مناقب اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه اهل سنت - امام هادی (ع)

مشخصات کتاب

سرشناسه : هاشمی سیدمحمدطاهر، 1292 - 1370.

عنوان و نام پدیدآور : مناقب اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه اهل سنت تالیف محمدطاهر هاشمی شافعی به اهتمام و با مقدمه سیدناصر حسینی میبدی

مشخصات نشر : مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1378.

مشخصات ظاهری : چهل و پنج ، 462 ص : عکس

شابک : 15000ریال 964-444-218-0 ؛ 71000ریال چاپ سوم 978-964-444-486-9 :

یادداشت : پشت جلد به انگلیسی M.T.Hashemi Shafee. The hogiography of Holy prophet's family frome the view -point of the sunni sect.

یادداشت : چاپ دوم 1381.

یادداشت : چاپ سوم: 1389.

یادداشت : کتابنامه ص. [457] - 462؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : چهارده معصوم -- مدایح و مناقب

موضوع : چهارده معصوم -- احادیث اهل سنت

موضوع : خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

شناسه افزوده : حسینی میبدی، سیدناصر

شناسه افزوده : حسینی مرعشی میبدی سید ناصر، 1337 - ، گردآورنده، مقدمه نویس

شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره : BP36/ه24م 8 1378

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 78-21864

فضایل و مناقب حضرت امام علی الهادی العسکری

از صواعق شیخ ابن حجر: او را عسکری می گویند زیرا به صورت تبعید و اجبارش از مدینه به سامرا آوردند و در آنجا سکونت دادند، و سامرا را عسکر می گفتند و بنابراین به عسکری شهرت یافت. [1] . آن حضرت در علم و سخاء و سایر صفات رفیعه و سجایای عالیه وارث والد ماجد خود بود، و از اینجاست که اعرابی از اعراب کوفه پیش آن حضرت آمد و گفت: من از متمسکین به ولاء جد توام و دینی بر من سوار شده که بس سنگینی می کند و از حمل آن عاجزم و جز تو به کسی برای تأدیه ی آن

امید ندارم، فرمود مبلغ چند است؟ گفت: ده هزار درهم. فرمود دلخوش دار به اداء آن انشاء الله تعالی. آنگاه امام علی الهادی سلام الله تعالی علیه ورقه یی برای اعرابی مرقوم فرمود که این مبلغ به وی بدهکار است و او را فرمود: در مجلس عام نزد من [ صفحه 246] بیا و مبلغ طلب خود را با غلظت و شدت از من مطالعه کن. آن مرد چنین کرد امام هادی سلام الله علیه از وی سه روز مهلت خواست. این خبر به متوکل رسید آن حضرت را سی هزار درهم بفرستاد چون دراهم برسید امام همه آن را به اعراب بخشید، او عرض کرد: یا ابن رسول الله ده هزار درهم قرض مرا اداء می کند. امام چیزی از سی هزار درهم از وی کم نفرمود. اعرابی سی هزار درهم را برداشت و رفت و می گفت: الله اعلم حیث یجعل رسالاته. [2] در قضیه ی درندگان درست آن است که متوکل امام هادی علیه السلام را بدان بیازمود و سباع در مقابل آن حضرت خضوع کردند و بر گردش بر زمین خشوع افتادند. [3] . وفات امام هادی علیه السلام در سامرا بود در جمادی الاخر سال دو صد و پنجاه و چهار از هجرت و در خانه ی خود دفن گردید و چهل سال از سن مبارکش می گذشت. متوکل او را در سال دویست و سی و سه از مدینه به سامرا آورد و تا پایان حیاة همان جا بود. [4] اولاد آن حضرت چهار کس بودند از آن ذکور و اناث. [5] صواعق شیخ ابن حجر ص 126 / 127 نقل از شواهد النبوه ی مولانا عبدالرحمن جامی:

علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر رضی الله عنهم، وی امام دهم است [ صفحه 247] کنیت وی ابوالحسن است، و وی را ابوالحسن ثالث گفتندی، و لقب وی هادی و به عسکری مشهور است [6] ، مادر وی ام ولد بوده سمانه نام. و قیل ان امه ام الفضل بنت المأمون. [7] ولادت وی در مدینه بوده سیزدهم ماه رجب سنه اربع عشر و مأتین و وفات وی در زمان منتصر بود در سر من رأی از نواحی بغداد در روز دوشنبه از اواخر ماه جمادی الاخر از سنه ی اربع و خمسین و مأتین و قبر وی هم در سرای وی است که در سر من رأی داشت. [8] و قیل ان مشهد علی الهادی بقم و لیس بصحیح و انما الصحیح ان مشهد فاطمة بنت موسی بن جعفر بن محمد رضی الله عنهم ببلدة قم، نقل عن الرضا علی بن موسی رضی الله عنهما انه قال من زارها دخل الجنة [9] . در مناقب هادی آمده که روزی به یکی از دههای نواحی سر من رأی رفته بود اعرابی وی را طلب کرد گفتند که به فلان ده رفته است، در عقب وی رفت، چون به وی رسید از اعرابی پرسید که: به چه حاجت آمده یی؟ گفت: من ازآنانم که بولای جد تو علی بن ابی طالب تمسک نموده اند، مرا دین عظیم که از ادای آن عاجزم بار آمده است. و غیر از تو هیچ کس نمی دانم که آن را از گردن من بردارد وی را فرمود که خاطر خویش خوش دار، و وی را فرود آورد چون بامداد کرد اعرابی را گفت

با تو سخنی خواهم گفت می باید که درآن مخالفت من نکنی، اعرابی گفت نکنم [ صفحه 248] هادی به دست مبارک خود خطی نوشت مضمون آن که اعرابی را مبلغ کذا که عبارت از دین وی بود در ذمه ی وی دین است و فرمود که خط را بستان چون من بسر من رأی مراجعت کنم پیش من آی و چون در میان جماعتی نشسته باشم طلب دین خود کن و با من سخن درشت گوی. البته می باید که در این امر مخالفت نکنی. اعرابی گفت نکنم و خط را گرفت، چون هادی رضی الله عنه بسر من رأی باز آمد و جمعی کثیر از اصحاب خلیفه و غیرهم پیش او حاضر آمده بودند آن اعرابی حاضر شد و خط را بیرون آورد و چنانچه هادی رضی الله عنه وصیت کرده بود مطالبه نمود، و هادی نرم نرم سخن می گفت و اعتذار می نمود و وعده ی ادای آن می کرد. خبر آن به متوکل رسید فرمود که سی هزار درم پیش وی برند، چون پیش وی آوردند نگاه داشت تا آن اعرابی آمد، فرمود که این بگیر و دین خود را ادا کن و آنچه زیادت آید بر عیال خود نفقه کن و ما را معذور دار. اعرابی گفت: یا ابن رسول الله، والله که آنچه من امید می داشتم از ثلث آنچه دادی کمتر بود. لکن: الله اعلم حیث یجعل رسالاته. [10] . و از آن جمله آن است که: متوکل بیمار شد و جرحی بیرون آورد که اطبأ از علاج آن عاجز آمدند و مشرف بر موت شد، و مادر متوکل نذر کرد که اگر متوکل شفا

یابد مال بسیار از خاصه ی خود به هادی رضی الله عنه فرستد. روزی فتح خاقان که از مقربان درگاه متوکل بود گفت کسی پیش هادی می باید فرستاد شاید که وی چیزی داند که این را نفع رساند، کسی پیش وی فرستادند، هادی رضی الله عنه [ صفحه 249] فرمود که فلان چیزی را بر آنجا نهید که نفع خواهد رسید به اذن الله تعالی. چون آن خبر به مجلس متوکل آوردند بعضی از حاضران استهزاء کردند و بخندیدند. فتح بن خاقان گفت: تجربه کردن زیان نمی دارد، و از آن چیز را حاضر کردند و بر جرح وی نهادند منفجر شد و آنچه در آن بود بیرون آمد، خبر شفای متوکل به مادرش بردند ده هزار دینار در صره کرد و مهر خود را بر آن نهاد و به هادی رضی الله عنه فرستاد و متوکل تمام شفا یافت. چون از این واقعه روزی چند برآمد کسی سعایت کرد و با متوکل گفت که در خانه ی هادی مال بسیار و سلاح بی شمار است. متوکل سعید حاجب را گفت: می باید نیمه شب به خانه ی وی درآیی آنچه از اموال و سلاح بیابی بگیری و آنرا بیاری، سعید حاجب گفته است که نردبان با خود همراه بردم نیمه شب به بام وی بالا رفتم و به دریچه سرای وی فرود آمدم تاریک بود ندانستم که کجا می باید رفت ناگاه از درون سرای آواز هادی رضی الله عنه برآمد که ای سعید به جای خود باش تا شمعی بیاورند چندان برنیامد که شمع آوردند، فرود آمدم و پیش وی رفتم و وی را یافتم جامه ی پشمین در برو کلاه

پشمین بر سر و سجاده ی از حصیر زیر پای و متوجه قبله نشسته بود، فرمود که خانه های ما پیش تست درآی. به خانه ها درآمدم از آنچه گفته بودند هیچ نیافتم غیر از آن صره که مادر متوکل به وی فرستاد و همچنان سر به مهر بود، و کیسه ی دیگر با آن و آن نیز سر به مهر بود، بعد از آن هادی رضی الله عنه فرمود که این مصلی نیز پیش تست ببین، آن را بالا داشتم وزیر آن شمشیری بود در غلاف همه را گرفتم و پیش متوکل بردم، چون متوکل آن صره را به مهر مادر خود دید از کیفیت آن استفسار کرد، گفتند که آن را در وقت [ صفحه 250] مرض تو نذر وی کرده بود، متوکل فرمود که یک صره ی دیگر به آن ضم کردند و کیسه و شمشیر را به وی باز فرستاد. سعید حاجب گفته است که آنها را پیش وی بردم، شرمنده گفتم یا سیدی بسیار بر من دشوار بود که بی اذن به سرای تو در آمدم ولکن مامور بودم که [11] : و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. [12] . و از آن جمله آن است که: چون متوکل وی را از مدینه به عراق طلبید بسرمن رأی رسید وی را در منزلی فرود آوردند که آن را خان الصعا لیک می گفتند و جای ناخوش بود، یکی از محبان وی که وی را صالح بن سعید نام بود بروی درآمد و گفت یا ابن رسول الله جعلت فداک، این جماعت در همه ی امور اخفاء نور ثومی خواهند که ترا در این منزل پر وحشت

فرود آورده اند. فرمود که ای این سعید تو هنوز در این مقامی. پس به دست مبارک خود اشارت کرد، دیدم که به غایت باغهای خرم و جویهای روان در قصرهای فیها خیرات حسان و ولدان کأنهم اللوءلوء المکنون ظاهر شد. حیرت بر من غالب شد، فرمود که ای ابن سعید ما هر جا که هستیم این با ماست. ما در خان الصعا لیک نیستیم. [13] . و از آن جمله آن است که: شخصی گفته است مرا فرزندی در راه بود از وی استدعای دعا کردم که آن فرزند پسر باشد فرمود که: چون متولد شود وی را محمد نام کن چون متولد شد پسر بود وی را محمد نام کردم. [14] . [ صفحه 251] و از آن جمله آن است که: دیگری گفته است که مرا فرزندی در راه بود از وی التماس آن کردم که دعا کند تا پسر باشد، فرمود که بسیار دختر از پسر بهتر باشد، چون متولد شد دختر بود. [15] . و از آن جمله آن است که شخصی از قاضی کوفه پیش وی شکایت کرد که مرا ایذای بسیار می رساند، فرمود که دو مه دیگر صبر کن، چون از آن سخن دو ماه برآمد قاضی را عزل کردند. [16] . و از آن جمله آن است که: متوکل را خانه ی بود در وی مرغان بسیار که هرکس بدانجا درآمدی از اختلاف آوازهای ایشان نه سخن کسی توانستی شنید و نه کسی سخن وی، هر وقت که هادی رضی الله عنه به آن خانه درآمدی مرغان خاموش گشتندی، و چون بیرون آمدی آغاز آواز کردندی. [17] . و

از آن جمله آن است که: مشعبدی از هند پیش متوکل آمده بود و شعبده های غریب می نمود. روزی متوکل وی را گفت اگر شعبده ی پیش آری که دعای علی بن محمد را خجل سازی ترا هزار دینار بدهم، مشعبد گفت نانی چند تنک تنک بر مائده نهید و مرا به پهلوی وی بنشانید، چنان کردند هادی رضی الله عنه دست دراز کرد تا نانی بردارد آن مشعبد عملی کرد که آن از پیش دست او بپرید، سه بار این عمل کرد مجلسیان بخندیدند. در مجلس مصوره ی بود بر آن [ صفحه 252] صورت شیری کشیده، هادی رضی الله عنه اشارت کرد که به آن صورت که بگیر این را آن صورت شیری شد و برجست و مشعبد را فرو برد، و باز به مصوره آمد، هرچند متوکل درخواست که مشعبد را بازگرداند قبول نکرد و فرمود که والله بعد از این هرگز وی را نبینید و دشمنان خدای بر دوستان وی مسلط نگردند، پس از مجلس بیرون آمد، و مشعبد را بعد از آن هیچ کس ندید. [18] . و از آن جمله آن است که روزی در ولیمه ی اولاد خلفا بودند و جمعی کثیر به تعظیم و توقیر نشسته بودند، و در آن مجلس جوانی بود بی ادب که حق تعظیم وی به جا نمی آورد و سخن می گفت و می خندید، هادی رضی الله عنه روی بوی کرد و گفت: یا هذا تضحک بملأ فیک و تذهل عن ذکر الله و انت بعد ثلاث من اهل القبور. آن جوان از آن بی ادبیها باز ایستاد، اما چون طعام خوردند و بیرون آمدند روز دیگر بیمار شد و

روز سیم وفات یافت. [19] . و از آن جمله آن اس که روز دیگر در ولیمه ی یکی از اهل سامره بود بی ادبی در مجلس سخنان بیهوده می گفت و حق تعظیم وی رعایت نمی کرد، فرمود این شخص از این طعام نخواهد خورد و از خانه خبری خواهد آمد که زندگانی را بر وی تلخ گرداند. چون طعام حاضر آوردند و آن شخص دست بشست و خواست که ازآن طعام تناول کند غلام وی گریان و فریاد کنان از در درآمد که مادر تو از [ صفحه 253] بام افتاده است و بر شرف موت است زودتر خود را به آنجا رسان باشد که وی را زنده دریابی، آن شخص طعام ناخورده برخاست و برفت. [20] . نقل از کتاب نورالابصار: ذکر مناقب سیدنا علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم و سلام الله تعالی علیهم. ابن الخشاب در کتاب موالید اهل بیت گوید [21] : امام ابوالحسن علی الهادی سلام الله تعالی علیه در مدینه به دنیا آمد برابر رجب سال دویست و چهارده از هجرت. مادرش ام ولد بود او را سمانه ی مغربیه می گفتند، و جز این را نیز گفته اند. کنیه ی آن حضرت ابوالحسن، و القابش: هادی، متوکل، ناصح، نقی، مرتضی، فقیه، امین و طیب. و بیشتر به هادی شهرت داشت. یاران خویش را از تلقیبش به متوکل نهی می فرمود که خلیفه ی وقت را لقب این بود. اسمراللون بود، و شاعرانش عوفی و دیلمی، و دربانش عثمان بن سعید، و نقش خاتمش: «الله ربی

و هو عصمتی من خلقه» و معاصرینش از خلفا: واثق و آنگاه متوکل و منتصر و مستعین. [22] . [ صفحه 254] از کرامات آن حضرت، از اسباطی مروی است که گفت: از عراق برفتم و در مدینه ی شریفه به حضور حضرت امام علی الهادی سلام الله تعالی علیه نایل گشتم، مرا فرمود: ترا از واثق چه خبر؟ گفتم او را در کمال عافیت به جا گذاشتم، و من از نزدیکترین کسانم به وی، و از نزد وی می آیم او را در نهایت صحت تودیع کرده ام. فرمود: مردم گویند که وی مرده است. چون فرمود مردم گویند که وی مرده است دانستم منظور خودشان می باشد. لمحه یی خاموش ماند، و آنگاه فرمود: ابن الزیات چه می کند؟ گفتم خلق با اویند و امر امر اوست. فرمود: این کار به روی شآمت داشت. سپس فرمود: ناچار مقدرات و احکام حق سبحانه و تعالی می باید جریان خود را طی کند. این جیران، واثق بمرد، و جعفر متوکل به خلافت نشست. و ابن الزیات کشته شد. گفتم: کی؟ فرمود: شش روز بعد از خروج شما. چند روز نبرد که قاصد متوکل به مدینه رسید. و چنان بود که امام فرمود. [23] . سبب تبعید امام ابوالحسن علی الهادی سلام الله تعالی علیه از مدینه طیبه به سامراء آن بود که عبدالله بن محمد نایب حرب و صلاة خلیفه در مدینه نزد متوکل از آن حضرت سعایت نمود. و در صدد اذیت و آزارش بود. خبر سعایت وی به امام هادی علیه السلام رسید و در [ صفحه 255] این باره نامه به متوکل نوشت و از سوء قصد عبدالله بن محمد

نسبت به خود شکوه کرد، متوکل جوابی خوش برای آن حضرت مرقوم داشت. و از آن حضرت عذر خواست و سخن نرم گفت و دعوتش کرد که به حضور وی تشریف ببرد و در قول و فعل حیله ها بکار برد، چون نامه ی وی به امام هادی علیه السلام رسید بلافاصله جهاز رحیل بست و به سوی بغداد به راه افتاد. و یحیی بن هرثمة بن اعین مولای امیرالمؤمنین که به انتضار نتیجه نامه ی مزورانه ی متوکل نشسته بود با امام به راه افتاد و جمعی سپاهی با وی بود، و گرد امام هادی را گرفتند تا به سامرا رسید و در خانی به نام خان الصعالیک نزول فرمود، و در آنجا بود تا آنکه متوکل خانه یی نیکو برایش تخصیص نمود و بدانجا تشریف برد، و در آنجا به ظاهر هر حال مکرماً معظماً مبجلا می زیست و متوکل در باطن امر مشغول غائله سازی علیه آن حضرت بود و خدا نمی خواست. [24] . وفات آن حضرت پنج روز مانده به آخر جمادی الاخر سال دویست و پنجاه و چهار، و اولادش عبارت بودند از محمد، حسن، جعفر، و عایشه. نورالابصار ص 165 / 166.

پاورقی

[1] وفیات الاعیان 3 / 272. الفصول المهمة ص 277. الصواعق المحرقة ص 206.

[2] کشف الغمة 3 / 230. سبائک الذهب ص 77. ینابیع المودة ص 365. الفصول المهمة ص 278.

[3] شواهد النبوة ص 112. ینابیع المودة ص 143.

[4] المعارف ص 393. تاریخ الخلفاء ص 333.

[5] تاریخ الیعقوبی 2 / 503. الصواعق المحرقة ص 206. الاتحاف ص 178. ینابیع المودة ص 386.

[6] تاریخ بغداد 12 / 56. تذکرة الخواص ص 322. وفیات الاعیان

3 / 272. الفصول المهمة ص 277.

[7] تذکرة الخواص ص 322. کشف الغمة 3 / 230. الفصول المهمة ص 227.

[8] تذکرة الخواص ص 323. الفصول المهمة ص 227. کفایة الطالب 236. وفیات الاعیان 3 / 372.

[9] شواهد النبوة ص 112. [

[10] الفصول المهمة ص 278. شواهد النبوة ص 193. نورالابصار ص 335.

[11] الارشاد، ص 329. الفصول المهمة ص 281 و 282. شواهد النبوة ص 193 و 194.

[12] سورة الشعراء، آیه 227.

[13] شواهد النبوة ص 194.

[14] شواهد النبوة ص 194.

[15] شواهد النبوة ص 194.

[16] شواهد النبوة ص 194.

[17] شواهد النبوة ص 194.

[18] شواهد النبوة ص 195.

[19] شواهد النبوة ص 195.

[20] شواهد النبوة ص 195.

[21] موالید الائمة، لابن خشاب ص 132.

[22] نورالابصار ص 334.

[23] الارشاد ص 329. روضة الواعظین ص 244. تذکرة الخواص ص 374. نورالابصار ص 335. وسیلة النجاة ص 405.

[24] روضة الواعظین ص 244. نورالابصار ص 336.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109