حجت محوري در نگاه امام هادي (ع)

مشخصات کتاب

نویسنده : جواد محدثي

ناشر : کوثر : تابستان 1386، شماره 70

موضوع : امام هادی (ع)

یادداشت : مقاله

حجت شناسي

حجت بالغه از آن خداوند است. خداوند با اعطاي عقل و بعثت انبيا و فرستادن كتاب هاي آسماني و تعيين وصي براي انبيا، حجت را بر مردم تمام كرده است و با همين حجّت ها با بندگان احتجاج و به حساب آنان رسيدگي مي كند. به فرموده امام صادق(ع): «اِنَّ الله احتجَّ عَلي النّاس بِما آتاهم و عَرَّفَهُم». [1] . از اين روي، شناخت حجّت براي بندگان لازم و يك تكليف به شمار مي رود. خدا هم بندگان را بر اساس معرفت و خرد آنان مورد مؤاخذه قرار مي دهد و هر كه حجت هاي الهي را نشناسد يا عملش طبق حجت نباشد، در مؤاخذه و محاسبه در مي ماند و از عهده پاسخگويي بر نمي آيد و اينكه در دعاها از خداوند حجت شناسي را مي طلبيم، براي همين است كه با معرفت حجّت، زندگي ها و اعمال ما بر اساس حجت باشد: «اللهم عرّفني حجتك...» [2] و بدون آن، پيمودن راه است، بدون همراهي با خضر راهنما! امامان معصوم، حجت هاي الهي اند. اگر رسول خدا(ص) براي تداوم هدايت امت پس از خويش، دو يادگار ارزشمند به ميراث و وديعت نهاده است، يكي قرآن و ديگري عترت، براي همين است كه مردم بدون حجت نباشند و در تشخيص راه و شناخت وظيفه و عمل بر طبق رضاي خالق، در پي حجت روند؛ چون زندگي بي حجت به گمراهي كشيده مي شود و عمل بدون حجت مقبول نيست. [3] از اين رو، تمسّك به ثقلين و تعهّد نسبت به پيام قرآن و فرمان امام، ضامن مصون بودن از گمراهي است، آن گونه

كه حضرت رسول در حديث ثقلين فرموده است. [4] .

همسويي با حجت الهي

گام دوم پس از شناخت حجت، كوشش براي انطباق افكار و عقايد، سلوك و رفتار، مواضع و جهت گيري ها و عمل به احكام شرع، با رهنمود ها و اوامر و نواهي حجت خداست و تنها در اين صورت است كه ذمّه انسان مكلّف بري مي شود و در مقام احتجاج الهي در روز داوري، مسلمان متعهد داراي دليل محكمه پسند و حجت مقبول خواهد بود؛ چون عمل بر طبق حجت كرده است. خاندان عصمت و طهارت و ائمه اطهار، حجت هاي الهي اند. در اذان هايمان هم شهادت مي دهيم كه اميرمؤمنان و ائمه معصومين «حجج الله» هستند. اگر به حجيت آنان باور داريم، بايد در عمل آن را اثبات كنيم، معتقدات و معارفمان را از آنان بگيريم، در فقه و عمل ديني به نظر آنان عمل كنيم و در قيام و قعود و جنگ و صلح و تولاّ و تبرّا مواضعمان با مواضع و سيره آنان منطبق باشد، نه تندتر و نه كندتر، بلكه همراه و همگام. اين كه در وصف ويژگي ائمه آمد، است:«المتقدّمُ لهم مارِقٌ، و المتأخّر عنهم زاهِقٌ و اَللازم لَهُم لاحِقٌ»، [5] بيانگر ضرورت همسويي و همراهي و همگامي با اين حجج الهي است. كسي كه از آنان جلو بيفتد، از دين بيرون مي رود. كسي كه از آنان عقب بماند، به گمراهي كشيده مي شود. كسي كه ملازم و همراه و پاي به پاي آنان باشد و ره بسپارد، به مقصد مي رسد. آنان امام و جلودارند و بايد همپاي آنان رفت. شيعيان آگاه، از زمان حضرت امير(ع) تا عصر حجت ثاني عشر، پيوسته مراقب بودند تا گامي از

امامانشان عقب نمانند و جلو نيفتند و در هر مسئله نظر آنان را بشناسند و منطبق با ديدگاه آنان عمل كنند. انبوهي از روايات كه متضمّن مكاتبات راويان شيعيان با امامان و درخواست راي و نظر و استفسار از تكليف و وظيفه اي است كه آنان بيان مي كنند، در همين جهت بوده است. رهنمود خود ائمّه نيز همين بوده و روايات فراواني كه در مورد جايگاه حجت هاي الهي و ضرورت شناخت حجّت و تبعيت از حجّت و خالي نبودن زمين از حجّت و... نقل شده است، خط شيعه را در لزوم همسويي با حجت معصوم الهي ترسيم مي كند و يك بخش مهّم از كتاب شريف اصول كافي «كتاب الحجة» است كه اين روايات را گرد آورده است و از عميق ترين مباحث كلامي درباره امامت سرشار است.

عرضه خود بر حجت خدا

وقتي چيزي از سوي خدا و دين، معيار و شاخص شد، مسلمان بايد براي موزون ساختن خويش، به «ميزان» مراجعه كند و خود را با معيار هاي حق بسنجد و به هر اندازه كه منطبق با آن بود، خود را در «صراط» ببيند و هر چه از خط ميزان و معيار فاصله داشت، خود را در «بيراهه» ببيند و بكوشد تا در اسرع وقت به «راه» برسد. ميزان و فارق بين حق و باطل، آنان اند و پيشواياني اند كه اقتداي به آنان ضرورت دارد. اين مضمون كلام نبوي است كه فرمود: «اهلُ بيتي يفَرِّقونَ بين الحقِّ و الباطلِ و هُم الأئمة الّذين يقتَدي بهم» [6] ، و اين همان مفهوم ميزان بودن امام معصوم است. همچنان كه قرآن معيار است و براي تشخيص درستي يا نادرستي احاديث منقول از اهل بيت،

بايد آن ها را به كتاب خدا عرضه كرد و هر چه موافق قرآن بود، پذيرفت و آنچه با قرآن مخالف بود، كنار گذاشت، در تشخيص صلاح و فساد و درست و نادرست حرف ها و نظر هاي ديگران نيز بايد آن را به سخنان قطعي الصّدور معصومين عرضه كرد تا ميزان حق و ناحق آن روشن گردد. اينكه از اميرمؤمنان هم كه در زيارت نامه ها با عنوان «ميزان الاعمال» ياد شده، اشاره به اين جهت است، و در تفسير آيه ي فرستادن آهن و ميزان كه در سوره «حديد» آمده، ميزان به امام و حجّت تفسير شده است.

عبدالعظيم حسني و عرضه عقايد

از هوشمندي هاي حضرت عبدالعظيم حسني، اين بود كه در آن شرايط كه به لحاظ خفقان سياسي، امكان ارتباط با ائمه و سيراب شدن از زلال معارفشان دشوار، و بازار عقايد و نحله ها و گرايش ها و تفسير و تأويل هاي مختلف از قرآن و دين و اعتقادات نيز گرم بود، در فرصتي مناسب كه به محضر امام هادي(ع) رسيد، عقايد خود را بر آن حضرت عرضه داشت و از آن حضرت بر درستي معتقداتش تاييديه گرفت. اين براي همه درس بزرگ است تا معارف دين را از بستر هاي مناسب و كانال هاي مطمئن و اشخاص مورد اطمينان و سالم فرا بگيرند، تا هم به بيراهه و ضلالت نيفتند، هم در افكار و عقايد شان حجت داشته باشند. عبدالعظيم حسني در آن ديدار، از محضر امام اجازه خواست كه عقايد خود را بيان كند، تا اگر جايي به خطا مي رود، امام تصحيح كند. با اينكه حضرت عبدالعظيم، خود از بزرگان شيعه و راويان و عالمان اهل بيت بود، امّا با اين عمل درسي به

ما داد كه هر كس در هر رتبه و موقعيتي باشد، نبايد مغرور گردد و پيوسته بايد خود را با ميزان، موزون كند و تابع حجت باشد. عبدالعظيم شروع كرد به برشمردن اعتقاداتش در مورد يكتايي خدا، بي مثل و مانندي پروردگار، حدّ فاصله بين تعطيل و تشبيه، جسم و جوهر و عرض نبودن خدا، رسالت و نبوت حضرت محمد(ص)، خاتميت او، امامت اميرالمؤمنين و امامان ديگر تا امام هادي. آن گاه امام هادي در تكميل اظهارات او فرمود: پس از من فرزندم حسن، و پس از وي امام مهدي كه مردم خودش را نمي بينند و بردن نام او روا نيست، روزي ظهور مي كند و جهاني را پر از عدل و داد مي كند.... سپس عبدالعظيم ادامه داد كه: به حق بودن معراج، سؤال در قبر، بهشت و جهنم، صراط و ميزان و حتميت قيامت و حضر معتقدم. پس از ولايت، نماز و روزه و زكات و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر را به عنوان واجبات الهي مي دانم و قبول دارم.... آن گاه امام، پس از شنيدن يكايك اين عقايد، فرمود: «يا اباالقاسم! هذا والله دينُ اللهِ الذّي ارتضاهُ لِعبادِهِ، فَاثبُت عليه، ثَبَّتكَ الله بِالقول ِ الثّابتِ في الحَياةِ الدّنيا وَ في الاخرة [7] ؛ اي اباالقاسم! به خدا سوگند، اين همان دين و آييني است كه خداوند براي بندگانش پسنديده است. پس بر همين عقايد ثابت و استوار بمان. خداوند تو را در زندگي دنيا و آخرت، ثابت قدم و استوار بدارد». اين كه ائمه معصومين محور و مدار و مرجع و معيار دين راستين و جلوه روشن حق اند، به

تعابير مختلف بيان شده است. امام هادي(ع) در سخني فرموده است: «نحن الكلماتُ الّتيلا تَنفَذُ [8] ؛ ماييم آن كه كلمات پايان ناپذير الهي»، و امام عسكري(ع) نيز فرموده است: «نَحن كهفٌ لِمَن اِلتَجاءِ إلينا و نورٌ لَمِن اِستضاءَ بنا و عِصمَةٌ لَمِن اِعتَصَم بنا... [9] ؛ هركس به ما پناه آورد، ما براي او پناهيم، هر كس در پي فروغ گرفتن از ما باشد، ما براي او نور و روشنايي هستيم، هر كس به سبب ما در پي مصونيت و معصوميت از خطا و بيراهه باشد، ما براي او عصمت و نگه دارنده ايم».

حجت شدن عبدالعظيم

اين يك قاعده است كه وقتي چيزي با «ميزان» موزون شد، خود آن هم تبديل به «ميزان» مي شود. مثل اينكه خدا فرمان مي دهد از رسول اطاعت كنيد. پس اگر كسي از رسول خدا تبعيت كند: «مَن يطع الرّسولَ فَقد اَطاعَ اللهَ» [10] ، از خدا پيروي كرده است. وقتي هم خداوند، خشم و رضاي كسي را خشم و رضاي خود مي داند، هم دليل عصمت اوست، هم حجت، و معيار بودنش را مي رساند. در بحث عرضه خود بر حجت معصوم الهي و مورد تأييد قرارگرفتن از سوي او نيز، اين انطباق با حجت، سبب مي شود كه خود اين شخص هم براي ديگران تبديل به شاخص و معيار حجّت مي شود و خط درست براي ديگران ترسيم كند. حضرت عبدالعظيم، پس از ديدار با امام هادي(ع) و عرضه عقايد خويش بر آن حضرت و سخنان امام كه فرمود: «آنچه گفتي همه حق و درست است و بر همين عقايد استوار بمان»، به ايران آمد و وارد «ري» شد. ابتدا ناشناس بود و مردم او

را نمي شناختند. كم كم به شخصيت او پي بردند و از محضرش استفاده مي كردند. در همان دوران، ابوحمّاد رازي كه از شيعيان معروف ري بود، با رنج بسيار راه طولاني ري تا عراق را پيمود و در سامرّا به محضر امام هادي(ع) رسيد تا سؤالات ديني و شرعي خود را از آن امام بپرسد. هنگام خداحافظي، امام به ابوحمّاد فرمود: اي ابوحمّاد! هر گاه در منطقه خودتان مسئله اي برايت مشكل شد، از عبدالعظيم حسني بپرس و از من هم به او سلام برسان. [11] . عبدالعظيم حسني از كجا به اين مكانت عظيم و موقعيت علمي رسيد كه امام، او را تأييد مي كند و مردم را به او ارجاع مي دهد و حرف او را حرف خودش مي داند؟ جز به خاطر اينكه قبلاً خودش را بر امام عرضه داشته و امام، صلاحيت اعتقادي و سلامت فكري و ديني او را تأييد كرده است؟ پس هر كه با حجت خدا منطبق باشد، خودش براي ديگران حجّت مي شود. (هر كه با گل ها نشيند، رنگ و بوي گل پذيرد). اين كه فقهاي دين و آشنايان به مباني فكري و كلمات نوراني ائمّه معصومين در عصر غيبت امام زمان، حجّت بر مردم مي شوند و كلام و فتوايشان «حكم خدا» تلقّي مي شود، براي آن است كه آنان از خودشان سخن نمي گويند، بلكه آنچه به عنوان دين، از قرآن و عترت مي فهمند همان را مي گويند و ذهن و دلشان را براي شناخت «حكم الله» از هر شائبه و گرايش و پيشداوري خالي و خالص مي كنند و همه تلاش خود را براي «استنباط حكم شرعي» به كار مي گيرند و از تقوا برخوردارند و خالي

از هوي و هوس اند، و اينها سبب مي شود كه در عصر غيبت، ملاذ و پناه مردم، و محور و معيار دين، و ميزان حلال و حرام شرعي مي گردند. چون در پي كشف حجّت اند، فتواي آنان هم بر مقلّدين حجّت مي شود. در حديث معروف حضرت مهدي(عج) چنين آمده است: «امّا الحوادث الواقعة فارجِعُوا فيها الي رُواة حديثنا، فاِّنهم حُجَّتي عَليكم و أنا حجّة اللهِ [12] ؛ در رخدادها و حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ چرا كه آنان حجّت من بر شمايند و من حجت خدايم». همين حديث و نظاير آن، مبناي ضرورت تقليد از فقها در مسائل شرعي است؛ چون نظر اجتهادي و استنباط فقهاي دين و آنچه به صورت «فتوا» ابراز مي كنند، براي مردمي كه در عصر غيبت، دسترسي به امام معصوم ندارند، «حجت شرعي» است و تكليفشان عمل بر طبق آن است، تا برائت ذمّه حاصل كنند.

امام هادي و عثمان بن سعيد

عثمان بن سعيد عمري، از اصحاب امام هادي و امام عسكري(ع) بود كه در زمان غيبت صغرا نيز نماينده خاص امام زمان(عج) و يكي از سفراي اربعه بود. او به مقامي از حجّيت و اعتبار رسيده بود كه حرف او حرف ائمّه بود و نقل ها و روايت هايش معتبر به شمار مي رفت. اين اندازه وثاقت را در سايه تبعيت محض از امام معصوم و حجّت الهي يافته بود. روزي اسحاق بن سعد قمي به محضر امام هادي(ع) شرفياب شد. از آن حضرت پرسيد: من گاهي هستم، گاهي نيستم و هميشه دسترسي به شما ندارم. سخن چه كسي را بپذيرم و دستور چه كسي را اطاعت كنم؟ امام هادي(ع) با اشاره به عثمان بن

سعيد فرمود: «هذا ابوعمرو، الِثّقةُ الأمين، ما قالَهُ لَكُم فعنّي يقولهُ و ما ادّاهُ إليكم فعنّي يؤديه [13] ؛ اين ابوعمرو (عثمان بن سعيد عمري) است، مورد اطمينان و امين است. آنچه به شما بگويد، از جانب من مي گويد و آنچه به شما مي رساند، از جانب من مي رساند». اسحاق بن سعيد، همين سؤال را پس از شهادت امام هادي، از امام حسن عسكري پرسيد. آن حضرت هم سخناني شبيه سخن پدر بزرگوارش فرمود: ابوعمرو، مورد وثوق و امين است، هم مورد اطمينان امام پيشين، هم مورد وثوق من در حال حياتم و پس از وفاتم. هر چه به شما مي گويد، از جانب من مي گويد و هر چه به شما مي رساند، از سوي من مي رساند. [14] . روايتي ديگر، احمد بن اسحاق مي گويد: از امام هادي(ع) پرسيدم: با كه معامله كنم؟ احكام دينم را از كه بياموزيم؟ سخن چه كسي را بپذيرم؟ حضرت هادي(ع) در پاسخ او عثمان بن سعيد را معرفي كرد و فرمود: او مورد اطمينان من است، هر چه به تو بگويد، از طرف من گفته است. از او حرف شنوي و فرمان برداري داشته باش؛ چرا كه او مورد وثوق و اطمينان است. [15] .

امام هادي و يونس بن عبدالرحمان

بعضي از اصحاب ائمّه، چنان فاني در امام و مطيع حجّت خدا و آيينه امام نما بودند كه سخنان و اعمال و نوشته هايشان مورد تأييد كامل امامان بود. همچنان كه امام صادق(ع) بعضي از اصحاب خود را تأييد مطلق مي كرد و مي فرمود كه در مسجد بنشينند و براي مردم فتوا دهند، امام هادي(ع) نيز از اين گونه مواضع داشت. اباجعفر الجعفري مي گويد: نوشته «يومٌ و ليلةٌ» را

كه تدوين يونس بن عبدالرحمان بود، خدمت امام هادي(ع) بردم. امام همه آن را مرور كرد و سپس فرمود: «هذا ديني و دينُ آبائي، وَ هُو الحَقُّ كُلّه [16] ؛ آنچه در اين نوشته است، دين من و پدران من است و همه آن حق و درست است». معيار اينكه كسي اين گونه مورد تأييد امام معصوم قرار مي گيرد و نوشته او صد در صد درست شمرده مي شود، آن است كه او علم و معارف و دين شناسي خود را از مجراي درستي آموخته و با حجت الهي منطبق بوده است، در نتيجه سخن و نوشته و دستور او، كلام امام يا فرمان ولي خدا محسوب مي شود.(شبيه تعبير و تأييدي كه امام راحل درباره آثار شهيد مطهري داشت و همه آنها را مفيد مي دانست). هر كه با حجت خدا هماهنگ و هم خط باشد، او هم حجت و مورد وثوق و اطمينان مي شود، و هر كس گفته ها و نقل ها و ادعا هايش منطبق با امام كه حجت الهي است نباشد، از درجه اعتبار مي افتد. درسي كه از اين نقل ها و مواضع و روش حضرت عبدالعظيم و اطمينان امام به عثمان بن سعيد و يونس بن عبدالرحمان مي آموزيم، آن است كه در همه ابعاد زندگي بكوشيم حجت الهي را بشناسيم، خود را بر او عرضه كنيم، از حجت الهي تبعيت داشته باشيم و معيار در درستي و نادرستي حرف ها و عمل ها را در انطباق آنها با «حجت خدا» قرار دهيم.

پاورقي

[1] ميزان الحكمه، ج2، ص280؛ اصول كافي ج1 ص162.

[2] مفاتيح الجنان، دعا در زمان غيبت.

[3] اصول كافي، ج1، ص183، ح8.

[4] اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي....

(اهل البيت في الكتاب و السنّه، ص115).

[5] مفاتيح الجنان، صلوات شعبانيه (اعمال ماه شعبان).

[6] اثبات الهداة، ج1، ص94.

[7] كمال الدين، ص379؛ وسائل الشيعه، ج1، ص12.

[8] اختصاص شيخ مفيد، ص94.

[9] مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص435.

[10] نساء/80.

[11] معجم الرجال الحديث، ص49.

[12] ميزان الحكمه، ح 3325، به نقل از احتجاج طبرسي.

[13] فرهنگ جامع سخنان امام هادي7، ص302.

[14] همان.

[15] همان، ص304.

[16] همان، ص322، به نقل از اختيار معرفة الرجال.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109