از نقل اين روايات به جمع بندي آن مي پردازد.

شخصي به نام عبدالملك بن اعين ضمن نامه اي به امام صادق (ع) مي نويسد: جانم فداي شما باد، مردم در مورد قرآن اختلاف دارند، بعضي ها فكر مي كنند قرآن غير مخلوق است و به گمان بعضي ديگر قرآن مخلوق است. حضرت در پاسخ نوشت:

«القرآن كلام الله محدث غير مخلوق و غير أزلي مع الله تعالي ذكره؛ «2» قرآن كلام خداست، محدث است و مخلوق نمي باشد و غير ازلي است و با خداوند تبارك و تعالي بود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 24

طبق اين حديث قرآن كلام خدا، و محدث است.

توضيح عبارت غير مخلوق: در نگاه اول به نظر مي رسد غير مخلوق با محدث ناسازگار است. و بعد كه مي فرمايد غير ازلي (هميشگي نيست) با محدث سازگار است.

مرحوم صدوق (ره) مي گويد: منظور از غير مخلوق، غير مكذوب است. وي شواهدي هم مي آورد كه مخلوق در كلام عرب گاهي به معناي دروغ به كار مي رفته. مرحوم صدوق از آيات و روايات هم اشارت و شواهدي مي آورد. نشان مي دهند قرآن حادث و غير ازلي است.

روايات ديگري هم در اين باب هست.

وقتي علامه مجلسي اين روايات را نقل مي كند، مي گويد: «1» اجماع اهل اسلام بر اين

است كه قرآن حقيقتاً كلام خداست؛ نه مجازاً. علامه چند دليل براي حادث بودن قرآن مي آورد مي گويد:

1. مي بينيم كه قرآن مفصل و مجمل دارد و بعد بخشي از آن بخشي ديگر را تفسير مي كند. ناسخ و منسوخ دارد و اين ها فقط در مورد يك چيز حادث مي تواند باشد.

برخي از كلماتي كه قرآن نقل كرده از افرادي مثل فرعون است؛ «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي» «2» كه حادث اند؛ چون اين طور نبود كه اول اين ها به وجود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 25

آمده باشد، بنابراين ما وقتي مي توانيم بگوييم قرآن قديم است كه اين كلمات هم قديم باشد، در حالي كه كسي چنين چيزي نگفته است.

با توجه به روايات و ادله اي كه هست مي توانيم بگوييم: قرآن حادث است و ازلي نيست، چون كلام خداست و كلام خدا وقتي ايجاد شود، به ما مي رسد- به طريق صوت يا القا به قلب پيامبر از طريق وحي- اين چيزي است كه به وجود مي آيد و به دست ما مي رسد پس حادث است.

رواياتي هم داريم قديم بودن همه چيز را نفي مي كند، مانند: «كان الله و لم يكن معه شئ»، «1» «كان الله و لم يكن شئ غيره» «2» «ليس الخالق الا الله و ما سواه مخلوق» «3»

بنابراين مي توان گفت: چيزي كه مخلوق باشد حتي قرآن، حادث است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 27

آيا قرآن تحريف (كم يا زياد) شده است؟

پرسش:

آيا قرآن تحريف (كم يا زياد) شده است؟ پاسخ:

قرآن كه 6236 آيه دارد، به همين صورتي كه امروز در دست ماست، از طرف خداوند نازل شده است، يعني نه آيه اي به آن افزوده شده و نه كاسته شده است. اين مطلب

مورد تأكيد علماي بزرگ اسلام (شيعه و سني) است و كتابهاي متعددي هم در اين زمينه نوشته شده است.

دلائل تحريف ناپذيري قرآن

1. تواتر قرآن: وقتي قرآن به پيامبر (ص) نازل شد، پيامبر نيز براي مردم قرائت كرد. مردم آن را گرفتند و حافظان قرآن آن را حفظ كردند و نسل بعد از نسل به همان صورت اوليه به دست ما رساندند. بنابراين قرآن در هر نسلي توسط تعداد زيادي از قاريان و حافظان و مسلمانان خوانده و نقل شده است. مسلمانان به شدت به قرآن حساس بودند تا مبادا كلمه اي به آن افزوده يا از آن كم شود. امروزه در برخي از كشورها، مثل سودان بيش از يك ميليون حافظ قرآن هست. اين رويكرد در طول تاريخ هميشه بوده است و به آن در اصطلاح تواتر مي گويند؛ دليلي كه يقين آور است و قرآن با آن اثبات مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 28

2. آيات قرآن: خداوند در سوره حجر با چند تأكيد فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «1»

ما خود ذكر- قرآن- را نازل كرديم و خودمان هم قطعاً آن را محافظت مي كنيم. برخي از علما با اين آيه استدلال مي كنند كه قرآن تحريف پذير نيست، چون چيزي كه خدا محافظ آن باشد تحريف ناپذير است.

نكته: همان گونه كه گفتيم عمده دليل تحريف نشدن قرآن، بحث تواتر است.

برخي اشكال كرده اند كه در اينجا مسئله دور در «استدلال به آيات قرآن براي تحريف قرآن» پيش مي آيد. برخي از علما هم تلاش كرده اند اين دور را به گونه اي حل بكنند، لذا دليل تواتر مي تواند به عنوان شاهد قابل قبول

باشد.

3. اهتمام پيامبر (ص) و مسلمان به قرآن: پيامبر حتي نسبت به نوشتن قرآن بسيار حساس بود. هرگاه آيه اي نازل مي شد كاتبان وحي را فرا مي خواند تا قرآن را بنويسند، حتي با برخي كاتبان كه در نوشتن وحي سهل انگاري هايي داشتند، مثل عبدالله بن أبي سهل، برخورد مي كرد. حساسيت پيامبر و بعد از ايشان مسلمانها به نوشتن و حفظ قرآن از ضمانتهاي تحريف نشدن قرآن بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 29

معرفي چند كتاب در زمينه عدم تحريف:

1. البيان: آيت الله خوئي (ره) بحث تحريف ناپذيري قرآن را به صورت مفصل با ادله مطرح كرده است.

2. صيانه القرآن عن التحريف: آيت الله معرفت. اين كتاب به زبان عربي است و به فارسي هم ترجمه شده است.

3. سلامه القرآن عن التحريف: دكتر نجار زادگان.

4. نزاهت قرآن از تحريف: حضرت آيه الله جوادي آملي.

در اين كتابها تاريخچه بحث و دلائل علماي بزرگ از نگاه علماي بزرگ شيعه و أهل سنت به تفصيل مطرح شده است. مي توان گفت: اتفاق علماي شيعه و اهل سنت بر تحريف نشدن قرآن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 31

آيا وجود اختلاف قرائتها به معناي تحريف قرآن است؟

پرسش:

آيا وجود اختلاف قرائتها به معناي تحريف قرآن است؟ پاسخ:

براي رسيدن به پاسخ بايد به چند نكته توجه داشته باشيم.

1. قرائت چيست؟ و با قرآن چه تفاوتي دارد؟ در مورد قرآن سه چيز داريم:

1. قرآن: همان است كه از طريق وحي به پيامبر رسيد و حضرت تلاوت كرد. و به صورت متواتر به دست ما رسيد.

2. مكتوب قرآن: نوشته قرآن كه از روي آن مي خوانيم. نوشته و خط قرآن در طول تاريخ تغييراتي داشته است، مثلًا خط

كوفي بود، نسخ شده و ... اينها تغييراتي است كه در خط به وجود آمد. اختلافاتي هم كه امروزه در برخي از كلمات و نوشته ها هست، سير طبيعي خود را دارد، منتها اين مسئله ملاك قرآنيت چيزي نمي شود؛ هرچند چيزي كه ميان مردم به عنوان قرآن مشهور است، همين مكتوب فعلي است اين مكتوب حاكي قرآن است و قرآن، اصل آن چيزي است كه پيامبر تلفظ كرد و به صورت متواتر به ما رسيده است.

3. قرائات قرآن: يعني نحوههاي تلفظ و گويش. نحوههاي بيان و گويش قرآن كه گاه در اثر اختلاف لهجه ها به وجود آمده، بعضاً به خاطر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 32

بعضي گرايشات خاص قاريان قرآن يا روايتهاي مختلفي بود كه از صحابه نقل شده بود. ابن مجاهد قرائاتي را كه در مورد قرآن به وجود آمده بود، در 7 قرائت مشهور جمع آوري كرد كه بعداً 10 و 14 قرائت مشهور شد. اين قرائات كه معمولًا غير از گويش معمولي قرائات متواتر مسلمانان است، اشكالاتي دارد، از جمله:

1. سند قرائات مشكل دارد. آيت الله خوئي «1» در البيان و ديگران با بررسي نشان داده اند كه سند اين ها معمولًا مشكل دارد؛ مگر برخي از موارد.

2. بر فرض صحت اسناد، خبر واحد هستند. ما مي دانيم كه خبر واحد، خبر ظني است و قرآن به وسيله ظن اثبات نمي شود؛ بلكه به وسيله يقين (تواتر) اثبات مي شود.

قرائتي هم كه امروزه در جهان اسلام عموميت دارد (حفص از عاصم) خبر واحد است، هرچند به اميرالمؤمنين (ع) و عثمان مي رسد و شيعيان و اهل سنت قبول دارند، البته در برخي كشورهاي شمال افريقا و

... قرآن را علاوه بر قرائت فوق به قرائتهاي ديگر مي خوانند.

قرائت حفص از عاصم متواتر نيست و سندش هم حداكثر ظن آور است و آنچه موجب شد اين قرائت پذيرفته شود، توافق بيشتر اين قرائت با قرائت متواتر مسلمانان است، بنابراين قرائات هيچ اعتباري ندارند. به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 33

عبارت ديگر قرآن بودن به وسيله شقّ اول (الفاظي كه از پيامبر به صورت متواتر نقل شده است) ثابت مي شود؛ نه به وسيله قرائات قرآن، لذا مفسران قديم به قرائات توجه مي كردند، چون در جامعه خيلي رواج داشت. گاهي اوقات هم استدلالهاي متفاوتي بر قرائات مي شد. مثلًا در مجمع البيان بحث قرائات را مي آورد و بعد به توجيه و دلائل آن را مي پردازد، ولي مفسران اخير چون قرائات را حجت نمي دانند، در تفسير به بحث قرائات توجه نمي كنند. مثلًا در كل 27 جلد تفسير نمونه يكي دو مورد بيشتر به اختلاف قرائات توجه نشده است.

نكته: با توجه به آنچه گفتيم، ترويج اين قرائات توسط برخي قاريان درست نيست و بايد توجه بكنند كه اين قرائات متواتر نيست و قرآن با آن ثابت نمي شود و ترجمه و تفسير قرآن هم بر اساس قرائات مذكور درست نيست.

رابطه اختلافات قرائات با تحريف قرآن با توجه به اينكه اين قرائات غير از قرآن است، اختلاف در قرائات به معناي اختلاف در قرآن نيست، چون قرائات غير از قرآن است. اختلافات قرائات تنها يك بحث علمي است و در مباحث علوم قرآن هم بيشتر به عنوان تاريخ علم مطرح است.

اختلاف قرائات گاهي اوقات با اختلاف در معنا منتهي مي شود، مثلًا بر اساس خبر متواتر و

يقين آور در سوره حمد «مالك يوم الدين» مي گوييم، ولي برخي به جاي مالك (صاحب اختيار) ملك (پادشاه) قرائت كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 35

آيا قرآن براي همه جهان هاست يا براي مردم كره زمين؟

پرسش:

آيا قرآن براي همه جهان هاست يا براي مردم كره زمين؟ توضيح پرسش:

خداوند در آيات آخر سوره تكوير مي فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ» «1»

مقصود از ذكر قرآن است و خداوند آن را براي عالمين فرستاد. آيا مقصود همان عالميني است كه در سوره حمد «الحمد لله رب العالمين» آمده است؛ يعني قرآن براي همه جهانهاست يا فقط براي مردم زمين؟

پاسخ:

خداوند در سوره تكوير مي فرمايد:

«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ؛ «2»

آن (قرآن) جز يادآوري براي جهانيان نيست.»

يكي از نامها و صفات قرآن، ذكر است، چون مسائل هدايتي، فطري و خداجويي موجود در نهاد انسانها، داستانهاي پيامبران پيشين و ... را يادآوري مي كند و اين يادآور و مُذكر بودن براي همه جهانيان (للعالمين) است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 36

براساس نظر مشهور مفسران و روايات امام صادق (ع) «1» مقصود از عالمين در «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» جهانيان است. از اميرمومنان (ع) نقل شده «2» است: «مالك الجماعات من كل مخلوق؛ خداوند صاحب جماعتها از هر نوع مخلوقي است.» اين روايت عالمين را توسعه مي دهد و ممكن است شامل عالمهاي غيرانساني هم شود؛ مثل عالم فرشتگان و جنّها. به هر حال مسلم است كه قرآن يادآوري براي انسانها، جنيان و ديگران است، ولي ظاهر آيه «رب العالمين» و «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْعَالَمِينَ» انسانهايي است كه در اين جهان زندگي مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 37

انجيل و تورات و قرآن كتابهاي آسماني اند، چرا انجيل و تورات تحريف شد، ولي قرآن سالم ماند؟

پرسش:

انجيل و تورات و قرآن كتابهاي آسماني اند، چرا انجيل و تورات تحريف شد، ولي قرآن سالم ماند؟ پاسخ:

تفاوت اساسي قرآن كريم با تورات و انجيل در جاودانه بودن قرآن

است. قرآن كريم معجزه جاودان پيامبر اسلام (ص) است و رسول اكرم (ص) هم خاتم الانبياء است.

بنابراين برنامه اي كه به او داده شد، برنامه اي جاويدان براي همه دوره ها است و بعد از او هم پيامبري نخواهد آمد تا برنامه جديدي بياورد يا برنامه او را اصلاح بكند. نزول قرآن آخرين فرصت براي بشر بود و براي همين بايد، اولًا: برنامه كامل ترين باشد. ثانياً: دائمي باشد تا بتواند بشر را تا روز قيامت رهنمايي بكند، اما پيامبراني كه قبلًا مي آمدند، اولًا: خاتم الانبياء نبودند، يعني بعد از آن ها باز هم فرصت هايي بود، لذا بعد از موسي، عيسي و بعد از او پيامبر اسلام آمد.

بنابراين اگر مطلبي در آن زمان ها به خاطر ظرف زمان و مكان و ظرفيت مردم ناقص مي ماند فرصت بود تا آن مطالب در كلاسهاي بعدي بشريت كه معلمان بعدي (پيامبران الهي) تشكيل مي دادند، تكميل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 38

از سوي ديگر بنا نبود تورات و انجيل به عنوان نشانه و معجزه جاويدان حضرت موسي و عيسي (ع) باقي بمانند معجزه حضرت عيسي اين بود كه كور را شفا مي داد يا مرده را زنده مي كرد و معجزه حضرت موسي اين بود كه عصايش را مي انداخت و تبديل به اژدها مي شد و .... اين معجزات متناسب با زمان بود. مثلًا در زمان حضرت عيسي (ع) علوم پزشكي و در زمان حضرت موسي سحر و جادو رشد كرده بود، چون تورات و انجيل معجزات جاويد نبودند، مانعي نداشت كه تحريف بشوند و لازم نبود كه خدا جلوي تحريف آن ها را بگيرد، اما چون قرآن برنامه دائمي و پيامبر (ع) خاتم الانبياء

و قرآن جاويد تا روز قيامت است و بايد با آن تحدي بشود و معجزه جاويدان است، لذا بايد كاملًا از خطا و تحريف مصون بماند. براي همين خدا فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ «1»

... حتما ما او را [از هرگونه تحريفي محافظت مي كنيم.»

نكته: ما تورات و انجيل اصلي را با قرآن مقايسه مي كنيم، ولي تورات و انجيل فعلي در حقيقت سيره و زندگي نامه حضرت عيسي (ع) است و تنها يك جمله در انجيل متي- درمورد حضرت يحيي- دارد كه برخي مي گويند اين جمله وحي مستقيم است.

در مورد تورات هم همين مشكل هست و به گفته ايان باربور «2» كه خودش هم كشيش بود، برخي از قسمتهاي تورات هشتصد سال پس از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 39

موسي نوشته شده است. حتي در بخشهايي از تورات حتي داستان وفات حضرت موسي و به خاك سپاري او آمده است.

پس تورات و انجيل اصلي كلام خداست و برخي شواهد بر نزول آن از طرف خدا نيز هست، مانند: تعبير «نزول» در مورد تورات و انجيل يا «كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» «1»

و اين جمله اي كه الان در قرآن هست «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» با زبور داود مطابقت مي كند.

نمي توان گفت تورات و انجيل اصلي نقل به معنا بود.

حداقل شواهد چنداني بر اين مطلب نداريم. به هر حال كتاب آسماني بودند كه به پيامبري وحي مي شدند. و دليلي نداريم كه آن پيامبران در كتاب ها تغييري داده باشد، مگر اين كه اين مطلب با دليل مستندي ثابت بشود البته بعيد است بتوانيم راجع

به اين مسئله قضاوت قطعي بكنيم، چون اصل تورات و انجيل دردست ما نيست، و از آن طرف شواهدي داريم كه تورات و انجيل وحي و نوشته شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 41

ب: ترجمه هاي قرآن

درباره ترجمه و انواع و امكان آن توضيح دهيد.
1. ضرورت ترجمه

ترجمه قرآن از بحثهاي مهمي است كه كار كمي در مباني نظري آن شده است. هر چند همواره ترجمه هاي فارسي ارزشمندي وجود داشته است؛ اين ترجمه ها گاه نواقصي داشته اند، و دارند، چون ترجمه هاي موجود، معمولًا فردي اند كار فردي هم قاعدتاً خالي از اشكال نمي تواند باشد، لذا بايد به طرف ترجمه جمعي قرآن برويم و گروهي از متخصصان مختلف ترجمه جمعي ارائه بكنند.

ترجمه قرآن بر اساس نقل هاي تاريخي از زمان سلمان فارسي (ره) شروع شد. «1» روزي سلمان خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيد و عرض كرد: گروهي از اهل فارس از من خواسته اند سوره حمد را به زبان فارسي ترجمه بكنم و حضرت به او اجازه داد و او «بسم الله الرحمن الرحيم» را به «به نام يزدان بخشاينده» ترجمه كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 42

اين رويكرد ادامه يافت تا اين كه در قرن دوّم، سوّم به ويژه از قرن چهارم به بعد ترجمه هاي ارزشمندي نوشته شد و قرن چهارم، پنجم و ششم دوره شكوفايي ترجمه قرآن به زبان فارسي است. اما بعد از آن ترجمه تا قرن چهاردهم و اوايل قرن پانزدهم دوره ركود را تجربه كرد و تنها بعد از انقلاب اسلامي بود كه دهها ترجمه خوب و ارزشمند به بازار آمد.

قرآن كريم به حدود صد و بيست زبان ترجمه شده است، در حالي كه كتاب مقدس تورات و انجيل در حدود

دو هزار ترجمه دارد.

2. مباني و ترجمه قرآن

ترجمه قرآن مباني خاصي دارد و بايد مباني ادبي، روش شناختي و زبان شناختي، مباني كلامي، قرآني حتي فقهي را در بحث ترجمه رعايت كرد.

و هم چنين مترجم قرآن غير از شرايط عام لازم براي ترجمه مثل تسلط بر زبان مبدأ و مقصد و ... بايد شرايط ويژه اي داشته باشد.

مترجم قرآن بايد شرايط مفسر قرآن را هم داشته باشد و از تفسير به راي بپرهيزد.

همان طور كه لازم است از ترجمه به راي پرهيز بكند. برخي طهارت روحي و آداب و اخلاق را هم جز شرايط دانسته اند كه به نظر مي رسد شرط كمال باشند. بنابراين لازم است مترجم دانش هايي داشته باشد كه در ترجمه اش موثر است مثل فقه، علوم تجربي، ادبيات، تفسير و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 43

روشهاي ترجمه قرآن

سه روش در ترجمه قرآن هست.

1. ترجمه تحت اللفظي: در اين روش قرآن كلمه به كلمه ترجمه مي شود. به اين روش، حرفي و همگون نيز گفته مي شود. در اين ترجمه هر لغتي را ذيل خودش و متناسب با آن، ترجمه مي كنند و لازم نيست ساختار، جمله به جمله، رعايت بشود، مثلًا با اين كه فعل در زبان فارسي در آخر جمله مي آيد- به عكس عربي- در ترجمه تحت اللفظي فعل مثل زبان عربي در اول مي آيد و كاملًا مطابق متن مي شود.

اين نوع ترجمه بيشتر براي آموزش مناسب است، مثل ترجمه آقاي آيتي.

2. ترجمه تفسيري: برخي از ترجمه ها مباحث تفسيري را هم در ترجمه داخل مي كنند و مي خواهند

پيام آيه را برسانند، مثل ترجمه مرحوم الهي قمشه اي و فيض الاسلام، لذا بسياري از مطالب تفسيري را هم داخل ترجمه مي آورند.

3. ترجمه جمله به جمله: به اين ترجمه، محتوا به محتوا يا ترجمه امين هم گفته مي شود. در اين روش جمله به جمله يا هسته به هسته ترجمه مي شود و مترجم هر جمله عربي را به يك جمله فارسي- با حفظ ساختار زبان فارسي- ترجمه مي كند و موجب مي شود مخاطب مطلب را زودتر بفهمد.

اين ترجمه حد وسط است بين ترجمه كلمه به كلمه و ترجمه آزاد و تفسيري است، مثل ترجمه آيت الله مكارم شيرازي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 45

كدام يك از ترجمه هاي قرآن كامل تر و دقيق تر است؟

پرسش:

كدام يك از ترجمه هاي قرآن كامل تر و دقيق تر است؟ پاسخ:

معرفي ترجمه گروهي

ترجمه هاي موجود معمولًا به صورت فردي انجام گرفته اند. اخيراً به اين نتيجه رسيديم كه ترجمه قرآن يك كار گروهي است، لذا حدود ده هزار ساعت وقت گذاشتيم و حدود 600 جلسه بحث كرديم، يعني هر صفحه قرآن تقريباً در يك جلسه بررسي شد، به اين صورت كه يكي از اساتيد مباحث ادبي را نگاه مي كرد، يكي مباحث واژه شناسي را ريشه يابي مي كرد، ديگري مباحث تفسيري و علوم قرآن را مي ديد، نفر بعدي مسئول يكسان سازي عبارت در كل ترجمه بود و سرانجام يكي از دوستان هم ترجمه هاي ديگر را كه در زبان فارسي انجام شده بود، نگاه مي كرد و واژه را بر مي گزيديم. در نهايت پس از بحث، آن چيزي را كه اكثر اعضاي جلسه به آن مي رسيد، به عنوان ترجمه قرآن مي آورديم. آيت الله معرفت هم ناظر ترجمه بود و تقريظي بر آن نوشت.

ويژگيهاي مهم اين ترجمه:

روش ترجمه هسته به هسته و جمله به جمله است و توضيحات يا اضافات تفسيري داخل پرانتز يا كروشه قرار دارد و هدف ترجمه ارائه برگرداندن دقيق و رسا از قرآن بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 46

مخاطب اين ترجمه نسل جوان يا حداقل سطح سواد ديپلم، است. ترجمه مذكور براي فرهيختگان و جلسات آموزش قرآن مي تواند كارساز باشد. اين ترجمه، نخستين ترجمه جمعي در طول تاريخ اسلام است كه به صورت تخصصي كار شده است. در اين ترجمه به همگون سازي عبارات قرآن خيلي توجه شده و عبارت مشابه در طول قرآن، مشابه معنا شده است. ما كوشيده ايم همه حروف، اضافات و كلمات برگردان شود؛ مگر 51 واژه (حرف) كه ترجمه اش ممكن نشد و آنها را در پايان ترجمه آورده ايم، مثلًا واژه «هو» «قل هو الله أحد» قابل ترجمه به فارسي نيست وگرنه لطافت عبارت از بين مي رود. در اين ترجمه به مباني تفسيري توجه و از تفسيرهاي معتبر استفاده شده است، به عبارت ديگر در پايان ترجمه مباني تفسيري مباني كلامي، مباني ادبي، مباني واژگاني كه در ترجمه رعايت شده، بيان گرديده است. در ترجمه از نثر معيار فارسي استفاده كرده ايم.

نكته ديگر اينكه اين ترجمه مبتني بر يك تفسير به نام تفسير دانشجو است كه به زودي چاپ مي شود. اين ترجمه را انتشارات مؤسسه فرهنگي دارالذكر با همكاري دارالعلم چاپ كرده است و مترجمان: آقايان رضايي اصفهاني، حسين شيرافكن، غلامعلي همايي، محسن اسماعيلي و محمد اميني مي باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 47

فصل دوم: خداشناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 49

چرا خدا در مورد خود به جاي «من» از «ما» استفاده مي كند، مثلًا مي فرمايد ما زمين را آفريديم؟

پرسش:

چرا خدا در مورد خود به جاي «من» از «ما» استفاده مي كند، مثلًا مي فرمايد ما زمين را آفريديم؟ پاسخ:

در آيه 16 سوره انبياء مي خوانيم:

«وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ؛ «1» و آسمان و زمين، و آنچه را در ميان آن دو هست به بازيچه نيافريديم.»

«إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَهِ الْقَدْرِ؛ «2»

در حقيقت ما آن (قرآن) را در شب قدر (: اندازه زني) فرو فرستاديم.»

چنين كاربردي دو نكته مي تواند داشته باشد:

1. براي احترام و بيان عظمت: مثلًا بزرگان مي گويند «ما اين كار را كرديم.» گاهي هم ديگران در مورد بزرگان تعبير جمع به كار مي برند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 50

2. استفاده از عوامل واسطه: براي مثال وقتي خدا مي خواهد قرآن را نازل بكند، از فرشتگان الهي استفاده مي كند، لذا مي فرمايد ما قرآن را نازل كرديم، يعني من و فرشتگان.

در مورد آفرينش هم درست است كه خلق كار خداست؛ اما گاهي ممكن است خدا در آفرينش برخي موجودات افراد يا وسائلي را به كار گرفته باشد، لذا مي تواند تعبير «ما» به كار ببرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 51

منظور از آيه «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» چيست؟

پرسش:

منظور از آيه «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» چيست؟ پاسخ:

خداوند مي فرمايد:

«اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاهٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَكَهٍ زَيْتُونَهٍ لَّا شَرْقِيِّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ ...؛ «1»

خدا نورِ آسمان ها و زمين است؛ مثال نور او همانند چراغداني است كه در آن چراغي باشد، كه [آن چراغ در بلوري است- [آن بلور چنانكه گويي سياره اي درخشان است- (و اين چراغ با روغني) از درخت خجسته زيتوني

كه نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي شود؛ نزديك است روغنش روشني بخشد، و گر چه هيچ آتشي بدان نرسيده باشد. (اين) نوري است بر فراز نور، خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) به نور خود راهنمايي مي كند؛ و خدا براي مردم مَثل ها مي زند و خدا به هر چيزي داناست.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 52

در اين آيات براي بيان مقصود، از ادبيات كنايي استفاده شده است. بايد نور، خداوند و نسبت اين دو را بشناسيم تا معناي آيات روشن بشود.

نور مادي خودش روشن و براي اشياي ديگر ظاهر كننده است، ولي خدا جسم نيست. بنابراين نمي توانيم بگوييم او از جنس نور است. پس «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» كنايه از زيبايي است، چون نور زيبا و سرچشمه زيباييهاست. خدا هم همينگونه است. بالاترين سرعت حركت از آن نور است. نور وسيله مشاهده موجودات، پرورش دهنده گياهان، عامل پيدايش رنگ، منشأ انرژيهاي موجود در زمين، نابود كننده ميكروبها، هدايتگر مسافران و گم شدگان و ... است. خدا هم از اين جهات به نور تشبيه شده است كه وجود موجودات نيكو در پرتو او معنا پيدا مي كنند، سرچشمه همه زيباييهاست و ... «1»

تشبيه به نور در قرآن و روايات:

موارد متعددي در قرآن به نور تشبيه شده است، مانند: ايمان به خدا (بقره، 257) قرآن (مائده، 15) هدايت الهي (انعام، 122) پيامبر (انعام، 122) در احاديث هم برخي چيزها مثل وجود امام معصوم (زيارت جامعه كبيره) و علم (ميزان الحكمه) به نور تشبيه شده است.

مقصود از نور بودن خدا اين است كه او خداوند هدايتگر، روشنگر و زينت بخش است. به عبارت ديگر

خدا نور است و هر موجودي را به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 53

اندازه اي كه با او ارتباط دارد، از نورانيت خود برخوردار مي كند. از اين رو ايمان، قرآن، اسلام، پيامبران، ائمه و علم نور هستند، چون سبب آشنايي مردم با نور حقيقي (خدا) مي شوند و خود نورهاي واسطه اند، مثل ماه كه نورش را از خورشيد مي گيرد و به ما منعكس مي كند. در حقيقت نور به همه چيز جان تازه و حركت مي دهد، انسانها را به سر منزل مقصود هدايت مي كند و موانع را از سر راه بر مي دارد. البته هيچ چيزي مانند نور خدا نيست، چون او نور حقيقي است.

مقصود از نور بودن خدا- طبق روايتي از امام رضا (ع) «1»- هدايتگري او براي اهل آسمانها و زمين است كه البته هدايتگري هم از خواص نور است.

توضيح جمله «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاهٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ»

مشكوه محفظه اي است كه چراغ را در برابر باد حفظ مي كند و در قديم غالباً در ديوار ايجاد مي شد تا نور چراغ را متمركز و منعكس بكند. زجاجه هم به معناي سنگ شفاف است و چون شيشه از سنگ ساخته مي شود و شفاف است، به آن زجاجه گفته مي شود و مقصود از آن حبابي است كه روي چراغ مي گذارند تا شعله را محافظت و گردش هوا را تنظيم بكند و بر نور چراغ بيفزايد.

در اين آيه خداوند نور خود را به چراغي تشبيه مي كند كه در چراغداني قرار گرفته و روي او حبابي هست. نكته مهم اينكه خداوند زيبايي نورش را به چراغ مذكور تشبيه مي كند؛ نه اينكه خداوند جسم باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4،

ص: 54

منظور از درخت زيتون و لاشرقيه و لاغربيه: خداوند در اين آيه فرمود «كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» اين نور گويا ستاره اي درخشان است. «يُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَكَهٍ زَيْتُونَهٍ لَّا شَرْقِيِّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ» اين چراغ با روغني از درخت خجسته زيتون كه نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي شود. درخت زيتون درختي پر بركت است كه روغن آن از بهترين روغنها براي برافروخته شدن و نوردادن است. بويژه اگر درخت در وسط باغ باشد و نور به همه جاي آن بتابد، چون درختها معمولًا در طرف شرق يا غرب باغ و كنار ديوارها رشد و شادابي لازم را ندارند، ميوه هاي برخي قسمتهاي آن نارس مي مانند و روغنش ناصاف مي شود. خدا مي فرمايد نور و روغن اين چراغدان كاملًا صاف، درخشان و زيباست. اين تشبيه مي رساند كه نور الهي كاملًا شفاف و زلال است.

چند نكته

1. برخي مفسران معتقدند «1» نور خدا به صورت شعله هاي ايمان در چراغ قلب مؤمن آشكار مي شود. حباب قلبِ او ايمان را در درون خود تنظيم مي كند. مشكوه سينه اش (مجموعه شخصيت مومن) ايمان را از گزند حوادث حفظ مي كند و درخت مبارك وحي الهي كه عصاره آن قرآن است، ايمان وي را شعله ور و پُربار و وجودش را روشن مي سازد و هنگامي كه با دلايل عقلي همراه مي شود، «نُّورٌ عَلَي نُورٍ» مي شود. اين نور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 55

الهي وقتي در قلب انسان روشن مي شود كه قلب با خودسازي آماده پذيرش باشد و نور وحي از آلودگي گرايشهاي انحرافي شرقي و غربي بر كنار باشد.

2. در احاديث «1» اهل البيت مصاديق اين نور بيان شده است. بر اين

اساس مقصود از مشكوه (چراغدان) نور علم پيامبر (ص) و مقصود از زجاج (حباب) سينه اميرمومنان علي (ع) است و وقتي چراغدان، نور علم رسول و حباب، سينه علي (ع) و ... باشد، نُّورٌ عَلَي نُورٍ مي شود.

در روايت مقصود امام معصوم است كه با نور علم تاييد مي شود و درخت مبارك، ابراهيم خليل (ع) است كه ريشه مي باشد. «لَّا شَرْقِيِّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ» هم نفي گرايشهاي يهودي و مسيحيت است.

احاديث فوق معمولًا مصاديق كامل آيه را بيان مي كنند و اين بدان معنا نيست كه آيه منحصر در اين موارد است. به عبارت ديگر، نور پيامبر و اهل البيت (ع) و نور علم- به عنوان مصاديق نور خدا- شعاع نور الهي اند و آن را منعكس مي كنند.

برخي هم مشكوه «2» را به نور حضرت زهرا (س) و مصباح «3» را به امام حسين (ع) تشبيه كرده اند «إن الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه» و گفته اند «المشكوه فيها مصباح» يعني مصباح (امام حسين) از مشكوه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 56

(حضرت فاطمه (س)) به وجود آمد و منظور از «نُّورٌ عَلَي نُورٍ» «1»

هم ائمه معصوم بعد از امام حسين (ع) است.

در اين روايت هم مصاديقي از اين نور و مصباح و مشكوه بيان شده است. اين آيه مي تواند گوياي مصاديق و معناي خاصي از ولايت، نور علم و ... باشد.

پيامهاي آيه

1. جهان از نور خدا روشن است.

2. نور الهي چند لايه دارد و اگر انسان بخواهد به حقيقت نور الهي برسد، بايد از لايه هاي مختلفي بگذرد.

3. به دنبال نور الهي باشيد كه هدايت با آن به دست مي آيد. «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن

يَشَاءُ؛ خدا هر كس را بخواهد (شايسته بداند) به نور خود راهنمايي مي كند.» و خدا به هر چيزي داناست.»

سخن آخر اينكه خدا با اين مثال «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» مي خواهد ما را به درك حقايق الهي نزديك سازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 57

منظور از ساقي بودن خدا در آيه «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ»

پرسش:

منظور از ساقي بودن خدا در آيه «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ» «1»

چيست؟ پاسخ:

قرآن كريم در سوره مباركه انسان جرياني را مطرح مي كند كه طبق شأن نزولها و روايات متعدد، مربوط به نذر اميرمومنان علي (ع)، فاطمه (س)، امام حسن و امام حسين (ع) است. زماني كه امام حسن و حسين كودك بودند و بيمار شدند، اهل بيت نذر كردند اگر خوب شوند، روزه بگيرند. آنان بعد از رفع بيماري به نذر خود وفا كردند و روزه گرفتند. موقع افطار افرادي (مسكين، يتيم و اسير) به خانه آنها مراجعه كردند و اهل بيت غذاي خود را به آنها دادند. آيات سوره انسان (از آيه 7 به بعد) به اين مناسبت نازل شد. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً كه اين ماجرا مشهور است.» «2» در ادامه اين آيات خداوند توضيح مي دهد كه اهل بيت در مقابل پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 58

اين كار چيزي جز رضايت الهي از خدا نمي خواستند. خدا هم آنها را از شرور روز رستاخيز حفظ مي كند و در قيامت روي خندان و دل شاد به آنها مي بخشد. جز ايشان را بهشت معرفي مي كند و در ادامه آيات چنين توضيح مي دهد:

«در آن بهشت بر تختها تكيه مي زنند و در آنجا از گرماي سوزان و

سرماي شديد خبري نيست. سايه هاي درختانش به آنان نزديك و ميوه هايش فروتن است. ظرفهايي از نقره و آبخوريهاي بلورين بر گردشان چرخانده مي شود؛ بلورهاي نقره اي كه اندازه آنها را دقيقاً معين كرده اند. در آنجا از جايي سيراب مي شوند كه نوشيدني اش با زنجبيل آميخته شده است؛ همان چشمه ساري كه سلسبيل ناميده مي شود. نوجواناني ماندگار بر گردشان مي چرخند. هنگامي كه آنان را مي بيني، مي پنداري مرواريدي پراكنده اند. وقتي بهشت را ببيني، نعمت فراوان و فرمانروايي بزرگي را بر فرازشان مي بيني. بر فرازشان لباسهاي سبز حرير نازك و ضخيم هست و با دست بندهايي از نقره آراسته مي شوند «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» و پروردگارشان نوشيدني پاك و پاك كننده به آنان مي نوشاند. «1»

منظور از شراباً طهورا

در اين آيه خداوند به عنوان ساقي كه شراب طهور به اين افراد مي نوشاند، مطرح مي شود. آيات شامل خانواده اميرمومنان (ع) و افرادي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 59

است كه بتوانند مثل ايشان عمل بكنند. در اين آيات به اعطاي نعمت بزرگ الهي و لطف خاص خدا به افراد و نيكان اشاره مي شود؛ اينكه خدا ساقي است و به آنان شراب طهور مي چشاند. مقصود از اين شراب، نوشيدني پاك و پاك كننده است، لذا فرمود شراباً طهوراً.

واژه طهور به معناي پاك و نيز پاك كننده است؛ شرابي كه روح و جسم را از آلودگي پاك مي كند، نورانيت مي دهد و به نشاط مي آورد. امام صادق (ع) فرمود: شراب طهور موجب مي شود نيكان بهشت از هر چيزي كه غير از خداست، پاك شوند. «1»

پيامبر اكرم (ص) هم فرمود: اين شراب موجب مي شود حسد از دلهاي نيكان پاك بشود. «2»

توضيح اينكه اصول حاكم

بر زندگي مادي با اصول حاكم بر آخرت متفاوت است، لذا نعمتهايي كه در اين آيات آمده، اشاراتي پر معنا به مواهب بهشتي است وگرنه حقايق نعمتهاي بهشتي بالاتر از چيزهايي است كه ما شنيده يا ديده ايم. وقتي قرآن كريم از چيزهايي مثل حرير، ظرفهاي بلورين و نقره اي، شراب و امثال آن صحبت مي كند، در واقع به مشابه هاي آنها در دنيا اشاره مي كند. به عبارت ديگر نعمتهاي بهشتي همانندي در دنيا ندارند؛ بلكه حقايقي برترند، ولي خدا با نامهايي كه براي ما شناخته شده است، از آنها ياد مي كند. مثلًا شراب طهوري كه خدا از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 60

آن ياد مي كند، اصلًا در دنيا نيست، آنچه ما مي بينيم شراب مست كننده، مضر و تلخ است. خدا از شرابي سخن مي گويد كه با زنجبيل كه ماده معطر و مورد علاقه مردم مي باشد، ممزوج شده است. خداوند در حقيقت تصويري از نعمتهاي برتر بهشتي براي ما ارائه مي دهد. اين گونه آيات دستمايه شعراي بزرگ فارسي زبان و گاهي عرب زبان شده است، مثلًا حافظ وقتي از مي، شراب و جام سخن مي گويد، به نعمتهاي بهشتي و الهي اشاره دارد. همينطور منظور از «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» و ساقي بودن خدا براي اهل البيت (ع) همان معناي الهي و بهشتي است كه به عنوان پاداش اعمال داده مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 61

منظور از صفت «لطيف»، كه در قرآن چند بار تكرار شده، چيست؟

پرسش:

منظور از صفت «لطيف»، كه در قرآن چند بار تكرار شده، چيست؟ پاسخ:

واژه لطيف هفت بار «1» در قرآن كريم به كار رفته و معمولًا با صفات ديگر مثل حيكم، خبير و ... همراه است. لطيف

از ماده لطف است. لطف در اجسام به معناي سبكي در مورد حركات و كارها به معناي كوچك و زودگذر است. گاهي هم در موارد زير به كار مي رود:

1. دقيق 2. رسيدگي پنهاني به امور 3. خالق أشياء ظريف و ناپيدا 4. اهل مدارا و رفاقت 5. پاداش دهنده اهل وفا و بخشنده اهل جفا 6. كم شمارنده عطاي خود 7. موجودات و كارهاي بسيار دقيق و باريك غيرقابل درك با حس 8. خالق چيز ناپيدا.

در مورد خداوند، منظور اين است كه ذات پاك خدا با احساس كسي درك نمي شود، يعني غيرمحسوس است يا بدين معناست كه خدا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 62

آفريننده چيزهاي ريز و ناپيداست و كارهايي دارد كه از گستره قدرت ما بيرون است. در برخي از احاديث أهل البيت (ع) «1» هم به اين مطلب اشاره شده است.

چند نكته:

1. تكرار صفات خدا مثل رحمن و رحيم گوياي نوعي تاكيد در مورد آنهاست، البته تاكيد قرآن بر بعضي صفات بيشتر از صفات ديگر است.

2. برخي از تعداد كاربرد كلمات در قرآن، نظمي رياضي را جست وجو مي كنند. البته برخي از موارد اين تكرارها واقعاً شگفت انگيز است، مثل دنيا و آخرت كه در قرآن يك توازن از لحاظ تعداد دارند. در اين روش از شمارگان واژه ها برداشتهاي تفسيري مي شود.

در اين باره دو ديدگاه وجود دارد؛ برخي «2» معتقدند چينش و شمارش سوره ها مربوط به زمان پيامبر اكرم (ص) است، به نظر برخي ديگر «3» اين چينش منسوب به زمان عثمان است. بنابراين نمي توان به اين روش تكيه كرد. مثلًا از اينكه شماره سوره آل عمران 3 و سوره بقره 2

است، نمي توان معناي خاصي لحاظ كرد، چون اصل مسئله اثبات نشده است.

در شمارگان آيات هم دو مطلب هست. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 63

الف: چينش كلمات و حروف آيات قرآن به صورت فعلي كه اعجاز قرآن هم متوقف بر آن است و حتماً به دستور وحي بود. طبق روايات هم پيامبر اكرم (ص) جاي آيات را مشخص مي كرد.

ب: شماره آيه ها كه مثلًا الم شماره اول و «ذلك الكتاب لاريب فيه» شماره دوم است. روي اين مطلب نمي شود تأكيد زيادي كرد و شماره آيات را داراي رموز خاصي دانست. به عبارت ديگر، تفسير براساس حروف أبجد و حروف نوراني و ظلماني، براساس شمارگان خاص آيات و سوره ها نزد مشهورد مفسران جايگاه ندارد. مرحوم علامه طباطبايي هم در مقدمه الميزان ضمن اشاره به اينكه برخي آَيات را بر حساب جمل و حروف نوراني و ظلماني و ... حمل كرده اند، اين روش را رد مي كنند.

اين نوع برخورد با قرآن سزاوار كلام الهي نيست، چون هدف از نزول كلام خدا اين است كه ما آن را بفهميم اما سخن رمزگونه و پيچيده اي كه كسي متوجه آن نمي شود و براي تفسير نيازمند علوم خاص و غريبه است، با اين هدف تعارض دارد. مشهور مفسران شيعه و اهل سنت هم چنين روشي را طي نكرده اند و به آن بها نداده اند، البته اين سخن به معناي نفي مطلق آن نيست و احياناً برخي افراد به اين مباحث علاقه نشان داده و به نكاتي هم رسيده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 65

چرا خداوند انسان ها را به فسق و فجور هدايت مي كند؟

پرسش:

چرا خداوند انسان ها را به فسق و فجور هدايت مي كند؟ توضيح پرسش:

خداوند در آيه

شانزده سوره اسري مي فرمايند: «اگر بخواهيم افراد يك مكاني را هلاك كنيم، پيشوايان آن ديار را به فسق و تبه كاري امر مي كنيم و آن ها را تنبيه مي كنيم.» چرا خداوند انسان ها را به فسق و فجور هدايت مي كند؟

پاسخ:

در آيه مذكور مي خوانيم: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً؛ «1» هرگاه بخواهيم [مردم شهري را هلاك كنيم، به سردمداران ثروتمندانش فرمان مي دهيم در آن جا نافرماني كنند، پس آن گفتار [يا وعده عذاب الهي بر آن مردم تحقق پيدا مي كندو آن شهر را كاملًا درهم مي كوبيم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 66

خدا قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش به مردم، كسي را مجازات نمي كند. خداوند براي مجازات ملت ها چهار مرحله را تعيين مي كند.

1. خدا دستور مي دهد و دستوراتش را روشن مي كند.

2. مردم فاسق نافرماني مي كنند. «فَفَسَقُوا فِيهَا».

3. مردم مستحق مجازات مي شوند. مستحق مجازات شدن براي اين است كه دستورات الهي به آن ها ابلاغ شد و آنان بعد از اتمام حجت، با دستورات الهي مخالفت كردند.

4. دچار هلاكت مي شوند «فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً»؛ بنابراين آيه مي فرمايد: ابتدا سردمداران و ثرومندان خوشگذران گناه مي كنند. بعد شايسته مجازات مي شوند. مي دانيم كه اراده الهي تابع حكمت است و كسي را بدون دليل مجازات نمي كند، آري گناهكاري، استحقاق عذاب و اتمام حجت، زمينه ساز عذاب مي شود.

خدا مي فرمايد: هرگاه بخواهيم مردمي را هلاك بكنيم، به ثروتمندانش، افراد خوشگذران و سردمداران فرمان مي دهيم. در اين جا «ففسقوا فيها» بايد اين طور معنا بشود كه آن ها در آنجا نافرماني مي كنند.

برخي هم خواستند همين گونه ترجمه كنند و فكر مي كنيم اين چنين هم باشد. منتها نكته

مهم در آيه اين است كه اين طور نيست كه خداوند كسي را وادار به فسق و فجور بكند. در آيه هم نمي فرمايد كه ما آن ها را وادار مي كنيم فسق و فجور بكنند؛ بلكه خداوند ارائه طريق مي كند و اينها به خاطر مخالفت ارادي خودشان، گناهكار و مستحق مجازات مي شوند. اگر خدا مي فرمايد: «اردنا، ما اراده كرديم» به خاطر اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 67

است كه اراده خودش تابع حكمت و مصلحت است و خدا كاري را بدون دليل انجام نمي دهد. وقتي مردم نافرماني و فساد بكنند، نافرماني در جامعه زياد مي شود و اين زمينه ساز عذاب مي شود و اين در حقيقت پيامد كارشان است. منظور از اراده خدا در اين جا، اين است كه اراده تكويني خدا بر اين قرار مي گيرد كه افرادي فاسق و فاجر مجازات بشوند، البته ممكن است اين امر گاهي هم تشريعي باشد و خدا دستور بدهد اقوامي را كه نافرماني و فسق و فجور را از حد گذرانده اند، عذاب بكنند و اين دو منافاتي با هم ندارند.

نكته:

1. اراده اي كه در اين آيه هست، به اين معنا نيست كه خدا بخواهد اين ها گناه بكنند و بعد مجازات بشوند. اصل اول در زندگي بشر، بر اساس آيات قرآن، اين است كه خداوند مي خواهد مردم هدايت بشوند در اين ميان برخي مخالفت مي كنند و خداوند اراده مي كند كه هر كسي در مقابل دستورات او قرار گرفت، مجازات بشود. اين در حقيقت بيان يك سنت و قانون الهي است.

2. «مترف» به معناي ثروتمند خوش گذران است. اين افراد معمولًا در جوامع ناسالم، سردمدار اجتماع و ريشه اصلي فسادها

هستند، چون اگر ثروتمند ثروتش را در راه سعادت خود و جامعه به كار ببرد، وسيله اي براي آبادي آخرت مي شود. اما افرادي كه قرآن از آن ها ياد مي كند، ثروتمندان بي درد و سردمداراني اند كه خود ريشه فساد در جامعه اند، لذا در صف اول مقابله با پيامبران و رهبران الهي قرار مي گيرند. بقيّه مردم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 68

هم كه گمراه مي شوند، پشت سر اين ها قرار مي گيرند، لذا قرآن هشدار مي دهد كه مردم شهرها مواظب حكومت و سردمداران خود باشند، مواظب ثروتمندان خوشگذران باشند؛ تا مبادا جامعه را به فساد و هلاكت بكشند. تذكر اين نكته ضروري است كه بايد مسئله مبارزه با فساد را در جامعه خيلي جدي بگيريم. در سالهاي اخير هم رهبر معظم انقلاب روي اين مسئله خيلي اصرار دارند.

نكته مهم قرآني آن هم همين است كه اگر يك جامعه اي آلوده به فساد (اقتصادي، اجتماعي، اخلاقي و ...) شود (كه البته خيلي از آن ها هم در فساد اقتصادي ريشه دارند،) و مبارزه با آن جدي گرفته نشود، ممكن است كل جامعه نابود شود، چون جامعه مثل يك كشتي است. اگر عده اي آن را سوراخ بكنند و آب داخل كشتي رود، همه مسافران كشتي غرق مي شوند.

3. با توجه به اين كه آيه، مترفين رامورد خطاب قرار مي دهد، به اين مطلب اشاره شده است كه فساد اقتصادي ريشه همه فسادها هست؛ البته شايد نتوان اشاره صريحي از آيه استفاده كرد. تجربه، وجود چنين رابطه اي را نشان مي دهد.

اضافه مي كنيم كه «مترفيها» در اين جا يك وصف است و وصف مشعر به عليت است، بنابراين مي توان از خود آيه هم چنان

اشعاري به دست آورد، ولي باز تصريحي نيست و بايد به آيات و روايات ديگر هم مراجعه كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 69

علم خدا به آينده، از سنخ علم هاي ما و (احتمالات و پيش بيني ها) است يا از نوع پيش بيني هاي قطعي الوقوع است؟

پرسش:

علم خدا به آينده، از سنخ علم هاي ما و (احتمالات و پيش بيني ها) است يا از نوع پيش بيني هاي قطعي الوقوع است؟ پاسخ:

علم خداوند از منظر قرآن كريم همان طور كه به حال تعلق مي گيرد، به گذشته و آينده نيز تعلق دارد و او حال گذشته و آينده را مي داند.

«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ». «1» ي عني: مي داند چيزي را كه واقع خواهد شد و چيزي را كه در گذشته واقع شده است و هيچ كس بر علم او احاطه ندارد. معناي «احاطه نداشتن كسي بر علم خدا» اين است كه علم خدا گذشته، حال و آينده يكسان است.

نكته: علم خدا با علم بشر تفاوت دارد، چون علم انسان ها معمولًا «حصولي» (صوره شي ء عندالعقل) است و ما تا چيزي را نبينيم، نشنويم و ...، و تصور نكنيم، يا بر اساس تعقلات برهانها صغري و كبري در ذهنمان حاضر نشود، علم پيدا نمي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 70

سنخ ديگر علم، «حضوري» (حضور معلوم عند العالم) است، يعني شخصي كه عالم است، معلوم نزدش باشد. مثل علم ما به تصورات ذهني مان. مثلًا من تصويري از انسان دو سر در ذهن خود مي سازم و به اين تصوري كه در ذهنم ساخته احاطه و علم دارم. بدون هيچ واسطه اي ام، اين علم حضوري است، يعني معلوم در ذهن عالم حاضر است.

علم خدا به جهان از نوع دوم است

و همه جهان ساخته خدا و در نزد او حاضر است و خداوند به آنها علم دارد. پس لازم نيست تصوّر و عكسي از جهان باشد تا خدا آن را تصوّر كند و علم بيابد. به اين ترتيب نيازي نيست كه اين موجود حتماً در خارج تحقق پيدا كرده باشد و بعد خدا به آن علم پيدا كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 71

فصل سوم: انسان شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 73

چرا انسان امانت الهي را كه آسمان و زمين قبول نكردند، پذيرفت؟

پرسش:

چرا انسان امانت الهي را كه آسمان و زمين قبول نكردند، پذيرفت؟ پاسخ:

خداوند مي فرمايد:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا؛ «1»

در حقيقت ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، و [لي از برداشتن آن سر باز زدند، و از آن بيمناك بودند، و انسان آن را بر دوش كشيد؛ در واقع او بسي ستمگر و بسيار نادان است!»

مقصود از امانت الهي:

مفسران «2» چند احتمال در مورد اين امانت داده اند، از جمله:

1. آزادي و اختيار

2. عقل و درايت

3. ولايت و جانشيني الهي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 74

4. معرفت خدا

5. واجبات و تكاليف الهي

در يك جمع بندي مي توان گفت امانت الهي همان قابليت تكامل نامحدود بشر است كه آميخته با اختيار و عقل براي رسيدن به مقام انسان كامل و پذيرش ولايت الهي است. به عبارت ديگر درايت، معرفت و عقل زمينه ساز مسئوليت پذيري و قبول ولايت الهي (امانت بزرگ خدا) است.

در برخي از احاديث «1» منظور از اين امانت قبول ولايت اميرمومنان علي (ع) و فرزندانش (ع) معرفي شده است كه گوياي يكي از شعاعهاي ولايت الهي است. همه نعمتهاي الهي حتي وجود انسان

امانت است، ولي امانت اساسي همان قابليت تكامل و ولايت الهي است و ولايت پيامبران و ائمه از شعاعهاي آن شمرده مي شود. در حقيقت قابليت تكامل آنقدر مهم است كه قرآن از آن به عنوان امانت ياد مي كند.

نكته مهم اين است كه لازمه عرضه مستقيم امانت الهي به كوه و ... اعطاي عقل و اراده و قدرت سخن گفتن است؛ مگر اينكه منظور از عرضه، مقايسه استعدادهاي اين موجودات با اين امانت باشد به اين معنا كه با زبان حال گفتند ما شايسته پذيرفتن امانت نيستيم؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 75

برخي از مفسران «1» معناي دوم (زبان حال) را ترجيح مي دهند و مي گويند: فأَبين أن يحملنها؛ يعني اين امانت و ظرفيت وجودي براي تكامل با كوه و ... تناسب ندارد؛ به خلاف انسان.

نكته

براساس آياتي چون «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، براي خدا تسبيح مي گويند» و براساس روايات، خداوند ولايت خود و ائمه اطهار (ع) را بر كوهها عرضه كرد و آنها در حد ظرفيت خود پذيرفتند و اولين سنگي كه به وحدانيت خدا اقرار كرد، سنگ عقيق بود. «2»

ما در برابر اين آيات و روايات، با دو موضوع رو به روييم: تسبيح موجودات و قبول امانت الهي.

در مورد تسبيح به نظر مي رسد. موجودات به صورت تكويني تسليم خدا هستند و مخالفت برايشان معنا ندارد. مثلًا كوه نمي تواند با خدا مخالفت كند، چون اراده به معناي اختيار را ندارد، پس تسبيح آنان گوياي تسليم محض بودنشان است.

در مورد امانت الهي به نظر مي رسد اگر آن را «عرضه مستقيم» بدانيم و

بگوييم آنها (كوه ...) نپذيرفتند و مخالفت كردند، با مشكل (معنا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 76

نداشتن مخالفت كوه و ... با خدا، به دليل نداشتن اختيار و عقل ...) روبه رو مي شويم، ولي اگر گفتيم مقصود «عرضه مقايسه اي» است اين مشكل از بين خواهد رفت.

مقصود از ظلوم و جهول بودن انسان

دليل اينكه خداوند انسان را با اينكه امانت را پذيرفت بسيار ستمگر و نادان مي داند، كه با برخي از انسانها اين امانت الهي را فراموش مي كنند و با بيراهه رفتن و به خود ستم مي كنند. يا اينكه اساساً در انسانها زمينه جهل و ستم وجود دارد.

نتيجه اينكه آيه در مقام سرزنش انسان به خاطر پذيرش اين امانت نيست، چون پذيرش امانت الهي كار ناپسندي نبود، بلكه ظلوم و جهول دانستن او به خاطر فراموش كردن امانت الهي است، البته ظلوم و جهول بودن يك حكم كلي براي همه انسانها نيست.

آيه هشدار را هم به انسانهاي مومن مي دهد كه مراقب امانت الهي باشند. خلاصه سخن اينكه در آيه مقايسه وجودي بين وجود انسان (داراي ظرفيت پذيرش امانت) و وجود ديگر موجودات صورت پذيرفته است و منظور از ظلوم و جهول بودن هم فراموشي امانت الهي است، نه اينكه انسان در پذيرش امانت اشتباه كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 77

در قرآن آمده است، رزق و روزي بدست خداست، اگر اينگونه است اختيار انسان چگونه توجيه مي شود؟

پرسش:

در قرآن آمده است، رزق و روزي بدست خداست، اگر اينگونه است اختيار انسان چگونه توجيه مي شود؟ پاسخ:

خداوند در آيه 261 سوره بقره مي فرمايد:

«مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَهٍ مِاْئَهُ حَبَّهٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ

عَلِيمٌ؛ مثال كساني كه اموالشان را در راه خدا مصرف مي كنند، همانند مثال دانه اي است كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه اي، صد دانه باشد؛ و خدا [آن را] براي هر كس بخواهد دو [يا چند] برابر مي كند؛ و خدا گشايشگري داناست.» «1»

در سوره هاي ديگر مي فرمايد:

«إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ» «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 78

«إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً»؛ «1» همانا پروردگار تو رزق هر كسي را كه بخواهد وسيع مي كند و رزق هر كسي را هم كه بخواهد تنگ مي گيرد، چون او به بندگانش آگاه و بيناست.»

براي رسيدن به پاسخ بايد به چند مطلب توجه كنيم:

1. تفاوت پاداش با فضل الهي:

ما در مقابل كارهايمان با دو موضوع «پاداش» و «فضل الهي» روبه روييم. پاداش به اندازه عمل و فضل الهي بيشتر از عمل، مثلًا هفتصد برابر است. در واقع آنچه براساس فضل الهي داده مي شود، بخشش اضافي است. آيه «يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ؛ براي هر كه بخواهد اضافه مي كند.» به همين لطف الهي اشاره دارد. خداوند به خاطر ويژگيها و شايستگيهاي افراد، حتي بيشتر از هفتصد برابر به آنها مي دهد. اين بخشش به خود شخص بستگي دارد؛ اينكه بتواند خود را آماده بكند و تحت پوشش لطف الهي در بياورد. به عنوان مثال اگر دانش آموزان امتحان بدهند، معلم براساس پاسخهاي صحيح به آنها نمره مي دهد، ولي به برخي افراد كه در كلاس فعاليت زياد يا اخلاق و ادب خوبي داشتند، به عنوان نمره كلاسي، بخشش ويژه اي قائل مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 79

2. تبعيت اراده الهي

از حكمت او:

برخي از صفات الهي تابع برخي ديگر از صفات اوست، مثلًا اراده خدا تابع حكمت اوست. خداوند چون حكيم است، اراده و كار غيرحكيمانه نمي كند. در اينجا وقتي مي فرمايد خدا رزق هر كه را بخواهد، اضافه يا تنگ مي كند، يا مي فرمايد به هر كه بخواهد چند برابر پاداش مي دهد، در حقيقت اين اراده بي ضابطه نيست، بلكه به هر كسي براساس شايستگي، اخلاص و لياقتش مي بخشد. البته موارد استثنايي براي آزمايش افراد هم هست.

3. اراده الهي و اراده بشر:

اراده بشري در طول اراده الهي است؛ مثل برقي كه به لامپ وصل مي شود. يك كليدي هست كه با آن مي توان برق را خاموش يا كم و زياد كرد، اما برقي كه در سيستم جريان دارد، از منبع اصلي- سد يا نيروگاه- است. در حقيقت همه اختيارات در دست منبع اصلي است. خدا به همه نيرو و اجازه كار مي دهد، پس همه چيز به دست اوست. در عين حال من مي توانم كليد را روشن يا خاموش بكنم. در حقيقت من اختيار محدودي- در چهارچوب اراده الهي- دارم. پس اعمال قدرت بشر منافاتي با اراده الهي ندارد.

در موضوع ما، دو نوع آيه داشتيم:

1. «وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»»

كه در آن، اراده خدا به دادن پاداش اضافي- از باب لطف- مطرح است، يعني خدا به برخي افراد، به خاطر ويژگي، اخلاص و تلاششان، پاداش بيشتر مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 80

2. آيه 37 آل عمران و 20 اسري كه طبق آن، خداوند به هر كسي كه بخواهد، رزق زياد يا كم مي دهد.

در حقيقت اين بحث مطرح است كه اراده ما در طول اراده الهي

است. به عبارت ديگر خدا به انسان پيامبر دروني، مثل عقل، و بيروني داده است. عقل انسان را راهنمايي مي كند كه چگونه مي تواند از علم و توانايي خود بيشتر بهره بگيرد و رزق بيشتري به دست بياورد؛ اما انسان مي تواند تنبلي بكند و رزق كمتري به دست بياورد. هر دو خواست خدا و در راستاي اراده الهي است و تصميم گير نهايي، انسان است.

رفع شبهه

به نظر برخي مرجع ضمير مستتر «هو» در يشاء من است؛ نه الله و ترجمه آيه چنين است: «خداوند به هر كسي كه خودش بخواهد، روزي مي دهد» يعني اگر آن كس خودش بخواهد خدا مالش را مضاعف مي كند، مثلًا خودش بخواهد كه انفاق كند، دستورات خدا را اجرا نمايد و ....

به نظر مي رسد اين مطلب در برخي از آيات، از جمله آيه مذكور قابل اجرا نباشد، مثل واژه يضل كه ضلالت را گاهي به خدا و گاهي به ديگران نسبت مي دهيم. براي نمونه در آيه «إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» «1»

ممكن است كسي ضمير يشاء را به «من» برگرداند و بگويد مقصود اين است كه انسان اختيار دارد، اما در آيه «وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ»،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 81

«يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» «1»

كه هم ضلالت و هم فعل يشاء (خواستن) به خدا نسبت داده شده است، نمي توان گفت ضالمين را خدا گمراه مي كند و اين به خواست خودشان است، يعني ظاهر آيه با ما همراهي نمي كند. فاعل ظاهراً خداوند است؛ هر چند براساس برخي ديگر از آيات و استنباطاتِ مفسران، «2» ريشه گمراهي ظالمين و فاسقين، ظلم و فسق خودشان

است، يعني خداوند هدايت و ضلالت را به انسانها عرضه مي كند و هر كسي طبق خواست خود راه گمراهي يا هدايت را انتخاب مي كند.

در مورد رزق هم ممكن است براساس برخي از آيات، بتوانيم يشاء را به «من» برگردانيم و اراده انسان را محفوظ بداريم، ولي در برخي از آيات اين مشكل حل نمي شود، بنابراين بايد جواب قابل اجرا در همه آيات بدهيم و آن اين است كه اراده انسان در طول اراده خداست و اراده خدا تابع حكمت است و خداوند كاري خلاف نمي كند. حكمت الهي اين است كه انسان در پرتو اختيارش، تكامل يابد و اگر مجبور باشد، خلاف حكمت خواهد بود؛ مثلًا اگر خدا رزق را بدون ضابطه به كسي بدهد، خلاف حكمت عمل كرده است. بنابر اين اگر خدا اراده مي كند رزق كسي را اضافه يا كم كند، اين اراده تابع حكمت الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 83

فصل چهارم: جهان شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 85

آيا پيش از خلقت آسمانها و زمين و انسانها، آفرينشي بوده است؟

پرسش:

آيا پيش از خلقت آسمانها و زمين و انسانها، آفرينشي بوده است؟ پاسخ:

خداوند مي فرمايد: «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ؛ «1» خدا كسي است كه آسمانها و زمين و آنچه را بين آن دو هست، در شش روز [و دوره آفريد.» در آيات ديگر «2» توضيح مي دهد كه زمين را در دو دوره آفريد و آسمانها را در چند دوره، بعد كوهها، موجودات زميني و ... را آفريد. از اين آيات استفاده مي شود كه خلقت مراحلي داشت و در هر مرحله موجوداتي آفريده شدند. نتيجه اينكه تا آسمان و زمين و جهان مادي نباشد، موجودات زنده نخواهند بود.

بنابراين قرآن دست كم نسبت به خلقت قبل از آسمانها و زمين و جن و انس ساكت است؛ بلكه از برخي آيات مثل «هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً؛ «3» آيا زمان طولاني بر انسان گذشت كه چيز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 86

قابل ذكري نبود.» استفاده مي شود كه قبل از خلقت فعلي، مخلوقي نبود؛ البته در برخي روايات مطالبي وجود دارد كه شايد به كمك آنها و شايد اشاره برخي از آيات بتوان مطلب ديگري را استفاده كرد، مثلًا در برخي روايات اشاره شده

است كه «اول ما خلق الله نوري؛ «1» اولين چيزي كه خلق شد، نور من (پيامبر اكرم) بود.» در حالي كه به صورت طبيعي اول آسمانها و زمين و بعد انسانها آفريده شده اند. حالا اگر خلقت نوري را از خلقت معمولي جسمي و مادي جدا بكنيم، راه جمع دارد. به اين صورت كه خلقت نوري برخي از اولياي الهي قبل از خلقت مادي جهان بود. بنابراين تفسير قبل از خلقت معمولي جن و انس و آسمانها و زمين، مخلوقات نوري آفريده شده بودند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 87

با توجه به آيه 12 سوره طلاق، خداوند چند جهان آفريده است؟

پرسش:

با توجه به آيه 12 سوره طلاق، خداوند چند جهان آفريده است؟ پاسخ:

در آيه 12 سوره طلاق: «... وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ؛ خدا كسي است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين (نيز) همانند آنها را؛»

مفسران بحث دارند كه «مثل بودن» در عدد است يا در جنس، يعني جنس زمين از جنس و مواد آسمانهاست يا تعداد زمين به تعداد آسمانها مي باشد. يعني همانطور كه آسمانها هفت گانه است- و اگر عدد هفت را براي كثرت بگيريم، يعني تعداد زيادي آسمان آفريده شده است- تعداد زيادي زمين هم آفريده شده است. احتمالات متعددي در اين آيه داده شده است. اگر احتمال اخير- مثل بودن در تعداد «1»- را بپذيريم، با رواياتي كه مي گويند غير از زمين و حضرت آدم، زمين و آدمهاي ديگري هم بودند سازش دارد و برخي يافته هاي كيهان شناسي هم اين مطلب را به صورت احتمال مطرح مي كنند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 88

رواياتي هم در مورد تعدد آدمها، خلقت انسانهاي قبل از «1» آدم أبوالبشر و

وجود كرات مسكوني ديگر هست؛ مثلًا امام علي (ع) فرمود: «در كره هاي ديگر شهرهايي مثل شهرهاي شما هست.» «2» اينها مي توانند مجموعه همساني را تشكيل بدهند و اين احتمال كيهان شناسي را تقويت بكند، ولي به هر حال آن نكته قرآني (مثل بودن در تعداد) و اين نكته كيهان شناختي (وجود كره مسكوني ديگر) به صورت احتمال مطرح شده اند به روايات هم نمي توان خيلي تكيه كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 89

چرا حوادث طبيعي مثل زلزله و سيل اتفاق مي افتد؟ ريشه اين بلاها چيست؟

پرسش:

چرا حوادث طبيعي مثل زلزله و سيل اتفاق مي افتد؟ ريشه اين بلاها چيست؟ پاسخ:

در سالهاي اخير حوادثي در كشور ما اتفاق افتاده كه باعث ايجاد اين سوال در ذهن خيلي از مردم شده است. به راستي فلسفه اين بلاها و مشكلات چيست؟ اين مسئله را از چند بعد مي شود بررسي كرد.

1) نگاه فلسفي و كلامي: نظام خلقت نظام نقص و مشكلات و جمع بين خير و شر است. ما وارد اين بحث نمي شويم.

2) نگاه قرآني و روايي: در قرآن سه دسته آيات هست كه سه فلسفه براي چرائي حوادث طبيعي و مشكلات بشر مطرح مي كند.

1. انواع حوادث و مشكلات: مشكلات و حوادث طبيعي گاهي در اثر ظلم افراد به هم است، مثلًا اسرائيل غاصب بر سر شهرهاي فلسطين بمب مي اندازد و مردم ناقص العضو مي شوند يا به شهادت مي رسند و مشكلاتي از اين دست كه استكبار بر سر برخي ملتهاي مظلوم مي آورد يا افراد عادي گاهي به هم ظلم مي كنند و مشكلاتي به وجود مي آورند. روشن است كه در مقابل ظلم بايد ايستاد و ياور مظلوم بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 90

2. گاهي سختي و حوادث در

اثر عمل كرد انسان پديد مي آيد. «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَهٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ؛ «1»

و هر مصيبتي به شما رسد پس بخاطر دستاورد شماست! و بسياري (از خطاهاي شما) را مي بخشد.» مثلًا انسان ها به خاطر كوتاهي يا گناهان گرفتار برخي از مشكلات مي شوند، مانند پدر و مادري كه مسائل بهداشتي و مذهبي را در ازدواج رعايت نمي كنند و بچه ناقص الخلقه نصيب آنها مي شود. اين ها بايد خود را سرزنش كنند و مواظب باشند كه اين كار تكرار نشود و به ديگران هم توصيه بكنند كه اين كار را نكند، گاهي هم در اثر كوتاهي هاست، براي مثال اگر كسي ساختمان خود را بر اساس اصول مهندس نسازد و ضد زلزله نكند و از طرف ديگر كشورش روي نوار زلزله قرار داشته باشد، هنگام زلزله آسيب خواهد ديد. پس او نتيجه كوتاهي خود را مي بيند.

«وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَهٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» اينها دست آورد خود ماست. حتي در آيه اي ديگر مي فرمايد:

«وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا» «2»

اگر خدا مي خواست بر اساس گناهان و ظلمهايي كه افراد به هم مي كنند، آنان را گرفتار بكند، «ما ترك علي ظهرها من دابه» هيچ جنبنده اي نمي ماند؛ «وَلكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمّيً». اما خدابه آنها رحم مي كند اجل آن ها را تاخيز مي اندازد. گاهي ممكن است ما برخي از نتايج اعمال خود را ببينيم. اين كه «و يعفوا عن كثير» خدا بسياري از آن ها را مي بخشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 91

3. بخشي ديگر از حوادث به دليل امتحان بشر است. «1» خداوند مي فرمايد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ

وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» «2»

در اين آيه چند تاكيد هست. «حتماً و حتماً با چيزي از ترس و گرسنگي و نقس اموال و جان ها (مردن افراد) و ميوه ها و (نتايج كارها) شما را امتحان مي كنيم و بشارت باد صابران. كساني كه وقتي مصيبتي به آن ها مي رسد، مي گويند ما از خدائيم وبه سوي خدا باز مي گرديم. بعد در پايان خدا بشارت مي دهد صلوات و رحمت پروردگار بر آنهاست و آنان حقاً هدايت شده اند.» و در روايات هم اين مطلب بيان شده است. از اميرمومنان علي (ع) حكايت شده است: «ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبياء درجه» «3» همانا بلا براي ظالم ادب است، يعني خدا گاهي افراد را به خاطر گناه و ظلمي كه به ديگران كردند، ادب مي كند و براي انسانهاي مومن امتحان است، تا ببيند انسانهاي صبور چه كساني اند و براي رهبران الهي درجه است، يعني اگر پيامبر اسلام (ص) به مشكلاتي در زندگي برخورد مي كند، نه به خاطر اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 92

است كه از خدا دور است؛ نه او به خدا نزديك است و به امتحان هم نياز ندارد. فقط گرفتاري او به خاطر اين است كه مراتب قرب او بالا برود.

اين مطلب ممكن است نسبت به افراد فرق بكند، حتي ممكن است چند نفر در يك محل گرفتار سيل يا زلزله بشوند؛ يكي به خاطر سهل انگاري و دومي براي امتحان و افزايش درجه و عنايت و سومي به خاطر ظلم ديگران پس نمي توان گفت در يك حادثه طبيعي همه افراد به

يك علت گرفتار مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 93

منظور از ملكوت آسمانها و زمين در سوره انعام آيه 75 چيست؟

پرسش:

منظور از ملكوت آسمانها و زمين در سوره انعام آيه 75 چيست؟ پاسخ:

در اين آيه مي خوانيم: «وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ «1» و اينگونه، فرمانروايي مطلق آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم؛ (تا بدان استدلال كند) و بخاطر آنكه از يقين كنندگان باشد.»

واژه ملكوت در اصل از ريشه ملك و به معناي حكومت و مالكيت است. «واو» و «نا» آخر كلمه براي تأكيد و مبالغه است. بنابراين مقصود از ملكوت فرمانروايي مطلق خدا بر سراسر عالم هستي است.

ملكوت چيست؟

مفسران در مورد اينكه ملكوت آسمان و زمين كه خدا به حضرت ابراهيم (ع) نشان داد چه بود، چند ديدگاه دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 94

1. اين آيه فشرده اي از آيات بعد است كه به خداشناسي حضرت ابراهيم با ديدن ماه و خورشيد مي پردازد؛ اينكه وقتي ماه را مي بيند مي گويد اين پروردگار است و چون غروب مي كند، مي گويد اين براي پروردگاري مناسب نيست و چون خورشيد را مي بيند، همان سخن را تكرار مي كند آنان مي گويند اين ماجرا همان مشاهده ملكوت است.

2. عالم ملكوت عالم اسرار و نظم و شگفتي جهان ما و جهان غيب است. توضيح اينكه دو عالم مُلك و ملكوت (عالم طبيعت و ماوراي طبيعت) داريم و عالم ملكوت همان عالم غيب و سر جهان است. از امام باقر (ع) حكايت شده است كه خداوند به چشم حضرت ابراهيم نوري بخشيد كه عمق آسمانها و زمين را ديد. «1»

احاديث ديگري هم داريم كه براساس آنها خدا همانگونه كه ملكوت را به ابراهيم

(ع) نشان داد، به پيامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) هم نشان داد. «2»

اين احاديث مسئله را به صورت عميق تري مطرح مي كنند؛ اينكه خداوند چشمي عطا مي كند كه مي توانند ژرف نگر باشند و به ظواهر طبيعت اكتفا نكنند.

خداوند در پايان آيه مي فرمايد: «وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و به خاطر آنكه از يقين كنندگان باشد.» در حقيقت حضرت ابراهيم به يگانگي خدا يقين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 95

داشت و اين تعيين با مطالعه اسرار آفرينش به كمال رسيد. از ذيل آيه نيز استفاده مي شود كه اهل يقين شدن يكي از آثار ديدن ملكوت است.

فرق يقين و اطمينان

در بحث زنده كردن موجودات حضرت ابراهيم، فرمود: تا قلبم مطمئن شود. اطمينان مرتبه علم عادي است، اما يقين مرتبه بالاتري است و سه درجه (علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين) دارد. يقين كه عالي ترين درجه ايمان است، در اثر داشتن ديد ملكوتي پديد آمد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 97

فصل پنجم: راهنماشناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 99

با توجه به اين كه در قرآن تنها نام 26 پيامبر آمده است، چگونه مي توان وجود صد و بيست و چهار هزار پيغمبر را ثابت كرد؟

پرسش:

با توجه به اين كه در قرآن تنها نام 26 پيامبر آمده است، چگونه مي توان وجود صد و بيست و چهار هزار پيغمبر را ثابت كرد؟ پاسخ:

نام يازده نفر از پيامبران الهي در سوره نساء آمده است. «1» اين افراد عبارت اند از:

ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، عيسي، ايوب، يونس، هارون، سليمان و داود. نام پانزده نفر ديگر در آيات ديگر قرآن آمده و عبارت است از: حضرت آدم، ادريس، هود، صالح، لوط، شعيب، ذي الكفل، موسي، يسع، الياس، زكريا، يحيي، عزيز و محمد (ص).

هر چند تنها نام اين 26 نفر در قرآن آمده است، ما در خود قرآن مي خوانيم: «وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ؛ و فرستادگاني كه بيقين (سرگذشت) آنان را پيش از اين، بر تو حكايت نموديم، و فرستادگاني كه (سرگذشت) شان را بر تو حكايت نكرديم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 100

مضمون همين مطلب در آيه 78 سوره غافر هم آمده است.

در مورد تعداد كل پيامبران- اعم از آن ها نامشان در قرآن آمده و يا نيامده است- رواياتي داريم. از جمله از ابوذر (ع) حكايت شده است كه تعداد پيامبران را از پيامبر (ص) پرسيدند، فرمود: صد و بيست و چهار هزار نفر بودند. ابوذر پرسيد: چند نفر رسول بودند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر و بقيه تنها پيامبر بودند. ابوذر پرسيد: چند كتاب الهي بر آن ها نازل

شده؟ پيامبر فرمود: صد و چهار كتاب؛ ده كتاب ... «1»

نكته: 1. عدد صد و بيست و چهار هزار مي تواند عدد كثرت است. توضيح اين كه عددهايي كه ما به كار مي بريم، گاه واقعي اند، مثلًا مي گوييم: 6 نفر به منزل ما آمدند و گاهي عدد را براي نشان دادن كثرت به كار مي بريم، مثلًا مي گوييم 70 نفر آمدند. در حالي كه وقتي مي شماريم مي بينيم 65 نفر آمدند. در اين جا هم برخي از مفسران احتمال داده اند اين عدد براي كثرت باشد، چون خداوند براي همه اقوام پيامبر و راهنما مي فرستاد «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» «2»

و نمي شود ملتي بدون پيامبر و راهنما بوده باشد. ملت ها هم ممكن است تعدادشان زيادتر يا كمتر از اين عدد باشد. بنابراين احتمال دارد اين عدد براي كثرت باشد.

2. روش قرآن اين است كه در جزئيات امور وارد نمي شود، مخصوصاً جزئياتي كه گاهي مفيد هم نيست، به ويژه در داستانهاي انبياء منتها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 101

روايات مختلفي در مورد تعداد پيامبران داريم و اگر بخواهيم ظاهر اين روايات را بگيريم، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر مي شود و اگر بخواهيم اين عدد را كثرت بگيريم ممكن است بگوييم: تعداد واقعي و كمتر يا زيادتري بوده اند.

3. اگر سوال شود چرا نام بقيه پيامبران در قرآن كريم نيامده، جوابش اين است كه قرآن به دنبال بر شرمدن نام همه پيامبران نبود، بلكه در راستاي اهداف ترتيبي نام يا داستان برخي از پيامبران را بيان كرده است، مخصوصاً پيامبراني كه مخاطبان اوليه قرآن آن ها را مي شناختند، مثل موسي و عيسي و ...

خداوند در دو آيه «1» به اين

مطلب اشاره مي كند، مثلًا سوره غافر مي فرمايد: «وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ؛ «2» داستان برخي پيامبران را اصلًا براي تو نگفتيم.» بنابراين چون نكته تربيتي يا حكمت ديگري نبود، خداوند نام و داستان برخي را ذكر نكرده است.

4. با توجه به اين كه بيشتر پيامبراني كه نامشان در قرآن هست، براي اقوام موجود در خاور ميانه- مثل قوم هود و عاد و ثمود و شعيب- فرستاده شدند، ممكن است پرسيده شود آيا اين مسئله علت خاصي دارد؟

در پاسخ بايد گفت: مسلماً خداوند براي تمام ملت ها هاديان و پيامبراني فرستاد و ما نمي توانيم بگوييم كه مثلًا سرخ پوستان آمريكا،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 102

مردم موجود در جنگلهاي آمازن، هند قديم، آفريقا و ... پيامبر و هادي نداشتند. در برخي روايات هم وارد شده است مثلًا پيامبراني سياه پوست در آفريقا بودند. روايتي از اميرمومنان (ع) «1» حكايت شده است. اقتضاي قاعده «لكل قوم هاد» هم همين است خداوند براي همه ملت ها پيامبراني فرستاده باشد تا مسائل را براي آن ها بيان و اتمام حجت بكنند اما نام آن ها در قرآن نيامد، چون: 1. قرآن در پي ذكر نام تمام پيامبران نبود.

2. اين مطلب براي اهداف تربيتي قرآن لازم نبود و قرار نبود قرآن دائره المعارفي شامل اسامي و شرح زندگي صد و بيست و چهار هزار پيامبر بشود، چون قرآن كتاب تاريخ نيست، اما نام بردن از پيامبراني كه براي عرب صدر اسلام شناخته شده بودند- پيامبران خاورميانه- در راستاي اهداف تربيتي قرآن كريم است نام پيامبران براي عربهاي صدر اسلام شناخته شده بود و گاهي آن ها را به بزرگي ياد مي كردند، لذا

بيان زندگي آن ها براي مردم الهام بخش بود؛ البته زندگي حضرت ابراهيم و ... براي همه ملتهاي دنيا الهام بخش و سرشار از آموزه ها تربيتي است.

برخي هم مثل شهيد محمد باقر حكيم (ره) كتابي «2» به نام علوم قرآن، كه بسياري از مطالبش هم از شهيد صدر است ايشان مي فرمايد: ذكر نام پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 103

پيامبراني كه از خاورميانه انتخاب شدند، به خاطر اين بوده كه عرب صدر اسلام اين ها را بهتر مي شناختند.» اگر قرآن مي آمد و مثلًا پيامبري سرخ پوست از آمريكا را معرفي مي كرد، بايد بحث مي شد كه آمريكا كجاست، پيامبرش كيست و ...، ولي آن ها ابراهيم را مي شناختند مطالبي در مورد زندگي اش شنيده بودند.

آن ها وقتي متوجه شوند پيامبري مثل ابراهيم بر ضد شرك به پا خواست پرچم توحيد را بر افراشت، به توحيد تشويق مي شوند، بنابراين قرآن كريم سرگذشت پيامبراني را بيان كرده است كه براي مخاطبان اوليه كاملًا شناخته شده باشند و نيز آموزههاي تربيتي در راستاي اهداف قرآن داشته باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 105

آيا پيامبران از باطن موجودات آگاهي داشتند؟

پرسش:

آيا پيامبران از باطن موجودات آگاهي داشتند؟ توضيح پرسش:

خداوند در آيه 109 مائده مي فرمايد: «پيامبران مي گويند: خدايا ما نمي دانيم، تو به باطن همه ما آگاهي.» از طرفي مي گويند كه پيامبران هم اعمال ما را مي بينند. آيا اين آيه دلالت بر اين مطلب دارد كه پيامبران به باطن موجودات آگاهي دارند؟

پاسخ:

در آيه 109 سوره مباركه مائده چنين است:

«يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ «1»؛ روزي كه خدا پيغمبران را جمع مي كند. پس مي پرسد مردم چگونه

به شما پاسخ دادند؟ پيامبران مي گويند: ما هيچ خبري از اين مطلب نداريم. تو در حقيقت دانش دادي و بر غيب و پنهان جهان آگاهي.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 106

هر چند اين آيه هر نوع علمي را از پيامبران الهي نفي مي كند، ما شواهدي در قرآن داريم كه پيامبران الهي از سه طريق به حالات امتهايشان علم داشتند و مي دانستند كه آيا آنها به دعوتشان جواب مثبت يا منفي داده اند. اين سه طريق قرينه و دليل مي شود كه مقصود اين آيه شريفه، ادب پيامبران در مقابل خداست. وقتي خداوند از پيامبران مي پرسد: مردم چه كردند؟ آنان مي گويند هر چه علم است براي شماست، يعني شما خودتان بهتر مي دانيد و علم ما در برابر دانش تو ناچيز و بلكه هيچ است. به عبارت ديگر، اين مسئله حصر اضافي است.

طرق علم پيامبران به احوال امت خويش

1. علم عادي: مثلًا حضرت موسي (ع) مي دانست كه چه كساني به دعوتش جواب مثبت داده اند. حداقل اكثريت مطالب را مي توانست با علم ظاهري به دست بياورد. درست است كه برخي حالت نفاق داشتند و تشخيص آن مشكل بود، ولي اكثراً روشن بود كه چه كساني بر شرك باقي ماندند يا به حق روي آوردند.

2. وحي: پيامبران از طريق وحي برخي از علوم، حتي علوم غيبي را، به دست مي آوردند «1»، از جمله: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ»»

خداوند مي فرمايد اين مطالبي كه براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 107

شما گفتيم، در مورد داستان حضرت نوح، خبرهاي غيبي كه به سوي تو وحي كرديم

و نه تو و نه قوم تو (خطاب به پيامبر اسلام است) از اين مطالب اطلاع نداشتيد.

روشن است خداوند حتي برخي مطالب تاريخي و دنيوي را از طريق وحي به پيامبرانش مي رساند.

3. گواه بودن بر امتها: خداوند پيامبران را شهيد و گواه بر امتها قرار داد «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِيدٍ؛ «1»

و [حال آنان چگونه است آنگاه كه از هر امّتي، گواهي مي آوريم.» شهيد در اينجا به معناي گواه است؛ يعني يكي از وظايف رهبران الهي گواهي دادن نسبت به حال ملتها است. پيامبر اسلام هم نسبت «2» به همگان گواهي مي دهد. اين گواهي دادن متوقف بر علم است، يعني بايد پيامبر آگاه باشد تا گواه بر ديگران قرار بگيرد. لذا خداوند مي فرمايد: تو شهيد بر اينهايي، «3» در برخي از روايات هم هست كه اعمال امتها بر رهبر الهي «4» عصرشان و امام عصر (عج) عرضه مي شود.

يادآوري: در برخي از آيات قرآن گفته شده است كه: اي پيامبر بگو: من عالم غيب نيستم، مثلًا «قُل لَاأَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ.» «5»

بايد به ياد داشته باشيم كه علم غيب دو گونه است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 108

1. استقلالي: افراد خود چنين علمي داشته باشند.

2. غير مستقل: خدا به آنها علم غيب بدهد.

مقصود آياتي كه مي گويد پيامبران علم غيب ندارند، علم غيب استقلالي است. شايد آيه 109 مائده «1» هم به اين مطلب اشاره داشته باشد.

علاوه بر آن موضوع ادب پيامبران كه گفته شد پيامبران مي خواهند بگويند ما از خودمان علم نداريم و هرچه

هست، از توست. پس تمام علوم استقلالًا و بالذات براي خداست؛ همان طور كه وجود و قدرت ما براي خداست اما از آن طرف علم به واسطه دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 109

آيا پيامبر از آينده و غيب خبر ندارد؟

پرسش:

آيا پيامبر از آينده و غيب خبر ندارد؟ توضيح پرسش:

خداوند مي فرمايد: «اي رسول ما به مردم بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم؛ مگر آن چه خدا بر من خواسته است اگر از غيب آگاه بودم، هميشه به خير خود مي افزودم، هيچگاه رنج و زيان نمي ديدم.» «1» با توجه به اين آيه پيامبر داراي علم غيب نبود؟

پاسخ:

در آيه 188 سوره اعراف مي خوانيم: «قُل لَاأَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ؛ بگو: «براي خودم هيچ سود و زياني را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد؛ و اگر (بر فرض) همواره از (آنچه از حسّ) پوشيده آگاهي داشتم، حتماً خير (خويش) را مي افزودم، و بدي به من نمي رسيد؛ من جز هشدارگر و بشارتگري براي گروهي كه ايمان مي آورند، نيستم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 110

مردم مكه از پيامبر مي پرسيدند اگر با خدا ارتباط دارد، چرا تو را از گراني و ارزاني اجناس در آينده آگاه نمي سازند تا سود بيشتري ببري و زيان نكني يا از خشك سالي و پرآبي مناطق مختلف آگاه نمي سازد تا به موقع كوچ كني؟ آنان انتظار داشتند پيامبر علم غيبي داشته باشد كه آن از براي سود بيشتر مادي در زندگي روزمره استفاده بكند.

در پاسخ اين افراد آيات فوق نازل شد.

پرسش اصلي اينجاست: آيا پيامبر اسلام (ص) علم غيب داشت؟ همان طور

كه مشركان چنين برداشتي داشتند؟ در پاسخ اين مطلب بايد دو نكته را يادآوري بكنم.

1. نكته اول: توانايي براي كسب منابع و دفع زيان به دو صورت قابل تصور است:

الف. توانايي مطلق و بالذات مخصوص خداست، يعني خدا مالك مستقل در جهان هستي است و همه قدرت ها در دست اوست و هر چه بخواهد انجام مي دهد.

ب. توانايي بالغير و غير مستقل: مثلًا ما مي توانيم سودي به دست بياوريم يا ضرري را دفع بكنيم، ولي اين توانايي را از ديگري (خالق) گرفته ايم.

در اين آيه وقتي مي فرمايد: «من نفع و ضرري را مالك نيستم» در حقيقت نفي استقلال مي كند؛ نه نفي بالغير. يعني مي گويد: من نمي توانم كار خدايي بكنم و تنها خداست كه به صورت مطلق و مستقل مالك همه سود و زيانهاست. من اگر هم بتوانم سود و زياني، را جذب يا دفع بكنم، توانم غير مستقل و وابسته به اراده الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 111

2. نكته دوم: در بخش دوم آيه فرمود: «اگر من علم غيب مي دانستم، حتماً اموال خودم را زياد مي كردم»، علم غيب هم به دو صورت قابل تصور است؛

1. آگاهي از اسرار جهان به صورت مستقل و بالذات: مخصوص خداست و اوست كه بدون مانع همه جا را مي بيند و در همه جا حضور دارد. اين علم به خاطر احاطه وجودي و حضوري او، علم مستقلي است.

2. افراد به صورت غير مستقل مي توانند داشته باشند. مثلًا مي شود خداوند علومي يا اسراري را به انساني ياد بدهد و او بتواند بعضي از مطالب را پيش بيني بكند.

بر اساس اين آيه پيامبر (ص) علم غيب استقلالي ندارد،

اما مي تواند علم غيب غير استقلالي داشته باشد. در برخي از آيات هم به اين مطلب اشاره شده است كه خداوند به هر كس از فرستادگانش بخواهد، علم غيب مي بخشد، مانند: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ؛ «1» يعني خداوند [داناي نهان است داناي غيب است و علم غيبش را آشكار نمي كند، مگر براي برخي از فرستادگاني كه بخواهد از آن ها رضايت داشته باشد.»

اصولًا رهبري جامعه بشري بدون اطلاع از اسرار جهان، قوانين الهي و حوادث گذشته و آينده ممكن نيست، چون بدون اين نوع آگاهي، آن شخص مثل انسانهاي عادي به صورت زودگذر و عصري رهبري و برنامه ريزي خواهد كرد و برنامه هايش مقيد به زمان و مكان و اطلاعات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 112

محدود خواهد شد، در حالي كه پيامبران الهي بايد علم غيب داشته باشند تا براي بشريت برنامه ريزي صحيح انجام بدهند.

شواهد بر علم غيب غير استقلالي

1. آيه 26 و 27 سوره جن.

2. وحي به پيامبر اسلام.

3. احاديثي كه مي گويند پيامبر گاهي مطالبي را گوشزد مي كرد و بعد اتفاق مي افتاد.

4. اين مسئله در آيات قرآن هم هست، مثلًا درسوره مباركه روم از شكست ايرانيان و پيروزي روميان خبر مي دهد «الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ» «1» ي ا در سوره حضرت مريم مي فرمايد مطالبي را كه به تو گفتيم، كسي قبل از تو نمي دانست.

به طور كل، وحي يعني اشاره هاي پنهان و ظريفي كه مخفيانه به پيامبران مي شود، البته خدا شرط كرد كه «من ارتضي من رسول» يعني علم غيب غير استقلالي به هر كسي داده نمي شود. شواهد اين مطلب در

آيات و روايات هست، ولي از موضوع بحث خارج است و بحث مستقلي را مي طلبد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 113

چرا در قرآن از حضرت موسي (ع) بيشتر از انبياي ديگر سخن گفته شده است؟

پرسش:

چرا در قرآن از حضرت موسي (ع) بيشتر از انبياي ديگر سخن گفته شده است؟ پاسخ:

در قرآن كريم از بيست و شش پيامبر نام برده شده و نام حضرت موسي و قوم بني اسرائيل بيش از همه است. اين موضع چند دليل مي تواند داشته باشد.

1. داستان حضرت موسي و حوادثي كه برايش اتفاق افتاد، خيلي متنوع بود؛ داستانش در داخل مصر، مهاجرت، برخورد با شعيب پيامبر، ازدواج، نبوت، برخورد با فرعونيان، بازگشت به فلسطين و ....

هر كدام از اين ماجراها هم از جنبه هاي مختلف پيام داشته است.

2. بني اسرائيل قوم منحصر به فردي در دنيا هستند، چون پيامبران زيادي ميان آن ها مبعوث شدند، قرآن كريم در بين جريانهاي بني اسرائيل موسي، اشارات زيادي به اين مطالب دارد.

3. سه دين مهم الهي و ابراهيمي و (اسلام، مسيحيت و يهود) در دنياي امروز هست. از آن جا كه هر سه دين بسيار مهم و ابراهيمي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 114

شمرده مي شوند و براي منطقه جزيره العرب هم شناخته شده بودند، لازم بود اسلام توضيح مفصلي درباره آن ها بدهد و براي مردم روشنگري كند.

4. برخوردهايي كه مسلمان ها با يهوديها در مدينه داشتند و امروزه در فلسطين و جاهاي ديگر دارند، در طول تاريخ ادامه داشته است. مي توان گفت: قرآن نگاهي هم به آينده داشت و مي خواست نوع اتمام حجتي براي يهود داشته باشد، لذا آيات زيادي را به آن ها اختصاص داد تا سرگذشت آنها را يادآوري و با

توجه به تحريفاتي كه در تورات انجام شده بود، حقايق را بازگو و با آن ها اتمام حجت نمايد و مسلمان ها را در مورد وضعيت آن ها آگاه سازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 115

مقصود از گناه پيامبر در سوره فتح چيست؟

پرسش:

مقصود از گناه پيامبر در سوره فتح چيست؟ خداوند در قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد: «اي پيامبر! تو بر گناه خود آمرزش بخواه تا گناه گذشته و آينده تو را ببخشيم.» مراد از اين گناه چيست؟

پاسخ:

در آيات متعددي «1» از پيامبر اكرم (ص) خواسته شده است استغفار كند، مثلًا درسوره مباركه نصر مي خوانيم: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً» «2»

از اين آيه پيامبر مي خواهد استغفار بكند چون خدا توبه پذير است.

در آيات آغازين سوره مباركه فتح نيز مي خوانيم:

«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؛ «3»

ما با پيروزي آشكاري تو را پيروز كرديم تا خدا آن چه را كه از پيامد كار تو مقدم شده و آن چه را براي تو موخر شده است [ا گناهان قبل و بعد تو را] بيامرزد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 116

در مورد شان نزول «1» اين آيه گفته شده است: پيامبر اسلام در سال ششم هجري به قصد عمره از مدينه به سوي مكه خارج شده در اين مسافرت حدود هزار و چهار صد نفر از مسلمان ها هم احرام پوشيدند و با پيامبر همراه شدند؛ اما مشركان كه مكه تحت تسلط آن ها بود، از ورود مسلمانان به شهر جلوگيري كردند.

در پي اين واقعه مسلمانان در منطقه حديبيه مستقر شدند و سرانجام بين پيامبر اسلام (ص) و مشركان صلح

حديبيه برقرار شد. مشهور مفسران اين آيات را ناظر به همين مطلب مي دانند. به صلح حديبيه فتح المبين هم گفته مي شود، چون راه پيروزي اسلام در جزيره العرب را هموار كرد پيامبر و مسلمان ها از سالهاي بعد حق يافتند كه به زيارت مكه بيايند.

برخي مفسران «2» هم مي گويند اين آيات اشاره به فتح مكه، فتح خيبر، پيروزي بر تمام دشمنان با دلائل و معجزات است. به نظر مي رسد آيه مي تواند به همه موارد اشاره داشته باشد، ولي آنچه مشهور و قدر متيقن است و آيه و قرائن آن را نشان مي دهد، همان صلح حديبيه است و فتح المبين اسلام است.

قرآن بعد از اين كه گوشزد مي كند به تو فتح المبين داديم، و تو را با صلح پيروز كرديم، در آيه دوم، چهار نتيجه مهم را بر مي شمارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 117

1. «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ؛ خداوند گناهان قبل و بعد تو (پيامبر) را مي آمرزد.»

2. «وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ؛ خداوند مي خواهد نعمت خود را بر تو تمام بكند.»

3. «وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً؛ خدا مي خواهد تو را به راه راست هدايت بكند.»

4. «وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً؛ خدا مي خواهد پيروزي شكست ناپذيري را به تو عنايت بكند.»

سوالي كه در اينجا به ذهن انسان خطور مي كند اين است كه اگر پيامبر معصوم بود، چگونه ممكن است گناهي مرتكب شده باشد كه خدا بخواهد ببخشد؟

مفسران چند پاسخ را بيان كرده اند.

1. مقصود از گناه، ترك اولي است كه احياناً پيامبر انجام مي داد. يعني گاهي پيامبر كاري را به خوبي انجام مي داد، با اين كه مي شد بهتر از آن انجام دهد، اين خود نياز به آمرزش

و بخشش خواهي دارد، با اين كه اگر همان كار را ما مي كرديم، هيچ اشكالي نداشت، پس ترك اولي يعني كاري كه گناه نيست، اما بهتر بود انجام نمي شد يا كار بهتر از آن انجام مي شد. گناه شمرده شدن ترك اولي براي پيامبر از باب همان «حسنات الابرار سيئات المقربين» است.

2. مقصود، گناهاني است كه مشركان به پيامبر نسبت مي دادند.

مي دانيم كه مخالفان رهبران الهي، قبل از هر پيروزي، تهمت ها و نسبتهاي ناروايي به آن ها مي زدند و بعد از شكست نهضت مي گفتند: ما راست مي گفتيم و دلايلي براي صدق تهمت ها و نسبتهاي نارواي خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 118

مي آوردند، اما در مورد پيامبر (ص)، با اين صلح و پيروزي آن تهمت ها و نسبتهاي ناروا برطرف شد و گناهاني كه به رسول خدا نسبت مي دادند، افشا و دامن حضرت از آن ها پاك شد. برخي از احاديث اهل البيت (ع) هم ذيل آيه نقل شده است. «1» اين تفسير را تاييد مي كنند.

3. مقصود، پيامد كارهاي پيامبر است. «ذنب» در لغت به معناي «دنباله» و «پيامد» است.

هر كار صحيحي ممكن است پيامد و لوازمي داشته باشد كه به ديگران آسيب برساند، مثلًا جهاد در راه خدا در كنار نتايج مثبت، پيامدهاي نامطلوبي هم دارد كه بايد به گونه اي ترميم كرد. گويا خدا با جمله «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ» مي خواهد بفرمايد: خدا پيامدهاي قبل و بعد كارهاي تو را ترميم مي كند و مشكلات مختلف آن را برطرف مي كند.

در واقع وقتي «ذنب» را به معناي لغوي بگيريم، «غفران» معناي لغوي خواهد داشت، البته مانعي ندارد كه آن به هر سه تفسير

اشاره داشته باشد و استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا به مورد قرآن جايز است.

نكته:

1. برخي از مفسران ياد آور شده اند، «2» اين كه خيلي از خطابهاي قرآن به پيامبر (ص) ديگران مي باشند، مثلًا درست است كه خدا به پيامبر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 119

فرمود: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ» و خطاب به پيامبر است، اما مقصود همه امت اسلام است.

بنابراين چون پيروزي مسلمان ها و اسلام در حقيقت پيروزي رهبر اسلام است مسئله به ايشان نسبت داده شد.

معناي دوّم (گناهاني كه مشركان به پيامبر نسبت مي دادند) رواياتي هم دارد، ولي موجب انحصار نمي شود و هر كدام از چهار تفسير پذيرفته شود، مسئله حل مي شود و از ظاهر آيه روشن مي شود كه پيامبر اسلام گناهي نكرده بود.

2. بحث دعا و استغفار پيامبران و ائمه غير از اين بحثي است كه در اين آيه داشتيم.

استغفارهايي كه در دعاها آمده است؛ مثل دعاهاي صحيفه سجاديه يا طلب آمرزش پيامبران الهي در پيشگاه خدا چند تا احتمال مي تواند داشته باشد:

1. براي آموزش مردم بود. مثلًا امام سجاد (ع) دعاهايي را مطرح مي كند تا ما با مضامين اين دعاها تربيت و آموزش بيابيم. امام معصوم هيچ گناهي نمي كند و نيز شايد ترك اولي هم نكرده باشد، ولي در عين حال دعا را مي خواند تا ديگران آموزش ببينند.

2. برخي مواقع كارهايي كه براي ديگران خيلي عادي است، براي ائمه يا پيامبر نوعي ترك اولي و سقوط به مقام پايين به شمار مي رود، براي مثال استفاده از لذت دنيوي براي انسانيهاي عادي كاري عادي است و گناه شمرده نمي شود، بلكه گاهي ثواب هم دارد يا

طلب معيشت و كار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 120

براي اداره زندگي خيلي خوب است و پيامبر و ائمه اطهار هم اين كارها را مي كردند، اما وقتي يك انسان بزرگي يا پيامبري مي تواند كارهاي بزرگ تري انجام بدهد و خود و جامعه را به كمال برساند، حيف است كه وقتش را مثلًا صرف كار در مزرعه بكند، ولي از كارهاي بزرگتر و عظيم تر باز بماند. اين نوعي ترك اولي يا حسنات الابرار سيئات المقربين است و همين كه چنان شخصي توجه خود را از خدا در اين مدت كم كرده، و لو قطع نكرده و به كارهاي روزمره پرداخته است، در همين حدّش استغفار مي خواهد و شايد استغفارهاي روزانه پيامبر از اين گونه يا از نوع آموزش باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 121

چرا نام حضرت علي (ع) در قرآن ذكر نشده است؟

پرسش:

چرا نام حضرت علي (ع) در قرآن ذكر نشده است؟ پاسخ:

از ائمه (ع) هم گاهي پرسيدند كه چرا نام اميرمومنان علي (ع) در قرآن نيامده است؛ با اين كه مسئله ولايت و تعيين جانشين پيامبر (ص) بسيار مهم بود.

در روايات اين گونه پاسخ داده شده است: در قرآن اصل مسئله نماز آمده، ولي تعداد ركعاتش نيامده است. به عبارت ديگر لازم نيست هر مطلبي در قرآن بيايد، همان طور كه در قرآن «اقم الصلوه»؛ نماز بخوانيد آمده، ولي نفرموده است نماز صبح دو ركعت يا نماز ظهر 4 ركعت است.

اين سنت پيامبر (ص) بود كه مصاديق و تعداد ركعاتش نماز را روشن مي كرد. در مورد ولايت اميرمومنان علي و ائمه اطهار (ع) هم اصل مسئله امامت در قرآن كريم آمده است. مانند:

1. اني

جاعلك الناس اماما ... لاينال عهدي الظالمين

2. يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك

3. اليوم اكملت حكم دينكم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 122

شان نزول، بطن يا تفسير اين گونه آيات در مورد ولايت و امامت است. آيات متعددي در مورد اميرمومنان و ائمه اطهار هست، مثل آيه تطهير و آيه مباهله كه عصمت الهه از آيه تطهير و جايگاه اهل بيت از آيه مباهله استفاده شده است ولي مصداق اين امامت و وليات را سنت بيان كرد، مثلًا در غدير خم اميرمومنان علي (ع) از طرف پيامبر اكرم (ص) به امامت معرفي شد.

برخي حكمتي را هم ذكر كردند؛ اين كه اگر نام حضرت در قرآن مي آمد، باعث مي شد برخي از دشمني هاي مشركان و منافقان نسبت به اميرمومنان علي (ع) به قرآن هم سرايت بكند و قرآن در معرض تحريف قرار بگيرد و برخي بخواهند نام هاي ديگري به قرآن اضافه بكنند يا آياتي مربوط به حضرت را از قرآن حذف بكنند و قرآن تحريف شود. چون مسئله سلامت در قرآن از تحريف بسيار مهم بود، نام ائمه در قرآن نيامد. اين مسئله، شأن آنان را كم نمي كند چون آيات متعددي هست كه شيعه و سني گفته اند مربوط به امير مؤمنان (ع) است. علاوه بر اينكه واقعه بزرگ غدير اين مسئله را جبران كرده است.

1. برخي گمان مي كنند بعضي از آيات قرآن كه مربوط به اميرمؤمنان است، نام حضرت است، مثلًا در مورد «اهدنا الصراط المستقيم» ي ا برخي واژه ها كه به حضرت و أوصاف او، تعبير و يا تفسير شده است، فكر مي كنند صراط مستقيم نام امام علي (ع)

يا يكي از صفات حضرت است؛ در حالي كه در اين روايات مصداق آيات روشن شده است؛ يعني مصداق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 123

كامل راه مستقيم بعد از پيامبر راه علي (ع) است. پس بايد صفات و عناوين كلي آيات را با ذكر مصداق اشتباه نكنيم.

2. حكمت ديگر ذكر نشدن نام امام در قرآن اين است كه اگر نام اميرمؤمنان و اهل بيت در قرآن مي آمد، سنت امتحان اجرا نمي شد. اين سنت الهي است كه نياوردن اين اسامي در قرآن بعضي افراد را امتحان و كفر منافقان راآشكار مي سازد. براي همين كساني كه مي خواستند نفاق را پنهان كنند، نتوانستند براي هميشه چنين كنند و به تحريف و تأويل آيات مربوط به اهل بيت در تفاسير و كتابهايشان پرداختند.

علماي بزرگ شيعه و اهل سنت تا 300 آيه را در مورد اميرمؤمنان دانسته اند. در برخي موارد شأن نزول اين آيات در مورد حضرت است، مثل «مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ» «1»

كه در مورد ليله المبت است؛ شبي كه علي (ع) در جاي پيامبر خوابيد و حضرت رسول خدا به مدينه هجرت كرد. «2» در مواردي هم مصاديق آيات اميرمؤمنان است، مثل «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» كه حضرت مصداق كامل صراط مستقيم است. تعدادي از آيات هم به برخي از كارهاي اميرمؤمنان اشاره دارند، مثل آيات نذر در سوره مباركه انسان «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» «3» كه در مورد روزه گرفتن فاطمه زهرا (س) اميرمؤمنان و امام حسن و حسين (س) است. گاهي تأويل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 124

آيات در مورد حضرت است و گاهي هم بطن «1»

آيه مربوط به امام است كتابهاي مستقلي هم مثل «آيات ولايت» آيت الله مكارم شيرازي در اين زمينه نوشته شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 125

بر اساس آيه 52 سوره احزاب چرا نمي توان بعد از وفات پيغمبر با همسران او ازدواج كرد؟

پرسش:

بر اساس آيه 52 سوره احزاب چرا نمي توان بعد از وفات پيغمبر با همسران او ازدواج كرد؟ پاسخ:

خداوند در بخش آخر آيه مذكور كه درباره ازدواج با زنان پيامبر اكرم (ص) است، مي فرمايد:

«وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً؛ «1»

براي شما جايز نيست كه فرستاده خدا را آزار دهيد و (جايز نيست) هرگز همسرانش را بعد از او به همسري در آوريد كه اين كار گناه بزرگي است.»

شان نزول آيه: چون برخي «2» از مخالفان و منافقان تصميم گرفته بودند بعد از وفات پيامبر با همسران او ازدواج بكنند و حرمت پيامبر را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 126

بشكنند، آيه فرود آمد و ازدواج با زنان پيامبر را به كلي ممنوع كرد. اين شان نزول تا حدودي مطلب را آشكار مي كند.

سه نكته:

1. برخي از مخالفان و منافقان مي خواستند با ازدواج با همسر پيامبر، به حيثيت ايشان ضربه بزنند. ممنوعيت جلوي اين انتقام جويي را گرفت.

2. ممكن بود برخي از ازدواج با همسران پيامبر، ضمن ادعاهاي بي مورد، سوء استفاده هايي بكنند، هر چند جزء منافقان يا مخالفان نباشند.

شايد از همين رو بود كه فرمود اين كار نزد خدا بزرگ و گناه كبيره است.

3. نكته سوم كه از همه مهم تر است، اين است كه حفظ احترام هر كس در حفظ احترام خانواده او متجلّي مي شود. از اين رو

قرآن همسران پيامبر را ام المومنين ناميد و ازدواج با آن ها را حرام كرد تا حريم و شخصيت اين خانواده محفوظ بماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 127

چرا حضرت داود درباره حكمي كه صادر كرد مورد بازخواست قرار گرفت؟

پرسش:

چرا حضرت داود درباره حكمي كه صادر كرد مورد بازخواست قرار گرفت؟ خداوند در سوره «ص» به داوري حضرت داود اشاره مي كند و ايشان حكمي صادر كرد؛ اما مورد بازخواست قرار گرفت. در مورد اين حكم و آيات مربوط توضيح بدهيد.

پاسخ:

اين پرسش مربوط به آيات بيست و يك تا بيست و پنج سوره «ص» است. در اين آيات داستان قضاوت حضرت داود (ع) كه نوعي آزمايش بود، مطرح مي شود.

خلاصه ماجرا به اين صورت است:

خداوند فرمود: «وَهَلْ أَتَاكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ...؛ «1»

آيا خبر آن شاكيان به تو رسيد، وقتي از محراب [داود] بالا رفتند؟ همان هنگامي كه بر داود وارد شدند و او وقتي ديد آن ها به صورت غير طبيعي وارد شدند، وحشت كرد و آن دو نفر گفتند: نترس ما دو نفر شاكي هستيم.» در ادامه ماجرا خداوند مي فرمايد: اين دو نفر خودشان گفتند كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 128

يكي از ما بر برخي ديگر ستم كرده است، آن دو قضاوت نكردند؛ بلكه قضاوتشان را خدمت داود بردند و از حضرت خواستند ميان آن دو به حق داوري كند. «وَاهْدِنَا إِلَي سَوَاءِ الصِّرَاطِ؛ و ما را به راه درست راهنمائي كن.» سپس اصل ماجرا بيان مي كند؛ اين كه يكي از اين دو نفر مي گويد: برادر من نود و نه گوسفند دارد و من يك گوسفند بيشتر ندارم، ولي او از من مي خواهد سرپرستي همين

گوسفند را هم به او بسپارم. برادرم در سخن گفتن نيز بر من غلبه كرده است.

داود به صورتي شتابزده سخني گفت: اين شخص با درخواست يك گوسفند تو به يقيين بر تو ستم كرده است. بسياري از افرادي كه شريك هستند، به طرف مقابل ستم مي كنند، مگر «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند.» يعني انسانهاي مومن و شايسته كردار كم هستند، داود در پي اين سخنان متوجه شد كه اين مسئله آزمايش الهي بود. «وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ؛ داود دانست كه اورا آزمايش كرده ايم.» پس از پروردگار آمرزش خواست و ركوع كنان- يا بر سجده كنان- بر زمين افتاد و توبه كرد. خداوند در آخرين آيه مي فرمايد: «فَغَفَرْنَا لَهُ» او سخن طرف مقابل را نشنيد و ما اين ترك اولي را آمرزيديم و «عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ؛ قطعاً براي او نزد ما (مقامي) نزديك و بازگشتي نيكوست.»

خداوند حضرت داود را به مقام خليفه الهي و داوري نسب كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 129

«يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَهً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَي؛ «1»

اي داود ما تو را به جانشين در زمين قرار داديم. بين مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي نكن».

اين آيات يك صحنه از داوريهاي غير عادي آن حضرت را كه نوعي آزمايش بود، به تصوير مي كشد.

ممكن است پرسيده شود فرشته بودند يا انسان؟

در قرآن واژه «خصمان» آمده و اين واژه به معناي نزاع است. مقصود از آن در آيه دو طرف شكايت است. طبق برخي احاديث «2» آن دو فرشتگاني بودند

كه براي آزمايش داوري حضرت به صورت دو مرد در آمدند.

به نظر علامه طباطبائي «3» هم اين در ظرف تمثل بود، يعني دو فرشته به صورت انسان در آمده بودند. به اعتقاد برخي ديگر از مفسران طبق ظاهر آيات دو انسان عادي بودند كه با هم اختلاف داشتند.

به نظر مي رسد بهتر است در تفسير، ظاهر آيه را حفظ بكنيم.

اين جريان در تورات، كتاب اشموئيل، فصل 11، جملات 2 تا 27 به صورت توهين آميزي نقل شده است؛ اما احاديث اسلامي مضامين آن را رد مي كنند. نكته قابل توجه ورود غير طبيعي آن دو نفر است، چون داود به خاطر مقامش، نگهباناني داشته، ولي آن دو از ديوار بالا آمدند، از لا به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 130

لاي محافظان گذشتند و وارد محل استقرار و عبادت داود شدند و همين ورود غير طبيعي بود كه حضرت را به وحشت انداخت.

مشكل داوري چه بود كه حضرت توبه كرد بايد چگونه داوري مي كرد؟

داوري حضرت از لحاظ اصل مطلب مشكلي نداشت، چون دعوا سر اين بود كه يك نفر مي گفت نود و نه گوسفند دارم و ديگري مي گفت: يك گوسفند دارم. مرد ثروتمند- همان گونه كه طبيعت ثروتمندان است- مي خواست همان يك گوسفند را هم به ثروت خود اضافه بكند، لذا حضرت داود فرمود: «ظلمك بسوال نعجتك الي نعاجه؛ او به تو ظلم كرده است كه مي خواهد آن يك گوسفند را هم تصاحب كند».

برخي از مفسران مي گويند: سكوت برادر ثروتمند دليل درستي قضاوت بود؛ منتها حضرت بايد آداب قضاوت را بيشتر رعايت مي كرد و سخنان دو طرف دعوا را مي شنيد و رعايت نكردن همين

آداب نوعي ترك اولي بود، لذا حضرت استغفار كرد و متوجه شد كه او را آزمايش مي كنند. «1»

معلوم مي شود كل صحنه آزمايشي براي داوري حضرت بود. شايد هم مي خواستند به نوعي بگويند كه در مقام داوري بايد چگونه رفتار بكند.

روشن است كه توبه حضرت به خاطر اشتباه در اصل داوري نبود؟ «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 131

لذا آن برادر هم ساكت شد و سخني بر زبان نياورد. مهم تر اين كه آيا ممكن است پيامبران گناهي مرتكب بشوند كه ناچار به توبه بشوند و اين چگونه با مقام عصمتشان سازگار است؟

پاسخش اين است كه اشتباه مذكور نوعي ترك اولي بود، يعني بهتر بود حضرت صبر مي كرد تا طرف مقابل هم سخنش را بگويد؛ هر چند حق با او نبود.

همين ترك اولي موجب شد حضرت استغفار بكند و به ركوع يا سجود برود. لفظ ركوع را به معناي سجود گرفته اند، به هر حال ركوع به معنا و مقدمه سجود هم مي آيد. به هر حال ايشان طلب مغفرت كرد. خداوند هم مي فرمايد: ما او را مي آمرزيديم. او جايگاه بلندي نزد ما دارد تعريف حضرت قبل و بعد از اين آيات هم هست در آيه 17 مي فرمايد: «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «1»

خود اين آيات هم نشان مي دهند كه حضرت بسيار توبه كار بود و هرگاه مشكلي پيدا مي كرد، سريع توبه مي كرد و به سوي خدا بر مي گشت.

توضيح دو واژه:

1. ترك اولي: كاري كه انسان عادي مي تواند انجام بدهد، گاه از انسان بزرگ و كسي كه جايگاه بلندي دارد، انتظار نمي رود و اگر چنين كاري (ترك اولي) بكند بايد از پروردگارش

پوزش بخواهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 132

2. محراب: در اصل به معناي صدر مجلس «1» يا غرفه هاي فوقاني است كه محل عبادت را در آن جا قرار مي دادند اين واژه كم كم به مكان عبادت اطلاق شد و امروزه به جايي كه امام جماعت مي ايستد و معمولًا پايين تر از بقيه است، مي گويند واژه محراب در آغاز به معناي بلندي بود، چون نماز و عبادت را در مكانهاي بلند به جا مي آوردند ولي كم كم به هر مكان عبادتي كه جايگاه ويژه اي داشت، گفته شد و امروزه هم به مكان امام جماعت محراب مي گويند. برخي از لغويها «2» و مفسران هم مي گويند: چون محراب محل حرب و جنگ شيطان و هواي نفس است، به آن محراب گفته مي شود و كسي كه جلوي جماعت قرار مي گيرد، در حقيقت طلايه دار جنگ با شيطان و هواي نفس است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 133

چرا حضرت خضر زنده است؟

پرسش:

چرا حضرت خضر زنده است؟ توضيح پرسش:

با توجه به آيه «وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ ...؛ «1» و ما به هيچ كس پيش از تو عمر ا بدي نداريم تا به تو دهيم آيا با آن كه تو محبوب ترين، مقرب ترين بندگان ما هستي، خواهي مرد، آيا ديگران زنده خواهد ماند». «2» چرا حضرت خضر زنده است؟

پاسخ:

خداوند در آيه مذكور مسئله جاودانگي بشر را نهي مي كند و مي فرمايد به هيچ بشري عمر جاودانه نداديم. در ادامه حتي به وفات پيامبر اكرم (ص) اشاره مي كند و مي فرمايد اگر قرار است كسي جاوداني شود، آن شخص پيامبر اسلام يعني اشرف مخلوقات است. «3» پس وقتي

پيامبر اسلام زنده نمي ماند، كس ديگري هم نبايد زنده بماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 134

در آيه بعدي «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ؛ «1» همه اشخاص مرگ را خواهند چشيد» اين مطلب را به صورت قاعده كلي تري بيان مي كند.

براي پاسخ به اين پرسش بايد به دو نكته توجه كنيم؛

نكته اول: در اين دو آيه سنت و قضاي حتمي الهي بيان شده است؛ اينكه همه موجودات غير از پروردگار خواهند مرد و هيچ كس زندگي جاودان در دنيا نخواهد داشت، حتي وقتي در آستانه قيامت در صور دميده مي شود و همه موجودات از دنيا مي روند، عزرائيل كه جان همه را مي گرفت، جان خود را هم مي گيرد. حضرت خضر «2» هم كه بر اساس روايات مثل حضرت عيسي (ع) «3» زنده است، به طور هميشگي زنده نخواهد ماند و عمر طولاني او به خاطر برخي مصالح است و قبل از قيامت همه از جمله آن حضرت خواهند مرد.

در آيه 34 بحث زندگي موقت و مرگ بشر مطرح شده و در آيه 35 «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ؛ همه افراد مرگ را خواهند چشيد يك قاعده كلي و عام بيان شده است؛ اين كه كل موجودات زنده خواهند مرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 135

قصه حضرت خضر و موسي در سوره كهف ضميرها گاهي جمع است و گاهي مفرد. علتش چيست؟

پرسش:

قصه حضرت خضر و موسي در سوره كهف ضميرها گاهي جمع است و گاهي مفرد. علتش چيست؟ پاسخ:

در داستان حضرت خضر و موسي (ع) سه فراز مختلف هست: 1. كشتي را سوراخ كردند، 2. بچه كشته شد. 3. ديوار خراب را بازسازي كردند. در پايان آيات «1» خضر- به تعبير روايت- خودش دليل اين كارها را توضيح

مي دهد

1. گاه ضمير را مفرد آورده است مانند جايي كه مي گويد: كشتي را سوراخ كردم، چون پادشاه مي خواست كشتي سالم را بگيرد، در حالي كه اين كشتي براي افراد فقير بود و مي خواستم به دست شاه نيفتد، لذا سوراخش كردم. در اينجا مي فرمايد «فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا؛ و خواستم آن را معيوب كنم.» شايد چون كار معيوب را به اراده خود انجام مي داد، به خودش نسبت داد. شايد اين خود نوعي احترامي بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 136

2. در برخي موارد جمع آورده است، مثل جايي كه مي گويد: خداوند مي خواست به جاي اين فرزند، فرزند بهتري به آنها عنايت بكند. مي فرمايد: «فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ؛ اراده كرديم كه پروردگارشان به جاي آن، به آن دو (پدر و مادر) آنها، (بچه اي) بهتر از آن بدهد. اينجا كار را به خدا نسبت مي دهد و شايد مقصود خودش و خدا باشد، يعني خداوند و من اراده كرديم؛ البته اراده خضر در راستاي اراده خدا بود. اينجا چون كار خوبي است (جايگزين نيكو دادن) به خود و خدا نسبت مي دهد.

3. در مورد بعدي كه اراده را فقط به خدا نسبت مي دهد: «فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا».

به نظر مي رسد كه حضرت خضر بسيار به اين نكته توجه كرده وادب گفتاري را در رابطه با خداوند رعايت كرده است. جايي كه كار به ظاهر، نيكو نبود، به خودش نسبت داده و آنجا كه كار خوب بود، به خدا يا به خود و خدا نسبت داده است؛ هرچند كه همه كارهاي او به دستور خدا و با قدرتي بود كه خدا داده بود.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 137

با توجه به سوره كهف چرا حضرت خضر با استفاده از علم لدني شخصي را كه هنوز گناهش اثبات نشده، كشت؟

پرسش:

با توجه به سوره كهف چرا حضرت خضر با استفاده از علم لدني شخصي را كه هنوز گناهش اثبات نشده، كشت؟ پاسخ:

در سوره كهف از آيه 62 به بعد برخورد موسي با خضر را بيان مي كند. نام خضر در قرآن نيامده، ولي در روايات از وي به عنوان معلم و به اسم ياد شده است. شرح ماجرا به اين صورت است كه:

آن دو سوار كشتي شدند و خضر كشتي را سوراخ كرد. موسي بعدها متوجه شد كه كشتي مال افراد فقير بود ه و كساني در دريا بودند كه كشتيها را مصادره مي كردند و خضر با اين كار كشتي را از خطر مصادره شدن رهانيد. همچنين وقتي كنار ديوار خرابي رسيدند، آن را بازسازي كردند. موسي هر بار سوال مي كرد كه چرا اين كار را كردي! و بنا مي شد صبر بكند و ديگر چيزي نپرسد. در آيه 74 آمده است:

«فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا لَقِيَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّهً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً؛ «1» خضر بچه اي را كشت و اين بار هم موسي اعتراض كرد كه چرا بچه بي گناهي را كشتي؟ پاسخ اعتراضش در آيه 80 چنين آمده است:

بچه اي كه كشته شد، پدر و مادر مؤمني داشت. من ترسيدم دُچار طغيان و كفر بشود و اراده كرديم كه پروردگار به او فرزندي بهتر از او بدهد كه به پاكي و رشد نزديك تر باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 138

نكته ها:

1. شخصي كه اين كار را كرده و ماموريت او عادي نبود؛ او مأمور ويژه الهي بود و كارهايش نوعي آموزش صبر در مقابل

استاد بود تا او بداند كه چيزهايي در جهان هست كه او نمي داند.

در حقيقت خضر به روش طبيعي عمل نمي كرد و تابع نظام قانونگذاري ما نبود، مثل عزرائيل كه وقتي جان كسي را مي گيرد، نمي توان گفت بايد او را به خاطر قتل نفس اعدام كرد، چون او طبق نظام ما عمل نمي كند؛ بلكه مأمور الهي است و براساس مصلحتهاي الهي جان افراد را در 20، 50 يا 90 سالگي مي گيرد و در هيچ مورد هم مؤاخذه نمي شود، چون مأمور الهي است. خضر هم مأمور بود كه او را بكشد تا خدا بچه اي بهتر به خانواده اش بدهد.

اگر گفته شود پيامبران وقتي مي خواستند مجرمي را مجازات كنند، ابتدا گناهش را ثابت، بعد مجازات مي كردند چرا خضر چنين نكرد؟

در پاسخ مي گوئيم، اگر عزرائيل (مامور خدا) جان اين بچه بي گناه را مي گرفت، كسي اعتراض نمي كرد. وقتي كسي (مثل خضر) مأمور شد در نظام تكوين كاري بكند، ديگر بحث نظام تشريع مطرح نيست.

2. پيامبران الهي مراتبي دارند، «1» مثلًا حضرت لوط كه در زمان حضرت ابراهيم زندگي مي كرد، مرتبه پائين تري از ابراهيم داشت. هارون هم نسبت به موسي چنين بود، با اينكه آن دو برادر بودند، بر اين اساس موسي هم نزد كساني كه بالاتر از او بودند، چيزهايي ياد مي گرفت، مثل شعيب كه موسي مدتي نزدش چوپاني كرد و آموزشهايي ديد و مانند خضر كه حضرت موسي مطالبي از او آموخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 139

در طوفان نوح آمده كه آب از تنور فوران مي كند يعني چه؟

پرسش:

در طوفان نوح آمده كه آب از تنور فوران مي كند يعني چه؟ توضيح پرسش:

خداوند در آيه 27 سوره مومنون فرمود: ما به نوح وحي كرديم كه در حضور

ما و به دستور ما كشتي بسازند تا زماني كه فرمان طوفان آمد و آب از «تنور» فوران كرد. منظور از فوران آب از تنور چيست؟

پاسخ:

معناي ظاهر آيه اين است كه ما به نوح وحي كرديم كشتي را در حضور ما و مطابق وحي ما بساز و هنگامي كه فرمان ما براي غرق افراد سركش قوم نوح فرا رسد و آب از تنور بجوشد، از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتي سوار كن.

اين آيه نكات بسيار زيبايي دارد كه يكي از آنها همين مطلب تنور است.

حضرت نوح بعد از صبر زياد از خدا تقاضاي عذاب كرد. عذابي كه خدا براي قوم نوح در نظر گرفت سيلاب عظيمي بود كه انسانها و حيوانات را نابود مي ساخت، از اين رو به حضرت نوح دستور داد كشتي بزرگي بسازد تا خود و خاندان و مؤمنان بر آن سوار بشوند و از هر نو حيوان يك جفت در آن جاي دهند تا نسل حيوانات باقي بماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 140

چند نكته

1. فرمود: كشتي را در حضور ما بساز. در حقيقت كار حضرت طبق وحي الهي و برنامه از پيش تعيين شده بود، حتي برخي از آيه استفاده مي كنند كه صنعت ساخت كشتيهاي عظيم سرچشمه الهي دارد، لذا: «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ» ما به او وحي كرديم كه كشتي بساز.» بعد فرمود: با نظر ما باشد: «بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا» اين برنامه طبق برنامه وحي و نظارت الهي سامان يافت تا كار با خيال آسوده پيش رود و نيز برنامه ريخته شده كاملًا اجرا بشود.

2. فرمود: «إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ؛ تا آنگاه كه فرمان

(عذاب) ما فرا رسيد، و تنور فوران كرد!» واژه تنور به همان معناي تنور فارسي است. مفسران گفته اند تنور محلي است كه در آن آتش مي افروزند تا نان پخته شود و مقصود از آن در اين آيه اين است كه سطح آب زيرزميني آنقدر بالا آمده كه از داخل تنورهاي منازل، كه معمولًا در نقطه پايينين ساخته مي شود، بيرون زد و اين يكي از نشانه هاي آن عذاب الهي بود. لذا فرمود وقتي اين نشانه ظاهر شد، «فسلك فيها من كل زوجين اثنين؛ از هر حيواناتي يك جفت را داخل كشتي ببريد» در احاديث هم اشاره شده است كه آب از درون تنورها جوشيد و بيرون آمد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 141

به احتمال ديگر

معناي مجازي مواد باشد، يعني تنور خشم پروردگار فوران كرد. در حقيقت جوشيدن تنور اشاره به خشم پروردگار است همانطور كه در فارسي گفته مي شود خشم او تنوره كشيد. البته مانعي ندارد كه آيه شريفه به هر دو معنا اشاره داشته باشد، هر چند با احتمال اول سازگارتر است.

3. در آيه 26 همين سوره مي خوانيم «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ؛ پروردگارا! مرا در برابر تكذيب هاي آنان ياري كن.»

در سوره نوح هم مي خوانيم «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً؛ «1» پروردگارا! بر زمين از كافران هيچ ساكن خانه اي وا مگذار!»

حضرت نوح بعد از آن ملاحظه لجاجتهاي فراوان نفرين كرد همچنين مي فهميم كه خداوند به مخالفان مهلت مي دهد شايد سرعقل بيايند و دست از لجاجت بردارند و اين يك سفت الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 143

آيا شيطان مي تواند بر پيامبر نفوذ كند؟

پرسش:

آيا شيطان مي تواند بر

پيامبر نفوذ كند؟ توضيح پرسش:

در آيه 42 سوره يوسف خداوند مي فرمايد: «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ؛ و [لي شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد» آيا شيطان در حضرت يوسف نفوذ كرده است؟

پاسخ:

خداوند در سوره يوسف آيه 42 مي فرمايد: «وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ؛ و (يوسف) به آن كسي از آن دو نفر، كه مي دانست كه او نجات مي يابد، گفت: «مرا نزد اربابت ياد كن.» و [لي شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالي در زندان درنگ كرد.» «1»

داستان به دو نفري مربوط مي شود كه همراه يوسف (ع) در زندان بودند. بعد از آنكه حضرت يوسف در ماجراي زليخا، پاكي خود را نشان داد و به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 144

زندان افتاد، دو نفر زنداني را با او همراه كردند. «1» يكي از آنها گفت: در خواب ديدم كه انگور مي فشارم و از آن شراب مي گيرم. ديگري هم گفت: من هم در خواب ديدم كه نان بر سرم گذاشته ام و مي گردم و پرندگاني از آن نان مي خورند. آن دو از حضرت يوسف خواستند خوابشان را تاويل كند. حضرت ابتدا مطالبي از اعتقادات به آنها ياد داد، آنگاه فرمود: يكي از شما ساقي پادشاه و ديگري كشته (اعدام) مي شود و پرندگان از سر او خواهند خورد. آنگاه يوسف رو به يكي از آن دو نفر كه مي دانست نجات مي يابد، گفت: نزد اربابت از من ياد كن.

ولي شيطان يادآوري به ارباب را از ياد او برد و يوسف چند سالي در زندان ماند.

«فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» تعبير قرآن بضع (كمتر از ده سال) است.

برخي از مفسران گفته اند: يوسف قبل از اين ماجرا، حدود 5 سال در زندان بود، بعد از آن هم 7 سال و در مجموع نزديك به 12 سال در زندان ماند.

دو نكته مهم

1. آيا شيطان يادآوري يوسف را از ذهن زنداني برد يا يادآوري رب را از ياد يوسف برد؟

2. آيا اينكه يوسف از او خواست نزد اربابش وساطت كند آيا اين با توكل بر خدا منافات ندارد؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 145

1. در جمله «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ؛ شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد.» اگر بگوييم ضمير «او» در «انساه» به زنداني بر مي گردد، مشكلي نخواهيم داشت چون آن شخص وقتي پيش ملك مصر رفت، شيطان در ذهن او تصرف كرد و پيامبر چند سال بيشتر در زندان ماند و دست او براي فريب انسانها بيشتر باز باشد و از روشنگري و هدايت هاي حضرت يوسف جلوگيري كرد؛ اما اگر «او» را به حضرت يوسف برگردانيم، با مخالفت شديد برخي از مفسران روبه رو مي شويم، چون اگر بگوييم شيطان ياد خدا را از ذهن يوسف برد، با آيات ديگر قرآن ناسازگار خواهد بود. چون اگر چه ممكن است بتوانيم توجيه بكنيم و بگوييم «حضرت ترك اولي انجام داد و به عنوان تنبيه مدت بيشتري در زندان ماند،» ولي اصل تصرف شيطان در او- با چشم پوشي از مقام نبوت- با آيات ديگر قرآن كه حضرت يوسف را مخلص و خالص شده معرفي مي كند، ناسازگار است، زيرا شيطان بر انسانهاي مخلص تسلط ندارد.

2. در مورد «ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ» گفته اند

وقتي «ظن» با «أنّ» بيايد، به معناي يقيين و اطمينان است. «1» يوسف مي دانست كه زنداني نجات پيدا مي كند و بعد از آن خوابش هم متوجه شده بود كه او ساقي پادشاه و از مقربان درگاه ملك مصر مي شود، لذا گفت: به ياد من باش و نزد أربابت از من ياد بكن.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 146

اين با مقام توكل ناسازگار نيست، چون اينكه انسان در موقعيت سخت، براي نجات خود تلاش و از وسائل عادي مثل وكيل و ... استفاده بكند، امري طبيعي و معقول است و بدين معنا نيست كه انسان اسباب طبيعي را مستقل از خدا و اصيل مي داند و خدا را كنار گذاشته است؛ بلكه توجه دارد كه اين وسائل را خدا فراهم كرده است تا در طول اراده الهي، براي انجام كارها استفاده كند و اين به معناي نفي اراده الهي، مستقل دانستن اسباب و فراموش كردن قدرت الهي نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 147

فصل ششم: رستاخيزشناسي

منظور از دو بهشت (جنتان) در قرآن چيست؟

پرسش:

منظور از دو بهشت (جنتان) در قرآن چيست؟ پاسخ:

خداوند مي فرمايد:

«وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؛ «1»

و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد، دو بوستان (بهشتي) است. پس كداميك از نعمت هاي پروردگارتان را دروغ مي انگاريد؟!»

در ادامه در توصيف اين دو بهشت، مي فرمايد: «ذَوَاتَا أَفْنَانٍ؛ كه (آن دو بوستان) داراي (انواع درختان ميوه و) شاخساران است.»

در آيات بعدي هم اوصاف ديگري را تشريع مي كند، از جمله مي فرمايد: «فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ؛ در آن دو (بوستان) دو چشمه سار روانند.» در آيات بعدي ميوه هاي آنها كه به صورت جفت است، اشاره مي كند.

دو نكته:

الف. مفسران در

مورد اين دو بوستان چند احتمال داده اند. 1. بهشت جسماني و بهشت معنوي. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 150

2. بهشتي كه در مقابل اعمال به ما مي دهند و بهشتي كه لطف الهي است.

3. بهشت اطاعت و بهشت ترك گناه. «1»

مانعي ندارد كه همه اين معاني درست باشد، حتي ممكن است اشاره به بهشت ها يا مراتب ديگري از بهشت هم باشد كه خداوند در اختيار انسانهاي پارسا قرار مي دهد.

ب. اگر خدا محبوب ماست «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ؛ «2»

و [لي كساني كه ايمان آورده اند خدا را بيشتر دوست دارند.» و اگر خدا زيباترين كمالها را دارد و انسان فطرتاً عاشق اوست، ترس از او چه معنايي دارد و چرا كسي كه از خدا بترسد، پاداش بيشتري دارد؟

پاسخ اين است كه ترس از خدا به معناي ترس از ذات خدا نيست؛ ترس از مقام اوست. «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ؛ و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد، دو بوستان (بهشتي) است.» براي مثال اگر همسايه شما، قاضي باشد، چه بسا با او روابط خيلي خوبي داشته باشيد؛ اما وقتي در دادگاه مقابل او قرار مي گيريد، از جايگاه او هراس داريد، چون ممكن است حكمي كه صادر مي كند، عليه شما (به فرض مجرم بودن) باشد. هر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 151

مجرمي از مقام قاضي هراس دارد، هر چند خود قاضي بسيار رحيم و مهربان باشد.

در «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» مقام پروردگار، مقام داوري و عدالت در روز رستاخيز است و ما مقابل خدايي قرار مي گيريم كه داور و عادل است.

از خدا مي ترسيم، چون كارهاي بدي داريم و در

حقيقت ترس ما از مقام خدا، به معناي ترس از عدالت و داوري او و ترس از اعمال ناپسند خودمان است.

برخي از مفسران «1» ترس از مقام خدا را به ترس از مواقف قيامت، ترس از حضور در پيشگاه او براي حساب، ترس از مقام علمي خدا و مراقبت دائمي او نسبت به انسانها يا ترس از دوزخ دانسته اند كه ممكن است همه اين موارد به ترس از عدالت و داوري خدا باز گردد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 153

شبهاتي پيرامون شفاعت را توضيح دهيد؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 149 پرسش:

شبهاتي پيرامون شفاعت را توضيح دهيد؟ توضيح پرسش:

برخي در مورد شفاعت ايرادهايي مطرح مي كنند، مانند اينكه:

1) اعتقاد به شفاعت سعي و تلاش را دچار ترديد مي كند؛

2) مخصوص جامعه هاي عقب مانده است؛

3) موجب تشويق به گناه و رها كردن مسئوليتها مي شود؛

4) نوعي شرك و چندگانه پرستي و مخالف قرآن است؛

5) موجب دگرگون شدن احكام و اراده خدا مي شود.

با اين وصف آيا مي توان به شفاعت معتقد بود؟

پاسخ:

شفاعت بحث بسيار گسترده اي دارد و در آيات متعددي مطرح شده است. مفسران وقتي بحث شفاعت را مطرح مي كنند، معمولًا اقسام آن را بيان مي دارند؛ شفاعت براي چه كساني و در مورد چه گناهاني است؟ آيا شفاعت تبعيض است؟ و ... در تفاسير مثل نمونه و الميزان معمولًا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 154

بعد از آيات اوايل سوره بقره مثل آيه 48، بحث شفاعت مطرح مي شود و چون ما راجع به شفاعت بحث كرده ايم، اينك به صورت اجمالي پاسخ مي دهيم.

آيات شفاعت چند دسته است:

1. رد شفاعت: مانند: آيه 48 بقره كه مي فرمايد: «لَا يُقْبَلُ مِنْهَا

شَفَاعَهٌ؛ و از او هيچ شفاعتي پذيرفته نمي شود.» «1»

2. پذيرش مشروط شفاعت: «قُل لِلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِيعاً؛ «2»

بگو: تمام شفاعت فقط از آنِ خداست.»، «وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي؛ «3» و (فرشتگان) جز براي كسي كه (خدا از او) خشنود باشد، شفاعت نمي كنند.» و «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ «4» كيست آن كس كه در پيشگاهش، جز به رخصت او، شفاعت كند؟!»

بر اين اساس شفاعت هست و مخصوص خداست و برخي از انسانها اذن شفاعت مي دهد.» در سوره مريم هم مي فرمايد: «لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً؛ «5»

صاحب شفاعت نمي باشند، جزكساني كه از جانب (خداي) گسترده مهر، پيماني گرفته اند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 155

در احاديث هم گاهي اوقات قيدهايي آمده است. مثلًا در روايتي نقل شده است: «لاينال شفاعتنا من استخف بالصلاه؛ شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي رسد.»» دو تصور از شفاعت

شفاعت را مي توانيم به دو گونه تصور كنيم:

الف) تصورعاميانه: مثلًا وقتي افراد وارد بعضي مراكز مي شوند، براي انجام غيرقانوني كارشان يا ناديده گرفته شدن خطاهايشان به افراد صاحب نفوذ آنجا متوسل مي شوند و به كمك و ضميمه آنها كارشان را پيش مي برند، چون شفاعت به معناي ضميمه كردن دو چيز به هم است.

ب) تصور صحيح: انسان با خدا ارتباط داشته باشد و مورد رضايت او واقع شود و زمينه هاي شفاعت را در خود به وجود بياورد. خداوند هم به افرادي اجازه بدهد از اينها شفاعت بكنند، يعني شفاعت از بالاست؛ نه از پائين و به معناي تبعيض و پارتي بازي. در حقيقت خداوند از شفاعت دو هدف دارد:

1. مقام شفاعت كنندگان

(أنبياء، اولياء، شهداء و ...) را بزرگ بدارد، به آنها اجازه شفاعت دهد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 156

2. مقام گناهكاران توبه كننده اي را كه به خاطر ارتباط معنوي با خدا يا أولياي او، مورد رضايت الهي واقع شده اند، ارتقا دهد و آنان را مشمول شفاعت خود سازد.

اين اعتقاد نمي تواند شرك، كفر و چندگانه پرستي باشد، چون ما شفيع را نمي پرستيم؛ بلكه خدا خودش شفيع را قرار مي دهد و- طبق آيات قرآن- به او اذن شفاعت مي دهد. در شفاعت قرآني كسي در عرض خدا نيست؛ بلكه در طول اراده الهي است و اصلًا با اراده الهي است كه شفاعت صورت مي گيرد.

اعتقاد به شفاعت موجب ركود تلاش هم نمي شود؛ بلكه پيام شفاعت اين است كه انسان بايد تلاش و كوشش بكند تا مورد رضايت الهي واقع و شايسته شفاعت بشود وگرنه اينكه انسان گناه بكند و اميدوار به شفاعت ديگران باشد، همان تصور عاميانه از شفاعت است. پس اعتقاد آگاهانه به شفاعت موجب تشويق به گناه نمي شود و انسان را به تنبلي و سستي نمي كشاند، چون گناهكار كاهل، ارتباط معنوي با خدا يا اولياي او ندارد و اصلًا شايسته شفاعت نيست. «1» شفاعت خود عامل حركت مثبت است و مهم ترين نقشش اين است كه گناهكار از درگاه الهي نااميد نشود و بيشتر در گناه فرو نرود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 157

شفاعت به مفهوم دگرگوني احكام خدا نيز نيست، منظور از دگرگوني اين است كه خدا بخواهد كسي را عذاب كند و شفيع مانع شود. مثلًا واسطه 1- از نزديكان رئيس اداره خواست رييسي را به نفع اين شخص تغيير

و او را از مجازات نجات مي دهد يا پاداشي را كه شايسته اش نيست، به او مي دهد، يعني اثر از پايين به بالا (شفاعت منفي) است. در شفاعت قرآني اثر از بالا به پايين است، يعني خدا «1» اراده مي كند كه مثلًا امام حسين (ع) از ما شفاعت بكند. براساس آيه: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «2» خدا بايد اذن بدهد. فرق إذن و اجازه در اين است كه اذن قبل از عمل و اجازه بعد از عمل است، يعني بايد اذن قبلي باشد تا شفاعت صورت بگيرد.

وقتي خدا «3» مي خواهد پيامبر اسلام، شهداء، ... شفاعت بكنند، مقام اينها ظاهر مي شود و اين نوعي احترام است «4» پس اثر از بالا به پايين است و تغيير در اراده الهي نيست؛ بلكه شفاعت يكي از قانونهاي الهي است. البته شرايطي هم قرار داده است و هر كسي آنها را داشته باشد، شايسته شفاعت مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 158

نكته آخر اينكه: شفيعاني كه در منابع اسلامي (قرآن و سنت) به آنها اشاره شده است، مانند پيامبران، علما، شهدا، مؤمنان، ملائكه و فرشتگان الهي، خويشاوندان انسان، اهل البيت حتي روزه و صفاتي مثل امانتداري مي توانند شفيع انسان در روز قيامت شوند، يعني اين صفات و افراد مي توانند فرد را به مرتبه بالاتري از معنويت و كمال برسانند و از بعضي پيامد لغزشها و نقصانها نجاتش بدهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 159

منظور از جنبده اي كه در آخرالزمان ظاهر مي شود، كيست؟

پرسش:

منظور از جنبده اي كه در آخرالزمان ظاهر مي شود، كيست؟ پاسخ:

در سوره نمل مي خوانيم:

«وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا

بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ؛ «1»

و هنگامي كه گفتار (: فرمان عذاب) برآنان واقع شود، (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند)، جنبنده اي را از زمين براي آنان بيرون مي آوريم كه با آنان سخن مي گويد، (در مورد اين) كه مردم همواره به نشانه هاي ما يقين نداشتند.»

ظاهر آيه در مورد مجازاتهايي است كه به مشركان وعده داده شده، يا مربوط به وقوع رستاخيز و نشانه هايش است؛ حوادث هولناكي كه هنگام وقوع رستاخيز بروز مي كند و درهاي توبه به روي بشر بسته مي شود.

طبق برخي تفاسير «2» مقصود زمان رجعت است؛ زمان محدودي كه قبل از پايان جهان پيش مي آيد و برخي از مومنان خالص و كافران و منافقان زنده مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 160

واژه «دابّه» به معناي جنبنده در اين آيه مي تواند انسان يا حيوان باشد. روايات درباره اين جنبنده نيز چند نوع است:

1. موجودي غيرعادي كه با شكلي عجيب و به گونه اي معجزه آسا مي آيد و از كفر و ايمان سخن مي گويد و منافقان را رسوا مي كند.

2. انسان فوق العاده و فعالي كه صفوف مسلمانها را از منافقان جدا و آنها را نشانه گذاري مي كند.

الف. اين انسان اميرمومنان علي (ع) است.

ب. مقصود امام مهدي (عج) است. «1»

اين آيه مربوط به رجعت دانسته شده است. پيامبر (ص) هم فرمود: جنبنده زمين فرد نيرومندي است كه كسي نمي تواند از دست او فرار كند. او بر پيشاني مؤمن و كافر علامت مي گذارد و عصاي موسي و انگشتر سليمان همراه او است.

ممكن است برخي از تعبيرات اين روايت كنايي باشد. مثلًا شايد منظور از جدا كردن مومن و كافر اين باشد كه مردم در موافقت و مخالفت

اميرمومنان (ع) همانطور كه در دنيا دو گروه شدند، در آخرت هم از هم جدا مي شوند. شايد مقصود از انگشتر سليمان و عصاي موسي هم حكومت و قدرت باشد؛ پس معناي آيه مي تواند عام و شامل هر جنبنده اي، باشد كه در آستانه رستاخيز ظاهر مي شوند و با مردم سخن مي گويند. اين مطلب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 161

ممكن است شامل پيشوايان حق باشد كه از مصاديق كامل آن اميرمومنان علي و امام زمان (ع) است. برخي روايات هم مويد اين نظر است.

آيه 82 تا 85 سوره نمل در مورد رجعت است و روايات متعددي هم در اين باره در تفسير صافي هست. «1»

دجال و رجعت

واقعه رجعت و ظهور دجال از نشانه هاي برپاشدن قيامت است و منظور رواياتي كه آيه را در مورد رجعت مي دانند، اين است كه اميرمومنان علي (ع) در آن موقع زنده مي شود، چنانكه برخي از روايات رجعت مي گويند مومنان خالص، كافران خالص و مومنان بزرگ و مشهور در زمان رجعت باز مي گردند و دوره اي خاص از حركت تكاملي بشر آغاز مي شود.

از ميان رواياتي كه در مورد دجال، و اميرمومنان (ع) است، در اين آيه فقط يك مورد را پيدا كرديم. در كمال الدين از اميرمومنان علي (ع) نقل شده است كه حضرت از دجال نام برد و مطالبي راجع به او و كشته شدنش بيان كرد و فرمود، «بعد ذلك التامه الكبري؛ بعد از آن واقعه بزرگ روي مي دهد.» از حضرت پرسيدند واقعه بزرگ چيست، فرمود: «خروج الدّابه.» «2» معلوم مي شود كه مسئله دابه الارض غير از جريان دجال است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4،

ص: 162

رواياتي نيز كه ذيل آيه ديديم، اشاره به اينكه دابّه همان دجال است، ندارند، بلكه حضور دجال قبل از اين واقعه است.

خلاصه اينكه، حضور دجال مربوط به قيام امام زمان (عج) و دابه الارض مربوط به حوادث آستانه رستاخيز است و پيامبر دابه الارض را علي (ع) مي داند. طبق روايتي «1» حضرت علي (ع) خصوصيات دابه را مي گويد، اينكه آن موجود عجيب از نزد كوه صفا خارج مي شود، انگشتري سليمان و عصاي موسي را دارد و مومن و منافق و كافر را از هم جدا مي كند، ولي حضرت نامي از او نمي برد و مسئله رستاخيز را مطرح مي كند، شايد به اين خاطر كه خود حضرت صحبت مي فرمود، مصداق را مشخص نكرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 163

آيا مرگ بدست خداست؟

پرسش:

آيا مرگ بدست خداست؟ توضيح پرسش:

خداوند در آيه 145 سوره آل عمران مي فرمايد «مرگ همه انسانها در دست خدا و به وقت معين ثبت است و تا خدا نخواهد، مرگ كسي فرا نمي رسد.» با توجه به اين آيه، خواست خدا در مورد كساني كه در حادثه اي مانند تصادف و به علت رعايت نكردن نكات ايمني از دنيا مي روند، چگونه معنا مي يابد؟

پاسخ:

توضيح آيه:

«وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ كِتَابَاً مُؤَجَّلًا وَمَن يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ؛ «1»

هيچ كس جز به فرمان خدا نمي ميرد، كه خدا مرگ را مقرر شده معين كرده است و هر كس پاداش اين جهان را بخواهد از آن به او خواهيم داد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 164

اين آيه شريفه به مسئله مرگ و قطعي

بودن زمان مرگ اشاره مي كند. براي فهم آيه بايد مسئله اجل مرگ را توضيح بدهيم.

واژه أجل به معناي مدت معين و آخرين مدت است؛ مدتي كه براي چيزي مشخص مي كنند. أجل و مرگ در قرآن دو نوع است؛ غيرحتمي و حتمي.

الف. أجل غيرحتمي: همان مرگ مشروط است. يعني گاهي مرگ انسان وابسته به يك شرايطي است كه اگر آن شرايط تحقق يابند، مرگ فرا مي رسد. اين نوع مرگ قابل تأخير است. مثلًا طبق روايات برخي عوامل در آن مؤثرند، مثلًا اگر كسي صله رحم بكند، عمرش طولاني مي شود يا اگر انسان بهداشت را رعايت بكند عمر زيادتري پيدا مي كند وگرنه عمرش كمتر مي شود. بنابراين برخي از مسائل عادي مثل رعايت احتياط در رانندگي، رعايت مسائل بهداشتي يا برخي مسائل معنوي مثل صدقه، صله رحم و ... اينها مي توانند مرگ معلق و أجل مشروط را جلو يا عقب ببرند. در سوره نوح مي خوانيم: «... يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَي أَجَلٍ مُسَمَّيً؛ «1»

تا بخشي از پيامدهاي (گناهان) تان را براي شما بيامرزد، و (مرگ) شما را تا سرآمد معيّني به تأخير اندازد.»

ب. اجل و مرگ حتمي: مرگي كه در وقت معين خود حتماً مي آيد و همه انسانها خواهند مُرد. اين يك قانون ثابت در نظام خلقت است. و در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 165

برخي آيات به آن اشاره شده است، از جمله «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَي اجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمّيً عِندَهُ» «1» اجل مسمي به هيچ شكل قابل تغيير نيست. «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ كِتَابَاً مُؤَجَّلًا» «2» اين آيه هم به اجل مقرر شده

اشاره دارد.

توضيح بيشتر

انسان به صورت عادي مي تواند مثلًا 70 سال عمر كند، به شرط اينكه بيمار نشود، در رانندگي بي احتياطي نكند، غذاهاي بهداشتي مصرف بكند، گناهي نكند كه گرفتار أجل زودرس شود و ...

با توجه به اين مقدمه مي گوييم شكي نيست كه خواست خدا مؤثر است. منتها خداوند دو نوع خواست دارد:

1. خواست حتمي كه ظرفيت نهايي جسم انسان است. «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ» همه خواهند مُرد.

2. أجل معلق و مشروط كه به شرايط بستگي دارد و طبق شرايط كم و زياد مي شود.

بنابراين هر دو اراده خداوند است، در عين حال اراده خداوند با اختيار انسان منافات ندارد. در برخي موارد دين اعلام كرده است كه اگر كسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 166

گناهي انجام بدهد، أجلش جلو مي افتد و اگر صله رحم بكند، اجلش به تأخير مي افتد. برخي را هم عقل و علم انسان درك مي كند، مثلًا اگر در رانندگي بي احتياطي بكند أجل جلو و اگر احتياط بكند، به تأخير مي افتد. أجل معلق هم منوط به اراده الهي، منتها مشروط به شرايطي، است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 167

آيه «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» شامل حال چه كساني مي شود؟

پرسش:

آيه «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» شامل حال چه كساني مي شود؟ پاسخ:

خداوند در آياتي از سوره فجر مي فرمايد:

«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَهً مَرْضِيَّهً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي؛ «1»

اي جان آرام يافته! به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه (تو از او) خشنودي [و] مورد رضايت (او) هستي، پس در (سلك) بندگان (ويژه) من در آي، و در بهشت من وارد شو!»

توضيح آيه

آيه گوياي لطف ويژه خدا به بندگان خاص خود

است و از آنها با عنوان (بندگان من) ياد مي كند و به طور مستقيم به ميهماني فرا مي خواند و رضايت خود را از آنها اعلام مي كند. در اين آيات چند ويژگي براي بندگان خاص خدا شمرده شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 168

1. نفس مطمئنه دارند.

2. به سوي خدا يا ثواب و رحمت او باز مي گردند.

3. در سلك بندگان ويژه خدا مورد لطف قرار مي گيرند.

4. به بهشت الهي وارد مي شوند.

5. از پاداشها و الطاف الهي راضي اند.

6. آنان و خدا از هم رضايت دارند.

منظور از نفس هم همان روح آدمي است كه مي تواند حالات و مراتب مختلفي به خود بگيرد.

نفس مطمئن: روحي كه در پرتو ايمان و ياد خدا آرامش مي يابد. به وعده هاي الهي كاملًا مطمئن است و در برابر حوادث اضطراب به خود راه نمي دهد.

نفس راضيه: از خدا راضي است. چون مي بيند كه خدا به تمام وعده هايش عمل كرده و پاداشها و نعمتهاي زيادي به او داده است. بندگان خاص خدا معمولًا به مقام رضا و تسليم مي رسند و هر چه را خدا انجام بدهد، مي پسندند. اين نفس، مرضيه هم هست، يعني خدا هم از كار و عقايد اين شخص راضي است.

توجه به روايت تفسيري

اين آيه بر دو نفر «1» حمزه سيد الشهداء (ع) و امام حسين (ع) تطبيق شده است. امام صادق (ع) فرمود: سوره فجر، سوره حسين (ع) است «2» و پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 169

هر كس آن را بخواند در بهشت در درجه او خواهد بود. نيز حكايت شده «1» كه مخاطب «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ؛ اي جان آرام يافته!» شخص امام حسين

(ع) است.

با توجه به اينكه اصل سوره مكي است، و حمزه (ع) در مدينه و امام حسين (ع) سالها بعد از پيامبر (ص) در كربلا شهيد شدند، نسبت دادن سوره به آن دو از باب تطبيق بر مصداقهاي روشن و كامل نفس مطمئن است.

طبق برخي روايات، مقام نفس مطمئنه كامل ترين مقام نفس انساني است و فقط كساني كه به درجه خشوع برسند، مي توانند به اين مقام نائل بشوند. آيه «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» «2»

به هر دو مقام راضيه و مرضيه دلالت دارد.

اينكه اينها و خدا از هم راضي اند، اشاره به اين مطلب است كه بنده به مرتبه عالي انسانيت رسيده و اراده اش از اراده خدا جدا نيست. چون هر چه خدا مي پسندد، او هم مي پسندد و جلوه حق شده است و چيز غيرالهي در وجودش نيست كه مورد رضايت نباشد. از همين باب در مورد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 170

أئمه (ع) آمده است كه «از اشئنا، شاء الله؛ «1» هر وقت ما بخواهيم، خدا مي خواهد.» در مورد حضرت زهرا (س) هم حكايت شده است «2» كه خشم او خشم پيامبر و خشم پيامبر هم خشم خداست و رضايت او رضايت پيامبر و رضايت او رضايت خداست. در حقيقت اين نكته بازگشت به همين مطلبي مي كند كه بيان شد. و يكي از احتمالات قوي در مورد آيه است.

كاربردهاي واژه نفس در قرآن

اين واژه گاهي به معناي شخص و بدن انسان «3» است، مثل آيات قصاص «نفس بالنفس» در اين آيات نفس را در مقابل نفس قرار مي دهد، منتها بيشتر اوقات منظور از نفس شخصيت، حقيقت

و روح انسان است و روح خودش مراتبي دارد و تعبيرات متعددي از آن و مراتبش در قرآن آمده است. گاهي فرمود «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» «4» يا «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» «5»

در اين آيات خداوند به نفس انسان و حالت تسويه اش سوگند ياد مي كند كه خدا و فرشتگان خوبيها و بديها را به او الهام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 171

مي كنند و از «نفس ملهمه» و «نفس مسوّمه» ياد مي كند. در سوره قيامت هم «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَهِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» «1»

به «نفس لوامه» سوگند مي خورد؛ نفسي كه انسان را هنگام انجام كار زشت سرزنش و دچار نوعي عذاب وجدان مي كند. گاهي هم سخن از نفس اماره است، مثل «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» «2» ي عني نفس انسان بسيار به كارهاي بد فرمان مي دهد.

نفس دو سويه است؛ از يك جهت كارهاي نيك به او الهام مي شود و از جهتي كارهاي بد. طبق برخي روايات ذيل آيات سوره مباركه ناس، گويا نفس انسان دو گوش دارد كه در يكي الهامات شيطاني و در ديگري الهامات الهي توسط فرشتگان دميده مي شود. براساس تعبير ديگر «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» «3»

انسان در معرض دو نوع خواسته است؛ گاهي به طرف خواسته هاي بد مي رود و حتي آن خواسته ها انسان را به طرف خود مي كشد و به او دستور مي دهد نفس أمّاره گاهي هم به طرف خواسته هاي خوب مي رود و او را به طرف نيكي مي كشد كه آن وقت به آن نفس لوّامه مي گويند. اين نفس در مراحل عالي به جايي مي رسد كه نفس راضيه و مرضيه

و مطمئنه مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 172

گاهي اوقات انسان نفس بد فرما و أماره خود را سركوب مي كند و به طرف كارهاي نيك مي رود. مراتب عالي راضيه و مرضيه و مطمئنه را مي پيمايد. گاهي هم انسان به نداي نفسي كه الهام به نيكي مي كند گوش نمي دهد و به نفس اماره ميدان مي دهد. پس همه اين مراتب به صورت بالقوه در وجود انسان هست و به عهده انسان است كه يكي را به فعليت برساند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 173

وضعيت كوهها در قيامت چگونه خواهد بود؟

اشاره

پرسش:

وضعيت كوهها در قيامت چگونه خواهد بود؟ پاسخ:

حوادث قبل از رستاخيز

حوادث قبل از رستاخيز حوادث مهمي قبل از واقع شدن رستاخيز اتفاق مي افتد و قرآن كريم به تعدادي از آنها اشاره كرده است. حتي در سوره محمد (ص) «1» سخن از اشراط الساعه (نشانه هاي رستاخيز) آمده است. مفسران در مورد علامتهاي رستاخيز نكاتي را بيان كرده اند، مانند:

1. بعثت پيامبر: «2» طبق برخي روايات يكي از نشانه هاي رستاخيز بعثت پيامبر اكرم (ص) است و اين نشان مي دهد رستاخيز نزديك شده است، چون پيامبر اسلام پيامبر خاتم و آخر الزمان مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 174

2. نزول قرآن؛

3. شق القمر؛ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» «1»

در اين مورد دو احتمال هست؛ اينكه مقصود شق القمر زمان پيامبر يا شكافته شدن ماه در آستانه رستاخيز باشد.

4. قيام حضرت مهدي (عج): و همچنين برخي از كارهاي ديگر كه طبق روايات پيش از ظهور روي خواهد داد، مانند شيوع شرب خمر و ....

5. دود آشكار: «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ؛ «2»

(و منتظر) روزي باش، كه آسمان دودي آشكار آورد.» منظور از آن دود شرر باري است كه بر سر مجرمان مي ريزد يا قحطي يا چيز ديگري مورد نظر است.

كوهها در آغاز قيامت

هشت تغيير در مورد وضع كوهها در آستانه رستاخيز مطرح شده كه به نظر برخي مفسران اشاره به هشت مرحله است كه طي آن كوهها تحولات خاصي پيدا مي كنند و نشانه هاي رستاخيز آشكار مي شود. چون كوهها از پديده ها

و نشانه هاي عظمت و استواري كره زمين هستند، قرآن كريم به آنها اشاره مي كند كه چگونه در آستانه قيامت در هم پيچيده و متلاشي مي شوند. هشت تغيير يا مرحله چنين است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 175

1. لرزش كوهها؛ «1»

2. لرزش شديد كوهها: در سوره حاقه فرمود: «وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ؛ «2» كوهها از جا كنده مي شوند.»

3. حركت كوه ها: «وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْراً؛ «3»

كوه ها حركت مي كنند.»

4. كوبيده شدن كوه ها: «فَدُكَّتَا دَكَّهً وَاحِدَهً؛ «4»

در هم كوبيده مي شوند.»

5. كوهها همچون توده شن متراكم: «كَثِيباً مَّهِيلًا» «5» 6. گرد و غبار شدن كوهها: «وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً؛ «6»

و كوهها كاملًا خرد شوند، و غباري پراكنده شوند.»

7. كوهها همچون پشم حلاجي شده: «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ؛ «7»

و كوهها همچون پشم رنگينِ زده شده اند.»

8. كوهها همچون شبح سراب مانند: «وَسُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكَانَتْ سَرَاباً؛ «8» و كوهها روان شود و سراب گردد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 176

چگونگي اتفاقات هشت گانه و وضعيت جهان

علت وقايع ممكن است برخورد سيارات، انفجارات هسته اي، تجلي الهي و ... باشد.

وضعيت جهان در آستانه رستاخيز در هم ريخته مي شود، از جمله:

1. شكافته شدن درياها: «وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ؛ «1»

و هنگامي كه درياها (به روي يكديگر) شكافته شود (و به هم بپيوندد).» و «سُجِّرَتْ؛ «2»

برافروخته (و پُر) شوند.»

اين حالت

شايد به خاطر زلزله هاي شديد، جدا شدن اكسيژن و هيدروژن آب دريا، متلاشي شدن كوهها و ريختن آنها در درياها يا تغييرهاي ديگري باشد. در آيات قرآن سخن از زلزله هاي عظيم، نه تنها در مورد كوهها، بلكه به صورت فراگير به ميان آمده است: «إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ؛ «3»

زلزله روز رستاخيز چيز بسيار بزرگي است.»

2. تاريكي خورشيد و ماه: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ؛ «4»

هنگامي كه خورشيد در هم پيچيده شود، و هنگامي كه ستارگان بي فروغ شوند (و سقوط كنند)» در حقيقت انرژي دروني خورشيد تمام مي شود، همانطور كه عده اي از كيهان شناسان در مورد بعضي ستارگان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 177

دور دست مي گويند از حالت معمولي خود خارج مي شده و به صورت سياه چاله در آمده اند.

3. شكافته شدن كره ها: «إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ» «1»

و «إِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ» «2»

و «وَإِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ» «3» «... فُرِجَتْ» بنابراين در روز قيامت كل جهان درهم پيچيده مي شود و حركت شديد دوراني را آغاز مي كند: «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً» «4»

و «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ» «5» ي عني همه منظومه هاي هستي مانند طومار درهم پيچيده مي شوند. بنابراين رستاخيز وضعيت كل جهان را به هم مي زند و مخصوص كوهها نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 179

قيامت چه مراحلي دارد؟

پرسش:

قيامت چه

مراحلي دارد؟ و چرا از آن با واژه هاي گوناگون مثل ساعه «1»، بعث، نشر و ... نام برده شده است؟

پاسخ:

قيامت نام هاي متعددي دارد و به نظر برخي مفسران نام هاي متعدد به مراحل قيامت اشاره دارند. نام هايي مثل قيامت، قيام الساعه و ... حدود هفتاد مرتبه در قرآن كريم به كار رفته است. به برخي از اين نام ها اشاره مي كنيم.

1. الساعه: با توجه به اينكه ساعت جزئي از زمان است، پيام اينگونه آيات اين است كه در قيامت زمان مثل موجود زنده اي مي شود كه به پا مي خيزد و قيامت، روز به پا خاستن است.

2. بعث: «وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ» «2»

و «وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» «3»

قيامت روزي است كه قبرها برانگيخته و زير و رو مي شوند. اين برانگيختن و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 180

دوباره به پا خاستن افرادي كه در قبور هستند، از جلوه هاي رستاخيز و مراحل آن است.

3. حشر: اين واژه به معناي جمع كردن است. «وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ» «1»

تركيبهاي مختلف حشر حدود 30 بار در قرآن كريم به كار رفته و منظور اين است كه در روز قيامت افراد سوق داده و جمع مي شوند.

4. إحياء موتي: به اين نام (رستاخيز مردگان) در قرآن كريم زياد اشاره شده است. برخي رستاخيز را معادل برخاستن مردگان مي دانند، به عبارت ديگر رستاخيز به معناي مُرده است و رستخيز يعني برپاخاستن مردگان.

5. نشر: در اصل به معناي گستردن است و منظور از آن در «كَذلِكَ النُّشُورُ» «2»

و «وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» «3»

انتشار انسانها در رستاخيز در نقاط مختلف يا انتشار نامه هاي اعمال آنها است.

6. معاد: «كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ؛ «4»

همان گونه كه (آفرينش) شما را آغاز كرد، (به سوي او) باز مي گرديد.» به معناي بازگشت انسان به حيات مجدد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 181

7. رجوع: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» «1»

به معناي بازگشت به سوي خداست. رجوع إلي الله حدود 10 بار در قرآن با بيانهاي مختلف مطرح شده است، مانند «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» «2» 8. لقاء الله: «كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ» «3»

برخي لقاء الهي در رستاخيز را منكر مي شوند. مفسران در اين باره اختلاف نظر دارند و مقصود از لقاي الهي را ملاقات فرشتگان حساب و جزاء يا ملاقات حكم و فرمان خدا مي دانند. مسلماً ملاقات حسي خدا مقصود نمي باشد، چون خدا جسم نيست. پس مقصود ملاقات شهودي و باطني است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 183

نامه اعمال انسان ها در قيامت چگونه است؟

پرسش:

نامه اعمال انسان ها در قيامت چگونه است؟ پاسخ:

مقصود از نامه اعمال

حداقل پنج ديدگاه در اين باره وجود دارد:

1. برخي فكر مي كنند اعمال انسان، مثل نامه روي كاغذ نوشته و به دست فرد داده مي شود و او سطر به سطر مي خواند؛ اما چون چنين نامه اي ممكن است قابل پذير و بسيار پر حجم باشد، پس مقصود چيز ديگري است.

2. نامه عمل همان روح آدمي است كه اعمال در او به نوعي رسوخ پيدا مي كند و باقي مي ماند. «1»

3. نامه عمل، حقايق اعمال انسان را در بر دارد.

4. اعمال در روح انسان اثر مي گذارند. اثراتي هم در فضا و هوا دارد. مجموع اين اثرات را به دست صاحب عمل مي دهند. به عبارت ديگر نامه پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 184

اعمال،

اثرات اعمال ماست كه در فضا، اطراف و جانمان اثر مي كند و اين آثار در روز قيامت قابل بازيابي است، به گونه اي كه مي توان آن را به صورت عيني نشان داد.

5. نامه اعمال ضمير باطن و وجدان مخفي است كه در روان شناسي مطرح است.

مانعي هم ندارد كه نامه عمل فراتر از همه موارد فوق و در برگيرنده آنها باشد.

نكته

ثواب و عقاب نتيجه عمل است، اما نامه عمل، خود عمل را نمايش مي دهد. تجسم اعمال «1» هم در حقيقت نتيجه عمل است، اما نامه عمل، خود عمل است كه انسان مي بيند چند كار خوب يا بد انجام داده است.

انواع نامه عمل

در قرآن گاهي از نامه عمل شخصي، زماني از نامه عمل امتها و گاهي نامه عمل كل بشر سخن گفته مي شود. در سوره اسراء مي فرمايد: «نامه اعمالش را برگردنش آويخته ايم.» «2» يعني هر كسي نامه عمل شخصي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 185

در سوره جاثيه از نامه عمل هر ملت ياد مي كند: «كُلُّ أُمَّهٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا؛ «1»

هر امتي به سوي نامه (اعمال) ش فراخوانده مي شود.»

نامه عملي هم همه انسانها دارند «وَكُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ» «2»

در اين آيه سخن از شخص يا ملت خاص نيست؛ همه چيزها در يك نامه عمل روشني جمع مي شود. بنابراين اعمال انسان مي تواند آثار شخصي، اجتماعي يا جهاني داشته باشد. بر اين اساس وظايف انسان هم، شخصي، ملي يا جهاني باشد.

تعبيرهاي مختلف از نامه اعمال در قرآن

1. كتاب «3»

2. زبر: صفحه آهني «4»

3. طائر: پرنده اي كه فال نيك و بد به آن مي زنند «5»

4. امام مبين: لوح محفوظ كه نامه اعمال همه

انسانها در آن هست. «6»

فلسفه نامه عمل

هدف از يادآوري و تكرار نامه عمل، استفاده از كاركرد تربيتي آن است. گويا انسان احساس مي كند هميشه دوربيني همراهش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 186

هست كه همه اعمال او را ضبط مي كند، براي همين مي كوشد كار ناشايستي از او سر نزند.

خداوند مي خواهد در صحنه هستي چنين حالتي براي انسان پيدا بشود و او خود را هميشه در حضور مأموران الهي ببيند تا دستورات الهي را انجام بدهد و گناه نكند.

همچنين نامه عمل در روز رستاخيز، اتمام حجت با انساني است كه مي خواهد او را به دوزخ ببرند و نامه عمل جاي انكار براي او باقي نمي گذارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 187

نويسندگان نامه اعمال چه كساني هستند؟

پرسش:

نويسندگان نامه اعمال چه كساني هستند؟ پاسخ:

خدا ناظر اعمال و نويسنده واقعي ماست. البته او كارهايش را با واسطه انجام مي دهد، لذا در برخي آيات «1» از نويسندگان خاصي (رقيب و عقيد) ياد شده است.

رقيب و عقيد نام يا صفت دو فرشته است كه يكي از سمت راست و ديگري از سمت چپ بر اعمال انسان نظارت مي كنند. به عبارت ديگر، غير از اينكه در روز رستاخيز اعضاي انسان و موجودات شاهد بر اعمال انسان هستند، كارها در روح انسان نيز ضبط مي شود و جان انسان تجلي اعمال اوست؛

همانطور كه اين اعمال در صحنه هستي باقي

مي مانند. در حقيقت قرآن هشدار مي دهد كه شما از همه طرف در محاصره خدا و مأموران الهي هستيد. پس مراقب اعمال خود باشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 189

منظور از نفخ صور چيست؟

پرسش:

منظور از نفخ صور چيست؟ پاسخ:

مسئله نفخ صور در آيات متعددي مورد توجه قرار گرفته است. خداوند در سوره زمر مي فرمايد:

«وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ؛ «1»

و در شيپور دميده مي شود، پس كساني كه در آسمانها و كساني كه در زمين هستند مدهوش مي شوند (و مي ميرند)، مگر كساني كه خدا بخواهد؛ سپس [بار] ديگر در آن (شيپور) دميده مي شود، و ناگهان آنان ايستاده اند، در حالي كه منتظر (حساب) هستند!»

در اين آيه شريفه سخن از دو نفخ صور است؛ اولي (نفخه مرگ) وقتي است كه همه مي ميرند و از دنيا مي روند و دومي (نفخه حيات) زماني است كه در شيپور دميده مي شود و همه براي حساب و كتاب زنده مي شوند، «إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ» مگر كسي كه خدا بخواهد از اين مرگ نجات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 190

ي

ابد. گروهي برخي اين عده را فرشتگان بزرگ مثل جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و ... مي دانند. عده اي هم شهدا و حتي حاملان عرش الهي را به اين جمع اضافه كرده اند، به نظر مفسران دليلي براي زنده ماندن، جز اسرافيل، نداريم كه البته او هم در نهايت خواهد مرد. بنابراين، همه موجودات بعد از نفخه صور اولي اول خواهند مُرد و با نفخه صور دوم زنده خواهند شد.

معناي صور

صور به معناي شيپور «1» است.

در روزگار گذشته با شاخ گاو و ديگر حيوانات درست مي كردند و براي آگاه ساختن قافله ها هنگام حركت يا ايستادن در اين شيپور مي دميدند. مقصود از آن در آيه شايد كنايه از فرمان پايان جهان باشد. اين احتمال هم هست كه شيپوري واقعي و با طراحي خاص باشد كه بتواند صيحه عظيمي به وجود آورد. اين احتمال با ظاهر روايات هم سازگارتر است. به هر حال همه مردم در اثر صداي بسيار عظيم آن خواهند مُرد.

تعابير ديگر: صَيْحَهً «2»، نَقر «3» (كوبيدن چيزي، مثل منقار پرنده بر جايي)، الصَّاخَّهُ «4» (صداي شديدي كه گوش را كر مي كند.)، الْقَارِعَهُ «5» (كوبنده) زَجْرَه «6» (راندن با صداي بلند)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 191

به هر حال وقتي حضرت اسرافيل «1» (فرشته نفخ صور) صور اول را بدمد ابتدا همه موجودات و سپس خودش مي ميرند و در نفخه صور دوم كه با فاصله ايجاد مي شود، همه موجودات زنده و در صحنه محشر حاضر مي شوند.

نكته تربيتي نفخ صور: مرگ و حيات به دست خداست، زندگي پايدار نيست و همه بايد براي رستاخيز آماده باشيم.

عالم برزخ

در آيه 68 سوره زمر تعبير «ثم» هست، يعني بين نفخ صور اول و دوم فاصله زيادي هست. به صورت طبيعي انسانهايي كه از دنيا مي روند، برزخي دارند و فاصله زياد بين دو نفخه هم قاعدتاً از برزخ مستثني نخواهد بود.

برزخ به معناي چيزي است كه بين دو چيز حائل شود. به فاصله بين مرگ تا نفخ صور دوم و قيامت هم برزخ مي گويند.

روشن ترين آيه در اين باره چنين است:

«مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ «2»

به دنبال آنها برزخي مي آيد

تا روزي كه برانگيخته مي شوند.»

آيات ديگري هم به اين مطلب اشاره دارد، مانند آياتي كه به حيات شهيدان اشاره دارند، مثل «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ» «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 192

زنده بودن شهدا جسماني و فعلي نيست، پس حيات برزخي است. در چند جا به اين مطلب اشاره شده است، از جمله در مورد عذاب شدن فرعون در هر صبح و شام، ديگري در مورد حبيب نجار (مؤمن آل فرعون) «1» كه به كمك رسولان مسيح به انطاكيه آمد و شهيد شد و سخناني از او در قرآن نقل شده است. «2»

در سوره مومن تعبير دو مرگ و دو زندگي هست و از مجموع آيات استفاده مي شود كه انسان سه زندگي دارد: 1. زندگي دنيوي 2. زندگي بين دنيا تا رستاخيز (برزخ) 3. زندگي در عالم قيامت (رستاخيز)

در روايات هم آمده است:

«القبر روضه من الرياض الجنه أو حفره من حفر النيران؛ قبر باغي از باغهاي بهشت يا حفره اي از حفره هاي آتش است.»

اين روايت از پيامبر اكرم (ص)، «3» اميرمومنان «4» و امام سجاد (ع) «5» نقل شده است. اين مطالب در مورد استغفار، ترحّم بر مردگان و هديه دادن براي آنها، زيارت شهداء، سخن پيامبر با كشتگان بدر هم آمده است و مي تواند شاهدي بر مسئله برزخ باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 193

با توجه به آيات، زمين و آسمان از بين مي روند و بعد بهشت و جهنم ايجاد مي شوند؟

پرسش:

با توجه به آيات، زمين و آسمان از بين مي روند و بعد بهشت و جهنم ايجاد مي شوند؟ پاسخ:

خداوند در آيات 106 تا 108 هود مي فرمايد: كساني كه بدبخت شدند، پس در آتشند؛ در حالي كه آنها در

آنجا فرياد و ناله مي كنند و تا آسمان ها و زمين برپاست، در آنجا ماندگارند؛ مگر اينكه پروردگارت بخواهد.

مشابه همين تغيير در مورد اهل بهشت هم هست: «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّهِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ؛ «1»

و اما كساني كه نيكبخت شدند پس در بهشتند؛ در حالي كه تا آسمان ها و زمين برپاست، در آنجا ماندگارند؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد اين بخششي قطع ناشدني است.» در اينجا اين سؤال مطرح مي شود: «قيد مادامت السموات و الارض» چرا در مورد هر دو گروه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 194

بهشتي و جهنمي آمده است؟ آيا زماني كه بهشت و دوزخ هست، اصلًا آسمان و زميني وجود دارد تا بفرمايد تا وقتي كه آسمان و زمين هست بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ هستند! مفسران «1» با توجه به اين نكته گفته اند مقصود از قيد اين است كه خلود به معناي بقاي طولاني است. در حقيقت كنايه از ابديت و جاودانگي است. مثل اينكه در فارسي مي گوييم تا خدا خداست، اين كار هست يا تا آسمان برپاست و خورشيد طلوع مي كند اين كار ادامه دارد. اين نوع تعبير در آيه، كنايه از اين است كه بهشتيان تا ابد در بهشت و دوزخيان تا ابد در دوزخ مي مانند وگرنه روشن است كه آسمان و زمين ابدي نيست زمين و آسمان، تا وقتي برپاست كه انرژي خورشيد باقي باشد و انرژي خورشيد هم روز به روز كم مي شود و خورشيد به طرف مرگ پيش مي رود.

نكته: برخي با توجه «الا ماشاء ربك» كه در هر دو آيه

هست، گفته اند ممكن است منظور اين باشد كه بودن دائمي بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ، براي همه افراد نيست. يعني امكان دارد برخي از افراد دوزخي مؤمنان خطا كاري باشند كه بعد از مدتي از آتش نجات پيدا مي كنند.

اين احتمال هم داده شده است كه اين قيد براي بيان قدرت خدا باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 195

آيا زمين و آسمان از بين مي روند و ...؟

بر اساس اين آيات قرآن مي توانيم بگوييم كه نظام فعلي جهان در آستانه رستاخيز در هم مي ريزد؛ خورشيد خاموش مي شود، ستارگان با هم برخورد مي كنند و ...

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ؛ «1»

وقتي خورشيد خاموش مي شود و ستارگان بي نور مي شوند». بر اساس آيات متعدد در آن زمان زلزلههاي عظيمي رخ مي دهد، كوه ها فرو مي پاشند، ستارگان در هم مي ريزند و خاموش مي شوند و به عبارت ديگر در آن زمان نظام عالم عوض مي شود و بهشت و دوزخ بر اساس نظام نويني بر پا مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 197

منظور از مردان اعراف در آيه 46 و 48 سوره اعراف چه گروهي است؟

پرسش:

منظور از مردان اعراف در آيه 46 و 48 سوره اعراف چه گروهي است؟ پاسخ:

در آيه 44 سوره اعراف گفت و گوي بهشتيان و دوزخيان مطرح مي شود و در آيه 46 مي فرمايد: «و بينهما حجاب»؛ بين بهشتيان و دوزخيان مانعي هست، «و علي الاعراف رجال»؛ و بر يك سرزمين بلند مرداني هستند.»

حجاب در اصل به معناي مانع است. در اين آيه مقصود يا همان سرزمين اعراف است، يعني يك بلندي كه دوزخ و بهشت را از هم جدا مي كند و مانع مي شود كه بهشتيان و دوزخيان به راحتي ارتباط

برقرار كنند يا مقصود ديواري است كه ظاهرش عذاب و درونش رحمت است؛ همان طوري كه در آيه 13 سوره مباركه حديد از آن ياد شده است.

نكته: تعبيرات قرآن در مواردي كه مسائلي راجع به بهشت و دوزخ و دنياي بعد از مرگ را بيان مي كند، گاهي مشابه تعبيرات دنيوي است. گاهي هم تعبيرات جنبه تمثيل و تشبيه دارد و چون جهان آخرت در افق بالاتري قرار دارد، اين تعبيرات مي توان يك شبهي از حقيقت را در ذهن ما تصوير بكند، در حقيقت مشكل از مفاهيم و الفاظ بشري است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 198

ظرفيت نماياندن تمام آن حقيقت را در خود ندارد؛ لذا مطالب گاهي براي ما مجمل جلوه مي كند بنابراين وقتي مي گوييم مانعي و سرزميني به نام اعراف بين آنها هست، اين نكته رابايد در نظر داشته باشيم.

مي دانيم كه اعراف در لغت به معناي مكان مرتفع است. از احاديث هم استفاده مي شود كه منطقه اي ميان بهشت و دوزخ است كه همچون حجاب و مانع بين آن دو قرار مي گيرد؛ به طوري كه هر كس در سرزمين اعراف باشد، بر بهشت و دوزخ اشراف دارد و مي تواند دوزخيان و بهشتيان را مشاهده بكند و اين منطقه مكان، عبور افراد به بهشت نيز مي باشد.

اين تنها اطلاعات ما در ارتباط با اعراف است. در اين آيه شريفه فرمود «علي الاعراف رجال يعرفون كلًا بسيماهم»؛ بر روي اعراف مرداني هستند كه بهشتيان و دوزخيان را با چهره هايشان مي شناسند».

مقصود از اين مردان چه كساني اند؟

در احاديث اهل البيت و اهل سنت به دو مطلب اشاره شده است: 1. اين افراد مقربان

درگاه الهي و گواهان و شاهدان بر مردم هستند. در برخي روايات هم آمده كه مقصود آل محمد است.

2. در اعراف افرادي هستند كه نيكي ها و بدي هاي آن ها مساوي است، يعني افراد مستضعف و گنه كاري كه هم اعمال نيك و هم اعمال بد دارند و در حقيقت در آن جا وا مانده شده اند؛ نه داخل جهنم مي روند و نه به بهشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 199

مفسران «1» با توجه به روايات، دو احتمال داده اند؛ اول) مقصود پيشوايان حق است كه به مؤمناني كه بهشتي شدند يا هنوز داخل بهشت نشده اند، سلام مي دهند؛ دوم) مقصود گروه مستضعف است؛ مومنان مستضعفي كه آرزو دارند وارد بهشت شوند، ولي موانعي جلوي راه آن ها هست. وقتي بهشتيان را مي بينند، به آن ها سلام مي كنند؛ يعني مرداني كه بر اعراف هستند، به اصحاب و افراد بهشتي سلام مي دهند.

ظاهر آيه شريفه با ديدگاه اول مفسران سازگار است، يعني بايد افرادي باشند كه مقام والايي داشته باشند؛ رجالي كه رهبران الهي اند و دوزخيان و بهشتيان را مي شناسند و به مومنان درود مي فرستند.

البته با توجه به مجموع احاديث اين جمع بندي قابل ارائه است كه:

سه گروه از اعراف عبور مي كنند؛

اول) گروه پيشوايان و بزرگان: در گذرگاههاي سخت قيامت توقف مي كنند و به ياري و شفاعت مومنان و مستضعفان مي آيند.

ظاهر آيه هم همين است.

دوم) ناتوانان محتاج كمك: اين ها مومنان گنه كاري اند كه نيكيها و بدي هايشان تقريباً مساوي است.

اين ها طبق برخي روايات بر اعراف مي مانند و در نهايت ممكن است مورد شفاعت واقع شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 200

سوم) مؤمنان صالح: با سرعت

از اين گذرگاه اعراف مي گذرند و وارد بهشت مي شوند.

آيه فوق و آيات بعدش به گروه اول و دوم اشاره مي كند. بنابراين در يك جمع بندي مي توان گفت سه گروه از اعراف عبور مي كنند؛ منتها ظاهر آيه 46 به گروه اول اشاره دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 201

منظور از آيه «هيچ كس از بشر باقي نماند؛ جز آنكه وارد دوزخ مي شود»، چيست؟

پرسش:

منظور از آيه «هيچ كس از بشر باقي نماند؛ جز آنكه وارد دوزخ مي شود»، چيست؟ پاسخ:

خداوند در سوره مريم مي فرمايد:

«وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً؛ «1»

و هيچ (كس) از شما نيست، مگر اينكه در آن (جهنّم) وارد مي شود؛ (اين حكم) حتمي است كه براي پروردگارت پايان يافته است؛ سپس كساني را كه خودنگهداري (و پارسايي) كردند نجات مي بخشيم، و ستمكاران را از پاي در آمده، در آن (دوزخ) وا مي گذاريم.»

تفسير آيه

1. به نظر برخي مفسران «ورود» به معناي «نزديك «2» شدن و اشراف بر جهنم» است، يعني همه افراد در روز قيامت به كنار دوزخ مي آيند، ولي پارسايان نجات مي يابند و ستمگران در آتش جهنم سقوط مي كنند. شاهد اين تفسير، آيه 23 سوره قصص و 101 سوره انبياء است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 202

2. برخي ديگر گفته اند «1» كه «وارد» به «معناي داخل شدن» است و همه مردم وارد جهنم مي شوند، اما جهنم بر پارسايان سرد و سلامت مي شود. در برخي احاديث به اين مطلب اشاره شده و با ظاهر آيه هم سازگارتر است.

حال يك سوال مطرح است كه چرا پارسايان وارد جهنم مي شوند؟

از پيامبر اسلام (ص) روايت شده است: هيچ نيكوكار و بدكاري نيست؛

مگر اينكه داخل جهنم مي شود، و آتش براي مؤمنان سرد و سالم مي شود، همانطور كه بر ابراهيم (ع) سرد و سالم شد. «2» و فرمود: همه وارد آتش مي شوند، سپس براساس اعمالشان از آن بيرون مي آيند. برخي چون برق، برخي همچون باد، عده اي مثل دويدن اسب، گروهي مانند سواركار معمولي، جمعي چون پياده كند رو و برخي همچون رهرو معمولي. «3» يعني عبورشان از دوزخ براساس اعمالي كه دارند، طول مي كشد.

ورود ستمگران به دوزخ براي اين است كه عذاب بشوند و نيز با ديدن گذر سريع مؤمنان، ناراحتي آنها فزون تر شود، اما مؤمنان وارد آتش مي شوند تا عذابهاي كافران را ببينند و قدر نعمتهاي بهشتي را بدانند. البته گذر مؤمنان چنان سريع است كه كمترين ضرري به آنها نخواهد رسيد.

پيام آيه اين است كه همه داخل دوزخ مي شويد و براساس اعمالتان در آن مي مانيد و يا از آن مي گذريد. پس مراقب باشيد و ببينيد جزء با تقواها هستيد يا ستمكاران!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 203

دنيا و آخرت چه ارتباطي با هم دارند؟

پرسش:

دنيا و آخرت چه ارتباطي با هم دارند؟ پاسخ:

ما دو نظام داريم؛ نظام دنيا و نظام آخرت. نظام دنيا و كيهاني كه ما داريم، بر اساس خورشيد محوري است، يعني خورشيدي هست كه سياراتي از جمله زمين در اطراف آن مي چرخند.

همه در كهكشان راه شيري قرار دارند و در دل اين راه شيري خود خورشيد به طرف مقصدي در جريان است.

نظام دنيوي مقدمه و مزرعه اي براي نظام آخرت. «1»

حيات واقعي در نظام اخروي است و در آن جا نظام دنيا از لحاظ زمان، مكان و نوع چينش در هم مي ريزد و نظامي نو بر پا

مي شود.

در مورد اين كه نظام آخرت چگونه خواهد بود، ما جز اشارتي كه در قرآن و روايات هست، اطلاعات زيادي نداريم.

و تنها مي دانيم حيات دنيوي مقدمه است و حيات واقعي آنجاست. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 205

نعمت هاي مادي و معنوي بهشت چيست؟

پرسش:

نعمت هاي مادي و معنوي بهشت چيست؟ پاسخ:

برخي از مفسران برآنند كه اشاره به نعمتهاي مادي در بهشت، براي اين است كه عبارات و واژه هاي بشري تحمل معنايي بيشتر از اين را ندارد. به عبارت ديگر، خداوند مي خواست حقايق و لذتهاي بلندي را بيان بكند ولي چون با الفاظ بشري بيان پذير نبود، از تعبيراتي استفاده كرد كه براي بشر آشنا باشد، مانند: گوشت پرندگان «1» ميوه ها «2» و باغها. «3» در حالي كه حقيقت بالاتر از اين است و برخي از نعمتها اصلًا در عبارات مادي نمي گنجد، لذا فرمود: «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ؛ «4» رضايت الهي خيلي بزرگ تر است» اما به نظر مي رسد آيات مربوط به بهشت به حقايق برتري اشاره دارند كه در تعبيرات بشري نمي گنجد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 206

به برخي ديگر از نعمتهاي (معنوي و مادي) بهشت اشاره مي كنيم.

الف: نعمتهاي معنوي

1. احترام ويژه «1»

2. محيط صلح و صفا «2»

3. امنيت «3»

4. دوستان موافق و با وفا «4»

5. برخوردهاي محبت آميز «5»

6. نشاط فوق العاده دروني انسانها «6»

7. احساس خشنودي خدا «7»

8. نظر خدا به انسان و نظر انسان به خدا «8»

9. رفتار طبق ميل انسان «9»

10. نعمتهايي كه در تصور انسان نمي گنجد «10»

11. جاودانگي نعمتهاي بهشتي «11»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 207

ب. نعمتهاي مادي

1. بوستان بهشتي «1»

2. نهرهاي بهشتي «2»

3. سايه هاي

لذت بخش «3»

4. منازل و قصرهاي بهشتي «4»

5. فرش و تخت گسترده شده «5»

6. ميوه هاي بهشتي «6»

7. شراب پاك «7»

8. شراب تسنيم» 9. لباسهاي بهشتي «9»

10. ظرف و جام «10»

11. زيورهاي بهشتي «11» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 208

12. همسران بهشتي «1»

13. خدمتكاران و ساقيان «2»

14. پيش پذيرايي و ... «3»

در نتيجه مي توان گفت: با بررسي كل آيات درباره بهشت و نعمت هاي آن خداوند به ميوه ها و لذت هاي ديگر آن اشاره كرده است و هر كدام از آن ها در آيات مختلف بيان شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 209

فصل هفتم: رهزنان بشريت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 211

منظور خداوند از «تعقيب شيطان ها با شهاب ها» چيست؟

پرسش:

منظور خداوند از «تعقيب شيطان ها با شهاب ها» چيست؟ پاسخ:

دست كم در سه جاي قرآن «1» به اين مطلب اشاره شده است. در سوره حجر مي خوانيم:

«وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ» «2» مضمون آيه:

ما آسمان ها را زينت داديم. ستارگاني در آن قرار داديم و آنها را از هر شيطان رانده شده اي محفوظ داشتيم؛ مگر شيطاني كه بخواهد استراق سمع و جاسوسي بكند و اسرار آسمان ها را به دست بياورد. شهابهاي روشني به دنبال چنين كسي خواهد آمد و او را مورد هدف قرار خواهد داد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 212

ديدگاه هاي مفسران: واژه «شهاب» در اصل «1» به معناي «شعله خارج شده از آتش است. به سنگهاي ريز و گاه سرگردان هم كه بر اثر نيروي جاذبه زمين به سوي زمين كشيده مي شوند، شهاب مي گويند. اين سنگها بر اثر سرعت زياد و برخورد با هواي اطراف زمين شعله ور و گاهي تبديل به خاكستر مي شوند. ما اين شهاب ها را شبها به صورت نقطه هاي روشني كه به سرعت به سوي زمين مي آيند و بعد ناپديد مي شوند مي بينيم.

ممكن است مقصود از شهاب در اين آيه، كنايه از امواج نيرومند علم

و تقواي دانشمندان يا همين شهاب سنگها باشد.

مفسران دست «2» كم چهار ديدگاه در مورد اين آيه دارند:

1. معناي ظاهري آيه مراد است؛ يعني مقصود از آسمان، همين آسمان و منظور از شهاب، شهاب سنگها است.

در حقيقت شيطان ها كه موجودات خبيثي اند، جنياني اند كه مي خواهند به آسمان ها بروند و و از اخبار ماوراي زمين آگاه شوند و جاسوسي بكنند، اما شهاب سنگها همچون تيري به سوي آن ها پرتاب مي شود و آنها را از رسيدن به هدفشان باز مي دارد و نمي گذارد به سوي آسمان ها حركت بكنند. برخي از مفسران اين ديدگاه را قبول ندارند و مي گويند امروزه خروج از نيروي جاذبه زمين ممكن است. بنابراين شايد اين ديدگاه بر اساس، نظريه فلكي نظام قديم بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 213

برخي اين تعبيرها را كنايه مي دانند. «1» اين گروه خود به سه دسته تقسيم مي شوند:

الف: تشبيه براي روشن شدن حقايق غير حسّي؛ يعني مقصود از آسمان جايگاه فرشتگان و عالم ملكوت است، چون واژه آسمان در قرآن دست كم در هفت معنا (جو زمين، جايگاه ستارگان، آسمان معنوي و عالمهاي بالا و ...) آمده است و اينجا جايگاه فرشتگان و عالم ملكوت مقصود است. شيطانها مي خواهند به آنجا نزديك شوند و از اسرار خلقت و حوادث آينده اطلاع پيدا كنند، ولي با شهابها (انوار ملكوتي) رانده مي شوند. «2»

ب: منظور اين است كه انسان ها در زندگي زمين زنداني شده اند و چشم به جهان برتر نمي اندازند و به آواي آن گوش نمي دهند، در حقيقت شهاب هاي خودخواهي، شهوت، طمع و جنگهاي خانمان سوز آن ها را از درك حقايق محروم مي سازد. «3»

ج: مقصود از آسمان، آسمان حق،

ايمان و معنويت است. شيطان ها و وسوسه گرها همواره مي خواهند به اين محدوده راه پيدا بكنند و با وسوسه ها به دل مؤمنان راستين و حاميان حق نفوذ بكنند؛ اما ستارگان آسمان حقيقت، يعني دانشمندان و علماي متعهد و در رأس آنها رهبران

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 214

الهي مانند پيامبران و امامان با امواج نيرومند علم و تقوي و قلم و زبان بر اين شياطين و وسوسه هاي آن ها هجوم مي برند و آن ها را از نزديك شدن به آسمان معنويت باز مي دارند.

شايد آيه توان و تحمل اين را دارد كه بگوييم آيه ظهور و بطون مختلفي دارد و ممكن است همه اين معاني را در بر بگيرد.

مانعي هم از جمع بين اين تفاسير نيست؛ هر چند به نظر مي رسد تفسير دوم (عالم ملكوت، و تفسير چهارم (آسمان معنويت) به ذهن نزديك تر است.

سه تفسير اخير آيه را از ظاهرش خارج مي كند و به تفسير كنائي مي پردازد؛ ولي در تفسير اول (شهاب سنگها) ظاهر آيه حفظ مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 215

اگر شيطان ها توسط شهابهاي آسماني رد مي شوند، پس چه طور انسان را فريب مي دهند؟

پرسش:

اگر شيطان ها توسط شهابهاي آسماني رد مي شوند، پس چه طور انسان را فريب مي دهند؟ پاسخ:

بر اساس برخي احاديث «1» ممنوع شدن شيطانها از نفوذ به آسمان ها و جاسوسي از تولد حضرت عيسي (ع) آغاز و با تولد پيامبر اسلام (ص) كامل شد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين حديث گوياي رابطه تولد حضرت عيسي و پيامبر اسلام و با كاهش توطئه هاي شيطاني است؛ چون در اين دوره بساط بت پرستي و برخي خرافات به آرامي برچيده شد و بشريت گامهاي بلندي به سوي معنويت و حقيقت برداشت؛

ولي توجه به همين آيه و روايات روشن مي شود آنچه ممنوع شده، راه يافتن شيطان به آسمان بالا و معنويت و دست يابي اش به اسرار بود؛ ولي شيطان ها از نفوذ در انسانها به وسيله وسوسه منع نشدند؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 216

نكته اي كه بايد اشاره شود، اين است كه اين خود انسان ها هستند كه راه نفوذ شيطان را براي وسوسه مهيا مي كنند.

«وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ» «1»

؛ برخي از مردان (و انسانها) به افرادي از جنيان پناه مي برند» يعني آن ها را پناهگاه خود قرار مي دهند و بر گمراهي خود مي افزايند و فريب دادن چنين انسان هايي كه خود زمينه نفوذ را فراهم مي كنند، توسط شيطان ها مطلب بسيار ساده اي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 217

آيا براساس سوره توبه آيه 24 محبت الهي با محبت خانواده و اموال تعارض دارد؟

پرسش:

آيا براساس سوره توبه آيه 24 محبت الهي با محبت خانواده و اموال تعارض دارد؟ توضيح پرسش:

خداوند در سوره توبه آيه 24 فرمود: «اگر پدران، فرزندانتان، برادرانتان، همسرانتان، خويشاوندانتان و ثروتي كه اندوخته ايد و تجارتي كه از كسادي آن بيمناك هستيد و خانه هايي كه بدان دل خوش كرده ايد، پيش شما از خدا و پيامبرش و از جهاد در راه او عزيزتر است، در انتظار انتقام الهي باشيد كه خداوند گروه تبهكار را به راه سعادت رهنمون نمي سازد.»

امروزه كساني مستأجرند و خيلي دوست دارند صاحب خانه و آشيانه اي بشوند كه در آن آرامش بيابند و دلشان به آن خوش باشد. آيا آيه شامل اين افراد هم مي شود؟

پاسخ:

خداوند فرمود:

«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا؛ «1» اگر پدران شما و فرزندانتان و برادران شما و

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 218

همسرانتان و خاندان شما، و اموالي كه آنها را به دست آورده ايد، و داد و ستدي كه از كسادي آن هراسناكيد، و خانه هايي كه به آن خشنوديد، نزد شما از خدا و فرستاده اش و جهاد در راه او محبوب تر است، پس در انتظار باشيد تا خدا فرمان (عذاب) ش را (به اجرا در) آورد! و خدا گروه نافرمانبردار را راهنمايي نمي كند.»

آيه 23 و 24 درباره مسلمانهايي است كه دستور جهاد به آنها داده شده، ولي آنان به فكر پدران، برادران و فرزندان كافر خود بودند كه بايد با آنها مي جنگيدند. برخي هم به فكر سرمايه و تجارت خود بودند زيرا تجارتشان با مسافرت به ديار كفر رونق مي گرفت. گروه سوم هم به فكر خانه هاي مناسبي بودند كه در مكه داشتند و از ويراني آن در اثر جنگ مي ترسيدند.

آيه هشدار مي دهد كه مسائل دنيوي نبايد مانع از عمل به دستورات الهي و جهاد شود. در اين آيه به سرمايه هاي هشتگانه زندگي مادي اشاره شده است كه چهار قسمت آن (پدران، فرزندان، برادران و همسران) مربوط به خويشاوندان نزديك است. قبيله هم مربوط به گروه اجتماعي است و دو قسمت به سرمايه و كار و مورد آخر به مسكن و خانه هاي پر ارزش مربوط مي باشد. مقصود آيه ناديده گرفتن سرمايه هاي هشت گانه زندگي نيست، بلكه منظور اين است كه معيار ايمان واقعي اين است كه انسان وقتي در دو راهي حق و باطل قرار گرفت، عشق به امور اقتصادي، زن، فرزند و خويشاوندان او را از حق و پيروي خدا و پيامبر و شتافتن به جهاد باز ندارد. مومن واقعي كسي

است كه امور اقتصادي در نظرش از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 219

دين مهم تر نباشد. آيه شامل همه مسلمانها در همه عصرها مي شود. در جهان امروز هم اگر ما آماده دفاع و جهاد بوديم و منافع مادي خودمان را بر رضاي خدا و پيامبر و جهاد ترجيح نمي داديم، اين همه مشكلات براي ما پيش نمي آمد. در حقيقت ترجيح امور مادي نوعي نافرماني و فسق است، لذا در آخر آيه فرمود: «وَاللّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ؛ و خدا گروه نافرمانبردار را راهنمايي نمي كند.»

نكته: خدا نفرمود خويشاوندان، سرمايه هاي مادي خود يا مسكن خود را دوست نداشته باشيد، بلكه فرمود آنها را بيشتر از خدا و پيامبر و جهاد دوست نداشته باشيد.

روشن است كه دوست داشتن پدر و مادر و خويشاوندان امري طبيعي است كه آموزه هاي اسلام آن را تأييد و بلكه به آن تشويق مي كند. داشتن اموال حلال را هم منع نمي كند، بنابراين هدف آيه اين است كه امور دنيوي در سر دو راهي حق و باطل مانع ايمان و كارهاي اخروي انسان نشود، بلكه زمينه ساز سعادت اخروي باشد.

خداوند در سوره مجادله هم مي فرمايد:

«لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛ «1»

هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمي يابي كه با كساني كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستي كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 220

يا خاندانشان باشند، اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحي از (جانب خود) ش تاييد كرده، و آنان را در بوستان هاي

(بهشتي) وارد مي كند كه نهرها از زير [درختان ش روان است، درحالي كه در آنجا ماندگارند. خدا ازآنان خشنود است، و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!»

ظاهر آيه در راستاي همان آيه 23 و 24 سوره توبه است و مي خواهد صف مسلمانها را از غير مسلمانها جدا بكند و در حقيقت يك نوع تبري است؛ مبني بر اينكه وقتي كسي در برابر حق و باطل قرار گرفت، حتي اگر خويشاوندش در صف باطل باشد، نبايد دوستي خدا و پيامبر را به آنها بفروشد و به خاطر دوستي آنها با خدا و پيامبر دشمني ورزد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 221

فصل هشتم: گوناگون

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 223

هنگامي كه پدرومادر از فرزند رو برمي گردانند، تكليف فرزند چيست؟

پرسش:

هنگامي كه پدرومادر از فرزند رو برمي گردانند، تكليف فرزند چيست؟ پاسخ:

در آيات و روايات بارها تاكيد شده است كه به پدر و مادر احترام بگذاريد، و از آنها اطاعت و به آنها نيكي كنيد. از جمله خداوند در سوره لقمان فرمود: «به انسان وصيت مي كنيم كه در مورد پدر و مادرش به نيكي رفتار بكند، مخصوصاً در مورد مادرش كه چند ماهي او را حمل مي كند و شكر نسبت به مادر و خداوند را فراموش نكنيد.» «1»

در ادامه تنها مورد استثناء را بيان مي كند: «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» «2»

مضمون آيه اين است كه اگر پدر و مادر شما مشرك بودند و خواستند شما را مشرك بكنند، از آن ها اطاعت نكن. ولي در همين مورد هم مي فرمايد «در دنيا با آن ها مصاحبت پسنديده داشته باشيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 224

بنابراين حتي اگر پدر و مادر مشرك باشند و تلاش بكنند انسان را از جاده توحيد خارج بكنند، انسان حق بد رفتاري و قطع رحم ندارد و لازم است با آن ها با محبت و نيكي رفتار بكند.

از امام صادق «1» (ع) حكايت شده است: «خداوند

در مورد سه چيز اجازه ترك نداده است؛ اداي امانت، وفاي به عهد و نيكي به والدين»، پدر و مادر از صله رحم يا خدمت فرزند استقبال نمي كنند با رويشان را بر مي گردانند، بايد علت ناراحتي پدر و مادر را بيابند و برطرف بكنند.

در هر صورت حق قطع رحم، ترك احسان يا توهين به پدر و مادر را ندارند.

حتي اگر خود پدر و مادر خواهان ترك رابطه باشند.

آري! ممكن است پدر و مادر عصباني باشند ناراحت بشوند يا مشكلي اخلاقي، عقيدتي، جسمي، رواني داشته باشند، اما هيچ كدام دليل نمي شود كه فرزند وظيفه خودش را انجام ندهد.

1. بعضي از مفسران «2» مي گويند: اين كه خداوند فرمود «بالوالدين» و نفرموده «الي والدين» براي اين است كه فرزندان خودشان بروند و به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 225

آن ها احسان بكنند، نه اين كه كسي را بفرستند تا كارهايشان را انجام بدهد.

2. طبيعت پدر و مادر اين است كه از رفت و آمد فرزند خشنود شوند. حال اگر از ديدن فرزند آزرده شدند، حتماً مشكلي يا سوء تفاهمي عامل آن شده است و فرزند با حل مشكل يا رفع سوء تفاهم بايد آنان را مسير طبيعي برگرداند.

در هر صورت اگر پدر و مادر از ديدار فرزند ناراحت شدند، مصداق نيكي اين خواهد بود كه مشكل را برطرف سازد و ارتباط را به روند طبيعي باز گرداند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 227

با توجه به آيه 221 و 222 سوره بقره چرا خداوند امر فرمود از زنان محيض دوري كنيد؟

پرسش:

با توجه به آيه 221 و 222 سوره بقره چرا خداوند امر فرمود از زنان محيض دوري كنيد؟ پاسخ:

خداوند در آيه 222 سوره بقره مي فرمايد: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ

قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ؛ «1»

اي پيامبر از تو در مورد عادت ماهيانه زنان مي پرسند: بگو آن رنجي است از اين رو در عادت ماهيانه زنان كناره گيري كنيد. تا «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» «2»

وقتي كه پاك شدند، وقتي پاك شدند و رجايي كه خداوند به شما فرمان داده است. نزديك شويد كه خدا توبه كاران را دوست دارد و يا كان را نيز.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 228

شان نزول آيه

در زمان صدر اسلام دو گروه يهودي و مسيحي در مدينه زندگي مي كردند. يهودي ها در مورد عادت ماهيانه زنان خيلي سخت گيري مي كردند و هر نوع معاشرت آن ها را با مردان حرام مي دانستند، حتي با آنها غذا نمي خوردند، نمي خوابيدند.

در مقابل گروه هايي هم بودند كه اصلًا به اين حالت زنانگي، توجهي نداشتند.

مشركان عرب كه بعداً برخي از آن ها مسلمان شده بودند، با اخلاق و عادات يهود در مدينه انس گرفته بودند و با زناني در حالت ماهيانه مثل يهوديها رفتار مي كردند.

بدين مناسبت برخي از مسلمانها در اين مورد از پيغمبر (ص) پرسش كردند.

اين آيه در جواب آن ها نازل شد.

چون آميزش جنسي با زنان در اين حالت زيانهاي بهداشتي هم دارد؛ برخي گفته اند اين كه قرآن فرمود: «أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ؛ از زنان در اين حالت دوري بكنيد» يعني با آن ها هم بستر نشويد، اشاره به اين دارد كه چنين همبستر شدن زيانهايي براي دو طرف دارد. برخي از پزشكان هم زيانهاي بهداشتي اش را بيماريهاي آميزشي، آلوده شدن دستگاههاي تناسلي، پرورش ميكروبها و ...

يادآور شده اند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 229

لذا اسلام همگام با فطرت انسان كه در اين حالت در رنج است، آميزش را ممنوع كرد.

در حقيقت قرآن كريم راه حل ميانه اي را مطرح كرد تا نه زنان منزوي شوند و نه بي بند و باري بروز كند، بلكه ضمن حفظ شخصيت زن از ضررهاي بهداشتي جلوگيري شود. اين آيه شريفه دستور مي دهد تا خانم ها از حالت عادت ماهيانه خارج و به اصطلاح پاك نشده اند از آميزش جلوگيري بشود و بعد از پاك شدن نزديكي شود. «1»

در ادامه آيه فرمود: «فاذا تطهرون فاتوهن من حيث امركم الله ...؛ وقتي پاك شدند از جايي كه خدا به شما فرمان داده است (از مسير طبيعي) با آن ها در آييد و خدا توبه كاران را دوست دارد و پاكان را نيز دوست دارد.» اين قسمت اخير آيه كه فرمود خدا توبه كاران را دوست دارد و پاكان را، شايد اشاره به اين باشد كه ممكن است برخي به خاطر فشار غريزه جنسي در آن حالت ها نتوانند جلوي خودشان را بگيرند بنابراين راه توبه و بازگشت اين گونه افراد هم باز است تا دست از كارشان بردارند و نيز توبه بكنند و به سوي خدا باز گردند؛ البته كسي كه مرتكب چنين كاري شود، بايد كفاره هم بدهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 230

توضيح آيه 223: خداوند در ادامه آيه قبل در آيه 223 مي فرمايد: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛ «1»

زنان شما كشتزار شما هستند، پس هرگونه بخواهيد مي توانيد به كشتزارتان در

آييد و اثر نيكي را براي خود از پيش بفرستيد پس تقوا پيشه كنيد و بدانيد كه به ملاقات خدا مي رويد و به مومنان بشارت بده.»

آيه شريفه خانم ها را به كشتزار تشبيه مي كند. اگر كشتزار از بين برود جامعه بشري نابود مي شود و روشن است كه ادامه حيات انسان به غذا و غذا به مزرعه بستگي دارد.

اين جا هم مي خواهد بفرمايد جامعه بشري بدون وجود خانم ها نابود مي شود. قرآن با اين مثال زيبا ضرورت وجود زن را تبيين مي كند و نشان مي دهد كه زن براي شهوت راني نيست؛ وسيله تداوم نسل بشر است.

در ادامه فرمود «فاتوا حرتكم اني شئتم؛ هرگونه كه مي خواهيد با خانم هايتان در آييد» گفته اند «اني» براي توسعه در چگونگي گونه ها، زمان و مكان آميزش است، چون اني مي تواند به معناي مكان و هم آن حالت باشد. بنابراين اين بخش از آيه به حقوق مردها نسبت به زنان اشاره دارد.

خداوند در پي اين مقدمات مي فرمايد: «و قدموا لانفسكم» انسان ها معمولًا ازدواج را با هدف مقدسي انجام نمي دهند، ولي قرآن كريم و اسلام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 231

مي خواهد ازدواج هدف مقدسي داشته باشد. «قدموا لانفسكم» ي عني اگر شما هدف مقدسي در ازدواج داشته باشيد و انسان صالح پرورش دهيد براي روز رستاخيز ذخيره اي فراهم آوريد، عمل شما عبادت مي شود و كار خير به شمار مي آيد.

از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده است: وقتي انسان از دنيا مي رود و برنامه عملش تمام مي شود، چيزي براي خودش ندارد: مگر سه چيز 1. صدقه جاريه: انسان كار خيري بكند كه منافعش ادامه داشته باشدمثل مدرسه سازي، مسجدسازي.

2. آثار علمي: مثل

كتاب و ...

3. فرزندان صالح: با عمل و سخن براي پدر و مادر طلب آمرزش بكند. «1»

اين حديث در حقيقت به همين «قدموا لانفسكم» اشاره دارد كه شما با ازدواج و پرورش فرزندان صالح مي توانيد براي آخرت خود پس اندازي بكنيد.

در پايان مي فرمايد: تقوي الهي را پيش بگيريد و به مومنان كه اين راه ها را ادامه خواهند داد بشارت بده.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 233

آيا تكرار واژه تقوا در آيه 93 سوره مائده به معناي مختلف بودن معناي واژه تقوا است؟

پرسش:

آيا تكرار واژه تقوا در آيه 93 سوره مائده به معناي مختلف بودن معناي واژه تقوا است؟ پاسخ:

خداوند در آيه مذكور مي فرمايد:

«لَيْسَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛»

بر كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، در مورد آنچه كه قبلًا خورده اند، گناهي نيست ...»

برخي گفته اند «2» آيه در مورد كساني است كه قبل از نزول احكام ممنوعيت شراب، شراب مي خوردند. خدا مي فرمايد: اين افراد اگر ايمان بياورند و كارهاي شايسته انجام بدهند، گناهي بر آنها نيست؛ در صورتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 234

كه با تقوا باشند و ايمان بياورند و كارهاي شايسته انجام دهند، سپس پارسايي پيشه كنند و ايمان بياورند، سپس پارسايي پيشه كنند و نيكي نمايند و خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.

در اين آيه سه بار واژه تقوي تكرار شده است:

1. إِذَا مَا اتَّقَوْا؛

2. ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا؛

3. ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا؛

مفسران «1» در مورد اين تكرار چند ديدگاه ارائه كرده اند.

الف. اين سه جمله ناظر به هم است و هر كدام به يك مرحله از احساس مسئوليت و پارسايي

اشاره دارند.

مرحله ابتدايي: تقوايي كه انسان را به سوي تحقيق درباره دين مي برد و نتيجه اش ايمان و عمل صالح است؛ يعني اگر انسان دين هم نداشته باشد، ولي مسئوليت پذير باشد، اقلّ درجات تقوي و خودنگهداري را دارد، يعني دلش به حال خودش مي سوزد و نسبت به خود احساس مسئوليت مي كند، لذا وقتي نام خدا، پيامبر اسلام و ... را مي شنود، احساس مسئوليت مي كند كه برود تحقيق بكند.

مرحله دوم: تقوايي است كه درون جان انسان مستقر مي شود و جلوي گناهان را مي گيرد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 235

مرحله سوم: تقوايي كه انسان را به سوي انجام كارهاي نيك، حتي مستحبي و ترك كارهاي مكروه- كه ممنوع نيست- مي برد. اين همان انساني است كه تقوي پيشه مي كند و نيكوكار مي شود. خداوند در ادامه مي فرمايد: «وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ و خدا، نيكوكاران را دوست مي دارد.»

ب. اين سه واژه براي نشان دادن استمرار تقوا است، يعني اينكه تقوا داشته باشم، تقوا را ادامه بدهم و باز هم ادامه بدهيم.

ج. تكرار براي تأكيد است.

نگاهي به احاديث

1. براساس حديثي از امام صادق (ع) «1» ايمان نيز كه تكرار شده است، حالات، درجات و مراحلي دارد كه، برخي ناقص و برخي كامل و برخي نيكوتر است.

2. طبق حديث ديگري تقوا سه نوع است. اين حديث به تقوا و مراحل سه گانه آن (تقواي عام، خاص و خاص خاص) اشاره دارد. «2»

تقواي عام: انسان حرام را به خاطر ترس از آتش ترك كند.

تقواي خاص: فرد حتي شبهات را هم ترك بكند.

تقواي خاص الخاص: شخصي نه تنها گناهان و شبهات را ترك مي كند؛ كارهاي مباح را هم ترك مي كند. كسي

كه به اين مرحله برسد، همه كارهايش واجب يا مقدمه واجب يا مستحب است و افعالش در جهت الهي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 236

و براي رضاي خدا مي باشد، لذا غذا هم كه مي خورد براي اين است كه نيرو بگيرد و به جامعه خدمت بكند يا عبادت بهتري انجام بدهد و خدمت به جامعه و عبادت، واجب يا مستحب است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 237

منظور از لهو و لعب در سوره حج و سوره محمد (ص) چيست؟

پرسش:

منظور از لهو و لعب در سوره حج و سوره محمد (ص) چيست؟ پاسخ:

خداوند در سوره محمّد (ص) مي فرمايد:

«إِنَّمَا الْحَيَاهُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ؛ «1»

زندگي دنيا فقط بازيچه و سرگرمي است ...» واژه «لعب» به معناي بازي است و بازي به كارهايي گفته مي شود كه داراي يك نظم خيالي براي رسيدن به يك هدف خيالي است، مثلًا كودكي كه پازل را كامل مي كند، يك نظم خيالي را درست مي كند تا به هدف خيالي برسد.

واژه «لهو» نيز به معناي سرگرمي است؛ كاري كه انسان را به خود مشغول بكند و از رسيدن به اهداف اساسي باز بدارد. قرآن كريم راجع به زندگي پست دنيا مي گويد اين نوعي بازي و سرگرمي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 238

مواظب باشيد در گرداب خيالات مشغول نشويد و از اهداف اساسي باز بمانيد، يعني هر كسي در دنيا براي رسيدن به مقامات و مالكيتهاي خيالي و زودگذر تلاش بكند، در حقيقت گرفتار يك بازي شده است كه بعد از چندي اين بازي را به ديگري واگذار مي كند.

عجيب اين است كه برخي اين بازي

را چنان جدي مي گيرند كه سرگرم امور دنيا مي شوند و از اهداف اساسي خلقت خود باز مي مانند. انسان در اين حالت مثل مسافري است كه وارد يك مسافرخانه مي شود تا چند روز آن جا به استراحت بپردازد و كارهايي انجام بدهد و از آن جاها برود.

قرآن دنيا را محل گذر مي داند؛ محلي كه ممكن است كسي در آن جا گرفتار بازي هايش بشود و فراموش كند كه چرا مسافرت مي كرد.

مشابه اين آيه در سورههاي ديگر «1» مانند سوره حديد هست، مفسران در سوره حديد به نكاتي اشاره مي كنند كه جالب توجه است. در اين سوره مي خوانيم: «اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاهُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً؛ «2»

بدانيد زندگي پست دنيا بازي و سرگرمي و زيور و فخر فروشي در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است؛ همانند باراني است كه كشاورزان از رويش آن شگفت زده مي شوند. سپس خشك مي شود پس آن را زرد ببيني.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 239

قرآن كريم در قالب يك مثال چند مرحله از زندگي دينا را به تصوير مي كشد. مفسران گفته اند كه در اين جمله «انما الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر» با پنج ويژگي دنيا، به 5 مرحله از زندگي انسان اشاره شده است.

1. مرحله كودكي (لهو): دوران بازي و غفلت است.

2. مرحله نوجواني (لعب): دوران سرگرمي و دوري از مسائل جدّي زندگي است.

3. مرحله جواني (زينه): دوره شور و عشق و تجمل گرايي است.

4. مرحله ميان سالي (تفاخر): دوره كسب مقام و فخر فروشي است.

5.

مرحله افزايش اموال و فرزندان: انسان به فكر زر اندوزي و جمع نفرات مي افتد. حدس زده مي شود هر كدام از اين مراحل حدود 8 سال طول مي كشد كه در مجموع چهل سال مي شود و بعد هم دوره كهولت شروع مي شود.

ممكن است انسان رشد بكند و همه اين مراحل را پشت سر بگذارد حتي امكان دارد كسي اين مراحل را ظرف ده يا بيست سال پشت سر بگذارد و به مرحله حيات معقول، طيب و معنوي برسد.

شايد هم كسي در مرحله كودكي يا تا آخر يكي از مراحل ديگر بماند به عبارت ديگر دنيا وسيله، زمينه و مقدمه است.

ممكن است برخي در اين مقدمه بمانند و هرگز به هدف نهايي نرسند. مقصود اين نيست كه انسان رهبانيت و گوشه نشيني پيش بگيرد و از مواهب دنيا استفاده نكند؛ خود قرآن دستور مي دهد وقتي وارد مساجد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 240

مي شوند، زينتهاي خود را برداريد. «1» استفاده از زينت دنيا و حتي بازيها و سرگرميهاي هدف دار مثل بعضي ورزشهاي مفيد براي انسان اشكال ندارد در واقع بحث درباره استفاده از دنيا نيست چون انسان مؤمن و كافر هر دو از دنيا استفاده مي كنند بحث سر اين است كه انسان دل بسته به چيزي بشود و كل عمرش را فداي آن بكند، گمان كند سرگرمي، زينت، تفاخر يا تكاثر اموال هدف نهايي خلقت انسان است؛ در حالي كه انسان هدفي متعالي دارد و بايد در ايستگاههاي بين راه بيش از اندازه لازم توقف نكند.

لهو و لعب مصاديق متعددي دارد، مثلًا ممكن است انسان با لهو و لعب آن قدر گرفتار بشود كه دچار

تهمت و دروغ و ... بشود.

در مورد لهو دو اصطلاح وجود دارد؛ 1. سرگرمي: در آياتي كه گفته شد، دنيا سرگرمي معرفي شده است،

2. يكي از گناهان: مثل آيه شش سوره لقمان كه مسئله اصطلاح لهو الحديث را دارد و بعضي از مسائل مثل موسيقي يا اشعاري كه مضامين نامناسب دارد در آن مطرح شده است. اين جا كه مي فرمايد دنيا لهو و لعب است، ظاهراً فضاي گناه آلود را بيان نمي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 241

چرا خداوند در قرآن كريم به شب اول ذي الحجه قسم ياد مي كند؟

پرسش:

چرا خداوند در قرآن كريم به شب اول ذي الحجه قسم ياد مي كند؟ پاسخ:

خداوند در اولين آيه سوره مباركه فجر مي فرمايد: «وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ؛ «1»

سوگند به سپيده دم و سوگند به شبهاي ده گانه» اينكه منظور همه سپيده دمها يا سپيده دم عيد قربان يا هر جمعه است، مورد پرسش نيست. مورد سؤال «وليال عشر» است. در اين آيه خداوند به شبهاي دهگانه سوگند ياد مي كند. طبق روايتي از پيامبر اكرم (ص) منظور از شبهاي دهگانه، ده شب اول ذي الحجه است كه بزرگ ترين مراسم عبادي (حج) در آن برگزار مي شود. در اين ده شب كه شهر مكه از حجاج سراسر دنيا پر مي شود و هرچه به روز نهم (روز عرفه) و روز دهم (عيد قربان) نزديك تر مي شويم، شور و هيجان حج زيادتر مي شود. اين شبهاي با عظمت عبادت و حج، شبهايي است كه مسلمانها به صحراي عرفات مي روند. عصر عرفه را با دعاها و آن عظمت برگزار مي كنند. شب عيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 242

قربان به طرف مشعر حركت مي كنند و آن صحنه

عظيم را به وجود مي آورند و از آنجا به مني مي روند. روز دهم مراسم عيد و قرباني را آنجا انجام مي دهند و رمي جمرات مي كنند. خداوند به اين عظمتي كه در اين مراسم آفريده مي شود، سوگند ياد مي كند.

برخي از مفسران احتمال داده اند كه مقصود ده شب اول محرم باشد كه شبهاي باعظمتي است و يا ده شب آخر ماه مبارك رمضان باشد. پيامبر اكرم (ص) در ده شب آخر ماه مبارك رمضان به منزل نمي رفت و در مسجد بيتوته و اعتكاف مي كرد. «1» ده شب آخر ماه مبارك رمضان و عبادتهاي شبهاي بيست و يك، بيست و سه و بيست و هفت بسيار مهم است و احتمال وجود شب قدر در اين شبها خيلي زياد است. مانعي هم ندارد كه بگوييم منظور «شبهاي با عظمت» است كه؛ شاخص ترين و بارزترين آن، شبهاي ذي الحجه، بعد شبهاي دهه آخر رمضان و آنگاه شبهاي دهه اوّل محرم است.

نكته: چرا خداوند قسم ياد مي كند؛ سوگند ما به خاطر اعلام صداقت يا تأكيد مطلب است؛ اما خداوند كه نياز به سوگند ندارد، «2» مفسران و دانشمندان علوم قرآن چند علت براي سوگندهاي خدا برشمرده اند.

1. نشان دادن عظمت مطلب و تأكيد بر مطلب. مي خواهد بگويد مطلبي كه مي خوام بگويم مهم است. مثلًا وقتي سوگند ياد مي كند كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 243

اين كار را حتماً خواهم كرد؛ اين اتفاق خواهد افتاد، مي خواهد نشان بدهد كه اين كار يا اتفاق خيلي مهم است.

2. عظمت چيزي را كه به آن سوگند خورده است، نشان مي دهد. مثلًا «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ» آن انجير يا زيتون آنقدر ميوه اي

مهمي است كه به آن سوگند ياد مي كنم. مي خواهد توجه انسان را به خود انجير و زيتون؛ تأويلاتي كه راجع به آن در روايات آمده، سپيده دم يا شبهاي ده گانه ذي الحجه جلب كند.

3. ربّ (پروردگار) در تقدير است. مثلًا «والفجر» يعني، سوگند به رب فجر

گويند هر جا خداوند به امور مادي مثل خورشيد ماه و ... سوگند بخورد يك ربّ در تقدير هست.

جمع بين هر سه احتمال نيز ممكن است. به هر حال سوگند خدا عظمت چيزي كه برايش قسم خورده شده و چيزي كه به آن قسم خورده شد را مي رساند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 245

منظور از فاجر و كافر در قرآن كيست؟ آيا كسي كه نماز نمي خواند از كفّار شمرده مي شود؟

پرسش:

منظور از فاجر و كافر در قرآن كيست؟ آيا كسي كه نماز نمي خواند از كفّار شمرده مي شود؟ پاسخ:

واژه فاجر در سوره نوح و عبس آمده جالب اينكه در هر دو سوره با كافر همراه شده است. در نوح مي خوانيم وقتي حضرت نوح (ع) بر مردم نفرين كرد، گفت: خدايا در زمين كافري را باقي نگذار. اگر اينها بمانند، بندگان تو را گمراه مي كنند و «وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً» «1»

جزء فاجر و بسيار ناسپاس يا بسيار (كافر) به دنيا نمي آورند.

در آيه سوره عبس هم فرمود: «أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَهُ الْفَجَرَهُ» «2»

مردم در روز قيامت دو گروه مي شوند؛ گروهي كه خندانند و جمعي كه غبار بر صورت آنهاست و چهرهشان گرفته است. آن ها كساني اند كه هم كافر و هم فاجر (بدكار) بودند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 246

واژه «فاجر» به معناي «انسانهاي بدكار» و كافر به معناي پوشاننده است.

بايد توجه داشت كه واژه كافر گاهي به معناي كفر

اعتقادي و زماني به معناي كفر عملي است.

كفر اعتقادي، يعني كسي خدا، معاد، نبوت و ... انكار بكند و منظور از كفر عملي اين است كه كسي دستورات اسلام را در عمل انجام ندهد. اين نوعي كفر پيشگي ناسپاسي است. هر چند ممكن است طبق معناي لغوي يا احاديث ما به اين افراد كافر گفته «1» بشود، مثلًا در روايات مي خوانيم: بين كفر و ايمان فاصله اي نيست؛ مگر به ترك نماز! «2» مقصود از كفر در اين جا كفر عملي است؛ نه كفر اعتقادي، يعني اگر خواستيد ببينيد كسي ايمان دارد يا نه، ببينيد نماز مي خواند يا نه؟ حال اگر كسي به هر دليلي نماز نخواند، ولي مسلمان بود و به خدا و نبوت و ... اعتقاد داشت، ممكن است بگوييم او كفر عملي دارد، ولي كفر اعتقادي ندارد.

به عبارت ديگر انساني كه نماز نمي خواند كافر اصطلاحي شمرده نمي شود؛ كفري كه آثاري خاص به دنبال دارد. مثلًا از مسلمان ها جدا مي شود و ازدواج و طهارت و نجاستش احكام خاصي پيدا مي كند.

پس تارك نماز مسلمان فاسق و فاجر بدكار است و گناه كبيره انجام داده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 247

واژه رمضان چندبار در قرآن آمده است وچند آيه در مورد آن داريم؟

پرسش:

واژه رمضان چندبار در قرآن آمده است وچند آيه در مورد آن داريم؟ پاسخ:

واژه رمضان يك بار در قرآن كريم آمده است.

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ؛ «1»

ماهِ رمضان (ماهي است) كه قرآن در آن فرو فرستاده شد، در حالي كه [آن قرآن راهنماي مردم و نشانه هايي از هدايت و جدا كننده [حق از باطل است.

و هر كس از شما كه (اين) ماه را (در وطن خود) حاضر باشد پس بايد آن (ماه) روزه بدارد.»

واژه رمضان به معناي شدت حرارت خورشيد است، لذت به ماه هايي كه حرارت خورشيد در آن زياد باشد، رمضان گفته مي شود. اگر اين واژه براي ماه رمضان به كار رفته براي اين است كه موقع وضع كلمه يا موقعي كه گفته شده ماهي كه ماه رمضان بوده، آفتاب بسيار شديد بود؛ مثل تير و مرداد ماه در ايران، ولي امروزه به ماه قمري كه بعد از شعبان و قبل از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 248

شوال است، گفته مي شود و مردم در اين ماه روزه مي گيرند. در قرآن كريم دو مطلب آمده است كه بر عظمت اين ماه مبارك دلالت مي كند.

1. «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ؛ ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شد» حال يا كل قرآن در شب قدر و در ماه رمضان نازل شد يا ابتداي نزولش در اين ماه بود.

در هر حال يكي از ويژگيهاي ماه رمضان اين است كه قرآن كه مايه هدايت مردم است در اين ماه نازل شد.

2. «فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»؛ كسي از شما كه در اين ماه باشد (مسافر هم نباشد) روزه بگيرد.» بعد ادامه مي دهد كه اگر مريض يا مسافر باشد، در زمانهاي ديگر، به عنوان قضا، روزه بگيرد.

مضمون اين مطلب از آيه 182 «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» شروع مي شود. كه به بحث روزه و وجوب آن، همان طور كه بر امتهاي پيشين واجب بود، مي پردازد در آيه 185 يك سري از احكام روزه را بيان مي كند.

به طور

كلي در آيات 183 تا 185 احكام روزه، وجوب، ويژگي ها و موارد استثناي آن بيان شده و از ماه رمضان هم سخن گفته شده است. هم چنين در آيه مباركه 187 مباحثي در مورد روزه و احكام آن بيان شده است.

آيات مربوط به شب قدر و نزول قرآن هم در سوره مباركه قدر و آيات اول سوره دخان «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَهٍ مُبَارَكَهٍ» آمده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 249

با توجه به آخر آيه سوره شعراء ديدگاه قرآن و احاديث درباره شعر و شاعري چيست؟

پرسش:

با توجه به آخر آيه سوره شعراء ديدگاه قرآن و احاديث درباره شعر و شاعري چيست؟ پاسخ:

آخرين آيه سوره شعراء چنين است: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ؛ «1»

مگر كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند. [مقصود شعر است . و خدا را بسيار ياد كردند و بعد از ستمديدگي (از شعر خود) ياري جستند و كساني كه ستم كردند، به زودي خواهند دانست كه به كدامين بازگشت ها بر خواهند گشت.»

خداوند در قسمت اخير آيه «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» ستمكاران را تهديد مي كند كه به زودي خواهند دانست كه به كدامين بازگشت ها باز مي گردند.

اين آيه به آيات قبل ارتباط محكمي دارد آيه با «الا؛ مگر» شروع مي شود، بنابراين بايد مروري به دو سه آيه قبل داشته باشيم تا معناي آيه روشن بشود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 250

در آيه 224 تا 226 مي خوانيم: «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ؛ «1» پيامبر شاعر نيست، چون گمراهان از شاعران پيروي مي كنند.

آيا نمي بيني كه آنان در هر سرزميني سرگردانند و آن چه را كه انجام نمي دهند، مي گويند؟»

اين آيات به شعر و شاعران در زمان نزول قرآن و در عصر جاهليت اشاره دارد. بر اساس آيات متعددي مخالفان مي گفتند: قرآن نوعي شعر است.

اين تهمت ها به اين خاطر بود كه قرآن آهنگ دلنشين و تاثير فوق العاده داشت، همان طور كه بيانات پيامبر اين گونه بود، ولي در اصل قرآن هيچ شباهتي به شعر نداشت و پيامبر هم شاعر نبود.

چون شعر و شاعري در زمان جاهليت بار منفي داشت و معمولًا شعرا در محيط جزيره العرب غير متعهد، خيال گرا، بي بند و بار و اهل مي خوارگي و عيش و نوش بودند، اين آيات آن ها را سرزنش و تفاوتهاي قرآن با شعر و شاعري در آن زمان را بيان مي كند.

سه تفاوت اساسي پيامبر و شاعران آن زمان:

1. هدفدار بودن پيامبر: «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ؛ آيا نمي بيني آن ها در هر وادي سرگردان هستند؟» خداوند در حقيقت مي فرمايد: آن شاعران غيرمتعهد و بي هدف بودند در حالي كه پيامبر عالي ترين اهداف چون توحيد و عدالت را دنبال مي كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 251

2. عمل پيامبر به توصيه هاي خود: «وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ؛ چيزهايي مي گفتند كه عمل نمي كردند.» اما پيامبر اهل عمل بود.

3. پيامبر، راه يافته راهنما: پيروان شاعران افراد گمراهي بودند، شاعران نه تنها گمراه بودند، ديگران را نيز گمراه مي كردند، اما پيامبر هم خود ره يافته بود و هم افراد را هدايت مي كرد. در سه آيه 224 تا 226 شعرا استثناءها را بيان مي كند. خداوند استثنايي را بيان مي كند كه

خيلي مهم است و مصاديق زيادي در طول تاريخ داشته است و دارد خدا فرمود: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ...؛ مگر كساني (شعراني) كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و ذكر خدا را زياد مي كنند.» در اين بخش چند ويژگي براي شعراي متعهد بيان مي شود؛ اين كه شاعر متعهد كسي است كه:

1. مومن باشد؛ به خدا و جهان غيبت ايمان داشته باشد؛

2. اهل عمل هم باشد؛

3. خدا را زياد ياد كند و در حقيقت با اشعار خود مردم را به ياد خدا بيندازد؛

4. با شمشير شعر و زبان به جنگ ستمگران برود و حامي مظلومان باشد، همان طور كه فرمود «وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» اينها كساني اند كه ديگران را ياري مي كنند؛ بعد از آن كه مورد ستم واقع شدند. شعر اين ها در حقيقت وسيله كمك به مظلومان و دفع ستم ستمكاران است. در پايان هم اشاره مي كند كه اگر كسي ظلم بكند، گرفتار سرنوشت عجيبي خواهد شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 252

راههاي فهم معارف از نگاه اسلام:

اسلام همان طور كه به وحي (راه نقلي و شهودي براي فهم معارف) و عقل اهميت مي دهد، به طريق احساس و شعر هم توجه دارد. از پيامبر (ص) فرمود: «ان من الشعر لحكمه؛ «1» برخي از اشعار حكمت است.»

آري! برخي از شعرها حكمت آميز است و مي تواند براي بشر آموزنده باشد. حكمت به چيزي مي گويند كه از خرد انساني برخاسته باشد.

اين كه مي فرمايد شعر از حكمت است، يعني مطالب محكمي كه بر اساس خرد انساني بيان مي شود، بنابراين شعر مي تواند حكمت آميز يا سحر آميز و بي محتوا باشد. در اين

آيات و روايات دو نوع شعر بيان مي شود؛ شعر متعهدانه و خرد ورزانه، شعر وهمي و بي محتوا و در حقيقت پوچ گرا. قرآن كريم و اهل البيت ما را به طرف شعر متعهد و تعهد آميز دعوت مي كنند، يعني هم شاعر مسئولانه فكر كند و شعر بگويد و هم مخاطبانش را به مسئوليت پذيري سوق بدهد و هدف بلند انساني و فطري را در وراي خود دنبال كند.

اين يك آموز بزرگ قرآني است كه شعر بايد در خدمت ستم ديدگان و بر ضد ظالمان باشد. بيان بلند اميرمومنان علي) ص) «كونوا للظالم خصماً و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 253

كونوا للمظلوم عونا» «1»

و به بيان والاي قرآن كريم «وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» «2»

اگر شعر اين گونه باشد، هنر متعهد مي شود و قرآن به هنر متعهد اهيت مي دهد و آن را تشويق مي كند.

شعر و شاعر در نگاه احاديث

پيامبر (ص) فرمود: برخي از اشعار حكمت آميز است. «3» هم چنين وقتي يكي از شاعران مدافع اسلام از پيامبر در مورد شعر پرسيد، فرمود: مومن با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مي كند. «4»

امام علي (ع) فرمود: بدانيد معيار كار شما دين است. تقوي شما را حفظ مي كند. زينت شما ادب است و دژهاي محكم به روي شما بردباري است. «5»

امام صادق (ع) فرمود: هر كس در مورد ما بيت شعري بگويد، خانه اي در بهشت خدا براي او بنا مي كنند.

و در حديث ديگري فرمود: هيچ شاعري در مورد ماشعر نمي گويد، مگر اين كه به وسيله روح القدس تاييد مي شود. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص:

254

اين احاديث نشان مي دهد كه شعر مي تواند نوعي الهام باشد. در حقيقت هنر متعهدانه كه مورد تاييد است، حكمت آميز و بر اساس دين است و مي تواند با عالم معنا و نيز ذكر خدا در ارتباط باشد. شاعران در كنار ايمان و عمل صالح خدا را هم زياد ياد مي كنند و به ياد مردم مي آورند و شعر هدف دار مي گويند.

شعراي بسياري بودند كه مدح اهل البيت (ص) را مي گفتند و از آن ها صله هم دريافت مي كردند، مثل حسان بن ثابت، دعبل بن علي خزاعي فرزدق و ...

فرزدق: سالي كه هشام بن عبدالملك براي حج آمده بود، خواست خود را به حجر الاسود برسانند ولي به خاطر شلوغي جمعيت نتواست. وقتي امام سجاد (ع) آمد و مردم راه باز كردند و حضرت به راحتي زيارت كرد. وقتي هشام پرسيدند اين مرد، كيست، چون خيلي به او برخورده بود، گفت: نمي شناسم!

فرزدق پيش آمد و گفت: او علي بن الحسين، زين العابدين است. آنگاه اشعار زيبايي را در چهل بيت در مدح حضرت سرودند «1» كه چند بيت آن چنين است: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 255

هذا الذي تعرف البطحاء وطأتَهُ

والبيت يعرفه و الحل و الحرمُ

هذا بن خير عبادالله كلهم

هذا التقي النفي الطاهر العلمُ

اذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من انكرتَ و العجمُ .... دو بيت آخر شعرش هم چنين است:

ما قال لاقط الا في تشهده

لولا التشهد كانت لاؤه نعم

ان عد اهل التقي كانوا ائمتَهُم

او قيل من خيرا هل الارض قيل هم

اين فرد كسي است كه سنگ ريزههاي مكه جاي پاي او را مي شناسند. خانه كعبه و بيابانهاي حجاز او را مي شناسند. فرزند بهترين بندگان خدا، مردم پرهيزكار و پاكيزه پاكي است و قريشيان همه او را مي شناسند و حجرالاسود به دست بوسي او مي آيد و اين كه مي گويي من او نمي شناسم، به او ضرر نمي رساند. اگر به فرض هم او را نمي شناسي، عرب و عجم همگي او را مي شناسد. در آخر شعر هم مي گويد:

آن حضرت هرگز «نه» نگفت، مگر در تشهد خود صرف نظر از تشهد، نفي او همان آري بود، در همه امور مثبت بود و فقط در برابر معبودهاي باطل «نه» نمي گفت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 256

فرزدق به خاطر همين كار به زندان افتاد و مستمري اش از بيت المال قطع شد و امام 12 هزار درهم به عنوان صله براي او فرستاد.

حسان بن ثابت: «1» وي با اين كه آدم شجاعي نبود و گاهي در جنگ ها به عنوان مثلًا مامور داخل مدينه از وجودش استفاده مي شد؛ شعرهايش بسيار حماسي بود در جنگ ها مردم را براي مبارزه با دشمن آماده مي كرد. «2» شعر عجيبي هم كه در غدير خم سرود، «3» مستند تاريخي است براي اين كه مقصود از «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» امامت اميز مومنان علي (ع) است. كه بنابراين يك شعر مي تواند اين قدر مهم واقع بشود و نقش تاريخي داشته باشد.

دعبل خزاعي: امام رضا (ع) پيراهن خود را به خاطر شعري كه سروده بود، به او هديه داد. بنابر نقلهاي تاريخي وقتي او از برخي از

شهرهاي مذهبي مثل قم عبور مي كرد، مردم انتظار داشتند قسمتي از اين پيراهن را به آنها بدهد و بالاخره هم گرفتند.

در مورد تاريخ ايران هم شاعران متعهد زياد بودند و در عصر ما شاعران خوبي بودند و هستند كه با شمشير زبان و شعر حامي اسلام، قرآن، اهل البيت و انقلاب اسلامي بودند، از جمله مرحوم شهريار.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 257

قاعده آيه 18 سوره بقره (صم بكم عمي) چيست؟

پرسش:

قاعده آيه 18 سوره بقره (صم بكم عمي) چيست؟ پاسخ:

اين آيه شريفه در دو جا آمده است:

الف. سوره بقره، آيه 18 «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَايَرْجِعُونَ» «1»

آيه حال منافقان را بيان مي كند، اين كه آن ها همچون انسانهاي ناشنوا، نابينا و لال هستند كه حقايق را نمي شنوند، نمي بينند و نه مي توانند بيان بكنند در حقيقت اين بيان حال منافقان بود.

ب. سوره بقره آيه 171: «وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»

مي فرمايد كافران مثل كساني اند كه سخناني مي گويند كه نمي شنوند مگر ندا و فريادي. اين ها در حقيقت ناشنوا و نابينا و لال هستند، آن ها حقايق هستي را نمي بينند و زبانشان به حق جاري نمي شود پس اين ها اصلًا اهل خرد ورزي نيستند. حيواناتي انسان نما مي مانند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 258

آيا مي شود از اين دو آيه قاعده اي به دست آورد؟

مطلب را بايد از دو جهت بررسي كنيم؛

الف: از جهت محتوايي: مي توانيم بگوييم اين يك قاعده است كه «وجه مشترك انسانهاي منافق صفت و كافر پيشه اين است كه از زبان، گوش و چشمشان براي رسيدن به حقيقت و بيان آن استفاده نمي كنند».

ب: از جهت

برخي حكمت ها و نكته ها:

در اين دو آيه «صم» يعني ناشنوايي بر «عمي»، يعني نابيناي مقدم شده است اول فرمود اينها ناشنوايند، بعد فرمود لال هستندو آنگاه فرمود نابينايند.

در آيات ديگر كه واژه سمع و بصر به كار رفته، غالباً سمع بصر مقدمتر است.

برخي از مفسران «1» و غير آن ها خواسته اند از اين آيه يك قاعده اي را استفاده كنند، اين كه قرآن شنوايي را بر بينايي و ناشنوايي را بر نابينايي مقدم كرده است، شايد علت يا حكمتش اين باشد كه حسّ شنوايي در جنين انسان قبل از بينايي فعّال مي شود و جنين با اين كه تا قبل از تولد قادر به ديدن نيست؛ ممكن است بعضي از صداها را بشنود.

2. فراگيري زبان بيشتر از طريق شنوايي صورت مي گيرد و اگر كودكي ناشنوا باشد به صورت طبيعي لال هم خواهد بود. اين هم يكي از نكاتي است كه مي تواند دليل مقدم شدن ناشنوايي بر لال بودن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 259

نكته ديگر اين كه چشم تنها مسئول بينايي است؛ ولي گوش در كنار مسئوليت شنوايي، مسئول حس تعادل انسان نيز است، بنابراين گوش از اين جهت بر چشم مقدم مي شود.

3. چشم فقط در حالت بيداري مي بيند، ولي گوش در حالت خواب هم مي شنوند و گاهي اگر خواب انسان سبك باشد، مي تواند بعضي از مطالب را بشنود، در حالي كه چشمش خواب است، به عبارت ديگر، اول چشم و بعد گوش به خواب مي رود. 4. شنيدن غير ارادي است.

به خلاف ديدن، انسان مي تواند چشمش را ببندد تا نبيند، ولي گوش را عملًا كمتر يا به زحمت مي تواند ببندد.

برخي با تو به

اين قرائن و فلسفه ها خواستند استفاده بكنند كه تقديم سمع بر بصر و ناشنوايي بر نابينايي شايد يك قاعده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 261

از آيه «كلوا و اشربوا» چه قاعده اي استفاده مي شود؟

پرسش:

از آيه «كلوا و اشربوا» چه قاعده اي استفاده مي شود؟ پاسخ:

عبارت «كلوا و اشربوا» در شش آيه آمده است. سه آيه بهشتيان و متقين مربوط است «1» كه از موضوع بحث ما خارج است.

برخي ديگر در مورد غذاهاي دنيوي، به كار رفته است، از جمله «كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» «2» ي عني: از روزي خدا بخوريد و در زمين فسادگري نكنيد. در آيه اي ديگر مي فرمايد: «يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ». «3» ي عني: اي بني آدم، وقتي مي خواهيد داخل مسجد شويد، زينت بكنيد، لباسهاي پاكيزه و نيكو بپوشيد و بخوريد و بياشاميد؛ ولي اسراف نكنيد كه خداوند اسراف كاران را دوست ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 262

اين تعبير يك قاعده را بيان مي كند او يك امر و يك نهي را توضيح مي دهد.

امر: بخوريد و بياشاميد. رزقي را كه خداوند متعال در اختيار شما قرار داده، غذاهاي پاك براي مؤمنان است و شما از آن استفاده بكنيد. آري اسلام ديني نيست كه انسان را به زهدهاي بي جا دعوت بكند.

نهي: اسراف نكنيد. غذا به اندازه بخوريد، زيادي آن را دور نريزيد و كارهايي كه مصداق اسراف كاري است، انجام ندهيد. اين آيه در حقيقت انسان را به يك حالت اعتدال (استفاده از غذا و زياده روي نكردن) فرا مي خواند و در حقيقت اصل اساسي را بيان مي كند

كه «تغزيه مناسب داشته باشيد تا سلامتي شما حفظ شود، ولي زياده روي هم نكنيد تا موجب بيماريهاي متعدد نگردد. به عبارت ديگر همان طور كه گرسنگي ممكن است كشنده و زيان آور باشد، زياده روي در غذا هم امكان دارد براي انسان كشنده و زيان آور باشد. خلاصه اين كه اين آيه شريفه به اصل «اعتدال در زندگي» اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 263

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ناصر مكارم شيرازي و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

3. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1364 ش، 27 جلدي.

4. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبائي، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

5. البيان في تفسير القرآن، خوئي، سيد ابوالقاسم، 1394 ق، المطبعه العلميه، قم.

6. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق)، قم، موسسه دارالكتاب للطباعه والنشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

7. تفسير كشف الاسرار و عده الابرار، رشيد الدين الميبدي، (معروف به تفسير خواجه عبدا انصاري)، تحقيق: علي اصغر حكمت، انتشارات اميركبير، تهران، پنجم، 1371 ش.

8. تفسير روشن، حسن مصطفوي، مركز نشر كتاب، تهران، اول، 1380 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 264

10. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

11. التمهيد في علوم القرآن، معرفت، محمدهادي، 1417 ق، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، ج 6.

12. نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه حويزي عروسي، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، چهارم، 1415 ق.

13. تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن)، محمد بن احمد قرطبي،

انتشارات ناصر خسرو، تهران، اول، 1364 ش.

14. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرسي، دار محبي الحسين، تهران، اول، 1419 ق.

15. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل الله، دارالملاك للطباعه والنشر، بيروت، 1419 ق.

16. الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنه، محمدصادقي تهراني، انتشارات فرهنگ اسلامي، قم، دوم، 1365 ش، 30 جلدي.

17. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش، 14 جلدي.

.18

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 265

19. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، شيخ ابي علي الفضل بن الحسن (امين الاسلام)، دارالمعرفه، بيروت، اول، 1406 ق.

20. الصافي في تفسير القرآن، ملامحسن فيض كاشاني، مكتبه الصدر، تهران، دوم، 1416 ق.

21. تأويل الآيات الظاهره في فضائل العتره الطاهره (ع) سيد شرف الدين الاسترآبادي، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1409 ه-. ق.

22. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي سمرقندي المعروف بالعياشي، المطبعه العلميه، تهران: 1380 ه-. ق.

23. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم هجري)، موسسه الطبع والنشر، 1410 ق.

24. البرهان في تفسير القرآن، البحراني، سيد هاشم الحسيني، موسسه البعثه، تهران، اول، 1415 ق.

25. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق)، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي نوبت، بي تا، ده جلدي.

26. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيد علي الحائري الطهراني (م 1340 ق)، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1327 ش، 12 جلدي.

27. تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، رشيد رضا، محمد، بي تا، دار المعرفه، بيروت، الطبعه الثانيه، 12 جلد.

.28

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 266

29. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، طوسي، خواجه نصير الدين

30. و علامه حلي، 1407 ق، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، قم.

31. الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق)، قم، دارالقرآن الكريم، نوبت اول، 1413 ق، 1 جلد.

32. پرتوي از قرآن، طالقاني، سيد محمود، شركت سهامي انتشار، تهران، چهارم، 1362 ش.

33. جامع البيان في تفسير القرآن، ابوجعفر محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.

34. اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق)، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

35. تاج التراجم في تفسير القرآن الاعاجم، ابو المظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفرايني، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، اول، 1375 ش.

36. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبه العلميه، بيروت، 1411 ق.

37. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق)، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361 ش، 10 جلدي.

38.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 267

39. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي (م 1384 ق)، تهران، انتشارات ميقات، چاپ اول، 1364 ش، 14 جلدي.

40. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، تهران (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

41. سلامه القرآن من التحريف، فتح الله نجارزادگان.

42. اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، صححه و علق عليه علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365 ق.

43. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، حققه و علق عليه، سيد حسن موسوي الخراسان، دارالكتب الاسلاميه، نجف، الطبعه الثانيه، 1377 ق.

44. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، محمد بن الحسن

حر عاملي، موسسه آل البيت، قم، لاحياء التراث العربي، 1409 ق.

45. مستدرك وسايل الشيعه و مستنبط المسائل، محدث نوري طبرسي، التحقيق و النشر: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث العربي، 1408 ق.

46. بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.

47. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، التحقيق: علي اكبر غفاري، جامعه المدرسين، الثانيه، 1404 ق.

48.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 268

49. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه الله، ابن ابي الحديد، مكتبه آيت الله المرعشي، قم، 1404 ق.

50. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، ادب الحوزه، 1405 ق.

51. المناقب، آل ابي طالب (ع)، محمد بن شهر آشوب المازندراني، موسسه العلامه للنشر، قم، 1379 ق.

52. علوم القرآن، حكيم، سيد محمدباقر، 1417 ق، مجمع الفكر الاسلامي، الطبعه الثالثه.

53. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه (شيخ صدوق)، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1398 ق.

54. خصال، شيخ الصدوق، محمد بن علي ابن بابويه (شيخ صدوق)، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1403 ق.

55. الامالي، شيخ طوسي (ابوجعفر محمد بن الحسن طوسي)، دارالثقافه النشر، قم، 1414 ق.

56. بصائر الدرجات، الصفار، محمد بن الحسن بن فروخ الصفار، مكتبه آيت الله المرعشي، قم، 1404 ق.

57. گناهان كبيره، دستغيب، شهيد عبدالحسين، 1361 ش، كانون ابلاغ انديشه هاي اسلامي، بي جا، دو جلدي.

58.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 269

59. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق، محمد بن علي ابن بابويه، دارالرضي للنشر، قم، 1406 ق.

60. العمده، ابن البطريق الاسدي الحلي، تحقيق جامعه المدرسين قم، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، قم، الاولي، 1407 ق.

61. الغيبه، محمد بن ابراهيم النعماني، تحقيق: علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، 1397 ق.

62. عيون اخبار الرضا (ع)، شيخ

صدوق (محمد بن علي ابن بابويه)، دار العالم للنشر (جهان)، 1378 ق.

63. معاني الاخبار، شيخ الصدوق (محمد بن علي ابن بابويه)، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1403 ق.

64. اعلام الوري، امين الاسلام طبرسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا.

65. تفسير نور، محسن قرائتي، مركز درسهايي از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383 ش.

66. فلسفه احكام، اهتمام، احمد، 1344 ش، چاپخانه اسلام، اصفهان.

67. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات كتاب مبين، 1380 ش.

68. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسه التمهيد، قم، 1383 ش، الطبعه الاولي.

69.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 270

70. التفسير والمفسرون في ثوبه القشيب، محمدهادي معرفت، مشهد، الجامعه الرضويه العلوم الاسلاميه، 1418 ق و همان، ترجمه ي علي خياط، انتشارات ذوي القربي، 1380 ش.

71. مجمع البحرين و مطلع النيرين، فخرالدين طريحي، تحقيق سيد احمد حسيني، كتابفروشي مرتضوي، تهران، سوم، 1375 ش.

72. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ششم، 1371 ش.

73. علل الشرايع، شيخ صدوق، مكتبه الداوري، قم، بي نو، بي تا.

74. انوار درخشان، سيد محمدحسين حسيني همداني، كتابفروشي لطفي، تهران، 1404 ق.

75. تفسير آسان، محمدجواد نجفي خميني، انتشارات اسلاميه، تهران، اول، 1398 ق.

76. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، تحقيق و نشر: دارالحديث، الطبعه الاولي.

77. غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد بن محمد التميمي، مكتب الإعلام الاسلامي، قم، بي نو، 1366 ش.

78. فقه القرآن في شرح آيات الاحكام، قطب الدين سعيد بن هبه الله راوندي، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، قم، دوم، 1405 ق.

79.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 271

80. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح الله كاشاني، كتابفروشي محمدحسن علمي، تهران، بي نو، 1336 ش.

81. خلاصه منهج الصادقين، ملافتح الله كاشاني، انتشارات

اسلاميه، تهران، 1373 ق.

82. ترجمه قرآن نوبري، عبدالمجيد صادق نوبري، سازمان چاپ و انتشار اقبال، تهران، اول، 1396 ق.

83. الصراط المستقيم، علي بن يونس النباطي البياظي، مكتبه الحيدريه، نجف، 1384 ق.

84. تفسير الصراط المستقيم، سيد حسين بروجردي، تحقيق: غلامرضا مولانا بروجردي، موسسه انصاريان، قم، اول 1416 ق.

85. ترجمه و تفسير رهنما، زين العابدين رهنما، انتشارات كيهان، تهران، 1346 ش.

86. مدينه المعاجز، سيد هاشم بحراني، تحقيق: عزه الله المولائي الهمداني، موسسه المعارف الاسلاميه، الاولي 1413 ق.

87. مسائل علي بن جعفر (ع)، علي بن جعفر (ع)، موسسه آل البيت (ع)، قم، 1409 ق.

88. الغارات (الاستنفار و الغارات)، ابراهيم بن محمد الثقفي، دارالكتاب، قم، 1410 ق.

89.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 272

90. الدعوات، قطب الدين الراوندي، مدرسه الامام المهدي (ع)، 1407 ق.

91. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، الحاكم الحسكاني، موسسه الطبع و النشر، 1411 ق.

92. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل بن حماد الجوهري، تحقيق احمد بن عبدالغفور عطار، دارالعلم للملايين، بيروت، الرابعه، 1407 ق.

93. تفسير ملاصدرا (تفسير القرآن الكريم)، محمد بن ابراهيم صدر المتألهين، تحقيق محمد خواجوي، انتشارات بيدار، دوم 1366 ش.

94. ترجمه اعجاز البيان، صدرالدين قونوي، مترجم: محمد خواجوي، انتشارات مولي، تهران، اول، 1417 ق.

95. مفاتيح الغيب (تفسير كبير)، فخر رازي (فخرالدين رازي ابوعبدالله محمد بن عمر)، دار احياءالتراث العربي، بيروت، سوم 1420 ق.

96. روضه الواعين، محمد بن الحسن الفتال، دارالرضي، قم.

97. احتجاج، ابومنصور احمد بن علي الطبرسي، نشر المرتضي، مشهد، 1403 ق.

98. عين العبره في غبن العتره، احمد بن موسي بن طاوس الحلي، دارالشهاب، قم.

99. نزاهت قرآن از تحريف، عبدالله جوادي آملي.

100.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 273

101. زبده

التفاسير، ملافتح الله كاشاني، تحقيق و نشر: بنياد معارف اسلامي، قم، اول، 1423 ق.

102. تفسير جامع، سيد محمد ابراهيم بروجردي، انتشارات صدر، تهران، ششم، 1366 ش.

103. ترجمه و تفسير قرآن عظيم، سيد علي نقي فيض الاسلام، انتشارات فقيه، تهران، اول، 1378 ش.

104. جامع الاخبار، تاج الدين الشعيري، دارالرضي النشر، قم، 1405 ق.

105. الصوارم المهرقه، قاضي نور الله شوشتري، مطبعه النهضه، تهران، 1367 ق.

106. متشابه القرآن، ابن شهر آشوب المازندراني، دار بيدار للنشر، 1369 ق.

107. معجم احاديث امام المهدي (ع)، تاليف و نشر: موسسه المعارف الاسلاميه، قم، الطبعه الاولي، 1411 ق.

108. مجموعه ورام (تنبيه الخواهر و نزهه النواظر)، ابوالحسين ورام بن ابي فراس المالكي الاشتري، مكتبه الفقيه، قم.

109. عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور الأحسائي، دار سيد الشهداء، قم، 1405 ق.

110. منيه المريد، شهيد ثاني، زين الدين بن علي بن احمد بن تقي عاملي، مكتبه الإعلام الاسلامي، قم، 1409 ق.

111. الخرائج والجرائح، قطب الدين راوندي، موسسه الامام المهدي (ع)، قم، 1409 ق.

112.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 274

113. الاختصاص، المنسوب للشيخ المفيد، المؤتمر للشيخ المفيد، قم، 1413 ق.

114. الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، الشيخ المفيد (محمد بن محمد النعمان العكبري)، المؤتمر للشيخ المفيد، قم، 1413 ق.

115. بشاره المصطفي لشيعه المرتضي، عماد الدين الطبري، المكتبه الحيدريه، النجف، 1383 ق.

116. رساله في معني المولي، الشيخ المفيد، محمد بن محمد نعمان العكبري، المؤتمر للشيخ المفيد، قم، 1413 ق.

117. الفصول المختاره، الشيخ المفيد، محمد بن محمد نعمان العكبري، المؤتمر للشيخ المفيد، قم، 1413 ق.

118. تنزيه الانبياء (ع)، سيد مرتضي علم الهدي، دارالشريف الرضي، قم، بي تا.

119. الغيبه، الشيخ الطوسي (ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي)، موسسه المعارف الاسلاميه،

قم، 1411 ق.

120. منتخب الانوار المضيئه، علي بن عبدالكريم النيلي، مطبعه الخيام، قم، 1401 ق.

121. كمال الدين و تمام النعمه في اثبات الغيبه و كشف الحيره، الشيخ الصدوق، دارالكتب الاسلاميه، قم، 1395 ق.

122.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 275

123. كشف الغمه في معرفه الائمه (ع)، علي بن عيسي الاربلي، مكتبه بني هاشمي، تبريز، 1381 ق.

124. مشكاه الانوار، علي بن الحسن الطبرسي، المكتبه الحيدريه، نجف، 1385 ق.

125. فتح الغدير الجامع بين فني الروايه و الدرايه من علم التفسير، محمد بن علي الشوكاني، دار ابن كثير، دمشق، نوبت اول، 1414 ق.

126. تفسير هدايت، سيد محمدتقي مدرسي، ترجمه احمد آرام، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، نوبت اول، 1377 ش.

127. حدائق الناظره في احكام العتره الطاهره (ع)، محقق بحراني، شيخ يوسف، تحقيق: محمدتقي ايرواني، جامعه المدرسين، قم، بي نوبت، بي تا.

128. تفسير شريف لاهيجي، قطب الدين محمد بن شيخ علي لاهيجي، تحقيق ميرجلال الدين حسيني ارموي (محدث)، دفتر نشر داد، تهران، اول، 1373 ش.

129. تفسير بيان السعاده في مقامات العباده، سلطان محمد گنابادي، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، دوم، 1408 ق.

130. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، بنياد بعثت، سوم، 1377 ش.

131. المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني حسين بن محمد، دارالعلم الدار الشاميه، دمشق، 1412 ق.

132.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 4، ص: 276

133. السيره النبويه، ابن هشام (عبدالملك بن هشام الحميري المعافري)، تحقيق: مصطفي السقا و ...، دارالمعرفه، بيروت، بي تا.

134. المغازي، محمد بن عمر الواقدي، تحقيق مارسدن جونس، موسسه الاعلمي، بيروت، الطبعه الثالثه، 1409 ق.

135. كتاب العين، ابو عبدالرحمن الخليل بن احمد الفراهيدي، تحقيق: مهدي المخزومي، ابراهيم السامرائي، موسسه دارالهجره، قم، الثانيه، 1409 ق.

136.

صيانه القرآن عن التحريف، محمدهادي معرفت.

137. سلامه القرآن من التحريف، فتح الله نجارزادگان (محمدي).

138. الشهاب والردود، محمدهادي معرفت.

139. مكيال المكارم، موسوي اصفهاني.

جلد 5 (دانش مهر)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش كليد دانش است. «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه دانشمندان دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسش نامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 10

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال

اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه قرآن و علم دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 1/ 3/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 11

فصل اول: كليات قرآن و علم

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 13

مقصود از علم در قرآن چيست و به كدام علوم بيشتر توجه شده است؟

پرسش:

مقصود از علم در قرآن چيست و به كدام علوم بيشتر توجه شده است؟ پاسخ:

مفهوم شناسي علم:

واژه «علم» در لغت به معناي «دانش» و «دانستن» است و در اصطلاح معاني متعدّد دارد. «1» و در اينجا مقصود علوم تجربي است. يعني «مجموعه قضاياي حقيقي كه از راه تجربه حسي قابل اثبات است.»

در مورد تقسيم بندي علوم نيز طرح هاي متعدّدي ارايه شده «2» كه ما به تقسيم بندي علوم بر اساس روش ها، بسنده مي كنيم:

تقسيم بندي علوم براساس روش:

علوم را مي توان به چهار گروه تقسيم كرد:

الف: علوم تجربي «3»: كه شامل دو قسم مي شود:

اوّل: علوم طبيعي «4» مانند: فيزيك، شيمي، زيست شناسي و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 14

دوم: علوم انساني «1» مانند: جامعه شناسي، اقتصاد و ...

روش كسب اين علوم، براساس مشاهده و تجربه حسي است.

ب: علوم عقلي: كه آن نيز به دو دسته تقسيم مي شود:

اول: علوم منطق و رياضيات كه تا قبل از برتراند راسل، گمان مي شد رياضيات اصل منطق است ولي او اثبات كرد كه منطق، اصل رياضيات است.

دوم: علم راجع به واقع، يعني فلسفه كه شامل فلسفه هاي مضاف (مانند فلسفه ي اخلاق، فلسفه ي تاريخ و ...) و فلسفه هاي غيرمضاف (مانند متافيزيك يا امور عامه) مي شود.

ج: علوم نقلي: مانند علم تاريخ، لغت و ...

كه در آن ها از نقل استفاده مي گردد (البته منظور در اينجا علوم تعبدي شرعي نيست)

د: علوم شهودي: كه با علم حضوري، به دست مي آيد مانند: علوم پيامبران (ع) و عرفا و شايد اين طبقه بندي، تاكنون كاملترين تقسيم بندي علوم باشد.

منابع و روش هاي علمي قرآن:

قرآن كريم به روش هاي علمي (يعني چهار قسم علوم فوق) و منابع مختلف علم اشاره كرده است؛ يعني: گاهي به شيوه عقلي توجّه دارد و انسان ها را به خردورزي و تفكّر فرامي خواند و تشويق مي كند. «2»

و گاهي توجه انسان را به طبيعت جلب و به كيهان شناسي و طبيعت شناسي و انسان شناسي و ... تشويق مي كند. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 15

و گاهي انسان را به عمق تاريخ مي برد و داستان هاي عبرت آموز پيامبران و ملت هاي پيشين و يا وقايع تاريخي صدر اسلام (همچون جنگ ها و ...) را گزارش و بيان مي كند. «1»

و گاهي از وحي و الهامات الهي به انسان ها سخن مي گويد؛ «2» علم الهي را كه از نزد خدا به برخي انسان ها مي رسد (: علم لدني) گوشزد مي كند. «3»

هر چند هدف قرآن بيان جزئيات تمام علوم بشري نيست «4» امّا مي توان در قرآن اشاراتي به علوم مختلف يافت. به عبارت ديگر قرآن به روش تعقلي، تجربي، نقلي و شهودي توجه كرده و نمونه هايي از آن ها را در قرآن يادآوري نموده و همين توجّه قرآن به روش ها و منابع علوم، به معناي لزوم به كارگيري اين منابع است.

كاربردهاي علم در قرآن:

واژه «علم» در قرآن كريم به چند معنا به كار رفته است:

الف: علم به معناي خاص يعني «الهيات»:

قرآن كريم هدف آفرينش جهان را آگاهي انسان از «علم و قدرت الهي» معرفي

مي كند. «5» يعني آگاهي از صفات خدا را به عنوان علم اعلي و هدف خلقت برشمرده است.

و نيز در برخي آيات، از علم «لدني» يعني دانشي كه خدا به انسان آموزش مي دهد سخن گفته شده است. «6» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 16

البته اين معناي از علم، از مصاديق مهم دانش، بلكه با فضيلت ترين علم است، چرا كه ارزش هر علم به معلوماتي است كه انسان مي آموزد، «1» و هنگامي كه معلومات يك علم، آگاهي از صفات خداي متعال باشد، آن علم ارزش بيشتري دارد، چرا كه بهترين و با ارزش ترين معلومات جهان را مي آموزد.

ب: علم به معناي عام:

قرآن كريم مي فرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ «2»

آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند برابرند.»

به نظر مي رسد مقصود از «علم» در اين آيه مطلق علم و دانش است كه همه ي اقسام علم مفيد را شامل مي شود.» و در آيه ي ديگر مي فرمايد: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ؛ «4»

خدا كساني از شما را كه ايمان آورده اند و كساني را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايي بالا مي برد.»

در اين آيه نيز «ايمان و علم» به عنوان دو معيار جداگانه براي برتري افراد شمرده شده است. از اين جداسازي روشن مي شود كه خود «علم» موجب فضيلت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 17

افراد است، و اين علم مقيّد به الهيّات نشده و مقصود مطلق علم است و شامل همه ي دانشمندان مي شود. «1»

و در آيه ديگر مي فرمايد: «إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ «2»

از ميان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند.»

در

اين آيه نيز از دانشوراني ياد شده كه نشانه هاي خدا را مي شناسند و عظمت و مقام او را در مي يابند از اين رو از نافرماني او بيمناكند، «3» امّا جالب اين است كه بخش قبلي آيه فوق و آيه ي پيشين سخن از نشانه هاي خدا در صحنه طبيعت همچون نزول باران، رويش ميوه هاي رنگارنگ، جاده هاي رنگارنگ كوهستاني و انسان ها و جنبندگان و دام ها با رنگ هاي مختلف است، سپس از دانشمندان فوق الذكر ياد مي شود. اين مطلب نشان مي دهد كه مقصود از علم، دانشوران در اين آيه، علوم طبيعي نيز هست، يعني دانشمنداني كه از طبيعت شناسي به خداشناسي مي رسند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 18

كاربردهاي علم در احاديث:

واژه «علم» در احاديث نيز به معناي اخص و اعم به كار رفته است، براي مثال:

1. از امام صادق (ع) حكايت شده: «علم به كثرت آموختن نيست بلكه علم نوري است كه خدا در دل هر كس كه بخواهد او را هدايت كند قرار مي دهد.» «1»

2. از امام باقر (ع) حكايت شده: «هر كس بدانچه مي داند عمل كند، خدا دانش آنچه را نمي داند به او ارزاني مي دارد.» «2»

اينگونه احاديث به علوم الهي اشاره مي كند، يعني علم را به معناي احص به كار برده است.

3. از امام علي (ع) حكايت شده كه: «علوم چهار قسم است: علم فقه براي اديان و علم پزشكي براي بدن ها، و علم نحو (دستور زبان) براي زبان، و علم كيهان شناسي براي زمان شناسي» «3»

مشابه اين روايت با مضمون ها و تقسيم بندي هاي مختلف حكايت شده است كه اشاره به علوم تجربي و ديني دارد. يعني علم را به معناي اعم به كار برده است.

جمع بندي و

نتيجه گيري:

از اين مباحث روشن مي شود كه اگر در قرآن و احاديث، علم را معيار برتري معرفي مي كند و دانشمندان را تشويق مي كند، مقصود همه ي اقسام علوم مفيد و دانشمندان همه رشته هاي علمي مفيد است.

البته ارزش هر علم به معلومات و دانسته هايي است كه افراد مي آموزند، اگر دانش الهي باشد، آن علم ارزش بيشتري دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 19

لازم به يادآوري است كه دانش الهي نيز مراتب دارد، يعني علوم تجربي كه داراي جهت گيري الهي باشد و انسان را از راه طبيعت شناسي، كيهان شناسي، جنين شناسي و ... به خداشناسي بيشتر رهنمون شود، به نوعي از علوم الهي به شمار مي آيد.

علامه طباطبايي (ره) پس از اشاره به آياتي كه از علم تجليل مي كند، در مورد دعوت قرآن به علوم مختلف مي نويسند:

«قرآن مجيد در آيات بسياري (كه به سبب حجم گسترده آنها به نقل آن ها نپرداختيم) به تفكّر در آيات آسمان و ستارگان و اختلافات عجيبي كه در اوضاع آنها پديد مي آيد و نظام متقني كه بر آن ها حكومت مي كند دعوت مي كند.

و به تفكّر در آفرينش زمين و درياها و كوه ها و ...

به تفكّر در آفرينش شگفت آور نبات [: گياهان و نظامي كه در زندگي آنان جريان دارد ... به تفكر در خلقت خود انسان و اسرار و رموزي كه در ساختمان وجودش نهفته و ... و بدين ترتيب به تعلّم علوم طبيعي و رياضي و فلسفي و فنون ادبي و بالاخره همه علومي كه در دسترس فكر انساني است و تعلم آنها به نفع جهان بشري و سعادت بخش جامعه انساني مي باشد دعوت مي كند.

آري قرآن مجيد به اين علوم دعوت مي كند به

اين شرط كه به حق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهان بيني حقيقي را كه سرلوحه آن خداشناسي مي باشد در برداشته باشند. وگرنه علمي كه انسان را سرگرم خود ساخته از شناختن حق و حقيقت باز دارد در قاموس قرآن مجيد با جهل مرادف است.» «1»

قرآن زمينه ساز پيدايش و رشد علوم:

همانطور كه بيان شد تشويق دانش و دانشمندان، توسط قرآن، سرچشمه ي پيدايش و رشد بسياري از علوم در جهان اسلام شد، بطوري كه پس از دو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 20

قرن تمدني پويا و شكوفا بوجود آمد، اينك نگاهي گذرا به فهرست اين علوم مي اندازيم:

الف: علومي كه قرآن به صورت مستقيم باعث پيدايش آن ها شده است:

در ميان مسلمانان برخي علوم وجود دارد كه موضوع آنها خود قرآن كريم است. يعني بعد از نزول قرآن و در رابطه مستقيم با آن بوجود آمده و كم كم رشد و توسعه يافته و بصورت دانش مستقل درآمده است، كه برخي از اين علوم به الفاظ قرآن و برخي به معاني و معارف قرآن مي پردازد، و در طول تاريخ در مورد هر كدام از آن ها كتاب هاي متعدّد نوشته شده است، از جمله:

1. علم تجويد قرآن: كه به كيفيت تلفظ حروف و حالات آن ها مي پردازد و مباني و فنون اين امر را بررسي و بيان مي كند.

2. علم قرائات: كه به ضبط قرائت هاي هفتگانه (يادهگانه يا چهارده گانه) قرآن مي پردازد و تاريخ و دلايل و قاريان آن ها را بيان مي كند.

3. دانش رسم الخط قرآن: كه به قواعد نگارش خط عربي بطور عام و خط قرآن بصورت خاص مي پردازد و اقسام خط (نسخ، كوفي و ...) و ويژگي هاي آن ها را

بيان مي كند.

4. علوم قرآن: كه در مورد اطلاعات مربوط به قرآن در حوزه ي محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاويل، باطن و ... مي پردازد.

5. فقه القرآن: دانشي كه به مباحث آيات الاحكام و ديدگاه ها و دلايل آن ها مي پردازد.

6. علم تفسير: دانشي كه به بيان معاني و مقاصد آيات قرآن مي پردازد و به دو صورت تفسير ترتيبي و موضوعي انجام مي گيرد و در طول تاريخ اسلام هزاران كتاب در مورد آن نگارش شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 21

7. علم حديث: قرآن كريم، پيامبر اكرم (ص) را بيان كننده و مفسر قرآن معرفي مي كند، «1» از اين رو سنّت ايشان نقش تفسير قرآن را بعهده گرفت و احاديث تفسيري شكل گرفت و بعدها ده ها كتاب تفسير روائي در اين زمينه نگارش يافت و روايات پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در زمينه ي قرآن جمع آوري شد. «2»

ب: علومي كه قرآن به صورت غيرمستقيم باعث پيدايش آنها شده است:

در ميان مسلمانان علومي در پي تشويق قرآن به علم و يا براي فراگيري و خدمت رساني به علوم دسته اول (مثل تفسير) بوجود آمد و به مرور زمان رشد و توسعه يافت و بصورت دانش هاي مستقل پديدار گشت؛ كه در طول تاريخ اسلام كتاب هاي متعدّدي در اين مورد به نگارش درآمد از جمله:

1. علم درايه: براي بيان اصطلاحات مربوط به حديث و تحولات آنها شكل گرفت.

2. علم رجال: براي بيان حالات راويان و سند روايات شكل گرفت. «3»

3. علم كلام: دانشي كه مباحث اعتقادي را بيان و از آن ها دفاع مي كند، علم كلام اسلامي كه ريشه در آيات اعتقادي و احاديث اسلامي دارد، و كم كم

بصورت يك علم منسجم درآمد.

4. علم فقه: كه به استنباط قوانين شرعي از آيات الاحكام و احاديث فقهي مي پردازد و كم كم بصورت علم مستقل و گسترده اي در جهان اسلام درآمد.

5. علم اصول الفقه: كه قوانين مربوط به استنباط از قرآن و حديث را بيان مي كند و در حقيقت منطق فهم آنهاست كه بصورت مقدمه علم فقه نمودار شد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 22

اما در حقيقت مقدمه ي علم تفسير و حديث و فقه و ... است. اين دانش در طول اعصار به يكي از پيشرفته ترين علوم مسلمانان تبديل شد.

6. علوم ادبي عرب: كه شامل علم نحو، صرف، اشتقاق، معاني، لغت و وجوه و نظائر مي شود. اين علوم براي فهم بهتر و منضبط آيات قرآن و نيز براي تلفّظ صحيح آيات بنيان گذاري شد، «1» ولي از آنجا كه براي تمام علوم مفيد بود و مقدمه فهم تلفظ و نوع متني به شمار مي آمد، به مرور بصورت علوم مستقل درآمد و ميراث گرانبهايي براي ملّت عرب گرديد، و دانشمندان و متخصّصان فارسي و تركي و ... نيز از آن بهره مند گرديدند، و حتي بر ادبيات فارسي و تركي و ... نيز تاثيرات مثبت گذاشت. «2»

7. علم تاريخ: اين علم در اسلام از «قصص قرآن» و پيامبران و سيره پيامبر (ص) و احاديث شروع شد و سپس بصورت تاريخ قبل و بعد از اسلام و تاريخ جهان پديدار شد و مورخان بزرگ و كتاب هاي تاريخ را بوجود آورد. «3»

ج: علومي كه قرآن باعث رشد آنها شده است.

برخي علوم در فرهنگ و تمدن ملت هاي مختلف وجود داشته و گاهي از يك ملّت به ملّت ديگر

منتقل مي شود و رشد و توسعه مي يابد و گاهي اين جريان بر عكس است.

جامعه ي مسلمانان نيز از اين قاعده مستثني نبوده است؛ آنان برخي علوم را از يونانيان، ايرانيان و هند ترجمه كردند و بر عمق و وسعت آن ها افزودند، كه مي توان به موارد زير اشاره نمود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 23

1. فلسفه: در آغاز از يونان وارد كشورهاي اسلامي شد و كم كم تحت تاثير تفكر اسلامي قرار گرفت و تغييراتي يافت، بطوري كه همه ي مسائل متن و براهين و ادله آنها را مي توان در قرآن و حديث پيدا كرد. «1»

2. منطق: هر چند كه اصل اين علم نيز از يونان به حوزه ي علوم مسلمانان راه يافت اما از آنجا كه قرآن به برهان و استدلال و جدال نيكو «2» و ... توجه خاص داشت، مسلمانان نيز به علم منطق توجه كردند و اين علم در جامعه ي مسلمين پيشرفت زيادي كرد تا آنجا كه كتاب هاي متعدّدي در اين زمينه نگارش يافت.

3. رياضيات: اين علم نيز با توجه به تشويق قرآن به علم در بين مسلمانان پيشرفت فراواني كرد.

4. علوم پزشكي: توجه قرآن به امور بهداشتي «3» و نيز توجه احاديث به نظافت و پاكي و طهارت نقش بسزايي در توسعه و پيشرفت اين علم داشت تا آنجا كه بسياري از مجهولات علم پزشكي توسط دانشمندان مسلمان كشف و تبيين گرديد.

5. كيهان شناسي (نجوم): قرآن كريم به ماه و خورشيد و ستارگان و حركت آن ها اشاره ي صريح دارد «4» و از آنجا كه مسلمانان براي جهت يابي قبله و نيز تشخيص طول ماه براي انجام فرايض ديني خود به اين علم نياز داشتند،

كيهان شناسي در بين مسلمانان رشد زيادي يافت بطوري كه رصدخانه هاي متعدّد بنا شد.

علامه طباطبايي (ره) در اين زمينه مي نويسند: «به جرئت مي توان گفت: كه عامل اصلي اشتغال مسلمانان به علوم عقلي از طبيعيات و رياضيات و غير آن ها پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 24

بصورت نقل و ترجمه در آغاز كار و به نحو استقلال و ابتكار در سرانجام همان انگيزه فرهنگي بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود.» «1»

يادآوري 1: البته در اين مورد علوم و فنون ديگري نيز تحت تاثير قرآن به وجود آمد و رشد و توسعه يافت كه ذكر همه آن ها از حوصله ي اين نوشتار خارج است.

يادآوري 2: جهت مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب هاي ذيل مراجعه فرماييد:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي اكبر ولايتي، وزارت امور خارجه.

2. علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان، آلدو ميه لي، ترجمه محمدرضا شجاع رضوي و دكتر اسداللَّه علوي، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي.

3. تاريخ التمدن اسلامي، جرجي زيدان.

4. شيعه پايه گذار علوم اسلامي، سيد حسن صدر، ترجمه محمد مختاري.

5. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب.

6. علل پيشرفت و انحطاط مسلمين، زين العابدين قرباني.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 25

آيا قرآن كتاب علمي است و آيا همه ي علوم بشري در قرآن وجود دارد؟

پرسش:

آيا قرآن كتاب علمي است و آيا همه ي علوم بشري در قرآن وجود دارد؟ پاسخ:

در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد كه بصورت مختصر بدانها اشاره مي كنيم و دلايل آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم:

ديدگاه اول: همه علوم بشري در قرآن وجود دارد:

اين انديشه براي اولين بار در كتاب «احياء العلوم» و «جواهر القرآن» ابو حامد غزالي (م 505 ق)

مطرح شده است. او سعي كرد نشان دهد همه ي علوم را مي توان از قرآن استخراج كرد. او مي نويسد:

«پس علوم، همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضيح مي دهد و اين علوم بي نهايت است و در قرآن به اصول و كليات (مجامع) آنها اشاره شده است.» «1»

سپس ابو الفضل المرسي (655- 570 ق) صاحب كتاب «التفسير» اين ديدگاه را بصورت افراطي مي پذيرد و مي گويد: «همه ي علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد.» «2»

آنگاه بدر الدين زركشي (م 764 ق) در «البرهان» اين نظريه را مي پذيرد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 26

و پس از او جلال الدين سيوطي (م 911 ق) در كتاب «الاتقان في علوم القرآن» و «الاكليل في استنباط التنزيل» با پذيرفتن ديدگاه هاي غزالي و المرسي آن را تقويت مي كند. «1»

و مرحوم فيض كاشاني (م 1091 ق) هم در مقدمه ي تفسير «صافي» اين ديدگاه را به صورت خاصي در قسمتي از علوم مي پذيرد. «2»

اين ديدگاه در عصر جديد هم با پيشرفت علوم تقويت شد و كساني مثل طنطاوي جوهري (متولد 1862 م) در تفسير مشهور «الجواهر في تفسير القرآن» سعي كرد تا بسياري از علوم جديد را به قرآن نسبت دهد.

و جديدترين تمايل نسبت به اين نظريه از طرف شخصي بنام رضا نيازمند در سال گذشته (1375 ش) اظهار شد كه در مقاله اي نوشت:

«كسي كه قرآن را قبول داشته باشد، بايد قبول كند كه مطالب آن شامل كليه علوم هم هست و در آن هر چيز بر اساس دانش تفصيل داده شده است.» «3»

دلايل ديدگاه اول:

1.

ظاهر برخي آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه همه چيز در قرآن وجود دارد. مثل: «نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي ء»؛ «4»

«و كتاب را بر تو نازل كرديم در حالي كه بيان كننده هر چيز است.»

2. آياتي كه اشاره به علوم مختلف مي كند.

براي مثال: آيه اي كه از حساب سخن مي گويد اشاره به علوم رياضي دارد. «و كفي بنا حاسبين» «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 27

و از آيه «رفيع درجات» «1» با حساب ابجد 360 درجه بودن درجات دايره در هندسه استخراج مي شود.

و علم پزشكي از آيه «و اذا مرضت فهو يشفين» «2» بدست مي آيد.

3. رواياتي كه دلالت مي كند همه علوم در قرآن كريم وجود دارد.

براي مثال: از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمودند: «ان اللّه تبارك و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامه الا نزله في كتابه و بيّنه لرسوله» «3»

«خداوند تبارك و تعالي هيچ چيزي را كه مردم به آن محتاج باشند، فرو گذار نكرده است مگر آنكه آنها را در قرآن، نازل فرمود و براي پيامبر (ص) بيان كرده است».

4. دليل ديگر بر وجود همه ي علوم در قرآن، مسأله بطون آن است كه در روايات متعددي وارد شده كه قرآن داراي بطون مختلف است. «4»

غزالي در «احياء العلوم» به همين مطلب استشهاد كرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذكر كرده است. و بعد مي گويد: اين عدد چهار برابر مي شود، چون هر كلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد. «5»

تذكر: دلايل اين ديدگاه را در هنگام ذكر دلايل ديدگاه دوم و سوم مورد بررسي

و نقد قرار مي دهيم.

ديدگاه دوم: قرآن فقط كتاب هدايت و دين است و براي بيان مسائل علوم تجربي نيامده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 28

اين ديدگاه را مي توان از سخنان برخي از صاحب نظران و مفسران استفاده كرد.

براي مثال ابو اسحاق شاطبي (م 790 ق) كه اولين مخالف با نظريه غزالي و المرسي بود مي گويد:

«قرآن براي بيان احكام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است.» «1»

نويسندگان تفسيرهاي «مجمع البيان» و «كشاف» نيز مي نويسند:

«منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است.» «2»

تذكر 1: دلايل اين ديدگاه همراه با ديدگاه سوم بيان مي شود.

تذكر 2: سخنان اين بزرگان قابل توجيه و تأويل است و نمي توان گفت كه آنان متمايل به ديدگاه سوم نبوده اند. و گر نه ظاهر سخن آنان با ظواهر آيات قرآن ناسازگار است؛ چرا كه در قرآن احكام و حدود و حتي قوانين ارث و دستورات جنگ و حكومت و اقتصاد و ... بيان شده است كه مربوط به دنياي مردم است. «3»

ديدگاه سوم: ديدگاه تفصيل؛ يعني از طرفي همه علوم بشري در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلي قرآن نيز هدايت گري بشر به سوي خداست. و از طرفي ديگر قرآن كريم دعوت به تفكر و علم مي كند و برخي از مثال ها و مطالب علمي صحيح و حق را بيان مي كند كه بيانگر اعجاز علمي قرآن است.

دلايل و شواهد: در اينجا دلايل اين ديدگاه را همراه با ردّ دلايل ديدگاه اول بيان مي كنيم:

1. قرآن كتاب هدايت، اخلاق، تربيت و دين است و انسان ها را به سوي فضيلت ها و خداشناسي هدايت مي كند. بنابر

اين ضرورتي ندارد كه قرآن، همه ي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 29

مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمول هاي آنها، بيان كند. هر چند اين موارد گاهي اشارات حق و صادقي دارد.

اين مطلب مورد تأكيد مفسّران قديمي «1» و صاحبنظران معاصر «2» است.

2. ظهور آياتي كه مي فرمايد: «همه چيز در قرآن است» قابل اخذ نيست چرا كه:

اوّلًا: اين ظهور بر خلاف بداهت است و بسياري از فرمول هاي شيمي و فيزيك در قرآن كريم نيست.

ثانياً: ظهور اين آيات مورد انكار صريح برخي از مفسّران قرار گرفته است و گفته اند كه منظور وجود چيزهايي است كه در هدايت انسان لازم است و اينها در قرآن وجود دارد. «3» (كل شي ء: امور ديني)

ثالثاً: لفظ «كتاب» در آيات مورد بحث «نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي ء» «4» ممكن است به چند معنا باشد: «قرآن كريم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبين» «5» پس نمي توان گفت: كه حتماً مراد قرآن است و همه چيز در آن است.

و همين اشكال در مورد رواياتي كه مورد استناد واقع شده بود نيز وارد است.

رابعاً: اين آيات با دليل عقل (قرينه لبّي) تخصيص مي خورد و محدود مي شود. چون عقل انسان حكم مي كند كه قرآن در مورد هدف خود (هدايت معنوي انسان) بيان همه چيز باشد نه در اموري كه خارج از حوزه ي هدف اوست. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 30

3. آياتي از قرآن كه اشاراتي به علوم طبيعي دارد هدف آنها كشف فرمولهاي هندسه و شيمي و ... نيست؛ بلكه اين اشارات بطور استطرادي و حاشيه اي اين مباحث را مطرح كرده است. يعني

صرفاً ذكر مثال (البته حق و واقعي) است و هدف آن، آموزش علوم نيست.

علاوه بر آنكه برخي از آياتي كه مورد استشهاد طرفداران ديدگاه اوّل قرار گرفت از لحاظ موازين تفسيري قابل نقد است برا ي مثال: آيه «رفيع الدرجات» ربطي به درجات دايره ندارد. و حمل آيات بدون قرينه عقلي يا نقلي معتبر بر يك مطلب، موجب تفسير به رأي مي شود.

4. مسأله بطون قرآن و علم أئمه (ع) از مورد بحث ما خارج است. چون موضوع بحث اين است كه آيا همه ي علوم بشري را مي توان از ظواهر قرآن استخراج كرد يا نه؟

جمع بندي و نتيجه گيري:

بنا بر آنچه بيان كرديم به اين نتيجه مي رسيم كه ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمول ها و جزئيات آن) دلالت ندارد.

بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است كه استطرادي و عرضي است ولي همه ي علوم بالفعل در قرآن مذكور نيست و آياتي كه در اين زمينه است (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين دارد كه تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذكر شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 31

بهترين راه براي جمع بين علم و ايمان چيست؟

پرسش:

بهترين راه براي جمع بين علم و ايمان چيست؟ بطوري كه نه از ساحت علم كم شود و نه از ساحت معرفت (ديني و معنويت)، چه پيشنهادي مي كنيد؟

پاسخ:

قرآن كريم همانطور كه به معنويت و تعالي اعتقادي، روحي و اخلاقي انسان توجّه دارد، به دانش افزايي بشر نيز توجّه كرده است.

در قرآن كريم بيش از هفتصد بار ماده علم

به كار رفته و بيش از هزار آيه به مباحث كيهان شناسي، پزشكي، زيست شناسي و ... اشاره دارد. كه گاهي در حد اعجاز علمي مطرح شده است. «1»

قرآن كريم علم آموزي را هدف آفرينش انسان معرفي مي كند «2» و دانشمندان و مومنان را برتر از ديگران مي داند. «3»

بنابراين قرآن كريم انسان را به جمع بين علم و ايمان، دانش و معنويت فرا مي خواند و بين اين دو مقوله تعارض و تضادي نمي بيند.

اما گاهي افراد، قلمرو دين و علم را به خوبي نمي شناسند يا رعايت نمي كنند، از اين رو جمع بين آنها مشكل مي نمايد يا به توهم تعارض منتهي مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 32

راهكارها:

جداسازي قلمرو علم و دين «1» بهترين راهكار براي جلوگيري از چالش هاست. يعني بدانيم كه:

الف: پژوهش در حوزه طبيعت، مخصوص علم است و همگان بايد به نتايج پژوهش هاي تجربي (كه به حد قطعيات مي رسد) احترام بگذارند.

ب: حوزه ي ماوراء طبيعت مثل خدا و فرشتگان و ... مخصوص حوزه ي دين است و حواس طبيعي بشر بصورت عادي راهي به سوي آنها ندارند، بنابراين اطلاعات بشر در اين زمينه از راه علوم نقلي (مثل وحي قرآني و احاديث) بدست مي آيد.

ج: حوزه ي انسان از جهتي موضوع پژوهش هاي تجربي و از جهتي موضوع احكام ديني است (البته در برخي موارد طبيعت نيز اينگونه است)

براي مثال: جسم انسان موضوع تحقيقات پزشكي است ولي احكام و مقررات عبادي براي تعالي روحي بشر موضوعي ديني است. در اين موارد نيز لازم است جهت گيري دين و علم كاملًا مشخص و متمايز و روشن شود تا از تداخل و تعارض جلوگيري گردد.

به عبارت ديگر دين در برخي موارد كلي

قوانيني دارد كه از طرف خالق بشر مقرّر شده پذيرش و احترام رعايت اين قوانين موجب سعادت بشر است.

ولي راهكارهاي اجرايي آنها توسط كارشناسان و متخصصان علوم مختلف تعيين مي گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 33

براي مثال: حفظ جان انسان از نظر ديني واجب است. اما راهكار علمي آن توسط پزشكان و متخصصان زيست محيطي و ... بيان مي شود و نيز در امور سياسي و تربيتي و اجتماعي و اقتصادي نيز دين اسلام خطوط كلي را مطرح كرده است كه رعايت آنها سعادت انسان را تضمين مي سازد مثل حرمت ربا در اقتصاد، حقوق والدين و فرزندان و زن و شوهر، حقوق شهروندان نسبت به همديگر و ممنوعيت ظلم. لزوم نصب رهبران جامعه از طريق الهي و ...

به عبارت ديگر انسان داراي دو بعد جسمي و روحي است كه براي هر يك هدف و سعادت و سير تكاملي وجود دارد كه قوانين و مقررات و لوازم خاص خويش را مي طلبد.

علوم بشري مي تواند سعادت بعد جسماني بشر را تا حدودي تامين سازد و دين، سعادت بعد روحي و معنوي بشر را تامين مي كند و اين دو با همديگر تعارض ندارند.

البته گاهي اتّفاق مي افتد برخي انسان ها از قدرت خود و طبيعت و علم بر ضد سعادت كل بشريت استفاده مي كنند و دين در اين موارد قوانين بازدارنده اي را تنظيم كرده است تا از تباهي و هلاكت بشريت جلوگيري كند.

براي مثال: نيروي هسته اي يكي از نعمت هاي الهي است كه مي توان از آن در خدمت بشريت براي توليد نيروي برق يا پزشكي هسته اي استفاده كرد. امّا برخي انسان هاي قدرت طلب از آن براي توليد سلاح هسته اي و

كشتار انسان ها استفاده مي كنند؛ دين با اين پديده ي شوم مخالف است چون بشريت را به سوي هلاكت مي كشاند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 34

البته عدم رعايت قلمرو علم و دين در طول تاريخ، ضربه ها و زيان هاي زيادي براي بشريت بوجود آورده است كه نمونه ي آن را در قرون وسطي در اروپا مي بينيم. «1»

البته در تاريخ اسلام معمولًا علم و دين سازگاري دارند و همين مطلب عامل پيشرفت سريع مسلمانان در چند قرن اوليّه ظهور اسلام شد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 35

آيا در قرآن پيشگويي هايي وجود دارد كه تحقق نيافته باشد؟

پرسش:

آيا در قرآن پيشگويي هايي وجود دارد كه تحقق نيافته باشد؟ پاسخ:

قرآن كريم كتاب هدايت بشر به سوي خداست و كتاب پيشگويي نيست. امّا در راستاي هدايت قرآني، برخي از آيات قرآن به وقايع آينده بشريت اشاره دارد. كه اين آيات گاهي در حد رازگويي و نوعي اعجاز بشمار مي آيند. اين آيات به دو دسته تقسيم مي شود:

الف: پيشگويي ها و رازگويي هايي كه در قرآن آمده و بعداً تحقّق يافته است.

براي مثال: وقتي در زمان پيامبر (ص) خبر پيروزي ايرانيان بر روميان آمد، آيات آغازين سوره ي روم نازل شد و از شكست ايرانيان در آينده ي نزديك خبر داد و اين جريان پس از چند سال اتّفاق افتاد و اين رازگويي اعجازآميز قرآن ثابت شد. «1»

«غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»

« (سپاه) روم در نزديك ترين سرزمين شكست خورد؛ و [لي آنان بعد از شكستشان در [ظرف چند سال بزودي پيروز خواهند شد. كار [ها] قبل از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 5، ص: 36

(آن شكست)، و بعد از (اين پيروزي)، فقط از آن خداست؛ و در آن روز مومنان از ياري الهي (و پيروزي ديگري) شاد مي شوند.»

مثال ديگر: پيامبر پيروزي مسلمانان را بر مشركان مكه در خواب ديد و به مردم خبر داد سپس آيه اي در مورد آن نازل شد و اين مطلب واقع شد و مسلمانان وارد مسجد الحرام شدند. «1»

اين مطلب در آيه 7- 2 سوره ي فتح آمده و پيشگويي كرد كه خواب پيامبر تحقّق خواهد يافت، و اين رازگويي اعجاز آميز نيز محقّق شد.

«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً» «2» «بيقين خدا به فرستاده اش درخواب بحق راست گفت كه اگر خدا بخواهد قطعاً با امنيت وارد مسجدالحرام مي شويد درحالي كه سرهايتان را تراشيده و (يا) كوتاه كرده ايد (و از كسي) نمي ترسيد؛ و (خدا) مي دانست آنچه كه نمي دانستيد؛ و جز اين، پيروزي نزديكي (براي شما) قرارداده است.»

ب. پيشگويي هاي قرآن كه هنوز واقع نشده است.

در اين مورد چند مثال بيان مي كنيم:

مثال اول: پيش گويي پيروزي نهايي دين اسلام بر همه ي اديان:

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» «3» «او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند؛ و گر چه مشركان ناخشنود باشند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 37

مشابه اين آيه در سوره فتح/ 28 و صف/ 9 آمده است.

ولي اين پيشگويي قرآن هنوز واقع نشده است و

در احاديث حكايت شده كه اين پيروزي نهايي اسلام در زمان امام مهدي (عج) تحقّق خواهد يافت. «1»

مثال دوم: پيش گويي دو سركشي بزرگ يهود در طول تاريخ:

در آيات قرآن در مورد يهوديان (بني اسرائيل) اينگونه آمده است:

«وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً. فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولًا. ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّهَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً» «2» «و در كتاب (تورات) به بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) اعلام كرديم كه: قطعاً دو بار در [روي زمين فساد خواهيد كرد، و حتماً با سركشيِ بزرگي برتري خواهيد نمود.

و هنگامي كه نخستين وعده (از آن) دو فرا رسد، (گروهي از) بندگان سخت نيرومند (و جنگ آور) مان را بر شما بشورانيم، و ميان خانه ها (يتان براي سركوبي شما) به جستجو در آيند؛ و [اين و عده اي واقع شده است.

سپس دوباره، (پيروزيِ) بر آنان را به شما باز گردانيم، و شما را بوسيله اموال و پسران امداد رسانيم، و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار دهيم.»

در اين آيات به دو سركشي عظيم يهود در طول تاريخ اشاره شده است كه برخي موارد سركوب شد و سركشي دوم را برخي مفسّران همين تسلط مجدد يهود بر بيت المقدس مي دانند كه بوسيله ي مسلمانان سركوب خواهد شد. ولي هنوز واقع نشده است. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 38

مثال ديگر: نظريه پردازي هاي قرآن در مورد گسترش جهان در سوره ي ذاريات/ 47 و مانند آن است، كه هنوز دانشمندان به اين مطالب علمي قرآن بطور كامل دست نيافته اند.

مثال

ديگر: مساله ي رجعت است كه از برخي آيات (مثل آل عمران/ 81 و 82 و نساء/ 159 و ... و انعام/ 158 و اعراف/ 128 و ...) و روايات استفاده مي شود «1» كه در آن زمان مومنان خالص دوباره زنده مي شوند «2» ولي هنوز تحقّق نيافته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 39

در تعارض قرآن و علم چه كنيم؟

پرسش:

در تعارض قرآن و علم چه كنيم؟ پاسخ:

يكي از دغدغه هاي انديشمندان سازگاري يا ناسازگاري بين منابع متعدّد معرفتي است كه از آن جمله، ناسازگاري يا سازگاري بين «علم و دين» است.

به نظر مي رسد حل مسئله ي تعارض «علم و دين»، پاسخي به راه حل تعارض «قرآن و علم» هم خواهد بود، ولي به جهت رعايت اختصار و تمركز بر اين پرسش، به طور مستقيم به راه كارهاي تعارض زدايي قرآن و علم مي پردازيم.

ابتدا لازم است نكاتي را مورد توجه قرار دهيم تا زودتر به پاسخ برسيم:

نكات:

اوّل: با توجّه به آنكه قرآن، كلام خداوندي و آفريننده ي جهان است، ميان قرآن و علم تعارض واقعي رخ نمي دهد. زيرا خداي جهان به آنچه آفريده است آگاهي دارد و براي اطلاع رساني از حقايق هستي، شناخت كافي دارد و قرآن كه كلام الهي است براي هدايت و آگاه نمودن انسان به حقايق هستي مي باشد.

در نتيجه آنچه در قرآن آمده از اتقان و واقعيت برخوردار است و با واقعيات جهان ناسازگاري ندارد. به عبارت ديگر «كتاب تشريع» و «كتاب تكوين» (جهان) هر دو از يك آفريننده است و بر يكديگر مطابقت دارد.

چنانكه گاليله نيز به همين نكته اشاره كرده و گفته است: هم آيات كتاب مقدس و هم آيات طبيعت، هر دو كلمه الله اند، و

ايان باربور در ادامه ي سخن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 40

گاليله مي نويسد: گاليله طبيعت و متن مقدس را، دو راه همطراز و رهنمون به خدا مي دانست. «1»

دوم: قرآن كه نازل شده از علم نامتناهي خداست- علمي كه هيچ خطا و تغييري در آن راه ندارد- بدون هيچ تحريفي به دست انسان ها رسيده است. بنابراين همانگونه كه علم خالق هستي با واقعيات مطابق و هماهنگ است، قرآن نيز با واقعيات ناسازگار نخواهد بود. البته مسئله ي تحريف ناپذيري قرآن كه از مسلمات اسلام است در جاي خود مورد تحليل قرار گرفته است. «2»

سوم: علم، كاربردهاي متعددي دارد يكي از معاني «علم» عبارت است از: دانش هاي مطابق با واقع كه از هر گونه خطا دورند.

اگر مراد از «علم» در «تعارض قرآن با علم» اين معنا باشد با توجه به آنچه در دو نكته ي پيشين گذشت، هيچ گاه ميان قرآن و علم صحيح، تعارض رخ نمي دهد.

از آنجا كه قرآن داراي مصونيت از تحريف است و نازل از علم الهي و مصون از خطاست، با علم صحيح هماهنگ و سازگار خواهد بود.

البته يكي ازمعاني «علم»، عبارت است از دانش هاي تجربي بشر است كه در اين صورت امكان تعارض ميان قرآن و علم وجود دارد.

علم به معناي «دانش تجربي بشر» از آن رو كه برخاسته از حواس و فعاليت ساير ابزارهاي معرفتي آدمي است گاهي دچار خطا مي شود كه تحولات دانش بشري و بطلان پاره اي از نظريه ها يا مدل هاي علمي، شاهد خوبي بر اين ضعف است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 41

نتيجه آنكه تعارض ميان قرآن با دانش تجربي بشر، تعارضي ظاهري و

زدودني است و مي توان به امكان رفع تمامي تعارضات علمي با قرآن قائل بود. البته رفع اين تعارضات و حل آنها راه كارهايي دارد و نمي توان بدون ضابطه به اين كار اقدام كرد. كه راهكارهاي چگونگي رفع تعارض قرآن با علم را خواهيم گفت.

چهارم: هر چند قرآن نازل از علم الهي و مصون از تحريف است اما در اينجا با فهم قرآن و تفسير قرآن روبرو هستيم.

مفسران و مخاطبان قرآن، در فهم محكمات قرآني و نصوص قرآني همداستان هستند و در اين موارد خطا رخ نمي دهد و مسلمات قرآني كه بسيارند كاملا قابل اطمينان خواهند بود اما در كنار آيات محكم و نصوص قرآني، متشابهات و ظواهر قرآني نيز وجود دارد، كه گاه به دليل خطا در فهم آنها، ممكن است به تفسيري نادرست يا دركي اشتباه مبتلا شويم.

البته براي اينكه به اين مشكل و اشتباه دچار نشويم، راه كارهايي وجود دارد كه كتاب و سنت به آن پرداخته اند و ما نيز بدان اشاره قرار خواهيم كرد.

با توجه به اين نكته ي سوم ممكن است ناسازگاري «قرآن و علم» تصوّر شود و بايد توجّه داشت كه در واقع اين ناسازگاري ناشي از فهم قرآني ما و علم بشري است.

در اين گونه موارد بايد ميان فهم قطعي ما از نصوص قرآني و فهم ظني ما كه از ظواهر آيات پيدا شده، فرق نهاد و با هر يك به گونه اي ديگر برخورد كرد.

چگونگي برخورد با اين موارد را متذكر خواهيم شد.

از اين سه نكته مي توان نتيجه گرفت كه ميان علم واقعي و قرآن هيچ گاه تعارضي ندارد بلكه گاه تعارض ميان علم تجربي بشر و برداشت ما از

معارف قرآني رخ مي دهد و از اين رو تعارض ظاهري، زدودني است كه براي رفع اين تعارضات مي توان به شرح ذيل عمل نمود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 42

راه هاي رفع تعارض قرآن و علم:

براي رفع تعارض بايد بين مسلّمات علمي و فرضيات و نظريات علمي فرق نهاد. اگر معرفت قرآني ما با مسلمات علمي قرآني ناسازگار باشد؛ مي توان در ظاهر آيات بازانديشي كرد، چون علم قطعي قرينه ي فهم آيات است و علم قطعي، بر ظن مقدم است بنابراين مي توان متناسب با مورد تعارض، يكي از دو راه زير را برگزيد:

1. تصرف لفظي در آيات:

مفسر گرانسنگ علامه طباطبايي (ره) در مواردي كه ميان ظاهر برخي آيات و يافته هاي علمي ناسازگاري رخ داده است از اين روش استفاده كرده اند؛ براي نمونه مي توان به تفسير ايشان در ذيل آيه ي 19 سوره ي نوح اشاره كرد: «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِسَاطاً»

در گذشته اخترشناسان به مسطح بودن زمين معتقد بودند و كروي بودن آن را باور نداشتند.

به پيروي از آنها مفسران قرآن نيز جهت نشان دادن سازگاري قرآن با اين ديدگاه به اين آيه ي شريفه استدلال مي كردند و حتي برخي مانند فخررازي از براهين عقلي جهت اثبات كروي نبودن زمين در تفسير آيه شريفه استفاده مي كردند ولي پس از چند قرن كه كروي بودن زمين اثبات گرديد و نادرستي ديدگاه مسطح بودن زمين آشكار گرديد، برخي آيه ي شريفه را ناسازگار با علم جديد خواندند.

نخستين راه حل علامه براي رفع اين ناسازگاري، تصرف در ظاهر آيه ي مذكور است، در آيه «يك «كاف تشبيه» در تقدير مي گيرد و مي نويسد:

«مراد از بساط، كالبساط مي باشد. خداوند مي خواهد بفرمايد: زمين را مثل

فرش براي شما گسترانديم تا بتوانيد به آساني در آن گردش كنيد و از ناحيه اي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 43

به ناحيه ي ديگر منتقل شويد. نه اينكه مراد اين باشد كه «زمين را مسطح آفريديم.» تا با ديدگاه كروي بودن زمين ناسازگار باشد. «1»

2. تصرف معنوي:

يكي ديگر از راه كارهاي رفع تعارض، بازنگري در معناي آيه مي باشد. كه با مسلّمات علمي در تعارض قرار گرفته است.

علامه طباطبايي (ره) گاه از اين روش نيز استفاده كرده است چنانكه در تفسير آيات 15 و 16 سوره ي نوح مي فرمايد: «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ طِبَاقاً وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً» ديدگاه زمين مركزي، از يافته هاي اخترشناسي كهن به شمار مي رود. براساس اين ديدگاه، بسياري گمان مي كردند كره ي ماه، همه ي آسمان را نور مي دهد و اين آيات شريفه را شاهد آن ذكر مي كردند ولي پس از آن كه ديدگاه زمين مركزي باطل گرديد و خورشيد مركزي جايگزين آن گرديد و كهكشان هاي دور دست، يكي پس از ديگري شناسايي شدند و معلوم شد كه كره ي ماه نمي تواند تمام آسمان ها را نور بدهد، آيه ي مذكور با دستاوردهاي جديد ناسازگار تلقّي شد و از همين رو علامه براي رفع اين ناسازگاري در معناي آيه تصرّف مي نمايد و مي نويسد:

«منظور آيه ي شريفه اين است كه: ماه در ناحيه ي آسمان ها قرار دارد، نه اين كه همه آسمان ها را نور مي دهد؛ مثل اين كه ما مي گوييم: در اين خانه ها يك چاه آب هست، با اين كه چاه در يكي از آنهاست ولي مي گوييم:

«در اين خانه ها»؛ زيرا وقتي در يكي از آنها باشد مانند اين است كه

در همه باشد.

مثال ديگر: مانند اين كه مي گوييم من به ميان بني تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضي از آنها رفته ام.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 44

يادآوري:

1. البته بايد توجّه داشت كه اوّلًا از آنجا كه علم ظني است و گاه ممكن است حتّي آنچه در علم مسلّم شمرده شده است؛ خطا بودنش آشكار شود. از اين رو نبايد اين تفسير را براي ظاهر قرآن تفسيري قطعي برشمرد چنانكه نبايد مرعوب علم گشت و مسلمات علمي را قطعي پنداشت.

2. و از طرفي تصرف در ظاهر آيات الهي بايد با ضابطه و روشمند باشد و بي ضابطه نمي توان در معاني آيات قرآن تصرّف كرد.

3. علم ظني و ظواهر قرآن:

اين دو گونه تصرف در صورتي بود كه ما با مسلمات علمي كه اطمينان آوراست مواجه باشيم، ولي اگر قرآن با فرضيه ها يا نظريات نامسلّم علمي ناسازگاري نمود در اين صورت نبايد در ظاهر آيات تصرّفي كرد، بلكه اين فرضيات و نظريات، به خاطر عدم اعتبار علمي و ظني بودنشان، نمي توانند مخالف جدي آيات به شمار آيند.

براي مثال در قرآن سخن از هفت آسمان آمده است. (بقره/ 29 و ...)

ولي علوم كيهان شناسي يك آسمان را شناسائي كرده اند.

آيا مي توان گفت كه نظريه يك آسمان نفي آيات هفت آسمان است؟ خير، زيرا نظريه ي يك آسمان، تئوري ظني است كه قطعي نشده و وجود آسمان هاي ديگر را نفي نمي كند. پس نمي توان از ظاهر آيات دست برداشت.

بنابراين تحوّل پذيري علم، و ظني بودن آن، موجب مي شود كه ما نتوانيم به علم اطمينان كامل كنيم. بنابراين بايد جنبه ي احتياط را از دست ندهيم و ظواهر قرآني را به آساني

با تحوّلات علمي متغيّر نسازيم، و در مواردي هم كه به تصرّف در ظاهر آيات قرآني اقدام مي كنيم احتمال خطا بودن اين اقدام را از ياد نبريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 45

نتيجه گيري:

تعارض علم و دين به دو معنا مي آيد: 1. تعارض واقعي قرآن و علم. 2. تعارض ظاهري قرآن و علم.

تعارض واقعي قرآن و علم به معناي ناسازگاري قرآن با علم، محال است يعني محال است دو گزاره ي علمي و ديني هر دو قعطي و ناسازگار با هم باشند. ولي تعارض ظاهري «علم و دين» يا «قرآن و علم» رخدادني است ولي قابل رفع و زدودني مي باشد. «1»

معرفي كتاب:

جهت مطالعه ي بيشتر مراجعه فرماييد به:

1. كتاب درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات اسوه.

2. علم و دين، همان، پژوهشكده فرهنگ و انديشه.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 47

لطفاً در مورد نظريه پردازي هاي علمي قرآن توضيح داده و تفاوت آن با چالش هاي علمي و ادله آن را بيان كنيد؟

پرسش:

لطفاً در مورد نظريه پردازي هاي علمي قرآن توضيح داده و تفاوت آن با چالش هاي علمي و ادله آن را بيان كنيد؟ پاسخ:

در قرآن كريم حدود 1322 آيه وجود دارد كه به مطالب علمي اشاره دارد كه گاهي در حد اعجاز علمي و گاهي در حد شگفتي هاي علمي و گاهي در حد اشارات انديشه آور علمي است در اين مورد دو مبحث عمده ديگر وجود دارد، يعني نظريه پردازي علمي قرآن و چالش قرآن و علم، كه با توضيح، تفاوت آنها نيز روشن مي شود.

الف: نظريه پردازي هاي علمي قرآني:

برخي از آيات علمي قرآن مطالبي را بيان مي كند كه علم هنوز بدانها دسترسي پيدا نكرده و هر چند از نظر علوم تجربي به اثبات نرسيده است اما دليلي نيز براي نفي آن مطلب

قرآني نداريم و از آنجا كه وحي نوعي دانش قطعي و از سرچشمه ي الهي است در صحيح بودن آن شكي نيست هر چند براي اثبات آنها فعلًا شواهد تجربي در دست نداريم و ممكن است مثل برخي موارد ديگر از پيشگويي هاي علمي قرآن (مثل نيروي جاذبه طبق آيه 2/ رعد و 10/ لقمان و ...) در آينده اثبات شود. اين موارد را مي توان بعنوان نظريه هاي علمي قرآني مطرح نمود، و همچون ديگر تئوري هاي علمي بدنبال شواهد تجربي آنها بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 48

مثال ها:

1. نظريه وجود موجودات زنده در آسمان ها: اين نظريه از برخي آيات قرآن همچون آيه 29/ شوري قابل استفاده است كه مي فرمايد:

«وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّهٍ»

«و از نشانه هاي اوست، آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر ساخته است.»

هر چند برخي نشانه هاي كيهان شناختي براي وجود موجودات زنده و با شعور در كرات دور دست ادعا شده است اما دانشمندان كيهان شناخت هنوز نظريه ي قطعي در اين زمينه ابراز نكرده اند و چيزي ثابت نشده است؛ ولي اين مطلب را مي توان بعنوان يكي از نظريه هاي علمي قرآني، مبناي تحقيقات تجربي كيهان شناختي وسيع قرار داد. «1»

2. نظريه ي گسترش آسمان ها: اين ديدگاه از برخي آيات قرآن همچون آيه 47/ ذاريات قابل استفاده است، كه مي فرمايد:

«وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»

«و ما آسمان را با دست (قدرت) بنا كرديم و همواره آن را گسترش مي دهيم.»

در مباحث علمي فيزيك كيهاني دو ديدگاه در مورد آسمان ها وجود دارد: يكي ديدگاه انبساط جهان و ديگري ديدگاه انقباض جهان. «2» و براي هر كدام شواهدي مطرح گرديده

ولي اثبات نشده است. از آيه ي فوق ديدگاه انبساط جهان قابل برداشت است. «3» و مي تواند بعنوان يك نظريه علمي قرآني مبناي تحقيقات كيهان شناسي قرار گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 49

3. نظريه ي هفت آسمان: در قرآن كريم بارها از «هفت آسمان» ياد شده است، از جمله در سوره بقره/ 29، اسراء/ 44، مومنون/ 17 و 86، فصلت/ 12، طلاق/ 12، نوح/ 15، نبأ/ 12.

در حالي كه علوم كيهان شناسي از يك آسمان با هزاران كهكشان و ستاره و سياره سخن مي گويند و در مورد آسمان هاي ديگر سكوت مي كنند. چون وسايل ستاره شناسي فعلي بشر و سفرهاي فضايي توانايي كشف بيش از اين را ندارد؛

قرآن كريم مساله هفت آسمان را به صورت قاطع مطرح كرده است و اين مساله نيز مي تواند به عنوان يك نظريه علمي قرآني مبناي مطالعات كيهان شناختي وسيعي قرار گيرد. البته در مورد هفت آسمان معاني و ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه در تفسير آيات فوق بايد به آنها توجّه كرد، و مطلب فوق براساس آن بود كه عدد هفت واقعي و مقصود از آسمان ها، محل كرات باشد. «1»

4. نظريه ي آفرينش مستقيم انسان از خاك: مساله ي آفرينش نخستين آدم از خاك در كتاب هاي آسماني به ويژه قرآن كريم مطرح شده است و برخي آيات قرآن بر آفرينش انسان از خاك و گل دلالت دارد. مثل: انعام/ 98، آل عمران/ 59، الرحمن/ 14، (هر چند برخي آيات دلالت هاي ديگري نيز دارد) و سال هاست كه نظريه تكامل توسط لامارك و داروين ابراز شده كه قائل به بوجود آمدن انسان از نسل حيوانات قبلي است.

معمولًا دانشمندان و مفسران خود را بين اين دو ديدگاه

محصور مي ديدند. و يكي را انتخاب و ديگري را نفي مي كنند و در اين مورد كتاب هاي متعددي نيز نوشته شده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 50

ولي مي توان نظريه سومي را كه شايد وجه جمع دو ديدگاه باشد مطرح كرد و آن اينكه تكامل زيستي در موجودات (اگر با شواهد قطعي اثبات شود) پذيرفتني است و حتي ممكن است انسان هايي از نسل ميمون بوجود آمده ولي بعداً منقرض شده باشند ولي حضرت آدم به عنوان پدر بشر فعلي به صورت استثنايي از خاك بطور مستقيم (ولو در زمان طولاني) آفريده شده است.

البته اينكه بسياري از ويژگي هاي انسان فعلي در ميمون ها موجود نيست بلكه در نظريه تكامل حلقه ي مفقوده اي بين ميمون و انسان وجود دارد؛ مي تواند شاهدي براي اين ديدگاه باشد.

اين نظريه مي تواند به عنوان يك نظريه علمي قرآني در آفرينش انسان مبناي پژوهش هاي زيست شناسي باشد و در كنار نظريه تكامل و فيكسيم مطرح گردد و بدنبال شواهد تجربي آن از باستان شناسي و زيست شناسي باشيم. البته قرآن كريم در مورد نظريه تكامل مباحث مفصلي وجود دارد و آيات موافق و مخالف نظريه تكامل و ديدگاه مفسران نيازمند بحث گسترده است كه در برخي كتاب ها آمده است. «1»

5. نظريه پردازي هاي قرآن در زمينه علوم انساني، مثل مباني مديريت در قرآن، مباني و اصول اقتصاد در قرآن، مباني سياست در قرآن و مباني اصول علوم تربيتي در قرآن، كه اگر اينگونه موارد به خوبي مورد توجه و كاوش قرار گيرد، مي تواند انقلابي در جهان علوم انساني پديد آورد، و چهره جهاني را در قرن بيست و يكم تغيير دهد، و به سلطه فرهنگي غرب بر

شرق پايان بخشد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 51

ب: چالش هاي قرآن و علم:

گاهي ظاهر برخي آيات قرآن با نظريه هاي علمي ناسازگار به نظر مي رسد، كه اين را چالش قرآن و علم يا تعارض ظاهري قرآن و علم مي نامند.

اما از آنجا كه نصوص قرآني و مطالب قطعي علمي هر دو بيان واقعيت و حقيقت است و هر دو وسيله ي معرفت و شناخت حقيقت است و حقيقت يكي بيش نيست بنابراين تعارض واقعي قرآن و علم محال است. زيرا به تناقض (وجود و عدم حقيقت واحد) منتهي مي شود.

تعارض ظاهري آيات و مطالب علمي نيز با تأمّل در آنها قابل رفع و اصلاح است زيرا ممكن است خطاي مفسّر در فهم ظاهر آيه و يا خطاي دانشمند علوم تجربي در مقدمات نظريه ي خويش باعث اين تعارض شده باشد كه با دقّت در آنها و فهم صحيح از قرآن و طبيعت، مشكل حل مي شود.

براي مثال در مورد هفت آسمان قرآن و يك آسمان علم و يا در مورد نظريه تكامل و آيات آفرينش انسان، توهم تعارض مي شد كه با دقت در مساله بر طرف گرديد. چون علم يك آسمان را ثابت مي كند ولي هفت آسمان را نفي نمي كند، همانطور كه نظريه تكامل داروين بصورت قطعي اثبات نشده است تا بتواند با ظاهر آيات آفرينش آدم تعارض جدي و واقعي داشته باشد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 53

چگونه مي توان اعجازهاي علمي و اشارات علمي قرآن را تشخيص داد؟

پرسش:

چگونه مي توان اعجازهاي علمي و اشارات علمي قرآن را تشخيص داد؟ پاسخ:

اشارات علمي قرآن:

قرآن كريم در بيش از هزار آيه به مباحث علوم مختلف اشاره كرده است. «1»

اين آيات به سه بخش تقسيم مي گردد.

الف:

اشارات علمي اعجازآميز قرآن:

معناي اعجاز علمي قرآن:

مقصود از اعجاز علمي قرآن آن است كه آياتي در قرآن وجود دارد كه در آن نوعي رازگويي علمي وجود دارد. يعني مطلبي علمي را كه كسي قبل از نزول آيه از آن اطلاع نداشته، بيان مي كند، و مدّت ها بعد از نزول آيه آن مطلب علمي توسط دانشمندان علوم تجربي كشف مي شود، و اين مطلب علمي بطوري است كه با وسايل عادي كه در اختيار بشر عصر نزول بوده، قابل اكتساب نباشد.

پس اگر قرآن مطلبي علمي را بيان كند كه در كتاب هاي آسماني گذشته بدان اشاره شده و يا در مراكز علمي يونان، ايران و ... در لابلاي كتاب هاي علمي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 54

آراي دانشمندان آمده است و احتمال مي رود كه از راهي به محيط حجاز عصر نزول راه يافته و يا مطلبي بوده كه بطور طبيعي با وسايل آن زمان و يا بصورت غريزي قابل فهم بوده است، اين امور معجزه ي علمي بشمار نمي آيد. «1»

تاريخچه:

هر چند تفسير علمي قرآن عمري دراز دارد و از قرن سوم و چهارم هجري قمري در آثار مكتوب بوعلي سينا (370- 438 ق) ديده مي شود. «2» و با فراز و نشيب هايي تا قرن حاضر ادامه يافته است اما مبحث اعجاز علمي قرآن كه از دل تفسير علمي متولّد شد، عمري كوتاه دارد، يعني در قرن اخير (قرن بيستم ميلادي، چهاردهم و پانزدهم هجري قمري) مورد توجّه مسلمانان و غيرمسلمانان قرار گرفته است و بسياري از دانشمندان مسلمان در اين مورد كتاب ها نوشته و ادعاي اعجاز علمي كرده اند. «3»

در ميان خاورشناسان، «دكتر موريس بوكاي» از كساني است كه

در كتاب «مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم» رويكردي مثبت به اشارات علمي قرآن دارد و در برخي موارد به صراحت اذعان مي كند: قرآن مطالبي علمي را كه تا قرن ها بعد، براي انسان ناشناخته بوده بيان كرده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 55

مواردي كه ادعاي اعجاز علمي شده عبارتند از:

1. نيروي جاذبه:

«اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (رعد/ 2)

«او خدايي است كه آسمان ها را بدون ستون ديدني آفريد.»

اين نكته در دو آيه قرآن (رعد/ 2 و لقمان/ 10) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدني برافراشته و آفريده است. «1»

برخي دانشمندان و مفسران آيات فوق را اشاره به نيروي جاذبه و اعجاز علمي قرآن دانسته اند، «2» چرا كه نيروي جاذبه توسط ابوريحان بيروني (440 ق) «3» و طبق مشهور توسط نيوتن (1643- 727 م) در قرن هفدهم ميلادي كشف شد «4» پس اشاره ي قرآن به ستون هاي نامريي بين كرات آسماني نوعي رازگويي علمي قرآن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 56

و برخي دانشمندان نيز آيات ديگر قرآن (مرسلات/ 25 و فاطر/ 41) را اشاره اي به نيروي جاذبه دانسته اند. «1»

با توجه به اينكه واژه ي «عمد» جمع و به معناي «ستون ها» است ممكن است نيروي جاذبه يكي از مصاديق آيه باشد. يعني نيروها (: ستون ها) ي متعدّد ديگري بين كرات آسماني وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده است.

البته پذيرش دلالت آيات (رعد/ 2 و لقمان/ 10) بر نيروي جاذبه متوقف بر آن است كه واژه ي «سماوات» به معناي كرات آسماني باشد. چون اين واژه در قرآن داراي معاني متعدد (مانند: جهت بالا،

جوّ زمين، كرات آسماني، آسمان معنوي و ...) «2» است، در اينجا مي توان كرات آسماني را از مصاديق آيات فوق دانست.

بنابراين مي توان گفت: آيات (رعد/ 2 و لقمان/ 10) به نيروي جاذبه اشاره دارد و با توجه به عدم آگاهي مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن، از نيروي جاذبه، عظمت بيانات قرآن و رازگويي و اعجاز علمي آن روشن مي شود. «3»

2. حركت هاي خورشيد:

«وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» (يس/ 38)

«و خورشيد تا قرار گاهش روان است؛ اين اندازه گيري (خداي) شكست ناپذير داناست.»

قرآن در آيات متعددي (يس/ 38 و انبياء/ 33 و رعد/ 2 و فاطر/ 13 و زمر/ 5 و لقمان/ 29 و ابراهيم/ 33) به حركت هاي خورشيد اشاره دارد و برخي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 57

صاحبنظران اين آيات را اعجاز علمي قرآن دانسته اند زيرا به حركت هاي مختلف خورشيد اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رايج در محافل علمي عصر نزول بوده است. آنان آيات فوق را اشاره به حركت هاي زير مي دانند:

الف: حركت انتقالي مستقيم خورشيد درون كهكشان راه شيري، يعني حركت طولي خورشيد به سمت معين يا ستاره اي دور دست. «1» البته در اين تفسير الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا، (يس/ 38) «لام» به معناي «الي» (: به سوي) و «مستقر» اسم مكان مي باشد. «2»

مفسران و صاحبنظران متعددي اين حركت انتقالي خورشيد را از قرآن برداشت كرده اند «3» و برخي ديگر آن را اعجاز علمي قرآن دانسته اند؛ زيرا اخترشناسان جديد همچون كوپر نيك (1544 م) و كپلر (1650 م) و گاليله به ثابت بودن خورشيد معتقد بودند «4» و حتي در ادعا نامه اي كه عليه گاليله

در دادگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 58

قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد كردند. (كه بر خلاف گفته كتاب مقدس بود كه مي گفت: (خورشيد) مثل پهلوان از دويدن در ميدان، شادي مي كند.) «1» و گاليله حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد. «2»

ولي سالهاي بعد حركت هاي واقعي متعدد (حركت انتقالي- وضعي- دروني) خورشيد به اثبات رسيد.

و «فلك» به معناي مجراي كرات آسماني «3» يا مسير دوراني آنها اطلاق مي شود، «4» يعني كرات آسماني در مسيري دوراني شناورند. «5»

البته اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسي «6» است كه در عصر نزول در محافل علمي رايج بوده و تا هفده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. بر اساس هيئت قديم افلاك حركت مي كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولي از آيه استفاده مي شود كه خورشيد حركت دوراني دارد و مداري شناور است.

ب: حركت وضعي خورشيد، يعني خورشيد به دور خود مي چرخد و در قرارگاه خود جريان دارد. الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا، (يس/ 38) البته اين معنا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 59

بنابراين است كه «لام» به معناي «في» (: در) باشد و «مستقر» به معناي اسم مكان باشد.

برخي صاحبنظران همين معنا را از آيات برداشت كرده «1» و برخي ديگر «2» اين مطلب را اعجاز علمي قرآن شمرده اند. زيرا حركت وضعي خورشيد از مطالبي است كه در عصر نزول قرآن كشف نشده بود.

ج: ادامه ي حيات خورشيد تا زمان معين، يعني عمر خورشيد بر اثر انفجارات هسته اي و سوخت مواد دروني آن تا چند ميليارد سال ديگر به پايان مي رسد.

«3»

از اين رو برخي مفسّران كُلٌّ يَجْرِي لِاجَلٍ مُسَمّي، (رعد/ 2) را اشاره به همين مطلب علمي دانسته اند. «4»

د: حركات دروني خورشيد، يعني در خورشيد دائماً انفجارات هسته اي صورت مي گيرد تا انرژي نور و گرما توليد كند، و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد و گاهي تا كيلومترها پرتاب مي شود. «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 60

برخي محققان از تعبير «تجري» به معناي جريان داشتن و تفاوت آن با «تحرك» از آيه 38/ يس استفاده كرده اند كه خورشيد نه تنها حركت مي كند جريان هم دارد. يعني همچون آب در حال حركت، زير و رو مي شود و اين نكته ي علمي لطيفي است كه قرآن بدان اشاره دارد و در عصر جديد كشف شده است و مي تواند اعجاز علمي قرآن باشد. البته اگر «تجري» را كنايه از شناور بودن در فضا بدانيم. «1»

برخي محققان با نقد موارد فوق به اين نتيجه رسيده اند كه اشارات قرآن به حركت هاي خورشيد نوعي رازگويي علمي است، اما در بخشي كه قبلًا توسط كتاب مقدس گزارش شده بود يعني حركت انتقالي دوراني خورشيد، اعجاز علمي نيست. اما در بخش هايي كه بر خلاف هيئت بطلميوسي رايج در زمان نزول بيان داشته است (مثل حركت انتقالي مستقيم، حركت وضعي و حركت تا زمان معين و حركت دروني خورشيد) اگر به قطعيت برسد، اعجاز علمي قرآن به شمار مي آيد. «2»

3. زوجيّت:

«وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» (رعد/ 3)

«و از تمام ميوه ها يك جفت آفريد»

در آيات متعددي به زوجيت ميوه ها و گياهان و انسان ها اشاره شده است (رعد/ 2 و شعراء/ 7 و يس/ 36

و همين مضمون در حج/ 5 و لقمان/ 10 و ق/ 7 و طه/ 53 و اعراف/ 189) و در برخي آيات به زوجيت چيزهايي اشاره مي كند كه انسان اطلاعي ندارد (يس/ 36) و در برخي آيات سخن از زوجيّت همه موجودات است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 61

«وَمِن كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ» (ذاريات/ 49).

«و از هر چيز، جفت آفريديم باشد كه متذكّر شويد.»

واژه ي زوج در عالم حيوانات به نر و ماده گفته مي شود و در غير حيوانات هر دو چيزي كه قرينه يكديگرند را زوج مي نامند و به چيزهاي مقارن مشابه و متضاد نيز زوج اطلاق مي شود. «1» از اين رو برخي واژه ي زوج را در مورد ذرات درون اتم (الكترون و پروتون) و نيروهاي مثبت و منفي به كار برده اند. «2»

بسياري از مفسّران و صاحبنظران با شگفتي، آيات فوق را از اشارات علمي قرآن به مسأله ي زوجيت گياهان و زوجيّت عام موجودات دانسته اند «3» و برخي ديگر اين مطلب را اعجاز علمي قرآن دانسته اند «4» چرا كه انسان ها از قديم از زوجيّت برخي گياهان مثل «نخل» با خبر بوده اند و مسأله زوجيّت گياهان توسط كارل لينه (1707- 1787 م) گياه شناس معروف سوئدي در سال 1731 م) ابراز شد.

بنابراين مردم عصر نزول قرآن از زوجيّت همه گياهان اطلاع نداشتند.

ولي قرآن نه تنها به اين مطلب اشاره كرده. (رعد/ 3، شعراء/ 7 و ...) بلكه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 62

زوجيّت همه موجودات نيز اشاره دارد (ذاريات/ 49) كه تا قرن اخير كسي از آن اطلاع نداشت. «1»

در نتيجه، اشاره ي علمي قرآن به

زوجيت گياهان و زوجيت عام موجودات نوعي رازگويي قرآن است كه حكايت از اعجاز علمي اين كتاب مقدس دارد.

البته برخي محققان برآنند كه هر چند اين اشارات علمي قرآن مي تواند اعجاز علمي بشمار آيد اما تطبيق آيه (ذاريات/ 49) با مواردي همچون الكترون ها، پروتون ها و كوارك ها قطعي نيست و حداكثر اين موارد ممكن است از مصاديق آيه مذكور بشمار آيد. «2»

4. لقاح (بارور كردن گياهان و ابرها توسط بادها):

«وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً» (حجر/ 22)

«و بادها را بارور كننده (ابرها و گياهان) فرستاديم، و از آسمان آبي فرو فرستاديم.»

مفسّران و صاحبنظران آيه ي فوق را به دو صورت تفسير كرده اند:

الف: اين آيه به لقاح گياهان اشاره دارد يعني ابرها فرستاده مي شوند تا گرده هاي گياهان نر را به گياهان ماده برسانند و آنان را بارور كنند، «3» و برخي صاحب نظران اين مطلب را اعجاز قرآن دانسته اند زيرا بشريت در اواخر قرن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 63

هيجدهم يا اوايل قرن نوزدهم به مسأله ي تلقيح پي برد، درحالي كه قرآن قرن ها قبل بدان اشاره داشته است. «1»

ب: برخي صاحبنظران و مفسّران ديگر آيه ي فوق را اشاره به لقاح ابرها و بارور شدن آنها دانسته اند «2» چرا كه در ادامه آيه مسأله نزول باران را مطرح مي كند كه نتيجه لقاح ابرهاست و «احمد امين» اين آيه را يك معجزه ي جاوداني مي داند كه حدود هزار و سيصد و نود سال پيش موضوعي را بيان كرده كه عصاره و نتيجه تحقيقات جديد است و منظور آيه همان تأثيري است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفي در دو قطعه ابر و

آميزش و لقاح آنها دارد. «3»

البته مي توان آيه فوق را اشاره به لقاح ابرها و گياهان مرده نيز دانست «4» زيرا بخش اوّل آيه يك مطلب كلي را (بارورسازي بادها) كه اعم از لقاح ابرها و گياهان است مطرح مي كند ولي در ادامه ي آيه يكي از نتايج اين لقاح را تذكّر مي دهد كه همان نزول باران از ابر است. همانطور كه لقاح گياهان نيز يكي از مصاديق آنها است. «5»

اشاره ي علمي قرآن به لقاح ابرها، اعجاز علمي قرآن به شمار مي آيد زيرا اين مطلب تا سالهاي اخير براي بشر كشف نشده بود. امّا اشاره ي قرآن به لقاح گياهان هر چند شگفت انگيز است؛ اما اعجاز علمي قرآن بشمار نمي آيد زيرا انسان هاي صدر اسلام بطور اجمالي از تأثير گرده افشاني برخي گياهان (همچون خرما) اطلاع داشته اند. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 64

5. چينش مراحل آفرينش انسان:

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِن طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» (مومنون/ 12- 14)

«و بيقين انسان را از چكيده اي از گِل آفريديم؛* سپس او را آب اندك سيّالي در جايگاه استوار [: رحم قرار داديم؛* سپس آب اندك سيّال را بصورت [خون بسته آويزان آفريديم، و [خون بسته آويزان را بصورت (چيزي شبيه) گوشت جويده شده آفريديم، و گوشت جويده شده را بصورت استخوان هايي آفريديم؛ و بر استخوان ها گوشتي پوشانديم؛ سپس آن را بصورت آفرينش ديگري پديد آورديم؛ و خجسته باد خدا، كه بهترين آفرينندگان است!»

قرآن كريم در آيات متعددي از آفرينش انسان و

مراحل آن ياد كرده است (مؤمنون/ 12- 14 و حج/ 5 و غافر/ 67 و قيامت/ 37- 39 و علق/ 2 و طارق/ 6 و دهر/ 2 و سجده/ 6- 9 و ...) از اين آيات مي توان استفاده كرد كه مراحل زندگي انسان پانزده مرحله است كه عبارتند از:

1. مرحله ي خاك (يعني تراب وطين، حج/ 5 و مؤمنون/ 12 و غافر/ 67)؛ «1»

2. مرحله ي آب (يعني ماء، ماء دافق، ماه مهين، طارق/ 6، سجده/ 6- 9)؛ «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 65

3. مرحله ي مني (نطفه من مني، قيامت/ 37- 39)؛

4. مرحله ي نطفه مخلوط (نطفه امشاج، دهر/ 2)؛

5. مرحله ي علقه (مؤمنون/ 12- 14، حج/ 5، غافر/ 67)؛

6. مرحله ي مضغه (مؤمنون/ 12- 14 و حج/ 5)؛

7. مرحله ي تنظيم و تصوير و شكل گيري (سجده/ 6- 9)؛

8. مرحله ي شكل گيري استخوان ها (مؤمنون 12- 14)؛

9. مرحله ي پوشاندن گوشت بر استخوان ها (همان)؛

10. مرحله ي آفرينش جنس جنين (قيامت/ 37- 39)؛

11. مرحله ي آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم (سجده/ 6- 9 و مؤمنون/ 14)؛

12. مرحله ي تولد طفل (غافر/ 67)؛

13. مرحله ي بلوغ (مؤمنون/ 12- 14، حج/ 5 و غافر/ 67)؛

14. مرحله ي كهنسالي (حج/ 5 و غافر/ 67)؛

15. مرحله ي مرگ (همان ها)؛ «1»

البته هر كدام از اين مراحل بر اساس آيات قرآن و علوم پزشكي نياز به شرح و توضيح دارد. اين آيات اشارات علمي ارزنده اي را در بردارد كه برخي پزشكان را به حيرت آورده است و آنها را دليل اعجاز علمي قرآن بلكه اعجاز بلاغي قرآن دانسته اند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 66

برخي صاحبنظران غربي همچون دكتر موريس بوكاي معتقدند:

«بايد

همه بيانات قرآني را با معلومات اثبات شده ي عصر جديد مقايسه كرد، موافق بودنشان با اينها واضح است ليكن همچنين بي نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومي كه در اين خصوص در جريان دوره وحي قرآني شايع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان هاي آن زمان تا چه اندازه از نظراتي شبيه آنچه در قرآن درباره اين مسائل عرضه شده دور بوده اند.

در واقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشني از اين مسائل پيدا مي كنيم. در تمام دوران قرون وسطي، اساطير و نظرات صوري بي پايه، منشأ متنوع ترين آراء شد كه تا چندين قرن پس از آن ساري و جاري بود.

آيا مي دانيد كه مرحله اي اساسي در تاريخ جنين شناسي تصديق «هاروي» «1» در سال 1651 م بود مشعر به اينكه «هر چيزي كه مي زايد در آغاز از تخمي مي آيد.» و جنين بتدريج بخشي پس از بخشي درست مي شود؟ [...] اين بيش از هزاره اي پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدي تخيلي شايع بود و انسان ها قرآن را مي شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسي را كه انسان ها قروني چند براي كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است.» «2»

برخي محققان نيز برآنند كه هر چند بيان هر يك از اين مراحل آفرينش انسان به تنهايي نمي تواند دليل مستقلي بر اعجاز علمي قرآن باشد ولي با توجه به گواهي دانشمندان بر عدم آگاهي مردم عصر نزول قرآن، از اين مطلب، نظم و چينش مراحل آفرينش انسان نوعي رازگويي علمي است كه مي تواند اعجاز علمي قرآن بشمار آيد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص:

67

ب: اشارات علمي شگفت آور قرآن:

برخي آيات قرآن به مطالب علمي جهان و قوانين آنها اشاره مي كند كه، شگفتي هر خواننده اي را بر مي انگيزد. زيرا نوعي مخالفت با ديدگاهها و نظريه هاي مشهور در علوم آن عصر بشمار مي آيد كه شگفت آور است و دلالت بر عظمت علمي قرآن دارد. «1»

آري عرب صدر اسلام از مراكز علم و تمدن آن عصر (جندي شاپور ايران و يونان) دور بودند و اطلاعات علمي قابل توجهي نداشتند بلكه در عصر جاهليت به سر مي بردند.

اما قرآن كريم در همان محيط به مباحث كيهان شناسي، زمين شناسي، علوم پزشكي و ... اشاره كرده است، كه برخي مطالب علمي آن تا صدها سال بعد مورد پذيرش عموم مراكز علمي جهان نبود. براي مثال به موارد زير توجه كنيد:

1. آغاز جهان و چگونگي پيدايش آن جهان از توده اي به هم پيوسته و گازي شكل:

«ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ» (فصلت/ 11)

«سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي كه بصورت دود بود.»

بسياري از دانشمندان مطالب قرآن در مورد آغاز جهان را از اخبار غيبي و مطالب شگفت انگيز علمي قرآن مي دانند، «2» زيرا با نظريه ي انفجار بزرگ (مهبانگ) «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 68

و جدا شدن جهان آسمان و زمين از همديگر و توده گازي شكل بودن (دخان) هماهنگ است.

ظاهر آيات قرآن با نظريه مشهور مهبانگ بطور شگفت انگيزي همخوان است و برخي مفسران بدان اذعان دارند. «1» امّا برخي محققان اعجاز علمي قرآن را در اين مورد نمي پذيرند زيرا نظريه ي مهبانگ قطعي نيست و نظريه هاي رقيب (همچون نظريه مهبانگ و جهان پلاسما و حالت پايدار) در اين مورد وجود دارد. «2» و در

مورد آيات فوق تفسيرها و روايات ديگري نيز وجود دارد. «3»

2. حركت زمين:

«وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (نمل/ 89)

«و كوه ها را مي بيني و آنها را ساكن و جامد مي پنداري.»

برخي مفسران از اين آيه حركت زمين را برداشت كرده و آن را از آيات علمي و اعجازآميز قرآن دانسته اند. «4»

و برخي و صاحبنظران از آيات ديگر قرآن (زخرف/ 10، طه/ 53، نبأ/ 6) حركت زمين. «5» و برخي ديگر از سوره ي شمس/ 4 و نازعات/ 30 حركت هاي وضعي و انتقالي زمين را برداشت كرده اند. «6» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 69

صرف نظر از اشكالاتي كه به برداشت هاي فوق از آيات گرفته شده، «1» قرآن بر خلاف نظريه حاكم و مشهور عصر نزول، از حركت زمين خبر داده است زيرا نظريه ي بطلميوس مبني بر سكون و مركزيت زمين در محافل علمي عصر نزول مشهور «2» و حاكم بود «3» و اين بيانگر عظمت قرآن است.

3. پيدايش حيات از آب:

«وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ» (انبياء/ 30)

«و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم.»

برخي صاحبنظران با استناد به سوره نور/ 45 كه منشأ پيدايش موجودات را آب معرفي مي كند، آن را مطلب شگفت انگيز بلكه اعجازآميز علمي قرآن مي دانند. «4» و گروهي ديگر از مفسّران و دانشوران نيز به انطباق يافته هاي علوم تجربي با اين آيات اعتراف كرده اند. «5» البته مفسران در مورد اين آيات معاني متعددي بيان كرده و گفته اند ممكن است مقصود از «آب» در اين اينجا مني و نطفه يا ماده اصلي بدن موجودات زنده، يا مايع آب گونه اي كه خلقت جهان از آن پديد آمده

يا منشأ پيدايش نخستين موجود از آب باشد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 70

البته قبل از اسلام برخي فلاسفه ي يونان (مثل تالس) «1» يادآور شده بودند كه اصل هستي از آب است. پس مطالب آيات فوق شگفت انگيز بوده و عظمت قرآن را مي رساند ولي اعجاز علمي آن را اثبات نمي كند. «2»

4. ممنوعيت شرابخواري و اعلام زيان ها:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا» (بقره/ 219)

«درباره شراب و قمار از تو سوال مي كنند، بگو در آنها گناه (و زيان) بزرگي است، و منافعي براي مردم در بردارد. [ولي گناه آن ها از نفعشان بيشتر است.»

در برخي آيات قرآن ممنوعيت نوشيدن شراب به صراحت اعلام شده. (مائده/ 91- 90) و در برخي به ضررهاي آن اشاره شده (بقره/ 219) و در برخي به اشاره از آن نهي شده است. (نحل/ 67 و نساء/ 43)

بسياري از پزشكان، صاحبنظران و مفسّران در مورد زيان هاي شراب و شرابخواري مطالب فراواني نوشته و با شگفتي از اين مطلب قرآن ياد كرده اند «3» زيرا قبل از اسلام شرابخواري يك عادت بشري بوده همانطور كه در عصر حاضر در بسياري از كشورهاي غير مسلمان اينگونه است و حتي تورات و انجيل كنوني نيز به نوعي شرابخواري را تشويق كرده است. «4» ولي اسلام با اين پديده زيان آور برخورد كرد و اين يكي از خدمات اعجازآميز قرآن به بشريت بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 71 5. ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه:

«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذي فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذَا

تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (بقره/ 222)

قرآن كريم در آيه ي فوق به مردان دستور مي دهد در حالت عادت ماهيانه از نزديكي با زنان دوري كنيد و آن را زيانبار معرفي مي كند.

برخي از پزشكان، صاحبنظران و مفسران نيز زيان هاي اين كار را برشمرده و با ديده ي اعجاب به قرآن نگريسته اند. «1»

6. برخي موارد ديگر از آيات قرآن نيز اشاره علمي شگفت آميزي در بردارد؛ از جمله: در مورد واژه ي «صمد» (توحيد/ 2) و ارتباط آن با فضاي خالي داخل اتم ها، «2» و نيز نكته ي شگفت آميز علمي قرآن در مورد صفت «لطيف» و خلق موجودات ريز كه با چشم درك نمي شوند، «3» نكته ي اعجازآميز علمي قرآن در مورد آتش درون شاخه هاي سبز درختان (يس/ 80) «4» و نكته علمي قرآن در مورد اينكه آسمان دنيا محل كرات آسماني است كه بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسي بوده است «5» و در مورد تشبيه شرح صدر به صعود در آسمان و تنگي نفس در اثر كمبود هوا (انعام/ 125)، «6» در مورد اينكه كوهها همچون ميخ و زره محكم زمين را از لرزش حفظ مي كنند؛ «7» (نحل/ 15) اشاره نمود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 72

يادآوري: موارد فوق مطالب و اشارات علمي شگفت آميزي است كه در محيط عرب جاهلي صدر اسلام و توسط يك پيامبر درس ناخوانده بيان شده است، از اين رو تعجب هر خواننده اي را بر مي انگيزد و او را به تحسين قرآن وامي دارد.

ج: اشارات علمي انديشه ساز قرآن:

آياتي كه اشاره به آسمان، زمين، انسان، حيوانات و طبيعت مي كند و انسان را به تفكر در آنها دعوت مي كند و

گاهي آنها را نشانه ي خدا و معاد مي شمرد. ولي مطلب شگفت آميز يا اعجازآميزي از ظاهر آيات قابل استفاده نيست، اينگونه آيات توجه انسان را به نمودهاي آفرينش زيباي الهي جلب مي كند و زمينه را براي رشد علمي بشر، بويژه در علوم تجربي، فراهم مي سازد.

مثال: «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» «1»

«و آيا به شتر نظر نمي كنند كه چگونه آفريده شده است؟!»

و نيز در آيات 5- 6- 7- 10- 11- 13- 14/ سوره ي نحل به منافع حيوانات، نزول باران، رويش گياهان رنگارنگ، درياها و كشتي راني در آنها و فوايد غذايي و زيور آلاتي كه از آنها بدست مي آيد، به عنوان نشانه هايي براي انديشمندان اشاره مي كند تا به آفرينشگر جهان پي ببرند و سپاسگزاري كنند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 73

آيا معجزه يك قانون علمي است؟

پرسش:

آيا معجزه يك قانون علمي است؟ پاسخ:

براي پاسخ به اين پرسش به دو بُعد رابطه معجزه با قانون مي پردازيم.

الف. معجزه و قانون علمي:

صرف نظر از اينكه در فلسفه ي علم در جهان امروز قانون علمي داريم يا نه، قانون علمي دو ويژگي اساسي دارد:

اول آنكه «woL» قانون قاعده اي قابل تكرار است. دوم آنكه برگرفته از تجربه است از اين رو علم تجربي به شمار مي آيد.

معجزه قانونمند است اما قانون علمي (به معناي علم تجربي) نيست. يعني تنها وجه مشترك معجزه با قوانين علوم تجربي قانونمندي است اما چند تفاوت اساسي با آنها دارد:

1. معجزه توسط انسان هاي ديگر قابل تكرار نيست و اصلًا معجزه بودن معجزه به آن است كه ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، اما قانون علمي تجربه اي قابل تكرار است.

2. منشأ معجزه اراده ي الهي است در حالي كه

قانون علمي از تجربه ي انساني به دست مي آيد.

3. معجزه كاري بر خلاف قانون طبيعي عادي است هر چند كه خود تابع قانون عليت است و نفي علت نمي كند. (همانطور كه در ادامه مي آيد) اما قانون علمي بر طبق روند عادي طبيعت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 74

ب. معجزه و قانون عليت:

براي تبيين اين مطلب بايد نخست معجزه را مفهوم شناسي كنيم تا عناصر اصلي آن و رابطه ي آن با مقولات ديگر مثل عليت، كرامت و سحر روشن شود.

ماهيت معجزه و تفاوت آن با امور خارق العاده ديگر:

مقدمه: (تاريخچه)

در طول تاريخ هميشه بشر با اعمال خارق العاده ي برخي انسانها روبرو مي شده است. اين اعمال خارق العاده همواره براي انسان اعجاب و تحسين برانگيز بوده و گاه موجب ايمان او به كسي يا چيزي و يا بي ايماني او شده است.

پيامبران الهي از اين اعمال خارق العاده به عنوان آيه و معجزه ياد مي كردند و ديگران را به مبارزه براي آوردن مثل آن (تحدّي) دعوت مي كردند و آن را شاهد صدق نبوت خويش مي شمردند. امّا در مقابل اين مردان حق طلب، كساني بودند كه اعمال خارق العاده اي انجام مي دادند كه سحر ناميده مي شد. و گاهي امر بر مردم مشتبه مي گشت كه كداميك حق است. از اين رو مخالفان اديان الهي به پيامبران تهمت سحر مي زدند.

تاريخ دقيقي از اولين معجزه در دست نيست امّا مي دانيم كه پيامبران الهي معمولًا معجزه داشته اند به طوري كه مردم از هر پيامبر جديدي معجزه مي طلبيدند.

امّا براستي ماهيت معجزه چيست؟ و چه تفاوتي با كرامت و سحر دارد؟ پاسخ به اين پرسشها موضوع اين نوشتار است.

معجزه و واژه هاي قرآني آن:

قرآن

كريم واژه ي «آيه» و «بيّنه» و «برهان» و «سلطان» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پيامبران بكار برده و از واژه ي «معجزه» در اين موارد استفاده نكرده امّا اصطلاح رايج و مشهور در اين مورد واژه ي «معجزه» است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 75

ما در اين بخش ابتدا معاني لغوي و اصطلاحي اين واژه ها را مورد بررسي قرار مي دهيم:

اول: معناي لغوي واژه ها:

الف: «آيه»:

واژه ي «آيه» در لغت به معناي «علامت و نشانه» است و آن چيز ظاهري و ملازم با چيز غير ظاهري است. «1»

و برخي لغت شناسان گفته اند: آيه چيزي است كه مورد توجّه و قصد به سوي مقصود واقع شود. و وسيله اي براي رسيدن به مقصود است. «2»

قرآن كريم واژه «آيه» را در مورد معجزات انبياء به كار برده است. مثال:

«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَهٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» «3» «بلكه گفتند خوابهاي شوريده است، [نه بلكه آن را بر بافته، بلكه او شاعري است. پس همان گونه كه براي پيشينيان هم عرضه شد، بايد براي ما نشانه اي [معجزه اي بياورد.»

«وَرَسُولًا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَهٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَهِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ ...» «4» «و [او را به عنوان پيامبري به سوي بني اسرائيل [مي فرستد، كه او به آنان مي گويد:] در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان نشانه [معجزه آورده ام. من از گِل براي شما [چيزي به شكل پرنده مي سازم آنگاه در آن مي دمم، پس به اذن خدا پرنده اي مي شود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 76

ب: «بيّنه»:

واژه «بيّنه» در لغت

به معناي «دليل واضح» آمده است چه عقلي يا محسوس باشد. «1»

برخي لغويين گفته اند: كه (از ريشه بَيّن) معني حقيقي آن انكشاف و وضوح بوسيله جداكردن و تفريق است و «آيه» و «بيّنه» بمعني امري است كه كشف شده و از بين امور عادي جدا شده است. «2»

قرآن كريم در مواردي از معجزات انبياء تعبير به «بيّنه» كرده است، مانند:

«وَإِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِن إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَهٌ مِنْ رَبَّكُمْ هذِهِ نَاقَهُ اللّهِ لَكُمْ آيَهً» «3» «و به سوي [قوم ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم گفت: اي قوم من، خدا را بپرستيد، براي شما معبودي جز او نيست، در حقيقت براي شما از جانب پروردگارتان دليلي آشكار آمده است. اين ماده شتر خدا براي شماست كه پديده اي شگرف است.»

«أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ» «4» «آيا خبر كساني كه پيش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسي جز خدا از آنان آگاهي ندارد، به شما نرسيده است. فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند.»

ج: «برهان»:

واژه «برهان» در لغت به معناي بيان، حجت و وضوح آن مي آيد. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 77

و برخي لغت شناسان بر آنند كه اصل كلمه «برهان» از مصدر بَرَه به معني «ابيض» است. و به هر كلام روشني كه ابهام ندارد و امر واضحي كه خفاء ندارد، گويند. برهانان (قصص/ 32) به معني دو امر روشن و دو آيه واضح (دو معجزه) براي اثبات دعوت

حضرت موسي (ع) است. «1»

واژه ي «برهان» به معناي «دليل» هم مي آيد كه يك اصطلاح منطقي است «2» و خارج از معناي لغوي است.

قرآن كريم در برخي موارد واژه ي «برهان» را در مورد معجزات انبياء به كار برده است.

براي مثال در سوره ي قصص پس از آنكه عصاي موسي (ع) و يد بيضاء را مطرح مي كند مي فرمايد:

«فَذَانِكَ بُرْهَانَان مِن رَّبِّكَ إِلَي فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ» «3» «اين دو [نشانه دو برهان از جانب پررورگار تو است [كه بايد] به سوي فرعون و سران [كشور] او [ببري »

و در سوره نساء مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» «4» «اي مردم در حقيقت براي شما از جانب پروردگارتان برهاني آمده است و ما به سوي شما نوري تابناك فرو فرستاده ايم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 78

مفسّران در اين آيه دو احتمال را در مورد كلمه «برهان» مطرح كرده اند، يكي قرآن و ديگري پيامبر (ص). «1» و اين در حالي است كه قرآن معجزه پيامبر اسلام (ص) است.

د: «سلطان»:

سلطان از نظر لغوي به معناي تسلّط قهري است و به دليل و حجت نيز سلطان گويند؛ چون بر قلوب افراد مسلّط مي شود. «2» قرآن كريم در برخي آيات تعبير «سلطان» را در مورد معجزه به كار برده است، مانند:

«قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» «3» «پيامبرانشان به آنها گفتند درست است كه ما بشري همانند شما هستيم ولي خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته ببيند) نعمت مي بخشد (و

مقام رسالت عطا مي كند) و ما هرگز نمي توانيم معجزه اي جز به فرمان خدا بياوريم.» «4»

ه-: «معجزه»:

اين واژه از ريشه ي «عجز» است. و لغت شناسان معاني و استعمالات متعددي براي آن شمرده اند:

1. برخي ريشه ي اين لغت را به معناي «تأخّر از چيزي» مي دانند و از اين رو در مورد آخر و پشت هر چيزي به كار مي رود. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 79

2. گروهي ديگر اصل اين لغت را به معناي «ضعف» مي دانند. «1» لغت «عاجز» از همين معناست و به زنان كهن سال نيز «عجوزه» گويند.

3. برخي آن را به معناي فوت (از دست رفتن) چيزي مي دانند. «2»

4. برخي لغت شناسان آن را به معناي «يافتن ضعف در ديگري» دانسته اند. «3»

5. برخي ديگر آن را به معناي «ايجاد ضعف در ديگري» دانسته اند. «4»

نتيجه: به نظر مي رسد ريشه ي اصلي لغت «عجز» همان «ضعف» در مقابل قدرت است. و اين ضعف داراي مراتبي است. و به همين لحاظ زنان كهن سال را عجوزه گويند چون ضعيف شده و طراوت و تحرك و زايش خود را از دست داده اند؛ به مؤخّر و پشت انسان نيز «عَجُز» گويند چون كه پست و ضعيف است و اعجاز ايجاد عجز يا يافتن عجز در ديگران است.

در قرآن كريم لغت «معجزه» به معناي اصطلاحي (عمل خارق العاده كه گواه نبوت باشد) يافت نمي شود امّا در موارد متعددي اين لغت به شكل هاي گوناگون به كار رفته است.

مثال: «عجوز» (هود/ 72 و صافات/ 135) كه مقصود همان ضعف و عجز در توليد فرزند است.

«أعجزت» (مائده/ 31) كه مقصود همان ضعف و نفي اقتدار است.

«معاجزين» (سبأ/ 38) كه استمرار حالت عجز

است.

«معجزي اللّه» (توبه/ 2) كه مقصود آن است كه خدا ضعيف نمي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 80

«معجزين» (انعام/ 134- فصلت/ 31- نور/ 57- عنكبوت/ 22)

«ليعجزه» (فاطر/ 44) كه مقصود ايجاد عجز است.

«اعجاز» (قمر/ 20- حاقه/ 7) كه مقصود ريشه هاي درخت خرماست كه بعد از كنده شدن از زمين حالت محروميت از مواد غذايي پيدا مي كند.

نكته ي اوّل: «اعجاز» به هر صورت كه باشد ملازم با تأثير و تسلّط و تفوق و حكومت است. «1»

نكته ي دوم: جالب اينكه لغت «معجزه» در روايات اهل بيت (ع) به معناي اصطلاحي به كار رفته است و معلوم مي شود كه اين لغت از زمان ائمه (ع) كاربرد داشته و به جاي «آيه» به كار مي رفته است.

براي مثال به اين روايت توجّه كنيد:

عن الصادق (ع): «المعجزه علامه للّه لا يعطيها الّا انبياءه و رسله و حججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب» «2»

«معجزه علامتي الهي است كه آن را به غير از انبياء و رسولان و حجت هاي خويش عطا نمي كند تا بوسيله آن راستگويي راستگويان از دروغگويي دروغگويان باز شناخته شود.»

دوم: معناي اصطلاحي معجزه:

بحث معجزه حداقل در چهار علم؛ تفسير، علوم قرآن، اصول و كلام مطرح شده است.

گويند برخي از قدماء آن را جزئي از علم اصول مي دانسته اند. (مثل شيخ طوسي و طبرسي) «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 81

و برخي ديگر (مانند خواجه طوسي و علامه حلي در تجريد الاعتقاد، صاحب نثر طوبي و ملا فتح اللّه كاشاني) «1» آن را در علم كلام (عقايد) مطرح كرده اند.

و بعضي مفسران (مثل علامه طباطبائي در الميزان و آيه الله طيب

در اطيب البيان و ...) «2» آن را در لابلاي تفسير قرآن و به مناسبت معجزات انبياء مطرح كرده اند.

امّا گروهي نيز (مثل سيوطي در الاتقان و آيت اللّه معرفت در التمهيد) «3» آن را در علوم قرآن مطرح كرده اند.

ما در اين نوشتار قصد بيان جايگاه حقيقي اين بحث را نداريم امّا شايد طرح مبحث اعجاز در علوم مختلف از ابعاد گوناگون اين بحث ناشي شده باشد. كه هر گروهي از زاويه اي خاص بدان نظر كرده اند.

و از اين رو، تعريفهاي متفاوتي نيز از آن ارائه شده است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. خواجه طوسي (ره) معجزه را اينگونه تعريف كرده است:

«راه شناخت راستگويي پيامبر اين است كه توسط او معجزه اي ظاهر شود و آن عبارت است از ثبوت چيزي كه معتاد نباشد و يا نفي چيزي كه معتاد باشد در صورتي كه خرق عادت بوده و مطابق ادعا واقع شود.» «4»

و سپس علامه حلي در شرح اين كلام چندين شرط را مقرر مي كند:

الف: امّتِ شخصِ معجزه گر از آوردن مثل آن عاجز باشند.

ب: معجزه از طرف خدا يا با امر او باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 82

ج: معجزه در زمان تكليف باشد.

د: معجزه بعد از ادعاي نبوت ظاهر شود و در زمان معجزه گر، مدعي نبوت ديگري نباشد. «1»

و: آن عمل خارق عادت باشد.

2. سيوطي در الاتقان معجزه را اينگونه تعريف كرده است: «امر خارق عادتي كه همراه با تحّدي و سالم از معارضه باشد.» «2»

3. آيت اللّه خويي (ره) در تعريف معجزه مي نويسد:

«معجزه چيزي است كه مدعي منصب الهي مي آورد به طوري كه خرق عادت (خرق نواميس طبيعت) باشد و

ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده تا شاهد صدق ادعاي آن منصب الهي باشد.»

و سپس ايشان چند شرط را براي صدق ادعا مشخص مي سازد:

الف: امكان صادق بودن ادعا باشد (محال عقلي نباشد، مثلا ادعاي خدايي نكند).

ب: آنچه مي گويد بر طبق آن انجام دهد.

ج: عمل او از مقوله ي سحر و علوم دقيقه (غريبه) نباشد.

د: تحّدي (مبارزه طلبي) كند.» 4. علامه طباطبايي (ره) در تعريف معجزه مي فرمايد:

«معجزه عبارت است از امري خارج عادت كه دلالت كند ما وراء طبيعت در طبيعت و امور مادي تصرّف كرده است. و اين به آن معنا نيست كه معجزه مبطل امر عقلي و ضروري است.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 83

ايشان در جاي ديگر مي نويسد:

«معجزه» يا آيه معجزه (بر حسب اصل تسميه) چنانكه از لفظش پيداست امر خارق العاده اي است كه براي اثبات حق و مقارن با تحّدي (دعوت به مقابله) تحقّق پيدا مي كند ... معجزه هر چه بوده باشد و به هر شكل و صورتي اتفاق بيفتد بالاخره امري است خارق العاده، و بيرون از نظام علل و معلولات و اسباب و مسبباتي كه عادتاً ما با آنها انس گرفته ايم و آنها را مي شناسيم.» «1»

5. ايجي كه از متكلمان اهل سنت است در تعريف معجزه مي نويسد:

«معجزه بر حسب اصطلاح در نزد ما عبارت است از آنچه بوسيله آن قصد شود كه راستگويي مدعي نبوت را ظاهر كند.»

و سپس هفت شرط براي معجزه بيان مي كند: كار خداباشد- خارق عادت باشد- كسي نتواند با آن معارضه كند- توسط مدعي نبوّت انجام شود- موافق ادعاي او باشد- معجزه او را تكذيب نكند (بر خلاف ادعاي او

سخن نراند)- معجزه قبل از ادعاي نبوت نباشد. «2»

6. استاد مصباح يزدي مي نويسد:

«معجزه عبارت است از، امِر خارق العاده اي كه با اراده خداي متعال از شخص مدعي نبوت ظاهر شود و نشانه صدق ادعاي وي باشد. «3»

7. برخي از نويسندگان در مورد معجزه نوشته اند:

«دليلي كه براي صدق پيامبر در ادعايش آورده مي شود، معجزه نام دارد و آن عبارت است از تغيير در وجود- كوچك يا بزرگ- كه قوانين طبيعي را كه از طريق حس و تجربه بدست مي آيد به مبارزه مي طلبد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 84

نقد و بررسي:

بررسي و نقد همه ي تعاريف از حوصله ي اين نوشتار خارج است امّا مي توان گفت برخي تعاريف ناقص و برخي ديگر قابل نقض است. (جامع و مانع نيست) در اينجا به پاره اي از اشكالات آنها اشاره مي كنيم:

1. يكي از شرايطي كه علامه حلّي در كشف المراد بيان كرده اين بود كه:

مدعي نبوت ديگري در زمان او نباشد. تا معلوم شود معجزه از او صادر شده است. در حالي كه برخي پيامبران همزمان بوده اند مثل حضرت ابراهيم و لوط، و ممكن است هر دو معجزاتي داشته اند.

2. در تعريف هاي علامه طباطبايي (ره) از معجزه قيدهاي ديگري هم لازم بود مثل اينكه «معجزه مغلوب واقع نمي شود- ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و ...»

3. در تعريف ايجي آمده بود كه «معجزه كار خدا باشد.»

در حالي كه اين عين ادعايي است كه معجزه مي خواهد آن را اثبات كند كه لازمه آن صدق نبوت است. پس نمي تواند خود اين مطلب شرط معجزه باشد.

و از طرف ديگر گفته بود كه معجزه راستگويي (صدق) نبوت را ظاهر مي كند

در حالي كه معجزه منحصر به اثبات ادعاي نبوت نيست بلكه هر منصب الهي (مثل امامت) را نيز اثبات مي كند.

جمع بندي و نتيجه گيري:

معجزه (آيه، بيّنه، برهان) عبارت از چيزي (كار- سخن- شي ء) است كه اين ويژگي ها و عناصر را داشته باشد:

الف: خارق عادت باشد. يعني قوانين عادي طبيعت را نقض كند.

البته معجزه به معني انجام محال عقلي نيست بلكه ارتكاب محال عادي است و نيز معجزه به معني شكستن قانون عليت نيست چرا كه تحت قانون عليت عام است و فقط علت آن امري غير مادي و غير عادي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 85

ب: از مدعي منصب الهي و پس از ادعاي آن واقع شود.

پس اگر چيز خارق عادت قبل از ادعاي نبوت واقع شده باشد نمي تواند دليل ادعاي نبوت باشد. و نيز اگر كار خارق عادت بدون ادعاي منصبي از مناصب الهي واقع شود كرامت خوانده مي شود و معجزه ي اصطلاحي نيست.

پ: همراه با تحّدي و مبارزه طلبي باشد؛ يعني ديگران را دعوت كند كه مثل آن را بياورند.

ت: مغلوب واقع نشود و ديگران نيز از آوردن مثل آن عاجز باشند.

يعني مثل سحر و اعمال مرتاضان و ... نباشد كه تحت تأثير اراده قوي تر نقض شود و يا از بين رود.

ث: براي اثبات اموري باشد كه غير ممكن نباشد.

پس معجزه نمي تواند براي اثبات محال عقلي (مثل ادعاي خدايي) يا محال نقلي (مثل ادعاي نبوت بعد پيامبر اسلام (ص)) باشد.

ج: از امور شر نباشد كه موجب ضرر به ديگران شود چون با هدف معجزه (هدايت) سازگار نيست.

چ: معجزه گواه صدق مدعي باشد.

يعني آنچه كه ادعا شده همان واقع شود. براي مثال

اگر ادعا كرده، كور را شفا مي دهد به جاي آن كر شفا پيدا نكند و نيز آن معجزه، آورنده خود را تكذيب نكند. مثلا به سخن آيد و بگويد اين مدعي دروغگو است.

به عبارت ديگر در معجزه سه حيثيت و جهت وجود دارد:

اول: جهت معجزه گر است (كه بايد مدعي منصب الهي و تحدّي كننده و ... باشد و هدف او هم اثبات امر محالي نباشد.)

دوم: جهت خود معجزه است. (كه بايد خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 86

سوم: جهت مردمي كه براي آنها معجزه صورت مي گيرد (كه بايد از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.)

تفاوت هاي معجزه با خوارق عادات ديگر:

معجزه يك عمل خارق عادت است و مثل بقيه اعمال خارق عادت علّتي برتر از علل طبيعي دارد. كه علامه طباطبايي از آن تعبير به «اراده» مي كرد. حال بر ماست كه تفاوت معجزه را با خوارق عادات ديگر مثل سحر، كرامت و ... بيان كنيم:

الف: تفاوت معجزه با سحر و اعمال مرتاضان:

قرآن كريم (بقره/ 102 و طه/ 66) به سحر و جادو اشاره كرده است. و اين عمل خارق العاده در شريعت اسلام حرام شمرده شده است «1» و در قوانين اسلامي، ساحر محكوم به اعدام مي شود. تفاوت هاي اساسي سحر با معجزه عبارتند از:

1. معجزه قابل تعليم و تعلّم نيست بلكه عنايتي الهي و باذن خداست. امّا سحر قابل تعليم و تعلّم است. يعني انسان مي تواند نزد استاد فرا گيرد و به ديگران بياموزد. در قرآن كريم نيز اشاره اي به قابل تعليم بودن سحر شده است «يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ». «2»

2. معجزه سببي غير مغلوب دارد چون متّكي به قدرت نامحدود خداست يعني امري نامحدود و حق است كه كسي بر آن مسلّط نمي شود و باطل نمي گردد.

امّا سحر و ساحر مراتبي دارند و هر جادويي با جادوي برتر مغلوب و باطل مي گردد. يعني امري محدود و باطل است. چون متّكي بر قدرت محدود انسان است. علامه طباطبايي (ره) تفاوت اصلي سحر و معجزه را همين مطلب مي داند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 87

3. معجزه همراه با تحّدي (مبارزه طلبي) است يعني معجزه گر ديگران را دعوت مي كند كه مثل آن معجزه را بياورند. و همينكه نتوانند مثل آن معجزه را بياورند و عاجز شوند حقانيت آن معجزه و معجزه گر به اثبات مي رسد.

قرآن كريم نيز به عنوان يك معجزه اين مبارزه طلبي را در موارد متعدّدي اعلام مي كند. «1»

4. معجزه مي تواند ماهيت چيزي را عوض كند امّا سحر ماهيت چيزي را عوض نمي كند (قلب ماهيّت نمي كند) يعني جادوگر، شعبده باز و ... با مهارت در قوه بينايي يا خيال افراد تصرّف مي كنند و چيزي را بر خلاف واقعيت آن نمايش مي دهند. براي مثال كاغذي را تبديل به اسكناس درشت مي كنند. و پس از ساعاتي همان كاغذ اصلي در دست شماست. قرآن كريم نيز به خيالي بودن سحر اشاره كرده است. «2» امّا در معجزه اينگونه نيست مثلًا اگر انساني مسخ شد واقعاً تغيير ماهيت مي دهد و كاذب نيست.

5. سحر ممكن است به ديگران ضرر بزند و اختلاف بين زن و شوهر بيندازد همانطور كه قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره اي دارد. «3» و از اين رو علامه طباطبايي (ره) در مورد سحر و كهانت

و ... تعبير «شرور» را بكار مي برد. «4» امّا معجزه خير و براي هدايت بشر است و اگر براي ديگران ضرر داشته باشد، نقض غرض مي شود و خلاف حكمت الهي است و بنابراين معجزه موجب ضرر به ديگران نيست. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 88

6. معجزه قابل تكرار نيست چون اختيار آوردن آن بدست انسان نيست بلكه باذن خدا است. امّا سحر قابل تكرار است چون اين ساحر است كه تصميم مي گيرد آن عمل انجام شود يا نشود.

7. تفاوت در هدف: معجزه هدفي عالي و تربيتي دارد يعني هدف آن اصلاح جامعه و عقايد مردم است.

امّا سحر و ساحران معمولًا اهداف بي ارزش و دنيايي دارند. و گاهي بي هدف هستند. «1»

8. تفاوت در پديده آورنده: حالات و صفات پديد آورندگان معجزه و سحر متفاوت است.

معجزه گران انبياء الهي هستند كه داراي صفات عالي انساني مثل پاكدامني، حق طلبي و پارسايي مي باشند و براي پول و ثروت و مقام و منافع شخصي كار نمي كنند. بلكه هدف آنها هدايت مردم و اصلاح جامعه است.

امّا ساحران افرادي منحرف و اغفال گر و سودجو هستند. كه هرگز روي رستگاري نمي بينند (وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ). «2»- «3» تذكر: همين تفاوت ها غالباً در مورد تفاوت معجزه با اعمال مرتاضان نيز صادق است.

مرتاضان با نوعي ورزش جسمي- روحي توانايي انجام كارهاي خارق عادت را پيدا مي كنند كه در آن موارد نيز اراده شخص مرتاض همراه با اسباب غير عادي در كار است. «4»

ب: تفاوت معجزه و كرامت:

معجزه و كرامت هر دو عمل خارق العاده است كه متكي بر نيروي ماوراء طبيعي است. امّا چند تفاوت دارند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 5، ص: 89

1. معجزه همراه با تحدّي (مبارزه طلبي) است امّا كرامت اينگونه نيست. از اين رو كراماتي كه از اولياء الهي صادر مي شود. مثل شفا دادن بيماران توسط امام رضا (ع) همراه با تحدّي نيست.

2. معجزه همراه با ادعاي نبوت يا منصبي الهي است امّا كرامات اينگونه نيست و صاحب كرامت ممكن است هيچ گونه ادعايي نداشته باشد.

3. كرامات از اولياء الهي صادر مي شود چه پيامبر يا امام باشند يا نباشند. امّا معجزه از كسي صادر مي شود كه منصبي الهي (نبوت يا امامت) داشته باشد.

تذكر: البته معجزه و كرامت هر دو از امور خارق العاده الهي شمرده مي شود كه قابل تعليم و تعلّم نيست و تحت تأثير نيروي قوي تري واقع نمي شود و مخصوص بندگان خاص خداست. «1» پس انسان هايي كه پيامبر يا امام نيستند هم مي توانند اعمال خارق عادت داشته باشند كه به آنها كرامت مي گوييم.

قرآن كريم به دو نمونه از اين كرامات اشاره كرده كه مورد استدلال متكلمان و مفسران نيز واقع شده است. يكي كرامات حضرت مريم (س) (مريم/ 16 به بعد) و دوم داستان آصف و آوردن تخت بلقيس براي سليمان (نمل/ 38- 40). «2»

تناسب معجزه با زمان:

پيامبران الهي هنگام مبعوث شدن مطابق شرايط زماني و مكاني و سطح علمي مردم مطالبي در خور فهم آنان مي آوردند و بيان مي كردند. حتي معجزات انبياء متناسب با علوم پيشرفته زمان خودشان بود. تا مردم فرزانه زودتر و بهتر معجزات آنان را درك كنند و ايمان آورند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 90

يعني هر پيامبري با خارق عادتي، از نوع پيشرفته ترين علوم زمان خويش مجهّز بوده است تا ارتباط او

با عالم ماوراء طبيعت روشن تر گردد. و دانشمندان عصر در برابر آن خضوع و به حقانيت آن اعتراف كنند.

در حديثي آمده كه از امام رضا (ع) پرسيدند: كه چرا هر پيامبري نوعي از معجزات داشته است. حضرت فرمودند:

«در عصر موسي سحر غالب بود و موسي (ع) عملي انجام داد كه همه ي ساحران در برابر آن عاجز ماندند در زمان مسيح و محيط دعوت او پزشكان مهارت فوق العاده اي در معالجه بيماران داشتند، عيسي با درمان بيماران غير قابل علاج، بدون استفاده از وسايل مادي، حقانيت خود را به ثبوت رساند.

و در عصر پيامبر اسلام (ص) غالب بر اهل زمان ادبيات (خطبه ها، كلام و شعر) بود. و پيامبر (ص) از طرف خدا مواعظ و حكمت هايي آورد كه سخنان آنان را باطل كرد و حجّت بر آنها تمام شد.» «1»

البته معناي اين حديث اين نيست كه قرآن كريم فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه است بلكه از آنجا كه معجزه اي جاويدان و براي همه زمان و مكان ها و مردم تا قيامت است. ابعاد اعجاز قرآن متنوع است و براي هر مردمي جنبه اي از اعجاز آن تبلور مي يابد و درخشش دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 91

منابعي در زمينه قرآن و علم و سير مطالعاتي آن معرفي كنيد.

پرسش:

منابعي در زمينه قرآن و علم و سير مطالعاتي آن معرفي كنيد. پاسخ:

سير مطالعاتي در زمينه قرآن و علم

مرحله اول: آشنايي با مطالب قرآن و علم: 1. رابطه علم و دين، عباسعلي سرفرازي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

2. پيش گوئي هاي علمي قرآن، مصطفي زماني، انتشارات پيام اسلام.

3. مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر موريس بوكاي، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

4.

آشنايي با تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضايي و ناصر رفيعي، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه ي علميه.

5. شگفتي هائي از اعجاز در قرآن كريم، محمد جمال الدين الفندي، ترجمه حسين ميردامادي، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي.

6. استعانت از قرآن كريم در شفاي جسماني- عليرضا نيكبخت نصرآبادي، نشر قبله.

7. قرآن و علم امروز، عبدالغني خطيب، ترجمه دكتر اسدالله مبشري، موسسه مطبوعاتي عطايي.

8. آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، انتشارات مشهور.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 92

مرحله دوم: شناخت اعجاز علمي قرآن و نقد و بررسي موارد و مباني آن:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (دو جلد)، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين.

2. اشارات علمي اعجازآميز قرآن، همان، نشر معارف.

3. اعجاز قرآن، سيد محمدحسين طباطبايي، بنياد فكري علامه طباطبايي.

مرحله سوم: شناخت تاريخچه تفسير علمي و رابطه علم و دين و حوزه ها و قلمرو و تعارضات ادعايي و راهكارهاي آنها:

1. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات اسوه.

2. تفسير علمي قرآن، دكتر ناصر رفيعي محمدي.

3. رابطه علم و دين، محمدعلي رضائي اصفهاني، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

4. التفسير العلمي للقرآن في الميزان، دكتر عمر ابو حجر، دارقتيبه، بيروت.

5. قرآن و علوم طبيعت، دكتر مهدي گلشني، اميركبير.

مرحله چهارم: شناخت عميق رابطه قرآن و يكي از علوم انساني يا طبيعي:

1. طب در قرآن، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ترجمه علي چراغي، انتشارات صحفي.

2. دارونيسم يا تكامل انواع، جعفر سبحاني، انتشارات توحيد.

3. تكامل در قرآن، علي مشكيني، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

4. دانش عصر فضا، حسين نوري، نشر مرتضي.

5. قرآن و روان شناسي، محمد عثمان نجاتي، ترجمه عباس عرب، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي.

6. الالوان في القرآن الكريم،

عبدالمنعم الهاشمي، ابن حزم.

7. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، چاپ اسلاميه.

8. فلسفه احكام، احمد اهتمام، چاپخانه اسلام، اصفهان.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 93

9. اعجاز قرآن، تحليل آماري حروف مقطعه، رشاد خليفه، سازمان چاپ دانشگاه شيراز.

10. اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، عبدالعزيز اسماعيل پاشا، سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات برهان.

11. نگاهي قرآني به فشار رواني، اسحاق حسيني كوهساري، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 95

لطفاً نشاني پايگاههاي شبكه جهاني (اينترنت) و نرم افزارهاي قرآني را معرفي كنيد.

پرسش:

لطفاً نشاني پايگاههاي شبكه جهاني (اينترنت) و نرم افزارهاي قرآني را معرفي كنيد. پاسخ:

برخي از پايگاه هاي قرآني با رويكرد تفسيري و پژوهشي در موضوعات قرآني:

1. دايره المعارف قرآن در پايگاه حوزه:

نشاني:

ten .hezwah .WWW

قرآن و ترجمه، علوم قرآني، تفسير موضوعي و ترتيبي، دايره المعارف قرآن و اهل بيت و ... زبان: فارسي

2. پايگاه مركز جهاني آل البيت (ع):

نشاني:

moc .aihs .la -naruq .WWW

جستجو در قرآن، ارائه متن تفاسير، طرح مباحث مختلف پيرامون قرآن و ... زبان: فارسي (و 23 زبان ديگر)

3. قرآن در پايگاه غدير:

نشاني:

gro .reedahq .WWW

متن كامل ترجمه تفسير الميزان، تفسير نمونه، آثار تفسيري شهيد مطهري و ... زبان: فارسي

4. مركز فعاليت ها و پژوهش هاي قرآن و عترت:

نشاني:

ten .tenminsat .WWW

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 96

معرفي هزار پايان نامه دكترا و ارشد با موضوع قرآن

زبان: فارسي، عربي و انگليسي

5. قرآن در جست و جو گر پايگاه هاي شيعي

نشاني:

moc .hcraesaihs .WWW

در بخش قرآن كريم معرفي 134 پايگاه اسلامي و قرآني اينترنت به صورت كاملًا تفصيلي و با فهرست جزئيات هر پايگاه. زبان: فارسي، عربي، انگليسي، اردو.

6. پايگاه قرآن كريم:

نشاني:

ten .naruqyloh

.WWW

تفسير قرآن، مقالاتي در زمينه قرآن و ... زبان: عربي

7. كتابخانه ي قرآني:

نشاني:

mth .botok /ruq /raf /lmth /moc .aihs -la .WWW

ارائه تعداد زيادي از كتاب هاي تفسيري و علوم قرآني زبان: فارسي

8. قرآن براي نوجوانان:

نشاني:

mth .edni /naruq /gro .nraeldnayalp .WWW

شامل كتاب هاي كوچك و جذاب قرآني براي كودكان و نوجوانان زبان: انگليسي

9. پايگاه قرآن و علم: (مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي)

نشاني:

moc .csnaruq .WWW

ofni :liamE

moc .csnaruq

naruq

moc .csnaruq

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 97

معرفي چند نرم افزار قرآني:

1. جامع التفاسير

لوح فشرده اختصاصي در موضوع تفسير و علوم قرآني، در بردارنده 60 دوره منبع تفسيري، همراه امكانات جانبي صوت، نمايش قرآن و ...

2. صراط

داراي موضوع نگاري 20 دوره تفسير، گزارش موضوعات تفاسير به روش الفبايي- موضوعي، شناخت تفاسير، سبك تفسيري و ...

3. نورالانوار (2)

داراي 9 تفسير فارسي و عربي، با قابليت جست و جوي واژه ها در متن تفاسير.

منبع جهت مطالعه:

فصلنامه پژوهش و حوزه شمارگان 19 و 20، سال پنجم، شماره ي سوم و چهارم، دو مقاله ي پژوهش گاه هاي قرآني در اينترنت و نگاهي به نرم افزارهاي پژوهشي قرآني، اثر محمد خامه گر.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 99

فهرستي از موضوعات تحقيقي در مورد قرآن و علم همراه با منابع ارائه فرماييد؟

پرسش:

فهرستي از موضوعات تحقيقي در مورد قرآن و علم همراه با منابع ارائه فرماييد؟ پاسخ:

اول: كليات

1. قرآن و علم (رابطه، قلمرو، توهم تعارض و راهكارها)

2. شمارگان آيات علمي قرآن و تقسيم بندي هاي دلالت آنها

3. اعجاز علمي قرآن (تعريف و موارد آن)

4. مباني تفسير علمي قرآن

5. نظريه پردازي هاي علمي قرآن (وجود موجودات در آسمان ها- گسترش جهان و ...)

6. سير تاريخي تفسير علمي و اعجاز علمي قرآن

7. بررسي ادعاهاي جديد در مورد اعجاز علمي قرآن

8. كتاب شناسي

توصيفي تفسير علمي

9. اعجازهاي علمي قرآن در تفسير نمونه

10. تفسير آيات علمي قرآن در تفسير نمونه

11. تفسير علمي در احاديث تفسيري فريقين

12. آسيب شناسي تفسير علمي قرآن در تفاسير قرن سيزدهم- قرن چهاردهم

13. نقد و بررسي برخي كتاب هاي تفسير علمي و اعجاز علمي

14. نقد و بررسي تفسير الجواهر طنطاوي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 100

15. نقد و بررسي تفسير القرآن هوالهدي و الفرقان (سر سيد احمد خان هندي)

16. روش شناسي تفسير علمي قرآن

17. بررسي تاثيرات تفسير علمي و اعجاز علمي قرآن در هدايت افراد

18. ترجمه و بررسي مقاله قرآن و علم در دائره المعارف قرآن ليدن

19. ترجمه و نقد دو مقاله تفسير در عهد باستان و تفسير در عهد جديد دائره المعارف قرآن ليدن

20. تفسير علمي قرآن از منظر خاورشناسان.

21. سرچشمه هاي تفسير علمي دراحاديث اهل بيت (ع)

دوم: علوم طبيعي

1. قرآن و كيهان شناسي

الف. بررسي آيات و احاديث كيهان شناسي

ب. بررسي هفت آسمان در قرآن و حديث

2. قرآن و زمين شناسي

3. قرآن و زيست شناسي

4. قرآن و گياه شناسي

5. قرآن و علوم پزشكي

الف. بررسي احاديث طبي

ب. مراحل آفرينش انسان

ج. اسرار علمي غذاهاي حرام در قرآن

د. اسرار علمي غذاهاي حلال (طيّب) در قرآن

ه-. تغذيه از منظر قرآن

و. شراب از منظر قرآن، حديث و علم

6. قرآن و محيط زيست

7. قرآن و فيزيك (موضوع نيروي جاذبه و رنگ و نور در قرآن)

8. قرآن و علوم فرا روان شناسي (هپنيوتيزم، تله پاتي، سحر، چشم زخم و ...)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 101

9. بررسي اعجاز رياضي قرآن

10. قرآن و نظريه تكامل

11. آفرينش جهان از منظر قرآن و علم

12. پايان جهان از منظر قرآن و علم

13. بهداشت جسمي در قرآن

الف. بررسي بهداشت جسماني در قرآن و حديث

14. شفا بودن عسل

سوم: علوم انساني

1. قرآن و مديريت

2. قرآن و اقتصاد

3. قرآن و جامعه شناسي

4. ربا از منظر قرآن، حديث و علم

5. قرآن و تاريخ

الف. اخبار غيبي اعجازآميز قرآن

ب. روش قصه گويي قرآن

6. قرآن و جامعه شناسي

7. سنت هاي الهي در قرآن و رابطه آن با جامعه شناسي

8. قرآن و روانشناسي

الف. عوامل آرامش رواني از منظر قرآن

ب. عوامل فشار رواني از منظر قرآن

9. روانشناسي رنگ ها در قرآن

10. قرآن و علوم تربيتي

11. قرآن و اخلاق و فرا اخلاق

12. قرآن و تربيت كودك

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 102

13. قرآن و حقوق كودك

14. قرآن و مباني حقوق

15. قرآن و اعلاميه حقوق بشر

16. اعجاز تشريعي قرآن

17. قرآن و بهداشت روان

18. بررسي موضوعات خاص بهداشت روان:

الف. توكل و بهداشت روان

ب. ذكر و بهداشت روان

ج. حجاب و بهداشت روان

د. قرائت قرآن و بهداشت روان

ه-. تأييد محتواي قرآن بر بهداشت رواني

19. شفا بودن قرآن (شفاي دردهاي جسمي و روحي)

20. قرآن و فرهنگ و تمدن (فرهنگ آفريني قرآن)

21. قرآن و هنر

22. قرآن و معماري

23. قرآن و صنعت

24. قرآن و آموزه هاي نظامي

25. قرآن و سياست

الف. مباني سياست در قرآن

ب. نظام سياسي از منظر قرآن

ج. آيات سياسي قرآن

26. قرآن و انقلاب (انقلاب موسي و ...)

27. قرآن و معرفت شناسي

28. قرآن و علم كلام

29. قرآن و فلسفه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 103

كتاب شناسي قرآن و علم

جهت مطالعه علاقه مندان به مباحث قرآن و علوم تجربي

رديف

نام كتاب نويسنده انتشارات موضوعات مهم 1 پژوهشي در اعجاز علمي قرآن دكتر محمد علي رضايي اصفهاني انتشارات مبين 2245575- 0131

0911361325

كيهان شناسي، پزشكي، رياضيات، زيست شناسي و ... 2 فلسفه احكاماحمد اهتمامچاپخانه اسلام اصفهانفلسفه مطهرات و نجاسات 3 مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علمدكتر موريس بوكاي ترجمه دبيردفتر نشر فرهنگ اسلامي- تهرانمباحث كيهان شناسي و پزشكي بصورت تطبيقي 4 اشارات علمي اعجازآميز قرآندكتر محمدعلي رضايي اصفهانينشر معارف 021647544

7744616- 0251

كيهان شناسي، پزشكي، زيست شناسي 5 گذشته و آينده جهاندكتر عبدالكريم بي آزار شيرازيانتشارات طباطبائي قمكيهان شناسي 6 طب در قرآندكتر دياب و دكتر قرقوز ترجمه علي چراغيانتشارات صحفي تهرانعلوم پزشكي 7 درآمدي بر تفسير علمي قرآن دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني انتشارات اسوهمباحث نظري قرآن و علم (رابطه، قلمرو و تعارض و تاريخچه) 8 تفسير علمي قرآندكتر علي رفيعي محمديسير تطور تفسير علمي 9 زنده و جاويد و اعجاز جاويدانمهندس محمدعلي ساداتانتشارات فلق تبريزهواشناسي و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 104

10

نگاهي قرآني به فشار روانياسحاق حسيني كوهساريپژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلاميبهداشت رواني 11 قرآن و علوم طبيعتدكتر مهدي گلشنينشر مطهر- تهرانمباحث نظري رابطه قرآن و علم 12 دانش عصر فضاآيت الله حسين نوري همدانينشر مرتضي- قمكيهان شناسي 13 قرآن و روانشناسيدكتر محمدعثمان نجاتي ترجمه عباس عرببنياد پژوهش هاي اسلامي 5- 8421033- 0511

روانشناسي 14 اسلام و بهداشت روانينويسندگان متعدددفتر نشر معارف 6497544- 021

02517744616

مجموعه مقالات همايش نقش دين در بهداشت روان 15 استعانت از قرآن كريم در شفاي جسمانيعليرضا نيكبخت نصرآباديموسسه فرهنگي نشر

قبله 6498856 تاثير آواي قرآن بر بيماران 16 چكيده مقالات نخستين همايش گفتگوي علم و ديننويسندگان متعددمركز ملي تحقيقات علوم پزشكي كشور 6- 0218501403

بهداشت روان- علم و دين- مفهوم حيات و مباحث كاربردي 17 كهكشان ها در قرآنلطفي سليميانتشارات انصاري 7731137- 0251

كيهان شناسي 18 قرآن و علم روزعبدالغني الخطيب ترجمه دكتر اسدالله مبشريموسسه مطبوعاتي عطائي 021312424

كيهان شناسي 19 آموزه هاي تندرستي در قرآنحسن رضا رضائيانتشارات مشهورپزشكي 20 موسوعه اهل البيت الكونيه فاضل الصفارسحر للطباعه و النشر بيروتعلوم مختلف 21 نگاهي به دنياي حيوانات در قرآن كريمجليل ابو الحبّ، ترجمه تقي متقيدفتر تبليغات اسلامي قمزيست شناسي 22 گياهان در قرآندكتر محمد اقتدار حسين فارقي، ترجمه احمد نماييبنياد پژوهش هاي آستان قدس رضويزيست شناسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 105

23

قرآن و مديريت و علوم سياسيمهندس عباس زاده و همكارانبنياد پژوهش هاي قرآني حوزه و دانشگاه 7644610- 0511

علم مديريت، علوم سياسي 24 الاسلام والطب الحديث اسلام (طب جديد يا معجزات علمي قرآن) عبدالعزيز اسماعيل پاشا ترجمه سيد غلامرضا سعيديانتشارات برهانپزشكي 25 موسيقي در تاريخ و قرآنعلي اسماعيل پورناسهنر 26 قرآن كريم از نظر موازين بهداشتي جديدسيد اسماعيل اعرابي واعظتابانبهداشت (پزشكي) 27 الكون و الارض و الانسان في القرآن العظيمعبدالحميد اعرابيدارالخير- دمشقزمين شناسي و انسان شناسي 28 قرآن و گياهخواريجمشيد ايماني رادسعيد نوزيست شناسي و تغذيه 29 قرآن و علوم روز سيد جواد افتخاريان مطبوعاتي افتخاريان علوم مختلف 30 التفسير العلمي للايات الكونيه في القرآناحمد حنفيدارالمعارف مصرعلوم مختلف 31 اعجاز عددي قرآن كريم و ردّ شبهاتمحمود احمديانتشارات مسعود احمدي رياضيات 32 اعجاز الرقم في القرآن الكريم بسّام نهاد جرّار الموسسه الاسلاميه رياضيات 33 اعجاز قرآن، تحليل آماري حروف مقطع هر شاد خليفه ترجمه آيه اللهي سازمان چاپ

دانشگاه شيرازرياضيات 34 الرياضيات في القرآن الكريمخليفه عبدالسميع خليفهمكتبه النهضه المصريهرياضيات 35 كشف الاسرار النورانيه فيم- ا يتعلق بالاج-- رام السماويه محمد بن محمد الاسكندراني----- كيهان شناسي 36 باد و باران در قرآنمهدي بازرگانشركت سهامي انتشارهواشناسي 37 مطهرات در اسلاممهدي بازرگانشركت سهامي انتشاربهداشت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 106

38

هفت آسمان محمدباقر بهبود يكتابخانه مسجد جعفري قيطريه كيهان شناسي 39 آسمان هاي هفت گانهسيد عبدالله بلاديموسسه مطبوعاتي بلاديكيهان شناسي 40 قرآن و طبيعت (6 جلد) دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي انتشارات بعثت علوم مختلف 41 خدا و اختراعات از ديدگاه علم و قرآن دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي دفتر نشر فرهنگ اسلامي علوم مختلف 42 مديريت از منظر كتاب و سنت سيد صمصام قوامي دبيرخانه مجلس خبرگان مديريت 43 اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آندكتر ولي الله نقي پور مركز انتشارات مديريت دولتي مديريت 44 مديريت و فرماندهي در اسلامناصر مكارم شيرازي هدف مديريت 45 مديريت در اسلام محققان زير نظر دكتر مهدي الوانيپژوهشكده حوزه و دانشگاهمديريت 46 عقايد داروين و دانش ژنتيكنصر الله باب الحوائجي---- زيست شناسي 47 دارونيسم يا تكامل انواعجعفر سبحانيانتشارات توحيدزيست شناسي 48 قرآن و تكامليد الله سحابيانتشارات راه امامزيست شناسي 49 تكامل در قرآنعلي مشكينيترجمه حسيني نژاد

دفتر نشر فرهنگ اسلاميزيست شناسي 50 النظريه القرآنيه حول خلق العالمسليم الجابيمطبعه نصر دمشقكيهان شناسي 51 الاشارات العلميه في القرآن الكريممدحت حافظ ابراهيممكتبه غريب- قاهرهعلوم مختلف 52 الكون و القرآن يبحث عن علم الفلكمحمدعلي حسن الحلبيمطبعه الجامعه بغدادكيهان شناسي 53 القرآن و العلومسعيد ناصر الدهانموسسه الاعلمي للمطبوعاتعلوم مختلف

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 107

54

پيشگوئي هاي علمي قرآنمصطفي زمانيانتشارات پيام اسلامعلوم مختلف 55 رابطه علم و دينعباسعلي سرفرازيدفتر نشر و فرهنگ

اسلاميعلوم مختلف 56 التمهيد في علوم القرآن (جلد ششم) محمدهادي معرفتانتشارات جامعه مدرسينعلوم مختلف 57 الاعجاز الكوني في القرآنالسيد الجميليدار زاهد القدسيكيهان شناسي و ... 58 الاعجاز الطبي في القرآنالسيد الجميليدار و مكتبه الهلالپزشكي 59 الاعجاز العلمي في القرآن الكريم محمد ارناووط مكتبه مدبولي علوم مختلف 60 الجواهر في تفسير القرآن طنطاوي جوهري دارالفكر علوم مختلف 61 زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن محمد صادقي كتابفروشي مصطفوي كيهان شناسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 109

فصل دوم: قرآن و علوم پزشكي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 111

چند آيه در قرآن كريم، اختصاص به مسائل پزشكي دارد؟ و كداميك از آنها داراي اعجاز علمي هستند؟

پرسش:

چند آيه در قرآن كريم، اختصاص به مسائل پزشكي دارد؟ و كداميك از آنها داراي اعجاز علمي هستند؟ لطفاً منابعي براي مطالعه معرفي نماييد. پاسخ:

آياتي را كه درباره ي پزشكي وارد شده، مي توان به سه دسته تقسيم كرد:

1. آياتي كه به اعجاز علمي قرآن اشاره مي كند.

2. آياتي كه از شگفتي هاي علمي قرآن به شمار مي آيد.

3. آياتي كه از اشارات علمي قرآن به مسايل پزشكي محسوب مي شود.

1. آيات اعجاز علمي قرآن:

الف: چينش مراحل خلقت انسان:

عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. خاكحج 5 خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍمنشاء انسان از خاك است. 2. آبانبياء 30 مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّمنشاء انسان از آب است. 3. خاكسجده 9- 7 خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍمنشاء انسان از خاك است. 4. خاكفاطر 11 خَلَقَكُم مِن تُرَابٍمنشاء انسان از خاك است. 1/ 4. خاكانعام 2 خَلَقَكُم مِن طِينٍانسان از خاك خلق شده است. 2/ 4. خاكحج 5 خَلَقَنكُم مِن ترابانسان از خاك خلق شده است. 5. نطفهغافر 67 ثُمَّ مِن نُطْفَهٍ منشاء انسان و طريقه ي رشد جنين.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 112

6. نطفه

نجم 46- 45 مِن نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَيمنشاء انسان و طريقه ي رشد جنين. 1/ 6. منيطارق 6- 5 الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِمنشاء مني از پشت و از ميان دوران است. 7.

نطفه در رحممومنون 14- 12 نُطْفَهً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍجايگاه نطفه و مراحل رشد آن. 8. نطفه مخلوطانسان 2 مِن نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍانسان از مخلوط شده ي دو نطفه ي زن و مرد به وجود مي آيد. 9. نطفهعبس 19 مِن نُطْفَهٍ خَلَقَهُنطفه و تعيين مقدارش. 1/ 9. نطفهيس 77 خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَهٍ انسان از نطفه خلق شده است. 2/ 9. نطفه در رحممرسلات 22- 20 فِي قَرَارٍ مَكِينٍجايگاه نطفه و مراحل رشد آن. 10. علقعلق 2 خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍمرحله ي اوليه ي جنين (آويزك در رحم). 11. صورتگريآل عمران 6 يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِنظم در اعضاي بدن. 1/ 11. صورتگرياعراف 11 ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْنظم اعضا در رحم. 12. گوش و چشم در رحمنمل 78 السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَدر شكم مادر اوّل گوش دوم چشم درست مي شود. 1/ 12. استخوانمؤمنون 14 فكسونا العظامشكل گيري استخوان و مراحل پوشاندن گوشت 13. نظم اعضاءانفطار 8- 7 فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَنظم و اعتدال در اعضاي بدن 1/ 13. نظم اعضاءفرقان 2 فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراًنظم و اعتدال در اعضاي بدن. 2/ 13. نظم اعضاءاعلي 3- 2 خَلَقَ فَسَوَّينظم و اعتدال در اعضاي بدن. 14. آفرينش روحسجده 9 نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِزمان دميدن جان در جنين. 15. تولد طفلغافر 67 يُخْرِجُكُمْ طِفْلًامراحل تولد نوزاد. 1/ 15. تولد طفلحج 5 نُخْرِجُكُمْ طِفْلًامراحل تولد نوزاد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 113

16. بلوغ

غافر 67 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْبلوغ، انقلاب جسمي و روحي. 1/ 16. بلوغحج 5 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْبلوغ، انقلاب جسمي و روحي 17. پيريروم 54 مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاًمراحل نهايي انسان، كهن سالي است. 1/ 17. پيريروم 54 مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاًمراحل نهايي انسان، كهن سالي است. 2/ 17. پيريغافر 67 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْمراحل نهايي انسان، كهن سالي

است. 3/ 17. پيرييس 68 مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُمراحل نهايي انسان، كهن سالي است. 4/ 17. پيريمزمل 17 يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباًمراحل نهايي انسان، كهن سالي است. 18. مرگغافر 67 يُتَوَفَّي مِن قَبْلُهر كسي مرگ را مي چشد. 1/ 18. مرگحج 5 مَّن يُتَوَفَّيهر كسي مرگ را مي چشد. 2/ 18. مرگآل عمران 185 ذَائِقَهُ الْمَوْتِهر كسي مرگ را مي چشد. 3/ 18. مرگنساء 78 يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُهر كسي مرگ را مي چشد. 4/ 18. مرگمنافقون 11 إِذَا جَاءَ أَجَلُهَازمان مرگ تاخير نمي افتد. 2. شگفتي هاي علمي قرآن در زمينه ي پزشكي: عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. مدت حاملگياحقاف 15 ثَلَاثُونَ شَهْراًزمان بارداري. 2. شيرخوارگيلقمان 14 وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِزمان شيردهي. 3. شيرخوارگيبقره 233 حولين كامليندو سال كامل شير دهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 114

4. عسل درماني

نحل 69 فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِشفا بخش بودن عسل. 3. اشارات علمي قرآن در زمينه ي پزشكي: عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. جنس جنينرعد 8 اللَّهُ يَعْلَمُپسر يا دختر شدن جنين. 2. گوش و چشماسراء 36 إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَابزار ادراك. 3. زبانالرحمن 4- 3 عَلَّمَهُ الْبَيَانَحرف زدن و تكلم و فوايد زبان. 4. گوشكهف 11 عَلَي آذَانِهِمْشنيدن گوش در حالت خواب. 5. گوش، چشم و قلبمومنون 78 أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَمراحل آفرينش گوش و چشم و قلب. 6. گوش و چشم و قلبملك 23 وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَمراحل آفرينش گوش و چشم و قلب. 7. قدرت چشمحاقه 38 بِمَا تُبْصِرُونَچشم بعضي اشياء را نمي بيند. 8. زبان و لببلد 9- 8 عَيْنَيْنِ وَلِسَاناًفوايد زبان و لب. 9. مضرات چشمبقره 20 يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْرعد و برق و اثرات منفي آن. 10. قدرت چشماعراف 179 أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَقدرت بينايي چشم. 11. قدرت گوشاعراف 179

لَايَسْمَعُونَقدرت شنوايي گوش. 12. گوش و چشماعراف 195 يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَقدرت گوش و چشم. 13. مضرات چشميوسف 84 عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِاثر منفي ناراحتي و غم در چشم. 14. ناراحتي چشماحزاب 10 إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُوحشت و اثر آن بر چشم. 15. ناراحتي چشماحزاب 19 تَدُورُ أَعْيُنُهُمْوحشت و اثر آن بر چشم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 115

16. ناراحتي چشم

ملك 4 ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَخستگي با ديدن زياد. 17. حنجرهلقمان 19 وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَداد زدن و اثر آن به حنجره. 18. جنسيت جنينشوري 49 لِمَن يَشَاءُ إِنَاثاًپسر يا دختر شدن. 19. جنسيت جنينليل 3 وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَپسر يا دختر شدن. 20. جنسيت جنينرعد 8 اللَّهُ يَعْلَمُپسر يا دختر شدن. 21. ژنتيكيمريم 28 يَاأُخْتَ هَارُونَتاثير اخلاق پدر و مادر در فرزند. 22. ژنتيكينساء 1 خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَازن از جنس مرد. 23. حاملگياعراف 189 حَمْلًا خَفِيفاًحاملگي. 24. ژنتيكنحل 72 مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَنسل. 25. ژنتيكشوري 5 أَوْ يُزَوِّجُهُمْپسر يا دختر يا عقيم. 26. ژنتيكحجرات 13 وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباًنژاد و تيره خاص. 27. شيرنحل 66 مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍشير از خون به وجود مي آيد. 28. زوجيتنبأ 8 وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاًدو جنس مخالف براي بقاي نسل. معرفي منابع براي مطالعه ي بيشتر: 1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات مبين.

2. اشارات علمي اعجازآميز قرآن، همان، دفتر نشر معارف.

3. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، نيازمند شيرازي، چاپ ميهن.

4. طب در قرآن، عبدالحميد دياب، احمد قرقوز، مؤسسه ي علوم قرآن.

5. اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، ج 4 و 5 و 6، كتابفروشي اسلامي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 116

6. آموزه هاي

تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، انتشارات عطرآگين.

7. اسلام پزشك بي دارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي.

8. التمهيد، محمدهادي معرفت، ج 6، نشر اسلامي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 118

آيا طب اسلامي و قرآني از طب جالينوس و بقراط متأثر شده است؟

پرسش:

آيا طب اسلامي و قرآني از طب جالينوس و بقراط متأثر شده است؟ پاسخ:

قبل از پاسخ توجه به چند نكته ضروري است:

اوّل: هدف نزول قرآن، تربيت معنوي و هدايت انسان ها به سوي سعادت و كمال است، و در اين راه نيازي به بيان همه ي معارف تجربي و غيرتجربي براي بشر نيست؛ چون انسان داراي عقل و احساس است و خود مي تواند مسائل تجربي و علوم را به دست آورد. بنابراين منظور از «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ء؛ «1» قرآن بيان كننده ي همه چيز است» مقصود همه ي آن چيزهايي است كه در راستاي هدايت معنوي بشر باشد، نه علوم تجربي و پزشكي. «2»

ذكر بعضي از مسائل علمي و پزشكي در قرآن به صورت اشاره و فرعي است و موضوعيت ندارد و هدف قرآن از بيان مسائل علمي و پزشكي اين است كه:

راه خداشناسي را هموار كند؛

و كنجكاوي بشر در معارف قرآن را تحريك نمايد؛

و همچنين مسلمانان را، به علم و مطالب علمي تشويق نمايد. «3»

دوم: قرآن كريم با علوم و فرهنگ عصر خويش برخورد سه گانه اي داشته است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 119

1. برخورد انكاري؛ 2. برخورد اثباتي؛ 3. برخورد اصلاحي.

قرآن وحي الهي و معجزه ي جاويدان پيامبر اسلام (ص) است و ممكن نيست علوم بي پايه و خرافي را در خود جاي دهد، «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ؛ «1» كه هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و

نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد.»

بنابراين قرآن و روايت صحيح، مطالب علمي و پزشكي بي پايه و نادرست را در خود جاي نداده اند. «2» علاوه بر آن، ترجمه ي متون طب جالينوس و بقراط، تا زمان پيامبر اسلام (ص) در جزيره العرب مرسوم نبوده تا قرآن از آن متأثر شده باشد.

سوم: قرآن كتاب پزشكي و بهداشتي نيست تا از آن انتظار علم پزشكي داشته باشيم. اما براي تفكّر در آيات الهي و ... بعضي از مسائل مانند: جنين شناسي، انگشت نگاري، شفاگري عسل و بهداشت جسمي و رواني و تغذيه و ... را مطرح كرده امّا نه به صورت دائره المعارف پزشكي، بلكه به صورت كنايه و اشاره اي و در بعضي موارد نيز به صورت مبهم گذشته است.

مطالب مطرح شده در قرآن با علم قطعي روز مطابقت دارد و هيچ گونه تعارضي ندارد و بعضي از مسائل پزشكي قرآن در زمان طب جالينوس موضوعيت نداشت؛ ولي امروزه با آزمايش هاي پيشرفته موضوعيت پيدا كرده است.

چهارم: جابجايي علم بين تمدّن ها و مناطق زمين از جمله بين شرق و غرب سابقه اي طولاني دارد (كه در ادامه اشاره مي كنيم) و اين يك امر طبيعي است كه ملت ها علوم را به همديگر وام مي دهند.

با اين مقدمه، به معرفي طب جالينوس و برخورد مسلمانان با آن مي پردازيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 120

طب جالينوس و بقراط و تاثير آن بر طب اسلامي:

«بُقراط» يا «ابقراط»، طبيب بزرگ يوناني (2500 (ellrcoppiH سال قبل مي زيست. هر چند نوشته هاي بقراطي به طور گسترده مورد استفاده ي برخي پزشكان مسلمان قرار گرفت؛ امّا به طور كل تأثير تعيين كننده و مستقيم نوشته هاي جالينوس را نداشت.

از اين رو در اين مقاله به تأثير طب جالينوس بر طب اسلامي مي پردازيم:

«جالينوس» (131- 201 م) در زمان «مارك اورل»، امپراطور روم مي زيست. ايشان در ابتدا به سوي فلسفه رفت و بعد به طب روي آورد و شروع به آموختن آن كرد و براي تكميل داروشناسي به جزيره ي «قبرس» و سپس به «فلسطين» رفت.

قريب به 100 جلد (بعضي تا 400 جلد نيز گفته اند) كتاب و رساله دارد و مهمترين آنها سته عشر (شانزده كتاب) جالينوس است. «1»

از سال 457 م دولت روم، نسطوره ها «2» را از قلمرو خود راند و در سال 481 ميلادي رسماً مركز علمي اين فرقه را بست و سپس رؤساي روحاني نسطوري آن مركز را در نصيبين قرار دادند. پس از آن نسطوريان به سوي مشرق و به ويژه قلمرو ايران انتقال يافتند. مركز روحاني نسطوريان بعدها در 498 م به پايتخت ايران، يعني سلوكيه و تيسفون منتقل شد. آنها مركز علم خود را در جندي شاپور برقرار نمودند و در آنجا يك مدرسه ي طبي داير شد كه در آن علم طب يوناني- كه حامل آن نسطوريان روم بودند- و طب هندي- كه از سواحل سند به آنجا راه يافت- آميخته شد. جندي شاپور يك بيمارستان و يك دانشكده ي پزشكي مهم داشت. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 121

در واقع علم طب به معناي معروف آن در دوره ي اسلامي، با ترجمه ي كتاب هاي يوناني و هندي آغاز شده است. همچنين مركزي به نام «بيت الحكمه» براي ترجمه ي متون خارجي در بغداد تأسيس شد.

براي مثال: حنين بن اسحاق عبادي از مسيحيان نسطوره اي، از اهل حيره در جنوب عراق

بود و ده سال قبل از مرگ خود نوشت: از آثار جالينوس 95 اثر را به سرياني و 34 اثر را به عربي برگردانده است، ايشان نقش بسزايي در تكوين واژگان علمي و پزشكي كلاسيك اسلامي ايفا كرد. «1»

در دوران خلفاي عباسي، كار ترجمه در مقياس بزرگي رونق گرفت. نظريه ها و اعمال پزشكي يونان و روم شرقي كاملًا پذيرفته شد، و در روش پزشكي افراد جاي گرفت. اين روش تا پايان سده ي سوم ادامه داشت.

در سده ي سوم هجري نوع تازه اي از نوشته هاي پزشكي پديد آمد، كه «الطب النبوي» ناميده مي شد.

و هدف از تدوين آن، ارائه ي راه ديگري در برابر نظام هاي پزشكي موجود بود كه منحصراً بر پايه ي پزشكي يونان قرار داشت.

مؤلفان اين نوشته ها، بيشتر عالمان ديني بودند تا پزشك، و روش هاي پزشكي زمان پيامبر (ص) و قرآن و حديث را از طب يوناني برتر مي دانستند. و گاهي آنها دو رويكرد را در هم مي آميختند. «2» مانند: «رساله ي مختصر في طب» از ابن حبيب اندلسي (174 ه-)، «طب الرضا» و «الطب النبوي» از ابي عاصم (287 ق) «3».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 122

برخورد پزشكان مسلمان با طب جالينوس:

علم طب اسلامي در جوي از ستايش و تحسين براي بقراط و با الهام مستقيم از تعاليم جالينوس پيشرفت كرده است. «1» مقام جالينوس در ميان پزشكان مسلمان آنقدر با اهميت بود كه تمام آثار وي را به زبان عربي ترجمه كردند و نظرات او با اهميت تلقّي مي شد، و پزشكان مسلمان خود را شاگرد جالينوس مي دانسته اند.

مهم ترين كاري كه پزشكان مسلمان براي پيشرفت طب جالينوس انجام دادند به شرح ذيل است.

1. طب پراكنده و مشوش

يوناني را مرتب نمودند.

2. طب را از صورت نظري بيرون آورده و طب عملي و تجربي را ايجاد كردند.

3. علم امراض را توسعه داده و بسياري از بيماري ها را كه تا آن زمان از آنها اطلاعاتي در دست نبود در علم طب وارد كردند.

4. اثر داروها را در طب براساس «وظايف الاعضاء» بررسي كردند و به نتايج قابل توجهي دست يافتند. «2»

هر چند طب جالينوس و بقراط در ميان مسلمانان حاكم بود اما بسياري از مسايل پزشكان مسلمان كه در مواجهه با بيماران خود با آن روبرو بودند؛ اختصاص به سرزمين اسلامي و شرايط خاص آن داشت، و در نوشته هاي يوناني از آن ذكري به ميان نيامده بود.

درباره ي گياهان دارويي نيز در كتاب «حشائش» ديوسكور يدس، 500 گياه بررسي شده، امّا در كتاب «الحاوي» زكريا، 700 گياه و در كتاب «الجامع لمفردات الادويه و الاغذيه» 1400 گياه بررسي شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 123 كتاب «قانون» ابن سينا پس از ترجمه به زبان لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت. اهميت «قانون» در اين است كه پيش از آن كه در پزشكي تابع آراي جالينوس باشد؛ با آراي جالينوس و ارسطو در تقابل است. «1»

جناب محمد بن زكرياي رازي (251- 313 ق) كتابي در رد نظريه هاي جالينوس به نام «الشكوك علي الجالينوس» «2» به نگارش درآورد كه در مقدمه ي آن مي گويد: «مقام جالينوس بر هيچكس پوشيده نيست ممكن است بعضي از كوته نظران مرا مذمّت كنند ولي فيلسوف و حكيم بر من خرده نخواهد گرفت، به دليل آنكه در حكمت و فلسفه جايز نيست و مي بايست از روي

دليل و برهان گفتگو به عمل آيد و اگر شخص جالينوس زنده بود مرا به خاطر اين تأليفات، ستايش مي كرد.» «3»

همچنين ايشان آراي جالينوس را درباره ي ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعات نوري از جسم به چشم، نقد كرده است.

و ابونصر فارابي نيز در كتاب «الرد علي الجالينوس فيما نقض علي ارسطاطايس لاعضاء الانسان» نظرات جالينوس را به نقد كشيد. «4»

همچنين ابن نفيس دمشقي (قرن ششم) نظرات جالينوس را در مورد گردش خون مورد نقد قرار داده است.

نتيجه گيري:

1. قرآن وحي الهي است و هيچ تفكر بشري حتي پيامبر (ص) در محتوا و نقل آن دخالتي ندارد و از هيچ علم و فرهنگي متأثر نشده است؛ چون خود ريشه و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 124

مبدا افاضه ي علوم است. و همچنين روايات صحيح معصومين (ع) كه منشأ آن قرآن است؛ از زبان معصومي كه حامل علم لدني است صادر شده است.

2. قرآن كتاب پزشكي نيست؛ ولي بعضي از مسائل پزشكي را به صورت كنايه و اشاره اي بيان كرده است و با جديدترين نظريات پزشكي، مطابقت دارد.

3. جابجايي علمي از منطقه اي از جهان به منطقه ي ديگر، امري طبيعي است و بارها علم پزشكي بين شرق و غرب تبادل شده است.

4. طب جالينوس تأثير بسزايي بر پزشكان مسلمان گذاشت نه بر قرآن و احاديث صحيح؛ تا جايي كه پزشكان مسلمان پيشرفت خود را مديون متون ترجمه شده ي «جالينوس و بقراط» مي دانند. اما از قرن سوم به بعد، مسلمانان با الهام از وحي الهي و احاديث و تجربه هاي فراوان در زمينه ي پزشكي با توجه به شرايط جغرافيايي و انساني، به پيشرفت هاي قابل ملاحظه اي دست يافتند، كه به «عصر

طلايي» معروف شد. و نظرات جالينوس را به نقد كشيده اند و ديدگاه هاي ابتدايي او را «تقويت»، «رد» و يا «اصلاح» نمودند.

معرفي كتاب:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1.

2. تاريخ طب در ايران پس از اسلام، نجم آبادي.

3. طب اسلامي، ادوارد براون، ترجمه از رجب نيا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 126

تاريخچه طب اسلامي را بيان كنيد؟

پرسش:

تاريخچه طب اسلامي را بيان كنيد؟ پاسخ:

آغاز پزشكي، داراي تاريخ معين نمي باشد و نظرات مختلفي درباره آن ارائه شده است. عده اي «هرمس لول» (ارس يا همان ادريس پيامبر) را به عنوان بنيانگذار پزشكي و طب معرفي نموده اند و برخي ديگر به تمدن هاي بابل، يمن، مصر، فارس، هند، يونان و ... نسبت داده اند و بعضي مي گويند: پزشكي به صورت يك هنر آغاز شد و در طي قرن ها به شكل يك علم درآمد.

ولي معلوم است كه تاريخ پزشكي با تاريخ آفرينش انسان گره خورده زيرا درد و بيماري از انسان جدا شدني نبوده است. اما به صورت مدوّن و كلاسيك در زمان جالينوس (201 ميلادي) و بقراط و افلاطون نظمي به خود بخشيده «1» و با ظهور اسلام در شبه جزيره ي عربستان رشته ي پزشكي شكوفايي فزاينده اي به خود گرفته است.

قرآن و روايات معصومين:

علاوه بر تشويق به كليات علم، به فراگيري يك علم خاص نيز توصيه مي كردند. براي مثال از آنها حكايت شده كه علم پزشكي را هم رديف علم دين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 127

قرار داده اند: «العلم علمان، علم الاديان و علم الابدان» «1» و در اين باره توصيه هاي مؤكّد بهداشتي و درماني معصومين (ع) به صورت مجموعه هاي پزشكي و بهداشتي

مدون شده كه از جمله: «طب النبي»، «طب الصادق» و «طلب الرضا» مشهور است و دانشمندان مسلمان اعم از؛ سني و شيعه كتاب هاي فراواني در مورد احاديث طبي به نگارش در آوردند كه خود زمينه ي رشد و شكوفايي پزشكي در بين مسلمانان شده است. «2»

مراحل رشد پزشكي در اسلام

با نگاهي گذرا مي توان دوران ظهور اسلام در عرصه ي پزشكي را به چهار مرحله تقسيم نمود:

مرحله ي اول:

ابتداي ظهور دين اسلام تا سال 133 هجري قمري (750 ميلادي) كه شامل پزشكي در دوران نبوت، خلفا و عصر اموي بوده است.

در اين دوره به علّت نو پا بودن حكومت اسلامي و گسترش ممالك اسلامي به علم پزشكي توجه چنداني نشد و در نتيجه نام پزشك مسلمان برجسته اي گزارش نشده است.

در دوران حيات رسول اكرم (ص) افراد زير به عنوان پزشك مطرح بودند:

الف. شمردل بن قباب كعبي نجراني: وي نبوت پيامبر اسلام (ص) را پذيرفت و مسلمان شد.

ب. ضماد بن ثعلبه ازدي: ايشان نيز در زمان پيامبر مسلمان شد.

د. ابن ابي رمثه تميمي: ايشان در جراحي مهارت داشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 128

دوران اموي:

الف. تياذوق: وي يكي از پزشكان مسيحي دراواخر قرن اول هجري بوده است. وي طبيب مخصوص حجاج بن يوسف ثقفي بود و در سال 90 ه-. ق، در شهر واسط درگذشت. كتاب «ابدال الادويه و كناش» از تاليف هاي اوست.

ب. ابن آثال: طبيب مخصوص معاويه بود، و رياست پزشكان شام را به عهده داشته، و در علم خواص ادويه و تركيب سموم كشنده، بسيار ماهر بوده است. معاويه از سموم ساخته شده اين طبيب براي شهادت امام حسن مجتبي (ع)، مالك اشتر نخعي،

عبدالرحمن بن خالد بن وليد بهره برد.

مرحله ي دوم:

اين مرحله همزمان با دوران عباسي است كه از سال 133 هجري قمري (750 ميلادي) تا سال 287 ه-. ق (900 م) را فرا مي گيرد و به دو بخش تقسيم مي گردد.

الف. عصر ترجمه: تاسيس بيت الحكمه، در زمان هارون، كه افراد فراواني به ترجمه ي آثار تمدن يوناني، رومي و هندي روي آوردند و سرآمد آنان ابوزيد حنين بن اسحاق عبادي «1» و فرزندش اسحاق بن حنين بوده است.

ب. عصر تاليف: پس از ترجمه ي آثار پزشكي، افرادي به صورت پراكنده به تاليف كتاب هاي پزشكي پرداختند. آغاز عصر تاليف با نام «ابوالحسن علي بن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 129

سهل بن طبري» «1» گره خورده است. كتاب «فردوس الحكمه ي» او، شروع حركت نوين، در پزشكي تمدّن اسلامي مي باشد. «2»

مرحله ي سوم:

اين دوران، عصر طلايي پزشكان مسلمان است كه از سال 287 تا 700 هجري قمري (900- 1300 م) را در بر مي گيرد. بيشترين پزشكان و نوآوري ها و بالاترين رشد را در اين دوره داشتند و تمام دانشمندان غرب، اين دوره را «عصر طلايي» رشد مسلمانان ناميده اند؛ تا جايي كه دكتر «جي اي پارك» مي گويد:

«در حالي كه اروپائيان در دوران سياه به سر مي بردند، مسلمانان در بقيه ي نقاط متمدن جهان به پيش مي رفتند، آنان در بغداد، دمشق، قاهره و ديگر شهرها مدارس پزشكي و بيمارستان بر پا مي كردند. آنها مشعل فروزاني از دانش پزشكي بر افروختند.

بيش از 60 بيمارستان در بغداد و 33 بيمارستان در قاهره ساخته شد. در حالي كه در اروپا اولين بيمارستان در سال 1793 م در شهر يورك انگلستان بناشد. «3»»

لازم به ذكر

است پزشكان مشهور مانند ابن سينا، رازي، اهوازي، جرجاني و ... در اين دوره بودند.

مرحله ي چهارم:

اين مرحله دوران افول دانش پزشكي مسلمانان است كه علل و عوامل زيادي مانند: جنگ ها، اختلافات مذهبي، فرار دانشمندان به نقاط ديگر، آتش زدن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 130

كتابخانه ها و ... سبب سستي و شروع انحطاط مسلمانان شده است. و از قرن شانزدهم ميلادي طلوع علوم پزشكي در غرب آغاز شد، و نهضت احياي علم پزشكي راه اندازي گرديد. «1»

نتيجه:

حاصل سخن اينكه، طب اسلامي از ترجمه ي متون آثار يوناني و هندي شروع شده، امّا با توجه به وجود قرآن در بين مسلمانان و توصيه به فراگيري علم و بيان برخي مطالب پزشكي مانند: مراحل خلقت انسان و ... موجب تحريك و كنجكاوي بشر درباره ي مسائل پزشكي شد، و همچنين مي توان گفت: مطرح نمودن بحث شفاء مانند: قرآن و عسل و وجود احاديث طبي و ... عامل رشد پزشكي در تمدن اسلامي بوده و «عصر طلائي پزشكي» را از سال 287 تا 700 ه- به وجود آورده است.

براي مطالعه بيشتر به منابع زير مراجعه فرماييد:

1. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، انتشارات بنگاه و نشر كتاب.

2. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير.

3. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، فردوس.

4. تاريخ طب در ايران پس از اسلام، محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران.

5. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1.

6. مجله پژوهش حوزه، شماره 18- 17، سال پنجم، غلامرضا نورمحمدي، مقاله اي با نام نگرشي به مفهوم طب اسلامي.

7. پژوهشي در تاريخ پزشكي و درمان جهان از آغاز تا عصر

حاضر، محمدتقي سرمدي، تهران، انتشارات سرمدي، اسفند 1379.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 132

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟

پرسش:

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟ پاسخ:

نام مهمترين پزشكان مسلمان همراه با آثارشان به شرح ذيل است:

1. تياذق، طبيب حجاج بن يوسف ثقفي (م 90 ق):

درباره ي بيوگرافي او اطلاعات جزيي در دست است. برخي قصيده ي عربي درباره «حفظ الصحه» را به او نسبت داده اند و ترجمه ي منظوم فارسي آن را به ابن سينا نسبت داده اند. اين قطعه عربي ظاهراً مشتمل بر هشتاد بيت بوده است. «1»

ابن ابي اصيبعه، يك كناش بزرگ و دو كتاب كبير در تهيه ادويه و تفسير اسامي ادويه را به او نسبت مي دهد. «2»

2. حنين بن اسحاق عبادي، (قرن دوم):

ايشان از مسيحيان نسطوره اي اهل حيره در جنوب عراق بود و متون پزشكي را به عربي و سرياني ترجمه مي كرد و از آثار جالينوس 95 اثر را به سرياني و 34 اثر را به عربي ترجمه كرد و رساله اي درباره ي چشم پزشكي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 133

تاليفات او: المسائل في الطب المتعلمين، عشر مقالات في العين، رساله ي چشم پزشكي. «1»

3. ابوالحسن علي بن سهل رَبَّن طبري (240 ق):

ايشان روش هاي پزشكي يوناني و رومي را كتاب فردوس الحكمه در خلاصه كرد، و فصل جداگانه اي نيز به پزشكي هندي اختصاص داد، نظريات او در آسيب شناسي، طب باليني، داروشناسي، اهميّت فراوان دارد و اين كتاب را در سال 237 ق به متوكل خليفه ي وقت اهدا كرد. «2»

4. علي بن عيسي، (سده سوم)

«تذكره الكحالين» را نوشت كه حاوي 130 بيماري چشم است.

5. عمار موصلي (سده سوم)،

در «رساله اي در بيماري چشم»، 48

بيماري را بحث كرد. او به شيوه ي در آوردن آب مرواريد (كاتاراكت) از راه سوزن توخالي همراه با مكش اشاره دارد.

6. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (م 311 ق)،

كتاب هاي او عبارتند از: المنصور في الطب و كتاب الحاوي و ...

رازي هم در طب و هم در كيميا تبحّر داشت و در بغداد بيمارستاني تأسيس كرد. كتاب «الحاوي» او بزرگ ترين و جامع ترين كتاب طبي عصر خويش است. وي رساله اي براي تشخيص «آبله» و «سرخك» دارند كه پيش از آن هيچ طبيب يوناني يا اسلامي درباره ي آن چيزي ننوشته اند و 700 داروي گياهي را شناسايي كرد. ايشان به نقد نظريات طب جالينوس پرداخت و مهم ترين آن ها درباره ي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 134

ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعات نوري از جسم به چشم و ... مي باشد. «1» و كتاب نقد آن به زبان لاتين از سال 1498 تا 1866 چهل بار تجديد چاپ شده است؛ و آقاي «نويبورگ» اين كتاب را زينتي براي طب اسلامي مي داند. «2»

7. اخويني بخاري (373 ه-. ق)

صاحب «هدايه المتعلمين في الطب» مي باشد [اولين پزشكي نامه

8. علي ابن عباس اهوازي: (م 384 ه-. ق)

وي داراي كتاب «كامل الصناعه» است و اين كتاب كه طب ملكي نيز خوانده مي شود؛ به نام ملك ديلمي عضد الدوله مي باشد و در پنج قرن، مرجع طب در مدارس اروپاييان بود. ايشان اهميت زيادي به «سيستم عروق شعريه» مي دادند و مطالب زيادي به رشته ي تحرير در آوردند.

9. ابن سينا (427 ه-. ق):

وي داراي كتاب «القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي) است. كتاب قانون، مشتمل بر 5 كتاب است؛ اصول عمومي پزشكي- مفردات پزشكي- بيماري هاي مخصوص بخش هايي از بدن-

علايم امراض مانند: تب، داروهاي مركب.

كتاب قانون بعد از ترجمه ي لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت و كتاب پايه ي درسي دانشگاه شد. و از سال 1473 تا 1505 م، 15 مرتبه تجديد چاپ شده «3» و در قرن 16 م، 20 چاپ آن موجود است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 135

ايشان رساله اي نيز درباره ي قولنج، الادويه القلبيه، ارجوزه في الطب (منظومه ي آموزشي پزشكي) نگاشته اند.

10. اسحاق بن سليمان اسرائيلي (سده چهارم)،

رساله اي درباره ي تب دارد.

11. سعيد بن هبه الله (495 ق)،

صاحب «المغني في تدبير الامراض» و رساله طبي- فلسفي «في خلق الانسان» است.

12. ابوالقاسم زهراوي (سده چهارم):

ايشان داراي كتاب «التصريف لمن عجز عن التاليف»، (دانشنامه ي 30 جلدي) مي باشد. وي به مسائل جراحي پرداخته و در مورد خردكردن سنگ مثانه مهارت داشته است.

13. سيد اسماعيل جرجاني (531 ق):

«ذخيره ي پزشكي» از آثار اوست وي به قلم فارسي نگارش مي نمود و آثار عربي و يوناني را به فارسي ترجمه مي كرد. مانند خوارزمشاهي، شامل: بيمارشناسي، علاج بيماري ها، داروشناسي، گياه شناسي و ...

كتاب «ذخيره ي پزشكي» او تنها كتاب پزشكي است كه به زبان عبري ترجمه و تا كنون چهار بار در ايران به چاپ رسيده است. «1»

14. محمد بن قسّوم بن اسلم غافقي، (سده ششم و هفتم)

«المرشد في طب العين» را نگاشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 136

15. مهذب الدين عبدالرحيم بن علي، مشهور به دخوار (م 628 ق):

ايشان شاگردان زيادي در پزشكي پرورش داد و مدرسه اي در دمشق ساخت.

16. ابن ابي اصيبعه:

وي در قرن هفتم مي زيست و شاگرد «دخوار» و چشم پزشك بود و نام كتاب او «عيون الانباء في طبقات

الاطباء» مي باشد.

17. ابن نفيس (دمشق/ م 687 ق):

داراي كتاب «الشامل في الصناعه الطيبه». (80 مجلد) است. ايشان در مصر تدريس مي كرد. و شرحي بر كتاب «حنين» بنام «المسائل في الطب» (چشم پزشكي) نوشته اند. پر خ- واننده ترين تلخيص قانون، كتاب الموجز ابن نفيس بود.

ايشان گردش ريوي خون را، حدود سه قرن پيش از آن كه اين جريان را اروپايي ها كشف كنند؛ در كتاب خود توصيف كرد و نظريه جالينوسي را رد كرد.

18. ابو روح محمد بن منصور، مشهور به زرين دست (قرن هفتم):

وي كتاب «نور العيون» را به زبان فارسي نوشت.

اين چشم پزشك و جراح، در عهد ملكشاه سلجوقي مي زيست. مردي كه يك چشم داشت، ايشان با اطمينان كامل چشم ديگرش را جراحي كرد. «1»

19. فتح الدين قيسي (م 657 ق):

در كتاب «نتيجه الفكر في علاج امراض البصر»، 124 ناراحتي چشم را بر مي شمارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 137

20. ابن خطيب اندلسي (م 776) مشهور به لسان الدين:

ايشان رساله اي به نام «طاعون» دارد. طاعون كه در آن زمان در اروپا شايع بود، ايشان براي درمان آن همت گماشت و بر اين باور بود كه اين بيماري واگيردار است و از طريق لباس، ظرف، گوشواره، و ... منتقل مي شود. «1»

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 215.

2. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، تهران، 1380، ص 53 به بعد.

3. علوم اسلام و نقش آن در تحولات علمي جهان، آلدوميدي، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ترجمه از محمدرضا شجاعي رضوي و علوي، ص 79 به بعد.

4. تاريخ علوم

در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 214.

5. ر. ك: تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران، چ 2، 1366.

6. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير، تهران، چ 1.

7. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، چ 1، 1337.

8. مجله ي حوزه و پژوهش، ش 17 و 18.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 138

مقصود از «علق» در قرآن و علم پزشكي چيست؟

پرسش:

مقصود از «علق» در قرآن و علم پزشكي چيست؟ آيا درست است كه واژه ي «علق» در قرآن به معناي «خون بسته» است؟ آيا علم پزشكي جديد تأييد مي كند؟

پاسخ:

قرآن كريم در آيات مختلف، به مراحل خلقت انسان اشاره دارد؛ يكي از اين مراحل «علق» است.

واژه ي «علق» شش بار «1» و در پنج آيه به صورت هاي مختلف به كار رفته است و همچنين سوره اي از قرآن با نام «علق» نازل شده است. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد.»

اكثر مفسران «2» اتفاق نظر دارند كه 5 آيه ي اول سوره ي علق، نخستين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم (ص) است.

علق در لغت:

واژه ي «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معناي «چيزي كه به چيز بالاتر آويزان شود» آمده است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي چسبد و خون

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 139

را مي مكد و ... مي باشد. «1» پس مي توان گفت: در مواردي كه علق استعمال شده: يكي چسبندگي

و ديگري آويزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن مي چسبد و آويزان مي شود.

علق از نگاه علم:

«علق»، همان خون بسته اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و پس از ورود به رحم زن بدان آويزان مي شود. پس از پيوستن نطفه ي مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز مي شود و به صورت يك توده ي سلوي در مي آيد كه به شكل توت است (به آن مارولا aluraM گويند) و در رحم لايه گزيني مي كند يعني، سلول هاي تغذيه كننده به درون لايه ي مخاطي رحم نفوذ مي كند و به آن (رحم) معلق (آويزان نه كاملًا چسبيده) مي شوند. قرآن اين مطلب را با تعبير زيباي «علق» بيان كرده است. «2»

اگر واژه ي «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي توانيم تناسب آن را با موارد استعمال اينگونه بيان كنيم:

1. چسبنده بودن آن. «3» (خون بسته اي كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد)

2. آويزان شدن آن به جداره ي رحم.

3. مشابه زالو است: زالو هر بار مي تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيواني را بمكد. نطفه در رحم، زالو وار به رحم مي چسبد و از خون تغذيه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 140

مي كند. «1» همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته شده است كه در مرحله ي ايجاد جنين، از هر دو ماده اي به نام «هپارين» ترشح مي شود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و قابل تغذيه باشد. «2» شكل علقه مانند زالو است اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. «3»

4. تغذيه از خون است. «4»

در نتيجه مي توان گفت: «5» با توجّه به

ديدگاه دانشمندان و مفسّران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است. به ويژه آنكه اين مرحله از خلقت انسان در علم جنين شناسي جديد، به عنوان واسطه اي بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) محسوب مي شود.

يعني حدود 24 ساعت اين خون بسته به جدار رحم آويزان است و از خون آن تغذيه مي كند.

خداوند مي توانست با بيان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذكر نمايد اما با آوردن واژه ي «علق» هم معناي خون بسته و هم معناي آويزان بودن را رسانده است كه با نظريات جديد پزشكي همخواني دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 141

با توجه به عدم پيشرفت علم پزشكي در 14 قرن قبل، مي توان مسئله ي «علق» را يكي از شگفتي هاي علمي قرآن ناميد؛ كه بعد از 14 قرن كشف شده است. «1»

براي مطالعه ي بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه شود:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر رضايي اصفهاني، ج 2، ص 487- 481.

2. طب در قرآن، دكتر دياب و قرقوز، ترجمه از چراغي، ص 86.

3. اولين پيامبر آخرين دانشگاه، دكتر پاك نژاد، ج 11، ص 110.

4. مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفي، ص 99.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 142

منظور از «صلب و ترائب» در قرآن و علوم پزشكي چيست؟

پرسش:

منظور از «صلب و ترائب» در قرآن و علوم پزشكي چيست؟ آيا آيه ي 5 سوره ي طارق با يافته هاي علوم پزشكي مطابقت دارد؟

پاسخ:

براي اينكه با نكات علمي آيه آشنا شويم، لازم است معناي برخي واژه هاي آيه بررسي شود:

«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ* يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ» «1» «انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟! از يك آب جهنده آفريده

شده است، آبي كه از ميان پشت و دو استخوان جلوي بدن مرد (آلت تناسلي) خارج مي شود.»

واژه شناسي:

واژه ي «دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» (ريختن آب) آمده است و «ماء دافق»، همان مني مرد است كه به صورت جهنده از او خارج مي شود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 143

«صُلب» به معناي استخوان هاي تيره پشت از پس گردن تا آخر ران ها، كمر، و به معناي چيز شديد و سخت و ... آمده است. «1»

«ترائب» از ريشه ي «تراب» به معناي دو چيز مساوي در بدن است. لذا صاحب نظران مصاديق زيادي براي آن ذكر كرده اند، مانند: بين دو سينه ي زن، بين دو كتف و سر، استخوان سينه و گلو، «2» عصاره ي قلب، «3» سرتا سر بدن، (چشم، دست، پا،) «4» بين نخاع و سينه ي هر شخص، «5» و بين پشت و دو استخوان پا (محل آلت تناسلي). «6»

نگاه تفسيري:

آيه ي فوق اشاره به منشاء و ريشه ي مني دارد به اين معنا كه مني از صلب و ترائب سرچشمه مي گيرد. «7»

با توجه به مصاديق و احتمالات در مورد واژه ي «صلب و ترائب» مفسران «8» نيز احتمالات مختلفي بيان كرده اند: آن چه مشهور و موافق علم و لغت است پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 144

عبارت است از اينكه: آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج مي شود. «1»

قرآن براي حفظ عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را به صورت كنايه يا تشبيه، يا تمثيل بيان مي كند و از مطرح كردن مستقيم آن خودداري مي كند. از اين رو براي پرهيز كردن از استفاده از نام

آلت تناسلي به صورت كنايه، واژه ي «ترائب» يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.

منشاء مني در نگاه علم:

مني در لغت به معناي «تقدير و اندازه گيري» آمده و به آب مرد اطلاق شده است و در مورد زن به كار نرفته است. «2»

مني، حاوي 200 تا 300 ميليون اسپرماتوزئيد است. برخي تعداد آن را 2 تا 500 ميليون عدد متغيّر مي دانند. «3» نطفه ي مرد را كرمك مي گويند و طول آن 10- 100 مو (هر مو يك ميليونيم متر است) و داراي سر و گردن و يك دم بسيار متحرك مي باشد و در هر ثانيه 14- 23 ميكرون حركت مي كند. اسپرم ها داخل مهبل ريخته مي شود. از 300 تا 500 عدد آن فقط يكي از آن ها مورد نياز است و ما بقي وارد زهدان مي گردد. «4»

صاحب نظران درباره ي منشاء مني مي گويند: وقتي به كتب لغت مراجعه مي كنيم، محل مني را صُلب و ترائب مي دانند كه مربوط به قسمت پشتي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 145 قدامي ستون فقرات يعني جاي اوليه اي كه بيضه و رحم قرار مي گيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، تخم و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوسته ي بيضه قرار مي گيرند و به وضع عادي در مي آيند و در جنس ماده نيز مختصر جابجا شده و در دو طرف پهلو محاذي لوله هاي رحم جايگزين مي شوند.) «1»

نظريه ي علمي ديگري درباره ي منشاء مني وجود دارد كه مطابق با لغت و قول مشهور است و آن اين است كه: مني مرد كه از

ميان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج مي شود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني- از نظر كالبد شكافي- در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسه اي پشت پروستات (كه ترشحات آنها قسمتي از مني را تشكيل مي دهد) نيز در اين محدوده قرار دارند. پس مي توان گفت: مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي- تناسل امر كننده- و ترائب او به عنوان رشته هاي عصبي مأمور به اجرا، خارج مي شوند. «2»

نتيجه گيري:

با توجه به كتب لغت و نظرات مفسرين و ديدگاه هاي دانشمندان مي توان گفت: «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي ما بين دو استخوان ران است، كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد دارد. پس آيه ي «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنين شناسي همخواني دارد.

اما آيا مي توان آن را «اعجاز علمي» دانست؟ در پاسخ بايد گفت: مسئله ي خروج مني از بدن انسان، و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 146

بدن است في الجمله (تا حدودي) براي بشر قابل حس بوده است و لذا آيه ي فوق را نمي توان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست؛ بلكه مي توان يكي از «اشارات علمي قرآن» قلمداد كرد. «1»

براي مطالعه ي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني، انتشارات مبين، ج 2، ص 457- 445.

2. التمهيد، محمدهادي معرفت، انتشارات نشر اسلامي، ج 6، ص 64.

3. طب در قرآن، دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، انتشارات حفظي، ترجمه علي چراغي، ص 32.

4. رويان شناسي لانگمن، پروفسور توماس، وي، ترجمه بهادري، انتشارات سهامي

چهر.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 148

بارداري حضرت مريم (س) از طريق بكرزايي بوده يا منشاء اعجاز الهي داشته است؟

پرسش:

بارداري حضرت مريم (س) از طريق بكرزايي بوده يا منشاء اعجاز الهي داشته است؟ پاسخ:

بكرزايي در آئينه ي علم

تصوّر ولادت فرزند بدون دخالت پدر، اگر در گذشته باور كردني نبوده اما امروزه از نظر علوم زيستي ممكن است.

امروزه با پيشرفت علم، بحثي مطرح شده، به نام «توليد مثل هاي غيرمزدوج». يعني، توليدي كه در آن فرد ماده، ظاهراً بدون تماس با فرد نر، بارور مي شود. و شواهدي از اين قبيل باروري ها را ذكر مي نمايند. و نيز از نظر علمي نشان مي دهند كه در نوع انسان هم بعضي از زن ها ذوجنبتين (داراي دو جنبه) مي باشند. يعني، ساختمان دروني خاصي دارند كه خود به تنهايي قادر به توليد فرد جديد مي باشند، اين ويژگي را در اصطلاح «نرمادگي» و چنين زايشي را «بكرزايي» مي گويند، كه بيشتر، در زن ها بروز مي كند. چنين زن هايي ممكن است علاوه بر داشتن غده هاي تناسلي مختلط، بعضي از صفات ظاهري مردها مانند موي صورت را نيز داشته باشند. «1»

همچنين افرادي ديده شده اند كه در آن ها لزوماً «اسپرماتوژنزيس» همراه با «اوول اسيون» و قاعدگي وجود داشته است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 149

بكرزايي در نوعي از حشرات، مانند: شته، و بعضي از جانداران، مانند: ستاره ي دريايي و كرم ابريشم وجود دارد؛ كه بدون عمل لقاح رشد و نمو خود را شروع مي كنند. و جانداران ذره بيني، مانند: باكتري ها و ويروس ها، توليد مثل بدون لقاح دارند. حتي «فيلدوكسرا و استاتريكس» مي تواند تا 10 نسل بدون دخالت نر توليد مثل كند. «1» قورباغه ها نيز مي توانند، بكرزايي داشته باشند. «2»

حتي برخي نويسندگان نام افرادي را

ذكر كرده اند كه بدون تماس با مرد، باردار شده اند. براي مثال: خانم «امي ماري جونز» فرزند بدون پدر به دنيا آورد. پزشكان بعد از آزمايشات به اين نتيجه رسيداند كه در خون دختر او (مونيكا) كوچك ترين علامت يا اثر مرد خارجي وجود ندارد. «3»

با توجه به اينكه بكرزايي در ميان حشرات و باكتري ها اثبات شده است و اگر در مورد انسان نيز اثبات شود. «4»

صاحب نظران مي گويند: وجود شخص دو جنسي حقيقي، كه داراي بافت هاي بيضه و تخمدان باشد مي تواند بدون تماس، توليد مثل نمايد، در حالي كه در تاريخ بشر چنين افرادي به ندرت ديده مي شوند و حالت عادي و طبيعي ندارد؛ بلكه استثناء است.

زايمان حضرت مريم (س) بكرزايي يا معجزه:

موضوع باروري و بارداري حضرت مريم (س) از مسائل پر سر و صدا و پر گفتگوي تاريخ بشر است. نه تنها قرآن به مسئله ي باردار شدن حضرت مريم (س)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 150

بدون تماس با مردي اشاره كرده، كتاب انجيل نيز به اين مسئله پرداخته و آن را معجزه ي الهي مي داند. «1» قرآن كريم در سوره ي مريم، به بيان داستان تولد حضرت عيسي (ع) پرداخته و مي فرمايد:

«ما روح خود (جبرئيل) را به سوي او فرستاديم تا به شكل بشري خوش اندام بر او نمايان شد. مريم گفت: اگر پرهيزگاري، من از تو به خداي رحمان پناه مي برم. گفت: من فقط فرستاده ي پروردگار توام، براي اينكه به تو پسري پاكيزه ببخشم. گفت: چگونه مرا پسري باشد با آنكه دست بشري به من نرسيده و بدكار نبودم؟ گفت: فرمان چنين است. پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است،

تا او را نشانه اي براي مردم و رحمتي از جانب خويش قرار دهيم. پس حضرت مريم (س) حضرت عيسي (ع) را آبستن شد.» «2»

آيه بيان گر آن است كه حضرت عيسي (ع) از طريق معجزه ي الهي و قدرت ماوراء طبيعت به دنيا آمد و طبيعت و امور عادي يا بكرزايي، در تولّد آن حضرت نقشي نداشته است.

تعبير «كَانَ أَمْراً مقْضِيّاً» «3»

اشاره به اراده ي خداوند، و قضا و قدر او دارد كه حضرت عيسي (ع) متولد شوند و تعبير «وَلِنَجْعَلَهُ آيَهً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَهً مِّنَّا؛ «4»

تا او را نشانه اي براي مردم و رحمتي از جانب خويش قرار دهيم.»؛ نشانگر خارق العاده بودن تولد و معجزه بودن آن است. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 151

البته اين مطلب بدان معنا نيست كه عيسي بدون علّت بوجود آمده است، بلكه علّت وجودي او، مريم و روح الهي بود كه در وي دميده شد. هر چند برخي تلاش دارند تولّد حضرت عيسي (ع) را «بكرزايي» بنامند؛ «1» اما با ظاهر آيه سازگار نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 152

فصل سوم: قرآن و بهداشت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 154

راهكارهاي مقابله با چشم چراني و خود ارضايي را بيان كنيد؟

پرسش:

راهكارهاي مقابله با چشم چراني و خود ارضايي را بيان كنيد؟ پاسخ:

چشم چراني و نگاه آلوده، آغاز انحرافات جنسي از جمله، خودارضايي است. «1» بنابراين در مرحله ي اوّل لازم است ديده ها را پاك كرد تا بتوان دل را كنترل كرد.

ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هر چه ديده بيند دل كند ياد

قرآن كريم پيش از دعوت به عفت جنسي، به عفت چشم دعوت مي كند و مي فرمايد:

«به مردان با ايمان بگو: عفت چشم و عفت جنسي را رعايت كنند «2» ... به زنان با ايمان بگو: عفت چشم و عفت جنسي را رعايت كنند «3»»

از پيامبر اسلام (ص) حكايت شده: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس؛ نگاه (به نامحرم) تير زهرآگيني از تيرهاي شيطان است.» «4»

شيطان با نگاه آلوده، جوانان را به دام عشق ناپاك و انحرافات جنسي مي كشاند، از حضرت علي (ع) نقل شده: «چه بسا عشقي كه با يك نگاه، بذر افشاني مي شود.» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 155

چشم چراني از محروميت هاي جنسي، محيط نامساعد و ضعف اراده و ... به وجود مي آيد. و عصب «لي بيدو» كه در اعصاب چشم متمركز است با اعصاب جنسي متصل است و شخص با چشم چراني لذت مي برد و به طور مستمر تبديل به يك عادت مي شود.

براي مقابله با چشم چراني و استمناء لازم است از ضررهاي آن دو آگاهي پيدا كنيم:

ضررهاي چشم چراني:

1. غالباً چشم چراني در مردها زياد ديده مي شود و بيماري «ساديسم» را به وجود مي آورد و در زن ها، غالباً خودنمايي است و بيماري «مازوشيسم» را به وجود مي آورد. «1»

2. چشم چراني، سبب درشتي

چشم، ضعف اعصاب و روان، بي خوابي، كم خوابي، بي اشتهايي، خيال پردازي واهي، تشويش ذهن و ... مي شود. «2»

خودارضايي:

خود ارضايي يكي از گناهان كبيره است و براساس برخي آيات قرآن كريم، كساني كه خودارضايي مي كنند، تجاوز كار معرفي شده است:

«فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ؛ و كساني كه فراتر از اين جُويند، پس تنها آنان تجاوزگرند.»

حكايت شده: شخصي از امام صادق (ع) در مورد خودارضايي سوال كرد. امام در پاسخ فرمودند: خودارضايي گناه بزرگي است. كسي كه مرتكب اين كار زشت شود، همانند: كسي است كه با خود ازدواج كند و اگر من بدانم كسي با خود اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 156

عمل را انجام مي دهد با او غذا نخواهم خورد. و حضرت براي اثبات دليل خود به آيه ي فوق استدلال كرده است. «1»

پيامبر گرامي اسلام (ص) حكايت شده كه فرمودند: «ناكح الكف ملعون؛ كسي كه خود ارضايي كند ملعون [: از رحمت خدا دور] است.» «2»

همچنين امام صادق (ع) حكايت شده كه فرمودند: «براي كسي كه خودارضايي كند در قيامت عذاب دردناكي در نظر گرفته شده است.» «3»

ضررهاي جسماني و رواني خود ارضايي:

1. ضعف و تحليل قواي جسماني: خود ارضايي باعث كاهش انرژي بدن، خستگي، و پيري زودرس مي شود.

2. ضعف بينايي: خود ارضايي به تدريج در نور چشم و قدرت بينايي اثر مي گذارد و آن را كاهش مي دهد.

3. آسيب به دستگاه تناسلي و ناتواني هاي جنسي.

4. ضعف حافظه، هواس پرتي، ناتواني در تمركز فكري.

5. اضطراب و افسردگي.

6. پرخاشگري و بداخلاقي.

7. احساس گناه، عذاب وجدان.

8. بي عاطفه، كم رويي و خجالت.

9. آفت تحصيلي، مشكلات ازدواج.

10. بي ميلي به همسر و ناسازگاري

خانوادگي. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 157

كيفيت درمان چشم چراني و خود ارضايي:

ايستادگي در برابر شهوت و كشش هاي انحرافي دروني، تنها با تكيه به ايمان و قدرت اراده، امكان پذير است هر چه ايمان و اراده قوي تر باشد، مقاومت او در برابر جاذبه هاي جنسي بيشتر و عفت او افزوده مي گردد.

برخي از عواملي كه سبب دوري از چشم چراني و خود ارضايي مي گردد؛ به شرح زير است:

1. عفت چشم: از پيامبر اسلام (ص) حكايت شده است: «هر مسلماني بي اختيار چشمش به زيبايي هاي زني بيفتد و چشم فرو نهد، خداوند به او توفيق عبادتي مي دهد كه شيريني آن را احساس مي كند.» «1»

2. حياء: حضرت علي (ع) مي فرمايند: حيا سبب عفت و عفت ثمره ي حياست. «2» شرم مانع كار زشت است. «3»

3. روزه: از پيامبر اسلام (ص) حكايت شده است كه فرمودند: «جوان ها، ازدواج كنيد، اگر نمي توانيد، حتماً روزه بگيريد كه روزه غريزه ي جنسي را كنترل مي كند.» «4» و همچنين فرمودند: «راه كنترل غريزه ي جنسي، روزه است.» «5»

4. توجّه به زيان هاي چشم چراني و خود ارضايي كه در صدر بحث بيان شد.

5. ازدواج: در اوّلين فرصت ازدواج كنيد.

6. سعي كنيد در مكان هاي خلوت و تنها نمانيد، چون تنهايي، خود عامل مهمي براي تحريك خودارضايي و زمينه ساز ارتكاب اين عمل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 158

7. تلاش براي تقويت اراده از گام هاي مهم در امر بهبود است، نگوييم اراده از ما سلب شده است، زيرا ممكن است اراده ي انسان ضعيف شود، ولي هيچ گاه از بين نمي رود، براي تقويت اراده راه هاي زيادي پيشنهاد شده است كه به برخي از آنها

اشاره مي كنيم:

الف. تلقين به خود: همواره به خود بگوييم من مي توانم اين عمل را ترك كنم.

ب. به پايان رساندن كارهاي نيمه تمام نيز در تقويت اراده موثر است. سعي كنيد هيچ كار نيمه تمامي را از خود به جاي نگذاريد.

ج. تمركز بخشيدن به فعاليت هاي گوناگون و پراكنده: تلاش شود از كارهاي متعدد و متنوع پرهيز شود، چون موجب پراكندگي و به هم ريختگي انسجام فكر مي شوند.

د. نماز، سحر خيزي، كم خوري، دوري از گناه، از عوامل مهم تقويت اراده است.

8. افكار جنسي را كه به ذهن خطور مي كند بلافاصله با ذكر خدا و ياد آسيب هاي معنوي، جسمي، رواني، و اجتماعي اين عمل زشت، از خود دور نماييد.

9. تنبيه: راه ديگر مقابله با اين تحريكات تنبيه خود است، مثلًا با خود شرط كنيم اگر يك بار چنين گناهي را مرتكب شوم مثلًا يك يا چند روز، روزه مي گيرم يا مبلغي را صدقه مي دهم.

10. اوقات فراغت خود را با مطالعه، ورزش، زيارت و دعا پر كنيد.

11. راه ديگر خنثي نمودن تحريكات، گرفتن دوش آب سرد، البته اگر از سلامت جسمي برخورداريد، يا شستن اعضا با آب سرد است و هيچ گاه در حمام كاملا عريان نشويد و به اندام جنسي خود نگاه نكنيد.

12. از نگاه كردن به مواضع جنسي و برجستگي هاي بدن ديگران (حتي از روي لباس) پرهيز شود.

13. به هنگام خواب سعي شود شكم بيش از معمول پر نباشد، و هرگز به رو نخوابيد.

14. ايمان مذهبي خود را روز به روز تقويت كنيم و توسل به ائمه (ع) را فراموش نكنيم و اميدوار به رحمت الهي باشيم و هيچ گاه مأيوس نشويم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 5، ص: 159

15. از پوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان اجتناب شود.

16. از نگاه كردن به تصاوير و فيلم هاي تحريك كننده و لباس جنس مخالف، جداً پرهيز شود.

17. از فكر كردن و تصور و تخيل در مورد جنس مخالف و مسائل جنسي خودداري شود.

18. از معاشرت و سخن گفتن و نگاه به جنس مخالف- حتي كودكان جذاب و خوش سيما- خودداري ورزيم و از دوستي با آنان اجتناب كنيم.

19. به بدي گناه و عواقب آن توجه كنيم.

20. از مشاهده ي اعمال، رفتار و گفتار زوج هاي جوان جداً خودداري كنيد.

نتيجه:

حاصل سخن اينكه چشم چراني پايه و اساس انحرافات جنسي است. لازم است با تقويت اراده و ايمان و عفت و حيا و شرم، چشم ها را از نامحرم بپوشانيم و خودارضايي كه خود يك عمل زنا با خود است؛ علاوه بر مضرات جسمي و روحي و رواني كه بر فرد مي گذارد اثرات نامطلوب اجتماعي و خانوادگي نيز دارد كه بايد با تقويت اراده و توكّل به خدا از كمند اين عمل زشت رهايي يابيم.

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. گناهان كبيره، آيت الله دستغيب، ج 2، كانون انديشه هاي اسلامي، 1361.

2. فتنه نفس، نوروز، صوري، سبط النبي، 1382، قم.

3. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات مبين، ص 391.

4. آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، عطرآگين، ص 82.

5. جشن تكليف، ري شهري، دارالحديث، 1378.

6. دنياي نوجوان، محمدرضا شرفي، انتشارات تربيت، 1370.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 160

چرا قرآن بعضي غذاها را حرام و برخي را حلال كرده است؟ آيا اسرار و فوايد پزشكي داشته است؟

پرسش:

چرا قرآن بعضي غذاها را حرام و برخي را حلال كرده است؟ آيا اسرار و فوايد پزشكي داشته است؟

پاسخ:

خداوند متعال به عنوان خالق بشر و كل كائنات و عالم به مسائل مختلف حيات و جهان در قرآن كريم نيك و بدها، پاك و ناپاك ها و مطلوب و نامطلوب هايي را كه تأمين كننده يا تهديد كننده ي سلامت جسم و جان انسان است با رهنمودهايي مشخص نموده است.

با بيان مفاهيمي مثل حلال و حرام و طيّب و خبيث برخورداري انسان را از غذاهاي معين مجاز و آزاد گذاشته و از مصرف مواد غذايي مشخص ديگر نهي كرده است.

چيزهاي پاكيزه اي كه طبع انسان سالم آنها را بپذيرد و بلع و هضم و جذب و دفعش مناسب، و در جهت سلامت انسان باشد را تجويز و چيزهايي كه طبع سالم انسان از آن متنفر و استفاده اش مضر يا مشمئز كننده باشد را منع كرده است.

با گذشت 14 قرن از اين مرزبندي قرآن، اگر انديشمندانه و با انصاف حكمت هاي اين حلال و حرام هاي الهي را بررسي كنيم، مي بينيم كه تمام اين دستورات توجيه علمي داشته كه مي توان در بررسي علمي به برخي از آن حكمت ها دست يافت.

قرآن در مورد تغذيه، از جهتي انسان را به خوردن غذاهاي پاكيزه [: طيب توصيه مي كند و به كيفيت استفاده از آن هم عنايت دارد و از طرفي از خوردن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 161

غذاهاي غيربهداشتي [: خبيث منع مي كند؛ اين دستورات را مي توان به سه تقسيم كرد:

1. دستور به اعتدال در خوردن غذا.

2. ممنوعيت چيزهاي ناپسند (تحريم خبائث).

3. سفارش در مورد چيزهاي پاك و پاكيزه (توصيه به طيّبات).

اول: قاعده اعتدال در خوردن غذا:

قرآن يك قاعده و چهارچوب كلي و اساسي براي تغذيه ارائه مي دهد و مي فرمايد:

«كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ «1»

وبخوريد و بياشاميد، [ولي زياده روي نكنيد؛ كه او اسرافكاران را دوست نمي دارد.»

«اسراف» كلمه ي جامعي است كه هر گونه زياده روي در كميّت و كيفيت و بيهوده گرايي و اتلاف و مانند آن را شامل مي شود. اسراف مصاديق گوناگوني دارد مانند: زياد خوردن و آشاميدن، فرو دادن سريع غذا بدون جويدن كامل، زياده روي در خوردن يك نوع غذا، و تجاوز از خوردن خوراكي هاي حلال و روي آوردن به حرام و ... «2»

پيامدهاي اسراف در غذا:

صاحب نظران براي اسراف در تغذيه ضررهايي را بر شمرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. سوء هاضمه و فراخ شدن معده و بزرگي شكم؛

2. پيچ خوردن معده؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 162

3. حمله حُنّاق سينه يا سوزش قلب؛

4. دچار شدن به وبا و تيفوئيد و ...؛

5. چاقي كه خود يك بيماري خطرناك است؛

6. پوسيدگي دندان؛

7. بالا رفتن غلظت خون (تصلب شرائين)؛

8. بيماري هاي مفصلي و سنگ كليه (اسراف در خوردن يك نوع غذا)؛

9. آثار رواني، مثل كودني و تنبلي و افزايش شهوت جنسي.

دوم: ممنوع كردن چيزهاي ناپسند (خبائث):

پس از بررسي آياتي كه غذاهاي مضر را «خبائث» ناميده است در مي يابيم خداوند هر چه را تحريم فرموده براساس حكمت و براي پيشگيري از زيان هاي مترتب بر آن بوده است و نيز روشن مي گردد به رغم تمام پيشرفت هاي علمي، باز انسان نيازمند هدايت از جانب كسي است كه علم او مافوق تمام دستآوردهاي بشري باشد.

قرآن كريم در برخي آيات به صورت كلّي مي فرمايد:

«وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ؛ «1»

و برايشان [خواركي هاي پاكيزه را حلال مي شمرد، و پليدي ها را بر آنان

حرام مي كند.»

خبائث به چيزهايي گفته مي شود كه پليد است، يعني امور پست و فاسد و متعفن، به طوري كه طبع انسان آنها را نمي پسندد. «2»

و قرآن كريم در برخي آيات به طور مشخص از خوردن برخي غذاها منع مي كند و مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 163

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ؛ «1»

گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتي كه به غيرنام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده ... بر شما حرام شده است.»

صاحب نظران در بررسي حكمت اينگونه غذاها به نتايجي رسيده اند كه برخي از آنها را يادآور مي شويم:

1. مردار: در اصطلاح فقهي مردار به جانوري اطلاق مي شود كه از طريق ذبح شرعي، جان نداده باشد.

براي ذبح شرعي نيز حكمت هايي بيان شده كه خود نيز داراي تاثيراتي بهداشتي است از جمله اينكه چون خون پس از مرگ جانور به محل مناسبي براي رشد ميكروب ها تبديل خواهد شد، ذبح شرعي با بريده شدن رگ ها و شريان هاي بزرگ گردن، باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد و دست و پا زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد. «2»

ممنوعيت خوردن گوشت مردار در سوره هاي انعام، نحل، بقره و مائده (با الفاظ مختلف تكرار شده) بيانگر خطرات جسمي و روحي استفاده از آن و آلودگي مردم آن روزگار به اين مسئله است.» استفاده از گوشت مردار از نگاه روايات:

در روايات نيز به برخي از مضرات استفاده از گوشت مردار اشاره شده است به عنوان مثال از امام صادق (ع) حكايت شده:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 164

«هيچ كس مردار نمي خورد مگر اينكه بدنش ضعيف و رنجور مي شود. نيروي او را مي كاهد و نسل او را قطع مي كند و آن كس كه به اين كار ادامه دهد با مرگ ناگهاني (مثل سكته) از دنيا مي رود.» «1»

ضررهاي ديگري براي خوردن گوشت مردار در روايات برشمرده اند كه عبارتند از: بدبويي بدن، ايجاد صفراء، بد اخلاقي، عصبانيت، قساوت قلب و از بين رفتن مهر و عطوفت، منجمد شدن خون و غيره. «2»

يادآوري: از اين روايات روشن مي گردد استفاده از مردار علاوه بر ضررهاي جسمي، داراي ضررهاي رواني و اخلاقي هم مي باشد. و در روايت آمده است به قدري گوشت مردار مهر و محبت را مي برد كه شخص حتي از كشتن فرزند و پدر خويش ايمني نخواهد داشت.» «3»

دستگاه گوارش نمي تواند از مردار، خون سالم و زنده بسازد و به علاوه مردار كانوني از انواع ميكروب ها است. «4» صاحب نظران و پزشكان به ضررهاي ديگر خوردن مردار در كتب خويش اشاره كرده اند. «5»

2. خون: حرمت خوردن خون در چهار سوره ي قرآن كريم با الفاظ مختلف تكرار شده است. «6»

موضوع خوردن خون در ميان اقوام و ملل جهان سابقه اي طولاني داشته است و در دوران جاهليت نيز از آن استفاده مي كردند. متخصصان علوم پزشكي و پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 165

غذايي اسرار علمي و فلسفه هاي مختلفي در مورد حرام بودن خوردن خون برشمرده و گفته اند: خون محيط مناسبي براي رشد انواع ميكروب ها مي باشد و در آزمايشگاه هاي طبي از خون براي كشت انواع باكتري ها به منظور مطالعه ي آنها استفاده مي كنند و خون در معده بسيار سخت هضم مي گردد. «1»

در روايات نيز به برخي از ضررهاي

آن اشاراتي شده است از جمله:

امام صادق (ع) مي فرمايند: خوردن خون باعث قساوت قلب و رفتن مهر و عاطفه و موجب تعفن بدن و تغيير رنگ چهره مي شود. «2»

اديان الهي خوردن خون را از ليست غذاهاي بشري حذف كرده اند، كه نشان مي دهد كه تمدّن فعلي بشر تا چه حد مرهون زحمات انبيا است.

3. گوشت خوك: خوردن گوشت اين حيوان از نظر اسلام در ليست غذاهاي ممنوع قرار گرفته است. «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَهَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ ...» (بقره/ 173، مائده/ 3، انعام/ 145، نحل/ 115)

مصرف گوشت خوك هم ضررهاي جسمي دارد و هم ضررهاي معنوي و اخلاقي، مانند:

خوك غيرت ناموسي ندارد و جفت خود را در معرض استفاده ي خوك هاي نر ديگر قرار مي دهد و لذت مي برد و اين خوي بي غيرتي در گوشتش تاثيراتي دارد. پس تغذيه از اين گوشت باعث انتقال اين صفت رذيله به انسان مي گردد. «3»

بيماري هايي كه توسط مصرف گوشت خوك به انسان منتقل مي گردد به طور خلاصه عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 166

الف. كرم كدوي خوك كه موجب نارسايي هايي در دستگاه گوارش مي گردد.

ب. مرض لادردي كه در مناطق مسيحي نشين زياد يافت مي گردد اما در ميان مسلمانان يافت نمي شود.

ج. تري شينوز كه اثرش التهاب جداره امعا: پيدايش جوش ها و دمل هاي پراكنده در تمام بدن و ...

د. بيماري «بوتوليسم» كه بر اثر ثقيل الهضم بودن گوشت خوك ايجاد مي گردد.

گوشت خوك در بيماري هايي مثل: اسهال خوني، يرقان عفوني، اسهال آسيبي، بيماري شبه باد سرخ و تصلب شرائين و دردهاي مفصلي و مسموميت ها موثر است. خوك از خوردن چيزهاي پليد و كثافت حتي مدفوع خود باك ندارد و از اين

رو معده اش لانه ي انواع ميكروب ها و امراض است. «1»

4. ممنوعيّت نوشيدن شراب (خمر):

خداي متعال در قرآن كريم در چهار مرحله با مسئله ي شراب برخورد مي كند در ابتدا مسلمانان را براي پذيرش اين حكم آماده مي كند و به تدريج اجتماع مسلمانان آن روز را از اين خوي پليد پاك مي كند.

قبل از ظهور اسلام، شراب خواري در بين بسياري از ملت ها يك عادت و رسمي بود كه اين عادت هنوز هم در بسياري از كشورهاي غيرمسلمان رواج دارد.

حرمت و نجاست شراب و مسكرات از چند جهت قابل بررسي است و در روايات اهل بيت (ع) و سخنان متخصصان علوم پزشكي مطالب مختلفي در مورد ضررهاي معنوي، اجتماعي و بهداشتي شراب آمده است كه به اختصار بدانها اشاره مي كنيم: «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 167 الف. شراب عقل را زايل و انسان را از حوزه ي انسانيت خارج و تبديل به يك حيوان مي كند تا آنجا كه حتّي كشتن خانواده و فرزندان برايش عادي جلوه مي نمايند.

ب. ابتلا به زخم معده ي حاد كه ممكن است به مرگ منجر شود.

ج. اعتياد مزمن به الكل به دستگاه عصبي آسيب وارد مي كند و منجر به بيماري هاي عصبي در زمينه هاي مختلف مي شود.

د. استفاده ي الكل به دستگاه گوارش صدمه وارد كرده و باعث بيماري هاي گوارشي مثل سرطان مري، التهاب حاد معده و ... مي گردد.

م. نوشيدن الكل رابطه ي نزديكي با بسياري از بيماري هاي قلبي از جمله: ضعف ماهيچه هاي قلب و ... دارد.

ه-. نوشيدن شراب باعث نارسايي هاي خوني مثل كاهش آهن خون و كاهش اسيد كوليك در خون و ... مي شود.

و. مصرف الكل تاثير زيادي روي فعاليت هاي جنسي دارد، از جمله ميل جنسي

را افزايش مي دهد ولي توان انجام فعاليت هاي جنسي را كم مي كند و ...

ز. الكل يكي از علل پنجگانه ي اصلي ابتلا به سرطان مغز است.

همچنين استفاده از شراب و مشروبات الكلي عوارض روحي و ذهني بسياري دارد كه صاحب نظران و پزشكان در مورد ضررهاي آن به طور مفصّل در كتاب هاي مختلف به آن پرداخته اند.

سوم: توصيه به غذاهاي حلال و پاك (طيّب):

قرآن كريم توجّه خود را فقط معطوف به تحريم خبائث ننموده بلكه مردم را به غذاهايي مفيد و مؤثر در سلامتي، راهنمايي كرده است و در اين راستا مي فرمايد:

«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ؛ از تو مي پرسند: چه چيزهايي براي شان حلال شده است؟ بگو: [همه ي پاكيزه ها براي شما حلال گرديده.» (مائده/ 4، اعراف/ 33، مائده/ 87 و 88، نحل/ 5)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 168

البته معناي كلمه ي «طيّب» در منفعت و ارزش غذايي محدود نمي گردد بلكه فوايد رواني غذا را نيز در بر مي گيرد و غذايي طيب بايد حلال هم باشد:

«وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلَالًا طَيِّباً» «1»

زيرا هنگامي كه شخص از دسترنج خود غذا مي خورد ضمن دستيابي به يك لذّت و نشئه خاص، احساس سعادت و بزرگي نيز به وي دست مي دهد. «2»

انواع طيبات از ديدگاه قرآن:

1. گوشت چهارپايان: (نحل/ 5) شكي نيست كه اگر گوشت را از رژيم غذايي انسان حذف كنيم، قادر به ادامه يك زندگي بهداشتي و طبيعي نخواهد بود؛ زيرا گوشت از هر غذاي ديگري بيشتر پروتئين دارد.

كمبود پروتئين بدن در دراز مدت باعث اختلال در رشد طبيعي بدن، ضعف عضلات، كم خوني، كودني و كم عقلي ... مي گردد.

2. صيد دريا: قرآن

كريم مي فرمايد:

«وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً؛ «3»

و او كسي است كه دريا را رام ساخت تا از آن، گوشت تازه بخوريد.»

نعمت هاي دريا شگفت انگيز و بيشمارند كه از جمله ي آن، ماهي را مي توان نام برد. گوشت ماهي داراي پروتئين زيادي با كيفيت خوب است و مقدار زيادي ويتامين از جمله ويتامين A و ويتامين D دارد كه ويتامين A ضد شب كوري و براي رشد بافت هاي پوست ضروري است و ويتامين D براي رشد و نمو استخوان بسيار مفيد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 169

ماهي حاوي كلسيم است و ديگر امتياز ماهي و محصولات غذايي دريايي غني بودن آنها از نظر يُد است كه عنصري ضروري و مورد نياز براي غده تيروئيد است. «1»

3. شير چهارپايان: (نحل/ 66) شير به تنهايي غذايي خالص، خوش طعم و كامل كه خداوند به انسان ها ارزاني داشته است. شير مملو از كلسيم است، كلسيم نمك مخصوصي براي استحكام استخوان هاي بدن، ناخن ها و موها است بدون كلسيم استخوان ها سست مي شوند. دندان ها مي پوسند، ناخن ها مي شكنند و موها مي ريزند.

4. زيتون: (انعام/ 99 و مومنون/ 20) زيتون يك ماده ي غذايي بسيار ارزشمند است كه مقدار زيادي چربي، پروتئين، كلسيم آهن و فسفات را در خود دارد و از نظر ويتامين هاي A و D و B كمپلكس بسيار غني است قرآن با قسم خوردن به اين ميوه (والتين و الزيتون) توجه و حس كنجاوي بشر را به اين ميوه جلب كرده است و صاحب نظران فوائد بسيار فراواني را براي اين ميوه برشمرده اند. «2»

5. خرما (نحل/ 11 و عبس/ 29): درصد بسياري از تركيبات خرما را

مواد قندي تشكيل مي دهند و از اين نظر غني تر از ساير ميوه هاست. همچنين خرما بر هضم غذا موثر است و خاصيت ضد گرسنگي دارد و مناطقي كه از خرما بيشتر مصرف مي كنند كمتر مبتلا به سرطان مي شوند خرما براي جوش و غرور جواني مفيد است، بيماران ديابتي به جاي قند مي توانند از خرما استفاده كنند. متخصصين فوايد بسياري براي خرما برشمرده اند كه به ذكر همين مقدار اكتفا مي كنيم. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 170

در روايات نيز اشاراتي به خواص پر اهميت خرما شده است. «1»

6. انجير (تين 1- 4): خداوند از يك طرف به انجير قسم ياد مي كند و از طرف ديگر بحث قوام انسان را مطرح مي كند پس بين انجير و قوام انسان ارتباط وجود دارد (والتين ... لقد خلقنا لانسان في احسن تقويم) دانشمندان بعد از تحقيقات در انجير، به اين نتيجه رسيده اند كه انجير تاثير مستقيم در قوام و قدرت انسان و سلامتي بدن دارد و فوائد ديگري نيز براي انجير برشمرده اند. «2»

و در روايات اهل بيت نيز فوائد فراواني براي انجير حكايت شده است.

7. عسل: قرآن عسل را مايه ي شفا معرفي مي كند و مي فرمايد:

«يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ؛ «3»

از شكم هايشان نوشيدني (: عسل) بيرون مي آيد كه رنگ هايش متفاوت [و] در آن براي مردم درماني است.»

بسياري از صاحب نظران، مفسّران و پزشكان در مورد اهميت غذايي و دارويي (شفا بخش) عسل سخن گفته و به قرآن آفرين گفته اند كه آن را «شفا» خوانده است.

اينك به طور خلاصه اشاراتي به آنها مي كنيم:

الف. عسل داراي بيش از 70 ماده ي مختلف است كه براي بدن بسيار مفيد

است.

ب. عسل خاصيت ضد ميكروبي و ضد عفوني دارد و ميكروب ها قادر به حيات در عسل نيستند.

ج. عسل براي كودكان، هم يك ماده ي غذايي، و هم يك داروي ارزشمند است.

د. عسل در پيشگيري از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان نقش بسزايي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 171

كاربرد درماني عسل:

1. عسل در درمان بيماري هاي پوستي بويژه جوش هاي چركي و زخم هاي كهنه و عفوني موثر است.

2. عسل تاثيرات نيكويي بر بيماري هاي گوارشي دارد.

3. عسل در درمان بيماري هاي تنفسي مثل بيماري سل، سياه سرفه و التهاب ريه نقش موثر دارد.

4. عسل از قديم الايام در درمان بيماري هاي چشم به كار برده مي شد.

همچنين عسل در بيماري هاي زنان و زايمان و بيماري هاي گوش، حلق و بيني و بيماري هاي قلبي و كليه و دستگاه عصبي موثر است كه صاحب نظران به طور مفصل به تشريح آنها پرداخته اند. «1»

بنابراين:

1. قرآن چيزهاي را كه طبع سالم انسان از آن متنفر و استفاده از آن براي او ناراحتي و بيماري هاي جسمي و روحي ايجاد مي نمايد حرام كرده است.

2. علت و فلسفه ي حرمت برخي از امور، براي بشر با توجه به پيشرفت علم، روشن شده و ممكن است علت حرمت اينگونه غذاها منحصر به اين امور نباشد و علت هاي ديگري هم در حرمت اين غذا دخيل باشد كه هنوز بشر پي به آن نبرده است. «2»

3. ممكن است در آينده حكم و اسرار و علل بهتري از آنچه تا حال كشف شده براي بشر آشكار گردد زيرا علم بشر خيلي محدود و به تصديق دانشمندان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 172

اين عصر نسبت معلومات بشر به مجهولات

او اندك است، و هر چه معلومات تازه براي بشر پيدا مي شود مجهولات او زيادتر مي گردد. «1»

4. فلسفه و علت برخي از احكام و قوانين اسلام هنوز روشن نشده است كه به اين موارد احكام تعبّدي مي گويند و بايد هر مسلمان بدانها عمل كند. و مسلّماً عقل و علم آنها را مي پذيرد و ممكن است در آينده حكمت هاي آنها براي ما روشن شود چرا كه اين قوانين از طرف خداي حكيم وضع شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني.

2. تغذيه در قرآن، دكتر محمدرضا نوري.

3. فلسفه احكام، آيت الله احمد اهتمام.

4. اسلام وبهداشت روان، مجموعه مقالات، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه علوم پزشكي ايران.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 174

رابطه ي وضو و غسل با بهداشت جسماني چيست؟

پرسش:

رابطه ي وضو و غسل با بهداشت جسماني چيست؟ پاسخ:

در اسلام عباداتي وجود دارد كه داراي دو جنبه است: يكي بُعد عبادي، كه موجب تقرب انسان به خدا و كمال معنوي او مي شود و دوم بُعد بهداشتي و درماني، كه براي محيط اجتماعي يا شخصي انسان آثار مفيدي دارد و سلامت انسان را تأمين مي كند. مانند: نماز، وضو، غسل و روزه از اين قبيل عبادات هستند. «1»

وضو:

در قرآن مجيد علت و فلسفه ي برخي احكام را، نظافت و پاكيزگي نشان مي دهد براي مثال: در آيه ي وضو و تيمم مي فرمايد:

«مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ «2»

يعني خدا نمي خواهد، تا بر شما هيچ تنگ بگيرد، و ليكن مي خواهد، تا شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد؛ تا شايد شما سپاسگزاري كنيد.»

البته

ناگفته نماند كه وضو و غسل نيز مثل ساير عبادات فلسفه ي آن بالاتر از فوائد مادي و نتايج جسماني است؛ بلكه حكمت آن معنوي و روحاني و وصول به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 175

مقام قرب به مبدأ است و اشاره به همين معنا است حديث «الوضوء نور و الوضوء علي الوضو نورُ علي نور» كه سر او از نور در فائده ي وضوء، صفا و قلب و حصول قرب مي باشد و چراغي است كه مؤمن را از ظلمات و ماديات نجات مي دهد و به معنويات و ورود به ساحت قدس خداوند متعال رهبري مي نمايد. «1»

اما اگر بخواهيم از دريچه ي بهداشت به مقوله ي وضو و غسل نگاه كنيم، جنبه هاي زيادي در اين زمينه نمايان خواهد شد كه انديشمندان و پزشكان به آن اشاره كرده اند و در اين زمينه كتاب هايي نيز نوشته اند و در روايات هم به جنبه ي بهداشتي آن اشاراتي شده است از جمله از امام رضا (ع) حكايت شده كه در مورد حكمت وضو مي فرمايند:

«و [وضو] براي اين است كه بنده در مقابل پروردگار خود پاكيزه باشد و قابل مذاكره و مكالمه گردد و اطاعت امر مولي نموده، از كثافات و نجاسات پاك گردد- و كسالت تن او بر طرف شود- و خواب از چشم او بيرون رود. تا اين معارف به پاكي قلب او در مقابل عظمت خالق منتهي شود- و سبب وجوب شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها، آن است كه اين اعضا در نماز بيشتر به كار مي آيد زيرا نمازگزار با صورت سجده و خضوع مي كند. و با دست خود حاجات خويش را عرضه

مي دارد و با سر خويش جهت قبله را حفظ مي نمايد و با پاهايش قيام و قعود نماز را انجام مي دهد.» «2»

برخي از صاحب نظران در مورد وضو حكمت هايي بيان كرده اند كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 176

1. دست و صورت كه غالباً در معرض ميكروب هاي مختلفند بايد هر روز چند مرتبه با عنوان وضو شسته شود به طوري كه آب به پوست برسد و چربي و كثيفي ها را رفع نمايد.

زيرا غير از اعضاي وضو (كه زير لباس است) كمتر آلوده به ميكروب و كثافات محيط مي شود. «1»

2. پيش از اين گمان مي كردند ورود ميكروب به داخل بدن منحصر به سوراخ هاي بدن (مثل دهان) است؛ ولي اخيراً ثابت شده است كه ممكن است ميكروب از سطح پوست نيز وارد بدن شود و چون دست و صورت بيشتر در معرض آلودگي ها واقع مي شود دستور به شستن داده شد و در پا و سر به مسح اكتفاء شده تا موجب سختي نشود. «2»

3. در مسح سر و پا اگر مانعي باشد لازم است براي صحت وضوء، آن موانع را برطرف نماييم در نتيجه نظافت محل سر و پا هم تحقق مي يابد و اين خود يك نكته ي بهداشتي است، «3» و يا حداقل احتمال آن را دارد.

4. ماساژ دادن به روش هاي مختلف خاصيت و فوائد فراواني براي بدن دارد كه وضو نيز همان خاصيت ماساژ را دارا مي باشد، زيرا وقتي سطح اعضاي وضو، آب سرد رسيد و محل آن سرد شد براي حفظ درجه حرارت طبيعي بدن و جبران حرارت از دست رفته ي اعضاي وضو، دستگاه گردش خون به فعاليت

سريع مشغول مي شود تا درجه حرارت بدن متعادل شود. و در نتيجه نشاط و سلامتي و تعديل در دستگاه گردش خون كه مهم ترين عنصر بدن است بوجود آيد و بهداشت بدن را تأمين مي نمايد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 177

5. در مورد نوع آب وضو (سرد بودن و پاك و مطلق بودن) و استنشاق (آب در بيني كردن) و مضمضمه (آب در دهان كردن) و مسواك قبل از وضو، مطالب بهداشتي جالبي است كه در روايات و سخنان صاحب نظران و پزشكان بدان اشاره شده است. «1»

غسل:

غسل، همانند وضو داراي دو بعد عبادي و بهداشتي مي باشد. ما در اسلام غسل هاي متعددي داريم كه برخي از آنها مستحب و برخي واجب است: مثل غسل جنابت- حيض- نفاس- استحاضه- مس ميت- ميت و ...

غسل علاوه بر اينكه باعث نورانيت باطني انسان مي شود و حالت معنوي در انسان ايجاد مي كند و روح را طهارت و نشاط مي بخشد؛ فوايد بهداشتي و جسماني نيز براي بدن دارد. كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

هر كدام از غسل ها فلسفه و علت خاصي دارد، مثلًا: در مورد غسل جمعه و غسل عيدهاي مختلف، يكي از علت ها اين است كه چون در روزهاي جمعه و أعياد اسلامي برخي اجتماعات برپا مي شود؛ مثل نماز جمعه و نماز عيد و ... و مردم از جاهاي دور و نزديك در يك جا دورهم جمع مي شوند؛ بنابراين غسل موجب پاكيزگي مي شود و بهداشت جسم و محيط را تأمين مي كند و از طرفي بوي عرق و ... را از بين مي برد و انس بين افراد بيشتر مي گردد. «2» برخي از پزشكان و صاحب نظران در

مورد غسل جنابت فوايدي ذكر كرده اند، از جمله:

1. غسل باعث نشاط بخشيدن به بدن و ورزيده شدن آن از طريق تحريك پايانه هاي عصبي موجود در پوست مي گردد.

2. غسل موجب احتقان خون در پوست و دستگاه تناسلي و دفع خون هاي جمع شده در اين قسمت ها به ساير قسمت هاي بدن به ويژه قلب و مغز مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 178

3. عمل غسل يك فعاليت عضلاني است كه موجب نشاط قلب و حس جريان خون در بدن، و ورزش عضلات ارادي بدن است.

4. غسل، سلامتي پوست را تأمين مي كند تا بهتر به وظايف متعدد خود عمل نمايد كه از مهم ترين آنها انتقال احساسات و تنظيم دماي بدن و حفظ سلامتي است.

5. زدودن سلول هاي مرده، مواد چربي زائد و گرد و غبار و ساير آلودگي ها از پوست از ديگر فوائد غسل مي باشد. «1»

6. در روايت آمده كه در زمان جنابت، مني از تمام بدن بيرون مي آيد و از اين رو لازم است، تمام بدن شسته شود. «2»

دانشمندان امروز به اين نتيجه رسيده اند كه خارج شدن مني از انسان، يك عمل موضعي نيست (مانند بول و ساير زوايد)؛ بدليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مي گردد و تمام سلول هاي تن به دنبال خروج آن در يك حالت سستي مخصوص فرو مي روند. «3»

7. برخي در مورد ترتيب غسل (سر و گردن، سمت راست و سمت چپ) نيز نكات بهداشتي و جسماني ذكر كرده اند، از جمله:

وقتي انسان با آب سرد مشغول به شستن يك عضو شد درجه حرارت در اعضاي بدن مختلف مي گردد؛ در نتيجه گردش خون به آن سمت شديد مي شود و به دنبال آن

عمل حياتي دوران خون شدت پيدا مي كند. همانطور كه در وضو صورت مي گيرد حتي اگر با آب گرم هم انجام شود باز اين فرايند جريان پيدا مي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 179

8. پوست انسان هم داراي تنفس است و قريب 2 ميليون منافذ جلدي روي پوست وجود دارد كه در اثر برخي رسوب ها اين منفذها مسدود مي گردد؛ و تنفس پوست كه از لوازم سلامتي و حيات است قطع و يا كم مي شود؛ و در اثر غسل اين روزنه ها باز و حيات و نشاط به آن بر مي گردد، و فايده هاي بهداشتي ديگر كه در كتب مربوطه به آن اشاره كرده اند.

يادآوري:

در پايان چند نكته لازم به ذكر است كه:

وضو و غسل يك عبادت است كه مقدمه ي نماز قرار مي گيرد و پايين آوردن آن در حد يك عمل بهداشتي صحيح به نظر نمي رسد، هر چند كه آثار بهداشتي اين دستور الهي بر كسي پوشيده نيست.

آثار و فوايدي كه براي وضو و غسل شمرده شد علت منحصر و تامه براي وضو و غسل نيست. بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگري مثل مسائل معنوي و اجتماعي هم مورد نظر شارع بوده است. و آيندگان نكات علمي و دقيق تري از اين عمل عبادي كشف كنند.

برخي از اين آثار بهداشتي كه از شستشوي بدن حاصل مي شود، با شستشوي ساده بدن (بدون نيت و شرايط غسل) نيز حاصل مي شود، پس معلوم مي شود كه اين آثار، هدف اصلي شارع مقدس اسلام نبوده است، بلكه حداكثر مي توان گفت: در دستور غسل و وضو برخي از اين آثار نيز لحاظ شده است. «1»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پژوهشي در اعجاز

علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات كتاب مبين.

2. فلسفه احكام، احمد اهتمام.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 180

دستورات بهداشتي قرآن چيست؟

پرسش:

دستورات بهداشتي قرآن چيست؟ پاسخ:

دستورات بهداشتي قرآن را مي توان در چهار محور خلاصه كرد:

1. بهداشت تغذيه؛

2. بهداشت جسم؛

3. بهداشت مسائل جنسي؛

4. بهداشت روح و روان.

در اينجا لازم است هر كدام از اين موارد به صورت جداگانه پرداخته شود:

1. بهداشت تغذيه:

توضيح آن در پاسخ پرسش هاي قبلي گذشت.

2. بهداشت جسم:

در برخي از آيات قرآن اشارتي به بهداشت جسم شده است كه علاوه بر جنبه ي تقرّب و پاكي و لطافت روح، حاوي نكات بهداشتي فراواني نيز مي باشد. اشارات بهداشتي قرآن عبارتند از: وضو، غسل، طهارت لباس و پاكيزگي محيط زيست و ...

وضو: «1» (مائده/ 6) نماز در اسلام جايگاه ويژه اي دارد كه مقدمات آن از جمله، وضو گرفتن يا غسل كردن (مثل: غسل جنابت) و پاك كردن بدن و لباس از نجاسات و همچنين پاكي مكان نمازگزار و ... موجب رعايت بهداشت شخصي مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 181

وضو از نظر بهداشتي و شستن صورت و دست ها در وضوء، پنج بار و يا حداقل سه بار در شبانه روز اثر قابل ملاحظه اي در نظافت بدن دارد. «1» كه البته صاحب نظران فوايد بهداشتي ديگري نيز براي آن برشمرده اند. «2»

غسل: «3» (مائده/ 6) غسل همانند وضو، داراي دو جنبه ي (بهداشتي و عبادي) است. در مورد غسل جنابت روايتي از امام رضا (ع) وارد شده است كه حضرت فرمودند:

«علّت غسل جنابت نظافت است و آدمي خود را از كثافات كه به او رسيده پاكيزه كند و ساير بدن را پاك گرداند؛ زيرا مني از

تمام بدن بيرون مي آيد از اين رو لازم است تمام بدن را پاكيزه كند.» «4»

متخصصان علوم پزشكي هم به اين نتيجه رسيده اند كه خارج شدن مني، يك عمل موضعي نيست (مانند بول و ساير زوايد كه لازم باشد فقط همان موضع شستشو شود)

به دليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مي گردد و تمام سلول هاي بدن به دنبال خروج آن، در يك حالت سستي مخصوص فرو مي روند. «5» البته غسل حاوي برخي مطالب بهداشتي ديگر نيز هست كه صاحب نظران به آن اشاره كرده اند. «6»

3. طهارت لباس: قرآن مي فرمايد: «وثيابك فطهر» «7» پاكيزگي لباس يكي از خواسته هاي طبيعي انسان است كه اسلام نيز بر آن تاكيد كرده است. البته در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 182

مورد اينكه مقصود از آيه ي فوق (طهارت لباس) چيست؟ نظريه هاي مختلفي مطرح است كه پرداختن به آن ها ما را از بحث خارج مي كند.

4. پاكيزگي و بهداشت محيط زيست: قرآن درباره بهداشت محيط زيست مي فرمايد:

«وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ و خانه مرا براي طواف كنندگان و (به نماز) ايستادگان و ركوع كنندگان سجده گر پاك و پاكيزه كن.»

اين آيه بر لزوم پاكيزگي محيط زيست به ويژه مساجد اشاره و تأكيد دارد و يكي از شروط صحت نماز، اقامه ي آن در محلي پاكيزه و دور از نجاسات است. «1»

3. بهداشت مسايل جنسي:

يكي ديگر از دستورات بهداشتي قرآن، بهداشت مسايل جنسي است.

قرآن در زمينه ي بهداشت مسايل جنسي، موضوعات علمي را مطرح مي نمايد، از جمله:

1. ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه؛

2. ممنوعيت زنا؛

3. ممنوعيت هم جنس بازي (لواط)؛

4. ممنوعيت خودارضايي (استمناء)؛

در اينجا به اشاراتي در مورد اين مسائل

اكتفا و بحث هاي مفصل تر را به مطالعه ي منابع پيشنهادي واگذار مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 183

1. ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه:

قرآن كريم مي فرمايد:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ»؛ «1» «و از تو، در باره ي عادت ماهانه [زنان مي پرسند، بگو: آن رنجي است؛ از اين رو در عادت ماهانه، از زنان كناره گيري كنيد، و با آنان نزديكي ننماييد، تا پاك شوند.»

يكي از حكمت هاي اين دستور الهي، مصون ماندن از بيماري هاست كه پزشكان مطالب زيادي در اين زمينه نوشته اند. «2»

2. ممنوعيت زنا:

قرآن كريم از آن به عنوان «فاحشه» عمل زشت ياد مي كند و براي پيشگيري از اين عمل دستور به ازدواج مي دهد و همچنين زنان را به رعايت حجاب و مردان را به كوتاه كردن نگاه فرامي خواند. قرآن مي فرمايد:

«وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِيلًا»؛ «3» «و نزديك زنا نشويد؛ [چرا] كه آن، زشتكاري است، و بد راهي است.»

كه در مورد بيماري هاي مختلف آميزش، صاحب نظران به طور مفصل بحث كرده اند. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 184

3. ممنوعيت هم جنس بازي (لواط):

قرآن دراين مورد در آيات 165 و 166 سوره ي شعراء و 81 سوره ي اعراف و 29 سوره ي عنكبوت مطالبي را در قالب، داستان قوم لوط بيان كرده و در ضمن آن اين عمل را سرزنش و ممنوع و حرام كرده است.

اين عمل عوارض و ضررهاي بهداشتي متعددي (از جمله: سيفليس، سوزاك، آتشك، گرانولوم آميزشي و سست شدن عضلات مقعد و ...) دارد. «1»

4. ممنوعيت استمناء:

استمناء، يعني اينكه كسي كاري كند كه از خودش مني

بيرون آيد اين عمل در اسلام ممنوع و حرام شمرده شده و قرآن در سوره هاي (مومنون/ 5- 7 و مُعارج/ 29- 31) به آن پرداخته است.

متخصصان علوم پزشكي و صاحب نظران در مورد آثار زيانبار فراوان اين عمل زشت سخن گفته و اثرات سوء آن را در حوزه هاي مختلف رواني و اخلاقي- اجتماعي- جسمي و ... بررسي كرده اند. «2»

4. بهداشت روح و روان:

محور ديگري كه قرآن كريم در مورد آن داراي دستورات بهداشتي ارزشمندي است؛ محور بهداشت روان مي باشد:

در اين زمينه نيز صاحب نظران و انديشمندان علوم قرآني قلم فرسايي نموده و از ديد قرآن و تاثير شفابخشي آن سخن رانده اند كه براي طولاني نشدن مطلب اشاراتي در اين زمينه مي نماييم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 185

اضطراب و دلهره و دلواپسي و احساس ناتواني و بي كفايتي فرد براي تعبير و تفسير حوادث موضوع نگران كننده و مهمي است كه براساس تحقيقات جديد اختلالات اضطرابي از شايع ترين اختلالات روانپزشكي است. «1»

در اينجا به ذكر برخي از راهكارهاي قرآن در به وجود آمدن آرامش دروني و باز دارنده ي اختلالات خفيف رواني مي پردازيم:

1. توكل: توكل عبارت است از اعتماد به خدا در انجام كار و واگذاري امور به او؛ به طوري كه فعاليت شخصي و تعادل رواني را افزايش مي دهد و از اضطراب نرسيدن به هدف باز مي دارد. اين اعتقاد حالتي را در شخص به وجود مي آورد كه موجب مي شود فرد در تمام حالات و رفتار خويش حضور پروردگار را در نظر بگيرد و در اين حضور احساس قدرت و توانمندي كند «2» كه قرآن هم بر اين مسئله در آيات مختلف تاكيد مي كند. «3» از جمله:

«فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ پس بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مي دارد.»

2. ايمان: از آثار مطلوب ايمان به خدا، آرامش است؛ آرامشي كه موجب سكون نفس، ثبات قلب و ثبات عزم و اراده شده و مانع راهيابي هرگونه اضطراب در انسان مي شود. «4»

قرآن كريم مي فرمايد:

«هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَهَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»؛ «5» او كسي است كه آرامش را در دل هاي مؤمنان فرو فرستاد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 186

3. ذكر و ياد خدا: قرآن كريم مي فرمايد:

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «1» آگاه باشيد، كه تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد!

كه البته منظور از ذكر خدا ذكر زباني و فكر و قلبي و ترك گناه و ... مي باشد كه ياد خداوند در آرامش و بهداشت روان بسيار موثر است.

4. صبر: يكي از اساسي ترين روش هاي مقابله با استرس و عوارض ناشي از آن، صبر است. قرآن كريم مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلَاهِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»؛ «2» اي كساني كه ايمان آورده ايد! بوسيله شكيبايي و نماز، ياري جوييد؛ [چرا] كه خدا با شكيبايان است.

5. توبه و استغفار: يكي از عوامل اضطراب زا احساس گناه است كه تا حد زيادي تعادل روان انسان را به هم مي زند. قرآن در برخورد با اين مسئله توبه و توجه به رحمت وسيع پروردگار را توصيه مي كند.

قرآن كريم مي فرمايد:

«إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئاً»؛ «3» مگر كساني كه توبه كنند، و ايمان آورند، و [كار] شايسته انجام دهند؛ پس اينان داخل بهشت مي شوند، و هيچ ستمي بر

آنان نخواهد شد.

راهكارهايي كه قرآن درباره بهدشت روان فرا سوي بشر قرار مي دهد؛ بسيار زياد است كه ذكر همه ي آنها در اين مجال نمي گنجد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 187

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات مبين، رشت.

2. تغذيه در قرآن، دكتر محمدرضا نوري.

3. فلسفه احكام، آيت الله احمد اهتمام.

4. اسلام وبهداشت روان، مجموعه مقالات، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه علوم پزشكي ايران، نشر معارف.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 188

فصل چهارم: قرآن و غذاشناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 190

چرا قرآن به زيتون و انجير قسم ياد كرده است؟

پرسش:

چرا قرآن به زيتون و انجير قسم ياد كرده است؟ آيا به خاطر فوايد غذايي آنهاست؟

پاسخ:

پرسش را در دو بخش بررسي مي كنيم:

اول: حكمت و فلسفه ي سوگند در قرآن؛

دوم: سوگند قرآن به انجير و زيتون و حكمت آن.

اول: چرا خداوند سوگند ياد كرده است؟

مفسّران و صاحب نظران علوم قرآني دلايل متعددي را براي قسم هاي قرآن بر شمرده اند كه با بررسي آنها مطلب روشن مي گردد:

1. برخي قائلند سوگندهاي قرآن به خاطر نشان دادن عظمت و تأكيد بر مطلبي است كه بعد از قسم مي آيد. يعني اين مطلبي كه دنباله ي آيات معمولًا بيان مي كند؛ مطلب مهمي است. «1»

2. حكمت دوم قسم هاي قرآن اين است كه گاهي خداوند مي خواهد عظمت آن مطلبي را كه به آن سوگند ياد كرده، نشان دهد. «2»

همچنين سوگندهاي قرآن فكر و عقل انسان را توسعه مي دهد؛ در واقع تمام هستي را جولانگاه فكر بشر قرار مي دهد و وي را در عالم محسوسات و مادي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 191

عالم غيب به پرواز در مي آورد زمين و خورشيد و ستارگان و كهكشان ها و حتي انجير و زيتون را در برابر فكر او عرضه مي كند تا همه و همه را مورد مطالعه قرار دهد و با تحقيق و دقّت آنها را بررسي كند. «1»

3. احتمال دارد كه در سوگندهاي قرآن «رَب» در تقدير است، يعني «والفجر» در اصل «رب الفجر» بوده، يعني سوگند به پروردگار سپيده دم و اصولًا هر جا خداوند به امور مادي قسم مي خورد يك «رب» در تقدير است. مثلًا سوگند به پروردگار خورشيد، سوگند به پروردگار

ماه و ...

در نتيجه مي توان اين سه احتمال را با هم جمع كرد، زيرا با هم منافاتي ندارند، به هر حال سوگندهاي قرآن هم اشاره به عظمت مطلبي كه به آن قسم ياد شده و هم عظمت مطلبي كه برايش قسم خورده دارد و هم بر عظمت خالق آنها ناظر است. بنابراين قسم ها و سوگندهاي قرآن براي اثبات راستگويي خداوند تبارك و تعالي نيست؛ بلكه براي نشان دادن عظمت اينگونه مطالب و اهميت آنهاست.

دوم: چرا خداوند به انجير و زيتون قسم خورده است؟

يكي از قسم هاي قرآن، قسم به انجير و زيتون است كه مفسرين احتمالاتي در مورد اين دو قسم ذكر كرده اند، مانند:

الف. مراد از «تين»، كوهستاني است كه «دمشق» بر بلندي آن واقع شده؛ و منظور از «زيتون» كوهستاني است كه «بيت المقدس» بر بالاي يكي از كوه هايش بنا شده است. و اطلاق نام دو ميوه ي «انجير» و «زيتون» بر اين دو كوه، شايد براي اين بوده كه اين دو ميوه در اين دو منطقه مي رويد و سوگند خوردن به اين دو منطقه هم شايد به خاطر اين بوده كه عده ي بسياري از انبيا در اين دو منطقه مبعوث شده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 192

ب: برخي «تين» و «زيتون» را اشاره به دو دوران حضرت آدم و حضرت نوح (ع) مي دانند؛ چرا كه لباسي كه آدم و حوا در بهشت پوشيدند از برگ درختان انجير بود و در پايان طوفان نوح، شاخه ي زيتوني از آب بيرون آمد كه نوح فهميد طوفان پايان يافته است.

ج. در روايتي وارد شده كه «تين» مدينه و «زيتون» بيت المقدس است. «1» البته احتمالات ديگري

در اين باره ذكر شده است. «2»

د: مقصود دو ميوه ي معروف مي باشد. اگر اين دو قسم را بر معناي ابتدايي آنها حمل كنيم يعني «انجير» و «زيتون» دو ميوه ي معروف؛ باز سوگند با معنايي است. زيرا انجير و زيتون داراي ارزش غذايي فراواني است كه غذاشناسان و پزشكان فوائد بسياري را براي آنها بر شمرده اند كه برخي از آنها را در اينجا مطرح مي كنيم:

زيتون:

بي شك تمامي ميوه هايي كه خداوند منان آفريده، ارزشمند است، ولي نبايد ترديد كرد كه برخي از آنها از لحاظ ارزش و خاصيت غذايي، به نوعي بر ديگري برتري دارند؛ در اين ميان «زيتون» از جمله ميوه هايي است كه هم داراي خاصيت غذايي، و هم ارزش دارويي و هم منبعي براي سوخت و ايجاد روشنايي است، از برگ و هسته ي آن نيز استفاده مي شود. «3»

به گفته ي برخي متخصصين زيتون معجزه گراست و براي درمان بسياري از بيماري ها از جمله درمان نقرس، تصلب شرائيين، فشار خون و دردهاي عصبي موثر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 193

نكته ي قابل توجه اينكه در ميان مواد غذايي چه نباتي و چه حيواني، هيچ ماده ي غذايي به اندازه ي زيتون داراي «پتاسيم» نيست، و اگر بدانيم «پتاسيم» چيست؟ و چه نقشي در حفظ حيات ما دارد؟! خواهيم فهميد چرا بايد زيتون را مورد توجّه قرار داد.

به طور خلاصه، «پتاسيم» در سازندگي عضلات بدن و انرژي بدن موثر است و در ساختمان ترشحات غدد داخلي بدن به كار رفته است كه در حفظ نيروي فعال و نشاط زندگي لازم است.

و از طرفي كمبود «پتاسيم» در بدن، رشد را متوقف مي سازد پلكها متورم مي شود و دستگاه تنفس دچار

اختلال مي شود.

«پتاسيم» در فعاليت و قدرت تصفيه و شستشوي سلول هاي كبدي، مؤثر است، و موجب مي گردد كبد مواد سمي و اوره و اسيداوريك را بهتر و بيشتر از خون گرفته خارج نمايد.

«پتاسيم» در قدرت دفعي كليه ها نقش اساسي دارد و موجب فعاليت بيشتر كليه ها و دفع مواد سمي از خون مي گردد و بدين لحاظ «پتاسيم» را، از داروها و درمان كننده ي بيماري هاي كليه مي دانند.

«پتاسيم» حتي در ساختمان گلبول هاي قرمز خون وجود دارد و در فعاليت و سازندگي و حفظ آن اثر دارد.

غير از پتاسيم- كه وجودش براي ادامه ي حيات و حفظ تندرستي ما ضروري است- مواد معدني ديگري چون فسفر، كلسيم، منيزيم، آهن در زيتون وجود دارد كه هر كدام نقش شگرف و سازنده اي در زندگي ما دارند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 194

انجير:

«انجير» نيز ميوه اي است كه جنبه ي دارويي فراواني دارد و چيز زائدي ندارد و تمامش خورده مي شود غذاي لطيف و سريع الهضم است و لينت طبع مي آورد، بلغم را تحليل مي دهد و كليه ها را پاك و سنگ مثانه را از بين مي برد و راه كبد و سپرز را باز مي كند و بدن را فربه مي سازد. «1»

«انجير» داراي مواد و تركيبات غذايي و دارويي سبك و خوشخوراك است كه تازه و خشك آن، گوشت و هسته و پوستش براي همه و هر سني قابل استفاده و گواراست. «2»

و در روايتي از امام رضا (ع) آمده است: «انجير بوي دهان را مي برد، لثه ها و استخوان ها را محكم مي كند، مو را مي روياند، درد را بر طرف مي سازد، و با وجود آن نياز به دارو نيست، و

همچنين مي فرمايد: انجير شبيه ترين ميوه به ميوه ي بهشتي است.» «3»

انجير حاوي مقدار زيادي «فسفر» مي باشد كه در تقويت هوش و حافظه بسيار موثر است نيز سرشار از «پتاسيم» كه براي سلامتي كودكان ضعيف و كم خون و بي اشتها مفيد مي باشد، مقدار قابل توجهي، كلسيم دارد، كه هم سازنده ي خون و استخوان و هم در ايجاد عضلات بدن و نيروي اعصاب و افزايش قدرت جسماني مؤثر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 195

امروزه كارخانجات بزرگ داروسازي، از مواد موجود در انجير و خواص حياتي آن براي ساخت داروهاي لازم جهت درمان و دفع سموم بدن استفاده مي كنند. «1»

بنابراين:

با در نظر گرفتن كلام مفسرين و صاحب نظران و توجه به فوائد غذايي سرشار «زيتون» و «انجير» مي توان گفت: قرآن با سوگند به اين دو ميوه توجه و حس كنجكاوي انسان را نسبت به اين دو غذا جلب كرده است و شايد يكي از حكمت هاي مهم سوگند قرآن به اين دو ميوه به اهميت و ارزش غذايي آن باشد.

منابع جهت مطالعه:

1. قسم هاي قرآن، آيت الله مكارم شيرازي.

2. سوگندهاي قرآن، ابوالقاسم رزاقي.

3. تحليلي بر سوگندهاي قرآن، محمد فاكر ميبدي.

4. گياهان در قرآن، دكتر محمد اقتدار حسين فاروتي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 196

چرا هنگام غذا خوردن توصيه شده كه نمك بخوريد؟

پرسش:

چرا هنگام غذا خوردن توصيه شده كه نمك بخوريد؟ پاسخ:

پاسخ را در دو بخش ارائه مي دهم:

بخش اول: «نمك» در آيينه ي روايات.

بخش دوم: «نمك» از دريچه علم.

اما بخش اول: با بررسي رواياتي كه در مورد نمك آمده، مي توان آن ها را به دو دسته تقسيم كرد:

1. دسته اي از روايات فقط فوايد عام خوردن نمك را بيان مي كنند.

از حضرت علي (ع) در اين

مورد حكايت شده كه مي فرمايد:

«ابدوا بالملح في اوّل طعامكم فلو يعلم الناس ما في الملح لاختاروه علي الترياق المجرب؛ «1» با نمك خوردن در اول غذا، غذا خوردن را شروع كنيد، كه اگر مردم بدانند چه خاصيتي در نمك است، هر آيينه بر ترياق [بهترين دواي موثر] تجربه شده آن را بر مي گزيدند.»

2. دسته اي ديگر علاوه بر بيان فوايد عام نمك، فوايد خاص استعمال نمك را نيز بيان مي كنند كه نمونه هاي آن به شرح زير است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 197

1. عن الصادق (ع): قال رسول الله (ص) لعلي (ع): «يا علي افتتح بالملح و اختم به فانه من افتتح بالملح و ختم به عوفي من اثنين و سبعون نوعاً من انواع البلاء منها الجنون و الجُذام و البرص؛ از امام صادق (ع) نقل شده كه رسول خدا (ص) به حضرت علي (ع) فرمود: اي علي! غذا را با نمك آغاز و با آن پايان ده؛ كه هر كس چنين كند از 72 نوع از انواع بلا، در امان است، كه از آن جمله جُنون و جذام و پيسي مي باشد.»

و در ادامه ي روايتي ديگر، مشابه همين روايت از پيامبر (ص) نقل شده است: «1»

«از آن جمله پيسي و دردهاي گلو و دندان ها و دردهاي شكم مي باشد.» «2»

و نيز از امام صادق (ع) نقل شده است:

«هر كس اوّل و آخر غذا نمك بخورد، لكه هاي سياه و سفيد صورتش برطرف خواهد شد.» «3»

بخش دوم: «نمك» از دريچه ي علم.

همانطوركه مي دانيد نمك به خاطر داشتن «اسيد»، بهترين داروي ضد عفوني كننده است، چرا كه هيچ نوع ميكروبي نمي تواند درنمك رشد و نمو

يا زندگي كند.

دانشمند محترم دكتر تومانيانس در كتاب خود به نام «malsI ni relur cineigyH» فوائد استعمال نمك پيش از غذا را، چنين مي نگارد:

1. براساس علوم پزشكي، دهان محل جمع شدن انواع و اقسام ميكروب ها مي باشد، كه در اثر استعمال نمك پيش از غذا آنها بر طرف مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 198

2. آب دهان (بزاق) از چشمه هايي به نام غُدد بزاقي ناشي و جاري مي باشند، كه هر چه زيادتر با غذا مخلوط شوند غذا زودتر از گلو پايين مي رود و زودتر هضم مي شود.

با وارد شدن نمك در دهان، غدد اطراف دهان تحريك مي شود و ترشح آنها زودتر مي گردد، و از اين رو غذا را زودتر هضم و حل مي سازد، و براي بلع و هضم حاضر مي نمايد.

3. نمك وقتي وارد معده ي خالي از غذا مي گردد، غدد معده را هم تحريك مي كند و ترشحات زيادتري بوجود مي آورد. پس «اسفيورت» نمك سبب زود بلعيدن و زود هضم شدن غذا مي شود.

4. از آنجا كه نمك پيش از غذا تحريك كننده ي غدد هاضمه است. در اثر تحريك غدد هاضمه، انسان به غذا خوردن ميل پيدا مي كند، و سبب زياد شدن اشتهاء مي گردد.

5. چنانچه مواد شيميايي بيش از مقدار معمول در معده ترشح شود موجب سوء هاضمه مي گردد و نمك پيش از طعام به خاطر اثر اسيدي كه دارد آن را خنثي و بي اثر مي كند و سوء هاضمه را بر طرف مي نمايد.

6. در بدن و خون و ساختمان جسم مقدار معيني نمك وجود دارد كه اگر از آن كم شود موجب امراض مختلفي در اعضاء بدن مي گردد، در اين صورت وقتي نمك پيش از طعام وارد

معده شد مقدار مورد نياز را براي كمبود در خود نگه مي دارد و در حقيقت مقدار از دست رفته را جبران مي كند.

7. بدن انسان براي برطرف كردن نمك، احتياج به آب دارد و استعمال نمك پيش از خوراك، انسان را به نوشيدن آب مجبور مي نمايد و اين خود سبب ازدياد «ادرار» و شستشوي كليه و مثانه مي شود.

8. نمك، زياد كننده ي ترشحات غدد امعاء مخصوصاً در قسمت هضم و جذب مي باشد از اين رو استعمال آن پيش از صرف طعام بهترين وسيله براي زود هضم شدن و هضم گرديدن مواد غذايي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 199

9. در اثر نمك خوردن، مقداري از آب ها از روزنه هاي پوست بدن بيرون مي آيد، در نتيجه سوراخ هاي تنفسي پوستي، پاك و پاكيزه مي شوند.

10. استعمال نمك بعد از صرف غذا، غدد بزاقي را تحريك مي كند و باعث زياد شدن، آب دهان مي گردد و انسان ناگزير به فرو بردن و يا بيرون كردن آن از دهان مي شود كه در هر دو صورت چربي يا غذاي باقي مانده در دهان و بين دندان ها، به همراه آب دهان برطرف مي شود.

11. اگر انسان طعامي را بخورد و نمك آن كم باشد، و يا در معده ترشحات مواد نمكي نباشد، باعث دير هضم شدن يعني سوء هاضمه مي گردد، پس در اين صورت اگر پيش از غذا نمك خورده شود اين دو ضرر را جبران مي نمايد.

يادآوري:

بديهي است كه اين فوائد، براي استعمال مقدار مناسب نمك مي باشد، و اگر در مصرف نمك افراط و تفريط شود باعث تحريك قلب و امراض گوناگون نيز خواهد گرديد.

در ضمن فوايد نمك براي انسان هاي سالم و متعادل و

به صورت غالبي است، ولي براي افراد بيمار، يا گاهي براي افرادي خاص، ممكن است برخي داروها نيز ضرر داشته باشد كه بايد مصرف آن را پزشكان تجويز كنند.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. قرآن و علوم روز، سيد جواد افتخاريان.

2. اصول كافي، كليني، ج 6، ص 325 به بعد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 200

مقصود از شفا بودن عسل چيست؟

پرسش:

مقصود از شفا بودن عسل چيست؟ قرآن خوردن عسل را شفا مي داند، لطفاً فوايد علمي و پزشكي آن را بيان كنيد؟

پاسخ:

عسل غذاي لذيذي است كه زنبور عسل آن را توليد مي كند و قرآن نيز بدان توصيه كرده است:

«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ؛ «1» خوردن عسل براي مردم شفاء است»

پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «لم يستشف المريض بمثل شربه العسل؛ «2» هيچ مريضي، به مانند نوشيدن عسل شفاء پيدا نمي كند.»

واژه ي «شفاء» در قرآن، درباره ي خوردني ها به كار نرفته و فقط عسل را شفا دانسته است. و نام يك سوره از قرآن، به نحل (: زنبور عسل) اختصاص داده شده است و قرآن درباره ي وحي به زنبور عسل مي فرمايد:

«پروردگار تو به زنبور عسل وحي (و الهام غريزي) نمود كه از كوه ها و درختان و داربست هايي كه (مردم) مي سازند، خانه هايي برگزين و تمام ثمرات (و شيره ي گلها) بخور (خوردن در اينجا مجاز است منظور نوشيدن خاص است) و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 201

راه هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است براحتي بپيما ... و از شكم هايشان شرابي با رنگ هاي مختلف خارج مي شود كه در آن براي مردم شفا است بيقين در اين امر نشانه ي روشني است براي جمعيّتي كه مي انديشيدند.» «1»

فوايد عسل:

دانشمندان با تحقيقات خود، فوايد

زيادي براي عسل ارائه داده اند. ما در اينجا به طور خلاصه به آن ها اشاره مي كنيم:

مواد معدني: پتاسيم، آهن، فسفر، يد، منيزيم، سرب، منگنز، آلومينيوم، مس، سولفور، كروميوم، ليتيوم، نيكل، روي، اسميوم، تينانيم، سديم، و مواد آلي، مانيت ها، ضمغ، پولن، اسيد لاكتيك، اسيد فرميك (كه تركيب عسل با آن از فساد عسل جلوگيري مي كند و ضد رماتيسم است)، اسيد ماليك، اسيد تارتاريم، اسيد اگزاليك، اسيد سيتريك، رنگ ها، روغن هاي معطر، ازته و از مواد معدني عسل به شمار مي آيند.

مواد تخميري: انورتاز، آميلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفيد است.

عناصر ديگر عسل: گلوكز، لولز، ساكارز، دكسترين، مواد البرمينوئيد، سولفات ها، انورتين، آب ...

عسل داراي ويتامين هاي شش گانه ي ( (E, K, D, C, B, A و برخي هم گفته اند كه ويتامين «PP» دارد. «2»

* حدود 70 مواد معدني «3» تخميري و ويتامين ها در عسل وجود دارد، و براي درمان يا تقويت يا پيشگيري امراض پوستي، (دمل ها، جوش ها ترميم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 202

ضايعات بافت ها و ...) گوارشي، قلب و دندان، تقويت رشد طفل، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بيني، مرض زنان و براي تقويت نسل و بچه و ... مؤثر است. «1»

* عسل از مهم ترين مواد قندي طبيعي است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف شده است. مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نيشكر 40%.

* يك كيلوگرم عسل، حاوي 3250 كالري حرارت است.

* عسل، پادزهر افيون خوردگي و نيش حشرات است.

* عسل آب پز، براي ريزش بول تأثير بسزائي دارد.» «2»

* عسل از جمله بيماري هاي: اعصاب، بي خوابي، درد پهلو، سياتيك، ديفتري، مرض كم خوني، امراض كبد، بيماري هاي استخوان، ريه، ايجاد رشد و نيرو،

كمي و زيادي فشار خون را علاج مي كند، و همچنين فوائد زيادي براي درمان «يرقان» دارد.

* خوردن عسل، در حال ناشتا، براي زخم معده و اثني عشر و كاهش ترش كردن معده مفيد است. براي تنظيم قند خون موثر است. ضدعفوني كننده مجاري ادرار و هم چنين در پيشگيري از زكام مفيد است. «3»

* نوشته اند كه در مصر، عسلي چندين هزار ساله پيدا شد كه فاسد نشده است، «4» چون داراي اسيد فرميك است و عسل را فاسد نمي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 203

* عسل داراي عوامل قوي ضد ميكروب است. و ميكروب هايي كه عامل بيماري انسان ها هستند قادر به ادامه حيات در عسل نيستند، از جمله وجود آب اكسيژنه در عسل، موجب از بين رفتن ميكروب است و هيچ گونه قارچي در آن رشد نمي كند.

* براي رشد كودكان و نيز براي درآمدن دندان، جلوگيري از اسهال و سوء تغذيه و ... مفيد است.

* تحقيقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر به سرطان مبتلا مي شوند.

* عسل براي زخم معده و التهاب معده مفيد است، و نقش موثري در تنظيم اسيدهاي معده دارد.

* عسل براي بيماري هاي چشم مانند: التهاب پلك ها، التهابات قرنيه (سل چشم، سيفليس، تراخم) زخم قرنيه، سوزش چشم، موثر است.

نكته:

با توجه به موارد فوق، عسل غذايي است كه مردمان قبل از اسلام و اديان گذشته بر آن تأكيد داشته اند و بيان قرآن به مسئله شفا بودن عسل، يك شگفتي علمي است نه اعجاز علمي، به سبب اينكه قبل از اسلام اهميّت و فوايد آن را يافته بودند و در طب جالينوسي و بقراطي يوناني فوايد آن آمده است.

يادآوري:

لازم به ذكر

است كه عسل زمينه ساز آثار فوق است نه علت تامه. يعني ممكن است به خاطر وجود موانعي، اثر نكند، يا براي بيماري خاصي اثر منفي داشته باشد. در نتيجه شفا بخشي عسل غالبي است نه در همه ي موارد.

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد:

1. اسلام پزشك بي دارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي، ص 117.

2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، ص 406- 417.

3. دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي، ص 25.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 204

منظور از شفاء بودن قرآن چيست؟

پرسش:

منظور از شفاء بودن قرآن چيست؟ پاسخ:

شفا بودن قرآن در آيات متعددي مطرح شده از جمله در سوره ي اسراء مي فرمايد:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً؛ «1» و از قرآن آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان، نازل مي كنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمي افزايد.»

و در سوره ي يونس مي فرمايد:

«يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُديً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ «2» اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است؛ و درماني براي آنچه در سينه هاست؛ (درماني براي دل هاي شما؛) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان.»

در اينجا لازم است به چند مطلب اشاره شود:

الف: مفهوم شناسي:

واژه ي «شفاء» به معناي صحت و سلامت است «3» و در مقابل بيماري، عيب و نقص مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 205

ب: بيماري هاي انسان:

با بررسي ابعاد مختلف انسان در مي يابيم نمي توان براي انسان فقط بيماري جسم را در نظر گرفت و در بهبودي آن تلاش كرد بلكه انسان داراي

دو بعد جسمي و روحي مي باشد كه ممكن است هر كدام در معرض بيماري قرار گيرند و بيماري هر كدام موجب اختلال در كارايي ابعاد ديگر انسان شود. از اين رو مي توان بيماري هاي انسان را به سه نوع تقسيم كرد:

1. اعتقادي؛ 2. روحي- رواني؛ 3. جسمي.

براي توضيح بيشتر، ضرورت دارد به هر كدام از آنها به صورت جداگانه پرداخته شود.

1. قرآن و درمان بيماري هاي اعتقادي:

نزول قرآن در مرحله ي اول براي درمان بيماري هاي اعتقادي مردم بوده است تا آنها را از شرك و كفر و تاريكي ها به توحيد و اسلام و روشنايي رهنمون سازد؛ در آيات متعددي به اين مسئله پرداخته شده كه هدف قرآن اين است كه شما را از ظلمت جهل به نور دانش، از كفر به نور ايمان، از ظلمات ستمگري به نور عدالت، از فساد به صلاح، از گناه به نور تقوي رهبري كند. «1»

امراض اعتقادي و قلبي از امراض جسم شديدتر است. از اين رو قرآن شفاء و رحمت است؛ يعني درمان براي امراض اعتقادي مانند كفر، نفاق، شرك، و در نفوذ معرفت و شناخت، توحيد و ... در قلب رحمت است.

2. قرآن و درمان بيماري هاي روحي:

براي رعايت اختصار به دو بخش از اين بيماري ها مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 206

بدون شك بيماري هاي روحي و اخلاقي انسان، شباهت زيادي با بيماري هاي جسمي او دارد. هر دو كشنده است. هر دو نياز به طبيب و درمان و پرهيز دارد. قرآن نسخه اي حيات بخش براي كساني است كه مي خواهند با كبر، غرور، حسد و نفاق به مبارزه برخيزند. و همچنين براي برطرف كردن ضعف ها و ترس ها، اختلاف ها و پراكندگي ها

و براي كساني كه عشق به دنيا و وابستگي به ماديات و تسليم بي قيد و شرط در برابر شهوت ها مي باشند؛ شفا بخش است. «1»

حضرت علي (ع) درباره ي شفا بخش بودن قرآن مي فرمايد:

«از اين كتاب بزرگ آسماني براي بيماري هاي خود شفا بخواهيد و براي حل مشكلاتتان از آن ياري بجوييد، زيرا درمان بزرگترين دردها در اين كتاب است؛» «2»

بهترين دليل براي اثبات اين كلام مقايسه وضع عرب جاهلي با تربيت شدگان مكتب پيامبر (ص) در آغاز اسلام است. آن قوم جاهل و نادان كه انواع بيماري هاي اجتماعي و اخلاقي سر تا پاي وجودشان را فرا گرفته بود. با استفاده از اين نسخه شفا بخش نه تنها درمان يافتند، بلكه آنچنان نيرومند و قوي شدند كه هيچ نيرويي نمي توانست در مقابلشان ايستادگي كند. «3»

ب. بيماري هاي رواني:

برخي از روانشناسان با تحقيق در آيات قرآن دريافته اند كه قرآن تاثيرزيادي بر روان انسان مي گذارد و شفابخشي قرآن را با علوم تجربي مقايسه نموده اند. و نتايج حاصل از آن تحت عنوان تاثير قرائت قرآن بر بهداشت رواني انسان منتشر شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 207

دستورات و توصيه هاي قرآن، تاثير بسزايي در بهداشت رواني فردي و اجتماعي انسان دارد. تا جايي كه مي توان گفت: عمل به توصيه هاي قرآن، بالاترين و بهترين نسخه ي بهداشت رواني است. براي نمونه به برخي از آيات و تاثيرات آن ها اشاره مي كنيم:

1. مداومت بر قرائت قرآن كريم، نقش موثري در مقابله با استرس دارد. همچنين فهم قرآن نيز در مقابله با استرس مؤثر است. «1»

2. نتيجه ي تحقيقي كه از 60 دختر به دست آمده اين است كه گروهي كه حداقل 6 ماه

روزانه نيم ساعت به قرائت قرآن مي پرداختند، ميزان اضطراب و افسردگي آنان به طور چشمگيري كمتر از ديگران بوده است. «2»

3. دميدن روح اميد، و دوري از يأس و تاثير آن در كاهش افسردگي. «3»

4. دعوت قرآن به صبر و تاثير آن در كاهش فشارهاي رواني. «4»

5. دعوت قرآن به توكل به خدا «5» و نقش آن در آرامش انسان.

6. ياد خدا و آرامش دل. «6»

7. ممنوعيت خودكشي در دين «7» و پايين آمدن آمار خودكشي در مجامع اسلامي.

8. احترام و محبت به پدر و مادر «8» و تاثير آن در سلامت خانواده.

9. حجاب براي زنان و سلامتي رواني. «9»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 208

10. نماز و آرامش رواني. «1»

11. ازدواج و تشكيل خانواده و تأمين آرامش فردي و سلامت محيط اجتماع. «2»

12. ممنوعيت سوء ظن، تجسس و غيبت، و اثرات آن بر سلامتي جامعه و شخصيت افراد. «3»

به عبارت ديگر مي توان گفت: همه ي دستورات الهي به نوعي براي آرامش فردي و اجتماعي و رشد و بالندگي فرد و جامعه آمده است. «4»

3. قرآن و درمان بيماري ها جسمي:

قبل از هر چيز، لازم است گفته شود؛ قرآن كتاب بهداشت و درمان و پزشكي نيست؛ بلكه كتاب هدايت و تربيت معنوي افراد و جامعه است. و اگر به مطالب پزشكي و بهداشتي و علمي اشاره اي كرده است به خاطر اين است كه:

1. راه خداشناسي را هموار كند.

2. حس كنجكاوي بشر را تحريك نمايد تا در زمينه ي علوم تجربي رشد نمايند و در پي كشف آن برآيند.

3. اعجاز علمي قرآن را به اثبات برساند.

4. علت مهم تر اين كه به خاطر پيوستگي نيازهاي جسمي و

روحي با همديگر و تاثير آنها بر همديگر قرآن برخود لازم مي داند كه به بهداشت جسمي انسان نيز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 209

توجه ويژه كند زيرا در كمال روحي او تاثير دارد بنابراين قرآن براي تامين سلامتي و بهداشت جسم مطالبي بيان فرموده كه اگر در حد اعجاز علمي نباشد قطعاً برخي آنها جزء شگفتي هاي علمي است. براي مثال:

الف: بهداشت غذايي: مانند: خوردن غذاهاي پاك «1»- ممنوعيت غذاهاي غيربهداشتي «2»- عدم اسراف در غذا «3»- دوري از گوشت مردار «4»- دوري از گوشت خوك و خوردن خون «5»- دوري از شراب. «6»

ب: بهداشت شخصي (جسمي): مانند: وضو، «7» غسل، «8» طهارت لباس، «9» پاكيزگي محيط زيست «10» و ...

ج: بهداشت مسائل جنسي: مانند: ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه «11»- دوري از زنا «12»- دوري از لواط «13»- دوري از استمناء. «14»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 210

د. عسل و درمان بيماري هاي جسمي. «1»

ه-. روزه و درمان بيماري هاي جسمي. «2»

و. تاثير آواي قرآن بر كاهش دردهاي جسمي بعد از عمل جراحي. «3»

حاصل سخن اينكه، قرآن براي بيماري هاي اعتقادي، روحي، رواني، اخلاقي و اجتماعي به صورت مستقيم دستور دارد حتي هدف از نزول خود را نجات انسان ها از بيماري اعتقادي و روحي و اخلاقي مي داند.

اما براي بيماري هاي جسمي و بهداشت فردي و اجتماعي و درماني آن به صورت كنايه اي و در پرتو دستورات و در قالب بايد و نبايد (حرام و حلال) و هست و نيست (ارشادي) بيان كرده است.

معرفي كتاب جهت مطالعه بيشتر:

1. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات همايش نقش دين در بهداشت روان، نشر

معارف.

2. استعانت از قرآن كريم، عليرضا نيك بخت، نشر قبله، تهران.

3. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات مبين.

4. آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، انتشارات عطر آگين.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 5، ص: 211

5. طب در قرآن، دكتر عبدالحميد دياب، دكتر قرقوز، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي.

6. اولين پيامبر آخرين دانشگاه، دكتر پاك نژاد، ج 4 و 5 و 6، كتابفروشي اسلامي.

7. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، دارالكتب اسلاميه، تهران، ج 12، ص 239. ذيل آيات مورد بحث و بررسي.

جلد 6(علوم مهر)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت. اين كتاب، منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد و به مقام دانش و دانشمندان ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند «2» و با اشارات متعدد به مباحث كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي، فراروانشناسي، روح و روان انسان و ... حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش كليد دانش است «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است و وظيفه دانشمندان دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسش نامه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 10

دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و اينك بخشي از اين پرسش و پاسخ ها را در اين

مجموعه گردآوري و ارائه مي كنند.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه كنند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو معارف دريافت شده و در برنامه پرسش و پاسخ قرآني پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه افزوده شد. اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگوئي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم آن ستاد تشكر كنيم.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و نقد منصفانه خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه قرآن و علم دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 1/ 3/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 11

فصل اول: قرآن و روان شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 13

آيات روان شناسي در قرآن و منابع مطالعاتي آن

پرسش:

آيات روان شناسي در قرآن و منابع مطالعاتي آن: 1. چند آيه در مورد موضوعات روان شناسي در قرآن وجود دارد؟

2. منابعي براي روان شناسي در قرآن معرفي كنيد؟

پاسخ:

قرآن كريم كتابي است كه براي هدايت انسان از جانب خداوند متعال نازل شده است.

اين مجموعه ي انسان ساز حاوي بياناتي با موضوع «انسان و تربيت» است كه مي توان آن آيات را در بردارنده ي موضوعي از موضوعات روان شناسي دانست.

در مورد آيات روان شناسي بايد گفت: به علت گستردگي موضوع روان شناسي، شمارش آيات در اين مورد سخت و دشوار است. ولي برخي با طرح موضوعات مختلف روان شناسي، تعداد آيات مربوط به آن را حدود هفتصد آيه «1» بر شمرده اند. البته اين رقم و موضوعات ذيل آيات آن، جاي تأمَل دارد براي آشنايي با آيات روان شناسي در قرآن لازم است به تعدادي از مهمترين آيات با ذكر موضوع اشاره نمائيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 14

1. ارزيابي شخصيت براساس روان شناسي:

در داستان حضرت سليمان (ع) مي خوانيم:

«وَإِنِّي مُرْسِلَهٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّهٍ فَنَاظِرَهٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَاني اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» «1» «و در واقع من هديه اي به سوي آنان مي فرستم، پس بنگرم كه فرستادگان با چه چيزي باز مي گردند. و هنگامي كه (فرستاده

ملكه) نزد سليمان آمد، (سليمان) گفت: آيا [مرا] با مال امداد مي رسانيد؟! پس آنچه خدا [به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلكه شما فقط به هديه خود شادمان مي شويد.»

2. شخصيت:

در سوره ي اسراء آيه ي 84 مي فرمايد:

«قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلًا»

بگو: «همه بر طبق (روش و خُلق و خوي) خويش عمل مي كنند؛ و پروردگارتان داناتر است، به كسي كه او ره يافته تر است.»

توضيح: «شاكله» از ماده «شكل» به معناي «مهار كردن حيوان» است. «2» به خود مهار «شكال» گفته مي شود و از آنجا كه روحيات و سجايا و عادت هاي هر انساني او را به رويه اي خاص مقيد مي كند به آن «شاكله» گويند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 15

3. واكنش هاي رواني، افشاگر راز درون:

خداوند متعال در اين باره مي فرمايد:

«وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَايَفْقَهُونَ» «1» «و هنگامي كه سوره اي فرو فرستاده شود، برخي آن (منافق) ان به برخي (ديگر) نگاه مي كنند (در حالي كه مي گويند:) آيا هيچ كس شما را مي بيند؟ سپس منصرف مي شوند (و بيرون مي روند)؛ خدا دل هايشان را (از رحمت) منصرف ساخته؛ بخاطر آنكه آنان گروهي هستند كه فهم عميق نمي كنند.»

آيه بيانگر آن است كه عكس العمل منافقان به هنگام نزول قرآن، حاكي از احساس خطر آن ها بوده است. به عبارت ديگر با نزول قرآن، واكنش هاي غيرارادي همراه با ترس كه از نفاق آن ها نشأت گرفته بود از آنها بروز كرد. اين واكنش ها بيانگر درون ملتهب و نگران منافقان بود. «2»

4. تقسيم شخصيت براساس عقيده:

از جمله مباحث

روان شناسي، روان شناسي شخصيت است كه مي توان آن را براساس معيارها با موضوعات مختلف تقسيم كرد.

در قرآن كريم با توجه به اهميت موضوع شخصيت؛ آن را به سه دسته «مؤمن»، «كافر» و «منافق» تقسيم و در موقعيت هاي گوناگون، ويژگي هاي هر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 16

كدام را به خوبي بيان كرده است. اين تقسيم در اول سوره ي بقره آيات اول تا بيستم آمده است.

5. روان شناسي رنگ ها:

از جمله مباحث روان شناسي كه در سال هاي اخير به آن توجه بيشتري شده، روان شناسي رنگ ها است. اين موضوع در آياتي از قرآن مطرح شده، مانند آيه ي:

«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَهٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» «1» گفتند: «براي ما از پروردگارت بخواه تا براي ما روشن بيان كند كه رنگ آن (گاو) چگونه است؟» (موسي) گفت كه او مي گويد: «در حقيقت آن گاوي زرد است كه رنگش يكدست است، كه بينندگان را شاد سازد.»

در اين آيه سخن از گاو زرد رنگي است كه هر بيننده اي، با ديدن آن شادي دروني پيدا مي كند.

كلمه «تسرّ» به معناي خوشحالي حقيقي و دروني مي باشد. «2» چرا كه از ماده «سرّ» به معناي «پنهان» گرفته شده است. اين شادي ممكن است آشكار نشود. از اين رو از ماده «فرح» استفاده نكرده است. ذكر اين نكته لازم است كه نقيض «سر»، «حزن» است و نقيض «فرح»، «غم» و اندوه است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 17

از طرفي با بررسي هاي انجام گرفته «رنگ زرد» باعث آرامش و سرور باطني انسان مي شود و در خوابگاه هاي روان درماني، از رنگ زرد براي لباس هاي بيماران استفاده

مي شود. «1»

6. روان شناسي رشد:

1- 6. مراحل رشد كودك: «2»

«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» «3» «خداوند شما را از رحم مادرانتان بيرون آورد در حالي كه هيچ نمي دانستيد، و به شما گوش و چشم ها و قلب عطا فرمود تا اينكه شكر به جا آوريد.»

2- 6. رشد زبان:

«خلق الانسان علّمه البيان» «4» «انسان را خلق كرد، به او گفتار را تعليم داد.»

مرحوم علامه طباطبايي (ره) در اين مورد مي نويسند:

«زبان [تنها]، ايجاد آوا توسط سيستم آوايي بدن، و يا چند گونگي صوت در انسان نيست بلكه با الهامي كه از سوي خداي بزرگ به انسان شده توانايي يافته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 18

است كه با كاربرد حروف و تركيب آنها واژه اي بسازد كه رساننده معنايي خاص باشد و بدان وسيله آن چه را حس و ادراك مخاطب به آن نمي رسد مجسم سازد ...» «1»

3- 6. عوامل موثر در رشد زبان:

در رشد زبان يك سلسله عوامل مادي كه قابل اثبات در آزمايشگاه ها مي باشد دخالت دارد. كه برخي از اين عوامل عبارتند از: تلويزيون، رشد بدني، سلامت بدن، هوش، محيط خانواده و ... «2»

ولي قرآن علاوه بر علت مادي، علَت «غيرمادي» را نيز براي رشد زبان برخي افراد داراي تأثير مي داند و مي فرمايد:

«وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ» «3»

و در گهواره و ميان سالي با مردم سخن خواهد گفت.» و «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً» «4»

«چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن گوييم ...»

اين «علت غيرمادي»، «اراده ي خداوند» است كه به صورت اعجاز در حضرت

عيسي (ع) تجلي كرده است.

4- 6. خانواده:

يكي از عوامل مؤثر در رشد انسان خانواده است. قرآن كريم با تأكيد بر ايجاد خانواده ي سالم و آرام، مي فرمايد: «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 19

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» «1» «و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد، و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه تفكّر مي كنند.»

5- 6. رشد شخصيت:

قرآن بر اين نكته كه محروميت جنسي لزوماً موجب آسيب نيست؛ تاكيد دارد. و اين نظريه بر خلاف نظريه ي «فرويد» است ولي با نظر «مزلو» قابل تفسير است. «2»

«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ...» «3» «و كساني كه (وسايل) ازدواج نمي يابند، بايد خويشتنداري كنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد. و از ميان آنچه (از بردگان) مالك شده ايد، كساني كه خواستار (قرارداد آزادي:) مُكاتبه هستند، پس با آنان (قرارداد) مُكاتبه ببنديد، اگر در (آزادي) ايشان نيكي مي دانيد؛ و از مال خدا كه به شما داده، به آنان بدهيد. و كنيزان جوانسال خود را اگر پاكدامني را مي خواهند، بر تجاوزكاري (: زنا) به اكراه وامَداريد، تا (كالاي) ناپايدار زندگي پست (دنيا) را بجوييد؛ و هر كس آنان را (بر اين كار) به اكراه وادار كند (و پشيمان شود،) پس بعد از اكراه آنان خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 20

لازم به ذكر است

كه اسلام در مورد ازدواج و تنظيم مسايل جنسي در جامعه، اهميت زيادي مي دهد «1» ولي همان طور كه گفته شد لزوماً محروميت جنسي را موجب آسيب نمي داند.

6- 6. كفايت اجتماعي:

كفايت اجتماعي عبارت است از: «قابليتي كه كودك مي تواند به وسيله ي آن از منابع محيطي بهره جويد و نتيجه ي رشدي خوبي به دست آورد.» «2»

از قرآن كريم مي توان استنباط كرد كه انسان ها داراي ويژگي تلاش و نياز به پيشرفت هستند:

«يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ» «3» «اي انسان! در حقيقت تو به سوي پروردگارت كاملًا تلاش مي كني (و رنج مي كشي) و او را ملاقات مي كني.»

جمع بندي:

حاصل سخن اينكه، قرآن كتابي است كه براي تربيت انسان نازل شد و در مواقع ضرورت پرده از اسرار علمي موجود در طبيعت برداشته است. مانند: روان شناسي، اعم از: ارزيابي شخصيت، واكنش هاي رواني، شخصيت براساس عقيده، روان شناسي رنگ ها، روان شناسي رشد، كودك و ... هر چند از نظر موضوع و از لحاظ آيات منحصر به موارد مذكور نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 21

معرفي كتاب:

منابع براي مطالعه و تحقيق در مورد موضوع روان شناسي و قرآن عبارتند از:

1. قرآن و روان شناسي، محمد عثمان نجاتي، ترجمه عباس عرب، بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1369.

2. روان شناسي اسلامي، علامه محمدتقي جعفري، انتشارات پيام آزادي، 1378.

3. رؤيا از نظر دين و روان شناسي، محمدرضا رضوان طلب، انتشارات شفق، 1379.

4. روان شناسي در قرآن كريم، امان الله خلجي موحد، مركز نشر علوم و معارف قرآن كريم، 1383.

5. روان شناسي رشد، جمعي از نويسندگان (حوزه و دانشگاه)، نشر حوزه و دانشگاه، 1375.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 23

قرآن در مورد افسردگي و مبتلا نشدن به آن چه راهكارهايي دارد؟

پرسش:

قرآن در مورد افسردگي و مبتلا

نشدن به آن چه راهكارهايي دارد؟ پاسخ:

افسردگي از جمله بيماري هاي رواني است كه در جوامع مختلف شيوع دارد. اين اختلال رواني در قرن اخير يكي از مشكلات مهم و نگران كننده ي جوامع و از جمله، عوامل تهديد كننده ي وضعيت اقتصادي كشورها به شمار مي رود و از اين رو مورد توجه بسياري از صاحب نظران و سياستگزاران امور بهداشتي كشورها و سازمان جهاني بهداشت قرار گرفته است. «1»

قبل از پاسخ لازم است به بررسي علت هاي بروز اين حالت رواني بپردازيم: «2»

1. عوامل زيست شناختي: شامل آمادگي هاي ژنتيكي، پيام رساني هاي عصبي، نور و آندوكرين و ... البته اين عوامل ارتباطي با اعتقادات مذهبي ندارد و يا ارتباط آن ضعيف است.

2. عوامل روان شناختي: شامل ديدگاه هاي روان پويايي، شناختي، رفتاري و ... كه در سبب شناسي افسردگي نقش زيادي دارند. توضيح اين كه:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 24

1- 2. ديدگاه هاي روان پويايي: از نظردانشمندان روان شناسي، از دست دادن فرد مورد علاقه و يا هر شي دوست داشتني، باعث ايجاد اضطراب و تنش هاي دروني مي گردد، كه در صورت درون فكني آن، باعث بروز افسردگي مي شود.

2- 2. ديدگاه هاي شناختي: آقاي keeB مثلث شناختي منفي را در سبب شناسي افسردگي به صورت ذيل مطرح مي نمايد:

* نگرش منفي نسبت به خويشتن اين نوع نگرش باعث «بروز احساس حقارت» در انسان مي شود.

* نگرش منفي نسبت به تجربيات گذشته اين نوع نگرش موجب بروز «احساس بدبيني» در انسان مي گردد.

* نگرش منفي نسبت به حوادث آينده كه باعث «احساس نااميدي» در انسان مي شود.

بروز اين گونه احساسات باعث ايجاد افسردگي در فرد مي شود.

3- 2. ديدگاه هاي رفتاري (يادگيري): رفتارگرايان معتقدند كه تجربه ي مستمر ناراحتي، ناكامي و درماندگي را

به دنبال دارد كه خود باعث ايجاد افسردگي مي گردد.

3. عوامل جامعه شناختي: جامعه شناسان عوامل زير را موجب بروز افسردگي مي دانند:

1- 3. حوادث تنش زاي زندگي.

2- 3. تجرد و خانواده ي از هم گسسته: براساس بررسي هاي ميداني، افسردگي در افراد مجرد و به ويژه در افرادي كه با طلاق از هم جدا شده اند و خانواده هاي گسسته، شيوع بيشتري دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 25

3- 3. احساس تنهايي و انزوا از عوامل افسردگي به شمار مي رود.

4- 3. فقر اجتماعي.

آنچه گفته شد عواملي بود كه صاحب نظران براي بروز افسردگي برشمرده اند، گرچه موارد ديگري نيز در بروز اين بيماري وجود دارد كه بيان تمامي موارد آن از حوصله اين مقاله خارج است.

راه درمان:

قرآن كريم به عنوان تنها منبع وحياني مورد اعتماد؛ با نگاهي جامع به انسان، و نيازهاي او و ظرفيت وجوديش، دستورالعمل هايي را براي سالم ماندن از حمله هاي عصبي، افسردگي و هر بيماري ديگر بيان كرده است.

قرآن كريم مي فرمايد:

«مومنان كساني هستند كه هر گاه مصيبتي به آنان برسد متوجه خداوند شده و مي گويند: انا لله و انا اليه راجعون. «1» در حقيقت ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم.»

قرآن كريم با بيان اين دستورالعمل، انسان مصيبت زده را از افتادن به ورطه ي اضطراب و افسردگي نجات مي دهد و در صورت بروز اضطراب با بيان «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «2»، او را به آرامش و دور شدن از اضطراب دعوت مي كند. شخصي كه معتقد به نيرويي فراتر از ماده باشد هيچ گاه از دست دادن چيزي از امور دنيوي او را افسرده و غمگين نمي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 6، ص: 26

همان طور كه گذشت، طبق بيان ديدگاه هاي شناختي نيز، سه نگرش منفي وجود دارد كه باعث بروز افسردگي در انسان مي گردد. ولي خداوند در مقابله با اين عوامل مي فرمايد:

«وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» «1»

از اين رو شخصي كه خود را عزيز بداند و به اين نسخه ي شفا بخش توجه كند دچار احساس حقارت نمي گردد.

خداوند در جاي ديگر از احساس بدبيني نهي و آن را گناهي بزرگ شمرده و مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» «2»

«اي مردم! در واقع ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را نژادها و قبيله هايي قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.»

آري كسي كه به آيات الهي مومن است تلاش مي كند نسبت به ديگران بدگماني نداشته باشد يا بد گماني خود را كنترل كند؛ در آن حال از افسردگي و افسرده شدن نجات يافته است.

قرآن كريم در رابطه با عامل ديگر ايجاد افسردگي يعني احساس نوميدي، مي فرمايد:

«وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» «3»

«و از [گشايش و] رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه جز گروه كافران، (كسي) از رحمت خدا نااميد نمي شود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 27

و در جاي ديگر مي فرمايد:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» «1»

«بگو: «اي بندگان من كه در مورد خودتان زياده روي كرده ايد، از رحمت خدا نااميد نشويد، [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را مي آمرزد؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و]

مهرورز است.»

از جمله عوامل ديگر افسردگي، تجربه ي مستمر ناراحتي بود، قرآن كريم راه نفوذ برخي ناراحتي ها را كه ممكن است عواملي مانند: نوع نگاه شخص به وقايع اطراف باشد را مسدود كرده است و مي فرمايد:

«عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» «2»

«و چه بسا از چيزي ناخشنوديد، و آن براي شما خوب است؛ و چه بسا چيزي را دوست مي داريد و آن براي شما بد است. و خدا مي داند، و شما نمي دانيد.»

در زندگي روزمره، حوادثي اتفاق مي افتد كه ممكن است باعث ناراحتي انسان شود. خداوند مي فرمايد: در رابطه با اين امور، ناراحتي به خود راه ندهيد. چه بسا همين امر كه به ظاهر موجب ناراحتي شما شده است، مصلحت شما در آن باشد. از آن جا كه اين بيان عام مي باشد، فرد مومن بايد نسبت به هر امر به ظاهر ناراحت كننده با ديده ي مثبت نگريسته و از گرفتار شدن در كمند غمگيني شديد رهايي مي يابد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 28

عوامل جامعه شناختي مطرح شده نيز، از نگاه قرآن مخفي نمانده و با بياناتي شيوا، انسان را از وارد شدن به آن محدوده باز داشته است و مي فرمايد:

«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» «1»

«و قطعاً [همه شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهشي در ثروت ها و جان ها و محصولات، آزمايش مي كنيم؛ و به شكيبايان مژده ده.»

خداوند در اين آيه عوامل امتحان بشر را باز مي شمارد. عواملي كه در صورت عدم ايمان شخص، باعث تنش در زندگي

او مي شود و فرد را به كام افسردگي فرو مي برد، اما خداوند با تذكر به اين نكته كه اين موارد براي امتحان و آشكار شدن افراد صابر است و جامعه ي اسلامي را از ورود به اضطراب و افسردگي نجات مي دهد.

از عوامل ديگر جامعه شناختي در بروز افسردگي، تجرد و خانواده هاي از هم گسسته است. در اسلام به موضوع ازدواج و تشويق به تشكيل خانواده اهتمام زيادي شده است و آن را عامل ثبات رواني و دور شدن از اضطراب مي داند و مي فرمايد:

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» «2» «و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد، و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه تفكّر مي كنند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 29

در آيه ي شريفه، آفرينش موجودي از جنس بشر كه به عنوان همسر معرفي شده را مايه ي سكون و آرامش دانسته و با اين فرايند، جامعه ي اسلامي را از ورود به وادي اضطراب و تشنج رواني دور نگه مي دارد.

اسلام رهبانيت و انزواطلبي و فرار از ازدواج را نهي، و در مقابل، ازدواج را دريچه اي براي ورود به وادي آرامش و سلامت رواني معرفي كرده است. و از طرفي، طلاق تا زماني كه چاره اي جز آن نباشد- امري ناپسند معرفي شده است. گرچه آموزه هاي قرآني، طلاق را در صورت ضرورت، وسيله اي براي رهايي و فرار از فشارهاي رواني ناشي از اختلافات خانواده مي داند. ولي براي آن شرايطي را قرارداده است

كه در آن صورت فشار رواني حاصل از اين جدايي را به حداقل مي رساند:

«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» «1»

«و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و به (روزهاي پاياني) سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند، پس بطور پسنديده نگاهشان داريد، يا بطور پسنديده آزادشان سازيد؛ و بخاطر زيان رساندن نگاهشان نداريد.»

موضوع اين آيه، طلاق و جدايي همسران است. ولي با ظرافتي كه مخصوص قرآن است مي فرمايد: در اين هنگام كه عده ي زن در حال تمام شدن است، يا به بهترين وجه رجوع كرده، و زندگي را ادامه دهيد، و يا با بهترين وجه كه هيچ گونه آشفتگي روحي را به همراه نياورد جدا شويد. پيشنهاد رجوع مجدد به زوج از طرف خداوند، نشان از اهميت پيوند و استمرار زندگي در اجتماع دارد و تاكيد به جدايي همراه با زيبايي و خوبي كه هم شرع و هم عرف و عقل آن را تاييد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 30

كند «1» نشان از احتمال بروز حمله هاي رواني در اين حالت دارد، كه با اين گونه برخورد زوج، اين حمله ها به حداقل مي رسد.

در آيه ي بعد، توصيه دارد كه از ازدواج مجدد همسر جلوگيري نشود- در گذشته مرسوم بود- و ازدواج همراه با نيكي را مورد تاكيد قرار مي دهد؛ كه خود دليل ديگري بر اهميت دادن قرآن به ازدواج و اكراه از تجرد است.

به طور خلاصه، نظر قرآن در اين باره چنين است:

1. سفارش به ازدواج.

2. نكوهش طلاق، هر چند آنرا دريچه ي خروج از بن بست هاي تفاهم مي داند.

3. توصيه به تحكيم روابط عاطفي خانوادگي از ديگر آموزه هاي قرآن است.

چنانچه گذشت، اسلام

نه تنها از رهبانيت و انزواطلبي نهي كرده بلكه رجوع به جمع و همكاري جمعي را سفارش مي كند و مي فرمايد:

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا» «2»

«و همگي به ريسمان خدا، تمسّك جوييد، و پراكنده نشويد.»

و در آيه ي ديگر مي فرمايد:

«تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي» «3»

«و بر (اي) نيكوكاري و (خود نگهداري و) پارسايي با يكديگر همكاري كنيد.»

با اين راهكار قرآني و استفاده صحيح از آن ها، افسردگي در جامعه ي اسلامي به حداقل مي رسد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 31

افسردگي در آيينه ي روايات:

عواملي كه در پيدايش و يا تشديد افسردگي نقش دارند فراوانند. در احاديث اهل بيت (ع)- كه خود مفسر واقعي قرآنند- عوامل شناختي، عاطفي و رفتاري متعددي براي اين موضوع بيان شده كه به بخشي از اين روايات اشاره مي شود:

الف. وابستگي:

وابستگي از جمله عواملي است كه در روايات متعدد از آن به عنوان عامل افسردگي نام برده شده است. از آن جا كه انسان نمي تواند در زندگي به تمام تمايلات و خواست هاي خود برسد اين ناكامي باعث غمگيني شديد و افسردگي فرد مي شود. از رسول اكرم (ص) حكايت شده است:

«انا رعيم بثلاث لمن اكب علي الدنيا بفقر لاغناء له و بشغل لافراغ له و بهمّ حزنٍ لا انقطاع له»؛ «1» «كسي كه علاقه و وابستگي زياد به دنيا داشته باشد به طور قطع سه چيز را در پي دارد: نيازمندي، كه هيچ گاه به بي نيازي نمي انجامد؛ گرفتاري، كه هرگز از آن خلاصي نيست؛ و افسردگي و غمگيني، كه جزء وجودش مي شود و از او جدا نمي گردد.»

ب. دوري از معنويت:

از جمله عوامل افسردگي كه در روايات اسلامي به آن اشاره

شده، عامل دوري از معنويت و پيروي از هواهاي نفساني، خشم و شهوت راني و اموري از اين قبيل مي باشد. براي مثال از حضرت علي (ع) نقل شده كه مي فرمايند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 32

«من غضب علي من لايقدر ان يضره طال حزنه و عذب نفسه»؛ «1» «هر كه به ناحق بر كسي خشم گيرد كه توان آسيب رساندن به وي را ندارد، اندوهش دراز گردد و خود را عذاب دهد.»

ج. منفي نگري:

در روايات اسلامي موضوع منفي نگري در محورهايي مانند: ترديد نسبت به الطاف خداوند، نارضايتي از خداوند و ناخشنودي از زندگي، نپذيرفتن واقعيت و خيال پردازي، برآورده نشدن انتظارات و نگرش منفي نسبت به اطرافيان و اموري اين چنين تجلي پيدا كرده، و عاملي براي پيدايش افسردگي معرفي شده است. امام صادق (ع) در اين زمينه مي فرمايد:

«ان الله- بعدله و حكمته و علمه- جعل الرَوح و الفرح في اليقين و الرضا عن الله و جهل الهمّ والحزن في الشك والسخط»؛ «2» «خداوند براساس عدالت و حكمت و علم خود، آرامش و شادابي را در معرفت يقيني و رضايت (از آنچه به او و به ديگر بندگان عطا كرده) قرارداده است و اندوهگيني و افسردگي را در شك و ترديد و عدم رضايت قرار داده است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 33

د. ضعف انگيزه و اراده:

در روايات اسلامي، ضعف انگيزه و اراده در موضوعاتي مانند: كوتاهي در انجام فعاليت و عدم دستيابي به موفقيت ها تجلي كرده و به عنوان عاملي براي افسردگي معرفي شده است.

از اين روي از حضرت علي (ع) روايت شده كه مي فرمايد:

«من

قصر في العمل ابتلي بالهمّ»؛ «1»

«هر كس در انجام تكاليف و فعاليت هاي خود كوتاهي كند به غم و اندوه و افسردگي مبتلا مي شود.»

ه-. آرزوهاي دور و دراز (طول امل):

در منابع اسلامي داشتن آرزوهاي طولاني و در قبال آن ها خيال پردازي را مايه ي افسردگي مي داند و از اميرالمومنين (ع) نقل شده است: «اياك و الاغترار بالامل ... فعظم الحزن و زاد الشغل و اشتدت التعب ... و زدتَ به في الهم و الحزن»؛ «2» «از اينكه آرزوهاي دور و دراز داشته باشي و فريب آن ها را بخوري برحذر باش! كه تو را ناراحت و اندوهناك مي سازد و به تدريج اندوهت بزرگ مي شود و فكر تو را مشغول مي سازد و ناراحتي ات را افزايش مي دهد.»

بررسي هاي تجربي در «رابطه ي بين اعتقادات مذهبي و افسردگي»:

طبق آمار ميان ميزان افسردگي و عقايد مذهبي همبستگي منفي وجود دارد. «3» نتايج يك مطالعه با نمونه برداري تصادفي در گروه هاي مشابه نشان داد كه همبستگي مثبتي بين خواندن نماز و بهبود افسردگي و اضطراب و افزايش اعتماد به نفس وجود دارد. در اين زمينه «ازالي»، «هاسانچ»، «آمينا» و «سابرامانيام» در مطالعه ي ميان 130 بيمار مبتلا به اضطراب، و 100 بيمار مبتلا به افسردگي، در دو گروه متمايز با شرايط فرهنگي مذهبي قوي و ضعيف به اين نتيجه رسيدند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 34

كه: «گروه داراي اعتقادات مذهبي، بعد از شش ماه روان درماني، بهبود بيشتري يافتند.» «1»

تحقيق ميداني در مورد اين «ارتباط» به صورت مكرر صورت گرفته كه بخشي از آن ها در كتاب «اسلام و بهداشت روان» آمده است.

نتيجه گيري:

قرآن كريم نسبت به انسان و حالات روحي او آگاهي كامل داشته

و زمينه هاي منجر به افسردگي را بيان و راه درمان آن را تجويز كرده است. در اين نوشتار، اول به بررسي علل مطرح شده در مكاتب مختلف روان شناسي در مورد افسردگي پرداخته شد و در مرحله ي بعد پاسخ هاي قرآني آن داده شد؛ همچنين موضوع را در آيينه ي روايات بررسي كرديم و در نهايت نمونه اي از بررسي هاي صورت گرفته در مورد «ارتباط دين و افسردگي» ارايه گرديد.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مجله معرفت، ش 84، ص 48، مقاله افسردگي، دكتر علي نقي فقيهي و جمشيد مطهري.

2. اسلام و بهداشت روان (1)، مجموعه مقالات.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 35

آيا توكل مستلزم تنبلي و سستي نيست؟

پرسش:

آيا توكل مستلزم تنبلي و سستي نيست؟ پاسخ:

براي پاسخ لازم است در ابتداء و به بيان معناي لغوي و اصطلاحي توكل بپردازيم:

«توكل» در لغت به معناي واگذار كردن كار خويش به ديگري است. اين كلمه مصدر از باب تفعل و از ماده ي «وكل» مي باشد. كه به دو معناي ولايت پذيري «توكلت لفلان» به معناي «توليتُ» و اعتماد كردن به ديگري «توكلت عليه» يعني «اعتمدتُه» به كار رفته است. «1»

صاحب نظران در معناي اصطلاحي آن مي گويند: توكل به خداوند يعني: واگذاري امور به حق و نيز وكيل، به معناي حفيظ و نگه دارنده و سرپرستي مي باشد. «2»

اين مفهوم در منطق قرآن به معناي اعتماد كردن بر خدا و او را ولي و وكيل خود قرار دادن است و بر اثر آن، از حجم مشكلات و انبوه موانع نهراسيدن، كه اين يكي از نشانه هاي ايمان است و از عوامل پيروزي و موفقيت در مبارزه ها به شمار مي آيد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص:

36

به عبارت ديگر، مفهوم «توكل» در آموزه هاي قرآن اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد و به گوشه ي انزوا بخزد و بگويد: تكيه گاه من فقط خداست، بلكه مفهوم «توكل» اين است كه هر گاه انسان نهايت تلاش و كوشش خود را به كار بست و نتوانست مشكل را حل كند و موانع را از سر راه خود كنار بزند؛ وحشتي به خود راه ندهد و با اتكاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاك و قدرت بي پايان او ايستادگي به خرج دهد و به جهاد و كوشش پيگير خود ادامه دهد؛ حتي در جايي هم كه توانايي دارد، خود را بي نياز از لطف خدا نداند چرا كه تمام قدرت ها از جانب اوست. «1»

علاوه بر آن، «توكل» نوعي تقويت اراده و نيرو بخشي است. دين مقدس با پيش بيني آن، انسان را از نااميدي و انزوا و كناره گيري از فعاليت، نجات داده و توكل را وسيله اي براي تقويت انگيزه و روشن شدن اميد در درون انسان قرار داده است.

توكَل در آيينه ي آيات قرآن:

در آيات متعددي، از «توكل» سخن به ميان آمده است كه با بررسي برخي از آن موارد، نكات تازه اي به دست مي آيد.

الف. خداوند متعال در سوره ي آل عمران آيه ي 159 مي فرمايد:

«... فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»؛ «و هنگامي كه تصميم گرفتي، پس بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مي دارد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 37

نكته ها:

1. همان طور كه آيه تصريح دارد خداوند، پيامبر را بعد از مشورت با اصحاب و مصمم شدن بر انجام آن، مأمور

به توكل بر خود مي كند. به عبارت ديگر در انجام هر كار مخصوصاً كارهاي مهم بعد از انجام مقدمات، مانند مشورت كردن و مصمم شدن بر رأي خاص و ... براي پيشبرد كار لازم است بر خداوند توكل شود، تا در بين راه سستي و بي ميلي دامن گير انسان نشود؛ يعني خداوند با تشريع توكل خواسته است در امور مهم راه ورود دو دلي و احتمال عدم موفقيت را كه خود وسيله اي براي سستي در انجام عمل است ببندد، نه آنكه اصل فعاليت را از انسان بگيرد.

2. نكته ي ديگري، خداوند با اين بيان مي خواهد روح توحيد در افعال را نيز در مخاطب زنده كند. و به او بفهماند كه هر چند مشورت كرده و تصميم قاطع نيز گرفته، هيچ گاه خداوند را در انجام عمل فراموش نكند.

3. از اين آيه استفاده مي شود، از جمله اموري كه باعث جلب محبت خداوند مي شود، توكل است. (ان الله يحب المتوكلين)

ب. در سوره ي نمل آيه ي 79 آمده است:

«فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ الْمُبِينِ»

«پس برخدا توكلّ كن؛ [چرا] كه تو برحق آشكاري هستي.»

اين آيه و آيات قبل در بيان مسئله ي حق ستيزي كافران، و عدم توجه به بيانات پيامبر اكرم (ص) مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 38

خداوند، پيامبر (ص) را از اين كه به خاطر دشمني كفار سست شود، باز مي دارد و مي فرمايد: از آن جا كه تو بر حق هستي و فعاليت تو حق است نبايد از دشمني كفار سستي به خود راه دهي، بلكه در همين مسير تلاش كن و پيشرفت كارها را به خدا واگذار!

نكته ها:

1. توكل بر خداوند تنها در مسير

حق، داراي معنا و ثمر بخش است. اين معنا از تعليل «انك علي الحق» استنباط مي شود.

2. توكل بر خداوند، رها كننده ي انسان از تنگناي توطئه هاي دشمنان است. «1»

اين برداشت با توجه به سياق آيات، بيان كننده ي ارتباط اين آيه و آيات قبل به ويژه آيه ي «و لاتكن في ضيق مما يمكرون ... فتوكل علي الله ...» مي باشد.

3. اين آيه بيانگر آن است كه تمام انسان ها حتي پيامبر (ص) در ايفاي وظايف خود، مامور به توكل بر خداوند هستند.

در مورد توكل آيات ديگري نيز وجود دارد كه براي آگاهي بيشتر مي توانيد به آنها مراجعه كنيد. «2»

تحقيقات علمي در رابطه با توكل:

در مورد «رابطه ي ميان توكل و اميدواري» تحقيقاتي انجام داده اند كه در اينجا به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 39

آقاي بوالهري و همكاران او (1379) با به كارگيري آزمون خود ساخته توكل، 408 نفر (234 نفر مرد و 174 زن) از دانشجويان رشته پزشكي دانشگاه هاي علوم پزشكي تهران را كه در مقاطع مختلف تحصيلي مشغول به تحصيل بودند به صورت تصادفي انتخاب كردند و با استفاده از پرسشنامه نشانگان استرس- كه در سه بُعد «نشانگان جسماني»، «نشانگان رواني» و «نشانگان شناختي» ساخته شده بود- مورد بررسي قرار دادند. پژوهشگران دريافتند كه بين نشانگان رواني (001/ 0> P و 21/ 0: (r و شناخت استرس (001/ 0> P و 22/ 0: (r در بين افراد همبستگي منفي و معناداري وجود دارد و ميزان همبستگي نشانگان جسماني اس-- ترس (11/ 0-: (r و ت- وكل به خ-- دا پايين و غير معنادار مي باشد. «1»

در تحقيقات ديگر نيز نشان داده شده

است كه ميان «اقدام متوكلانه»، با «صبر و تحمل» همبستگي خاص وجود دارد كه اين معنا در آيه ي زير به تصوير كشيده شده است:

«وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَي مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» «2» «حتما صبر خواهيم كرد بر آن چه ما را آزار داديد، و توكل كنندگان بايد بر خدا توكل كنند.» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 40

جمع بندي:

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه «توكل» بر خدا، موجب سستي در كار نمي شود، بلكه تنها پيامد آن استواري در حركت و به دست آوردن نيروي مضاعف در مسير حركت است.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. توكل، روحاني نژاد.

2. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات همايش نقش دين در بهداشت روان، نشر معارف.

3. تفسير نمونه، حضرت آيه الله مكارم شيرازي، ذيل آيات مربوطه.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 41

فصل دوم: قرآن و فرا روان شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 43

مقصود از فرا روان شناسي در قرآن چيست؟

پرسش:

مقصود از فرا روان شناسي در قرآن چيست؟ پاسخ:

براي روشن شدن مطلب لازم است به پرسش هاي زير پاسخ دهيم:

1. منظور از فرا روان شناسي چيست؟

2. آيا در قرآن به تمامي علوم اشاره شده است؟!

3. قرآن به چه شكلي به مسئله ي فرا روان شناسي پرداخته است؟

پاسخ سوال اول:

دانش «فرا روان شناسي» عبارت است از: كسب اطلاع (و بدست آوردن معرفت و آگاهي) از چيز يا رويدادي بدون دخالت حواس عادي بشر. «1»

مثل: سحر، چشم زخم، تله پاتي و هيپنوتيزم و ...

پاسخ سوال دوم:

برخي بر اين باورند كه چون قرآن كتاب الهي و معجزه ي جاويد پيامبر (ص) است بايد به تمام موارد- علوم- اشاره نمايد و حال آنكه چنين نيست. به عبارتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 44

قرآن كتاب هدايت انسان است و ضرورتي ندارد تمام مسائل علوم تجربي را با طول و تفصيل بيان كرده باشد. «1» ولي در بيش از هزار آيه به مسائل علمي در راستاي هدايت، اشاره كرده است.

پاسخ سوال سوم:

با توجه به تعريف فرا روان شناسي در آيات فراواني- براساس برخي تفاسير- بدان اشاره شده كه فهرست برخي از آنها عبارتند از:

1. سحر و جادو بقره/ 102.

2. چشم زخم يوسف/ 67.

3. روح اسراء/ 85.

4. خواب صافات/ 102- 107 و يوسف/ 12.

5. اخبار غيبي آل

عمران/ 5 و بقره/ 255.

6. امدادهاي غيبي آل عمران/ 123.

7. معجزات الهي مريم/ 29 و 30.

جمع بندي و نتيجه:

دانش فرا روان شناسي از جمله دانش هايي است كه بشر به صرف داشتن دانش تجربي، نمي تواند به ابعاد مختلف آن پي ببرد. از اين رو لازم است با توجه به اشارات قرآن به علم فرا روان شناسي و تجربه علمي و عملي دانشمندان، اين علم را توسعه داد و قرآن كريم را يكي از منابع تحقيق براي اين علم دانست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 45

آيا چشم زخم از نظر قرآن واقعيت دارد يا خرافه است؟

پرسش:

آيا چشم زخم از نظر قرآن واقعيت دارد يا خرافه است؟ پاسخ:

مقدمه:

تاثير چشم و نيروهاي مرموز آن از دير زمان مورد توجه بشر بوده است. شايد نتوان تاريخ دقيقي براي شروع اين عقائد يافت اما آنچه مسلَم است انسان ها در اثر تجربيات روزمرّه و برخي نقل هاي تاريخي و ديني به آن اعتقاد پيدا كرده بودند، هر چند كه در اين بين خرافاتي نيز راه يافته است كه نيازمند اصلاح و پالايش است.

تعريف چشم زخم:

چشم زخم، نيروي مرموزي است كه در چشم برخي افراد وجود دارد كه ممكن است با يك نگاه مخصوص، طرف مقابل را بيمار يا هلاك كند. «1»

چشم زخم از منظر قرآن كريم:

به نظر مي رسد در قرآن، آيه اي كه به صراحت از «چشم زخم» سخن گفته باشد وجود ندارد اما آياتي وجود دارد كه در مورد «چشم زخم» به آن استناد شده است، از جمله:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 46

1. قرآن كريم در سوره ي قلم آيه ي 51 مي فرمايد:

«وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»؛ «و مسلماً نزديك بود

كساني كه كفر ورزيدند هنگامي كه آگاه كننده (: قرآن) را شنيدند با چشمانشان تو را بلغزانند و مي گويند: «قطعاً او ديوانه است.»

شأن نزول:

مفسران براي آيه ي فوق دو شأن نزول ذكر كرده اند:

الف. برخي مفسران در شان نزول اين آيه نقل كرده اند كه در مورد گفتار برخي مخالفان ولايت علي (ع) در روز غدير خُم بوده است كه به پيامبر (ص)- در هنگامي كه دست علي (ع) را براي امامت بالا برد- نگاه كردند و گفتند: به چشمان او نگاه كنيد مثل چشم ديوانگان مي چرخد. در آن هنگام جبرئيل آيه ي فوق را نازل كرد.

ب. بعضي مفسران نقل كرده اند كه در قبيله ي بني اسد افرادي بودند كه قدرت چشم زخم داشتند و برخي از آنها مي خواستند پيامبر (ص) را چشم زخم بزنند كه آيه ي فوق به اين مناسبت نازل شد. «1»

بررسي:

با توجه به سياق و لحن آيه كه مي فرمايد: «نزديك است كه كافران با چشم، تو را بلغزانند» مي توان از ميان اقوال، اين قول را پذيرفت كه: «اين آيه كنايه از نگاه هاي بسيار غضب آلود است مثل اينكه مي گوييم فلان كس آنچنان بد به من نگاه كرد كه گويي مي خواست مرا با نگاهش بخورد يا بكشد» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 47

و آيه در مقام بيان نوعي نگاه خشم آلود، و چشم غرّه رفتن است به طوري كه طرف مقابل را بترساند و از جاي خود بلغزاند و از ميدان بِدَر كند.

2. در سوره يوسف آيه ي 67 آمده است:

«وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ ...» «1» در آيه شريفه آمده كه حضرت يعقوب (ع) از فرزندش

مي خواهد كه از يك در وارد نشوند، بلكه از چند در وارد شوند، علت اين امر چيست؟

گروهي از مفسّران گفته اند: علت اين بوده كه برادران يوسف از جمال كافي بهره مند بودند (اگر چه يوسف نبودند ولي برادران او بودند) و هم قامت هاي رشيد داشتند، و پدر نگران بود كه جمعيت يازده نفري كه قيافه هاي آنان نشان مي داد از يك كشور به مصر آمده اند، توجه مردم را به خود جلب كنند، او نمي خواست از اين راه چشم زخمي به آنها برسد.

بخشي از اين چشم زخم، حق است و از نظر علمي نيز بوسيله سياله مغناطيسي مخصوصي كه از چشم بيرون مي پرد، قابل توجيه مي باشد، هر چند عوام الناس آنرا با مقدار زيادي از خرافات آميخته اند. «2»

چشم زخم از منظر عقل و علم:

اثر عميق چشم در ديگران كه موجب هلاكت يا بيماري شود از نظر عقلي محال نيست. چه اينكه بسياري از دانشمندان معتقدند در بعضي از چشم ها،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 48

نيروي مغناطيسي خاصي نهفته شده كه كارايي زيادي دارد حتي با تمرين و ممارست، مي توان آن را پرورش داد. خواب مغناطيسي از طريق همين نيروي مغناطيسي چشم هاست.

در دنيايي كه «اشعه ي ليزر» كه با شعاعي نامرئي، مي تواند كاري كند كه از برخي سلاح هاي مخرب ساخته نيست؛ پذيرش وجود نيرويي در بعضي از چشم ها، كه از طريق امواج مخصوص در طرفِ مقابل اثر بگذارد چيز عجيبي نخواهد بود.

و بسياري نقل كرده اند كه افرادي داراي اين نيروي مرموز چشم بوده اند «1» بنابراين، چشم زخم از نظر عقل و علم ممكن است.

چشم زخم از ديدگاه روايات:

در نهج البلاغه مي خوانيم: «العين حق و الرقي حق» «2»

«چشم زخم حق است و توسل به دعا براي دفع آن نيز حق است»

در برخي روايات از امام صادق (ع) نقل شده كه براي جلوگيري از چشم زخم (توسط خود انسان) يا چشم خوردن سه مرتبه بگويند: «ما شاء الله لاقوه الا بالله العلي العظيم». «3» و در برخي روايات ديگر نقل شده كه ذكر خدا را بگويد كافي است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 49

جمع بندي و نتيجه گيري:

در قرآن كريم به صراحت از «چشم زخم» سخني به ميان نيامده است، ولي در روايات اشاراتي به اين نيروي مرموز چشم شده است، و از نظر عقل و علم نيز مانعي جهت پذيرش «چشم زخم» نداريم اما بايد توجه داشت كه اين مطالب به معناي پذيرفتن همه ي خرافاتي كه در اين زمينه رايج است، نمي باشد.

به عبارتي انسان نمي تواند كسي را متهم به داشتن «چشم زخم» (چشم شوري) كند؛ و از طرف ديگر براي نجات از «چشم زخم» نمي توان هر راه حل خرافي را پذيرفت و دنبال كرد.

معرفي منابع جهت مطالعه در زمينه ي فرا روان شناسي:

1. تناقض نما يا غيب نمون، محمدامين احمدي، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، چاپ اول، 1378.

2. عجايب حس ششم، غلامرضا اربابي، گروه فرهنگي اربابي، چاپ صنوبر تهران.

3. روح و دانش جديد، آيزنك: براود، واتسن، مترجم محمدرضا غفاري، چاپ دفتر نشر و فرهنگ اسلامي.

4. شگفتي هاي هيپنوتيزم، ب. جيبسون والتر، ترجمه رضا رحمانيان، چاپ صنوبر.

5. تفسير موضوعي قرآن كريم، جلد اول، جوادي آملي، مركز نشر اسراء.

6. جهان غيب و غيب جهان، بهاء الدين خرمشاهي، انتشارات كيهان.

7. عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس (باورهاي ديني و امدادهاي غيبي)، علي تقي زاده اكبري،

مركز تحقيقات اسلامي.

8. دريافت هاي حس ششم در فوق طبيعت، چلبي شاكر و بشار البيطار محمد، مترجمان، احمد بانپور و م. حيدريان.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 50

9. اصالت روح از نظر قرآن، آيت الله جعفر سبحاني، چاپخانه علميه قم.

10. پژوهشي در سحر و جادوگري از نظر اسلام، محمد سالاري، موسسه انتشارات مشهور.

11. هيپنوتيزم علمي نوين، شروت ريچارد، ترجمه رضا جماليان، موسسه اطلاعات.

12. اعجاز (معجزه) از نظر عقل و قرآن، آيت الله سيد محمدحسين طباطبايي، نشر فاخته.

13. معجزه در قلمرو عقل و دين، محمدحسن قدردان قراملكي، بوستان كتاب قم.

14. علوم غيبي و اسرار، موريس مترلينگ، ترجمه ذبيح الله منصوري، انتشارات صفار تهران.

15. فوق طبيعت، ليال واتسن، ترجمه ي شهريار بحراني و احمد ارژمند، چاپخانه سپهر تهران.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 51

آيا سحر از نظر قرآن واقعيت دارد يا خرافه است؟

پرسش:

آيا سحر از نظر قرآن واقعيت دارد يا خرافه است؟ پاسخ:

لازم است نخست مفهوم سحر و آيات آن را بررسي كنيم:

الف. سحر در لغت:

1. خدعه و نيرنگ مانند: شعبده بازي.

2. هر چه كه عوامل نامرئي و مرموز دارد.

3. جلب شيطان ها از راه هاي خاص و كمك گرفتن از آنها.

4. تغيير ماهيت اشياء و شكل اشخاص به صورت خيالي.

تذكر: از نظر لغوي سحر شامل شعبده و تردستي نيز مي شود. «1»

ب. سحر در اصطلاح:

1. نوعي اعمال خارق العاده كه آثاري از خود در وجود انسان ها به جاي مي گذارد و گاهي يك نوع چشم بندي و تردستي است و گاه تنها جنبه ي رواني و خيالي دارد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 52

2. سحر بر حسب متعارف، امر خارق العاده اي را گويند كه از راه تصرف در مشاعر ادراكي انسان،

تحقق پيدا مي كند؛ بنابراين با قطع نظر از ادراكات انساني، تحقق نفسي و واقعي نخواهد داشت. مانند: انواع چشم بندي و تسخير اشخاص، ايجاد حبّ و بغض و جدايي انداختن ميان زن و شوهر و عقد الرجال كه عموماً به تصرف در ادراك مربوط مي باشند. «1»

ج. اقسام سحر:

1. علامه طباطبايي امور خارق العاده را چنين تقسيم بندي مي كند:

الف. بسياري از اين امور، طبيعي و بوسيله ي تمرين حاصل مي شود. مانند: خوردن سمّ، بلند كردن اشياء سنگين و ... و گاهي اين امور طبيعي، مخفي است. مانند: كساني كه بدن خود را به مايعي آغشته مي كنند و داخل آتش مي شوند و نمي سوزند.

ب. برخي از اين امور خارق العاده، مستند به امور طبيعي نبوده بلكه به خاطر قوت اراده ي صاحب آنها حاصل مي شود. اراده تابع علم است و هنگامي كه علم جازم و ايمان به تاثير داشته باشد اثر آن ظاهر مي شود. مانند: كساني كه احضار ارواح مي كنند در واقع آنها روح را در مشاعر شخص حاضر مي كنند؛ يعني در خيال و حواس آنها حاضر مي شود نه در خارج، و گرنه همه آن را مي ديدند.

ج. كار صاحبان اراده ي قوي و افرادي كه رياضت مي كشند بنابراين اگر از جن و روح خبر گيرند و كمك جويند؛ «كهانت» ناميده مي شود. و اگر بوسيله ي ورد، نوشتجات و ... باشد؛ «سحر» ناميده مي شود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 53

2. تقسيم سحر در روايت:

در روايات اسلامي نيز سحر را به چند گونه تقسيم كرده اند:

حكايت شده كه شخصي از امام صادق (ع) در مورد سحر پرسش كرد حضرت در پاسخ فرمودند:

«سحر اقسامي دارد برخي اقسام آن به منزله ي طبّ است.

همانگونه كه پزشكان براي هر دردي دوايي دارند، ساحران نيز براي هر سلامتي، ناراحتي، و براي هر معنايي، حيله اي دارند؛ و نوع ديگر سحر چيزي است كه در ارتباط با اولياي شيطان است پس نزديك ترين نوع سحر به صواب (واقع) آن است كه به منزله ي طب است كه ساحر مردي را مبتلا مي كند به اينكه از زنان دوري كند و پزشكي آن مرد را معالجه مي كند و دفع سحر مي كند.» «1»

3. تفسير نمونه اقسام سحر را چنين بر مي شمارد:

الف. گاهي صرفاً جنبه ي نيرنگ، خدعه، چشم بندي و تردستي دارد؛

ب. گاهي از عوامل تلقيني در آن استفاده مي شود؛

ج. گاهي در آن از خواص ناشناخته ي فيزيكي و شيمايي بعض اجسام و مواد استفاده مي شود؛

د. گاهي از طريق كمك گرفتن از شياطين است. «2»

حقيقت سحر:

سحر آثار رواني مثل ايجاد محبت يا دشمني، ناراحتي يا خوشحالي دارد؛ اما آثار واقعي خارجي ندارد. مثل: زنده كردن مردگان يا تغيير ماهيت و حقيقت چيزي. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 54

سحر از ديدگاه علوم جديد:

در گذشته ساحران با استفاده از برخي علوم برنامه هاي خود را عملي مي ساختند كه امروزه علم از آن پرده برداشته است.

اول: استفاده از خواص ناشناخته ي فيزيكي و شيميايي اجسام كه در داستان ساحران زمان موسي (ع) آمده كه آنها با استفاده از خواص فيزيكي و شيميايي مانند جيوه و تركيبات آن توانستند چيزهايي به شكل مار بسازند و به حركت درآورند. «1»

دوم: استفاده از خواب مغناطيسي، هيپنوتيزم و مانيه تيزم و تله پاتي و ... لازم به ذكر است اين علوم در شمار علومي است كه مي تواند در بسياري از شئون زندگي مورد بهره برداري صحيح

قرار گيرد، ولي ساحران از آن سوء استفاده مي كردند و براي اغفال و فريب مردم، آنها را به كار مي گرفتند. «2»

سحر از منظر قرآن كريم:

قرآن كريم حدود 60 بار واژه ي «سحر» و مشتقات آن را به كار برده است كه مي توان اين آيات را به سه دسته تقسيم نمود:

1. آياتي كه مي فرمايد: مخالفان به انبياي الهي تهمت مي زدند و آنان را ساحر مي خواندند، مانند: يونس/ 76، هود/ 7، طه/ 71، شعراء/ 49.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 55

2. آياتي كه در مورد مقابله ي حضرت موسي (ع) با ساحران زمان خويش است كه قرآن اين داستان را به طور مفصل بيان كرده است. اعراف/ 108 تا 123، طه/ 57 تا 73، شعراء/ 36 تا 46، يونس/ 75 به بعد، قصص/ 36 به بعد.

3. آياتي كه در مورد سحر هاروت و ماروت در شهر بابل سخن مي گويد. «1»

تحليل اجمالي چند آيه در مورد سحر

سوره طه/ 66: «قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي» «2» سوره اعراف/ 116: «قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ» «3» بسياري از مفسران نوشته اند: ساحران زمان موسي (ع) موادي همچون جيوه درون طناب ها و عصاها قرار داده بودند كه با تابش آفتاب و گرم شدن اين ماده ي فوق العاده فرّار، حركات مختلف و سريعي به آنها دست مي داد.» اين مارنماها مسلماً جان نداشتند ولي با تلقين هايي كه ساحران به مردم كرده بودند و صحنه ي خاصي كه در آنجا بوجود آمده بود، اين چنين در چشم مردم مجسم مي شد كه اين موجودات جان گرفته اند و مشغول حركتند. بنابراين تعبير

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 56

«سحروا اعين الناس» يعني «چشم مردم را سحر كردند» نيز اشاره به همين معنا است و همچنين تعبير «يخيل اليه» يعني «در نظر موسي چنين منعكس شد» نيز ممكن است اشاره به همين معنا باشد. «1»

آيت الله معرفت مي نويسند:

در فرازي از آيات آمده، «يخيّل اليه- سحروا عين الناس» كه دلالت دارد كه سحر داراي هيچ حقيقت و واقعيتي نمي باشد چرا كه اين ريسمان ها چنانچه به واسطه ي سحر به مار حقيقي تبديل مي شدند، خداي متعال در آيه ي شريفه نمي فرمود: «سحروا اعين الناس» بلكه مي فرمود: «فلمّا القوا صارت حيّات» «2»

از تحليل اين دو آيه ي شريفه چنين به دست مي آيد كه «سحر»، به خودي خود، داراي هيچ واقعيتي نبوده فقط در ناحيه ي خيال انسان مي تواند تاثيراتي بگذارد.

نتيجه گيري:

با توجه به معناي لغوي و اصطلاحي سحر و نيز اقسام آن مي توان چنين نتيجه گرفت: سحر در برخي اقسام آن فقط خيالي است كه اعجاب بيننده را بر مي انگيزد مانند: شعبده بازي؛ و در برخي اقسام ديگر، اثرات رواني دارد مانند: ايجاد محبّت و دشمني به وسيله امور مخفي از قبيل سخن چيني و وسوسه و ... اما اينكه سحر داراي اثرات خارجي و واقعي همچون تغيير ماهيت و حقيقت مانند تبديل انسان به ميمون يا سوسك باشد، ناممكن مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 57

منابع:

1. تفسير نمونه، ج 1، ص 377 به بعد- و ج 13، ص 240.

2. الميزان، ج 1، ص 72 به بعد و ص 242.

3. السحر و الحسد، محمد متولي الشغراوي، موسسه اخبار اليوم، بي تا، بي جا.

4. السحر في القرآن الكريم، عبدالمنعم الهاشمي، دار ابن حزم، بيروت، 1411

ق.

5. احكام السحر و السحره في القرآن و السنّه، امام فخررازي، شرح فريال علوان، دارالفكر لبناني.

6. السحر و السحره في ضوء الحديث النبوي، دكتر سعد المرصفي، منشورات فرات السلاسل، كويت 1409 ق.

7. اعجاز القرآن في علاج السحر و الحسد رسّ الشيطان، محمد محمود عبدالله، مكتبه زهران، بي تا، بي جا.

8. العلاج الرباني.

9. شبهات و ردود، آيت الله معرفت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 59

فصل سوم: قرآن و زيست شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 61

قرآن و نظريه تكامل (داروينيسم)

پرسش:

قرآن و نظريه تكامل (داروينيسم)؛ قرآن در مورد تئوري تكامل- داروينيسم- چه نظري دارد؟ آيا آنرا نفي مي كند يا اثبات؟

پاسخ:

قبل از پاسخ به عنوان مقدمه به معرفي «تكامل انواع» و نظر مقابل آن مي پردازيم تا زمينه براي پاسخ آماده شود.

تعريف ها:

الف. تكامل انواع (ترانسفورميسم): انواع موجودات زنده در ابتدا به شكل كنوني نبوده اند، بلكه پس از آنكه نخستين سلول هاي موجود زنده پيدا شد، به تدريج تكامل يافتند و از نوعي به نوع ديگر تغيير شكل دادند و انواع موجودات را بوجود آوردند كه كامل ترين حلقه ي آن انسان است.

ب. ثبات انواع (فيكسيسم): انواع جانداران هر كدام جداگانه از آغاز به همين شكل كنوني ظاهر گشتند و هيچ نوع، به نوع ديگر تبديل نشده است و طبعاً انسان هم داراي خلقت مستقلي بوده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 62

تاريخچه:

اولين كسي كه اين نظريه را با روش علمي تشريح كرد، دانشمند معروف فرانسه، «لامارك» «1» بود. ولي جهان علم در آن زمان نتوانست آنرا هضم كند اما هنگامي كه پس از او «چارلز داروين» «2» دانشمند انگليسي آنرا مطرح كرد به خاطر تغيير شرايط پذيرفته شد و به همين خاطر وي به عنوان پايه گذار «تحول انواع» معرفي گرديد. «3»

اصول چهارگانه ي دارونيسم:

1. تنازع بقا: هر موجودي با صدها عامل نابود كننده روبروست، ولي مي خواهد عوامل باقي ماندن خود را تحصيل كند از اين رو

همواره ميان موجودات عالم، كشمكش است.

2. انتخاب اصلح: در ميدان مبارزه، پيروزي با كسي است كه قوي تر و مجهزتر است.

3. قانون وراثت: هر اختلافي در پدر و مادر رخ دهد به عينه به فرزندان انتقال مي يابد و در طول زمان به صورت يك تغيير كلي و نوعي درمي آيد.

4. سازش با محيط: در صورتي كه محيط تغيير كند جانور متناسب با آن تغيير كرده، و به مرور زمان اعضايي كه نياز دارد به وجود مي آورد و اعضايي را كه نياز ندارد از دست مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 63

* او شجره ي انسان را به ميمون رسانده و آن هم به «سمور» مي رسد كه قدر مشترك (واسطه) ميان آن دو نيز، همان «پريمات ها» هستند. «1»

دارونيسم در عصر حاضر يا فرضيه ي موتاسيون:

فرضيه ي «تكامل انواع» همراه با انواع موافقت ها و مخالفت ها، گذشته ي پر فراز و نشيبي دارد.

«تحول انواع» هنوز در زيست شناسي مطرح است و دانشمندان مي كوشند از راه «جهش» يا «موتاسيون» آنرا اثبات كنند.

البته بر خلاف نظر داروين موتاسيون تدريجي نيست، بلكه دفعي و ناگهاني است و چون در ژن ها رخ مي دهد قابل انتقال به نسل ديگر است؛ «2»

قرآن كريم و نظريه ي تكامل:

قرآن كريم به عنوان يگانه كتاب آسماني موجود- كه به اعتقاد همه ي دانشمندان اسلامي از هر گونه تحريف مصون مانده است- در آيات متعددي، از خلقت انسان سخن به ميان آورده و از همين رو پژوهش هايي كه پيرامون نظريه ي تكامل صورت گرفته بيشتر به بررسي مساله خلقت انسان از ديدگاه قرآن معطوف گرديده است. «3»

ما در ابتدا ديدگاه هاي مختلف را در اين باره بيان كرده و سپس به سراغ آياتي مي رويم كه بر

اثبات يا نفي نظريه تكامل به آنها استناد جسته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 64

ديدگاه دانشمندان:

1. رد نظريه ي تكامل و تمسك به ظاهر برخي از آيات خلقت: «1»

ظاهر برخي آيات، دلالت بر خلقت مستقيم انسان از خاك دارد «2» كه با تئوري تكامل در تعارض است. البته اين قبيل دانشمندان تعارض را وقتي مسلم مي دانند كه اين نظريه از تئوري بودن خارج و به قانون تبديل شود، و براي آن موقع نيز راه را باز گذاشته اند. آنها مي گويند: ظواهر به گونه اي نيست كه قابل تاويل نباشد «3» [و آنها آيات را به وسيله آيات ديگر، كه تا حدي تكامل انواع را مي رسانند تفسير مي كنند]. اين نظريه پر طرفدارترين نظريه در بين دانشمندان اسلامي مي باشد.

حتي برخي گفته اند: آيات در اين زمينه صراحت دارند و اگر هم اين نظريه اثبات شود آفرينش انسان- به خاطر وحي- از اين قاعده مستثني خواهد بود. «4»

2. پذيرش نظريه ي تكامل و تطبيق آن بر برخي از آيات:

برخي افراد «5» نظريه ي تكامل را پذيرفته و آن را موافق قرآن دانسته اند، و آيات مخالف را تاويل كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 65

نظريه تكامل در آيينه آيات:

آيات قرآن را در رابطه با ردّ يا اثبات اين نظريه به سه دسته مي توان تقسيم كرد:

الف: آياتي كه در اثبات نظريه تكامل مورد استناد واقع شده اند:

1. آياتي كه خلقت همه چيز را از آب مي داند. «1»

2. آياتي كه خلقت را به سه مرحله تقسيم مي كند: «2»

2- 1. بعد از خلقت و قبل از شكل گيري انسان؛

2- 2. بعد از شكل گيري انسان و قبل از انتخاب آدم؛

2- 3. انتخاب آدم از بين

انسان ها و بعد، امر كردن فرشتگان به سجده ي بر آدم. «3»

3. آياتي كه به مرحله ي اول آفرينش انسان اشاره مي كند:

3- 1. آفرينش انسان از خاك؛ «4»

3- 2. آفرينش انسان از آب؛ «5»

3- 3. آفرينش انسان از نطفه. «6»

4. آياتي كه به مرحله ي دوم آفرينش انسان اشاره دارد (بعد از شكل گيري و قبل از انتخاب آدم.) «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 66

5. آياتي كه به مرحله ي سوم آفرينش انسان اشاره دارد. (انتخاب آدم از بين انسان ها.) «1»

ب: آياتي كه در رابطه با اثبات نظريه «ثبات انواع» مورد استناد واقع شده است:

1. آنها كه خلقت همه ي انسان ها را از نفس واحد مي دانند؛ «2»

2. آنها كه خلقت آدم (ع) را از خاك مي دانند. «3»

ج: آياتي كه قابل انطباق با هر دو نظريه «تكامل انواع» و «ثبات انواع» است: «4»

جمع بندي و بررسي نظريه تكامل و قرآن:

آيات نامبرده در راستاي استدلال بر نظريه هاي ياد شده، مورد رد و اثبات شديد صاحب نظران قرار گرفته است كه مجال ذكر آنها نيست. در اين باره لازم است به چند نكته توجه داشت:

1. اين نظريه هر چند هنوز اثبات نشده است ولي مورد قبول اكثر جوامع علمي (علوم تجربي) قرار گرفته و نظريه ي «ثبات انواع» تنها به صورت يك احتمال در كنار آن مطرح است و از طرف ديگر آيات قرآن هم قابل انطباق بر هر دو نظريه است، و هم به گونه اي است كه طرفدار يك تئوري مي تواند با آوردن احتمالات متعدد آيات، استدلال ديگري را ابطال كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 67

2. به صورت قطعي نمي توان گفت كه قرآن در اين زمينه چه نظري دارد،

بله براي هر كدام مي توان شواهدي اقامه نمود، و محققين مختلف هم ممكن است در روند تحقيقات خود به يك سمت متمايل شوند ولي بهتر آن است كه تا اثبات يا رد قطعي اين نظريه، برداشت از آيات به صورت احتمالي بيان شود.

3. در صورت اثبات اين نظريه، آيات به گونه اي نيست كه با آن تضاد داشته باشند. «1»

يادآوري:

از آنجا كه مادي گراها خواسته اند از اين نظريه به نفع خود سوءاستفاده كنند و آنرا دليلي بر عدم نياز طبيعت به خدا قلمداد كنند، يادآور مي شويم: نه «تحول انواع» مخالفتي با اصول خداشناسي دارد و نه «ثبات انواع» از دلايل خداشناسي است بلكه هر دو طرف نسبت به اثبات خدا يكسان است. زيرا آنچه اثبات خدا بر آن تكيه دارد برهان نظم است خواه اين نظم به صورت «ثبات انواع» باشد يا «تكامل انواع». «2»

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد:

1. تكامل زيستي و آيات آفرينش، ابراهيم كلانتري، ناشر موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1382.

2. تكامل در قرآن، علي مشكيني اردبيلي، ترجمه: ق. حسين نژاد، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 68

3. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مسيح مهاجر، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1363، دارونيسم يا تكامل انواع، جعفر سبحاني، انتشارات توحيد.

4. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، د. محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات كتاب مبين، چاپ چهارم، 1383.

5. خلقت انسان در قرآن، استاد محمدتقي مصباح يزدي.

6. آفرينش و انسان، محمدتقي جعفري.

7. خلقت انسان، يدالله سحابي.

8. قرآن، طبيعت و تكامل، مهدي بازرگان.

9. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 11، ذيل آيات مذكور.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 6، ص: 69

آخرين نظرات دانشمندان در مورد نظريه تكامل چيست؟

پرسش:

آخرين نظرات دانشمندان در مورد نظريه تكامل چيست؟ پاسخ:

در اين مورد ترجمه خلاصه بيانيه پانصد نفر از دانشمندان علوم تجربي تقديم مي شود:

بالغ بر 500 انديشمند داراي مدرك دكترا، بيانيه اي را امضاء كردند كه بيانگر ترديدشان نسبت به فرضيه تكامل داروين مي باشد.

در اين بيانه آمده است: «ما در لحاظ كردن پيچيدگي حيات موجودات زنده، ادعاي قابليت جهش اتفاقي و انتخاب طبيعي را، فاقد قطعيت مي دانيم. بررسي دقيق مدارك و اسناد در رابطه با فرضيه داروين بايست مد نظر قرار گيرد.»

فهرست 514 امضاء كننده، مشتمل بر دانشمندان ايالات متحده و آكادمي ملي علوم روسيه مي باشد. عمده امضاء كنندگان عبارتند از: 154 زيست شناس، 76 شيمي دان و 63 فيزيكدان.

امضاء كنندگان بيانيه مذكور، رساله دكتراي خود را در علوم زيست شناسي، فيزيك، شيمي، رياضي، طب، كامپيوتر و رشته هاي وابسته ارايه كرده اند. اكثر آنها اساتيد يا پژوهشگراني در دانشگاههاي معتبر مي باشند از قبيل: TIM،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 70

دانشگاه كمبريج، ALCU، nainoshtimS، ylekrebcU، پرفيتون، دانشگاه پنسيلوانيا، دانشگاه ايالت اوهايو، دانشگاه جورجيا و دانشگاه واشنگتن.

مؤسسه ديسكاوري ( (etutitsnI yrevocsiD اولين بار فهرست اختلاف عقيده با دارونيسم را در سال 2001 چاپ كرد. در آن زمان ادعا شده بود كه «در حقيقت هر دانشمندي در جهان عقيده بر صحت فرضيه داروين دارد.»

طرفداران فرضيه داروين (دارونيست ها) همچنان ادعا مي كنند كه هيچ دانشمند مطرحي در فرضيه داروين شك ندارد و در اينجا فهرستي وجود دارد كه 500 دانشمند مايلند كه ترديد خود را در رابطه با فرضيه داروين، به صورت متفق القول اعلام نمايند تلاش دارونيست ها براي سركوب مخالفت و مباحثه با استفاده از مراجع قضايي،

رسانه ها و انجمن هاي آكادميك، در حقيقت باعث برانگيختن مخالفت بيشتر و تشويق دانشمندان بيشتري مي شود كه درخواست افزوده شدن به فهرست مخالفين را داشته باشند.

در واقع اين فهرست رو به رشد دانشمندان مخالف بود كه مؤسسه ما را تشويق كرد كه وب سايتي را با آدرس gro. niwrad morftn essid. www ارايه كند كه پاسخي براي افراد جوياي سوال باشد و نيز محلي براي دسترسي به فهرست، چه توسط عامه مردم و چه توسط دانشمنداني كه تقاضاي افزوده شدن نامشان به فهرست را دارند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 71

آفرينش حوا چگونه بوده است؟

پرسش:

آفرينش حوا چگونه بوده است؟ پاسخ:

از جمله مسايلي كه آيات زيادي از قرآن كريم را به خود اختصاص داده موضوع خلقت است. قرآن كريم با صراحت در آيات متعددي»

مي فرمايد: «زنان را از همان جنس مردان و از سرشت مردان آفريديم.»

آيت الله مكارم شيرازي در تفسير نمونه «2» ذيل آيه ي «خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ ثم جعل مِنْهَا زَوْجَهَا» «3»

مي نويسد: آفرينش همه ي انسان ها از نفس واحد اشاره به مساله ي آفرينش آدم (ع) جدّ نخستين ما است كه اين همه افراد بشر با تنوع خلقت، خلق و خوي متفاوت و استعدادها و ذوق هاي مختلف، همه به يك ريشه باز مي گردد كه آن آدم (ع) است. تعبير به- ثم جعل مِنْهَا زَوْجَهَا- در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم را آفريد سپس همسرش را از گل [و حقيقت او خلق كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 72

لازم به يادآوري است كه در برخي احاديث آمده «1» است كه آفرينش همسر آدم، از باقيمانده ي گل او صورت گرفته

است. اما روايتي كه مي گويد: حوا از آخرين دنده ي چپ آدم (ع) آفريده شده، سخني بي اساس است كه از بعضي روايات اسرائيلي (تحريف شده) گرفته شده و هماهنگ با مطلبي است كه در فصل دوم سفر تكوين «2» تورات تحريف يافته ي كنوني آمده است. و از اين گذشته بر خلاف مشاهده و حس مي باشد. زيرا طبق اين روايت، يك دنده ي آدم برداشته و از آن حوا را آفريده اند، و از اين رو مردان يك دنده در طرف چپ كمتر دارند. در حالي كه ما مي دانيم هيچ تفاوتي ميان تعداد دنده هاي مردان و زنان وجود ندارد و اين تفاوت افسانه اي بيش نيست. «3»

شخصي از امام باقر (ع) پرسيد: خداوند حوّا را چگونه آفريد؟ امام در پاسخ فرمودند: مردم در اين مورد چه مي گويند: گفتم: مي گويند خداوند حوّا را از يكي از دنده هاي آدم آفريد. (امام) فرمودند: آنها دروغ مي گويند، آيا خداوند ناتوان است كه حوا را از غير دنده ي آدم (ع) بيافريند. گفتم فدايت گردم اي پسر رسول خدا پس خداوند حوا را از چه آفريد: «امام فرمودند: پدرم از پدرانش نقل كرد كه رسول خدا (ص) فرمود: خداوند متعال مقداري گل را گرفت و آن را با دست قدرتش درهم آميخت و از آن گِل، آدم (ع) را آفريد، سپس از آن گِل مقداري اضافه آمد، خداوند از آن گل اضافي حوّا را آفريد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 73

شايد تعبير گل آدم كنايي باشد و مقصود حقيقت آدم و وجود او باشد كه حواء از آن آفريده شده است.

بعضي ها از آيه ي «خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» «1» استفاده

كرده اند كه مقصود از (خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا) خلقت حوّا از جنس آدم (جنس بشر) است؛ يعني حوّا انساني بود مثل خود آدم و اين معنا با توجه به آيات ديگر قابل اثبات است كه مي فرمايد:

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»؛ «2»

«و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد.»

«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً»؛ «3»

«و خدا براي شما از (جنس) خودتان همسراني قرار داد.»

نتيجه:

حوا از گل آدم آفريده شده است. ولي شايد مقصود از «گل»، حقيقت وجود آدم باشد كه يعني مي توان گفت: جنس آدم و حوا يكي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 75

آيا اشاره به «آميزش و لقاح» ابرها و گياهان، اعجاز علمي قرآن است؟

پرسش:

آيا اشاره به «آميزش و لقاح» ابرها و گياهان، اعجاز علمي قرآن است؟ پاسخ:

تاريخچه:

هر چند بشر از ديرباز مي دانسته كه در برخي گياهان- مانند: خرما.- اگر گرده هاي نر را به گياه ماده برسانند؛ محصول بدست مي آيد؛ ولي اين اطلاعات محدود به چند گياه خاص بود، تا اينكه لينه «1» (1778- 1707 م) طبيعي دان سوئدي، قانون «زوجيت عمومي در گياهان» را كشف كرد.

در مورد باران نيز بايد گفت: بشر اطلاعاتي از كيفيت نزول آن نداشت تا اينكه در سال هاي اخير با پيشرفت در رشته هايي چون هواشناسي، به مسئله ي تلقيح ابرها پي بردند. و حتي فعلًا بحث از باران مصنوعي است. در اينجا بود كه دانشمندان متوجه نقش عجيب بادها در زايا شدن ابرها شدند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 76

بررسي آيات:

آيه ي 22 سوره ي حجر، در اين موضوع، نقش محوري دارد، كه خداوند مي فرمايد:

«وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ

لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً ...»

«و بادها را باردار كننده فرستاديم و از آسمان آبي نازل كرديم.»

در مورد اين آيه سه نظر وجود دارد:

الف: منظور، لقاح گياهان است:

برخي نويسندگان «1» ضمن تقسيم عوامل لقاح در گياهان به رئيسي (مثل حشرات) و غير رئيسي (مثل آب، انسان و ...) نقش بادها را در اين زمينه مهم ارزيابي كرده و مي گويند: «علم كشف كرده كه مهمترين گياهان خشكي و آبي، بوسيله ي باد تلقيح مي شوند، از اين رو قرآن از ميان عوامل لقاح، باد را ذكر كرده است.»

ب: منظور، لقاح ابرهاست: «2»

برخي دانشمندان بر اين باورند كه حتي وجود بخار آب در هوا و اشباع هوا و يا حتي تقطير آن در سطوح بالايي جوّ، براي ريزش باران كافي نيست؛ زيرا ممكن است با وجود اشباع، تقطير نشود و يا اينكه قطرات آنقدر ريز باشند كه معلق بمانند و نبارند؛ بلكه شرط سومي نيز ضرورت دارد كه آن، «بارورشدن» يا «عمل لقاح» است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 77

به اين ترتيب باد، ذرات نامرئي نمك را از دريا با خود مي آورد تا به همراه قطرات ريز آب، نطفه هاي جذب كننده و آماس كننده را تشكيل دهد و سرانجام با تلاطم و تصادم بادها به هم بپيوندند، رفته رفته درشت شده و سقوط كنند.

همچنين توده هاي ابر، در اثر اصطكاك با عوارض زمين و اجسام معلق در باد، داراي بارهاي الكتريكي مخالف مي شوند كه تخليه ي آن- رعد و برق- باعث يونيزه شدن هوا و تشكيل ازن مي گردد كه به پيوستن و درست شدن باران كمك فراوان مي نمايد. «1»

ج: منظور، لقاح ابرها و گياهان است:

برخي ديگر از

دانشمندان و صاحب نظران انحصار آيه در يكي از دو معناي فوق را رد مي كنند. و مي گويند: اگر چه قسمت دوم آيه بوسيله «فاء» كه يكي از موارد كاربردش نتيجه گيري است به قسمت اول ربط داده شده است- بادها را زايا كننده فرستاديم، «پس» نازل كرديم ...- ولي منظور آن فقط لقاح ابرها نيست بلكه قسمت اول آيه، يك فرمول كلي را ارائه مي دهد چه در گياهان و چه در ابرها؛ و قسمت دوم (از آسمان آبي نازل كرديم) يكي از موارد و نمونه هاي آن است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 78

نتيجه گيري:

1. قسمت اول آيه قاعده ي كلي و قسمت دوم يك نمونه و مصداق از آن است. پس آيه مي تواند هم لقاح در گياهان و هم ابرها را شامل شود.

2. آيه ي فوق مي تواند چيزي فراتر از ابر و گياه را شامل شود. كه ممكن است در آينده، علم از آن پرده برداري كند.

3. اشاره ي علمي قرآن به پديده ي «لقاح در ابرها»، مي تواند «اعجاز علمي» به شمار آيد، چرا كه اين مسئله تا سال هاي اخير براي بشر مشخص نشده بود.

ولي در مورد گياهان، از آنجا كه بشر از گرده افشاني گياهان- هر چند محدود- اطلاع داشته است با يك درجه تنزّل جزء «شگفتي هاي علمي قرآن» به حساب مي آيد نه «اعجاز علمي».

معرفي كتاب:

براي مطالعه بيشتر به منابع ذكر شده در پاورقي و همچنين منابع زير مراجعه فرماييد:

1. تفسير نمونه، ج 11، ص 61.

2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 2، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات كتاب مبين.

3. قرآن و پديده هاي طبيعت از ديد دانش امروز، د. يحيي نظيري، ناشر سحاب كتاب، چاپ اول،

1358.

4. قرآن و اسرار آفرينش، استاد جعفر سبحاني، انتشارات توحيد، 1362.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 79

آيا از نظر قرآن در آسمان ها موجود زنده وجود دارد؟

پرسش:

آيا از نظر قرآن در آسمان ها موجود زنده وجود دارد؟ پاسخ:

اگر چه علوم روز هنور به طور قطعي در مورد وجود موجودات زنده در آسمان، خبر نداده است ولي قرآن در اين باره با نوعي رازگويي در 15 قرن پيش، پنجره ي جديدي را به روي دانشمندان گشوده است.

با بررسي در آيات به نظر مي رسد قرآن كريم بر بودن موجودات زنده در آسمان اشاراتي دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. خداوند در آيه ي 29 سوره ي شوري مي فرمايد:

«وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّهٍ وَهُوَ عَلَي جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ»

«و از آيات اوست آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ و او هر گاه بخواهد بر جمع آنها تواناست.»

برخي صاحب نظران مي نويسند: «دابه» از نظر لغوي، مشتق از «دب» و به معناي راه رفتن و حركت كردن است و آن شامل حشرات و پرندگان و انسان ها مي شود. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 80

علامه طباطبايي (ره) در مورد دلالت آيه مي فرمايد: ظاهر آيه اين است كه در آسمان موجوداتي از جنبندگان (دواب) مثل روي زمين وجود دارد، و اگر كسي بگويد: منظور از جنبندگان آسمان ملائكه هستند مردود است؛ زيرا «دواب» بر ملائكه اطلاق نمي شود. «1»

هر چند طبق آيه ي 30 سوره ي انبياء، هر موجود زنده اي از آب آفريده شده است «2» ولي همانگونه كه در روي زمين شرايط حيات موجودات زنده متفاوت است و گروهي آبزي، گروهي خاك زي و جمعي نيز

هوازي هستند با مقياس وسيع تري شرايط حيات در كرات ديگر براساس ساختمان مختلف جانداران متفاوت است و نبايد انتظار داشت، موجودات ديگر همان سازمان وجودي ما را داشته باشند. «3»

از حضرت علي (ع) در اين زمينه نقل شده است، كه مي فرمايند:

«اين ستارگاني كه در آسمان است، شهرهايي همچون شهرهاي زمين هستند كه هر شهري با شهر ديگر با ستوني از نور مرتبط است.» «4»

از اين روايت مي توان چنين برداشت كرد كه: همانگونه كه در شهرهاي زمين انسان ها زندگي مي كنند، در آسمان ها نيز موجودات هوشمندي شبيه انسان زندگي مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 81

در ادامه ي، آيه مي فرمايد: «او بر جمع كردن آنها هنگامي كه بخواهد قادر است.» برخي صاحب نظران بر اين باورند كه: احتمال دارد منظور از جمع «جمع در آخرت» باشد و ممكن است «جمع در دنيا» باشد ولي احتمال دوم قوي تر است. چرا كه اگر منظور آخرت بود تناسب داشت آنرا با تاكيد بيان كند نه اينكه با مشيت- اذا يشاء- همراهش نمايد.

بنابراين مي فرمايد: هنگامي كه خداوند بخواهد ساكنين زمين و آسمان با همديگر ملاقات مي كنند. «1»

2. آيه ي ديگري كه به اين مطلب دلالت دارد آيه ي 15 سوره ي رعد است؛ كه مي فرمايد:

«وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَظِلَالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»؛ «تمام كساني كه در آسمان ها و زمين هستند- از روي اطاعت يا اكراه- و همچنين سايه هايشان، هر صبح و عصر براي خدا سجده مي كنند.»

واژه ي «مَن» در عربي براي صاحبان عقل به كار مي رود، پس مقصود موجودات داراي شعور مثل انسان و فرشتگان هستند كه در آسمان ها و زمين براي خدا سجده مي كنند و از آنجايي

كه ملائكه و جن، سايه ندارند پس مقصود از «كساني كه در آسمان ها و زمين هستند» بشر و مخلوقاتي شبيه بشر هستند كه سجده از روي اطاعت، مربوط به مومنين، و سجده از روي اكراه، مربوط به كافرين است (البته سجده در اينجا به معناي خضوع است.) «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 82

آنچه تاكنون گفتيم در جهت اثبات وجود موجودات زنده در كرات ديگر بود كه امروزه اصطلاحاً «تئوري پردازي از ديدگاه قرآن» ناميده مي شود و در صورتي كه علوم تجربي نيز به همين نتيجه برسند اعجاز علمي آن اثبات مي شود.

اما از آنجا كه در تفسير آيات و احاديث بايد جنبه هاي مختلف را در نظر گرفت و با ديد وسيع تري به آيات نگاه كرد تا به واقع نزديك تر شويم؛ در پايان احتمال ديگري را در مورد آيه ي اول- 29/ شوري- مطرح مي كنيم كه با معناي ذكر شده متفاوت است.

بررسي:

«واژه سماء و سموات در قرآن، به چند معنا به كار رفته است؛ از قبيل جهت بالا، كرات آسماني، جو زمين ...

تفسير آيه فوق به وجود موجود زنده در كرات ديگر، وقتي صحيح است كه ثابت شود واژه ي «سموات» در اين آيه، به معناي كرات آسماني است؛ در حالي كه ممكن است منظور «جو اطراف زمين» باشد.

و منظور از «دابّه» موجودات ذره بيني مثل باكتري ها و يا موجودات درشت مثل پرندگان باشد.

حال اگر معناي دوم- جو زمين- را بپذيريم آيه در قسمت موجودات درشت، يك واقعيت خارجي را بيان مي كند، كه يكي از نشانه هاي الهي است؛ و در قسمت موجودات ريز، نوعي رازگويي علمي است كه علوم جديد بدان دست يافته است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 83

بنابراين به طور قطع نمي توان نظريه ي «وجود موجودات زنده در كرات ديگر» را به قرآن نسبت داد هر چند طبق تفسير اوّل احتمال آن وجود دارد.

معرفي كتاب براي مطالعه بيشتر:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 1، انتشارات كتاب مبين، (چاپ دوم/ 1381)، ص 195- 206.

2. قطراتي از درياي قرآن، بهمن نيك بين، نشر نيريز، چاپ اول، 1376.

3. اثبات آسماني بودن قرآن مجيد، شهاب فهيم، ناشر موحدين، 1380.

4. قرآن و علوم روز، عبدالغني الخطيب، ترجمه: دكتر اسد الله مبشري، (چاپ اول، 1362)، موسسه مطبوعاتي عطايي.

5. الاعجاز القرآن و التقدم العلمي، محمد عللوه، ناشر، دار الاشراق، 1997 م.

6. من دلائل الاعجاز العلمي، في القرآن الكريم و السنه النبويه، دكتر موسي الخطيب، مؤسسه الخليج [المجعول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 85

در قرآن به چند حيوان اشاره شده است؟

پرسش:

در قرآن به چند حيوان اشاره شده است؟ پاسخ:

خداوند متعال نعمت هاي فراواني به انسان عرضه داشته است، از جمله، حيوانات را مسخّر بشر نمود تا از گوشت و پوست و محصولات آن استفاده كنند و نيازهاي خويش را برآورده نمايند. و از طرفي در آفرينش موجودات زنده نشانه هاي بي شماري از قدرت و عظمت و حكمت پروردگار نهفته است از اين رو مي فرمايد:

«أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» «1»

«و آيا به شتر نظر نمي كنند كه چگونه آفريده شده؟!»

خداوند موجودات مختلف اعم از حيوان و گياه و ... را در اختيار انسان قرارداد تا از وجود آنها پي به وجود قدرت خدا ببرد و بعد از استفاده ي او را شكرگزاري كند.

قرآن كريم از 39 نوع حيوان و حشره با تعابير

متعدّد (حدود 63 تعبير) به صورت اسم صريح يا كنايه نام مي برد كه عبارتند از «2» چهارپايان، شتر، پشه، قاطر،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 86

گاو، اژدها، اسب، ملخ، جانوران شكاري، الاغ، گورخر، ماهي، مار، خوك، جنبندگان (زمين)، موريانه، مگس، حيوانات رام، حيوانات سم دار، حيوانات درنده، سلوي «1»، گوسفند، قورباغه، پرنده، گوساله، عنكبوت، كلاغ، پروانه، فيل بوزينه، شير، سگ، شپش، بز، ميش، زنبور عسل، مورچه، هدهد.

اينك نظر شما را به فهرست مفصلي كه در اين راستا ارايه مي شود، جلب مي كنيم: «2»

نام قرآني

نام فارسي نام سوره و آيه متن آيه الا بل شتر انعام/ 144، ذاريات/ 2، غاشيه/ 17 وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِا لانعام چهارپا يانانعام/ 136 و 138 و 139 و 142، حج/ 30 و 34، زمر/ 6، شوري/ 11، عبس/ 32، غافر/ 79، فاطر/ 28، فرقان/ 44 و 49، مومنون/ 21، محمد/ 12، نازعات/ 33، نحل/ 5 و 66 و 80، نساء/ 119، يونس/ 24، آل عمران/ 14، سجده/ 27، شعراء/ 133، طه/ 54، يس/ 71 ... الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيباًالبُدنجمع بُدنه، شتر و گاو قرباني «3» حج/ 36 وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 87

البعوضه

پشهبقره/ 26 مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَابعيرشتر»

يوسف/ 65 و 72 وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ البغال قاطرها نحل/ 8 وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ ... البقرگاوانعام/ 144 و 146 وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِالبقره يك گاو [ماده بقره/ 67 و 68 و 69 و 70 و 71 إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْ بَحُوا بَقَرَهً بقرات گاوها يوسف/ 43 و 46 إِنِّي أَرَي سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمانٍثُعبانمار بزرگ- اژدهااعراف/ 107، شعراء/ 32 فَأَلْقَي

عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌالجاريات [اسبان رونده به نرمي آبذاريات/ 3 فَالْجَارِيَاتِ يُسْراً «2» الجرادملخاعراف/ 133، قمر/ 7 ... فأرسلنا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ ... جانمارقصص/ 31 تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّالجملشتر «3» اعراف/ 40 حَتَّي يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 88

الجوارح

جانوران شكاري «1» مائده/ 4 وَ مَا عَلَّمْتُم مِنَ الْجَوَارِ حِالجياد «2» اسبان چابك تندروص/ 31 بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ جِمال شتران (ترجمه آيت الله مكارم)، جمع ابلمرسلات/ 33 كَأَنَّهُ جِمَالَهٌ صُفْرٌالحاملات و قراً [شتر] حمل كننده ي بار سنگينذاريات/ 2 فَالْحامِلَاتِ وِقْراً «3» الحمارالاغ- خربقره/ 259، جمعه/ 5 وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ الحُمُر گور خران «4» مدثر/ 50 كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَهٌ الحميرالاغ ها- خرهالقمان/ 19، نحل/ 8 أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِالحوتماهي بزرگصافات/ 142، قلم/ 48، اعراف/ 163 فَالْتَقَمَهَ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌحوت (السمك) ماهيكهف/ 61 و 64 بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا حيه مارطه/ 20 فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّهٌ تَسْعَ يالخناز يرخوك ها مائده/ 60 مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَالْخَنَازِيرَ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 89

الخنزير

خوكمائده/ 3، نحل/ 115 وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... وَالْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّيَهُ ... الخيلگروه اسباناسراء/ 64، آل عمران/ 14، انفال/ 60، ذاريات/ 3، عاديات/ 1 و 2 و 3 و 4 و 5، نحل/ 8، حشر/ 6 وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَا لدابّه جنبنده «1» بقره/ 164، جاثيه/ 4، شوري/ 29، فاطر/ 45، لقمان/ 10، نحل/ 49 و 61، نور/ 45، هود/ 6، انعام/ 38 وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّهٍ الدوّ ابّجمع دابّهانفال/ 22 و 55، حج/ 18، فاطر/ 28 إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِدابّه الارضكنايه از موريانهسبأ/ 14 ... مَا دَلَّهُمْ عَلَي مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِا لذئب

گرگيوسف/ 13 و 14 و 17 وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُال ذبحكنايه از قوچ [يا گوسفند] صافات/ 107 وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ذُبابمگسحج/ 73 ... يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً ... الذّل و لحيوان رام و فرمانبردارملك/ 15 جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًادُي طُفرحيوان سم دارانعام/ 146 حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 90

السلوي

ورتيج «1» اعراف/ 160، طه/ 80 وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَي ... (السمك) لحم طريّ «2» ماهينحل/ 14 لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَهً ... السَبُعجانور درندهمائده/ 3 ... وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ ... الصافن اتاسبان رهواري كه بر سه پاي خود مي ايستند «3» ص/ 31 ... بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ الضأن گوسفند انعام/ 143 ... الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ ... ضفادع قورباغه ها اعراف/ 133 ... وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ ... ضامرحيوان سوراي لاغر و باريك اندامحج/ 27 ... وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَالطيرپرنده- پرندگانآل عمران/ 14، انبياء/ 79، بقره/ 260، حج/ 31، سبأ/ 10، ص/ 19، مائده/ 110، ملك/ 19، نحل/ 79، نمل/ 17 و 20، نور/ 41، يوسف/ 36 و 41 الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ ... طائرپرندهاعراف/ 131، انعام/ 38 ... وَلَا طَائِرٌ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 91

طير

فيل/ 3، نمل/ 16 وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ العاديات [اسبان تازندهعاديات/ 1 وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً عجل گوسالهاعراف/ 148 و 152، بقره/ 51 و 72 و 93، ذاريات/ 26، طه/ 88، هود/ 69 فَرَاغَ إِلَي أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍال عنكبوت عنكبوت عنكبوت/ 41 ... كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ ... العيرآنچه بر آن طعام حمل مي شود اعم از قافله هاي شتر و الاغ و قاطر «1» يوسف/ 82 وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَاغَنم گوسفند

انبياء/ 78، انعام/ 146 إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِالعشارشتري كه از آبستن آن ده ماهه گذشته استتكوير/ 4 وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْال غُراب كلاغ مائده/ 31 فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ ... المغيرات [اسبان هجوم برندهعاديات/ 3 فَالْ مغِيرَاتِ صُبْحاً الفراش پروانه ها «2» قارعه/ 4 يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ ... الفيل فيل فيل/ 1 ... رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ القرده بوزينه ها «3» بقره/ 65، مائده/ 60، اعراف/ 166 ... كُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِينَ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 92

قسوره

شير «1» مدثر/ 51 فَرَّتْ مِن قَسْوَرَهٍ القمل «2» شپش، كنهاعراف/ 133 ... الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ ... الكلبسگاعراف/ 176، كهف/ 18 و 22 فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ ... المترديّه حيواني كه با پرت شدن از بلندي بميرد. مائده/ 3 وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّيَهُ ... المعزبزانعام/ 143 ... مِن الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ ... المنخنقه حيواني كه خفه شود. مائده/ 3 وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّيَهُ ... الموريات [اسبان شعله برانگيزنده با كوبش سمعاديات/ 2 فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً الموقوذه حيواني كه با زدن بميرد. مائده/ 3 وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّيَهُ ... الناقه ماده شتراسراء/ 59، اعراف/ 77، قمر/ 27، هود/ 64، شعراء/ 155، شمس/ 13 وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَهَ مُبْصِرَهً نعجه ميشص/ 23 و 24 ... نَعْجَهً وَلِيَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ النحلزنبور عسلنحل/ 68 وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 93

النطيحه

حيواني كه با شاخ زدن حيوان ديگري بميرد. مائده/ 3 وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ .... وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّيَهُ وَالنَّطِيحَهُ النَعَم چهارپا مائده/ 95 فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِمن يمشي علي بطنهحيواناتي كه بر شكم راه مي روندنور/ 45 مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِمن يمشي علي رجلينحيواناتي

كه بر دوپا راه مي روندنور/ 45 مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِمن يمشي علي اربع حيواناتي كه بر چهار پا راه مي روند نور/ 45 مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ النمل مورچه نمل/ 18 حَتَّي إِذَا أَتَوْا عَلَي وَادِ الَّنمْلِ ... النون [ماهي بزرگ انبياء/ 87 وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً الوحوش جانوران وحشي تكوير/ 5 وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْهدهدشانه به سرنمل/ 20 فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَي الْهُدْهُدَ ... هَديحيواني كه براي قرباني به مكه مي برندبقره/ 196، مائده/ 2- 95- 97، فتح/ 25 فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْي توضيحاتي پيرامون اسامي حيوانات در قرآن: الف. از حيواناتي مانند «ماهي ها»، «پرندگان»، «پستانداران» و «حشرات» در چند جاي قرآن به چهار صورت ياد شده است:

1. اسم صريح: مثل بقره (گاو ماده).

2. بصورت وصفي مانند: دابه الارض كه منظور «موريانه» است و يا «بُدْن» كه منظور شتر و گاو قرباني است.

3. نام حيوان به همراه فرآورده اش مثل نحل (زنبور عسل) و عسل.

4. به ذكر نام فرآورده اكتفاء شده است مثل لؤلؤ و مرجان.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 94 ب: در يك تقسيم بندي ديگر مي توان حيواناتي را كه در قرآن آمده است به گروه هاي زير تقسيم كرد:

1. حيوانات اهلي و كشاورزي مثل: بقره (گاو ماده)، غنم (گوسفند).

2. حيوانات وحشي مثل: ذئب (گرگ).

3. حشرات: مثل نمل (مورچه).

4. پرندگان: مثل هدهد.

5. حيوانات آبزي: مثل: حوت (ماهي).

از اين حيوانات در 52 سوره و بالغ بر 154 آيه ياد شده، چنانكه برخي سوره ها نيز به نام آنها نام گذاري شده كه در اين ميان، سوره ي بقره بزرگ ترين و سوره ي فيل كوچك ترين سوره اي است كه به نام حيوانات مي باشد.

ج: در يك تقسيم بندي كلي ديگر، قرآن

كريم، حيوانات را به اقسام زير تقسيم كرده است. «1»

1. من يمشي علي بطنه؛ حيواناتي كه بر شكم راه مي روند.

2. من يمشي علي رجلين؛ حيواناتي كه بر دو پا راه مي روند.

3. من يمشي علي اربع؛ حيواناتي كه بر چهار پا راه مي روند.

[البته به نظر مي رسد اين تقسيم بندي حداقل شامل حيوانات هوازي نمي شود]

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 95

د: در قرآن از ناس- بشر- بني آدم و ... نيز نام برده شده كه همگي بر انسان دلالت مي كند كه اگر با عينك علم زيست شناسي بنگريم آن ها نيز از جمله ي حيوانات مي باشد.

يادآوري: نام بردن حيوانات در قرآن به تنهايي دلالت بر اعجاز علمي ندارد ولي مي تواند شگفتي علمي يا اشاره علمي باشد.

منابع «قرآن و زيست شناسي» جهت مطالعه بيشتر:

الف. فارسي

1. قرآن و پديده هاي طبيعت از ديد دانش امروز، د. يحيي نظيري، ناشر سحاب كتاب، چاپ اول، تير 1358.

2. قرآن و طبيعت، د. عبدالكريم بي آزار شيرازي، انتشارات زكات علم، چاپ اول، زمستان 1376.

3. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، يدالله نيازمند، كانون انتشارات محمدي، چاپ ششم، شهريور 1358.

4. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، د. محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات كتاب مبين، چاپ اول، 1380.

5. قرآن و علوم روز، سيد جواد افتخاريان، انتشارات افتخاريان، چاپ بيستم، 62.

6. نگرشي به علوم طبيعي در قرآن، لطيف راشدي، ناشر سبحان، چاپ اول، بهار 77.

7. قرآن و اسرار آفرينش، جعفر سبحاني، انتشارات توحيد، 1362.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 96

ب. عربي

1. رحيق العلم و الايمان، الدكتور احمد فؤاد باشا، ناشر دارالفكر العربي، الطبعه الاولي، 1422 ه- و 2002 م.

2. المعجم الطبيعي للقرآن الكريم، عزيز العلي العزي،

انتشارات دارالتقريب بين المذهب الاسلاميه، الطبعه الاولي، 2001 م.

3. وجوه الاعجاز في آيات التحل لغوياً- علمياً- طبياً، د. رضا فضيل بَكر، ناشر دارالاعتصام.

4. الاعجاز العلمي في الاسلام و القرآن الكريم، محمد كامل عبدالصمد، ناشر الدار المصريه البنانيه، الطبعه الرابعه، 1416 ه- 1996 م.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 98

چرا در قرآن از ميوه و گياه ياد شده است؟

پرسش:

چرا در قرآن از ميوه و گياه ياد شده است؟ پاسخ:

با مراجعه به آياتي كه در آنان از ميوه ها و گياهان ياد شده است مي توان به حكمت آن پي برد و به عبارت ديگر خداوند در ادامه ي اكثر آيه، علت آنرا بيان مي فرمايد.

بطور كلي مواردي چون، يادآوري نعمت هاي الهي، برانگيختن حس شكرگزاري، دعوت به تفكر و تدبر در نشانه ها و قدرت خداوند و مواردي از اين قبيل را مي توان از علل ذكر ميوه ها و گياهان در قرآن بر شمرد؛ كه در اينجا به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: «1»

1. يادآوري نعمت ها: خداوند در آيات متعددي از قرآن در مقام تذكر و يادآوري نعمت ها- كه بر بني اسرائيل ارزاني داشته بود- از «منّ» و «سلوي» «2» ياد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 99

مي كند. من و سلوي دو غذاي ويژه ي گياهي و حيواني است كه در دوران چهل سال سرگرداني بني اسرائيل در بيابان، فرو فرستاده شد و از ارزش غذايي بالايي برخوردار است. و در آيه ي 61 بقره، برتري آن نسبت به غذاهايي چون سبزيجات، خيار، عدس و ... تاكيد مي كند. «1»

2. دعوت به تعقل و تفكر: در آيه ي 99 سوره ي انعام، پس از ذكر ميوه هايي چون انگور، زيتون و انار مي فرمايد:

«به ميوه ها و طرز رسيدنش بنگريد كه در آن نشانه هايي

(از عظمت خدا) براي افراد با ايمان است.»

و يا در سوره ي رعد آيه ي چهارم، ضمن يادآوري تنوع گياهان، در حالي كه از يك آب سيراب مي شوند و همچنين يادآوري ارزش غذايي مختلف آنان، آنرا داراي نشانه هايي مي داند كه براي كساني كه تعقل مي كنند.

3. يادآوري قيامت: رويش گياهان نمونه اي بسيار روشن از چگونگي برانگيخته شدن انسان ها در روز قيامت است. اين مطلب را در آيه ي 11 سوره ي ق تذكر مي دهد و پس از بيان رويش گياهان و باغ ها مي فرمايد:

«كَذلِكَ الْخُرُوجُ»؛ «زنده شدن مردگان نيز همين گونه است.»

4. يادآوري ارزش غذايي برخي ميوه ها: خداوند در قرآن با بيان اسامي برخي ميوه ها به ارزش غذايي آن ها كه در علم غذاشناسي نيز اثبات شده، توجه مي دهد. مانند خرما، انگور، و حتّي در برخي موارد به آنها سوگند ياد شده است. مثل انجير و زيتون. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 100

نام چه ميوه و گياهاني در قرآن آمده است؟

پرسش:

نام چه ميوه و گياهاني در قرآن آمده است؟ پاسخ:

نام قرآني

نام فارسي نام علمي اشارات قرآني 1. منّترن جبين- گزان گبين تيره پروانه آسايان:

LeguminosaeA lhagi maurorum medic تيره گزخوانسار:tamaricaceae Tamarix mannifera

بقره/ 57: «وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوي» اعراف/ 160؛ طه/ 80.

2. نخل- نخيلنخل- خرماتيره نخلها:

Arecaceae Phoenix dactylifera linn بقره/ 266: «جَنَّهٌ مِن نَخِيلٍ» انعام/ 99 و 141؛ رعد/ 4؛ نحل/ 11 و 67؛ اسراء/ 91؛ كهف/ 32؛ مريم/ 23 و 25؛ طه/ 71؛ مومنون/ 19؛ شعراء/ 148؛ يس/ 34؛ ق/ 10؛ قمر/ 20؛ رحمن/ 11 و 68؛ حاقه/ 7؛ عبس/ 3. 29. زيتوناز تيره oleaceae زيتونيان.

olea europaea linn انعام/ 99 و 141؛ «وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَانَ» نحل/ 11؛ مومنون/ 20؛ نور/ 35؛ عبس/ 29؛ تين/

1.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 101

4. عنب (مفرد)

اعناب (جمع)

انگوراز تيره eaecativ رَزها

Vitis vinifera linn بقره/ 266؛ «مِن نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ» انعام/ 99؛ رعد/ 4؛ نحل/ 11 و 67؛ اسراء/ 91؛ كهف/ 32؛ مومنون/ 19؛ يس/ 34؛ نبأ/ 32؛ عبس/ 28.

5. رمّاناناراز تيره punicacaceae انارها

Punica granatumlinn انعام/ 99 و 141؛ «وَالرُّمَانَ مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ» رحمن/ 68؛

6. تينانجيراز تيره: Moraceae گزنه

Ficus carica linn . تين/ 1؛ «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» 7. سدره- سدرسدر: (مترجم) سروآزاد: (مولف)

از تيره Pinaceae مخروطيان

Cedrus libani loud سبأ/ 16؛ «وَشَيْ ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ» نجم/ 14؛ واقعه/ 28.

8. أثلگزاز تيره گزها- Tamariscaceae

Tamarisk aphylla سبأ/ 16؛ «ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْ ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ» 9. خَمطدرخت مسواك- درخت اراكاز تيره اراكيهاSalvadoraceae

Salvadora persica linn سبأ/ 16؛ «ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ» 10. كافورحنا «1» از تيره حناLythraceae

Lawsonia

Inermis

Linn انسان/ 5؛ «كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً»

11. زنجبيلزنجبيلاز تيره Zingiberceae زنجبيل ها

Zingiber officinale Rose انسان/ 7؛ «كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا»

12. عدس عدساز تيره Leguminosae پروانه آسايان

L .esculenta Moench :Lens culinaris medic . بقره/ 61؛ «وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 102

13. بصل

پيازاز تيره Liliaceae سوسني ها

Allium cepa linn . بقره/ 61؛ «وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا» 14. فومسير، بلبوس (مترجم: بلبوس: موسير) از تيره Liliaceae سوسني ها

Allium sativum linn بقره/ 61؛ «وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا»

15. قثّاخيار. Fuller Duthie sumissilitu. ravolem Cucumis

C .utilissimus .Roxb . از تيره Cucurbitaceae از كدوئيانبقره/ 61؛

«وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا»

16. طلحاقاقيا يا موز «1» از تيره Leguminosae پروانه آسايان

Acacia species واقعه/ 29؛ «وَطَلْحٍ مَنضُودٍ»

17. يقطينكدواز تيره Cucurbitacaeae كدوئيان eldnats airarecis يا egnires siraglav. L

صافات/ 146؛ «وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَهً مِن يَقْطِينٍ» 18. خردلاسپندان- خردلاز تيره Brassicaceae

خردل

Brassica nigra koch انبياء/ 47؛ «مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ»

19. ريحانشاه اسپرغم- نازبويهاز تيره eaecaimaL نعناعيان

Ocimum basilicum linn رحمن/ 12؛ «وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ» واقعه/ 89؛

20. زقوّمزقوّماز تيره فرفيونها aibrohpue

Euphorbia resinifera berg . دخان/ 43؛ «إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ» صافات/ 62؛ اسراء/ 60؛ واقعه/ 52.

21. ضريع «2» خارغاشيه/ 6؛ «لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 103

22. طوبي «1»

نام متداول: درخت مباركرعد/ 29؛ «الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَي لَهُمْ» 23. شجرهدرخت- شجرانگليسي eert بقره/ 35؛ «وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ» اعراف/ 19 و 20 و 22؛ ابراهيم/ 24 و 26؛ نحل/ 10 و 68؛ اسراء/ 60؛ طه/ 120؛ حج/ 18؛ مومنون/ 20؛ نور/ 35؛ نمل/ 60؛ قصص/ 30؛ لقمان/ 27؛ يس/ 80؛ صافات/ 62 و 64 و 146؛ دخان/ 43؛ فتح/ 18؛ رحمن/ 6؛ واقعه/ 72.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 104

24. فاكهه- ثمر

ميوه، ثمرانگليسي Fruit بقره/ 22؛ «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ» و 25 و 126 و 155 و 266؛ انعام/ 99 و 141؛ اعراف/ 57 و 130؛ رعد/ 3؛ ابراهيم/ 32 و 37؛ نحل/ 11 و 67 و 69؛ كهف/ 34 و 42؛ مومنون/ 19؛ «لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَهٌ» فاطر/ 27؛ يس/ 35 و 57؛ صافات/ 42؛ ص/ 51؛ فصلت/ 47؛ زخرف/ 73؛ دخان/ 55؛ محمد (ص)/ 15؛ طور/ 22؛ رحمن/ 11 و 52 و 68؛ واقعه/ 20 و 32؛ مرسلات/ 42؛ عبس/ 25. 31. ورقبرگانگليسي leaf انعام/ 59؛ «وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» اعراف/ 22؛ طه/ 121

26. حببذر- غلهانگليسي grain بقره/ 261؛ «كَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ» انعام/ 59 و 95 و 99؛ انبياء/ 47؛

لقمان/ 16؛ يس/ 33؛ ق/ 9؛ رحمن/ 12؛ نبأ/ 15؛ عبس/ 27.

27. زرعزراعتانگليسي Agriculture Crop انعام/ 141؛ «وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ»

نحل/ 11؛ كهف/ 32؛ شعراء/ 148؛ سجده/ 27؛ زمر/ 21؛ دخان/ 26؛ فتح/ 29.

28. ابّگياهانگليسي Fodder عبس/ 31؛ «وَفَاكِهَهً وَأَبّاً» 29. قضب- بقلسبزي- رستني Vegetables بقره/ 61؛ «مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا» عبس/ 28؛ «وَعِنَباً وَقَضْباً»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 105

30. نبات

نباتانگليسي Vegetation- Planet بقره/ 61؛ «مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ» آل عمران/ 37؛ انعام/ 99؛ اعراف/ 58؛ يونس/ 24؛ حجر/ 19؛ نحل/ 11؛ كهف/ 45؛ طه/ 53؛ حج/ 5؛ مومنون/ 20؛ نمل/ 60؛ لقمان/ 10؛ يس/ 36؛ صافات/ 146؛ ق/ 7 و 9؛ حديد/ 20؛ نوح/ 17؛ نبأ/ 5 1؛ عبس/ 27.

يادآوري: در كتاب مذكور مواردي از آيات نام برده شده بود كه نام ميوه يا گياهي در آن نيافتيم. بنابراين از ذكر آن خودداري كرديم. و در برخي موارد هم عين لفظ ميوه يا گياه در آيه نبود، بلكه از محتواي كلام و تفسير آيه، گياه يا ميوه بدست مي آمد. (مانند: نحل/ 65) به همين خاطر اين موارد را نيز در فهرست نياورديم. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 106

فصل چهارم: قرآن و فيزيك

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 108

مقصوداز «سجيل» درسوره ي فيل چيست وآيا باانرژي هسته اي ارتباطي دارد؟

پرسش:

مقصوداز «سجيل» درسوره ي فيل چيست وآيا باانرژي هسته اي ارتباطي دارد؟ آيا مي توان ادعا كرد كه «سجيل در آيه؛ همان اورانيوم يا انرژي هسته اي بوده كه منجر به هلاكت اصحاب فيل شد!؟»

پاسخ:

سوره ي فيل به داستان تاريخي اصحاب فيل در سال ميلاد پيامبر اكرم (ص) اشاره دارد. درآن سال خداوند، كعبه را از شرّ لشكر عظيم ابرهه نجات داد.

خلاصه اي از داستان اصحاب فيل:

ابرهه، پادشاه يمن، كليساي زيبا و بزرگي براي عبادت ساخته بود و اعلام كرد كه مردم جزيره العرب به جاي عبادت در كعبه، به عبادت در كليساي يمن بپردازند. اما اعراب به خاطردلبستگي به كعبه، به درخواست ابرهه پاسخ منفي دادند. و در همان زمان كليساي ابرهه به آتش كشيده شد «1» و ابرهه تصميم گرفت كه خانه ي كعبه را ويران كند، و به دنبال آن لشگر عظيمي كه بعضي از سوارانش داراي فيل بودند؛ عازم مكه نمود. آنها در نزديكي مكه شتران مردم را به غارت بردند. از جمله، 200 شتر از عبدالمطلب نيز دزديدند. ابرهه، فردي را به داخل شهر مكه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 109

فرستاد و بزرگ آنها را احضار كرد. عبدالمطلب بر او وارد شد و ابرهه به او گفت: اگر شما با ما نجنگيد ما

با شما نمي جنگيم، من فقط براي تخريب كعبه آمده ام.

عبدالمطلب فرمود: ما توانايي جنگ با شما را نداريم، من صاحب شترانم هستم و خانه ي كعبه نيز براي خود صاحبي دارد و محافظ آن است.

مردم شهر مكه، به اطراف شهر و بالاي كوه ها پناهنده شدند و شاهد حمله ي لشكريان ابرهه به مكه بودند. ديدند كه ابري سياه از طرف درياي احمر (سرخ) به طرف مكه در حركت است، آنها پرندگاني [: پرستو] بودند كه سه سنگ به اندازه ي نخود (2 تا در چنگال و يكي در منقار) به همراه داشتند و آن سنگ ها را بر سر لشگريان ابرهه انداختند و همه ي آنها را متلاشي كردند و آن سال در ميان اعراب به «عام الفيل» معروف شد. «1»

سوره ي فيل و ترجمه ي آن:

سوره ي فيل در مكه نازل شده است و داراي 5 آيه است. در اين سوره خداوند خطاب به پيامبر (ص) فرمودند:

«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ* أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ* وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ* تَرْمِيهِم بِحِجَارَهٍ مِن سِجِّيلٍ* فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ.»

«آيا نظر نكرده اي كه پروردگارت با همراهان فيل چه كرد؟! آيا نيرنگ آنان را گم گشته قرار نداد؟! و پرندگاني دسته دسته بر آنان فرستاد، كه سنگ [هايي از جنس گِل بر آنان افكندند؛ و (سرانجام) آنان را همچون برگ خورده شده قرار داد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 110

واژه شناسي:

واژه ي «سجيل» يك كلمه ي فارسي و معرّب است و به معناي «سنگ گل» آمده است. «1» كه نه همانند سنگ سفت و نه مانند گل سست است. «2»

«ابابيل» به معناي «جماعت متفرقه» است و در آيه ي فوق، به عنوان وصف

آمده است. يعني: پرندگان، گروه گروه به سوي لشگر حركت كردند. «3»

«عصف» به معناي برگ هايي است كه بر ساقه ي زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است «4» و به تعبيرديگر به معناي «كاه» است.

و تعبير «ماكول» اشاره به آن است كه اين كاه در زير دندان هاي حيوان بار ديگر كوبيده شده و كاملًا از هم متلاشي شده است.

تاثير سنگريزه ها از طرق طبيعي يا قدرت الهي

با نگاهي گذرا به سوره ي فيل و داستان تاريخي آن در مي يابيم كه هلاكت اصحاب فيل از طرق عادي و طبيعي نبوده بلكه قدرت مافوق قدرت طبيعت در آن دخالت داشته است چرا كه:

الف. برخاستن و پرواز پرندگان كوچك و همراه آوردن سنگريزه ها و هدف قراردادن افرادي خاص و متلاشي كردن لشكر عظيم و ... نشان از آن دارد كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 111

كسي آن ها را هدايت كرده است و خود به تنهايي و از طرق عادي و طبيعي قادر به چنين كاري نبودند.

ب. اين ماجرا نشان مي دهد كه معجزات و خوارق عادات، لزومي ندارد كه به دست پيامبر و امام ظاهر شود؛ بلكه در هر شرايطي كه خدا بخواهد و لازم بداند، انجام مي گيرد. «1»

ج. نقل داستان اصحاب فيل از طريق وحي الهي و بيان اين نكته كه هلاكت اصحاب فيل معجزه بوده، دليل ديگري بر مدعاي ماست.

د. بعد از آنكه سوره ي فيل نازل شد؛ به علت مشهور بودن و مشهود بودن معجزه ي الهي در هلاكت آن ها، قريش هيچ گونه اعتراضي در مورد نزول اين سوره نكرده اند.

اما اينكه آيا سنگريزه ها مي تواند غير از سنگ هاي معمولي و داراي مواد هسته اي باشد،

بايد گفت:

اولًا: فقط خداوند داراي قدرت بي منتهاست و قادر است از يك سنگريزه يا گل معمولي، شخصي يا گروهي را به هلاكت برساند. «و كان الله علي كل شي قدير.» «2»

ثانياً: همچنين، خداوند قادر است پرندگان را به مكاني بفرستد تا سنگريزه هايي بردارند كه قدرت اتمي داشته باشد، كه اگر آزاد شود انفجارعظميي توليد كند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 112

ولي اينها در حد يك احتمال است و هلاكت اصحاب فيل نشان از معجزه الهي دارد.

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 27، سوره فيل.

2. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 20، سوره فيل.

3. تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 10، سوره فيل.

4. تفسير جزء عم، شيخ محمد عبده، ص 160- 162.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 114

رستاخيز انرژي ها در قرآن مطرح شده است؟ رابطه ايجاد آتش از درخت سبز با بحث معاد چگونه است؟

پرسش:

رستاخيز انرژي ها در قرآن مطرح شده است؟ رابطه ايجاد آتش از درخت سبز با بحث معاد چگونه است؟ پاسخ:

اشاره شگفت انگيز خداوند به رستاخيز انرژيها:

خداوند در آيه ي 80 سوره ي يس مي فرمايد:

«الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِنْهُ تُوقِدُونَ» «1» « (همان) كسي كه براي شما از درخت سبز، آتشي قرار داد، و شما در هنگام (نياز) از آن (آتش) مي افروزيد.»

در اين آيه و آيات قبل و بعد از آن، بحث امكان معاد مطرح است، در شأن نزول آيه آمده است كه روزي يكي از منكران معاد استخواني پوسيده را خدمت پيامبر آورد، و به پيامبر گفت: آيا تو خيال مي كني خداوند اين را زنده مي كند؟ «2» در پاسخ او آياتي نازل شد كه يكي از آنها آيه ي مورد بحث

ماست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 115

مفسران از آيه ي فوق، تفاسير گوناگوني ارائه داده اند. از جمله:

1. اكثر مفسران، به قدرت خداوند اشاره كرده اند: كه خداوندي كه در درخت سبز آتش قرار داده است، قدرت زنده كردن مرده ها را نيز دارد. «1»

2. اين آيه نوعي تشبيه و تمثيل است. يعني، معقولات را به محسوسات تشبيه مي نمايند و خداوند در اين آيه، زنده كردن مرده ها را به ايجاد آتش از درخت سبز تشبيه كرده است زيرا ايجاد آتش از درخت سبز در بين اعراب صدر اسلام امري رايج بوده است. اعراب در زمانهاي گذشته براي درست كردن آتش از دو درخت «مرخ» و «عفار» استفاده مي كردند. «2»

3. آيه نوعي رفع استبعاد است، چون ممكن است كسي بگويد: چگونه چيزي كه مرده است زنده شود با اينكه مرگ و زندگي با هم تنافي دارند؟ و آيه در پاسخ مي فرمايد: هيچ استبعادي در كار نيست براي اينكه آب وآتش با هم تنافي دارند ولي خداوند از درخت سبز، آتش براي شما قرار داده است. «3»

4. رستاخيز انرژيها: بعضي از مفسران با توجه به علوم روز تفسير ديگري ذيل اين آيه آورده و از آن به رستاخيز انرژيها تعبير كرده اند و با اين تفسير آن را يكي از اعجازهاي علمي قرآن كريم ناميده اند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 116

يكي از كارهاي مهم گياهان مساله كربن گيري از هوا، و ساختن سلولز نباتي است (سلولز همان جرم درختان است كه اجزاي عمده ي آن كربن و اكسيژن و ئيدروژن است.

سلولز نباتي، چگونه ساخته مي شود؟ ياخته هاي درختان و گياهان گاز كربن را

از هوا گرفته و آن را تجزيه مي كنند، اكسيژن آن را آزاد ساخته، و كربن را در وجود خود نگه مي دارد، و آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مي سازد.

ولي مساله ي مهم اين است كه هر تركيب شيميايي كه انجام مي يابد؛ يا بايد توأم با جذب انرژي خاصي باشد و يا توام با آزاد كردن آن؛ بنا بر اين هنگامي كه درختان به عمل كربن گيري مشغولند، احتياج به وجود يك انرژي دارند، و در اين حال از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژي فعال استفاده مي كنند. به اين ترتيب هنگام تشكيل چوبهاي درختان، مقداري از انرژي آفتاب نيز در دل آنها ذخيره مي شود و هنگامي كه چوبها را مي سوزانيم همان انرژي ذخيره شده ي آفتاب، آزاد مي گردد، زيرا بار ديگر كربن با اكسيژن هوا تركيب مي شود و گاز كربن را تشكيل مي دهد، و اكسيژن و ئيدروژن (مقداري آب) آزاد مي گردد.

بدين ترتيب كه به رستاخيز انرژيها مي رسيم، و مي بينيم نور و حرارتي كه در اين فضا پراكنده مي شود و برگ درختان و چوبهاي آنها را نوازش و پرورش مي دهد هرگز نابود نشده، بلكه تغيير چهره داده، و دور از چشم ما در درون ذرّات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامي كه شعله ي آتش به چوب خشكيده مي رسد، رستاخيز آنها شروع مي شود، و تمام آنچه از انرژي آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه حشر و نشورش ظاهر مي گردد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 117

بي آنكه حتي به اندازه ي روشنايي يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد، آري خدايي

كه مي تواند انرژي درخت ها را دوباره بر انگيزد و رستاخيز آنها را بر پا سازد مي تواند براي انسان هاي مرده نيز رستاخيز بر پا كند.

پرسش:

چرا قرآن در اينجا تعبير به «شجر اخضر» (درخت سبز) كرده است؟ در حالي كه آتش افروختن با چوب تر مشكل است، بهتر بود به جاي آن «شجر اليابس» (چوب خشك) مي فرمود، تا با آتش سازگار باشد!

در پاسخ مي توان گفت: تنها درختان سبزند كه مي توانند عمل كربن- گيري و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند، درختان خشك اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند؛ ذره اي به ذخيره انرژي حرارتي آنها افزوده نمي شود، تنها زماني قادر بر اين كار مهم هستند كه سبز و زنده باشند. و در اين صورت رستاخيز انرژيها بهتر روشن مي شود. «1»

اما شايد تعبير به «شجر اخضر» از جهت بعيد بودن ايجاد آتش از درخت سبز نيز باشد چرا كه انسان آتش افروختن با درخت سبز را بعيد مي داند و خداوند مي خواهد بفرمايد كه آنچه را كه به نظر شما بعيد است او انجام مي دهد و در درخت سبز آتش قرار داده است پس او مي تواند مرده ها را زنده كند و به آنها دوباره حيات بدهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 118

اين تفسير يكي از شگفتيهاي علمي قرآن است كه بدون شك در زمان نزول آيه اين معني براي مردم روشن نبوده است. آري آيات قرآن داراي معاني عميقي است، كه در سطوح مختلف و براي استعدادهاي متفاوت بيان شده است. آنها از اين آيه چيزي مي فهميدند، و امروزه چيز بيشتري فهميده مي شود، و شايد

آيندگان از اينهم فراتر روند و بيشتر كشف كنند و در عين حال جمع بين اين معاني مانعي ندارد و مي تواند همه ي موارد صحيح باشد.

معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه؛ ج 18؛ ص 461- 465 ذيل آيه ي 80، سوره ي يس.

2. تفسير من هدي القرآن، سيد محمد تقي مدرسي، ج 11، ص 177، ذيل آيه 80، سوره يس.

3. ترجمه ي تفسير الميزان، ج 17 ص 116، ذيل آيه 80، سوره ي يس.

4. ترجمه ي تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 95، ذيل آيه 80، سوره ي يس.

5. تفسير طنطاوي (الجواهر)، ذيل آيه 80، سوره ي يس (در اين تفسير از نظر علمي بحث مفصّل كرده است)

6. الكاشف، محمد جواد مغنيه، ج 6 ص 326، ذيل آيه 80، سوزه يس

7. براي مبحث معاد رجوع شود به تفاسير موضوعي، مانند: تفسير موضوعي آيت الله جوادي آملي (مدّ ظلّه)؛ منشور جاويد آيت الله سبحاني (مدّ ظلّه)؛ كتاب معاد شهيد مطهري (ره).

8. در مورد مطالب علمي به كتابهاي زيست شناسي مبحث (عمل فتوسنتز گياهان) مراجعه نماييد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 120

فصل پنجم: قرآن و كيهان شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 122

نظر قرآن در مورد فرضيه مهبانگ Big- Bang چيست؟

پرسش:

نظر قرآن در مورد فرضيه مهبانگ Big- Bang چيست؟ پاسخ:

انديشه ي چگونگي پيدايش جهان هميشه فكر بشر را به خود مشغول كرده است. قرآن كريم در آيات متعددي به اين مسأله اشاراتي دارد. و دانشمندان كيهان شناس نيز در اين مورد نظرياتي ابراز كرده اند و حتي بعضي صاحبنظران خواسته اند با انطباق آيات قرآن با برخي از اين نظريات علمي، اعجاز علمي قرآن را اثبات كنند كه اين مطالب قابل نقد و بررسي است.

مفسران و صاحبنظران در اين مورد به اين آيات توجّه كرده اند:

1. «ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ» «1» «سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد، و آن دودي بود.»

2. «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ» «2» «آيا كساني كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم ايمان نمي آورند؟»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 123

واژه شناسي:

1. «دخان» در لغت به معني چيزي است كه به دنبال شعله و لهيب آتش بر مي خيزد. «1»

2. «سماء» در لغت به معني طرف بالا است و در قرآن در معاني و مصاديق متعددي به كار رفته است از جمله: جهت بالا (ابراهيم/ 24)- جوّ زمين (ق/ 9)- محل كرات بالا (فصلت/

12)، آسمان معنوي (سجده/ 5) و ... «2»

3. «رتق» چيز بهم پيوسته را گويند و «فتق» جدا كردن دو چيز به هم متصل را گويند. «3»

نظريه هاي علمي درباره پيدايش جهان:

در مورد پيدايش جهان چند ديدگاه عمده، در بين كيهانشناسان جديد وجود دارد كه عبارتند از:

الف: نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ):

اين نظريه از سال 1900 م، پيشنهاد شد و هم اكنون از سوي اكثر اخترشناسان به عنوان بهترين نظريه موجود تلقي مي شود. خلاصه ي اين نظريه آن است كه حدود 20 بيليون سال پيش تمام ماده و انرژي موجود در جهان، در نقطه اي بسيار كوچك و فشرده متمركز بوده است. اين نقطه كوچك و بي نهايت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 124

چگال و مركب از ماده- انرژي منفجر شد و به فاصله چند ثانيه پس از انفجار اين آتشگوي، ماده- انرژي با سرعتي نزديك به سرعت نور در همه سو منتشر شد. پس از مدت كمي، احتمالًا چند ثانيه تا چند سال، ماده و انرژي از هم تفكيك شدند. و تمام اجزاء گوناگون جهان امروز از دل اين انفجار نخستين بيرون ريخته اند.

هواداران اين نظريه ادعا مي كنند تمامي كهكشان ها، ستارگان و سيارات هنوز تحت تأثير شتاب ناشي از انفجار، با سرعت زيادي از همديگر دور مي شوند و اين مطلب بوسيله مشاهدات «ادوين هابل» (1919 م) تأييد شد.

«استفن ويليام هاولينگ» كيهان شناس معروف معاصر پس از تشريح انفجار اوّليه و مراحل اوليه ي آن تا تشكيل گازهاي داغ و سوزان، اين نظريه را به دانشمند روسي «ژرژگاموف» نسبت مي دهد.

«با گذشت زمان، گازهاي ئيدروژن و هليوم موجود در كهكشان به پاره هاي ابر مانند تقسيم مي شدند كه

تحت أثر گرانش خود در هم فرو مي نشستند ... سپس در اثر درجه حرارت بالا، واكنش هاي هسته اي شروع شد. و ستارگاني مانند خورشيد ما تشكيل شدند.

خورشيد ستاره ي نسل دوم يا سومي است كه حدود پنج هزار ميليون سال قبل از ابر متشكله از گاز چرخاني كه محتوي سوپر نوواهاي پيشين بوده، بوجود آمده است ...» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 125

دكتر «اريك اوبلا» مراحل پيدايش جهان را به هشت مرحله تقسيم مي كند و مي نويسد:

در مرحله ي اوّل (صفر تا 43- 10 ثانيه) چيزي منفجر و تبديل به گلوله ي آتشين شد.

در مرحله ي دوم (43- 10 ثانيه تا 32- 10 ثانيه) اولين سنگ بناهاي ماده مثلا كوارك ها و الكترون ها از برخورد پرتوها با يكديگر به وجود آمد.

در مرحله ي سوم (از 32- 10 ثانيه تا 6- 10 ثانيه) كيهان از مخلوط كوارك ها، لپتونها فوتونها و ساير ذرات ديگر تشكيل شد و خيلي سريع در حال از دست دادن حرارت بودند.

در مرحله ي چهارم (از 10- 6 ثانيه تا 10- 3 ثانيه) تقريباً تمام كوارك ها و ضد كواركها به صورت پرتو ذرّها به انرژي تبديل مي شوند.

در مرحله ي پنجم (از 10- 3 ثانيه تا 100 ثانيه) الكترونها و ضد الكترونها (پوزيترونها) در برخورد با يكديگر به أشعه تبديل مي شوند.

در مرحله ي ششم (از 100 ثانيه تا 30 دقيقه) در درجه حرارت بسيار بالا، اوّلين هسته هاي اتمهاي سبك و پايدار مثل، هيدروژن و هليوم ساخته مي شوند.

در مرحله ي هفتم (از 30 دقيقه تا يك ميليون سال) گوي آتشين حرارت خود را از دست مي دهد (به حدود 3000 درجه مي رسد) و هسته اتم ها و الكترونها پيوند مي خورد و آن مخلوط ذره اي قابل

ديدن مي شود.

در مرحله ي هشتم (از يك ميليون سال پس از خلقت تا امروز) از ابرهاي هيدروژني دستگاه هاي راه شيري، ستارگان و سيارات به وجود مي آيند اين سير تحّول را در ايجاد ستارگان امروزه هم مي توان هنوز مشاهده كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 126

ابرهاي گازي كه قرار است از آنها ستاره بوجود آيد به سوي همديگر كشيده شده متراكم مي شوند سپس به شكل گلوله در مي آيند و اگر واكنشهاي هسته اي پديد آيد يك خورشيد جديد متولّد مي شود. «1»

ب: نظريه حالت پايدار:

در سال 1940 اين نظريه توسط (فردهويل)، اخترفيزيك دان انگليسي پيشنهاد شد.

خلاصه اين نظريه اين است كه جهان نه تنها از نظر فضايي يكنواخت است (اصل كيهان شناختي) بلكه در طول زمان تغيير ناپذير نيز هست.

اين نظريه به حادثه خاصي نظير انفجار بزرگ وابسته نيست. در نظريه حالت پايدار ستارگان و كهكشانها ممكن است تغيير كنند اما در هر زمان تصوير كلي جهان با تصوير امروزين آن، تفاوتي ندارد.

بر طبق اين نظريه حالت انبساط جهان پذيرفته مي شود امّا معتقدند كه به تدريج ماده ي جديدي در بين كهكشان هاي دور شونده، ظاهر مي شود اين ماده ي جديد به تدريج اتم هاي هيدروژن را مي سازد و آنها به نوبه ي خود ستارگان جديدي را شكل مي دهد.

تذّكر: خلق پيوسته ماده از فضاي خالي اشكالاتي را براي اين نظريه پديد آورده است. و اين نظريه بعد از كشف تفاوت سن ستارگان، رد شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 127

ج. جهان پلاسما:

تعداد كمي از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدي مي بينند.

خلاصه ي اين نظريه آن است كه 99% جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته

شده است.

پلاسما گاز يونيده اي است كه بارهاي الكتريكي آن از هم جدا شده اند. پلاسما، گاهي حالت چهارم ماده خوانده مي شود. صاحبان اين نظريه معتقد هستند كه انفجار بزرگ هيچگاه رخ نداده و جهان آكنده از جريانهاي الكتريكي غول آسا و ميدانهاي عظيم مغناطيسي است. از اين ديدگاه جهان ازلي است و به وسيله نيروي برقاطيس اداره مي شود. بنابر اين جهان آغازي معين و انجامي قابل پيش بيني ندارد. و كهكشانها حدود 100 بيليون سال پيش شكل گرفته اند.

د: جهان انفجارهاي كوچك (كهبانگ):

گروهي ديگر از اخترشناسان، نظريه ي حالت پايدار ديگري را كه با رصدهاي اخترشناسي انطباق خوبي دارد؛ پيشنهاد مي كنند. بر طبق اين نظريه جهان بدون آغاز و انجام است. ماده بطور پيوسته در خلال انفجارهاي كوچك (كهبانگ ها) و احتمالًا با همكاري اختروشهاي اسرار آميز خلق مي شود در اين نظريه جديد جهان بتدريج انبساط مي يابد و كهكشانها شكل مي گيرند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 128

نكات تفسيري و اسرار علمي آيات:

1. در مورد آيه ي اوّل (فصلت/ 11) برخي از مفسران مي نويسند:

«جمله (هي دخان- آسمانها در آغاز به صورت دود بود.) نشان مي دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاي گسترده و عظيمي بوده و اين با آخرين تحقيقات علمي در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسياري از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اي از گازها و دخان هستند.» «1»

2. در مورد معناي «رتق» و «فتق» (پيوستگي و جدايي) آسمانها و زمين كه در آيه دوم (انبياء/ 30) آمده، مفسّران سه احتمال را مطرح كرده اند:

الف: به هم پيوستگي آسمان و زمين، اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه

اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه ي شمسي و كره ي زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.

برخي روايات اهل بيت (ع) اشاره به همين تفسير دارد. «2»

ب: منظور از پيوستگي، يكنواخت بودن مواد جهان است به طوري كه همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدي خودنمايي مي كرد. امّا با گذشت زمان،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 129

مواد از هم جدا شدند و تركيبات جديد پيدا كردند و انواع مختلف گياهان و حيوانات و موجودات ديگر در آسمان و زمين ظاهر شدند. «1»

ج: منظور از به هم پيوستگي آسمان اين است كه در آغاز باراني نمي باريد و مقصود از به هم پيوستگي زمين آن است كه در آن زمان گياهي نمي روييد امّا خدا اين هر دو را گشود از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را روياند.

روايات متعددي از اهل بيت (ع) اشاره به معناي اخير نيز دارد. «2»

تفسير سوم (ج) با چشم قابل رؤيت است و با جمله «او لم يرَ الذين كفروا ...»؛ «آيا كساني كه كافر شدند نديدند ...» سازگار است و با جمله ذيل آيه «و جعلنا من الماء كل شي ء حي» نيز هماهنگي دارد.

ولي تفسير اوّل و دوم (الف، ب) نيز با معناي وسيع اين جمله ها مخالف نيست زيرا گاهي رؤيت به معني «علم» مي آيد. و از اينجاست كه برخي مفسران معتقدند مانعي ندارد آيه فوق داراي هر سه تفسير باشد. «3»

3. استاد آيت اللّه معرفت

بحث مفصلي در مورد آيه ي 30 سوره ي أنبياء دارند. و معناي سوم (عدم بارش باران) را مخالف تعبير آيه و تحقيق مي دانند و رواياتي «4» در اين زمينه حكايت شده ضعيف دانسته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 130

و امّا معناي دوم (پيدايش انواع و اقسام موجودات از يك چيز بهم چسبيده) را از قتاده، سعيد بن جبير، عكرمه از ابن عباس، فخر رازي «1» نقل مي كند و آن را نظري معروف در عصر قديم و جديد مي داند.

آنگاه معناي ديگري را از ابو مسلم اصفهاني نقل مي كند كه «فتق» به معناي ايجاد و اظهار است. و اين معنا را موافق كلام علي (ع) در نهج البلاغه (فتق الاجواء ... ثم فتق بين السموات العُلي) «2» مي دانند.

و همچنين اين معنا را موافق آيات 11- 12 سوره فصلت «ثم استوي الي السماء و هي دخان» معرفي مي كنند. كه دخان همان ماده ي اوّليه خلقت آسمانها و زمين است و از آن، آسمان بوجود آمد. و واژه «ائتيا» در آيات سوره ي فصلّت را به معناي امر تكويني و ايجادي مي دانند و از آيه استفاده مي كنند كه ماده ي آسمانها قبل از وجودشان موجود بوده است و خدا صورت هاي آنها را ايجاد كرد.

آنگاه متذكّر مي شود كه در تورات پيدايش موجودات از يك اصل واحد، اشاره شده است. كه خدا جوهري را خلق كرد سپس با نظر هيبت به آن نگاه كرد به صورت آب در آمد و سپس آسمانها و زمين را از آنها خلق كرد و آنها را از همديگر جدا ساخت. «3» و آنگاه از طنطاوي نقل مي كند كه مضمون اين آيات معجزه علمي است. «4»

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 131

سپس ايشان مطالبي علمي در مورد پيدايش جهان، از «لاپلاس» و ديگران نقل مي كند و نتيجه مي گيرد كه هدف قرآن، بيان مطالب علمي نبوده اشاراتي به فتق آسمانها داشته است ولي حقيقت آن براي ما روشن نيست هر چند كه نظريه هاي علمي هم با آن موافق است. امّا ما به تطبيق اين نظريات با قرآن نمي پردازيم. «1»

4. برخي صاحبنظران تحت عنوان پيدايش نخستين جهان با مطرح كردن آيه ي 11 سوره فصّلت، مطالبي را از دانشمندان مختلف در مورد انفجار اوّليه نقل مي كنند و سپس از قول «ادوارد لوتركپل» مي نويسند:

«علم نه تنها حدوث عالم را ثابت مي كند بلكه روشن مي سازد كه دنيا از حالت گازي در يك (لحظه ي معيّني) در نتيجه ي يك انفجار بزرگ بوجود آمده است و اين لحظه تقريباً پنج بيليون سال پيش بوده و هنوز هم در حال توسعه است.» «2»

5. برخي از نويسندگان معاصر نيز آيات (سوره ي فصّلت/ 11 و انبياء/ 30) را مطرح مي كنند و با توجه به هماهنگي اين آيات با اكتشافات دانشمندان آنرا دليل معجزه بودن قرآن مي دانند و مي گويند:

«علم هيئت ثابت كرده است كه در ابتداي خلقت، كرات آسماني به صورت گاز به هم چسبيده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگي و تراكم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 132

شديد گازها تبديل به جسم شدند. اين واقعيت علمي اوّلين بار توسط «لاپلاس» رياضي دان و منجّم مشهور فرانسوي، در حدود دو قرن پيش اظهار گرديد و امروز نجوم جديد با دستاوردهاي جديد خود صحت فرضيه علمي لاپلاس را ثابت كرده است.»

«1»

سپس از ژرژگاموف نقل مي كند كه: «زمين و خورشيد از گازهاي بسيار سوزاني كه در چندين ميليارد سال پيش بوده به وجود آمده اند.» «2»

6. دكتر «موريس بوكاي» با طرح آيات (سوره ي فصّلت/ 11 و انبياء/ 30) بحث «روش اساسي ايجاد جهان در نظر قرآن» را مطرح مي كند و مي گويد قرآن وجود توده اي گازي با بخشچه هاي ريز را تأييد مي كند و يك روند جدايي (فتق) ماده اي ابتدايي يگانه اي كه عناصر آن نخست به هم ملصق (رتق) بودند را تذكّر مي دهد.

سپس به نظريه ي تكوين عالم در دانش نو مي پردازد كه: «جهان از جرم گازي با دوران كند تشكيل شد» و سپس چگونگي تشكيل ستارگان و زمين را توضيح مي دهد. و قدمت كهكشانها را ده ميليارد سال و قدمت زمين و خورشيد را 5/ 4 ميليارد سال تخمين مي زند. سپس مي نويسد:

«دانش به ما مي آموزد چنانچه به عنوان مثال (و تنها مثال) تكوين خورشيد و محصول فرعي آن يعني زمين را در نظر گيريم، جريان امر توسط تراكم سحابي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 133

نخستين و تفكيك آن رخ داده است. اين دقيقاً همان است كه قرآن به طريق كاملًا صريح با ذكر ماجراهايي كه «دود» آسماني ابتدا يك نوع الصاق، سپس يك نوع انفكاك را بوجود آورده بيان نموده است.» «1»

7. يك پرسش و پاسخ علمي:

پرسش: در سوره فصلت آيات 9- 11 خلقت زمين را در دو دوره (يوم) مطرح مي كند «قل ائنّكم لتكفرون بالذي خلق الارض في يومين و تجعلون له انداداً ذلك رب العالمين* و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها في اربعه أيام سواء

للسائلين ثم استوي الي السماء و هي دخان ....»

«بگو: آيااين شماييد كه واقعاً به آن كسي كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مي ورزيد و براي او همتاياني قرارمي دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در زمين از فراز آن [لنگرآسا] كوه ها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد. و مواد خوراكي آن را در چهار روز اندازه گيري كرد [كه براي خواهندگان، درست و متناسب با نيازهايشان است. سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد و آن دودي بود.»

و در آيه 11 (مورد بحث ما) آسمانها و مسأله دود را مطرح مي سازد. اگر مقصود قرآن آن است كه تمام جهان از گاز خلق شده چرا خلقت زمين را قبل از آسمانها مطرح كرده است؟ و حتي با «ثم» (فصلت/ 11) عطف كرده كه ترتيب را

مي رساند، در حالي كه زمين جزئي از آسمان ها و بصورت طبيعي بايد پس از خلقت آسمانها، و در عرض آنها خلق شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 134

پاسخ: «دكترموريس بوكاي» با توجّه به اين پرسش نكته اي علمي را مطرح كرده كه در قرآن كريم، در سوره نازعات 27- 31 مسأله ي خلقت آسمانها و زمين به صورتي ديگر مطرح شده است.

«ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا»

«آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسماني كه [او] آن را بر پا كرده است؟ سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد، آبش و چراگاهش

را از آن بيرون آورد.»

در اين آيات آفرينش آسمانها قبل از زمين ذكر شده و با كلمه «بعدذلك» آمده است. ايشان مي نويسد: «دانش، تداخل دو رويداد تكوين يك ستاره (مانند خورشيد) و سياره اش يا يكي از سياراتش (مانند زمين) را مبرهن مي سازد. آيا همين اختلاط در نص قرآن (همانطور كه ديده شد) ذكر نشده است؟» «1»

8. عبد الرزاق نوفل نيز با طرح دو آيه 30 سوره انبياء و 11 سوره ي فصلت مسأله ي ابتداي خلقت را مطرح مي كند، كه آسمانها و زمين ابتدا يك قطعه ي واحد بود و سپس جدا شد.

و سپس نظريه هاي علمي را مطرح مي كند كه مي گويند: جهان در ابتدا از ماده اي داغ و سخت تشكيل شده بود. كه مناسب ترين لغت براي آن همان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 135

كلمه ي «دخان» است. كه در قرآن به كار رفته است. «1» و اين مطلب را از اخبار علمي قرآن مي داند كه قرن ها بعد علوم جديد به آن پي بردند.

9. احمد محمد سليمان نيز با طرح آيه ي 30 سوره ي انبياء مي نويسد:

«اينكه قرآن مي فرمايد آسمان و زمين قطعه ي واحدي بود و سپس از هم جدا شد همان نظريه علمي جديد در مورد منظومه ي شمسي است كه مي گويد. جهان يك قطعه اي آتشين رها شده در فضابود و سپس تحت تأثير جاذبه شي ء عظيم از اجرام سماوي ديگر قرار گرفت و تكّه تكّه شد و به صورت حلزوني در آمد. و سپس اين اجزاي كوچك به تدريج سيّارات را به وجود آورد.»

سپس اين آيات را نشانه ي علم غيب پيامبر اكرم (ص) مي داند و از آنها به عنوان اسرار علمي قرآن ياد مي كند. «2»

10. سيد

هبه الدين شهرستاني معتقد است كه مقصود از كلمه سماء و دخان در آيه «ثم استوي الي السماء و هي دخان». «3» همان جوّ زمين (اتمسفر) است كه آن را با نام «كره بخار» اطراف زمين مي خواند.

ايشان در ابتدا معاني كلمه «سماء» را بر مي شمارد. و آن را در عرف و لغت به معناي (شي ء علوي) «هر چه بالاي زمين» است مي داند. كه شارع نيز در

استعمال الفاظ و اسامي تابع عرف بوده است و سپس مي گويد در مقالات ديني لفظ سماء به يكي از سه معنا مي آيد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 136

اول: عين هواي عالي و فضاي خالي.

دوم: جسم عظيم كروي محيط بر زمين ما (كه اكثر موارد استعمال در شرع ناظر به اين معناست).

سوم: عين كرات علوي و اراضي سياره.

آنگاه مي گويد: «وقتي كه اطلاق لفظ «سماء» بر هر موجود علوي جايز و شايع شد چرا جايز نباشد كه آسمان زمين ما عبارت باشد از كره بخاري كه محيط بر هواي زمين ما است.»

سپس ايشان ده دسته دليل شرعي (آيات و روايات) مي آورد تا ثابت كند كه مقصود از آسمان همين كره ي بخار است. دسته دوم از دلايل ايشان همين آيه 11 سوره فصلت و رواياتي است كه مي فرمايد آسمانها از دود آفريده شده است. و دود (دخان) را در آيه «ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ» «1»

به معناي همان بخار مصطلح مي داند و در پايان نتيجه مي گيرد كه:

«آنچه از مجموع اخبار مسطوره استفاده مي كنيم مقصود از دود همان بخار است منتها چون بخار و دود هر دو از يك منشاء هستند و از آنجا كه در عرف و

در ابتداي نظر شبيه همند اسم دخان بر بخار اطلاق شده است.

[پس نتيجه همانا كليه اخبار مزبوره ناطق است بر اينكه تمامي آسمانهاي هفتگانه كه محيط بر زمين هاي هفت گانه است از بخار آفريده شده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 137

11. برخي صاحبنظران معاصر نيز با طرح آيه 30 سوره ي انبياء مي نويسند اين آيه خبر مي دهد كه آسمانها چيز واحدي بود و سپس جدا شد و اين يكي از معجزات قرآن است كه علم جديد آن را تأييد مي كند. «1»

و نيز با طرح آيات 9- 11 سوره فصلت آن را دليل بر پيدايش خلق از «دخان» مي داند. «2»

12. محمد كامل عبد الصمد نيز آيات 11- 12 سوره فصلت را دليل اعجاز علمي قرآن مي داند. زيرا خبر از دخان بودن آسمانها در ابتدا داده است. «3»

13. سليم الجابي نيز با طرح نظريه انفجار بزرگ، پس از بررسي لغوي و تفسيري آيه 30 سوره انبياء به اين نتيجه مي رسد كه آيه ي فوق و نظريه انفجار بزرگ با هم منطبق هستند و حتي خطاب آيه «أو لم يرَ الذين كفروا ...» به كفار بصورت عام و اروپائيان بصورت خاص است كه وحي الهي 14 قرن قبل يك نظريه جديد آنها را بيان كرده است. «4»

بررسي:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. سخنان مرحوم سيد هبه الدين شهرستاني از چند جهت قابل نقد است:

اوّل: ايشان كلمه ي «سماء» را به سه معناآورده است در حالي كه اشاره كرديم كه اين لغت در موارد و مصاديق بيشتري در قرآن استعمال شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 138

دوم: ايشان كلمه ي «سماء» در آيه ي

فصلت/ 11 را به معناي جوّ زمين معنا كرده اند در حالي كه از سياق آيات 9- 12 سوره فصلت بر مي آيد كه مقصود از «سماء» آسمانها و كرات غير زمين است چرا كه در ابتداي خلقت زمين را مطرح مي كند. «خلق الارض في يومين» «1» و سپس خلقت آسمان را در حالي كه دود است مطرح مي كند «ثم استوي الي السماء و هي دخان» «2» و آنگاه در آيه ي بعد توضيح مي دهد كه هفت آسمان خلق گشت «3» كه يكي از آنها آسمان دنيا بود كه ستارگان را در آن قرار داد. «فقضهنَّ سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظاً». پس مقصود از سماء (بر طبق ظاهر آيات) جوّ زمين نيست.

سوم: ايشان كلمه ي «دخان» را كه به معناي «دود» است به معناي «كره بخار اطراف زمين» معنا مي كند كه در آيه ي (فصلت/ 11) هيچ قرينه اي نداريم

تا از معناي لغوي (آنچه به دنبال شعله آتش بر مي خيزد) «4» دست برداريم. و يك معناي مجازي (بخار) را بر آيه تحميل كنيم و صرف شباهت عرفي كفايت نمي كند.

البته ممكن است در روايات كلمه ي دخان بر بخار اطلاق شده باشد (همانگونه كه ايشان روايات متعددي آورده اند) ولي اوّلًا اين روايات از لحاظ سندي جاي بحث دارد چرا كه از تفاسيري همچون «تفسير قمي» نقل شده است. و ثانياً

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 139

ممكن است مراد از بخار آب و دود در اين موارد همان ذرّات بنيادين تشكيل دهنده ي اشياء (مثل هيدروژن- اكسيژن و ...) باشد. كه براي تقريب به ذهن با تعابيري همچون بخار

آب آورده شده است.

2. ظاهر آيات قرآن در مورد آغاز خلقت كه از «دخان» شروع شده است. با نظريه مشهور خلقت جهان يعني نظريه مهبانگ تا حدود زيادي همخواني دارد و در نقاطي با هم مشترك است.

يعني از ظاهر قرآن و علم بر مي آيد كه جهان در ابتدا از گازهاي داغ تشكيل شده است امّا آيات قرآن در مورد عناصر ديگر نظريه مهبانگ (مثل انفجار اوليّه) مطلب صريحي ندارد.

3. با توجه به تعدّد نظريه ها در مورد آغاز خلقت و عدم اثبات قطعي آنها، در حال حاضر نمي توان هيچكدام را به صورت قطعي به قرآن نسبت داد.

4. اگر روزي نظريه ي مهبانگ به صورت قطعي اثبات شود اين مطلب اعجاز علمي قرآن را اثبات مي كند. چرا كه نوعي رازگويي علمي قرآن كريم است.

امّا اين مطلب به صورت كنوني آن، بيش از يك هماهنگي شگفت انگيز ظاهر قرآن و علم نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 140

حركت هاي خورشيد از منظر قرآن و هيئت بطلميوسي و كپرنيكي

پرسش:

حركت هاي خورشيد از منظر قرآن و هيئت بطلميوسي و كپرنيكي. آيه ي مباركه «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» نمايانگر حركت انتقالي خورشيد است، زيرا ماده جري و جريان، بسادگي قابل انطباق با حركت وصفي و دَوَراني نيست، و اين در حالي است كه براي خورشيد جز حركت وضعي به اثبات نرسيده است.

نيز، ظاهر اين آيه ي كريمه با كيهان شناسي بطليموسي مطابقت دارد كه معتقد است خورشيد در حال حركت است و زمين مركز منظومه شمسي بوده و ثابت مانده است.

لطفاً پاسخ خودرا مستدل ومطابق با كشفيات نوين كيهان شناسي ارائه فرماييد.

پاسخ:

خورشيد و حركات آن:

خورشيد يكي از نشانه هاي الهي است كه خداوند در قرآن به آن قسم ياد كرده است. «1» و در

آيات متعدّدي از خورشيد و حركت هاي آن ياد كرده است آياتي كه در اين مورد به آنها استناد شده عبارتند از: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 141

1. «وَآيَهٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» «1» «و نشانه اي [ديگر] براي آنها شب است كه روز را [مانند پوست از آن بر مي كنيم و بناگاه آنان در تاريكي فرو مي روند و خورشيد به [سوي قرارگاه ويژه خود روان است. تقدير آن عزيز دانا اين است.»

2. «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِوَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» «2» «نه خورشيد را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پيشي جويد و هر كدام در سپهري شناورند.»

3. «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» «3» «و اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مداري [معين شناورند.»

4. «وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِاجَلٍ مُسَمّيً» «4» «و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براي مدّتي معيّن به سير خود ادامه مي دهند.»

5. «وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ» «5» «و خداوند خورشيد و ماه را در حالي كه هر دو در حال حركت هستند به نفع شما مقهور و مسخّر گردانيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 142

نكات تفسيري

1. آيات فوق براي معرفي نشانه هاي حق و يادآوري به مردم است تا ايمان آورند و يا ايمان آنان تقويت گردد. و بنابراين آيات سوره ي يس با كلمه «و آيه لهم ...» شروع

مي شود و آيه 2 سوره رعد با جمله «لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» «اميد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد» پايان مي يابد.

2. «لام» در كلمه «لمستقر» ممكن است به چند معنا باشد:

الف: لام به معناي «الي» (خورشيد به سوي قرارگاه خود روان است) «1»

ب: لام به معناي «في» (خورشيد در قرارگاه خود روان است) «2»

ج: لام براي غايت «تا» باشد (خورشيد تا قرارگاه خود روان است) «3»

د: لام به معناي تأكيد باشد (خورشيد روان است مر قرارگاه خود را)

3. آيه ي فوق به نحو ديگري نيز قرائت شده است: «و الشمس تجري لا مستقر لها» يعني روان است و قرارگاه ندارد.» «4»

4. كلمه مستقر در «لمستقر» ممكن است مصدر ميمي، يا اسم زمان و يا اسم مكان باشد. پس معنا آن است كه «خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 143

مي كند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مي كند يعني تا سر آمدن اجل آن و يا زمان استقرار و يا محل استقرارش حركت مي كند.» «1»

با اين احتمال (سر آمدن اجل يا زمان استقرار) بوسيله آيه «كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمّيً» «2» تأييد مي شود. زيرا «لاجل مسمي» به جاي «لمستقرٍ لها» به كار رفته است.

مگر آنكه ادعا شود كه آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «3»

مي خواهد در مورد خورشيد به مطلب تازه اي اشاره كند كه در آيات ديگر (فاطر/ 13- رعد/ 2- زمر/ 5) اشاره نشده بود. يعني خورشيد و ماه هر دو زمان استقرار و پايان زماني حركت دارند و علاوه بر آن خورشيد پايان مكاني نيز دارد.

5. ابن كثير نيز در تفسير خود در

مورد «لمستقر لها» دو احتمال را مطرح مي كند:

اوّل اينكه مقصود مستقر مكاني باشد. يعني تحت عرش الهي كه نزديك زمين است.

دوم آنكه مقصود انتهاي سير خورشيد در قيامت است. «4»

6. فُلك در لغت به معناي كشتي و فَلك به معناي مجراي كواكب است كه به خاطر شباهت آن با كشتي (در شناور بودن) فلك ناميده شده است. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 144

برخي مفسران مي نويسند:

«كلمه فلك در لغت به معني بر آمدن پستان دختران و شكل دوراني به خود گرفتن است سپس به قطعات مدوّر زمين و يا اشياء مدور ديگر نيز اطلاق شده و از همين رو به مسير دوراني كواكب نيز اطلاق مي شود.» «1»

سيد هبه الدين شهرستاني با ذكر 14 دليل اثبات مي كند كه كلمه «فلك» در اسلام به معناي مدار نجوم و مجراي كواكب است. «2»

7. يسبحون از ماده «سباحت» در اصل به معناي حركت سريع در آب و هوا است. «3»

8. دائبين از ريشه «دأب» به معني «ادامه دادن به سير» است. و بمعني عادت مستمره هم مي آيد. «4»

البته صاحب تفسير نمونه مي گويد: دائب از ريشه دئوب به معني استمرار چيزي در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است ... ولي در معني دائب حركت در مكان نيفتاده است. بنابراين نورافشاني و أثر تربيتي، خورشيد را مدلول دائب مي كند. «5»

امّا به نظر مي رسد با توجّه به سخن راغب اصفهاني ايشان به يكي از معاني دائب (ادامه دادن به سير) توجه نكرده است هر چند كه تفسير نمونه هيچ منبع لغوي را نيز در اين مورد معرفي نكرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 6، ص: 145

تاريخچه:

خورشيد ستاره اي است كه هر انساني مي تواند هر روز آن را ببيند و حركت كاذب روزانه آن (از طرف مشرق به مغرب) «1» هميشه توجّه انسان را به خود جلب كرده است.

انسان ها تا قرن ها تصوّر مي كردند خورشيد به دور زمين مي چرخد و هيئت پيچيده بطلميوسي نيز بر همين اساس پايه گذاري شده بود. كه زمين مركز جهان است. «2» حكيم مزبور كره زمين را ساكن و مركز كليه كرات پنداشته بود او مي گفت:

«سه چهارم از سطح زمين را آب فرا گرفته و كره ي هوا به مجموع خاك و آب احاطه كرده و كره ي هوا را كره ي آتش در ميان گرفته است و آتش را كره ي قمر در آغوش دارد. (فلك قمر را جز خود ماه ستاره اي نيست) و پس از فلك قمر افلاك عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل به ترتيب هر فلك بعدي محيط بر فلك قبلي است و هر يك را فقط يك ستاره است كه هم بنام آن ناميده مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 146

و پس از فلك زحل كره ي هشتم يا فلك ثوابت است كه جميع كواكب ثابته مانند ميخ بر پيكر آن كوبيده است. و پس از فلك هشتم كره ي نهم يا فلك اطلس است كه تمام افلاك هشتگانه به ترتيبي كه ذكر شد. در شكم آن جا دارد. (مثل پيازي كه لايه لايه بر همديگر هستند) فلك مزبور خالي از ستاره و داراي قطر نامحدود است ... و در يك شبانه روز با كليه ي افلاكي كه در جوف آن است به گرد زمين مي چرخد.» «1»

هيئت بطلميوسي هفده

قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كوپرنيك (1544 م) هيئت جديد (هيئت كوپرنيكي) را ارائه داد كه بر اساس آن زمين به دور خورشيد مي چرخيد. ولي شكل چرخش را دايره اي مي دانست كه پس از او كپلر (1650 م) شكل بيضوي گردش زمين بدور خورشيد را كشف كرد. و سپس عقيده اين دو نفر توسط گاليله ايتاليايي مستقر و مدلّل گرديد «2» و از آن پس نظام منظومه ي شمسي به صورت نوين پايه گذاري شد كه سيارات به دور خورشيد مي چرخد (عطارد- زهره- زمين- مريخ- مشتري- زحل- اورانوس- نپتون- پلوتون).

ولي هنوز عقيده اخترشناسان (حتّي كوپرنيك، كپلر و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت ايستاده است. «3» و حتّي در ادعانامه اي كه عليه گاليله در دادگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 147

قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد (خلاف گفته كتاب مقدّس كه خورشيد را متحرّك مي دانست) «1» كردند و او حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد. «2»

امّا در اعصار جديد روشن شد كه خورشيد داراي چند حركت است:

اوّل حركت وضعي كه هر 5/ 25 روز يك بار به دور خود مي چرخد.

دوم حركت انتقالي از جنوب آسمان به سوي شمال آن كه هر ثانيه 5/ 19 كيلومتر همراه با منظومه شمسي حركت مي كند.

و سوم حركتي انتقالي كه با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مي گردد. كه در اين حركت نيز منظومه شمسي را بهمراه خود مي برد. «3»

البته براي خورشيد حركت هاي ديگري نيز گفته شده كه در نكات علمي اشاره مي كنيم.

اسرار علمي:

در مورد آيات مربوط به حركت خورشيد مفسران قرآن دو گروه شده اند:

اوّل: مفسران

قديمي: مفسران قرآن كريم از دير زمان در پي فهم آيات مربوط به حركت خورشيد بودند ولي از طرفي نظريه هيئت بطلميوسي بر جهانيان سايه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 148

افكنده بود و از طرف ديگر ظاهر آيات قرآن (در مورد حركت خورشيد و زمين در مدار خاص خودشان) هيئت بطلميوسي را بر نمي تافت و از اين رو برخي مفسران در پي آن شدند تا با توجيه خلاف ظاهري آيات قرآن را با هيئت بطلميوسي و حركت كاذب روزانه خورشيد سازگار كنند.

طبري (310 ق) در تفسيرش حركت خورشيد را همان حركت روزانه و محل استقرار خورشيد را دورترين منازل، در غروب مي داند. «1»

طبرسي مفسّر گرانقدر شيعه (م 548 ق) مي گويد: «در مورد استقرار خورشيد سه قول است:

اوّل: اينكه خورشيد جريان مي يابد تا دنيا به پايان برسد. بنابراين ديدگاه، خورشيد محل استقرار ندارد.

دوم: اينكه خورشيد براي زمان معيني جريان دارد و از آنجا تجاوز نمي كند.

سوم: اينكه خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مي كند و از آنها تجاوز نمي نمايد.

پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست.» «2»

شهرستاني در مورد آيه: «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» «3»

مي نويسد:

«هر يك در فلكي شنا مي كنند» و مكرر گفتيم كه ظاهر اين آيه با هيئت قديم راست نمي آمد زيرا بنابر آن هيئت حركت كوكب در جسم فلك ممتنع

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 149

است و از اين جهت قدما ظاهر آيه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معني مطلق حركت گرفته و گفته اند مقصود اين است كه: هر ستاره اي با فلك خود بالتبع حركت مي كند.»

اين در

حالي است كه در آيه واژه ي «في» (در) مي باشد يعني خورشيد در فلك و مدار شناور است.

و نيز در مورد آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي» «1»

مي نويسد: «متقدمين بدين آيه احتجاج كرده حركتي را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده مي شود متعلق به جرم خورشيد دانسته اند. ولي در معناي كلمه «مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقيده شده اند.»

... برخي گفته اند آفتاب سير مي كند تا به مستقر خود كه برج حمل است برسد. (كه لازمه ي آن سكون خورشيد در برج حمل است و اين معنا باطل است.)

... و برخي گفته اند شمس حركت مي كند در فلك خود. (كه از نظر هيئت قديم باطل است) «2»

عجيب اين است كه صاحب تفسير نمونه نيز در تفسيرآيه «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» «3» احتمال مي دهد كه مقصود همين حركت خورشيد بر حسب حسّ ما يا حركت ظاهري [كاذب و خطاي ديد] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 150

ديگر مي آورد و ردّ نمي كند «1» در حالي كه اين آيات در مقام شمارش آيات خداست و حركت كاذب نمي تواند آيه و نشانه ي الهي باشد. «2»

دوم: مفسران و صاحبنظران جديد:

پس از آنكه در هيئت جديد، حركت زمين به دور خورشيد و سپس حركت هاي چندگانه ي خورشيد به اثبات رسيد آيات مربوط به حركت خورشيد معناي جديدي پيدا كرد و متخصّصان، صاحبنظران و مفسّران قرآن در اين مورد اظهار نظرهاي متفاوتي كردند و برداشتهاي زيبايي از آيات فوق بعمل آوردند، كه بدان ها اشاره مي كنيم:

الف: حركت انتقالي خورشيد در درون كهكشان راه شيري (حركت طولي)

مفسّر معاصر آيه اللّه مكارم شيرازي پس از اشاره به تفسيرهاي «تجري، يس/ 38»

مي نويسد:

«آخرين و جديدترين تفسير براي آيه فوق همان است كه اخيراً دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسي در وسط كهكشان ما به سوي يك سمت معيّن و ستاره دور دستي كه آن را ستاره پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 151

«وِگا» ناميده اند، مي باشد.» «1» و در جاي ديگر «جريان» را اشاره به حركت طولي مي داند. «2»

تذّكر: در اين معنا بايد «لام» در «لمستقر لها» را به معناي «الي» بدانيم يعني: «خورشيد به سوي قرارگاه خود جريان دارد.» همانگونه كه برخي از نويسندگان عرب بدان تصريح كرده اند.» يكي از صاحبنظران پس از اينكه حركت خورشيد از جنوب به سوي شمال آسمان را 5/ 19 كيلومتر در ثانيه مي داند در ادامه به آيه ي 2 سوره ي رعد و 33 سوره ي ابراهيم در مورد حركت خورشيد استناد مي جويد. «4»

يكي ديگ- ر از نويسندگ- ان معاص- ر در م- ورد كلمه «مستقر» در آيه «تجري لمستقر لها» مي نويسد:

«اين حركت به سوي قرارگاه شايد همان حركت خورشيد به سوي ستاره وِگا باشد كه علم نجوم امروز بدان پي برده است» و سپس آن را معجزه ي علمي قرآن مي داند. «5»

علامه طباطبايي (ره) پس از آنكه جريان شمس را همان حركت خورشيد مي داند، مي فرمايد:

«امّا از نظر علمي تا آنجا كه ابحاث علمي حكم مي كند قضيه درست بر عكس (حس) است يعني خورشيد دور زمين نمي گردد بلكه زمين بدور خورشيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 152

مي گردد و نيز اثبات مي كند كه خورشيد يا سياراتي كه پيرامون آن هستند به سوي ستاره (نسر ثابت) حركت انتقالي دارند ...» «1»

سيد هبه الدين

شهرستاني حركت خورشيد را به طرف ستاره اي بر ران راست «جايي» معرفي مي كند و در جاي ديگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركيل) مي داند. «2» و كلمه ي «تجري» را اشاره به حركت انتقالي خورشيد مي داند. «3»

طنطاوي در تفسير الجواهر نيز پس از ذكر مقدمه اي در انواع حركات آيه ي فوق را بر حركت خورشيد و مجموعه ي همراه او به دور يك ستاره (كوكب) حمل مي كند و سپس مطالبي طولاني در مورد حركت هواپيماها، اتومبيل ها و ... مي دهد كه ربطي به تفسير آيه ندارد. «4»

و در همين مورد كتاب «زنده جاويد و اعجاز قرآن» نوشته ي مهندس محمد علي سادات، «5» و نيز قرآن و آخرين پديده هاي علمي، مهندس جعفر رضايي فِر، «6» و نيز «القرآن الكريم و العلم الحديث»، دكتر منصور محمد حسب النبي، «7» مطالب مشابهي دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 153

ب: حركت انتقالي خورشيد همراه با كهكشان: (حركت دوراني).

آيت اللّه مكارم شيرازي: در مورد آيه «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» «1» «و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.» دو احتمال مي دهند:

يكي حركت خورشيد به حسب حس ما يا حركت ظاهري [حركت كاذب روزانه خورشيد كه در اثر حركت زمين به خطا ديده مي شود و عرف مردم اين حركت را به خورشيد نسبت مي دهند.] «2»

دوم: منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه ي شمسي و همراه با كهكشان كه ما در آن قرار داريم مي باشد چه اينكه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسي ما جزيي از كهكشان عظيمي است كه به دور خود در حال گردش است.

و در پايان اين آيه «فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» را

اشاره به حركت دوراني خورشيد مي داند كه بر خلاف هيئت بطلميوسي حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته و بدين ترتيب معجزه علمي ديگري از قرآن به ثبوت رسانيده است. «3»

يكي از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت دوراني خورشيد را هر 200 ميليون سال يك بار با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 154

مي داند به آيه ي 2 سوره ي رعد و 33 سوره ابراهيم براي اثبات حركت خورشيد استناد مي جويد. «1»

دكتر موريس بوكاي با استناد به آيه 33 سوره ي انبياء و 40 سوره ي يس «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» نتيجه مي گيرد كه قرآن تصريح كرده كه خورشيد روي مداري حركت مي كند. در حالي كه اين مطلب بر خلاف هيئت بطلميوسي رايج در عصر پيامبر (ص) بود.

او مي گويد «با اينكه نظر بطلميوس در زمان پيامبر اسلام (ص) هم مورد گرايش بود اين نظريه در هيچ جاي قرآن به چشم نمي خورد.»

و سپس با اشاره به ترجمه هاي غلط قرآن به زبان فرانسه كه فلك را به معناي مغشوش (كره آسماني- ميله آهني) آورده اند (چون نمي توانستند حركت دوراني خورشيد را تصور كنند) مي گويد اوّلين ترجمه قرآن كه به زبان فرانسوي كلمه «فلك» را «مدار» ترجمه كرد ترجمه «حميد الله» دانشمند پاكستاني بود. «2»

سيد هبه الدين شهرستاني در مورد حركت خورشيد و منظومه ي شمسي (از قول برخي) نقل مي كند كه:

خورشيد با همه ي اتباع خود به دور روشن ترين ستاره اي كه در ثريا است مي چرخد و نام آن ستاره بزبان فرنگي «الكبوتي» و بزبان عربي «عقد الثريا» است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 155

برخي ديگر از نويسندگان «1»

همين حركت دوراني را به آيات قرآن (يس/ 40) نسبت داده اند:

استاد مصباح يزدي نيز با طرح آيه فوق (يس/ 40) مي نويسند:

«قرآن، فلك را چون دريايي مي داند كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند، پيداست كه منظور فضايي است كه اين اجرام در آن حركت مي كنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعيين مي كنند. نه آنچنان كه قدماء مي گفتند: فلك حركت مي كند و آنها در فلك ثابتند.

قرآن از ابتدا «فرضيه ي فلكيات» قديم را مردود مي دانسته است ... پس از اين آيه مي توان نتيجه گرفت كه اجرام علوي، همه در حركتند و اين مطلبي است كه علم نجوم جديد اثبات مي كند.» «2»

تذّكر: به نظر مي رسد ظاهر آيه همين معناي دوم (حركت خورشيد در يك مدار است) كه با توجه به جمله «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» تأييد مي كند.

ج: حركت وضعي خورشيد به دور خود:

در تفسير نمونه آمده است: «بعضي ديگر آن (تجري- يس/ 38) را اشاره به حركت وضعي كره آفتاب دانسته اند زيرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مي كند» «3»

و سپس در پاورقي توضيح مي دهند كه بر طبق تفسير «لام» در «لمستقرٍ لها» به معناي «في» (در) است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 156

تذكر: در اين صورت معنا اينگونه مي شود: «خورشيد در قرارگاه خود جريان دارد.» [و به دور خود مي چرخد].

احمد محمد سليمان نيز در كتاب القرآن و العلم مي گويد كلمه ي لام در عربي 13 معني دارد و سپس توضيح مي دهد كه اگر لام به معناي «في» باشد حركت وضعي خورشيد را مي رساند و اگر به معناي «الي» باشد حركت انتقالي خورشيد را

مي رساند و سپس مي گويد اين معجزه ي بلاغي قرآن است كه يك كلمه «لمستقر لها» دو معجزه علمي را با هم مي رساند. «1»

سيد هبه الدين شهرستاني نيز از علامه مرعشي شهرستاني (سيد محمد حسين) و غير او نقل مي كند كه احتمال داده اند. كلمه ي «مستقر» بمعني محل استقرار و حرف لام به معني «في» و مقصود حركت وضعي آفتاب باشد. «2»

يكي از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت وضعي خورشيد را 5/ 25 روز يك مرتبه به دور خود معرفي مي كند به آيه ي 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد اثبات حركت خورشيد استناد مي جويد. «3»

و برخي ديگر از نويسندگان مثل؛ محمد علي سادات، آيه ي 38 و 40 سوره ي يس را دليل حركت وضعي خورشيد گرفته اند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 157

يكي ديگر از صاحبنظران نيز با ذكر اينكه ممكن است لام در كلمه «لمستقر» به معناي «في» يا «تأكيد» باشد آن را اشاره به حركت وضعي خورشيد مي داند. «1»

د: ادامه ي حيات خورشيد تا زمان معيّن:

يكي از صاحبنظران در مورد آيه ي «كُلٌّ يَجْرِي لِاجَلٍ مُسَمّيً» «2» «هر يك از خورشيد و ماه تا زمان معيني به گردش خود ادامه مي دهند» مي نويسند:

«ظاهر مقصود از اينكه خورشيد و ماه تا زماني معيّني به گردش خود ادامه مي دهند اين است كه زماني فراخواهد رسيد كه اين چراغ هاي آسماني خاموش گردد و آن روز قيامت است.» «3»

همين معنا را سيد هبه الدين شهرستاني در مورد آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «4»

مي پذيرد و مي گويد: مقصود از جريان حركت انتقالي آفتاب است در اعماق فضا و مراد از «مستقر» زمان استقرار است نه مكان استقرار

و معنا چنين مي شود: آفتاب حركت مي كند تا هنگامي كه بايد قرار گيرد. يعني روز قيامت.

تذكر: در اين صورت «مستقر» را در آيه اسم زمان معنا كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 158

فيزيكدانان جديد مي نويسند: «خورشيد مي تواند تا 10 ميليارد سال بدرخشد و از اين عمر طولاني پنج ميليارد سال آن گذشته است. بنابراين اكنون خورشيد در نيمه راه زندگي خود قرار دارد.» «1»

ه-: حركات دروني خورشيد:

به نظر مي رسد كلمه ي «تجري» در آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «2»

معناي ديگري را نيز داشته باشد يعني بين كلمه «تحرك» و «تجري» تفاوتي هست و آن اينكه كلمه «تحرك» فقط حركت را مي رساند مثل حركت اتومبيلي كه به جلو يا عقب مي رود. ولي زير و رو نمي شود. امّا كلمه ي «تجري» در مورد مايعات مثل آب به كار مي رود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زير و رو هم مي شود و بر سر هم مي خورد.

امروزه دانشمندان كشف كرده اند كه خورشيد علاوه بر حركت وضعي، انتقالي طولي، انتقالي دوراني داراي حركتي ديگر هم هست زيرا درون خورشيد دائماً انفجارات هسته اي صورت مي گيرد تا انرژي نوراني و گرما توليد كند و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 159

روشني بخش ما باشد «1» و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد شده و گاه تا كيلومترها به بيرون پرتاب مي شود.» به عبارت ديگر خورشيد علاوه بر حركت، مثل آب جريان دارد و دائماً زير و رو مي شود. و اين لطافت تعبير قرآني غير از طريق وحي نمي تواند صادر شده باشد و از اين رو ممكن است اعجاز علمي قرآن را

برساند.

تذكّر: ممكن است گفته شود با توجّه به كاربرد واژه ي «تجري» در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشيد هر دو به كار رفته است (فاطر/ 13- زمر/ 5- لقمان/ 29) «وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمّيً» در حالي كه ماه از مواد مذاب تشكيل نشده است پس هميشه واژه ي تجري به معناي مذاب بودن متعلّق جريان (مثل آب و خورشيد) نيست. بلكه اين تعبير كنايه است كه در اين موارد فضا را مثل يك اقيانوسي در نظر گرفته است كه ماه و خورشيد مثل يك كشتي در آن شناور هستند. پس اين واژه دلالت قطعي بر يك معنا پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 160

(شناور بودن يا مذاب بودن) در مورد خورشيد ندارد از اين رو نمي توان گفت كه اعجاز علمي قرآن را ثابت مي كند.

تذكر ديگر: برخي از صاحبنظران (دكتر السيد الجميلي) نيز با طرح آيه 36 سوره يس حركت خورشيد و منظومه ي شمسي را 700 كيلومتر در ثانيه دانسته اند. ولي نوع حركت را مشخص نكرده اند. كه دوراني به دور مركز كهكشان يا مستقيم است. «1»

بررسي:

در مورد انطباق حركت هاي خورشيد با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:

1. بيان كرديم كه سه احتمال در كلمه ي «مستقر» (يس/ 38) وجود دارد (مصدر ميمي- اسم مكان- اسم زمان) و نيز بيان شد كه چند احتمال در معناي لام «لمستقر» وجود دارد (بمعني الي- في- غايه) و نيز بيان كرديم، در مورد كلمه ي «جريان» چهار احتمال وجود دارد (حركت انتقالي طولي- حركت وضعي- ادامه حيات زماني- حركت دروني خورشيد).

در اثر ضرب اين احتمالات در يك ديگر عدد 36 حاصل مي شود «2»

يعني 36 احتمال در معناي آيه متصوّر است و ممكن است در واقع همه ي اين احتمالات مراد آيه باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 161 پس اين احتمال هم وجود دارد كه جريان (حركت) ديگري هم براي خورشيد وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد. از اين رو نمي توان به طور قطعي گفت كه مقصود آيه يكي از اين احتمالات است و احتمالات (شناخته شده يا كشف نشده) ديگر را نفي كرد.

البته همانطور كه بيان كرديم ظاهر آيه (يس/ 37- 40) همان معناي دوم (حركت دوراني خورشيد در يك مدار ثابت) است. كه با واژه (يسبحون) در ذيل آيه تأييد مي شود.

2. حركت انتقالي خورشيد به طرف يك مكان نامعلوم را مي توان از كلمه «لمستقر» استفاده كرد. امّا تعيين اين مكان (ستاره وگا- جايي يا هركيل يا ...) و يا تحميل آن بر آيه ي قرآن صحيح بنظر نمي رسد زيرا اين مكان به طور قطعي مشخص نيست. و بنابراين نمي توان مكان هاي حدسي را به قرآن نسبت داد.

3. اشارات صريح قرآن به حركت خورشيد (هر كدام از معاني حركت و جريان را كه در نظر بگيريم) از مطالب علمي قرآن و نوعي رازگويي است. زيرا قرآن كريم در زماني سخن از مدار (فلك) خورشيد و جريان و حركت واقعي آن گفت كه هيئت بطلميوسي فقط همين حركت كاذب را به رسميت مي شناخت و اين مطلب عظمت علمي قرآن و آورنده آن (پيامبر اسلام (ص)) را نشان مي دهد.

4. آيا اين اشارات علمي قرآن اعجاز علمي آن را اثبات مي كند؟

در اين مورد مي توان تفصيل قائل شد؛ يعني بگوييم بخشي از اين حركت ها قبلًا

توسط كتاب مقدس گزارش شده بود «1» و از اين رو اخبار قرآن در اين مورد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 162

اعجاز علمي نيست. امّا آن بخشي كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هيئت بطلميوسي بيان شد اعجاز علمي قرآن است.

قسم اوّل يعني بخشي كه كتاب مقدس خبر داد، همان جمله اي است كه «مي گويد: و [خورشيد] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادي مي كند.» «1»

از اين جمله فقط حركت انتقالي دوراني خورشيد استفاده مي شود چون پهلوانان در ميادين بطرف جلو و بصورت دوراني مي دوند. «2»

امّا حركت هاي ديگر مثل حركت انتقالي طولي و حركت وضعي و حركت زماني و حركت دروني خورشيد از ابتكارات قرآن است. و اعجاز علمي آن را ثابت مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 163

فصل ششم: قرآن و زمين شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 165

مقصود از اينكه كوه ها همچون ميخ هستند، چيست؟

پرسش:

مقصود از اينكه كوه ها همچون ميخ هستند، چيست؟ پاسخ:

قرآن مجيد در سوره هاي متعددي درباره ي آفرينش كوه ها سخن گفته و راز خلقت و اسرار وجود آن ها را با تعبيرات گوناگوني بيان كرده است. از بين رازها و حكمت هاي آفرينش كوه ها بيشتر روي استقرار و آرامشي كه در پرتو كوه ها نصيب ساكنان زمين شده است تكيه كرده و وجود آنها را مانع از پديد آمدن حركات ناموزن و اضطراب و نوسان معرفي مي نمايد و در سوره هاي گوناگون با عبارات متعدّد «1» مي فرمايد:

«وَأَلْقي فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ»؛

«و در زمين كوه هاي استواري افكند، [مبادا] كه شما را بلرزاند.»

و گاهي اين حقيقت را به عبارت ديگر بيان مي كند و مي فرمايد:

«وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً»؛ «2» «كوه ها را ميخ هاي زمين آفريديم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 166

بررسي واژه هاي آيات:

واژه ي «جبال»، جمع «جبل» به معناي كوه است. «1»- «2»

واژه ي «اوتاد»: جمع «وَتَدْ» به معناي ميخ است.

واژه ي «رواسي»، جمع «راسيه» به معناي ثابت و محكم است. «3» تاكيد بر كلمه ي «رواسي» به معناي ثابت و پابرجا، اشاره ي لطيفي است كه كوه ها هم خودشان ثابتند و هم مايه ي ثبات پوسته ي زمين و زندگي انسان ها مي باشند. «4» واژه ي «تميد» از «ميد»، به معناي ميل و اضطراب است. يعني، در زمين كوه هاي

ثابت و محكم افكند تا شما را ميل ندهد و اين سو و آن سو نيندازد و مضطرب نكند. «5»

عوامل لرزش و اضطراب زمين:

حال اين سوال مطرح مي شود كه منشاء اين اضطراب و نوسان و لرزش چيست؟ كه وجود كوه ها از بروز آن جلوگيري مي نمايد:

1. كره ي زمين داراي 14 تا 16 حركت مختلف است «6» كه بعضي مربوط به داخل كره ي زمين و اكثراً نسبت به كرات ديگر انجام مي شود. در اينجا به ذكر حركات عمده ي آن مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 167

الف. حركت وضعي (دوراني):

زمين در هر 24 ساعت يكبار از مغرب به مشرق دور محور خود مي چرخد و شب و روز بوجود مي آيد، سرعت اين حركت دوراني در مدار استوا، در هر ساعت 1666 كيلومتر و در هر ثانيه 461 متر است كه هر چه به قطبين نزديك شويم از مقدار آن كاسته مي شود. «1»

ب. حركت انتقالي:

زمين با حركت انتقالي سريع خود، كه سرعت آن 170000 كيلومتر در ساعت است به دور خورشيد مي چرخد. «2»

ج. حركت هليسي:

چون منظومه ي شمسي در هر ثانيه 20 كيلومتر در فضا، و به مقصد نامعلومي به دنباله ي ستاره ي «وگا ageW» حركت مي كند، كره ي زمين مجبوراست سرعت حركات وضعي و انتقالي خود را چنان ترتيب دهد تا از كاروان نامبرده عقب نماند و پيشروي نيز ننمايد.

سرعت اين حركت در روز اوّل تير ماه، ثانيه اي 28900 كيلومتر، و در اوّل دي ماه 30000 كيلومتر است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 168

به طور مسلّم اين نوع حركت سريع زمين و بالاخص حركت وضعي آن، در تماس با هواي مجاور آن و در برخورد

ملكول هاي هوا با سطح كره، آنچنان حرارتي توليد مي كند كه براي مشكل ساختن حيات بر روي زمين كافي است، اين مشكل در صورتي پيش مي آيد كه هواي مجاور زمين همراه خود زمين حركت نكند و بر اثر برخورد زمين با ملكول هاي هواي ساكن، كه همه ي جوانب آن را مانند پوسته ي پياز فرا گرفته است حرارت شديدي توليد شود. ولي اگر هواي مجاور زمين پا به پاي خود زمين حركت نمايد و هر دو دست به دست هم و به يك سمت در حال حركت باشند. قطعاً چنين خطري پديد نخواهد آمد. «1»

از اين رو وجود كوه ها و پستي و بلندي هاي زمين، در حركت «هواي مجاور» همراه زمين، نقش موثري دارند؛ زيرا در پرتو فواصل رشته هاي كوه ها و پستي و بلندي هاي آن كه قشر جامد زمين را به صورت سرزمين شخم زده در آورده است و هواي مجاوري كه با زمين تماس دارد در ميان كوه ها حبس مي شود و پستي و بلندي هاي مختلف زمين كه حتّي در برخي از نقاط به 8 كيلومتر مي رسد هواي چسبيده به زمين را درخود نگاه داشته است و هنگام حركت زمين هواي داخل فرورفتگي ها و چسبيده به آن، با آن حركت مي كند و هر دو در مسير واحدي پا به پاي يكديگر به گردش خود ادامه مي دهند. و شايد آيه ي:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 169

«وَأَلْقي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ»؛ «1»

«و در زمين كوه هاي استواري افكند تا شما را از حركات ناموزون آن حفظ كند.»

اشاره به اين راز بزرگ باشد كه در سايه ي كوه ها به وجود مي آيد. «2»

2. ممكن است اين حركات ناموزون

كه كوه ها مانع از بروز آن است به خاطر جاذبه ي نيرومند ماه باشد كه مي تواند در پوسته ي زمين جزر و مدي مانند جزر و مد دريا بوجود آورد و همواره در حركت و اضطراب باشد. ولي كوه ها مانع بروز اين نوع حركات ناموزون، است. زيرا كوه ها در حقيقت در حكم يك زره ي محكم فولادين را دارند كه دور تا دور زمين را احاطه كرده و با توجه به ارتباط و پيوندي كه از زير به هم دارند يك شبكه ي نيرومند سرتاسري را تشكيل مي دهند. اگر اين زره محكم و اين شبكه ي نيرومند، كره زمين را نمي پوشاند و پوسته ي روي زمين از يك قشر نرم و لطيفي مانند خاك و شن تشكيل مي يافت به آساني تحت تاثير جاذبه ي نيرومند ماه واقع مي شد و حركات ناموزوني مانند جزر و مد درياها در آن بوجود مي آورد با اين كه قشر محكمي پوسته ي زمين را پوشانيده، باز حركات خفيف جزر و مد در آن پيدا مي شود و هر بار حدود 30 سانتي متر پوسته ي زمين به تدريج بالا و پايين مي رود. «3»

3. عامل سوم اين لرزش ها، مواد مذابي است كه هسته ي مركزي زمين را تشكيل مي دهد و در دل زمين مملو از گازهاي متراكمي است كه با شدّت هر چه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 170

تمام تر بر آن فشار مي آورد. و موجب زلزله هاي خطرناك يا ضررهاي جبران ناپذير مي شود. به عقيده ي گروهي از دانشمندان زلزله نتيجه ي حرارت مواد مذاب و گازهاي دروني زمين است كه با شدّت خارج مي شوند.

در اين صحنه ي متلاطم، يگانه عاملي كه مانع متلاشي شدن قطعات زمين مي گردد، همان كوه هاست. ريشه هاي كوه هاي سنگين

كه در اعماق زمين فرو رفته و قطعات زمين را در بر گرفته اند، آن ها را به هم اتّصال مي دهد و بسان ميخ ها كه قطعات تخته را به هم متّصل مي سازند و از انفكاك و جدايي آن جلوگيري مي كنند قطعات زمين را از تفرّق و پاشيدگي باز مي دارند.

شايد آيه ي «وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً» «1»

؛ «كوه ها را ميخ هاي زمين قرار داديم»

اشاره به همين حقيقت باشد كه بيان گرديد. «2»

اميرمومنان در ستايش و بيان عظمت كاخ آفرينش چنين مي فرمايد:

«و وتد بالصخور ميدان أرضه» «3»؛ «و به وسيله ي كوه ها، اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.»

و در جاي ديگر مي فرمايد:

«و عدل حركاتها بالرّاسيات من جلاميدها»؛ «4» «و حركات زمين را با صخره هاي عظيم و قله ي كوه هاي بلند نظم داد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 171

علامه طباطبايي (ره) مي نويسد: اينكه كوه ها را ميخ خوانده، شايد از اين جهت بوده كه پيدايش عمده ي كوه هاي روي زمين از عمل آتشفشان هاي تحت الارض است كه يك نقطه از زمين را مي شكافد و مواد مذاب زميني از آن فوران مي كند و به اطراف آن نقطه مي ريزد و به تدريج اطراف آن نقطه بالا مي آيد تا به صورت ميخي كه روي زمين كوبيده باشند در آيد. و باعث سكون و آرامش فوران آتشفشان زير زمين گردد و اضطراب و نوسان زمين از بين برود. «1»

در مجمع البيان آمده است كه خداوند متعال مي توانست با چيزي غير از كوه ها زمين را در مقابل زلزله حفظ كند، ولي كوه ها براي درك مردم مناسب ترند و توجّه و دقّت آنان را بهتر به خود جلب مي كند. «2»

در آيه ي «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً»؛ «3»

«آيا

زمين را بستر قرار نداديم؟ قرآن زمين را به گهواره اي تشبيه نموده كه قطعات آن بوسيله ي كوه ها- كه بسان ميخ اند- به هم پيوسته اند و سنگيني آنها باعث اعتدال حركات آن گرديده است به طوري كه در عين حركت، آرام است؛ و در آيه ي بعدش [وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً «4»] ضمن تشبيه كوه ها به ميخ، به ريشه هاي آنها اشاره مي نمايد و اين نيز يكي از معجزه علمي قرآن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 172

زيرا تا يك قرن پيش دانشمندان كوه ها را توده هاي سنگ عظميي مي پنداشتند كه مانند تپه هاي مصنوعي روي زمين ريخته شده اند و اخيراً پي برده اند كه قسمت عمده ي هركوهي، زير سطح زمين قرار دارد «1» چنانكه «ژرژگاموف» استاد دانشگاه واشنگتن مي نويسد:

«نظريه ي سطحي بودن كوه ها در زمين شناسي، يك قرن پيش از نظريه هاي عمومي بوده و اخيراً به اين موضوع پي برده اند كه بخشي از هر كوه زير سطح زمين قرار داد.» «2»

در حالي كه قرآن چهارده قرن پيش، پرده از اين راز بزرگ برداشته و كوه ها را ميخ هاي زمين معرفي كرده است تا اجزائش در حال حركت از هم متلاشي نشوند. «3»

اما دليل ديگر براي اينكه «كوه ها ميخ هاي زمين اند» اين است كه آن را به صورت مهد (پرورشگاه) كامل درآورده اند فعل «جَعَل» (قراردادن) در آيه اشعار بر اين دارد كه زمين با ميخكوب شدن به وسيله ي تكوين مستمر كوه ها، از اضطراب و زلزله ها و انفجارها به سكون و آرامش درآمده و قسمت هاي دروني (مواد مذاب) و قشرهاي بيروني و آب و هوا كه پيوسته در هم مي آميخت و تغيير مكان مي داد به همديگر نزديك و متصل شدند، و با فشرده شدن مواد

رسوبي كه پايه ي نخستين كوه ها مي باشند هر قسمت و قطعه اي از طبقات آن، در جاي خود قرار گرفت، و سطح زمين را از فشار انفجارهاي دروني و زلزله هاي هميشگي بازداشتند و اگر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 173

فشار و به هم پيوستگي كوه ها نبود؛ كه مانند ته ميخ ها در درون زمين پرچ شده و از بعضي قسمت هاي زمين سر برآورده، زمين به صورت مهد آسايش و پرورش كنوني در نمي آمد. «1»

بعضي ديگر از فوائد كوه ها عبارتند از:

1. سرچشمه ي نهرها:

قرآن مجيد در برخي از آيات هنگام يادآوري آفرينش كوه ها، از وجود نهرها و چشمه هاي بزرگ كه يكي از مظاهر بزرگ خلقت و نشانه ي وجود تدبير در عالم آفرينش است، سخن مي گويد. اما چرا قرآن اين دو (كوه ها و نهرها) را در كنار هم ذكر مي كند؟ «2» در پاسخ مي توان گفت: ريشه ي اين نهرهاي عظيم، به علت وجود كوه ها است؛ زيرا هوا در ارتفاعات بسيار سرد و برف و باران بسان يخچال هاي طبيعي در آنجا ذخيره مي گردد و در بسياري از فصول سال بر اثر كاهش حرارت، از برف و يخ پوشيده است، و در فصل گرما، برف و يخ ها به تدريج آب مي شوند و به صورت چشمه سارها جاري مي گردند و قسمت اعظم اين مايه ي زندگي در سايه ي كوه ها تامين مي گردد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 174

2. تصفيه ي آب:

كوه ها در تصفيه ي آب ها نقش بسزاي دارند، يكي از آن ها را مي توان «تصفيه ي شني» ناميد. «تصفيه ي شني» عبارت است از، عبور آب از لايه هاي شني، زيرا لايه هاي شني در قسمت پايين، از قلوه سنگ و در قسمت بالا از ماسه هاي نرم

تشكيل مي گردد. عبور آب از طبقات مختلف كوه ها سبب مي شود كه باكتري هاي آب گرفته شود و آب از مواد خارجي تصفيه گردد.

قرآن مجيد به اين دو راز بزرگ در ضمن آيه ي كوتاهي اشاره نموده و مي فرمايد: «و در آن [كوه هاي استوار [و] بلندي قرار داديم، و آبي گوارا به شما نوشانديم.» «1» جمله ي «رَواسي شامختٍ» (كوه هاي بلند) ناظر به راز اول است كه كوه ها بر اثر سردي منطقه از جهت ارتفاع، حكم مخزن آب را دارند و جمله ي «واسقينكُم مآءً فُراتاً»؛ «براي شما آب گوارا فراهم نموديم» از آنجا كه پس از بيان آفرينش كوه ها آمده است، مي رساند كه كوه ها در گوارا ساختن آب ها كه همان تصفيه ي آن از مواد خارجي و باكتري ها، نقش موثري دارند. «2»

3. پناهگاه بودن كوه ها:

قرآن كريم مي فرمايد: «و از كوه ها براي شما پناهگاه هايي مقرر كرد.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 175

جمع بندي:

با جمع بندي مطالب ذكر شده، مي توان فوايد و اسرار وجود كوه ها را به شرح زير برشمرد:

1. كوه ها باعث حفظ كره ي زمين و جلوگيري از پراكندگي آن و موجب آرامش زمين مي گردد.

2. كوه ها عامل اصلي جلوگيري از سيل و طوفان است، و در برابر بادهاي طوفان زا مقاومت شديد دارد و عامل جلوگيري از كويرها و بيابان هاي خشك و سوزان است.

3. كوه ها از حركات ويران كننده و لغزش زمين جلوگيري مي كنند و سپر زمين در برابر حركات سرسام آور مي شود كه همچون زرهي زمين را در بر گرفته اند و اين سبب مي شود كه از لرزش هاي شديد زمين كه بر اثر گازهاي دروني اتفاق مي افتد تا حد زيادي جلوگيري كنند.

4. كوه ها حركات پوسته ي زمين را در مقابل جزر و مد

ناشي از ماه به حداقل مي رسانند.

5. كوه ها عامل اصلي ذخيره ي آبند كه با ايجاد درّه به حكم قانون جاذبه، آب را در سراشيبي قرار مي دهند و باعث مي شوند كه درختان و مزارع از آن سيراب شوند و رشد و نمو نمايند.

6. پستي و بلندي با وجود كوه ها، عامل زندگي انسان و حيوان است.

7. كوه ها عامل ايجاد نهرها و نهرها عامل پيدايش طبيعت سرسبز و ميوه هاي رنگارنگ است و همه ي اين ها تدبيري است متّصل و متّحد كه از وجود مدبّري حكيم حكايت مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 176

8. اگر فشار و به هم پيوستگي كوه ها نبود، زمين به صورت فعلي در نمي آمد و در نتيجه از وجود كوه ها بود كه تمدّن ها گسترش يافت.

9. كوه ها فشار هوا و وزش بادها را به صورت ملايم در بر دارد. «1»

10. اگر كوه ها نبود در اثر حركت هاي انتقالي و وضعي زمين بين هواي «ثابت» سطح زمين و زمين «متحرك» اصطكاك شديدي پديد مي آمد كه حيات ناممكن مي شد از اين رو وجود كوه ها باعث شده است تا هواي ثابت سطح زمين پا به پاي زمين حركت كند و مانع اصطكاك شود.

نكته:

در قرآن، كوه ها به ميخ تشبيه شده است و مي دانيم كه وقتي ميخي را به جايي مي كوبند قسمت عمده ي آن به داخل فرو مي رود و قسمتي از آن بيرون مي ماند پس مي توان گفت: تمام فوائد و اسراري را كه براي كوه ها بيان شد با اين تشبيه چنين قابل توجيه است كه قسمت بيروني كوه ها، فوايد بيروني و قسمت دروني كوه ها، فوايد دروني را در خود دارند.

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت مي توان نتيجه گرفت: آيه ي «والجبال اوتادا» «2» يكي از

آيات علمي قرآن و نوعي «اعجاز علمي قرآن» است. با اين بيان كه قبلًا دانشمندان به اين نظريه قائل بودند كه كوه ها سطحي هستند، ولي الان به اين نتيجه رسيده اند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 177

كه قسمت عمده ي كوه ها زير سطح زمين قرار دارد و قرآن با يك تشبيه زيبا اين مطلب را چهارده قرن پيش بيان نموده است. «1»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمدحسين طباطبايي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1397 ق، 20 جلد.

2. تفسير نمونه، استاد ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سي و دوم، 1374 ه-. ش.

3. قرآن و اسرار آفرينش، جعفر سبحاني، قم، چاپ مهر، چاپ دوم، 1354.

4. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفتم، 1375 ه-. ش.

5. دائره الفرائد در فرهنگ قرآن، دكتر محمدباقر محقق، تهران، انتشارات بعثت، چاپ اول، پائيز 1364.

6. مجله ي مكتب اسلام، شماره 8، سال 13، شماره مسلسل 152، شهريور ماه 1351.

7. قرآن و طبيعت (راز كوه ها)، بي آزار شيرازي، موسسه انتشارات بعثت، چاپ سوم، 1350.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 178

8. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، يدالله نيازمند، تهران، كانون انتشارات محمدي، چاپ ششم، 1358.

9. نهج البلاغه، ترجمه ي محمد دشتي، موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين، قم، انتشارات سبز، چاپ اول، 1380.

10. زمين و آسمان در قرآن و نهج البلاغه، سيد علي اشرف حسني، تهران، انتشارات اميري، چاپ اول، زمستان 1380.

11. مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفي، تهران، نشر سبحان، چاپ دوم، پاييز 78.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 180

حركت زمين از منظر قرآن و علم

پرسش:

حركت زمين از منظر قرآن و علم. چگونگي

اعجاز علمي «حركت زمين» را با توجه به آيه ي 88 سوره ي نمل توضيح دهيد؟

پاسخ:

در مورد حركت زمين به آيات متعدّدي استناد شده است كه يكي از آن آيه ي 88 سوره ي نمل مي باشد. خداوند در اين آيه مي فرمايد:

«وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ»؛ «و كوه ها را مي بيني، درحالي كه آنها را ثابت مي پنداري، و حال آنكه آنها همچون حركت ابرها درگذرند؛ [اين ساخته خدايي است كه هر چيزي را محكم ساخت؛ در حقيقت او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.»

در مورد آيه ي فوق چند ديدگاه وجود دارد:

ديدگاه اول: بسياري از مفسران «1» معتقدند: آيه ي فوق اشاره به حوادث آستانه ي رستاخيز دارد؛ زيرا در پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر زلزله ها و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 181

انفجارها و دگرگوني هاي عظيم واقع مي شود و كوه ها از هم متلاشي مي گردند، اين مطلب در برخي از سوره هاي آخر قرآن به طور صريح آمده است.

دليل صاحبان اين ديدگاه آن است كه اين آيه در ميان آيات رستاخيز قرار گرفته است و از سياق آيات پي مي بريم كه اين آيه در مورد رستاخيز است. «1»

ديدگاه دوم: بعضي از فلاسفه ي اسلامي آيه را ناظر به «حركت جوهري» اشياء دانسته اند و آن را هماهنگ و مؤيد نظريه ي معروف «حركت جوهري» مي دانند. «2»

علامه طباطبائي مي نويسد: تمامي موجودات با جوهره ي ذاتشان به سوي غايت وجود خود در حركتند و اين همان معناي حشر و رجوع به سوي خداي سبحان است. و اين معنا به خاطر اشاره اي كه در جمله ي «تحسبها جامده؛ تو آنها را جامد مي پنداري» وجود دارد

مناسب ترين معناست. «3»

و نيز در تفسير «احسن الحديث» آمده است ممكن است منظور آيه حركت جوهري باشد چنانكه صدر المتالهين شيرازي گفته است. «4»

ديدگاه سوم: بعضي از مفسرين و دانشمندان اين آيه را در مورد حركت زمين مي دانند؛ و برخي از آنها اين آيه را از جمله ي «معجزات علمي «5» قرآن» مي شمارند كه به نقل كلام آنها مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 182

1. تفسير مخزن العرفان: صاحب تفسير مذكور مي نويسد: بنابر دستاوردهاي علمي جديد كه، زمين دائم به دور خورشيد مي چرخد؛ معناي آيه خوب واضح مي گردد زيرا آيه مقيّد به قيامت نشده است و به حركت زمين اشاره دارد؛ زيرا چون كوه ها از اجزاي زمين هستند و با زمين حركت مي كنند و چون زمين جسم سنگيني است و به يك سمت حركت مي كند حركت آن نامحسوس است. در ادامه، اين آيه را يكي از معجزات قرآن بر مي شمارد و دليل خود را اين چنين بيان مي كند: دروقت نزول قرآن اهل هيئت، اتّفاق نظرداشتند كه خورشيد هر شبانه روز يك بار دور زمين مي چرخد. و اين آيه خبر مي دهد كه كوه ها كه از اجزاي زمينند، حركت مي كنند. «1»

سپس دو جواب از ديدگاه اوّل مي دهد:

الف. در قيامت ديگر كوهي باقي نمانده است. كه به صور (: شيپور) اسرافيل قبل از قيام ساعت، موقعي كه زمين به حركت در مي آيد آن كوه ها حركت كند چنانكه خداوند در سوره ي واقعه مي فرمايد: «إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً وَبُسَّتِ الجِبَالُ بَسّاً» «در آن وقت كوه ها پراكنده گرديده اند و اثري از آن ها باقي نمانده است.» «2»

ب. ادامه ي آيه «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ»؛ حركت

زمين را تاييد مي كند. زيرا «اتقان» به معناي استحكام و محكم كاري است نه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 183

تخريب و اعدام، و بنابر اينكه آيه در مورد قيامت باشد، با اتقان و محكم كاري سازگار نيست زيرا بنابر توجيه مفسّرين در قيامت كوه ها پراكنده و خراب مي شوند تا اينكه با زمين يكي گردند و صحنه ي محشر صاف گردد. «1»

2. تفسير الميزان: علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان ديدگاه اوّل را بيان مي كند و سپس در ادامه مي نگارد: دو قول ديگر هم در آيه وجود دارد يكي اينكه آيه را بر حركت جوهري حمل كرده اند (كه در ديدگاه دوم مطرح شد) و ديگر اينكه آيه را بر حركت انتقالي زمين حمل كرده اند و اين معنا از نظر آيه- في نفسها- معناي خوبي است ولي دو اشكال متوجّه آن است:

الف. بنابراين معنا، آيه ي شريفه از ما قبل و ما بعدش، كه مربوط به قيامت است، بريده و بي ارتباط مي شود.

ب. با اين بريدگي ارتباط جمله «انّه خبيرُ بما تفعلون» به ما قبلش نيز به هم مي خورد. «2» ولي با اين حال علامه طباطبايي در مقدمه ي كتاب اعجاز قرآن، از آيه ي 88 سوره ي نمل حركت انتقالي زمين را استفاده مي كنند. «3»

3. تفسير نمونه: صاحب تفسير نمونه مي نويسند: قرائن فراواني در آيه وجود دارد كه تفسير ديگري را تاييد مي كند و آن اينكه آيه از قبيل آيات توحيد و نشانه هاي عظمت خداوند در همين دنياست و به حركت زمين كه براي ما محسوس نيست، اشاره مي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 184

مسلّماً حركت كوه ها بدون حركت زمين كه به آن ها متّصل

است معنا ندارد. و بدين ترتيب معناي آيه چنين مي شود: «زمين با سرعت حركت مي كند همچون حركت ابرها» طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سير حركت زمين به دور خود، نزديك به 30 كيلومتر در هر دقيقه است، و سير آن در حركت انتقالي به دور خورشيد، از اين هم بيشتر است.

از اين رو آيه ي فوق از «معجزات علمي قرآن» است زيرا حركت زمين توسط «گاليله» ايتاليايي و «كپرنيك» لهستاني در اواخر قرن 16 و اوايل قرن 17 ميلادي كشف شد در حالي كه قرآن بيش از هزار سال قبل از آن سخن گفته است. «1»

ايشان در ردّ ديدگاه اوّل مي نويسند: تشبيه به ابر و حركت آرام كه در ادامه ي آيه هست، متناسب با برقراري نظم جهان و آرامش فعلي آن است و نه حوادث قيامت؛ و از طرفي تعبير «گمان مي كني كوه ها جامدند» با حوادث قيامت كه آشكار است، ناسازگار است. «2»

ايشان در ردّ ديدگاه دوم (حركت جوهري) مي نويسند: تعبيرات آيه با آن سازگار نيست، زيرا تشبيه به حركت ابرها تناسب با حركت در مكان (حركت در ايْن) دارد نه حركت در جوهر، بنابراين ظاهر آيه فقط يك تفسير را مي پذيرد و آن هم حركت ميكانيكي زمين (به دور خود يا به دور خورشيد) است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 185

4. تفسير اطيب البيان: اين آيه ي شريفه يكي از معجزات قرآن است كه دليل بر حركت كره ي زمين است كه در عصر نزول قرآن كسي به حركت زمين قائل نبود. «1»

5. تفسير احسن الحديث: تعبير «تحسبها جامده» حاكي از آن است كه كوه ها فعلًا نيز بي حركت نيستند، ما آن ها را

بي حركت مي بينيم. ايشان سه احتمال ديگر را نيز مطرح كردند، مانند:

الف. منظور از آن ممكن است حركت جوهري باشد چنانكه صدرالمتألهين شيرازي گفته است.

ب. شايد حركت وضعي، زمين باشد كه كوه ها نيز با آن حركت مي كنند.

ج. احتمال ديگر آن است كه پوسته ي زمين بر روي هسته ي مركزي آن حركت مي كند، چنانكه برخي دانشمندان گفته اند. «2»

6. قاموس قرآن: ممكن است مراد از آيه، حركت وضعي و انتقالي زمين باشد كه در هر دو حركت كوه ها نيز بالتبع روانند و اگر اشكال شود كه كوه ها با حركت زمين، بسيار سريع حركت مي كنند- در حركت انتقالي سرعت آن بيش از 29 كيلومتر در ثانيه است- در اين صورت چطور به حركت ابرها تشبيه شده كه حركت ابرها نسبت به آن كند است؟! در پاسخ مي گوييم: شايد (وجه شبه) تشبيه در نامحسوس بودن حركت است نه در سرعت آن؛ زيرا حركت ابرها اغلب نامحسوس است، ولي مي دانيم كه حركت مي كنند. در همين كتاب (قاموس قرآن) از چند جهت به ديدگاه اوّل خدشه وارد كرده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 186

7. سيد هبه الدين شهرستاني: ايشان حركت زمين را از آيه استفاده مي كند و تذّكر مي دهد كه: مرحوم «علي قلي اعتضاد السلطنه» پسر «فتحعلي شاه» از اين آيه، حركت زمين را استنباط نموده و كسي در اين استخراج، بر او پيشي نگرفته است.

ايشان در مورد تشبيه حركت زمين به ابر، چند نكته را بر مي شمارد:

الف. نرمي و همواري در عين سرعت.

ب. اختلاف حركت ابرها كه گاهي به طرف شرق و غرب و ... مثل زمين كه حركت هاي مختلف دارد.

ج. بدون لرزش بودن هر دو حركت.

«1»- «2»

بررسي:

ديدگاه اوّل براساس تفسير ترتيبي است كه در تفسير ترتيبي با توجه به حفظ جايگاه آيه و همچنين با استفاده از سياق آيه، مفسر به تفسير آيه مي پردازد و نظر نهايي را بيان مي دارد هر چند مطالبي در ردّ اين ديدگاه آمد.

ديدگاه دوم يك ديدگاه فلسفي است و استاد مكارم شيرازي نيز آن را ردّ نمودند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 187

در ديدگاه سوم همه به حركت زمين قائل بودند؛ بعضي حركت انتقالي و بعضي حركت وضعي و برخي ديگر به حركت پوسته ي زمين و برخي هم به حركت كلي زمين.

به نظر مي رسد استفاده ي حركت انتقالي زمين از آيه ي مورد بحث، مناسبت دارد، زيرا كوه ها را به ابر تشبيه كرده است، و ابر حركت انتقالي به دور زمين دارد ولي حركت دوراني (وضعي) به دور خود ندارد؛ پس از اين تشبيه قرآني حركت وضعي زمين استفاده نمي شود. «1»

نتيجه گيري:

1. با توجه به مطالب گذشته مي توان نتيجه گرفت كه اجمالًا حركت زمين مورد پذيرش قرآن مي باشد. «2»

2. تعبيرات قرآن و اشارات علمي آن به حركت زمين، بر خلاف نظر هيئت بطليموسي مي باشد كه حاكم بر فضاي علمي زمان نزول قرآن بوده است؛ زيرا در هيئت بطليموسي، زمين را ساكن و مركز جهان مي دانستند؛ اما قرآن از حركت آن سخن گفته است؛ و اين يكي از مطالب علمي حق و صادق قرآن بود كه حدود 9 قرن بعد از نزول آنها توسط امثال «كپرنيك» به اثبات رسيد. «3»

3. خبر دادن قرآن از حركت زمين علاوه بر عظمت قرآن يكي از «شگفتي هاي علمي قرآن» محسوب مي شود ولي اعجاز علمي قرآن نيست؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 6، ص: 188

زيرا افرادي مثل فيثاغوريس، فلوته خوس، ارشميدس، استرخوس، ساموسي، كليانتوس و آسوسي قبل از بطليموس به حركت زمين قائل بودند. پس قبل از ظهور اسلام دو ديدگاه در محافل علمي جهان در مورد حركت و سكون زمين بوده است كه ديدگاه حاكم و مشهور، همان سكون زمين يعني نظريه بطليموس بود، و ديدگاه مغلوب، همان حركت زمين بود. «1»

اعجاز علمي وقتي صادق است كه قرآن نظريه اي را ابراز كند و كسي نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادي بياورد. در حالي كه نظريه ي حركت زمين قبل از قرآن آورده شده بود، ولي مشهور نبود، هر چند كه اين مطلب، ضرري به عظمت قرآن نمي زند زيرا قرآن در عصري كه دانشمندان، مقهور نظريه ي سكون زمين بطليموس بودند شجاعانه و با صراحت، بر خلاف آن، سخن گفت و مطالب علمي حق و صادقي را به جهان عرضه كرد كه قرن ها بعد به صورت قطعي به اثبات رسيد. «2»

براي مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه كنيد:

1. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمدحسين طباطبايي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1397 ق.

2. اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 1366 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 189

3. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي، بنياد بعثت، چاپ اول، 1366 ش.

4. مخزن العرفان درعلوم قرآن (مخزن العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني) تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361.

5. مجمع البيان في تفسير القرآن، امين الدين ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي الطوسي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379 ق.

6. جلاء الاذهان و جلاء الاحزان

(تفسير گازر)، ابو المحاسن الحسين بن الحسن الجرجاني، تهران چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 1337 ش.

7. منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح الله كاشاني، تهران، كتابفروشي اسلامي، چاپ دوم، 1344.

8. كشف الحقايق عن نكات الايات و الدقائق (كشف الحقايق)، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد صادق نوبري، چاپ سوم، 1396 ق.

9. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، ناشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوازدهم، 1374 ش.

10. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات كتاب مبين، چاپ چهارم، 1384.

11. پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1377.

12. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، تهران، دارالكتب اسلاميه، چاپ هفتم، 1375 ه-. ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 190

فصل هفتم: قرآن و رياضيات

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 192

اعجاز عددي قرآن چيست؟

پرسش:

اعجاز عددي قرآن چيست؟ تاريخچه و منابع آن را بيان كنيد. پاسخ:

تاريخچه:

برخي از صاحب نظران در چند دهه ي اخير بعد ديگري براي اعجاز قرآن بيان كرده اند كه همان اعجاز عددي قرآن است و بر اين باورند كه يك نظام رياضي خاصي بر قرآن حاكم است. هر چند در كتاب «الاتقان في علوم القرآن»، رد پاي اين فكر ديده مي شود. «1»

اولين بار شخصي كه به طور صريح اين ادعا را مطرح كرد، دانشمندي به نام «دكتر رشاد خليفه» بود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 193

در اينجا به طور «اجمال» و «تفصيل» به سير تاريخي اعجاز عددي قرآن مي پردازيم:

الف. سير اجمالي نگارش ها در زمينه ي اعجاز عددي:

1. اعجاز حروف مقطعه و طرح بحث اعجاز عدد 19

دكتر رشاد خليفه 1351- 19622. تكميل بحث اعجاز عدد 19 و طرح بحث اعجاز تناسب عددي تكرار واژه هاعبدالرزاق نوفل 1364- 19753. اعجاز عدد زوج و فردكورش جم نشان 13754. اعجاز عدد هفتعبدالدائم الكحيل 1381- 2002 ب. تفصيل سير تاريخي اعجاز عددي قرآن: 1. اعجاز حروف مقطعه قرآن:

چندي قبل مجله ي معروف مصري «1» به نام (آخر الساعه) گزارشي درباره ي تحقيقات دانشمندي مصري در مورد تفسير پاره اي از آيات قرآن مجيد به كمك كامپيوتر منتشر ساخت كه اعجاب همگان را در نقاط

مختلف جهان برانگيخت. اين تحقيقات محصول سه سال كوشش پيگير و كار مداوم دكتر رشاد خليفه (1962 م) شيميدان مصري بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 194

2. اعجاز عددي 19:

عبدالرزاق نوفل (1975 م) تحقيقات دكتر رشاد خليفه را ادامه داد، ايشان به نتيجه ي جالب ديگري رسيد- با عنوان اعجاز عدد 19- ايشان مي گويد: چون (بسم الله الرحمن الرحيم) داراي 19 حرف است پس نظام رياضي خاصي براساس عدد 19 بر قرآن حاكم است.

براي مثال چند نمونه ذكر مي كنيم:

الف. تعداد (ق) هايي كه در سوره ي (ق) وجود دارد؛ 57 مورد است كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. (3: 57* 19)

ب. عدد كلمات اوّلين آياتي كه بر پيامبر نازل شده، 19 كلمه است. «1»

3. تناسب تكرار واژه ها در قرآن:

عبدالرزاق نوفل بعداً تناسب عددي تكرار واژه ها را در قرآن مطرح نمود ايشان معتقد است كه كلماتي كه مترادف يا متضاد هستند به تعداد مساوي در قرآن تكرار شده است. مانند:

كلمه ي «دنيا» و «آخرت» هر كدام 115 بار.

واژه ي يوم 365 بار.

كلمه شيطان و ملائكه هر كدام 68 بار.

جهنم 77 و جنات با مشتقات 77 بار.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 195

4. اعجاز زوج و فرد:

اعجاز زوج و فرد در قرآن كريم توسط «كورش جم نشان» (1375 ه-) مطرح شده است. ايشان با توجه به آيه ي سوم سوره ي فجر «1» كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده مي گويد: شايد يك نظام عددي برمبناي زوج و فرد در قرآن كريم وجود داشته باشد.

در نهايت ايشان به اين نتيجه رسيده است كه جمع اعداد زوج، مساوي با جمع تعداد آيات قرآن، يعني

6236 مي باشد و جمع اعداد فرد، مساوي 6555 است كه حاصل جمع شماره ي سوره ها مي باشد. بدين ترتيب نمونه ديگري از اعجاز عددي قرآن را ثابت مي كند. «2»

5. اعجاز عدد هفت:

اعجاز «عدد هفت» توسط مهندس عبدالدائم الكحيل (2002 م) مطرح شده است. ايشان با استفاده از آيه ي 12 سوره ي طلاق كه خداوند مي فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»؛ نتيجه مي گيرد كه بايد بين عدد هفت و تعاليم قرآن ارتباطي باشد، براي مثال مي گويد:

نص قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم عدد حروف هر كلمه 7: 3466946 6643 قرآن

تنزيلا لعزيز الرحيم عدد حروف هر كلمه 7: 56695 665

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 196

ايشان معتقد است كه اگر تعداد حروف كلمات هر آيه را كنار هم بگذاريم، يكي از مضرب هاي عدد هفت مي باشد.

يادآوري:

برخي از مطالب اعجاز عددي صحيح و قابل قبول است امّا برخي ديگر سليقه اي و مطابق با واقع نيست. به عنوان نمونه:

الف. در مورد حروف مقطعه ي (ن) دراول سوره ي (ن و القلم) گفته شده است كه تعداد تكرار آن 133 مرتبه است. كه براساس اين شمارش يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد (7: 133* 19) در حالي كه در شمارش دقيق به اين نتيجه مي رسيم كه حرف «ن» در اين سوره 131 مرتبه است.

ب. در مورد تناسب تعداد تكرار كلمات قرآن، معيار دقيقي وجود ندارد چون بعضي كلمات با مشتقات آن حساب شده و بعضي بدون مشتقات، مانند: جهنّم و جنّات.

ج. در مورد اعجاز عدد هفت در شمارش حروف كلمات مخصوصاً شمارش حرف همزه اشكالاتي وجود دارد؛ چون در بعضي موارد همزه به حساب آمده و در بعضي موارد حساب

نشده است. اين اختلاف ها به خاطر اين است كه معيار و قانوني براي شمارش وجود ندارد.

نتيجه: با توجّه به آنچه بيان شد اعجاز عددي قرآن در موارد ادعا شده نياز به بررسي بيشتر دارد؛ از اين رو بايد گفت: اعجاز عددي قرآن اجمالًا و در برخي از موارد ادعا شده پذيرفته شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 197

معرفي منابع:

1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 2، آيه ي اوّل سوره ي آل عمران.

2. قرآن و اسرار آفرينش، (تفسير سوره ي رعد) استاد جعفر سبحاني، 1362، چاپ اميرالمومنين، انتشارات توحيد، قم، ص 15- 46.

3. تناسب آيات، آيت الله محمدهادي معرفت، ترجمه شيخ عزت الله مولايي نيا همداني، 1373، چاپ دانش، ناشر بنياد معارف اسلامي، ص 151- 162.

4. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، جلد اول، چاپ اوّل، 1380، ناشر كتاب مبين، ص 219- 232.

5. سلسله الاعجاز الرقمي، معجزه القرآن في عصر المعلوماتيه، مهندس عبدالدائم الكحيل، چاپ اول، 2002 م، انتشارات علميه، دمشق.

6. اعجاز عددي قرآن كريم و ردّ شبهات، محمود احمدي، 1371 چاپ اول، انتشارات مسعود احمدي.

7. اعجاز الرقم 19 في القرآن الكريم، بسّام نهاد جرّار، چاپ دوم، 1414 ه- 1994، ناشردارالنفائس.

8. عجائب العدد و المعدود في القرآن الكريم، جميل ديباچه، چاپ اول 1419 ه- 1999 م، ناشر مجه البيضاء، بيروت.

9. من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الكريم، دكتر ابوزهراء النجدي، تاريخ 1410 ه-، 1990 م.

10. المنظومات العدديه في القرآن العظيم، مهندس مصطفي ابوسيف، مهندس احمد عبدالوهاب، 1418 ه-، 1998 م، ناشر مكتبه وهبه.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 198

رابطه حروف مقطعه قرآن با رياضيات چيست؟

پرسش:

رابطه حروف مقطعه قرآن با رياضيات چيست؟ پاسخ:

برخي از

صاحب نظران در چند دهه ي اخير، ادعا كردند كه يك نظام رياضي خاصي بر قرآن حاكم است. يكي از آن ها «دكتر رشاد خليفه» شيميدان مصري بود. او براي تحقيقات خود مدّت ها از رايانه استفاده نمود.

تمام كوشش استاد مزبور براي كشف معاني حروف مقطعه قرآن، مانند (الم- يس- ق و ...) صورت گرفته است او با كمك محاسبات پيچيده اي ثابت كرد كه رابطه ي نزديكي ميان حروف مزبور با حروف سوره اي كه در آغاز آن قرار گرفته است، وجود دارد.

دكتر رشاد خليفه مي نويسد: مي دانيم قرآن مجيد 114 سوره دارد، كه از ميان مجموع اين سوره ها، 29 سوره در آغاز آنها حروف مقطعه قرار دارد. جالب اينجا است كه اگر مكررات آن را حذف كنيم درست نصف حروف 28 گانه الفباي عربي را تشكيل مي دهد. (يعني أ- ح- ر- س- ص- ط- ع- ق- ك- ل- م- ن- ه-- ي) كه گاهي آن را حروف نوراني مي نامند.

اينك توجه شما را به نتايج جالبي كه دكتر رشاد خليفه رسيده است جلب مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 199

1. حروف مقطعه يك حرفي: نسبت حرف (ق) در سوره ي (ق) از تمامي سوره هاي قرآن بدون استثناء بيشتر است و نيز محاسبات نشان داد كه حرف (ص) در سوره ي (ص) چنين است، يعني مقدار آن به تناسب مجموع حروف از هر سوره ي ديگر بيشتر است و نيز حرف (ن) در سوره ي (ن و القلم). «1»

2. حروف مقطعه چند حرفي: اگر چهار حرف (المص) را در آغاز سوره ي اعراف در نظر بگيريم، اگر الف ها و لام ها و ميم ها و صادهايي كه در اين سوره وجود دارد را با هم جمع كنيم

و نسبت آن را با حروف اين سوره بسنجيم خواهيم ديد كه از تعداد مجموع آن در هر سوره ي ديگر بيشتر است.

همچنين (المر) در آغاز سوره ي رعد و (كهيعص) در آغاز سوره ي مريم.

3. تاكنون بحث درباره ي حروفي بود كه تنها در آغاز يك سوره ي قرآن قرار داشت. اما حروفي كه در آغاز چند سوره قرار دارد، مانند: (الر- الم)، شكل ديگري دارد و آن اينكه بر طبق محاسبات كامپيوتر مجموع اين سه حرف مثلًا (الف- لام- ميم) اگر در مجموع سوره هايي كه با الم آغاز شده است حساب شود و نسبت آن با مجموع حروف اين سوره ها به دست آيد، از ميزان هر يك از سوره هاي ديگر قرآن بيشتر است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 200

4. محاسبات كامپيوتري نشان داد كه حاصل جمع حروف مقطعه در هر سوره، يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد براي روشن شدن مطلب به جدول زير توجه فرماييد. «1»

اين جدول تمام حروف مقطعه اوائل سوره هاي قرآن را نشان مي دهد.

حروف

شماره حروف در سوره هاي آنآخر تقسيمشان بر 19 ا 1749917499 921: 19 ل 1178011780 620: 19 م 86838683 457: 19 ر 12351235 65: 19 ص 152152 8: 19 ح 304304 16: 19 ق 114114 6: 19 ن 133133 7: 19 ط س 494494 26: 19 ط ه- 589589 31: 19 ي س 969969 51: 19 ع س ق 722722 38: 19

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 201

ح م

89878987 473: 19 ا ل م 3796237962 1998: 19 ا ل ر 3051430514 1606: 19 ط س م 91779177 483: 19 ا ل م ر 3919739197

2063: 19 ا ل م ص 3811438114 2006: 19 جمعاً 206625206625 10875: 19

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 202

رديف

سوره هاشماره ي سوره هاآيه هايي حروف مقطع ها ل مرصحط سه- يعقنك جمع حروف در سوره ها 1 البقره 2 أ ل م 99912 042195 459232 آل عمران 3 أ ل م 5157143 88512 25781 الاعراف 7 أ ل م ص 52584 116098 31523 257 يونس 10 أ ل ر 225 725 1225 13539 هود 11 أ ل ر 5146 3242 2788 140 يوسف 12 أ ل ر 824057 81225 1335 الرعد 13 أ ل م ر 715018 926013 12547 ابراهيم 14 أ ل ر 012069 45216 394 الحجر 15 أ ل ر 25 999 503323

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 203

10

مريم 19 ك ه- ي ع س 79811 2137 4512 261683 طه 20 ط ه- 24212 28314 الشعراء 26 ط س م 361513 489339 النمل 27 ط س 279212014 القصص 28 ط س م 4611910058015 العنكبوت 29 أ ل م 784554347168516 الروم 30 أ ل م 545396318125917 لقمان 31 أ ل م 34829817782218 السجده 32 أ ل م 26815415858019 يس 36 ي س 4823728520 ص 38 ص 2828

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 204

21

غافر 40 ح م 3896445322 فصلت 41 ح م 2765833423 الشوري 42 ح م ع س ق 3085352995757024 الزخرف 43 ح م 26225 31745 الدخان 44 ح م 16126 14516 الجاثيه 45 ح م 23127 20031 الاحقاف 41 ح م 26428 22737 ق 50 ق 575729 القلم 68 ن 123123 جمعاً 741816 111412313 8258222 1073874 152304 31215 780868 1749911

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 205

نتيجه گيري:

تعداد زيادي از دانشمندان مسلمان نظم رياضي قرآن را دنبال كرده و به نتايج قابل توجهي رسيده اند، هر چند برخي محاسبات آنها خطا بوده و يا با اعمال سليقه و ذوق شخصي همراه بوده است.

در مقابل، گروه ديگري از نويسندگان و صاحب نظران قرآني، اين مطالب را نمي پذيرند و برخي محاسبات آنان را خطا مي دانند.

از سخنان هر دو طرف استفاده مي شود كه نظم رياضي قرآن، به صورت موجبه جزئيه (يعني در برخي از موارد ادعا شده) مورد پذيرش موافقان و مخالفان اعجاز عددي واقع شده است و اين مطلب از شگفتي هاي علمي قرآن به شمار مي آيد. اما به صورت موجبه كليّه (يعني در همه ي موارد ادعا شده) مورد قبول نيست. «1»

اعجاز عددي و اشكالات آن:

كساني كه اعجاز عددي را قبول ندارند، به مطالب زير استناد كرده اند:

1. قرآن از طريق قرآن شناخته مي شود و در اين طريق سخني از اعجاز عددي نيست.

قسمتي از آيات قرآن كه ماهيت قرآن را معرفي مي كند عبارتند از:

«ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ» «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 206

آن كتاب [با عظمت هيچ ترديدي در آن نيست. [و] راهنماي پارسايان (خود نگهدار) است.

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ» «1» ماهِ رمضان (ماهي است) كه قرآن در آن فرو فرستاده شد، در حالي كه [آن قرآن راهنماي مردم و نشانه هايي از هدايت و جدا كننده [حق از باطل است.

«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» «2» در حقيقت اين قرآن، بدان (شيوه اي) كه آن پايدارتر است، راهنمايي مي كند؛

چنانكه ملاحظه مي كنيد قرآن

خود را نور، حكمت، علم، ذكر، هدايت و موعظه ... معرفي مي كند و همه ي اين عناوين در پرتو توجّه به محتواي قرآن و پيروي از رهنمودهاي آن ميسر مي شود نه از طريق دقّت در ساختار لفظي و كشف تناسب و توازن حروف و كلمات اين كتاب آسماني. بنابراين در هيچ جاي قرآن حتّي به طور تلويحي نيز به اينگونه كاوش ها دعوت نشده ايم.

يكي از داستان هاي عبرت انگيز قرآن داستان «اصحاب كهف» است. قرآن بعد از ذكر داستان آنها، اظهار تاسف مي كند كه چرا مردم به جاي اينكه به پيام اين قصه توجّه كنند و راه اصحاب كهف را بپيمايند خود را مشغول مطالب حاشيه اي و فرعي قصه نموده اند و بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مي كنند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 207

2. آيا حديثي از معصومين (ع) به ما رسيده است كه قرآن را كتابي اسرارآميز، معماگونه و حاوي فرمول هاي رياضي و از مقوله ي رمل و جفر معرفي كرده باشد. پاسخ منفي است. هرگز در بيانات امامان معصوم و سيره ي عملي آنها مشاهده نشده است كه قرآن را از اين منظر بنگرند، و مطالبي هر چند تلويحي در مورد تعداد حروف و كلمات قرآن و روابط رياضي بين آنها، بيان نموده باشند.

در احاديث نيز قرآن را علم، حكمت و نور خوانده شده است.

3. «رشاد خليفه» در مورد حروف مقطعه به اين نتيجه مي رسد كه همواره معدل تكرار حروف مقطعه در سوره اي خاص، از معدل تكرار حروف ديگر بيشتر است. چنانكه در سوره ي (ق) حرف (ق) معدلي بالاتر از ساير حروف در اين سوره، و ساير سوره هاي ديگر قرآن دارد؛ و يا

حرف (ن) در سوره ي (ن و القلم) بزرگ ترين رقم نسبي را دارد.

اگر آمارها با موارد نقض روبرو نمي شد ما هم با ايشان و ساير پيروان «تئوري نظم رياضي قرآن» هم عقيده مي شديم اما در اينجا با استثناهاي فراواني روبرو مي شويم. براي مثال:

1. تعداد تكرار حروف (ق) در سوره هاي «الشمس» و «القيامه» و «الفلق»، در حدّي است كه معدل تكرار آن از معدل تكرار (ق) (در سوره ي «ق») بيشتر مي باشد.

2. در سوره ي «طه» كه دو حرف (ط+- ه) وجود دارد با پنج استثناء روبرو مي شويم: 1. حج 2. نور 3. فتح 4. مجادله 5. توبه

3. در مورد سوره ي «يس»، نتيجه برعكس است. يعني ياء و سين كمترين تكرار را به خود اختصاص داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 208

4. در مورد حرف (ن) در سوره ي (ن و القلم) مي بينيم تكرار آن در سوره ي «حجر» بيشتر از تكرار آن در سوره ي (ن و القلم) است. «1»

در مورد مضرب هاي عدد 19 اشكالات فراواني وجود داردكه ما به چند مورد اشاره مي كنيم:

5. حرف مقطعه ي (ن) در اول سوره ي (ن و القلم) 131 مورد است، كه در اين صورت از مضرب هاي عدد 19 نمي باشد. در حالي كه قائلين به اعجاز عدد 19 مي گويند: 133 مورد است. (19: 133* 7)

6. در سوره ي طه مجموع ط+- ه 239 مورد است، نه 342 و 239، يكي از مضرب هاي عدد 19 نمي باشد.

7. در شمارش حرف (ل) در چهار مورد اشتباه صورت گرفته است:

الف: آيه 21 سوره ي «روم» كه در اين آيه 7 مورد لام شمارش شده در حالي كه 8 مورد مي باشد.

ب: آيه ي 58 سوره ي «يونس» كه در اين آيه

5 مورد لام شمارش شده در حالي كه 6 مورد است.

ج: آيه ي 70 سوره ي «هود» كه در اين آيه 8 مورد لام شمارش شده در حالي كه 9 مورد است.

د: آيه ي 41 سوره ي «ابراهيم» كه در اين آيه 5 مورد لام شمارش شده در حالي كه 6 مورد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 209

بنابراين مجموع (ا+ ل+ م) در سوره ي روم يكي از مضرب هاي عدد 19 نمي باشد و همچنين مجموع (ا+ ل+ ر) در سوره هاي هود، يونس و ابراهيم. «1»

منابع براي مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 413- 416.

2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، جلد اول، چاپ اول، 1380، ناشر كتاب مبين.

3. اعجاز عددي قرآن كريم و ردّ شبهات، محمود احمدي، چاپ اول، 1371، انتشارات مسعود احمدي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 210

چرا در قرآن كريم زن ومرد هر كدام 24 بار آمده است؟ دليل علمي يا معنوي دارد؟ توضيح دهيد؟

پرسش:

چرا در قرآن كريم زن ومرد هر كدام 24 بار آمده است؟ دليل علمي يا معنوي دارد؟ توضيح دهيد؟ پاسخ:

اين پرسش در مورد اعجاز تناسب عددي تكرار واژه ها است كه اولين بار توسط شخصي به نام «عبدالرزاق نوفل» مطرح شد، و بعدها توسط دانشمندان مسلمان ديگر دنبال شد و به نتايج قابل توجه اي رسيدند.

قائلين به «اعجاز تناسب عددي واژه ها» مي گويند:

تناسب و تساوي و هماهنگي در اعداد و ارقام كلمات و موضوعات شبيه و مغاير با هم، در قرآن امري بسيار شگفت انگيز است. هيچ بشري برآوردن كتابي كه از نظر «معنا و محتوا»، آن قدر متعالي باشد و در «كلمات و الفاظ» آن نيز رعايت تناسب شده باشد، قادر نيست.

اين تناسب شگفت انگيز در شرايطي فراهم شده

كه قرآن در طول 23 سال در شرايط گوناگون نازل شده و هر بخشي از كلمات آن در حادثه ي خاصي بوده است. و بعد از نزول نيز، از اصلاح و تنظيم بعدي برخوردار نبوده است.

اين تساوي و توازن عددي، بدين صورت به وجود نيامده باشد كه اين كلمات متقابل، در همه جاي قرآن در كنار هم ذكر شده و در نتيجه چنين تقابلي حاصل شده باشد. زيرا چنين تقابل و توازني يك توازن خود به خودي (و فاقد ارزش قابل ذكر) خواهد بود. به عنوان مثال: كلمه «حيّا» مقابل «ميتاً» است، در هيچ آيه اي از آيات قرآن به همراه آن ذكر نشده و بلكه در هيچ سوره اي نيز، اين دو كلمه با هم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 211

جمع نشده اند. با اين حال توازن عددي ميان دفعات تكرار كلمه در سرتاسر قرآن برقرار است.

براي مثال به نمونه هايي اشاره مي كنيم: «1»

1. لفظ «دنيا» و مشتقاتش برابر است با لفظ «آخرت» و مشتقاتش كه هر كدام 115 بار تكرار شده است. «2»

2. لفظ «حيات» و مشتقاتش برابر است با لفظ «موت» و مشتقاتش كه هر كدام 145 بار تكرار شده است. «3»

3. لفظ «صالحات» و مشتقاتش برابر است با لفظ «سيئات» و مشتقاتش كه هر كدام 167 بار تكرار شده است. «4»

4. لفظ «ملائكه» و مشتقاتش برابر است با لفظ «شياطين» و مشتقاتش كه هر كدام 88 بار تكرار شده است. «5»

5. لفظ «هدي» و مشتقاتش برابر است با لفظ «رحمه» و مشتقاتش كه هر كدام 79 بار تكرار شده است.

، پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 212

6. لفظ «عقل»

و مشتقاتش برابر است با لفظ «نور» و مشتقاتش كه هر كدام 49 بار تكرار شده است. «1»

7. لفظ «مصيبه» و مشتقاتش برابر است با لفظ «شكر» و مشتقاتش كه هر كدام 75 بار تكرار شده است.

8. لفظ «ابليس» و مشتقاتش برابر است با لفظ «استعاذه» و مشتقاتش كه هر كدام 11 بار تكرار شده است.

9. لفظ «برّ» و مشتقاتش برابر است با لفظ «ثواب» و مشتقاتش كه هر كدام 20 بار تكرار شده است.

10. لفظ «جهنم» و مشتقاتش برابر است با لفظ «جنات» و مشتقاتش كه هر كدام 77 بار تكرار شده است. «2»

11. لفظ «شيخ» و مشتقاتش برابر است با لفظ «طفل» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است.

12. لفظ «نسل» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عقيم» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است.

13. لفظ «يفسد» و مشتقاتش برابر است با لفظ «ينفع» و مشتقاتش كه هر كدام 50 بار تكرار شده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 213

14. لفظ «برهان» و مشتقاتش برابر است با لفظ «بهتان» و مشتقاتش كه هر كدام 8 بار تكرار شده است.

15. لفظ «ثياب» و مشتقاتش برابر است با لفظ «حجاب» و مشتقاتش كه هر كدام 8 بار تكرار شده است.

16. لفظ «وهن» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عزم» و مشتقاتش كه هر كدام 9 بار تكرار شده است.

17. لفظ «مجنون» و مشتقاتش برابر است با لفظ «سفيه» و مشتقاتش كه هر كدام 11 بار تكرار شده است.

18. لفظ «نشر» و مشتقاتش برابر است با لفظ «كتم» و مشتقاتش كه هر كدام 21 بار

تكرار شده است.

19. لفظ «رذيله» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عفه» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است.

20. لفظ «عوره» و مشتقاتش برابر است با لفظ «اغضض» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است.

21. لفظ «وسطاً» و مشتقاتش برابر است با لفظ «طرفاً» و مشتقاتش كه هر كدام 5 بار تكرار شده است.

22. لفظ «سعيد» و مشتقاتش برابر است با لفظ «نحس» و مشتقاتش كه هر كدام 2 بار تكرار شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 214

23. لفظ «فرقان» و مشتقاتش برابر است با لفظ «بني آدم» و مشتقاتش كه هر كدام 7 بار تكرار شده است. «1»

24. لفظ «جحيم» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عقاب» و مشتقاتش كه هر كدام 26 بار تكرار شده است.

25. لفظ «حساب» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عدل و قسط» و مشتقاتش كه هر كدام 29 بار تكرار شده است.

26. لفظ «يوم» به معناي روز با تمام مشتقاتش، 365 مرتبه در قرآن به كار رفته كه برابر با تعداد روزهاي سال مي باشد. «2»

بررسي:

بسياري از اين آمار و ارقام كه در تناسب واژگان قرآن از نويسندگان مختلف نقل شده است در مقام محاسبه، درست نيست. و نيازمند نگاه خوشبينانه است. و بر فرض صحت، نيازمند توجيهات و تكلفات فراواني است كه عملًا اين تناسب ها را از اعجاز بودن دور مي كند. براي مثال:

1. در شمارش كلمه ي «يوم» براي اينكه به عدد 365 برسند (عدد روزهاي سال) گفته اند: بايد «يوم» را به صورت مفرد در نظر بگيريم. زيرا اگر ايام و يومين را به حساب آوريم، به عدد

مطلوب نمي رسيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 215

اما باز هم منظور آنها تأمين نمي شود زيرا يومئذٍ و يومكم و يومهم نيز بايد از فهرست خارج شود در حالي كه اينها هم مفرد هستند. اگر منظور ايشان از مفرد اين است كه به «يوم» هيچ حرفي متصل نباشد، در اين صورت بايد «باليوم» و «اليوم» و «فاليوم» را نيز از فهرست خارج كرد و در اين صورت آمار ما از 365 بسيار كمتر مي شود. خلاصه اين افراد براي رسيدن به عدد 365 از هيچ اسلوب منقطي پيروي نكرده اند.

2. در مواردي كه آمارشان به حد نصاب نمي رسد، به دنبال مشتقات آن واژه ي خاص رفته و مي كوشند با اضافه كردن مشتقات نصاب لازم را تهيه كنند. و اين سؤال بي جواب مي ماند كه چرا در بعضي موارد بايد مشتقات را به حساب آوريم و در بعضي موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده كنيم. و عجيب تر اينكه مي گويند: در بعضي واژه ها مثل: جهنم و جنات، در يكي به صورت مفرد و در ديگري به ضم مشتقات بايد به مطلوب نايل شد.

3. در مواردي نيز دو واژه اي در مقابل هم قرار مي گيرند كه اصلًا ربطي به هم ندارند. مثلًا واژه ي «يفسد» و مشتقات را شمارش مي كنند و چون با تعداد واژه ي «يُصلح» برابر نيست، سراغ واژه ي «ينفع» مي روند. در حالي كه براي آشنايان به زبان عربي واضح است كه «يفسد» در مقابل «يصلح» مي باشد نه «ينفع». يا به جاي اينكه «قلتم» را با «قلنا» بسنجند با «اقوال» مقايسه كرده اند: بين «مصيبت» و «شكر» چه ارتباطي هست؟ آيا در برابر مصيبت بايد «صبر» نمود و يا «شكر»

كرد؟ مگر قرآن نمي فرمايد: «وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ» به احتمال قوي، آقايان وقتي ديده اند واژه ي «صبر» و مشتقات آن (103) با تعداد واژه ي مصيبت مساوي نيست، سراغ واژه ي «شكر» رفته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 216

مورد پرسش:

در مورد تكرار لفظ زن و مرد در قرآن در برخي منابع آمده است لفظ «رجل» به صورت مفرد، برابر است با لفظ «امراه» با مشتقاتش كه هر كدام 24 بار تكرار شده است. «1» در اينجا مي بينيم لفظ «رجل» را به صورت مفرد در مقابل لفظ «امراه» با مشتقاتش قرار داده اند تا نصاب لازم كامل گردد.

در حالي كه با مراجعه به «معجم المفهرس» و شمارش كامپيوتري كلمات قرآن مي بينيم كه ريشه ي «ر ج ل» 73 مرتبه و ريشه ي «مرء» 37 مرتبه تكرار شده است. كه در اين دفعات لفظ «رجل» به صورت مفرد 16 بار و لفظ «امراء» با تمام مشتقاتش 28 بار تكرار شده است.

و بر فرض كه تعداد تكرار لفظ «رجل» به صورت مفرد با تعداد تكرار لفظ «امراه» با تمام مشتقاتش يكي باشد، چه دليلي وجود دارد كه يكي را به صورت مفرد حساب كنيم و ديگري را با تمام مشتقاتش؟

بنابراين به نظر مي رسد اين ادعا در مورد برابري لفظ زن و مرد در قرآن صحيح نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 218

موافقان و مخالفان اعجاز عددي چه استدلالي دارند؟

پرسش:

موافقان و مخالفان اعجاز عددي چه استدلالي دارند؟ پاسخ:

اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد، كه يكي از اين ابعاد، اعجاز عددي قرآن كريم است. تا چند سال اخير اين راز علمي پنهان مانده بود و با ظهور رايانه هايي كه دقت بالايي

دارند، پرده از «نظم رياضي قرآن» برداشته شد. در رأس اين گروه افرادي همچون رشاد خليفه و عبدالرزاق نوفل و ... هستند.

در مقابل آنان گروه ديگري از نويسندگان وصاحب نظران قرآني، قرار دارند كه اين مطالب را نمي پذيرند و برخي محاسبات آنان را خطا آلود مي دانند. حتي برخي نويسندگان با شدت هر چه بيشتر قسمتي از اين مطالب را توطئه ي بهائيت معرفي مي كنند و آن را يك جرياني انحرافي مي دانند و در اين مورد به ادعاي نبوت رشاد خليفه و كشته شدن او استشهاد مي كنند. «1»

در اينجا گزارشي از كتاب ها و نويسندگان دو گروه بيان مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 219

الف: موافقان اعجاز عددي قرآن:

در اين مورد افراد زيادي كتاب نوشته اند كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:

1. معجزه القرآن الكريم، دكتر رشاد خليفه:

دكتر رشاد خليفه در خانواده اي از صوفيان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و درسال 1971 م درشهر مكه به جرگه ي نائبان مكتب تصوف در آمد. او تحصيلات جديد خود را تا كارشناسي در دانشكده كشاوزي «عين الشمش» قاهره گذراند، و سپس كارشناسي ارشد خود را در دانشگاه آريزونا (1959- 1961 م) آمريكا گذراند و دكتراي خود را در دانشگاه كاليفرنيا (1962- 1964 م) در رشته بيوشيمي گياهي دريافت كرد. «1»

او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرد و نتيجه ي اين تحقيقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاي دنيا داد. «2»

2. الاعجاز العددي للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل:

اين كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است. و تحت عنوان «اعجاز عددي در قرآن كريم» توسط مصطفي حسيني ترجمه شده است. «3»

ايشان تلاش كرده تا نظام

رياضي تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براي مثال:

، پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 220

واژه ي دنيا 115 بار و واژه ي آخرت نيز 115 بار آمده است.

واژه ي شيطان و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است. «1»

3. تفسير نمونه، آيه الله مكارم شيرازي:

ايشان در جلد دوم تفسير نمونه ذيل آيه ي اول سوره ي آل عمران بحثي را از دكتر رشاد خليفه به صورت مبسوط گزارش مي كنند. ولي قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نيازمند بررسي فراوان مي دانند و در پايان قضاوتي نمي كنند.

ايشان پس از ذكر مطالب دكتر رشادخليفه اين نتايج را مي گيرند:

الف: رسم الخط اصلي قرآن را حفظ كنيد.

ب: اين مطالب دليل ديگري بر عدم تحريف قرآن است.

ج: اشارات پر معنا: در بسياري از سوره هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي شود، پس از ذكر اين حروف اشاره به حقانيت و عظمت قرآن شده است مانند:

«الم. ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ» «2» و «3»

4. اعجاز عددي قرآن كريم و رد شبهات، محمود احمدي.

،،،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 221

ايشان كوشش نموده است تا اشكالاتي را كه بر اعجاز عددي و محاسبات رشادخليفه نموده اند جواب دهد.

5. اعجاز رياضي زوج و فرد در قرآن كريم، كورش جم نشان:

ايشان با توجه به آيه ي سوم سوره ي فجر، كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن باشد.

6. معجزه القرآن في عصر المعلوماتيه، المهندس عبدالدائم الكحيل:

ايشان با استفاده از آيه ي 12 سوره ي طلاق كه خداوند مي فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ

الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» نتيجه مي گيرد كه بايد بين عدد هفت وتعاليم قرآن ارتباطي باشد.

ب: مخالفان اعجاز قرآن عددي قرآن كريم:

در اين مورد به چند كتاب ومقاله برخورد كرديم كه به آنها اشاره مي كنيم:

1. تسعه عشر ملكاً، بيان ان فريقه الاعجاز العددي للقرآن خدعه، حسين ناجي محمد محي الدين:

ايشان به كساني كه عدد 19 را يكي از اسرار قرآن مي دانند به شدت حمله مي كند و آن را نوعي دروغ بستن به خدا دانسته است. سپس متذكر مي شود كه عدد 19 از شعارهاي بهائيان است كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند.

2. اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن، عباس يزداني:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 222

ايشان در مقاله اي مفصل در مجله ي كيهان انديشه اشكالات متعددي نسبت به برخي از كتاب ها و مقالاتي كه اعجاز عددي را پذيرفته اند، مطرح مي كند و اين جريان را انحرافي دانسته كه موجب سرگرداني افراد مي شود.

3. پژوهش در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني:

ايشان مي نويسند:

نظم رياضي قرآن يك مطلب شگفت انگيز است. چرا كه يك فرد امي و درس ناخوانده در طي 23 سال، كتابي با نظم خاص رياضي آورده است. اما آيا مي توان ادعا كرد كه اين نظم رياضي اعجاز قرآن را نيز ثابت كند؟

در اينجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، اين مطلب از لحاظ صغري قابل خدشه است چرا كه نظم رياضي به صورت موجبه ي كليه اثبات نشده، و كثرت مطالب اثبات شده طوري نيست كه اعجاز را ثابت كند.

و دوم آنكه، از لحاظ كبري قابل خدشه است چرا كه قرآن كريم كه تحدي و مبارزه طلبي كرده است (كه اگر مي توانيد مثل قرآن را بياوريد) تحدي

آن عام نيست وشامل همه ي جنبه هاي اعجاز قرآن نمي شود و در قرآن نيز اشاره اي به اعجاز عددي آن نشده است.

ايشان اضافه مي كند: هر چند كه ما در فصل اول كتاب به اشكال دوم پاسخ داديم و بيان كرديم كه ممكن است تحدي قرآن عام باشد اما اشكال اول هنوز سر جاي خود باقي است، پس اعجاز علمي قرآن از طريق اعجاز عددي آن فعلًا قابل اثبات نيست. «1»

،،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 224

منابع

1. بحارالانوار، مجلسي، محمدتقي، المكتبه الاسلاميه، تهران، 110 جلد، 1385 ش.

2. ميزان الحكمه، ري شهري، محمد محمدي، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، ده جلد، 1367.

3. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات كتاب مبين، 1380 ش.

4. الميزان في تفسير القرآن، طباطبايي، محمدحسين، 1393 ق، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، الطبعه الثالثه، 20 جلدي.

5. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1376 ش.

6. تفسير صافي، كاشاني، محمد محسن فيض، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، الطبعه الثانيه، 5 جلدي، 1402 ق.

7. اعجاز قرآن، سيد محمدحسين طباطبايي، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، قم، 1362 ش.

8. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

9.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 225

10. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

11. القرآن و الطب، سليمان، احمد محمد، دار العوده، بيروت، الطبعه الخامسه، 1981 م.

12. طبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن (امين الاسلام)، المكتبه الاسلاميه، تهران، ده جلد در پنج مجلد، چاپ پنجم، 1395 ق.

13. باد و باران در قرآن، بازرگان، مهدي، به اهتمام

سيد محمد مهدي جعفري، 1353 ش.

14. زنده جاويد و اعجاز جاويدان، سادات، محمد علي، انتشارات فلق تبريز، 1357.

15. دانش عصر فضا، نوري، آيه اللّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

16. گياهان در قرآن، حسين فاروقي، محمد اقتدار، ترجمه ي احمد نمايي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1374 ش.

17. قاموس قرآن، قريشي، سيد علي اكبر، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، هفت جلد در سه مجلد، 1361 ش.

18. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوي، حسن، وزارت ارشاد جمهوري اسلامي ايران، الطبعه الاولي، 1371 ش.

19. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، دار الكتب العلميه، بيروت، 32 جلد، 1411 ق.

20. قرآن و آخرين پديده هاي علمي، رضايي فر، جعفر، انتشارات فوژان، 1375 ش.

21. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

22.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 226

23. قرآن و علوم روز، افتخاريان، سيد جواد، انتشارات افتخاريان، تهران، 1362 ش.

24. مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

25. همان، تحت عنوان «عهدين، قرآن و علم» توسط حسن حبيبي ترجمه شده است انتشارات سلمان، 1375 ش، تهران.

26. همان، ترجمه عربي تحت عنوان «التوراه والانجيل والقرآن والعلم الحديث» توسط انتشارات دار الكندي، بيروت، 1398 ق.

27. همان، ترجمه عربي تحت عنوان «دراسه الكتب المقدسه في ضوء المعارف الحديثه» توسط دارالمعارف، قاهره، 1978 م.

28. اسلام و هيئت، شهرستاني، سيد هبه الدين، مطبعه الغري في النجف، 1356 ش.

29. الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، سامي محمد علي، دارالمحبه، بيروت و همان 1416 ق، دار النور، دمشق، بي تا.

30. الاعجاز العلمي في الاسلام (القرآن الكريم)، عبد الصمد،

محمد كامل، دارالمصريه اللبنانيه، قاهره، 1410 ق.

31. النظريه القرآنيه الكونيه حول خلق العالم، الجايي، سليم، مطبعه نضر، دمشق، بي تا.

32. فرهنگ دانستنيها، نژد، محمد، جهان دانش، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

33. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

34.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 227

35. راه تكامل، امين، احمد، ترجمه ي بهشتي، لاري و امامي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، هفت جلدي، بي تا.

36. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

37. خوابگردها، كوستلر، آرتور، ترجمه منوچهر روحاني.

38. تاريخ علوم، پي ير، روسو، مؤسسه ي انتشارات امير كبير، تهران چاپ چهارم، ترجمه چاپ چهل و دوم كتاب، 1344 ش.

39. قرآن و آخرين پديده هاي علمي، رضائي فر، جعفر، انتشارات فوژان، 1375 ش.

40. معارف قرآن، مصباح يزدي، محمد تقي، انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش.

41. پيشگوئيهاي علمي قرآن، زماني، مصطفي، انتشارات پيام اسلام، قم، 1350 ش.

42. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، نيازمند شيرازي، يد اللّه، شركت چاپ ميهن، چاپ چهارم، 1335 ش.

43. تفسير منهج الصادقين، كاشاني، ملافتح الله، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1346 ش.

44. اطيب البيان، طيب، سيد عبد الحسين، في تفسير القرآن، انتشارات اسلام، 69 ش، چاپ دوم.

45. رابطه علم و دين، سر فرازي، عباسعلي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1364 ش.

46.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 228

47. الاتقان في علوم القرآن، سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن ابي بكر، دارالكتب العلميه، بيروت، دو جلد، 1407 ق.

48. اعجاز عددي قرآن كريم و ردّ شبهات، احمدي، محمود، انتشارات مسعود احمدي، بي جا، 1371 ش.

49. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ي ناصر مكار شيرازي

و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

50. نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه جويزي عروسي، قم، المطبعه العلميه، الطبعه الثانيه، 1383 ق، پنج جلدي.

51. فيزيك نوين، اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضايي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

52. القرآن و العلم الحديث، عبدالرزاق نوفل، بيروت دارالكتاب العربي، 1973 م.

53. بينات، فصلنامه ي قرآني، شماره ي 23- 227 قم.

54. قرآن و روانشناسي، محمدعثمان نجاتي، ترجمه عباس عرب، چاپ پنجم، 1381 ش، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد.

55. مصباح المنير، فيومي، دارالهجره، 1405 ق.

56. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي با همكاري جمعي از نويسندگان، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 14، سال 1376 ش.

57. معجم الفروق اللغويه، ابوهلال عسكري و سيد نورالدين جزايري، موسسه نشر اسلامي، 1412 ق.

58. روان شناسي رنگها، ماكس لوشر، نشر حسام.

59.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 229

60. روان شناسي رشد (2) با نگرش به منابع اسلامي، جمعي از نويسندگان، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

61. اسلام و بهداشت روان (1)، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه علوم پزشكي ايران، چاپ اول، تابستان 1382، دفتر نشر معارف.

62. شواهد پژوهشي در رابطه بين وابستگي مذهبي و افسردگي، احمد علي نوربالا.

63. زبده البيان في براهين القرآن، محقق اردبيلي ملا احمد، انتشارات مومنين،

64. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ي ناصر مكار شيرازي و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

65. نهج البلاغه، امام علي (ع)، ترجمه ي محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

66. التبيان في التفسير القرآن، الطوسي، ابي جعفر محمد بن الحسن (385- 460 ق)، النجف، المطبعه العلميه، 1376 ق- 1957 م، ده جلد.

67. تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن،

مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1379 ش، چاپ سوم.

68. شبهات وردود، محمد هادي معرفت، منشورات ذوي القربي، قم، 1423 ق،

69. دارونيسم يا تكامل انواع، جعفر سبحاني، انتشارات توحيد.

70. تكامل زيستي و آيات آفرينش، ابراهيم كلانتري، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1382.

71. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

72. كهكشان در قرآن، لطفعلي سميعي، انتشارات انصاري، 1381.

73.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 230

74. الاعجاز العلمي في القرآن، لبيب بيضون، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1424 ه/ 2003 م.

75. نگاهي به دنياي حيوانات در قرآن، جليل ابوالحب، ترجمه ي تقي متقي، انتشارات تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1380.

76. معجم الوسيط، ابراهيم مصطفي، احمد حسن الزيات، حامد عبدالقادر، محمدعلي النجار.

77. الرائد، حيران مسعود، ترجمه ي انزابي نژاد، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1380.

78. تفسير جزء عم، شيخ محمد عبده، دارو مكتبه الهلال، بيروت، چاپ اول، 1985 م.

79. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي با همكاري جمعي از نويسندگان، انتشارات نسل جوان، قم، 1373 ش.

80. مخزن العرفان، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني)، نشر نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.

81. انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمدحسين همداني، كتابفروشي لطفي، تهران، 1380 ق.

82. تاريخچه زمان، استفن ويليام هاوكينگ، ترجمه ي دادفر، سازمان انتشارات كيهان، 1372 ش.

83. كيهان و راه كهكشان، ري ويلار و ديگران، ترجمه ي سيد محمد امين محمدي.

84. تفسير كبير (مفاتيح الغيب) فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، 32 جلدي.

85.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 231

86. الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

87. التمهيد في علوم القرآن، معرفت،

محمد هادي، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، ج 6، 1417 ق.

88. القرآن و العلم، احمد محمد سليمان، دارالعوده، بيروت، الطبعه الخامسه، 1981 م.

89. الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، ارناووط، محمد السيد، مكتبه مدبولي، قاهره، بي تا.

90. تفسير طبري (جامع البيان في تفسير القرآن)، طبري، دارالمعرفه، بيروت.

91. مجله اطلاعات علمي، ش 193، مهر 1374 ش.

92. مجله مكتب اسلام، شماره 8، سال 13، شماره مسلسل 152، شهريور ماه 1351 ش، (مقاله چرخ لنگر در قرآن)

93. قرآن و طبيعت (راز كوه ها، عبدالكريم بي آزار شيرازي)

94. زمين و آسمان در قرآن و نهج البلاغه، سيد علي اشرف حسني،

95. مجله كيهان انديشه، ش 67.

96. اعجاز رقم 19، بسام نماد جرّار.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 232

مطالب مربوط به پرسش «آخرين نظرات دانشمندان در مورد نظريه تكامل»

Discovery Institute News

Over 005 Scientists Proclaim Their Doubts About Darwins Theory

The Scientific Dissent From Darwinism list is now located at a new webpage, http:// www. dissen tfromdarwin. org/.

SEATTLE Over 005 doctoral scientists have now signed a statement publicly expressing their skepticism about the contemporary theory of Darwinian evolution.

The statement reads:

"

We are skeptical of claims for the ability of random mutation and natural selection to account for the complexity of life. Careful examination of the evidence for Darwinian theory should be encouraged.

"

The list of 415 signatories includes member scientists from the prestigious US and Russian National Academy of Sciences. Signers include 451 biologists, the largest single scientific discipline represented on the list, as well as 67 chemists and 36 physicists. Signers hold doctorates in biological sciences, physics, chemistry, mathematics, medicine, computer science, and related disciplines. Many

are professors or researchers at major universities and research institutions such as MIT, The Smithsonian, Cambridge University, UCLA, UC Berkeley, Princeton, the University of Pennsylvania, the Ohio State University, the University of Georgia, and the University of Washington.

Discovery Institute first published its Scientific Dissent From Darwinism list in 1002 to challenge false statements about Darwinian evolution made

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 233

" taht demialc saw ti emit eht tA. seires" noitulovE"sSBP gnitomorp ni

virtually every scientist in the world believes the theory to be true.

""

Darwinists continue to claim that no serious scientists doubt the theory and yet here are 005 scientists who are willing to make public their skepticism about the theory,

"

said Dr. John G. West, associate director of Discovery Institutes Center for Science Culture.

"

Darwinist efforts to use the courts, the media and academic tenure committees to suppress dissent and stifle discussion are in fact fueling even more dissent and inspiring more scientists to ask to be added to the list.

"

According to West, it was the fast growing number of scientific dissenters which encouraged the Institute to launch a website-- www. disse ntfromd arwin. org-- to give the list a permanent home. The website is the Institutes response to the demand for information and access to the list both by the public, and by scientists who want to add their name to list.

"

Darwins theory of evolution is the great white elephant of contemporary thought,

"

said Dr. David Berlinski, one of the original signers, a mathematician and philosopher of science with Discovery Institutes Center

for Science and Culture) CSC (.

"

It is large, almost completely useless, and the object of superstitious awe.

"

Other prominent signatories include U. S. National Academy of Sciences member Philip Skell; American Association for the Advancement of Science Fellow Lyle Jensen; evolutionary biologist and textbook author Stanley Salthe; Smithsonian Institution evolutionary biologist and a researcher at the National Institutes of Healths National Center for Biotechnology Information Richard von Sternberg; Editor of Rivista di Biologia/ Biology Forum-- the oldest still published biology journal in the world-- Giuseppe Sermonti; and Russian Academy of Natural Sciences embryologist Lev Beloussov. انتشارات تفسير و علوم قرآن

الف. كتاب هاي منتشر شده: 1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. پرسش هاي قرآني جوانان (5) دانش مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

5. پرسش هاي قرآني جوانان (6) علوم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

6. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

7. آموزه هاي عاشورا- محمدعلي رضايي اصفهاني

8. تفسير قرآن مهر، سوره يوسف (ع)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

9. تفسير قرآن مهر، سوره توبه- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

10. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (ج 1 و 2)، محمدعلي رضايي اصفهاني.

ب: كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4) شبنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه

و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

9. انس با قرآن، دكتر محمد فاكر ميبدي

10. تاريخ گذاري قرآن از نظر مستشرقين، دكتر محمدجواد اسكندرلو

11. هنر و زيباشناسي از ديدگاه قرآن، دكتر علي نصيري

12. پرسش هاي قرآني جوانان (7) روابط دختر و پسر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

13. پرسش هاي قرآني جوانان (8) پيامبر مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 6، ص: 234

شيوه هاي خريد كتاب هاي انتشارات

الف. خريد حضوري: به مراكز پخش كه در شناسنامه كتاب موجود است مراجعه فرماييد.

ب. خريد غيرحضوري:

1. از طريق فاكس: 7739002- 0251

2. خريد اينترنتي: moc. csnaruq. WWW

3. بوسيله نامه با آدرس: قم، خيابان معلم، معلم 9، جنب هتل يثرب، كوچه شهيد محمدحسن احمدي، كوي نور، پلاك 91؛ مكاتبه فرماييد.

تذكرات:

1. كتاب هاي فوق جهت ترويج فرهنگ قرآني و ديني آماده سازي شده است، از اين رو با حداقل قيمت در اختيار قرآن دوستان قرار مي گيرد.

2. براي هر يك از اين كتاب ها مسابقه علمي طراحي شده كه در جلسات، مدارس و ... قابل اجراست.

3. در صورتي كه مايل به خريد كتاب هاي فوق هستيد مبلغ آن را به شماره حساب جاري 1531101053 بانك تجارت شعبه صفائيه قم به نام آقاي نصرالله سليماني واريز و فيش آن را براي ما ارسال كنيد تا كتاب ها به آدرس شما پست شود. (هزينه پست به عهده مركز است)

4. براي خريد

كمتر از 10 جلد 20% تخفيف و براي خريد 10 تا 50 جلد 30% تخفيف و براي خريد 50 جلد به بالا 40% تخفيف در نظر گرفته شده است كه مي توانيد پس از كسر مبلغ تخفيف مابقي را به حساب فوق واريز فرماييد.

جلد 7- روابط دختر و پسر (1)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 14

پرسش كليد دانش است. «1» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه دانشمندان دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسش نامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم

راديو قرآن دريافت شده و در برنامه پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 15

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه قرآن و علم دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 7/ 6/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 17

فصل اول: كليات

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 19

قرآن در مورد عدالت حقوقي و حقيقي بين دختر و پسر چه مي فرمايد؟

اشاره

پرسش:

قرآن در مورد عدالت حقوقي و حقيقي بين دختر و پسر چه مي فرمايد؟ پاسخ:

دختران و پسران جزئي از زنان و مردان اجتماع انساني هستند و قرآن از نظر حقيقي بين زن و مرد تفاوتي قائل نيست و اگر از نظر حقوقي نيز تفاوتي در بين باشد، براساس دليلي است كه از مطالب زير روشن مي شود:

تفاوت بين زن و مرد دو گونه است:

الف- تفاوت در ارزش، مقام و منزلت معنوي

همان گونه كه از آيات قرآن به دست مي آيد، دين اسلام نه تنها در اين زمينه بين زنان و مردان تفاوتي قائل نيست، بلكه زن و مرد را در ارزش ها، و مقام و منزلت معنوي و انساني مساوي مي داند «1» كه به ذكر نمونه هايي از آيات قرآن مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 20

1. تساوي ارزش و مقام زن و مرد از نظر خلقت: قرآن كريم در آياتي متعدد «1»، زن و مرد را از يك طينت دانسته و اعلام مي كند كه زن و مرد از «نفس واحده» خلق شده اند و مكمل يكديگرند. «2»

2. تساوي ارزش و مقام زن و مرد، در داشتن صفات برجسته و ارزش هاي والاي انساني و مقام معنوي. «3»

3. تساوي زن و مرد از نظر ثواب «4» و عقاب «5» اعمال: قرآن در كيفرها و ثواب اعمال، به زن و مرد به طور يكسان خطاب كرده، قبح گناه و اعمال حرام و كيفر آن ها، و نيز ثواب اعمال را در مورد زن و مرد مساوي بيان مي كند.

4. تساوي زن و مرد در تكليف و مسئوليت پذيري: قرآن كريم با مطرح كردن زندگي آدم و حوا و رانده شدن آن ها از بهشت، هيچ يك را مسئول اصلي

معرفي نمي كند و در بيشتر مواقع، هر دو را مسئول مي داند «6» و حتي گاهي به صراحت مي گويد: شيطان آدم را وسوسه كرد؛ و قرآن با اين بيان بر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 21

روي اعتقاداتي مانند اين كه «زن را عنصر گناه و شيطان كوچك مطرح مي كنند» خط بطلان مي كشد. «1»

5. تساوي زن و مرد از نظرتعليم و تعلّم: از آيات قرآن كريم به دست مي آيد كه همه مسلمانان اعم از زن و مرد بايد به كسب علم و دانش اهتمام ورزند. «2» در حديثي از پيامبر اكرم (ص) آمده است: «فراگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.» «3»

6. برابري زن و مرد در پيشگاه خدا: خداوند در قرآن مي فرمايد: «در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا، خود نگهدارترين [پارساترين شماست!» «4»

در واقع قرآن ملاك برتري نزد خداوند را تقوا مي داند (چه زن و چه مرد).

ب- تفاوت هاي طبيعي ميان زن و مرد
اشاره

با وجود مطالبي كه در مورد تساوي زن و مرد گذشت، تفاوت هاي موجود ميان زن و مرد را نمي توان انكار كرد؛ تفاوت هايي كه زن و مرد را از يكديگر متمايز مي سازند و همين تفاوت هاست كه باعث تفاوت در حقوق و وظايف زنان و مردان مي شود. در اين جا به برخي تفاوت هاي طبيعي زن و مرد اشاره مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 22

1. تفاوت هاي زيستي (جسمي)

الف- تفاوت هاي اساسي تعيين كننده جنسيت.

ب- تفاوت هاي ثانوي در اندام.

براي مثال، به طور متوسط مردان درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر

و داراي صداي متفاوت با زنان مي باشند. رشد عضلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است؛ مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها، از مقاومت مرد بيشتر است و ... «1»

از آن جا كه بين نفس [روح و روان و جسم، تناسب و ارتباط متقابل برقرار است. تفاوت جسماني بدون تفاوت رواني [و روحي ممكن نيست و اين براي بقا و كمال جامعه و نسل بشري ضروري است. «2»

2. تفاوت هاي رواني

احساسات [و عواطف زن، از مرد جوشان تر است؛ زن از مرد زودتر به هيجان مي آيد و سريع تر تحت تاثير احساسات و عواطف خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه دارد. احساسات زن بي ثبات تر از مرد است، زن از مرد محتاطتر و مذهبي تر است [و مردها معمولًا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 23

جسورتر و شجاع تر مي باشند] احساسات زن، مادرانه است و علاقه زن به خانواده بيشتر است و ... «1»

3. تفاوت هاي اجتماعي حاصل از جامعه انساني و رفتارها و مناسبات ميان آدميان

با توجه به تفاوت هايي كه در توانايي ها و نقش اجتماعي زن و مرد وجود دارد عقل سليم اقتضا مي كند كه براي انجام نقش ها، بين زن و مرد تفاوت قائل شويم؛ به اين ترتيب كه:

1. نقش ها و كارهايي كه زن و مرد هر دو امكان اجرا دارند؛

2. نقش هايي كه با ساخت جسمي و روحي زن متناسب است؛

3. نقش هايي كه با ساخت روحي و جسمي مرد متناسب است.

«2»

4. تفاوت در برخي احكام دينيِ نشأت گرفته از وحي

همان گونه كه گذشت، تفاوت هاي طبيعي و فطري (جسمي و روحي) وظايف و تكاليف خاصي را برعهده انسان ها (زن و مرد) مي گذارد و به علت همين تفاوت هاست كه براي مردان و زنان، احكام و تكاليف ديني خاصي معين شده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 24

بعد از بيان تفاوت هاي بين زن و مرد و اقسام آن، لازم است نكاتي را مورد توجه قرار دهيم:

1. با دقت در آيه 11 سوره نساء در مي يابيم كه قرآن كريم براي اهتمام به حق زن هنگام تعيين سهم ارث، ارث زن را اصل و مبنا قرارداده و آن را مسلم دانسته و معيار ارث معرفي مي نمايد، آن گاه مي فرمايد: «لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ»؛ يعني موقع بيان سهم برادر، نمي فرمايد كه خواهر نصف سهم برادر مي برد تا معيار اصلي، سهم برادر باشد، بلكه معيار و اصل مفروض و مسلم را ارث خواهر كه دختر ميّت است، قرار مي دهد و سهم برادر را دو برابر سهم خواهر بيان مي كند، تا اصل ارث زن قطعي و مفروغ عنه باشد. «1»

اين احتمال نيز وجود دارد كه محور بودن دختر در آيه ياد شده براي جبران بي توجهي به دختر باشد. «2»

3. در مورد برخي احكام فلسفه هايي ذكر شده است كه بعضي از آن ها را عقل سليم درك مي كند و برخي از آن ها در منابع ديني به نام فلسفه احكام و اسرار عبادات آمده است كه البته به صورت كامل

نمي باشد و اين مورد حكمت حكم است نه علت آن، و بعضي ديگر از احكام نه فلسفه آن ها در كتاب هاي ديني آمده است و نه عقل ما آن ها را درك مي كند و ناگزير از روي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 25

تعبد آن ها را بپذيريم و به آن ها عمل كنيم؛ زيرا براساس علم و حكمت الهي بوده است.

نكته جالب اين كه از آنجا كه خداوند تمام قوانين حقوقي را براساس حقوق فطري و ويژگي هاي انسان تنظيم و تدوين فرموده است، در پايان آيه ارث (نساء/ 11) دو اسم از اسماي حسناي الهي را يادآور مي شود ... و آن «علم» و «حكمت» خداوند است «... ان الله كان عليماً حكيما»؛ يعني شما از علم و حكمت كافي برخوردار نيستيد تا راز تفاوت را كه در هسته مركزي عدل نهفته است، در آن جستجو كنيد، ليكن خداوند آگاه و حكيم است؛ همه علل تساوي و عوامل تفاوت را جمع بندي نموده و بر مدار حكمت، به صورت دستورهاي معتدل حقوقي صادر مي فرمايد تا مسائل در سنت و مانند آن، از «تفريط» جاهليت كهن، و از «افراط» جاهليت جديد و مُدرن مصون بماند. «1»

5. عدالت آن نيست كه در تقسيم چيزي، به همه افراد به طور مساوي بدهند؛ براي مثال، در يكي از اتاق هاي بيمارستان كه يك متخصص مسئول معالجه بيماران آن اتاق است، براي هر كدام با توجه به وضعيت آن ها دستور غذايي خاص مي دهد؛ در دستور غذايي يكي چلومرغ است و

ديگري سوپ و به بيماري نيز اجازه غذا خوردن نمي دهد كه ممكن است براي برخي جاي تعجب باشد و بگويند چرا به همه يك نوع غذا نمي دهد؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 26

عدالت آن است كه هر چيزي را به موقع، و در جاي خودش قرار دهيم و خداوند كه حكيم و عليم است و خود خالق انسان ها مي باشد، مي داند كه مصالح و مفاسد بندگان خود در چيست و از اين رو، احكام را بر اساس مصالح و مفاسد وضع مي كند، هرچند در ظاهر براي برخي افراد ناخوشايند باشد؛ بنابراين، آنچه ناپسند است، تبعيض مي باشد نه تفاوت.

تذكر مهم

احكام اسلامي به صورت اجزاي يك سيستم و شبكه به همديگر مرتبط هستند و گاهي با توجه به همديگر حكم جديد وضع مي شود؛ از اين رو، در موقع قضاوت و داوري و اشكال گرفتن به يك حكم، بايد به احكام ديگر بي توجه نبود و از همه جوانب به آن نگاه كرد؛ براي مثال، داوري درباره تقسيم ارث زنان كه از قوانين اقتصادي اسلام است، بايد با توجه به قوانين اقتصادي ديگر اسلام باشد.

چنانچه بيان شد، اسلام مسئوليت اقتصادي خانواده را به مرد واگذار و بر او واجب كرده است، در حالي كه در اين باره به عهده زن هيچ مسئوليتي گذاشته نشده است، و از سوي ديگر، به هنگام ازدواج مهريه زن بر عهده مرد است كه پرداخت آن عند المطالبه بر مرد واجب مي باشد؛ از اين رو لازم است احكام

و قوانين اقتصادي را به صورت يك شبكه و سيستم به هم پيوسته نگريست نه از هم گسيخته و جدا جدا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 27

6. در قانون ارث هميشه اين گونه نيست كه سهم پسر دو برابر دختر باشد و در مواردي از اين قانون تبعيت نمي شود كه عبارت اند از: «1»

الف- مواردي كه سهم زن بيشتر از مرد است

- موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر مي برد و دخترش بيش از او.

- موردي كه ميّت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند، كه در اين جا نوه پسري، سهم پسر را مي برد (هرچند دختر باشد) و نوه دختري، سهم دختر را مي برد (هرچند پسر باشد).

ب. مواردي كه زن به مانند مرد ارث مي برد

- در صورتي كه ميت فرزند داشته باشد، هر يك از پدرو مادر از سهم ارث را مي برند، و سهم پدر از مال فرزند (در اين مورد) بيشتر از مادر نيست.

* كلاله مادري- يعني برادر و خواهر مادري ميت- به اندازه مساوي ارث مي برند. «2»

در وضع احكام و قوانين، قانون به صورت كلي وضع مي شود و ناظر به موارد جزئي و استثنايي نيست و بر محور افراد دور نمي زند؛ براي مثال، اسلام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 7، ص: 28

مسئوليت اقتصادي خانواده را بر عهده مرد قرار داده و بر او واجب كرده است؛ از اين رو در وضع قوانين، اسلام مرد را محور و ركن اقتصادي و نان آور خانواده مي داند، حال اگر دختري مجرد و ازدواج نكرده باشد، موردي استثنايي است، ولي قانون، كلي و براي همه زنان است.

اما در مورد قسمت دوم سوال كه گفته شده است: «در برخي روايات تبعيض حقوقي به ويژه بين زن و شوهر به چشم مي خورد.» توجه به چند نكته لازم است:

اولًا: تمام روايات را بررسي كرده و مورد مطالعه قرار دهيم تا بتوانيم به صورت جامع و دقيق قضاوت كنيم.

ثانياً: هر روايتي كه مشكل به نظر مي رسد، بايد به صورت خاص ذكر شود.

ثالثاً: بين تفاوت و تبعيض فرق بگذاريم؛ زيرا در بسياري از روايات تفاوت ها بيان شده نه تبعيض، همان گونه كه در بخش قبل بيان شد.

رابعاً: اگر در بعضي روايات برخي زنان نكوهش شده اند، دليلي خاص دارد.

ستايش ها و نكوهش ها

گاهي حادثه و يا موضوعي در اثر يك سلسله عوامل تاريخي، زماني، مكاني، افراد، و شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مي شود. معناي اين ستايش و نكوهش اين نيست كه اصل طبيعت آن شي ء قابل ستايش و يا مستحق نكوهش است، بلكه احتمال دارد زمينه خاصي سبب اين ستايش و نكوهش شده باشد؛ مثلًا اگر قبيله اي ستايش شود، احتمال دارد به خاطر آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 29

باشد كه مردان خوبي در آن عصر از اين قبيله برخاسته اند و شايد در موقعي ديگر افرادي از آن قبيله مستحق نكوهش باشند و مورد نكوهش واقع شوند؛ «1» همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در زمينه هايي نكوهش شده، در صورتي كه بصره رجال علمي فراواني تربيت كرده و كوفه نيز مردان مبارز و كم نظيري را به اسلام تقديم كرده است، و كساني كه به خونخواهي سالار شهيدان (ع) برخاستند، از كوفه برخاسته بودند.

در نتيجه نمي توان گفت: «چون مثلًا كوفه يا بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براي هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نكوهش اند.»

آري قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس زمينه ستايش و يا نكوهش را فراهم مي كند و با گذشت آن مقطع، زمينه مدح و ذم منتفي مي گردد. «2»

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه در مورد زن نيز ظاهراً به جريان جنگ جمل باز مي گردد «3» و يك قانون كلي و همگاني درباره عموم زنان نيست، بلكه با توجه به اين كه اين خطبه بعد از جنگ جمل (كه عايشه به راه انداخت) از امام علي (ع) صادر شده است، درباره دسته خاصي از زنان مي باشد كه در اين گونه مسيرها گام برمي دارند؛ «4» چنانچه ابن ابي الحديد- از علماي سني مذهب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 30

- در شرح نهج البلاغه در مورد اين خطبه مي نويسد: «هذا الفصل كله

رمز الي عايشه؛ «1» تمام اين خطبه اشاره به عايشه است.» وگرنه چه كسي مي تواند فداكاري هاي زنان بزرگ و با شخصيتي همچون حضرت خديجه (س)، حضرت فاطمه زهرا و زينب كبري- عليهن السلام- و ... را در راه اسلام، انكار كند؛ علي (ع) نيز براي آنان احترام فوق العاده اي قائل بود. «2»

معرفي كتاب:

1. تفسير الميزان، سيد محمدحسين طباطبايي، ذيل آيات مربوطه؛

2. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و ديگران؛

3. تفسير نور، محسن قرائتي؛

4. قرآن در آيينه انديشه ها، جمعي از نويسندگان؛

5. سيري در مسائل خانواده، حبيب الله طاهري؛

6. شخصيت زن از ديدگاه قرآن، هادي دوست محمدي؛

7. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري؛

8. منزلت زن در انديشه اسلامي، محمد فنايي اشكوري؛

9. زن در آيينه جلال و جمال، عبدالله جوادي آملي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 31

اگر دين اسلام ميان دختر و پسر تفاوتي قائل نيست، چرا ديه دختر نصف ديه پسر است؟

اشاره

پرسش:

اگر دين اسلام ميان دختر و پسر تفاوتي قائل نيست، چرا ديه دختر نصف ديه پسر است؟ پاسخ:

دختران و پسران جزئي از جامعه انساني زنان و مردان هستند و تفاوت بين زن و مرد دو گونه است:

الف- تفاوت در ارزش، مقام و منزلت معنوي زن و مرد

همان گونه كه از آيات قرآن به دست مي آيد، دين اسلام نه تنها در اين زمينه بين زنان و مردان تفاوتي قائل نيست، بلكه زن و مرد را در ارزش ها، و مقام و منزلت معنوي و انساني، مساوي مي داند كه به ذكر نمونه هايي از آيات قرآن مي پردازيم:

1. تساوي ارزش و مقام زن و مرد از لحاظ خلقت

قرآن كريم در آياتي متعدد زن و مرد را از يك طينت دانسته و اعلام مي كند كه زن و مرد از «نفس واحده» خلق شده اند و مكمل يكديگرند؛ از جمله: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 32

وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيراً وَنِسَاءً؛ «1»

اي مردم! [خودتان را] از [عذاب پروردگارتان حفظ كنيد، (همان) كسي كه شما را از يك شخص آفريد؛ و از او همسرش را آفريد، و از آن دو، مردان و زنان فراواني منتشر ساخت.»

2. تساوي ارزش و مقام زن و مرد در داشتن صفات برجسته و ارزش هاي والاي انساني و مقام معنوي

در سوره احزاب آيه 35 مي خوانيم: «به يقين مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردانِ مطيع فرمان خدا و زنان مطيعِ فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان

با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همه آن ها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.» «2»

در تفسير آيه چنين آمده است: «گاه بعضي چنين تصور مي كنند كه اسلام كفه سنگين شخصيت را براي مردان قرار داده و زنان در برنامه اسلام چندان جايي ندارند؛ شايد منشأ اشتباه آن ها پاره اي از «تفاوت هاي حقوقي»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 33 باشد كه هر كدام دليل و فلسفه خاصي دارد، ولي بدون شك با قطع نظر از اين گونه تفاوت ها كه با موقعيت اجتماعي و شرايط طبيعي آن ها ارتباط دارد، هيچ گونه فرقي از جنبه هاي انساني و مقامات معنوي ميان زن و مرد در برنامه هاي اسلام وجود ندارد. آيه فوق دليل روشني بر اين واقعيت است؛ زيرا به هنگام بيان ويژگي هاي مؤمنان و اساسي ترين مسائل اعتقادي و اخلاقي و عملي، زن و مرد را در كنار يكديگر همچون دو كفه يك ترازو قرار مي دهد و براي هر دو ارزشي يكسان بدون كم ترين تفاوت قائل مي شود. ...» «1»

3. تساوي زن و مرد از لحاظ ثواب و عقاب اعمال

قرآن در احكام، كيفرها و ثواب اعمال به زن و مرد را يكسان خطاب كرده، قبح گناه و اعمال حرام و ممنوع، و كيفر آن ها، و نيز ثواب اعمال را در مورد زن و مرد مساوي بيان مي كند؛ از جمله:

- «و مردِ دزد و زنِ دزد، به كيفر آنچه بدست آورده اند [و] بخاطر مجازات [پيشگيرانه الهي، دست هايشان را قطع

كنيد؛ و خدا شكست ناپذيري فرزانه است.» «2»

- «خدا به مردان منافق و زنان منافق و كافران، آتش جهنّم را وعده داده است، در حالي كه در آن ماندگارند؛ آن (آتش) براي آنان كافي و خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته؛ و برايشان عذابي پايدار است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 34

- «و هر كس از مرد يا زن، (چيزي) از (اعمال) شايسته انجام دهد در حالي كه او مؤمن باشد، پس آنان داخل بهشت مي شوند؛ و كم ترين ستمي به آنها نخواهد شد.» «1»

- «هر كس از مرد يا زن، [كار] شايسته اي انجام دهد، در حالي كه او مؤمن است، پس قطعاً او را به زندگاني پاكيزه اي زنده مي داريم؛ و حتماً مزدشان را بر طبق بهترين چيزي كه همواره انجام مي دادند، به آنان پاداش خواهيم داد.» «2»

- «هر كس از مرد يا زن، (كار) شايسته اي انجام دهد، در حالي كه او مؤمن است، پس آنان داخل بهشت مي شوند در حالي كه در آنجا بي شمار «روزي» داده مي شوند.» «3»

4. تساوي زن و مرد در تحمل تكليف و مسئوليت

قرآن كريم با مطرح كردن زندگي آدم و حوا و رانده شدن آن ها از بهشت هيچ كدام را مسئول اصلي معرفي نمي كند و در بيشتر مواقع هر دو را مسئول مي داند و حتي گاهي به صراحت مي گويد: شيطان آدم را وسوسه كرد و قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 35

با اين بيان بر روي اعتقاداتي مانند اين كه «عنصر گناه و شيطان كوچك دانستن زن» خط بطلان مي كشد.

- «فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّهِ

فَتَشْقَي؛ «1»

پس گفتيم: اي آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست، مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد!»

- «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ...؛ «2»

به اين ترتيب آن ها را با فريب از مقامشان فرود آورد.»

- «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ ...؛ «3»

پس شيطان آن دو را وسوسه كرد.»

5. تساوي زن و مرد از لحاظ تعليم و تعلّم

از آيات قرآن كريم به دست مي آيد كه همه مسلمانان اعم از زن و مرد بايد به كسب علم و دانش اهتمام ورزند؛ براي نمونه، قرآن بارها يادآور مي شود كه قرآن را بخوانيد، تلاوت كنيد و پيرامون آيات آن بينديشيد. تفكر و تدبر در آيات خداوند و در طبيعت و عبرت از آن ها نيز بارها در قرآن توصيه شده است و قرآن در اين زمينه ميان زن و مرد تفاوتي قائل نيست و هرگز كسب علم و دانش را به يك جنس خاص محدود نمي كند. از حضرت رسول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 36

اكرم (ص) روايت شده است: «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه؛ «1» فراگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»

6. مساوات زن و مرد در پيشگاه خدا

خداوند در قرآن مي فرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ «2»

ملاك برتري نزد خداوند تقوا مي باشد (چه زن چه مرد).»

اينها نمونه هايي از تساوي ارزشي و مقام و منزلت معنوي زن و مرد بود كه در اين جا به همين مقدار بسنده مي كنيم.

ب- تفاوت هاي بين زن و مرد

با وجود مطالبي كه در مورد تساوي زن و مرد گذشت، نمي توان تفاوت هاي موجود ميان زن و مرد را منكر شد، تفاوت هايي كه

زن و مرد را از يكديگر متمايز مي سازد و همين تفاوت هاست كه باعث تفاوت در حقوق و وظايف زن و مرد مي شود.

يادآوري: در مورد تفاوت هاي زن و مرد در مباحث قبلي مطالب مبسوطي بيان شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 37

مقصود از «فمينيسم» چسيت و پيامدهاي منفي آن در روابط زن و مرد كدام است؟

پرسش:

مقصود از «فمينيسم» چسيت و پيامدهاي منفي آن در روابط زن و مرد كدام است؟ پاسخ:

فمينيسم (جنبش دفاع از حقوق زنان) با تمام افت و خيز و تشتّت دروني اش، به تدريج به يك حركت حقوقي وسيع انديشيد.

پيدايش سازمان ملل متحد به عنوان بالاترين نهاد مدني، تعاملات ملت ها را به سمت روابط ديپلماتيك تر سوق داد، و كميسيون حقوق بشر شوراي اقتصادي و اجتماعي اين سازمان اعلاميه اي را تهيه كرد كه در 10 دسامبر 1948 م، 19 آذر 1327 مجمع عمومي به تصويب رساند. شش سال بعد، مجمع عمومي بر اين اساس دو قرار يا دو ميثاق سامان داد كه يكي شامل «حقوق سياسي و مدني» و ديگري شامل «حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي» شد. اين دو ميثاق به منزله دو سازِ كار مهم براي اعلاميه اي جهاني حقوق بشر بودند كه در نهايت در 16 دسامبر 1966 ميلادي از تصويب مجمع عمومي گذشت. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 38

آنچه اين پيشينه مختصر را به بحث ما مرتبط مي سازد، اين است كه تمام اين نوشته ها با وجود تاكيدشان بر «حقوق طبيعي و فطري» آحاد انسان ها، به صراحت وحديت زنان را مخاطب قرار نداده و مدافعان حقوق زن را ابداً راضي نكرده اند. بر اين اساس، آن ها تلاش خود را به اين سمت معطوف ساختند كه سازمان ملل متحد را به

عقد معاهده اي وادار نمايند كه موضوع اصلي آن، زنان و هدف اساسي آن، بررسي حقوق زنان و مردان باشد. اين تلاش ها در 7 نوامبر 1967 به تهيه پيش نويسي در باره مسائل زنان با عنوان «اعلاميه رفع تبعيض عليه زنان» انجاميد. پيش نويس ياد شده پس از تصويب نهايي به صورت «كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان» در آمد و در رديف معاهدات حقوقي بين المللي با تضمينات لازم قرار گرفت. زمان تصويب معاهده فوق 18 دسامبر 1979 م، آذرماه 1358 و زمان لازم الاجرا شدن آن (به دليل الحاق حد نصاب لازم از كشورها به آن) 3 سپتامبر 1981 م، 12 شهريور 1360 بود.

از آن پس، با رويكرد مستمر اين سازمان به مسئله زنان روبه رو هستيم، به گونه اي كه اين سازمان طي 27 سال گذشته پنج كنفرانس جهاني مخصوص زنان برگزار كرده كه در هر كدام از آن ها چگونگي پيشرفت يا ركود كشورها در مسائل زنان گزارش و بررسي شده است. در تمام اين اجلاس ها شاخص اصلي، كنوانسيون محو تبعيض از زنان بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 39

كنفرانس هاي مزبور عبارت اند از: كنفرانس مكزيكوسيتي (1975)، كپنهاك (1980)، نايروبي (1985)، پكن (1194) و نيويورك (2000). «1»

جنبش فمينيستي و پيامدهاي اجتماعي

جنبش فمينيستي و پيامدهاي اجتماعي «كنوانسيون» كه در واقع نتيجه تلاش جنبش هاي فمينيستي است، همنوا با جنبش هاي فمينيستي زنان غرب به منظور استيفاي حقوق زنان و در جهت احيا و تثبيت جايگاه واقعي آنان، سياست ها و برنامه هايي را با تأكيد به اعضاي خود توصيه نموده است. مواردي نيز مانند فرصت هاي شغلي برابر، آموزش هاي مختلط به جاي قالب هاي سنّتي آموزش، الغاي محدوديت هاي سنّتي حضور اجتماعي زنان و

روابط آزاد مرد و زن از جمله برنامه هاي جنبش هاي فمينيستي و كنوانسيون براي يكسان سازي جايگاه زنان و مردان در جهان است كه از ديرباز بسياري از جوامع غربي تحت تأثير امواج اجتماعي و فرهنگي فمينيستي به اين توصيه ها عمل كرده اند. اكنون پس از چندين دهه فرصت آزمون و خطا، وقت ارزيابي برنامه هاي فمينيستي و توصيه هاي آنان فرا رسيده است. اين در حالي است كه جمعي از جامعه شناسان غربي و منتقدان اجتماعي مقولاتي را كه با تأكيد از سوي كنوانسيون و جنبش فمينيستي توصيه شده است، براي علل اصلي برخي معضلات اجتماعي بر شمرده اند. هدف ما در اين جا نشان دادن همين نقاط تلاقي است؛ يعني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 40

مواردي كه از سوي كنوانسيون و جنبش فمينيستي به جوامع انساني، به ويژه جامعه زنان، توصيه شده اند، ولي نظريه هاي آسيب شناسي آن را علت بروز اختلالات و ناهنجاري هاي اجتماعي معرفي مي كند. اگر چه بررسي و تبيين همه نقاط تلاقي كار دشوار و پيچيده اي است كه فرصت مناسب تري را مي طلبد، مواردي كه در اين جا مورد بررسي و استناد قرار گرفته، در جدول (شماره 1) به نمايش گذاشته است:

جدول شماره 1:

توصيه هاي جنبش فمينيستي و كنوانسيون و پيامدهاي آن از نگاه صاحب نظران اجتماعي

توصيه هاي جنبش فمينيستي و كنوانسيون و پيامدهاي آن از نگاه صاحب نظران اجتماعي رديف

معضلات و ناهنجاري هاي در حال رشد جوامع غربيتوصيه هاي كنوانسيون و جنبش فمينيستي كه

از سوي صاحب نظران اجتماعي به عنوان علل ناهنجاري ها و معضلات اجتماعي معرفي شده اند 1 رشد منفي جمعيت- اشتغال زنان- روابط آزاد زن و مرد

2 روابط جنسي نامشروع (و پيامدهاي آن همچون آبستني هاي ناخواسته، سقط جنين مواليد امشروع، افول ازدواج، همجنسگرايي، روسپيگري و بيماري هاي مقاربتي)- اختلاط جنسي- آزادي در روابط جنسي

3 خشونت جنسي عليه زنان، آزار جنسي زنان- جايگزين حقوق به جاي اخلاق در روابط زن و مرد- ارتباط آزاد زن و مرد در جامعه

4 فشار مضاعف رواني عليه زنان- ترويج فرهنگ اشتغال بانوان و ناديده انگاري انگيزه هاي عاطفي مادران شاغل 5 بحران خانواده- روابط آزاد جنسي (عشق آزاد)- تأكيد بر حقوق به جاي اخلاق خانواده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 41

در اينجا به بررسي معضلات اجتماعي جوامع صنعتي غرب و ارتباط آن ها با مقولات مورد عنايت كنوانسيون و جنبش فمينيستي مي پردازيم:

1. رشد منفي يا سير نزولي جمعيت

يكي از مسائل و معضلات بزرگ اجتماعي، تئوري هاي توسعه يافته رشد منفي (يا ساخت پير) جمعيت است. در جمعيت شناسي، «رشد منفي جمعيت» به سير نزولي و انقراض تدريجي يك نسل تعريف شده است؛ به تعبير روشن تر، با رشد منفي جمعيت در يك جامعه ناقوس هاي مرگ و انقراض آن جامعه به صدا در آمده است. اين پديده ناميمون هنگامي رخ مي دهد كه نسل حاضر به توليد نسل بعدي (جانشين) تمايلي نشان ندهند و يا حداكثر به يك (يا حتي دو) فرزند بسنده كنند، بديهي است كه در اين گونه جوامع، درصدد

بزرگسالان و سال خوردگان نسبت به درصد كودكان و نوجوانان مساوي يا بيشتر است.

مطالعات جامعه شناشي نشان مي دهد كه ساخت جمعيت در كشورهاي پيشرفته صنعتي اروپايي و آمريكايي، پير و در كشورهاي جهان سوم جوان است. مقايسه جمعيت زير 15 سال و بيش از 25 سال در چند كشور جهان سوم و جهان صنعتي غرب در سال 1997 مطلب فوق را تاييد مي كند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 42

جدول شماره 2: رديف

معضلات و ناهنجاري هاي در حال رشد جوامع غربيتوصيه هاي كنوانسيون و جنبش فمينيستي كه از سوي صاحب نظران اجتماعي به عنوان علل ناهنجاري ها و معضلات اجتماعي معرفي شده اند 1 رشد منفي جمعيت- اشتغال زنان- روابط آزاد زن و مرد

2 روابط جنسي نامشروع (و پيامدهاي آن همچون آبستني هاي ناخواسته، سقط جنين مواليد امشروع، افول ازدواج، همجنسگرايي، روسپيگري و بيماري هاي مقاربتي)- اختلاط جنسي- آزادي در روابط جنسي

3 خشونت جنسي عليه زنان، آزار جنسي زنان- جايگزين حقوق به جاي اخلاق در روابط زن و مرد- ارتباط آزاد زن و مرد در جامعه

4 فشار مضاعف رواني عليه زنان- ترويج فرهنگ اشتغال بانوان و ناديده انگاري انگيزه هاي عاطفي مادران شاغل 5 بحران خانواده- روابط آزاد جنسي (عشق آزاد)- تأكيد بر حقوق به جاي اخلاق خانواده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 41

در اينجا به بررسي معضلات اجتماعي جوامع صنعتي

غرب و ارتباط آن ها با مقولات مورد عنايت كنوانسيون و جنبش فمينيستي مي پردازيم:

1. رشد منفي يا سير نزولي جمعيت

يكي از مسائل و معضلات بزرگ اجتماعي، تئوري هاي توسعه يافته رشد منفي (يا ساخت پير) جمعيت است. در جمعيت شناسي، «رشد منفي جمعيت» به سير نزولي و انقراض تدريجي يك نسل تعريف شده است؛ به تعبير روشن تر، با رشد منفي جمعيت در يك جامعه ناقوس هاي مرگ و انقراض آن جامعه به صدا در آمده است. اين پديده ناميمون هنگامي رخ مي دهد كه نسل حاضر به توليد نسل بعدي (جانشين) تمايلي نشان ندهند و يا حداكثر به يك (يا حتي دو) فرزند بسنده كنند، بديهي است كه در اين گونه جوامع، درصدد بزرگسالان و سال خوردگان نسبت به درصد كودكان و نوجوانان مساوي يا بيشتر است.

مطالعات جامعه شناشي نشان مي دهد كه ساخت جمعيت در كشورهاي پيشرفته صنعتي اروپايي و آمريكايي، پير و در كشورهاي جهان سوم جوان است. مقايسه جمعيت زير 15 سال و بيش از 25 سال در چند كشور جهان سوم و جهان صنعتي غرب در سال 1997 مطلب فوق را تاييد مي كند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 42

جدول شماره 2:

مقايسه جمعيت زير 15 سال و بيش از 65 سال جهان سوم و جهان صنعتي

كشور

زير 15 سالگي (درصد) 65 سال و بيشتر (درصد) ايران (1375) 5/ 392/ 3 مصر 394 كامرون 444 مكزيك 364 عربستان صعودي 423 دانمارك 1815 نروژ 2016 آلمان 1615 اسپانيا 1616 ويليام. ژگود كاهش درصد مواليد در كشورهاي مغرب زمين بين سال هاي 1866- 1961 را يادآور مي شود. اين كاهش به خصوص

در چهارده كشور، به موازات توسعه صنعتي مشاهده شده است: در فرانسه 25 تولد براي 1000 نفر در سال هاي 1881- 1185 در مقابل هجده تولد سال 1959 و 167 تولد در سال هاي 1967- 1969 بوده است. در ايالت متحده آمريكا چهل تولد براي هزار نفر در سال 1880، 5/ 23 تولد در سال 1961 و 5/ 17 تولد در سال 1968 ثبت شده است. در كشورهاي كاپيتاليست (ايالت متحده آمريكا، فرانسه، كانادا، بلژيك و ...) و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 43

سوسياليست (شوروي، روماني، اتريش) درصد تولدها كاهش بيشتري داشته است. «1» در آمريكا طي سال هاي اخير به طرز قابل توجهي از تعداد خانواده هايي كه داراي سه فرزند يا بيشتر بودند كاسته شده و در مقابل به تعداد خانواده هايي كه داراي فرزند نيستند، افزوده شده است. «2» رشد منفي جمعيت و پيامدهاي زيانبار اجتماعي و سياسي آن، همان خطر و بحراني است كه فيلسوف و روانشناس شهير فرانسوي- پيرژانه- از سال ها قبل آن را به مغرب زمين، به ويژه فرانسه كشور متبوعش، گوش زد كرده بود.

«كشور فرانسه را اكنون خطري بزرگ و سهمناك تهديد مي كند. اين خطر را نياكان ما درست احساس نمي كرده اند، ولي در هر صورت حتمي و نزديك است. بسياري از گويندگان و نويسندگان بحران مواليد و خطر نقصان جمعيت را يادآوري كرده اند. از چند سال پيش، ميزان مواليد (يعني نسبت عده نوزادان هر سال به تعداد جمعيت) پيوسته رو به كاهش مي رود و اين كاهش در هر سرشماري بعدي محسوس تر است. تعداد نوزادان كه در سال 1869 در حدود يك ميليون بوده، به تدريج كاهش يافته است

و در سال 1922 به 760000 رسيده است. ... نقصان جمعيت، كشور را به سقوط سياسي و نظامي و همچنين به ورشكستگي اقتصادي، عقلي و اخلاقي تهديد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 44

مي كند. ... نقصان جمعيت به تدريج از سلامت بدني و فكري نژاد ما مي كاهد. اگر نقصان نوزادان ادامه پيدا كند، ناچار كشور فرانسه شاهد و ناظر انحطاط و تنزل فاحش خود خواهد بود. «1»

اين خطر و پيامد منفي آنچنان آينده و بقاي كشورهاي صنعتي غرب را تهديد مي كند كه دولتمردان و سياستمداران آن سامان را به اتخاذ سياست و تدابير تشويقي براي افزايش بارداري ناگزير ساخته است. به گفته يكي از كارشناسان جمعيت شناسي «اصلي ترين سياست كشورهاي توسعه يافته در سال هاي اخير سياست جمعيتي تشويق ولادت بوده است.» «2»

چهارچوب تئوريك يك رشد منفي جمعيت و مفاد گزاره هاي فمينيستي در كنوانسيون

علت اصلي و اساسي اين سير نزولي جمعيت در كشورهاي فمينيستي، پيامد اجتماعي چه متغير مستقلي است؟

در پاسخ به سؤال فوق و در بررسي و تحليل رشد منفي جمعيت، صاحب نظران و منتقدان اجتماعي بر نقاط مشتركي دست گذاشته اند، ولي علل و عواملي كه از سوي آنان براي اين پديده ناخواسته معرفي شده، همان اموري است كه فمينيست ها در مفاد كنوانسيون بدان توصيه، سفارش و تاكيد مي كنند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 45

الف- اشتغال بانوان

اشتغال بانوان و ايجاد فرصت هاي شغلي برابر با مردان كه فمينيست ها در ماده 81 كنوانسيون بدان توصيه و تاكيد كرده اند، از سوي جمعيت شناسان و محققان اجتماعي از جمله عوامل اصلي كاهش ميزان رشد جمعيت در كشورهاي غربي و صنعتي معرفي شده

است.

اشتغال بانوان

خستگي مفرط و پديداري پديده فشار مضاعفعدم گرايش بانوان به مادريكاهش سطح باروري و بارداريكاهش نرخ جمعيت و رشد منفي آنانقراض تدريجي نسل ارتباط ميان اين دو متغير (اشتغال زنان و سقوط رشد جمعيت) در نزد جامعه شناسان و جمعيت شناسان به قدري بديهي است كه براي كنترل و تعديل رشد جمعيت در كشورهاي جهان سوم، اشتغال بانوان را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 46

توصيه مي كنند: «1» خانم «اندره ميشل» در كتاب جامعه شناسي خانواده و ازدواج در بررسي عوامل كاهش ميزان جمعيت در كشورهاي صنعتي مي نويسد:

«در كشورهاي صنعتي، مطالعات نشان مي دهد كه نقش زن در خانواده دگرگون شده؛ زن ازدواج كرده كه در خارج از منزل كار مي كند، وظايف سنگين مربوط به خانه را نيز انجام مي دهد، پس اين سوال پيش مي آيد كه آيا وظايف دو جانبه ما در جامعه امروزي تا حدودي در كاهش متولدين موثر نيست؟ آمار فرانسه و آمريكا- من باب مثال- نشان مي دهد كه تعداد كودكان زنان شاغل معمولًا نسبت به زناني كه شاغل نيستند، كم تر است. در پاريس، يك مطالعه نمونه گيري احتمالي روي 450 خانواده پاريسي نشان داده كه ميانگين تعداد فرزندان زنان ازدواج كرده شاغل 48/ 1 است و ميانگين آن براي زناني كه كار نمي كنند 50/ 2 است. در ايالات متحده آمريكا تعداد فرزندان با تعداد سال هايي كه زن ازدواج كرده شاغل است، نسبت معكوس دارد.» «2»

به هر حال كشورهاي فمينيستي مغرب زمين، امروزه به سر دو راهي دشواري قرار گرفته اند؛ آيا بر شعار تساوي و برابري پافشارند و اشتغال بانوان را پا به پاي مردان ترويج كنند، يا از شعار جهاني خود

(ضرورت اشتغال برابر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 47

زنان با مردان) دست بردارند و به برگشت بانوان به خانه براي توليد نسل و بهبود نرخ رشد جمعيت رضايت دهند؟

ب- روابط جنسي آزاد

از نظر كارشناسان علوم اجتماعي يكي ديگر از عوامل رشد منفي جمعيت در غرب، گسترش فزاينده روابط عاطفي و جنسي آزاد است. مواد 1 و 3 كنوانسيون، جوامع انساني را از اعمال هرگونه محدوديت زنان به سبب تمايزها و تفاوت هاي جنسيتي بر حذر مي دارد و اين گونه محدوديت ها را تبعيض ناروا بر زنان و ممنوع مي شمارد. دقيقاً بر هيمن اساس كنوانسيون در بند «ج» از ماده 10 خواستار اختلاط و ارتباط آزاد دختران و پسران در مدارس مي شود و در بند «الف» از ماده 5 نيز الغاي رسوم و روش هاي سنّتي، تعصب آميز و كليشه اي را در روابط زن و مرد توجيه مي كند.

در الگويي كه گزاره هاي فمينيستي و كنوانسيون از روابط اجتماعي زن و مرد ارائه مي دهند، زنان مانند مردان آزادند با هر فردي كه دوست دارند، روابط عاطفي و دوستانه برقرار كنند و در اين راه، تفاوت هاي جنسي و طبيعي آنان با مردان مجوز معقول و مشروعي براي ممنوعيت رابطه دوستي آنان با مردان نيست. پيامد طبيعي و منطقي چنين توصيه اي كه در كشورهاي اروپايي و صنعتي غرب به دقت عمل مي شود، طبق آمار و واقعيت موجود در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 48

اين گونه كشورها، افزايش چشمگير ميزان روابط جنسي نامشروع به ويژه در قشر دانش آموزان دبيرستاني و حتي راهنمايي، است.

بنا بر برخي برآوردها شمار افرادي كه در آمريكا قبل از نخستين ازدواج خود تجربه زندگي

مشترك خارج از ازدواج با ديگري را داشته اند، از 11 درصد در سال 1970 به حدود 50 درصد در سال 1993 افزايش يافته است. به ادعاي يك پزشك آمريكايي كه در يكي از زايشگاه هاي اين كشور فعاليت داشته و در مورد مشكلات محل كار خود مقاله اي نوشته است، بيشتر مواليدِ مربوط به زنان پايين تر از 20 سال و تقريباً 9 درصد از زايمان هاي زنان سياه پوست همسن آنان مربوط به مواليد نامشروع بوده است. «1»

نكته اي كه در اين مطلب به بحث ما (رشد منفي جمعيت در غرب) مربوط مي شود، اين است كه شيوع روابط آزاد زنان و مردان موجب ارضاي غرايز و نيازهاي جنسي آنان مي گردد و تمايل نداشتن به تشكيل خانواده كه داراي بار مسئوليت است، يا تاخير در سن ازدواج را به دنبال دارد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 49

عمل به مفاد گزاره هاي فمينيستي و آزادي روابط عاطفي زن و مرد

روابط جنسي نامشروعارضاي غرايز جنسيعدم تمايل به ازدواج و تشكيل خانوادهعدم تشكيل خانواده و زندگي مشتركبالا رفتن سن ازدواجكاهش نرخ زاد و ولد و رشد منفي جمعيت آمارهاي اجتماعي در كشورهاي اروپايي و صنعتي نشان مي دهد ميان رشد و افزايش روابط جنسي نامشروع و تاخير در ازدواج، همبستگي و رابطه مستقيم وجود دارد؛ يعني به همان ميزان كه فراواني روابطه نامشروع افزايش مي يابد، سن ازدواج نيز بالا مي رود و پديده خانواده گريزي بروز مي كند.

خانم اندره ميشل در گزارش يونسكو (1991- 1992) اعلام مي كند كه شمار فزاينده اي از مردان و زنان در پي زندگي مشتركي هستند بيرون از مدار ازدواج قراردادي در سراسر اروپا. افزايش شمار وصلت هاي غيررسمي، كاهش در ميزان

ازدواج را ترسيم مي كند. تنها در فرانسه كه در اين زمينه از كشورهاي اسكانديناوي بسيار عقب تر است، ده درصد ازدواج ها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 50

(حدود يك ميليون زوج) در دايره وصلت هاي آزاد با هم زندگي مي كنند. اين نسبت ميان زوج هاي جواني كه در پاريس و حول و حوش آن زندگي مي كنند و سن مرد در ميان آن ها از 25 سال كم تر است تا 50 درصد بالاتر مي رود.

گزارش كارشناسان اجتماعي مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري درباره وضعيت سياسي و اجتماعي آمريكا نيز نشان مي دهد كه رواج ارزش هاي جديد جوامع صنعتي و غربي همچون همجنس بازي، زندگي مشترك خارج از چهارچوب ازدواج، روابط جنسي غير مشروع ... در آمريكا، ازدواج سنتي و خانواده را با تهديدات زيادي مواجه كرده اند. در طي دو سه دهه گذشته در كشورهاي غربي زندگي مشترك خارج از ازدواج رشد زيادي كرده است. در نروژ، دانمارك و سوئد از هر 10 زوج 3 تا 4 زوج زندگي مشترك خارج از ازدواج دارند. اين نرخ در سوئيس، فرانسه، انگلستان و هلند بين 1 تا 2 و در ايتاليا، اسپانيا، ايرلند و ساير كشورهاي كاتوليك كم تر است. امروزه آمار زندگي مشترك خارج از ازدواج در آمريكا رشد نگران كننده اي يافته است؛ بنابر برخي تخمين ها، تعداد افرادي كه قبل از نخستين ازدواج خود تجربه زندگي مشترك خارج از ازدواج را با ديگري داشته اند، از 11% در سال 1970 به 50% در سال 1993 افزايش يافته است. ... «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 51

2. روابط نامشروع جنسي

دومين پيامد اجتماعي اجراي مفاد گزاره هاي فمينيستي و كنوانسيون در

مغرب زمين رشد فزاينده «روابط جنسي خارج از چهارچوب خانواده» است. فمينيست ها با التزام به ضرورت ناديده انگاري تفاوت هاي جنسي و طبيعي ميان زنان و مردان، از آزادي روابط زن و مرد و حتي اختلاط آزاد جنسي آنان در مدارس، حمايت و به آن توصيه كرده اند. جوامع غربي اين توصيه را مانند توصيه پيشين (فرصت هاي برابر شغلي براي زنان و مردان) تحت تاثير جنبش هاي فمينيستي پذيرفتند و دقيقاً اجرا كردند و جامه عمل پوشاندند، به گونه اي كه مدارس و ورزشگاه هاي مختلط از نمادهاي برجسته آن است؛ اما اين تمام داستان نيست. ناگفته پيدا است كه روابط آزاد جنسي، بستري مناسب براي رشد و گسترش تمايلات جنسي است. نظريات روان كاوي در مورد رفتار جنسي مؤيد اين واقعيت است؛ براي مثال، مي توان به نظريه «هورناي» در باره تمايلات جنسي اشاره كرد. هورناي معتقد است علت اين كه گاه نياز به محبت به صورت تمايلات جنسي در مي آيد، عوامل مختلفي از جمله اوضاع و احوال فرهنگي و تربيتي است. در اجتماع هايي كه روابط جنسي آزاد است، بسياري از احتياجات رواني شكل تمايلات جنسي پيدا مي كنند و به صورت عطش جنسي در مي آيند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 52

مطالعات و تحقيقات اجتماعي كه جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعي در آمريكا و كشورهاي اروپايي انجام داده اند، نيز مويد نظريه فوق است.

«هانت» نتايج تحقيقات خود را در باره رفتارهاي جنسي در مردان و زنان در مقايسه با تحقيقات «كين» در سي سال گذشته در كتابي به نام رفتار جنسي نگاشت كه در اوايل دهه 1970، مؤسسه (yob yalp) آن را منتشر كرد. نتيجه مقايسه تحقيقات هانت و كين در

24 ايالت از ايالات متحده انجام شده، بيانگر آن است كه در دهه هاي اخير، آميزش جنسي قبل از ازدواج بر اثر آزادي هاي جنسي افزايش يافته است؛ اما آمريكاييان سعي داشته اند كه نتايج تحقيقات هانت را اشتباه جلوه دهند تا خود را از مشكلات مربوط به آن برهانند. «1»

گزارش نشريه آمريكايي ريدرز دايجست در سپتامبر 1996 نيز نظريه «هورناي» و نتايج تحقيقات «هانت» را تاييد كرد. طبق اين گزارش، هر ساله 350 هزار دختر نوجوان آمريكايي در سنين بين 15 تا 19 (دوره دبيرستان) به سبب ارتباطهاي نامشروع آبستن شده و فرزندان غير قانوني خود را به دنيا مي آورند كه اين آمار در دهه هاي اخير، سال به سال در حال افزايش است. اين دختران با رؤيايي چون ازدواج با دوستان پسرشان، اتمام تحصيلات، شروع يك زندگي ايده آل و دست يابي به يك شغل مناسب، به اين ارتباط

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 53

غير قانوني روي مي آورند، ولي بسيار زود پرده هاي سراب گونه اين اوهام به كنار رفته و واقعيت زندگي روي خود را نشان مي دهد و متاسفانه اين بيداري درست در زماني به دست مي آيد كه اين دختران نوجوان ديگر شأني براي برخورداري از يك زندگي سالم و ايده آل ندارند.

اين نشريه در ادامه گزارش خود، با اشاره به چگونگي آشنايي و برقراري ارتباط اين دختران نوجوان با هم كلاس هايي پسرشان، طي گفتگويي با برخي از اين دختران به نقل از يكي از آن ها مي نويسد:

«اي كاش زمان به عقب بر مي گشت! اي كاش من به عنوان عضوي از خانواده در ميان والدينم جاي داشتم! اي كاش هنگامي كه زمينه هاي ايجاد يك ارتباط نامشروع برايم فراهم شده

بود، كمي هم به زندگي آينده ام مي انديشيدم و اين گونه به پايان خط نمي رسيدم!» «1»

آمارهاي نگران كننده فراوان در اين زمينه ارائه شده است كه براي رعايت اختصار از بيان آن صرف نظر مي كنيم؛ اما از آنچه گذشت، مي توان نتيجه گرفت كه: اولًا: روابط نامشروع و خانواده هاي پيش از ازدواج، در آغاز پديده اي رايج اما ناخواسته و زيانبار نزد افكار عمومي غرب بوده است و ثانياً: رواج اين پديده از نظر جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعي غربي، ارتباط و همبستگي مستقيمي اجرا و تحقق گزاره هاي فمينيستي، به ويژه آزادي روابط زن و مرد، دارد؛ اما قضيه به همين جا ختم نمي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 54

براي آگاهي دقيق از پيامدهاي اجتماعي اجراي مفاد گزاره هاي فمينيستي، به ويژه آزادي روابط و اختلاط زن و مرد، در غرب بايد جاده روابط نامشروع را تا پايان بپيماييم؛ به بيان ديگر، ناني كه ديدگاه هاي فمينيستي بر سر سفره غربي ها گذاشته اند، در ظاهر به گسترش روابط نامشروع ختم مي شود، ولي واقعيت پنهان آن سقط جنين، مواليد نامشروع، خشونت و تجاوز به زنان، خانواده هاي تك والديني (مادر و فرزند)، بيماري هاي عفوني، واخوردگي جنسي و گرايش به همجنس بازي، روسپي گري و فروپاشي بنياد خانواده است كه از آن به بحران اخلاق و خانواده در غرب ياد مي كنند. «1»

در اين جا از نمايي نزديك، با گوشه اي از ارقام و آمار موجود درباره پيامدهاي روابط غير رسمي در غرب آشنا مي شويم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 55

1- 2. نوزادان ناخواسته

بي شك مواليد نامشروع بديهي ترين پيامد روابط غيررسمي در غرب است. به گفته «اندره ميشل» در ايالت متحده آمريكا درصد متولدين

كودكان نامشروع سفيد پوست و غير سفيد پوست در يك دوره سي ساله بالا رفته است. از سال 1940 تا سال 1969 از صد كودك به دنيا آمده غيرسفيدپوست، هفده كودك نامشروع بوده و در سال 1969 اين درصد به 31 رسيده است و براي سفيد پوستان در دوره ياد شده افزايش از 2 درصد به 3/ 5 درصد مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 56

امروزه يكي از بزرگ ترين معضلات جامعه آمريكا حاملگي دختران نوجوان و زايمان هاي نامشروع آنان است. طي سال هاي 1982 تا 1988 نسبت دختران 15 تا 19 ساله آمريكايي كه سابقه آميزش جنسي داشتند، از 47 درصد به 52 درصد افزايش يافت و با توجه به اين كه اكثر آنان از وسايل پيشگيري از بارداري نيز استفاده نمي كردند، آمار مواليد نامشروع نيز افزايش چشمگيري يافت. «1»

نوزادان نامشروع، عقده هاي رواني و فشارهاي زندگي

حال كه جريان بحث، به ميزان فزاينده مواليد ناخواسته در غرب رسيد، بد نيست به واقعيتي تلخ در اين باره اشاره كنيم. مواليد نامشروع در كشورهاي غربي، سرنوشت شومي پيش رو دارند. آن ها محكوم اند كه در كنار مادر (خانواده هاي تك والديني)، اقوام و بستگان مادر يا در پرورشگاه ها زندگي سخت و پر مشقتي را سپري كنند و از آن بدتر، عنوان تحقير آميز و شكننده «بچه سر راهي و نامشروع» را تا پايان عمر بر دوش كشند. مواليد نامشروع به سهم خود عامل بسياري از بحران ها، ناامني ها و انحراف ها در جوامع غربي بوده و هستند كه امروزه قتل هاي خياباني و خودكشي هاي جوانان و ... معلول همين علت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 57

2- 2.

سقط جنين

روابط غيررسمي و آبستني هاي ناخواسته راهي است كه در پايان به مواليد نامشروع يا سقط جنين مي انجامد؛ به بيان ديگر سقط جنين در كنار تولد مواليد نامشروع، آخرين ايستگاهي است كه روابط آزاد بدان منتهي مي شود؛ از اين رو، در كنار شمار روزافزون مواليد نامشروع آمار سقط جنين در كشورهاي غربي به ويژه دانش آموزان همواره رو به افزايش بوده است:

بنابر آمارهاي منتشر شده در سال 1993 هر ساله حدود يك ميليون زن نوجوان آمريكايي حامله مي شوند كه 40 درصد آنان داوطلبانه و 13 درصد آن به علت بيماري، اقدام به سقط جنين مي كنند و 47 درصد باقي، فرزند نامشروع خويش را به دنيا مي آورند. نرخ سقط جنين هاي قانوني كه در سال 1991 در آمريكا صورت گرفته 937/ 388/ 1 مورد بوده است؛ به سخن ديگر، در اين سال در مقابل هر هزار نوزادي كه متولد شده، 339 مورد سقط جنين صورت گرفته كه رقم بسيار بالايي است. «1»

اين پديده ناهنجار كه معلول روابط آزاد جنسي به ويژه اختلاط دختران و پسران دانش آموز است، خطري است كه جان شمار زيادي از زنان را تهديد مي كند؛ از اين رو، همان كساني كه ديروز از روابط آزاد و اختلاط دختران و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 58

پسران دانش آموز (كه زمينه را براي روابط نامشروع و آبستني هاي ناخواسته فراهم كرده اند) حمايت مي كردند، امروزه فريادشان به وانفسا برخواسته است. در ماده 96 از اعلاميه پاياني چهارمين كنفرانس جهاني زنان (پكن 1995) آمده است:

سقط جنين هاي ناايمن جان شمار زيادي از زنان را تهديد مي كند و بيانگر مسئله اي خطير در بهداشت عمومي است؛ زيرا عمدتاً فقيرترين و

جوان ترين افراد در معرض بيشترين خطرها قرار مي گيرند.

سپس در بند دال از ماده 106 با عنوان «اقداماتي كه بايد اتخاذ شود» براي جلوگيري از اين پديده شوم آمده است:

بررسي و بازنگري قوانيني كه در بردارنده اقدامات جزايي عليه زنان است كه به سقط جنين غير قانوني دست زده اند، در پرتو مفاد بند 25/ 8 برنامه عمل كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه مي باشد كه بيان مي دارد: تحت هيچ شرايطي نبايد سقط جنين به عنوان روش تنظيم خانواده مطرح گردد و از دولت ها و سازمان هاي ذي ربط بين الدولي و غير دولتي مصرّاً درخواست مي شود تعهد خويش را به بهداشت زنان تحكيم بخشند و با پيامدهاي سقط جنينِ ناايمن به منزله يكي از نگراني هاي عمده بهداشت عمومي برخورد نمايند.

3- 2. گسترش روسپي گري و شيوع بيماري هاي مقاربتي

گسترش روسپي گري و بيماري هاي عفوني و مقاربتي را بايد از ضلع هاي ديگر مثلث شوم روابط آزاد جنسي برشمرد؛ به بيان ديگر، روابط آزاد جنسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 59

نقطه عزيمت و سكّوي پرش به سوي روسپي گري و بيماري هاي مقاربتي است. اين پديده به ويژه در بين دختران جواني كه به طور ناخواسته، آبستن و صاحب فرزند (يا فرزندان) نامشروع شده اند، شايع است؛ زيرا بدين وسيله فرصت هاي اشتغال و تحصيل را از دست مي دهند و براي تامين هزينه هاي زندگي و رهايي از فقر به خودفروشي رو مي آورند. ارتباط و همبستگي واقعي ميان سه پديده ياد شده به گونه اي است كه حتي مراكز رسمي بين المللي كه مروج روابط آزاد دختران و پسران بوده اند، نتوانسته اند آن را انكار كنند، بلكه به اشاره آن را تأييد كرده اند. اعلاميه

جهاني پكن (1995) در ماده 122 ضمن تاييد روابط و همبستگي ميان روابط آزاد و آميزش نامشروع، پيامدهاي روابط آزاد دختران و پسران (آبستني هاي ناخواسته و بيماري هاي مقاربتي) به ويژه در مدارس و آموزشگاه ها را هشدار مي دهد و براي كنترل اين عواقب زيانبار، طرح ها و برنامه هاي آموزش جنسي را توصيه مي كند؛ از سوي ديگر، همين اعلاميه خطرهاي مادر شدن زود هنگام دختران جوان و پيامدهاي آن (ترك تحصيل و از دست دادن فرصت هاي اشتغال) را كه به فقر شديد آنان ختم مي شود، گوشزد مي كند:

دختران نوجوان، هم از نظر زيست شناختي و هم از نظر ويژگي هاي رواني- اجتماعي در برابر سوء استفاده و خشونت جنسي و روسپي گري و نيز پيامدهاي روابط جنسي بي محافظه و پيش از بلوغ آسيب پذيرند. روندي كه هم اينك به راستاي تجربه زود هنگام جنسي پيش مي رود، همراه با فقدان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 60

اطلاعات و خدمات، احتمال خطر آبستني هاي ناخواسته و بسيار زود هنگام، آلودگي به ايدز و ديگر بيماري هايي كه انتقالشان از طريق دستگاه جنسي است و نيز سقط جنين هاي نا ايمن را افزايش مي دهد. فرزند آوري زود هنگام همچنان يكي از موانع بهبود منزلت آموزشي، اقتصادي و اجتماعي زنان در همه نقاط جهان است. ...

روابط آزاد

افزايش نرخ روابط غيررسميافزايش نرخ خانواده هاي متشكل از مادر و فرزند (فرزندان) از دست رفتن فرصت هاي اشتغال و تحصيل براي دختران جوان مادر شدهفقر شديد اقتصاديخودفروشي (فحشا) بيماري هاي عفوني و مقاربتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 61

4- 2. افول ازدواج و تشكيل خانواده

براي بررسي پيامدهاي روابط جنسي آزاد در غرب، اينك بر اساس آخرين گزارش،

به سقوط آمار ازدواج و تشكيل خانواده در غرب مي پردازيم.

خانواده يكي از كهن ترين، گسترده ترين و كارآمدترين نهادهاي اجتماعي است. قدمت اين نهاد به آغاز زندگي بشر باز مي گردد. گستره خانواده به يك منطقه يا قبيله اختصاص ندارد، بلكه چتر جغرافيايي آن همه جوامع، ملل، قبايل و نژادها را در بر مي گيرد. اگر چه دنياي مدرن و فرهنگ مدرنيته، بسياري از عناصر و مولفه هاي سنتي زندگي اجتماعي را ناكار آمد و از صحنه خارج كرد، كاركردهاي متنوع، متعدد و انكارناپذير اين درخت كهن به گونه اي است كه سازمان هاي بين المللي در سال هاي اخير براي حفظ، احيا و گسترش آن در مقابل امواج سهمگين و خانمان برانداز فرهنگ مدرنيته سالي را به نام «سال خانواده» تعيين كردند.

ضعف و رخوت اين نهاد كهن و مبارك را هيچ جامعه اي بر نمي تابد. اين در حالي است كه فرهنگ مدرن در كشورهاي صنعتي غرب سر ناسازگاري با ازدواج و تشكيل خانواده گذاشته و آمار ازدواج و تشكيل خانواده در اين گونه جوامع در دهه هاي اخير سير نزولي شديدي داشته است. گزارش اداره كل غرب اروپا- وزارت خارجه- از آخرين شاخصه هاي جمعيتي اروپا خبر داده است. طبق اين گزارش در سراسر اروپا ازدواج قانوني در خطر انحطاط قرار دارد. نرخ ازدواج كه در سال 1980 به ميزان 3/ 6 در هر 1000 نفر بوده، اينك به 005% كاهش يافته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 62

گزارش ياد شده كه به آمار و گزارش هاي «يورو استارت» (ارائه آمار كميسيون اروپا) مستند است، در جايي ديگر اعلام مي كند كه ميزان ازدواج در اروپاي مركزي و شرقي در فاصله سال هاي 1980 تا 1997

به طور فاجعه آميزي به نصف و حتي كم تر سقوط كرده است.

امروزه با توجه به كاهش شديد ازدواج در آمريكا، ساختار خانواده در اين كشورها با مشكلات متعددي رو به رو شده است. در مورد كاهش ميزان ازدواج در اين كشور همين بس كه 12 درصد از زنان 35 تا 39 ساله در سال 1991 هرگز ازدواج نكرده بودند. اين ميزان در سال 1998 تنها 2/ 6 درصد بود و در طي 10 سال تقريباً دو برابر شده است. «1»

علت ركود ازدواج و تشكيل خانواده در غرب

اكثر قريب به اتفاق كارشناسان و نظريه پردازان علوم اجتماعي، علت اساسي اين پديده را گسترش روابط آزاد و نامشروع جنسي پيش از ازدواج دانسته اند. ناگفته پيداست كه غريزه جنسي و نياز به محبت و عاطفه، از جمله علل و انگيزه هاي اصلي گرايش انسان به ازدواج و تشكيل خانواده است؛ از اين رو، جوامع انساني در طول تاريخ براي پاسخ گويي به نيازهاي جنسي و عاطفي بيشتر- نوعاً- به ازدواج و تشكيل خانواده روي آورده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 63

حال اگر نيازهاي مذكور از راهي آسان تر، كم هزينه تر، متنوع تر، با كم ترين مسئوليت فردي و اجتماعي تامين و تدارك شود، بديهي است كه ازدواج و تشكيل خانواده حداقل در بدو امر مطلوبيت خود را از دست مي دهد. روابط آزاد جنسي زن و مرد در غرب پديده جديدي است كه به سبب تنوع، تعدد و كم ترين مسئوليت قانوني طرفين، با استقبال عمومي روبه رو شده و توانسته است رقيب ديرينه خود (خانه و خانواده) را از صحنه خارج كند. يكي از جامعه شناسان معاصر ضمن تاييد نظريه فوق مي گويد:

«خانواده كه در غرب يكي يكي اين ابعاد را كه در گذشته داشت و امروز دارد از دست مي دهد، اصلي آن را فقط ارضاي نياز جنسي تشكيل مي دهد. حالا اگر اين نياز با توجه به بي بند و باري و انحطاط فرهنگي حاكم بر غرب، به راحتي قابل دسترسي باشد و فرد هر وقت و هرگونه كه خود خواست اين نياز را ارضا كند، ديگر چه ضرورتي دارد ازدواج كند؟ يعني واقعاً فلسفه تشكيل خانواده به دليل وجود مؤسسات بيروني كه نيازها را به راحتي برطرف مي كند، دارد از بين مي رود ...» «1»

گزارش مقايسه اي اداره كل غرب اروپاي وزارت خارجه نشان مي دهد به همان نسبت كه آمار روابط آزاد و نامشروع جنسي در كشورهاي غربي رو به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 64

افزايش است، آمار ازدواج و تشكيل خانواده سير نزولي دارد. در اين گزارش كه مربوط به سال 1998 ميلادي است، آمده است:

بر اساس گزارشي كه از سوي يورو استارت- اداره آمار كميسيون اروپا- منتشر شده، تقريباً يك چهارم نوزادان در اتحاديه اروپا خارج از چهارچوب هاي زناشويي متولد مي شوند. اين تناسب در سال 1980 كم تر از 10 درصد بوده است. ... به گزارش «يورو استارت»، زندگي در شرايط غير زناشويي به طور فزاينده اي در حال رشد است. اين ارزيابي به خصوص در كشورهاي اسكانديناوي (كه مصداق برابري زن و مرد در آن سامان، بيش از ديگر كشورهاست) مصداق بيشتري دارد. در ايسلند از هر سه كودك متولد شده، دو نوزاد و در دانمارك رستوني، نروژ و سوئد نيمي از نوزادان خارج از پيمان هاي زناشويي متولد مي شوند. ... اين در حالي است

كه، همانطور كه بيان شد، در سراسر اروپا ازدواج قانوني در خطر انحطاط قرار دارد؛ نرخ ازدواج كه در سال 1980 به ميزان 3/ 6 در هر 1000 نفر بوده، اكنون به 005% كاهش يافته است.

فرانسيس، كاري و كريستين كوري در مقاله «ساختارهاي جديد خانواده» كه مجله پيام يونسكو به چاپ رسيده است، اين وضعيت (رواج و گسترش روابط آزاد جنسي و از هم پاشيدگي خانواده) را در غرب به صراحت از پيامدها و امتيازهاي نهضت برابري زنان اعلام كرده اند و مي نويسند: «نهضت زنان در ارتقاي مقام زن تا حد برابري او با مرد در به دست آوردن حق سقط

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 65

جنين و استفاده از وسايل جلوگيري از آبستني و آزادي عمل و آوردن خواسته هاي زن بيرون از كانون خانواده و دايره زناشويي پيشرفت كرده و موقعيت او را تحكيم كرده است. با اين شيوه آزاد زندگي، زنان ديگر مكلف نيستند به شيوه محدود و انعطاف پذير گذشته، ميان زوج بودن، مادر بودن و شغل داشتن يكي را برگزيند.» «1»

5- 2. همجنس گرايي

شيوه روابط آزاد و تعدد آن از علل عمده پديده واخوردگي جنسي و گرايش به همجنس بازي در كشورهاي صنعتي به شمار مي آيد. در حقيقت همجنس بازي و پيامدهاي آن مانند ايدز براي اولين بار در كشورهاي صنعتي به ويژه در آمريكا مشاهده شد؛ كشوري كه روابط زن و مرد و ارضاي نيازهاي جنسي در متنوع ترين، متعددترين و افراطي ترين شكل آن، آزاد و متداول است؛ تنها 65 درصد از آمريكاييان با همجنس بازي مخالف بوده و طبق آخرين آمار بيش از 80 درصد از مبتلايان به ايدز

در قاره آمريكا و اروپا زندگي مي كنند. «2»

برخي از فمينيست هاي معاصر، اين گونه روابط جنسي را جايگزيني براي «خانواده سنتي» در عصر برابري زن و مرد دانسته و از آن به عنوان «خانواده شاد» ياد كرده اند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 66

3. خشونت جنسي عليه بانوان

در جوامعي كه با نديدانگاري تفاوت هاي زيستي و طبيعي، روابط آزاد و برابر زنان و مردان تشويق و ترويج و بر آن پافشاري مي شود، روابط ناسالم و خشونت جنسي دو روي يك سكه اند؛ به بيان ديگر، در روابط آزاد زن و مرد اگر تمايل آنان به يكديگر دو سويه و متقابل باشد، به پيوندهاي مشروع و نامشروع ختم مي شود، اما اگر تمايل يك طرفه باشد و زن علاقه و تمايلي به ايجاد رابطه نداشته باشد، در بسياري موارد پديده اي با نام تجاوز و خشونت جنسي و در مواقعي آزار جنسي رخ مي نمايد. اين پديده در كشورهاي صنعتي غرب در دهه هاي اخير همواره رو به افزايش بوده است. در اين جا نيز جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعي علت اساسي اين پديده را رابطه آزاد زن و مرد و به ويژه تحريكات زنانه معرفي كرده اند.

تمايل دو طرفه روابط نامشروع

روابط آزاد و برابر زن و مرد

مشكلات زنان و بحران اخلاقي

در كشورهاي صنعتي غرب

تمايل يك طرفه خشونت و آزار جنسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 67

دانيل سيلورمن (1978) از مشاوران بحران تجاوز درباره زناني كه مورد خشونت و تجاوز جنسي قرار گرفته اند، مي گويد: «چنين زناني پس از مدت كمي دچار پشيماني شده و خود را سرزنش مي كنند و پيوسته اين جملات را بر زبان جاري مي كنند: اي كاش آن لباس

را نپوشيده بودم تا جلب توجه كنم! اي كاش به او لبخند نزده بودم! ...» «1»

واقعيت هاي موجود نيز فرضيه فوق را تاييد مي كند. بررسي ها و تحقيقات اجتماعي در كشورهاي صنعتي غرب نشان مي دهد در اين گونه جوامع كه روابط زن با مرد آزاد است و زنان از پوشش مشابه مردان برخوردارند و هيچ محدوديتي ندارند، آمار خشونت جنسي و تجاوز به عنف رو به افزايش است. «ميشل اوبرمن» در مقاله اي در نشريه حقوق زنان بركلي به اين نتيجه مي رسد:

«اگر سقط جنين به صورت قانوني متوقف شود، زنان اصلًا نمي توانند زنده بمانند. علتش اين است كه فرهنگ آمريكا فرهنگ تجاوز است؛ فرهنگي كه در آن زندگي زنان به خاطر ترس از خشونت جنسي همه جا حاضر، محدود شده است ... همه زنان با خطر تهاجم جنسي مردان زندگي مي كنند و با خطر حاملگي ناخواسته.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 68

طبق آمارهاي سال 1992 در هرشش دقيقه يك بار يك تجاوز جنسي در آمريكا صورت مي گيرد. در برخي شهرهاي آمريكا همچون «سنت لوئيز» آمار تجاوز گزارش شده به زنان نسبت به هر 000/ 100 نفر از جمعيت در سال 1992، 1733 مورد بوده است كه آمار بسيار بالايي است. در شهرهايي همچون والاس، هرستون و نيويورك نيز آمار جنسي نسبت به ديگر ايالات بسيار بالا بوده است. «1»

از پيامدهاي ناگوار خشونت و تجاوز جنسي براي فرد و جامعه همين بس كه زنان قرباني تجاوز، از فشار رواني، عصبانيت و احساس گناه شديدي رنج مي برند. «بوركس» و «لينداهلموستروم» كه در اين زمينه به مطالعه و تحقيق پرداخته و اثر تجاوز را با عنوان «سندرم

ضربه تجاوز» مطرح كرده اند، واكنش قرباني را در اثر تجاوز به دو مرحله تقسيم مي كنند: 1. مرحله حاد 2. مرحله تجديد سازمان

در مرحله حاد، حالتي از گسيختگي و بي نظمي رواني در شيوه زندگي زن مورد تجاوز بروز مي كند و احساساتي از قبيل ترس، شوك، نگراني و احساس گناه شديد ديده مي شود. حادترين واكنش قرباني در برابر تجاوز، سردرگمي است. زنان پس از تجاوز، خود را كالاي صدمه ديده اي مي دانند كه از جامعه اخراج شده اند و جايي براي رفتن ندارند. در مطالعه وسيعي كه در آمريكا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 69

صورت گرفت و در سال 1990 گزارش شد، «ينفيلد» و همكارانش بين تهاجم جنسي و افسردگي رابطه معنادار 93/ 12 درصد يافتند. اما در مرحله تجديد سازمان، زن مي كوشد آنچه را بر او گذشته است، فراموش كند و براي تحقق اين هدف، خود را به كارهاي عادي مشغول مي نمايد. مهم تر آن كه نگرش جامعه و به ويژه مردان به اين گونه زنان تغيير مي كند و با آنان به عنوان كالاي آسيب ديده برخورد مي كنند. عكس العمل پدران با دختران خود كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، اين است كه آن ها را بايد از خانه اخراج كرد يا اين كه براي مدتي در منزل زنداني شوند. «سيلورمن»، در اين باره مي نويسد: اغلب اين زنان مورد تنفر و سرزنش همسران واقع شده اند و از نظر شوهرانشان زناني سهل انگار و بي اراده اند. «1»

پيامد ديگر آن بر جامعه زنان به گفته جامعه شناسان و آسيب شناسان غرب، ايجاد فضايي از ترس، نگراني و اضطراب بر جامعه زنان كشورهاي صنعتي است؛ به همين سبب، كشورهاي صنعتي غرب به ويژه

آمريكا از شعارهاي اوليه خود در باره حضور فيزيكي آزاد و برابر زنان در اماكن عمومي دست برداشتند و براي مصونيت و حفاظت از زنان، تدابير و محدوديت هاي اجتماعي را وضع و توصيه كردند. آنچه در زير مي آيد، فهرستي از «بايدها و نبايدها» براي زناني است كه سعي دارند خطر تجاوز جنسي را كاهش دهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 70

اين فهرست را يكي از سازمان هاي زنان در ايالات متحده آمريكا منتشر كرده است:

1. خانه خود را تا آن جا كه ممكن است ايمن كنيد؛ قفل ها، پنجره ها، و درها بايد در وضع مناسبي باشند؛ اگر به آپارتمان يا خانه جديدي نقل مكان كرديد، قفل ها را عوض كنيد. واحد پيشگيري جنايت پليس محلي مي تواند در مورد ضرورت ضد دزد كردن محل سكونت، و در نتيجه ضد تجاوز كردن آن، شما را راهنمايي كند.

2. اگر تنها زندگي مي كنيد:

الف- چراغ ها را روشن بگذاريد تا تصور شود كه بيش از يك نفر در خانه زندگي مي كند.

ب- هنگامي كه به زنگ در جواب مي دهيد، وانمود كنيد كه مردي در خانه است (با صداي بلند بگوييد: «من نمي بينم چه كسي زنگ مي زند.»)

ج- نام كوچك خود را روي زنگ در يا دفتر تلفن ننويسيد، در عوض از حرف اول آن استفاده كنيد.

3. به طور كلي، از غريبه ها دوري كنيد و هرگز در را به روي يك غريبه باز نكنيد. هميشه از ماموران تحويل اجناس يا كارگران خدمات كارت شناسايي بخواهيد (كارت شناسايي آن ها مي تواند از زير در به داخل انداخته شود) اگر بچه ها در خانه زندگي مي كنند، مواظب باشيد كه آن ها در را به روي غريبه باز نكنند.

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 71

4. اگر در يك خانه آپارتماني زندگي مي كنيد، تنها وارد يك زيرزمين متروك، گاراژ، يا اتاق رختشويي نشويد يا تنها در آن جا نمانيد.

نگاهي ديگر:

اگر به روابط زن و مرد از ديدگاه قرآن و اسلام بنگريم:

1. شخصيت و حقوق زن قابل احترام است. (ر. ك: سوره نساء، بقره)

2. روابط دختر و پسر قانون مند است و روابط نامشروع زن و مرد جايز نيست. «1» (ر. ك: سوره نور و قصص)

3. حريم خانواده محترم است.

4. اسلام به ازدواج و توليد نسل تشويق مي كند.

5. شغل متناسب با روحيه و وقت خانم ها با توافق شوهر جايز است.

در نتيجه، در جوامع اسلامي مشكلات فوق (رشد منفي جمعيت و مشكلات جنسي و ...) يا اصلًا وجود ندارد يا كم تر پديد مي آيد، و معمولًا در مواردي كه زن آزاري و مشكلاتي از اين قبيل وجود دارد، در اثر عدم رعايت قوانين و اخلاق اسلامي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 73

فصل دوم: عشق

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 75

عشق چيست و چرا بايد عاشق شويم؟

اشاره

پرسش:

عشق چيست و چرا بايد عاشق شويم؟ پاسخ:

مقدمه

عشق اصلي ترين ميل و گرايش انساني است كه انسان را سريع تر از هر چيزي به خوشبختي كامل مي رساند. عشق عامل بهسازي و تصفيه روح و روان بوده و همو است كه به زندگي زيبايي مي دهد. عشق بالاترين مقام را در زندگي دارد و در پرتو آن، زندگي لذت بخش مي باشد. اگر انسان به اين مقام برسد، ديگر بدون عشق زندگي نتوان كرد.

عشق را زماهي بايد آموخت

كه چون از آب گيرندش بميرد الف- تعريف عشق

معناي لغوي عشق: در كتاب هاي لغت چند معنا براي واژه «عشق» ارائه شده كه در اين جا به معناي مشترك بين آن ها اشاره مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 76

عشق عبارت است از علاقه شديد يا محبت از حد گذشته. «1»

معناي اصطلاحي: علاقه به شخصي يا شيئي وقتي كه به اوج شدت برسد، به گونه اي كه وجود انسان را تسخير كند و حاكم مطلق وجود او گردد، عشق ناميده مي شود. «2»

در زبان عربي، واژه «عشق» در اصل از ماده «عشقه» است و عشقه نام گياهي است كه در فارسي به آن «پيچك» مي گويند كه به هر چيزي برسد، دور آن مي پيچد؛ مثلًا وقتي به گياهي ديگر مي رسد، دور آن چنان مي پيچيد كه تقريباً آن را محدود و محصور مي كند و در اختيار مي گيرد. يك چنين حالتي اثرش اين است كه بر خلاف محبت عادي، انسان را از حال عادي خارج مي كند، خواب و خوراك را از او مي گيرد و توجه را منحصر به همان معشوق مي كند؛ يعني او را از همه چيز مي برد و تنها به

يك چيز متوجه مي كند. اين تعريف عشق بيانگر حال معشوق است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 77

ب- منشا عشق

مقصود از منشأ عشق اين است كه در يك رابطه عاشقانه چه چيزي باعث مي شود كه يك شخص عاشق ديگري شود. آيا علت اصلي اين رابطه غيرعادي، نقص و كمبود در يكي و كمال و خوبي در ديگري است كه سبب كشش او به سوي خود مي شود؟ يا خير، علت اين رابطه «شباهت» است؛ يعني شكل هم بودن؟

در پاسخ به اين پرسش ديدگاه هاي گوناگوني مطرح است كه به گذري اجمالي بر آن ها بسنده مي كنيم.

1. منشا ارگانيكي؛ يعني عشق از تراوش غدد جنسي حاصل مي شود كه در اين صورت با استفاده از علم پزشكي قابل كم و زياد مي باشد. «1»

2. هدف جنسي منع شده منشا عشق است «2» (ديدگاه فرويد)؛ يعني علت عشق آن است كه ما از طرفي مصرانه خواستار رابطه جنسي هستيم و از سوي ديگر نيز از دست يافتن به اين هدف منع شده ايم كه در نتيجه اصطكاك اين دو برخورد، محبت و مهرباني حاصل مي شود؛ از اين رو، اگر رابطه جنسي كاملا آزاد مي بود، هيچ گاه كسي عاشق نمي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 78

3. عشق يك منشا فطري دارد.

4. تمايل انسان به كمال منشا عشق است. «1»

بررسي:

در اين جا اين مطلب قابل ذكر است كه منشا عشق به چند دليل نمي تواند ارگانيكي يا هدف جنسي منع شده باشد.

الف- عشق منحصر در عشق شهواني و جنسي نيست؛ زيرا موارد زيادي پيدا مي شود كه خلاف اين باشد؛ مانند عشق انسان به خداوند يا به خود و يا به گل

....

ب- اگر منشا عشق تراوش غدد جنسي باشد، بايد افراد پير هرگز عاشق نشوند، در حالي كه خيلي از افراد سن زيادي دارند و در عين حال عاشق هستند.

ج- اصلا عشق جنسي و شهواني عشق نيست، بلكه يك رابطه غريزي است كه در همه موجودات وجود دارد.

براساس عقيده صحيح، عشق يك منشا فطري دارد كه در اثر شناخت انسان نسبت به خوبي هاي موجود در يك شخص يا يك شئ و از سوي ديگر، نقصان آن ها در وجود خود، حاصل مي شود و هرچه اين شناخت كامل تر شود،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 79

اين علاقه بيشتر مي شود تا جايي كه انسان را وارد معركه عشق مي كند و انسان حاضر مي شود براي به دست آوردن آن خوبي ها همه هستي خود را فدا كند.

د- واژه عشق در قرآن مجيد حتي براي يكبار هم به كار نرفته است؛ اما با اين حال كلمات و واژه هايي كه با اين مفهوم مترادف و رساننده معناي آن مي باشد، به شكل هاي گوناگون آمده است؛ مانند حبّ، ود، مودت و ....

ج- اقسام عشق

پيش از بيان اقسام عشق و بيان ديدگاه قرآن كريم در باره آن، ذكر چند نكته لازم است:

[قاعده يكم انسان اگر كسي را دوست داشته باشد، خويشاوندان و دوستان او را نيز دوست مي دارد و حتي شهر، لباس، باغ، نوشته و ساير چيزهايي كه با او ارتباط دارند، در نظرش محبوب است. [

قاعده دوم امور و اميال فطري از جهت شدت و ضعف داراي مراتبي هستند كه هر مرتبه اي از آن ها داراي اسم و آثار خاصي مي باشد و اين مراتب در افراد بشر مختلف است؛ از جمله اين

امور «محبت» است كه مراتب آن طبق تفسير آلوسي به شرح ذيل مي باشد. 1. هوي: نخستين مرتبه محبت «تمايل داشتن»؛

2. علاقه: محبتي است كه هميشه همراه و درون قلب است.

3. كلف: محبت شديد را گويند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 80

4. عشق: حب شديد يا افراط در محبت را گويند.

5. شعف: مرحله اي كه عشق به تمام زواياي قلب نفوذ كند.

6. تدله: مرحله اي كه عشق عقل انسان را مي ربايد.

7. هيوم: مرحله اي كه عشق انسان را بي قرار و بي اختيار مي كند و او را به هر سوي مي كشاند. «1»

تقسيم ديگر عشق

با توجه به منشأ عشق، عشق به اقسام زير تقسيم مي شود:

1. حقيقي؛

2. مجازي؛

3. سرابي، جنسي و كاذب. «2»

1. عشق حقيقي

به عشقي گفته مي شود كه معشوقش حقيقي باشد؛ يعني زيبايي هاي او نامحدود باشد و داراي هيچ گونه نقصي نباشد، و به ديگر سخن، عشق يعني پرواز انسان به سوي بي نهايت، يعني اتصال قطره به دريا «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ؛ «3»

و [لي كساني كه ايمان آورده اند خدا را بيشتر دوست دارند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 81

2. عشق مجازي

عشق و علاقه اي واسطه اي به موجودات در راه خدا است كه هدف از آن رسيدن به عشق حقيقي مي باشد؛ يعني وسيله اي است براي رسيدن به معشوق حقيقي، و در واقع به خاطر معشوق حقيقي ابراز علاقه مي كند؛ مانند عشقي كه حضرت يعقوب را از درون مي سوزاند: «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ؛ «1» (فرزندان) گفتند: «به خدا سوگند، پيوسته يوسف را ياد مي كني تا بيمار مشرف به مرگ شوي يا هلاك گردي!»

3. عشق سرابي، جنسي و

كاذب

عشق به غير از معشوق حقيقي است، به گونه اي كه هدف از آن خاموش شدن غريزه جنسي و كام گرفتن از معشوق مي باشد نه رسيدن به معشوق حقيقي، و منشأ آن شهوت است؛ مانند «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً ...؛ «2» و زنان در شهر گفتند: «زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمنّاي كامجويي از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاي گرفت! قطعاً ما او را در گمراهي آشكاري مي بينيم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 82

قرآن سخن از عشق و محبت را با روشي خاص و با شيوايي و زيبايي تمام بيان مي كند، و آنچه لازم است از اقسام عشق و علاقه را در ضمن آيات يادآور مي شود و جالب اين كه در بين يكصد و چهارده سوره قرآن كه در بيشتر آن ها از عشق، محبت و مترادف هاي آن ها سخن رفته، يك سوره به تمامي به شرح حال يكي از اولياي خدا اختصاص يافته و در آن عشق و علاقه بيان شده است.

روح كلي و پيام هاي سوره يوسف:

1. عشق به خداوند مطمئن ترين مانع در برابر عشقهاي جنسي مي باشد و با سختي هايي كه دارد، معجزه آسا انسان را نجات مي دهد. «1»

2. عشق هاي كاذب معمولًا مقدمه اي براي عشق هاي حقيقي نيست، بلكه به ظلم و فساد مي انجامد. عشق زليخا به يوسف (ع) كه بيانگر نقطه اوج عشق شهواني و جنسي مي باشد، «2» به بيان قرآن آثاري چون خيانت، ظلم، فحشاء، رسوايي و مكر و حيله داشت. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 83

نتيجه:

با توجه به بيان اقسام عشق و نظر قرآن كريم در اين باره، به اين نتيجه مي رسيم كه عشق

هديه اي الهي است كه در فطرت همه انسان ها به امانت گذاشته شده است؛ اما چگونگي بروز و استفاده انسان ها از آن متفاوت است؛ برخي با استفاده صحيح از آن به سعادت، خوشبختي و بالندگي و كمال مي رسند، ولي برخي ديگر با استفاده نادرست از آن به بيابان خشكيده شقاوت و بدبختي گام مي نهند و هر لحظه بيش از پيش از قافله انسانيت فاصله مي گيرند؛ همانند آتش كه بدون آن نمي توان زندگي كرد، ولي اگر به علت استفاده نادرست مقداري از آن در خرمني بيفتد، يك جا همه آن را نابود مي كند.

اين شيوه استفاده ما باز مي گردد به اين كه آيا ما در تشخيص و انتخاب معشوق، راه درست را پيموده ايم يا راه نادرست را. نكته قابل توجه كه به ويژه براي جوانان داراي اهميت مي باشد، اين است كه آيا عشق هاي خياباني مي تواند انسان را خوشبخت كند يا خير؟

پاسخ اين پرسش با توجه به تقسيم بندي عشق و آثار مترتب بر هر قسم آن آشكار مي شود.

قرآن كريم عشق را بارزترين صفات مومنين مي داند «1» و اصيل ترين عشق را، عشق حقيقي به معشوق حقيقي بيان مي كند و خداي تبارك و تعالي را به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 84

عنوان معشوق حقيقي معرفي مي نمايد؛ زيرا خداوند است كه همه خوبي ها و زيبايي ها را در خود جمع دارد و در عشق نيز انسان دنبال خوبي ها و زيبايي ها مي باشد كه در معشوق وجود دارد و خود از آن ها بهره اي ندارد، و با عشق به معشوق مي خواهد كمبودهاي دروني خود را جبران كند و نهايت استفاده را از زيبايي هاي معشوق ببرد.

در اين جا اين پرسش مطرح مي شود كه اگر بيش از

يك معبود و يك معشوق در عالم وجود ندارد و عشق نيز فقط منحصر در عشق حقيقي است، پس عشق به ديگران به ويژه اولياي خدا چه صورتي دارد. پاسخ اين است كه خداوند عشق به اولياي خود به ويژه پيامبر اكرم و اهل بيت (ع) را در طول محبت خود بيان مي كند و آن دو را يكي مي داند. «1»

عشق سرابي و كاذب

عشق دروغين به جريان آب رودخانه اي كه از مسير اصلي خود منحرف شده، مي ماند كه اگر در مسير اصلي خود قرار نگيرد، خرابي هاي فراواني به بار مي آورد.

نمونه بارز اين عشق، عشق هاي خياباني، رابطه هاي غيرمشروع و دوستي هاي پنهاني است كه در بين برخي دختران و پسران جوان رواج دارد و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 85

معمولا نتيجه اين دوستي ها نيز ناخوشايند است؛ زيرا اين نوع علاقه ها هدايت و عنايت الهي نمي باشد و به جاي اين كه وسيله اي براي اطاعت اوامر الهي و رسيدن انسان به همه خوبي ها مي باشد، سبب مي شود كه انسان لحظه به لحظه از زيبايي ها و خوبي ها فاصله بگيرد و معصيت الهي را مرتكب «1» شود، تا جايي كه خيلي از آن ها به قتل و جنايت و جدايي هاي غم انگيز و همچنين فروپاشي كانون گرم خانواده ها مي انجامد.

توجه به اين نكته ضروري است كه ما در اين جا نمي خواهيم اميال غريزي انسان را نفي كنيم و آن را ناديده بگيريم، اسلام هرگز با غرايز انسان خصوصاً غريزه جنسي مخالف نيست، بلكه چيزي را كه اسلام با آن مخالف است، افراط و تفريط در اين غرايز مي باشد؛ از اين رو، وقتي اين اميال غريزي تحت مديريت اسلام و هدايت الهي قرار بگيرند، اعتدال در

آن ها شكل مي گيرد و در آن صورت جامعه بشري به سعادت و سلامت همه جانبه مي رسد.

اينك مناسب است به سخن يكي از دانشمندان غربي به نام «اريك فروم» اشاره اي داشته باشيم. وي مي گويد:

«عشق جنسي فريبكارترين نوع عشق است. عشق جنسي در وهله اول، با احساس شديد گرفتار شدن اشتباه مي شود، در حالي كه اين احساس دلبستگي ناگهاني طبيعتاً عمرش كوتاه است وبعد از اين كه بيگانه اي از نزديك

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 86

شناخته مي شود، ديگر حجابي باقي نمي ماند و ديگر هيچ نوع نزديكي ناگهاني در كار نيست، تا براي رسيدن به آن كوشش شود.

در اين نوع عشق به مرور زمان اين نزديك شدن ها كاهش مي يابد و عاشق احساس مي كند كه آن كسي كه فكر مي كرد به او نزديك است، نه تنها نزديك نيست، بلكه فرسنگ ها با هم فاصله دارند؛ در نتيجه شخص هوس مي كند به سراغ بيگانه اي تازه برود و عشقي جديد را آغاز و تجربه كند و باز اين بيگانه بعد از مدتي تبديل يك آشناي تكراري مي شود و عاشق هميشه با خود مي گويد اين فرد كه اين بار از او خوشم آمده با قبلي ها فرق مي كند؛ اين يك چيز ديگر است.

بسياري از اوقات ما متوجه نيستيم و حال آن كه اين انگيزه هاي ناهشيار فعال اند، مخصوصاً در ابتداي جواني كه هنوز تجربه اين گونه محبت ها بسيار اندك است. حال اگر مثلا دو نفر كه قصد ازدواج دارند، تمام ارتباط خود را براساس اين نوع عشق پايه ريزي كنند، بي گمان دچار پيامدهاي آن نيز خواهند شد كه نمونه هاي آن در عشق هاي خياباني و طلاق هاي وحشتناك بعد قابل رؤيت است.» «1»

نكته پاياني اين

است كه، عشق سرابي، عشق نيست بلكه فوران اميال غريزي و شهواني است كه به صورت مقطعي بروز و ظهور دارد؛ زيرا در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 87

حقيقت ريشه و سنگ بناي عشق، علم و شناخت است، و به طور طبيعي هر اندازه كه علم و شناخت عاشق نسبت به معشوق بيشتر شود به همان اندازه نيز عشق و علاقه اش بيشتر مي شود؛ زيرا ابعاد وجودي معشوق يكي پس از ديگري براي عاشق آشكار مي شود. بديهي است هر چقدر زيبايي هاي معشوق بيشتر باشد، عشق و علاقه عاشق به آن بيشتر مي شود و باعث استمرار اين رابطه مي باشد و اين مؤلفه فقط در عشق حقيقي وجود دارد، ولي عشق سرابيِ جنسي به چند دليل اين گونه نيست:

الف- هدف آن ارضاي شهوت است كه عمري كوتاه دارد و نمي تواند براي استمرار ايجاد انگيزه كند.

ب- ريشه و سنگ بناي عشق سرابيِ جنسي جهل و ناداني است كه از دريچه جادويي به نام چشم صورت مي گيرد؛ از اين رو، هر اندازه كه شناخت عاشق به معشوق بيشتر شود، فاصله و شكاف بيشتري ايجاد مي شود؛ زيرا زيبايي هاي اين معشوق محدود است و عشق نيز يك حالت روحي است كه دنبال نامحدود مي باشد. از سوي ديگر، زيبايي ها منحصر در اين فرد نيست، بلكه شايد اشخاص ديگر بهره اي بيشتر داشته باشند.

آثار عشق

هر يك از اقسام عشق داراي آثار و پيامدهاي خاص خود مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 88

آثار

عشق حقيقي:

1. رسيدن به درجات عالي انسانيت يا همان كمال نهايي؛ «1»

2. لذت بردن از عبادت؛

3. رهايي از گناه؛ «2»

4. سلامت و آرامش روحي و رواني؛ «3»

5. اطلاع بعضي از اسرار غيبي؛ «4»

6. رسيدن به مقام استجابت دعا؛ «5»

7. حلاوت سختيهاي زندگي؛ «6»

8. بندگي و عبوديت. «7»

در قرآن و سنت به تمامي آثار عشق به خداوند و اوليا خدا اشاره شده است، ولي به جهت اختصار از ذكر آن ها صرف نظر مي كنيم. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 89

آثار عشق سرابي جنسي

عشق سرابي مانند راهزني ماهر داراي آثاري نامطلوب فردي و اجتماعي است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. دوري از حق و حقيقت؛

2. مانع رسيدن انسان به كمال واقعي؛

3. كشيدن انسان به سوي انحراف و گناه و سقوط او از انسانيت؛

4. به انحطاط كشيدن فرد و جامعه؛

5. زود گذر بودن آن؛

6. سلب آرامش روحي و رواني از فرد و جامعه؛

7. فروپاشي كانون گرم خانواده؛

8. ايجاد روحيه، طغيان و سركشي در انسان؛

9. دوري انسان از اطاعت و بندگي؛

10. تيرگي قلب؛

11. ايجاد تضاد و تراحم اخلاقي در فرد و جامعه؛

12. توام بودن آن شكست و ناكامي هاي فراوان؛

13. ايجاد دغل بازي و عوام فريبي در جامعه؛

14. ايجاد قتل و غارت و تجاوز در جامعه. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 90

پيشنهاد:

پس از بيان

اقسام عشق و آثار آن، اينك اين پرسش مطرح مي شود كه چرا بايد عاشق نشويم و چرا بايد عاشق شويم؟ شايد اين پرسش در ذهن افراد زيادي به ويژه قشر جوان وجود داشته باشد، و يا در مواردي موجب آزار آنان شود.

پاسخ اين پرسش در قالب يك پيشنهاد ارائه مي شود:

عاشق شويد اما در كمند عشق هاي ناپخته، جوان و كاذب گرفتار نگرديد، بلكه آن ها را نردباني براي زندگي سعادتمندانه و شناخت محبوب واقعي قرار دهيد:

عشق هايي كز پي رنگي بود

عشق نبود، عاقبت ننگي بود» لذت عشق، جوهر آدمي است و حيات بدون عشق ناممكن است؛ بلبل اگر نغمه سرايي دارد به عشق معشوق است و انگيزه وصال و درك لذت دارد. آنان كه همتي بلند دارند و به حقيقت مردان روزگارند، هرگز خويشتن خويش را در قفس تن اسير نمي كنند و جوهر وجودي خويش را در چنگال طبيعت و لذايذ پست مادي و شهواني گرفتار نمي سازند.

خشم و شهوت وصف حيواني بود

مهر و رقت وصف انساني بود «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 91 بياييد لذت ببريم، اما از حقيقت و عشق حقيقي، از طهارت و پاكي؛ بياييد صفا كنيم در فضاي پاك تقوا، در محيطي آرام و

سالم، در اقيانوس پرهيزكاري، در جاي طهارت، در باران معنويت و در آبشار حقيقت. چه بسيار جواناني كه عشقشان پير، پخته و پايدار است، و چه بسيار پيراني كه عشق هاي جوان، ناپخته و ناپايدار در سر دارند. آنان كه دار و ندار خويش را در گرو تار مويي و خط و خالي مي گذارند و با يك نگاه ظاهري همه هستي خويش را مي بازند، عشقشان جوان و لذت شان بسيار گذرا و ناپايدار است، و هرگز به عشق حقيقي نخواهند رسيد؛ چرا كه محل عشق قلب انسان است و هر قلبي ظرفيت يك عشق را دارد. اين گونه نيست كه يك شخص دو قلب داشته باشد كه هم عشق به معشوق حقيقي داشته باشد و هم عشق به معشوق سرابي. «1»

اما آنان كه عاشق معبود و معشوق حقيقي هستند، معشوق آن ها هميشه و همه جا همراه آنان است، حتي در قبر و قيامت، و هرگز از لذت عشق جدا نمي شوند، حتي در فراي زمان و مكان.

پس عشق مذموم نيست، بلكه اگر منشأ عشق صحيح باشد، رويكرد عشق نيز صحيح خواهد بود و اگر رويكرد صحيح شد، آثار عشق صحيح مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 92

آنچه در اين جا مذموم است و مورد نكوهش قرار گرفته، عشق و لذت جواني نيست، بلكه جواني عشق و ناپختگي لذت است.

نه امروز بلكه در هميشه ايام سخن از عشق و عاشقي بوده، هست و خواهد بود؛ اما آنچه به ندرت يافت مي شده و مي شود، عشق حقيقي به

خداوند و اولياي او است و اين جاست كه فلسفه عشق براي ما روشن مي شود:

رسيدن انسان به كمال حقيقي و انسانيت و اين تنها در عشق حقيقي است؛ اما عشق حيواني سرابي است كه جنبه حيوانيت انسان رشد مي كند و نمي تواند عهده دار اين رسالت خطير باشد. مگر اين كه انسان عشق به مخلوقات الهي را در راستاي عشق الهي طلب كند و به دستور پروردگار به پدر، مادر، همسر و فرزند عشق بورزد و آن ها را مقدمه صعود به محبوب نهايي قرار دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 93

نظر قرآن درباره غريزه جنسي و لذت طلبي چيست؟

اشاره

پرسش:

نظر قرآن درباره غريزه جنسي و لذت طلبي چيست؟ پاسخ:

انسان گل سرسبد مخلوقات خداوند است كه همه نعمت ها براي او آفريده شده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً؛ «1» او كسي است كه همه آنچه در زمين است را براي شما آفريد» او است خدايي كه آنچه در زمين است براي شما (انسان ها) آفريد.»

اما استفاده از اين نعمت ها كه خداوند متعال در اختيار انسان قرار داده، مي تواند به دو گونه باشد:

الف- بهره بري مثبت از نعمت ها؛

ب- بهره بري منفي از نعمت ها.

براي مثال، «انگور» يك نعمت الهي است كه فوايد مثبت زيادي براي بشر دارد؛ مانند انواع ويتامين ها، ساختن كشمش، سركه، سركه شيره و ... و از همين انگور نيز مي توان شراب ساخت كه بهره بري منفي

از اين ميوه است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 94

اين دو بهره بري (مثبت و منفي) هر كدام علتي دارد و آن ستيز و كشمكش بين عقل و نفس است؛ عقل انسان و پيامبران الهي به بهره وري مثبت از اشيا دستور مي دهند، ولي هواي نفس و شيطان انسان را به سوي استفاده هاي منفي و نادرست از اشيا تشويق مي كند.

1. لذت طلبي

يكي از گرايش هاي فطري انسان گرايش به لذت طلبي، خوش گذراني و راحت طلبي است كه به طور طبيعي توام با رنج گريزي و فرار از درد و ناراحتي خواهد بود. قرآن كريم نه تنها وجود گرايش به لذت را در انسان انكار و يا آن را محكوم نمي كند، بلكه يك سلسله از تعاليم خود را بر اساس اين ميل طبيعي انسان مبتني مي سازد و در روش تربيتي خود از وجود آن بهره مي برد. در قرآن تعبيرهايي مانند «سعادت»، «فلاح»، «فوز» و مانند آن ها آمده بدين معنا كه انسان فطرتاً طالب سعادت و خوشبختي و كاميابي است و بايد به دستورهاي ديني عمل كند تا به گمشده و ايده و هدف حقيقي خود برسد. در برخي آيات نيز از تعبير ويژه «لذت» استفاده شده است، مانند آن جا كه

درباره بهشت صالحان مي فرمايد: «وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ؛ «1» هر چه را خودشان بدان ميل كنند و چشم ها لذت ببرند، در آن (بهشت موجود)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 95

است؛» و آيات ديگر نيز مانند 15 سوره محمد و 17 سوره سجده و ... كه تعبيرهايي در همين راستا دارند.

در نتيجه، اصل اين كه انسان طالب لذت باشد، از نظر قرآن مورد تاييد و بي اشكال است؛ زيرا اين يك ميل فطري است؛ البته بديهي است كه قرآن هيچ گاه آن را رها و افسار گسيخته نگذاشته بلكه آن را در جهت صحيح خود هدايت مي كند.

لذت طلبي نكوهيده

پس از آن كه روشن شد قرآن وجود اين ميل را نامطلوب نمي داند، جاي طرح اين پرسش است كه با وجود اين ديد مثبت قرآني، چرا گاهي لذت طلبي مذمت و نكوهش شده است و آيا وجود اين گونه نكوهش ها و مذمت ها با اين ديدگاه قرآني قابل جمع است؟

در پاسخ به اين پرسش مي گوييم: مذمت ها و نكوهش هايي كه در اين زمينه و در رابطه با اين ميل انجام شده، به اصل لذت طلبي مربوط نمي شود تا با اين ديدگاه قرآني در تعارض باشد، بلكه منشأ اين نكوهش ها عواملي جنبي است كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

الف- فراموش كردن لذت هاي ارزنده تر؛ زيرا ممكن است انسان خود را در لذايذ آني و لحظه اي زودگذر غرق كرده و در آن متمركز شود و تمام همت خود را به هوس هاي كم ارزش تر متوجه نمايد و از

لذت هاي معنوي و برتر غافل شود و از كمال باز ماند. انسان از ميان لذت ها به جهت غفلت به دنبال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 96

آن مقدار لذتي است كه برايش ممكن و ميسور است، ولي طبيعي است كه عقل، منطق و اختيار دارد و مي تواند از ميان همه انواع لذت ها با كميت ها، كيفيت ها و شدت هاي مختلف بهترين، شديدترين و عميق ترين لذت ها را در محدوده گزينش خود قرار دهد، ولي او گاهي در اين انتخاب دچار اشتباه و لغزش مي شود و بدون توجه به لذت هاي عميق و والاتر (لذت هاي معنوي) خود را با لذت هاي زودگذر مادي مأنوس مي كند.

ب- فرار از تلاش و كوشش: گاهي انسان به خاطر تن ندادن به سختي و كار و كوشش به طرف لذت هاي بي اهميت مي رود و در هوس هاي پست و كم ارزش تا حد افراط غرق مي شود. خداوند زندگي و رنج را توأمان آفريده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛ «1»

كه بيقين انسان را در رنج و مشقت آفريديم.» و از اين سختي در زندگي گريزي نيست، حال اگر كسي به خاطر فرار از كار و تلاش و زحمت خود را به تنبلي و تن پروري و لذت گرايي افراطي عادت دهد، لذتي گذرا به دست مي آورد، ولي از لذت هاي و الا و برتر چشم پوشي مي كند و با اين كار خود به يقين مورد مذمت و نكوهش قرار مي گيرد.

ج- كوتاهي در شكوفا كردن استعداد درك لذت هاي والاي انساني و اكتفا

كردن به لذت هاي طبيعي خود جوش نيز عامل جنبي ديگري است كه منشأ نكوهش لذات مي شود. بدان معنا كه انسان با عادت كردن به معنويات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 97

مي تواند استعداد درك لذت ها را شكوفايي ببخشد، ولي به لذت هاي طبيعي گذرا اكتفا مي كند و اين لذت طبيعي چون در مقابل لذات معنوي كم ارزش است، سرزنش مي شود.

لذت حقيقي چيست؟

انسان بر اثر ممارست با زندگي مادي لذت هاي مادي اين دنيا را لذت حقيقي مي پندارد، ولي قرآن كريم (ضمن اين كه استفاده از زينت هاي دنيا را تاييد مي كند) لذت حقيقي را رسيدن به نعمت هاي اخروي مانند لقاء الله، محشور شدن با اولياي الهي، بهشت عدن و ... بيان مي كند. اگر كسي از ميان اين دو لذت، لذت هاي آني و لحظه اي و كم ارزش دنيايي را انتخاب كند، به لذت هاي ابدي و ارزشمند نخواهد رسيد و بايد دانست كه درك لذت حقيقي تنها با رياضت و عرفان حقيقي كه همان عمل صالح و انجام دادن واجبات و ترك گناه باشد، حاصل مي شود. در واقع لذت هاي آني كه لذت نيستند، بايد ترك كرد تا به لذت بالاتري رسيد؛ به قول شاعر:

اگر لذتِ ترك لذت بداني

دگر لذت نفس، لذت نخواني

2. غريزه جنسي

يكي ديگر از مجاري و موارد لذت انسان علاقه به همسر و ارضاي غريزه جنسي است. اسلام درباره

غريزه جنسي و چگونه استفاده كردن از آن و نيز محدوديت هاي فطري غريزه جنسي مطالب جالب و كمال آفريني دارد؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 98

از جمله اين كه زن و مرد در آفرينش، مكمل يكديگرند و مقتضاي فطرت انسان اين است كه هر يك از اين دو يعني زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرايش جنسي دارد، ولي اين گرايش از ديدگاه قرآني داراي ويژگي هاي زير است:

1. گرايش به جنس مخالف بدان جهت است كه هر يك از زن و مرد مايه آرامش و آسايش يكديگرند. خداوند متعال مي فرمايد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا؛ «1»

از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد.»

2. گرايش براي توليد و تكثير نسل در متن آفرينش است كه حفظ و بقاي نوع انساني براي توليد نسل است. خداوند مي فرمايد: «الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيراً وَنِسَاءً؛ «2»

(همان) كسي كه شما را از يك شخص آفريد؛ و از او همسرش را آفريد، و از آن دو، مردان و زنان فراواني منتشر ساخت.» و نيز مي فرمايد: «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيراً وَنِسَاءً؛ و از آن دو، مردان و زنان فراواني منتشر ساخت.»

بديهي است كه توليد نسل و فرزندان زياد با ازدواج صورت پذيرفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 99

3. راه صحيح تكثير نسل تنها تشكيل خانواده است و خانواده آثار بسيار پرارزش و والايي دارد.

استفاده از غريزه جنسي در چهارچوب ذكر شده (در قالب ازدواج قانوني) مطلوب و هماهنگ با فطرت انسان و غريزه طبيعي او است؛ اما اگر رفتار جنسي انسان از اين مرز تجاوز كرد، ارزش منفي پيدا مي كند و قرآن كريم نيز از چنين عملي به تجاوز تعبير كرده است: «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ؛ «1»

و همان كساني كه دامانشان را (در امور جنسي) حفظ مي كنند؛ مگر در مورد همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) مالك شده اند؛ كه در حقيقت آنان (در اين موارد) سرزنش نمي شوند؛ كساني كه فراتر از اين جُويند، پس تنها آنان تجاوزگرند.»

اگر بنا باشد هر انساني با هر فردي از جنس مخالفش كه بخواهد، رابطه جنسي داشته باشد، به يقين بنياد خانواده متزلزل و فحشا و منكرات در جامعه رواج و امنيت از بين خواهد رفت.

بنابراين، براي حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بي بند و باري جنسي، لازم است همه افراد جامعه به اين محدوديت معقول و منطقي كه قرآن نيز بيانگر آن است، گردن نهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 100

4. آزادي غريزه و بي بند و باري جنسي موجب اختلاط نسل هاست و با اختلاط نسل ها و نطفه ها

هدف از آفرينش انسان از بين خواهد رفت؛ زيرا هدف آن است كه انسان با عبادت خليفه خدا روي زمين شود و براي رسيدن به اين هدف به پاكي ذاتي نياز است، ولي اختلاط نسل بنياد معنويت و پاك بودن ذاتي كه لازمه خليفه اللهي است، را از بين مي برد.

5. گرايش به جنس موافق خلاف فطرت و نظام آفرينش است و در واقع يك نوع انحراف در گرايش جنسي به شمار مي رود. قرآن كريم همجنس گرايي را به قوم لوط نسبت داده و آن را يك ضدارزش معرفي نموده است. «1»

نتيجه: از بحث هاي گذشته روشن شد كه لذت جويي در فطرت انسان ريشه دارد و قرآن نيز كاميابي از زينت هاي دنيا را حق فطري انسان مي داند؛ اما لذت حقيقي تنها در اين دنيا نيست، بلكه لذت حقيقي را بايد لذت هاي معنوي دانست.

و نيز روشن شد كه استفاده از غريزه جنسي، فطري انسان است و قرآن نيز آن را تاييد مي كند؛ زيرا خداوند براي انسان همسري از خودش آفريده كه مايه آرامش او است، و او مي تواند تشكيل خانواده دهد و غريزه جنسي خود را از اين راه تعديل نمايد، ولي رها كردن اين غريزه مشكلاتي براي بشر به بار خواهد آورد؛ از جمله تزلزل بنياد خانواده، ايجاد اختلاط نطفه ها و دور شدن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 101

از هدف خلقت؛ بنابراين، همان گونه كه دين امري فطري است، قوانين آن نيز در همه جا فطرت انساني را ملاحظه و محافظت

كرده است.

قوانين خداوند مانند نسخه پزشك است كه مصلحت بيمار را به خوبي مي داند، در حالي كه بيمار ممكن است ميل به خوردني هاي زيادي داشته باشد، ولي پزشك مصلحت نمي داند براي او تجويز كند؛ انسان نيز اين چنين است كه اگر طبق نسخه خداوند عمل كند، از نظر روحي، معنوي و حتي جسمي سالم مي ماند؛ اما اين انسان ميل و اشتها به چيزهاي فراواني دارد كه به صلاح او نيست و برخي از آن ها كشنده است و حق تعالي مصلحت انسان را بهتر مي داند كه موارد مضر را براي بشر تجويز نكرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 103

تحليل روان شناختي- قرآني رابطه ميان دختر و پسر چيست؟

اشاره

پرسش:

تحليل روان شناختي- قرآني رابطه ميان دختر و پسر چيست؟ پاسخ:

درآمد:

عقل و عاطفه دو نيروي ضروري براي زندگي بشري هستند كه به انسان عطا شده اند. خالق هستي به اقتضاي شرايط و شرح وظايف زن و مرد، آن دو را حكيمانه ميان آن ها تقسيم كرده است كه هر يك با تفاوت هاي طبيعي موقعيت هاي ويژه اي را براي زندگي انساني فراهم آورند.

در مورد وجود اين تفاوت ها، ميان روان شناسان ديدگاه هاي متفاوتي ارايه شده است. برخي مي گويند: از نظر رواني بين زن و مرد تفاوت هاي قابل ملاحظه اي ديده مي شود، به طور كلي مرد برون گر است، او فعال و مايل است بر دنياي اطراف چيره شود؛ در نتيجه فكر و ملموسات در او بيش از شور و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 104

احساس رشد مي كند، در حالي كه زن بيشتر درون گرا و غير

فعال است و احساس بر او چيره است. «1»

در مورد نوع رابطه ميان زن و مرد از نظر يونگ- روان كاو مشهور- مسئله «جبران» مطرح است. توضيح اين كه: ميان رابطه زن و مرد حالتي مكمل گونه وجود دارد تا تضاد گونه. او بيان مي كند كه مردان و زنان اگر در درون خود حالت هاي تضاد، مثلًا مرد حالت زنانگي و زن حالت مردانگي، داشته باشد، نه تنها باعث جذب و عشق نمي شود بلكه باعث همرنگ شدن مي گردد؛ از اين رو، آنچه در خارج با آن رو به رو هستيم، رابطه اي تكميلي است كه توسط دوست داشتن ميان دو جنس مخالف حاصل مي شود و تمام كمبودهاي وجودي را نيز برطرف مي كند. «2»

به هر حال وجود مرد و زن در كنار يكديگر در صورتي كه همراه با ارتباطي سالم به دور از اضطراب باشد، خود عاملي در برقراري اعتدال روحي- رواني است كه باعث مي شود افراد از زندگي خود لذت ببرند.

آلپورت مي گويد: «داشتن هدف هاي دراز مدت، اكنون وجود آدمي را تشكيل مي دهد و شخصيت سالم را از شخصيت بيمار متمايز مي سازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 105

«رابطه» مهم ترين نقش را در زندگي آدمي ايفا مي كند. شايد هيچ يك از ابعاد تجارب زندگي انسان به اندازه رابطه دو نفر سرشار از عاطفه و هيجان نباشد؛ همچنين است توانايي در برقراري روابط محبت آميز. از نشانه هاي شخصيت سالم است.» «1»

مفهوم شناسي:

تعريف: پژوهش در رابطه با ارتباط ميان فردي، از ديرباز مورد توجه دانشمندان و صاحب نظران تربيتي بوده است. براي روشن شدن موضوع به بررسي اين واژه مي پردازيم.

1. ارسطو درباره ي اين مفهوم چنين مي گويد: ارتباط (ريطوريقا) جستجو براي

دست يافتن به كليه وسايل و امكانات موجود براي ترغيب و اقناع ديگران است. ايشان مفهوم ارتباط را معادل فعاليت و عمليات هاي انفعالي دانسته است و بعيد نيست آنچه در نظر اين دانشمند بوده، ارتباط در صحنه هاي سياسي و اقتصادي باشد.

2. از نگاه روانشناسان اجتماعي و دانشمندان علوم ارتباطات انساني، ارتباط ميان فردي فرايندي است كه طي آن اطلاعات، معاني و احساسات از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 106

طريق پيام هاي كلامي و غير كلامي با ديگران در ميان گذارده مي شود؛ يعني همان فرايند ارسال و دريافت پيام است. طبق اين تعريف، ارتباط يك مفهوم دو سويه است و بر تاثير و تأثّر ارتباط برقرار كنندگان بر يكديگر در يك سيستم دو سويه تاكيد مي كند.

3. در تعريفي ديگر چنين آمده است: ارتباط ميان فردي يك تعامل گزينشي نظام مند، منحصر به فرد و رو به پيشرفت است كه سازنده شناخت طرفين از يكديگر مي باشد و محصول اين شناخت، خلق معاني مشترك بين اعضا و طرفين ارتباط است. «1»

در تعريف سوم، انتخاب گري جزء مقومات تعريف است. اين تعريف بر اين تاكيد دارد كه نتيجه يك ارتباط، رسيدن به شناخت طرفيني از يكديگر و يك پيشرفت اجتماعي مي باشد. در ضمن در اين گونه ارتباطات، معاني جديد و قابل قبول طرفين خلق مي شود.

4. مقصود از دوستي دختر و پسر، رابطه اي نسبتاً صميمانه و گرم و عمدتاً پنهاني است كه از طريق ديدارهاي مخفيانه، رد و بدل كردن نامه و يا برقرار ساختن ارتباط تلفني بين دختر و پسر ايجاد مي شود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 107

جمع بندي: آنچه در اين مقال مورد نظر است،

مطلق برخوردهاي ميان دختر و پسر و برقرار كردن رابطه اعم از گفتاري و غيره مي باشد كه همراه با اهداف متفاوتي صورت مي پذيرد.

از آنجا كه بشر موجودي بالطبع اجتماعي است و لازمه جدايي ناپذير زندگي انسان ورود به عرصه اجتماع و برقرار كردن تعاملات ميان افراد است، در نظام ترسيم شده در قرآن كريم نيز بدان پرداخته شده و رابطه آنها به عنوان دو نيمه مكمل هم در نظام آفرينش جايگاهي را به خود اختصاص داده است. ولي در اينجا پرسشي مطرح مي شود كه آيا جامعه مورد نظر قرآن بسته و منحصر به حضور مرد در عرصه اجتماع است و يا جامعه اي باز و رها شده بوده و با هرگونه ايجاد رابطه ميان افراد موافق است و يا اين كه جامعه مورد نظر آن جامعه اي همراه با ارتباطاتي نظام مند و كارشناسي شده و هدفمند مي باشد كه بر اساس همين هدفمندي، احكام اجتماعي و فردي آن انشا شده است؟

در مواردي از آيات قرآن، چگونگي ارتباط ميان افراد جامعه، زن و مرد، به گونه اي حكيمانه بيان شده است كه با بررسي آنها مي توان درباره ي نگاه قرآن به موضوع به جمع بندي مناسبي دست يافت. ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه از نگاه قرآن كريم رابطه سالم ميان زن و مرد باعث ايجاد آرامش و سكون نفس مي گردد؛ آرامشي كه تمام دانشمندان مختلف تربيتي سال ها براي رسيدن به قاعده اي كه به آن بينجامد، فعاليت مي كنند، ولي بر اثر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 108

تكبعد نگري نسبت به انسان تاكنون راه حلي نهايي ارايه ننموده اند. در آيه اي از قرآن كريم چنين آمده است: «وَمِنْ

آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا». «1»

در اين آيه شريفه، رسيدن به آرامش نتيجه يك تعامل سالم ميان مرد و زن به نام ازدواج دانسته شده است.

از سوي ديگر، از نگاه قرآن، با توجه به آيه ياد شده، يكي از مهم ترين اهداف خلقت بشر به دوگونه زن و مرد، آرامش بخشيدن و ماندگاري نسل انساني است؛ از اين رو، قوانين مطرح در اين نظام الهي نبايد با اين هدف اوليه خلقت مغاير باشد، بلكه بايد تكميل كننده و در راستاي اين هدف تعريف و انشا شود.

طرح آيات ارتباط

1. «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» «2» اين آيه شريف به تمام مومنان دستور مي دهد كه در هنگام ارتباط با زنان از نگاه مستقيم بر حذر باشند. مي فرمايد: (اي پيامبر)، به مردان مؤمن بگو:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 109

«چشم هايشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند، و دامانشان را (در امور جنسي) حفظ كنند.»

در اين آيه، حفظ فرج به معناي جلوگيري از نظر افكندن به آن است. «1» ذكر حفظ فرج پس از فرو بستن چشم ذكر معلول بعد از علت است؛ زيرا هر كس به چشم چراني عادت داشته باشد، بدون شك آثار سوء آن از جمله از دست دادن عفت دامن گير او خواهد شد، و چون به غض بصر (پوشاندن چشم) عادت كنند، بدون شك اثر آن كه حفظ فرج باشد، به دنبال آن خواهد آمد. «2» در ادامه آيه، حكمت اين حكم بيان شده كه اين كار براي آن ها پاكيزه تر است و اين پاكيزگي هم براي فرد

است و هم اجتماع. در ادامه بحث براي اين كه كسي گمان نكند خداوند راضي مي شود محيط سالم اجتماع به انحطاط كشيده شود و يا روح و روان افراد دستخوش افكار ناسالم گردد، با يك جمله تهديدآميز مي فرمايد: «خداوند به آنچه مي سازيد، آگاه تر است». تعبير به ساختن به جاي «يعملون» مي تواند اشاره به بازتاب اين عمل در اجتماع باشد؛ يعني آنچه شما انجام مي دهيد، باعث بروز و ظهور يك انحراف اجتماعي است و خداوند نسبت به آن آگاهي كامل دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 110

2. «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ....» «1» در ادامه دستور به مردان، براي چگونه ارتباط برقرار كردن، روي سخن را به نيمه ديگر افراد اجتماع كرده و وظايف مفصل تري را براي آن ها بر مي شمارد:

الف- «قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ»

اين قسمت، زنان مومن را به بازداشتن چشم خود از نگاه به مردان نامحرم امر مي كند؛ زيرا نظر افكندن به محيطهاي شهوت آلود باعث ايجاد اختلال در سيستم عصبي شده و ذهن بيننده را براي مدتي به خود مشغول مي كند و همان گونه كه در آيه قبل بيان شد، بازتاب و آثار اين عمل، زير پا گذاشتن عفت و سلامت انساني است.

همان گونه كه گذشت، نگاه از جمله عواملي است كه مي تواند غريزه جنسي را به حركت در آورد. «فرويد» منشأ تمام بيماري هاي عصبي را غريزه جنسي مي داند و تظاهرات مرضي در اين گونه بيماران را فعاليت هاي جنسي بيمار گونه آن ها بيان مي كند. «2» از ديدگاه اين روانكاو، عوامل بر انگيختگي ميل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 7، ص: 111

جنسي مشتمل بر عوامل بيروني و دروني است. فكر زياد، دقت زياد و بيش از اندازه بر يك موضوع جنسي از جمله عوامل دروني تحريك ميل جنسي به شمار مي آيد؛ اين همان چيزي است كه در اين آيه شريفه در دو كلمه پر مغز بيان شده است كه عمل به آن بيمه شدن جامعه انساني در برابر انحراف را به دنبال دارد.

از جمله عوامل بيروني در تحريك جنسي افراد، جذبه هاي موجود در جنس مخالف است؛ به عبارت ديگر، آنچه باعث جلب نظر مي شود، زيبايي جنس مخالف و بروز دادن و در معرض قرار دادن اين زيبايي است. اين لذت در نگاه، كه به علت زيبايي فرد مقابل ايجاد مي شود، به مرور زمان حالت صعودي پيدا مي كند و اگر اين حالت به نااميدي بينجامد، چيزي جز درد و اندوه دروني را به دنبال نخواهد داشت. «1»

با توجه به اين بيان معنا و هدف آيه از بيان غض بصر و حفظ فرج به نهايت وضوح مي رسد و معلوم مي شود كه اين حكم نيز در راستاي همان هدف كلي خلقت كه رساندن جامعه به آرامش رواني است، وضع شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 112

ب- «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»

زنان مومن بايد درباره آشكار شدن زينت ها نهايت دقت را به كار بندند. آنچه در اين مسئله مهم است و برخي مفسران نيز بر آن تاكيد دارند، اين است كه اظهار محل زينت؛ مراد از نهي خداوند است نه خود زينت زيرا اظهار زينت حرام نيست، بلكه آنچه حرام است، به نمايش گذاردن محل آنهاست. «1»

علت بيان اين حكم بعيد

نيست كه ناظر به يكي از غرايز مهم نهفته در زنان به نام «تبرج» و «خود آرايي» باشد. همه زنان به طور طبيعي به خودآرايي و دل ربايي تمايل دارند. به اين مسئله در آيه ديگر چنين اشاره شده است:

ج- «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ الْأُولَي» «2» شهيد مطهري در اين باره مي گويد: «اما علت اين كه در اسلام پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي؛ هم چنان كه از نظر تصاحب جسم و تن زن شكار است و مرد شكارچي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 113

ميل زن به خود آرايي از اين نوع حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دلباخته و به دام خود اسير كند.» «1»

وجود غريزه تبرج و آثار آن از ديد دانشمندان روان شناس نيز پنهان نمانده است. «لمبروزو»- روان شناس معروف ايتاليايي- در اين باره مي گويد: «در زن علاقه به دلبر بودن و دل باختن، مورد پسند بودن و مايه خرسند شدن بسيار شديد است.» در جاي ديگر مي گويد: «يكي از تمايلات عميق و آرزوهاي اساسي زن آن است كه در چشم ديگران اثري مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايي اندام، موزون بودن حركات، خوش آهنگي صدا، طرز تكلم و بالاخره شيوه خرام خود، مطبوع قرار گرفته، احساسات آن ها را تحريك و روحشان را مجذوب سازد.» «2»

پس

وجود غريزه خودآرايي در زنان امري مسلم مي باشد. حال خداوند حكيم از آن جا كه به اين مسئله علم و آگاهي داشته و پيامد آن را در اجتماع انساني مي دانسته است، با يك حكم «منع اظهار زينت» جامعه رو به سعادت بشري را از خطر انحراف جنسي و درنتيجه بروز اختلالات رواني نجات داده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 114

است؛ البته در اين مورد راه افراط را در پيش نگرفته و جايي را كه احتمال ريبه و خطر انحراف نبوده، استثني كرده است.

د- «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ»

در ادامه آيه خداوند موضوع پوشش را مطرح كرده و مي فرمايد: بايد اطراف مقنعه خود را بر سينه ها انداخته و فضاهاي خالي را پر كند. از نظر اسلام تمام بدن زن جزء عورت او به شمار مي رود؛ يعني تمام اندام زن باعث تحريك جنس مخالف مي شود. فيزيولوژيست ها و روانشناسان در مقام مقايسه زن و مرد به اين مطلب تصريح كرده و گفته اند: ميان زن و مرد در تمام سلول هاي آن ها تفاوت وجود دارد. در توضيح آيه بايد گفت:

«زن مظهر جمال و مرد مظهر شيفتگي است و طبعاً بيش از مرد در معرض چشم چراني قرار مي گيرد. جهت حفظ سلامت رواني جامعه بر حفظ پوشش و عدم تحريك غرايز در روابط اجتماعي تاكيد شده است. اين كه در آخر آيه مي فرمايد: «لعلكم تفلحون» نشانگر اين مهم است كه عدم تحريك غرايز در روابط اجتماعي به رستگاري و سعادت افراد جامعه مي انجامد.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 115

- «وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ»

زنان مومن نبايد به گونه اي پا بر زمين بكوبند كه

زينت هاي آن ها به صدا در آيد و باعث جلب نظر افراد اجتماع گردد. اين نيز در راستاي غريزه تبرج و خودآرايي صادر گرديده و باعث نوعي پيش گيري از اختلالات رواني در اجتماع است.

3. «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلَا مَعْرُوفاً» «1»

در اين آيه شريف، خداوند شرط ديگر را در رابطه ميان فردي بيان مي كند. در مورد ارتباط زن و مرد آنچه مهم به نظر مي رسد، اين است كه با توجه به ويژگي هاي خاص زنان در لطافت و ظرافت هاي جسمي و روحي و ... نبايد در روابط اجتماعي و سازماني، جذابيت زن واسطه ارتباط قرار گيرد، چه جذابيت چهره و چه جذابيت كلامي. براي رعايت اين امر، قرآن كريم در اين آيه چگونگي ارتباط كلامي زنان با مردان را مطرح كرده است؛ البته ممكن است كسي گمان كند كه اين آيات خاص زنان پيغمبر اسلام (ص) است، ولي اين برداشت به چند دليل مردود و آنچه مورد نظر آيه است، عموميت حكم مي باشد؛ زيرا اولًا: در آيه علت حكم بيان شده و توسعه و محدوده حكم، دار و مدار دليل حكم است و دليل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 116

مذكور در آيه دليل عام و گسترده مي باشد. مي فرمايد: «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» كه تعميم آن نشان مي دهد احكام مذكور به زنان پيامبر (ص) اختصاص ندارد.

ثانياً: اين كه خداوند زنان پيامبر (ص) را مخاطب قرار داده نشان از غلظت و شدت حكم نسبت به زنان ديگر است؛ زيرا زنان پيامبر (ص) از لحاظ حقوقي حكم مادر مومنان را دارند؛

از اين رو، اساساً بعد از پيامبر (ص) ازدواج با آن ها حرام است.

افزون بر آن، هيبت پيامبر خدا (ص) بر همسرانش سايه افكن است و لذا كسي جرات نمي كند خيال هوسراني در ارتباط با آن ها در سر بپروراند؛ از اين رو، ضعيف ترين موردي كه احتمال سوء استفاده در مورد آن مطرح مي شود، زنان پيامبر (ص) است و خداوند با مورد خطاب قرار دادن آن ها حكم را به طريق اولويت به همه جامعه سرايت داده است. «1»

در اين آيه، خداوند از خضوع و طنازي زنان در گفتار با غير محارم كه ممكن است در قالب شوخي و لطيفه گويي مصداق پيدا كند، نهي كرده است؛ زيرا اين گونه ارتباط باعث حركت شهواني گرديده و افكار اجتماع را به خود مشغول مي كند و همان گونه كه گفته شد، برخي روان شناسان اين گونه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 117

رفتارها را باعث ايجاد فكر زياد و دقت بيش از اندازه دانسته و معتقدند كه موجب فعاليت هاي جنسي و در نتيجه اضطراب و تشويش رواني مي گردد، و جامعه اي اين چنين، بيمار، راكد و به دور از هرگونه فعاليت رو به رشدي است كه با هر عامل بيروني آسيب مي پذيرد.

با توجه به اين آيات كه قوانين و مقررات مربوط به پوشش زن و شيوه رفتار او در اجتماع را مطرح كرده و نيز با توجه به احكامي كه مالكيت زن را به رسميت شناخته و بسياري از حوادث تاريخي مستند، از زمان حكومت نبوي و علوي و ديگر ائمه كه در تاريخ بيان گرديده، اصل ارتباط ميان زن و مرد از نگاه قرآن امري مسلم و ثابت شده

است «1» و نگاه دين نگاهي اعتدالي، و قرار دادن شرايط ارتباط به هدف جلوگيري از هرج و مرج هاي روحي- رواني اجتماع مي باشد.

بررسي مؤلفه هاي ارتباط:

هر ارتباطي مؤلفه هايي دارد كه برخي از آن ها عبارت اند از:

1. برقرار كنندگان ارتباط؛

2. پيام: همان محتواي ارتباط است كه منظور ارتباط كنندگان را روشن مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 118

3. رسانه: منظور شيوه خاص برقراري ارتباط است.

4. كانال: آنچه ارتباط برقرار كنندگان را به هم پيوند مي دهد و رسانه را در خود جاي مي دهد.

5. انگيزه ارتباط: در اين بحث مي تواند عشق ورزي و ابراز علاقه باشد.

وجود اين مولفه ها نشان دهنده ارتباطي هدفمند است.

آنچه از آيات شريف استفاده شد، شرايط برقرار كنندگان ارتباط است، ولي از فحواي اين آيات فهميده مي شود كه پيام ارتباط نيز نبايد به گونه اي باشد كه باعث تحريك شهوات جنسي گردد؛ زيرا در غير اين صورت هدف از وجود شرايط تامين نمي گردد.

از برخي آيات استفاده مي شود كه تعدادي از شرايط ياد شده مانند پوشش زن، ناظر به ارتباط حضوري زن و مرد است و شرايطي مانند نوع سخن گفتن مي تواند ناظر به ارتباط اعمي (حضوري و تلفني) باشد؛ البته بيان علت حكم مي تواند ناظر به محتواي ارتباطات نامه اي نيز باشد؛ زيرا به كار بردن جملات شهوت انگيز نيز مشمول نهي ياد شده مي شود.

به هر حال آنچه از نگاه قرآن مهم است، سالم سازي جامعه است لذا بايد از هرگونه ارتباطي كه منجر به از بين رفتن آرامش روحي افراد اجتماع مي گردد خودداري شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 119

نگاه افراطي به ارتباط

در مورد ارتباط ميان دختر و پسر در محيط اجتماع و

عرف مردم ضرب المثلي وجود دارد كه دختر را به پنبه و پسر را به آتش مانند مي كند كه بدون شك در صورت نزديك شدن آن دو به يكديگر، پنبه شعله ور مي شود. اين ضرب المثل به عنوان يك گزاره رفتاري و يك الگوي اجتماعي در ميان افراد جامعه وجود دارد. خانواده ها با اين گزاره رفتاري به تربيت و خط دهي فرزندان اهتمام مي ورزند، در حالي كه اين سخن به معناي ناديده گرفتن اراده و اختيار انسان و پايين آوردن شخصيت والاي انساني افراد در حد جمادات است كه امري غير صحيح و به دور از دليل مي باشد. آنچه مهم مي نمايد اين است كه بايد رفتارها و ارتباطات داراي مرز و همراه با رعايت اصول برخاسته از شرع باشد كه در اين فرض، ارتباط هيچ منعي ندارد. در تربيت فرزند مهم اين است كه معرفت بخشي مناسب و به جا انجام پذيرد؛ يعني والدين بايد تلاش كنند نوجوان و جوان خود را در خود نگهداري، بصيرت لازم ببخشند؛ «1» يعني لازم است والدين علت نهي و يا امر خود را در مورد رفتارهاي مختلف بيان كنند تا فرزند در يك سردرگمي تربيتي قرار نگيرد؛ امري كه در موارد مختلف مورد اهتمام قرآن كريم بوده و به عنوان اصلي متقن مورد اشاره قرار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 120

گرفته است. قرآن در هر زمينه اي نخست معرفت بخشي مي كند و در مرحله بعد، حكم خاص آن را بيان مي نمايد. «1»

در نتيجه لازم است براي ساختن جامعه اي سالم و متعادل در وهله اول به افراد شناخت و بينش رفتاري صحيح داده شود تا رفتارها كوركورانه و آسيب

پذير نباشد.

پيامد دور شدن از واقعيت:

دور شدن از واقعيت موجود ميان تفاوت هاي فردي در بين زن و مرد و پيروي از اصول غير متقن و تك بعد نگري افراد در ميان جوامع غربي پيامدهاي جبران ناپذيري را براي زنان جامعه به همراه داشته است. توضيح اين كه:

جنبش اجتماعي دهه 1960 م به تغييرات بنيادي در كيان خانواده انجاميد. جنبش آزادي زنان آن ها را به كار بيرون از خانه ترغيب نمود. جنبش ضد فرهنگي، رهيافت هاي جديدي در روابط جنسي مطرح كرد كه در نتيجه آن، زوج هاي بسياري بدون ازدواج با هم زندگي مي كردند. در اين زمان، خانواده هاي نامتعارفي از قبيل خانواده هاي تك والديني و زندگي همجنس گراها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 121

به پديده شايع تبديل گرديد. برخي پيامدهاي اين خانواده ها در غرب عبارت اند از:

1. افزايش چشمگير شمار كودكان نامشروع؛

2. افزايش چشمگير مسائل روان پريشي بين كودكان و والدين مجرد؛

3. افزايش خط خشونت و آزار كودكان؛

4. افزايش مشكلات مربوط به سلامت كودكان و والدين مجرد؛

5. افزايش آسيب هاي آموزشي و تحصيلي؛

6. افزايش احتمال استفاده از مواد مخدر همراه با هزينه هاي اجتماعي آن؛

7. افزايش ميزان جرايم اجتماعي. «1»

بايد تذكر داد كه اين گونه پيامدها، بار اقتصادي و اجتماعي سنگيني بر دولت هاي تحميل كرده است.

علت برقراري روابط دوستانه ناسالم دختر و پسر

برقراري اين گونه ارتباطات فرايند عوامل گوناگوني است كه برخي از آنها عبارت اند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 122

1. ضعف بينش مذهبي

نوجوان يا جواني كه از لحاظ بينشي قائل به مرز بين محرم و نامحرم نيست، آمادگي بيشتري براي گرفتار آمدن در چنين دامي را دارد. اين مشكل در صورتي رفع مي شود كه والدين به بينش دهي صحيح به

فرزند رو كنند و اوامر و نواهي خود را با دلايلي همراه سازند.

2. عدم رعايت حجاب

ضعف بينش مذهبي در دختران باعث بي توجهي به مسئله پوشش و حجاب سالم مي گردد. از آن جا كه غريزه تبرج امري طبيعي در دختران است و از سوي ديگر، دختر جوان توجهي به مهار و كنترل اين غريزه از نگاه شرع ندارد بي حجابي در جامعه امري رو به رشد مي گردد كه پيامد اوليه آن چيزي جز ارتباطهاي غير اخلاقي چيزي نيست.

3. آرايش هاي غير مناسب دختران

دختر خود موجودي جذاب و ذاتاً باعث تحريك نگاه هاست. اگر اين شخص به آرايش ظاهري مبادرت ورزد و در اجتماع ظاهر گردد، اين جذابيت دو چندان شده و باعث جلب توجه جنس مخالف مي شود، و نهي شارع مقدس از نمايان كردن آرايش زنان در اجتماع، حكمي براي كنترل ارتباطات نامشروع مي باشد كه بايد به آن بيشتر توجه شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 123

4. وجود الگوهاي منحرف

سن نوجواني و زمان گذر از آن، حساس ترين دوران زندگي هر فرد به شمار مي آيد. در اين دوران، هر نوجوان به دنبال معيار و الگويي براي رفتار خود است، و چنانچه در اين الگوگيري مشورت داده نشود، ممكن است الگويي را برگزيند كه او را به سوي انحراف سوق دهد. قرآن كريم نيز به اين مهم توجه نموده و در چند مورد به معرفي الگوهاي رفتاري مناسب اقدام كرده است. آياتي كه حضرت ابراهيم (ع)، پيامبر اكرم (ص) و زنان فرعون و حضرت مريم (س) را معرفي مي كند، از اين قبيل است.

عوامل ديگري نيز در اين روند ارتباطي مؤثر است؛ عواملي از قبيل

سهل انگاري برخي مادران و بي خبري پدران، اشتغالات فراوان والدين، وجود مشكلات عاطفي در خانواده و دلايل جنسي و زياد شدن سن ازدواج. «1»

پيامدهاي دوستي ناسالم دختر و پسر

ارتباط هايي كه از راه غير صحيح و به دور از اصول مطرح در اين گونه ارتباطات ايجاد مي شود ممكن است در پي دارنده پيامدهايي باشد كه جبران آن براي افراد ممكن نباشد. در يك نگاه اجمالي برخي از اين پيامدها را مي توان چنين برشمرد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 124

1. نگراني برملا شدن اين ارتباط

اين گونه روابط از آن جا كه به دور از چشم والدين برقرار شده است، در هر دو طرف يك حالت ترس و اضطراب به خاطر آشكار شدن آن به وجود مي آيد كه مي تواند در روند سالم زندگي فردي شخص تاثيري منفي بر جاي گذارد.

2. نگراني والدين

اين نگراني پس از آشكار شدن ارتباط فرزند با ديگران براي آن ها حاصل مي شود و باعث روان پريشي افراد خانواده مي گردد و زندگي سالم آن ها را دچار نگراني و اضطراب مي كند.

3. افت آموزشي و ترك تحصيل

با توجه به آزمايش هاي ميداني كه صورت گرفته، اين گونه ارتباطات باعث بروز عشق و عاشقي و افتادن به ورطه خيال مي شود كه نتيجه آن در اغلب موارد افت شديد تحصيل و در مواردي نيز ترك تحصيل است.

4. ابتلا به افسردگي

برقراري عاطفي اين گونه روابط در سن نوجواني از آن جا كه اغلب به ازدواج نمي انجامد، فرد را دچار افسردگي مي كند. اسلام با انشاي

حكم ازدواج موقت به عنوان حكمي ثانوي و همراه با شرايط خاص، اين معضل را معالجه كرده كه لازم است در اين زمينه تحقيقي مستقل ارائه شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 125

5. خودكشي

6. انجام ازدواج هاي عشقي

اين گونه ازدواج ها جنبه عقلاني ندارد و صرفاً عملي عاطفي محسوب مي گردد و به گفته بسياري از روان شناسان عشق اوليه معمولًا پايدار نمي ماند؛ از اين رو، در بيشتر موارد به طلاق و جدايي مي انجامد؛ به گفته مولوي:

عشق هايي كز پي رنگي بود

عشق نبود عاقبت ننگي بود 7. برقراري ارتباطات جنسي نامشروع

8. احتمال استمرار جنسي نامشروع بعد از ازدواج. «1»

ذكر نمونه قرآني از يك ارتباط سالم

در پايان به جاست كه به يك نمونه قرآني در مورد ارتباط سالم بين دختر و پسر اشاره شود. در اين داستان جواني است به نام موسي (ع) كه به شهر مدين وارد شده است. او پس از ورود بر سر چاه شهر مي رود و گروهي از مردم را مي بيند كه براي آب دادن به چهارپايان خود جمع شده اند. در اين هنگام دو دختر را مي بيند كه كناري ايستاده و از گوسفندان خود مراقبت مي كنند و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 7، ص: 126

به چاه نزديك نمي شوند. در اين حال جوان به سوي آن ها گام برمي دارد و علت كناره گيري آن ها را جويا مي شود. مي گويند: ما به گوسفندان خود تا زماني كه همه مردان چوپان كنار نروند، آب نمي دهيم و بيان مي كنند كه علت حضور ما در اين جا اين است كه پدرمان فردي كهنسال است.

جوان به ياري آنها مي شتابد و پس از سيراب كردن گوسفندان آنها براي استراحت به زير درختي مي رود و در برابر خداوند ابراز نيازمندي مي كند. در اين هنگام ناگهان يكي از آن دو دختر به طرف جوان مي آيد. قرآن نوع حضور اين دختر را چنين بيان مي كند: «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا» «1» اين دختر در هنگام گام برداشتن، حيا را فراموش نمي كند. «2» بيان دعوت را از زبان پدر مي گويد تا شائبه ميل فردي در مخاطب ايجاد نگردد. در اين داستان نكات زير قابل تامل است:

1. حضور دختران دراجتماع به علت ضرورت خانوادگي؛

2. برقراري ارتباط سالم با افراد؛

3. عدم اختلاط دختران با مردان؛

4. توجه به حياي فردي در نوع راه رفتن؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 127

5. سخن گفتن با جوان بدون ايجاد ريبه و شهوت؛

6. نتيجه ارتباط ازدواج سالم و به پيشنهاد پدر دختران به جوان.

آنچه گذشت، بيان داستاني قرآني از يك رابطه انساني است كه اصل ارتباط ميان پسر و دختر را در صورت حفظ شرايط ارتباط تاييد مي كند. ذكر اين نكته لازم

است كه اين حفظ حريم شخصي در ارتباط با جنس مخالف، از نگاه خداوند دور نماند. و در نهايت، اين پاكي جوان باعث بعثت او به نبوت الهي گرديد كه خود مي تواند درسي سازنده براي جوانان مومن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 129

براي بر طرف كردن شهوت و زياد كردن تقوا چه راهكارهايي وجود دارد؟

اشاره

پرسش:

براي بر طرف كردن شهوت و زياد كردن تقوا چه راهكارهايي وجود دارد؟ پاسخ:

پاسخ را در دو بخش «شهوت» و «تقوا» ارائه مي كنيم:

اول: شهوت و راه هاي كنترل آن

واژه «شهوت» در موارد مختلفي مانند شهوت مال، شهوت پست و مقام، شهوت كار، شهوت جنسي و ... كاربرد دارد، ولي از آن جا كه پرسش به «غريزه جنسي» اشاره دارد؛ در پاسخ بايد گفت خداوند تمايل و غريزه جنسي را مانند غرايز و تمايلات ديگر در وجود انسان به امانت گذاشته و ما در قبال آن سه راه داريم:

1. سركوب كردن يا از بين بردن غريزه جنسي؛

2. رها كردن افسار شهوت و غريزه جنسي؛

3. تحت برنامه دين در آوردن شهوت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 130

راه اول، يعني سركوب كردن، باعث نقص جسماني مي شود و به دنبال آن بسياري از استعدادهاي دروني انسان را نابود مي كند و اجازه شكوفايي و رشد نمي دهد و دين اسلام با اين راه مخالف است.

راه دوم، يعني رها كردن افسار شهوت نيز هم موجب هلاكت انسان و بروز بيماري هاي روحي و جسمي مي شود كه امروزه در بسياري از كشورهاي غربي شاهد آن مي باشيم و اسلام با اين راه نيز مخالف است.

راه سوم اين كه نه اين غريزه و نعمت الهي را سركوب كنيم و نه آن را رها نماييم، بلكه طبق دستورهاي شرع آن را مديريت نماييم.

اينك به برخي از اين دستورها توجه مي نماييم:

1. ازدواج

يكي از بهترين راهكارهايي كه در قرآن و روايات

بدان سفارش شده «ازدواج» است و حتي در قرآن دستور بسيج همگاني براي فراهم كردن اسباب ازدواج جوانان داده شده است. در سوره نور آيه 32 به مومنان دستور مي دهد: «وَأَنكِحُوا الأَيَامَي مِنكُمْ ...؛ و افراد بي همسرتان، و شايستگان از بندگانتان، و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد؛ ...»

در آيه بعد مي فرمايد: «و كساني كه (وسايل) ازدواج نمي يابند، بايد خويشتنداري كنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 131

2. كنترل چشم

پرهيز از چشم چراني و حاضر نشدن در مجالس و محل هايي كه نامحرمان حضور بيشتري دارند و تماشا نكردن فيلم ها و عكس هاي مبتذل؛ از اين رو در آيه 30 و 31 سوره نور مي فرمايد: (اي پيامبر) به مردان مؤمن بگو: «چشم هايشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند، و دامانشان را (در امور جنسي) حفظ كنند.» كه اين براي آنان [پاك كننده تر و] رشد آورتر است؛ [چرا] كه خدا به آنچه با زيركي انجام مي دهند آگاه است.

«و به زنان مؤمن بگو: چشمانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند؛ و دامان (عفت) شان را حفظ كنند؛ ...»

3. دوري از ناپاكان

برخي افراد نا اهل و منحرف در لباس دوست ظاهر مي شوند و انسان را از مسير صحيح خارج مي كنند؛ از اين رو، قرآن خطر همنشيني با اين افراد را چنين گوشزد مي كند: «خدا مي خواهد توبه شما را بپذيرد؛ و [لي كساني كه پيرو شهواتند، مي خواهند كه [شما] با انحرافي بزرگ منحرف

شويد.» «1»

4. روزه

روزه گرفتن در فرو نشاندن آتش شهوت بسيار موثر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 132

5. دوري از تخيلات شيطاني

تخيلات شيطاني همچون «طوفاني» بر «تلاطم امواج شهوت» مي افزايد؛ از اين رو، توصيه مي شود:

الف- لحظات قبل از خواب، با قرائت قرآن يا دعا و يا مطالعه كتابي سودمند در بستر سپري شود.

ب- تا خسته نشده ايم به رختخواب نرويم. [پيش از خواب با كار يا ورزش يا مطالعه و يا جز اين ها خود را آماده خواب كنيم.]

ج- نماندن در محلي كه تنها هستيم و كسي حضور ندارد.

افزون بر اين ها هر مورد ديگري را كه باعث حركت «پرنده خيال» ما مي شود، بايد مورد توجه قرارداد؛ از اين رو قرآن در مورد دوري از خيالات شيطاني مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورديد! از گام هاي شيطان پيروي مَكنيد. و هر كس از گام هاي شيطان پيروي كند، (گمراهش مي سازد،) چراكه او به [كارهاي زشت و ناپسند فرمان مي دهد.» «1»

به توصيه برخي صاحب نظران موارد ذيل در كنترل شهوت مؤثر است: «2»

الف- ورزش و عضويت در تيم هاي ورزشي؛

ب- مطالعه كتب مفيد (به ويژه زندگي علما و اولياي خدا)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 133

ج- پرهيز از غذاهاي محرّك؛

د- نپوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان؛

و جز اين ها.

دوم: تقوا و راه هاي افزايش آن

«تقوا» يعني خود نگهداري و خويشتن داري و در قرآن

كريم آمده است: «در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا خود نگهدارترين (و پارساترين) شماست»؛ «1» «و توشه برگيريد، و در حقيقت بهترين توشه، پارسايي (و خود نگهداري) است ...» «2»

بله، در اهميت تقوا همين آيات كافي است كه خدا مي فرمايد گرامي ترين و بزرگوارترين بنده نزد من كسي است كه وقتي در موقعيت گناه قرار گيرد، خويشتن داري كند و مرتكب گناه نشود.

حال براي دست يابي به راهكارهاي افزايش تقوا، به سراغ آيات الهي مي رويم و از غذاهاي معنوي آن بهره مي بريم:

1. عبادت

قرآن مي فرمايد: «اي مردم! پروردگارتان را پرستش كنيد، ... تا شايد شما [خودتان را] حفظ كنيد.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 134

از اين آيه فهميده مي شود كه افزون بر عباداتي مانند روزه، نماز، تلاوت قرآن و ...، عباداتي مانند كمك به بينوايان، يتيم نوازي و خدمت به خلق و ... مانند اين ها نيز به افزايش تقوا كمك مي كند.

2. مطالعه احوال اقوام گذشته و عبرت گرفتن از آن ها

«و بيقين دانستيد (حال) كساني از شما را، كه در (روز) شنبه [از حدّ]، تجاوز كردند و به آنان گفتيم: «ميمون هايي طرد شده باشيد! و آن (كيفر) را عبرتي براي (مردم) در پيش رويشان (در آن عصر) و (نسل هاي) پشت سرشان و پندي براي پارسايان (خود نگهدار) قرار داديم ..» «1»

3. روزه

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما مقرر شده، همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بودند مقرر شد؛ تا شايد شما [خودتان را] حفظ كنيد.» «2»

در آيه 21 سوره بقره عبادت را براي افزايش تقوا معرفي كرد، و در اين آيه به طور خاص «روزه» را معرفي مي نمايد،

با اين كه روزه يكي از عبادات است؛ بنابراين، روشن مي شود كه نقش روزه در افزايش تقوا بسيار مهم است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 135

4. پرهيز از راه هاي انحرافي

5. سير در مسير الهي

«و اين راه راست من است؛ پس از آن پيروي كنيد؛ و از راه ها [ي ديگر] پيروي نكنيد، كه شما را از راه او پراكنده مي سازد؛ اين [ها] است كه [خدا] شما را به آن [ها] سفارش كرده، تا شايد شما [خود را] حفظ كنيد.» «1»

6. يادآوري نعمت هاي الهي و انجام وظايف «2»

7. توجه و تفكر در آيات معاد و آگاهي از عالم برزخ، قيامت و چگونگي حساب رسي انسان ها

آياتي مانند: «و [خودتان را] از (عذابِ) روزي حفظ كنيد، كه هيچ كس به جاي شخص (ديگري) چيزي (از عذاب) كيفر نمي شود، و از او هيچ شفاعتي پذيرفته نمي شود، و هيچ عوضي از او گرفته نمي شود، و آنان ياري نمي شوند.» «3»

8. باور و يقين قلبي به موارد زير نيز باعث ايجاد انگيزه در رعايت تقوا مي شود؛ اين كه انسان بداند:

الف- خدا با متقين است. (بقره/ 194)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 136

ب- خدا متقيان را دوست دارد. (آل عمران/ 76)

ج- متقيان از نعمت هاي الهي بهشتي برخوردارند. (حجر/ 45)

د- تقوا عامل فلاح، رستگاري و سعادت است. (بقره/ 189)

- تقوا عامل وسعت و زياد شدن رزق مي باشد.

- «و اگر (بر فرض) اهل آبادي ها ايمان مي آوردند و خودنگهداري (و پارسايي) مي كردند، حتماً بركاتي از آسمان و زمين بر آنان مي گشوديم؛ وليكن (آنان حق را) تكذيب كردند؛ پس بخاطر آنچه همواره كسب مي كردند، گرفتارشان كرديم.» «1»

- «... و هركس [خودش

را از [عذاب خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مي دهد؛ و او را از جايي كه نمي پندارد روزي مي دهد؛ ....» «2»- «... و هركس [خود را] از [عذاب خدا حفظ كند براي او كارش را آسان قرار مي دهد.» «3»

- در پايان يادآور مي شويم كه ملاقات و ديدار با علماي رباني و اولياي خدا و مطالعه احوال و زندگي نامه بزرگان، بسيار مؤثر و راهگشا مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 137

معرفي كتاب

براي مطالعه بيشتر در اين باره به كتاب هاي زير رجوع فرماييد:

1. تفسير نمونه، زير نظر آيه اللَّه العظمي مكارم شيرازي مباحث مربوط به آياتي كه در پاسخ آمده؛

2. گناهان كبيره آيه اللَّه شهيد دستغيب (ره)؛

3. كنترل غرايز جنسي، آيه اللَّه العظمي مكارم شيرازي، انتشارات مدني؛

4. جوانان در طوفان غرايز، همت سهراب پور، چاپ دفتر تبليغات اسلامي؛

5. آنچه يك جوان بايد بداند [ويژه پسران ، رضا فرهاديان، چاپ دفتر تبليغات اسلامي؛

6. چشم چراني- به قلم دوشيزگان- انتشارات الزهرا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 139

اسلام براي كنترل عشق به جنس موافق و مخالف چه راهكاري پيشنهاد كرده است.

پرسش:

اسلام براي كنترل عشق به جنس موافق و مخالف چه راهكاري پيشنهاد كرده است. پاسخ:

براي دستيابي به پاسخي مناسب، نخست لازم است به مقدماتي درباره ي معناي «عشق» و انسان عاشق توجه نماييم.

معناي عشق:

در لغت، «عشق» را محبت شديد و علاقه افراطي و دل بستگي زياد نسبت به يك شئ و يا يك شخص معرفي كرده اند. محقق بزرگ خواجه طوسي در شرح اشارت بوعلي مي نويسد: «والحب اذا افرط سمي عشقاً؛ محبتي كه از اندازه زيادتر شود و از حد خود بگذرد، عشق مي نامند».

آيت اللَّه جوادي آملي نيز در كتاب حماسه و عرفان به همين معنا اشاره

دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 140

ريشه اين واژه از «عشقه» گرفته شده است، و آن نام گياهي است كه بر تنه درخت مي پيچد، آب آن را مي خورد، رنگ آن را زرد مي كند و بالاخره آن را خشك مي كند و خود با طراوات مي ماند. «1»

اما در اصطلاح: عشق را از كيفيات نفساني قلمداد مي كنند كه به سبب سيطره شديد تفكر در زيبايي و نيكويي محبوب و كثرت مشاهده شئون اطوار و آثار حسن معشوق در نفس و جان آدمي تحقق مي يابد. «2» از نظر بوعلي عشق حقيقي در تمام موجودات ساري و جاري است. عشق حقيقي همان ابتهاج، سرور، نشاط ناشي از تصور ذات معشوق مي باشد. «3»

عشق در قرآن و روايات

واژه «عشق» در قرآن نيامده اما مفهوم آن كه محبت شديد و دل باختن به محبوب مي باشد، وجود دارد. در سوره بقره آيه 165 مي خوانيم: «الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ؛ و [لي كساني كه ايمان آورده اند خدا را بيشتر دوست دارند».

گروهي از مترجمان و مفسران «اشد حباً» را به عشق ترجمه كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 141

در سوره يوسف نيز آمده است: وقتي جريان محبت و علاقه شديد زليخا به يوسف در شهر منعكس شد) گروهي از زنان شهر گفتند: همسر عزيز، جوانش (غلامش) را به سوي خود دعوت مي كند عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده است.

در روايات واژه عشق و مفهوم آن به طور مستقيم به كار رفته است؛ براي نمونه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است:

«افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها «1»؛ بهترين

مردم كسي است كه به عبادت عشق بورزد و با عبادت هم آغوش گردد و از قلب، دوستش بدارد و آن را با بدن انجام دهد و خود را در اختيار آن بگذارد.»

سخن ديگر از امير بيان و مولاي متقيان در خطبه 108 نهج البلاغه است: «من عشق شيئاً غشي بصره و أمرض قلبه و ...؛ هر كس عاشق چيزي شود، آن چيز چشمش را كور مي سازد و دلش را بيمار مي گرداند [به طوري كه عيب آن را ننگريسته، زشتي اش را نيكوبيند].»

اين محبت شديد در دعاها و مناجات اهل بيت نيز به كار رفته است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 142

عشق در كلام بزرگان

يكي از موهبت هاي بزرگ و ارزشمند الهي به انسان خاكي، كيمياي ناشناخته عشق است؛ حالتي كه منشأ تمام كمالات والاي نفساني و يكي از مهم ترين عوامل حركت، آگاهي و رشد در انسان بوده و جايگاه والاي قلب، مكان و ظرف آن مي باشد.

حريم عشق را در گه بسي بالاتر از عقل است

كسي اين آستان بوسد كه سر در آستين دارد «1» به فرموده برخي، عشق ستاره اي برافروخته از تجلي حسن معشوق ازلي است كه آدمي و پري، طنين هستي اويند و آن قدر اين عشق مقدس است كه دست فرشته به آن نرسد. عشق معجوني است كه همه جهان زنده به او و جنبش افلاك به بركت او است. مولانا عشق را وصف ايزد و از اوصاف خداوند بي نياز مي داند.

عشق از اوصاف خداي بي نياز عاشقي بر غير او باشد مجاز «2» عشق رها شدن از پليدي ها و عيب ها، و سوختن در برق عشق، نوازشگر دل و روح

آدمي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 143

هر كه را جامه زعشقي چاك شد

او ز حرص و جمله عيبي پاك شد «1» در پايان يادآور مي شويم كه صدرالمتالهين- عارف و حكيم نامور- مي گويد: «عشق» عين «وجود» و وجود عين عشق است و هر دو عين حسن و جمال اند و مراتب و درجات عشق به اندازه مراتب وجود است و اين دو با هم ملازم بوده، و بين تمام موجودات عالم جريان دارند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 144

انواع عشق

براي عشق تقسيم بندي هاي متعددي نقل شده، ولي معروف ترين آن ها به قرار ذيل است:

1. عشق حقيقي: كه همان محبت الهي و عشق به لقاي محبوب حقيقي يعني ذات احديت است.

2. عشق مجازي: عشق هاي غيرحقيقي، زودگذر و ظاهري كه بين موجودات وجود دارد و منحصر به انسان هم نيست، بلكه ممكن است يك طرف انسان و طرف ديگر موجودات ديگر باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 144

يادآور مي شويم كه عشق هاي وهمي و خيالي در محدوده عشق هاي مجازي است.

راه حل ها:

با توجه به اين مقدماتي كه بيان شد و تقسيماتي كه در باره عشق مطرح گرديد، اينك به اين مسئله توجه مي نماييم كه اگر جواني به دلايلي گرفتار عشق هاي مجازي شد و در وجود خود احساس گناه كرد، براي معتدل كردن اين عشق چه بايد بكند.

آنچه مهم است كنترل عقلايي و ديني اين احساسات مي باشد تا فرد دچار گرفتاري ها و دردهاي جسمي و روحي نگردد و اين علاقه و دوست داشتن در مسير معين به اندازه مشخص جهت دهي شود، و در غير اين صورت موجب

بر هم خوردن برنامه سعادت او مي گردد.

حكما گفته اند: «شدت و ضعف محبت» متناسب است با «ميزان درك كمال محبوب»؛ توضيح مطلب اين كه: هرچه «معرفت و آگاهي» انسان نسبت به خوبي ها و كمالات محبوب بيشتر شود، «محبت» به او نيز بيشتر مي شود؛ براي مثال، شما شخصي را به عنوان دوست انتخاب مي كنيد، در هر ملاقات و ارتباط جديد هرچه از خوبي هاي او با خبر مي شويد، محبت شما به او بيشتر مي شود. مثلًا در ملاقات اولي به خاطر ورزشكار بودن به او علاقه مند مي شويد، ولي بعد متوجه مي شويد دانش آموز موفقي نيز هست و در كنار درس و موفقيت در ورزش، حافظ قرآن نيز مي باشد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 145

و خلاصه هرچه از كمالات و خوبي هاي او بيشتر آگاه مي شويد، علاقه شما به او بيشتر مي شود. «1»

با توجه به مطالبي كه گذشت، مي بينيم گاهي برخي افراد به يكديگر علاقه مند مي شوند، در حالي كه هيچ شناختي نسبت به هم ندارند و بعد هم كه ملاقات ها بيشتر مي شود، كمال و خوبي خاصي در محبوب خود نمي بيند، ولي علاقه او بيشتر مي شود و اين محبت آن قدر شديد مي شود كه گاهي به مرحله عشق مي رسد. اين واقعيت چطور با آن قاعده بالا سازگار است؟!

قاعده ياد شده مي گويد: «هرچه كمالات بيشتر باشد، علاقه بيشتر مي شود.» ولي اين جا مي بينيم كمالي وجود ندارد، ولي علاقه و عشق آمده. به نظر مي رسد پاسخ اين باشد كه برخي افراد به ويژه بعضي جوانان پس از ملاقات اول و علاقه ابتدايي كه به محبوب خود پيدا مي كنند، از محبوب خود يك شخصيت ايده آل و با كمالي در ذهن خود مي سازند و به آن شخصيت

كه در ذهن و خيال خود دارند، علاقه مند مي شوند و هر روز كمالاتي را براي او فرض مي كنند و خوبي هايي را براي او توهم مي كنند، و براساس آن شخصيت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 146

و محبوب خيالي و مفروض كه براي خود ساخته اند، محبتشان بيشتر مي شود و عشق، علاقه و دفاع از او نيز لحظه به لحظه افزايش مي يابد. اين در حالي است كه خود او مي داند و همه اطرافيان نيز مي دانند كه آن محبوب اين كمالات را كه ندارد هيچ، ارزش اين همه دفاع و وقت صرف او كردن را نيز ندارد؛ اما او كمالات و ارزش هايي را براي او تصور كرده و دارد با آن عشق بازي مي كند تا حدي كه معايب او اصلًا ديده نمي شود و گاهي «معايب» را نيز «محاسن» مي شمارد. «1»

راه حل اول:

به نظر مي رسد انسان براي خروج از اين بن بست و رهايي از بند عشق هاي مجازي اين چنيني بايد قدري «تفكر» كند و شخصيت محبوب خود را از زير ذره بين «عقل» بگذراند و ببيند آيا واقعاً او اين همه كمال را دارد و آيا اصلًا عيبي ندارد كه اين مقدار براي او ارزش قائل شده است؟! به سخن ديگر چنين افرادي اگر به واقعيت گرايي نزديك شوند و از خيال بافي و توهم فاصله بگيرند، بخش عمده اي از مشكلشان حل مي شود و محبت آن ها به افراد اعتدال مي يابد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 147

راه حل دوم:

نكته قابل توجه ديگر اين است كه نيازهاي «عاطفي» و «جنسي» دو عاملي هستند كه انسان را به سوي دوست داشتن و عشق ورزيدن به ديگران سوق مي دهد

و اين امري طبيعي است. با توجه به اين نكته بايد ببينيم اين عشقي كه ايجاد شده آيا ريشه عاطفي دارد يا ريشه جنسي اگر علاقه جنسي است آيا معشوق از جنس مخالف است يا همجنس، و هريك از اين موارد پاسخ خاص خود را مي طلبد كه به اجمال اشاره مي كنيم.

- اگر ريشه اين عشق و علاقه كه انسان را به اين مشكل گرفتار كرده، مسائل «عاطفي» باشد، شخص بايد اين خلأ را از درون خانواده پر كند. با علاقه به پدر و مادر و ديگر افراد خانواده مي توان اين خلأ عاطفي را از بين برد تا نياز به جايگزيني افراد ديگر نبوده و در دام عشق هاي مهلك مجازي گرفتار نيايد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 148

- اگر اين علاقه «جنسي» است و معشوق نيز از جنس موافق است، انسان بايد در مورد عاقبت اخروي و دنيوي اين نوع عشق و علاقه خوب فكر و مطالعه كند؛ چنان كه حضرت علي (ع) مي فرمايد: «هر وقت خواستيد كاري انجام دهيد، نخست در عاقبت آن كار خوب تفكر نماييد.» «1»

بنابراين بايد توجه داشت كه عاقبت اخروي اين كار عذاب آلود است و عاقبت دنيوي آن افزون بر آبروريزي و لگدمال شدن شخصيت انسان، فرد را گرفتار بيماري هاي جسمي و روحي خطرناك و استعدادهاي انسان را ضايع مي كند و از شكوفا شدن آن جلوگيري مي كند.

اما اگر اين علاقه عاطفي يا جنسي به جنس مخالف است، راه حل هاي خود را مي طلبد؛ از جمله:

1. انسان مسئله را با خانواده خود در ميان بگذارد تا رسماً از معشوق مورد علاقه خود براي ازدواج خواستگاري كند و از

اين كار هراسي در دل نداشته باشد؛ البته اين كار بايد با توكل بر خدا و همراه با شناخت و مشورت با ديگران و بدون عجله و با انجام تحقيقات كامل صورت گيرد.

اما اگر جواب آن ها منفي بود يا شرايط ازدواج وجود نداشت، چه بايد كرد؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 149

2. پس از صبر و بردباري، قاطعانه و با اراده محكم و با توكل بر خدا تصميم بگيرد او را به فراموشي بسپارد، و مهم ترين عامل در اين مرحله اين است كه مطمئن باشد در آينده نزديك او را فراموش خواهد كرد و ان شاء اللَّه همسر بهتري براي او پيدا خواهد شد.

3. ايجاد پيوند و رابطه قلبي عميق با خالق زيبايي ها و كمالات، يعني خداوند متعال، با اين عقيده كه هرچه زيبايي و كمال در عالم هست، از او است «1» و عشق به او، پايدار و بقيه عشق ها فاني و زودگذر است.

4. با برنامه ريزي دقيق و منظم، وقت خود را به مطالعه و ورزش و كار و تلاش و رفاقت و مجالست با دوستان مذهبي و شركت در مجالس اهل بيت و مانند اينها، به نحو احسن بگذارند، و سعي كند از بيكاري و پرداختن به امور بيهوده و خلوت گزيني و گوشه گيري پرهيز كند، تا ذهن خود به خود از اين محبت ها خالي شود.

5. دوران جواني پر از شور و هيجان و احساس است. اين نوع مسايل طبيعي است و با اندك بهانه اي به وجود مي آيد و با اندك بهانه و تلاشي فراموش مي شود؛ براي مثال، همين اندازه كه انسان متوجه شود محبوب او با

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 7، ص: 150

شخص ديگري رفت و آمد مي كند، از او دلگير مي شود و در نتيجه رفته رفته به قطع رابطه مي انجامد.

6. در نظر خود بين عشق حقيقي كه مربوط به خدا و اولياي خداست، و عشق مجازي مقايسه كند و توجه كند كه عاقبت عشق حقيقي عزت نفس، حقير شدن مشكلات، تاثير نداشتن تعريف و مدح ديگران، احساس امنيت و آرامش و ثبات قدم داشتن- و محبوب شدن پيش ديگران و نتيجه عشق هاي غيرحقيقي خفّت و خواري و حقير شدن است.

در پايان يادآور مي شويم كه به باور عموم روان شناسان، جوانان افزون بر مطالعه منابعي در اين خصوص، بي نياز از مشاوره حضوري با كارشناسان نيستند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 151

فصل سوم: معاشرت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 153

آيين معاشرت و ارتباط جوان مسلمان با جنس موافق و مخالف چيست؟

پرسش:

آيين معاشرت و ارتباط جوان مسلمان با جنس موافق و مخالف چيست؟ پاسخ:

مقدمه:

برقراري ارتباط و بهره برداري از معاشرت با ديگران، از لوازم زندگي است؛ زيرا بدون ارتباط و معاشرت، ادامه زندگي سخت و يا غيرممكن خواهد شد. قرآن مجيد در اين باره در سوره زخرف آيه ي 32 مي فرمايد:

«آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مي كنند؟! ما وسايل زندگي آنان را در زندگي پست (دنيا) بين آنان تقسيم كرديم و رتبه هاي برخي آنان را بر برخي [ديگر] برتري داديم، تا برخي آنان برخي [ديگر] را به خدمت گيرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه جمع آوري مي كنند بهتر است.»

اين مطلب در آيه 62 سوره نور با بياني ديگر آمده و ضرورت زندگي دسته جمعي و معاشرت انسان ها با يكديگر، لازمه زندگي معرفي شده است.

از آن جا كه دين اسلام جامع و كامل است، همان گونه كه معاشرت را لازمه زندگي مي داند، براي آن حد و مرزهايي نيز قرار داده است كه با توجه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 154

به دستورهاي اسلام محدوديت هاي جوان مسلمان در ارتباط تبيين مي شود. منظور از محدوديت روابط و معاشرت ها در دين اسلام روشن شدن حد و مرز است و با آزادي انسان، ناسازگار نمي باشد؛ به تعبير ديگر، تعيين حد و مرز براي روابط و معاشرت ها يكي از كاركردهاي دين جامع و كامل اسلام است.

اسلام از سويي معاشرت و ارتباط را ضرورتي براي جامعه رو به پيشرفت و

ترقي مي داند، و از سوي ديگر، همين ارتباط و معاشرت را قانونمند و هدفمند كرده و روابط را با توجه به همين اهداف مديريت مي كند.

با تقسيم بندي اقسام ارتباط، حدود و مرزهاي هر قسم مشخص مي شود:

الف- ارتباط با جنس موافق

در نگاه ابتدايي و سطحي، جوان مسلمان در ارتباط با جنس موافق هيچ محدوديتي ندارد، ولي در اين نوع ارتباط نيز محدوديت هايي وجود دارد:

1. نوع نگاه (توضيح آن در بخش جنس مخالف خواهد آمد)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 155

2. رعايت حقوق معاشرت؛

3. سخن گفتن و پيشگيري از انحراف هاي دروغ، غيبت و تهمت كه از گناهان زبان محسوب مي شود و نتيجه ارتباط و معاشرت است.

ب- ارتباط با جنس مخالف

در اين مورد افراد به دو دسته تقسيم مي شوند، نخست افراد محرم؛ يعني خويشاونداني مانند پدر، مادر و همسر كه احكام خاص دارند و انسان محدوديت كم تري در ارتباط با آن ها دارد و ديگر افراد نامحرم مانند افراد بيگانه كه در ارتباط با آن ها انسان محدوديت بيشتري دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 157

راه هاي ارتباط

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 158

2. سخن گفتن يكي از شيوه هاي رايج ارتباط و معاشرت است.

در يك تقسيم بندي كلي:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 159

تفاوت اين قسمت با نگاه كردن در اين است كه

در نگاه كردن به نامحرم، غير از دست و صورت جايز نبود، ولي در صحبت كردن تنها قصد شهوت مانع است، و از اين باب، معاشرت در تعليم و تعلم، خريد و فروش و معاملات و ساير معاشرت هاي روزمره جايز مي باشد؛ مشروط به اين كه در آن ها قصد لذت نباشد. «1»

3. سومين راه ارتباط و معاشرت دست دادن و تماس فيزيكي است:

چنانچه از آيات و روايات بر مي آيد و در فقه آمده است «تماس بدني با كساني كه نگاه كردن به آنان حرام است، جايز نيست؛ بنابراين، دست دادن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 160

زن و مرد بيگانه با هم جايز نيست، ولي دست دادن از زير لباس [يا با دستكش اشكالي ندارد، ولي نبايد دست همديگر را بفشارند.» «1» (و به قصد لذت هم نباشد.)

4. نامه نگاري هاي عادي يا رايانه اي (چت)

از شيوه هاي متدوال امروزي كه با استفاده از رايانه رواج يافته است، نامه نگاري اينترنتي است كه اگر قصد شهوت راني در آن ها نباشد، از نظر شرعي اشكالي ندارد، هرچند كه از نظر اتلاف عمر، هر انساني مسئول پاسخ گويي نسبت به چگونگي گذران عمر خويش است؛ چنان كه از پيامبر اكرم روايت شده است: «پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار، جوانيت را پيش از پيري، سلامتت را پيش از بيماري، تمكنت را پيش از تهي دستي، فراغتت را پيش از گرفتاري و زندگانيت را پيش از مرگ.» «2»

5. بهره برداري جنسي

از نظر قرآن و روايات هرگونه بهره برداري جنسي به

زن و شوهر اختصاص دارد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 161

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ.» «1» تصريح به ويژگي خاص مؤمنان در ابتداي سوره و نيز تصريح به تجاوزگري در صورت عدم پايبندي به اين اصل، از مهم ترين دلايل تأكيد قرآن مجيد بر اين گونه روابط است. تعبير «عادون» كه به معناي «متجاوزون» (تجاوزگران) به حدود الهي آمده، سخت ترين تعبيري است كه در اين باره شده است.

افزون بر اين، در آيات آغازين سوره نور دربرخورد جدي با زناكار، پيامبر خود را از برخورد مهربانانه با اين پديده شوم و زيان آور بر حذر و اعلام مي دارد كه عده اي از مومنان مي بايد بايستي عذاب و شكنجه اي كه براي اين گناه مقرر شده است، را شاهد باشند؛ و از سوي ديگر آن ها را از نظر اجتماعي مطرود و معاشرت با آنان را ممنوع كرده و ازدواج با آنان را اجازه نمي دهد. «2»

قرآن كريم در سوره اسراء آيه 32 مي فرمايد: «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِيلًا؛ و نزديك زنا نشويد؛ [چرا] كه آن، زشتكاري است، و بد راهي است».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 162

و در سوره فرقان آيه 68 مي فرمايد: «وَالَّذِينَ ... وَلَا يَزْنُونَ وَمَن

يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً؛ ... و هر كس اين (كارها) را انجام دهد، [كيفرِ] گناه را خواهد ديد.»

لذت معاشرت و گفتگوي با جنس مخالف هرچند شيرين باشد، كوتاه مدت است و حزن و اندوه و نگراني طولاني را به دنبال خواهد داشت.

آري، خداوند تمايل و غريزه جنسي را مانند غرايز و تمايلات ديگر در وجود انسان به امانت گذاشته و ما در قبال آن سه راه داريم:

1. سركوب كردن يا از بين بردن غريزه جنسي؛

2. رها كردن افسار شهوت و غريزه جنسي؛

3. تحت برنامه دين درآوردن آن.

راه اول: يعني راه سركوب كه باعث نقص جسماني شده، و به دنبال آن بسياري از استعدادهاي دروني انسان نابود مي گردد و اجازه شكوفايي و رشد نمي يابد و دين اسلام با اين راه مخالف است.

راه دوم: رها كردن افسار شهوت كه اين هم موجب هلاكت انسان و بروز بيماري هاي روحي و جسمي مي شود كه امروزه در بسياري از كشورهاي غربي شاهد آن مي باشيم و اسلام با اين راه نيز مخالف است.

راه سوم: اين كه نه اين غريزه و نعمت الهي را سركوب كنيم، و نه آن را رها نماييم، بلكه طبق دستورهاي دين شهوت خود را مديريت كنيم؛ از اين رو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 163

در اسلام براي كنترل شهوب به، ازدواج، «1» كنترل چشم، «2» دوري از ناپاكان، «3» دوري از تخيلات شيطاني «4» و روزه گرفتن «5» توصيه شده است

نتيجه گيري:

از آنچه بيان شد، نتيجه مي گيريم كه دين اسلام نه تنها

با معاشرت مخالف نيست بلكه به آن توصيه نيز مي كند، ولي معاشرتي را مي پذيرد و به آن توصيه مي كند كه داراي ضوابط خاص خود باشد، و به تعبير ديگر قانونمند و هدفمند باشد؛ زيرا اگر هدفمند و قانونمند شد، اين معاشرت به سير تكاملي انسان كمك مي كند، ولي اگر بدون ضابطه باشد، رهزن انسان مي شود و مشكلات فراواني به بار مي آورد كه نمونه هاي آن را در برخي جوامع شاهد هستيم.

بنابراين، دستورهاي دين «محدوديت» نيست بلكه مايه «مصونيت» است و با رعايت آن «بهداشت رواني» و «بهداشت جسمي» جامعه تامين مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 165

آيات مربوط به روابط دختر و پسر را بيان كرده و توضيح دهيد.

اشاره

پرسش:

آيات مربوط به روابط دختر و پسر را بيان كرده و توضيح دهيد. پاسخ:

اين آيات چند دسته است:

الف- آيات مربوط به گفتگوي موسي با دختران شعيب

قرآن كريم در آيات 23 و 24 سوره قصص به ماجراي برخورد موسي با دختران شعيب و ياري رساندن به آنان و مناجات موسي اشاره كرده و مي فرمايد:

«وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ امَّهً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لا نَسْقِي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأ بُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ* فَسَقَي لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّي إلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إنِّي لِمَا أنزَلْتَ إلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ و هنگامي كه به (چاهِ) آب مَدين رسيد، گروهي از مردم را در آنجا يافت كه (چهارپايان خود را) سيراب مي كردند؛ و پايين تر از آنان دو زن را يافت كه (گوسفندان خود را از رفتن به طرف آبشخور) بازمي داشتند. (موسي به آن دو) گفت: « [جريان كارشما چيست؟» [آن دو زن گفتند: « (ما گوسفندهايمان را) سيراب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 166

نمي كنيم تا اينكه شبان ها خارج شوند؛ و پدر ما پير كهنسالي است.» پس (موسي) براي آن دو (گوسفندان را) سيراب كرد، سپس (از آنان) به سوي سايه روي برتافت و گفت: «پروردگارا! در حقيقت من به آنچه از نيكي كه به سوي من فروفرستي، نيازمندم.»

نكته ها:

1. موسي از مصر خارج شد و به سوي «مَدْين» حركت كرد و چند روز راه رفت وخسته و گرسنه و تشنه به سرزمين «مدين» رسيد، و به طور طبيعي نخست به سراغ محل آب رفت تا آبي بنوشد و خستگي را از تن بدر كند. «1»

2. از اين آيات استفاده

مي شود كه موسي هنوز جواني طرفدار مظلومان ونيكوكار بود و به اطراف خود توجه مي كرد و هنگامي كه ديد دو دختر با عفت در كنار آب ايستاده اند و چوپانان راه را باز نمي كنند كه آنان از آبشخور براحتي استفاده كنند، به سراغ آنان رفت و از كار آنان پرسيد و جالب آن است كه هردو دختر را مخاطب ساخت، و با يكي از آنان سخن نگفت تا مورد اتّهام قرار گيرد؛ سپس به آنان كمك كرد تا دام هاي خود را سيراب كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 167

3. نكته جالب آن است كه موسي (ع)، به نفع بانوان وارد عمل شد و دام هاي آنان را برد و سيراب كرد و بدين وسيله به وضع موجود شهر «مدين» اعتراض كرد، كه چرا زنان را معطل مي كنيد و رعايت حال آنان را نمي نماييد.

4. نكته ديگر آن است كه موسي با آن كه در آن شرايط كاملًا نيازمند بود، هيچ مزدي در برابر كارخود از دختران شعيب نخواست، ولي درآيات بعدي مي خوانيم كه چگونه خدا پاداش اين نيكوكاري او را داد و غذا و خانواده اي پاكدامن و معلّمي همچون شعيب نصيب او كرد.

5. موسي (ع) فردي بود كه درموارد متعدد با خدا مناجات مي كرد و در اين آيات نيز به سايه رفت و به پروردگارش عرض كرد كه من نيازمند نيكي هاي تو هستم. نكته ي جالب اين كه به خدا نگفت به من غذا و همسر بده، بلكه گفت من نيازمند احسان تو هستم، (توخود هر طور مي داني و صلاح است عمل نما.) «1»

6. دختران شعيب درخانه پيامبري الهي تربيت يافته اند؛ و مي توانند الگوي دختران جوان

باشند و از اين رو است كه قرآن سخنان و رفتار آنان را به تصوير كشيده تا سرمشق ديگران شوند. در زندگي اين دختران چند نكته جالب وجود دارد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 168

اوّل اين كه آنان بيرون از خانه كار مي كردند و به پدرشان در دامداري كمك مي نمودند.

دوّم آن كه كار بيرون از خانه را باعفت همراه كرده بودند و طوري عمل مي كردند كه با مردان بيگانه مخلوط نشوند و كاركردن آن ها عوارضي به دنبال نداشته باشد.

سوّم آن كه در برابر پرسش موسي زيركانه و كوتاه جواب دادند، از طرفي اشاره كردند كه براي سيراب كردن گوسفندان آمده ايم و از طرف ديگر بيان كردند كه نمي خواهيم با مردان بيگانه مخلوط شويم، و عفّت خود را به موسي گوشزد نمودند، و از طرف سوّم، علت كاركردن خود را بيان كردند كه به خاطر ياري پدر بوده است.

چهارم آن كه به طور طبيعي احتمال مي رفت جواني كه با دختران شعيب سخن مي گويد، فردي طمع كار باشد، از اين رو به او گوشزدكردند كه ما پدر داريم و بي سرپرست نيستيم، ولي پدر ما پير است و اگر ما به ميان اجتماع مردان آمده ايم، از سراضطرار بوده است.

7. از اين آيات استفاده مي شود كه سخن گفتن پسر و دختر نامحرم در مورد برنامه هاي كاري (اگر بدون شهوت راني و خطرگناه آلود و در حضور جمع باشد) مانعي ندارد؛ چراكه قرآن جريان گفتگوي موسي و دختران شعيب را بدون هيچ سرزنشي نقل مي كند، درحالي كه آنان با همديگر نا محرم بودند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 169

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه بيست و

سوم براي ما آن است كه دركارهاي اجتماعي رعايت بانوان را بنماييم، و حق زنان با عفت را پايمال نكنيم.

2. پيام آيه آن است كه زنان درهنگام ضرورت مي توانند بارعايت عفّت در خارج از خانه كاركنند.

3. آموزه ديگر آيه براي دختران جوان آن است كه در گفتگوهاي اجتماعي، زيركانه پاسخ دهيد و از توهمات طرف مقابل جلوگيري كنيد.

4. آموزه آيات براي جوانان آن است كه در اجتماع به اطراف خود توجه كنيد و حامي مظلومان به ويژه زنان باشيد.

5. آموزه ديگر آيات براي جوانان آن است كه نيكوكار باشيد و به ناموس مردم چشم طمع نورزيد، و از خدا (امكانات) نيكو بخواهيد (و خدا به لطف و كرمش زندگي شمارا سامان مي بخشد.)

6. آموزه ديگر آيات آن است كه درهنگام نياز به درگاه بي نياز برويد.

*** قرآن كريم در آيه بيست و پنجم سوره قصص به حياي دختر شعيب و ملاقات موسي با او و پاداش كار نيكش اشاره كرده و مي فرمايد:

25. «فَجَاءَتْهُ إحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إنَّ أبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ القَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ القَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ و يكي از آن دو (دختران شعيب) به سراغ او آمد درحالي كه با شرم، گام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 170

برمي داشت، گفت: «درحقيقت پدرم تو را فرا مي خواند تا پاداش آب دادن (گوسفندان) ما را به تو بپردازد.» و هنگامي كه (موسي) نزد او [: شعيب آمد و حكايت ها را براي او حكايت كرد، گفت: «نترس كه ازگروه ستمكاران نجات يافتي.»

نكات و اشارات:

1. هنگامي كه موسي (ع) به «مدين» آمد، ترسان، گرسنه و بدون

خانواده بود، ولي ديري نپاييد كه به بركت كارخيري كه انجام داد و به دختران بي پناهي كمك كرد، خدا زندگي او را دگرگون ساخت. آري، شعيب او را به خاطر كار نيكش نزد خود فرا خواند، و غذا، مسكن، خانواده و امنيت او را تأمين كرد.

2. در اين آيه بيان شده كه دختر شعيب از سوي پدرش مأمور شده بود موسي را به خانه و نزد پدر ببرد، ولي چنان با حيا و عفت بود كه حياي او در راه رفتنش هويدا بود؛ يعني تلاش مي كرد كه كاملًا با حيا راه رود «1» و اين الگويي براي دختران جوان است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 171

3. دختر شعيب از طرف خود دعوت نكرد، بلكه پيام پدر را رساند كه او مي خواهد مزد آب رساني تورا بدهد.

از اين سخن روشن مي شود كه دختران شعيب به خانه رفتند و ماجراي گفتگو و برخورد خود با جوان مصري را مخفي نكرده و جريان جوان نيرومند و نيكوكار را براي پدرشان حكايت كردند، و او نيز با فراست (يا علم غيب نبوّت) دريافت كه اين جوان مي تواند فردي مناسب براي چوپاني يا دامادي او باشد، از اين رو درپي تحقيق بيشتر برآمد واورا به خانه دعوت كرد.

4. شعيب پيامبر (ع) در اين پيام، روح حق شناسي خويشتن را آشكار ساخت كه اگر كسي به دخترانش كمك كند، فوري به او پاداش مي دهد؛ آري اين روش مردان الهي است.

5. در برخي روايات آمده است كه موسي به مكان خانه شعيب آگاه نبود و اگر دختر شعيب از جلو حركت و اورا راهنمايي مي كرد، ممكن بود باد لباس

او را كنار زند، از اين رو موسي گفت: من از جلو مي روم و تو مرا از پشت سرراهنمايي كن. «1»

همين مطلب پاكي و درستكاري موسي را اثبات كرد و زمينه اي شد كه دختر شعيب به پدر پيشنهاد كند اورا براي چوپاني استخدام كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 172

6. موسي به ملاقات با پير مدين، يعني شعيب پيامبر، نائل شد و ماجراي زندگي پر ماجراي خود را بازگو كرد كه چگونه در كاخ فرعون بزرگ و براي دفاع از مظلومي وارد درگيري شده و يك نفر به قتل رسيده و او فرار كرده است و هم اينك تحت تعقيب، گرسنه و بدون خانواده است.

7. شعيب پيامبر (ع) موسي را دلداري داد و نخست امنيت او را تأمين كرد و گفت: نترس كه دست ستمكاران (فرعوني) به تو نمي رسد؛ زيرا موسي به سرزمين مدين و خانه معلّم وحي آمده و از غربت و تنهايي نجات يافته بود و شعيب به او پناه داد.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه ي آيه براي ما آن است كه هركس به ما نيكي كرد، پاداش او را بدهيم.

2. آموزه ديگر آيه براي دختران جوان آن است كه در هنگام راه رفتن با حيا حركت كنند كه شيوه ي راه رفتن نشان دهنده شخصيت آن است.

3. پيام آيه آن است كه به بي پناهان ظلم ستيز پناه و امان دهيد.

4. پيام ديگر آيه آن است كه دختران جوان، جريان برخوردها و گفتگوهاي بيرون خانه را به پدرشان اطلاع دهند (تا پدر به آنان كمك كند.)

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 173

قرآن كريم درآيه بيست و ششم سوره

قصص به پيشنهاد استخدام موسي و شرايط كارگزار خوب اشاره مي كند و مي فرمايد:

26. «قَالَتْ إحْدَاهُمَا يَا أبَتِ اسْتَأجِرْهُ إنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ القَوِيُّ الأمِينُ؛ يكي از آن دو (دختر) گفت: «اي پدر [من ! اورا استخدام كن، [چرا] كه بهترين كسي كه استخدام مي كني (شخصِ) نيرومند درستكار است.»

نكات و اشارات:

1. در اين جا پرسشي مطرح مي شود كه دختر شعيب از كجا متوجه شد موسي قوي و امين است؛

پاسخ آن است كه دختران شعيب درهنگام آب رساني، و عقب زدن چوپانان ديگر و كشيدن دلوچاه قدرت موسي را ديده بودند. درستكاري او نيز به هنگام آمدن به خانه شعيب روشن شد كه حاضر نشد پشت سردختر شعيب حركت كند؛ همان گونه كه از بازگوكردن سرگذشت او بافرعونيان اين مطالب هويدا شده بود.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه اولًا: دختران شعيب رفتار اين جوان را به دقت تحليل كرده و متوجه شدند كه او امين و قوي است و ثانياً: درمورد پيشنهاد استخدام گرفتار احساسات نشدند، بلكه بر اساس عقل خويش عمل كرده و به صفات اساسي موسي توجه نمودند، نه به وضع ظاهري او.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 174

3. در اين آيه به دو شرط اساسي كارگزاران اشاره شده است. كارگزاري كه مي خواهد براي يك خانواده و يا يك شهر يا يك ملت خدمت كند، بايد قوي و امين باشد و به عبارت ديگر تخصص و تعهد داشته باشد.

4. قوي بودن افراد به نيروي جسمي تنها نيست، بلكه توان مديريت، تخصص دريك رشته و آگاهي كافي بركار و قدرت برنامه ريزي و مديريت همگي مصداق قوي بودن افراد است.

5. امين و درستكار

بودن كارگزاران نيز بسيار مهم است كارگزار خيانت پيشه، باعث نابودي منابع و كارفرما مي شود.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه شعيب پيامبر، فرزندان خود را چنان تربيت كرده بود كه به راحتي در مسائل خانوادگي پيشنهاد مي دادند و اظهار نظر مي كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه براي كارفرمايان آن است كه در استخدام كارگزاران به دو شرط توانمندي و امانت داري توجه كنند.

2. پيام آيه براي پدران آن است كه به فرزندان جوان خود اجازه اظهار نظر در امور خانوادگي بدهند.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 175

قرآن كريم در آيه بيست و هفتم و بيست هشتم سوره قصص به ازدواج موسي با دختر شعيب و مهريه او اشاره كرده و مي فرمايد:

«قَالَ إنِّي ارِيدُ أنْ انكِحَكَ إحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أنْ تَأجُرَنِي ثَمَانِيَهَ حِجَجٍ فَإنْ أتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا ارِيدُ أنْ أشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ* قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أيَّمَا الأجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ؛ (شعيب) گفت: «در حقيقت من مي خواهم كه يكي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم، بر (اساس اين مهريه) كه هشت سال در استخدام من باشي؛ و اگر تا ده سال تكميل كني، پس (لطفي) از نزد توست؛ و نمي خواهم كه برتو سخت گيري كنم؛ اگر خدا بخواهد، بزودي مرا از شايستگان خواهي يافت.» (موسي) گفت: «اين (قراردادي) ميان من و ميان تواست؛ هركدام از دو سرآمد (مدّت) را به پايان رساندم پس هيچ تعدّي بر من نخواهد بود؛ و خدا نسبت به آنچه مي گوييم گواه و نگهبان است.»

نكات و اشارات:

1. از لحن گفتگوي شعيب

با موسي استفاده مي شود كه اين سخنان مقدماتي براي ازدواج موسي با دختر شعيب بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 176

آنان در مقام اجراي صيغه عقد نبوده اند. بلكه شايد صيغه را بعداً جاري كرده اند؛ «1» از اين رو است كه دختر مورد نظر مشخص نشد و شعيب گفت يكي از دخترانم را به ازدواج تو درمي آورم و مهريه او را هم كاملًا مشخص نكرد.

2. از لحن آيات استفاده مي شود كه مهريه واقعي هشت سال خدمت موسي بوده است و دو سال اضافي، الزامي نبوده بلكه متوقف برميل موسي بوده؛ «2» و در احاديث آمده است كه موسي ده سال را انجام داد. «3»

3. براساس اين آيات، خدمت موسي و هشت سال چوپاني او مهريه قرار داده شد؛ زيرا اولًا: موسي چيز ديگري نداشت كه مهريه قرار دهد و ثانياً: كار، چيزي با ارزش است كه مي تواند مهريه قرار گيرد و لازم نيست كه يك جا پرداخت شود، بلكه برعهده شوهر مي ماند. «4»

4. مهريه زنان وسيله اي براي تامين آينده زنان و نوعي بيمه حوادث زندگي است؛ همان گونه كه باعث ثبات زندگي و عامل جلوگيري از طلاق هاي احساساتي و زودرس مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 177

5. مهريه دختر شعيب هشت يا ده سال خدمت چوپاني موسي بود، و اگر حقوق متوسط كارگران در ده سال در نظر گرفته شود، اين مهريه سنگيني به شمار مي آيد، ولي با توجه به اين كه در اين مدت مخارج زندگي و مسكن و غذاي موسي و خانواده اش به عهده شعيب بود، روشن مي شود كه مقدار مهريه چندان سنگين نبوده است.

6. در اين جا پرسشي

مطرح مي شود كه چرا مهريه دختر شعيب به پدر و خانواده او تعلّق گرفت و موسي چوپان خانواده شعيب شد.

پاسخ آن است كه اولًا: چوپاني موسي در درجه نخست به نفع زندگي خود و خانواده اش بود، و ثانياً: مالك اصلي مهريه دختر شعيب بود؛ اما از آنجا كه زندگي آنان مشترك بود، جدايي در ميان آنان وجود نداشت. و ثالثاً: بدون شك شعيب رضايت دخترش را در اين مورد احراز كرده بود كه چنين عقدي را اجرا كند.

7. از اين آيات استفاده مي شود كه مانعي ندارد خانواده دختر اگر كسي را شايسته همسري دخترش يافت، به او پيشنهاد ازدواج كند؛ يعني خواستگاري خانواده پسر از دختر الزامي نيست و مي تواند برعكس نيز عمل شود؛ همان گونه كه شعيب چنين كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 178

8. نام دختران شعيب را «صَفوره (يا صفراء يا صَفورا)» و «ليا» نوشته اند كه دختر كوچك تر شعيب- صفورا- با موسي ازدواج كرد. وي همان دختري بودكه موسي را به خانه دعوت كرد و پيشنهاد استخدام اورا داد. «1»

9. از اين آيه با توجه به روايت استفاده مي شود كه ازدواج دختر كوچك قبل از دختر بزرگ تر مانعي ندارد، بلكه هرگاه شوهري مناسب و در شأن دختر پيدا، و توافق حاصل شد، مانعي در برابر ازدواج دختر كوچك نيست.

10. نكته جالب اين ماجرا آن است كه دختر شعيب به پدرش پيشنهاد كرد كه موسي را براي چوپاني استخدام كند، ولي شعيب در برابر آن، ازدواج و استخدام موسي را پيشنهاد كرد. شايد شعيب از اشاره دختر متوجه شد كه مايل به ازدواج با موسي است؛ از اين رو

ترجيح داد كه مسئله را به طور واضح بيان كند. همچنين شايد صلاح ندانسته مردي جوان و بدون همسر در خانه اي استخدام شود كه دو دختر جوان وجود دارند؛ از اين رو با پيشنهاد خود تلاش كرد كه هم موسي داراي همسر و محرم خانواده شود و هم مشكل كمبود چوپان مرتفع گردد، و هم به پيشنهاد فرزند جوان خود احترام گذاشت؛ يعني مشكل شرعي و اقتصادي را يك جا حلّ كرد و اين نشان دهنده مديريت عالي شعيب در خانواده خود است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 179

11. شعيب به موسي مي گويد من نمي خواهم برتو سخت بگيرم؛ از اين رو مهريه را بين هشت تا ده سال آزاد مي گذارد. اين مطلب آموزه اي براي همه پدران است كه در برخورد با دامادهاي خودش سخت گيري نكنند و حداقل و حداكثر مهريه را تعيين كنند و آن را به ميل داماد بگذارند.

12. از اين آيات استفاده مي شود كه شعيب سعي نكرد كه يك دختر خاص را بر موسي تحميل كند، بلكه به هر دو طرف آزادي انتخاب داد تا ببيند كدام يك از دختران مايل به ازدواج با موسي هستند و موسي نيز مايل به كداميك آن هاست.

13. موسي (ع) ازدواج را پذيرفت، ولي شرط اختيار در مهريه را تكرار كرد و خدا را شاهد و وكيل قرارداد گرفت، تا بعداً اختلاف و مشكلي پيدا نشود.

آري، شاهد و وكيل قراردادهاي مردان الهي خداست، و براي اجراي آن نيازي به ضمانت و ضامن هاي ديگر نيست.

14. در اين آيات شعيب به دنبال سخنان خود «ان شاء اللَّه» مي گويد، و موسي نيز از وكالت خدا و توكّل بر او سخن

مي راند. آري؛ «راهرو گر صد هنر دارد، توكّل بايدش.»

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه براي ما اين است كه در استخدام كارگزاران خانگي، مراعات مسائل شرعي را بنماييم. و تلاش كنيم كه افراد محرم، كارِ خانه شما را انجام دهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 180

2. آموزه ديگر آيه آن است كه پدران به فكر ازدواج دختران خود باشند و در مواقع لزوم از دامادهاي خوب خواستگاري كنند.

3. آموزه ديگر آيه آن است بردامادها سخت گيري نكنند و آنان را در انتخاب همسر و مقدار مهريه آزاد بگذارند.

4. آموزه ديگر آيه اين است كه شرايط خود را درهنگام ازدواج كاملًا بيان كنيد. تا بعداً مشكلي پيش نيايد.

5. پيام آيه اين است كه مهريه، پيشينه اي چند هزار ساله دارد و درميان ملت هاي مختلف وجود داشته و روش پيامبران الهي بوده است.

6. پيام ديگر اين آيه آن است كه خدا را شاهد و وكيل قراردادهاي خود بدانيد (و از آن ها تخلّف نكنيد.) «1»

*** اشارات آموزنده ديگر دختران شعيب:

1. دختران شعيب با يكديگر بودند (امْرَأَتَيْنِ) نه به تنهايي؛ يعني دختران در بيرون رفتن سعي كنند تنها نروند، بلكه حداقل دو نفر باشند تا امنيت بيشتري براي آنان حاصل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 181

2. دختران شعيب براي آب دادن گوسفندان به محل اجتماع مردم رفتند؛ بنابراين، اشتغال زنان و حضور آنان در اجتماع و محل كار جايز است. (البته با شرايطي)

3. اگر خانم ها در اجتماع ظاهر مي شوند، از اجتماعي كه باعث اختلاط با مرد است، پرهيز كنند و حريمشان را از مردان جدا كنند (مِن دُونِهِمُ)

4. از جمله «قَالَ مَا خَطْبُكُمَا» استفاده مي شود

كه:

الف- بهتر است خانم ها در سخن گفتن با نامحرم پيش قدم نشوند.

ب- مردان احساس مسئوليت كنند و نسبت به زنان باحياء و با عفت بي تفاوت نباشند.

ج- مردان حق پرسش و شروع سخن را در موارد خاص دارند. (البته در صورتي كه در منظر همگان بوده و مورد تهمت واقع نشوند.)

5. كلام حضرت موسي (ع) خيلي كوتاه است؛ يعني به حداقل كلام در گفتگوي با جنس مخالف اكتفا مي كند؛ پس حد ضرورت سخن گفتن با نامحرم لازم است رعايت شود.

6. «قَالَتَا لَا نَسْقِي»: دختران شعيب به طور مستقيم به حضرت موسي پاسخ نمي دهند و در پاسخ اختصار را رعايت و هدف و نيّت پاك و خير خويش را ابراز مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 182

7. «أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»: اصالتاً مردها بايد كار كنند، ولي در خانواده شعيب از آن جا كه مرد خانواده كهن سال است، زن ها كارها را بر عهده گرفته اند؛ يعني در ضرورت زن ها كار كنند.

8. حضور زن ها در اجتماع و اشتغال به علت شرايط خاص، با محدوديت هايي روبه رو است؛ از اين رو دختران شعيب آزادانه نتوانستند در جمع مردان به كار خويش ادامه دهند و كناره گرفتند؛ يعني گفتار و رفتار دختران شعيب از ذهن طرف مقابل دفع توهم مي كند كه به چه علت اينجا ايستاده اند.

9. «قَالَتَا»: هر دو به موسي پاسخ دادند، يعني تا آنجا كه ممكن است تنهايي وارد صحبت نشدند.

10. گفتار و رفتار دختران شعيب از ذهن طرف مقابل اين توهم را برطرف مي سازد كه به چه دليل اينجا ايستاده اند. دختران شعيب با پاسخ هاي خود چندين دفع توهم كردند:

الف: ما بي حيا نيستيم؛

ب: ما بي سرپرست

نيستيم و اصالت خانوادگي داريم.

ج: علت آمدن ما به اينجا كهن سالي پدرمان هست.

11. «فَسَقَي لَهُمَا»: از اين كه موسي به گوسفندان آب داد، جواز كمك كردن مردان بيگانه به زنان در مقام ضرورت طبق شرائطي خاص به دست مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 183

12. «لَهُمَا»: حضرت موسي به هر دو دختر كمك كرد نه به يك دختر كه ايجاد شبهه كند و اين دفع توهم كرد.

13. «ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ»: حضرت موسي به دختران كمك كرد و به سايه رفت و اين ارتباط را ادامه نداد؛ يعني به حد ضرورت اكتفا كرد و به سرعت از آن ها جدا شد.

14. حضرت موسي خواسته هايش را در درگاه پروردگار مطرح كرد و دعا كرد (و در نتيجه داراي خانواده و زندگي شد.)

15. «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ»: حيا و عفت در ارتباط با دختر و پسر رعايت شود؛ يعني راه رفتن دختران با حيا باشد و حيا در ظاهر آن ها ظهور و بروز كند، تا كسي طمع نكند.

16. «استحيا» از باب استفعال و با (علي) آمده يعني:

اولًا: در ارتباط با دختر و پسر حيا باشد؛

ثانياً: حيا را بسيار رعايت كنند؛

ثالثاً: با علي (حرف جر) آمده، يعني حيا براي آن ها ملكه و عادي شود، همچون (مركبي راهوار)؛ به عبارت ديگر، حيا براي آن ها نهادينه شود.

17. «تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ» منحصر به راه رفتن نيست و اين مورد براي بيان مصداق است و از مشي القاي خصوصيت شود و شامل همه رفتارها مي گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 184

18. دختران حيا را در رفتار خودشان ظهور و بروز دهند و فقط به نيت و

دل اكتفا نكنند.

آموزه آيه آن است كه دختران عفت و حيا را در ظاهر آشكار كنند و مواظب حركات و سكنات خود در بيرون خانه باشند تا ديگران طمع نكنند.

19. دختر حضرت شعيب با اجازه پدر به ملاقات موسي آمد. پدر يكي از مصاديق ولي مي باشد؛ پس مي توان استفاده كرد اجازه ولي در موارد ملاقات دختر و پسر لازم است.

20. حضرت شعيب نيز به دخترش اعتماد داشته و در تربيت او موفق بوده است.

«جاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا»: يك دختر را فرستاد و يك نوع اعتماد و اطمينان به دخترش را نشان داد و اين از فضاي باز و اعتماد افراد خانواده به يكديگر است.

21. «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ»: دختر ابراز مي كند كه فقط يك واسطه است و پسر را از طرف پدر به خانه دعوت مي كند.

22. ملاقات اول دختران و حضرت موسي در آيه 23 با ملاقات دوم آنان در آيه 25 تفاوتي داشته است؛ يعني از حياي بالاتري برخوردار بوده تا اين ملاقاتها عادي نشود.

23. از آيه 25 جواز ارتباط دختر و پسر را (بنابر شرايطي) مي توان استفاده كرد؛ مانند اجازه پدر و حيا و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 185

24. «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ»: حضرت شعيب حق شناس است؛ از اين رو مسئله ي پاداش را مطرح مي كند. آموزه آيه براي پدران آن است كه اگر كسي به خانواده شما (دختر شما) كمك كرد، او را بي پاداش و مزد نگذاريد.

25. «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ»: پدرش آن جوان را خواست و دختر را وارد كارهاي اقتصادي نكرد.

26. پدران روابط دختران را با افراد بيروني مديريت كنند. حضرت شعيب به عنوان پدر خانواده با دخترش

خشن رفتار نكرد كه چرا با او سخن گفتي بلكه آن را جهت داد و مديريت كرد. آري، اگر يك جوان عفيف و پاكدامني پيدا شد، پدر دختر، او را تكريم كند و آن جوان عفيف و پاكدامن را بي درنگ جذب نمايد و پدر خانواده جوان را دعوت و او را ارزيابي كند كه آيا صلاحيت دارد با اين خانواده ارتباط برقرار كند يا خير.

27. دختران شعيب از گفتگو و ارتباط خود با جوان غريب در خانواده و با پدر به راحتي سخن گفتند؛ يعني دختران ارتباط صميمانه اي با پدر داشتند.

آموزه آيه آن است كه دختران اگر ارتباطي با غريبه اي در بيرون داشتند، به راحتي با پدر در ميان بگذارند.

آموزه ديگر اين است كه پدر و مادرها آن قدر فضاي خانه را باز و عاطفي كنند تا دختران مسائل را به راحتي با آن ها در ميان بگذارند.

28. حضرت شعيب به عنوان يك پدر نسبت به فرزندانش بد دلي نكرد و فكر بد به خود راه نداد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 186

آموزه اين مطلب آن است كه به دختر اعتماد بكنيد و به آن ها شخصيت بدهيد و بد دلي نكنيد و ارتباطهاي آن ها را مديريت نماييد.

29. مطلوب بودن كوتاه سخن گفتن و ارتباط دختر و پسر به حد ضرورت (إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ) از اين آيه نيز استفاده مي شود (كه البته در آيات قبلي نيز اشاره شده بود) البته اين ضرورت سخن گفتن پسر با دختر ضرورت عرفي است نه ضرورت عقلي.

30. در روايات وارد شده كه دختران از عقب حركت مي كردند و موسي از جلو و در روايات وارد شده اگر زن

جلو حركت كند و مرد از پشت سرش، شيطان مرد را رها نخواهد كرد. «1»

31. «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ»: دختر (شعيب) در برخورد با جوان دفع توهم مي كند كه هدف ارتباط با تو پاداش دادن به تو است نه چيز ديگر.

32. از كل اين مسئله برداشت مي شود كه پسران به منزلهايي كه دختر دارند، وارد نشوند، مگر با اجازه پدر يا ولي و بدون دليل دنبال دختر راه نيفتند.

33. «سَقَيْتَ لَنَا»: اين عبارت نوعي دفع توهم است؛ يعني براي من تنها كار نكردي بلكه به ما كمك كردي. نفرمود: «سقيت لي ...» اين يك نوع حيا در گفتار است؛ البته نوعي تكريم موسي نيز بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 187

34. «إِنَّ أَبِي ...»: پدرم مي خواهد به تو پاداش بدهد نه من؛ مديريت اقتصادي خانواده را پدر دارد و در موارد غير ضروري دختران وارد كارهاي اقتصادي خارج خانه نمي شوند؛ زيرا مفاسدي را به دنبال دارد.

35. «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»: در روايات آمده است كه گوينده اين جمله دختر كوچك تر شعيب بود و اين نكته را مي رساند كه آن قدر فضاي خانه شعيب باز است كه دختران بتوانند در خانه مشورت بدهند و راجع به مردان بيگانه قضاوت كنند. «يَا أَبَتِ» نيز كه فضاي عاطفي خانه را مي رساند.

36. «الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»: دخترها مشورت مي دهند كه موسي «قوي» در آب دادن و «امين» در برخورد با اين دخترها (به سمت سايه رفت، در راه آمدن جلو حركت كرد) و دختران شعيب به دقت رفتار اين جوان را تحليل كردند كه آيا امين هست يا خير؟ آيا به درد زندگي مي خورد يا خير؟ و

دچار احساسات نشدند و نگفتند او زيباست، گفتند: «قوي امين»؛ يعني تعبيراتي به كار بردند كه دور از احساسات است.

37. دختران روابط اقتصادي را پيشنهاد دادند كه موسي كارگزار اقتصادي آن ها شود، ولي خودشان وارد نشدند.

38. «الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» به معناي تخصص و تعهد است، كه از «قوي» مي توان نكاتي مانند قدرت در جسم و قدرت در برنامه ريزي مدير را استفاده كرد و از «امين» تعهد مدير استفاده مي شود. قوي امين يك كبراي كلي است و مصاديق مختلفي را در بر مي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 188

39. «يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»: آيات قبلي مجوز اشتغال زنان را مطرح كرده است و از اين آيه استفاده مي شود كه اگر با آمدن مردان ضرورت برطرف شد، لازم نيست زن ها كار كنند.

40. «قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ»: خواستگاري از طرف خانواده دختر مانعي ندارد بلكه سيره برخي پيامبران همين بوده است.

41. توجه پدر به خواست غير مستقيم دختران در مورد ازدواج.

42. حضرت شعيب به عنوان پدر حق انتخاب را براي دختران و اختيار در ازدواج را لحاظ كرد و اين اختيار هم از طرف دختر بوده و هم از طرف پسر (إِحْدَي ابْنَتَيَّ) فحواي سخن اين مطلب را مي رساند و كلمه (أُرِيدُ) نه براي موسي الزام بود و نه براي دختران، هرچند شعيب خواست خود را ابراز داشت.

آري، تصميم گيرنده اصلي در امر ازدواج طرفين هستند نه پدر.

43. داماد مي تواند قبل از ازدواج دختر را ببيند (هَاتَيْنِ). (اشاره يا ذهني است يا حضوري)

44. «إِنِّي»: جمله اسميه و با تاكيد آورده شده؛ يعني اگر پسر مناسبي پيدا شد، پدر به دنبال شوهر دادن دخترش باشد و

از فرصت استفاده كند.

45. «عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ»: مسئله مهريه را مطرح مي كند كه امري معقول و آينده ساز دختر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 189 46. «فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً» درازدواج نبايد سخت گيري كرد و اين يك اصل است، القاي خصوصيت مي كنيم و در تمام ازدواج ها اين قاعده را جاري مي نماييم كه به داماد سخت گرفته نشود.

47. حضرت موسي به جاي مهريه كار مي كند؛ يعني در ازدواج ملاحظه كنيد كه از داماد چه كاري بر مي آيد، همان را مهريه قرار دهيد.

48. مهريه دختر شعيب 8 يا 10 سال مزد چوپاني موسي بود كه مقدار كمي نيست.

49. چرا مهر دختر حضرت شعيب به خانواده تعلق گرفت نه خودش:

الف- اولًا. چوپاني حضرت موسي (ع) به نفع خود و خانواده اش بود.

ب- بدون شك رضايت دخترش را حضرت شعيب دريافت كرده بود.

ج- زندگي در قديم دسته جمعي بود، پس سود اين كار به تمامي خانواده بازگشت مي كرد.

50. مهريه مطلوب:

الف- مهريه را به صورتي انتخاب كنيد كه سود آن هم براي خود داماد باشد و هم به ديگران نفع برساند؛ يعني براي تمامي اعضاي خانواده مفيد باشد.

ب- مهريه به گونه اي باشد كه اشتغال بيافريند؛ يعني يك سرمايه راكد و بي استفاده نباشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 190

51. حضرت شعيب به عنوان پدر زن به فكر آينده شغلي داماد مي باشد؛ يعني شرطي مي گذارد و مهريه را به صورتي انتخاب مي كند كه آينده اقتصادي داماد را فراهم مي كند (نه اين كه شرطي بگذارد كه داماد از آينده ي مطلوب نااميد شود.)

52. اگر خواستيم مهريه را كم يا زياد كنيم، اختيار را به داماد بدهيم

و اين كمال احترام به داماد را مي رساند و اين نكته نيز قابل توجه است كه تعيين مهر را از پايين شروع مي كند (8 سال يا 10 سال)؛ يعني در مسئله مهريه جريان را به سخت گيري و خشونت نرسانيد و اختيار را به داماد بدهيد تا محبت زياد شود و حضرت موسي هم متقابلًا در كمال احترام و ادب پاسخ داد.

53. اين داستان مي رساند كه داماد را به علت بيكاري و فقر رد نكنيد؛ اگر متخصص و متعهد است او را بپذيريد و زمينه اشتغال او را فراهم كنيد.

54. از مجموع آيات اين نكته استفاده مي شود كه لازم است دختر و پسر از يكديگر شناخت داشته باشند؛ البته اطلاعات را با نظارت پدر و مادر از يكديگر كسب كنند.

55. در روايات آمده است كه با وجود دختر بزرگ تر ابتدا دختر كوچك شعيب ازدواج مي كند و اين خود نوعي فرهنگ سازي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 191

56. «سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ» در ازدواج ياد خدا كرد؛ آري چه نيكوست كه طرفين در ازدواج بر خدا توكل كنند و هنگام ازدواج نكات مثبت يكديگر را مطرح مي كنند.

ب- آيات مربوط به تعيين افراد محرم و نامحرم و نگاه به آن ها

قرآن كريم در آيه 30 سوره نور به ممنوعيت چشم چراني و لزوم حجاب مردان و تأثير آن در پاكي و رشد آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضواْ مِنْ أَبْصَرِهِمْ وَيحْفَظواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَي لهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ؛ (اي پيامبر) به مردان مؤمن بگو: «چشم هايشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند، و دامانشان را (در امور جنسي) حفظ كنند.» كه اين براي آنان [پاك كننده تر و] رشد آورتر است؛ [چرا] كه خدا

به آنچه با زيركي انجام مي دهند آگاه است.»

شأن نزول:

داستان نزول آيه فوق اين گونه حكايت شده كه جواني از مسلمانان انصار مدينه، با زني روبه رو شد. (و زنان در آن زمان مقنعه خود را پشت گوش ها قرار مي دادند و طبيعي است كه صورت، گردن و مقداري از سينه آنان نمايان مي شد.) آن جوان در حال راه رفتن به زن چشم دوخت تا اينكه صورتش به ديوار خورد و در اثر چيز تيزي كه در ديوار بود، صورتش شكافت و خون بر لباس و سينه اش ريخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 192

او ناراحت شد و به همان صورت خدمت پيامبر (ص) رسيد و ماجرا را نقل كرد. در اين هنگام پيك وحي فرود آمد و آيه فوق را نازل كرده و به مردان مؤمن دستور داد كه از چشم چراني دوري كنند «1» (و در آيه بعد به زنان دستور حجاب داد.)

نكات و اشارات:

1. سوره نور خط عفت و پاكي مؤمنان را دنبال مي كند، و در راستاي دور كردن جامعه از اعمال منافي عفت و سوق دادن مردم به سوي پاكي است؛ از اين رو، در اين آيات با چشم چراني و ترك حجاب مبارزه مي كند تا مقدمات پاكي جامعه فراهم گردد و زمينه آلودگي بر طرف شود.

2. واژه «يَغُضُّوا» در اصل به معناي كم كردن و كوتاه كردن است؛ يعني اين آيه به مردان مؤمن دستور مي دهد كه نگاه خود را كوتاه كنند؛ اما دستور نمي دهد كه چشمان خود را فرو بندند تا در راه رفتن دچار مشكل شوند. «2»

3. كم كردن و كوتاه نمودن نگاه در برابر نامحرمان آن است كه قلمرو

نگاه كم شود؛ يعني اگر انسان در حالت عادي به منطقه گسترده اي نگاه مي كند، در هنگام روبه رو شدن با زنان نامحرم، قلمرو ديد خود را كم كند تا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 193

گرفتار نگاه حرام نشود، به عبارت ديگر، از اندام و اعضايي كه ديدن آن ها حرام است، نگاه خويش را برگيرد و از نگاه خود فرو كاهد و خيره نظر نكند. «1»

4. در اين آيه متعلَّق نگاه حذف شده است؛ يعني نمي گويد نگاه خود را از چه چيزي فرو گيريد. اين مطلب دليل بر عموميت است؛ يعني نگاه خود را از مشاهده هر چه حرام است، برگيريد كه شامل فرو گرفتن نگاه از زنان نامحرم و هر صحنه حرام است؛ اما با توجه به آيات قبل و بعد، روشن مي شود كه مقصود نگاه به زنان نامحرم مي باشد كه زمينه ساز انحراف هاي جنسي است.

اين ديده شوخ مي كشد دل به كمند

خواهي كه به كس دل ندهي ديده ببند (سعدي)

5. واژه «فَرْج» در اصل به معناي شكاف است، و در اين جا كنايه از مواضع جنسي است؛ يعني مردان بايد مواضع جنسي بدن خود را از نگاه ديگران بپوشانند تا سبب تحريك افراد و زمينه آلودگي و انحراف جامعه نشود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 194

آموزه ها و پيام ها:

1. چشم چراني ممنوع مي باشد.

2. آموزه آيه آن است كه مردان نيز حجاب خويش را رعايت كنند و مواضع جنسي خود را بپوشانند.

3. پيام آيه براي مردان آن است كه فروكاستن نگاه، از حرام عامل پاكي و رشد است.

4. آموزه آيه براي مردان آن است كه با پوشاندن مواضع جنسي خود، به

پاكي و رشد جامعه كمك كنيد.

5. پيام هشدار آميز آيه آن است كه با زيركي سعي نكنيد از اين دستورها فرار كنيد؛ زيرا خدا از حال شما آگاه است.

*** قرآن كريم در آيه 31 سوره نور به ممنوعيت چشم چراني زنان و حدود حجاب آنان و موارد دوازده گانه استثناي آن اشاره كرده و مي فرمايد:

31. «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَتِهِنَّ أَوْ نِسَآئِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُهُنَّ أَوِ التَّبِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظهَرُواْ عَلَيْ عَوْرَتِ النِّسَآءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُواْ إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 195

و به زنان مؤمن بگو: «چشمانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند؛ و دامان (عفت) شان را حفظ كنند؛ و زيورشان را آشكار ننمايند، جز آنچه را كه از آنها ظاهر است؛ و بايد روسري هايشان را بر گريبان هايشان (فرو) اندازند، و زيورشان را آشكار ننمايند جز براي شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران شوهرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان (هم كيش) شان، يا آنچه (از كنيزان) مالك شده اند، يا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بي نيازند، يا كودكاني كه بر امور جنسي زنان آگاه نشده اند؛ و پاهايشان را (به زمين) نزنند تا آنچه از زيورشان پنهان مي دارند، معلوم گردد؛ و اي مؤمنان! همگي به سوي

خدا بازگرديد باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد.»

نكات و اشارات:

1. در آيه موارد دوازده گانه ي استثنا را بر مي شمارد و مي فرمايد: «زنان زينت خود را آشكار نسازند، مگر (براي دوازده گروه)».

1. براي شوهرانشان؛

2. يا براي پدرانشان؛

3. يا براي پدران شوهرانشان؛

4. يا براي پسرانشان؛

5. يا براي پسران همسرانشان؛

6. يا براي برادرانشان؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 196

7. يا براي پسران برادرانشان؛

8. يا براي پسران خواهرانشان؛

9. يا زنان (هم كيش) آنان؛

10. يا براي بردگان (: كنيزانشان)؛

11. يا براي مردان دنباله روي كه تمايلي (به زنان) ندارند؛

12. يا براي كودكاني كه توانائي و اطلاعي از امور جنسي زنان ندارند.

در اين آيه دو دستور اساسي به زنان مي دهد كه عبارت اند از:

پرهيز از چشم چراني و لزوم پوشاندن مواضع جنسي از نگاه ديگران.

اين دو قانون عمومي بوده و شامل مردان و زنان مؤمن مي شود؛ البته در آيه قبل اين دو دستور را براي مردان و در اين آيه براي زنان واجب كرد. بيان جداگانه حكم مردان و زنان در اين دو آيه براي تأكيد و اهميت آن است تا روشن شود كه اين قوانين مخصوص قشري خاص نيست.

3. در اين آيه فرمان حجاب خاص زنان را صادر كرده است كه شامل دو دستور اساسي است: نخست اين كه زنان بايد زيورهاي مخفي خود را براي نامحرمان آشكار نسازند؛ ودوم اين كه پوشش هاي خود را بر گريبان خويش بيفكنند.

4. مفسران قرآن در مورد زيورهاي مخفي زنان اختلاف نظر دارند: برخي اين زيورها را به معناي زينت طبيعي زنان، يعني اندام هاي آنان دانسته اند، و برخي ديگر به معناي محل زيور آلات زنان همچون گوش و دست دانسته اند،

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 7، ص: 197

و برخي ديگر از مفسران زينت را به معناي زيور آلات زنان دانسته اند؛ البته در حالي كه بر بدن قرار گرفته اند و به طور طبيعي آشكار كردن چنين زينتي همراه با آشكار ساختن اندامي است كه زيور بر آن قرار گرفته است.

گفتني است ظاهر آيه با تفسير سوم سازگارتر است. «1»

5. در برخي احاديث اهل بيت (ع) آمده است كه مقصود از زينت پنهان زنان در اين آيه، همان گردنبند، بازوبند و پاي بند است؛ «2»

البته اين گونه احاديث مصاديق اين زيورها را بيان مي كند، ولي آيه شامل هرگونه زيور مخفي زنان همچون لباس هاي زينتي مي شود (كه زير چادر يا زير لباس عادي قرار مي گيرد.)

6. در احاديث اهل بيت (ع) آمده است كه مقصود از زيورهاي آشكار زنان كه پوشاندن آن ها لازم نيست، همان دستبند، انگشتر و سرمه و مانند آن است «3» و در احاديث ديگر مي خوانيم كه مقصود صورت و دو دست زن است (كه لازم نيست پوشانده شود.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 198

البته فقهاي شيعه در مورد استثناي اين امور اختلاف نظر دارند، و هر زن مكلّف در اين موارد به فتواي مرجع تقليد خويش مراجعه كند. «1»

7. واژه «خُمُر» به معناي پوشش است و معمولًا به چيزي گفته مي شود كه زنان سرخود را با آن مي پوشانند (مثل مقنعه يا روسري).

و واژه «جُيُوب» به معناي يقه پيراهن است كه به آن گريبان گويند و گاهي به معناي قسمت بالاي سينه نيز كه مجاور آن است، گفته مي شود؛ «2» يعني اين آيه دستور مي دهد كه زنان روسري خود را برگريبان خود بيفكنند تا گردن و

قسمتي از سينه كه معمولًا باز مي ماند، پوشيده شود.

8. فلسفه حجاب در اسلام آن است كه:

الف- حجاب وقار و شخصيت زن را افزايش مي دهد و اسلام مي خواهد زنان اين گونه باشند.

ب- محيط جامعه، محيطي پاك باشد و زمينه هاي فساد و انحراف برچيده شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 199

ج- محيط جامعه براي مردان جوان تحريك آميز نباشد و آنان را به فشارهاي رواني و بيماري هاي عصبي گرفتار نسازد.

د- يكي از پيامدهاي بي حجابي و بدحجابي، افزايش فحشا و اعمال منافي عفت و پيدايش فرزندان نامشروع است، همان گونه كه در عصر ما در جوامع غير مذهبي مشاهده مي شود و حجاب يكي از موانع اين فسادهاست.

ياد آوري اين نكته لازم است كه حجاب به معناي محروميت زنان در انجام وظايف فردي و اجتماعي نيست و زنان مسلمان مي توانند با حفظ حجاب خود تا مراتب عالي علمي، فرهنگي و اجرايي پيشرفت كنند.

9. در اين آيه دوازده مورد به عنوان استثنا ذكر شده اند كه زنان حق دارند در برابر آنان حجاب خود را رعايت نكنند. اين دوازده مورد عبارت اند از:

شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان (هم كيش)، بردگان (كنيز)، مردان كم خرد كه دنباله رو افراد هستند و طالب مسائل شهواني نيستند و كودكان ناتوان كه از امور جنسي زنان آگاهي ندارند.

10. مقصود از «نِسائهُنّ» زنان غير مسلمان هستند؛ يعني زنان مسلمان در برابر زنان مسلمان ديگر حق دارند كه حجاب خود را برگيرند؛ اما در برابر زنان غير مسلمان نبايد بي حجاب شوند؛ زيرا آنان با وصف زنان مسلمان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 200

براي ديگران موجب

فساد مي شوند. به اين مطلب در برخي احاديث اهل بيت (ع) نيز اشاره شده است. «1»

11. مقصود از بردگاني كه زنان مسلمان حق دارند، حجاب خود را در برابر آنان برگيرند، كنيزان اند «2» كه در اعصار پيشين در جوامع وجود داشته اند و اسلام با برنامه اي جالب، ريشه برده داري را از جامعه اسلام بركند.

12. مقصود از مردان دنباله رو خانواده كه ميل شهواني ندارند، و زنان مي توانند در برابر آنان حجاب خود را برگيرند، همان مردان كم خرد و سفيه هستند كه احساس جنسي ندارند. و معمولًا خدمتكار ديگران هستند. «3»

و يا منظور پير مردان و افراد خنثي و خواجه هستند. كه ميل شهواني ندارد. «4»

13. در اين آيه از عمو و دائي به عنوان محرم زنان ياد نشده است، شايد اين بخاطر آن است كه از پسر برادر و پسر خواهر ياد شد و با توجه به محرميت دو جانبه آنان روشن مي شود كه عمو و دائي نيز محرم هستند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 201

14. در اين آيه بيان شده بود كه زنان با زدن پا به زمين باعث نشوند زينت هاي آنان آشكار شود و صداي پابند (و خلخال ها) به گوش مردان برسد و شهوت آنان تحريك شود. اين مطلب نهايت دقت و ظريف نگري اسلام را نشان مي دهد.

اين مطلب هرچند يك مصداق تحريك شهواني است، با الغاي خصوصيت مي توان گفت كه زنان لازم است از هر گونه كار تحريك آميز در برابر مردان نامحرم خودداري كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه براي زنان مؤمن آن است كه با دوري از چشم چراني و حفظ حجاب، محيط جامعه را پاك نگاه داريد.

2. پيام آيه

آن است كه زنان با آشكار كردن زيورهاي مخفي، عامل تحريك (و فساد) جامعه نشوند.

3. آموزه ديگر آيه آن است كه زنان در برابر دوازده گروه اجتماعي آزادند كه حجاب خويش را فروگذارند.

4. پيام ديگر آيه آن است كه راه توبه، بازگشت و رستگاري براي خطاكاران باز است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 202

ج: آيات مربوط به حجاب (تأمين سلامت اجتماعي و بهداشت رواني زنان)

در اين مورد چند آيه وجود دارد؛ از جمله آيه 31 نور كه توضيح آن گذشت و آيه 32 و 59 سوره احزاب كه در مورد زنان پيامبر (ص) است؛ اما درس هاي آموزنده آن كلي است. قرآن كريم در آيه 32 سوره احزاب به جايگاه همسران پيامبر و شيوه شايسته گفتگوي زنان با مردان اشاره مي كند و مي فرمايد:

32. «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلَا مَعْرُوفاً؛ و افراد بي همسرتان، و شايستگان از بندگانتان، و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد؛ اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مي سازد؛ و خدا گشايشگري داناست.»

نكات و اشارات:

1. در اين آيه جايگاه و مسئوليت بزرگ زنان پيامبر (ص) بيان شده است. آنان از طرفي منسوب به پيامبر (ص) هستند و از سوي ديگر الگوي زنان مسلمان مي باشند.

آن ها مي توانند دستورهاي خدا و پيامبر را در زندگي خود اجرا كنند و با تقوا باشند و سرمشق ديگران قرار گيرند. و اين مقام ممتازي است كه زنان عادي از آن بي بهره اند.

2. در اين آيه به زنان پيامبر (صلي الله عليه وآله) آموزش مي دهد كه چگونه با مردان بيگانه سخن گويند. بانوان بايد با مردان بيگانه جدّي، خشك و

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 203

معمولي سخن گويند، و از شوخي و تعبيرهاي هوس انگيز پرهيز كنند تا افراد بيماردل و شهوت ران در مورد آنان طمع نورزند.

3. در اين آيه از افراد هوس ران با عنوان «كساني كه در دلشان بيماري است» ياد شده است، اين جمله اشاره به آن است كه اگر شهوت انسان به صورت متعادل باشد، آن انسان سالم است؛ اما اگر كسي شهوت ران و هوس ران باشد، از حالت تعادل و سلامت خارج شده و به نوعي بيماري دروني و رواني گرفتار مي شود كه در برخي مراحل به سرحدّ جنون جنسي نيز مي رسد. «1»

4. مقصود از گفتار شايسته آن است كه گفتار بيهوده و باطل و گناه آلود و مخالف حق نگويند و شايسته، نيكو، پسنديده و طبق عرف صحيح با مردان سخن بگويند.

5. مخاطبان اين آيه زنان پيامبر (ص) هستند، ولي مقصود همه زنان مسلمان بوده و اين آيه نوعي آموزش همگاني براي گفتگوي زن و مرد بيگانه است.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه سخن گفتن زن و مرد بيگانه، اگر بدون هوس راني و به طور شايسته باشد، جايز است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 204

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه اين آيه براي زنان مسلمان آن است كه شما مي توانيد با مردان بيگانه به طور شايسته و طبق عرف صحيح گفتگو كنيد.

2. پيام آيه آن است كه هرگاه زني هوس انگيز سخن گويد، خود را در معرض طمع بيمار دلان قرار مي دهد.

3. آموزه ديگر آيه آن است كه زنان وابسته به شخصيت ها و كساني كه جايگاه اجتماعي دارند، مراقب شيوه ي سخن گفتن خود باشند.

*** قرآن كريم در آيه 59 سوره احزاب با

دستور حجاب جلوي سوء استفاده و آزار زنان را مي گيرد و مي فرمايد:

59. «يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَالبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً؛ اي پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو: «از پوشش هاي بلند (چادر مانند) شان به خودشان نزديك كنند، اين [كار] براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند نزديك تر است؛ و خدا بسيار آمرزنده مهرورز است.»

شأن نزول:

داستان نزول اين آيه اين گونه حكايت شده است كه در عصر پيامبر (ص) زناني كه براي نماز عشا به مسجد مي رفتند، توسط جوانان هرزه مورد آزار و مزاحمت قرار مي گرفتند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 205

آيه فوق بدين مناسبت فرود آمد و به زنان دستور داد كه حجاب خود را به طور كامل رعايت كنند تا مورد آزار قرار نگيرند.

و در پايان آيه يادآور مي شود كه: «خدا بسيار آمرزنده و مهرورز است (و خطاهاي گذشته شما را مي بخشد)».

نكات و اشارات:

1. در اين آيه به مزاحمت هاي خياباني عليه زنان مومن اشاره كرده و يكي از راه حل هاي آن را حفظ حجاب آنان معرفي كرده است.

2. مفسران حكايت كرده اند كه در آن زمان، كنيزان بدون پوشش مناسب سروگردن از خانه ها بيرون مي آمدند و برخي از آنان از نظر اخلاقي وضع خوبي نداشتند؛ از اين رو، برخي جوانان مزاحم آنان مي شدند؛ اما زنان آزاد مسلمان كه شناخته مي شدند، از تعرّض در امان بودند؛ از اين رو در اين آيه دستور داده شد كه زنان حجاب كامل خود را رعايت كنند تا از كنيزان و آلودگان باز شناخته شوند و مورد آزار

قرار نگيرند.

3. مفهوم آيه فوق آن نيست كه جوانان حق مزاحمت براي زنان غير مومن و كنيزان را دارند، بلكه مقصود آيه آن است كه بهانه از دست افراد فاسد گرفته شود.

در اجتماع امروز نيز هنگامي كه زنان حجاب و شخصيت اجتماعي خويش را حفظ كنند، جوانان هرزه به آنان طمع نمي ورزند؛ زيرا زمينه انحراف را در آنان نمي بينند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 206

4. واژه «جلباب» يا به معناي پارچه بزرگ (چادر مانند) است كه سر، گردن و سينه ها را مي پوشاند و يا به معناي روسري و مقنعه و يا به معناي پيراهن گشاد است. قدر مشترك همه اين معاني آن است كه بدن زن به وسيله اين پارچه ها پوشيده شود و معناي اول مورد تاكيد برخي لغت شناسان است. «1»

5. مقصود از نزديك ساختن روسري و چادر آن است كه زنان آن را به بدن خويش نزديك كنند تا به درستي محفوظ بمانند و آن را رها نسازند تا گاهي كنار رود و بدن آن ها آشكار شود.

6. در اين آيه به پيامبر (ص) دستور مي دهد كه اصلاح جامعه را نخست از خانه خويش شروع كند و اول به همسرانش دستور حفظ حجاب بدهد و آن گاه به دخترانش و در نهايت «2» به زنان مؤمن دستور دهد حجاب خود را حفظ كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيه براي زنان مومن آن است كه حجاب (شخصيت) شما را معرفي مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 207

2. حجاب، شما را از شرّ مزاحمان حفظ مي كند.

3. با حفظ كامل حجاب، بهانه از دست مزاحمان گرفته مي شود.

4. اصلاح جامعه را از خانواده خويش

شروع كنيد.

5. خانواده رهبر، در انجام دستورهاي الهي پيشگام باشند.

6. خطاهاي گذشته شما را به لطف خويش مي آمرزد. «1»

د: آيات مربوط به ازدواج و خواستگاري

اين آيات در مباحث آينده به صورت گسترده مورد بررسي قرار مي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 209

آيا رابطه با جنس مخالف از اقوام نزديك جايز است؟

پرسش:

آيا رابطه با جنس مخالف از اقوام نزديك جايز است؟ پاسخ:

الف- در اين جا لازم است نخست اطرافيان خود را به دو دسته محارم و غيرمحارم تقسيم كنيم؛ سپس مسئله را مورد بررسي قرار دهيم.

1. محارم كه خود بر سه دسته است:

1- 1. محارم نسبي: هفت دسته از بانوان و دوشيزگان بر هفت دسته از مردان و پسران محرم اند؛

يعني ازدواج آن ها با يكديگر حرام است.

رديف

براي مردها و پسرانبراي بانوان و دختران 1 مادر (و مادر بزرگ) پدر (و پدر بزرگ) 2 دختر (و نوه هاي دختري) پسر (و نوه هاي پسري) 3 خواهربرادر 4 دختر خواهر و نوادگان اوپسرخواهر و نوادگان او 5 دختر برادر و نوادگان اوپسربرادر و نوادگان او 6 عمه (شامل عمه پدر و مادر) عمو (شامل عموي پدر و مادر) 7 خاله (شامل خاله پدر و مادر) دايي (شامل دايي پدر و مادر)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 210

محارم نسبي بر دو گونه اند:

1. شرعي كه از راه حلال و ازدواج شرعي متولد شده باشند.

2. غيرشرعي كه از راه نامشروع و يا زنا متولد شده باشند.

هر دو دسته محرم اند و ازدواج با آنان حرام است.

ما در بخش توضيح پاسخ از همه اين افراد با عنوان محارم ياد مي كنيم.

2- 1. محارم رضاعي

كساني كه از راه شيرخوارگي با آن ها بستگي پيدا مي شود، با شرايطي خاص، «1» محارم رضاعي محسوب مي شوند و ازدواج با آن ها حرام است.

هرگاه كودكي با شرايطي خاص شير زني را بنوشد، آن زن و شوهرش، مادر

و پدر رضاعي آن كودك به شمار مي روند.

3- 1. محارم سببي

پيوند و علاقه زناشويي موجب محرم شدن هر يك از زن و شوهر نسبت به خويشاونداني است كه در اين جدول مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 211

رديف

براي مردها براي زن ها 1 مادر و مادر بزرگ زنپدر و پدر بزرگ شوهر 2 دختر زن و نوه هاي زن «1» پسر شوهر 3 زن پدر (نامادري) شوهر مادر (ناپدري) 4 زن پسر (عروس) شوهر دختر (داماد)* ازدواج با اين افراد حرام است. افزون بر آن، ازدواج مرد با خواهر زن تا وقتي كه همسر او است و همچنين ازدواج با شوهر خواهر تا وقتي كه همسر خواهر او است، حرام مي باشد.

ب- ارتباط يا رابطه به مجموع رفتارهاي متقابل و كنش ها و واكنش هاي دو جانبه «2» اطلاق مي شود. اين رفتارها شامل رفتارهاي اقتصادي، علمي، زناشويي و سياسي مي شود. ارتباط با جنس مخالف از يكي از حالات پيش گفته خارج نيست. دو جنس مخالف يا رفتار اقتصادي دارند يا علمي، يا زناشويي و يا سياسي. صرف نظر از رفتار زناشويي كه در قالب خاص خود و بر اساس پيوند ازدواج بين زن و شوهر محقق مي شود، ساير رفتارها مورد توجه است؛ زيرا اين نوشتار درصدد بيان رفتار زناشويي نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 212

ارتباطهاي اقتصادي، علمي، سياسي و هر نوع ارتباط قابل تصوّر ديگر به جز ارتباط زناشويي در يكي از اشكال ارتباط گفتاري، شنيداري و فيزيكي محقق مي شود. براي مثال، در بحث اقتصادي، زن و مرد براي انجام يك معامله ابتدا همديگر را ملاقات كرده، گفت و شنود مي كنند و

پس از عقد قرارداد، بر اساس عرف با يكديگر دست مي دهند و معامله را به انجام مي رسانند.

تمامي اين موارد اگر بر اساس آنچه در ادامه مي آيد، صورت پذيرد، مانعي ندارد و در اين مسئله فرقي بين اقوام و ديگران نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 215

ارتباط دختر و پسر براي استفاده علمي چگونه است؟

اشاره

پرسش:

ارتباط دختر و پسر براي استفاده علمي چگونه است؟ پاسخ:

يكي از انواع ارتباط و معاشرت زنان و مردان، ارتباط علمي است، به گونه اي كه مرد و زن (دختر و پسر) براي مباحث علمي با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند كه در صورت توجه به مسائل زير هرگونه ارتباط بين دختر و پسر از جمله ارتباطات علمي كه در چهارچوب ضوابط و به دور از شهوتراني باشد، اشكال ندارد. در رابطه علمي صورت هاي زير قابل تصور است:

1. ارتباط كلامي؛

2. ارتباط نگاهي؛

3. ارتباط فيزيكي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 216

اول: ارتباط كلامي

قرآن مجيد به زنان مؤمن دستور مي دهد: در كلام فروتنانه سخن مگوييد «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلَا مَعْرُوفاً؛ «1»

پس به نرمي (و ناز) سخن مگوييد، تا كسي كه در دلش (نوعي) بيماري است، طمع ورزد، و سخني پسنديده بگوييد.»

آيه درصدد بيان دو مطلب است:

الف- فضيلت زنان پيامبر بر ديگر زنان، اگر تقوا داشته باشند.

ب- كيفيت و اسباب تقوا كه برخي از آن ها عبارت است؛ از جمله اين كه: 1. زن نبايد هنگام صحبت كردن فروتنانه صحبت كند. 2. زينت آرايي و خودنمايي نكردن در جامعه اسلامي.

در نتيجه صحبت كردن زن و مرد اگر با قصد لذت و شهوت راني باشد، هم شنيدن صداي زن براي مرد و هم رسانيدن صدا به گوش مرد براي زن حرام است، و در غير اين صورت، شنيدن صداي جنس مخالف يا رسانيدن صدا به گوش او جايز است.

تذكرات:

1. مردها مي توانند با نامحرم صحبت كنند با شرايط زير:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 217

الف- به قصد لذت و ريبه

نباشد.

ب- با صحبت كردن به گناه آلوده نشوند. «1»

2. براي زنان حرام است صداي خود را به گوش نامحرم برسانند. «2»

صحبت كردن با نامحرم در امور غيرضروري مكروه است، به ويژه اگر مخاطب جوان باشد. «3»

3. اگر مردي بداند در صورتي كه با نامحرم صحبت كند، به گناه خواهد افتاد، نبايد با او صحبت كند، خواه زن به گونه اي سخن گويد كه مرد را به گناه بيندازد يا درباره مطلبي صحبت كند كه مرد به گناه بيفتد. «4»

4. اگر مردي به قصد به حرام انداختن نامحرمي با او صحبت كند، حرام است. «5»

5. خانم ها نبايد در هنگام صحبت كردن با نامحرم صداي خود را رقيق و نازك كنند، به گونه اي كه اگر در دل مخاطب مرضي باشد، او را به خود جلب كند، هرچند در باره مطالب عادي (و علمي) صحبت كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 218

دوم: ارتباط نگاهي

تمام سخناني كه در ارتباط با سخن گفتن بيان كرديم در مورد نگاه كردن نيز مطرح است در اين جا به چند مساله اشاره مي شود.

نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذت باشد، حرام است، ولي اگر بدون قصد لذت باشد، مانعي ندارد.

نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است و نگاه كردن به صورت، بدن و موي دختر نابالغ اگر به قصد لذت نباشد و بواسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد، ولي بنابر احتياط بايد جاهايي را كه مثل ران و شكم معمولًا

مي پوشانند نگاه نكند.

زن بايد بدن و موي خود را از مرد نامحرم بپوشاند. «1»

سوم. ارتباط فيزيكي

سماعه بن مهران مي گويد: از دست دادن مرد با زن پرسيدم، امام صادق (ع) فرمود:

حلال نيست مرد با زن مصافحه كند مگر زني كه ازدواج كردن با او حرام است كه عبارتند از: خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر، دختر برادر و مادر زن مصافحه تنها از روي لباس بايد باشد و نبايد دست زن را فشار دهد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 219

ظاهراً اين حكم به دست دادن اختصاص ندارد، بلكه هر تماسي را شامل مي شود؛ زيرا ويژگي خاصي در مصافحه وجود ندارد و علت اين كه در روايات از آن ياد شده، اين است كه مورد ابتلا است. همچنين روايت وارد شده درباره بيعت زنان با پيامبر اكرم (ص) به وسيله فرو كردن دست درون ظرف آب، بيانگر جايز نبودن مصافحه است.

افزون بر اين، وقتي نگاه حرام باشد، به يقين لمس كردن حرام است و اين مقتضي اولويت قطعي است كه از عرف فهميده مي شود.

گفتني است بين جواز نگاه و جواز لمس، ملازمه اي وجود ندارد؛ يعني اگر بگوييم نگاه كردن به صورت و دست هاي بيگانه جايز است، لمس آن جايز نيست، مگر از روي لباس، و به طور كلي در تماس فيزيكي، قصد لذت ملاك نيست، بلكه صرف اين عمل اگر از روي عمد انجام پذيرد، از نظر شرع جايز نيست. «1»

نتيجه:

هرگونه ارتباط و معاشرت علمي با رعايت موارد ياد شده جايز است؛ اما گاهي ديده مي شود در دل برخي مردان و زنان شيطان چنان رسوخ مي كند كه به مراوده و معاشرت با نامحرم

گرايش دارند و در حالي كه مي توانند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 220

مطلبي را از همجنس خود و يا محرم بپرسند، اصرار دارند از غير همجنس نامحرم سئوال كنند كه از اين جهت نيز بايد اجتناب و دوري كرد؛ زيرا اين گونه مراوده ها معمولًا با قصد لذت همراه است و شرعاً حرام مي باشد و در برخي زمينه ها به عنوان مقدمه ترك حرام واجب مي شود كه هرچند اين معاشرت خالي از اشكال باشد، اين معاشرت (سخن گفتن، نگاه كردن) را انجام ندهد.

علاوه بر اين كه واقع شدن در جايگاه گناه نيز حرام است.

مساله ديگر خلوت است كه صرف خلوت (خالي از نگاه، صحبت و يا تماس) موضوعيت دارد و بر منع آن و پيشگيري از آن اصرار شده است.

بودن زن و مرد نامحرم در جاي خلوت جايز نيست يا خلاف احتياط است «1» در ذيل اين مساله علماء و مراجع بزرگ تقليد توضيحاتي داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 221

آيا داشتن دوست دختر (براي امر به معروف و نهي از منكر) مشكل دارد؟

پرسش:

آيا داشتن دوست دختر (براي امر به معروف و نهي از منكر) مشكل دارد؟ پاسخ:

در دين اسلام بر دوستي افراد با يكديگر تاكيد شده است و دوستي را وسيله اي براي تهذيب نفس و اصلاح اخلاق، و تفريحي سالم و كمك به يكديگر قرارداده است؛ اما در مواردي كه دوستي و رابطه موجب مفاسد اجتماعي و فردي، و وسيله اي براي شهوت راني و نابود كردن فضايل انساني باشد، ممنوع شده است، حتي اگر اين دوستي با «جنس موافق» باشد و بلكه اگر زمينه ساز انجام كار واجب مثل امر به معروف و نهي از منكر نيز باشد و بدين جهت در رساله هاي توضيح

المسائل در قسمت امر به معروف و نهي از منكر آمده است: انجام گناه براي جلوگيري از گناه جايز نيست.

داشتن دوست دختر پيامدهاي زير را به دنبال دارد:

1. كمرنگ شدن اعمال و افعال معنوي و عبادي كه وسيله رسيدن انسان به كمال است.

2. آبروي اجتماعي و خانوادگي تهديد مي شود.

3. ترويج فرهنگ غرب كه درصدد نابود كردن اسلام است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 222

4. دلسرد شدن نسبت به تشكيل خانواده.

5. تحريك غريزه جنسي و به دنبال آن بيماري هاي عصبي و از بين رفتن قواي جسمي.

6. افت تحصيلي و ....

اما امر به معروف و نهي از منكر را مي توان با تذكري لفظي انجام داد و يا يكي از محرم ها را فرستاد تا انجام وظيفه كند.

در اينجا سوالي كه از يكي از مراجع تقليد حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني شده است را بيان مي كنيم:

سوال: آيا دوستي دختر و پسر شرعاً حرام است مطلقاً، يا اگر منجر به حرام شود، حرام است، و اگر مقدمه انجام امر به معروف و نهي از منكر باشد حرام است؟

جواب: باسمه تعالي، چنانچه مستلزم نگاه به نامحرم و حرف زدن با او باشد، اشكال دارد و جايز نيست. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 223

امتياز و آسيب هاي چت و ارتباطات اينترنتي چيست؟

پرسش:

امتياز و آسيب هاي چت و ارتباطات اينترنتي چيست؟ پاسخ:

الف- امتياز

1. ارتباط سريع و آسان؛

2. استفاده هاي علمي از اشخاص (و مراكز و ...)؛

3. دسترسي به حجم وسيع اطلاعات طرف مقابل؛

و ....

تذكر: از آنجا كه مكتب اسلام با علم و پيشرفت فني موافق است، ارتباط صحيح اينترنتي را نيز براساس آموزه هاي عمومي علمي و اخلاقي و با رعايت موازين قانوني و

شرعي پذيرفته و تشويق مي كند.

ب- آسيب ها

1. محيط چت يك محيط مجازي است و امكان دارد همه چيز تخيلي و غير واقع بينانه باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 224

2. اين محيط غير قابل اطمينان است، حتي به صدا و تصوير طرف نمي توان اطمينان كرد.

3. با اين كه مجازي است، قابليت اثر گذاري شديد روحي و ذهني را دارد، به طوري كه ممكن است دو نفر با چت كردن، عاشق يكديگر شوند، قهر كنند و ....

4. ايجاد محبت ها در اين فضاها بدون شناخت دقيق خواهد بود. در محيطي كه شناخت دقيقي از قدرت جسمي، روحي و ذهني طرف مقابل در دست نيست و حتي برخي رفتارهاي عادي مثل شيوه راه رفتن، نشستن عكس العمل ها در شرايط مختلف و ... غير قابل بررسي و شناخت است.

5. محيط چت با جاذبه هاي نوشتاري، صوتي و تصويري به تخيّل شما لذت مي بخشد، به طوري كه جواناني كه در ارتباطات خياباني دوستان زيادي دارند، باز به اين عرصه مي پردازند.

6. لذّت هاي تخيلي باعث ايجاد شكاف بين تصور، آرزو، توقع، تمايل با واقعيت بيروني (كه تغيير ناپذير است)، مي شود، اين مسئله بر اساس تجربه هاي مكرر باعث مشكلات روحي و رواني در برخي افراد مي شود كه برخي از آن ها عبارت اند از:

- افسردگي شديد؛

- ضعف اعصاب؛

- انزوا و دوري از اجتماع؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 225

- عدم موفقيت در محيط خانواده و اطراف خود؛

- خيال پردازي؛

- از دست دادن اعتماد به نفس؛

- از دست دادن عزت نفس؛

- خنده هاي بدون علت؛

- دلگرفتگي و گريه هاي بدون علت؛

- پوچ گرايي و احساس بيهوده بودن همه چيز و همه كس؛

- و ....

عواقب

اين مشكلات روحي، به ويژه پوچگرايي كه به حالتهاي جنون آميز و خودآزاري و حتي خودكشي مي انجامد؛ همگي از لذت هاي خيالي ناشي مي شود.

7. بسياري از شناخت هايي كه از طرف مقابل به دست مي آيد، تنها با تخيل آدمي سازگار است نه با واقعيت. آري، وجود محبت صرف، عامل بي دقتي در شناخت مي شود و انسان را از واقعيت دور مي كند؛ زيرا محبت نقايص و عيوب طرف مقابل را مي پوشاند و حتي نقايص را به محسنات و ويژگيهاي مثبت تبديل مي كند.

8. بيشتر انسان هايي كه براي مسائل غيرعلمي چت مي كنند، به مشكلات ذيل گرفتار مي شوند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 226

- بهره هوشي پايين؛

- خوش گذراني و وقت گذراني؛

- اعتياد به لذت هاي موقت و تخيلي؛

- مشكلات روحي و رواني؛

- چند شخصيتي؛

- رفتارهاي غير منطقي؛

- از كار و تلاش جدي دورشدن؛

- از فكر و تدبير دورشدن؛

- شخصيت اجتماعي غيرمناسب؛

- و ....

البته انسان هاي مثبت نيز يافت مي شوند؛ اما در محيط آزاد و مجازي چت مطالب علمي، بسيار كم است.

9. در روابط خياباني كه دو نفر يكديگر را مي بينند، ساعتها با هم گفتگو دارند، پارك مي روند، كوهپيمايي مي كنند، در مورد علايق و سلايق يكديگر سخن مي گويند، ممكن است خانه و محل زندگي و پدر و مادر همديگر را بشناسند و ... با اين حال احتمال شكست و جداييشان بيش از 90% مي باشد، علت آن اين است كه پس از مدتي كه ارتباطات عادي شد و ديگر خبري از آن حرارتها و هيجانات دوستي و شور عشق نبود، نقايص اصلي دختر و پسر براي يكديگر آشكار مي شود و حس اطمينان در طرف مقابل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 7، ص: 227

كاهش مي يابد و شك و ترديد جايگزين آن مي گردد؛ به عبارت ديگر، همان مسائلي كه روزي باعث ارتباط دختر و پسر و ايجاد محبت و عشق شد، روز ديگر باعث جدايي مي شود، و اين آسيب در ارتباط اينترنتي دختر و پسر چندين برابر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 229

در چه مواردي حضور زنان در ورزشگاه ها و چت كردن اينترنتي و همكار شدن يك زن و يك مرد جايز است؟

پرسش:

در چه مواردي حضور زنان در ورزشگاه ها و چت كردن اينترنتي و همكار شدن يك زن و يك مرد جايز است؟ پاسخ:

مقدمه:

زن در اسلام يك ركن اساسي اجتماع به شمار مي رود و هرگز نبايد با او معامله يك موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيّم نمود. نكته اساسي اين است كه در معناي تساوي، نبايد اشتباه كرد و تنها مطلبي كه بايد به آن توجه داشت (و در اسلام به آن توجّه خاص شده) ولي بعضي روي يك سلسله احساسات افراطي و حساب نشده آن را انكار مي كنند، مسئله تفاوت هاي روحي و جسمي زن و مرد و تفاوت وظايف آنهاست. با وجود اين اختلافات دامنه دار آيا مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صد در صد مساوي باشند؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 230

مگر نه اين است كه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود؟ آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود پرداخته و از مواهب و مزاياي وجودي خويش بهره مند گردد؟!

بنابراين، آيا دخالت دادن زن در كارهايي كه خارج از تناسب روحي و جسمي او است، بر خلاف عدالت نمي باشد؟ «1»

اسلام موافق حضور زن در اجتماع و محل كار

و محل ورزش به صورت قانونمند و با رعايت حرمت و مصالح خانم هاست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 231

چت كردن اينترنتي

پرسش:

چت كردن با جنس مخالف و رد و بدل كردن صحبت هاي معمولي چه حكمي دارد؟

پاسخ:

در صورتي كه خوف فتنه و كشيده شدن به گناه وجود داشته باشد، جايز نيست. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 233

پرسش:

چت كردن با شخصي كه از جنسيت او ناآگاهيم، چه حكمي دارد؟

پاسخ:

(مراجع محترم): اگر ترس افتادن به حرام باشد، جايز نيست. «1»

چون به هر حال در چت كردن نوعي سخن گفتن بين دو جنس مخالف ممكن است وجود داشته باشد و احتمال گرفتار شدن فتنه و گناه وجود دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 235

حضور زنان در ورزشگاه ها

پرسش:

حضور بانوان در ميدان هاي ورزشي مردان (مانند فوتبال و كشتي) وقتي كه با شورت و زيرپوش بازي مي كنند، چه حكمي دارد؟

پاسخ:

نگاه زن به بدن نامحرم جايز نيست، هرچند بدون قصد لذت باشد.

آيات عظام تبريزي و سيستاني: با توجه به اين كه حضور زنان در اين گونه ورزشگاه ها، باعث مفسده است، جايز نيست.

آيه الله بهجت: نگاه به آن ها بنابر احتياط واجب جايز نيست و اگر باعث مفسده شود، حضور آنان حرام است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 236 «قرآن كريم نيز صريحاً از نگاه به نامحرم صريحاً منع كرده، آنجا كه مي فرمايد: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ؛ «1»

(اي پيامبر) به مردان مؤمن بگو: «چشم هايشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند».

و همين امر را نسبت به زنان نيز مي فرمايد: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ؛ و به زنان مؤمن بگو: «چشمانشان

را (از نگاه حرام) فروكاهند.»

نگاه حرام در شرع عبارت است از: نگاه مرد به بدن زن نامحرم (به جز صورت و دست ها تا مچ) خواه با قصد باشد يا بدون آن و نيز نگاه به صورت و دست ها اگر با قصد شهوت يا ترس افتادن به حرام باشد. همچنين نگاه زن به مرد نامحرم (به جز صورت، گردن و دست ها و مقداري از پا خواه با قصد باشد يا بدون آن و نيز به مواضع ياد شده، اگر با قصد شهوت يا ترس افتادن به حرام باشد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 237

زن و مرد در محيط كار

پرسش:

آيا خلوت كردن دو نفر نامحرم در يك مكان جايز است؟

پاسخ:

اگر كسي نمي تواند وارد آن مكان شود و آن ها بترسند كه به حرام بيفتند، ماندنشان در آن جا حرام است.

(آيه الله صافي): اگر كسي نمي تواند وارد آن مكان شود، ماندنشان در آن جا حرام است، هرچند احتمال فساد ندهند و به گفتگوهاي علمي و ضروري بپردازند.

(آيه الله مكارم): اگر كسي نمي تواند وارد آن مكان شود، بنابر احتياط واجب ماندنشان در آن جا حرام است، هرچند احتمال فساد ندهند و به گفتگوهاي علمي و ضروري و مانند آن بپردازند.

(آيات عظام بهجت، سيستاني و وحيد): اگر احتمال فساد برود، ماندنشان در آن جا حرام است، هرچند طوري باشد كه كس ديگري بتواند وارد شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 238

(آيات عظام تبريزي و فاضل): اگر كسي نمي تواند وارد آن مكان شود، در صورتي كه احتمال فساد برود، ماندنشان در آن جا حرام است. «1»

در نتيجه زن و مرد همكار نيز اگر احتمال مفسده

و گناه را بدهند، نمي توانند در يك اطاق با هم همكار باشند كه در مسئله بعد به صراحت از آن ياد خواهد شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 239

پرسش:

آيا ارتباط صميمي بين دختر و پسر در هنگام همكاري يا ميهماني اشكال دارد؟

پاسخ:

دوستي بين دختر و پسر جايز نيست؛ زيرا ترس افتادن به گناه در ميان است؛ اما ارتباط شغل، اگر باعث مفسده نشود و موازين شرع در آن رعايت شود، اشكال ندارد. «1»

منابعي براي مطالعه بيشتر

1. ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، ابوطالب تجليل، انتشارات دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

2. اوامر و نواهي الله در قرآن، عبدالصمد اسلامي، انتشارات نصايح.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 241

همجنس بازي و پيامدهاي آن را از منظر قرآن، حديث، فقه و بهداشت توضيح دهيد.

پرسش:

همجنس بازي و پيامدهاي آن را از منظر قرآن، حديث، فقه و بهداشت توضيح دهيد. پاسخ:

1. همجنس بازي در آيات قرآني:

در قرآن مجيد در سوره هاي اعراف، هود، حجر، انبيا، نمل و عنكبوت اشاره هايي به وضع قوم لوط و گناه بسيار زشت آن ها شده است، ولي در هر مورد تعبير با مورد ديگر متفاوت است و در حقيقت هر يك از اين تعبيرها به يكي از ابعاد شوم اين عمل ننگين اشاره دارد. اين عمل زشت با عنوان هاي اسراف، خبيث، فسق، تجاوز، جهل و قطع سبيل مطرح شده است.

در سوره اعراف آيه 81 آمده است كه لوط به آنها مي گويد: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛ بلكه شما گروهي اسراف كار (و متجاوز) يد.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 242

در سوره انبيا آيه 74 مي خوانيم:

«وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَهِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ

سَوْءٍ فَاسِقِينَ؛ و او را از آبادي كه همواره (مردمش كارهاي) پليد انجام مي دادند، نجات داديم؛ [چرا] كه آنان گروهي بد [كار و] نافرمانبردار بودند.» «1»

و در جاي ديگر خوانديم كه لوط به آن ها مي گويد: «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ؛ بلكه شما گروهي تجاوزگريد!» «2»

و در سوره نمل آيه 55 آمده است: «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ آيا واقعاً شما از روي شهوت، به غير از زنان به سراغ مردان مي رويد؟! بلكه شما گروهي هستيد كه ناداني مي كنيد.» «3»

و در سوره عنكبوت آيه 29 از زبان لوط چنين آمده است: «أَءِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ؛ آيا واقعاً شما به سراغ مردان مي رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مي كنيد.»

ويژگي هاي همجنس باز در قرآن:

«اسراف» از اين نظر كه آنها نظام آفرينش را در اين امر فراموش كرده و از حد تجاوز كردند و تعدي نيز به همين جهت بر آن اطلاق شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 243

«خبيث» به معناي كار يا چيز آلوده اي است كه طبع سالم آدمي از آن تنفر دارد، و چه عملي از اين عمل تنفر آميزتر است.

«فسق» به معناي خروج از اطاعت پروردگار و برهنگي از شخصيت انساني است كه از لوازم حتمي اين كار مي باشد.

«جهل» به خاطر بي خبري از عواقب شومي است كه اين عمل براي فرد و جامعه در پي دارد.

و «قطع سبيل» از اين جهت است كه اين عمل در صورت گسترش به قطع نسل انساني مي انجامد؛ علاقه به جنس موافق جانشين علاقه جنس مخالف مي شود. «1»

2. همجنس بازي در احاديث

در حديثي از پيامبر گرامي اسلام (ص) مي خوانيم: «لايجد ريح

الجنه زنوق، و هو المخنث!؛ بوي بهشت به مشام كسي كه مورد همجنس گرايي واقع مي شود، نخواهد رسيد.» در حديث ديگري از علي (ع) مي خوانيم كه لواط را در سر حد كفر معرفي فرموده است. «2»

در حديثي از امام علي بن موسي الرضا (ع) در فلسفه تحريم همجنس گرايي چنين آمده است: «عله تحريم الذكران للذكران، و الاناث للاناث، لما ركب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 244

في الاناث و ما طبع عليه الذكران، و لما في اتيان الذكران، الذكران و الاناث للاناث، من انقطاع النسل، و فساد التدبير، و خراب الدنيا؛ فلسفه تحريم مردان بر مردان و زنان بر زنان اين است كه اين امر بر خلاف طبيعتي است كه خداوند براي زن و مرد قرار داده (و مخالفت با اين ساختمان فطري و طبيعي، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و نيز به خاطر اين است كه اگر مردان و زنان همجنس گرا شوند، نسل بشر قطع مي گردد، و تدبير زندگي اجتماعي به فساد مي گرايد و دنيا به ويراني روي مي نهد. «1»

رواياتي كه در مذمت همجنس گرايي از پيشوايان اسلام نقل شده، آن قدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مي كند كه زشتي اين گناه به اندازه اي است كه كم تر گناهي در پايه آن قرار دارد؛ از جمله در روايتي از پيامبر اسلام (ص) مي خوانيم: «لما عمل قوم لوط ما عملوا بكت الارض الي ربها حتي بلغ دموعها الي السماء، بكت السماء حتي بلغ دموعها الارض، فاوحي الله الي السماء ان احصي بهم، و اوحي الي الارض ان اخسفي بهم؛ هنگامي كه قوم

لوط آن اعمال ننگين را انجام دادند، زمين آن چنان ناله و گريه سر داد كه اشكهايش به آسمان رسيد، و آسمان آن چنان گريه كرد كه اشكهايش به عرش رسيد، در اين هنگام خداوند به آسمان وحي فرستاد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 245

كه آن ها را سنگباران كن و به زمين وحي فرستاد كه آن ها را فرو بر (بديهي است گريه و اشك جنبه تشبيه و كنايه دارد).» «1»

همچنين در حديثي از امام صادق (ع) مي خوانيم كه پيامبر (ص) فرمود: «من جامع غلاما جاء جنبا يوم القيامه لاينقيه ماء الدنيا و غضب الله عليه و لعنه و اعد له جهنم و سائت مصيرا ... ثم قال ان الذكر يركب الذكر فيهتز العرش لذلك؛ هر كس با نوجواني آميزش جنسي كند، روز قيامت ناپاك وارد محشر مي شود، آن چنان كه تمام آب هاي جهان او را پاك نخواهد كرد، و خداوند بر او غضب مي كند و او را از رحمت خويش دور مي دارد و دوزخ را براي او آماده ساخته است و چه بد جايگاهي است ...؛ سپس فرمود: هرگاه جنس مذكر با مذكر آميزش كند، عرش خداوند به لرزه در مي آيد.» «2»

در حديث ديگري از امام صادق (ع) مي خوانيم: آن ها كه تن به چنين كاري مي دهند، بازماندگان سدوم (قوم لوط) هستند؛ سپس اضافه فرمود: من نمي گويم از فرزندان آنها هستند، ولي از طينت آن ها هستند. پرسيده شد: همان شهر سدوم كه زير و رو شد؟ فرمود: آري، چهار شهر بودند سدوم و صريم و لدنا و غميرا (عمورا). «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 246

3. حكم فقهي همجنس بازي

اين

مسئله تا آنجا از ديدگاه اسلام زشت و ننگين است كه در ابواب حدود اسلامي حد آن اعدام قرار داده شده است، و حتي براي كساني كه مراحل پايين تر همجنس بازي را انجام مي دهند، مجازاتهاي شديدي ذكر شده است، از جمله در حديثي از پيامبر (ص) مي خوانيم: «من قبل غلاما من شهوه الجمه الله يوم القيامه بلجام من نار؛ كسي كه پسري را از روي شهوت ببوسد، خداوند در روز قيامت لجامي از آتش بر دهان او مي زند.» «1»

مجازات كسي كه مرتكب چنين عملي شود، از 30 تا 99 تازيانه است.

همجنس گرايي چه در مردان باشد و چه در زنان، در اسلام از گناهان بسيار بزرگ و هر دو داراي حد شرعي است.

حد همجنس گرايي در مردان خواه فاعل باشد يا مفعول، اعدام است «2» و براي اين اعدام راه هاي مختلفي در فقه بيان شده است؛ البته اثبات اين گناه بايد از راه هاي معتبر و قاطعي كه در فقه اسلامي و روايات وارده از معصومين ذكر شده، صورت گيرد، و حتي سه مرتبه اقرار هم به تنهائي كافي نيست و بايد حداقل چهار بار به اين عمل اقرار كند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 247

اما حد همجنس گرايي در زنان پس از چهار بار اقرار و يا ثبوت به وسيله چهار شاهد عادل (به شرايطي كه در فقه گفته شده) صد تازيانه است، «1» و بعضي از فقها گفته اند اگر زن شوهرداري اين عمل را انجام بدهد، حد او اعدام است.

ذكر اين نكته نيز قابل توجه است كه اسلام يكي از مجازاتهايي را كه براي چنين افراد قائل شده، آن است كه

ازدواج خواهر، مادر و دختر شخص مفعول بر فاعل حرام است، يعني اگر چنين كاري قبل از ازدواج صورت گرفت، اين زنان براي او حرام ابدي مي باشند.

اجراي اين حدود، شرايط دقيق و حساب شده اي دارد كه در كتب فقه اسلامي آمده است و اجراي آن بر عهده محاكم صالحه و قانوني مي باشد.

4. بحث اجتماعي

شك نيست كه انحراف جنسي از خطرناكترين انحراف هايي است كه امكان دارد در جوامع انساني پيدا شود، زيرا سايه شوم خود را بر همه مسائل اخلاقي مي افكند و انسان را به انحراف عاطفي مي كشاند.

در دنياي غرب كه آلودگي هاي جنسي فوق العاده زياد است، اين گونه زشتي ها مورد تنفر نيست و حتي شنيده مي شود در بعضي كشورها همانند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 248

انگلستان، طبق قانوني كه با كمال وقاحت از پارلمان گذشته، اين موضوع جواز قانوني پيدا كرده، با اين حال شيوع اين گونه زشتي ها هرگز از قبح آن نمي كاهد و مفاسد اخلاقي و رواني و اجتماعي آن در جاي خود ثابت است.

گاهي برخي پيروان مكاتب مادي كه اين گونه آلودگي ها را دارند، براي توجيه عملشان مي گويند ما هيچ گونه منع پزشكي براي آن سراغ نداريم، ولي آن ها فراموش كرده اند كه اصولًا هرگونه انحراف جنسي در تمام روحيات و ساختمان وجود انسان اثر مي گذارد و تعادل او را بر هم مي زند.

توضيح اين كه: انسان به صورت طبيعي و سالم تمايل جنسي به جنس مخالف دارد و اين تمايل از ريشه دارترين غرايز انسان و ضامن دوام نسل است و هر كاري كه تمايل را از مسير طبيعيش منحرف سازد، نوعي بيماري و انحراف رواني در انسان ايجاد مي كند. مردي

كه به جنس موافق تمايل دارد و يا مردي كه به چنين كاري تن مي دهد، هيچ كدام كامل نيستند. در كتاب هاي امور جنسي، هموسكوآليسم (همجنس گرايي) يكي از مهم ترين انحرافها ذكر شده است. ادامه اين كار تمايلات جنسي را نسبت به جنس مخالف در انسان به تدريج از بين مي برد و در مورد كسي كه به اين كار تن مي دهد، احساسات زنانه به تدريج در او پيدا مي شود، و هر دو گرفتار ضعف مفرط جنسي و به اصطلاح سرد مزاجي مي شوند، به طوري كه بعد از مدتي قادر به آميزش طبيعي (آميزش با جنس مخالف) نخواهند بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 249

با توجه به اين كه احساسات جنسي مرد و زن هم در ارگانيسم بدن آن ها مؤثر است و هم در روحيات و اخلاق ويژه آنان، روشن مي شود كه از دست دادن احساسات طبيعي تا چه حد بر جسم و روح انسان ضربه وارد مي سازد، و حتي ممكن است افرادي كه گرفتار چنين انحرافي هستند، آن چنان گرفتار ضعف جنسي شوند كه ديگر قدرت توليد فرزند را نداشته باشند. اين گونه اشخاص غالباً از نظر رواني غالباً سالم نيستند و در خود نوعي بيگانگي از خويشتن و بيگانگي از جامعه اي كه به آن تعلق دارند، احساس مي كنند.

قدرت اراده را كه شرط هر نوع پيروزي است، به تدريج از دست مي دهند، و يك نوع سرگرداني و بي تفاوتي در روح آنها لانه مي كند. آنها اگر خيلي زود به اصلاح خويشتن روي نياورند و حتي در صورت لزوم از پزشك جسمي يا رواني كمك نگيرند و اين عمل به صورت عادتي براي

آن ها در آيد، ترك آن مشكل خواهد شد، ولي در هر حال هيچ وقت براي ترك اين عادت زشت دير نيست؛ تصميم مي خواهد و عمل.

در هر صورت، سرگرداني رواني به تدريج آنها را به مواد مخدر و مشروبات الكلي و انحراف هاي اخلاقي ديگر خواهد كشانيد و اين يك بدبختي بزرگ ديگر است.

جالب اين كه در روايات اسلامي در عبارت هايي كوتاه و پرمعنا به اين مفاسد اشاره شده است؛ از جمله در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم: كسي از او پرسيد «لم حرم الله اللواط»، چرا خداوند لواط را حرام كرده است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 250

فرمود: من احل انه لو كان اتيان الغلام حلالا لا ستغني الرجال عن النساء و كان فيه قطع النسل و تعطيل الفروج و كان في اجازه ذلك فساد كثير؛ اگر آميزش با پسران حلال بود، مردان از زنها بي نياز (و نسبت به آنها بي ميل) مي شدند، و اين باعث قطع نسل انسان مي شد و باعث از بين رفتن آميزش طبيعي جنس موافق و مخالف مي گشت و اين كار مفاسد زياد اخلاقي و اجتماعي به بار مي آورد.

عوامل و زمينه هاي همجنس بازي

كشيده شدن افراد به اين گونه انحراف جنسي عوامل بسيار گوناگوني دارد و حتي گاهي شيوه رفتار پدر و مادر با فرزندان، و يا عدم مراقبت از فرزندان همجنس، و طرز معاشرت و خواب آنها با هم در خانه ممكن است از عوامل اين آلودگي باشد.

گاهي ممكن است انحراف هاي اخلاقي ديگر سر از اين انحراف در آورد. حتي شوخي هاي بي موردي كه گاهي در ميان پسران و دختران نسبت به هم جنسان خود مي شود، گاهي انگيزه كشيده شدن

به اين انحراف ها مي گردد و به هر حال بايد به دقت مراقب اين گونه مسائل بود، و آلودگان را به سرعت نجات داد و از خدا دراين راه توفيق خواست.

همجنس گرايي چه در ميان مردان باشد (لواط) و چه در ميان زنان (مساحقه) از بدترين انحراف هاي اخلاقي است كه سرچشمه مفاسد زيادي در جامعه خواهد بود. موضوع مهم اين است كه بي بند و باري و تنوع طلبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 251

بيمار گونه دنياي متمدن مادي، بسياري از پسران و دختران را به سوي اين انحراف بزرگ مي كشاند. نخست پسران را به لباس هاي جلف و زنانه و خودآرايي مخصوص و دختران را به لباس هاي پسرانه تشويق مي كند، و از اينجا انحراف و هم جنس گرايي آغاز مي شود، تا جايي كه به زشت ترين اعمال در اين زمينه، شكل قانوني مي دهند و از هرگونه پيگرد و مجازات بر كنار مي مانند كه قلم از شرح و وصف آن شرم دارد. «1»

5. پيامدهاي بهداشتي همجنس بازي

الف- شيوع بيماري هاي مقاربتي:

«برخي پزشكان در رابطه با شيوع بيماري هاي آميزشي مي گويند علت اصلي انتشار و شيوع بيماري هاي مقاربتي اساساً به روابط جنسي آزاد و هر چيز كه موجب بر هم خوردن كانون خانوادگي گردد، باز مي گردد.»

دكتر «جان بيستون» نيز در همين رابطه مي گويد: «از قرائن به دست آمده ثابت مي شود كه اغلب بيماري هاي آميزشي در نتيجه وجود روابط جنسي خارج از دايره ازدواج [زنا] شيوع پيدا مي كند.»

در بيست سال اخير دانشمندان به رغم كشف پني سيلين ( (nillicineP و پايين آمدن آمار مبتلايان به اين بيماري ها، به خطر بزرگي كه از اين جهت

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 252

متوجه بشريت است، پي بردند، از اين رو در سال 1964 به تشكيل يك سمينار بزرگ جهاني با حضور 1500 متخصص از 50 كشور در آمريكا براي بحث پيرامون بيماري هاي مقاربتي اقدام كردند و همه مطالب و مقالات ارائه شده در اين سمينار را در كتابي به نام «عمل كرد سمينار جهاني بيماري هاي مقاربتي» جمع آوري و منتشر نمودند. از بررسي هاي ارائه شده در اين سمينار مشخص گرديد كه نسبت بيماري هاي مقاربتي در فاصله زماني 1950- 1960 در 71 كشور از مجموع 105 كشور مورد مطالعه، افزايش يافته كه اغلب اين كشورها را كشورهاي اروپايي تشكيل مي دهند؛ يعني از مجموع 20 كشور اروپايي در 19 كشور آن بيماري هاي مقاربتي افزايش يافته بود. كم ترين ميزان رشد اين بيماري ها در كشورهاي شرق مديترانه بود كه از مجموع 12 كشور فقط در 6 مورد آنها افزايش بيماري هاي مقاربتي وجود داشت.

در همين سمينار مشخص گرديد كه موارد ابتلا به سيفليس در آمريكا در سال 1957 در مجموع 7600 مورد بوده كه اين رقم در سال 1961 به 20800 مورد رسيد؛ يعني تقريباً ظرف فقط چهار سال، سه برابر شده بود و اين بسيار وحشتناك است. اما موارد ابتلا به سوزاك فقط در كشور آمريكا به تنهايي به يك ميليون مورد در سال مي رسد. آمار تخمين مبتلايان به سيفليس در سر تا سر جهان در سال 1953 به 20 ميليون نفر مي رسيد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 253

ب- سست شدن عضلات مقعد و از دست دادن كنترل قضاي حاجت، از اين رو، ممكن است مدفوع شخص بدون اراده از

او خارج شود.

پ- انعكاس رواني و تحت تاثير قرار گرفتن شخص (مفعول مرد) به طوري كه تصور كند كه مرد نيست و همين مسئله باعث ايجاد اختلالاتي در رفتار وي مي گردد و دچار بيماري هاي رواني مي شود كه از مهم ترين اين بيماري ها مي توان به بيماري هاي مازوفيسم و ساديسم را نام برد.

ت- از هم پاشيدن كانون خانواده به دليل عدم تمايل مرد به آميزش با همسر خود.

ث- پيدايش ناراحتي هاي رواني بين زن و شوهر.

ج- پيدايش و رشد بيماري ايدز در اثر لواط. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 255

راهكارهاي سالم سازي ارتباط دختر و پسر چيست؟

پرسش:

راهكارهاي سالم سازي ارتباط دختر و پسر چيست؟ پاسخ:

سالم سازي ارتباط دختر و پسر وابسته به تقويت مباني اخلاقي و اعتقادي است كه طرفين (دختر و پسر) با تقويت اين دو مبنا مي توانند ارتباط سالمي در جامعه اسلامي داشته باشند.

در صورت عدم تحقق مباني پيش گفته و ضرورت ارتباط طولاني مدت، راهكار شرعي، ايجاد عقد موقت است. «1»

توضيح راهكارها

1. تخلق به اخلاق معاشرت كه در زمينه هاي زير توصيه مي گردد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 256

الف- حيا

از اميرالمومنين علي (ع) نقل شده است كه حيا موجب پيدايش هر زيبايي است «1»؛ بنابراين، براي زيبا شدن هرچه بيشتر زندگي و جلا بخشيدن به روابط و معاشرت، به كار بردن اين مفهوم راهگشاست. شرم و حيا به معناي خودداري از حركت و عملي است كه انجامش مورد سرزنش و ملامت باشد. و در اين مورد خاص حالتي بسيار با ارزش و مانعي فوق العاده مهم در برابر گناه و كيفيتي قابل توجه است. بي ترديد كسي كه به خداوند ايمان دارد و از قيامت و

حوادث آن بيمناك است، چه در آشكار و چه در پنهان از اين كه در محضر پروردگار به گناه و معصيت دست بزند، حيا و شرم مي كند و در نهايت با كمك و ياري اين حالت نفساني، به سوي گناه گام بر نمي دارد.

پيامبر اسلام (ص) فرمود: اما حيا، حقيقتي است كه امور و خصلت هايي از آن منشعب مي شود؛ مانند نرم خويي، مهرباني، آگاهي و توجه به مراقبت خدا در پنهان و آشكار، سلامت نفس، دوري از گناه و شر، خوش رويي، بزرگواري و بلندي نظر، پيروزي، نام نيك در ميان مردم ...؛ اين ها خصلت هايي است كه خردمند به وسيله حيا به آن ها مي رسد؛ پس خوشا به حال كسي كه خيرخواهي خدا را بپذيرد و از رسوايي اش در محضر حق بترسد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 257

از رسول گرامي اسلام (ص) نقل شده است كه مانند پيامبران باقي نمي ماند مگر سخن مردم كه اگر حيا نكني هر كاري انجام خواهي داد. «1»

اين سخن رسول خدا كه بيانگر و مؤيد ضرب المثل معروف عرب است، روشنگر اين واقعيت مي باشد كه حيا جوهره هر خوبي است؛ زيرا اگر انسان به مرتبه اي برسد كه هرچه بخواهد انجام بدهد، از مرتبه انسانيت خارج مي شود و آنچه در اين راستا پيشگير، مانع و همچون سدي است در برابر تمايلات انساني، حياء و شرم مي باشد.

همچنين از اميرالمومنين علي (ع) نقل شده است كه عاقل ترين مردم با حياترين آن هاست. «2»

نقش حيا در سالم سازي روابط به گونه اي پر اهميت است كه بدون آن حتي ايماني وجود ندارد «3» و جايي كه ايمان وجود نداشته باشد، رابطه معنا ندارد و براي

ايجاد يك ارتباط خوب و شايسته، حيا ضرورت دارد.

ب- رعايت حجاب شرعي

دختر در ارتباط با پسر بايد مراقب حريم خود باشد و در پاسخ بي حيايي او خود را در دژ مستحكم حجاب بپوشاند؛ زيرا پوشش كامل همچون سدي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 258

مي تواند جلوي روابط ناسالم را بگيرد و روابط سالم را تقويت كند؛ البته از نظر روابط اجتماعي ثابت شده است كه افراد بي حيا نسبت به افراد محجب و پوشيده مراقب اعمال خود هستند و آن گاه بي حيايي خود را ظاهر مي سازند كه از طرف مقابل نيز بي حيايي ببينند. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي نويسد: نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادي معاشرت هاي بي بند و بار، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را افزايش مي دهد و تقاضاي سكس را به صورت يك عطش روحي و يك خواست اشباع نشدني در مي آورد. غريزه جنسي غريزه اي نيرومند، عميق و دريا صفت است، هرچه بيشتر اطاعت شود سركش تر مي گردد؛ همچون آتش كه هرچه به آن بيشتر خوراك بدهند، شعله ورتر مي شود «1» ...»

ضرورت حجاب و پوشش در مورد زن جاي هيچ شك و ترديدي نيست، ولي آنچه در سالم سازي روابط كمك مي كند، افزون بر پوشش زن، پوشش مرد است.

درست است كه مردها وظيفه دارند تنها شرمگاه (از ناف تا زانو) خود را بپوشانند، ولي مرحوم صاحب عروه الوثقي مسئله را اين گونه مطرح مي كند: «بر مردان پوشش واجب نيست، مگر در عورت؛ اما اگر علم داشته باشيم كه زنان عمداً به بدن ما نگاه مي كنند، پوشش از باب حرمت تعاون بر اثم واجب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 7، ص: 259

است. «1» به اين معنا كه اگر مرد برهنه ظاهر شود؛ در صورت نگاه زنان به او مقدمات گناه فراهم مي شود.»

اگر مردي با قصد به حرام انداختن زن بدون لباس بيرون بيايد، كمك به گناه صدق مي كند؛ زيرا قصد وقوع گناه توسط زنان را نموده و اين كار كمك به انجام دادن گناه است، ولي اما اگر چنين قصدي نداشته باشد و فقط احتمال داشته باشد از عدم پوشش وي عده اي به گناه بيفتند، كمك به گناه صدق نمي كند.

اما آنچه در سالم سازي روابط دختر و پسر مطرح مي باشد، پوشش طرفين است؛ آن جا كه دختر و پسر با هم معاشرت دارند، بايد تمامي مقدمات احتمالي وقوع گناه از جمله برهنه بودن مرد برداشته شود و مرد با ظاهري محجوب حاضر شود و البته حجاب مرد ارتباطي كامل و استوار با حيا دارد كه پيش تر از آن ياد شد.

ج- عفت چشم و چشم پوشي

نگاهي شهوت آلود به جنس مخالف تنها به زن و شوهر اختصاص دارد و هيچ زن و مرد ديگري نمي توانند چنين نگاهي به يكديگر داشته باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 260

نگاه بدون قصد شهوت به غير از دست و صورت زن نامحرم حرام است. در مورد نگاه كردن به دست و صورت زن نامحرم «1» صاحب عروه الوثقي و حضرت امام مي فرمايند: احتياط در اين است كه نگاه كردن جايز نباشد. «2»

افزون بر اين، آگاهي از آثار وضعي نگاه به نامحرم مي تواند گام مؤثري در تقويت اين راهكار باشد. از امام صادق (ع) روايت شده است: «نگاه، تيري است از تيرهاي زهرآگين شيطان؛ كسي كه

براي خداوند متعال نگاه را ترك كند، خداوند عزوجل آرامشي همراه با ايمان به او مي چشاند. «3»

از سوي ديگر توجه به آثار فراوان چشم پوشي، خود راهكاري است براي سالم سازي ارتباط دختر و پسر كه تنها به يك نمونه اشاره مي شود. از امام صادق (ع) روايت شده است: «هر كس زني را ببيند و چشمش را به آسمان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 261

بياندازد يا آن را برگرداند، به زودي خداوند مزه ايمان را به او خواهد چشاند. «1»»

د- تقويت اعتقاد به مبدأ و معاد

امام خميني (ره) در كلام نغز و شيوايي كه برگرفته از آيات و روايات است، مي فرمايند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد.»

تمام هستي (عالم) به صورت يك مجموعه واحد محضر و دفتر دادگاه است و قاضي اين دادگاه نيز حاضر است؛ اعتقاد به وجود خداي متعال و نظارت دائمي او و همچنين اعتقاد به روز رستاخيز از مهم ترين راهكارهاي سالم سازي ارتباط دختر و پسر است. در اين زمينه، اشاره به ارتباط حضرت يوسف (ع) و زليخا مي تواند راه گشاي بسياري از مسايل پيش آمده براي جوانان باشد. حضرت يوسف (ع) در پاسخ افزون طلبي زليخا به او يك جمله گفت: «معاذ الله»؛ «و آن [زني كه آن (: يوسف) در خانه اش بود، از وجودش تمنّاي كامجويي كرد؛ و همه درها را محكم بست و گفت: «بيا (كه من آماده) براي توام!» (يوسف) گفت: «پناه بر خدا! در حقيقت او پرورش دهنده من است؛ جايگاه مرا نيكو داشت؛ (پس خيانت به او ستمكاري است و) قطعاً ستمكاران رستگار نمي شوند.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 7، ص: 262

پيام هاي هشدارآميز داستان يوسف و زليخا:

1. پسرهاي جوان كه در خانه هاي زنان كم تقوا و نامحرم هستند، تنها نباشند؛ زيرا باب مراوده باز مي شود.

2. گناهان بزرگ با مراوده و نرمش شروع مي شود.

3. حضور زن و مرد، پسر و دختر در فضاي در بسته، زمينه را براي گناه فراهم مي كند.

4. عشق در اثر مراوده و به تدريج پيدا مي شود، نه به صورت دفعي و يك باره؛ بنابراين از معاشرت هاي طولاني مدت تا حد امكان پرهيز شود.

5. در برابر قدرت شهوت، همسر پادشاه نيز به زانو در مي آيد.

6. موقع هجوم حمله شيطان ياد خدا بهترين راهكار است.

7. ياد عاقبت گناه مانع ارتكاب آن است.

8. توجه به خدا مهم ترين عامل بازدارنده است.

9. يك لحظه گناه، انسان را از رستگاري ابدي دور مي سازد.

10. ضرورت شكر نعمت دهنده اقتضا مي كند گناه نكنيم. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 263

نظر قرآن و روايات در مورد تفريح هاي سالم و شادي و نشاط چيست؟

اشاره

پرسش:

نظر قرآن و روايات در مورد تفريح هاي سالم و شادي و نشاط چيست؟ پاسخ:

مفهوم شناسي

«تفريح» به معاني شادماني نمودن، شادي كردن، شاد كردن، شادمان ساختن، «1» فعاليت غيرجدي به قصد سرگرمي، وقت گذراني رفع خستگي «2» آمده است.

تفريح سالم، يعني تفريح بي عيب، بي گزند، درست و صحيح «3»، و تفريحات سالم به تفريحاتي گفته مي شود كه از نظر اخلاقي و اجتماعي زيان آور نباشند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 264

شادي يعني خوشحالي و شادماني، «1» دوري از غم و اندوه، خوشحالي و سرور. «2»

نشاط به معناي سبكي و چالاكي يافتن براي اجراي امور «3» و به معناي شادي، خوشي و سرزندگي «4» است.

تقسيم بندي

در يك تقسيم بندي كلي، آنچه به معناي

تفريح مورد بررسي قرار مي گيرد، به دو دسته تقسيم مي شود:

1. تفريح سالم؛

2. تفريح غيرسالم.

انواع مختلف تفريح، براساس به كارگيري اسباب و وسايل ايجاد شادي و خوشحالي، و نتايج آن، مي تواند براي انسان مفيد و يا مضر باشد؛ و همين تفاوت در اسباب و نتايج است كه تفريح را به آن دو قسم عمده تقسيم مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 265

نياز به شادي و تفريح

درباره ضرورت تفريح و نياز انسان به خوشحالي و شادابي، مطالب فراواني بيان شده است. «1»

همچنان كه بدن انسان نياز به مواد غذايي سالم دارد، روح و روان آدمي نيز اين نياز را دارد. تشويش، نگراني و اضطراب در زندگي مانند تب، لرز، سر درد و هزاران درد جسمي ديگر است كه افزون بر تحليل و از بين بردن توان جسمي، كاهش عمل كرد اجتماعي فرد را نيز در پي دارد.

در روايات نسبت به نكوهش حزن و اندوه مطالبي به اين شرح وارد شده است:

1. از امام علي (ع) روايت شده است كه: حزن و اندوه نصف پيري و درهم شكستگي است. «2»

2. غصه و اندوه بدن را آب مي كند. «3»

3. از حضرت عيسي (ع) روايت است: كسي كه حزن و اندوه او زياد باشد، بدنش مريض است (مريض مي شود). «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 266

4. از امام صادق (ع) روايت شده است:

اندوه ها و غصه ها بيماري قلب است؛ همان گونه كه امراض، دردهاي بدن و جسم هستند. «1»

همچنين در آيات و روايات، راهكارهاي

مبارزه با پديده ي اندوه ارائه شده است؛ براي مثال، خداوند متعال مي فرمايد:

آگاه باشيد! كه دوستان خدا، هيچ ترسي بر آنان نيست، و نه آنان اندوهگين مي شوند.» «2»

ايمان به خدا و ارتباط با او، اندوه را از دل برطرف مي كند و اين، بهترين راهكار برطرف كردن حزن و اندوه و جايگزين كردن شادي است. از رسول گرامي اسلام روايت شده است:

خداي متعال به واسطه حكمت و فضلش، راحتي، آسايش و خوشحالي را در يقين و رضا و غم و اندوه را در شك قرارداده است.» «3»

خوشحالي و آسايش نشان دهنده يقين و رضاست و يقين و رضا بالاترين مراتب ايمان است؛ بنابراين، پرداختن به مقوله تفريح، براي تعالي روح در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 267

راستاي تعاليم قرآني و رسيدن به سعادت نهايي، «1» نه تنها كار بيهوده اي نيست، بلكه از ضروريات مباحث اخلاقي و اسلامي است.

در فرهنگ غني اسلام كه برگرفته از دو سرچشمه ي نوراني كتاب (قرآن) و اهل بيت (ع) است «2»، هرچند به طور صريح واژه ي «تفريحات سالم» نيامده است ولي با دقت و بررسي آيات، روايات و دستورهاي اسلام در مي يابيم كه مجموعه ي دين براي زندگي با كرامت انسان «3» تدوين شده و كرامت انسان در پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 268

گروِ برخوردار بودن از روح سالم و جسم

سالم است. در يك كلمه، «دين» راه و روش چگونه زندگي كردن را به ما مي آموزد. كه با به كارگيري اين مجموعه دستورها، مي توان سلامت كامل جسمي و روحي خود را تضمين كرد. «1»

در اين جا سخنان آيت الله شهيد دكتر بهشتي را با عنوان «اسلام دين نشاط است، «2» نه اندوه» از نظر مي گذرانيم:

«براساس برخي از حكايات صوفيانه كه ارتباط چنداني با قرآن كريم ندارد، قرن هاي متمادي، تفريح و شادي را نقطه ضعف معرفي مي كردند؛ مثلًا به ما مي گفتند: قرآن مجيد مي فرمايد: «و بايد كم بخنديد و بسيار گريه كنيد.» «3» از ظاهر اين آيه بدون توجه به شأن نزول و مراد اصلي آيه چنين تلقي مي شود كه «بايستي فراوان گريه كرد و اندك خنديد.»

و عده اي با اين آيه مردم را از خنداندن و خنديدن منع مي كردند؛

اما اگر در همين يك آيه دقت كنيم، مطلب را درست بر خلاف مفهوم ظاهري به دست مي آوريم؛ مطلب از اين قرار است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 269

پيغمبر (ص) دستور مبارزه عليه كفار و مشركين را صادر كرده بود، وقتي كاروان نظامي حضرت به سوي مبارزه حركت كرد، عده اي از فرمان بسيج خدا و پيامبر (ص) تخلف كردند، اين آيات مي گويد: لعنت خدا بر كساني باد كه ديدند پيامبر با مسلمانان به ميدان نبرد مي رود اما باز هم زندگي دوستي آن ها را وادار كرد از فرمان خدا و رسولش تخلف كنند. لعنت خدا بر آن ها باد! محروم باد

اين گروه از رحمت حق و به عنوان يك نفرين مي گويد: از اين پس اين گروه نافرمان، كم بخندند و زياد بگريند؛ خنده در زندگي آن ها كم باد و گريه در زندگي آن ها فروان باد!

آيا از اين آيه فهميده نمي شود كه اسلام دين نشاط است و زندگي توأم با گريه و زاري و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست؟!

تفريح سالم يكي از نيازهاي زندگي انسان است، نه فقط به عنوان تجديد قوا، بلكه اصولًا به عنوان يكي از نيازهاي اصلي، مثل نياز به مواد غذايي، يك نياز طبيعي است. خداي آفريدگار طبيعت و نظام طبيعت، خواسته است آدمي با احساس احتياج به تفريح، همواره نشاط زنده ماندن و زندگي كردن داشته باشد. خداي متعال به پيامبرش مي فرمايد: « [اي پيامبر] بگو: «چه كسي زيور [هاي الهي را كه براي بندگانش پديد آورده، و روزي هاي پاكيزه را حرام كرده است؟!» بگو: «اين [ها] در زندگي پست (دنيا)، براي كساني است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 270

ايمان آورده اند؛ (اگر چه ديگران نيز از آنها استفاده مي كنند،) در حالي كه در روز رستاخيز مخصوص (مؤمنان) خواهد بود.» اين گونه آيات (خود) را براي گروهي كه آگاهند، شرح مي دهيم.» «1»

اين آيه از محكمات قرآن است كه در سال هاي آخر بعثت و هجرت نازل شده است.

مي گويد: اي پيغمبر، در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را حرام مي شمردند، اعلام كن و بگو چه كسي زينت و آرايش و زيبايي هايي را

كه خداوند از درون طبيعت براي بندگانش بيرون كشيده، حرام كرده است؟ چه كسي روزي هاي پاك، مواهب پاك، مواهبي را كه انسان از آن ها لذت مشروع و صحيح مي برد، حرام كرده است؟ بگو اين مواهب، اين روزي هاي پاك، اين زيبايي ها، براي مردم با ايمان در همين زندگي دنياست.

در زندگي جاويد و آخرت هم همين زيبايي ها و همين مواهب براي مردم با ايمان است با يك تفاوت كه در اين دنيا، زيبايي ها به زشتي ها آميخته و آلوده است.

شادي ها به غم آميخته است، ولي در دنياي ديگر اين زيبايي ها و مواهب پاك براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 271

از اين آيه مي فهميم اسلام به بهره مند شدن از زيبايي ها، مواهب زندگي و عوامل نشاطآور اهميت مي دهد. طبيعي است كه در اين دنيا، خدا نشاط و شادي را با غم همراه قرار داده است، نشاط و شادي خالص، در دسترس هيچ كس نيست، ولي در حدودي كه قوانين و حق و عدالت اجازه مي دهد مردم با ايمان از آن بهره مند شوند و مال آنهاست.

بيش از چند صد آيه از قرآن كريم، مردم مسلمان را به ايمان و راستي و درستكاري دعوت مي كند و به آن ها مي گويد: اگر در اين دنيا براساس صحيح زندگي كرديد، با عدالت، با پاكي و درستي، با ايمان صحيح، حركت كرديد آن وقت به شما بهشت مي دهيم.

بهشت چيست؟

قرآن در ترسيم بهشت مي گويد: بهشت يك زندگي سراسر نشاط، بهره مند از تمام زيبايي هاي

خالص و پاك مي باشد. باغ، ميوه، گل، جوي روان، آب هاي زلال، بهترين همسران، بهترين پذيرايي ها، بهترين تخت ها، زيباترين بسترها «1» و «فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 272

الْأَعْيُنُ» «1» هر چه را خودشان بدان ميل كنند و چشم ها لذت ببرند در آن (بهشت موجود) است.

اسلام دين فطرت است «2» و ارتباط فطرت با نشاط و شادابي بسيار زياد است.

مولا علي (ع) روزي به خانه يكي از دوستانش قدم نهاد. ديد خانه وسيعي دارد. به او فرمود: هان! در اين دنيا چنين خانه وسيعي مي خواهي چه كني؟ آيا در روز قيامت بدين خانه محتاج تر نبودي- اول امام اين مطلب را مي گويد- بعد براي اين كه آن فرد اشتباه نكند، فرمود: هان! اشتباه نكن تو با داشتن همين خانه وسيع مي تواني در همين دنيا آن را براي آخرت به كار بگيري از مهمانان پذيرايي كني، صله رحم كني اين خانه را پايگاه اجتماعات براي تلاش در راه حق و عدالت قرار بدهي. دوست امام ديد كه نه، مطلب آن طور كه او خيال مي كرد كه امام مي خواهد به او زاهدمنشي و ترك دنيا تلقين بكند، نيست، بلكه مي خواهد بگويد يادت باشد كه خانه فقط براي كامروايي نيست، چيزهاي ديگر هم بايد باشد. عرض كرد: يا علي، برادر من را نصحيت كن، امام فرمود: موضوع چيست؟ گفت: برادرم لباس هاي پشمينه مي پوشد، خانه را رها كرده و رفته در يك گوشه اي مي گويد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 273

«من بايد عبادت كنم.» نه به زنش مي رسد نه به فرزندش، امام فرمود: به او بگو نزد من بيايد. وقتي آمد، امام به او پرخاش كرد و فرمود: هان! تو چه خيال مي كني؟ چه گماني درباره خدا مي بري؟ آيا فكر مي كني كه خدا اين همه مواهب را در اين دنيا آفريد و حلال كرده ولي بعد از آفريدن و حلال كردن، دلش مي خواهد ما به آن ها پشت پا بزنيم؟

آن مرد عرض كرد پس چرا شما اينگونه زندگي مي كنيد؟ لباس شما از من خيلي خشن تر است. خوراكت از من خيلي ساده تر است. بي اعتنايي ات به مواهب زندگي از من خيلي بيشتر است. مولا فرمود: مطلب بر تو اشتباه نشود، حساب من از حساب تو جداست، من زمامدار امت اسلام هستم كه واجب است زندگي شان هم سطح بينواترين مسلمانان باشد.» «1»

نمودهاي تفريح هاي سالم در دستورهاي اسلام

با جستجو در آيات و با دقت در روايات و دستورهاي ديني مي توان به اين حقيقت پي برد كه دين اسلام به چه ميزان، اين مسئله را مورد تاكيد قرارداده است. برخي از اين دستورهاي ديني كه هدفي جز تأمين سلامت روحي و جسمي انسان را تعقيب نمي كنند، از قرار ذيل است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 274

1. ورزش و مسابقه

«أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدَاً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ» «1» در قرآن كريم در

داستان حضرت يوسف و يعقوب آمده است: آن گاه كه فرزندان او خواستند يوسف را از ايشان جدا كنند، ورزش را بهانه كردند و گفتند: «فردا او را همراه ما بفرست تا ورزش و بازي كند و ما هم يقيناً از او محافظت مي كنيم.» «2» و اين بهانه هايي بود كه حضرت يعقوب در برابر آن سكوت اختيار كرد، سكوتي كه علامت رضايت و بيانگر تأييد اين كار است.

نقل تاييدآميز بازي و ورزش يوسف در داستان او، و نيز تاكيد بر ورزش و مسابقات در روايات «3» و سفارش هاي فراوان در خصوص ورزش هايي كه پيش از همه نشاطآور و مفرّح است «4»، خود مي تواند دليلي بر تاكيد دين اسلام بر تفريح هاي سالم باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 275

افزون بر اين، قرآن كريم از دو پيامبر به خاطر ويژگي «قوت» و «نيروي بدني» تعريف و تمجيد مي كند؛ يكي از طالوت «1» و ديگري از حضرت موسي در جريان كمك كردن او به دختران شعيب «2» كه همگي نشان دهنده ي توصيه به قدرتمند شدن در پي تلاش و كوشش است.

ورزش هاي سواركاري، تيراندازي و شنا سه ورزش مورد تاكيد اسلام است كه فرح بخشي اين سه در ميان رشته هاي فراوان ديگر بر اهل فن پوشيده نيست.

2. صله رحم و ديد و بازديد

نشست و برخاست با يكديگر، به ويژه اقوام و خويشان، يكي از بهترين انواع تفريح هاي سالم است. اين عمل آن چنان مورد تأكيد است كه روايات فراوان و نيز آياتي در اين

زمينه وارد شده است. خداوند متعال در آيات مختلف اين حقيقت را اينگونه بيان مي كند:

«و به پدر و مادر، و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد و با مردم نيكو سخن گوييد.» «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 276

«و (بيان) راه معتدل و راست بر عهده خداست، و برخي از آن (راه ها) كژ است؛ و اگر (بر فرض خدا) مي خواست حتماً همه شما را (به اجبار) راهنمايي مي كرد.» «1»

از امام صادق (ع) در تفسير آيه ي 19 سوره ي رعد نقل شده است كه آنچه خدا به آن فرمان داده كه آن پيوند را قطع نكنيد، «صله رحم» است. «2»

همچنين از رسول خدا (ص) روايت شده است: «زودترين خير از نظر ثواب صله رحم است.» «3»

از امام باقر (ع) براي صله رحم آثاري نقل شده است كه به قرار ذيل است:

1. اعمال را پاكيزه مي كند.

2. اموال را زياد مي كند.

3. بلا را دفع مي كند.

4. حساب را آسان مي كند.

5. اجل را به تأخير مي اندازد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 277

از رسول خدا (ص) روايت شده است: كسي كه برادر مؤمنش را در منزل او بدون حاجت و درخواست زيارت كند، خداوند نام او را از زيارت كنندگان خودش مي نويسد و واجب است بر خدا كه زائر خود را گرامي بدارد. «1»

3.

اطعام و پذيرايي از مهمان

خوردن و آشاميدن و خوراندن و نوشانيدن و ميهماني از موضوعات مورد تأكيد اسلام است.

قرآن كريم در داستان حضرت ابراهيم (ع)، به ميهماني او و غذاي فراواني كه آماده كرد (گوساله بريان شده) «2» و نيز ميهماني در منزل پيامبر اسلام اشاره كرده است. «3»

ميهماني كردن كه نقش بسزايي در ايجاد شادي در دل مردم دارد، مورد تاكيد دين اسلام است. از اميرالمؤمنين علي (ع) نقل شده: «لذت كريمان در خوراندن است و لذت لئيمان در خوردن.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 278

و همچنين از ايشان نقل شده است: «قوي كردن و توانمند سازي اجسام با غذا خوردن است و توانمندسازي روح با غذا خوراندن مي باشد.» «1»

4. سير و سفر و گردش

سير و سفر و گردش و استفاده از مناظر زيباي طبيعت، آبشارها، كوه ها، درياها و آثار باستاني دشت ها و حتي كوير مورد سفارش دين اسلام است، تا آن جا كه سير و سفر را مقدمه ي علم آموزي و عبرت اندوزي مي داند: «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الْمُكَذِّبِينَ» «2»

و از رسول اكرم روايت شده است كه مي فرمايد: «مسافرت كنيد تا صحت يابيد و غنيمت به دست آوريد.» «3»

5. استفاده از مظاهر زيباي موجود در طبيعت:

قرآن كريم مي فرمايد:

«و در آنها براي شما زيبايي است، آنگاه كه [آنها را] از چراگاه بر مي گردانيد و هنگامي كه (صبحگاهان) به چراگاه مي فرستيد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 279

صبح هنگام و عصرگاهان مواقعي است كه انسان نياز به آرامش روحي دارد. صبح گاهان، آن گاه كه قصد شروع فعاليت روزانه را دارد و عصرگاهان، آن هنگام كه نيازمند رفع خستگي تلاش روزانه است. قرآن مجيد براي كساني كه در صحرا زندگي مي كنند و از نعمت آب و هواي پاك و زندگي در طبيعت بهره مند هستند، توصيه مي كند كه به چارپاياني كه خدا به شما عنايت كرده بيشتر توجه كنيد كه موقع رفتن و برگشتن آن ها، زيبايي و حسن نظر وجود دارد. خداوند به چنين مردمي توصيه كرده براي آرامش اعصاب و تفريح به چارپايان نگاه كنند و از نگاه به آنان لذت ببرند؛ حال آيا جا دارد بگوييم خدا مردمي را كه هر روز با دود و دم و سر و صدا همنشين هستند از اين نعمت و از ساير تفريح ها منع كرده باشد؟! هرگز چنين نيست و انسان هاي شهرنشين نيز بايد از اين مواهب براي تأمين بهداشت روان و جسم و تفريح بهره گيرند و اين نيز توصيه اي است براي رفتن به دل طبيعت و تماشاي آن مناظر زيبا.

آيات ديگري نيز از جمله توصيه توجه به گياهان زيبا (حج/ 5)، آب هاي روي زمين (كهف/ 7)، زينت آسمان ها در شب (صافات/ 6 و فصلت/ 12 و ملك/ 5 و حجر/ 16 و ق/ 6) و ... بيانگر بهره برداري و لذت از مواهب الهي است كه در طبيعت وجود دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 280

6. خودآرايي و رسيدگي به سر و وضع و لباس

انسان چون مي خواهد براي عبادت و حضور در مسجد از منزل خارج شود، به سفارش خداوند لازم است خود را زيبا كرده و زينت هاي خود را بردارد. «يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ» «1» همچنين جواز استفاده از زينت هاي خدا و طيبات رزق در آيه بعد صادر شده است «2» و به طور كلي هر زيبايي كه در روح و روان انسان و ديگران تاثير مثبت گذارد، مورد تاييد آيات و روايات فراوان مي باشد.

از امام صادق (ع) روايت شده است: «بپوشيد و زينت كنيد (خود را بيارائيد) كه خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد (اما اين زينت و خود آرايي) بايد از راه حلال باشد.» «3»

7. استفاده از لذات حلال در مسائل زناشويي

يكي ديگر از تفريح هاي سالم كه ضرورت آن نمي توان مورد شك قرار داد، بهره برداري جنسي مشروع و قانوني است كه در آيه ي 58 سوره ي نور در قالبي زيبا و كنايي بيان شده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 281

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! بايد كساني (از بردگان) كه مالك شده ايد و كساني (از كودكان) كه به بلوغ نرسيده اند، در سه مرتبه از شما رخصت بگيرند:

پيش از نماز صبح، و هنگام نيم روز كه لباس هاي رسمي خود را فرو مي نهيد، و بعد از نماز عشا، [اينها]

سه (وقت مخصوص) امور جنسي شماست كه بعد از آن (زمان ها هيچ گناهي بر شما و بر آنان نيست (كه بدون (اجازه) رخصت وارد شوند؛ چرا كه) برخي از شما بر (گردن برخي ديگر) از شما مي چرخيد، اين گونه خدا آيات را براي شما روشن بيان مي كند و خدا داناي فرزانه است.»

در طول شبانه روز براي بهره برداري از لذت ها سه وقت مخصوص وجود دارد، به گونه اي كه ورود اطفال غيربالغ ممنوع شمرده شده است، و افراد بالغ نيز كه هيچ گاه بدون اذن وارد نمي شوند؛ زيرا در آيه ي بعد مي فرمايد: «هنگامي كه كودكان شما به بلوغ مي رسند، پس بايد (در همه اوقات براي ورود به اتاق خصوصي پدر و مادر) رخصت بگيرند، همان گونه كه كساني (از بزرگسالان) كه پيش از آنان بودند، رخصت مي گرفتند.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 282

از رسول گرامي اسلام (ص) نقل شده است: هر كار بيهوده اي از انسان مومن باطل است، مگر در سه چيز: تربيت و تعليم اسب (سواركاري) و تيراندازي و بازي با همسر كه اين سه چيز حق است.

8. كار، بالاترين تفريح «1»

اين سخن كه از امام علي (ع) روايت شده است، راهي نوين در تفريحات سالم مي گشايد كه انسان اوقات فراغت خود را با كارهاي مفيد (مثل صنايع دستي و ...) پر كند.

نتيجه گيري

دين اسلام نظر روشني درباره ي تفريح هاي سالم دارد و با سفارش به تقويت قواي جسمي و روحي، «2» انسان را در راه مبارزه با دشمنان ظاهري

و باطني، آماده مي سازد؛ تا راه براي رسيدن به كمال نهايي و سعادت ابدي از مسير همين دنيا فراهم آيد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 7، ص: 283

افزون بر اين، غني سازي اوقات فراغت و اشتغال دائم به كارهايي از اين قبيل، مانع از هجوم وسوسه هاي شيطاني است؛ زيرا شيطان به دنبال فرصت مناسب مي گردد تا انسان را به گونه اي فريب دهد و به هدف اصلي خود يعني «سقوط معنوي انسان» برسد.

جلد 8 روابط دختر و پسر (2)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 14

پرسش كليد دانش است. «1» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه دانشمندان دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسش

نامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه پاسخ پرداخته اند و حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 15

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه قرآن و علم دارند، به آدرس ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 7/ 6/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 17

فصل اول: ازدواج

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8،

ص: 19

نظر قرآن در باره خواستگاري و مقدمات آن چيست؟

پرسش:

نظر قرآن در باره خواستگاري و مقدمات آن چيست؟

پاسخ:

درآمد:

در آغاز گسترش جامعه انساني، مسئله روابط ميان پسر و دختر در جوامع مطرح بوده است و اين چيز تازه اي نيست، ليكن در دوران توسعه سياسي، اجتماعي و ظهور رسانه هاي ارتباط جمعي، سمعي و بصري، اين مسئله شكل ديگري به خود گرفته و با نگرشي نو دوباره مطرح شده است، به ويژه كه در محيطهايي مانند دانشگاه، سينماها، پارك ها، خيابان ها و مانند آن ها كه نمود بيشتري پيدا مي كند، اين مسئله مي تواند بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد.

بر اين اساس، اگر بخواهيم در اين زمينه موفقيتي داشته باشيم و تا حدي دغدغه خاطر خود را برطرف نماييم، مي بايد راهكارهاي درست را بيابيم و الگوي مناسب با فرهنگ جامعه اسلامي را به نسل جوان نشان دهيم. امري كه بايد گفت با همه اهميتي كه دارد. و دل مشغولي را كه براي متوليان امور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 20

اجتماعي، فرهنگي و ديني فراهم كرده است، متأسفانه كم تر مورد توجه جدي قرار گرفته است.

به هر صورت، در اين نوشتار كوتاه تلاش برآن است تا از منظر قرآن به موضوع نگريسته و ديدگاه وحي طرح شود.

ديدگاه ها

در خصوص روابط دختر و پسر سه ديدگاه عمده و يا به تعبير درست تر، سه فرض وجود دارد كه ضروري است اشارتي كوتاه بدآن ها داشته باشيم.

1. آزادي ارتباط

بر پايه اين ديدگاه، دو جنس مخالف به هر نحو كه خواسته باشند، اعم از گفت و شنود، مسافرت، رفاقت، تماس بدني و حتي كام گرفتن از يكديگر مي توانند با هم روابط داشته باشند، به اين گمان كه هرگونه

محدوديت باعث فزوني ميل و رغبت مي شود.

اين كه عامل رويكرد به اين نظريه چيست و مروج اين طرز تفكر كيست، بررسي جداگانه اي مي طلبد كه از حوصله اين نوشتار خارج است، ولي به اجمال مي توان گفت: خواستگاه اين تز و مهد كنوني اين ارتباط افسار گسيخته، جهان غرب به خصوص آمريكا و اروپاي غربي است و معماران اصلي آن امثال «برتراند راسل» و «فرويد» مي باشند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 21

2. پرهيز از هر گونه ارتباط

مطابق اين ديدگاه، زن و مرد، پسر و دختر حق ندارند كم ترين ارتباطي با هم داشته باشند؛ خواه ارتباط مكالمه اي باشد يا مكاتبه اي و خواه با نگاه باشد يا در گفتار، و در نتيجه نبايد گذاشت اين دو جنس مخالف حتي در شعاع ديد و صداي يكديگر قرار گيرند.

اين نظريه بيشتر جنبه بهداشت اجتماعي- ديني دارد، و به عنوان راهكاري براي جلوگيري از فساد اجتماعي جامعه پيشنهاد مي شود.

3. ميانه روي

طبيعي است كه ميان دو ديدگاه افراط و تفريط همواره نظر سومي مطرح مي شود؛ زيرا آن دسته از انسان ها كه از انديشه متعادل برخوردارند، با نامعقول دانستن فرض اول، و ناممكن دانستن فرض دوم، راه سوم را بر مي گزينند، نقاط منفي هر دو ديدگاه را ناديده گرفته و نقاط مثبت هر دو را برمي گزينند.

ديدگاه قرآن

از آن جا كه قرآن كريم مبيّن عدل در تكوين، بيان كننده اعتدال در تشريع و بيانگر عدالت اخلاقي است، مي توان گفت: فرض اخير به ديدگاه قرآن نزديك تر بوده، و اين همان نظريه اي است كه در ادامه بحث بدان خواهيم پرداخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 23

اصول اوليه در نگاه و گفتگو قبل از ازدواج چيست؟

پرسش:

اصول اوليه در

نگاه و گفتگو قبل از ازدواج چيست؟

پاسخ:

براي دست يابي به موضع اسلام نسبت به نگاه و گفتگو در روابط پسر و دختر، ابتدا لازم است اصولي كلي ترسيم شود، تا روشن گردد ا صل در نمادهاي روابط، جواز است يا ممنوعيت؟

اين اصول عبارت است از:

1. چشم و گوش و زبان، براي ديدن، شنيدن و گفتن

شكي نيست كه وظيفه هريك از اعضاي بدن انسان همان است كه دست قدرتمند آفرينش آن را برايش معين كرده است، و وظيفه اصلي، اين سه عضو مهم منهاي برخي وظايف ديگر، نيز همان است كه براي آن ها مقرر شده است، چشم براي ديدن، گوش براي شنيدن و زبان براي گفتن؛ پس نبايد آن را تعطيل كرد و يا از آن ها كاري خواست كه از عهده آن ها بر نمي آيد.

2. افزايش آگاهي و شناخت

بديهي است كه نگاه، گفتن يا شنيدن براي افزايش شناخت و آگاهي انسان است. نگاه به مظاهر طبيعت، انسان را به شناخت هرچه بيشتر چيزها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 24

مي رساند، و به اصطلاح فرهنگ ديني، او را به ياد آفريننده و سازنده آن مي اندازد، و سر انجام كارايي و انواع بهره دهي آن را تداعي مي نمايد. گفتگوي انسان ها نيز براي انتقال معلومات، كسب آگاهي، بيان نيازمندي ها و آموزش است.

قرآن كريم نيز اين اصل را مورد تأكيد قرار داده، و به چشم و گوش به ديده ابزار شناخت نگريسته است؛ چشم را وسيله ديدن آيات تكويني، و گوش را وسيله شنيدن آيات تشريعي، و زبان را وسيله تشريح و تفسير هر دو قرار داده است.

3. انسان مظهر آيات الهي

وجود جسماني و روحاني انسان به عنوان

يكي از مظاهر آيات الهي، بلكه از مهم ترين آن هاست. كه خود آفريننده آن پس از خلقتش فرموده است: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ «1»

و خجسته باد خدا، كه بهترين آفرينندگان است!» و نيز فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ «2»

بيقين انسان را در بهترين (نظام معتدل و) استوار آفريديم»، و اگر درباره حيواني بيابانگرد مي فرمايد: «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ؛ «3»

و آيا به شتر نظر نمي كنند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 25

4. التذاذ طبيعي

هر يك از قواي ظاهري و باطني انسان در راستاي اهداف مقرر آن ها، به لذت هاي طبيعي خود نيازمند است و بايد بدان برسد، زيرا انسان در هريك از ابعاد وجودي خويش، با پاسخ مثبت به خواسته ها و خواهش هايش لذت مي برد؛ يعني همان گونه كه انسان در بعد جسمي با رسيدن به غذا، آب، ميوه و لباس لذت مي برد، مهر، محبت، عاطفه و نيز شعر براي روح او لذت بخش است؛ به كار گرفتن چشم، گوش و زبان نيز مايه التذاذ طبيعي انسان خواهد بود.

5. آزادي

افزون بر آنچه گفته شد، محدود كردن افراد انسان در روابط با ديگران با اصل آزادي ناسازگار است؛ زيرا انسان آزاد آفريده شده و بايد در روابط اجتماعي اش معاشرت آزاد داشته، و ميان آن ها هيچ حريمي وجود نداشته باشد.

بر پايه اين اصول كه برخي از آن ها تا حدي توجيه كننده ديدگاه نخست مي باشد، هر فرد انساني مجاز است به ديگري نگاه كند، با او به گفت و شنود بپردازد و يا به شكل هاي ديگر رابطه داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 26

نتيجه سخن

نتيجه اين اصول به ظاهر جواز هر

نوع ارتباط نگاه و گفتگو ميان پسر و دختر و به طور كلي زن و مرد است؛ اما حقيقت چيز ديگري است، و اگر نگوييم اصول ديگري را بايد ترسيم كرد، دستكم اين اصول داراي استثناهايي است كه در نهايت نتيجه ديگري را در پي خواهد داشت كه در تبيين ديدگاه قرآن بيان خواهيم داشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 27

نگاه به جنس مخالف از منظر قرآن چگونه است؟

پرسش:

نگاه به جنس مخالف از منظر قرآن چگونه است؟

پاسخ:

با نگاهي به آيات قرآن درمي يابيم كه قرآن ضمن تأييد مفاد اصول ذكر شده، توصيه مي كند تا از ابزار ادراكي خود به ويژه ديدگان و گوش استفاده كنند، و اگر مي فرمايد: به حيوان [شتر]، آسمان، كوه ها و زمين بنگريد كه چگونه آفريده، افراشته، نصب و گسترده شده است، اين موارد براي نمونه و مصداق بيان شده است و منحصر به اين ها نيست.

اما در اولين استثنا براي اين اصل انسان را از دائره فراگير و مطلق نگاه كردن بيرون مي كند و مي فرمايد: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ... وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ؛ [اي پيامبر] به مردان با ايمان بگو چشم هاي خود را فرو بندند ... و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را فرو گيرند. «1»»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 28

بررسي آيه

تشريع احكام در قرآن كريم با تعبيرهاي گوناگوني صورت گرفته است. گاهي با تعبير «كتب» آمده است؛ مانند: «كتب عليكم الصيام و ...» گاهي با فعل امر و نهي بيان شده است؛ مانند: «اقيموا الصلوه»، «اغسلوا وجوهكم»، «جاهدوا الكفار» و «لا تأكلوا اموالكم» و «لا تنكحوا ما ...»، گاهي به صورت جمله خبري تشريع شده است

مثل: «الطلاق مرتان» و «لايحل لكم» گاهي با بيان وصف اعلام نموده است؛ همچون: «ماء طهوراً» و ... و در اين آيه مورد بررسي، خداوند سبحان با فعل مضارع كه توأم با تأكيد است، بيان فرموده؛ زيرا اين گونه تعبيرها، بيانگر انجام شدن موضوع است؛ بدين معنا كه صادر كننده حكم مي گويد: اين كار را انجام مي دهد!

به هر صورت، اين آيه مشتمل بر بيان حكم نگاه كردن زن و مرد به يكديگر است و حكم نيز از نوع تحريمي يعني ممنوعيت مي باشد.

نكته بسيار لطيفي كه در آيه وجود دارد، به كار رفتن واژه «غضّ» و «بصر» به جاي غمض و عين است. «غض» به معناي كوتاه كردن نگاه و صداست، «1» در حالي كه «غمض» به معناي بستن چشم است، و «عين» به معناي چشم و عضو مخصوص است، ولي «بصر» اگرچه در معناي مرادف با «عين» مي باشد، كاربرد آن بيشتر درباره ديدن (عمل كرد چشم) است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 29

ملاحظه مي شود كه قرآن نمي گويد زنان و مردان چشمان خود را ببندند، بلكه مي گويد: نگاه ها را كوتاه كنند و به يكديگر خيره نشوند.

درباره شأن نزول آيه مي نويسند: جواني در مسير خود با زني روبه رو شد و چون در آن زمان، زنان مقنعه خود را پشت گوش ها قرار مي دادند و به طور طبيعي بخشي از بدن [گردن و سينه زن نمايان بود، چهره آن زن. نظر جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامي كه آن زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را تعقيب مي كرد، در حالي كه راه خود را ادامه مي داد، تا اين

كه وارد كوچه تنگي شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مي كرد كه ناگهان صورتش به ديوار خورد و زخم شد، بلافاصله خدمت پيامبر (ص) آمد و حكم مسئله را جويا شد كه در پي آن، اين آيه نازل گرديد. «1»

راز پرهيز از نگاه

در بدو نظر و با توجه به اصول گذشته چنين مي نمايد كه انسان بايد از اين ابزار ادراكي كمال بهره برداري را بنمايد و لذت هاي طبيعي هر عضو از جمله چشم را تأمين كند. آزادي انسان به او حكم مي كند تا به هرچه بخواهد نگاه كند؛ پس چرا ممنوعيت و چرا محدوديت؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 30

در پاسخ بايد گفت كه استفاده كامل از عضوي مانند چشم، گوش و ... هميشه به اين نيست كه هر آنچه در شعاع ديدش قرار مي گيرد، ببيند، يا به هر صدايي كه در فضاي زيست او وجود دارد، گوش فرا دهد. مگر هر ديدن و شنيدني مي تواند انسان را به شناخت جديد و معرفتي نو سوق دهد؟ مگر هر عكس و نقشي كه از شبكه چشم و هر صدايي كه از پنجره گوش به صفحه ادراك انسان برسد مي تواند كمك كار انسان در رفع نيازهاي مادي و معنوي او باشد.؟

آيا واقعاً نگريستن به پيكر و هيكل انسان به خصوص جنس مخالف و به ويژه افراد صاحب جمال و موزون مي تواند مفسر آيات تكوين باشدو يا شنيدن صداي آن ها مي تواند شارح آيات تشريع گردد؟ آيا به همان اندازه كه انسان با نگاه كردن به كوه، دشت، دريا، افلاك، كواكب و ... كسب معرفت مي كند، از نگاه به انسان ها نيز مي تواند معرفت حاصل

نمايد؟

مگر مي شود به همه لذت هاي طبيعي پاسخ مثبت داد؟ و اصلًا مگر گستره همه لذت ها يكسان است تا با همه آن ها به يك شيوه برخورد كرد؟ مگر نه اين است كه خواهش جسماني انسان با مقداري خوردني، آشاميدني و پوشاك اشباع مي شود و پس از سير شدن به لذيذترين غذاها و گواراترين نوشيدني ها ميلي ندارد، و حتي روح انسان نيز پس از چندي از شعر، سخنان موزون، محسنات لفظيه و محسنات معنويه خسته مي شود؟!

اما در آن سوي، غريزه جنسي هرگز سيري ندارد و هرچه بيشتر بدان پاسخ مثبت داده شود، ولع آن افزون مي شود و بسان آتش كه هرچه بر مواد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 31

سوختي آن افزوده شود، شعله ورتر مي گردد و به قول شهيد مطهري: غريزه جنسي غريزه اي نيرومند، عميق و دريا صفت است كه هرچه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي شود. «1»

غزيزه جنسي افزون بر آن كه در درون همچون كوره آتش مي سوزد، از دريچه هاي گوش، چشم و لمس نيز پشتيباني مي شود و به وسيله اين ابزار صدا برداري، تصوير برداري و سايش، بيش از پيش تهييج مي شود و گويا با هر عكس، تصور، صداي جديد و تخيل شهواني به نوعي تجديد قوا مي كند، و چنان به پيش مي رود كه اگر به فرض از نيمي از افراد جنس مخالف و موافق كام بگيرد، از نيم ديگر نيز چشم نمي پوشد، و به خصوص در مرحله نگاه كردن اين گونه نيست كه با يكي دو نگاه، به دو يا چند نفر و شنيدن صدايشان سير شده و ديگر ميلي بدان نداشته باشد، بلكه چنان است كه هرچه بيشتر نگاه كند، تشنه تر مي شود؛ از

اين رو است كه امام صادق (ع) مي فرمايد: «لايشبعن العين من النظر و الانثي من الذكر؛ چشم از نگاه كردن و زن از مرد سير نمي شود.» «2» بنابراين، برداشتن حريم ميان پسر و دختر و آزادي معاشرت آن ها، ثمره اي جز التهاب جنسي در پي ندارد و با اندكي پيشرفت، تقاضاي سكس را به عطشي روحي و خواستي سيرناشدني بدل مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 32

اگر واقعاً مي پذيريم كه انسان در بعد غريزه جنسي نيز نيازمند به آرامش است، نمي شود او را به ابزار گوناگون سمعي، بصري و سايشي تحريك و تهييج كرده و سپس بخواهيم با ارضاي آن، اين ديو وحشي و غريزه ديوانه آرام شود، بلكه بايد به نياز طبيعي او تا حدّي پاسخ مثبت داده و ارضاء شود و از بقيه جلوگيري كرد و اين جا است كه اسلام در برابر اخلاق جنسي نوين امروز غرب، كه همان اخلاق جنسي فرسوده جاهليت مي باشد، اخلاق جنسي ديگري را براي بشر ارائه كرده است، و بر اساس آن، حكم محدوديت روابط ميان زن و مرد، پسر و دختر، و نيز پسر با پسر، يا دختر با دختر، در حوزه نگاه، تماس، گفتگو و ديگر تمتعات را قرار داده است؛ چنان كه امام صادق (ع) مي فرمايد:

«اجتنب المسّ و القبله و النظر، فانّها سهم من سهام ابليس؛ از تماس [بدني و بوسيدن و نگاه كردن برحذر باشيد كه اين ها تيرهاي شيطان هستند.» «1» و بالاتر اين كه از نگاه، بوسيدن و لمس كردن به زناي چشم، لب و دستان ياد مي كند و مي فرمايد: «فزنا العينين النظر، و زنا الفم القبله و زنا

اليدين اللمس؛ زناي چشمان نگاه كردن و زناي لب بوسيدن و زناي دستان سايش است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 33

دستاورد نگاه

نگاه كردن پسر و دختر و به طور كلي زن و مرد به يكديگر موجب انتقال تصاوير به صفحه ذهن مي شود و به صورت غير ارادي آثار عميقي در خيال و تصورات شهواني انسان، حتي انسان هاي مؤمن به جاي مي گذارد؛ چرا كه اين عكس ها در قوه خيال به گونه اي نقش مي بندد كه جزء جداناپذير فكر انسان مي گردد.

امام علي (ع) به اين حقيقت اشاره كرده و مي فرمايد: «كم من نظره جلبت [اورثت حسره طويله؛ بسا يك نگاه، حسرت و اندوه دراز مدتي را به بار مي آورد.» «1» و نيز فرمود: «فكم من ناظر نظره زرعت في قلبه شهوه؛ چه بسيار نگاه هايي كه شهوت را در دل بيننده كاشته است.» «2»

و در جاي ديگر مي فرمايد: «اول نظره لك، و الثانيه لا لك، و النظره الثلاثه سهم مسموم من سهام ابليس؛ نگاه اول از آن تو است، نگاه دوم به سود تو نيست، و اما نگاه سوم تيري از تيرهاي زهرآگين شيطان است.» «3» زيرا نگاه اول چون بدون توجه است، اثر آن چنداني ندارد، نگاه دوم كه با توجه است، كمي اثر دارد، اما نگاه سوم كه با قصد تصويربرداري انجام مي شود، به سان تيري است كه به سوي قلب نشانه مي رود، زيرا هر آنچه ديده مي بيند، دل از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 34

آن ياد مي كند. اين را نيز مي پذيريم كه پاسخ مثبت به همه آنچه دل مي طلبد، نه عقلًا و عرفاً ممكن است و نه شرعاً

جائز؛ بنابراين، بهتر آن است كه از همان چشم و چشمه جلوگيري شود.

نكته اخلاقي

نگاه آن چنان بي رحم است كه نه جوان را مي شناسد و نه پير، نه دختر مي شناسد و نه پسر، نه شهري مي شناسد و نه روستايي، نه شاه و نه شاهزاده مي شناسد و نه گدا. نگاه زليخا همسر عزيز مصر را شيفته يوسف كرده؛ يوسف را زنداني و زليخا را رسوا نمود. يك نگاه زنان مصري به يوسف باعث شد تا به جاي ميوه دست خود را بريدند. «1» اگر انسان و به ويژه جوان بتواند خود را از اين دام برهاند و از لذت پست، نگاه، چشم پوشي كند، به طور حتم شيريني ايمان را خواهد چشيد و خواهد فهميد كه لذت هميشه در لذت بردن نيست، بلكه گاهي در ترك لذت است؛ چنان كه پيامبر (ص) فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس، من تركها خوفاً من الله اعطاه الله ايماناً يجد حلاوته في قلبه؛ نگاه، تير زهرآلود شيطان است، هركس به خاطر خداترسي آن را ترك نمايد، خداوند ايماني را به وي مي بخشد كه شيريني آن را در خويش احساس مي كند.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 35

گفتگوي دختر و پسر قبل از ازدواج چه حكمي دارد؟

پرسش:

گفتگوي دختر و پسر قبل از ازدواج چه حكمي دارد؟

پاسخ:

بعد از نگاه، گفتگوي پسر با دختر از مهم ترين نمودهاي ارتباطي آن ها به شمار مي رود. حال بايد ديد اين مسئله از ديدگاه قرآن چه حكمي دارد؟ آيا دختر و پسر مي توانند با يكديگر به گفتگو بنشينند؟ با يكديگر بحث علمي داشته باشند يا خير؟

بررسي اين مهم پژوهش گسترده اي را مي طلبد، ولي به اجمال بايد گفت: قرآن كريم به

اين مسئله اشاره دارد و صدور جواز اصل گفت و شنود همراه با شرايط آن را بيان كرده؛ مي فرمايد: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلَا مَعْرُوفاً؛ پس به نرمي (و ناز) سخن مگوييد، تا كسي كه در دلش (نوعي) بيماري است طمع ورزد؛ و سخني پسنديده بگوييد.» «1» مفهوم اين كلام الهي اين است كه زن و مرد و دختر و پسر مي توانند با يكديگر صحبت كنند، ولي با دو شرط:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 36 1. محتواي سخن

در اين زمينه مي فرمايد: «قُلْنَ قَوْلَا مَعْرُوفاً» سخن شايسته بايد گفت، نه اين كه سخنان مهيج و تحريك كننده مانند عزيزم، جانم، فدات شوم، دوستت دارم و ... به يكديگر بگويند.

2. كيفيت سخن

سخن گفتن زن با مرد و دختر با پسر نبايد با ناز و عشوه باشد، بلكه بايد به فرمود قرآن «لَا تَخْضَعْنَ» ي عني با نرمي و خضوع (نازكي) در گفتار همراه نباشد؛ زيرا اين گونه سخن گفتن باعث تحريك انسان مي شود؛ از اين رو قرآن اين تدبير را براي سالم سازي جامعه اتخاذ كرد و فرمود: «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛ بيمار دلان با اين سخنان طمع پيدا مي كنند.

سخنان كذايي با شيوه اي تحريك آميز، در وهله اول دل هاي بيمار و آنان كه جنون جنسي دارند را به هوس مي اندازد و باعث شعله ور شدن غريزه شهوتش در آن ها مي شود و در وهله دوم، امنيت خود دختر و زن را به مخاطره مي اندازد و شكي نيست كه هم بهداشت رواني افراد بايد حفظ شود و هم امنيت جاني و رواني آنان.

در نتيجه دختر و پسر و زن

و مرد درباره مباحث علمي، پاسخ گويي به پرسش ها و مانند اين ها، با همكار، همكلاس، استاد و ... به شرط آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 37

كه قصد لذت بردن در كار نباشد و ايمن از آلوده شدن به گناه باشند، سخن مي گويند.

آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي- از فقهاي بزرگ- مي نويسد: شنيدن صداي زن در صورتي كه تلذذ و ريبه نباشد، جايز است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 39

دست دادن دختر و پسر چه حكمي دارد؟

پرسش:

دست دادن دختر و پسر چه حكمي دارد؟

پاسخ:

در قرآن كريم به اين مسئله اشاره نشده است و شايد به دليل روشن بودن آن باشد؛ زيرا وقتي مسئله نگاه و گفتگو بيان شد، ديگر نيازي به طرح اين مسئله نيست. از سوي ديگر، بر خلاف دو مورد پيشين كه در رويه مسلمانان نمونه هايي دارد، براي اين مورد در سيره عملي مسلمانان نمونه اي به چشم نمي خورد، و حتي در بيعت با پيامبر (ص) نيز زنان به آن حضرت دست ندادند، بلكه ظرف آبي واسطه دست پيامبر (ص) و زنان بيعت كننده بود. «1»

آري در روايات به اين مطلب اشاره شده و امامان معصوم (ع) در پاسخ به پرسش اصحابشان، جواز مصافحه (دست دادن) زن و مرد از زير پوشش را صادر كرده اند. سماعه مي گويد: از امام صاق (ع) درباره دست دادن مرد و زن سؤال كردم، آن حضرت فرمود: «لا يحل للرجل ان يصافح المرأه الا امرأه يحرم عليه أن يتزوّجها، اخت او ابنه او عمها و خاله او بنت اخت و نحوها و اما المرأه التي يحل له ان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص:

40

يتزوّجها، فلا يصافحها الّا من وراء الثوب و لا يغمزها؛ براي مرد روا نيست كه با زنان مصافحه كند، مگر زناني كه ازدواج با آنان حرام است (مَحرم ها)؛ مانند خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهرو امثال اين ها، و اما زني كه محرم نيست، تنها با استفاده از پوشش مي تواند مصافحه كند، ولي نبايد دستش را بفشارد. روايت ديگري نيز به اين مضمون وجود دارد. «1»

صاحب جواهر الكلام- از فقهاي نامدار شيعه- مي نويسد: مانعي ندارد كه زن با مرد اجنبي و برعكس از زير پوشش مصافحه كند، به شرط آن كه التذاذ و ريبه در كار نباشد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 41

حضور دختران در اجتماع تا چه اندازه جايز است؟

پرسش:

حضور دختران در اجتماع تا چه اندازه جايز است؟

پاسخ:

از جمله مسائل مهم مطرح در روابط پسر و دختر، حضور دختران در جمع جوانان و مردان است. قرآن به اين حقيقت نيز اشاره دارد و با پذيرش اصل مسئله، براي آن شرايطي مقرر مي كند و مي فرمايد: زن مسلمان نبايد به هنگام راه رفتن آن چنان پاهاي خود را بر زمين بكوبد كه زينت هاي پنهانش نمايان شود: «وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ». «1» به خوبي ملاحظه مي شود كه كلام وحي نمي گويد زن در اجتماع ظاهر نشود، بلكه مي فرمايد به طور معمولي و عادي باشد، تا زيبايي ها و زينت هاي پنهانيشان آشكار نشود و موجب پيامدهاي سوئي نگردد؛ چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ الْأُولَي»، و همانند خود آرايي (دوران) جاهليت نخستين، (بازيورها) خود نمايي نكنيد. «2» «تبرج» يعني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 42

نماياندن زيبايي ها و انگشت نما شدن. «1» در زمان جاهليت

زنان با وضع بسيار زشت و زننده در برابر مردان آشكار مي شدند كه قرآن كريم اين شيوه را شايسته زن مسلمان نمي داند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 43

مواردي كه در نگاه دختر و پسر استثنا شده كدام است؟

پرسش:

مواردي كه در نگاه دختر و پسر استثنا شده كدام است؟

پاسخ:

قرآن كريم با ترسيم اصل ثانوي، نگاه كردن زن و مرد به يكديگر را از مطلق نگاه كردن استثنا كرده و فرموده است به هرچه در ديدرس تو قراردارد، مي تواني نگاه كني، ولي در نگاه كردن به انسان ها «غضّ بصر» لازم است، در گفتگو و مصافحه با آنان نيز محدوديتي مقرر كرده است؛ اما براي اين اصل نيز استثناهايي قرار داده است كه در اين بخش از نوشتار، به بررسي آن ها مي پردازيم.

البته پيش از بيان موارد استثنا يادآوري چند نكته ضروري است:

- هر شخص مقلد مي بايد جهت تعيين تكليف در اين گونه مسائل به مرجع تقليد خود مراجعه كند؛ زيرا اين مسائل نياز به كارشناسي فقهي بيشتري دارد.

- همه موارد استثنا به جز يكي دو مورد مشروط به اين است كه نگاه كردن از روي التذاذ و ريبه نباشد.

- اين استثناها تنها در حكم تكليفي است نه حكم وضعي؛ بدين معنا كه اگر فرض شود در حوزه تكليف، كسي كه به ديدگاه متعادل تري رسيد، و نگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 44

به برخي انسان ها و يا مواضعي را از دايره منع بيرون كرد، نمي تواند آثار وضعي، تصورات و خطورات رسيده به ذهن را حتي براي يك لحظه از بين ببرد، مگر با توصيه هاي اخلاقي كه آن هم بايد در متون ديني يافت.

به هر صورت، مواردي از اصل منع از نگاه

استثنا شده كه عبارت اند از:

1. زنان غير مسلمان

تعبير به «للمؤمنين» و «للمؤمنات» (نور/ 31 و 30) بيانگر اين است كه منع نگاه در راستاي كرامت انسان و ايمان او است؛ از اين رو، نگاه به زنان غير مسلمان به شرط آن كه همراه با التذاذ و ريبه نباشد، اشكالي ندارد؛ چنان كه طبق روايتي، امام اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «لابأس بالنظر الي رؤس اهل الذم؛ مانعي نيست كه به سر زنان اهل ذمه [زنان يهودي و نصراني ...] نگاه كنند.» «1» و در روايت ديگري از پيامبر (ص) آمده است: «لا حرمه لنساءاهل الذمه ان ينظر الي شعورهنّ و ايديهنّ؛ زنان اهل ذمه حرمتي ندارند و مي توان به موهايشان و دستانشان نگاه كرد. «2»»

بايد توجه داشت كه روا بودن نگاه به زنان كافر جايزه كفرشان نيست، بلكه به دليل نبودن ايمان در آنان، احترام برخاسته از ايمان نيز از آنان نفي شده است؛ يعني زن مسلمان و مؤمن، كالاي در معرض نمايش نيست و زيبايي و زينتش منحصر به خودش و همسرش مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 45

2. زينت آشكار

قرآن به اين استثنا تصريح كرده و مي فرمايد: «الّا ما ظهر منها؛ مگر آنچه آشكار است.» از اين تعبير معلوم مي شود كه زينت بر دو نوع است آشكار و نهان؛ حال بايد ديد زينت آشكار و نهان چيست؟

در اصل معناي زينت در جمله «زينتهن» دو ديدگاه عمده وجود دارد:

نخست اين كه بعضي مفسران مي گويند منظور از زينت، جاي زينت در بدن است و زينت ظاهر عبارت است از چهره و دو دست و زينت نهان ديگر مواضع بدن است. «1»

در ديدگاه دوم،

برخي ديگر از مفسران زينت را به همان زيور و وسيله آراستن تفسير كرده اند و اموري چون لباس، سرمه، خضاب، انگشتر و حلقه را در رديف زينت هاي آشكار دانسته، و مواردي چون گوشواره، خلخال (پاي برتجن)، دستبند، بازوبند و گردنبند را جزء زيورهاي پنهان مي دانند. «2»

در روايات نيز دو تفسير وارد شده است. در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم: «الزينه ظاهره الكحل و الخاتم؛ زينت ظاهر عبارت است از سرمه و انگشتر.» و نيز فرمودند: «الخاتم و المسكه زينت آشكار انگشتر و دست بند است. «3» و امام باقر (ع) در روايتي ديگر فرمود: «هي الثياب و الكحل و الخاتم و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 46

خضاب الكف و السوار، الزينه ثلاث: زينه للناس و زينه للمحرم و زينه للزوج، فاما زينه الناس فقد ذكر ناها، و اما زينه المحرم فموضع القلاده فما فئقها و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما اسفل منه و اما زينه الزوج فالجسد كله؛ منظور از زينت ظاهر، جامه، سرمه، انگشتر و خضاب دست ها و النگو است. زينت بر سه نوع است: يكي براي همه و آن همين است كه گفتيم؛ دوم، براي محرم ها و آن جاي گردنبند و بالاتر و جاي بازوبند و پايين تر است و سوم، زينت ويژه شوهر و آن تمام بدن است. «1»»

طبق دو روايت اول و بخش نخست روايت سوم زينت به همان وسيله آراستن معنا شده است، ولي در ادامه روايت سوم كه زينت محارم و زينت شوهر را بيان مي كند، زينت به جا و محل زيور و زينت تفسير شده است، و در روايت ديگري امام صادق (ع)

در پاسخ كسي كه پرسيد مرد نامحرم چه مقدار مي تواند به زن نگاه كند؟ مي فرمايد: «الوجه و الكفان و القدمان»، چهره و دو دست و پشت دو پا. «2»

اين دو تفسير با هم ناسازگاري ندارند؛ زيرا نمايش زينت به تنهايي معنا ندارد؛ چرا كه زيور و زينت همواره با موضعي از بدن همراه است و معنا ندارد كه بگوييم زينت روي لباس مقصود است و اگر به فرض بين اين دو تفسير ناسازگاري باشد، مي توان به اين صورت ميان آن ها جمع كرد كه زينت ها و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 47

زيبايي هاي آشكار و موضع آن؛ هر دو با هم مراد است؛ بدين معنا كه مواضع آشكار از جمله چهره، دو دست و پشت دو پا با زينت هاي مخصوصشان خواه طبيعي باشد يا مصنوعي، از محدوده منع نگاه استثنا شده است، ولي ديگر مواضع خواه آراسته باشد يا نباشد، نگاه بدان ممنوع است، و چنانچه زيورهايي باشد كه زنان با آويزان نمودن آن ها به لباس، خود را مي آرايند، از دائره جواز بيرون است.

3. مَحرم ها

ممكن است مرداني پيدا شوند كه با سرپيچي از دستور نخست (غضّ نظر) قصد نگاه هوس آلود به زنان را داشته باشند؛ از اين رو با طرح مسئله حجاب مي فرمايد: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ؛ و بايد روسري هايشان را بر گريبان هايشان (فرو) اندازند، و زيورشان را آشكار ننمايند.» «1» اين بدان معناست كه زن با پوشش خويش، از ديدرس مردان دور بماند، ليكن بلافاصله به بيان استثناي آن مي پردازد ومي فرمايد: «إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ ...؛

جز براي شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران شوهرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان.»؛ «2» بنابراين، زن مي تواند مطلق زينت، خواه ظاهر يا پنهان را براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 48

گروه ياد شده آشكار نمايد و با توجه به سوره نساء كه حكم زنان محرم را بيان كرده و مي فرمايد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ ....» «1»

عمو، دايي و نيز پدر و برادر رضاعي به صف مردان محرم و عمه، خاله و نيز مادر و خواهر رضاعي را به جمع زنان محرم اضافه مي شوند.

بر اين اساس، نگاه به افراد محرم و گفتگو با آنان اشكالي ندارد، خواه در خانه و خيابان باشد، يا در اداره و دانشگاه به شرط آن كه همراه با ريبه و التذاذ نباشد.

4. افراد فاقد از شهوت

استثناي ديگر بر دامنه منع نگاه و گفتگو اين است كه زن مي تواند زينت و زيور خود را در برابر كساني كه فاقد نيروي شهوت و ميل جنسي هستند آشكار كند: «أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ» «ارب» هم به معناي حاجت است و هم به معناي عقل؛ «2» بنا بر معناي اول مقصود كساني اند كه نيازي به زن ندارند؛ مانند مردان پير. زنان سالخورده نيز به همين نحو مستثنا شده اند: «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحاً؛ و بازنشستگان از زنان كه اميد به ازدواج ندارند.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 49

و بنا بر معناي دوم افرادي (هرچند جوان) هستند كه هيچ احساس جنسي ندارند و بعيد نيست كه افراد خصي و خنثي نيز در اين استثنا

قرار بگيرند.

5. كودكان

گروه ديگري كه از اين حكم مستثنا شده اند، كودكان اند: «أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ؛ يا كودكاني كه بر امور جنسي زنان آگاه نشده اند.»

تعبير به «لَمْ يَظْهَرُوا» ممكن است به معناي «لم يطلعوا» باشد؛ يعني آگاهي ندارند و امكان دارد به معناي «لم يقدروا» باشد؛ يعني توانايي ندارند كه بنابر معناي اول، مقصود كودكان غير مميز و بنا بر معناي دوم كودكان نا بالغ هستند و در هر دو صورت، به معناي عدم احساس جنسي است و در نهايت، از حكم منع روابط مستثنا مي باشند.

6. زنان

از جمله كساني كه در روابط اجتماعي، از دايره منع مستثنا شده اند، زنان هستند: «أَوْ نِسَائِهِنَّ»؛ جالب است بدانيم كه معناي اين سخن روا بودن نگاه مردان به زنان يا برعكس نيست، بلكه به اين معناست كه زن مي تواند زينتش را براي زن مسلمان آشكار كند، و مفهومش اين است كه زن مسلمان نبايد مواضع زينتي خود را براي زن نامسلماني نمايان كند؛ زيرا ممكن است زنان كافر اگر بر زينت زن مسلمان و زيبايي هاي او آگاه شوند، به مردان خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 50

منتقل كنند و به اين ترتيب زمينه نا امني براي زن مسلمان فراهم شود. در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم: «لا ينبغي للمرأه ان تنكشف بين اليهوديه و النصرانيه فانهن يصفن ذلك لازواجهن؛ روا نيست كه زن [مسلمان در ميان زنان يهودي و نصراني برهنه و مكشوف باشد؛ زيرا آن ها براي شوهرانشان خواهند گفت.» «1»

نتيجه گيري:

نتيجه اي كه اين دسته از آيات قرآن به دست مي دهد، اين است كه زن و مرد مسلمان حق دارند با

يكديگر روابط اجتماعي داشته باشند به شرط آن كه رعايت محدوده نگاه، محتواي سخن، چگونگي اداي آن و ... را بنمايند، ولي مرد حق ندارد به بدن، مو، زيبايي ها و زينت هاي نهان زنان مؤمن نگاه كند و يا آن را لمس نمايد و زن نيز حق ندارد با آنان گفتگو هيجان برانگيز داشته باشد، و يا با شيوه تحريك آميز سخن بگويد؛ همچنان كه نبايد خود را در معرض چنين برنامه هايي قرار دهد.

خواستگاري امري طبيعي:

از آن جا كه پيش از ازدواج هيچ گونه رابطه و علاقه اي بين دختر و پسر، يا زن و مرد وجود ندارد و دختر هرچند از خويشاوندان پسر باشد، از جهت لذّات سمعي و بصري و زناشويي بيگانه و اجنبي به شمار مي رود، اين سؤال به ذهن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 51 مي رسد كه اصلًا چرا پسر به سراغ دختر مي رود و از وي خواستگاري مي كند و چگونه اين پسر با شخصي نامحرم درباره همسري با وي گفتگو مي كند؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: خواستگاري به حكم طبيعت و فطرت انساني و نظام آفرينش از سوي مرد صورت مي گيرد و اين يكي از عوامل حفظ حيثيت و احترام زن مي باشد، و به قول شهيد مطهري آفريننده انسان، طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق آفريد و زن را مظهر مطلوب و معشوق بودن؛ طبيعت زن را گل، و طبيعت مرد را بسان بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه او قرار داد. يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت اين است كه، در غريزه مرد، طلب و در غريزه زن، جلوه قرار داده است؛ «1» بنابراين، خواستار است

و زن خواسته، گزينش از مرد است و پذيرش از زن؛ از اين رو، قرآن نيز در هماهنگي با تكوين مي فرمايد: «وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ؛ و هيچ گناهي بر شما نيست كه در مورد خواستگاري زنان (پس از مرگ همسرانشان) به طور سر بسته بدان سخن بگوييد، يا [آن را] در دلتان پوشيده داريد.» «2»

يادآور مي شويم كه مرد با تقاضاي خود گزينش مي كند و زنان آن را مي پذيرند و اين هرگز به معناي خريدن زن به وسيله مرد نيست، بلكه به معناي خريداري زيبايي، هنر و جلوه گري زن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 52

اما جواز شرعي و قانوني خواستگاري افزون بر دلالت اين آيه ازقرآن، در قوانين مدني نيز بدان تصريح شده است؛ چنان كه در ماده 1034 قانون مدني آمده است: «هر زني را كه خالي از موانع نكاح باشد، مي توان خواستگاري كرد.» «1»

بررسي آيه خواستگاري

درباره اين آيه فوق نكاتي وجود دارد كه لازم است بررسي شود.

1. معناي واژگان و مفهوم آيه

«خُطبه» بر وزن نُسخه، به معناي سخنراني كردن است و «خِطبه» بر وزن سِركه، اسم مصدر از اختطاب و به معناي خواستگاري كردن براي ازدواج است. تعريض در مقابل تصريح و رك گويي است؛ يعني به گونه اي سخن بگويد كه مقصودش را برساند و در عين حال نام نبرد؛ براي مثال، به جاي اين كه بگويداگر با من ازدواج كني سعادتمند مي شوي، بگويد من خيلي خوش اخلاق و زن دوست هستم. «اكنان» بر وزن انسان به معناي پنهان كردن است؛ «لؤلؤ مكنون» يعني مرواريد كه در صدف پنهان است.

مفهوم آيه

اين است كه شما مي توانيد از زنان خواستگاري كنيد، ليكن مي بايد از رك گويي پرهيز نماييد؛ يعني صورت تعريض و غير صريح گفته شود، و نيز بر شما گناهي نيست كه در دل تصميم داشته باشيد تا با زني ازدواج كنيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 53

2. امكان خواستگاري از زنان

زنان در رابطه با خواستگاري چند گروه هستند:

گروه اول: زنان بي همسري هستند كه هيچ مانعي از ازدواج با آن ها نيست، و تنها با توافق طرفين و اولياي آن ها ازدواج صورت مي گيرد؛ مانند دختران و نيز زناني كه در عده وفات نيستند. خواستگاري از اين دسته چه به صورت تصريح و يا تعريض اشكالي ندارد.

گروه دوم: زنان شوهردار و عدّه داري هستند كه به هيچ وجه نبايد از آن ها خواستگاري كرد؛ زيرا اين امر باعث تشويش و لرزش كانون خانواده و يا عامل سرعت در جدايي آنان است.

گروه سوم: زناني هستند كه نكاحشان فسخ شده و يا طلاق بائن گرفته اند. خواستگاري از آن ها توسط شوهر به تصريح و يا تعريض و از سوي ديگران به تعريض جايز است.

گروه چهارم: زناني هستند كه در عده وفات به سر مي برند كه آيه نيز ناظر به آن هاست. خواستگاري از اين گروه به صورت رك و صريح با مشكل روبه رو است و مي بايد با تعريض و كنايه انجام پذيرد و راز آن نيز رعايت حريم شوهر سابق از يك سو و نياز طبيعي زن به همسر از سوي ديگر است.

3. فراگير بودن حكم آيه

آيه شريفه درباره زناني است كه همسرشان از دنيا رفته و در عده به سر مي برند، ولي شمول تعبير «خِطبه النساء» از

يك سو و نبودن مانع در دختران و زنان بي عده از سوي ديگر، و با اولويت در مسئله مي توان به جواز اصل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 54

خواستگاري و احكام مرتبط بر آن نسبت به همه زناني كه خالي از مانع هستند، حكم كرد؛ در نتيجه به جاست دختر و پسري كه قصد ازدواج با يكديگر را دارند، براي پرهيز از تهمت و افترا و ديگر پيامدها، پيش از جلب موافقت اوليا و به تعبير قرآن، «الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَهُ النِّكَاحِ؛ يا كسي كه پيوند ازدواج به دست اوست.» «1» از گفتگوي مستقيم خودداري كنند و آن را به فرد ميانجيگر واگذار نمايند، تا با اوليا به ويژه از ناحيه دختر گفتگو شود. همچنين به هنگام خواستگاري با تعريض و كنايه سخن گفته شود تا اثر بدي به دنبال نداشته باشد.

4. خواستگاري از نامزد ديگران

در اين كه آيا مي شود از زني كه از او خواستگاري شده و موافقت كرده است، خواستگاري كرد يا خير، نظرّياتي وجود دارد. علماي اهل سنت به حرمت فتوا داده اند، و برخي علماي شيعه مثل شهيد اول و شيخ طوسي نيز با آن ها موافق هستند، «2» دليل اين گروه روايتي است كه از پيامبر (ص) رسيده است.

پيامبر (ص) در اين روايت مي فرمايد: «لا يخطب احدكم علي خطبه اخيه؛ نبايد كسي از شما نامزد ديگري را خواستگاري نمايد.» «3» اما ديگران با ديده ترديد بدان نگريسته و يا فتوا به كراهت داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 55

5. پرهيز از خواستگاري پنهاني

اين نكته اي است كه قرآن بدان اشاره كرده است: «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا

إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً؛ و ليكن پنهاني با آنها قرار [زناشوئي نگذاريد، مگر آنكه (به كنايه) سخن پسنديده اي بگوييد.» «1»

از آن جا كه در صدر آيه از خواستگاري صريح منع شده، و تنها آن را به صورت تعريض مجاز دانسته است، امكان دارد برخي تصور كنند كه در پنهاني اشكال ندارد كه به صراحت سخن بگويند از اين رو، در ادامه آيه مي فرمايد: در پنهان نيز نبايد خواستگاري كرده و وعده ازدواج بگذاريد، مگر اين كه سخني پسنديده (قَوْلًا مَعْرُوفاً) و توأم با ادب اجتماعي باشد.

اين آيه شريفه حكم زني را كه شوهرش از دنيا رفته و هنوز در عده وفات است، بيان مي كند، ولي با شمولي كه در تعبير «خِطْبَهِ النِّسَاءِ» از يك سو و اهتمامي كه نسبت به امور دختران از سوي ديگر وجود دارد، مي توان به فراگير بودن حكم در آيه دست يافت.

نمادهاي روابط در خواستگاري

به اين نكته بايد توجه داشته كه در مسئل خواستگاري دو نماد از نمادهاي روابط ميان پسر و دختر قابل استثناست، يكي نگاه و ديگري گفتگو.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 56

الف- نگاه خواستار به خواسته خود

نظر به آنچه گفته شد، نگاه كردن زن و مرد بيگانه به يكديگر طبق اصول ثانوي حرام است. جواني هم كه مي خواهد ازدواج كند، تا عقد درست شرعي اجرا نشود، روا نيست كه به زن نامحرم نگاه كند؛ اما در خصوص خواستگاري، در مورد نگاه به زن مورد نظر خود، به جواز فتوا داده اند و از آيات قرآن نيز مي توان به اين جواز دست يافت.

در قرآن كريم تنها از يك آيه مي توان بر اين مسئله استدلال كرد، آن جا

كه مي فرمايد: «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ؛ «1»

بعد از (اين همسران، ازدواج با) زنان و اينكه همسران (ديگري) جايگزين آنان كني، بر تو حلال نيست؛ هر چند نيكويي آنان تو را به شگفت آورد.» از اين كه فرمود: «وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» معلوم مي شود كه پيامبر چون قصد ازدواج با زنان ديگر را داشته، مي توانسته به آن ها نگاه كند و از اين كه خداوند سبحان، پيامبر (ص) را تنها از ازدواج بعدي و تبديل ازواج نهي كرده، نه از نگاه كردن به آن ها، روشن مي شود كه نگاه پيامبر اشكالي نداشته است، و نيز بديهي است كه نگاه اعجاب برانگيز نمي تواند لحظه اي باشد؛ زيرا تفسير كردن نگاه پيامبر (ص) به نظرهاي تصادفي سخن درستي نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 57

مرز نگاه در خواستگاري

در روا بودن نگاه مرد به زن، هنگامي كه قصد جدي براي ازدواج دارد، ترديدي نيست، ولي در اين كه تا چه اندازه و تا كجا مي تواند نگاه كند و اينكه آيا مرزي وجود دارد يا خير، بررسي گسترده مي طلبد كه از حوصله اين نوشتار بيرون است؛ اما به اجمال مي توان گفت: از مجموع روايات و فتواي فقها به دست مي آيد زماني كه مرد تصميم قطعي بر ازدواج گرفت، حق دارد به صورت، دست، موي، بدن و زيبايي هاي زن مورد نظر خود، در حال ايستاده، در حال راه رفتن، روبه رو، يا پشت سر او نگاه كند، به شرط آن كه:

1. امكان فعلي ازدواج با زن باشد، نه اين كه زن شوهردار و يا عدّه دار باشد كه براي ازدواج با وي

مانع وجود دارد.

2. احتمال توافق باشد؛ بدين معنا كه اگر مرد به طور قطع بداند كه به خواستگاري وي پاسخ مثبت نمي دهند، نمي تواند نگاه كند.

3. زن معيّن شده باشد، نه اين كه به همه دختران و زنان نگاه كند تا ببيند كدام يك از آن ها بيشتر مورد پسند او است.

4. به قصد لذت بردن نباشد و تنها براي فزوني بينش و بصيرت باشد؛ آري، اگر با اين انگيزه به خواسته خود نگريست و در بين نگاه التذاذي حاصل شد مانعي ندارد؛ زيرا كه شارع با علم به اين امر، نگاه خواستار را روا دانسته است.

بيشتر فقها نيز متعرّض اين مسئله شده اند، ولي به اين نكته اشارت نكرده اند كه آيا زن نيز مي تواند به خواستگار خود نگاه كند يا خير؟ تنها علامه حلّي با تعبير «و بالعكس» به اين مسئله اشاره كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 58

اين مسئله نياز به بررسي تفصيلي دارد، ولي به اجمال مي توان گفت: وقتي براي دختر حق انتخاب همسر و دست كم در ميان خواستگارانش وجود دارد، رواست كه به خواستار خود با رعايت شرايط نگاه كند.

ب- گفتگوي خواستار با خواسته خود

گفتگو در حقيقت سومين مرحله از مراحل آشنايي پسر با دختري است كه قصد ازدواج با وي را دارد كه اگر به شيوه درست صورت بگيرد، مي تواند در استحكام كانون زندگي آينده نقش به سزايي داشته باشد؛ بدين معنا كه اولًا: با هماهنگي اوليا باشد، ثانياً: تا آن جا كه امكان دارد در حضور آن ها باشد و ثالثاً: رعايت موازين شرعي بشود، براي اين كه اگر ازدواج صورت نگرفت، پيامدهاي اجتماعي ناگوار به دنبال نداشته باشد.

به هر صورت،

در اين گفتگو مي توان با توجه به مرحله مورد نظر اهداف زير را تعقيب كرد:

1. آگاهي از وضعيت ظاهري و قيافه؛

2. اطمينان پيدا كردن به تحقيقات ميداني؛

3. آشنايي با خصوصيات ناگفته و ويژگي هاي ناپيدا؛

4. شناخت ديدگاه هاي اخلاقي، عقيدتي خانواده دو طرف؛

5. آشنايي با مهارت ها و مراتب علمي يكديگر؛

6. آشنايي با آداب و رسوم يكديگر؛

7. زمينه سازي براي انجام تشريفات و مراسم ازدواج.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 59

دوست گزيني از جنس مخالف

شايد براي بسياري از افراد به ويژه جوانان اين پرسش مطرح باشد كه آيا پسر و دختر مي توانند پيش از ازدواج با جنس مخالف به بهانه اين كه شايد در آينده همسر او شود، طرح دوستي بريزند يا خير؟

پاسخ اين است كه قرآن در دو جا به طور سر بسته به اين مسئله اشاره كرده است؛ يك جا مي فرمايد ... «وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ» «1»

و در جاي ديگر مي فرمايد: «و لامتخذات اخدان» «2» «خِدن» بر وزن سدر، به معناي دوستي پنهان است. «3» در آيه اول به مردان سفارش مي كند كه پنهاني با زنان و دختران اهل كتاب دوست نشوند، و در آيه دوم از دوستي پنهاني زنان (كنيزان) با مردان نكوهش مي كند.

اين دو آيه اگرچه درباره ازدواج با اهل كتاب و كنيزان است، و واژه «خِدن» در كنار سفاح (زناي آشكار) و در مقابل احصان (عفت) قرار دارد و به معناي زناي پنهاني است، ولي عمل زنا در پنهاني چيزي نيست كه بشود بدون دوستي محكم و مطمئن صورت گيرد؛ از اين رو، از آن دوستي كه مايه چنين عملي است، استفاده مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 8، ص: 60

الگوي قرآن در روابط دختر و پسر

قرآن كريم با نقل داستان هاي پيامبران و امت هاي پيشين و تقرير آن، در حقيقت درستي عمل مثبت يا منفي بودن آن را تأييد كرده است؛ يعني هر كجا داستاني را نقل نموده و نسبت بدان موضع گيري منفي نكرده، به معناي صدور تأييد و جواز عمل بدان است، و هر جا كه پس از نقل داستان آن را مورد نقد قرار داده، به معناي رد آن و در حقيقت نهي از عمل به آن است. در خصوص روابط دختر و پسر مي توان به داستان موسي (ع) و دختران شعيب اشاره كرد.

موسي (ع) و دختران شعيب

قرآن كريم در بيش از سي سوره، به نقل داستان موسي پرداخته و در هر مورد به يكي از زواياي زندگي اين پيامبر بزرگ اشاره كرده است؛ از جمله داستان آشنايي موسي با شعيب پيامبر و دختران او در سور قصص است. داستان از آن جا آغاز مي شود كه موساي جوان از مصر به مدين آمد و به كنار چاه آبي رسيد. ديد مردم مشغول سيراب كردن چهارپايان خود هستند و كمي آن طرف تر دو زن مراقب گوسفندان خويش اند و به چاه نزديك نمي شوند: «وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ» موسي از آن ها درباره علت آب ندادن گوسفندانشان پرسيد: «مَا خَطْبُكُمَا» چه كار مي كنيد؟ آن ها پاسخ دادند: «لَا نَسْقِي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ» ما آن ها را آب نمي دهيم تا چوپان ها همگي از [آبگاه خارج شوند. اين جا بود كه موسي به همياري آن ها شتافت و به آنان كمك نمود: «فَسَقَي لَهُمَا»، موسي به گوسفندان آن ها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 61

آب داد، اما در كنار آن ها نماند و به گوشه اي رفت: «ثُمَّ تَوَلَّي

إِلَي الظِّلِّ؛ سپس رو به سايه آورد و گفت: «رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ خدايا، هر خير و نيكي براي من بفرستي به آن نيازمندم». و اين در حالي بود كه دختران راه خود را گرفته و به خانه رفتند.

ديري نپاييد كه يكي از دختران شعيب با نهايت حيا به سراغ موسي آمد: «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ»، و پيام پدر را به وي رساند، و گفت: «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا؛ پدرم از تو دعوت مي كند تا مزد سيراب كردن گوسفندان ما را به تو بپردازد.»

موسي در حالي كه از جلو و دختر شعيب پشت سر راه مي رفت، حركت كرده تا به خانه شعيب رسيدند،. موسي داستان گرفتاري خود در مصر و مسائل ديگر را با شعيب در ميان گذارد. در اين ميان يكي از دختران پيشنهاد استخدام موسي را مطرح كرد: «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ» و اين براي اين بود كه آن دختر موسي را مردي قوي و امين يافته بود: «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ؛ بهترين كسي كه استخدام مي كني (شخصِ) نيرومند درستكار است.»

در نهايت شعيب پيشنهاد ازدواج موسي با يكي از دخترانش را به وي مي دهد: «قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ؛ من مي خواهم كه يكي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم. «1»»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 62

نكات موجود در اين داستان

1. دختر تنها از خانه بيرون نرود: «امرأتين».

2. مختلط نشدن دختران با جمعيت: «وجد من دونهم» و «لا نسقي حتي يصدر الرعاء».

3. سخن گفتن موسي با دختران: «ما خطبكما».

4. در كار كردن،

اولويت با مردان است: «ابونا شيخ كبير».

5. همكاري موسي با دختران: «فسقي لهما» كه ظاهراً به صورت تعاون بوده است نه معاونت.

6. پرهيز از تداوم ارتباط: «ثم تولي الي الظل».

7. رعايت شرم و حيا: «تمشي علي استحياء».

8. ارتباط با اذن پدر: «ان ابي يدعوك».

9. پيشنهاد رفاقت و اجرت: «يا ابت استأجره».

10. ارتباط وسيله شناخت: «القوي الامين»؛ زيرا دختران شعيب يافته هاي خود را به پدر منتقل كرده بودند و او را آن گونه كه شناخته بودند معرفي نمودند.

ترديدي نيست كه مواردي از اين امور ده گانه مي تواند نشانه جواز رابطه گفت و شنودي و نگاه ميان دختران و پسران باشد، ولي با رعايت آنچه گذشت؛ در ضمن پسران نيز مي توانند به دختران كمك كنند، ولي هنگامي كه كار به پايان رسيد، نبايد به بهانه هاي واهي با يكديگر به اختلاط بپردازند، بلكه بايد از هم فاصله بگيرند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 63

اصل ثانوي

با آنچه از آغاز تا انجام گفته شد، به اين نتيجه مي رسيم كه اصول اوليه در روابط زن و مرد و به اصطلاح دموكراسي جنسي و كام يابي آزادانه مردان از زنان و معاشرت هاي لذت بخش سمعي و بصري مورد تأييد اسلام نيست و به اين اصول تبصره ها و استثناهايي وارد شده است، تا آن جا كه در رابطه با انسان اصل را به روا نبودن نگاه و گفت و شنود گذاشته و لمس و بوسيدن را جز براي محارم جايز نمي شمارد، و ميان دختر و پسر حريمي به ضخامت حجاب و صلابت عفاف قرار داده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 65

چرا در جامعه ما مرد به خواستگاري زن مي رود؟

پرسش:

چرا در جامعه ما مرد به خواستگاري زن

مي رود؟

پاسخ:

خواستگاري در لغت به معناي «درخواست ازدواج كردن از دختر يا زن» «1» است و در اصطلاح فقهي به آن «خطبه» اطلاق مي شود و آن عبارت است از درخواست مرد از زن براي ازدواج كه قبل از مراسم عقد و اجراي صيغه ازدواج صورت مي گيرد.

زن در فرهنگ ايران- جامعه ما- گوهري گران بها و ارزشمند مورد خواست مرد بوده و از قديم الأيام رسم بر اين بوده است كه مردان به عنوان خواستگار نزد زنان يا خانواده آن ها مي رفتند و تقاضاي همسري مي كردند. اين رسم ضمن سازگاري با روحيه لطيف زنان، با حياي اجتماعي نيز به طور كامل سازگار است و از جمله عوامل حفظ حيثيت و حرمت زن شمرده مي شود؛ البته خواستگاري در ميان هر قوم و ملتي آداب و سنن خاصي دارد پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 66

كه عرف عامه مردم، آن را ترسيم مي كند و اوضاع و شرايط زمان و مكان آن را تغيير مي دهد.

اين عمل از سوي اسلام مورد توجه قرار گرفته و در دستورهاي ائمه اطهار (ع) آداب و سنن خاصي براي آن شمرده شده است؛ از جمله اين كه از لحن روايات مي توان استفاده كرد كه خواستگاري از طرف مرد مي باشد؛ براي نمونه، از امام صادق (ع) روايت شده است به شخصي كه قصد ازدواج داشت، فرمود: «دقت كن خودت را كجا قرار مي دهي و چه كسي را شريك اموال خودت مي كني و بر دين و اسرار خود آگاه مي گرداني»؛ «1» «زن چون گردنبند است، بنگر كه چه به گردن مي آويزي. «2»»

البته در آيات قرآن خواستگاري حضرت شعيب از موسي (ع) براي يكي از دخترانش مطرح شده

است «3» كه خواستگاري خانواده عروس از داماد است.

حكمت ها و اسرار خواستگاري مرد از زن

1. خداوند طبيعت مرد را مظهر طلب، عشق و تقاضا، و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن آفريده است. طبيعت زن را گل و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و حرمت زن اين است كه مردان به خواستگاري زنان مي روند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 67

اين كه زن به دنبال مرد برود خلاف حيثيت و حرمت زن است. براي مرد قابل تحمل است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و از زن ديگري خواستگاري كند، ولي براي زن كه مي خواهد محبوب و معشوق و مورد ستايش باشد و بر قلب مرد بلكه بر سراسر وجودش حكومت كند، قابل تحمل نيست كه مردي را به همسري خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود.

2. خواستگاري جنس مذكر از مونث شيوه اي طبيعي است كه اين اختصاص به جنس بشر ندارد بلكه حيوانات نيز معمولًا همين گونه عمل مي كنند.

در نتيجه، اصل طبيعي و غريزي در خواستگاري اين است كه طلب از سوي مرد اعلام شود و پذيرش و رضايت از سوي زن باشد.

3. عرف و عادت در نوع خواستگاري و كيفيت آن تاثير دارد و لازم است عرف هر منطقه رعايت شود تا افراد مورد تمسخر قرار نگيرند؛ براي مثال، در هند بسيار مي شود كه خواستگاري از ناحيه خانواده عروس صورت مي گيرد. آن ها به سراغ خانواده داماد و انتخاب او مي روند و حتي سعي مي كنند با تعهد جهيزيه هاي سنگين دل آن ها را به دست آورند. در بسياري از

كشورهاي غربي هر دو به خواستگاري يكديگر مي روند. دختر و پسر مشخصات خود را در بعضي از روزنامه ها عنوان كرده و آمادگي خود را براي ازدواج با همسري كه داراي شرايط و مشخصاتي چنين و چنان باشد، اعلام مي كند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 69

معيار انتخاب همسر شايسته از نظر قرآن چيست؟

پرسش:

معيار انتخاب همسر شايسته از نظر قرآن چيست؟

پاسخ:

آيات متعددي از قرآن كريم ويژگي هاي همسر شايسته را برمي شمارد كه برخي از آن ها عبارت اند از:

1. اسلام

قرآن كريم مي فرمايد:

«عَسَي رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَيْراً مِنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَاراً؛ «1»

اميد است كه اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش همسراني بهتر از شما براي او جايگزين كند، (زناني) مسلمان، مومن فرمانبردار [فروتن ، توبه كار، پرستشگر، روزه دار، بيوه و دوشيزه.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 70

از اين آيه شريفه به دست مي آيد كه همسر مناسب براي زندگي، بايد مسلمان باشد و شرايط مسلماني را رعايت كند و قرآن كريم ازدواج با غيرمسلمان را براي پيروان خويش سفارش نمي كند.

2. ايمان

ويژگي ديگري كه در اين آيه و آيات ديگري از قرآن مطرح شده، ايمان است؛ چنان كه قرآن كريم در سوره بقره آيه 221 مي فرمايد:

«... وَلَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ... وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ؛ «1» ... و مسلماً كنيز با ايمان، از زن (آزاد بت پرستِ) مشرك بهتر است؛ و اگر چه شما را به شگفت آورد. ... و مسلماً برده با ايمان، از مرد (آزاد بت پرستِ) مشرك، بهتر است؛ و اگر چه شما را به شگفت آورد.»

«ايمان» يعني اعتقادي كه

در اعماق قلب انسان نفوذ كند.

مي توان گفت: مهم ترين شرطي كه قرآن كريم در آيات متعدد براي همسر مطرح مي كند، ايمان و اعتقاد داشتن او است؛ زيرا ايمان و اعتقاد به خداوند و اسما و صفات او و باور قلبي به روز قيامت و حساب رسي دقيق آن، از آدمي انساني متعهد مي سازد؛ انساني كه شرايط يك همسر خوب را دارد و حقوق همسر خود را زير پا نمي گذارد. در واقع ايمان واقعي، سبب و سرمنشا همه خوبي ها است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 71

آري، نه مهريه هاي سنگين و نه الزامات ديگر هيچ كدام نمي تواند مانند «ايمان» و «اعتقاد» شخص را به زندگي و مسئوليت هاي آن پايبند كند.

بنابراين، اگر در فردي «ايمان قوي» يافتيم، مي توانيم اميدوار باشيم كه گزينه هاي ديگر را نيز دارد يا اگر ندارد، مي تواند آسان تر به دست آورد.

3. تواضع و فرمان برداري (قانتات)

براساس آي فوق، تواضع و پرهيز از تكبر و خودخواهي و فرمان برداري يك ويژگي لازم براي همسر است. مادر خانواده اگر اهل فرمان برداري نباشد و خضوعي را كه دين وظيفه او خوانده، ابراز نكند، زندگي از مسير طبيعي و فطري خود خارج مي شود و مشكلات متعددي به بار مي آورد؛ البته متواضع بودن زن به معناي ابراز عقيده و اظهار نظر نكردن او نيست؛ همچنين به اين معنا نيست كه هميشه حرف پدر خانواده بايد حرف اول و آخر باشد، بلكه از مجموع آيات و رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، چنين به دست مي آيد كه مرد نقش مدير خانواده را دارد كه بايد با اعمال مديريت زندگي را اداره كرده و حقوق همه را رعايت كند، و زن نقش مشاور

و مدير داخلي خانه را دارد و مدير لايق كسي است كه اگر ديد يكي از اعضاي خانواده، اگرچه فرزند كوچك خانواده باشد، حرف حقي را ابراز مي كند، سخن او را ملاك عمل قرار دهد.

4. اعتراف به خطا و جبران آن (تائبات)

منظور از توبه كار بودن اين است كه اگر اشتباهي انجام داد درصدد جبران برآيد و با عذرخواهي و ابراز پشيماني و عزم بر جبران آن، مشكلات به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 72

وجود آمده را برطرف سازد. كه اگر بعد از انجام اشتباه، متكبرانه بر خطاي خود اصرار كند و حاضر به عذرخواهي صادقانه نباشد، گام به گام به سست كردن ستون هاي زندگي خود نزديك مي شود.

5. عبادت و بندگي خداوند (عابدات)

عبادت خداوند تاثير بسزايي در تنظيم روحيه و افكار افراد دارد و باعث آرامش و بهداشت روان و لطافت روح شده و موجبات تقويت ايمان و صالح شدن اعمال آدمي را فراهم مي كند؛ از اين رو، قرآن يكي از شرايط همسر را اهل عبادت بودن مي داند؛ چنان كه در سوره عنكبوت مي خوانيم:

«و نماز را برپادار [چرا] كه نماز از [كارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد، و البته ياد خدا بزرگ تر است و خدا آنچه را با زيركي انجام مي دهيد، مي داند.» «1»

بدين ترتيب نقش عبادت در سلامت زندگي معلوم مي شود.

6. سير طريق اطاعت خدا و اهل معصيت نبودن (سائحات)

«سائحات» جمع (سائح) را بسياري از مفسران به معناي «صائم» و روزه دار تفسير كرده اند، ولي به طوري كه «راغب» در «مفردات» مي گويد روزه بر دو گونه است: «روزه حقيقي» كه به معناي ترك غذا و آميزش است، و «روزه حكمي» كه

به معناي نگهداري اعضاي بدن از گناهان است، و منظور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 73

از روزه در اين آيه، معناي دوم مي باشد. اين گفته «راغب» با توجه به مناسبت مقام جالب به نظر مي رسد، ولي بايد دانست كه «سائح» را به معناي كسي كه در طريق اطاعت خدا سير مي كند نيز تفسير كرده اند. «1»

با توجه به مطالب فوق مي توان نتيجه گرفت: كسي كه اهل انجام محرمات الهي مي باشد و حدود الهي را رعايت نمي كند، نمي تواند فرد مناسبي براي زندگي باشد؛ زيرا كسي كه حقوق الهي را رعايت نمي كند و بي باكانه با خدا مخالفت مي نمايد، چگونه حقوق بنده او را رعايت خواهد كرد؟! «2»

7. عيب پوشي و تامين نيازهاي همسر:

قرآن كريم در سوره بقره آيه 187 مي فرمايد:

«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ؛ آنان لباسي براي شما، و شما لباسي براي آنان هستيد.»

«لباس» از يكسو انسان را از سرما و گرما و از خطر برخورد اشيا با بدن حفظ مي كند و از سوي ديگر، عيوب او را مي پوشاند و افزون بر اين دو، زينتي است براي تن آدمي، و اين تشبيه در آيه به همه اين نكات اشاره دارد؛ زيرا دو همسر شايسته كه عيوب همديگر را مي پوشانند، وسيله راحتي و آرامش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 74

ي

كديگرند و هر يك براي ديگري زينت مي باشند و مهم تر اين كه يكديگر را از انحراف هاي جنسي حفظ و اين نياز را نيز تامين مي كنند. «1»

تعبيري كه در آيه دربار زن و شوهر آمده، كاملًا ارتباط معنوي مرد و زن و نزديكي آن ها به يكديگر و همچنين مساوات آن ها را

در اين زمينه روشن مي سازد؛ زيرا همان تعبير كه در مورد مردان آمده، درباره زنان نيز آمده است. «2»

8. مهرباني

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ «3»

و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدآن ها آرامش يابيد و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه تفكّر مي كنند.»

چنان كه آيه شريف مي فرمايد، فلسفه ازدواج سكونت و آرامش جسمي و روحي مي باشد و راز بقاي آن مهرباني و مودت زن و شوهر است. حال كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 75

چنين است، پس بايد يكي از شرايط اساسي همسر شايسته را اهل مودت و مهرباني بودن شمرد؛ چرا كه اگر شخصي اهل عاطفه و ابراز آن نباشد، در زندگي آينده خود دچار مشكل خواهد شد و نمي تواند نياز عاطفي همسر و فرزندان خود را تامين كند.

9. صالح بودن (تعهد و مسئوليت پذيري)

خداي متعال مي فرمايد:

«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ؛ «1»

و افراد بي همسرتان، و شايستگان از بندگانتان، و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد؛ اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مي سازد؛ و خدا گشايشگري داناست.»

از نظر قرآن صالح بودن براي ازدواج شرط است. صالحان چه كساني هستند؟ در اين رابطه در تفسير الميزان چنين مي خوانيم:

و مراد از «صالحين» صالح براي تزويج است، نه صالح در اعمال.

از اين رو، بايد كساني را به عنوان همسر انتخاب نمود كه به بلوغ فكري و

اجتماعي و ... كه براي زندگي لازم مي باشد، رسيده باشند و به عبارت بهتر، مسئوليت پذير و توانايي ايفاي نقش را داشته باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 76

10. سنخيت و همتايي

قرآن كريم در سوره نور آيه 26 مي فرمايد:

«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ؛ زنان پليد از آنِ مردان پليدند، و مردان پليد از آنِ زنان پليدند؛ و زنان پاكِ (نيكو)، از آنِ مردان پاك (نيكوي) ند، و مردان پاك (نيكو) از آنِ زنان پاك (نيكوي) ند! آنان از آنچه مي گويند، بر كنارند؛ و براي آنان آمرزش و روزي ارجمندي است.»

اين آيه كريمه نيز به اصل مهم ديگر به نام «همانند بودن» اشاره مي كند؛ مسئله اساسي كه با نبود آن زندگي صحنه ناسازگاري ها و اختلافات خواهد شد. آري، اگر زن و شوهر از نظر فكري و ارزش هاي روحي با هم سنخيت نداشته باشند و هر كدام براي امري خاص اهميت ويژه قائل باشند و نقاط اشتراك آن ها خيلي كم باشد، سرانجام اين زندگي يا طلاق است و يا بايد زندگي ناهمگون خود را به سختي ادامه داده و همديگر را تحمل كنند و شاهد به فعليت نرسيدن استعدادها و از بين رفتن فرصت ها باشند (كه در چنين مواقعي وضعيت فرزندان نيز روشن است).

پس پاكان بايد به دنبال امثال خود بوده و ناپاكان يا بايد خود را پاك كرده و با پاكان وصلت كنند و از اين رهگذر سعادت خود و فرزندان خود را رقم بزنند و يا با امثال خود ازدواج كنند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 77

در هنگام مخالفت پدر و مادر با ازدواج، چه بايد كرد؟

پرسش:

در هنگام مخالفت پدر و مادر با

ازدواج، چه بايد كرد؟

پاسخ:

امر ازدواج فوايد بسياري دارد و هيچ شالوده اي مقدس تر از بناي رفيع ازدواج نيست «1» و هر ملتي در دين و آيين خود، به نوعي از آن بهره مند است و دين اسلام بيش از همه، بر آن تاكيد دارد. فقيهان ازدواج را از مستحبات موكّد بر شمرده و آن را براي كسي كه به سبب نگرفتن همسر به گناه بيفتد، واجب دانسته اند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: هر كس ازدواج كند، به درستي كه از نصف دينش پاسداري كرده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 78

آري، ازدواج داراي چند فايده است: 1. بقاي نسل؛ 2. آرامش و تعادل روحي و جسمي؛ 3. سلامت اخلاقي و اجتماعي جامعه؛ 4. ارضاي حسّ محبت كردن و مورد محبت قرار گرفتن، و .... «1»

البته هر كس قصد ازدواج دارد و به دنبال زندگي سعادتمندي است، بايد عجولانه اقدام نكند، بلكه با استفاده از تجربيات ديگران به ويژه پدر و مادر و عقل و شرع اقدام نمايد. ازدواج امري است كه استاد راهنما مي خواهد و بهترين معلم، فطرت و موفق ترين واعظ و راهنما، عقل بيدار انسان است كه همواره با او و مراقب او است؛ اما بي شك بايد در آنچه نمي دانيم و آنچه از كمال و معنويت مي خواهيم و نداريم، از آگاهان كمك بگيريم، اين سنت الهي براي بشر است، حتي كسي چون موسي (ع) كه پيامبر اولوالعزم بود، از كسي چون خضر بي نياز نبود «2» ودر امر خطير ازدواج چه كسي آگاه تر و دلسوزتر از پدر و مادر انسان است؟

فتواهاي مراجع بزرگوار تقليد در مورد اذن پدر:

پرسش: آيا در ازدواج با دختر باكره اجازه پدر او واجب است؟

پرسش: آيا در ازدواج

با دختر باكره اجازه پدر او واجب است؟

امام (ره) و سيستاني: آري، بايد اجازه او باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 79

بهجت، تبريزي، خامنه اي، صافي، فاضل، مكارم و وحيد: بنابر احتياط واجب بايد اجازه او باشد.

نوري: خير، به طور كلي اجازه پدر يا جد پدري دختر لازم نيست، ولي اگر بخواهد به احتياط عمل كند، بر فرض مسئله اجازه او لازم است. «1»

پرسش: اگر دختر گفت پدر و مادرم رضايت قلبي به ازدواج دارند، آيا مي توان به گفته او بدون اذن پدر با او ازدواج كرد؟

همه مراجع: در اذن پدر، اظهار لازم است و رضايت قلبي كافي نيست. «2»

شرط صحت ازدواج در صورت عدم اذن ولي

پرسش: در صورتي كه دختر و پسري هم كفو باشند، ولي پدر دختر مخالف ازدواج آن ها باشد، آيا باز هم رضايت او لازم است؟ (بايد توجه داشت دختر بالغ و رشيده است و نياز به ازدواج دارد)

همه مراجع (به جز بهجت، تبريزي، صافي): اگر پسر شرعاً و عرفاً كفو و همتاي دختر باشد، اجازه پدر لازم نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 80

بهجت و تبريزي: اگر پسر شرعاً و عرفاً كفو و همتاي دختر باشد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، اجازه پدر لازم نيست.

خامنه اي و صافي: اگر پسر شرعاً و عرفاً كفو وهمتاي دختر باشد و كفو ديگري نيز پيدا نشود، اجازه پدر لازم نيست.

اذن ولي يك امر قانوني

در قانون مدني در ماده 1043، اذن پدر يا جدّ پدري در نكاح دختر باكره لازم شمرده شده است. «1»

فرق رضايت با اذن

«اذن» به معناي رخصت است كه گاهي در

زبان فارسي به آن «اجازه» گويند و فرق اذن ولي با رضايت امر در اين است كه اگر فقط رضايت و ميل قلبي در مورد آن كار باشد، رضايت ناميده مي شود و اگر رضايت به معناي قصد انشا به كار برود و به وسيله اي ابراز گردد، «اذن» خوانده مي شود. «2»

پس براي ازدواج افزون بر رضايت، اذن نيز لازم است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 81

حكمت دادن اذن وليّ

دخالت در ازدواج دختري كه به سن بلوغ رسيده است، برخلاف اصول و قواعد مي باشد، ولي قانون گذار براي حمايت از نهاد مهم خانواده و پيش گيري از انحراف هاي اجتماعي چنين حكمي را مقرر كرده است؛ زيرا دختران به دليل كم تجربگي و يا غلبه عواطف و احساسات ممكن است بدون بررسي كافي و بدون در نظر گرفتن مصلحت خود به ازدواجي نامناسب اقدام كنند و گرفتار هوس بازي مردان هرزه و ناپاك شوند. قانون مدني در اين حكم از نظر رايج ميان فقيهان معاصر پيروي كرده است. «1»

موارد سقوط اعتبار اذن وليّ

اذن ولّي در مواردي ساقط خواهد شد كه عبارت اند از:

1. منع غير موجّه ولّي:

در صورتي كه ولّي از اختيار خويش سوء استفاده كند و بدون دليل يا به دليلي غير موجّه از ازدواج دختر باكره با همسرمناسب و شايسته جلوگيري كند، وجهي براي بقاي اذن او باقي نمي ماند كه در ذيل قانون 1043 به آن اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 82

2. عدم دسترسي به ولّي:

در صورتي كه پدر يا جدّ پدري غايب بوده، به آن ها دست رسي نباشد، طبق نظر فقيهان اماميّه دختر مي تواند بدون اذن ولّي با همسر

شايسته و همتاي خويش ازدواج كند كه در ماده 1044 ذكر شده است.

3. حجر يا فوت ولي:

اگر پدر يا جد پدري دختر به علتي محجور و تحت قيموميّت باشد، اذن شخص ديگري مانند قيّم او لازم نمي باشد؛ همچنين اگرپدر يا جدّ پدري دختر از دنيا رفته باشند، دختر مكلّف به كسب اذن شخص ديگري نيست و اعتبار اذن ولّي ساقط است. «1»

منابعي جهت مطالعه بيشتر

1. بررسي فقهي حقوق خانواده نكاح و انحلال آن، دكتر سيد مصطفي محقق داماد، انتشارات مركز نشر علوم اسلامي، چاپ هفتم، 1379.

2. حقوق خانواده- نكاح و انحلال آن، سيد حسين صفايي و اسدالله امامي، انتشارات چاپ دانشگاه، چاپ چهارم، تهران 1374، ص 78 تا 104.

3. احكام ازدواج- دايم و موقت، سيد حجت موسوي خويي، انتشارات نشر نسيم انتظار چاپ دوم 1384. ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 83

آيا «قسمت بودن» در ازدواج از نظر اسلام صحيح است؛ يعني مشخص است كه در آينده با چه فردي ازدواج مي كند؟

پرسش:

آيا «قسمت بودن» در ازدواج از نظر اسلام صحيح است؛ يعني مشخص است كه در آينده با چه فردي ازدواج مي كند؟

پاسخ:

بخش اول پرسش:

1. مقصود از قسمت بودن

واژ «قسمت» كه در روايات از آن به «قضا و قدر» يا همان «تقدير و سرنوشت» تعبير مي شود، در بين مردم به معناي «توفيق» نيز به كار مي رود كه البته با دقتي در مورد آن، به همان معناي «تقدير و سرنوشت» است؛ براي مثال؛ به كسي مي گوييم: آيا به كربلا براي زيارت رفته اي؟ مي گويد: «قسمت نبود».

2. راستي چرا برخي در هر جا و سر هر مسئله مي گويند: قسمت اين بود؟ پاسخ آن را از دو جهت مي توان بررسي كرد:

نگاه اول: گاهي به خاطر كم كاري، بي احتياطي و آگاهي نداشتن كلم «قسمت» بر زبان

آورده مي شود. با بي احتياطي به ماشين شخصي مي زند، مي گويد قسمت بود، آگاهي از مسئله اي ندارد و به نوعي دچار گرفتاري مي شود، مي گويد قسمت اين بود و هزاران قسمت گفتن ديگر از اين قبيل.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 84 آري، درست است كه به نوعي تقدير الهي بوده است، ولي چرا او دقت نكرده است؟! مي توانست احتياط كند تا تصادف نكند، مي توانست علم و آگاهي كسب كند تا گرفتار نشود؛ زيرا اراده انسان هم جزء تقدير الهي است.

حال در اين موارد چون شخص به ماشيني زده و دچار گرفتاري شده است، براي اين كه مقداري از فشار عصبي و روحي اش كم شود، مي گويد: «قسمت بود و خدا اين طور خواسته بود» كه البته «انصاف» هم در اين جا به خوبي نمايان است؛ زيرا خداوند قوانين و سنت هاي هستي را به او معرفي كرده و به او علم و آگاهي و اراده داده بود و او بايد با «علم و آگاهي» و «اراده» خود راه صحيح را انتخاب مي كرد تا دچار مشكل نشود.

نگاه ديگر: تمام جوانب كار در نظر گرفته مي شود و با تحقيق، مشورت و نيز رعايت نكات مختلف ازدواج صورت مي پذيرد؛ آن گاه سخن از «قسمت بودن» نيز مطرح مي گردد؛ اين «قسمت» يعني همان قضا و قدر صحيح؛ همان سرنوشتي كه برايمان رقم خورده است؛ يعني حال كه به تمام وظايف خود عمل كرده و هيچ كوتاهي نكرده ايم، مي توانيم ادعا كنيم كه «قسمت» بود.

و بالاخره همان سرنوشتي كه بايد بدان راضي باشيم؛ همان گونه كه امام حسين (ع) در آخرين لحظات عمر گرامي اش فرمود: «صبراً علي قضائك يا رب لا اله سواك» «1»

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 85

اگر تعيين شده كه در آينده با چه كسي ازدواج مي كنيم، آيا اين مصداق جبر نيست؟

بخش دوم پرسش:

اگر تعيين شده كه در آينده با چه كسي ازدواج مي كنيم، آيا اين مصداق جبر نيست؟

در جواب اين طور مي گوييم:

اين كه خداوند مي داند شما با چه كسي در آينده ازدواج مي كنيد، با اختيار شما منافات ندارد؛ زيرا انسان تصميم هاي زندگي را به اراده و اختيار خويش مي گيرد و خداوند به اين اراده علم دارد؛ يعني خداوند مي داند كه شما در آينده كدام مورد را به اراده خود انتخاب مي كنيد؛ براي مثال، در خياباني ترافيك طولاني شده و رانندگان خبر ندارند چرا راه بسته شده است، حال اگر شخصي از بالاي ساختماني كه به خيابان مشرف است، ببيند كه علت بسته شدن راه سرپيچي يك راننده از قوانين راهنمايي و رانندگي است كه موجب تصادف و بسته شدن راه شده است، ولي ساير رانندگان خبر نداشته باشند كه صد متر جلوتر چه اتفاقي افتاده است، حال سوال اين است آيا او كه از بالاي ساختمان آگاهي پيدا كرده، در اين ترافيك نقش داشته است و باعث ترافيك شده است؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 86

در مثال ازدواج نيز چنين است. خداوند متعال با علم بي كران خود خبر دارد كه شما روزهاي آينده با چه كسي ازدواج مي كنيد و اگر ما با تصميم اشتباه سرپيچي از قوانين زندگي در ترافيك زندگي بمانيم، آيا تقصير او است كه از اين مسئله خبر داشته است؟!

يادآوري: با توجه به آيات قرآن و روايات اهل بيت (ع) حكمت هاي برخي تقديرات الهي كه براي انسان رقم مي خورد، براي ما معلوم است؛ از جمله:

الف- وجود حوادث و مشكلات، حكمت هايي مانند «شكوفا شدن

استعدادها» و همچنين «امتحان و آزمايش الهي» دارد كه براي رسيدن به مقام هاي بالاتر و رحمت بيشتر است؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ...؛ «1»

و قطعاً [همه شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهشي در ثروت ها و جان ها و محصولات، آزمايش مي كنيم؛ و به شكيبايان ...»

ب- چه بسيار چيزهايي كه ما داريم يا در اختيار ديگران است و ما در آرزوي داشتن آن هستيم، ولي در حقيقت آن ها «نعمت» نيست، بلكه «نقمت» اند و چه بسيار چيزهايي كه فكر مي كنيم «نقمت» است، ولي در حقيقت «نعمت» مي باشند. خداوند متعال با اين آيه شريفه: «... عَسَي أَن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 87

تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» «1»

آرامشي جديد به ما هديه مي كند تا به رضاي الهي راضي باشيم.

ج- از طرفي برخي مشكلات كه در زندگي براي ما پيش مي آيد، نتيجه اعمال و رفتار خود ماست [گناهان يا تصميمات اشتباه ؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «و اگر (بر فرض) اهل آبادي ها ايمان مي آوردند و خودنگهداري (و پارسايي) مي كردند، حتماً بركاتي از آسمان و زمين بر آنان مي گشوديم؛ وليكن (آنان حق را) تكذيب كردند؛ پس بخاطر آنچه همواره كسب مي كردند، گرفتارشان كرديم.» «2» و در آي ديگر مي فرمايد: «... و هركس [خودش را از [عذاب خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مي دهد؛ و او را از جايي كه نمي پندارد روزي مي دهد؛ و هركس برخدا توكّل كند پس او برايش كافي است ...» «3»

و در

آيه ديگر مي فرمايد:

«بخاطر دستاورد مردم، تباهي در خشكي و دريا آشكارشد؛ تا (سزاي) بعضي از آنچه انجام داده اند را به آنان بچشاند! باشد كه آنان بازگردند ..» «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 88

با توجه به آيات فوق به اين نتيجه مي رسيم كه تقوا در رقم خوردن سرنوشت ما نقش مهمي دارد؛ از اين رو با رعايت «تقوا» مي توانيم «سرنوشت» خود را با دست خود، به نفع خود رقم بزنيم و اگر در گذشته خطا يا گناهي از ما سرزده، مي توانيم توبه كنيم و با «استغفار» از گناهان گذشته طلب بخشش كنيم؛ زيرا: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ...» «1» و با دعا آينده اي زيبا را طلب كنيم كه «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» «2».

نتيجه:

از آنچه بيان كرديم بر مي آيد كه تمام تقديرات عالم هستي و انسان به دست قدرت خداوند رقم مي خورد و او است كه «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»؛ «3»

يعني هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) عزت مي دهد و هر كه را بخواهد، خوار مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 89

بنابراين، تمام تقديرات و سرنوشت انسان به دست خداست، ولي قرآن بهر انسان «1» را به انداز تلاش و كوشش او مي داند؛ از اين رو، چيزهايي مانند تلاش انسان، اختيار انسان و دعاي انسان و ... جزء تقديرات الهي مي باشد كه انسان مي تواند با تلاش، علم، آگاهي، دعا و جز اين ها خود را در حلق «شايستگان» وارد كند و به تعبير ديگر، خود را از حلق «خوارشوندگان» خارج

كند و شايست عزتمندي شود تا خداوند او را عزت بخشد.

معرفي كتاب

براي جستار بيشتر در اين باره و بحث جبر و اختيار رجوع فرماييد:

1. درس هايي از اصول عقائد اسلامي، محمدي ري شهري؛

2. عدل الهي، شهيد مطهري.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 91

اهميت ازدواج از ديدگاه قرآن و احاديث در چيست؟

پرسش:

اهميت ازدواج از ديدگاه قرآن و احاديث در چيست؟

پاسخ:

مقدمه:

قرآن كريم كه چراغ فروزان هدايت انسان است، نسخه شفابخش همه آلام بشري و داروي مؤثر تمامي دردها و تأمين كننده همه نيازهاي مادي و معنوي آدميان است؛ كتاب مبيني است كه خود روشن و نيز روشنگر ديگران است، و ناب ترين آيين عبادي و اخلاقي و عالي ترين قانون اقتصاد و سياست و عادلانه ترين حقوق فردي و اجتماعي را ارائه كرده است و در ازدواج، اين امر بس حساس بشري نيز انسان را رها نكرده و با ريزبيني تمام به زير و بم برنامه نگريسته و بهترين برنامه زناشويي را از آغاز تا انجام آن تشريع و تشريح نموده است.

اينك پيش از پرداختن به اصل موضوع به جاست، معناي ازدواج و تعريف آن روشن شود تا محور اين پژوهش به خوبي آشكار گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 92

تعريف ازدواج

1. معناي لغوي

واژه «ازدواج» عربي است، ولي در فرهنگ عرب كاربرد چنداني در امور زناشويي ندارد و آنچه در اين زمينه در قرآن و زبان عرب، كاربرد بيشتري دارد، واژه هاي «نكاح» و «زواج» است.

«زوج» مصدر، و «زواج» اسم مصدر است، و افعال كاربردي آن عبارت اند از: زوّج و تزوّج.

«نكاح» مصدر است و مشتقات كاربردي آن عبارت اند از: نكح، انكح، تناكح و استنكح.

نكاح در اصل به معناي جفت

شدن، و به هم رسيدن است؛ چنان كه وقتي شاخه درختان به هم برسند و تو در توي شوند، مي گويند: «تناكح الاشجار» و هنگامي كه آب باران به زمين برسد و با آن مخلوط شود، مي گويند: «نكح المطر الارض».

«تزوّج» به معناي جفت و قرين يكديگر شدن است، و «تزويج» و «زَوَاج» به معناي جفت كردن و زوج دادن است؛ چنآن كه گفته مي شود: «زَوَّجتُ فلانا امرأهً فتزوّجها.» «1»

پس مي توان گفت: كه نكاح و زواج مرادف يكديگرند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 93

اما اين كه حقيقت نكاح چيست و آيا نكاح عبارت است از عقد و پيمان زناشويي، يا آميزش و التذاذ، ارباب لغت آراي گوناگوني دارند.

جوهري مي نويسد: «نكاح يعني وطي»، ابن فارس مي گويد: «نكاح يعني عقد»، و فيومي مي نويسد: «معناي حقيقي نكاح نه عقد است و نه وطي؛ زيرا در به كار بردن واژه نكاح در هر دو، نيازمند به قرينه است؛ بنابراين، حقيقت نكاح، عبارت است از: اختلاط و انضمام با يكديگر». «1»

از ملاحظه كاربرد اين واژه در روايات چون: «نَكَحَ امرأته و هو صائمُ في رمضان»، «الناكح نفسه (خود ارضايي)»، «النكاح في الدبر»، «نكاح البهائم.» «2» و گونه هاي مشابه، به خوبي روشن مي شود كه به خود اختلاط و آميزش، نكاح گفته مي شده؛ سپس اين واژه در مقدمات آن از قبيل عقد و پيمان زناشويي به كار رفته است.

2. تعريف حقوقي

حقوق دانان دو نوع تعريف براي نكاح ارائه كرده اند:

اول: نكاح عبارت است از: رابطه حقوقي- عاطفي، كه به وسيله عقد بين زن و مرد حاصل مي گردد و به آن ها حق مي دهد كه با يكديگر زندگي كنند و مظهر بارز اين رابطه،

حق تمتع جنسي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 94

دوم: نكاح رابطه اي است بين زن و شوهر براي تشكيل خانواده. «1»

تعريف دوم تنها ازدواج دايم را مدّ نظر دارد و چهره اسلامي ندارد و با فرهنگ قرآن سازگار نمي باشد؛ زيرا قرآن كريم تعبير به ازدواج دارد كه با اطلاقش ازدواج دايم و موقت را شامل مي شود؛ از اين رو، تعريف اول مد نظر ماست.

اهميت ازدواج

وقوف بر جايگاه بلند ازدواج در گرو شناخت چند اصل اساسي است:

1. در وجود انسان و آفرينش او غريزه جنسي نيرومندي نهاده شده، كه خود به تنهايي با ديگر غرايز برابري مي كند. اين نيرومندي را مي توان از سخن نبوي (ص) به دست آورد كه مي فرمايد: «من تزوّج فقد احرَزَ نصفَ دينهِ؛ كسي كه همسر اختيار كند، نيمي از دين خود را حفظ كرده است.» «2»

2. در شرع مقدس اسلام ميان تشريع و تكوين هماهنگي برقرار است و هيچ گاه اجازه سركوب غريزه جنسي را نمي دهد، وگرنه تشريعش بر خلاف آفرينش و تكوينش خواهد بود؛ از اين رو پيامبر (ص) ضمن نكوهش عُزُوبَت (تنهايي) مي فرمايد: «ركعتان يصليهما متزوج افضل من رجل عزب يقوم ليله

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 95

و يصوم نهاره؛ دو ركعت نمازي كه مرد متأهل به جاي مي آورد، بر اين كه مرد غيرمتأهل شب ها نماز بخواند و روزها روزه بگيرد، برتري دارد.» «1»

تحقيقات علمي نيز نشان داده است، كه با سركوب غريزه جنسي، تلاش و حركت از انسان گرفته مي شود، حتي نبوغ و امكان ابداع از ميان مي رود؛ از اين رو، در ميان افراد خواجه، عالم، فيلسوف و نابغه يافت نمي شود. «2»

3. از

سوي ديگر آفريننده اين غريزه اجازه نمي دهد، انسان آن را در مسيري نادرست به كار گيرد؛ از اين رو طرفين در ازدواج، را يكي به منزله پاشنده بذر، و ديگري (زن) را به منزله زمين كشت آن لقب داد، و فرمود: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ؛ زنان شما، كشتزار شما هستند.» «3» البته اين بدان معنا نيست كه تكوّن فرزند از يك طرف و طرف ديگر بسان ظرف نگهداري آن است، بلكه بدين معناست كه همان گونه كه جامعه انساني براي حفظ بقاي خود به مزرعه، زراعت و مواد غذايي نياز دارد و بدون آن نمي تواند دوام داشته باشد، بدون وجود زن نيز حفظ جامعه انساني و بقاي نسل او ممكن نخواهد بود.

4. بايستن سه اصل بالا حكم مي كند كه براي بهره بري از غريزه جنسي، مرزبندي هايي در دو سري آن به وجود آيد، و قانون ازدواج تشريع شود،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 96

لذا فرمود: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ؛ پس آنچه از زنان، دلخواهتان است، به زني بگيريد.» «1»

قيد «طاب» بيانگر اهتمام به نسل بشري است كه مبادا نسلي نابهنجار از مادراني آلوده به جامعه سالم راه پيدا كنند؛ يعني پيش از ازدواج مي بايست به فكر تربيت بود.

با توجه به اين اصول، به اين نتيجه مي رسيم كه ازدواج همان بهره برداري درست از پديده غريزه جنسي است كه خالق حكيم در وجود انسان قرار داده است و انسان مي بايد در حد تعادل از آن استفاده كند تا ضمن هماهنگي تشريع با تكوين، زمينه دوام و بقاي نسل بشري را فراهم آورد.

به ديگر سخن، ازدواج و تأثير آن بر جامعه، به منزله آب و

غذا و حيات بخشي آن ها در بدن انسان است كه نبود آن در اندك زماني انسان را به نابودي مي كشاند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 97

آثار و قواعد ازدواج چيست؟

اشاره

پرسش:

آثار و قواعد ازدواج چيست؟

پاسخ:

ازدواج به عنوان يك پديده طبيعي، داراي آثار و فوايد فردي و اجتماعي فراواني است، كه در قرآن كريم نيز به برخي از آن ها اشاره شده است:

الف- اثر اجتماعي (حفظ نسل)

آن گونه كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، مهم ترين اثر در بعد اجتماعي ازدواج، بلكه راز اصلي اين پديده، استمرار نسل بشري است. افزون بر اشاره قرآن، امام علي (ع) در راز وجود شهوت در انبيا مي فرمايد: «و اما الشهوه فجعلها الله تعالي فيهم لما اراده من بقائهم في الدنيا ... فلولا موضع الشهوه، لما اكلوا، فبطل قوه اجسامهم عن تكاليفهم و يبطل حال النكاح، فلايكون لهم نسل ولا ولد، و ما جري مجري ذلك، فالشهوه مركبه فيهم لذلك؛ خداوند بدين جهت در انبيا شهوت قرار داد كه مي خواست آن ها بتوانند در دنيا زندگي كنند ...؛ پس اگر شهوت در آن ها نبود، غذا نمي خوردند، بدنشان از اداي وظايف باز مي ماند و نيروي نكاحشان از بين مي رفت، و ديگر نسل و فرزندي نداشتند؛ پس بدين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 98

خاطر شهوت در درونشان جاسازي گرديد.» «1» بايد توجه داشت كه شهوت در سخن امام اعم از شهوت جنسي و اشتهاي شكمي است، ولي مصداق بارز خواست انساني شهوت جنسي است.

ب- آثار فردي

قرآن براي ازدواج در بُعد فردي، آثار چندي را بيان مي كند كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. آرامش روحي

وقتي بنا شد به حكم حكمت الهي و مصالح آفرينش، در درون انسان غريزه جنسي نهاده شود، چنان كه در روايتي از امام صادق (ع) به نقل از علي (ع)، آمده است: «ان الله ركب في الملائكه عقلًا بلا شهوه، و ركب في البهائم شهوه بلا عقل، و ركب في بني آدم كليهما، فمن غلب عقله علي شهوته، فهو خير من الملائكه، و من غلب شهوته علي عقله فهو شر

من البهائم؛ خداوند فرشتگان را از عقل محض آفريد، و حيوانات را از شهوت محض خلق كرد، ولي در آفرينش انسان، هر دوي عقل و شهوت را قرار داد؛ بنابراين، اگر عقل انسان بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر خواهد شد، و اگر شهوتش غالب گردد، از چهارپايان نيز پست تر مي شود.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 99

در درگيري ميان عقل و شهوت، به هنگام فوران كوره آتش شهوت، تنها چيزي كه مي تواند به انسان آرامش ببخشد، خاموش كردن طبيعي آتش شهوت است كه در قالب ازدواج قانوني انجام مي شود. اصلا وجود همسر شرعي و قانوني در كنار انسان از آن جهت كه هر زمان اراده كند، در اختيار او است، خود مايه آرامش است و از اين رو است كه قرآن مي فرمايد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا؛ ديگر از نشانه هاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد، تا در كنار آن ها آرامش يابيد» «1» با اين آرامش به دست آمده، انسان بهتر مي تواند از عالم خاكي رسته، از ملك فراتر رفته و به خدا برسد.

2. دوست يابي

انسان در اين دنيا، به حكم اين كه در درونش، يك جاذبه و كشش قلبي وجود دارد، نمي تواند همواره به تنهايي زندگي كند، بلكه مي بايست براي خود شريك و رفيقي برگزيند. بديهي است كه رفقاي درسي و شركاي مالي هر كدام در كوتاه مدت، و تنها در بخشي از نيازها مي توانند انسان را ياري كنند، ولي آن كه در دراز مدت مي تواند يار و غمخوار انسان و انيس و مونس وي باشد، همسر او

است؛ از اين رو، قرآن مي فرمايد: «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً؛ «2»

و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 100

مودت در آغاز زندگي و رحمت در پايان آن است. مودت در بيشتر مواقع، دو سويه و رحمت از يك سوي مي باشد.

3. دژسازي

قرآن كريم از هر دوي زن و مرد نسبت به يكديگر تعبير به لباس مي كند و مي فرمايد: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ؛ آنان لباسي براي شما، و شما لباسي براي آنان هستيد.» «1» فلسفه آن نيز روشن است؛ زيرا اين لباس است كه انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشياء به بدن حفظ مي كند، عيوب انسان را مي پوشاند و نيز زينتي براي انسان است.»

زن و مردي هم كه ازدواج كنند، به آثار ارزشمندي مي رسند؛ زيرا جوان، چه پسر و چه دختر، وقتي به مرحله اي از زندگي رسيد، از يك سو احساس استقلال مي كند و مي خواهد به نحوي از خانه و خانواده جدا شده و شانه خود را از زير اوامر و نواهي پدر و مادر خالي كند و از سوي ديگر، اين استقلال در بسياري امور نه تنها كارساز و مشكل گشا نيست، بلكه مشكل آفرين نيز هست.

در اين جا مي بايست ضمن دادن استقلال به فرزند، او را به جايي پيوند داد تا از تند بادهاي زندگي، حرارت شهوت، سردي عاطفه، گفتار نارواي مردم و ... در امان بماند و اين تنها ازدواج است كه مي تواند اين مهم را بر دوش بگيرد؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 101 يعني پسر و دختر را در برابر آتش شهوت بيمه كند،

در سردي زندگي عاطفه آن ها را تأمين نمايد، از گفت و شنودهاي بي پايه در امانشان دارد و هر كدام را مايه آبروي ديگري سازد. افزون بر آن، اين كه زن و مرد بسان لباس عيب هاي ظاهري و باطني يكديگر را مي پوشانند.

4. يادگار نيك

يكي از آثار مهم ازدواج اين است كه انسان مي تواند، يادگاري شايسته به نام فرزند صالح تحويل جامعه دهد، ثمره صالحي كه چه بسا به مصلحي بدل شود و با فكر و انديشه خود عالمي را دگرگون مي سازد. روشن است كه با خودداري از ازدواج ظهور چنين مصلحاني ممكن نخواهد بود؛ از اين رو قرآن به دنبال بيان «حرث لكم» مي فرمايد: «قَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ؛ با پرورش فرزندان خوب، اثر نيكي را از پيش بفرستيد.» «1»

5. بي نيازي

افزون بر آثار عبادي و اخلاقي ازدواج، در بعد فردي و اجتماعي، اثر اقتصادي نيز در آن وجود دارد. قرآن مي فرمايد: «إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند آن ها را از فضل خود بي نياز مي كند.» «2» اين تعبير در پاسخ كساني است كه از ترس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 102

فقر، تن به ازدواج نمي دهند، و حال آن كه قرآن نه تنها ازدواج را موجب تنگدستي نمي داند، بلكه بر عكس مايه توسعه زندگي مي داند؛ زيرا فرد مجرد ممكن است لقمه ناني را از خانه پدر به دست آورد؛ از اين رو خود را آزاد انگاشته و دنبال كار و تلاش نرود، ولي همين كه ازدواج كرد و وظايفي بر دوش خود احساس نمود، بي شك تلاش خواهد كرد تا خود و خانواده اش را تأمين كند، و

در پرتو اين سعي و كوشش به فضل الهي به زندگي اش فزوني بخشد.

6. كسب معنويت

وقتي بر اثر ازدواج، تعادل در غريزه جنسي ايجاد شد، انسان مي تواند در پرتو آرامش حاصل از آن به عبادت بپردازد و به مبدأ و معاد (خدا و قيامت) توجه بيشتري داشته باشد؛ چنان كه پيامبر (ص) مي فرمايد: «من احب ان يلقي الله طاهراً مطهراً فليقله بزوجه؛ هر كس مي خواهد پاك و پاكيزه خدا را ملاقات كند، بايد ازدواج كند.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 103

ازدواج چند قسم است؟

پرسش:

ازدواج چند قسم است؟

پاسخ:

در بسياري از جوامع بشري، ازدواج را تنها در شكل دايم آن مي پذيرند و چون به ازدواج موقت اعتقادي ندارند، كساني كه به هر دليل قادر به انجام ازدواج نباشند، بر اثر فشار شهوت به فساد روي مي آورند. اما شارع مقدس اسلام نظر به ضرورت و دلايلي، دو نوع ازدواج را تشريع كرده است كه عبارت اند از:

الف- ازدواج دائم: كه عبارت است از: پيمان زناشويي كه بين زن و مرد براي مدت غيرمعين بسته مي شود. اين نوع ازدواج محور احكام، حقوق، و آداب و رسوم است.

ب- ازدواج موقت (متعه)، و آن عبارت است از: پيمان زناشويي كه بين زن و مرد، در برابر مهر معين و براي مدت مشخص بسته مي شود. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 104

بديهي است با توجه به حقوقي كه ازدواج براي طرفين ايجاد مي كند و سنگيني هزينه ها، ادامه تحصيل، آداب و رسوم پيچيده، ازدواج دائم چه بسا براي همه به سادگي مقدور نباشد؛ از اين رو، يا مي بايد با مشكل ارضا نشدن غريزه جنسي سوخت و ساخت و يا به

مسير انحرافي روي آورد؛ به ديگر سخن، يا بايد رهبانيت مسيحي را پذيرفت و يا به كمونيزم جنسي تن داد؛ يعني به دختر و پسر اجازه دهيم كه با ده ها بلكه صدها نفر رابطه جنسي داشته باشند و از هم كام بگيرند. راسل- فيلسوف انگليسي- وليندزي- قاضي آمريكايي- براي حل بحران جنسي، ازدواج رفاقتي و تجربي را پيشنهاد مي كنند. «1»

اسلام ضمن رد رهبانيت و نيز كمونيزم جنسي ازدواج موقت (متعه) «2» را مي پذيرد، «3» كه طرح «راسل» تا حدي با آن شباهت دارد. در قرآن به اين حقيقت اشاره شده است: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَهً؛ زناني را كه متعه مي كنيد، مهر آن ها را، واجب است بپردازيد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 105

دلايل جواز ازدواج موقت

1. اطلاق آيه «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ؛ پس آنچه از زنان، دلخواهتان است، به زني بگيريد». «1»

2. اطلاق واژه «ازدواج» در آي: «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ؛ و كساني كه آنان دامانشان را (در امور جنسي) حفظ مي كنند، مگر در مورد همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) مالك شده اند.» «2»

3. آيه استمتاع (متعه): «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ ...» اين قسمت آيه دلالت دارد كه قبل از نزول آن، ازدواج موقت وجود داشته است. «3»

4. روايات: شيخ طوسي در كتاب «الخلاف»، روايات جواز متعه را از ابن مسعود، جابر بن عبدالله، سلمه بن اكوع، ابوسعيد خدري، مغيره بن شعبه، ابن عباس، ابن جريح، عطاء، سعيد بن جبير و جز اين ها نقل مي كند. «4»

مسلمانان و مسئله متعه (ازدواج موقت)

درباره متعه در بين مسلمانان، چند نظريه وجود دارد كه عمده آن عبارت اند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 106

1. موقت بودن حكم آن در زمان پيامبر (ص)، براي چند روز. «1»

2. مباح بودن آن در زمان پيامبر (ص) و نسخ آن به وسيله خود آن حضرت. بيضاوي در تفسير خود به اين نظريه اشاره دارد. «2»

3. مباح بودن آن در زمان پيامبر (ص) و نسخ آن در زمان عمر. اين نظريه بيشتر مفسران و علماي اهل سنت است. «3»

معروف و مشهور اين است كه عمر خود گفته است: «متعتان كانتا علي عهد رسول الله (ص)، انا انهي عنهما و اعاقب عليهما؛ دو متعه [متعه نسا و متعه حج در زمان پيامبر (ص) وجود داشت، من آن را ممنوع كردم و عقاب آن را مي كشم.» «4»

4. جواز متعه و نسخ نشدن آن. اين نظريه همه فقها و مفسران شيعه و برخي علماي اهل سنت است. «5» شيعه معتقد است متعه در زمان پيامبر (ص) وجود داشته و حكم آن همچنان باقي است. روايات ائمه معصومين (ع) نيز بر همين معنا دلالت دارند. در روايتي از امام باقر (ع) مي خوانيم كه فرمود: «... احلها الله في كتابه و سنها رسول الله و عمل بها اصحابه؛ خداوند در كتابش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 107

متعه را حلال كرده، و پيامبر (ص) آن را سنت قرار داد، و اصحاب آن حضرت بدان عمل مي كردند.» «1» در روايت ديگري آمده است كه ابوبصير از امام باقر (ع) درباره متعه پرسيد، امام فرمود: «نزلت في القرآن، فما استمتعتم ... «2»

وقتي تشريع حكمي در زمان پيامبر (ص) ثابت شد، نسخ شدن آن به نحو صحيح نيازمند دليل قطع

از سوي شارع مي باشد.

ج- ملك يمين: اين نوع سوم از نكاح است كه در قرآن بدان اشاره شده است: «... إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ ... «3»»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 109

مسئوليت جامعه در مورد ازدواج جوانان چيست؟

پرسش:

مسئوليت جامعه در مورد ازدواج جوانان چيست؟

پاسخ:

قرآن كريم در بسياري از امور، وظايفي را بر دوش افراد جامعه گذاشته است و آن ها را مسئول رخدادهايي مي داند كه پيرامونشان روي مي دهد. مصداق بارز اين مسئوليت را مي تواند در مسئله امر به معروف و نهي از منكر جستجو كرد. نمونه ديگر آن همين مسئله ازدواج است؛ زيرا قرآن گاهي خطاب به افراد «عَزَب» مي فرمايد: «انكحوا»؛ يعني ازدواج كنيد.

اما گاهي به اوليا، پدر و مادر، دولت و ملت خطاب كرده و مي فرمايد: به فكر ازدواج نيازمندان باشيد: «وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ؛ و افراد بي همسرتان، و شايستگان از بندگانتان، و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد.» «1»

«ايامي» مقلوب ايائم، جمع ايّم، بر وزن قيّم به معناي عزب و بي همسر است، خواه مرد باشد يا زن و پيش از اين همسر داشته يا نداشته است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 110

به اين نكته بايد توجه داشت كه ازدواج امري اختياري است و هيچ كس نمي تواند ديگري را به آن وادار كند، و اين كه قرآن خطاب به جامعه اسلامي سفارش مي كند افراد بي همسر را همسر دهيد، به هيچ وجه مجوز اجبار ديگران نيست، بلكه به معناي زمينه سازي و فراهم كردن مقدمات كار است.

نمودهاي همكاري

همكاري در امر ازدواج در چند چيز مي تواند نمود پيدا كند:

الف- تشويق آن ها به ازدواج؛

ب- شناسايي همسر شايسته و لايق؛

ج- كمك هاي

مالي به ويژه از ناحيه والدين؛

د- پا در مياني و وساطت كردن؛

ه-- كمك نمودن در انجام مراسم عقد و عروسي؛

همكاري و تعاون اسلامي در همه زمينه ها مطلوب است، اما در خصوص ازدواج شكل ديگري دارد؛ چنان كه در روايتي از امام علي (ع) مي خوانيم: «افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين في نكاح حتي يجمع الله بينهما؛ بهترين ميانجي گري آن است كه ميان دو نفر براي ازدواج وساطت كني، تا اين دو به سامان برسند.» «1» افزون بر آن كه همكاري در امر ازدواج مصداق بارز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 111

«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ»، «1»

است، چنان كه در روايتي ديگر، ثواب عظيمي (آسايش در قيامت، حور العين و همنشيني با انبياء) براي ميانجي گر ازدواج بيان شده است. «2»

نكته:

قرآن وقتي به خود فرد ازدواج را سفارش مي كند، به تعدد زوجات نيز اشاره دارد، ولي وقتي به ديگران دستور تلاش و كوشش مي دهد، سخني از چند همسري به ميان نمي آورد، و اين بيانگر اين است كه جامعه، تنها در رفع نياز اوليه مسئول است، ولي تعدد زوجات بستگي به عدالت، وسعت مالي و ديگر شرايط دارد كه متوجه خود شخص است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 113

ازدواج هاي ممنوع كدام است؟

پرسش:

ازدواج هاي ممنوع كدام است؟

پاسخ:

ازدواج در اسلام، همانند ديگر پديده هاي اجتماعي، قانونمند و داراي اصول مسلمي است كه بايد رعايت شود. اگر آفريننده انسان در وجود وي شهوت جنسي قرار داده و هماهنگ با تكوين، در تشريع، ازدواج را مقرر كرده است، اين گونه نيست كه مرد بتواند با هر زني پيمان زناشويي ببندد، و يا هر زني بتواند با هر مردي ازدواج نمايد؛ از اين رو قرآن

فهرستي از افرادي كه زناشويي با آن ها ممنوع است، ارايه مي كند.

عوامل منع ازدواج

آنچه موجب ممنوعيت ازدواج مي شود، نوعي ارتباط است كه ميان افراد وجود دارد، كه عبارت اند از:

الف- خويشاوندي يا ارتباط نسبي؛

ب- شيرخوارگي يا ارتباط رضاعي؛

ج- پيوند زناشويي يا ارتباط سببي (خواه مشروع باشد يا نامشروع)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 114

د- كفر و طلاق نيز در مواردي موجب منع مي گردد كه پس از اين بدان اشاره مي شود؛

ارتباط خويشاوندي

ارتباط خويشاوندي باعث مي شود تا ازدواج با افراد زير ممنوع گردد:

1. مادر كه شامل مادر بزرگ نيز مي شود. 2. دختر كه شامل فرزند و نوه او (دختر) نيز مي شود. 3. خواهر. 4. دختر برادر و فرزند و نوه او. 5. دختر خواهر و فرزند و نوه او. 6. عمه كه شامل عمه پدر و مادر نيز مي شود. 7. خاله كه شامل خاله پدر و مادر هم مي شود. قرآن مي فرمايد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ؛ بر شما حرام شده است، (ازدواج با) مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هايتان، و خاله هايتان، و دخترانِ برادر، و دخترانِ خواهر.» «1»

گفتني است افراد براساس طبع دروني، از ازدواج با اين افراد متنفرند؛ از اين رو، در بيشتر جوامع ازدواج با اين دسته ممنوع است، به ويژه اين كه تأثير هم خوني كه ناشي از ازدواج با خويشاوندان است، در اين گونه افراد بيشتر مي باشد.

ارتباط شيري

ارتباط رضاعي با شرايط مقرر در فقه باعث مي شود تا ازدواج با خويشان نسبي فرد همشير كه جزء محارم او به شمار مي رود، ممنوع گردد. قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 115

مي فرمايد:

«وَأُمَّهَاتُكُمُ الَّلاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَهِ؛ و مادران (رضاعي) تان كه شما را شير داده اند، و خواهران رضاعي شما بر شما حرام شده است.» «1»

نكته اي كه در اين جا وجود دارد، اين است كه در حرمت ازدواج با مرتبطان رضاعي، تنها مادر و خواهر بيان شده و سخني از عمه و خاله و ديگران به ميان نيامده است، ولي طبق روايات، اين منع شامل همه اصناف محرم نسبي مي شود چنان كه در روايتي از پيامبر (ص) مي خوانيم: «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب؛ تمام كساني كه از نظر ارتباط نسبي حرام اند، از نظر شيرخوارگي نيز حرام اند.» «2» در روايتي ديگر از امام صادق (ع) آمده است: «يحرم من الرضاع ما يحرم من القرابه؛ همه كساني كه از نظر نسب حرام اند، با شير نيز حرام مي شوند.» راز حرمت ازدواج با خويشاوندان شيري اين است كه كودكي كه گوشت و استخوانش با شير زني پرورش مي يابد، شباهت تامي به فرزندان او پيدا مي كند، و در حقيقت بخشي از بدن مادر و مانند خواهر و برادر نسبي آنان مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 116

ارتباط سببي

ارتباط سببي باعث مي شود تا چند گروه در دايره منع ازدواج قرار گيرند كه عبارت اند از: 1. مادر زن و نيز مادر او؛ 2. دختر زن با شرايط مقرر؛ 3. عروس و نيز عروس پسر و دختر؛ 4. خواهر زن به طور هم زمان؛ 5. زن پدر.

قرآن مي فرمايد: «وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم ... وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ؛ مادران همسرانتان، و دختران همسرتان كه در دامانِ شما [پرروش يافته اند،] ...؛ و (نيز حرام است بر

شما ازدواج با) همسران پسرانتان كه از پشت (و نسل) شما هستند، و اينكه بين دو خواهر (در ازدواج) جمع كنيد.»؛ «1» چنان كه مي فرمايد: «وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ؛ و زناني را كه پدرانتان به ازدواج (خود) در آورده اند، به همسري نگيريد.» «2»

راز تحريم ازدواج با اين افراد آن است كه با اجراي صيغه عقد، در واقع آن ها به منزله خويشاوندان قرار گرفته اند؛ از اين رو همان حكم را دارند، به ويژه در جمع ميان دو خواهر كه تضاد عاطفي (درگيري انگيزه محبت و انگيزه رقابت) خود عامل ديگري در ممنوعيت است.

ازدواج با نامادري افزون بر اين كه در حكم مادرشان (مادر دوم) است، باعث هتك حرمت پدر نيز شود؛ از اين رو، به دنبال حكم تحريم مي فرمايد: «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِيلًا؛ [چرا] كه آن، زشتكاري و كينه (ساز) و بد راهي است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 117

چرا خطاب به مردان

آنچه در اين آيات آمده، همه خطاب به مردان است؛ زيرا نفرموده: «حرم عليكن آبائكن ...» رازش اين است كه تقاضاي ازدواج و خواستگاري به حسب عرف از سوي مردها صورت مي گيرد؛ از اين رو، به آن ها مي گويد: وقتي خواستيد ازدواج كنيد متوجه باشيد كه ازدواج با اين ها حرام است.

به هر صورت، ازدواج زن نيز با عده اي از مردان حرام مي باشد و كافي است براي روشن شدن محارم زن در ازدواج، عناوين را برعكس كنيم و به جاي مادر، پدر و به جاي خواهر، برادر و به جاي عمه، عمو و به جاي خاله، دايي و به جاي عروس، داماد و به جاي نامادري، ناپدري و

به جاي دختر خواهر و برادر، پسر خواهر و برادر قرار دهيم.

آميزش

آميزش پيش از ازدواج (زنا)، موجب مي شود مادر و دختر آن زن بر زنا كننده حرام شود؛ «1» چنان كه اگر كسي با زن شوهردار (مسلمان يا غيرمسلمان) زنا كند، هميشه بر زنا كننده حرام خواهد شد؛ بدين معنا كه اگر از شوهرش جدا هم بشود، نمي تواند با وي ازدواج كند.

يادآور مي شويم كه آميزش با مرد نيز موجب حرمت ازدواج با مادر مفعول (شخص لواط داده) و خواهر و دختر او مي شود؛ زيرا اين شخص در حكم همسر آن مرد قرار مي گيرد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 118

طلاق

طلاق نيز در صورتي كه مكرر (3 بار) انجام شود، باعث حرمت ازدواج با زن مطلقه مي شود. قرآن كريم مي فرمايد: «فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّي تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ؛ و اگر (شوهر براي بار سوّم) آن (زن) را طلاق داد، پس از [آن به بعد بر آن (مرد) حلال نخواهد بود؛ تا اينكه با شوهري غير از او ازدواج كند. و اگر (شوهر دوّم) او را طلاق داد.» «1» اين محروميت براي كنترل مردان هوس بازي است كه زندگي زنان را به بازي مي گيرند.

گفتني است چنانچه با وساطت مُحَلِّل، نُه بار طلاق دهد، همواره بر او حرام مي شود. «2»

كفر

كفر به عنوان نمادي از باور نادرست، مانع از ازدواج انسان مؤمن با كافر مي شود؛ بدين معنا كه زن مسلمان حق ندارد با مرد كافر ازدواج كند، و مرد مسلمان نيز نبايد با زن كافر پيمان زناشويي ببندد. قرآن كريم مِي فرمايد: «وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ ... وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا؛ و

با زنان مشركِ [بت پرست ، ازدواج نكنيد؛ تا ايمان آورند ... و به مردان مشرك [بت پرست زن مدهيد، تا ايمان آورند.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 119

راز ممنوعيت ازدواج با مشركان اين است كه در معاشرت ها، و به ويژه در معاشرت زناشويي كه تأثير عميقي بر روحيه طرف مقابل دارد، مشرك سعي مي كند، همسر خود را به سوي عقايد باطل خويش دعوت نمايد.

مشرك به معناي كسي است كه شريكي براي خدا قرار مي دهد، و به اين معنا يهود و نصاري نيز (به خاطر اين كه به نحوي براي خدا شريك قرار مي دهند) جزء مشركان مي باشند، ولي از آن جا كه قرآن در خطاب با آن ها تعبير به (اهل الكتاب) مي كند، حكم شرك از اين جهت شامل آن ها نمي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 121

رخصت در ازدواج چرا؟

اشاره

پرسش:

رخصت در ازدواج چرا؟

پاسخ:

در اين كه پسر و دختر در ازدواج خود مستقل اند يا بايد با اذن و توافق بزرگ ترها اقدام كنند، بايد گفت: از ناحيه پسر بي ترديد اجازه غير خودش شرط نيست. ولي در طرف مقابل جاي سخن است:

اقسام زنان و مسئله رخصت

پيش از بررسي مسئله يادآور مي شويم كه جنس مؤنثي كه در ازدواج مد نظر مي باشد، يكي از موارد زير است:

1. ازدواج مجدد باشد.

2. صغير و پيش از رسيدن به رشدِ كافي باشد.

3. رشيد و اولين ازدواج وي باشد.

زناني كه قصد ازدواج مجدد دارند

در اين باره قرآن اشاره دارد كه زن مختار است و هر تصميمي كه بخواهد، مي تواند بگيرد؛ از اين رو مي فرمايد: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛ و هنگامي كه به سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند، پس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 122

هيچ گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه بطور پسنديده در باره خودشان انجام دهند.» «1» اين آيه درباره زناني است كه شوهرشان را از دست داده اند و بايد چهار ماه و ده روز عده وفات نگهدارند، و پس از آن مي توانند با صلاح ديد خود ازدواج كنند، و نيز مي فرمايد: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ؛ و هنگامي كه زنان را طلاق داديد و به سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند. پس مانعشان نشويد كه با همسرانِ (سابقِ) شان، ازدواج كنند.» «2»

«عضل» بر وزن عزل، به معناي منع كردن از ازدواج و سخت گيري كردن در آن است؛ «3» يعني كسي (از اولياء زن) حق ندارد كه او را از ازدواج با كسي باز دارد، و يا به ازدواج با كسي

مجبور نمايند.

دختران نابالغ و غيررشيد

در اين مورد، در صورتي كه درستي ازدواج وي پذيرفته شود، بي شك مصلحت انديشي اولياي دختر لازم است؛ زيرا دختري كه به رشد عقلاني و اجتماعي كافي نرسيده، نمي تواند مصالح و مفاسد خود را تشخيص دهد؛ از اين رو، اجازه و موافقت پدر شرط است و اگر قرآن مي فرمايد: «الَّذِي بِيَدِهِ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 123

عُقْدَهُ النِّكَاحِ؛ «1»

يا كسي كه پيوند ازدواج به دست اوست.» به ولايت پدر و پدر بزرگ پدري بر اين نوع ازدواج اشاره دارد كه بدون ترديد اختصاصي به دختر نيز ندارد.

البته قرآن در مورد ازدواج «ملك يمين: كنيزان» صراحت در لزوم اذن دارد. «فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ؛ «2»

پس آنان را با رخصت خانواده شان به همسري در آوريد.»

دوشيزگان رشيد

در مورد دختراني كه به بلوغ عقلاني و رشد كافي رسيده اند، هرچند بكر باشند، در هيچ آيه اي دلالت قطعي بر لزوم اذن و موافقت اوليا وجود ندارد.

روايات نيز بر مسئله دلالت قطعي ندارد؛ زيرا برخي روايات صراحت دارد بر اين كه كار بكر رشيد به دست خود او است، و اگر در پاره اي از روايات آمده است: «لا تنكح ذوات الآباء من الابكار الا باذن آبائهن؛ با دختراني كه پدر و پدر بزرگ پدري دارند، بدون اذن آن ها ازدواج نكن.» «3» منظور ارشاد به اين است كه ازدواج با دختري بدون موافقت پدرش ممكن است شادابي بايسته و شايسته را نداشته باشد. ناگفته نماند از نظر حكمت و مصلحت كه در برخي موارد نظارت و كنترل پدر و مانند او شرط اساسي است؛ زيرا مرد بنده شهوت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 8، ص: 124

و زن اسير محبت است، آنچه مرد را مي لرزاند، شهوت است و آنچه زن را از پاي در مي آورد، نغمه محبت و عشقي است كه از مردي بشنود، در لغزش مرد و اسارت زن، اين بزرگ ترها هستند كه مي توانند آن ها را به مسير درست و مطابق مصالح رهنمون باشند؛ از اين رو وقتي يك بار ازدواج كرد، و سردي و گرمي روزگار و شيريني و تلخي آن را چشيد و ورزيده شد، چندان نيازي به نظارت نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 125

كابين (مهر) چرا و چگونه؟

اشاره

پرسش:

كابين (مهر) چرا و چگونه؟

پاسخ:

يكي از امور مهمي كه قرآن كريم در موضوع ازدواج مطرح كرده، مسئله كابين يا مهر است كه از آغاز پيمان زناشويي تا جدايي زن و شوهر از يكديگر مورد توجه قرار دارد و با تعبيرهاي مختلفي چون صدق، نحله، اجر و فريضه، «1» به بيان احكام آن پرداخته، و مي فرمايد: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً؛ «2»

و مَهريه هاي زنان را (به عنوان هديه يا) بدهي به آنان بپردازيد.» و نيز مي فرمايد: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَهً؛ «3»

و كساني از زنان را كه (با مُتعه و ازدواج موقت) از او بهره مي بريد، پس مَهرشان را، در حالي كه واجب شده، به آنان بدهيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 126

«صدق» به ضم دال، جمع صداق، از ريشه صدق به معناي راستي، و در مقابل دروغ است.

«نحله» به عطيه و بخشش بدون عوض گفته مي شود.

«اجر» به معناي چيزي است كه در ازاي عمل دنيوي يا اخروي عايد انسان مي گردد.

«فريضه» از ريشه فرض و به معناي جدا كردن

چيزي، علم و تقدير است. «1»

از اين تعبيرها واژه اجر درباره ازدواج موقت به كار رفته است كه خود كنايه از مهر است، و ديگر واژگان از زواياي گوناگون در معناي مهر به كار رفته است؛ يعني بدين جهت به مهر صداق (صدقه) گفته مي شود كه نشانه راستين بودن علاقه مرد است و به اين خاطر بدان نحله گفته اند كه در مقابل آن، عوض مالي وجود ندارد، و به اين دليل فريضه نام گرفته كه بر مرد واجب و مقدر است كه آن را بپردازد.

تعيين مهر

اگر چه مهر شرط صحت عقد ازدواج نيست و عقد بدون تعيين مهريه نيز درست است، ولي ازدواج نمي تواند بدون مهر باشد، مگر براي پيامبر (ص)؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «... وَامْرَأَهً مُّؤْمِنَهً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 127

النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَهً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛ «1»

و (نيز حلال كرديم) زنِ با ايمان را، در صورتي كه خودش را به پيامبر ببخشد، اگر پيامبر بخواهد كه او را به همسري برگزيند؛ در حالي كه (چنين ازدواجي) مخصوص توست نه ساير مومنان».

اين نوع ازدواج به لفظ هبه (وَهَبتُ) صورت مي گيرد، نه با الفاظ انكَحتُ و زوّجت، و مهري نيز در بين نيست، ليكن اين امر ويژه پيامبر (ص) است؛ زيرا مي فرمايد: «خَالِصَهً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ».

بايد توجه داشت كه پيامبر (ص) يك رشته ويژگي هايي خاص به خود داشته كه به «خصائص النبي» مشهور است؛ از جمله در ازدواج، مي توان به زنان بدون مهريه، تعدّد همسر، (بيش از چهار نفر) و ... اشاره كرد؛ اما پيمان زناشويي ديگران همراه با مهر

معين مي باشد، و اگر چه زن مي تواند مهر نخواهد- كه بدان (تفويض البضع: واگذاري حق التذاذ) گفته مي شود- و يا مي توانند بدون هيچ سخن مثبت يا منفي در باره مهر اجراي عقد ازدواج نمايند- اين عقد صحيح است- ولي وظيفه پرداخت، در برخي موارد از عهد شوهر ساقط نمي شود. با چنين عقدي، پيش از آميزش حق هيچ گونه مهري براي زن وجود ندارد؛ همچنين اگر زن يا شوهر بميرد، و يا عقد فسخ شود، حقي وجود ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 128

اما اگر شوهر زن را طلاق بدهد، در اين صورت بستگي به حال شوهر از نظر فقر، غنا، رفاه و سختي دارد كه مي بايد متاعي به عنوان «مُتعه المطلقه» يا «صداق المتعه» پرداخت نمايد؛ چرا كه قرآن مي فرمايد:

«لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَهً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي الْمُحْسِنِينَ؛ هيچ گناهي بر شما نيست اگر زنان را طلاق دهيد، مادامي كه با آنان تماس نگرفته ايد يا برايشان مهريه اي تعيين نكرده ايد. و (در اين هنگام با هديه اي مناسب) بهره مندشان سازيد. توانگر به اندازه [توانايي اش و تنگدست به اندازه خودش كالايي (بعنوان هديه اي) پسنديده بدهد. [و اين كار] حقّي بر عهده نيكوكاران است.» «1»

«موسع» به معناي توانگر و «مقتر» به معناي تنگدست است، و «متاع» عبارت است از مركب، لباس و پول. «2» اما پس از آميزش، زن استحقاق مهرالمثل (مهريه اي كه براي امثال اين زن تعيين مي شود) را دارد، «3» و «معروف» يعني شايسته و پسنديده از نظر شرع و عرف، و «حقا» يعني اين

وظيفه واجب است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 129

مهر معيّن

چنانچه به هنگام پيوند زناشويي و اجراي عقد، مهريه تعيين شود، «1» ولي به دلايلي توافق و تفاهم براي ادامه زندگي نداشته باشد، و بخواهند از يكديگر جدا شوند، در صورتي كه پيش از آميزش جنسي باشد، شوهر مي بايد نصف مهر را بپردازد. قرآن كريم مي فرمايد:

«وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَهً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ؛ «2»

و اگر آن (زن) ان را، پيش از آنكه با آنان تماس بگيريد، و در حالي كه مَهري براي آنها تعيين كرده ايد، طلاقشان دهيد، پس نصف آنچه را تعيين كرده ايد (به آنان بدهيد) مگر اينكه [آنان ببخشند.»

ولي اگر پس از آميزش، طلاق انجام گيرد، بايد تمام مهريه، هرچند زياد باشد، پرداخته شود: «وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً؛ «3»

و براي شما حلال نيست كه از آنچه به آنان داده ايد، چيزي [باز] ستانيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 130

و نيز مي فرمايد: «وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً؛ اگر خواستار جايگزيني همسري به جاي همسر (خود) شديد، و به يكي از آنان مال فراواني (بعنوان مهر) پرداخته ايد، پس هيچ چيزي از آن را (باز) مَگيريد. آيا آن [مهر] را با تهمت و گناهي آشكار (باز پس) مي گيريد؟» «1»

«قنطار» به معناي مال فراوان است كه مقدار آن دست كم تا چهار هزار دينار گفته اند. «2»

مهر عطيه است نه قيمت

برخي با توجه به فرضيه هاي ذهني خود و يافته هاي تحميل شده بر تاريخ، «3» بر اين باورند كه دادن مهريه به زن از سوي

شوهر به معناي پرداخت قيمت زن و خريدن او است، به ويژه اين كه در دريافت مهر پاي پدر و مادر دختر نيز در ميان است و هر كدام خود را صاحب بخشي از مهر و شير بها مي دانند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 131

بايد دانست كه شير بها نه مهر است و نه بخشي از مهر و چنانچه مبلغي به عنوان شير بهاء جزء مهر قرار گيرد و پدر شريك دختر در دريافت مهريه قلمداد شود، از نظر شرعي و قانوني تنها مقدار مهر صحيح و بقيه باطل است، و اگر از روي طيب خاطر مبلغي يا هديه اي به اين عنوان به پدر يا مادر دختر پرداخت، تا عين مال باقي است مي تواند پس بگيرد. «1»

اما در رابطه با اصل مهر، حق اين است كه ريشه مهر از جاي ديگر و براي چيز ديگراست. ريشه مهر را بايد در سيستم آفرينش زن جستجو كرد كه از سيستم آفرينش مرد متفاوت است. برخي تفاوت ها عبارت است از:

1. در مرد عشق و طلب وجود دارد، و در زن جمال و غنا.

2. زن از مرد شهواني تر، ولي در مقابل آن مرد تواناتر است. «2»

3. مرد شهوت كم تري دارد، ولي در برابر آن توان خودداري ندارد.

4. زن در پرتو آزرم و عفت دروني خود مي داند كه عزت و احترام او در اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد، بلكه بايد كاري كند كه مرد را به آستانه خود بكشد، و مردان را به رقابت با يكديگر وا دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 132

5. در طول تاريخ ثابت شده

است كه تأثير زن بر مرد، از تأثير مرد بر زن بيشتر بوده است. بسياري از هنرنمايي ها، دليري ها، نبوغ ها، موفقيت ها و حتي پيروزي در جنگ ها و ... برخاسته از اثر بخشي همين قدرت است. «1»

با توجه به ويژگي طلب و تقاضا و فقدان توانايي لازم براي كنترل خود، و نيز تاثيرپذيري مرد از زن از يك سو، و زيبايي و غنا، قدرت كنترل، آزرم و حيا، ربايش و قدرت اثر بخشي زن از سوي ديگر، توانسته است مرد را به پيشكشي هديه اي به نام مهر وادار سازد.

از سوي ديگر دريافت مهر توسط زن، خود پشتوانه هاي مالي براي استقلال وي در دوران زندگي مشترك به شمار مي رود و به هنگامي كه مرد سرناسازگاري نهاد و زمينه آزار زن را فراهم كرد، ابزار خوبي براي كنترل وي مي باشد؛ چرا كه اگر تاكنون مهريه را پرداخت نكرده است، به خاطر بار مالي نمي تواند زور بگويد، و اگر پرداخته است، زن مي تواند با هزينه كردن آن (فديه طلاق خلع و مبارات) به خواست خود برسد، و به هنگام جدايي كه بخشي از عمر زن گذشته و سرمايه جواني و زيبايي خود را از دست داده، خسارتي كه بر روح و تن وي وارد شده، تا حدي جبران مي كند و وسيله اي براي تأمين زندگي آينده او خواهد بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 133

چند همسري چرا و به چه شرطي؟

پرسش:

چند همسري چرا و به چه شرطي؟

پاسخ:

يكي ديگر از مسايلي كه قرآن در امر ازدواج بدان پرداخته، مسئله چند همسري يا تعدد زوجات است: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ؛ پس آنچه از زنان، دلخواهتان است، دو دو و (يا)

سه سه و (يا) چهار چهار، به زني بگيريد.» «1»

از آن جا كه بررسي اين مسئله نيازمند به فرصت بيشتري است و در اين نوشتار كوتاه مجال آن نيست، تنها به يادآوري چند نكته بسنده مي كنيم. و بررسي همه جانبه آن را به فرصتي ديگر واگذار مي نماييم.

1. «مثني» يعني دو تا دو تا «ثلاث» يعني سه تا سه تا، و «رباع» به معناي چهار تا چهار تاست؛ «2» البته اين بدان معنا نيست كه به هنگام ازدواج دو تا دو تا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا باشد، بلكه با توجه به عموم مردم چنين تعبير كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 134

2. «واو» در آيه، اگر چه عطف است، به معناي جمع نيست تا دو تا، سه تا و چهارتا و در مجموع نُه تا معنا دهد، بلكه بدين معناست كه شما مي توانيد دو تا، يا سه تا و يا چهار همسر داشته باشيد؛ از اين رو، اگر با «او» عطف مي كرد، موهم اين معناي بود كه هر كسي لزوماً بايد دو يا سه و يا چهار تا زن بگيرد.

3. اسلام نه تنها چند همسري را اختراع نكرد، بلكه چند همسري نامحدود پيش از اسلام را كنترل و محدود نمود و براي آن مرزي (حداكثر تا چهار تا) قرار داد.

4. در تعدد زوجات قيد «طاب» وجود دارد كه بيانگر اين حقيقت است كه نبايد زنان هرزه را دور خود جمع كند و حرمسرا تشكيل بدهد.

5. در ادامه آيه جواز تعدد را مشروط به اجراي عدالت كرده، و مي فرمايد: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَهً؛ و اگر مي ترسيد عدالت را

رعايت نكنيد، پس (به) يك (همسر)، اكتفا كنيد.»

قيد عدالت، آن هم با احتمال ترس، زمينه جلوگيري از هوس بازي هاي مردان است؛ زيرا از يك سو افرادي كه بتوانند رعايت عدالت كنند، كم هستند و از سوي ديگر، اگر به واقع عدالت اجرا شود، مشكلي نخواهد بود.

6. اسلام در ميان گونه هاي مختلف چند همسري (اشتراك جنسي از دو طرف، چند شوهري براي فرزند آوري، چند شوهري براي شهوت راني (روسپي گري) و چند زني) تنها نوع اخير را مجاز شمرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 135

عوامل چند همسري

عواملي كه مي تواند مسئله چند همسري را توجيه نمايد، عبارت اند از:

الف- بروز عادت ماهانه؛

ب- خستگي زن از زايمان؛

ج- نازا بودن زن و يائسه شدن او؛

د- فزوني جمعيت زنان بر تعداد مردان؛

ه-- نجات تك همسري.

شهيد مطهري مي نويسد: «وقتي عدد زنان نيازمند به ازدواج از مردان نيازمند فزوني يافت، اگر حق تأهل اين عده از زنان به رسميت شناخت نشود و به مردان اجازه چند همسري داده نشود، رفيقه بازي و معشوقه گري ريشه تك همسري واقعي را مي خشكاند. «1»

يادآوري اين نكته ضروري است كه اين عوامل، تنها حكمت «2» تشريع تعدّد زوجات است و علت واقعي آن را فقط ذات اقدس احدي مي داند و بس.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 137

قرآن چه توصيه هايي به زوجين دارد؟

پرسش:

قرآن چه توصيه هايي به زوجين دارد؟

پاسخ:

در اينجا به كساني كه ازدواج كرده و تشكيل خانواده داده اند، دو توصيه قرآني را يادآور مي شويم:

1. همزيستي مسالمت آميز

زن و شوهر مي بايد كانون خانواده را به بهشتي مبدّل سازند كه در آن دوستي، محبّت، موّدت و تفاهم بر قرار باشد، نه اين كه با مشاجره، كشمكش ها و جنگ و دعوا،

اين آشيانه مطمئن خود و فرزندان را به جهنمي سوزان بدل كنند كه همگان به ويژه فرزندان معصومشان در آتش آن بسوزند؛ البته اجراي اين برنامه بيشتر در گرو برخورد شايسته شوهر است؛ از اين رو، خطاب به وي مي فرمايد: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛ و با آنان، بطور پسنديده رفتار كنيد.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 138

زندگي مسالمت آميز بين زن و شوهر به اين محقق مي شود كه محبت، صفا، صميميت، فرمانبري، رعايت حقوق شرعي و قانوني و از همه مهم تر تفاهم اخلاقي در خانه حاكم باشد.

2. جدايي شايسته

اگر چنانچه زن و شوهر به هر دليلي نتوانستند با هم زندگي كنند، حق دارند از يكديگر جدا شوند، به شرط آن كه اين جدايي نيز شايسته باشد. اين سفارش قرآن است كه مي فرمايد: «فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ؛ «1»

پس به طور پسنديده نگاه داشتن، يا به نيكي آزاد كردن [همسر بر شما واجب است .» اما اين حق را ندارد كه همسر خود را تحت

فشارهاي جسمي و روحي قرار دهد تا وي مجبور شود براي رهايي خود بخشي از مهر خود را ببخشد: «وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ؛ «2»

و بر آنان سخت گيري نكنيد، تا بخشي از آنچه (مهريه) به آنان داده ايد، (از دستشان به در) بريد.» حتي در آخرين لحظات زندگي مشترك (روزهاي آخر طلاق رجعي) نيز سفارش مي كند كه يا ماندن به خوشي، يا رهايي به خوبي. «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا؛ و به (روزهاي پاياني) سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند، پس بطور پسنديده نگاهشان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 139

داريد، يا بطور

پسنديده آزادشان سازيد؛ و بخاطر زيان رساندن نگاهشان نداريد، تا (به حقوقشان) تجاوز كنيد.» «1»

از اين همه سفارش و تأكيد، به روشني در مي يابيم كه روح پيام قرآن در زندگي، مودت و رحمت و پيوند زناشويي براي زندگي مسالمت آميز است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 141

خواستگاري و عروسي چه آدابي دارد؟

پرسش:

خواستگاري و عروسي چه آدابي دارد؟

پاسخ:

1. نگرش الهي به ازدواج

گروهي به حضرت علي (ع) طعنه مي زدند كه «تو با فضيلت ترين و شجاع ترين مرد عرب هستي و مي توانستي دختر ثروتمندي را به عقد خود درآوري تا با جهاز خود خانه ات را مزين كند.» آن حضرت در پاسخ فرمود: «همانا ما قوي هستيم كه به دستورهاي الهي رضايت داده ايم و جز رضايت خدا چيزي نمي خواهيم و افتخار ما نيزبه اعمال نيكو است نه مال و ثروت. «1»»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 142

همچنين به حضرت فاطمه (س) طعنه زدند كه تو همسر مرد فقيري شدي كه هيچ مالي ندارد و ايشان در پاسخ فرمود: «من به علي (ع) راضي هستم و رضايت من از او. بالاترين درجات رضايت است.» «1»

2. زمان مناسب

مستحب و نيكو است مراسم عروسي در شب برگزار شود؛ زيرا خداوند شب را زمان آرامش قرار داده است و وليمه (غذا) عروسي در شب يا روز باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد: «زفّوا اعرائسكم ليلًا و اطعموا ضحاً؛ عروسي و زفاف را در شب برگزار كنيد و وليمه آن را در روز بدهيد.» «2»

حضرت باقر (ع) فرمود: «وليمه عروسي يك روز است و روز دوم بزرگواري و كرم و روز سوم خودنمايي و ريا «3» است» سزاوار است مؤمنان دعوت عروسي

را اجابت كرده و از وليمه عروسي تناول كنند.

3. مهريه (صداق) و جهيزيه

در صحت عقد ازدواج تعيين مهريه واجب است كه بر عهده مرد قرار مي گيرد. در روايات از خوبي هاي دختر براي شوهر كم بودن مهريه و زياد نبودن آن عنوان شده است و اين به خاطر توجه اسلام به سعادت و سلامت عروس و داماد و تشكيل خانواده سعادتمند بوده است و مي بينيم كه مهر و جهاز حضرت زهرا (س) با آنچه پدر بزرگوارشان فرموده، مطابقت دارد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 143

نگرش به مهريه

مهريه، بدهي مرد به زن و پرداخت آن بر او واجب است و اگر كسي مهريه زياد تعيين كند و قصد پرداخت آن را نداشته باشد؛ چنان كه در زمان ما گفته مي شود: «كي داده و كي گرفته»، معصيت كار بوده و نوعي دزدي محسوب مي شود.

4. دعا و صدقه

حضرت علي (ع) به مردي كه مي خواست ازدواج كند و از حضرت طلب دعايي كرد، حضرت به او فرمود كه بگويد: «اللهم بكلماتك استحللتها، و بامانتك اخذتها اللهم اجعلها ولوداً ودوداً لاتفرك تاكل ماراح و لاتسأل عمّا سرح «1»»

در هنگام عروسي حضرت زهرا (س) با ديدن جهيزيه مختصر دعا كردند و پس از اجراي صيغه عقد با تكبيرات و تسهيلات مراسم را برگزار كردند.

آري، از آغازين لحظه هاي تشكيل زندگي اين دو بزرگوار ارزش هاي الهي و انساني متجلي بود و سزاوار است شيعيان و محبان اين بزرگواران با شناخت بيشتر سيره و منش آنان در مسير حقيقت گام بردارند.

5. شادي و شادماني

مراسم عروسي نماد و نقطه آغازي براي تشكيل بنيان مقدس خانواده است و عرف جامعه

پس از برگزاري آن به هر شيوه اي باشد، اين پيوند مقدس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 144

را به رسميت مي شناسد. اين مراسم در هر منطقه اي به شكلي خاص انجام مي گيرد كه نقطه مشترك همه آن ها در اين ويژگي است كه مجلس عروسي همراه با سرور و شادي بوده و گردانندگان مراسم از برنامه ها و امكاناتي استفاده مي كنند كه شادي بيشتري به همراه داشته باشد. در متون ديني نيز به اين مطلب اشاره شده است كه مؤمن واقعي فردي با نشاط و سر زنده است كه ناشي از ايمان مذهبي وي مي باشد و نمي توان نقش آن را در زمينه هاي پيدايش شادي و نشاط ناديده گرفت. درقرآن و روايات سفارش شده است كه عبادات خود را با نشاط و سرحالي انجام دهيد تا بدون داشتن نگراني به اطمينان قلبي برسيد.

براي برخي اين شبهه وجود دارد كه اساساً نمي توان در مراسم شادي مسائل شرعي و ديني را رعايت كرد و اين دو منافات دارند و شادي ها فقط به شادي هاي ظاهري اطلاق مي گردد، در حالي كه اگر دقت داشته باشيم به اين نكته مي رسيم كه ارمغان دين براي بشر شادي، سرور، بهجت به معناي عميق آن است و مؤمنان واقعي عميق ترين اين شادي و خوشحالي ها را دارند. زيارت با معرفت معصومين (ع)، نماز با حضور قلب، تدبر در قرآن تا انفاق و صدقه اي كه به اهلش مي رسد، كشف راز علمي، پيروزي در رقابت ورزشي، شادماني و خرسندي كه از حسن انجام وظيفه حاصل مي شود، احساسي كه پس از توسعه رزق و روزي كه براي خانواده مهيا كرده است، رضايت از خدمتي كه به

بشريت عرضه كرده است و ده ها و صدها احساس بهجت و سرور كه پس از انجام كارهاي خداپسندانه و مطابق فطرت پاك انساني پديدار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 145

مي شود، برگرفته شده از يك جوهره و حقيقت بوده و همه جلوه اي از زيبايي و عظمت و كمال بي حد و حصر خداوند متعال است، كه براي كساني كه در اين مسير زندگي مي كنند، شادي هاي ظاهري و باطني به همراه دارد و در مقابل هر آنچه شادي و سرور از راه هاي شيطاني و انحرافي حاصل مي شود، زودگذر و لحظه اي بوده و پس از اندكي آثار سوء خود را مشخص خواهد كرد؛ همانند فردي كه از مواد مخدر و مشروبات الكلي براي شادي چند لحظه اي خود استفاده مي كند. اكنون كه با ماهيت شادي واقعي آشنا شديم، به اين نكته توجه مي كنيم كه مؤمن براي لذت و شادي چند دقيقه اي، مرتكب نافرماني خدا نمي شود تا براي شادي مراسم عروسي خود گرفتار آداب آلوده به گناه گردد.

گاهي در مراسم ازدواج، اختلاط زن و مرد با پوشش نامناسب، موسيقي حرام، مزاحمت براي ديگران از جمله همسايه ها و به راه انداختن كارناوال هاي پر طمطراق، اسراف، چشم و هم چشمي، بي توجهي به واجبات مهمي مانند نماز ديده مي شود كه ناشي از عدم آگاهي برگزار كنندگان از لذت و شادي واقعي است كه هميشه به دست خداست و با گناه و معصيت به دست نمي آيد.

راهكارها:

براي اجراي مراسم عروسي با رعايت اصل شادي و شادماني به دور از امور غير قابل قبول نزد شرع و عرف بايد نگرش هاي جديد و صحيح را اعتقاد و باور داشت و از مدت ها قبل

براي جايگزين كردن آن ها با امور خرافي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 146

غيرشرعي برنامه ريزي كرد. قبل از ذكر راهكارها اين نكته جالب توجه است كه با كسب آگاهي هاي لازم و اين كه انسان با توانايي خود مي تواند گره از مشكل ترين كارها بگشايد و امور را بر وفق مراد خود تنظيم كند، مي تواند بر موانع و مرارت ها پيروز گردد. براي اين كه مجلس عروسي برگزار كنيم كه هم سرشار از شادي باشد و هم از گناه و معصيت به دور ماند و خانواده و فاميل نيز راضي باشند، توجه به نكات زير سازنده خواهد بود:

1. سعي شود ابتدا دختر و پسر انجام چنين مراسمي را به صورت جدي از بزرگ ترها خواستار شوند و به برگزاري آن باور و اعتقاد داشته باشند؛ پس اهميت موضوع را در شرايط مختلف به اعضاي خانواده ها به ويژه والدين و خواهران و برادران خود تفهيم كنند و براي همه روشن كنند كه عروس و داماد حق دارند مطابق نظريات خودشان مراسم عروسي را برگزار كنند.

2. چون آداب نادرست در عروسي در طول زمان پايدار شده و به صورت يك فرهنگ در آمده است، مي توان با جايگزين هاي مناسب فرهنگ و آداب نادرست را تغيير داد؛ از جمله اين جايگزين ها مي توان به استفاده از مداحان موفق در اين گونه مجالس و هنرمنداني كه با تردستي هاي مفيد و يا خواندن اشعار و لطيفه هاي مناسب مجلس گرداني مي كنند، استفاده كرد.

بهتر است مجالس عروسي در مناسبت هاي مذهبي و جشن هاي ميلاد ائمه (ع) برگزار گردد و سپس از وجود مداحان و هنرمندان استفاده برد؛ همچنين حضور برخي شخصيت هاي مذهبي و معتمدان محلي نيز چاره ساز خواهد

بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 147

3. اگر ممكن نبود مراسمي صد در صد به دور از اين گونه برنامه ها باشد، سعي شود جلوي برخي گناهان بزرگ گرفته شود؛ مانند جلوگيري از اختلاط زن و مرد و ... و عروس و داماد به انجام اين امور رضايت ندهند تا گناهي به حساب آنان نباشد.

6. آداب خواستگاري

برخي فقهاء خواستگاري را مستحب دانسته اند و همچنين مستحب است مردي كه تصميم بر ازدواج مي گيرد، قبل از تعيين دختر و خواستگاري از او، دور ركعت نماز بخواند و پس از آن به دعاهايي كه از ائمه (ع) رسيده، تمسك جويد. «1»

از پسنديده ترين آداب ازدواج كه ريشه در فطرت انساني و طبيعت و نظام آفرينش دارد و در مناطق مختلف به عنوان يكي از رسوم و آيين و حامل اندرزهاي حكيمانه پذيرفته شده است و اجرا مي شود، خواستگاري است. در خواستگاري، مرد به خواستن زن اقدام مي نمايد و براي اجراي آن از طريق خود او و يا خانواده و دوستان او اولين گام برداشته مي شود و اين زن است كه مؤدبانه و پسنديده خواسته مي شود و طلب و عشق مرد را مي پذيرد كه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 148

قول شهيد مطهري يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت به شمار مي رود. «1»

از اين رو، در قرآن كه آيين فطرت است و روايات معصومين (ع) نيز در هماهنگي با فطرت و نظام آفرينش، مردان در امر ازدواج مورد خطاب واقع شده اند و به طور مستقيم به آن ها دستور خواستگاري و انتخاب همسر داده شده است، آن جا كه خداوند در آيه مربوط به

خواستگاري مي فرمايد: «وَلَا جُنَاحَ ... أَنْفُسِكُمْ» «2» و آيه ازدواج مي فرمايد: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ؛ «3»

پس آنچه از زنان، دلخواهتان است به زني بگيريد.»

شايسته است زنان و خانواده هايشان مرداني را كه داراي صفات پسنديده اند و از برخي صفات ناپسند به دورند، بپذيرند و رد نكنند كه باعث فتنه انگيزي و فساد در جامعه خواهد شد. «4»

شوهر مطلوب

براساس دسته اي از روايات نوراني كه از معصومين (ع) رسيده است، پنج ويژگي خواستگار عبارت اند از: اخلاق، دين، امانت، عفت و توانايي در تأمين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 149

هزينه زندگي. «1» و سزاوار است كه (زن) دختر و خانواده او به خواستگاري شارب الخمر (معتاد به شراب و يا مانند آن، بدخلق و خو، مخنث و فاسق جواب رد بدهند؛ زيرا چنين فردي همشان نمي باشد و نمي تواند زندگي سعادتمندي داشته باشد. «2»

همسر مطلوب

مردي كه قصد ازدواج دارد، نمي تواند از هر زني خواستگاري كند، بلكه از نظر دستورهاي ديني كه در قانون نيز بدان تصريح شده است، مي تواند از هر زني كه خالي از موانع ازدواج باشد. (موارد آن ذكر خواهد شد) يعني ازدواج با او مشروع باشد، خواستگاري نمايد. «3»

ازدواج با چند گروه از زنان حرام است و در نتيجه نمي توان از آنان خواستگاري كرد كه عبارت اند از:

1. زناني كه با انسان حرام دايمي هستند؛ مانند، خاله، عمه، مادر.

2. زناني كه به سببي خاص بر انسان حرام مي شوند؛ مانند زن پدر، خواهر زن مادامي كه همسر انسان زنده است و يا زناني كه همسر دارند، مادر زن، و ....

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 150

3. زناني كه

از طريق شير خوردن از يك مادر با شرايط خاص بر مرد حرام مي شوند.

4. زناني كه به خاطر كفر و طلاق و يا ارتباط نامشروع جنسي بر مرد حرام مي شوند. «1»

پيشنهاد خواستگاري

ممكن است اين پيشنهاد بدون دخالت خانواده و يا دوستان وي به دختر گفته شود؛ اما در اين مرحله نيز انسان عاقل سعي مي كند با در نظر گرفتن فرهنگ جامعه و آداب و رسوم اجتماعي و ارج نهادن به مقام و منزلت زن و همچنين احترام به والدين و ديگران و بهره مندي از حمايت هاي مادي و معنوي آن ها و احترام به پيوندهاي نزديك خانوادگي از تنها پيشقدم شدن اجتناب نمايد و باعث جلوگيري از برخي آسيب هاي روحي و رواني و برخي عوارض منفي شود كه معمولًا ناشي از تحت تاثير احساسات و عواطف قرار گرفتن طرفين به ويژه دختر مي باشد؛ بنابراين، مناسب است مقدمات خواستگاري نيز به شيوه پسنديده و معمول هر منطقه اي صورت بگيرد.

مستحب است مرد هنگامي كه تصميم بر ازدواج مي گيرد، قبل از اين كه دختر معيني را براي خواستگاري مدنظر قرار دهد، دو ركعت نماز بخواند و دعا كند و سپس به خواستگاري اقدام نمايد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 151

مجلس خواستگاري

جلسه خواستگاري در هر منطقه آدابي دارد كه مطابق آن برگزار مي شود، ولي وجوه مشتركي نيز وجود دارد؛ مانند گفتگوي خانواده ها در اين جلسه، امروزه تقريباً همه جا پسر و دختر نيز جداگانه با يكديگر به گفتگو نشسته و از نزديك در باره شخصيت خود و اهداف و ديدگاه ها و برنامه هايشان براي زندگي آينده صحبت مي كنند و در اين ديدار اگر به تفاهم رسيدند، انس

و الفت مضاعفي حاصل خواهد شد.

در اين ديدار، به مرد اجازه داده شده است كه به صورت و دست ها و مو و قسمت هاي زيباي (محاسن) دختر مورد نظر نگاه كند و احتياطاً از روي لباس نازك و چون كه براي شناخت و اطلاع يافتن بر حال و وضعيت دختر است، محدوديتي از نظر دفعات نگاه كردن نيست؛ البته توجه به اين نكته ضروري است كه جواز شرعي مسئله زماني است كه تصميم مرد به ازدواج جدي باشد و احتمال حصول توافق بر ازدواج بدهد و امكان ازدواج با زن فراهم و با اين نگاه در صدد انتخاب همسر باشد. «1»

از ديگر ويژگي هاي اين ديدار، اين است كه زيبايي هاي ظاهري را بر اساس گرايش طبيعي و فطري انسان به زيبايي و جمال، مورد توجه قرار مي دهد و نقش آن را در انتخاب هايي كه انسان در زندگي دارد، به ويژه ازدواج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 152

نمي توان ناديده گرفت و از اين طريق، باعث ايجاد و استمرار محبت و صميميت مي گردد.

پيامبر خدا (ص) به جواني كه قصد ازدواج داشت، فرمودند: «لو نظرت اليها فانّه اخري ان يودم بينكما «1»؛ نگاه به دختر مورد نظر براي دوام ازدواج شما بهتر است.»

به ويژه اين كه مورد پسند بودن همسر تأثير عميقي در روابط سرشار از عاطفه و احساسات زن و شوهر دارد و حقيقت نگاه مرد كه به قول شهيد مطهري طبيعت و خلقت وي را مظهر طلب و عشق و تقاضا قرار داده، اين است كه كمك مي كند مرد به بهترين شكل به وصالش برسد.

7. روابط دوران نامزدي و لزوم خواندن صيغه محرميت

دوران نامزدي

پس از قبول پسر و دختر براي ازدواج شروع مي شود و تا زماني كه صيغه عقد شرعي خوانده نشده، دختر و پسر با يكديگر نامحرم و بيگانه اند، هرچند در آينده ازدواج كنند؛ بنابراين، بايد روابط خودشان را با معيارهاي شرعي بسنجند و از ملازمت با يكديگر، گفتگوي طولاني، خلوت كردن با يكديگر و ارتباط نزديك به ويژه ارتباط جنسي نامشروع بپرهيزند و در موارد ضروري از پدر يا سرپرست دختر رخصت بگيرند «2» و عقد موقت جاري كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 153

بنابراين، اگر فاصله بين خواستگاري و اجراي مراسم عقد شرعي طولاني مي شود، براي اين كه موانع شرعي روابط در اين دوران برداشته شود، مناسب است صيغه محرميت شرعي خوانده شود. اين عقد همان شرايط ازدواج موقت را دارد و خانواده ها مي توانند آن را به صورت مشروط اجرا كنند و از بعضي جهات محدوديت هايي را در روابط دختر و پسر اعمال نمايند.

از شرايط اصلي صيغه محرميت تعيين مهريه و تعيين مدت است. اگر طرفين بخواهند عقد دايم بخوانند، ولي هنوز مدتي كه در عقد محرميت ذكر كرده بودند، باقي است، مدت باقي مانده را مي بخشند و سپس عقد جديد جاري مي شود. «1»

براي اجراي اين كار فوايدي مادي و معنوي مترتب مي شود؛ از جمله اين كه اصل اجراي صيغه محرميت خشنودي خداوند را به همراه دارد و بهترين راه حل براي مقابله با رفتارهاي غير شرعي و باورهاي غلط در مقدمات ازدواج است و به جاي اين كه نامزدها از اين گونه روابط احساس تخلّف و دلهره و دغدغه داشته باشند، با خواندن عقد محرميت به اين ارتباط رسميت داده مي شود و (عوارض)

احساسات منفي جاي خود را به احساس عاطفي- الهي در مسير رشد و شكوفايي و آرامش رواني در راستاي تقويت ايمان مي دهد و از خوشگذراني و دوستي هاي خطرناك جلوگيري مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 154

8. زمان اجراي عقد

در برگزاري مراسم عقد و عروسي بهتر است از بعضي امور كه پيامدهاي منفي دارد و در روايات به آن ها اشاره شده است، اجتناب گردد، از جمله اين كه صيغه عقد در زماني خوانده نشود كه قمر در برج عقرب باشد و يا در روز چهارشنبه و يا درزماني كه ماه در محاق باشد (دو يا سه شب آخر ماه) «1» و ايام وفات و سوگواري معصومين (ع) به ويژه ايام محرم و صفر.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 155

نظر قرآن در باره ازدواج موقت چيست؟

اشاره

پرسش:

نظر قرآن در باره ازدواج موقت چيست؟

پاسخ:

در مورد ازدواج موقت چند بحث اساسي وجود دارد:

الف- ازدواج موقت قبل از اسلام؛

ب- ازدواج موقت بعد از اسلام؛

- ازدواج موقت از منظر قرآن؛

- ازدواج موقت از منظر روايات؛

- ازدواج موقت در فتواي جديد برخي از علماي اهل سنت؛

- ازدواج موقت از منظر عقل؛

- ازدواج موقت از منظر حقوق؛

- راهكار اجراي ازدواج موقت؛

- شرايط و مقررات ازدواج موقت.

مقدمه

از شيرين ترين و پرخاطره ترين رخدادهاي دوران حيات هر فردي ازدواج است كه خداوند آن را از آيات خود معرفي كرده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 156

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدآن ها آرامش يابيد،

و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه تفكّر مي كنند.»

و در آيات ديگر به آن توصيه و سفارش نموده است و فقر را مانع آن نمي داند:

«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاهِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و افراد بي همسرتان، و شايستگان از بندگانتان، و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد؛ اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مي سازد؛ و خدا گشايشگري داناست. و كساني كه (وسايل) ازدواج نمي يابند، بايد خويشتنداري كنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد. و از ميان آنچه (از بردگان) مالك شده ايد، كساني كه خواستار (قرارداد آزادي:) مُكاتبه هستند، پس با آنان (قرارداد) مُكاتبه ببنديد، اگر در (آزادي) ايشان نيكي مي دانيد؛ و از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 157

مال خدا كه به شما داده، به آنان بدهيد. و كنيزان جوانسال خود را اگر پاكدامني را مي خواهند، بر تجاوزكاري (: زنا) به اكراه وامَداريد، تا (كالاي) ناپايدار زندگي پست (دنيا) را بجوييد؛ و هر كس آنان را (بر اين كار) به اكراه وادار كند (و پشيمان شود،) پس بعد از اكراه آنان خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

افزون بر آيات قرآن، روايات اسلامي نيز ضمن پرهيز دادن انسان ها از

رهبانيت، ازدواج را به عنوان سنت معرفي كرده و رويگرداني از آن را روي گرداني از سنت و دين رسول خدا (ص) معرفي مي كند: «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني «1».»

بيش از اسلام و تشريع احكام نوراني آن، مردم در قالب هاي مختلفي ازدواج مي كردند و هر كدام از اين قالب ها براي ايشان از منزلگاه خاصي برخوردار بود. «2» در اين نوشتار برآنيم تا ضمن بررسي ازدواج موقت (متعه) چهره واضح و روشن از اين نوع ازدواج ارائه دهيم و آن را به عنوان راهكاري در ترويج فرهنگ ناب اسلامي در مسير كاهش آمار مفاسد اجتماعي آشكار و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 158

نهان معرفي نماييم، باشد تا با به كارگيري اين شيوه صحيح گامي در راستاي اصلاح روابط زن و مرد در جامعه اسلامي برداريم.

1. سابقه تاريخي ازدواج موقت

اين نوع از ازدواج به همراه انواع ديگر در ميان امت هاي پيشين و قبل از اسلام وجود داشته است در كتاب دكتر عمر فروخ مي نويسد:

اين عقد كه از عقود ازدواج زمان قبل از اسلام است بين مرد و زن غير باكره بود كه اين عقد در زمان معيني براساس مهر مشخص بسته مي شد، و اين نوع از ازدواج با پايان يافتن مدت تمام مي شد. «1»

2. ازدواج موقت در اسلام

ازدواج موقت در زمان پيامبر اكرم (ص) و در دوران حكومت ابوبكر و بيشتر از نيمي از زمان حكومت عمر مرسوم بود، ليكن در اواخر حكومت عمر بن خطاب اين مسئله با نهي و جلوگيري شديد عمر رو به رو شده وي اعلام كرد: اگر به من خبر دهند كه مردي ازدواج موقت كرده،

وي را سنگسار خواهم كرد.

او در خطبه اي ديگر گفت: «همانا قرآن همان قرآن است و رسول، همان رسول، اگرچه دو متعه در زمان رسول خدا (ص) حلال بود [متعه حج و متعه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 159 زنان پس من از آن دو نهي و جلوگيري مي كنم و بر مرتكب شونده آن حد زنا جاري مي سازم.» «1»

اين عمل خليفه مورد اعتراض بزرگان صحابه قرار گرفت؛ از جمله مخالفان عبارت اند از:

1. اميرالمومنين علي (ع) كه فرمودند: اگر عمر از ازدواج موقت جلوگيري نمي كرد، به جز شخص شقي و بد سرشت كسي زنا نمي كرد. «2»

2. عبدالله بن عمر؛

3. عبدالله بن عباس؛

4. جابر بن عبدالله انصاري.

راغب در كتاب محاضرات خود مي گويد: روزي يحيي بن اكثم به بزرگي از اهل بصره گفت: چرا ازدواج موقت را حلال مي داني و از چه كسي در اين مورد پيروي مي كني؟ شيخ گفت: به عمر بن الخطاب. يحيي گفت: چگونه ممكن است و حال آن كه عمر در اين مورد اول كسي بود كه جلوگيري كرد و خيلي در اين مورد تعصب به خرج داد.

شيخ گفت: به خاطر آن كه خبر صحيحي از جانب عمر به ما رسيده است و به آن عمل مي كنيم و آن خبر اين است كه: روزي عمر بالاي منبر رفت و گفت: به درستي كه خدا و رسولش براي شما دو نوع متعه را حلال كرده اند؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 160

متعه حج و متعه زنان، ولي من آن دو را بر شما حرام مي كنم و كسي كه مرتكب شود، او را سنگسار مي نمايم؛ پس ما شهادت عمر را بر حلال

بودن متعه قبول مي كنيم، ليكن حرام كردنش را خير. «1»

به گواهي تاريخ و به اتفاق همه علماي شيعه و سني، اولين كسي كه متعه و ازدواج موقت را منع كرد و به خلاف خدا و پيامبر اكرم (ص) در اين مورد دستور داد حتي براي مرتكب شونده حد قرار داد عمر بن الخطاب بود. «2» اما علماي شيعه به تبعيت از پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع) ازدواج موقت را جايز مي دانند. شهيد ثاني در اين مورد مي نويسد: آن قدر احاديث در مورد ازدواج موقت به ما رسيده كه نزديك است به حد تواتر برسد و البته اين كثرت احاديث در حالي است كه شيعه و امامان آن مراحل سخت سياسي دوران بني اميه و بني عباس را طي كردند و اين بسي جاي تعجب است كه با اين همه موانع اين قدر زياد احاديث در اين مورد به ما رسيده است.

ازدواج موقت در قرآن مجيد

«وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 161

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَهً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً؛ «1»

و زنان شوهردار (نيز بر شما حرام است؛) مگر آنچه (از كنيزان) كه مالك شده ايد. (اين احكامي است كه) خدا بر شما مقرّر داشته است. و غير از اين (زنانِ نامبرده)، براي شماحلال است، كه با اموالتان آنان را طلب كنيد؛ در حالي كه پاكدامنانِ غير زشتكار (: غير زناكار) باشيد. و كساني از زنان را كه (با مُتعه

و ازدواج موقت) از او بهره مي بريد، پس مَهرشان را، در حالي كه واجب شده، به آنان بدهيد. و هيچ گناهي بر شما نيست در آنچه، بعد از وجوب (مَهر)، با يكديگر در موردش توافق كرديد؛ براستي كه خدا، داناي فرزانه است.»

در باره چگونگي استدلال به آيه شريفه بر ازدواج موقت توجه به نكات زير راهگشاست:

الف- شان نزول: اين آيه از آيات مدني است كه در سال اول هجرت در شرايطي كه مسلمانان در مقابل پرداخت اجرت، ازدواج موقت مي كردند، نازل شد. ليكن؛ البته مسلمانان در پرداخت اجرت به زنان مسامحه مي كردند؛ از اين رو، آيه بر طبق عادت معمولي براي تاكيد در پرداخت اجرت نازل شد كه بيانگر تاييد ازدواج موقت مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 162

ب- كاربرد واژه «متعه»: كاربرد اين واژه در عرف مردم به معناي متداول «ازدواج موقت» بيانگر اين مطلب است كه اين آيه در مورد ازدواج موقت است.

ج- سياق آيه: اين آيه در ادامه آيات مربوط به بيان شأن و جايگاه ارتباط زناشويي در قالب حلال و حرام است و نوعي ديگر ازدواج را بيان مي كند كه بايد در باره آن توضيح داده شود در آيه مي خوانيم: «و كساني از زنان را كه (با متعه و ازدواج موقت) از او بهره مي بريد، پس مهرشان را در حالي كه واجب شده به آن ها بدهيد.»

پرداخت اجرت نيز در بهره برداري در ازدواج موقت قابل تصور است. آيه بعد هم در مورد ارتباط صحيح زناشويي است.

د- نظرگاه مفسران: علامه اميني هجده منبع را از منابع اصلي معرفي مي كند و اين آيه را در مورد ازدواج موقت مي داند؛ «1» از جمله

مجمع البيان، الميزان، و ...

- گفته عمر: اين گفته كه متعه حج و متعه نسا در زمان پيامبر وجود داشت و من ممنوع كردم، دلالت بر وجود ازدواج موقت در زمان پيامبر (ص) دارد؛ همان طور كه از اين آيه به دست مي آيد.

ازدواج موقت در روايات شيعه

بيان شد كه تعداد قابل توجهي از روايات شيعه در تفسير آيه ازدواج موقت و پيرامون مسائل ديگر از جانب اهل بيت عصمت (ع) مطرح شده است. در يك تقسيم بندي مي توان روايات را به چهار دسته كلي تقسيم كرد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 163

دسته اول: احاديث دلالت كننده بر جواز ازدواج موقت و علت آن.

محمد بن مسلم مي گويد: امام صادق (ع) فرمود: خداوند تبارك و تعالي نسبت به شما رأفت و مهرباني كرده و عوض از حرام كردن شراب، ازدواج موقت را حلال نموده است. «1»

امام رضا (ع) متعه و ازدواج موقت را از شرايط اسلام دانسته و مي فرمايد: محض اسلام، و اساس اسلام شهادت به وحدانيت خداوند است .... و از اساس اسلام اين است كه متعتين (ازدواج موقت و تمتع و لذت جويي در ايام حج بين عمره و اعمال حج) را حلال بداني؛ آن دو متعه اي كه خداوند در كتابش آيه اي در موردش نازل فرموده، و پيامبر اكرم (ص) آن دو را سنت و مستحب قرار داده است. «2»

دسته دوم: احاديثي كه بر مستحب بودن ازدواج موقت دلالت دارند.

صالح بن عقبه از پدرش نقل مي كند كه گفت:

از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا براي كسي كه ازدواج موقت بنمايد، ثوابي (از طرف خدا) در نظر گرفته شده است؟ امام صادق (ع) فرمودند: اگر با اين عمل

(ازدواج موقت) قصد قربت كند و ... كلمه اي با آن زن صحبت نمي نمايد، مگر آن كه خداوند به عدد هر كلمه حسنه اي براي او قرار مي دهد و دستي به طرف زن دراز نمي نمايد مگر اين كه خداوند براي او حسنه اي قرار مي دهد و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 164

وقتي به او نزديك شود، خداوند گناهي از او مي آمرزد، و وقتي غسل مي كند، خداوند به عدد هر مويي از بدن او كه آب بر آن جريان پيدا مي كند، از او گناه مي بخشد.

عقبه مي گويد: (با تعجب) پرسيد: به عدد هرمو؟

حضرت فرمودند: (آري) به عدد هر مو (خداوند گناهي از او مي بخشد). «1»

هشام ازامام صادق (ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: همانا دوست دارم كه مؤمن از دنيا نرود مگر آن كه ازدواج موقت كرده باشد، هرچند يك مرتبه. «2»

دسته سوم: احاديثي كه بر كراهت ازدواج موقت در مواردي دلالت مي كند.

محمد بن فيض گويد:

از امام صادق (ع) در مورد متعه و ازدواج موقت سوال كردم، حضرت فرمود: آري، اگر زن عارفه و آگاه باشد، اشكال ندارد (شما را از چند دسته زنان بر حذر مي دارم): از «كواشف» بر حذر باشيد، از «دواعي» بر حذر باشيد از «بغايا» بر حذر باشيد و از شوهرداران بر حذر باشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 165

عرض كردم: كواشف چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: زناني كه كشف شده هستند (بي حجاب هستند) و خانه هايشان شخصي است و رفت و آمد (نامشروع) دارند.

عرض كردم: دواعي چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: زناني كه مردان را به خود مي خوانند و به فساد شناخته شده اند.

عرض كردم بغايا چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: زناني

هستند كه به زنا معروف مي باشند.

عرض كردم: شوهرداران چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: زناني كه به طور غير شرعي طلاق داده شده اند. «1»

دسته چهارم: احاديثي كه احكام متعه را بيان مي كنند.

شيخ حر عاملي از محدثان قرن دوازدهم و نويسنده كتاب گران سنگ وسايل الشيعه در بخش نهم از كتاب النكاح، 46 باب با عناوين گوناگون باز كرده است و تعداد 223 روايت نقل مي كند؛ از جمله:

1. باب مباح بودن ازدواج موقت (32 روايت)؛

2. باب مستحب بودن ازدواج موقت (15 روايت)؛

3. باب مستحب بودن ازدواج موقت، اگرچه عهد بسته باشد كه آن را ترك كند يا بر او نذر كرده باشد (3 روايت)؛

4. مكروه بودن متعه در صورت بي نيازي و منجر شدن به فساد زنان (6 روايت)؛

5. باب مستحب بودن ازدواج موقت با زنان امين و عفيف (3 روايت)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 166

و ابواب ديگر كه در بيان احكام، شرايط و آداب ازدواج موقت است.

اين تعداد روايت بيانگر اهميت موضوع در پيشگاه ائمه معصومين (ع) راويان و محدثان اخبار معصومين (ع) است.

فتواي جديد برخي از علماي اهل سنت درباره ازدواج موقت

مشكل بالا رفتن سن ازدواج دختران، تنها به كشورهاي عربي خاور ميانه محدود نمي شود، بلكه به يك شبح تهديد آميز براي همه كشورهاي اسلامي تبديل شده است. وب سايت «محيط» طي گزارشي، خاطر نشان كرد كه 34 دختران در كشورهاي عربي از سن 35 سال گذشته اند و اين افراد را دختران نااميد مي نامند، زيرا ديگراميدي به ازدواج با فردي شايسته و دلخواه ندارند. تنها در مصر 8 ميليون نااميد وجود دارد، در مراكش وضعيت بدتراست. ممكن است همين رقم و شايد هم بيشتر از آن وجود داشته باشند، البته كشورهاي

عربي خليج فارس نيز همين مشكل را به نوع ديگري دارند. در اين ميان، وضع «يمن» از همه بدتر است. درصد ازدواج هاي زود هنگام، اشتغال دختران خردسال به عنوان خدمتكار و .... ناهنجاري هاي بسياري را ايجاد كرده است. بالا رفتن آمار دختران نااميد به عوامل متعدد اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي برمي گردد. در اين ميان، بالا رفتن سن ازدواج پسران نيز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 167

بر اين پديده تأثير گذاشته است. از نظر فرهنگي، امروزه ازدواج پسران در سن بالا، امري ناپسند به حساب نمي آيد، حال آنكه تا نيمه قرن گذشته، ميانگين سن ازدواج پسران 22 سال بود و مجرد بودن آنان، امري ناپسند تلقي مي شد، در سال هاي اخير در كشورهاي عربي، كنفرانس هاي متعددي در خصوص راهكارهايي براي حل مشكل دير ازدواجي و پير دختري برگزار شده است. يكي از راه هايي كه مورد بررسي قرار گرفت، ازدواج موقت است. در فقه شيعه، ازدواج موقت و زمان دار و به قصد طلاق براي زنان بدون شوهر با شرايط خاص، مجاز است، اما در فقه اهل سنت، ازدواج موقت و يا هر ازدواجي كه مدت دار باشد، حرام است.

به تازگي، تعدادي از علماي اهل سنت اعلام كرده اند كه خليفه دوم، سنت خدا و پيامبر را حرام كرده است، در حالي كه اين حرمت، جايگاه شرعي و قانوني نداشته است. از جمله در كتابي به نام «ازدواج متعه حلال است»، صالح ورداني، فقيه سني سلفي مصري، نوشته است كه دلايلي بر تحريم ازدواج موقت و نيز دلايلي بر تأييد آن وجود دارد، اما دلايلي كه در تأييد وجود دارند، محكم ترند، زيرا همه آنها به پيامبر اعظم (ص) منسوبند، اما دلايل ابطال

به خليفه دوم و صحاح سته منسوب است. ولي در استدلال هاي خود، به فقه شيعه نزديك شده و بطور ضمني، احاديث شيعه را در مورد ازدواج موقت، صحيح دانسته و ادله فقهايي كه در نسخ آن، سخن گفته اند را با نقد و بررسي فقهي رد كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 168

اين نخستين بار است كه يك مفتي سني، وارد مباحث و مفاهيم بنيادين در رفتارشناسي جنسي مانند: آموزش و تربيت جنسي، جنسيت يا تمايل جنسي، هويت جنسي، نقش جنسي، حدود و ثغور آموزش و تربيت جنسي، آموزش جنسي قبل از ازدواج مي شود و درباره آنها كند و كاو مي كند.

به هر حال، مسئله ازدواج موقت، يكي از موضوعات قابل بحث در حوزه وضعيت زنان در كشورهاي عربي است. بيوه زناني كه در كشورهايي مانند مغرب، مصر، الجزاير و يمن زير فشارهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، كمر خم كرده اند، «ازدواج موقت» را به عنوان وسيله اي براي آرامش و تأمين حداقل معيشت مي يابند. آنان نه تنها اين را عملي از روي اكراه و اجبار، بلكه با رضايت مي پذيرند. امروزه، زنان از قشرهاي مختلف، پذيراي اين پيشنهاد هستند. زنان و دختران جوان گرفتار، براي گره گشايي از وضعيت نابسامان مالي خود، ازدواج زمان داررا مي پذيرند و پس از نااميدي، خوشبختي خود را يك بار ديگر آزمايش مي كنند.

مشكل اساسي، قبلا اين بود كه فرزندان ناشي از ازدواج هاي موقت، وضعيت حقوقي و شرعي مشخصي نداشتند و اين ازدواج هاي عرفي توسط شاهداني از فاميل و يا وعاظ درجه پايين انجام مي شد، ولي اگر قانوني و شرعي بودن اين نوع زناشويي رسما پذيرفته شود، مشكل حضانت كودكان نيز قانونمند خواهدشد.

روند فزاينده اين

گونه ازدواج ها در بين اقشار تحصيل كرده و شهرنشين، افراد جدا شده و كساني كه مسافرت هاي كاري طولاني مدت و يا سفر فصلي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 169

دارند به گونه اي است كه قبح و زشتي حرمت اين گونه ازدواج ها نزد عامه مردم از بين رفته است.

به طوري كه شايد ميزان ازدواج هاي عرفي سال هاي اخير در كشورهاي عربي سني، از جمله در يمن به مراتب بيشتر از جوامع شيعي است.

بسياري از دختران و يا بيوه زنان تحصيل كرده كه صاحب شغل هستند نيز براي حفظ موقعيت خود در محل كار و تثبيت وضعيت اقتصاديشان، گاه مجبور به پذيرفتن ازدواج موقت از سوي كارفرماي خود مي شوند. اين امر چنان امروزه در كشورهاي عربي پيداست كه هيچ كس نمي تواند، منكر آن شود.

عقل و ازدواج موقت

شهوت يك نوع غريزه در وجود انساني است اگر در راه خود مصرف نشود، ناگزير در غير راه خود مصرف خواهد شد و انسان را به انحراف هاي جنسي پنهاني و يا علني خواهد كشيد. زني كه طلاق گرفته يا شوهر او از دنيا رفته و زماني با شوهر زندگي كرده، چگونه مي تواند بعد از چشيدن لذت از شوهر اكنون بدون آن زندگي كند؟ آيا اين زن نمي تواند به انحراف هاي جنسي ديگر مانند، خود ارضايي، زناي مخفيانه و يا ارضاع با همجنس كشيده شود؟ آيا اگر شرايط مساعدتر شود، اين زن تن به زناي آشكار نمي دهد؟

جواني كه در بحران جواني و شهوت قرار دارد و شهوت عقل او را مي ربايد و قدرتي نيز براي ازدواج دائم در خود سراغ ندارد، براي ارضاي غريزه جنسي به طور مشروع راهي به جز ازدواج

موقت ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 170

عقل سالم و انسان منصف براي پيشگيري از گرفتاري هاي نامشروع جنسي براي ارضاي غريزه قوي شهوت، راه صحيح و شرعي ازدواج موقت را توصيه مي كند كه با شرايط، آداب و احكام خاص خود و حفظ حريم هاي شرعي انجام مي پذيرد.

ازدواج موقت در حقوق

قانون مدني مصوب 1313 در كتاب هفتم از جلد دوم به پيروي از فقه اماميه بر ازدواج موقت صحه گذاشته است. ماده 1075 قانون ياد شده مي گويد: نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت معيني باشد.

ماده 1076: مدت نكاح منقطع بايد كاملًا معين شود.

ماده 1095: در نكاح منقطع عدم مهر در عقد موجب بطلان است.

ماده 1096: در نكاح منقطع موت زن در اثناي مدت موجب سقوط مهر نمي شود و همچنين است اگر شوهر تا آخر مدت با او نزديكي نكند.

ماده 1097: در نكاح منقطع هرگاه شوهر قبل از نزديكي تمام مدت نكاح را ببخشد، بايد نصف مهر را بدهد.

ماده 1098: در صورتي كه عقد نكاح اعم از دائم يا منقطع باطل بوده و نزديكي واقع نشده، زن حق مهر ندارد و اگر مهر را گرفته شوهر مي تواند آن را استرداد نمايد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 171

1113. در عقد منقطع، زن حق نفقه ندارد مگر اين كه شرط شده يا آن كه عقد مبني بر آن جاري شده باشد. «1»

شرايط و احكام «2» ازدواج موقت

شرايط:

اول: صيغه عقد ازدواج موقت (ايجاب و قبول)

در زناشويي، چه دائم و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود و تنها راضي بودن زن و مرد كافي نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مي خوانند، يا

ديگري را وكيل مي كنند كه از طرف آنان بخواند. (م 2363)

- وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مي تواند براي خواندن صيغه عقد از طرف ديگري وكيل شود. (م 2364)

- زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آن ها صيغه را خوانده است، نمي توانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده كفايت نمي كند، ولي اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافي است. (م 2365)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 172

الف- ايجاب (آنچه زن موقع خواندن صيغه ازدواج موقت مي گويد): اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را تعيين كردند، زن بگويد:

«متعتك نفسي في المدّه المعلومه علي المهر المعلوم؛ خودم را مورد بهره برداري تو (مرد) قرار دادم در مدت معلوم بنابر پاداش معلوم.»

ب- قبول (آنچه مرد در پاسخ زن مي گويد): مرد بدون فاصله بگويد: «قَبِلْتُ» و اگر ديگري را وكيل كنند، اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: «متعت موكلتي موكلك في المده المعلومه علي المهر المعلوم» پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: «قبلت لموكلي هكذا» (2369)

احكام:

1. در صورتي كه صيغه عقد ازدواج موقت صحيح خوانده نشود، عقد باطل است. اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معني آن را عوض كند، عقد باطل است. (2371)

2. در صورتي كه زن و مرد نمي توانند صيغه را صحيح بخوانند، بايد به شخص ثالثي كه مي تواند صيغه را صحيح بخواند، وكالت دهند تا از جانب آن ها اجراي صيغه نمايد.

3. در صورتي كه زن به تنهايي قادر به تلفظ صحيح صيغه عقد ازدواج موقت از جانب خود

نباشد، مي تواند به شوهر موقت خود وكالت دهد تا از طرف او اجراي صيغه نمايد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 173

4. در صورتي كه مهريه مشخص نباشد و اجراي صيغه عقد موقت شود، عقد باطل است.

5. كسي كه دستور زبان عربي را نمي داند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناي هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظي معناي آن را قصد نمايد، مي تواند عقد را بخواند. (2372، ص 386 مراجع)

6. عقد ازدواج بايد به عربي صحيح خوانده شود و اگر خود زن و مرد نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند، صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند كه معني را بفهماند.

دوم: تعيين مهر در ازدواج موقت

بايد طرفين بر مال توافق نمايند. مهر زن مي تواند پول يا منفعت و انجام كاري حلال و يا مباح باشد.

در صورت معلوم نبودن مهريه چه از نظر كيفيت يا كميت، عقد ازدواج باطل است.

سوم: تعيين وقت در صيغه عقد ازدواج موقت

تعيين وقت در موقع اجراي صيغه از شرايط عقد ازدواج موقت است و در صورت تعيين نكردن وقت، عقد باطل مي شود. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 174

چهارم: خالي بودن زن از موانع ازدواج

1. زن نبايد موقع خواندن صيغه ازدواج موقت در عده شوهر قبلي باشد.

تبصره: عده به ايامي مي گويند كه پس از جدا شدن، زن بايد صبر كند و حق شوهر كردن ندارد تا زماني كه دو باره خون حيض ببيند و همين كه حيض دوم را ديده، عده او تمام مي شود و مي تواند

شوهر ديگر اختيار نمايد.

اگر زن به طور طبيعي خون حيض نمي بيند و يا به اين علت كه رحمش را در آورده باشند، اگر در سن كساني مي باشد كه حيض مي بينند (از 9 سال تا 50 يا 60 سالگي) بايد 45 روز عده نگهدارد و سپس ازدواج نمايد.

زناني كه عده ندارند

يك- زني كه اگر سيده باشد، در شصت سالگي و اگر غير سيده باشد، در پنجاه سالگي ديگر خون حيض نمي بيند (يائسه).

د- زني كه ازدواج كرده، ولي با او همبستر نشده باشد.

سه- زني كه 9 سالش تمام نشده باشد.

زناني كه عده ندارند مي توانند پس از تمام شدن وقت ازدواج موقت، بلافاصله با شخص ديگري ازدواج كنند.

- اگر شوهر موقت بخواهد در ايام عده ازدواج دو مرتبه به همان زن رجوع كند، لازم نيست زن ايام عده را به پايان برساند.

- زني كه در ايام عده (ممنوعيت از ازدواج) به سر مي برد، اگر مسئله حرمت ازدواج در اين ايام را نمي دانست و ازدواج مجدد نمايد، در صورتي كه به او دخول نشده باشد، زن به مرد حرام ابدي نخواهد شد، ليكن در صورتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 175

كه دخول انجام گرفته باشد، هر چند مسئله را نمي دانسته، زن بر مرد حرام ابدي خواهد شد.

- زن و مردي كه مي دانسته اند ازدواج در ايام عده حرام است، اگر ازدواج نمايند، زن بر مرد حرام ابدي خواهد شد.

- عده زني كه از ازدواج موقت حامله شده باشد، به وضع حمل او، يا ديدن دو حيض (در كساني كه حيض مي بينند) و يا 45 روز در كساني كه حيض نمي بينند، به هر كدام

كه زمانش بيشتر باشد، مي باشد.

- عده زني كه شوهرش بميرد، چه ازدواج موقت و يا دائم، چهار ماه و ده روز قمري مي باشد. چه يائسه باشد يا زير 9 سال و چه دخول شده باشد يا نشده باشد.

- اگر زن بگويد من در ايام عده نيستم، در صورتي كه متهم به دروغ گويي و يا فحشا نباشد، مي شود سخن او را قبول و با او ازدواج كرد.

2. زن نبايد محرم مرد باشد.

- ازدواج با زن هايي مثل مادر، خواهر، (دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر)، مادر زن (فعلي و قبلي)، مادر مادر زن و مادر پدر زن با مرد محرم هستند، حرام است. (2384 م)

اگر كسي زني را براي خود عقد نمايد، اگرچه با او نزديكي نكند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هرچه بالا رود، به آن مرد محرم مي شوند. (2385)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 176 - اگر زني را عقد كند و با او نزديكي نمايد، دختر و نوه دختري و پسري او، هرچه پايين روند، چه در وقت عقد باشند و يا بعداً به دنيا بيايند، به آن مرد محرم مي شوند. (2387 م)

- ازدواج با زن هايي كه از طريق شير خوردن به انسان محرم مي شوند (خواهر رضاعي) حرام مي باشد.

- ازدواج با خواهر زن حرام و باطل است، مگر آن كه زن خود را طلاق بدهد و يا اگر ازدواج با او موقت است، باقي وقت را به او ببخشد و بعد از خروج آن زن از عده، با خواهرش ازدواج نمايد. (394) (2397 م)

احكام و مسائل متفرقه

1. كسي كه صيغه را مي خواند بايد بالغ و

عاقل باشد، چه براي خودش بخواند يا از طرف ديگري وكيل شده باشد. (2370)

2. در ازدواج موقت هر كدام از طرفين مي توانند به نفع خود شروطي را قرار دهند و پس از آن كه به توافق برسند، صيغه عقد ازدواج را بخوانند.

3. در موقع خواندن صيغه، زن و مرد بايد قصد انشا كنند؛ به اين معنا كه با خواندن صيغه همين الان زن با اين مرد و يا مرد با اين زن محرم خواهند شد.

4. مردم و يا زن و يا هر دو مي توانند به صورت تلفني شخص ديگري را وكيل خود نمايند تا در غياب آن ها اجراي صيغه عقد نمايد.

5. در ازدواج موقت زن از مرد ارث نخواهد برد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 177

6. زن مسلمان نمي تواند به عقد كافر در آيد، مرد مسلمان هم نمي تواند با زن هاي كافره غير كتابيه به طور دائم ازدواج كند وبه احتياط واجب ازدواج دائم با زن هاي كافره اهل كتاب نيز جايز نيست، ولي صيغه كردن زن هاي اهل كتاب مانند يهود و نصاري مانعي ندارد. (2397)

7. اگر با زني كه در عده طلاق رجعي است، زنا كند، آن زن بر او حرام مي شود و اگر با زني كه در عده متعه يا طلاق يا عده وفات است، زنا كند، بعداً مي تواند او را عقد نمايد (اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند) (2398)

8. اگر با زن بي شوهري كه در عده نيست، زنا كند، بعداً مي تواند آن زن را براي خود عقد نمايد، ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد، بلكه

احتياط مزبور حتي الامكان نبايد ترك شود و همچنين است اگر ديگري بخواهد آن زن را عقد كند. (2399)

9. اگر زني را كه در عده ديگري است براي خود عقد كند، چنانچه مرد و زن يا يكي از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عده حرام است، آن زن بر او حرام مي شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكي نكرده باشد. (2400)

10. اگر زني را براي خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده، چنانچه هيچ كدام نمي دانسته اند زن در عده است و نمي دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتي كه مرد با او نزديكي كرده باشد، آن زن بر او حرام مي شود. (2401)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 178

11. اگر انسان بداند زني شوهر دارد و با او ازدواج كند، بايد از او جدا شود و بعداً هم نمي تواند او را براي خود عقد كند. (2402)

12. شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكي با متعه خود را ترك كند. (2422)

13. زني كه صيغه مي شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكي نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مي تواند لذت هاي ديگر از او ببرد، ولي اگر بعداً به نزديكي راضي شود، شوهر مي تواند با او نزديكي نمايد. (2423)

14. زني كه صيغه شده است اگر چه آبستن شود، حق خرجي ندارد. (2424)

زني كه صيغه شده است حق همخوابي ندارد و از شوهر ارث نمي برد و شوهر هم از او ارث نمي برد (2425)

15. زني كه

صيغه شده مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولي اگر به واسطه بيرون رفتن حق شوهر از بين مي رود، بيرون رفتن او حرام است. (2427)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 179

از نظر قرآن و فقه چه تفاوتي بين زنا و عقد موقت وجود دارد؟

پرسش:

از نظر قرآن و فقه چه تفاوتي بين زنا و عقد موقت وجود دارد؟

پاسخ:

اين پرسش را مي توان به دو بخش تقسيم كرد:

1. تفاوت بين زنا و ازدواج موقت از نظر قرآن چيست؟

2. زنا و عقد موقت از نظر فقه چه تفاوتي دارند؟

پيش از بيان تفاوت بين زنا و ازدواج موقت، مناسب است آن دو را تعريف كنيم.

تعريف:

در تعريف «زنا» گفته اند: «نزديكي با زن، بدون عقد شرعي را زنا گويند.» «1» و در تعريف ازدواج موقت مي توان گفت: «نزديكي با زن با عقد شرعي كه مدت و مهر آن معلوم باشد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 180

گناه بزرگ

قرآن كريم «زنا» را در رديف شرك به خدا و قتل نفس معرفي مي كند. «1» در اين باره ابن عباس حديثي نقل مي كند از پيامبر گرامي (ص): سوال كردم،

كدام گناه از همه گناهان بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: اين كه براي خداوند شريكي قرار دهي، در حالي كه او تو را خلق كرده است؛ بعد گفتم: بعد از آن كدام گناه؟ فرمود: اين كه به قتل برساني فرزند خود را به خاطر ترس از اين كه با تو هم غذا شود. بعد پرسيدم: بعد از آن كدام گناه؟ فرمود: اين كه با زن همسايه ات زنا كني. «2»

قرآن كريم در مذمت و تقبيح عمل زنا مي فرمايد:

«وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِيلًا «3»؛

و نزديك زنا نشويد؛ [چرا] كه آن، زشتكاري است، و بد راهي است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 181

خداوند در اين آيه، «زنا» را عملي بسيار زشت و ناپسند و راهي بسيار بد و خطرناك معرفي مي كند و مي فرمايد: هيچ كس حق ندارد به آن نزديك

شود!

راهكار قرآني براي سلامت جامعه

قرآن كريم براي حفظ جامعه، عقد موقت را به عنوان راهي بسيار مناسب و مطابق با حكمت براي انسان قرار داده است:

«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَهً ... إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً؛ «1»

و كساني از زنان را كه (با مُتعه و ازدواج موقت) از او بهره مي بريد، پس مَهرشان را، در حالي كه واجب شده، به آنان بدهيد ... براستي كه خدا، داناي فرزانه است.»

از اين بخش از آيه استفاده مي شود كه اصل ازدواج موقت و صيغه، قبل از نزول اين آيه براي مسلمانان امري مسلم بوده كه در اين آيه نسبت به پرداخت مهر توصيه مي كند. «2» در پايان آيه آمده است: و خداوند نسبت به مصالح بندگان آگاه و احكامش مطابق با حكمت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 182

ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعي

با توجه به اين كه غريزه شهوت يكي از غرايز نيرومند انسان است و نمي شود آن را از بين برد؛ زيرا خداوند آن را به خاطر حفظ بقاي انسان در نهاد او گذاشته است، بايد از طريق شرعي تعديل كرد. اكنون در بسياري از محيطها و شرايط، افرادي به خاطرمشكلات مادي و يا به خاطر تحصيلات

طولاني قادر به ازدواج دائم نيستند و يا برخي افراد متأهل در مسافرت هاي طولاني كه با مشكل عدم ارضاي غريزه جنسي مواجه مي شوند، چكار بايد بكنند؟ آيا بايد اين غريزه خدادادي را سركوب كنند و راه راهبان را پيش بگيرند؟- اسلام به اين امر راضي نيست- و يا بايد آزاد و بي بند و بار باشند؟ در اين جا راه سومي نيز هست كه نه مشكلات ازدواج دائم

را به دنبال دارد و نه به سركوب غريزه جنسي مي انجامد و نه آن بي بند و باري را در پي دارد و آن ازدواج موقت (صيغه) است كه اسلام آن را پيش روي ما گذاشته است؛ بنابراين، در صورت ضرورت و اضطرار مي توان بدان عمل كرد.» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 183

تفاوت هاي زنا و عقد موقت:

1. عمل «زنا» به تعبير قرآن (إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِيلًا) «1»

عمل زشت و بد راهي است و ازدواج موقت از روي حكمت و علم خداوند به مصلحت بندگان است: «إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً».

2. بر اثر اين عمل زشت اگر فرزندان نامشروعي ب ه وجود آيند، بين آنان هيچ گونه ارتباطي وجود نخواهد داشت و خودشان را نسبت به يكديگر بيگانه قلمداد خواهند كرد؛ چرا كه از اصالت خانوادگي، عاطفه و محبت كه موجب ارتباط و اتصال است، برخوردار نمي باشند؛ اما در ازدواج موقت اگر صاحب

فرزند شوند چون شرعي و قانوني است، با فرزنداني كه از ازدواج دائم به دنيا مي آيند، هيچ تفاوتي ندارند.

3. عمل زنا غالباً همراه با اضطراب و ترس است، به ويژه براي كساني كه اهل ايمان باشند، حال اگر فرزندي به وجود آيد طبعاً اضطراب و دلهره در فرزند تاثير مي گذارد كه اين خود مشكلات جسمي و روحي- رواني براي وي به بار مي آورد؛ اما نزديكي بر اساس عقد موقت چون شرعي و قانوني است و قرآن آن را مباح دانسته، مفاسد مذكور را به همراه نخواهد داشت.

4. فرزندان نامشروع خودشان را به كسي و جايي منتسب نمي دانند و خود را معلول شهوات و غرايز جنسي يك عده شهوت ران مي دانند؛ در نتيجه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 184

روشن است كه در جامعه بحران آفريني مي كنند، به طوري كه امنيت و آسايش از جامعه سلب خواهد شد، ولي مقاربت مشروع آن عواقب سوء را به دنبال نخواهد داشت.

فرزند نامشروع سرنوشت خود را در آينده مبهم مي داند، ولي فرزند قانوني و شرعي اين گونه نيست؛ زيرا از اصالت خانوادگي بهره مند و نسب وي براي ديگران معلوم است. ممكن است گفته شود: با ايجاد كانون هاي تربيتي چه بسا بشود مشكلات مذكور را حل كرد؛ اما بايد دانست كه ممكن است در يك مقطع زماني با محبت و عاطفه هاي مجازي از بروز مشكلات پيش گيري كرد، ولي از آن جا كه آنان از نعمت محبت و عاطفه واقعي محروم اند مشكلات تربيتي و اخلاقي همچنان باقي مي ماند.

5. ارتباط زن و مرد در قالب ازدواج موقت خود به خود روابط زناشويي را مديريت مي كند و از ارتباط با افراد متعدد كاسته مي شود و همين كه اين روابط در چهارچوبي نظام مند شد، به طور طبيعي از بسياري از بيماري هاي مقاربتي و ... كاسته مي شود و بهداشت جسم و روانِ زن و مرد و جامعه را به ارمغان مي آورد.

با توجه به تفاوت هايي كه بين زنا و ازدواج موقت بيان شد، حكمت اين مطلب روشن مي شود كه چرا قرآن از عمل زنا نهي كرده و عقد موقت را مباح و جايز دانسته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 185

ويژگي هاي ازدواج موقت از منظر فقه

در كتب فقهي براي ازدواج موقت ويژگي هايي ذكر شده كه از آن ها تفاوت ازدواج موقت با زنا روشن مي شود. اكنون به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. ازدواج موقت كه به آن «متعه» نيز

گفته مي شود، مانند ازدواج دائمي است كه احتياج به عقد مشتمل بر ايجاب و قبول دارد و تنها رضايت قلبي دو طرف و نگارش و اشاره و داد و ستد كافي نيست. «1»

2. زن بايد در طول مدت ازدواج موقت (صيغه) در اختيار مرد باشد و حق ندارد خودش را در معرض مرد ديگري براي صيغه شدن قرار دهد؛ اما در زنا اين حكم رعايت نمي شود.

3. زن بايد بعد از اتمام مدت صيغه عدّه نگه دارد؛ يعني اگر زن «رگل» مي شود، در صورت آميزش بايد به اندازه ي دو نوبت قاعدگي عدّه نگه دارد و اگر «رگل» نمي شود، بايد 45 روز عده نگه دارد «2» و در اين مدت با مرد ديگري ازدواج نكند. در اين حكم فرق نمي كند از وسايل جلوگيري كننده از باردار شدن استفاده كرده باشد يا نه، در حالي كه در زنا اين حكم رعايت نمي شود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 186

4. اگر مردي از زنش صاحب فرزندي شد، بايد مثل فرزند ازدواج دائم مورد حمايت مرد قرار گيرد و نفقه او را پرداخت نمايد؛ اما در زنا چون فرزند شرعي و قانوني نيست، از حمايت مرد محروم است.

5. در صورتي كه مرد بعد از ازدواج موقت بميرد، فرزندش از او ارث مي برد، بر خلاف فرزند نامشروع.

ي ادآوري

اين كه شهوت راني لجام گسيخته را بتوان به شكل قانوني و در چهارچوب خاصي مديريت كرد، دغدغه اي بوده كه فكر انديشمندان را همواره به خود مشغول داشته است؛ چنان كه برتراند راسل- دانشمند معروف انگليسي- ازدواج موقت را به نام «زنا شويي دوستانه» راه حل مشكل جنسي جوانان در

عصر حاضر مي داند و آن

را به دولت ها پيشنهاد مي كند «1» و يكي از علماي اهل سنت، پس از نقل اين پيشنهاد، افتخار مي كند كه اين قانون جزو قوانين يكي از مذاهب اسلامي يعني شيعه است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 187

بديهي است طرح فوق از جهات زيادي به «ازدواج موقت» در اسلام نزديك است، ولي طرح اسلام از جهات زيادي روشن تر و كامل تر و جامع تر مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 189

فصل دوم: مسائل گوناگون

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 190

روابط دختر و پسر

اگر شخص به خاطر اين كه فرد مورد نظر از نظر ايمان كامل نيست و يا ...، با او ازدواج نكند، نظر اسلام در اين مورد چيست؟

اشاره

پرسش: اگر شخص به خاطر اين كه فرد مورد نظر از نظر ايمان كامل نيست و يا ...، با او ازدواج نكند، نظر اسلام در اين مورد چيست؟

پاسخ:

اگر انسان با فردي كه مورد علاقه او نيست و يا شرايط همسر خوب را ندارد، ازدواج نكند، اين گونه نيست كه تا آخر عمر بدون همسر بماند؛ زيرا اگر خانم ها در محيط خانه و اجتماع به وظايف ديني و شخصي خود عمل كنند، با اميد به رحمت و فضل الهي، ان شاءاللَّه در كار آن ها گشايش حاصل خواهد مي شود و نبايد با نااميدي، در حال در باره ي آينده نامعلوم قضاوت كرد.

ازدواج كه بنيان گذار كانون پر مهر خانواده است، آن قدر مهم و با ارزش است كه حتي در جوامع غيراسلامي و غيرديني نيز اهتمام ويژه اي نسبت به آن دارند.

در قرآن كريم نيز از آن به عنوان آيه و نشانه خدا كه باعث آرامش و سكونت انسان مي گردد، ياد شده است و اين نياز طبيعي همه انسان هاست.

ازدواج امري فطري، خدادادي و طبيعي است كه سلامت «جسم و روح» انسان را تأمين مي كند و نقش فراواني در پرورش استعدادهاي روحي و فكري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 191

و جسمي انسان برعهده دارد و باعث تكامل انسان

مي گردد. شهيد مطهري در اين راستا مي گويد: انسان بدون ازدواج به مرحله تكامل نمي رسد، اگر چه مراحل علمي و معنوي بالايي را گذرانده باشد.

هر شخصي كه بخواهد ازدواج موفقي داشته باشد، بايد ويژگي هاي همسر مناسب را بداند و طبق آن ويژگي ها «انتخاب» كند.

ويژگي هاي همسر مناسب

با توجه به روايات و سخن بزرگان، ويژگي هايي گوناگون براي همسر شايسته بيان شده كه براي رعايت اختصار برخي از آن ها را بر مي شماريم:

برخي براي انتخاب همسر شايسته چهار ويژگي اساسي و چهار ويژگي كه شرط كمال است را نامبرده اند كه «ويژگي هاي اساسي» عبارت اند از:

الف: تديّن و تعهد

در روايت مي خوانيم: «عليك بذوات الدين» «1» با انسان متدين ازدواج كنيد. اعتقاد به خدا و دين باوري نگاه انسان را به هستي و خوشبختي تغيير مي دهد، و ارزش هاي واقعي را مي فهماند و در فراواني نعمت روحيه شكر و انفاق به ديگران، در سختي و مشكلات زندگي، به جاي كج خُلقي و بدبيني، اميد و تلاش را سرلوحه زندگي قرار مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 192

«دين» انسان را مسئوليت پذير مي كند و استقلال شخصيت و روي پاي خود ايستادن را به انسان هديه مي دهد؛ همان چيزي كه زن ها از مردشان انتظار دارند، و رهايي از تنبلي و انجام ندادن كارهاي لغو و دوري از گناه كه بنيان خانواده را سست مي كند، از ديگر نتايج ايمان مي باشد. خلاصه در «سايه دين» است كه انسان «طعم خوشبختي» را مي چشد.

ب- اخلاق نيك

از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: «اذا جاءكم من ترضون خُلقه و دينه فزوجوه؛ «1»

اگر كسي كه براي خواستگاري شما آمد از اخلاق و دين داري او راضي

هستيد، پس با او ازدواج كنيد.»

ج- شرافت خانوادگي و اصالت داشتن

اين ويژگي به اين معنا نيست كه شهرت يا ثروت و يا موقعيت اجتماعي بالا داشته باشند، بلكه با نجابت بزرگوار باشند و به كارهاي باطل و حرام شهرت نداشته باشند.

د- عاقل باشد و احمق و نادان نباشد

فرق است بين «عاقل» و «عالم و با سواد»، زيرا چه بسا افرادي كه سواد زيادي ندارند، ولي تدبير و عقل معاش و عقل معاد خوبي دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 193

شرايط چهارگانه كمال در همسر

الف- سلامت جسمي و روحي

اگر شخص بيماري خاصي دارد، از چگونگي آن پيش از عقد با خبر شود و با آگاهي كافي ازدواج كند.

ب- زيبايي

از نظر ظاهري حداقل زيبايي را داشته باشد؛ البته كمال زيبايي يك «امتياز» است و «شرطي» كه مانع ازدواج باشد نيست. برخي افراد به هنگام انتخاب همسر فقط زيبايي هاي معنوي همسر خود را مد نظر دارند و نسبت به زيبايي هاي ظاهري بي توجهي مي كنند و مهم نمي دانند و از سوي ديگر، برخي افراد نيز به خاطر انتخاب همسر زيبا بقيه ويژگي هاي همسر مناسب را فدا مي كنند و به صِرفِ داشتن زيبايي ظاهر بسنده مي نمايند. اين دو گروه «افراط» و «تفريط» مي كنند، و بديهي است كه در طول زندگي با مشكل روبه رو مي شوند؛ از اين رو، پيشنهاد مي شود در اين زمينه معتدل و ميانه رو باشند.

ج- علم

«آگاهي»، درك انسان را نسبت به زندگي بالا مي برد، البته ضرورت آن تا حد معمول است و اصرار بر مدارج بالا براي تشكيل زندگي نياز نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 194

د- هم شأني

كُفو بودن

و هم شأني در مسائل مختلف مثل ايمان، توانايي هاي فكري و فرهنگي، مسائل جسمي، زيبايي و در امور مالي، اقتصادي و سياسي و ... مطلوب است.

نكات:

در پايان بيان چند نكته ضروري به نظر مي رسد:

اول اين كه پيدا شدن شخصي؛ با همه اين اوصاف امري است دور از دسترس. بلكه گاهي افراد ممكن است مثلًا اعتقاد به نماز و روزه داشته باشند، ولي براي مثال اهل گوش دادن به نوار ترانه نيز باشند، و اين كار از روي اعتقاد آن ها نباشد، بلكه از روي تقليد از دوستان و جمع باشد و در خلوت همراه با ترس انجام مي دهند. اين گونه افراد با افرادي كه به مسائل ديني پايبند نيستند، فرق دارند؛ از اين رو، در برخورد با هر گروه بايد برخود مناسب داشت.

دوم اين كه اين سوال مطرح مي شود كه خود خانم تا چه حد مقيد است؟ و از طرفي آيا آن توانايي را دارد كه در همسر خود تحول و تغيير ايجاد كند؟

سوم اينكه شايد هم اكنون ازدواج نكردن قابل تحمل باشد، ولي در آينده كه شرايط تغيير مي كند و سن شخص بالا مي رود، تحمل او نيز كم مي شود و يا مثلًا با فقدان پدر رو به رو مي شود كه در آن وقت تحمل آن شرايط غيرممكن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 195

يادآوري:

انسان در باره مسئله مهم ازدواج نيازمند مطالعه و مشاوره حضوري يا غيرحضوري با كارشناسان و روان شناسان متخصص و متعهد است.

معرفي چند كتاب پيرامون ازدواج در اسلام:

1. جوانان و انتخاب همسر، آيه اللَّه حسين مظاهري

2. ازدواج مكتب انسان سازي، شهيد پاك نژاد

3. انتخاب همسر، آيت اللَّه ابراهيم اميني

4. اسلام و ازدواج، آيت اللَّه مشكيني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 196

آيا مي توان با ارتباط تلفني دختر يا پسري را ارشاد كرد؟

پرسش:

آيا مي توان با ارتباط تلفني دختر يا پسري را ارشاد كرد؟

پاسخ:

چنانچه خوف مفسده نباشد با رعايت كامل موازين شرعي مانعي ندارد.

استفتاء از آيت اللَّه العظمي فاضل لنكراني- حفظه اللَّه.

***

اگر دختري براي انسان مزاحمت ايجاد كند، مي تواند براي دور كردن آن از خويش با او صحبت كند؟

پرسش:

اگر دختري براي انسان مزاحمت ايجاد كند، مي تواند براي دور كردن آن از خويش با او صحبت كند؟

پاسخ:

چنانچه موجب تهييج و مفسده نباشد، به مقدار ضرورت براي رفع مزاحت مانعي ندارد و در غير اين صورت جايز نيست.

استفتاء از: آيت اللَّه العظمي فاضل لنكراني- حفظه اللَّه.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 197

آيا آرايش زنانه براي مردان اشكال دارد؟

پرسش:

آيا آرايش زنانه براي مردان اشكال دارد؟ توضيح اين كه برخي از جوانان مبادرت به برداشتن زير ابرو، بند انداختن و ... مي نمايند، لطفاً حكم و فلسفه آن را مرقوم بفرماييد.

پاسخ:

اگر موجب ترويج فرهنگ دشمنان اسلام و يا مستلزم مفسده و يا تشبّه به زن باشد، جايز نيست.

استفتاء از دفتر آيت اللَّه العظمي خامنه اي- دامت بركاته.

***

حكم نامه نگاري بين دختر و پسر نامحرم چيست و آيا ارتباط تلفني جايز است؟

پرسش:

حكم نامه نگاري بين دختر و پسر نامحرم چيست و آيا ارتباط تلفني جايز است؟

پاسخ:

جايز نيست.

استفتاء از: آيت اللَّه العظمي فاضل لنكراني- حفظه اللَّه.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 198

شيوه اجراي عقد ازدواج و شرايط آن چگونه است؟

پرسش:

شيوه اجراي عقد ازدواج و شرايط آن چگونه است؟

پاسخ:

الف- شيوه اجراي عقد ازدواج موقت و شرايط آن:

اين مطلب در مبحث ازدواج موقت توضيح داده شد.

ب- شيوه اجراي عقد ازدواج دائم و شرايط آن:

در اين مورد دستور و شرايط و مسائل عيناً از رساله مراجع تقليد «1» نقل مي شود:

احكام ازدواج در رساله مراجع چيست؟

احكام ازدواج در رساله مراجع چيست؟

پاسخ:

احكام نكاح يا ازدواج و زناشويي «2» ب- واسطه عقد ازدواج، «3» زن به م----- رد «4» ح---- لال مي شود و آن بر دو قسم پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 199

است: دائم و غيردائم. «1» عقد دائم آن است كه مدت زناشوئي در آن معين نشود «2» و زني را كه به اين قسم عقد مي كنند «دائمه» گويند. و عقد غيردائم آن است كه مدت زناشويي در آن معين شود، مثلًا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يكماه يا يكسال يا بيشتر عقد نمايند «3» و زني را كه به اين قسم عقد كنند «متعه و صيغه» مي نامند.* «4»

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 200

احكام عقد

مسأله 2363- در زناشويي- چه دائم و چه غيردائم- بايد صيغه خوانده شود و تنها راضي بودن زن و مرد «1» كافي نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مي خوانند، يا ديگري را وكيل مي كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 2364- وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مي تواند براي خواندن صيغه عقد از طرف ديگري وكيل شود.* «2»*

*** مسأله 2365- زن و مرد تا يقين «3» نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، نمي توانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند «4» و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمي كند «5» ولي اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافي است.

اين مسأله، در رساله آيت الله بهجت نيست

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 201

مسأله 2367- يك نفر مي تواند براي خواندن صيغه عقد دائم يا غيردائم

از طرف دو نفر «1» وكيل شود و نيز انسان «2» مي تواند از طرف زن وكيل شود و او را براي خود به طور دائم يا غيردائم عقد كند، «3» ولي احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.* «4»

اين مسأله، در رساله آيت الله بهجت نيست

***

دستور خواندن عقد دائم

مسأله 2368- اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و «5» اول زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسيِ عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» ي عني خود را زن تو نمودم به مهري كه معين شده، پس از آن بدون فاصله «6» مرد بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 202

يعني قبول كردم ازدواج را، عقد صحيح است»

و اگر ديگري را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلًا اسم مرد «احمد» و اسم زن «فاطمه» باشد و وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِلِّتِي فاطِمَهَ مُوَكّلَكَ احْمَدَ عَلي الصَّداقِ الْمَعْلُوم»، «2»

پس بدون فاصله «3» وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي احْمَدَ عَلي الصَّداقِ» «4»

صحيح مي باشد. «5»-* «6»

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 203

دستور خواندن عقد غيردائم

مسأله 2369- اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غيردائم را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد:

«زَوَّجْتُكَ نَفْسيِ فِي الْمُدَّهِ الْمَعْلُومَهِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُوم» «1»

بعد بدون فاصله «2» مرد بگويد: «قَبِلْتُ»، صحيح است. و اگر ديگري را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: «مَتَّعْتُ «3» مُوَكِّلَتِي مُوَكّلَكَ «4» فِي الْمُدَّهِ الْمَعْلُومَهِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُوم» پس بدون فاصله «5» وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ «6» لِمُوَكّلي هكَذا» صحيح مي باشد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 204

شرايط عقد

مسأله 2370- عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول: آن كه به عربي صحيح خوانده شود به احتياط واجب، «1» و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم هم نيست كه وكيل بگيرند، «2» اما بايد لفظي بگويند كه معني «زَوَّجْتُ» و «قَبِلْتُ» را بفهماند.

دوم: مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مي خوانند قصد انشاء داشته باشند يعني اگر خود مرد و زن صيغه را مي خوانند، زن به گفتن «زَوَّجْتُكَ نَفْسِي» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قّبَلْتُ پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 205

التَّزْويجَ» زن بودن او را براي خود قبول نمايد و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مي خوانند، به گفتن «زَوَّجْتُ و قَبِلْتُ» «1» قصدشان اين باشد كه مرد و زني كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم: كسي كه صيغه «2» را مي خواند بالغ و عاقل باشد، «3»

چه براي خودش بخواند

يا از طرف ديگري وكيل شده باشد. «4»

چهارم: اگر وكيل زن و شوهر يا ولي آنها صيغه را مي خوانند،

در عقد، زن و شوهر را معين كنند مثلًا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند. پس كسي كه چند دختر دارد، اگر به مردي بگويد «زَوَّجْتُكَ إِحْدي بَناتِي» (يعني زن تو نمودم يكي از دخترانم را) و او بگويد «قَبِلْتُ» يعني قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند عقد باطل است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 206

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضي باشند، «1»

ولي اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضي است عقد صحيح است.* «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 207

مسأله 2376- دختري كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، «1» بايد «2» از پدر يا جد پدري خود اجازه بگيرد «3» و اجازه مادر و برادر لازم نيست. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 208

فهرست منابع دو جلد

فهرست منابع دو جلد

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه.

3. االاشارات و التنبيهات، ابوعلي سينا، مع شرح خواجه نصيرالدين طوسي، التحقيق: سليمان دنيا، موسسه النعمان بيروت، 1413 ق.

4. اخلاق جنسي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، تير 1381.

5. اذن و آثار حقوقي آن، عليرضا فخيم زاده، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول، 77.

6. استفتاء، دفتر آيت الله تبريزي

7. استفتاء، دفتر آيت الله خامنه اي

8. استفتاء، دفتر آيت الله سيستاني

9. استفتاء، دفتر آيت الله فاضل لنكراني

10. استفتائات، امام خميني (ره)

11.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 8، ص: 209

امالي، شيخ صدوق، المكتبه الاسلاميه، قم، الطبعه الرابعه المصححه، 1404 ق.

12. انتخاب همسر و ازدواج، سيد مهدي شمس الدين، شفق، چاپ اول، قم، 1375 ش.

13. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد، 1350 ش، انتشارات كتابفروشي اسلامي.

14. آيه هاي زندگي، حسين اسكندري، انتشارات سروش صدا و سيما، چاپ اول، 1381.

15. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، الطبعه الرابعه، 1404 ق.

16. البرهان في تفسير القرآن، البحراني، سيد هاشم الحسيني، دار الكتب العلميه، قم، 1334 ش، پنج جلدي.

17. پرسش ها و پاسخ ها، رساله دانشجويي مطابق با نظر ده تن از مراجع عظام، سيد مجتبي حسيني، انتشارات دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1384

18. تاج العروس من جواهر القاموس، محمدمرتضي الزبيدي، مكتبه الحياه، بيروت، بي تا.

19. تاريخ الجاهليه، عمر فروخ

20.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 210

تحرير الوسيله، روح الله الموسوي خميني، دار الكتب الاسلاميه، قم، دو جلد، 1390 ق.

21.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 211

تحف العقول، الحسن بن شبعه الحراني، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1404 ق.

22. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، وزارت ارشاد جمهوري اسلامي ايران، الطبعه الاولي، 1371 ش.

23. تحليلي تربيتي بر روابط دختر و پسر در ايران، دكتر علي اصغر احمدي.

24. ترجمه نهج البلاغه، ناصر مكارم شيرازي، مطبوعاتي هدف، قم، چاپ نهم، 1372.

25. تفسير القمي، علي بن ابراهيم بن هاشم القمي، موسسه دارالكتاب، قم، 1404 ق.

26. تفسير روح المعاني، في تفسير القرآن العظيم و السبع، ابوالفضل شهاب الدين انسيه محمود الالوسي، 30 جلد.

27. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، 32 جلدي.

28. تفسير نمونه، آيت الله ناصر مكارم شيرازي، 1373

ش، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج).

29.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 212

تفسير نور، محسن قرائتي، انتشارات در راه حق، قم، 1374 ش.

30. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، حققه و علق عليه، سيد حسن موسوي الخرسان، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1390 ق.

31. توضيح المسائل، آيت الله بهجت

32. توضيح المسائل، آيت الله نوري همداني

33. توضيح المسائل، آيت الله وحيد خراساني

34. توضيح المسايل مراجع، جامعه مدرسين

35. توضيح المسايل، آيت الله ناصر مكارم شيرازي

36. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق، مكتبه الحيدريه، نجف، 1385 ق.

37. جاذبه و دافعه امام علي (ع)، شهيد مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سي و سوم، 1379 ش.

38. جواهر الكلام، الشيخ محمدحسن النجفي، التحقيق: عباس القوچاني، دارالكتب الاسلاميه، آخوندي، الطبعه الثالثه، 1367 ش.

39. حكمت الهي عام و خاص، مهدي الهي قمشه اي، چ 3.

40. الحكمه المتعاليه في الاسفار الاربعه، صدرالدين محمد شيرازي (ملاصدرا)، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، الرابعه، 1410 ق.

41.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 213 الخلاف، شيخ طوسي، التحقيق: سيدعلي الخراساني، سيد جواد شهرستاني، محمد مهدي نجف، موسسه النشر الاسلامي، قم، الاولي، 1417 ق.

42. دعائم الاسلام، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون التميمي المغزي، التحقيق: آصف بن علي اصغر فيضي، دارالمعارف، 1383 ش.

43. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

44. روان شناسي عشق ورزيدن، اينياس لپ، ترجمه كاظم سامي و محمود رياحي، انتشارات چاپ پخش.

45. روزنامه كيهان، ش 13895، 10 آذر 84

46. زن در آيينه جلال و جمال، عبداللَّه جوادي آملي، نشر دارالهدي، چاپ ششم، تابستان 1380، بي جا.

47. سيري

در مسائل خانواده، حبيب اللَّه طاهري، چاپ و نشر سازمان تبليغات، چاپ اول، بهمن 1370، بي جا.

48. شخصيت زن از ديدگاه قرآن، هادي دوست محمدي، چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، چاپ اول، بهار 1380، بي جا.

49.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 214

شرح لمعه، (الروضه البهيه في اللمعه الدمشقيه)، شهيد ثاني (زين الدين الجبعي العاملي)، انتشارات داوري، قم، الاولي، 1410 ق.

50. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، تهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

51.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 215

الصافي، محمد محسن فيض كاشاني، 1402 ق، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، الطبعه الثانيه، 5 جلدي.

52. صحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل بن حماد الجوهري، التحقيق: احمد بن عبدالغفار عطار، دارالعلم الملايين بيروت، الرابعه، 1407 ق.

53. صحيفه سجاديه، امام سيد الساجدين و زين العابدين علي بن الحسين (ع)، نشر الهادي، قم، 1376 ش.

54. طب در قرآن، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ترجمه علي چراغي، تهران، انتشارات حفظي، بي تا.

55. العروه الوثقي، سيد محمدكاظم طباطبائي يزدي، التحقيق و النشر موسسه النشر الاسلامي، التابعه لجماعه المدرسين، قم، الاولي، 1420 ق.

56. علل الشرايع، شيخ صدوق ابو جعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، مكتبه الداوري قم، 1386 ق.

57.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 216

علل گرايش به مادي گري، مطهري، شهيد مرتضي، انتشارات صدرا، تهران، قم، 1372 ش (جلد اول مجموعه آثار).

58. عوالم العلوم، بحراني، الشيخ عبدالله، التحقيق والنشر: مدرسه الامام المهدي (ع)، الطبعه الاولي، 1407 ق.

59.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 217

عيون اخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، دارالعالم للنشر (جهان)، 1378 ق.

60. الغدير في الكتاب

و السنه و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتب العربي، 1387 ق، 11 جلدي.

61. غررالحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد التميمي آمدي (گردآورنده)، مكتبه الاعلام الاسلامي، قم، 1366 ش.

62. فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم (ع)، ترجمه: علي مويدي، نشر معروف، قم، چاپ دوم، 1378 ش.

63. فرهنگ سخن (بزرگ)، حسن انوري، انتشارات سخن، تهران، چاپ اول، 1381 ش.

64. فرهنگ فارسي، محمد معين، موسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ هشتم، 1371 ش.

65.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 218

فقه الرضا (ع)، علي بن بابويه، التحقيق: موسسه آل البيت (ع)، الناشر: المؤتمر العالمي للامام الرضا (ع)، الطبعه الاولي، 1406 ق.

66. فهرست موضوعي تفسير نمونه، احمد علي بابائي و رضا محمدي، زير نظر آيت الله مكارم شيرازي، مدرسه الامام اميرالمومنين (ع)، قم، پنجم، 1370 ش.

67.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 219

قرآن در آئينه انديشه ها، جمعي از نويسندگان سازمان تبليغات اسلامي، نشر سازمان تبليغات، تهران، آذر 1364.

68. قواعد، الاحكام علامه حلي، التحقيق والنشر: موسسه النشر الاسلامي، قم، الاولي، 1413 ق.

69. كافي، كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه، بي جا، چ سوم، 1388 ق.

70. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفه، دارالكتب، 1400 ق.

71. كشف الاسرار و عده الابرار، رشيد الدين الميبدي، (معروف به تفسير خواجه عبداللَّه انصاري).

72. كيمياي محبت، لاله اي از ملكوت

73. لسان العرب، ابن منظور، نشر ادب الحوزه، الاولي، 1405 ق.

74.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 220

اللمعه الدمشقيه، محمد بن جمال الدين مكي العاملي (شهيد اول)، التحقيق: علي كوراني، دارالفكر، الاولي، 1411 ش.

75. ماهنامه اصلاح

و تربيت، ش 29.

76. ماهنامه معارف، شماره 36، خرداد و تير 1385 ش.

77. مباني فلسفه عشق از منظر ابن سينا و ملاصدرا، مؤسسه بوستان كتاب، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، چاپ اول، 1382.

78.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 221

مبسوط في فقه الاماميه، شيخ طوسي، صححه و علق عليه:

سيد محمدتقي الكشفي، المكتبه المرتضويه لاحياء الآثار الجعفريه، 1387 ق.

79. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375.

80. مجله زن روز، ش 985

81. مجله كتاب زن، ش 26، زمستان 83

82. مجله كتاب زنان، ش 24، سال 1383.

83. مجله معرفت، ش 87

84. مجله معرفت، ش 97، سال چهارم.

85. مجمع البحرين، فخرالدين طريحي، التحقيق: السيد احمد الحسيني، مكتب نشر الثقافه الاسلاميه، الثانيه، 1408 ق.

86.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 222

مجمع البيان، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، الطبعه الاولي، 1415 ق.

87. مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، دكتر ولي اللَّه نقي پور، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي، تهران، چاپ اول، 1382.

88. مساله حجاب، شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چاپ پنجاه و دوم، 1379 ش.

89.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 223

مستدرك وسايل الشيعه و مستنبط المسائل، محدث نوري طبرسي، التحقيق و النشر: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث الاولي، 1408 ق.

90. مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بيروت، بي تا.

91. مصباح المنير، فيومي، دارالهجره، قم، 1405 ق.

92. معاشرت زنان و مردان از ديدگاه اسلام، حسن صادقي، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چاپ اول، 1382.

93. مفاتيح الجنان، محدث قمي (شيخ عباس قمي)، انتشارات قدياني، تهران.

94. المفردات في غريب القرآن، الراغب

الاصفهاني، تهران، المكتبه المرتضويه، 1332 ش.

95.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 224

مقائيس اللغه، ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا، تحقيق و ضبط: عبدالسلام محمد هارون، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 ق.

96. المقنعه، شيخ مفيد، التحقيق والنشر: موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، قم، الثانيه، 1410 ق.

97. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، التحقيق: علي اكبر غفاري، جامعه المدرسين، الثانيه، 1404 ق.

98. منزلت زن در انديشه اسلامي، محمد فنائي اشكوري، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار 1377، قم.

99.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 225

منهاج الصالحين، آيت الله سيد علي سيستاني، النشر: مكتب آيت الله العظمي سيد علي الحسيني السيستاني، قم، الاولي، 1416 ق.

100. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1367 ش.

101. الميزان في تفسير القرآن، سيدمحمد حسين طباطبائي، قم، مؤسسه ي مطبوعاتي اسماعيليان، 1393 ق، 20 جلدي.

102. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، صدرا، چاپ سيزدهم، زمستان 1368، قم.

103.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 226

نگرشي نو بر ازدواج موقت، سيد محمدحسين سجاد، چاپ اول، قم، 1375.

104. النهايه في غريب الحديث، ابن اثير، التحقيق: طاهر احمد الزاوي، محمود محمد الطناحي، موسسه اسماعيليان، قم، الرابعه، 1364 ش.

105. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، نوبت چهاردهم، 1378 ش.

106. نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه حويزي عروسي، قم، المطبعه العلميه، الطبعه الثانيه، 1383 ق، پنج جلدي.

107. ورزش و تربيت بدني در جمهوري اسلامي، اداره كل تربيت بدني وزارت آموزش و پرورش، 1360.

108. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، محمد بن الحسن حرّ عاملي، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1391

ق.

109. سيستاني gro. inatsis اينترنت، دفتر

110. تبريزي gro. izirbat اينترنت، دفتر

و نيز از منابع زير استفاده شده است:

1. آنچه يك جوان بايد بداند، رضا فرهاديان

2. انس التائبين، امام محمد غزالي.

3.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 227

اوصاف الاشراف، خواجه نصيرالدين طوسي،

4. بررسي فقهي حقوق خانواده، سيد مصطفي محقق داماد

5. تعليقات علي العروه، آيت الله مكارم شيرازي

6. تفسير بيضاوي، قاضي بيضاوي

7. جامع المسايل، فاضل لنكراني

8. جامعه شناسي خانواده و ازدواج، اندره ميشل، ترجمه فرنگيس اردلان

9. جامعه شناسي، آنتوني گيدنز

10. جاهليت و اسلام، يحيي نوري

11. جمعيت و تنظيم خانواده، حلم سرشت، پرپوش و دل پيشه، اسماعيل

12. جمعيت و تنظيم خانواده، صمد كلانتري

13. خانواده در گذشته و حال، اندره ميشل

14. درآمدي بر انديشه ها و نظريه هاي جمعيت شناسي، احمد كتابي

15. رساله نوين امام خميني

16. رفتارهاي جنسي انسان، علي اسلامي نسب

17. فرهنگ علوم عقلي، سيد جعفر سجادي

18. فرهنگ مهرورزي، حسين انصاريان

19. فمينيسم جهاني و چالش هاي پيش رو، عبدالرسول هاجري

20. منهاج الصالحين، آيت الله تبريزي

21.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 8، ص: 228

منهاج الصالحين، آيت الله وحيد خراساني

22. نظام بين الملل حقوق بشر، حسين مهرپور

23. نقد كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان، خانم علاسوند

24. هنر عشق ورزيدن، اريك فروم

25. يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، جمعي از فضلاي حوزه علميه قم.

26. انگيزش و شخصيت؛ 27. آيين بهزيستي اسلام؛ 28. بررسي تاريخ منزلت زن از ديدگاه اسلام؛ 29. التعريفات، فرهنگ معارف اسلامي؛ 30. جنگ عليه زنان؛ 31. زنان، جنون و پزشكي؛ 32. سيماي زن در جهان آمريكا؛ 33. فرهنگ فارسي عميد.

جلد 9 (پيامبر مهر 1)

درآمد

قرآن

كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد.» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 14

پرسش كليد دانش است. «1» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه ي دانشمندان، دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه ي آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسشنامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه ي پاسخ پرداخته اند، كه حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه ي پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

از آنجا

كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 15

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه ي «قرآن و علم» دارند، به نشاني ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

قم- 7/ 6/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 17

اشاره:

سال 1385 ش به نام «پيامبر اعظم (ص)» نامگذاري شده است، از آنجا كه مهمترين دستاورد پيامبر (ص) قرآن كريم است، و پيامبر (ص) در مورد قرآن مطالب زيبا، ژرف و آگاهي بخش دارد؛ و نيز در تعداد زيادي از آيات قرآن از نام ها، صفات و رفتار و گفتار پيامبر (ص) ياد شده است، لازم است كه در رابطه ي «پيامبر و قرآن» مطالب آيات و روايات نبوي كاويده شود.

اين نوشتار بر آن است كه اين مطالب را در پنج محور زير بررسي كند:

الف: قرآن از ديدگاه پيامبر (ص)

ب: روش شناسي تفسير پيامبر (ص)

ج: شمارگان روايات تفسيري پيامبر (ص)

د: سيماي پيامبر (ص) در قرآن

ه-: تفسير برخي از مهمترين آيات مربوط به پيامبر (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 19

فصل اول: پيامبر اعظم (ص) و قرآن

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 21

الف. قرآن از ديدگاه پيامبر (ص)

پيامبر اكرم (ص) در احاديث متعددي به قرآن و مطالب مربوط به آن پرداخته اند، اين احاديث در كتاب هاي حديثي شيعه و اهل سنت از ايشان حكايت شده است.

احاديث مذكور فراوان است و ذكر همه ي آنها در يك مقاله نمي گنجد، ولي مي توان آنها را گلچين كرد و در موارد زير دسته بندي نمود:

ي ك: اهميت و صفات قرآن

1. فضيلت قرآن: فضيلت قرآن نسبت به ساير سخنان، همچون فضيلت خدا نسبت به ساير مردم است. «1»

2. شفاعتگري قرآن: قرآن شفاعت كننده اي است كه شفاعت آن پذيرفته مي شود. «2»

3. قرآن، راهنماي به بهترين راه است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 22

4. دانشمندان از قرآن سير نمي شوند. «1»

5. قرآن دارو (ي شفابخش) است. «2»

دوم: راهكارهاي بهره وري از قرآن

1. هر كس قرآن را پيش رو (و راهنماي) خود قرار دهد به سوي بهشت سوق داده مي شود، و هر كس آن را پشت سرنهد به سوي دوزخ رهسپار مي شود. «3»

2. هنگامي كه بلاها و فتنه ها همچون شب تاريك به شما روي آورد، به سوي قرآن برويد (تا نجات

يابيد). «4»

3. قرآن سفره ي الهي است هر چه مي توانيد از اين سفره (بهره ببريد و) آموزش ببينيد. «5»

4. وقتي شما قرآن قرائت مي كنيد، كه شما را (از گناهان) منع كند، و هنگامي كه منع نكند (در حقيقت) قرائت نكرده ايد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 23

سوم: آموزش قرآن

1. بهترين شما كسي است كه قرآن را فراگيرد و (به ديگران) بياموزد. «1»

2. (در رستاخيز) هنگامي كه انيس و مصاحب قرآن وارد بهشت مي شود، به او گفته مي شود: بخوان و بالا برو، و او مي خواند و بالا مي رود، به هر آيه اي، درجه اي بالا مي رود تا اينكه آخرين چيزي كه از قرآن مي داند مي خواند. «2»

3. هر كس براي دنيا و زيور آن، قرآن بياموزد، خدا بهشت را بر او حرام مي كند. «3»

4. هر كس به فردي قرآن بياموزد مولاي او مي گردد. «4»

چهارم: قرائت قرآن

1. هنگامي كه يكي از شما دوست دارد با خدا سخن گويد، قرآن قرائت كند. «5»

2. قرائت قرآن، تاوان گناهان و سپر آتش و مانع عذاب است. «6»

3. صداي نيكو زينت قرآن است. «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 24

4. حكايت شده كه پيامبر (ص) افرادي را به سوي يمن فرستاد و يكي از آنها را كه كوچك تر بود امير قرار داد، از پيامبر (ص) پرسيدند: علت اين كار چيست؟! حضرت از قرائت قرآن او ياد كردند! «1»

پنجم: حفظ قرآن:

1. خداي متعال، دلي را كه ظرف قرآن است عذاب نمي كند. «2»

2. حاملان قرآن عرفاي اهل بهشت هستند. «3»

3. حكايت شده كه بعد از جنگ احد، هنگام دفن شهدا، پيامبر (ص) فرمودند: افرادي از شهدا كه قرآن بيشتري

حفظ هستند آنها را مقدم بر ديگران دفن كنند. «4»

ششم: شنيدن قرآن

1. هر كس مشتاق خداست، به كلام الهي گوش فرادهد. «5»

2. هر كس به آيه اي از قرآن گوش فرا دهد، از كوه طلا برايش بهتر است. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 25

3. كسي ك-- ه به ق--- رآن گ--- وش ف-- را دهد، بلاي آخ- رت از او دفع مي شود. «1»

4. كسي كه به آيه اي از قرآن گوش فرا دهد، نيكي (حسنه اي) چند برابر برايش ثبت مي شود. «2»

هفتم: ساحت هاي قرآن (بطون)

- هيچ آيه اي (از قرآن) نيست، مگر آنكه ظاهر و باطن دارد. «3»

تذكر: معناي بطن و شيوه ي تفسير باطني، در بخش روش شناسي تفسير پيامبر (ص) بيان مي شود. «4»

هشتم: تفسير به رأي ممنوع

1. در حديث صحيح امام رضا (ع) از پدرانش از پيامبر (ص) و او از خداي متعال نقل مي كنند كه فرمود: «هر كس قرآن را به رأي خود تفسير كند ايمان به من ندارد.»» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 26

2. هر كس در مورد قرآن بدون علم سخن گويد پس بايد جايگاهي از آتش برايش فراهم شود. «1»

تذكر: توضيح بيشتر در اين باره در بخش روش شناسي تفسير پيامبر (ص) بيان مي شود.

نهم: اقسام آيات قرآن

1. قرآن بر پنج صورت است: حلال، حرام، محكم و متشابه و مثل ها.

به حلال ها عمل كنيد، حرام ها را رها كنيد، به محكمات قرآن عمل كنيد، متشابهات را رها سازيد (تا معناي آن روشن شود) و از مثل هاي قرآن عبرت بگيريد. «2»

2. با عظمت ترين آيه ي قرآن، آيت الكرسي است.

عدالت آميز ترين آيه ي قرآن «ان الله يامر بالعدل و الاحسان ...» «3»

است.

هراس انگيزترين آيه ي قرآن «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً يَرَهُ» «4»

است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 27

اميد انگيزترين آيه ي قرآن «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُ-- وا م-- ن رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّ-- هُ هُ-- وَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» «1»

است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 29

ب. روش شناسي تفسير پيامبر اعظم (ص)

اشاره

درآمد

پيامبر اكرم (ص) شخصيتي چند بعدي بود، عارف، متخلّق، سياستمدار و رئيس حكومت، قانونگذار، حكيم و ... از اين رو در مورد قرآن به همه ي ابعاد آن توجه مي كرد و همه ي بيانات ايشان در مورد قرآن (براساس آيه ي 44 سوره ي نحل) حجّت است و تفسير صحيح و معتبر قرآن به شمار مي آيد.

مي توان گفت كه پيامبر اسلام (ص) تقريباً به همه ي روش ها و گرايش هاي تفسيري اشاره كرده و از اكثر روش هاي صحيح استفاده كرده است ولي «تفسير به رأي» را ممنوع دانسته و از آن پرهيز كرده است.

واژگان

واژه هاي اساسي در باب «روش هاي تفسير قرآن» عبارتند از:

الف) روش: مقصود از «روش»، استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير قرآن است كه معاني و مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخّصي را به دست مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 30

به عبارت ديگر: چگونگي كشف و استخراج معاني و مقاصد آيات قرآن را، روش تفسير قرآن گويند.

ب) تفسير: كشف و پرده برداري از ابهامات كلمات و جمله هاي قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.

و به عبارت ديگر: مقصود از تفسير، تبيين مراد استعمالي آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّي آن براساس قواعد ادبيات

عرب و اصول عقلايي محاوره است. «1»

تاريخچه روش شناسي تفسير

الف) پيدايش و رشد

دانش تفسير، از صدر اسلام شروع شد و خاستگاه آن وحي الهي بود كه پيامبر (ص) را مفسّر قرآن معرّفي كرد. «2»

پيامبر (ص) در تفسير قرآن گاهي از خود قرآن كمك مي گرفت و از اينجا روش «تفسير قرآن به قرآن»، به وجود آمد. «3» سپس اهل بيت (ع) و صحابه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 31

تفسير قرآن پرداختند، آنان علاوه بر استفاده از روش «تفسير قرآن به قرآن»، از روش «تفسير روايي» نيز استفاده مي كردند؛ يعني گاهي با استناد به روايات پيامبر (ص) به تفسير آيات قرآن مي پرداختند.

در اين ميان گروهي نيز براساس خواسته هاي شخصي يا گروهي، و بدون ضوابط و قراين به تفسير و تأويل قرآن پرداختند و «روش تفسير به رأي» پديد آمد؛ كه در احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) به شدّت با اين روش برخورد شد و آن را ممنوع اعلام كردند. «1»

كم كم از قرن دوم به بعد با ترجمه ي آثار و نفوذ افكار و علوم يونانيان و ايرانيان در بين مسلمانان، روش ها و گرايش هاي ديگري نيز پديد آمد.

از اينجا بود كه مبحث هاي كلامي و فلسفي پيدا شد و كم كم گرايش هاي تفسيري كلامي شكل گرفت «2» و هر كدام از فرقه هاي اسلامي مانند اشاعره و معتزله و ... آيات قرآن را براساس ديدگاه ها و عقايد خود تفسير مي كردند.

در همين راستا اختلافات مذهبي كه از قرن اوّل

شروع شده بود، با اختلافات مذاهب فقهي همراه شد و در تفسير آيات فقهي قرآن تأثير گذاشت.

سپس عرفا و متصوّفه نيز گرايش هاي خاصّ تفسيري پيدا كردند و روش تفسير اشاري از قرن سوم به بعد رشد كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 32

محدّثان شيعه و اهل سنت كه به نقل احاديث اكتفا مي كردند، «روش و گرايش تفسير روايي» را شكل دادند كه در مرحله ي اوّل در قرن هاي سوم و چهارم، تفاسيري همچون: عيّاشي، قمي و طبرسي شكل گرفت، و در مرحله ي دوم در قرن دهم تا يازدهم، تفاسيري همچون درّالمنثور سيوطي، البرهان و نورالثقلين ظهور كرد.

در اين ميان بعد از مرحله ي اوّل، تفسيرهاي روايي، تفاسير فقهي شروع شد كه نوعي تفسير موضوعي قرآن با گرايش آيات الاحكام بود. و پس از شكل گيري تفاسيري همچون: احكام القرآن حصّاص حنفي (...- 370 ق) و احكام القرآن منسوب به شافعي (...- 204 ق) تفسير نويسي فقهي در قرن هاي بعدي ادامه يافت كه احكام القرآن راوندي (...- 573 ق) از آن نمونه است. در قرن پنجم و ششم تفاسير جامع و اجتهادي همچون: تبيان و مجمع البيان شكل گرفت كه با استفاده از اجتهاد و عقل و توجّه به همه ي جوانب تفسير، شيوه ي جديدي در تفسير بنيان نهاده شد كه هنوز هم اين شيوه متداول است.

پس از اين مرحله، برخي از فلاسفه نيز اقدام به نگارش تفسير كردند و در يك قرن اخير نيز روش ها و گرايش هاي ديگري همچون روش تفسير علمي و گرايش اجتماعي،

به وجود آمد و رشد كرد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 33

ب) نگارش در زمينه ي روش هاي تفسيري

از قديمي ترين كتاب ها در اين زمينه كتاب «طبقات المفسّرين» جلال الدّين سيوطي (889- 911 ق) است كه شرح حال مفسّران و آثار آنان است. و هر چند كه مستقيم به بحث روش ها و گرايش هاي تفسيري نپرداخته است ولي براي اين بحث مفيد و قديمي ترين منبع آن به شمار مي آيد.

سپس كتاب «مذاهب التفسير الاسلامي» از مستشرق مشهور، «گلدزيهر» به رشته ي تحرير در آمده، توسط دكتر «عبدالحليم النجار» به عربي ترجمه شده است. پس از آن، كتاب «التفسير و المفسّرون» دكتر ذهبي از مهم ترين منابع اين بحث به شمار مي رود، گرچه بيشتر به گرايش هاي تفسيري پرداخته است.

ديگر آثار مدوّن در زمينه ي روش ها و گرايش هاي تفسيري، كتاب ارزشمند: «التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب» از آيت اللَّه معرفت است، كه روش هاي تفسير مأثور (قرآن به قرآن، روائي) و عقلي و اجتهادي را بررسي كرده و نيز تحت عنوان «الوان تفسيري»، مطالب متنوعي در زمينه ي گرايش ادبي، اجتماعي، علمي و ... آورده اند.

و بالاخره كتاب «مباني و روش هاي تفسير قرآن» از استاد عميد زنجاني، حاوي مطالبي در موضوع روش هاي تفسيري است ولي به بحث گرايش ها توجّه چنداني نشده است.

البته برخي كتاب ها هم از زاويه ي خاص به بحث روش ها يا گرايش ها پرداخته اند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 9، ص: 34

همچون: «اتجاهات التفسير في مصر الحديث، دكتر عفت محمد شرقاوي مصري؛ كتاب «طبرسي و مجمع البيان» از دكتر حسين كريميان؛ كتاب «روش تفسيري علّامه طباطبايي (ره) در الميزان» از علي آلوسي؛ كتاب «التفسير العلمي للقرآن في الميزان» از دكتر احمد عمر ابو حجر؛ كتاب «در آمدي بر تفسير علمي قرآن» از نگارنده، كه در مورد روش تفسير علمي و معيارهاي آن مطالبي بيان شده است و نيز كتاب هاي ديگري در مورد روش تفسيري شيخ محمد عبده، رشيد رضا، فخر رازي و زمخشري نوشته شده است.

تقسيمات روش هاي تفسير قرآن

صاحب نظران در مورد روش ها و گرايش هاي تفسيري، تقسيمات متعددي ارائه كرده اند، از جمله «گلدزيهر» مستشرق مجارستاني (1850- 1921 م) در كتاب «مذاهب التفسير الاسلامي»، و دكتر ذهبي در كتاب «التفسير و المفسرون» و آيت الله معرفت در كتاب «التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب» و نيز استاد عميد زنجاني در كتاب «مباني و روش هاي تفسير قرآن» و خالد عثمان السبت در كتاب «قواعد التفسير» و محمد حسين علي الصغير در كتاب «دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم»، و خالد عبدالرحمن العك در كتاب «اصول التفسير و قواعده». «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 35

اما در اينجا ما روش هاي تفسيري را براساس منابع مورد استفاده در تفسير به شش روش تقسيم مي كنيم تا جايگاه روش هاي تفسيري پيامبر (ص) به خوبي روشن شود.

روش هاي تفسيري

1. روش تفسير قرآن به قرآن.

2. روش تفسير روايي.

3. روش تفسير علمي.

4. روش تفسير اشاري (باطني و عرفاني ...)

5. روش تفسير عقلي.

6. روش تفسير به رأي (باطل و غيرصحيح)

7. روش تفسير جامع اجتهادي (كه شامل همه ي روش هاي تفسيري غير از «تفسير به رأي» است)

پيامبر اكرم (ص) از ميان روش هاي تفسيري، به روش تفسير قرآن به قرآن، اشاري (باطني و عرفاني) توجه ويژه اي داشته است البته ايشان به برخي روش هاي ديگر تفسيري از جمله به روش تفسير روائي، علمي، عقلي توجه كرده، و «تفسير به رأي» را ردّ كرده است. (نمونه هاي آنها ذكر خواهد شد.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 36

1. روش تفسير قرآن به قرآن

روش «تفسير قرآن به قرآن» عبارت است از «تبيين معاني آيات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدي از آنها به وسيله

و كمك آيات ديگر» به عبارت ديگر «قرآن را منبعي براي تفسير آيات قرآن قرار دادن.»

«تفسير قرآن به قرآن» يكي از كهن ترين روش هاي تفسير قرآن است و سابقه ي آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر (ص) باز مي گردد. سپس اين روش توسط اهل بيت (ع) ادامه يافت و برخي از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كرده اند.

مثال ها

از پيامبر اكرم (ص) در مورد مقصود از «ظلم» در آيه ي «لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» «1»

پرسش شد، و حضرت با استناد به آيه ي «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» «2»

پاسخ دادند كه مقصود از ظلم، در آيه ي اول، همان شرك است كه در آيه ي دوم بيان شده است. «3»

فقالوا: أيّنا لم يظلم نفسه، ففسّره النّبي- (ص)- بالشرك و استدلّ بقوله تعالي «ان الشرك لظلم عظيم».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 37

اين حديث و احاديث مشابه نشان مي دهد كه پيامبر (ص) از روش «تفسير قرآن به قرآن» استفاده مي كرده و عملًا آن را به پيروان خود مي آموخته اند.

سپس امام علي (ع) به پيروي از شيوه پيامبر (ص) با استناد به آيه ي «وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ» «1»

و آيه ي «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً» «2»

نتيجه گرفتند كه كوتاه ترين مدت بارداري زنان شش ماه است. «3» يعني اگر شير خواري كودك دوسال است (يعني 24 ماه) و مدت حمل و شير خواري با همديگر سي ماه است. و اين دو آيه را كنار همديگر بگذاريم، روشن مي شود كه كوتاه ترين مدت بارداري شش ماه است. و اين، نوعي تفسير قرآن به قرآن است.

دكتر ذهبي با بيان مثالي از ابن عباس بيان مي كند كه صحابه ي پيامبر نيز از روش

«تفسير قرآن به قرآن» استفاده مي كردند. «4»

4. مرحوم طبرسي نيز در مجمع البيان مطالبي از تفسير قرآن به قرآن تابعين را آورده است. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 38

در دوره هاي بعدي با پيدايش تفاسيري همچون تبيان و مجمع البيان، مفسّران از اين روش استفاده كردند، و در ميان اهل سنت نيز مفسّران متعددي به سوي اين روش رفتند، به طوري كه برخي از آنان نوشتند: «اگر كسي بپرسد كه بهترين روش تفسير چيست؟ جواب آن است كه صحيح ترين روش «تفسير قرآن به قرآن» است. پس آنچه كه در جايي مجمل آمده در جاي ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعي مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است.» «1»

برخي محدثّان بزرگ شيعه، همچون علّامه مجلسي (ره) در بحارالانوار با آوردن آيات قرآن كه در ابتداي هر فصل، متناسب با موضوع آن، دسته بندي شده، در حقيقت از روش موضوعي تفسير قرآن به قرآن استفاده نموده است. سپس در ميان مفسّران قرن اخير، اين روش جايگاه ويژه اي پيدا كرد به طوري كه برخي تفسيرها همچون الميزان (علّامه طباطبايي) و تفسير الفرقان (دكتر محمد صادقي تهراني) و تفسير القرآني للقرآن (عبدالكريم خطيب) و آلاء الرحمن (بلاغي) اين روش را روش اصلي خود قرار دادند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 39

علّامه طباطبايي معتقد است كه قرآن بيان همه چيز است پس نمي تواند بيان خودش نباشد. پس در تفسير آيات بايد به سراغ خود آيات قرآن برويم و در آنها تدّبر كنيم و مصاديق آنها را مشخص سازيم و تفسير قرآن به قرآن كنيم.

و نيز ايشان بر آن است

كه «تفسير قرآن به قرآن» همان روشي است كه پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در تفسير پيموده اند و تعليم داده اند و در رواياتشان به ما رسيده است. «1»

در كتاب هايي كه در مورد شيوه ي تفسير، نگارش يافته، به روش تفسير قرآن به قرآن پرداخته و آن را تبيين كرده و نسبت به آن سفارش كرده اند.

از جمله ي اين افراد آيه الله معرفت، استاد عميد زنجاني و عبدالرحمن العك را مي توان نام برد. «2»

امام خميني (قدس سره) نيز در موارد متعددي از شيوه تفسير قرآن به قرآن استفاده كرده اند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 40

2. روش تفسير روائي

مقصود از روش تفسير روائي آن است كه مفسر قرآن از سنت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) (كه شامل قول، فعل و تقرير آنها مي شود) براي روشن كردن مفاد آيات و مقاصد آنها استفاده كند. «1»

سير تاريخي تفسير روايي را مي توان به چند دوره تقسيم كرد:

الف) دوران پيامبر (ص)

تفسير روايي قرآن، همزاد وحي است. چراكه اولين مفسّر قرآن پيامبر (ص) است كه خداي متعال به او دستور بيان و تفسير قرآن داد و فرمود:

«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛ «2»

و اين ذكر (: قرآن) را به سوي تو فرستاديم تا براي مردم آنچه را كه به سوي آنان فرو فرستاده شده است، روشن بيان كني.»

البته سنّت پيامبر (ص) و بيان او نيز ريشه در وحي داشت، چنان كه از آن حضرت حكايت شده كه فرموند: «آگاه باشيد كه به من، قرآن داده شده و نيز مثل آن همراه آن» (به من داده شده است). «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9،

ص: 41

در سنت پيامبر (ص) تعداد زيادي از روايات «1» مربوط به تفسير قرآن است كه به صورت كلي مي توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد:

اول. تفسير نظري قرآن در احاديث روائي پيامبر (ص)

كه صحابه با رجوع به ايشان تفسير قرآن را مي آموختند. گاهي گوش جان به سخنان او ميدادند و معاني و تفسير قرآن را فرا مي گرفتند.

از ابن مسعود حكايت شده: «هميشه هر فرد از ما هنگامي كه ده آيه ي قرآن را مي آموخت، از آنها عبور نمي كرد تا اين كه معاني و (روش) عمل بدانها را بياموزد». «2»

گاهي اصحاب پيامبر (ص) از ايشان مطالب را مي پرسيدند و حتي دوست داشتند كه عرب هاي بياباني بيايند و پرسشي بكنند و آنان گوش دهند. «3»

پيامبر (ص) گاهي مصاديق آيات را نيز مشخص مي كردند و بدينوسيله آنها را توضيح داده و تفسير مي كردند. براي مثال در مورد معناي آيه ي هفتم سوره ي حمد «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّآ لِّينَ» از پيامبر (ص) حكايت شده كه فرمودند: «انّ مغضوب عليهم هم اليهود و انّ الظالين النصاري» «4» يعني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 42

مقصود از كساني كه مورد خشم الهي واقع شدند يهوديان و منظوراز گمراهان مسيحيان هستند. البته اينگونه احاديث مصاديق كامل آيات را بيان مي كند.

و نيز ايشان مصاديق آيه ي تطهير «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» «1»

را بيان كردند كه مقصود از پاكاني كه پليدي از آنها دفع شده است علي (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) هستند. «2» كه در اين مورد شأن نزول آيه و مصاديق آن بيان شده است.

دوم: تفسير عملي قرآن در

سنت پيامبر (ص)

گاهي نيز عمل پيامبر (ص) مفسّر آيات قرآن قرار ميگرفت، همان طور كه از ايشان حكايت شده كه در مورد نماز فرمودند: «نماز بگزاريد همان طور كه مي بينيد من نماز مي گزارم». «3»

يا در مورد حج حكايت شده كه فرمود: «مناسك و اعمال خود را از من بگيريد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 43

كه در اين صورت افعال پيامبر (ص) در نماز و حج تفسير جزييات آيات صلوه و حج بود.

از امام صادق (ع) حكايت شده:

«إنّ اللَّه انزل علي رسوله الصلوه و لم يسمّ لهم: ثلاثاً و لا أربعاً، حتّي كان رسول اللَّه (ص) هوالذي فسّر ذلك لهم؛ خدا (دستور) نماز را بر رسولش نازل كرد ولي براي مردم مشخص نكرد كه سه يا چهار ركعت است؛ تا اين كه پيامبر (ص) اين مطلب را براي مردم تفسير كرد.» «1»

آري پيامبر (ص)، مطالب كلي قرآن (همچون نماز، روزه، حج و ...) را وضيح مي دادند. و نيز موارد تخصيص عمومات و تقييد مطلقات آيات را بيين، و اصطلاحات جديد، لغات قرآن، و ناسخ و منسوخ آيات را توضيح مي دادند. و همه ي اينها تفسير قرآن بود، كه در روايات و سنّت پيامبر (ص) براي ما حكايت شده است و به عنوان منابع تفسير روايي باقي مانده است. «2»

ب) دوران اهل بيت (ع)

اهل بيت (ع) به پيروي از پيامبر (ص) به شيوه ي تفسير روائي توجه كردند و آن را استمرار بخشيدند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 44

امام علي (ع) كه شاگرد ارشد پيامبر (ص) در تفسير بود، «1» سخنان و توضيحات آن حضرت را شنيده بود و حكايت مي كرد.

همان طور كه

امامان اهل بيت (ع) نيز همين روش را دنبال كرده و احاديث تفسيري پيامبر (ص) و امام علي (ع) را براي مردم حكايت نموده، و بدان ها استدلال مي كردند. تعداد اين احاديث كه با واسطه ي اهل بيت (ع) حكايت شده، به هزاران روايت مي رسد. «2»

البته اهل بيت (ع) از آنجا كه آگاه به علوم الهي بودند خود نيز به تفسير قرآن اقدام مي كردند و سخنان و سنّت آنان نيز منبعي براي تفسير است. و اين احاديث جزيي از تفسير روايي به شمار مي آيد.

شخصي در مكه، خدمت امام رضا (ع) رسيد و گفت: شما از كتاب خدا چيزي تفسير مي كني، كه تاكنون شنيده نشده باشد؟ امام فرمود: «قرآن قبل از اين كه بر مردم نازل شود بر ما نازل شده و قبل از اين كه براي مردم تفسير شود، براي ما تفسير شده است؛ حلال و حرام و ناسخ و منسوخ قران را ما مي شناسيم و ...» «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 45

و درحديث ديگري فرمود: «بر مردم است كه قرآن را همان طور كه نازل شده بخوانند و هنگامي كه نياز به تفسير قرآن پيدا كردند، هدايت به وسيله ي ما و به سوي ماست.» «1»

بنابر اين اهل بيت (ع) نيز در زمينه ي مطالب كلي قرآن و آيات الاحكام، مخصّص ها، مقيّدها، لغات، ناسخ و منسوخ، اصطلاحات جديد قرآن و نيز در مورد بطن و تأويل و مصاديق آيات، مطالب متنوّعي را بيان كرده اند كه به عنوان سنّت آنان بر جاي مانده است.

ج) دوران صحابه و تابعان

روايات تفسيري پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) مورد توجّه صحابه ي پيامبر و تابعان آنان قرار گرفت و

حتي صحابه ي بزرگ پيامبر (ص) همچون ابن عباس و ابن مسعود، خود را از تفسير قرآن امام علي (ع) بي نياز نمي دانستند و از آن استفاده مي كردند. و بسياري از احاديث تفسيري ابن عباس از علي (ع) است. «2»

البته صحابه و تابعان، خود نيز قرآن را تفسير مي كردند و روايات تفسيري زيادي از ابن عباس و ديگران باقي مانده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 46

در اين دوره، كم كم روايات تفسيري در مجموعه هايي گرد آوري شد كه به نام كتاب هاي تفسير روايي مشهور است.

ح) دوران جمع آوري و تأليف روايات تفسيري

اوّلين رساله از اين مجموعه ها در شيعه، كتاب تفسير منسوب به امام علي (ع) است كه طي يك روايت مفصّل در آغاز تفسير نعماني آمده است. «1»

و نيز يكي ديگر از آنها، «مصحف عليّ بن أبي طالب» است كه علاوه بر آيات قرآن، تأويل و تفسير و اسباب نزول را بيان كرده است. هر چند كه اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست. «2»

و همچنين تفسير منسوب به امام باقر (ع) (57- 114 ق) كه ابوالجارود آن را حكايت كرده است. «3»

و نيز تفسير منسوب به امام صادق (ع) (83- 148 ق) كه به طور پراكنده در كتاب حقايق التفسير القرآني آمده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 47

سپس از تفسير علي بن ابراهيم قمي (307 ق) و فرات كوفي (زنده در سال 307 ق) و تفسير عيّاشي (م بعد از 320 ق) و تفسير نعماني (م بعد از 324 ق) و تفسير منسوب به امام حسن عسكري (م 254) مي توان نام برد.

البته روايات فقهي پيامبر (ص)

و اهل بيت (ع) نيز كه نوعي تفسير براي آيات الاحكام قرآن است در مجموعه هايي همچون كافي، من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار گردآوري شد.

در همين دوران، تفسير جامع البيان في تفسير القرآن، ابن جرير طبري (م 310) را داريم. همان طور كه مجموعه هاي حديثي صحاح سته ي اهل سنّت در اين دوره تدوين شد. سپس تفسير روايي از قرن پنجم تا نهم با ركود نسبي مواجه شد و تفاسير، عقلي و اجتهادي شد. اما در قرن دهم تا دوازدهم با رشد اخباري گري در شيعه تفاسير روايي ديگري همچون: تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم حسيني بحراني (م 1107 ق) و تفسير نورالثقلين، الحويزي (م 1112 ق) نوشته شد.

همان طور كه مجموعه هاي حديثي بزرگ همچون وسايل الشيعه، وافي و بحارالانوار نوشته شد كه بسياري از روايات آنها تفسير قرآن به شمار مي آيد.

در اهل سنّت نيز در اين دوران تفسير الدّرالمنثور، جلال الدين سيوطي (م 9111 ق) گردآوري شد. كه حاوي روايات تفسيري پيامبر (ص) و صحابه و تابعان است و نيز سيوطي در كتاب الاتقان في علوم القرآن، روايات تفسيري پيامبر (ص) را جمع آوري كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 48

اكنون نيز در تفاسير جديد به روايات تفسيري پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) توجّه مي شود و معمولًا در لابه لاي تفسير يا در بخش جداگانه اي، اين روايات آورده مي شود و مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد؛ همانند علّامه طباطبايي در الميزان كه در ذيل هر دسته از آيات «بحث روايي» مي آورد.

امام خميني (قدس سره) نيز در موارد متعددي از روش تفسير روايي استفاده كرده اند و براي توضيح آيات به احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) استناد

كرده اند. «1»

براي مثال: در مورد تسبيح موجودات كه در قرآن آمده است دو نظر وجود دارد: تسبيح تكويني، تسبيح قولي، امام خميني (ره) براي اثبات ديدگاه دوم به روايت پيامبر (ص) استشهاد مي كند.

«اين موجودات مادي را كه ما خيال مي كنيم قدرت، علم و هيچ يك از كمالات را ندارند، اين طور نيست. ما در حجاب هستيم كه نمي توانيم ادراك كنيم. همين موجودات پايين هم كه از انسان پايين ترند، و از حيوان پايين ترند و موجودات ناقص هستند، در آنها هم همه آن كمالات منعكس است، منتها به اندازه وجودي خودشان. حتي ادراك هم دارند؛ همان ادراكي كه در انسان هست در آنها هم هست: «إِن مِن شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 49

بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» «1»

بعضي از باب اين كه نمي دانستند، مي شود يك موجود ناقص هم ادراك داشته باشد، آن را حمل كرده بودند به اين كه اين تسبيح تكويني است؛ «2» و حال آن كه آيه غير از اين را مي گويد. تسبيح تكويني را ما مي دانيم كه يعني اينها موجوداتي هستند و علتي هم دارند. خير مسئله اين نيست، تسبيح مي كنند.

در روايات تسبيح بعضي از موجودات را هم ذكر كرده اند كه چيست. «3» در قضيه تسبيح آن سنگريزه اي كه در دست رسول الله (ص) بوده. «4» [آنها] شنيدند كه چه مي گويد. تسبيحي است كه گوش من و شما اجنبي از اوست. نطق است؛ حرف است؛ لغت است، اما نه به لغت ما، نه نطقش نطق ما است. اما ادراك است، منتها ادراك به اندازه سعه وجودي خودش.» «5»

ايشان به حديثي طولاني اشاره مي كنند كه از

امام علي (ع) نقل شده: «6» محمد (ص) سبحت في يده تسع حصيات، تسمع نغماتها في جمودها و لا روح

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 50

فيها، لتمام حجه نبوته. «حضرت رسول (ص) براي اينكه برهان نبوتش كامل گردد نه ريگ و سنگريزه در دست او تسبيح بگونه اي كه آواز آنها با اين كه جماد و بي روح بودند شنيده شد.»

3. روش تفسير عقلي

«عقل» در لغت به معناي امساك، نگهداري و منع چيزي است.

عقل در دو مورد كاربرد دارد:

نخست به قوّه اي كه آماده ي قبول دانش است. اين، همان چيزي است كه اگر در انسان نباشد تكليف از او برداشته مي شود، و در احاديث از اين «عقل»، تمجيد شده است.

دوم به علمي كه انسان به وسيله ي اين قوّه كسب مي كند، «عقل» گويند.

اين همان چيزي است كه قرآن كافران را به خاطر تعقّل نكردن مذمّت كرده است». «1»

در اين مورد به احاديث پيامبر (ص) و اشعار امام علي (ع) استناد شده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 51

از پيامبر (ص) حكايت شده كه فرمودند: «ما كسب احد شيئاً افضل من عقل يهديه الي هدي او يردّه عن ردي»

برخي آيات قرآن خود در بردارنده ي برهان هاي عقلي است مثل آيه ي: «لوكان فيهما آلهه الّا اللَّه لفسدتا» «1» و همچنين خودِ قرآن نيز انسان ها را به تفكّر و تعقّل و تدبّر در آيات فرا مي خواند. «2»

روش تفسير عقلي قرآن، پيشينه اي كهن دارد وبرخي معتقدند كه پيامبر (ص) به اصحاب خويش كيفيّت اجتهاد عقلي در فهم نصوص شرعي (از قرآن يا سنّت) را تعليم داده است. «3» آري ريشه ها و نمونه هاي تفسير عقلي

را مي توان در احاديث تفسيري پيامبر (ص) يافت. مانند:

از پيامبر (ص) در مورد آيه ي «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ» «4»

حكايت شده كه فرمودند: «عن نور عظيم يخرّون له سجداً» يعني مقصود از «ساق» در آيه، پاي جسماني نيست (چون براساس دليل عقلي خدا جسم نيست) بلكه منظور نور عظيمي است كه آشكار مي شود. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 52

و نيز اهل بيت (ع) به پيروي از پيامبر (ص) به شيوه تفسير عقلي توجه كرده اند، براي مثال: عن عبدالله بن قيس عن أبي الحسن الرضا (ع) قال: سمعته يقول:

«بل يداه مبسوطتان» «1» فقلت: له يدان هكذا- و اشرت بيدي الي يديه-؟

فقال: لا، لو كان هكذا كان مخلوقاً. «2»

در اين حديث، حضرت با استفاده از نيروي عقل، آيه ي قرآن را تفسير كرده اند و دست مادّي داشتن خدا را نفي كرده اند؛ چرا كه دست داشتن خدا، مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست، و ساحت الهي از اين صفات منزّه است. (پس مقصود از دستان خدا همان قدرت اوست).

در احاديث ديگري نيز در مورد شي ء بودن خدا و عرش و كرسي و مكان داشتن خدا و ... تفاسيري عقلي از اهل بيت (ع) به ما رسيده است. «3»

و امام علي (ع) نيز در برخي خطبه هاي نهج البلاغه از مقدمات عقلي براي تفسير آيات بهره برده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 53

مفسّ-- ران ق--- رآن نيز ب-- ه پيروي از پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) لازم ديده اند كه از نيروي فكر و استدلال ها و قراين عقلي در تفسير آيات قرآن استفاده كنند.

از اينجا بود كه روش اجتهادي (: عقلي) در

تفسير قرآن از دوره ي تابعان شروع شد. «1» و در قرون بعدي به ويژه به وسيله ي معتزله اوج گرفت و در شيعه تفاسيري همچون تفسير تبيان شيخ طوسي (385- 460 ق)، مجمع البيان شيخ طبرسي (م 548 ق) به وجود آمد. در اهل سنّت تفسير كبير فخررازي حاصل توجّه به اين روش بود.

سپس اين شيوه در دو قرن اخير رشد بيشتري كرد و در شيعه «تفسير الميزان»، علّامه طباطبايي و ... به وجود آمد. و در اهل سنّت نيز «تفسير روح المعاني» از آلوسي (م 1270) و «المنار» از رشيد رضا (1865- 1935 م) و ... حاصل آن بود.

و در اين رابطه از تفسير «القرآن و العقل» نورالدين اراكي و «تفسير قرآن كريم» ملاصدرا و تفاسير عقلي امام خميني (ره) «2» نيز مي توان ياد كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 54

شيوه هاي فرعي تفسير عقلي

الف) استفاده ي ابزاري از برهان و قراين عقلي در تفسير، براي روشن كردن مفاهيم و مقاصد آيات قرآن. كه در اين صورت عقل منبع و ابزار تفسير قرآن شده و احكام و برهان هاي عقلي قرايني براي تفسير آيات قرار مي گيرد.

از اين عقل با عنوان عقل اكتسابي و احكام عقلي قطعي يا عقل برهاني ياد مي شد.

ب) استفاده از نيروي فكر در جمع بندي آيات (همراه با توجّه به روايات، لغت و ...) و استنباط از آنها براي روشن ساختن مفاهيم و مقاصد آيات. حاصل اين مطلب همان تفسير اجتهادي قرآن است.

و در اين صورت عقل مصباح و كاشف است و از اين عقل با عنوان عقل فطري يا نيروي فكر و قوّه ي ادراك ياد مي شد.

البته بنابر ديدگاه مشهور هر دو

قسم فوق، جزئي از روش تفسير عقلي قرآن است. امّا با دقّت در مطالب روشن شد كه قسم دوم (ب) به طور تسامحي به نام تفسير عقلي خوانده مي شود. و در حقيقت تفسير عقلي همان قسم اول (الف) است. «1» اما همانطور كه اشاره شد مفسران قرآن از هر دو شيوه فرعي تفسير عقلي در تفاسير قرآن استفاده كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 55

4. روش تفسير علمي

مقصود از علم در اينجا «علوم تجربي» اعم از علوم طبيعي و انساني است، و از آنجا كه بيش از هزارآيه در قرآن به مطالب علوم تجربي اشاره كرده است، ناچاريم براي فهم برخي آيات يا رفع تعارض ها، به يافته هاي علوم تجربي مراجعه كنيم.

سرچشمه هاي تفسير علمي يا به تعبير دقيق تر، بيان نكات علمي آيات را مي توانيم در احاديث تفسيري پيامبر (ص) بيابيم، براي مثال در مورد آيه ي «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ» «1»

از پيامبر (ص) حكايت شده كه فرمودند: «كل شئي خلق من الماء» «2» ي عني هر چيزي از آب آفريده شده است و اين نظريه علمي، در عصر ما طرفداران زيادي در بين زيست شناسان دارد كه آفرينش موجودات زنده را نخستين بار در آب هاي دريا مي دانند كه با پيدايش تك سلولي هاي ايجاد شده در آب ادامه يافت.

البته در مورد اين آيه نكات و ديدگاه هاي تفسيري متعدد وجود دارد كه پرداختن به آنها از حوصله ي اين نوشتار خارج است. «3»

اهل بيت (ع) نيز به پيروي از پيامبر (ص)، به بيان نكات علمي آيات پرداخته اند، از جمله از امام رضا (ع) حكايت شده:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 56

در

مورد آيه ي «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» «1»

فرمودند: «ثم عمدٍ و لكن لاترونها» «2»

در آسمان ها ستون هايي است ولي شما آنها را نمي بينيد.

كه اين مطلب اشاره ي روشني به نيروي جاذبه است كه ده قرن بعد از نزول قرآن براساس نقل مشهور توسط نيوتن كشف شد «3» و يكي از اعجازهاي علمي قرآن بشمار مي رود.

آري تفسير علمي برخي آيات قرآن را مي توانيم در احاديث زير جستجو كنيم:

الف. احاديث طبي حكايت شده از پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) كه تحت عنوان «طب النبي»، «طب الصادق» و مانند آن موجود است.

ب. احاديث كيهان شناسي نقل شده از ايشان كه علامه مجلسي آنها را در كتاب «السماء و العالم»، بحارالانوار گردآوري كرده است.

ج. احاديث علل و فلسفه احكام كه در كتاب «علل الشرايع» و مانند آن جمع آوري شده است.

د. احاديث تربيتي كه اشارات روشني به علوم تربيتي و نكات تربيتي آيات قرآن دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 57

بعد از پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) اين شيوه ي تفسيري به طور عمده سه دوره داشته است:

دوره ي نخست از حدود قرن دوم هجري تا حدود قرن پنجم بود، كه با ترجمه ي آثار يوناني به عربي، آغاز شد و بعضي مسلمانان، سعي كردند آيات قرآن را، با هيئت بطلميوسي تطبيق دهند (مانند بوعلي سينا). «1»

دوره ي دوم از حدود قرن ششم، شروع شد؛ هنگامي كه بعضي دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه ي علوم در قرآن وجود دارد و مي توان علوم مختلف را، از قرآن كريم استخراج كرد (در اين مورد غزالي سرآمد بود). «2» اين دو نوع از تفسير علمي (تطبيق قرآن با علوم و

استخراج علوم از قرآن) قرن ها، ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن مي پرداختند.

دوره ي سوم از تفسير علمي كه موجب اوج گيري و رشد فوق العاده آن گرديد، از زماني شروع شد كه در قرن 18 ميلادي به بعد، علوم تجربي در پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 58

مغرب زمين رشد كرد، و كتاب هاي مختلف در زمينه ي علوم فيزيك، شيمي، پزشكي و كيهان شناسي به عربي ترجمه گرديد؛ اين دوره ي جديد، به ويژه در يك قرن اخير، كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاي گذاشت، و موجب شد تا دانشمندان مسلمان، در صدد انطباق قرآن با علوم تجربي برآيند.

اين مسئله آن موقع أهميّت بيشتري يافت كه تعارض علم و دين در اروپا، اوج گرفت و كتاب مقدّس، به خاطر تعارضات آن با علوم جديد هر روز عقب نشيني تازه اي مي كرد و ميدان براي پيدايش افكار الحادي و ضد ديني باز مي شد، هجوم اين افكار به كشورهاي اسلامي و تفوّق صنعتي غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربي مي گشت.

در اين ميان عدّه اي از دانشمندان مسلمان، همچون طنطاوي جوهري، در تفسير «الجواهر» از روي درد و براي دفاع از قرآن، و با توجّه به «سازگاري علم و دين» در نظر اسلام، به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد، در تعارض نيست بلكه بر عكس، يافته هاي علمي، اعجاز علمي قرآن را اثبات مي كند؛ از اين رو، به «استخدام علوم در فهم قرآن» اقدام كردند و تفسيرهاي علمي نوشته شد؛ هر چند در اين ميان بعضي افراط كرده يا

يكسره جذب فرهنگ غربي شدند و به تأويل و تفسير به رأي در آيات قرآن دست زدند- و از آنجا كه مباني تفسيري اين روش، بررسي كامل نشده بوده- دچار انحراف شدند؛ يا عدّه اي از مغرضان آنها، براي اثبات افكار انحرافي خود، دست به تفسير علمي و تأويلات نابجا زدند؛ و همين مطلب موجب شد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 59

تا احساسات بعضي مسلمانان، برافروخته شود و در مقابل تفسير علمي موضع گيري كنند و آن رايك سره به باد حمله بگيرند و آن را نوعي «تفسير به رأي» يا «تأويل غلط آيات قرآن» بدانند؛ در اين ميان بسياري از عالمان، و دانشمندان و مفسّران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمي و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.

البته در اين ميان، دانشمندان و مفسران متعددي به اظهار نظر در مورد تفسير علمي پرداخته و با آن موافقت يا مخالفت كرده اند «1» و يا «اعجاز علمي قرآن» را از آن اثبات كرده اند. «2» كه ذكر آنها از حوصله ي اين نوشتار خارج است.

اقسام تفسير علمي از جهت شكل و شيوه ي تفسير

تفسير علمي، نوعي از روش تفسيري است كه خود داراي روش هاي فرعي متفاوتي است كه بعضي سر از «تفسير به رأي» و شماري منجر به «تفسير معتبر و صحيح» مي شود. و همين مطلب موجب شده تا برخي تفسير علمي را رد كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند، و گروهي آن را قبول نمايند و بگويند: تفسير علمي، يكي از راه هاي اثبات حقّانيت قرآن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 60

ما در اينجا

شيوه هاي فرعي تفسير علمي را مطرح مي كنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت، گ-- ذارده ش- ود و از خلط مباحث جلوگيري گردد:

الف) استخراج همه ي علوم از قرآن كريم

طرفداران قديمي تفسير علمي؛ مانند: ابن أبي الفضل المرسي، غزالي و ... كوشيده اند تا همه ي علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند: همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتي را كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان مي كردند. و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمي كرد، دست به تأويل، مي زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند، بر مي گرداندند؛ و از اينجا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكي، هيئت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مي نمودند.

براي مثال، از آيه ي شريفه ي «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» «1» كه حضرت ابراهيم (ع) نقل مي كند: «وقتي من بيمار شدم، اوست كه شفامي دهد!» علم پزشكي را استخراج كردند. «2» و علم جبر را از حروف مقطعه ي اوايل سوره ها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 61

استفاده كردند «1» و از آيه ي شريفه ي «إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا» زمين لرزه ي سال 702 هجري قمري را پيش بيني كردند. «2»

روشن است كه اين نوع تفسير علمي، منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر و معاني لغوي آن ها مي شود.

از همين رو است كه بسياري از مخالفان، تفسير علمي را نوعي تأويل و مجازگويي دانسته اند «3» كه البته در اين قسم از تفسير علمي، حق با آنان است و ما، اين مسئله (وجود همه ي علوم در ظواهر قرآن) را بررسي كرديم و به اين نتيجه

رسيديم كه اين كلام، مباني صحيحي ندارد. «4»

ب) تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن كريم

اين شيوه از تفسير علمي، در يك قرن اخير رواج يافته و بسياري از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي، سعي كردند تا آياتي موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه اي موافق با آن نمي يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معاني ظاهري، حمل مي كردند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 62

براي مثال، در آيه ي شريفه ي «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا؛ «1»

اوست خدايي كه همه ي شما را از يك تن آفريد و او نيز جفتش را مقرر داشت.» كلمه ي «نفس» را، به معناي پروتون و «زوج» را الكترون معنا كردند و گفتند: منظور قرآن، اين است كه همه ي شما را از پروتون و الكترون كه اجزاي مثبت و منفي اتم است، آفريديم. در اين تقسير، حتّي رعايت معناي لغوي و اصطلاحي نفس را نكردند. «2»

اين گونه تفسير علمي، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني برخي دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمي گرديد، و يك سره تفسير علمي را، به عنوان تفسير به رأي و تحميل نظريات و عقايد برقرآن طرد كردند، چنان كه علّامه طباطبايي، تفسير علمي را نوعي تطبيق اعلام كرد. «3»

البتّه در مورد اين نوع تفسير علمي، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسّر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داوري به دور باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد؛ و اگر با انتخاب يك نظريه ي علمي،

آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأي، گذاشته، كه در روايات وعده ي عذاب به آن داده شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 63

ج) استخدام علوم براي فهم و تبيين بهتر قرآن

در اين شيوه از تفسير علمي، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، به تفسير علمي قرآن اقدام مي كند.

او سعي دارد با استفاده از مطالب قطعي علوم- كه از طريق دليل عقلي پشتيباني مي شود- و با ظاهر آيات قرآن- طبق معناي لغوي و اصطلاحي- موافق است، به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان هاي تشنه ي حقيقت قرار دهد. اين شيوه ي تفسير علمي، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمي است.

ما در جاي خود، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان كرده ايم، «1» اما در اينجا تأكيد مي كنيم كه در اين شيوه ي تفسيري، بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأي، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالي از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربي به خاطر استقراي ناقص، و مبناي ابطال پذيري كه اساس آنهاست، نمي توانند نظريات قطعي بدهند.

براي مثال، آيه ي شريفه ي «الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا؛ «2»

خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.» در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسّي و روزمرّه ي خورشيد را مي دانستند؛ به اين ترتيب از اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 64

آيه، همين حركت را مي فهميدند، در حالي كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است؛ زيرا خطاي ديد ماست و

در حقيقت، زمين در حركت است. از اين رو ما خورشيد را متحرك مي بينيم، همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانه هاي كنار جاده را در حركت مي بيند. و با پيشرفت علوم بشري و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد نيز، خود داراي حركت انتقالي است (نه حركت كاذب، بلكه واقعي) و خورشيد، بلكه تمام منظومه ي شمسي و حتّي كهكشان راه شيري در حركت است «1» پس مي گوييم: اگر به طور قطعي اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه ي قرآن هم مي گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعي (حركت انتقالي و ...) خورشيد است. علاوه بر آن، قرآن از «جريان» خورشيد سخن مي گويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهان شناسي بيان شده كه خورشيد حالت گازي شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته اي، مرتب زير و زبر مي شود «2» و در فضا جريان دارد و همچون گلوله اي جامد نيست كه فقط ركت كند، بلكه مثل آب در جريان است.

در ضمن از اين نوع تفسير علمي، «اعجاز علمي قرآن» نيز اثبات مي شود؛ «3» براي مثال، قانون زوجيت تمام گياهان در قرن هفدهم ميلادي كشف شد، اما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 65

قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گياهان، بلكه همه ي موجودات سخن گفته است. «1»

5. روش تفسير اشاري (عرفاني- باطني)

مفهوم شناسي

«اشاره»، در لغت به معناي علامت و نشانه دادن به عنوان انتخاب چيزي (از قول، عمل يا نظر) است. «2»

واژه ي «اشارت» در قرآن نيز به كار رفته است كه مريم (ع) به سوي عيسي (ع)

در گاهواره اشاره كرد تا مردم از او پرسش كنند. «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ» «3» يعني چيزي را در پاسخ مردم انتخاب كرد و به آن ارجاع داد.

«اشاره» در اصطلاح، به معناي چيزي است كه از كلام استفاده مي شود، بدون اين كه كلام براي آن وضع شده باشد.

اشاره گاهي حسّي است، همان طور كه در الفاظ اشاره، مثل هذا، مي آيد؛ و گاهي اشاره ي ذهني است مثل اشارات كلام به معناي زياد، كه اگر گوينده مي خواست به آنها تصريح كند بايد سخنان زيادي مي گفت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 66

البته اشاره گاهي ظاهر و گاهي خفي است. «1»

مقصود از تفسير اشاري چيست؟

«تفسير اشاري به اشارات مخفي گفته مي شود كه در آيات قرآن كريم موجود است، و بر اساس عبور از ظواهر قرآن و اخذ به باطن استوار است. يعني از طريق دلالت اشاره، و با توجه به باطن قرآن، مطلبي از آيه برداشت و نكته اي روشن مي شود، كه در ظاهر الفاظ آيه بدان تصريح نشده است. به عبارت ديگر، اشارات آيه، لوازم كلام هستند كه از نوع دلالت التزامي به شمار مي آيند».

البتّه از آنجا كه تفسير اشاري، داراي گونه هاي مختلف همچون تفسير رمزي، عرفاني، صوفي، باطني و شهودي است، تعريف هاي متعدّدي از آن ارائه شده است. «2»

تاريخچه

سابقه ي برخي از اقسام تفسير اشاري، همچون تفسير باطني را مي توان در صدر اسلام پيدا كرد. يعني ريشه هاي اين تفسير در احاديث متعددي است كه از پيامبر (ص) حكايت شده كه فرموده اند: «قرآن ظاهر و باطني دارد» «3» و در برخي احاديث به باطن آيات اشاره كرده اند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص:

67

امام علي (ع) نيز به پيروي از پيامبر (ص) به ظاهر و باطن قرآن اشاره كرده اند. «1»

و در برخي احاديث از امام علي بن الحسين (ع) و امام صادق (ع) حكايت شده كه: «كتاب اللَّه عزّوجلّ علي أربعه أشياء علي العباره و الإشاره واللطايف والحقايق، فالعباره للعوام والاشاره للخواص واللطايف للأولياء والحقايق للأنبياء». «2» «كتاب خداي عزوجلّ برچهار چيز استوار است: بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق.

پس عبارت هاي قرآن براي عموم مردم است و اشارات آن براي افراد خاص است و لطايف قرآن براي دوستان و اولياست و حقايق قرآن براي پيامبران است».

از آنجا كه همه ي مسلمانان پذيرفته بودند كه قرآن داراي باطني عميق و معاني دقيق و كنايات و اشارات است، راه براي اين گونه تفسيرها باز شد تا آنجا كه ابن عربي نوشت: «همان طور كه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر (ص) از پيش خدا بوده، تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان، از ناحيه ي حضرت حق صورت مي گيرد». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 68

از اين رو در اعصار بعدي، برخي عرفا و صوفيه به گونه هايي از تفسير اشاري همچون تفسير رمزي و شهودي و صوفي و عرفاني توجّه كردند. و كتاب هاي تفسيري متعدّدي در اين زمينه به نگارش در آمد.

از جمله تفسير تُستري از ابن محمد بن سهل بن عبدالله التستري (200- 283) و كشف الأسرار و عدّه الابرار، ميبدي (زنده در سال 520 ه-) و تفسير ابن عربي (560- 638 ه-) را مي توان نام برد.

علامه طباطبايي و آيت اللَّه معرفت، تاريخچه ي اين روش تفسيري را از قرن دوّم و سوّم هجري مي دانند، يعني پس از آن كه

فلسفه ي يوناني به عربي ترجمه شد. «1»

اين روش تفسيري در طول تاريخ، فراز و نشيب هاي گوناگون داشته است و مفسّران مذاهب مختلف اسلامي و نيز صوفيه و عرفا هر كدام به گونه اي به اين تفسير توجّه كرده اند، كه نمي توان همه را يكسان انگاشت و داوري واحدي در مورد همه روا داشت؛ چراكه برخي در اين راه افراط كرده به راه تفسير به رأي و تأويل هاي بي دليل افتاده اند ولي برخي از باطن قرآن بر اساس ضوابط صحيح استفاده كرده اند.

آري درباره ي روش تفسير اشاري ديدگاه ها، تعريف ها و تقسيم بندي هاي متفاوتي وجود دارد. و هر مفسّر يا صاحب نظري كه در اين مورد قلم زده به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 69

يك يا چند گونه از تفسير اشاري توجّه كرده و با آن موافقت يا مخالفت نموده است يا يك گونه ي ديگري را ردّ كرده است. «1» كه بررسي همه آنها از حوصله ي اين نوشتار خارج است و در اينجا فقط به كلام جالب امام خميني (ره) در مورد برداشت هاي عرفاني از قرآن اشاره مي كنيم كه مي نويسند:

«يكي ديگر از حُجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسّران نوشته يا فهميده اند كسي را حق استفاده از قرآن شريف نيست، و تفكّر و تدبّر در آيات شريفه را با تفسير به رأي كه ممنوع است اشتباه نموده اند و به واسطه ي اين رأي فاسد و عقيده ي باطله، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عاري نموده و آن را به كلي مهجور نموده اند، در صورتي كه استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني به هيچ وجه،

مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأي باشد ...».

سپس با مثالي در مورد آيات پيروي موسي از خضر، و استفاده ي توحيد افعالي از آيه ي «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» مي نويسند: «الي غير ذلك» از اموري كه از لوازم كلام استفاده مي شود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 70

علاوه بر آن كه تفسير به رأي نيز كلامي است كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و علوم عقليه كه موافق موازين برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل را در آن مدخليت است، باشد. زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلي يا اعتبارات واضحه عقليه است كه اگر ظاهري بر خلاف آن ها باشد لازم است آن ها را از ظاهر مصروف نمود.

... پس محتمل است بلكه مظنون است كه تفسير به رأي راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است. و به صرف تعبّد و انقياد از خازنان وحي و مهابط ملايكه الله بايد اخذ كرد». «1»

آري به نظر مي رسد كه ايشان برداشت هاي عرفاني از آيات را از مقوله ي تفسير نمي داند بلكه از باب لوازم كلام (كه شايد مقصود ايشان بطون باشد) مي داند.

بنابر اين ايشان به تفسير عرفاني باطني ضابطه مند اشاره دارد كه متكي بر عقل است و به «تفسير به رأي» منتهي نمي شود.

و همين مطلب را به نوع ديگري آيت الله معرفت بيان كرده و تفاسير عرفاني را از باب تداعي معاني معرفي مي كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 71

6. روش تفسير به رأي

تفسير به رأي يكي از شيوه هاي تفسير قرآن است كه

توسط پيامبر (ص) مورد انكار و سرزنش قرار گرفته است.

مفهوم شناسي

«رأي»: اصل اين واژه به معناي نظر كردن به هر وسيله اي است، اعم از نظر كردن با چشم يا قلب يا به وسيله ي شهود روحاني يا به وسيله ي قوه ي خيال. «1»

و واژه ي «رأي» به معناي عقيده اي است كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود. «2»

و برخي مفسّران برآنند كه واژه ي «رأي» در كتاب و سنّت به معناي درك عقلاني به كار نرفته است. «3»

پس مي توان گفت: واژه ي «رأي» به معناي عقيده، ديدگاه و سليقه ي شخصي است كه براساس گمان شكل گرفته است.

باء: واژه ي «باء» در «تفسير به رأي» ممكن است به يكي از اين سه معنا باشد:

الف) باء سببيّت، يعني: هركس قرآن را به وسيله و به سبب رأي خود تفسيركند، جايگاهي از آتش دارد (يعني ممكن است انگيزه و سبب اصلي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 72

تفسير آيه، همان رأي و نظر شخصي او باشد، در برابر كسي كه سبب و انگيزه ي اصلي او از تفسير، رأي او نيست بلكه او به دنبال حقايق قرآن است، و اگر رأي شخصي او مطابق يا مخالف تفسير باشد برايش فرقي نمي كند).

ب) باء استعانت، يعني: هركس قرآن را با كمك راي خود تفسير كند جايگاهي از آتش دارد. (در برابر كساني كه قرآن را با كمك قراين عقلي و نقلي تفسير مي كنند.)

ج: باء زايده، يعني: هركس به جاي تفسير قرآن رأي خود را بگويد. و رأي شخصي او مصداق تفسير شود. (دربرابر كسي كه تفسير حقيقي قرآن را مي گويد نه رأي خود را به جاي تفسير)

البتّه معناي اوّل و دوم با روايات تفسير

به رأي، سازگار است و معناي دوّم (استعانت) اظهر است. «1»

در مباحث آينده در تحليل روايات تفسير به رأي، اين معاني با توجّه به روايات بررسي خواهد شد.

پيشينه ي تفسير به رأي

زمان دقيق پيدايش روش تفسير به راي روشن نيست، اما برخي از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأي از پيامبر (ص) حكايت شده است، «2» از ظاهر اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 73

گونه احاديث مي توان استفاده كرد كه روش تفسير به رأي از زمان پيامبر (ص) شروع شده بود و به همين خاطر ايشان از اين روش ياد كرده و انجام دهندگان آن را سرزنش نموده است، و لحن روايات آن نيست كه در آينده چنين چيزي اتفاق خواهد افتاد و الآن پيامبر (ص) پيش گويي مي كند.

بعد از پيامبر (ص) در زمان ائمه (ع) نيز، اين مسأله مطرح بوده است، از اين رو تعدادي از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأي از آنان صادر شده است. «1» و حتّي حكايت شده كه امام علي (ع) برخي افراد را مخاطب قرار داده و از تفسير به رأي نهي كرده است. «2»

البتّه برخي از اين احاديث ناظر به افرادي است كه مكتبي دربرابر اهل بيت (ع) در تفسير قرآن گشوده بوده اند. «3»

در عصرهاي بعدي نيز تفسير به رأي در برخي از كتاب هاي تفسير راه يافت و گاهي فرقه ها و مفسّران همديگر را به تفسير به رأي متّهم مي كردند. براي مثال برخي نويسندگان، فخر رازي صاحب «تفسير كبير» و اخوان الصفا و برخي صوفيه و نيز گاهي اشاعره و معتزله را متهم به تفسير به رأي كرده اند چرا كه آيات

قرآن را مطابق با عقايد خويش تأويل و تفسير كرده اند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 74

و در عصر حاضر اين روش تفسيري اوج گرفت، و برخي افراد منافق صفت نيز با ظهور مكاتب الحادي، تلاش كردند كه با استفاده از آيات قرآن و تفسير به رأي، جوانان مسلمان را جذب خويش سازند و مقاصد الحادي خود را بپوشانند. «1» كه شهيد مطهري اين روش را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مي خواند.» روايات ممنوعيت تفسير به رأي

در اين مورد روايات متعددي در منابع حديثي شيعه و سنّي از پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) حكايت شده است كه مي توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف) رواياتي كه فقط تفسير به رأي را محكوم و مذمّت مي كند و مجازات هاي آن را بر مي شمارد:

1. عن النبي (ص): «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار». «3» «هر كس قرآن را به رأي خويش تفسير كند، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهد كرد».

2. عن النبي (ص): «من قال في القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار». «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 75

«هركس به رأي خود درقرآن سخن گويد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهدكرد».

تذكر: دراين روايت مطلق «قول» و سخن به رأي درباره ي قرآن، سرزنش شده است.

3. عن الصادق (ع): «من فسّر برأيه آيه من كتاب اللَّه فقد كفر». «1» «هركس آيه اي از كتاب خدا (قرآن) را تفسير به رأي كند به يقين كافر ده است».

4. في عيون اخبار الرضا (ع) للصدوق عن ابن المتوكّل (محمد بن موسي بن المتوكل) عن علي بن ابراهيم، عن أبيه،

عن الريان بن الصلت عن علي بن موسي الرضا (ع) عن أبيه عن آبائه عن امير المومنين (ع) قال: «قال رسول اللَّه (ص) قال اللَّه جلّ جلاله ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي.» «2»

«پيامبر (ص) از خداي متعال حكايت مي كند كه: هركس كلام مرا تفسير به رأي كند، به من ايمان ندارد».

تذكر: اين روايت سند آن صحيح و معتبر است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 76

ب) رواياتي كه تفسير به رأي را نوعي سخن نا آگاهانه ودروغ به شمار مي آورد:

1. عن النبي (ص): «من فسّر القرآن برأيه فقد افتري علي اللَّه الكذب». «1» «هركس قرآن را تفسير به رأي كند به يقين برخدا دروغ بسته است.»

2. عن النبي (ص): «من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار». «2»

«هر كس در مورد قرآن چيزي بدون آگاهي بگويد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهد كرد».

تذكر: مقصود اين گونه احاديث آن است كه تفسير به رأي بدان معناست كه چيزي بدون علم در تفسير قرآن گفته شود. و نسبت دادن سخني بدون آگاهي به خدا دروغ بستن و تهمت زدن براوست.

3. عن امير المومنين (ع): «قال لمدّعي التناقض في القرآن): «ايّاك أن تفسّر القرآن برأيك حتّي تفقهه عن العلما، فانّه ربّ تنزيل يشبه بكلام البشر وهو كلام اللَّه وتأويله لا يشبه كلام البشر». «3» «مراقب باش كه قرآن را با رأي خودت تفسير نكني (و صبركن) تا اين كه آن را از دانشمندان بگيري، چراكه چه بسيار (آيات) نازل شده اي كه مشابه سخنان انسان هاست ولي آن كلام خداست و تاويل آن مشابه سخنان بشر نيست».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 9، ص: 77

ج) رواياتي كه تفسير به رأي را از جهت گمراهي محكوم مي سازد:

عن الباقر (ع): «وَيْحَكْ يا قتاده ان كنت انّما فسّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت واهلكت». «1»

«امام باقر (ع) به قتاده كه مفسّر بصره بود) فرمود: واي بر تو اي قتاده، اگر قرآن را از پيش خود تفسير كني، به يقين هلاك مي شوي و ديگران را نيز به هلاكت خواهي كشاند».

تذكر: هلاكت در اين احاديث به معناي گرفتاري در آتش آخرت نيست، بلكه به معناي هلاكت دنيوي يعني گمراهي نيز هست، چرا كه شنونده ي تفسير را نيز اهل هلاكت معرفي مي كند.

پس اين گونه احاديث، تفسير به رأي را كه بدون استفاده از قرائن نقلي (احاديث معصومين (ع)) انجام گرفته است، موجب گمراهي خود مفسّر و ديگران، و به هلاكت افتادن هر دو معرّفي مي كند و از اين رو آن را محكوم مي كند.

د) احاديثي كه تفسير به رأي را هر چند كه نتيجه ي آن صحيح باشد، محكوم مي كند.

1. عن النبي (ص): «من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطأ». «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 78

«هر كس در مورد قرآن، به رأي خود سخن گويد و (به واقع) برسد، يقيناً خطا كرده است».

2. عن الصادق (ع): «من فسّر القرآن برأيه، ان اصاب لم يُوجَر و ان اخطأ فهو أبعد من السماء». «1»

«كسي كه قرآن را تفسير به رأي كند، اگر (به واقع) برسد، پاداشي داده نمي شود، و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بيش از فاصله آسمان (از همديگر) دورشده است».

بررسي احاديث

احاديث مذمّت تفسير به رأي از دو جهت قابل بررسي است:

اوّل: از

جهت سند

بسياري از اين احاديث ضعيف، يا مرسل هستند و در ميان احاديث شيعه حديث 4/ الف صحيح السند بود و در احاديث اهل سنّت حديث 2/ الف را حسن دانسته اند.

ولي از آنجا كه اين روايات در منابع حديثي شيعه و سنّي فراوان هستند، برخي از بزرگان «2» و صاحب نظران «3» در مورد آنها ادعاي تواتر كرده اند، كه ظاهراً مقصود تواتر معنوي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 79

اما به هر حال با توجّه به كثرت روايات و وجود روايات معتبر در بين آن ها از بحث سندي بي نياز هستيم.

دوم: از جهت متن

از مجموع احاديث نكات زير به دست مي آيد:

1. تفسير به رأي، گناه كبيره است چرا كه وعده ي آتش بر آن داده شده است. از اين رو خطر بزرگي به شمار مي آيد.

2. تفسير به رأي يك «روش خطا» در تفسيراست و محكوميت آن از آن جهت نيست كه نتيجه ي آن غلط است، چرا كه گاهي ممكن است نتيجه ي تفسير به رأي صحيح باشد اما باز هم در احاديث (رديف د) مذموم و خطا شمرده شده است.

به عبارت ديگر: خود روش تفسير موضوعيت دارد. و اگر روشي غلط باشد (هرچند كه گاهي به نتيجه درست برسد بازهم) محكوم است. «1»

چون كه در صورت صحيح بودن نتايج هم، مفسّر مطلبي را به خدا نسبت داده كه هيچ گونه حجّتي براي آن نداشته است و از اين رو باز هم خطا كرده است. (مفاد احاديث رديف ب و د).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 80

البتّه اين يك مطلب عقلايي است، براي مثال: اگر كسي به دروغ ادّعاي پزشك بودن كند، سپس

به مداواي مردم اقدام نمايد و اتفاقاً كسي را از مرگ نجات دهد، باز هم عقلا او را سرزنش مي كنند و برطبق قوانين عقلايي بشري كه در دنيا رايج است، پاداش به او داده نمي شود بلكه به جريمه يا زندان محكوم مي شود، چرا كه روش او غلط است و معمولًا به خطا مي رود (هر چند كه اتفاقاً يك مورد صحيح باشد و به واقع برسد).

تذكر: جالب آن است كه اگر كسي روش صحيح علمي (در پزشكي) داشت، و در عمل جرّاحي خطا كرد، به نوعي خطاي او بخشوده و جبران مي شود و به وسيله ي ديگران سرزنش نمي شود چون روش صحيح بوده اما خطاي انساني كرده است.

به خلاف آن مواردي كه روش او غلط باشد، يا تخصص كافي نداشته باشد. در احاديث تفسير به رأي (رديف د) به نوعي به اين مطلب اشاره شده بود.

جمع بندي و نتيجه گيري

پيامبر اكرم (ص) از روش تفسير اجتهادي جامع در تفسير قرآن استفاده كرده است. يعني از روش هاي صحيح قرآن به قرآن- قرآن به روايت- اشاري (بطني و عرفاني)- عقلي و علمي استفاده كرده و از روش تفسير به رأي پرهيز كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 81

يادآوري: البته پيامبر اكرم (ص) در روايات تفسيري خود گرايش ها (سبك ها، الوان، اتجاهات) خاصي نيز داشته براي مثال ايشان به سبك اخلاقي، فقهي، اجتماعي، سياسي و جهادي در تفسير قرآن توجه ويژه داشته است كه بررسي اين موارد نياز به مقاله ي مستقل دارد. چرا كه مبحث روش هاي تفسيري و گرايش هاي تفسيري دو حوزه ي جداگانه است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 83

ج: شمارگان روايات تفسيري پيامبر (ص) (قلمرو احاديث تفسيري)

در مورد تعداد آياتي كه پيامبر تفسير كرده و روايات تفسيري ايشان سه ديدگاه وجود دارد:

ديدگاه اول:- احمد ابن تيميه (م 728 ق)- بر آن است كه پيامبر (ص) تمام آيات قرآن را تفسير كرده است، چرا كه از طرفي خداوند ايشان را بعنوان مبين و مفسّر قرآن معرفي كرده است «1» و تبيين شامل بيان معاني و الفاظ مي شود «2» و از طرف ديگر از ابن مسعود حكايت شده: «وقتي پيامبر (ص) ده آيه ي قرآن به فردي از آنان مي آموخت، از آنها نمي گذشت تا اينكه معاني و عمل بدانها را مي آموخت» «3» و از طرف ديگر هر گاه كتابي براي گروهي تدوين شود بطور معمول محتواي كتاب را به آنان مي آموزند، و قرآن كريم نيز كتاب قانون مسلمانان است، آيا ممكن است محتواي اين كتاب به مردم تفهميم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 84

نشده باشد

در حالي كه وظيفه ي پيامبر بوده كه آنچه را مربوط به مردم است براي آنها بيان كند. «1»

از طرفداران ديگر اين ديدگاه آيه اللَّه محمدهادي معرفت است كه مي نويسند:

«پيامبر براي امت، بويژه براي صحابيان جميع معاني قرآن را بيان كرده و شرح داده است يا بوسيله نص يا بوسيله بيان تفاصيل اصول شريعت و فروع آنها، مخصوصاً هنگامي كه ما روايات ائمه عليه السلام را در بيان تفاصيل شريعت و معاني قرآن به آنها اضافه كنيم.» «2»

ديدگاه دوم:- كه سيوطي (م 911 ق) و الخُوَّيي (م 637 ق) از طرفداران آن هستند «3»- بر آن است كه پيامبر (ص) جز اندكي از قرآن را تفسير نكرده است چرا كه از طرفي از عايشه حكايت شده كه گفت: پيامبر تنها چند آيه از قرآن را تفسير كرد كه جبرئيل به او آموخته بود. «4»

و از طرف ديگر خدا مردم را به تفكر و تدبّر در آيات قرآن فراخواند تا مردم به فهم آيات دست يابند و تفسير برخي آيات را به عهده ي مردم گذارده است و اگر پيامبر همه ي آيات را تفسير مي كرد، با دعوت قرآن به تدبر منافات داشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 85

و از طرف ديگر پيامبر (ص) در مورد برخي صحابه از جمله ابن عباس، براي فراگيري علم تفسير دعا نمود كه «خدايا او را در دين فقيه كن عالم به تأويل (: تفسير) بنماي!» «1» پس در واقع تفسير بخشي از آيات را بر عهده ي ديگران گذاشته است، بنابراين نيازي نبوده است كه پيامبر تمام قرآن را تفسير كند.

طرفداران ديدگاه دوم به ردّ دلايل ديدگاه اول چنين پرداخته اند: اولًا

نص صريحي در دست نيست كه تفسير تمام آيات قرآن وظيفه ي پيامبر (ص) باشد. «2»

بلكه وظيفه ايشان تبيين آياتي بوده كه نياز به تفسير، تبيين، تخصيص، تقييد و مانند آن داشته است.

ثانياً: تنها 250 روايت تفسيري از پيامبر (ص) به دست ما رسيده است «3» كه همه ي آيات را پوشش نمي دهد.

ثالثاً: دليلي در دست نيست كه پيامبر (ص) تمام آيات را براي صحابه تفسير كرده باشد و اصولًا با توجه به جنگ ها و عمر كوتاه ايشان، فرصت چنين كاري وجود نداشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 86

رابعاً: مقصود از روايت عايشه (بنابر فرض صحت سند) «1» آن است كه هر بار كه جبرئيل آياتي مي آورد، پيامبر آن را به مردم تعليم مي داد و چون نزول قرآن تدريجي بوده، كم كم براي مردم تفسير مي كرد. «2»

ديدگاه سوم:- كه دكتر ذهبي «3» و برخي معاصرين «4» آن را تقويت مي كنند- بر آن است كه پيامبر (ص) بسياري از آيات قرآن را تفسير كرده است، چرا كه از طرفي همه ي آيات قرآن نيازمند تفسير نيست، چون قرآن عربي واضح است و با مراجعه به منابع تفسير (غير از سنت) قابل فهم است.

و از طرف ديگر احاديث پيامبر (ص) به 250 روايت موجود منحصر نمي شود، چون سنت پيامبر (ص) حتي سيره ي عملي ايشان به نوعي تفسير و توضيح آيات قرآن است. و بسياري از احاديث ايشان توسط اهل بيت (ع) حكايت شده است و آنان فرمودند: «هر چه ما مي گوييم كلام پيامبر (ص) است.» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 87

بنابراين روايات تفسيري پيامبر (ص) كه مستقيم و غيرمستقيم از ايشان حكايت شده تعداد

زيادي خواهد شد كه برخي تا چهارهزار حديث نوشته اند. «1»

بررسي: ديدگاه سوم با توجه به دلايلي كه آورده شد و اشكالاتي كه به ديدگاه اول و دوم وارد شد با عنايت به حجم روايات تفسيري شيعه، كه 16000 حديث آن در تفسير «البرهان» گردآوري شده است بعيد نيست.

در ضمن با توجه به مطالبي كه در تعريف تفسير روايي گذشت، تفسير روايي شامل احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) مي شود بنابراين شمارگان احاديث تفسيري به حدود 16000 مي رسد البته روشن است كه همه ي اين احاديث از ارزش و اعتبار يكسان برخوردار نيستند و همه ي جزئيات آيات قرآن را نيز پوشش نمي دهد.

اما ديدگاه آيه اللَّه معرفت را اگر نتوانيم به ديدگاه سوم برگردانيم، بايد بگوييم كه آن ديدگاه چهارمي در اين مبحث به شمار مي رود كه قائل به تفصيل هستند چرا كه ايشان قبول مي كنند كه تعداد روايات تفسيري پيامبر (ص) در اصل زياد بوده است اما در نقل و حكايت كم است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 88

به عبارت ديگر ايشان بين بيان معاني آيات توسط پيامبر (ص) (كه شامل همه آيات مي شود) و آنچه به صورت نص از ايشان حكايت شده (كه قليل است) تفاوت مي گذارند و برآنند كه طرفداران ديدگاه دوم مقصودشان قليل بودن منقولات منصوص از پيامبر (ص) است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 89

فصل دوم: قرآن و پيامبر اعظم (ص)

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 91

الف. سيماي پيامبر (ص) در قرآن

تعداد فراواني از آيات قرآن، مستقيم يا غيرمستقيم در مورد پيامبر اعظم (ص) است كه بخش عظيمي از قرآن را شامل مي شود، و نقل همه ي آنها از حوصله ي اين نوشتار خارج است، ولي اين آيات را مي توان به چند دسته تقسيم كرد:

اول: آياتي كه نام ها و صفات پيامبر (ص) را بر مي شمارد، در اين رابطه ما حدود سي مورد از نام ها و صفات ايشان را در قرآن يافتيم كه در اين نوشتار آنها را بر مي شماريم، سپس در بخش بعدي به توضيح و تفسير مهمترين آنها مي پردازيم.

1. رسول الله: حضرت محمد (ص) فرستاده خداست. (فتح/ 29- احزاب/ 40- اعراف/ 158)

2. پيامبر: حضرت محمد (ص) پيام آور برجسته ي وحي الهي است. (احزاب/ 45)

3. شاهد: حضرت محمد (ص) گواه بر امت است. (احزاب/ 45)

4. مبشر: حضرت محمد (ص) بشارتگر و مژده رسان الهي است. (احزاب/ 45)

5. هشدارگر: حضرت محمد (ص) هشدارگري الهي (: نذير) براي مردم است. (احزاب/ 45)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 92

6. دعوت گر الهي: حضرت محمد (ص) دعوت گر به سوي خدا (نه به سوي خود) است كه با رخصت الهي مردم را به سوي حق فرا مي خواند. ( «دَاعِياً إِلَي اللَّهِ

بِإِذْنِهِ»- احزاب/ 46)

7. چراغ: پيامبر اكرم (ص) چراغ و منبع نور (: سراج) امت است. (احزاب/ 46)

8. نوربخش: پيامبر گرامي (ص) منبع نورافشان (: منير) است كه با نور خود راه انسان ها را روشن مي كند. (احزاب/ 46)

9. غمخوار امت: حضرت محمد (ص) دلسوز و غمخوار امت است از اين رو مشكلات مردم بر او سخت است. ( «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ»- توبه/ 128)

10. حريص بر خدمت رساني: حضرت محمد (ص) شوق خدمت به مردم دارد و بر خدمت رساني حريص است. ( «حَرِيصٌ عَلَيْكُم»- توبه/ 128)

11. دلسوز و مهربان مومنان: حضرت محمد (ص) نسبت به مردم مومن بسيار دلسوز و مهربان است. ( «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ»- توبه/ 128)

12. مهرورز مومنان: حضرت محمد (ص) نسبت به مردم مومن همواره مهرمي ورزد و رحمت او شامل مومنان مي شود او جلوه ي رحيميت الهي است. ( «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ»- توبه/ 128)

13. مردمي: حضرت محمد (ص) از ميان خود شماست، بنابراين مشكلات و دردها و نيازهاي شما را درك مي كند. ( «مِنْ أَنْفُسِكُمْ»- توبه/ 128)

14. بشر: پيامبر اسلام (ص) بشري همانند شماست، و فردي ماوراء انسان نيست تا مشكلات شما را درك نكند. ( «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»- كهف/ 110)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 93

15. دريافت كننده وحي: حضرت محمد (ص) به خداي متعال و فرشته ي وحي متصل است و وحي را از ماوراي طبيعت دريافت مي كند كه به صورت قرآن مي خواند. ( «يُوحي إِلَيّ»- كهف/ 110)

16. پايان بخش نبوت: حضرت محمد (ص) آخرين پيام آور وحي الهي است. ( «خَاتَمَ النَّبِيِّينَ»- احزاب/ 40)

17. فرزند پسر ندارد: حضرت محمد (ص) هنگام وفات فقط يك فرزند دختر از خود بر جاي گذاشت

يعني فاطمه (س)، و هيچ فرزند پسري نداشت تا نبوت سلطنت نشود. ( «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِجَالِكُمْ»- احزاب/ 40)

18. محمد نام اوست: پيامبر اسلام (ص) نام «ستوده» (: محمد) داشت. (احزاب/ 40)

19. احمد نام ديگر اوست: «1» نام پيامبر اسلام (ص) در زبان پيامبران قبلي «احمد» بوده است. ( «مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ»- صف/ 6)

20. درس ناخوانده بود: پيامبر اكرم (ص) سواد خواندن (و نوشتن) نداشت و معلم و استاد نديده بود تا نگويند مطالب قرآن را از انسان هاي ديگر ياد گرفته است. ( «الْأُمِّيَّ»- اعراف/ 157؛ عنكبوت/ 48؛ شوري/ 51)

21. نامش در تورات و انجيل آمده است: «2» نام پيامبر اسلام (ص) در تورات و انجيل واقعي و تحريف ناشده آمده بود، تا امت هاي پيشين به آمدنش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 94

اميدوار و با او آشنا شوند. ( «الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاهِ وَالْإِنْجِيلِ»- اعراف/ 157)

22. رسالت هدايتگر: پيامبر اكرم (ص) آمده تا مردم را هدايت كند. ( «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي»- فتح/ 28)

23. داراي دين ح-- ق: پيامبر گ--- رامي (ص) مردم را به سوي دين حق راهنمايي مي كند. ( «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ» فتح/ 28)

24. رسالت جهاني: پيامبر اكرم (ص) براي همه ي مردم جهان برانگيخته شده است. ( «مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّهً لِّلنَّاسِ»- سبأ/ 28)

25. رحمت الهي براي جهانيان: پيامبر اكرم (ص) تجلي مهر و رحمت الهي بر همه ي مردم جهان است. ( «مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِينَ»- انبياء/ 107)

26. جهاني سازي مطلوب: «1» پيامبر گرامي (ص) آمده است تا دين حق اسلام را، بر همه ي

اديان پيروز گرداند و جهاني سازي صحيح و مطلوب داشته باشد، كه اين كار توسط فرزندش مهدي موعود (ع) به سرانجام مي رسد. ( «لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ»- فتح/ 28)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 95

27. داراي مقام شفاعت: خداي متعال در قيامت مقام شفاعت به پيامبر (ص) عطا مي كند و آنقدر به او مي بخشد تا راضي شود. «1» ( «لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَي»- الضحي/ 5)

28. يتيم: پيامبر اكرم (ص) در كودكي يتيم شد و رنج بي پدري را چشيد. از اين رو پدري مهربان براي يتيمان امت بود. (الضحي/ 6)

29. در پناه حق: پيامبر (ص) كه يتيم شد در پناه حق قرار گرفت و تربيت شد. ( «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي»- الضحي/ 6)

30. فقير: پيامبر گرامي (ص) فردي ثروت اندوز نبود بلكه فقير بود و با فقيران مي نشست و نيازمند به خدا بود. ( «وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَي»- الضحي/ 8)

31. غني: رسول اكرم (ص) اگر چه فقير بود اما با اتصال به خداي متعال به ثروتي نامحدود دسترسي داشت از اين رو بي نياز و غني بود. (الضحي/ 8)

32. نرم خو بود و سخت دل نبود: پيامبر (ص) براساس رحمت الهي، با مردم به نرمي سخن مي گفت و رفتار مي كرد و سخت دل نبود. ( «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»- آل عمران/ 159)

33. صاحب اخلاقي بزرگ و بزرگوارانه: پيامبر اكرم (ص) داراي اخلاقي نيكو و بزرگوارانه بود، به طوري كه خداي بزرگ، اخلاق او را عظيم معرفي مي كند. ( «إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ»- قلم/ 4)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 96

34. الگوي نيكو:

پيامبر (ص) در گفتار و كردار و عقايدش الگوي مردم است. ( «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»- احزاب/ 21)

35. مأمور اجراي عدالت: پيامبر (ص) از طرف خدا مأمور اجراي عدالت در بين مردم بود. ( «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ»- شوري/ 15)

36. آمرزشخواه مردم: پيامبر (ص) براي مردم، از خدا استغفار و طلب آمرزش مي كرد. ( «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ»- آل عمران/ 159)

37. عفو كننده مردم: حضرت محمد (ص) از لغزش هاي مردم در مي گذشت و سخت گير نبود. ( «فَاعْفُ عَنْهُمْ»- آل عمران/ 159)

38. مشورت كننده با مردم: پيامبر (ص) از مشورت مردم بهره مي برد ولي در نهايت تصميم گيري با رهبر اسلام بود. ( «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ ...»- آل عمران/ 159)

39. تلاش زحمت آميز براي مردم: پيامبر اكرم (ص) براي هدايت مردم و ترويج قرآن، تلاش زيادي مي كرد به طوري كه خود را به زحمت مي انداخت و اين نشانه ي دلسوزي و مسئوليت شناسي ايشان بود. ( «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي»- طه/ 1- 2)

40. مهربان با دوستان و سخت گير بر دشمنان: پيامبر اعظم (ص) نسبت به مؤمنان مهربان، و نسبت به كافران سخت گير بود. ( «أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»- فتح/ 29)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 97

دوم: آياتي كه در برابر مخالفان از پيامبر (ص) دفاع مي كند، به عبارت ديگر، صفات سلبي پيامبر (ص) را بر مي شمارد و تهمت ها و اشكالات مخالفان را از ايشان دفع مي كند.

1. پيامبر (ص) آموزش ديده نيست: (دخان/ 14) يعني مطالب قرآن را از اساتيد و معلمان آموزش نديده است بلكه از طريق وحي دريافت مي كند.

2. پيامبر (ص) مجنون يعني جن زده و ديوانه نيست: (دخان/

14) بلكه از سلامت كامل عقلي برخوردار است.

«ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ؛ سپس از او روي برتافتند، و گفتند: «دانش آموخته اي ديوانه است.»

3. پيامبر (ص) كاهن نيست: (طور/ 29) يعني او از طريق كهانت با ماوراء غيب در ارتباط نيست بلكه بر او وحي مي شود.

4. پيامبر (ص) شاعر نيست: (طور/ 30) يعني مطالب قرآن كه بر زبان او جاري مي شود، مطالب خيالي يك شاعر نيست. بلكه حقايقي است كه بر او وحي مي شود هر چند كه داراي آهنگ خاص است.

«فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ؛ پس تذكر ده، كه تو به نعمت (و لطف) پروردگارت، پيشگو و ديوانه نيستي، بلكه مي گويند: «شاعري است كه (حادثه) مرگ مشكوكي را براي او انتظار مي كشيم!»

5. پيامبر (ص) ساحر و جادوگر نيست. (ذاريات/ 52)

«كَذلِكَ مَا أَتَي الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِن رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ؛ همچنين هيچ فرستاده اي (به سراغ) كساني كه قبل از آن (مشرك) ان بودند نيامد مگر اينكه گفتند: « (او) ساحر يا ديوانه است!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 98

ي ادآوري مهم:

همه ي موارد فوق از طريق مطالعه ي سيره و زندگاني پيامبر (ص) قابل فهم و استنباط است. يعني تاريخ زندگي پيامبر (ص) يكي از مهمترين گواهان بر سلامت عقل، ديوانه نبودن، آموزش نديدن ايشان، كاهن، شاعر و جادوگر نبودن ايشان است و مهمتر از آن، معجزه ي جاويدان او يعني قرآن كريم است كه مهمترين شاهد صدق، عقل و نبوت ايشان است. در طي 14 قرن، دعوت به مبارزه و تحدي كرده كه مثل آن را بياورند. (بقره/ 24-

23) ولي هنوز كسي مانند آن را نياورده است.

سوم: آياتي كه حقانيّت پيامبر (ص) و رسالت و كتاب وحياني او را تاييد مي كند و گواهان حقانيّت را بر مي شمارد، از جمله:

1. گواهي خداي متعال بر حقانيّت پيامبر (ص). (رعد/ 43، نساء/ 166)

«لكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَهُ يَشْهَدُونَ وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً»

ليكن خدا به آنچه بر تو فرو فرستاد گواهي مي دهد، كه آن را از روي علمش فرو فرستاده است؛ و فرشتگان (نيز) گواهي مي دهند، و (هر چند كه) گواهيِ خدا كافي است.

2. گواهي فرشتگان بر حقانيّت پيامبر (ص). (رعد/ 43)

3. گواهي كسي كه دانش كتاب نزد اوست. (رعد/ 43)

«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 99

و كساني كه كفر ورزيدند مي گويند: « (تو) فرستاده شده نيستي.» (اي پيامبر) بگو: «گواهي خدا، و كسي كه علمِ كتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما كافي است.»

4. گواهي دانشمندان بر حقانيّت پيامبر (ص). (سبأ/ 6)

«وَيَرَي الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَي صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»

و كساني كه به آنان دانش داده شده، مي دانند آنچه از پروردگارت به سوي تو فروفرستاده شده، فقط حق است؛ و به سوي راه (خداي) شكست ناپذير ستوده رهنمون مي شود.

تذكر: مهمترين گواه خداي متعال است كه ناظر بر حالات همگان و حاضر در همه جاست سپس فرشتگان كه همه چيز را ثبت مي كنند و كسي كه از ابتداي رسالت تا هنگام وفات پيامبر (ص) در كنار ايشان و ياور او بود يعني امام علي (ع)

كه به دانش كتاب آگاه است.

در تفسير آيه ي 43 سوره ي رعد بيان مي شود كه مصداق كامل از كسي كه دانش كتاب نزد اوست امام علي (ع) است. «1»

البته در اين ميان دانشمندان نيز با مشاهده ي دلايل صدق و معجزه ي جاويدان پيامبر (ص) يعني قرآن، به حقانيّت او گواهي مي دهند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 100

چهارم: آياتي كه مربوط به زندگي خصوصي پيامبر (ص): از جمله مسائل همسران، پسرخوانده ايشان (زيد) و ... را بيان مي كند. «1» (مثل: احزاب/ 37، تحريم/ 1- 4)

پنجم: آياتي كه مبارزات سياسي و اجتماعي پيامبر (ص) را بيان مي كند. از جمله: آيات مربوط به جنگ ها (مثل انفال، فتح، توبه و ...)

ششم: آياتي كه به اعتبار و حجيّت گفتار و كردار پيامبر (ص) و لزوم اطاعت از ايشان اشاره مي كند. از جمله:

«وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَي رسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» (تغابن/ 12)

و خدا را اطاعت كنيد و فرستاده [خدا] را اطاعت كنيد؛ و اگر روي برتابيد پس بر عهده فرستاده ما فقط رساندن [پيام روشنگر و] آشكار است.

«لَا يَكُونَ دُولَهً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (حشر/ 7)

تا (ثروت ها) در ميان توانگران شما [دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [خدا] براي شما آورده پس آن را بگيريد (و اجرا كنيد)، و آنچه شما را از آن منع كرد پس خودداري كنيد؛ و [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد كه خدا سخت كيفر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 101

«بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ

إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل/ 44)

(پيامبران را) با دليل هاي روشن (معجزه آسا) و نوشته هاي متين (فرستاديم.) و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را كه به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

هفتم: آياتي كه گفتار و شكوه هاي پيامبر (ص) و نيز به شفاعت ايشان در رستاخيز اشاره مي كند، از جمله:

«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَي» (الضحي/ 5)

و حتماً در آينده پروردگارت به تو عطا مي كند و خشنود مي شوي.

«وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/ 30)

و فرستاده (خدا) گفت: «اي پروردگار [من ! در حقيقت قوم من از اين قرآن دوري گزيده اند!»

تذكر: البته آيات ديگري نيز در مورد پيامبر (ص) وجود دارد كه به همين مقدار اكتفا مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 103

ب. تفسير مهمترين آيات در مورد پيامبر (ص)

يكم: صفات پيامبر (ص)
1. شش صفت نوراني پيامبر (ص) و اهداف رسالت او

قرآن كريم در آيات 45 و 46 سوره ي احزاب به شش صفت نوراني پيامبر (ص) و اهداف رسالت او اشاره مي كند و مي فرمايد:

يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً* وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً؛ اي پيامبر! در حقيقت ما تو را گواه و مژده آور و هشدارگر فرستاديم؛* و (تو را) فراخوان به سوي خدا، با رخصت او، و چراغي روشني بخش (فرستاديم).

نكات و اشارات

1. بر طبق آيات قرآن پيامبر اكرم (ص) شاهد اعمال امت خويش، و گواه اعمال پيامبران پيشين است. «1» يعني اعمال مسلمانان بر پيامبر (ص) (و امامان (ع)) عرضه مي شود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 104

و از طرف ديگر پيامبر اكرم (ص) با اوصاف و برنامه هايش گواه حقانيّت مكتب اسلام است.

2. پيامبر

(ص) هم بشارتگر و هم هشدارگر است، چرا كه در برنامه هاي تربيتي لازم است با بيان نعمت ها و مژده رساني، افراد را به سوي آنها تشويق كنيم و نيز با بيان عذاب الهي بدكاران را بترسانيم تا دست از خلافكاري بردارند.

آري بشارت و هشدار بايد همراه هم باشد، چرا كه نيمي از وجود انسان طالب منفعت و نيم ديگر دفع كننده ضرر است.

3. پيامبر (ص) دعوت كننده به سوي خداست و اين مرحله اي بعد از هشدار و بشارت است، چرا كه اينها وسايلي براي آماده كردن افراد براي پذيرش حق است و هنگامي كه فرد آماده شد، دعوت به سوي حق مي شود. «1»

4. در اين آيه بر رخصت و فرمان الهي تاكيد شده است، يعني دعوت پيامبران به فرمان خداست و آنها چيزي از خود ندارند و بدون رخصت الهي گامي بر نمي دارند.

5. «سراج» به معناي چراغ، و «مُنير» به معناي نور افشان است، اين تعبير شايد اشاره به معجزات و دلايل حقانيّت پيامبران باشد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 105

6. رسول اكرم (ص) چراغ روشني بخش است كه دل ها را به سوي خود جذب مي كند و تاريكي هاي شرك و كفر را از آسمان روح انسان مي زدايد و شب پرستان را دور مي سازد.

اي ماه كه در گردش، هرگز نشوي لاغر

انوار جلال تو بدريده ضلالت را (كليات شمس)

7. نور مايه ي رشد گل ها، و عامل جمع شدن افراد در گرد آن، و مايه ي آرامش افراد درستكار و فرار افراد خلافكار است.

آري پيامبر اكرم (ص) عامل رشد و حركت مردم و محور وحدت و مايه ي آرامش مومنان است. و نور

وجود او دزدان ايمان و دين را فراري مي دهد.

آموزه ها و پيام ها

1. آموزه اين آيات براي ما آن است كه صفات برجسته و نوراني پيامبر (ص) را بشناسيد. (تا از وجود ايشان بيشتر بهرمند شويد).

2. پيام آيه ي 45 آن است كه در برنامه ي تربيتي اسلام هشدار و بشارت باهم است.

3. آموزه ي آيه براي رهبران الهي آن است كه رهبر گواه (و الگوي) مردم باشد.

4. پيام آيه ي 46 آن است كه رهبران الهي ستاره هاي نورافشان آسمان هدايت هستند.

5. آموزه ي آيه آن است كه دعوت به خدا هم، با اجازه ي خدا باشد.

6. پيام ديگر آيه آن است كه مردان الهي (مردم را) به سوي خدا خوانند (نه به سوي خود).

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 106

2. دلسوزي و رنج هاي پيامبر اسلام (ص) براي مردم

قرآن كريم در آيه ي 128 سوره ي توبه به دلسوزي و رنج هاي پيامبر اسلام (ص) براي مردم اشاره كرده و مي فرمايد:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛ بيقين، فرستاده اي از خودتان به سوي شما آمد كه رنج هاي شما بر او سخت است؛ (و) بر (هدايت) شما حريص است؛ (و نسبت) به مؤمنان، مهرباني مهرورز است.

نكات و اشارات

1. برخي مفسران بر آنند كه دو آيه ي آخر سوره ي توبه، آخرين آياتي است كه بر پيامبر (ص) فرود آمد. «1» كه در واقع اشاره اي به تمام مسائلي است كه در اين سوره آمده است.

2. در آيه ي فوق نفرمود: «پيامبر از شماست» بلكه فرمود: «پيامبر از خودتان است.» گويي پيامبر پاره اي از جان مردم و روح جامعه است كه در شكل فرستاده ي خدا ظاهر شده است. و از اين رو با دردها و مشكلات آنان آشناست و

شريك غم هاي آنان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 107

3. واژه ي «حَرِيص» در اصل به معناي شدت علاقه به چيزي است. و در آيه ي فوق فرمود: «پيامبر حريص بر شماست» يعني به هرگونه خير و سعادت و پيشرفت شما عشق مي ورزد. «1»

4. آيه ي فوق اشاره دارد كه اگر پيامبر (ص) دستورهاي مشكل و فرمان جهاد با امپراطوري روم مي دهد و با كفر و نفاق به شدّت برخورد مي كند، در حقيقت يك نوع محبت و لطف اوست و او به آزادي، شرف، عزت و هدايت و پاكسازي جامعه ي شما عشق مي ورزد.

5. واژه ي «رَئُوف» اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است و واژه ي «رحيم» اشاره به رحمت در برابر گناهكاران است.

ولي اين دو واژه، هنگامي كه جداگانه استعمال شود ممكن است به يك معنا باشد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه آن است كه پيامبر اكرم (ص) در هدايت مردم سر از پا نمي شناخت و غمخوار و دوستدار مؤمنان بود. (شما نيز اينگونه باشيد.)

2. آموزه ي آيه آن است كه رهبر اسلامي، از مردم، غمخوار مردم، علاقمند به مردم و دلسوز مؤمنان مي باشد.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 108

3. عظمت قلم و نوشتار و اخلاق برجسته ي پيامبر (ص)

قرآن كريم در آيات اول تا هفتم سوره ي قلم به عظمت قلم و نوشتار و اخلاق برجسته ي پيامبر (ص) اشاره مي كند و با هشدار به مخالفان او مي فرمايد:

نوَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ* مَا أَنتَ بِنِعْمَهِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ* وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ* وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ* فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ* بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ* إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ نون، سوگند به قلم و آنچه مي نويسند!* كه تو نسبت به نعمت پروردگارت

ديوانه نيستي،* و قطعاً براي تو پاداشي بي پايان است.* و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقي) بزرگوارانه اي هستي.* پس بزودي مي بيني و مي بينند،* كه كدام يك از شما (ديوانه) فريب خورده ايد!* براستي كه پروردگارت خود، به كسي كه از راهش گمراه گشته داناتر است؛ و (همچنين) او به (حال) ره يافتگان داناتر است.

نكات و اشارات

1. پيامبر اكرم (ص) خود چيزي نمي نوشت تا مبادا شبهه اي در مورد اعجاز قرآن پيش آيد، و در محيط جزيره العرب زندگي مي كرد كه تعداد افراد با سواد آن به بيست نفر نمي رسيد، اما قرآني را براي بشريت به ارمغان آورد كه با واژه ي «بخوان» شروع شد؛ «1» و به قلم و نوشتار سوگند ياد مي كرد؛ از اين رو مبدأ پيدايش تمدني عظيم در جهان شد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 109

2. مخالفان اسلام به پيامبر اكرم (ص) تهمت جنون مي زدند، در حالي كه خدا به ايشان نعمت هاي فراوان همچون نعمت عقل، درايت، امانت، راستي، علم، نبوت و عصمت و اخلاق برجسته عطا كرده بود، ولي مخالفان اسلام اين حقايق را نمي ديدند، از اين رو به آنان هشدار مي دهد كه بزودي خواهيد ديد چه كسي فتنه زده و جن زده و ديوانه است.

آري آيندگان تعاليم عالي پيامبر اسلام (ص) و عقايد خرافي و شرك آلود مشركان را مي بينند و در مورد آنها داوري مي كنند، كه عاقل و ديوانه ي واقعي كيست.

پيدا شود كه مرد كدام است و زن كدام

در تنگناي حلقه مردان به روز جنگ (سعدي)

3. در برخي احاديث حكايت شده: هنگامي كه قريش ديدند پيامبر (ص) علي (ع) را بر ديگران مقدم شمرد، به سرزنش علي

(ع) پرداختند و گفتند: محمد فتنه زده و ديوانه ي او شده است، از اين رو آيات فوق فرود آمد و تهمت جنون را از پيامبر (ص) دفع كرد. «1»

البته روشن است كه شأن نزول آيه، موجب انحصار معنا در يك مورد نمي شود، بلكه مشركان بارها تهمت جنون به پيامبر (ص) زدند و قرآن به همه ي آنها پاسخ مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 110

4. واژه ي «خُلق» از «خلقت»، و به معناي صفاتي است كه از انسان جدا نمي شود و همچون آفرينش انسان در درون او آفريده شده است.

آري اگر انسان با برخي حالات و صفات همراه شود و تمرين كند كم كم درون جانش جاي مي گيرد و خُلق او مي شود و روح و باطن او را شكل مي دهد.

5. در اين آيات به اخلاق برجسته پيامبر (ص) اشاره شده است همان اخلاقي كه برخي آن را معجزه ي اخلاقي پيامبر (ص) ناميده اند؛ همان اخلاقي كه در برخوردهاي فردي و اجتماعي پيامبر (ص) ظاهر گشت، همچون عفو عمومي مكيان پس از فتح مكه و بعد از آن همه آزار نسبت به پيامبر و مسلمانان.

6. در حديثي از امام علي (ع) حكايت شده كه ويژگي هاي اخلاقي پيامبر (ص) چنين بود: هميشه خوش رو و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيب جو و مديحه گر نبود. هيچ كس از او مأيوس نمي شد و هر كس به در خانه ي او مي آمد مأيوس باز نمي گشت، سه چيز را از خود رها كرده بود: مجادله در سخن، پرگوئي و دخالت در كاري كه به او مربوط نبود. و سه چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسي را

سرزنش نمي كرد، از لغزش ها و عيوب پنهاني مردم جستجو نمي كرد ... هرگاه فرد ناآشنا و نا آگاه با او تندي مي كرد و درخواستي مي نمود تحمل مي كرد و ... و هرگز سخن كسي را قطع نمي كرد تا سخنش پايان گيرد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 111

7. در حديثي از پيامبر (ص) حكايت شده: «من براي تكميل كردن فضائل و كرامت هاي اخلاق برانگيخته شدم». «1»

و در حديث ديگري از آن حضرت حكايت شده: «هيچ چيز در ميزان عمل سنگين تر از حُسن خُلق نيست» «2» و اينكه: «محبوب ترين شما نزد خدا كسي است كه اخلاقش از همه بهتر است، كساني كه فروتن هستند و با ديگران انس مي گيرند ديگران نيز با آنان انس مي گيرند.»

ضمن نديدم در جهان جستجو

هيچ اهليّت به از خلق نكو (مولوي)

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيات آن است كه رهبر اسلام در معرض تهمت مخالفان است. (از او دفاع كنيد!)

2. پيام ديگر آيات آن است كه خدا از رهبر اسلام دفاع مي كند و به او پاداش مي دهد.

3. پيام ديگر آيات آن است كه حقايق بزودي روشن مي شود و مخالفان اسلام نيز آن را مي بينند. (و نمي توانند انكار كنند).

4. آموزه ي آيات آن است كه پيامبر اكرم (ص) اخلاق برجسته اي دارد (پس اخلاق او را بياموزيد و سرمشق خود قرار دهيد).

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 112

4. سوگند و تاكيد بر گذشته ي پيامبر اسلام و الطاف الهي نسبت به او

قرآن كريم در آيات اول تا هشتم سوره ي ضُحي با سوگند و تاكيد، به گذشته ي پيامبر اسلام و الطاف الهي نسبت به او و نعمت هايي كه در آخرت به وي عطا مي كند اشاره كرده و مي فرمايد:

«وَالضُّحَي* وَالَّيْلِ إِذَا سَجَي* مَا

وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَي* وَلَلاخِرَهُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الأُولَي* وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَي* أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي* وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَي* وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَي؛ سوگند به نيمروز!* سوگند به شب هنگامي كه آرام گيرد!* كه پروردگارت تو را رها نكرده و (با تو) به سختي دشمني نورزيده است.* و مسلماً (سراي) آخرت براي تو از (سراي) نخستين بهتر است.* و حتماً در آينده پروردگارت به تو عطا مي كند و خشنود مي شوي.* آيا تو را يتيم نيافت و پناه داد؟!* و تو را گم گشته يافت و راهنمايي كرد،* و تو را فقير يافت و توانگر ساخت،»

شأن نزول

داستان نزول اين سوره را اينگونه حكايت كرده اند كه مدتي (بين سه تا پانزده روز) وحي بر پيامبر (ص) فرود نيامد، مشركان بر پيامبر ايراد گرفتند كه پروردگارش او را رها كرد، و دشمن داشته است و اگر او راست مي گويد پس چرا وحي مرتب بر او نازل نشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 113

در اينجا بود كه سوره فوق فرود آمد (و به سخنان آنان پاسخ داد). «1»

نكات و اشارات

1. در اين آيات به نيمروز و شب، سوگند ياد شده است، تا اهميت مطلب بعد را مورد تأكيد قرار دهد و توجه انسان ها را به روز و شب جلب كند تا در مورد اين دو پديده، مطالعه و دقت بيشتري نمايند.

نيمروز هنگامي كه آفتاب برآيد و نور و گرما همه جا را فرا گيرد، به جهانيان جان تازه اي مي بخشد؛ و شب، هنگامي كه تاريك و آرام شود زمينه ي استراحت و آرامش همه ي موجودات را فراهم مي سازد.

2. همان طور كه در نظام هستي شب و روز

وجود دارد در نظام نزول وحي نيز گاهي همچون روز است و نور وحي بر قلب پيامبر مي تابد؛ و گاهي همچون شب است و براي مدتي نور وحي قطع مي شود. آري گاهي وحي الهي قطع مي شد تا روشن شود كه پيامبر اسلام از خود اختياري ندارد و همه چيز به دست خداست.

3. در اين آيات به سرگذشت پيامبر اكرم (ص) و دوران كودكي او اشاره شده است، پيامبر در دوران كودكي مشكلات فراواني را پشت سرگذاشت، هنگامي كه در شكم مادر بود، پدرش عبداللَّه از دنيا رفت و در آغوش جدش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 114

عبدالمطلب پرورش يافت، شش ساله بود كه مادرش از دنيا رفت، و هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب نيز از دنيا رفت، و اين يتيم مكه تنها ماند؛ ولي خدا محبت او را به قلب عمويش ابوطالب انداخت و مورد حمايت او قرار گرفت و تا آخر عمرش از پيامبر و دين اسلام حمايت كرد.

آري خدا در دوران كودكي و يتيمي كه پيامبر نيازمند بود به او لطف كرد. و او را تنها رها نكرد و به او خشم ننمود.

4. پيامبر اسلام (ص) فقير بود، ولي خدا همسري همچون خديجه را بر سر راه او قرار داد تا ثروت سرشار خود را در راه محمد (ص) و دين او مصرف كند و بعد از پيروزي اسلام نيز غنايم زيادي نصيب مسلمانان و پيامبر (ص) شد كه براي ادامه ي راه پيشرفت اسلام مورد استفاده قرار گرفت.

5. در برخي احاديث از امام رضا (ع) حكايت شده است كه در مورد آيات فوق فرمودند: «آيا تو را يتيم

يعني فردي بي نظير در ميان مخلوقات نيافت، «1» سپس مردم را در پناه تو قرار داد؟ و تو را گمشده و ناشناخته در ميان مردم كرد، و تو را فردي عيالوار يافت كه سرپرست اقوامي در علم و دانش هستي و آنها را بوسيله ي تو بي نياز ساخت». «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 115

البته اينگونه احاديث به برخي از بطون آيه اشاره دارد، يعني مفهوم يتيمي و گمگشتگي و عيالمندي را توسعه داده است به طوري كه شامل موارد فوق بشود.

6. واژه ي «ضال» گاهي به معناي گمراه است، يعني كسي كه از ايمان به دوراست كه مسلماً اين معنا در اينجا مقصود نيست؛ و گاهي به معناي ناآگاه است، «1» يعني كسي كه از نبوّت آگاه نبود و خدا او را آگاه ساخت و گاهي به معناي گمگشته است، يعني پيامبر در كودكي چند بار گم شد در دره هاي مكه، در راه مكه و نيز در مسير شام، راه خود را گم كرد ولي خدا او را راهنمايي كرد و به محل خود بازگرداند.

و گاهي واژه ي «ضال» به معناي پنهان مي آيد، «2» يعني پيامبر در ميان مردم پنهان و بي نام و نشان بود و خدا او را به همه ي مردم معرفي كرد و مردم را به سوي او راهنمايي نمود (همان طور كه در حديث امام رضا (ع) بدان اشاره شده بود).

البته مانعي ندارد كه آيه ي فوق به سه معناي اخير اشاره داشته باشد، هر چند كه معناي گمگشته با سياق آيات سازگارتر است.

7. در اين آيات بيان شده كه آخرت براي پيامبر (ص) از دنيا بهتر است، يعني پيامبر در دنيا مورد

الطاف الهي است اما در آخرت اين لطف بيشتر پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 116

مي شود. و به تعبير ديگر هر چه زمان بيشتر مي گذرد لطف الهي نسبت به پيامبر (ص) بيشتر مي شود و در اواخر عمر پيامبر بهتر مي شود و اسلام گسترش مي يابد و نهال توحيد بارورتر مي گردد.

8. در اين آيات يكي از الطاف اخروي خدا نسبت به پيامبر (ص) بيان شده است، خدا در آخرت آنقدر به پيامبر لطف مي كند و به او مي بخشد تا راضي شود. البته خشنودي پيامبر در گرو سود شخصي تنها نيست، بلكه وي هنگامي راضي مي شود كه امتش مورد شفاعت قرار گيرند. از اين رو از اهل بيت (ع) حكايت شده كه اين آيه اميدبخش ترين آيه ي قران است. «1»

9. مقام شفاعت پيامبر (ص) به خاطر مقامات الهي و زحمات ايشان براي مردم است، بنابر اين مقام شفاعت مخصوص ايشان نيست بلكه هر كس صفات رهبر الهي همچون پيامبر (ص) را دارد مي تواند نسبت به مردم شفاعت كند؛ يعني هر كس در دنيا براي خشنودي خدا تلاش كرد در آخرت به وسيله عطاياي الهي (از جمله شفاعت) خشنود مي شود.

10. در حديثي از امام علي (ع) حكايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: «روز رستاخيز من در ايستگاه شفاعت مي ايستم، و آنقدر گناهكاران را شفاعت مي كنم كه خدا مي گويد: آيا راضي شدي يا محمد؟! و من مي گويم: راضي شدم راضي شدم!» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 117

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه ي سوم آن است كه خدا رهبران الهي را تنها نمي گذارد، و مورد خشم قرار نمي دهد. (پس دشمنان دين دست از ايرادگيري بردارند.)

2. پيام آيه ي

چهارم و پنجم آن است كه فرجام كار رهبران الهي بهتر از حال آنان است.

3. پيام ديگر آي-- ات آن اس-- ت ك-- ه ره-- بران الهي در رستاخيز مقام شفاعت دارند.

4. پيام ديگر آيات آن است كه هركس در دنيا براي خشنودي خداگام برداشت خدا در آخرت او را خشنود مي سازد.

5. پيام آيات ششم تا هشتم آن است كه خدا پيامبر را از كودكي تحت لطف و حمايت خويش قرارداده است. (تا رهبري لايق براي اسلام تربيت شود و به حمايت يتيميان و فقرا برخيزد.)

6. آموزه ي آيات آن است كه درهنگام يتيمي، گمگشتگي، و فقر به كمك ديگران بشتابيد.

7. آموزه ي ديگر آيات آن است كه خدا پناهگاه، هدايتگر و بي نياز كننده شماست. (پس به او تكيه كنيد و از او استمداد بطلبيد.)

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 118

5. پيامبر طه

خداي متعال اولين آيه ي سوره ي طه را با حروف مقطعه «طه» آغاز مي كند و مي فرمايد:

«طه؛ طا، ها.»

نكات و اشارات

1. حروف مقطعه قرآن يا رمزي بين خدا و پيامبر (ص) است و يا اشاره به آن است كه قرآن از همين حروف معمولي ساخته شده است. و در همان حال معجزه اي است كه كسي نمي تواند مثل آن را بياورد.

2. برخي مفسران برآنند كه واژه ي «طه» در ادبيات عرب به معناي «اي مرد» بوده است. كه در اينجا خطاب به پيامبر اكرم (ص) است. «1»

3. در برخي احاديث از امام صادق (ع) حكايت شده: «طه» از نام هاي پيامبر اكرم (ص) است كه معناي آن اين است: «اي طالب حق و هدايت كننده به سوي آن» «2»

و شايد از همين روست كه واژه ي

«طه» به صورت اسم خاص پيامبر (ص) در آمده است، تا آنجا كه خاندان پيامبر را «آل طه» مي نامند. و از حضرت مهدي «عج» با عنوان «اي پسر طه» ياد مي شود. «3»

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 119

6. اشاره به هدف نزول قرآن، بر پيامبر (ص) و زحمات زياد ايشان

خداي متعال در آيات دوم و سوم سوره ي طه با اشاره به هدف نزول قرآن، به پيامبر (ص) سفارش مي كند كه خود را به زحمت نيفكند و مي فرمايد:

«مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَي* إِلَّا تَذْكِرَهً لِّمَن يَخْشَي؛ قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت افتي.* جز بخاطر اينكه براي كسي كه (از مجازات) مي هراسد، ياد آوري باشد.»

شأن نزول

داستان نزول اين آيات را اينگونه حكايت كرده اند كه پيامبر اكرم (ص) بعد از نزول قرآن بر ايشان، بسيار عبادت مي كرد، به طوري كه پاهاي او از ايستادن متورم مي گرديد، اين آيات فرود آمد و به ايشان سفارش كرد كه خود را زياد به رنج و زحمت نيندازد. «1»

نكات و اشارات

1. در اين آيات به پيامبر اكرم (ص) سفارش مي كند كه خود را به زحمت نيفكند، چرا كه نيايش با پروردگار نيكوست، اما لازم نيست انسان خود را به زحمت و رنج اندازد تا آنجا كه پاهايش متورم گردد، و نيرويي براي كارهاي ديگر و تبليغ باقي نماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 120

2. هر چند كه شأن نزول اين آيات در مورد به زحمت افتادن پيامبر (ص) در هنگام عبادت است، ولي مانعي ندارد كه مطلب آيه شامل موارد ديگر هم بشود. يعني ما قرآن را نفرستاديم تا تو در زندگي اجتماعي و تبليغ مردم خودت را به زحمت

اندازي، بلكه وظيفه ي تو يادآوري مطالب و رساندن آيات به گوش مردم است. و اگر لجاجت كردند خودت را به زحمت نينداز.

3. از اين آيات استفاده مي شود كه قرآن براي يادآوري به مردم است، يعني مايه ي اصلي تعليمات الهي در درون جان وفطرت انسان وجود دارد، و فقط ياد آوري لازم دارد.

4. از اين آيات استفاده مي شود كه اگر كسي احساس مسئوليت نكند و از مقام و عذاب الهي نترسد، حقايق و آيات الهي را نمي پذيرد، يعني قابليت قابل براي بارور شدن هر بذري شرط است. «1»

***

دوم: رسالت پيامبر (ص)
1. رحمت جهاني پيامبر اكرم (ص) و رسالت توحيدي او

قرآن كريم در آيات 107 و 108 سوره ي انبياء به رحمت جهاني پيامبر اكرم (ص) و رسالت توحيدي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

«وَمَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَلَمِينَ* قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ؛ و تو را جز رحمتي براي جهانيان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 121

نفرستاديم.* بگو: «فقط به سوي من وحي مي شود كه معبود شما معبودي يگانه است؛ پس آيا شما تسليم مي شويد؟!»

نكات و اشارات

1. در اين آيه به يكي از بزرگترين صفات پيامبر (ص) اشاره مي كند و او را رحمت فراگير الهي مي نامد، رحمتي كه سراسر جهان را فراگرفته و همه ي انسان ها مي توانند از آن استفاده كنند.

پيامبر مهر (ص) همچون پزشك متخصص و بزرگواري است كه دانش خود را در اختيار همه ي انسان هاي جهان قرار داده است؛ ولي برخي از آن استفاده مي كنند و به سلامت و سعادت نائل مي شوند، و برخي ديگر لجوجانه از او روي بر مي تابند و راه بيماري هاي كفر، شرك و آلودگي هاي اخلاقي را ادامه مي دهند. «1»

2. واژه ي «عالمين» به

معناي فراگير بودن رحمت الهي براي جهانيان است و اين تعبير به خاتميت پيامبر اكرم نيز اشاره دارد، چراكه وجودش تا پايان جهان، براي همه ي مكان ها و زمان ها و افراد بشر، رحمت است.

3. در اين آيات به اصل اساسي رحمت پيامبر (ص) اشاره شده است كه همان توحيد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 122

توحيد در اعتقاد، توحيد در عمل، توحيد در اجتماع، توحيد در قانون و توحيد در عبادت.

اصل توحيد همچون روحي در كالبد همه ي اجزاي دين، دميده شده است. و رشته ي محكم پيوند آنها است. تمام اصول، فروع و معارف دين از توحيد سرچشمه مي گيرد و به آن باز مي گردد. «1»

4. در اين آيه واژه ي حصر «انّما» به كار رفته است، يعني مي فرمايد: تنها چيزي كه به من وحي مي شود توحيد است. در حالي كه مي دانيم مطالب زيادي به پيامبر (ص) وحي مي شده است. اين مطلب يا بخاطر آن است كه حصر اضافي است، يعني فقط معبود بودن خداي يكتا به من وحي مي شود نه معبودان ديگر.

و يا مقصود آن است كه توحيد سرچشمه و در بردارنده ي همه معارف دين است.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه ي اول براي ما آن است كه پيام پيامبر اكرم (ص) براي جهانيان، رحمت است و او پيامبر مهر است.

2. پيام آيه ي دوم براي ما آن است كه محور رسالت پيامبر اسلام، توحيد و تسليم در برابر آن است.

3. آموزه ي آيه براي رهبران الهي و مبلغان ديني آن است كه همچون پيامبر، براي مردم مايه ي رحمت باشيد.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 123

2. الگو بودن پيامبر (ص)

قرآن كريم در آيه ي 21 سوره ي احزاب به الگو بودن

پيامبر (ص) اشاره مي كند و مي فرمايد:

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛ بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست! براي كساني كه اميد به خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند.»

نكات و اشارات

1. در جنگ احزاب گروه ها و افراد مختلفي شركت كردند، همچون پيامبر (ص)، مومنان، مشركان، منافقان، يهوديان و افراد سست ايمان؛ كه هر كدام برنامه و واكنش خاصي داشتند، و در اين ميان رفتار پيامبر (ص) كاملًا ممتاز بود، به طوري كه حتي الگويي براي همه ي مسلمانان در طول تاريخ شد.

2. واژه ي «اسوه» به معناي آن حالتي است كه انسان در هنگام پيروي از ديگري به خود مي گيرد. «1» يعني همان حالت پيروي كردن و اقتدا نمودن (به يك الگو و سرمشق) است. «2» كه در اينجا پيروي كردن از پيامبر (ص) مقصود است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 124

3. پيامبر اكرم (ص) در همه ي زندگي و همه ي زمينه ها الگوي خوبي بود.

او در برابر مشكلات شكيبا و پر استقامت بود.

او فردي هوشيار و با اخلاص بود.

او رهبري بود كه در برابر سختي ها زانو نمي زد و ناخدايي بود كه كشتي جامعه را هدايت مي كرد.

او رهبري بود كه همچون مردم عادي كلنگ به دست مي گرفت و خندق حفر مي كرد و در جنگ شركت مي نمود.

او رهبري بود كه مردم را به ياد خدا مي انداخت و با تشويق و مژده ها، ديگران را شاد و دلگرم مي ساخت.

او سرمشق عملي مسلمانان و پناه آنان در جنگ ها بود؛ از امام علي (ع) حكايت شده كه هرگاه آتش

جنگ سخت شعله ور مي شد ما به رسول خدا پناه مي برديم كه هيچ يك از ما از او به دشمن نزديك تر نبود. «1»

4. در اين آيه پيروي و الگوبودن پيامبر (ص) بطور مطلق آمده است كه همه ي زمينه ها، جنگي و غير آن را شامل مي شود.

از اين رو عبادات و نظم و نظافت و تقوا و توكّل و اخلاص و شجاعت او براي ما الگوست. و پيروي از او سازنده و سعادت آفرين است و مي تواند زندگي ما را متحوّل سازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 125

آينه جان نيست الّا روي يار

روي آن ياري كه باشد ز آن ديار (مولوي)

5. رفتارها و گفتارهاي پيامبر (ص) چند گونه بوده است:

الف: سخنان و اعمال ديني پيامبر (ص) كه به عنوان قرآن و سنّت از آنها ياد مي شود، و پيروي از آنها واجب يا مستحب است.

ب: سخنان و اعمال زندگي عادي و روزمره ي پيامبر (ص) به عنوان يك انسان در آن عصر، همچون سوار شتر شدن و غذاهاي مرسوم را طبخ كردن و خوردن.

اينگونه رفتارها تابع شرايط زمان و مكان است، و در اين موارد بايد روح اين امور را بگيريم و براساس شرايط زمان و مكان عمل كنيم.

براي مثال ايشان غذاي ساده و نيكو مي خورد و در سفر از مركب استفاده مي كرد، ما نيز چنين مي كنيم؛ ولي اين بدان معنانيست كه ماهم سوارشتر شويم و يا غذاي مرسوم عرب آن زمان را بخوريم.

6. در اين آيه بيان شده الگوبودن پيامبر (ص) براي كساني است كه سه شرط را دارا باشند و اين زمينه ها را در خود آماده سازند:

اول آنكه اميد به خدا و

رحمت او داشته باشند.

دوم آنكه اميد به رستاخيز داشته باشند.

سوم آنكه بسيار به ياد خدا باشند.

آري اميد به خدا و معاد عوامل انگيزه ساز و حركت آفرين هستند؛ و ياد خدا به اين حركت تداوم مي بخشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 126

كسي كه به خدا و رستاخيز ايمان نداشته باشد يا آنقدر آلوده باشد كه از رحمت خدا و نعمت هاي رستاخيز مأيوس باشد، نمي تواند در مسير پيامبر (ص) حركت كند. وكسي كه به ياد خدا نباشد، شياطين رهزن، او را منحرف مي كنند و از ادامه ي مسير باز مي دارند.

7. در احاديث از امام صادق (ع) حكايت شده: هر بنده اي در روز، پروردگارش را صد بار ياد كند، اين مصداق ياد فراوان است (كه در اين آيه به آن اشاره شده است.) «1»

8. مقصود از ياد خدا، فقط گفتن الفاظ نيست بلكه ياد قلبي و عملي را هم شامل مي شود. يعني هنگام كه انسان در برابر كار حرامي قرار مي گيرد به ياد خدا بيفتد و آن را ترك كند.

به تعبير ديگر خدا در همه ي زندگي انسان حضور داشته باشد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه آن است كه شما در زندگي نيازمند الگو هستيد.

2. آموزه ي اين آيه براي ما آن است كه رهبر اسلام را الگوي زندگي خود قرار دهيد.

3. پيام آيه آن است كه اميد به خدا، رستاخيز و فراوان به ياد خدا بودن، شرايط الگوپذيري از پيامبر (ص) است.

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 127

3. قلمرو جهاني رسالت پيامبر اسلام (ص) و اهداف او

قرآن كريم در آيه ي 28 سوره ي سبأ به قلمرو جهاني رسالت پيامبر اسلام (ص) و اهداف او اشاره مي كند و مي فرمايد:

«وَمَا أرْسَلْنَاكَ

إلَّا كَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛ و تورا جز براي همه مردم نفرستاديم درحالي كه بشارتگر و هشدارگري؛ و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.»

نكات و اشارات

1. واژه «كافه»، در اصل به معناي كف دست است و از آنجا كه انسان وسايل را با دست خود جمع مي كند يا از خود دور مي كند، اين واژه به معناي «جمع كردن» يا «منع كردن» آمده است. و هر دو معنا در آيه ي فوق به اين ترتيب تصور مي شود:

الف: بنابر معناي جمع كردن، آيه ي فوق به جهاني بودن رسالت پيامبر اشاره كرده و مي فرمايد: «ماتورا جز براي مجموع مردم جهان نفرستاديم.» «1»

ب: بنابر معناي منع كردن، معناي آيه فوق اينگونه مي شود: «ما تورا فقط بعنوان پيامبري بازدارنده براي مردم فرستاديم.» «2»

البتّه معنا و تفسير اول با ظاهر آيه «3» و احاديث سازگارتر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 128

2. از اهل بيت (ع) حكايت شده كه با استشهاد به آيه ي فوق فرمودند:

پيامبر (ص) براي اهل شرق و غرب و اهل آسمان و زمين و جنيان و انسان ها و سفيد و سياه فرستاده شده است. «1»

3. در اين آيه آمده: هدف رسالت پيامبر (ص) هشدارگري و مژده رساني است چرا كه انسان داراي دو غريزه ي «جلب منفعت» و «دفع زيان» است، از اين رو با «مژده» به بهشت و نعمت هاي الهي و «هشدار» نسبت به دوزخ و عذاب هاي آن، هر دو غريزه ي انسان را تحريك مي كند؛ و او را

متعادل مي سازد.

4. جهاني بودن رسالت پيامبر اكرم (ص)، با كامل بودن دين اسلام و خاتميت پيامبر (ص) در ارتباط است. يعني دين اسلام با هر شرايط زماني و مكاني و با اقتضائات همه ي افراد بشر منطبق مي شود. و سعادت دنيوي و اخروي آنان را تأمين مي كند.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه آن است كه رسالت پيامبر اكرم مرزهاي جغرافيايي و زماني ندارد بلكه جهاني است.

2. آموزه ي آيه آن است كه در تبليغات ديني مژده رساني و هشداردهي، هر دو لازم است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 129

3. پيام ديگر آيه آن است كه بيشتر مردم، نسبت به حقيقت رسالت جهاني اسلام، آگاهي ندارند.

***

4. پيروزي نهايي پيامبر اسلام (ص) بر همه ي اديان و جهاني سازي اسلامي

قرآن كريم در آيه ي 28 سوره ي فتح به پيروزي نهايي اسلام بر همه ي اديان و جهاني سازي اسلامي اشاره مي كند و مي فرمايد:

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً؛ او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند؛ و گواهي خدا كافي است.»

نكات و اشارات

1. در آيه ي قبل اين سوره، وعده ي پيروزي كوتاه مدت مسلمانان درمورد فتح خيبر بيان شده، در اين آيه پيروزي دراز مدت اسلام برجهان را وعده مي دهد؛ پيروزي هايي كه بدنبال صلح حديبيه يكي پس از ديگري تحقق مي يابد و روشن مي سازد كه اين صلح فتح المبين اسلام بود.

2. در اينجا اين پرسش مطرح است كه پيروزي اسلام چگونه خواهد بود و چه زماني

تحقق مي يابد؟!

مفسران در اين مورد دوگونه پاسخ داده اند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 130

اول آنكه مقصود پيروزي منطقي و استدلالي اسلام براديان ديگر است كه هم اكنون تحقق يافته است.

دوم آنكه پيروزي نظامي وظاهري براديان ديگر است كه تاكنون مناطق وسيعي از جهان و بيش از يك ميليارد نفر تحت پرچم اسلام قرارگرفته اند، و در آينده تمام جهان وجهانيان زير پرچم اسلام مي آيند همانطور كه درآيات قرآن مكرر براين مطلب تأكيد شده است. «1» اين كار در زمان امام مهدي (عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف) تكميل خواهد شد و نوعي جهاني سازي اسلامي تحقق مي يابد كه براي بشريت نتايج مثبتي به بار مي آورد.

3. درحديثي از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: «در روي زمين خانه اي و خيمه اي باقي نمي ماند مگر آنكه خدا اسلام را در آن وارد مي كند.» «2»

4. آيه ي فوق نوعي پيشگويي پيروزي نهايي اسلام است، و هر پيشگويي نياز به گواه وشاهد صدق دارد، كه در اينجا خداي متعال خود شاهد و گواه است. و نياز به شاهد ديگري ندارد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام اين آيه آن است كه پيروزي نهايي از آنِ اسلام است.

2. آموزه ي آيه براي مسلمانان آن است كه به آينده ي پيروزمند خويش اميداوار باشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 131

3. پيام ديگر آيه آن است كه در عصر كنوني پيامبر اكرم

(ص)، صاحب هدايت و دين حق است.

4. پيام ديگر آيه آن است كه گواه پيروزي اسلام، خداست.

5. آموزه ديگر آيه آن است كه بدنبال جهاني سازي اسلامي باشيد.

***

5. رسالت پيامبر اسلام (ص)

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي فتح به رسالت پيامبر اكرم و صفات مسلمانان در تورات و انجيل اشاره مي كند و مي فرمايد:

«مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِيماً؛ محمد (ص) فرستاده خداست؛ وكساني كه با او هستند بر كافران سخت گير (و) در ميان خود مهرورزند؛ آنان را ركوع كنان [و] سجده كنان مي بيني، درحالي كه بخشش و خشنودي اي از خدا مي جويند؛ نشانه آنان در چهره هايشان از اثر سجده [نمايان است؛ اين مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجيل است، همانند زراعتي كه جوانه اش را بيرون آورده، پس آن را تقويت كرده و محكم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 132

گرداند، پس بر ساقه هاي خود راست قرارگيرد، در حالي كه كشاورزان را شگفت زده كند؛ تا كافران را بخاطر آنان به خشم آورد! خدا به كساني از آنان كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگي را وعده داده است.»

نكات و اشارات

1. در اين آيه نام پيامبر اكرم (ص) صريحاً برده شده و او را به عنوان رسول خدا معرفي كرده است، آري او رسول خداست و خدا به اين

امر گواهي مي دهد چه مشركان و مخالفان اسلام بپسندند يا نپسندند.

2. در اين آيه بيان شده كه همراهان و پيروان پيامبر (ص) يعني مسلمانان، در برابر دشمنان اسلام همچون سدّي فولادين ايستاده اند، اما در ميان خودشان به مهر رفتار مي كنند و با برادران مسلمان خود مهربان هستند و سخت گيري نمي كنند.

بر سر اغيار چون شمشير باش

هين! مكن روباه بازي، شير باش

آتش اندر زن به گرگان چوسپند

ز آن كه آن گرگان عدّو يوسف اند (مولوي)

3. يكي از ويژگي هاي مسلمانان عبادت آنها است كه دوركن اصلي آن ركوع وسجود است كه اين دو رمز تسليم در برابر خدا و نفي كننده ي غرور و خود خواهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 133

آري مسلمان در برابر خدا كرنش و سجده مي كند تا در برابر غير او كرنش نكند.

4. يكي ديگر از صفات مسلمانان آن است كه به دنبال خشنودي خدا هستند و پاداش و رزق خود را از او مي خواهند، نه براي رياكاري قدم بر مي دارند و نه انتظار پاداش از مردم دارند، بلكه چشمشان به سوي خدا است.

5. در اين آيه يكي از نشانه هاي پيروان پيامبر (ص) را چهره ي عبادي آنها معرفي مي كند، كه اثر سجده در آن است؛ مقصود از اثر سجده يا همان اثر ظاهري سجده درپيشاني است و يا مفهوم گسترده تري دارد، يعني آنان چهره اي الهي دارند كه بخوبي نشان مي دهد در برابر خدا، حق، قانون و عدالت تسليم هستند و اين علامت در تمام وجود و زندگي آنان منعكس است. «1»

و در حديثي از امام صادق (ع) حكايت شده كه مقصود آيه، بيداري شب براي

نماز است (كه نورانيت آن در روز در چهره نمايان مي شود.)

البته مانعي ندارد كه همه ي اين معاني مقصود آيه باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 134

7. در اين آيه بيان شده كه مثال و وصف پيروان پيامبر اسلام (ص) در تورات و انجيل آمده است و همين اوصافي كه در اين آيه بيان شده، قبلًا به موسي و عيسي گفته شده است.

البته ممكن است اين اوصاف در تورات و انجيل كنوني يافت نشود، چراكه اين دوكتاب دستخوش تغيير و تحريف شده است.

8. در مثال انجيل پنج وصف براي مسلمانان بيان شده است:

اول آنكه آنان جوانه مي زنند و رشد مي كنند و زياد مي شوند.

دوم آنكه مسلمانان تقويت مي شوند و به رشد آنان كمك مي شود.

سوم آنكه مسلمانان محكم مي شوند و از حالت ضعف خارج مي شوند.

چهارم آنكه آنان برپاي خود مي ايستدند و بر ديگران تكيه نمي كنند و استقلال خود را حفظ مي كنند.

پنجم آنكه مسلمانان به طور چشمگير و تعجب آور رشد خواهند كرد كه دوستان را به شگفت وامي دارند و دشمنان را به خشم مي آورند.

9. در اين آيه اشاره شد كه ياران پيامبر (ص) و مسلمانان به دوگروه مومنان شايسته كردار و غير آنها تقسيم مي شوند، «1» يعني برخي مسلمانان بر ايمان و عمل صالح پا برجا نمي مانند اما گروهي از آنان پابرجا مي مانند كه در اين صورت آمرزش و پاداش بزرگي درانتظار آنان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 135

11. تعبير «كساني كه با پيامبر اسلام (ص) هستند» اشاره به كساني دارد كه در فكر، اخلاق و عمل همراه با پيامبر بودند، كه اين مطلب شامل اصحاب هم عصر پيامبر و مسلمانان

بعد از او مي شود كه خط فكري و عملي و اخلاقي او را ادامه مي دهند. ولي شامل افراد منافق صفت نمي شود كه همزمان و همراه ظاهري پيامبر بودند ولي خط فكري و عملي آنها با پيامبر متفاوت بود.

آري قرآن بارها اشاره كرده كه گروهي از اصحاب پيامبر منافق بودند «1» و تاريخ بعد از پيامبر هم نشان مي دهد كه همه ي اصحاب يكسان و در يك راه نبودند و حتي برخي در جنگ جمل و صفين و نهروان با صحابه ي بزرگ پيامبر يعني علي (ع) جنگيدند، پس نمي توان همه ي اصحاب پيامبر را عادل و معصوم دانست.

آموزه ها و پيام ها

1. آموزه ي آيه ي فوق براي ما آن است كه با كافران سخت گير و با مسلمانان مهربان باشيد.

2. آموزه ي ديگر آيه آن است كه عبادت، خدا خواهي، سيماي صالحان داشتن ورشد زياد از نشانه هاي مسلمانان است.

3. پيام آيه آن است كه مسلمان، بايد تقويت شود تا مستقل گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 136

4. آموزه ي ديگر آيه آن است كه رشدي اعجاب آور داشته باشيد تا دوستان را شاد و دشمنان را خشمگين سازيد.

5. پيام ديگر آيه آن است كه مؤمنان شايسته كردار، در انتظار آمرزش و پاداش بزرگ الهي باشند.

6. پيام ديگر آيه آن است كه همراهي با رسول خدا، مهر و قهر مي طلبد.

***

6. يادآوري اخلاق نيكوي پيامبر (ص)، فرمان عفو عمومي، مشورت و توكل

قرآن كريم در آيه ي 159 سوره ي آل عمران، با يادآوري اخلاق نيكوي پيامبر (ص)، فرمان عفو عمومي، مشورت و توكل را صادر مي كند و مي فرمايد:

«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي

اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ و به سبب رحمتي از جانب خدا با آنان نرم خو شدي؛ و اگر (بر فرض) تندخويي سخت دل بودي، حتماً از پيرامونت پراكنده مي شدند. پس، از آنان درگذر، و براي شان آمرزش بخواه؛ و در كار [ها] با آنان مشورت كن؛ و هنگامي كه تصميم گرفتي، پس بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مي دارد.»

شأن نزول

داستان نزول آيه ي فوق اينگونه حكايت شده كه پس از آنكه مسلمانان از جنگ احد به مدينه بازگشتند، برخي از كساني كه از صحنه ي جنگ گريخته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 137

بودند، گرد پيامبر اسلام (ص) حلقه زدند و ضمن اظهار ندامت، تقاضاي بخشش داشتند. در اين هنگام آيه ي فوق فرو فرستاده شد و دستور عفو عمومي را صادر كرد، و پيامبر با آغوش باز، خطاكاران را پذيرفت. «1»

نكات و اشارات

1. آيه ي فوق گر چه به مناسبت جنگ احد فرو فرستاده شده است اما شامل يك سلسله دستورات كلي به پيامبر (ص) است كه از نظر محتوا شامل برنامه هاي كلي و اصولي است و منحصر به يك واقعه ي خاص نمي شود.

2. در اين آيه به دو نوع خشونت اشاره شده است يكي خشونت در سخن و ديگري خشونت در عمل؛ «2» كه هيچكدام از آنها در رفتار پيامبر (ص) نبود و در برابر افراد جاهل و خطاكار نرمش كامل از خود نشان مي داد. «3»

3. از آيه ي فوق استفاده مي شود كه نرمش يك هديه الهي است. و كساني كه نرمش ندارند، از اين رحمت الهي محرومند. «4»

4. تعبير «آنها را عفو كن و براي آنان طلب آمرزش نما»

كه در آيه ي فوق آمده است اشاره مي كند كه نسبت به بي وفايي هاي ياران و مصيبت هايي كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 138

براي تو فراهم كردند از حق خود بگذر، يعني در اين مورد من از آنان نزد تو شفاعت مي كنم، و در مورد نافرماني هايي كه نسبت به من كردند، تو نزد من شفيع آنان باش، و آمرزش آنها را از من طلب كن!

اين تعبير اوج محبت خدا را نسبت به بندگان گناهكار نشان مي دهد.

5. آيه ي فوق به يكي از صفات مهم رهبري اشاره مي كند كه مسئله «گذشت، نرمش و انعطاف» در برابر متخلفاني است كه از عملكرد خود پشيمان شده اند و از علي (ع) حكايت شده: وسيله ي رهبري گشادگي سينه (يعني صبر و تحمّل) است. «1»

6. پيامبر (ص) قبل از جنگ احد با مردم مشورت كرد و نظر اكثريت را پذيرفت و براي جنگ به بيرون شهر رفتند، پس از شكست احد، بسياري فكر مي كردند كه پيامبر ديگر نبايد با كسي مشورت كند، ولي آيه ي فوق به اين طرز تفكر پاسخ داد و باز هم به پيامبر (ص) دستور داد كه با مردم مشورت كن اگر چه در برخي موارد نتايج آن مطلوب نباشد چرا كه نتايج سودمند مشورت بيشتر از ضرر آن است.

7. مشورت و مشاوره در اسلام آنقدر با اهميت است. كه حتي به پيامبر اسلام كه عقلي نيرومند داشت و به وحي متصل بود، دستور مي دهد مشورت كند، مشورت داراي فوايد زيادي است كه به برخي آنها اشاره مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 139

الف: نيروي تفكر افراد را در پرورش مي دهد.

ب: افرادي كه مشورت

مي كنند كمتر گرفتار لغزش مي شوند.

ج: كساني كه در كارها مشورت مي كنند پس از پيروزي كمتر مورد حسد واقع مي گردند.

د: كساني كه در كارها مشورت مي كنند اگر شكست بخورند، زبان اعتراض و ملامت ديگران بر آنان بسته مي شود. و در عوض ديگران براي او دلسوزي و با او همراهي مي كنند.

ه-: انسان از راه مشورت مي تواند ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستي و دشمني آنها را درك كند.

و: عدم مشورت و استبداد رأي، شخصيت توده ي مردم را از بين مي برد و استعدادهاي آماده را نابود مي كند.

در حديثي از امام علي (ع) حكايت شده: «هر كس استبداد به رأي داشته باشد، هلاك مي شود و كسي كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنان شريك شده است.» «1»

اين خردها چون مصابيح انور است

بيست مصباح از يكي روشنتر است (مولوي)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 140

8. واژه ي «الامر» مفهوم وسيعي دارد و شامل همه كارها مي شود. پيامبر اكرم (ص) در مورد احكام و قوانين الهي با مردم مشورت نمي كرد، بلكه در مورد شيوه هاي اجرائي قوانين و مسائل مربوط به دفاع و جنگ و مانند آن مشورت مي كرد. و حتي مسلمانان در مقابل پيشنهادات پيامبر، ابتدا سؤال مي كردند كه آيا اين يك حكم الهي و قانون است يا نظر شخصي شماست. كه در صورت اول جاي اظهار نظر نيست. «1»

پس نتيجه مي گيريم كه اموري مانند عقايد ثابت ديني، احكام شريعت و نصب امام معصوم كه از طريق قرآن و دستورات الهي پيامبر به ما رسيده است قابل مشورت و رأي گيري نيست. و گر نه اصل تشريع و قانون گذاري از طرف خدا لغو و

بيهوده خواهد بود. «2»

9. نكته ي جالب آيه آن است كه مشاوره به صورت جمع آمده اما تصميم نهايي به صورت مفرد آمده و به عهده ي رهبر اسلام گذاشته شده است.

10. آيه ي فوق اشاره مي كند كه در كنار مشورت (و تفكر)، توكل بر خدا فراموش نشود كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد. مقصود از توكل اين نيست كه انسان وسائل و اسباب عادي را فراموش كند بلكه منظور آن است كه انسان خود را در جهانِ محدودِ مادي، محصور نكند، بعد از اقدامات عادي و فراهم كردن وسايل، چشم به لطف و حمايت پروردگار بدوزد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 141

آري توكل نوعي آرامش و نيروي روحي و معنوي به انسان مي بخشد كه بهتر مي تواند با مشكلات روبرو شود.

و حتي از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده كه به يك نفر فرمود: «اول پاي شتر را ببندد سپس توكل كن.» «1»

گفت پيغمبر به آواز بلند

با توكل زانوي اشتر ببند (مولوي)

11. از اين آيه استفاده مي شود كه نظام اجتماعي اسلام بر سه محور: خدا- مردم- رهبري، پايه گذاري شده است. يعني مشورت مردم و اراده ي مديريت جامعه در تصميم سازي ها نقش اساسي دارند ولي براي اجراي تصميمات نبايد خدا را فراموش كرد و فقط بر امور مادي تكيه نمود.

آموزه ها و پيام ها

1. آموزه ي روانشناختي و جامعه شناختي براي رهبران الهي و مبلغان ديني آن است كه با اخلاق نيكو و عطوفت، مردم را جذب كنيد.

2. پيام اين آيه آن است كه مهرباني، بخشش، آمرزش خواهي و مشورت، لازمه ي رهبري جامعه است.

3. پيام ديگر آيه آن است كه اول مشورت كنيد سپس تصميم بگيريد.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 142

4. آموزه ي ديگر آيه آن است كه تصميم نهايي در امور اجتماعي با رهبر و مدير است.

5. آموزه ي ديگر آيه آن است كه در امور اجتماعي با توجه به سه محور، «مردم»، «اراده ي رهبري» و «توكل بر خدا» تصميم سازي كنيد.

***

7. وظيفه ي پيامبر (ص) در برابر مخالفان

قرآن كريم در آيه ي 15 سوره ي شوري با بيان چند برنامه ي سازنده، وظيفه ي پيامبر (ص) را در برابر مخالفان روشن مي سازد و مي فرمايد:

«فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّهَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ؛ و به همين خاطر، پس تو (مردم را به سوي دين) فراخوان، و همان گونه كه فرمان داده شدي پايداري كن، و از هوس هايشان پيروي مكن، و بگو: «به كتابي كه خدا فرو فرستاده ايمان آوردم و فرمان داده شدم تا در ميان شما عدالت (پيشه) كنم؛ خدا پروردگار ما و پروردگار شماست؛ كردارهاي ما تنها براي ماست و كردارهاي شما تنها براي شماست. هيچ حجّت (و بحثي) بين ما و بين شما نيست؛ خدا بين ما و شما جمع مي كند و فرجام (همه شما) فقط به سوي اوست.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 143

نكات و اشارات

1. در اين آيه اشاره شده كه به خاطر اينكه اصول اديان الهي واحد است، يا بخاطر مخالفت هاي مشركان با دين و وحدت، مردم را به سوي آيين الهي فراخوان و از تفرقه نجات ده. «1» و اين وظيفه ي هر رهبر الهي و مبلغ ديني است.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه

به پيامبر (ص) دستور استقامت داده شده است، و اين يا اشاره به مرحله ي عالي استقامت است و يا اشاره به اينكه استقامت بايد منطبق با برنامه هاي الهي باشد.

3. يكي از برنامه هاي رهبران الهي آن است كه به تمايلات و منافع شخصي مشركان توجه نكنند و پيرو آنها نشوند.

4. در اين آيه، به برنامه ي سازنده پيامبر (ص) اشاره شده است كه:

اول: دعوت مردم به راه خدا.

دوم: استقامت در اين راه.

سوم: رفع موانع و عدم پيروي از هواي نفس ديگران.

چهارم: شروع از خود است كه بگو من به كتاب هاي آسماني ايمان آورده ام؛ و اديان الهي ديگر را نفي نمي كنم چرا كه اصول همه ي آنها يكسان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 144

پنجم: اصل عدالت اجتماعي را رعايت مي كنم، عدالت در داوري، عدالت اقتصادي و عدالت در حكومت و مانند آن.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام اين آيه آن است كه هر چه مخالفان دين و وحدت، تلاش مي كنند؛ شما مردم را به سوي خدا دعوت كنيد و شكيبا باشيد.

2. آموزه ي اين آيه براي رهبران الهي و مبلغان ديني آن است كه در راه دين استقامت ورزيد و به دنبال هواي نفس مخالفان نرويد.

3. پيام ديگر آيه آن است كه ايمان، عدالت و رستاخيز را به ياد داشته باشيد.

4. آموزه ي ديگر آيه آن است كه با مخالفان دين اتمام حجّت كنيد و كار را به قيامت وا گذاريد.

سوم: نام هاي پيامبر (ص)
1. صفات هفتگانه پيامبر اكرم (ص) و آزادي و رستگاري پيروان او

قرآن كريم در آيه ي 157 سوره ي اعراف، به صفات هفتگانه پيامبر اكرم (ص) و آزادي و رستگاري پيروان او اشاره مي كند و مي فرمايد:

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاهِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ

عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (همان) كساني كه از فرستاده (خدا)،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 145

پيامبر درس نخوانده پيروي مي كنند؛ آن (پيامبري) كه (صفات) او را در تورات و انجيل نزدشان، نوشته مي يابند؛ در حالي كه آنان را به [كار] پسنديده فرمان مي دهد، و آنان را از [كار] ناپسند منع مي كند، و برايشان [خواركي هاي پاكيزه را حلال مي شمرد، و پليدي ها را بر آنان حرام مي كند؛ و تكليف سنگينشان، و غل هايي را كه بر آنان بوده، از (دوش) آنها بر مي دارد؛ و كساني كه به او ايمان آوردند و گرامي اش داشتند (و دشمنانش را از او باز داشتند) و ياري اش كردند، و از نوري كه با او فرود آمده پيروي نمودند، تنها آنان رستگارانند.»

نكات و اشارات

1. «نَبي» به كسي گفته مي شود كه بر او وحي نازل مي شود و پيام خدا را بيان مي كند، هر چند كه مأمور به تبليغ نباشد، اما واژه ي «رسول» به كسي گفته مي شود كه علاوه بر مقام نبوت، مأمور به تبليغ آيين الهي، و ايستادگي در اين مسير باشد. پس رسالت مقامي بالاتر از نبوت است. و در آيه ي فوق «نبي» به عنوان توضيح «رسول» آورده شد. «1»

2. در مورد واژه ي «امّي» سه احتمال وجود دارد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 146

نخست آنكه از ماده ي «ام» به معناي مادر باشد، يعني كسي كه به همان حالتي باقي است كه از مادر متولد شده است و مكتب و استاد نديده و درس

نخوانده است. دوم آنكه از ماده ي «امّت» باشد، يعني كسي كه از ميان توده ي مردم برخاسته است و از ميان اشراف و ستمگران نيست. و سوم آنكه «امّي» به كسي مي گويند كه منسوب به «امّ القُري» مكه است، يعني كسي كه اهل مكه است.

در احاديث اسلامي نيز واژه ي امّي به درس نخوانده و مكّي معنا شده است. «1» و مانعي ندارد كه يك لفظ به چند معنا آمده باشد.

3. قرآن كريم در موارد متعددي تصريح كرده است كه پيامبر اكرم (ص) خط ننوشت و درس خوانده نبود، «2» و اين كه در محيط حجاز تعداد افراد باسواد كم بود، به طوري كه در شهر مكه مردان و زنان با سواد را 18 نفر شمرده اند. «3» و اگر پيامبر (ص) نيز به مكتب رفته و باسواد بود، همگان مي دانستند. اما هنگامي كه چنين فرد درس نخوانده و استاد نديده اي بتواند كتابي به عظمت قرآن بياورد، ترديدي باقي نمي ماند، كه اين مطلب از طريق عادي ممكن نيست، بلكه از طريق وحي و ارتباط با غيب بوده است. آري: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 147

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد (حافظ)

4. پيامبر اكرم (ص) «درس نخوانده» بود، اما اين بدان معنا نيست كه «بي سواد» بود. واژه ي «بي سواد» علاوه بر آن كه در زبان فارسي بار منفي و ضدارزشي دارد، و لايق مقام پيامبر (ص) نيست، بااحاديث اسلامي هم سازگار نيست، چون بر طبق احاديث اهل بيت (ع) پيامبر مي توانست بخواند و يا توانائي خواندن و نوشتن داشت، «1» اما از اين قدرت استفاده

نمي كرد. پس معناي امّي بي سواد نيست بلكه معناي آن «مكتب نديده و درس نخوانده» است. «2»

5. در تورات و انجيل بشارت هايي در مورد پيامبر اسلام (ص) و صفات او وجود دارد، و حتي برخي از اين بشارت ها در تورات و انجيل تحريف شده ي كنوني نيز موجود است. همان طور كه در سفر پيدايش تورات، آمده است: «و ابراهيم به خدا گفت كه اي كاش اسماعيل در حضور تو زندگي نمايد ... و در حق اسماعيل (دعاي) ترا شنيدم، اينك به او بركت دادم و او را بارور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 148

گردانيده به غايت زياد خواهم نمود، و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمي خواهم نمود.» «1»

6. مقصود از «معروف و منكر» در آيه ي فوق كه در مكه نازل شده است، چيزهايي است كه نزد خرد انسان شناخته شده و معروف، و يا نزد عقل زشت و ناشناخته است. و اين تعبيرات مي تواند اشاره به آن باشد كه محتواي دعوت پيامبر اكرم (ص) با عقل كاملًا سازگار است. «2»

7. در آيه ي فوق مي فرمايد: «چيزهاي پاكيزه را حلال و چيزهاي تنفرآميز را حرام مي سازد.» از اين جمله استفاده مي شود كه محتواي دعوت پيامبر اسلام، با فطرت سليم انسان هماهنگ است. و چيزهاي ناسالم و تنفرآميز و مضرّ را ممنوع مي كند. و چيزهاي نيكو را حلال مي شمرد.

8. واژه ي «اصْر» در اصل به معناي نگهداري و حبس كردن است. و به هر چيز سنگيني كه انسان را از فعاليت باز مي دارد گفته مي شود. يعني پيامبر اكرم غُل و زنجيرهاي مردم را مي شكند.

آري پيامبر اسلام: زنجير جهل و ناداني را بوسيله ي دعوت

به علم و دانش شكست؛ زنجير بت پرستي و خرافات را با فراخوان به توحيد شكست. زنجير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 149

تبعيض ها و زندگاني طبقاتي را از طريق دعوت به برادري اسلامي و مساوات در برابر قانون، شكست. «1»

9. در اين آيه چهار شرط براي سعادت و كامراني و رستگاري افراد مشخص شده است. اول ايمان به پيامبر اكرم (ص) و دوم گرامي داشتن او و دفع دشمنانش «2» و سوم حمايت و ياري ايشان و چهارم پيروي از نور او.

10. در مورد نوري كه با پيامبر (ص) فرود آمده است، دو احتمال وجود دارد:

- ممكن است مقصود قرآن كريم باشد. كه همراه نبوت پيامبر بر شخص رسول اللَّه (ص) نازل گشت.

- و يا مقصود امام علي (ع) باشد كه همراه پيامبر (ص) براي هدايت انسان ها فرستاده شدند.

همانگونه كه در برخي احاديث از امام باقر و امام صادق (ع) آمده است كه مقصود از نور، امام علي (ع) و ائمه (ع) هستند. «3» البته در اينگونه موارد مي توان گفت نور معنوي يك مفهوم وسيع دارد كه قرآن و علي (ع) و ائمه (ع) از مصاديق آن هستند. پس آيه مي تواند شامل همه ي اين موارد باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 150

11. در آيه ي فوق به پنج گواه براي نبوت پيامبر اكرم (ص) اشاره شده است:

نخست آنكه درس ناخوانده بود؛ (و با اين حال اين قرآن و تعليمات عظيم را براي بشر به ارمغان آورد).

دوم آنكه دلايل نبوت او در كتاب هاي تورات و انجيل آمده است.

سوم آنكه محتواي دعوت او با عقل سازگار است.

چهارم آنكه محتواي دعوت او با طبع سليم

و فطرت انسان سازگار است.

پنجم آنكه نه تنها زنجيرهاي تازه اي به دست و پاي بشر نبست، بلكه زنجيرهاي بشريت را شكست و او را آزاد كرد. چرا كه دعوت به سوي خدا مي كرد نه دعوت به خود.

12. بزرگداشت پيامبر (ص) و ياري او جايگاه ويژه اي در رستگاري انسان دارد. و اين بزرگداشت و ياري، مخصوص زمان حيات پيامبر (ص) نيست؛ بلكه هم اكنون نيز با بزرگداشت نام و راه و آثار پيامبر (ص) و ياري دين او، ممكن است.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه آن است كه پيامبر اسلام براي آزادي انسان ها از اسارت ها آمده است.

2. پيام ديگر آيه آن است كه امر به معروف و نهي از منكر، از برنامه هاي اساسي پيامبر اكرم است. كه با خرد انسان همخواني دارد.

3. پيام ديگر آيه آن است كه رستگاري مردم، در گرو ايمان، بزرگداشت و ياري پيامبر و پيروي از ولايت و قرآن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 151

4. پيام ديگر آيه آن است كه غذاهاي حلال و حرام در اسلام، فلسفه و حكمت دارد، و در راستاي فطرت و طبع سليم آدمي است.

5. پيام ديگر آيه آن است كه نبوت پيامبر اسلام، سند مكتوب و جهاني دارد و قبلًا در تورات و انجيل، ثبت گشته و مژده داده شده است.

6. آموزه ي آيه آن است كه پيرو پيامبر اكرم (ص) باشيد تا مشمول رحمت الهي گرديد.

7. آموزه ي آيه براي رهبران الهي و مبلغان ديني آن است كه زنجيرهاي (جهل و خرافات) را از دست و پاي مردم باز كنيد و در راه آزادي آنها بكوشيد.

8. آموزه ي ديگر اينكه رهبران الهي را بزرگ بداريد

و ياري كنيد، تا رستگار شويد.

***

2. سرگذشت عيسي (ع)، و مژده ي آمدن پيامبر اسلام (ص) و برخورد بني اسرائيل با او

قرآن كريم در آيه ي 6 سوره ي صف به سرگذشت عيسي (ع)، و مژده ي آمدن پيامبر اسلام (ص) و برخورد بني اسرائيل با او اشاره مي كند و مي فرمايد:

«وَإِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِينٌ؛ و (يادكن) هنگامي را كه عيسي پسر مريم گفت: «اي بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب)! در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 152

واقع من فرستاده خدا به سوي شمايم، در حالي كه مؤيد آنچه از تورات كه پيش از من بوده، و مژده آور فرستاده اي هستم كه بعد از من مي آيد [و] نام او احمد است.» و [لي هنگامي كه با دليل هاي روشن (معجزه آسا) به سراغشان آمد، گفتند: «اين سحري آشكار است.»

نكات و اشارات

1. قرآن كريم معمولًا عيسي (ع) را به نام مادرش يعني «عيسي بن مريم» مي خواند تا روشن شود كه او انساني متولد شده از يك زن است و هرگونه شبهه اي در مورد خدا بودن او از بين برود.

2. در اين آيه به پيامبر بودن عيسي (ع) اشاره شده و او را ادامه دهنده ي خط رسالت موسي (ع) و تأييد كننده ي تورات معرفي مي كند. همانطور كه بشارتگر پيامبر بعدي معرفي مي كند.

اين مطالب روشن مي سازد كه عيسي (ع) حلقه ي واسطه بين سلسله ي پيامبران است؛ كه پيامبران قبل و بعد خودرا معرفي و تأييد كرده است.

بنابراين كساني كه اورا خدا يا پسر خدا مي دانند به او تهمت زده اند.

3. حضرت عيسي (ع) آمدن پيامبر اسلام (ص) و حتي

نام او را براي بني اسرائيل بشارت داده بود، از اين رو گروهي از مسيحيان و يهوديان قبل از اسلام به سرزمين مدينه آمدند و منتظر ظهور پيامبر اسلام (ص) شدند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 153

اما پس از آنكه پيامبر اسلام باهمان نام و نشانه ها و معجزات، ظهور كرد گروهي از آنان به خاطر تعصّب و به خطر افتادن منافع شخصي در برابر او ايستادند و وي را ساحر خواندند. «1»

4. پيامبر اكرم از كودكي دو نام «محمد و احمد» داشت، يعني جدّش عبدالمطلب او را محمد خواند و مادرش آمنه او را احمد ناميد. و به هر دو نام مشهور بود و خوانده مي شد، و حتي در اشعار ابوطالب و حسّان بن ثابت نام احمد آمده است. «2»

و هنگامي كه نام احمد در آيه ي فوق اعلام شد، اهل كتاب مدينه آن را انكار نكردند.

5. در انجيل يوحنّا در سه مورد بر كلمه ي «نارقِليط» تكيه شده است «3» كه در متن يوناني «پيركلتوس» و در متن سرياني «پارقليطا» آمده است؛ كه به معناي شخص مورد ستايش (معادل احمد) است. ولي در ترجمه هاي جديد به نام تسلّي دهنده ترجمه شده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 154

يكي از اين بشارت ها اين است: «من از پدر خواهم خواست و او «تسلّي دهنده» ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد ماند.» «1» آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه آن است كه پيامبر اسلام (ص) موعود عيسي (ع) است كه او را با نام و نشان معرفي كرده بود.

2. پيام ديگر آيه آن است كه بني اسرائيل آگاهانه

پيامبر اسلام، را انكار كردند (پس اميدي به آنان نيست.)

3. آموزه ي آيه آن است كه همچون بني اسرائيل، آگاهانه حق را انكار نكنيد.

***

3. دعوت كننده به سوي اسلام

قرآن كريم در آيه ي 7 سوره ي صف به ستمكاران دروغ پرداز، و ناسپاسي آنان در برابر نعمت اسلام و فرجام آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَي إِلَي الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ و چه كسي ستمكارتر است از كسي كه برخدا دروغ بسته در حالي كه او به سوي اسلام فراخوانده مي شود؟! و خدا گروه ستمكار را راهنمايي نمي كند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 155

نكات و اشارات

1. بني اسرائيل با اينكه بشارت آمدن پيامبر اسلام به آنان رسيده بود، و حتي نام او را مي دانستند؛ و پيامبر اسلام (ص) با معجزات و دلايل به سراغ آنان آمد و آنها را به اسلام دعوت كرد، ولي اورا انكار كردند و لجاجت نمودند، و با اين كار به خود و ديگران ستم كردند.

2. بني اسرائيل به دروغ برخدا تهمت بستند، چراكه مي دانستند پيامبر اسلام (ص) از طرف خداست و آنچه مي گويد وحي است و معجزات او واقعي است؛ ولي آنها را سحر خواندند؛ اين تهمت نه تنها به پيامبر اسلام بود بلكه تكذيب مصدر وحي و معجزات نيز بود؛ از اين رو قرآن كريم آن را دروغ بستن و تهمت به خدا خواند.

3. ستم بني اسرائيل به خودشان آن بود كه از رشد وكمال و سعادت و هدايت بازماندند؛ و ستم آنان به جامعه آن بود كه با تهمت زدن و انكار نبوّت پيامبر اسلام، برخي از مردم را به ترديد انداختند

و از نور هدايت محروم كردند.

از اين رو اين بني اسرائيل ستمكارترين مردم شدند.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه هدايت به دست خداست اما اگر كسي ستمكاري كند زمينه ي استفاده از نور هدايت الهي را از بين مي برد و هدايت نمي شود و درگمراهي باقي مي ماند.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه استفاده نكردن از نعمت اسلام و تهمت زدن به خدا و پيامبر، بزرگترين ستم است كه موجب محروميت انسان از نور هدايت مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 156

6. در قرآن كريم پانزده بار تعبير «ستمكارترين» به كار رفته است، كه شايد محور جامع همه ي آنها، تكذيب آيات الهي و مانع شدن مردم از راه حق باشد كه ستمي بالاتر از اينها نيست. «1» ***

4. خاتميت پيامبر اسلام (ص) و بي پسر بودن او

قرآن كريم در آيه ي 40 سوره ي احزاب به خاتميت پيامبر اسلام (ص) و بي پسر بودن او اشاره مي كند و مي فرمايد:

«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً؛ محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است؛ و خدا به هر چيزي داناست.»

نكات و اشارات

1. پيامبر اكرم (ص) چهار پسر به نام هاي «قاسم، طيب، طاهر و ابراهيم» داشت كه همگي قبل از بلوغ و در زمان حيات پيامبر از دنيا رفتند. «2»

از اين رو نام «رجال» (: مردان) بر آنان صادق نبود. و نيز پيامبر (ص) پسرخوانده اي به نام «زيد» داشت كه فرزند حقيقي حضرت نبود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 157

2. رسول اكرم (ص) فرزند پسري نداشت تا جانشين ايشان شود و نبوّت را به ارث برد و نبوت سلطنتي گردد. و فقط فرستاده ي خدا و پايانگر نبوّت بود. و شايد اشاره به علم بي كران الهي در پايان آيه براي همين است كه خدا مصالح بشر را مي دانست. از اين رو به پيامبر اسلام فرزند پسري نداد تا شبهه اي در مورد خاتميت او پيدا نشود.

3. در اين آيه رابطه ي نسبي پيامبر اسلام (ص) با مردم قطع شده است، ولي رابطه ي معنوي و روحاني ايشان از طريق رسالت وصل شده است. يعني پيامبر اكرم پدر جسماني مردم نبود، اما پدر روحاني آنان بود. از اين رو در حديثي حكايت شده كه فرمودند: «من و علي پدران اين امت هستيم». «1» 4. واژه ي «خاتم» به معناي چيزي است كه به وسيله ي آن پايان داده مي شود. از اين رو به انگشتري يا مهري كه در پايان نامه ها يا روي قفل ها و مانند آن مي زنند تا كسي آن را باز نكند، خاتم گفته مي شود. «2»

پيامبر اسلام پايانگر پيامبران و رسولان الهي بود و مهر پاياني به خط نبوت زد.

5. از آيه ي فوق و برخي آيات ديگر قرآن استفاده مي شود «3»

كه پيامبر اسلام (ص) براي همه ي مردم جهان آمده است و بعد از او پيامبري نيست چرا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 158

كه كلاس هاي تربيتي و ديني

بشر در طول تاريخ به وسيله ي پيامبران كامل شده است. و آخرين كلاس، توسط پيامبر اسلام برگزار شد.

6. در احاديث اسلامي نيز مسئله ي خاتميت پيامبر اسلام بيان شده، و روشن گشته كه احكام ثابت دين اسلام تا روز رستاخيز پابرجاست. «1» 7. خاتميت پيامبر (ص) به خاطر كامل شدن دين توسط ايشان، و بلوغ فكري بشر است. يعني اسلام برنامه اي جامع است كه مي تواند سعادت بشر را در دنيا و آخرت، تا ابد تأمين كند، و مردم نيز به آن حد از بلوغ فكري و فرهنگي رسيده اند كه دين اسلام و قرآن را حفظ كنند و به اصول و برنامه هاي آن عمل كنند. و مسير تكاملي خويش را بدون نياز به وحي جديد و شريعت تازه ادامه دهند.

به عبارت ديگر پيامبران پيشين هر كدام قسمتي از نقشه ي سعادت بشر را به اندازه ي ظرفيت فكري مردم عصر خويش، آوردند ولي پيامبر اسلام نقشه ي كامل سعادت بشر را آورد.

8. در اينجا پرسشي مطرح مي شود كه نقش امامت و رهبري ديني بعد از پايان يافتن نبوّت، چيست؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 159

پاسخ آن است كه نياز به امام در چند مورد است:

اول: نظارت بر اجراي دين.

دوم: بيان جزئيات دين

و سوم: راهنمايي مردم و دستگيري در راه ماندگان.

بنابر اين نياز به امامت ضروري است و ادامه مي يابد. «1» 9. در اينجا پرسش ديگري مطرح مي شود كه چگونه دين ثابت اسلام با نيازهاي متغيّر بشر تا رستاخيز سازگار مي شود؟

پاسخ:

اولًا: اسلام يك سلسله

اصول كلي بيان كرده كه مي تواند بر نيازهاي متغيّر بشر منطبق شود و پاسخگوي آنها باشد. براي مثال اصل «وفاي به عقد و پيمان»، شامل معاملات قديمي و نيز مسائلي همچون بيمه و مصاديق جديد ديگر مي شود.

ثانياً: اختيارات حكومت اسلامي از طريق اصل مترقي ولايت فقيه، بسياري از مشكلات جامعه را در چهار چوب كلي اسلام، حل مي كند.

ثالثاً: باز بودن راه اجتهاد و استنباط احكام از منابع اسلامي، مي تواند پاسخگوي پرسش هاي جديد بشر باشد. «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 160

رابعاً: آيات قرآن كريم داراي بطن ها و لايه ها و مصاديق مختلف است كه در هر زمان مطالب جديد از آن كشف مي شود و بر رخدادهاي آن عصر تطبيق مي گردد و پاسخگوي نيازهاي زمان است و بديهي است كه اين كشف روشمند مي باشد و بايد به دست متخصصان آن صورت گيرد. «1» 10. هر چند نبوّت در عصر ما خاتمه يافته است و فرشته ي وحي بر كسي نازل نمي شود تا وحي تشريعي و شريعت تازه بياورد، ولي ارتباط انسان ها با عالم غيب قطع نشده است و گاهي سروش الهامات و اشراقات الهي بر قلب هاي مستعد فرود مي آيد. و ارتباط معنوي بشر را با ماوراء الطبيعه برقرار مي سازد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام آيه ي فوق براي ما آن است كه پيامبر اسلام فرزند پسري نداشت (تا نبوّت سلطنتي گردد).

2. آموزه ي آيه آن است كه پيامبر اسلام را، پايانگر نبوّت بدانيد، (ولي اسلام را متوقف و جامد ندانيد)

***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 161

چهارم: حقانيت پيامبر (ص)

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي رعد، به تهمت مشركان پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَبِ؛ و كساني كه كفر ورزيدند مي گويند: « (تو) فرستاده شده نيستي.» (اي پيامبر) بگو: «گواهي خدا، و كسي كه علمِ كتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما كافي است.»

نكات و اشارات

1. اين آيه پاسخي قاطع به افراد لجوجي مي دهد كه علي رغم معجزات، پيامبر اكرم (ص) را فرستاده ي خدا نمي دانند. از اين رو به آنان مي گويد: گواهي خدا و كساني كه دانش قرآني دارند كافي است.

2. در اينجا اشاره شده كه هر كس به قرآن آگاهي كافي دارد، اعجاز آن را درك مي كند و مي داند كه اين ساخته و پرداخته ي مغز بشر نيست و حتماً از سوي خدا فرود آمده است. پس به حقانيّت پيامبر (ص) پي مي برد.

3. در برخي احاديث حكايت شده: مقصود از كساني كه به قرآن آگاهي دارند، امام علي (ع) و امامان اهل بيت (ع) هستند. «1» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 162

روشن است كه اينگونه احاديث مصداق هاي كامل اين آيه را بيان مي كند، و گرنه مفهوم آيه وسيع است.

آموزه ها و پيام ها

1. آموزه ي آيه آن است كه رهبران الهي در برابر لجاجت مخالفان، به گواهي خدا و دانشمندان قرآني دلخوش دارند.

2. پيام آيه آن است كه مقام دانشمندان قرآني بسي بلند است. و گواهي آنان در رديف گواهي خدا

مطرح است.

3. پيام ديگر آيه آن است كه قرآن شاهد صدق رسالت پيامبر (ص) است و در اين مورد شهادت متخصصان قرآني كافي است. «1» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 163

قرآن كريم از رسول اكرم (ص) با چه «نام ها و صفاتي» ياد كرده است؟

اشاره

پرسش:

قرآن كريم از رسول اكرم (ص) با چه «نام ها و صفاتي» ياد كرده است؟

پاسخ:

مقدمه

از زماني كه خورشيد درخشان اسلام در سرزمين حجاز سر برآورد و تاريكي هاي جهل و گمراهي را در پرتو درخشش خود زدود و جهان را به نور وحي و معارف عالي اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي و ... روشن نمود، و بشر آن روز با مشاهده، و انسان امروز با مطالعه، نظاره گر تأثير شگفت انگيز اين ارمغان الهي گرديد، دوست و دشمن، به تحسين اين عصاره ي عالم هستي زبان گشود، و با قلم به ترسيم سيماي آخرين سفير الهي پرداخت و هرچه در توان داشتند درباره ي او گفتند و نوشتند كه هركدام در جاي خود بسي ارزشمند است؛ اما اين گفتارها و نوشتارها نمي تواند آئينه ي تمام نماي چهره ي پرفروغ نبوي باشد، از اين رو سزاوار است به خدمت قرآن برويم و با سيري در آيات آن در معرفي اين فرودگاه آيات الهي از كلام وحي كمك بگيريم چرا كه تنها فرستنده است كه از تمام احوال فرستاده ي خود آگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 164

است و در آيات قرآن به معرفي پيامبرش پرداخته و حقيقت محمديه را بر همگان آشكار كرده است.

ي ادآوري

1. اهل ادب در مورد فرق بين اسم و صفت گفته اند: «اسم» آن است كه ذات شيئي را معرفي مي كند و اين بدان جهت است كه هر اسمي در آغاز

موجب رفعت و بلندي نام و ياد مسمي مي شود، و در نهايت وسيله اي براي معرفي و شناخت آن مي باشد اما «وصف» به بيان زيبائي ها، نشانه ها، و چگونگي هاي آن ذات مي پردازد.

2. در كنار اسم و صفت، «نعت» نيز جلب توجه مي كند. كه هماره گوياي حالت وهيئت پايدار در صورت و سيرت است، و تنها اوصاف نيك را بيان مي كند. از اين رو بهتر است همه ي صفات پيامبر (ص) را «نعت» بخوانيم چرا كه اوصاف آن حضرت همگي زيبا و نيكو هستند.

3. در به كار بردن اسم، رعايت معناي آن لزومي ندارد و چه بسا ممكن هم نباشد؛ اما اين قاعده درباره ي اسامي خداوند، پيامبر و ائمه استثناء شده است. بدين معنا كه در اين اسامي، همانند صفات رعايت معنا شده است اگرچه به صورت علم درآمده باشد.

4. نام ها و صفات پيامبر (ص) كه در قرآن بيان شده همگي يكسان نيستند، برخي به صراحت اعلام شده و برخي ديگر به وسيله ي وارثان علوم قرآن به وجود آن حضرت تفسير و يا تاويل شده است، از سوي ديگر برخي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 165

اوصاف در ارتباط با رسالت و نبوت وي مي باشد و دسته اي از صفات، اگرچه بدان تصريح نشده و نيازمند تفسير و تاويل نيز مي باشد، اما از نوع فعاليت و مأموريت ايشان گرفته مي شود.

اكنون برخي از اين نام ها و صفات را بر مي شماريم:

الف. نام هاي خاص و عَلَم
1. محمد (ص)

اين واژه به معناي صاحب خصلت هاي حميده و نيكو مي باشد «1»

و در قرآن چهار بار تكرار شده است:

در سوره ي آل عمران مي فرمايد: «وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ

الرُّسُلُ» «2» در سوره ي احزاب مي فرمايد: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ؛ «3»

محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست»

در سوره ي محمد مي فرمايد: «وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ؛ «4»

و به آنچه بر محمدصلي الله عليه وآله فرو فرستاده شده ايمان آوردند، در حالي كه آن حقّي از جانب پروردگارشان بود»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 166

در سوره ي فتح مي فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ؛ «1»

محمدصلي الله عليه وآله فرستاده خداست؛ وكساني كه با او هستند بر كافران سخت گير (و) در ميان خود مهرورزند»

واژه ي «محمد»، اگرچه مشتق از «حمد» است اما به اقتضاي تحميد (باب تفعيل و مبالغه ي آن) از حمد، برتر است و به معناي غوطه ور در محامد و نيكويي ها مي باشد.

2. احمد

اين واژه به معناي پسنديده در اخلاق و حالات است، تنها يك بار در قرآن آمده است. آنجا كه خداوند از زبان حضرت عيسي (ع) مي فرمايد: «مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ.» «2» «احمد» صفت برتر است بدين معنا كه موصوفي در صفتي مشترك، با موصوف ديگر سنجيده شود يكي را بر ديگري برتري دهيم، از اين رو «احمد» بودن پيامبر به اين معناست كه آن حضرت از ديگر انبياء در نيكويي ها برتر است؛ و اگر «احمد» را به معناي اسم فاعل بدانيم يعني «محمد» حامدتر از ديگر انبياء است و اگر به معناي اسم مفعول بدانيم يعني وي از ساير پيامبران محمودتر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 167

در روايتي مي خوانيم: كه عده اي از يهود از رسول خدا (ص) پرسيدند: چرا به «احمد» و «محمد» ناميده شدي؟ حضرت فرمود: «اما محمدفاني في الارض محمود و اما احمد فاني في السماء احمد مني في الارض» «1» بنابر آيه، پيامبر اسلام از ديگر انبياء برتر است؛ و بنابر روايت، وجود آن حضرت نزد ساكنان آسمان احمد است تا نزد ساكنان زمين.

ابوطالب عموي آن حضرت در شعر خود به هر دو نام پيامبر اشاره كرده و مي گويد:

لقد اكرم الله النبي محمدا

فاكرم خلق اليه في الناس احمد «2» يعني خداوند پيامبر خود محمد را گرامي داشت و لذا گرامي ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است.

نكته

خداوند متعال نام «احمد و محمد» را از صفات خود گرفت و بر پيامبرش نهاد، چرا كه خداوند هم «حميد» است كه مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» «3»

و «تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» «4»

و هم «حامد» و «محمود» مي باشد چرا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 168

كه خود مي فرمايد: الْحَمْدُ لِلّهِ ... «1» ي عني خدا ذات خود را ستايش مي كند پس هم حامد است و هم محمود. چنان كه در دعاي جوشن كبير مي خوانيم: «يا خير حامد و محمود» «2»

3. عبدالله

يكي از عالي ترين اوصافي كه خداوند سبحان در معرفي پيامبرش

به كار برده است واژه ي «عبد» است، عبادت و عبوديت به معناي تذلل، خضوع و فروتني، انقياد و فرمانبري در برابر حضرت حق (جل و علا) مي باشد. «3» اين وصف حدود ده مرتبه درباره ي پيامبر اكرم به كار رفته است.

«عبدالله» يك بار كه مي فرمايد: «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ؛ «4»

و اينكه هنگامي كه بنده خدا (: محمد (ص)) برخاست در حالي كه او را مي خواند» «عبدنا» دو بار كه فرمود: «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا؛ «5»

و اگر از آنچه كه بر بنده خود (: پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 169

عبده شش بار كه از جمله فرمود: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلًا ...؛ «1»

منزه است آن (خدايي) كه بنده اش را شبانگاهي ....»

در اين كاربردها، واژه ي «عبدالله» در ارتباط با عبادت خداوند آمده؛ و واژه ي «عبد» درارتباط با نزول قرآن، فرقان، وحي، آيات بينات و اسراء به كار رفته است و در يك مورد اعلان حمايت بي دريغ خدا از بنده اش مي باشد.

معلوم مي شود اين همه مقام، گزينش و حمايت، به خاطر ويژگي عبوديت وي است.

دو نكته

1. واژه ي عبد اگر چه اسم جامد است، اما به معناي اسم مشتق و معناي وصفي آن يعني (عابد) است؛ و اگر به صورت مصدر به كار رفته براي مبالغه مي باشد.

2. عبد بودن پيامبر آن چنان از اهميت برخوردار است كه در تشهد نماز قرين رسالت شده و نمازگزار مي بايست قبل

از شهادت بر رسالت پيامبر به عبوديت وي نيز گواهي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 170

ب. اسامي تفسيري و تأويلي آن حضرت
اشاره

در قرآن كريم واژه هايي وجود دارد كه اگر چه به حسب ظاهر مبهم و مجمل است اما به بيان وارثان علوم قرآن به وجود پيامبر (ص) و يا تأويل شده است.

1. طه

«طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي؛ «1»

طا، ها. قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت افتي.»

در روايتي از امام صادق (ع) حكايت شده: اما طه فاسم من اسماء النبي (ص) و معناه يا طالب الحق الهادي اليه. «2»

ضمير و فعل (عليك و تشقي) كه خطاب به پيامبر است تأييدي بر اين معنا مي باشد.

نكته: اين كه در دعاي شريف ندبه درباره ي حضرت مهدي (عج) مي خوانيم: «يابن طه و المحكمات» شايد اشاره به اين مطلب باشد.

2. يس

«يس* وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ* إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ «3»

يا، سين. سوگند به قرآن حكمت آميز»

در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم: «اما يس فاسم من اسماء النبي (ص) و معناه يا ايها السامع الوحي؛ «4» ياسين نامي از نام هاي پيامبر (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 171

است به معناي: «اي شنونده ي وحي.» و در روايت ديگري نقل شده: يس اسم رسول الله (ص) والدليل علي ذلك قوله: انك لمن المرسلين؛ «1» ياسين اسم رسول خدا است و دليل آن هم تعبير «انك لمن المرسلين است» كه خطاب به رسول اكرم است.

3. نون

«ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ* مَا أَنتَ بِنِعْمَهِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ» «2» در حديثي از امام كاظم (ع) حكايت شده: فالنون اسم الرسول الله «3» و در روايتي ديگري از امام باقر (ع) مي خوانيم: ان لرسول الله عشره اسماء خمسه في القرآن ... فمحمد، و احمد و عبدالله و يس و نون؛ «4» به درستي كه رسول خدا ده نام دارد كه پنچ نام آن در قرآن است ... محمد و احمد و عبدالله و ياسين و نون.»

نكته

در معناي حروف مقطعه نظرها و تفسيرهاي مختلفي وجود دارد كه مجال بحث از آن نيست و آنچه بيان شد يكي از مصاديق تأويلي آنهاست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 172

ج. صفاتي كه در رابطه با نبوت به كار رفته
1. نبي

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ ...؛ «1»

در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (: صلوات) مي فرستند ....»

واژه ي «نبي» بر وزن «نبيل» از ريشه ي نبأ به معناي خبر دادن است، از اين رو نبي كسي است كه از سوي خداوند متعال خبر مي آورد. اين احتمال نيز وجود دارد كه «نبي» از ريشه ي نبوت به معناي رفعت باشد، پس به اين جهت به پيامبر نبي گفته مي شود كه منزلتش از ديگران برتراست. «2» به هر صورت نبي در اصطلاح قرآن و حديث كسي است كه از سوي خداوند وحي دريافت مي كند، و اين واژه در قرآن كريم 34 بار درباره يپيامبر اكرم به كار رفته است، كه 13 بار آن به صورت خطاب «يا ايها النبي ...» مي باشد.

2. خاتم النبيين

«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ... «3»؛ محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 173

«خاتم» بر وزن «حاتم» به معناي وسيله ي پايان دادن است؛ و اگر به انگشتر نيز خاتم مي گويند به اين خاطر است كه در گذشته نامه ها را با آن مهر كرده و بدين وسيله پايان نامه را اعلام مي كردند.

صفت خاتميت از صفات منحصر به فرد پيامبر (ص) است و اختلاف پيروان اديان بر سر همين مسئله است، يهودي ها ادعا دارند موسي (ع) خاتم الانبياء است، و مسيحيان معتقدند

كه عيسي (ع) خاتم الانبياء است و مسلمانان اعتقاد دارند حضرت محمد (ص) پيامبر خاتم است.

لقب خاتم الانبياء داراي دو پيام است يكي نسبت به انبياء گذشته يعني آنها خاتم نبوده اند و ديگري نسبت به آينده كه پيامبري نخواهد آمد.

علي (ع) مي فرمايد: «فَقَفَّي» به السل و ختم به الوحي «1» خداوند او را بعد از همه انبياء آورد و وحي را به آن حضرت ختم نمود.

نكته: خاتم النبيين بودن «محمد» (ص) به معناي خاتم المرسلين بودن نيز هست، زيرا مرحله ي رسالت مرحله اي فراتر از مرحله ي نبوت است، وقتي نبوت اعلام شد، به طريق اوليه رسالت نيز ختم شده است، و وقتي وحي دريافت نشد رسالت نيز معنا نخواهد داشت.

3. نبي امّي

«فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ ...؛ «2»

پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده اش، پيامبر درس نخوانده اي كه به خدا و كلماتش ايمان دارد ...».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 174

«امي»، يكي از صفاتي است كه خداوند درباره ي پيامبر خود به كار برده و دو مرتبه در قرآن تكرار شده است. «امي» منسوب به «ام»، و در لغت يعني درس ناخوانده. گويا فرد بي سواد بر همان حالتي كه از مادر متولد شده و هيچ قدرت خواندن و نوشتن نداشته، باقي مانده است.

در اين كه مقصود از امي بودن پيامبر چيست نظرات گوناگوني ارائه شده است.

1. يعني منسوب به جمعيت امي، زيرا قوم پيامبر، مردمي امي و بي سواد بودند، قرآن مي فرمايد:

«هُوَ الَّذِي

بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ؛ «1»

او كسي است كه در ميان درس ناخواندگان فرستاده اي از خودشان برانگيخت.»

2. منسوب به «ام» به معناي قصد، يعني پيامبري كه مقصود و مورد توجه همگان است، «2» كلمه ي ام در نسبت، به ام تغيير حركت داده است.

3. منسوب به ام القري، يعني مكه؛ «وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَي ...» «3»

در اين صورت امي مترادف با «مكي» است.

4. به معناي لغوي آن يعني درس ناخوانده، قرآن كريم به اين حقيقت اشاره كرده و مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 175

«وَمَاكُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» «1» در روايات نيز اين معنا حكايت شده است، در روايتي از امام ششم مي خوانيم: كان مما من الله عزوجل به علي نبيه انه كان امياً لايكتب و يقرء الكتاب «2»

اگرچه ممكن است همه ي اين معاني را به نحوي با هم سازش داد و گفت پيامبر هم منسوب به امت عرب بود، و هم مكي است و هم مقصود و مورد توجه همه، و هم درس ناخوانده اما معناي اخير از همه مناسب تر است و آيات قرآن و روايات و تاريخ مؤيد آن است.

ي ادآوري

ننوشتن و نخواندن پيامبر خواه نمي خواست و يا نمي توانست، نقص و عيبي براي آن حضرت به حساب نمي آيد چرا كه فرق است بين علم، و سواد، آنچه مذموم است جهل است نه عدم قدرت بر خواندن و نوشتن، و آنچه ممدوح است علم است نه صرف خواندن

و نوشتن؛ زيرا خواندن، نوشتن و دانستن زبان هاي بيگانه ابزاري است براي كسب علم و معرفت. حال اگر كسي بتواند بدون استفاده از ابزار عادي و با كمك نيروي فوق العاده ي وحي از علم بهره مند شود خود بالاترين فضيلت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 176

د. رسالت و اوصاف رسالي پيامبر
1. رسول الله

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ؛ «1»

بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست.»

«رسول» صيغه ي مبالغه يا صفت مشبهه، به معناي اسم مفعول يعني فرستاده شده است. و در اصطلاح قرآن و حديث به كسي گفته مي شود كه فرشته بر او فرود آمد و با وي سخن بگويد. «2»

واژه ي رسول درقرآن بيش از يك صد و پنجاه مرتبه، درباره ي پيامبر به صورت هاي مختلف الرسول، رسولًا، رسوله، رسولنا، ورسولكم، به كار رفته است.

فرق رسول يا نبي

از قرآن كريم چنين استفاده مي شود كه «رسول» و «نبي» با هم تفاوت دارند چرا كه مي فرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ ...؛ «3» و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبري نفرستاديم، ...» اگرچه در اين آيه، رسول و نبي، فرستاده ي خدا معرفي شده است، اما با توجه به عطف نبي بر رسول به خوبي روشن مي شود كه نبي غير از رسول است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 177

در فرق بين «رسول» و «نبي» گفته اند:

1. رسول، ماموريت و رسالتي بر عهده ي او گذارده شده تا ابلاغ كند و نبي كسي است كه وحي

دريافت مي كند و اگر مردم بخواهند در اختيار آنها مي گذارد. «1»

2. رسول صاحب شريعت مستقل مي باشد، و نبي مبلغ و پيرو شريعت ديگري است. «2»

3. رسول كسي است كه وحي الهي را دريافت مي كند و به مردم نيز ابلاغ مي كند و نبي كسي است كه وحي را دريافت مي كند ولي مامور به تبليغ نيست، رسول مانند طبيب سيار است، و نبي همانند طبيبي داراي مطلب مي باشد. «3»

4. رسول علاوه بر دريافت وحي، فرشته ي وحي را نيز مي بيند و با وي سخن مي گويد، اما نبي كسي است كه حقايق وحي را تنها در حال خواب مي بيند. «4»

روايات رسيده در اين زمينه مؤيد نظر اخير است. «5» با تدبر در كاربرد واژه هاي رسول و نبي در قرآن به دست مي آيد: كه رسول در رابطه با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 178

مسئوليت هايي چون تشريع دين، تصديق اديان پيشين، تنزيل كتاب، تبليغ اوامر الهي، ايمان و اطاعت، به كار رفته است. «1»

در حالي كه واژه ي نبي، در رابطه با مسائل خانوادگي، اخلاقي و مسايل داخلي مسلمانان و امور شخصي پيامبر و ... به كار رفته است. «2»

نكته: اگر مي فرمايد: «رسولنا» يا «رسوله»، باعتبار مرسَل (فرستاننده) است، واگر مي فرمايد: «رسولكم» به اعتبار مرسل اليهم (كساني كه به سويشان فرستاده شده) است.

2. رسول كريم

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ؛ «3»

كه قطعاً آن (قرآن) گفتار فرستاده ارجمندي است»

كريم صفت مشبهه از ريشه ي (كرم) است، اين واژه، اگر صفت وجه و صورت قرار گيرد و به معناي زيبا و بها است، و اگر صفت قول واقع شود به معناي خوب و ارزشمند است، و اگر وصف انسان قرار گيرد به معناي

بزرگوار خواهد بود، كه در آيه به اين معنا است.

اين صفت، تنها يك بار درباره ي پيامبر به كار رفته است، و با همين تعبير درباره ي جبرئيل نيز به كار رفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 179

نكته: از آنجا كه قرآن خود كريم است و از رب كريم، به وسيله ي پيكي كريم و در زماني كريم نازل شده لازم است دريافت كننده نيز كريم باشد تا انسان (لقد كرمنا) را به پاداش اجر كريم رساند. «1»

3. حق

«وَشَهَدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ؛ «2»

گواهي مي دادند كه فرستاده [خدا] حقّ است.»

حق در اصل به «مطابق با واقع» است كه گاه وصف سخن به كار مي رود، و گاه وصف اعتقاد و يا عمل قرار مي گيرد و در مقابل معناي آن باطل است.

در اين آيه خداوند سبحان رسولش را به «حق» توصيف مي كند، به اين معنا كه اهل كتاب با نشانه هايي كه در دست داشتند و در كتاب هاي خود مشاهده كرده بودند مي دانستند كه حضرت محمد (ص) همان پيامبر موعود و برحق است چرا كه قرآن مي فرمايد: «يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ؛ «3»

همان گونه كه پسران خود را مي شناسند، او [: محمّد] را مي شناسند.»

4. مصدِّق

«جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ ...؛ «4»

و آنگاه كه فرستاده اي از جانب خدا به سراغشان آمد، كه مؤيّد آن چيزي [از نشانه ها] بود كه نزد آنان بود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 180

«مصدق» به معناي گواهي دهنده است، و از آنجا كه قرآن كريم و پيامبر به حقانيت انبياء گذشته و كتبشان گواهي دادند مصدق ناميده شده اند.

اين وصف اگرچه درباره ي قرآن مكرر به كار رفته است، اما در مورد پيامبر، تنها سه بار آمده است «1»

5. رسول مبين

«قَ--- دْ جَ--- اءَهُمْ رَسُ-- ولٌ مُبِينٌ؛ «2»

در حالي كه فرستاده اي روشنگر به سراغ آنان آمد.»

«مبين» يكي از اوصاف تبعي مي باشد كه براي پيامبر بيان شده است؛ مبين اگرچه اسم فاعل و از باب افعال است و بنابر قاعده بايد به معناي بيان كننده و آشكار كننده باشد، اما درباره ي پيامبر و قرآن بيشتر به معناي لازم به كار رفته است؛ از اين رو «مبين» به معناي روشن و آشكار است. يعني پيامبري آن حضرت كاملًا آشكار است و جاي هيچ شك و شبهه نيست چنان كه در جاي ديگر، اين واژه، وصف تبعي «نذير» واقع شده است «وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌّ مُبِينٌ؛ «3» من جز هشدارگري روشنگر نيستم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 181

ه. اوصافي كه گوياي نوع مأموريت آن حضرت است.
اشاره

«يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً؛ «1»

اي پيامبر! در حقيقت ما تو را گواه و مژده آور و هشدارگر فرستاديم؛ و (تو را) فراخوان به سوي خدا، با رخصت او، و چراغي روشني بخش (فرستاديم).»

1. شاهد

«شاهد» يعني گواه، از آنجا كه پيامبر در اين دنيا شاهد بر اعمال امت است و در آخرت، گواهي دهنده است شاهد مي باشد.

2. مبشر

«مبشر» يعني بشارت دهنده، اين واژه اگرچه هم درباره خبر خوش به كار مي رود و هم در مورد خبر ناخوش. اما در اينجا به قرينه ي وجود نذير، به معناي بشارت دهنده به بهشت و نعمت هاي آن مي باشد.

اين واژه، چهار بار درباره ي پيامبر به كار رفته است. «2»

3. نذير

«نذير» به معناي ترساندن و برحذر داشتن است و چون پيامبر مردم را از جهنم و عذاب آن بيم مي دهد نذير مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 182

اين وصف علاوه بر آنكه از (تنذر) و امثال آن نيز گرفته مي شود، بيش از 20 بار درباره ي پيامبر به كار رفته است. «1»

4. داعي

«داعي» يعني دعوت كننده و فراخوان، از آنجا كه پيامبر مردم را به سوي خدا فرا مي خواند داعي الي الله مي باشد كه فرمود:

«ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ؛ «2»

با حكمت و پندِ نيكو، به راه پروردگارت فرا خوان.»

چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: «أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ ...؛ «3» اي قوم ما! فرا خواننده خدا را پاسخ دهيد ...»

5. سراج منير

«سراج منير» يعني چراغ فروزان، خداوند وجود پيامبر (ص) را به چراغ نور افشان تشبيه كرده است، يعني همان گونه كه، انسان به وسيله ي چراغ، راه را از چاه تشخيص مي دهد، به وسيله ي چراغ نبوت نيز هدايت را از ضلالت باز مي شناسد و نيز همان طور كه چراغ، به بصر نور مي دهد، نبوت و رسالت نيز به بصيرت نور مي دهد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 183

اين اوصاف پنجگانه به صورت حال و براي بيان هيئت و چگونگي مفعول (كاف خطاب) كه همان نبي رسول است آورده شده، و نزديك به 10 بار در قرآن تكرار شده است. «1»

6. شهيد

«وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً؛ «2»

و فرستاده [خدا] بر شما گواه باشد.»

«شهيد» نيز به معناي گواه بر اعمال در اين جهان و اداي شهادت در عالم ديگر است. درباره ي گواهي بر اعمال مي فرمايد:

«وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً؛ و فرستاده [خدا] بر شما گواه باشد.»

و درباره اداي شهادت مي فرمايد: «وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلَاءِ؛ «3»

و تو را (نيز) بر آنان شاهد آورديم».

شهيد و شاهد اگر چه مترادفند اما اندك تفاوتي بين آنها وجود دارد زيرا شاهد در جايي به كار رفته كه تحمل شهادت است و شهيد در مواردي به كار رفته كه اداء شهادت مي باشد.

7. بشير

«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِيراً؛ «4»

و تورا جز براي همه مردم نفرستاديم درحالي كه بشارتگر و هشدارگري.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 184

«بشير» نيز مانند «مبشر» به معناي بشارت دهنده به بهشت و نعمت هاي آن مي باشد و چهار بار در قرآن تكرار شده است. «1»

8. منذر

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ؛ «2»

بگو: من فقط هشدار دهنده ام.»

«منذر» نيز همانند نذير به معناي ترساننده از عذاب جهنم است و 7 بار درباره ي پيامبر اكرم (ص) به كار رفته است. «3»

در فرق بين «نذير» و «منذر» بايد گفت: چون منذر اسم فاعل (از باب افعال) و نذير صيغه ي مبالغه از همين باب است از اين رو در منذر، «استمرار» و در نذير «كثرت» نهفته است.

9. مذكِّر

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ؛ «4»

پس يادآوري كن كه تو فقط يادآوري كننده اي.»

«مذكر» اسم فاعل از باب تفعيل به معناي يادآوري كننده است و تنها يك بار در قرآن آمده است اگرچه از آيه: «فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ» «5»

و آيه: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَي تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» «6»

نيز مي توان وصف مذكر را گرفت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 185

و. صفات اخلاقي پيامبر (ص)
اشاره

اگرچه سراسر زندگي وجود پيامبر پر است از فضائل اخلاقي، چرا كه يكي از اهداف اين بعثت اتمام مكارم اخلاقي است «1» كه قرآن به برخي از اين اوصاف ويژه اشاره شده است.

1. صاحب خلق عظيم

منظور از خلق عظيم همان ادب الهي پيامبر است كه حكايت شده: ان الله ادب نبيه فاحسن ادبه فلما اكمل له الادب قال: وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ «2» بنابراين جامع ترين توصيفي كه قرآن از پيامبر ارائه مي دهد معرفي آن حضرت به عنوان صاحب خلق عظيم است كه فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ «3» و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقي) بزرگوارانه اي هستي.» و در پرتو همين خلق عظيم است كه پيامبر با خفض جناح، صفح جميل، هجر جميل، صبر جميل، عفو، اغماص و ... با مردم برخورد مي كند. «4»

نكته: تعبير (علي خلق عظيم) اشاره به اين است كه پيامبر به نوعي بر اخلاق حميده نيكو استعلاء دارد و بر اين صفات نيكو هم چون مركبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 186

راهوار تسلط دارد. و در حقيقت اين فضايل اخلاقي است كه بايد بر خود ببالد كه در وجود مقدس نبوي است نه اين كه پيامبر افتخار اين اتصاف را داشته باشد.

2. شرح صدر

منظور از شرح صدر پيامبر، همان بسط و فراخ روحي، فكري، علمي و عرفاني است كه به وسيله ي آن مي توان وحي را دريافت كرد و آن را تبليغ نمود و آمادگي دارد تا ناملايمات و ناگواريها را تحمل كند كه در اين باره قرآن مي فرمايد: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ «1»

آيا سينه تو را برايت گشاده نساختيم»

نكته: پروردگار متعال هم به حضرت موسي شرح صدر عطاء كرد و هم به پيامبر اكرم (ص) اما به موسي بعد از تقاضا كه گفت «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، «2»

اما به محمد (ص) قبل از درخواست عنايت كرد و فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ

لَكَ صَدْرَكَ» و اين امتياز حبيب است بر كليم.

ي ادآوري

همه ي صفات اخلاقي پيامبر زير مجموعه ي خلق عظيم است و خلق عظيم خود بخشي از شرح صدر پيامبر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 187

3. نرمخويي و مهرباني

«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ «1»

و به سبب رحمتي از جانب خدا با آنان نرم خو شدي؛ و اگر (بر فرض) تندخويي سخت دل بودي، حتماً از پيرامونت پراكنده مي شدند.»

«لينت» به معناي نرمخويي در مقابل خشونت و تندخويي است. اين ويژگي بنا به نص قرآن رمز موفقيت پيامبر اسلام (ص) است زيرا اضافه مي كند: اگر تند خو و سنگدل بودي مردم از اطراف تو پراكنده مي شدند.

4. ناراحت و نگران براي امت

«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛ «2»

بيقين، فرستاده اي از خودتان به سوي شما آمد كه رنج هاي شما بر او سخت است؛ (و) بر (هدايت) شما حريص است؛ (و نسبت) به مؤمنان، مهرباني مهرورز است.»

از ويژگي هاي پيامبر اسلام اين است كه آن حضرت از ناراحتي مردم و زيان و ضرري كه به آنها برسد به شدت ناراحت و نگران است عزيز عليه ما عنتم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 188

5. علاقه مند به مردم

پيامبر اعظم (ص) آن چنان به هدايت مردم علاقه داشت كه بدان عشق مي ورزيد. قرآن مي فرمايد: «حَرِيصٌ عَلَيْكُم» تا جايي كه خدوند از روي مهرباني به پيامبر مي فرمايد: «مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي؛ «1» قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت افتي.»

6. دلسوز و مهربان

از ويژگي هاي ديگر پيامبر اين است كه آن حضرت نسبت به مؤمنين به طور شديد دلسوز و مهربان است كه مي فرمايد: «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛ «2» (و نسبت) به مؤمنان، مهرباني مهرورز است.»

7. روحيه گذشت

در اين آيه از ميان صفات خداوند، دو صفت را براي پيامبر اكرم (ص) نام مي برد يكي «رؤف» و ديگري «رحيم».

پيامبر هم «رؤف» است نسبت به مطيعان و فرمانبرداران و هم رحيم است نسبت به كساني كه هر چند ايمان دارند اما ممكن است خطايي از آنها سر بزند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 189

نكته: در مورد فرق بين رؤف و رحيم گفته اند: اگرچه هر دو به يك معناست، اما رحمت از فراواني و كثرت برخوردار است و رأفت از شدت و قوت، زيرا مهرباني و محبت در رأفت هماره بدون رنج است، ولي مهرباني و محبت در رحمت ممكن است با رنج و درد باشد مانند قطع عضو فاسد كه رحمت است اما رأفت نيست.

ز. خطاب هاي قرآني در مورد پيامبر (ص)
اشاره

خداوند سبحان پيامبر اكرم (ص) را علاوه بر خطاب «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» «1»

و «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ» «2»

با لقاب ديگري نيز مورد خطاب قرار داده است مانند:

1. مزمل

«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا؛ «3»

اي جامه [به خود] پيچيده! شب را، جزاندكي به پاخيز.»

«مزمل» به معناي پيچيده در جامه؛ اما منظوراز جامه چيست؟

برخي گفته اند: منظور لباس و جامه ي ظاهري است كه آن حضرت خود را در آن پيچيده بوده، و در آن هنگام مورد خطاب قرار گرفت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 190

بعضي مي گويند: مراد جامه و عباي نبوت است؛ چرا كه آن حضرت با مبعوث شدن به عباي نبوت ملبس شد و بار سنگين رسالت را بر دوش گرفت اين نظر با اصل معناي زمل (تحمل) سازگاري بيشتري دارد.

2. مدثر

«يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ؛ «1»

اي جامه خواب به خود پيچيده! برخيز و هشدار ده،»

«مدثر» به معناي پيچيده دررختخواب است. هنگامي كه پيامبر در بستر خواب آرميده و جامه ي خواب بر سر كشيده بود مورد اين خطاب قرار گرفت.

برخي اين احتمال را داده اند كه مدثر نيز همانند مزمل، به معناي ملبس به لباس نبوت است و يا منظور كسي است كه گوشه گيري و عزلت را انتخاب كرده است.

به هر صورت، عد از اين دو خطاب، مأموريتي بس سنگين متوجه آن حضرت مي شود و آن اقدام به قيام است- قم الليل، قم فانذر- در مزمل قيام براي شب زنده داري، تلاوت قرآن، و آمادگي براي تحمل قول سنگين و ثقيل- إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا؛ «2»

و قيام در مدثر براي انذار مردم و بزرگ شمردن خداوند (در

اعتقاد عمل و سخن).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 191

ح. صفات انتزاعي (برگرفته شده)

افزون بر نام ها، صفات و خطاب هاي گفته شده، دسته ي ديگري از اوصاف وجود دارد كه از عبادت، ماموريت و فعاليت هاي آن حضرت گرفته مي شود.

1. مطَهَّر (پاكساز) از: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ؛ «1»

از اموال آنان بخشش خالصانه (و ماليات زكات) را بگير.»

2. مُطَهَّر (پاكيزه) از: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ «2»

خدا فقط مي خواهد پليدي را از شما خاندان (پيامبر) ببرد و كاملًا شما را پاك سازد.»

3. مبلِّغ (تبليغ كننده) از: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ؛ «3»

اي فرستاده [خدا]! آنچه را از طرف پروردگارت به سوي تو فرود آمده، برسان؛»

4. مرسَل (فرستاده) از: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ؛ «4»

او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 192

5. مبعوث (برانگيخته) از: «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ؛ «1»

بيقين، خدا بر مؤمنان منّت نهاد [: و نعمت بزرگي بخشيد] هنگامي كه در ميان آنان، فرستاده اي از خودشان بر انگيخت؛»

6. معلم و مربي (آموزش و پرورش دهنده) از: «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ وَيُزَكِّيهِمْ؛ «2»

تا آيات تو را بر آنان بخواند [و خود پيروي كند]، و كتاب و فرزانگي به آنان بياموزد، و آنها را رشد دهد [و پاك كند]؛»

7. مُبَيِّن (بيان كننده) از: «قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ؛ «3»

اي اهل

كتاب! بيقين فرستاده ما، پس از فاصله اي ميان فرستادگان، به سوي شما آمد؛ در حالي كه (حقايق را) براي شما روشن بيان مي كند؛»

8. هادي (رهبر و هدايت كننده) از: «إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ «4»

و قطعاً تو به سوي راه راست راهنمايي مي كني.»

9. حاكم (حكم كننده) از: «لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ؛ «5»

تا با آنچه خدا به تو نمايانده (و آموخته)، در ميان مردم داوري كني.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 193

10. قاضي (قضاوت كننده) از: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً؛ «1»

و هيچ (حقّي) براي مرد با ايمان و زن با ايمان نيست، كه هنگامي كه خدا و فرستاده اش (حكم) چيزي را تمام كنند.»

ي ادآوري

تهجد و رسيدن به مقام محمود

قرآن كريم افزون بر آنچه گذشت ويژگي ديگري براي پيامبر بيان مي كند كه آن حضرت را در اين جهان و عالم ديگر ممتاز مي كند. اين ويژگي، تهجد در دنيا و مقام محمود در آخرت است كه فرمود:

«وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً؛ «2»

و پاره اي از شب را به آن (خواندن قرآن و نماز) بيدار باش؛ در حالي كه (عبادتي) افزون براي توست؛ باشد كه پروردگارت تو را به مقامي پسنديده برانگيزد.»

«هجود» و وزن «هجوم» به معناي خواب در شب است، ولي هنگامي كه به باب تفعيل و تفعّل برود معناي بيداري در شب يا شب زنده داري به خود مي گيرد.

از اين آيه

معلوم مي شود كه علاوه بر نمازهاي روزانه كه بر همگان واجب است برنامه ي اضافي ديگري بر پيامبر واجب است. كه عبارتند از: تلاوت قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 194

(وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا) «1»

و نماز شب (فتهجد به) ضمير در «به» به قرآن بر مي گردد يعني صلّ بالقرآن.

اما «مقام محمود» خواه مقام به معناي بعث باشد و يا بعث به معناي اقامت، به اين معناست كه خداوند مقامي به پيامبرش مي دهد كه خود را به محمود توصيف مي كند، و چون خالي از هر قيد اضافي است به خوبي روشن مي شود كه اين مقامي است كه همگان آن را مي ستايند.

اين مقام در روايات شيعه و سني به شفاعت كبري تفسير شده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 195

اهميت و فضيلت صلوات بر پيامبر اسلام (ص) را بيان كنيد.

پرسش:

اهميت و فضيلت صلوات بر پيامبر اسلام (ص) را بيان كنيد. پاسخ:

مقدمه

امروزه حاكمان هر كشوري براي احياي شعائر و پاسداشت بزرگان خود، به مجسمه ها و تنديس يادبودها و برگزاري جشن ها متوسل مي شوند؛ تا اين كه خاطره ي آن ها را در ذهن ها زنده نگهدارند.

شايد با قاطعيت بتوان گفت: بيشتر آنها در گوشه اي از تاريخ بايگاني شده است. اما در دين اسلام كه مشعل داران و مجريان آن، پيامبر (ص) و اهلبيت (ع) او هستند؛ شيوه اي براي زنده نگه داشتن نام پيامبر و اهل

بيت او، تعيين شده كه همان ذكر صلوات است.

ذكر صلوات، نه فقط براي زنده نگه داشتن نام پيامبر و آل اوست؛ بلكه براي احياي اسلام و معارف قرآني است.

صلوات، شعار واحد همه ي مسلمان در سراسر جهان است.

صلوات، معيار شناخت مسلمان از غيرمسلمان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 196

صلوات، ذكر قلبي و زباني است. به عبارت ديگر، صلوات صدقه ي زبان است.

ذكر صلوات در هر مجلسي و محفلي، تبليغ عملي اسلام است.

صلوات، عامل رشد روح و تعالي انسان است.

شايد تصور شود كه ذكر صلوات از زمان پيامبر اكرم (ص) به بعد مطرح شده؛ در حالي كه از حضرت آدم تا حضرت خاتم، نام محمد و آل محمد (ع) ورد زبان آنها بوده است و در سختي ها و مشكلات، خداوند رابه عظمت محمد و آل محمد قسم مي دادند؛ تا اين كه از سختي ها رهايي يابند.

در عظمت پيامبر و آل او همين بس كه اولًا: خداوند و ملائكه براي آنها درود و صلوات مي فرستند. و ثانياً: خداوند ذكر صلوات را در تشهد نماز واجب نموده يعني نماز بي صلوات، نماز نيست.

واژه شناسي

قبل ازآن كه به مقوله ي فضيلت صلوات و انواع آن پرداخته شود؛ لازم است واژه ي صلوات را در لغت و اصطلاح بررسي نمائيم:

«صلوات» جمع «صلوه»، و در اصل به معناي دعا، تبريك و تمجيد است. «1»

و برخي آن را «توجه و انعطاف» معنا كرده اند. «2» و بعضي آن را به معناي «تعظيم» گرفته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 197

نماز را «صلوه» مي گويند؛ به خاطر اين كه مشتمل بر تعظيم پروردگار است. اما در عرف شرعي اگر «صلوات» به خدا

نسبت داده شود؛ به معناي رحمت و تزكيه و ثناء است. و اگر به غير خدا نسبت داده شود؛ به معناي دعا، تصديق و اقرار به فضيلت كسي است. «1»

شخصي از امام كاظم (ع) سوال كرد: معناي صلوات خدا و صلوات ملائكه و صلوات مؤمنين چيست؟ امام در پاسخ فرمودند: صلوات خدا رحمتي است از طرف او؛ صلوات ملائكه، يعني تزكيه و استغفار ملائكه براي كسي؛ و صلوات مومنين، يعني دعاي آنها در حق كسي. «2»

در ابتدا، كلمه ي «صلوه» به معناي دعا بوده ولي بعد از پيامبر اكرم (ص) به سبب استعمال زياد، در عبادت مخصوص، يعني نماز، اصطلاح شده است.

صلوات در قرآن

واژه ي «صلوه» و «صلوات» 90 بار در قرآن آمده؛ و لفظ «صلوات» بدون الف و لام «3» بار و با الف و لام يك بار آمده است، و در بيشتر موارد، منظور، عبادت مخصوص، يعني نماز است اما در برخي آيات به صلوات اصطلاحي نيز اشاره شده است: مانند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 198

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ «1»

در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (: صلوات) مي فرستند؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او دعا (: صلوات) بفرستيد، و بطور كامل سلام كنيد (و كاملًا تسليم او باشيد).»

مقام پيامبر (ص) آن قدر والا است كه آفريدگار عالم هستي و تمام فرشتگاني كه تدبير اين جهان به عهده ي آن ها گذارده شده؛ بر او درود مي فرستند، در ادامه به مؤمنين نيز دستور مي دهد كه بر پيامبر اكرم (ص) صلوات و درود بفرستند.

نكات آيه

1. واژه ي «يصلون» به

صورت فعل مضارع بيان شده كه دليل بر استمرار دارد. يعني پيوسته و هميشه خداوند و فرشتگان بر پيامبر اسلام (ص) رحمت و درود مي فرستند.

2. خداوند در مرحله ي اول، مومنين را براي فرستادن صلوات امر نكرده، بلكه با اشاره به اين كه خداوندي كه تمام هستي در قبضه ي قدرت اوست، و همه ي فرشتگان كه در شبانه روز تسبيح خداوند مي كنند؛ بر پيامبر صلوات مي فرستند پس شما نيز صلوات بفرستيد. كه با اين بيان، هم مقام و عظمت پيامبر را معرفي كرده، و هم اذيت به پيامبر اسلام را نهي نموده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 199

(كه آيه ي بعدي به آن اشاره دارد) و نيز مردم را به تبعيت از خدا در صلوات فرستادن، دعوت مي كند. «1»

روش گفتن صلوات

شيوه ي فرستادن صلوات، در احاديث بي شماري مطرح شده و در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. «ابوحمزه ثمالي» از يكي از ياران پيامبر (ص) به نام «كعب» چنين نقل مي كند: «هنگامي كه آيه ي 56 سوره ي احزاب نازل شد؛ خدمت رسول الله رسيديم و گفتيم: سلام به شما را مي دانيم! ولي صلوات بر شما چگونه است؟ پيامبر اكرم (ص) در پاسخ فرمودند: (هر وقت نام من را شنيديد) بگوئيد: «اللهم صل علي محمد و ال محمد كما صليت علي ابراهيم انك حميد مجيد ...» «2»

2. پيامبر اعظم (ص) درباره ي صلوات كامل فرمودند: «هرگز براي من صلوات ناقص نفرستيد! اصحاب گفتند: صلوات ناقص چگونه است؟ در پاسخ فرمودند: اينكه فقط بگوئيد: «اللهم صل علي محمد» بلكه صلوات كامل آن است كه بگوئيد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد» «3» پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 200

علماي شيعه و جمعي از فقهاي بزرگ اهل سنت فتوا داده اند كه در تشهد نماز، واجب است «آل محمد» را بر صلوات اضافه نمايند. «1»

همه ي فقهاي شيعه صلوات بر «محمد و آل محمد» را در تشهد اول و دوم نماز واجب مي دانند و در غير نماز مستحب مي شمارند.

و از فقهاي اهل سنت مانند: شافعي، احمد حنبل و گروه ديگري، آن را در تشهد دوم واجب مي دانند؛ ولي بعضي ديگر، مانند: ابو حنيفه، آن را واجب نشمرده اند. «2»

زراره از امام صادق (ع) روايت نموده: روزه با پرداخت زكات فطره تمام مي شود، همان طور كه نماز با صلوات بر محمد و خاندانش تمام مي شود؛ و كسي كه روزه بگيرد و عمداً زكات فطره ندهد؛ روزه اش روزه نيست. همان طور كه كسي نماز بخواند و عمداً صلوات بر محمد و خاندانش را ترك كند، نمازش نماز نيست. «3»

اهل بيت (ع) براساس آيات قرآن و حديث متواتر ثقلين، همتاي قرآن بوده، تمسّك به يكي ازآن دو، بدون ديگري، مساوي با ترك هر دو است؛ و دستيابي به دين كامل، در پرتو تمسك به آيات و روايات امكان پذير است. در حقيقت،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 201

قرآن و عترت، عصاره ي نبوت و تداوم بخش رسالت هستند و هدايت بشر را تا روز قيامت تضمين مي كنند. «1»

آيات فراواني در شأن و منزلت اهل بيت نازل شده است تا جايي كه ابن عباس مي گويد: درباره ي علي (ع) به تنهايي، سيصد آيه نازل شده است. «2» و برخي ديگر گفته اند: ربع آيات قرآن در مورد اهل بيت (ع) مي باشد. «3»

بررسي اين آيات در اين

مجال نمي گنجد، در اينجا فقط برخي از اين آيات را برمي شماريم: «4»

آيه ي تطهير (احزاب/ 33)، آيه ي برائت (توبه/ 1)، آيه ي سقايه الحاج (توبه/ 19)، آيه ي صالح المومنين (تحريم/ 4)، آيه ي حكمت (بقره/ 269)، آيه ي بينه (هود/ 17)، آيه ي نور (حديد/ 28)، آيه ي انذار (شعراء/ 214)، آيه ي مرج البحرين (الرحمن/ 19 و 22)، آيه ي نجوي (مجادله/ 12)، آيه ي سابقون (واقعه/ 10 و 11)، آيه ي محبت (مريم/ 96؛ مائده/ 54)، آيه ي انفاق (بقره/ 274)، آيه ي حبل الله (آل عمران/ 103)، آيه ي راسخون در علم (آل عمران/ 7) آيه ي ولايت (مائده/ 55)، آيه ي علم الكتاب (رعد/ 13)، آيه ي اهل الذكر (نحل/ 43) و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 202

آن چه ذكر شد، گوشه هايي از شأن و منزلت اهل بيت در قرآن است كه هيچ كس قادر به انكار اين آيات نيست. و علاوه بر حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين (ع)، فرزندان آنها نيز تا امام دوازدهم قائم آل محمد، آل محمد مي باشند.

موارد فرستادن صلوات

آنچه از احاديث استفاده مي شود، ذكر صلوات در همه ي زمان ها و مكان ها توصيه شده و مهمترين آنها عبارتند از:

1. هر موقعي كه نام مبارك پيامبر (ص) برده شود خواه خودش به زبان جاري كند و يا از ديگري بشنود، در چنين مواردي فرستادن صلوات لازم است.

2. هر كلامي كه داراي رتبه و مقامي باشد همانند خطبه ها كه مشتمل بر حمد و ثناي الهي مي باشد و اگر در آن صلوات بر رسول خدا (ص) نباشد، ابتر مي شود و از خير و بركت بي بهره خواهد بود.

3. در ابتداي وضو ذكر صلوات بسيار نيكو مي باشد.

4. اهل سنت از پيامبر خدا

(ص) روايت كرده اند كه پس از فارغ شدن از وضو بگوييد: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ام محمد عبده و رسوله» و بعد از آن صلوات بفرستيد! كه با اين ذكر درهاي رحمت الهي گشوده خواهد شد.

5. هنگام ورود و حضور در مسجد، ذكر صلوات بسيار توصيه شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 203

6. در تعقيب همه ي نمازها عموماً، و در تعقيب نماز مغرب و صبح خصوصاً، ذكر صلوات تأكيد شده است.

7. قبل از شروع دعا و نيايش.

8. بعد از دعا و نيايش.

9. در خطبه ي نماز، جمعه، در عيدها و نماز طلب باران.

10. در هر روز از روزهاي سال ذكر صلوات مفيد خواهد بود.

11. هر شب، فرستادن صلوات نيكو است.

12. عصر روز پنج شنبه.

13. شب جمعه.

14. روز جمعه.

15. ماه مبارك رجب و در روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص).

16. ماه مبارك شعبان.

17. ماه مبارك رمضان.

18. در وقت بوييدن گل ها و ريحانه ها.

19. بعد از عطسه زدن خود يا ديگري.

20. در موقع ذكر پروردگار عالم، صلوات فرستاده شود. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 204

اهميت و فضيلت صلوت در روايات

احادي درباره ي اهميت و فضيلت صلوات حكايت شده است، پرداختن به همه ي آن ها از حوصله ي اين نوشتار خارج است ازاين رو به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:

1. صلوات، بهترين دعا: يكي از اصحاب مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: من داخل كعبه شدم و دعايي به خاطرم نيامد جز صلوات بر محمد (ص) حضرت فرمود: «آگاه باش! مانند تو در فضيلت و ثواب، كسي از خانه خدا بيرون نيامده است.» «1»

2. صلوات زمينه ساز استجابت

دعا: از امام صادق (ع) حكايت شده «بر هر يك از شما لازم است كه هنگام درخواست حاجت از خداوند بزرگ، با ستايش الهي آغاز كند و به تمجيد محمد و آل او بپردازد و سپس به تقصيرها و گناهان خود اعتراف كند و پس از آن حاجت خود را مطرح نمايد.»

3. رفع نفاق: از رسول خدا (ص) حكايت شده: «الصلاه عليَّ وعلي اهل بيتي تذهب بالنفاق؛ صلوات و درود بر من و خاندان من نفاق را از بين مي برد.» «2»

امام جعفرصادق (ع) از رسول اكرم (ص) نقل مي كند: «ارفعوا اصواتكم بالصلاه عليَّ فانها تذهب بالنفاق؛ صلوات بر من را با صداي بلند اداء نماييد، زيرا موجب از بين رفتن نفاق مي گردد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 205

4. باعث خلاصي از دشواري ها: در ذيل تفسير آيه «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» «1» آمده است:

«بني اسرائيل با ذكر صلوات بر محمد و آل او، از مشكلات و دشواري ها و بيگاري هايي كه از سوب عمال فرعون بر آنها تحميل شده بود نجات يافتند، زيرا بني اسرائيل بر اثر كار اجباري فرعون، از پاي در مي آمدند، تا آن كه از سوب خدا، به موسي وحي شد كه به آنان (بني اسرائيل) صلوات بر محمد و آل محمد را تعليم دهد تا موجب كاهش سختي هاي آنان شود». «2»

5. موجب از بين رفتن گناهان: از امام رضا (ع) نقل شده: «هركس نتواند كفاره ي گناهانش را بپردازد، بايد بر محمد و آلش درود فراوان بفرستند زيرا صلوات گناهان را از بين مي برد. «3»

6. نوشتن صلوات: از پيامبر خدا (ص) حكايت شده: «من صلي علي في كتاب لم تزل

الملائكه تستغفر له مادام اسمي في ذلك الكتاب؛ هركس در نوشته اي بر من درود فرستد، تا زماني كه نام من در آن نوشته موجود باشد، فرشتگان پيوسته براي او آمرزش طلبند.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 206

7. بهترين عمل در روز جمعه: از امام صادق (ع) روايت شده: «ما من عمل افضل يوم الجمعه من الصلاه علي محمد و آله؛ هيچ عملي در روز جمعه از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) برتر نيست» «1»

8. نگاه به نامحرم و ذكر صلوات: از اميرالمومنين علي (ع) حكايت شده: «هنگامي كه زني نظر شما را جلب كرد بايد به همسر خود روي آورد و بداند كه زنان همه از يك مقوله اند.

او نبايد شيطان را بر دل خود مسلط سازد و اگر همسر ندارد، دو ركعت نماز بخواند و سپس به حمد الهي و صلوات بر محمد و آل او بپردازد، و از خدا بخواهد تا با رحمت و فضل خود، وي را استغنا و بي نيازي باطني ببخشد و گره از كارش باز كند». «2»

9. سنگين ترين عمل در قيامت: از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايت شده كه فرمودند: «اثقل ما يوضع في الميزان يوم القيامه الصلاه علي محمد و علي اهل بيته؛ سنگين ترين علمي كه روز قيامت در ترازو (ي اعمال) گذاشته مي شود، درود بر محمد و اهل بيت اوست». «3»

10. سنگيني خوبي ها در نامه ي اعمال: رسول خدا (ص) فرمودند: «انا عند الميزان يوم القيامه، فمن ثقلت سيئاته علي حسناته جئت بالصلاه علي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 207

حتي اثقل بها حسناته؛ من در قيامت نزد

ميزان اعمال مي باشم، هركس كفه ي گناهانش افزون تر از حسناتش شود، آن صلوات هايي را كه بر من فرستاده بياورم و بر حسناتش بيفزايم تا بر گناهانش فزون آيد». «1»

11. روشنايي قبر و قيامت: از پيغمبر گرامي (ص) روايت شده:

«اكثروا الصلوه علي فان الصلوه علي نور في القبر و نور علي الصراط نور في الجنه؛ بر من بسيار درود بفرستيد زيرا براي درود فرستنده نوري است در قبر، نوري است بر صراط، و نوري است در بهشت.» «2»

12. صلوات، وسيله ي قرب به خدا: خداوند متعال به موسي وحي نمود: اي موسي! آيا مي خواهي كه من؛ از كلامت نسبت به تو، و از گناهت به چشم تو، و از روحت به بدن تو و از انديشه ات به دل تو نزديك تر باش- م؟

حضرت موسي (ع) عرض كرد: آري، مشتاق چنين قربي هستم. خطاب رسيد: اكنون كه جوياي اين سعادت هستي، بر حبيب من محمد مصطفي صلوات بفرست، زيرا كه صلوات بر او رحمت و نور است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 208

13. صلوات، اداي حقوق نماز: از امام حسن عسگري (ع) حكايت شده:

منظور از قول خداوند كه فرمود: «اقيموا الصلوه؛ «1» نماز را به پا داريد» اين است كه نماز را با ركوع و سجود، كامل، و اداي حقوق انجام بدهيد. كه اگر اداي حقوق نشود، خداوند قبول نمي كند، بعد حضرت فرمود: آيا مي دانيد حقوق نماز چيست؟ حقوق نماز اين است كه بعد از نماز با اعتقاد به اين كه پيامبر و آلش بهترين انتخاب شدگان هستند، بر آنها صلوات بفرستي. «2»

شافعي يكي از چهار پيشواي بزرگ اهل سنت در شعري مي گويد:

يا اهل

بيت رسول حبكم

فرض من الله في القرآن انزله

كفاكم من عظيم القدر انكم

من لم يصل عليكم لاصلوه له يعني: اي اهل بيت رسول! خداوند در قرآنش محبت شما را واجب نموده است و در عظمت شما همين بس كه اگر كسي نماز بخواند و بر شما صلوات نفرستد، نمازش نماز نيست. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 209

سفارش عارف و اصل حضرت آيه الله بهاءالديني (ره) در مورد صلوات:

معمولًا خانواده ها و مراجعين زيادي از راه هاي دور و نزديك به ايشان مراجعه مي كردند؛ و گرفتاري ها و مشكلات زيادي را نزد ايشان مطرح مي نمودند.

حضرت آيه الله بهاءالديني به اكثر آنان سفارش مي فرمود: در مواقعي كه اتفاقات ناگوار و غير مترقبه اي براي شما رخ مي دهد گوسفندي را قرباني كنيد و چهارده هزار صلوات به ياد چهارده معصوم بفرستيد، و حديث كساء را قرائت كنيد.

و باز از ايشان نقل شده كه در صورت وقوع مشكلي كه فكر نمي كرديد در زندگي شما آن واقعه رخ دهد بدانيد كه از طرف ديگران مورد حسادت قرار گرفته ايد چشم زخم خورده ايد؛ لذا با ذبح يك گوسفند و ذكر چهارده هزار صلوات بلاياي وارده را از خود و خانواده ي خويش دور سازيد. «1»

نتيجه

صلوات بر پيامبر و آل او (ع) داراي اهميت و فضيلت بي شماري است، تا جايي كه خداوند و تمامي فرشتگان بر او صلوات و درود مي فرستند. و در اهميت صلوات همين بس كه خداوند ذكر آن را در تشهد نماز واجب كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 210

صلوات را مي توان عنايت و تفضلي از طرف خداوند براي بشر دانست؛

زيرا ذكر صلوات كه نوعي صدقه ي زبان است، سبب بخشش گناهان و نزديكي به خداوند و برآورده شدن حاجت و ... مي باشد.

معرفي كتاب

جهت مطالعه بيشتر رجوع شود به:

1. كتاب «وسيله الخادم الي المخدوم» در شرح صلوات چهارده معصوم، از فضل الله بن روزبهان خنجي اصفهاني (م 927)، توسط استاد رسول جعفريان (انتشارات انصاريان، قم، 1375) تنظيم و به چاپ رسيده است. نويسنده ي اين كتاب از علماي اهل تسنن مي باشد و به امامت قلبي امامان دوازده گانه اعتقاد دارد نه حكومت ظاهري آنها.

2. آثار و بركات صلوات: عباس عزيزي، انتشارات صلاه، قم، چاپ هفتم، 1384.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 211

وظايف مردم نسبت به پيامبر از نگاه آيات قرآن چيست؟

پرسش:

وظايف مردم نسبت به پيامبر از نگاه آيات قرآن چيست؟ پاسخ:

مقدمه:

پيامبر اكرم (ص) حدود چهارده قرن قبل مي زيسته و آيات نيز آن زمان نازل شده است كه با «الغاي خصوصيت از مخاطبان و اتفاقات و شأن نزول ها» «1» قواعد كلّي به دست مي آيد كه شامل همه ي افراد در همه ي زمان ها مي شود.

اينك نگاهي كوتاه مي افكنيم به وظايف مؤمنين نسبت به پيامبر اعظم (ص) از ديدگاه قرآن؛ ابتدا به بيان وظيفه ي همه ي انسان ها نسبت به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 212

ايشان كه «ايمان» به و «اطاعت» از اوست به صورت جداگانه مي پردازيم و پس از ورود به جرگه ي ايمان، وظيفه ي افراد را در موارد زير مطرح مي كنيم:

الف: قضاوت و داوري

ب: حكومتي

ج: اقتصادي

د: اجتماعي

ه-: شخصي و خانوادگي

و: ديني

ز: الگوپذيري

البته لازم به ذكر است در اين تقسيم تسامح وجود دارد يعني ممكن است برخي مطالب تحت عناوين متعددي گنجانده شوند و منحصر به

جاي ذكر شده نيستند؛ اما نظم بيشتر و يا توجه به برخي شأن نزول ها و همچنين در برخي موارد رنگ غالبي كه يك مطلب داشت، باعث شد اين مقاله را با اين تقسيم بندي ارائه دهيم:

وظيفه ي همه انسان ها: ايمان، و اطاعت از پيامبر (ص)

قرآن كريم در آيات متعددي «ايمان به رسول اكرم» را در كنار «ايمان به خدا» ذكر كرده و اطاعت از او را همان اطاعت از خدا مي داند و براي آن آثاري را بر مي شمرد، از جمله:

الف: پيروي از پيامبر (ص) نشانه ي صداقت در دوست داشتن خدا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 213

«قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي؛ «1» بگو: «اگر همواره خدا را دوست مي داريد، پس از من پيروي كنيد»

ب: اطاعت از پيامبر جلب كننده ي محبت و مغفرت الهي

«... فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ...؛ پس از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد؛ و پيامد (گناهان) شما را برايتان بيامرزد.» «2»

ج: پيروي از او مايه ي رحمت خداوند

«وَأَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ «3»

و خدا و فرستاده [اش را اطاعت كنيد، باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد.»

د: اطاعت از او موجب همنشين شدن با پيامبران (ص)، صديقين، شهداء و صالحين

«وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً؛ «4»

و كساني كه خدا و فرستاده [اش را اطاعت كنند، پس ايشان با كساني، كه خدا به آنان نعمت داده، از پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان (همنشين) خواهند بود؛ و آنان چه نيكو رفيقاني هستند.»

ه-: باعث هدايت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 9، ص: 214

«فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ «1»

پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده اش، پيامبر درس نخوانده اي كه به خدا و كلماتش ايمان دارد؛ و از او پيروي كنيد تا شايد شما راهنمايي شويد.»

و: زنده شدن به حياتي برتر

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ؛ «2»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! [دعوت خدا و فرستاده اش را بپذيريد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي فرا مي خواند، كه شما را حيات مي بخشد»

ز: رستگاري و سعادتمندي

«وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ «3»

و هر كس خدا و فرستاده اش را اطاعت كند، و از (نافرماني) خدا بهراسد و خودش را از (عذاب) او حفظ كند، پس تنها آنان كاميابند.»

ط: زمينه ساز پاداش بزرگ خداوند

«... فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ؛ «4» پس كساني كه از شما ايمان آورند و (در راه خدا) مصرف كنند، برايشان پاداش بزرگي است.»

ي: نجات از عذابي دردناك

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 215

«... هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَهٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ....؛ «1»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به دادوستدي راهنمايي كنم كه شما را از عذاب دردناك نجات دهد؟!»

ح: اطاعت نكردن از خدا و پيامبر (ص) موجب باطل شدن عمل

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ؛ «2»

در حقيقت كساني كه كفر ورزيدند و (مردم را)

از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدايت براي آنان با فرستاده (خدا) مخالفت ورزيدند، به خدا هيچ چيزي زيان نمي رسانند؛ و بزودي اعمالشان را تباه مي كند.»

الف- قضاوت و داوري

1. معيار قرار دادن خدا و رسول براي حل اختلاف

قرآن كريم در آيه ي 79 سوره ي نساء مي فرمايد:

«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَهٍ فَمِن نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً؛ «3»

هر چه از خوبي به تو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 216

مي رسد، پس از خداست؛ و هر چه از بدي به تو مي رسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت براي مردم فرستاديم؛ و گواهي خدا (در اين باره) كافي است.»

در اين آيه ضمن سفارش به اطاعت از خدا و پيامبر (ص) مي فرمايد:

هرگاه در چيزي اختلاف كرديد آنرا به خدا و پيامبرش (ص) ارجاع دهيد. از آنجا كه در اين قسمت عموم حاكمان ديني يعني «اولي الامر» را محل مراجعه براي اختلاف نمي داند مشخص مي شود منظور از «شي ء» در آيه ي شريفه احكام ديني است كه احدي حق ندارد در آنها به طور مستقل به نظر خود عمل كند. «1» همچنين مشخص مي شود خود «ولايت» و تعيين اولي الامر يعني حاكم ديني مي تواند از مهم ترين موارد اختلاف باشد كه براي تعيين آن بايد به خدا و پيامبرش (ص) مراجعه شود. «2»

2. خشنودي و رضايت از داوري پيامبر در همه حال

قرآن كريم در آيه 65 سوره ي نساء مي فرمايد:

«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ و [لي چنين نيست،

به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقي) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 217

ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داوري تو در جانشان هيچ (دل) تنگي نيابند، و كاملًا تسليم شوند.

در شأن نزول اين آيه گفته اند: زبير كه از مهاجران بود با يكي از انصار بر سر آبياري نخلستان هاي خود اختلاف پيدا كردند، نزد پيامبر (ص) آمدند و آن حضرت فرمودند: اول زبير باغ هايش را آبياري كند و بعد مسلمان انصاري. مرد انصاري ناراحت شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير عمه زاده توست پيامبر (ص) به حدي ناراحت شد كه رخسار او دگرگون گرديد. «1»

گر چه ناراحتي دروني از قضاوت هايي كه احياناً به زيان انسان است غالباً اختياري نيست ولي با تربيت هاي اخلاقي و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت، حالتي در انسان پديد مي آيد كه از داوري پيامبر (ص) و جانشينان او هرگز ناراحت نخواهد شد. «2» چرا كه خدا به رسولش مي فرمايد: «در واقع ما اين كتاب را بحق به سوي تو فرو فرستاديم؛ تا با آنچه خدا به تو نمايانده (و آموخته)، در ميان مردم داوري كني.» «3»

از اين رو اگر كسي از حكم آن حضرت ناراحت شود در واقع از حكم خداوند ناراحت شده است. البته مي توان معناي آيه را فراتر از قضاوت گرفت و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 218

گفت شامل تمام روش هايي كه آن حضرت در زندگي خود برگزيده است نيز مي شود و مؤمن حقيقي نمي تواند آن را ردّ نمايد و يا به گونه اي از

آن ابراز ناراحتي كند.» در حديثي آمده است اگر جمعيتي خدا را بپرستند، نماز را به پا دارند، زكات را بپردازند، روزه ي ماه رمضان و حج را به جا بياورند اما نسبت به كارهايي كه پيامبر (ص) انجام داده با سوء نيت بنگرند و يا بگويند اگر او فلان كار را انجام نداده بود بهتر بود آنها مؤمنان واقعي نيستند. سپس آيه ي فوق را تلاوت كرده و فرمودند: بر شما باد كه هميشه در مقابل خدا و حق تسليم باشيد. «2»

و از طرف ديگر آيه ي 50 سوره ي نور عكس العمل منافقان تاريك دل را در برابر داوري خدا و پيامبر (ص) بيان مي كند كه آنان از داوري عدل آن حضرت سرباز مي زدند گويا مي ترسيدند خدا و پيامبر (ص) حق آنان را پايمال كنند.

و در مورد واكنش مومنين مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 219

«سخن مؤمنان، هنگامي كه به سوي خدا و فرستاده اش فرا خوانده مي شوند، تا در ميان آنان داوري كند، فقط اين است كه مي گويند: «شنيديم و اطاعت كرديم.» «1»

نه تنها در قضاوت اينگونه اند كه در همه ي ابعاد زندگي تسليم خدا و پيامبرند چه اينكه در آيه ي 36 سوره ي احزاب مي فرمايد:

«و هيچ (حقّي) براي مرد با ايمان و زن با ايمان نيست، كه هنگامي كه خدا و فرستاده اش (حكم) چيزي را تمام كنند، در كارشان اختياري داشته باشند».

آنها بايد اراده ي خود را پيرو اراده ي حق كنند. اگر چه استقلال فكري و روحي انسان اجازه نمي دهد بي قيد و شرط تسليم كسي شود اما هنگامي كه حكمي را خداوند حكيم و پيامبر معصوم بيان كرده تسليم نبودن دليل برگمراهي است زيرا

او كم ترين اشتباهي ندارد و وقتي دستوري درست بود عمل نكردن به آن اشتباه است به همين دليل در ادامه ي آيه مي فرمايد: «كساني كه معصيت خدا و پيامبرش كنند دچار گمراهي آشكاري شده اند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 220

در اين راستا گروهي از مردم فقط زماني تسليم حق هستند كه منافعشان تأمين شود. اينان در حقيقت مشركاني بيش نيستند. گروهي ديگر اراده شان تحت الشعاع اراده ي خداست و وقتي با منافعشان تضاد پيدا مي كند از آن چشم مي پوشند ايشان مؤمنين راسيتن هستند. گروه سوم از آن هم بالاترند و جز آنچه خدا مي خواهد خواسته اي ندارند (تا در مواقعي با آن تضاد پيدا كند و از آن چشم بپوشند). «1»

ب: حكومتي

1. محترم شمردن حاكميت پيامبر (ص)

قرآن كريم در سوره ي نساء آيه ي 64 مي فرمايد:

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ و ما هيچ فرستاده اي را نفرستاديم، مگر براي اينكه به رخصت خدا، اطاعت شود. و اگر (بر فرض) آن (منافق) ان هنگامي كه به خودشان ستم كردند، نزد تو مي آمدند، و از خدا آمرزش مي خواستند، و فرستاده [ما نيز] براي آنان طلب آمرزش مي كرد، حتماً خدا را بسيار توبه پذير [و] مهرورز مي يافتند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 221

نبايد كسي خيال كند مهم اين است كه خدا عبادت شود و پيامبر (ص) وسيله اي است براي رسيدن به كار درست: بنابراين اگر آن كار بدون اطاعت و مراجعه به پيامبر (ص) از طريق ديگري به دست آمد اشكالي ندارد.

زيرا در اين آيه فلسفه ي فرستادن پيامبران را

به صورت مطلق اطاعت از آنها- به اذن خدا- مي داند چه در مواردي كه به سود ما باشد يا به زيان ما «1» و اين در حالي است كه قبل از آن «2» افرادي را به خاطر مراجعه به طاغوت و قاضي قرار دادن آن، مورد مذمت قرار مي دهد و در ايمان آنان ترديد مي كند بدون در نظر گرفتن اينكه آيا رجوع آنان به طاغوت براي بدست آوردن حق بوده است يا باطل.

از ادامه ي آيه استفاده مي شود: گذشت از گناه نقض حاكميت پيامبر در گرو پذيرفتن حاكميت كامل آن حضرت است و حتي پذيرفته شدن توبه آنان مشروط است به قبول آن از طرف پيامبر و استغفار آن حضرت براي آنان (به آيه دقت فرماييد) «3»

2. لزوم ارائه ي اخبار امنيتي به پيامبر (ص) (و رهبران جامعه) «4»

قرآن كريم در آيه ي 83 سوره ي نساء مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 222

«وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا؛ و هنگامي كه خبري (حاكي) از ايمني يا ترس به آن [منافق ان برسد، منتشرش سازند، و [لي اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياي امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كساني كه آن را استنباط مي كنند، حتماً به (درستي و نادرستي) آن آگاهي دارند. و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكي (از شما، همگي) از شيطان پيروي مي كرديد.»

گاهي اخبار بي اساس از طرف دشمنان به منظورهاي خاصي طراحي مي شود و اشاعه ي

آن به زيان مسلمانان تمام مي شود در حالي كه وظيفه دارند اينگونه اخبار را قبل از هر كسي با رهبران جامعه در ميان بگذارند و بي جهت ديگران را دچار غرور بي جا يا تضعيف روحيه نكنند.

«سيتنبطونه» از ماده «نبط» به معناي نخستين آبي است كه از چاه مي كشند و از ريشه هاي زمين استخراج مي شود به همين دليل استخراج حقايق از دلايل و شواهد مختلف را «استنباط» گويند. «1»

در اين آيه برخلاف آيه ي 59 همين سوره «ردّ الي الله» يعني ارجاع دادن مطلب به خدا ذكر نشده و در عوض آن «اولي الامر» آمده است. همانگونه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 223

كه اشاره شد منظور از «شي ء» در آنجا «حكم شرعي» است كه احدي غير از خدا و پيامبرش حق اظهار نظر ندارند، ولي در اينجا منظور اخبار سياسي- امنيتي است كه بايد به حاكمان دين كه در رأس آن پيامبر (ص) و جانشينان راستين او قرار دارند ارجاع شود تا درست و اشتباه مشخص گردد. «1»

3. خيانت نكردن به خدا و پيامبرش (ص)

خداي متعال در سوره ي انفال آيه ي 27 مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَاتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خدا و فرستاده [او] خيانت نكنيد؛ و (نيز) در امانت هايتان خيانت نورزيد، در حالي كه شما مي دانيد.»

در شأن نزول اين آيه از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) دستور دادند يهود بني قريظه را محاصره كنند اين محاصره 21 شب ادامه يافت آنها مجبور شدند پيشنهاد صلحي همانند طايفه بني نضير آماده كنند مبني بر كوچ كردن از سرزمين مدينه.

پيامبر نپذيرفتند و فرمودند: تنها بايد حكميت سعد بن معاذ را قبول كنند. آنان تقاضا كردند پيامبر (ص) يكي از ياران خود را به نام «ابولبابه» به نزد آنان بفرستد، ابولبابه با آنان سابقه ي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 224

دوستي داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود آن حضرت قبول فرمودند.

آنان با ابولبابه مشورت كردند آيا صلاح است حكميت سعد را بپذيرند؟ ابولبابه به گلوي خود اشاره كرد! يعني اگر قبول كنند كشته خواهند شد. پيك وحي نازل شد و به پيامبر (ص) خبر داد.

آن شخص مي گويد هنوز گام برنداشته بودم كه متوجه شدم به خدا و پيامبر (ص) خيانت كردم. «1» آري در اختيار دشمن قراردادن اسرار نظامي، و يا تقويت آنان در مبارزه عليه اسلام، و يا به طور كلي پشت سرانداختن واجبات و محرمات و برنامه هاي الهي، خيانت به حساب مي آيد به همين دليل ابن عباس مي گويد: هر كس چيزي از برنامه هاي اسلامي را ترك كند مرتكب يك نوع خيانت نسبت به خدا و پيامبر شده است. در آيه بعد نيز به مسلمانان هشدار مي دهد، مبادا محبت به امور مادّي باعث خيانت به خدا و پيامبرش (ص) شود و مي فرمايد: «بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش و امتحان شما هستند.» «2»

4. در سخنان خصوصي (در گوشي) مواظب باشيد مرتكب معصيت پيامبر (ص) نشويد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 225

قرآن كريم در سوره ي مجادله آيه ي 8 و 9 مي فرمايد:

«أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَي ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَهِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ

بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَهِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيهِ تُحْشَرُونَ؛ آيا نظر نكرده اي به كساني كه از رازگويي منع شده بودند، سپس به آنچه كه از آن منع شده بودند باز مي گردند، و براي گناه و تعدّي و نافرمانيِ فرستاده (خدا) بايكديگر رازگويي مي كنند، و هنگامي كه نزد تو مي آيند به چيزي كه خدا بدان تو را زنده بادنگفته است به تو «زنده باد» مي گويند؛ و در (دل هاي) خودشان مي گويند: «چرا خدا ما را بخاطر آنچه مي گوييم عذاب نمي كند؟!» جهنّم براي آنان كافي است، درحالي كه وارد آن مي شوند (و مي سوزند) و چه بد فرجامي است! اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه رازگويي مي كنيد، پس براي گناه و تعدّي و نافرماني فرستاده (خدا) با يكديگر رازگويي نكنيد، و براي نيكي و پارسايي (و خود نگهداري) رازگويي كنيد؛ و [خودتان را] از [عذاب خدايي حفظ كنيد كه فقط به سوي او گردآوري مي شويد.»

درباره ي شأن نزول اين آيات گفته اند: جمعي از يهود و نصاري در مقابل مؤمنان با هم در گوشي صحبت مي كردند و با چشم و ابرو به آنها اشاره مي كردند كه اين باعث آزار و اذيت مسلمانان مي شد، آنها نزد رسول خدا شكايت كردند و آن حضرت آنان را از اين كار نهي نمود ولي آن عده گوش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 226

ندادند كه اين آيات نازل شد؛ «1» و سه گناه را در اين نجواها به آنان نسبت مي دهد:

1. اثم: گناهي كه جنبه ي

فردي دارد مثل شرب خمر؛

2. عدوان: گناهي كه تجاوز به حقوق ديگران است؛

3. معصيت الرسول: كه مربوط است به فرمان هايي كه شخص رسول الله (ص) به عنوان رئيس حكومت اسلامي، در جامعه مسلمين صادر مي كند. در آيه ي بعد ضمن جايز شمردن اصل نجوا براي مسمانان، به آنها هشدار مي دهد كه مبادا مرتكب اين گناهان شوند بلكه در مورد كارهاي نيك و تقوا با هم نجوا كنند. «2»

5. پرداخت صدقه قبل از ملاقات خصوصي با پيامبر (ص)

در آيه ي 12 همين سوره مرحله ي ديگري از اين نجوا را بيان مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَهً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه با فرستاده (خدا) رازگويي مي كنيد پس پيش (از آن) بخشش صادقانه اي تقديم داريد؛ اين براي شما بهتر و پاك كننده تر است؛ و اگر نيافتيد پس مسلماً خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 227

شايد يكي از علل اين حكم اين بود كه گروهي از مردم خصوصاً ثروتمندان مكرر مزاحم پيامبر مي شدند و با او به نجوا مي پرداختند كه مفاسدي را به همراه داشت از جمله تضييع وقت آن حضرت، كسب امتياز بي دليل براي آن افراد [مثلًا نشان دهند با آن حضرت رابطه ي ويژه اي دارند] و .... اين حكم نازل گرديد تا آزموني شود براي آنان، و كمكي براي نيازمندان؛ و وسيله ي مؤثري براي كم شدن مزاحمت ها. (البته فقرا را از اين حكم استثناء مي كند).

اين آزمون نتيجه ي جالبي در پي داشت چون همگي به جز يك نفر از دادن صدقه و

نجوا خودداري كردند و معلوم شد اين اظهار علاقه ها در صورتي بوده كه مجاني باشد و آن مطالب هم چيز مهمي نبوده كه از آن چشم پوشي كردند.

آن يك نفر هم كسي جز حضرت علي (ع) نبود كه اولين و آخرين فرد عمل كننده به اين آيه بود زيرا اين حكم ديري نپاييد كه توسط آيه ي بعد نسخ شد البته حضرت علي (ع) ثروتمند نبود ولي به خاطر احترام و عمل به اين آيه ي شريفه ديناري داشت كه به ده درهم تبديل كرد و قبل از هر نجوا درهمي را صدقه مي داد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 228

6. تحميل نكردن نظر خود بر پيامبر اكرم (ص)

قرآن كريم در سوره ي حجرات آيه ي 7 مي فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ و بدانيد كه فرستاده خدا در ميان شماست؛ اگر (بر فرض) در بسياري از كارها از شما اطاعت كند، حتماً به زحمت مي افتيد؛ و ليكن خدا ايمان را براي شما دوست داشتني گردانيد، و آن را در دل هايتان بياراست، و كفر و نافرماني و گناه را براي شما ناخوشايند ساخت؛ تنها آنان (كه اينگونه اند) هدايت يافتگانند.»

خداوند نعمت وجود پيامبر اعظم (ص) را متذكر مي شود و فلسفه ي فرستادن ايشان را تبعيت مردم از او (ص) مي داند نه پيروي او از مردم؛ زيرا برنامه هاي پيامبر (ص) براساس واقعيات و مصالح واقعي تنظيم شده است نه تمايلات و هوس هاي افراد، كه اگر چنين شود خود آنان به زحمت خواهند افتاد. «1» در آن

زمان عده اي انتظار بيجا داشتند كه ايشان در بسياري از اتفاق ها به حرف آنها گوش دهد. در اين زمان نيز عده اي مي خواهند يادگار آن حضرت كه اسلام است برطبق دل آنان سخن بگويد، هر چه آنها مي پسندند حكم كند و اگر غير از اين باشد آشفته مي شوند؛ براين اساس با نظريه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 229

گوناگون مانند قرائت هاي چند گانه و ... را پايه گذاري مي كنند تا هرگونه دوست داشتند اسلام را تفسير كنند.

ج: اقتصادي

پرداخت حقوق مالي خدا و رسول (ص)

«غنيمت» هرگونه فايده بردن است از جهت تجارت يا عملي ديگر مانند جنگ.

قرآن كريم در آيه ي 41 سوره ي انفال مي فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَي عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛ و بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي خدا، و براي فرستاده [اش ، و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده مان، در روز جدايي [حق از باطل ، روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده ايد؛ و خدا بر هر چيزي تواناست.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 230

البته شأن نزول آيه نيز در جنگ است «1» و با توجه به اين كه در جنگ، مؤمنين شركت مي كنند باز مي فرمايد: خُمس اين غنائم از آنِ خدا و رسول و ... است

اگر به خدا و آنچه بر بنده ي خود نازل كرد ايمان داريد؛ اشاره به اينكه نه تنها ادعاي ايمان كافي نيست بلكه شركت در جهاد هم ممكن است دليل بر ايمان كامل نباشد بلكه مؤمن واقعي كسي است كه در برابر همه ي دستورات از جمله دستورات مالي تسليم باشد. «2»

*** د. اجتماعي

1. ياري آن حضرت و بزرگ شمردن او

خداي متعال در آيه ي 8 و 9 سوره ي فتح مي فرمايد:

«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً؛ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَهً وَأَصِيلًا؛ در حقيقت ما تو را گواه و مژده آور و هشدار گر فرستاديم، تا به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد، و اورا گرامي داريد (و دشمنانش را از او باز داريد)، و بزرگش شماريد، و صبحگاهان و عصرگاهان (و شب هنگام) او را تسبيح گوييد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 231

پس از صلح حديبيه رسول اكرم (ص) از سوي برخي مورد انتقاد قرار گرفت و حتي تعبيراتي گفته شد كه خالي از بي حرمتي نبود اين حوادث باعث شد كه خداوند عظمت و موقعيت او را مجدداً مورد تأكيد قرار دهد به همين خاطر ابتدا سه صفت را براي او ذكر كرده و در آيه ي بعد اضافه مي كند: هدف اين است كه: 1. ايمان به خدا و رسولش بياوريد؛ 2. از پيامبر در برابر دشمن دفاع كنيد؛ 3. پيامبر را بزرگ داريد؛ 4. و خدا را صبح و شام تسبيح و تقديس كنيد. «1»

*** «لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَي الْمَرْضَي وَلَا عَلَي الَّذِينَ لَايَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «2»

بر كم توانان

و بر بيماران، و بر كساني كه نمي يابند چيزي را كه (در راه جهاد) مصرف كنند، هيچ تنگي (و تكليفي) نيست، هنگامي كه براي خدا و فرستاده اش خيرخواهي كنند؛ بر نيكوكاران هيچ راه (مؤاخذه اي) نيست؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

2. كوتاهي نكردن از هرگونه خيرخواهي براي خدا و پيامبر (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 232

در اين آيه ضمن معاف شمردن سه گروه- مانند مريض و ... از جهاد كه به خاطر عذر نمي توانستند شركت كنند مي فرمايد بدين شرط كه «اذا نصحوالله و رسوله» «در صورتي كه براي خدا و پيامبرش خيرخواهي كنند» يعني اگر چه توان جنگ ندارند ولي مي توانند با سخن و رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و آنان را دلگرم سازند و يا روحيه دشمن را ضعيف كنند. «1» و خلاصه از هرگونه خير خواهي كوتاهي نورزند و اين تكليفي است همگاني و ساقط نشدني كه البته عمل كنندگان به آن را در رديف محسنين قرار مي دهد. «2»

***

«إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ «3»

مؤمنان تنها كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان آورده اند، و هنگامي كه در كار اجتماعي همراه او باشند، تا از او

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9،

ص: 233

رخصت نگيرند (از نزدش) نمي روند. در واقع كساني كه از تو رخصت مي گيرند، آنان كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان مي آورند. پس هر گاه براي بعضي كار (هاي مهم زندگي) خود از تو رخصت مي طلبند، پس به هر كس از آنان كه (صلاح مي داني و) مي خواهي رخصت ده، و براي آنان از خدا آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. فراخوان فرستاده (خدا) را در ميان خودتان همانند فراخوان برخي شما برخي [ديگر] را قرار ندهيد؛ كه يقيناً خدا مي داند كساني را كه از ميان شما مخفيانه بيرون مي روند. پس كساني كه از فرمان او سرپيچي مي كنند، بايد بر حذر باشند كه (بلا و) فتنه اي به آنان در رسد، يا عذاب دردناكي به آنان برسد!»

3. اجازه گرفتن از پيامبر اكرم (ص) در امور «1»

در مورد اين آيه شأن نزول هاي گوناگوني حكايت شده از جمله: «يكي از اصحاب پيامبر به نام حنظله» شب جنگ احد عروسي داشت، از پيامبر (ص) اجازه مي گيرد كه آن شب را نزد همسرش بماند آيه نازل مي شود: «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ؛ پس به هر كس از آنان كه (صلاح مي داني و) مي خواهي رخصت ده»، پيامبر (ص) به او اجازه مي دهند فرداي آن روز به قدري براي پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 234

جهاد عجله داشت كه موفق به غسل نشد، به جنگ رفت و سرانجام شربت شهادت نوشيد پيامبر (ص) در مورد او فرمود: فرشتگان را ديدم كه او را ميان زمين و آسمان غسل مي دهند. بعد از آن «حنظل» به «غسيل الملائكه» معروف شد. «1»

روايات تاريخي ديگر شأن نزول آيه را چنين حكايت

مي كنند: برخي منافقين در جنگ خندق يا موارد ديگر وقتي چشم آن حضرت و مسلمانان را دور مي ديدند كندن خندق را رها مي كردند و به دنبال كار خود مي رفتند. «2»

به هر حال آيه كسي را مؤمن مي داند كه هنگام ياري پيامبر (ص) اگر كار شخصي پيش آمد تنها در صورت اجازه صحنه را ترك كند (و البته نه هر كار ريز و درشتي بلكه امور مهم، زيرا مي فرمايد: «لبعض شأنهم؛ «برخي كارهايشان» «3» و مشخص است اجازه خواستن بدين معناست كه اگر پيامبر (ص) صلاح نديدند كار شخصي خود را فداي هدف مهمتر نمايد.

در اينجا اين سؤال مطرح مي شود كه چرا مي فرمايد: براي آنان استغفار كن؟ دو پاسخ مي تواند داشته باشد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 235

1. اگر چه آنان اجازه گرفتند ولي با ترجيج دادن كار خود بركار مهمتر، مرتكب نوعي ترك اولي شده اند كه نياز به استغفار دارد.

2. به خاطر ادبي كه نسبت به پيامبر داشتند در خور لطف الهي گرديده اند و پيامبر (ص) به عنوان تشكر از آنان برايشان استغفار مي كنند.

در آيه ي بعد دستور ديگري در ارتباط با فرمان هاي پيامبر بيان كرده مي فرمايد: «دعوت پيامبر (ص) را در ميان خود همانند دعوت ديگران تلقّي نكنيد» او هنگامي كه شما را فرا مي خواند مطمئن باشيد يك موضوع مهم ديني در ميان است. سپس ادامه مي دهد: «خداوند به كساني كه براي جدا شدن از برنامه هاي پيامبر (ص) پشت سر ديگران پنهان مي شوند، آگاهي دارد»

*** 4. بيزاري از دشمنان خدا و پيامبر (ص)

قرآن كريم در سوره ي مجادله آيه ي 22 مي فرمايد:

«لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ

وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمي يابي كه با كساني كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستي كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند، اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحي از (جانب خود) ش تاييد كرده، و آنان را در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 236

بوستان هاي (بهشتي) وارد مي كند كه نهرها از زير [درختان ش روان است، درحالي كه در آنجا ماندگارند. خدا ازآنان خشنود است، و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!»

آخرين آيه ي سوره مجادله از آيات كوبنده اي است كه به مؤمنان هشدار مي دهد جمع ميان «محبت خدا و پيامبر» با «محبت دشمنان ايشان» در يك دل ممكن نيست و بايد از ميان اين دو يكي را انتخاب كرد. آنان كه دم از هر دو مي زنند يا ايمانشان ضعيف است يا منافقند. محبت پدران و خويشان بسيار خوب است و نشانه ي زنده بودن عواطف انساني است اما هنگامي كه اين محبت در مقابل خدا قرار گيرد ارزش خود را از دست مي دهد.

از اين رو مي ببينم در جنگ هاي صدر اسلام مسلمانان با پدران و برادران مشركشان پيكار مي كردند چون خطشان از خط خدا جدا بود.

از امام باقر (ع) حكايت شده كه مي فرمايد: اگر مي خواهي

بداني آدم خوبي هستي، نگاهي به قلبت كن اگر اهل خدا را دوست داري و از اهل معصيتش بيزاري و آن را دشمن مي داني، بدان آدم خوبي هستي و خدا تو را دوست دارد؛ و اگر از اهل طاعتش بيزاري و اهل معصيتش را دوست داري، بدان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 237

خيري در تو نيست و خدا دشمن توست و انسان هميشه با كسي است كه او را دوست دارد. «1»

از ادامه ي آيه مي توان فهميد بيزاري انسان از دشمنان خدا نشانه ي مورد تاييد بودن او، به «روحي» از جانب خداوند است؛ چرا كه مي فرمايد: «أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ؛ اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحي از (جانب خود) ش تاييد كرده.» «2»

ه-. شخصي، خانوادگي

1. صلوات بر پيامبر و آلش

خداي متعال در سوره ي احزاب آيه ي 56 مي فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (: صلوات) مي فرستند؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او دعا (: صلوات) بفرستيد، و بطور كامل سلام كنيد (و كاملًا تسليم او باشيد).»

اين آيه از علاقه ي خاص خدا و فرشتگانش نسبت به پيامبر اعظم (ص) خبر مي دهد و به مؤمنان نيز دستور مي دهد شما نيز با اين پيام جهان هستي هماهنگ شويد و بر او درود بفرستيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 238

تعبير «يصلّون» كه به شكل فعل مضارع به كار رفته دليل بر استمرار است يعني پيوسته خدا و فرشتگانش بر او درود و رحمت مي فرستند، رحمت

و درودي جاودانه. و بر مؤمنين نيز واجب است حداقل روزي چند مرتبه- در تشهد نماز- بر آن حضرت و آل او صلوات بفرستند.

از آن حضرت نقل شده است كه بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد كما صليت علي ابراهيم انك حميد مجيد و بارك علي محمد و آل محمد كما باركت علي ابراهيم و آل ابراهيم» «1»

در روايات زيادي از شيعه و سني به طور صريح آمده است كه «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» بيفزاييد و صلوات ناقص نفرستيد.

«سيوطي» از علماي اهل سنت در تفسير «در المنثور» 19 حديث بدين مضمون مي آورد؛ «صحيح مسلم» نيز دو حديث نقل مي كند اما عجيب اينكه عنواني كه براي اين باب انتخاب مي كند اينگونه است: «باب الصلو علي النبي صلي الله عليه و سلم» (بدون ذكر «آل») «2»

2. مقدم نشدن بر پيامبر (ص)

قرآن كريم در سوره ي حجرات آيه ي اول مي فرمايد: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 239

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! فرا پيش خدا و فرستاده اش (چيزي را) مقدم نداريد، (و بر آنان پيشي مگيريد.) و [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد؛ كه خدا شنواي داناست.»

دو مورد از شأن نزول هايي كه براي اين آيه گفته اند حكايت مي كنيم:

عبدالله بن زبير گويد جماعتي از بني تميم خدمت پيامبر (ص) آمدند ابوبكر گفت: قعقاع بن معبد را امير اينان كن و عمر گفت. اقرع بن حابس را اميرشان قرار ده، ابوبكر گفت: تو فقط مي خواستي با من مخالفت كني! عمر هم چيزي گفت و به

مشاجره پرداختند و صداي آنها بلند شد، خداوند اين آيه را فرستاد. «1»

همچنين گفته اند وقتي پيامبر (ص) براي فتح مكّه خارج مي شدند در منزلگاه «كراع الغميم» ظرف آبي طلب كرده و روزه ي خود را افطار كردند اما عده اي بر روزه ي خود باقي ماندند، پيامبر (ص) آنها را جمعيت «عصا» يعني «گنه كار» ناميد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 240

به هر حال آيه هرگونه تقدّم، پيشي گرفتن و خارج شدن از مداري كه پيامبر (ص) حركت مي كنند را نهي مي كند در راه رفتن ظاهري باشد يا طيّ مسير زندگي. «1»

3. حفظ احترام پيامبر

خداي متعال در آيات بعدي همان سوره مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را فراتر از صداي پيامبر بلند مَكنيد، و در سخن گفتن بر او بانگ نزنيد، همچون بانگ زدن برخي از شما بر برخي [ديگر]؛ مبادا اعمال شما تباه شود در حالي كه شما (با درك حسّي) متوجه نمي شويد.»

در آيه ي قبل مطلبي را فرمودند كه يكي از ابعاد آن حفظ احترام پيامبر (ص) بود در ادامه نيز تا آيه ي 5 نكات مهمي يادآور مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 241

شأن نزول

آيه در مورد گروهي از بني تميم نازل شده كه بر در حجره ي حضرت ايستادند و فرياد زدند «يا محمد أخرج الينا؛ اي محمد به سوي ما بيا» و هنگامي كه ايشان آمدند در جلوي او راه مي رفتند و وقتي حرف مي زدند صداي خود را بالاتر از صداي او مي بردند

و مي گفتند: اي محمد در مورد فلان چيز و فلان چيز چه مي گويي؟ «1»

نكات آيه:

1. صداي خود را بالاتر از صداي ايشان نبريد؛

2. ادب و احترام را رعايت كنيد؛

3. درشت و بي پروا سخن مگوييد آنگونه كه با يكديگر حرف مي زنيد؛

4. رعايت نكردن حرمت پيامبر (ص) احتمال حبط «2» عمل را به دنبال دارد؛

5. بي احترامي به پيامبر و رهبري الهي آثار ويرانگري دارد كه فراتر از درك و تحليل خود انسان است. «3»

در آيه ي سوم مؤمناني را كه حرمت پيامبر (ص) را حفظ مي كنند، تشويق كرده و آنرا نشانه ي موفق شدن در آزمون تقوا مي داند و مغفرت و پاداشي بزرگ را در انتظار آنها مي داند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 242

اين آيات در اين زمان نيز تبلور دارد آيه ي شريفه مردم را نهي مي كند از اينكه بر رسول اكرم مقدم شوند و صداي خود را بالاتر از صداي رسول الله (ص) قرار دهند اما در نظام طاغوت پهلوي شاه- لعنه الله عليه- با تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي، نام كورش را بر نام پيامبر (ص) مقدم كرد و برتري داد. «1»

قرآن كريم مي فرمايد:

«النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ «2»

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

اين اولويت بدون قيد و شرط بيان شده است كه معنايش اين است: در همه ي اختياراتي كه انسان نسبت به خويش دارد آن حضرت از خود او نيز سزاوارتر است «البته اين مقام نبوت است كه براي او چنين حقي را ايجاد كرده است» «3»

در حديثي مي خوانيم: «قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمي رسد مگر زماني

كه من نزد او محبوبتر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 243

4. همسران پيامبر، مادران مؤمنين هستند

خداي متعال در سوره ي احزاب آيه ي 6 مي فرمايد:

«النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفاً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً؛ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ وهمسرانش مادران ايشانند؛ و خويشاوندان در كتاب خدا، برخي آنان نسبت به برخي (ديگر) از مومنان و مهاجران (در مورد ارث) سزاوارترند، مگر آنكه (بخواهيد) نسبت به دوستانتان [كار] پسنديده اي انجام دهيد؛ اين (حكم) در كتاب (خدا) نوشته شده است.»

منظور از مادر، مادر معنوي است و اين ارتباط و پيوند تأثيرش «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان آن حضرت بود كه در آيات ديگر همين سوره «1» به طور صريح به تحريم ازدواج با آنان پس از پيامبر (ص) اشاره شده است و از نظر ارث و ساير محرميت هاي سببي و نسبي اثري ندارد به همين خاطر عايشه به زني كه او را مادر خطاب كرده بود مي گويد: «من مادر تو نيستم بلكه مادر مردهاي شما هستم»، كنايه از تحريم ازدواج. البته در مورد احترام، شامل مرد و زن مي شود، چه اينكه لفظ «مؤمنين» آن را مي رساند و هم همسر ديگر پيامبر (ص) بدان تصريح مي كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 244

5. آداب وارد شدن به خانه ي پيامبر (ص)

قرآن كريم در آيه ي 53 سوره ي احزاب مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن

يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَي طَعَامٍ غَيْرَنَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خانه هاي پيامبر داخل نشويد مگر اينكه به شما براي [صرف غذا رخصت داده شود، در حالي كه منتظر رسيدن آن (غذا) نيستيد؛ و ليكن هنگامي كه فراخوانده شديد، پس داخل شويد و هنگامي كه غذا خورديد پس پراكنده شويد؛ و با سخن گفتن مأنوس نشويد [چرا] كه اين (كار)، پيامبر را مي آزارد؛ و از شما شرم مي كند و [لي خدا از (بيان) حق شرم نمي كند. و هنگامي كه وسيله اي از آنان (: همسران پيامبر) خواستيد، از پشت مانعي بخواهيد؛ اين (كار) براي دل هاي شما و دل هاي آنان پاك تر است. و براي شما (جايز) نيست كه فرستاده خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسرانش را بعد از او به همسري (خود) درآوريد كه اين (كار) نزد خدا بزرگ است!»

نكات آيه

الف) بدون اجازه وارد خانه نشوند؛

ب) در صورت ورود نبايد منتظر صرف غذا بشوند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 245

ج) وارد شدن بدون اجازه و به انتظار غذا نشستن بدون دعوت قبلي، پيامبر (ص) را اذيت مي كند؛

د) در صورتي كه پيامبر (ص) آنان را دعوت كرد اجابت كنند؛

ه-) پس از خوردن غذا پراكنده شوند، و با گفتگو و صحبت كردن ميهماني را طولاني نكنند چرا كه اين

كار موجب آزار و اذيت پيامبر (ص) مي شود؛

و) اين دستور (خارج شدن پس از صرف غذا) دستور حقي است «و الله لايستحيي من الحق»؛

ز) مومنان موظفند هنگامي كه چيزي از همسران پيامبر خواستند از پشت پرده مطالبه كنند (تفسير ديگر: سؤالي از آنان داشتند از پشت پرده بپرسند)

ح) در اين آيه به حرمت ازدواج با همسران پيامبر پس از او، تصريح مي كند و آن را امري بس ناگوار در پيشگاه خدا مي داند. «1»

اكنون نيز حرم آن بزرگوار و ائمه (ع) خانه هاي آن حضرت به حساب مي آيند كه نبايد بدون اجازه وارد شد به همين دليل اذن دخول مي خوانيم همانگونه كه اين مطلب در اذن دخول مشاهد شريفه، از جمله حرم امام رضا (ع) آمده است: «اللهم انّي وقف علي باب من ابواب بيوت نبيك صلواتك عليه و آله و قدمنعت الناس أن يدخلوا الّا بإذنه ...؛ پروردگارا من بر درگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 246

محترمي ايستاده ام از درهاي سراي پيغمبر تو كه درود تو بر او و آل اطهارش باد و تو خلق را از ورود در آن سراي بدون اذن منع كردي» «1»

*** و: وظايف نسبت به دين پيامبر (ص)

خداي متعال در سوره ي حجرات آيه ي 17 مي فرمايد:

«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ بر تو منّت مي نهند كه اسلام آورده اند؛ (اي پيامبر) بگو: «اسلام آوردنتان را بر من منّت منهيد، بلكه خدا بر شما منّت مي نهد كه شما را به ايمان رهنمون شد، اگر (در ايمان خود) راستگو هستيد»

1. با پذيرفتن اسلام منّتي بر پيامبر (ص)

نگذاريد.

آيه ي شريفه به گفتگوي اعراب باديه نشين با پيامبر (ص) اشاره دارد كه به خاطر اسلامشان بر پيامبر منّت گذاشتند و گفتند: ما با تو از در تسليم درآمديم در حالي كه بسياري از قبايل عرب با تو جنگيدند.

«خدا پيامبر را مأمور مي كند كه منّت آنان را نپذيرد و بگويد: بلكه اين خدا بود كه بر شما منّت نهاد و شما را هدايت كرد.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 247

بله افراد كوته فكر گاهي تصورشان اين است كه با قبول ايمان و انجام عبادات خدمتي به ساحت الهي كرده اند در حالي كه اگر نور ايمان در قلبش بتابد و توفيق عبادت نصيبش شود بزرگترين لطف شامل حال او شده است و اگر بينش ما چنين باشد نه تنها طلبكار نيستم بلكه همواره خود را مديون خدا و پيامبرش (ص) احساس مي كنيم. «1»

2. توجه به شكايت پيامبر مبني بر مهجور ماندن قرآن و تلاش براي مهجوريت زدايي

قرآن كريم در آيه ي 30 سوره ي فرقان شكايت پيامبر (ص) را چنين حكايت مي كند:

«وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً؛ و فرستاده (خدا) گفت: «اي پروردگار [من ! در حقيقت قوم من از اين قرآن دوري گزيده اند!»

آري آن حضرت به پيشگاه الهي شكايت مي كند كه قوم من قرآن را رها كردند. اگر به وضع بسياري از كشورهاي اسلامي مخصوصاً آنان كه زير سلطه فرهنگي شرق و غرب قرار دارند نگاه كنيم مي بينيم قرآن به صورت كتابي تشريفاتي درآمده، با صداي خوش تلاوت مي شود در كاشيكاري هاي مساجد بر هنر معماري مي افزايد «2» اما از صحنه ي زندگي و عمل خارج شده است.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 248

مسلمانان وظيفه دارند قرآن را به متن زندگي آورند و در فهم صحيح و عمل به تعاليم آن بكوشند. «1»

ز: الگوپذيري از پيامبر (ص):

خداي متعال در اين باره مي فرمايد:

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛ «2»

بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست! براي كساني كه اميد به خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند.»

قرآن بدون استثنا ايشان را الگويي كامل در همه ي زمينه ها معرفي مي كند. روحيات عالي او استقامت و شكيبايي، هوشياري و درايت، اخلاص و توجه به خدا، تسلط بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختي ها هر كدام مي تواند الگو و سرمشقي براي همه ي مسلمين باشد. اين ناخداي بزرگ به هنگامي كه كشتي اش گرفتار سخت ترين توفان ها مي شود كمترين سستي به خود راه نمي دهد او چراغ هدايت است و مايه ي آرامش و راحت جان. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 250

فهرست منابع دو جلد

1. الاثار الباقيه، ابو ريحان بيروني، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1422 ه- ق

2. آثار الحرب في الفقه الاسلامي، دكتر وهبه الزحيلي، دارالفكر، دمشق.

3. الاحتجاج، احمد طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق.

4. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، ابوجعفر محمد بن الحسن شيخ طوسي، التحقيق: سيد حسن الخرسان، التصحيح، محمد الآخوندي، دارالكتب الاسلاميه، الرابعه 1363 ش.

5. اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، پروفسور نصراللَّه نيك بين، انتشارات دفتر مذهبي سيمان فارسين، كابل، چاپ اول، بي تا.

6. اسلام از نظر ولتر، ولتر، ترجمه جواد جديدي، انتشارات طوس، تهران، چاپ سوم، 1355 ش.

7.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 9، ص: 251

8. اسلام و آيين نبرد، احمد حسينيا، موسسه فرهنگي نشر امين، تهران، 288 ص، 1378 ش.

9. اسلام و غرب، پرفسور دكتر خورشيد احمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي

10. اسلام وهيأت، سيد هبه الله شهرستاني، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، 89 ق

11. اسلام شناسي غرب، سيد كاظم مدرسي

12. اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن، ولي الله نقي پورفر، مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي تهران، 1382، چاپ هيجدهم.

13. اصول مديريت، علي رضائيان، سمت تهران، سال 65.

14. اعلام الوري، امين الاسلام طبرسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا.

15. الامالي، شيخ طوسي، دارالثقافه النشر، قم، 1414 ق.

16. امامت و رهبري، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چ چهاردهم، 1372.

17. آموزش كلام اسلامي، خداشناسي، محمد سعيدي مهر، چ 1،

18. انساب الاشراف، احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، التحقيق: محمدباقر المحمودي، موسسه الاعلمي، بيروت، الاولي، 1394 ق.

19.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 252

20. باب حادي العشر، علامه حلي، ترجمه شهرستاني، دفتر نشر معارف اسلامي، چ 3، تهران، 1376 ش.

21. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.

22. البدايه و النهايه، ابوالفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، التحقيق: علي شيري، دارالتراث العربي، بيروت، الاولي، 1408 ق.

23. البرهان في تفسير القرآن، البحراني، سيد هاشم بحراني حسيني، 1334 ش، دار الكتب العلميه، قم، پنج جلدي.

24. بنيان مرصوص، جوادي آملي

25. پرورش روح، عباس عزيزي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ اول، 1379.

26. پيامبر اسلام (ص)، از نظر دانشمندان شرق و غرب، علي دواني، انتشارات پيام اسلام، قم، بي تا.

27. تاريخ الامم و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، التحقيق: نخبه من الماء الاجلاء، موسسه الاعلمي، بيروت، بي تا.

28. تاريخ بغداد او

مدينه السلام، ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي، التحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1417 ق.

29. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ترجمه گروهي از نويسندگان، انتشارات انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1367 ش.

30.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 253

31. تاريخ دامپزشكي و پزشكي ايران، دكتر حسن تاج بخش، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ش.

32. تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1،

33. التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، التحقيق: احمد حبيب قيصر العاملي، مكتبه الاعلام الاسلامي، الاولي، 1409 ق.

34. تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، محمدتقي فعالي، ص 339.

35. تجربه ديني، كيث يندل، ترجمه ماشاء اللَّه رحماني، نقد و نظر، ش 22- 24، ص 247، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

36. تحف العقول، الحسن بن شعبه الحراني، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1404 ق.

37. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوي سيد حسن، موسسه الطلباء و النشر وزراء الثقافه و الارشاد اسلامي، تهران، چاپ اول، 1374.

38. تذكره الخواص، سبط ابن جوزي، بيروت، موسسه اهل البيت، 1981 م.

39. تذكره الفقهاء، علامه حلي، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع)، لاحياء التراث، قم، الاولي، 1414 ق.

40. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، انتشارات اسراء، قم، چ 1، 1379 ش.

41.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 254

42. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، انتشارات ميقات، تهران، 1363 ش.

43. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، تهران، 1366 ش.

44. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير الدمشقي، مطبعه الاستقامه، مصر.

45. تفسير القرآن الكريم الشهير بتفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفه الطبعه الثالثه، بي تا، 12 جلدي.

46. تفسير المنسوب الي الامام محمد

الحسن بن علي العسكري (ع)، موسسه الامام المهدي (ع)، قم، 1409 ه-.

47. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1420 ق.

48. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج)، 1373 ش.

49. تفسير نور الثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، 1383 ق، موسسه اسماعيليان، قم، 1415 ق.

50. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

51. تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي، دارالكتاب، قم، 1404 ق.

52.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 255

53. تقويم وتقويم نگاري در تاريخ، دكتر ابوالفضل نبئي، انتشارات آستان قدس، چاپ دوم، 1366 ش.

54. تمدن اسلام و عرب، گوستاولبون

55. التمهيد في علوم القرآن، محمد هادي معرفت، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

56. ثعلبي (الكشف و البيان عن تفسير القرآن)، احمد بن ابراهيم ابواسحاق ثعلبي نيشابوري، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1422 ق.

57. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الشيخ الصدوق، دارالرضي للنشر، قم، 1406 ق.

58. جامع البيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن جرير، طبري، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق.

59. جامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1401 ق.

60. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

61. جواهر الكلام، محمدحسن النجفي، التحقيق: عباس قوچاني، دارالكتب الاسلاميه، آخوندي، الثالثه، 1367 ش.

62. حكمت الهي عام و خاص، مهدي الهي قمشه اي، چ 3.

63.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 256

64. حليه المتقين، علامه مجلسي، انتشارات دانشور، بي جا، بي تا.

65. حواريات فقيه، السيد محمد سعيد الحكيم، الناشر، المولف، الاولي، 1416 ق.

66. حياه الامام الرضا

(ع)، الشيخ باقر شريف القرشي، منشورات سعيد بن جبير، بي جا، بي تا.

67. خبرگذاري فارس و مهر

68. خرمشاهي، بهاءالدين، قرآن پژوهي، مركز، نشر فرهنگي مشرق، تهران، 1372 ش.

69. خصال، شيخ الصدوق، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1403 ق.

70. خطابه ها و سخنان مختصري از محمد پيغمبر اسلام (ص)، استانلي لين پول.

71. داستان هايي از زندگي پيغمبر ما، ممتاز احمد پاكستاني، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، مجله مكتب اسلام، ارديبهشت 52.

72. الدر المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

73. درسهايي از اخلاق مديريت، قاسم واثقي، سازمان تبليغات اسلامي، بي جا، 1370 ش.

74. دروس معرفه الوقت والقبله، حسن حسن زاده آملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1383 ش.

75.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 257

76. دروس هيئت وديگر رشته هاي رياضي، حسن حسن زاده ي آملي، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 1371 ش.

77. دسيسه آيات شيطاني، ستاد منطقه 2 سازمان تبليغات اسلامي، واحد مطالعات و تحقيقات

78. دلايل صدق، محمدحسن مظفر، ترجمه ي محمد سپهري، انتشارات اميركبير، چ 1، 1374 ش.

79. راز آسمانها وزمين، ثريا شاه ويسي، ناشر مولف، چاپ اول، 78

80. راه خداشناسي و شناخت صفات او، جعفر سبحاني، چ اول، زمستان 75.

81. راه روشن، فيض كاشاني، مشهد، آستان قدس رضوي

82. راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

83. روح المعاني، في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ابوالفضل شهاب الدين محمود الالوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

84. روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1374

ش.

85.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 258

86. زاد المسير في علم التفسير، ابوالفرج جمال الدين عبدالرحمن الجوزي القرشي، تحقيق: محمد بن عبدالرحمن، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1407 ق.

87. زمين وآسمان در قرآن، سيد علي اشرف حسني، انتشارات اميري، چاپ اول، 80

88. زندگاني محمد (ص)، بولن ويلي يه،

89. زوائد ابي ماجه علي الكتب الخمسه، احمد كتاني،

90. سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد، محمد بن يوسف الصالحي الشامي، التحقيق: عادل احمد عبدالموجود، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1414 ق.

91. ستاره شناسي زمانهاي اسلامي، تقي عدالتي، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 77

92. سفينه البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوه للطباعه و النشر، طهران، 1416 ق.

93. سنن الدار قطني، علي بن عمر الدار القطني، التحقيق: مجدي بن منصور بن سيد الشوري، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1407 ق.

94. السنن الكبري، احمد بن الحسن البيهقي، دارالفكر، بيروت، بي تا.

95.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 259

96. سيره ابن هشام (السيره النبويه)، محمد بن اسحاق بن سار المطلبي، مكتبه محمدعلي صبيح و اولاده، التحقيق: محمد محي الدين عبدالمجيد، بي جا، 1383 ق.

97. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، انتشارات توحيد، قم، چ 13، 1381 ش.

98. سيره رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1، بي تا.

99. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

100. الشفاء، ابن سينا، مرعشي نجفي، قم، 1404.

101. شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني، موسسه الطبع و النشر، بي جا، 1411 ق.

102. الصافي في تفسير القرآن، فيض كاشاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

103. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل جوهري، دارالعلم للملايين، بيروت، چ 3، 1404 ق.

104. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه

محمدبن اسماعيل البخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، 1400 ق.

105.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 260

106. صحيح شرح العقيده الطحاويه، حسن سقاف، دارالامام النووي، اردن، 1416 ق.

107. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيسابوري، دارالفكر، بيروت، بي تا.

108. صحيفه نور، امام خميني (ره)، وزارت ارشاد اسلامي، تهران.

109. صواعق المحرقه، ابن شبر هيثمي، فصل 3، باب 9، مكتبه القاهره، مصر، 1312 ق.

110. طبقات الكبري، ابن سعد، دارصادر، بيروت، بي تا.

111. عبدالحسين الاميني في الكتاب والسنه و الارب، دارالكتاب العربي، بيروت، 1379 ق.

112. عذر تقصير به پيشگاه محمد (ص) و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات تهران، 1338 ش.

113. علوم قرآني، محمدهادي معرفت، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، بهار 78.

114. العمده، ابن البطريق الاسدي الحلي، تحقيق جامعه المدرسين قم، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، قم، الاولي، 1407 ق.

115. العين، الخليل بن احمد الفراهيدي، تحقيق: مهدي المخزومي، ابراهيم السامرائي، الطبعه الثانيه، 1409 ق.

116.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 261

117. عيون الاثر، ابن سيد الناس، موسسه عزالدين، بي جا، 1406 ق.

118. الغيبه، محمد بن ابراهيم النعماني، تحقيق: علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، بي تا.

119. الفارابي مقاله في معني العقل، مجموعه رساله فارابي، مطبعه السعاده، مصر، 1327.

120. فتوح البلدان، احمد بن يحيي بن جابر المعروف بالبلاذري، مكتبه النهضه المصريه، القاهره، 1379 ق.

121. فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، علي بن موسي بن طاووس الحلي الحسيني، دارالذخائر للمطبوعات، بي جا، الاولي، بي تا.

122. فرهنگ الفبايي مهدويت، موعودنامه، مجتبي تونه اي، انتشارات مشهور، چ اول، 1384.

123. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات امام صادق، چاپ سوم، 68

124. فصلنامه مصباح، ش 20، ص 169

125. فقه السنه، سيد سابق، دارالكتاب العربي، بيروت،

بي تا.

126. فلسفه و كلام اسلامي، محمدرضا مظفر، ترجمه ي محمد محمدرضايي، ابوالفضل محمودي، چ اول.

127. في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعه الخامسه.

128.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 262

129. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرسي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1361 ش.

130. قرآن در قرآن (تفسير موضوعي)، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، چ 1، 1378.

131. قرآن شناسي، محمدتقي مصباح يزدي، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چ 1، 1376.

132. كافي، محمد بن يعقوب كليني، التحقيق: علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه آخوندي، الثالثه، 1388 ق.

133. الكامل في التاريخ، ابن اثير

134. كتاب الولايه، ابوالعباس ابن عقده

135. كشف الخفاء و نريل الالباس، اسماعيل عجلوئي الجراحي، دارالكتب العلميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1408 ق.

136. كمال الدين و تمام النعمه، الشيخ الصدوق، صحنه و علق عليه علي اكبر غفاري، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين قم، 1405 ق.

137. كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش، 14 جلدي.

138.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 263

139. كنزالعمال، المتقي هندي، التحقيق: الشيخ بكري حياني، الشيخ الصفو السقا، موسسه الرساله، بيروت، بي تا.

140. كيمياي سبز، احمدي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ پنجم، 1382 ش.

141. الگوهاي رفتاري حضرت فاطمه زهرا (س)، ح صفري، قم، موسسه انتشارات مشهور، 1382.

142. الگوهاي رفتاري حضرت زهرا (س)، خ صفري، موسسه انتشاراتي مشهور، 1382 ش.

143. لسان العرب، ابن منظور، نشر ادب الحوزه، قم، الطبعه الاولي، 1405 ق.

144. مباني و اصول مديريت اسلامي، حسين و عليرضا علي احمدي، توليد دانش، تهران، چاپ اول، 1383.

145. مجله العرفان

146. مجله معرفت، ش 60.

147. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، دارالمعرفه، بيروت، 1406 ق.

148. مجمع الزوايد و منبع الفوائد، نورالدين الهيثمي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1408 ق.

149.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 264

150. المجموع في شرح المهذب، محي الدين بن النووي، دارالفكر، بي جا، بي تا.

151. مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، ولي الله نقي پورفر، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي تهران، چاپ اول، سال 1382.

152. محمد (ص) عند علماء الغرب،

153. مختصر تاريخ عرب، سيد اميرعلي هندي

154. مديريت از منظر كتاب و سنت، سيد صمصام الدين قوامي، دبيرخانه مجلس خبرگان قم، چ اول، سال 83.

155. المراجعات، سيد عبدالحسين شرف الدين، التحقيق: حسين الراضي، جميعه الاسلاميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1402 ق.

156. مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، المحدث النوري الطبرسي، التحقيق والنشر موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الاولي، 1408 ق.

157. مستدرك سفينه البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، تحقيق: حسن بن علي النمازي، موسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، قم، 1409 ق.

158. مصباح المنير، فيومي، دارالهجره قم، 1405 ق.

159.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 265

160. المصنف، ابن ابي شيبه الكوفي، التحقيق: سعيد محمد اللحام، دارالفكر، بي جا، الاولي، 1409 ق.

161. معارف قرآن در الميزان، ج 3، سيد مهدي امين، چ 1.

162. المعتبر في شرح المختصر المنافع، المحقق الحلي، التحقيق، لجنه التحقيق باشراف ناصر مكارم شيرايز، موسسه سيد الشهداء، بي جا، 1364 ش.

163. معترك اقران في اعجاز القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالكتب المكتبيه،

164. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد بن ايوب اللخمي الطبراني، التحقيق: ابراهيم الحسيني، دارالحرمين، بي جا، بي تا.

165. معجم مقاييس اللغه

166. معرفت وحياني، حبيب اللَّه پيمان،

نشريه آفتاب، شماره 20.

167. المغازي،

168. المغني، عبدالله بن قدامه، التحقيق: جماعه من العلماء، دارالكتب العربي، بيروت، بي تا.

169. مفاتيح الجنان، محدث قمي (شيخ عباس قمي)، مصحح، حسين استاد ولي، مترجم: موسوي دامغاني، انتشارات قرباني، تهران، اول، 1377 ش.

170.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 266

171. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دارالقلم دمشق و دارالثاميه بيروت، چ اول، 1416 ه-. ق.

172. المقنعه، شيخ المفيد، التحقيق: جامعه المدرسين، قم، 1410 ق.

173. مكارم الاخلاق، الطبرسي، منشورات الشريف الرضي، بي جا، الطبعه السادسه، 1392 ق.

174. ملاحم الملاحم والفتن، سيد بن طاووس

175. من هدي الحديث النبوي نظم المتناثر من الحديث المتواتر، محمد بن جعفر الكتاني، تحقيق: شرف حجازي، دارالكتب السلفيه، مصر، الثانيه، بي تا.

176. المناقب، آل ابي طالب (ع)، محمد بن شهر آشوب المازندراني، موسسه العلامه للنشر، قم، 1379 ق.

177. منتخب الاثر، لطف اللَّه صافي گلپايگاني، موسسه سيده المعصومه، چاپ دوم، 1421.

178. منشور جاويد، جعفر سبحاني، موسسه امام صادق، قم، چاپ اول، بي تا.

179. المهذب البارع، ابن فهد الحلي، التحقيق: الشيخ مجتبي العراقي، جامعه المدرسين، قم، 1407 ق.

180.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 267

181. موعودشناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، مسجد مقدس جمكران، چ اول، 1384.

182. ميراث اسلام، پرفسور ديويد دوسانتيلا، ترجمه مصطفي علم تحت عنوان «قانون و اجتماع».

183. الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

184. المكاسب، شيخ اعظم انصاري، انتشارات دار الحكمه، چاپ اول، 1416 ه- ق

185. نقد و نظر، ش 22- 24، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

186. النكت و العيون، علي ماوردي

187. نهايه الاحكام النهايه في المجرد الفقه و الفتاوي، الشيخ الطوسي، دارالاندلس بيروت، افست منشورات قدس

قم، بي تا.

188. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ناصر مكار شيرازي و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

189. نهج الفصاحه، مترجم و گردآورنده، ابوالقاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ 17،

190. نوائب الدهور في علائم الظهور، ميرجهاني، كتابخانه صدر، چاپ دوم، 1369.

191.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 9، ص: 268

192. الهدايه، للشيخ الصدوق، تحقيق والنشر: موسسه الامام الهادي (ع)، قم، الاولي، 1418 ق.

193. هيئت ونجوم اسلامي، علي زماني قمشه اي، انتشارات مؤسسه ي امام صادق (ع) چاپ اول، 84

194. الوحي المحمدي، سيد رشيد رضا، چاپ سوم

195. وحي و افعال گفتاري، عليرضا قائمي نيا، انجمن معارف اسلامي، قم، چ 1، 1381، ص 49- 47.

196. وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، الحر عاملي، محمد بن الحسن، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الثانيه، 1414 ق.

197. ويژگي هاي مديريت اسلامي، ب حسيني بوشهري، انتشارات انصاريان، قم، چاپ اول- 1379.

198. ينابيع الموده لذوي القربي، سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي، التحقيق: سيد علي جمال اشرف الحسيني، دارالاسوه، بي جا، الاولي، 1416 ق.

199. الكشاف عن حقايق التنزيل، محمود بن عمر زمخشري، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق.

جلد 10(پيامبر مهر2)

اهداء

به محضر مقدس امام رضا (ع) و همه ي جوانان حقيقت جو!

سپاسگزاري

از همه ي پرسشگران و نيز «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني» و گروه قرآن راديو معارف كه زمينه ساز اين اثر شدند. و نيز از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي كه ياور ما در اين جلد بودند، تشكر مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 10

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا

روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 11

پرسش كليد دانش است. «1» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه ي دانشمندان، دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه ي آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسشنامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه ي پاسخ پرداخته اند، كه حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از

طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه ي پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 12

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه ي «قرآن و علم» دارند، به نشاني ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

قم- 7/ 6/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 13

اشاره

سال 1385 ش به نام «پيامبر اعظم (ص)» نامگذاري شده است، از آنجا كه مهمترين دستاورد پيامبر (ص) قرآن كريم است، و پيامبر (ص) در مورد قرآن مطالب زيبا، ژرف و آگاهي بخش دارد؛ و نيز در تعداد زيادي از آيات قرآن از نام ها، صفات و رفتار و گفتار پيامبر (ص) ياد شده است، لازم است كه در رابطه ي «پيامبر و قرآن» مطالب آيات و روايات نبوي كاويده شود.

اين نوشتار بر آن است كه اين مطالب را در شش محور زير بررسي كند:

الف: پيامبر (ص) و توليد علم

ب: تاثيرگذاري پيامبر (ص) در عرصه اخلاق و اجتماع

ج: استمرار نبوت

د: چالش هاي زندگي پيامبر (ص)

ه-: شبهات

و: منبع شناسي پيامبر اعظم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 15

فصل اول پيامبر (ص) و توليد علم

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 17

پرسش

اصول سازماندهي پيامبر (ص) در مديريت را از نگاه قرآن بيان كنيد.

پاسخ:

مقدمه:

در اهميت موضوع مديريت همين كافي است كه انسان از زماني كه زندگي اجتماعي او محدود بود تا امروز، با توجه به پيشرفت علم و افزايش جمعيت، از مديريت بي نياز نبوده و نيست.

و از همين روي از ديرباز موضوع مديريت مورد توجه بشر بوده، تا بتواند، بهتر امكانات را بسيج كند و به اهداف خود زودتر برسد و به توفيقاتي هم دست يافته است.

ولي از آنجا كه تدوين «علوم انساني»، با «جهان بيني» افراد و مكاتب، ارتباط مستقيم دارد، از اين رو هر گروه و مكتبي كه بخشي از «علم مديريت» را توسعه داده، به همان اندازه نگرش هاي خود را هم در آن دخالت داده است.

به همين خاطر ضرورت دارد كه با جهان بيني قرآني به مسئله ي «مديريت» نگريسته شود و «علم مديريت با رويكرد قرآني» تدوين شود. و از آنجا كه پيامبر اكرم به شهادت روايات و تاريخ، داراي حكومتي گسترده و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 18

سازمانمند بوده اند، قرآن كريم در بعضي آيات،

اشاره هايي به اين سازمان حكومتي دارد كه مي توان از آنها با الغاء خصوصيت، اصولي را استخراج كرد.

تاريخچه و مفهوم شناسي

اشاره

انديشمنداني كه به بررسي اصول مديريت پرداخته اند، گاه اصول را تعريف كرده اند و گاه به تبيين مصاديق اصول اشاره كرده اند و برخي صاحب نظران در تعريف اصول گفته اند: اصول «راهنماي هدايت و حركت مديران و آحاد سازمان در راستاي تحقق نظام ارزشي مطلوب براي سازمان» مي باشد. «1»

و معمولًا مديريت پژوهان، «وظايف عمومي» مديران را تحت عنوان «اصول مديريت» ناميده اند. «2»

و ما در اين مجال «اصول سازماندهي پيامبر در مديريت» را بر مي شماريم:

1. اصل اطاعت

قرآن كريم در سوره ي نساء مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ... «3»

؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولي الامر (: اوصياي پيامبر) را و ...»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 19

اصل اطاعت يك اصل مديريتي است كه نخست عقل به حسن و لزوم آن حكم مي كند و شارع مقدس نيز به آن ارشاد كرده است.

لفظ اطاعت اطلاق دارد و اطاعت هاي حكومتي و مديريتي را نيز شامل مي شود.

2. اصل سلسله مراتب
اشاره

طبق آيه ي فوق اطاعت از خدا و رسول خدا و صاحبان امر حكومت، به شكل مسلسل و زنجيره اي، عقلًا و شرعاً لازم است.

مفسران شيعه و برخي از اهل تسنن «1» در اين باره اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولي الامر» امامان معصوم مي باشند كه رهبري مادي و معنوي جامعه ي اسلامي، در تمام شئون زندگي از طرف خداوند و پيامبر به آنها سپرده شده است، و البته كساني كه از طرف آنها به مقامي منصوب شوند و مسئوليتي را در جامعه ي اسلامي به عهده بگيرند، با شروط معيني اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اينكه صاحبان امورند بلكه به خاطر اينكه نمايندگان صاحبان امور (: اولي الامر) مي باشند. «2»

برخي از صاحب نظران در اين باره مي نويسند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 20

اگر بخواهيم جايگاه مدير يك سازمان را در سلسله مراتب مديريت در اسلام تعيين كنيم، درمي يابيم كه يك رابطه ي طولي استواري بين مراتب مديريتي در اسلام وجود دارد اين مراتب عبارتند از:

مديريت خدا، مديريت پيامبر (ص) مديريت معصوم، مديريت فقيه

از اين مرتبه به بعد در سازمان ها شامل: مديريت سازمان بر زير مجموعه، و در خانه، شامل مديريت شوهر بر خانواده و زن، و مديريت پدر بر فرزند است.

اين مراتب، در طول مديريت خدا، پيامبر (ص) و معصوم است و طبيعتاً مديريت پدر، شوهر و سازمان در طول مديريت فقيه قرار دارد. «1»

3. اصل مرجعيت مدير در منازعات و مشاجرات و اختلاف نظرها

اين اصل، هم از آيه ي فوق: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُول» «2»

بر مي آيد و همچنين از آيات ديگر مانند:

«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ «3»

[ولي چنين نيست، به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقي) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داوري تو در جانشان هيچ (دل) تنگي نيابند، و كاملًا تسليم شوند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 21

طبق اين آيات كلام رسول خدا در اختلافات گوناگون، از جمله، اختلاف نظرهاي سازماني، فصل الخطاب است مديران نيز طبق اين اصل بايد با قاطعيت، مسائل را حل و فصل كنند و ديگران هم تمكين كنند تا كار سازمان منظم پيش برود.

اگر مشورتي هم با آنان صورت گرفت، اين منافاتي با فصل الخطاب بودن سخن مدير ندارد. «1»

4. اصل اولويت

«النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ «2»

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

اين آيه در مورد اولويت همه جانبه ي پيامبر (ص) از جمله مديريت ايشان براي ديگران است. اما اين آيه با «الغاء خصوصيت» بيانگر يك اصل عمومي در مديريت مي باشد و آن اينكه اگر فرد اصلحي در رأس مجموعه قرار گيرد ولايت و اولويت پيدا مي كند به اين معنا كه فوق سلسله مراتب و امور اداري مي تواند به عنوان فصل الخطاب كارها را حل و فصل كند و گره ها را باز كند.

از امام باقر حكايت شده:

«اين آيه، درباره ي رهبري و فرماندهي نازل شده است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 22

شيخ

طوسي در تفسير «تبيان» از اين آيه، تدبير و مديريت را فهميده است و مراد از «اولي بأنفسهم» را «احق بتدبيرهم» معنا كرده است و پيامبر را شايسته ترين مدير و مدبر شمرده است. «1»

با اين تفاصيل آيه ي فوق، مديريت همراه با ولايت و اولويت را مطرح مي كند كه حل كننده ي بسياري از معضلات مديريتي است.

5. اصل رخصت گرفتن از مدير

در آيه ي 62 سوره ي نساء مي خوانيم:

«إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «2»

مؤمنان تنها كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان آورده اند، و هنگامي كه در كار اجتماعي همراه او باشند، تا از او رخصت نگيرند (از نزدش) نمي روند. در واقع كساني كه از تو رخصت مي گيرند، آنان كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان مي آورند. پس هر گاه براي بعضي كار (هاي مهم زندگي) خود از تو رخصت مي طلبند، پس به هر كس از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 23

آنان كه (صلاح مي داني و) مي خواهي رخصت ده، و براي آنان از خدا آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

مطابق مضمون اين آيه، رسول خدا مرجع هر نوع اجازه است؛ يعني بدون اذن ايشان امور جريان نمي يابد امضاي آن حضرت بايد ذيل هر عمل اداري و سازماني باشد. در كارهاي مهم، هر فعل و تركي با اذن ايشان انجام مي گيرد. «1»

مديران اسلام طبق اين اصل، صاحب امضا هستند و اذن آنان شرط هر اقدامي است.

البته مي توان با توجه به

اصل «سلسله مراتب» در مديريت، اين حق را به مراتب پايين تر واگذار كرد تا كارها سريع تر صورت گيرد و مشكلات جديد حاصل نشود ...

از اين رو برخي از مفسرين ذيل اين آيه مي نويسند:

«البته اين دستور انضباطي مهم اسلامي، مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهي اعم از پيامبر و امام و علمايي كه جانشين آنها هستند رعايت آن لازم است ... زيرا اصولًا هيچ تشكيلاتي بدون رعايت اين اصل، پا بر جا نمي ماند، و مديريت صحيح بدون آن امكان پذير نيست.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 24

6. اصل تمركز در امور مالي

در آيات متعددي چنين آمده است:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ ...؛ «1»

(اي پيامبر) از تو درباره غنائم (جنگي و ثروت هاي بدون مالك مشخص) پرسش مي كنند؛ بگو: «غنائم (جنگي و ثروت هاي بدون مالك مشخص) مخصوص خدا و فرستاده [او] ست؛» پس، [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ كنيد؛ ...»

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَ ...؛ «2»

و بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي خدا، و براي فرستاده [اش ]، و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده مان، در روز جدايي [حق از باطل ]، روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده ايد؛ و خدا بر هر چيزي تواناست.»

مطابق اين آيات و نظاير آن، مركزيت امور مالي و تصميم گيري در مورد مصرف و

هزينه كردن اموال، به رسول خدا باز مي گردد.

از اين اصل استفاده مي شود كه مديران در امور مالي و هزينه كردن آن، مسئول هستند و بايد از جذب بودجه ها آگاهي كافي داشته باشند و از مفاسد اقتصادي جلوگيري كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 25

همچنين دانسته مي شود كه بخشي از اقتدار، به قدرت مالي بر مي گردد كه توانايي تعليم و خدمت و پاداش و تنبيه و ... را ايجاد مي كند. «1»

7. اصل مركزيت مدير نسبت به اطلاعات و گزارش ها

در سوره ي نساء آيه ي 83 خداوند متعال مي فرمايد:

«وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ؛ و هنگامي كه خبري (حاكي) از ايمني يا ترس به آن [منافق ان برسد، منتشرش سازند، و [لي اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياي امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كساني كه آن را استنباط مي كنند، حتماً به (درستي و نادرستي) آن آگاهي دارند. و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكي (از شما، همگي) از شيطان پيروي مي كرديد.»

رسول خدا به عنوان مدير و رهبر، طبق اين آيه بايد مركز اطلاعات و گزارش ها به ويژه اخبار امنيتي و حساس باشد تا با مشاوران كاردان خويش آنها را تجزيه و تحليل كرده و براي رفع اضطراب و تأمين بهداشت رواني مجموعه زير دست، با رعايت مصالح با آن برخورد شود و حتي براي اعلان آنها به افراد، با برنامه ريزي عمل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 26

طبق اين اصل مدير بايد از آخرين گزارشات و اطلاعات مطلع شود، تا در برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها از

آنها استفاده كند، و بهداشت رواني افراد تحت فرمان او هم دستخوش خبرهاي مسموم و شايعات نشود. «1»

8. اصل لزوم احترام به مدير و پيشي نگرفتن بر او

قرآن كريم در سوره ي حجرات مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُم مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّي تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «2»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! فرا پيش خدا و فرستاده اش (چيزي را) مقدم نداريد، (و بر آنان پيشي مگيريد.) و [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد؛ كه خدا شنواي داناست. اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را فراتر از صداي پيامبر بلند مَكنيد، و در سخن گفتن بر او بانگ نزنيد، همچون بانگ زدن برخي از شما بر برخي [ديگر]؛ مبادا اعمال شما تباه شود در حالي كه شما (با درك حسّي) متوجه نمي شويد. در حقيقت كساني كه صداهايشان را نزد فرستاده خدا فرو مي كشند، آنان كساني هستند كه خدا دل هايشان را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 27

براي پارسايي (و خود نگهداري آزموده و) خالص نموده است؛ [و] براي آنان آمرزش و پاداش بزرگي است. در واقع كساني كه تو را از پشت اتاق ها فرا مي خوانند، اكثر آنان خردورزي نمي كنند. و اگر (بر فرض) آنان شكيبايي مي كردند تا به سوي آنان درآيي، حتماً براي آنان بهتر بود؛ و خدا

بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

اين اصل در حقيقت، وظيفه ي پيروان را درسازمان اداري و حكومتي نبوي بيان مي كند و اقتدار رهبري را در اطاعت پيروان مي داند. هر جا كه خدا و پيامبر حكمي داده باشند چه در حوزه ي «عمل» و چه در حوزه ي «علم و نظر» بايد پيروي شود يعني در همه ي حوزه هاي فعاليت انساني، اصل «عدم تقدم بر خدا» و سپس «عدم تقدم بر رسول» حاكم است. «1»

مسئله ي مديريت، بدون رعايت انظباط، هرگز به سامان نمي رسد و اگر بخواهند كساني كه تحت پوشش مديريت و رهبري قرار دارند به طور خودسرانه عمل كنند، شيرازه ي كارها به هم مي ريزد، هرقدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشد. «2»

آري رهبر و مدير هر اندازه نيرومند و واجد شرايط باشد در عين حال نياز به پيروان صديق، صميمي و مطيع دارد به گونه اي كه «پيروي» را وظيفه ي شرعي خود بدانند و حريم رهبري را حفظ كنند و قداست زدايي نكنند.

يكي از صاحب نظران در اين باره مي نويسد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 28

مديريت پژوهان نوين، اخيراً به نظريات «پيروي» اهتمام بيشتري نشان داده اند و در اين مسير از نظريات جامعه شناسان و روانشناسان مانند «ماكس وبر» و «زيگموند فرويد» بهره جسته اند. «1»

مديريت بحران و رعايت اصول اخلاقي و اجتماعي در آن

اشاره

بعد از شكست و مراجعت مسلمانان از جنگ احد، كساني كه از جنگ فرار كرده بودند و كوتاهي كرده بودند اطراف پيامبر جمع شدند و ضمن اظهار پشيماني، تقاضاي عفو و بخشش كردند. خداوند آيه ي 159 سوره ي آل عمران را نازل كرد «2» و فرمود:

(فبما رحمه من الله لنت له مو لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم

و استغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب متوكلين) «به (بركت) رحمت الهي در برابر آنان (: مردم) نرم و (مهربان) شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي شدند پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب با آنان مشورت كن اما هنگامي كه تصميم گرفتي، (قاطع باش) و بر خدا توكل كن زيرا خدواند متوكلان را دوست دارد.»

در اين آيه دستوراتي را به پيامبر داد كه مي توان تعبير نمود: «با اين دستورات پيامبر «مديريت بحران» كرد!» زيرا افرادي كه گرفتار شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند چنين افرادي نياز به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 29

«مديريت بحران» داشتند تا جراحات جسمي و روحي آنها هرچه زودتر التيام پيدا كند و نه تنها دچار تفرقه و فروپاشي نشوند بلكه براي حوادث آينده نيز آماده شوند. «1»

اين آيه بعضي از «اصول اخلاقي» و «ويژگي هاي مديريتي» پيامبر اكرم (ص) را در هنگام مديريت بحران بيان مي كند كه به توضيح مختصر برخي از آنها مي پردازيم:

1. نرم خويي و مهرباني

در اين آيه يكي از اصول اخلاقي پيامبر در مديريت كه مهرباني و نرم خويي است را برمي شمارد و آن را رمز موفقيت پيامبر مي داند و مي فرمايد: «اگر اين ويژگي در تو نبود افراد از دور تو پراكنده مي شدند.»

و به اين ويژگي پيامبر در آيات ديگر با تعابير گوناگون اشاره شده است. «2»

2. گذشت و بخشش خطاكاران

يكي از اهداف مديريت در قرآن، «رشد و تعالي» مجموعه ي تحت فرمان مدير مي باشد و بديهي است كه با برخوردهاي ناسنجيده و عجولانه و مچ گيري هاي مضر و ... مجموعه ها و افراد آن به رشد نمي رسد بلكه دچار عزل و نصب هاي مكرر و بي نتيجه مي شوند و ابهت و وقاررهبر يا مدير آن مجموعه نيز به خطر مي افتد آري با عفو و گذشت از خطاكاران و جلوگيري از پرده پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 30

دري است كه افراد تحت فرمان مدير، از رفتار كريمانه و بزرگوارانه مدير و رهبر، در خلوت خود شرمنده مي شوند و همين كه مي بينند خطاي آنها بخشيده شده يا آبروي خود را بازيافت كرده اند، تا پايان، خود را وام دار مدير و سرپرست و رهبر خود مي دانند و محبت او در دل آنها جايگزين مي شود و به اين روش است كه آن اشتباهات نيز تكرار نمي شود و مجموعه به «رشد و تعالي» مي رسد.

3. مشورت

كسي كه گمان كند همه چيز را مي داند نيازي به مشورت با ديگران نمي بيند و خود را از دستيابي به نظرات و پيشنهادهاي خوب ديگران محروم مي كند. چرا كه مشورت موجب بهره گيري از عقل ديگران و پالايش انديشه وايجاد پشتيبان است.

و ازطرفي خواست طبيعي افراد جامعه از مديران و مسئولان اين است كه با توجه به استعدادهاي آنها، در حد معقول به آنها «بها» داده شود تا زمينه ي رشد و تعالي شخصيت آدمي فراهم شود.

و در مقابل، بي اعتنايي به افكار و انديشه هاي معقول ديگران، شخصيت انساني افراد را مي شكند و ريشه هاي نهال فضيلت و ابتكار را در زمين دل ها مي خشكاند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 31

قرآن

كريم براي دستيابي به اين ارزش ها و زيبايي ها، با روش هاي گوناگون اين منظور را تعقيب مي كند كه يكي از اين شيوه هاي بسيار مناسب و پرجاذبه «مشورت» است. «1»

لذا مي بينيم در ادامه ي آيه مورد بحث، بعد از فرمان عفو عمومي، براي زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكري و روحي آنان دستور مي دهد: (و شاورهم في الامر) يعني با آنها در كارها مشورت نما (و از آنها نظرخواهي كن!).

همان طور كه در شأن نزول آيه آمده، پيامبراكرم قبل از جنگ احد در چگونگي مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد، و نظر آنها اين بود كه اردوگاه، دامنه ي احد باشد واين نظر محصول رضايت بخشي نداشت.

در آن موقع اين فكر به نظر بسياري مي رسيد كه در آينده ديگر پيامبر با كسي مشورت نمي كند.

قرآن كريم به اين توهم پاسخ مي دهد و مي فرمايد: «باز هم با آنها مشورت نما!»

چرا كه هر چند نتيجه ي ظاهري مشورت در برخي مواقع سودمند نيست ولي با نگاه كلي كه بررسي كنيم منافع آن بيش از زيان هاي آن مي باشد.

و اثري كه در آن براي پرورش فرد و اجتماع و رشد شخصيت آنها وجود دارد از همه ي اينها بالاتر است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 32

4. قاطعيت و شجاعت در عمل

در مفردات راغب در معناي عزم آمده: «عزم» يعني تصميم قلبي براي انجام كاري. «1»

و صاحب التحقيق مي نويسد: «عزم تصميم قطعي و موكد است هم در «چگونگي عمل» و هم در «امتداد و دوام عمل» به طوري كه اراده ي عمل و ادامه ي آن محقق شود.» «2»

خداوند بعد از اينكه پيامبر را به مهرباني و نرم خويي و گذشت وعفو و مشورت دعوت كرد سپس

دستور مي دهد كه بعد از آن مراحل، تصميم جدي و قاطع بگير!

در اينجا دو نكته از نكات تفسيري آيه را بيان مي كنيم: «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 33

1. در آيه ي شريفه مسئله ي مهم مشاوره به صورت جمع آمد (و شاورهم) ولي تصميم نهايي، تنها به عهده ي پيامبر گذاشته شد و به صورت مفرد فرمود: «فاذا عزمتَ».

اين اختلاف تعبير به يك نكته ي مهم اشاره دارد و آن اينكه بررسي جوانب مختلف مسائل اجتماعي بايد به صورت دسته جمعي و مشورت انجام گيرد، اما هنگامي كه طرحي تصويب شد بايد براي اجراي آن اراده ي واحدي به كار افتد. در غير اين صورت هرج و مرج مي شود.

2. مطلب ديگري كه از واژه ي «عزمت» فهميده مي شود اين است كه بعد از مهرباني و گذشت و مشورت با افراد و توليد نظرات جديد، بايد در نهايت، با «قاطعيت و جديت» نظر نهايي را اعلام كني و بر انجام آن تصميم بگيري.

5. توكل بر خدا

«توكل» از ماده ي «وكالت» به معناي انتخاب كردن وكيل است؛ و اين را مي دانيم كه يك وكيل خوب حداقل 4 صفت دارد: آگاهي كافي، امانت داري، قدرت، دلسوزي.

و اين را نيز مي دانيم كه قادر مطلق خداست و همه ي قدرت ها به او منتسب است.

تاثير توكل در ايجاد قدرت رواني اين است كه: «تكيه و اعتماد به قادر، موجب قدرت مي شود.»

از اين رو خداوند متعال مي فرمايد: «فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين»

آري هميشه در مشاوره وقتي نظرهاي متفاوت مطرح مي شود انسان مردد مي شود كدام نظر را انتخاب كند؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 34

چون ممكن است هر كدام نقاط ضعف و

قوتي داشته باشد از اين رو خداي متعال مي فرمايد: خود را در سر دو راهي قرار مده و در مقام تعارض قرار مگير و با جديت و قاطعيت تصميم بگير! و دلهره و نگراني احتمالي را نيز توكل بر خدا از بين مي برد و تو را ثابت قدم مي دارد.

بديهي است توكل بر خدا، هرگز به معناي استفاده نكردن از امكانات نيست بلكه ضمن استفاده از آنها مي باشد، آنجا كه امكانات فراهم است بايد مورد استفاده قرار گيرد و آنجا كه فراهم نيست بايد در فراهم آوري آنها كوشيد و در هر دو حال بايد بر خدا توكل كرد.

جمع بندي و نتيجه گيري

بيان شد كه يكي از ويژگي هاي مدير موفق «رأفت» و «مهرباني» مي باشد چنانچه پيامبر اكرم چنين شيوه اي را در مديريت خود داشتند. ولي اين مهرباني و عطوفت از سر «انفعال» و «ناچاري» نيست كه مدير را از موضع «قدرت و ابهت» خود سقوط دهد. بلكه اين مهرباني و عطوفت داراي ابزار و وسايلي است كه وقتي مدير با اين ابزار وارد عمل شود نتيجه چيز ديگري مي شود.

توضيح اينكه: مدير شايسته هنگامي كه هنر «گوش دادن» «1» و «تغافل» و «عفو و گذشت» «2» و «عيب پوشي» و «رفتار متواضعانه» «3» داشته باشد و از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 35

هرگونه «تكبر» و «غرور» به دور باشد و با زبان «كلامي نيكو» «1» و «مشورت» با افراد زير دست و تحت برنامه ي خود رفتار كند، آن افراد به طور طبيعي و اتوماتيك در «كمند اخلاق نيكوي» مدير «گرفتار» مي شوند و گاهي وام دار اخلاق وي مي شوند.

و از اين رو وقتي در جاي مناسب، مدير «قاطعيت» به

خرج داد همه، با جان و دل مي پذيرندو ... و اين نوع برخورد مدير با افراد نه تنها باعث ضعف مدير نمي شود بلكه باعث «رشد» و «تزكيه» و «تعالي» افراد مجموعه نيز مي شود و با ارتباط با خدا در سايه ي «توكل» مشكلات يكي پس از ديگري حل مي شود.

زيرا مديراني كه بر خدا توكل ندارند در مواقع بحراني به يأس و نااميدي مي رسند و در نتيجه بي حركت و راكد مي مانند و درچنين حالتي حتي از داشته ها و توانايي هاي شناخته شده ي خود نيز نمي توانند استفاده كنند ... چون سايه ي يأس همه جا را تاريك كرده است.

مديراني كه بر خدا توكل مي كنند اميدوار مي مانند و در زير نور اميد و نشاط علاوه بر آنكه از همه ي داشته ها و توانايي هاي شناخته شده ي خويش بهره برداري مي كنند توانايي هاي ناشناخته و فراموش شده و مورد غفلت واقع شده ي آنها نيز- در شرايط بحراني و اضطراري- شكوفا مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 36

زيرا بحران و اضطرار در صورتي كه اميد و نشاط را از انسان سلب نكند، قواي پنهان و ناشناخته ي مادي و معنوي او را شكوفا و بسيج مي نمايد. «1»

آري اين مجموعه ي به هم پيوسته از «اصول سازماندهي» و «اصول اخلاقي پيامبر (ص)» در مديريت مي باشد كه جاي برخي از آنها در «دانش مديريت غير اسلامي» خالي است كه توجه به آنها مي تواند باعث تغيير و تحول در «علم مديريت» شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 37

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 38

پرسش

ديدگاه پيامبر (ص) در مورد كيهان شناسي چيست؟

پاسخ:

درآمد

حكايت شده كه پيامبر اكرم (ص) در نيمه هاي شب كه براي نماز شب

از بستر بر مي خاست، وارد حياط مي شد، به آسمان مي نگريست واين آيات را تلاوت مي كرد:

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ «1»

(همان)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 39

كساني كه [در حال ايستاده و نشسته، و بر پهلوهايشان [آرميده ، خدا را ياد مي كنند؛ و در آفرينش آسمان ها و زمين تفكّر مي كنند؛ (در حالي كه مي گويند: اي) پروردگار ما! اين [ها] را بيهوده نيافريده اي؛ منزّهي تو؛ پس ما را از عذابِ آتش، حفظ كن!»

از رسول خدا (ص) قضايا واحاديثي نقل شده كه حاكي از اطلاع كامل آن حضرت از علم كيهان شناسي است واسراري از آن به دست آمده كه اعجاب دانشمندان را برانگيخته است.

از حضرت محمد (ص) حكايت شده كه در اين باره فرمودند:

«كشفت لي عن السموات السبع والارضين السبع حتي رأيت سكانها وعمارها وموضع كل ملك منها؛ «1» آسمان ها و زمين هاي هفتگانه آنچنان بر من روشن شد كه ساكنان وآباد كنندگان آن وجاي تك تك ملائك را ديدم.»

حضرت گاهي آيه اي از قرآن را تفسير مي كند و در تفسير آن از علم نجوم كمك مي گيرد؛ «2» و گاهي سوال نجومي يهودي را پاسخ مي دهد ويهودي با شنيدن جواب، اسلام مي آورد؛ «3» و گاهي از خلقت آسمان و زمين سخن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 40

مي گويد؛ «1» و نيز گاهي از آميخته شدن خرافات با اين علم، برآشفته مي شود و بر فراز منبر رفته و خطبه اي ايراد مي كند. «2»

در اين نوشته ي كوتاه، سعي داريم چند نمونه از اعمال وگفتار پيامبر اعظم

(ص) را كه با علم نجوم ارتباط دارد ذكر كرده ودقت حضرت را در آن امور، آنهم بدون بهره گيري از هيچگونه ابزار وآلات رصدي، نشان دهيم.

در مقدمه اي كوتاه فرق علم نجوم و تنجيم را بررسي كرده و برخي از روايات منع كننده را مورد بررسي قرار مي دهيم سپس در مورد «نسي ء»، تغيير قبله، مبدء تاريخ هجري و ديوار مسجد مدينه مطالبي مي نگاريم:

پيامبران وكيهان شناسي

نقش وكاربردي كه علم نجوم در امور روزمره وديني انسان ها داشته و دارد ايجاب مي كند كه برترين انسان ها يعني پيامبران وامامان از آن بي بهره نباشند. از امام صادق (ع) حكايت شده كه در اين باره مي فرمايند:

«بعد علم القرآن ما يكون اشرف من علم النجوم وهو علم الانبياء والاوصياء وورثه الانبياء ونحن نعرف هذاالعلم وما نذكره (ننكره)؛ «3» بعد از علم قرآن، بالاتر از علم نجوم نيست، وآن علم پيامبران وجانشينان ووارثان آنان است، ما نيز آنرا مي دانيم ولي ذكر نمي كنيم (انكار نمي كنيم)».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 41

در اين قسمت به اختصار از چند پيامبر بزرگ نام مي بريم و گزارش هائي را كه در مورد اطلاع آنان از اين علم، ذكر شده نقل مي كنيم:

الف. آدم (ع): عالم بزرگوار مرحوم علي بن طاوس از رساله ي ابي اسحاق طرطوسي چنين نقل مي كند: «خداوند متعال آدم را از بهشت به زمين هبوط داد وهمه چيز را به او آموخت از جمله طب و نجوم». «1»

ب. ادريس (ع): درباره ي ايشان گفته شده: «هو اول من استخرج علوم الحكمه والنجوم» «2» شايد اين نسبت به خاطر امور نجومي فراواني است كه آن حضرت انجام داده اند به عنوان مثال: ايشان بعضي از روزهاي سال

را به عنوان عيد قرارداد، و قرباني هايي براي زمان دخول خورشيد در بروج معين، و نيز رؤيت هلال تعيين كرد. «3»

مرحوم طبرسي، علم نجوم را معجزه ي حضرت ادريس مي داند و در تفسير اين آيه كه مي فرمايد «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ» «4»

چنين مي نويسد: «وقيل ان الله تعالي علّمه النجوم والحساب وعلم الهيأه وكان ذلك معجزه له» «5» ج. دانيال (ع): از ديگر پيامبران الهي است كه برخي مسائل نجومي از ايشان نقل شده است، صاحب كتاب «تاريخ التنجيم عندالعرب» از نسخه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 42

خطي از كتاب دانيال (ع) كه در «دار الكتب الظاهريه» دمشق ديده است، مطالب جالبي در نجوم گزارش مي دهد. «1»

دلايل موافق و مخالف نجوم

اول: آيات و روايات موافق نجوم

الف. آيات قرآن برخي از فوائد نجوم را گوشزد كرده و مي فرمايد:

«وَعَلَامَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛ «2» و نشانه هايي (نيز قرار داد) و آن (مردم) ان به وسيله ستاره [ها] رهنمون مي شوند.»

«وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ؛ «3» و او كسي است كه ستارگان را براي شما قرار داد، تا بوسيله آنها در تاريكي هاي خشكي و دريا، راه يابيد»

ب. روايات فراواني نيز در تشويق به فراگيري علم نجوم حكايت شده به عنوان مثال روايتي «ابن ابي عمير» از پيامبر اعظم (ص) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «علم نجوم را فراگيريد تا در تايكي بيابان و دريا راهنمايتان باشد، علم نجوم علم حضرت آدم است». «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 43

دوم: روايات مخالف نجوم

در منابع روايي با احاديثي روبرو مي شويم كه از ظاهر آنها نهي از فراگيري وبكار بردن علم نجوم

فهميده مي شود. ما قبل از هر گونه اظهار نظر، چند نمونه از رواياتي كه از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است را مي آوريم:

«من اقتبس شعبه من النجوم فقد اقتبس شعبه من السحر؛ «1» هر كس شاخه اي از علم نجوم را فرا گيرد، همانا شاخه اي از سحر را فرا گرفته است.»

«يا علي .. لا تجالس اصحاب النجوم، «2» پيامبر به حضرت علي (ع) فرمودند: با منجمين همنشين مشو.»

«من أتي عرافا .. او منجما يطلب غيب الله منه فقد حارب الله؛ «3» هر كس نزد كف بين يا منجمي برود و از او اطلاع از غيب خداوند را بخواهد، با خدا به جنگ برخاسته است».

«من صدق منجما او كاهنا فقد كفر بما انزل علي محمد (ص)؛ «4» كسي كه منجمي يا كاهني را تصديق كند آنچه كه بر محمد (ص) نازل شده را انكار كرده است.»

در اين باب، احاديث فراوان است ولي ما به همين مقدار اكتفا كرديم براي آگاهي بيشتر به جلد 57 و 58 بحار الانوار وديگر كتب روايي رجوع شود.

دقت در اين احاديث، و توجه به شواهدي همچون تشبيه به سحر، طلب غيب خداوند وهمساني با كاهن، نشان مي دهد كه مراد از علم نجوم در اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 44

روايات، علم تنجيم است. علماي گذشته نيز به اين مسئله تصريح كرده اند به عنوان مثال مرحوم صدوق پس از نقل اين روايت كه «المنجم ملعون» چنين مي نويسد: «هو الذي يقول بقدم الفلك ولا يقول بمفلكه وخالقه؛ «1» منجم در اين روايات كسي است كه فلك را ازلي مي داند و خالقي براي آن قائل نيست».

فرق بين علم نجوم وتنجيم

فهم دقيق

از مدح ها و مذمت هايي كه در برخي و روايات در باب علم نجوم و تنجيم وارد شده است، وقتي حاصل مي شود كه بتوانيم اين دو علم را تعريف و تفاوت هاي آنها را معين نمائيم.

بي توجهي به تمايزات اين دو علم، باعث شده ويژگي هاي هر كدام به ديگري نسبت داده شود.

در اين قسمت براي معرفي بهتر اين دو علم، كلمات متخصص اين فن، علامه حسن زاده آملي و برخي از دانشمندان ديگر را نقل مي كنيم:

«آنچه در زيج ها و كتب مربوط به اين فن وجود دارد بر دو نوع است. نوع اول مبتني بر اصول صحيح و محكم قواعد پا بر جا و برهاني رياضي است كه عقل و شرع آن را مي ستايند و شك و عيبي در آن نيست مانند تعيين سمت قبله ي شهرها و كسوف و خسوف، هلال و اندازه ي روزها، ماه ها و سال ها؛ و هر آنچه كه مردم به دانستن آن نيازمندند و نفعش براي همگان است و قرآن به آن ترغيب نموده است مانند اين سخن خداوند متعال: «واو كسي است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 45

ستارگان را براي شما قرار داد تا در تاريكي هاي خشكي و دريا بواسطه ي آن هدايت شويد [راه يابيد] بيقين نشانه ها را براي گروهي كه مي دانند تشريح نموده ايم»

امّا نوع دوم احكام نجومي است مانند وقوع زلزله و باريدن باران و ايجاد خرمي و آسايش و قحطي و گراني، مرگ و خرابي و مانند آن از چيزهايي كه از اوضاع كواكب استفاده مي شود بنابر آنچه در كتب احكام نجوم بيان شده است.» «1»

علامه حلي «2» (ره) وسيد ابوالحسن اصفهاني در اين باب عباراتي

تقريبا مشابه دارند. سيد ابوالحسن در وسيله النجاه چنين مي نويسد:

«تنجيم، خبر دادن قطعي و جزمي از حوادث عالم است مانند ارزاني و گراني، خشكسالي و خرمي، زيادي باران و كمي آن و غير اين موارد از خير و شر، نفع و ضرر؛ در حالي كه اين امور را به حركات افلاك و ارتباطات كواكب نسبت مي دهد، و اعتقاد دارد كواكب و حركات آنها در اين عالم تاثير دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 46

البته خبر دادن از كسوف و خسوف و هلال ماه و نزديك يا دور شدن كواكب، جزء تنجيم شمرده نمي شود، زيرا اينگونه امور، با حساب خاص و با ضبط مقدار حركات و مدار كواكب محاسبه مي شود و داري قواعد و اصول محكمي است و اگر خطايي ديده مي شود خطا در محاسبه است». «1»

برخي از بزرگان احكام نجوم را تكذيب كرده اند و درباره ي آن كتبي نيز تاليف شده است. در اين ميان مي توان به كتاب «الدرر و الغرر» تاليف علم الهدي شريف مرتضي و «منهاج النجاه» از محقق فيض و «فلك السعاده» از عليقلي ميرزا اشاره كرد.

و بزرگاني نيز همچون سيد بن طاووس در «فرج المهموم»، و ديگران به تاييد و تصديق اين احكام پرداخته اند، ما در پايان اين قسمت از كتاب «دروس معرفه الوقت و القبله» در بيان حقيقت مطلب كمك مي گيريم:

«رد كردن كلي احكام نجومي كه از اوضاع كواكب استنباط مي شوند از اموري است كه متخصصان فنون رياضي وعلوم غريبه آنرا نمي پذيرند. و نتيجه دادن وصحت بسياري از آنها مشروط به اوقات واوضاع خاصي است، بلكه بسياري از ادعيه واوراد وتعويذات نيز چنين است وروايات از

اينگونه مطالب پُر است». «2»

ايشان مي فرمايند: «بسياري از متخصصان اين فن، اموري را پيش بيني كرده اند و در وقتي كه گفته بودند روي داده است، و آنها را نمي توان بر اتفاق حمل كرد چرا كه هيچ اهل انصافي آنرا نمي پذيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 47

آري احكام نجوم مانند مسائل نجومي يقين آور نيست، بلكه به خاطر كم اطلاعي ما، خطاي زيادي در آن راه دارد». «1»

امروزه با علم نجوم در حوزه ها با بي مهري برخورد مي شود و آنرا علمي غير قابل استفاده براي عصر حاضر مي دانند در حالي كه فهم بسياري از آيات و روايات بر اطلاع از اين علم مبتني است. وقتي به كتب علماي گذشته مراجعه مي كنيم تبحّر آنان را در اين علوم مي يابيم و مي بينيم، كه چگونه با مهارتي ستودني مسائل تفسيري، فقهي و روايي را با تسلطي كه بر اين علوم داشته اند، شرح و بيان نموده اند.

استاد علامه حسن زاده طلاب علوم ديني را به فراگيري اين علم سفارش مي كنند و مي فرمايند:

«اي برادراني كه مشغول به تعليم و تدريس علوم ديني هستيد، اين علوم از نيازهاي ضروري شماست و چاره اي در يادگيري آنها نيست چرا كه قرآن كريم و كتب اربعه و ديگر جوامع روائي كه مدار استنباط احكام روايي اند، پر از اسراري است كه فهم آنها نياز به علوم عقلي ونقلي زيادي دارد ....

آيا گمان مي كني براي كسي كه از علوم حساب و هندسه و هيئت بي خبر باشد اين امكان هست كه كتب فقهي را درست درك كند، كتبي كه در آنها بحث از وقت، قبله، هلال و ... آمده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 48

تنظيم زمان وتاريخ

مقوله ي زمان و كارهاي روزانه و ماهيانه باعث توجه انسان ها به وقت شد، وجود اديان با تكاليفي كه مي بايست در زمان هاي خاصي انجام گيرد، اين توجه را بيشتر و ضروري تر كرد. از اين رو اجتماعات بشري هر يك براي خود تقويمي ترتيب دادند.

اساس گاهشماري اقوام قديم شبه جزيره ي عربستان همانند بسياري از ملل باستان بر حسب سير ماه در آسمان بود آنان فاصله ي دو رؤيت هلال را يك ماه (شهر) مي ناميدند و دوازده بار رؤيت متوالي را يك سال (عام- سنه) مي گفتند. اين ماه ها امروزه نيز محفوظ است و از محرم آغاز و با ذي الحجه پايان مي پذيرد. قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره دارد و مي فرمايد:

«إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ؛ «1» در حقيقت، تعداد ماه ها نزد خدا [از] روزي كه آسمان ها و زمين را آفريده، در كتاب الهي، دوازده ماه است؛ كه از آنها چهار [ماه ] حرام است.»

قرآن كريم به حرام بودن چهار ماه از آن ماه ها اشاره مي كند ولي به نام آنها تصريح نمي نمايد، شايد اين به خاطر شهرت آن چهار ماه در بين مردم بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 49

از زمان حضرت ابراهيم (ع) به علت حرمتي كه خداوند براي اين چهار ماه قرار داده بود، مردم براي آن احترام خاصي قائل بودند و در آن از جنگ و خونريزي دست مي كشيدند و در سايه ي حرمت اين ماه ها در صلح وآرامش به سر مي بردند. «1»

پيامبر گرامي اسلام نيز بر احترام اين ماهها تأكيد فراواني داشتند. از امام جعفر

صادق (ع) در اين باره حكايت شده: «حدثني ابي عن علي بن الحسين عن اميرالمؤمنين عليهم السلام ان رسول الله لمّا ثقل في مرضه قال: ايها الناس ان السنه اثنا عشر شهرا منها اربعه حرم ثم قال بيده: رجب مفرد وذوالقعده وذوالحجه والمحرم ثلاث متواليات». «2»

«پدرم از امام علي بن الحسين (ع) و ايشان از حضرت اميرالمؤمنين (ع) نقل كرد كه پيامبر اسلام در ايامي كه بيماري ايشان شدت گرفته بود خطاب به مردم فرمودند: سال دوازده ماه است كه چهار ماه آن حرام است سپس با اشاره به دستشان فرمودند: رجب كه تنهاست وذوالقعده وذوالحجه و محرم، سه ماه پشت سر هم هستند».

تغيير ماه هاي حرام (پديده نسئ) و مقابله قرآن و پيامبر (ص) با آن

آيات و روايات، حرمت خاصي براي اين ماه هاي حرام قائل شده اند تا حدي كه قرآن، تغيير و رعايت نكردن احترام اين ماه ها را باعث ازدياد كفر مي داند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 50

نزديك به دو قرن قبل از ظهور اسلام مردم شبه جزيره ي عربستان به خاطر برخي مسائل، ترتيب ماه ها را به هم مي زدند و با تغيير نام ماه ها، به زعم خويش جاي ماه حرام را عوض مي كردند. قرآن كريم و كتب تاريخي از اين عمل به نام «نسي ء» ياد مي كنند.

نسي ء در لغت

هدف از «نسي ء» «1»

درباره ي اينكه غرض از «نسي ء» چه بوده است؟! بين تاريخ نگاران و مفسران دو نظريه وجود دارد:

الف: از آنجايي كه قسمت عمده ي هزينه ي زندگي اعراب بدوي از راه غارت و غنائم جنگي تأمين مي شد، و با توقف سه ماهه ي اين اعمال، بر آنان سخت مي گذشت، آنها طرحي درانداختند تا اين ماه هاي حرام را به نحوي به ماه هاي ديگر انتقال دهند تا فاصله اي ميان آن سه ايجاد گردد «2» و بتوانند در اين فاصله، به غارت و چپاول بپردازند و در عين حال حرمت ماه هاي حرام را حفظ كرده باشند.

ب: ماه ذي الحجه، علاوه بر اينكه موسم حج بود، زماني بود كه قبايل عرب از نقاط مختلف شبه جزيره ي عربستان براي انجام مبادلات تجاري خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 51

به مكه مي آمدند، ولي به علت اينكه ماه ذي الحجه در فصل خاصي ثابت نمي ماند، اكثر اوقات نمي توانستند به موقع به عرضه و تقاضاي كالا بپردازند.

اين مسئله باعث شد آنان به فكر افتند و همچون يهوديان و ساير اقوام، كه با إعمال كبيسه، ماه ها را در فصول خاصي

ثابت نگه مي داشتند، موسم حج را در يكي از فصول مناسب نگاه دارند و در ضمن جاي ماه هاي حرام را نيز تغيير دهند. «1»

توليت اين كار برعهده ي اشخاص منجم و رياضي دان بود كه به آنان «نسأه» يا «قلمس» مي گفتند. به گفته ي صاحب «بلوغ الارب»، اولين آنان «نعيم بن ثعلبه الكناني» بود. «2»

ابوريحان بيروني، هفت نفر از آنان را نام مي برد كه هر كدام 30 سال توليت اين امر را بر عهده داشتند. او شروع «نسي ء» را دويست سال قبل از هجرت پيامبر مي داند. «3» و «أبو ثمامه» را آخرين قلمس نام مي برد كه معاصر پيامبر اسلام (ص) بوده است. «4»

روش قلامس

روشي كه قلامس بكار مي بردند چنين بود:

اولا: ماهي را از اول سال حذف مي كردند، مثلًا ماه محرم را كه اولين ماه سال قمري است، ناديده مي گرفتند، و ماه صفر را اولين ماه سال حساب مي كردند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 52

ثانيا: ماهي را كه از اول سال حذف كرده بودند در آخر سال قرار مي دادند و ماه آخر سال را تكراري مي خواندند.

ثالثا: در هر دو يا سه سال، بر حسب سال شمسي، آن ماهي كه بر سال قمري زياد مي گرديد (هر سال روزهاي شمسي بر قمري ده روز اضافه است) به آخر سال قمري اضافه كرده و به نام ماه پيشين مي خواندند. «1»

بدين طريق هم ماه هاي حرام جايش عوض مي شد و هم موسم حج در محل خود باقي مي ماند و همه ي اين محاسبات را «نسي ء» مي گفتند. اعلام اين تغييرات توسط «قلمس» صورت مي گرفت. او هر سال پس از اتمام اعمال حج در محلي در مني يا عرفات مي ايستاد و با صداي بلند

اعلام مي كرد. «2»

بنابراين بايد گفت: با اعمال نسي ء ماه هاي اعراب جاهليت هم شمسي بوده وهم قمري و اين دو را با هم مي آميختند. تا اينكه در سال دهم هجري كه پيامبر اسلام خود در مراسم حج شركت داشتند (حجه البلاغ) و اتفاقا حج آن سال در ذي الحجه حقيقي واقع شده بود، آيه ي «انّما النسي ء» «3» براي ابطال و الغاي نسي ء نازل شد و بدنبال آن پيامبر اكرم (ص) فرمودند:

«ان الزمان قد استدار فهواليوم كهيئه يوم خلق الله السماوات والارض». «4»

«روزگار گردش كرد و امروز به شكل روزي درآمد كه خداي تعالي در آن روز آسمان ها و زمين را آفريد»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 53

سخن اعجازآميز پيامبر (ص)

صاحب كتاب «تقويم و تقويم نگاري در تاريخ» در اين باره مي نويسد: «در آن سال، نهم ذي الحجه، با شروع برج ميزان يكي شده بود و آن آغاز فصل پاييز است «1» كه آغاز اعتدال خريفي است.

با دقت در روايت فوق معلوم مي شود: پيامبر اكرم (ص) فرمايش بسيار مهمي ايراد فرموده اند كه به راستي يكي از معجزات علمي است، و رازي است كه تا كنون كسي نتوانسته از آن پرده بردارد زيرا كه فرمود: زمان و هيئتِ گردش آن- دست كم منظومه ي شمسي- به سان روزي شد كه خدا آسمان و زمين را خلق كرد. يعني حركت زمين و آسمان و گردش افلاك فضائي از نقطه ي اعتدال شروع شده است و زمان آفرينش زمين، خط استواي خورشيد و زمين در يك صفحه بوده اند. «2»

اين فرمايش پيامبر (ص) با يافته هاي جديد علم، كاملا تاييد مي شود و چرا كه ايجاد زاويه ي استواي زميني و خورشيدي، به مرور

زمان پس از خلقت ايندو صورت گرفته است.

هجرت پيامبر (ص)، مبدأ تاريخ اسلامي

مي دانيم كه وجود تقويم براي نظم و برنامه هاي زندگي لازم وضروري است. دين اسلام نيز جداي از اهميتي كه براي تنظيم و سامان امور اجتماعي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 54

مردم قائل است، خود داراي تكاليف و برنامه هايي است كه بايد در زمان خاص انجام شود، و توجه به زمان در آن نقش بسزائي دارد.

اولين مسئله اي كه درگاه شماري و تقويم بايد لحاظ شود، مبدأ آن است. مبدأ تاريخ و گاه شماري مي بايست امري مهم و مشهور باشد تا ديگران به قبول آن متقاعد شوند. بحثي كه در اين قسمت ارائه مي دهيم در مورد تاريخ هجري و مبدء آن است:

پيامبر گرامي (ص) اولين كسي بود كه مبدأ تاريخ اسلامي را هجرت خويش از مكه به مدينه قرار داد و فرمان داد: نامه ها و ديگر نوشته ها را با آن تاريخ گذاري كنند. استاد محقق آيت الله جعفر سبحاني در اين باره مي نويسند: «بر خلاف آنچه ميان مورخان مشهور است كه خليفه ي دوم به اشاره و تصويب اميرالمؤمنين (ع)، هجرت پيامبر اسلام (ص) را سرآغاز تاريخ قرار داد، و دستور صادر كرد كه نامه ها و دفاتر دولتي را با آن تاريخ گذاري گردد، دقت در نامه هاي پيامبر (ص) كه قسمت اعظم آنها در متون تاريخ و كتابهاي حديث و سيره موجود است و ديگر اسناد و مدارك به روشني ثابت مي كند كه پيامبر گرامي (ص) نخستين كسي است كه هجرت خويش را مبدأ تاريخ شناخت، و نامه ها و مكاتبات خود را با سران قبايل و رؤساي عرب و شخصيتهاي، بازر با آن مورخ ساخت».

ايشان در ادامه

به چند نمونه از نامه هاي پيامبر اشاره مي كنند كه به امر رسول خدا تاريخ گذاري شده اند، كه برخي از آنها عبارتند:

الف: در پايان نامه اي كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) املاء نموده اند و در آن وصيت هاي آموزنده اي به سلمان فارسي و خاندانش شده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 55 است؛ چنين آمده است: «كتب علي بن ابي طالب بامر رسول الله في رجب سنه تسع من الهجره». «1»

ب: در صلحنامه اي كه امام علي (ع) به املاي پيامبر (ص) براي مسيحيان نجران نوشته است چنين آمده: «وامر عليا ان يكتب فيه انه كتب لخمس من الهجره». «2»

ج: بلاذري در فتوح البلدان متن پيمان پيامبر (ص) را با يهوديان مقناء آورده است كه در آن آمده است: حضرت اميرالمؤمنين (ع) آن پيمان نامه را در سال نهم نوشته است. «3»

در كتب روايي و تاريخ نيز به مواردي بر مي خوريم كه صحابه، اتفاقات مهم را با آغاز هجرت تاريخ گذاري مي كردند و اين بنابر پيروي از دستور پيامبر بوده است.

استاد سبحاني در ادامه با اشاره به روايات تاريخي كه خليفه ي دوم را پايه گذار تاريخ هجري مي دانند «4» مي نويسند: «اين بخش از تاريخ در برابر نصوص پيش، كه پيامبر گرامي (ص) را پايه گذار تاريخ هجري معرفي مي كند، نمي تواند قابل استناد باشد؛ گذشته از اينكه ممكن است تاريخ هجري كه پيامبر (ص) پايه گذار آن بود بر اثر مرور زمان و نياز كم به تاريخ، متروك شده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 56

و جنبه ي رسمي به خود نگرفته بود ولي در زمان خليفه ي دوم بر اثر گسترش مناسبات، رسمي

گرديد.» «1»

تغيير قبله از بيت المقدس به سوي كعبه به خواست پيامبر (ص)

قرآن كريم در سوره ي بقره آيه ي 144 مي فرمايد:

«قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛ بيقين روي چرخاندنت در آسمان (و نگاه هاي انتظارآميزت) را مي بينيم، و مسلماً تو را به [سوي قبله اي كه از آن خشنودي، باز مي گردانيم.» «2»

تغيير قبله ي مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه از ديگر وقائع عصر پيامبر گرامي اسلام (ص) است كه با علم نجوم ارتباط مستقيم دارد. به ويژه هنگامي كه مي بينيم پيامبر اعظم (ص) با بياني دقيق و اعجاز گونه مي فرمايند: «محرابي علي الميزاب». «3»

ابتدا واقعه را از زبان امام صادق (ع) نقل مي كنيم و در ادامه سخنان بزرگان را درباره ي اين قضيه نقل و نقد مي نمائيم:

از امام صادق (ع) حكايت شده: ... يهوديان پيامبر را سرزنش مي كردند و به ايشان مي گفتند: تو تابع ما هستي و به سوي قبله ي ما نماز مي خواني!» پيامبر بدين خاطر بسيار غمگين شدند و در نيمه هاي شب (از خانه) خارج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 57

شده و به آسمان مي نگريستند و منتظر فرمان الهي بودند. روز بعد هنگام نماز ظهر جبرئيل بر حضرت نازل شد در حالي كه پيامبر در مسجد بني سالم بود و دو ركعت از نماز ظهرش را خوانده بود. جبرئيل بازوي پيامبر را گرفت و او را به طرف مكه چرخاند و آيه ي فوق را بر او نازل كرد. «1»

با توجه به آيات 143 تا 151 سوره ي بقره مي توان دو دليل براي تغير قبله بيان كرد:

1. جلب رضايت وخشنودي پيامبر گرامي (ص): «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا» «2»

. و اين توجه و عنايت خداوند متعال به رسول

گراميش را مي رساند.

2. امتحان وآزمايش مردم «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» «3»

«و قبله [بيت المقدس را كه (چندي) بر آن بودي، قرار نداديم جز براي آنكه كسي كه از فرستاده [خدا] پيروي مي كند، از كسي كه [از عقيده خود] بر مي گردد، معلوم داريم».

درباره ي زمان و مكان اين واقعه نظرهاي متفاوتي ارائه گرديده است. علامه حسن زاده پس از نقل بسياري از آنها قول راجح را، هفده ماه پس از هجرت، در ماه رجب سال دوم هجري در مسجدي غير از مسجد قبا (مسجد ذو قبلتين) مي دانند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 58

قبله اعجازآميز پيامبر (ص) در مدينه

قبله ي شهر مدينه يكي از معجزات عملي رسول خدا (ص) است كه تا كنون باقي است چرا كه تعيين جهت قبله با دقت كامل انجام شده است بدون اينكه پيامبر اعظم (ص) از هيچ گونه ابزار آلات رصدي ونجومي استفاده نمايند.

از پيامبر اعظم (ص) نقل شده است كه ايشان فرمودند: «محرابي علي الميزاب» واين كه ايشان ناودان كعبه را در امتداد محراب خويش دانسته اند نكته اي بسيار جالب را در خودنهان دارد كه علامه حسن زاده در اين باره مي نويسند:

چون مدينه ومكه تقريبا در سطح يك دايره ي نصف النهار قرار گرفته اند، و اندكي طول مدينه از مكّه بيشتر است و عرض مدينه نيز قريب چهار درجه بيشتر از عرض مكّه است رسول اكرم (ص) فرمود: «محرابي علي الميزاب» و روبه روي ناودان ايستاد، زيرا قبله ي مدينه اندكي از جنوب به سوي مغرب منحرف است و ناودان كعبه در جانب غربي كعبه است (دقت كنيد). «1»

برخي همچون علامه مجلسي قبله ي اصلي مدينه را تغيير يافته مي دانند

ومي گويند سلاطين جور براي محو آثار اسلام و معجزات پيامبر آنرا تغيير داده اند.

علامه حسن زاده در اين باره مي گويند: اولًا: اين نظر علامه مجلسي احتمالا به خاطر غلط بودن نُسخ زيجي بوده كه در اختيار ايشان بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 59

ثانياً: شايد ايشان رموزي كه براي تعيين درجات نوشته شده را غلط خوانده است (مثلا كر را لر خوانده) ثالثا: بسياري از سلاطين جور به اسلام تظاهر مي كردند و نيز با عنايت و توجه مسلمانان به مظاهر اسلام، خاصه مظاهر منسوب به پيامبر (ص)، تغيير آن امكان پذير نبوده است.

رابعا: توسعه ي مسجد با حفظ قبله ي اصلي منافات ندارد. «1»

علامه حسن زاده در ادامه از بسياري علما ودانشمندان نام مي برد كه تصريح مي كنند قبله ي كنوني همان قبله ي زمان پيامبر (ص) و دقيقا به سمت كعبه است. ايشان به سخنان ابوريحان بيروني در كتاب «قانون مسعودي» و فرهاد ميرزا در كتاب «جام جم»، ژنرال لاروس در «اطلس» و ناصرخسرو در «سياحتنامه» استناد مي كند ايشان «زيج هندي» و «زيج محمد شاهي» و محاسبات متأخرين را نيز مؤيد عمل پيامبر وصحت قبله ي كنوني مي دانند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 60

ديوار مسجد پيامبر (ص) يا شاخص زوال

وقت زوال ظهر را از دو راه مي توان بدست آورد:

الف: شيئي همچون چوب گرد وبلندي را عمود بر سطح افق بر روي زمين نصب كنيم.

ب: جسمي به شكل مستطيل متوازي السطحين را عمود بر سطح افق بر روي زمين نصب نمائيم.

در صورت اول سايه فقط در اياميكه خورشيد هنگام زوال درست بالاي سر (سمت الرأس) آن محل باشد، از بين مي رود؛ و در روزهاي ديگر سايه در هنگام زوال

به كمترين حدّ خود رسيده وپس از زوال وسعت پيدا مي كند.

اما در صورت دوم اگر شاخص درست بر روي خط زوال نصب شود، قبل از زوال، سايه در سمت غربي شاخص است؛ و بعد از زوال، سايه در سمت شرقي شاخص پديد مي آيد و در زمان زوال، سايه اي در سمت غربي و شرقي شاخص ديده نمي شود.

: خط زوال خطي فرضي است كه از جنوب به شمال كشيده شده و هنگامي كه خورشيد درست بالاي سر آن خط قرار گرفت، زوال و ظهر شرعي است.

پيامبر گرامي (ص) براي اينكه مردم مدينه، راحت تر بتوانند وقت نماز ظهر را تشخيص دهند دستور دادند ديوار غربي مسجد مدينه را به صورت شاخصي در امداد دايره نصف النهار بنا كنند و اين كار با دخالت و نظارت مستقيم پيامبر (ص) صورت گرفت. در اينجا دو روايت را از زراره كه بيان كننده ي اين مسئله است ذكر مي كنيم.

الف: زراره مي گويد: ديوار مسجد رسول خدا (ص) به اندازه ي يك قامت بود و چون يك ذراع از سايه ي آن مي گذشت، پيامبر نماز ظهر را مي خواندند و پيش از آن نافله را به جا مي آوردند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 61

ب: زراره در حديث ديگري مي گويد از امام باقر شنيدم مي فرمود: پيامبر (ص) چيزي از نمازهاي روزانه را نمي گذارد، تا اينكه خورشيد به زوال برسد وقتي سايه به اندازه ي نصف انگشت مي رسيد هشت ركعت نافله ظهر را مي خواند، و آنگاه كه سايه به اندازه ي يك زراع مي رسيد نماز ظهر را مي خواند. «1»

از اين حديث به خوبي استفاده مي شود كه ديوار مسجد در راستاي خط شمال وجنوب بوده است، زيرا وقتي سايه ي

آن به مقدار نصف انگشت مي رسيده پيامبر (ص) نافله را شروع مي كرده اند. «2»

علامه حسن زاده دراين باره چنين مي نويسند:

«و پيامبر خدا فرمان داد تا ديوار غربي مسجد مدينه را در امتداد خط زوال از شمال به جنوب بسازند، بدون اينكه اين استخراج را از راه رصد وبا ابزار رصدي انجام دهد ومردم مدينه از اين راه، وقت زوال را مي شناختند. كيهان شناسان و رصد كنندگان، امروزه در رصدخانه هاي خويش ديوارهايي همانند آنچه گفته شد مي سازند و معتقدند كه اين بهترين و دقيق ترين راه براي تشخيص زوال است. «3»

اين عمل پيامبر (ص) در عين حال كه بسيار دقيق بود، بدون استفاده از ابزار رصدي و نجومي صورت گرفت و اين خود نشانه اي از اعجاز آن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 62

ديوار مسجد پيامبر (ص) يا جدول سينوسها و تانژانت

با احداث ديوار مسجد مدينه در امتداد نصف النهار وآنهم به اندازه ي يك قامت، پيامبر اكرم (ص) ضابطه اي را براي تعيين زمان ظهر و عصر و نافله هاي آن بيان كردند كه بعدها اين ضابطه، منشأ پيدايش بسياري از مسائل رياضي شد.

از علامه شعراني چنين نقل شده: «پيامبر (ص) فرمان داد ارتفاع ديوار مسجد به اندازه ي قامت يك انسان- يعني هفت قدم- بنا شود. چنان كه مرحوم كليني از «عبد الله بن سنان» نقل كرده است كه از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: «رسول خدا (ص) مسجد را با خشت ساخت .. و چون گرما شديد شد گفتند: يا رسول الله اي كاش دستور سقف مسجد را صادر مي فرمودي. فرمود: آري، آنگاه چند ستون از درختان نخل براي اين منظور آماده كرده و مقداري شاخه و هيزم روي آن ريختند

... امّا ديوار مسجد قبل از آن كه سقف بر آن بيايد به اندازه ي يك قامت بود وقتي سايه ي آن به اندازه ي يك زراع مي رسيد- اندازه ي عرض خوابگاه يك بز- نماز ظهر مي خواند، و وقتي به دو برابر مي رسيد نماز عصر مي گذاشت». «1»

باري، خورشيد چون به راس السرطان برسد ميل آن از استواي سماوي، تقريبا برابر عرض مدينه است وچون به دايره ي نيمروز برسد بالاي سر اهالي مدينه قرار مي گيرد، زيرا ارتفاع آن در اين هنگام 90 درجه است، و براي اشخاص و شاخص ها، سايه وجود نخواهد داشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 63

بنابراين رسول الله (ص) وقت نمايان شدن سايه ي ديوار را علامت وقت نماز ظهر قرار داد، از اين رو وقتي سايه به اندازه ي ارتفاع ديوار شود، ارتفاع خورشيد از افق 45 درجه است (نصف غايت ارتفاع خورشيد) اين هنگام دقيقاً وسط حقيقي ميان ظهر وغروب است كه پيامبر (ص) آن را پايان فضيلت ظهر قرارداد.

پس هر گاه سايه دو برابر ارتفاع ديوار گردد، ارتفاع خورشيد، از افق نزديك 26 درجه است كه پايان فضيلت نماز عصر است.

بنابراين پيامبر اكرم (ص) با اين عمل يك ضابطه و فرمول دقيق مثلثاتي را عرضه كردند؛ از اين رو مسلمانان مدينه مراقب سايه ي ديوار بودند كه چون به هفت قدم مي رسيد نماز عصر مي خواندند.

«ابوالوفاء بوزجاني» شكل ظلي را از عمل رسول خدا (ص) استنباط وامور زيرا را بدست آورد.

1- نصب شاخص- ديوار مسجد- بايد بر خط نصف النهار باشد.

2- ارتفاع ديوار بايد به اندازه ي قامت يك انسان معتدل باشد.

3- اجراي عمل وقتي است كه خورشيد به انتهاي ارتفاع (نيمروز) رسيده باشد.

4- مبدأ حساب،

روزي قرار مي گيرد كه ميل آفتاب به اندازه ي عرض شهر باشد (يعني راس السرطان).

5- نيم سازي نهايت ارتفاع: در وقتي اين امر صورت مي گيرد كه سايه ي شاخص با شاخص برابر باشد، پس قامت شاخص نصف مدت بين ظهر وغروب است در نتيجه ميان سايه، و زاويه ي آن ارتباط وجود دارد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 64

توضيح و تفصيل اين ارتباط، در اين مجال نمي گنجد براي آگاهي بيشتر از اين بحث به كتبي همچون «دروس معرفت الوقت والقبله» و نيز «هيئت و نجوم اسلامي» رجوع شود و در اينجا فقط عبارت علامه حسن زاده را در اين زمينه مي آوريم:

«أبوالوفاء بوزجاني وديگر بزرگان علماي ما، ويژگي هاي «ظل» و «جيب» را از سايه ي ديوار شاخص كه مساوي با شعاع دايره است، استنباط كردند. سپس جدول هاي «جيب» و «ظل» را از عمل پيامبر در مورد ديوار مسجد استنباط كرده وآنرا مرتب كردند. سپس دانشمندان اسم «ظل» را به «مماس» تغيير دادند و براي دومين بار، نام آن را به «تانژانت» تغيير دادند كه لغتي فرانسوي است، و مردم گمان كردند اين مسائل از غرب آمده است در حالي كه حق اين است كه عمل پيامبر در ساختن ديوار مسجد براي تعيين زوال ووقت نماز ظهر وعصر، اساس اين طرح علمي عظيم است و «ابوالوفاء» بر اسرار اين كار پيامبر (ص)، كه اساسي رياضي داشت پي برد ومسائل «ظل» را از آن استنباط كرد». «1» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 65

مهندسي شيخ بهائي در صحن نجف با الهام از عمل پيامبر (ص)

شيخ بهائي با الهام از عمل رسول اكرم (ص) ديوارهاي شرقي و غربي صحن مقدس اميرالمؤمنين را در راستاي نصف النهار

استوار ساخته است، از اين رو هر گاه سايه از ديوار شرقي ناپديد و از ديوار غربي پديد آيد، ظهر شرعي، زوال خورشيد وتجاوز آن از ديوار نصف النهار نمودار مي گردد. «1»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. دروس هيئت وديگر رشته هاي رياضي، حسن زاده ي آملي، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 71.

2. دروس معرفه الوقت والقبله، حسن زاده آملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 83.

3. هيئت ونجوم اسلامي، علي زماني قمشه اي، انتشارات مؤسسه ي امام صادق (ع) چاپ اول، 84.

4. تقويم وتقويم نگاري در تاريخ، دكتر ابوالفضل نبئي، انتشارات آستان قدس، چاپ دوم، 66.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 66

5. اسلام وهيأت، سيد هبه الله شهرستاني، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، 89 ق.

6. راز آسمانها وزمين، ثريا شاه ويسي، ناشر مولف، چاپ اول، 78.

7. زمين وآسمان در قرآن، سيد علي اشرف حسني، انتشارات اميري، چاپ اول، 80.

8. ستاره شناسي زمانهاي اسلامي، ت: تقي عدالتي، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 77.

9. كتاب المكاسب، شيخ اعضم مرتضي انصاري، انتشارات دارالحكمه، چاپ اول، 1416 ه-. ق.

10. الاثار الباقيه، ابو ريحان بيروني، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1422 ه- ق.

11. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات امام صادق (ع)، چاپ سوم، 68.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 67

پرسش

نظر و شيوه ي پيامبر اكرم (ص) در بهداشت جسم چيست؟

پاسخ:

مقدمه

قران كريم، پيامبر اكرم را به عنوان «الگوي نيكو» معرفي مي كند و چون اين الگو بودن پيامبر به طور مطلق مطرح شده از اين رو ايشان در همه ابعاد «الگوي نيكو» مي باشند و وظيفه داريم از او الگوگيري كنيم.

و از آنجا كه تأثير «روح بر جسم» و «جسم بر

روح» دو طرفه مي باشد؛ افرادي كه درآرزوي رسيدن به مقامات معنوي و ملكوتي هستند نمي توانند نسبت به جسم و نيازهاي جسمي خود بي تفاوت باشند و به تعبير ديگر براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 68

رسيدن به «بهداشت روح و روان» لازم است به «بهداشت جسم» توجه ويژه نمود. چنانكه پيامبر اكرم به اين مطلب عنايت خاص داشتند.

و از طرفي چون پيامبر اكرم به عنوان پيام آور الهي با مردم روبرو مي شدند و در اين رويارويي قبل از اينكه افراد به ويژگي هاي نيكوي اخلاقي و لطافت هاي روحي و زيبايي هاي رواني پيامبر پي ببرند- چرا كه اين آگاهي به مجالست، همراهي و گذران زمان نياز دارد- به ويژگي ظاهري حضرت توجه مي كردند و در مورد او به قضاوت مي نشستند.

از اين رو مي توان گفت يكي از اسرار موفقيت حضرت محمد (ص) در پيام رساني الهي و تبليغ دين، همين موضوع توجه به بهداشت جسم و آراستگي ظاهري پيامبر بود.

كه در اين مجال برخي از آنها را بر مي شماريم:

بهداشت غذايي

در مورد غذا خوردن پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: ايشان هنگام غذا خوردن «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گفت و غذا را با سه انگشت تناول مي كرد (لقمه هاي حضرت كوچك بود) و از غذاي جلو خود مي خورد، قبل از ديگران شروع به غذا مي كرد، و بعد از ديگران دست از آن مي كشيد، و با دو انگشت غذا نمي خورد و مي فرمود: با دو انگشت خوردن روش شيطان است.

همچنين حكايت شده: پيامبر اكرم (ص) خيار را با خرما و نمك ميل مي كرد، ميوه ي تازه تناول مي نمود محبوب ترين ميوه ها براي او خربزه و انگور

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 69

بود، خربزه را با نان و گاهي با شكر و گاهي نيز با رطب ميل مي كرد. و خرما را با شير مي خورد و آن دو را از بهترين مي ناميد.

پيامبر هرگز از طعام بدگويي نمي كرد، اگر طعامي را دوست مي داشت مي خورد و گرنه ميل نمي كرد و اگر خود غذايي نمي خورد ديگري را از آن منع نمي كرد، و آن غذا را از نظر ديگران نمي انداخت؛ ظرف غذا را با انگشتان تمييز مي نمود و مي ليسيد و مي فرمود: ته مانده ي غذا پر بركت ترين قسمت طعام مي باشد ....

و دستش را با حوله خشك و تميز نمي كرد بلكه پس از غذا دست ها را مي شست تا كاملًا تميز مي شد و كمترين بويي از غذا در آن باقي نمي ماند. «1»

و از پيامبر اكرم حكايت شده:

اي علي! خوراك را با نمك آغاز كن و با آن نيز پايان بده چرا كه نمك، درمان هفتاد درد است كه كمترين آنها ديوانگي و جزام و پيسي است. «2»

اي علي! بر بدن خود روغن زيتون بمال كه ابليس تا چهل شب به كسي كه روغن زيتون به خود بمالد نزديك نشود. «3»

يادآوري

1. عصر پيامبر معمولًا ظرف ها و قاشق ها چوبي بود كه از نظر بهداشت مشكل داشت، بنابراين همانطور كه در احاديث اشاره شده بهترين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 70

وسيله براي غذا خوردن انگشتان دست بود كه قابل شستشو بود و به راحتي تميز مي شد.

2. از مطالب فوق برمي آيد كه پيامبراكرم علاوه بر اينكه بهداشت در تغذيه را رعايت مي كرد از تأمين «بهداشت روان» نيز غافل نبود.

زيرا برخي نكات مانند: «قبل از ديگران شروع به غذا مي كرد و بعد

از ديگران دست مي كشيد و موارد ديگر» بُعد بهداشت روان افراد را تأمين مي كند.

آشاميدن

هنگام آشاميدن «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گفت و يكي دو جرعه مي نوشيد و تأمل مي كرد و خداوند را حمد و سپاس مي گفت و دوباره با بسم الله شروع مي نمود؛ همچنين تا سه بار؛ يعني هر بار كه آب مي آشاميد سه بسم الله و سه الحمدالله مي گفت و آب را مي مكيد و نمي بلعيد و مي فرمود: درد، بعد از بعليدن آب است و در حين آشاميدن نفس نمي كشيد و اگر مي خواست نفس بكشد ظرف آب را از دهان دور نگه مي داشت. «1»

در ظرف هاي بلورين كه از شام مي آمد مي نوشيد، و همچنين و در كاسه ي چوبي يا پوستي و نيز با دست هاي خود آب مي نوشيد و مي فرمود. ظرفي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 71

پاكيزه تر از دست نيست. بهترين آشاميدني برايش آب شيرين بود و بعد از عسل نيز آب مي نوشيد «1».

از انس نقل شده: من ده سال با پيامبر نشست و برخاست داشتم و انواع عطرها را استشمام كرده ام، ولي هرگز بويي از بوي دهان پيامبر خوش بوتر نيافتم. «2»

روايت شده كه آن حضرت سير و پياز و تره و سبزيجات بد بو تناول نمي كرد. «3»

آرايش پيامبر

حضرت درچشم راست؛ سه ميل و در چشم چپ دو ميل سرمه مي كشيد. «4»

شانه زدن پيامبر (ص)

پيامبر از ژوليدگي مو بدش مي آمد از اين رو موهاي صورت و سرش را شانه مي زد و هميشه شانه را پس از استفاده زير سر مي گذاشت و مي فرمود: شانه زدن «وبا» را از بين مي برد.

موهاي صورت را از زير، چهل بار شانه مي زد، و از بالا هفت بار شانه مي زد و مي فرمود: اينكار حافظه را زياد مي كند و بلغم را از بين مي برد. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 72

پيامبر به آينه نگاه مي كرد و موهاي سرش را شانه مي زد و گاه در آب نگاه مي كرد و موهايش را منظم مي نمود. «1»

آراستن براي خانواده و اصحاب

پيامبر اكرم (ص) خود را براي اصحاب خود نيز آراسته مي كرد تا چه رسد به خانواده؛ عايشه عرض كرد: تو پيامبر خدايي و بهترين خلق خدايي، پيامبر فرمود: خداوند دوست دارد: بنده، چون به سوي برادران خود بيرون مي رود خود را براي آنها منظم كند و خود را بيارايد و زيبا سازد. «2»

پيامبر اكرم (ص) به اصحاب توصيه مي كردند كه خود را براي خانواده ي خود و همچنين دوستان و نزديكان خود بياراييد. «3»

بوي خوش پيامبر

پيامبر اكرم (ص) در شب تاريك پيش از آنكه ديده شود از بوي خوشش شناخته مي شد، چنانكه رهگذر قبل از ديدن او مي گفت: اين پيغمبر است. با مشك خود را خوشبو مي كرد و به چيزهاي بي رنگ كه مناسب مردان است مثل مشك و عنبر خود را معطر مي فرمود.

از امام صادق (ع) حكايت شده: پيامبر اكرم (ص) براي بوي خوش بيش از غذا خرج مي كرد؛ از هيچ راهي نمي گذشت مگر آنكه هر كس بعد از مدتي كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 73

از آنجا رد مي شد از بوي خوشي كه از وي باقي مانده بود مي فهميد كه آن حضرت از آنجا گذشته است. «1»

بهداشت در سفر

حضرت در سفرها شيشه ي روغن (بدن) و سرمه دان و قيچي و مسواك و شانه را از خود جدا نمي كرد. و همچنين حكايت شده كه نخ و سوزن و چرم را نيز با خود برمي داشت و لباس خود را مي دوخت. «2»

بهداشت دهان و دندان

پيامبر اكرم (ص) دندان ها را از عرض مسواك مي كرد (يعني از بالا به پايين) حضرت پيامبر در هر شب سه بار مسواك مي كرد: يك بار قبل از خواب، و بار دوم پس از بيدار شدن براي نماز شب، و بار سوم قبل ازبيرون رفتن براي نماز صبح (در مسجد) و با چوب اراك مسواك مي نمود. «3»

چون مي خواست بخوابد مسواك مي كرد و بعد به بستر مي رفت، و پس از جاي گرفتن در بستر، به دست راست مي خوابيد و دست راست را به گونه مي نهاد و دعا مي كرد «4» و هنگام خواب «آيه الكرسي» مي خواند.

و از پيامبر حكايت شده كه به اميرالمومنين چنين توصيه مي كرد: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 74

اي علي بر تو باد مسواك زدن. زيرا مسواك زدن پاكي دهان، خشنودي پروردگار جهان و باعث روشني ديدگان مي گردد. و خلال كردن، تو را محبوب فرشتگان سازد زيرا فرشتگان از بوي دهان كسي كه پس از صرف غذا خلال نكند در آزارند. «1»

بهداشت لباس

پيامبر اكرم (ص) براي پاكيزگي لباس اهميت خاصي قائل بود و براي جمعه دو لباس مخصوص داشت و حوله و پارچه اي خصوصي داشت كه پس از وضو، صورت خود را خشك مي كرد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 75

بهداشت جنسي از نظر پيامبر

از حضرت حكايت شده: در نخستين شب ماه و شب نيمه ي ماه با همسرت نزديكي نكن! آيا نديدي كه ديوانه در شب اول ماه و شب نيمه ي ماه غش و تشنج مي كند؟ «1»

از جمله موارد بهداشتي كه پيامبر اكرم (ص) رعايت مي كردند و در روايات به آن سفارش كرده اند عبارتند از:

1. توصيه به حمام و رعايت آداب آن و اوقات آن؛ «2»

2. از بين بردن موهاي زائد بدن؛ «3»

3. پيرايش موهاي صورت؛ «4»

4. كوتاه كردن ناخن ها و رعايت بهداشت آن؛ «5»

5. توصيه هايي در مورد آداب لباس پوشيدن و پاكيزگي آن و كيفيت و جنس آن؛ «6»

6. سفارش هايي در مورد پوشيدن كفش، نوع و رنگ و اندازه ي آن؛ «7»

7. رعايت بهداشت خوردن و آشاميدن و آداب آن و همچنين رعايت آداب سفره ي غذا. «8»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 76

پرسش

اشاره

حقوق حيوانات از نظر پيامبر (ص) چيست و آيا حيوانات رستاخيز دارند؟

پاسخ:

احاديثي از پيامبر اعظم (ص) در مورد حيوانات

از پيامبر اكرم (ص) روايات فراواني در مورد حيوانات حكايت شده كه به بيان برخي از آنها مي پردازيم:

الف. حقوق حيوانات

1- از آن حضرت حكايت شده: چهارپايان بر صاحبانشان شش حق دارند: 1- چون به منزل رسيد پيش از هر كار علوفه ي او را بدهد؛ 2- و چون بر آبي مي گذرد، آب را بر او عرضه كند و آزادش بگذارد؛ 3- برصورتش كتك نزند كه به تسبيح و ستايش خداي خويش مشغول است؛ 4- و جز در راه خدا بر پشت حيوان درنگ نكند؛ 5- و بيش از تواناييش بر او بار ننهد؛ 6- و بيش از اندازه [تواناييش با او راهپيمايي نكند. «1»

2- از امام صادق (ع) نقل شده است كه پيامبر (ص) نهي فرمودند از اينكه در صورت چهارپايان داغ نهاده شود و يا اينكه به صورت آنها زده شود زيرا آنها حمد و تسبيح پروردگار را به جا مي آورند. «2»

3- در حديثي حكايت شده كه فرمودند: چون گوسفند نگاه داريد خوابگاه ايشان را پاكيزه كنيد و خاك از بدنشان پاك كنيد و در حديثي ديگر از ايشان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 77

نقل شده: خوابگاه گوسفندان را تميز كنيد، و آنچه از بيني آنها بيرون مي آيد پاك كنيد، و در محل خواب آنها نماز بگذاريد كه گوسفند از حيوانات بهشت است «1» (از اين روايت نيز مي توان فهميد كه خوابگاه آنها به قدري بايد تميز باشد كه بتوان آنجا نماز خواند).

4- آن حضرت (ص) شتري را ديدند كه بار بردوش

دارد و پايش بسته است فرمودند: به صاحب اين شتر بگوييد كه اين شتر در قيامت از او دادخواهي خواهد كرد. «2»

5- آن حضرت نهي فرمودند از آنكه حيواني را به آتش بسوزانند «3»

6- از امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) فرمودند: جوجه [پرندگان را در لانه اش شكار نكنيد و همچنين پرنده را در خواب. شخصي از ايشان (ص) پرسيد: چه زماني وقت خواب اوست آن حضرت فرمود: شب، پس، شب هنگام بر او وارد مشو تا اينكه صبح كند و جوجه را در لانه اش شكار نكن تا اينكه پر درآورد و پرواز كند و هنگامي كه پرواز كرد كمانت را برايش زه كن و دامت را برايش پهن نما. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 78

7- همچنين از ايشان نقل شده كه نهي فرمودند از اينكه شب هنگام به سراغ پرندگان بروند و فرمودند: شب «امان» است براي آنها. «1»

8- در «مرصاد العباد» نجم الدّين رازي «2» از پيامبر اكرم (ص) آمده است: هر كس زراعتي بكارد يا درخت ميوه اي بنشاند هر چه از آن، پرندگان يا چهارپايان بخورند در ديوان او درج خواهد شد.

9- در «ترك الاطناب» ابن القضاعي آمده كه پيامبر (ص) فرمود: در ميان بني اسرائيل مردي سيه دل و گناهكار بود، روزي سگي را بر لب چاهي تشنه يافت كه از تشنگي زبان بيرون آورده بود آن مرد به درون چاه رفت و كفش هاي خود را پر از آب كرد و به سگ داد، خداوند به پيامبر زمان وحي فرستاد به آن مرد بگو: «به خاطر اين مهرباني هر چه كرده بودي بخشيدم.» مردي از

ياران آن حضرت برخاست و گفت: آيا ما را نيز به خاطر چهارپايان مزد دهد؟ پيامبر (ص) فرمودند: «في كلِّ كبد حرّي أجرٌ؛ در هر جگر تافته اي مزدي هست» «3».

حديثِ «در هر جگر سوخته مزدي هست» سرمشقي بوده براي عرفا و انديشمندان اسلامي براي ترحّم به حيوانات، سعدي درباب دوم گلستان گويد: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 79

يكي در بيابان سگي تشنه يافت

برون از رمق در حياتش نيافت

كله دلو كرد آن پسنديده كشِ

چو حبل اندر آن بست دستار خويش

به خدمت ميان بست و بازو گشاد

سگ ناتوان را كمي آب داد

خبر داد پيغمبر از حال مرد

كه ايزد گناهان او عفو كرد «1»

ب. حشر حيوانات

از امام صادق (ع) نقل شده كه امام سجاد هنگام وفاتش به فرزندش [امام محمد باقر] (ع) فرمود: من بر اين شتر 20 حج به جا آورده ام و حتي يك شلاق هم به آن نزده ام، هنگامي كه مُرد، دفنش كن كه حيوانات درنده آنرا نخورند همانا رسول خدا (ص) فرمودند: هيچ شتري نيست كه 7 حج در عرفات وقوف داشته باشد «2» مگر اينكه خداوند آنرا از حيوانات بهشت قرار مي دهد و به نسلش بركت مي دهد. پس هنگامي كه آن شتر مُرد اباجعفر (امام محمد باقر (ع)) برايش گودالي كند و آنرا دفن كرد. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 80

2- از ابوذر نقل شده كه گفت: با رسول الله (ص) بوديم كه دو بز به همديگر شاخ زدند. پيامبر (ص) فرمودند: آيا مي دانيد براي چه به همديگر شاخ زدند؟ گفتند: نه؛ فرمود: ولي

خدا مي داند و به زودي در ميان آنها داوري خواهد كرد. «1»

3- در روايتي نيز از طريق اهل سنت وارد شده كه آن حضرت فرمودند: خداوند تمام اين جنبدگان را روز قيامت برمي انگيزد و قصاص بعضي را از بعضي ديگر مي گيرد، حتي قصاص حيواني را كه شاخ نداشته و ديگري بي جهت به او شاخ زده است. «2»

4- هر كه گنجشكي را بيهوده بكشد روز قيامت بيايد و نزد عرش فرياد كند پروردگارا از اين بپرس براي چه مرا بي فايده كشت؟ «3»

5- هر حيوان پرنده يا غير آن كه به ناحق كشته شود روز قيامت با قاتل خويش مخاصمه مي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 81

ج. پرندگان

1- شخصي از نزد امام صادق (ع) گذشت در حالي كه پرستويي ذبح شده در دست داشت، حضرت ضمن برخورد با آن شخص فرمودند: جدم (ص) نهي «1» كرده است از كشتن شش حيوان: زنبور عسل، مورچه، قورباغه، صُرَد «2» هدهد و پرستو ... «3»

2- نقل شده است از آن حضرت كه در خانه حيواناتي مانند مرغ و خروس و كبوتر ...] زياد نگاه داريد كه شياطين به آنها مشغول مي شوند و طفلان شما را ضرر نرسانند «4» همچنين گفته شده: در خانه ي آن حضرت يك جفت كبوتر سرخ بوده است. «5»

3- خروس را دشنام مدهيد كه براي نماز مردم را بيدار مي كند. «6»

د. چهارپايان

1- هيچ چهارپايي نيست مگر آنكه هر صبح از خدا سؤال مي كند خداوندا! مرا صاحب شايسته روزي كن كه مرا از علف سير و از آب سيراب كند و زياده از توانايي مرا تكليف نكند (به همين خاطر مي خواهم كه خود آن را آب دهم). «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 82

2- چون كسي بر چهارپايي سوار شود و «بسم الله» بگويد ملكي رديف او مي شود و او را نگاه مي دارد تا فرود آيد، و اگر «بسم الله» نگويد شيطان رديف او مي شود و به او مي گويد: آواز بخوان، و اگر نتواند بخواند به او مي گويد: آرزوهاي باطل و محال كن! و او پيوسته در اين آرزوهاست تا پايين آيد. «1»

3- در جرياني از امام باقر (ع) روايت شده: رسول خدا (ص) الاغي داشت كه آنرا «عفير» مي ناميدند و چون آن حضرت سوار او مي شد از شادي سوارشدن پيامبر، در رفتار خود شوخي مي كرد به گونه اي كه دوش هاي

آن حضرت را به حركت در مي آورد. ايشان (ص) خود را به زين مي چسبانيد، و مي فرمودند: «اللهم ليس منّي ولكن ذا من عفير» خدايا اين حالت غرور و به خود باليدن از من نيست بلكه از «عفير» است. «2»

سپس علامه مجلسي ادامه مي دهد: اي عزيز تفكر كن كه چگونه آن بزرگواران از نخوت رفتار آن الاغ انديشه داشته اند و به درگاه خدا عذر مي طلبيدند پس چگونه است حال آنان كه با غرور بر (مركب ها و) اسب هاي قازي نژاد مي نشينند و بر زمين و آسمان منت مي نهند؟! «3»

4- از حضرت رسول منقول است: زياد به دنبال شكار نرويد كه بر شما بيم ضرر دارم و چون صداي سگ يا فرياد الاغ را بشنويد از شرّ شيطان رجيم به خدا پناه بريد زيرا آنها مي بينند چيزي كه شما نمي بينيد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 83

5- از سعادت آدمي است كه چهارپاي رهواري داشته باشد. «1»

6- از حضرت رسول (ص) سؤال شد كدام مال بهتر است؟ فرمود: زراعتي كه آدم بكارد و در وقت درو كردن حق خدا را بدهد، پرسيدند: بعد از آن كدام مال؟ فرمود: شخصي كه گوسفندي چند داشته باشد و هر كجا كه آب و علفي يابد آنها را بچراند و نماز را به جا آورد و زكات مال خود را بدهد؛ گفتند: بعد از گوسفند كدام؟ فرمود: گاو كه در بامداد و پسين شير مي دهد «2» ...

7- آمده است آن حضرت به عمه ي خود فرمودند؟ چرا در خانه ي خود بركتي نگه نمي داري؟ گفت: يا رسول الله! بركت كدام است؟ فرمود: گوسفندي كه شير دهد، سپس فرمود: هر كه در خانه

گوسفند شيرده يا بز شيرده يا گاو شيرده داشته باشد باعث بركت خانه ي او مي شود. «3»

8- علامه مجلسي مي نويسند: در حديث معتبر منقول است كه شتر باعث عزّت اهلش است «4» و در حديثي ديگر آمده است كه گوسفند موجب بركت و شتر باعث زيبايي و جمال براي صاحبش است. «5»

9- روايات فراواني از آن حضرت در مورد اسب رسيده است از آن جمله فرمودند: خير و خجستگي بر پيشاني اسب نوشته شده است. «6» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 84

10- خرج اسب چون نفقه ضروري است و نبايد از آن خودداري كنند، كسي كه براي اسب خرج كند چنان است كه صدقه داده باشد. «1»

11- حكايت شده كه آن حضرت شخصاً با آستين خود چهره ي اسبي را پاك كردند و فرمودند: در مورد اسب، جبرئيل به من سفارش كرده است. «2»

12- در «آداب الحرب و الشّجاع» از پيامبر (ص) روايت شده: هر كه اسبي براي جنگ در راه خدا نگاه دارد خداوند به عدد هر مويي كه بر آن اسب باشد در ديوان عمل او نيكي بنويسد و بدي پاك كند. «3»

آن حضرت به اهميت اسب در لشگر كشي ها و پيشبرد كار مسلمين واقف بوده و علاوه بر توصيه هايي كه در مورد پرورش اين حيوان نمود سهم عمده ي غنائم را براي اسب در نظر گرفت بدين ترتيب كه سوار يك سهم، و خود اسب دو سهم از غنائم مي برد. كه در مجموع سه سهم از بهره ي جنگي نصيب او مي شد. آن حضرت چند اسب داشتند و به آنها شخصاً رسيدگي مي كردند. و همين امر و نيز استفاده از غنائم جنگ، تشويقي

بود براي مردم تا به پرورش و نگهداري اسب بپردازند بعد از يشان نيز مسلمين افتخار مي كردند نژاد اسب خود را به اسبان حضرت برسانند. چنانكه «گوستاولوبون» «4» پزشك و جامعه شناس فرانسوي كه كتاب تمدن اسلام و عرب را نگاشته است از قول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 85

«پالگراو» «1» جهانگردي كه در نيمه ي دوم قرن نوزدهم ميلادي در كشورهاي عربي سفر كرده گويد: عرب ها از ميان تمام اسب ها، اسب هايي را اصيل و نجيب مي دانند كه نژادشان به يكي از پنج مادياني برسد كه پيامبر اسلام سوار آن مي شد. «2»

سير تشكيل سواره نظام و توانمندي نظامي مسلمين را مي توان با تخمين اسباني سنجيد كه حضرت براي جنگ هاي مختلف مهيّا مي كرد. «3»

ه. گوشت و شير

1. گوشت آقاي غذاهاست در دنيا و آخرت «4»

2. كسي كه چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد بر عهده ي اوست پول قرض كندو گوشت تهيه نمايد. «5»

3. كسي كه مي خواهد خشم و غضبش كم شود گوشت دُرّ اج بخورد. «6»

4. آن حضرت از خوردن گوشت خام نهي فرمودند و آنرا كار حيوانات درنده دانستند «7».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 86

5. نقل شده: آن حضرت دست و كتف [مثلًا گوسفند] را دوست داشتند و از ران كراهت داشتند، زيرا به محل ادرار نزديك است. «1»

6. حكايت شده: حضرت چون ماهي تناول مي كردند مي فرمودند: «اللهم بارك لنا فيه و أبدل لنا به خيراً منه» خداوندا بركت ده براي ما در اين ماهي و به عوض آن بهترش را به ما عطا كن! «2»

7. بر شما باد به شيرگاو كه از همه گياهي مي خورد و

خاصيت همه گياه در شيرش هست. «3»

8. از امام صادق (ع) روايت شده كه پيامبر (ص) فرمودند: هيچ كس با شير نمي ميرد؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «لبناً خالصاً سائغاً للشاربين» شيري خالص و گوارا براي نوشندگان. «4»

و. عنكبوت

1. آن حضرت وجودِ تارِ عنكبوت در خانه را از عواملي مي شمرد كه موجب فقر مي شوند. «5»

2. از حضرت علي (ع) نقل شده كه پيامبر فرمودند: خانه شيطاني در خانه هاي شما، جايي است كه عنكبويت، تار مي تند. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 87

يادآوري

آنچه گذشت برخي از رواياتي بود كه از حضرت در مورد حيوانات حكايت شده بود و در اينجا از معجزات پيامبر در مورد حيوانات مانند سخن گفتن با حيوانات و يا داستان نجات يافتن حضرت از دست مشركان توسط تارِ عنكبوتي كه بر در غار بود- هنگام هجرت آن حضرت «1»- و ... سخن به ميان نياورديم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 88

فصل دوم تاثيرگذاري پيامبر (ص) در عرصه اخلاق و اجتماع

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 90

پرسش

رفتار پيامبر با خانواده چگونه بوده است؟

پاسخ:

درآمد

ستايش بيكران مخصوص آن پروردگار «رحمان و رحيمي» كه براي بشر از جنس خودش «1» پيامبر رحمت فرستاد «2» و با رحمت واسعه اش او را نسبت به

افراد مهربان و خو قرار داد «3» و او را كه داراي اخلاق نيك و خلق عظيم بود، «4» براي انسان ها الگوي نيكو معرفي نمود. «5» همگان را به پيروي و اطاعت از او دستور داد. «6» و فرمود: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» «7»

چرا كه معلم او خداي سبحان است و گفتار او گفتار خداوند است. «8»

و خوشبختي و عاقبت بخيري بشر را در گرو اطاعت و پيروي از رهنمودهاي دلسوزانه ي او قرار داد. «9» و شقاوت و بدبختي بشر را در مخالفت با دستورات او دانست. «10»

با توجه به مقدمه ي فوق، بر همه به ويژه كساني كه به رسالت آن حضرت (ص) گواهي داده اند و خود را از پيروان آن حضرت (ص) مي دانند، لازم پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 91

است كه زندگي خويش را براساس رهنمودها و شيوه ي آن حضرت (ص) تنظيم نمايند، و او را در تمام ابعاد زندگي خويش الگو و اسوه قرار دهند. تا اين كه از رستگاران قرار گيرند. كه البته اين به دست نمي آيد مگر با شناخت كامل معارف ناب اسلامي از سرچشمه كتاب و

سنت و عمل به آنها.

وضعيت زنان در عصر قبل از پيامبر (ص)

همان طور كه قرآن كريم گزارش كرده است و تاريخ گواهي مي دهد، وضعيت زن در زمان طلوع اسلام، در سراسر جهان به ويژه در ميان اقوام و مردمي كه پيامبر اسلام (ص) در آنجا مبعوث شد. وضعيت بسيار اسفبار و نابهنجاري داشته است. كه برخي از اعراب، هنگامي كه بشارت نوزاد دختر را مي شنيد، قرآن كريم واكنش آنها را چنين معرفي مي كند:

«در حالي كه هرگاه به يكي از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي) سياه مي شود، و به شدت خشمگين مي گردد به خاطر بشارت بدي كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متواري مي گردد، (و نمي داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد حكم مي كنند.» «1»

برخي اعراب به علل گوناگون از جمله به خاطر ترس از فقر، دختران خود را مي كشتند. چنانچه قرآن كريم به اين مطلب اشاره فرموده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 92

«وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَهَ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً؛ «1»

و فرزندانتان را از ترس فقر، مَكشيد؛ ما آنان و شما را روزي مي دهيم؛ [چرا] كه كشتن آنان گناه بزرگي است!.»

و به اين ترتيب قرآن كريم با اين عمل زشت و ننگين برخورد نموده و اعراب را از اين عمل ضدانساني نهي نموده و در آياتي هشدار مي دهد:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» «2» و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود به كدامين گناه كشته شدند.

با توجه به شرايط زماني و مكاني زمان بعثت،

پيامبر اكرم (ص) با سرانگشت «رحمت و محبت» گره ي همه ي مشكلات را باز نمود تا نشان دهد كه مي توان با محبت زيست و اصل را بر محبت نهاد و در سايه ي آن، دل هاي سخت تر از سنگ را نيز نرم و مطيع خود ساخت.

براي اينكه كامل ترين الگو براي همه ي انسان ها، در تمام شرايط باشد، در محيطي خشن و خشك، با انسان هايي كه غير از شمشير و شراب و شهوت چيز ديگري نمي شناختند، مبعوث شد. گرفتاري هاي بي شماري كه براي كمتر انساني ممكن است همه با هم اتفاق بيفتد، برايش اتفاق افتاد، و او در همه ي مراحل برمشكلات فائق آمد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 93

بررسي سيره ي پيامبر در ابعاد مختلف از حوصله ي اين نوشتار خارج است ما در اينجا به طور مختصر به بيان «رفتار پيامبر اكرم (ص) با خانواده» و توصيه هاي آن حضرت نسبت به زنان مي پردازيم:

عشق و محبت به خانواده

پيامبر اكرم (ص) نسبت به زنان، عنايت ويژه اي داشتند تا جايي كه در روايات از ايشان چنين حكايت شده است:

«خيركم خيركم لاهله، و انا خيركم لاهلي، ما اكرم النساء الا كريم، ولا اهانهن الا لئيم؛ «1» بهترين شما كساني هستند كه بهترين رفتار را با خانواده داشته باشد و من بهترين شما در رفتار با خانواده ام هستم، احترام و اكرام نمي كنند زنان را، مگر افراد بزرگوار، و همچنين به زنان اهانت نمي كنند مگر افراد پست و فرومايه.»

و همچنين از آن حضرت نقل شده:

«كلما ازداد العبد ايمانا ازداد حبا للنساء؛ «2» هرگاه بنده اي ايمانش زياد شود محبتش نسبت به زنان روبه فزوني مي گذارد».

عشق ورزيدن به زن، يك امر فطري و خدادادي است. و قرآن كريم

اين دوستي و محبت بين زن و مرد را به «مودت و رحمت» تعبير كرده است. و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 94

پيامبر اكرم (ص) در عمل، اين مودت و رحمت را به نمايش گذاشت از اين رو امام صادق (ع) مهر و محبت ورزيدن به زن را از اخلاق انبياء شمرده است. «1»

پيامبر اكرم (ص) محبت و مهرباني و مداراي با زنان را سفارش مي كرد و از ايشان حكايت شده:

«حبب الي من دنياكم هذه ثلاث، الطيب و النساء و قره عيني في الصلاه؛ «2» از دنياي شما سه چيز براي من دوست داشتني تر است: يكي بوي خوش و دوم زنان و سوم اين كه نور چشم من نماز است.»

بديهي است كه اين سخن پيامبر به خاطر شهوت و غريزه ي جنسي نيست، بلكه آن حضرت با بيان چنين سخناني مي خواست زنان را كه در نظر اعراب، موجودي بي ارزش و در حد يك حيوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدين جهت، احترام به زن را در رديف نماز كه امري عبادي و مقدس است، قرارداد و با اين تعبير، زن را به بالاترين مقام ترقي داد.

اين سخن پيامبر اكرم (ص) يك معيار كلي براي همه ي انسان ها است اينكه «اهانت به زن كار انسان هاي پست و دور از تمدن و فرهنگ انساني است زيرا اهانت به زنان با كرامت انساني سازگار نيست»، با اين معيار مي توان گفت كه اگر در جوامع اسلامي به زنان ستم مي شود و حق و حقوق آنان رعايت نمي شود، به خاطر خلق و خوي پست انسان ها است و هيچ ارتباطي به قوانين اسلام ناب محمدي (ص) ندارد.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 95

كدام مصلحي تاكنون در جهان چنين جمله اي درباره ي زنان گفته است كه پيامبر اسلام (ص) 14 قرن پيش بيان فرموده است. اگر مردان دنيا به همين جمله ي كوتاه و پرمحتواي پيامبر اكرم (ص) توجه كنند، ديگر به هيچ زني در دنيا ستم نخواهد شد و حق و حقوق او پايمال نخواهد شد. اگر امروز در دنيا شاهد انواع ستم و تبعيض بر زنان هستيم، به خاطر فاصله گرفتن انسان ها از كتاب خدا و از بيانات گهربار آورنده ي آن يعني پيامبر اعظم (ص) است.

خوش رفتاري پيامبر (ص) با خانواده

آن حضرت در مقابل برخوردهاي ناشايست همسران خود، با نرمي و مدارا رفتار مي نمود. و پيروان خويش را نيز به اين امر توصيه نموده است و مي فرمايد:

«اتقوا الله اتقوا الله في الضعيفين: اليتيم و المرءه، فان خياركم خياركم لاهله؛ «1» تقواي الهي را در مورد دو گروه ضعيف رعايت كنيد يكي يتيم و ديگري زن، چرا كه بهترين شما كسي است كه بهترين رفتار را با خانواده اش داشته باشد.»

و همچنين از آن حضرت حكايت شده:

«احسن الناس ايمانا احسنهم خلقا، والطفهم باهله، و انا الطفكم باهلي؛ «2» بهترين مردم از نظر ايمان، بهترين آنان از نظر خلق و خو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 96

مي باشند و نيز آنان كه با خانواده شان لطيف تر و مهربان تر برخورد مي كنند و (وبدانيد) من لطيف ترين شما نسبت به خانواده ام هستم.»

و در بياني ديگر از آن حضرت حكايت شده:

«ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا، و خياركم خياركم لنسائهم؛ «1» به درستي كه كامل ترين مومنين از نظر ايمان آنهايي هستند كه نيكوترين خلق و خو را دارند

و بهترين شما كساني هستند كه بهترين رفتار را با خانواده اش دارد.»

اين سفارش هاي پيامبر (ص) بيانگر اين نكته است كه مردم آن روزگار مثل برخي از مردم روزگار ما اين ذهنيت را داشته اند كه زن موجودي بي ارزش و فرومايه است، و ظلم و ستم بر زن را حق خود مي دانستند، و هرگونه ظلم را بر او روا مي داشتند و او را از هرگونه حق مسلم اش محروم مي نمودند.

به همين دليل پيامبر اكرم (ص) با اين تأكيدها هدفش اين بود كه اين ذهنيت را از اذهان همه ي انسان ها پاك كند و به آنها بفهماند كه زنان از نظر شخصيت با مردان هيچ تفاوتي ندارد تنها تفاوت آنان در بعد فيزيكي و جنسيت است.

پرهيز از توهين به همسر

در طول تاريخ، مردان به خاطر برخورداري از قدرت جسمي، بر زنان ظلم و ستم روا مي دارد، اگر اختلافي بين زن و شوهر به وجود آيد مرد از قدرت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 97

بدني سوء استفاده نموده و زن مظلوم را تنبيه و آزار جسمي مي نمايد. پيامبر اكرم (ص) كه پيامبر رحمت است براي اين كه مردان را از اين عمل زشت و خلاف اصول انساني باز دارد چنين مي فرمايد:

«هر مردي كه همسرش را بيش از سه بار در عمرش بزند، خداوند او را ميان تمام مردم محشر چنان رسوا كند كه اولين و آخرين به وي بنگرند.» «1»

در حديث ديگري از ايشان حكايت شده: «برادرم جبرئيل همواره در مورد زنان سفارش مي كرد تا آنجا كه گمان كردم براي شوهر جايز نيست حتي به زنش «اف» بگويد». «2»

و در روايت ديگري از حضرت نقل شده:

«يؤتي الرجل

من امتي يوم القيامه و ما له من حسنه ترجي له الجنه، فيقول الرب تعالي: ادخلوه الجنه فانه كان يرحم عياله؛ روز قيامت مردي از امت من مي آيد در حالي كه هيچ عمل نيكي ندارد تا به بهشت اميدوار باشد، آنگاه پروردگار بلند مرتبه مي گويد، او را داخل بهشت نماييد! زيرا او با خانواده اش مهربان بود». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 98

رعايت عدالت

يكي از ويژگي هاي بارز آن پيامبر رحمت (ص) رعايت عدالت بين همسران خود بود كه به مواردي از آن اشاره مي شود:

1. پيامبر (ص) مهريه ي هريك از زنانش را چهارصد درهم قرار داد (مهرالسنه) و فرقي بين عايشه، حفصه، ام سلمه، سوده، ميمونه، زينب دختر جحش و زينب دختر خزيمه نگذاشت. «1» ويژگي هايي از قبيل قرشي و غيرقرشي، جوان و غير جوان، بيوه و غير بيوه و امثال آن را در مهريه دخالت نداد اين نوع برخورد حتماً اثر خود را در ذهن زنان مي گذارد تا خود را از نظر شخصيت و ساير امور همانند يكديگر ببينند و زمينه ي هرگونه فخرفروشي ... را از بين مي برد.

2. علاوه بر مهريه، از نظر نفقه و هزينه ي زندگي نيز، پيامبر (ص) برابري و تساوي را رعايت مي كرد. به عنوان مثال: پس از فتح خيبر به هركدام صد وسق «2» (هشتاد وسق خرما بيست وسق جو) پرداخت.» 3. پيامبر اكرم (ص) در ساير امور نيز عدالت را رعايت مي كرد، مثلًا صبحگاهان، پس از نماز به حجره ي يكايك همسرانش سر مي زد و از آنان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 99

احوال پرسي مي كرد. او هر شب در اتاق يكي از آنان به

سر مي برد و عدالت را كاملًا رعايت مي كرد. «1»

با اين كه قرآن كريم اختيار تام را به دست آن حضرت داده بود «2» و زنان نيز اين شرايط را با رضايت كامل پذيرفته بودند، ولي با اين حال پيامبر (ص) تمام سعي خود را براي رعايت عدالت بين آنان به كار مي برد.

مدارا و گذشت

ويژگي ديگر پيامبر (ص) مدارا كردن با همسران و عفو و گذشت از اشتباهات آنان بود. گاهي خطاهاي همسران، تجاوز به حقوق پيامبر (ص) بود، در اين صورت حضرت حتي بدون يادآوري به آنان، از كنار آن مي گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مي شدند و شرمنده مي شدند.

گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود. كه پيامبر (ص) با گفتار و كرداري مناسب، آنان را متوجه مي كرد، و اگر اشتباه آنان ناشي از جهالت بود، با بياني خوش، اين مشكل را برطرف مي كرد، زيرا تبليغ احكام و هدايت انسان ها يكي از وظايف انبياء است.

در اينجا به ذكر چند نمونه از نگاه آيات و روايات مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 100

نمونه هاي قرآني

1. سوره تحريم

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ* قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّهَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛ اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده (بر خود) ممنوع مي كني درحالي كه خشنودي همسرانت را مي طلبي؟! و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. بيقين خدا گشودن سوگندهايتان را براي شما معيّن ساخته است؛ و خدا سرپرست شماست و او دانا [و] فرزانه است.»

شأن نزول

برخورد همسران با پيامبر (ص) در داستان ماريه

رسول اكرم (ص) هر روز اوقات فراغت خود را نزد يكي از همسرانش مي گذارند، تا عدالت رعايت شود. روزي كه نوبت حفصه بود، بر او وارد شد، ولي حفصه از حضرت، اجازه گرفت تا براي كاري نزد پدرش برود، در نبود او، حضرت، ماريه ي قبطيه- كه مادر ابراهيم فرزند رسول الله (ص) و خادم حضرت

بود- را نزد خود خواند.

وقتي حفصه متوجه شد ماريه نزد پيامبر (ص) بوده است، بناي ناسازگاري گذاشت و گفت: «در روز من، در حجره ي من و با غير من؟! حاشا!»، پيامبر اكرم (ص) براي راضي كردن او گفت: «ماريه را بر خود حرام مي كنم و سوگند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 101

به خدا! كه ديگر با او خلوت نكنم، و تو اين موضوع را با كسي در ميان مگذرار.» ولي حفصه بلافاصله عايشه را از اين حادثه باخبر كرد. «1»

نكته: شأن نزول فوق و ديگر شأن نزول هاي آيه حاكي از اين است كه برخي از همسران پيامبر (ص) به بهانه هاي مختلف با آن حضرت ناسازگاري مي كردند. اما آن حضرت با برخورد كريمانه و مهرباني، رضايت آنان را جلب مي نمود و براي رضايت آنان حتي چيزهاي حلال را بر خود حرام مي كرد.

2. سوره احزاب، آيه 28 و 29

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاهَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلًا* وَإِن كُنتُنَ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً؛ «2»

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر همواره زندگي پست (دنيا) و زيور آن را مي خواهيد پس بياييد تا شما را بهره مند سازم و شما را با آزادي نيكويي رها سازم. و اگر همواره خدا و فرستاده اش و سراي آخرت را مي خواهيد، خدا براي نيكوكارانِ از شما، پاداش بزرگي آماده ساخته است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 102

شأن نزول

كناره گيري پيامبر (ص) از همسران

هنگامي كه رسول الله (ص) در غزوه خيبر پيروز شد و بر گنج هاي آل ابي الحقيق دست يافت، برخي از همسرانش گفتند: «آنچه را كه به دست آوردي، به ما بده». پيامبر (ص) به آنان فرمود: آن طوري كه خداوند دستور داده بود، بين مسلمانان تقسيم كردم.» زنان عضبناك شدند و گفتند: «شايد فكر مي كني اگر ما را طلاق دهي، هم طرازهايي از قوم خود پيدا نمي كنيم كه ما را به همسري برگزينند؟» خداوند در مورد برخورد با رسولش واكنش نشان داد و دستور داد حضرت از آنان كناره گيري كند.

پيامبر اكرم (ص) از آنان كناره گيري كرد و در «مشربه ام ابراهيم» بيست و نه روز باقي ماند، تا زنان حايض شوند و پاك گردند، تا طلاق دادنشان جايز باشد.

آنگاه آيه ي تخيير نازل شده و آنان را بين زندگي ساده و فقيرانه ي پيامبر اسلام (ص) همراه با آخرت، و يا دنياخواهي و بهره وري از متاع دنيا و طلاق، بدون نزاع و كشمكش مخير ساخت. ام سلمه برخاست و گفت: «خدا و رسول

را برگزيدم» ديگران نيز برخاستند و دست در گردن پيامبر (ص) انداختند. در روايات اهل سنت آمده است: پيامبر ابتدا آيه ي تخيير را بر عايشه خواند و او پيامبر را برگزيد.

3. سوره ي حجرات، آيه 11

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 103

وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ وَمَن لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ «1»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! گروهي [از مردان ، گروهي [ديگر] را ريشخند نكنند، شايد [آنان از اينها بهتر باشند؛ و زناني، زنان [ديگر] را (ريشخند نكنند)، شايد [آنان از اينها بهتر باشند؛ و (شما) از خودتان عيبجويي نكنيد، و يكديگر را با لقب ها [ي زشت نخوانيد؛ بد است بعد از ايمان آوردن، نام فاسق (بر كسي نهادن)! و كساني كه توبه نكنند، پس تنها آنان ستمكارانند.»

شأن نزول:

در ذيل اين آيه نقل شده كه تعبير «ولانساء من نساء» در مورد عايشه و حفصه نازل شده است كه ام سلمه را مسخره كردند. و نيز گفته شده كه عايشه او را به خاطر كوتاهي قد مورد تمسخر قرار مي داد. «2»

ابن عباس در مورد اين آيه نقل مي كند:

روزي «صفيه» گريان نزد پيامبر اكرم (ص) آمد و گفت: «عايشه مرا سرزنش كرد و گفت: اي يهودي، فرزند يهودي!» پيامبر اكرم (ص) فرمود: «چرا به او پاسخ ندادي كه پدرم هارون است و عمويم موسي و شوهرم محمد (ص)؟!» آنگاه آيه ي فوق نازل شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 104

اگر در آيات قرآن و

تفاسير و شأن نزول ها تحقيق كنيم به نمونه هاي زيادي از اين قبيل برمي خوريم ولي قصد ما شمارش همه ي موارد نيست و به صحت تمام موارد نيز حكم نمي كنيم؛ ولي از برخي آيات و شأن نزول هاي آنها به دست مي آيد كه برخي از همسران پيامبر آن حضرت را آزرده خاطر مي كردند اما آن حضرت با كرامت و بزرگواري از سر گناه و خطاي آنان مي گذشت و مديريت و بزرگواري آن حضرت نمي گذاشت آن حادثه يا سخن در جامعه راه يابد.

نمونه هاي روايي

اشاره

در اين قسمت به ذكر نمونه هايي با استناد به روايات و تاريخ مي پردازيم:

1. نزاع در خانه ي پيامبر (ص)

ابن عباس نقل مي كند: روزي رسول خدا (ص) با حفصه نشسته بود كه بين آنان نزاعي رخ داد. پيامبر اكرم (ص) به او فرمود: آيا مي خواهي بين من و بين خودت شخصي را حاكم قرار دهي؟ گفت: بله حضرت، به دنبال عمر (پدر حفصه) فرستاد. وقتي عمر به آنان وارد شد، پيامبر به حفصه فرمود: سخن بگو! حفصه گفت: اي پيامبر! تو بگو، ولي حق بگو! عمر رو به دخترش كرد و گفت: اي دشمن خدا! پيامبر، غير از حق نمي گويد «1» ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 105

2. شكستن ظرف غذا در خانه ي پيامبر (ص)

روزي پيامبر اكرم (ص) در اطاق عايشه بود كه خادم صفيه، ظرف غذايي را براي پيامبر آورد، عايشه محكم بر دست خادم زد، كاسه افتاد و دو نيم شد و غذا بر زمين ريخت؛ پيامبر اكرم (ص) تكه هاي ظرف را كنار هم گذاشت و طعام را جمع آوري كرد و در ظرف ريخت و فرمود: «كلوا غارت امكم» بخوريد مادرتان غيرتش به جوش آمده است. و خادم را نگاه داشت تا از خوردن فارغ شد، آنگاه كاسه ي سالمي از اطاق عايشه به جاي كاسه ي شكسته، به خادم داد و كاسه ي شكسته را نگاه داشت. «1»

در روايات نمونه هاي فراواني وجود دارد كه حاكي از رحمت و لطف و بزرگواري پيامبر در خانواده است.

به عنوان مثال هنگامي كه حفصه، از بودن پيامبر (ص) با ماريه برآشفت و نزاع به پاكرد و مشكلات فراوان به وجود آورد پيامبر به او نفرمود: تو چنين حقي نداري، زيرا خودت در آن روزي كه من طبق فرمان خداوند تو و ساير همسرانم را بين ماندن و با زندگي ساده ساختن،

و يا طلاق گرفتن مخير ساختم، «2» اولي را اختيار كردي! و يا نفرمود: آيه ي قرآن به من اختيار داده كه نوبت هر كدام از زنان را خواستم، به تأخير بيندازم و هر كدام را خواستم، مقدم بدارم. «3» حضرت بدون استفاده از حق قانوني خود و يا بدون اشاره به كوتاهي هاي برخي همسران، از همه ي اين امور با كمال بزرگواري مي گذشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 106

مدارا، خويشتن داري، كرامت و بزرگواري پيامبر گرامي اسلام (ص) در شأن نزول مطرح شده ذيل آيات اول سوره ي تحريم بروز و ظهور بيشتري دارد و هر انساني را شگفت زده مي كند و همگان را در مقابل اين چنين چشم پوشي ها و تغافل ها به خضوع وا مي دارد.

مردي كه مي خواهد نسبت به خانواده ي خويش مديريت داشته باشد، و معلمي كه مي خواهد كلاسي را اداره كند، و حاكمي كه خواهان اداره ي جامعه است. بايد به اصل تغافل و چشم پوشي توجه نمايد و مرد خانه بايد از پيامبر بياموزد كه گاه در مقابل بي اعتنايي ها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل برخورد نمايد.

سخاوت و گشاده دستي نسبت به خانواده

ويژگي ديگر پيامبر (ص) سخاوت ورزي نسبت به اهل و عيال مي باشد، كه آن بزرگوار بر اين اصل تأكيد فرموده است:

عنه (ص): «ما من عبد يكسب ثم ينفق علي عياله الا اعطاه الله بكل درهم ينفقه علي عياله سبعمائه ضعف؛ «1» هيچ بنده اي نيست كه درآمد خود را انفاق كند بر خانواده اش مگر اينكه خداوند در مقابل هر درهمي از آن هفتصد برابر به او عطا مي كند.»

عنه (ص): «دينار انفقته علي اهلك، و دينار انفقته في سبيل الله و دينار انفقته في

رقبه، و دينار تصدقت به علي مسكين، و اعظمها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 107

الدينار الذي انفقته علي اهلك؛ «1» اگر ديناري انفاق كني بر خانواده ات و ديناري در راه خدا بپردازي و ديناري براي آزاد كردن بنده اي و ديناري را به مسكين صدقه بدهي (در بين اين انفاق ها) انفاق بر خانواده فضيلتش بيشتر است.»

اين گفتار و اعمال پيامبر عظيم الشأن الگويي براي همگان است.

نظافت و آراستگي

نظافت و تميزي از اركان زندگي انسان است، كه حيات و لذت بردن از حيات، بستگي به آن دارد. نظافت در خانه، كوچه، بازار، اداره و مغازه ضرروي و اجتناب ناپذير است. نظافت با خوردن، آشاميدن، پوشيدن و حتي نفس كشيدن انسان، ارتباط دارد و حتي به استحكام نظام خانواده نيز كمك مي كند از اين رو پيامبر اكرم (ص) خطاب به مردان مي فرمايند:

«لباس هاي خود را تميز كنيد و موهاي خود را كوتاه كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد، كه بني اسرائيل چنين نكردند تا زنان شان به فساد كشيده شدند». «2»

وقت گذاري براي خانواده

اينگونه حكايت شده است:

«و كان من اخلاقه (ص) انه جميل العشره دائم البشر، يداعب اهله، و يتلطف بهم و يوسعهم نفقه و يضاحك نساءه ... كان اذا صلي العشاء يدخل منزله يسمر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 108

مع اهله قليلا قبل ان ينام يوانسهم بذلك (ص) ...؛ «1» پيامبر هميشه خوش برخورد و با خانواده اش خوش رفتار و مهربان بود، هزينه ي زندگي آنها را زياد مي پرداخت و با آنان خندان بود و ... و همواره بعد از نماز عشاء مقداري با خانواده اش به سر مي برد و قبل از خواب با آنها انس مي گرفت ...»

همكاري در امور خانه و خانواده

سيره ي عملي پيامبر (ص)، امام علي (ع) و ساير ائمه اطهار (ع) اينگونه بود كه در خانه داري به همسران شان كمك مي كردند. در روايت اين چنين آمده است: «رسول خدا (ص) به خانه ي علي (ع) وارد شد و او حضرت فاطمه (س) را ديد كه با كمك يكديگر با آسياب دستي گندم آرد مي كنند، پيامبر (ص) فرمود: كدام يك خسته تر هستيد؟ علي (ع) عرض كرد: فاطمه خسته تر است. پيامبر (ص) به او فرمود: برخيز دختر عزيزم! فاطمه (س) برخاست و پيامبر (ص) به جاي او نشست و علي (ع) را در آرد كردن كمك كرد». «2»

در پايان حديثي از آن پيامبر مهر و رحمت حكايت مي كنيم:

«من ادخل علي اهل بيته سرورا خلق الله من ذلك السرور خلقا يستغفر له الي يوم القيامه؛ «3» كسي كه خوشحالي و سرور به خانواده اش برساند خداوند از آن سرور، موجودي خلق مي كند كه براي او تا روز قيامت طلب آمرزش مي كند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 109

به اميد

آنكه همه ي شيفتگان حقيقت با درك حقانيت اسلام، زندگي خويش را براساس قرآن و فرمايشات و شيوه ي زندگي آن بزرگوار تنظيم نمايند، تا از اين گرفتاري هاي ساخته و پرداخته ي دست انسان، رهايي يابند.

پرسش:

روابط پيامبر (ص) با دختر و همسرانش چگونه بود؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ؛ «1» بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست.» ما بايد براي سعادت حيات دنيوي و اخروي همچنين مادي و معنوي، از سيره ي آن حضرت توشه برداريم زيرا اين منبع پر فيض الهي، براي همه جهانيان رحمت مجسم الهي است؛ گفتار و كردار آن سرچشمه ي معارف الهي، براي همه ي انسان ها تا قيامت سرلوحه ي زندگي است. اكنون ارتباط آن حضرت با دختر و همسرانش را به بررسي مي نشينيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 110

روابط پيامبر اكرم (ص) با همسران

زندگي پيامبر اعظم (ص)، پر از مهر و محبت و عاطفه است با همسران خود روابط بسيار صميمانه داشت و با برخي همسران در حيات و مماتشان همدم و انيس بود.

بهتر از او خدا نداده است

محبوبه ي رسول اكرم (ص) حضرت خديجه كبري (س) همه ي زندگي و ثروت خود را براي اهداف اسلام انفاق نمود، هميشه در لحظات بسيار حساس و سرنوشت ساز يار و ياور پيامبر بود از اين روي پيامبر در زندگي براي او احترام خاص قائل بود و بعد از وفات هميشه در ياد او بود در اين زمينه جالب است به گفتار عايشه توجه شود.

رسول خدا (ص) چون به خديجه علاقه ي فراوان داشت هميشه او را به نيكي ياد مي كرد، عايشه اعتراض مي كرد و مي گفت: خديجه پيرزني بيش نبود چرا اين قدر از او تعريف مي كني؟!

خداوند بهتر از او به تو عطا كرده است. پيامبر غضبناك شد و فرمود: به خدا سوگند! خدا بهتر از او به من نداده است، خديجه هنگامي ايمان آورد كه ديگران كفر مي ورزيدند؛ و مرا تصديق نمود وقتي كه ديگران تكذيبم مي كردند. خدا نسل مرا در اولاد او قرار داد. عايشه گويد: تصميم گرفتم بعد از آن خديجه را به بدي ياد نكنم.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 111

باز هم عايشه گويد: «بر هيچ زني مانند خديجه رشك نمي بردم با اينكه سه سال پيش از عروسي من مرده بود، زيرا رسول خدا (ص) خيلي از او تعريف مي كرد. و خدا به رسولش دستور داده بود: به خديجه بشارت دهد كه در بهشت قصري برايش مهيا شده است! بسياري از اوقات رسول اكرم (ص) گوسفندي را مي كشت و

گوشتش را براي دوستان خديجه مي فرستاد.» «1»

همكاري با خانواده

پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) براي خانواده دلسوزي مي كرد و به آنان كمك مي كرد و ديگران را هم به همكاري با خانواده تشويق مي نمود. طبق برخي نقل ها پيامبر در امور خانه به خانواده ي خود خدمت مي كرد و با همسران گوشت خرد مي كرد. «2»

نفرين نمي كرد

اين از اخلاق فوق العاده آن حضرت بود كه به ديگران نفرين نمي كرد چنانكه نوشته اند: آن حضرت هرگز زن يا خدمتگزاري را نفرين نكرد. «3»

از عايشه نقل شده كه گفت: مانند حرف زدن شما، تند حرف نمي زد سخنش آرام و منظم بود در حالي كه شما پراكنده سخن مي گوييد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 112

اخلاق پيامبر همان قرآن

خداوند در تعريف اخلاق پيامبر اكرم (ص) فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ «1»

و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقي) بزرگوارانه اي هستي.» خلق عظيمي كه سرمشق زندگي براي همه انسان ها است.

سعيد بن هشام گويد: «بر عايشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا پرسيدم. گفت: مگر قرآن نمي خواني؟ گفتم: بله؟ گفت: خلق رسول خدا قرآن است.» «2»

اين روايت در منابع شيعه و اهل سنت وارد شده است. هر چه در قرآن، از اخلاق، آداب و فضائل و مكارم آمده پيامبر (ص) مجسم آنهاست و جواب عايشه «كان خلقه القرآن» «3» بسيار لطيف و مشتمل بر حقانيت است. «4»

روابط پيامبر با دختران

در حيات پيامبر اكرم ارتباط چشمگيري با حضرت فاطمه (س) به چشم مي خورد. در مورد دختران ديگر پيامبر- چه حقيقي باشند يا از همسر قبلي خديجه باشند- چندان رفتار فوق العاده اي را مشاهده نمي كنيم اما نسبت به حضرت فاطمه زهراء (س) يك رفتار خاص و برخورد بسيار صميمانه اي مشاهده مي شود. و اين رفتار و برخورد پيامبر اكرم (ص) براي همه ي جهانيان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 113

بويژه نسل تشنه ي معنويت امروز يك الگوي كامل است. سخن در اين باره بسيار است كه در اينجا چند نمونه ارائه مي شود.

يادآوري

حضرت رسول اكرم (ص) سه فرزند پسر نيز داشتند كه در كوچكي همه رحلت كردند.

امّ ابيها

وقتي آيه ي شريفه ي «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» «1»

نازل شد، بر حسب اين آيه زنان رسول خدا افتخار كنيه ي «امّ المومنين» يافتند. حضرت فاطمه نزد پدر آمد و تقاضاي افتخار كرد، پيامبر (ص) او را در آغوش گرفت و نوازش كرد و فرمود: اگر زنان من مادر مؤمنين هستند، تو مادر مني.» «2»

شدت علاقه ي پيامبر اكرم (ص) به فاطمه (س) به حدي بود كه او را «امّ ابيها» (مادر پدر خود) خطاب مي فرمود. فاطمه (س) حاصل عمر آن حضرت بود و در همه حال غمخوار پدر بود، وقتي مشركين مكه پيامبر اكرم (ص) را اذيت مي كردند و گرد و خاك و شكمبه ي حيوانات بر روي آن حضرت مي ريختند، اين فاطمه (س) بود كه غبار غم از چهره ي پدر مي شست و باعث تسلي پيامبر (ص) مي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 114

روزي يكي از مشركين مكه پيامبر اكرم (ص) را در كوچه ملاقات كرد، مقداري خاكروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبر (ص) چيزي نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمه (س) به استقبال پدر شتافت، آب آورد و با چشم گريان سر و صورت پدر را شست. پيامبر به فاطمه فرمود: دخترم! گريه نكن، مطمئن باش كه خدا پدرت را از شرّ دشمنان محفوظ مي دارد و پيروز مي گرداند. «1»

پيامبر (ص) و بوسيدن فاطمه (س)

بوسيدن فرزندان توسط پدر علاوه بر اجر معنوي و بلندي درجات، در زندگي فرزند و تربيت او هم تاثيرات فوق العاده اي دارد. پيامبر اكرم (ص) به فاطمه (س) عشق و علاقه اي فراوان داشت چنانكه از عايشه حكايت شده:

«فاطمه در سخن گفتن، شبيه ترين مردم

به رسول خدا بود. وقتي بر پيامبر وارد مي شد آن حضرت دستش را مي گرفت و مي بوسيد و بر جاي خودش مي نشانيد و هرگاه رسول خدا (ص) بر حضرت فاطمه (س) وارد مي شد، فاطمه به احترام پدر از جاي بر مي خاست، دست آن حضرت را مي بوسيد و در جاي خودش مي نشانيد.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 115

ابو ثعلبه خشني مي گويد: «هر گاه رسول خدا (ص) از مسافرت بر مي گشت به منزل فاطمه مي رفت، فاطمه به استقبال پدر مي رفت و حضرت او را در آغوش مي گرفت و بين ديدگانش را مي بوسيد.» «1»

رابطه پيامبر اكرم (ص) اينقدر صميمانه بود كه چندين مرتبه فاطمه (س) را پاره تن خود معرفي كرد.

فاطمه پاره ي تن رسول اكرم (ص)

اين روايت را شيعه و سني هر دو نقل كرده اند كه «روزي پيامبر اكرم (ص) در حالي كه دست حضرت فاطمه (س) را گرفته بود از منزل بيرون آمد و فرمود: هر كس او را مي شناسد كه مي شناسد و هر كس او را نمي شناسد، بداند كه فاطمه (س) دختر محمد (ص) است، او پاره ي تن، قلب و روحي در كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است!» «2»

مرا بابا صدا كن

از امام صادق (ع) روايت شده كه حضرت فاطمه (س) فرمود:

به هنگام نزول آيه ي شريفه ي: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً» «3»

هيبت و شكوه رسول خدا (ص) مانع شد كه به حضرت بگويم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 116

«يا ابه» (اي پدر جان)، لذا ايشان را «يا رسول الله» خطاب مي كردم. چند بار ايشان را به همين ترتيب صدا كردم، ولي پيامبر از پاسخ دادن خودداري فرمودند تا اينكه رو به من كرده فرمود: فاطمه جان! اين آيه درباره ي تو و خانواده ي تو و نسل تو نازل نشده است، تو از مني و من از تو هستم. «انت منّي و انا منك، قولي يا ابه فانّها أحيي للقلب و أرضي للرّب» تو از مني و من از تو، بگو به من «اي بابا» زيرا آن مايه ي حيات قلب من و خشنودي پروردگار است. پس حضرت، پيشاني مرا بوسيد و آب دهان مبارك را بر صورتم كشيد كه پس از آن ديگر به استعمال عطر نيازي نداشتم.» «1»

فداها ابوها

اشاره

چشم فلك تاكنون دختري را مانند فاطمه (س) نديده كه اينقدر نزد رسول اكرم (ص) مقام و منزلت داشته باشد. چرا اين همه احترام براي او؟ چون فاطمه (س) در رضاي خدا و رسولش گم شده بود رضايت آنان را بر همه چيز مقدم مي داشت و به آن اهميت مي داد لذا منزلت او بالا رفت. رفتار پيامبر (ص) با فاطمه (س) چنان بود كه هرگاه به مسافرت مي رفت آخرين كسي را كه براي خداحافظي نزد او مي رفت فاطمه (س) بود، و چون از سفر باز مي گشت نخستين كسي را كه به

ديدارش مي رفت فاطمه (س) بود و مدتي طولاني در منزل او مي ماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 117

حكايت شده: در يكي از سفرها فاطمه (س) در غياب پدر دستبند و گردن بند و دو گوشواره و يك پرده براي در خانه تهيه كرد تا با وضع بهتري پدر و شوهرش را ديدار كند. پيامبر (ص) در مراجعت از سفر يكسره به خانه ي فاطمه (س) آمد، اما بر خلاف گذشته رسول خدا خيلي زود در حالي كه آثار ناراحتي در چهره اش نمايان بود از خانه ي فاطمه (س) خارج شد، به مسجد آمد و به منبر رفت. فاطمه (س) از نگاه پر معناي پدر فهميد كه او بسيار آزرده شده، اشكش جاري گشت، زيرا تاكنون پيامبر با او چنين برخوردي نكرده بود.

فاطمه (س) فوراً دستبند و گردن بند و گوشواره ها را باز كرد، همه را نزد رسول خدا فرستاد و براي پدر پيغام فرستاد: «دخترت سلام مي رساند و مي گويد: اينها را در راه خدا صرف كن!» همين كه فرستاده ي فاطمه (س) به نزد رسول خدا (ص) آمد و جريان را عرضه داشت؛ پيامبر سه مرتبه فرمود: «فداها ابوها» (پدرش به فدايش باد). دنيا از براي محمد و خاندان او نيست، اگر دنيا در پيش خدا به اندازه ي بال مگسي ارزش داشت شربتي از آب به كافر نمي داد. پيامبر اكرم (ص) اين سخنان را فرمود و از منبر پايين آمد و به خانه ي فاطمه (س) رفت. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 118

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 119 پرسش:

شخصيت پيامبر اعظم (ص) از نگاه دانشمندان غير

مسلمان چگونه است؟

پاسخ:

بي ترديد پيامبر اكرم (ص) شخصيت يكتا و بي نظير جهان در تمام ابعاد زندگي (مادي و معنوي و دنيوي و اخروي) است چنان كه كتاب آسماني قرآن كريم و سيره ي تاريخي آن بزرگوار، در طول زندگي خود به اين مطلب شهادت مي دهد. اما آن چه كه مي تواند تصديق كننده ي قرآن كريم و تاريخ زندگي آن بزرگوار باشد و آن شخصيت جهاني را به جهانيان معرفي نمايد؛ اظهار نظر دانشمندان بزرگ اعم از مسلمان و غير مسلمان است كه در طول تاريخ به تمجيد ابعاد مختلف زندگي آن حضرت پرداخته اند.

در اين نوشتار سعي شده ديدگاه هاي دانشمندان غير مسلمان در مورد آن حضرت به صورت مختصر آورده شود. البته قابل توجه است كه اين نوشتار به اظهار نظر برخي از دانشمندان و به صورت گزينش از ديدگاه هاي آنان اشاره خواهد داشت، چرا كه برخي از آنان، شخصيت آن حضرت رابه صورت گسترده مورد توجه قرار داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 120

1. ولتر «1» (1694- 1779)

ولتر دانشمند و نويسنده ي متفكر و مشهور فرانسه مي گويد:

«محمد، بي گمان مردي بسيار بزرگ بود، و مرداني بزرگ نيز، در دامن فضل و كمال خويش پرورش داد.

قانون گذاري خردمند، جهانگشايي توانا، سلطاني دادگستر، پيامبري پرهيزگار بود و بزرگ ترين انقلابات روي زمين را پديد آورد. «2»

در جاي ديگر مي گويد:

«بايد اعتراف كرد كه محمد (ص) تقريباً همه ي آسيا را از شرك رهايي بخشيد، و آئين خداي يكتا را بر همه ي كشورها گسترش داد و با قدرتي عجيب بر ضد بت پرستان قيام نمود ....؛ «3»

2. توماس كارلايل (1795- 1881)، فيلسوف شهير و دانشمند انگليسي

«در عصر تابش نور و علم و ظهور حقيقت، فضائل غير قابل انكار مؤسس اسلام و انكار حقائق آئين او، مخالف انصاف بلكه لكه سياه ننگ و عار مي باشد» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 121

در جاي ديگر مي گويد:

«براي كليه افراد بشر، از هر چيز لازم تر اين است كه از سخنان حكيمانه و عام المنفعه محمد (ص) استفاده كنند از هر فرمان و اندرز پيغمبر اسلام (ص) معلوم مي گردد كه وي شخصي هواپرست، و طالب جاه و سلطنت دنيوي نبوده، و رسالت او مسلماً بر حق و آسماني است.» «1»

در جاي ديگر مي گويد:

هر سخني كه از زبان او تراوش مي كرد، كلماتي بود كه از گوهر حكمت هاي بليغه و عقل ريخته مي شد، گفته هايش شبهات و معضلات را كشف و حل مي كرده و بهترين دستور، براي زندگي و تهذيب اخلاق و سعادت جامعه ي انساني بود. «2»

محمد (ص) در دنيا، ميان امثال خود از مصلحان و معلمان بشر، و پيغمبراني كه به منزله ي چراغ هاي درخشنده در تاريكي دنيا هستند، ممتاز و بي نظير بوده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 122

3. جان ديون پورت (1789- 1877) «1»، اسلام شناس معروف انگليسي

«اين نكته محقق و مسلم است كه در ميان همه ي قانون گذاران و فاتحين معروف جهان، تاريخ هيچ يك، مشروح تر و معتبرتر از تاريخ زندگي محمد (ص) نوشته نشده است.» «3»

«احترام وي به بزرگ، و تواضعش به كوچك، فراواني تحملش در برابر افراد گستاخ و مغرور، احترام و تكريم و تمجيد همه را به خودش جلب كرده است. قابليت و استعدادي كه داشت موجب برتري و فرمانروايي او گرديد.» «4»

«حضرت محمد (ص) را بايد يك مصلح ديني و قانون گذاري دانست كه در قرن هفتم ميلادي در عربستان ظهور كرده است. وي بدون ترديد، بزرگ ترين شخصيتي است كه قاره ي آسيا مي تواند به وجود چنين فرزندي مباهات كند.» «5»

4. ويل دورانت «6» (1885)، دانشمند بزرگ آمريكايي معاصر «7»

«اگر بزرگي را، به ميزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجيم، بايد بگوييم، محمد (ص) از بزرگ ترين بزرگان تاريخ است. وي در صدد بود سطح معنويات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 123

و اخلاق قومي را كه از گرماي هوا و خشكي صحرا به ظلمات توحش افتاده بود، اوج دهد، و در اين زمينه توفيقي يافت كه از همه ي مصلحان ديگر بيشتر بود.» «1»

[او] ديني ساده و روشن و نيرومند، با معنوياتي كه اساس شجاعت و مناعت قومي بود پديد آورد، كه طي يك سال در يكصد معركه پيروز شد، و در مدت يك قرن، يك امپراطوري عظيم به وجود آورد، و در روزگار ما نيروي معتبري است كه بر يك نيمه ي جهان نفوذ دارد. «2»

5. جرج برنارد شاو، نويسنده شهير انگليسي (1856- 1950)

«من به دين محمد (ص) به دليل خاصيت حيات بخشي كه دارد، هميشه با نظر احترام عميق نگريسته ام. به نظر من اين تنها كيشي است كه استعداد آن را دارد كه تمام تغييرات و تبدلات عالم وجود را در خود جذب نمايد، و با مقتضيات هر عصر و زماني تطبيق كند». «3»

من اعتقاد راسخ دارم كه اگر امروز شخصي بزرگ مانند محمد (ص) زمام امور عالم را به دست گيرد، همه از او پيروي مي نمايند، و اطاعتش را گردن مي نهند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 124

6. بولن ويلي يه «1»

«محمد قانون گذاري خردمند و بزرگ بود كه ديني تهذيب يافته براي جهانيان آورد. او نماينده ي زنده ي عنايات پروردگار بود.» «2»

«محمد (ص) صفاتي عالي داشت و الطاف خداوندي فصاحتي فوق انساني به او عطا كرده بود، چنان چه مي توانست نادان ترين مردم زمان خود و خردمندترين آنان را متقاعد سازد و به دين اسلام معتقد گرداند.» «3»

«آئين محمد چنان خردمندانه است كه براي تبليغ آن هيچ نيازي به جبر و قهر نيست. كافي است كه اصول آن را به مردم بفهمانند تا همه به آن بگرايند.» «4»

7. پي ير سيمون لاپلاس (1749- 1827 م)

«گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم، ولي آئين حضرت محمد (ص) و تعاليم او، دو نمونه ي اجتماعي براي زندگي بشري ست. بنابراين اعتراف مي كنم كه ظهور وي و دين او و احكام خردمندانه اش، بزرگ و با ارزش مي باشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد (ص) بي نياز نيستيم.» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 125

8. مارون عبود (رئيس دانشگاه ملي «عاليه» لبنان)

ايشان در قصيده ي پر شوري به مدح از آن حضرت پرداخته است كه به قسمت هايي از آن اشاره مي شود.

«اي محمد! اگر قرآن تو نبود، معجزه اي در امت اسلام كه پايه اي بس استوار دارد، نمي ديديم».

«محمد رهبري است كه براي من چنان تصوير مي شود كه گويي سراپاي او از عنصر ايمان پي ريزي شده است».

«اين همان روح بزرگي است كه در لباس قهرمانان، براي حوادث بزرگ تاريخ تجلّي مي كند».

«اين يتيمي است كه سرپرست ملتي شده است، و پدر سفيدها و سياهان روي زمين است».

«پيغمبري كه دنيا را پر از ذكر نام خدا كرده و همه ي ملل روي زمين را به اتحاد دعوت نموده است». «1»

9. جيلمان، نويسنده انگليسي

«محمد در دعوت خود صادق و در رسالت خود مخلص و در اعمال و اقوال خود طاهر بوده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 126

10. ادوارد گيبون: مورخ دانشمند معروف انگليسي

«شخص محمد از لحاظ جمال و زيبايي صوري، امتيازاتي داشت، و اين امتيازات را جز از نظر كساني كه فاقد آنند، نمي توان ناچيز انگاشت.»

«حافظه اش قوي و پردامنه، و هوش و ادراكش سهل و اجتماعي بود. نيروي تصورش عالي، قضاوتش صريح و روشن و سريع و قاطع بود. هم داراي قدرت فكر و انديشه بود، و هم داراي قدرت عمل و اقدام».

«پيش از آن كه شروع به نطق و سخنراني كند، چه شنونده يك نفر بود و چه جمعي بودند، همه مجذوب لطف و محبت او مي شدند، و توجه همه به طرف او جلب مي شد. صورت آراسته و آمرانه، سيماي موقر و با شكوه، چشمان نافذ، تبسم مليح و جاذب، محاسن پرمو، قيافه اي كه نماينده تمام احساسات روحي وي بود و بالاخره نكات و لطائفي را كه در محاوره به كار مي برد، همه را وادار مي كرد كه در برابر او صداي هلهله ي تكريم را بلند كنند». «1»

11. ژان ژاك روسو: دانشمند بزرگ فرانسوي (1712- 1778)

«شريعت فرزند اسمائيل (حضرت محمد (ص)) كه از ده قرن پيش بر تمام دنيا حكم فرماست، هنوز هم از عظمت مرد بزرگي كه آن را تدوين نموده است حكايت مي كند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 127

«حضرت محمد (ص) نظريات صحيح داشت، و دستگاه سياسي خود را خوب مرتب نمود، تا زماني كه طرز حكومت در زمان خلفاي وي باقي بود، حكومت ديني و دنيوي و شرعي و عرفي، يكي بود، و مملكت هم خوب اداره مي شد». «1»

12. ماكس موللر (1813- 1900): خاورشناس شهير آلماني و استاد دانشگاه اكسفورد

«به زودي مسيحيان خواهند فهميد كه محمد يكي از تصديق كنندگان دين و تعاليم واقعي مسيح بوده است. آن وقت است كه از دشمني خود با محمد كه در قرن گذشته مرتكب شده اند، به وحشت خواهند افتاد». «2»

13. سرپرسي سايكس (1867- 1945) ژنرال معروف انگليسي در اثر بزرگ خود «تاريخ ايران» مي نويسد

عقيده ي شخصي من اين است كه محمد (ص) در ميان مشاهير عالم، با همه ي ضعف نقائص بشري، بزرگ ترين انساني است كه با يك مرام عالي، تمام همّ خود را صرف اين كرد كه شرك و بت پرستي را از ريشه، منهدم كند و به جاي آن افكار بلند اسلام را برقرار سازد. خدمت وافر نماياني كه از اين راه به نوع بشر نموده خدمتي است كه من آن را ستايش نموده و سر تعظيم فرود مي آورم. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 128

14. مري گيلورد دورمن

قرآن لفظ به لفظ به وسيله ي جبرئيل بر محمد وحي شده و هر يك از الفاظ آن كامل و تمام است. قرآن معجزه اي است جاويد، و شاهد بر صدق ادعاي محمد پيغمبر خدا، قسمتي از جنبه ي اعجاز آن مربوط به سبك و اسلوب انشاي آن است، و اين سبك و اسلوب به قدري كامل و عظيم و باشكوه است، كه نه جن و نه انس، نمي توانند كوچك ترين سوره اي نظير و شبيه آن بياورند. «2»

15. تولستوي (1828- 1910)

نويسنده ي بزرگ و فيلسوف اخلاقي روسي، مؤلف كتاب نامدار «جنگ و صلح» «3» مي نويسد: «جاي هيچگونه ترديد نيست كه محمد پيغمبر، از بزرگان مصلحين دنيا- كه نسبت به اجتماع بشري، خدمات شاياني انجام داده اند- به شمار مي رود. تنها اين فخر براي او كافي است كه ملتي پست و خونريز، و بربري را از چنگال اهريمنان عادات نكوهيده، رهانيد، و راه ترقي را به روي آنان گشود.» «4»

16. كلود كاهن

حضرت رسول (ص) در اجتماعي ظهور كرد كه تشكيلات حكومتي و سياسي نداشت، و در نتيجه- به طوري كه مسلمين امروزي هم عقيده دارند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 129

- پيغمبر اسلام (ص) دين و دولت را با هم توأم نمود، پس قوانين اجتماعي نيز جزئي از اطاعت نسبت به خدا مي باشد. از اين رو وحي نازل شده بر پيغمبر اسلام (ص) شامل دين و سياست مي باشد. «1»

17. دكتر شبلي شميل (1917- 1935)

«محمد (ص) مدبري بزرگ و حكيمي سترگ، و خداوند فصاحت است كه سخناني برگزيده از وي به جاي مانده است.

محمد مردي فرزانه است، مرد سياست و دهاست، و قهرماني است كه در جنگ ها با پيروزي مقرون بوده است. او با بلاغت قرآنش پنجه در افكار جهانيان فرو برد؛ و با شمشيرش، سرهاي گردن كشان را در هم كوفت. همچون محمد (ص) قهرماني وجود ندارد، نه در گذشته و نه حال و نه آينده.» «3»

18. پرفسور ديويد دوسانتيلا

معاصر و استاد تاريخ سياسي و مذهبي بنگاه هاي اسلامي در دانشگاه رم.

«محمد (ص) ساختمان اجتماع عرب را به صورت ديگري درآورد و براي اين منظور همان طور كه ابن خلدون درك كرده است، عميق ترين غرائز فردي را نشو و نما داد و به كمك طلبيد. در ابتدا پايه و اساس قبيله از بن كشيده شد، و ديگر صحبت تابعيت و اتفاق قبيله در بين نبود.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 130

پيغمبر (ص) درمورد روابط همسايگي نصايح زيبايي كرده است. نسبت به همسايه ي خود مهربان باش. چادري بر روي او بيفكن تا از آسيب ماندن مصون ماند. به وي به نظر شفقت و مهرباني نگاه كن. اگر كار زشتي مي كند او را ببخش، و اگر نسبت به تو خوبي كرد از او تشكر كن. «1»

19. آلفونس دولامارتين: شاعر و نويسنده فرانسوي

اگر بزرگي هدف، كمي وسائل و ابزار، و عظمت نتيجه را براي يك نابغه ي بشري مقياس بگيريم، در تاريخ، نظيري مانند حضرت محمد (ص) نمي توان يافت.

«وي در ثلث اراضي مسكون، امپراطوري ها، ارتش ها، قوانين، خاندان ها و توده هاي عظيم بشري را به حركت در آورد. با عظمت تر از آن، اين است كه عقل ها، انديشه ها، عقيده ها و روان ها را به نهضت درآورد.» «2»

«هيچ پيغمبري نتوانسته است مانند پيغمبر اسلام، انقلابي آنچنان مقدس و طولاني و پر اهميت، در آن مدت خيلي كم، به مرحله ي عمل درآورد.» «3»

20. دكتر نيس: دانشمند اندونزي و استاد كيش مسيحي در دانشگاه بيرهنگام

اي فرزند مكه! و اي سلاله ي بزرگواران! و اي باز آورنده ي مجد و عظمت پدران و نياكان! و اي رهايي بخش جهان از قيد عبوديت معبودان باطل! نه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 131

تنها جهان به تو افتخار مي كند و خدا را به اين موهبت گرانقدر سپاس مي گويد، بلكه از تمام سعي و كوشش هاي تو تقدير مي كند. «1»

21. استانلي لين پولي

ايشان دركتاب «خطابه ها و سخنان مختصري از محمد پيغمبر اسلام» مي نويسد:

«پيامبر اسلام در ظرف 23 سال با شخصيت بارز و قوت كلام و اخلاق و رفتارش توانست يكي از بزرگ ترين مذاهب روزگار را پايه گذاري كند و يكي از كامل ترين تمدن ها و فرهنگ ها را بنيان گذاري نمايد. وي يكي از بزرگ ترين قانون گذاران و مربيان مذهبي و سياستمداران و مردان كارزار مي باشد. در حالي كه مدرسه نديده و درس نخوانده بود». «2»

22. رودلف يوكل، اسلام شناس آلماني

پيامبر اسلام در نزد همه ي آن هايي كه با او معاشرت داشتند محبوب و محترم بود و دائم به ذكر خدا و مناجات و دعا و نماز مشغول بود. اكثر اوقات را روزه مي گرفت و تمام همّ خود را براي برقراري عدالت و نيكوكاري صرف مي كرد. اين بود كه نه تنها نظر احترام يارانش را به خود جلب كرده بود، بلكه همه ي اشراف و بزرگاني كه با او مخالف بودند، به ديده ي احترام به او مي نگريستند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 132

23. واشنگتون ايرونيگ (آمريكايي): اسلام شناس و نويسنده و كنسول آمريكا در اسپانيا

ايشان در كتابي به نام «زندگاني محمد (ص)» مي نويسد:

پيروزي هاي نظامي او نه غروري در وي ايجاد مي كرد و نه لاف و گزافي به وجود مي آورد ... هنگامي كه بزرگ ترين قدرت در اختيار او بود، با همان سادگي و خضوعي زندگي مي كرد كه در اوقات گمنامي مي زيست؛ و آن قدر از ابراز احترامات شاهانه گريزان بود كه هر وقت به مجلسي وارد مي شد، هرگاه تشريفات احترام آميز را علاوه بر حد معمول ابراز مي كردند، ناراحت مي شد و هر وقت براي توسعه ي قلمرو سلطه و نفوذ اقدامي مي كرد، همانا به منظور ايجاد سلطه و نفوذ ديني بود. «1»

24. جيمس ميكر، نويسنده مشهور آمريكايي

... بعداً محمد رئيس دولت شد و حتي شهادت دشمنانش اين است كه با كمال حكمت و بصيرت، اموركشور را اداره كرده است ... در سال هاي آخر حياتش از او دعوت شد كه يا «ديكتاتور» باشد يا «زاهد»، ولي او اين دو وسوسه را رد كرد و تأكيد مي كرد كه او فقط بشري است كه خدا او را مانند پيغمبران سابق، به اين جهان فرستاده تا پيام او را به مردم ابلاغ كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 133

25. دكتر ماركوس دودس

ايشان در كتابي به نام «محمد، بودا، مسيح» نوشته است:

... امتياز او (حضرت محمد (ص)) در اين تصميم بود كه «ديگران بايد ايمان بياورند» ... از اين گذشته، او داراي دو نكته ي بسيار مهم و مشخص نظام پيغمبري بود. نكته ي اول اين بود كه حقيقت ذات خدا را او طوري مي ديد كه همنوعان او نمي ديدند. نكته ي دوم اين بود كه در نهاد او، انگيزه و عامل شديد غير قابل انكار، و مقاومي وجود داشت كه او را براي نشر و تبليغ آن حقيقت، تحريك مي كرد. «1»

26. دكتر زويمر (1813- 1900) خاورشناس

بدون شك، حضرت محمد (ص) يكي از بزرگ ترين رهبران ديني جهان است. دليل اين ادعا اين است كه وي مصلحي قابل تقدير و گوينده اي ورزيده و متفكري بزرگ بوده است ... قرآني كه او آورده است و همچنين تاريخ قرآن، هردو گواه اين مدعي مي باشد. «2»

27. ويليم موئير (1918- 1950): اسلام شناس و رئيس انجمن آسيايي لندن

«دين محمد آسان و سخنانش واضح بود و اعمالي كه انجام داده عقل را مبهوت مي كند. در تاريخ جهان مصلحي مانند پيامبر اسلام وجود ندارد كه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 134

ظرف مدت كوتاهي دل ها را بيدار و اخلاق عمومي را تهذيب نموده و بناي فضيلت را استوار كرده باشد.» «1»

28. كارل ماركس آلماني (1818- 1883) رهبر سوسياليست هاي جهان

محمد (ص) مردي بود كه به خطاها و لغزش هاي مسيحيان و يهوديان پي برد، و آنها را با خط درشت به جامعه ي بشري فهماند. وي از ميان مردمي بت پرست با اراده اي آهنين برخاست و آنان را به يگانه پرستي دعوت كرد و در دل هاي ايشان، جاوداني روح و روان بكاشت، بنابراين او را نه تنها بايد در رديف مردان بزرگ و برجسته ي تاريخ شمرد، بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل و جان بگوييم: او پيامبر خدا بوده است. «2»

29. مهاتماگاندي، رهبر بزرگ هند

«حضرت محمد (ص) پيامبري بزرگ و مردي شجاع بود و از كسي جز خدا نمي ترسيد. هرگز ديده نشد كه چيزي بگويد و عملي غير از آن به جاي آورد و عمل وي، با احساسش برابر بود ... هنگامي كه من خواندم كه خود و خاندانش چه محروميت هايي به طور اختياري تحمل كردند، اشك ها ريختم.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 135

30. پرفسور هانري كربن فرانسوي، اسلام شناس معاصر و متخصص در فلسفه اشراق اسلامي

«اگر انديشه ي پيغمبر اسلام، خرافي بود و اگر قرآن وحي الهي نبود، وي هرگز جرأت نمي كرد بشر را به دانش دعوت كند، هيچ بشري و هيچ طرز فكري به اندازه ي پيامبر اسلام و قرآن، مردم را به دانش دعوت نكرده است. تا آن جا كه در قرآن حكيم، نهصد و پنجاه بار، از دانش و عقل و انديشه، سخن به ميان آمده است.» «1»

31. فريد ريش ديتريسي (1821- 1903) خاورشناس مشهور آلماني

«علوم طبيعي، رياضي، فلسفه، ستاره شناسي كه در قرن دهم، اروپا را جلو برد، سرچشمه ي تمام آنها قرآن محمد (ص) مي باشد و اروپا به آئين محمد (ص) بدهكار است.» «2»

32. جواهر لعل نهرو (1889- 1963) نخست وزير فقيد هند

«حضرت محمد (ص) به خود و رسالتش اعتماد داشت، و همين اعتماد و ايمان، وسيله ي قوت و عزت را براي پيروان خود فراهم ساخت ... داستان انتشار مسلمانان در آسيا، اروپا، آفريقا و تمدن با عظمتي كه به دنيا عرضه كرد، يكي از شگفتي هاي بزرگ تاريخ به شمار مي رود. مسلمانان چنان داراي روح علمي شدند كه سزاوار است آنان را پدر علم جديد بخوانيم.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 136

33. دكتر گستاولوبون فرانسوي (1841- 1931) مورخ و اسلام شناس

«عقل پيامبر اسلام از بزرگ ترين عقول بشري، و عقائد او از استوارترين عقائد بود. وي دلي پر از صفا و محبت داشت.»

«اثر تمدني و سياسي اسلام واقعاً حيرت انگيز است. كشور عربستان در عصر جاهليت، عبارت بود از چند شهرستان كوچك و يك عده قبايل خودسري كه هميشه با هم به جنگ و قتل و غارت مشغول بودند، ولي در جريان يك قرن از ظهور پيغمبر اسلام، دامنه ي اين مذهب، از درياي سند تا اندلس، يعني اسپانياي جنوبي، امتداد يافت و در تمام ممالك اين حوزه، پرچم اسلام، در اهتزاز بود.» «1»

34. بورس وارث اسميت

«از نظر تاريخ، به طور اطلاق، اين خوشبختي بي نظير وجود دارد كه شخصيت محمد (ص) سه جنبه دارد: اول: موسس ملت؛ دوم: پايه گذار حكومت و امپراطوري؛ سوم: شارع، يعني پايه گذار قانون و مذهب است.

محمد (ص) تا آخرين روزهاي زندگيش، فقط يك عنوان داشت و آن عنوان، «پيغمبري» بود و من با كمال جرأت ايمان دارم كه روزي، عالي ترين فلسفه ها، و صادق ترين اصول مسيحيت، به اسلام، ايمان خواهند آورد و تسليم خواهند شد و تصديق خواهند كرد كه محمد (ص) پيغمبر بوده و پيغمبر واقعي خدا بوده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 137

براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به منابع زير مراجعه شود:

1. اسلام از نظر دانشمندان غرب، پروفسور نصرالله نيك بين

2. پيامبر اسلام (ص) از نظر دانشمندان شرق و غرب، علي دواني

3. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، خيرالله مرداني

4. پنجگام دين، دكتر مجذوب صفا

5. اسلام و غرب، پروفسور دكتر خورشيد احمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي.

6. اسلام شناسي غرب، سيد محمد

كاظم مدرسي.

7. محمد (ص) در نظر ديگران، كاظم الشيخ سلمان آل نوح، ترجمه محمد علي خليلي.

8. محمد (ص)، ستاره اي كه در مكه درخشيد، م. ساواري محقق فرانسوي، ترجمه عنايت الله شكيباپور.

9. اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب، گروهي از نويسندگان، علي اصغر حكمت.

10. تاريخ تركيه، سرهنگ لاموش، ترجمه سعيد نفيسي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 139

فصل سوم: استمرار نبوت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 141

معناي خاتميت

پرسش:

معناي خاتميت پيامبر اعظم (ص) چيست؟ و چگونه با امامت جمع مي شود؟

پاسخ: «خاتم» به كسر و فتح تاء به معناي به آخر رساندن است. وقتي گفته مي شود «ختمت القرآن» يعني قرائت قرآن را به آخر رساندم. و اگر به پيامبر (ص) خاتِم الانبياء گفته مي شود يعني سلسله ي پيامبران را ختم و به اتمام رسانده است.

اگر به انگشتر خاتَم گفته اند چون نامه ها را با آن مهر و ختم مي كرده اند.

و اهل لغت مي گويند: خاتم به معناي «ما يختم به» است؛ يعني چيزي كه به وسيله ي آن ختم مي شود و براين اساس خاتم النبيين يعني «من يختم به النبوه» كسي كه نبوت به واسطه ي او پايان مي پذيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 142

جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلام ذيل واژه ي «خاتم» مي گويد: «همين كه پيغمبر (ص) در صدد نامه نوشتن به شاهنشاه ايران و امپراطور روم برآمد به حضرت يادآور شدند كه اگر نامه اي بي مهر باشد ايرانيان آن را نمي پذيرند لذا پيغمبر مهري از نقره تهيه فرمود كه بر روي آن جمله ي «محمد

رسول الله» نوشته شده بود و پايان نامه ها را با آن مهر مي زد.» «1»

در قديم رسم بود انگشتري كه نام افراد بر آن نقش بسته بود در دو مورد استفاده مي كردند: يكي به عنوان ثواب و زينت، و ديگر به عنوان مهر زدن به نامه ها؛ بنابراين اين كه بعضي خاتَم را صرفاً به معناي زينت گرفته اند تا كلمه ي «خاتَم النبيين» «2» در آيه ي شريفه را به معناي زينت بخش پيامبران بگيرند كلام صحيحي به نظر نمي رسد.

دليل هاي خاتميت پيامبر (ص)

اشاره

يكي از مسائل مهم نبوت اين است كه آيا سلسله ي پيامبران الهي تا روز قيامت استمرار دارد يا اين كه بايد به يك نبيّ خاصي خاتمه يابد؟! در اينجا به بيان برخي از دليل هاي خاتميت پيامبر اعظم (ص) مي پردازيم:

1. قرآن

در قرآن مجيد آيات مختلفي وجود دارد كه بر خاتميت پيامبر (ص) دلالت مي كند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 143

الف. «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ «1» محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است.»

آغاز آيه در ارتباط با بحث فقهي و تاريخي مسئله ي ازدواج پيامبر (ص) با همسر مطلقه ي فرزند خوانده اش زيد است؛ اما پايان آيه علاوه بر اين كه حضرت را به عنوان رسول خدا معرفي مي كند، وي را نيز به عنوان پايان بخش انبياء معرفي كرده است.

ب. «وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ؛ «2» و اين قرآن بر من وحي شده تا بوسيله آن، شما و هر كس را كه (اين قرآن به او) مي رسد هشدار دهم.»

اين آيه نه تنها شامل مخاطبين عصر پيامبر (ص) است بلكه مربوط به آيندگان نيز مي شود زيرا عموميت و شمول لفظ «من بلغ»، شامل همه ي انسان هاي غائب موجود در زمان حضرت و انسان هايي كه در آينده خواهند آمد، مي شود. و اين معنا، همان خاتميت دين پيامبر اسلام است «3» چرا كه وي همان گونه كه به عنوان خاتم انبياء است دين او نيز به عنوان خاتم اديان به حساب مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 144

ج. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً؛

«1»

و تورا جز براي همه مردم نفرستاديم درحالي كه بشارتگر و هشدارگري».

با توجه به عموميت و شمول تعبير «كافه للناس»، از آن استفاده مي شود كه بشارتگري و هشدارگري حضرت نه تنها مربوط به زمان خودش مي شود بلكه افرادي را كه در آينده خواهند آمد نيز شامل است در نتيجه آن حضرت پيامبر آيندگان نيز مي باشد؛ و در اين صورت ديگر انگيزه وداعي براي پيامبر ديگري وجود نخواهد داشت.

د. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً؛ «2»

خجسته (و پايدار) است آن (خدايي) كه جدا كننده [حق از باطل: قرآن را بر بنده اش فرو فرستاد، تا هُشدارگري براي جهانيان باشد.»

همان بياني كه براي آيه ي قبل ذكر شد در اين آيه نيز مي آيد، با اين تفاوت كه در آيه ي قبل تعبير «كافه للناس» داشت اما در اين جا تعبير «للعالمين» دارد.

2. روايات

روايات فراواني در كتب حديثي شيعه و اهل سنت در مورد خاتميت پيامبر وجود دارد كه بعضي از آن ها را ذكر مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 145

الف. حديث منزلت

پيامبر گرامي (ص) خطاب به علي (ع) مي فرمايد:

«انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي؛ «1» تو نسبت به من به منزله ي هارون نسبت به موسي هستي جز اين كه بعد از من پيامبري نيست».

اين حديث كه معروف به حديث منزلت است در كتب حديثي و تفسيري شيعه «2» و اهل سنت آمده است. به اين ترتيب كه وقتي پيامبر (ص) و يارانش براي رفتن به جنگ تبوك آماده شدند، حضرت علي (ع) را در مدينه جانشين خود گمارد، منافقين مثل هميشه در مقام سرزنش علي

(ع) برآمدند و گفتند: چون از جنگ ترسيده در مدينه اقامت گزيده است. وقتي علي (ع) شايعات را شنيد نزد پيامبر مي آمد و كلام منافقين را به عرض حضرتش رسانيد، حضرت براي تسلي دادن به علي (ع) حديث مذكور را بيان كرد. در اين حديث با صراحت مي فرمايد: بعد از من هيچ پيامبري نخواهد آمد. از اين رو حضرت آخرين پيامبر الهي است.

ب. قال رسول الله (ص): «انا خاتم الانبياء و انت يا علي خاتم الاوصياء.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 146

پيامبر (ص) به علي (ع) مي فرمايد: من پايان بخش سلسله ي انبياء هستم و تو پايان بخش سلسله ي اوصياء هستي.»

ج. عن النبي (ص) قال: «انما مثلي في الانبياء كمثل رجل بني داراً فأكملهاو حسّنها الا موضع لينه فكان من دخلها فنظر اليها قال: ما احسنها الاموضع هذه البنه قال (ص) فانا موضع البنه ختم بي الانبياء» «1»

پيامبر گرامي (ص) براي تفهيم ختم نبوت خويش، مثل جالبي زده و فرموده: «مثال من در بين انبياء همچون مثال مردي است كه خانه اي را به طور كامل و زيبا بنا كرده، جز يك قسمت از آن، هر كس كه داخل چنين منزلي شود خواهد گفت: اين منزل چه بسيار زيبا است جز يك قسمت از آن، آنگاه حضرت فرمود: من آن قسمت از آن منزلم كه سلسله ي انبياء با آمدن من، پايان و تكميل مي گردد».

د. علي (ع) به طور متعدد در نهج البلاغه موضوع خاتميت پيامبر اعظم (ص) را مطرح كرده است و مي فرمايد: «امين وحيه و خاتَم رسله؛ «2» پيامبر امين وحي الهي و پايان بخش رسولان الهي است».

در جاي ديگر مي فرمايد: «ارسله

علي حين فتره من الرسل و تنازع من الألسن فقفّي به الرسل و ختم به الوحي؛ «3» خداوند پس از يك دوران خلاء حضور پيامبران او را به رسالت مبعوث كرد در حالي كه ميان مذاهب و اديان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 147

مختلف نزاع شده بود كه بوسيله ي او سلسله ي پيامبران را تكميل و وحي را خاتمه داد.»

و نيز مي فرمايد: «هنگامي كه در غار حراء وحي الهي بر پيامبر (ص) نازل شد، صداي ناله ي دردناكي شنيدم، گفتم: اي رسول الله اين صداي ناله كيست؟ فرمود: اين صداي شيطان است كه با نزول وحي بر من، ديگر از پرستش وي، برايش نوميدي حاصل شد؛ سپس علي (ع) اضافه مي كند كه پيامبر به من فرمود: «انك تسمع ما اسمع و تري ما أري، الّا انّك لست بنبي و لكنّك لوزيرٌ؛ «1» آنچه را كه من مي شنوم تو نيز مي شنوي و آنچه را كه من مي بينم تو نيز مي بيني، جز آنكه تو پيامبر و نبي نيستي، و اما تو وزير من هستي».

ه-. پيامبر گرامي (ص) در پايان خطبه ي حجه الوداع مسئله ي خاتميت نبوت خود را با صراحت در حضور مردم اعلام كرد و چنين فرمود:

«الا فليبلغ شاهدكم غائبكم لانبيّ بعدي ولا امّه بعدكم؛ «2» اين مطلب را حاضران به غائبان برسانند كه بعد از من هيچ پيامبري وجود نخواهد داشت و امتي بعد از شما نخواهد بود».

و. عن الصادق (ع): «ان الله ختم بنبيّكم النبيين فلا نبيّ بعده ابدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده ابدا؛ «3» از امام صادق (ع) حكايت شده كه خداوند به واسطه ي پيامبرش سلسله ي انبياء را

ختم كرده است پس هيچ گاه بعد از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 148

او پيامبري نخواهد آمد؛ و بواسطه قرآن شما نزول كتاب هاي آسماني را پايان داد، و ديگر بعد از آن هرگز كتابي نخواهد آمد.»

3. اجماع دانشمندان اسلامي

با مراجعه به كتاب هاي حديثي، تفسيري و تاريخي شيعه و اهل سنت در رابطه با ختم نبوت پيامبر اعظم (ص) اين مطلب به دست مي آيد كه همه ي دانشمندان اسلامي برخاتميت حضرت اجماع و اتفاق نظر دارند.

4. ضروري دين

«يكي از ضروريات اسلام آن است كه پيامبر اكرم (ص) پايان بخش سلسله ي انبياء است و بعد از او هيچ پيامبري برانگيخته نشده است و در آينده نيز نخواهد شد. اين اعتقاد اسلامي تا آنجا شهرت دارد كه نزد ساير اديان و مذاهب نيز شناخته شده است، يعني همه ي آنان آگاهند كه اسلام معتقد به خاتميت است.» «1»

مناصب پيامبر اعظم (ص)

اشاره

بر اساس آيات قرآن پيامبر اكرم (ص) داراي مناصبي بوده اند كه عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 149

1. دريافت وحي

قرآن كريم مي فرمايد: «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ؛ «1»

و قطعاً قرآن از نزد فرزانه اي دانا به تو القا مي شود.»

دريافت وحي تشريعي بعد از پيامبر (ص) قطع شد و مهمترين مصداق خاتميت نيز همين مطلب است.

2. ابلاغ وحي

بعد از آنكه پيامبر اكرم (ص)، وحي را از خداوند و جبرئيل مي گيرد، مأمور به ابلاغ آن به مردم مي باشد و مردم نيز موظف به قبول آن هستند. قرآن در رابطه با اين منصب چنين مي فرمايد: «مَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ؛ «2»

بر فرستاده [خدا وظيفه اي جز رساندن (پيام الهي) نيست.»

و يا مي فرمايد: «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ؛ «3»

پس فقط رساندن [پيام بر عهده توست.»

اما اينكه مردم موظف به قبول آن هستند قرآن مي فرمايد: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛ «4»

و آنچه را فرستاده [خدا] براي شما آورده پس آن را بگيريد (و اجرا كنيد)، و آنچه شما را از آن منع كرد پس خودداري كنيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 150

3. تبيين وحي

قرآن در مورد منصب سوم مي فرمايد:

«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ «1»

و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را كه به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.»

از اين آيه استفاده مي شود: هنگامي كه پيامبر اسلام آيات قرآن را از طريق وحي دريافت كردند و بعد از آن مأمور به ابلاغ وحي شدند، بايد بعد از ابلاغ، آيات الهي را براي مردم تبيين و تفسير كنند، تا پيام الهي كه شامل اعتقادات و احكام و اخلاق است از هرگونه اجمال، ابهام و تشابه بيرون آيد و مردم در مقام عمل با مشكل مواجه نگردند. در بسياري از موارد بر پيامبر لازم بود، آن دسته از آياتي كه متشابه يا مجمل است براي مردم توضيح دهد. به عنوان مثال آياتي

از قبيل «واقيموا الصلاه» و «لله علي الناس حجّ البيت» در قرآن هست كه صرفاً حكم وجوب آن را براي مردم بيان كرده اما اينكه شرايط، اجزاء و نحوه ي انجام آن چگونه باشد در قرآن نيامده است. از اين رو مؤسس شريعت بايد مبيّن آن نيز باشد، تا مردم در مقام عمل از جهل بيرون آيند و هرگونه عذر و بهانه از آنان گرفته شود.

سؤالي كه در اينجا مطرح است آن است كه آيا پيامبر اكرم (ص) موفق به تبيين و تفسير تمام احكام و دستورات ومعارف اسلامي شد يا خير؟ روشن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 151

است هر چند پيامبر بسياري از احكام و معارف اسلامي را براي مردم بيان كرد اما در عين حال موفق به بيان بسياري ديگر از آنها نشد. «1» زيرا سيزده سالي كه حضرت در مكه بودند خودش و يارانش در اذيت و آزار و فشارهاي جسمي و روحي قبيله ي قريش و مشركان قرار داشتند و بهترين گواه بر اين مدعا تاريخ اسلام است كه اكثر ملاقات هاي مسلمانان مكه با حضرت به طور سري انجام مي گرفت و تعداد زيادي از آنها به حبشه هجرت كردند و اما ده سالي كه در مدينه بودند هر چند سختي ها و مشكلات مكه را به همراه نداشت اما گرفتاري هاي مدينه به نوبه ي خود زياد بود زيرا حضرت با سه مشكل مهم مواجه بود يكي جنگ هاي تحميلي طاقت فرسا كه از جبهه ي بيروني قريش و مشركان مكه بود، و ديگر يهودياني كه در اطراف مدينه بودند و دائماً بحران ايجاد مي كردند، و سوم گروه منافقان جبهه ي داخلي بودند؛ كه قرآن در

سوره هاي مختلف به هر سه مشكل مسلمانان و پيامبر (ص) پرداخته است.

بنابراين براي حضرت، چه در مكه و چه در مدينه يك فرصت همه جانبه پيدا نشد تا بتواند آئين و شريعت اسلام را به طور كامل و گسترده بر مردم تبيين كند. و اما اگر كسي بگويد پيامبر (ص) تمام جزئيات قرآن و احكام و آئين اسلام را براي مردم تبيين و تفسير كردند- كه شواهد تاريخي و كمبود روايات پيامبر (ص) و ... آن را تأييد نمي كند- صحيح نيست و اين صرفاً يك

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 152

ادعا است؛ بنابراين براي تبيين احكام اسلامي و آيات، به جانشينان پيامبر (ص) نياز بود و اين همان امامت است كه ادامه ي نبوت به شمار مي آيد.

4. حكومت

بر اساس برخي از آيات قرآن چهارمين منصب پيامبر (ص) منصب حكومت و مديريت جامعه ي اسلامي است، آنجا كه مي فرمايد: «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ «1»

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» از اين آيه به دست مي آيد كه پيامبر داراي چنين مقامي است كه تصميم او بر تصميم ديگران حتي در حوزه ي شؤون شخصي آنان مقدم است و اين همان منزلتي است كه از آن به «ولايت امر» تعبير مي شود. «2» و يا آنجا كه مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ ...؛ «3»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد؛ و فرستاده [خدا] و صاحبان امر (خود) تان را اطاعت نماييد. و اگر در چيزي با همديگر اختلاف كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع

دهيد ...»

از اين آيه نيز استفاده مي شود كه پيامبر گرامي (ص) داراي منصب حكومت بوده اند و خداوند آن را به وي تفويض نموده و تاريخ هم گواه خوبي بر اين معنا است كه حضرت در مدينه حكومت تشكيل دادند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 153

از آن چه گذشت معلوم گرديد كه پيامبر اعظم (ص) داراي مناصب چهارگانه مذكور بودند.

نقش امامان معصوم بعد از رحلت پيامبر (ص)

اشاره

در مورد مناصب چهارگانه اي كه براي پيامبر (ص) بيان شد بين شيعه و اهل سنت وحدت نظر وجود دارد اما هر چند با رفتن حضرت، وحي منقطع شد و به دنبال آن، دو منصب «دريافت وحي» و «ابلاغ وحي» پايان يافت. اما با توجه به اين كه جامعه ي اسلامي به «تبيين قرآن و احكام» و «حكومت» نيازمند است مسئوليت و تصدي دو منصب بعدي يعني «تبيين» و «حكومت» بر عهده ي چه كسي بايد باشد؟ شيعه براساس برخي از آيات قرآن و روايات معتقد است كه تصدي اين دو منصب را بايد افرادي داشته باشند كه اولًا صفاتي همچون صفات پيامبري داشته باشند از قبيل عصمت، علم لدنّي و حجيّت قول؛ و ثانياً از جانب خداوند برگزيده و منصوب باشند. و اما اين كه اين افراد چه كساني هستند مي توانيم به كمك برخي از آيات و روايات آنها را بشناسيم.

برخي از آيات عبارتند از: آيه ي اكمال «1»، آيه ي ولايت «2» و آيه اطاعت «3» و اما روايات، عبارت است از آن تعداد رواياتي كه در ذيل آيات مذكور در كتب حديثي ذكر شده است كه غير از آيه ي اكمال، كه درباره ي علي (ع) است،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 154

پيامبر

(ص) و ائمه (ع) مصداق آن دو آيه را امامان معصوم معرفي كرده اند كه دو نمونه از آنها را در اينجا بيان مي كنيم.

1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه وقتي آيه ي «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» بر پيامبر نازل شد از حضرت سوال مي كند كه معناي اطاعت خدا و رسول خدا را شناختيم، اما اولي الامر چه كساني هستند كه اطاعت آنها با اطاعت تو مقرون شده است؟ حضرت در پاسخ جابر چنين مي فرمايند:

«هم خلفائي يا جابر و ائمه المسلمين من بعدي؛ ايشان جانشينان من و امامان مسلمين بعد از من هستند» آنگاه حضرت دوازده امام را با ذكر نام آنها به ترتيب برمي شمارند. «1»

2. حكايت شده ابي بصير از امام باقر (ع) در رابطه با آيه ي اطاعت سؤال مي كنند امام در پاسخ مي فرمايند:

«الائمه من ولد علي (ع) و فاطمه (س) الي ان يقوم الساعه؛ «2» امامان معصوم از فرزندان علي و فاطمه (س) هستند تا اين كه قيامت برپا شود».

از مباحث فوق اين مطلب به خوبي روشن شد كه امامان معصوم تمام صفات و مناصب پيامبر گرامي را دارند جز منصب «نبوت» و «رسالت»، كه اين دو منصب از مناصب اختصاصي آن حضرت است، چرا كه ايشان مؤسس و

خاتم شريعت و آئين اسلام است؛ و امامان معصوم فقط «تبيين» و «اجراي» آن را بر عهده دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 155

پرسش:

آخرين امام از منظر آخرين پيامبر (ص) كيست؟

پاسخ:

يكي از موضوعاتي كه در كلمات گهربار پيامبر اعظم (ص) فراوان به چشم مي خورد، اخباري است كه از رسول اكرم (ص) پيرامون حضرت مهدي (عج)

وارد شده است، كه اين روايات حكايت از افق بلند فكري و دورانديشي رسول خدا دارد و بيانگر جامعيت شريعت محمدي مي باشد كه حتي انسان هايي را كه در آينده اي دور به دنيا خواهند آمد مورد توجّه قرار داده و تكليف و وظيفه ي آنها را مشخص كرده است و حجّت را بر همه تمام نموده است؛ به ويژه موضوع ولايت و سرپرستي مردم تا قيامت، كه با معرفي 12 امام و بيان ويژگي هاي آنها مردم را از سرگرداني نجات داد تا اگر كسي هدايت مي شود دليل داشته باشد؛ و اگر كسي هم گمراه شد حجّت بر او تمام باشد.

علاوه برآن هرچه زمان از رسالت پيامبر اكرم (ص) گذشت و پيشگويي ها و اخبار غيبي آن حضرت به وقوع پيوست، حقانيّت پيامبر اعظم (ص) و الهي بودن رسالت ايشان بيش از پيش آشكار شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 156

دسته اي از روايات پيامبر اعظم (ص) پيرامون حضرت مهدي (ع) و معرفي ايشان به مسلمانان و بيان دوران غيبت و حوادثي كه در طول غيبت صغري و كبري به وقوع مي پيوندد و نشانه هاي ظهور آن سرور و حتي حوادث بعد از ظهور مي باشد. كه به برخي ازآنها اشاره مي كنيم:

1. خبر از ولادت حضرت مهدي (عج)

مهدي اين امت از نسل دخترم فاطمه (س) و فرزند نهم حسين بن علي (ع) است.

در مورد ولادت حضرت مهدي و اينكه ايشان از نسل امام حسين (ع) مي باشد، نزديك به سيصد روايت نقل شده كه بعضي از آنها از وجود مبارك پيامبر اعظم (ص) صادر شده است؛ كه پيامبر در همان زمان رسالت، ولايت آخرين ولي خدا را به مردم گوشزد نموده است، كه به

دو نمونه از آن اشاره مي كنيم:

الف. از پيامبر اكرم (ص) در حديثي كه از معراج خود خبر داد حكايت شده كه فرمود: خداي تبارك و تعالي فرمود: عطا مي كنم به تو- از كساني كه از صلب او (حضرت علي) خارج مي شوند- يازده نفر مهدي، كه همه ي آنها از ذريّه ي تو هستند از بكر بتول يعني فاطمه (س) كه آخرين مرد از ايشان كسي است كه پشت سر او عيسي بن مريم (ع) نماز مي گذارد كه پر مي كند زمين را از عدل و داد چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد و به وسيله ي او از هلاكت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 157

نجات مي دهم و از گمراهي به هدايت راهنمايي مي كنم و به وسيله ي او كور را بينا مي كنم و مريض را شفا مي دهم. «1»

ب. ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل كرده كه حضرت فرمودند: خداوند تبارك و تعالي توجّهي به زمين كرد و مرا انتخاب نمود و من را پيامبر قرار داد؛ سپس بار دوم توجهي كرد وعلي را از روي زمين انتخاب كرد و او را امام قرار داد و مرا امر نمود كه او را برادر، ولّي، وصّي، خليفه و وزير خود قرار دهم، پس علي از من، و من از علي هستم و او شوهر دختر من و پدر دو نوه ام حسن و حسين است. آگاه باشيد كه خداوند تبارك و تعالي من و آنان را حجت هايي بر بندگانش قرار داده است و از صلب حسين اماماني قرار داد كه به امر من قيام كرده و وصيت مرا حفظ خواهند نمود. نهمين از آنها، «قائم» اهل

بيت من و «مهدي» امّت من است شبيه ترين مردم به من در سيما و گفتار و رفتار است. بعد از غيبت طولاني و حيرت گمراه كننده ظهور مي كند. «2»

2. مهدي اين امت از ما

از آنجايي كه پيامبر اعظم (ص) از آمدن هدايت گري خاص در اين امت نام بردند و از او تعريف و تمجيد نمودند و همه را به اطاعت از او امر كردند؛ در طول تاريخ امامت ائمه (ع) عده اي به دروغ ادعا كردند كه آن مهدي هستند پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 158

چنانكه مهدي عباسي از خلفاء بني العباس يكي از اين مدعيان دروغين مي باشد، لذا پيامبر چون از چنين افراد فاسقي مطلع بود فرمود:

مهدي اين امت از ما است و از نسل فاطمه است و نهمين فرزند امام حسين است.

و طبق بعضي روايات كه بيش از صد و پنجاه روايت مي باشد هشتمين فرزند امام سجاد (ع) معرفي شده اند «1» و در رواياتي ديگر هفتمين فرزند امام باقر (ع) و ششمين فرزند امام صادق (ع) و پنجمين فرزند موسي بن جعفر (ع) و چهارمين فرزند امام رضا (ع) و سومين فرزند جوادالائمه (ع) و دومين فرزند امام هادي (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسكري (ع) معرفي شده اند. از اين رو نبايد فريب مدعيان دروغين را خورد. «2»

چنانچه ابوذر غفاري نقل مي كند كه شنيدم رسول خدا (ص) فرمود: چه كسي است كه مرا و اهل بيت مرا دوست بدارد، تا ما و او مانند اين دو باشيم و اشاره كرد به دو انگشت ميانه و سبابه (كنايه از اين كه در كنار هم باشيم).

آنگاه فرمود: برادرم بهترين اوصياء، و فرزندانم بهترين فرزندان هستند، و

خداوند در آينده از نسل حسين (ع) امامان نيكو به دنيا مي آورد و مهدي اين امت از ما است. ابوذر مي گويد گفتم: يا رسول الله امامان بعد از شما چند نفرند فرمود: به عدد نقباء بني اسرائيل. «3» و قرآن تعداد نقباء بني اسرائيل را دوازده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 159

نفر معرفي مي كند چنانچه در سوره ي مائده آيه ي 12 مي خوانيم: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ...؛ و بيقين خدا از بني اسرائيل (فرزندان يعقوب) پيمان محكم گرفت. و از ميان آنان دوازده سرپرست برانگيختيم.»

3. ميراث پيامبر در دست حضرت مهدي (عج)

الف: راوي مي گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: عرضه داشتم فرج شيعيان شما چه وقت است؟

حضرت فرمودند: هنگامي كه حضرت صاحب الامر (ع) با ميراث پيامبر اكرم (ص) از مدينه خارج شود و رهسپار مكّه معظمه گردد. پرسيدم: ميراث پيامبر اكرم (ص) چيست؟ فرمود: شمشير، زره، عمامه، برد، تازيانه، پرچم، سپر و زين آن حضرت است، وقتي وارد مكه مي شود شمشير را از غلافش بيرون مي آورد، زره، برد و عمامه، را مي پوشد؛ پرچم را برافراشته تازيانه را به دست مي گيرد و از خداي تبارك و تعالي اذن ظهور مي طلبد. «1»

ب: از امام صادق (ع) درباره پرچم پيامبر (ص) حكايت شده: جبرئيل در روز بدر، آن پرچم را براي پيامبر آورد و حضرت آن را گسترد و به اهتزاز درآورد، آنگاه پس از پيروزي، آن را پيچيد و به اميرالمومنين (ع) داد و روز جنگ بصره، نزد آن حضرت بود و در آنجا آن پرچم را گسترد و پس از رسيدن به پيروزي از جانب خدا، بار ديگر آن را بست،

و به امام راستين پس از خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 160

سپرد و ... و هم اكنون آن پرچم پيروزي بخش، نزد ما خاندان پيامبر است و كسي آن را نخواهد گشود تا قائم ما قيام كند و پس از قيام، آن پرچم مخصوص پيامبر را خواهد گشود. «1»

4. انكار حضرت مهدي همان انكار پيامبر است

از آنجايي كه حضرت مهدي (ع) از پيامبر (ص) است و مهدي و هادي اين امت مي باشد و ميراث پيامبر نزد آن حضرت است و پيامبر ظهور او را مژده داده و امر به اطاعت كرده است از اين رو انكار ايشان به منزله ي انكار پيامبر است چنانچه از آن حضرت حكايت شده كه مي فرمايند:

«من انكر القائم من ولدي فقدانكري؛ «2» هر كس قائم، از نسل مرا منكر شود به تحقيق مرا انكار كرده است.»

5. دعوت امت به انتظار فرج فرزندش

رسول خدا (ص) مي فرمايد: «افضل اعمال امتي انتظار الفرج؛ «3»

با فضيلت ترين اعمال امت من انتظار كشيدن فرج است.»

و در روايتي ديگر آن را عبادت شمرده است: «انتظار الفرج عباده؛ «4» انتظار فرج عبادت است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 161

البته انتظاري كه عبادت و با فضيلت ترين اعمال امت شمرده شده، انتظاري است سازنده و تعهدآور و اميدوار كننده نه يأس آور و سست كننده اراده ها و اباحي گري. انتظاري كه پيامبر اكرم (ص)، امت را به آن دعوت مي فرمايند يك برانگيختگي دروني است كه هرچه انتظار بيشتر باشد آمادگي بيشتر مي شود، چنانچه هرچه به لحظه ي آمدن مهمان عزيز و محترمي نزديك تر شويم آمادگي بيشتري پيدا مي كنيم و همه ي شرايط را براي ورود او مهيا مي كنيم. حتي گاهي بي صبري ما را از خانه خارج مي كند و نظاره گر راه مي شويم كه آمد يا نه؟! و يا گاهي خواب را از چشم ما مي ربايد. پس اگر شرايط ورود مهمان را مهيا نكرده باشيم و آتش انتظار منجي و مصلح، قلب ما را شعله ور نكرده باشد، با اكراه از مهمان، استقبال مي كنيم و مهمان ناخوانده به حساب مي آيد.

از طرف

ديگر براي اينكه مفهوم غلطي از انتظار برداشت نكنيم بايد بدانيم كه فرج حضرت مهدي (عج) فرج و گشايشي جامع و كامل خواهد بود و قبل از ظهور فرج هاي جزيي و موقت شكل مي گيرد زيرا با فرج حضرت مهدي حكومت صالحان محقق خواهد شد و دين سرتاسر عالم را فرا خواهد گرفت و سفره ي شرك و بت پرستي برچيده مي شود و به تعبير حضرت علي (ع) «همه را بر يك مرام و عقيده گرد خواهد آورد». «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 162

6. خبر از غيبت فرزنش حضرت مهدي (عج)

چنانچه مي دانيم حضرت مهدي از همان دوران كودكي غيبت نموده و از ديده ها پنهان شده اند و ابتدا غيبت صغري بوده كه از 5 سالگي شروع مي شود و پس از آن تا كنون غيبت كبري مي باشد و پيامبر (ص) اين موضوع را به حضرت علي (ع) چنين خبر مي دهند:

«... ثم يغيب عنهم امامهم ماشاء الله و يكون له غيبتان احدهما اطول من الاخري؛ «1»

آنگاه امامشان از ميان آنها تا هر زمان كه خدا بخواهد غائب مي شود و براي او دو غيبت مقدور شده كه يكي از آن دو از ديگري طولاني تر است.»

و در روايتي ديگر حكايت شده كه جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا (ص) پرسيد آيا براي قائم از فرزندان شما غيبت هست؟ حضرت فرمودند: آري به خدا سوگند و بعد آيه ي 141 سوره ي آل عمران را قرائت فرمودند: «وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ؛ و تا خدا، كساني را كه ايمان آورده اند، خالص [و پاك گرداند؛ و كافران را [بتدريج نابود سازد.» «2»

7. پيشگويي ها و اخبار غيبي پيامبر اعظم (ص) از حوادث قبل از ظهور

در مورد حوادثي كه قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) رخ مي دهد حدود ششصد روايت از معصومين به دست ما رسيده كه حدود دويست روايت از آن، توسط شخص پيامبر بيان شده است كه مرحوم آيت الله حاج سيد حسين مير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 163

جهاني در جلد اول «نوائب الدهور في علائم الظهور» آنها را جمع آوري نموده اند. و اين موضوع حكايت از آن دارد كه در زمان حضرت رسول (ص) نيز بحث از مهدويت و انتظار مطرح بوده و مسلمانان درباره آن پرسش مي كردند و پاسخ مي گرفتند در ميان اين دويست و اندي

روايت، چند روايت است كه جامع تر و مفصل تر است مانند حديث حذيفه و سلمان و جابر بن عبدالله انصاري كه در هر يك از اين احاديث حدود 80 مورد از نشانه هاي ظهور بيان شده است كه در اين مجال به علت اختصار حديث جابر را حكايت مي كنيم:

جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: با رسول خدا (ص) در سفر حجه الوداع حج به جا آورديم و پيغمبر خدا (ص) بعد از اعمال حج براي وداع به مسجد الحرام آمد و حلقه ي در كعبه را گرفت و با نداي بلند مردم را صدا زد و مردم اطراف او جمع شدند آنگاه حضرت فرمود: بشنويد از من آنچه را كه بعد ازمن واقع خواهد شد و بايد حاضرين به غائبين اين مطالب را خبر دهند و شروع كرد به گريه كردن تا جايي كه همه ي حاضرين به گريه افتادند بعد از آن فرمود:

خدا رحمت كند شما را، مثال شما امروز تا صد و چهل سال مانند برگي است كه خار ندارد و بعد از آن، خار و برگ با هم است تا دويست سال؛ و بعد از آن خاري مي آيد كه هيچ برگي همراه آن نباشد، تا جايي كه ديده نشود مگر پادشاه زورگو و ثروتمند بخيل و عالمي كه به مال رغبت دارد، يا محتاج بسيار دروغ گو يا پيرمرد فاجر يا كودك بي حيا يا زنان عشوه گر! و حضرت به گريه افتاد كه سلمان فارسي برخاست و عرض كرد: خبر ده ما را چه وقت اينها محقق مي شود؟ حضرت فرمودند: اي سلمان! وقتي كه علماي شما كم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 164

شدند و قاريان شما

رفتند و زكات دادن قطع شد و كارهاي زشت آشكار شد و صداهاي شما در مسجد بلند شد و دنيا را بالاي سر قرار داديد و علم را زير پاي خود گذاشتيد و دروغ گويي سخن شما شد و غيبت ميوه ي (مجالس) شما شد و حرام خواري را غنيمت شمرديد و بزرگان بر كوچك ترها رحم نكردند و كوچكترها احترام بزرگترها را نگه نداشتند، در آن وقت است كه سختي ها و شدائد به شما روي خواهد آورد و از دين جز لفظ در ميان شما باقي نخواهد ماند. پس وقتي اين حوادث را ديديد منتظر باد سرخ و مسخ شدن و باريدن سنگ باشيد آنگاه آيه ي «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» «1»

را تلاوت فرمود: در آن لحظه جماعتي از صحابه بلند شدند و گفتند: اي رسول خدا! چه موقع اين حوادث رخ مي دهد؟ حضرت فرمودند: وقتي نمازها از وقت آن به تأخير افتادند و از شهوات پيروي شد و مشروبات مست كننده خورده شد و دشنام دادن به پدران و مادران ظاهر گشت تا جايي كه حرام را براي خود غنيمت دانند و زكات دادن را ضرر پندارند و از زنان خود اطاعت كنند و به همسايه جفا روا دارند و صله رحم به جا نياورند و رحم از دل بزرگان برود و حياي كوچك ترها كم شود و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 165

بناهاي محكم بسازند و به غلامان و كنيزان ظلم كنند و طبق هواي نفس شهادت دهند و از روي ستم

حكم كنند و به پدر خود دشنام دهند و به برادران خود حسد ورزند و شريك ها به همديگر خيانت كنند و وفاداري كم شود و زنا شايع شود و مردها لباس زن ها و زن ها لباس مردان را بپوشند و از زن ها حجاب و حياء برداشته شود و تكبر در دل ها به جوش آيد و كارهاي خوب كم شود و جريمه گرفتن آشكار گردد و كارهاي بزرگ آسان شود و با دادن مال طلب مدح كنند و مال را براي آوازه خواني مصرف كنند و به واسطه ي مشغول شدن به دنيا از آخرت باز مانند و تقوا و پرهيزگاري كم شود و طمع زياد شود و آدم كشي به ناحق و اضطراب در مردم زياد شود و مؤمن خوار و ذليل، و منافق عزيز و غالب باشد. مساجد به اذان آباد، و دل هايشان به خاطر سبك شماري قرآن از ايمان خالي باشد و مؤمن در ميان ايشان جور و ستم بيند در چنين زماني است كه صورت هايشان صورت آدم و دل هايشان دل شياطين باشد و سخنانشان از عسل شيرين تر و دل هايشان از گياه حنظل تلخ تر؛ پس اينها گرگ هايي هستند در لباس آدمي، نمي گذرد روزي مگر اينكه خداي تبارك و تعالي مي فرمايد آيا به من دروغ مي بنديد و يا بر من جرأت مي كنيد؟ آيا فكر مي كنيد شما را براي بازي آفريده ايم و به سوي ما باز نمي گرديد؟ قسم به خدا اگر نبودند كساني كه مرا از روي اخلاص، بندگي مي كنند به اندازه ي يك چشم به هم زدن مهلت نمي دادم به كساني كه نافرماني مرا مي كنند! و اگر به خاطر پرهيزكاران نبود قطره اي باران بر آنها نمي باراندم و

برگ سبزي نمي رويانيدم، چقدر عجيب است كه مال هاي آنها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 166

خداي آنها است، و آرزوهايشان دراز و عمرشان كوتاه، و با اين حال طمع دارند كه در جوار مولايشان باشند، و حال آنكه به اين مقصود نمي رسند مگر به عمل و عمل هم جز با عقل به فرجام نمي رسد. «1»

8. برخي از ويژگي هاي حكومت حضرت مهدي (عج)

1. فراگيري عدالت

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «حضرت مهدي پر كند زمين را از عدالت چنانچه پر شده از جور و ستم.» «2»

2. فراواني نعمت

همچنين از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: «امت من در زمان حضرت مهدي (عج) به نعمت هايي دست يابند كه پيش از آن در هيچ دوره اي دست نيافته بودند. در آن روزگار آسمان باران فراوان دهد و زمين روئيدني ها را در خود نگاه ندارد.» «3»

3. ظاهر شدن گنج ها

از حضرت نقل شده كه فرمودند: «خداوند براي قائم (ع) گنج ها و معادن زمين را آشكار مي سازد.» «4»

4. بخشش فراوان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 167

از پيامبر عظيم الشأن حكايت شده: «در زمان حضرت مهدي (عج) شخص نزد حضرت مي آيد و درخواست كمك مي كند و حضرت تا جايي كه آن شخص توان بردن داشته باشد پول در لباس او مي ريزند.» «1»

ويژگي هاي متعدد ديگري نيز حكايت شده كه هركدام براي آبادي زندگي دنيا و آخرت مردم سودمند است و دل مشتاقان را منتظر ديدن آن دولت كريمه و اصحاب باصفاي آن امام عزيز مي نمايد و به اميد آن مدينه ي فاضله براي فرج شريفش دعا مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 168

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 169

اهميت حقوق اهل بيت (ع)

پرسش:

حقوق اهل بيت پيامبر (ص) در قرآن را از نگاه منابع اهل سنت بيان فرماييد.

پاسخ: در منابع تفسيري، حديثي، تاريخي و رجالي اهل سنت صدها آيه و صدها حديث با عنوان هاي گوناگون در شأن اهل بيت آمده است، و امت اسلامي را به اهميت دادن و شناخت حقوق مادي و معنوي آنان ترغيب مي كند. انسان براي رسيدن به

سعادت و كمال، راهي جز شناخت حقوقشان ندارد؛ زيرا در روايتي از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: «والذي نفسي بيده لاينفع عبداً عمله الا بمعرفه حقنا؛ «1» سوگند به آن كه جانم در دست اوست، عمل هيچ بنده اي به او سود نرساند، مگر در پرتو معرفت حق ما.»

از اين رو در راستاي فرمايش پيامبر اكرم (ص) حقوق اهل بيت نبوت را مورد بررسي قرار مي دهيم: «2»

حق در لغت و قرآن

«ابن منظور»، لغت شناس بزرگ اهل سنت مي نويسد: «الحق: نقيض الباطل؛ «3» حق، ضد باطل است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 170

«ابن فارس» نيز مي نويسد: «حق» واژه اي است كه بر استواري و درستي چيزي دلالت مي كند، پس حق ضدباطل است. «1» «راغب اصفهاني» مي گويد: در اصل حق، مطابقت و يكساني و هماهنگي و درستي است. «2»

در قرآن مجيد حق به دوازده معناي گوناگون به كار رفته است؛ اين معناها عبارتند از: خدا، «3» قرآن، «4» اسلام، «5» توحيد «6»، عدل «7»، راست «8»، آشكارا «9»، سزاوار «10»، درست «11»، واجب شدن «12»، وام و قرض «13» و بهره «14».

صاحب قاموس قرآن، پس از بررسي واژه ي «حق» مي نويسد: معناي حق، مطابقت و وقوع شي ء در محل خويش است و آن در تمام مصاديق قابل تطبيق است. «15»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 171

الف. حق ولايت

خداي متعال در سوره ي مائده مي فرمايد:

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاهَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاهَ وَهُمْ رَاكِعُونَ وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛ «1»

سرپرست شما، تنها خدا و فرستاده او و كساني كه ايمان آورده اند؛ مي باشند (همان) كساني كه نماز را بر پا مي دارند، و در حالي كه آنان در ركوعند، زكات مي دهند. و هر كس كه ولايت خدا و فرستاده او و كساني را كه ايمان آورده اند، بپذيرد، پس (از حزب خداست و) براستي كه تنها، حزب خدا پيروزمند است.»

اين آيه يكي از حقوق اهل بيت (ع) را كه همان پذيرفتن ولايتشان است، يادآوري مي كند و به امت اسلامي بشارت مي دهد كه سرپرست اين امت كسي

است كه در حال ركوع زكات مي دهد. روايات متعدد و معتبر شيعه و سني، از ده ها صحابه و تابعي حكايت شده كه چنين فردي را علي بن ابيطالب (ع) معرفي كرده اند؛ و اين آيه صريح ترين دليل بر زعامت و امامت ائمه (ع) به ويژه حضرت علي (ع) است.

سبب نزول آيه ولايت

ابن ابي حاتم (م 327 ق) يكي از مفسران معروف و قابل اعتماد همه ي اهل سنت است. او درباره ي سبب نزول آيِه از طريق خود با سند متصل از سلمه بن كهيل چنين نقل مي كند: «تصدق عليٌّ بخاتمه و هو راكع فنزلت (انما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 172

وليكم الله ...) «1» علي در حالي كه در ركوع بود انگشترش را صدقه داد آنگاه آيه ي «انما وليكم الله و ... نازل شد.» وي سپس سه روايت ديگر در اين زمينه ذكر مي كند.

ديگر مفسران اهل سنت مانند ابن جرير طبري «2»، فخر رازي «3» و دانشمنداني چون حاكم حسكاني و مورخين آنها، روايات بسياري را نقل كرده اند كه اين آيه، درباره ي علي بن ابيطالب (ع) نازل شده است.

ولي به معناي اولي به تصرف

«ولي» در اين آيه، به معناي اولي به تصرف است. اين مطلب از روايات شيعه و اهل سنت به دست مي آيد. در روايات شيعه مطالب فراواني در اين باره وجود دارد كه براي نمونه تنها به نقل يك روايت بسنده مي كنيم.

امام صادق (ع) مي فرمايد: (انما وليكم الله ...) يعني «اولي بكم، اي احق بكم و باموركم و انفسكم و اموالكم؛ «4» ولي در اين آيه كسي است كه اولي به شماست؛ يعني در امورتان و جان و مالتان، سزاوارتر به شماست.»

در روايات اهل سنت شواهد متعدد و فراواني يافت مي شود كه ولايت به معناي «اولي به تصرف» است و مراد از آن را امامت حضرت علي (ع) دانسته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 173

امام طبراني (م 360) با سند خود از عماربن ياسر نقل مي كند كه مي گويد: «رسول خدا (ص) پس از

نزول آيه ي (انما وليكم الله ...) آن را قرائت كرد، سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» «1» از اين رو، پيوند غدير با مسئله ي ولايت فهميده مي شود در حديث «من كنت مولاه» پيامبر (ص) پس از نزول آيه فرمود: معناي «مولا» همان اولي به تصرف و امامت امت است. چنان چه در حديث متواتر «2» غدير بر اين معنا تاكيد فراوان شده است.

پس بي شك، نمي توان «اولي» را به معناي ديگر گرفت؛ زيرا پيامبر اكرم در همه ي اين روايات، «امامت» و همچنين «حق تصرف» در امور مردم را اراده كرده و از مردم بر اين امر اقرار گرفته و بي درنگ ولايت اميرالمومنين، علي (ع) اعلان كرده است. «3»

اعلان ولايت از سوي رسول خدا

طبق نقل روايات شيعه و اهل سنت خداوند در آيه ي ولايت، ولايت خويش، ولايت رسولش و ولايت علي بن ابي طالب را اعلام فرمود و اكنون پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 174

نوبت رسول خدا (ص) رسيده است كه ولايت علي (ع) را براي مردم اعلان كند، چون تفسير و تبيين قرآن بر عهده ي حضرت است. «1»

در منابع شيعه روايات فراواني ديده مي شود كه پيامبر اكرم (ص) آيات ولايت را تفسير كردند. از جمله ابوجعفر كليني (م 328 ق) با سند صحيح از چند نفر كه همگي از امام باقر (ع) نقل مي كنند كه حضرت فرمود:

«خداوند پيامبرش را به ولايت علي (ع) فرمان داد و بر او چنين نازل كرد: (انما وليكم الله ...) خداوند با اين بيان ولايت «اولي الامر» را واجب كرد. آنان نمي دانستند اين ولايت چيست. آنگاه خداوند به محمد (ص) فرمان

داد كه ولايت را براي آنان تفسير كند .... چون اين فرمان رسيد، پيامبر دلتنگ شد و نگران بود كه مردم از دينشان برگردند و ايشان را تكذيب كنند. حضرت با چنين دلتنگي، به پروردگارش رجوع كرد (و چاره خواست) كه خداوند وحي فرستاد: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين) «2» سپس پيامبر به فرمان خدا، امر ولايت را آشكار ساخت و به در روز غديرخم معرفي ولايت علي (ع) پرداخت و ... به مردم فرمان داد: حاضران آن را به اطلاع غايبان برسانند». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 175

روايات متعدد به همين معنا از امام علي (ع) «1»، امام باقر (ع) «2» و امام علي نقي (ع) «3» حكايت شده است.

مفسران، محدثان و دانشمندان اهل سنت نزول آيه ي (يا ايها الرسول بلغ ...) را در شأن حضرت علي (ع) در غديرخم مي دانند و از اهل بيت همچون امام باقر (ع) «4» و از صحابه مانند ابن عباس «5» و ... و از تابعان همچون زيد بن علي «6» و ... روايات مختلفي را با طريق گوناگون نقل كرده اند.

برخي مفسران اهل سنت نيز آيه ي اكمال (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً ...) «7»

را هم مربوط به مسئله ي غديرخم و ولايت علي (ع) مي دانند كه پس از اعلان ولايت علي (ع) از سوي پيامبر اكرم (ص) اين آيه نازل شد. «8»

برخي دانشمندان اهل سنت مانند حاكم حسكاني آيات ديگري را نيز به داستان غدير و ولايت

علي (ع) افزوده اند. «9» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 176

صراحت آيات ولايت بر زعامت علي (ع)

از اين آيات چند نكته استفاده مي شود:

اول: آيه ي ولايت با تعبير «انما» شروع شده و «انما» از اداه حصر است كه دلالت بر حصر ولايت در خدا و رسولش و اميرالمومنين دارد.

دوم: در اين آيه- بي هيچ قيد و شرطي- آمده كه ولايت رسول خدا و اميرالمومنين، همان ولايت خداست و اگر كسي خواهان شناخت ولي است بداند كه او كسي نيست جز همان كه نماز مي خواند و در حال ركوع زكات مي دهد و چنين شخصي، به گواهي ده ها روايت معتبر اهل سنت، تنها علي بن ابيطالب (ع) است.

سوم: «ولي» در اين آيه، به معناي دوست يا ناصر نيست و اگر به معناي دوست و ياور باشد در اين صورت اين معنا به دست مي آيد: ناصر يا دوست شما مؤمنان، تنها كساني هستند كه نماز مي خوانند و در حال ركوع زكات مي دهند!

يعني بقيه ي مومنان كه در حال ركوع زكات نمي دهند دوست ما نيستند! و اين خلاف واقع است.

چهارم: تهديد موجود در آيه ي ابلاغ (يا ايها الرسول بلغ ...) با اعلان محبت علي (ع) سازگار نيست زيرا دوستي حضرت علي (ع) طبق نقل بسياري از مفسران اهل سنت، با نزول آيه ي مودت پيش از اين بر همه ي امت واجب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 177

شده و پيامبر (ص) آن را تفسير و ابلاغ كرده بود. «1» و از طرفي پس از نصب حضرت به خلافت و زعامت آيه ي اكمال (اليوم اكملت لكم ...) نازل شد؛ يعني با اعلان ولايت علي (ع) دين كامل شد و ... اين آيه

خود بزرگ ترين دليل است كه «ولي» به معناي «اولي به تصرف»، «زعامت امور» و «امامت» است، نه به معناي ياور و دوستي.

يادآوري: دانشمندان اهل سنت «2» از چندين طريق داستان «نعمان بن حرث فهري» را نقل كرده اند كه وي اولين منكر مسئله ي غدير و ولايت بوده، و در همان هنگام گرفتار عذاب الهي شد؛ و سه آيه، از سوره ي معارج در اين مورد نازل گرديد. «3»

بديهي است كه عذاب الهي بر منكر ولايت علي (ع) نازل شد و اين ولايت، همان خلافت و زعامت امور است؛ وگرنه بر منكر دوستي، عذاب نازل نمي شود.

در منابع تفسيري اهل سنت، شأن نزول هاي ديگري نيز به چشم مي خورد «4» كه اين شأن نزول ها علاوه بر ضعف سند، با روايات متعدد و معتبر متعارض است و از اعتبار ساقط مي شود؛ چرا كه نوعي اجتهاد در مقابل نص است.

ب. حق مودت

دوستي اهل بيت (ع) از حقوقي است كه ايشان بر همه ي مسلمانان دارند. درباره ي اين حق، خداوند در قرآن چنين فرموده است: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 178

«قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ؛ «1»

بگو: «از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم جز دوستي در (مورد) نزديكان؛» و هر كس نيكي را بدست آورد، براي او در آن نيكي مي افزاييم؛ براستي كه خدا بسيار آمرزنده [و] بسي سپاسگزار است.»

«بگو من از شما در برابر رسالتم مزدي طلب نمي كنم؛ به جز دوستي نزديكان و كسي كه كار نيكويي انجام دهد، ما بر نيكي اش مي افزاييم كه خدا آمرزنده و قدردان است».

مفهوم آيه

يكي از حقوق معنوي اهل بيت (ع) حق مودت است كه اداي آن بر هر مسلماني واجب است و با توجه به سياق آيه ي قبل، «2» خطاب آيه، متوجه مؤمنان است. خداوند به پيامبر اكرم (ص) امر كرده كه از امت، مودت اهل بيت (ع) را به عنوان اجر رسالت بخواهد؛ و امت هم مكلف به پرداخت آن شده اند.

طبق روايات صحيح و متعدد شيعه و اهل سنت، خداوند محبت علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) را بر امت واجب كرده و آن را اجر رسالت پيامبر خويش قرار داده است. اين امر چيزي است كه از طرف خداوند به رسول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 179

خدا (ص) امر شده، نه اين كه حضرت آن را از خدا خواسته باشد. بنابراين بايد مودت اهل بيت، هموزن رسالت باشد وگرنه نمي تواند اجر

رسالت قرار گيرد.

ازطرف ديگر بايد نزديكان پيامبر معصوم باشند وگرنه كلام خداوند لغو مي شود. زيرا اگر آنان معصوم نباشند خداوند محبت گنهكاران را واجب كرده است. در اين صورت با آيات و رواياتي متعارض است كه مي گويند: خداوند دوستي هيچ گناهكاري را واجب قرار نداده است. پس اهل بيت نبايد گناه كنند، و بايد عصمت داشته باشند تا دوستي شان اجر رسالت قرار گيرد.

شأن نزول آيه ي مودت

بسياري از دانشمندان اهل سنت آيه ي مودت را در شأن اهل بيت مي دانند و در ذيل آيه، روايات متعددي درباره ي محبت اهل بيت نقل كرده اند.

معروف ترين آن روايات، روايت ابن عباس است كه مي گويد:

«لما نزلت هذه الايه (... قل لا اسئلكم ...) قالوا: يا رسول الله (ص) من قرابتك هؤلاء الذين وجبت مودتهم؟ قال: علي و فاطمه و ولداها؛ «1» هنگامي كه آيه ي (... قل لا اسئلكم ...) نازل شد، مردم از حضرت پرسيدند: اي پيامبر خدا! نزديكان تو چه كساني هستند كه محبتشان بر امت واجب شده است؟ حضرت فرمود: علي، فاطمه و دو پسران او. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 180

در برخي منابع نيز آمده كه پيامبر اكرم جمله ي آخر را سه بار تكرار نمود. «1»

در برخي كتاب هاي معتبر اهل سنت، روايات فراواني وجود دارد كه همگي بر اين مطلب تأكيد دارند كه مراد از «قربي» اهل بيت هستند. اين روايات از خود رسول خدا و اهل بيت چون امام علي «2» و امام حسن «3» و امام زين العابدين «4» (ع) حكايت شده است كه همگي استشهاد، استناد و استدلال كرده اند؛ و از صحابه و تابعاني چون ابن عباس «5» جابر، «6» سعيد بن حبير

«7» و ... نيز نقل شده است.

مراد از حسنه چيست؟

در ادامه ي آيه، خداوند مي فرمايد: «... وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً ...؛ براي او در آن نيكي مي افزاييم»

خداوند به امت امر كرده كه اهل بيت را دوست بدارند و در ادامه، اين دوستي را «حسنه» قرار داده و مي فرمايد: و هركس حسنه را كسب كند ما آن را برايش افزون مي كنيم. اين همان سودي است كه آيه ي (قل ما سالتكم پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 181

من اجر فهو لكم ...) «1» به آن اشاره دارد. يعني نفع دوستي اهل بيت صد در صد به امت بر مي گردد؛ آن هم با سودي بيشتر.

رواياتي از امام حسن مجتبي «2» (ع)، ابن عباس «3» سدي «4» نقل شده كه مراد از «كسب حسنه» محبت آل محمد است، و خداوند به سبب دوستي اهل بيت، گناهان آنان را مي بخشد و از كارهاي نيكشان قدرداني مي كند. «5»

ج. حق صلوات و سلام

يكي ديگر از حقوق معنوي اهل بيت (ع) حق صلوات و سلام است. سلام و صلوات يك شعار ديني، و يك امر شرعي واجب است.

قرآن كريم مي فرمايد: خدا و فرشتگانش بر پيامبر (ص) صلوات مي فرستند؛ از اين رو به مؤمنان دستور داده كه آنان نيز از خداوند پيروي كنند و بر پيامبر درود بفرستند:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ «6» در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (: صلوات) پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 182

مي فرستند؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او دعا (: صلوات) بفرستيد، و بطور كامل سلام كنيد (و كاملًا تسليم او باشيد).». «1»

راويان صلوات

با جستجو در منابع اهل سنت صحابه اي را يافتيم كه از راويان روايت صلوات هستند برخي از اين صحابه، كه بيش از 73 نفرند عبارتند از: امام علي (ع) حضرت فاطمه (س) امام حسن و امام حسين (ع) ابن عباس، عبد الله بن مسعود، ابوذر، ابوسعيد خدري، ابوهريره و ...

آيا صلوات شامل همسران و اصحاب پيامبر نيز مي شود؟

اصحاب با وفا و همسران با ايمان و مطيع پيامبر (ص) به سبب نزديكي به حضرت، امتيازي دارند كه بقيه مسلمانان از آن محرومند. خود ايشان نيز در رتبه، از لحاظ ايماني و اعمال نيكو با هم تفاوت دارند؛ اما در صلوات شريك نيستند، زيرا صلوات دستوري الهي است و خداوند به همسران رسول خدا، صحابه و همه ي مؤمنان دستور داده كه بر پيامبر (ص) صلوات بفرستند و اين عمل همانطور كه از آيه بر مي آيد از لوازم ايمان است.

صلوات ناقص

برخي افراد در سخنراني ها و هنگام بردن نام پيامبر (ص) جمله (ص) (بدون آل) را به كار مي برند و گاه در صلوات بر آل، اصحاب را هم اضافه مي كنند. با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 183

بررسي دقيق معلوم شد كه حذف (آل) و زياد كردن «اصحاب» هر دو با دستور صلوات ناسازگار است. بايد در تمام فرمان هاي پيامبر اكرم (ص) مطيع و تسليم محض باشيم؛ از سنت وي پيروي كنيم و ملاك عملمان، قرآن و سنت باشد.

از قرائن معلوم مي شود سابقه ي ديرينه دارد و عده اي بر خلاف تأكيد پيامبر، باز هم بر آل صلوات نمي فرستادند. حضرت خطاب به اصحاب فرمودند:

«بر من صلوات ناقص و ابتر نفرستيد. اصحاب پرسيدند: يا رسول الله، صلوات ناقص چيست؟ حضرت فرمود: اينكه بگوييد: «اللهم صل علي محمد» و به همين اكتفا كنيد، بلكه بايد بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد». «1»

همچنين حضرت، صلوات ناقص را سبب قبول نشدن نماز مي دانند و مي فرمايند: هر كس نمازي بخواند و در آن بر من و آل من صلوات نفرستد، نماز وي قبول نمي شود. «2»

آثار صلوات در روايات اهل سنت

صلوات بر محمد و آل محمد (ع) فوايد و آثار بسياري براي فرستنده صلوات دارد كه با استناد به كتب اهل سنت برخي از آنها را برمي شماريم: «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 184

سبب صلوات الهي، صلوات پيوسته ي فرشتگان، درود و سلام دهگانه خداوند، نوشتن ده حسنه، نابودي ده گناه، بالا بردن ده درجه، «1» سبب قبولي نماز، «2» سبب قبولي دعا، «3» نوشتن نام فرستندگان صلوات، پيامبر جواب سلام را مي دهد، سبب پاكيزگي، سبب شفاعت پيامبر (ص)، برآورده

شدن صدحاجت، بشارت بهشت در زندگي، «4» و ...

د- حق في ء

يكي از حقوق مادي مسلم براي اهل بيت (ع) «حق في ء» است و خداوند در آيه ي «ذالقربي» براي اداي حق آنان چنين تاكيد مي كند: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ؛ و حق نزديكان و بينوا و در راه مانده را، به او بده» «5»

در اين آيه خداوند بر اداي اين حق تأكيد مي كند. مراد از «ذا القربي» همان هايي هستند كه در آيه ي مودت آمده و منظور، قرابت رسول خدا (ص) است. طبق روايات شيعه و سني بسياري از مفسران و دانشمندان اهل سنت در كتب خودشان از صحابه با طرق مختلف نقل كرده اند: هنگامي كه اين آيه نازل شد، پيامبر اكرم (ص) فاطمه زهرا (س) را فراخواند و فدك را كه از اموال شخصي ايشان بود، به دختر خود عطا فرمود. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 185

في ء چيست؟

ابن منظور مي نويسد: «چيزي كه بدون جنگ و پيكار از اموال كفار به دست آيد، في ء است.» «1» و فدك هم بدون جنگ به دست پيامبر خدا (ص) رسيده است.

بيان قرآن درباره في ء

قطع نظر از روايات، قرآن مجيد في ء را حق ذي القربي مي داند: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ؛ «2»

آنچه از (غنائم) اهل آبادي ها كه خدا به فرستاده اش بازگردانده است پس فقط براي خدا و براي فرستاده (اش) و براي نزديكان (او) و يتيمان و بينوايان ودر راه مانده است.»

سيد قطب مي نويسد: «حكم في ء اين است كه همه براي خدا، رسول خدا، «ذي القربي»، يتيمان، مسكينان و درماندگان در راه است و پيامبر در همه ي اينها تصرف مي كند، و «ذي القربي» كه در دو آيه ذكر شده خويشاوندان پيامبر هستند.» «3»

في ء بودن فدك

بسياري از مفسران اهل سنت از جمله: طبري «4»، سيوطي «5»، فخر رازي «6» و ... در ذيل آيه «وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ ...) «7»

درباره فدك بحث كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 186

از روايات بر مي آيد كه فدك في ء است. روايت بخاري هم به همين معنا اشاره دارد: «و قد ارسلت فاطمه تسأله ميراثها من رسول الله مما افاء الله عليه بالمدينه و فدك ...» «1»

فدك در دست فاطمه (س)

از روايات ابن عباس و ابوسعيد خدري به دست مي آيد كه فدك در دست فاطمه قرار گرفته بود. همين مطلب را نيز امام علي (ع) در نامه ي خود به عثمان بن حنيف نوشته و فرموده است: «آري، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، تنها فدك در دست ما بود ...» «2»

و. حق خمس

خداوند در سوره ي انفال، خمس را حق اهل بيت (ع) مي داند و مي فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ ...؛ «3»

و بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 187

خدا، و براي فرستاده [اش ، و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده مان، در روز جدايي [حق از باطل ، روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده ايد ...»

مفهوم خمس

اين آيه در جنگ بدر نازل شده، اما مورد نزول، حكم آن را تخصيص نمي زند و اين يك حكم عام براي هر غنيمتي است. اسلام زكات و صدقه را براي مردم عادي و نيازمند قرار داده است؛ ولي آن دو را بر فرزندان پيامبر حرام كرده و به جاي آن خمس را قرار داده است؛ زيرا زكات و صدقه، چرك مال است. «1» اين مطلب از روايات در كتب شيعه و سني به دست مي آيد.

خمس در زمان حيات پيامبر گرامي (ص) بين خاندان او تقسيم مي شد، ولي پس از رحلت آن بزرگوار، خلفاي سه گانه، خاندان پيامبر را از آن محروم كردند. گفتني است كه خمس مربوط به همه چيز است و تعبير «من شي ء» در آيه بر اين امر دلالت مي كند.

همچنين مفهوم غنيمت نيز مفهومي وسيع دارد.

منظور از ذي القربي در آيه نيز همان اهل بيت (ع) هستند كه در مباحث

گذشته به آن پرداخته شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 188

خمس حق آل محمد

نيشابوري، مفسر بزرگ اهل سنت مي نويسد: گفته شده كه همه ي خمس براي قرابت است؛ از اين رو از علي (ع) روايت شده كه آن حضرت در پاسخ به اين قول كه در آيه، خداوند «اليتامي و المساكين» فرموده است: حضرت پاسخ دادند: مراد شيعيان ما و مساكين ما است. «1»

از زين العابدين علي بن الحسين (ع) روايت شده كه فرمود: يقيناً خمس براي ماست. به حضرت گفته شد كه خداوند مي فرمايد: (... و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ...) فرمود: مراد شيعيان ما، فقيران ما و در راه ماندگان ما هستند. «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 189

از اين روايات به دست مي آيد كه همه ي خمس به آل محمد (ص) تعلق دارد و حق آنان است.

تقسيم خمس در زمان پيامبر (ص) و بعد از ايشان (خلفاي سه گانه)

روايات معتبر زيادي در كتب اهل سنت يافت مي شود كه حضرت (ص) خمس را طبق آنچه در آيه ي قرآن آمده بود تقسيم مي كرد.

ابوعاليه رياحي مي گويد: غنيمت را نزد پيامبر آوردند، آنگاه حضرت از آن غنيمت خمس را گرفت و به 5 قسمت تقسيم كرد. سهم خدا و رسول، سهم

نزديكان، سهم يتيمان، سهم فقيران و در راه ماندگان «1» و روايات ديگري كه همگي روايت بالا را تاييد مي كند. «2»

اما پس از رحلت پيامبر (ص)، ابوبكر خمس را تنها بر سه سهم قرار داد (يعني يتيمان، مسكينان و در راه ماندگان) و عمر و خلفاي بعدي چنين رفتار مي كردند. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 191

فصل چهارم چالش هاي زندگي پيامبر (ص)

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 193

پرسش:

محمد (ص)، پيامبر صلح طلب

پاسخ:

درآمد

امروزه در تبليغات رسانه اي غرب، حضرت عيسي (ع) را پيامبر صلح و مخالف با جنگ و ستيز معرفي مي كنند، و با قرار دادن حضرت عيسي (ع) در مقابل پيامبر اعظم (ص) اين مطلب را القاء مي كنند كه پيامبر اسلام (ص) پيامبر جنگ و خشونت، و پيروانش گروهي تروريست مي باشند «1» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 194

كاريكاتورهاي توهين آميزي كه در زمستان 1384 در مطبوعات غربي منتشر شد مؤيد اين رويكرد مغرضانه مي باشد. «1»

شايد بهترين راه براي نشان دادن صلح طلبي يك نفر، شيوه و نوع برخورد او در ميدان عمل باشد و در اين نوشته برآنيم تا با بيان گوشه هايي از شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با دشمنان خود، نشان دهيم كه اگر قرار باشد صلح طلب ترين چهره ي عالم معرفي شود او كسي نيست جز پيامبر اعظم حضرت محمًد (ص) كه برترين الگو براي برقراري صلح بر پايه ي عدالت است، هر چند حضرت عيسي (ع) و ساير پيامبران الهي همگي پيامبران صلح و رحمت هستند.

شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با دشمنان

1. پايان يافتن اغلب جنگ هاي پيامبر اعظم (ص) بدون خونريزي

رسول اكرم (ص) در طول عمر پربركتش حدود 28 جنگ بزرگ وكوچك را كه بر ايشان تحميل شد، فرماندهي كرد، كه 17 جنگ يا به صلح انجاميد و يا بدون در گيري به پايان رسيد، كه در تاريخ فرماندهان جنگ ها بي نظير است؛ و يكي از نشانه هاي صلح طلب بودن پيامبر اكرم (ص) مي باشد. فقط 10 جنگ از 28 جنگ به درگيري انجاميد و نكته ي جالب اينجاست كه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 195

همه ي اين 10 مورد، موضع پيامبر اعظم (ص) و سپاه اسلام، جنبه ي دفاع از امت اسلامي داشت. «1»

قرآن كريم به

9 غزوه پيامبر اعظم (ص) اشاره مي كند (بدر، احد، خندق، حنين، حمراء الاسد، تبوك، بني نضير، فتح مكه، حديبيه) كه فقط 4 غزوه، به درگيري انجاميد، و حديبيه هر چند در ابتدا با مختصري درگيري همراه بود، ولي نام جنگ به خود نگرفت و به صلح حديبيه معروف گشت. و فتح مكه كه شايد بزرگ ترين فتح اسلام باشد، بدون ريختن حتي يك قطره خون به انجام رسيد.

2. برخورد با اسيران دشمن

در جوامع غير اسلامي برخورد با اسيران جنگي بسيار سخت و غير انساني بوده، و در تاريخ جنگ هاي آنها نشاني از عطوفت و مهرباني درمورد اسيران جنگي ديده نمي شود، و در عوض انواع شكنجه ها اعم از بيگاري و بهره كشي، نگهداري در قفس، تحقير دين و آيين و شخصيت آنها، سوزاندن و قتل ناجوانمردانه و غيره را مي توان در برخورد آنها با اسيران جنگي مشاهده كرد، همان طور كه در عصر حاضر نمونه هاي آنها را در زندان ابوغريب و گوانتاناموي آمريكا مي بينيم و اوج آن را مي توان در جنگهاي صليبي مشاهده كرد كه قطع اعضاء و بريدن دست و پاي اسيران جزء ورزش هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 196

تفريحي آنها بود و فقط در يك مورد ده هزار مسلمان اسير را در يك مسجد قتل عام كردند. «1»

ولي برخورد با اسيران جنگي در اسلام، به ويژه شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با اسيران جنگي، در تاريخ بي نظير مي باشد و بهترين الگو در اين زمينه است، كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم.

- در جنگ بدر هفتاد نفر از سپاه دشمن به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند كه بعد از مجازات دو تن از آنها با اينكه

بقيه نيز مستحق مجازات بودند، پيامبر اكرم (ص) به تقاضاي مسلمانان از اسرا تاوان گرفت و آنها را آزاد كرد. «2»

رسول اكرم (ص) بعد از فتح مكه و پيروزي كامل بر قريش خطاب به اهل مكه فرمودند: «اذْهبُوا فَانْتُمُ الطُّلَقاءُ» «3»

برويد كه شما آزاديد، و اين در حالي بود كه اهل مكه و مشركان قريش در دوران اقامت پيامبر (ص) در مكه و بعد از هجرت، از هيچ اذيّت و آزاري عليه آن حضرت و مسلمانان كوتاهي نكردند، امّا آن حضرت با نهايت بزرگواري از آنان درگذشت.

- به اصحابش مي فرمود: اسيران را گرامي بداريد و ايشان نيز اسرا را در هنگام غذا، برخود مقدم مي داشتند. «4»

- پيامبر اكرم (ص) درباره ي اسراي بني قريظه كه محكوم به قتل بودند، اجازه نداد در گرماي آفتاب روز تابستان نگهداري شوند. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 197

3. آغازگر نبودن در جنگ

پيامبر اعظم (ص) هيچ گاه آغازگر جنگ نبود چنانكه يكي از دستوراتي كه قبل از جنگ بدر خطاب به سربازان اسلام صادر نمود اين بود: شما آغازگر جنگ نباشيد. «1»

اين در حالي است كه همواره متجاوزين، آغازگري جنگ را يك برگ برنده و يكي از عوامل پيروزي مي دانند ولي در مكتب پيامبر اكرم (ص) آغازگري جنگ، ياغي گري بوده و ياغي گري محكوم به شكست است.

4. اتمام حجت و دعوت به صلح قبل از جنگ

يكي از نشانه هاي بارز و روشن صلح طلب بودن پيامبر اكرم (ص) اتمام حجت و دعوت به صلح قبل از جنگ بود. به گواهي تاريخ، ايشان با سرسخت ترين دشمنان خود يعني ابوسفيان روابط سياسي خود را قطع نكرد، او، يا فرستاده هاي او را به حضور مي پذيرفت، به نامه ها يا پيام هايش پاسخ مي داد و درباره ي مسائل سياسي نظامي با او گفتگو مي كرد، حتي در روزهاي جنگ نيز همين روش ادامه داشت.

در جنگ احزاب با قبيله ي غطفان وارد گفتگو شد تا شايد آنها را از جنگ منصرف كند. هنگام محاصره بني قريظه پيوسته با آنان در حال گفتگو بود، شايد بتواند آنها را وادار به تسليم كند و جنگي درنگيرد. چيزي كه باعث شد مكه بدون خونريزي گشوده شود، همين روحيه و شيوه ي پيامبر (ص) بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 198

در جنگ بدر نيز رسول اكرم (ص) قبل از جنگ به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اي باقي نماند و نماينده اي به ميان آنها فرستاد كه من دوست ندارم شما نخستين گروهي باشيد كه مورد حمله ي ما قرار مي گيريد، بعضي از سران قريش مايل بودند اين دستي را كه به عنوان صلح به سوي آنها دراز

شده بفشارند و صلح كنند، ولي باز ابوجهل مانع شد. «1»

5. منع كشتار زنان، كودكان و افراد بي گناه

با نگاهي گذرا به جنگ هاي ثبت شده در تاريخ، كمتر جنگي را مي توان مشاهده كرد كه غيرنظاميان مورد اذيت و آزار قرار نگرفته باشند؛ ولي در اسلام و سنت پيامبر اكرم (ص) همواره غيرنظاميان در امان مي باشند و هيچ گونه تعدي نسبت به آنان صورت نمي گيرد، و يكي از دستوراتي كه پيامبر اكرم (ص) قبل از هر گونه درگيري و جنگ با دشمنان صادر مي فرمودند رعايت اصول اخلاقي بود چنانكه قرآن نيز از زياده روي در جنگ نهي مي كند و مي فرمايد:

«وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لَا يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ؛ «2»

و در راه خدا، با كساني كه با شما پيكار مي كنند، بجنگيد؛ و [از حدّ] تجاوز نكنيد، چرا كه خدا تجاوزكاران را دوست نمي دارد.

پيامبر اعظم (ص) در يكي از جنگ ها خطاب به سربازان اسلام مي فرمايند: شما در اين سفر به مردمي برخورد مي كنيد كه در صومعه ها و پرستشگاه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 199

خود سرگرم عبادت و از اجتماع بركنارند و به هيچ حزب و دسته اي بستگي ندارند هشيار باشيد و هيچگونه تعرضي نسبت به آنها ننماييد، ايشان را نكشيد و مزاحمشان نشويد، زنان و بانوان را كه پرورش دهنده ي نسل آينده اند، به قتل نرسانيد. كودكان و اطفال را از دم تيغ نگذرانيد، درختي را كه مي تواند به حال جامعه سودمند باشد قطع نكنيد. ساختماني كه موجب رفاه و آسايش مردم است، ويران نكنيد. «1»

6. گذشت و عدم انتقام در حال قدرت

يكي از ويژگي هاي برجسته ي پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) بخشش و عدم انتقام جوئي در حال قدرت است كه فقط در كساني يافت مي شود كه داراي روحي بزرگ و الهي داشته باشند. نمونه ي بارز اين

ويژگي را در مورد رسول اكرم (ص) مي توان در جريان جنگ احد مشاهده كرد، هنگامي كه پيامبر اعظم (ص) بدن مثله شده عمويش حمزه را مشاهده نمود فرمود: هيچ وقت به اين اندازه ناراحت نشده بودم و هيچ بدني به اندازه ي بدن حمزه مرا بي تاب نكرد، حكايت شده كه فرمود: اگر بر قريش پيروز شوم بدن هفتاد نفر از آنها را مثله خواهم كرد كه اين آيه ي شريفه نازل شد: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ؛ و اگر (خواستيد) كيفر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 200

كنيد، پس همانند چيزي كه بدان مجازات شُديد، كيفر دهيد؛ و اگر شكيبايي كنيد، البته آن براي شكيبايان بهتر است». «1»

و اگر (خواستيد) كيفر كنيد، پس همانند چيزي كه بدان مجازات شُديد، كيفر دهيد؛ و اگر شكيبايي كنيد، البته آن براي شكيبايان بهتر است.

با نزول اين آيه پيامبر اكرم (ص) از تصميم خود منصرف شد و نمونه ي درخشاني از عفو و گذشت را به نمايش گذاشت. «2»

7. عدم پيمان شكني با دشمن

وفاي به عهد و پيمان، يكي از اصول اخلاقي اسلام است و سنت تغيير ناپذير پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) حتي در مقابل دشمن بود، هيچگاه رسول اكرم (ص) پيماني را كه با دشمن مي بست نمي شكست؛ و حتي برخي از جنگ هايي كه به ايشان تحميل شد به علت پيمان شكني دشمنان بود چنانكه جنگ هاي پيامبر اعظم (ص) با يهوديان بني قينقاع، بني نضير، بني قريظه و خيبر، به علت پيمان شكني آنان به وقوع پيوست. «3»

نتيجه

آنچه بيان شد فقط نمونه هايي از منش و رفتار الهي پيامبر صلح و رحمت حضرت محمًد (ص) بود كه نشان مي دهد تاريخ بشر كسي را صلح طلب تر از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 201

پيامبر اعظم (ص) سراغ ندارد و سيره ي نظامي پيامبر اكرم (ص) ظرفيت لازم براي تدوين قانوني بين المللي، براي رعايت اصول انساني در جنگ ها و برقراري صلح بر پايه ي عدالت را دارد از اين رو لازم است انديشمندان در تدوين اين امر مهم همت گمارند. پرسش:

علت جنگ هاي اسلام و پيامبر (ص) چيست؟ آيا اين جنگ ها براي مجبور كردن ديگران به پذيرش اسلام است؟

پاسخ:

با توجه به آيات و روايات در مي يابيم كه اسلام ديگران را به پذيرش خود مجبور نمي كند و در سوره ي بقره آيه ي 256 مي فرمايد: «لا اكراه في الدين»؛ «هيچ اجباري در پذيرش دين نيست.» از اين رو اسلام با زور شمشير گسترش پيدا نكرده است و فلسفه و علت جنگ هاي مسلمانان را بايد در چيزهاي ديگري جستجو نمود كه در اينجا به آن اشاره مي كنيم:

جهاد در اسلام

از آنجا كه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعون ها و نمرودها و قارون ها، كه اهداف انبياء را مزاحم خويش مي ديده اند در برابر آن ها ايستاده و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 202

جز به محو دين و آيين خدا راضي نبودند از همين روي دينداران راستين در حالي كه پايبند به عقل و منطق و اخلاق هستند وظيفه ي خود مي دانند در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و موانع فهم و تبليغ دين را بر طرف كنند و مسير خود را از راه مبارزه ي با آنان، به سوي

جلو باز كنند، و از طرفي جهاد يكي از نشانه هاي موجود زنده است و يك قانون عمومي در عالم حيات است، تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه، براي بقاي خود، با عوامل نابودي خود، در حال مبارزه اند. «1»

به هر حال از افتخارات مسلمانان، پيوستگي دين با حكومت، و داشتن دستور جهاد در برنامه هاي ديني است، ولي بايد دقت كرد كه جهاد اسلامي چه اهدافي را تعقيب مي كند؛ زيرا آنچه ما را از جنگ طلبان جدا مي سازد همين موضوع است.

اهداف جهاد در اسلام

الف. جهاد براي خاموش كردن فتنه ها

خداي متعال دستورها و برنامه هايي براي سعادت و آزادي و تكامل و خوشبختي انسان ها بر پيامبران نازل كرده و آنها موظف شده اند كه اين دستورها را به مردم برسانند، حال اگر فرد يا جمعيتي، اين برنامه ها و دستورات را مزاحم منافع خود ببينند و سر راه دعوت انبياء موانعي ايجاد نمايند، آنها حق دارند نخست از طريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 203

توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادي تبليغ را براي خود كسب كنند.

به عبارت ديگر: مردم در همه نقاط اين حق را دارند كه نداي مناديان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آنها آزاد باشند حال اگر كساني بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداي مناديان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قيد اسارت و بردگي فكري و اجتماعي آزاد گردند، طرفداران اين برنامه حق دارند براي فراهم ساختن اين آزادي از هر وسيله اي استفاده كنند. و از اينجا ضرورت جنگ و جهاد در

اسلام و ساير اديان آسماني روشن مي گردد.

همچنين اگر افرادي، مؤمنان را تحت فشار قرار دهند كه به آيين سابق باز گردند، براي رفع اين فشار نيز از هر وسيله مي توان استفاده كرد؛ از اين رو قرآن كريم مي فرمايد:

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لَا تَكُونَ فِتْنَهٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ؛ «1»

و با آنها پيكار كنيد؛ تا اينكه آشوبگري باقي نماند، و دين، فقط براي خدا باشد و اگر خودداري كردند، پس هيچ تجاوزي جز بر ستمكاران [روا] نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 204

ب. جهاد دفاعي

آيا مي توان پذيرفت كسي به انسان حمله كند و او از خود دفاع ننمايد؟ يا ملتي متجاوز و سلطه گر، بر ملت ديگر هجوم ببرند و آنها دست روي دست گذارده نابودي كشور و ملت خويش را تماشا كنند.

در اينجا تمام قوانين آسماني و بشري به شخص يا جمعيتي كه مورد هجوم واقع شده، حق مي دهد براي دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد، و از هر گونه اقدام منطقي براي حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛ «1»

به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، بخاطر اينكه آنان مورد ستم واقع شده اند؛ و قطعاً خدا بر ياري آنان تواناست.

اين نوع جهاد را،" جهاد دفاعي" مي نامند، جنگ هايي مانند جنگ احزاب، احد، موته، تبوك، حنين و بعضي ديگر از غزوات اسلامي جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه ي دفاعي داشته است.

هم اكنون نيز بسياري از دشمنان اسلام، جنگ

را بر مسلمين تحميل كرده اند و سرزمين هاي اسلامي را اشغال نموده و منابع آنها را زير سلطه خود گرفته اند چگونه اسلام اجازه مي دهد در مقابل آنها سكوت شود؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 205

ج. جهاد براي حمايت از مظلومان

شاخه ديگري از جهاد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده، جهاد براي «حمايت از مظلومان» است، در آيه ي 75 سوره نساء مي خوانيم:

«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً؛ و شما را چه شده، كه در راه خدا، و [در راه نجات مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، جنگ نمي كنيد؟! [همان كساني كه مي گويند: « [اي پروردگار ما! از اين آبادي (مكه)، كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر؛ و از طرف خويش، براي ما سرپرست (و رهبر) ي تعيين فرما؛ و از جانب خويش، ياوري براي ما قرار ده.»

قرآن كريم از مسلمانان مي خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد كنند، و اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در اين آيه قيد و شرطي نيست، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه ي جهان، باشند، لازم است از آنها دفاع كرد و نزديك و دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمي كند.

و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتي اگر به جهاد منتهي گردد، اسلام اجازه نمي دهد مسلمانان در برابر فشارهايي

كه به مظلومان جهان وارد مي شود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 206

بي تفاوت باشند، و اين دستور يكي از ارزشمندترين دستورات اسلامي است كه از حقانيت اين آيين خبر مي دهد.

د. جهاد براي محو شرك و بت پرستي

اسلام آزادي عقيده را محترم مي شمرد، و هيچ كس را با اجبار به سوي اين آيين دعوت نمي كند، به همين دليل به اقوامي كه داراي كتاب آسماني هستند، فرصت كافي مي دهد كه با مطالعه و تفكر، آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند، با آنها به صورت يك «اقليت هم پيمان» (اهل ذمه) برخورد مي كند و با شرايط خاصي كه نه پيچيده است و نه مشكل، با آنها همزيستي مسالمت آميز دارد؛ و در عين حال نسبت به شرك و بت پرستي، سختگير است. زيرا شرك و بت پرستي نه دين است و نه آيين، كه محترم شمرده شود، بلكه يك نوع خرافه و انحراف است و در واقع يك نوع بيماري فكري و اخلاقي است كه بايد به هر قيمت ممكن، آن را ريشه كن ساخت.

آزادي و احترام به فكر ديگران، در مواردي مطرح مي شود كه فكر و عقيده، حداقل يك ريشه ي صحيح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهي و بيماري چيزي نيست كه محترم شمرده شود. به همين دليل اسلام دستور مي دهد كه بت پرستي به هر بهايي كه شده، حتي با جنگ، از جامعه ريشه كن گردد. بت خانه ها و آثار شوم بت پرستي اگر از راه هاي مسالمت آميز ممكن نشد با زور، ويران گردند.

آري اسلام مي خواهد صفحه ي زمين از آلودگي به شرك و بت پرستي پاك گردد، و به همه ي مسلمين نويد مي دهد كه سرانجام توحيد و يكتا

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 207

پرستي، بر تمام جهان حاكم خواهد شد و شرك و بت پرستي ريشه كن خواهد گشت.

از آنچه در مورد اهداف جهاد بيان شد به دست مي آيد كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق و عقل، هماهنگ ساخته، و هرگز آن را وسيله ي سلطه جويي و كشورگشايي و غصب حقوق ديگران و تحميل عقيده، و استعمار و استثمار قرار نداده است.

ولي دشمنان اسلام و مستشرقان مغرض، با تحريف حقايق، سخنان زيادي بر ضد مساله جهاد اسلامي ايراد كرده اند، و اسلام را به خشونت و توسل به زور و شمشير براي تحميل عقيده، متهم ساخته اند. و به اين قانون اسلامي هجوم برده اند.

به نظر مي رسد وحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان- به خاطر معارف قوي، و برنامه هاي متناسب با زمان و نيازهاي بشر- سبب شده كه از اسلام چهره ي دروغين و وحشتناكي بسازند، تا جلو پيشرفت اسلام در جهان را بگيرند. «1»

از بررسي جنگ هاي اسلامي به خوبي آشكار مي شود كه قسمتي از اين جنگ ها جنبه ي دفاعي داشته، و قسمت ديگري كه جنبه ي جهاد ابتدايي داشته است براي كشورگشايي و اجبار افراد به آيين اسلام نبوده، بلكه براي واژگون كردن نظام هاي غلط و ظالمانه و اجازه يافتن مردم براي مطالعه ي آزاد در باره ي اسلام و شيوه هاي زندگي اجتماعي بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 208

شاهد گوياي اين سخن اين است كه در تاريخ اسلام به طور مكرر ديده مي شود كه مسلمانان هنگامي كه شهرها را فتح مي كردند، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمان ها آزادي مي دادند.

كساني كه با تاريخ اسلام سرو كار دارند اين حقيقت را مي دانند و

حتي مسيحياني كه در باره ي اسلام كتاب نوشته اند به اين موضوع اعتراف كرده اند. مثلا در كتاب «تمدن اسلام و عرب» مي خوانيم: «رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود كه رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشكيل دهند».

و در تاريخ نقل شده: جمعي از مسيحيان كه براي گزارش ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر ص رسيده بودند مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر ص در مدينه انجام دادند. «1»

در كتاب «تاريخ تمدن اسلام و عرب» تأليف گوستاولبون فرانسوي چنين مي خوانيم:

«ما وقتي فتوحات مسلمين اول را بدقت ملاحظه مي كنيم و اسباب و علل كاميابي آنها را تحت نظر مي گيريم مي بينيم آنها در خصوص اشاعه مذهب از شمشير كمك نگرفته اند، زيرا آنها اقوام شكست خورده را در قبول مذهب، هميشه آزادي مي دادند، اين مطلب از تاريخ ثابت مي شود كه اصلا اشاعه هيچ مذهبي ممكن نيست به زور شمشير صورت گيرد. مسيحيان وقتي اندلس را از دست مسلمين خارج كردند اين ملت شكست خورده، براي مردن حاضر شدند ولي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 209

تبديل مذهب را قبول نكردند، واقعاً اسلام به جاي اينكه با سر نيزه نشر يافته باشد، به وسيله تشويق و با قوه تبليغ و تقرير جلو رفته است، و همين مسئله بوده كه اقوام ترك و مغول با اينكه اعراب را مغلوب ساختند ولي باز دين اسلام را قبول نمودند و در هندوستان كه فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام بقدري ترقي كرد كه بيش از صد كرور مسلمان در آنجا وجود دارد و پيوسته بر عده آنها مي افزايد. در چين هم پيشرفت

مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از بررسي بخش ديگر كتاب معلوم مي شود كه مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقي نموده چنان كه بيش از چهل كرور مسلمان فعلا در چين موجود است و حال آنكه عرب به چين حمله نكرده و يك وجب زمين هاي آنجا را به تصرف خود در نياورده است» «1»

تذكرات

1. روش اسلام براي دعوت ديگران، در قرآن كريم چنين بيان شده:

«قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلي بَصيرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين؛ «2»

(اي پيامبر) بگو: «اين راه من است! كه من و هر كس مرا پيروي مي كند، با شناخت، (مردم را) به سوي خدا فرا مي خوانيم؛ و خدا منزّه است و من از مشركان نيستم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 210

پس اينكه اسلام با خشونت و تهديد، ديگران را به پذيرش خود مجبور كرده است تهمتي بيش نيست.

2. روح حاكم بر جنگ هاي اسلامي به كلي با همه ي جنگ هاي ديگر فرق مي كند. ونشان مي دهد از روي كشور گشايي و ظلم گستري و وادار كردن ديگران به پذيرش اسلام نيست. چرا كه در قرآن كريم در مورد جنگ هاي اسلامي چنين مي خوانيم:

«وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛ «1»

و در راه خدا، با كساني كه با شما پيكار مي كنند، بجنگيد؛

تعبير «فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، هدف اصلي جنگ هاي اسلامي را روشن مي سازد، كه جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جويي يا جاه طلبي يا كشورگشايي يا بدست آوردن غنائم، و اشغال سرزمين هاي ديگران نيست. اسلام همه ي اينها را محكوم مي كند و مي فرمايد: سلاح به دست گرفتن و به

جهاد پرداختن، فقط بايد در راه خدا، و براي گسترش قوانين الهي و نشر توحيد و عدالت و دفاع از حق، و ريشه كن كردن ظلم و فساد و تباهي باشد.

همين نكته است كه جنگ هاي اسلامي را از تمام جنگ هايي كه در جهان روي مي دهد جدا مي سازد و نيز همين هدف، در تمام ابعاد جنگ اثر مي گذارد و كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاح، چگونگي رفتار با اسيران، را به رنگ «في سبيل اللَّه» در مي آورد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 211

آري هنگامي كه جنگ براي خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدي و تجاوز، نبايد در آن باشد، و به همين دليل است كه در جنگ هاي اسلامي- بر خلاف جنگ هاي عصر ما- رعايت اصول اخلاقي فراواني توصيه شده است، مثلا افرادي كه سلاح بر زمين بگذارند از جنگ دست بكشند، و كساني كه توانايي جنگ را از دست داده اند، يا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پيران، زنان و كودكان نبايد مورد تعدي قرار گيرند، گياهان، باغستان ها و زراعت ها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمي براي آلوده كردن آب هاي آشاميدني دشمن نبايد استفاده كنند (جنگ شيميايي و ميكروبي).

از حضرت علي (ع) حكايت شده: قبل از شروع جنگ صفين به لشكريانش دستور جامعي در اين زمينه داده كه شاهد گوياي بحث ما است:

«لا تقاتلوهم حتي يبدؤوكم فانكم بحمد اللَّه علي حجه، و ترككم اياهم حتي يبدؤوكم حجه اخري لكم عليهم، فاذا كانت الهزيمه باذن اللَّه فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لا تجهزوا علي جريح و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراضكم

و سببن امرائكم؛ «1»

با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمد اللَّه (براي حقانيت خود) داراي حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن آنها، تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگري است به سود شما و بر زيان آنان، آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، و بر ناتوان ها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 212

ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند».

3. پاسخ علامه طباطبائي به پرسش فوق:

افرادي كه به اصطلاح خواسته اند بر دين مبين اسلام اشكال بگيرند چند گروه اند: يك دسته از آنها اهل كليسا هستند كه عيب خودشان را به اسلام نسبت مي دهند، چون دين شمشير، ديني است كه آنان ترويجش مي كنند، چرا كه قرن ها در كليساها محكمه اي به نام محكمه ي ديني درست كرده بودند كه در آن محكمه، عقايد مسيحيان را تفتيش نموده و هر كس را از دين خود منحرف مي ديدند به آتش محكوم مي نمودند، در حقيقت محكمه ي خود را به محكمه ي عدل الهي در قيامت كه هم بهشت دارد و هم آتش، تشبيه مي كردند، افراد خود را مأمور مي كردند كه در شهرها بگردند و هر فرد مسيحي، كه اعتقادي غير از اعتقاد كليسا دارد، و حتي اگر در مسائل طبيعي و يا رياضي نظريه اي داشته باشد كه فلسفه ي «اسكولاستيك» آن را نگفته، او را به عنوان مرتد از دين، به محكمه ي كليسا جلب نموده، زنده زنده در آتش مي سوزاندند، چون كليسا فقط فلسفه ي «اسكولاستيك» را قبول

داشت و آن را ترويج مي كرد (و جنبه ي ديني و قداست مذهبي به آن داده بود).

و اي كاش براي ما توضيح مي دادند كه آيا به نظر عقل سليم، گستردن توحيد در عالم، و ريشه كن ساختن بت پرستي و تطهير دنيا از فساد، مهمتر است، يا خفه كردن و آتش زدن كسي كه نظريه «حركت خورشيد به دور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 213

زمين» را داده و آن نظريه ي بطلميوسي (كه زمين و افلاك همچون پوست پياز است) را رد كرده است؟.

آيا اين كليسا نبود كه مسيحيت را عليه مسلمانان تحريك كرد؟ و به نام جهاد با بت پرستي به جنگ با مسلمانان واداشت؟.

آيا اين كليسا نبود كه حدود دويست سال، جنگ هاي صليبي را به راه انداخت؟

شهرها را ويران نمود و ميليون ها انسان را نابود و ناموس ها را به باد داد؟!.

دسته ي ديگري كه اين تهمت را به اسلام زده اند، مدعيان تمدن و آزادي در قرن اخيرند، همان كساني كه آتش جنگ هاي جهاني را شعله ور ساخته و دنيا را زير و رو كردند و باز هم، هر گاه غريزه ي ماديگريشان ندايشان دهد كه خطر مختصري منافعي شان را تهديد مي كند، قيصريه ي دنيا را براي يك دستمال به آتش مي كشند (اينها هستند كه مي گويند اسلام دين زور و شمشير است!) آيا ضرر ريشه دار شدن شرك در دنيا و انحطاط يافتن اخلاق فاضله ي بشر و از بين رفتن فضائل نفساني و احاطه يافتن فساد بر زمين، بيشتر است؟! يا كوتاه شدن دست جنايتكار شما از چند وجب زمين، و يا چند درهم مختصر خسارت ديدنتان؟ و قرآن كريم چه خوب معرفي كرده است اين افراد را كه

فرموده: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» «1» آري اسلام عقيده است و اين اشتباه بزرگ، و غلط آشكار است كه بعضي مرتكب شده و گفته اند: «اسلام دعوت خود را با شمشير گسترش داده»!!، زيرا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 214

عقيده و ايمان چيزي نيست كه با زور و شمشير در دل ها جايگير شود، دل ها تنها در برابر حجت و برهان خاضع مي شوند و قرآن كريم در آيات بسياري به اين حقيقت اشاره مي كند، از آن جمله مي فرمايد:

«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ؛ «1»

هيچ اكراهي در (پذيرش) دين نيست، (چرا كه) بيقين (راه) هدايت از گمراهي، روشن شده است.

آري اگر اسلام دست به شمشير زده است، تنها در برابر كساني بوده است كه براي خودداري از ظلم و فسادشان به آيات و برهان قانع نشده اند و پيوسته خواسته اند سر راه دعوت به حق سنگ بيندازند، اسلام در اينگونه موارد شمشير نمي كشيد كه آنان را به دين دعوت كند بلكه مي خواست شر آنان را دفع كند.

اين قرآن كريم است كه با بانگ رسا اعلام مي دارد:

«قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَهٌ»، (با كفار قتال كنيد تا از فتنه آنان جلوگيري كرده باشيد)،

بنا بر اين اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگي را صادر نمي كرد، و اين همه جنگ هايي كه در اسلام واقع شد همه اش تحميل به اسلام بود و او را به اين وا داشتند. و به همين جهت است كه اسلام حتي در حال جنگ نيز شريف ترين روش را طي كرد، از تخريب خانه ها شديدا جلوگيري نمود، همانطور كه در حال صلح جلوگيري كرده بود، و

همچنين از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 215

اعمال ناشايستي چون آتش سوزي و مسموم كردن آب، آب را به روي دشمن بستن و زنان و اطفال و اسيران جنگي را كشتن و ... جلوگيري نموده و تاكيد فرمود: مسلمانان با اسراي جنگي به نرمي و ملاطفت رفتار كنند و به هر درجه اي از دشمني و كينه كه رسيده باشند به ايشان احسان نمايند.

و نيز ترور كردن دشمن را ممنوع كرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و كشتن پيران و عاجزان و كساني كه جنگ را آغاز نكردند، و هجوم شبانه بر دشمن را تحريم نموده و فرمود: «فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ» «1»

و نيز اجازه نمي دهد كه مسلمانان كافري را به صرف احتمال و تهمت، بكشند و يا قبل از آنكه جرمي را مرتكب شود كيفر دهند و از هر كار ديگري كه از قساوت و پستي و وحشي گري سرچشمه گرفته باشد، و شرف انسانيت و جوانمردي، آن را نپذيرد منع نمود.

اسلام اجازه نمي دهد كه اين اعمال را در باره ي دشمن روا بدارند، چنانچه ديديم در هيچيك از معركه هاي جنگ (هر قدر هم كه سخت و هول انگيز بود) اجازه ي ارتكاب به چنين اعمالي را نداد ولي مردمي كه امروز خود را متمدن مي دانند به همه ي اين جنايات دست مي زنند، هول انگيزترين و وحشت زاترين رفتار را با دشمن خود مي كنند، آنهم در روزگاري كه خودشان «عصر نور» مي نامند.

عصر نور! كشتن زنان و اطفال و پيران و بيماران و شبيخون زدن و بمباران كردن شهرها و مردم بي سلاح و قتل عام دشمن را جايز كرده است!!.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 216

مگر اين آلمان نبود كه در جنگ بين المللي دوم بمب هاي خوشه اي خود را بر سر مردم لندن ريخت و ساختمان ها را ويران، و زنان و اطفال و ساكنان شهر را نابود كرد؟ و هزاران اسير را به قتل رسانيد؟! و مگر اين دولت هاي متفق (آمريكا و انگلستان و شوروي) نبودند كه هزاران هواپيماي جنگي را براي تخريب شهرهاي آلمان به پرواز در آوردند؟! و آيا اين آمريكاي متمدن! نبود كه بمب اتمي خود را بر سر مردم ژاپن ريخت (و هيروشيما را با ساكنانش خاكستر كرد)؟!

و اين اعمال در روزگاري بود كه تمدن آنها به اختراع وسايل تخريبي خطرناك تر نرسيده بود، حال كه دولت هاي به اصطلاح متمدن! مجهز به سلاح هاي جديد ويران كننده مانند: موشك ها و بمب هاي اتمي و ئيدروژني و ... شده اند، خدا مي داند كه هنگام شروع جنگ جهاني سوم چه بر سر كره زمين مي آيد و چه عذاب ها و خرابي ها و مصيبت ها و دردها به بار خواهد آمد.

خداي تعالي بشر را به راه صواب و صراط مستقيم هدايت فرمايد. «1»

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. جهاد در اسلام، شهيد مرتضي مطهري.

2. تفسير نمونه، ج 2.

3. تفسير الميزان، ج 4.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 217

پرسش:

برخورد مخالفان با پيامبر (ص) در طول تاريخ چگونه بوده است؟

پاسخ:

روش هاي برخورد مخالفان با پيامبر اسلام (ص) در طول تاريخ هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ تنوّع فراوان بوده است. با توجه به اين كه قرآن كريم اين بحث مهم را به خوبي مطرح نموده است؛ ابتدا به اين كتاب آسماني مراجعه كرده و آيات آن

را بررسي مي كنيم و سپس نظر مورخين را نيز در اين مورد جويا خواهيم شد.

الف. برخورد مخالفان از نظر قرآن كريم
اشاره

آيات قرآن در اين زمينه به چهار شيوه ي مخالفت اشاره مي كند:

1. ترور شخصيت
اشاره

نخستين حربه ي مخالفان دعوت، تهمت و ناسزاگويي بود تا از اين طريق شخصيت مدعي نبوت را ترور كنند. آن چه در قلب عموم مردم مي تواند مؤثر باشد، قداست و طهارت مصلح و رهبر است و اگر اين وسيله ي نفوذ، ترور شد؛ شخص مصلح، بدون شخصيت اجتماعي نمي تواند كاري را صورت دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 218

تهمت هايي كه قرآن از زبان مشركان در مورد پيامبر (ص) نقل مي كند به شرح زير است:

1- 1. كاهن

به پيامبر تهمت مي زدند كه او با جنّ و پري در تماس است و اخبار گذشتگان و آيندگان را از آنان مي گيرد و در اختيار جامعه مي گذارد چنان كه مي فرمايد:

«وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ؛ «1»

و گفتار پيشگو نيست، چه اندك متذكر مي شويد!»

2- 1. ساحر (جادوگر)

كسي كه كارش حل و عقد امور است؛ و چه بسا كارهاي شگفت انگيزي انجام مي دهد كه عاري از حقيقت مي باشد چنان كه مي فرمايد:

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ. «2» و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است.»

3- 1. مسحور

كسي كه جادوگري، او را سحر كرده است و عقل و خرد او دستخوش سحر شده است. اين تهمت صورت محترمانه ي مجنون، و ديوانه است چنانكه مي فرمايد:

«قَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُوراً؛ «3»

و ستمكاران گفتند: « (شما) جز از مردي جادو زده پيروي نمي كنيد!»

اين تهمت در مورد حضرت صالح نيز وارد شده است «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 219

4- 1: مجنون (ديوانه)

يعني كسي كه جن زده شده است:

«وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ «1»

و (كافران) گفتند: «اي كسي كه آگاه كننده [: قرآن بر او فرود آمده، قطعاً تو ديوانه اي!»

قرآن كريم به طور صريح نسبت به اين تهمت واكنش نشان داده است. «2»

5- 1: مُعَلَّم

به فتح و تشديد لام- يعني تعليم داده شده؛ مقصود اين بود كه مطالب و آموزه هايي كه حضرت آورده و بيان مي كند از سوي خدا نيست و كسي به او آموخته است.

«أَنَّي لَهُمُ الذِّكْرَي وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ؛ «3»

از كجا براي آنان يادآوري باشد در حالي كه فرستاده اي روشنگر به سراغ آنان آمد، سپس از او روي برتافتند، و گفتند: «دانش آموخته اي ديوانه است.»

6- 1: كذّاب (درغگو)

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ؛ «4»

و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 220

7- 1: مفتري (افتراگر)

يعني اين كتاب از خود اوست، ولي به دروغ آن را به خدا نسبت داده است.

«قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ «1»

(مشركان) مي گويند: «تو تنها دروغ پردازي.» (چنين نيست) بلكه بيشترشان نمي دانند.»

قرآن كريم در آياتي به ردّ اين تهمت پرداخته است.»

8- 1: شاعر

يعني اين آيات را با خيال پردازي به هم بافته است و حقيقت ندارد.

«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ؛ «3»

بلكه مي گويند: «شاعري است كه (حادثه) مرگ مشكوكي را براي او انتظار مي كشيم!»

قرآن كريم به نقد اين تهمت پرداخته است. «4»

9- 1. اضغاث و احلام

مي گفتند پيامبر (ص) و قرآن افكار آشفته است كه نمي توان آن را فهميد.

«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَهٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ؛ «5»

بلكه (مشركان) گفتند: « (اين قرآن) يك دسته خواب هاي پريشان است؛ بلكه آن را [به دروغ به خدا] نسبت داده است، بلكه او شاعر است؛ پس بايد نشانه اي (معجزه آسا) براي ما بياورد؛ همان گونه كه پيشينيان (از پيامبران با معجزه) فرستاده شدند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 221

اضغاث جمع «ضغث» به معناي يك دسته چوب يا يك بسته سبزي است كه روي هم چيده مي شود و «احلام» جمع «حلم» به معناي خواب ها است؛ در اين صورت مقصود خواب هاي مختلط و روي هم چيده شده است كه در فارسي از آن به خواب هاي پراكنده و آشفته تعبير مي كنيم. «1»

2. اعتراض ها و دستاويزها
اشاره

مخالفان در مواردي اعتراض هايي را مطرح نموده اند كه هيچ كدام رنگ منطقي ندارد و شبيه بهانه جويي كودكان مي باشد كه به عللي بهانه مي گيرند، و خودشان نيز نمي دانند چه مي خواهند مانند:

1- 2. چرا قرآن بر ثروتمندي نازل نشد؟!

«وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ «2»

و گفتند: «چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از دو آبادي (مكه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟!»

2- 2. چرا خدا بشر فرستاده است؟!

«وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا؛ «3»

و (چيزي) مردم را از ايمان آوردن باز نداشت هنگامي كه هدايت برايشان آمد، جز اينكه گفتند: «آيا خدا بشري را [به عنوان فرستاده برانگيخته است؟!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 222

قرآن در انتقاد از اين نظر در آيه ي بعدي مي فرمايد:

«قُل لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَهٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا؛ «1»

(اي پيامبر) بگو: «اگر (بر فرض) در زمين فرشتگاني بودند كه با آرامش گام بر مي داشتند، حتماً فرشته اي را [به عنوان فرستاده، از آسمان بر آنان فرود مي آورديم.»

3- 2. چگونه برخلاف روش نياكان عمل كنيم؟!

«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَي مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَي الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلَا يَهْتَدُونَ؛ «2»

و هنگامي كه به آنان گفته شود: «به سوي آنچه خدا فرود آورده، و به سوي فرستاده [اش بياييد.» مي گويند: «آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم، ما را بس است.» وآيا اگر (بر فرض) پدرانشان هيچ چيزي نمي دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروي مي كنند)؟!»

4- 2. آيا چند خدا را با يك خدا عوض كنيم؟!

آنان تصور مي نمودند كه خدا بخشي از كارهاي خود مانند مغفرت و شفاعت را به خدايان ديگر واگذار كرده است؛ در اين صورت پرستش خداي يگانه بدون پرستش واسطه ها سودي نمي بخشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 223

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ أَجَعَلَ الْآلِهَهَ إِلها وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْ ءٌ عُجَابٌ؛ «1»

و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است. آيا معبودان (متعدد) را معبود يگانه گردانيده است؟! قطعاً اين چيزي بسيار شگفت آور است!»»

5- 2. چرا نبوت در قبيله ي ما نباشد؟!

آنان بر اثر عدم درك مفهوم نبوت و رهبري الهي، آن را در سطح رقابت هاي قبيله اي مطرح مي كردند و مي گفتند: ما با قبيله ي عبدمناف (قبيله پيامبر) بسان دو اسب مسابقه، دوش به دوش هم پيش مي رفتيم ناگهان قبيله ي عبدمناف با ادعاي نبوت خواست بر ما سبقت بگيرد، نه! ما هرگز ايمان نمي آوريم مگر اين كه بر ما نيز وحي گردد و آن چه بر ديگر پيامبران خدا (وحي) نازل مي گردد بر ما نيز نازل شود. «2» چنان كه قرآن مي فرمايد:

«وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَهٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَاأُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ؛ «3»

و هنگامي كه آيه اي براي آنان بيايد، مي گويند: «ايمان نمي آوريم، تا اينكه همانند چيزي كه به فرستادگان خدا داده شده، به ما (هم) داده شود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 224

6- 2. چرا معجزه اي مانند معجزه ي موسي (علي نبينا و آله و (ع)) ندارد؟!

برخي از اعراب كم و بيش از طريق احبار يهود از معجزه هاي حضرت موسي اطلاع داشتند و به پيامبر اعتراض مي كردند: چرا معجزه اي مانند معجزه ي موسي ندارد.

«فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَي أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَي مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ؛ «1»

و هنگامي كه حق از نزد ما به سوي آنان آمد گفتند: «چرا همانند آنچه كه به موسي داده شد (به اين پيامبر) داده نشده است؟!» و آيا آنچه را پيش از (اين) به موسي داده شد، انكارنكردند؛ گفتند: « (اين) دو جادو [گر] ند كه پشتيبان يكديگرند.» و گفتند: «درحقيقت ما به هر (دو) كافريم!»

قرآن كريم اين اعتراض را در همين آيه ي شريفه جواب داده است. «2»

7- 2. چرا فرشته اي همراه او نيست؟!

«وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ؛ «3»

و [مشركان گفتند: «چرا هيچ فرشته اي بر او فرود نيامد.» و [لي اگر (بر فرض) فرشته اي فرود مي آورديم، حتماً كار تمام شده بود؛ سپس (اگر مخالفت مي كردند) مهلت داده نمي شدند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 225

مفاد اين اعتراض اين است كه انسان براي هدايت انسان كافي نيست، بلكه موجودي از غير جنس وي به آن ضميمه گردد. در حالي كه برعكس است، اثرپذيري هم جنس از هم جنس به مراتب عملي تر و استوارتر است چنان چه در آيه ي بعد آمده است: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا؛ «1» و اگر (بر فرض) او را فرشته اي قرار مي داديم، حتماً وي را [بصورت مردي در مي آورديم»

3. درخواست هاي نامعقول
1- 3. خدايان ما را بپرست تا ...

يكي از پيشنهادهاي آنان اين بود كه آنها درصورتي حاضرند خداي محمد (ص) را بپرستند كه او آلهه آنان را بپرستد، خداوند در پاسخ به اين درخواست، سوره ي كافرون را نازل نمود:

«قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ؛ «2»

بگو: «اي كافران! آنچه را (شما) مي پرستيد (من) نمي پرستم، و آنچه را (من) مي پرستم شما نمي پرستيد،»

مفسران براي آيات وارد شده در سوره ي اسراء «3» شأن نزول هايي نقل كرده اند كه بسياري از آنها با توجه به مكي بودن سوره صحيح نيست، روشن ترين شأن نزول همان است كه ابن حفص از امام باقر (ع) نقل مي كند، حضرت مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 226

«قريش به رسول گرامي (ص) گفتند: خداي تو را يك سال مي پرستيم، مشروط بر اين كه تو نيز خدايان ما را يك سال بپرستي!» «1»

خداوند

متعال در سوره ي اسراء آيات 73- 75، اين پيشنهاد را پاسخ داده است.

2- 3. درخواست تبديل قرآن

انتقاد قرآن از بتها و خدايان دروغين عرب، مايه ي خشمگيني مشركان شد از اين جهت از پيامبر درخواست كردند كه قرآن ديگري بياورد كه در آن، از خدايان آنان اين گونه نكوهش ها نباشد.

«وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَايَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛ «2»

و هنگامي كه آياتِ ما در حالي كه روشن است بر آنان تلاوت مي شود، كساني كه به ملاقات ما (و روز رستاخيز) اميد ندارند، مي گويند: «قرآني غير از اين بياور، يا آن را تغيير ده.» (اي پيامبر) بگو: «براي من (ممكن) نيست، كه از پيش خودم آن را تغيير دهم، (زيرا) جز آنچه به سوي من وحي مي شود، پيروي نمي كنم؛ [چرا] كه اگر من پروردگارم را نافرماني كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت) مي ترسم!»

واكنش قرآن كريم به اين پيشنهاد در همين آيه و آيه ي بعد (يونس/ 16) آمده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 227

3- 3. درخواست هاي نابخردانه

در سوره ي اسراء (آيات 90- 93) از زبان مخالفين درخواست هايي در قبال ايمان آوردن بيان شده است.

«قَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ؛ و گفتند: «به تو ايمان نمي آوريم»

1. «حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً؛ تا اينكه براي ما چشمه ي جوشاني از زمين بيرون آري!»

2. «أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّهٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيراً؛ يا بوستاني از درختان خرما و انگور براي تو باشد؛ و نهرها را در ميان آنها كاملًا بشكافي!»

3. «أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً؛ يا آنچنان كه مي پنداري آسمان

را قطعه قطعه بر ما فرود آري!»

4. «أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَهِ قَبِيلًا؛ يا خدا و فرشتگان را (گروه گروه، به عنوان ضامن) روياروي ما بياوري!»

5. «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ؛ يا براي تو خانه اي از زر (و زيور) باشد!»

6. «أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ؛ يا در آسمان بالا روي!»

7. «وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ؛ «1» و براي بالا رفتن تو (هم) ايمان نمي آوريم، تا اينكه نامه اي بر ما فرود آوري كه آن را بخوانيم!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 228

4. آزارها و سنگ اندازي ها

قرآن كريم ويژگي هاي آزار حضرت و ياران باوفاي او را متعرض نمي شود، ولي كلياتي را مطرح مي كند كه از آن مي توان مقدار فشار و ايذاء را به دست آورد چنان كه مي فرمايد:

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَي مَاكُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّي أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ؛ و بيقين فرستادگاني پيش از تو (نيز) تكذيب شدند؛ و بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايي كردند، تا هنگامي كه ياري ما به آنان رسيد. و هيچ تغيير دهنده اي براي سخنان (سنت گونه) خدا نيست؛ و بيقين برخي خبر [هاي بزرگ فرستادگان [خدا] به تو رسيده است.» «1»

در آيه ي ديگر، صبر و بردباري پيامبران «اولوالعزم» را يادآور مي شود و به حضرت فرمان مي دهد كه مانند آنان بر مشكلات و سختي ها صبر نمايد. «2»

و در آيه ي ديگري، باز هم دستور صبر مي دهد و تلويحاً مي فرمايد كه محاكمه آزاردهندگان و آسيب رسانان را به خدا واگذار كن. «3»

قرآن در هيجده مورد «4» فرمان صبر به پيامبر (ص) داده است؛ و اين خود محكم ترين دليل است

بر آزارهايي كه در طول زندگي آن حضرت جريان داشته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 229

ب. روش هاي برخورد مخالفان با رسول خدا (ص) از نظر تاريخ
1. تلاش براي به سازش كشيدن پيامبر (ص)

موقعيت قريش در مكه از آن روي كه اهل تجارت بودند و براي ادامه ي كار خود نياز به آرامش داشتند لازم بود تا مسئله ي اسلام را به آرامي خاتمه دهند. افزون بر آن، امكان از بين بردن پيامبر (ص) نيز وجود نداشت، زيرا اين موضوع جنگي خونين و نامحدود را در داخل قريش به دنبال داشت. بنابراين آنان از همان آغاز تا زماني كه تصميم به قتل رسول خدا (ص) گرفتند هميشه به سازش فكر كرده و حتي در اين اواخر نيز گاه و بيگاه آن را مطرح مي كردند.

در مورد پيشنهادهاي سازشكارانه مي توان به پيشنهاد آنان در اعطاي پول و منصب اشاره كرد.

ابن اسحاق گفته است: آيه ي «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ» «1»

در رد پيشنهاد مالي مشركان نازل شده است. «2»

برخي از آيات قرآن كريم بحث سازش مخالفان را مد نظر قرار داده است و چنين مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 230

«وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا؛ «1»

و يقيناً نزديك بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم، به فتنه در اندازند (و منحرف سازند،) تا غير آن را بر ما دروغ بندي؛ و در آن صورت، تو را به دوستي خود برگزينند.»

2. فشارهاي رواني

يكي از روش هاي مشركان در برخورد با رسول خدا (ص) برخوردهاي استهزايي در جهت اذيت آن حضرت بود و هدف اصلي، شكستن شخصيت آن حضرت، و منزوي ساختن ايشان بود.

مسئله ي استهزاء به عنوان يك فصل مهم در اخبار دوره ي بعثت، مورد توجه سيره نويسان قرار داشته است. ابن

سعد، ابن اسحاق و بلاذري فهرست اسامي مستهزئين را ياد كرده اند. «2»

تمسخرها به قدري گسترده بود كه خداوند به او فرمود:

«إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛ «3»

[چرا] كه ما تو را (از شرّ) مسخره كنندگان، كفايت مي كنيم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 231

مشركان در مواردي مثل اين كه «آن حضرت پسر ندارد»؛ «1» يا «اعتقاد به معاد از سوي آن حضرت» «2» را مورد استهزاء قرار مي دادند. «3»

3. فشارهاي سياسي

در واقع همه ي ملاقات هايي كه مشركان با ابوطالب داشتند و مي خواستند از طريق او بر رسول خدا (ص) اعمال فشار كنند در شمار برخوردهاي سياسي مشركان است.

ابن اسحاق فهرستي از اين برخوردها را مي آورد و مي نويسد: مشركان در اولين برخورد به ابوطالب گفتند: فرزند برادر تو دست به اقدام ناشايست زده «قد سبّ الهتنا وعاب ديننا و سفّه احلامنا و ضلل آباءنا.» «4»

يكي از انتقادهاي جاري قريش به پيامبر (ص) اين بود كه آن حضرت موجب شكاف و نفاق ميان جامعه ي مكه به ويژه قريش شده است از اين رو مي كوشيدند تا حضرت را فردي تفرقه افكن معرفي كنند و از نظر سياسي او را منزوي سازند. قريش به ابوطالب گفتند: فرزند برادرت امور ما را از هم گسيخته و جماعت و وحدت ما را از هم گسسته است. «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 232

ابوجهل براي توجيه برخورد تند خود با آن حضرت مي گفت: محمد (ص) فقط مي خواهد بين شما دشمني بيندازد. «1»

تحريك مردم بر ضد رسول خدا (ص) نيز از جمله سياست هاي قريش بود. «2»

افزون بر اينها قريش، دعوت جديد را محدود كننده ي زندگي جاهلي معرفي مي كرد. و به هر

تازه واردي به مكه مي گفتند:

«او (پيامبر) شرابخواري را تحريم كرده، زنا را ناروا شمرده و ...» «3»

4. آزارهاي جسمي

آزارهاي جسمي بيشتر بعد از وفات ابوطالب بوده است.

پيامبر (ص) مي فرمود: من در ميان دو همسايه ي بد بودم: «ابولهب» و «عقبه»؛ آنان شكمبه ها را بر در خانه ي من مي ريختند. «4»

«طعيمه بن عدي» و «نضر بن حارث» از كساني بودند كه آزار زيادي به رسول خدا (ص) رساندند «ابوجهل» نيز چند بار تصميم به كشتن پيامبر (ص) گرفت اما نتوانست آنرا عملي كند. «5»

حكايت شده است: ابوجهل مانع از نماز خواندن آن حضرت مي شد خداوند درباره ي اقدام او فرمود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 233

«أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَي عَبْداً إِذَا صَلَّي؛ «1»

آيا ديدي كسي را كه منع مي كند، بنده اي را هنگامي كه نماز مي گزارد؟!»

خداوند در سوره ي انفال- كه در مدينه نازل شد- از تصميم قريش ياد مي كند كه در برابر سه پيشنهاد زنداني كردن، اخراج از مكه و كشتن رسول خدا (ص) قرار گرفتند. «2»

در آيه اي ديگر به آزار جسمي مخالفان اشاره مي كند:

«وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا؛ «3»

و نزديك بود، كه تو را از [اين سرزمين بَركَنند، تا از آنجا بيرونت كنند؛ و در اين صورت پس از تو، جز اندكي، درنگ نمي كردند.»

5. تهمت هاي علمي

قريش براي انكار نبوت پيامبر (ص) مدعي آن شدند كه رسول خدا آنچه را كه به عنوان وحي بر آنان مي خواند در اصل وحي نيست بلكه مطالبي است كه اهل كتاب به او تعليم داده اند. در اين زمينه دو مطلب گفته مي شود.

1. درباره ي روابط رسول خدا (ص) با برخي از مطالبي كه قريش از يهوديان شنيده و موضوع آن قصصِ مربوط به امم پيشين بود. قرآن كريم از اين

برخورد ياد كرده و چنين پاسخ مي دهد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 234

«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ؛ «1»

- «2» و بيقين مي دانيم كه آنان مي گويند: « (اين قرآن را) تنها بشري به او مي آموزد.» در حالي كه زبان كسي كه به او نسبت مي دهند مبهم (و غير عربي) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربي روشن است.»

2. مورد ديگري كه در سيره آمده درباره ي «ابن رِبعري» است، زماني كه آيه ي 98 از سوره ي انبياء نازل شد:

«در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، هيزم جهنّم هستيد؛ در حالي كه شما وارد شدگان در آن هستيد.»

«ابن ربعري» لب به اعتراض گشود و گفت: اگر اينطور باشد ما ملائكه را نيز مي پرستيم، يهود، عزير و نصاري مسيح را مي پرستند. پس آنان (مسيح، عزير و ملائكه) نيز بايد در جهنم باشند.

رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: البته از اين نوع، اگر خودشان دوست داشته باشند كه جز خدا معبود واقع شوند همراه كسي خواهند بود كه آنها را عبادت كرده و طبعاً در جهنم هستند. خداوند نيز براي دفع توهم در ادامه ي آن آيات فرمود: كساني كه پيش از اين مقرر كرده ايم كه به آنها نيكويي كنيم از جهنم بر كنارند. «3»- «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 235

6. برخوردهاي مخالفان با پيامبر در عصر حاضر

شايد به نظر برسد كه عوامل پيش گفته مربوط به زمان حيات ظاهري پيامبر (ص) است اما با مطالعه ي تاريخ بعد از حيات پيامبر (ص) به دست مي آيد كه اين برخوردها ادامه پيدا كرده است و به طور

عمده روش هاي مخالفت، همان روش هايي است كه قرآن كريم به آنها اشاره نموده است. اكنون به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. كتاب آيات شيطاني، نوشته ي «سلمان رشدي» «1» در سال 1988 در انگلستان منتشر شد. باني آن يك يهودي صهيونيست بوده كه با پرداخت نيم ميليون پوند به عنوان مساعده، نويسنده را به نگارش اين كتاب ترغيب كرده است.

اين كتاب بر مبناي افسانه ي غرانيق نامگذاري شده است. به موجب اين افسانه، از صدر اسلام مخالفان آيين اسلام ادعا مي كنند كه در سوره ي نجم پس از آيات نوزدهم و بيستم كه مي فرمايد: «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّي وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَي؛ و آيا اطلاع يافتيد از (بت هاي) لات و عزّي، و منات (بت) ديگري كه سومين است.» شيطان در كلام وحي دخالت كرد و اين دو آيه را عليرغم خواست جبرئيل، به زبان حضرت رسول (ص) جاري كرد، تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهم لترتجي (اينها بلند پروازند و اميد به شفاعت آنان مي رود).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 236

در اين كتاب رسول گرامي اسلام (ص) به عنوان فردي (نعوذبالله) فاسد الاخلاق و اهل عيش و نوش معرفي شده است. «1» و در آن توهين، تهمت و تخريب شخصيت و تحريف برخي از واقعيت ها به چشم مي خورد.

2. در سال 1988، رماني به نام «اولاد جارتنا» (بچه هاي محل ما) جايزه ي ادبي نوبل را به خود اختصاص مي دهد. اين رمان 25 سال قبل از گرفتن جايزه، توسط شخصي به نام «نجيب محفوظ» نوشته شد و مورد تحريم دانشگاه الازهر مصر قرار گرفت چرا كه در آن با وقاحتي كمتر از آيات شيطاني، به ساحت قدس

الهي و همه ي انبياء ابراهيمي و از جمله پيامبر اكرم (ص) «2» اهانت مي نمايد. اين رمان همزمان با گرفتن جايزه ي نوبل، به زبان هاي زنده دنيا ترجمه شد و «محمد بن عبدالسلام» بر مبناي اين رمان، سريالي تلويزيوني ساخت و مقرر شد كه از تلويزيون مصر پخش گردد.

3. اظهارنظر برخي از دانشمندان غربي در مورد پيامبر (ص) كه علاوه برخلاف واقع بودن آنها، حاوي توهين، استهزاء و تخريب شخصيت پيامبر اعظم (ص) مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 237

ولتر (1694- 1779) دانشمند و نويسنده مشهور فرانسه، تحت تأثير تلقينات سوء كشيشان و مورخان متعصب مسيحي، پيامبر اكرم (ص) را سخت مورد نكوهش قرار داد تا جايي كه ناپلئون درباره ي او گفت:

به تاريخ و به وجدان بشريت خيانت كرد. زيرا سجاياي عالي محمد (ص) را انكار نمود، و مرد بزرگي را كه بر چهره ي جهانيان فروغي الهي تابانيده، موجود پست و خائن و سزاوار چوبه ي دار جلوه گر ساخت. «1»

البته ولتر بعداً كه با ديدي وسيع و آشنايي بيشتر پيامبر اسلام را شناخت، گفت:

«من در حق محمد (ص) بد كردم» «2» و سپس به صراحت زبان به ستايش آن حضرت گشود. «3»

افرادي مانند «شارل بزرگ، مايتوپاريس، ادوارد فرمن و ...» را مي توان از كساني به شمار آورد كه اظهاراتي خلاف واقع و بعضاً توهين آميز در مورد پيامبر اعظم (ص) داشته اند. «4»

4. سي ام سپتامبر 2006 روزنامه ي دانماركي «يولندز پستن» كاريكاتوري توهين آميز در مورد پيامبر اعظم (ص) چاپ كرد كه واكنش شديد كشورهاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 238

اسلامي را به دنبال داشت. پنج ماه بعد، برخي از روزنامه هاي

دانماركي بي توجه به اعتراض هاي گسترده ي مسلمانان، با اين توجيه كه آزادي بيان مقدم بر هر چيز است؛ بار ديگر به چاپ 12 نمونه از اين كاريكاتورها اقدام نمودند. به دنبال اين اقدام، اين كاريكاتورها در مجلات و روزنامه هاي سوئد، نروژ و بعداً در فرانسه، آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي نيز چاپ شد و حتي روزنامه ي دانماركي، با دفاع از اقدام توهين آميز خود، به بهانه ي آزادي بيان، مسابقه اي را با عنوان «از محمد (ص) چه تصويري داريد، آن را بكشيد و جايزه بگيريد» برگزار كرد. «1»

نكته ي مهم در اين كاريكاتورها اين بود كه به صورت زيركانه، تلاش شده بود تا اسلام را تروريسم معرفي كنند و با به تصوير كشيدن پيامبراكرم (ص) اين گونه القاء كنند كه اساس اسلام بر مبناي تروريسم بنا شده است تا از اين طريق توطئه هاي شوم خود را عملي سازند.

در اين مورد باز هم تحريف حقيقت و توهين به ساحت پيامبر اعظم (ص) مشاهده مي شود، كه اين روش در زمان حيات ظاهري آن حضرت نيز مورد استفاده قرار گرفته بود «2» و قرآن كريم ازآن دفاع نموده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 239

يادآوري

با اين همه هجوم سنگين عليه پيامبر اسلام (ص) باز هم چهره ي نوراني ايشان، در جهان مي درخشد و هر روز نوراني تر مي شود.

و دلربايي مي كند و در پي تصرف قلوب شيفتگان حقيقت، اسلام دروازه هاي شرق و غرب را در مي نوردد.

آري: آن چه فاني نشود نور خداست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 241

فصل پنجم شبهات

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 243

پرسش:

الفاظ قرآن از پيامبر (تجربه ديني نبوي) است

درآمد

وحي اسلامي دو نوع است، يكي گفتاري و ارتباط زباني كه تبلور آن قرآن مجيد است كه «الفاظ» و «محتواي» آن از سوي خداست و ديگري گزاره اي (تجربه ي وحياني) است كه حقايق و محتوا و مضمون آن از سوي خداست ولي الفاظ و جمله بندي آن به زبان پيامبر است؛ مانند: الهامات، احاديث قدسي، رؤياها و ....

برخي معاصران، وحي قرآني را از نوع تجربه ي وحياني و الهامي دانسته و معتقدند: وحي همان علائم مرموزي است كه بر ذهن و شعور پيامبر (ص) نقش مي بندد و آنچه مهم است، فهم پيامبر از آن رموز است و پيامبر پس از درك آن علائم، با زبان خود به مخاطبان خويش انتقال مي دهد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 244

قبل از آن كه به بررسي و تحليل تجربه ي وحياني بپردازيم؛ لازم است تعريف دقيقي از تجربه ي وحياني و اصل وحي و وحي در قرآن ارائه شود.

وحي

«وحي» در لغت به معناي نوشتن، اشاره، پيام، الهام، كلام خفي «1»، نوشته و كتاب ... آمده است «2»

و در اصطلاح، وحي اشاره اي تند و سريع (پنهاني) است كه با كلماتي مرموز و غير صريح و گاهي با صداهاي نامعلوم، يا با اشاره به وسيله ي بعضي از اعمال و حركات و نيز از طريق كتابت انجام مي گيرد.» وحي در قرآن به چهار معنا به كار رفته است.

1. اشاره ي پنهاني؛ «4»

2. هدايت غريزي؛ «5»

3. الهام (سروش غيبي)؛ «6»

4. وحي رسالي؛ «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 245

با توجه به اين معاني، عنصر «خفا» و «سرعت» در هر يك از آنها نهفته است و در بعضي، صرف گزاره ي

غير زباني مد نظر است، الهام (سروش غيبي) و در بعضي از آيات به معناي ارتباط زباني و گفتاري آمده، كه بدان خواهيم پرداخت.

تجربه وحياني

اصطلاح «تجربه» «1» در گذشته، به معناي «آزمون و امتحان كردن» بوده، و معناي «فعلي» داشته است، ولي از قرن هفدهم به بعد، معناي «انفعالي و واكنش پذيري» به خود گرفته، سرلوحه ي تجربيات ديني و عرفاني گرديد.

«تجربه ي وحياني يا ديدگاه گزاره اي»، برداشت متكلمان مسيحي در قرون وسطي، از وحي بوده است. اين نظريه به اين معنا است كه وحي گونه اي از انتقال اطلاعات است و انتقال اين اطلاعات در پي ارتباط ميان پيامبر و خدا صورت مي گيرد و از زبان هاي طبيعي مستقل بوده، و پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده است. اين مواجهه ي پيامبر با خدا يا فرشته ي وحي، «تجربه ي ديني» است؛ چون با دريافت وحي همراه است؛ در اصطلاح آن را تجربه ي وحياني مي نامند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 246

بنابراين، تجربه وحياني، اولًا: يك رويكرد دردنياي مسيحيت و يهوديت است و ثانياً: انزال وحي در قالب علائم و رموز غير زباني است.

اسلام و تجربه ي وحياني

از پيامبر اكرم (ص) دو نوع بيان به ما رسيده است:

اول: بياني كه در قالب آيات قرآني است. كه وحي و انشا، ترتيب و جمله بندي، الفاظ، محتوا و حقايق آن از سوي خدا است و عقل و ذهن بشري- حتي پيامبر- در متن آن دخيل نبوده است.

دوم: بياني كه مضمون و محتواي آن از سوي خداوند بوده و پيامبر اكرم (ص) آن حقايق را در قالب زبان خود به ديگران منتقل كرده است؛ مانند: الهامات و سروش غيبي، رؤياها، حديث قدسي و حديث نبوي «1» و ... كه همه ي آنها وحي بودند؛ چون از زبان پيامبر صادر شده است: (ان هو الا وحي

يوحي) «2» همه ي بيانات پيامبر از وحي سرچشمه مي گيرد؛ از اين رو در الفاظ و جمله بندي حديث قدسي و نبوي اعجاز نيست؛ زيرا ذهن پيامبر، در تنظيم آنها دخالت دارد، به همين سبب جاعلان حديث توانسته اند حديث هاي زيادي را جعل كنند و با نام حديث قدسي ترويج دهند، اما قرآن، به سبب الهي بودن و معجزه بودن الفاظ آن، كسي نتوانسته مثل آن، سوره اي جعل كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 247

بعد از اين مقدمه، براي اثبات اين نكته كه «قرآن ارتباط زباني و گفتاري خداوند با پيامبر است نه علائم و رموز و الهام» دليل هاي درون ديني و برون ديني را بر مي شماريم:

دلايل

1. قرآن، عربي نازل شده است

قرآن ده بار با عبارت هاي گوناگون بر نزول عربي قرآن تأكيد مي كند و مي فرمايد:

«انا انزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون»؛ «1» ما قرآن را به بان عربي فرستاديم، باشد كه در آن تعقل كنيد.

علامه طباطبايي (ره) مي نويسند: ضمير «انزلناه» به كتاب باز مي گردد و خداوند در مرحله ي انزال، آن را به لباس زبان عربي پوشانيد و اين خود يكي از اسرار حفظ و ضبط قرآن است؛ چرا كه وحي آن، از مقوله لفظ است، در غير اين صورت، مانند حديث قدسي، در آن احتمال تحريف و جعل مي رفت. «2» و كذلك اوحينا اليك قرآناً عربياً؛ «3» اين چنين قرآن عربي را به تو وحي كرديم».

هم چنين قرآن به صراحت از تكلم خدا با حضرت موسي (ع) ياد مي كند و مي فرمايد: «وكلم الله موسي تكليماً؛ «4» خداوند با موسي سخن گفت، سخن گفتني».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 248

«تكليم» يعني برقرار كردن ارتباط زباني؛

و خدا نيز با حضرت موسي (ع) ارتباط زباني برقرار كرد.

2. عصمت در تبليغ

يكي از ضروريات مكتب شيعه، عصمت پيامبران است و براي پيامبر (ص) سه نوع عصمت بيان شده است:

الف. عصمت در معصيت؛

ب. عصمت در تلقي وحي؛

ج. عصمت در تبليغ. «1»

پيامبر موظف است در وحي قرآني، همان چيزي كه به او وحي شده است بيان كند و حق اضافه و كم كردن و تحريف آن را ندارد: «اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ؛ «2» آنچه از كتاب (قرآن) به سوي تو وحي شده بخوان»

آيا از ديدگاه تجربه وحياني، عصمت و تبليغ را مي توان اثبات كرد؟ آيا مي توان اثبات كرد؟ آيا مي توان اثبات كرد كه پيامبر (ص) تمام آن علائم را به زبان عربي واژه سازي كرده است؟ قطعاً در اين ديدگاه، عصمت در تبليغ پيامبر (ص) زير سؤال مي رود كه با ضروريات دين سازگار نيست.

3. تحدي (به مبارزه طلبيدن)

يكي از علت هاي حفظ و مصونيت قرآن، الهي بودن الفاظ آن است، و اگر دست بشر در تدوين آن دخالت داشت، احتمال تحريف، جعل و دسيسه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 249

آن بود (مانند احاديث) و بشر مي توانست همانند آن كتابي به رشته ي تحرير درآورد؛ خداوند براي اين كه الهي بودن الفاظ را اثبات كند، همه ي افرادي را كه بودند يا در آينده خواهند آمد، به مبارزه طلبيد. و فرمود: «1»

«و اگر از آنچه كه بر بنده خود (: پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد، پس اگر راست گوييد سوره اي از همانندش بياوريد، و گواهانتان را كه جز خدايند، فرا خوانيد.» «2»

چهارده قرن از نزول قرآن و مبارزه طلبي آن گذشته است، و هنوز نتوانسته سوره اي همانند قرآن بياورد.

4. شخصيت پيامبر (ص)

با بررسي شخصيت رسول خدا (ص) قبل از بعثت، در مي يابيم كه ايشان فردي امي و درس ناخوانده بوده و بر نوشتن و خواندن توانايي نداشته است و اين مطلب در ميان مردم حجاز مشهود بوده است «3» و تجربه هايي در حوزه ي سياست و حكومت، مبارزه طلبي، فعاليت هاي ديني ... در عمر چهل ساله او نبوده است و اين خود دليل بر معجزه بودن قرآن و الهي بودن الفاظ آن است كه از زبان فردي امي صادر شد و نمي تواند ساخته ي ذهن او باشد. و قرآن نيز به اين موضوع اصرار مي ورزد و مي فرمايد: «و پيش از اين (قرآن) هيچ كتابي نمي خواندي [و پيروي نمي كردي و با دست راستت آن را نمي نوشتي ...» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 250

و در جاي ديگر مي فرمايد: «او كسي است كه

در ميان درس ناخواندگان فرستاده اي از خودشان برانگيخت؛ كه آياتش را بر آنان مي خواند.» «1»

5. نظم، نثر، فصاحت و بلاغت قرآن

بيشتر دانشمندان، اعجاز قرآن را ذاتي مي دانند نه ظاهري، و به ويژگي هايي مانند فصاحت، بلاغت بسيار والايي آن، نظم بديع، خبر دادن از غيب، بلندي معنا و عمق مطالب و ... به عنوان وجوهي از اعجاز اشاره مي كنند، تا جايي كه جلال الدين سيوطي، «2» 35 وجه از آن را بر مي شمارد.

درست است كه خداوند از الفاظ و واژه هاي عربي براي انتقال مقاصد خود بهره گرفته است؛ ولي مهم، نظم، ترتيب، فصاحت و بلاغت آن است «3» و اگر بر فرض كسي كه (مانند پيامبر يا افراد ديگر) بر ماده (واژه ها و اصطلاحات) قدرت دارد؛ اين قدرت او دلالت ندارد كه او بر تركيب جملات نيز توانايي داشته باشد. از اين رو مي فرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافاً كَثِيراً؛ «4»

و آيا در قرآن تدبّر نمي كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراواني مي يافتند.»

با وجود گذشت چندين قرن، دانشمندان امروز نيز اين كتاب را معمولي و بشري نمي دانند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 251

«لورا واكسيا واگيري» استاد دانشگاه ناپل مي گويد: «مادر اين كتاب (قرآن)، گنجينه ها و ذخايري از علوم مي بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت با هوش ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوي ترين رجال سياست و قانون است. به اين دليل كه قرآن نمي تواند كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمند باشد.» «1»

در نتيجه نمي توان گفت كه الفاظ قرآن، مكتوب بشري و وحي قرآني تجربه ي وحياتي است.

كلام خداوند و تجلّي آن در قرآن

پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه اگر وحي خدا بر پيامبر لفظي باشد، پس بايد اعتراف كنيم كه

خداوند سخن مي گويد؛ در حالي كه خدا ماده و جسم نيست كه سخن بگويد.

پاسخ: تكلم، يكي از صفات ثبوتي و فعل خداوند است كه علما نسبت به آن اجماع دارند «2» و آنچه مورد اختلاف است كيفيت تكلم است كه از قرن دوم هجري به بعد ميان فلاسفه و متكلمان اختلاف بوده است. حتي در زمان مأمون خليفه ي عباسي و امام هادي (ع) اين اختلاف به اوج خود رسيد «3» و فارابي «4» و ابن سينا «5» با ديدگاه فلسفي خود، و متكلمان با ديدگاه كلامي خود،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 252

در اين زمينه اختلاف نظر دارند. ما در اينجا به اختصار به بيان كيفيت تكلم خود مي پردازيم:

معناي تكلم و سخن گفتن بشر عبارت است ازاين كه زبان با اصطكاك خود به مخارج حروف، در فضاي دهان موج پديد مي آورد و صدايي به نام كلمه و كلام شنيده مي شود. «1» ولي اين امور، حقيقت تكلم نيست. معناي حقيقي تكلم، ظهور معاني نهاني از يك وجود آشكار است. به عنوان مثال: اگر پزشكي يا نقاشي، يا خوشنويسي با زبان و الفاظ «ما في الضمير» خويش را اظهار كنند و كمال ناپيداي خود را آشكار نمايند و بگويند: من طبيبم يا نقاشم و يا خطاطم، آنها در اين صورت متكلم هستند.

اما اگر شخصي با زبان و لفظ، چيزي نگويد، ولي بيماري را معالجه كند يا نقشي زيبا بنگارد و يا خط خوشي بنويسد، باز هم متكلم خواهد بود، زيرا «ما في الضمير» خود را، به زبان فعل و عمل در آورده و فصيح تر و موثرتر از اول، مقام طبي، نقاشي و خطاطي خويش

را اظهار كرده است.

بنابراين، معناي حقيقي تكلم، اظهار كمال موجود در باطن است، چه به واسطه ي لفظ باشد و يا بدون لفظ، به عبارت ديگر به دو قسم است: يك معناي ظاهري كه به واسطه ي الفاظ تحقق مي يابد و ديگري تكلم حقيقي كه همانا اظهار كمال ناپيداي خويشتن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 253

البته از آنجا كه انسان، از اظهار «ما في الضمير» خود بدون لفظ و عبارت ناتوان است، خداوند به او سخن گفتن را تعليم داده است، «1» تا به الفاظ صورت و كلمات متوسل شوند و به آساني بتوانند براي يكديگر نيازها، خواسته ها، انديشه ها و مطالب پنهاني و «ما في الضمير» خود را اظهار نمايند.

اما سخن خداوند و كلام او، از نوع كلامي نيست كه با تركيب صدا به وجود آيد. زيرا صدا از صفات ممكنات است. معقول نيست كه خداوند به آن متصف شود. حق تعالي فقط به صفات وجود، بماهو وجود متصف مي گردد. محال است كه خداوند به صفات ممكن، متصف شود بلكه اين اوصاف از او سلب مي شود. «2»

به تعبير ديگر مي توان گفت: اين كه خداوند متكلم است در اجسام حرف و صوت ايجاد مي كند، چنان كه با موسي (ع) تكلم كرد «3» و درخت، كوه و ... صورت و حرف ايجاد نمود و با فرشتگان كه خداوند سخن مي گويد نيز به همين معنا است. «4»

علامه طباطبايي (ره) در اين باره مي نويسند: سخن گفتن خداوند با فرشتگان، با «قول» است. حقيقت قول، و اثر و خاصيت آن، فهماندن معناي مقصود است. صدور قول از خداوند عبارت است از ايجاد امري كه دلالت بر

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 254

معناي مقصود داشته باشد كه در امور تكويني، چيزي را كه خداوند آفريده هم موجود و مخلوق است و هم قول خداوند است؛ زيرا با وجود خود، بر اراده ي پروردگار دلالت مي كند.

پس قول خداوند در امور تكويني و در مورد فرشتگان، همان فعل، يعني ايجاد خداوندي است. و آن، همان وجود و همان خود شي ء است. اما درغير امور تكويني مانند سخن گفتن با انسان، قول عبارت است از: ايجاد صوت از طرف صاحب قول، و شنيدن آن از طرف مقابل. «1»

اما درباره ي قرآن بايد گفت: آن چه از آيات و روايات استفاده مي شود قرآن از لوح محفوظ بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است.

«وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» «2»

و قطعاً در نوشته اصلي (: علم الهي) نزد ما بلند مرتبه اي حكمت آميز است.»

«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ؛ «3»

قطعاً آن (قرآن) خواندني ارجمندي است، در كتاب پنهان (علم الهي)»

از ابن عباس نقل شده است كه قرآن از لوح محفوظ به بيت المعمور و ازآن جا در مواقع گوناگون بر پيامبر (ص) نازل شده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 255

آنچه از آيات و روايات به دست مي آيد واژه ي لوح محفوظ است؛ آيا كتاب است يا نوشته اي بر لوحي يا چيز ديگري؟ براي ما مبهم است؛ هرچه هست از طرف خداوند خلق و ايجاد شده و از آن جا بر پيامبر (ص) نازل شده است.

آنچه در قرآن درباره ي كيفيت نزول وحي الهي بيان شده اين است:

«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ

رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ؛ «1»

و براي هيچ بشري (شايسته) نباشد كه خدا با او سخن گويد، جز به وحي (مستقيم) يا از پشت مانعي يا فرستاده اي (از فرشتگان) بفرستد، و با رخصت او آنچه را بخواهد وحي مي كند؛ [چرا] كه او بلند مرتبه اي فرزانه است.»

با توجه به آيه ي فوق، خداوند به يكي از سه طريق به پيامبر (ص) وحي كرد: نخست، وحي مستقيم و القاي مستقيم، كه بدون واسطه بر پيامبر (ص) نازل مي شد؛ ديگر، خلق و ايجاد صوت و رسيدن صداي وحي به گوش پيامبر (ص) كه ظاهراً در معراج اينگونه بوده است؛ و سوم القاي وحي به وسيله ي فرشته ي وحي.

از اين سه طريق مي توان نتيجه گرفت: وحي مستقيم و بدون واسطه، از نوع وحي القايي و گزاره اي و اشاره اي و رمزي است و تبلور آن در احاديث قدسي و نبوي و تفسيري مي باشد. اما وحي به صورت خلق و ايجاد صوت و رساندن آن به گوش پيامبر (ص) و يا از طريق فرشته ي وحي مي توان آن را لفظي و نزول آن را از اعلا به سفلي (از بالا به پايين) با پوشش زبان عربي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 256

دانست: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛ «1» ما قرآن را به زبان عربي فرستاديم، باشد كه در آن تعقل كنيد. «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي؛ «2»

و من تو را برگزيدم؛ پس به آنچه وحي مي شود، گوش فرا ده.»

از امام جعفر صادق (ع) حكايت شده: وقتي جبرئيل بر پيامبر (ص) وارد مي شد، رخصت مي طلبيد، و همچون بندگان در مقابل پيامبر (ص) مي نشست (و وحي

الهي را بر پيامبر مي خواند) «3»

علامه حلي (ره) مي نويسد: «خداوند لوحي در آفريد و اوامر و نواهي و آيات قرآن در آن ثبت شد و جبرئيل در آن نظر مي كرد و آن الفاظ آيات قرآن را براي پيامبر (ص) ارسال مي نمود» «4»

علاوه بر موارد فوق، ديدگاه افعال گفتاري خدا با پيامبر (ص) از طرف فيلسوف مشهور زبان، جي. ال. آستين (nitsA. L. J) در قرن بيستم مطرح شده است و اركان اين نظريه خدا، پيامبر (ص)، فعل گفتار و فعل ضمن گفتار است؛ و قائل هستند كه وحي، سرشت زباني دارد و پيامبر با خدا ارتباط زباني برقرار كرده است. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 257 پرسش:

آيا افسانه غرانيق (آيات شيطاني) سلمان رشدي صحت دارد؟

پاسخ:

يكي از شبهاتي كه برخي افراد مطرح كرده اند و غربيان آگاه از آن استفاده نموده اند اين است كه گفته اند: در هنگام نزول وحي امكان دارد شيطان دخالت كند و وحي كم يا زياد شود و حقيقت وحي شده، بر پيامبر (ص) مشتبه شود و براي مطرح كردن اين شبهه داستاني به هم بافته اند از اين رو اين شبهه افسانه غرانيق يا آيات شيطاني نام گرفته است.

اصل داستان

داستان سرايان آورده اند: پيامبر (ص) پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش همبستگي صورت گيرد و از جدايي قوم خويش نگران بود. در يكي از روزها كه او در كنار كعبه نشسته بود و در اين انديشه فرورفته بود و گروهي از قريش نزد او بودند در آن هنگام سوره ي «نجم» بر وي نازل گرديد. پيامبر (ص) همان گونه كه سوره بر وي نازل مي شد، آن را تلاوت مي فرمود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 258 «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَي* مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَي* وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي* عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي» «1» تا رسيد به آيه «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّي* وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَي» «2» «سوگند به ستاره، هنگامي كه فرود آيد!* كه همنشين شما (: پيامبر) گمراه نشده و بيراهه نرفته (و زيانكار و محروم نگشته) است؛* و از روي هوي و [هوس سخن نمي گويد.* آن (سخن) نيست جز وحي اي كه (به او) وحي مي شود.* او را (شخصي) بسيار نيرومند آموزش داده است؛»

«و آيا اطلاع يافتيد از (بت هاي) لات و عزّي، و منات (بت) ديگري كه سومين است.»

كه شيطان در اين بين دخالت نمود و بدون آنكه پيامبر (ص) پي ببرد به او القا كرد:

«تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي» سپس بقيه ي سوره را ادامه داد.

«غرانيق»، جمع غرنوق به معناي جواني شاداب، ظريف و زيباست، اسم مرغ آبيِ سفيد و ظريف با گردن بلند است كه به نام «قو» معروف است. معناي عبارت چنين مي شود: اين پرندگان زيبا كه بلند پروازند از آنها اميد شفاعت مي رود. مقصود سه بت: لات، عزي و منات بزرگترين بت هاي عرب است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 259

مشركان كه گوش فرا مي دادند، تا اين عبارت را- كه بت ها را وصف مي كرد و اميد شفاعت آنها را نويد مي داد- شنيدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغيير داده، دست برادري و وحدت به سوي آنان دراز كردند و همگي شادمان گشتند، و اين پيشامد را به فال نيك گرفتند. اين خبر به حبشه

رسيد. مسلمانان كه به آنجا هجرت كرده بودند از اين پيشامد خشنود شده، همگي برگشتند و در مكه با مشركان بردارانه به زندگي و همزيستي خويش ادامه دادند. پيامبر (ص) نيز بيش از همه از اين توافق و هماهنگي خرسند شده بود. «1»

برخي نيز اينطور حكايت كرده اند: هنگامي كه پيامبر به آيه ي سجده در سوره ي نجم رسيد، خود پيامبر (ص) و تمام حضار اعم از مسلمان و مشرك در برابر بت ها سجده كردند جز «وليد»، كه بر اثر پيري موفق به سجده نشد. هلهله و شادي در مسجد بلند شد و مشركان گفتند: «محمد» خدايان ما را به نيكي ياد كرده است! خبر صلح «محمد» با قريش به گوش مهاجران مسلمان حبشه رسيد، و صلح قريش با «محمد» باعث شد گروهي از آنها از اقامتگاه خود (حبشه) برگردند. «2»

شب هنگام كه پيامبر (ص) به خانه برگشت، جبرئيل فرود آمد، از او خواست كه سوره ي نازل شده را بخواند. پيامبر (ص) خواند تا رسيد به عبارت ياد شده، ناگهان جبرئيل نهيب زد: ساكت باش! اين چه گفتاري است كه بر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 260

زبان مي راني؟ در اين هنگام پيامبر (ص) به اشتباه خود پي برد و فهميد فريبي در كار بوده و ابليس تلبيس خود را بر وي تحميل كرده است! پيامبر (ص) از اين امر به شدت ناراحت گرديد و از جان خود سير گرديد. گفت «عجبا بر خدا دروغ بسته ام، چيزي گفته ام كه خدا نگفته است، آه چه بدبختي بزرگي!»

بنابر بعضي نقل ها پيامبر (ص) به جبرئيل گفت: «آن كه اين دو آيه را بر من خواند، به شكل تو بود.»

جبرئيل گفت: «پناه بر خدا چنين چيزي هرگز نبوده است!» بعد از آن حزن و اندوه پيامبر (ص) بيش تر و جانكاه تر گرديد. گويند در همين رابطه آيات زير نازل شد:

«وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا* وَلَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا* إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً» «1» «و يقيناً نزديك بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم، به فتنه در اندازند (و منحرف سازند،) تا غير آن را بر ما دروغ بندي؛ و در آن صورت، تو را به دوستي خود برگزينند.* و اگر تو را استوار نمي داشتيم، بيقين نزديك بود اندك چيزي به سوي آنان تمايل پيدا كني.* و در آن صورت، دو برابر (عذاب در) زندگي و دو برابر (پس از) مرگ به تو مي چشانديم؛ سپس در برابر ما، هيچ ياوري براي خود نمي يافتي!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 261

اين آيه بر شدت حزن پيامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر مي برد تا آنكه مورد عنايت حق قرار گرفت و براي رفع اندوه و نگراني وي اين آيه نازل شد:

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ «1»

و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبري نفرستاديم، جز اينكه هرگاه آرزو مي كرد (و طرحي مي ريخت)، شيطان در آرزو (و طرح ها) يش (شبهه) مي افكند؛ و [لي خدا آنچه را شيطان مي افكند، از ميان مي برد؛ سپس خدا

آياتش را استحكام مي بخشيد- و خدا داناي فرزانه است-»

آن گاه خاطر وي آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتي از وي زايل گرديد. «2»

بررسي افسانه غرانيق

1. اين افسانه را هيچ يك از محققين علماي اسلام نپذيرفته و آن را خرافه اي بيش ندانسته اند. قاضي عياض مي گويد: اين حديث در هيچ يك از كتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادي آن را روايت نكرده است و سند متصلي هم ندارد. صرفاً مفسرين ظاهرنگر و تاريخ نويسان خوش باور،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 262

آنان كه فرقي ميان سليم و سقيم نمي گذراند و در جمع آوري غرايب و عجايب ولع مي ورزند آن را روايت كرده اند و دست به دست گردانده اند.

قاضي بكربن علا درست گفته است كه مسلمانان گرفتار چنين هوس خواهاني شده اند؛ چرا كه سند اين حديث سست و متن آن مشوّش و مضطرب و دگرگون است. «1»

2. در آيات همين سوره بر عدم ضلالت و گمراهي، و اغوا، و نطق از روي هوي براي پيامبر (ص) تأكيد شده است و همچنين تصريح شده كه هرچه پيامبر (ص) مي گويد وحي است «2». و اگر چنين بود كه ابليس بتواند در اينجا تلبيس كند لازمه اش تعارض اول و آخر سوره ي نجم و تكذيب كلام خداست و هرگز شيطان برخواست خدا غالب نيايد.

«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً؛ «3» [چرا] كه نيرنگ شيطان، ضعيف است.»

«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ؛ «4»

در حقيقت كساني كه با خدا و فرستاده اش بشدّت مخالفت كنند، آنان در (زُمره) خوارترين (افراد) ند».

3. در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ي ابليس را بر مؤمنان كه در پناه خدايند

نفي مي كند و خداوند مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 263

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ «1» [چرا] كه او، بر كساني كه ايمان آورده اند، و تنها بر پروردگارشان توكّل مي كنند، هيچ تسلّطي برايش نيست»

«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلًا؛ در حقيقت بندگانم را براي تو هيچ تسلّطي بر آنان نيست؛ و كارسازي پروردگارت كافي است.»

پس شيطان نمي تواند بر پيامبر (ص) چيره شود.

4. خداوند خود حفظ قرآن از تحريف را ضمانت كرده است.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ در حقيقت ما خود، آگاه كننده (: قرآن) را فرو فرستاديم، و قطعاً ما پاسداران آن هستيم.»

«لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ؛ كه باطل از پيش روي آن و پشت سرش به سراغ آن نمي آيد؛ (زيرا اين) فرو فرستاده اي از جانب (خداي) فرزانه ستوده است.»

بنابراين قرآن در بستر زمان همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود و هرگز كسي ياراي دستبرد، افزون و كم كردن آن را ندارد. «2»

5. اين داستان غرانيق با مقام عصمت پيامبر (ص) سازگار نمي باشد، چرا كه به اجماع امت، پيامبران در دريافت و ابلاغ شريعت معصوم هستند و هرگز نيرنگ هاي شيطان در اين باره كارگر نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 264

6. با دقت در آيات سوره ي نجم درمي يابيم كه اين سوره در مقام مذمت و سرزنش مشركان و خدايان آنهاست چگونه مي شود جمله اي در مدح خدايان آنها بيايد؟ و اين تناقضي آشكار است. چرا كه پيامبر (ص) فصيح ترين افراد در بين عرب بوده، و

از طرفي كساني كه اين آيات را شنيده اند از جمله «وليد» حكيم و سخن ساز عرب كه به خردمندي و هوشمندي در ميان عرب معروف بود و همچنين ديگران كه در فصاحت، زبانزد بوده اند، آنها به اين تناقض پي نبرده اند؟ «1»

7. دو آيه ي «2» مورد استشهاد كه به عنوان تأييد آورده اند هرگز ربطي به افسانه ندارد زيرا:

الف: آيه ي 52 سوره ي حج گوياي اين حقيقت است كه هر صاحب شريعتي در اين آرزوست تا كوشش وي نتيجه بخش باشد، اهداف و خواسته هاي او جامه ي عمل بپوشد، «كلمه الله» در زمين مستقر شود ولي شيطان پيوسته در راه تحقق اين اهداف عالي سنگ اندازي مي كند. سد راه بوجود مي آورد كه خداوند آنها را در هم مي شكند. «3»

ب: آيات 73- 75 سوره ي اسراء نيز مقام عصمت انبيا را ثابت مي كند، اگر عصمت، كه همان عنايت الهي و روشن گر راه پيامبران است شامل حال انبيا نبود لغزش و انحراف به سوي بد انديشان امكان داشت. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 265

8. از نظر لغت نيز اين افسانه رد مي شود؛ «عبده» دانشمند مصري مي گويد: هرگز در لغت و اشعار عرب، لفظ «غرانيق» درباره ي خدايان به كار نرفته است، و «غرنوق» و «غرنيق» كه در لغت آمده به معناي يك نوع مرغ آبي و يا جوان سفيد و زيباست و هيچ يك از اين معاني با معناي خدايان سازگار نيست. «1»

9. اگر بر فرض درست باشد كه شب هنگام به پيامبر وحي شد كه اين كلمات از ابليس است چگونه ممكن است كه در يك روز با وسايل و امكانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد،

و در اين فاصله ي كوتاه به مكه بازگردند. «2»

يادآوري

با توجه به اين همه اشكالات باز هم كساني در عصر ما مثل سلمان رشدي پيدا مي شوند كه اين حديث ضعيف را به صورت داستان، بازسازي و منتشر مي كنند و اين نشان دهنده ي كوته بيني و غرض ورزي اينگونه افراد است و اگر به منابع شيعه و اهل سنت مراجعه مي كردند چنين مطالب سست و دروغي به هم نمي بافتند.

خلاصه و نتيجه گيري

در افسانه ي غرانيق به طور اختصار مي گويند: شيطان جمله ي «تلك الغرانيق العلي» را بر زبان پيامبر (ص) جاري كرد و آن حضرت به اشتباه آن را به عنوان وحي الهي تلقي نمود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 266

دلائلي بر جعلي بودن اين روايت وجود دارد:

1. اين روايت سند معتبر ندارد زيرا براي اين روايت در كتب عامه سه سند ذكر شده كه هر سه مرسل هستند، يعني سلسله سند آنها به گروهي از تابعين نسبت داده شده و هرگز به صحابي نمي رسد و ابن حجر نيز اصالت آن را ردّ كرده است. «1»

2. در سند روايت آمده است كه ابن عباس شاهد ماجرا بوده است اما اين موضوع نادرست است چرا كه او در سال سوّم قبل از هجرت به دنيا آمده و نمي توانسته شاهد اين جريان باشد. «2»

3. اصل قصه از لحاظ محتوا مردود و نامعقول است.

4. اين سوره در مقام نكوهش است و با لحن مدح سازگار نيست.

5. اكثر آيات اين سوره صراحت دارد كه پيامبر هرگز دچار اشتباه و ضلالت نشده است.

در نتيجه با اندك تأملي مي توان به ساختگي بودن اين داستان پي برد.

منابع جهت مطالعه بيشتر

1. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، بهار 78.

2. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ هشتم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 267

3. علوم قرآني، محمد جواد اسكندرلو، سازمان حوزه ها و مدارس علميه خارج از كشور، چاپ اول، 79.

4. تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، انتشارات امير كبير، چاپ دوم، 1362.

5. پژوهشي در علوم قرآن، حبيب الله احمدي، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، زمستان 76.

6. آيات شيطاني، مؤسسه

فرهنگي قدر ولايت، تهران، 1378.

7. پرتو آيات رحماني در رد سلمان رشدي و آيات شيطاني، صابرگرد عازياني، مترجم: حسين گورژي، هيوا مهاباد، 1381.

8. شيطان در آرواره سلمان رشدي، فاطمه ساساني مقدم نغندر، انتشارات بارش، مشهد، 1381.

9. شيطان كيست و آيات شيطاني چيست، احمد زمرديان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.

10. نقد توطئه آيات شيطاني، سيد عطاء الله مهاجراني، اطلاعات، تهران، 1376.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 268

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 269

پرسش:

داستان نزول وحي بر پيامبر چگونه بود؟ آيا ورقه بن نوفل در اين مورد نقش آفرين بود؟

پاسخ:

درآمد

با مطالعه ي كتب تاريخي اين نكته به خوبي مشاهده مي شود كه تاريخ نگاران در گذشته، حال و آينده طبق نگاه خود و از زاويه ي ديد خود مطالب را به رشته ي تحرير درمي آورند. در اين ميان اغراض و اهداف گروه ها اثرات زيادي بر نگارش تاريخ دارد به طور مثال در تاريخ اسلام رواياتي وارد شده كه به اسرائيليات معروف شده اند. افسانه غرانيق از جمله اين نوع روايات مي باشد. رواياتي كه با زيركي تمام و با نقش و نگاري زيبا جاي خود را در دل تاريخ پيدا كرده به گونه اي كه موجب ايجاد انحراف در تاريخ شده است ولي با اندك تامل و دقت بطلان آن واضح مي شود.

داستان نزول وحي

در تاريخ پيامبر اكرم (ص) نوشته شده است: هنگامي كه حضرت محمد (ص) به رسالت مبعوث شدند و جبرئيل (ع) بر ايشان نازل شد لوحي در برابر او قرارداد و به او گفت: (اقرء) يعني بخوان، و از آنجا كه او امي و درس ناخوانده بود، گفت: من توانائي خواندن ندارم، جبرئيل او را سخت فشرد سپس درخواست خواندن كرد، و همان جواب را شنيد. باز او را به سختي فشار داد، تا اين عمل سه بار تكرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس كرد مي تواند لوحي را كه در دست فرشته است بخواند و آيات سوره ي علق را خواند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 270

«جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و پيامبر نيز پس از نزول وحي از كوه (حراء) پائين آمد و به سوي خانه ي خديجه رهسپار شد.» «1»

در تاريخ طبري ادامه ي جريان اينگونه نقل شده است: هنگامي كه

پيامبر وارد خانه شد، همسر گراميش آثاري از تفكر و اضطراب عميق در چهره ي او مشاهده كرد، جريان را از او پرسيد، پيغمبر اكرم (ص) آنچه اتفاق افتاده بود براي خديجه شرح داد، و اين جمله را نيز اضافه كرد: «واشفقت علي نفسي» «2» يعني بر خود ترسيدم. سپس رسول اكرم (ص) احساس خستگي كرد، رو به خديجه نمود و فرمود: دثريني: مرا بپوشان. خديجه او را پوشانيد و نزد «ورقه بن نوفل» رفت و جريان را مو به مو برايش بازگو كرد. ورقه بن نوفل كه از علماي مسيحي است در پاسخ دختر عموي خود چنين گفت: «پسر عموي تو راستگو است. آنچه بر او پيش آمده آغاز نبوت است. و آن ناموس بزرگ (رسالت) بر او فرود مي آيد و ...» «3»

آنچه گذشت حاصل برخي روايات تاريخي است كه در دست داريم ولي در لا به لاي همين سرگذشت، چيزهايي به چشم مي خورد كه با ميزاني كه از پيامبران در دست داريم تطبيق نمي كند و با حالات حضرت رسول اكرم (ص) سازگار نيست و يا بايد آن را جزء افسانه هاي تاريخ بدانيم يا اين كه آنها را تأويل كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 271

افسانه هاي دروغين

1. پيامبر هنگامي كه وارد خانه ي «خديجه» شد، با خود فكر مي كرد شايد آنچه را ديده خطا كرده! و يا اينكه سحر شده باشد! خديجه با گفتن اينكه تو همواره يتيم نواز بودي و با خويشان نيكي مي كردي، شك و ترديد را از دل او بيرون برد! سپس پيامبر (ص) با ديده ي حق شناسي به او نگريست، و دستور داد كه گليمي بياورد و او را

بپوشاند. «1»

2. طبري مي نويسد: «هنگامي كه نداي «انك لرسول الله» بگوش او رسيد، سراسر تن او را لرزه فرا گرفت، تصميم گرفت خود را از بالاي كوه پرتاب كند! سپس فرشته با نشان دادن خود او را از اين كار بازداشت!» «2»

3. پس از آن واقعه وقتي «محمد (ص)» به طواف كعبه رفت «ورقه بن نوفل» را ديد و داستان خويش را براي او شرح داد. ورقه گفت: به خدا قسم تو پيامبر اين امت هستي و ناموس بزرگ، كه به سوي موسي مي آمد بر تو نازل شده است، بعضي از مردم تو را تكذيب خواهند نمود و آزار مي رسانند و از شهر خود بيرون مي كنند و با تو به جنگ بر مي خيزند، «محمد (ص)» احساس كرد كه ورقه راست مي گويد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 272

بررسي اين گفتارها

اساس داستان وحي به آن شكل، يكي از بالاترين تهمت ها و اهانت هايي است كه در طول تاريخ به نبي اكرم (ص) شده است.

با نگاهي اجمالي اينگونه تصور مي شود كه تمام موارد فوق از اسرائيليات و همگي از مجعولات يهود است كه وارد تاريخ و برخي كتب تفسيري كرده اند.

زيرا اگر ما براي ارزيابي اين گفتارها، نظري به تاريخ پيامبران گذشته بياندازيم كه قرآن سرگذشت آنان را بيان كرده است. در زندگي هيچ يك از آنها چنين جريان زننده اي را نمي بينيم. قرآن آغاز نزول وحي به موسي را كاملًا بيان كرده و تمام خصوصيات سرگذشت او را روشن نموده است و ابداً از ترس و لرز، وحشت و اضطراب، به طوري كه خود را بر اثر شنيدن وحي از بالاي كوه پرتاب كند، سخن نگفته است.

با اينكه زمينه ي ترس براي موسي آماده تر بود، زيرا در شب تاريك در بيابان خلوت ندائي از درختي شنيد و آغاز رسالت به اين وسيله به او اعلام شد. قرآن حالات موسي (ص) را در اين زمان توأم با آرامش شرح مي دهد و تنها موردي كه حضرت موسي (ع) را ترسان توصيف مي كند زماني است كه عصايش به امر خدا به اژدها تبديل مي شود كه آن هم ترس طبيعي از يك حيوان موذي بوده است.

سؤال: آيا مي توان گفت حضرت موسي (ع) هنگام دريافت وحي، آن همه آرامش داشت و حضرت محمد (ص) كه اشرف انبياء است و بر تمام انبياء برتري دارد با شنيدن وحي، آن قدر مضطرب مي شود كه مي خواست خود را از بالاي كوه پرتاب كند؟!

نكاتي كه جعلي بودن اين داستان را معلوم مي كند عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 273

الف. در داستان ساختگي فوق، هنگام نزول اولين وحي، جبرئيل لوحي را در مقابل حضرت قرار داد و سه مرتبه به پيامبر اكرم (ص) گفت: بخوان! و در جواب شنيد كه خواندن نمي دانم. با توجه به آيات قرآن كه مي فرمايد: نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ ... ما قرآن را بر قلب پيامبر نازل كرديم و اين روايت مجعول كه مي گويد: جبرائيل لوحي را بر حضرت فرود آورد و گفت بخوان! اين مطلب به خوبي فهميده مي شود كه يهوديان با سابقه ي ذهني خود كه همان نحوه ي نزول تورات كه در قالب الواح مي باشد. دست به چنين تحريفي زده اند. حال آنكه در هيچ جاي قرآن اشاره اي به اين مطلب ندارد كه قرآن در قالب لوح بر پيامبر نازل شده باشد.

ب. يهود با سابقه ي

ذهني خود از حضرت موسي (ع) كه هنگام تبديل شدن عصا به اژدها دچار ترس شد، اين ترس و وحشت را مبنايي براي سرايت دادن ترس به حضرت محمد (ص) قرار داده اند. غافل از اين كه ترس حضرت موسي به خاطر وحي نبوده است.

ج. روايات مجعول فوق حكايت از اين مطلب دارد كه حضرت محمد (ص) تا وقت نزول وحي، از نبوت خود هيچ اطلاعي نداشته اند حال آن كه دلايل زيادي وجود دارد كه نه تنها خود حضرت بلكه ديگران نيز از اين مطلب آگاه بوده اند.

براي مثال در تاريخ حكايت شده: روز بعد ميلاد رسول الله يكي از علماي يهود به «دارالندوه» آمد و گفت: آيا امشب در ميان شما فرزندي متولد شده است؟ گفتند: نه. گفت: بايد متولد شده باشد و نامش احمد باشد. هلاكت يهود به دست او خواهد بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 274

پس از جلسه دريافتند كه پسري براي عبدالله بن عبدالمطلب به دنيا آمده است. آن مرد را خبر كردند كه آري، آن شب پسري در ميان ما به دنيا آمده است.

عالم يهودي را نزد محمد (ص) آوردند، تا ايشان را ديد، بيهوش شد، چون به هوش آمد، گفت: «به خدا قسم، نبوت، تا قيامت از بني اسرائيل گرفته شد، اين همان كسي است كه بني اسرائيل را نابود مي كند. چون ديد قريش از اين خبر شاد شدند، گفت: به خدا قسم! با شما كاري كند كه اهل مشرق و مغرب از آن ياد كنند.» «1»

و نيز حكايت شده: عبدالمطلب قبل از وفاتش، برخلاف رسم عرب، ابوطالب را كه پسر ارشد نمود به عنوان وصي خود قرار

مي دهد و بيش از دو سوم وصيت نامه ي خود را بر حفاظت از جان اين فرزند قرار مي دهد و در پايان هم مي فرمايد: اگر به من قول ندهي كه از اين كودك حفاظت كني، من راحت جان نخواهم داد! «2»

ملاقات بحيراي مسيحي و حضرت محمد (ص) قبل از بعثت ايشان، و ده ها روايت ديگر، «3» همگي بر اين مطلب دلالت دارد كه رسول اكرم قبل از بعثت آگاهي كامل از نبوتشان داشته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 275

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 276

خاتمه منبع شناسي پيامبر اعظم (ص)

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 277

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 278

پرسش:

منابعي براي مطالعه در مورد پيامبر اعظم (ص) معرفي كنيد.

پاسخ:

الف. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي كودكان

1. آخرين سفير، رضا شيرازي، نقاش، مرتضي نمين، ناشر: پيام آزادي، تهران، 1/ 7/ 1370.

موضوع: داستان زندگاني پيامبر (ص)

2. آن قصه كه در كتاب ها آمده بود، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان ديدار نياي پيامبر (ص) با شاه يمن و ...

3. آن كه آن يتيم نظر كرده ...، محمد لواساني، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1376.

موضوع: داستان كودكي پيامبر (ص)

4. اذان گوي پيامبر (ص)، سيد جلال خادمي، سازمان نهضت سواد آموزي، تهران، 1379.

موضوع: داستان صحابه پيامبر (ص)

5. باران مهرباني، كريمان حمزه، پنجره، تهران، 1382.

موضوع: داستان هايي از زندگي پيامبر (ص)

6. بچه ها و پيامبر (ص)، مصطفي رحماندوست، افق، تهران، 1374.

موضوع: داستاني

7. به خاطر محمد (ص)، مجيد ملامحمدي، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1378.

موضوع: داستان هايي از زندگي پيامبر اكرم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 279

8. جنگ احد، بدر (2 جلد)، ناصر طاهرنيا، پيامبر محراب، تهران، 1377.

موضوع: داستاني (مجموعه جنگ هاي پيامبر (ص))

9. داستان سيل آن سال، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان جواني پيامبر (ص)

10. داستان زمزم، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان زندگي نياي پيامبر (ص)

11. خورشيد در خانه خديجه، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان جواني ...

12. سفر دراز شام، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان كودكي پيامبر (ص)

13. شب رويش غنچه نور، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان بعثت پيامبر (ص)

14.

عطر آيه ها، مهدي وحيدي صدر، عروج انديشه، مشهد، 1382.

موضوع: شعر كودكان در مورد پيامبر (ص)

15. ماجراي پيامبر (ص) و كودك شجاع و راستگو، سهيلا رحماني، پرنيان، تهران، 1379.

موضوع: داستاني

16. و آن ستاره كه دنباله دار مي آيد، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان زاده شدن پيامبر (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 280

17. هفت حكايت از بچه ها و پيامبر (ص)، مصطفي رحماندوست، نشر افق، تهران، 1382.

موضوع: داستاني.

18. يك باغ لبخند، محمد پوروهاب، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1377.

موضوع: داستان هايي از زندگاني پيامبر (ص) و علي (ع).

19. ياران پيامبر (ص)، اسماعيل هنرمندنيا، پرك، قزوين، 1379.

موضوع: داستاني

ب. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي نوجوانان

1. آن چه خداي كعبه اراده كند، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان زندگي پدر پيامبر (ص)

2. برگزيدگان حضرت پيامبر اكرم (ص)، مهدي رحيمي، بنياد بعثت، تهران، 1372.

موضوع: سيري كوتاه در زندگي پيامبر (ص)

3. برگزيده اي از سفارشات پيامبر اكرم (ص) به ...، احمد رضا حسيني، بين المللي الهدي، تهران، 1380.

موضوع: سخنان پيامبر (ص)

4. بوي گل محمدي، جواد نعيمي، جليل تجليل، مشهد، 1381.

موضوع: قصه ي زندگاني پيامبر (ص)

5. جنگ ها و غزوات پيامبر اسلام (ص)، حلمي التوني، ترجمه: مرجان قاضي، اطياب، تهران، 1377.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 281

موضوع: تاريخ جنگ هاي پيامبر (ص)

6. جوان در چشم و دل پيامبر (ص)، محمدباقر پوراميني، دانش و انديشه معاصر، تهران، 1382.

موضوع: احاديثي در مورد جوانان

7. حضرت محمد (ص) آخرين پيامبر، عبدالرشيد تريز، احسان، تهران، 1382.

موضوع: سرگذشت نامه (از ولادت تا بعثت)

8. داستان زندگي پيامبراسلام (ص) از تولد تا وفات، مهدي آيت اللهي، جهان آرا، تهران، 1379.

موضوع: سرگذشت نامه

9. داستان

ها و درسهايي از زندگي پيامبر اسلام (ص)، مرتضي نظري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.

موضوع: داستاني

10. سفر دراز شام، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان نوجواني پيامبر (ص)

11. سفارشات پيامبر اكرم (ص) به دختران و زنان، سيد جميلي، ترجمه: مهدي شمس الدين، دارالفكر، قم، 1380.

موضوع: احاديثي از پيامبر اعظم (ص)

12. سفرشبانه، رضا شيرازي، پيام محراب، تهران، 1376.

موضوع: داستان معراج پيامبر (ص)

13. سفرهاي پيامبر (ص) (مجموعه 5 جلدي)، علي معصومي، پيام آزادي، تهران، 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 282

موضوع: داستان هايي از سفرهاي پيامبر (ص)

14. لبخند شيرين پيامبر (ص)، محمد ناصري، ستاد اقامه نماز، تهران، 1380.

موضوع: قصه هاي نماز از زندگي رسول اكرم (ص)

15. محمد (ص) آخرين پيامبر، سيد حسن اسلامي، كتاب همگان، تهران، 1382.

موضوع: سرگذشت پيامبر.

16. جلوه هاي تقوا، محمد حسن حائري يزدي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، 1381.

موضوع: داستان هايي از زندگاني پيامبر (ص)

17. قهرماناني از عصر پيامبر (ص)، محمد ابراهيم بهيج، احسان، تهران، 1381.

موضوع: سرگذشت برخي صحابه

ج. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي جوانان

1. آخرين وصيت هاي پيامبر، محمد صامتي قايني، سلسال، قم، 1381.

موضوع: وصيت نامه

2. آداب پيامبر (ص) در معاشرت با همنوعان، محمدرضا رضواني، دارالنشر، قم، 1380.

موضوع: سيره ي اخلاقي پيامبر (ص)

3. آفتاب عالم و نور خدا، ابوبكر مصنف و معروف نودهي، انتشارات كردستان، سنندج، 1377.

موضوع: معجزات و وصف و ثناي پيامبر (ص)

4. الگوي كامل، همت سهراب پور، دفتر تبليغات قم، قم، 1378.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 283

موضوع: سيره ي اخلاقي پيامبر (ص)

5. اي ابوذر، علامه طبرسي، ترجمه ابوطالب تجليل تبريزي، پيام آزادي، تهران، 1378.

موضوع: پندهاي پيامبر اكرم به ابوذر غفاري.

6. اي پسر مسعود، علامه طبرسي، ترجمه ابراهيم ميرباقري، پيام آزادي، تهران، 1372.

موضوع:

پندهاي پيامبر اكرم به ابن مسعود.

7. پيامبر (ص) و يهود حجاز، مصطفي صادقي، بوستان كتاب قم، قم، 1382.

موضوع: اسلام و يهوديان

8. پيام پيامبر (ص)، بهاء الدين خرمشاهي و مسعود انصاري، جامي، تهران، 1376.

موضوع: مجموعه اي از نامه ها، خطبه ها، وصايا، دعاها و سخنان جامع و فراگير حضرت محمد (ص).

9. تاريخ اسلام، جعفر سبحاني تبريزي، خرّم، قم، 1379.

موضوع: زندگي پيامبر خاتم (ص)

10. تاريخ انبياء از هبوط آدم تا پيامبر اسلام (ص)، احمد اميري پور، ترنم، مشهد، 1381.

موضوع: سرگذشت پيامبران.

11. جستار و پژوهشي درباره ي زندگي پيامبر اسلام (ص)، مهرو (شهيد زاده) امامزاده، تابان خاقاني، تهران، 1379.

موضوع: تاريخ زندگاني پيامبر (ص)

12. خطبه پيامبر اكرم (ص) در غدير خم، عبدالحميد ركني، پيام مهدي (عج)، قم 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 284

موضوع: خطبه ي پيامبر (ص)

13. خورشيد اسلام چگونه درخشيد، محمدباقر علم الهدي، پيام طوس، مشهد، 1382.

موضوع: بررسي و تحقيق پيرامون عوامل پيشرفت اسلام از تاريخ پيامبر اكرم (ص)

14. داستان هايي از معجزات پيامبر اكرم (ص)، رضا باقريان موحد، گلستان ادب، قم، 1380.

موضوع: داستاني

15. رفتار پيامبر با كودكان و جوانان، محمد علي چناراني، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، 1381.

موضوع: شيوه ي رفتار پيامبر (ص)

16. رمز اشك، مهدي احدي مير كلائي، جواد الائمه (ع)، قم، 1379.

موضوع: اشك هاي پيامبر اسلام (ص)

17. روي نگار، محمد رضا امين زاده، دفتر نشر برگزيده، قم، 1376.

موضوع: نگاهي به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اسلام (ص)

18. رياض الصالحين، يحيي شرف نودي پيامبر، ترجمه عبدالله خاموش هروي، احسان، تهران، 1374.

موضوع: مجموعه اي از احاديث پيامبر اكرم (ص)

19. ره توشه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، موسسه امام خميني (ره)، قم، 1375 (2 جلد)

موضوع: پندهاي پيامبر اكرم (ص) به ابي ذر.

20. زندگاني

پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفي (ص)، سيد محمد تقي مدرسي، ترجمه محمد صادق شريعت، محبان الحسين (ع)، تهران، 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 285

موضوع: سرگذشت پيامبر (ص)

21. سنن النبي، علام طباطبايي، ترجمه: حسن استادولي، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: آداب و سنن پيامبر (ص)

22. سياست خارجي پيامبر اسلام (ص)، علي فائزي، زائر، قم، 1378.

موضوع: ارتباط خارجي پيامبر (ص)

23. سيره تبليغي پيامبر اكرم (ص)، ترجمه اصغر افتخاري، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1377.

موضوع: سياست تبليغي اسلام در عصر ارتباطات.

24. سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)، علي حسيني زاده، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380.

موضوع: سيره ي تربيتي پيامبر و ...

25. سيري در سيره ي پيامبر (ص)، محي الدين مستو، ترجمه عبدالعزيز سليمي، احسان، تهران، 1378.

موضوع: 500 سوال و جواب در رابطه با سيره ي پيامبر اكرم (ص)

د. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) جهت پژوهشگران

1. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، فرهنگ و انديشه، تهران، 1374.

موضوع: غزوه ها و سريه هاي پيامبر اعظم (ص)

2. فروغ ابديت، جعفر سبحاني تبريزي، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، قم، 1378.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 286

موضوع: تجزيه و تحليلي كامل از زندگاني پيامبر اكرم (ص)

3. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام (ص)، جعفر سبحاني تبريزي، نشر مشعر، تهران، 1381.

موضوع: سرگذشت پيامبر (ص)

4. سيماي معراج پيامبر اسلام (ص) از ديدگاه هاي گوناگون، محمد محمدي اشتهاردي، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، 1382.

موضوع: بررسي ديدگاه ها در مورد معراج.

5. محمد (ص) در مكه، سميح عاطف زين، ترجمه مسعود انصاري، جامي، 1380.

موضوع: تحليلي نوين از زندگي سياسي و اجتماعي پيامبر (ص)

6. سيري در سيره ي نبوي، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، 1374.

موضوع: تحليلي از سيره ي پيامبر (ص)

7. خاتميت، استاد شهيد مطهري،

انتشارات صدرا، 1377.

موضوع: تحليلي در مورد خاتميت پيامبر اكرم (ص)

8. الصحيح من سيره النبي الاعظم (ص)، علامه سيد جعفر مرتضي العاملي، (10 جلد)، دارالسيره، بيروت، لبنان.

موضوع: پژوهش و تحليلي جامع در سيره ي پيامبر اكرم (ص)

9. سيره ي رسول اكرم در قرآن (تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8 و 9)، آيه الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، 1382.

موضوع: پيامبر اكرم از نگاه آيات قرآن.

10. سيره ي رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، دفتر نشر الهادي، 1377.

موضوع: سيره ي تحليلي پيامبر (ص)

11. سيد المرسلين (2 جلد)، جعفر سبحاني، نشر اسلامي، بي تا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 287

موضوع: تاريخ زندگي پيامبر (ص)

12. ايمان اجداد رسول خدا (ص)، سيد محمود مدني بجستاني.

موضوع: ايمان اجداد پيامبر (ص)

13. سياست خارجي پيامبر اسلام (ص)، سيد غضنفر علي جعفري فائزي.

موضوع: سياست خارجي پيامبر (ص)

14. اضواء علي السنه المحمدّيه، شيخ محمد دابي ريّه، دائره المعارف مصر.

موضوع: سنت پيامبر (ص)

15. زندگاني پيامبر اكرم (ص) در قرآن، سميح عاطف زين، ترجمه علي چراغي، تهران، 1381.

موضوع: زندگاني پيامبر اكرم (ص) از نظر قرآن كريم.

16. روي نگار، نگرش به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اسلام (ص)، محمد رضا امين زاده، نشر برگزيده، قم، 1376.

موضوع: نگرشي به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اعظم (ص)

17. رسول الاسلام في الكتب الساويه، محمد صادقي، موسسه اعلمي، بيروت، لبنان ...

موضوع: معرفي پيامبر اسلام (ص) از ديدگاه كتب آسماني.

18. الرسول العربي و فن الحرب، مصطفي طلاس، بيروت، لبنان، 1379. ق.

موضوع: جنگ هاي پيامبر (ص)

19. مكاتيب الرسول (ص)، شيخ علي احمدي، نشر مصطفوي، 1378. ق.

موضوع: نامه هاي پيامبر اكرم (ص) در طول زندگي خويش.

20. سيره رسول الله (ص) و اهل بيت (2 جلد)، لجنه التاليف، مجمع اهل بيت،

1414. ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 288

موضوع: سيره ي رسول خدا (ص)

21. مفاهيم القرآن، (تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 7)، جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1412. ق.

موضوع: رسول خدا (ص) از نگاه قرآن كريم.

22. درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام (3 جلد)، رسول محلاتي.

موضوع: تاريخ تحليلي پيامبر (ص)

23. سيرتنا و سنتنا، علامه اميني، نجف اشرف عراق، 1384. ق.

موضوع: سيره ي پيامبر اكرم (ص)

24. الطبّ النبوي، ابن قيم جوزيه، داراحياء التراث العربي.

موضوع: احاديث پيامبر (ص) در زمينه ي پزشكي

25. الهدي الي دين المصطفي، محمد جواد بلاغي، نجف اشرف عراق، 1385. ق.

موضوع: پاسخ به شبهات در مورد پيامبر (ص) و اسلام.

26. اسرار مباهله، محمد رضا انصاري، دليل ما، قم، 1382.

موضوع: ماجراي عظيم مباهله بين پيامبر (ص) و مسيحيان نجران و تاريخ 1400 ساله ي آن.

27. اسرار معراج پيامبر اسلام (ص)، علي قرني گلپايگاني، كتابچي، 1370.

موضوع: معراج پيامبر (ص)

28. جامعه گرايي اسلامي، محمود شلبي، ترجمه محمد سعيد مجيدي، انتشارات كردستان، سنندج، 1382.

موضوع: نظام اجتماعي اقتصادي حضرت محمد (ص).

29. خورشيد اسلام چگونه درخشيد، محمدباقر علم الهدي، طور، تهران، 1380.

موضوع: بررسي و تحقيق پيرامون عوامل پيشرفت اسلام از تاريخ پيامبر اكرم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 289

30. زنان پيرامون پيامبر (ص) و نقد و بررسي ادعاهاي خاورشناسان، محمود مهدي استانبولي و مصطفي ابونصر شلبي، ترجمه شهربانو دلبري، سخن گستر، مشهد، 1382.

موضوع: زنان پيرامون پيامبر (ص)

ه. كتابشناسي مستشرقين و پيامبر اعظم (ص)

1. اسلام از نظر ولتر

2. محمد (ص) پيامبري كه از نو بايد شناخت، گيور كيوكونيستان ويرژيل- ترجمه ذبيح الله منصوري.

3. محمد در اروپا، مينو صميمي.

4. اديان زنده جهان، رابرت هيوم، ج 1، ص 302.

5. اسلام و تمدن جديد، برناوشاو،

ص 170.

6. مذاهب انساني، هوستون اسميت، ص 22.

7. پيشرفت سريع اسلام، لورا واك، ص 100.

8. شرق و آداب و رسوم آن، زويمر كانادائي، ص 27.

9. موازنه بين اديان چهارگانه، زويمر كانادائي، ص 150.

10. تاريخ عرب، رابرت حتي فيليپ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 152.

11. تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ص 136- 352.

12. محمد ستاره اي كه در مكه درخشيد، تاليف ساواري فرانسوي

13. جهان اسلام، برتولد اشپولر

14. اسلام و بحران عصر ما، روژه دو پاسيكه

15. تاريخ ايران، ژنرال سايكس انگليسي سركنسول بريتانيا در كرمان، ص 723.

.16

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 290

اسلام در جهان امروز،Islam in modern world ، ويلفرد كنت ول اسميت، استاد دانشگاه هاروارد

17. تاريخ فلسفه غرب، برتراندر راسل، 2/ 213+ 226.

18. اسلام، دومينك سوردل

19. دين شناسي تطبيقي، كدرانات تبواري، ص 168.

20. دشمنت را بشناس، ادوارد شرلي، ص 19.

21. امپراطوريه العرب، sbarA eht fo eripmE eht- سيرجون جلوب، ص 23.

22. قرآن را چگونه شناختم- كينت گريك- ترجمه ذبيح الله منصوري

23. الابطال (قهرمانان)- توماس كارلايل، تعريب محمد السباعي، ص 85.

24. عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، جان ديون پورت انگليس، ترجمه غلامرضا سعيدي

25. محمد پيامبر نشناخته شده، محمدعلي انصاري

26. تاريخ النصوب الاسلاميه، كارل بروكلمان، ترجمه بنيه امين فارسي، ص 37

27. هانري كربن، داريوش شايگان، ص 106

28. يا اهل الكتاب، علي محمدعلي دخيل، ص 22

29. محمد في مكه، مونتگمري وات

30. محمد في المدينه، مونتگمري وات

31. محمد پيامبر و زمامدار، مونتگمري وات

32. تاريخ اسلام، دانشگاه كمبريج، جمعي از مستشرقان آربري، برناردلوئيس، مونتگمري وات، ترجمه احمد آرام

.33

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 10، ص: 291

تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان، ترجمه علي جواهر الكلام، ص 24.

و. دايره المعارف هاي بزرگ جهان و حضرت محمد (ص)

1. دايره المعارف امريكانا.

2. دائره المعارف بريتانيكا.

3. دائره المعارف جهان اسلام، آكسفورد انگليس.

4. دائره المعارف گراند لاروس، 23 جلدي فرانسه.

5. خاورميانه و آفريقاي شمالي، انگلستان.

6. ديكشنري خاورميانه، انگلستان.

7. ديكشنري سياست نوين، انگلستان.

8. دائره المعارف مصوَر آكسفورد.

ز. نرم افزارهاي رايانه اي و پايگاه هاي اينترنتي در مورد پيامبر اعظم (ص)

1. نرم افزار موسوعه السيره النبوي، المركز المقدسي الابحاث التطبيقيه، تلفن: 3379531، 3499378- 0020

موضوع: تاريخ و سيره ي پيامبر اكرم (ص) و زندگي 300 نفر از صحابه ي آن حضرت، 544 موضوع تاريخي و مذهبي همراه با صدا، وجود آيات قرآن كريم، احاديث نبوي، اشعار، اقوال، عبرت ها و ...

2. نرم افزار عزت.

موضوع: پيامبر اكرم (ص)

3. معرفي چند پايگاه اينترنتي در اين زمينه:

www.paymbare Azam.ir

moc .mazaaaiban .www

www.rasoolazam.ir

www.monadi .com

www.14 masom.com / 14 masom/01/main

www.aalalrasool.com

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 292

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 293

فهرست منابع دو جلد

1. الاثار الباقيه، ابو ريحان بيروني، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1422 ه- ق

2. آثار الحرب في الفقه الاسلامي، دكتر وهبه الزحيلي، دارالفكر، دمشق.

3. الاحتجاج، احمد طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق.

4. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، ابوجعفر محمد بن الحسن شيخ طوسي، التحقيق: سيد حسن الخرسان، التصحيح، محمد الآخوندي، دارالكتب الاسلاميه، الرابعه 1363 ش.

5. اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، پروفسور نصراللَّه نيك بين، انتشارات دفتر مذهبي سيمان فارسين، كابل، چاپ اول، بي تا.

.6

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 294

اسلام از نظر ولتر، ولتر، ترجمه جواد جديدي، انتشارات طوس، تهران، چاپ سوم، 1355 ش.

7. اسلام و آيين نبرد، احمد حسينيا، موسسه فرهنگي نشر امين، تهران، 288 ص، 1378 ش.

8. اسلام و غرب، پرفسور دكتر خورشيد احمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي

9. اسلام وهيأت، سيد هبه الله شهرستاني، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، 89 ق

10. اسلام شناسي غرب، سيد كاظم مدرسي

11. اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن، ولي الله نقي پورفر، مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي تهران، 1382، چاپ هيجدهم.

12. اصول

مديريت، علي رضائيان، سمت تهران، سال 65.

13. اعلام الوري، امين الاسلام طبرسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا.

14. الامالي، شيخ طوسي، دارالثقافه النشر، قم، 1414 ق.

15. امامت و رهبري، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چ چهاردهم، 1372.

16. آموزش كلام اسلامي، خداشناسي، محمد سعيدي مهر، چ 1،

17. انساب الاشراف، احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، التحقيق: محمدباقر المحمودي، موسسه الاعلمي، بيروت، الاولي، 1394 ق.

18. باب حادي العشر، علامه حلي، ترجمه شهرستاني، دفتر نشر معارف اسلامي، چ 3، تهران، 1376 ش.

19. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.

.20

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 295

البدايه و النهايه، ابوالفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، التحقيق: علي شيري، دارالتراث العربي، بيروت، الاولي، 1408 ق.

21. البرهان في تفسير القرآن، البحراني، سيد هاشم بحراني حسيني، 1334 ش، دار الكتب العلميه، قم، پنج جلدي.

22. بنيان مرصوص، جوادي آملي

23. پرورش روح، عباس عزيزي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ اول، 1379.

24. پيامبر اسلام (ص)، از نظر دانشمندان شرق و غرب، علي دواني، انتشارات پيام اسلام، قم، بي تا.

25. تاريخ الامم و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، التحقيق: نخبه من الماء الاجلاء، موسسه الاعلمي، بيروت، بي تا.

26. تاريخ بغداد او مدينه السلام، ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي، التحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1417 ق.

27. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ترجمه گروهي از نويسندگان، انتشارات انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1367 ش.

28. تاريخ دامپزشكي و پزشكي ايران، دكتر حسن تاج بخش، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ش.

29. تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1،

30. التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، التحقيق: احمد حبيب قيصر العاملي، مكتبه الاعلام الاسلامي،

الاولي، 1409 ق.

31. تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، محمدتقي فعالي، ص 339.

.32

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 296

تجربه ديني، كيث يندل، ترجمه ماشاء اللَّه رحماني، نقد و نظر، ش 22- 24، ص 247، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

33. تحف العقول، الحسن بن شعبه الحراني، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1404 ق.

34. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوي سيد حسن، موسسه الطلباء و النشر وزراء الثقافه و الارشاد اسلامي، تهران، چاپ اول، 1374.

35. تذكره الخواص، سبط ابن جوزي، بيروت، موسسه اهل البيت، 1981 م.

36. تذكره الفقهاء، علامه حلي، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع)، لاحياء التراث، قم، الاولي، 1414 ق.

37. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، انتشارات اسراء، قم، چ 1، 1379 ش.

38. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، انتشارات ميقات، تهران، 1363 ش.

39. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، تهران، 1366 ش.

40. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير الدمشقي، مطبعه الاستقامه، مصر.

41. تفسير القرآن الكريم الشهير بتفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفه الطبعه الثالثه، بي تا، 12 جلدي.

42. تفسير المنسوب الي الامام محمد الحسن بن علي العسكري (ع)، موسسه الامام المهدي (ع)، قم، 1409 ه-.

43. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1420 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 297

44. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج)، 1373 ش.

45. تفسير نور الثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، 1383 ق، موسسه اسماعيليان، قم، 1415 ق.

46. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

47. تفسير القمي، علي

بن ابراهيم قمي، دارالكتاب، قم، 1404 ق.

48. تقويم وتقويم نگاري در تاريخ، دكتر ابوالفضل نبئي، انتشارات آستان قدس، چاپ دوم، 1366 ش.

49. تمدن اسلام و عرب، گوستاولبون

50. التمهيد في علوم القرآن، محمد هادي معرفت، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

51. ثعلبي (الكشف و البيان عن تفسير القرآن)، احمد بن ابراهيم ابواسحاق ثعلبي نيشابوري، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1422 ق.

52. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الشيخ الصدوق، دارالرضي للنشر، قم، 1406 ق.

53. جامع البيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن جرير، طبري، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق.

54. جامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1401 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 298

55. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

56. جواهر الكلام، محمدحسن النجفي، التحقيق: عباس قوچاني، دارالكتب الاسلاميه، آخوندي، الثالثه، 1367 ش.

57. حكمت الهي عام و خاص، مهدي الهي قمشه اي، چ 3.

58. حليه المتقين، علامه مجلسي، انتشارات دانشور، بي جا، بي تا.

59. حواريات فقيه، السيد محمد سعيد الحكيم، الناشر، المولف، الاولي، 1416 ق.

60. حياه الامام الرضا (ع)، الشيخ باقر شريف القرشي، منشورات سعيد بن جبير، بي جا، بي تا.

61. خبرگذاري فارس و مهر

62. خرمشاهي، بهاءالدين، قرآن پژوهي، مركز، نشر فرهنگي مشرق، تهران، 1372 ش.

63. خصال، شيخ الصدوق، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1403 ق.

64. خطابه ها و سخنان مختصري از محمد پيغمبر اسلام (ص)، استانلي لين پول.

65. داستان هايي از زندگي پيغمبر ما، ممتاز احمد پاكستاني، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، مجله مكتب اسلام، ارديبهشت 52.

66. الدر المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 299

67. درسهايي از اخلاق مديريت، قاسم واثقي، سازمان تبليغات اسلامي، بي جا، 1370 ش.

68. دروس معرفه الوقت والقبله، حسن حسن زاده آملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1383 ش.

69. دروس هيئت وديگر رشته هاي رياضي، حسن حسن زاده ي آملي، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 1371 ش.

70. دسيسه آيات شيطاني، ستاد منطقه 2 سازمان تبليغات اسلامي، واحد مطالعات و تحقيقات

71. دلايل صدق، محمدحسن مظفر، ترجمه ي محمد سپهري، انتشارات اميركبير، چ 1، 1374 ش.

72. راز آسمانها وزمين، ثريا شاه ويسي، ناشر مولف، چاپ اول، 78

73. راه خداشناسي و شناخت صفات او، جعفر سبحاني، چ اول، زمستان 75.

74. راه روشن، فيض كاشاني، مشهد، آستان قدس رضوي

75. راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

76. روح المعاني، في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ابوالفضل شهاب الدين محمود الالوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

77. روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1374 ش.

.78

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 300

زاد المسير في علم التفسير، ابوالفرج جمال الدين عبدالرحمن الجوزي القرشي، تحقيق: محمد بن عبدالرحمن، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1407 ق.

79. زمين وآسمان در قرآن، سيد علي اشرف حسني، انتشارات اميري، چاپ اول، 80

80. زندگاني محمد (ص)، بولن ويلي يه،

81. زوائد ابي ماجه علي الكتب الخمسه، احمد كتاني،

82. سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد، محمد بن يوسف الصالحي الشامي، التحقيق: عادل احمد عبدالموجود، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1414 ق.

83. ستاره شناسي زمانهاي

اسلامي، تقي عدالتي، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 77

84. سفينه البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوه للطباعه و النشر، طهران، 1416 ق.

85. سنن الدار قطني، علي بن عمر الدار القطني، التحقيق: مجدي بن منصور بن سيد الشوري، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1407 ق.

86. السنن الكبري، احمد بن الحسن البيهقي، دارالفكر، بيروت، بي تا.

87. سيره ابن هشام (السيره النبويه)، محمد بن اسحاق بن سار المطلبي، مكتبه محمدعلي صبيح و اولاده، التحقيق: محمد محي الدين عبدالمجيد، بي جا، 1383 ق.

88. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، انتشارات توحيد، قم، چ 13، 1381 ش.

.89

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 301

سيره رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1، بي تا.

90. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

91. الشفاء، ابن سينا، مرعشي نجفي، قم، 1404.

92. شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني، موسسه الطبع و النشر، بي جا، 1411 ق.

93. الصافي في تفسير القرآن، فيض كاشاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

94. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل جوهري، دارالعلم للملايين، بيروت، چ 3، 1404 ق.

95. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل البخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، 1400 ق.

96. صحيح شرح العقيده الطحاويه، حسن سقاف، دارالامام النووي، اردن، 1416 ق.

97. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيسابوري، دارالفكر، بيروت، بي تا.

98. صحيفه نور، امام خميني (ره)، وزارت ارشاد اسلامي، تهران.

99. صواعق المحرقه، ابن شبر هيثمي، فصل 3، باب 9، مكتبه القاهره، مصر، 1312 ق.

100. طبقات الكبري، ابن سعد، دارصادر، بيروت، بي تا.

101. عبدالحسين الاميني في الكتاب والسنه و الارب، دارالكتاب العربي، بيروت، 1379 ق.

.102

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 302

عذر تقصير به

پيشگاه محمد (ص) و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات تهران، 1338 ش.

103. علوم قرآني، محمدهادي معرفت، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، بهار 78.

104. العمده، ابن البطريق الاسدي الحلي، تحقيق جامعه المدرسين قم، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، قم، الاولي، 1407 ق.

105. العين، الخليل بن احمد الفراهيدي، تحقيق: مهدي المخزومي، ابراهيم السامرائي، الطبعه الثانيه، 1409 ق.

106. عيون الاثر، ابن سيد الناس، موسسه عزالدين، بي جا، 1406 ق.

107. الغيبه، محمد بن ابراهيم النعماني، تحقيق: علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، بي تا.

108. الفارابي مقاله في معني العقل، مجموعه رساله فارابي، مطبعه السعاده، مصر، 1327.

109. فتوح البلدان، احمد بن يحيي بن جابر المعروف بالبلاذري، مكتبه النهضه المصريه، القاهره، 1379 ق.

110. فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، علي بن موسي بن طاووس الحلي الحسيني، دارالذخائر للمطبوعات، بي جا، الاولي، بي تا.

111. فرهنگ الفبايي مهدويت، موعودنامه، مجتبي تونه اي، انتشارات مشهور، چ اول، 1384.

112. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات امام صادق، چاپ سوم، 68

113.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 303

فصلنامه مصباح، ش 20، ص 169

114. فقه السنه، سيد سابق، دارالكتاب العربي، بيروت، بي تا.

115. فلسفه و كلام اسلامي، محمدرضا مظفر، ترجمه ي محمد محمدرضايي، ابوالفضل محمودي، چ اول.

116. في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعه الخامسه.

117. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرسي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1361 ش.

118. قرآن در قرآن (تفسير موضوعي)، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، چ 1، 1378.

119. قرآن شناسي، محمدتقي مصباح يزدي، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چ 1، 1376.

120. كافي، محمد بن يعقوب كليني، التحقيق: علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه آخوندي، الثالثه، 1388 ق.

121. الكامل في

التاريخ، ابن اثير

122. كتاب الولايه، ابوالعباس ابن عقده

123. كشف الخفاء و نريل الالباس، اسماعيل عجلوئي الجراحي، دارالكتب العلميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1408 ق.

124. كمال الدين و تمام النعمه، الشيخ الصدوق، صحنه و علق عليه علي اكبر غفاري، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين قم، 1405 ق.

.125

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 304

كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش، 14 جلدي.

126. كنزالعمال، المتقي هندي، التحقيق: الشيخ بكري حياني، الشيخ الصفو السقا، موسسه الرساله، بيروت، بي تا.

127. كيمياي سبز، احمدي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ پنجم، 1382 ش.

128. الگوهاي رفتاري حضرت فاطمه زهرا (س)، ح صفري، قم، موسسه انتشارات مشهور، 1382.

129. الگوهاي رفتاري حضرت زهرا (س)، خ صفري، موسسه انتشاراتي مشهور، 1382 ش.

130. لسان العرب، ابن منظور، نشر ادب الحوزه، قم، الطبعه الاولي، 1405 ق.

131. مباني و اصول مديريت اسلامي، حسين و عليرضا علي احمدي، توليد دانش، تهران، چاپ اول، 1383.

132. مجله العرفان

133. مجله معرفت، ش 60.

134. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، دارالمعرفه، بيروت، 1406 ق.

135. مجمع الزوايد و منبع الفوائد، نورالدين الهيثمي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1408 ق.

136. المجموع في شرح المهذب، محي الدين بن النووي، دارالفكر، بي جا، بي تا.

.137

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 305

مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، ولي الله نقي پورفر، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي تهران، چاپ اول، سال 1382.

138. محمد (ص) عند علماء الغرب،

139. مختصر تاريخ عرب، سيد اميرعلي هندي

140. مديريت از منظر كتاب و سنت، سيد

صمصام الدين قوامي، دبيرخانه مجلس خبرگان قم، چ اول، سال 83.

141. المراجعات، سيد عبدالحسين شرف الدين، التحقيق: حسين الراضي، جميعه الاسلاميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1402 ق.

142. مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، المحدث النوري الطبرسي، التحقيق والنشر موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الاولي، 1408 ق.

143. مستدرك سفينه البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، تحقيق: حسن بن علي النمازي، موسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، قم، 1409 ق.

144. مصباح المنير، فيومي، دارالهجره قم، 1405 ق.

145. المصنف، ابن ابي شيبه الكوفي، التحقيق: سعيد محمد اللحام، دارالفكر، بي جا، الاولي، 1409 ق.

146. معارف قرآن در الميزان، ج 3، سيد مهدي امين، چ 1.

147. المعتبر في شرح المختصر المنافع، المحقق الحلي، التحقيق، لجنه التحقيق باشراف ناصر مكارم شيرايز، موسسه سيد الشهداء، بي جا، 1364 ش.

.148

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 306

معترك اقران في اعجاز القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالكتب المكتبيه،

149. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد بن ايوب اللخمي الطبراني، التحقيق: ابراهيم الحسيني، دارالحرمين، بي جا، بي تا.

150. معجم مقاييس اللغه

151. معرفت وحياني، حبيب اللَّه پيمان، نشريه آفتاب، شماره 20.

152. المغازي،

153. المغني، عبدالله بن قدامه، التحقيق: جماعه من العلماء، دارالكتب العربي، بيروت، بي تا.

154. مفاتيح الجنان، محدث قمي (شيخ عباس قمي)، مصحح، حسين استاد ولي، مترجم: موسوي دامغاني، انتشارات قرباني، تهران، اول، 1377 ش.

155. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دارالقلم دمشق و دارالثاميه بيروت، چ اول، 1416 ه-. ق.

156. المقنعه، شيخ المفيد، التحقيق: جامعه المدرسين، قم، 1410 ق.

157. مكارم الاخلاق، الطبرسي، منشورات الشريف الرضي، بي جا، الطبعه السادسه، 1392 ق.

158. ملاحم الملاحم والفتن، سيد بن طاووس

159. من هدي الحديث النبوي نظم المتناثر من الحديث المتواتر، محمد بن جعفر الكتاني، تحقيق:

شرف حجازي، دارالكتب السلفيه، مصر، الثانيه، بي تا.

.160

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 307

المناقب، آل ابي طالب (ع)، محمد بن شهر آشوب المازندراني، موسسه العلامه للنشر، قم، 1379 ق.

161. منتخب الاثر، لطف اللَّه صافي گلپايگاني، موسسه سيده المعصومه، چاپ دوم، 1421.

162. منشور جاويد، جعفر سبحاني، موسسه امام صادق، قم، چاپ اول، بي تا.

163. المهذب البارع، ابن فهد الحلي، التحقيق: الشيخ مجتبي العراقي، جامعه المدرسين، قم، 1407 ق.

164. موعودشناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، مسجد مقدس جمكران، چ اول، 1384.

165. ميراث اسلام، پرفسور ديويد دوسانتيلا، ترجمه مصطفي علم تحت عنوان «قانون و اجتماع».

166. الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

167. المكاسب، شيخ اعظم انصاري، انتشارات دار الحكمه، چاپ اول، 1416 ه- ق

168. نقد و نظر، ش 22- 24، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

169. النكت و العيون، علي ماوردي

170. نهايه الاحكام النهايه في المجرد الفقه و الفتاوي، الشيخ الطوسي، دارالاندلس بيروت، افست منشورات قدس قم، بي تا.

171. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ناصر مكار شيرازي و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

.172

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 308

نهج الفصاحه، مترجم و گردآورنده، ابوالقاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ 17،

173. نوائب الدهور في علائم الظهور، ميرجهاني، كتابخانه صدر، چاپ دوم، 1369.

174. الهدايه، للشيخ الصدوق، تحقيق والنشر: موسسه الامام الهادي (ع)، قم، الاولي، 1418 ق.

175. هيئت ونجوم اسلامي، علي زماني قمشه اي، انتشارات مؤسسه ي امام صادق (ع) چاپ اول، 84

176. الوحي المحمدي، سيد رشيد رضا، چاپ سوم

177. وحي و افعال گفتاري، عليرضا قائمي نيا، انجمن معارف اسلامي، قم، چ

1، 1381، ص 49- 47.

178. وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، الحر عاملي، محمد بن الحسن، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الثانيه، 1414 ق.

179. ويژگي هاي مديريت اسلامي، ب حسيني بوشهري، انتشارات انصاريان، قم، چاپ اول- 1379.

180. ينابيع الموده لذوي القربي، سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي، التحقيق: سيد علي جمال اشرف الحسيني، دارالاسوه، بي جا، الاولي، 1416 ق.

181. الكشاف عن حقايق التنزيل، محمود بن عمر زمخشري، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 309

انتشارات تفسير و علوم قرآن

الف. كتاب هاي منتشر شده

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. پرسش هاي قرآني جوانان (5) دانش مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

5. پرسش هاي قرآني جوانان (6) علوم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

6. پرسش هاي قرآني جوانان (7 و 8) روابط دختر و پسر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

7. پرسش هاي قرآني جوانان (9 و 10) پيامبر مهر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي و جمعي از پژوهشگران

8. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

9. آموزه هاي عاشورا- محمدعلي رضايي اصفهاني

10. تفسير قرآن مهر، سوره يوسف عليه السلام- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

11. تفسير قرآن مهر، سوره توبه- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

12. مراحل انس با قرآن- دكتر محمد فاكر ميبدي

13. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (جلد 1 و 2)- دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

14. مراحل انس با قرآن، دكتر

محمد فاكر ميبدي

15. مستشرقان و تاريخگذاري قرآن، دكتر محمدجواد اسكندرلو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 310

ب. كتاب هاي در دست انتشار

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

شيوه هاي خريد كتاب هاي انتشارات

الف. خريد حضوري

به مراكز پخش كه در شناسنامه كتاب موجود است مراجعه فرماييد.

ب. خريد غيرحضوري

1. از طريق فاكس: 7730365- 0251 و 7739002- 0251

2. خريد اينترنتي:

moc .csnaruq .WWW

وWWW .mashhuor .com 3. بوسيله نامه: با آدرس هاي مراكز پخش، موجود در شناسنامه كتاب مكاتبه فرماييد.

تذكرات:

1. كتاب هاي فوق جهت ترويج فرهنگ قرآني و ديني آماده سازي شده است، از اين رو با حداقل قيمت در اختيار قرآن دوستان قرار مي گيرد.

2. براي هر يك از اين كتاب ها مسابقه علمي طراحي شده كه در جلسات، مدارس و ... قابل اجراست.

3. در صورتي كه مايل به خريد كتاب هاي فوق هستيد مبلغ آن را به شماره حساب جاري 1531101053 بانك تجارت شعبه صفائيه قم به نام آقاي نصراللَّه سليماني و يا بانك ملي شعبه حجتيه قم، كد شعبه 2711 حساب جاري 2708 يا جاري سيبا 0101342908006 به نام آقاي ابراهيم خانه زرين واريز و فيش آن را براي ما ارسال كنيد تا كتاب ها به آدرس شما پست شود. (هزينه پست به عهده مركز است)

جلد 11(مهر مهدوي 1)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش كليد دانش است. «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه ي دانشمندان، دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي

و ارائه ي آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 14

پرسشنامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه ي پاسخ پرداخته اند، كه حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه ي پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و اين اثر مورد عنايت خاص حجه بن الحسن العسگري (ع) قرار گيرد.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه ي «قرآن و علم» دارند، به نشاني ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

قم- 19/ 3/ 1387

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 15

فصل اول: مهدي شناسي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 17

طول عمر حضرت مهدي (عج) و ارتباط آن با زنده بودن حضرت الياس «1» و خضر و عيسي (ع) چيست؟

پرسش:

طول عمر حضرت مهدي (عج) و ارتباط آن با زنده بودن حضرت الياس «1» و خضر و عيسي (ع) چيست؟ پاسخ:

يكي از مباحث مهم پيرامون شخصيت حضرت مهدي (عج)، طول عمر آن بزرگوار است، كه براي هر كسي ممكن است اين سوال مطرح شود كه چگونه حضرت مهدي (عج) فرزند امام حسن عسكري (ع) هستند و با بيش از هزار سال سن زنده مي باشند.

قرآن و روايات معصومين (ع) به پاسخ اين پرسش اشاره كرده اند كه به بيان برخي از آنها مي پردازيم:

1. عمر نوح (ع): قرآن كريم وقتي سخن از حضرت نوح (ع) به ميان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 18

مي آورد، مي فرمايد:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ؛ «1»

و بيقين نوح را به سوي قومش فرستاديم؛ و در [ميان آنان هزار سال جز پنجاه سال، درنگ كرد؛ و (سرانجام) سيلاب آنان را فراگرفت در حالي كه آنان ستمكار بودند.»

بنابراين خداوند در قرآن كريم كه

سراسر نور و هدايت و راستي است مي فرمايد: «حضرت نوح 950 سال بين قوم خود درنگ داشته و مردم را هدايت مي كرد.» و جاي هيچ شكي نيست كه چون قرآن عمر 950 ساله را براي يك نفر تائيد كرده طولاني بودن عمر حضرت مهدي (ع) نيز قابل قبول خواهد بود.

2. زنده بودن حضرت الياس (ع): حضرت الياس (ع) از رسولان الهي است كه 2 مرتبه هم در قرآن از ايشان ياد شده است. «2» ايشان از پيامبران بني اسرائيل و از اولاد هارون بن عمران بوده و عموزاده حضرت اليسع (ع) مي باشد. اليسع (ع) همان يسع بن اخطوب بن عجوز است كه الف و لام آن زائده و براي زينت است مانند الحسين، وي نيز از پيامبران بني اسرائيل مي باشد و حضرت الياس (ع) هنگامي كه به آسمان رفت حضرت اليسع (ع) را جانشين خود بين مردم قرارداد. از حضرت امام رضا (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 19

حكايت شده كه مي فرمايند: اليسع همان كارهايي را كه حضرت عيسي انجام مي داد انجام داد، روي آب راه مي رفت، مرده زنده مي كرد، كر و لال شفا مي داد ولي مردم او را خدا نخواندند. «1»

علامه مجلسي زنده بودن حضرت الياس (ع) را از طريق 2 روايت اعلام مي كند:

1. امام محمدتقي (ع) از امام صادق (ع) نقل مي كنند كه روزي پدرم امام محمدباقر در حال طواف بود كه ناگاه با مردي برخورد كرد كه چيزي به خود بسته بود و طواف پدرم را قطع نمود و آن حضرت را به خانه اي در جوار كوه صفا برد و مرا نيز طلب كرد و غير از ما 3

نفر كسي در آنجا نبود. [سؤالاتي پرسيد و سخناني ميان آنها گذشت كه مي توانيد به اصل حديث مراجعه كنيد] تا اينكه شمشير خود را بيرون آورد و گفت: اين هم يكي از آن شمشيرهايي است كه در زمان حضرت مهدي (عج) كشيده خواهد شد؛ سپس گفت: منم الياس و آنچه از تو پرسيدم همه را مي دانستم و شما را مي شناختم ولي مي خواستم باعث قوت ايمان اصحاب تو شود و بعد ناپديد شد. «2»

2. از حضرت امام حسن عسكري (ع) حكايت شده كه پيامبر اكرم (ص) به زيد بن ارقم سخناني گفتند از جمله آنها اين بود كه فرمودند: حضرت خضر و حضرت الياس در موسم حج همديگر را ملاقات مي كنند و زماني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 20

كه مي خواهند از همديگر جدا شوند فلان دعا را مي خوانند و بعد از

همديگر جدا مي شوند. «1»

3. حضرت خضر (ع): ايشان از پيامبران مرسل مي باشد كه بر قومش مبعوث شد و معجزه اولش اين بود كه هر گاه بر چوبي خشك يا زمين بي سبزه اي مي نشست فوراً چوب داراي برگ مي شد و زمين سرسبز مي شد و به همين خاطر او را «خضر» مي گويند. خضر به معناي سبز و سبزه مي باشد. «2» نام اصلي و نسب او چنين است: «تاليا بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح» و مدت عمر او، حدود 6 هزار سال تخمين زده شده است. «3»

طبق رواياتي كه علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار «4» و حيوه القلوب «5» آورده حضرت خضر (ع) به همراه حضرت ذوالقرنين (ع) كه قرآن در اواخر سوره ي كهف از او سخن به ميان آورده به

سوي ظلمات رفت و آب حيات خورد و تا دميده شدن صور از دنيا نمي رود.

از امام رضا (ع) حكايت شده: حضرت خضر از آب حيات خورد و تا نفخ صور زنده است، نزد ما مي آيد و بر ما سلام مي كند ما صدايش را مي شنويم و خودش را نمي بينيم او در مراسم حج شركت مي كند و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 21

همه ي مناسك حج را انجام مي دهد. در روز عرفه در سرزمين عرفات

مي ايستد و بر دعاي مؤمنان آمين مي گويد، خداوند به وسيله ي او در زمان غيبت، از قائم ما رفع غربت مي كند و به وسيله ي او تنهايي و خلوتش را به انس تبديل مي كند. «1»

از امام صادق (ع) حكايت شده: ... اما آن بنده صالح خدا خضر، خداوند عمر او را نه به خاطر رسالتش طولاني كرده و نه به خاطر كتابي كه بر او نازل كرده و ... بلكه خداي جهان آفرين براي آن كه اراده فرموده بود عمر گرامي قائم (ع) را در دوران غيبت او بسيار طولاني سازد و مي دانست كه بندگانش بر طول عمر او ايراد و اشكال خواهند نمود، به همين دليل عمر اين بنده ي صالح خويش «خضر» را طولاني ساخت كه بدان استدلال شود و عمر قائم بدان تشبيه گردد و بدين وسيله اشكال و ايراد دشمنان و بد انديشان باطل گردد. «2»

البته همانطور كه از جزئيات زندگي حضرت مهدي (عج) اطلاعاتي در دست نداريم از زندگي حضرت خضر (ع) و الياس (ع) و اينكه چگونه و كجا زندگي مي كنند و به چه اعمالي مشغول هستند اطلاعاتي نداريم و ظاهراً اين گونه مسائل جزء اسرار است

و علم آن بما واگذار نشده است.

4. زنده بودن حضرت عيسي (ع): آنچه در مورد حضرت عيسي (ع) قطعي است و قرآن هم بدان تصريح دارد آن است كه حضرت عيسي (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 22

به دار آويخته نشده است و به تعبير قرآن امر بر دشمنان آن حضرت مشتبه شد «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ

وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً» و (بخاطر) گفتارشان: «كه ما، مسيح، عيسي پسر مريم، فرستاده خدا را كشتيم.» (از رحمت خدا دور شدند.) و حال آنكه وي را نكشتند، و او را بر دار نياويختند، و ليكن (امر) بر آنان مشتبه شد. و قطعاً كساني كه در (باره قتل) او اختلاف كردند، از آن در شكّند، و براي شان هيچ علمي به آن جز پيروي از گمان نيست. و يقيناً او را نكشتند؛

و آن كه خداوند حضرت عيسي را به آسمان بالا برد «بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً؛ بلكه خدا او را به سوي خود، بالا برد؛ و خدا، شكست ناپذيري فرزانه است.»

كه بسياري از مفسرين اين بالا رفتن حضرت عيسي (ع) را به صورت زنده مي دانند نه اين كه حضرت عيسي (ع) از دنيا رفته باشد.

بلكه طبق احاديث، حضرت عيسي (ع) زمان ظهور حضرت مهدي (عج) هنگامي كه مردم در بيت المقدس براي نماز صبح به امامت حضرت مهدي (ع) صف كشيده اند از آسمان فرود مي آيد و با حضرت بيعت مي كند و امام زمان (ع) به

حضرت عيسي مي فرمايند: شما امام جماعت باشيد كه حضرت عيسي (ع) مي فرمايد نه هرگز! شما بايد نماز را براي مردم بخوانيد و همگي به شما اقتدا نمايند چرا كه شما بنده ي شايسته ي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 23

خدا و حجت او هستيد و خدا از شما خشنود است و من به عنوان وزير شما مبعوث شده ام نه امير. «1» و پس از فتح غرب توسط آن حضرت و اسلام آوردن بيشتر مردم آن سامان، حضرت عيسي (ع) رحلت نموده و حضرت مهدي (ع) و مسلمانان آشكارا بر پيكر مطهر ايشان نماز مي گذارند تا مثل بار اول كسي سخن ناروا نگويد و او را خدا نداند. و در پارچه اي كه دستباف مادرش حضرت مريم (س) است او را كفن نموده و كنار مزار مادرش او را دفن مي كنند. «2»

در نتيجه حضرت عيسي (ع) نمرده بلكه زنده است و در آسمان بسر مي برد، كه از چگونگي حيات حضرت در آسمان چهارم يا آسماني ديگر و نحوه ي زندگي ايشان اطلاعاتي در دست نيست.

نكته:

در رواياتي بين زنده بودن حضرت الياس (ع) و خضر (ع) با زنده بودن حضرت مهدي (ع) شباهت ذكر شده است اما روايتي كه دلالت كند بر اينكه حضرت مهدي (ع) شبيه حضرت عيسي (ع) زنده است نداريم و اساساً چنين تشابهي غلط است چرا كه زنده بودن حضرت عيسي (ع) با زنده بودن حضرت مهدي (ع) تفاوت دارد و نوع زنده بودن حضرت مهدي (ع) از نوع زنده بودن حضرت عيسي (ع) نيست. حضرت مهدي (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 24

بين مردم زندگي مي كنند نه اينكه به

آسمان بالا رفته باشند. طبق روايت شخص امام از ما غائب است. «1»

در حديث امام رضا (ع) آمده: «جسم او ديده نمي شود» «2» يا در حديث ديگر مي فرمايد:

«مردم امامشان را گم مي كنند. پس او در مراسم حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند ولي آنان او را مشاهده نمي كنند»، «3» اما حضرت عيسي (ع) در آسمان ها هستند نه در روي زمين و بين مردم.

5. وجود افرادي با عمر طولاني: مانند:

1. لقمان حكيم: 4000 سال

2. لقمان بن عاد (ع): 3500 سال عمر داشته است.

3. نوح پيامبر (ع): 2500 سال عمر داشته است.

4. شيث فرزند آدم (ع): 912 سال عمر داشته است.

5. حضرت آدم (ع): 930 سال عمر داشته است.

6. حضرت ادريس (ع): 862 سال عمر داشته است.

7. سليمان نبي (ع): 712 سال عمر داشته است.

8. سام پسر نوح (ع): 600 سال عمر داشته است.

9. فرعون معاصر موسي: 600 سال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 25

10. مريم مادر حضرت عيسي: 500 سال

11. سلمان فارسي: 400 سال

و افراد ديگر ... «1»

تذكر: امكان طول عمر از نظر علم و عقل

از نظر علمي هيچ گونه قاعده و قانوني كه مانع وقوع و تحقق عمر طولاني باشد، وجود ندارد.

«برنارد شو» مي گويد: از اصول علمي ثابت نزد تمام دانشمندان «بيولوژي» آن است كه عمر انسان ممكن نيست كه براي او حد ثابتي باشد طول عمر مسئله اي است كه حد نمي پذيرد. «2»

«فلوكر» فيزيكدان معروف مي گويد: حدّ طبيعي عمر انسان 600 سال است. و «روجرپيكن» آن را 1000 سال مي داند «ديمندوبرل» از اساتيد دانشگاه «جونس هبكنس» مي گويد: تمام اجزاي اصلي انسان بدون استثناء

با امتحان به اثبات رسيده كه قابل خلود است و يا حداقل قابل عمري طولاني تر از اين مقدار.

نتيجه آنكه:

به استناد قرآن و روايات و شهادت تاريخ و علم و عقل هيچ منعي براي عمر طولاني نيست و امام زمان (ع) هم اكنون كه سال 1428 قمري

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 26

است، 1178 سال دارند و با اولياء خاصي مانند حضرت خضر (ع) و الياس (ع) ارتباط و انس دارند. و هر يك از اين اولياء الهي به وظيفه ي

تعيين شده از طرف خداوند عمل مي كنند. چنانچه حضرت عيسي (ع) در آسمان زنده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 27

حضرت مهدي چند سال دارند و هنگام ظهور با چه قيافه اي ظاهر مي شوند؟

پرسش:

حضرت مهدي چند سال دارند و هنگام ظهور با چه قيافه اي ظاهر مي شوند؟ پاسخ:

اول: حضرت مهدي (عج) اكنون چند ساله دارند؟

حضرت مهدي (عج) در سال 255 ه-. ق به دنيا آمدند و با توجه به اينكه الآن در سال 1428 ه-. ق هستيم عمر حضرت در نيمه شعبان امسال 1173 سال مي باشد.

دوم: شكل و شمايل حضرت مهدي (عج)، موقع ظهور مثل انسان چند ساله است؟

در مورد قيافه و شكل و شمايل حضرت موقع ظهور به طور كلي دو دسته روايت وجود دارد:

الف. رواياتي كه مطلق است و سني را بيان نمي كند و فقط جوان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 28

بودن حضرت را متذكر مي شود.

1. «شابٌ بعد كبر السن» «1» جوان است با اينكه سن اش زياد است.

2. «رجوعه من غيبته بشرخ الشباب» «2» در بهترين مرحله ي جواني ظهور مي كند.

3. «في سن الشيوخ و منظر الشباب» «3» در سن كهن سالان و سيماي جوانان.

ب. رواياتي

كه علاوه بر تأكيد بر جواني، سن و سال را هم مشخص مي كند.

1. «في صوره فتيَ موفق اين ثلاثين سنه» «4» با چهره ي جواني كامل به سن سي سالگي.

2. «في صوره شاب دون اربعين سنه» «5» با چهره ي جواني كمتر از چهل سالگي.

3. سن اش زياد و چهره اش جوان است به گونه اي كه در نظر بيننده چهل ساله يا كمتر مي نمايد و از نشانه هاي ايشان آن است كه تا زمان وفات پير نمي شود. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 29

نكات:

1. مي دانيم كه سن حضرت بيش از هزار سال است و رواياتي كه سن ايشان را بين 30 تا 40 سال بيان كرده منظور اين است كه در زمان ظهور چهره و سيماي نوراني حضرت در اين سن است و اختلاف سن در اين موضوع موجب تضاد نمي باشد. زيرا اين اعداد نشانگر سن انسان كامل و جوان است.

2. البته عمر طولاني مثل نوح (950 سال) در قرآن آمده و يا حضرت خضر و عيسي (ع) سابقه دارد و در عالم حيوانات نيز عمر طولاني مشابه دارد و پيري و مرگ در اثر عوامل فرسايشي است كه اگر آن عوامل نباشد شخص جوان مي ماند. «1»

3. آنچه مهم است شناخت و معرفت امام است و اين اهميت به قدري است كه در روايات نشناختن امام برابر با بي ديني و جهالت شمرده شده.

«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتهً جاهليهً» «2» «كسي كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.»

و اين معرفت، مخصوص شناخت ظاهري نيست بلكه فراتر از آن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص:

31

آثار و بركات وجودي حضرت حجت (عج) چيست؟

پرسش:

آثار و بركات وجودي حضرت حجت (عج) چيست؟ پاسخ:

حضرت مهدي (ع) در تاريخ پانزدهم شعبان سال 255 هجري قمري در شهر سامرا به دنيا آمدند. و تنها امامي هستند كه در عراق متولد شدند چرا كه يازده امام ديگر همگي در مكه يا مدينه متولد شدند. پدر بزرگوار ايشان امام حسن عسگري (ع) و مادر گراميشان حضرت نرگس خاتون مي باشد. از آنجا كه، دشمنان زيادي داشتند و حتي در صدد قتل ايشان بودند حتي تولد ايشان همچون تولد حضرت موسي به صورت مخفي بود و به جز معدودي از شيعيان، ديگران نمي توانستند ايشان را زيارت كنند. تا اينكه در سال 260 هجري پدر بزرگوارشان به شهادت رسيدند و در پنج سالگي قامت ايشان به رداي امامت و ولايت آراسته شد. اما به خواست خداوند متعال به كناره گيري از اجتماع مأمور شدند و تا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 32

سال 329 در غيبت صغري به سر مي بردند. در اين مدت شيعيان و دوستان ايشان از طريق 4 نائب خاصي كه خود حضرت معرفي كرده بودند با حضرت در ارتباط بودند و مشكلات و سؤالات خود را مطرح مي كردند. تا اينكه نوبت به غيبت كبري رسيد. و از طريق آخرين نائب خود اعلان كردند كه پس از ايشان نائب خاصي در بين مردم ندارند و مردم در مشكلات و حوادثي كه برايشان پيش مي آيد به نايبان عام يعني فقيهان جامع الشرايط مراجعه كنند. و غيبت كبري براي مدت طولاني، همچون ابر بر خورشيد جمال حضرتش افتاد و از اين پس ناچاريم از پس ابر، از خورشيد وجودش استفاده كنيم.

آثار و بركات

وجودي امام زمان چيست؟

احاديث فراواني از پيامبر اكرم و ائمه (ع) در پاسخ اين گونه پرسش ها حكايت شده كه در اينجا به عنوان نمونه حديثي را از امام سجّاد (ع) كه بيانگر پاره اي از بركات وجودي امام (ع) است، ذكر مي كنيم:

سليمان از امام صادق (ع) و آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) و آن حضرت از امام زين العابدين (ع) حكايت مي كند:

«ما (اهل بيت پيامبر (ص) پيشوايان امت اسلام، حجت هاي خدا بر جهانيان، آقاي اهل ايمان، پيشتواي روسفيدان و سرپرست مؤمنانيم. ما امان براي اهل زمين هستيم، همچنان كه ستارگان براي اهل آسمان امان هستند. خدا به واسطه ي ما آسمان را بر فراز زمين نگاه داشته و اهل زمين را از هلاكت نجات بخشيده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 33

است. به واسطه ي ما باران مي بارد و رحمت خدا منتشر مي شود و زمين بركاتش را بيرون مي آورد و اگر در هر عصر و زماني، امامي از ما اهل بيت، در زمين نبود زمين اهلش را فرو مي برد و هلاك مي كرد.» «1»

سپس فرمودند: از هنگام خلقت آدم تا قيامت، زمين از حجت خدا خالي نبوده و نخواهد بود؛ خواه حجتش در ميان مردم آشكار و معروف باشد يا غايب و ناپيدا. و اگر آن حجت نبود خدا در زمين عبادت نمي گرديد.»

سليمان مي گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم! مردم در زمان غيبت چگونه از امام غايب بهره مند مي شوند؟!

آن حضرت فرمود: «همچنان كه از خورشيد هنگامي كه در پشت ابرها است، بهره مند مي گردند».

توضيح: بيان امام (ع) در اين حديث، به سه بخش عمده تقسيم مي شود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 34

بخش

اول: در مورد موقعيّت ائمه (ع) از جهت مقام و منصب الهي

است كه پيشوايان راستين اسلام پس از پيامبر گرامي حجت هاي خدا بر تمام عالميان و سيّد و آقاي اهل ايمان هستند كه به فرمان خداي سبحان به وسيله ي پيامبر اكرم (ص) به جامعه اسلامي معرّفي شدند و براي هدايت و رهبري همه انسان ها در همه ي زمان ها تعيين گرديدند.

بخش دوم: پاره اي از بركات وجودي ائمه اطهار (ع) بيان شده است كه اختصاص به زمان حضور امام (ع) ندارد. زيرا آثار و بركات آن حضرت چنان گسترده است كه شامل زمان حضور و غيبت مي شود.

بخش سوم: در اين بخش به چند نكته ي اساسي اشاره شده است:

الف) خالي نبودن زمين از حجت خدا، يك سنّت الهي است كه از زمان حضرت آدم (ع) تا قيامت جريان دارد.

ب) اگر امامي از اهل بيت پيامبر (ص) در زمين نباشد، زمين اهلش را نابود مي كند.

ج) عبادت خدا در زمين، به وجود حجّت خدا بستگي دارد.

د) در كلام حضرت به بهره مند شدن مردم از وجود امام (ع) در ايام غيبت تصريح شده است.

ما هنگامي مي توانيم منظور كلام جامع و بلند امام سجاد (ع) را خوب درك كنيم كه نسبت به خداوند متعال و اهداف وي از آفرينش انسان ها و ساير موجودات، شناخت صحيح داشته باشيم. زيرا شناخت صحيح خداوند متعال است كه به انسان امكان شناخت پيامبر و امامان را مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 35

از اين رو سفارش شده: به هنگام دعا و كمك خواستن از خداوند چنين بگوييم:

«اللّهُمَّ عرِّفني نفسك فإنّك إن لم تُعرِّفني نفسك لم أعرف نبيّك، اللّهُمَّ عرّفني رسولك فإنَّك إن لم

تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك، اللّهمَّ عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللت عن ديني». «1»

در توضيح اين دعا بايد گفت: معرفت خداوند متعال داراي مراتب و درجاتي است كه انسان مي تواند تا حدّي در پرتو نور «فطرت» و «عقل» به آن دست يابد؛ لكن معرفت صحيح و برتر و كامل را، بايد به كمك پيامبران الهي و جانشينان راستين آنان،- بيانگران معارف ديني- به دست آورد.

وجود امام (ع) موجب آرامش اهل زمين

اگر شناخت صحيح نسبت به خداوند متعال از راه نزول وحي به وسيله ي امام بعد از پيامبر انجام گيرد، به خوبي روشن مي شود كه وجود امام معصوم در ميان جامعه بشري از جهات گوناگون «موجب آرامش و امنيت» براي ساكنان زمين است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 36

اينك به برخي از آن جهات اشاره مي كنيم:

1. امنيت فكري وروحي

امام (ع) بر اساس اين كه مسئوليت هدايت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهاي اعتقادي و فكري جامعه ي اسلامي نگهباني مي كند تا مورد هجوم افكار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه انحرافات فكري و عقيدتي كه موجب تزلزل فكري و روحي جامعه است، از بين رفته و «امنيت فكري و روحي» به وجود مي آيد.

2. به دست گرفتن زمام امور جامعه

مسئوليت ديگر امام سرپرستي امور جامعه است كه در صورت فراهم شدن شرايط و امكانات كافي، امام، زمام امور را به دست گرفته و قسط و عدالت همگاني را جايگزين بي عدالتي ها مي نمايد زيرا بي عدالتي هاست كه نظم و آرامش فردي و اجتماعي را بر هم مي زند؛ در نتيجه

اهل زمين از آرامش و ثبات برخوردار مي گردند.

اگر مي بينيم كه امام از تصرف ظاهري در اداره ي امور جهان خودداري مي كند، به خاطر عدم وجود شرايط و مقدمات لازم است و خودداري از تصرف ظاهري در امور، چيزي نيست كه منحصر به حضرت حجت (ع) باشد، بلكه امامان پيشين نيز چنين بودند، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين (ع) بيش از بيست و پنج سال در امور اجرايي دخالت و تصرف نكردند؛ در حالي كه از اولين لحظه ي ارتحال پيامبر گرامي اسلام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 37

از طرف خدا و پيامبر نيز به مقام ولايت و امامت بر مردم انتخاب شده بودند، و واجد تمام شرايط زعامت و سرپرستي مردم بودند، ولي به خاطر كوتاهي و سهل انگاري عده اي و كارشكني عده اي ديگر جامعه ي اسلامي از بركات وجود امام و رهبري معصوم، محروم ماند.

اگر امروز اجتماع ما از بركات تصرف مستقيم امام و حجت خدا محروم است، نه تنها مربوط به كوتاهي مسلمين صدر اسلام، بلكه به خاطر غفلت هاي جامعه خود ما نيز مي باشد.

اميد است روزي فرا رسد كه جامعه ي اسلامي و مردم جهان به اين حقيقت پي ببرند كه براي دست يافتن به عالي ترين مدارج تكامل انساني، ناگزيرند ازانساني كامل ومعصوم كه واجد تمام شرايط رهبري در ابعاد مختلف زندگي انسان است، اطاعت و پيروي كنند؛ در اين صورت است كه زمينه و شرايط براي تصرف مستقيم حجت و وليّ خدا فراهم مي گردد و امام، با اذن خداوند متعال ظاهر مي شود و ظلم و بيداد را از بين مي ببرد، و زمين را از عدل وقسط پر مي كند. چنانكه اميرالمؤمنين (ع) پس از بيست و

پنج سال كناره گيري از تصرف در امور مسلمانان، بعد از فراهم شدن شرايط، رسماً زمام امور را به دست گرفت و موفق گرديد كه در اين مدّت كوتاهِ زعامت و رهبري خود، نمونه اي كامل از حكومت قرآني و اسلامي را براي همه ي مسلمانان و انسان هاي جهان در طول تاريخ ترسيم كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 38

محقّق طوسي در اين باره مي نويسد:

«وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر وعدمه منّا». «1»

وجود امام لطف است و تصرف و سرپرستي امام لطف ديگر است.

امّا اگر مردم از اين لطف دوم برخوردار نيستند و امام در امور اجرايي به ظاهر تصرّف نمي كند، به خاطر سهل انگاري و كوتاهي خود آن هاست. از اين رو لازم است امت اسلام از خواب غفلت بيدار شوند و مقدّمات حضور امام معصوم را در ميان خود، به وجود آورند تا از بركات كامل الهي برخوردار گردند.

وجود امام، منشاء خير و بركت

با توجه به آيات و روايات، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسياري از بلاها و خطرها از جامعه است، چنانچه در تفسير آيه ي 251 سوره ي بقره «2» از امام صادق (ع) حكايت شده:

«إنّ اللّه ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لا يصلّي ولو اجتمعوا علي ترك الصلاه لهلكوا؛ به درستي كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه، بلا را از كساني كه نماز نمي خوانند، دفع مي كند. زيرا اگر همه ي شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك مي گردند». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 39

آنگاه حضرت نسبت به ساير احكام، مانند پرداخت زكات و

حجّ گزاردن همين مطلب را مي فرمايد.

وقتي وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنين بركتي را به همراه داشته باشد، معلوم است كه بركات وجود امام معصوم كه وليّ و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد بود. زيرا امام و حجت خدا واسطه ي رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم و برطرف كننده ي بلاها از آنان است.

امداد هاي غيبي امام زمان (عج)

رواياتي كه از پيامبر اكرم و ائمه اطهار (ع) درباره ي غيبت حضرت مهدي (ع) رسيده، امكان بهره مندي از وجود آن حضرت را در عصر غيبت، مانند بهره مندي از نور خورشيد، هنگامي كه در پشت ابرها نهان است، دانسته است «1» كه اين بهره مندي گاهي به شكل امدادهاي غيبي از حضرت صادر مي شود.

از جمله امدادهاي غيبي حضرت به جامعه ي شيعه، عنايت خاصّ آن بزرگوار به شيعيان است چنانكه در توقيعي از آن حضرت براي شيخ مفيد (ره)، چنين آمده است:

«إنّا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم اللأواء واصطلمكم الأعداء؛ «2» «ما امور شما را رها نمي گذاريم و هميشه شما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 40

را مراعات مي نماييم و به ياد شما هستيم و گر نه، دشواري ها و گرفتاري ها بر شما فرو مي ريخت و دشمنان، شما را لگدمال مي كردند!»

از اين جملات محبّت آميز حضرت استفاده مي شود كه پيوسته امدادهايي پر بركت از جانب آن بزرگوار به ما مي رسد.

نتيجه گيري:

با توجه به آنچه گذشت آثار وجودي امام زمان (ع) را مي توان در دو بخش آثار تكويني و تشريعي «1» برشمرد. كه به نمونه هايي از آنها اشاره مي شود:

الف. آثار تكويني:

1. واسطه فيض.

2. نفوذ روحاني و امدادهاي غيبي.

ب. آثار تشريعي:

1.

پاسداري از دين.

2. اميد بخشي.

3. تصرف امام در كارها (به واسطه نائبان خاص و عام) پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 41

اسامي و القاب حضرت مهدي

پرسش:

تعدادي از اسامي و القاب حضرت مهدي (عج) در قرآن و ساير كتب آسماني را بيان كنيد؟

پاسخ:

هر انساني را با 3 عنوان اسم، كنيه و لقب مي توان ياد كرد. اسم لفظي است كه به وسيله آن شخص نام گذاري مي شود و معرفي مي گردد و غالباً در آن هيچ معناي ديگري غير از اشاره بودن بر شخص مورد نظر منظور نمي گردد.

كنيه اسمي است كه مزين به «ابن» يا «اب» يا «ام» يا «اخ» يا «اخت» باشد و به منظور تعظيم و تجليل از فرد از كنيه استفاده مي شود.

لقب نام دوم انسان است كه در آن معناي مدح و ذم منظورمي گردد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 42

به خلاف اسم عَلَم چنان چه گفته شد. «1»

نام اصلي حضرت مهدي (ع) «محمد (ع)» مي باشد و اين نامي است كه پيامبر اكرم (ص) براي ايشان انتخاب نموده است و در اخبار متعدد شيعه و سني آمده است كه رسول خدا فرمودند مهدي هم نام من است «2» و در حديث لوح فاطمه كه بسياري از محدثين شيعه از جمله شيخ طوسي و شيخ مفيد و شيخ صدوق و شيخ كليني نقل كرده اند از ابوبصير كه امام صادق (ع) فرمودند پدرم (ع) به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: من با تو كاري دارم چه موقع براي تو آسان تر است

كه در خلوت از آن موضوع سؤال كنم؟ جابر عرض كرد هر زمان شما دوست داشته باشيد، تا اين كه روزي با جابر تنها نشست وبه او فرمود اي جابر به من گزارش بده از آن لوحي كه در دست مادرم فاطمه (س) مشاهده نمودي و درخشندگي عجيبي داشت ... تا آن جا كه گفت نام حضرت مهدي (عج) «ابوالقاسم محمد بن الحسن هو حجه الله القائم» ثبت و ضبط شده بود «3» هم چنين در حديثي مشهور از حضرت رسول (ص) وارد شده است كه مهدي از فرزندان من است اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است و شبيه ترين مردم است به من از جهت خَلق و خُلق. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 43

در قرآن به اين اسم تصريح نشده است چنان چه اسامي يازده امام ديگر نيز بيان نشده است. البته در بر زبان آوردن اين نام حضرت اختلاف است و بعضي از فقها طبق بعضي از روايات كه دلالت بر منع بردن نام حضرت در دوران غيبت مي كند بر زبان آوردن آن را حرام مي دانند كه در جاي خود بايد مورد بحث و بررسي قرار گيرد.

كنيه حضرت مهدي (ع):

كنيه حضرت مهدي (ع) به استناد روايات ابوالقاسم، ابوعبدالله، ابوجعفر، ابومحمد، ابو ابراهيم، ابوالحسن، ابوبكر و ابوصالح و ابو تراب نقل شده است. «1» و در قرآن اشاره اي به كنيه حضرت مهدي (عج) نشده است.

القاب شريف حضرت مهدي (عج) كه از قرآن و كتب ساير اديان و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 44

روايات به دست مي آيد بسيار زياد مي باشد كه هريك بيان گر يك ويژگي ممتاز و مدح و تعريف حضرت به حساب مي آيد. حاجي نوري در كتاب نجم الثاقب اين القاب را جمع آوري كرده كه بيش از صد و هشتاد لقب مي باشد. كه بعضي از آن ها را از آيات قرآن و بعضي را از كتب ديگر اديان و مذاهب و بعضي را هم از روايات و ادعيه برداشت نموده است، «1» كه دراين مجال چون اسامي و القاب حضرت در قرآن و ساير كتب اديان را بررسي مي كنيم به بعضي از اين القاب اشاره مي كنيم.

القاب حضرت در كتب مذهبي اديان ديگر:

«صاحب و حاشر» در صحف ابراهيم «قائم» در زبور سيزدهم «قيدمو» در تورات به لغت تركوم «ماشيع» مهدي بزرگ در تورات به لغت عبداني «مهميد آخر» در انجيل «پسر انسان» در عهد جديد «فيروز» در كتاب اشعياي پيامبر «سروش ايزد» درزمزم زرتشت «پنده يزدان» در زند و پازند «لنديطارا» در هزار نامه هنديان «خسرو» در كتاب مجوس «پرويز» در كتاب برزين آذر فارسيان «منصور» در كتاب ديد براهمه. «2»

القاب حضرت مهدي در قرآن كريم:

با توجّه به آن كه آيات متعددي پيرامون حضرت مهدي (ع) سخن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 45

گفته و مفسرين نيز به آن

اعتراف دارند و در بخش آيات مهدويت به آن اشاره كرديم القاب متعددي را كه حاكي از وجود آن صفات و القاب در حضرت مهدي دارد مي توان نام برد كه بعضي از آن ها را مختصراً توضيح مي دهيم.

1. بقيه الله:

از مشهورترين القاب حضرت در قرآن است و به معني بقيه و بازمانده خلفاي خدا در زمين از انبياء و اوصياء مي باشد. از حضرت اميرالمؤمنين (ع) پيرامون آيه بقيه الله خيرُ لكم ان كنتم مؤمنين (سوره هود، آيه 86) سوال شد، كه اين بقيه چيست و كيست؟ حضرت فرمودند اولياي خدا بقيه الله اند و مقصود مهدي (ع) است كه در هنگام پايان پذيري اين مهلت خواهد آمد و زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد آن گونه كه از علم و جور مملو گشته است و از آيات و نشانه هاي او غيبت است و پنهان شدن، آن گاه كه طغيان گسترش يابد و انتقام فرا رسد. «1»

همچنين از حضرت صادق (ع) سوال شد آيا مي شود به قائم آل محمد به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرد؟ حضرت فرمودند: نه اين اسمي است كه خدا حضرت علي (ع) را به آن ناميده و قبل و بعد از او جز كافر به اين نام ناميده نمي شود، راوي حديث عرضه داشت فداي شما شوم پس به حضرتش چگونه بايد سلام كرد؟ حضرت فرمود: بايد گفت السلام عليك يا بقيه الله آن گاه آيه شريفه سوره هود را تلاوت فرمود كه بقيت الله خير

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 11، ص: 46

لكم ان كنتم مومنين، در دعاي ندبه نيز مي خوانيم اين بقيه الله التي لاتخلو من العتره الهاديه. «1»

البته چنان چه از اطلاق آيه قرآن و از متن زيارت جامعه كبيره «2» به دست مي آيد همه اهل بيت بلكه جميع حجج الهي بقيه الله و باقي و به جا گذارده شده روي زمين براي هدايت بشر هستند امّا فرق حضرت مهدي با ديگر امامان آن است كه بعد از هريك از ائمه ديگري مي آمد و اگر بقيه الهي از دنيا مي رفت بقيه الله ديگري به جا مي ماند ولي وجود مقدس صاحب الزمان بقيه الهي است كه پس از او ديگر بقيّه اي نيست و او آخرين بقيه الله است و با آمدن او ديگر بقيه اي باقي نمانده است كه بيايد. «3»

2. خليفه الله

به معناي جانشين خداوند است و جزء القاب حضرت مهدي (عج) شمرده شده است، حضرت مهدي همان خليفه باقي مانده اي است كه قرآن شريف نيز به او اشاره دارد كه اني جاعل في الارض خليفه. «4» حضرت مهدي خليفه خدا به مفهوم حقيقي است و معاني واژه خليفه را دارا است خداوند او را جانشين پيامبر قرار داده و او برگزيده خدا است نه منتخب پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 47

مردم و خداوند او را به خلافت انتخاب كرده است چنان چه در زيارت آل ياسين مي خوانيم السلام عليك يا خليفه الله و ناصر حقّه، و پيامبر اكرم هم فرمودند خروج مي كند مهدي (ع)

و بر سر او ابري است و در آن منادي ندا مي كند اين مهدي خليفه الله او را پيروي كنيد. «1»

3. حجه الله:

حضرت مهدي (ع) يكي از محبّت هاي الهي كه به وسيله او غلبه و سلطنت بر خلائق پيدا مي كند، چنان چه در قرآن مي خوانيم: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛ بگو: «پس فقط دليل رسا براي خداست. و اگر (بر فرض خدا) مي خواست، حتماً همه شما را (به اجبار) راهنمايي مي كرد.»

حكيمه خاتون، خواهر حضرت امام حسن عسكري (ع) مي فرمايد وقتي حضرت مهدي (ع) متولد شد آن جناب را به نزد برادرم حسن بن علي (ع) آوردم پس حضرت با دست شريفش روي پر نور او را مسح كرد و فرمود: سخن بگو اي حجه الله و بقيه الانبياء و ... نقش انگشتر آن حضرت نيز انّا الحجه الله و به روايتي انا حجه الله و خالصته مي باشد. «2»

4. منتظَر:

انتظار يكي از كليدي ترين واژه هاي مباحث مهدويت است كه به فرموده رسول اكرم افضل اعمال امتي انتظار الفرج بهترين اعمال امت من

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 48

انتظار فرج است «1» و حقيقت اين انتظار عبارت است از ايمان استوار بر امامت و ولايت حضرت مهدي (عج) و اميدوار به ظهور مبارك آن واپسين حجت الهي و نگه داشتن ايمان و صبر و پايداري در برابر ناملايمات كه جوهره انتظار را دربردارد و دعا براي تعجيل در فرج شريفش.

در قرآن مي خوانيم: «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ...»

«2» اين انتظار و منتظر بودن انبوهي از مردم نسبت به چه چيزي است؟ آيا بدون منتظر معنا دارد. آيا عقل مي پسندد كه ما منتظر باشيم امّا كسي نباشد كه منتظر او باشيم؟ پس اين انتظار حقيقي و عشق سوزان و مقاومت بر سختي ها تا صبح اميد و ظهور منجي عالم موجب شده است لقب منتظر را براي حضرت مهدي (ع) به وجود بياورد كه ما منتظر و انتظار كشنده باشيم و او كسي باشد كه انتظارش را مي كشند. بنابراين يكي از القاب مشهور حضرت كه از آيات قرآني هم مي توان استفاده كرد منتظر بودن حضرت است و بسياري در انتظار او به سر مي برند تا پس از اذن ظهور پيدا كردن او از طرف خداوند متعال به ياري او بشتابند و او را در فراهم ساختن زمينه تشكيل حكومت عدل الهي و برچيدن بساط ظلم و تباهي از سرتاسر عالم و برقراري صلح و امنيت واقعي كه آرزوي هميشگي انسان در طول تاريخ بوده است، ياري كنند. شخصي از امام باقر (ع) از دليل منتظر ناميدن حضرت مهدي (ع) سوال كرد؟ حضرت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 49

فرمودند: او را منتظر مي گويند چرا كه آن حضرت دوره غيبت بسيار

طولاني خواهد داشت و پيروان مخلص او در طول اين دوره با وجود

سختي هاي زيادي كه دارد در انتظار ظهور او به سر خواهند برد و اين در حالي است كه بسياري از افراد ترديد كننده، قيام و ظهور او

را منكر خواهند شد. «1» در دعاي ندبه نيز اين صفت اشاره شده است چنان چه مي خوانيم اين المنتظر لاقامه الامْتِ العوج «2» كجا است آن امامي كه مردم به منظور برطرف ساختن اساس گژي و انحراف ها در انتظار او به سر مي برند يا در زيارت صاحب الامر مي خوانيم السلام علي القائم المنتظر و العدل المشتهر. «3»

5. المضطر

يكي از لقب هاي مشهور امام عصر مضطر است چنان چه امام صادق (ع) درباره تفسير آيه امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء. «4» مي فرمايند سوگند به خدا منظور از مضطر در اين آيه قائم آل محمد (ص) است وقتي كه در آخرالزمان ستم و بي داد و فساد در نتيجه سلطه پيدا كردن مستكبران وانحراف مردم از صراط مستقيم سرتاسر جهان را پرساخت آن حضرت در بين ركن و مقام دو ركعت نماز مي خواند و آن گاه دست به دعا برداشته از خداوند تعجيل در فرج خود را مي خواهد و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 50

پروردگار عالم نيز دعاي او را اجابت نموده و به او اذن ظهور مي دهد و به دنبال اين واقعه مبارك آن حضرت به بركت امدادهاي غيبي و هم چنين ياري انسان هاي مؤمن و شجاع بساط ستم را از روي زمين برخواهد چيد. «1»

در بسياري از ادعيه و روايات نيز حضرت مهدي با لقب مضطر ياد شده است چنان چه در دعاي ندبه مي خوانيم اين المضطرّ الذي يجاب اذا دعي كجا است آن مضطري كه چون دعا

كند خواست او به اجابت مي رسد.

و در فلسفه اين لقب كه چرا حضرت مضطر ناميده شده است بايد گفت: امام معصوم به عنوان حجّت الهي در خيرخواهي به بندگان خدا و محبت به آنان از پدر و مادر به آن ها مهربان تر است و كدام اضطرار از اين سخت تر است كه كسي حجت خدا باشد و مسئوليت حفظ و تبليغ و ترويج و حاكميّت بخشي به همه احكام و ارزش هاي الهي را بر عهده داشته باشد، امّا در شرايطي واقع شود كه ببيند حكام جور از يك طرف و منافقان و انسان هاي هواپرست از طرف ديگر احكام حيات بخش الهي را زير پا مي گذارند و بندگان خدا را از مسير سعادت واقعي منحرف مي سازند و آن ها را به بي راهه سوق مي دهند و او هيچ راهي براي نجات آن ها ندارد جز آن كه با اضطرار شديد از خداوند بخواهد كه شرايطي فراهم كند تا بتواند داد مظلوم از ظالم بستاند و ارزش ها را حاكم كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 51

6. نور

يكي ديگر از القاب حضرت حجّت (عج) در قرآن نور است كه حضرت امام صادق (ع) در تفسير آيه والله مستم نوره «1» مي فرمايند خدا به وسيله ولايت قائم و به ظهور آن حضرت اين نور را به اتمام مي رساند و هم چنين مراد از نور ربّ در آيه و اشرقت الارض بنور ربّها روشن شدن زمين به نور آن حضرت است يا منظور از نور در آيه نور

كه مي فرمايد يهدي الله لنوره من يشاء حضرت مهدي (ع) است چنان چه جابربن عبدالله انصاري مي گويد در مسجد كوفه داخل شدم در حالي كه اميرالمؤمنين با انگشتان مبارك خود مي نوشت و تبسم مي كرد. عرض كردم يا اميرالمؤمنين چه چيز شما را به خنده آورده است؟ فرمود عجب دارم از آن كه اين آيه را مي خواند ولي به حق به آن معرفت ندارد. گفتم كدام آيه فرمود الله نورالسموات و الارض «2» (كه به آيه نور معروف است) كه «مثل نوره كمشكوه» مشكوه حضرت محمد است «فيها مصباح» منم آن مصباح زجاجه الزجاجه حسن و حسين هستند «كانّها كوكب دُرّي» علي بن الحسين است و «يوقد من شجره مباركه» محمد بن علي است «زيتونه» جعفر بن محمد است «لاشرقيه» علي بن جعفر است و «لاغربيه» علي بن موسي الرضا است يكاد زيتها يعني محمدبن علي است «لولم تمسه النار» علي بن محمد است «نور علي نور» حسن بن علي است و يهدي الله لنوره من يشاء قائم مهدي (ع) است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 52

7. حق

بر حق بودن حضرت حجّت هيچ جاي شك و ترديدي نيست لذا امام باقر (ع) ذيل آيه خداوند در قرآن كه مي فرمايد قل جاء الحق فرموده اند حق حضرت مهدي (ع) است و خداوند به جهت تأكيد بر اين كه حتماً خواهد آمد با لفظ ما في جاء (آمده است) تعبير فرمود، گويا كه محقق شده است چنان چه در زيارت حضرت

حجت مي خوانيم السلام علي الحق الجديد. «1»

8. ضُحي

يكي ديگر از القاب شريف حضرت مهدي (ع) در قرآن ضحي مي باشد كه در تفسير آيه و الشمس و ضحيها «2» آمده است منظور از شمس (خورشيد) رسول الله است و ضحاي شمس (نور خورشيد) قائم (ع) است و طبق بعضي از روايات ضحا و روشنائي خورشيد خروج حضرت از پس پرده غيبت است و اين مسلّم است كه پرتو نور رسالت و شعاع خورشيد نبوت توسط حضرت مهدي (عج) بر شرق و غرب عالم خواهد تابيد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 53

9. ناقور

ناقور به معناي صوري است كه در آن دميده مي شود و صدا از او خارج مي شود، امام صادق (ع) در تفسير آيه شريفه فاذا نقر في الناقور «1» مي فرمايند هرگاه خداوند اظهار امرش (حضرت حجت (عج)) را اراده كرد در دلش مي افكند آن گاه ظاهر مي شود و خروج مي كند به امر خداوند. «2»

10. خنَّس

خُنّس به معناي سيّاره اي است كه براي آن ها محل سيري مشخص است مانند مريخ و زهره و عطارد و يكي از القاب حضرت حجّت به شمار مي رود چون او ستاره اي است درخشان كه سير خود را مي كند و زماني پنهان مي شود و به دور از دسترس است تا زماني كه خداوند بخواهد و آن ستاره بدرخشد چنان چه ام هاني مي گويد حضرت امام محمد باقر (ع) را ملاقات كردم و از ايشان پيرامون آيه فلا اقسم بالخنّس سوال كردم حضرت فرمود: خنّس آن

امامي است كه پنهان مي شود در زمان خود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 55

نجات بخش آخرالزمان در اديان ديگر

پرسش:

آيا نجات بخش آخرالزمان در اديان ديگر نيز مطرح است؟

پاسخ:

مقدمه:

اميد به آينده و استقرار صلح و عدل جاويدان، امري فطري و طبيعي است كه با ذات وجود آدمي سر و كار داشته و با آفرينش هر انساني همراه است و زمان و مكان نمي شناسد و به هيچ قوم و ملتي اختصاص ندارد.

از اين رو، همه افراد طبق فطرت ذاتي خود مايلند روزي فرارسد كه جهان بشريّت در پرتو ظهور رهبري الهي و آسماني و با تأييد و عنايت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات يافته، شور و بلوا در جهان پايان پذيرد و انسان ها از وضع فلاكت بار موجود نجات يابند و سرانجام به كمال مطلوب و زندگي شرافتمندانه اي نايل آيند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 56

به همين دليل، در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحي كه در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و به جنايت ها و خيانت هاي ضد انساني خاتمه خواهد داد و شالوده حكومت واحد جهاني را براساس عدالت و آزادي واقعي بنيان خواهد نهاد- سخن به ميان آمده و تمام پيامبران و سفيران الهي در اين زمينه به مردم با ايمان جهان نويدهايي داده اند.

در اين زمينه، يكي از نويسندگان

معروف چنين مي نويسد:

«موضوع ظهور و علايم ظهور، موضوعي است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهميت خاصي است. صرف نظر از عقيده و ايمان كه پايه اين آرزو را تشكيل مي دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشريت، و طالب تكامل معنوي، وقتي كه از همه نااميد مي شود، و مي بيند كه با وجود اين همه ترقيات فكري و علمي شگفت انگيز، باز متأسفانه، بشريت غافل و بي خبر، رو به روز خود را به سوي فساد و تباهي مي كشاند و از خداوند بزرگ بيشتر دوري مي جويد، و از اوامر او بيشتر سرپيچي مي كند؛ بنا به فطرت ذاتي خود متوجه درگاه خداوند بزرگ مي شود، و از او براي رفع ظلم و فساد ياري مي جويد.»

از اين رو در همه قرون واعصار، آرزوي يك مصلح بزرگ جهاني در دل هاي خداپرستان وجود داشته است. و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتي و يهودي و مسيحي و مسلمانان، سابقه دارد، بلكه آثار آن را در كتاب هاي قديم چينيان و در عقايد هنديان، و در بين اهالي اسكانديناوي و حتي در ميان مصريان قديم و بوميان و حتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 57

مكزيك و نظاير آن ها نيز مي توان يافت. «1»

ناگفته نماند كه پيروان اديان و مذاهب گوناگون، و ديگر ملل و اقوام گذشته و مكاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار با هم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدي موعود منتظر (ع)» و پيروان ساير اديان و

مكتب ها و ملت ها و توده هاي محروم وي را «مصلح جهاني يا مصلح غيبي يا رهاننده بزرگ يا نجات بخش آسماني و يا منجي اعظم» مي نامند؛ ولي درباره اوصاف كلّي، برنامه هاي اصلاحي، تشكيل حكومت واحد جهاني براساس عدالت و آزادي، و ظهور او در آخرالزمان اتفاق نظر دارند. «2»

اينك به بررسي مسئله مهدويت از ديدگاه اديان مختلف و مهم جهان مي پردازيم.

الف. نجات بخش آخرالزمان در مسيحيت

انديشه بازگشت عيسي مسيح (ع) يكي از مهم ترين باورهاي جامعه مسيحيت را تشكيل مي دهد. از ديدگاه آنان مسيح (ع) به صليب كشيده شده و به شهادت رسيده است. سپس به آسمان ها رفته و در آخرالزمان برمي گردد و جهان را درخشان مي سازد و آخرين نجات دهنده است. چنان كه در انجيل آمده است:

خداي پدران ما آن عيسايي را كه شما به صليب كشيده و كشتيد بر مي خيزاند، او را خدا بر دست راست خود بالا برده سرور و نجات دهنده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 58

ساخت، تا اسرائيل را توبه و آمرزش گناهان بدهد». «1»

وليكن شنيده و دانسته ايم كه اين مرد (موعود) به راستي مسيح است و خلاصه كننده ي عالم. «2»

درباره انديشه مهدويت، در انجيل موجود، قطعه هايي وجوددارد كه چراغ انتظار را در ميان مسيحيان روشن مي دارد، به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم.

در انجيل لوقا آمده است:

كمرهاي خود را بسته و چراغ هاي خود را افروخته بداريد، بايد مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را مي كشند كه چه وقت از عروسي مراجعت

كند، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بي درنگ در را براي او باز كنند، خوشا به حال آن غلاماني كه آقاي ايشان چون آيد آنها را بيدار يابد، پس شما نيز مستعد باشيد زيرا در ساعتي كه شما گمان نمي بريد، پسر انسان مي آيد. «3»

در جاي ديگر از انجيل لوقا به علائم ظهور اشاره شده است.

و چون اخبار جنگ ها و فسادها را بشنويد مضطرب مشويد زيرا كه وقوع اين امور ضرور است ليكن انتها، در ساعت نيست. پس به ايشان گفت قومي به قومي و مملكتي با مملكتي مقاومت خواهند كرد و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 59

زلزله هاي عظيم در جاي ها و قحطيها و وباها پديد و چيزهاي هولناك و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد.

و قبل از اين همه بر شما دست اندازي خواهند كرد و جفا نموده شما را بكنايس و زندان ها خواهد سپرد و در حضور سلاطين و حكام به جهت نام من خواهند برد.» «1»

در انجيل متي آمده است:

اما چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش آيد آنگاه بر كرسي جلال خود خواهد نشست و جميع امت ها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا مي كند بقسمي كه شبان ميشها را از بزها جدا مي كند. آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گويد بياييد اي بركت يافتگان از پدر من و ملكوتي را كه از ابتداي عالم براي شما آمده شده است به ميراث گيريد ... «2»

در

جاي ديگر انجيل متي آمده است:

آنگاه اگر كسي به شما بگويد اينك مسيح در اين جا يا در آنجاست باور مكنيد، زيرا كه مسيحيان كاذب و انبياء كذبه ظاهر شده علامات و معجزات عظيمه چنان خواهند نمود كه اگر ممكن بودي برگزيدگان را گمراه كردندي.

اينك شما را پيش خبر دادم. پس اگر شما را گويند اينك در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 60

صحراست بيرون مرويد يا آن كه در خلوتست باور مكنيد. زيرا هم چنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مي شود ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد. «1»

در انجيل مرقس آمده:

پس بيدار باشيد زيرا نمي دانيد كه در چه وقت صاحب خانه مي آيد، در شام يا نصف شب يا با بانگ خروس يا صبح مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. اما آن چه به شما مي گويم و به همه مي گويم بيدار باشيد. «2»

هم چنان كه ملاحظه مي شود اين قطعه ها از انجيل، به صراحت مسيحيان را به انتظار سازنده و آمادگي براي آمدن منجي و مصلح جهاني دعوت مي نمايد و آنان را به اين نكته متوجه مي سازد كه هركس اميد به آمدن پسر انسان دارد؛ بايد بيدار و آماده باشد و آمادگي پذيرش او را در خود ايجاد كند.

مسيحيان به جهت شوق به بازگشت عيسي (ع) دچار توهماتي شدند و تاريخ هايي را براي اين رويداد پيشگويي كردند. لذا فرقه هاي متعددي پديد آمد. مثلًا گروه آناباتيستها در قرن شانزدهم براي آماده كردن زمينه ي سلطنت هزار ساله

حضرت عيسي (ع) به پا خاستند و برخي از شهرها را براي مدتي در اختيار گرفتند، ولي آنان را بي رحمانه سركوب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 61

كردند. و يا ايروينگينان براي سرعت بخشيدن به ظهور آن حضرت،

دوازده حوري تعيين كردند ولي از اين انتظار طرفي نبستند، ويا اينكه گروه گواهان يهوه براي پذيرايي از حضرت عيسي (ع) و انبياي پيشين در آمريكا آپارتمان تهيه كردند. «1»

شوق انتظار در مسيحيت معاصر

در ميان مسيحيت معاصر هم، شوق انتظار هنوز زنده است. براي اثبات اين مطلب موارد زير را به عنوان شاهد ذكر مي كنيم: همان طوري كه عده اي از مسيحيان بر اين عقيده هستند كه عيسي به زودي خواهد آمد و حكومت هزار ساله تشكيل خواهد داد، از اين رو از ديرباز گروه هاي كوچكي به هزاره گرايي در مسيحيت پديد آمده آند كه همه سعي و تلاش خود را به آمادگي براي ظهور دوباره حضرت عيسي (ع) در آخرالزمان مصروف مي دارند مثلًا فرقه ادونيستهاي روز هفتم كه قبل از سال 1843 به وجود آمدند و تا عصر ما باقي هستند. «2»

يكي از رهبران مسيحي ايران، ملي مصاحبه اي چنين اظهار مي دارد:

دين ما نيز مثل اكثر اديان ديگر كه به آمدن فردي اعتقاد دارند- به ظهور مجدد حضرت عيسي (ع) اعتقا دارد، همه مسيحيان هم به اين معتقدند چون حضرت ايشان اعلام كرده اند و در انجيل هم آمده است كه حضرت عيسي (ع) فرمود: من اكنون مي روم و باز خواهم گشت. حتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 62

كليساي ما نيز يكي از يكشنبه هاي عيد خود را يكشنبه بازگشت «1» ناميده است.» «2»

ب. يهوديت و مسئله منجي:

قسمت اوّل از كتاب مقدس به عهد عتيق معروف است كه اين قسمت همان كتاب تورات يهود و ملحقات آن است و در اين كتاب بشاراتي در مورد مسئله مهدويت آمده است.

1. در مزمور 37 از مزامير داوود نبي آمده است:

خداوند دارد نبي را به وسيله ي انتظار تسلّي مي دهد. و او را به انتظار دعوت مي نمايد و به او وعده داده مي شود كه از اكثريت شروران واهمه نداشته باشد. با اين بيان كه اي داود! ذهنت را مشوش نساز كه البته منتظران را خداوند وارث زمين قرار خواهد داد. و آنان كه لعنت شده اند پراكنده خواهند شد و صالحان از مردم همان كساني هستند كه زمين را به ميراث برند و تا فرجام حيات جهان در آن زيست كنند. «3»

مصداق همين توصيه چشم به راهي و انتظار نيز در قرآن كريم بيان شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 63

«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛ «1»

و بيقين در «زَبُور» بعد از آگاه كننده [: تورات نوشتيم كه: «بندگان شايسته ام، آن زمين را به ارث خواهند برد.»

2. در كتاب مقدس حيقوق نبي آمده

است:

اگر چه تأخير نمايد برايش منتظر باش، زيرا كه خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود، بلكه جميع امت ها را نزد خود جمع مي نمايد و تمام قوم ها را براي خويش فراهم مي آورد. «2»

قرآن كريم نيز در دو مورد به اين موضوع پرداخته است:

«قُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ؛ «3»

پس بگو: « (آنچه از حسّ) پوشيده، تنها براي خداست؛ پس منتظر باشيد، [چرا] كه من (هم) با شما از منتظرانم.»

«قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ «4»

بگو: «پس منتظر باشيد كه من (هم) با شما از منتظرانم!»

3. در كتاب مقدس صفنياي نبي آمده است:

منتظر باشيد زيرا هدف من اين است كه امت ها را جمع نمايم و ممالك را فراهم آورم، در آن زمان زبان پاك به امت ها باز خواهم داد تا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 64

جمع آنان اسم خدا را بخوانند و يك دل او را عبادت نمايند. «1»

4. در كتاب مقدس دانيال نبي آمده است:

در آن وقت سرور بزرگ ميكائيلي كه از جانب پسران قومت قائم است، خواهد ايستاد و در آن زمان قوم تو هر كسي كه در آن كتاب مكتوب يافت شده است نجات خواهد يافت. «2»

اما تو اي دانيال كلمات را مخفي كن و كتاب را به زمان انجام كار مختوم ساز حيني كه بسياري گردش كرده علم زياد گردد. «3» و آن مرد ملبس شده به كتان را كه بالاي آبهاي نهر مي ايستاد، شنيدم در حالتي كه دست راست

و دست چپ خود را به سوي آسمان بلند كرده به حيّ ابدي سوگند ياد نمود كه براي يك زمان و زمان ها و نيم زمان خواهد كشيد و به محض تمام شدن پراكندگي قوت قوم مقدس همگي اين حوادث به انجام خواهد رسيد. «4»

5. در كتاب اشعياء آمده است:

و نهالي از تنديشي برآمده شاخه از ريشه هايش قد خواهد كشيد و روح خداوند كه روح حكمت و فطانت و روح مشورت و جبروت و روح علم و خشيت از خدا است بر آن خواهد آراميد و او را در خشيت خداوند نيز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 65

هوش گردانيد. موافق منظور نظرش حكم و مطابق مسموع گوش هايش

تنبيه نخواهد فرمود بلكه ذليلان را به عدالت حكم و براي مسكينان زمين به راستي نتيجه خواهد نمود و زمين را به عصاي دهانش زده به روح لبهايش شرير را خواهد كشت. و كمربند كمرش عدالت و وفا نطاق ميانش خواهد بود و گرگ با برّه سكونت داشته، ببر با بزغاله و هم گوساله و پرواريها با شيرجوان هم خوابه خواهند شد و طفل كوچك راعي ايشان خواهد بود. «1»

ي هوديت معاصر و مسئله مهدويت

چشم به راهي و انتظار آمدن شخصي فوق العاده در بحراني ترين ايام روزگار و دادرسي او نسبت به بندگان خدا در منابع كنوني يهود با همه تحريفاتي كه طي قرون متمادي در آن ها رخ داده است قابل توجه و عنايت است. به طوري كه در عصر حاضر مشاهده

مي كنيم كه ادعيه و عبادات جامعه يهود خالي از انتظار نيست و كاملًا اين عقيده در آن هاملموس است كه در اين جا به چند نمونه اشاره مي كنيم:

1. در كلمات قدوشا «2» از انتظار سخن به ميان آمده است، و اين نمونه بارزي است بر اين كه يهوديان معاصر از جمله منتظرين مي باشند و اميد و چشم به راهي آنان را در اذهان متبلور مي سازد، در آن جا كه به منجي و موعود خود اشاره مي كند و مي گويد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 66

«اي پادشاه ما! از مقامت ظاهر شو و بر ما حكم فرمايي كن چون ما

در انتظار تو هستيم.» «1»

2. يهوديان هم اكنون هر ساله در مراسم سالگرد بنيانگذاري اسرائيل «2» مراسم باشكوهي برپا مي كنند و در آن مراسم ادعيه اي خوانده مي شود و از جمله آن ادعيه اين دعا است:

اراده ي خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد. «3»

3. نمازنامه هاي يهود «4» كه در بند هفتم آن به انتظار اشاره شده است:

«چشمان ما ببيند كه تو از در رحمت به صهيون «5» باز مي گردي»

و در فراز ديگري از آن نمازنامه آمده است:

«اين اسيران بيچاره در سرزمين هاي بيگانه هم چون غلامان و كنيزان از روزي كه آنان را ترك كرده اي منتظر تو هستند.»» همان گونه كه مشاهده نموديد در عصر كنوني در جامعه ي يهوديّت همانند گذشتگان به انتظار معتقدند و در مجموع

كامل ترين و اصيل ترين بيان در انتظار مسيحائي در منابع يهود موج مي زند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 67

ج) زرتشتيان و مسئله منجي:

بيشتر پژوهشگران اسلامي بر وجود شخصيتي به نام زرتشت باور دارند و اگرچه در خصوصيات زندگي و پيغمبر بودن او دچار ترديدند، اما اغلب مورخان اسلامي او را شاگرد با واسطه ي ارمياي نبي و يا عزيز نبي مي دانند. «1»

اما زرتشتيان بر اين باورند كه قرن ها قبل از ميلاد مسيح، «2» زرتشت به دنيا آمد و در 30 سالگي پس از آن كه مكاشفه اي به او دست داده از جانب اهورا مزدا- نام خدا در آيين زرتشت- به پيامبري مبعوث شد، «3» و اگرچه اوستا منشأ تضاد و تناقض بي شمار در ثنويت و توحيد است؛ «4» اما زرتشتيان امروزي خود را يكتاپرست مي دانند.

كتاب مقدس مزديسنا- زرتشت- اوستا «5» است.

احتمالًا آيين زرتشت، نخستين ديني بود كه پيروزي نهايي خوش رفتاري بر بدرفتاري و بشارت آمدن منجي و آباداني جهان را تعليم داد. «6»

زرتشتيان با عنايت به بشارت هاي اوستا- بر اين باورند كه بعد از

زرتشت و قبل از پايان جهان در سه فاصله هزار سال، سه منجي به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 68

نام هاي آشود، آشودرماه، سوشيانت (سوشيانس) خواهند آمد و يكي پس از ديگري جهان را پر از عدل و داد خواهند كرد.

«1»

سوشيانت سوّم «2» هنوز زاده نشده و نو كننده و رهاننده جهان در پايان هزاره سوم است. او سومين پسر آينده زرتشت و آخرين آفريده و مخلوق اهورا مزدا شمرده شده است. «3»

اينك به مواردي از كتاب اوستا و ديگر آثار زردشت و زردشتي كه پيرامون مهدويت است اشاره مي كنيم:

1. كي اي مزدا، «4» سپيده درخشان پيروزي، جهان را در برخواهد گرفت. كي درخشندگي آفتاب دين، همه جا را تابان خواهد ساخت؟ كي سوشيانت ها فراواني و زيادي خواهند يافت تا از پرتو كار و كردارشان دين گسترده شود. «5»

2. در كتاب جاماسب كه از كتب زرتشتيان است آمده است كه:

مردي بيرون آيد از زمين تا زيان از فرزندان هاشم مردي بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دين جد خويش بود با سپاه بسيار و روي به ايران نهد و آباداني كند و زمين پرداد كند ...» «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 69

3. در كتاب گات ها كه بخشي از اوستاي زردشت مي باشد گويد:

كي اي مزدا بامداد روز فراز آيد جهان دين راستين فراگيرد با آموزش هاي فزايش بخش پر خرد رهانندگان كيانند آناني كه بهمن به ياريشان خواهد آمد از براي آگاه ساختن من ترا برگزيدم ... «1»

4. در فروردين يشت قسمت ديگر اوستا فقره 146 آمده است:

بشود فرهوشي ها- ارواح و قواي نيكان- به زودي در اين جا به ديدار ما بشتابند، بشود كه آنان به ياري ما آيند و هنگامي كه به تنگنا افتاده ايم ياوري

آشكار خويش نگهداريمان كنند، با پشتيباني اهورا مزدا.

زرتشتيان معاصر و مسئله مهدويت

زرتشتيان در زمان معاصر با خواندن ادعيه و ديگر مراسم عملًا منتظر بودن خود را به اثبات مي رسانند.

1. خواندن سه بار دعاي (اشم اهورا مزدا) كه واژه هاي نخستين از بند اول كرده 13 و يسپرد و ديگر اعمال آن، براي ظهور سه موعود مزديناست و چنان چه اين دعا به خوبي و درستي خوانده شود، ايشان زودتر به جهان مي آيند و دنيا را آبادتر و امن تر مي كنند. «2»

2. بهترين مردمان در ايام سخت پيش از ظهور كسي است كه علي رغم كمرنگ شدن و اضمحلال دين و دينداري هنوز كشتي نشان و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 70

كمربند مخصوص آيين زرتشتي را در ميان بسته باشد و به اين آيين وفادار بماند و به خواندن دعاهاي وارده مبادرت ورزد تا ظهور موعودها

زودتر فرارسد. «1»

د) هندوئيسم و مسئله منجي:

انديشه منجي در آيين هند و با شخصيت كلكي يا كلكين شكل مي گيرد. بنابر فكر هندويي، جهان از چهار دوره ي رو به انحطاط تشكيل مي شود. در چهارمين دوره يعني عصر كلي، سراسر جهان را ظلم و تاريكي فرا مي گيرد، ناشايستگان بر جان و مال مردم مسلط مي شوند، دروغ و دزدي و رشوه سايه سياه خويش را بر دنيا مي گستراند. در اين عصر كه بنابر باورهاي هندويي، ما اكنون در آن به سر مي بريم فقط به يك چهارم دَرْمِه (نظم كيهاني يا دين) عمل مي شود و سه چهارم آن به دست

فراموشي سپرده مي شود.

در پايان چنين دوران سياهي دهمين و آخرين تنزل (اوتاره) ويشنو «2» كه كلكي يا كلين نام دارد، سوار بر اسبي سفيد و با شمشيري آخته و شهاب گون ظهور مي كند تا شرارت و ظلم را ريشه كن كند و عدالت و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 71

فضيلت را برقرار سازد. «1»

اين نكته شايان توجه است كه هندويان براساس كتب مقدسشان

منتظر حضرت ولي عصر هستند و كتاب هاي آنان اسم حضرت را برده و از قيام ايشان بشارت داده است «2» كه به نمونه هايي اشاره مي شود.

1. در كتاب ديد كه نزد هندويان كتب آسماني است آمده:

پس از خرابي دنيا (هرج و مرج شدنش) پادشاهي در آخرالزمان ظاهر مي شود كه پيشواي خلايق شود و نامش منصور «3» باشد و تمام عالم را بگيرد و تمام اشخاص را از مؤمن و كافر بشناسد.

2. شاكموتي پيامبر هندوها در كتاب خود نسب يحيي را به سير خلايق مي رساند و چنين بيان مي دارد:

پادشاهي دنيا به فرزند سير خلايق دو جهان كشن «4» بزرگوار تمام مي شود. او كسي است كه بر كوه هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرهايي سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند و جن و انس در خدمت او شوند و از سودان كه زير خط استوا است تا ارض تسعين كه زير قطب شمال است و ماوراء بحار را صاحب شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد و نام او قائم است و

خداشناس باشد. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 72

3. در كتاب پاتكيل از اعاظم هندوان كه در نزد آنان صاحب كتاب آسماني است راجع به منجي آخرالزمان بشارت داد كه او از نسل پيامبر اسلام و صي او علي بن ابيطالب است كه نام وي راهنما مي باشد.

كه چون مدت روز تمام شود دنياي كهنه نو شود و زنده گردد و صاحب ملك تازه پيدا شود از فرزندان دو پيشواي جهان يكي ناموس آخرالزمان. «1»

و ديگري صديق اكبر يعني وصي بزرگتر وي كه پشن «2» نام دارد و نام آن صاحب ملك تازه راهنما است «3» بحق پادشاه شود و خليفه رأم «4» باشد وحكم براند و او را معجزه بسيار باشد هركه پناه به او برد و دين پدران او اختيار كند سرخ روي باشد در نزد رأم و دولت او بسيار كشيده شود و عمر او از فرزندان ناموس اكبر زياد باشد و آخر دنيا به او تمام شود ... «5»

بنابراين روشن است كه اعتقاد به آمدن يك منجي و مصلح جهان عقيده اي قطعي در نزد هندوها است و اين اعتقاد به طور وسيع و گسترده اي در ميان آنان رواج دارد، چنان كه در بسياري از كتاب هاي مقدسشان به آن بشارت داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 73

ه-) بوديسم و مسئله منجي:

آيين

بودا يكي از شاخه هاي كيش هندوست كه از هندوستان بيرون آمده و سراسر مناطق خاوري را در نورديده است و به علت گسترش در

مناطق پر جمعيت جهان، پيروان زيادي دارد. «1»

انديشه موعود گرايي در آيين بودائيان با مفهوم ميتريه تبيين مي گردد، ميترويه «2» در الهيات بودايي او را بوداي پنجم و آخرين بودا از بودائيان زمين مي دانند كه هنوز نيامده است اما خواهد آمد تا همگان را نجات دهد. او را در نماد نگاري بودايي به هيبت مردي در وضعيت نشسته ي آماده برخاستن نمايش مي دهند تا نمادي از آمادگي وي براي قيام باشد. «3»

انديشه انتظار و اعتقاد به موعود، تا آن جا در ميان بودائيان رواج داشته و دارد كه در آرزوي به سر آمدن انتظار، بعضي اوقات افرادي را مصداق منجي موعود پنداشته اند. به عنوان نمونه در شمال برمه مردم عقيده دارند بودا از رهبران ديني معاصر پادشاه جهان و همان بوداي آينده يعني ميتريه بوده است و يا در ميان بودائيان آسيا فراوان پيش آمده كه رهبران آينده يعني ميتريه بوده است و يا در ميان بودائيان آسيا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 74

فراوان پيش آمده كه رهبران و پايه گذاران جريان هاي ديني اجتماعي را، همان ميتريه مي انگاشته اند.» جالب توجه است كه بودائيان نيز براساس بعضي از كتاب هاي

مقدسشان مانند مسلمانان منتظر ظهور شخصيتي هستند كه از نسل پيامبر اكرم (ص) است چنان كه بودائيان در كتاب دادانگ از قول بودا نقل مي كنند كه او گفته:

آن وقت (بعد

از پر شدن عالم از فسق و گناه) دست راستين جانشين مماطا ظهور كند خاور و باختر عالم را بگيرد، آدميان را به راه خوبي ها رهبري كند. او تنها حق و راستي را قبول كند و بسيار كسان را بكشد و خلايق را هدايت كند ... «2»

روشن است كه موعود گرايي و عقيده منجي آخرالزمان در ميان بودائيان عقيده اي اصيل و قطعي است علاوه بر اين كه با اثبات قطعي بودن عقيده به ظهور منجي، مسئله انتظار و منتظر بودن آنان نيز ثابت مي شود زيرا انتظار از آثار و نتائج عقيده به ظهور منجي است كه در آيين هندو روشن گرديد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 75

نتيجه گيري:

بنابراين روشن مي شود كه در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحي كه در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و به جنايت ها و خيانت هاي ضد انساني پايان خواهد داد و شالوده حكومت واحد جهاني را براساس عدالت و آزادي واقعي بنيان خواهد نهاد- سخن به ميان آمده است و تمام رسولان و سفيران الهي در اين زمينه به مردم با ايمان جهان نويدهايي داده اند هرچند مذاهب مختلف در مورد نام آن مصلح و ويژگي هاي او و علائم ظهور او؛ تفاوت هايي با يكديگر دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 77

چه كسي بر امام زمان نماز مي خواند

پرسش:

اگر هر امامي را امام معصوم

غسل مي دهد و نماز او را مي خواند، پس بر حضرت مهدي (ع) چه كسي نماز خواهد خواند؟ و آيا رجعت ممكن است؟

پاسخ:

آنچه از روايات معصومين استفاده مي شود آن است كه حضرت امام حسين (ع) در زمان حكومت حضرت مهدي (ع) زنده مي شوند و هنگامي كه حضرت مهدي (ع) از دنيا رفتند عهده دار غسل و نماز و دفن حضرت مي شوند.

رسيدگي به كفن و دفن امام معصوم با چه كسي است؟

مشهور است كه امام معصوم را غير از امام معصوم غسل نمي دهد و اكثر كتب تاريخي نيز اين قضيه را نقل نموده اند و در منابع روائي هم رواياتي بيان شده كه اجمالًا اين مطلب را ثابت مي كند و مرحوم كليني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 78

در كتاب شريف كافي «1» بابي را تحت عنوان «امام را جز يكي از ائمه غسل نمي دهند» آورده است. اما فقط 3 روايت از حضرت امام رضا (ع) نقل مي كند كه دلالت آنها صريح نيست و احتمالات ديگري نيز داده مي شود مثلًا:

ابو معمر مي گويد از امام رضا (ع) پرسيدم كه امام را امام غسل مي دهد؟ حضرت فرمودند: سنتي (: شيوه ي نيكو و مستحب) است از موسي بن عمران، يكي از شيعيان نيز به حضرت امام رضا (ع) عرض مي كند «واقفيه» «2» با ما مشاجره مي كنند و مي گويند: امام را جز امام، غسل نمي دهد (كنايه از اينكه امام كاظم (ع) در بغداد شهيد شده و فرزند او علي بن موسي (ع) در مدينه بودند چگونه ممكن است ايشان را غسل داده باشند. پس پدر خود را غسل نداده اند و چون امام را امام بايد غسل دهد پس علي بن

موسي الرضا (ع) امام نيستند.)

امام رضا (ع) فرمودند: آنها چه مي دانند كه چه كسي او را غسل داده است؟! بعد، از آن شخص پرسيدند: تو چه جوابي دادي آن شخص مي گويد گفتم: اگر مولايم بگويد: خودم او را در زير عرش پروردگار غسل داده ام، راست گفته؛ و اگر بگويد: در دل زمين غسل داده ام راست گفته. امام رضا (ع) فرمودند: اين چنين نيست. او گفت: پس چه بگويم؟ حضرت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 79

فرمودند: بگو من غسلش داده ام. گفتم: بگويم شما غسل داده ايد؟

فرمودند: آري. «1»

با توجه به اين روايت معلوم مي شود در زمان خود ائمه (ع) نيز اين كه امام بايد امام را غسل بدهد از مسلّمات بوده و به آن استناد مي شده است.

در مورد اينكه چه كسي عهده دار امر نماز و دفن حضرت امام حسين (ع) شده اختلاف بسيار است و محدث قمي (ع) مي نويسد: در كتب معتبر كيفيت دفن امام حسين (ع) و اصحاب او به تفصيل بيان نشده است. «2» آنچه مسلّم است آن است كه قبيله ي بني اسد آمدند و شهدا را دفن كردند، و از روايتي كه «شيخ كشي» (از بزرگان علم رجال) در كتاب رجال كشي نقل كرده، به دست مي آيد كه امام سجاد (ع) به قدرت امامت از حبس عبيدالله بن زياد در كوفه خارج شدند و در كربلا حاضر شده و به كفن و دفن پدر بزرگوار خود و ديگر شهداي كربلا رسيدگي كردند و اگر اين صحيح باشد آمدن امام رضا (ع) نيز از مدينه به بغداد مؤيدي خواهد داشت چرا كه امام رضا (ع) در حبس هم نبودند. «3»

هر چند

محدث قمي ادعا مي كند كيفيت دفن امام حسين (ع) در كتب معتبر بيان نشده اما در كتاب نفس المهموم مي نويسد:

در محل خود ثابت است كه بر معصوم ولايت ندارد مگر امام معصوم؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 80

و امام را بايد امام غسل دهد و اگر امام در مشرق باشد و وصي او در

مغرب، خداوند ميان آنها جمع مي كند. «1» اما علامه شعراني در توضيح آن مي نويسد: در رسيدگي به امور امام قبلي، ولايت با وصي اوست هر چند آن وصي، پسر كوچك تر باشد و آن امام، پسر بزرگ تري داشته باشد؛ چنانچه هنگام شهادت امام صادق (ع) امام كاظم (ع)- كه از برادر خود عبدالله افطح كوچك تر بودند- بر او مقدم شدند و كفن و دفن حضرت امام صادق (ع) را انجام دادند.

اما اينكه آيا امام، خودش بايد بي واسطه تجهيز نمايد يا مي تواند ديگري را مأمور كند يا راضي شود به عمل ديگري؟ اينها از اختيارات خود امام است. شيخ طوسي (ره) در احكام غسل ميت حديثي روايت كرده اند از معاويه بن عمار كه از خواص اصحاب امام صادق (ع) است كه آن حضرت وصيت كرد: معاويه بن عمار او را غسل دهد. و شيخ طوسي از اين حديث تعجب ننموده و تأويل نكرده، از اين رو معلوم مي شود علمايي مانند شيخ طوسي و شيخ مفيد (ع) جايز مي دانستند غيرمعصوم عهده دار غسل معصوم گردد البته با وصيت امام و يا رخصت يا رضايت وليّ او.

و اينكه بايد حتماً مباشر غسل معصوم، معصوم باشد بين متأخرين،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 81

معروف شده و ميان علماي سابق كه عارف به

مسائل كلام و عقايد اين فرقه بوده اند ثابت نبوده و اين همه كتاب، كه علماي سابق در علم كلام و عقائد يا در خصوص امامت نوشته اند غسل دادن امام توسط امام بعدي را جزء شرايط امامت نام نبرده اند. «1»

البته در خصوص نماز امام معصوم بر امام معصوم مي توان به روايتي كه مرحوم حاج شيخ عباس قمي از ابن بابويه قمي نقل مي كند استشهاد كرد كه بخشي از روايت اين است كه جعفر كذّاب عموي امام زمان (ع) به همراه تعدادي از شيعيان به صحن خانه ي امام حسن عسكري وارد شد، ديد بدن مطهر امام حسن عسكري (ع) را كفن كرده اند و آماده ي نماز است، آنگاه جلو ايستاد تا بر برادر خود نماز بخواند، همين كه خواست تكبير بگويد طفلي گندم گون، پيچيده موي، گشاده دندان، مانند پاره ي ماه بيرون آمد و رداي جعفر را كشيد و فرمود: اي عمو بايست كه من سزاوارترم از تو به نماز بر پدر خود! در آن هنگام جعفر عقب رفت و رنگش متغير شد و آن طفل پيش ايستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز خواند ... «2»

شيخ حرعاملي نيز از كتاب «كشف الغمه» نقل مي كند كه امام سجاد (ع) به حضرت امام باقر (ع) وصيت كرد كه ايشان را غسل دهد و فرمود: امام را جز امام نبايد غسل بدهد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 82

نتيجه گيري:

آنچه از دلايل و روايات مشهور به دست مي آيد اين است كه امام معصوم نسبت به رسيدگي به امور معصوم مانند غسل و كفن و نماز و

دفن از ديگران اولي است و در كيفيت اقدام امام كه آيا:

1. به

طور مستقيم خود متكفل اين امر مي شود؛

2. يا ديگري را مأمور مي كند؛

3. يا اينكه به عمل ديگري رضايت مي دهد؛

4. يا اينكه خود مستقيماً ولو به صورت مخفي عمل غسل و نماز را انجام مي دهد ولو اينكه به علت تقيه اجازه بدهد ديگري هم يك بار ديگر غسل دهد يا نماز بخواند.

بر ما روشن نيست.

چنانچه برخي محققين نوشته اند: تحقيق درباره ي اين موضوع در اين زمان نتيجه ي عملي، بلكه اعتقادي خاصي ندارد و از ضرورياتي هم نيست كه با اقرار يا انكار آن اثر مهمي ثابت شود. «1»

«رجعت» و بازگشت كساني كه مرده اند چگونه ممكن است؟

رجعت به معناي بازگشت است و در منابع اسلامي نيز به كار رفته و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 83

به اين معنا است كه امامان معصوم (ع) و تعداد زيادي از كساني كه جهان را بدرود گفته اند بار ديگر پس از حضرت مهدي (ع) و پيش از شهادت او به خواست خداوند و اراده ي حكيمانه او به اين جهان باز مي گردند. و نخستين رجعت كننده امام حسين (ع) هستند و پس از ايشان همه ي امامان يكي پس از ديگري رجعت خواهند كرد. «1»

رجعت از عقايد مسلّم شيعه است و آيات و روايات زيادي بر آن دلالت دارد.

لازم به ذكر است كه اين بازگشت و زنده شدن بعضي افراد، اختصاص به امت پيامبر ندارد، و در قرآن موارد متعددي از امت هاي گذشته نقل شده است مانند آيه 243 سوره ي بقره كه مي فرمايد:

«أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوْا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا

يَشْكُرُونَ؛ آيا اطلاع نيافتي از كساني كه از بيم مرگ، از خانه هايشان خارج شدند و حال آنكه آنان هزاران (نفر) بودند؟! و خدا به آنان گفت: «بميريد!» سپس آنان را زنده كرد؛ قطعاً خدا نسبت به مردم داراي بخشش است؛ و ليكن بيشتر مردم، سپاسگزاري نمي كنند.»

يا آيه 259 سوره بقره كه به داستان مردن حضرت عزير (ع) به مدت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 84

صد سال و زنده شدن ايشان اشاره دارد ...

«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَهٍ وَهِيَ خَاوِيَهٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَهَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَي طَعَامَكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَلِنَجْعَلَكَ آيَهً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَي الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛ يا (اطلاع نيافتي از) همچون كسي كه از كنار آبادي عبور كرد، در حالي كه [ديوارهاي آن، به روي سقف هايش فرو ريخته بود! (آن پيامبر با خود) گفت: «چگونه خدا اين [ها] را پس از مرگش [ان ، زنده مي كند؟!» و خدا او را صد سال ميراند؛ سپس او را بر انگيخت؛ (و به او) فرمود: «چقدر درنگ كردي؟» (پيامبر) گفت: «يك روز؛ يا بخشي از يك روز را درنگ كردم.» (خدا) فرمود: «بلكه صد سال درنگ كردي! پس به غذايت و نوشيدني ات بنگر، كه هيچ گونه تغيير نيافته است! و [لي به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشي شده، و اين امور براي اين است كه تو يقين پيدا كني)،

و براي اينكه تو را نشانه اي براي مردم (در مورد رستاخيز) قرار دهيم. و به استخوان ها بنگر كه چگونه آنها را برداشته، [به هم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 85

پيوند مي دهيم،] سپس گوشت بر آن مي پوشانيم!» پس هنگامي كه (اين حقايق) بر او روشن شد، گفت: «مي دانم كه خدا بر هر چيزي تواناست.»

حدود 76 آيه از قرآن پيرامون رجعت تفسير و تأويل شده است. علامه مجلسي (ره) مي فرمايد اگر احاديث رجعت متواتر نباشد ديگر در

هيچ مورد ديگري نمي توان ادّعاي تواتر كرد. «1»

شيخ حر عاملي 520 روايت در اين زمينه در كتاب «الايقاظ من الهجعه بالبرهان علي الرجعه» نقل كرده است.

همچنين در بحارالانوار مرحوم مجلسي از اين روايات فراوان به چشم مي خورد مانند اينكه امام صادق (ع) فرمودند: ايّام الله 3 روز است روز قيام قائم و روز رجعت و روز رستاخيز. «2»

در ادعيه و زيارت نامه ها هم اشارات فراواني به رجعت شده است مثلًا در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم: «معترف بكم، مؤمن بايابكم مصدّق برجعتكم، منتظر لامركم ...»

به شما ايمان دارم، بازگشت شما را باور دارم رجعت شما را تصديق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 86

مي كنم، امر شما را انتظار مي كشم. «1»

و طبق روايات، ائمه (ع) نيز يكي پس از ديگري بازخواهند گشت و اولين كسي كه رجعت مي كند حضرت امام حسين (ع) هستند و آنقدر در زمين حكومت مي كند تا موي ابروهايش بر روي چشم مباركش بيفتد. «2»

و در روايتي حكايت شده: امام حسين (ع) با اصحاب خود كه شهيد شدند رجعت مي كنند. و در روايتي ديگر از امام صادق (ع) نقل شده هفتاد پيامبر

با امام حسين (ع) بيرون مي آيند در حالي كه حضرت حجت- عجل الله تعالي فرجه- در ميان مردم مي باشد، و وقتي معرفت امام حسين (ع) در دل هاي مؤمنان قرار گرفت حضرت مهدي (ع) از دنيا مي روند و حضرت امام حسين (ع) ايشان را غسل مي دهند و كفن مي كنند و بر او نماز مي خوانند و در لحد مي گذارند. زيرا كه امام را، غير از امام ديگري غسل نمي دهد و بر او نماز نمي خواند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 87

پيشينه مسجد جمكران

1. پيشينه مسجد مقدس جمكران را بنويسيد؟
2. اعمال مسجد مقدس جمكران چيست؟
3. چرا شب هاي چهارشنبه افراد به اين مسجد مي روند؟

پرسش:

1. پيشينه مسجد مقدس جمكران را بنويسيد؟

2. اعمال مسجد مقدس جمكران چيست؟

3. چرا شب هاي چهارشنبه افراد به اين مسجد مي روند؟

پاسخ: مرحوم حاج ميرزا حسين نوري در كتاب كلمه طيبه به نقل از كتاب تاريخ قم تأليف حسن بن محمد بن حسن قمي به نقل از كتاب مونس الحزين في معرفه الحق و اليقين محمد بن بابويه قمي (شيخ صدوق) نقل مي كند كه در زمان غيبت صغري سال 393 (ه-. ق) شخصي به نام شيخ حسن بن مثله جمكراني مي گويد: «1»

شب سه شنبه 17 ماه مبارك رمضان در خانه خود خوابيده بودم كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 88

ناگاه جماعتي از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: برخيز و دعوت حضرت مهدي (عج) را اجابت كن كه تو را مي خواند.

حركت كرديم، آنها مرا به محلي كه اكنون مسجد (جمكران) است آوردند، نگاه كردم ديدم فرشي زيبا بر روي تختي گسترده شده و جواني كه حدود 23 سال داشت بر آن تخت بر بالش تكيه زده و پير مردي هم در كنار ايشان نشسته كه

آن پير، حضرت خضر (ع) بود آنگاه آن پير مرا نشانيد.

حضرت مهدي (عج) مرا به نام خواند و فرمود:

نزد كشاورز اين زمين (مكان مسجد) برو، و بگو اين زمين شريف و مقدسي است، و خداوند آن را از زمين هاي ديگر برگزيده است و ديگر در اين زمين كشاورزي نكند.

عرض كردم:

سيدي و مولاي من، لازم است كه من دليل و نشانه اي داشته باشيم وگرنه مردم حرف مرا قبول نمي كنند.

حضرت فرمودند: «تو آن رسالت را انجام بده ما خودمان نشانه اي براي آن قرار مي دهيم.»

و در ادامه حضرت فرمودند: «به مردم بگو به اين مكان رغبت كنند و آن را عزيز دارند و اعمال مسجد را چنين فرمودند:

«چهار ركعت نماز در آن گذارند، دو ركعت اول به نيت نماز تحيت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 89

مسجد، در هر ركعت يك حمد و هفت «قل هو اللَّه»، و در ركوع و سجود هم، هفت مرتبه ذكر مخصوصش را تكرار كنند.

و در ركعت دوم به نيت نماز صاحب الزمان (عج) خوانده شود، به اين صورت كه حمد شروع شود و آيه «اياك نعبد و اياك نستعين» را 100 مرتبه تكرار كنند و بعد ادامه داده تا سوره حمد تمام شود بعد يك سوره خوانده شود و ذكر ركوع و سجود هفت مرتبه تكرار شود و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بخوانند، و بعد از سلام پايان نماز، يك مرتبه «لا إله الا اللَّه» و به دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا (س) را بگويند، و بعد از آن سجده رفته و 100 بار صلوات بفرستند.

سپس حضرت فرمود: هر كس اين دو ركعت نماز را

در اين مكان بخواند همانند كسي است كه دو ركعت نماز در كعبه خوانده باشد. «1»

بنابراين گزارش تاريخي واقعه اتفاق افتاده و در تاريخ مكتوب شده و اين ملاقات در بيداري انجام شده و اعمال مسجد هم در بيداري به حسن بن مثله گفته شده است.

توجه بزرگان دين نسبت به مسجد مقدس جمكران

بزرگان دين و مراجع تقليد و اولياء اللَّه توجه والائي نسبت به اين مسجد مقدس داشته و دارند، از جمله اينكه آيه اللَّه العظمي محمدتقي خوانساري با مرحوم آيه اللَّه العظمي اراكي (ره) پياده به مسجد مقدس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 90

جمكران مي رفتند.

و از آيه اللَّه العظمي نجفي مرعشي (ره) نقل شده: «حقير خودم مكرر كراماتي در مسجد مقدس جمكران مشاهده كرده ام، چهل شب چهارشنبه مكرر موفق شدم كه در آن مسجد بيتوته كنم و جاي ترديد نيست كه از امكنه اي [مكان هايي است كه مورد توجه و نزول بركات الهي مي باشد و بعد از مسجد سهله (واقع در كوفه كه منسوب به امام زمان (عج) است) بهترين مقام و بهترين جائي است كه منتسب به حضرت ولي عصر مي باشد.»

و مقام رهبري حضرت آيه اللَّه العظمي خامنه اي هم در طي ديدار با دبير كل حزب اللَّه لبنان به ايشان توصيه مي كند به مسجد مقدس جمكران مشرف شوند. چرا كه تشرف به مسجد مقدس جمكران براي حل مشكلات كشور ما راه گشا بوده است. «1»

اما در مورد بخش سوم كه: «چرا شبهاي چهارشنبه افراد به اين مسجد مي روند ظاهراً تفاوتي ميان ايام هفته نمي باشد.»

كتب معتبري كه در مورد مسجد مقدس جمكران نوشته شده در خصوص شب چهارشنبه را متذكر نشده اند و در

همه اوقات مي توان به مسجد مقدس مشرف شد و اعمال را انجام داد.

البته مسجد سهله كه منسوب به امام زمان است اعمالش در شب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 91

چهارشنبه فضيلت دارد از اين رو احتمال دارد چون اين مسجد هم

منسوب به آن حضرت است مردم در طول زمان به خاطر تبرك و تيمم و يا به خاطر اين كه يادي از مسجد سهله كرده باشند سعي مي كردند در اين مسجد نيز شب هاي چهارشنبه حاضر شوند كه در طول تاريخ ماندگار شده است. ضمناً حسن مثله جمكراني مأمور مي شود كه گوسفندي را در شب چهارشنبه قرباني كند و در روز چهارشنبه 18 ماه مبارك رمضان اتفاق مي افتد كه بيماراني به سبب آن قرباني شفا پيدا كردند لذا شب چهارشنبه از اهميت بيشتري برخوردار شد.

معرفي كتاب:

پيشينه تاريخي اين مسجد مقدس را مي توانيد در كتاب هاي ذيل بيشتر مطالعه بفرمائيد:

الف. تاريخ قم، شيخ صدوق.

ب. بحارالانوار، ج 53، ص 230.

ج. هدايه شيخ صدوق، ص 201.

د. معارف و معاريف واژه جمكران، ج 4، ص 196.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 93

فصل دوم: جهان قبل از عصر مهدوي

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 95

آيا تا زمان ظهور امام عصر (عج) قرآن و اسلام تحريف مي شود؟

پرسش:

آيا تا زمان ظهور امام عصر (عج) قرآن و اسلام تحريف مي شود؟ پاسخ:

مقدمه:

قرآن كتاب هدايت و اسلام دين جاويد خداوند است. و اصلي ترين سرمايه ي بشر براي يافتن قوانين ديني قرآن است و اين كتاب الهي ريسمان محكمي است كه در تمام زمان ها و مكان ها و در هر شرايطي اگر به آن چنگ زده شود گمراهي در پيش نخواهد داشت. قرآن كتابي است كه به صورت متواتر نسل به نسل به دست ما رسيده است. بنابراين خداوند اين كتاب مهم و دين جاويد را به دست نااهلان و معاندان نمي سپارد تا از صراط مستقيم الهي منحرف كنند و آيات متعددي نيز بدين مطلب اشاره دارد. بنابراين چه از نظر عقل و چه از نظر نقل تحريف قرآن و آموزه هاي ديني محقق شدني نيست و اگر هم در طول تاريخ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 96

سستي و ضعفي ديده مي شود مربوط به مقام عمل به دين اسلام توسط انسان ها مي باشد.

بنابراين قرآن تحريف ناپذير و دين اسلام جاويد است و تضمين شده اما مسلماني مردم و حفظ دينداري آنها تضمين شده نيست؛ و در هر زماني ممكن است اشخاص از فتنه ها و آزمايش هاي الهي موفّق خارج نشوند، چنانچه زمان حضرت نوح فتنه ها مردم را فرا گرفت و عدّه ي معدودي به همراه حضرت نوح سوار بر كشتي شدند يا زمان حضرت موسي «فتنه گوساله سامري» موجب شد تا بسياري از مردم بني اسرائيل گوساله پرست شوند و از اين فتنه ها در

امت پيامبر هم بوده و هست.

عدم تحريف قرآن:

در اينجا به طور اختصار چند دليل بر عدم تحريف قرآن مي آوريم:

1. مهمترين دليل عدم تحريف قرآن، «تواتر قرآن» است كه نسل به نسل توسط تعداد زيادي حفظ و نقل شده است.

2. خداوند تبارك و تعالي در قرآن مجيد مي فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «1»؛ «ما قرآن را فرو فرستاديم و ما آن را نگهبانيم.»

در اين آيه خداوند خود ايمني قرآن را از هرگونه تحريفي تضمين نموده است.

براي مطالعه ي بيشتر در اين مورد به كتاب «سلامه القرآن من

التحريف» دكتر نجارزادگان و «صيانه القرآن عن التحريف» آيت الله

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 97

معرفت و كتاب «البيان» آيت الله خوئي مراجعه شود.

بررسي روايات:

اكنون به بررسي رواياتي مي پردازيم كه دلالت دارد بر اين كه عمل به دين در آخرالزمان دست خوش حوادث مي شود و مردم در فتنه ها از دين خارج مي شوند (اما در عين حال اصل دين و قرآن در همه زمان ها وجود دارد و تحريف شدني نيست)

روايات مربوط به اين موضوع را مي توان به دو دسته تقسيم كرد:

دسته اول: روايات مربوط به قبل از ظهور حضرت مهدي (عج)

دسته دوم: روايات مربوط به بعد از ظهور حضرت مهدي (عج)

دسته اول: روايات مربوط به قبل از ظهور حضرت مهدي (عج):

اين روايات نيز خود به دو گروه تقسيم مي شود:

1. رواياتي كه به طور مستقيم اين معنا را مي رساند.

2. رواياتي كه به طور غيرمستقيم اين معنا را مي رساند.

روايات گروه اول مانند:

1. امام صادق (ع) از پيامبر اكرم (ص) حكايت مي كنند كه «به زودي بر مردم زماني برسد كه باقي نماند از قرآن، مگر رسمش و

از اسلام مگر اسمش؛ مي گويند: مسلمانيم، ولي دورترين مردمند به اسلام ...» «1»

2. از امام صادق (ع) حكايت شده: «يكي از علامات فرج، آن است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 98

ببيني شنيدن قرآن بر مردم سنگين است و شنيدن باطل آسان، و ببيني كه قرآن كهنه شده و ...» «1»

3. از حضرت علي (ع) نقل شده: «زود است بيايد بر شما بعد از من زماني كه نباشد در آن زمان چيزي مخفي تر از حق و آشكارتر از باطل، و زياد دروغ بستن به خدا و رسولش، و نباشد نزد اهل آن زمان متاعي بي ارزش تر از كتاب خدا وقتي به حق تلاوت شود، و نباشد متاعي رواج تر و پر استفاده تر از كتاب خدا، وقتي كه بر خلاف حق تفسير شود؛ و نباشد در شهرها و آبادي ها، و نه در بندگان خدا چيزي كه منكرتر باشد از معروف، و معروف تر باشد از منكر ... «2»

روايات گروه دوم مانند:

رواياتي كه در آن آمده: نماز ضايع مي شود، خوردن ربا علني مي شود، هرج و مرج زياد مي شود، ريختن خون سبك شمرده مي شود، امانت ها ضايع مي شود، شراب مي خورند، كتاب خدا و احكامش معطل مي ماند و كسي به آن عمل نمي كند، مؤمن حقير شمرده مي شود و منافق امين، به اسباب لهو و لعب و ساز و آواز چنگ مي زنند و احدي كسي را منع نكند و جرأت بر منع هم نداشته باشد و ... كه در روايات زيادي نقل شده است. «3»

چنانچه از متن روايات مذكور به خوبي بدست مي آيد «اصل دين و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 99

متن قرآن» منحرف يا مندرس يا

كهنه نمي شود بلكه دين و آموزه هاي آن امري است روشن، هميشه و همه جا هر كسي مي داند نماز جزء دين است و رباخواري حرام است اما آنچه كه دست خوش حوادث و فتنه ها مي شود «عمل به دين» است و روايات هم ناظر به مقام عمل مردم به دين مي باشد، اگر هم ناظر به «مقام علم دين» باشد اين گونه معنا مي شود كه حرف هاي باطل و تفسيرهاي غلط از قرآن در فضاي جامعه رواج مي يابد. اما چنين نيست كه اصل قرآن يا آموزه هاي دين از بين برود. قرآن، و علم آن موجود است، كسي عمل به آن نمي كند و سراغ آموزه هاي قرآني نمي رود، به عبارت ديگر دين خريدار ندارد، و اين مدعاي ما را دو امر تأييد مي كند:

1. ادله ي عقلي و نقلي كه تحريف قرآن را رد مي كند و محفوظ بودن قرآن از تحريف را به اثبات مي رساند، چنانچه بيان شد.

2. رواياتي مانند روايت مفضل كه مي گويد:

«خدمت امام صادق (ع) بودم و در اطاق، افراد ديگري هم بودند كه من گمان كردم روي سخن حضرت با ديگري است آنگاه فرمودند: همانا به خدا صاحب اين امر از شما پنهان و غائب مي شود و از ياد برود به طوري كه گفته شود مرد، هلاك شد، در كدام دره افتاد! و شما وارو شويد مثل كشتي كه در موج دريا وارو شود و برگردد! نجاتي نباشد مگر براي كسي كه خدا از او ميثاق گرفته باشد و ايمان در قلبش نوشته باشد و به واسطه ي روح خود، او را تأييد كرده باشد. و البته 12 پرچم مختلف بلند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 100

مي شود

كه دانسته نشود كدام حق است و كدام باطل، مفضل مي گويد: (در اين هنگام) به گريه افتادم حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟ عرض كردم: چگونه گريه نكنم و حال آنكه شما مي فرماييد دوازده پرچم مشتبه و مختلف بلند مي شود كه شناخته نشود كدام حق و كدام باطل است؟! مفضل مي گويد: در مجلس حضرت پنجره اي بود كه نور خورشيد داخل آن تابيده بود حضرت فرمود: آيا اين روشن است؟ عرض كردم: بلي، حضرت فرمودند: امر ما روشن تر از اين خورشيد است.» «1»

طبق اين روايت و مانند آن حق هميشه روشن است بهتر از خورشيد. اما اگر طالب حق نباشد و بازار بي ديني رواج داشته باشد بحث ديگري است مربوط به ابتلا و آزمايش مردم.

دسته دوم: روايات مربوط به بعد از ظهور حضرت مهدي (عج)

در كتاب هاي روايي به رواياتي بر مي خوريم كه تعابيري در آنها به كار رفته كه از آنها برداشت مي شود كه حضرت مهدي (عج) با امر جديدي ظهور مي كنند و ممكن است كسي به اشتباه گمان كند كه قبل از ظهور حضرت، دين تحريف شده و قابل شناسائي نيست كه اين مطلب نياز به نقد و بررسي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 101

آن تعابير عبارتند از:

1. امر جديد؛

2. كتاب جديد؛

3. سُنت جديد؛

4. حكم جديد.

كه مجموعه ي اين 4 تعبير در روايتي از امام باقر (ع) حكايت شده كه «هر گاه مهدي خروج كند، به امر جديد و كتاب جديد و سنت جديد و حكم جديد قيام خواهد كرد.»» ابو بصير نيز از امام صادق (ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «به خدا سوگند گويا نظر مي كنم به مهدي در بين ركن

و مقام كه با مردم بر كتاب جديد بيعت مي كند!» «2»

چند روايت ديگر نيز به اين مضمون حكايت شده است.

بررسي اين گونه روايات:

1. اصلي ترين حديثي كه اين 4 تعبير در آن به كار رفته همان روايتي است كه از امام باقر (ع) نقل شده است و در سند اين روايت هم محمد بن علي كوفي معروف به ابوسمينه قرار دارد كه علماي علم رجال مانند «نجاشي» و «شيخ طوسي» و «كشي» و ديگران او را ضعيف شمرده اند نجاشي در شرح حال او مي نويسد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 102

... او وقتي به قم آمد مدتي بر «احمد بن محمد بن عيسي اشعري» وارد شد سپس به غلو مشهور شد و محمد بن عيسي اشعري او را از قم بيرون كرد. «1»

بنابراين روايت فوق اعتبار ندارد.

2. از مجموع اين تعابير موجود در اين روايت يا روايات ديگر، تجديد و احياء دين بدست مي آيد و اصلًا تعبير «دين جديد» در روايات وجود ندارد.

و از پيامبر حكايت شده: «سنت مهدي سُنت من است.» «2»

از اين رو تجديد و احياء دين بيانگر نوعي اندراس و كهنگي در عملكرد مردم به دين است و تجديد و احياءگري به معناي تصحيح انحراف ها و آشكار كردن فراموش شده هاي ديني و شرح احكام واقعي و فهم درست دين متناسب با زمان مي باشد.

و در اين راستا از حضرت علي (ع) حكايت شده:

«او- مهدي (عج)- هواپرستي را به خداپرستي باز مي گرداند پس از آنكه خداپرستي را به هواپرستي بازگردانده باشند، رأي ها را به قرآن باز مي گرداند پس از آنكه قرآن را به رأي هاي خود بازگردانده باشند حضرت مهدي (عج) كتاب و

سنت مرده و از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 103

ميان رفته را زنده مي كند.» «1»

پس در زمان غيبت بدعت هايي در دين گذاشته مي شود و برخي حدود و احكام چنان به فراموشي سپرده مي شود كه گويا اصلًا جزء اسلام نبوده است (مانند زكات و ...) و برخي آداب و رسوم و خرافات توسط برخي افراد چنان اهميت داده مي شود كه افراد گمان مي كنند جزء دين است.

در اين ميان حضرت مهدي (عج) احياءگر دين به حساب مي آيد چنانچه از امام صادق (ع) سؤال شد: سيره و رفتار حضرت مهدي (عج) چگونه است؟ حضرت فرمودند: همان كاري را كه رسول اكرم (ص) انجام داد مهدي انجام مي دهد، بدعت هاي موجود را خراب مي كند چنانچه رسول خدا نيز اساس جاهليت را منهدم نمود و اسلام را از نو بنا كرد.» «2»

در پايان جهت تكميل بحث چند واژه اي كه در حديث امام باقر (ع) آمده بود را به توضيح مختصري مي پردازيم كه اگر بر فرض اين حديث هم صحيح باشد بر معاني زير قابل حمل است: «3»

1. امر جديد

الف. اين كه حكايت شده: «حضرت مهدي با امر جديد قيام خواهد كرد.» يعني با دستورات و اوامر و نواهي جديد قيام مي كند چرا كه حضرت به واقع عمل مي كند و احكام و دستورات جديدي مي آورند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 104

ب. «امر جديد» يعني: «امارت»، «خلافت» و «امامت». چنانچه آيه «اولي الامر» به آن اشاره دارد. (نساء/ 59)

2. كتاب جديد

الف. اگر معنا شود كه قرآن جديد مي آورند؛ كه اين احتمال قطعاً باطل است. چرا كه امت اسلامي اتفاق دارند كه قرآن نقصان و اضافه ندارد و

تحريف نشده و نخواهد شد.

ب. كتاب جديد همان قرآني است كه حضرت علي (ع) تدوين كردند كه متن آن متن همين قرآن موجود فعلي است به همراه بيان شأن نزول ها و تفسير آيات.

ج. مقصود از كتاب جديد تفسير و برداشت جديد، به دور از تفسير به رأي همراه با بيان معارف بلندي كه امام از آيات بدست مي آورند و براي مردم تازگي خواهد داشت بنابراين، گويا كتاب جديد است.

3. سُنت جديد

الف. سُنت و روشي كه حضرت مي آورند نسبت به روش هاي مردمي كه قبل از حكومت حضرت بوده اند جديد به حساب مي آيد.

ب. چون حضرت مأمور به واقع هستند و عالي ترين شكل دين را پياده خواهند نمود. سُنت جديد است (در عين حالي كه نسبت به اصول و چهارچوب احكام اسلامي با سُنت پيامبر يكي است)

4. حكم جديد (قضاء جديد)

الف. حكم جديد يعني قوانين و خطوط جديد با برنامه هاي بسيار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 105

متنوع و پيشرفته براي بشر در عصر ظهور.

ب. حكم جديد يعني اسلوب جديد در قضاوت و فصل خصومت بين مردم؛ چنانچه از امام حسن عسكري (ع) روايت شده است: «او وقتي قيام كند به علم خود بين مردم حكم مي كند و مانند داود پيامبر بيّنه و شاهد نمي خواهد.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 107

آيا اگر فساد تمام جهان را فرا گيرد امام زمان (عج) ظهور خواهند كرد؟

پرسش:

آيا اگر فساد تمام جهان را فرا گيرد امام زمان (عج) ظهور خواهند كرد؟ پاسخ:

حضرت مهدي (عج) تنها فرزند حضرت امام حسن عسكري (ع) در سن پنج سالگي پس از شهادت پدر به مقام امامت رسيدند، ولي بدستور الهي از نظرها پنهان شد و ظهور آن حضرت از وعده هاي الهي

است. «1»

برخي از روايات «2» در مورد ظهور امام زمان حكايت از آن دارد كه قبل از ظهور آن حضرت جهان از فساد و تباهي پر خواهد شد، و به بركت ظهور آن رهبر بزرگ سرتاسر جهان از عدالت پر خواهد شد.

«فساد» به معناي تباهي و ضد آن «صلاح» است و به معناي خارج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 108

شدن از حد اعتدال نيز معنا كرده اند. «1»

و قرآن كريم بندگان شايسته را اينگونه معرفي مي كند:

«لايُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً»؛ آن را براي كساني قرار مي دهيم كه هيچ برتري و فسادي در زمين نمي خواهند». «2»

فساد و تباهي هم در شخص امكان بروز دارد هم در جامعه كه فساد شخصي موجب خروج شخص از حد اعتدال مي شود، و فساد اجتماعي خارج شدن جامعه از حد اعتدال را در پي دارد. و هر چه از زمان غيبت امام زمان دور مي شويم اين فساد ظهور و بروز بيشتري پيدا مي كند. و در روايات حكايت شده كه اين فزوني و فراگيري فساد تا جائي خواهد رسيد كه زمين از فساد پر خواهد شد، چنانچه وقتي حضرت ظهور فرمودند از عدالت پر خواهد شد.

از امام باقر (ع) در تفسير آيه ي «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» «3»

حكايت شده:

خداوند زمين را به واسطه ي قائم (ع) زنده مي كند او با عدالت رفتار مي كند، آنگاه زمين بواسطه عدالت زنده مي شود بعد از مردن آن بواسطه ي ظلم. «4»

روايات متعددي با اين مضمون كه «يملأ الارض بعون الله عدلًا كما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 109

ملئت جوراً» از معصومين حكايت شده است «1» و

معناي فراگير شدن فساد و ظلم و ستم اين است كه بدي ها بر خوبي ها و ضد ارزش ها بر ارزش ها غلبه يابد و شعله ي آتش فتنه، دامن همه را بگيرد و جامعه ي انساني را در باتلاق فساد فرو رود كه يكي از مهم ترين مظاهر اين فساد گسترش حاكميت استكبار، و محروميت و ضعيف شدن اهل دين مي باشد. «2»

استاد شهيد مطهري (ره) نيز به استناد روايتي از شيخ صدوق مي نويسند: فراگير شدن ظلم و فساد آن است كه هر يك از سعيد و شقي و گروه حق و باطل، به اوج كار خود مي رسند، ستمكاران به نهايت ستمكاري و صالحان در نهايت مظلوميت و استضعاف. «3»

يادآوري:

منشاء اين ظلم و فساد اعمال و رفتار ناشايست و انتخاب غيرصحيح خود مردم است. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»؛ «4»

«بخاطر دستاورد مردم، در خشكي و دريا فساد و تباهي آشكار شد»

وقتي مردم بدهي ها را بر نيكي ها بر مي گزينند فساد در زمين جاري مي شود و اين فساد علامت آن است كه مردم بفهمند در انتخاب و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 110

عملكرد خود اشتباه كرده اند و به صلاح برگردند از اين رو در ادامه ي آيه مي فرمايد: «لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ تا (سزاي) بعضي از آنچه انجام داده اند را به آنان بچشاند! باشد كه آنان بازگردند.»

نتيجه:

فراگير شدن فساد، و ظلم و ستم از نشانه هاي قبل از ظهور است چنانچه فراگيري عدالت از نشانه هاي اصلي حكومت حضرت مهدي (عج) مي باشد. اما اين فراگيري ظلم و فساد علت ظهور نمي باشد بلكه نشانه ي قبل از ظهور است كه بدنبال آن ظهور

صورت مي گيرد بلكه مي توان گفت محروميت ما از امام زمان (ع) به علت همين فسادها و انتخاب بدي ها بر خوبي هاست اگر ما با كردار خوب و شايسته، منتظر اصلاح جامعه توسط حضرت مهدي (عج) باشيم، ظهور زودتر صورت مي گرفت.

آنچه روايات بر آن تاكيد دارد پر شدن از «ظلم» است نه پر شدن از «ظالم» پس ممكن است تعداد ظالمين كم باشد ولي تعداد مظلومين بسيار باشد؛ اما همان تعداد اندك زمين را از فساد پر خواهند كرد، بنابراين گمان نشود وظيفه ي ما آن است كه همه ي مردم را به ظلم سوق دهيم و با افزودن به ظالمين، بخواهيم به امر ظهور كمك كنيم بلكه وظيفه ي ما مقابله با ظلم و ظالم و حمايت از مظلوم است چنانچه انقلاب اسلامي در همين راستا قدم برداشت و با ظلم ظالم به مقابله پرداخت و از مظلوميت مظلوم در جهان دفاع كرد.

پس آنچه در آيات و روايات آمده خبر از امري است كه حتماً محقق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 111

مي شود و از طرف ديگر همين قرآن و روايات وظيفه ي فرد فرد مردم را در كمك نكردن به ظالم و حمايت از مظلوم تبيين كرده است. «1» و براي ظالم و ايجاد فساد توسط هر كسي مجازات هاي دنيوي و اخروي شديدي را خبر داده است.

به اميد اينكه با تلاش و انتظار صحيح و سازنده، شاهد عدالت گستري و بر چيدن فساد از روي زمين توسط حضرت مهدي (عج) باشيم.

مفاسد آخرالزمان

مفاسدي كه در آستانه انقلاب حضرت مهدي (ع) فراگير مي شود، بسيار است. از امام صادق (ع) اين مفاسد حكايت شده است، نوع مفاسدي كه

در آخرالزمان رايج مي شود و بعضي از آن ها جنبه ي اجتماعي و سياسي، و بعضي جنبه اخلاقي دارد. در اين روايت حضرت مي فرمايد:

1. آن گاه كه ديدي حق مرده و اهل حق از ميان رفتند.

2. ستم همه جا را فرا گرفته است.

3. قرآن فرسوده شده، و بدعت هايي از روي هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است.

4. دين بي محتوا شده، همانند ظرفي كه آن را واژگون مي سازند.

5. اهل باطل بر اهل حق بزرگي مي جويند.

6. و ديدي كه شر آشكار است و از آن نهي نمي شود، و هركه كار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 112

زشت انجام دهد، معذورش مي دارند.

7. فسق آشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفاء مي كنند.

8. شخص مؤمن، سكوت اختيار كرده و سخنش را نمي پذيرند.

9. شخص فاسق دروغ مي گويد، و كسي دروغ و افترايش را بر او باز نمي گرداند.

10. بچه ي كوچك، مرد بزرگ را خوار مي شمارد.

11. پيوند خويشاوندي بريده مي شود.

12. هركه را به كار بد بستايند، خوشحال مي گردد.

13. پسر بچه همان مي كند كه زن مي كند.

14. زنان با زنان تزويج مي نمايند.

15. مداحي و چاپلوسي فراوان شده است.

16. مرد، مال خود را در غير راه طاعت خدا خرج مي كند و كسي از او جلوگيري نكند.

17. چون شخص مؤمني را ببيند از كوشش و تلاش او به خدا پناه برد.

18. همسايه، همسايه خودرا اذيت مي كند و مانعي براي او در اين كار نباشد.

19. كافر خوشحال است، از آن چه در مؤمن مي بيند و شاد است از

اين كه در روي زمين فساد و تباهي بيند.

20. آشكارا شراب بنوشند، و براي نوشيدنش گرد هم آيند، كساني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص:

113

كه از خداي عزوجل نمي ترسند.

21. امر به معروف كننده خوار است.

22. فاسق در آن چه خدا دوست ندارد، نيرومند و ستوده است.

23. اهل قرآن و هركه آنان را دوست دارد، خوار است.

24. راه خير بسته شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است.

25. خانه كعبه تعطيل شده و دستور به ترك آن داده مي شود.

26. مرد به زبان مي گويد، آن چه را كه عمل به آن نمي كند.

27. مردان خود را براي استفاده مردان فربه مي كنند و زنان براي زنان.

28. زندگي مرد از پس او اداره مي گردد و زندگي زن از فرج او.

29. زنان مانند مردان براي خود انجمن ها ترتيب مي دهند.

30. در ميان فرزندان عباس كارهاي زنانگي آشكار گشته (و خود را مانند زنان زينت مي كنند، همان طور كه زن براي جلب نظر شوهرش خود را آرايش مي كند)

31. به مردها پول مي دهند كه با آن ها يا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند.

32. شخص متمول از شخص باايمان عزيزتر است.

33. رباخواري آشكار است و رباخوار مورد ملامت قرار نمي گيرد.

34. زن ها به عمل زنا افتخار مي كنند.

35. زن براي نكاح مردان با شوهر خود همكاري مي كند.

36. بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگي شان كمك مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 114

37. مؤمن به خاطر ايمانش غمناك و پست و خوار مي گردد.

38. بدعت و زنا آشكار مي گردد.

39. مردم به شهادت ناحق اعتماد مي كنند.

40. دستورات ديني طبق تمايلات اشخاص تفسير مي گردد.

41. حلال تحريم شود و حرام مجاز.

42. مردم چنان در ارتكاب گناه جري شده اند كه منتظر رسيدن شب نيستند.

43. مؤمن نمي تواند كار بد را نكوهش كند، جز با قلب.

44. مال كلان در راه غضب الهي

خرج مي شود.

45. زمامداران به كافران نزديك مي شوند و از نيكان دوري مي گزينند.

46. واليان در داوري رشوه مي گيرند.

47. پست هاي حساس دولتي به مزايده گذارده مي شود.

48. مردم با محارم خود نزديكي مي كنند.

49. به تهمت و سوءظن مرد به قتل مي رسد.

50. مرد به مرد پيشنهاد عمل زشت مي كند و خود و اموالش را در اختيار او مي گذارد.

51. مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار مي گيرد (كه چرا با مردان آميزش نمي كند).

52. مرد از كسب زنش از هرزگي نان مي خورد و آن را مي داند و به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 115

آن تن مي دهد.

53. زن بر مرد خود مسلط مي شود، و كاري را كه مرد نمي خواهد انجام مي دهد، و به شوهر خود خرجي مي دهد.

54. مرد، زن و كنيزش را (براي زنا) كرايه مي دهد و به خوراك و نوشيدني پستي تن در مي دهد.

55. سوگندهاي به ناحق به نام خدا بسيار مي گردد.

56. قمار آشكار مي گردد.

57. شراب را بدون مانع علناً مي فروشند.

58. زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مي گذارند.

59. لهو و لعب آشكار مي گردد و كسي كه از كنار آن عبور مي كند از آن جلوگيري نمي كند (و كسي جرأت جلوگيري را ندارد)

60. مردم شريف را خوار مي كند، كسي كه مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند.

61. نزديك ترين مردم به فرمانروايان كسي است كه به دشنام گويي ما خانواده ستايش شود.

62. هركس ما را دوست دارد، دروغ گويش مي دانند و شهادت او را نمي پذيرند.

63. برگفتن حرف زور و ناحق مردم با همديگر رقابت مي كنند.

64. شنيدن قرآن بر مردم سنگين و گران مي آيد و در عوض، شنيدن سخنان باطل بر مردم آسان است.

65. همسايه، همسايه را گرامي

مي دارد از ترس زبانش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 116

66. حدود خدا تعطيل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل مي كنند.

67. مساجد طلاكاري مي شود.

68. راستگوترين مردم پيش آن ها، مفتريان دروغگو مي باشند.

69. شر و سخن چيني آشكار مي گردد.

70. ستمكاري شيوع يافته.

71. غيبت را سخن نمكين مي شمارند و مردم همديگر را بدان مژده مي دهند.

72. براي غير خدا به حج و جهاد مي روند.

73. سلطان به خاطر كافر، مؤمن را خوار مي كند.

74. خرابي و ويراني بيش از عمراني و آبادي است.

75. زندگي مرد از كم فروشي اداره مي شود.

76. خونريزي را آسان مي شمارند.

77. مرد براي غرض دنيايي رياست مي طلبد و خود را به بدزباني مشهور مي سازد تا از او بترسند و كارها را به او واگذار كنند.

78. نمازرا سبك مي شمارند.

79. مرد مال بسيار دارد، ولي از وقتي كه آن را پيدا كرده زكات آن را نپرداخته است.

80. قبر مرده ها را مي شكافند و آن ها را مي آزارند و كفن هاي شان را مي فروشند.

81. آشوب بسيار مي شود.

82. مرد روز خود را به نشئه (شراب) به شب مي برد و شب را به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 117

مستي صبح مي كند.

83. با حيوانات عمل زشت انجام مي دهند.

84. حيوانات همديگر را مي درند.

85. مرد به مصلي مي رود، ولي چون برمي گردد جامه در تن ندارد.

86. دل مردم سخت و چشمان شان خشك شده و ياد خدا بر آنان سنگين مي آيد.

87. كسب هاي حرام شيوع يافته و بر سر آن رقابت مي كنند.

88. نماز خوان براي ريا و خود نمايي نماز مي خواند.

89. فقيه براي غير دين فقه مي آموزد و دنيا و رياست طلب مي كند.

90. مردم دور كسي را گرفته اند كه قدرت دارد.

91. هركس روزي حلال مي جويد،

مورد سرزنش قرار مي گيرد و جوينده ي حرام، مورد ستايش و تعظيم است.

92. در مكه و مدينه كارهايي مي كنند كه خداوند دوست ندارد و كسي هم نيست كه مانع شود و هيچ كس آن ها را از اين اعمال زشت باز نمي دارد.

93. آلات لهو و لعب (حتي) در مكه و مدينه آشكار مي گردد.

94. مرد سخن حق مي گويد و امر به معروف و نهي از منكر مي كند؛ ديگران او را نصيحت مي كنند و مي گويند: اين كار بر تو لازم نيست.

95. مردم به همديگر نگاه مي كنند و به مردم بدكار اقتداء مي نمايند.

96. راه خير به كلي خالي است و كسي از آن راه نمي رود.

97. مرده را به مسخره مي گيرند و كسي براي مرگ او غمگين نمي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 118

98. هر سال بدعت و شرارت بيشتر مي شود.

99. مردم و انجمن ها پيروي نمي كنند مگر از توانگران.

100. به فقير چيزي مي دهند، در حالي كه به او مي خندند و براي غير خدا به او ترحم مي نمايند.

101. نشانه هاي آسماني پديد مي آيد، ولي كسي از آن هراس ندارد.

102. مردم در حضور جمع، همانند بهائم مرتكب اعمال جنسي مي شوند و هيچ كس از ترس، كار زشت را انكار نمي كند.

103. مرد در غير اطاعت خدا زياد خرج مي كند، ولي در مورد اطاعت خدا از كم هم دريغ مي ورزد.

104. آزار به پدر و مادر آشكار مي گردد و مقام آن ها را سبك مي شمارند و حال آن ها در پيش فرزند از همه بدتر باشد، و از اين كه به آن ها افترا زده شود، خوشحال مي شوند.

105. زنها بر حكومت غالب گشته و پست هاي حساس را قبضه مي كنند، و كاري پيش نمي رود، جز آن چه طبق دلخواه

آنان باشد.

106. پسر به پدر خود افتراء مي زند و به پدر و مادر خود نفرين مي كند و از مرگ شان خوشحال مي شود.

107. اگر روزي بر مردي بگذرد كه در آن روز گناهي بزرگ مرتكب نشده باشد، مانند هرزگي يا كم فروشي يا انجام كار حرام يا ميخوارگي، آن روز غمگين است و خيال مي كند كه روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بي خود تلف شده است.

108. سلطان مواد غذايي را احتكار مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 119

109. حق خويشاوندان پيامبر (خمس) به ناحق تقسيم مي شود و بدان قمار بازي مي كنند و ميخوارگي مي نمايند.

110. با شراب مداوا مي كنند و بدان بهبودي مي جويند.

111. مردم در مورد ترك امر به معروف و نهي از منكر و بي عقيدگي يكسان مي شوند.

112. منافقان و اهل نفاق سر و صدايي دارند و اهل حق بي سر و صدا و خاموشند.

113. براي اذان گفتن و نماز خواندن مزد مي گيرند.

114. مسجدها پر است از كساني كه ترس از خدا ندارند و براي غيبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد مي آيند و در مساجد، از شراب مست كننده توصيف مي كنند.

115. شخص مست كه از خرد تهي گشته بر مردم پيشنمازي مي كند و به مستي او ايراد نمي گيرند و چون مست گردد، گراميش مي دارند.

116. هركه مال يتيمان را بخورد، شايستگي او را مي ستايند.

117. قضات به خلاف دستور خدا داوري مي كنند.

118. زمامداران از روي طمع خيانتكاران را امين خود مي سازند.

119. ميراث (يتيمان) را فرمانروايان به دست و افراد بدكار و بي باك نسبت به خدا داده اند، از آن ها حق و حساب مي گيرند و جلوي آن ها را رها مي سازند تا هرچه مي خواهند انجام

دهند.

120. بر فراز منبرها مردم را به پرهيزكاري دستور مي دهند، ولي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 120

خود گوينده به آن دستور عمل نمي كند.

121. وقت نمازها را سبك مي شمارند.

122. صدقه به وساطت ديگران به اهل آن مي دهند و به خاطر رضاي خدا نمي دهند، بلكه از روي درخواست مردم و اصرار آن ها مي پردازند.

123. تمام همّ و غمّ مردم شكم و عورت شان است. باكي ندارند كه چه بخورند و با چه آميزش كنند.

124. دنيا به آن ها روي آورده است.

125. نشانه هاي حق مندرس گشته است.

امام صادق (ع) پس از پيش بيني اين حوادث خطاب به راوي فرمود:

در چنين موقعي مواظب خود باش. نجات خود را از خداوند بخواه (فرج نزديك است) و بدان كه مردم با اين نافرماني ها مستحق عذابند. اگر عذاب بر آن ها فرود آمد و تو در ميان آن ها بودي، بايد به سوي رحمت حق بشتابي تا از كيفري كه آن ها به واسطه ي سرپيچي از فرمان خدا مي بينند، بيرون بيايي. بدان كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي گرداند «و انَّ رِحمَهَ اللهِ قريبُ مِنَ المُحسِنينَ». «1» تذكر: لازم به يادآوري است كه وجود اين مفاسد بدان معنا نيست كه ما آن ها را انجام دهيم تا امام عصر (ع) زودتر ظهور كند، بلكه وظيفه ما پاك ماندن و مبارزه با مفاسد و آماده شدن براي ياري امام عصر (ع) است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 121

نشانه هاي آخرالزمان چيست؟

پرسش:

نشانه هاي آخرالزمان چيست؟ پاسخ:

1. با توجه به برداشتي كه از روايات معصومين (ع) مي شود. آخر الزمان به زماني گفته مي شود كه علائم ظهور امام زمان در آن آشكار شود كه با توجه به اين

علائم و آشكار شدن بعضي از آنها آخرالزمان شامل زمان ما نيز مي شود البته اين را كه آخرالزمان چند سال طول مي كشد خداوند مي داند و بستگي به آشكار شدن همه نشانه هاي آن دارد چرا كه نشانه هاي ظهور امام زمان به دو گونه است:

الف. نشانه هاي متصل به ظهور: نشانه هايي كه به طور مطمئن و حتماً اتفاق مي افتد و آنگاه امام زمان ظهور مي كنند و تا اين نشانه ها واقع نشود امام عصر (ع) ظهور نخواهند كرد. از جمله آن علائم «خروج سفياني» و «كشته شدن نفس زكيه (انسان بي گناه) در كنار كعبه»، «قيام سيد حسني» است كه هنوز اتفاق نيفتاده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 122

ب. نشانه هاي غيرمتصل به ظهور: نشانه هايي هستند كه قبل از نشانه هاي متصل به ظهور واقع مي شوند مانند اينكه امر به منكر و نهي از معروف مي شود و كار خوب زشت و كار زشت خوب شمرده مي شود «1» دروغ گفتن حلال مي شود و ربا و رشوه رواج پيدا مي كند و زنان به مردها و مردها به زنان شباهت پيدا مي كنند و «2» ...

2. از نشانه هاي آخرالزمان اين است كه آلات لهو نواخته مي شود و يك نفر نيست كه نهي از منكر [كند] و كسي جرات بر نهي آن نمي كند و نيز در شريف ترين مكان ها يعني مكه معظمه و مدينه منوره آشكارا آلات لهو نواخته مي شود.» «3»

البته يكي از علائم آخر الزمان اين است كه امر به معروف و نهي از منكر نمي شود و معروف، منكر، و منكر، معروف مي شود شايد نشانه اي هم كه شما نوشته ايد يكي از مصداق ها (و مثال هاي) اين علامت در آخر الزمان باشد.

3. در پايان يك

سوال باقي مي ماند و آن اينكه با توجه به نوع موسيقي و مداحي و شعرخواني و به طور كلي با توجه به محتواي اين جلسات آيا شركت در اين مجالس يا گوش دادن به صداي آن جايز است يا خير؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 123

در جواب اين سوال بايد گفت كه در اين گونه موارد هر كس بايد به فتواي مرجع تقليد خود عمل كند.

معرفي كتاب:

دوست گرامي: براي اطلاعات بيشتر در مورد علائم ظهور و امام زمان مي توانيد مراجعه فرماييد به كتاب هاي:

1. مهدي موعود- از استاد علي دواني.

2. دادگستر جهان- آيت الله اميني.

3. مهدي (ع) انقلابي بزرگ- آيت الله مكارم شيرازي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 125

ارتباط جنگ جهاني سوم با ظهور مهدي (عج)

پرسش:

آيا اگر جنگ جهاني سوم رخ دهد امام زمان ظهور خواهند كرد؟

پاسخ:

يكي از مباحثي كه امروز در ذهن مردم جهان بويژه مسلمانان و شيعيان مطرح است موضوع مهدويت و ظهور منجي است و تقريباً تمام اديان طبق مدارك و شواهد متون ديني منتظر يك مصلح و منجي مي باشند، و نشانه هايي را براي فرا رسيدن آن روز موعود بر مي شمارند، حتي در باستاني ترين و دست نخورده ترين اقوام جهان، يعني اسكيموها و سرخ پوستان آمريكاي شمالي كه به علت وضعيت نابسامان جوي از حملات و سيطره ي قدرت هاي بزرگ و فرهنگ هاي بيگانه محفوظ بوده است، آوازي به نام «شعر پايان دنيا» به چشم مي خورد كه كشته شدن انسان ها و سبك شمرده شدن خون مردم، از نشانه هاي آن است، و بعد از محقق شدن آن نشانه ها در جانب خورشيد، صورت مردي هويدا مي شود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 126

كه جهان را براي هميشه

نجات خواهد داد. «1»

ولي مصداق آن منجي و مصلح عدالت گستر، كسي جز حضرت حجت بن الحسن العسكري (عج) نيست.

يكي از نشانه هايي كه براي اين منجي و مصلح كل بيان شده جنگ و كشتار و هرج و مرج قبل از ظهور مي باشد كه اين قتل و غارت در واقعه ي «قرقيسا» يا «آرماگدون» به تعبير مسيحي ها به اوج و نهايت خود مي رسد و به ظهور حضرت مهدي (عج) مي انجامد. لذا لازم است قبل از پاسخ واقعه ي «آرماگدون» و «قرقيساء» را توضيح دهيم:

آرماگدون ( (noddegamrA يا هر مجدون واژه اي يوناني است كه بنابر واژه نامه هاي آمريكائي مانند «وبستر» به نبرد نهائي حق و باطل در آخر الزمان معنا شده است. همچنين اين واژه نام شهري است در منطقه ي عمومي شام كه بنابر آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا در عهد جديد (انجيل) آمده، جنگي عظيم در آن جا رخ خواهد داد و مرحله ي فعلي زندگي بشر در آن زمان پايان مي يابد، «آرماگدون» يا نبرد نهائي آخرالزمان از علائم ظهور منجي (طبق عقيده ي مسيحيت بازگشت مجدد حضرت عيسي (ع) مي باشد كه قدرت هاي بزرگ جهان سياست خارجي خود را بر مبناي آن جهت مي دهند و نقشه هاي نظامي خود را به شكلي سامان داده اند كه آمادگي لازم براي اين حادثه را داشته باشند. مؤسسات ديني غرب، بويژه آمريكا نيز از دهه ي هشتاد ميلادي مردم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 127

خود را براي استقبال از اين حادثه آماده مي سازند. اين مؤسسات ديني پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مي خوانند كه به زودي لشكري از دشمنان مسيح كه بدنه ي اصلي آن را ميليون ها نظامي كه

از عراق و ايران و ليبي و سودان و قفقاز و جنوب روسيه خواهند بود «1» تشكيل مي دهد و پس از گذشتن از رود فرات كه در آن زمان به خشكي گرائيده است به سوي قدس رهسپار مي شوند، اما نيروهاي مومن به مسيح راه اين لشكر را سد كرده و همگي در «آرماگدون» با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان درگيري و نبردي هسته اي رخ خواهد داد كه صخره ها ذوب مي شوند، ديوارها بر زمين مي غلطند، پوست تن انسان ها در حالي كه ايستاده اند ذوب مي شود و ميليون ها نفر از بين خواهند رفت؛ آنگاه حضرت مسيح براي بار دوم از جايگاه رفيع و بلند خويش به زمين خواهد آمد و پس از چندي زمام امور را به دست گرفته و صلح جهاني را بر زميني نو و زير آسماني تازه برقرار خواهد كرد و قدس را مقر فرماندهي خود قرار خواهد داد.

مؤسسه ي تلسن در اكتبر 1985 به بررسي موضوع آرماگدون در جامعه خود پرداخت و اعلام كرد: در حال حاضر (سال 1985) 61 ميليون آمريكائي در انتظار واقعه ي «آرماگدون» بسر مي برند و مدارس انجيلي در آمريكا سال هاست بر پايه ي اين تحليل كه واقعه ي «آرماگدون» تنها حادثه اي است كه بازگشت مسيح را به زمين ممكن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 128

مي سازد به تبليغ اين واقعه پرداخته اند و آن را واقعه اي بسيار نزديك جلوه مي دهند.

در سال 1997 ميلادي نيز خبرگزاري آسوشتيد پرس طبق يك نظرسنجي اعلام كرد 25% جمعيت آمريكا اعتقاد راسخ دارند، كه در آغاز هزاره ي سوم ميلادي جنگ جهاني «آرماگدون» كه آن را «جنگ فرات» نيز مي گويند در منطقه ي فلسطين آغاز

خواهد شد و اين جنگ تا مدت 7 سال ادامه خواهد داشت و در اثر اين جنگ، دنيا نابود خواهد شد و در پايان اين جنگ هفت ساله، كه آن را مصيبت بزرگ براي كليسا و مسيحيان مي دانند مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته و ظهور خواهد كرد و پس از شكست دشمنان خود، حكومت جهاني خود را با مركزيت بيت المقدس تشكيل خواهد داد.

قرقيسا: اهلبيت (ع) نيز از واقعه اي به نام «قرقيسا» خبر داده اند كه از جهاتي شبيه همان «آرماگدون» تورات مي باشد هر چند از خرافه ها و تحريف ها و تطيبق هاي بي جاي آنها بدور است.

در روايتي ميسّر از امام باقر (ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: اي ميسّر از اين جا تا «قرقيسا» چقدر راه است؟ ميسّر مي گويد: عرض كردم. در همين نزديكي ها در ساحل شط فرات قرار دارد، حضرت فرمودند: به زودي در آن جنگي واقع شود كه از روز خلقت آسمان ها و زمين، چنين جنگي واقع نشده باشد و تا آسمان ها و زمين هست نخواهد شد، سفره اي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 129

است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير خواهند شد. «1»

همچنين عبدالله بن ابي يعفور از امام باقر (ع) نقل مي كند كه حضرت به من فرمودند: براي بني العباس و بني مروان جنگي در «قرقيسا» خواهد شد كه جوان در آن پير مي شود، و خداوند نصرت را از ايشان بر مي دارد و به پرندگان آسمان و درندگان زمين گفته مي شود كه از گوشت جبارين و ستمكاران سير شويد پس از آن سفياني خروج خواهد كرد. «2»

بررسي:

بنابر برخي روايات و يا آنچه در تورات و انجيل

آمده، از يك جنگ تمام عيار و بسيار سخت در منطقه ي «آرماگدون» يا «قرقيسا» سخن به ميان آمده اما از جنگ جهاني سوم نامي برده نشده است و اينكه كسي بگويد آن جنگ مورد نظر در روايات، همان جنگ جهاني سوم است ادعائي بدون دليل است. آري برخي به واسطه ي قرائن يا شواهدي حدس زده اند كه شايد جنگ مذكور، همان جنگ جهاني سوم باشد.

از جنگ جهاني دوم تاكنون بيش از 150 جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و انقلاب رخ داده است و از پايان جنگ جهاني دوم تعداد كشته ها در نزاع هاي مسلحانه بيش از 23 ميليون نفر بوده است؛ و طبق گزارش صليب سرخ جهاني، بيش از 100 ميليون نفر در جنگ هايي كه از آغاز اين قرن به وقوع پيوسته، جان خود را از دست داده اند و و برخي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 130

رسانه ها اعلام كرده اند جنگ هاي قرن بيستم، جنگ هاي تمام عياري بوده كه جنگ هاي قرون گذشته در مقايسه ي با آن مانند جنگ هاي خياباني بوده است. «1»

بنابراين اگرقرار باشد هر جنگ و نزاعي كه مي شود با آن جنگ مورد نظر در منابع تاريخي مقايسه شود هر روز بايد تطبيقي انجام شود و چندي بعد بطلان آن آشكار گردد. علاوه بر اينكه به خصوص در اخبار صحيح در مورد «قرقيسا» سخني از حق بودن يكي از گروه هاي متخاصم نيامده است بلكه سخن از آن است كه جباران و ستمگران در اين جنگ نابود مي شوند، اما در حال حاضر سران انگيس و آمريكا ادعاي حقانيت جنگ «آرماگدون» را براي خود دارند، و معلوم است كه جباران روزگار مي خواهند با اين تحليل ها،

سياست هاي استعماري و استكباري خود را توجيه كنند و ملت هاي زير سلطه ي خود را با قدرتو قوت كامل تري استثمار كنند و ددمنشي هاي خود را به نام زمينه سازان ظهور حضرت عيسي (ع) معرفي كنند و ملت ها را بفريبند.

نتيجه گيري:

بنابر آنچه گفته شد به دست مي آيد كه اصل زياد شدن جنگ و كشتار از علائم آخر الزمان مي باشد و قبل از ظهور كشتار بزرگي در منطقه ي «قرقيساء» براي از بين رفتن جباران و ستمگران به پا خواهد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 131

شد اما اصل وقوع جنگ جهاني سوم يا اينكه اگر چنين جنگي در آينده واقع شود از علائم ظهور باشد و آن جنگ به ظهور حضرت منجر گردد و از همه مهم تر اينكه حتماً يكي از دو طرف در اين جنگ جهاني، حق باشد هيچ يك دليل و مدركي ندارد و يا صرف حدس و گمان ظني است. بويژه اينكه تحريف استكبار براي استثمار مردم و چپاول و غارت اموال آنها نيز همراه اين موضوع مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 133

ارتباط پاره شدن لايه اوزون با ظهور مهدي (عج)

پرسش:

آيا عوامل طبيعي مانند پاره شدن لايه اوزون و كم شدن آب شيرين در تعجيل فرج امام زمان تاثير دارد؟

پاسخ:

آنچه مسلم است آن است كه بعضي از روايات پيرامون ظهور حضرت مهدي (عج) از آن حكايت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت جهان از فساد و تباهي پر خواهد شد، و به يمن و بركت ظهور آن رهبر بزرگ، سرتاسر جهان از عدالت پر خواهد گشت.

چنانچه از امام باقر (ع) در تفسير آيه ي 17 سوره ي حديد «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» «1»

حكايت شده: خداوند

زنده مي كند زمين را به واسطه ي قائم (ع) زيرا با عدالت رفتار مي كند از اين رو زمين زنده مي شود بواسطه ي عدالت، بعد از مردن آن بواسطه ي ظلم. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 134

روايات متعدد ديگري با اين مضمون كه «حضرت حجت زمين را از عدالت پر مي كنند بعد از آنكه از جور و ستم» پر شده بود، از معصومين حكايت شده است. «1»

و همچنين از آيه ي 41 سوره ي روم كه مي فرمايد:

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»

به دست مي آيد كه اين فساد و تباهي دستاورد خود مردم است. وقتي مردم از اطاعت دستورات خدا سرپيچي مي كنند و بدي ها را بر نيكي ها بر مي گزينند فساد در زمين جاري مي شود.

اما در اين كه آيا شكافته شدن لايه ي اوزون يا كم شدن آب شيرين و اموري از اين قبيل مانند سوختن جنگل ها در آتش يا زياد شدن زلزله و ... از مظاهر اين فساد در زمين هست يا خير؟ به نظر مي رسد موارد ياد شده و امور ديگري از اين قبيل، اگر موجب زيان، سختي و رنج مردم در زندگي روزمره مي شود مي توان گفت از مظاهر فساد است چرا كه خدا زمين را گسترانده است و نعمت هاي خود را در اختيار بشر قرار داده است، كه مردم از اين مواهب خدا دادي استفاده كنند نه اينكه به رنج و سختي بيفتند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 135

ي ادآوري:

روايات اهل بيت (ع) از پرشدن زمين از فساد، قبل از ظهور حكايت دارد اما اين پر شدن از ظلم و فساد علت براي

ظهور نيستند بلكه از ويژگي ها و نشانه هاي قبل از ظهور اين است كه زمين از فساد پر خواهد شد و اين تقارن و همجواري و در عرض هم قرار گرفتن فساد و به همراه آن ظهور و پر شدن از عدالت دليل بر اين نيست كه بگوئيم: «پس فساد علت ظهور است.»

نتيجه:

قبل از ظهور حضرت حجت (عج)، زمين از ظلم و فساد پر خواهد شد و عده اي اگر چه اندك باشند «ظالم» خواهند بود و عده اي اگر چه اكثريت مردم جهان را تشكيل دهند «مظلوم» واقع خواهند شد و بواسطه ي گناه و معصيت، مردم گرفتار اين فسادها و بلاها خواهند گشت تا آن كه پشيمان شوند و باز گردند و به خدا روي بياورند (چنانچه از آيه ي 4 سوره ي روم بدست آمد) و اموري مانند شكافته شدن لايه ي اوزون اگر باعث اختلال در زندگي بشر و بهم خوردن چرخه ي صحيح حيات گردد، مي تواند از مظاهر و مصاديق فساد باشد كه خود مردم موجبات آن را فراهم كرده اند اما اين فساد و ظلم علت ظهور نيست بلكه وقت ظهور را خداوند طبق مصلحت بندگان معين خواهد فرمود، و قطعاً آمادگي مردم براي پذيرش دستورات آن حضرت در تعجيل در فرج شريفش مؤثر خواهد بود و اين بدان معنا نيست كه ما بايد به فساد در جامعه دامن بزنيم و يا به لايه ي اوزون ضربه بزنيم بلكه وظيفه منتظر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 136

واقعي اصلاح و مقابله با اين فسادهاست.

به اميد آنكه با انتظار صحيح و سازنده شاهد تشكيل دولت جهاني و بر حق حضرت مهدي (ع) و از بين رفتن همه ي مظاهر

ظلم و فساد باشيم. ان شاء الله!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 137

نشانه هاي ظهور امام عصر (عج) چيست؟

پرسش:

پاسخ:

قبل از آنكه بحث نشانه هاي ظهور حضرت را بررسي كنيم تذكر اين نكته لازم است كه با دقت در علائم ظهور در مي يابيم كه اين علائم و نشانه ها نسبت به ظهور رابطه ي سببي و مسببي ندارند يعني اين نشانه ها علت و سبب تحقق ظهور نيستند بلكه تنها زمان ظهور را اعلام مي كنند و به اصطلاح كاشف از اين واقعيت است كه ظهور نزديك شده است و به تعبير ديگر نشانه هاي ظهوررخدادهايي هستند براي «اعلام عمومي نزديكي ظهور» و «ايجاد آمادگي رواني مردم» براي استقبال از ظهور امام. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 138

نه اينكه علت ظهور باشد كه بگوييم حتماً بعد از ظاهر شدن نشانه ها، ظهور امام تحقق مي يابد. بلكه ممكن است نشانه اي بيايد ولي اراده ي الهي تغيير كند و ظهور امام انجام نشود.

منظور از نشانه هاي ظهور:

رخدادهايي را كه براساس پيش بيني ائمه (ع) پيش از ظهور حضرت يا در آستانه ي آن، پديد خواهند آمد نشانه هاي ظهور گويند، تحقق هر كدام از نشانه ها نويدي است بر نزديك تر شدن ظهور امام؛

بنابراين پديدار شدن يك يا چند نشانه از مجموعه نشانه هاي ظهور، چيزي جز نزديك تر شدن زمان ظهور را نمي رساند. البته بعضي از نشانه ها و علائمي كه ائمه (ع) پيشگويي كرده اند به وقوع پيوسته است. مثلًا در روايات به اختلاف در ميان امت اسلام، انحراف بني عباس و جنگ هاي صليبي و ... به عنوان نشانه هاي ظهور خبر داده شده، كه ظاهراً آنها تحقق پيدا كرده است. «1»

مشخص نبودن زمان ظهور:

از امور مسلم و قطعي، اصل ظهور حضرت مهدي

(عج) است و البته نشانه ها و اتفاقاتي قبل از ظهور حضرت پديد مي آيد ولي زمان ظهور حضرت مشخص نيست و هيچ كس جز خداوند از وقت ظهور آگاهي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 139

ندارد، بارها مسلمانان و حتي اصحاب ائمه از زمان ظهور حضرت سوال مي كردند، ولي ائمه (ع) به صراحت از مشخص نبودن زمان ظهور سخن گفته اند؛ و فرموده اند كه علم به زمان ظهور همچون علم به زمان قيامت، منحصر به خداوند است: از حضرت علي (ع) در روايتي حكايت شده:

«و اما زمان ظهور حضرت مهدي (عج) به روشني براي ما مشخص نشده است بلكه او تا زماني كه خداوند اجازه خروج دهد، از ديگران پنهان است.» «1»

و در روايتي ديگر نقل شده كه امام باقر (ع) در جواب كسي كه سوال از وقت معين ظهور كرد 3 بار فرمودند: «كذب الوقاتون»؛ «2» «كساني كه وقت معين مي كنند دروغگو هستند.»

تفاوت زمينه هاي ظهور با علائم آن:

ظهور امام زمان (عج) شرايط و نشانه هايي دارد كه از آنها به عنوان «زمينه هاي ظهور» و «علائم آن» ياد مي شود تفاوت اين دو آن است كه زمينه ها در تحقق ظهور، تاثير واقعي دارند به گونه اي كه با فراهم شدن آنها. ظهور امام اتفاق مي افتد و بدون آن ها ظهور نخواهد بود؛ ولي «علائم» در ظهور نقش ندارند بلكه تنها نشانه هايي هستند كه به

وسيله ي آنها مي توان به اصل ظهور حضرت و يا نزديك شدن آن پي برد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 140

با توجه به تفاوت ياد شده به خوبي مي توان دريافت كه زمينه ها و شرايط نسبت به علائم و نشانه ها از اهميت

بيشتري برخوردار هستند. بنابراين پيش از آنكه به دنبال علائم ظهور باشيم به زمينه هاي ظهور توجه كنيم و در حد توان در تحقق آن زمينه ها تلاش كنيم.

شرايط و زمينه هاي ظهور:

براي حركت اصلاحي و انقلاب عظيم بشري توسط حضرت مهدي (عج)، چهار شرط ذكر شده و مانند هر قيام اصلاحي ديگر قبل از آن حركت عظيم اين چهار زمينه و شرط بايد فراهم باشد تا انقلاب به بار بنشيند.

در مورد انقلاب حضرت مهدي (عج) دو زمينه و شرط در محدوده ي اختيارات بشر است و ما بايد آن زمينه ها را ايجاد كنيم و دو شرط ديگر خارج از اختيارات بشر است:

1. وجود طرح و برنامه:

هر جنبش و خيزشي كه بخواهد وضع موجود جامعه را تغيير دهد و به وضع مطلوب برساند نياز به طرح و برنامه دارد كه البته طرح و برنامه اين حركت توسط خداوند بزرگ تدوين شده است. خداوندي كه عالم به ابعاد مختلف وجودي انسان مي باشد و با توجه به ابعاد مختلف روحي و مادي و فردي و اجتماعي ... انسان برنامه اي را تحت نام دين اسلام و كتاب قرآن در اختيار پيامبر و بعد از آن ائمه (ع) قرار داده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 141

2. رهبري توانا:

اين شرط نيز در مورد قيام بزرگ حضرت مهدي (عج) فراهم است، چون رهبري اين قيام در دامان امامت پرورش يافته و به سرچشمه وحي متصل است. به قرآن و معارف دين (طرح و برنامه) احاطه دارد و مورد تاييد الهي است.

3. ياران:

با نگاهي به تاريخ، به خوبي مي توان نقش و جايگاه ياوران را در حركت ها و خيزش ها دريافت. مگر داستان صلح

امام حسن (ع) را مي توان فراموش كرد كه چگونه حضرت را رها كردند و در نهايت ايشان مجبور به قبول و امضاي صلح نامه شد؟

همان طور كه عدم همراهي با امام زمان (عج) غيبت ساز است، همراهي و ياوري، ظهور آفرين است پس بياييم با ولي نعمت خود پيمان وفاداري ببنديم و صفوفي به هم پيوسته از ياوران راستين فراهم آوريم تا ظهورش را درك كنيم!

4. آمادگي عمومي:

يكي از شرايط مهم هر انقلاب و قيامي، همراهي و پذيرش مردمي است؛ يعني اگر بهترين طرح و برنامه در اختيار، بهترين رهبر با ياراني منتخب و از جان گذشته قرار گيرد ولي مردم آن را نپذيرند، قطعاً به انجام نخواهد رسيد. اگر حكومت اسلامي در مدينه پايه گذاري شد بدان جهت

بود كه مردم يثرب خواستند و روزها مقدم مبارك پيامبر را انتظار كشيدند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 142

بشير مي گويد به امام باقر (ع) عرض كردم: مردم مي گويند: «وقتي حضرت مهدي (عج) قيام كند كارها خود به خود براي او درست مي شود.» حضرت فرمود: «هرگز چنين نيست قسم به كسي كه جانم به دست اوست! اگر بنا بود كارها خود به خود درست شود براي رسول خدا چنين مي شد.» «1»

فوائد نشانه هاي ظهور:

در روايات ائمه معصوم (ع) علائم فراواني براي ظهور حضرت ذكر شده است كه بعضي از آن علائم و پديده ها طبيعي و عادي هستند و بعضي از پديده ها غيرعادي و معجزه آسا هستند. اهتمام ائمه (ع) به طرح اين موضوع و توجه دادن مسلمانان به اين حقيقت نشان از اهميت فوق العاده آن علائم دارد كه البته آثار بسياري در هدايت و سعادت فردي

و جمعي مسلمانان دارد. بعضي از فوايد علائم ظهور به اين ترتيب است:

1. بازشناسي مدعيان دروغين مهدويت؛

2. آمادگي مردم براي ظهور حضرت حجت (عج)؛

3. پر فروغتر شدن نور اميد در دل مؤمنان و شيعيان؛

4. هشدار به منحرفان جهت جبران گذشته و مهيا شدن جهت ظهور؛

5. اثبات علم و صداقت ائمه (ع) در پيشگوئي از آينده.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 143 نشانه هاي ظهور:

آنچه از روايات استفاده مي شود اين است كه نشانه هاي ظهور حضرت بر دو قسم است: نشانه هاي حتمي و غيرحتمي.

نشانه هاي حتمي: منظور از اين نشانه ها آن است كه تحقق و پديدار شدن آنها بدون هيچ قيد و شرطي، قطعي و الزامي خواهد بود به گونه اي كه تا آنها واقع نگردد، حضرت مهدي (عج) ظهور نخواهد كرد و اگر كسي پيش از واقع شدن اين نشانه ها ادعاي ظهور نمايد، ادعاي نادرستي كرده است.

چند نمونه از اين علائم به شرح ذيل مي باشد:

1. قيام سفياني:

امام صادق (ع) مي فرمايند: «خروج سفياني از علايم حتمي است، و قيام او در ماه رجب خواهد بود.» «1»

يكي از علائم حتمي كه پيشوايان معصوم ما بر آن بسيار تاكيد كرده و پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 144

به طور صريح بيان فرموده اند خروج سفياني است اين شخص، كه طبق پاره اي از روايات مردي اموي و از نسل يزيد بن معاويه بن ابي سفيان است و از پليدترين مردم است، با خاندان نبوت و امامت و شيعيان دشمني ويژه اي دارد و در شهرهاي عراق به ويژه در نجف و كوفه، جنايات بزرگي مرتكب مي شود ... سفياني بعد از مدتي از عراق به شام و دمشق فرار مي كند؛ امام سپاهي

را به تعقيب او مي فرستد و سرانجام او را در «بيت المقدس» هلاك كرده و سرش را جدا مي كنند. «1»

2. خسف بيداء:

از جمله علائم حتمي، فرو رفتن لشگر سفياني در «بيداء» است. بعد از قتل و غارت در مدينه، سپاهي از طرف سفياني به سوي مكه مي رود و در بين راه مكه و مدينه به فرمان خداي متعال به زمين فرو مي روند. «2»

امام باقر (ع) در حديث معتبري مي فرمايند:

به فرمانده لشگر سفياني گزارش مي رسد كه مهدي (عج) به سوي مكه حركت كرده است. او سپاهي را به دنبال آن حضرت روانه مي كند. آنها به وي دست نمي يابند و مهدي (عج) داخل مكه مي شود ... فرمانده سپاه سفياني با سپاهش در «بيداء» فرود مي آيند. در اين هنگام، ندا دهنده اي از آسمان ندا مي دهد: «اي زمينِ «بيداء» اينان را نابود كن!» پس زمين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 145

آنها را در خود فرو مي برد ... «1»

و همچنين از امام صادق (ع) حكايت شده: «از علايم حتمي كه پيش از قيام اتفاق خواهد افتاد قيام سفياني و فرو رفتن در زمين «بيداء» است.» «2»

3. صحبيه و نداي آسماني:

براساس روايات متعدد، پس از ظهور امام، در مكه بانگي بسيار مهيب و رسا از آسمان شنيده مي شود كه امام را با اسم و نسب به همگان معرفي مي كند و به مردم توصيه مي كند كه با امام بيعت كنند تا هدايت يابند و با او مخالفت نكنند كه گمراه مي شوند.

در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده كه مي فرمايند:

«عن عمر بن حنظله قال سمعتُ ابا عبدالله (ع) يقول: «قبل قيام القائم خمس علامات محتومات اليماني و

السفياني و الصحيحه و قتل النفس الزكيه و الخسف البيداء»؛ «قبل از قيام قائم پنج علامت حتمي است: يماني، سفياني، صحيحه و نداي آسماني و قتل نفس زكيه و خسف بيداء» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 146

4. قتل نفس زكيه:

انسان جوان و پاكي بين ركن و مقام توسط اهل مكه كشته مي شود.

5. خروج يماني:

قيام سرداري از سرزمين يمن يكي از علائم حتمي است كه اندكي پيش از ظهور رخ خواهد داد وي كه مردي صالح و مؤمن است عليه بدي ها و انحرافات قيام مي كند و با تمام توان با بدي ها و تباهي ها مبارزه مي كند.

از امام باقر (ع) در اين باره حكايت شده:

در ميان بيرق هايي [كه قبل از قيام مهدي (عج) بلند مي شود] پرچمي هدايت كننده تر از پرچم يماني وجود ندارد كه آن پرچم هدايت است. «1»

نشانه هاي غيرحتمي: اموري هستند كه درصورت فراهم بودن شرايط به عنوان نشانه پديد مي آيد. بعضي از اين نشانه ها را برمي شماريم.

به روايتي از امام صادق (ع) كه به گوشه اي از مفاسد آخرالزمان اشاره فرموده توجه كنيد:

حكايت شده كه امام صادق (ع) به يكي از ياران خود فرمود:

هر گاه ديدي كه:

1. حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 147

2. ظلم و ستم فراگير شده؛

3. كارهاي بد آشكار شده و از آن نهي نمي شود و بدكاران بازخواست نمي شوند؛

4. بچه ها به بزرگترها احترام نمي گذارند؛

5. نوجوانان پسر، همان كنند كه زنان مي كنند؛

6. انسان ها اموال خود را در غير اطاعت خدا مصرف مي كنند؛

7. كسي كه امر به معروف مي كند خوار و ذليل است؛

8. نماز را سبك شمارند؛

9. هرج و مرج زياد است؛

10. در مكه

و مدينه كارهايي مي كنند كه خدا دوست ندارد؛

11. سال به سال بدعت ها و بدي ها بيشتر شود؛

12. زن ها بر مسند حكومت بنشينند و هيچ كاري جز خواسته ي آنها براي آنها پيش نرود؛

13. هدف مردم شكم و شهوتشان است؛

14. و ديدي كه نشانه هاي حق ويران شده است، در اين وقت خود را حفظ كن و از خدا بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد! «1»

و نيز در روايتي ديگر برخي نشانه هاي غيرحتمي را اينگونه برشمرده اند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 148

1. خراب شدن ديوار مسجد كوفه؛

2. جاري شدن نهري از شط فرات در كوچه هاي كوفه؛

3. قحطي شديد قبل از ظهور؛

4. وقوع زلزله و طاعون در كثيري از بلاد؛

5. حركت پرچم هاي سياه از خراسان؛

6. خراب شدن بصره؛

7. كسوف خورشيد در سيزدهم يا چهاردهم ماه رمضان؛

8. فرا گرفتن ظلمت و كفر و معاصي در تمام عالم. «1»

يادآوري:

اين نشانه ها بدان معنا نيست كه ما به گناه و ستم كمك كنيم تا نشانه هاي ظهور تحقق يابد (چنانچه برخي كوته فكران مي پندارند.) بلكه ما بايد با تلاش فردي (خود سازي) و تلاش اجتماعي (كوشش در راه اصلاح جامعه و توسعه ي عدل و ...) زمينه ساز ظهور حضرت گرديم و انشاءالله از ياران امام زمان (عج) قرارگيريم. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 149

چگونه خود را براي ظهور آماده كنيم؟ و وظايف منتظران ظهور چيست؟

پرسش:

چگونه خود را براي ظهور آماده كنيم؟ و وظايف منتظران ظهور چيست؟ پاسخ:

اين سوال بسيار مهم و در واقع سوال همه ي شيعيان و محبين اهل بيت مي باشد. به نظر مي رسد اگر ما وظيفه ي خود را در زمان و دوران انتظار بدانيم و بدان وظايف عمل كنيم در واقع خود را براي زمان ظهور

آماده كرده ايم.

«آمادگي براي ظهور مستلزم انتظاري خوب و شايسته است.»

اينك در اين نوشتار به صورت كلي و مختصر برخي وظايف منتظران حضرت را بيان مي كنيم و براي مطالعه بيشتر- به كتاب هايي كه به طور مفصل به اين موضوع پرداخته اند كه بعضي از آنها را در اين نوشته نام مي بريم- مراجعه فرماييد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 150

1. شناخت:

يكي از ويژگي هاي منتظر، شناخت و معرفت به امام زمان است نه فقط يادگيري نام ها و القاب و تاريخ ولادت و غيبت؛ بلكه معرفت داشتن به ويژگي ها و ابعاد وجودي حضرت و انديشيدن در كلمات و اوامر حضرت و تأمل در حكمت نام ها و نشانه ها و علائم ظهور و شگفتي ولادت و حيات او، همچنين دانستن سبب و حكمت غيبت پر رمز و راز حضرت كه به يقين وقتي انسان معرفت به اين موارد پيدا كرد و اهداف و آرمان هاي او را فهميد خود را براي عملي كردن اهداف امام زمان آماده مي سازد و خشنودي او را به خشنودي خودش ترجيح مي دهد و سعي مي كند سرباز خوبي براي آن حضرت باشد.

از رسول اكرم (ص) حكايت شده:

«من مات و هو لايعرف امامَهُ ماتَ ميتهً جاهليهً»؛ «1» «كسي كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 151

راه هاي شناخت امام زمان:

از جمله راه هاي شناخت امام زمان عبارتند از: 1. تلاش براي آگاهي بيشتر از حضرت يا از طريق شنيدن از بزرگان و يا مطالعه ي كتاب هايي كه در اين زمينه نوشته شده است، مانند كتاب مكيال المكارم كه مرحوم آيت الله سيد محمدتقي موسوي اصفهاني تاليف

كرده اند و طبق گفته نويسنده به فرمان خود امام زمان (عج) نوشته شده است اين كتاب يكدوره امام شناسي كه ترجمه فارسي هم شده است. «1»

2. راه دوم بوسيله ارتباط روحي و معنوي با دعا و توسل است: همانطور كه در زيارت جامعه مي فرمايد: «خدايا از تو مي خواهم كه مرا از آشنايان به امامان و به حق و حقوق آنان قرار دهي!» «2»

راه اول: راه معرفت علمي است ولي راه دوم: راه شناخت قلبي و روحي است.

2. اطاعت:

اگر چه امام زمان غايب است ولي اراده و فرمانش در ميان همه ي خلايق جاري است. دستوراتش را بايد شناخت و فرمان هايش را بايد اطاعت كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 152

از امام صادق (ع) حكايت شده كه مي فرمايد:

خوشا به حال شيعيان مهدي قائم (ع) آنان كه در دوران غيبت او چشم انتظار ظهور اويند و در دوران ظهورش سرسپردگان اوامر او.» «1»

حال سوال اين است چگونه او امر و دستورات امام زمان (عج) را در زمان غيبت ايشان بدانيم و به آنها عمل كنيم؟

در جواب اين سوال بايد گفت كه اگر چه در خصوص امام زمان ارتباط محسوس بين امام و مردم وجود ندارد ولي در هيچ يك از دو غيبت صغري و كبري امام زمان، پيوند امام با مردم به طور كلي قطع و گسسته نشده است زيرا در هر دو غيبت، امر سفارت و نيابت وجود داشته و دارد و از طريق نايبان، پيوند امام با مردم برقرار بوده و هست. در زمان غيبت صغري نيابت نايبان خاص بوده و در زمان غيبت كبري نيابت نايبان حضرت عام مي باشد كه با توجه به

شرايط و ضوابطي كه مطرح مي كنند اطاعت فقهاء جامع الشرايط لازم و در رديف اطاعت از امام زمان مي باشد. و مخالفت با فقيه جامع الشرايط كه نايب امام است، مخالفت با امام، و مخالفت با امام، مخالفت با خداوند مي باشد.

توقيع حضرت ولي عصر (عج):

سوالاتي كه براي مردم حاصل شده بود و براي خودش نيز «اسحاق بن يعقوب» مشكل بود در ذيل نامه اي به وسيله نايب دوم، يعني محمد پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 153

بن عثمان عمري به محضر حضرت مهدي (عج) فرستاد و پاسخ آنها را طلبيد از جمله ي آن مسائل اين بود كه مردم در عصر غيبت در حوادث واقعه به چه كسي مراجعه كنند؟ حضرت پاسخ فرمودند:

«.... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلي روات حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله»؛ «اما آنچه سوال كرده اي خدا تو را هدايت كند و ثابت قدم نمايد ... اما حوادثي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنها حجت و نمايندگان من هستند بر شما و من حجت خدا بر شما ....» «1»

از اين حديث استفاده مي شود كه اطاعت از ائمه ي قبل، عين اطاعت از امام زمان است چون فقها با توجه به قرآن كريم و قول ائمه احكام شرعي را بيان مي كنند.

3. انتظار:

انسان منتظر، انساني كوشا است، انساني جهادگر و مبارز است كه در مسير اقامه ي توحيد و استقرار ولايت از نثار هر چه دارد دريغ نمي ورزد.

چنانچه از حضرت علي (ع) حكايت شده:

«كسي كه چشم انتظار حاكميت ما باشد، مانند مجاهدي است كه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 154

راه خدا

به خون خويش غلطيده باشد.» «1»

و جامعه ي منتظر جامعه اي پويا است، جامعه اي متحرك و فعال است كه حاكميت طاغوت را نمي پذيرد و بي عدالتي را بر نمي تابد. منتظر ظهور امام زمان بودن حركت بسوي ظهور داشتن و به آرمان هاي موعود عمل نمودن است.

انسان منتظر نفس اماره را كنترل و شيطان را از خود دور مي كند و خود را جهت استقبال از آقا امام زمان (عج) مهيا مي كند. جهت استقبال از او لوح دل را از آلودگي ها و گناهان مي شويد و خانه دل را به ياد خدا و با صفات حميده و پسنديده ي انساني زينت مي دهد و الا امام زمان (عج) كه به هر جايي پا نمي گذارند. نمي توان يك گوشه ي دل را از محبت دنيا پر كرد گوشه ي ديگر گناهان و ... بعد به آقا بگوييم بيا بيا كه سوختم، زهجر روي ماه تو؟ چگونه سوخته است انساني كه خود را براي ظهور آماده نكرده است.

آيينه شو، جمال پري طلعتان طلب جاروب زن به خانه سپس ميهمان طلب پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 155

4. خدمت گذاري به حضرت:

از امام صادق (ع) نقل شده كه مي فرمايند: «اگر دوران او را درك مي كردم همه ي روزهاي زندگيم را در خدمت به او مي گذراندم.» «1»

وقتي پيامبران و امامان در خدمت به امام زمان پيشتاز هستند وقتي امام صادق (ع) آرزوي خدمت به ايشان را دارد و حضرت عيسي (ع) از آسمان فرود مي آيد تا او را ياري كند وظيفه ي شيعيان منتظر در خدمت به ساحت مقدس او چقدر است؟

بي ترديد خادمين دوران ظهور، همان خادمين دوران غيبت اند.

آنها كه پس از ظهور شايستگي خدمت مي يابند، همان هايي هستند كه در دوران

غيبت، بر خدمت به امام و امت امام همت گماشته اند، و اهداف امام را سرلوحه ي زندگي خود قرار داده اند.

اول: تحصيل شناخت صفت و آداب و ويژگي هاي آن جناب (ع)

دوم: رعايت ادب نسبت به ياد او

سوم: از وظايف بندگان نسبت به آن حضرت (ع) محبت او به طور خاص

چهارم: محبوب نمودن او در ميان مردم

پنجم: انتظار فرج و ظهور آن حضرت (ع)

ششم: اظهار اشتياق به ديدار آن بزرگوار (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 156

هفتم: ذكر مناقب و فضايل آن حضرت (ع)

هشتم: اندوهگين بودن مؤمن از فراق آن حضرت (ع)

نهم: حضور در مجالس فضايل و مناقب آن حضرت (ع)

دهم: تشكيل مجالس ذكر مناقب و فضايل آن حضرت (ع)

يازدهم و دوازدهم: سرودن و خواندن شعر در فضايل و مناقب آن حضرت (ع)

سيزدهم: قيام، هنگام ياد شدن نام يا القاب آن حضرت (ع)

چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم: گريستن و گريانيدن و خود را به گريه كنندگان شبيه نمودن بر فراق آن حضرت (ع)

هفدهم: درخواست معرفت امام عصر (ع) از خداوند- عزوجل-

هجدهم: تداوم درخواست معرفت آن حضرت (ع)

نوزدهم: مداومت به خواندن دعاي غريق

بيستم: دعا در زمان غيبت آن حضرت (ع)

بيست و يكم: شناختن علامت هاي ظهور آن حضرت (ع)

بيست و دوم: تسليم بودن و عجله نكردن

بيست و سوم: صدقه دادن به نيابت از آن حضرت (ع)

بيست و چهارم: صدقه دادن به قصد سلامتي آن حضرت (ع)

بيست و پنجم و بيست و ششم: حج رفتن به نيابت از آن حضرت (ع) و فرستادن نايب كه از طرف آن جناب حج كند

بيست و هفتم و بيست و هشتم: طواف بيت الله الحرام به نيابت از

امام

(ع) و نايب ساختن ديگري تا از طرف آن حضرت طواف نمايد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 157

بسيت و نهم: زيارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومين (ع) به نيابت از مولايمان صاحب الزمان (عج)

سي ام: استحباب اعزام نايب براي زيارت از سوي آن حضرت (ع)

سي و يكم: سعي در خدمت كردن به آن حضرت (ع)

سي و دوم: اهتمام ورزيدن به ياري آن جناب (ع)

سي و سوم: تصميم قلبي بر ياري كردن آن جناب در زمان حضور و ظهور او

سي و چهارم: تجديد بيعت با آن حضرت (ع) بعد از فرائض همه روزه و هر جمعه

سي و پنجم: صله آن حضرت (ع) به وسيله مال

سي و ششم: صله شيعيان و دوستان صالح امامان (ع) به وسيله مال

سي و هفتم: خوشحال كردن مؤمنين

سي و هشتم: خيرخواهي براي آن حضرت (ع)

سي و نهم: زيارت كردن آن حضرت (ع)

چهلم: ديدار مؤمنين صالح و سلام كردن بر آنان

چهل و يكم: درود فرستادن بر آن حضرت (ع)

چهل و دوم: هديه كردن ثواب نماز به آن جناب (ع)

چهل و سوم: نماز هديه به آن حضرت (ع) به گونه مخصوص در وقت معين

چهل و چهارم: اهداء قرائت قرآن به آن حضرت (ع)

چهل و پنجم: توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسيله آن حضرت (ع)

چهل و ششم: دادخواهي و توجه نمودن و عرض حاجت بر آن حضرت (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 158

چهل و هفتم: دعوت كردن مردم به آن حضرت (ع)

چهل و هشتم: رعايت حقوق آن حضرت و مواظبت بر اداي آن ها و رعايت وظايف نسبت به آن بزرگوار

(ع)

چهل و نهم: خشوع دل هنگام ياد آن حضرت (ع)

پنجاهم: عالم بايد عملش را آشكار سازد

پنجاه و يكم: تقيه كردن از اشرار و مخفي داشتن راز از اغيار

پنجاه و دوم: صبر كردن بر اذبت و تكذيب و ساير محنت ها

پنجاه و سوم: درخواست صبر از خداي تعالي

پنجاه و چهارم: سفارش يكديگر به صبر در زمان غيبت حضرت قائم (ع)

پنجاه و پنجم: پرهيز از مجالسي كه نام آن حضرت (ع) در آن ها مورد تمسخر باشد

پنجاه و ششم: تظاهر با ستمگران و اهل باطل

پنجاه و هفتم: ناشناس ماندن و پرهيز از شهرت يافتن

پنجاه و هشتم: تهذيب نفس

پنجاه و نهم: اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت (ع)

شصتم: متفق شدن بر توبه واقعي و بازگرداندن حقوق به صاحبان آن ها

شصت و يكم و شصت و دوم: پيوسته به ياد آن حضرت بودن و به آدابش عمل كردن

شصت و سوم: دعا به درگاه الهي براي جلوگيري از نسيان ياد آن حضرت (ع)

شصت و چهارم: اينكه بدنت نسبت به آن جناب (ع) خاشع باشد

شصت و پنجم: مقدم داشتن خواسته آن حضرت (ع) برخواسته خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 159

شصت و ششم: احترام كردن نزديكان و منسوبين به آن حضرت (ع)

شصت و هفتم: بزرگداشت اماكني كه به قدوم آن حضرت (ع) زينت يافته اند

شصت و هشتم و نهم: وقت ظهور را تعيين نكردن و تكذيب وقتگذاران

هفتادم: تكذيب كردن مدعيان نيابت خاصه از آن حضرت (ع) در زمان غيبت كبري

هفتاد و يكم: درخواست ديدار آن حضرت با عافيت و ايمان

هفتاد و دوم: اقتدار و تأسي جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت (ع)

هفتاد

و سوم: حفظ زبان از غير ياد خداوند و مانند آن

هفتاد و چهارم: نماز آن حضرت (ع)

هفتاد و پنجم: گريستن در مصيبت مولايمان شهيد مظلوم حضرت ابي عبدالله الحسين (ع)

هفتاد و ششم: زيارت قبر مولايمان امام حسين (ع)

هفتاد و هفتم: بسيار لعنت كردن بر بني اميه در آشكار و پنهان

هفتاد و هشتم: اهتمام در اداي حقوق برادران ديني

هفتاد و نهم: مهيا كردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن جناب (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 161

فصل سوم: جهان در عصر مهدويت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 163

ارتباط جهاني شدن و جهاني سازي با مهدويت

پرسش:

ديدگاه قرآن در مورد جهاني شدن چيست؟ و جهاني سازي مطلوب كدام است؟

پاسخ:

درآمد:

از جمله مهم ترين رخدادهايي كه در دو سه قرن اخير، در جوامع بشري رخ نموده، و بسياري از ارزش هاي انساني را تحت الشعاع جهان و علم مادي قرار داده و در سايه عقلانيت ابزاري، به نفي، يا كم اهميت جلوه دادن نقش فراطبيعت، سنت ها و باورها پرداخته، دو پديده مهم نوگرايي «1» و پسانوگرايي «2» است. در آغوش جريان نوگرايي، كه خاستگاه و محل تكامل آن در غرب بوده و دامنه تأثيرات آن همه جوامع جهاني را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 164

فرا گرفته، نوزاد غول اندام ديگري بنام جهاني شدن يا جهاني سازي پرورش يافت و به جرياني سهمگين تبديل گرديد كه گستره نفوذ خود را در سراسر جهان و در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي گستراند.

اين جريان، بيش از يك دهه است كه به طور پر رنگ و ملموس تري مطرح گرديده اما در عين حال توصيف كاملي از آن صورت نبسته است؛ آنچه مسلم است، اين پديده در بستر جهاني رشد و نمو كرده است كه علم به معناي اثبات گرايانه و پوزيتويستي آن وجه غالبي يافته، و به عنوان غايت بدان نگريسته مي شود.

اصطلاح جهاني شدن (يا جهاني سازي) از جمله ابهام آميزترين واژه ها و مفاهيم چند بعدي است كه قابل تسرّي به حوزه هاي مختلف بوده و براي برخي هراس انگيز و زيان آور جلوه مي نمايد و براي برخي ديگر تصورات جادويي از ايجاد سرزميني موعود به بار مي آورد. به هر صورت توجه به اين نكته لازم است كه يك واقعيت گريز ناپذيري وجود دارد و آن

اين كه جهان با سرعتي تمام در حال تغيير و تحول است و گويي كه هيچ پاره اي از جهان را اجتناب از آن واقعيت و پيامدهاي آن ميسر نيست. جوامع مسلمانان هم با نوع فرهنگ و دين و باورهاي ويژه، خواه ناخواه در دامنه مواجهه با اين جريان عظيم قرار گرفته و گريز و گزيري از آن ندارند؛ بنابراين مهم آن است كه واكنش هاي آنان نسبت به اين جريان بايد چگونه باشد و چطور مي توانند از قابليت هاي آن استفاده كرده و الگويي مطلوب ارائه دهند.

بدين جهت مسئله اصلي اينگونه جوامع نه دراصل پيوستن به جهاني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 165

شدن، بلكه در چگونگي اين پيوستگي مي باشد. با فرض مزبور، پرسش محوري اين نوشتار، با استناد به آيات قرآن كريم، چگونگي سازگاري يا عدم سازگاري آن با مباني دين اسلام و همچنين چرايي و چگونگي ناپايداري آن و ماندگاري انديشه جهاني اسلام مي باشد و در حول آن تلاش براي پاسخ به چند پرسش فرعي ديگر نيز صورت خواهد بست:

- اين مفهوم آيا يك پديده و اقتضاء است يا پروژه اي است كه از جانب قدرت هاي استيلاجو ساخته و پرداخته شده است؟

- چه نوع جهاني شدن يا جهاني سازي ايجاد كننده نظم است و كداميك بر هم زننده آن؟ و اساساً راز ماندگاري انديشه ي جهاني به نظر قرآن چيست؟

- و نهايتاً اينكه چرا به رغم اين كه مكتب حيات بخش اسلام مشحون از آموزه هاي سعادت بخش است كمتر توفيق بروز در سطح كلان به عنوان يك تئوري سرآمد و برتر را در جهان يافته است.

همه اين سوالات و جز اينها هزاران ديگر، نشانگر

اين است كه اين يك فرايند پيچيده اي است كه هر روز به ادبيات آن افزوده مي شود و تاكنون نيز حجم ادبيات بسيار زيادي را به خود اختصاص داده است.

تعاريف گوناگون و اختلاف در تبيين معاني جهاني شدن و جهاني سازي نشانگر عدم توافق كلي ميان محققان علوم اجتماعي و سياسي است و در واقع اين اصطلاح ساخته اي نظري است كه خود داراي معاني گوناگوني بوده كه برداشت هاي سلبي و ايجابي از آن باعث پديد آمدن

جبهه هاي مختلفي شده است كه هر يك به تعريف خاصي اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 166

نموده اند «1» و نمي توان به يك تعريف خاص اشاره كرد بلكه مي توان جامع ترين تعاريف را جامع تعاريف دانست كه هر كدام كاستي هاي ديگري را به نوعي پوشش مي دهد. اما با در نظر داشتن اكثر برداشت هاي سلبي و ايجابي مي توان گفت:

«جهاني شدن زنجيره اي از دگرگوني ها در عرصه هاي گوناگون فرهنگ، سياست، اقتصاد و زمينه هاي ديگر است كه در كشورهاي جهان روابط متقابل و متنوعي بين واحدهاي مستقل ملي برقرار مي كند و البته سلطه قدرت هاي بزرگ در نفوذ حوزه هاي مختلف و گسترش آن كه گوياي طرحي پيچيده براي استعمار جديد جهان است، بي تأثير نبوده و چنين گمان مي رود كه در ادامه به نظام واحد جهاني بيانجامد.»

جهاني شدن يا جهاني سازي؟

براي روشن شدن اين دو مفهوم تبيين اين مسئله حائز اهميت است كه جرياني كه اكنون چنين چالاكانه و پر شتاب در حال ايجاد تغييرات اساسي در جامعه شده، آيا يك روند و اقتضاء اجتماعي و طبيعي است يا آنكه جرياني است كه با ايدئولوژي هاي خاص خود، دست ساخته

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 167

سياست ها و قدرت هاي نيرومند است؟ به تعبير ديگر آيا يك پديده است يا پروژه؟

آنچه متصور است، دو نوع نگرش كلي در اينجا وجود دارد: عده اي آن را فرايندي طبيعي دانسته و معتقدند اقتضاي دنياي كنوني، به همراه داشتن چنين تغييرات اساسي است و مخالفت با آن به مثابه ايستادن در برابر سيلاب سهمگيني است كه نتيجه اي جز انزوا يا نابودي نخواهد داشت و دسته اي ديگر با نگرش منفي بدان مي نگرند و آن را محصول سياست هاي پشت پرده قدرت ها مي دانند.

البته دو طرز تفكر ديگر در كنار اين دو نظر كلي وجود دارد: برخي مي گويند: اين درست است كه جهاني شدن توسط نقشه هاي قدرت هاي بزرگ اقتصادي و سياسي سامان يافته است اما با گستردگي آن در سطح جهان از حالت پروژه خارج شده و به يك روند طبيعي- اجتماعي تبديل شده است. يعني اگر چه ريشه استعمارگرانه مي تواند داشته باشد اما اكنون كمتر مي توان سيطره اي واحد بر فرايندهاي آن را مشاهده كرد؛ عده اي ديگر بر عكس دسته قبل مي گويند: جهاني شدن در ابتدا فرايندي طبيعي بوده كه سپس (بخصوص در دهه هاي اخير قرن بيستم) بصورت پروژه درآمده است.

اصولًا «جهاني شدن» به عنوان يك روند يا فرايند تلقي مي شود كه بسياري از متفكرين غربي چنين وانمود مي كنند كه مرحله اي از تاريخ است كه جهان را گزير و گريزي از آن نيست كه به دنبال تغييراتي كه در جهان اطلاعات حاصل شده است، همه كشورها ناچارند در جهت و جريان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 168

آن حركت نمايند و تبعات آن را پپذيرند. در يك روند، كمتر اراده و اختيارات

گروهي مشاهده مي شود و حوادث غالباً خارج از اختيار آن ها خود بخود رخ مي دهد بدون آن كه برنامه ريزي خاصي بر آن شده باشد. جهاني شدن عموماً فرايندي اجتماعي و داراي آهنگ و حركتي خاص است كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده است از بين رفته و مردم بطور فزاينده از كاهش اين قيد و بندها آگاه مي شوند «1» و گفته مي شود نبايد با موج آن به مخالفت برخاست. «2» آنان كه جهاني شدن را به عنوان يك روند مي دانند، نگرش آنان به اين پديده مثبت بوده و در پي اثبات آن اند كه اين اقتضايي است كه خواهد توانست امكانات بسياري را در اختيار كشورهاي جهان سوم قرار دهد. در اين طرز تفكر، جهاني شدن مباني فلسفي دارد و عمدتاً از تفكر ليبرال، بطور طبيعي ناشي مي شود. «3»

اما زماني كه سخن از «جهاني سازي» مي رود، منظور تلاش گسترده اي است كه از جانب قدرتمندان براي واگذاري حاكميت جهان بدست نيروهاي خاص صورت مي گيرد. جهاني سازي پروژه اي است كه با فراهم سازي و بهره مندي از امكاناتي به سيطره اي گسترده بر جهان دست يافته مي شود تا با كنترل بر عرصه هاي مختلف از گستردگي قلمرو اديان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 169

نيز كاسته شود و اين همان تعبير جديد از پديده هاي امپرياليسم و استعمار سلطه جهاني است. عمق جهاني سازي، قدرت است. قدرت هرمونيك و استيلاطلب غرب مي گويد، كشورهاي پيراموني حق هر كاري را ندارند كارهاي اصلي و محوري را ما انجام مي دهيم و توليد هر كشور بايد منوط به نظر ما باشد. به عنوان مثال آنان

هرگز حق ندارند صاحب تكنولوژي برتر باشند و هر كشوري در حد لياقت و شايستگي اقتصادي خود حق توليد دارد و آمريكا در رأس قدرت غرب، جهان را طبقاتي و خود را در صدر آن مي بيند و مسلم است با ايجاد جهاني طبقاتي يا مركز پيراموني، اگر كشورهاي در رأس و مركزي سرفه كنند كشورهاي پيراموني تب خواهند كرد و با تب آنان، كشورهاي پيرامون خواهند مرد. لذا جهاني سازي به عنوان يك پروژه عيناً اجراي تئوري غرب خصوصاً در رأس آن آمريكا است. «1»

سابقه بحث

در بحث از جهاني شدن دو نكته را بايد از يكديگر تفكيك نمود: يكي جهاني شدن در قالب مفهومي آن است و ديگري جهاني شدن در قالب يك فرايند يا پروژه. مفهوم و فرايند دو امر متفاوت مي باشند. اگر به عنوان يك مفهوم مورد نظر باشد داراي سابقه كوتاهي است كه از چند دهه تجاوز نمي كند مفاهيمي همچون «labolG»، «ytilabolG»،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 170

«msilabolG»، «noitazilabolG» سابقه چندان طولاني ندارند و از يكي دو دهه قبل در بخش واژگان و مفاهيم جديد گنجانده شده اند. اما اگر به عنوان يك فرايند در نظر گرفته شود سابقه زيادي را سهم خود خواهد نمود كه معمولًا تنها در علوم اجتماعي به سال هاي 1600 ميلادي به بعد نسبت داده مي شود و هر چه زمان به جلوتر آمده اين سهم بيشتر شده است و حتي برخي بر اين باورند كه در دهه هاي آتي اين فرايند، موضوع بيشتر فعاليت هاي علمي و عملي انسان معاصر خواهد شد. «1»

اساساً در مورد خاستگاه اين مفهوم سه نقطه نظر كلي وجود دارد:

الف. جهاني شدن

پديده اي نوظهور نيست كه به واسطه ارتباط آن با تحولات تكنولوژي در سيري بي وقفه قرار گرفته باشد بلكه فرايندي است كه از ابتداء تاريخ تاكنون وجود داشته و سابقه اي چند هزار ساله دارد. اگر از زاويه مثبت به مسئله بنگريم، اديان الهي كه داعيه فرامرزي و نجات انسان ها دارند را مي توان در زمره جهاني انديشان قلمداد كرد. اصولًا ايدئولوژي ها چه الهي باشند يا بشري به نوعي، انديشه جهاني را در خود دارند.

ب. جهاني شدن فرايندي است كه همزمان و همگام با توسعه نظام سرمايه داري و گسترش نوسازي به وجود آمده است و اغلب واژه اي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 171

جايگزين براي گفتمان هاي كهنه تر امپرياليسم و نوگرايي است. «1»

ج. فرايندي است كه ديگر فرايندهاي موسوم به پسامدرنيسم و پساصنعتي شدن را درهم آميخته است.

به هر حال گر چه اين مفهوم داراي سابقه اي ديرينه است و برخي صاحبنظران آن را داراي تباري طولاني مي دانند و آبشخور آن را در آموزه هاي بسيار پيشيني مي يابند اما رواج آن بيشتر مربوط به دهه هاي 60 به بعد قرن بيستم است كه نظريه «دهكده جهاني» مك لوهان «2» تنها تظاهرات جديد آن است. «3» و البته گسترش و توسعه اين اصطلاح به عنوان مفهومي جامعه شناختي و آكادميك مديون رولاند رابرتسون از دانشگاه پيتسبورگ است.

جهاني شدن پديده اي ايدئولوژيك:

آنچه ما را در اين راستا محتاط مي نمايد بررسي آن است كه آيا جهاني شدن پديده اي ايدئولوژيك است يا نه؟ يافتن پاسخ به اين سوال براي ما در جايي راهگشاست كه به نتايج حاصل از ايدئولوژيك بودن يا عدم آن واقف باشيم. اگر منظور از ايدئولوژي، نظام فكري خاصي است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 172

مولود جهان بيني است و در پي ترسيم بايستي ها و شايستگي هاست «1» آنگاه استنباط بدينگونه است كه پديده اي كه ايدئولوژيك باشد تحت تاثير اراده و اعتبار انسان بوده و در مراحل مختلف، در تأثير الزام هاي ايدئولوژيك خواهد بود كه باورها در شكل گيري آن ها تأثير دارند.

جهاني سازي نيز پديده اي است ايدئولوژيك، چون تحولي خود به خودي نيست و پاي عوامل انساني در ميان است كه در دهه هاي متمادي با إعمال سياست گذاري هاي خاص شكل يافته و باورهاي خاصي- از جمله استيلاء فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ برتر «2»- در شكل گيري آن نقش مؤثر داشته است بنابراين فرض غيرايدئولوژيك خواندن آن- براي اثبات اين كه آن را جرياني خودبخودي بدانيم پس لزومي به بدبيني نسبت به آن نيست- ادعايي بي اساس است. لااقل در خوش بينانه ترين صورت بايد پذيرفت كه در شكل اوليه و كودكي اش با چهره تكنولوژيكي پديد آمده و در مراحل بلوغ و جواني صبغه ايدئولوژيكي به خود گرفته كه اهداف خاصي را دنبال مي كند.

اگر بحث از جهاني انديشي و جهاني سازي اسلام در ادبيات قرآني را هم بخواهيم مطرح نمائيم مسلماً بعد ايدئولوژيكي آن و اينكه معيارها و قواعد و اهداف آن چيست، نيز مطمح نظر خواهد بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 173

اهداف جهاني شدن

آنچه ذهن هر پژوهنده منصفي را به خود مشغول مي سازد اين است كه سهم ارزش ها و اصول انساني كه در زندگي بشر كم سهمي هم نيست در كجاي ادبيات جهاني شدن قرار دارد؟ در همه تئوري هاي ارائه شده براي جهاني شدن كه اغلب خاستگاه و زادگاهي غربي

دارند، ناديده گرفتن اين ارزش ها و توجه به مفهوم سلطه طلبانه و استكباري به اشكال مختلف و تقسيم انسان ها و جوامع به شمال و جنوب و درجات يك و دو و سه، نقطه اي دردناك است در تمام شاخه ها، طرح ها و ره آوردهاي جهاني شدن، سخن از عدالت، معنويت، ارزش، اعتماد و فضيلت كه نيست هيچ، بلكه سير و جريان حركت در راستاي مخالفت و معاندت با اين اصول براي دستيابي به منافع و منابع بيشتر براي ساختن جهاني نيمي مسلّح و نيمي گرسنه مي باشد كه براي بشريت بسيار ويرانگر است. بنابراين مي توان تصور كرد كه يكي از اهداف مهم جهاني سازي، مستحيل نمودن تمام نظام هاي ايدئولوژيك و تبين آن ها براساس برداشت هاي سكولاريستي و ليبراليستي است. اما اين هدف و سياست همواره متكي بر يك نقطه محوري بوده و آن منفعت طلبي است كه در اين راستا قدرت نقش تعيين كننده اي را خواهد داشت. در واقع دميدن روح سرمايه داري در كالبد جهان معاصر شديداً مورد نظر قدرتمندان امروزي جهان است. ليبراليسم در تمام ابعاد خود تبليغ مي شود تا مقاومت هايي كه ريشه در مباني ديني جوامع دارد از ميان رخت بر بندد. به تعبير ادوارد سعيد، ما شاهد يك نوع امپرياليسم فرهنگي هستيم كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 174

در صدد است از طريق گسترش رسانه هاي جمعي، فرهنگ كشورهاي عقب مانده و ضعيف را تحت سلطه خود قرار دهد. «1» امروزه قدرتمندان ديگر كمتر در پي تسلط و حضور فيزيكي در سرزميني خاص هستند يا حداقل اين چنين تظاهر مي شود، در عوض با اجراء طرح شن گن در اتحاديه اروپا، رهبري واحد در جهان

مطرح مي گردد، نه سرزمين يا آسمان واحد، و اين فاجعه اي است كه ميزان مشاركت جهان سوم را در حداقل بلكه در صفر نگه مي دارد. بالاخره در مسير جهاني شدن، اين فرهنگ در حال سرآمد شدن است كه «قدرت تعيين كننده حقوق است». و در اين ادبيات خير عمومي صرفاً ترفندي زيركانه براي صاحبان قدرت خواهد بود. «2»

از ديگر اهداف جهاني سازي كه به صورت يك استراتژي جهاني شكل يافته، اين است كه هر چه بيشتر موجبات تجزيه و قطعه قطعه شدن نيروهايي را فراهم آورد كه به طور بالقوه مخالف اين نظام هستند. هر چه گسست و شكاف هاي ميان جوامع به اصطلاح حاشيه اي عميق تر باشد نيل به اهداف استعماري قدرت هاي بزرگ بيشتر خواهد بود. «3» كه هسته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 175

مركزي اين اهداف به قول هاني پيتر مارتين، آمريكايي شدن قرار دارد. «1»

به طور خلاصه مي توان اهداف جهاني شدن را در چند گزاره زير خلاصه كرد:

- مستحيل شدن تمام نظام هاي ايدئولوژيك و گسترش نظامي عام و فراگير؛

- انديشيدن درباره جهان به عنوان منظومه اي كامل و بهم پيوسته؛ «2»

- از بين بردن قيد و بندهاي جغرافيايي و فرهنگي كه نتيجه هويت زدايي را در پي دارد؛ «3»

- استيلاء يك گفتمان و سوق دادن جهان به سوي ارزش هاي يك فرهنگ مسلط؛

- مشوّه و ملّوث ساختن چهره واقعي اديان وحياني؛

- قطعه قطعه سازي نيروهاي مخالف، جهت كاستن قدرت آنان.

با در نظر داشتن اهدافي كه ذكر شد، مي توان گفت جهاني شدن داراي دو چهره تكنولوژيكي و ايدئولوژيكي است كه با يكديگر داراي پيوندي ذاتي مي باشند و متأسفانه امروزه بيش از آن كه به مباحث

ايدئولوژيك و سطح تئوريك آن پرداخته شود به مباحث راهبردي آن

اعتنا مي شود و همين غلبه يافتن صبغه راهبردي باعث شده است تا اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 176

جريان پيش از حلاجي نظري و رد و اثبات هاي تئوريك، موضوع كشاكش ايدئولوژيك طرف هاي ذي نفع و ذي نفوذ و عرصه جولان و زور آوري استراتژين هاي كار كشته گردد «1» بدين جهت تكليف همه دينداران خصوصاً مسلمانان در مواجهه با اين پديده اكثراً ايدئولوژيك اندكي دشوارتر بوده و هشياري هاي بيشتري را در پاسخگويي و برون رفت از چالش ها و مشكلات پديد آمده آن با استناد به منابع وحياني مي طلبد.

و در اين راستا تكليف انديشمندان اسلامي در مواجهه با اين پديده غالباً ايدئولوژيك با استمداد از قرآن كريم كه جامع ترين و ارجمندترين متن قدسي است و حاوي آموزه هاي فراواني است كه قابليت زيادي را براي جهاني شدن واقعي دارد، دو چندان است. همه آيات قرآن كريم به صراحت يا به ملازمه و ملاحظه هدف غايي اي كه در بردارد، قابليت زيادي را كه اساس آن تكيه بر يك روح و نگرش توحيدي و اعتقاد به حقيقتي غايي است به طور زنده و پويا دارا مي باشد كه به تمام چالش ها و مشكلات و نابسامانيهاي ايدئولوژيكي و فكري بشري پاسخ جامع و قانع كننده مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 177

ظرفيت آيات قرآن كريم در جهاني شدن واقعي

قرآن كريم به رغم اصالت بنياديني كه دارد، همواره از تازگي و طراوت دائمي برخوردار است. اين كتاب كه كاملترين كتاب وحي و منشور جاويد عالم قدسي است با توجه به گزاره ها و معارف عام، گسترده

و جامع خويش، اين قابليت را در حد كمال داراست كه مفاهيم اساسي خود را به تمام فرهنگ ها و ايدئولوژي هاي دنيا منتقل سازد و ساز و كارهايي دقيق و اساسي را براي حيات بشري فراهم سازد؛ اگر چه سوگمندانه تحليل هايي كه تاكنون از قرآن شده است كمتر توانسته است آن را آن چنان كه واقعاً هست به عنوان نقطه مركزي تمام گفتمان ها معرفي نمايد كه محل رجوع ديگر گفتمان ها باشد. اگر چه ما معتقد نيستيم كه پديده هاي معاصري چون جهاني شدن و الزامات آن در متون مقدسي مانند قرآن كريم آمده است اما ملتزم هستيم كه قرآن مبادي فكري و نظريه قوي، پخته و جامعي دارد كه اگر به زبان روز استخراج و تبيين شود خواهد توانست چراغ فروزاني فرا راه انسان معاصر باشد چرا كه كتابي است كه در هر زمان جديد است «1» و تا قيامت هرگز غبار كهنگي بر چهره آن نخواهد نشست. «2»

اما چنانچه قرآن پژوهان و فرهيختگان اسلامي بتوانند در ماهيت بين گفتماني خود قرآن- و نتيجتاً اسلام راستين را- در سه عرصه اعتقادي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 178

(به عنوان دين)، شيوه كامل زندگي (به عنوان دنيا) و نظم سياسي اجتماعي تمام عيار (به عنوان دولت و حاكميت و ...) طرح نمايند خواهند توانست همه عناصر را به وحدت فراخوانده و هويت آنها را معين سازند.

قرآن كريم به ملاك هاي فراواني كه قابليت طرح آن در سطح جهاني را سهل مي سازد انگشت مي نهد و همه مردم جهان را به تبعيت از ديني كه تضمين كننده صلاح و سداد دنيا و آخرت آنان است فرا مي خواند،

ديني كه به معني راه و روش كامل زندگي انسان معرفي شده «1» و بنابراين انسان يك لحظه بدون راه و روش صحيح نمي تواند به زندگي واقعي و انساني خود ادامه دهد. برخي از اين ملاك ها عبارتند از انطباق با فطرت، «2» سهولت و انعطاف پذيري، «3» غيرزمان مند بودن، تعادل ميان دستوراتي كه داده، عقلاني بودن، توجه به خصوصيات انسان و .... و نقطه مركزي همه اين ملاك ها نيز ژرفاي توحيد است و سرچشمه خصيصه جهاني بودن براي يك حكومت ديني نيز در اين درياي بيكران نهفته است كه پايگاه توحيدي اين حكومت آن را ملزم به دارابودن نگرشي جهاني نسبت به مخاطبان فكري و سياسي خود مي سازد به گونه اي كه ويژگي هاي منطقه اي را فرو گذاشته و با همه داشته هايش متوجه خصيصه هاي مشترك و اصيل انسان چون عقل، فطرت، روح و ارزش هاي معنوي مي شود. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 179

مسلماً جامعه اي كه اين آرمان هاي توحيدي و قرآني را وجه غايتگرانه خود بداند و داراي ملاك هاي مزبور باشد بايد بتواند در جهاني كه علم به معناي اثبات گرايانه اش وجه غالبي يافته، ارزش ها و اصول خود را به علم دميده و با توجه به ويژگي هاي فرهنگي و تاريخي، مباني معرفتي و فلسفي اش را در فضاي بدست آمده تئوريزه نمايد و در اين فضا، جهان اسلام و عالمان اسلامي با استعانت از آيات وحدت بخش قرآني و رهنمودهاي جهاني آن قادر خواهند بود ارتباطات جهاني خود را با نهادهاي اسلامي ديگر مناطق مستحكم تر ساخته و نهضتي عظيم فرهنگي به وجود آورند تا انسان عصر حاضر را به فطرت، عقلانيت و معنويت رهنمون سازند و

سهم هدايتگرايانه خود را افزايش دهند.

بايد توجه داشت كه شيوه طرح همه اين آموزه هاي ژرف قرآني در يك سطح فرا ملي و جهاني بسته به نوع عملكرد فرهيختگان و متفكرين مسلمان و قرآن شناسان است. در حقيقت مي توان گفت جهاني شدن بدليل صبغه غالباً ايدئولوژيكش، امري است كه مؤمنان وموحدان خواهند توانست تكليف آن را معين سازند.

آموزه هاي قرآن چالشي جدي براي جهاني شدن (به مفهوم رايج آن)

جهاني شدن به مفهوم رايج آن- كه بدون نظام سرمايه داري قابل فهم نيست- محصول نظامي است كه در آن خدا فراموش شده و با فراموش شدن خدا، در حقيقت انسانيت به مذبح برده شده است؛ بنابراين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 180

آموزه هاي قرآن و تعاليم بلند آن كه همواره به دنبال احياء انسانيت حقيقي انسان ها است مي تواند بزرگترين چالش براي آن باشد، بدين جهت دنياي سرمايه داري، امروزه نهايت تلاش خود را متوجه انحراف انسان از اقبال به دين و خصوصاً توجه به معارف قرآني كرده و در اين راه از هيچ گونه كوششي در جهت تحريف، آلودن چهره زلال آيات و شبهه افكني هاي بي اساس دريغ نخواهد كرد.

وضع كنوني جهان و شواهدي كه حتي در مركز سرمايه داري وجود دارد حاكي از اين است كه مردم به تدريج به دنبال دلالت هاي منطقي دين گرايي و اصل گرائي در عرصه هاي عمومي و مقابله و مواجهه با مدرنيسم، سكولاريسم و در نتيجه نظام سرمايه داري اند. كه اشاعه عرفي زدايي، گرايش به خدا در ساحت خردورزي و معنويت در ساحت روابط اجتماعي تماماً حاكي از واقعيت فوق است و به نظر مي رسد جهان فعلي بيش از آن كه با ملزومات نظري و فلسفي

جهاني شدن مصطلح و خرد خود بنياد آن همساز باشند؛ جهاني شدن واقعي سازگار و متناظر است «1» و شادمانه بايد اميدوار بود كه تعاليم قرآن كريم حاوي همه معارف و جنبه هايي است كه نيروي اين جهاني شدن واقعي را در خود دارد و اين براي جهان سرمايه داري بسيار مشقت بار است.

شادمانه تر اين كه در حال حاضر خود فرهنگ غربي به وسيله جهاني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 181

شدن نسبي شده است «1» و اين شايد فرصت بهتري را براي نفوذ در سطوح فرهنگي- ارتباطي آنان براي دينداري كه در پي وارد كردن مفاهيم اصولي و حياتي اتخاذ شده از تعاليم قرآني، در قلمرو زيست و زندگي فرهنگي جهان هستند، فراهم سازد. مكتب اسلام با توجه به گزاره ها و معارف عام گسترده و جامعي كه از قرآن كريم در دست دارد، اين قابليت را در حد كمال داراست كه مفاهيم اساسي خود را به تمام فرهنگ هاي دنيا منتقل سازد؛ اما بايد هشيار بود كه دقيقاً با همان رويكرد و در همان مسيري كه اكنون جهاني شدن در حركت است نمي توان قواعد خود را حفظ كرد چون به محض اين كه قبول كرديم كه جزئي از اين پديده باشيم قواعد آن را نيز پذيرفته و وارد بازي شده ايم. بنابراين گشودن جبهه جهاني ديگري فرا روي محرومان جهان در اين مسير راهگشاي، خواهد بود. مانند همان چيزي كه در انقلاب اسلامي با روايتي تازه از تغييرات و تحولات در جهان رخ داد كه با پشتوانه ها و آموزه هاي قرآني همچون استخلاف، «2» ولايت، «3» عدالت خواهي، امر به معروف و نهي از منكر و

... افق هاي تازه اي را بر روي بسياري از ملت ها گشود كه همه اين ها براي دنياي جهاني شده غربي امروز، نقطه اي دردناك است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 182

قرآن و جهاني شدن

جهاني گرايي اي كه در آيات متعدد قرآن از آن ياد مي شود- بر خلاف جهاني شدن مصطلح كه مبتني بر خرد خود بنياد است- شالوده اصلي اش اعتقاد به حقيقتي غايي و وجود ضروري و يك نگرش توحيدي و نگاه به عالم به مثابه يك كل منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي و قائل شدن به وجود ذات و غايتي براي انسان و كل عالم است. بنابراين اگر جهاني شدن واقعي همان باشد كه در آيات برشمرده شده است قرآن كريم سرشار از آياتي است كه مؤيد اين امر است. «1»

بي شك وحي نامه اي كه به ادعاي خود كتاب هدايت نظري و عملي انسان ها «2» و تبيان بر همه اشياء است، «3» بايد همواره طراوت و تازگي خود را در تمام شرايط زندگي انسان پايدار نگه دارد تا بتواند همانند خورشيد و ماه فروزان هميشه نورافشاني كند. «4» اين پيام جاويدان در جاي جاي قرآن و روايات معصومين (ع) با واژه ها و تعابير مختلف بيان شده است.

در اولين سوره قرآني كه با حمد و ثناي خداوند «رب العالمين» آغاز شده، حاكي از نگاهي يكپارچه به دنيا و آخرت به مثابه يك مجموعه منضبط و منسجم است و چون لازمه ربوبيت عدم گسست بين عرصه هاي پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 183

مختلف است. اعتقاد به رب العالمين نه صرفاً در حد يك اعتقاد نظري و ديني باقي

مي ماند بلكه آثار فردي، اجتماعي، تربيتي و مديريتي در عرصه هاي مختلف زندگي را دارد.

همچنين اكثر واژه هايي كه در آيات قرآن «مردم» (الناس) را با هر پيشينه اي و فارغ از تعلقات جغرافيايي، نژادي و ديني به طور مطلق مورد خطاب قرار داده است حاكي از ايده اي جهاني در آيات الهي است كه نمونه اين دست آيات در قرآن كريم زياد به چشم مي خورد. «1»

جهاني شدن كه قرآن بر آن اصرار دارد بر ابعاد مختلف زندگي بشر عنايت دارد و به همه انسان ها خدمت رسانده و آنان را ترقي مي دهد و براي هيچ كس تهديدي را در بر ندارد. اين جهاني شدن بر خلاف جهاني شدن مصطلح كه مبتني بر عقلانيت ابزاري است، هم بر عواطف اعتنا دارد و هم متكي بر عقلانيت است لذا جهاني شدن واقعي، سرنوشت انساني است كه به آسمان پيوند خورده است. در جهان بيني قرآن چون ميزان و معيار در اشياء توحيد دانسته مي شود، لذا خصيصه هاي منطقه اي، قوميت، جغرافيا و قبيله داراي نقش بنيادي نيستند كه بتوانند شخصيت واقعي انساني را در چنبره تسليم خود نگه دارند؛ اگر چه قرآن به اين عوامل نيز توجه و اهتمام دارد اما اينها تا زماني ارزشمندند كه در مسير تقوي، ايمان و در يك كلمه «توحيد» باشند. «2» و اين معياري جهاني است كه قرآن ارائه داده و راه رسيدن به آن را براي هر كس بازنهاده است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 184

جهاني گرايي قرآن مبتني بر اخلاق، معنويت و فطرت:

اصولًا براي جهاني شدن امري، لزوماً انطباق با اصول انساني و فطري بشري بايد از محوري ترين ساز و كارهاي معمول

باشد. به عنوان مثال تكيه داشتن بر پايه هاي استوار عدالت و پايبندي به تمام اصول اخلاقي و ارزش هاي انساني از جمله مواردي است كه ريشه در سرشت و نهاد آدمي دارد و انسانيت انسان در گرو قبول چنين فطرياتي است «1» كه قرآن نيز بطور مؤكد، انسان را به سوي آن فطرت ارجاع مي دهد «2» و در دنياي جهاني شده كنوني چندان توجهي بدان نمي شود. قوانين به اصطلاح متمدن امروزي اهتمامي جز تعليق افعال بر اراده اكثريت ندارد در حالي كه قرآن روش اجتماعي و قوانين جاري بر آن را براساس اخلاق مبتني نموده و ضمانت اجرايي قوانين را به عهده تربيت اخلاقي قرار داده است.

قرآن ارائه دهنده يك دين و ايدئولوژي جامع الأطرافي است كه در هر عصري براي زندگي بشريت لازم و ضروري است كه بر خواسته هاي مشروع آن پاسخ مثبت مي دهد و در سايه نظام عادلانه اي كه ارائه مي دهد بشريت مي تواند در امنيت كامل بسر برد.

خصوصيات عالمگير آيات و تعاليم قرآني به خاطر توجه به جنبه هاي معادي و معاشي بشريت، در همه زمان ها و مكان ها قابل اجراست و چون آن نوع جهاني سازي واقعي كه قرآن ارائه مي دهد يك جهاني سازي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 185

توحيدي، عقيدتي و معنوي است كه جهان را به مثابه امت واحد اسلامي «1» در نظر مي گيرد، لزوماً در ايدئولوژي خود به فراسوي مرزها و قوميت ها و زبان ها و ... توجه دارد؛ اين جهان انديشي بر مدار عقلانيت، عدل، حقيقت و معنويت و آنچه منطبق با فطرت پاك آدمي است مي چرخد لذا قابليت فراواني را در اين راستا داراست. از اين رو

جهان انديشي قرآن بر خلاف جهاني شدن مصطلح به طور واضح، طي يك فراخوان كلي در سراسر مباني خود زمينه را مساعد مي سازد تا همه دنيا با تشخيص و اراده خود و بدون هيچگونه اجبار و اكراهي به مجموعه بپيوندند. «2»

نتيجه گيري

در بحث پيرامون جهاني شدن كه از پر چالش ترين مباحث امروزي است، اصلي ترين سوالي كه به ذهن مي رسد اين است كه جهاني شدن واقعي چيست؟ و ويژگي هاي اصلي آن كدام است؟ و اساساً ملاك هايي كه يك ايدئولوژي را در سطوح مختلف (از سطوح مشاهده اي و رفتاري گرفته تا لايه هاي زيرين نظري و معرفتي) جهان شمول مي سازد؟

گفته شد، زماني از جهاني شدن واقعي مي توان سخن به ميان آورد كه براي انسان ذات و جوهري و حقوق و غايتي قائل باشيم و تنها در صورتي مي توان اينگونه انديشيد كه براي انسان خالقي را تصور كنيم؛ «3» در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 186

واقع بدون يك انسان شناسي و جهان شناسي واقعي بنيان هاي معرفت شناسي نيز سست خواهد بود و بنابراين در بحث عام گرايي و جهاني شدن نيز ممكن است ملاك هايي كه هسته مركزي اين تفكر را تشكيل مي دهد مغفول ماند؛ همچنان كه در جهاني شدن مصطلح و از نوع غربي آن محور اصلي براساس اومانيسم و انسان مداري است كه جايي براي خدا و ارزش هاي واقعي انسان در نظر گرفته نمي شود. حتي دين و خدا در ديدگاه اومانيست ها تعبيري اين دنيايي مي گيرد كه وهن دين و حلقه ارتباط انسان و شيطان را در پي دارد، اما در جهان گرايي كه قرآن بر آن اعتنا دارد، تدين اولين مرحله انسانيت است. در تفكر اومانيستي حتي

علم با هويت و شيوه سكولاري هدف غايي است و سيطره بر جهان خارج نيز از اين رهگذر ميسر است. در اين انديشه، دين گرايي مرحله آخر انسانيت و افول آن است در حالي كه در فرهنگ و تفكر قرآن، نازل ترين مرتبه معرفت دانش مفهومي حسي است و قله آن علم الهي است كه نظام تكوين زيرنشين آن است. «1»

فقدان ملاك هاي واقعي و بنيادين همچون تفكر ديني و توحيدي، انطباق با فطرت، عدالت عقلانيت و ... در جهاني شدن رايج، راه را براي پيوستن به آن ناهموار مي سازد. لكن اگر با توجه به شرايط فراهم آمده امروزي، فرض را بر ضرورت پيوستن به اين پروژه يا پديده غول آسا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 187

بگذاريم، با قابليت ها و پتانسيل فراواني كه مسلمانان از آموزه هاي ناب قرآني بهره گرفته اند، نبايد اين پيوستن از نوع غربي باشد بلكه با حركتي فعالانه و نفوذ در دايره فرهنگي، سياسي، اجتماعي جهان، مي بايست آن را به سمت و سوي اصلاح گرايانه و توحيدي سوق دهند.

جهاني سازي مهدوي:

با بيان ملاك هايي كه در تعاليم روحبخش اسلام در جهت يكپارچگي جهان و نگرش عام و واحد در تحت يك جهان شناسي ديني- وحياني بر شمرديم، قرابت فزونتري با جامعه اي جهاني در لواي حكومتي كل انديش كه رداي عدالت خواهي را بر دوش افكنده «1» و خير انديشانه در پي اصلاح درون ساخت ها و نيز سازه ها و مظاهر بيروني جوامع است احساس خواهد شد. پيشوايان و وارثان اين حكومت، مستضعفان صالحي هستند كه خداوند بر آنها منت نهاده و حكومتشان را بر زمين پا برجا مي سازد، «2» آنان كه بندگان صالح پروردگارند

با وعده خداوند بر استخلافشان در زمين، دين و آئين كامل و پسنديده اي را پا برجا و ريشه دار خواهند ساخت «3» كه براساس آن زمين را به زينت عدل آراسته و به تاريخ سراسر ظلم و جور جهان پايان داده و همه رفتارها در يك نظام اجتماعي بر پايه مساوات، برادري و برابري انطباق خواهد يافت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 188

در آن روزگار تمام خيرات بر مردم چهره مي نمايد، اختلاف ها از ميان رخت بر خواهد بست «1» و يك دين به همه حاكم مي گردد. «2»

اما سوالي كه پيرامون جهاني گرايي مهدوي مطرح است اين است كه نوانديشي ديني، حكومت مصلح و استقرار حكومت و هدايت جوامع به سوي صلاح و رستگاري براساس كدام الگوست؟ و چه تفاوت هايي با جهاني شدن در تمدن غربي دارد؟

نظر به خاتميت دين مبين اسلام و لزوم جامعيتي كه احكام و آموزه هاي آن داراست، در اين شريعت به اصل امارت، حكومت و سياست توجهي كامل شده، لكن از طرفي نيز همواره بر فضائل اخلاقي و صداقت در استواري آن تاكيد مي شود، در اين آئين، حكومت هر چه بيشتر سر بر شانه معنويت، صداقت و فضائل اخلاقي داشته باشد استوارتر و فراگيرتر خواهد بود و براساس روايات معصومين (ع)، معنويت، با مهدويت سيماي غبار گرفته خود را آراسته تر خواهد ساخت. در انقلاب مصلح جهاني كه به تمام معني كانون معنويت است و بر خلاف نظام جهاني كنوني كه هويت تابعي از ميزان بي نظمي يا نظام يافتگي اين جهاني است، هويت ها در مسيري صحيح هدايت مي شود و مردم در حقيقت بدنبال هويتي ناب خواهند بود. در اين حكومت استقرار

خلافت بر طبق الگوي نبوت ظهور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 189

مي يابد تا آنچه در كلام اميرالمومنين (ع) «1» و آيات متعدد قرآن آمده «2» به وقوع بپيوندد.

در اين سياست و برنامه حاكميت واحد كه همگي بر مبناي تعاليم والاي قرآن است، همه آرمان هاي اصيل كه آرزوي همه پيامبران و اولياء و مصلحان واقعي بوده، تحقق مي يابد و تمام تضادها، منفعت طلبي ها و خودخواهي هايي كه به سبب آن ها قرن ها آتش فتنه و ستيز در ميان ملل بر افروخته و سبب استعمار و استثمار بسياري از ملت ها و نيز طغيان گري و ستم پيشگي عده اي ديگر شده است از جوامع رخت خواهد بست. با از ميان رفتن سلطه سلطه طلبان، طبقه بندي هاي كنوني نفي خواهد شد و همه برنامه ريزي ها و سرمايه ها و مديريت ها حد الامكان بطور عادلانه و برابر در تمام نواحي و مناطق زمين تقسيم مي گردد. عقب ماندگي هاي فرهنگي و فقر معنوي توده هاي انساني ريشه كن مي شود و با هدايت و تربيت منجي، روابط صميمي و انسان دوستانه كه حقوق بشر به معناي واقعي در آن لحاظ مي شود در ميان نوع بشر برقرار خواهد شد.

چون هدف از خلقت انسان رشد و تكامل معرفت و شناخت اوست لزوماً بايد روزي اين هدف تحقيق يابد و روزگار دانش هاي راستين و پيروزي خرد بر مجهولات فرا رسد، از اين رو در دوران ظهور كه روزگار تحقق همه آرمان هاي انساني و الهي است، شناخت انسان به تكامل نهايي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 190

مي رسد «1» و در ابعاد گوناگون دانايي از جهان شناسي، انسان شناسي و خداشناسي عروج لازم را مي يابد و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درس آموزان

مدرس بشريت را به سرچشمه جوشان علوم حقيقي خواهد رساند. «2» در رستاخيز ظهور آن امام رحمت و عشق و عبوديت، بندها و دام ها از سر راه برداشته مي شود و زر، زور و تزوير كه عوامل سلطه بر فكر و فرهنگ و اقتصاد و سياست جهان و كشورها است به وادي نابودي سپرده مي شود و با هدايت آن امام، انسان، انسانيت كامل خويش را باز مي يابد.

بر عكس آن ذهنيت نادرستي كه برخي براي عصر ظهور ترسيم نموده اند، در عصر ظهور ويژگي هايي را كه يك دين جهاني بايد دارا باشد- از قبيل آميختگي آن با رحمت و عطوفت، سهل الوصول بودن، ثابت و استوار بودن، مقبوليت داشتن عمومي- همه در پرتو آن ظهور تجلي خواهد يافت. در آن حكومت كه دولت عشق و فرزانگي به تمام معنا است، وصول به احكام اسلام واقعي و يافتن مباني مستحكم آن در عين آسان بودن، از اركاني ثابت برخوردار است كه هرگز به سستي نمي گرايد و تا آنجا پيش مي رود كه كسي بر آن چيرگي نيابد و اماني براي آويختگان به آن و آرامي براي وارد شدگان بر شريعه آن خواهد بود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 191

مقايسه مختصات جهاني سازي مهدوي با جهاني شدن:

1. مهم ترين وجوه ناسازگاري اين است كه تمدن غربي بر انسان محوري (اومانيسم) استوار است و انديشه اسلامي و مهدويت بر خدا محوري؛ «1»

2. تمدن غربي بر تفكيك حوزه هاي دين و سياست (سكولاريسم) پا مي فشرد ولي در انديشه مهدوي دين و سياست در هم تنيده اند؛ «2»

3. دغدغه تمدن امروزي غرب و با گمان ايده آرماني جهاني شدن، آزادي بي بند و بار

انسان است ولي دغدغه اساسي دين و جهان انديشي قرآن و مهدويت آزادي معقول و فضيلت و سعادت انسان است؛

4. جهاني شدن و جهاني سازي بر علوم و فنون افسار گسيخته استوار است و مهدويت و انديشه اسلامي بر علم هدفمند، عقل غايت مدار و وحي.

5. سيطره، استثمار و استعمار در جهاني شدن و تمدن غرب نكته كانوني گفتمان ها است ولي مهدويت اسلامي بر عدل و رهايي همه انسان ها و نزديك كردن مردم به فطرت اصلي استوار است.

6. جهاني شدن مصطلح بر مبناي تسامح اخلاقي بازسازي شده و

چندان پرواي عقايد مذهبي و ديني و عبادت- كه فلسفه آفرينش است «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 192

- ندارد و در خدمت نظام ارزشي لذت پرستي و توأم با افول زدايي از فرهنگ ها، قداست زدايي، همانندسازي و استيلاء يك فرهنگ خاص بدون توجه به تمايزها و تفاوت هاي فرهنگي تاريخي و اجتماعي است اما در جهان گرايي مهدوي حقوق همه ملل و مذاهب و گروه ها به نحو عادلانه مورد مطالبه قرار مي گيرد.

7. در فرهنگ و تمدن جهاني شده غرب چون تيغ عدالت به خاطر حرفه اي شدن آن كُند شده و مي توان با چند تكنيك قانوني و لابي و مسائل پشت پرده، حقي را باطل يا باطلي را حق جلوه داد، درزمان حضور و ظهور امام عصر (عج) به خاطر نوع نگاه داوري آن حضرت و تسلط و سيطره او بر قضايا، عدالت به تمام معناي واقعي خود اجرا خواهد شد.

سخن پاياني:

مسلماً زمينه مساعد براي حكومتي در گستره گيتي، نه به توسط اعجاز صورت مي پذيرد بلكه فراهم آوري بسترهاي مناسب براي چنين حكومتي وابسته به كنش صحيح

پيروان امام منجي است كه به تعبير شهيد مطهري در «انتظاري بزرگ» خلاصه مي شود، «1» انتظاري كه سازنده، نگهدارنده و تحرك آفرين است.

انتظار، جوهر اصلي حركت و عمل انسان ها را محقق مي سازد كه در همه ادوار زندگي آنان جريان دارد. بهترين شيوه هاي پيوند، همسويي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 193

همدلي با منتظر، در حالت انتظار نهفته است كه امام در تمام مراحل زندگي منتظرين حضور يافته و آنان آرمان هاي او را همواره در نظر خواهند داشت.

مهمترين عنصري كه در انتظار نقش اساسي دارد عنصر صبر است كه بدون آن انتظار بي معنا است. در حقيقت جوهره بنيادي و روح اصلي انتظار صبر است. صبر نه به معناي سكوت و انفعال و عدم تحرك بلكه بدان معنا كه با تحمل ناملايمت ها و تلاش در جهت مساعد ساختن هرگونه زمينه لازم براي به سر رسيدن انتظار و تحقق دولت جهاني امام منجي، فراهم شود.

منتظر راستين با پر توان سازي استعدادهاي دروني- ديني خود، علاوه بر آن كه خويش، قدم در جهت تدارك اين زمينه ها بر مي دارد، از نفوذ كژ انديشه هايي كه ممكن است افرادي را دچار يأس ساخته و شكيبايي را از ايشان بستاند جلوگيري كند و ايمان به حتميت وعده هاي الهي و پيروزي دين خدا و عزت مومنان و هزيمت دشمنان و تحقق جامعه عدالت بنياد مهدوي (عج) را در دل آنان زنده نگهدارد. «1»

اساساً انتظار داراي محتوايي تعهدآور، اصلاح گر و حركت آفرين است كه در تفكر شيعه ارجمندترين نوع عبادت و بندگي خداست. «2» و ارزيابي شخصيت منتظر، نمايانگر جامعه اي پر تحرك و تلاشگر است كه براي تشكيل حكومت جهاني عدالت و

ايمان همواره در تلاش و تكاپوست و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 194

ارزش ها و آرمان ها را از حوزه ذهن به كرانه عمل كشانده و اصلاح خود، ديگران و جامعه اش را در تارك برنامه هاي اسامي اش آويخته است. «1» و بدون اينگونه انتظار فعالانه و پويا، تفكر داشتن حكومتي جهاني كه بر ميزان عدل و قسط و معنويت و اخلاق در جراين باشد، سودايي است گران.

به اميد طلعت مهر فروزان حقيقت و عدالت در سپهر وجود. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 195

آثار و بركات حكومت مهدوي

پرسش:

تشكيل حكومت جهاني توسط حضرت مهدي چه آثاري دارد؟

پاسخ:

ظهور و تشكيل حكومت توسط حضرت مهدي (عج) داراي امتيازات و ويژگي هاي ممتازي است كه بايد عصر ظهور را عصر طلائي دوران بشريت به حساب آورد. چرا كه در زمان ظهور حضرت و به بركت حكومتي كه آن سرور تشكيل مي دهد ايده آل و مترقي ترين نوع زندگي بشري بر روي كره خاكي محقق خواهد شد و مي توان آن دوران را بهشت روي زمين ناميد. دوراني كه از زمان حضرت آدم تاكنون نه تنها انبياء و اولياء الهي بلكه تمام مستضعفان و مظلومان و ستمديدگان انتظار تحقق چنين دوراني را كشيده اند و آرزوي زندگي در سايه حكومت عدل گستر آن امام عزيز را داشته اند چنان چه قرآن مجيد وعده آن را به مؤمنين داده است و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 196

فرموده: «وعدالله الذين امنوا و عملو الصالحات» «1»

ديدگاه قرآن و اهل بيت راجع به آينده بشر ديدگاهي مثبت و خوش بينانه است كه بشر در چهارچوب قوانين و حكومت عدل الهي به عبوديت خدا در سطوح گوناگون فردي

و اجتماعي خواهد پرداخت و فلسفه تاريخ براساس سير صعودي و رسيدن جهان به كمال و آينده اي اميدوار كننده و روشن استوار گشته است و از تعابير روايات پيرامون دولت حضرت مهدي مثل دولت جهاني و دولت عدالت و دولت كريمه و دولت صالحان و دولت حق و دولت مستضعفان و دولت امنيت به خوبي اين اميد و خوش بيني به آينده را تقويت مي كند.

حضرت مهدي (عج) از سلاله پاك پيامبر اكرم (ص) و تحقق بخش سيره آن حضرت در تمام صحنه گيتي مي باشد. پيامبر مي فرمايند: مردي از اهل بيت من قيام كند و به سنّت و روش من عمل كند و خداوند براي وي روزي فرستد و زمين آن چه دارد بيرون مي ريزد و او زمين را پر از عدل و داد مي كند چنان چه پر از ظلم و ستم شده باشد «2» اميد و آرزوي ما آن است كه زنده باشيم و آن دولت كريمه و تحقق سيره پيامبر را نظاره گر باشيم.

در اين مجال به صورت گذرا به بعضي از مهم ترين آثار و بركات حكومت جهاني آن حضرت اشاره مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 197

1. تحقق عدالت به صورت كامل

يكي از بالاترين آرزوهاي بشر از آغاز تاكنون تحقق عدالت و رسيدن به حق به صاحب آن است اما متأسفانه اين آرزوي به حق انسان روي زمين به واسطه سلطه و بيدادگري ظالمان هنوز به صورت كامل تحقق پيدا نكرده است و خداوند وعده تحقق آن را در حكومت جهاني سرتاسر عدالت حضرت بقيه الله الاعظم (عج) قرار داده است و شايد هيچ ويژگي به اندازه تحقق عدالت و

قسط در خصوصيات و آثار حكومت آن حضرت درخشش نداشته باشد تا جائي كه هرگاه نام مبارك حضرت برده مي شود انسان تا خود آگاه به ياد حكومت جهاني عدل گستر او مي افتد و از آن حضرت به عنوان مظهر و تجلّي كامل عدالت ياد مي شود.

از امام صادق (ع) حكايت شده كه مي فرمايند: والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر و البرد؛ به خدا قسم هر آينه داخل مي شود بر ايشان عدل آن حضرت در باطن خانه هايشان چنان چه سرما و گرما داخل مي شود «1» و در روايتي ديگر از امام باقر (ع) حكايت شده كه مي فرمايند: يملا الارض عدلًا و قسطاً و نوراً كما ملئت ظلماً و جوراً و شراً؛ پر مي كند زمين را از عدل و داد و نور همان طوري كه پر شده بود از ظلم و جور و شر «2» و در سايه اين عدالت هيچ انساني در قيد بندگي و بردگي باقي نمي ماند و حقوق به يغما رفته انسان ها به آن ها باز مي گردد «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 198

و بندهاي پيدا و ناپيداي بندگي از سر و گردن انسان ها باز مي گردد و زمينه استثمار انسان از انسان به كلي برچيده مي شود و كارگزاران ظلم و بيداد مورد بازخواست قرار مي گيرند و قاضيان و حاكمان بدرفتار از مسئوليت خود عزل مي شوند و زمين از هر نوع خيانت و نادرستي پاك مي گردد «1» و مردم آرزو مي كنند اي كاش مردگانشان در بين زندگان بودند و از عدالت بهره مند مي شدند. «2»

2. تحقق معنويت و دين در سرتاسر جهان

در حكومت حضرت مهدي مردم به شكل بي سابقه اي به معنويت

روي مي آورند و در همه جا آواي اسلام طنين انداز مي شود و وعده الهي كه فرمود: و ليمكنن لهم دينهم الذي الرتض لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امثا يعبدونني و لايشركون بي شيأ؛ محقق مي شود. (سوره نور آيه 55)

مردم از آموزش قرآن و نماز جماعت و نماز جمعه استقبال چشمگيري مي كنند و مساجد برطرف كننده نياز آنان نخواهد بود تا جائي كه در يك مسجد دوازده بار نماز جماعت خوانده شود. «3»

امام صادق (ع) مي فرمايند: خانه هاي كوفه به رودخانه كربلا و حيره متصل مي شود به گونه اي كه فرد نمازگذار روز جمعه براي شركت در نماز

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 199

جمعه سوار بر مركبي تيز رو مي شود ولي بدان نمي رسد. «1» پيامبر اكرم مي فرمايند خداوند مهدي (ع) را مي فرستد و به وسيله او عظمت را به دين باز مي گرداند ... در آن روزگار كسي بر كره خاكي نيست چر آن كه لا اله الّا الله به زبان دارد. «2»

3. تكميل دانش در سايه حكومت حضرت

روايات جهان را در عصر حضرت حجّت جهاني مترقي و متمدّن و در اوج پيشرفت علمي معرفي نموده است امام باقر (ع) مي فرمايند: وقتي قائم ظهور فرمايد بر سر بندگان دست مي كشد و به سبب آن عقل آنان كامل مي گردد «3» و از طرف ديگر امام صادق (ع) مي فرمايند علم و دانش بيست و هفت حرف است و همه آن چه پيامبران آورده اند تنها دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف آشنائي ندارند و هنگامي كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف ديگر را بيرون آورده آن را ميان مردم

نشر و گسترش مي دهد. «4» كه از اين حديث معلوم مي شود در زمان حضرت تقريباً علم 12 برابر حد كنوني خواهد شد. و چون اين ترقي و پيشرفت علم در سايه تكميل عقل انسان ها صورت مي گيرد، بشر در عين ترقي و رسيدن به بالاترين رشد علمي و صنعتي به همان اندازه به تعالي اخلاقي و كمال معنوي انساني نزديك خواهد شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 200

4. اقتصاد سالم در سايه حاكم عادل:

به بركت حكومت عدل حضرت مهدي زمين و آسمان بركاتش را بر بندگان ظاهر مي سازد، رودخانه ها پر آب و زمين ها حاصلخيز مي گردد «1» و كشاورزي شكوفا مي شود «2» و بيابان هائي مانند اطراف مكه و مدينه كه هرگز سبزي را به خود نديده است به نخلستان هاي آباد تبديل مي گردد. «3» و فقر و تنگدستي رخت بر مي بندد و آباداني همه جا به چشم مي خورد موجب رواج بازرگاني و تجارت مي شود. پيامبر اكرم مي فرمايند: زمين پارهاي جگرش را بيرون مي ريزد. راوي پرسيد پاره هاي جگر زمين چيست؟ حضرت فرمودند طلا و نقره. «4»

حضرت علي (ع) مي فرمايند: تمام گنج هاي عالم براي آن حضرت آشكار مي گردد. «5» و به فرموده پيامبر امت اسلام در زمان حضرت مهدي آن چنان متنعم مي شوند كه هرگز چنين بهره مند نشده اند. «6» تا جائي كه طبق حديث زماني بر مردم پيش مي آيد كه انسان صدقات از طلا و نقره با خود برمي دارد تا آن را در راه خدا انفاق كند ولي نيازمندي را پيدا نمي كند كه اين صدقه را قبول كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 201

5. امنيت و آسايش و خشنودي همگاني

يكي ديگر از آثار

و بركات حكومت جهاني آن حضرت اين است كه دشمني از دلها زدوده مي شود، حتي درندگان و چهار پايان با يكديگر سازش مي كنند، يك زن طبقي بر سر گذارده از عراق تا شام تنها سفر مي كند همه جا قدم بر سرزمين سبز و خرم مي گذارد در حالي كه درنده اي او را نمي آزارد و دچار ترس و وحشت نمي شود. طبق روايت نقل شده از امام باقر (ع) راه هاي اصلي توسعه پيدا مي كند. بالكن هايي را كه به خارج جاده ها آمده و از ديگران سلب آسايش نموده و ناودان هائي را كه به كوچه ها مي ريزد از بين مي برد. «1»

همگان از حكومت سرتاسر عدالت آن سرور خشنود مي شوند حتي ساكنان آسمان و پرندگان هوا و درندگان صحرا و ماهيان دريا. «2»

بارالها: ما را نيز از اين دولت كريمه و نعمت ها و بهشت روي زمين در جوار مولايمان مهدي (ع) متنعم بفرما. (آمين).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 203

روش مبارزه مهدي (عج)

پرسش:

امام زمان، به چه صورت مبارزه مي كنند؟

پاسخ:

با توجه به روايات، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان (عج) امدادهاي غيبي را به كمك آن حضرت خواهد فرستاد كه از آن جمله است:

1. جذب تمام مسلمين:

يكي از تأييدات الهي در مورد حضرت آن است كه به عنايت الهي از راهي قيام خود را شروع خواهد كرد كه مورد اتفاق تمام مسلمين است. از جمله آنكه:

الف. ظهور خود را از مسجد الحرام شروع خواهد كرد كه مورد اتفاق تمام مسلمانان است.

ب. خطابه اي كه در مسجد الحرام هنگام ظهورش مي خواند به امور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 204

مشترك بين مسلمانان اشاره دارد.

ج. قيام خود را با همان شعارهاي رسول الله

(ص) شروع مي كند.

2. ايجاد رعب و وحشت:

يكي از راه هاي نفوذ بر دشمن كه درعلوم نظامي از آن بهره مي برند ايجاد ترس و خوف و رعب در قلوب دشمنان است، تا از اين راه تسليم گردند. نعماني به سند خود از امام صادق (ع) حكايت مي كند: «أمر الله عزوجل أن لاستعجل به حتي يؤيده الله ثلاثه أخباد الملائكه، و المومنين و الرعب»؛ «1»

«خداوند عزوجل امر نمود تا به آن عجله نكني تا اينكه او مهدي (عج) را به سه لشكر تأييد نمايد. ملائكه، مومنين و وحشت»

3. تأييد از جانب ملائكه:

از جمله تاييدات الهي نسبت به حضرت مهدي (عج) فرستادن ملائكه براي ياري حضرت مي باشد. گنجي شافعي به سند خود از علي بن ابي طالب (ع) در حديثي در رابطه با مهدي (عج) نقل كرده كه فرمود: «خداوند او را با سه هزار فرشته ياري خواهد كرد.» «2»

4. عنصر ناگهاني و غفلت دشمنان:

مطابق روايات، حضرت هنگامي ظهور مي كنند كه دشمنان، همه از ظهور او غافلند. و در دانش نظامي اين مطلب به خوبي روشن است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 205

چقدر عنصر غفلت و ناگهاني، در پيروزي بر دشمن تأثير دارد امام زمان (عج) در توقيعي كه به شيخ مفيد (ره) فرستاد فرمود: «پس همانا امر ما به طور ناگهاني است ...». «1» البته از اين روايت، عنصر ناگهاني، در غوه ي ظهور بدست مي آيد ولي بعيد نيست كه براي دشمنان غافلگير كننده باشد.

براي روشن شدن اين بحث لازم است به چند پرسش ديگر در اين باره پاسخ دهيم:

پرسش اول: در روايات آمده كه ياران حضرت 313 نفر مي باشد، در اينجا پرسشي مطرح

مي شود كه غلبه ي بر جهان با ياران اندك چگونه ممكن است؟

پاسخ: اگر چه در روايات به ياران محدود حضرت يعني 313 نفر اشاره شده است، ولي پيروزي آنان بر مستكبران به رهبري حضرت مهدي (عج) از جهاتي دور از انتظار نيست زيرا:

1. در روايات به ياران ديگري درحدود ده هزار نفر نيز اشاره شده كه بدون تحقق آنها حضرت مهدي (عج) ظهور نخواهد كرد. پس 313 نفر سرداران سپاه حضرت هستند.

2. هر چند كه غلبه ي حضرت بر جهان ممكن است از طريق اعجاز باشد، ولي از طريق علل و اسباب عادي و ظاهري نيز حصول چنين فتح و پيروزي امري دور از انتظار نخواهد بود، زيرا حضرت در موقعي ظهور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 206

خواهند كرد كه اوضاع و احوال اجتماعي، اخلاقي و سياسي كاملًا مساعد است. در آن هنگام ملت ها به خاطر سرخوردگي از نظام هاي مختلف و قتل و غارت ها به تنگ آمده اند و لذا در انتظار چنين حكومتي به سر مي برند، و مردم به مجرد شنيدن خبر ظهور به آن حضرت و حكومتش مي گروند و ايشان تنها با گروه خاصي درگير خواهند شد.

3. از آنجا كه جهان به مانند دهكده اي كوچك شده و هر چه از عمر آن بگذرد اين ارتباط تنگ تر خواهد شد لذا با به دست گرفتن نقطه هاي كليدي و با استعانت از خداوند متعال، حكومت جهاني حضرت تحقق خواهد يافت.

پرسش دوم: در برخي روايات حكايت شده كه امام زمان (عج) با شمشير قيام خواهد كرد «1» و چگونه ممكن است يك نفر با شمشير در مقابل تسليحات كشتار جمعي جديد و مخرب كه مي تواند كل كره

زمين را چندين بار نابود كند بايستد و مقابله كند؟

پاسخ: 1. چه اشكالي دارد كه شخصي با شمشير ولي همراه با اعجاز الهي كه حضرت را مساعدت مي كند با دشمنان خود به مقابله بپردازد؟ كه در آن صورت اسلحه هاي مدرن به قدرت الهي از كار مي افتد.

2. ممكن است واژه ي شمشير در اينجا كدي باشد براي معرفي تسليحات، يعني امام زمان با دشمنانش وارد جنگ مي شود و مقصود از شمشير، قوت و اسلحه است زيرا مسلمانان در آن عصر يعني قبل از هزار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 207

سال اسلحه اي به جز شمشير نداشته و به ذهن آنها چنين تسليحاتي خطور نمي كرده است، لذا از «اسلحه» به شمشير تعبير شده است. بنابراين:

امام زمان (عج) نيز با قدرت و اعجاز الهي و يا از راه تسلط بر تسليحات موجود بر ضد مخالفان و ظالمان استفاده مي كند. و از طرفي مي توان گفت:

امام زمان (عج) با تسلط بر مراكز تصميم گيري و از كار انداختن وسايل جنگي آنها كه با هسته هاي مركزي ارتباط دارد، تمام آنها را از راه اعجاز يا از طريق عادي از كار مي اندازد و بر آنها غلبه مي كند.

3. مطابق برخي روايات، شمشيرهاي اصحاب حضرت از آهن است، ولي نه مثل اين آهن هايي كه در دسترس ما قرار دارد، بلكه به گونه اي است كه اگر يكي از آنان با شمشير خود به كوه بزند، آن را دو نيم مي كند و به تعبير ديگر، وسيله ي دفاعي آنان به گونه است كه اسلحه ي دشمن هرگز بر آنها كارگر نيست. «1»

لذا ممكن است اسلحه اي را كه حضرت و يارانش به كار مي برند از وسايلي باشد كه بتواند

همه ي دستگاه هاي دشمنان را از كار بيندازد ولي در مقابل، هيچ دستگاهي بر آن كارگر نباشد، همان گونه كه در اين زمان برخي اسلحه هاي جديد را مشاهده مي كنيم.

4. رمز پيروزي امام زمان (عج) و سيطره ي آن حضرت بر جهان يكي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 208

راه «اقبال عمومي مردم» به سوي ايشان است و ديگر از راه «ترس و رعبي» است كه خداوند در قلوب مخالفان و ظالمان قرار مي دهد تا تمام تسليحات خود را بر زمين گذارده، فرار كرده يا تسليم مي شوند، خصوصاً آنكه در ابتداي ظهور، وقتي مقداري از معجزات حضرت را مشاهده كردند مي فهمند كه امداد الهي است و نمي توان با مشيت الهي مقابله كرد، بدين جهت تسليم حضرت مي شوند و گروه اندكي نيز كه به مخالفت و مقابله مي پردازند شكست مي خورند.

5. معلوم نيست كه در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) اين تسليحات خطرناك در اختيار بشر باقي مانده باشد؛ زيرا ممكن است در اثر حوادث و آشوب ها و جنگ هاي جهاني كه پيش از ظهور آن حضرت اتفاق مي افتد اين تسليحات نابود شود.

6. جنگ ها و كشتارهاي بي رحمانه، نتيجه ي گمراهي و جهل و بي خردي بشر است. حال اگر در عصر ظهور، «عقل» مردم «كامل» شود، بر فرضي كه سلاح هاي خطرناك در اختيار داشته باشند آن را بر ضد يكديگر به كار نمي گيرند؛ و نيروهايي كه آن سلاح را در اختيار دارند پي به حقانيت حضرت برده و همچنين با ايجاد رعب و وحشت كه در دلشان قرارمي گيرد از به كار بردن آن بر ضد حضرت خودداري مي كنند.

7. در پايان به دو ويژگي كه در جنگ با شمشير نهفته است

اشاره مي كنيم:

1. در جنگ با شمشير مي توان در كشتارها گزينشي عمل كرد به خلاف تسليحات كشتار جمعي كه عالم و جاهل و مقصر و بي تقصير و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 209

گناهكار و بي گناه را همه و همه را با هم از بين مي برد، كه اين از مرام و روش اولياي الهي به دور است.

2. چنانچه در منابع فقه اسلامي آمده است در احكام جهاد دستور داريم كه تا آنجا كه ممكن است به محيط زيست آسيب نرسد، لذا جنگ با شمشير در راستاي اين حكم شرعي مي باشد به خلاف جنگ با ادوات نظامي مرسوم فعلي.

لذا با توجه به اين دو ويژگي بعيد نيست كه به قدرت الهي امام زمان، توانايي تسليحاتي آنها ساقط شود و همه با ابزاري مانند شمشير وارد جنگ شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 211

وظيفه مردم در زمان ظهور

پرسش:

وظيفه ما در زمان ظهور (حضرت حجّت) چيست؟

پاسخ:

اساسي ترين ويژگي زمان ظهور كه آن را از زمان غيبت ممتاز مي سازد حضور امام به طور علني و آشكار در بين مردم است به طوري كه دسترسي به او امكان پذير است. بنابراين اصلي ترين وظيفه در زمان ظهور شناخت امام عصر (عج) و ولايت پذيري از آن حضرت آگاهي از دستورات او و در نهايت عمل به آن دستورات مي باشد و اگر در يكي از شئون زندگي فردي يا اجتماعي، دنيايي يا آخرتي، چه مادي و چه معنوي با مشكلي مواجه شويم از امام معصوم كسب وظيفه مي كنيم. از اين رو:

1. شناخت امام حاضر؛

2. ولايت پذيري؛

3. آگاهي از دستورات ايشان؛

4. عمل به آن دستورات؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 212

5. كسب وظيفه

از امام در گذران زندگي روزمره.

شاخصه هاي اصلي وظايف يك انسان در زمان ظهور امام معصوم مي باشد.

براي آشنايي بيشتر مروري مي كنيم به مهمترين ويژگي هاي ياران و اصحاب حضرت مهدي (عج) كه در روايات معصومين حكايت شده است:

1. يقين:

از امام صادق (ع) درباره ياوران حضرت مهدي حكايت شده: مرداني كه گويا دل هايشان پاره هاي آهن است. غبار ترديد در ذات مقدس خدا، خاطرشان را نمي آلايد ... از ناخشنودي پروردگارشان هراس دارند براي شهادت دعا مي كنند و آرزومند شهيد شدن در راه خدا هستند. «1»

2. روحيه شهادت طلبي

اين ويژگي از روايت فوق و روايات ديگر به دست مي آيد.

3. بصيرت و آگاهي:

ياران مهدي (عج) در بصيرت، درايت و خردمندي سرآمدند؛ در فتنه هائي كه زيركان در آن مي مانند هوشيارانه راه مي جويند و حق را از باطل باز مي شناسند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 213

4. عبادت و بندگي:

از امام باقر (ع) نقل شده: گويا قائم و يارانش را در نجف اشرف مي نگرم توشه هايشان به پايان رسيده و لباس هايشان مندرس گشته است. جاي سجده بر پيشاني شان نمايان است، شيران روزند و راهبان شب. «1»

5. حافظان حدود الهي:

از حضرت علي (ع) حكايت شده: ياران با اين شرايط با امام شان بيعت مي كنند: دست پاك و پاكدامن مي باشند، زبان به دشنام نگشايند، و خون كسي را به ناحق نريزند، بر مركب هاي ممتاز سوار نشوند و لباس هاي فاخر نپوشند ... ساده زندگي كنند و در راه خدا به شايستگي جهاد كنند، امام نيز متعهد مي شود به سان همراهان زندگي كند. «2»

6. شجاعت:

از امام باقر (ع) حكايت شده: گويا آنان را مي نگرم ... كه دل هايي چون پولاد دارند در هر سو تا مسافت يك

ماه، ترس از آنها بر دل هاي دشمنان سايه مي افكند در سواركاري و تيراندازي بي نظيرند در رزمگاه نشان شجاعان بر تن دارند و ... «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 214

7. فرمانبري:

از پيامبر نيز حكايت شده: تلاش گر و كوشا در پيروي از او هستند. «1»

8. ايثار و مواسات:

همچنين دل هاي ياران حضرت به هم پيوند دارد، و يار و غمخوار يكديگر هستند. گويا يك پدر و مادر آنان را پرورش داده است و دل هاي آنان از محبت و خيرخواهي به يكديگر آكنده است. «2»

9. زهد و ساده زيستي:

زهد زينت كارگزاران مهدي است. نمي توانند تن به آسايش و شاد كامي سپارند و از احوال مردمان غافل شوند و نام مصلح جهان بر خويش نهند، زيرا آن كه با عشرت طلبان همسو مي شود و دل در گرو آز و طمع دارد، نمي تواند مروّج دين و كارگزاري شايسته براي حكومت عدل و داد باشد. «3»

10. نصرت و ياري:

از وظايف مومنان، نصرت و ياري كردن آن حضرت است كه در حقيقت نصرت خداوند متعال است، ياري كردن امام عصر (عج) اين است

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 215

كه مؤمن نسبت به آن چه خواست آن حضرت است اقدام نمايد. و نصرت در زمان ظهور با جهاد كردن در كنار امام و صبر و شكيبائي بر سختي ها و بذل مال و جان به دست مي آيد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 217

خاتمه: كتاب شناسي مهدويت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 219

كتابشناسي مهدويت

تعدادي از مهمترين كتابهاي مهدويت را برايم بيان كنيد؟

اشاره

پرسش:

تعدادي از مهمترين كتابهاي مهدويت را برايم بيان كنيد؟ پاسخ:

براي ارائه كتابشناسي متناسب با سنين مختلف و نيازهاي متفاوت، لازم است كه به كتابشناسي ويژه ي انواع سنين و استعدادهاي متفاوت بپردازيم.

الف:كتابشناسي براي كودكان

1. امام زمان من كيه، شاعر: علي عباسي، نقاش: الهه ريحاني، منتظران ظهور، مشهد، 1/ 10/ 1381

موضوع: اشعار مهدويت براي كودكان در زمينه انتظار

2. او كيست، محمد كاظم مزيناني، نقش: مريم ذاكرنژاد، نبأ تهران، 1381.

موضوع: انتظار و شناخت امام زمان (ع)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 220

3. بعد از آن صداي آسماني، مصطفي رحمان دوست، نقاش: محمدحسين صلواتيان، بوستان كتاب قم، 1381.

موضوع: داستان هايي در زمينه مهدويت

4. پيام شادي، فريده گل محمدي آرمان، دارالنشر اسلامي، قم، 1378.

موضوع: انتظار

5. چشم هاي منتظر، محمد علوي، نقاش: اميني، نبأ، تهران، 1381.

موضوع: داستان هايي براي كودكان در زمينه انتظار

6. زيباترين ديدني، عباس كلهر، نقاش: محمدحسين صلواتيان، بوستان كتاب قم، قم، 1381.

موضوع: قطعه هاي ادبي در زمينه مهدويت.

7. سر راهش گل بكاريم، مجتبي آموزگار، نقاش: شيلا خزانه داري، زيتون، تهران، 1381.

موضوع: ادبيات انتظار

8. طلوع خورشيد، زهره مسجدجامعي، نقاش: سيما همرنگ يوسفي، سيماي فرهنگ، تهران، 1378.

موضوع: ادبيات انتظار

9. فصل ها، چشم به راه، عبدالحسين فخاري، نقاش: رضا غازي راد، زيتون، تهران، 1379.

موضوع: ادبيات انتظار.

10. قصه زمين، عبدالحسين طالعي، مهرآوران، تهران، 1378.

موضوع: انتظار به زبان ساده.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 221

11. يك بهار هزار شكوفه، رضا فيروز، نقاش: محمد گوگاني، مركز فرهنگي انتشاراتي رايحه، تهران، 1380.

موضوع: داستان هايي در زمينه مهدويت

12. در آغاز راه، احمد قندي، ديار، تهران، 1380.

موضوع: ادبيات انتظار.

13. يا ديار مهربان، حسين درگاهي، توانگران، تهران، 1381.

موضوع: انتظار.

14. راز دل با

امام، احمد قندي، ديار، تهران، 1380.

موضوع: ادبيات انتظار. «1»

ب: كتابشناسي براي نوجوانان

1. آخرين امام، حميد قلندري بردسيري، آفريند، تهران، 1379.

موضوع: ولادت، زندگي و ظهور به همراه ....

59. 2 نكته درباره امام زمان (ع)، سيد علي حسيني و تقي متقي، شيعه، قم، 1382.

موضوع: مهدويت در پرتو احاديث.

100. 3 پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج)، علي رضا رجالي

تهراني، نبوغ، قم، 1377.

موضوع: پرسش و پاسخ مختلف.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 222

4. آشتي با امام زمان (عج)، محمد شجاعي، نشر محيي، تهران، 1382.

موضوع: رابطه معنوي با حضرت مهدي (ع)

5

ج: كتابشناسي براي جوانان

1. آثار اعتقاد به امام زمان (ع)، هادي قندهاري، منير، تهران، 1377.

موضوع: آثار اعتقادي مهدويت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 225

2. آفتاب عدالت، ابراهيم اميني، ترجمه: نثار احمد زين پوري، انصاريان، قم، 1382.

موضوع: شناخت امام زمان (ع).

3. آيا به ياد امام زمان (عج) هستيد، محمد تقي صرفي، دفتر نشر برگزيده، قم، 1378.

موضوع: ارتباط معنوي با امام زمان (عج).

4. آينده جهان، جلال برنجيان، طور، تهران، 1380.

موضوع: حوادث آخرالزمان.

5. آينده جهان، محسن همتي، نشر نذير، تهران، 1379.

موضوع: ويژگي هاي دوران حكومت امام زمان (ع).

6. آيين انتظار، علي اكبر تلافي، نبأ، تهران، 1381.

موضوع: انتظار.

7. آينه ي موعود، علي دژكام، دفتر نشر معارف، قم، 1382.

موضوع: معرفي و بررسي پانصد كتاب درباره امام زمان (ع).

8. اتفاق در مهدي موعود (عج)، علي اكبر قريشي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1377.

موضوع: طرح ديدگاه هاي مختلف در مورد امام زمان (ع).

9. ارتباط معنوي با حضرت مهدي (عج)، حسين گنجي، حضرت بقيه الله (عج)، قم،

1381.

موضوع: ارتباط معنوي.

10. الانتظار، سيد مرتضي مجتهدي سيستاني، مترجم: زاملي، محبين، قم، 1380.

موضوع: انتظار.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 226

11. امام زمان (عج) و ايرانيان، محسن همتي، نشر نذير، تهران، 1380.

موضوع: امام زمان (ع) و ايرانيان.

12. امام مهدي و منتظران، محمدحسين صفاخواه، كتابچي، تهران، 1376.

موضوع: نكاتي پيرامون آفاق مهدويت.

13. انتظار در آينه ي شعر، محمد صفري، سنبله، مشهد، 1381.

موضوع: ولادت و ستايش امام زمان (ع) در آينه ي شعر.

14. باور داشت مهدويت، لطف الله صافي گلپايگاني، حضرت معصومه (س)، قم، 1375.

موضوع: شناخت امام زمان (ع).

15. بامداد بشريت، محمدجواد مروجي طبسي، ناشر: مؤلف، قم، 1380.

موضوع: مجموعه ي پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (ع).

16. جوانان، ياوران مهدي (ع)، محمدباقر پوراميني، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، تهران، 1381.

موضوع: جوانان و امام زمان (ع) در دوران ظهور.

17. حكومت شيعه در جهان، سيد هاشم حسيني، نوين پژوهش، تهران، 1380.

موضوع: حكومت امام زمان (ع) (ويژگي ها).

18. خورشيد مغرب، محمدرضا حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1377.

موضوع: غيبت، انتظار، تكليف.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 227

19. در طلب خورشيد، كميته علمي دبيرخانه دائمي اجلاس دو سالانه بررسي ابعاد وجودي، دبيرخانه اجلاس، تهران، 1381.

موضوع: مهدويت و انتظار.

20. ده انتقاد و پاسخ پيرامون غيبت امام مهدي (عج)، محمد بن محمد مفيد، ترجمه: محمدباقر خالصي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1377.

موضوع: پرسش و پاسخ پيرامون غيبت.

21. راز مكان زندگي امام زمان (عج)، محسن همتي، نشر نذير، تهران، 1380.

موضوع: شناخت امام عصر (عج).

22. راز نيايش منتظران، محمدتقي اصفهاني، مكيال، تهران، 1380.

موضوع: انتظار.

23. راه مهدي (عج)، ناصر خسروشاهي، بوستان كتاب قم، قم، 1381.

موضوع: نقد و تفسير در زمينه مهدويت.

24. رخسار آفتاب، مجتبي غيوري،

مهديه، قم، 1380.

موضوع: تحليلي جامع در باب زندگاني حضرت حجت (عج).

25. سرانجام صالحان، نادر فضلي، مركز فرهنگي انتشاراتي منير، تهران، 1381.

موضوع: مهدويت، قرآن- قصه ها.

26. سپيده اميد، سيد حسين اسحاقي، بوستان كتاب قم، قم، 1380.

موضوع: كاوشي در مهدويت.

27. غيبت و مهدويت در تشيع اماميه، جاسم حسين ساشادينا، ترجمه: محمود رضا افتخار زاده، ناشر: محمدرضا افتخار زاده، قم، 1372.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 228

موضوع: شناخت غيبت و مهدويت.

28. قصص الظهور، يا داستان هايي از ظهور مهدي آل محمد (ع)، قاسم مير خلف زاده، مهدي يار، قم، 1379.

موضوع: داستان هايي پيرامون ظهور.

29. مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيه حضرت بقيه الله (ع)، محمد خادمي شيرازي، مؤسسه انتشارات رسالت، قم، 1377.

موضوع:

30. ملاقات جوانان با صاحب الزمان (ع)، عبدالرضا خرمي، مهدي يار، قم، 1379.

موضوع: ملاقات جوانان با امام عصر (ع).

31. مهدي (ع) كيست؟ ابوطالب تجليل، ترجمه: جليل تجليل، سروش، تهران، 1381.

موضوع: احاديث پيامبر (ص) و يكايك ائمه طاهرين در معرفي امام مهدي (ع).

32. نشانه هاي آخرالزمان، حسين حسيني بابلكناري، تپش، قم، 1381.

موضوع: نشانه هاي آخرالزمان.

33. نشاني از امام غايب (ع): بازنگري و تحليل توقيعات، محمدمهدي ركني يزدي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، 1381.

موضوع: بررسي توقيعات امام زمان (ع)

د: كتابشناسي براي پژوهشگران

1. نگين آفرينش، مؤلفان: حائري، يوسفيان، بالا دشتيان، بنياد

فرهنگي مهدي موعود (ع)، مركز تخصصي مهدويت، قم، 1384.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 229

موضوع: مباني اعتقادي مهدويت، ضرورت آشنايي با مهدويت، غيبت و ....

2. نينوا و انتظار تأملي نو، جمعي از محققان مركز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي مهدي موعود (ع)، اصفهان، 1383.

موضوع: انتظار.

3. انتظار بايدها و نبايدها، ابراهيم شفيعي سروستاني، موسسه فرهنگي موعود و مركز پژوهش هاي اسلام صدا و سيما، قم، 1383.

موضوع:

انتظار.

4. امام مهدي (عج) در قرآن، حائري، سعدي، يوسفيان، جزوي آموزشي بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (ع)، اصفهان، 1384.

موضوع: امام مهدي در قرآن كريم.

5. امام مهدي (ع) در آينه اديان و مكاتب، مهدي حائري پور، جزوه ي آموزشي بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (ع)، اصفهان، 1384.

موضوع: امام مهدي (ع) از ديدگاه اديان و مكاتب.

6. بابيت، گروه فرهنگي انصار المهدي (ع)، قم جزوه آموزشي بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (ع)، اصفهان، 1384.

موضوع: بابيت.

7. دولت مهدي (ع)، سيرت مهدي (ع)، مصطفي دلشاد تهراني، موسسه نشر و تحقيقات ذكر، تهران، 1374.

موضوع: ويژگي هاي حكومت امام زمان (ع).

8. راز طول عمر امام زمان (ع) از ديدگاه علم و اديان، علي اكبر مهدي پور، انتشارات طاووس بهشت، 1378.

موضوع: راز طول عمر امام زمان (ع) از ديدگاه علم و اديان.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 230

9. دادگستر جهان، ابراهيم اميني، انتشارات شفق، قم، 1377.

موضوع: مباحث مختلف مهدويت.

10. حضرت مهدي (ع) در بشارت هاي آسماني، محمد فقيه نيا، بنياد پژوهش هاي فرهنگي نورالاصفياء، قم، 1379.

موضوع: حضرت مهدي (ع) در بشارت هاي آسماني.

11. تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمه دكتر سيد حسن افتخار زاده، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1371.

موضوع: بررسي غيبت از لحاظ تاريخي.

12. پيشگويي ها و آخرالزمان، مجموعه مقالات: اسماعيل شفيعي سروستاني، مجيد شاه حسيني، حسن بلخاري و ...، موعود عصر تهران، تهران، 1382.

موضوع: پيشگويي ها و آخرالزمان.

13. حكومت جهاني مهدي (ع)، آيه الله مكارم شيرازي، انتشارات نسل جوان، قم، 1380.

موضوع: حكومت امام زمان (ع).

14. شش ماه پاياني، تقويم حوادث پيش از ظهور، مجتبي الساده، ترجمه محمود مطهري نيا، موعود عصر، تهران، 1383.

موضوع: حوادث پيش از ظهور.

15. سفياني از ظهور تا افول، نصرالله آيتي، انتشارات ثاني

عشر، قم، 1384.

موضوع: سفياني.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 231

16. عصر ظهور، علي كوراني، ترجمه عباس جلالي، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1375.

موضوع: مباحث مختلف مهدويت.

17. معارف مهدوي، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، دبيرخانه دائمي اجلاس حضرت مهدي (عج)، قم، 1385.

موضوع: انتظار موعود در اديان، امام مهدي در قرآن، غيبت، نيابت و ....

18. فصلنامه تخصص انتظار، مركز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (ع)، اصفهان، 1383.

موضوع: مباحث مختلف مهدويت.

19. موعود شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، انتشارات مسجد مقدس جمكران، قم، 1384.

موضوع: پاسخ به شبهات.

20. عصاره خلقت، برگرفته از آثار آيه الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1379.

موضوع: مباحث مختلف مهدويت.

21. ظهور حضرت مهدي (ع) از ديدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، سيد اسدالله هاشمي شهيدي، انتشارات مسجد مقدس جمكران، قم، 1381.

موضوع: ظهور امام زمان (ع) از ديدگاه مذاهب مختلف.

22. سفيران امام، عباس راسخي نجفي، انتشارات محب، تهران، 1375.

موضوع: سفيران.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 232

23. اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفايي كاشاني، مفيد، تهران، 1376.

موضوع: اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن.

24. اصاله المهدويه في الاسلام في نظر اهل السنه و الجماعه، مهدي فقيه ايماني، ترجمه: محمدرضا مهري، معارف الاسلاميه، قم، 1378.

موضوع: مهدويت از نظر اهل تسنن.

25. الغيبه الصغري و السفراء الاربعه، فاضل مالكي، سنبه، مشهد، 1382.

موضوع: غيبت و نواب اربعه.

26. القرآن والحجه: مشتركات قرآن و حجه زمان (عج)، رضا توحيدي، سيماي آفتاب، قم، 1382.

موضوع: مشتركات قرآن و امام زمان (ع).

27. بشارات قرآن در شأن حضرت مهدي (ع)، علي اكبر شعفي، آشنا، تهران، 1382.

موضوع: بشارت هاي قرآن در مورد امام

زمان (ع).

28. پژوهشي پيرامون غريب غيبت در قرآن؛ به ضميمه غريب غيبت در آيينه كلام غريب غدير، محمدحسين صفاخواه، ابرون، تهران، 1382.

موضوع: غيبت و قرآن، غدير و غيبت.

29. تاريخ عصر غيبت، مسعود پور سيد آقايي و ديگران، حضور، قم، 1379.

موضوع: نگاهي تحليلي به عصر غيبت امام دوازدهم (عج).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 233

30. تمدن در عصر ظهور مهدي (عج)، عباس مدرسي، مترجم: لطيف راشدي، حضور، قم، 1382.

موضوع: ويژگي هاي حكومت مهدوي.

31. جامعه موعود، محمد مهدي بهداروند، مركز نشر صبح ميثاق، قم، 1382.

موضوع: ويژگي هاي جامعه مهدوي.

32. موسوعه الامام المهدي (عج)، مهدي فقيه ايماني، مكتبه الامام اميرالمؤمنين (ع)، اصفهان، 1401 ه-. ق.

موضوع: احاديث و سخنان امام مهدي (ع).

33. الموسوعه في احاديث المهدي الضعيفه و الموضوعه، عبدالحليم عبدالعظيم البستوي، المكتبه المكيه و بيروت، دار ابن حزم، 1420 ق.

موضوع: احاديث جعلي و ضعيف در مورد امام مهدي (ع).

34. كتابنامه حضرت مهدي (ع) (2 جلد)، علي اكبر مهدي پور، ناشر: مؤلف، قم، 1375.

موضوع: معرفي بيش از 2000 عنوان كتاب به زبان هاي مختلف.

35. مرجع مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، همان، تهران، 1382.

موضوع: كتابشناسي مهدويت به صورت گسترده.

36. ذهنيت مستشرقين (پژوهسي در اصالت انديشه مهدويت و نقد گفتار شرق شناسان، عبدالحسين فخاري، آفاق، تهران، 1379).

موضوع: نقد گفتار شرق شناسان در باب اصالت مهدويت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 234

37. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا، امام عصر (عج)، قم، 1381.

موضوع: جنبه هاي قرآني مهدويت.

38. نجم الثاقب، حسين بن محمد تقي نوري، مسجد مقدس جمكران، قم، 1381.

موضوع: احوال امام غائب (عج).

ه: كتاب شناسي امام مهدي (عج) و قرآن

1. المحجه فيما نزل في القائم الحجه، سيد هاشم بحراني (1107 ق)، ترجمه/

سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، مهدي حائري قزويني، تهران، 1374، آفاق.

*** 120 آيه را به ترتيب نزول جمع كرده و روايات آنها***

2. امام مهدي از ديدگاه قرآن و عترت و علائم بعد از ظهور، محمدباقر مجلسي (1037)، قم، قلم، ترجمه علي دواني.

*** گزيده كتاب مهدي موعود (جلد 13 بحار) است***

3. ملاحم القرآن، ابراهيم انصاري زنجاني، 1400 ق، عربي، چاپ مولف.

*** پيش گويي هاي قرآن در مورد نشانه هاي ظهور و روايات ...***

4. طريق الي المهدي (عج) المنتظر، سعيد ايوب، بيروت/ الغدير، 1998 م، عربي.

*** آينده و ظهور مهدي و اخبار غيبي قرآن در اين مورد***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 235

5. المهدي في القرآن (موعود قرآن)، سيد صادق حسيني شيرازي، موسسه امام مهدي (عج)، تهران، 1360 ه-. فارسي و عربي.

*** 190 آيه در مورد امام عصر (عج) از منابع اهل سنت***

6. سوره و العصر، حضر امام زمان (عج) است، عباس راسخي نجفي، قيام قم/ 1372 فارسي.

7. المهدي الموعود في القرآن الكريم، محمدحسين رضوي، دارالهادي، 2001 عربي.

8. حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) از ديدگاه قرآن و عترت، محمود شريعت زاده خراساني، 1379، فارسي، دارالصادقين.

*** مجموعه آيات قرآن درباره مهدي (عج) با روايات آمده است***

9. مصلح مقتدر الهي كيست؟، سيد علي اكبر شعفي، 1342، اصفهان.

10. پور پنهان در افق قرآن حضرت مهدي (عج)، جعفر شيخ الاسلامي، تهران، يكان، 1378 ش.

11. غريب غيبت در قرآن، محمدحسين صفاخواه، تهران، آمه.

12. اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفئي كاشاني، 1376، تهران، مفيد.

13. قاطع البيان في الايات المووله بصاحب الزمان (عج)، فضل الله عابدي خراساني، دارالمرتضي، 1404 ق.

*** 202 آيه را تاويل و تطبيق كرده است***

14. القرآن يتحدث عن الامام

المهدي (عج)، مهدي حسن علاء الدين، دارالاسلاميه، بيروت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 236

15. ثوره المواطيئن للمهدي (عج)، مهدي حمد فتلاوي، 1993 م، دارالبلاغه، بيروت.

*** بشارت هاي قرآني و نبوي در مورد انقلاب مهدي (عج)***

16. مهدي (عج) در قرآن، رضا فيروز، 1378، تهران، رايحه.

17. مهدويت از نظرقرآن و عترت، خيرالله مرداني، تهران، آيين جعفري، 1401.

18. چهل حديث در پرتو چهل آيه در فضايل حضرت ولي عصر (عج)، مسجد جمكران، تهران، وزارت ارشاد، 1378.

*** چهل آيه و روايات مربوطه***

19. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا، قم، امام عصر (عج)، 1381.

20. الايات الباهره في بقيه العتره الطاهره او تفسير آيات القرآن في المهدي صاحب الزمان (عج)، تهران، بعثت، 1402 ق، سيد داود ميرصابري.

21. سيماي امام زمان (عج) در آيينه قرآن، علي اكبر مهدي پور.

*** 140 آيه را جمع كرده است***

22. موسوعه المصطفي و العتره (16) المهدي المنتظر، حسين شاكري، نشر الهادي، 1420.

*** 144 آيه را با روايات آورده است***

23. الامام المهدي في القرآن و السنه، سعيد ابومعاشر، 1422 ق،

آستان قدس.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 237

*** كل آيات طبق سوره ها تا آخر قرآن مع روايات***

24. معجم احاديث الامام المهدي (عج)، موسسه المعارف الاسلاميه، الجزء الخامس، الآيات المفسر.

*** تحت اشراف شيخ علي الكوراني، 1411 ق، 260 آيه را جمع كرده است***

25. مهدي در قرآن، محمد عابدين زاده، بنياد تهران.

*** 40 آيه***

26. سيماي نوراني امام زمان (عج) در قرآن و نهج البلاغه، عباس كمساري.

27. سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، سيد جواد رضوي، چاپ موعود.

و: كتابشناسي دائره المعارف ها و مجموعه مقالات مهدويت

1. دانشنامه ايران و اسلام، نويسندگان، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ اول، تهران، 1334.

2. دانشنامه

جهان اسلام، زير نظر سيد مصطفي ميرسليم، دايره المعارف اسلامي، تهران، بي تا.

3. دائره المعارف اسلام (10 جلد)، نويسندگان، ايران، هلند، بريل، چاپ اول، 1999 م.

4. دائره المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، چاپ اول.

5. دائره المعارف تشيع، زير نظر بهاءالدين خرمشاهي و ديگران، بنياد اسلامي طاهر، تهران، 1366.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 238

6. دائره المعارف دنياي جديد اسلام آكسفورد (4 جلد)، زير نظر جان

اسپوزيتو، دانشگاه آكسفورد، آكسفورد، 1995، چاپ اول.

7. الموسوعه العربيه العالميه (30 جلد)، نويسندگان، مؤسسه اعمال الموسوعه العربيه العامه، رياض 1999 م.

8. دائره المعارف القرن العشرين (10 جلد)، محمد فريد وجدي، دارالمعرفه، بيروت، چاپ 3، بي تا.

9. دائره المعارف الشيعيه العامه (18 جلد)، محمد حسين اعلمي حائري، اعلمي، بيروت، 1993 م، چاپ دوم.

10. كتاب دائره المعارف و هو قاموس عام لكل فن و مطلب (11 جلد)، پترس بستاني، دارالمعرفه، بي تا.

11. معارف و معاريف، دائره المعارف جامع اسلامي (10 جلد)، سيد مصطفي حسيني دشتي، آرايه، تهران، 1379.

12. دايره المعارف آمريكانا.

13. دائره المعارف بريتانيكا.

14. دائره المعارف گراندلاروس (23 جلدي)

15. دائره المعارف مستشرقان، عبدالرحمن بدوي، صالح طباطبايي، روزنه، تهران، 1377.

ز: معرفي نرم افزار و سايت هاي مهدويت

1. نرم افزار موعود، مركز تحقيقات رايانه اي حوزه علميه اصفهان، تحت اشراف آيه الله مظاهري (مدظله العالي).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11،

ص: 239

موضوع: كتاب خانه تخصصي حضرت مهدي (ع) شامل متن 313 جلد كتاب و 313 مقاله و معرفي 4000 عنوان كتاب، مقاله و پايان نامه پيرامون حضرت مهدي (عج) و ....

2. نرم افزار رايحه عشق، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج) فارس.

موضوع: كتابخانه، مقالات، پرسمان، نواي دل، نگارخانه، لينكستان.

3. نرم افزار عترت امام مهدي (عج)، مؤسسه تحقيقاتي امام رضا (ع).

موضوع: زندگينامه، ولادت، غيبت، مهدويت، قرآن و مهدي (عج) و كتابشناسي يك هزار جلد كتاب فارسي.

4. لوح فشرده شامل فيلم سخنراني، كليپ، مداحي، مجموعه احاديث و تصاوير پيرامون مهدويت، مدرسه عقائد و كتابخانه تخصصي حضرت ولي عصر (عج).

5. سلسله نرم افزارهاي موعود، مؤسسه گنجينه معرفت.

الف. مهدويت سخنراني مراجع و خطبا 110 ساعت.

ب. صاحب الامر 700 جلد كتاب فارسي و ترجمه نويسندگان معاصر پيرامون حضرت مهدي (عج).

ح. بحارالانوار مجلدات 53- 52- 51 در مورد مهدويت.

د. حديث نما- متون فارسي كتب روايي (غيبت نعماني و شيخ طوسي، الملاحم و الفتن سيد بن طاووس و ...).

ه-. نرم افزار الفضايل، ترجمه البيان في اخبار المهدي آخرالزمان، خواجه كلان قندوزي و برخي ديگر از فضايل ائمه و امامت و ولايت.

و. موعود 1.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 240

ط. مولودي 7- 1 و .....

6. چهارده معصوم (ع)، ميثاق نوين.

شامل: مطالبي پيرامون ائمه (ع) از جمله امام مهدي (عج).

7. نرم افزار مرحوم صدوق (ره)، پديد آورنده: حديث نما.

8. نرم افزار دايره المعارف جامع اسلامي، پديد آورنده: دجا.

9. كتابشناسي و چكيده كتب و منابع مهدويت، مؤسسه پارسا و

مؤسسه موعود.

شامل: كتابشناسي، چكيده و تصوير كتب مهدويت.

10. اينك آخرالزمان wen espylacopA، پديد آورنده: سينماي آمريكا. «1»

شامل: 153 دقيقه فيلم 35 ميلي متري در مورد وقايع آخرالزمان.

11. آرماگدون

12. نجات بخشي

13. جمكرانيه

14. نستراد اموس

15. پيشگويي هاي پيامبر اسلام (ص)، آدرس: yro. ayeritaM

شامل: بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ در مورد جايگاه امام مهدي (عج)، مسيح، ميترا كالكي، و تار، دجال و ... در پيشگويي هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 241

حضرت محمد (ص). «1»

almawood.net.16

movood .org .17

imammahdi s.com .18

monjee.org .19

imam almahdi.com .20

almahdi 4 v.com .21

almowood.net .22

al.mahdi.org .23

ejlas nahdi.com .24

monatzar .net .25

shamsevelayat.com .26

m mahdi.com .27

imammahdi s.com .28

alqaem.net .29

mahdi news.com .30

rayehe .ir .31

almontadbar.net .32

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 242

33 .moslih .Org

34 .abasaleh .Com .

ح:شرق شناسان و مسئله مهدويت

كليه آثاري را كه شرق شناسان در زمينه مهدويت انجام داده اند، ذيل پنج محور مي توان گرد آوري نمود كه عبارتند از:

1. كتاب هاي مستقل در زمينه مهدويت

2. نوشتن مقاله و پرداخت به مسأله مهدويت در بخشي از كتاب، مجله يا دائره المعارف.

3. سايت ها و بلاگ هايي كه توسط شرق شناسان و پژوهشگران غربي در زمينه مهدويت ايجاد شده است.

4. فعاليت هاي علمي و تحقيقي بنيادها و مؤسسان پژوهشي در زمينه مهدويت.

5. پايان نامه ها، رساله ها، پروژه ها و تحقيقاتي كه به وسيله پژوهشگران دانشگاهي و انديشمندان غربي در مجامع علمي غربي

در زمينه مهدويت نوشته شده است. «1»

ما در اين مختصر به برخي از موارد مربوط به بند 1 و 2 مي پردازيم.

1. تاريخ فلسفه اسلامي، هانري كربن، اسدالله مبشر، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، تهران، 1361.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 243

2. العقيده و الشريعه في الاسلام، ايگناتس گلدتسيهر، محمد يوسف

موسي و همكاران، دارالكتب الحديثه، مصر، 1959. «1»

3. تاريخ شيعه و علل سقوط بني اميه، فان فلوتن، سيد مرتضي هاشمي حائري، چاپ تهران، بي جا، بي تا.

4. مهدي ازصدر اسلام تا قرن سيزدهم، دار مستتر، محسن جهانسوز، كتاب فروشي ادب، تهران، 1317.

5. فلسفه ايراني و فلسفه تطبيقي هانري كربن،

.1893 , Ayear Among the Persianhs,by Edward G,brown ,london .6

«2»

.336 .p,8vol,1964, new yerk,Edinbovgn ,latest edit, Edited by gomes Hasting , Encyclopedia of religioun and ethics, Margolivgth .S.D.7.,

«3» 8. دائره المعارف جهان نوين اسلام (عنوان: مهدي)، رابرت اس. كرام،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 244

بهروز جندقي، مجله انتظار بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، قم، سال چهارم، شماره يازدهم و دوازدهم (بهار و تابستان 1383)، ص 199.

9. دائره المعارف اسلام چاپ كمبريج (ذيل كلمه مهدي)، دبليو مادلاتگ، بهروز جندقي، مجله انتظار، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، قم، سال سوم، شماره دهم (زمستان 1382، ص 129- 125).

10. سه سال در ايران، كنت دو گوبينو، ذبيح الله منصوري، انتشارات فرخي، تهران، بي تا.

11. مذهب و سياست در مسيحيت و اسلام، هميلتون گيب، مهدي قائني، دارالفكر، قم، 1351.

12. درآمدي بر اسلام، آند ماري شيمل، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1375.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 245

فهرست منابع( دو جلد 11و12)

1. معارف مهدوي، گردآوري: مركز مطالعات

و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، ناشر: دبيرخانه دائمي اجلاس حضرت مهدي (ع)، قم، چاپ اول، بهار، 1385.

2. اديان و مهدويت، محمد بهشتي، انتشارات امير، تهران 1344 ه-. ش (چاپ دوم).

3. خورشيد مغرب، محمدرضا حكيمي، نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1360 ه-. ش.

4. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت)، تهران، 139.

5. مهدي تجسم اميد و نجات، عزيزالله حيدري، انتشارات مسجد مقدس جمكران، قم، 1380.

6. خدمات متقابل اسلامي و ايران، داوود الهامي، مكتب الاسلام، بي جا، 1373.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 246

7. گات ها، ابراهيم پورداود، انجمن زرتشتيان ايران، بمبئي، 1938.

8. مجله موعود، ش 17، مقاله هزاره گرايي در مسيحيت، حسين توفيقي، مؤسسه فرهنگي موعود.

9. نرم افزار رايحه عشق، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج) فارس، بخش مقالات، مقاله اتفاق مذاهب در موضوع موعود.

10. مجله هفت آسمان، ش 12 و 13 مقاله گونه شناسي موعود در اديان مختلف.

11. آرشيو دفتر تبليغات حوزه علميه قم، بخش بانك اطلاعات.

12. كتابنامه حضرت مهدي (ع)، علي اكبر مهدي پور، ناشر: مؤلف، قم، 1375.

13. مرجع مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، مؤلف، تهران، 1382.

14. مهدويت از ديدگاه دين پژوهان غربي، سيد رضي موسوي گيلاني، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، قم، 1385، چاپ اول.

15. مؤسسه فرهنگي انتظار نور moC. eejnoM

16. تفسير قرآن مهر (سوره توبه)، محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران قرآني، انتشارات پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن، 1385 ش، قم.

17. بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص:

247

18. بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

19. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه قم، دوم، 1395 قمري.

20. مستطرفات السرائر، ابن ادريس حلي، ابوعبدالله محمد بن احمد بن ادريس عجلي حلي، موسسه انتظارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، دوم، 1411 قمري.

21. دستغيب، شهيد عبد الحسين، 1361 ش، گناهان كبيره، كانون ابلاغ انديشه هاي اسلامي، بي جا، دو جلدي.

22. دلائل الامامه، ابن جرير طبري آملي مازندراني، ابوجعفر محمد بن جرير، دارالذخائر للمطبوعات، قم، كتاب حاضر از نسخه نشر حيدريه نجف به سال 1383 قمري است.

23. الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، دوم، 1413 ه. ق.

24. عيون اخبار الرضا، صدوق (محمد بن علي ابن بابويه)، قم،

مشهدي، 1363 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 248

25. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، چاپ سوم.

26. معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خوئي.

27. الصوارم المهرقه في نقد الصواعق المحرقه، شوشتري، قاضي نور الله، انتشارت چاپخانه نهضت، تهران، بي نو، 1376 قمري.

28. البيان في تفسير القرآن، خوئي، آيه الله سيد ابو القاسم، المطبعه العلميه، قم، 1394 ق.

29. الاحتجاج، طبرسي، احمد بن علي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

30. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد (ص)، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، دوم، 1404 قمري.

31.

المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبدالله، دارالكتب الاسلاميه، دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

32. طوسي، خواجه نصير الدين و علامه حلّي، 1407 ق، كشف المراد

في شرح تجريد الاعتقاد، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، قم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 249

33. المفردات في غريب القرآن، الراغب الاصفهاني، تهران، المكتبه المرتضويه، 1332 ش، 554 ص.

34. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ق، ده جلدي.

35. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

36. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، آيه الله ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج)، 1373 ش.

37. نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه حويزي عروسي، قم، المطبعه العلميه، الطبعه الثانيه، 1383 ق، پنج جلدي.

39. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت داراحياء الثراث العربي، الطبعه الخامسه، 1386 ق

40. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

41. ري شهري، محمد محمدي، 1367، ميزان الحكمه، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، ده جلد.

42. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 11، ص: 250

المكتبه العصريه، بيروت، 1425 ق

43. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، 1411 ق، دار الكتب العلميه، بيروت، 32 جلد.

44. الدرّ المنثور في تفسير الماتور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

45. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

46. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي (صاحب مجمع البيان)، ابوعلي فضل بن حسن انتشارات دارلكتب الاسلاميه،

قم، سوم، بي تا.

47. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

48. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبه النينوي الحديثه، تهران، بي نو، بي تا.

جلد 12(مهر مهدوي 2)

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش كليد دانش است. «4» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه ي دانشمندان، دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه ي آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 12

پرسشنامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه ي پاسخ پرداخته اند، كه حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه ي پرسش و پاسخ قرآني آنجا

پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و اين اثر مورد عنايت خاص حجه بن الحسن العسگري (ع) قرار گيرد.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه ي «قرآن و علم» دارند، به نشاني ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

قم- 19/ 3/ 1387

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 13

فصل اول: مهدويت در قرآن

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 15

آيات مربوط به ظهور و انتظار كدامند؟

پرسش:

آيات مربوط به ظهور و انتظار كدامند؟ پاسخ:

مقدمه:

يكي از ويژگي هاي قرآن كريم ابدي بودن اين كتاب است. يعني چون قرآن كتابي است كه در آخرين دين نازل شده است لازم است با زباني سخن گويد كه در همه ي مكان ها و زمان ها قابل استفاده و عرضه باشد، در غير اين صورت به مرور زمان آن تازگي و صلابت خود را از دست خواهد داد. حال با توجه به اين ويژگي (يعني ابدي بودن آيات آن) اكثر آيات به صورت كلي و «قضيه حقيقيه» نه «شخصيه خارجيه» بيان شده است و در هر زمان مصاديق اين قضيه حقيقيه- كه به صورت عام و كلي بيان شده- استخراج مي شود.

از اين رو در تفاسير با روايات تفسيري وقتي براي آيه اي مصداق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 16

معرفي مي كنند مفسرين مي فرمايند: «اين يكي از مصاديق اين آيه است نه اينكه اين آيه فقط همين معنا و مصداق را داشته

باشد.» «1»

به عنوان نمونه در سوره ي حمد ذيل آيه ي «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» شيخ صدوق از امام صادق (ع) حكايت مي كند: «الصراط المستقيم اميرالمومنين (ع)» و علامه در شرح آن مي نويسد: اين روايات از قبيل تطبيق و بيان مصداق بارز براي آيه مي باشد. «2»

با توجه به آنچه بيان شد: در مورد ظهور و انتظار فرج حضرت مهدي (عج) بلكه ديگر جنبه هاي شخصيتي ايشان آيه ي صريحي وارد نشده ولي با در نظر گرفتن منطق فهم قرآن و تأويل و تفسير و با توجه به روايات آيات متعددي را مي توان بر شمرد كه يكي از مهمترين مصاديق آيه حضرت ولي الله الاعظم حجه بن الحسن العسكري (عج) مي باشند كه مجموعه ي اين آيات در كتب متعددي جمع آوري شده كه برخي از آن ها عبارتند از:

1. معجم احاديث الامام المهدي زير نظر علي كوراني، ج 5 كه در اين كتاب در مورد حضرت تا 260 آيه ذكر شده است.

2. سيماي امام زمان (عج) در آيينه قرآن، علي اكبر مهدي پور، 140 آيه را ذكر كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 17

3. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا، 74 آيه را توضيح داده اند.

4. مهدي در قرآن، محمد عابدين زاده، 40 آيه را توضيح داده اند.

در خصوص مسئله ي انتظار و ظهور حضرت مهدي (عج) كه يكي از جلوه هاي بحث پيرامون حضرت است- نيز آياتي وجود دارد كه به عنوان نمونه دو مورد آن را معرفي مي كنيم:

1. قرآن كريم در سوره ي انعام آيه ي 158 مي فرمايد:

«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَهُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ

كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ»

آيا انتظاري غير از اين دارند كه فرشتگان به سويشان آيند، يا پروردگارت بيايد، يا برخي از نشانه هاي پروردگارت بيايد؟! (امّا) روزي كه برخي از نشانه هاي پروردگارت (پديد) آيد، شخصي كه قبلًا ايمان نياورده، يا در ايمانش نيكي كسب نكرده است، ايمان آوردنش سودي نخواهد داشت. بگو: «منتظر باشيد! كه ما (هم) منتظريم.»

در ذيل اين آيه ابي بصير از امام صادق (ع) حكايت مي كند:

منظور از آن روز، روز خروج حضرت قائم (ع) است، آن روز انتظار كشيده شده، از ما است؛ بعد حضرت فرمودند: اي ابابصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما كه در زمان غيبت او منتظر ظهورش باشند و در زمان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 18

ظهورش از او اطاعت نمايند كه اينان اولياي خدايند كه هيچ ترس

برايشان نيست و حزن و اندوهي نخواهند داشت. «1»

2. قرآن كريم در سوره ي يونس آيه ي 20 مي فرمايد:

«وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَهٌ مِن رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ»

و مي گويند: «چرا نشانه (معجزه واري) از پروردگارش بر او فرو فرستاده نمي شود؟!» پس بگو: « (آنچه از حسّ) پوشيده، تنها براي خداست؛ پس منتظر باشيد، [چرا] كه من (هم) با شما از منتظرانم.»

يحيي بن قاسم مي گويد: از امام صادق سوال كردم درباره ي آيات اول سوره ي بقره كه مي فرمايد: «الم اين كتاب هيچ ترديدي در آن نيست و مايه هدايت متقين است، كساني كه به غيب ايمان مي آورند.» امام فرمودند: «متقين در اين آيه شيعيان علي هستند و غيبت همان حجت قائم غائب مي باشد و شاهد بر اين مدعي «آيه ي 20 سوره ي يونس» است

كه مي فرمايد:

«و كافران گويند: چرا آيت و نشانه اي از پروردگارش بر او نازل نمي شود. پس بگو همانا غيب مخصوص خداوند است پس منتظر باشيد كه من نيز از منتظران هستم ...» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 19

ظهور، آمدن حق و رفتن باطل است

پرسش:

ارتباط آيه 81/ اسراء با امام زمان چيست؟

پاسخ:

قرآن مجيد تنها كتابي است كه جامع مطالب و معارفي است كه انسان در هدايت و سعادت به آن نياز دارد و در بدست آوردن همه ي معارف الهي بايد به آن تمسك نمود. يكي از مباحث مهم كه مي توان از قرآن بدست آورد مباحث مربوط به مهدويت مي باشد. كه مفسرين گرانقدر در حدود 249 آيه از قرآن را در مورد حضرت مهدي و مباحث مربوط به آن حضرت تفسير يا تأويل نموده اند.

از جمله آيه ي 81 سوره ي اسراء مي باشد كه مي فرمايد:

«وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً؛ «1»

و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ [چرا] كه باطل نابود شدني است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 20

شأن نزول آيه

جابر بن عبدالله مي گويد: بعد از فتح مكه با رسول خدا (ص) وارد مكه شديم و به مسجد الحرام آمدي در حالتي كه 360 بت در آنجا بود و پيامبر (ص) دستور دادند: «همه ي بت ها را از خانه ي خدا بيرون بياورند و بشكنند.» يك بت بزرگ به نام هبل بود كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) فرمودند: بر روي شانه ي من سوار شو و اين بت بزرگ را بشكن! حضرت علي (ع) به پيامبر اكرم (ص) عرضه داشتند كه شما پاي خود را بر پشت من بگذاريد و آن

بت بزرگ را بشكنيد، اما وقتي پيامبر (ص) پاي مبارك خود را بر پشت حضرت علي (ع) نهادند حضرت علي (ع) مي فرمايند: من تحمل سنگيني نبوت و رسالت پيامبر (ص) را نداشتم! و به پيامبر (ص) گفتم: اجازه دهيد من بر شانه شما قرار بگيرم و بت را بشكنم. وقتي روي شانه پيامبر (ص) قرار گرفتم و در حال شكستن بت بزرگ هبل بودم خداوند آيه ي «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً» «1»

را نازل فرمود.

پيامبر (ص) بعد از آن هر چه بت ها را مي شكستند اين آيه را تكرار مي نمودند.

در تفسير اين آيه مي خوانيم: مطلب اين آيه يك قانون كلي است چرا كه به هر امر ثابت و باقي «حق» مي گويند، و «باطل» بر خلاف حق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 21

است؛ يعني چيزي كه ذاتاً دوام و بقاء و ثبات ندارد، و «باطل» اگر چه، چند روزي هم جولاني دارد اما از بين خواهد رفت ولي «حق» اگر چه چند صباحي هم كم رنگ شود اما بالاخره ثبات و قوام خود را پيدا مي كند و باقي خواهد ماند. دين مبين اسلام- قرآن مجيد- رسالت پيامبر اكرم (ص)- ولايت ائمه هدي (ع)- احكام شريعت اسلام و اموري از اين قبيل همه «حق» و ثابت و پايدار هستند. و در مقابل، اديان باطل- شرك- كفر- اخلاق فاسد و حكومت ظالمين و قوانين بشري و بدعت گونه و اموري از اين قبيل همه باطل و نابودشدني هستند. «1»

يكي ديگر از نمونه ها و مصاديق آمدن «حق» و نابود شدن «باطل»، برپا شدن دولت حضرت مهدي (عج) مي باشد چنانچه از امام باقر (ع) در

تفسير اين آيه حكايت شده: وقتي قائم قيام كند دولت بايد از بين مي رود. «2»

و در روايتي ديگر حكايت شده: وقتي حضرت مهدي (عج) متولد شدند بر بازوي مبارك ايشان نوشته شده بود: «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً.» «3» يادآوري:

البته مفهوم اين احاديث معناي وسيع آيه را به اين مصداق منحصر نمي كند بلكه قيام حضرت مهدي (عج) از بارزترين و روشن ترين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 22

مصداق هاي اين آيه مي باشد چرا كه نتيجه اش پيروزي «حق» بر «باطل» در سراسر جهان مي باشد.

آري اين قانون تخلف ناپذير الهي، در هر عصر و زماني مصداقي دارد و قيام پيامبر (ص) و پيروزي ايشان بر شرك و بت پرستي و همچنين قيام حضرت مهدي (عج) بر ستمگران و جباران جهان از چهره هاي روشن و تابناك اين قانون كلي دراين آيه است و همين قانون الهي است كه رهروان راه حق را در برابر مشكلات اميدوار و نيرومند ساخته و بر استقامت ايشان افزوده است. «1»

به اميد آنكه شاهد اين پيروزي و آمدن حق و غلبه ي آن بر باطل باشيم و در راه اين هدف عالي انجام وظيفه كنيم. ان شاء الله!

معرفي كتاب:

براي مطالعه ي بيشتر رجوع شود به:

1. تفسير نمونه، ج 12، آيت الله مكارم شيرازي.

2. تفسير الميزان، ج 13، آيت الله علامه طباطبائي.

3. تفسير نورالثقلين، عبد علي بن الجمعه العروسي الحويزي.

4. سيماي امام زمان در آئينه قرآن، علي اكبر مهدي پور.

5. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 23

آيات قرآن و نشانه هاي ظهور

پرسش:

آيا در قرآن نشانه هاي آخر الزمان آمده است؟ چند آيه بيان كنيد.

پاسخ:

در قرآن حدود 250 آيه بر مطالب

و مباحث پيرامون حضرت مهدي تفسير و تاويل شده است كه بعضي از اين آيات اشاره به حوادث و وقايع قبل از ظهور دارد. البته لازم به ذكر است اين اشارات قرآني و مقاصد رباني به صورت صريح در آيات نسبت به علائم ظهور نيست بلكه از تفسير يا تأويل يا بطن آيات و يا تطبيق آيات بدست مي آيد كه مقتضاي زبان قرآن چنين است يعني قرآن داراي ادبيات بياني خاص به خود مي باشد كه فهم مقاصد آن از طريق تفسير و تطبيق و تأويل و غيره بدست مي آيد، كه در مباحث زبان شناسي قرآن كاملًا بحث شده است و در اين مجال اشاره به بعضي از آيات قرآن كه بر علائم ظهور حضرت مهدي دلالت دارد مي پردازيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 24

در آيات قرآن مطالب بسياري هست كه به لفظ عام بيان شده اند و در هر زمان بر عده اي مصداق مي يابد و گاهي هم، لفظ آيه خاص ولي معناي آن عام است و شامل كسان ديگري كه مشابه آن عمل از آنان صدور يافته نيز مي شود. هر يك از اين موارد از تفسير و تأويل و بطن و تطبيق موارد بي شماري از آيات قرآني را شامل مي شود. من جمله آياتي كه تفسير و تأويل و تطبيق بر مباحث مهدويت و علائم آخرالزمان شده است كه مواردي از آن را بيان مي كنيم بعضي از آياتي كه اشاره به اين علائم دارد عبارتند از:

1. بقره/ 148. «... فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ»

2. بقره/ 155. «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ

وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ»

3. انعام/ 65. «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ ...»

4. مريم/ 37. «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ»

5. شعراء/ 4. «إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَهً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ»

6. سباء/ 52. «وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 25

7. فصلت/ 53. «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ...»

1. آيه 148 سوره بقره: «... پس در نيكي ها [بر يكديگر] پيشي گيريد. هر كجا كه باشيد، خدا همه شما را خواهد آورد، ...»

امام باقر (ع) ضمن حديثي طولاني فرمودند: خداي تعالي در آن حال سيصدوسيزده نفر كه اصحاب آن حضرتند به سر او جمع مي كند و ايشان را در غير موسم حج مانند ابرهاي وقت پائيز جمع مي كند يا جابر آيه اي كه خداوند تعالي در كتاب خود ذكر كرده مضمون آن همين است «اينما تكونوا يأت بكم الله جميعاً» يعني هر كجا باشيد خداي تعالي همه شماها را به يك جا مي آورد ... و بعد از آن امام باقر (ع) فرمودند: آن سيصد و سيزده مرد كه (قرآن به آنها اشاره دارد) در بين ركن و مقام با او بيعت مي كنند. «1»

روايات متعدد ديگري هم كه در مضمون با اين حديث مطابقت دارد در منابع روائي به چشم مي خورد «2» پس از اين روايات متعدد كه يكي از آنها را نقل كرديم معلوم مي شود آيه 148 سوره بقره اشاره به يكي از علائم ظهور كه جمع شدن 313 نفر از ياران

حضرت مهدي باشد در مكه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 26

دلالت دارد كه تفسير آن از روايات معلوم مي شود.

2. آيه 155 سوره بقره: «و قطعاً [همه شما را به چيزي از ترس و

گرسنگي و كاهشي در ثروت ها و جان ها و محصولات، آزمايش مي كنيم؛ و به شكيبايان مژده ده.»

در روايات تفسيري ذيل آيه از معصوم (ع) حكايت شده كه فرمود آن است فرموده خداي عزوجل «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ ...»

كه [شما را مي آزمائيم يعني شما مومنين را و [خوف يعني ترس از پادشاهان فلان خاندان در اواخر سلطنتشان و [گرسنگي به گراني نرخ هايشان است و [كمبودي اموال به فساد و تباهي تجارتها و كمي سود آنهاست و [جانها] مرگ زودرس است و [ثمرات كمي رشد گياهان و كم شدن بركت ميوه ها است و اينكه فرموده [بشارت بده به صبرپيشگان يعني در آن هنگام به خروج قائم (ع) سپس فرمود: اي محمد بن مسلم اين است تأويل آن آيه كه خدا مي فرمايد «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ... «1»

»

در ذيل اين آيه روايات ديگري نيز وجود دارد كه دلالت دارد بر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 27

اينكه تاويل اين آيه بر علائم ظهور حضرت مهدي (عج) است. «1»

3. آيه 65 سوره انعام: بگو او تواناست كه بر شما عذاب و بلائي از آسمان يا زمين فرستد يا شما را به اختلاف كلمه و پراكندگي و مخالفت با هم درافكند.

يعني بعضي از شما بعض ديگر را بكشد. «2»

4. آيه 37 سوره مريم: طوايف مردم از پيش خود اختلاف كردند واي بر اين مردم كافر هنگام

حضور آن روز بزرگ. از امام باقر (ع) روايت شده است كه حضرت فرمودند همين آيه را از حضرت اميرالمومنين پرسيدند آن حضرت فرموده اند به مشاهده سه چيز منتظر باشيد در آن حال عرض كردم يا اميرالمومنين آنها چيستند؟ فرمود: اختلافي است كه در ميان اهل شام واقع شود (مربوط به خروج سفياني است) و بيرقهاي سياهند كه از خراسان مي آيند (مربوط به خروج سيد خراساني است) و اضطرابي است كه در ماه رمضان واقع مي شود (كه مربوط است به صيحه آسماني كه از علائم حتميه آخرالزمان است) بعد حضرت پيرامون علامت سوم (صيحه آسماني) آيه 4 سوره شعراء را فرمودند كه مگر نشنيده ايد كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 28

خداوند مي فرمايد اگر مي خواستيم از آسمان براي ايشان نشانه اي نازل مي كرديم كه همه گردن زير بار ايمان بياورند و آن نشانه و آيت صدائي است كه از آسمان (توسط جبرئيل) مي رسد آن چنان صدائي كه از شدت مهابتش دختر با عفّت را از پس پرده بيرون كشيده و خوابيده را بيدار و بيدار را مضطرب مي سازد. «1»

5. آيه 53 سوره فصلت: ما آيات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملًا هويدا و روشن مي گردانيم تا ظاهر و آشكار شود كه او بر حق است و ...

در ذيل اين آيه روايت شده است از امام كاظم (ع) كه در اطراف زمين فتنه واقع مي شود و در دشمنان حق مسخ. و علامه مجلسي (ره) در ذيل اين روايت مي فرمايد يعني آيت هاي الهي در اطراف عَلَم فتنه هايند كه واقع مي شود و آيتهايي كه در نفس ايشان است عبارت است

از مسخ شدن ايشان. «2»

نتيجه:

اگر به تفسير و يا تأويل و يا تطبيق آيات مراجعه كنيم خواهيم ديد كه بسياري از آيات دلالت بر علائم ظهور حضرت مهدي (عج) دارد كه به بعضي از آنها در اين مختصر اشاره شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 29

فصل دوم: تفسير آيات مهدويت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 31

پرسش:

بعضي از آيات مربوط به مهدويت را برايم تفسير كنيد؟

پاسخ: «1» براساس احاديث در قرآن حدود 250 آيه در رابطه با مهدويت وجود دارد كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم.

رفع فتنه ها از جهان با قيام مهدوي

قرآن كريم در آيه سي و نهم سوره انفال، به مسلمانان دستور مي دهد كه تا رفع فتنه از جهان به جنگ ادامه دهند، و مي فرمايد:

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لَاتَكُونَ فِتْنَهٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 32

و با آن (كافر) ان پيكار كنيد، تا آشوبگري باقي نماند، و دين يكسره از آنِ خدا باشد. و اگر آنان (به كفر) پايان دادند، پس در واقع خدا به آنچه انجام مي دهند، بيناست.

نكات و اشارات:

1. واژه «فِتْنَه» در قرآن كريم گاهي به

معناي آزمايش، بلا و فشار مي آيد. و در آيه فوق مي تواند به معناي شرك و بت پرستي باشد كه انواع محدوديت ها و فشارها را براي جامعه در بردارد. و نيز شامل انواع فشارهاي دشمنان در برابر اسلام و آزادي مسلمانان شود. «1»

2. آيه فوق به دو هدف عمده جهاد اسلامي اشاره كرده است:

نخست بر چيدن بساط بت پرستي و شرك كه در حقيقت نوعي خرافه و انحراف است.

و دوم بدست آوردن امنيت از فتنه ها تا زمينه اي براي آزادي بيان براي تبليغ و نشر اسلام شود.

3. در حديثي از امام صادق «ع» حكايت شده كه: «تأويل و تفسير نهائي اين آيه هنوز فرا نرسيده است، و هنگامي كه قائم ما قيام كند، كساني كه زمان او را درك كنند، تأويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند در آن زمان دين محمد «ص» به تمام نقاطي كه شب آن را فرا مي گيرد، خواهد رسيد و در روي زمين مشركي باقي نخواهند ماند.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 33

4. با فتنه هاي دروني و بيروني مبارزه كنيد:

امام عارفان، در تفسيري ديگر از آيه فوق مي نويسد: «فرزندم! از خود بيني و خودخواهي درآي، كه اين ارث شيطان است، ... و بدان كه تمام گرفتاري هاي بني آدم از اين ارث شيطاني است كه اصل اصول فتنه است، و شايد آيه شريفه «و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين للَّه» «1» در بعضي مراحل آن، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه، كه شيطان بزرگ و جنود آن كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد، باشد. و هر كس براي رفع فتنه از

درون و برون بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزي رسيد، همه چيز و همه كس اصلاح مي شود.» «2»

البته حديث فوق از باب تطبيق بر كامل ترين مصداق آيه است. كه در آن زمان همه فتنه ها از زمين رخت بر مي بندد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام آيه فوق اين است كه: جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالَم.

2. آموزه آيه آن است كه تا زماني كه كافران به مسلمانان فشار مي آورند با آنان بجنگيد، اما هرگاه دست بر داشتند با آنان رفتار مناسب كنيد.

3. آموزه ديگر آيه آن است كه دين (اسلام) را بر جهان حاكم كنيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 34

جهاني سازي مطلوب ( مهدوي)

قرآن كريم در آيه سي و سوم سوره توبه به پيروزي جهاني اسلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند؛ و گر چه مشركان ناخشنود باشند.

نكات و اشارات:

1. مقصود از هدايت، همان دلايل روشني است كه در آيين اسلام وجود دارد و مقصود از دين حق اسلام است كه اصول و فروعش حق و تاريخ و مدارك آن نيز حق و روشن است.

2. اشاره آيه فوق به همراهي پيامبر اسلام با هدايت و دين حق، گويا اشاره به دليل پيروزي اسلام بر اديان ديگر است، زيرا هنگامي كه محتواي دعوت پيامبر «ص» هدايت باشد و عقل بشر بر آن گواهي دهد و اصول و فروعش موافق حق و طرفدار آن باشد، چنين آييني طبعاً بر همه اديان

جهان پيروز مي گردد.

3. هر چند كه دانش بشر پيشرفت كند و ارتباطات آسان تر شود، واقعيت ها چهره خود را از پشت تبليغات مسموم نشان مي دهد، و موانع مخالفان حق برطرف مي شود و حق همه جا را فرا مي گيرد و پيروز مي شود، هر چند كه دشمنان مايل نباشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 35

آري حركت دشمنان حق بر خلاف مسير تاريخ و سنت هاي آفرينش بوده و در نهايت محكوم به شكست است.

4. برخي مفسران بر آنند كه مقصود از پيروزي اسلام در آيه فوق پيروزي منطقي و استدلالي است كه اكنون در جهان هويدا شده است.

و برخي ديگر از مفسران با استفاده از موارد استعمال ماده «اظهار» در قرآن، برآنند كه مقصود پيروزي عملي و عيني و ظاهري است.

اما بنظر مي رسد كه آيه فوق شامل پيروزي همه جانبه اسلام بر اديان ديگر مي شود. كه در تمام جهان تحقق خواهد يافت. و اين واقعيتي است كه با پيشرفت اسلام در جهان بتدريج در حال تحقق است.

5. در احاديث متعددي حكايت شده كه وقتي محتواي آيه فوق تحقق مي يابد كه امام عصر و مهدي آل محمد «ص» ظهور كند.

در حديثي از امام صادق «ع» حكايت شده كه: «به خدا سوگند هنوز تأويل محتواي اين آيه تحقق نيافته است و تنها زماني تحقق مي پذيرد كه قائم خروج كند، و هنگامي كه او قيام كند، كسي كافر و منكر خدا در جهان باقي نخواهد ماند.» «1»- «2».

البته روشن است كه پيروزي منطقي و عملي اسلام از صدر اسلام آغاز شده و بتدريج در حال پيشرفت و تحقق است. اما مقصود اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 12، ص: 36

احاديث آن است كه تحقق كامل آيه فوق و پيروزي نهايي اسلام در زمان امام مهدي «ع» خواهد بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام آيه آن است كه دين حق و راه پيامبر اسلام «ص» در نهايت پيروز مي شود و بر همه اديان جهان غلبه مي كند.

2. آموزه آيه آن است كه در پي پيروزي نهايي دين حق باشيد كه فرجام تاريخ روشن است.

3. پيام ديگر آيه آن است كه ناخشنودي مشركان مانع تحقق اراده الهي و پيروزي نهايي اسلام نيست.

مهدي (ع) ذخيره الهي

قرآن كريم در آيه هشتاد و ششم سوره هود ادامه سخنان شعيب را در مورد اصلاحات اقتصادي مردم مدين بيان مي كند و مي فرمايد:

بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ

ذخيره الهي براي شما بهتر است؛ اگر مؤمن باشيد. و من بر شما نگهبان نيستم.»

نكات و اشارات:

1. تعبير «بَقيهُ اللَّه» به معناي «ذخيره الهي» است و اين تعبير يا اشاره به سود حلال و اندك است كه بفرمان خدا باقي مي ماند. و يا اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 37

به آن است كه بدست آوردن مال حلال سبب دوام و بقاي نعمت است. و يا اشاره به ثواب هاي معنوي است كه هميشه باقي مي ماند. «1»

2. جمله «اگر شما مؤمن باشيد» اشاره به آن است كه اين حقايق را تنها كساني درك مي كنند كه به خدا و حكمت دستوراتش ايمان داشته باشند.

3. در حديثي از امام باقر «ع» حكايت شده كه فرمود: نخستين سخني كه مهدي «ع» پس از قيام خود مي گويد: همين آيه (بَقيهُ اللَّهِ خيرٌ لكم ان كنتُم مُؤمنين) است.

سپس مي فرمايد: من ذخيره الهي و حجّت او

و جانشين او براي شما هستم.

و هيچ كس بر مهدي «ع» سلام نمي كند مگر اينكه مي گويد: «السلام عليك يا بقيهُ اللّهِ في أرضه». «2»

اين گونه احاديث در حقيقت بيان بطن آيه است، يعني هر چند كه اين آيه در مورد قوم شعيب است و ذخيره الهي به معناي سرمايه اقتصادي آنان است. اما مفهوم «ذخيره الهي» جامع و وسيع است كه در عصرهاي بعد مصداق هاي ديگري را شامل مي شود. و از جمله هر موجود مفيدي را كه از طرف خدا براي بشر ذخيره شده، در بر مي گيرد. و از اين رو تمام پيامبران و امامان و رهبران راستين و حتي سربازاني كه پس از پيروزي در جهاد براي ملت باقي مي مانند، بَقيهُ اللّهِ و ذخيره الهي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 38

هستند. «1»

و روشن ترين و كامل ترين مصداق ذخيره الهي، امام مهدي «ع» است كه براي پيروزي نهائي حق بر باطل باقي مانده است. و از اين رو «بَقيهُ اللّه» لقب شايسته اوست.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه آن است كه سرمايه اندك و حلال و پاداش هاي معنوي بهتر از در آمدهاي بسياري است كه حرام باشد.

2. پيام ديگر آيه آن است كه پيامبران نگهبان مردم نيستند و چيزي را بر آنان تحميل نمي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 39

مهلت به ابليس تا قيام مهدي (ع)

قرآن كريم در آيات سي و چهارم تا سي و هشتم سوره حجر به طرد ابليس و مهلت خواهي او اشاره كرده و مي فرمايد:

قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَإِنَّ عَلَيْكَ الَّلعْنَهَ إِلَي يَوْمِ الدِّينِ* قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ* إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ

(خدا

به ابليس) فرمود: «بنابراين از آن [مقام فرشتگان بيرون شو، چرا كه تو رانده شده اي؛* و در واقع تا روز جزا بر تو لعنت است!»* (ابليس) گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزي كه (مردم) برانگيخته خواهند شد، مهلت ده.»* (خدا) فرمود: «پس در واقع تو از مهلت داده شدگاني،* تا روز زمان معلوم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 40

نكات و اشارات:

1. در مورد اينكه شيطان از كجا اخراج شد، مفسران چند مطلب گفته اند، برخي برآنند كه از صفوف فرشتگاني كه در آنجا قرار داشت اخراج شد، يا از بهشت و يا از آسمان معنويت اخراج گشت.

اما با توجه به مطلق بودن آيه، كه محل اخراج را مشخص نكرده مي توان گفت: ابليس از مقامي كه داشت اخراج شد، كه بقيه موارد ممكن است مصداق هاي آن باشد.

2. واژه «لعنت» به معناي دوري از رحمت خداست، و از اين آيه استفاده مي شود كه تكبر، نژادپرستي و نافرماني خدا سبب تحقير، طرد و دوري از رحمت خدا تا قيامت مي شود.

3. از اين آيات استفاده مي شود كه ابليس پس از طرد از درگاه الهي پشيمان نشد و توبه نكرد بلكه بر لجاجت و نافرماني خود افزود، و كينه نسل بشر را به دل گرفت، و تصميم گرفت با منحرف كردن انسان ها انتقام بكشد، و از اين رو از خدا تا روز رستاخيز مهلت خواست كه زنده بماند و به سركشي و فريبكاري بپردازد.

4. خدا به شيطان مهلت داد، يعني تا وقت مشخصي كه خدا مي داند به او مهلت داد. البته در برخي احاديث اين وقت معلوم را پايان جهان معرفي كرده اند. «1» و برخي مفسران نيز آن

را روز رستاخيز معرفي

كرده اند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 41

طبق برخي از روايات نيز تا ظهور حضرت مهدي (عج) مي باشد وهب بن جميع مي گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم اينكه خداوند به شيطان فرمود: به تو مهلت داده شده تا وقت معلوم اين چه زماني است؟ حضرت فرمودند: آيا پنداشته اي كه اين روز، روز قيامت است؟ خداوند تا روز قيام قائم ما به شيطان مهلت داده است. وقتي خداوند قائم را مبعوث مي كند و اجازه قيام به او مي دهد حضرت به مسجد كوفه مي رود. در آن هنگام شيطان در حالي كه با زانوان خود راه مي رود به آن جا مي آيد و مي گويد: اي واي بر من از امروز. حضرت مهدي پيشاني او را مي گيرد و گردنش را مي زند و آن هنگام روز وقت معلوم است كه مهلت شيطان به پايان مي رسد. «1» از امام رضا (ع) نيز فرمودند: وقت معلوم روز قيام قائم ما است. «2»

5. خدا به شيطان مهلت داد، چرا كه:

اولًا: سنت خدا فرصت دادن به گناهكاران است تا حجّت بر آنان تمام شود و شايد توبه كنند و باز گردند. و گرنه گرفتار عذاب شوند.

و ثانياً: ابليس وسيله آزمايش انسانهاست. و امتحان يكي از سنّت هاي الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 42

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام هشدارآميز آيات آن است كه خدا به گناهكاران مهلت

مي دهد. (تا آزمايشي براي ديگران و خودشان باشد.)

2. آموزه آيات آن است كه نافرمانان متكبر و نژاد پرست را طرد و لعنت كنيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 43

ياران مهدي ياري مي شوند

قرآن كريم در آيه پنجم

و ششم سوره اسراء به سركشي و فسادگري اول بني اسرائيل در تاريخ اشاره كرده و مي فرمايد:

فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ أُولَيهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنَآ أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَفْعُولًا* ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّهَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَكُم بِأَمْوَلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً

و هنگامي كه نخستين وعده (از آن) دو فرا رسد، (گروهي از) بندگان سخت نيرومند (و جنگ آور) مان را بر شما بشورانيم، و ميان خانه ها (يتان براي سركوبي شما) به جستجو در آيند؛ و [اين وعده اي واقع شده است.* سپس دوباره، (پيروزيِ) بر آنان را به شما باز گردانيم، و شما را بوسيله اموال و پسران امداد رسانيم، و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار دهيم.

نكات و اشارات:

1. مقصود از فسادگري و سركشي اول بني اسرائيل همان است كه در تاريخ آمده است كه بيت المقدس توسط داود و سليمان پيامبر «ع»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 44

ساخته شد. و بُخت النصر پادشاه بابل در حدود 587 قبل از ميلاد بر آن هجوم آورد و آن را ويران كرد. و اين شهر حدود پنجاه سال به همان حال باقي ماند تا زمان كورش پادشاه هخامنشي ايران كه يهوديان را از اسارت نجات داد و فلسطين از نو آباد شد. «1»

2. از واژه «عباداً لنا» استفاده مي شود مردم (بابل) كه به يهوديان حمله كردند مردمي باايمان بودند. كه خدا بوسيله آنها از فسادگري يهوديان انتقام گرفت.

3. از اين آيات استفاده مي شود كه خدا پس

از شكست سخت بني اسرائيل در سركشي اول، باز به آنان لطف كرد و به آنان قدرت و شوكت و نيروهاي كارآمد عنايت فرمود. و آنها را بر دشمنان پيروز ساخت و در اين رابطه به آنان اموال داد تا اقتصاد آنان قوي شود و نيز به آنان پسراني عنايت كرد تا نيروي جنگي كارآمد داشته باشند.

4. در برخي احاديث آيه اول بر قتل امام علي «ع» و آيه دوم بر ياران امام مهدي (عج) و يا رجعت و يا كساني كه قبل از قيام آن حضرت قيام مي كنند، تطبيق شده است. چنانچه امام صادق (ع) در تأويل آيه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 45

مي فرمايند: «و فساد قتل اميرالمومنين و زخمي شدن حسن بن علي (ع) است و منظور از هر آينه طغياني بزرگ مرتكب خواهيد شد قتل امام حسين (ع) است، «پس هنگاميكه وعده اول آنها برسد» يعني هنگاميكه زمان پيروزي حسين (ع) شود بر مي انگيزيم بر سرتان بندگانمان را كه پر توان گوشه و كنار هر دياري را پي جوئي كنند كه آنها گروهي هستند كه خداوند قبل از قيام قائم (ع) بر مي انگيزاند كه هيچ امر رها شده اي از آل محمد را نمي گذارند مگر آنكه آنرا در خواهند يافت و اين وعده محقق الهي است. «1»

اگر دوباره ستم، اهل حق زبون سازد

وگر

زخون، همه جا جمله لاله گون سازد

نموده وعده خدا آورد عبادي را

كه تخت و تاج ستم را زسرنگون سازد البته روشن است كه اينگونه احاديث بطن آيه را بيان مي كند يعني مفهوم آيه در مورد وعده سركشي قوم يهود را گسترش داده و شامل ملت اسلام نيز كرده است. و مصاديق جديد آيه را بيان نموده است. كه همان قتل امام علي «ع» است. و در قيام ياران مهدي «ع» به نوعي جبران مي شود. و مؤمنان واقعي پيروز مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 46

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام آيه اول آن است كه وعده خدا در مورد سركشي و سركوبي قوم يهود، يك بار در تاريخ واقع شده است. (پس منتظر تحقق وعده هاي ديگر خدا باشيد.)

2. پيام ديگر آيه آن است كه وعده هاي الهي حتمي است.

3. پيام آيه دوم آن است كه گاهي امداد الهي، در سرمايه و نفرات تجلّي مي يابد.

4. آموزه آيه براي يهوديان آن است كه به تاريخ پيشين خود توجه كنيد و درس عبرت بگيريد. (و سركشي نكنيد)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 47

ياران مهدي، وارثان صالح زمين

قرآن كريم در آيات صد و پنجم

و صد و ششم سوره انبياء به قانون فرمانرواي شايستگان بر زمين اشاره مي كند و مي فرمايد:

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّلِحُونَ* إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ

و بيقين در «زَبُور» بعد از آگاه كننده [: تورات نوشتيم كه: «بندگان شايسته ام، آن زمين را به ارث خواهند برد.»* قطعاً در اين (مطلب)، پيامي براي گروه پرستش كنندگان است.

نكات و اشارات:

1. واژه «ارض» به مجموع كره زمين گفته مي شود و سراسر جهان را شامل مي شود. «1» يعني مؤمنان سرانجام بر سراسر زمين حاكم مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 48

2. واژه «ارث» به معناي چيزي است كه بدون معامله به كسي منتقل مي شود، و در قرآن گاهي به معناي پيروزي بر گروهي و در اختيار گرفتن امكانات آنها به كار رفته است. «1» يعني مؤمنان شايسته در نهايت بر مشركان، كافران و افراد ناشايست پيروز مي شوند و تمام امكانات زمين را بدست مي آورند.

3. واژه «زَبُور» در اصل به معناي هر گونه كتاب و نوشته است، و در قرآن كريم معمولًا به معناي زبور داود «ع» بكار رفته است. اين كتاب در عهد قديم كتاب مقدّس، تحت عنوان «مَزامير داود» آمده است كه مجموعه اي از مناجات ها و اندرزهاي داود پيامبر است. «2»

4. همانطور كه قرآن فرموده است در موارد متعددي از «مزامير داود» بيان شده كه شايستگان بر زمين پيروز خواهند شد، از جمله مي گويد: «زيرا كه شريران منقطع مي شوند، اما متوكّلان به خداوند،

وارث زمين خواهند شد.» و در جاي ديگر آمده است كه: «زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد.» و در جاي ديگر متواضعان را وارث زمين معرفي مي كند. «3»

5. واژه «ذِكْر» در اصل به معناي يادآوري يا چيزي كه مايه تذكّر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 49

است. ولي اين واژه در قرآن گاهي در معناي قرآن «1» و گاهي در معناي تورات «2» به كار رفته است. و در اينجا نيز ممكن است به معناي هر يك از اين دو كتاب الهي باشد. و برخي مفسران ترجيح داده اند كه به معناي تورات باشد. «3»

6. در اين آيه يك قانون كلي و سنت الهي بيان شده كه بندگان شايسته و صالح خدا بر زمين حاكم خواهند شد، اين بندگان صالح كساني هستند كه از نظر عمل، علم، قدرت، تدبير و درك اجتماعي شايسته باشند. و كساني كه اين شايستگي ها را در خود ايجاد كنند، خدا نيز به آنان كمك مي كند كه بر مستكبران پيروز شوند و وراث زمين گردند.

7. در احاديث متعددي از اهل بيت «ع» اين آيه به ياران امام مهدي «ع» تفسير و تطبيق شده است.

از جمله از امام باقر «ع» حكايت شده كه فرمودند: « (بندگان شايسته اي كه در اين آيه به عنوان وارث زمين از آنها ياد شد،) همان ياران مهدي- عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف- در آخر الزمان هستند.» «4»

البته اينگونه احاديث مصداق هاي بارز اين آيه را بر مي شمارد و به معناي انحصار آيه در اين

افراد نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 50

يعني در هر زمان و مكان كه بندگان شايسته خدا قيام كنند، موفق و پيروز مي گردند و وارث حكومت آن سرزمين مي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيات براي ما آن است كه پيروزي نهائي از آن شايستگان زمين است. و اين يك قانون الهي است.

2. پيام ديگر آيات براي ما آن است كه قانون پيروزي نهائي صالحان (و ظهور مهدي «عج») نور اميد دل عابدان است.

3. پيام ديگر اين آيات آن است كه برخي قوانين و سنّت هاي ثابت الهي در كتاب هاي آسماني تكرار شده است. تا همگان بدانند.

4. آموزه آيات آن است كه اگر مي خواهيد وارث زمين شويد شايسته كردار گرديد.

مهدي (عج) اجازه جنگ دارد

قرآن كريم در آيه سي و نهم سوره حج با اشاره به فلسفه جهاد، به مظلومان اجازه جهاد مي دهد و مي فرمايد:

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ

به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، بخاطر اينكه آنان مورد ستم واقع شده اند؛ و قطعاً خدا بر ياري آنان تواناست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 51

نكات و اشارات:

1. هنگامي كه مسلمانان در مكه بودند مشركان آنان را آزار مي رساندند، و آنان به پيامبر «ص» شكايت مي كردند و اجازه جهاد مي خواستند، اما پيامبر «ص» مي فرمود: شكيبا باشيد هنوز دستور جهاد به من داده نشده است. اين جريان ادامه داشت تا اينكه مسلمانان به مدينه هجرت كردند، و خدا با نزول آيه فوق به آنان

رخصت جهاد داد. «1»

2. برخي مفسران برآنند كه اين آيه نخستين آيه اي است كه در مورد جهاد فرود آمده است. و لحن آيه و تعبير اذن نيز با اين مطلب سازگار است. «2»

3. در اين آيه اشاره شده كه خدا به مؤمنان مظلوم اجازه جهاد داد تا آنان توان خويش را بكار گيرند و با دشمن مبارزه كنند، و در اين صورت است كه از طرف خدا ياري مي شوند چراكه خدا براي ياري آنان تواناست.

4. شأن نزول آيه در مورد اجازه جهاد به اصحاب پيامبر (ص) است اما اين آيه اختصاص به مورد شأن نزول ندارد بلكه يكي از مصاديق آيه اجازه ظهور و قيام و خون خواهي حضرت مهدي براي امام حسين (ع) است چنانچه از امام صادق روايت است كه فرمودند اين آيه درباره حضرت قائم و اصحاب او است. همچنين از امام صادق (ع) در تفسير همين آيه حكايت شده كه مي فرمايند، اهل سنت مي گويند اين آيه درباره رسول خدا نازل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 52

شده هنگاميكه كفار قريش آن حضرت را از مكه بيرون كردند و حال آنكه درباره حضرت قائم است كه چون خروج كند براي حسين خونخواهي نمايد و اين است فرمايش او «نحن اولياءُكُم في الدم و طلب الديه» ما اولياي خون و طالبان ديه هستيم. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيه براي ما آن است كه يكي از فلسفه هاي جهاد، دفع ظلم است.

2. آموزه آيه براي ما آن است كه اگر دشمنان جنگ را بر شما تحميل كردند، شما نيز با آنان بجنگيد.

مهدي (ع) هدايت نور الهي

قرآن كريم در آيه سي و پنجم سوره نور،

با مثالي زيبا، نور خدا را توضيح مي دهد و مي فرمايد:

اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوهٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصبَاحُ فِي زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شجَرَهٍ مُّبَرَكَهٍ زَيْتُونَهٍ لَا شَرْقِيَّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ يَكادُ زَيْتُهَا يُضِي ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَيَضرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ

خدا نورِ آسمان ها و زمين است؛ مثال نور او همانند چراغداني است كه در آن چراغي باشد، كه [آن چراغ در بلوري است- [آن بلور چنانكه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 53

گويي سياره اي درخشان است- (و اين چراغ با روغني) از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي شود؛ نزديك است روغنش روشني بخشد، و گر چه هيچ آتشي بدان نرسيده باشد. (اين) نوري است بر فراز نور، خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) به نور خود راهنمايي مي كند؛ و خدا براي مردم مَثل ها مي زند و خدا به هر چيزي داناست.

نكات و اشارات:

1. نور پديده اي است كه آن را اينگونه تعريف كرده اند: «چيزي كه در ذات خود آشكار است و ظاهر كننده ديگر چيزهاست.»

2. نور داراي ويژگي خاصي است كه به برخي آنها اشاره مي كنيم:

نور زيبا و سرچشمه زيبائي هاست. بالاترين سرعت حركت از آن نور است. «1» نور وسيله مشاهده موجودات است. نور پرورش دهنده گياهان و گلهاست. پيدايش رنگ نتيجه تابش نور است. انرژهاي موجود در محيط زمين غالباً از نور سرچشمه مي گيرد. نور نابود كننده ميكرب هاست. نور هدايتگر مسافران و گمشدگان است. و ...

3. در قرآن كريم به چند چيز نور گفته شده است كه عبارتند

از:

الف: خدا نور است همانطور كه در آيه فوق آمده بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 54

ب: ايمان به خدا نور است. «1»

ج: خود قرآن نوري از جانب خدا است. «2»

د: هدايت الهي نور است. «3»

ه-: آيين اسلام نور است. «4»

و: شخص پيامبر «ص» چراغي نور بخش است. «5»

از احاديث نيز استفاده مي شود كه امامان معصوم «ع» و علم نور هستند. «6»

4. مقصود از اينكه خدا نور است، هدايتگري يا روشنگري يا زينت بخشي خدا به جهان است. يعني خدا نور است و هر موجودي به هر اندازه كه با او ارتباط دارد از نوارنيّت برخوردار مي شود. و از اين روست كه ايمان، قرآن، اسلام، پيامبر، امامان و علم نور هستند، چون همه در ارتباط با او و سبب آشنائي مردم با نور خدا مي شوند.

آري اين ويژگي نور است كه به همه چيز جان تازه و حركت مي دهد و آنها را پرورش داده و به سر منزل مقصود هدايت مي كند. و موانع را از سرراهشان بر مي دارد.

5. در برخي احاديث از اهل بيت «ع» حكايت شده است كه:

مقصود از نور بودن خدا، هدايتگري او براي اهل آسمانها و اهل زمين است. «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 55

البته هدايتگري يكي از خواص نور الهي است اما منحصر در آن نيست. و هر كدام از تفسيرهاي نور خدا، به يكي از ابعاد اين نور اشاره دارد.

6. واژه «مِشكاه» به معناي محفظه اي براي چراغ است كه آن را در برابر باد و طوفان حفظ مي كند و غالباً در ديوار ايجاد مي شده تا نور چراغ را متمركز ساخته و منعكس نمايد.

و واژه

«زُجاجَه» در اصل به معناي سنگ شفاف است و از آنجا كه شيشه از سنگ ساخته مي شود و شفاف است به آن نيز گفته مي شود. و در اينجا مقصود حبابي است كه بر روي چراغ مي گذارند تا شعله را محافظت كند و گردش هوا را تنظيم نمايد. و بر نور چراغ بيفزايد. و «مصباح» به معناي خود چراغ است.

7. درخت زيتون درختي پربركت است. كه روغن آن يكي از بهترين روغن ها براي اشتعال است. بويژه كه اگر درخت وسط باغ باشد و در طرف شرق و غرب باغ و كنار ديوارها نباشد. كه نور آفتاب به همه جاي درخت بتابد و برخي قسمت هاي آن نارس نگردد. و روغنش ناصاف نشود.

8. نور خدا كه به صورت شعله هاي ايمان در مصباح قلب مؤمن آشكار مي شود و حباب قلب او ايمان را در درون خود تنظيم مي كند و مشكوه سينه او كه همان مجموعه شخصيت مؤمن است ايمانش را از گزند حوادث حفظ مي كند. و درخت مبارك وحي الهي كه عصاره آن قرآن است، ايمان مؤمنان را شعله ور و پر بار مي سازد. و وجود مؤمنان را روشن مي نمايد. و هنگامي كه با دلايل عقلي همراه مي شود نور علي نور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 56

مي شود. «1»

البته وقتي اين نور الهي در قلب روشن مي شود كه قلب انسان با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 57

خودسازي و اخلاق آماده شود. و نور وحي از آلودگي گرايش هاي انحرافي شرقي و غربي بر كنار بماند.

9. در احاديث اهل بيت «ع» مشكوه را به نور علم پيامبر «ص» و زُجاجه را به سينه علي و نور

علي نور را به امام معصوم كه با نور علم تأييد مي شود. و درخت مبارك را به ابراهيم خليل كه ريشه است و لا شرقيه ولا غربيه را به نفي گرايشهاي يهود و مسيحيت تفسير كرده اند.

در روايتي ديگر از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه مي گويد: در مسجد كوفه داخل شدم در حالي كه اميرالمومنين با انگشتان مبارك خود مي نوشت و تبسم فرمود، گفتم يا اميرالمومنين چه چيز شما را به خنده آورد؟ فرمود عجب دارم از آن كه اين آيه را مي خواند ولي به حق به آن معرفت ندارد، گفتم كدام آيه؟ فرمود: اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ ... مثل نوره كمشكوه مشكوه محمد (ص) است فيها مصباح منم مصباح زجاجه الزجاجه حسن و حسين (ع) هستند كأنّها كوكب دُرّي علي بن الحسين (ع) است يوقد من شجره مباركه محمد بن علي (ع) است زيتونه جعفر بن محمد (ع) است لاشرقيه موسي بن جعفر (ع) است لاغربيه علي بن موسي الرضا (ع) است يكاد زيتها يُضي محمد بن علي (ع) است ولو لم تمسه نارٌ علي بن محمد (ع) است نور علي نور حسن بن علي (ع) است و يهدي الله

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 58

لنوره من يشاء قائم مهدي (ع) است. «1»

در اين احاديث مصداق هاي كامل اين آيه بيان شده است. اما اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 59

بدان معنا نيست كه آيه منحصر به اين موارد است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيه براي ما آن است كه جهان از خدا روشن است.

2. پيام ديگر آيه براي ما آن است كه نور

الهي چند لايه است.

3. آموزه آيه آن است كه بدنبال نور الهي باشيد كه هدايت به سوي نور الهي، بدست خداست.

خلافت زمين بدست مهدي (ع)

قرآن كريم در آيه پنجاه و پنجم سوره نور به مؤمنان نويد حكومت جهاني، پيروزي اسلام، آرامش و توحيد مي دهد و مي فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَستَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَسِقُونَ

خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه قطعاً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 60

همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين كرد؛ و مسلماً دينشان را كه براي آنان پسنديده است، به نفعشان مستقر خواهد كرد، و البته بعد از ترسشان (وضعيت) آنان را به آرامش مبدّل مي كند، در حالي كه مرا مي پرستند [و] هيچ چيز را شريك من نخواهند ساخت. و كساني كه بعد از آن كفر ورزند، پس فقط آنان نافرمانبردارند.

شأن نزول:

داستان نزول آيه فوق اينگونه حكايت شده كه مسلمانان هنگامي كه به مدينه مهاجرت كردند، قبايل جزيره العرب و مكه بر ضد آنان شوريدند، و با مخالفت ها و تهديدهاي فراواني رو برو شدند، و زندگي ناامني داشتند بطوري كه دائماً در حالت آماده باش نظامي بودند و بايد شب و روز اسلحه

را از خود دور نمي كردند، اين حالت بر مسلمانان سخت آمده و برخي گفتند: تا كي اين حالت ادامه دارد آيا زماني فرا مي رسد كه ما با آرامش زندگي كنيم.

آيه فوق بدين مناسبت فرود آمد و به آنان مژده داد كه زمان پيروزي و آرامش فرا خواهد رسيد. «1»

نكات و اشارات:

1. خدا در اين آيه به مؤمنان شايسته كردار، چهار وعده داده است:

نخست آنكه آنان صاحب حكومت جهاني مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 61

دوم آنكه دين حق در همه جا امكانات نشر مي يابد.

سوم آنكه نگراني هاي آنان به آرامش و امنيت تبديل مي شود.

و چهارم آنكه در نهايت توحيد خالص و خدا پرستي تحقق مي يابد.

2. در اين آيه بيان شده كه گروهي از مردم قبل از مسلمانان بر زمين حكومت و خلافت كردند. «1» مقصود از اين گروه، يا افرادي همچون آدم، داود و سليمان و بني اسرائيل هستند كه قرآن به خلافت و حكومت آنان اشاره كرده است. و يا مقصود گروهي از اقوام مؤمن و صالح است كه بر زمين يا بخشي از آن حكومت كردند. «2»

البته مانعي ندارد كه حكومت همه اين افراد و گروهها مقصود آيه باشد.

3. مقصود از «ارض» در اين آيه يا كل جهان و حكومت جهاني است و يا بخشي از زمين است. البته با توجه به اينكه حكومت هاي پيشينيان كه در اين آيه به آنها اشاره شده شامل بخشي از زمين مي شد، مانعي ندارد كه مقصود از «ارض» بخشي از زمين باشد.

4.

وعده الهي در مورد حكومت و خلافت كه در اين آيه وعده داده شد، مخصوص چه كساني است؟ برخي از مفسران آن را مخصوص صحابه پيامبر «ص» مي دانند كه در عصر رسول خدا به حكومت بخشي از زمين دست يافتند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 62

و برخي آن را اشاره به همه مسلماناني مي دانند كه مؤمن و شايسته كردارند و به حكومت الهي دست مي يابند.

و برخي ديگر از مفسران اين آيه را اشاره به حكومت جهاني امام

مهدي «ع» مي دانند. «1»

البته مانعي ندارد كه اين آيه اشاره به همه اين موارد باشد. و هر كدام مصداقي از آيه باشند. و مصداق كامل آن در زمان حضرت مهدي (عج) تحقق يابد كه جهاني سازي مثبت انجام مي گيرد.

5. در احاديث اسلامي حكايت شده كه اين آيه اشاره به مهدي آل محمد «ص» است. و در حديثي از امام سجاد «ع» حكايت شده كه فرمودند: «بخدا سوگند مقصود از اين افراد شيعيان ما هستند، خدا اين كار را بدست مردي از ما انجام مي دهد كه او مهدي اين امت است. و زمين را پر از عدل و داد مي كند همانگونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. و اوست كه پيامبر «ص» در مورد او فرمود: «اگر از عمر دنيا، جز يك روز باقي نمانده باشد، خدا آن روز را آنقدر طولاني مي كند تا مردي از دودمان من كه نامش نام من است، زمين را پر از عدل و داد كند. همانگونه

كه پر از ظلم و جور شده است.» «2»

6. در اين آيه اشاره شده كه هدف نهايي توحيد، نفي شرك و عبادت خالص خداست. يعني حكومت جهاني، آرامش و استقرار آيين حق، همه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 63

مقدمه آن است كه توحيد در جامعه پياده شود. و مردم به پرستش خدا روي آورند كه مايه تكامل و رشد آنهاست.

7. در اين آيه اشاره شده كه اگر حكومت جهاني الهي نيز تشكيل شود، بازهم برخي افراد نافرمانبردار و فاسق هستند كه به كژ راهه

مي روند و راه كفر مي پيمايند.

آري تا انسان داراي آزادي و اختيار است، در هر جامعه اي افراد مؤمن و منحرف پيدا خواهند شد. و اين لازمه حركت تكاملي و آزادانه انسان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه براي ما آن است كه به آينده اميدوار باشيد كه آينده بشريت روشن و نويد بخش است.

2. پيام اين آيه براي ما آن است كه سرانجام خلافت و حكومت از آن مؤمنان شايسته كردار است.

3. پيام ديگر آيه آن است كه در نهايت دين اسلام بر جهان حاكم مي شود و جهاني سازي مثبت تحقق مي يابد.

4. پيام ديگر آيه آن است كه در آينده، آرامش و امنيت در انتظار مؤمنان است.

5. پيام ديگر آيه آن است كه نتيجه حكومت مؤمنان صالح، پياده شدن توحيد در جامعه است.

6. پيام ديگر آيه آن است كه حتي در حكومت عدل الهي، افراد منحرفي پيدا مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 64

مهدي (عج) مضّطر حقيقي

قرآن كريم در آيه شصت و دوم سوره نمل به نشانه هاي ديگر خدا در رفع مشكلات اشاره مي كند و مي فرمايد:

أمَّنْ يُجِيبُ المُضطَرَّ إذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الأرْضِ أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ

بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه درمانده را، به هنگامي كه او را مي خواند، اجابت مي كند، و (گرفتاري) بد را برطرف مي سازد، و شما را جانشينان (خود يا گذشتگان در) زمين قرار مي دهد؛ آيا معبودي با خداست؟! چه اندك متذكّر مي شويد.

نكات و اشارات:

1. در اين آيه اشاره شده كه هرگاه تمام درها و اسباب جهان به روي انسان بسته شود و از هر نظر درمانده گردد، تنها كسي كه مي تواند مشكلات را برطرف سازد، و نور اميد دردل ها بتاباند و دعاي انسان هاي گرفتار را مستجاب كند، ذات پاك خداست.

رحم آر بر دلِ من كز مهر روي خوبت

شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي (حافظ)

2. مقصود از «جانشينان زمين» يا همان ساكنان زمين هستند كه خدا آنان را حكمران و صاحب اختيار نعمت هاي زمين قرارداده است و وسايل رفاه و آرامش آنان را فراهم كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 65

و يا منظور جانشين شدن اقوام به جاي همديگر در زمين است. «1»

و يا مقصود جانشين شدن نوع انسان بجاي خدا در زمين است كه در آيات ديگر قرآن بدان اشاره شده است. «2»

البتّه معناي اول و سوم قابل جمع است و ممكن است مقصود آيه هرسه معنا باشد.

3. در

برخي احاديث از امام باقر و امام صادق «ع» حكايت شده كه: «مقصود از مُضطرّ در اين آيه قائم آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم است. كه خدا دعاي اورا مستجاب مي سازد و مشكلات او را. برطرف مي سازد و اورا خليفه زمين مي گرداند.» «3»

البتّه اينگونه احاديث مصداق روشن مضطرّ را بيان مي كند و گرنه مفهوم آيه شامل هرفرد مُضطرّ كه دعاكند، مي شود. «4»

4. سالك اضطرار خود را در نظر بگيريد:

امام عارفان در اين مورد مي نويسند: «پس بهتر است كه سالك الي اللَّه پاي سلوك خود را بشكند و از اعتماد به خود و ارتياض (: رياضت كشيدن) و عمل خود يكسره برائت جويد و از خود و قدرت و قوت خود فاني شود، و فنا و اضطرار خود را هميشه در نظر گيريد تا مورد عنايت شود و راه صد ساله را با جذبه ربوبيّت يك شبه طي نمايد و لسان باطن و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 66

حالش در محضر قدس ربوبيّت با عجز و نياز عرض كند: «امن يحبيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء.» «1» آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه براي ما آن است كه هنگام بر آورده شدن دعاها و رفع مشكلات، نشانه هاي خدا را ببينيد.

2. پيام ديگر آيه آن است كه يكي از سرچشمه هاي شرك غفلت و پند ناآموزي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 67

حكومت مهدوي حكومت مستضعفان

قرآن كريم درآيات پنجم و ششم سوره قصص به قانون پيروزي مستضعفان در زمين و سركوبي مستكبران اشاره مي كند و مي فرمايد:

وَنُرِيدُ أنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الوَارِثِينَ* وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي

الأرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ

و مي خواهيم كه بركساني كه در زمين مستضعف شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان (زمين) گردانيم وآنان را وارثان (آن) قرار دهيم.* و در زمين به آنان امكانات دهيم، و به فرعون وهامان و لشكريانشان، آنچه را همواره از آن (بني اسرائيلي) ان بيم داشتند بنمايانيم.

نكات و اشارات:

1. هرچند كه اين آيات درمورد پيروزي موسي و بني اسرائيل و نابودي فرعونيان فرود آمده است، اما يك قانوني كلي و اميد بخش را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 68

درمورد همه مستضعفان و مستكبران جهان بيان ميكند؛ «1» كه موسي و فرعون يكي از مصاديق آن و پيروزي پيامبر اسلام «ص» مصداق ديگر و حكومت جهاني امام مهدي «ع» مصداق كامل آن است.

2. دربرخي از احاديث از امام علي «ع» حكايت شده كه: «آيه فوق در مورد آل محمد «ص» است كه خدا مهدي آنان را بعد از زحمات و فشارهايي كه برآنان وارد مي شود، بر مي انگيزد و آنان را عزّت مي دهد و دشمنانشان را ذليل مي سازد.» «2»

البتّه روشن است كه حكومت جهاني امام مهدي (عج) مصداق كامل آيه است ولي موجب انحصار معناي آيه نمي شود چون آيه فوق يك قانون كلي را بيان مي كند. كه در هر زمان مصداقي دارد.

3. واژه «منّت» به معناي بخشيدن نعمت بزرگ و سنگين است. و اگر درمورد مردم استعمال شود به معناي بازگوكردن نعمت است كه كار ناپسندي است اما درمورد خدا به

معناي بخشيدن نعمت است. «3»

4. واژه «مُستَضعف» به معناي فرد ضعيف و ناتوان نيست بلكه به معناي كسي است كه به ناتواني كشيده شده وضعيف گرديده است.

يعني فرد نيرومندي كه از طرف ستمكاران تحت فشار قرارگرفته است و نمي تواند استعدادها و نيروهاي خود را آشكارسازد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 69

5. مستضعفان گاهي از ناحيه فكري، فرهنگي، اقتصادي، اخلاقي يا سياسي ضعيف نگاه داشته شده اند. اما چيزي كه قرآن بر آن تاكيد بيشتري دارد استضعاف سياسي و اخلاقي است. «1» آري استعمارگران و استثمارگران، نخست مردم راگرفتار استضعاف فرهنگي و سياسي مي كنند، سپس منابع اقتصادي آنان را غارت مي كنند و به استضعاف اقتصادي مي كشانند. و قدرت قيام را از آنان مي گيرند.

6. مستكبران براي نابودي مستضعفان برنامه هايي طراحي مي كنند كه در آيات قبل اشاره شد، از راه تفرقه افكني، نابودي نسل جوان و فساد وارد مي شوند، همانطور كه در جهان كنوني آثار آن را در توسعه فحشاء، شراب، مواد مخدّر وبي بند و باري فرهنگي و سرگرمي هاي ناسالم مي بينيم. اما پيامبران الهي و بويژه قرآن كريم در همه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته اند و خطرات مستكبران فسادگر و برتري طلب را به آنان گوشزد نموده اند.

7. قرآن كريم در آيات فوق پنج مرحله قانون پيروزي مستضعفان را اينگونه بيان كرده است: نخست خدا به آنان نعمت بزرگ (همچون دين و رهبري الهي) مي دهد.

در مرحله دوّم مستضعفان را پيشوايان اهل زمين مي گرداند.

در مرحله سوم مستضعفان را وارث اموال و زمين هاي دشمنان مي گرداند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 70

در مرحله چهارم مستضعفان را به حكومت جهاني زمين مي رساند.

و در مرحله پنجم مستكبران را مجازات مي كند و به سزاي اعمالشان مي رساند.

تحمل كن اي ناتوان از قوي

كه روزي تواناتر از وي شوي

لب خشك مظلوم را گو بخند

كه دندان ظالم بخواهند كند (سعدي)

8. «هامان» وزير معروف فرعون بود كه در دستگاه او نفوذ زيادي داشت، بطوري كه قرآن لشكريان مصر را به او و فرعون نسبت مي دهد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيات براي ما آن است كه جهان فرجام اميد بخشي دارد و پيروزي نهايي از آن مستضعفان است.

2. آموزه آيات آن است كه مستضعفان بدنبال پيشوايي، حكومت جهاني و وراثت زمين باشند.

3. پيام ديگر آيه ششم آن است كه مستكبران از آنچه مي ترسند به سرشان مي آيد.

نوراني شدن زمين با نور مهدوي

قرآن كريم در آيات شصت و نهم و هفتادم سوره زمر به شش و يژگي رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 71

وَأشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الكِتَابُ وَجِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ* وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ

و (در رستاخيز) زمين به نور

پروردگارش روشن مي شود، و نامه (اعمال) نهاده مي شود، و پيامبران و گواهان آورده مي شوند، و بينشان به حق داوري مي شود درحالي كه آنان مورد ستم واقع نمي شوند.* و به هر شخص آنچه انجام داده است بطور كامل داده شود؛ و او نسبت به آنچه انجام دهند داناتر است.

نكات و اشارات:

1. مقصود از روشن شدن زمين با نور پروردگار چيست؟

مفسران قرآن در اين مورد چند احتمال داده اند:

اول آنكه منظور از نور پروردگار، همان حق و عدالت است كه در رستاخيز همه جا را پرمي كند.

دوم آنكه نوري غير از نور خورشيد است كه خدا در رستاخيز مي آفريند.

و سوم آنكه مقصود كنار رفتن حجاب ها و ظاهرشدن حقايق امور است.

البته اين تفسيرها با هم منافاتي ندارد و ممكن است همه آنها مقصود آيه باشد.

2. هرچند كه نور الهي همه جهان را فرا مي گيرد ولي در اين آيه به زمين اشاره شده، چراكه هدف اصلي بيان حال مردم روي زمين است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 72

3. در برخي احاديث اين آيه را به قيام امام عصر (عج) تفسير كرده اند «1» كه نوعي تطبيق و تشبيه است، چراكه قيام امام مهدي «ع» نمونه اي از صحنه رستاخيز است كه عدالت درهمه جاگسترده مي شود. و نور الهي امامت همه جا را روشن مي كند.

4. برخي مفسران برآنند كه مقصود ازگواهان رستاخيز نيكان، پاكان عادل همه امت ها و شهيدان و امامان معصوم و فرشتگان و اعضاي بدن و حتي مكان و زمان هستند، كه شاهد اعمال انسان ها بوده و در محضر خدا گواهي مي دهند. «2»

5. هرچند كه خدا از همه اعمال بندگان آگاه است اما با اين حال

گواهاني را در رستاخيز مي آورد تا تاكيدي به عدالت او باشد و اين نوعي لطف و اتمام حجّت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيات براي ما آن است كه رستاخيز روز نوراني شدن جهان است.

2. پيام ديگر آيه آن است كه در دادگاه رستاخيز، پرونده اعمال و گواهان و قاضي عادل و حق طلب، آماده (رسيدگي به اعمال شما) است.

3. پيام ديگر آيات آن است كه در رستاخيز هركس نتيجه اعمال خود را (بصورت پاداش يا كيفر) دريافت مي كند.

4. آموزه آيات آن است كه رستاخيز داوري عادل و آگاه دارد (پس مراقب اعمال خود باشيد.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 73

قيام مهدي (عج) تاويل حروف مقطعه

قرآن كريم در آيات اول تا چهارم سوره شوري به حروف مقطعه و مسأله وحي و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

حم* عسق* كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ

حا، ميم.* عين، سين، قاف.* اين چنين خداي شكست ناپذير فرزانه به سوي تو و به سوي كساني كه پيش از تو بودند وحي مي كند.* آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است فقط از آن اوست؛ و او بلند مرتبه [و] بزرگ است.

نكات و اشارات:

1. حروف مقطعه، عبارت است از رموزي بين خدا و پيامبر «ص» كه تفسيرهاي متعددي براي آنها شده است. اين حروف مي تواند اشاره به آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 74

باشد كه اين قرآن معجزه آسا از همين حروف معمولي ساخته شده است اگر مي توانيد مثل آن را بياوريد. «1»

2. برخي مفسران برآنند كه سوره هايي كه با حروف

مقطعه مشابه همديگر شروع مي شوند محتواي آنها شبيه همديگر است يعني ارتباطي بين حروف مقطعه و محتواي سوره وجود دارد. بطوري كه محتواي سوره هايي كه «الم» دارد مشابه است و محتواي سوره اي كه «المص» دارد جامع ميان محتواي سوره هاي «الم» و سوره «ص» است. «2»

3. حروف «حم» در هفت سوره قرآن آمده است، يعني سوره هاي: مؤمن، فصلت، شوري، زخرف، دخان، جاثيه، احقاف.

در برخي احاديث حكايت شده كه: حاء اشاره به رحمان و ميم اشاره به مجيد و عين اشاره به عليم و سين اشاره به قدوس و قاف اشاره به قاهر از صفات و نام هاي خداست. «3»

4. يكي ديگراز تفاسير حروف مقطعه در ابتداي اين سوره مربوط به امام مهدي (ع) مي باشد. چنانچه از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمودند حم به معناي حتمي بودن است و عين عذابست و بين قحطي است از قبيل قحطي زمان حضرت يوسف (ع) و قاف عبارت است از قذف و مسخ و خسف كه در آخرالزمان واقع مي شود بسبب سفياني و اصحاب او و جمع كثيري از كلب كه عدد آنها سي هزار نفر است و با سفياني خارج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 75

مي شوند و اين قضيه در زمان قائم (عج) ما اهل بيت در مكه واقع مي گردد و او مهدي اين امت است. «1»

5. خدا قرآن و همه كتاب هاي آسماني را از سرچشمه قدرت و حكمت خويش نازل كرد همان خدايي كه مالكيت و حاكميت مطلق آسمان ها و زمين را دارد و بر اساس همين مالكيت سرنوشت موجودات را مشخص مي سازد با حكمت خويش از طريق وحي به آنها برنامه مي دهد،

آري او بلند مرتبه و بزرگ است.

6. در اين آيات به پنج صفت خدا اشاره شده است كه عبارتند از:

عزيز، حكيم، مالك هستي، بلند مرتبه، عظيم.

كه همه اين صفات با نزول وحي و قرآن در ارتباط است.

7. واژه «كذلك» به معناي «اينچنين» است و اين اشاره به حروف مقطعه است كه قرآن و كتاب هاي آسماي ديگر با همين حروف معمولي نازل شده است يا اينكه اشاره به محتواي سوره و مطالب بلند آن است كه همه جا سرچشمه وحي خداست.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيات اين است كه قرآن از همين حروف معمولي ساخته شده است (اگر مي توانيد مثل آن را بياوريد.)

2. پيام ديگر آيات آن است كه وحي جلوه اي از عزّت، حكمت، مالكيت، بلند مرتبه گي و بزرگي خداست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 76

3. پيام ديگر آيات آن است كه وحي به پيامبر اسلام و پيامبران قبلي همگون بوده است.

4. آموزه آيات آن است كه وحي و صفات الهي را بشناسيد (و حركت خود را در آن راستا قرار دهيد.)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 77

جهاني سازي مهدوي

قرآن كريم در آيه بيست و هشتم سوره فتح به پيروزي نهايي اسلام بر همه اديان و جهاني سازي اسلامي اشاره مي كند و مي فرمايد:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً

او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند؛ و گواهي خدا كافي است.

نكات و اشارات:

1. در اين آيه وعده پيروزي دراز مدت اسلام برجهان را مي دهد، پيروزي هايي كه بدنبال صلح حديبيه يكي

پس از ديگري تحقق مي يابد و روشن مي سازد كه اين صلح فتح المبين اسلام بود.

2. در اينجا پرسشي مطرح است كه پيروزي اسلام چگونه خواهد بود و چه زماني تحقق مي يابد؟!

مفسران در اين مورد دوگونه پاسخ داده اند:

اول آنكه مقصود پيروزي منطقي و استدلالي اسلام براديان ديگر است كه هم اكنون تحقق يافت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 78

دوم آنكه پيروزي نظامي وظاهري براديان ديگر است كه تاكنون مناطق وسيعي از جهان و بيش از يك ميليارد نفر تحت پرچم اسلام قرارگرفته اند و در آينده تمام جهان وجهانيان زير پرچم اسلام مي آيند همانطور كه درآيات قرآن مكرر براين مطلب تاكيد شده است. «1» اين كار در زمان امام مهدي (عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف) تكميل خواهد شد و نوعي جهاني سازي اسلامي تحقق مي يابد كه براي بشريت نتايج مثبتي به بار مي آورد.

3. درحديثي از پيامبر اسلام «ص» حكايت شده كه: «درروي زمين خانه اي و خيمه اي باقي نمي ماند مگر آنكه خدا اسلام را در آن وارد مي كند.» «2»

4. آيه فوق نوعي پيشگوئي پيروزي نهايي اسلام است و هر پيشگوئي نياز به گواه وشاهد صدق دارد، ودر اينجا خداي متعال خود شاهد و گواه است. و نياز به شاهد ديگري ندارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام اين آيه آن است كه پيروزي نهايي از آنِ اسلام است.

2. آموزه آيه براي مسلمانان آن است كه به آينده پيروزمند خويش اميداوار باشيد.

3. پيام ديگر آيه آن است كه در عصر كنوني پيامبر اسلام صاحب هدايت و دين حق است.

4. پيام ديگر آيه آن است كه گواه پيروزي اسلام، خداست.

5. آموزه ديگر آيه آن است كه بدنبال جهاني سازي اسلامي باشيد.

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 79

نداي آسماني در هنگام قيام مهدي (عج)

قرآن كريم در آيات چهل و يكم تا چهل و چهارم سوره ق به بانگ بيدار باش رستاخيز و حالات مردم در آن روز اشاره مي كند و مي فرمايد:

وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ* يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ* إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ* يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ

و گوش فرا ده روزي كه دعوت گر از مكاني نزديك ندا مي دهد،* (همان) روزي كه بانگ (بزرگ ستاخيز) را به حق مي شنوند؛ آن روز خروج (از قبرها) است.* در حقيقت فقط ما زنده مي كنيم و مي ميرانيم، و فرجام (همه) تنها به سوي ماست.* روزي كه زمين برآنان بشكافد، بسرعت (از آن بيرون مي آيند)؛ اين گرد آوري است كه براي ما آسان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 80

نكات و اشارات:

1. در اين آيات خطاب به پيامبر اسلام «ص» است كه گوش به منادي رستاخيز دهد، ويا انتظار آن روز را بكشد «1» ولي در حقيقت مقصود آيات همه انسان ها هستند، كه منتظر حادثه وحشتناك رستاخيز باشند و دائماً گوش دهند تا صداي بانگ آسماني رستاخيز را بشنوند.

2. منادي روز رستاخيز يا خداي متعال است و يا اسرافيل آن فرشته بزرگ الهي است كه در شيپور بيدار باش رستاخيز مي دمد و بانگ آسماني او در فضا مي پيچد و از نزديك به گوش همگان مي رسد.

3. مقصود از مكان نزديكي كه منادي رستاخيز از آن ندا مي دهد، آن است كه صداي او (همچون امواج راديويي) چنان نزديك است كه گوئي در گوش انسان سخن مي گويد. «2»

4. مقصود از بانگ آسماني در اين

آيات همان بانگ دوم است كه براي زنده شدن مردگان وخروج آنها از زمين به سوي صحنه رستاخيز است، آري در آن روز همه انسان ها به سوي خدا بازمي گردند.

5. يكي از مصاديق اين ندا قيام و خروج حضرت مهدي است چنانچه علي بن ابراهيم در تفسير منسوب به امام صادق (ع) مي گويد: امام فرمودند: «منادي صيحه حضرت قائم و نام پدرش را ندا مي كند و اينكه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 81

خداوند فرموده: «يوم يسمعون الصيحه بالحق ذلك يَوم الخروج» منظور صيحه از سوي آسمان بنام قائم است و آن روز خروج و ظهور است. «1»

6. واژه «حَشْر» به معناي گردآوري از هرسو است كه دراينجا مقصود جمع كردن مردم در رستاخيز است و اين كار براي خدا آسان است چون علم و قدرت بي نهايت دارد و جاي همه را مي داند و مي تواند همگان را جمع كند.

7. در احاديث حكايت شده كه اولين كسي كه زنده مي شود و از قبر خارج گشته و وارد صحنه رستاخيز مي شود، پيامبر اسلام «ص» است و امام علي «ع» همراه اوست. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه چهل و يكم براي ما آن است كه منتظر و گوش به بانگ رستاخيز باشيد.

2. پيام آيه آن است كه نداي رستاخيز را از نزديك خواهيد شنيد.

3. پيام آيه چهل و دوم آن است كه بانگ رستاخيز حق است.

4. پيام ديگر آيه آن است كه مردم با بانگ رستاخيز زنده و از زمين خارج مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 82

5. پيام آيه چهل و سوم آن است كه زندگي، مرگ و بازگشت شما

به سوي خداست.

6. پيام آيه چهل و چهارم آن است كه رستاخيز روز شكافته شدن زمين و شتاب مردم و جمع آوري آنان است.

7. پيام ديگر آيه آن است كه رستاخيز شما، بر خدا سخت نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 83

مهدي (ع) تكميل كننده نور الهي

قرآن كريم درآيه هشتم و نهم سوره صف به تلاش بيهوده كافران براي خاموش ساختن نور خدا و پيروزي نهايي دين حق اشاره مي كند و مي فرمايد:

يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ* هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

[كافران مي خواهند تا نور خدا را بادهان هايشان خاموش سازند؛ درحالي كه خدا كامل كننده نور خويش است، و گرچه كافران ناخشنود باشند.* او كسي است كه فرستاده اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند، و گرچه مشركان ناخشنود باشند.

نكات و اشارات:

1. مضمون آيه هشتم سوره صف، در سوره توبه آيه 32 و مضمون آيه نهم سوره صف در سوره توبه آيه 33 و سوره فتح آيه 28 تكرار شده است، هرچند كه برخي نكات ريز اين آيات با هم تفاوت دارد ولي پيام اصلي آيات همگون است و اين مطلب نشان دهنده اهميت اين پيام است

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 84

كه پيروزي نهايي اسلام برجهان و شكست نهايي كافران و مشركان است.

آري همه توطئه هاي كافران همچون تهمت هاي آنان بر پيامبر، محاصره اقتصادي، تحميل جنگ ها، نفاق، ايجاد اختلاف بين مسلمانان و تقسيم كشور اسلام به بيش از پنجاه كشور، نقشه هاي ايجاد انحراف در جوانان، تهاجم فرهنگي

و تبليغاتي، استعمار سياسي و نظامي و استثمار و تحميل استبداد برمسلمانان با شكست رو بروخواهد شد و سرانجام دين حق اسلام بر جهان سايه مي افكند.

2. تعبير «دين حق» براي اسلام و تذكر اينكه سرانجام اين دين برهمه اديان پيروز مي شود اشاره به آن است كه دين حق يكي است و پس از ظهور اسلام اديان ديگر باطل است و پيروان آنها سرانجام شكست خواهند خورد، بنابراين يك راه مستقيم بيشتر وجود ندارد و همه اديان در يك زمان حق نيستند. «1»

البته اديان الهي هركدام در مقطع زماني خاص خود حق و قابل پيروي هستند اما هنگامي كه پيامبر بعدي با دين كامل تر مي آيد، دين قبلي نسخ مي شود و پيروي از دين جديد موجب نجات خواهد بود تا اينكه كامل ترين دين يعني اسلام ظاهر شد. كه دين حق نهايي است و برهمه اديان پيروز خواهد شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 85

3. در آيه فوق راه خدا و آيين اسلام و قرآن كريم به نور و روشنائي تشبيه شده كه منشأ حيات زيبائي و رشد و حركت و آباداني در زمين

است.

آري اسلام آييني حركت آفرين است كه جامعه انساني را در مسير تكاملي به پيش مي برد وسرچشمه هر خير و بركت است.

4. در آيه فوق تلاش دشمنان اسلام به «فوت كردن بادهان» تشبيه شده است. يعني آنان مي خواهند نور آفتاب را با دهان خود خاموش كنند. و اين نهايت حقارت تلاش يك مخلوق ناتوان را در برابر اراده و قدرت بي پايان الهي نشان مي دهد.

چراغي را كه ايزد برفروزد

هر آنكس پُف كند ريشش بسوزد 5. تعبير «يُطفِئُوا» در آيه فوق

در آيه 32/ توبه هم آمده است اما در سوره صف همراه با «لام» آمده است. برخي لغويين بر آنند كه اين تعبير در اينجا اشاره به خاموش كردن بدون مقدمه است و در آيه هشتم سوره صف اشاره به خاموش كردن همراه با مقدمات و اسباب است. «1» كه در هر دو صورت اين تلاش دشمنان اسلام با شكست روبروخواهد شد.

6. از اينكه تعبير «يُريدُون» در آيه فوق بصورت مضارع آمده است، نشان مي دهد كه خواست و توطئه هاي دشمنان بر ضد اسلام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 86

ادامه خواهد داشت. «1»

7. مقصود از هدايت، همان دلايل روشني است كه در آيين اسلام وجود دارد و مقصود از دين حق اسلام است كه اصول و فروعش حق و

تاريخ و مدارك آن نيز حق و روشن است.

8. اشاره آيه فوق به همراهي پيامبر اسلام با هدايت و دين حق، گويا اشاره به دليل پيروزي اسلام بر اديان ديگر است، زيرا هنگامي كه محتواي دعوت پيامبر «ص» هدايت باشد و عقل بشر بر آن گواهي دهد و اصول و فروعش موافق حق و طرفدار آن باشد، چنين آييني طبعاً بر همه اديان جهان پيروز مي گردد.

9. هر چند كه دانش بشر پيشرفت كند و ارتباطات آسان تر شود، واقعيت ها چهره خود را از پشت تبليغات مسموم نشان مي دهد، و موانع مخالفان حق برطرف مي شود و حق همه جا را فرا مي گيرد و پيروز مي شود، هر چند كه دشمنان مايل نباشند.

آري حركت دشمنان حق بر خلاف مسير تاريخ و سنت هاي آفرينش بوده و در نهايت محكوم به شكست است.

10. برخي مفسران بر آنند كه مقصود از پيروزي اسلام

در آيه فوق پيروزي منطقي و استدلالي است كه اكنون در جهان هويدا شده است.

و برخي ديگر از مفسران با استفاده از موارد استعمال ماده «اظهار» در قرآن، برآنند كه مقصود پيروزي عملي و عيني و ظاهري است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 87

اما بنظر مي رسد كه آيه فوق شامل پيروزي همه جانبه اسلام بر اديان ديگر مي شود. كه درتمام جهان تحقق خواهد يافت. و اين واقعيتي است كه با پيشرفت اسلام در جهان بتدريج در حال تحقق است.

11. در احاديث متعددي حكايت شده: وقتي محتواي آيه فوق تحقق مي يابد كه امام عصر و مهدي آل محمد «ص» ظهور كند.

در حديثي از امام صادق «ع» حكايت شده كه: «به خدا سوگند هنوز تأويل محتواي اين آيه تحقق نيافته است و تنها زماني تحقق مي پذيرد كه قائم خروج كند، و هنگامي كه او قيام كند، كسي كافر و منكر خدا در جهان باقي نخواهد ماند.» «1»- «2».

البته روشن است كه پيروزي منطقي و عملي اسلام از صدر اسلام آغاز شده و بتدريج در حال پيشرفت و تحقق است. اما مقصود اين احاديث آن است كه تحقق كامل آيه فوق و پيروزي نهايي اسلام در زمان امام مهدي «ع» خواهد بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام آيه هشتم آن است كه تلاش هاي دشمنان اسلام نافرجام است.

2. پيام ديگر آيه آن است كه فروغ اسلام هر روز پرنورتر مي شود.

3. پيام ديگر آيه آن است كه مسير تاريخ بشريت به نفع اسلام و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 88

برخلاف اراده كافران در حركت است.

4. پيام آيه نهم آن است كه دين حق يكي است و

هر ديني غير از اسلام باطل است.

5. پيام ديگر آيه آن است كه پيروزي نهائي و غلبه برجهان در انتظار مسلمانان است.

6. آموزه اين آيات آن است كه كفر و شرك مورزيد كه نهايت آنها

شكست است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 89

امام مهدي آب حيات ملت ها

قرآن كريم در آيات بيست و هشتم تا سي ام سوره مُلك به بي پناهي، گمراهي و ناتواني كافران، و عدم تاثير فوت پيامبر در سرنوشت آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَن مَعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ* قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ* قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ

بگو: «آيا به نظر شما اگر خدا من و كساني را كه با من هستند هلاك كند، يا بر ما رحم كند، پس چه كسي كافران را از عذاب دردناك پناه مي دهد؟!».* بگو: «او (خداي) گسترده مهر است، به او ايمان آورديم و فقط بر او توكّل كرديم؛ پس بزودي خواهيد شناخت كسي را كه او در گمراهي آشكار است!».* بگو: «آيا به نظر شما اگر آب (سرزمين) شما [در زمين فرو رود، پس چه كسي آب رواني براي شما مي آورد؟!»

نكات و اشارات:

1. در برخي روايات تاريخي حكايت شده كه كافران مكه به پيامبر اسلام «ص» و مسلمانان نفرين مي كردند و تقاضاي مرگ او را داشتند،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 90

چون مي پنداشتند كه اگر آن حضرت از دنيا رود بساط اسلام بر چيده مي شود.

اما آيه فوق به اينگونه پندارها قاطعانه پاسخ داد كه مرگ و زندگي پيامبر در فرجام عذاب آلود كافران

تاثيري نخواهد داشت. «1» و سرانجام اسلام بر همه جهان پيروز مي شود. آري: «گر بميرد مصطفي هرگز نميرد نام حق».

2. در اين آيات اشاره شده كه تنها پناهگاه جهانيان خداست كه بايد به او ايمان آوريم و بر او تكيه و توكّل نماييم، چرا كه او رحمان است و رحمتش بر تمام موجودات سايه افكنده است و همه از فيض وجودش و نعمت هايش استفاده مي كنند.

3. اين آيات از طرفي نوعي دلداري به پيامبر «ص» و مسلمانان است كه بدانند در مبارزه حق و باطل تنها نيستند و خدا با آنهاست. و در نهايت پيروز مي شوند. و از طرف ديگر هشداري به كافران است كه منتظر مرگ پيامبر يا مسلمانان نباشند چون اين مطلب تاثيري در فرجام عذاب آلود آنان ندارد.

4. در اين آيات از طرفي كافران را افرادي ناتوان معرفي مي كند كه اگر اراده خدا مانع آبرساني به آنها شود حتي نمي توانند آب آشاميدني خود را تأمين سازند، و از طرف ديگر آنان را افرادي گمراه معرفي مي كند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 91

كه عذاب دردناكي در انتظار آنهاست.

5. پوسته زمين داراي دو قشر نفوذپذير و نفوذناپذير است كه آب هاي سطحي و باران ها از قشر نفوذپذير عبور مي كند و در سفره هاي آب زير زميني مي ماند سپس انسان ها بوسيله حفر چاه آنها را استخراج كرده و مورد استفاده قرار مي دهند.

اما اگر اراده الهي چنين نبود و قشر نفوذ ناپذيري در زمين بوجود نمي آمد همه آبها به عمق زمين مي رفت و قابل دسترسي نبود و هيچ آبي در سطح زمين جاري نمي شد و حيات انسان و موجودات زنده به خطر مي افتاد. آري دسترسي به آب

يكي از نعمت هاي الهي و از مظاهر رحمت اوست.

6. در برخي احاديث از امام باقر «ع» حكايت شده كه: «مقصود از آيه (آخر سوره ملك)، امام عصر (عج) است كه مي گويد: اگر آن امام از شما پنهان شود، نمي دانيد كجاست؟ پس چه كسي براي شما امامي مي فرستد كه اخبار جهان و حلال و حرام الهي را براي شما بيان كند. ولي به خدا سوگند تأويل اين آيه هنوز نيامده است و سرانجام خواهد آمد». «1» البته در برخي ديگر از احاديث نيز آب جاري در آيه به معناي علم امام «ع» تأويل شده است.

البته اينگونه احاديث تأويل و باطن آيه را بيان مي كند، يعني معناي آب را به مادي و معنوي گسترش مي دهد و اشاره مي كند كه همانطور كه آب مادي مايه حيات موجودات است آب معنوي نيز مايه حيات علمي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 92

معنوي انسان هاست.

از اين رو وجود امام و علم او آب معنوي بشر است.

البته بيان تأويل و باطن آيه در روايات به معناي نفي معناي ظاهري آيه نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه بيست و هشتم براي مخالفان اسلام آن است كه منتظر مرگ رهبر اسلام نباشيد كه در سرنوشت عذاب آلود شما تاثيري ندارد.

2. پيام آيه بيست و نهم آن است كه ايمان به خداي رحمان و تكيه بر او انسان را از گمراهي آشكار نجات مي دهد.

3. پيام ديگر آيه آن است كه آينده روشنگر حقايق است و گمراهي كافران را آشكار مي سازد.

4. پيام آيه سي ام آن است كه انسان در برابر خدا ناتوان است بطوري كه اگر خدا اراده كند نمي تواند آب آشاميدني خود را تامين

كند.

5. پيام ديگر آيات آن است كه كافران افرادي گمراهند كه در برابر خدا ناتوان و بي پناه هستند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 93

روز قيام مهدي، روز موعود

قرآن كريم در آيات چهلم تا چهل و چهارم سوره معارج با سوگند و تاكيد به كافران در مورد تغيير اقوام در دنيا و روز هولناك رستاخيز هشدار مي دهد و مي فرمايد:

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ* عَلَي أَن نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ* فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّي يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ* يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَي نُصُبٍ يُوفِضُونَ* خَاشِعَهً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ

و سوگند ياد مي كنم به پروردگار خاوران و باختران كه قطعاً ما تواناييم،* بر اينكه بهتر از آنان را جايگزين كنيم؛ و ما پيشي گرفته شده (و مغلوب) نيستيم.* پس آنان را رهاكن تا (در باطل) فرو روند و بازي كنند تا اينكه روز (رستاخيز) شان را كه وعده داده مي شوند، ملاقات كنند.* (همان) روزي كه از قبرها بسرعت خارج مي شوند چنانكه گويي آنان به سوي بت هاي سنگي روانه مي شوند؛* در حالي كه چشم هايشان (از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 94

وحشت) فروتن است، [و] خواري آنان را فرا گرفته است! اين روزي است كه همواره وعده داده مي شوند.

نكات و اشارات:

1. اين آيات نوعي هشدار به كافران است از اين رو قدرت خدا را به رخ آنان مي كشد كه ما مي توانيم شما را از بين ببريم و گروه بهتري را

بجاي شما قرار دهيم ولي نمي خواهيم بلكه خدا مي خواهد شما را رها سازد تا به گناه و سركشي ادامه دهيد تا رستاخيز فرا رسد و گرفتار عذاب خوار كننده شويد.

2. طبق بعضي از روايات يكي از مصاديق روز موعود كه چشمهاي آنها از شدت وحشت به زير افتاده مي شود و خاضعانه نگاه مي كنند و پرده اي از ذلّت بر وجود آنها احاطه پيدا مي كند روز ظهور و خروج حضرت مهدي (عج) مي باشد. چنانچه از امام باقر (ع) حكايت شده كه مي فرمايند: «منظور از يوم وعده داده شده در آيه روز خروج و ظهور حضرت قائم است.» «1»

3. سوگند خدا به مشرق ها و مغرب ها، براي تاكيد بر مطلب است همانطور كه نشان دهنده اهميت مشرق ها و مغرب هاي متعدد است و به نوعي توجه انسان را به وجود مشرق ها و مغرب هاي متفاوت جلب مي كند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 95

تا در مورد آنها مطالعه كند و نشانه هاي خدا را دريابد.

4. مشرق به مكان طلوع خورشيد و مغرب به مكان غروب آن گفته مي شود كه براساس حركت زمين به دور خود بوجود مي آيد كه هر بار يك نيمكره زمين در برابر نور خورشيد قرار مي گيرد از اين رو با توجه به حركت مداوم زمين، مغرب ها و مشرق هاي زيادي داريم كه در هر سرزمين متفاوت است و نيز در طول سال تغيير مي كند.

اما دو مشرق و مغرب ممتاز وجود دارد كه يكي در آغاز تابستان يعني حد اكثر اوج خورشيد در مدار شمالي

و يكي در آغاز زمستان در حد اقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوبي است. از اين رو گاهي قرآن به مشرق و مغرب اشاره مي كند «1» و گاهي به مشرق ها و مغرب ها، كه هر دو اشاره اي علمي در بردارد.

5. از اين آيات استفاده مي شود كه اگر گروهي از انسان ها اهل منطق و استدلال نباشند و بر كفر و شرك لجاجت ورزند، خدا آنان را رها مي كند تا در غفلت و باطل گرائي فرو روند و به بازي دنيا مشغول شوند تا رستاخيز فرا رسد و گرفتار گردند.

آري اين يكي از انواع عذاب هاي الهي است كه به نام سنت و روش مهلت دادن (: امهال يا استدراج) ناميده مي شود.

6. در اين آيات بيان شده كه هنگام بيرون آمدن كافران از قبرها،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 96

چند اتفاق جالب مي افتد: اول آنكه آنان با سرعت مي دوند، چنانكه گويي به سوي بت ها يا پرچم هايشان روان هستند. «1»

دوم آنكه چشم هايشان (از وحشت) فروتن شده است.

سوم آنكه ذلت و خواري آنان را فرا گرفته است.

آري كساني كه در دنيا متكبر بودند و ديگران را خوار مي كردند و در راه خدمت به بت ها تلاش مي كردند در آخرت نيز همان راه را ادامه مي دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آموزه آيه چهلم آن است كه وجود مشرق ها و مغرب هاي متعدد با اهميت (و قابل مطالعه) است.

2. پيام هشدارآميز آيه چهلم و چهل و يكم آن است كه در برابر خدا سركشي نكنيد كه او مي تواند بهتر از

شما را جايگزينتان كند.

3. پيام آيه چهل و دوم آن است كه يكي از عذاب هاي الهي رها كردن افراد به حال خوداست.

4. آموزه آيه آن است كه مراقب باشيد در باطل فرونرويد و مشغول بازي دنيا نشويد كه گرفتار عذاب رستاخيز مي شويد.

5. پيام آيه چهل و سوم و چهارم آن است كه رستاخيز روز شتابزدگي و خواري كافران و معاد ناباوران است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 97

فصل سوم: روش شناسي روايات تفسيري آيات مهدويت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 99

پرسش:

در روايات تفسيري آيات مهدويت از چه روشهايي استفاده شده است؟

پاسخ: «1» مقدمه:

آيات مهدويت را تا حدود 250 آيه شمرده اند، كه رواياتي از شيعه و اهل سنت در مورد آنها حكايت شده است، اين روايات از سه جنبه قابل بررسي است:

اول: از ديدگاه روش هاي تفسيري.

دوم: از ديدگاه گرايش هاي تفسيري.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 100

سوم: از ديدگاه قواعد تفسيري.

اين نوشتار بر آن است كه روايات تفسيري آيات مهدويت را از ديدگاه اول مورد بررسي قرار دهد.

واژگان:

واژه هاي اساسي در باب «روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن» عبارتند از:

الف) روش: مقصود از «روش» استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير قرآن است كه معاني و

مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخّصي را به دست مي دهد.

به عبارت ديگر: چگونگي كشف و استخراج معاني و مقاصد آيات قرآن را، روش تفسير قرآن گويند.

ب) تفسير: كشف و پرده برداري از ابهامات كلمات و جمله هاي قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.

و به عبارت ديگر: مقصود از تفسير، تبيين مراد استعمالي آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّي آن براساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره است. «1»

ج) گرايش: در اينجا مقصود از «گرايش»، تأثير باورهاي مذهبي،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 101

كلامي، جهت گيري هاي عصري و سبك هاي پردازش و در تفسير قرآن

است كه براساس عقايد، نيازها و ذوق و سليقه و تخصّص علمي مفسّر شكل مي گيرد.

اساسي ترين تفاوت هاي گرايش ها و روش هاي تفسيري چنين است:

1. مبحث روش ها براساس چگونگي روش كشف معنا و مقصود آيه استوار است.

2. مبحث روش ها براساس منبع و ابزار تفسيري (همچون كاربرد عقل و روايات) شكل مي گيرد.

3. در مبحث «گرايش» ها بيشتر شخص مفسّر مطرح است؛ يعني باورها و سليقه ها و جهت گيري هاي شخص مفسّر است كه به تفسير جهت مي دهد و متني متناسب با آنها پديد مي آيد.

4. در مبحث «گرايش»، متن تفسير مطرح است كه با چه اسلوبي نگارش يافته و بيشتر چه مطالب كلامي، ادبي يا ... در آن راه يافته است.

تاريخچه روش شناسي تفسير:

الف) پيدايش و رشد:

دانش تفسير از صدر اسلام شروع شد و خاستگاه آن وحي الهي بود كه پيامبر (ص) را مفسّر قرآن معرّفي كرد. «1»

پيامبر (ص) در تفسير

قرآن گاهي از خود قرآن كمك مي گرفت و از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 102

اينجا روش تفسير قرآن به قرآن به وجود آمد. «1» سپس اهل بيت (ع) و

صحابه به تفسير قرآن پرداختند، آنان علاوه بر استفاده از روش تفسير قرآن به قرآن، از روش تفسير روايي نيز استفاده مي كردند؛ يعني گاهي با استناد به روايات پيامبر (ص) به تفسير آيات قرآن مي پرداختند. «2»

در اين ميان گروهي نيز براساس خواسته هاي شخصي يا گروهي و بدون ضوابط و قراين به تفسير و تأويل قرآن پرداختند و روش تفسير به رأي پديد آمد كه در احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) به شدّت با اين روش برخورد شد و آن را ممنوع اعلام كردند. «3»

كم كم از قرن دوم به بعد با ترجمه ي آثار و نفوذ افكار و علوم يونانيان و ايرانيان در بين مسلمانان، روش ها و گرايش هاي ديگري نيز پديد آمد.

از اينجا بود كه مبحث هاي كلامي و فلسفي پيدا شد و كم كم گرايش هاي تفسيري كلامي شكل گرفت «4» و هر كدام از فرقه هاي اسلامي مانند اشاعره و معتزله و ... آيات قرآن را براساس ديدگاه ها و عقايد خود تفسير مي كردند.

در همين راستا اختلافات مذهبي كه از قرن اوّل شروع شده بود با اختلافات مذاهب فقهي همراه شد و در تفسير آيات فقهي قرآن تأثير گذاشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 103

سپس عرفا و متصوّفه نيز گرايش هاي خاصّ تفسيري پيدا كردند و روش تفسير اشاري از قرن سوم به بعد رشد كرد.

محدّثان شيعه و اهل سنت كه به نقل احاديث اكتفا مي كردند روش و گرايش تفسير روايي را شكل دادند كه در مرحله ي اوّل در قرن هاي سوم و چهارم، تفاسيري همچون: عيّاشي، قمي و طبرسي شكل گرفت و در مرحله ي دوم در قرن دهم تا يازدهم، تفاسيري همچون درّالمنثور سيوطي، البرهان و نورالثقلين ظهور كرد.

در اين ميان بعد از مرحله ي اوّل تفسيرهاي روايي، تفاسير فقهي شروع شد كه نوعي تفسير موضوعي قرآن با گرايش آيات الاحكام بود. و پس از شكل گيري تفاسيري همچون: احكام القرآن حصّاص حنفي (...- 370 ق) و احكام القرآن منسوب به شافعي (...- 204 ق) تفسير نويسي فقهي در قرن هاي بعدي ادامه يافت كه احكام القرآن راوندي (...- 573 ق) از آن نمونه است. در قرن پنجم و ششم تفاسير جامع و اجتهادي همچون: تبيان و مجمع البيان شكل گرفت كه با استفاده از اجتهاد و عقل و توجّه به همه ي جوانب تفسير، شيوه ي جديدي در تفسير بنيان نهاده شد كه هنوز هم اين شيوه متداول است.

پس از اين مرحله، برخي از فلاسفه نيز اقدام به نگارش تفسير كردند و در يك قرن اخير نيز روش ها و گرايش هاي ديگري همچون روش تفسير علمي و گرايش اجتماعي، به وجود آمد و رشد كرد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 104

ب) نگارش

در زمينه ي روش ها و گرايش ها:

از قديمي ترين كتاب ها در اين زمينه كتاب «طبقات المفسّرين»

جلال الدّين سيوطي (889- 911 ق) است كه شرح حال مفسّران و آثار آنان است و هر چند كه مستقيم به بحث روش ها و گرايش هاي تفسيري نپرداخته است ولي براي اين بحث مفيد و قديمي ترين منبع آن به شمار مي آيد.

سپس كتاب «مذاهب التفسير الاسلامي» از مستشرق مشهور، «گلدزيهر» به رشته ي تحرير در آمده، توسط دكتر «عبدالحليم النجار» به عربي ترجمه شده است. پس از آن، كتاب «التفسير و المفسّرون» دكتر ذهبي از مهم ترين منابع اين بحث به شمار مي رود، گرچه بيشتر به گرايش هاي تفسيري پرداخته است.

ديگر آثار مدوّن در زمينه ي روش ها و گرايش هاي تفسيري، كتاب ارزشمند: «التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب» از آيت اللَّه معرفت است، كه تحت عنوان «الوان» تفسيري مطالب متنوعي در زمينه ي گرايش ادبي، اجتماعي، علمي و ... آورده اند.

و بالاخره كتاب «مباني و روش هاي تفسير قرآن» از استاد عميد زنجاني، حاوي مطالبي در موضوع روش هاي تفسيري است ولي به بحث گرايش ها توجّه چنداني نشده است و نيز كتاب منطق تفسير قرآن (روشها و گرايشهاي تفسير قرآن) از نگارنده و كتاب روشها و گرايشهاي تفسيري از حسين علوي مهر و كتاب روشهاي تفسيري دكتر مودب قابل ذكر است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 105

البته برخي كتاب ها هم از زاويه ي خاص به بحث روش ها يا گرايش ها پرداخته اند:

همچون: «اتجاهات التفسير في مصر الحديث، دكتر عفت محمد

شرقاوي مصري؛ كتاب «طبرسي و مجمع البيان» از دكتر حسين كريميان؛ كتاب «روش تفسيري علّامه

طباطبايي (ره) در الميزان» از علي آلوسي؛ كتاب «التفسير العلمي للقرآن في الميزان» از دكتر احمد عمر ابو حجر؛ كتاب «در آمدي بر تفسير علمي قرآن» از نگارنده كه در مورد روش تفسير علمي و معيارهاي آن مطالبي بيان شده است و نيز كتاب هاي ديگري در مورد روش تفسيري شيخ محمد عبده، رشيد رضا، فخر رازي و زمخشري نوشته شده است.

تقسيمات روش هاي تفسير قرآن:

صاحب نظران در مورد روش ها، تقسيمات متعددي ارائه كرده اند، از جمله گلدزيهر مستشرق مجارستاني (1850- 1921 م) در كتاب مذاهب التفسير الاسلامي، و دكتر ذهبي در كتاب التفسير و المفسرون و آيت الله معرفت در كتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب و نيز استاد عميد زنجاني در كتاب مباني و روش هاي تفسير قرآن و خالد عثمان السبت در كتاب قواعد التفسير و محمد حسين علي الصغير در كتاب دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، و خالد عبدالرحمن العك در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 106

كتاب اصول التفسير و قواعده. «1»

اما در اينجا ما روش هاي تفسيري را براساس منابع مورد استفاده در تفسير به شش روش تقسيم مي كنيم تا جايگاه روش و گرايش در روايات تفسيري مهدويت بخوبي روشن شود.

اول: روش هاي تفسيري:

1. روش تفسير قرآن به قرآن.

2. روش تفسير روايي.

3. روش تفسير علمي.

4. روش تفسير اشاري (باطني و عرفاني ...)

5. روش تفسير عقلي.

6. روش تفسير به رأي (باطل و غيرصحيح)

7. روش تفسير جامع اجتهادي (كه شامل همه روش هاي تفسيري غير از تفسير به رأي است)

روايات تفسيري مهدويت

از ميان روش هاي تفسيري به روش تفسير اشاري (باطني و عرفاني) توجه ويژه اي داشته است كه اين جهت گيري در روايات بخوبي نمايان است البته در اين روايات از روش هاي ديگر تفسيري نيز استفاده شده است. (نمونه هاي آنها بزودي ذكر مي شود)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 107

پيشينه روايات تفسيري مهدويت

اشاره

در مورد احاديث مربوط به آيات مهدويت، كتاب هاي زيادي نگارش يافته كه گاهي يك سوره (مثل والعصر) و گاهي تا 260 آيه را در مورد امام عصر

(عج) دانسته اند و روايات مربوط به آنها را جمع آوري كرده اند. (مثل معجم الاحاديث الامام المهدي، شيخ علي كوراني)

از قديمي ترين كتاب ها در اين زمينه المحجه في ما نزل في القائم

الحجه، سيد هاشم بحراني (م 1107 ق) و جلد 13 بحارالانوار علامه مجلسي (م 1111 ق) است.

اينك تعدادي از اين كتاب ها را معرفي مي كنيم:

1. المحجه فيما نزل في القائم الحجه، سيد هاشم بحراني (1107 ق)، ترجمه/ سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، مهدي حائري قزويني، تهران، 1374، آفاق.

*** 120 آيه را به ترتيب نزول جمع كرده و روايات آنها***

2. امام مهدي از ديدگاه قرآن و عترت و علائم بعد از ظهور، محمدباقر مجلسي (1037)، قم، قلم، ترجمه علي دواني.

*** گزيده كتاب مهدي موعود (جلد 13 بحار) است***

3. ملاحم القرآن، ابراهيم انصاري زنجاني، 1400 ق، عربي، چاپ مولف.

*** پيش گويي هاي قرآن در مورد نشانه هاي ظهور و روايات ...***

4. طريق الي المهدي (عج) المنتظر، سعيد ايوب، بيروت/ الغدير، 1998 م، عربي.

*** آينده و ظهور مهدي و اخبار غيبي قرآن در اين مورد***

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 108

5. المهدي في القرآن (موعود قرآن)، سيد صادق حسيني شيرازي، موسسه امام مهدي (عج)، تهران، 1360 ه-. فارسي و عربي.

*** 190 آيه در مورد امام عصر (عج) از منابع اهل سنت***

6. سوره و العصر، حضر امام زمان (عج) است، عباس راسخي نجفي، قيام قم/ 1372 فارسي.

7. المهدي الموعود في القرآن الكريم، محمدحسين رضوي،

دارالهادي، 2001 عربي.

8. حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) از ديدگاه قرآن و عترت، محمود شريعت زاده خراساني، 1379، فارسي، دارالصادقين.

*** مجموعه آيات قرآن درباره مهدي (عج) با روايات آمده است***

9. مصلح مقتدر الهي كيست؟، سيد علي اكبر

شعفي، 1342، اصفهان.

10. پور پنهان در افق قرآن حضرت مهدي (عج)، جعفر شيخ الاسلامي، تهران، يكان، 1378 ش.

11. غريب غيبت در قرآن، محمدحسين صفاخواه، تهران، آمه.

12. اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفئي كاشاني، 1376، تهران، مفيد.

13. قاطع البيان في الايات المووله بصاحب الزمان (عج)، فضل الله عابدي خراساني، دارالمرتضي، 1404 ق.

*** 202 آيه را تاويل و تطبيق كرده است***

14. القرآن يتحدث عن الامام المهدي (عج)، مهدي حسن علاء الدين، دارالاسلاميه، بيروت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 109

15. ثوره المواطيئن للمهدي (عج)، مهدي حمد فتلاوي، 1993 م، دارالبلاغه، بيروت.

*** بشارت هاي قرآني و نبوي در مورد انقلاب مهدي (عج)***

16. مهدي (عج) در قرآن، رضا فيروز، 1378، تهران، رايحه.

17. مهدويت از نظرقرآن و عترت، خيرالله مرداني، تهران، آيين جعفري، 1401.

18. چهل حديث در پرتو چهل آيه در فضايل حضرت ولي عصر (عج)،

مسجد جمكران، تهران، وزارت ارشاد، 1378.

*** چهل آيه و روايات مربوطه***

19. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا، قم، امام عصر (عج)، 1381.

20. الآيات الباهره في بقيه العتره الطاهره او تفسير آيات القرآن في المهدي صاحب الزمان (عج)، تهران، بعثت، 1402 ق، سيد داود ميرصابري.

21. سيماي امام زمان (عج) در آيينه قرآن، علي اكبر مهدي پور.

*** 140 آيه را جمع كرده است***

22. موسوعه المصطفي و العتره (16) المهدي المنتظر، حسين شاكري، نشر الهادي، 1420.

*** 144 آيه را با روايات آورده است***

23. الامام المهدي في القرآن و السنه، سعيد ابومعاشر، 1422 ق، آستان قدس.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 110

*** كل آيات طبق سوره ها تا آخر قرآن مع روايات***

24. معجم احاديث الامام المهدي (عج)، موسسه المعارف الاسلاميه، الجزء الخامس، الآيات المفسر.

***

تحت اشراف شيخ علي الكوراني، 1411 ق، 260 آيه را جمع كرده است***

25. مهدي در قرآن، محمد عابدين زاده، بنياد تهران.

*** 40 آيه***

26. سيماي نوراني امام زمان (عج) در قرآن و نهج البلاغه، عباس كمساري.

27. سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، سيد جواد رضوي، چاپ موعود.

28. جلد سيزدهم بحارالانوار، علامه مجلسي، (م 1111 ق) كه به فارسي نيز ترجمه شده و بسياري از آيات و روايات مهدويت را جمع آوري كرده است.

1.روش تفسير قرآن به قرآن

روش تفسير قرآن به قرآن عبارت است از «تبيين معاني آيات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدي از آنها به وسيله و كمك آيات ديگر» به عبارت ديگر «قرآن را منبعي براي تفسير آيات قرآن قرار دادن.»

تفسير قرآن به قرآن يكي از كهن ترين روش هاي تفسير قرآن است و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 111

سابقه ي آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر (ص) باز مي گردد. سپس اين روش توسط اهل بيت (ع) ادامه يافت و برخي از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كرده اند. اينك به مثال هاي زير توجّه كنيد:

1. از پيامبر اسلام (ص) در مورد مقصود از «ظلم» در آيه «لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» «1»

پرسش شد، و حضرت با استناد به آيه «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» «2»

پاسخ دادند كه مقصود از ظلم در آيه اول همان شرك است كه در آيه دوم بيان شده است. «3»

اين حديث و احاديث مشابه نشان مي دهد كه پيامبر (ص) از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده مي كرده و عملًا آن را به پيروان خود مي آموخته اند.

2. امام علي (ع) با استناد به آيه «وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ» «4»

و آيه

«وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً» «5»

نتيجه گرفتند كه كوتاه ترين مدت بارداري زنان شش ماه است. «6» يعني اگر شير خواري كودك دوسال است (يعني 24 ماه) و مدت حمل و شير خواري با همديگر سي ماه است. و اين دو آيه را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 112

كنار همديگر بگذاريم، روشن مي شود كه كوتاه ترين مدت بارداري شش ماه است. و اين نوعي تفسير قرآن به قرآن است.

3. دكتر ذهبي با بيان مثالي از ابن عباس بيان مي كند كه صحابه پيامبر از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده مي كردند. «1»

4. مرحوم طبرسي در مجمع البيان مطالبي از تفسير قرآن به قرآن

تابعين را آورده است. «2»

در دوره هاي بعدي با پيدايش تفاسيري همچون تبيان و مجمع البيان، مفسّران از اين روش استفاده كردند، و در ميان اهل سنت نيز مفسّران متعددي به سوي اين روش رفتند بطوري كه برخي از آنان نوشتند: «اگر كسي بپرسد كه بهترين روش تفسير چيست؟ جواب آن است كه صحيح ترين روش تفسير قرآن به قرآن است. پس آنچه كه در جايي مجمل آمده در جاي ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعي مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است.» «3»

برخي محدثّان بزرگ شيعه همچون علّامه مجلسي (ره) در بحارالانوار با آوردن آيات قرآن كه در ابتداي هر فصل، متناسب با موضوع آن، دسته بندي شده، در حقيقت از روش موضوعي تفسير قرآن به قرآن استفاده نموده است. سپس در ميان مفسّران قرن اخير، اين روش جايگاه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 113

ويژه اي پيدا كرد به طوري كه برخي تفسيرها همچون الميزان (علّامه

طباطبايي) و تفسير الفرقان (دكتر محمد صادقي تهراني) و تفسير القرآني للقرآن (عبدالكريم خطيب) و آلاء الرحمن (بلاغي) اين روش را روش اصلي خود قرار دادند.

علّامه طباطبايي معتقد است كه قرآن بيان همه چيز است پس نمي تواند بيان خودش نباشد. پس در تفسير آيات بايد به سراغ خود آيات

قرآن برويم و در آنها تدّبر كنيم و مصاديق آنها را مشخص سازيم و تفسير قرآن به قرآن كنيم.

و نيز ايشان بر آن است كه تفسير قرآن به قرآن همان روشي است كه پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در تفسير پيموده اند و تعليم داده اند و در رواياتشان به ما رسيده است. «1»

در كتاب هايي كه در مورد شيوه ي تفسير نگارش يافته، به روش تفسير قرآن به قرآن پرداخته و آن را تبيين كرده و نسبت به آن سفارش كرده اند.

از جمله اين افراد آيه الله معرفت، استاد عميد زنجاني و عبدالرحمن العك را مي توان نام برد. «2»

در احاديث تفسيري مهدويت نيز در موارد متعددي از شيوه تفسير قرآن به قرآن استفاده شده است از جمله:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 114

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا* وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا* وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا* وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا* وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا* وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا* وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا* كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا* إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا* فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَهَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا* فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا* وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا؛ «1»

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز، سوگند

به خورشيد و (تابش) نيمروزش! سوگند به ماه هنگامي كه در پي آن در آيد! سوگند به روز هنگامي كه

آن را آشكار سازد! سوگند به شب هنگامي كه آن را فراگيرد! سوگند به آسمان و آنكه آن را بنا كرد! سوگند به زمين و آنكه آن را گستراند! سوگند به نفس و آنكه آن را مرتب ساخت! و بد كاريش و پارسايي اش را به او الهام كرد، كه بيقين كسي كه آن را [پاك كرد و] رشد داد رستگار (و پيروز) شد. و بيقين كسي كه آن (نفس را با گناه آلوده كرد و) پوشاند، نوميد شد! (قوم) «ثمود» بخاطر طغيانش (پيامبرش را) تكذيب كردند، آنگاه كه بدبخت ترين شان برانگيخته شد؛ و فرستاده خدا به آنان گفت: «ماده شتر (معجزه آساي) خدا و آبشخور آن را (واگذاريد.)» و او را تكذيب كردند و آن را پي كردند؛ پس پروردگارشان به سبب پيامد [گناه شان آنان را هلاك ساخت و آنها را (با خاك) يكسان كرد! در حالي كه از فرجام آنها نمي ترسد.»

الامام الصادق (ع): «والشمس وضحيها: الشمس، أمير المؤمنين (ع)، و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 115

ضحيها: قيام القائم (ع)، لأن الله سبحانه قال: و أن يحشر الناس ضحي.

والقمر اذا تليها: الحسن والحسين (ع).

والنهار اذا جليها: هو قيام القائم (ع).

والليل اذا يغشيها: حبتر (و دولته قد غشي) عليه الحق.

و أما قوله: والسماء و ما بنيها، قال: هو محمد عليه و آله السلام، هو السماء الذي يسموا اليه الخلف في العلم.

و قوله: كذبت ثمود بطغويها، قال: ثمود رهط من الشيعه، فان الله سبحانه يقول: و أما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمي علي الهدي فأخذتهم صاعقه العذاب الهون، و هو السيف اذا قام القائم (ع).

و قوله تعالي: فقال لهم رسول الله، هو النبي (ص).

ناقه الله

و سقياها: قال الناقه الامام الذي (فهم عن الله و فهم عن رسوله) و سقياها: أي عنده مستقي العلم.

فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسويها: قال: في الرجعه. و لا يخاف عقبيها: قال: لايخاف من مثلها اذا رجع.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 116

تذكر: اين روايت در باب تفسير قرآن به قرآن بسيار جالب است و به چند شيوه فرعي تفسير قرآن به قرآن كه در عصر ما مفسران از آنها استفاده مي كنند اشاره كرده است، از جمله:

1. استفاده از شيوه عام تفسير قرآن به قرآن براي تفسير آيه «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» (شمس/ 1) كه با استناد به آيه «أَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحيً» (طه/ 59) تفسير شده است. يعني براي آنكه ثابت كند مقصود از نور خورشيد در اين آيه نور قيام امام عصر (عج) است كه پرتوي از نور

خورشيد ولايت امام علي (ع) است، به آيه «59/ طه» استناد كرده است كه مردم در روزي گرد مي آيند كه نوراني است.

هر چند ممكن است اين آيه اشاره به باطن آيه باشد ولي براي بيان آن از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده شده است.

2. استفاده از شيوه تطبيق بر مصاديق جديد:

در اين روايت مكرر ظواهر آيه بر مصاديق جديد استفاده شده است يعني با استفاده از قاعده «جري و تطبيق» «1» «قوم ثمود» را بر گروهي از شيعه تطبيق كرده و «رسول الله» را كه در ظاهر آيه مقصود حضرت صالح (ع) است بر پيامبر اسلام (ص) تطبيق كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 117

3. در اين روايت آسمان پيامبر اسلام (ص) و شمس را به حضرت علي

(ع) و قمر را به امام حسن و امام حسين (ع) معرفي كرده است كه نوعي بيان بطن آيه است كه در بخش تفسير اشاري (: باطني) توضيح خواهيم داد. كه، براساس برخي معاني بطن قرآن، نوعي اخذ قاعده كلي و بيان مصاديق جديد آن است.

البته نكات اين سوره و اين بسيار است كه به همين اندازه اكتفا مي كنيم.

«اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاهٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَكَهٍ زَيْتُونَهٍ لَّا شَرْقِيِّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ؛ «1»

خدا نورِ آسمان ها و زمين است؛ مثال نور او همانند چراغداني است كه در آن چراغي باشد، كه [آن چراغ در بلوري است- [آن بلور چنانكه گويي سياره اي درخشان است- (و اين چراغ با روغني) از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي شود؛ نزديك است روغنش روشني بخشد، و گر چه هيچ آتشي بدان نرسيده باشد. (اين) نوري است بر فراز نور، خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) به نور خود راهنمايي مي كند؛ و خدا براي مردم مَثل ها مي زند و خدا به هر چيزي داناست.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 118

أمير المؤمنين: «النور: القرآن، والنور اسم من أسماء الله تعالي، و النور النوريه، و النور ضوء القمر، والنور ضوء المؤمن و هو الموالات التي يلبس لها نورا يوم القيامه و النور في مواضع من التواره و الإنجيل و القرآن حجه الله علي عباده، و هو المعصوم ...

فقال تعالي «وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» فالنور في هذا الموضع هو القرآن، و مثله في سوره التغابن قوله تعالي: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا» يعني سبحانه القرآن و جميع الأوصياء المعصومين، من حمله كتاب الله تعالي، و خزانه، و تراجمته، الذين نعتهم الله في كتابه فقال: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا» فهم المنعوتون الذين أنار الله بهم البلاد، و هدي بهم العباد، قال الله تعالي في سوره النور «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاهٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ ...» إلي آخر الآيه، فالمشكاه رسول الله (ص) و المصباح الوصي، و الأوصياء (ع) و الزجاجه فاطمه، و الشجره المباركه رسول الله (ص) و الكوكب الدري القائم المنتظر (ع) الذي يملأ الأرض عدلا» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 119

بررسي: در اين روايت «نور» را به خدا تفسير كرده كه ظاهر آيه است سپس با كمك آيات ديگر آن را به «قرآن» و «معصومين» تفسير كرده است يعني از نوعي تفسير قرآن به قرآن براي روشن كردن معناي آيه استفاده شده است.

البته نور داراي مراتبي است كه بالاترين مرتبه آن نور الهي، سپس نور قرآن و اهل بيت (ع) هستند كه پرتوي از نور الهي و مايه روشني راه و هدايت مردم هستند.

البته اينگونه احاديث براي جلوگيري از تجسيم نياز به تفسير عقلي و اجتهادي و حتي علمي نيز دارد كه در مباحث بعدي روشن مي شود.

تذكر: البته اينگونه احاديث تفسير قرآن به قرآن در روايات مهدويت متعدد است از جمله ذيل آيه نازعات/

6 و 7 «1» و ...

2.روش تفسير روائي

مقصود از روش تفسير روائي آن است كه مفسر قرآن از سنت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) (كه شامل قول، فعل و تقرير آنها مي شود) براي روشن كردن مفاد آيات و مقاصد آنها استفاده كند. «2»

سير تاريخي تفسير روايي را مي توان به چند دوره تقسيم كرد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 120 الف) دوران پيامبر (ص):

تفسير روايي قرآن، همزاد وحي است. چرا كه اولين مفسّر قرآن پيامبر (ص) است كه خداي متعال به او دستور بيان و تفسير قرآن داد و فرمود: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» «1» «و اين ذكر (: قرآن) را به سوي تو فرستاديم تا براي مردم آنچه را كه به سوي آنان فرو فرستاده شده است، روشن بيان كني.»

البته سنّت پيامبر (ص) و بيان او نيز ريشه در وحي داشت، چنان كه از آن حضرت حكايت شده كه فرموند: «آگاه باشيد كه به من قرآن داده شده و نيز مثل آن همراه آن» (به من داده شده است). «2»

و صحابيان با رجوع به ايشان تفسير قرآن را مي آموختند. گاهي پاي سخنان او مي نشستند و معاني و تفسير قرآن را فرا مي گرفتند.

از ابن مسعود حكايت شده كه: «هميشه هر فرد از ما هنگامي كه ده

آيه قرآن را مي آموخت، از آنها عبور نمي كرد تا اين كه معاني و (روش) عمل بدانها را آموخت». «3»

گاهي اصحاب پيامبر (ص) از ايشان مطالب

را مي پرسيدند و حتي دوست داشتند كه عرب هاي بياباني بيايند و پرسشي بكنند و آنان گوش دهند.» گاهي هم عمل پيامبر (ص) را مفسّر آيات قرآن قرار مي دادند، همان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 121

طور كه خود ايشان حكايت شده كه در مورد نماز فرمودند: «نماز بگذاريد همان طور كه مي بينيد من نماز مي گزارم». «1»

يا در مورد حج حكايت شده كه فرمود: «مناسك و اعمال خود را از من بگيريد.» «2»

كه در اين صورت افعال پيامبر (ص) در نماز و حج تفسير جزييات آيات صلوه و حج بود.

از امام صادق (ع) حكايت شد كه فرمود: «إنّ اللَّه انزل علي رسوله الصلوه و لم يسمّ لهم: ثلاثاً و لا أربعاً، حتّي كان رسول اللَّه (ص) هوالذي فسّر ذلك لهم».

«خدا (دستور) نماز را بر رسولش نازل كرد ولي براي مردم مشخص نكرد كه سه يا چهار ركعت است تا اين كه پيامبر (ص) اين مطلب را براي مردم تفسير كرد.» «3»

آري پيامبر (ص) مطالب كلي قرآن (همچون نماز، روزه، حج و ...) را

توضيح مي دادند. و نيز موارد تخصيص عمومات و تقييد مطلقات آيات را تبيين، و اصطلاحات جديد، لغات قرآن، و ناسخ و منسوخ آيات را توضيح مي دادند. و همه ي اينها تفسير قرآن بود كه در روايات و سنّت پيامبر (ص) براي ما حكايت شده است و به عنوان منابع تفسير روايي باقي مانده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 122

ب) دوران اهل بيت (ع):

شيوه ي تفسير روايي در عصر امامان (ع) نيز ادامه داشت.

امام علي (ع) كه شاگرد ارشد پيامبر (ص) در تفسير بود، «1» سخنان و توضيحات آن حضرت را شنيده بود و حكايت مي كرد.

همان طور كه امامان اهل بيت (ع) نيز همين روش را دنبال كرده، احاديث تفسيري پيامبر (ص) و امام علي (ع) را براي مردم حكايت نموده، و بدان ها استدلال مي كردند. تعداد اين احاديث كه با واسطه اهل بيت (ع) حكايت شده، به هزاران روايت مي رسد. «2»

البته اهل بيت (ع) از آنجا كه آگاه به علوم الهي بودند خود نيز اقدام به تفسير قرآن مي كردند و سخنان و سنّت آنان نيز منبعي براي تفسير است. و اين احاديث جزيي از تفسير روايي به شمار مي آيد.

شخصي در مكه، خدمت امام رضا (ع) رسيد و گفت: شما از كتاب خدا چيزي تفسير مي كني، كه تاكنون شنيده نشده باشد؛

امام فرمود: قرآن قبل از اين كه بر مردم نازل شود بر ما نازل شده و قبل از اين كه براي مردم تفسير شود، براي ما تفسير شده است؛ حلال و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 123

حرام و ناسخ و منسوخ قران را ما مي شناسيم و ...» «1»

و درحديث ديگري فرمود: «بر مردم است كه قرآن را همان طور كه نازل شده بخوانند و هنگامي كه نياز به تفسير قرآن پيدا كردند، هدايت به

وسيله ي ما و به سوي ماست.» «2»

بنابر اين اهل بيت (ع) نيز در زمينه ي مطالب كلي قرآن و آيات الاحكام، مخصّص ها، مقيّدها، لغات، ناسخ و منسوخ، اصطلاحات جديد قرآن و نيز در مورد بطن و تأويل و مصاديق آيات، مطالب متنوّعي را بيان كرده اند كه به عنوان سنّت آنان بر جاي مانده است.

ج) دوران صحابه و تابعان:

روايات تفسيري پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) مورد توجّه صحابيان پيامبر و تابعان آنان قرار گرفت و حتي صحابه ي بزرگ پيامبر (ص) همچون ابن عباس و ابن مسعود خود را از تفسير قرآن امام علي (ع) بي نياز نمي دانستند و از آن استفاده مي كردند. و بسياري از احاديث

تفسيري ابن عباس از علي (ع) است. «3»

البته صحابيان و تابعان خود نيز قرآن را تفسير مي كردند و روايات پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 124

تفسيري زيادي از ابن عباس و ديگران باقي مانده است. «1»

در اين دوره، كم كم روايات تفسيري در مجموعه هايي گرد آوري شد كه به نام كتاب هاي تفسير روايي مشهور است.

ح) دوران جمع آوري و تأليف روايات تفسيري:

اوّلين رساله از اين مجموعه ها در شيعه، كتاب تفسير منسوب به امام علي (ع) است كه طي يك روايت مفصّل در آغاز تفسير نعماني آمده است. «2»

و نيز يكي ديگر از آنها، «مصحف عليّ بن أبي طالب» است كه علاوه بر آيات قرآن، تأويل و تفسير و اسباب نزول را بيان كرده است. هر چند كه اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست. «3»

و نيز تفسير

منسوب به امام باقر (ع) (57- 114 ق) كه ابوالجارود آن را حكايت كرده است. «4» و نيز تفسير منسوب به امام صادق (ع) (83- 148 ق) كه به طور پراكنده در كتاب حقايق التفسير القرآني آمده است. «5»

سپس از تفسير علي بن ابراهيم قمي (307 ق) و فرات كوفي (زنده در سال 307 ق) و تفسير عيّاشي (م بعد از 320 ق) و تفسير نعماني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 125

(م بعد از 324 ق) و تفسير منسوب به امام حسن عسكري (م 254) مي توان نام برد.

البته روايات فقهي پيامبر و اهل بيت (ع) نيز كه نوعي تفسير براي آيات الاحكام قرآن است در مجموعه هايي همچون كافي، من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار گردآوري شد.

در همين دوران، تفسير جامع البيان في تفسير القرآن، ابن جرير طبري (م 310) را داريم. همان طور كه مجموعه هاي حديثي صحاح سته ي اهل سنّت در اين دوره تدوين شد. سپس تفسير روايي از قرن پنجم تا نهم با ركود نسبي مواجه شد و تفاسير عقلي و اجتهادي شد. اما در قرن دهم تا دوازدهم با رشد اخباري گري در شيعه تفاسير روايي ديگري همچون: تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم حسيني بحراني (م 1107 ق) و تفسير نورالثقلين، الحويزي (م 1112 ق) نوشته شد.

همان طور كه مجموعه هاي حديثي بزرگ همچون وسايل الشيعه، وافي و بحارالانوار نوشته شد كه بسياري از روايات آنها تفسير قرآن به شمار مي آيد.

در اهل سنّت نيز در اين دوران تفسير درّالمنثور،

جلال الدين سيوطي

(م 9111 ق) گردآوري شد.

اكنون نيز در تفاسير جديد به روايات تفسيري پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) توجّه مي شود و معمولًا در لابه لاي تفسير يا در بخش جداگانه اي اين روايات آورده مي شود و مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 126

همانند علّامه طباطبايي در الميزان كه در ذيل هر دسته از آيات «بحث روايي» مي آورد.

در احاديث تفسيري آيات مهدويت نيز در موارد متعددي از روش تفسير روائي استفاده شده است و براي توضيح آيات مهدويت به احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) استناد كرده اند از جمله:

«يَاحَسْرَهً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ «1» اي افسوس بر بندگان كه هيچ فرستاده اي به سراغ آنان نيامد، مگر اينكه همواره او را ريشخند مي كردند!»

الإمام الصادق (ع): «خبر تدريه خير من عشر ترويه. إن لكل حق حقيقه، و لكل صواب نورا، ثم قال: إنا والله لا نعد الرجل من شيعتنا فقيها حتي يلحن له فيعرف اللحن، إن أمير المؤمنين (ع) قال: علي منبر الكوفه: إن من ورائكم فتنا مظلمه عمياء منكسفه لا ينجو منها إلا النومه، قيل يا أمير المؤمنين و ما النومه؟ قال: الذي يعرف الناس و لا يعرفونه.

واعلموا أن الأرض لا تخلو من حجه الله عزوجل و لكن الله سيعمي خلقه عنها بظلمهم و جورهم و إسرافهم علي أنفسهم، ولو خلت الأرض

ساعه واحده من حجه الله لساخت بأهلها، ولكن الحجه يعرف الناس و لا يعرفونه، كما كان

يوسف يعرف الناس و هم له منكرون، ثم تلا: يا حسره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 127

علي العباد ما يأتيهم من رسول إلا كانوا به يستهزؤن» «1»

بررسي: در روايات تفسيري مهدويت گاهي اهل بيت (ع) از روايات امام علي (ع) براي توضيح آيات استفاده كرده اند از جمله در روايت فوق امام صادق (ع) از سخنان امام علي (ع) براي توضيح پيرامون امام مهدي (ع) و نقش ايشان در جهان هستي ياري جسته است سپس به آيه 30/ يس استشهاد كرده اند و آنها را نقل كرده است و اين گونه اي از تفسير روائي آيات قرآن است.

و نيز در ذيل آيه 11/ غافر در روايتي كه از امام صادق (ع) حكايت شده است به حديث سخنان پيامبر (ص) در مورد مسخ و رجعت دشمنان اهل بيت (ع) استناد شده است. «2»

3. روش تفسير عقلي

عقل در لغت به معناي امساك، نگهداري و منع چيزي است.

عقل در دو مورد كاربرد دارد:

نخست به قوّه اي كه آماده ي قبول دانش است. اين، همان چيزي است پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 128

كه اگر در انسان نباشد تكليف از او برداشته مي شود، و در احاديث از اين عقل تمجيد شده است.

دوم به علمي كه انسان به وسيله ي اين قوّه كسب مي كند، عقل گويند.

اين همان چيزي است كه قرآن

كافران را بخاطر تعقّل نكردن مذمّت كرده است». «1»

در اين مورد به احاديث پيامبر (ص) «2» و اشعار امام علي (ع) استناد كرده است. «3»

روش تفسير عقلي قرآن، پيشينه اي كهن دارد وبرخي معتقدند كه پيامبر (ص) به اصحاب خويش كيفيّت اجتهاد عقلي در فهم نصوص شرعي (از قرآن يا سنّت) را تعليم داده است. «4» ولي ريشه ها و نمونه هاي تفسير عقلي را مي توان در احاديث تفسيري و اهل بيت (ع) يافت.

مثال: عن عبدالله بن قيس عن أبي الحسن الرضا (ع) قال: سمعته يقول:

«بل يداه مبسوطتان» «5»

فقلت: له يدان هكذا- و اشرت بيدي الي يديه-؟

فقال: لا، لو كان هكذا كان مخلوقاً. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 129

در اين حديث، حضرت با استفاده از نيروي عقل آيه ي قرآن را تفسير كرده اند و دست مادّي داشتن خدا را نفي كرده اند؛ چرا كه دست داشتن خدا، مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست و ساحت الهي از اين صفات منزّه است. (پس مقصود از دستان خدا همان قدرت اوست).

در احاديث ديگري نيز در مورد شي ء بودن خدا و عرش و كرسي و مكان داشتن خدا و ... تفاسيري عقلي از اهل بيت (ع) به ما رسيده است. «1»

و امام علي (ع) نيز در برخي خطبه هاي نهج البلاغه از مقدمات عقلي براي تفسير آيات بهره برده است. «2»

البته برخي آيات قرآن خود در بردارنده ي برهان هاي عقلي است مثل آيه ي: «لوكان فيهما آلهه الّا اللَّه لفسدتا» «3» خودِ قرآن نيز انسان ها را به تفكّر و

تعقّل و تدبّر در آيات فرا مي خواند. «4»

از اين رو، مفسّران قرآن لازم ديده اند كه از نيروي فكر و استدلال ها و قراين عقلي در تفسير آيات قرآن استفاده كنند.

از اينجا بود كه روش اجتهادي (: عقلي) در تفسير قرآن از دوره ي تابعان شروع شد. «5» و در قرون بعدي به ويژه به وسيله ي معتزله اوج گرفت پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 130

و در شيعه تفاسيري همچون تفسير تبيان شيخ طوسي (385- 460 ق)، مجمع البيان شيخ طبرسي (م 548 ق) به وجود آمد. در اهل سنّت تفسير كبير فخررازي حاصل توجّه به اين روش بود.

سپس اين شيوه در دو قرن اخير رشد بيشتري كرد و در شيعه تفسير الميزان، علّامه طباطبايي و ... به وجود آمد. و در اهل سنّت نيز تفسير روح المعاني از آلوسي (م 1270) و المنار از رشيد رضا (1865- 1935 م) و ... حاصل آن بود.

و در اين رابطه از تفسير «القرآن و العقل» نورالدين اراكي و «تفسير قرآن كريم» ملاصدرا نيز مي توان ياد كرد.

روش تفسير عقلي قرآن عبارت است از:

الف) استفاده ي ابزاري از برهان و قراين عقلي در تفسير براي روشن كردن مفاهيم و مقاصد آيات قرآن. كه در اين صورت عقل منبع و ابزار تفسير قرآن شده و احكام و برهان هاي عقلي قرايني براي تفسير آيات قرار مي گيرد.

از اين عقل با عنوان عقل اكتسابي و احكام عقلي قطعي يا عقل برهاني ياد مي شد.

ب) استفاده از نيروي فكر در جمع بندي آيات (همراه

با توجّه به روايات، لغت و ...) و استنباط از آنها براي روشن ساختن مفاهيم و مقاصد

آيات. حاصل اين مطلب همان تفسير اجتهادي قرآن است.

و در اين صورت عقل مصباح و كاشف است.

از اين عقل با عنوان عقل فطري يا نيروي فكر و قوّه ي ادراك ياد مي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 131

البته بنابر ديدگاه مشهور هر دو قسم فوق جزيي از روش تفسير عقلي قرآن است. امّا با دقّت در مطالب روشن شد كه قسم دوم (ب) به طور تسامحي به نام تفسير عقلي خوانده مي شود و در حقيقت تفسير عقلي همان قسم اول (الف) است. «1»

«وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ؛ «2» و هنگامي كه گفتار (: فرمان عذاب) برآنان واقع شود، (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند)، جنبنده اي را از زمين براي آنان بيرون مي آوريم كه با آنان سخن مي گويد، (در مورد اين) كه مردم همواره به نشانه هاي ما يقين نداشتند.»

الإمام أميرالمومنين (ع) «و أي آيه هي؟، قال: قول الله: و إذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابه من الارض. الآيه، فأي دابه هي؟، قال عمار: والله ما أجلس و لا آكل و لا أشرب حتي أريكها، فجاء عمار مع الرجل إلي أميرالمؤمنين (ع) و هو يأكل تمراً وزبدا، فقال له: يا أبا اليقظان هلم، فجلس عمار و أقبل يأكل معه، فتعجب الرجل منه، فلما قام عمار قال له الرجل: سبحان الله يا أبا اليقظان،

حلفت أنك لا تأكل و لا تشرب و لا تجلس حتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 132

ترينيها؟!، قال عمار: قد أريتكها إن كنت تعقل.» «1»

«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ «2»

بدانيد كه خدا زمين را بعد از مردنش زنده مي كند؛ بيقين نشانه هاي (خود) را براي شما بيان كرديم، باشد كه شما خردورزي كنيد.»

ابن عباس: «إعلموا أن الله يحيي الأرض بعد موتها: يعني يصلح الأرض بقائم آل محمد من بعد موتها، يعني من بعد جور أهل مملكتها.

قد بينا لكم الآيات: بقائم آل محمد، لعلكم تعقلون» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 133

«وَلَنُذِيقَنَّهُم مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَي دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ «1»

و قطعاً غير از عذاب بزرگ تر (اخروي)، از عذاب نزديك تر (دنيوي) به آنان مي چشانيم، باشد كه آنان بازگردند.»

الامامان الباقر و الصادق (ع): «إن العذاب الأدني الدابه والدجال» «2» بررسي: در اين احاديث چند نكته قابل توجه وجود دارد:

1. در حديث تفسيري يكي از آيات فوق «دابّه» به امام علي (ع) تفسير شده است و در حديث تفسيري دوم «دابّه» به عذاب تفسير شده است. كه جمع اينها نياز به فقه الحديث و تفكر و تعقّل دارد يعني بايد از روش تفسير عقلي براي فهم اين احاديث استفاده كرد.

و شايد بتوان گفت

كه امام علي (ع) مايه عذاب كافران است پس

مصداق دابّه مي تواند امام علي (ع) و عذاب براي مخالفان باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 134

2. در پايان روايت نخست و دوم به صورت صريح از لزوم تعقّل در اينگونه احاديث سخن گفته شده است.

تذكر: برخي ديگر از احاديث تفسيري نيز، نيازمند تفسير عقلي و اجتهادي است از جمله:

آيه 35/ نور كه خدا و قرآن و معصومين (ع) را نور معرفي كرده است كه براي جلوگيري از تشبيه و تجسيم نور الهي (كه نور وجود و معنوي است) به نور جسماني، لازم است تفسير عقلي و اجتهادي شود.

تذكر:

برخي ديگر از مواردي كه نياز به تفسير عقلي و اجتهادي دارد عبارتند از:

مبحث نور پروردگار كه در آيه 69/ زمر مطرح شده و در احاديث به نور امام عصر (ع) تفسير شده است. «1» (در مبحث تفسير علمي مطالبي در اين مورد خواهد آمد) و مشابه آن ذيل آيه 35/ نور آمده است كه امام را به «نور و كوكب» تشبيه كرده است. «2»

4. روش تفسير علمي

مقصود از علم در اينجا «علوم تجربي» اعم از علوم طبيعي و انساني است، و از آنجا كه بيش از هزارآيه در قرآن به مطالب علوم تجربي اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 135

كرده است، ناچاريم براي فهم

برخي آيات يا رفع تعارض ها به يافته هاي علوم تجربي مراجعه كنيم.

اين شيوه ي تفسير به طور عمده سه دوره داشته است:

دوره ي نخست از حدود قرن دوم هجري تا حدود قرن پنجم بود كه با ترجمه ي آثار يوناني به عربي آغاز شد و بعضي مسلمانان، سعي كردند آيات قرآن را، با هيئت بطلميوسي تطبيق كنند (مانند بوعلي سينا). «1»

دوره ي دوم از حدود قرن ششم، شروع شد؛ هنگامي كه بعضي دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه ي علوم در قرآن وجود دارد و مي توان علوم مختلف را، از قرآن كريم استخراج كرد (در اين مورد غزالي سر آمد بود). اين دو نوع از تفسير علمي (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرن ها، ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن مي پرداختند.

دوره ي سوم از تفسير علمي كه موجب اوج گيري و رشد فوق العاده آن گرديد، از زماني شروع شد كه در قرن 18 ميلادي به بعد علوم تجربي در مغرب زمين رشد كرد، و كتاب هاي مختلف در زمينه ي علوم فيزيك، شيمي، پزشكي و كيهان شناسي به عربي ترجمه گرديد؛ اين دوره ي پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 136

جديد، به ويژه در يك قرن اخير، كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاي گذاشت، موجب شد تا دانشمندان مسلمان، در صدد انطباق قرآن با علوم تجربي برآيند. اين مسأله آن موقع أهميّت بيشتري يافت كه تعارض علم و دين

در اروپا، اوج گرفت و كتاب مقدّس، به خاطر تعارضات آن با علوم جديد هر روز عقب نشيني تازه اي مي كرد و ميدان براي پيدايش افكار الحادي و ضد ديني باز مي شد هجوم اين افكار به كشورهاي اسلامي و تفوّق صنعتي غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربي مي گشت.

در اين ميان عدّه اي از دانشمندان مسلمان، از سر درد و براي دفاع از قرآن و با توجّه به سازگاري علم و دين در نظر اسلام، به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد، در تعارض نيست بلكه بر عكس، يافته هاي علمي، اعجاز علمي قرآن را اثبات مي كند؛ از اين رو، به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام كردند و تفسيرهاي علمي نوشته شد؛ هر چند در اين ميان بعضي افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربي شدند و به تأويل و تفسير به رأي در آيات قرآن دست زدند- و از آنجا كه مباني تفسيري اين روش بررسي كامل نشده بوده- دچار انحراف شدند يا عدّه اي از مغرضان آن ها، براي اثبات افكار انحرافي خود دست به تفسير علمي و تأويلات نابه جا زدند و همين مطلب موجب شد تا احساسات بعضي مسلمانان، برافروخته شود و در مقابل تفسير علمي موضع گيري كنند و آن رايك سره به باد حمله بگيرند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل غلط آيات قرآن بدانند؛ در اين ميان بسياري از عالمان، و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 137

دانشمندان

و مفسّران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمي و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قايل به تفصيل شدند.

البته در اين ميان دانشمندان و مفسران متعددي به اظهار نظر در مورد تفسير علمي پرداخته و با آن موافقت يا مخالفت كرده اند «1» و يا اعجاز علمي قرآن را از آن اثبات كرده اند «2» كه ذكر آنها از حوصله اين نوشتار خارج است.

اقسام تفسير علمي از جهت شكل و شيوه ي تفسير:

تفسير علمي، نوعي از روش تفسيري است كه خود داراي روش هاي فرعي متفاوتي است كه بعضي سر از تفسير به رأي و شماري منجر به تفسير معتبر و صحيح مي شود و همين مطلب موجب شده تا برخي تفسير علمي را رد كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند، و گروهي آن را قبول نمايند و بگويند: تفسير علمي، يكي از راه هاي اثبات حقّانيت قرآن است.

ما در اينجا شيوه هاي فرعي تفسير علمي را مطرح مي كنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت، گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيري گردد:

الف) استخراج همه ي علوم از قرآن كريم

طرفداران قديمي تفسير علمي؛ مانند: ابن أبي الفضل المرسي، غزالي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 138

و ... كوشيده اند تا همه ي علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتي را كه ظاهر آن ها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان مي

كردند و هر گاه ظواهر قرآن كفايت نمي كرد، دست به تأويل، مي زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند، بر مي گرداندند و از اين جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكي، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مي نمودند.

براي مثال، از آيه ي شريفه ي «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» «1»

ابراهيم (ع) نقل مي كند كه: وقتي من بيمار شدم، اوست كه شفامي دهد، علم پزشكي را استخراج كردند «2» و علم جبر را از حروف مقطعه ي اوايل سوره ها استفاده كردند «3» و از آيه ي شريفه ي «إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا» زمين لرزه ي سال 702 هجري قمري را پيش بيني كردند. «4»

روشن است كه اين نوع تفسير علمي، منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر و معاني لغوي آن ها مي شود.

از همين رو است كه بسياري از مخالفان، تفسير علمي را نوعي تأويل و مجازگويي دانسته اند «5» كه البته در اين قسم از تفسير علمي، حق با آنان است و ما قبلًا، اين مسأله (وجود همه ي علوم در ظواهر قرآن) را بررسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 139

كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام، مباني صحيحي ندارد.

ب) تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن كريم

اين شيوه از تفسير علمي، در يك قرن اخير رواج يافته و بسياري از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي سعي كردند تا آياتي موافق آنها در قرآن بيابند و هر

گاه آيه اي موافق با آن نمي يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معاني ظاهري، حمل مي كردند.

براي مثال، در آيه ي شريفه ي «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»؛ «1»

«اوست خدايي كه همه ي شما را از يك تن آفريد و او نيز جفتش را مقرر داشت.» كلمه ي «نفس» را، به معناي پروتون و «زوج» را الكترون معنا كردند و گفتند: منظور قرآن، اين است كه همه ي شما را از پروتون و الكترون كه اجزاي مثبت و منفي اتم است، آفريديم. در اين تقسير، حتّي معناي لغوي و اصطلاحي نفس را نكردند. «2»

اين گونه تفسير علمي، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني برخي دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمي گرديد و يك سره تفسير علمي را به عنوان تفسير به رأي و تحميل نظريات و عقايد برقرآن طرد كردند، چنان كه علّامه طباطبايي، تفسير علمي را نوعي تطبيق اعلام كرد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 140

البتّه در مورد اين نوع تفسير علمي، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسّر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داوري خالي باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر با انتخاب يك نظريه ي علمي، آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأي، گذاشته كه در روايات وعده ي عذاب به آن داده شده است.

ج) استخدام علوم براي فهم و تبيين بهتر

قرآن

در اين شيوه از تفسير علمي، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمي قرآن مي كند.

او سعي دارد با استفاده از مطالب قطعي علوم- كه از طريق دليل عقلي پشتيباني مي شود- و با ظاهر آيات قرآن- طبق معناي لغوي و اصطلاحي- موافق است، به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان هاي تشنه ي حقيقت قرار دهد. اين شيوه ي تفسير علمي، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمي است.

ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اين جا تأكيد مي كنيم كه در اين شيوه ي تفسيري، بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأي، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالي از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربي به خاطر استقراي ناقص، و مبناي ابطال پذيري كه اساس آن هاست، نمي توانند نظريات قطعي بدهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 141

براي مثال، آيه ي شريفه ي «الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»؛ «1»

«خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.» در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسّي و روزمرّه ي خورشيد را مي دانستند؛ به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مي فهميدند، در حالي كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است؛ زيرا خطاي حس باصره ي ماست و در حقيقت، زمين در حركت است. از اين رو ما خورشيد را متحرك مي بينيم،

همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانه هاي كنار جاده را در حركت مي بيند و با پيشرفت علوم بشري و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد هم، خود داراي حركت انتقالي است (نه حركت كاذب، بلكه واقعي) و خورشيد، بلكه تمام منظومه ي شمسي و حتّي كهكشان راه شيري در حركت است. «2» پس مي گوييم اگر به طور قطعي اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه ي قرآن هم مي گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعي (حركت انتقالي و ...) خورشيد است. علاوه بر آن، قرآن از «جريان» خورشيد سخن مي گويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهان شناسي بيان شده كه خورشيد حالت گازي شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته مرتب زير و زبر مي شود «3» و در فضا جريان دارد و همچون گلوله اي جامد نيست كه فقط حركت كند، بلكه مثل آب در جريان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 142

در ضمن از اين نوع تفسير علمي، اعجاز علمي قرآن نيز اثبات مي شود؛ براي مثال، قانون زوجيت تمام گياهان در قرن هفدهم ميلادي

كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گياهان، بلكه همه ي موجودات سخن گفته است. «1»

«وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ؛ «2»

و اگر (برفرض) ببيني هنگامي را كه (كافران) وحشت زده اند، چراكه هيچ (راه) گريزي نيست، و از مكاني نزديك (به عذاب)

گرفتار شده اند. (تعجب خواهي كرد!)»

الإمام الباقر (ع): «من الصوت، و ذلك الصوت من السماء و أخذوا من مكان قريب قال: من تحت أقدامهم خسف بهم» «3»

ابن عباس: «هو جيش السفياني، قال: من أين أخذ؟ قال: من تحت أرجلهم» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 143

«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ* إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ «1»

(ابليس) گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزي كه (مردم) برانگيخته خواهند شد مهلت ده.» (خدا) فرمود: «پس در واقع تو از مهلت داده شدگاني، تا روز زمان معلوم.»

الإمام الرضا (ع) «لا دين لمن لا ورع له، ولا إيمان لمن لا تقيه له إن أكرمكم عند الله أعملكم بالتقيه، فقيل له: يا ابن رسول الله إلي متي؟ قال: إلي يوم الوقت المعلوم، و هو يوم خروج قائمنا أهل البيت فمن ترك التقيه قبل خروج قائمنا فليس منا.

فقيل له: يا ابن رسول الله و من القائم منكم أهل البيت؟ قال الرابع من ولدي، ابن سيده الإماء، يطهر الله به الأرض من كل جور، و يقدسها من كل ظلم.

(وهو) الذي يشك الناس في ولادته، و هو صاحب الغيبه قبل خروجه، فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره، و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم أحد أحداً.

وهو الذي تطوي له الأرض، و لا يكون له ظل.

وهو الذي ينادي مناد من السماء يسمعه جميع أهل الأرض بالدعاء إليه يقول: ألا إن حجه الله قد ظهر عند بيت الله فاتبعوه، فإن الحق معه و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 144

فيه، و هو قول الله عزوجل: «إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَهً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» «1»

بررسي:

احاديث متعددي در مورد امام مهدي و آيات مهدويت حكايت شده كه نياز به تفسير علمي دارد. از جمله احاديث فوق در مورد خروج سفياني و صيحه آسماني كه در احاديث شيعه و اهل سنت آمده است.

در مورد اينگونه احاديث دو گونه مي توان برخورد كرد:

اول آنكه آنها را تعبداً بپذيريم و بگوييم اعجاز است.

دوم آنكه با توجه به اكتشافات جديد علمي اين احاديث را تحليل علمي كنيم. به عبارت ديگر در عصري كه اين احاديث صادر شده بود هنوز راديو و تلويزيون و ماهواره و ... كشف و ساخته نشده بود تا مردم بخوبي معناي صداي آسماني (صيحه) را درك كنند و اهل البيت (ع) به اندازه عقول و علوم مردم سخن گفته اند و حتي ممكن بود اين سخنان براي برخي مردم آن عصر قابل هضم نباشد.

اما در عصر ما كه اكتشافات جديد شده است به راحتي مي توانيم اين احاديث را تحليل كنيم يا حداقل احتمال دهيم كه صداي آسماني (صيحه) چيزي شبيه امواج راديويي و تلويزيوني يا شكستن ديوار صوتي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 145

است كه از يك نقطه جهان صادر مي شود و همه مردم مي شنوند و حجت

بر آنان تمام مي شود و اين همان چيزي كه در تفسير عصر حاضر از آن با عنوان تفسير علمي ياد مي شود يعني توضيح آيات و روايات بوسيله استخدام علوم در فهم قرآن و احاديث.

«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛ «1»

و (در رستاخيز) زمين به نور پروردگارش روشن مي شود، و نامه (اعمال) نهاده مي شود، و پيامبران و گواهان آورده مي شوند، و بينشان به حق داوري مي شود درحالي كه آنان مورد ستم واقع نمي شوند.»

الامام الصادق (ع): «إن قائمنا إذا قام أشرقت الأرض بنور ربها، و استغني العباد عن ضوء الشمس، و صار الليل و النهار واحداً، و ذهبت الظلمه، و عاش الرجل في زمانه ألف سنه، يولد في كل سنه غلام لا يولد له جاريه، يكسوه الثوب فيطول عليه كلما طال، و يتلون عليه أي لون شاء» «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 147

بررسي:

مقصود از نور امام عصر (ع) در اين روايت چيست كه با وجود آن مردم نيازي به نور خورشيد ندارند؟

مسلماً مراد آن نيست كه امام عصر (عج) مثل يك راكتور هسته اي عمل مي كند و نوري قوي تر از خورشيد ارائه مي كند.

پس لازم است تحليل علمي و عقلي از آيه و روايت ارائه شود. يعني گفته شود نور امام عصر (ع) نور معنوي است كه راه مردم را روشن مي كند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 148

كه بهتر از نور خورشيد است. يعني تعبير روايت كنايي است و يا علوم بشري در زمان امام عصر (ع) به بركت وجود ايشان آنقدر پيشرفت مي كند و روشنايي هسته اي و غير آن آنقدر زياد مي شود كه مردم نيازي به نور خورشيد نخواهند داشت.

به هر حال اين آيه و روايت ذيل آن نياز به تفسير علمي يا عقلي و اجتهادي دارد.

تذكر: از همين نمونه است:

1. روايات مسخ «1» ذيل آيه غافر/ 11 كه نيازمند توضيح علمي و عقلي براي نسل جوان است.

2. روايات رجعت «2» ذيل آيه غافر/ 51 كه نيازمند توضيح علمي و عقلي براي نسل جوان است.

3. روايات انشقاق قمر «3» ذيل آيه قمر/ 1 كه نيازمند توضيح علمي و عقلي براي نسل جوان است.

4. روايات خروج آتش از مغرب «4» ذيل آيه معارج/ 1 كه نيازمند توضيح علمي و عقلي براي نسل جوان است.

يادآوري: تذكر اين مطالب بدان معنا نيست كه ما همه معجزات اهل بيت (ع) را توجيهات علمي افراطي (آن هم به صورت تحميل نظريه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 149

علمي يا استخراج علوم و ...) بكنيم بلكه منظور آن است كه تا حدي كه ممكن است علوم تجربي را براي توضيح روايات تفسيري مهدويت به كار ببنديم البته با رعايت قواعد صحيح تفسير.

5. روش تفسير اشاري (عرفاني- باطني)

مفهوم شناسي: «اشاره» در لغت به معناي علامت و نشانه دادن به

عنوان انتخاب چيزي (از قول، عمل يا نظر) است. «1»

واژه ي «اشارت» در قرآن نيز به كار رفته است كه مريم (ع) به سوي عيسي (ع) در گاهواره اشاره كرد تا مردم از او پرسش كنند. «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ» «2» يعني چيزي را در پاسخ مردم انتخاب كرد و به آن ارجاع داد.

اشاره در اصطلاح، به معناي چيزي است كه از كلام استفاده مي شود بدون اين كه كلام براي آن وضع شده باشد.

اشاره گاهي حسّي است، همان طور كه در الفاظ اشاره، مثل هذا، مي آيد و گاهي اشاره ي ذهني است مثل اشارات كلام به معناي زياد، كه اگر گوينده مي خواست به آن ها تصريح كند بايد سخنان زيادي مي گفت.

البته اشاره گاهي ظاهر و گاهي خفي است. «3»

مقصود از تفسير اشاري چيست؟

«تفسير اشاري به اشارات مخفي گفته مي شود كه در آيات قرآن كريم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 150

موجود است، و بر اساس عبور از ظواهر قرآن و اخذ به باطن استوار است. يعني از طريق دلالت اشاره و با توجه به باطن قرآن مطلبي از آيه برداشت و نكته اي روشن شود، كه در ظاهر الفاظ آيه بدان تصريح نشده است. به عبارت ديگر، اشارات آيه لوازم كلام هستند كه از نوع دلالت التزامي به شمار مي آيند».

البتّه از آنجا كه تفسير اشاري داراي گونه هاي مختلف همچون تفسير رمزي، عرفاني، صوفي، باطني و شهودي است، تعريف هاي متعدّدي از آن ارايه شده است كه در مبحث ديدگاه ها و دلايل، نقل و نقد و

بررسي خواهد شد.

تاريخچه:

تاريخچه ي برخي از اقسام تفسير اشاري همچون تفسير باطني را مي توان در صدر اسلام پيدا كرد. يعني ريشه هاي اين تفسير در سخنان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) است كه فرموده اند: قرآن ظاهر و باطني دارد «1» و در برخي احاديث به باطن آيات اشاره كرده اند. «2»

و در برخي احاديث از امام علي بن الحسين (ع) و امام صادق (ع) حكايت شده كه: «كتاب اللَّه عزّوجلّ علي أربعه أشياء علي العباره و الإشاره و اللطايف و الحقايق، فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطايف

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 151

للأولياء و الحقايق للأنبياء». «1» «كتاب خداي عزوجلّ برچهار چيز استوار است: بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق.

پس عبارت هاي قرآن براي عموم مردم است و اشارات آن براي افراد خاص است و لطايف قرآن براي دوستان و اولياست و حقايق قرآن براي

پيامبران است».

از آنجا كه همه ي مسلمانان پذيرفته بودند كه قرآن داراي باطني عميق و معاني دقيق و كنآيات و اشارات است، راه براي اين گونه تفسيرها باز شد تا آنجا كه ابن عربي نوشت: «همان طور كه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر (ص) از پيش خدا بوده، تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان از ناحيه ي حضرت حق صورت مي گيرد». «2»

از اين رو در اعصار بعدي، برخي عرفا و صوفيه به گونه هايي از تفسير اشاري همچون تفسير رمزي و شهودي و صوفي و عرفاني توجّه كردند. و كتاب هاي تفسيري متعدّدي در اين

زمينه به نگارش در آمد.

از جمله تفسير تُستري از ابن محمد بن سهل بن عبدالله التستري (200- 283) و كشف الأسرار و عدّه الابرار، ميبدي (زنده در سال 520 ه-) و تفسير ابن عربي (560- 638 ه-) را مي توان نام برد.

علامه طباطبايي و آيت اللَّه معرفت تاريخچه ي اين روش تفسيري را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 152

از قرن دوّم و سوّم هجري مي دانند، يعني پس از آن كه فلسفه ي يوناني به عربي ترجمه شد. «1»

اين روش تفسيري در طول تاريخ، فراز و نشيب هاي گوناگون داشته است و مفسّران مذاهب مختلف اسلامي و نيز صوفيه و عرفا هر كدام به گونه اي به اين تفسير توجّه كرده اند، كه نمي توان همه را يكسان انگاشت و داوري واحدي در مورد همه روا داشت؛ چراكه برخي در اين راه افراط كرده به راه تفسير به رأي و تأويل هاي بي دليل افتاده اند ولي برخي از باطن قرآن بر اساس ضوابط صحيح استفاده كرده اند.

ديدگاه ها:

درباره ي روش تفسير اشاري ديدگاه ها، تعريف ها و تقسيم بندي هاي متفاوتي وجود دارد. و هر مفسّر يا صاحب نظري كه در اين مورد قلم زده به يك يا چند گونه از تفسير اشاري توجّه كرده و با آن موافقت يا مخالفت نموده است يا يك گونه ي ديگري را ردّ كرده است. اينك براي آشنايي با ديدگاه ها برخي آنان را ذكر مي كنيم.

اول: ديدگاه موافقان تفسير اشاري:

الف: ديدگاه امام خميني (ره)

ايشان در مورد برداشت هاي عرفاني از قرآن مي نويسد:

«يكي ديگر از حُجب كه مانع از استفاده از اين

صحيفه نورانيه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 153

است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسّران نوشته يا فهميده اند كسي را حق استفاده از قرآن شريف نيست، و تفكّر و تدبّر در آيات شريفه را با تفسير به رأي كه ممنوع است اشتباه نموده اند و به واسطه ي اين رأي فاسد و عقيده ي باطله، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عاري نموده و آن را به كلي مهجور نموده اند، در صورتي كه استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني به هيچ وجه، مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأي باشد ...».

سپس با مثالي در مورد آيات پيروي موسي از خضر و استفاده ي

توحيد افعالي از آيه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» مي نويسد: «الي غير ذلك» از اموري كه از لوازم كلام استفاده مي شود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست.

علاوه بر آن كه تفسير به رأي نيز كلامي است كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و علوم عقليه كه موافق موازين برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل را در آن مدخليت است، باشد. زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلي يا اعتبارات واضحه عقليه است كه اگر ظاهري بر خلاف آن ها باشد لازم است آن ها را از ظاهر مصروف نمود.

... پس محتمل است بلكه مظنون است كه تفسير به رأي راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است. و به صرف تعبّد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 154

و انقياد از خازنان وحي و مهابط ملايكه الله بايد اخذ كرد». «1»

بررسي: ايشان برداشت هاي عرفاني از آيات را از مقوله ي تفسير نمي داند بلكه از باب لوازم كلام (كه شايد مقصود ايشان بطون باشد) مي داند.

بنابر اين ايشان به تفسير عرفاني باطني ضابطه مند اشاره دارد كه متكي بر عقل است و منتهي به تفسير به رأي نمي شود.

همانطور كه اشاره شد امام خميني (قدس سره) از طرفداران روش تفسير اشاري صحيح است و در موارد متعددي از تفاسير خود از مطالب باطني و عرفاني استفاده كرده است. ولي يادآوري كرده كه لازم است تفسير عرفاني به تفسير به رأي منتهي نشود، از اين رو نبايد مفاد آيات و روايات منحصر در معناي عرفاني آن شود. ايشان در همين مورد

مي نويسند:

«گمان نشود كه مقصود ما از اين بيانات از حديث شريف به طريق مسلك اهل عرفان، قصر كردن مفاد حديث است به آن، تا از قبيل رجم به غيب و تفسير به رأي باشد. بلكه دفع توهم قصر معاني احاديث وارده در باب معارف است به معاني مبذوله عرفيه. و عارف به اسلوب كلمات ائمه (ع) مي داند كه اخبار در باب معارف و عقايد با فهم عرفي عاميانه درست نيايد بلكه ادق معاني فلسفيه و غايت معارف اهل معرفت را در آنها گنجانيده اند، و اگر كسي رجوع كند به اصول كافي و توحيد شيخ صدوق (ره) تصديق مي كند اين مطلب را.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 155

و منافات ندارد اين معني با آنكه آن ائمه اهل معرفت و علماء بالله كلام شريف خود را طوري جامع ادا كنند كه هر طايفه اي به حسب ملك خود خوشه اي از آن خرمن بچيند، و هيچ يك از آنها حق ندارند منحصر كنند معني آن را به آنچه فهميدند. مثلًا از اين حديث شريف مي توان يك معني عرفي عاميانه كرد كه موافق با ظهور لفظ و استظهار عرف است، مثل آنكه معني اعرفوالله بالله آنست كه خداوند را به آثار صنع و اتقان آن كه آثار الوهيت است بشناسيد، چنانچه پيغمبر را به رسالت او و آثار متقنه دعوت او، و اولوالامر را به كيفيت اعمال او از قبيل امر به معروف و عدالت بايد شناخت، پس از آثار هر يك پي بايد برد به خود آنها. و اين منافات ندارد با آنكه معني لطيف تري داشته باشد كه آن به منزله بطن آن باشد، و از آن نيز معني لطيف تري باشد كه بطن آن باشد.» «1»

ولي از طرف ديگر امام خميني (قدس سره) يادآور مي شوند كه نبايد سخنان پيامبران و ائمه (ع) را منحصر در معاني عرفي و ظاهري دانست و خود را از معارف عرفاني آن محروم سازيم:

«و از غرائب امور آن است كه بعضي در مقام طعن و اشكال گويند كه: ائمه هدي (ع) فرمايشاتي را كه مي فرمايند براي ارشاد مردم، بايد مطابق با فهم عرفي باشد و غير از آن از معاني دقيقه فلسفيه يا عرفانيه از آنها صادر نبايد شود.

و اين افترايي است بس فجيع و تهمتي است بسيار

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 156

فظيع كه از قلت تدبر در اخبار اهل بيت (ع) و عدم فحص در آن با ضميمه بعض امور ديگر ناشي شده است. فواعجبا! اگر دقايق توحيد و معارف را انبياء و اولياء (ع) تعليم مردم نكنند پس كي تعليم آنها كند؟ آيا توحيد و ديگر معارف، دقايقي ندارد و همه مردم در معارف يكسان هستند؟ معارف جناب اميرالمومنين (ع) با ما يكسان است؟ و همين معاني عاميانه است، يا آنكه فرق دارد؟ و تعليم آن لازم نيست، سهل است حتي رجحان هم ندارد؟ يا هيچيك نيست و ائمه (ع) اهميت به آن ندادند؟ كساني كه آداب مستحبه خواب و خوراك و بيت التخليه را فروگذار ننمودند از معارف الهيه كه غايت آمال اولياء است غفلت كردند؟ عجب تر آنكه بعضي از همين اشخاصي كه منكران معاني هستند، در اخباري كه راجع به فقه است و مسلم است كه فهم آن موكول به عرف است يك مباحثه دقيقه اي تشكيل مي دهند كه عقل از فهم آن عاجز است فضلًا از عرف، و آن را به ارتكاز عرف نسبت دهند! هر كس منكر است به مباحثي كه در باب «علي اليد» و امثال آن از قواعد كليه خصوصاً در باب معاملات است رجوع كند.»» بنابراين ايشان به تفسير عرفاني باطني ضابطه مند اشاره دارد كه متكي بر عقل است و منتهي به تفسير به رأي نمي شود.

البته در مورد

اين كه تفسير اشاري باطني به نوعي داخل در تفسير نيز هست در پايان مبحث دلايل مخالفان و موافقان تفسير اشاري، مطالبي بيان خواهيم كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 157

ب) ديدگاه استاد حسن عبّاس زكيّ:

ايشان به دفاع از صوفيه برخاسته و تفسير اشاري آنان را توجيه كرده و آن را از تفسير باطنيه كه ظاهر قرآن را كنار مي گذارند، جدا مي داند و مي نويسد:

«مفسّران كه از علماي شريعت هستند بر ظاهر الفاظ قرآن توقّف مي كنند. ولي اهل تحقيق يا صوفيه اين تفسير ظاهري را قبول مي كنند و آن را اصل مي دانند، ولي نمي گويند تفسير ظاهري تنها مراد است. چون اين موجب محدويت كلام خدا مي شود كه نامحدود است.

بلكه مافوق ادراك عقلي چيزي به نام قلب است كه ذوق خاص دارد كه مثل كسي است كه ميوه اي مي خورد ولي نمي تواند مزه ي آن را براي ديگري بگويد. از اين رو سخن قلب در قالب الفاظ در نمي آيد و از آن به «اشاره» تعبير مي شود. پس اشارات، ترجمان تجليّات و مشاهدات قلبي است، يعني اسرار كلام خدا و پيامبر كه خدا بر برگزيدگان و دوستان خود افاضه مي كند و اين، همان باطن قرآن است.

ولي اين اشارات قلبي و تفسير صوفيه نيز تنها مراد آيات قرآن نيست آن گونه كه باطنيه مي گويند و شريعت را باطل مي دانند. و در برابر نصوص قرآن خاضع نمي شوند. «1»

بررسي: سخن ايشان در باره ي جمع بين ظاهر و باطن قرآن نيكوست اما ايشان توضيح نداده كه چگونه

شهودهاي قلبي را به عنوان باطن قرآن بپذيريم، و معيار و ضابطه آن چيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 158

به نظر مي رسد كه مشكل اصلي تفسير عرفاني، صوفي، اشاري، رمزي و باطني در همين جاست. كه در مباحث بعدي بدان مي پردازيم.

ج) از ديگر طرفداران تفسير اشاري (از نوعي صوفي) مي توان از تفتازاني نام برد كه مي نويسد:

«اما آنچه كه برخي محققان گفته اند كه نصوص قرآن ظواهر آن باقي است اما در آن اشارات مخفي به امور دقيق است كه برأي اهل سلوك كشف مي شود، كه ممكن است اين اشارات را با ظاهر آيات كه مقصود است جمع كرد، اين مطلب از كمال ايمان و عرفان خالص است». «1»

دوّم: ديدگاه مخالفان تفسير اشاري:

ديدگاه استاد عميد زنجاني:

ايشان در كتاب مباني و روش هاي تفسيري فصل هشتم را به اين روش تفسيري اختصاص داده و آن را به سه گونه ي فرعي تقسيم كرد، و اين گونه توضيح داده است:

الف) تفسير رمزي:

صوفيه و باطنيه، كه دين را از قيد و بند ظواهر شرع و جهات خشك و تقيّدات مذهبي آزاد مي دانستند، جهت استحكام تشكيلات مذهبي خود به دو مسأله ي باطن داشتن قرآن، و امثال و كنايات و اشارات موجود در آيات توجّه كردند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 159

آنان از اين دو مسأله به منظور تأمين مقاصد مذهبي

خود استفاده كردند و تعليمات عرفاني و ذوقي و اسرار و مباني مذهبي خويش را به عنوان تفسير بطني قرآن بيان كردند.

سپس ايشان اين روش را تفسير به رأي مي خواند و مثال هايي از تفسير قرآن ابن عربي مي آورد. «1»

سپس گروه «باطنيه» را معرّفي مي كند و مي نويسد:

«باطنيه، طايفه اي از شيعيان بودند كه منكر ظواهر شرع و قرآن بودند و مقصود حقيقي قرآن را باطن آن مي دانند. و هر كس به ظاهر قرآن تمسّك جويد گمراه است. آنان ظواهر عبادات و بهشت و جهنّم و ... را رموز و اشاراتي حاكي از اسرار مذهب مي دانند. حتي مفضّل يكي از ياران امام صادق عليه السلام در نامه اي به حضرت در مورد گروه باطنيّه كسب نظر مي كند كه حضرت در پاسخ مي نويسد: «در باره ي طايفه اي سخن گفته بودي كه من آنان را مي شناسم ... به تو گفته اند كه آنان گمان مي كنند شناخت دين همان شناخت اشخاصي چند (همچون امامان باطنيّه) است، نوشته بودي كه آنان مي پندارند مقصود از نماز، زكات، روزه، حج، عمره، مسجدالحرام و مشعرالحرام يك شخص معين است ....

آگاه باش كه هر كس چنين عقيده اي داشته باشد در نظر من مشرك است .... اين گونه افراد، سخناني شنيده اند ولي نتوانسته اند آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 160

را درك كنند». «1»

و در پايان اين شيوه را خارج از حدود دلالت لفظي دانسته، آن را تفسير به شمار نمي آورد. «2»

ب) تفسير اشاري:

برخي به شيوه ي تفسيري صوفيه، تفسير اشاري اطلاق كرده اند، از اين

رو كه ظواهر آيات به معاني مورد نظر آنان اشاره دارد. اين اصطلاح از روايت معروف كه يكي از وجوه قرآن را اشاره، است اتخاذ گرديده است. «3»

سپس شرايط تفسير اشاري را مي آورد و با بيان مثالي در دلالت

تفسير اشاري (با فرض وجود شرايط) تشكيك مي كند. «4»

ج) تفسير شهودي:

تفسير شهودي يا تفسير اشراقي بر اساس مكتب اشراق و شهود، در برخي از تفاسير ديده مي شود.

شهود حالتي روحي و احساسي دروني و شخصي است كه با اذكار يا افعال يا تفكر در امر خاصي در انسان به وجود مي آيد، و در مصاديق صحيح آن واقعيت هايي بر انسان مكشوف مي شود.

سپس ياد آور مي شود: راه مكاشفه يك منطق و طريقه ي احساس شخصي است و قابل انتقال به ديگري نيست و بر ديگران نمي تواند حجّت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 161

باشد. و در پايان چنين آورده است: راه درك حقايق، يعني مكاشفه و شهود، حتّي اگر حق و قابل قبول هم باشد، رسيدن به معاني و مقاصد آيات قرآن از طريق مكاشفه و شهود نمي تواند مصداقي براي تفسير باشد؛ زيرا در صدق تفسير، استناد به دلالت لفظي شرط اساسي است در حالي كه در مكاشفه و شهود استناد به امر ديگري است. «1»

بررسي:

به نظر مي رسد كه جدا سازي تفسير اشاري در بخش شهودي و رمزي مفيد است. با توضيح اين كه مقصود از تفسير رمزي همان تفسير صوفي نظري و منظور از تفسير شهودي همان تفسير صوفي عملي يا

فيضي باشد. اما

جدا سازي تفسير اشاري از رمزي با توضيحاتي كه نويسنده ي محترم آورده است روش مند مستدل نگرديده و در حقيقت دو نام برأي يك شيوه ي تفسيري است.

به هر حال ايشان روش تفسير اشاري، شهودي و رمزي يعني تمام اقسام تفسير عرفاني و صوفي را نمي پذيرد.

سوم: ديدگاه قايلان به تفصيل در تفسير اشاري:

الف) ديدگاه علّامه طباطبايي:

ايشان در مقدّمه ي تفسير الميزان با اشاره به روش تفسير صوفي مي نويسد: «اما اهل تصوّف به خاطر مشغول بودن به سير باطني در خلقت،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 162

و توجّه به آنان به آيات انفسي و توجّه كمتر به عالم ظاهر و آيات آفاقي، فقط به تأويل قرآن پرداختند و تنزيل (و ظاهر قرآن) را كنارگذاشتند.

و اين مطالب موجب جرأت مردم بر تأويل قرآن و تأليف سخنان شعري و استدلال از هر چيزي برأي هر چيز شد.

تا آن كه در نهايت كار به تفسير آيات بر اساس حساب جُمل و برگشت دادن كلمات به زُبر و بيّنات و حروف نوراني و ظلماني و غير آن شد». «1»

سپس در انتقاد از اين روش مي نويسد: «واضح است كه قرآن تنها براي اهل تصوّف نازل نشده است و مخاطب آن اهل علم اعداد و آفاق و حروف نيستند و معارف قرآن براساس حساب جُمل كه اهل نجوم يوناني آن را قرار داده اند نيست».

در ادامه به روش تفسير باطني اشاره مي كند و مي نويسد: «بلي در احاديث از پيامبرصلي الله عليه وآله و ائمه عليه السلام وارد شده كه

قرآن ظاهر و باطني دارد و باطن آن باطن دارد تا هفت يا هفتاد بطن دارد.

ولي اهل بيت عليه السلام با توجّه به ظاهر، به باطن نيز توجّه مي كردند و به تأويل و تنزيل- هر دو- توجّه داشتند.» «2»

بررسي: ايشان چند گونه از تفسير اشاري را نام برده اند:

اول تفسير صوفي كه بر اساس تأويل هاي بدون دليل پايه گذاري شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 163

دوّم تفسير باطني صحيح كه بر اساس توجّه به ظاهر و باطن قرآن استوار است.

ب) ديدگاه آيت اللَّه معرفت:

ايشان در مورد تفسير عرفاني (رمزي و اشاري) مي نويسد: «در اينجا براي اهل عرفان باطني تفاسيري هست كه بر اساس تأويل ظواهر (آيات) و اخذ به باطن تعابير (قرآن) بدون توجّه به دلالت هاي ظاهري آن ها، پايه گذاري شده است. و بر دلالت رمز و اشاره بر اساس اصطلاح خودشان، پايه گذاري شده است.

و از اطراف و جوانب كلام استفاده مي كنند نه از صريح الفاظ و دلالت كلام.

آنان برأي ظواهر تعابير باطن هايي را فرض كرده اند و آن ها را بر قرآن كريم حمل (تحميل) مي كنند و در اين راه به ذوق عرفاني ويژه اي استناد

مي كنند كه ما وراي فهم معمولي مردم است). «1»

سپس ايشان با بيان تاريخچه تفسير عرفاني آن را تفسير صوفيه مي خواند و به مسأله ي تفسير باطني اشاره مي كند و مي فرمايد: «هر چند كه ما تأويلات غير مستند اين افراد را منكر هستيم، اما قبول داريم كه قرآن ظاهر و باطن دارد، همان طور كه از پيامبرصلي الله عليه

وآله حكايت شده است.

ظاهر قرآن عبارت است از معنايي كه از تنزيل (آنچه نازل شده است) استفاده مي شود. و بر استفاده از ظاهر تعبيرات (آيات) بر اساس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 164

اصول مقرّر در باب تفهيم و تفهّم استوار است.

اما باطن عبارت است از مفهوم عام شامل، كه از فحواي آيه استنباط مي شود. يعني آيه به طوري تأويل مي شود و به جايي باز مي گردد كه بر موارد مشابه در طول زمان منطبق شود.

البته تأويل (و به دست آوردن بطن) شرايطي دارد كه بر اساس ذوق هاي مختلف و سليقه ها نيست.» «1»

سپس ايشان به تفسير شهودي اشاره مي كند و مي نويسد: تفسير صوفي بر مقدّمات علمي و برهآن هاي منطقي و سبب معقول تكيه نمي كند، بلكه تفسير آنان چيزي است كه به سبب اشراقات نوري كه از محل بالاتر افاضه مي شود. يعني صوفي عارف به درجه ي كشف و شهود مي رسد و معنا براي او كشف مي شود. و به او اشارات قدسيّه مي شود و به قلب او از غيب معارف الهي مي رسد. «2»

و در ادامه ايشان در مورد انواع تفسير باطني مي نويسد: «تفسير صوفي را به دو نوع تقسيم كرده اند: نظري و فيضي.

اين تقسيم بر اساس تقسيم تصوّف به نظري و عملي است كه تصوّف نظري بر اساس بحث و درس است اما تصوّف عملي بر اساس زهد و گذراندن مراحل سير و سلوك عملي و اذكار و اوراد است». «3» و در ادامه، ريشه ي تصوّف نظري را به يونانيان بر

مي گرداند و تعاليم آن ها را از روح

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 165

قرآن دور مي داند كه آنان تلاش مي كنند نظريات عملي خود را بر قرآن تحميل كنند.

اما تصوّف فيضي آن است كه قرآن را بر خلاف ظاهر آن براساس اشارات رمزي تفسير مي كند كه برأي صاحبان سلوك و رياضت ظاهر مي شود ولي دليل و برهان ندارد. «1»

بررسي:

ايشان نيز چند قسم از تفسير اشاري را بيان كرده اند:

اول تفسير صوفي كه براساس تأويل و باطن قرآن و تصوّف نظري قرآن استوار است، اما تأويلات آن ها دليل ندارد.

دوّم تفسير صوفي كه براساس كشف و شهود و تصوّف عملي است.

سوّم تفسير باطني صحيح كه براساس ضوابط صحيح تأويل و

بطن يابي استوار است.

مراحل به دست آوردن بطن و تأويل آيات:

مراحل صحيح پي بردن به بُطون (پيام هاي نهفته) قرآن عبارت است از:

1- جويا شدن هدف آيه.

2- سنجيدن آن هدف با خصوصيات ذكر شده در متن آيه.

3- آنچه در تحقّق يافتن هدف دخالت دارد باقي گذارده شود و آنچه دخالت ندارد ناديده گرفته شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 166

4- مفهومي عام از متن آيه برداشت شود كه مستقيما در راستاي هدف آيه قرار داشته باشد و از خصوصيات ذكر شده پيرامون آيه فراتر بوده و بر موارد مشابه مورد نزول آيه در هر زمان و هر مكان قابل

تطبيق باشد.

5- معيار صحّت اين برداشت در آن است كه: مفهوم عام مُستَخرَج از بطن آيه به گونه اي باشد كه مورد نزول آيه يكي از مصاديق شاخص آن مفهوم عام گردد. و اگر چنين نشد و با ظاهر تنزيل تناسب قريب نداشت، چنين استخراجي نادرست و از قبيل تأويل باطل و تفسير به رأي خواهد بود. «1»

در اين مورد به مثال هاي سه گانه گذشته توجّه كنيد تا مطلب روشن شود.

2- معيارهاي تفسير اشاري صحيح:

از سخنان كساني كه تفسير اشاري باطني صحيح را پذيرفته اند استفاده مي شود، كه رعايت ضوابط و شرايط زير در اين تفسير لازم است:

الف) توجّه به ظاهر و باطن قرآن هر دو؛ يعني توجّه به بطن و اشارات قرآن، مفسّر را از توجّه به ظاهر آيات و تفسير ظاهري آن غافل نكند و نگويد كه قرآن غير از تفسير اشاري باطني تفسير ديگري ندارد. اين ضابطه از كلام علّامه ي طباطبايي و آيت اللّه معرفت و استاد حسن عباس زكي استفاده مي شد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 167

ب) رعايت مناسبت نزديك بين ظاهر كلام و باطن آن، يعني بين دلالت ظاهري و دلالت باطني كلام، به طوري كه بيگانه نسبت به همديگر نباشد؛ يعني مناسبت لفظي يا معنوي باشد به گونه اي كه بتوان بطن را از ظاهر كلام انتزاع كرد. «1»

همانطور كه در مثال قتل و حيات ديديم كه حيات جسم و حيات معنوي و روحي (يعني هدايت) مناسبت دارد.

ج) مراعات نظم و دقت در الغاي خصوصياتي كه

در كلام هست. تا بتوان اصل و مغز كلام را به صورت مفهوم عامي به دست آوريم.

همان طور كه در قانون «سبر و تقسيم» در منطق گفته شده و در علم اصول از آن با عنوان «تنقيح مناط» ياد مي شود كه فقها براي به دست آوردن ملاك قطعي حكم شرعي از آن استفاده مي كنند و حكم نفيا و اثباتا داير مدار آن است و ملاك همان عموم فحواي كلام است نه خصوص عنوان وارد شده در زبان دليل.

اين دوشرط و ضابطه را آيت الله معرفت براي تأويل و بطن صحيح آورده اند. «2»

د) تفسير اشاري باطني با آيات محكم قرآن و دلايل قطعي عقل منافات نداشته باشد.

ه-) تفسير اشاري باطني قرينه ي معتبر داشته باشد كه اين قرينه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 168

گاهي عقلي و گاهي نقلي همچون آيات و روآيات است. يعني گاهي از روش تفسير عقلي و اجتهادي و گاهي از روش تفسير روايي براي به دست آوردن از بطن و پيام آيه استفاده مي شود.

و) مفهوم عام و قاعده ي كلي كه از آيه استخراج مي شود طوري باشد كه مورد آيه يكي از مصاديق آن باشد.

بنابراين اگر شرايط عام تفسير رعايت شود، تفسير اشاري باطني ضابطه مند و معتبر خواهد بود.

ج) ديدگاه دكتر ذهبي:

ايشان تفسير اشاري را به دو قسم تقسيم مي كند:

اوّل: تفسير صوفي نظري كه بر مقدمات علمي استوار است كه در ذهن صوفي مشخّص شده است.

در اين شيوه، مفسّر گمان مي كند كه تمام مقصود آيه را درك

كرده و چيزي غير از اين تفسير اشاري صوفي نظري نيست كه آيه را بر آن حمل كنند.

سپس ايشان محي الدين ابن عربي را از بزرگان اين شيوه مي نامد.

دوّم: تفسير صوفي فيضي، كه بر اساس رياضت هاي روحي صوفي استوار است تا اين كه او به درجه ي كشف مي رسد و اشارات قدسي را دريافت مي كند.

در اين شيوه، مفسّر گمان نمي كند كه تفسير صوفي فيضي تمام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 169

معناي آيه باشد بلكه احتمال مي دهد كه معناي ديگري نيز باشد كه همان معناي ظاهري است كه قبل از هر چيز به ذهن مي رسد. «1»

د) ديدگاه شيخ خالد عبدالرحمن العك:

ايشان تفسير اشاري را اين گونه تعريف مي كند: «آن تأويل آيات قرآن كريم بر اساس چيزي غير از ظاهر آيات و به مقتضاي اشارات خفي است كه برأي اهل علم و سلوك ظاهر مي شود، كه براساس تطابق بين آن اشارات و بين ظواهر مقصود از آيات قرآن به وجهي شرعي، بنا گذاشته مي شود». «2»

سپس ايشان با توضيح معناي اشاره و تقسيم آن به اشاره ي حسّي و ذهني، تفسير اشاري ذهني را به دو قسم مخفي و آشكار تقسيم مي كند و مي نويسد:

اوّل: اشارات خفي كه اهل تقوي و صلاح و علم هنگام تلاوت قرآن آن ها را درك مي كنند. و اينها معاني اسرار قرآني است كه به قلب مؤمن

متقي و صالح عالم القاء مي شود، كه يا بين خود و خدايش مي ماند يا اين كه آن را برأي ديگران مي گويد، بدون آن كه

كسي ملزم به پذيرش آن ها باشد.

دوّم: اشارات آشكار كه آيات طبيعت در قرآن آن ها را در بر دارد. يعني آياتي كه اشارات واضح به علوم جديد و اكتشافات دارد كه اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 170

همان اعجاز علمي قرآن در عصر ما- يعني عصر علم- است». «1»

سپس شروط تفسير اشاري را بيان كرده، «2» يادآور مي شود كه تفسير اشاري در حوزه ي اخلاق و كمال نفس و تقويت ايمان و يقين كاربرد دارد اما احكام شرعي از تفسير اشاري گرفته نمي شود.

و در پايان مرز تفسير اشاري را با تفسير صوفي مشخص ساخته و مي نويسد:

«تفسير اشاري كه با شروط مذكور بيان شد غير از تفسير به روش فلسفي نظري صوفي درباره ي تفسيرهاي اشاري است كه از دايره ي تفسير مشروع خارج مي شود».

سپس تفسير صوفي را اينگونه توضيح مي دهد: «صوفيه به علم «اشاره» قايل هستند و آن علمي به اسرار قرآن كريم است از طريق عمل به آن، صوفيه مي گويند كه تحت هر حرف از حروف قرآن، نكات قابل فهم زيادي است كه برأي هر كس بهره اي از آن هست».

سپس براي اين روش تفسيري مثال هايي آورده است.

بررسي:

ايشان سه قسم از تفسير اشاري را بيان كرد:

اوّل: تفسير اشاري مخفي به معناي اسرار قرآني كه به قلب عالمان اهل تقوي القا مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12،

ص: 171

دوّم: تفسير اشاري آشكار به معناي اشارات علمي قرآن به علوم جديد.

سوّم: تفسير اشاري به معناي تفسير فلسفي صوفي كه براساس علم اشاره و اسرار حروف استوار است.

البته به نظر مي رسد كه قسم دوّم از تفاسير اشاري به شمار نمي آيد بلكه روش مستقلّي در تفسير قرآن است كه ما تحت عنوان روش تفسير علمي قرآن بيان كرديم.

مثال هاي روايات تفسيري مهدويت در روش تفسير اشاري:

«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ «1»

و مي خواهيم كه بركساني كه در زمين مستضعف شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان (زمين) گردانيم وآنان را وارثان (آن) قرار دهيم.»

النبي (ص): «إن الله تعالي لم يبعث نبياً و لا رسولًا إلا جعل له اثني عشر نقيباً ... ثم ابنه محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله ثم قال يا سلمان ... و ذلك تأويل هذه الآيه «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ» قال فقمت من بين يديه و ما أبالي لقيت الموت أو لقيني» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 172

بررسي:

ظاهر آيه فوق در مورد بني اسرائيل است كه مستضعفان آن قوم با اراده الهي بر فرعونيان پيروز مي شوند و جانشين آنها مي گردند. «1»

ولي تأويل و باطن آيه در مورد امام مهدي (ع) و پيروزي نهايي اوست همانطور كه در روايت فوق تصريح شده بود.

البته اين با يكي از

معاني بطن و تاويل سازگار است كه همان الغاء خصوصيت از آيه و اخذ قاعده كلي و تعيين مصاديق جديد در هر عصر و تعيين مصداق كامل آن در عصر امام عصر (ع) است.

«حم* عسق؛ «2» حا، ميم. عين، سين، قاف.»

الإمام الباقر (ع): «حم»: حتم، و «عين»: عذاب، و «سين» سنون كسني يوسف، و قاف»: قذف و خسف و مسخ يكون في آخر الزمان بالسفياني و أصحابه، و ناس من كلب ثلاثون ألف ألف يخرجون معه. و ذلك حين يخرج القائم (ع) بمكه، و هو مهدي هذه الأمه» «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 173

بررسي:

يكي از اقسام تفسير اشاري، تفسير رمزي است كه حروف مقطعه قرآن در بسياري از روايات تفسيري توضيح داده شده است. در روايت فوق نيز به برخي رموز «حم، عسق» اشاره شده است. صرف نظر از سند اين احاديث و اقوال مختلفي كه در مورد حروف مقطعه قرآن وجود دارد، «1» اين مطلب حائز اهميت است كه در روايات تفسيري مهدويت به تفسير اشاري رمزي در مورد حروف مقطعه توجه شده كه لازم است در چهارچوب تفسير اشاري رمزي بدانها پرداخته و مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد ولي بايد بدانيم كه معناي حروف مقطعه منحصر به اين احتمالات نيست.

مثال ديگر: «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ؛ «2»

و بيقين هفت (آيه از سوره حمد با نزول) دوباره، و قرآن بزرگ را به تو داديم.»

الإمام الصادق (ع): «إن ظاهرها الحمد، و باطنها

ولد الولد، و السابع

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 174

منها القائم (ع)». «1» تذكر: در روايت فوق ظاهر آيه «سبعاً» به معناي هفت عدد است كه «سبعاً من المثاني» يكي از نام هاي سوره حمد است كه هفت آيه دارد همانطور كه در روايت اشاره شده است. اما باطن آيه هفتمين امام از نسل امام صادق (ع) است (حضرات صادق- كاظم- رضا- جواد- هادي- حسن عسگري- مهدي (عليهم السلام))

البته ارتباط ظاهر و باطن آيه فوق براي ما كاملًا روشن نيست ولي شايد اشاره به آن باشد كه سوره حمد هفت آيه اي دو بار نازل شد، معصومان در اسلام نيز به دو دسته هفت تايي تقسيم مي شوند كه از پيامبر (ص) تا امام باقر (ع) گروه اول بودند و از امام صادق (ع) تا امام عصر (ع) گروه دوم بودند كه اين مطلب با نوعي الغاء خصوصيت و اخذ قاعده كلي و تطبيق بر مصاديق جديد مي تواند سازگار باشد.

مثال ديگر: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 175

خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّهً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛ «1» در حقيقت، تعداد ماه ها نزد خدا [از] روزي كه آسمان ها و

زمين را آفريده، در كتاب الهي، دوازده ماه است؛ كه از آنها چهار [ماه حرام است. اين، دين استوار است؛ پس در اين [ماه ها به خودتان ستم نكنيد؛ و همگي با مشركان پيكار كنيد، همان گونه كه [آنان همگي با شما مي جنگند؛ و بدانيد كه خدا با پارسايان (خود نگهدار) است.»

الإمام الباقر (ع): «يا جابر أما السنه فهي جدي رسول الله (ص). و شهورها اثنا عشر شهرا. فهو أميرالمومنين وإلي، و إلي ابني جعفر و ابنه موسي، و ابنه علي، و ابنه محمد، و ابنه علي، و إلي ابنه الحسن، و إلي ابنه محمد الهادي المهدي، إثنا عشر إماما حجج الله في خلقه، و أمناؤه علي وحيه و علمه.

و الأربعه الحرم الذين هم الدين القيم، أربعه منهم يخرجون باسم واحد: علي أميرالمومنين و أبي علي بن الحسين و علي بن موسي و علي بن محمد. فالإقرار بهؤلاء هو الدين القيم. و لا تظلموا فيهن أنفسكم: أي قولوا بهم جميعاً تهتدوا» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 176

تذكر: در اين روايت «ماه» (: شهر) هاي دوازده گانه ظاهر آن همان ماههاي سال است اما باطن آن دوازده امام (ع) هستند.

اين مطلب مي تواند با نوعي الغاء خصوصيت و اخذ قاعده كليد و تطبيق بر مصاديق جديد (بطن به معناي خاص) سازگار آيد.

6. روش تفسير به رأي

مفهوم شناسي:

رأي: اصل اين واژه به معناي نظر كردن به هر وسيله اي است، اعم از نظر كردن با چشم يا قلب يا به وسيله ي شهود

روحاني يا به وسيله ي قوه ي خيال. «1»

و واژه ي «رأي» به معناي عقيده اي است كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 177

و برخي مفسّران برآنند كه واژه ي «رأي» در كتاب و سنّت به معناي

درك عقلاني به كار نرفته است. «1»

پس مي توان گفت كه واژه ي «رأي» به معناي عقيده، ديدگاه و سليقه ي شخصي است كه براساس گمان شكل گرفته است.

باء:

واژه ي «باء» در «تفسير به رأي» ممكن است به يكي از سه معنا باشد:

الف) باء سببيّت، يعني: هركس قرآن را به وسيله و به سبب رأي خود تفسيركند، جايگاهي از آتش دارد (يعني ممكن است انگيزه و سبب اصلي تفسير آيه، همان رأي و نظر شخصي او باشد، در برابر كسي كه سبب و انگيزه ي اصلي او از تفسير، رأي او نيست بلكه او به دنبال حقايق قرآن است و اگر رأي شخصي او مطابق يا مخالف تفسير باشد برايش فرقي نمي كند).

ب) باء استعانت، يعني: هركس قرآن را با كمك راي خود تفسير كند جايگاهي از آتش دارد. (در برابر كساني كه قرآن را با كمك قراين عقلي و نقلي تفسير مي كنند.)

ج: باء زايده، يعني: هركس به جاي تفسير قرآن رأي خود را بگويد. و رأي شخصي او مصداق تفسير شود. (دربرابر كسي كه تفسير حقيقي قرآن را مي گويد نه رأي خود را به جاي تفسير)

البتّه معناي اوّل و دوم با روآيات تفسير به رأي سازگار است و معناي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 178

دوّم (استعانت) اظهر است. «1»

در مباحث آينده در تحليل روايات تفسير به رأي، اين معاني با توجّه به روايات بررسي خواهد شد.

پيشينه ي تاريخي تفسير به رأي

زمان دقيق پيدايش روش تفسير به راي روشن نيست، اما برخي از روايات در مورد مذمّت تفسير به راي از پيامبر (ص) حكايت شده است، «2» از ظاهر اين گونه احاديث مي توان استفاده كرد كه روش تفسير به رأي از زمان پيامبر (ص) شروع شده بود و از اين رو ايشان از اين روش ياد كرده و انجام دهندگان آن را سرزنش نموده است، و لحن روايات آن نيست كه در آينده چنين چيزي اتفاق خواهد افتاد و الآن پيامبر (ص) پيش گويي مي كند.

بعد از پيامبر (ص) در زمان ائمه (ع) نيز، اين مسأله مطرح بوده است، از اين رو تعدادي از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأي از آنان صادر شده است. «3» و حتّي حكايت شده كه امام علي (ع) برخي افراد را مخاطب قرار داده و از تفسير به رأي نهي كرده است. «4»

البتّه برخي از اين احاديث ناظر به افرادي است كه مكتبي دربرابر اهل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 179

بيت (ع) در تفسير قرآن گشوده بوده اند. «1»

در عصرهاي بعدي نيز تفسير به رأي در برخي از كتاب هاي تفسير راه يافت و گاهي فرقه ها

و مفسّران همديگر را متّهم به تفسير به رأي مي كردند. براي مثال برخي نويسندگان فخر رازي صاحب تفسير كبير و اخوان الصفا و برخي صوفيه و نيز گاهي اشاعره و معتزله را متهم به تفسير به رأي كرده اند چرا كه آيات قرآن را مطابق با عقايد خويش تأويل و تفسير كرده اند. «2»

و در عصر حاضر اين روش تفسيري اوج گرفت، و برخي افراد منافق صفت نيز با ظهور مكاتب الحادي تلاش كردند كه با استفاده از آيات قرآن و تفسير به رأي آن ها جوانان مسلمان را جذب خويش سازند و مقاصد الحادي خود را بپوشانند. «3» كه شهيد مطهري اين روش را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مي خواند. «4»

دلايل ممنوعيت تفسير به رأي:

مهم ترين دلايل مخالفت با تفسير به رأي عبارتند از:

يك: آيات قرآن

در اين مورد به آيات متعددي استدلال شده است كه مهم ترين آنها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 180

عبارتند از. «1»

قال اللَّه تعالي: «قُلْ إنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالبَغْيَ بِغَيْرِ الحَقِّ وَأنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ» «2» «بگو: پروردگارم، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است، و گناه و ستم به ناحق را؛ و اين كه چيزي را كه خدا دليلي براي آن فرو نفرستاده، شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبي نسبت دهيد كه نمي دانيد».

ونيز مي فرمايد: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ».

«3»

«و از آنچه بدان آگاهي نداري، پيروي مكن».

توضيح: كساني كه به اين آيات استدلال كرده اند مي گويند:

أولًا تفسير به رأي سخني غير علمي است كه به خدا نسبت داده مي شود. چون كسي كه تفسير به رأي مي كند يقين ندارد كه به واقع مي رسد، و حدّاكثر آن است كه گمان مي كند.

ثانياً نسبت دادن سخن غير علمي به خدا حرام است، چراكه در آيات قرآن از آن نهي شده است. همان طور كه در دو آيه ي مذكور هم آمده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 181

پس تفسير به رأي حرام است. «1»- «2»

دو: روايات ممنوعيت تفسير به رأي:

در اين مورد روايات متعددي در منابع حديثي شيعه و سنّي آمده است كه مي توان آن ها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف) رواياتي كه فقط تفسير به رأي را محكوم و مذمّت مي كند و مجازات هاي آن را بر مي شمارد:

1. عن النبي (ص): «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار». «3»

«هر كس قرآن را به رأي خويش تفسير كند، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهد كرد».

2. عن النبي (ص): «من قال في القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار». «4»

«هركس به رأي خود درقرآن سخن گويد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهدكرد».

تذكر: دراين روايت مطلق «قول» و سخن به رأي درباره ي قرآن، سرزنش شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 12، ص: 182

3. عن الصادق (ع): «من فسّر برأيه آيه من كتاب اللَّه فقد كفر». «1» «هركس آيه اي از كتاب خدا (قرآن) را تفسير به رأي كند به يقين كافر شده است».

4. في عيون اخبار الرضا (ع) للصدوق عن ابن المتوكّل (محمد بن موسي بن المتوكل) عن علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن الريان بن الصلت عن علي بن موسي الرضا (ع) عن أبيه عن آبائه عن امير المومنين (ع) قال: «قال رسول اللَّه (ص) قال اللَّه جلّ جلاله ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي.»» «پيامبر (ص) از خداي متعال حكايت مي كند كه: هركس كلام مرا تفسير به رأي كند، به من ايمان ندارد».

تذكر: اين روايت سند آن صحيح و معتبر است. «3»

ب) رواياتي كه تفسير به رأي را نوعي سخن نا آگاهانه ودروغ به شمار مي آورد:

1. عن النبي (ص): «من فسّر القرآن برأيه فقد افتري علي اللَّه الكذب». «4»

«هركس قرآن را تفسير به رأي كند به يقين برخدا دروغ بسته است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 183

2. عن النبي (ص): «من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من

النار». «1» «هر كس در مورد قرآن چيزي بدون آگاهي بگويد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم خواهد كرد».

تذكر: مقصود اين گونه احاديث آن است كه تفسير به رأي بدان معناست كه چيزي بدون علم در تفسير قرآن گفته شود. و نسبت دادن سخني بدون آگاهي به خدا دروغ بستن و تهمت زدن براوست.

3. عن

امير المومنين (ع): «قال لمدّعي التناقض في القرآن): «ايّاك أن تفسّر القرآن برأيك حتّي تفقهه عن العلما، فانّه ربّ تنزيل يشبه بكلام البشر وهو كلام اللَّه وتأويله لا يشبه كلام البشر». «2» «مراقب باش كه قرآن را با رأي خودت تفسير نكني (و صبركن) تا اين كه آن را از دانشمندان بگيري، چراكه چه بسيار (آيات) نازل شده اي كه مشابه سخنان انسآن هاست ولي آن كلام خداست و تاويل آن مشابه سخنان بشر نيست».

ج) رواياتي كه تفسير به رأي را از جهت گمراهي محكوم مي سازد:

عن الباقر (ع): «وَيْحَكْ يا قتاده ان كنت انّما فسّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت واهلكت». «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 184

« (امام باقر (ع) به قتاده كه مفسّر بصره بود) فرمود: واي بر تو اي قتاده، اگر قرآن را از پيش خود تفسير كني، به يقين هلاك مي شوي و

ديگران را نيز به هلاكت خواهي كشاند».

تذكر: هلاكت در اين احاديث به معناي گرفتاري در آتش آخرت نيست بلكه به معناي هلاكت دنيوي يعني گمراهي نيز هست، چرا كه شنونده ي تفسير را نيز اهل هلاكت معرفي مي كند.

پس اين گونه احاديث، تفسير به رأي را كه بدون استفاده از قراين نقلي (احاديث معصومين (ع)) انجام گرفته است، موجب گمراهي خود مفسّر و ديگران و به هلاكت افتادن هر دو معرّفي مي كند و از اين رو آن را محكوم مي كند.

د) احاديثي كه تفسير به رأي را هر چند كه نتيجه ي آن صحيح باشد، محكوم مي كند.

1.

عن الصادق (ع): «من فسّر القرآن برأيه، ان اصاب لم يُوجَر و ان اخطأ فهو أبعد من السماء». «1» «كسي كه قرآن را تفسير به رأي كند، اگر (به واقع) برسد، پاداشي داده نمي شود، و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بيش از فاصله آسمان (از همديگر) دورشده است».

2. عن النبي (ص): «من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطأ». «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 185

«هر كس در مورد قرآن به رأي خود سخن گويد و (به واقع) برسد، يقيناً خطا كرده است».

بررسي احاديث

احاديث مذمّت تفسير به رأي از دو جهت قابل بررسي است:

اوّل: از جهت سند

بسياري از اين احاديث ضعيف، يا مرسل هستند و در ميان احاديث شيعه حديث 4/ الف صحيح السند بود و در احاديث اهل سنّت حديث 2/ الف را حسن دانسته اند.

ولي از آن جا كه اين روايات در منابع حديثي شيعه و سنّي زياد هستند، برخي از بزرگان «1» و صاحب نظران «2» درمورد آن ها ادعاي تواتر كرده اند، كه ظاهراً مقصود تواتر معنوي است.

اما به هر حال با توجّه به كثرت روايات و وجود روايات معتبر در بين آن ها از بحث سندي بي نياز هستيم.

دوم: از جهت متن

از مجموع احاديث نكات زير به دست مي آيد:

1. تفسير به رأي، گناه كبيره است چرا كه وعده ي آتش بر آن داده شده است. از اين رو خطر بزرگي به شمار مي آيد.

2. تفسير به رأي يك «روش خطا» در تفسيراست و محكوميت آن

از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 186

آن جهت نيست كه نتيجه ي آن غلط است، چرا كه گاهي ممكن است نتيجه ي تفسير به رأي صحيح باشد اما باز هم در احاديث (رديف د) مذموم و خطا شمرده شده است.

به عبارت ديگر: خود روش تفسير موضوعيت دارد. و اگر روشي غلط باشد (هرچند كه گاهي به نتيجه درست برسد بازهم) محكوم است. «1»

چون كه در صورت صحيح بودن نتايج هم، مفسّر مطلبي را به خدا نسبت داده كه هيچ گونه حجّتي براي آن نداشته است و از اين رو باز هم خطا كرده است. (مفاد احاديث رديف ب و د).

البتّه اين يك مطلب عقلايي است، براي مثال: اگر كسي به دروغ ادّعاي پزشك بودن كند، سپس اقدام به مداواي مردم نمايد و اتفاقاً كسي را از مرگ نجات دهد، باز هم عقلا او را سرزنش مي كنند و برطبق قوانين عقلايي بشري كه در دنيا رايج است پاداش به اوداده نمي شود بلكه به جريمه يا زندان محكوم مي شود، چرا كه روش او غلط است و معمولًا به خطا مي رود (هر چند كه اتفاقاً يك مورد صحيح باشد و به واقع برسد).

تذكر: از آنجا كه احاديث تفسيري مهدويت از اهل بيت پيامبر (ص) صادر شده است و پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در روايات متعدد روش تفسير به رأي را ممنوع اعلام كرده اند. بنابراين در روايات تفسيري مهدويت از روش تفسير به رأي استفاده نشده است و در نتيجه استفاده از اين

روش در احاديث تفسيري مهدويت براي مفسران و محدثان ممنوع است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 187

جمع بندي و نتيجه گيري:

بنابر آنچه بيان شد در احاديث تفسيري مهدويت از روش هاي

تفسيري قرآن به قرآن- روائي، علمي، اشاري، عقلي و اجتهادي استفاده شده و از روش تفسير به رأي استفاده نشده است. البته نمونه هاي اينگونه روايات زياد بود كه ما به ذكر نمونه ها اكتفا كرديم و در مقالات بعدي ابعاد ديگر آنها را بررسي مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 189

فهرست منابع (دوجلد 11و12)

1. معارف مهدوي، گردآوري: مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، ناشر: دبيرخانه دائمي اجلاس حضرت مهدي (ع)، قم، چاپ اول، بهار، 1385.

2. اديان و مهدويت، محمد بهشتي، انتشارات امير، تهران 1344 ه-. ش (چاپ دوم).

3. خورشيد مغرب، محمدرضا حكيمي، نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1360 ه-. ش.

4. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت)، تهران، 139.

5. مهدي تجسم اميد و نجات، عزيزالله حيدري، انتشارات مسجد مقدس جمكران، قم، 1380.

6. خدمات متقابل اسلامي و ايران، داوود الهامي، مكتب الاسلام، بي جا، 1373.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 190

7. گات ها، ابراهيم پورداود، انجمن زرتشتيان ايران، بمبئي، 1938.

8. مجله موعود، ش 17، مقاله هزاره گرايي در مسيحيت، حسين توفيقي، مؤسسه فرهنگي موعود.

9. نرم افزار رايحه

عشق، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج) فارس، بخش مقالات، مقاله اتفاق مذاهب در موضوع موعود.

10. مجله هفت آسمان، ش 12 و 13 مقاله گونه شناسي موعود در اديان مختلف.

11. آرشيو دفتر تبليغات حوزه علميه قم، بخش بانك اطلاعات.

12. كتابنامه حضرت مهدي (ع)، علي اكبر مهدي پور، ناشر: مؤلف، قم، 1375.

13. مرجع مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، مؤلف، تهران، 1382.

14. مهدويت از ديدگاه دين پژوهان غربي، سيد رضي موسوي گيلاني، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج)، قم، 1385، چاپ اول.

15. مؤسسه فرهنگي انتظار نور moC. eejnoM

16. تفسير قرآن مهر (سوره توبه)، محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران قرآني، انتشارات پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن، 1385 ش، قم.

17. بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 191

18. بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي،

(مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

19. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه قم، دوم، 1395 قمري.

20. مستطرفات السرائر، ابن ادريس حلي، ابوعبدالله محمد بن احمد بن ادريس عجلي حلي، موسسه انتظارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، دوم، 1411 قمري.

21. دستغيب، شهيد عبد الحسين، 1361 ش، گناهان كبيره، كانون ابلاغ انديشه هاي اسلامي، بي جا، دو جلدي.

22. دلائل الامامه، ابن جرير طبري آملي مازندراني، ابوجعفر محمد بن جرير، دارالذخائر للمطبوعات، قم، كتاب حاضر از نسخه نشر حيدريه نجف به سال 1383 قمري است.

23. الارشاد في معرفه حجج الله

علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، دوم، 1413 ه. ق.

24. عيون اخبار الرضا، صدوق (محمد بن علي ابن بابويه)، قم، مشهدي، 1363 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 192

25. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبائي، تهران،

دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، چاپ سوم.

26. معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خوئي.

27. الصوارم المهرقه في نقد الصواعق المحرقه، شوشتري، قاضي نور الله، انتشارت چاپخانه نهضت، تهران، بي نو، 1376 قمري.

28. البيان في تفسير القرآن، خوئي، آيه الله سيد ابو القاسم، المطبعه العلميه، قم، 1394 ق.

29. الاحتجاج، طبرسي، احمد بن علي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

30. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد (ص)، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، دوم، 1404 قمري.

31. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبدالله، دارالكتب الاسلاميه، دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

32. طوسي، خواجه نصير الدين و علامه حلّي، 1407 ق، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، قم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 193

33. المفردات في غريب القرآن، الراغب الاصفهاني، تهران، المكتبه المرتضويه، 1332 ش، 554 ص.

34. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ق، ده جلدي.

35. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

36. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، آيه الله ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج)، 1373 ش.

37. نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه حويزي

عروسي، قم، المطبعه العلميه، الطبعه الثانيه، 1383 ق، پنج جلدي.

39. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت داراحياء الثراث العربي، الطبعه الخامسه، 1386 ق

40. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

41. ري شهري، محمد محمدي، 1367، ميزان الحكمه، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، ده جلد.

42. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبه العصريه، بيروت، 1425 ق

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 12، ص: 194

43. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، 1411 ق، دار الكتب العلميه، بيروت، 32 جلد.

44. الدرّ المنثور في تفسير الماتور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

45. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

46. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي (صاحب مجمع البيان)، ابوعلي فضل بن حسن انتشارات دارلكتب الاسلاميه، قم، سوم، بي تا.

47. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

48. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبه النينوي الحديثه، تهران، بي نو، بي تا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109