تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان

مشخصات كتاب

سرشناسه : نصيري علي

عنوان و نام پديدآور : قرآن وهنر تفسير موضوعي ويژه جوانان (1)/ علي نصيري.

مشخصات نشر : قم : انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1386.

مشخصات ظاهري : 285 ص.

فروست : تفسير موضوعي ويژه جوانان؛ 1.

شابك : 24000 ريال

وضعيت فهرست نويسي : برون سپاري

يادداشت : كتابنامه: ص. 275-285؛ همچنين به صورت زير نويس.

موضوع : هنر در قرآن

موضوع : زيبايي شناسي در قرآن

رده بندي كنگره : BP103/7 /ن6ق4 1386‮

رده بندي ديويي : 297/487

شماره كتابشناسي ملي : 1287139

جلد 1(قرآن و هنر)

درآمد

قرآن كريم چشمه سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش

را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 14

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي، تاريخي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب هنر پاسخ مي دهد.

مقوله هنر يكي از مسائل چالش برانگيز است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه مثبت قرآن نسبت به آن آگاه شوند، و با چالش ها و اشكالات و پاسخ هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر دوست دانشمند حجت الاسلام والمسلمين دكتر علي نصيري (زيد عزه) عضو هيئت مديره مركز مذكور است كه عمر خود را وقف قرآن كرده و در عرصه ها و ابعاد مختلف آن قلم زده و به تدريس و پژوهش پرداخته است.

اميد است جامعه قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و هنرمندان متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقاي حسن رضا رضائي و نصرالله سليماني تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 25/ 10/ 1385

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 15

ديباچه

«ان الله جميل يحب الجمال» «1»

هنر، رهاورد خلاقيّت و زيبايي است، از اين رو آثار هنري با كارها و دستاوردهاي جاري و متداول بشر متفاوت بوده و با نوعي خلاقيت و ابتكار همراه و از عنصر زيبايي بهره برده اند.

آثار هنري به خاطر خلاقيتي كه به همراه دارند مورد تحسين همگان قرار مي گيرند و به جهت زيبايي كه به تصوير مي كشند شيفتگي آدمي را به همراه مي آورند؛ زيرا خلاقيت از صفات كماليه حضرت حق است؛ «هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ» «2»

كه جلوه اي از آن در انسان به وديعت نهاده شده و زيبايي از صفات جماليه حق است «ان الله جميل» كه با سرشت آدمي آميخته شده است، و انسان در مقابل صفت كماليه سر تعظيم فرود مي آورد و در مقابل فطرت شيفته مي گردد، با اين بيان هنر و آثار هنري بالطبع هماهنگ و هم آوا با نظام تكوين خواهند بود، حال جاي اين پرسش است كه آيا هنر و مقوله هاي هنري در نظام تشريع نيز داراي چنين جايگاه بلندي هستند يا نه؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 16

آيا اديان آسماني بويژه اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين با نگاهي مثبت و همراه با تأييد به هنر نگريسته يا آنكه به مخالفت با آن برخاسته است؟!

زماني اهميت اين پرسش آشكار مي شود كه توجه داشته باشيم هنر و مقوله هاي هنري در طول تاريخ هماره بسان شمشير دو لبه عمل كرده است، گاه به صورت گفتاري شيوا و دلنشين در قالب خطابه پيامبران يا نثري استوار و بس دلچسب بسان متن قرآن و يا شعري نغز و حكيمانه در سخن دين و دينداري درآمده و گاه در

قالب آواي شهوت برانگيز موسيقي يا تصاوير و صحنه هاي بدآموز عرصه نمايش، زمينه ساز انحراف اخلاقي بشريت شده يا در شكل شعر و قصّه براي تثبيت پايه هاي ستم و ستمگران به كار گرفته شده است.

وقتي موضوعي مثل هنر به رغم هماهنگي با روح خلاقيت و فطرت از زمين گسترده اي براي بهره جويي منفي برخوردار باشد از دستگاه حكيمانه شريعت چه انتظاري مي توان داشت؟

آيا شريعت مي تواند به خاطر ويژگي هاي ذاتي مثبت هنر آن را به صورت مطلق و همه جانبه مورد تأييد قرار دهد يا آنكه بايد به خاطر لوازم عارضي و منفي هنر به مخالفت همه جانبه با آن برخيزد؟ يا آن كه بايد راهي ميانه را در پيش گيرد و با تقسيم هنر به هنر مثبت و منفي از هنر مثبت دفاع كند و با هنر منفي مبارزه نمايد؟

آنچه در مباحث اين كتاب دنبال شده، اثبات همين راه سوم و ميانه است، يعني اثبات اين مدعا كه اسلام هماهنگ با اصل اعتدال و نيازهاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 17

فطري، در كنار خط بطلان كشيدن بر آن دسته از مقوله هاي هنري كه در خدمت باطل و باطل كيشان قرار مي گيرند، از هنر مثبت كه در خدمت حق و ارزش هاي انسان قرار دارد حمايت كرده است.

بر اين اساس مباحث كتاب در هفت فصل تنظيم شده است:

* در فصل نخست كلياتي همچون: مفهوم هنر، عوامل رويكرد به جلوه هاي هنري، هنر و زيبايي در كتاب تكوين انعكاس يافته است.

* در فصل دوم درباره نثر قرآن به عنوان برجسته ترين و زيباترين متن مقدس سخن به ميان آمده است.

* در فصل سوم درباره شعر و جايگاه آن

در فرهنگ اسلامي گفتگو شده است.

* فصل چهارم به بررسي هنر قصه و نقش تأثيرگذار آن در ترويج ارزش هاي اخلاقي اختصاص يافته است.

* در فصل پنجم يكي از پرچالش ترين مقوله هاي هنري يعني موسيقي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

* در فصل ششم نظرگاه فقهاء درباره هنر نقاشي و مجسمه سازي انعكاس يافته است.

* در فصل هفتم از هنر نمايش به عنوان رساترين ابزار پيام رساني سخن به ميان آمده است.

لازم به ذكر است كه اين نگاشته گزيده و سامان يافته اي از پايان نامه اين جانب در مقطع كارشناسي ارشد است كه در سال 1377 با عنوان:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 18

«بررسي جايگاه هنر از نگاه قرآن و روايات» در دانشكده الهيات دانشگاه تهران دفاع گرديد.

خواننده اين اثر بدون نياز به مراجعه به كتاب هاي متعدد و تا حدودي بدور از تحير و سرگرداني در مواجه با نظرگاه هاي متعدد و پراكنده، مي تواند با نگرش اسلام در عرصه هاي هنري مختلف آشنا گردد و با افق وسيع تري به كاوش در اين عرصه ها بپردازد.

از خداوند منان به خاطر توفيق انجام اين پژوهش سپاسگزارم و اميدوارم اين نگاشته به نشر و فرهنگ ناب و اصيل اسلامي و دلدادگي ما به آن كمك نمايد.

والله وليّ التوفيق

علي نصيري

10/ 9/ 1385

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 19

فصل اول: شناخت كلياتي پيرامون هنر و زيبايي

مفهوم هنر

اشاره

هنر در لغت به معناي فّن، صنعت، علم، فضل، كياست، فراست، لياقت و كمال آمده است. «1» معادل عربي اين واژه «فنّ» است.

به رغم آنكه مفهوم

اصطلاحي هنر بسان مفهوم علم امري بديهي و شناخته شده براي همگان به نظر مي رسد، اما نگريستن دقيق تر در مفهوم آن نشان مي دهد كه هنر از جمله مفاهيم ظريف و دقيقي است كه ارائه تعريف و تصويري گويا از آن كاري دشوار است.

تعاريف ذيل برخي از ديدگاه هايي است كه پيرامون مفهوم هنر ارائه شده است:

1. هنر كوششي است براي آفرينش صور لذت بخشي كه حسّ تشخيص زيبايي ما را ارضا كند و اين حسّ وقتي راضي مي شود كه ما نوعي وحدت يا هماهنگي حاصل از روابط صوري در مدركات حسّ خود دريافت كرده باشيم. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 22

2. هنر تجلي احساسات نيرومندي است كه انسان آنها را تجربه كرده است، اين تجلي ظاهري به وسيله خطها، رنگ ها، حركات و اشارات، اصوات و كلمات صورت مي پذيرد. «1»

3. كلمه هنر به معناي عام، نتيجه گرفتن از دانايي بوسيله توانايي و عمل است. «2»

4. هنر وسيله اي است براي ثبت و ضبط احساس انساني در قالب مشخص و نيز انتقال آن در خارج از عوامل ذهن و همچنين تفهيم آن احساس به ديگران است. «3»

5. هنر يك فعاليت انساني و عبارت است از اينكه فردي آگاهانه و به ياري علايم مشخصه ظاهري، احساساتي را كه خود تجربه كرده است، به ديگران انتقال دهد، به طوري كه اين احساسات به ايشان سرايت كند و آنها اين احساسات را تجربه كنند و از همان مراحل حسّي كه او گذشته است، بگذرند. «4»

6. هنر

در تجربه انساني، روش خاصي از بيان حقايق زندگي است، (يعني) اگر زبان علمي يا عادي كه ما آن را در زندگي روزمره خود به كار مي گيريم، داراي اين ويژگي است كه بيان مستقيم حقايق مي باشد، زبان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 23

هنر اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، تفاوت اين دو زبان آن است كه زبان نخست بر نقل حقايق به صورت واقعي خود استوار است، در حالي كه زبان هنر بر عنصر تخيّل استوار است.

به عنوان مثال اگر بخواهيم انفاق در راه خدا را بيان كنيم مي گوييم هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند، چند برابر آن پاداش خواهد گرفت، در اين حالت اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي يا علمي مي باشد، اما هنگامي كه همين مفهوم را با آيه كريمه:

«مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ ...؛ «1»

مثال كساني كه اموالشان را در راه خدا مصرف مي كنند، همانند مثال دانه اي است ...»

بيان مي كنيم، اين تعبير يك بيان «هنري» خواهد بود و تفاوت تعبير گذشته با اين تعبير، ايجاد يا افزودن يك رابطه جديد ميان «انفاق» و «دانه گندم» است. «2»

7. هنر آن است كه انسان: انديشه ها و عواطف خويشتن را يا از طريق قلم، قلم مو و «چكش» يا ابزار توليد آواها به صورت «شعر»، «نثر» و «نقاشي» و «تنديس» و «موسيقي» به منصّه ظهور برساند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 24

چنانكه پيداست اين تعاريف از سه زاويه

1. منشأ و خاستگاه ظهور و بروز هنر

2. شيوه و روش انعكاس آثار هنري

3. تجلي و تبلور بيروني آثار هنري

مفهوم هنر را به تصوير كشيده اند.

تعريف اول و پنجم به جهت نخست يعني منشأ ظهور هنر ناظر است، و تعريف چهارم و ششم جهت دوم يعني شيوه و روش انعكاس آثار هنري را مورد توجه قرار داده است، و تعريف دوم، سوم و هفتم براساس جهت سوم يعني تجلّي و تبلور آثار هنري شكل گرفته است، از سوي ديگر برخي از اين تعاريف نظير تعريف چهارم هنر را انعكاس دهنده احساسات انساني دانسته است، اما برخي از تعاريف نظير تعريف هفتم انديشه ها و تفكرات را نيز به احساسات افزوده است، به نظر مي رسد كه به منشأ ظهور و شيوه انعكاس آثار هنري، نمي توان هنر اطلاق كرد، آنچه مفهوم هنر را به دنبال مي آورد تبلور عيني و خارجي اين خاستگاه و شيوه آن است. از سوي ديگر هنر افزون بر تجلّي احساسات، تبلور انديشه ها نيز هست.

با توجه به اين نكات و با نگريستن به اين تعاريف مي توان تعريف ذيل را كه از جامعيت بيشتري برخوردار است، براي هنر ارائه كرد:

«هنر تجلّي و تبلور زيباگونه و عيني احساسات و انديشه هاي دروني آدمي است كه با شيوه ها و ابزار متناسب انجام مي پذيرد.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 25

هنر و زيبايي

صفحاتي كه بر روي آنها حروفي نگاشته شده باشد در گوشه و كنار جهان به وفور يافت مي شود، و بي آنكه نوع نگارش خطوط و كلمات آنها مورد توجه كسي قرار گيرد، تنها به عنوان شيوه اي براي تفهيم و تفاهم بكار مي روند.

اما به راستي چه ويژگي باعث شده كه يك اثر خوشنويسي برجسته، هزاران نفر را مورد توجه قرار داده و هر فرد هنر دوست را ساعت ها به درنگ و توجه به شكل حروف و تركيب آن را مي دارد؟ مقدار چوب يا پارچه اي كه در تابلوهاي نقاشي به كار رفته آنقدر ناچيز است كه قابل اعتنا نيست با اين حال چه عاملي سبب شده كه يك تابلوي نقاشي در مقابل مبالغ گزاف خريد و فروش شده و در موزه ها با تجليل فراوان نگهداري مي شود؟

قطعاً تنها عاملي كه چنين عنايت و توجهي را به اين آثار بخشيده زيبايي افزوني است كه در آنها به تصوير كشيده شده است.

«گاهي زيبايي ها به حدّي در ما تأثير مي كنند كه ما را از خود بيخود نموده يا سائر فعاليتهاي مغزي را لحظاتي و ساعاتي متوقف مي سازند.» «1»

اما براستي زيبايي خود چيست كه تمام آثار هنري ارزش و اعتبار خود را از آن مي گيرند؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 26

شهيد مطهري مي نويسد:

«آيا جمال و زيبايي قابل تعريف است؟ به اصطلاح منطقيون، جنس و فصل زيبايي، كدام است؟ زيبايي از چه مقوله اي است؟

آيا براي زيبايي هم مي توان فورمولي تعيين و ارائه كرد، همان گونه كه در شيمي براي امور مادي، فورمول هايي معين مي كنند يا خير؟.

اينها سؤالاتي است كه هنوز كسي به آنها پاسخ نداده است، به عقيده بعضي اين پرسش ها پاسخ ندارد، به اعتبار اينكه در ميان حقايق عالم عالي ترين حقيقت، حقيقتي است كه سؤال درباره چيستي آن صحيح نيست، لذا زيبايي را نمي توان تعريف كرد.» «1»

برخي ديگر از صاحب نظران نيز بر اين مطلب پاي فشرده اند كه:

«با آنكه زيبا شناسان براي استعمال به موقع و مناسب كلمه زيبايي و تشخيص صحيح آن مساعي فراوان بكار برده اند، هنوز به تعبير و توصيفي كه مورد پذيرش همه آنان واقع شده باشند دست نيافته اند.» «2»

بدين خاطر برخي معتقدند كه صفت زيبايي را تنها همراه با صفات ديگر نظير مطبوع بودن، سودبخشي و ... مي توان دريافت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 27

«دكارت» مي گويد:

«زيبا آن است كه به چشم مطبوع آيد.» «1»

ارسطو معتقد است:

«زيبايي در نظم و عظمت است.» «2»

«كانت» زيبا را چنين توصيف كرده است:

«زيبا آن است كه بدون دخالت مفاهيم كلي مورد پسند عموم واقع شود.» «3»

«پي يرگاستالا» معتقد است:

«زيبايي فقط شعوري است حساس به

نشانه هاي زيبايي و جز نشان توانگري و استغناي طبع خود ما نيست.» «4»

رايج ترين ديدگاهي كه پيرامون معني زيبايي مطرح شده، ديدگاه افلاطون است. افلاطون بر اين باور است كه:

«زيبايي عبارت است از هماهنگي اجزاء با كل.» «5»

فهم مفهوم زيبا آنگاه دشوار مي نمايد كه بدانيم قلمرو آن از امور مادي و محسوس فراتر رفته و امور معنوي و معقول را در برمي گيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 28

زيبايي كه در روايت «ان الله جميل يحب الجمال» «1» به خداوند نسبت داده شده از نمونه هاي زيبايي معنوي است، چنان كه زيبايي مورد نظر متكلمان عدليّه در مبحث حسن عقلي، زيبايي معقول است.

هم چنين مفاهيم اخلاقي را نيز از جمله مصاديق زيبايي هاي معنوي به حساب آورده اند. مثلًا راستي، خود يك زيبايي و كشش خاصي دارد. صبر، استقامت، علوّنفس، سپاسگزاري و عدالت، زيبايي و شكوهي معنوي دارند و هر انساني كه اين صفات در او باشد ديگران به سوي او كشيده مي شوند.

باري:

«زيبايي نمودي است نگارين و شفاف كه بر روي كمال كه عبارت از قرار گرفتن يك موضوع در مجراي بايستگي ها و شايستگي هاي مربوط به خود است، كشيده شده است.» «2»

ديرينه هنر

باستان شناسان بر اين باورند كه نشانه هايي از هنر در دوران قبل از تاريخ يعني دوره پارينه سنگي كه از حدود 40000 سال تا 10000 سال قبل از ميلاد مسيح دوام داشته، يافت شده است.

در اين دوره نقاشي بر سقف و ديوار غار، و نيز كنده كاري روي سنگ با دوده زغال يا سوخته

استخوان مخلوط با پيه جانوران و يا با رنگيزه هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 29

كاني، مانند گل اخرا و خاك سرخ، با نقوشي ساده و انتزاعي «1» صورت مي گرفته است، در دوران «نوسنگي» يعني حدود هشت هزار سال قبل از ميلاد مسيح هنر به رشد خود ادامه داده. «صنعت سفالگري رنگي يا منقوش با دست، شامل كوزه و ظرف و پياله و آبدان، و نيز پيكره هاي كوچك اندام و مهره هاي چهارگوش برجسته كاري با گل صورتگري با خاك رس نرم، نيز معمول شد.» «2»

در عصر «مس و سنگ» معماري شهري، فلز كاري، سفالگري، پيكرتراشي، صنايع نساجي، بوريا بافي و خط صور رواج يافت. «3»

سومريان در انواع هنرهاي اصلي چون معماري و پيكرتراشي و نقش برجسته كاري و نقاشي و هنرهاي فرعي مشتمل برسفالگري، مفرغكاري، عاجكاري، شيشه گري چند رنگ، منبّت كاري روي چوب، زرگري، ترصيع سنگ هاي قيمتي، ريخته گري و بافندگي، مهارت و پيشرفت داشتند. «4»

آشوريان با هنر تكامل يافته خود كه نقش برجسته كاري بود شاهكارهايي همتاي آثار برگزيده هر قوم و دوراني به وجود آوردند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 30

در معماري مصر، از ابتداء ساختن پرستشگاه و كاخ و مقبره، با شكوه و تفصيل بسيار، معمول بود و آثار مكشوف در سقّاره و ابيدوس مؤيد اين معني است. «1»

پيكرتراشي، نقاشي هاي ديواري، سفالگري لعابي، صنعت شيشه براي ساختن ظروف و اشياء تزييني كوچك و ... از ديگر هنرهاي رايج مصريان قديم بود.

در ايران در دوره هخامنشيان هنرهاي فرعي از جهت كمال مهارت فني در نقره سازي، لعابكاري، زرگري، منبت كاري، ريخته گري، مفرغ، بافندگي پارچه و فرش چيزي كم نداشته است به نحوي

كه ساخته هاي دست پيشه وران و هنروران ايراني چون تحفه هاي گرانبها به دورترين نقاط صادر مي شده است. «2»

به همين ترتيب سير تاريخي هنر از مراحل ساده اوليه آن تا عصر تكامل آن را مي توان در ساير ملل دنيا از قبيل: هند، چين، ژاپن، يونان و ... دنبال نمود، نكته مهم ديگري كه در بررسي تاريخ هنر مي بايست بدان تأكيد كرد اين است كه:

«همه هنرها در ابتداي امر مخلوط و از يك ريشه بوجود آمده اند، ولي كم كم از هم جدا شده و هر يك با متد خاص خود تطور مخصوص يافته است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 31

در بررسي تاريخي هنر به سه نكته دست مي يابيم:

1. با توجه به اينكه پارينه سنگي از نگاه باستان شناسان نخستين دوران ظهور انسان بر كره خاكي قلمداد شده و با توجه به حضور مظاهر هنري در اين عصر، مي توان نتيجه گرفت كه هنر همزاد با انسان است و اين امر بر فطري بودن هنر تأكيد دارد.

2. ميل و كشش به مظاهر هنري از امور مشترك ميان تمام ملل بوده و تاريخ كهن هر امتّي گوياي حضور آثار هنري در دورترين زمان شناخته شده در آن ملّت است، اين امر همگاني و نيز جهاني بودن رويكرد به پديده هاي هنري را ثابت مي كند.

3. هنر بسان ساير پديده هاي بشري داراي سير تكاملي از ساده به پيچيده بوده است.

هنر اسلامي

داستان هنر اسلامي با چكاچك شمشير و آواي سم ستوران در بيابان ها و بانگ بلند

پيروزي «الله اكبر» آغاز مي شود. «1»

«كريستين پرايس» معتقد است هنر اسلامي با برخورد با تمدن سائر ملل شكوفا شده است. او مي گويد:

«چيرگي اعراب بر جهان ايشان را با پيشه و هنر آشنا ساخت، بيابان گردان كه پيوسته در چادرهاي پشم بز زيسته بودند ناگهان ديدند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 32

فرمانرواي شهرهاي پهناور گشته اند، پرستش گاه هاي يونانيان و روميان و كاخ هاي ايرانيان و كليساهاي بيزانس را با موزائيك هاي زرين ديدند، گوهرهاي درخشان و فلزكاري و ظروف شيشه اي و سفال هاي نقاشي شده و عاج هاي كنده كاري و ابريشم با نقش هاي جالب بدست ايشان افتاد.» «1»

نويسنده كتاب «خلاصه تاريخ هنر» نيز معتقد است كه شكوفايي هنر اسلامي مرهون فتوحات مسلمانان و آشنايي با فرهنگ و تمدن ملل متمدن بوده است. «2»

«گوستاولوبون» مورخ شهير فرانسوي برخلاف «كريستين پرايس» كه به نوعي سعي دارد تمدن اسلامي را مرهون تمدن غريبان (يونانيان) بداند، پاره اي از اين ديدگاه ها را مخدوش مي داند، او بر اين باور است كه اساساً مشرق زمين داراي فرهنگ و تمدن ريشه اي بوده و اعراب مردماني آشنا به تمدن بوده اند.

او مي گويد:

«هميشه مشرق زمين مركز مرداني دانشمند و بزرگان صنعت و علماي ادب بوده است». «3»

او با استدلال به اين نكته كه:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 33

«اگر زبان و تمدن يك ملتي ناگهان در صفحه

تاريخ خودنمايي كرد، اين خودنمايي ناگهاني نتيجه پرورش يافتن آن در يك دوران بسيار طولاني است.» «1»

بيشتر مورخان را بخاطر اعتقاد به توحّش عرب پيش از اسلام تخطئه كرده است.

به نظر مي رسد عامل اساسي كه در شكوفايي تمدن اعراب و ظهور هنرهاي مختلف در ميان مسلمانان نقش داشته كه كمتر بدان توجه شده، تعاليم حيات بخش قرآن و سنت نبوي بوده است.

تشويق علم و دانش، تمجيد از دانشمندان و هنرمندان كه در سراسر معارف ديني موج مي زند، در رويكرد اعراب تازه مسلمان به دانش و هنر نقش بسزايي داشته است.

ادعايي كه توسط برخي از دانشوران مغرب زمين نيز تأييد شده است، به عنوان نمونه «كارل، جي، دوري» مي نويسد:

«در اسلام هنر و ايمان پيوندي ناگسستني دارند و در چهار چوب قوانين سخت، آزادي بسنده براي هنرمندان به منظور خلق آثار هنري نهاده شده است ... محور هنر اسلامي بر پايه تعاليم پيامبر اسلام حضرت محمد گذاشته شده است، تعليماتي كه معنا را مركز ثقل هنر قرار داده است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 34

نقش هنر در حفظ آثار اسلامي

در بررسي مظاهر هنر و آثار هنري پس از ظهور اسلام و همگام با مسلمانان در سده هاي مختلف، به يك نكته پي مي بريم و آن نقش مهم و تحسين برانگيز هنر در حفظ شعائر اسلامي است.

نقش هنر خطاطي درماندگاري خط قرآن

آن گونه كه تاريخ به ما گزارش كرده است پيامبر اكرم از روز نخست نزول آيات قرآن به كتابت قرآن توجه تام داشته، و عده اي از اصحاب را كه به نام «كاتبان وحي» اشتهار دارند، به اين امر اختصاص داد. «1»

بدين ترتيب هرگاه آيه يا سوره اي فرود مي آمد حتي اگر شب هنگام بود يكي از كاتبان وحي را فراخوانده آيات را بر او املاء مي كرد.

اين تلاش و نيز عنايت مسلمانان به حفظ قرآن به عنوان يكي از وظائف ديني، باعث حفظ و ماندگاري قرآن شده است.

پس از جمع آوري قرآن و يكدست شدن قرائت آن در عهد عثمان تلاش هاي قابل توجهي براي كتابت مجدّد به همراه ضبط رساي واژگان، اعراب آن، و علائم ديگر انجام گرفت. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 35

بعدها با همت خوشنويسان متبحّر، قرآن به نحو صحيح و رسايي نگاشته شد، و اين ميراث چنين زيبا بدست ما رسيد.

اوليّن خوشنويسي كه به نگارش قرآن همت گمارد «خالد بن ابي الهياج» «1» است، پس از او سنت خوشنويسي در سده هاي مختلف با توجه به ضرورت استنساخ قرآن همچنان دنبال شد.

امروزه تقريباً تمام قرآن هاي موجود در كشورهاي اسلامي به جاي استفاده از حروف چيني فلزي يا كامپيوتري، با

دستان پرتوان خوشنويسان و از رهگذر هنر خطاطي تهيه و عرضه مي گردد، بنابراين خوشنويسي قرآن افزون بر حفظ و انتشار قرآن از پراكندگي قرائت آن جلوگيري نمود و رغبت مسلمانان را به تلاوت قرآن فزوني بخشيد.

هنر معماري و نقش آن در حفظ آثار اسلامي

چنان كه از تاريخ پيدايش اديان آسماني پيداست، وجود پايگاهي براي پرستش معبود و ابراز احساسات ديني هماره به عنوان ضرورتي اجتناب ناپذير قلمداد شده است.

وجود مسجد براي مسلمانان، كليسا براي مسيحيان، كنيسه براي يهوديان، معبد براي هندوان و ... نشانگر اين امر است، با عنايت به چنين ضرورتي است كه رسول اكرم (ص) پس از هجرت از مكه و در آغاز ورود به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 36

مدينه اقدام به ساختن مسجد قبا كرد «1» و پس از ورود به مدينه اقدام اساسي را ساختن مسجد قرار داد. «2»

بدين ترتيب اولين گام فرهنگي موثر توسط مسلمانان پس از فتح شهرهاي مختلف ساختن مسجد بوده است، عنايت به مراقد اولياء دين كه به عنوان گرامي داشت و حفظ خاطره بر سرمزار ايشان ساخته شد، همگي حكايت از ارتباط تنگاتنگ بين فرهنگ ديني و اين آثار دارد، چنانكه قرآن كريم از ساختن مسجد بر روي غار اصحاب كهف ياد كرده است. «3»

بناهايي كه به عناوين مختلف در شهرهاي اسلامي ساخته شد و به نوبه خود در حفظ ميراث فرهنگ اسلامي نقش مهمي را ايفا كرد همه مرهون هنر معماري، كاشي كاري، گچكاري و ... است.

نويسنده كتاب «خلاصه تاريخ هنر» مي نويسد:

«در آغاز تكوين جامعه اسلامي، نمازخانه عبارت بود از محوطه ساده اي محصور در ديوارهايي از بافته بوريا ... ليكن چندان مدتي از رواج اسلام نگذشت كه تزئينات گوناگون اسلامي

تعيين و در مواضع خود جايگزين شدند، و به طرزي نسبتاً ثابت در هر اقليم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 37

و دياري از آن عالم گسترده كه ايمان وحدت بخش اسلام را پذيرفته بودند، به روش خود ادامه دادند.» «1»

همان گونه كه اين نويسنده آورده است:

«در صدر اسلام مساجد نقشه هاي ساده اي داشتند ولي در طول زمان با طرح هاي گوناگون و تزيينات مختلف، نقشه ها پيچيده شدند ... معماران دوره اسلامي مسجد را به شيوه هاي گوناگون مي آراستند ... براي مثال در عهد سلجوقيان آجركاري، در عهد ايلخانيان گچ بري و در عهد تيموريان و صفويان كاشيكاري رواج بيشتري داشته است.» «2»

مسجد «اورفا» در عراق، مسجد بزرگ «دهلي» مسجد «ابن طولون» در مصر، «جامع الجرائر»، «اياصوفيا» در تركيه، مقبره پيامبر اكرم (ص) در مدينه، مراقد امامان اهل بيت (عليهم السلام) كه نمودهاي هنري در جاي جاي آن موج مي زند، همه از نقش هنر در حفظ اين ميراث حكايت دارد.

جلوه هاي هنر و زيبايي در كتاب تكون

اشاره

به استناد آيه شريفه: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» «2» همه هستي زيبا آفريده شده است، اين زيبايي در آيات ديگر به تفصيل تبيين شده كه به اجمال به بررسي آنها مي پردازيم.

1. زيبايي تصويرگري آدمي

قرآن كريم در آيات مختلف مراحل آفرينش انسان از نطفه تا دميدن روح و ... را يادآور شده است، «3» در بين اين مراحل به دو مرحله توجه بيشتر شده و ضمن توصيف آن مراحل به حسن و زيبايي، خداوند مورد ستايش قرار گرفته است، مرحله نخست مرحله تصويرگري جسم آدمي است كه پس از گذر از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم انجام مي پذيرد، در اين مرحله كه استخوان بندي تمام شده و پيكره آدمي قوام يافته، تصويرگري جسم آدمي پايان مي پذيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 42

از آيه شريفه:

«هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ؛ «1»

او كسي است كه شما را در رحم ها آنچنان كه مي خواهد صورت گري مي كند.»

بدست مي آيد كه مراد از تصويرگري در اينجا، شكل و صورتي است كه ويژه هر فرد آدمي بوده و او را از ديگري جدا مي سازد.

و از آيه شريفه:

«وَصَوَّرَكُمْ

فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ؛ «2»

و شما را صورتگري كرد و صورت هاي شما را نيكو گردانيد.»

بدست مي آيد كه اين صورتگري به نحوي زيبا و نيكو انجام گرفته است.

مرحله دوم دميدن روح است كه قرآن از آن به آفرينش ديگر در كنار آفرينش مراحل تكّون جسم آدمي ياد كرده است.

آنجا كه مي فرمايد:

«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ «3»

سپس آن را بصورت آفرينش ديگري پديد آورديم؛ و خجسته باد خدا، كه بهترين آفرينندگاناست!.»

تعبير به «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» از حسن و زيبايي در مرحله دميدن روح حكايت دارد، با توجه به كمال زيبايي آفرينش جسم و روح انسان، خداوند مجموعه آفرينش انسان را زيبا مي داند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 43

2. زيبايي آسمان ها

پهنه آسمان با داشتن رنگي نيلگون و حضور منظم و چشم نواز هزاران ستاره همواره شگفتي آدمي را برانگيخته است. در گذشته هاي دور بسياري از متفكران با استفاده از ابزاري ساده به كاوش در اسرار آسمان پرداخته، فريفتگي خود را از نگريستن به آسمان بدين طريق بازگو مي نمودند، آسمان امروزه نيز با وجود تلسكوپ هاي غول پيكر كه ستارگان را تا ميليون ها سال نوري رصد مي كنند، متفكران را متوجه خود ساخته است.

«از اولين روزهاي زندگي انسان بر روي زمين، آسمان بالاي سرش، بيش از هر چيز نظر او را به خود جلب مي نمود، چه به لحاظ تغييرات و دگرگوني هاي محسوس در محيط زندگي اش از قبيل تاريكي و روشنايي رعد و برق و

بارش و امثال آن كه منشأ آن را در آسمان مي جست و چه به خاطر زيبايي شگرف و بهت انگيز مجموعه ستارگان درخشان در دامن يكرنگ شب هاي صاف كه حس كنجكاوي او را به شدت برانگيخته است». «1»

قرآن كريم به زيبايي آسمان ها و زيور كردن آن به ستارگان تأكيد كرده است، آنجا كه آورده است:

«إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ؛ «2»

درحقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيّارات آراستيم.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 44

زيور ساختن آسمان دنيا كه براي انسان ها قابل رؤيت است، نشانگر پاسخ خداوند به فطرت زيباخواهي انسان ها است.

از «كانت» نقل شده كه درخواست نمود بر سنگ قبرش اين جمله را حكّ نمايند:

«از تماشاي دو منظره هرگز سير نشدم آسمان لاجوردين پر ستاره كه تجسمي از بيكرانگي دارد و وجدان آدمي كه شگفتي هايش قابل توصيف نيست».» چه خوش سرود شاعر كه:

مگر مي كرد درويشي نگاهي

درين درياي پر درّالهي

كواكب ديد چون شمع شب افروز

كه شب از نورايشان گشته چون روز

توگويي اختران ايستاده اندي

زبان

با خاكيان بگشاده اندي

كه هان اي خاكيان هشيار باشيد

درين درگه شبي بيدار باشيد

رخ درويش بيدل زين نظاره

ز چشمش درُفشان شد چون ستاره

كه يارب بام زندانت چنين است

كه گويي چون نگارستان چين است

ندانم بام ايوانت چسان است

كه زندان بام همچو بوستان است «2»

3. زيبايي طبيعت

قرآن كريم آنچه را كه بر كره خاكي است مايه زينت و زيبايي آن دانسته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 45

«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَهً لَّهَا؛ «1»

در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم.»

«ما علي الارض» تركيبي است فراگير كه كوه ها، درياها، دشت ها، جنگل ها و ... را در برمي گيرد. وه كه چقدر شگفت است كه خداوند آسمان بالاي سر انسان و زمين زير پاي او را چنين زيبا،

زيور نموده است! آيا اين زينت گري حكايت از پاسخگويي به نياز فطري آدمي به زيبايي و هنر نيست؟

در برخي از روايات آمده كه نگاه كردن به دريا عبادت است، «2» شايد مقصود آن است كه انسان با نگريستن همراه با تفكر به دريا- كه با سينه اي بس فراخ و خزينه اي بس ژرف، هزاران گنج و راز را در خود پنهان كرده و با توجه به زيبايي كه از همگوني رنگ آسمان و لطافت آب، و صحنه پرواز دسته جمعي و منظم پرندگان دريايي ايجاد مي شود- به زيبايي كتاب آفرينش و زيبايي آفريننده آن پي برد كه فرموده اند:

«فكر ساع خير من عباد سن؛ «3»

ساعتي تفكر از عبادت يك سال بهتر است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 46

4. زيبايي گياهان

قرآن كريم گياهان را به سه ويژگي توصيف كرده كه عبارتند از:

الف: موزون بودن: «وَأَنبَتْنَا فِيَها مِن كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ؛ «1»

و از هر چيز متناسبي در آن رويانديم.»

ب: زيبا بودن: «وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ؛ «2»

و از آسمان آبي فرو فرستاديم، و (انواع گياهان) از هر جفت ارجمندي در آن (زمين) رويانديم.»

ج: شادي آفريني: «وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ؛ و براي شما از آسمان، آبي فروفرستاد؛ و بوسيله آن، باغ هايي زيبا رويانديم.» «3»

موزون بودن گياهان نظير همان اعتدال «احسن تقويم» است كه به آدمي نسبت داده شده است، موزون بودن بدين معني است كه صورت بندي هر گياه به

گونه اي است كه جز آن روا نبوده است، زيبايي گياهان كه قرآن با عنوان «كريم» ياد كرده دومين ويژگي هر گياه است.

براستي چه كسي است كه بتواند زيبايي نهفته در يك گل را در قالب واژه به تصوير بكشد؟ و آيا مگر جز اين است كه بيشتر تابلوهاي نقاشي نقاشان جهان كه چشم هزاران بيننده را به خود خيره كرده و اعجاب بشر را برانگيخته، تصويرگر تنها گوشه اي كوچك از طبيعت و گل هاست؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 47

سومين ويژگي گياه شعف و شادماني است كه در آيه سوم با عبارت «ذات بهج» آمده است.

از بهجت آفريني گياهان كه در قرآن بر آن تأكيد شده سه نكته قابل استفاده است:

الف: تأثير پذيري روان آدمي از مظاهر طبيعي و زيبايي هاي آن.

ب: نقش گل ها و گياهان در ايجاد سرور و شادماني روحي براي آدمي.

ج: هم آوايي و موافقت قرآن با اصل سرور و شادماني و ضرورت آن در روان آدمي.

در اين جا مناسب است روايتي از امام باقر را نقل كنيم:

هر كسي كفش زرد رنگ بپوشد مادامي كه كفش به پاي اوست شادماني برسيماي او ظاهر مي گردد چه، خداي عزوجل فرموده است:

«صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ؛ «1»

در حقيقت آن گاوي زرد است كه رنگش يكدست است، كه بينندگان را شاد سازد.»

در اين روايت ضمن تأكيد بر تأثيرگذاري رنگ بر شادي آفريني روان آدمي، توصيه شده است كه مؤمن با گزينش رنگ هاي روح افزا زمينه ساز سرور و شادماني ديگران گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 48

5. زيبايي جانداران

در سوره مباركه نحل چنين مي خوانيم:

«وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ

حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ؛ «1»

و دام ها را براي شما آفريدشان، در حالي كه در آنها، (وسيله) پوششي و سودهاي (ديگر) است؛ و از (گوشت) آنها مي خوريد. و در آنها براي شما زيبايي است، آنگاه كه [آنها را] از چراگاه بر مي گردانيد و هنگامي كه (صبحگاهان) به چراگاه مي فرستيد.»

در اين دو آيه بر دو فائده مهم از حيوانات سواري تأكيد شده است:

الف: فوائد ظاهري و مادي كه همان بكارگيري اين حيوانات براي سواري و باركشي و استفاده از گوشت و پوست آنهاست.

ب: سود باطني و معنوي كه از آن در آيه دوم به «جمال» و زيبايي تعبير شده است.

«تريحون» از ماده «اراحه» به معناي بازگرداندن چهار پايان به هنگام شب از چراگاه هاي طبيعي آنهاست و «تسرحون» از ماده «سرح» به معناي بردن آنها به هنگام بامداد به چراگاه است. «2» صحنه اي كه به هنگام حركت دادن حيوانات اهلي همچون اسب و گوسفند بامدادان و شبانگاهان با وجود ازدحام، نظم و رام بودن، صداي هماهنگ سم آنها، آواز حيوانات و ...

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 49

رخ مي نمايد، به قدري زيبا و تماشايي است كه هر انسان صاحب ذوقي را به وجد واداشته، غرق در تفكر در زيبايي آن مي سازد، اگر زيبايي در آيات ديگر با استفاده از ملازمه بين زيبايي و حسن و زينت و كريم بودن قابل استفاده است در اين آيه شريفه معناي مطابقي آن يعني «جمال» بكار رفته است.

6. زيبايي دريازيان

از شگفتي هاي آب هاي دريا آن است كه در برخي از مناطق، آب هاي شيرين و شور بر روي هم قرار گرفته و بي آنكه بينشان مانع و حاجبي باشد با هم آميخته

نمي شوند و از ميان آنها لؤلؤ و مرجان از زيباترين محصولات دريايي توليد مي گردد.

قرآن كريم در تبيين اين حقيقت علمي آورده است:

«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ؛ دو دريا را درآميخت، در حالي كه روبروي همديگرند، (و) بين آن دو مانعي است تا به يكديگر تجاوز نكنند. پس كداميك از نعمت هاي پروردگارتان را دروغ مي انگاريد؟! از آن دو (دريا) مرواريد و مرجان بيرون مي آيد.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 50

اين دو دريا در سايه آيه شريفه «هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ» «1»

تفسير شده است، «2» آنگاه قرآن از لؤلؤ و مرجان كه از صدف هاي موجود در چنين آب هايي بدست مي آيد، به عنوان زينت و زيور آدمي ياد كرده است؛ آنجا كه فرموده است:

«وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلَيَهً تَلْبَسُونَهَا؛ و زيوري كه آن را مي پوشيد بيرون مي آوريد.» «3»

برشمردن اين دسته از فرآورده هاي دريايي به عنوان زيور آدمي تأكيد بر بهره بري كامل آنها از هنر و زيبايي دارد چه، در غير اين صورت هرگز مورد استفاده انسان به عنوان زيور قرار نمي گرفت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 51

فصل دوم: قرآن شاهكار نثر عربي

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 53

نثر آسماني قرآن

اشاره

بي ترديد قرآن يك اثر هنري بلكه يك شاهكار هنري در طول تاريخ بشري به شمار مي رود، ادعايي كه اثبات آن استدلال چنداني را نمي طلبد، زيرا مهمترين گواه آن هم آورد طلبي قرآن است كه از روز نخست تاكنون با مخاطب ساختن جهانيان از ايشان خواسته، در صورت ترديد در اعجاز قرآن گفتاري همسان با آن را عرضه نمايند.

از طرفي مي دانيم كه سهم عمده اعجاز قرآن بر شيوه بياني آن مبتني است، از اين رو شاهكار هنري بودن قرآن را مي بايست در شيوه بياني آن جستجو كرد. مي دانيم كه قرآن يك اثر منظوم يا ديوان شعر يا كتاب قصه نيست، از ساير مقوله هاي هنري همچون خطابه، نمايش و ... نيز خارج است، پس قرآن را در كدام يك از مقوله هاي هنري مي توان جاي دارد؟

به نظر مي رسد آنچه كه قرآن را به عنوان يك اثر هنري برتر معرفي نموده و آن را در قله اعجاز جاي داده نثر آن است، براين اساس همان گونه كه آثار منثور شناخته شده همچون گلستان سعدي به عنوان آثار هنري معرفي مي شوند، قرآن در مرحله اي فرا زميني به عنوان اثر هنري برتر به شمار خواهد آمد.

در اين فصل به دنبال اثبات دو نكته هستيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 54

1. قرآن به عنوان يك اثر هنري ازتمام ويژگي هاي بياني برتر برخوردار است و حقيقتاً در اين جهت يك شاهكار هنري جهاني است.

2. قرآن با گزينش شيوه بياني «نثر» بر اين هنر مهر تأييد زده است، به عبارت روشن تر قرآن در مقام عمل اين مقوله هنري را به رسميت شناخته

است.

ويژگي هاي نثر برتر

مي دانيم كه هر گفتار و نوشتار در نگاه كلي داراي دو سويه است:

1. سويه دروني كلام يا درون ساخت آن.

2. سويه بروني كلام يا برون ساخت آن.

مقصود از درون ساخت كلام تمام عناصري است كه يك گفتار با صرف نظر از ارتباط آن با مخاطب از آن برخوردار است، به عنوان مثال، واژه ها، تركيب اجزاء كلام، زمان صدور افعال، كوتاهي يا بلندي گفتار، صراحت يا كنايه، تشبيه يا استعاره، سجع يا استرسال و ... مربوط به سويه دروني يا درون ساخت يك گفتار است و هر كدام براساس معيارهاي ارائه شده در ميزان قدرت و برتري درون ساخت قابل ارزيابي است.

سويه بروني يا برون ساخت كلام، به ارتباط يك گفتار با جهان خارج يا مخاطب خود نظر دارد، بر اين اساس اگر استوارترين و زيباترين گفتارها در باب گذشت و عفو براي مخاطبي عرضه شود كه عفو براي او سمّ مهلك است، به خاطر برون ساخت نامناسب از سكّه خواهد افتاد و بسا بخاطر كاستي در ارتباط با مخاطب، استواري دروني و زيبايي دلكش خود را از دست خواهد داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 55

درون ساخت كلام بر دو محور بنيادين استوار است:

1. استواري گفتار كه از آن به وضوح و رسايي تعبير مي شود.

2. زيبايي گفتار كه پس از برخورداري گفتار از وضوح به آن برتري مي بخشد.

بر اين اساس گفتاري كه به نوعي دچار ابهام، و پيچيدگي است، در درون ساخت خود دچار

ضعف عمده است، و اگر پس از برخورداري از وضوح و رسايي از عناصر زيبايي بخش بي بهره باشد به عنوان گفتار عادي و متوسط ارزيابي مي گردد.

از سويه دروني يا درون ساخت كلام به «فصاحت» و از سويه بروني آن يا برون ساخت كلام به «بلاغت» تعبير مي گردد و با توجه به سه ويژگي هر گفتار يعني: ارتباط بيروني، استواري و زيبايي، سه دانش به بحث و بررسي آنها پرداخته است كه عبارتند از: علم معاني، علم بيان و علم بديع، براي روشن شدن مدعا تعريف هر يك از دانش هاي فوق را نقل مي كنيم.

تعريف علم معاني، بيان و بديع

خطيب قزويني با استفاده از گفتار اديب فرزانه «سكاكي» اين تعاريف را براي دانش هاي فوق ذكر كرده است:

1. علم المعاني هو علم يعرف به احوال اللفظ العربي التي بها يطابق مقتضي الحال. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 56

علم معاني دانشي است كه با كمك آن حالات گوناگون واژگان عربي كه به مدد آن مطابقت گفتار با مقتضاي حال بدست مي آيد، بازشناخته مي شود.

براساس مقدمه گفته شده، علم معاني به تبيين سويه بروني يا برون ساخت كلام مي پردازد.

2. علم البيان هو علم يعرف به ايراد المعني الواحد بطرق مختلف في وضوح الدلال عليه. «1»

علم بيان دانشي است كه به مدد آن شيوه هاي گوناگون در رسايي دلالت معنايي براي عرضه معناي واحد شناخته مي گردد.

طبق اين تعريف معناي واحد را با شيوه هاي مختلف مي توان ارائه كرد، با اين ويژگي كه هر شيوه اي در وضوح و رسايي معنايي با شيوه اي ديگر متفاوت است گونه اي كه ممكن است با كمك يك شيوه معنا در اوج رسايي به مخاطب منتقل شود اما با ياري جستن از

شيوه ديگر اين رسايي انتقال، ضعيف باشد. ويژگي رسايي گفتار، همان استواري كلام است كه ما به عنوان يكي از محورهاي بنيادين درون ساخت كلام ياد كرديم.

3. علم البديع هو علم يعرف به وجوه تحسين الكلام بعد رعاي المطابق و وضوح الدلال. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 57

علم بديع دانشي است كه به كمك آن روش هاي زيبايي بخش كلام پس از مراعات مطابقت كلام با مقتضاي حال و رسايي دلالت دانسته مي شود.

همان گونه كه مؤلف اشاره كرده زيبايي بخشي به كلام در مرتبه اي پس از رعايت مقتضاي حال و رسايي دلالت قرار دارد. زيبايي بخشي دومين محور بنيادين درون ساخت كلام است كه به آن تصريح نموده ايم. هر گفتار به استناد برخورداري از عناصر برتر اين سه دانش ارزش گذاري مي گردد، براين اساس درجه قوت و ضعف گفتار به معدلي كه از مجموع سه عنصر گفته شده بدست مي آيد، بستگي دارد. تقسيم گفتار به حدّ اعلي كه مرز اعجاز است و حد اسفل كه فروتر از آن به اصوات حيوانات ملحق مي گردد، با عنايت به معدّل بدست آمده از سه عنصر مذكور انجام گرفته است.

قرآن در اوج فصاحت و بلاغت

قرآن كريم گفتاري است كه از نظر درون ساخت و برون ساخت و برخورداري از سه عنصر گفته شده يعني استواري، زيبايي و مطابقت با مقتضاي حال در عاليترين حد متصور قرار داد، حدّي كه فراتر از آن ممكن نبوده و فرا زميني بودن اين كتاب را به اثبات مي رساند. افزون بر عجز و ناتواني مخالفان قرآن از هم آوردي و ارائه گفتاري همسان حتي به كوتاهي سوره كوثر، كه از روز نخست تحدي تاكنون ادامه دارد، بسياري

از آنان خود به اوج و بلنداي هنر بياني قرآن اعتراف كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 58

سخن «وليد بن مغيره» يكي از ثروتمندان با نفوذ و سخن سنجان برجسته عرب كه پس از شيندن آيات نخستين سوره مباركه «غافر» در اثر زيبايي دلكش آن، بي اختيار از قرآن ستايش كرده است، گواه روشن مدعا است، او در تمجيد از قرآن چنين گفت:

والله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ماهو من كلام الانس ولامن كلام الجن و ان له لحلاو و ان عليه لطلاو و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه ليعلو و ما يعلي عليه. «1»

به خدا سوگند همينك از محمد گفتاري شيندم كه نه از جنس گفتار انسان است و نه از جنس گفتار جن. گفتاري است بس شيرين، با طراوت و زيبايي دلنشين، بسان درختي است كه شاخش پر ميوه و ريشه اش پرآب است، گفتاري كه بر همه كلام ها سرور است و گفتاري بر آن چيره نيست.

تمجيد و اذعان به هنر قرآن اختصاص به مسلمانان يا آگاهان از زبان رساي عربي ندارد، بلكه حتي بيگانگان و ناآشنايان به اين زبان، به طراوت، حلاوت و روح افزا بودن گفتار قرآني تصريح نموده اند.

همگان به جذابيّت قرآن پاي مي فشارند و برخي از آن به ميدان مغناطيسي تعبير مي كنند كه دل انسان را چون براده هاي آهن سخت اسير خود مي سازد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 59

بي ترديد بازگشت همه ويژگي هاي هنر بياني قرآن، به زيبايي آن مي باشد همان كه مهمترين عنصر اثر هنري را تشكيل مي دهد.

«فريدگيوم» مي گويد:

«قرآن آهنگ خاص و زيبايي عجيب و تأثير عميقي دارد، كه گوش انسان را نوازش مي دهد، ... هنگامي كه قرآن خوانده مي شود ما مسيحيان مي بينيم كه اثري جادويي دارد كه توجه شنونده را به سوي جملات عجيب و اندرزهاي عبرت انگيز خود جلب مي كند.» «1»

«ليبون» دانشمند فرانسوي مي گويد:

«در عظمت و جلال قرآن، همين بس كه گذشت چهارده قرن از نزول آن نتوانسته كوچك ترين خللي در آن ايجاد كند، اسلوب بيان و كلمات قرآن چنان تازه و شيرين است كه گويي ديروز پيدا شده است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 60

«سنت هيلر» خاورشناس فرانسوي گويد:

«قرآن را مي بايست شاهكار بي نظير لسان عرب بدانيم، به اتفاق اهل عالم جمال صوري قرآن برابر با عظمت معنوي آن است.» «1»

«لارن كوبولد» انگليسي آورده است:

«براستي قرآن را جمال زيبايي، گيرايي شيرين و نظم صحيح فراگرفته است كه هيچ كتاب ندارد.» «2»

«بانو واگليري» دانشمند ايتاليايي گفته است:

«كتاب آسماني اسلام نمونه اي از اعجاز است، قرآن كتابي است كه نمي توان از آن تقليد كرد نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات عرب بي سابقه است.» «3»

انديشمندان مسلمان در تحليل اعجاز قرآن نظرگاه هاي متفاوتي ارائه كرده اند، برخي اعجاز را تنها در يك يا دو ويژگي دانسته و پاره اي ديگر

همه وجوه ادعا شده را در كنار هم از عناصر اعجاز قرآن معرفي كرده اند.

علامه «سيد هب الدين شهرستاني» اعجاز قرآن را در ده وجه دانسته كه عبارتند از:

1. فصاحت الفاظ.

2. بلاغت.

3. بلنداي معنا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 61

4. اخبار غيبي.

5. قوانين حكيمانه.

6. جاذبه معنوي.

7. عدم رهيافت تناقض گويي.

8. طراوت.

9. رموز شگفت انگيز.

10. قوت براهين. «1»

اعجاز تاريخي، اعجاز موسيقايي، اعجاز عددي، «2» اعجاز علمي، نظم ويژه، «3» صرفه «4» وجوه ديگري است كه از سوي دانشوران مسلمان مطرح شده است.

اگر بخواهيم همه اين نقطه نظرات را در يك نگاه كلي مورد ارزيابي قرار دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه اعجاز قرآن از نظر همگان بر دو محور اساسي استوار است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 62

1. اعجاز ساختاري يا بياني، 2. اعجاز محتوايي يا معناي.

اين تقسيم بندي بدان جهت است كه هر گفتار از لفظ و معنا تشكيل شده است. لفظ قالب و كالبدي است كه معنا بسان يك روح در آن ريخته مي شود، براين اساس از بين وجوه گفته شده درباره اعجاز قرآن، فصاحت، بلاغت، جاذبه گفتاري، طراوت، موسيقي، نظم، اعجاز عددي، مربوط به ساختار و بيان قرآن است، و بلنداي معنا، اخبار غيبي، اعجاز تشريعي (قوانين حكيمانه)، هماهنگي، اعجاز تاريخي، اعجاز علمي و ... مربوط به معنا و محتواي قرآن مي باشد.

تاريخچه نظرگاه دانشمندان مسلمان

پيرامون اعجاز قرآن به خوبي نشان مي دهد كه در سده هاي نخست بيشتر اهتمام آنان به اعجاز بياني قرآن معطوف شده و از اعجاز محتوايي قرآن غفلت كرده اند. علامه طباطبائي (رحمت الله عليه) از اين غفلت گذشتگان گلايه كرده و در بخشي از مباحث خود پيرامون اعجاز قرآن چنين آورده است:

«دانشوران سده هاي نخست از اينكه اعجاز قرآن را منحصر و محدود در بلاغت و فصاحت آن دانسته دچار كوتاهي شدند، توجه تمام به اعجاز بياني و تأليف كتب و نگاشته ها، ايشان را از انديشه پيرامون حقائق و تعمق در معارف قرآن بازداشت.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 63

ويژگي هاي هنر بياني قرآن

اشاره

در اين جا به اختصار به برخي از ويژگي هاي هنر بياني قرآن مي پردازيم:

1. گزينش واژه هاي رسا

در بين زبان هاي شناخته شده دنيا بي گمان زبان عربي در تنوع و تعدّد واژه ها و بازگويي جزئيات معنا كم نظير است. اين مدعا را مي توانيم با مقايسه اي ساده ميان صرف افعال و تفاوت معنايي واژگان در زبان عربي با دو زبان زنده و پوياي جهان يعني انگليسي و فارسي به اثبات برسانيم. به عنوان مثال فعل دانستن در زبان فارسي تنها شش صرف دارد، به عبارت روشنتر اين زبان قادر است در بيان شمار، جنسيت و حضور يا غيبت فاعل تنها شش حالت را به صورت هاي: من دانستم، تو دانستي، اودانست، ما دانستيم، شما دانستيد، ايشان دانستند؛ نشان دهد.

همين فعل در زبان انگليسي به هشت حالت صرف مي گردد، افزايش دو حالت ديگر به آن جهت است كه در اين زبان در سوم شخص مفرد بين مذكر و مونث و نيز بين انسان و شي ء تمايز برقرار شده است.

افزايش شش يا چهار صيغه در زبان عربي در مقايسه با زبان هاي فارسي و انگليسي به معناي قدرت هر چه بيشتر بيانگري اين زبان در انتقال معاني و مقاصد است.

مقايسه بين تنوع واژگان بين سه زبان مذكور نيز همين نتيجه را به اثبات مي رساند، مثلًا براي مفهوم حيوان درنده و سلطان بيشه در زبان فارسي و انگليسي چند واژه محدود وجود دارد همچون شير و (noiL)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 64

اين واژه ها از بيان ويژگي اين حيوان

كه مثلًا نر است يا ماده، پر مو است يا كم مو، چهره در هم مي كشد يا نه، در ميدان نبرد شجاع است يا نه، عاجز است.

در حالي كه در زبان عربي براي هر يك از حالات فوق واژه هاي اسد، غضنفر، عبوس، ضرغان و ... وضع شده است. در زبان عربي براي انسان از دوران رحم مادر تا دوران پيري براي هر مرحله اي واژه اي خاص وجود دارد به اين شرح:

رحم [: جنين پيش از تولد]؛ وليد [: پيش از هفت روز]؛

صديغ [: پس از شيرخوارگي ؛ فطيم [: به هنگام رشد]؛

دارج [: چون پنج وجب شود]؛ خماس [: دندان اصل برويد]؛

متعز [: نزديكي بلوغ ؛ يافع و مراهق [: نزديك بلوغ

بالغ و ... «1»

شايد يكي از علل گزينش زبان عربي براي ارائه معجزه بياني پيامبر اسلام (ص) همين رسايي اين زبان باشد كه قرآن از آن به عنوان «مبين» ياد كرده است. «2» وجود واژه هاي متنوع كه هر يك به جهتي از جهات مفهوم نظر دارند در عين آنكه براي زبان عربي قوت به حساب مي آيد، كار را براي گوينده و نويسنده اين زبان در صورتي كه بخواهد اثر هنري ارائه دهد دشوار مي سازد، زيرا او مي بايست از تمام ويژگي هاي خرد و كلان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 65

واژه ها مطلع بوده و به مقتضاي حال، واژه اي مناسب برگزيند، كاري كه از عهده بشر هر چند بليغ و سخن سنج باشد، ساخته نيست.

به عنوان نمونه همه مفسران اذعان كرده اند كه مناسب ترين واژه دالّ بر سپاس گزاري از خداوند از ميان واژه هاي: حمد، مدح، شكر، ثناء و ... واژه «حمد» است كه در آيه

«الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده است، و نيز گفته اند چون زليخا در مرحله هفتم عشق اسير زيبايي يوسف شده بود خداوند در آيه «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً» «1»

از واژه «شغف» استفاده كرده است.

ابوالشعثاء گويد:

«به عبدالله بن مسعود گفتم: اي اباعبدالرحمن بيم آن دارم كه از جمله هلاك شدگان باشم! گفت: چرا؟ گفتم: چون شنيدم خداي فرمايد: «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و من مردي هستم اهل شحّ [: بخل كه آبي از دستم نمي چكد! ابن مسعود گفت: اين آن شحّي نيست كه آيه به آن اشاره دارد شحّ آن است كه تو مال برادر به ستم بخوري، آن كه تو داري، بخل است، البته بخل بد چيزي است.» «2»

پيداست كه تفاوت معنايي دو واژه «شحّ» و «بخل» گاه بر اعراب پنهان بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 66

2. گزينش ساختار تركيبي برتر
اشاره

پس از گزينش رساترين واژه ها، نوع چينش ميان آنها بسيار نقش آفرين است، واژه ها در يك گفتار همانند پاره هاي آجر براي بناي ساختمان عمل مي كنند، چنان كه راغب اصفهاني معتقد است:

«بدست آوردن معاني واژگان قرآن از آن جهت كه براي دريافت معاني قرآن نخستين كمك كار است، بسان فراهم آوردن آجر براي ساختن يك ساختمان مي ماند، چه، آجر نخستين گام براي ساختن بنا به شمار مي آيد.» «1»

حال اگر بهترين و مرغوبترين آجرها براي يك بنا در نظر گرفته شود در صورتي كه فاقد چينشي مناسب باشند، بناي مطلوب و در خور شكل نمي گيرد.

ساختار تركيبي به منزله نقشه و چگونگي ارتباط اجزاء كلام با يكديگر است، از اين رو گفتاري از

عناصر برتر فصاحت و بلاغت برخوردار است كه افزون بر برخورداري از واژه هاي رسا داراي تركيبي مناسب باشد. تقسيم فصاحت و رسايي به كلمه و كلام از اينجا ناشي شده است.

از اين رو در تعريف فصاحت گفته اند: «هرگاه كلام دچار ضعف تأليف و تنافر واژگان و تعقيد نبوده و كلمات آن هر يك فصيح باشد، داراي فصاحت است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 67

ضعف تأليف به معناي سستي و نامناسب بودن پيوند بين اجزاء كلام و تنافر كلمات به معناي دشوار بودن اداي آنها است، و مقصود از تعقيد پيچيدگي آن است كه ارتباط بين اجزاء كلام نامأنوس و دير فهم باشد.

با توجه به اين مقدمه، قرآن در رعايت ساختار تركيبي بين اجزاء كلام در عالي ترين سطح خود قرار داشته و از نهايت زيبايي برخوردار است.

ساختار تركيبي قرآن را در سه مرحله مي توان مورد بررسي قرار داد:

1. ساختار تركيبي بين واژگان بخشي از آيه.

2. ساختار تركيبي بين اجزاء يك آيه.

3. ساختار تركيبي بين آيات يك سوره.

شاهد ساختار تركيبي برتر ميان واژه هاي بخشي از آيه، آيه «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاهٌ» است كه دانشوران دانش معاني و بيان براي آن در مقايسه با عبارت معروف عربي «القتل انفي للقتل» از شانزده جهت امتياز قائل شده اند. «1»

براي ساختار تركيبي بين اجزاء يك آيه مي توان اين آيه شريفه را شاهد آورد:

«لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ «2»

چشم ها او را در نمي يابند؛ و [لي او چشم ها را در مي يابد؛

و او لطيف [و] آگاه است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 68

آيه در مقام آن است تا اثبات كند كه چشم هاي بشري از نگريستن خداوند عاجزاند. براين اساس با آوردن جمله «لاتدركه الابصار» بر امكان هرگونه درك و رؤيت خداوند مهر بطلان زده و با ياد كرد جمله «وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» بر اين نكته پاي فشرده است كه لازمه ربوبيت احاطه «ربّ» بر «مربوب» است نه عكس آن، آنگاه در پايان به دو صفت الهي تأكيد مي كند يعني «لطيف» و «خبير»، «لطيف» به معناي دور بودن از دسترس چشم و رؤيت است حتي اگر با چشم مسلح انجام گيرد و واژه «خبير» نيز بر صفت علم و آگاهي خداوند بر تمام رخدادها و موجودات تأكيد دارد، بنابراين صفت «لطيف» خود استدلال است بر بخش نخست آيه يعني «لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» و صفت «خبير» بخش دوم آيه يعني «وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» را اثبات مي كند، پيوند ميان آيات يك سوره بويژه سوره هاي كوتاه و متوسط امري مشهود است.

براي روشن شدن مدّعا كوتاه ترين سوره قرآن يعني سوره «كوثر» را مورد بررسي قرار مي دهيم.

نگاهي كوتاه به سوره مباركه كوثر

عاص بن وائل كه از مخالفان سر سخت پيامبر (ص) به شمار مي رفت، روزي به هنگام خروج آن حضرت از مسجد به ايشان برخورد و بين او و پيامبر (ص) سخناني رد و بدل شد، سران قريش كه از دور ناظر اين جريان بودند از وي پرسيدند: با چه كسي سخن مي گفتي؟ گفت: با آن ابتر.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 1، ص: 69

بكار بردن واژه «ابتر» بدان جهت بود كه پيامبر اكرم (ص) فرزند ذكور نداشت، خداوند براي دلجويي پيامبر (ص) سوره مباركه «كوثر» را نازل كرد، «1» زمخشري در تبيين فصاحت و بلاغت اين سوره چنين آورده است:

«در «إنّا» ضمير متكلم بكار رفت تا عظمت ربوبي را برساند، در «اعطيناك» فعل ماضي بكار رفت تا تحقق حتمي وعده را برساند، موصوف كوثر را حذف كرد تا فراگيري بيشتر داشته باشد و صيغه مبالغه «كوثر» را برگزيد تا فزوني خير را برساند، فاء تفريع در «فَصلِّ» به معناي لزوم شكرگزاري پس از انعام الهي است، «لِربك» فرمود تا اعلان كند آنكه پيامبر (ص) را دشنام داده بردين حق نيست، و پروردگار يار تو است، «وانحر» اشاره به همراه بودن عبادت مالي با عبادت بدني «نماز» دارد، به جاي نام بردن از «عاص بن وائل» «شانئك» فرمود تا هر دشنام دهنده اي را شامل گردد و نيز كينه و عداوت او را نشان دهد، ضمير فصل «هو» آورد تا اثبات كند آنكه شايسته قطع نسل است دشمن پيامبر (ص) است نه ايشان، «الابتر» را با لام ذكر كرد تا ابتر بودن را به نحو كامل اثبات نمايد». «2»

3. رعايت مقتضاي حال

مي دانيم كه آيات و سور قرآن در يك نگاه كلي به دو دسته تقسيم مي گردند، مكي و مدني، مكي به آن دسته از آيات و سور اطلاق مي شود

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 70

كه در مكه و پيش از هجرت بر پيامبر اكرم (ص) فرود آمده است و مدني آيات و سوري است كه در مدينه و پس از هجرت بر آن حضرت نازل شده است،

يكي از موثرترين راه شناخت آيات و سور مكي از مدني ويژگي هاي بياني آنها است كه بيشتر به اصل رعايت مقتضاي حال ناظر است، گفته شده است آيات و سور مكي، كوتاه، آهنگين، داراي حرارت تعبير، شدت لحن و ... است، در حالي كه آيات و سور مدني غالباً بلند، با تفصيل مطالب و ... مي باشد.

اين ويژگي ها را مي توان به دو عنصر ساختاري و محتوايي تقسيم كرد. كوتاهي، آهنگين بودن مربوط به عنصر ساختاري است، در حالي كه پرداختن به مبدء و معاد يا تشريعات ناظر به عنصر محتوايي است. «1»

سرّ تفاوت آن است كه مخاطبِ آيات و سور مكّي، مردماني بوده اند سرسخت، مشرك، غرق در بت پرستي و فساد اخلاقي، گريزان از شنيدن گفتار حق كه در عين حال شيفته گفتار نغز و بليغ بوده و بخش قابل توجهي از اوقات خود را صرف سرودن يا شنيدن شعر، كلام مسجع در بازارهايي همچون عكاظ مي كرده اند. براي مخاطب گريز پاي كه شيفته سخنان نغز است، تنها چيزي كه زيبنده و به جا است صدور گفتاري است كه در عين كوتاهي و آهنگين بودن از عناصر فصاحت و بلاغت به نحو

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 71

كامل برخوردار باشد؛ چيزي كه در سور و آيات مكي به نحو كامل رعايت شده است.

در برابر مخاطبان قرآن در مدينه مردمي بودند كه دل به اسلام داده و به رسالت پيامبر (ص) گواهي دادند و حكومت اسلامي ميان ايشان برقرار شد، از سوي ديگر مردم مدينه به اذعان تاريخ بسان مكيّان از سخن سرايي و سخن سنجي بهره زيادي نداشته اند، براي چنين مخاطباني جز گفتاري كه به

شريعت و قانون پرداخته شايسته نمي باشد، امري كه در آيات و سور مدني به طور جامع رعايت شده است.

به عنوان مثال در سوره «علق» يعني نخستين سوره فرود آمده بر پيامبر (ص) از ربوبيت خداوند و جدايي ناپذيري آن از اصل آفرينش سخن به ميان آورده است. علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در اين باره چنين آورده است:

«گفتار الهي «رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اشاره دارد به انحصار ربوبيت در خداي متعال، كه همان توحيد ربوبي است كه به نوبه خود انحصار عبوديت براي خداوند را (توحيد عبادي) به همراه دارد، چه، مشركان هماره مي گفتند كار خداوند جز آفرينش و ايجاد نيست بدين ترتيب ربوبيت كه همان ملك و تدبير هستي است به برگزيدگان هستي اعم از فرشته، جن و انس واگذار شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 72

خداوند با عبارت «رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» كه بر جدايي ناپذيري تدبير از آفرينش تأكيد دارد بر اين نظريه خطّ بطلان كشيده است». «1»

بنابراين از آنجا كه بزرگترين انحراف عقيدتي اعراب معاصر نزول قرآن، شرك و بت پرستي به معناي نفي توحيد ربوبي بوده است، قرآن در نخستين گفتار خود براساس اصل رعايت مقتضاي حال بر ضرورت جدايي ناپذيري توحيد خالقيت و توحيد ربوبيت تأكيد كرده است.

4. بهره گيري از اصل اختصار
اشاره

همان گونه كه اشاره شد لفظ به منزله كالبد و معنا به منزله روحي است كه در آن دميده مي شود، زماني از جمع بين آن دو موجودي سازوار پديدار مي گردد كه تناسب كامل بين آنها برقرار باشد. رابطه بين لفظ و معنا سه حالت ذيل را پديد مي آورد:

1. هرگاه لفظ با معنا برابر باشد مساوات است.

2. هرگاه لفظ بيشتر از معنا باشد

حشو است.

3. هرگاه معنا بيشتر از لفظ باشد ايجاز است و ايجاز در صورتي كه به رسايي معنا صدمه اي وارد نسازد جزء محسنات بديعيه به شمار مي رود.

در ميان سه حالت مزبور ايجاز در مرتبه اي برتر قرار داشته و باعث امتياز ويژه گفتار مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 73

قرآن كريم با رعايت اين اصل در سرتاسر آيات خود از اصل ايجاز و اختصار بهره برده است، استاد معرفت اختصار را يكي از ويژگي هاي بياني قرآن دانسته مي نويسند:

«ويژگي سوم از ويژگي هاي بياني قرآن آن است كه انبوهي گران از مطالب و مسايل گوناگون را در كوتاه ترين عبارت ها و گزيده ترين كلمات بيان مي كند، به گونه اي كه چه بسا مطالب و محتوا چندين برابر واژه ها و عبارت ها است، قرآن مالامال از اين امر است.» «1»

آيات كوتاه «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» «2» و «لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» «3»

از نمونه هاي روشن مدعا مي باشند، زيرا دهها حكم و نظرگاه فقهي، اخلاقي و اجتماعي از آيات فوق در نظام فردي و اجتماعي قابل برداشت مي باشد.

سوره مباركه فاتحه و رعايت اصل اختصار

از نمونه هاي بارز رعايت اصل ايجاز و اختصار در قرآن سوره «فاتحه» است كه در مقايسه با تمام سوره هاي قرآن بيشترين حضور را در زندگي مسلمانان دارد، به گونه اي كه شمار كثيري از مسلمانان در هر روز ده بار اين سوره را در نمازهاي خود مي خوانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 74

اين سوره كه بخاطر عظمت آن به عنوان عِدْل و همسنگ قرآن معرفي شده «1» داراي نامهاي متعددي است كه گوشه اي از ويژگي هاي آن را به تصوير مي كشد همچون، سبع المثاني، شفا. يكي از نامهاي اين سوره «امّ الكتاب» است، نامبرداري اين سوره به «ام الكتاب» به معناي «مادر قرآن» به آن جهت است كه اين سوره به رغم اختصار و ايجاز عصاره معارف در بيش از شش هزار آيه در خود جاي داده است.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) مي نويسد:

«سوره مباركه فاتحه با همه ايجاز و اختصارش تمام معارف قرآن را در بردارد، زيرا قرآن با همه گستردگي شگفت انگيزش كه شامل معارف اصليه و شاخ و برگ آن اعم از اخلاق و احكام در عبادات و معاملات و سياسيات و اجتماعيات، وعد و وعيد و قصص و عبرتها است، عصاره بياناتش به سه اصل بنيادين توحيد، نبوت و معاد و شاخ و برگ آنها و هدايت خلق به اصلاح دنيا و آخرت ايشان بازگشت دارد، اين سوره چنان كه روشن است تمام اين معارف گسترده را در كوتاهترين و گزيده ترين عبارتها در عين حال در رساترين معنا منعكس ساخته است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 75

اعلام اين كه سوره مباركه «توحيد» ثلث قرآن است «1» اين ديدگاه را تقويت مي كند كه معارف قرآن در سه جهت: مبدء شناسي، رهبر شناسي و معادشناسي متجلي است.

بنابراين اگر سوره

«فاتحه» با برخورداري از هفت آيه همه معارف قرآن را در سه جهت مذكور در خود جاي داده، سوره «توحيد» با داشتن چهار آيه يك سوم قرآن را كه پيرامون مبدء شناسي است در خود جاي داده است.

5. رعايت محسنات بديعيه
اشاره

محسنات بديعيه يعني آرايه هايي كه به كلام زيبايي مي بخشد بر دو دسته اند:

1. معنوي، كه هدف اساسي آنها زيبايي بخشي به معنا است.

2. لفظي، كه مربوط به آرايه لفظي و زيبايي بخشي به ظاهر لفظاند. «2»

مطابقت، مراعات نظير، ارصاد، مشاكله، مزاوجه، عكس و .... از تقسيمات معنوي است كه با كمك آنها معناي لفظ از زيبايي ويژه برخوردار خواهد شد.

جناس، سجع، موازنه، قلب، تشريع، و ... از تقسيمات لفظي به شمار مي آيند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 76

گذشته از آنكه همگان اذعان دارند كه خاستگاه پيدايش علم بديع، معاني و بيان قرآن است و دانشوراني همچون عبدالقاهر جرجاني به خاطر اثبات اعجاز قرآن، اصول و قواعد اين دانش ها را بنيان گذاشتند.

دانشوراني همچون سكاكي، باقلاني، تفتازاني كاركرد اين قواعد در آيات قرآن را تبيين كرده اند.

قرآن و رعايت سجع

سجع در لغت به معناي آواز كبوتر و فاخته است «1» و در اصطلاح به همساني دو فاصله نثر در تك حرف آخر يا يكساني واژه هاي آخر قرينه ها در وزن يا حرف آخر (رويّ) يا هر دوي آنها سجع گفته مي شود.

سجع همان آهنگي را به نثر مي بخشد كه قافيه به شعر ارزاني مي دارد با اين تفاوت كه در نثر عناصري همچون وزن دخالت ندارد. سجع براي عرب امر شناخته شده اي بوده است زيرا كاهنان و غيب گويان غالباً براي بيان مقاصد خود، گفتار خود را در قالب مسجع بيان مي كردند.

نسبت دادن كاهن به پيامبر (ص) ناشي از اين اشتباه بود كه آنان مي پنداشتند گفتار مسجع

قرآن همسان گفتار كاهنان است، در حالي كه قرآن اگر چه زيبايي آهنگين را رعايت كرده اما اسير آن نشده و به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 77

استرسال و ابتذال دچار نشده است، در حالي كه گفتار كاهنان هماره با نوعي ابتذال همراه بوده است.

محتوا و معناي بلند قرآن دومين عنصر بنيادين است كه هرگز با گفتار كاهنان قابل مقايسه نيست.

برخي همچون ابوالحسن اشعري، رماني و باقلاني اصرار دارند كه در قرآن سجع وجود ندارد، باقلاني نوشته است:

«اصحاب ما (اشاعره) به يك صدا وجود سجع در قرآن را انكار نموده اند اين مطلب را ابوالحسن اشعري پيشواي اشاعره در موارد متعددي از آثار خود نگاشته است.» «1»

هم اينان وجود سجع را در كلام پيامبر (ص) و ساير پيشوايان ديني انكار كرده اند، «ابن ابي الحديد» مي نويسد:

«گروهي از دانشوران علم بيان، سجع را عيب شمرده و در همين راستا خطبه هاي اميرالمومنين (ع) را عيب دانسته اند.» «2»

همو در پاسخ اين دسته گفته است:

«اگر سجع عيب باشد، كلام خداوند سبحان نيز معيوب خواهد بود زيرا در قرآن سراسر از سجع و فاصله و قرينه استفاده شده است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 78

همان گونه كه ابن ابي الحديد گفته است سجع در بيشتر آيات قرآن امري مشهود و محسوس است و انكار آن انكار واقعيت مشهود است.

سجع يا فاصله خود داراي اقسامي است كه عبارتند از: سجع متوازي، مطرف و متوازن. «1»

آيات: «فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَهٌ»، «2» «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَهٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَهٍ» «3»

و «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ» «4»

به ترتيب از نمونه هاي اقسام گفته شده سجع مي باشند. آنچه

در باب سجع دانستني است نقش آهنگيني است كه به آيات قرآن حلاوت و دلكشي خاصي مِي بخشد، كدام صاحب ذوقي است كه از شيندن آيات سوره هايي همچون قمر، صافات، ذاريات، طارق و ... به وجد نيايد؟

بي ترديد وجود محسنات بديعيه بويژه سجع در قرآن سهم عمده اي در اعجاز بياني قرآن و جاذبه دروني قرآن برعهده دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 79

فصل سوم: شعر هنر ماندگار

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 81

شعر در لغت و اصطلاح

اشاره

برخي واژه «شعر» را معرب كلمه «شير» عربي كه به معناي سرود و آواز بوده و مصدرش «شور» است دانسته اند. «1» و برخي ديگر معتقدند «شعر» بر گرفته از لغت «شعور» است و شعور از واژه شعر «موي» به معناي باريك بيني و دقت نظر است و در نتيجه شاعر مدرك مطالب دقيق و لطيف است. «2»

در معناي اصطلاحي شعر گفته اند:

«شعر انعكاس نيات و بازتاب انديشه ها و عواطف شاعر در قالب هايي است كه الفاظ و كلمات زيبا و آهنگين است كه بر موازين عروضي يا هجايي بنا شده است.» «3»

شعر گفتاري است مخيّل كه از سخنان موزون و متساوي و داراي قافيه شكل مي گيرد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 82

با توجه به تعاريف گفته شده دو ويژگي اساسي را مي توان در شعر باز شناخت:

1. شعر بر آمده از قوّه خيال شاعراست.

2. قالبي كه براي انعكاس خيال شاعر برگزيده مي شود گفتاري است آهنگين كه داراي وزن و قافيه است، عنصر نخست شعر را از مقوله هاي هنري ديگر همچون خطابه متمايز مي سازد و عنصر وزن و قافيه شعر را از

نثر جدا مي كند.

تفاوت شعر و نظم

كلام منظوم داراي وزن و قافيه و از نظر خيال عاري است، گر چه برخي از عروضيان شعر و نظم را به خاطر برخورداري از عنصر نخست، يكي دانسته اند، اما عموماً بين نظم و شعر تمايز قابل شده اند. «1» با اين بيان بر آثار منظوم نظير منظومه هايي كه قواعد زبان عربي، فقه، منطق و .... را در خود جاي داده است، شعر اطلاق نمي گردد.

فوائد شعر

شعر گرچه در نگاه نخست به ويژه آن كه با قوه خيال سر و كار دارد، امري موهوم و عاري از فائده به نظر مي آيد، اما آنگاه كه جايگاه آن را در فرهنگ بشري بازنگريم، در مي يابيم كه در جاي جاي رخدادها، جنگها،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 83

شاديها، ناكاميها، مبارزات و ... حضور فعالي داشته است، براي شعر فوائد ذيل گفته شده است:

1. بر انگيختن حماسه نبرد در جنگها.

2. بر انگيختن احساسات ملي براي يك آرمان ديني يا سياسي و نهضت فكري يا اقتصادي.

3. دفاع از انديشه وران با مدح و ثنا و تحقير دشمنان با نكوهش آنان.

4. بر انگيختن لذت، طرب و شادي؛ چنانچه در مجالس غنا رائج است.

5. بر انگيختن حزن و گريه، چنانكه در مجالس عزا به كار مي رود.

6. بر انگيختن شوق به حبيب يا شهوت جنسي؛ تشبيب و غزل از اين دسته اند.

7. پند گرفتن و خاموش ساختن شهوات؛ چنانكه در حِكَم و مواعظ مشهود است. «1»

به عكس عموم فوايد مثبت شعر، بر انگيختن لذت و طرب مطابق با مجالس غنا و پايكوبي، و بر انگيختن شهوت جنسي از فوايد منفي شعر به شمار مي آيد.

كاري كه مقوله هنري شعر براي انگيزش حماسه نبرد، احساسات ملي براي دست يابي به آرمان هاي سياسي و اجتماعي، انجام مي دهد، كار ناچيز و

خردي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت، براي اثبات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 84

مدعا لازم نيست به جاهاي دور سير كنيم، تاريخ سياسي معاصر از دوران مشروطيت تا ظهور انقلاب اسلامي و عرصه هاي گوناگون مبارزه ملت ايران به ويژه دوران هشت سال دفاع مقدس، گواه روشن و تابناكي است براي اثبات مدعا.

انتقاد از شعر

شعر از جمله مقوله هاي هنري است كه از سوي شماري از صاحب نظران مورد نقد قرار گرفته است. هر چند ميزان انتقاد از شعر در مقايسه با دفاع از آن ناچيز است، از سوي ديگر نوع انتقادها به شاعران باز مي گردد نه خود شعر، آن هم شاعراني كه بيشتر در خدمت ستمگران و ترويج باطل بوده اند، شعر از نگاه برخي چنين است:

«بدان كه اساس شعر بر كذب و زور است و بنياد آن بر مبالغت فاحش و غلو مفرط و از اين جهت عظما، فلاسفه اديان از آن معرض بوده اند و آن را مذموم داشته و مهاجات شعر را از اسباب مهالك و ممالك سالفه و امم ماضيه شمرده اند و از مقدمات تلف اموال و خراب ديار نهاده و عامه زنادقه و منكران نبوت را خيال مجال طعن در كتاب هاي منزل و انبياء مرسل جز به سبب اعتياد اسجاع و قوافي روي ننمود.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 85

در اين گفتار از شعر از سه جهت انتقاد شده است:

1. بنياد شعر بر كذب و دروغ

استوار است، اين امر به خاطر غلو و مبالغه اي است كه در شعر رخ مي نمايد.

2. شعر از نگاه فلاسفه باعث تخريب امت ها و تمدن ها در طول تاريخ بوده است.

3. برخورداري از هنر سجع و قافيه انگيزه لازم را براي برخي خيالبافان در جهت معارضه با متون آسماني فراهم آورده است.

ميرزا آقا خان كرماني مي گويد:

«نهالي را كه شعراي ما در باغ سخنوري نشانده اند، چه ثمر دارد و چه نتيجه اي بخشيده است؟ آن چه مبالغه و اغراق گفته اند، نتيجه اش مركوز ساختن دروغ در طبع مردم ساده بوده است، آن چه مدح و مداهنه كرده اند اثرش تشويق وزراء و ملوك به انواع سفاهت شده است، آنچه عرفان و تصوف سروده اند ثمري جر تنبلي و كسالت حيواني و توليد گدا و قلندر و بيعار نداشته است، آن چه تغزل گل و بلبل ساخته اند، حاصلي جز فساد اخلاق جوانان نبخشوده است و آن چه هزل و مطايبه بافته اند فايده اي جزء رواج فسق و فجور نكرده است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 86

منتقد در اين گفتار سراسر به شعر تاخته و به يك حكم، تمام آثار و فوائد شعر را منكر شده و آن را نه تنها بي فايده بلكه يكسره ضرر و زيان براي جامعه انساني معرفي نموده است. باري:

«بد آموزي هاي اخلاقي موجود در برخي از اشعار كهن فارسي و لاطايلاتي كه گروهي از گويندگان ما به عنوان مدح و هجو و وصف ميخوارگي و غلامبارگي و منفي بافي هاي ديگر از خود

به جاي گذارده اند، چنان بدبيني و واكنش سوئي در بعضي از انديشمندان واقع بين اخلاق گرا فراهم مي كنند كه حاصل آن اظهار نظرهايي چنين تند و افراطي هم از طرف قدما و هم از جانب متاخران نسبت به شعر و شاعري است.» «1»

نگاهي به آثار و ديوان شاعراني همچون فرخي سيستاني، عنصري، منوچهري، غضايري، معزي و انوري كه به مدح و ثناي شاهان و سلاطين پرداخته اند، يا شاعراني همچون سوزني، انوري، حكيم شفايي، وحشي، يغمايي جندقي، ايرج ميرزا و عبيد زاكاني كه كاربرد واژه هاي ركيك و الفاظ حرام و شرم انگيز و نسبت هاي زشت جنسي به محارم رقيبان و وصف اعمال خلاف عفت و غلامبارگي و ..... در آثار آنان موج مي زند، يا شاعراني همچون خاقاني شرواني و عمرخيام كه با پافشاري بر جبر و نفي اختيار، تساهل ديني و لاابالي گويي را ترويج كرده اند در ابتدا ما را به تصديق اين انتقادها و قضاوتي تند عليه شعر و شاعري مي كشاند؛ امّا آنگاه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 87

كه با نگاهي به دور از شتاب زدگي پديده شعر را مورد بررسي قرار مي دهيم، در خواهيم يافت كه اين ضعف ها متوجه برخي از شعرها و شاعران است نه همه شعرها وشاعران.

پاسخ به انتقادها
اشاره

انتقادهاي گفته شده در نگاه كلي در سه اشكال اساسي خلاصه مي گردد:

1. شعر بربنياد دروغ استوار است.

2. شعر بي فايده است.

3. شعر و شاعر همواره موجبات زيان و خسارت به فرهنگ بشري و آداب و رسوم ملّي و

باورهاي ديني را فراهم آورده اند.

ما در اين جا به اختصار اين انتقادها را مورد ارزيابي قرار مي دهيم.

پاسخ از نقد نخست

1. صدق و كذب به معناي مطابقت و عدم مطابقت با واقع، اوصافي است كه بر جملات خبري به طور مستقيم حمل مي شود، بدين ترتيب اگر جمله «حاتم طايي سخي بود» مطابق با واقعيت خارجي باشد صادق والّا كاذب خواهد بود. با اين توضيح جملات انشاييه همچون دعاء، نفرين، تمّني، ترجيّ، امر، نهي، استفهام و ... از شمول قانون صدق و كذب خارج است، زيرا قابليّت پذيرش اين دو وصف را ندارند.

مهمترين ويژگي جملات خبري آن است كه خبر دهنده مستقيماً به سراغ رخدادهاي خارجي رفته و بي آن كه لزوماً از ذوق و هنري بهره گيرد آن را در قالب گفتاري متداول ريخته و براي مخاطب منعكس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 88

مي سازد، به عبارت روشن تر در جملات خبري چيزي از درون صاحب گفتار تراوش نمي كند. نقش او تنها واسطه اي است بين خبر و شنونده، در حالي كه در گفتاري همچون شعر، شاعر عواطف و احساسات و انديشه هاي دروني خود را منعكس مي سازد، نقش شاعر تنها نقش واسطه بين خبر و شنونده نيست؛ بلكه خود او و اندرون او بخشي از اين فرايند را تشكيل مي دهد، حتي ممكن است در شعر شاعر هيچ گزارشي از واقعيت موجود خارجي داده نشود، از اين نظر شعر يك فرايند سه سويه است:

1. خبر يا واقعيت خارجي؛

2. اندرون شاعر؛

3. مخاطب؛

در حالي كه خبر يك فرايند دو سويه است:

1. خبر يا واقعيت خارجي؛

2. مخاطب؛

از اين نظر شعر به مواردي همچون تمّني و ترجّي كه تراوش نوعي اميد

و آرزوي دروني است نزديكتر است تا جملات خبري و همان گونه كه درجمله اي مثل «كاشكي پاش بسنگي بر آمدي» «1» صدق و كذب معنا ندارد در ابيات يك شعر نيز صدق و كذب معنا نخواهد داشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 89

2. بخشي از سهم صدق و كذب به قرايني است كه كلام را در بر گرفته و يا پيش در آمد و پيش شرطي است كه بين متكلم و مستمع برقرار شده است. اگر جمله خبري پيشين را «حاتم طايي سخي است» در قالبي همچون «حاتم طايي گشاده دست است» يا «درب خانه حاتم طايي بروي همگان باز است.» يا «حاتم در آسمان جود و سخا ستارهاي است درخشنده و خورشيدي است تابنده» بريزيم و از آنها معاني ظاهري و برخاسته از لايه بروني گفتار اراده كنيم سراسر كذب و دروغ را به همراه خواهد داشت.

زيرا حاتم ممكن است در مواقعي اندك دست يا درب خانه خود را بنا به ضرورتي بگشايد و ما در هستي، آسماني بنام آسمان جود و سخا نمي شناسيم، چنان كه وجود ستاره اي درخشنده به نام حاتم دروغ خواهد بود، اما آن گاه كه مخاطب اين سخنان، پيشاپيش بداند كه چنين سخناني با آميزه اي از كنايه، استعاره، تشبيه و ... همراه است و مقصود متكلم اظهار همان جمله خبري پيشين در قالب ادبي است، نه تنها آن را دروغ نمي پندارد بلكه احساس مي كند گزارش جود و سخاي حاتم با سبكي دلنشين و روح افزا به او منتقل شده است.

گفتار شعري نيز دقيقاً چنين است؛ زيرا پيشاپيش مستمع و مخاطب آن مي داند كه شاعر بر

بال خيال نشسته و قرار است وصف معشوق و محبوب خود را به عنوان مثال در قالبي هنري، و آميخته با گزافه گويي به تصوير بكشد، در اين صورت هرگز او را دروغگو نخواهد پنداشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 90

پاسخ از نقد دوم

ما به نقل از صاحب نظران فوايد شعر را كه عموماً مثبت اند برشمرديم، با وجود چنين فوايد و نتايجي ادعاي بي فائده بودن شعر مردود است، چگونه مي توان شعراي نامي و حكيم و عارف و حق جوي فرهنگ بشري را انسان هايي بيهوده گو قلمداد كرد و اشعار آنان را لغو دانست، آيا نسبت بيهوده گويي به امثال حسان بن ثابت، كميت، دعبل، حافظ و سعدي قابل پذيرش است؟

پاسخ از نقد سوم

در اين كه شعر در خدمت باطل بوده و شاعراني به فرهنگ و دين صدمات جبران ناپذيري وارد ساخته اند، نمي توان ترديد روا داشت، اما سخن در كليّت و عموميت اين مدّعا است؛ زيرا شاعراني همچون فردوسي، ناصر خسرو، سنايي، عطار، حافظ، با استفاده از همين هنر به مبارزه با بيدادگران پرداخته اند، اگر كار مداحي شاعراني تا بدان حد رسيده كه ظهير فاريابي، اتابك دائم الخمر را تا سر حد خدايي چنين بالا مي برد كه:

تو جاويد بادي كه هرگز نكرد

چو تو شاه بر كار عالم قيام

چه مي گويم اين لفظ بر من خطاست

كه خود كل عالم تويي والسلام

منزه است مثال تو در صلاح جهان

ز اعتراض عقول و تصرف اوهام «1» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 91

مي بايست به سخنان نكوهش آميز از ظلم و ستم جباران كه در اشعار ذيل منعكس شده نيز نظر افكند:

من آنم كه در پاي خوكان نريزم

مر اين قيمتي درّ لفظ دري را

كسي را كند سجده دانا كه يزدان

گريدستش از خلق مر رهبري را «1» ***

شكر ايزد را كه درباري نيم

بسته هر ناسزاوري نيم

من زكس بر دل كجا بندي نهم

نام هر دوني خداوندي نهم «2» ***

اي غره شده به پادشاهي

بهتر بنگر كه خود كجائي

تو سوي خرد ز بندگاني

زيرا كه به زير بندهايي

آن كس كه به بند بسته باشد

هرگز كه دهدش پادشاهي؟

گر شاه تويي ببخش و مستان

چيز از شهري روستايي

زيرا كه ز خلق خواستن چيز

شاهي نبود، بود گدايي «3» *** و اگر پلشتي هاي اخلاقي در برخي اشعار شاعراني منعكس شده، در برابر، ديوان شاعران حكيم از سخنان حكمت آميز لبريز است، به راستي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 92

«كدام تعبير ناپايداري دنيا و ناپاييدن نعمت آن را بدين خوبي تواند باز گفت و تأثير كدام لفظ در روح انسان بيش از اين سخن خواهد بود:

به سراي سپنج مهمان را

دل نهادن هميشگي نه رواست

زير خاك اندرونت بايد خفت

گر چه اكنونت خواب بر ديباست

با كسان بودنت چه سود كند

كه بگور اندرون شدن تنهاست

يار تو زير خاك و مور و مگس

بدل آنكه گيسوت پيراست

آنكه زلفين و گيسويت پيراست

گه چه دينار يا درمش بهاست

چون ترا ديد زرد گونه شد

سرد گردد دلش نه نابيناست «1»

شعر در قرآن

از شعر و شاعران در قرآن بر اساس محورهاي ذيل ياد شده است:

1. در آيه شريفه «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ» «2»

بر پيراستگي قرآن از شعر تاكيد شده است.

2. درآيه شريفه: «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» «3»

اعلان

شده كه به پيامبر شعر آموخته نشده است، زيرا شعر شايسته ايشان نيست.

3. در پايان سوره «شعراء» كه به خاطر پرداختن به شعر و شاعران «شعراء» نام گرفته، چنين آمده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 93

«وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا؛ «1»

و (پيامبر شاعر نيست زيرا) شاعران، گمراهان از آنان پيروي مي كنند. آيا نظر نكرده اي كه آنان در هر سرزميني سرگردانند؟ و اينكه آنان آنچه را كه انجام نمي دهند، مي گويند؟! مگر كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد كردند، و بعد از ستم ديدگي، (از شعرخود) ياري جستند (و دفاع كردند)»

در اين آيات از سه جهت از شاعران نكوهش شده است:

1. گمراهان از ايشان پيروي مي كنند.

2. درهر وادي بي پروا گام مي نهند.

3. عمل آنان با گفتارشان ناسازگار است.

علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در ذيل آيات فوق چنين آورده است:

«گمراه كسي است كه در راه باطل گام برداشته و راه حق را از كف داده است و صنعت شعر از آن جهت به غوايه و گمراهي نسبت داده شده كه شعر بر قوه خيال و تصوير غير واقعي اشياء استوار است بدين خاطر است كه تنها افراد گمراه كه سخت شيفته جلوه هاي آراسته خيالي و صورت هاي وهمي هستند به آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 94

اهتمام مي ورزند كه همين شيفتگي ايشان را از رويكرد به حق باز داشته و از رشد و تعالي باز مي دارد، از ين رو است كه قرآن تصريح نموده از شاعراني كه صنعت وفن شعري شان بر كژي و گمراهي استوار است تنها گمراهان پيروي مي كنند آن جا كه فرموده است: «و الشعراء يتبعهم الغاورن» «1» از گفتار مرحوم علامه چنين استفاده مي شود كه نكوهش در آيات مذكور متوجه جوهر شعر است تا خود شاعران، تأكيد بر اين كه شعر بر عنصر خيال پردازي مبتني است و خيال پردازيها انسان را از حقيقت باز مي دارد نشانگر مدعاست؛ درحالي كه به نظر مي رسد نكوهش در اين آيات مستقيماً متوجه شاعران است، شاهد مدّعا استثنايي است كه در پايان آيه بيان شده است، يعني استثناء شاعران خدا باور و نيك كردار، زيرا اگر جوهر شعر معيوب بود و كژي و گمراهي از لوازم ذاتي اش به حساب مي آمد، استثناء شاعران دين باور معنا نداشت. چنان كه به عنوان مثال اگر مدعي باشيم قمار در جوهر و ذات خود انحراف و كژي از مسير حق را به همراه دارد؛ ديگر معنا ندارد در موردي از دين باوراني كه مرتكب اين عمل مي شوند، تمجيد شود، پس اگر نكوهش متوجه شاعران است، بايد عيب و كاستي را در شاعر جستجو كرد نه شعر.

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 95

نكته قابل توجه ديگر نقش دادستاني است كه براي شعر و شاعر در پايان آيه به آن اشاره است، شاعر به كمك سرودن شعر، ستمكاران را رسوا نموده و داد مظلومان را مي ستاند، در شأن نزول آيه آورده اند:

«آنگاه كه اين آيات فرود آمد شماري از شاعران نزد پيامبر (ص) آمده و درحالي كه سرشك اشك بر رخسار ايشان جاري بود، گفتند ما شاعر هستيم كه خدا چنين از شاعران نكوهش كرده است.

پيامبر (ص) اين فقره را براي ايشان تلاوت نمود «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» و فرمود مقصود از اين استثناء شما هستيد، چنان كه مقصود از فقره «وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً» و نيز فقره «وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» شما هستيد.» «1»

همچنين نقل شده كه يكي از شاعران پيامبر (ص) به نام «كعب بن مالك» پس از نزول آيات فوق نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد خداوند درباره شعر مطالبي را اعلام داشت كه شما از آن آگاهيد نظر شما چيست؟

پيامبر (ص) در پاسخ فرمودند «ان المومن يجاهد بسيفه و لسانه» مومن با شمشير وزبانش جهاد مي كند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 96

شأن نزول هاي مذكور به روشني اثبات مي كند كه شعر در جوهر خود مذموم و قبيح نيست و الا نمي شد از آن براي جهاد در راه خدا چنان كه در روايت دوم آمده است، بهره جست.

علامه اميني و دفاع ازحريم شعر
اشاره

علامه اميني (رحمه الله عليه) دردفاع از حريم شعر و شاعر در بررسي

آيات فوق چنين آورده است:

«مراد از شاعران در آيه كريمه، تمام كساني كه گفتاري شعر و نثر گونه مي آورند، نيست، بلكه مقصود احزاب باطل و دروغ سازان است، چنان كه از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «انهم القصاصون» مقصود از شاعران قصه پردازان است، شيخ صدوق اين روايت را در عقايد خود ياد كرده است.

همچنين علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود به نقل از امام صادق (ع) چنين آورده است:

اين آيات درباره كساني كه دين خدا را دگرگون ساخته و با فرمان الهي به مخالفت برخاسته اند نازل شده است، آيا تا به حال شاعري را ديده ايد كه كسي از او تبعيت كرده باشد؟ مقصود كساني هستند كه بارأي خود ديني را بنيان مي نهند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 97

و مردم از آنان در آن دين پيروي مي نمايند، مؤكد مدعا، سخن خداوند است كه فرمود «أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ» يعني با سخنان باطل و پوچ و با برهان هاي بيمار به مناظره و احتجاج مي پردازند و در هر راهي گام مي نهند.

همچنين در تفسير عياشي از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود:

مقصود از شاعران نكوهش شده در اين آيات كساني هستند كه بدون داشتن راهنما به فراگيري دانش پرداخته و با دانش دين آگاه شدند، آن گاه هم خود گمراه شدند و هم تباهي و گمراهي ديگران را فراهم آوردند» «1»

تعبير به قصه پردازان از شاعران شايد بدان جهت است كه برخي از آنان با استفاده از صنعت شعر به قصه پردازي به شيوه نامطلوب مي پردازد.

به اين معنا كه برخي افسانه هاي موهوم و بدور از واقعيت را كه اغلب عاري از

فايده بوده يا حتي در برخي موارد مايه زيان اخلاق و عقيده است، در قالب شعر و كلام منظوم اشاعه مي دهند.

پيامبر (ص) پيراستگي از شعر

آيات: «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ» «2»

و «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» «3»

بر پيراستگي قرآن و پيامبر از شعر و شاعري تأكيد نموده است.

علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در تفسير آيه دوم چنين آورده است:

«جمله «وَمَا يَنبَغِي لَهُ» درمقام امتنان بر پيامبر (ص) است؛ چه اينكه خداوند ايشان را از گفتن شعر منزه دانسته است، بنابراين جمله فوق در مقام دفع دخل مقدر است به اين معنا كه عدم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 98

تعليم شعر از سوي خداوند به پيامبر (ص) مستلزم كاستي و عاجز داشتن ايشان نيست، بلكه مقصود بالا بردن درجه و پيراسته داشتن دامن پيامبر (ص) است از انجام كاري كه آشنا به صنعت شعر انجام مي دهد، پس چنان نيست كه پيامبر (ص) معاني بلند را با خيال پردازي غير واقعي شاعرانه و آهنگين ساختن كه در نگريستن در آن موجب تأثير گذاري بيشتر كلام است منعكس سازد، باري، از او كه پيامبر خداست و نشان رسالت و متن دعوتش قرآن است- همان كتابي كه در بيانش معجزه است- شعر گفتن شايسته نمي باشد.» «1»

در اين گفتار نيز همچون سخن پيشين، مرحوم علامه، قرآن و پيامبر (ص) را از عنصر خيال پردازي دروغين شاعر پيراسته دانسته است.

عبد الرحمن جامي در اين باره چنين معتقد است:

«اين كه حضرت حق سبحانه و تعالي كلام معجزتر از قرآن را به «ما» نفي درآيه «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» از آلايش تهمت شعر مطهر ساخته و

علم بلاغت موردش را از حضيض تدنس «بل هو شاعر» به اوج تقدس «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» افراخته، نه اثبات اين معني است كه شعر في حدّ ذاته امري مذموم است و شاعر به سبب ايراد كلام منظوم معاتب و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 99

ملوم؛ بلكه بنابر آن است كه قاصران نظم قرآن را مستعد به سليقه شعر ندارند و معاندان متصدي تحدي به آن را [: يعني پيامبر] از زمره شعرا نشمارند و اين واضح ترين دليل است بر رفعت مقام شعر و شعرا و علو منزلت سحر آفرينان شعر آرا:

پايه شعر بين كه چون ز نبي

نفي نعت پيمبري كردند

بهر تصيح نسبت قرآن

تهمت او به شاعري كردند «1»» نكته مهم ديگري كه براي روشن شدن سبب پيراستگي دامن پيامبر (ص) ازشعر دانستني است، اين است كه عرب جاهلي مي پنداشت شعر هنري نيست كه از درون آدمي مي جوشد، بلكه آن را به مدد موجودي از جن مي دانستند كه با بر قرار كردن دوستي با شاعران گفتاري چنان نغز و دلنشين را بر لب ايشان جاري مي سازند، مرحوم «مظفر» مي نويسد:

«عرب يا حداقل شاعران ايشان مي پنداشتند كه هر شاعري شيطاني يا جنّي دارد كه شعر را بر او القا مي كند، شگفت آنكه برخي از آنان چنين مي پنداشتند كه آن شيطان يا جن به صورت فردي براي او تمثل مي يابد و براي او نام هم نهاده بودند، تمام اين پندارها از آن جا ناشي شد كه تصوّر مي كردند كه ابيات شعر خارج از حوزه شعور و توجه عقلاني بر زبان ايشان جاري

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 1، ص: 100

شعر در روايات

شعر و شاعري در روايات به دو صورت تمجيد و تقبيح منعكس شده است، ابتدا بخشي از روايات و سيره پيشوايان ديني را كه ظاهر آنها منع از مطلق شعر است بازگو مي كنيم، آنگاه با ياد كرد روايتي در دفاع از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 101

حريم شعر چگونگي جمع و سازش ميان روايات نهي و اذن را ارائه خواهيم كرد.

نكوهش از شعر در روايات

دلائل و شواهد روايي دال بر قبح بشرح ذيل است:

1.

پيامبر (ص) در طول دوران رسالت هيچ شعري نسرود حتي در بازگويي شعر با حذف يا افزودن واژه اي و بهم ريختن نظم، از نقل شعر گونه اي آن اجتناب مي ورزيد، نويسنده معروف مصر «مصطفي صادق رافعي» اجتناب پيامبر (ص) از شعر گفتن را چنين توجيه كرده است:

«غالباً كساني كه طبيعي سخن مي گويند و از روي تكليف به وزن و سجع و قافيه نمي پردازند، موقعيت سخن آنها در انظار بهتر از آن كساني است كه بيشتر پيرامون الفاظ مي گردند و از خود بدون احتياج به معنا، الفاظي را ذكر مي كنند، و بديهي است افرادي كه در مقام تصنع در بيان الفاظ اند سخنانشان داراي مطالبي ارجدار ومفيد نمي باشد و از اين جهت است كه خداوند پيغمبر خود را از اين صعنت بر كنار داشته و او را دعوت به تكلف دركلام و خضوع براي الفاظ ننموده است و توجه او را به خود و انقطاع و تقرب به وي بدون شائبه ريا و خودنمايي قرار داده و به يقيني خالص از شك و ترديد دعوت نموده است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 102

2. در روايتي آمده است: در لحظات نزديك شدن وفات پيامبر (ص) هنگامي كه آن حضرت از شدت بيماري به حالت اغماء فرو رفته بود، فاطمه (س) اشك مي ريخت و اين شعر ابوطالب را در مدح پيامبر (ص) زمزمه مي كرد:

وابيض يستسقي الغمام بوجهه

ثمال اليتامي عصمه الارامل چهره درخشنده و روشني كه ابر از آن آب مي گيرد پناه يتيمان و نگهدارنده و حامي بيوه زنان؛ پيامبر چشمانش را گشود و خطاب به حضرت زهرا (س) فرمود: دخترم شعر

مخوان! قرآن بخوان! بخوان:

«وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَي عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ» «1» در سنت قولي عباراتي از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه بر ممنوعيت شعر دلالت دارد، ازآن جمله از ايشان روايت شده كه فرمود:

«لان يمتلي جوف احدكم قيحاً خير من ان يمتلي شعراً» «2»

اگر شكم شما از چرك پر باشد بهتراست از آن كه انباشته از شعر باشد.

3. نهي از خواندن شعر در برخي از اوقات همچون ماه رمضان، شب و روز جمعه و برخي حالات همچون احرام و برخي مكان ها همچون حرم،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 103

نشانگر آن است كه شعر مورد نكوهش اسلام بوده و در فرهنگ اين مكتب از جايگاهي در خور برخوردار نيست.

تمجيد از شعر در روايات
اشاره

دلائل و شواهدي كه در سيره پيشوايان ديني مبني بر جواز بلكه حسن شعر و تمجيد از شاعر رسيده را مي توان در عناوين ذيل خلاصه كرد:

1. سنت قولي و حمايت از شعر

در سنت قولي از شعر دفاع شده است، روايات زير از پيامبر (ص) در اين باره رسيده است:

«انّ من الشعر لحكمه و انّ من البيان سحراً» «1» برخي از اقسام شعر حكمت است، و برخي از انحاء كلام افسون است.

«انّ لله كنوزاً تحت العرش مفاتيحها السنه الشعراء»

خدا را در زير عرش گنجهايي است كه كليدهاي آن زبان شاعران است.

«اهجوا بالشعر ان المومن يجاهد بنفسه و ماله و الذي نفس محمد بيده كانما تنضحونهم بالنبل فيما تقولون لهم من الشعر» «2» با زبان شعر دشمنانتان را هجو كنيد، زيرا مومن با جان و مالش به جهاد مي پردازد، قسم به آنكه جان محمد به دست اوست، آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 104

هنگام كه با شعر به جنگ آنان مي رويد گويا تيري را به سويشان روانه رفته ايد.

«ما منع الذين نصروا رسول الله بسيوفهم ان ينصروه بلسانهم» «1» چه شده آنان كه رسول خدا را با شمشيرهايشان ياري رسانده اند چرا با زبانشان او راياري نمي رسانند.

«الشعراء امراء الكلام و الشعرا تلاميذ الرحمن» «2» شاعران خداوندگاران سخن اند و شاگردان مكتب رحمان.

«من قال فينا بيت شعر بني الله بيتاً في الجنه» «3» هر كسي در مدح و معرفي ما يك بيت شعر بسرايد خداوند خانه اي در بهشت براي او بنيان مي نهد.

«ما قال فينا قائل بيت شعر يؤيد بروح القدس» «4» هر كسي در معرفي ما بيتي از شعر بسرايد روح القدس او را

مدد مي رساند.

2. سيره پيشوايان ديني و حمايت از شعر

پيشوايان ديني با سيره عملي با شكل هاي گوناگون از شعر و شاعر حمايت و تمجيد كرده اند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 105

الف: گاه از اطرافيان خود سرودن يا بازگويي يك شعر را مي طلبيدند و به هنگام شنيدن آن به وجد مي آمدند و براي شاعر دعا مي كردند.

مرحوم علامه اميني (رحمه الله عليه) در اين باره چنين مي نويسد:

«آنچه ما از ائمه (عليهم السلام) نقل كرديم نشانگر آن است كه آنان در تمجيد از شعر و شاعر از الگوي خود يعني پيامبر (ص) تبعيت كرده اند و اين پيامبر (ص) بوده است كه نخستين بار با ستايش از شاعراني كه به مدح ايشان پرداختند، باب تمجيد از شعر و شاعر را گشود، باري، پيامبر (ص) خود شعر مي خواند و از ديگران مي خواست كه نزدش شعر بخوانند و آن را مجاز مي شمرد و با شنيدن شعر به وجد مي آمد و چون در شعر شاعري گوهر مطلوب خود را مي يافت گرامي اش مي داشت.»

آنگاه ايشان در مواردي از سيره پيامبر اكرم (ص) در تمجيد از شعرا را ذكر كرده است، از آن جمله آن هنگام كه در روز غدير خم پيامبر (ص) با برافراشتن دست حضرت امير (ع) ايشان را به عنوان پيشواي مسلمانان پس از خود، معرفي كرد، «حسان بن ثابت» نزد رسول اكرم (ص) آمد و براي سرودن شعر از ايشان اجازه خواست، پيامبر (ص) به او اجازه داد و «حسّان» شعري سرود آنگاه پيامبر (ص) در حق او

فرمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 106

«لا تزال يا حسّان! مويّدا بروح القدس، ما نصرتنا بلسانك»

اي حسّان مادام كه در ياري ما شعر بسرايي روح القدس تو را يار خواهد بود.

همچنين آن هنگام كه «عايشه» در وصف عرق چهره پيامبر (ص) كه همچون قطرات مروايد تلالؤ داشت شعر «ابوكبير هذلي» را خواند، پيامبر (ص) به او فرمود:

«جزاك الله خيراً يا عايشه ما سررت مني كسروري منك» «1» اي عايشه خداي به تو پاداش خير دهد تا كنون اين چنين شادمان نشده بودم.

ب: در موارد متعددي صله هاي قابل توجهي به شاعران مي دادند، به عنوان مثال وقتي «كعب بن زهير» پس از آن كه مدتي به هجو پيامبر (ص) پرداخت و آنگاه كه توبه و عذر آورد در مدح آن حضرت قصيده بلند «لاميه» را سرود كه مطلع آن چنين است:

بانت سعاد فقلبي اليوم مبتول

متيّم اثر هالم يفد مكبول پيامبر (ص) با آستين خود به مردم اشاره كرد كه سكوت كنند و به اشعار «كعب» گوش فرا دهند، آن گاه بُرد خويش را به او بخشيد كه معاويه آن را به بيست هزار درهم از «كعب» خريداري كرد و آن همان لباسي بود كه خلفاء در عيد فطر و قربان آن را مي پوشيدند.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 107

علامه مجلسي در اين باره آورده است:

«دعبل خزاعي از شاعران اهل بيت (عليهم السلام) مي گويد: در ايام عاشورا خدمت مولاي خويش علي بن موسي الرضا (ع) رسيدم، ديدم ايشان سخت محزون و غمناك نشسته و شماري از ياران بر گرد وي مجتمع شده اند، چون مرا ديد فرمود: خوش آمدي اي دعبل، خوش آمدي اي ناصر ما بدست و زبان، آنگاه جاي براي من بگشود و مرا در كنار خويش بنشاند، گفت: اي دعبل دوست دارم براي من شعر بخواني كه اين روزها روز اندوه اهل بيت و شادي دشمنان ما است، دعبل گفت: اشعاري را در پاسخ امام سرودم.» «1»

در مرحله ديگري چون دعبل قصيده «تائيه» خود را كه مطلع آن اين بيت است:

مدارس آيات خلت من تلاوه

و منزل وحي مقفر العرصات سرود، امام هشتم (ع) ده هزار درهم و جامه اي از جامه هاي خويش را به او بخشيد و مردم قم بر سر راه او به اصرار و الحاح آن جامه را از وي به سي هزار درهم خريداري كردند. «2»

همچنين امام صادق (ع) در حق «كميت» كه در ايام تشريق قصيده اي در مدح و ثناي اهل بيت (ع) در حضور امام و يارانش سرود دعا نمود و

تفسير موضوعي قرآن ويژه

جوانان، ج 1، ص: 108

هزار دينار و يك دست خلعت به او هديه داد، علامه اميني درباره تشويق امام (ع) از «كميت» و پذيرش درخواست او مبني بر سرودن شعر آن هم در شريف ترين زمان ها و مكان ها چنين مي نويسد:

«باري، شعر نزد اهل بيت و پاسبانان دين چنان اهميت داشت كه براي آن همايش ترتيب داده و به گوش كردن آن ترغيب نموده و فرصت گرانبهاي خود را صرف شنيدن آن مي نمودند و چنين كاري را از جمله بهترين راه تقرب الهي و طاعت او مي دانستند، حتي گاه شعر را در گرامي ترين زمان ها و بزرگترين مكان ها بر عبادت و دعا ترجيح مي دادند؛ چنان كه از برخورد امام صادق (ع) با قصيده لاميه كميت در ايام مني بر مي آيد.» «1»

ايشان در جاي ديگر پيرامون حمايت مالي پيشوايان دين از شاعران چنين نگاشته است:

«كانوا يضحّون دونه ثروته طايله و يبذلون من مال الله للشعرا ما يغنيهم عن التكسب و الاشتغال بغير هذه المهمّه. «2» سيره پيشوايان ديني چنين بوده كه براي حمايت از شعر مال زيادي فدا مي كردند و از سهم خود آنقدر به شاعران مي بخشيدند كه ايشان را از هر گونه كسب و كار و اشتغال به كاري غير از شعر بي نياز مي ساخت.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 109

نكته قابل توجه در اين روايات اين است كه اهل بيت (عليهم السلام) به شاعران نويد دادند تا زماني كه در مسير حق شعر بسرايند از جانب روح القدس حمايت و

تاييد مي شوند، اما اينكه چه ارتباطي بين سرودن شعر و تاييد روح القدس است فاش نشده است. خوشبختانه برخي ديگر از روايات پرده از اين راز برداشته است، به عنوان نمونه وقتي كه دعبل خزاعي در قصيده «تائيه» به اين بيت رسيد:

خروج امام لا محاله خارج

يوم علي اسم الله و البركات خروج و ظهور امام قائم (عج) امري گريز ناپذير است و نهضت و قيام او با نام الهي و بركات فراواني همراه است.

امام هشتم (ع) فرمودند:

«نفث بها روح القدس علي لسانك» «1» روح القدس آن را به زبانت جاري كرد.

اين بيان نشان گر آن است كه حمايت و تاييد روح القدس نسبت به شاعر در جهت سرودن شعر و القاي محتوايي بلند در قالبي نغز و دلكش است.

به نظر مي رسد اعلان اين كه شاعران الهي هماره به مدد روح القدس اشعاري بلند را بر زبان جاري مي كنند، بهترين شاهد حمايت و تمجيد از هنر شعر و شاعري است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 110

3. بر خورداري پيشوايان ديني از شاعراني خاص

به گواهي تاريخ چهره هاي برجسته علم و ادب كه گاه بي مهري هاي زمانه را به جان خريده و در راه دفاع از عقيده تا پاي جان به مجاهده بر خاستند، به عنوان شاعران سخن سنج پيشوايان ديني، از حوزه دين و ولايت سنگرباني كرده اند.

«مشهورترين چهره هايي از مردان مسلمان كه در زمان پيامبر

(ص) از طبع شعر و هنر شاعري برخوردار بوده اند، با شمشير برّان سخن و تير دلدوز نظم، دشمنان اسلام را مفتضح و رسوا مي كردند و در ميدان نبرد نيز مردانه از حريم اسلام دفاع مي نمودند، از جمله اين گروهند: عباس عموي پيامبر، كعب بن مالك، عبدالله بن رواحه، حسّان بن ثابت، نابغه جعدي، ضرار اسدي، ضرار قريشي، كعب بن زهير، قيس بن صرمه و ... و از زنان صدر اسلام كه از هنر شاعري بهره مند بوده و آثار شاعري از خود به جاي گذارده اند، شخصيت هاي ذيل از ديگران مشهورترند: ام المومنين خديجه همسر پيامبر (ص)، عاتكه و صفيه دختران عبدالمطلب، ام سلمه همسر پيامبر (ص) ام ايمن خادمه نبي اكرم (ص)، عايشه همسر پيامبر كه بنابر نقل خودش تنها دوازده هزار شعر از لبيد شاعر به خاطر داشته است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 111

از جمله شاعران مسئول كه در دوران اهل بيت (عليهم السلام) از حريم ولايت دفاع كرده اند عبارتند از:

ابواسوددئلي، كثير عزه، فرزدق، كميت بن زيد اسدي، سيد حميري، منصور نمري، ديك الجن، دعبل خزاعي، ابن رومي و ...

4. پيشوايان ديني و سرودن شعر يا استشهاد به آن

به رغم آن كه ادّعا شده پيامبر (ص) هرگز شعري را حكايت نكرده، به گواهي تاريخ در برخي از موارد اين حكايت گري از ايشان نقل شده است، به عنوان مثال «براء بن عازب» مي گويد: در جنگ احزاب پيامبر (ص) را ديدم كه خاك خندق را جا به جا مي كرد به گونه اي كه لايه اي از خاك شكم ايشان را پوشانده بود و اشعار «عبدالله بن رواحه» را ترنم داشت.

هم چنين حضرت امير (ع)- چنان كه در نهج البلاغه منعكس است-

در موارد متعددي به اشعار شاعراني نامي استشهاد كرده است، نظير استشهاد به شعر:

امرتكم امري بمنعرج اللوي

فلم تستبينوا النصح الاضحي الغد «1» و شعر ذيل به خود ايشان منسوب است:

فان كنت بالش- وري ملكت امورهم

فكيف هذا و المشيرون غيب

و ان كنت بالقربي حجحت خصيمهم

فغيرك اولي بالنبي و اقرب «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 112

از ساير ائمه (عليهم السلام) نيز اشعاري نقل شده است.

چگونگي جمع ميان روايات نكوهش و ستايش از شعر و شعرا

علامه مجلسي در اين باره مي گويد:

«خواندن شعري كه مشتمل به دروغ و لغوي نباشد جايز است و بسيار خواندن و شنيدن آن مكروه است، به ويژه در ماه رمضان و شب رمضان و روز جمعه و در مطلق شب و در حال احرام و درحرم هر چند شعر حق باشد و منقول است كه شكمي كه مملو از چرك وريم باشد بهتر است از آن كه مملو از شعر باشد.

و منقول است كه هر كس بيتي از شعر در روز جمعه بخواند بهره آن در آن روز همان است و از حضرت رسول (ص) منقول است كه شعر از شيطان است، اما از آن حضرت نيز روايت كرده اند كه از جمله حكمت، شعر است، و از حضرت امير (ع) و از امام رضا (ع) و سائر ائمه (عليهم السلام) نقل كرده اند كه مكرر تمثيل و استشهاد به شعر مي فرمودند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 113

احاديث بسيار در فضل و

ثواب در مدح رسول (ص) و ائمه هدي و مرائي امام حسين (ع) وارد شده و خلافي نيست در آنكه شعري كه متضمن فحش يا هجو مومني باشد يا تعريف زن معين نامحرمي يا تعريف حسن پسري باشد مطلقاً حرام است و شعري كه متضمن مدح ظلمه باشد و تحسين ظلم و فسق و اغراي ايشان بر آنها باشد حرام است.» «1»

به استناد اين گفتار شعر ذاتاً مجاز است و نهي از آن» به خاطر آن است كه برخوردار از گفتار باطل و حرام باشد همچون مدح ستمگران و توصيف زنان.

فقيه نامور «زين الدين جبل عاملي» معروف به «شهيد ثاني» پس از آنكه سخن شهيد اول را مبني بر كراهت شعر خواني در مسجد نقل مي كند، مي نويسد:

«مصنف (شهيد اول) در كتاب ذكري آورده است: «بعيد نيست كه روايات اباحه شعر خواني در مسجد را بر شعري كه اندك است و منافعش فراوان است، حمل كنيم يا آنكه بگوييم مقصود جواز اشعاري است كه عنوان شاهد مثال براي فهم معناي واژه ها در كتاب و سنت ارائه گردد، زيرا مي دانيم كه در حضور پيامبر (ص) و در مسجد، بيت يا ابياتي از شعر خوانده مي شد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 114

ايشان نفي نمي كردند، برخي از اصحاب اشعار حكمت و موعظه، ثناي پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، مراثي سيدالشهداء (ع) و ... را نيز ملحق به اشعاري كه در مسجد خواندن آن مجاز است، دانسته اند، زيرا اينها عبادت است

و منافات با غرض مساجد ندارد، و نهي نبي (ص) ناظر به اشعار عرب جاهلي است كه طبعاً از موارد مذكور بيرون بوده است.» «1»

گفتار اين دو فقيه به خوبي روشن مي سازد كه سرودن اشعاري كه محتواي آن حق است در مثل مسجد از آنجا كه با غرض مطلوب از مساجد سازگار است، مجاز است، دقيقاً به همين دليل خواندن و سرودن اشعار حكمت، مدح و رثاي پيشوايان ديني در حرم، ماه رمضان، شبهاي جمعه و ... محذوري نخواهد داشت، چنانچه امام صادق (ع) در حالت احرام در مني آن را اجازه دادند.

چكيده سخن پيرامون شعر

از مطالب پيشگفته نكات اساسي ذيل به عنوان نظر نهايي و نتيجه بحث درباره شعر قابل استفاده است:

1. شعر بسان بسياري از پديده هاي هنري ديگر در طول تاريخ خود همواره در خدمت خير و شرّ بوده است، هم از آن براي محكم ساختن بنياد ستم و تحريك شهوت بهره برداري شده و هم در خدمت پند و اندرز، حكمت و موعظه و مدح انسان هاي والا بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 115

2. در فرهنگ ديني نگاه نكوهش و تعظيم نسبت به پديده شعر وجود دارد، ضمن آن كه بايد دانست كه نگاه تمجيد و ستايش بسيار پر رنگ تر است، بايد توجه داشت كه هيچگاه با شعر و شاعري به صورت عموم

مخالفتي صورت نگرفته است، دلائل و براهين ما را به اين نتيجه قطعي رهنمون مي كند كه نيم نگاه منفي شريعت نسبت به شعر تنها ناظر به محتواي برخي اشعار رائج آن دوره است، و به هيچ وجه صرفاً به شعر از آن جهت كه داراي قالب موزون يا برخاسته از قوه خيال است با ديده نكوهش نگريسته نشده است.

بر اين اساس حكم نهايي درباره شعر، جواز بلكه حسن و محبوبيت آن است مگر آن كه برخوردار از محتوا و مضموني خلاف شرع و اخلاق باشد، همچون شعري كه به وصف زن يا پسري پرداخته و ضمن تحريك شهوت باعث بي آبرو ساختن آنان گردد، «1» يا شعري كه به هجو و دشنام مومن و مسلماني پرداخته باشد، «2» يا شعري كه در آن از موقعيت حاكمان جور وستم حمايت شده است. «3» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 116

در موارد ديگر كه شعر داراي محتوايي همچون پند و اندرز يا مناجات با خداوند باشد يا به مذمت ستمكاران پرداخته يا فرياد ستمديده اي را به گوش ديگران مي رساند يا با ستايش از الگوهاي اخلاقي و انسان هاي خدا گونه ضمن تعميق باورهاي ديني به ترويج اخلاق و ارزشها مي پردازد از هر جهت پسنديده و ممدوح است. چنين شعري شايسته اموري چند است:

1. با بخشيدن صله و هدايا به شاعر از او به نحوي شايسته تمجيد گردد.

2. با حمايت مالي مناسب ومكفيّ المؤونه ساختن او زمينه را براي سرودن اشعاري بلند فراهم سازند.

3.

همايش و مراسم اجتماع براي شنيدن اشعار بلند فراهم سازند.

4. شنيدن و برپاداشتن مجالس شعر در زمان ها و مكان هاي ويژه همچون ايام حجّ و مساجد را يكي از راه هاي قرب الهي بشناسند.

5. فرزندان خود را به حفظ اشعار بلند ترغيب نمايند؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:

«علّموا اولادكم بشعر العبدي» «1»

6. ضمن دعا در حق شاعران ايشان را شايسته هر مدح و ثنا بدانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 117

فصل چهارم: قصه هنر ديرين تاريخ بشري

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 119

قصه، هنر ديرين تاريخ بشري

اشاره

در اين فصل روي سخن ما با يكي ديگر از مقوله هاي هنري رايج يعني هنر قصه است كه از ديرباز مورد علاقه بشر بوده و نقش فزاينده اي

در تاريخ و فرهنگ بشري ايفا نموده است. امروزه نيز برغم پيدايش دهها هنر نوين، قصه همچنان در ميان تمام جوامع بشري مورد توجه و عنايت است، آنچه كه ما از طرح اين بحث به دنبال آن هستيم پاسخ به اين سؤال است كه آيا اين پديده هنري از نگاه اسلام به رسميت شناخته شده است يا نه؟ و اگر به رسميت شناخته شده آيا براي آن محدوده و مرزي اعلان شده يا آنكه به طور مطلق مورد تأييد قرار گرفته است؟

مدعا اين است كه اين هنر از طرف دين به رسميت شناخته شده و تقريباً در تمام كتب آسماني به ويژه قرآن به ميزان قابل توجه مورد استفاده قرار گرفته است، و اگر محدوديتي داشته باشد مربوط به محتوا و درون مايه قصه است همان گونه كه درباره شعر بيان داشتيم، در آغاز مفاهيم «قصه»، «داستان» و «افسانه» را مورد بررسي قرار مي دهيم.

بررسي مفاهيم قصه، داستان و افسانه

«قصّه» به معناي حديث، خبر، رويداد، رخداد، شأن و حال آمده و جمع آن «قصص» و «اقاصيص» است، «قص عليه الخبر قصصاً» به معناي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 120

باز گويي قصه است. «1» اين واژه در آيات: «فَارْتَدَّا عَلَي آثَارِهِمَا قَصَصاً» «2» «قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ» «3»

به معناي دنبال كردن خبر و رويداد است، اين معنا شايد بدان خاطر باشد كه در قصه دو نكته نهفته است:

1. رويداد و رخدادي كه روي داده است.

2. دنبال كردن آن و پي در

پي آوردن حلقات آن رخداد.

«داستان در مفهوم عام خود هنري است كه بر بنيان هندسي خاصي پايه گذاري شده و نويسنده آن يك يا چند حادثه، وضعيّت، قهرمان و محيط را از خلال زبان «توصيف» يا «گفتگو» يا هر دوي آنها مي آفريند.» «4»

برخي معتقدند كه واژه هاي: «داستان، قصه، افسانه (اسطوره) به يك معنا است، چون فرهنگ نويسان وجوه افتراقي براي آنها قائل نشده اند.» «5»

در مقابل عده اي ديگر بين قصه و داستان از نظر قدمت تفاوت گذاشته اند، به اين معنا كه اگر داستان از قدمت هفتاد ساله برخوردار باشد قصه است در غير اين صورت داستان خواهد بود. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 121

بسياري افسانه را نوعي خاص از داستان كه فاقد حقيقت است، مي شناسند، در اين صورت داستان مفهوم اعمي خواهد بود، در تفاوت بين داستان و اسطوره (افسانه)، ادعاي اينكه داستان به خلاف افسانه از رخدادهاي واقعي بهره مي گيرد، امري پذيرفتني است، شاهد آن پرهيز قرآن از ياد كرد افسانه و مذمت كساني است كه اين كتاب مقدس را اسطوره پيشينيان مي پندارند و در عين حال از قصه و داستان به طور گسترده استفاده كرده و آن را مايه عبرت آدمي مي داند، اما تفاوت گذاشتن ميان قصه و داستان به داشتن پيشينه بيشتر براي قصه، قابل پذيرش نيست، چه، افزون بر اينكه فرهنگ نويسان بين آنها تفاوتي قائل نشده اند، داستان نيز پا به پاي قصه مي تواند داراي قدمت باشد، بنابراين در مفاهيم مورد بحث، داستان و قصه

مترادف هم و به يك معنا مي باشند و داستان، برگردان فارسي واژه «قصه» در عربي است، و براي بازگويي رويدادهاي واقعي به كار مي رود.

اما افسانه كه برگردان فارسي واژه «اسطوره» در عربي است، به رخدادهاي خيالي و غير واقعي اطلاق مي گردد.

نگاهي به ديرينه داستان

نظريه پردازان بر آنند كه:

«دير سال ترين انيس آدمي «قصه» است، داستان مونس تنهايي ها، وحشت ها و اضطراب هاي روحي انسان است، به وسيله

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 122

قصه انسان اضطراب روحي و رواني خود را فرونشانده و ميان خود و عالم طبيعت و ماوراء طبيعت ارتباط و اتصال برقرار مي كند.» «1»

دقيقاً به خاطر ويژگي هاي برتر قصه است كه مي توان آن را داراي پيشينه اي كهن دانست و با اين عقيده هم داستان بود كه:

«قصه تاريخچه اي بسيار قديمي دارد مجموعه اي از قصه هاي جادوگران كه تاريخ آن به حدود چهار هزار سال پيش از ميلاد مسيح مي رسد از فرهنگ و تمدن مصري باقي مانده است، در چين نوعي قصه از هزار سال قبل از مسيح وجود داشت، افسانه سومري «گيلگمش» متعلق به هزار و چهار صد سال پيش از ميلاد مسيح است، «هومر» حماسه هاي خود را از هزار سال پيش از مسيح به وجود آورد همچنين «افسانه هاي ازوپ» كه تاريخ آفرينش آن به شش قرن پيش از ميلاد مسيح مي رسد.» «2»

بي ترديد اگر قصه و داستان هاي ملت هاي دنيا گردآوري شود، آن گاه معلوم خواهد شد كه داستان تا چه حد، با فرهنگ هر ملت همزاد و هم پيشينه است، ديرينه و رواج قصه در ميان ملل مختلف را مي توان در علل مختلف ارزيابي كرد، برخي از آنها به شرح ذيل

است:

1. هر چه به زمان گذشته بر مي گرديم، به فراغت بيشتري براي افراد يك خانواده يا قبيله بر مي خوريم، اين امر ناشي از سادگي زندگي آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 123

دوره و امكان تأمين سريع نياز ها بوده است، وجود فراغت بيشتر پيوند افراد و هم نشيني بين آنها را بيشتر مي ساخت و قصه و داستان و افسانه مي توانست اين فراغت را به صورتي هر چه شيرين تر پرنمايد، بر خلاف زندگي امروزين كه كثرت اشتغالات و دشواري معاش و وجود رسانه ها همچون راديو و تلويزيون، ارتباط و هم نشيني بين اعضاء خانواده را كم رنگ تر ساخته است.

2. قصه و داستان اساساً شيرين و جذاب است، به ويژه كه اگر نويسنده يا گوينده آن را به نيكي بپروراند، هر شنونده يا خواننده اي را همچون ميدان مغناطيسي به خود جذب مي كند، قصه مخاطب خود را با خود تا اعماق تاريخ برده او را بر بال خاطره، گاه همنشين شاهان و فرمان روايان مي گرداند و گاه سر سفره درويشان و مستمندان ستم كشيده، ميهمان مي سازد و آمال و آرزوهاي مخاطب خود را با پروراندن قهرمانان خيالي يا ياد كرد قهرمانان واقعي، براي او متجسّد مي سازد، بدين خاطر هنرهايي همچون شعر و نمايش در بسياري از موارد با بهره گيري از هنر قصه، بخشي از جذابيت خود را وامدار اين هنر مي باشند.

3. بسياري از حكماء و فلاسفه و انديشمندان ملل مختلف با دريافت جذابيت قصه و سرعت انتقال پيام از رهگذر آن، آراء و عقايد خود را در قالب قصه هاي كوتاه و بلند منعكس ساخته اند، از نمونه هاي بارز آن كتاب «كليله و دمنه» است

كه حكايات آن از حكمت و عبرت مالامال است، اين اثر تاريخي كه دست مايه حكيمان هندوستان است با استفاده از زبان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 124

حيوانات و در قالب قصه، پيام هاي خود را تا اعماق وجود ميليون ها مخاطب رسانده است.

4. قصه ها شكوهمنديها و افتخارات يا شكستها و تلخي هاي تاريخ يك ملت را به تصوير كشيده و به آن جاودانگي مي بخشد، از اين رو بسياري از قهرمانان قصه ها، شخصيت هاي تاثير گذار و افتخار آفرين هر ملت اند كه چنين در لابلاي قصه ها ماندگار شده اند، جاودانگي قصه سبب شده كه ملل مختلف، شيريني و تلخي هاي تاريخ خود را در قالب آن ماندگار سازند.

ديرينه قصه در ميان عرب

گر چه برخي معتقدند كه:

«بنيان كار داستان بر عمليات آفرينش تخيّلي رخدادها، موقعيتها، قهرمانان و محيطها استوار است و صحراي خشك و سوزان، به عرب اجازه فعالتر شدن در عمليات ذهني (و در نتيجه خلق چنين اثر تخيلي) را نمي دهد.» «1»

و به همين دليل شكوفايي آن را پس از قرن دوم هجري مرهون ترجمه علوم و دانش هاي روم، يونان، ايران و هند مي دانند، چنين به نظر مي رسد كه قصه و داستان ميان عرب بسان ساير ملل رواج داشته است، چه، اگر صحراي خشك حجاز مانع از شكوفايي هنر قصه شده باشد، مي بايست به طريق اولي شعر را نيز از بالندگي انداخته باشد، در حالي كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 125

مي دانيم شعر در ميان عرب در مقايسه با ساير ملل از شكوفايي بس برتر و رواج بيشتر برخوردار بوده است، از طرفي مي دانيم كه بستگي شعر به تخيل بيشتر از قصه است.

پس از

ظهور اسلام قصه پردازي رونق خاصي پيدا كرد و افرادي به نام «قصاص» در كوي و برزن و گاه در مساجد به قصه پردازي مشغول شده و گروه زيادي از مردم را به دور خود مشغول ساختند، اين امر در پي مخالفت هاي جدي برخي از خلفا به ويژه امام علي (ع) كاستي گرفت، اما در زمان معاويه و پس از او با فراز و نشيب دنبال شد.

برخي از عوامل رواج قصه در اين دوره بدين شرح است:

1. برخي از قصه پردازان صرفاً به خاطر مقابله با قرآن و كاستن رونق آن به رواج قصه پرداختند، چنانكه «نصر بن حارث» به همين هدف داستان هاي كهن ايراني از جمله افسانه رستم و اسفنديار را از ايرانيان فراگرفته و ميان اعراب رواج مي داد.

قرآن كريم به اين امر اشاره نموده است:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ «1»

و از مردم كسي است كه سخن سرگرم كننده (و بيهوده) را مي خرد، تا بدون هيچ دانشي (مردم را) از راه خدا گمراه سازد و آن (آيات) را به ريشخند گيرد؛ آنان، عذابي خواركننده برايشان (آماده) است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 126

گفته اند:

«نضر بازرگاني بود كه گاه گاهي به ايران مسافرت مي كرد و با داستان سرايان معروف ايراني انس و الفتي داشت و در ضمن داستان هاي مربوط به رستم و اسفنديار را ياد مي گرفت و يك مشت كتاب هاي رمان و داستان خريداري مي كرد، وي موقع بازگشت به مكه به خاطر سرگرم كردن و باز داشتن مردم از شنيدن قرآن معركه هايي بر پا مي كرد و شروع به

نقالي مي نمود و مي گفت اگر محمد سر گذشت عاد و ثمود مي گويد من نيز داستان قهرماني هاي رستم و اسفنديار مي گويم.» «1»

2. يهود با آن كه ظهور اسلام و پيامبر آخر الزمان را بشارت مي دادند «2» و خود را به خاطر پيروي از او بر ملت عرب برتري مي بخشيدند، با اعلام رسالت توسط پيامبر اسلام (ص) تنها به اين سبب كه ايشان از ميان ملت يهود برگزيده نشده است، به دشمني با اسلام و رسول اكرم (ص) پرداخته و به گواهي قرآن سخت ترين دشمني ها را عليه اسلام و مسلمين اعمال نمودند. «3»

بدين ترتيب براي فرو نشاندن نور اسلام و قرآن از هيچ كوششي دريغ نكردند، توطئه چيني عليه مسلمانان به همراه منافقان، نقض پيمان با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 127

پيامبر (ص)، طرح قتل پيامبر، به راه انداختن جنگ، بخشي از اين تلاش ها بوده است، يكي از توطئه هاي خطرناك كه توسط يهود عليه بنيادهاي عقيدتي مسلمانان طرح ريزي شد، رواج اسرائيليات بوده است، مقصود از «اسرائيليات» مجموعه روايات، داستانها و افسانه هاي يهود، مسيحيت و مجوس است كه به خاطر غلبه روايات و قصه هاي يهودي، به جاي سه عنوان «اسرائيليات»، «نصرانيات» و «مجوسيات» به مجموعه آنها «اسرائيليات» اطلاق شده است. «1»

برخي از انديشمندان يهود همچون كعب الاحبار، عبدالله بن سلّام، عبدالله بن منبّه، عبدالملك بن جريح براي نيل به اين هدف شوم در دوران خلافت خلفاء اسلام آورده، به خاطر آگاهي دامنه داري كه از عهد عتيق و جديد، تلمود و ساير منابع قديمي اديان داشتند، در هر فرصتي مسلمانان ساده لوح را دور خود جمع كرده و با نقّالي قصص خرافه مشغولشان مي ساختند،

از آنجا كه قرآن بنا به مصالحي برخي از جزئيات قصص را مسكوت گذاشته است، عالمان يهود از كنجكاوي مسلمانان براي آگاهي از اين حلقه هاي گمشده سوء استفاده كرده و با ادعاي آگاهي از آنها به استناد كتب پيشين، قصه پردازي مي كردند، كار به جاي رسيد كه حتي برخي از صحابه پيامبر (ص) براي دريافت داستان كامل اصحاب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 128

كهف، ذوالقرنين، هاروت و ماروت و ... به امثال كعب الاحبارها مراجعه كرده و پاسخ خود را از زبان چنين دشمنان دوست نما دريافت مي كردند. «1»

در لابلاي قصه هاي يهود چند هدف اساسي تعقيب مي شده است:

1. تاكيد بر برتري ملت يهود بر مسلمانان و برتري مكان هاي مقدس يهود همچون: بيت المقدس بر مكان هاي مقدس مسلمانان همچون كعبه، و نيز برتري موسي (ع) بر رسول اكرم (ص).

2. رواج مذهب جبرگرايي، تشبيه، تجسيم و در يك كلمه عقايدي كه مبناي آن ها، تلقي انسان و ارانه از خداوند و كاستن از مرتبه بلند الوهيت پروردگار متعال تا حدّ يك موجود محدود مادي همانگونه كه در تورات آمده است.

3. كاستن مرتبه انبياء با نسبت دادن انواع فسق و فجور به ايشان همچون قصه داود، ايوب، يوسف و ... اين كار با هدف رواج بي بند و باري و فرو ريختن قبح زشتيهاي اخلاقي انجام گرفته است.

4. دور ساختن مسلمانان از مراجعه به اهل بيت (عليهم السلام) كه با حمايت خلفاء وقت با شدّت دنبال شد. يهود با چنين تلاش حساب شده اي كه مي توانيم آن را يك شبيخون عظيم فرهنگي بدانيم، باكمك معاويه و با حمايت از دسيسه ها براي ممانعت از حضور ائمه (عليهم

السلام) در صحنه اجتماع، بيشترين ضربه را بر بنياد اسلام وارد ساخت، انبوهي از روايات و قصه هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 129

ساختگي در كتب روايي و تفسيري. عموماً كتب اهل سنت- نشانگر ميزان اين شبيخون فرهنگي است، «ابن خلدون» پس از آنكه سبب رويكرد اعراب به قصه پردازي يهود را فقدان دانش كتاب و غلبه بي سوادي دانسته، مي نويسد:

«باري چنين بود كه تفاسير از منقولات يهود مالامال شد و مفسران با تساهلي نا بخشودني گفته هاي يهود را در تفاسير خود انباشتند.» «1»

محمود ابوريه مي نويسد:

«دانشمندان يهود (احبار) دروغها و خرافات را پيوسته ميان مسلمين وعقايد ديني نشر داده، ادعا مي كردند كه آنان اين مطلب را در كتاب هاي خود ديده يا از دانش پنهاني خود كه از پيامبران پيشين به ارث برده اند باز مي گويند؛ يا آنكه آنها را از زبان پيامبر (ص) شنيده اند، در حالي كه تمام گفته هايشان دروغ و افترا بود، صحابه نيز چون خود از زبان عبري كه زبان منابع يهود است، آگاهي نداشتند، از باز شناخت سره از ناسره ادعاهاي ايشان ناتوان بودند، سادگي و ساده لوحي و فقدان زيركي خاص در مقايسه با انديشمندان يهود بر ميزان مصيبت افزود، تا آنكه بازار اين دروغها پر رونق شد و صحابه وپيشينيان گفتار يهود را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 130

بدون اندكي درنگ و تأمل و نقد و تميز به ديده صحت و درستي نگريستند و كتب تفسير، حديث و تاريخ از اين دروغها انباشته گرديد.» «1»

پيامبر (ص) و اهل بيت (عليهم السلام) و برخي از صحابه همچون «عبدالله بن عباس» و «عبدالله بن مسعود» با

توجه به خطر توطئه قصه پردازان يهود به مبارزه گسترده با اين پديده پرداختند. پيامبر اكرم (ص) اصحاب خود را از مراجعه به اهل كتاب منع نمود «2» و كتابچه اي كه «عبدالله بن عمرو بن عاص» از كتب يهود گرد آوري كرده بود از بين برد، و قصّاص را از مسجد بيرون كرد، برخي از روايات پيامبر (ص) مبني بر نهي از قصه پردازي به همين جهت صادر شده است. حضرت امير (ع) نيز در دوران خلافت خود قصاص را از مسجد بيرون كرد.

از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم كه مخالفت پيشوايان دين در برهه اي از زمان با قصه پردازان يهود ريشه در مخالفت با بنياد قصه و قصه پردازي نداشته است، بلكه حركتي بوده اجتناب ناپذير براي مقابله با شبيخون فرهنگي يهود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 131

اركان قصه

هر قصه داراي سه ركن اساسي است.

1. موضوع قصه كه عبارت است از عنوان اصلي و كلي يك قصه نظير حوادث يك جنگ.

2. شخصيت هاي قصه كه همان قهرمانان قصه هستند.

3. محور قصه كه بر اساس آن پيام مورد نظر به مخاطب انتقال مي يابد.

اجزاء قصه

اشاره

هر قصه از اجزاء زير برخوردار است و بسته به ميزان پردازش هر يك از آنها ارزشگذاري مي گردد.

1. مضمون و درونمايه(Theme)

درونمايه جوهر اصلي يك كار ادبي است و فكر مركزي و حاكم بر داستان را در بر مي گيرد، درونمايه هماهنگ كننده موضوع با شخصيت و صحت داستان است و جهت فكري و ادراكي نويسنده يا شنونده را نشان مي دهد.

2. كانون تمركز (focus)

مقصود از كانون تمركز تاكيدي است كه موضوع قصه بر مسأله يا شخصيتي دارد و نويسنده سعي مي كند توجه خواننده را به آن معطوف دارد و آن را در مركز داستان خود قرار دهد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 132

3. طرح و نقشه داستان يا پيرنگ

پيرنگ شبكه داستان را تشكيل مي دهد و الگوي حادثه داستان است كه از رشته اي از حوادث و رويدادهاي به هم پيوسته، ساخته مي شود كه داستان را از «كشمكش» به نتيجه مي رساند، حوادث پيرنگ بايد با معني باشد و موجب شود كه شخصيت اصلي نسبت به آنها از خود واكنش نشان بدهد.

4. كشمكش (onflict)

كشمكش مقابله دو نيرو و يا دو شخصيت است كه بنياد ماجرا را مي ريزد و داستان به سوي «بزنگاه» يا «نقطه اوج» و طبيعتاً به «بحران» كشانده مي شود و به «گره گشايي» داستان سير مي كند.

كشمكش ممكن است از برخورد يا رويارويي شخصيتي با شخصيت هاي ديگر يا انديشه اي با انديشه هاي ديگر به وجود آيد، بدون كشمكش اثر قصه طرحي بيش نيست.

5. هول و ولا يا حالت تعليق (suspense)

با گسترش پيرنگ، كنجكاوي خواننده بيشتر مي شود و شور و اشتياقش براي ماجراي داستان زيادتر مي گردد، شخصيت اصلي يا يكي از شخصيت هاي داستان اغلب همدردي و جانبداري او را به خود جلب مي كند و خواننده نسبت به سرنوشت او علاقه مند مي شود، همين علاقه مندي نسبت به عاقبت كار آن شخصيت، او را در حالت دل نگراني و دلهره نگاه مي دارد و چنين كيفيتي را در اصطلاح «حالت تعليق» يا «هول و ولا» مي گويند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 133

6. بحران (Crisis)

بحران نقطه اي است كه نيروهاي متضاد براي آخرين بار با هم تلاقي مي كنند و واقعه داستان را به نقطه اوج و بزنگاه مي كشاند و موجب دگرگوني زندگي شخصيت يا شخصيت هاي داستان مي شود و تغيير قطعي در جهت داستان به وجود مي آورد.

7. نقطه اوج يا بزنگاه (Climax)

بزنگاه لحظه اي است در داستان كوتاه، رمان، نمايشنامه و داستان منظوم كه در آن بحران به نهايت رويارويي و تعارض خود برسد و به گره گشايي داستان بيانجامد.

نقطه اوج داستان، نتيجه منطقي حوادث پيشين است و همچون آبي است كه در زير زمين جريان داشته و از نظر پنهان مانده است و جاري شدن آب بر زمين، پايان آن است.

8. گره گشايي (Resolvtion)

گره گشايي پي آمد وضعيت و موفقيت پيچيده يا نتيجه نهايي رشته حوادث و نتيجه گشودن رازها و معماها و بر طرف شدن سوء تفاهمات است. در گره گشايي سرنوشت شخصيت يا شخصيت هاي داستان تعيين مي شود و آنها به موقعيت خود آگاهي پيدا مي كنند؛ خواه اين موفقيت به نفع آنها باشد يا به ضرر ايشان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 134

9. زاويه ديد (Point of View)

زاويه ديد، نمايش دهنده شيوه اي است كه نويسنده به وسيله آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه مي كند و در واقع رابطه نويسنده را با داستان نشان مي دهد، از اين نظر زاويه ديد حاوي چند معناي مخصوص است كه عبارتند از: زاويه ديد جسماني (فيزيكي)، زاويه ديد ذهني، زاويه ديد شخصي، همان گونه كه زاويه ديد مي تواند دروني يا بيروني باشد.

همچنين بايد دانست كه دو عنصر: 1. صحنه فراخ منظر و صحنه نمايشي؛ 2. فاصله هنرمندانه يا فاصله زيبا شناختي، در زاويه ديد بسيار موثر است. «1»

قصه در قرآن

در قرآن مجموعاً حدود چهل قصه آمده است كه در نگاهي كلي به چهار دسته تقسيم مي شوند:

1. قصه هايي كه زندگي پيامبران الهي و امت هاي ايشان را به تصوير مي كشد، بيشتر قصه هاي قرآن را اين قسم تشكيل مي دهد، قصه هاي نوح، ابراهيم، عيسي و ... از اين دست هستند.

قرآن كريم داستان بيست و پنج پيامبر «2» را به صورت گذرا يا تفصيل آورده است، در اين بين تنها قصه حضرت يوسف (ع) است كه در يك جا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 135

آن هم به طور كامل آمده كه قرآن از آن به «احسن القصص» ياد كرده است، قصه حضرت موسي (ع) نيز از جمله قصصي است كه بيشتر از ساير قصص تكرار شده و حلقه هاي آن

در سوره هاي مختلف انعكاس يافته است. از سوي ديگر همزمان با ياد كرد قصه پيامبران، داستان امت هاي ايشان نيز ذكر شده است، همچون داستان امت نوح، امت صالح (ثمود)، امت هود (عاد) و ...

2. قصه هايي كه برخي از حوادث پند آموز گروه هايي را ياد كرده است. داستان اصحاب كهف، اصحاب اخدود از اين دسته اند.

3. قصه هايي كه يكي از شخصيت هاي مثبت يا منفي تاريخ را به منظور اهداف تربيتي به تصوير كشيده است، نظير قصه طالوت، ذوالقرنين، قارون، لقمان، بلعم باعورا و ...

4. قصه هايي كه به حوادث و رخدادهاي دوران رسالت پيامبر اكرم (ص) در مكه و مدينه پرداخته است، داستان بذل و بخشش ابرار (اهل بيت) كه در سوره «دهر» آمده و نيز داستان جنگ هاي بدر، احد، حنين از نمونه هاي آن هستند.

«محمد احمد خلف الله» قصه هاي قرآن را از جهت مضمون و درونمايه به سه دسته تقسيم كرده است:

1. قصه هاي تاريخي كه از رخدادهاي واقعي تاريخ پرده بر مي دارد، نظير قصص پيامبران.

2. قصه هاي تمثيلي كه براي تفسير و تبيين روشن تر يك مطلب ذكر شده هر چند رخداد يا شخصيت آن واقعي نباشد. نظير قصه دو باغ.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 136

3. قصه هاي افسانه اي كه بر عنصر تخيل استوار است و حكايت گر رخدادهاي واقعي نيست.

نظريه فوق مبني بر تقسيم سه گانه قصص قرآن در آغاز توسط «خلف الله» در دهه هاي نخست 1900 ميلادي به عنوان يك تئوري در تفسير قصه هاي قرآن مطرح شد. او اين ديدگاه

را در رساله دكتراي خود «الفن القصصي في القرآن الكريم» مطرح ساخت كه با عكس العمل شديد در جامعه مصر روبرو شد و رساله اش بدين جهت مورد قبول هيأت علمي واقع نشد، «1» آنچه كه در اين ديدگاه منعكس شده و باعث واكنش هاي تند گشته است، پذيرش قسم اسطوره در قصص قرآن مي باشد، اينك به بررسي اين سه قسم مي پردازيم.

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن نظريه پذيرش وجود افسانه در قرآن به دلائل ذيل مخدوش است:

1. افسانه چنان كه اشاره شد نوعي از قصه است كه بهره اي از واقعيت نداشته و ساخته و پرداخته و هم پندار آدمي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

بنابراين عاري بودن از واقعيت چنان كه در داستان آفرينش آدم (ع) ادعا شد و مخالفت با واقعيت چنان كه در داستان ذوالقرنين ادعا شده است، از ويژگي هاي اجتناب ناپذير افسانه به حساب مي آيد و همين اين دو ويژگي است كه افسانه را رو در روي حق قرار داده و با عنايت به تأكيد قرآن مبني بر نفي باطل از آن» و حق گويي، وجود اين نوع از قصص از قرآن منتفي مي شود.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) پس از آن كه به نظريه «خلف الله» درباره فن قصه پردازي در قرآن اشاره مي كند، مي نويسد:

«اين ادعا خطا است. چه، آن چه پيرامون فن قصه پردازي گفته گر چه در جاي خود درست است، اما در مورد قرآن كريم قابل انطباق نيست، زيرا قرآن كتاب تاريخ يا نگاشته اي از نگاشته هاي داستان هاي خيالي نيست، بلكه كتابي است گران سنگ كه باطل از هيچ سوي به آن راه ندارد، چنان كه قرآن به آن تصريح نموده است، سخن خداوند است كه جز به حق لب نمي كشايد، چه، جز حق گمراهي است، و براي اثبات حق از باطل كمك نمي گيرد و براي هدايت از گمراهي ياري نمي جويد، قرآن كتابي است كه به حق و راه درست رهنمون است، و آنچه در آن آمده است براي كسي كه به آن عمل مي كند حجت و براي كسي كه آن را ترك مي كند بهانه اي فرو نمي گذارد، همان گونه كه اين خطاب در آيات فراواني منعكس شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

قرآن و قصه هاي تمثيلي

در پاسخ به اين پرسش كه آيا در قرآن داستان هاي تمثيلي آمده يا نه، ابتدا مي بايست با اصطلاح تمثيل و ويژگي ها و تفاوت آن با افسانه آشنا شويم.

مفهوم زبان تمثيل

تمثيل از ريشه «مثل» به معناي نمونه سازي است و زبان تمثيل يا زبان نمادين يا سمبوليك زباني است كه در آن نمادها به عنوان ابزار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 137

انتقال پيام بكار گرفته مي شوند، به عنوان مثال در رنگ پرچم جمهوري اسلامي ايران براي انتقال پيام از زبان نماد استفاده شده است، به اين معني كه رنگ سبز در آن علامت خرمي و آباداني و رنگ سفيد نشانه صلح و رنگ سرخ نشان آن است كه ملت ايران براي دفاع از ميهن و آئين خود از خون فشاني دريغ نخواهند كرد.

«فرويد» روانكاو مشهور معتقد است زبان رؤيا زبان نماد است، «1» مثلًا در داستان يوسف (ع) سه خواب ذكر شده كه در تمام آنها زبان نماد نقش آفريني كرده است، چنان كه خورشيد و ماه و يازده ستاره دقيقاً بر اساس همين زبان بر پدر و مادر و يازده برادر حمل شده است.

زبان تمثيل يا نمادين داراي دو ويژگي اساسي است:

1. نمادها صرفاً جنبه ابزاري دارند و خود به عنوان هدف متكلم به حساب نمي آيند. همان گونه كه حروف و واژه ها در نوشتار و گفتار تنها براي انتقال معاني و مفاهيم نقش آفريني مي كنند و هدف اصلي نيستند، نمادها هم چنين نقشي را ايفا مي كنند.

2. بين نماد و مفهومي كه به آن اشاره دارد هماره مناسبتي معقول و منطقي برقرار است، چنان كه مناسبت بين رنگ و آباداني، رنگ سفيد و

صلح و رنگ سرخ و خون فشاني كاملًا معقول و منطقي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 138

مفهوم قصه تمثيلي

با توجه به تعريفي كه براي زبان تمثيل بيان شد، قصه تمثيلي را مي توان قصه هايي دانست كه، قهرمانان، گفتمان و ... در آن به عنوان نمادهايي كه به حقايقي وراي خود اشاره دارند، نقش آفريني كنند.

و در عبارتي كوتاهتر، هر گاه در انتقال پيام از رهگذر قصه و داستان از زبان نمادين و تمثيل استفاده شود. قصه هاي تمثيلي گفته مي شود.

تفاوت قصه هاي تمثيلي و افسانه اي

1. زبان افسانه عاري از واقعيت است، در حالي كه در زبان نمادين قهرمانان، زمان، مكان، و ... مي تواند واقعي باشد.

چنان كه در راستاي آفرينش آدم (ع)، بنابر ادعاي كساني كه آن را تمثيلي مي دانند، قهرمانان داستان اعم از آدم، و فرشتگان واقعي هستند.

2. در زبان افسانه پيام با زباني ساده و به طور مستقيم به مخاطب منتقل مي شود، درحالي كه در زبان تمثيل از روش پيچيده نمادسازي استفاده مي شود.

3. افسانه محصول خيال و پندار است، در حاليكه زبان نمادين محصول تعقل و تدبر است، هيچكس درباره نويسنده كتاب «كليله و دمنه» كه قصه هاي آن بر اساس زبان نمادين نگاشته شده، نمي گويد كه او انسان خيال پردازي بوده است، در حالي كه نويسندگان افسانه ها به خيال پردازي معروف اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 139

4. در زبان افسانه خيال مخاطب مورد خطاب است، در حالي كه در زبان نمادين عقل مخاطب مورد خطاب مي باشد، بدين خاطر افسانه پرداز به دنبال تفريح، تفرج و سرگرمي مخاطب خود است در حالي كه در زبان تمثيل، هدف تربيت، تعليم و اندرز است، تفاوت هاي گفته شده بين زبان افسانه و تمثيل درباره قصه هاي افسانه اي و تمثيلي نيز صادق است.

داستان حضرت آدم (ع) نمونه اي از داستانهاي تمثيلي در قرآن

داستان آفرينش حضرت آدم و سجده فرشتگان و ورود او به بهشت (باغ مخصوص) و سرانجام هبوط او به زمين، در سوره هاي بقره، اعراف و طه به صورت نسبتاً مبسوطي انعكاس يافته است.

بر اساس اين داستان، آدم (ع) با اعلان پيشين الهي از خاك آفريده شد، خداوند در پاسخ به اعتراض فرشتگان به او علم آموخت و پس از عجز فرشتگان در پاسخ به سؤالات، به

آنان فرمان سجده براي آدم صادر شد، آنان همگي به استثناي ابليس گردن نهادند، آن گاه خداوند آدم و حوا را در بهشت جاي داد و تمام نعمت ها را بر آنها ارزاني داشت، تنها از تناول ميوه درختي منع نمود، آدم و حوا با اغواي شيطان، از بهشت رانده و به زمين هبوط نمودند.

عموم مفسران پيشين و متأخر اين داستان را از نوع داستان هاي تاريخي بسان داستان ساير پيامبران دانسته اند، در اين صورت قهرمان داستان، گفتمان، سجده، عصيان ابليس، اطاعت فرشتگان، بهشت و هبوط، واقعي و در زمان و مكان مشخص اتفاق افتاده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 140

در اين بين پاره اي از مفسران متّاخر همچون «رشيد رضا» و «علّامه طباطبائي» و جمعي ديگر به تمثيلي بودن اين داستان راي داده اند، علّامه طباطبائي در اين باره چنين آورده است:

«اين داستان بر اساس سياق آيات در سوره بقره و اعراف و اين سوره، [طه وضعيت زمين مادي انسان را تمثيل مي كند، زيرا خداوند او را به بهترين وجه آفريد و در نعمت هاي بي شماري غوطه ور ساخت و در بهشت اعتدال او را اسكان داد، او را از گرايش به اسراف، دلبستگي به دنيا، فراموشي عهد پروردگار و نافرماني، پيروي از وسوسه هاي شيطان بر حذر داشت. شيطاني كه دنيا را نزد آدمي زينت مي بخشد و به او چنين مي نمايد كه اگر خدا را فراموش كند، سلطنت و سيطره بر اسباب طبيعي پيدا مي كند و به آرزوهاي دنيايي خود به صورت جاودانه مي رسد.

آن گاه كه انسان فريب خورد و خدا را از ياد برد بديهاي دنيا در برابرش آشكار مي گردد. زشتي شقاوت نمودار

مي گردد، حوادث ناگوار و خيانت روزگار بر او نمايان شده و شيطان او را در اين حال وا مي نهد». «1»

از گفتار ايشان نكات ذيل به دست مي آيد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 141

1. علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) قهرمانان اين قصه را شامل آدم، حوا، فرشتگان، ابليس غير واقعي ندانسته است. تمثيل و نمادين به گفتمان حادثه ناظر است، گفتمان حضرت آدم (ع) سخن همه انسان هاست، ابليس نماد وسوسه هاي شياطين، بهشت حضرت آدم نماد اعتدال منشي است كه با كمك آن انسان قادر بر كنترل هواي نفس بوده و بر جهان سلطه مي يابد و چون خدا را به فراموشي مي سپارد دشواري هاي زندگي بر او رخ مي نمايد.

2. مرحوم علامه براي ديدگاه خود از نهج البلاغه شاهد آورده است؛ آنجا كه حضرت امير (ع) فرموده است: (فسجدوا الا ابليس و جنوده). «1»

«در بيان حضرت امير (ع)، فرمان سجده، افزون بر شيطان، لشكريان او را نيز شامل شده است، و اين امر مدعاي ما را مبني بر اينكه آدم (ع) بي آنكه خصوصيتي در شخص او مقصود باشد به عنوان سمبل و نماد انسانيت بكار رفته و قصه به ظرف تكوين ناظر است، تاييد مي نمايد.» «2»

3. با توجه به اينكه ظرف داستان تكوين است نه تشريع و زبان آن نمادين و تمثيلي است نه واقعي، اشكالات و ابهامات مختلف همچون تعيين مكان، زمان، چگونگي اغواي شيطان و ..... بي اساس خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 142

مرحوم «استاد مطهري» «1» و «استاد محقق آيه الله معرفت» «2» اين ديدگاه را پذيرفته اند.

برخي از مفسران به ديدگاه «رشيد رضا» و «علامه طباطبائي» به دليل

آنكه مخالف ظاهر آيات بوده و نيز زمينه را براي غير واقعي شمردن ساير قصص هموار ساخته تاخته اند. «3»

آيا در قرآن افسانه آمده است؟

ظاهراً ادعاي وجود قصه هاي افسانه اي در قرآن نخستين بار توسط «محمد عبده» و شاگرد او «رشيد رضا» مطرح شده است، او معتقد است كه گاه قرآن هماهنگ با فرهنگ رايج در عرب مطالبي را آورده كه درون مايه آنها واقعي نبوده و قرآن در عين آنكه به اين نكته توجه دارد به خاطر رواج آن در ميان مخاطبان خود، و به منظور بهره گيري از نتايج اين داستان ها آنها را آورده است، نظير داستان سليمان و ذوالقرنين، البته اين امر به نظر اينان اختصاص به قصه ندارد، برخي از مطالب ديگر نيز همگام با فرهنگ زمانه در قرآن منعكس شده است همچون ديوانگي كه در آيه «مس» به جن زدگي نسبت داده شده است، «4» رشيد رضا در ذيل آيه:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 143

«اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا» «1»

چنين آورده است:

بديهي است كه ياد كرد داستان در قرآن مستلزم آن نيست كه تمام آنچه در آن از زبان مردم حكايت شده صحيح باشد. از اين رو ذكر سحر در اين آيات اثبات نمي كند كه باور همه مردم درباره سليمان چنين بوده است ...

ما بارها بيان كرديم كه داستان ها در قرآن براي موعظه و پند آمده و نه براي بيان تاريخ و نه باوراندن جزئيات حوادث نزد

گذشتگان. چه، قرآن عقائد حق و باطل ايشان را يكجا آورده است ... و چه بسا در حكايت داستان تعبيراتي را كه نزد مخاطبان رواج داشته يا از ايشان حكايت شده را ياد مي كند هر چند آنها في حد نفسه صحيح نباشد. نظير آيه شريفه: «كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ». «2» به دنبال او قرآن پژوه مصري «محمد احمد خلف الله» بر اين عقيده پاي فشرده و چنانكه ياد آور شديم يك قسم از قصه هاي قرآن را، قصه هاي اسطوره اي دانسته است.

در ميان نويسندگان ما تا آنجا كه به نظر نگارنده رسيده، دكتر «سيد حسن صفوي» در كتاب «ذوالقرنين كيست؟» اين ديدگاه را مورد تاييد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 144

قرار داده است، او معتقد است ادعاي همگامي قرآن با اهل كتاب و پذيرش غير واقعي بودن شخصيت اسكندر مقدوني به عنوان ذوالقرنين، با توجه به سه نكته دانسته مي شود:

1. ذوالقرنين در كتب تفسيري همان اسكندر مقدوني معرفي شده است.

2. اسكندر مقدوني با توجه به چهره تاريكي كه تاريخ از او منعكس كرده با ذوالقرنيني كه قرآن به عنوان مجري فرامين الهي معرفي مي كند، متفاوت است.

3. ذوالقرنين در توارت و انجيل وسائر كتب تاريخي يهود و نصاري همان اسكندر مقدوني معرفي شده است، اين به خاطر خدماتي بود كه او به پيروان اين دو دين كرده و اينان به پاس خدمات اسكندر او را به دروغ، همان ذوالقرنين معرفي كرده اند، قرآن كريم با آنكه به نيكي واقف است ذوالقرنين

واقعي غير اسكندر مقدوني است؛ با اين حال از باب مماشات و همگامي با يهود و نصاري، ذوالقرنين را همان اسكندر مقدوني دانسته و از اين رهگذر هدف تربيتي خود را دنبال كرده است.

او در اين رابطه چنين آورده است:

«حوادث و اعمال كساني كه در قصص قرآن ذكر مي شود از مواردي است كه بناي قصه و داستان بر آنها نهاده شد و اين موارد كه گاه تاريخي و زماني خيالي و صوري و از معتقدات و مسلمات پذيرفته شده اجتماع است، در جامعه موجود بوده و قرآن كريم بر آنها با حالتي كه داشته است، اعتماد نموده است، زيرا قصص قرآني براي بيان تاريخ نيامده تا اشتباهات تاريخي را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 145

تصحيح نمايد، بلكه براي تنبّه و عبرت است، و در اين باب اكتفا مي كند به بيان هدف معتقدات و مسلمات، به عبارت ديگر قرآن مجيد درباره داستان ذوالقرنين همان كار را كرده است كه درباره قصه اصحاب كهف نموده و آن تصوير موضوع بوده است مطابق آنچه اهل كتاب از اسكندر يا ذوالقرنين مي دانستند، در اين صورت لازم نيست اين گونه پاسخ داعي بر بيان كشف حقيقي باشد. به سخن ديگر، بايستي گفت به مناسبت پرسشي كه شده اين داستان در اين كتاب مقدس منعكس گرديده است و تلازمي با بيان حقيقي كه در خارج واقع شده باشد ندارد، حال اگر اين داستان در اصل مجعول و ساختگي باشد هيچگاه اعتراض بر پيامبر اسلام وارد

نيست، چه، آن حضرت پاسخ را مطابق پرسشي كه شده داده است.» «1»

او دامنه چنين ادعايي را بسيار وسيعتر از آنچه گفته شده مي داند و معتقد است:

«اينگونه قصص در كتاب كريم بسيار است كه منظور عمده از نزول آنها همانا بدست آوردن اثري سودمند و اخلاقي است كه بر طبايع مي بخشد. هر چند اگر داستان افسانه يا مجعول باشد.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 146

اين نويسنده در جاي ديگر پس از آنكه داستان موسي و مصاحبش (يوشع) كه به ملاقات الياس يا خضر رفته اند را به نقل از تورات ياد مي كند، مي نويسد:

«اين وقايع در قرآن كريم با تغييراتي از قبيل اينكه پسر بچه اي بي گناه به جاي گاو ميزبان كشته مي شود، نسبت به مصاحب موسي داده شده است، كه مي رساند اين مطالب در يك منبع اساطير يهودي و تفاسير تورات قبل از اسلام وجود داشته و به مناسبت پرسشي كه شده در قرآن مجيد وارد شده است.» «1»

و درباره داستان آفرينش حضرت آدم مي گويد:

«اساس و منشأ داستان آدم و حوا و هبوط، از افسانه هاي بابلي است و بابليها اين داستان باستاني را از سومريها گرفته و تغييراتي در آن داده اند ... همچنين داستان قابيل و هابيل بنام هاي «hsmE netnE امش و انتن» يكي چوپان و ديگري كشاورز در طرح و اساس سومريها آمده است». «2»

از مجموعه مطالب نقل شده از مولف مذكور چند نتيجه بدست مي آيد:

1. هدف قرآن از ياد كردن قصص بيان تاريخ نيست؛

هدف پند و موعظه انسان هاست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 147

2. با توجه به هدف مذكور، در داستان هاي قرآن ويژگي هاي ذيل مشهود است:

الف: داستان هاي قرآن عموماً از منابع كهن تاريخ بشري و نيز كتب اهل كتاب بر گرفته شده است.

ب: از آنجا كه برخي از داستان ها ريشه تاريخي نداشته و صرفاً افسانه است، قرآن آنها را عيناً از منابع كهن به خاطر برخورداري از اهداف تربيتي منعكس ساخته است، نظير كيفيت آفرينش حضرت آدم و داستان باغ و هبوط ايشان.

ج: برخي از داستان ها ريشه تاريخي و واقعي داشته اما در اثر مرور زمان يا از روي عمد برخي از حلقات داستان يا قهرمانان آن صورت غير واقعي پيدا نموده است، و از آنجا كه اين داستان ها با بخش هاي غير واقعي ميان مردم رائج و متداول بوده، قرآن از باب مماشات، عيناً همان را منعكس ساخته است.

چنان كه اصل داستان ذوالقرنين و قهرمانان آن واقعي است؛ اما انطباق آن بر ذوالقرنين با دسيسه يهود انجام يافته و غير واقعي مي باشد، قرآن كريم به خاطر مماشات با اهل كتاب اين داستان را مطابق با همين قهرمان ياد نموده است.

3. قرآن به خاطر انعكاس داستان هاي افسانه اي يا مجعول، به اقتضاي مخاطب محكوم به نقص و كاستي نيست، و اعتراض خاور شناسان از اين جهت بي مورد است، زيرا در اين داستان ها ضمن مماشات، اهداف تربيتي دنبال شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 148

او مي گويد:

«خاور شناساني كه قسمتي از قصص قرآن را خلاف وقايع تاريخي دانسته اند، از اين نكته غافل بوده اند كه قرآن جنبه وقايع نگاري ندارد، وهمانطور كه گفته شد قصص آن تصويري است از اعتقادات مخاطبين، اعتقاداتي كه از مسائل مختلف در ذهن خود دارند و آنها را درست مي پندارند ولو اين مسائل جزء معارف تاريخي نبوده باشد.» «1»

ببينيد اين گفتار با سخن «رشيد رضا» كه مي گويد:

«اگر فرض كنيم مسائل تاريخي با آنچه در قرآن آمده است مطابقت نداشته باشد، ايرادي بر قرآن نيست، زيرا اين مسائل بذاته مقصود و مراد قرآن نبوده است؛ بلكه هدف قرآن توجه نفوس بشري به استفاده از اين قضايا و عبرت و موعظه و هدايت است.»

تا چه اندازه به هم نزديك است.

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن

اشاره

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن نظريه پذيرش وجود افسانه در قرآن به دلائل ذيل مخدوش است:

1. افسانه چنان كه اشاره شد نوعي از قصه است كه بهره اي از واقعيت نداشته و ساخته و پرداخته و هم پندار آدمي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

بنابراين عاري بودن از واقعيت چنان كه در داستان آفرينش آدم (ع) ادعا شد و مخالفت با واقعيت چنان كه در داستان ذوالقرنين ادعا شده است، از

ويژگي هاي اجتناب ناپذير افسانه به حساب مي آيد و همين اين دو ويژگي است كه افسانه را رو در روي حق قرار داده و با عنايت به تأكيد قرآن مبني بر نفي باطل از آن» و حق گويي، وجود اين نوع از قصص از قرآن منتفي مي شود.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) پس از آن كه به نظريه «خلف الله» درباره فن قصه پردازي در قرآن اشاره مي كند، مي نويسد:

«اين ادعا خطا است. چه، آن چه پيرامون فن قصه پردازي گفته گر چه در جاي خود درست است، اما در مورد قرآن كريم قابل انطباق نيست، زيرا قرآن كتاب تاريخ يا نگاشته اي از نگاشته هاي داستان هاي خيالي نيست، بلكه كتابي است گران سنگ كه باطل از هيچ سوي به آن راه ندارد، چنان كه قرآن به آن تصريح نموده است، سخن خداوند است كه جز به حق لب نمي كشايد، چه، جز حق گمراهي است، و براي اثبات حق از باطل كمك نمي گيرد و براي هدايت از گمراهي ياري نمي جويد، قرآن كتابي است كه به حق و راه درست رهنمون است، و آنچه در آن آمده است براي كسي كه به آن عمل مي كند حجت و براي كسي كه آن را ترك مي كند بهانه اي فرو نمي گذارد، همان گونه كه اين خطاب در آيات فراواني منعكس شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

بر اين اساس براي كسي كه به دنبال شناخت مقاصد قرآني است قابل قبول است كه وجود ديدگاه باطل، داستان دروغين يا خرافه يا

خيالي را در قرآن ممكن بداند؟!» «1»

استناد مرحوم علامه در اين نقد، گر چه به آيات متعددي از قرآن از جمله: «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» «2» و «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلَامَ اللّهِ» «3» و «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»، «4»

است اما بازگشت همه آنها به حقانيت قرآن و عاري بودن آن از باطل است و چنان كه اشاره كرديم افسانه به خاطر عاري بودن از حقيقت از مصاديق باطل به حساب مي آيد.

2. قرآن خود به صراحت اعلان داشته كه قصه هاي آن تماماً حق است و از حقيقت حكايت مي كند بنابراين افزون بر تاكيد بر حق بودن همه قرآن، درباره خصوص قصص چنين تأكيدي آمده است، مثلًا در سوره آل عمران آمده است: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ» «5»

هم چنين در سوره كهف مي فرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ» «6»

جالب اين است كه اين جمله در لابه لاي بيان داستان اصحاب كهف آمده است و بسياري را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 151

به خاطر اظهارات خلاف و واقع پيرامون جزئيات اين داستان از جمله شمار اصحاب كهف را تير در تاريكي افكندن دانسته «1» و مورد مذمت قرار داده است.

3. از جمله تهمت هاي ناروايي كه از آغاز از سوي دشمنان و معاندان درباره قرآن مطرح شد، اين ادعا است كه قرآن «افسانه هاي پيشينيان» است، در برابر، قرآن با شدت با اين ادعا به مقابله

پرداخته است، ادعاي معاندان در نه آيه منعكس شده است، نظير آيه: «يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» «2»

در سوره مباركه فرقان پس از ياد كرد ادعاي مشركان مبني بر اينكه افسانه هاي نخستين صبح و شام بر پيامبر (ص) املا مي شود، چنين آورده است: «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» «3»

تأكيد بر اين نكته كه خداوند از نهان آسمان و زمين آگاه است، بدان جهت است كه اثبات نمايد آنكه بر سراسر هستي آگاه است بدون ترديد راز رخدادهاي پيشين را مي داند و نيازي به افسانه سرايي ندارد.

4. انتقال پيام تربيتي از رهگذر افسانه يعني امر موهوم و مجعول بر يك اصل مردود «الغايات تبرّر المبادي» استوار است كه از نظر اسلام كاملًا مردود مي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 152

مقصود علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) آنجا كه فرموده است:

«چگونه ممكن است هدف تماماً حق باشد؛ با اين حال در مقدمه نيل به آن هدف، باطل راه يافته باشد» «1» همين نكته است.

5. اشكال اساسي ديگر، كه بر نظريه وجود افسانه در قرآن وارد است، نا تمام بودن اصل مدعا مبني بر فقدان حقيقت در تمام يا بخشهايي از قصه است، به عبارت روشنتر آنچه كه مدعيان اين ديدگاه را به پذيرش آن كشانده عدم مطابقت برخي قصص با حقايق تاريخي با مطابقت آن يا برخي افسانه هاي تاريخ بشري است.

چنان كه داستان آدم به خاطر مطابقتش با افسانه هاي سومريان، افسانه قلمداد شده است،

داستان مصاحب حضرت موسي به همين جهت اسطوره معرفي شده است، بر همين اساس نظريه خاورشناسان مبني بر اين كه قسمتي از قصص قرآن بر خلاف وقايع تاريخي است را پذيرفته اند، اما آن را به خاطر اهداف تربيتي موّجه دانسته اند. در پاسخ بايد بگوئيم:

الف) با توجه به دلائل گفته شده مبني بر نفي اسطوره در قرآن، ياد كرد همه يا بخشي از قصه هاي قرآن در كتب پيشينيان آمده و افسانه بر آن اطلاق شده، خود رخدادهاي واقعي است نه افسانه، اين امر در نگاهي دقيقتر نه تنها افسانه بودن قصه را تقويت نمي كند، بلكه برآن بيشتر لباس واقعيت مي پوشاند، زيرا همگامي كتابها كه هر يك به فاصله هزاران

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 153

سال ظهور نموده اند در بيان يك رويداد، خود نشانگر وقوع اين رخداد است؛ همان گونه كه هماهنگي كتب آسماني در اثبات مبدء، معاد و ارزشهاي اخلاقي دليل حقانيت آنها به حساب مي آيد؛ نه آنكه پندار را تقويت نمايد.

ب) در مواردي كه قصص در كتب تاريخي كهن نيامده باشد، ادعاي عدم مطابقت آن با واقع مردود است؛ زيرا به چه دليل مستند و بر اساس كدام منبع محكم تاريخي آن قصه مردود و غير واقعي به شمار رفته است؟

ج) اشتباه بزرگ نويسنده كتاب «ذوالقرنين كيست؟» كه او را به پذيرش نظريه «خلف الله» كشانده، پذيرش اين نكته است كه مقصود از ذوالقرنين در قرآن، اسكندر مقدوني است.

در اين صورت است كه او به دست و پا افتاده و

مدعي مي شود اولًا: اسكندر مقدوني به خاطر جنايت هايي كه مرتكب شده است، نمي تواند ذوالقرنين قرآن باشد، ثانياً: از آنجا كه مفسران او را مصداق ذوالقرنين دانسته اند؛ بنابراين چاره اي نداريم جز آنكه بگوييم قرآن با پذيرش مجعول بودن اين عقيده به خاطر مماشات با اهل كتاب آن را آورده است، ما با اين نويسنده در نخستين نكته موافق هستيم و اسكندر مقدوني را به هيچ وجه مصداق ذوالقرنين در قرآن با ويژگي هايي كه براي او مطرح شده، نمي دانيم؛ اما در نكته دوم با او مخالفيم؛ زيرا در اينكه مصداق ذوالقرنين كيست، بين مفسران اختلاف چشمگيري وجود دارد، و چنان نيست كه مفسران به يك صدا مصداق ذوالقرنين در قرآن را اسكندر مقدوني بدانند تا اثر فاسد مورد نظر او پيش آيد: از جمله نظريات پر طرفدار، انطباق

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 154

ذوالقرنين بر كوروش پادشاه معروف هخامنشيان است، كه ابتدا توسط ابوالكلام آزاد طرح گرديد و مفسراني همچون علامه طباطبائي به تأييد آن پرداخته اند، با اين حال هيچ ديدگاه قاطعي تاكنون در اين باره ارائه نشده است، از اين رو به چه دليلي انطباق ذوالقرنين را بر اسكندر مقدوني اجتناب ناپذير مي داند؟

خلاصه آن كه ما با اين تقسيم كه يكي از انواع قصه افسانه است و نيز هنر شمردن افسانه موافقيم؛ اما برخورداري قرآن از افسانه را به خاطر دلائل گفته شده، نمي پذيريم.

اهداف قرآن از ياد كردن قصص

هدف نخست: مهمترين هدفي كه قرآن از بيان قصه دنبال مي كند پند و اندرز و عبرت آموزي است، اين هدف در چهار چوب مقصد بنيادين قرآن كه همانا هدايت مردم است، قابل ارزيابي است، قرآن كريم در موارد متعدد به اين هدف تصريح نموده است، از جمله آيات ذيل:

- «وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشاً» «1» چه بسيار گروه هايي را كه پيش از آنان هلاك كرديم، كه ايشان از آنان سخت تر بودند و شهرها را گشودند؛

- «وَلَقَدْ جَاءَهُم مِنَ الْأَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ حِكْمَهٌ بَالِغَهٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 155

و بيقين از خبرهاي بزرگ آنچه در آن (مايه) بازداشتن (از بدي ها) است به سراغ آنان آمده است. كه (آن) فرزانگيِ رساست؛ و [لي هشدارها فايده اي ندارد.

دعوت از مردم براي سير در زمين و باز نگريستن سرانجام امت هاي گذشته كه به معناي مطالعه مستقيم و حضوري سرگذشت پيشينيان است با چنين هدفي دنبال شده است، نظير آيات:

- «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» «1» پس آيا در زمين گردش نكرده اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كساني كه پيش از آنان بودند.

- «قُل سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الْمُكَذِّبِينَ» «2» بگو: «در زمين گردش

كنيد! سپس بنگريد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!

براي شناخت هدف تربيتي قرآن در ياد كرد قصص توجه به نكات ذيل ضروري است:

الف: بر اساس اصل «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» «3»

انسان ها از نظر خواست ها، آرمان ها و كشش ها همسان اند. از اين رو رخدادهاي تاريخي شأنيت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 156

همساني دارند و تغيير زمان، مكان، اشخاص و ... مانع شمول آنها نسبت به ساير انسان ها نيست.

قرآن در ضمن ياد كرد قصص بر وجود و نيز تحول ناپذيري سنت هاي الهي پاي فشرده است، به عنوان مثال يكي از سنت هاي الهي كه درباره تمام امّت هاي پيشين به اجرا درآمده، حتميت يافتن عقوبت و عذاب الهي در پي ظلم و ستم و گناهان افراد و امت ها است، كه در آيات فراوان منعكس شده است، نظيرآيات:

- «فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّي إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ» «1» و هنگامي كه آنچه را بدان يادآوري شده بودند، فراموش كردند، درهاي همه چيز (از نعمت ها) را به روي آنان گشوديم تا هنگامي كه به آنچه داده شده بودند، شادمان گرديدند؛ ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم، و ناگهان آنان از نااميدي اندوهگين شدند.

- «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا» «2» و بيقين گروه هاي پيش از شما را، هنگامي كه ستم كردند، هلاك نموديم؛ در حالي كه فرستادگانشان دليل هاي روشن (معجزه آسا) براي آنان آوردند، و [لي هرگز ايمان نمي آورند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 157

- «ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَي نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ» «1» اين [مطالب

از اخبار بزرگ آبادي هاست! آن را براي تو حكايت مي كنيم، كه برخي از آنها (هنوز) بر پاست و (برخي) دِرو شده اند، (و آثارشان از ميان رفته است.) و (ما) به آنان ستم نكرديم؛ و ليكن (آنان) بر خودشان ستم كردند.

هم چنين از جمله سنت هاي الهي آن است كه خداوند سرنوشت امت ها را به خود ايشان واگذار كرده و بر نظريه جبر تاريخي خط بطلان كشيده است، در اين راستا اعلام داشته است:

- «فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ» «2» «پس خدا به [سزاي پيامدهاي (گناهان) شان (گريبان) آنان را گرفت؛ [چرا] كه خدا نيرومندي سخت كيفر است! اين (كيفرها) بدان سبب است كه خدا، هيچ نعمتي را كه به گروهي داده، تغيير نمي دهد.»

بنابراين قرآن در لابه لاي بيان قصص به دنبال اين هدف است كه به مخاطب خود تفهيم كند همان معامله اي كه خداوند با امت هاي پيشين انجام داده، بر اساس اصل تحول ناپذيري سنتهاي الهي، درباره ايشان نيز

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 158

پياده خواهد شد و اين خود هشداري است تكان دهنده و شيوه اي است كار آمد در دنبال كردن اهداف تربيتي.

هدف دوم: با توجه به محتواي همسان دعوت پيامبران و نيز ياد كرد قصص بسياري از ايشان در يك سوره، قرآن به دنبال اين هدف است كه اثبات كند:

الف) آبشخور اساسي پيام پيامبران (ص) وحي آسماني و همسان است، اين امر ضمن آنكه رسالت پيامبران (ص) را تاييد مي كند، بر ديدگاههايي كه منشاء پيام انبياء را غير وحي مي شناسد، خط بطلان مي كشد.

ب) همساني پيام پيامبران

ما را به اين نكته رهنمون مي گردد كه بين اديان آسماني تضاد و تناقص وجود ندارد، آنچه كه به عنوان ناهمساني در بدو امر به نظر مي رسد به اختلاف در اجمال و تفصيل برگشت دارد. «1»

از نمونه هاي بارز مدعا سوره مباركه «انبياء» و «شعرا» مي باشد در سوره مباركه «شعرا» ضمن ياد كرد شماري از انبياء، سه جمله را از ايشان به طور مكرر تكرار مي كند.

«إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ» «2» در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛ پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛ و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم؛ پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 159

اين آيات بر سه ويژگي عمده و همسان در دعوت پيامبران تأكيد دارد:

1. پيامبران (ص) به حقيقت فرستادگان خدا بوده و در ابلاغ رسالت امانت داري كامل را رعايت كرده اند.

2. درخواست آنان از مردم هماره تقواي الهي و فرمانبرداري از پيامبران در طي سير كمال بوده است.

3. انبياء با نفي درخواست مزد و پاداش رسالت بر هدف معنوي و بي آلايشي خود در هدايت خلق هماره تأكيد داشته اند.

هدف سوم: با توجه به اينكه بسياري از قصص براي عرب و در برخي موارد براي يهود ناشناخته بوده و با توجه به اين كه پيامبر اكرم (ص) درس ناخوانده بوده است، بر اعجاز قرآن و آسماني بودن آن تأكيد شده است.

چنان كه پيرامون داستان يوسف (ص) چنين آمده است:

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ

وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ» «1» ما نيكوترين حكايت ها (و روش قصه گويي) را به سبب اين قرآن، كه به سوي تو وحي كرديم، براي تو حكايت مي كنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از بي خبران بودي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 160

در جاي ديگر از همين سوره آن هنگام كه داستان يوسف را به پايان مي برد، مي فرمايد:

«ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» «1» اين [مطالب از خبرهاي بزرگ غيب است كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ و نزد آن (برادر) ان نبودي، هنگامي كه تصميم جمعي بر كارشان گرفتند، در حالي كه آنان فريب كاري مي كردند.

اطلاق خبرهاي غيبي بر داستان يوسف، و نيز تأكيد بر اين نكته كه پيامبر (ص) در زمان وقوع حادثه حضور نداشته، ناظر به آسماني بودن اين كتاب است، در سوره مباركه «هود» به صراحت اعلام مي كند كه پيامبر (ص) و قوم او از سرگذشت پيشينيان بي اطلاع بوده اند.

- «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِينَ» «2» اين [مطلب از خبرهاي بزرگ غيب است در حالي كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ (و) پيش از اين، هيچگاه تو و قومت، اينها را نمي دانستيد. پس شكيبايي كن! [چرا] كه فرجام (نيك) براي پارسايان (خودنگهدار) است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 161

هدف چهارم: يكي ديگر از علل ياد كرد قصص گذشتگان در قرآن، تقويت روحيه پيامبر (ص) و ياران ايشان در ايستادگي كامل در مقابل ناملايمات و دشواريهاي رسالت است، چه، انبياء پيشين نيز به

چنين ناملايماتي مبتلا بوده اند.

قرآن هدف خود را در اين باره چنين فرمايد:

«وَكُلّاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» «1» و هر [يك از اخبار بزرگ فرستادگان (الهي) را براي تو حكايت مي كنيم، چيزي كه به وسيله آن دلت را استوار مي گردانيم.

اهداف قصص قرآن از نگاه فخر رازي

فخر رازي معتقد است خداوند از ذكر قصص پيامبران چهار هدف را دنبال نموده است كه عبارتند از:

1. از آنجا كه اين داستانها در لا به لاي آياتي آمده كه به انواع علوم پرداخته، ذكر آنها باعث رفع ملال از خواننده مي گردد، زيرا انتقال از بحثي به بحثي ديگر خود باعث نشاط و رغبت مخاطب مي گردد.

2. قهرمانان داستان هاي گذشته يعني پيامبران و اصحابشان به عنوان الگوي مقاومت معرفي شده اند، اين بدان خاطر است كه وقتي پيامبر اكرم (ص) و ياران ايشان دريابند كه معامله همه كافران با پيامبران پيشين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 162

به طور همسان بوده، امر رسالت براي ايشان آسان مي نمايد، چه، گفته اند مصيبت چون فراگير شود تحمل آن آسانتر مي گردد.

3. از طرفي چون كافران اين داستان ها را بشنوند و دريابند كه نادانان در گذشته هر چه در آزار پيامبران پيشين كوشيده اند خداوند به ياري انبياء شتافته و ايشان را بر دشمنان پيروز نموده، خوف و ترس بر دلهايشان حاكم شده و از دامنه آزار خود خواهند كاست.

4. از آنجا كه پيامبر اكرم (ص) دانشي فرا نگرفته و كتابي نخوانده است، بيان اين داستانها بدون هيچ تفاوتي و فزوني و كاستي در مقايسه با كتب پيشينيان بهترين گواه است كه ايشان آنها را از رهگذر وحي فرا گرفته است. «1»

ويژگي هاي قصه هاي قرآني

اشاره

نوع ياد كرد و پردازش قصص در قرآن از جهاتي با قصه پردازي متداول و شناخته شده تفاوتهايي دارد، كه ما به عنوان ويژگي هاي قصص قرآني به آنها اشاره مي كنيم.

1. واقع گرايي

همان گونه كه در نقد نظريه وجود افسانه در قصص قرآن گفته شد، تمام داستان هاي قرآن حكايت گر رخدادهاي واقعي تاريخي بشري هستند، حال چه ما به كمك منابع ديگر تاريخي، واقعي بودن اصل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 163

داستان، گفتمان ها و قهرمانان داستان را دريابيم، چنان كه در اكثر قصص قرآن چنين است، يا آن كه بخش هايي از داستان برغم مراجعه و تتبع، همچنان بر ما مخفي مانده باشد، چنان كه درباره ذوالقرنين، و نيز اصحاب رقيم چنين مشكلي وجود دارد.

در داستان هاي تمثيلي بحث از واقع گرايي يا عدم واقع گرايي آنها از اساس باطل است، زيرا چنين قصصي به هيچ روي به عنوان قضاياي خبريه و گزارشي قلمداد نمي گردد تا لزوماً مطابقت يا عدم مطابقت با واقع را به دنبال داشته باشند، بر خلاف داستان هاي افسانه اي كه حيثيت گزراش گري بر آنها حاكم است.

2. محور گرايي

از آنجا كه قرآن كريم از بازگو كردن قصه، سرگرم كردن مخاطب يا نقل تاريخ را به عنوان هدف مستقيم دنبال نكرده و مقصود آن اهداف تربيتي و انسان سازي است؛ در تمام قصه، نحوه پردازش بر محور اين هدف مي چرخد، عدم ياد كرد بسياري از قصص پيشين اعم از قصه پيامبران يا امت ها يا چهره هاي تاريخ بشري و اكتفا كردن به ميزان موجود در همين راستا قابل ارزيابي است، به عبارت روشن تر قرآن معتقد است ذكر اين ميزان از قصص پيشينيان هدف انسان سازي او را تأمين مي كند، از اين رو به آن اكتفا نموده است.

قرآن كريم در آيات ذيل بر اين مطلب كه بسياري از قصص در قرآن نيامده تصريح نموده است.

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 1، ص: 164

- «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ» «1» و حتماً شما را بعد از آنان در زمين سكونت خواهيم داد؛ اين براي كسي است.

- «وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً» «2» و قوم عاد و ثَمُود و اصحاب الرَّس (: ياران چاه و پرستندگان صنوبر)، و گروه هاي زيادي را كه بين آنان بودند، (هلاك كرديم).

- «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِن قَبْلِكَ مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ» «3» و بيقين بيش از تو فرستادگاني را فرستاديم؛ برخي از آنان كساني هستند كه (سرگذشت آنان را) بر تو حكايت كرديم.

3. پرهيز از جزئيات

از ويژگي هاي بارز قصص قرآني پرهيز از ياد كرد جزئيات قصه است كه در جاي جاي آن مشهود است.

به عنوان مثال در داستان اصحاب كهف مطالب ذيل ياد نشده است:

الف: شمار اصحاب كهف هر چند به صورت اشاره آمده است.

ب: اسامي آنان و خاندان شان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 165

ج: زمان وقوع حادثه، چه آن هنگام كه هجرت را برگزيدند و چه بس از بيداري از خواب سيصد ساله.

د: حكومت و حاكمان زمان و مكان وقوع حادثه.

پرهيز از ذكر جزئيات بدين خاطر است كه قرآن كريم از ذكر قصص اهداف پند آموزي خود را تعقيب مي كند و در اين راه ياد كرد جزئيات را بي فايده مي انگارد، غفلت از اين نكته برخي از مسلمانان را به اشتباهي بزرگ انداخت

و چنان كه پيش از اين اشاره كرديم با مراجعه به اهل كتاب زمينه را براي رواج اسرائيليات فراهم ساخت.

بي ترديد ويژگي فوق، قصص قرآني را از قصه هاي بشري ممتاز مي سازد، زيرا، بنياد قصه پردازي بشري بر «پردازش» نهاده شده است.

يعني افزودن بر آن كه داستان نويس يا قصه پرداز، همه جزئيات قصه حتي بخش هاي غير ضروري را ياد مي كند، با استفاده از فن قصه پردازي، به دنبال آن بر مي آيد كه حوادث داستان را به زبان شيرين و با بهره گيري از قالب هاي بياني شيوا، امثال، اشعار و ... پردازش نموده و براي كام مخاطب شيرين سازد، اين كار در بيشتر اوقات تا بدان حد مي رسد كه داستان و قصه به مراتب از اصل رخداد فراتر مي رود و به گفتمان ها بيش از آنكه در خود ماجراي واقعي اتفاق افتاده افزوده مي گردد، به اصطلاح قصه از رخداد فربه تر مي گردد، قرآن كاملًا به عكس، روش متداول را كنار گذاشته و با حذف بسياري از حلقات قصه آن را به مراتب نحيف تر از اصل رخداد منعكس مي سازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 166

4. تكرار

در نگاشته هاي رايج پيرامون قصص، داستان يكبار به طور كامل مطرح مي شود و نويسنده بلافاصله به ذكر داستان ديگر مي پردازد، در حالي كه در قرآن گاه يك قصه چندين بار تكرار مي گردد.

از نمونه هاي بارز آن داستان حضرت موسي با فرعون است، اين داستان در سوره هاي بقره، مائده، انعام، اعراف، يونس، هود، ابراهيم، اسرا، كهف، مريم، طه، مؤمنون، فرقان، شعراء، نمل، قصص،

احزاب، صافات، غافر، فصلت، زخرف، دخان، ذاريات، قمر، صف، مزمل، نازعات، فجر (حدود سي سوره) منعكس شده است، تكرار قصص در سوره هاي مختلف از نگاه برخي بويژه خاور شناسان به عنوان ضعف و كاستي در قرآن قلمداد شده است، شيخ طوسي (رحمه الله عليه) معتقد است ياد كرد قصص در سوره هاي مختلف بدين خاطر است كه پيامبر (ص) سوره هاي گوناگون را براي قبايل متعدد ابلاغ مي نمود و غفلت از داستان امت هاي پيشين به معناي محروميت بخشي از مخاطبان از آگاهي آن مي باشد. وي مي گويد:

«پيامبر اكرم (ص) سوره هاي مختلف را به سوي قبايل گوناگون گسيل مي داشت، از اين رو اگر قصص تكرار نمي شد قصه موسي تنها براي يك قوم، قصه عيسي براي گروهي ديگر و قصه نوح براي جمعي يگر ابلاغ شده بود، خداوند به لطف و رحمت خود خواسته است تا اين داستان ها در ميان مردم گسترش يافته و هر گوشي شنواي آن باشد.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 167

ضمن ارج گذاري به پاسخ متين شيخ طوسي (رحمه الله عليه) توجه به نكات ذيل براي شناخت علت تكرار قصص دانستني است:

1. گر چه قصص به طور مكرر در سوره هاي مختلف انعكاس يافته اما نحوه انعكاس يكسان نبوده بلكه منطبق با اصل «قبض و بسط» مي باشد، به اين معنا كه گاه قصه به طور كامل بيان مي شود و گاه به صورت نيمه و گاه تا به سر حد اشاره تنزل مي يابد، به عنوان مثال همين داستان موسي (ع) در سوره «اعراف» ضمن شصت آيه انعكاس يافته، در حالي كه در سوره «قمر» به دو آيه «وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا

كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ» «1»

اكتفا شده و در سوره «كهف» ضمن بيست و دو آيه و سوره «ابراهيم» ضمن پنج آيه انعكاس يافته است، اين امر نشان گر آن است كه اهداف تربيتي و پند آموزي اقتضا داشته اين داستان در سوره هاي مختلف به صورت اجمال و تفصيل منعكس شود، چه، آنكس كه همان دو آيه فوق در سوره «قمر» را پيرامون داستان موسي و فرعون تلاوت مي كند، تمام داستان كه در سوره هاي ديگر منعكس شده براي او تداعي مي شود.

2. حلقات داستان در سوره هاي گوناگون توزيع شده است و اين نكته اي است مهم كه مي توان به عنوان ويژگي ممتاز قرآن باز شناخت، بر اين اساس قرآن همه حلقات يك قصه را در موارد تكرار در يك سوره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 168

منعكس نمي سازد، بلكه بخش هايي از آنرا بين دو يا چند سوره توزيع مي نمايد تا ضمن رعيات اصل تفنن و تازگي، رعايت خواننده را در دنبال كردن ساير حلقات داستان با تلاوت سوره هاي ديگر برانگيزد، مي دانيم كه داستان موسي چهار محور اساسي دارد:

الف) دوران پيش از رسالت از لحظه ولادت و به آب افكندن او توسط مادرش تا دوران جواني در خانه فرعون و در كنار قبطيان كه در نهايت به كشته شدن يكي از افراد ايشان و فرار موسي به مصر انجاميد.

ب) دوران حضور در ديار «مدين» نزد شعيب پيامبر و ازدواج با «صفورا» يكي از دختران شعيب و اعلان رسالت به هنگام بازگشت.

ج) ابلاغ رسالت با دعوت فرعون و همراهان او به خدا باوري و درخواست نجات بني اسرائيل تا لحظه عبور از رود نيل و غرق شدن

فرعونيان.

د) رويدادهاي مربوط به بني اسرائيل از هنگام رهسپاري با موسي (ع) تا سرگرداني در تيه (بيابان) و سرانجام ايشان با وفات موسي (ع).

حال با نگاهي به سوره هايي كه به اين رخداد پرداخته، خواهيم دريافت كه چگونه حوادث مربوط به اين چهار مرحله در سوره هاي مختلف توزيع شده است، در سوره مباركه «بقره» جريان استسقاء، گاو بني اسرائيل، طعام خواهي بني اسرائيل و ... نگاهي است به بخشي از حوادث پيش آمده مربوط به مرحله چهارم، در سوره مباركه «مائده» به حوادثي كه مربوط به دوران پاياني حيات موسي (ع) و جنگ هاي بني اسرائيل با ساكنان فلسطين است، پرداخته كه همچنان به مرحله چهارم مربوط است. در سوره مباركه «اعراف» مرحله سوم داستان را كه با ارائه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 169

معجزه توسط موسي شروع مي شود تا مرحله غرق شدن فرعونيان ياد مي كند، آنگاه به برخي از حوادث بعدي از جمله ميعاد موسي در كوه طور و گوساله پرستي بني اسرائيل مي پردازد.

در سوره هاي يونس، هود، ابراهيم و اسراء همين بخش از داستان به صورت خلاصه تري منعكس شده است، در سوره مباركه «كهف» بي آنكه به هيچ يك از رخدادهاي معهود نظر كند داستان ملاقات موسي (ع) با خضر را به طور مبسوط نقل مي كند كه محتملًا از جمله حوادث مرحله چهارم است.

در سوره مباركه «طه» دو مرحله از مراحل گفته شده يعني اول و دوم را با تفصيل بيان داشته، آنگاه بخش هايي از رخدادهاي مربوط به مرحله سوم و چهارم را ياد مي كند، با توجه به اينكه در اين سوره به تمام مراحل اشاره شده پرداخته است، شايد بتوان آنرا

كامل ترين تصوير داستان حضرت موسي (ع) دانست. به همين ترتيب حلقات گمشده اي از داستان اين پيامبر آسماني و امت او را مي توان در سوره هاي مختلف جستجو نمود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 171

فصل پنجم: موسيقي هنر تأثيرگذار

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 173

هنر موسيقي و جايگاه آن در قرآن و روايات

اشاره

موسيقي از ميان هنرهاي شناخته شده با بيشترين مخالفت روبرو بوده و در ميان دانشوران مسلمان به ويژه فقيهان مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. نگاه غالب صاحب نظران به پديده موسيقي نگاهي منفي و مبتني بر مخالفت شريعت با آن بوده است، با اين حال پاره اي نيز با كاوشي ژرف پيرامون ادله ناظر به آن، ضمن تقسيم موسيقي به ممنوع و مجاز به دفاع از موسيقي مجاز پرداختند. يكي از عوامل دشواري و پيچيدگي اين مسئله ابهام مفهوم غنا مي باشد.

به قول شهيد مطهري:

«غنا ضرب المثل مسائلي است كه فقها و اصوليين به عنوان موضوعات مجمل يعني موضوعاتي كه حدودش مفهوم و مشخص نيست به كار مي برند.»

در اين فصل ما تلاش مي كنيم ضمن ارائه تصويري روشن از مفهوم «غنا» يا «موسيقي» و نقطه نظرات فقيهان، پاسخي مدلل نسبت به جايگاه موسيقي در كتاب شريعت پيش روي خوانندگان تقديم داريم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 174

نگاهي به تاريخ پيدايش موسيقي

آوا كه از عناصر محوري در موسيقي است، همزاد انسان است، چنانكه آهنگين بودن آن نيز نيازمند به گذار زمانه و اكتشاف ويژه اي نداشته است.

بويژه آنكه اين دو عنصر يعني آواي آهنگين در سرتاسر طبيعت از روز نخست به وديعت نهاده شده است، آواز پرندگان، آهنگ برخورد برگهاي درختان به هم، امواج دريا و ... از نمونه هاي آن مي باشد.

بنابراين نمي توان موسيقي را هر چند به شكل كاملًا ساده از زندگي بشر جدا دانست، آنچه درگذشت زمانه رخ داده بسان بسياري ديگر از پديده هاي بشري، پيچيده شدن و در چنبر قانون و قاعده آمدن بوده است، بنابراين جستجو پيرامون بنيان گذار موسيقي به مفهوم ساده اش چندان منطقي به نظر نمي رسد با اين حال بسياري برآنند براي موسيقي آغازي بيابند، برخي همچون «ويلرموز» بر اين باورند كه نام بنيان گذار موسيقي نامشخص است. «1» ديدگاه هايي كه پيرامون زمان آغاز و نيز بنيان گذار موسيقي مطرح شده به شرح ذيل است:

1. برخي معتقدند پايه گذار موسيقي حضرت داود (ع) است، كه به داشتن صداي خوش و مزمار (ني) معروف بوده است، ابن ابي الحديد مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 175

«به حضرت داود، نغمه خوش و دلپذيري عنايت شده بود به گونه اي كه پرندگان هنگام نغمه سرايي او در محراب عبادت وي گرد آمده و حيوانات بيابان نيز با شنيدن آواي او، به نزديك او مي آمدند و از شدت تأثير آواي خوش او، حضور مردم را فراموش مي كردند.» «1»

برخي فيثاغورث حكيم يونان باستان را مؤسس موسيقي دانسته اند. «2» «جفري بريس» به استناد نقشي كه در يك غار ما قبل تاريخ در فرانسه بر جاي مانده بر اين باور است كه آفرينش موسيقي به دوران ما قبل تاريخ باز مي گردد، او معتقد است كه نقاشي هاي بازمانده از غارها و «3» صخره هاي ماقبل تاريخ در شمال آفريقا اين ديدگاه را تأييد مي كند.

2. آفرينش موسيقي به دوران اقوام «سومر» و «كلداني» بازمي گردد، مؤيّد اين نظريه آلات بادي موسيقي است كه باستان شناسان از خرابه هاي «اور» كشف كرده و تاريخ آن را به 1800 سال پيش از ميلاد مسيح (ع) رسانده اند، از آنجا كه پديده هايي همچون خط، زبان، قصه، شعر، و موسيقي با «4» طبيعت بشري و زندگي او نوعي همزادي و هم صدايي دارد، جستجو از چهره اي به عنوان بنيان گذار موهون است، ادعاي بنيان گذاري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 176

موسيقي توسط اشخاصي همچون داود يا فيثاغورث بسان ديدگاه پايه گذاري زبان عربي به دست «يعرب بن قحطان» چنانكه برخي از آن دفاع كرده اند، سست و بي مبنا مي باشد، آنچه كه به دوران سومريان

با استفاده از شواهد باستان شناسي نسبت داده شده، وجود ابزار و آلات موسيقي است كه خود نشانگر گذشت دوراني بس مديد بر اين پديده هنري مي باشد، زيرا چنانكه اشاره كرديم موسيقي در بدو پيدايش خود بسيار ساده و برآواي آهنگين برخاسته از گلوي انسان مبتني بوده است از طرف ديگر كشف نشانه هايي از وجود موسيقي در ايام بر جاي مانده از ماقبل تاريخ ضمن آنكه نظريه پيشين را مردود مي سازد ديدگاه ارايه شده مبني بر همزاد بودن موسيقي با انسان را تأييد مي نمايد، از اين رو اين ادعا كه موسيقي قرنها پيش از ظهور اسلام ميان ملل مختلف بويژه ملل متمدن همچون ايران و روم كاملًا شناخته شده بود، دور از واقع نمي باشد.

موسيقي ميان اعراب

از شواهد و مستندات تاريخي چنين برمي آيد كه برغم رواج موسيقي و آشنايي ملل مختلف با آن، اين هنر در ميان عرب جاهلي رونق كمتري داشته و گويا جذبه عرب بيشتر متوجه شعر بوده است، ابن خلدون مي نويسد:

«عربها در آغاز كه به فن «شعر» آشنا شدند، كلام خويش را با حفظ تناسب حروف متحرك و ساكن، در قالب هاي شعري جدا مي ساختند و به آن «بيت» مي گفتند ... اين تناسب شعري، قطره اي از درياي تناسب صدا در كتابهاي موسيقي است، اما عرب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 177

به آن آگاه نبود، پس از آن شتربانان به «حدا» تغني مي كردند و دختركان و كنيزان، به ترجيع صدا و ترنم آن در خانه ها مي پرداختند، اگر ترنم در شعر بوده به آن «غنا» و اگر در قرائت بود به آن «تغبير» مي گفتند، نوع ديگري از تغني آنان كه با دايره و

ني همراه بود و موجب سبكي مي شد، «تسنام» نام داشت.

البته اين نوع تغني آنان «فني» نبود و گونه اي بود كه بدون تعليم نيز به آن راه برده مي شد، در زمان ظهور اسلام و غلبه مسلمانان بركشورهاي ديگر در آغاز لذت آنان در قرآن خواندن و ترنم به اشعار خلاصه مي شد، اما با كسب غنائم جنگي و حصول رفاه و خوشگذراني و راه يافتن مغنيان حرفه اي فارس و روم به ميان اعراب، كم كم عرب با زمينه هاي جديدي آشنا شد و اشعار عربي را در قالب لحن هاي غنايي تازه وارد ريخته و برخي نيز به فراگيري اين فن مشغول شدند، نام «معبر» و «ابن شريح» در اين زمينه مشهور شد.

تا آن كه زمان ابراهيم بن المهدي از ابن عباس رسيد و افرادي چون ابراهيم موصلي و فرزندش اسحاق و نوه اش، حماد، به اين فن مشهور شدند، در اين زمان بني عباس در لهو غوطه ور شدند و آلات جديدي براي رقص تهيه كردند.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 178

بدين ترتيب «ابن خلدون» معتقد است در آغاز رواج آهنگ شعر در ميان اعراب زمينه را براي رويكرد آنان به موسيقي فراهم آورد، در پي آن صحراي خشك و سوزان حجاز و نياز اجتناب ناپذير به شتر به عنوان مركب راهوار، عرب را واداشت نوعي آواي آهنگين به نام «حدا» را بنيان نهاده بر سرعت و نشاط اين مركب بيفزايد، اوج روي آوري اعراب به موسيقي زماني شروع شد كه آنان در پي فتوحات با ملل مختلف همچون ايران و روم آشنا شدند. از سوي ديگر عشق و علاقه افزون حكام بني عباس به مجالس لهو و لعب كار را

به جايي رساند كه آوازه خوانان مرد و زن مشهوري ظهور نموده و ابزار آلات موسيقي به تدريج به صورت كامل تري مورد استفاده قرار گرفت.

ابزاري كه به ادعاي ابوالفرج اصفهاني پيش از اسلام تنها به «دف چهار گوش» و «ني لبك» و «ني بلند» منحصر مي شد در زمان عباسيان پا به پاي ابزار شناخته شده در ميان ملل متمدن، بكار گرفته شد. «1»

آنچه كه در شأن نزول آياتي همچون «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا» «2» و نيز آيه «وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» «3»

ذكر شده نشانگر اين امر است كه موسيقي و ابزار آن براي پيامبر (ص) و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 179

اصحاب ايشان در صدر اسلام امري ناشناخته نبوده است، از آنچه گفته شد دو مطلب قابل استفاده است:

1. گرچه اعراب به تدريج و ديرتر از ملل ديگر با موسيقي و ابزار آن آشنا شده اند، با اين حال به استناد گواهي تاريخ مبني بر وجود مجالس لهو و لعب در ميان اعراب متموّل، زنان و دختران آوازه خوان در ميان دربار، وجود برخي از ابزار موسيقي همچون «ني لبك» و «دف» بايد پذيرفت كه موسيقي براي مسلمانان صدر اسلام شناخته شده بوده است.

2. با فتح كشورهاي مختلف و اختلاط مسلمانان با ملل ديگر از جمله ايرانيان، ابزار و روش هاي نوين موسيقي در ميان اعراب راه يافت، از سوي ديگر اشتياق بني اميه، به ويژه بني عباس رواج آنرا كه بيشتر به سبك مجالس لهو و لعب توسط زنان و مردان آوازه خوان بود، سبب شد، برخي از صاحب نظران با عنايت به اختلاف موسيقي از حيث

سطح و شدت بين صدر اسلام و عصر بني عباس براين باورند كه واژه «غنا» در دوران عباسيان و همزمان با حيات ائمه (عليهم السلام) معناي عرفي جديدي را پيدا نموده است.

حسني بحراني معروف به «ماجد» كه نگاشته اي مستقل و جامع پيرامون موسيقي دارد، پس از مقارنه موسيقي در عصر پيامبر (ص) و عصر ائمه (عليهم السلام) آورده است:

«تغني از رهگذر آواهاي لهوي در زمان امويان و عباسيان به چنان حدّي رسيد كه اطلاق غنا به اين نوع از موسيقي كه متفاوت از مفهوم سده نخست است، به نحو حقيقت عرضي و مفهوم ثانوي انجام مي گرفته است. اين مدعا براي هر كسي كه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 180

تتبع در تاريخ و سيره بپردازد آشكار مي گردد. بنابراين مقصود از غنايي كه در روايات از آن نكوهش شده، غناي عرفي است، يعني آواهاي لهوي كه نواختن ابزار لهو و رقص به آن افزوده شده و به آن زينت مي بخشد و مقصود از غنايي كه در روايات از آن تمجيد شده است، غنا به مفهوم لغوي مي باشد.» «1»

اين گفتار بخوبي نشان مي دهد كه از نظر ايشان مفهوم غنا داراي دو معناي لغوي و عرفي مي باشد، در عصر پيامبر (ص) اين مفهوم در معناي لغوي بكار مي رفته و مقصود از روايات جواز همان است اما با آمدن عصر ائمه (عليهم السلام) غنا در مفهوم عرفي يعني غناي شاهانه و آلوده به شراب و شاهد بكار مي رفته است، نويسنده مقاله «غنا از ديدگاه اسلام» ضمن تأييد اين ديدگاه برآن است كه:

«با توجه به تفاوت لحن روايات نبوي و روايات صادقين (ع) درباره غنا مي توان

از اين تفاوت شيوه اجراي موسيقي و غنا در اين دو عصر، تفسير مناسبي را بدست آورد.» «2»

بررسي مفهوم موسيقي و غنا

موسيقي واژه يوناني است كه با واژه «غنا» در عربي برابر است، در رسائل «اخوان الصفا» چنين آمده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 181

«الموسيقي هي الغناء و الموسيقار هو المغني و الموسيقات هي آلات و الغنا هي الحان مولفه هي و اللحن هي نغمات متواتر و النغمات هي اصوات متزن. موسيقي همان غنا و موسيقار خواننده است و موسيقات ابزار غنا و غنا آواهاي تركيب يافته و آوا نغمه هايي پي در پي و نغمه همان صداهاي آهنگين مي باشد.»

دكتر معين در حاشيه «برهان قاطع» مي نويسد:

«موسيقي (به ضم ميم) مأخوذ از akisooM يوناني يا acisuM لاتيني است و ريشه asom يا essim مي باشد كه نام يكي از نه رب النوع اساطيري يوناني و حامي هنرهاي زيبا است.» «1»

محمد بن محمود آملي گويد:

«معني موسيقي در لغت يوناني لحن است و لحن عبارت از اجتماع نغم مختلفه است كه آنرا ترتيبي محدود باشد.» «2»

آنگاه لحن را به ملذه (لذت بخش) مملّه و انفعاليه تقسيم مي كند، برخي آنرا مركب از «موسي» به معناي نغمات و «قي» به معناي خوش آيند دانسته اند.

با توجه به همساني معنايي موسيقي و غنا و با توجه به اينكه در منابع اسلامي عموماً از مفهوم «غنا» ياد شده برخي از تعاريفي كه پيرامون آن شده است را متعرض مي شويم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 182

پيش از آن دانستني است كه درباره مفهوم «غنا» هم از طرف واژه شناسان چنانكه از آنها انتظار مي رفت اظهار نظر شده است و هم فقهيان

پيرامون آن به گفتگو پرداخته اند.

مفهوم «غنا» از نظر واژه شناسان و فقهيان

خليل بن احمد فراهيدي از نخستين واژه شناسان در بياني كوتاه درباره غنا چنين آورده است:

«الغنا ممدود في الصوت»

غنا كشيدن آوا است. «1»

ابن منظور گويد:

«و الغناء من الصوت ما طّرب به»

غنا در آواز آن چيزي است كه با آن طرب حاصل آيد. «2»

فخرالدين طريحي چنين آورده است:

«و الغنا ككساء الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب اوما يسمي بالعرف غناء و ان لم يطرب» «3»

غنا بروزن كساء، آواي برخوردار از ترجيع و طرب است يا هرچيزي است كه عرف غنا بداند هر چند طرب آور نباشد.

غناء در الوسيط چنين تعريف شده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 183

«و الغناء التطريب و الترنم بالكلام الموزون و غيره يكون مصحوباً بالموسيقي و غير مصحوب»

غنا طرب آفريني و خوش آوايي با كلام موزون، يا غير موزون است حال چه، موسيقي به همراه آن باشد يا عاري از موسيقي باشد.

در المنجد چنين آورده است:

«الغنا من الصوت ما طرب به» «1»

غنا در آواز چيزي است كه با آن طرب حاصل آيد.

شهيد ثاني در تعريف غنا آورده است:

«و الغناء بالمد و هومّد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب او ماسمي في العرف غنا و ان لم يطرب» «2»

غنا به مّد (در مقابل غني به قصر كه به معناي بي نيازي است) كشيدن آوا است به گونه اي كه برخوردار از ترجيع و طرب باشد، يا هر آنچه كه در عرف به آن غنا بگويند هر چند طرب آور نباشد.

شيخ انصاري پس از ذكر آراء واژه شناسان و برخي از فقها چنين گويد:

«والاحسن من الكل ما نقدم من الصحاح و يقرب منه المحكي عن

المشهور بين الفقهأ من انه مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب.» «3»

بهتر از همه نظر گاهها ديدگاه صاحب صحاح است كه پيش از اين گذشت (نويسنده صحاح غنا را صوت مطرب دانسته است) و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 184

آنچه كه از مشهور بين فقها نقل شده نزديك به اين تعريف است، فقها غنا را كشيدن آوايي مي دانند كه برخوردار از ترجيع و طرب هم باشد.

عناصر معنايي مفهوم غنا
اشاره

از مجموعه تعاريفي كه از طرف واژه شناسان و نيز فقيهان پيرامون مفهوم غنا ابراز شده مي توان سه عنصر آوا، آهنگ و طرب را از عناصر معنايي آن دانست.

1- آوا

مهمترين عنصر معنايي در مفهوم غنا آوا مي باشد كه از آن به «صوت» در تعاريف اطلاق شده است، بنابراين آوايي كه از حنجره آدمي برمي خيزد، يا آنچه از نواختن آلات موسيقي به گوش مي رسد، عنصر معنايي غنا را تشكيل مي دهد، آوايي كه مورد نظر است تموّجي است كه باگذار جريان هوا از لابلاي تارهاي صوتي گلو يا با به هم خوردن دو قطعه در ابزار موسيقي همچون پيانو ايجاد مي گردد، بي آنكه لزوماً كلام يا گفتاري را در پي داشته باشد.

مقصود مرحوم شيخ انصاري از پافشاري براينكه غنا از مقوله لفظ است نه كلام، ناظر به همين مطلب است.

2- آهنگ

مفهوم موسيقي و غنا در جايي تداعي مي كند كه آوا و صوت داراي يك آهنگ و نظامي باشد، آنچه كه در زبان موسيقي در حوزه تعليم و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 185

تعلم جاي مي گيرد، همين آهنگ و نظام منجسم آواهاست، كه توسط موسيقي دان تنظيم و پيشنهاد مي شود و در كلاسها آموزش داده مي شود و آلات موسيقي را با الهام از آن مي نوازند.

3- طرب

بهترين تعريف از مفهوم «طرب» توسط جوهري، واژه شناس و اديب پرآوازه ارايه شده است وي مي گويد:

«الطرب خفّ تصيب الانسان لشد حزن او سرور» «1»

طرب سبك حالي است كه از شدت شادي يا اندوه به انسان دست مي دهد.

طرب در نگاه ديگر لغت شناسان و فقيهان بيشتر در مفهوم شادي آفريني بكار رفته است، چنان كه ابن منظور آنرا صداي شادي آفرين دانسته است. «2» در حالي كه حالات ويژه طرب از شدت حزن نيز به انسان عارض مي گردد. طرب ناشي از شادي همان سر خوشي مستانه است كه به انسان به هنگام شنيدن آواهاي آهنگين دست مي دهد، و گاه آن قدر شديد است كه انسان را بيخود مي سازد و به مرحله زوال عقل مي رساند.

نوع موسيقي هاي متداول آمريكايي چنين است كه مستمع را مدهوش مي سازد، وقوع برخي از بزهكاري ها در حال شنيدن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 186

موسيقي هاي طرب انگيز، رقص و حركات سبك سرانه ديگر حكايت گر چنين حالتي است.

بي ترديد يكي از ديگر انگيزه هاي مخالفت شرع با چنين انواعي از غنا و موسيقي تموّج شديدي است كه در تارهاي عصبي دريافت كننده آن رخ نموده و باعث فرسودگي و نابودي آنها مي شود.

ويليام جميز مي گويد:

«ممكن است خداوند از

گناهان ما بگذرد ولي ضعف اعصاب كه از موسيقي سرچشمه مي گيرد دست از سرما برنمي دارد.» «1»

آيا ماده در مفهوم «غنا» نقش دارد؟

از توضيحي كه درباره عناصر معنايي «غنا» ارائه كرديم دانسته شد كه غنا از مقوله صوت است و كلام و گفتمان در تحقق معنايي آن دخالت ندارد. در مقابل آيت الله خويي معتقد است كه مفهوم «غنا» مركب از هيئت و ماده (آوا و كلام) است، گويد:

«در غنا دو چيز معتبر است: 1. ماده (كلام) باطل و لهوي باشد، 2. هيئت، در برگيرنده كشيدن و ترجيع باشد، بنابراين اگر يكي از آن دو منتفي شود غنا صادق نيست و نيز ترجيعي كه به هنگام وعظ و خطابه متداول است از مفهوم «غنا» خارج است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 187

از آنجا كه ايشان مفهوم غنا را مركب از ماده (كلام) و هيئت (آواي آهنگين) دانسته اند، در برخورد با رواياتي كه غنا را در تلاوت قرآن و نيز مرثيه خواني تجويز كرده، آنرا موضوعاً از مفهوم «غنا» خارج مي دانند؛ زيرا اگر چه هيئت غنا درباره آنها صادق است، اما گفتماني كه در آنها بكار بسته مي شود گفتار باطلي نيست.

از تعاريفي كه پيش از اين از واژه شناسان و فقها ياد كرديم، دانسته شد كه احدي گفتمان و كلام را در مفهوم غنا دخالت نداده است، از فقهاي معاصر كه غنا را منحصراً در هيئت مي داند نه مركب از ماده و هيئت، امام خميني (رحمه الله عليه) مي باشد، ايشان در اين باره چنين آورده است:

«ليست ماد الكلام دخيله فيه و لافرق في حصوله بين ان يكون الكلام باطلا او حقاً او حكم او قرآنا اورثا لمظلوم و

هو واضح لاينبغي التأمل فيه» «1»

ماده كلام در تحقق مفهوم غنا دخالتي ندارد از اين رو در تحقيق غنا تفاوت نمي كند كه كلام باطل باشد يا حق، حكمت باشد يا قرآن و يا مرثيه اي در رثاي ستمديده اي، چنانكه پذيرش آن درنگي را برنمي تابد.

بر اين اساس مرحوم امام (رحمه الله عليه) ضمن آنكه تلاوت قرآن و مرثيه را مفهوماً داخل در غنا دانسته و خروج تخصصي آنها را ردّ كرده است، خروج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 188

تخصيصي را هم نپذيرفته و مدعي است غنا در اين موارد نيز جائز نمي باشد. «1» نتيجه سخن آنكه مفهوم غنا با وجود هيئت تحقق مي يابد و نوع گفتمان در آن دخالتي ندارد.

موسيقي و نظرگاه فقيهان

بحث از موسيقي در برخي از ابواب فقه منعكس شده است، به عنوان مثال وقتي از قرائت قرآن در نماز سخن به ميان مي آيد به مناسبت فرموده اند كه ترتيل در قرائت بي آنكه منجر به غنا شود استحباب دارد.

بيشترين مباحث پيرامون مسئله غنا در كتاب مكاسب و متاجر فقه انجام گرفته است، عموم فقها بويژه فقيهان متاخر در دو فصل از كتاب متاجر به اين مسئله پرداخته اند:

1. در مبحث مكاسب محرمه به معني الاعم كه شامل فعاليتهاي اجتماعي انسانهاست، غنا را از جمله كسب هاي حرام ياد كرده اند.

2. در ضمن ياد كرد كالاهايي كه خريد و فروش آنها حرام است از آلات و ابزار موسيقي نام برده اند.

نگريستن در نظر گاه فقيهان نشان مي دهد كه در مجموع دو نظريه عمده پيرامون غنا ارائه شده است:

1. غنا مطلقا حرام است. براساس اين نظريه كه برمبناي پذيرش صوتي بودن غنا استوار است، آواي آهنگين سرخوش كننده حرام است،

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 189

حتي اگر گفتمان و كلام همراه آن همچون تلاوت قرآن بر حق باشد. مشهور فقهاء بويژه فقيهان سلف براين ديدگاه پاي فشرده و برخي همچون صاحب جواهر بر آن ادعاي اجماع نموده اند.

2. غنا بر دو قسم است: غناي حرام و غناي حلال.

فيض كاشاني، محقق سبزواري، ملااحمد نراقي، از فقيهان پيشين و برخي از فقيهان معاصر براين باورند كه با وجود استثناي برخي از موارد غنا همچون غنا در تلاوت قرآن يا در مجالس عروسي در اين كه به نظر شرع مقدس غنا بر دو دسته حلال و حرام منقسم است ترديدي باقي نمي ماند.

بررسي دلائل ديدگاه نخست (حرمت غنا مطلقاً)
اشاره

براي ديدگاه نخست عمدتاً به سه دليل: اجماع، كتاب و سنت تمسك شده است.

1. اجماع

مرحوم صاحب جواهر در اين باره آورده است:

«غنا به اجماع منقول و محصل حرام است.» «1»

ايشان حتي حرمت آنرا ضرورت مذهب دانسته است. «2»

مرحوم محمد جواد عاملي مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 190

«بالاجماع غناء، مزد برآن، يادگيري و آموزش و شنيدن آن حرام است، چه در قرآن، دعا و شعر باشد و چه غير آن.» «1»

مرحوم شيخ انصاري مي نويسد:

«لاخلاف في حرمته في الجمله» «2»

در حرمت اجمالي غنا (باقطع نظر از برخي تفصيلات) اجماع وجود دارد.

در اينكه برحرمت غنا اجماع و يكصدايي وجود دارد نمي توان ترديد رواداشت، سخن در دامنه اجماع است، اگر مقصود اجماع بر حرمت غنا بطور مطلق و بدون استثنا باشد، مردود است، زيرا چنان كه خواهيم آورد فقيهاني همچون شيخ طوسي و مرحوم نراقي و فيض غنا را به طور مطلق حرام ندانسته و قايل به تفصيل شده اند و اگر مقصود وجود اجماع برحرمت به صورت اجمالي است، چنان كه مرحوم شيخ انصاري ادعا نموده است، سخني درست و قابل دفاع مي باشد.

2. كتاب

مقصود بخشي از آيات قرآن است كه با كمك روايات حمل برموسيقي و غنا شده است، اين آيات به شرح ذيل است:

الف: آيه «اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 191

«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» «1»

محل شاهد «قول الزور» است كه از نظر مدعيان حرمت مطلق غنا به معناي غنا آمده يا حداقل غنا را در برمي گيرد. راغب درباره واژه «زور» مي نويسد:

«بئر زوراء مائله الحفر و قيل للكذب زور لكونه مائلاعن جهته» «2»

به چاهي كه حفر آن كژ باشد بئر زوراء گفته مي شود به همين مناسبت به دروغ،

زور گفته مي شود زيرا از جهت بايسته خود منحرف شده است.

مرحوم طبرسي پس از آنكه «زور» را در آيه فوق به معناي كذب و دورغ دانسته، مي نويسد:

«اصحاب ما روايت كرده اند كه غنا و سائر گفته هاي لهوآميز مشمول قول زور مي باشد.» «3»

مقصود ايشان روايتي است كه در كافي به اين مضمون آمده است:

«عن ابي بصير قال: سالت اباعبدالله (ع) عن قول الله عزوجل:

«فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور» قال: هوالغناء» «4»

ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) از تفسير آيه «فاجتنبوا ...» سؤال كردم، فرمود: مقصود غنا است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 192

روايات ديگري نيز كه به نظر مرحوم شيخ انصاري به حدّ استفاضه است قول زور را به معناي غنا دانسته است.

تفسير قول زور به «غنا» از جهاتي، قابل تامل است:

1. در لغت «زور» به معناي دروغ است و مناسبتي بين مفهوم دروغ و مفهوم غنا وجود ندارد، مگر آنكه بر حسب محتوا مي تواند به معناي برخورداري غنا از كلام دروغين باشد.

2. اضافه «قول» به «زور» مؤيد آن است كه مقصود از «زور» چيزي است كه از مقوله گفتار و كلام است در حالي كه ما پيش از اين توضيح داديم كه غنا از مقوله صوت است نه كلام، بنابراين اگر حرمتي متوجه غنا گردد بخاطر برخورداري از گفتار دروغين است نه آنكه ذاتاً حرام باشد.

3. در روايات ديگر «قول زور» به شهادت دروغين تفسير شده است كه به معناي لغوي بسيار نزديك است. مرحوم طبرسي از «ايمن بن حزيم» روايت مي كند كه گفت: «روزي پيامبر اكرم (ص) مردم را مخاطب ساخت و فرمود: اي مردم بدانيد كه خداوند

شهادت دروغين را همسنگ شرك خود قرار داده است، آنگاه اين آيه را خواند: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» «1» از اين روايت كاملًا هويدا است كه پيامبراكرم (ص) «قول زور» را به معناي شهادت دروغين دانسته است، استاد معرفت مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 193

«مقصود از روايات، تطبيق «قول روز» كه در آيه شريفه از آن نهي شده، بر غنا مي باشد به اين معنا كه غنا يكي از مصاديق آن مي باشد، زيرا «زور» در لغت به معناي ميل و كژي آمده، پس هر چه كه سبب انحراف و رويگرداني از جّديت در زندگي بوده و دست افزاري به منظور نشر فحشاء ميان مؤمنان به حساب آيد، حال چه به لحاظ محتوايش يا با توجه به لوازم فتنه انداز آن، عناوين «لهوالحديث»، «لغو» «باطل» و «قول الزور» برآن منطبق مي گردد.» «1»

ايشان براي مدعاي خود دو شاهد ذكر كرده است: «2»

1. فقره نخست آيه مورد بحث يعني «فاجتنبوا الرجس من الاوثان» در روايت عبدالاعلي از امام باقر (ع) به شطرنج معنا شده است، «3» در حالي كه مي دانيم مفهوم «بتهاي پليد» بسيار وسيعتر از شطرنج است.

2. در روايت ديگر امام صادق (ع) در پاسخ حماد كه از معناي «قول زور» پرسش كرده بود، فرمود:

«منه قول الرجل للذي يغني أحسنت» «4» از موارد قول زور آن است كه كسي به آوازه خوان بگويد دست مريزاد.

پيداست كه «أحسنت» گفتن به معني خود غنا نيست، چنان كه «قول زور» نيز تماماً برآن منطبق نيست. بلكه از مصاديق آن مي باشد،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 194

آنگاه كه پذيرفتيم بين «قول زور» و غنا اتحاد

مصداقي است نه مفهومي، جاي اين پرسش مي ماند كه كدام مصداق مراد است؟

آيا مطلق مصاديق غنا منظور است يا فرد شائع عصر صدور روايات؟ اگر نظريه كساني را كه مدعي اند در عصر ائمه (عليهم السلام) غنا در مفهوم گناه آلود و شاهانه به عنوان حقيقت ثانويه عرفيه بكار رفته بپذيريم، انصراف غناي مصداقي در اين روايات به غناي رائج عصر ائمه (عليهم السلام) مانع از اطلاق نهي از غنا مي گردد و مقصود از غنا در روايات ائمه (عليهم السلام) كه در تفسير آيه مورد بحث، آمده است غناهاي ويژه دوران عباسيان خواهد بود، كه حرمت آنها بخاطر لوازم حرام همچون اختلاط زن و مرد امري مسلم مي باشد. اما به نظر مي رسد اشكال بنيادي تر همان است كه در بند دوم ذكر كرديم كه اضافه قول به زور، غنايي را حرام مي كند كه از مقوله گفتار باشد و حرمت آن بخاطر برخورداري غنا از دروغ و باطل باشد.

افزون براينها برخي نيز معتقدند كه:

«روايات مذكور با اينكه در حد استفاضه هستند سند معتبر ندارند.» «1»

ب: آيه «وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ»

«وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً» «2» و كساني كه به باطل گواهي نمي دهند (و در مجالس باطل حاضر نمي شوند.) و هنگامي كه بر بيهوده بگذرند، بزرگوارانه بگذرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 195

واژه «زور» در اين آيه شريفه نيز به استناد روايت محمد بن مسلم از امام صادق (ع) به غنا تفسير شده است «1» نكاتي كه پيرامون آيه فوق افزون برنكات گفته شده درباره آيه پيشين به نظر مي رسد چنين است:

1. آيه در مقام توصيف انسان هاي وارسته است، چنان كه اين

مدعا از فقرات پيشين همچون: «الذين يمشون علي الارض هوناً واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» «2» قابل استفاده است، از طرفي ذكر مراتب والاي انسان اخلاقي براي «عبادالرحمن» تكليفي را براي عموم مردم متوجه نمي سازد.

بنابراين توصيف ايشان به ترك غنا به معناي حرمت براي ايشان يا ديگران نمي باشد.

2. اگر مقصود «زور» در آيه فوق به نحو اتحاد مفهومي غنا باشد تكرار لازم مي آيد زيرا در فقره دوم از غنا ياد شده است، چه، مدعيان معتقدند كه مقصود از لغو در مثل آيه «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» «3»

غنا مي باشد. با توجه به اينكه واژه شهادت و مشتقات آن عموماً در قرآن به معناي گواهي آمده است و در اين آيه نيز اين واژه با «زور» همراه است، ديدگاه گفته شده در آيه پيشين كه به استناد روايت نبوي (ص) مقصود از «زور» گواهي دروغ معنا شده است، تقويت مي گردد، با اين بيان معناي فقره نخست آيه چنان كه در ترجمه آمده، گواهي دروغين ندادن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 196

ج: آيه «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»

«وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» «1» آنان كه از كار بيهوده رويگردانند.

مرحوم طبرسي در تفسير آيه شريفه فوق چنين آورده است:

«لغو در حقيقت هر گفتار يا كردار بيهوده اي است كه فائده متنابهي بر آن مترتب نباشد، چنين كاري زشت و نارواست كه مي بايست از آن روي گرداند.»

وي آنگاه آراء مفسران از صحابه و تابعين را ذكر مي كند كه لغو را به معناي باطل، تمام گناهان، دروغ و دشنام دانسته اند، سپس افزوده است:

«از امام صادق (ع) روايت شده كه در معناي لغو فرمود: لغو آن است

كه كسي بر تو باطلي را به دروغ ببندد، يا آنچه را كه در تونيست به تو نسبت دهد، پس براي خدا از چنين شخصي روي گردان، همچنين از ايشان روايت شده كه لغو را به غنا و كارهاي لهو معنا كرده اند.» «2»

مرحوم شيخ مفيد از حضرت امير (ع) روايت مي كند كه فرمود:

«كل قول ليس فيه لله ذكر فهو لغو» «3» هر گفتاري كه در آن از خداوند يادي نشود لغو است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 197

در روايت ديگري از امام صادق در ذيل آيه شريفه «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً» «1»

آمده است: اين آيه وظيفه اي كه خداوند برگوش نهاده بيان مي كند كه آن گوش ندادن به محرمات است.

در روايات براي لغو، معاني مختلف ياد شده كه عبارتند از:

1. سخن ناحق كسي درباره ديگري.

2. غنا و ملاهي.

3. هر گفتاري كه در آن ياد خداوند نباشد.

4. گفتار حرام.

از اين معاني دو نكته بدست مي آيد:

الف: روايات در مقام بيان مصاديق هستند تا معنا، به اصطلاح موارد گفته شده با مفهوم غنا اتحاد مصداقي دارند نه اتحاد مفهومي.

ب: نگاه روايات به مفهوم لغو، محتوايي است كه گفتار لغو با خود دارد، كه بخاطر ناروا بودن اين محتواي لغو ناروا شمرده است، سخن ناحق، گفتار دور كننده از ياد خداوند، گفتار حرام، همگي ناظر به مدعا مي باشند.

بنابراين بر فرض پذيرش اطلاق لغو بر مفهوم غنا، اين اطلاق نه به خاطر هيئت و صورت غنا است، بلكه بخاطر ماده و گفتماني است كه در آن آمده است، ما پيش از اين ضمن موافقت با ممنوعيت هر گفتار باطل چه در قالب غنا و چه در

قالب شعر، بيان نمِوديم كه در مفهوم غنا، ماده و گفتمان دخالت ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 198

بنابراين نهي و منع از گفتار باطل به هيچ وجه به معناي حرمت مطلق غنا نخواهد بود، نهايتاً غنا را نه بخاطر غنا بودن بلكه بخاطر برخورداري اش از كلام باطل ممنوع مي سازد.

د: آيه «مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ»

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» «1» و از مردم كسي است كه سخن سرگرم كننده (و بيهوده) را مي خرد، تا بدون هيچ دانشي (مردم را) از راه خدا گمراه سازد.

مهران بن محمد از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

«الغناء مماقال الله: و من الناس من يشتري لهو الحديث» «2» غنا از جمله لهو الحديث است كه خداوند فرموده است: «وَمِنَ النَّاسِ ...»

درباره آيه مذكور اولًا بايد گفت كه عبارت «الغنا مما قال الله» بدست مي دهد كه امام در مقام بيان يكي از مصاديق «لهو الحديث» است و درباره مصداق هم همان اشكالات پيشين در اينجا رخ مي نمايد، ثانياً واژه «لهو الحديث» با توجه به اضافه شدن «لهو» به «حديث» كه از نوع اضافه صفت به موصوف است، همچون عبارت «قول الزور»، بهترين گواه است كه مقصود از نهي و نكوهش، كلامي است كه احياناً با غنا همراه است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 199

لهو برآن صادق است، واژه «الحديث» نشانگر مدعا است. شيخ انصاري باتسّري اشكال فوق نسبت به «قول زور» درباره آيه مورد بحث مي نويسد:

«كذالهو الحديث بناء علي انه من اضاف الصفه الي الموصوف فيختص الغناء المحرم بما كان

مشتملًا علي الكلام الباطل فلاتدل علي نفس الكيفيّه و لولم يكن في كلام باطل» «1»

همچنين «لهو الحديث» بنابر آنكه از باب اضافه صفت به موصوف است، نشانگر آن است كه غنا از مقوله كلام است، بنابراين غناي حرام تنها در جايي است كه گفتار باطلي را به همراه داشته باشد، پس اگر در غنا گفتار باطل نباشد، دليلي برحرمت كيفيت و هيئت غنا وجود ندارد.

ماجد بحراني نيز با توجه به اينكه حديث، كلام خبري است و بر صوت و آوا كلام اطلاق نمي گردد، معتقد است آنچه در آيه شريفه نهي شده تغني به كلمات لهوآميز است نه صرف كيفيت و آوا، بنابراين اگر آواي طرب انگيزي مشتمل بر گفتار حق باشد حرام نخواهد بود. «2»

نتيجه گيري از بررسي آيات

از بررسي چهار آيه مذكور كه براي حرمت «غنا» به طور مطلق به آنها استدلال شده نكات ذيل قابل استفاده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 200

1. در هيچ يك از آيات قرآن از مفهوم «غنا» يا موسيقي به صراحت ياد نشده است، آنچه در قرآن آمده عناوين: «قول الزور»، «لهو الحديث» و «لغو» مي باشد كه به كمك روايات برغنا حمل شده است.

2. رواياتي كه در تفسير آيات مذكور بر غنا وارد شده است براي اثبات ديدگاه نخست دچار اشكالاتي است:

الف: چنان كه مرحوم نراقي آورده است سند اكثر آنها

ضعيف است. «1»

ب: روايات عموماً غنا را به عنوان يكي از مصاديق مفاهيم فوق معرفي كرده اند، در اين صورت با توجه به ادعاي انصراف، مقصود از آنها غناهاي رايج عصر ائمه (عليهم السلام) خواهد بود كه هم از حيث محتوا شامل باطل بوده و هم از حيث ملازمات و ملابسات، با محرمات همراه بوده است.

ج: همان گونه كه شيخ انصاري فرمود، اضافه شدن قول و لهو به زور و حديث نشانگر آن است كه به مفهوم غنا در روايات از مقوله كلام نگريسته شده است. مفهوم اين سخن آن است كه روايات غنا را نه از جهت كيفيت و هيئت آن، بلكه از آن جهت كه مشتمل بر كلام باطل است، ممنوع اعلام نموده است. مرحوم نراقي پس از آنكه دلالت روايات را مخدوش مي داند مي نويسد: «عليهذا هيچ دليلي بر حرمت جز آيه «وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» به ضميمه تفسيرش به غنا در روايات وجود ندارد، بايد دانست كه تفسير «قول زور» به غنا با تفسير آن در روايات ديگر به احسنت» گفتن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 201

تعارض دارد و از اينجا معلوم مي شود كه غنا يكي از مصاديق «قول زور» بوده است و مراد از آن اعم از معناي لغوي و عرفي است كه شامل باطل، دروغ و تهمت مي گردد و بديهي است كه اين عناوين بر مثل، دعا، موعظه و مرثيه هر چند همراه غنا و ترجيع باشد صادق نيست. «1»

3. سنت: دليل سوم كه برديدگاه نخست

ارائه شده روايات است، دسته اي از روايات با توجه دادن به مفهوم غنا آثاري منفي را براي آن ذكر مي كند، نظير:

«الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر» «2»

غنا نفاق مي آفريند و فقر را به دنبال مي آورد.

«الغناعش النفاق» «3»

غنا آشيانه نفاق است.

«الغناء رقي الزنا» «4»

غنا نردبان زنا است.

برخي ديگر از روايات اعلام داشته كه خداوند از اهل غنا روي گردان بوده و از ايشان بازخواست خواهد كرد، نظير:

«لاتدخلوابيوتاً الله معرض عن اهلها» «5»

به خانه هايي كه خداوند از اهل آن روي گردان است وارد نشويد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 202

اين پاسخ امام صادق (ع) است به شخصي كه از ايشان حكم غنا را پرسيد. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد كه هرگاه به بيت الخلا مي رود براي آنكه به آواز كنيزكان همسايه گوش دهد مقداري درنگ خود را طول مي دهد آيا او گناهكار است؟ امام (ع) پس از توبيخ او، به آيه شريفه: «إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا» «1»

استناد كرد. «2»

همچنين وقتي راوي از امام هشتم (ع) پرسيد كه هشام بن ابراهيم عباسي كه مردي آلوده به لهو و لعب بود از شما نقل كرده كه شما غنا را مجاز دانسته ايد؟

امام (ع) در پاسخ فرمود:

«زنديق دروغ گفته است من چنان نگفتم، او از من درباره غنا پرسيد به او گفتم مردي نزد ابوجعفر آمد و از او درباره غنا پرسيد در پاسخ گفت: فلاني! اگر خدا بين حق و باطل جدايي بياندازد به

نظر تو غنا در كدام طرف است؟ مرد گفت: البته باطل است، ابوجعفر گفت: پس خود قضاوت كردي.» «3»

مرحوم نراقي در بررسي روايات چنين آورده است:

«و اما السن فعلي كثرتها هي خالي عن الدلال علي الحرم اصلًا. اذلا دلال لعدم الامن من الفجيع و عدم اجاب الدعو و عدم دخول الملك و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 203

كونه عش النفاق اومع الباطل و نحوذلك، علي اثبات الحرمه لورود امثال هذه التعابير في غالبي الروايات» «1»

اما روايات برغم فرواني شأن دلالت بر حرمت ندارند، زيرا مفاهيمي همچون ايمن نبودن از عدم اجابت، عدم ورود فرشته در خانه اي كه غنا است، لانه نفاق بودن غنا، همراه بودن با باطل و نحو اينها، دلالتي بر حرمت ندارند، چه، نظير همين مفاهيم در غالب موارد مكروهات نيز آمده است.»

بررسي ديدگاه دوم (غنا به حرام و حلال منقسم است)

پيش از بررسي دلائل ديدگاه دوم برخي از عبارتهاي مدافعان آن را ياد مي كنيم.

فيض كاشاني در دفاع از رأي خود چنين آورده است:

«از مجموع روايات وارد شده در باب غناء بدست مي آيد كه حرمت غناء و داد و ستد به آن و يادگيري و آموزش و شنيدن آن، اختصاص به غنايي دارد كه در روزگار بني اميه و بني عباس رايج بوده به اين گونه كه مردان در مجالسي كه زنان آوازه خواني مي كردند، وارد مي شده اند، زنان به باطل سخن

مي گفتند و به انواع بازي ها مشغول بوده اند.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 204

آنگاه افزوده است:

«بنابراين تغني به اشعاري كه متضمن ياد بهشت و جهنم، تشويق به زندگاني جاويد اخروي، توصيف نعمتهاي خداوند، ياد عبادتها، ترغيب به كارهاي نيك و زهد ورزيدن نسبت به امور ناپايدار و امثال اينها است- چنانكه در روايت «من لايحضر» آمده اگر كنيزي با آوازه خواني ترا به ياد بهشت مي اندازد اشكالي در خريد آن نيست- بدون اشكال است، زيرا اينها همه ياد الهي است، و اي بسا تن آنانكه از خداي بيم دارند از شنيدن آنها بلرزد و پوست و لبهاي ايشان به يادالهي نرم گردد.» «1»

محقق سبزواري- دومين فقيه برجسته- كه بر نظريه تفصيل پاي فشرده مي گويد:

«به نظر ما، در حرمت غنا، اختلافي نيست و اخباري كه دلالت برحرمت دارند بسيارند، محقق و جمعي ديگر از فقيهان متأخر به حرمت غنا در خواندن قرآن، نظر داده اند ولي روايات بسياري وجود دارد كه بر جواز بلكه استحباب غنا در قرآن دلالت مي نمايد.» «2»

ايشان براي جمع بين دو دسته از روايات دو راه حل پيشنهاد كرده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 205

«1. اخبار حرمت را به غير قرآن تخصيص بزنيم، بنابراين غنا در قرآن جائز خواهد بود و اگر در روايتي از تغني به قرآن نكوهش

شده آنرا به تلاوتي كه فساق دارند حمل كنيم.

2. اخبار حرمت را برغنايي كه در زمان ائمه (عليهم السلام) شايع بوده، حمل كنيم چه، غناي متداول در عصر ايشان غناي لهوي بوده كه از سوي كنيزان و ديگران در مجالسي كه فسق و فجور و شراب خواري، و لهوكاري، و سخن گفتن به باطل در آنها رواج داشته و مردها آواز زنان را مي شنيدند انجام مي گرفته است.» «1»

ايشان براي راه حل دوم به برخي از روايات كه بر جواز مواردي از غنا دلالت مي كند استناد كرده است، نتيجه اي كه مرحوم سبزواري در پايان مي گيرد، چنين است:

«موسيقي كه با لهو و لهويات همراه است بلاشك حرام است و در غير اين صورت مباح مي باشد.» «2»

سيد محمد بن ابراهيم حسيني بحراني معروف به «ماجد» كه پيش از اين از او ياد كرده ايم پس از بررسي هاي مختلف پيرامون ادله مورد نظر گويد:

«از آنچه ما ياد كرديم و مكرر منقح ساختيم به روشني تمام ثابت مي شود كه مراد ائمه (عليهم السلام) از نهي غناء، آواهاي لهوي بوده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 206

كه فساق بدان آوازه خواني مي كردند و از آنجا كه چنان آوازه خواني همان گونه كه در زمان ما متداول است، با عبارات و گفتار لهوي همراه بوده، از آن به مفاهيمي همچون (لهو الحديث) و (قول الزور) تعبير شده است. بلكه مي توان به همين روايات استدلال كرد كه مراد از غناي ممنوع، آواهاي سرخوش و طرب آوري بوده

كه با گفتار لهوي همراه بوده است.» «1»

شيخ طوسي نيز در كتاب استبصار اخبار حرمت غنا را بر ملابسات و پيوسته هاي غنا حمل كرده است. «2»

مرحوم نراقي نيز چنان كه ياد كرديم معتقد است غنا بردو قسم حلال وحرام منقسم است.

مرحوم شعراني پس از آنكه تأييد مي كند كه غنا در مواردي همچون تلاوت قرآن وحدا اجازه داده شده است، مي نويسد:

«يا مي بايست بسان مرحوم شيخ طوسي در استبصار كه اخبار حرمت را بر اموري كه عموماً با غنا همراه بوده نه خود غنا، حمل كرد و اخبار حرمت را به جاي آنكه بر ذات غنا متوجه كنيم بر ملابسات آن (همچون سخنان باطل، اختلاط زن و مرد) حمل كنيم، يا آنكه حرمت غنا را ويژه مواردي بدانيم كه ميل به فحشاء و ارتكاب حرام را برمي انگيزد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 207

غنا در اين صورت به خاطر آنكه سبب و زمينه حرام است ممنوع اعلام شده است.» «1»

ايشان آنگاه افزوده است:

«اطلاق روايات و گفتار فقيهان پيشين به راه حل دوم رهنمون است.» «2»

از مجموع گفتار اين دسته از صاحب نظران بدست مي آيد كه موسيقي و غنا به طور مطلق حرام و ممنوع نمي باشد، بلكه يكدسته از موسيقي حرام و دسته اي ديگر حلال است، البته ايشان در توجيه حرمت يكصدا نيستند، برخي حرمت غنا را برخاسته از ملازماتي مي دانند كه در زمان ائمه (عليهم السلام) در مجالس آوازه خواني رائج بوده است، نظير اختلاط زن و مرد و دسته اي ديگر حرمت

غنا را به خاطر برخورداري آن از كلام باطل ولهوي دانسته اند.

طبق هر دو نظريه، حرمت غنا متوجه ذات آن نيست بلكه ناشي از عوارض خارجي مي باشد.

نتيجه اين گفتار آن است كه اگر تغني با حرامي همراه نباشد حرمتي نخواهد داشت.

بررسي دلايل ديدگاه دوم
اشاره

عمده دلايل نظرگاه دوم بشرح ذيل است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 208

1. تعليل در روايات

تعليلي كه در روايات حرمت غنا آمده خود به اين تفصيل رهنمون است، رواياتي كه ذيل چهار آيه پيشين ارائه شده نشانگر اين تعليل است، زيرا از آنها بدست مي آيد كه غنا از آن جهت حرام است كه «لهو الحديث» لغو يا باطل است، براساس قانون ملازمه سبب و مسبب هر جا اسباب حرمت غنا در بين نباشد غنا حرام نخواهد بود.

از جمله رواياتي كه از آن تعليل بدست مي آيد روايت ذيل است:

«قال رسول الله (ص) من تغني بغنا حرام يبعث فيه علي المعاصي فقد تعاطي باباً من الشر.» «1»

هر كس به غناي حرام آوازه خواني كند بگونه اي كه انگيزش بر گناهان را ايجاد نمايد، بابي از شر را بر خود گشوده است.

اينكه غناي حرام به انگيزش بر معاصي توصيف شده نشانگر آن است كه علت تحريم غنا همين انگيزش است. همچنين در روايتي كه غنا را در شمار گناهان بزرگ آورده، چنين آمده است:

«... و الملاهي التي تصّد عن ذكر الله عزوجل مكروه كالغنا و ضرب الاوتار والاصرار علي صغائر الذنوب» «2» بازيهاي

كه انسان را از ياد خدا باز مي دارد، ممنوع است، مانند، غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان كوچك.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 209

در اين روايت نيز غنا از آن جهت كه انسان را از ذكر خداوند بازمي دارد، نهي شده است، عليهذا چنان كه فيض كاشاني فرمود اگر غنا با كلام حكمت آميز انسان را به ياد خدا و جنّت اندازد به چه علت حرام است؟

2. موارد استثنا از غنا
اشاره

مواردي از غنا استثنا شده كه اثبات مي كند حرمت غنا ذاتي و هميشگي نيست. به استناد برخي از روايات صحيح، افزون بر اينكه برخي از موارد غنا از موضوع حرمت خارج مي گردد، مناط حرمت در مواردي منع نيز فراچنگ مي آيد، موارد اسثتنا از حرمت غنا عبارتند از:

الف: حُدا

چنان كه از ابن خلدون نقل كرديم عرب پس از شعر و آهنگ آن، براي سرعت بخشيدن به سير شتر، آهنگي ويژه را اختراع كرد كه موضوعاً غنا بوده و به آن «حدا» گفته مي شده است، پس از آنكه از غنا منع شد «حدا» از نگاه شريعت همچنان بر حليت خود باقي ماند. شيخ انصاري درباره استثنا «حدا» چنين آورده است:

«حدا به ضم حاء بر وزن دعا آوازي است كه براي حركت شتر بكار مي رود و در كفايه آمده كه مشهور قايل به استثناي آن هستند، برخي ديگر از فقها به اين استثنا تصريح كرده اند همچون محقق در شرايع، علامه حلي در قواعد و شهيد در دروس، بر فرض كه ما «حدا» را از جمله آواهاي لهوي بدانيم، چنانكه فقيهان پيشين آنرا از غنا استثنا كرده اند، و مي دانيم كه ايشان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 210

مفهوم طرب را در غنا دخالت داده اند، گوييم با وجود روايات متواتر دال بر تحريم غنا، دليلي بر اين استثنا نمي ماند.

جز روايت نبوي كه در آن پيامبر (ص) حدا توسط عبدالله بن رواحه را امضاء و تقرير كرده است.» «1»

از اين عبارت مرحوم شيخ سه نكته قابل استفاده است:

1. ايشان پذيرفته است كه «حدا» از مصاديق غناي لهوي مي باشد، همانگونه كه استثناي فقيهان از نظر ايشان

گواه مدعا است.

2. بسياري از فقيهان برجسته پيشين همچون محقق، علامه و شهيد «حدا» را از غنا استثنا كرده اند.

3. مرحوم شيخ دليل ادعا شده مبني بر استثناء «حدا» را ناكافي مي داند.

روايت مورد اشاره مرحوم شيخ را، صاحب جواهر و مفتاح الكرامه متعرض شده اند. آنچه محل استناد است، استثنايي است كه با وجود اذعان به غنا بودن «حُدا» از طرف بزرگان فقها اعلام شده است.

ب: تغني به قرآن
اشاره

از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمودند:

«ليس منا من لم يتغن بالقرآن» «2» آنكه تغني به قرآن نكند از ما نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 211

در روايت ديگر واژه «تغنوا» (به قرآن تغني كنيد) در آغاز روايت پيشين افزوده شده، كه بخاطر كاربرد صيغه امري تأكيد بيشتري بر تغني دارد. «1»

در روايت ديگر آمده است كه:

«عادت عرب برآن بوده كه به هنگام سواري، و هنگام نشست و برخاست در نشستها و در بيشتر حالات به «ركباني» تغني داشتند، هنگامي كه قرآن آمد پيامبر (ص) اعلام داشت كه به جاي تغني به ركباني تغني به قرآن را مي پسندد.» «2»

زمخشري در توضيح اين روايت آورده است:

«ترانه عرب ركباني بوده و ركباني ترانه اي بوده كه آن را با آواز بلند و كشيده در حالات گوناگون مي خواندند، پيامبر (ص) به جاي آن تغني به قرآن را ترجيح داد، مقصود ايشان از اينكه فرمود «ليس منا من لم يتغن بالقرآن» آن است كه از ما نيست كسي كه به جاي آوازه خواني به ركباني

و سرخوشي و طرب به آن قرآن را جاي آن بكار نبرد.» «3»

در روايات ديگر به جاي تغني به قرآن از عناويني همچون صوت نيكو، آواي عرب، زينت بخشي قرآن به آواز و ... «4» استفاده شده است.

در روايت ديگري از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود:

«و رجع بالقرآن صوتك فان الله عزوجل يحب الصوت الحسن يرجع فيه ترجيعاً» «5»

قرآن را با آواي آهنگين بخوان، چه، خداوند آواي زيبا را كه به آن آهنگ كاملي ببخشند دوست دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 212

در اين روايت دو نكته قابل توجه است:

نخست اينكه امام (ع) براي تلاوت قرآن از مفهوم «ترجيع» استفاده كرده كه صراحت كاملي در مقصود از اين دست روايات دارد و آن استثناي غناي اصطلاحي در قرآن است. دوم اين كه علتي كه در روايت براي حكم مذكور ذكر شده، افزون بر اينكه جواز غنا به قرآن را مدلل مي سازد، براساس قاعده «العله تعممّ» بر آن دسته از نگرشهايي كه آواي خوش آهنگين را با صرف نظر از محتوا و كلام، مبغوض خداوند معرفي كرده اند، خط بطلان مي كشد.

اين روايت، گواه اين مدعا است كه آواي خوش آهنگين نه تنها مورد خشم خداوند نيست، بلكه براساس اصل «ان الله جميل و يحب الجمال» مطلوب حضرت حق مي باشد.

در روايت:

«ان من اجمل الجمال الشعر الحسن و نغم الصوت الحسن» «1» همانا از زيباترين زيبايي ها شعر نيكو و نغمه آواي خوش است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 213

تصريح شده كه آواي خوش نغمه دار كه ما از آن به سرخوش كننده ياد كرديم، از مصاديق بارز زيبايي ها است، گويا كبراي قياس براي همگان روشن بوده كه ديگر بدان استناد نشده است، به عبارت روشنتر روايت به شكل اول قياس نظر دارد كه صورت آن چنين است:

اين مطلب، مباحث مقدماتي ما را كه زيبايي و بالطبع مصاديق آنرا همگام با فطرت و هم آوا با كتاب تكوين، در كتاب تشريع نيز مباح و مطلوب دانستيم، تقويت مي نمايد.

تلاوت قرآن با آواي خوش، افزون برآنكه به صورت سنت قوليه توصيه شده، در سنت فعليه و سيره پيشوايان دين نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. چنان كه روايت شده پيامبر اكرم (ص) آواي عبدالله بن مسعود را بسيار دوست مي داشت و هماره تمايل داشت آنرا بشنود و توصيه مي كرد اگر مي خواهيد قرآن را تروتازه بيابيد، به «تلاوت ابن ام عبد» گوش فرا دهيد. «1»

درباره امام باقر (ع) روايت شده كه قرآن را با آوايي بس خوش مي خواند و چون آبكش ها صبح گاهان از كنار خانه ايشان مي گذشتند، چنان واله و شيداي چنان آوايي مي شدند كه با داشتن بار بر دوش، آنهم ايستاده ساعاتي به آن گوش فرا مي داشتند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 214

طبق اين روايات جذبه آواي تلاوت قرآن امام (ع) چنان بوده كه آبكش ها يادشان مي رفت چه

بردوش دارند و اصلًا چرا از خانه بيرون آمده و به كجا مي روند؟

امام موسي بن جعفر (ع) درباره علي بن الحسين (ع) فرمود:

«ان علي بن الحسين (ع) كان يقرا القرآن، فربما مر به المار فصعق من حسن صوته.» «1»

امام سجاد (ع) چنان قرآن را با آواي خوش مي خواند كه وقتي عابري از كنار ايشان مي گذشت با شنيدن آن آوا از هوش مي رفت.

واژه «صعق» كه در آيه شريفه «خَرَّ مُوسي صَعِقاً» «2»

و در مناجات شعبانيه «فصعق لجلالك» آمده «3» از هوش رفتن آگاهانه اي است كه در مقابل امري عظيم يا فوق العاده دلكش رخ مي نمايد.

تغني به قرآن درنگاه انديشه وران

با وجود فراواني روايات توصيه به تغني به قرآن كه با عبارت هاي مختلف آمده است، جايي براي ترديد در سند و صدور اين روايات نمي گذارد، هر آنچه گفته شده و مي شود پيرامون دلالت آنهاست.

تلاش هايي كه براي دريافت مقصود از روايات فوق انجام يافته نظرگاه هاي ذيل را به دست داده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 215

1. فقهايي كه غنا را به طور مطلق، حتي اگر برخوردار از گفتار حق باشد، حرام و ممنوع مي دانند، براي توجيه اين روايات راههاي مختلفي را دنبال كرده اند.

الف: شيخ انصاري معتقد است كه مقصود از روايات فوق چرخاندن آوا است، آن هم به گونه اي كه لهو نباشد او مي گويد:

«فان المراد بالترجيع ترديد الصوت في الحلق و من المعلوم ان مجردّ ذلك لايكون غناء اذا لم يكن علي سبيل اللهو» «1»

مراد از ترجيع در روايات «رجع

في القران صوتك» چرخاندن آوا در گلو است و روشن است كه صرف چرخاندن صدا در گلو در صورتي كه به نحو لهو نباشد غنا نخواهد بود.

در پاسخ بايد گفت:

اولًا لهو در مفهوم غنا دخالت ندارد، بلكه از اوصاف آن است، چنان كه در بررسي مفهومي غنا توضيح داده شد.

ثانياً با توجه به اينكه در روايات متعدد واژه «تغني» به قرآن آمده است، چگونه مي توان مدعي شد كه مقصود از چنين آوايي غنا نيست. شيخ صدوق و شيخ حرعاملي نيز همصدا با شيخ انصاري غنا در روايات فوق را به صداي نيكويي كه به غنا شبيه نشود تفسير كرده اند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 216

ب: برخي از فقيهان ضمن پذيرش اين امر كه مقصود از غنا در روايات مذكور غناي مصطلح است، گويند اين دسته از روايات در مقايسه با روايات انبوهي كه غنا را مطلقاً حرام دانسته، توان مقاومت نداشته بدور افكنده مي شوند.

صاحب جواهر مي نويسد:

«و ماوردفي خصوص القرآن مما لاريب في قصوره عن معارض مادل علي الحرم من وجوه، مطروح او مأول او موضوع» «1»

استثنايي كه از غنا در خصوص قرآن وارد شده بي شك از معارضه با دلائل حرمت غنا از جهاتي ناتوان است بنابراين يا مي بايست آنرا دور افكند يا به تاويل برد يا به جعلي بودنش رأي داد.

ج: آيه الله خويي چنان كه پيش از اين ياد كرديم با طرح اين مسئله كه غنا امري مركب از ماده و هيئت است، مدّعي است روايات تغني

به قرآن موضوعاً از روايات نهي از غنا خارج است، زيرا مقصود از غنا كيفيت مخصوص به همراه كلام باطل است و غنا به قرآن اگر چه كيفيت را در بردارد اما چون مشتمل بركلام حق (قرآن) است غنا بر آن صدق نمي كند. «2»

بخش نخست ادعاي ايشان كه مقصود از غنا به قرآن را ناظر به آواي خوش طرب انگيز دانستند، پاسخي است به مرحوم شيخ انصاري و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 217

ديگران كه مي گويند مقصود از غنا صرف چرخاندن آوا است نه آنكه آهنگ و طرب به آن اضافه شود.

نسبت به بخش دوم گفتار آيه الله خويي با اين ادعا كه غنا مركب از هيئت و ماده است، بايد گفت چنان كه قبلًابيان داشتيم، ماده هيچ نقشي در تحقق مفهوم غنا ندارد. برخي از صاحب نظران واژه «تغني» را در روايات مذكور به معاني غير از غناي مصطلح تفسير كرده اند، اين معاني عبارت است از استغنا و بي نيازي به قرآن، اقامت كردن و ...

براساس نظر نخست معناي روايت «من لم يتغن بالقرآن فليس منا» چنين مي شود «هر كس به واسطه قرآن از غير آن خود را بي نياز نداند از مانيست» و طبق معناي دوم، روايت فوق چنين معنا مي دهد «هر كسي بر معارف و احكام قرآن پايبند نباشد از ما نيست.»

اين معاني و معاني ديگر كه مرحوم سيد مرتضي در كتاب ارزشمند خود «امالي» آورده است؛ «1» افزون بر مخالفت با ديدگاه قريب به اتفاق انديشمندان كه تغني

را همان معناي مصطلح دانسته اند، با روايت فوق و روايات مشابه نيز سراسر ناسازگار است. «2» مفاهيمي همچون آواي خوش الحان عرب، ترجيع به قرآن، جايگزيني غنا به قرآن به جاي غنا به ركباني و ... همه ترديدي باقي نمي گذارد كه مقصود از تغني در روايات فوق، غناي مصطلح در تلاوت قرآن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 218

2. برخي از فقيهان با پذيرش دلالت روايات مزبور بر استثناي غنا به قرآن، تغني به قرآن را جايز دانسته اند، مرحوم نراقي، فيض، محقق سبزواري از اين دسته مي باشند.

ج: آوازه خواني زنان در عروسي ها

براساس روايات مختلف، ائمه (عليهم السلام) تغني زنان در مراسم عروسي، را جايز دانسته اند. ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) از حكم آواز خواني زنان پرسيدم امام فرمودند:

«التي يدخل عليها الرجال حرام و التي تدعي الي الاعراس لابأس به.» «1»

آوازه خواني آنان در صورتي كه مردان نامحرم به ايشان وارد شوند حرام است، اما اگر بدون اين محذور در مجالس عروسي آوازه خواني كنند، مانعي ندارد.

در روايت ديگر ابوبصير از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

«اجر المغني التي تزف العرايس ليس به بأس، ليست بالتي تدخل عليها الرجال» «2» مزد زن آوازه خواني كه در مراسم

عروسي براي بردن عروس به خانه داماد ترانه مي خواند حلال است بشرط اينكه مردان برايشان داخل نشوند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 219

دلالت روايات فوق بر غناي مصطلح و جواز آن در مورد مجالس عروسي جاي هيچ شبهه اي را نمِي گذارد، از اين رو مرحوم شيخ اعظم انصاري كه در سند يا دلالت روايات پيشين مبني بر استثناي «حدا» و «تغني به قرآن» مناقشه كرده بود، در اين باره مي نويسد:

«دوم از موارد استثنا از غناي حرام، آوازه خواني زن در عروسي است بشرط آنكه با مراسم ديگري همچون سخن گفتن باطل، نواختن آلات لهو، اختلاط مردان با زنان، همراه نباشد، مشهور قائل به استثنا هستند، دليل آن، دو روايت از ابوبصير درباره مزد مغنيه اي كه در مجالس عروسي آواز مي خواند و نيز روايت سوم از همو، مي باشد و مباح بودن پرداخت مزد مستلزم مباح بودن فعل (آوازه خواني) است، از اين رو ادّعاي اينكه اين مزد به زن بخاطر مراسم زفاف است نه آوازه خواني، بخاطر مخالفت باظاهر روايت مردود است.» «1»

مرحوم شيخ در ادامه درصدد برمي آيد در سند اين روايات خدشه وارد كند، اما سرانجام پس از تسليم دلالت آنها برمقصود درباره سند آنها مي گويد:

«والانصاف ان سند الروايات و ان انتهت الي ابي بصير الا انه لايخلو من وثوق و العمل بها تبعاً لاكثر غير بعيد.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 220

انصاف اين است كه گرچه سند روايات به ابوبصير منتهي مي شود و او بين چند تن مشترك است (از اين جهت سند را تضعيف مي كند) با اين حال ابوبصير هر كه باشد در رجال توثيق شده است،

بنابراين عمل به اين روايات طبق مشهور بعيد نيست.

شهيد در دروس نيز آوازه خواني زنان را در مجالس عروسي مجاز دانسته، گويد:

«آوازه خواني براي زنان در عروسي جايز است در صورتي كه برگفتار باطل لب نگشايند و آلات لهو را ننوازنند حتي اگر دفي باشد كه داراي سنج است البته اگر بدون آن باشد جائز است همچنين مرد نامحرم آواي ايشان را نشنود»

شهيد ثاني پس از نقل گفتار اول شهيد افزوده است: «لابأس به» و خود برآن مهر تأييد زده است. «1»

امام خميني (رحمه الله عليه) كه غنا را حتي در تلاوت قرآن جائز نمي داند معتقد است:

«آوازه خواني زنان در مجالس عروسي چنانكه گويند، استثنا شده است و اين استثنا بعيد نمي باشد.» «2»

صاحب جواهر نيز پس از بررسي دلالت روايات مي گويد:

«به استناد روايات، آوازه خواني زنان جائز است، بويژه آنكه عمل اصحاب ضعف آنرا جبران كرده است، بنابراين به مقتضاي قاعده اطلاق و تقييد، از پذيرش استثنا گريزي نيست.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 221

مقصود ايشان از قانون اطلاق و تقييد آن است كه غنا مطلقاً حرام است اما با وجود روايات، به آوازه خواني زن در مراسم عروسي تقييد خورده و مستثني شده است.

د: خريد و فروش كنيز آوازه خوان
اشاره

در اين باره مرسله اي وارد شده، ولي از آن جا كه شيخ صدوق، در نقل آن، از تعبير «قال علي بن الحسين (ع)» استفاده مي كند نه تعبير «روي عن علي بن الحسين» روايت اعتبار مي يابد. چرا كه اسناد روايت به معصوم در نزد شيخ صدوق قطعي بوده است روايت اين است:

«سأل رجل علي ابن الحسين (ع) عن شراء جاري لها

صوت فقال، ما عليك لو اشتريتها فذكر تك الجن» «1» مردي از امام سجاد (ع) از حكم خريدن كنيز آوازه خوان پرسش نمود، امام فرمود بر تو باكي نيست اگر آنرا بخري و تو را به ياد بهشت اندازد.

شيخ صدوق در ادامه روايت توضيحي را اضافه كرده است:

«يعني بقرائه القرآن و الزهد و الفضايل التي ليست بغناء فاما الغنا فمحظور.» «2»

مقصود امام، آوازه خواني به قرآن و گفتار حكمت و فضايل اخلاقي است كه اينها غنا به حساب نمي آيد، اما آوازه خواني به غنا ممنوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 222

آنچه كه در توضيح مرحوم صدوق (رحمه الله عليه) قابل توجه است، معنايي است كه ايشان از مفهوم «غنا» بدست مي دهد، طبق نظر وي «ماده» در تحقق مفهوم غنا دخالت دارد و غنا در صورتي تحقق مي يابد كه افزون بر «هيئت» آوايي طرب آور برخوردار از گفتار باطل باشد. بنابراين اگر گفتاري همچون قرآن و حكمت حق باشد، مفهوماً غنا برآن اطلاق نمي گردد، ما در بررسي مفهوم غنا گفتيم كه «ماده» در تحقق مفهوم آن دخالتي ندارد.

بنابراين مقصود امام (ع) غناي مصطلح است و به استناد روايت، خريد آوازه خواني كه انسان را به ياد بهشت اندازد و بر معنويت انسان بيفزايد مانعي ندارد.

حال اگر دو روايت ذيل را در كنار روايت امام سجاد (ع) بگذاريم و با روايات تغني به قرآن مقايسه كنيم، نتيجه خواهيم گرفت كه غنا مطلقاً حرام نبوده و تنها در صورت همراهي با

اموري ناروا، ممنوع است.

علي بن جعفر، برادر امام موسي بن جعفر (ع) گويد: از امام از غنا و آوازه خواني در روز عيدفطر، قربان و روزهاي شادي پرسيدم،

قال: «لابأس به مالم يعص به» «1»

مادامي كه با گناهي نياميزد و زمينه را براي معصيتي فراهم نكند مباح است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 223

شيخ انصاري در توضيح اين روايت آورده است:

«مالم يصر الغنا سببا للمعصي و لا مقدم للمعاصي المقارن له» «1» مادامي كه غنا سبب معصيت و زمينه ساز گناهاني كه معمولًا با غنا همراه است نگردد.

در روايت ديگر امام موسي بن جعفر (ع) در پاسخ به همين سؤال فرموده است:

«لابأس به مالم يزمربه» «2» منعي ندارد، مادامي كه با نواختن ني همراه نباشد.

از دو روايت فوق دو نكته قابل استفاده است:

1. غنا و آوازه خواني مادامي كه با معصيت همراه نباشد منعي ندارد قيد «مالم يعص به» نشان مي دهد كه منع و حرمت هماره بخاطر ملابسات و ملازمات ناروايي كه غالباً نه دائماً با غنا همراه است متوجه آن شده است والا خود غنا ذاتاً منعي ندارد. نواختن ني در روايت دوم به عنوان مصداق معصيت ياد شده و از اين جهت كاملًا با روايت نخست انطباق دارد.

2. علي بن جعفر از آوازه خواني در روزهايي همچون عيدفطر و قربان مي پرسد كه شادي و شعف مؤمنان در اين دو روز بسيار زياد است، عيد فطر روزي است كه به پايان رساندن روزه ماه رمضان را در آن جشن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 224

مي گيرند و در عيد قربان حاجيان و عموم مسلمانان پس از انجام مراسم حج، و پذيرش از سوي خداوند با اقتدا به ابراهيم خليل الرحمن جشن مي گيرند، افزون بر آن روز شادماني (يوم الفرح) را كه شامل پذيرش تمام روزهاي شاد سال است را اضافه كرده است. بنابراين جواز غنا، عيد فطر و قربان و تمام ايام شادي بخش را شامل مي گردد و استثناي غنا در مجلس عروسي اين عموم را تأييد مي كند. چه، در اين روز عروس و داماد و تمام اطرافيان و دوستان ايشان سراسر غرق در شادماني هستند.

اين مطالب نشان مي دهد كه شريعت به نياز روح و روان مؤمنان در زمانهاي شادي، به اموري كه موجبات فرح را فراهم مي سازد، هر چند كه ايام معنوي همچون عيدفطر و قربان باشد، توجه كرده و با تأكيد بر رعايت مرزهاي معصيت، امور شادي آفرين از جمله غنا را مباح شمرده است.

استثنا مواردي از غنا از حرمت نشانگر چيست؟

استاد آيه الله معرفت مي نويسد:

«قضايايي كه به علت هاي عقلي يا فطري تعليل آورده شده، مادامي كه علت ساري و جاري است استثنا معنا ندارد، چنين قضايايي تخصيص را برنمي تابد، زيرا تعليل به منزله كبري استدلال است كه نقش حد وسط را در قياس بازي مي كند.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 225

آنگاه مي افزايد:

«لازمه حرمت غنا به اين علّت كه لهو باطل است، آن است كه علت اساسي حرمت همان لهو باطل بودن غنا مي باشد بنابراين هر غنايي لهو باطل است و بدين سبب حرام شمرده شده است.

حال اگر غنا در مثل تلاوت قرآن اجازه داده شده باشد به اين معنا است كه در قرآن كار لهو و باطل مجاز شمرده شده است و اين نتيجه را عقل و وجدان برنمي تابد.

چه، قبح باطل امري فطري است و به هيچ وجه استثنا بردار نمي باشد ... پس اگر غنا مطلقاً لهو و باطل باشد در بطلان و قبح آن فرقي نمي كند كه غنا در قرآن باشد يا غير قرآن.

بنابراين چاره اي نداريم جز آنكه بگوييم غنا همواره ملازم لهو و باطل نيست، بلكه گاه با آن همراه و گاه فاقد آن است.» «1»

مقصود ايشان آن است كه برخي از فقيهان بر اين ادعا كه غنا ملازم جدايي ناپذير لهو و باطل است پافشاري دارند، غافل از آنكه خود ايشان در مواردي همچون تغني به قرآن و آواز خواني زنان در مجلس عروسي، غنا را مجاز دانستند، تجويز غنا با آن مبنا به معناي مجاز شمردن لهو باطل است، از جمله فقيهاني كه غنا را لازمه اجتناب ناپذير لهو و باطل دانسته شيخ انصاري است، ايشان در پايان مباحثات طولاني پيرامون غنا كه معمولًا نقطه نظرنهايي ايشان است، چنين آورده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 226

«آنچه از دلائل پيشين به دست مي آيد، آن است كه آواي آهنگين لهوآميز حرام است.

... پس هر آوايي كه از نظر كيفيت لهو باشد و از جمله آواهاي اهل فسق و معصيت به شمار آيد، حرام است هرچند غنا نباشد و هر چه كه لهو نباشد حرام نيست هر چند كه بر آن غنا صدق كند.

البته اين فرض تحقق خارجي ندارد زيرا دليلي بر حرمت غنا وجود ندارد جز از آن جهت كه بر غنا عناوين چهارگانه باطل، لهو، لغو و زور صادق است.» «1»

بنابراين مرحوم شيخ اصرار دارند كه انفكاك غنا از لهو تحقق خارجي ندارد و لهو لازمه جداناپذير غنا است، گذشته از آنكه تحقق يا عدم تحقق خارجي انفكاك غنا از لهو به نظر عرف بويژه اهل فن بستگي دارد و از آنجا كه به موضوعات خارجي مربوط است، فقيه را نشايد كه در آن اظهار نظر قطعي كند، اشكال ديگرش استثنا آواز خواني زنان در مجلس عروسي است، كه خود مرحوم شيخ انصاري بر آن صحّه گذاشته است، آيا استثنا تغني زن در عروسي، با وجود تأييد بر عدم انفكاك غنا از لهو به معناي مجاز داشتن لهو باطل ولو در يك مورد نيست؟

و آيا اموري كه ادعاي قبح ذاتي آنها مي شود استثنا بردار است؟ بنابراين ضمن تأييد مدعاي مرحوم شيخ كه غنا را بخاطر عناوين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 227

چهارگانه مذكور

حرام مي داند بايد بگوييم بين غنا و اين عناوين ملازمه ذاتي وجود ندارد. شاهد آن استثناي موجود در روايات است.

حاصل سخن آنكه غنا و موسيقي حرمت و قبح ذاتي ندارد، حرمت و قبح آن بخاطر عوارض خارجيّه است، نظير آنكه بخاطر برخورداري از كلام ناحق و ناروا همچون وصف زنان، دعوت به شهوتراني و ... عناوين لهو و لغو برآن منطبق گردد يا ملابساتي همچون اختلاط زن و مرد، آوازه خواني زن براي مرد، شراب و شاهد با آن همراه شود همان كه بسياري از فقيهان از آن به عنوان ملابسات مجالس لهو و لعب ياد كرده اند. در غير موارد مذكور غنا قبح و حرمت نخواهد داشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 229

فصل ششم: هنرهاي تصويري و تجسمي و چالش هاي فقهي

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 231

در ابتدا مناسب است تعريفي از نقاشي و مجسمه سازي را بيان نماييم، آنگاه به بررسي ديدگاهها در اين زمينه بپردازيم.

مفهوم نقاشي

تصوير يا نقاشي به معناي بازگويي صورت است و همين بازگويي مهمترين عنصر معنايي آن را تشكيل مي دهد، كار نقاش آن است كه يك معنا، مفهوم و شي ء را در قالب شكل و شمايل براي ما بازگو نمايد، ممكن است شي اي كه در تصور آمده داراي وجود خارجي بوده يا آنكه موجودي برخاسته از خيال نقاش باشد، حكايت و بازگويي صورت اشياء به اين معنا است كه هر موجود مادي داراي صورت و شكل است.

مفهوم مجسمه سازي

مجسمه سازي نيز نوعي هنر تصويرگري است كه بازگويي صورت و نقش در آن انجام مي پذيرد با اين قيد كه در اين هنر صورت يك شي ء در تمام ابعاد يعني در سه بعد (طول، عرض و عمق) بازگو مي گردد.

غالب مجسمه هاي چهره هاي برجسته تاريخي، شكل و صورت آنها را در تمام ابعاد نشان مي دهد، مجسمه هايي كه در ميادين شهر يا در موزه ها نگهداري مي شود از اين قبيل است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 232

بر اين اساس تفاوت بنيادين نقاشي و مجسمه سازي در نوع حكايت گري و بازگويي مي باشد، در نقاشي بازگويي نقش، تنها در دو بعد طول و عرض انجام مي پذيرد، مثلًا وقتي نقاش چهره شخصي را در حال ايستاده به تصوير مي كشد، گويا يك لايه بدون عمق را از او برش داده بر صفحه بوم يا كاغذ منتقل مي سازد. بخاطر دو بعدي بودن نقاشي است كه اين هنر در قالب صفحه كاغذ، پارچه و ... انعكاس مي يابد و فاقد هرگونه برجستگي است. در تابلوي نقاشي، چشم كه عضوي فرو رفته در جمجمه آدمي است در كنار و همسطح پيشاني كه عضو برجسته است، به تصوير كشيده مي شود، چنان

كه در منظره خانه هاي يك شهر، بين اولين خانه تا آخرين آنها كه از نظر قرب و بعد مكان بر روي كاغذ تفاوتي ايجاد نمي گردد، تنها ابزاري كه نقاش براي بازگو كردن اين دوري و نزديكي بكار مي گيرد، استفاده از سايه روشن، كوچك و بزرگ كردن اجزاء تصاوير است.

از طرف ديگر بازسازي يك تصوير و مطابقت آن با واقعيت خارجي به كمك حسّ بينايي انجام مي پذيرد، در حالي كه در يك مجسمه آنجا كه نقش در چند بعد منعكس شده است، گودي چشم و برجستگي پيشاني افزون بر بازسازي در حسّ بينايي، با دست قابل لمس است.

از آنچه گفته آمد وجوه اشتراك و افتراق نقاشي و مجسمه سازي را مي توان به شرح ذيل بيان داشت:

وجوه اشتراك نقاشي با مجسمه سازي

1. صورت و نقش ارايه شده در هر دو هنر فاقد هرگونه روح، درك، و شعور است، اينكه در روايات آمده روز قيامت به نقاش و مجسمه ساز گفته

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 233

مي شود كه در نقش خود روح و جان بدمد تا زنده شود، ناظر به اين امر است، نظير روايت:

«من صّور صوره كلفه الله تعالي يوم القيامه ان ينفخ فيها و ليس بنافخ» «1» كسي كه نقش كشيده است خداوند روز قيامت وادارش مي كند تا در آن بدمد اما چنين نتواند.

فرق اساسي نقش و مجسمه با موجود زنده، فقدان روح و جان است و از آنجا كه نقاش و مجسمه ساز در صدد همساني با خداوند در آفرينش برآمده به او چنين فرماني داده مي شود، تا بيابد كه با تصوير شي بي جان كسي نتواند با آفريننده هستي به همساني برخيزد.

رايج ترين استدلال پيامبران (ص) براي مبارزه با

بت پرستي همين نكته بوده است، آنان پيوسته بت پرستان را مخاطب ساخته مي گفتند:

«چگونه براي بتهايي كه فاقد روح، جان و شعور است كرنش مي كنيد» «2»

2. در هر دو هنر، نقاش و مجسمه ساز در صدد بازگويي نقش مورد نظر خود هستند، چه اين نقش موجود مادي داراي صورت باشد يا موجودي مجرد و فاقد صورت همچون فرشتگان باشد كه در خيال نقاش به صورت دختركان زيبا رويِ بالدار سوار براسب، تجسم يافته و بر بوم و كاغذ يا چوب و سنگ انعكاس مي يابد، يا آنكه اساساً جز در خيال او فاقد هستي باشد، همچون صورت خيالي ديو يا كوه قاف.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 234

3. هر دو هنر تنها گوشه اي از حقيقت صاحب نقش را به تصوير مي كشند، تصويري كه به عنوان مثال تاج گذاري داريوش يا جنگ آوري نادرشاه افشار را منعكس مي سازد، تنها بازگو كننده يك لحظه از حيات اين دو چهره تاريخ بشري است. هزاران تصوير براي بازگو كردن تمامي حقيقت از پس و پيش آن مي بايست به آن ضميمه گردد. از اين جهت زبان نقاشي و مجسمه سازي گرچه برجسته و چشم نواز است، اما بسيار بريده و محدود است، به عكس هنرهايي همچون شعر و قصه كه مي تواند بخشهايي زياد يا همه حقيقت را براي ما بازگو نمايد.

وجوه افتراق نقاشي و مجسمه سازي

1. در هنر نقاشي تنها دو بعد كه همان لايه بروني صاحب نقش است به تصوير كشيده مي شود، از اين رو بر روي سطحي كه فاقد عمق است، قابل انعكاس است، در حالي كه در هنر مجسمه سازي نقش اشيا در تمام ابعاد انعكاس مي يابد.

2. هنر نقاشي كه بر سطح كاغذ يا بوم منعكس شده

تنها با حس بينايي قابل دريافت و بازسازي است، در حالي كه در درك هر چه بهتر يك مجسمه افزون بر چشم حس بساوايي نيز نقش آفرين است، حتي براي شخص نابينا يك مجسمه مي تواند تا حد قابل قبولي بازگو كننده صاحب نقش بوده و تصويري از او در ذهن او ايجاد نمايد.

3. مجسمه ها نوعي پابرجا و قوام به خود دارند و از اين جهت به مفهوم جوهر بسيار نزديك اند؛ در حالي كه نقاشي بخاطر نيازمندي اش به بستر انعكاس از قبيل پارچه، كاغذ و ... بيشتر به مفهوم عَرَض نزديك

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 235

است، چنان كه عموماً در فلسفه براي عَرضَ نقش را مثال مي آورند، معنايي كه در كتب لغت براي «تمثال» (مجسمه) بيان شده مؤيد مدعا است، چون واژه شناسان تمثال را «مثول» گرفته اند كه «مثول» به معناي نصب و ايستاده معنا شده است. «1»

نسبت نقاشي با مجسمه سازي

مقارنه دو هنر نقاشي و مجسمه سازي ما را در دستيابي به نسبت بين آن دو ياري مي رساند، براين اساس به نظر مي رسد كه نسبت بين آن دو عموم مطلق است، به اين معنا كه هر مجسمه اي خود نقاشي است در حالي كه هر نقاشي اي مجسمه نمي باشد، زيرا هر مجسمه اي از رهگذر نقاشي مي گذرد، مجسمه ساز بدون داشتن تصويري از صاحب نقش هرگز نمي تواند براي آن مجسمه بسازد و وقتي كه به كار ساخت و آفرينش مجسمه مي پردازد در واقع همان تصوير دو بعدي را در ساير ابعاد توسعه مي بخشد.

او به جاي آن كه فاصله و تفاوت چشم و پيشاني را نشان دهد، به جاي سايه روشن، با كمك ابزار نرم همچون موم يا سخت

همچون سنگ، در محل چشم گودي ايجاد مي كند و برآمدگي مناسب را براي پيشاني در نظر مي گيرد، بنابراين مجسمه همان «نقاشي مجسّد» است، اما نقاشي بخاطر فقدان برخي از ويژگي هاي مجسمه كه به زبان فلسفه به معناي فقدان برخي از فصول ماهيت است، در مرحله عموم باقي مي ماند، از اين رو نسبت به مجسّمه اعمّ است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 236

با توجه به اينكه هنر نقاشي و مجسمه سازي از نظر بازگويي نقش كه مهمترين عنصر معنايي آن دو است، برابر است و اختلاف آنها در برخورداري هنر مجسمه سازي از برجستگي است، مي توان نتيجه گرفت:

1. ملاك موافقت يا مخالفت با اين دو هنر در يك جهت قابل ارزيابي است، به عنوان مثال اگر همانندي آفريده با آفريننده به عنوان ملاك حرمت دانسته شده، اين ملاك درباره هر دو هنر صادق است.

2. با توجه به اينكه مجسمه از نظر ميزان بازگويي در مرتبه بالاتري از نقاشي قرار دارد، در صورتي كه دليل قابل قبولي بر جواز آن يا عدم ممنوعيت آن دلالت كند به طريق اولي براساس قياس اولويت، شامل نقاشي خواهد شد، به عكس نقاشي به اين معنا كه جواز نقاشي به مجسمه سازي سرايت نمي كند.

پيوند تاريخي هنر پيكر تراشي و بت پرستي

براساس آموزه هاي قرآن مهمترين ابتلاي بشريت در طول تاريخ حيات خود شرك و بت پرستي بوده است، نه انكار خالق، از اين رو در قرآن به ندرت بر وجود صانع استدلال شده است. «1»

نظير آيات مباركه: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» «2» «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» «3»

در مقابل، آنچه همواره تأييد شده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 237

وحدانيت و يكتايي

خداوند است، علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) در تحليل اين مطلب كه چرا در سوره علق- نخستين سوره نازل شده- بلافاصله پس از «بسمله» از «رب» ياد شده همين نكته را به عنوان علت ذكر كرده است. «1»

از طرف ديگر پديده شرك در شكل غالب آن به صورت بت پرستي رخ نموده است، پرستش تمثال هايي از چوب، سنگ و .. ميان بت پرستان متداول بوده است، نام بتهايي همچون نسر، يعوذ، لات، عزي، و منات در قرآن آمده است، البته چنان كه خود قرآن ياد كرده، بت پرستان بتها را نماد خدايان نامرئي خود مي دانسته و از رهگذر پرستش آنها، تقرب به خداي حقيقي خويش را به ادعاي خود دنبال مي كرده اند.

«مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي» «2»

باري از آنجا كه نهاد بشريت به امور محسوس و مادي متمايل است و در عين باور داشت امور غيبي، طبعاً ميل دارد با معبودي محسوس و ديدني به گفتگو بنشيند و با او به راز و نياز بپردازد و يكي از عوامل اصلي رويكرد بشريت به بت پرستي اين امر بوده است، بنابراين بين مجسمه سازي و بت پرستي رابطه تنگاتنگ و خدمتگزاري متقابل برقرار بوده است. بت هاي بتكده ها بدست هنرمندان مجسمه ساز ساخته مي شد و اموال هديه شده از سوي دلدادگان بتها، اين دسته از هنرمندان را هماره تشويق مي كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 238

پيامبران (ص) با شدت هر چه تمامتر با پديده بت پرستي به مقابله برخاستند، شديدترين شكل مبارزه در داستان مبارزه بت شكن بزرگ تاريخ؛ يعني ابراهيم (ص) انعكاس يافته است، از سوي ديگر صحراي تفتيده حجاز به بركت حضور اسماعيلِ پيامبر (ص) عطر توحيد را استشمام

كرد، اما چندي نگذشت كه مردم بيابان نشين و ساده دل عرب با دسيسه و ترفند مال اندوزان بسان ابوسفيان ها كه بتكده را پرسودترين بازار خود شناخته بودند، به شكل بي سابقه اي به بت پرستي و شرك، روي آوردند، بتهاي كوچك و بزرگ در هر كوي و برزن به تعداد روزهاي سال در اطراف كعبه، برپا شد.

دقيقاً به همين خاطر رسول اكرم (ص) پس از فتح مكه نخستين كاري كه انجام داد نابود كردن بتها و پيراسته ساختن خانه كعبه از آنها بود.

براي هنر مجسمه سازي كه با بت پرستي پيوند تاريخي دارد آيا جز نگاه بي مهري از دين مي توان انتظار داشت؟ چگونه مي توان از اسلام انتظار داشت در برخورد با مردمي كه بت پرستي چون گوشت و پوست با جانشان در آميخته، با امضاي هنر مجسمه سازي راه را براي رويكرد مجدد آنان به بت پرستي باز بگذارد؟

فراموش نكنيم كه در رواياتي از پيامبر (ص) آمده است كه امت اسلامي مو به مو به همان كژيها و انحرافات بني اسرائيل مبتلا خواهند شد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 239

و بني اسرائيل همان امتي بودند كه برغم آن كه موسي (ع) آنان را از زير يوغ و ستم فرعون رهانيد و به خداي يكتا رهنمون كرد فقط بخاطر آنكه ده روز به زمان اعلام شده در ملاقات موسي (ع) با خداوند افزوده شد، با فريب سامري به گوساله پرستي روي آوردند، يعني باز هنرمندي مجسمه ساز، [: سامري با كمك زيور آلات مردم بتي ساخته «1» و به راحتي مردم را به عبادت آن كشاند، بنابراين مبارزه و مخالفت با دو هنر نقاشي و مجسمه سازي تلاشي بود حكيمانه كه از سوي شرع

مقدس براي جلوگيري از انحراف مجدد مسلمانان انجام يافت، اصرار پيامبر اكرم (ع) بر ممانعت از سجده و نماز بر قبور، و عبادت در مقابل قبور پيامبران و نيز مخالفت از نماز در مقابل آتش، يا در آتشكده يا حتّي در آتشخانه حمام همه حكايت از اين مبارزه دارد، تا اين جا حرمت و مخالفت با هنر نقاشي يا مجسمه سازي كاملًا منطقي است، حال جاي اين پرسش است در دوراني كه بت پرستي رخت بربسته و بخاطر رشد و تعالي انديشه و فرهنگ مسلمانان ريشه آن خشكيده است، آيا باز ممانعت و مخالفت پا برجاست؟

اقسام نقاشي و مجسمه سازي

در مجموع چهار حالت براي نقاشي و مجسمه سازي مي توان در نظر گرفت:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 240

1. نقاشي جانداران كه از آنها به عنوان موجودات ذي روح، در فقه ياد شده است؛ همچون انسان و حيوان.

2. نقاشي موجودات بي جان؛ همچون نقاشي گياهان.

3. مجسمه موجودات ذي روح نظير تنديس انسان.

4. مجسمه سازي موجودات بي جان، نظير مجسمه برج ايفل.

براي آنكه نظرگاه فقيهان پيرامون اين دو هنر را با بررسي آيات و روايات دريابيم، نقاشي و مجسمه سازي را با توجه به تقسيم فوق مورد بررسي قرار مي دهيم.

نقاشي و مجسمه سازي در نظرگاه فقيهان

1. برخي از فقهاء مطلق نقاشي و مجسمه سازي را اعم از موجود جاندار و بي جان حرام و ممنوع دانسته اند، ابوصلاح حلبي و قاضي ابن براج از فقهاي پيشين براين رأي هستند.

2. برخي از فقيهان مجسمه سازي را در دو بخش جاندار و بي جان ممنوع دانسته و نقاشي را در هر دو بخش مجاز شمرده اند، اين ديدگاه به شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي نسبت داده شده است.

3. از نظر برخي ديگر از فقهاء نقاشي و مجسمه سازي موجودات جاندار ممنوع و در مقابل نسبت به موجودات بي جان مجاز است، اين نظر را ابن ادريس و محقق حلي برگزيده اند.

4. مجسمه سازي موجودات جاندار ممنوع اما مجسمه سازي و نقاشي موجودات بي جان و نيز نقاشي موجودات جاندار مباح است، اين ديدگاه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 241

بيشتر كتاب هاي فقهي از نظر اكثريت قاطع فقيهان، مورد پذيرش قرار گرفته است.

5. در مقابل نظريه نخست، مطلق نقاشي و مجسمه سازي مجاز است. «1»

اين نظر را شيخ طوسي و امين الاسلام طبرسي و نيز برخي فقيهان معاصر برگزيده اند.

گذشته از دو نظريه اول و پنجم كه

به طور مطلق نقاشي و مجسمه سازي را ممنوع يا مجاز دانسته اند، ملاك تفصيل در ديدگاه دوم تجسّد بوده است، به اين معنا كه از نظر اين دسته بي آنكه شريعت به برخورداري و عدم برخورداري نقش از روح نظر داشته باشد، تجسّد و تجسّم نقش مورد نظر شريعت بوده است، براين اساس اگر نقش اعم از جاندار و بي جان تجسّد و برجستگي باشد، كه به آن اصطلاحاً مجسمه مي گويند، ممنوع است؛ در غير اين صورت مجاز خواهد بود، اما ملاك تفصيل در نظريه سوم جاندار يا بي جان بودن صاحب نقش است، اگر صاحب نقش داراي روح باشد همچون انسان و حيوان، نقش آن چه به شكل نقاشي و چه به صورت مجسمه ممنوع است، در غير اين صورت مجاز است، نظير نقاشي و مجسمه درختان، گلها، خانه ها و ...

در ديدگاه چهارم تفصيل بر دو عنصر تجسّم و جانداري مبتني است، گويا از نظر اين دسته از فقها مناط منع در شريعت اين دو عنصر است،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 242

بنابراين ديدگاه در چهار قسم گفته شده، تنها مجسمه جاندار ممنوع بوده و سه قسم ديگر مجاز خواهد بود.

در بين آراء پيشگفته مجسمه سازي موجودات جاندار با بيشترين مخالفت روبرو است، زيرا تنها طبق ديدگاه پنجم با آن موافقت شده است.

در برابر، نقاشي موجودات بي جان با كمترين مخالفت روبرو است، به گونه اي كه جز ديدگاه نخست بقيه ديدگاه ها آنرا مجاز دانسته اند، نقاشي جانداران و مجسمه سازي موجودات بي جان در وضعيت متعادلي قرار دارد؛ به گونه اي كه دو ديدگاه اوّل و سوم نسبت به نقاشي جانداران و دو ديدگاه اول و دوم نسبت به مجسمه سازي موجودات بي جان

به مخالفت برخاسته اند.

با توجه به آنچه در مقايسه بين مجسمه و نقاشي بيان داشتيم مبني براينكه مجسمه نقاشي مجسّد بوده و مرتبه اي فراتر از بازگويي نقش است و اينكه اگر دلايل ممنوعيت مجسمه سازي ناتمام باشد، بالطبع نقاشي كه در مرتبه ضعيفتر است مجاز خواهد شد و نيز با توجه به اينكه بيشترين مخالفت در بين اقسام چهارگانه مذكور با مجسمه جانداران شده است، اگر دلايل ممنوعيت اين قسم ناتمام باشد بقيه اقسام سه گانه؛ يعني مجسمه موجودات بي جان، نقاشي جانداران و نقاشي موجودات بي جان به طريق اوْلي مجاز خواهد بود. بنابراين به بررسي دلايل حرمت نقاشي و مجسّمه سازي جانداران اكتفا مي كنيم.

دلايل ممنوعيت نقاشي و مجسمه سازي جانداران

اشاره

براي حرمت مجسمه سازي و نقاشي هيچ دليلي از قرآن و عقل اقامه نشده است، با توجه به اينكه عدليّه قايل به حسن و قبح عقلي بوده و از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 243

طرفي و اوامر و نواهي را تابع مصالح و مفاسد ذاتي مي دانند، فقدان دليل عقلي بر ممنوعيت اين دو هنر، بيانگر آن است كه قبح ذاتي متوجه اين دو هنر نمي باشد، تنها دليل ادعا شده مبني بر حرمت مجسمه سازي و نقاشي جانداران اجماع و روايات است.

1. اجماع
اشاره

فقيهاني همچون محقق كركي پس از تقسيم بندي چهارگانه مجسمه و نقاشي مدعي شده اند كه حرمت مجسمه سازي جانداران اجماعي است، او گويد:

«از اين اقسام چهارگانه مجسمه جانداران بالاجماع حرام است، اما سه قسم ديگر مورد اختلاف فقها است.» «1»

سيد محمد جواد عاملي صاحب كتاب «مفتاح الكرامه» نيز مي گويد:

«مجسمه جانداران بالاجماع حرام است، اين اجماع با توجه به ديدگاه هاي فقيهاني چون قاضي ابن براج، شيخ تقي ابوصلاح حلبي، ابن ادريس حلي، و ديگران كه مجسمه حيوانات و بقيه اقسام مجسمه و نقاشي را حرام مي دانند، قطعي مي باشد.» «2»

نقد اجماع

اجماعي كه برخي از فقيهان ادعا كرده اند، از دو جهت مخدوش است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 244

1. اين اجماع همانند بسياري از اجماع هايي كه در كلمات علماء ادعا شده، اجماع مصطلح، كه كاشف از رأي و نظر معصوم (عليهم السلام) باشد نيست؛ بلكه اين گونه اجماع ها، بخصوص اجماع مورد بحث ما، يا مدرك آنها معلوم است يا دست كم، احتمال مدركي بودن آنها مي رود و اجماع مدركي هم فاقد حجيّت است. «1»

2. چنان كه در اصول فقه بيان شده اجماعي كاشف از رأي معصوم (عليهم السلام) است كه در آن اتفاق نظر كامل وجود داشته باشد، بنابراين اگر در ميان فقها، حتي يك فقيه بويژه آنكه برجسته و مشهور باشد با رأي اكثريت مخالفت نمايد،

چنين اجماعي كاشفيت نخواهد داشت، سرّ آن اين است كه انديشمندان شيعه معتقدند امام عصر (عج) مراقب تمام امور به ويژه فتواي فقيهان است، حال اگر تمام فقيهان به راهي ناصحيح رفته و يكصدا فتوايي مخالف حكم الله واقعي صادر كنند، بر او لازم است به نحوي القاء خلاف نموده و مانع از يكصدايي آنان شود، در مقابل اگر همگان بر يك عقيده اي اتفاق نظر داشته باشند با توجه به اينكه امام (ع) پيشواي همگان است و هيچ مخالفتي ولو به شكل ناشناس ننموده باشد، رضايت و موافقت او كشف مي گردد. «2»

در مسأله مورد بحث كه مجسمه سازي جانداران است، فقيهي بس بزرگ، همچون شيخ طوسي قايل به جواز شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 245

ايشان در ذيل آيه شريفه: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» «1» چنين آورده است:

«شما گوساله را خداي خود گرفتيد، زيرا به مجرد ساختن گوساله بني اسرائيل ستمكار بشمار نمي آيند، چه، ساختن مجسمه گوساله منعي ندارد، البته مكروه است و آنچه از پيامبر (ص) روايت شده كه ايشان تصويرگران و نقاشان را لعنت كرده است، مقصود آن دسته از نقاشان است كه خداوند را به آفريده هايش همانند مي سازند يا براين باورند كه خداوند داراي نقش است، بنابراين از آنجا كه صرف ساختن مجسمه جاندار ممنوع نيست، ما واژه «الهاً» را در تقدير گرفتيم تا معناي آيه چنين باشد، شما گوساله را خداي خود دانستيد.» «2»

مرحوم امين الاسلام طبرسي (رحمه الله عليه) با تأكيد

بر اين نكته كه فعل «اتخذ» گاه دو مفعولي است، چنان كه در آيات «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّهً» «3»

و «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» «4»

به صورت دو مفعولي بكار رفته، مدعي است اين فعل در آيه مورد بحث نيز دو مفعولي مي باشد، بنابراين تقدير آيه: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» چنين است: «إتخذتم العجل الهاً» كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 246

مفعول دوم حذف شده است زيرا كسي كه قالب گوساله را مي ريزد يا مجسمه آنرا مي سازد سزاوار عقوبت و خشم الهي نيست.» «1»

با وجود مخالفت امثال شيخ طوسي و طبرسي با حرمت ساختن مجسمه جانداران، چگونه مي توان بر حرمت آن ادعاي اجماع كرد.

2. روايات
اشاره

عمده دليلي كه برحرمت مجسمه سازي و نقاشي جانداران ارائه شده، روايات است، كه در نگاه كلي بر هفت دسته قابل تقسيم اند.

اقسام روايات

1. مجمسه سازان به دميدن روح در ساخته هاي خود وادار خواهند شد.

حدود ده روايت به اين مضمون در جوامع روايي فريقين از پيشوايان ديني نقل شده است، دو نمونه آن چنين است، امام صادق (ع) فرمود:

«من مثَّل تمثالا كُلِّف يوم القيامه ان ينفخ فيه الروح.» «2»

هر كس مجسمه اي بسازد، روز قيامت وادار خواهد شد كه در آن بدمد.

پيامبر (ص) فرمود:

«من صوَّر صور عذِّب حتي ينفخ فيها الروح و ليس بنافخ» «3» هر كس نقشي بيافريند عذاب خواهد كشيد (و از او خواسته خواهد شد) تا در آن نقش، روح بدمد، اما كجا بر دميدن روح توانا خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 247

2. لعن صورتگران از زبان پيامبر اكرم (ص) نظير روايت:

«ان النبي (ص) نهي عن ثمن الدم ... و لعن اكل الربا ... و المصّور» «1»

پيامبر (ص) از بهاي فروش خون نهي كرد ... و رباخواران را نفرين كرد ... و همچنين صورتگر را لعنت فرستاد.

3. دستور به نابود كردن نقشها و مجسمه ها

حضرت امير (ع) فرمود:

«پيامبر (ص) مرا با دستور ويران كردن گورها و شكستن نقشها فرستاد.» «2»

در روايت ديگر آن حضرت فرمود:

«رسول خدا (ص) مرا به شهر مدينه اعزام كرد و دستور داد همه مجسمه ها را نابود و قبرها را هموار كن و سگها را از بين ببر.»

4. نهي

پيشوايان ديني از ساختن مجسمه

«محمد بن مسلم مي گويد: از امام صادق (ع) درباره نقش مجسمه، درخت، خورشيد و ماه پرسيدم، امام فرمود: مادامي كه حيوان (جاندار) نباشد مانعي ندارد.» «3»

شيخ انصاري (رحمه الله عليه) معتقد است ظهور اين روايت از ساير روايات بيشتر است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 248

5. نهي از نماز گزاردن با لباس و انگشتر

از امام صادق (ع) درباره مردي كه بر روي انگشتر او نقش پرنده و امثال آن حك شده، سؤال شد، امام (ع) فرمود: نماز خواندن با چنين انگشتري جائز نيست. «1»

«علي بن جعفر مي گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم در خانه يا اتاقي كه در آن مجسمه است آيا نماز رواست؟ امام (ع) فرمود، در آن نماز مگذار و اگر در مقابل تو مجسمه اي باشد و ترا چاره اي جز نماز گذاردن در چنان جايي نباشد سر آنرا جداساز والا در آن جا نماز نخوان.» «2»

6. داخل نشدن فرشتگان به مكان هاي نقش دار

پيامبر (ص) فرمود، جبرئيل (ع) نزد من آمد و گفت: ما فرشتگان در خانه اي كه در آن سگ نگهداري مي شود يا مجسمه اي يا ظرفي كه در آن بول مي كنند، در آن وجود دارد پاي نمي گذاريم. «3»

امام صادق (ع) فرمود: علي (ع) وجود نقش و نگار را در خانه ها ناخشنود مي داشت، عايشه مي گويد:

«رسول خدا (ص) وارد خانه شد در حالي كه با پرده اي داراي عكس و نقش، طاقچه يا پنجره خانه را پوشانده بودم، به مجرد اينكه رسول خدا (ص) آن پرده را ديد ناراحت شد و آن را كند و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 249

فرمود: اي عايشه! سخت ترين عذابِ

خداوند در روز قيامت از آنِ كساني است كه همساني براي آفريده هاي خداوند مي آفرينند.» «1»

در روايت ديگر به نقل از عايشه آمده است:

«بر سر درب منزل پرده اي كه بر روي آن پرنده اي نقش شده بود، آويختم، به گونه اي كه هر كس كه وارد مي شد نخست با آن پرده برخورد مي كرد. چون پيامبر (ص) وارد شد و آنرا ديد فرمود: اين پرده را دور افكن، چه، هرگاه آنرا مي بينم به ياد دنيا و زيورهاي آن مي افتم.» «2»

پاسخ از استدلال به روايات

روايات دسته اول و دوّم ناظر به آن دسته از مجسمه سازان و نقاشاني است كه از رهگذر اين دو هنر در صدد هماوردي با خداوند و همساني با او در زمينه آفرينش مي باشند و اين امر تنها درباره بت سازان صادق است، ابن حجر عسقلاني در شرح حديث «اشد الناس عذاباًالمصورن» در پاسخ به اين اشكال كه چگونه مي شود عذاب صورتگران و مجسمه سازان از عذاب كافران و مشركان شديدتر باشد، آورده است:

«مراد از تصويرگر در اين حديث كسي است كه چيزي مي سازد تا مردم آن را پرستش كنند، كسي كه با آگاهي به چنين كاري دست مي زند كافر است و بسان فرعون عذاب شديدي را شاهد خواهد بود.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 250

و شيخ طوسي معتقد است:

«مقصود از لعن و نفرين پيامبر (ص) كساني هستند كه خداوند را به آفريده هايش همانند مي كنند يا معتقدند كه خداوند داراي شكل و صورت است.» «1»

از روايات دسته سوم نيز نمي توان حكم حرمت مجسمه و نقاشي را به طور مطلق استفاده كرد.

زيرا اولًا: روايات به يك واقعه خاص و حادثه ويژه نظر دارد و نمي توان از آنها

حكم كلي را برداشت نمود، فرمان به شكستن مجسمه ها در مدينه كه بالطبع مربوط به زمان پيش از هجرت پيامبر (ص) به اين شهر است و با توجه به مقدمه اي كه قبلًابيان داشتيم، نشان مي دهد كه مجسمه هاي مورد نظر آن حضرت بتهاي كوچك و بزرگي بوده كه در قالب مجسمه نزد مردم نگاهداري مي شده و حضرت امير (ع) مأمور به شكستن آنها شده است، به عبارت روشن تر همانگونه كه نخستين اقدام پيامبر (ص) پس از فتح مكه نابود كردن بتها بود، نخستين گام پيش از ورود به مدينه نابود ساختن نشانه هاي بت پرستي بوده است.

محقق ايرواني در حاشيه مكاسب چنين آورده است:

«روايت نبوي ناظر به يك حادثه شخصي است نه بيان حكم كلي، چه، شايد تصاوير و مجسمه هاي مدينه بتهايي بوده كه مورد پرستش قرار مي گرفته است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 251

امام خميني (رحمه الله عليه) با استناد به قانون مناسبت حكم و موضوع آورده است:

«مراد از مجسمه هايي كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت امير (ع) دستور نابودي آنها را صادر كرد، هياكل عبادت و مجسمه بتهاي مورد پرستش مردم بت پرست و مشرك بوده كه از مظاهر شرك و يادگارهاي دوران جاهليت و بت پرستي به شمار مي آمده اند.»

ثانياً: اگر روايات ناظر به حكم كلي و همگاني باشد، به استناد وحدت سياق مي بايست نگهداري سگ و نيز بلند كردن قبور [: كوهان ساختن آن حرام باشد، در حالي كه هيچ فقيهي به اين حكم فتوا نداده است.

روايات دسته چهارم نيز چندان ظهوري در ادعا ندارد، زيرا:

اوّلًا: در عصر صادقين (ع) ساختن مجسمه ها و عكس ها متروك بوده است و نيز با عنايت به

اينكه حكم ساختن مجسّمه بر مثل محمد بن مسلم نمي بايست پنهان باشد، سؤال ناظر به نگاهداري مجسمه و عكس است و از آنجا كه فقيهان نگهداري مجسمه و عكس جانداران را مكروه مي دانند نه حرام، برخي فرمايش امام (ع) را ناظر به كراهت مي دانند.

ثانياً: عباراتي نظير «به بأس، أري فيه بأساً» كه در روايات به ميزان قابل توجه انعكاس يافته، عموماً حمل بركراهت مي شود نه حرمت، يا لااقل بدون قرينه برحرمت حمل نمي گردد. «1»

درباره روايات دسته پنجم بايد دانست كه هيچ فقيهي به استناد آنها فتوا به ممنوعيت نماز در انگشترِ نقش دار يا خانه و اتاقي كه عكس يا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 252

مجسمه دارد حتي اگر مجسمه جاندار باشد، نداده است، آنچه فقيهان از اين دست روايات دريافته اند كراهت است.

روايات دسته ششم نيز ظهور در كراهت دارند نه ممنوعيت، زيرا گذشته از آنكه عدم ورود فرشته در مكان هاي گفته شده از نظر قواعد اصولي از دلالت برنهي قاصر است، سياق دليل كراهت است؛ زيرا در اين دست از روايات آمده است كه افزون بر مجسمه و عكس، وجود سگ و نيز ظرف بول مانع از آمد و شد فرشتگان است؛ از طرفي نگاه داشتن سگ در منزل و نيز ظرف بول از نگاه فقيهان حرام نمي باشد.

روايات دسته هفتم نيز تنها دلالت بر كراهت دارند، زيرا اجتناب انسان هاي برگزيده از برخي كارها دليل بر ممنوعيت آن افعال براي عموم مردم نيست.

چنان كه در روايت دوم از زبان رسول اكرم (ص) نقل شده كه فرمود من با ديدن اين پرده هاي نگارين به ياد دنيا مي افتم، باري، براي انسان كاملي همچون رسول الله (ص)

پرهيز از دنيا مداري حتي در اين درجه كه چيزي او را به ياد دنيا نيندازد، قابل انتظار است، اما درخواست اين حدّ از دنياگريزي براي عموم مردم با بناي شريعت در رعايت توان مكلف ناسازگار است.

شاهد اينكه اين مرتبه از دنيا گريزي از همه مردم خواسته نشده، روايات ديگري در اين زمينه است.

به عنوان مثال محمد بن مسلم مي گويد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 253

«مردي از امام باقر (ع) پرسيد: خدايتان رحمت كند اين تصاوير و نقش ها چيست كه در خانه هايتان مي بينم؟ امام در پاسخ فرمود: اينها براي زنان يا ويژه خانه هاي ايشان است.» «1»

از اين روايت پيدا است كه امام (ع) داراي اندروني و بيروني بوده است، اندروني خانه مخصوص همسران ايشان بوده و بروني براي شخص ايشان و ملاقات ها با اصحاب، آنچه كه از امام به عنوان انسان كامل انتظار مي رود سادگي، و بي آلايشي و دنياگريزي حتي در آويختن پرده هاي منقوش در رفتار شخصي است، اما براي همسرانشان كه لزوماً انسان هاي كاملي نيستند، آويزان بودن پرده هاي نقش دار مانعي ندارد.

با توجه به ناتمام بودن ادعاي اجماع و نيز عدم دلالت روايات پيشين دليلي بر حرمت مجسمه و نقاشي جانداران وجود نخواهد داشت.

ديدگاه نهايي درباره نقاشي و مجسمه سازي

1. در صورتي كه مجسه ساز يا نقاش، مجسمه و نقش را براي آنكه توسط بت پرستان و مشركان مورد پرستش قرار گيرد، بسازد يا آنكه اگر چنين قصدي ندارد فضاي حاكم بر اجتماع به گونه اي است كه احتمال چنين بهره برداري ناروا از مجسمه يا نقاشي وجود دارد، در چنين شرايطي آفرينش مجسمه يا نقاشي ممنوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 254

2. در صورتي كه مجسمه ساز

يا نقاش با آفرينش مجسمه يا تصوير، همانند سازي براي آفريده هاي خداوند را در سر بپروراند و با اين كار مدعي همساني خود با خداوند در آفرينش باشد، كارش حرام است، اين جا است كه به او در قيامت گفته مي شود: اگر راست مي گويي در آن روح را بدم، همانگونه كه خداوند در كالبد انسان ها روح دميده است.

3. با توجه به اينكه از جمله انحرافات در ميان فرق اسلامي، اعتقاد به جسمانيت خداوند است اگر مجسمه ساز يا نقاش با تراشيدن مجسمه يا كشيدن نقش به گونه اي در صدد آن باشد كه اينگونه عقايد را تحكيم بخشد، باز هم ممنوع است.

4. تراشيدن مجسمه يا كشيدن نقاشي در صورتي كه در جهت خدمت به ستمكاران و همدستان با آنان باشد، از باب حرمت اعانه بر ظلم و تكيه به ظالم ممنوع است.

تنديس هايي كه از چهره هايي مستبد و خون آشام توسط پيكرتراشان فراهم شده و با عرضه و ارائه به مردم، به تحكيم سيطره و ظلم آنها مي انجامد، از مصاديق اعانه بر ظلم بوده و محكوم به حرمت است، در تمام موارد چهارگانه حرمت به ذات نقاشي يا مجسمه سازي ناظر نيست، بلكه به انگيزه آفريننده آن يا نقش آنها باز مي گردد.

5. در مواردي كه تنديس ها يا نقش ها آدمي را به ياد زيورهاي دنيا مي اندازد و ميل و رغبت او را به دنياگرايي مي افزايد، ناپسند و مكروه مي باشد.

جالب است كه بدانيم شيخ انصاري (رحمه الله عليه) پس از پذيرش حرمت نقاشي و مجسمه سازي جانداران چنين آورده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 255

«آنچه درباره حرام دانستن پيكرتراشي و نقاشي جانداران گفتيم، در صورتي است كه قصد پيكرتراش

و نقاش بازگويي فعل خداوند و به انگيزه همساني با حضرت باري باشد، بنابراين اگر نيازي اقتضاء كرد كه پيكري يا نقاشي چيزي كه شبيه يكي از آفريده هاي خداوند است هر چند كه حيوان (جاندار) باشد، ساخته شود، به شرطي كه قصد همساني با خداوند در بين نباشد ممنوع نيست.»

و در جاي ديگر مناط حرمت پيكرتراشي و نقاشي جانداران را تشبّه به خداوند دانسته است. «1»

شيخ محمد جواد مغنيه نيز معتقد است:

«تنديس و پيكرتراشي جانداران به خاطر روايت «من مثل مثالا فقد خرج عن الاسلام» حرام است، در حالي كه بايد دانست حكم پيكرتراشي به حسب انگيزه ساختن آن گوناگون مي شود، اگر به انگيزه تشبيه به خدا يا به قصد پرستش و يا به عنوان واسطه بين انسان و خداوند يا به هدف تشبّه به خالق و رويارويي با آفريدگار جهان، يا به منظور ترويج شرك و حفظ روحيه بت پرستي و شرك باشد، بدون ترديد حرام و موجب كفر و خروج از اسلام است، و حديث مورد بحث هم، بايد به همين معنا تفسير شود، نه به معناي مجرد مجسمه سازي، زيرا هيچ فقيهي فتوا به كفر و خروج از اسلام، به مجرد مجسمه سازي نداده است، اگر معناي حديث اين باشد كه مجسمه سازي به قصد فراهم ساختن زمينه شرك و بت پرستي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 256

حرام است، مجسمه سازي به عنوان هنر سالم و يادمان بزرگان و نشانه تمدن ملت و پيشرفت و ترقي كشور بدون اين كه ترس و احتمال گرفتاري در دام شرك و بت پرستي مطرح باشد، جايز است، خداوند درباره سليمان (ع) مي فرمايد: «يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ

وَتَمَاثِيلَ» (سبأ/ 13)» «1» استاد شهيد مطهري نيز معتقد است:

«در مسأله مجسمه سازي، منع اسلام به جهت منع بت پرستي و مبارزه با آن است، اسلام در مبارزه با اين مسأله موافق بوده زيرا اگر مجسه اي از پيغمبر و غيره مي ساختند بدون شك امروز بت پرستي خيلي صاف و روشن وجود داشت». «2»

نگاهي به هنر عكاسي

عكاسي همچون نقاشي، بازگويي صورت و شمايل اشياء است، عكس با نقاشي در انعكاس دو بعدي تصوير، فقدان تحرك، فقدان روح و ... برابر است، تنها تفاوت عكس و نقاشي در دو چيز است:

1. نقاشي با سرانگشت هنرمندانه نقاشي به ظهور مي رسد، در حالي كه عكاسي با كمك ماشين مخصوص (دوربين عكاسي) انجام مي پذيرد، به همين جهت است كه نقاشي به آموزش، تجربه و مهارت زيادي محتاج است و در مقايسه با عكاس بسيار ديرتر به دست مي آيد، گرچه عكاسي در مرحله هنري خودش به دانش ويژه خود نيازمند است، اما به مراتب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 257

نسبت به نقاشي سهل الوصول تر است، در عكاسي بيشتر به نحوه بكارگيري صحيح دوربين، توجه به ميزان نور و تاريكي فضا توصيه مي شود، اما انعكاس تصوير بر صفحه كاغذ دوربين كه مهمترين عنصر عكس است، توسط دستگاه انجام مي گيرد؛ در حالي كه اين امر در نقاشي دخالتي ندارد، نقاش بسيار ساده و آسان نحوه استفاده از قلم مو و بوم را فرا مي گيرد؛ اما براي توفيق در انعكاس يك منظره طبيعي همچون ساحل دريا، ساعت ها مي بايست وقت صرف كند و از تمام تجارب خود بهره گيرد، تا بتواند تصويري مقبول ارائه نمايد، بدين خاطر است كه نقاشي در برخورداري از عناصر شناخته شده

هنري به مراتب از هنر عكاسي برتر است.

2. عكاسي به امور واقعي موجود در صفحه گيتي محدود ميگردد، زيرا دوربين عكاسي تنها قادر است چيزي كه در مقابل آن قرار مي گيرد و با انعكاس نور از عدسي آن گذشته را بر صفحه فيلم منعكس سازد، از اين رو هرگز نمي تواند امور غير واقعي و خيالي را منعكس نمايد؛ در حالي كه قلم موي نقاش ترجمان انديشه نقاش است و به هر جا انديشه او جولان كند با او همراه مي شود، تصاويري كه تنها در قوه خيال نقاش پديد آمده، مي تواند بر صفحه بوم منقَّش گردند.

آنچه مطمح نظر است همساني ماهوي دو هنر عكاسي و نقاشي است، هنر عكاسي نيز از نگاه شريعت منعي نخواهد داشت.

سينما يا تصوير متحرك

درباره ماهيت سينما تاكنون تأمل كمتري شده است و در مدرسه سينما «بيشتر از آنكه به فلسفه سينما بپردازند به تاريخ سينما

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 258

مي پردازند.» «1» با اين حال بايد دانست كه «سينما آنچنان كه اكنون هست اگر چه مركب است از عناصر متعددي همچون كلام، موسيقي، و تصوير و ... اما در نهايت وجه تمايز آن از ساير فعاليتهاي هنري و تبليغاتي بشر امروز، در تصوير متحرك است.» «2» اگر ماهيت سينما را تصوير متحرك بدانيم ماهيت آن با هنر عكاسي همسان خواهد بود، بر اين اساس سينما به معناي بازگويي تصاوير با كمك نمايش خواهد بود.

در اين صورت، سينما با عكاسي و نقاشي از جهت بازگويي رخداد و اشياء و نيز تمركز بنيادين بر تصوير و نقش برابر است، اما از آن جهت كه متحرك است با عكاسي متفاوت است، اگر سينما را تصوير

متحرك بدانيم بخاطر همساني با عكاسي، تمام دلايل جواز نقاشي و عكاسي شامل سينما نيز خواهد بود، زيرا پيداست كه تحرك و پي درپي هم آمدن عكس ها ماهيت جديدي به سينما نمي بخشد و اگر سينما را هنري مركب از گفتمان، نمايش، موسيقي و تصوير بدانيم، در اين صورت مجاز بودن آن به مجاز بودن هر يك از اجزاء اين مركب بستگي دارد.

از مجموع بحث هاي پيشين دانسته شد كه مجرد نمايش، گفتمان، موسيقي يا عكس در صورتي كه عناوين لهو، باطل و ... برآنها صدق نكند، از نظر شريعت منعي ندارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 259

فصل هفتم: هنر نمايش رساترين ابزار انتقال پيام

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 261

هنر نمايش رساترين ابزار انتقال پيام

اشاره

هنرهايي همچون نقاشي و مجسمه سازي اساساً صامت اند، به عنوان مثال در نقاشي معروف «لئوناردو داوينچي» به نام «لبخند ژوكوند» لبخندي كه بر لب هاي «ژوكوند» انعكاس يافته با خاموشي اش، در تلاش است ايده «داوينچي» را بازگو كند، نقاشي شام مقدس با سكوتش صحنه همنشيني عيسي (ع) با يارانش بر سر يك سفر را به تصوير مي كشد، هم چنين تنديس انساني كه شاخي بر چشم داشته و به تنديسي ديگر كه خاري بر پا دارد با حالتي سخريه آميز مي نگرد، با سكوتش پيام «شاخي بر چشم نديدن و خاري برپاي ديگران ديدن» را مي رساند، هنرهايي همچون نثر و شعر نيز ماهيتاً از هنرهاي صامت اند اما چون بر زبان جاري گردند ناطق مي شوند، هنر قصه نيز اگر مكتوب باشد صامت است، اما اگر براي كسي نقل گردد ناطق مي شود، در اين بين هنر موسيقي هنر ناطق به حساب مي آيد زيرا از طريق گوش قابل دريافت مي باشد، بنابراين اگر هنري تنها از طريق چشم قابل دريافت باشد صامت است و اگر از طريق گوش دريافت گردد ناطق است و هنرهاي گفته شده يا تنها گوش مخاطب را هدف قرار مي دهند

و يا چشم و حس بينايي او را بكار مي گيرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 262

در بين هنرهاي شناخته شده به نظر مي رسد كه تنها هنر نمايش است كه همزمان گوش و چشم مخاطب را بكار مي گيرد، جز در نمايش هاي صامت (پانتوميم) كه همچون عكسهاي متحرك تنها ديدني هستند، البته اين نوع از نمايش در مقايسه با نمايش ناطق بسيار اندك است، بكار گرفتن چشم و گوش مخاطب و استفاده از اين دو حسّ مهم كه در فرهنگ قرآني مهمترين ابزار معرفت شناختي به حساب مي آيند، از امتيازات برتر هنر نمايش است، بي ترديد يكي از علل بنيادين جذابيّت و همه گير شدن نمايش، «سمعي بصري» بودن آن است.

مفهوم نمايش و جايگاه آن

نمايش يكي از پديده هاي هنري است كه به شكل ساده آن از قدمت زيادي برخوردار است؛ هر چند به شكل پيچيده در قالب سينما و تئاتر از ديرينه زيادي برخوردار نمي باشد، از سوي ديگر بي ترديد در بين هنرهاي گفته شده نمايش از امتياز والايي برخوردار است، چه، امروزه به عنوان يكي از پركاربردترين راهكار انتقال پيام بشمار مي رود، دليل مدعا آن است كه تلويزيون و سينما به عنوان دو ابزار مهم پيام رساني كه در مقايسه با ساير ابزارها، در تمام نقاط دنيا حضور دارند، براي انتقال پيام هاي خود از هنر نمايش بهره مي گيرند، اين امر در مورد سينما بارزتر است زيرا تنها نكته آن بر هنر نمايش است.

باري انواع نمايش ها كه بر صفحه تلويزيون يا پرده سينما ظاهر مي شود، ميليون ها نفر را مخاطب خود ساخته و پيام هاي مثبت يا منفي خود را به آنها منتقل مي سازند، ويژگي اين دو دستگاه بازنمايي نمايش و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 1، ص: 263

بازي گري است، اما نوع ديگر نمايش كه در قالب هاي تئاتر، شبيه خواني و ... ارائه مي گردد، به طور مستقيم و بدون واسط صفحه تلويزيون يا پرده سينما، نمايش را در معرض تماشاي بينندگان قرار مي دهد.

نمايش را مي توان اين چنين تعريف نمود:

«نمايش به يك سلسله حركات تصنعي هنرمندانه فردي يا گروهي كه به هدف ابلاغ يك پيام صورت مي گيرد، اطلاق مي گردد.»

بررسي عناصر معنايي هنر نمايش
اشاره

با توجه به تعريفي كه براي نمايش پيشنهاد كرديم، عناصر ذيل را مي توان به عنوان عناصر معنايي نمايش برشمرد:

1. سلسله اي از حركات

تعبير به سلسله اي از حركات در تعريف بدين خاطر است كه با انجام يك يا دو حركت دست و پا و ... مفهوم نمايش تحقق نمي يابد، براي تحقق نمايش آن هم نمايش هدفدار به سلسله اي از حركات نياز است، چه، سكون پيامي در پي ندارد، هر چند ممكن است بخشي از حلقه يك نمايش را سكون تشكيل دهد.

2. ساختگي يا فقدان حقيقت

بيشتر لحظات زندگي روزمره هر كس را حركت تشكيل مي دهد؛ سلسله حركاتي كه چه بسا هنرمندانه و به دنبال هدفي معقول انجام مي پذيرد؛ اما هرگز به آن نمايش گفته نمي شود، به عنوان مثال كار يك نقاش، عمل جراحي يك پزشك يا گل زدن يك فوتباليست، حاصل يك

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 264

سلسله حركات است؛ اما چون از روي واقع نمايي صادر مي شوند به آنها نمايش اطلاق نمي گردد.

به اين معنا كه پزشك واقعاً پزشك است و بيمار حقيقتاً در اتاق عمل، مورد عمل جراحي قرار مي گيرد، پزشك براي انجام كارش مزد مي گيرد و در صورت موفقيت از طرف اطرافيان بيمار مورد تقدير قرار مي گيرد و در صورت كوتاهي مورد عتاب واقع مي شود، حال اگر همين صحنه جراحي در قالب نمايش انجام پذيرد، پزشك ساختگي است و لزوماً واقعي نيست؛ يعني ممكن است حتي يك ساعت روي نيمكت دانشكده پزشكي ننشسته باشد، يا فضاي اتاق عمل جراحي ممكن است دكور و بيمار هم شخصي كاملًا سالم باشد، با اين حال بازيگران با حركات ساختگي هنرمندانه از خود، تلاش مي كنند كوشش و فداكاري پزشك را در اتاق عمل در قالب نمايش بازگو نمايند، به نظر مي رسد اساسي ترين ركن عنصر معنايي نمايش، فقدان واقعيت و ساختگي بودن آن

است.

3. هنرمندانه بودن

اعتبار قيد هنرمندانه بدين خاطر است كه نمايش يك پديده هنري است، از اين رو نمي تواند از معيارها و پارامترهاي اثر هنري عاري باشد، هنرمندانه بودن نمايش به عوامل مختلفي همچون گفتمان، صحنه آرايي، كارگرداني، بازيگري و ... بستگي دارد، بدين خاطر هنر نمايش به تعليم و تعلم نياز دارد.

4. اصالت پيام

شايد اگر در هنر نقاشي و پيكرتراشي زيباييِ اثر هنري غايت و هدف پديد آورنده آن باشد، در هنر نمايش هدف پيام رساني است و عوامل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 265

زيبابخشي در آن نقش راهكار را بازي مي كنند، اعم از آن كه اين پيام مثبت باشد يا منفي؛ بازآفريني رخداد پيشين باشد يا پيش بيني حوادث آتي؛ بزرگداشت قهرمان ملي باشد يا تحقير چهره هاي منفور تاريخ ملي، بر اين اساس هنرمند در هنر نمايش به آن از منظر وسيله و ابزار نگاه مي كند.

به ديگر سخن انديشه مجسمه ساز يا نقاش در آغاز زيبايي تنديس يا نقش است و در مرحله دوم انتقال پيامي را دنبال مي كند؛ در حالي كه هنرمند در هنر نمايش ابتدا به پيام مي انديشد، آنگاه از انديشه اش مي گذرد كه به آن زيبايي ببخشد تا آسان تر و سريع تر به مخاطب انتقال يابد.

هنر نمايش در آيات و روايات

نگاهي گذرا به آيات و روايات و سيره پيشوايان ديني نشان مي دهد كه هنر نمايش نه تنها با هيچ مخالفتي روبرو نبوده است، بلكه در پاره اي از موارد براي انتقال مؤثرتر پيام مورد استفاده قرار گرفته است، براي روشن شدن مدعا نمونه هايي از كاربري هنر نمايش در سيره پيشوايان ديني و قرآن را از نظر مي گذرانيم.

نمونه اي از هنر نمايش در سيره پيشوايان ديني
1. آموزش وضو

پيرمردي مشغول وضو بود، اما طرز صحيح وضو گرفتن را نمي دانست، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه در آن هنگام خردسال بودند، وضو گرفتن پيرمرد را ديدند، آنها براي آنكه به طور غيرمستقيم و بدون آنكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 266

رنجش خاطر پيرمرد را فراهم كنند درصدد آموزش وضوي صحيح به او برآمدند، آنان بدين منظور با هم به مباحثه پرداختند؛ يكي گفت: وضوي من از وضوي تو كامل تر است، ديگري گفت: وضوي من كامل تر است، آنگاه پيرمرد را به قضاوت فراخوانده و در حضور او وضوي كامل ساختند، پيرمرد متوجه هدف آنها شد و ضمن اعتراف به كامل بودن وضوي آنان و نقصان وضوي خود، از آنان تشكر نمود. «1»

همان گونه كه در متن اين روايت آمده است، حسنين (ع) براي آنكه احترام پيرمرد مسلمان را رعايت كرده و موجب رنجش خاطر او نشوند، نمايشي از يك وضو ساختن كامل را فراهم ساختند، تا پيرمرد را متوجه اشتباهش سازند، تمام عناصر معنايي پيشگفته براي نمايش؛ يعني سلسله حركات، ساختگي و هنرمندانه بودن و اصالت پيام در اين مورد

تحقق يافته است.

از اين روايت دو نكته مهم قابل استفاده است:

1. در فرهنگ اسلامي استفاده از هنر نمايش به عنوان يكي از راههاي مفيد و كارآمد تعليم و تربيت به رسميت شناخته شده است.

اگر به استناد اين روايت آموزش طرز صحيح وضو ساختن با كمك نمايش جايز و روا باشد، به استناد قانون «تنقيح مناط» ساير آموزه هاي ديني همچون نماز، حج، زكات، قرآن و نيز ارزش هاي اخلاقي همچون: عفّت، راستگويي، نوعدوستي به طريق نمايش قابل آموزش و تعليم مي باشند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 267

2. در متن روايات از زبان هر يك از امام حسن (ع) و امام حسين (ع) نقل شده كه وضوي خود را كامل تر از ديگري دانسته و براي حل مرافعه، پيرمرد را حكَم خود قرار دادند.

در حالي كه مي دانيم چنين جمله هايي از زبان هر يك از آنان مطابق با واقع نبوده است، زيرا چنان كه بعداًبراي پيرمرد آشكار شد، وضوي هر دو كامل بوده است و عدم مطابقت با واقع به معناي كذب است، كه البته دامان اهل بيت (عليهم السلام) از آن پيراسته و مبرّاست، پاسخ اين شبيه آن است كه همان گونه كه در باب شعر در پاسخ كساني كه بنياد شعر را بر دروغ دانسته بودند، گفته شد، كذب و صدق تنها در مورد قضاياي خبريّه كه قصد متكلم گزارش از رخدادي است، معنا پيدا مي كند، از اين رو همان گونه كه صدق و كذب در مورد قضاياي انشائيه بي معناست؛ در مواردي همچون نمايش

نيز معنا پيدا نمي كند.

2. جمع آوري هيزم و آموزش چگونگي انباشته شدن گناهان كوچك

رسول اكرم (ص) در يكي از مسافرت ها با اصحابشان به سرزمين خشك و بي علفي رسيدند و فرمان استراحت دادند، و از يارانشان خواستند تا هيزم جمع كنند، آنان گفتند: اين سرزمين خشك و خالي است و هيزمي در آن ديده نمي شود، پيامبر (ص) فرمود: با اين حال هر كس هر اندازه مي تواند هيزم جمع كند، اصحاب روانه صحرا شدند با دقت بر روي زمين نگاه مي كردند و اگر شاخه كوچكي مي ديدند برمي داشتند، بالاخره هر كس هر اندازه توانست هيزم جمع كرد و با خود آورد. آنان هيزم ها را روي هم ريختند و تلّي از هيزم جمع شد، در اين هنگام رسول اكرم (ص) فرمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 268

گناهان كوچك هم مثل همين هيزم هاي كوچك است كه ابتداء به نظر نمي رسند؛ ولي هر چيزي جوينده و تعقيب كننده اي دارد، همان گونه كه شما جستيد و تعقيب كرديد و اين قدر هيزم جمع شد، گناهان شما نيز جمع و شمارش مي شود و يك روز مي بينيد از همان گناهان خرد كه به چشم نمي آيد، انبوه عظيمي از گناه جمع شده است. «1»

گرچه در اين روايت نمايش تا حدّي با واقعيت آميخته است، زيرا مسلمانان واقعاً به هيزم نياز داشتند، با اين حال قصد و نيّت اصلي پيامبر اكرم (ص) چنان كه از پافشاري آن حضرت بر جمع آوري هيزم بدست مي آيد آموزش يك نكته اخلاقي و تربيتي يعني كوچك نشمردن گناهان از رهگذر يك نمايش عملي بوده است.

داستان حضرت داود (ع) نمونه اي از هنر نمايش در قرآن

در سوره مباركه «ص» در ضمن يادكرد داستان حضرت داود (ع) چنين آمده است:

«وَهَلْ أَتَاكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ إِذْ دَخَلُوا عَلَي دَاوُدَ فَفَزِعَ

مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمانِ بَغَي بَعْضُنَا عَلَي بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَي سَوَاءِ الصِّرَاطِ إِنَّ هذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِيَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَي نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 269

الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعاً وَأَنَابَ فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ؛ «1»

و آيا خبر بزرگ دعواگران به تو رسيد هنگامي كه از محراب (داود) بالا رفتند؟! (همان) هنگام كه بر داود وارد شدند و از آنان وحشت كرد؛ گفتند: «نترس، (ما) دو، دعواگريم كه برخي از ما بر برخي [ديگر] ستم كرده، پس ميان ما بحق داوري كن و گزاف مگوي و ما را به راه درست راهنمايي كن. در واقع اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم، و [لي گفته است كه مرا سرپرست آن (يك ميش نيز) بنما؛ و در سخن برمن غلبه كرده است.» (داود) گفت: «بيقين با درخواست ميش تو براي افزودن به ميش هايش، برتو ستم نموده؛ و قطعاً بسياري از شريكان (و دوستان) برخي آنان بر برخي [ديگر] ستم مي كنند، مگر كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده اند؛ و [لي آنان اندكند.» و داود دانست كه اورا آزمايش كرده ايم، پس از

پروردگارش طلب آمرزش نمود و ركوع كنان (برزمين) افتاد و (با توبه به سوي خدا) بازگشت. و ما آن (كار) را براو آمرزيديم، و قطعاً براي او نزد ما (مقامي) نزديك و بازگشتي نيكوست.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 270

اي داود! در واقع ماتورا جانشين [: نماينده خود] در زمين قرار داديم؛ پس بين مردم بحق داوري كن، و از هوس پيروي مكن كه تورا از راه خدا گمراه مي سازد؛ در حقيقت كساني كه از راه خدا گمراه شوند، بخاطر فراموش كردن روز حساب، عذاب شديدي براي آنان است!

برخي از مفسران نقل گراي اهل سنت در تفسير اين آيات به روايات بي اساس معاشقه داود (ع) با همسر يكي از سرداران خود بنام «اوريا» استناد كرده اند، طبق اين روايات روزي داود (ع) اين زن را در حالت استحمام ديد و سخت به او دل باخت، او براي دستيابي به خواهش دل، همسر او را كه يكي از سرداران با وفايش بود، به صف مقدم جبهه فرستاد و پس از كشته شدن آن سردار، با همسرش ازدواج كرد.

خداوند براي بيدار كردن داود (ع) اين صحنه نمايش را ترتيب داد؛ و آن هنگام كه داود (ع) به يكي از دو طرف دعوا گفت: «برادر تو با آنكه نود و نه ميش دارد تنها ميش تو را به زور از تو خواسته، ستمي بي اندازه روا داشته»، به او خطاب شد چگونه چنين شخصي از نگاه تو ستمكار است در حالي كه خود با

داشتن همسران زياد، چشم به تنها همسر سردار جنگ خود دوختي! آيا تو سزاوار اين نام نيستي؟

داود (ع) كه بدين وسيله به خطاي خود پي برد، استغفار كرد، «1» مفسران شيعه با استناد به روايات اهل بيت (ع)، مي گويند سبب اين رخداد آن بود كه داود (ع) پيش خود گمان برد هيچكس داناتر و آگاه تر به داوري از او نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 271

شايد اين انديشه با توجه به پادشاهي عظيم و نيز دانشي كه خداوند به او بخشيده بود، طبيعي مي نمود، اما از آنجا كه براي مقربين خودنگري در هر مرتبه اي ناپسند است، خداوند با اين روش جهلش را به او آموخت، «1» زيرا وقتي داود (ع) شكايت يكي از برادران را مبني بر اينكه برادر ديگر با داشتن نود و نه ميش تنها ميش او را به زور خواسته است، شنيد بي آنكه از او شاهدي بخواهد گفت او با چنين درخواستي به تو ستم كرده است و آنگاه كه به خطاي خود در قضاوت و امتحان الهي آگاه شد، استغفار كرد.

از سوي ديگر شواهدي در اين آيات وجود دارد كه تمثيلي بودن اين ماجرا را تقويت مي كند، علامه طباطبايي (ع) در اين باره چنين آورده است:

بنابر آنچه گفته شد اين رخداد در ظرف تمثل انجام يافته كه در آن فرشتگان به صورت دو فرد شاكي كه يكي داراي نود و نه ميش بود و با اين حال تنها ميش ديگري را خواسته، براي داود (ع) تمثل يافته و

از او قضاوت خواسته اند، داود (ع) نيز به مالك تك ميش گفت: رفيق تو با اين درخواست به تو ستم روا داشته است، با اين بيان، قضاوت داود (ع) حتي اگر قضاوت حتمي بوده، در ظرف تمثل انجام گرفته است و نظير آن مي ماند كه داود (ع) فرشتگان را در عالم خواب ديده باشد، و پيداست كه در ظرف تمثل تكليفي وجود ندارد؛ همان گونه كه در عالم خواب تكليفي متوجه شخص نمي شود، تكليف مربوط به عالم شهود يعني عالم ماده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 272

است، در عالم دنيا هم كه اين رخداد پيش نيامده است، بنابراين دو طرف مرافعه، شمار ميش ها و ... تماماً در ظرف تمثل انجام گرفته است.» «1» از اين سخن دو نكته قابل استفاده است:

1. علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) اين رخداد را واقعي نمي داند و معتقد است كه ظرف وقوع رخداد تمثّل است و تمثّل چنان كه خود اشاره كرده اند، نظير عالم رؤيا است اما در بيداري، از جمله ويژگي هاي عالم رؤيا گسستن قوانين عالم ماده است، اموري همچون: زمان، مكان، و حركت در عالم رؤيا رنگ مي بازند، از اين رو ممكن است شخص رخداد چند سال را ظرف چند دقيقه در خواب ببيند، يا هزاران كيلومتر را در يك لحظه بپيمايد، از ويژگي هاي عالم رؤيا تمثّل است يعني امور مجرد و غير مادي در عالم رؤيا در قالب مثالي تجسّد پيدا مي كند، در داستان حضرت مريم (ع) نيز جبرائيل (ع) براي

آن حضرت به صورت انسان تمثّل يافت، و تمثّل مي تواند نوعي نمايش تلقّي گردد.

2. از آنجا كه در عالم تمثّل همچون عالم رؤيا تكليف راه ندارد، مي توان براي اشتباه داود (ع) و استغفار او توجيه مناسب و منطقي ارائه كرد.

با توجّه به غير واقعي و تمثّلي بودن اين ماجرا مي توان ادّعا كرد كه اين رخداد به صورت نمايش براي نشان دادن اشتباه داود (ع) در بزرگ انگاشتن خود، انجام يافته است، زيرا عناصر معنايي نمايش در آن انعكاس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 273

يافته است، فرشتگان در واقع نقش صاحبان نود و نه ميش و يك ميش را بازي كرده اند، بي آنكه واقعاً با ميش و شباني سر و كار داشته باشند.

سلسله حركات با آمدن از روي ديوار و گفتمان كه انجام يافته، تحقق پيدا كرده است، هنرمندانه بودن اين حركات از آن جهت است كه داود (ع) تا پايان داستان ندانست آنان فرشتگان بوده و براي امتحان او آمده اند، در هنر نمايش بر بازي گري هنرمندانه قهرمانان تأكيد بسياري مي شود، و نمايشي را موفق مي شناسند كه بازيگران چنان خود را هنرمندانه به جاي صاحبان واقعي نقش بگذارند، كه بيننده آن چنان مسحور شود كه در پايان نمايش تازه متوجه شود آنچه ديده غير واقعي و بازسازي يك رخداد بوده است، ساختگي كه مهمترين عنصر معنايي نمايش را تشكيل مي دهد، نيز در اين رخداد مشهود است، در اينجا نيز نظير داستان آموزش وضو ادعاي داشتن ميش و درخواست قضاوت حضرت داود

(ع) غيرواقعي است، با اين حال به معناي كذب و دروغگويي فرشتگان نيست، و سر آخر اصالت نمايش نيز به عنوان آخرين عنصر معنايي پيام در اين رخداد نمودار است، زيرا تمام هدف اين نمايش و صحنه سازي ها آن است كه داود (ع) را متوجه اشتباه خود سازند؛ كه البته دركار خود نيز توفيق مي يابند، دقيقاً همانطور كه حسنين (ع) در آموزش وضو بدنبال نشان دادن خطاي پيرمرد در طرز وضو گرفتن بودند.

باري، فرشتگان آسماني به دستور خداوند متعال براي متنبه ساختن حضرت داود (ع) به اشتباه خود، صحنه اي نمايشي ترتيب دادند و با اين روش پيام تربيتي خود را به او منتقل ساختند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 274

با توّجه به نمونه هايي كه از سيره پيشوايان ديني و نيز قرآن كريم بيان شد، ترديدي نمي ماند كه هنر نمايش به عنوان يكي از راهبردهاي كارآمد پيام رساني به رسميت شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است، در اين صورت حرمت و ممنوعيت نمايش بسان شعر و موسيقي تنها در صورتي است كه از آن براي ترويج باطل و محرمات الهي استفاده گردد.

والحمدلله رب العالمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 275

كتابنامه

1. ائمتنا، علي محمد علي دخيل، بيروت، انتشارات دارالمرتضي، 1402 ق.

2. الاتقان، جلال الدين سيوطي، قم، انتشارات الرضي و زاهدي، 1369.

3. ادبيات داستاني، جمال ميرصادقي، تهران. انتشارات سخن، 1366.

4. ادبيات داستاني، جمال ميرصادقي، تهران، انتشارات شفا.

5. اساس البلاغه، جارالله زمخشري، دارالكتب المصريه، قاهره، 1922 م.

6. اسد الغابه، ابن اثير جزري، ابوالحسن، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 ق.

7. اسلام و هنر، محمود بستاني، ترجمه حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1375.

8. اشاعه فساد و فرهنگ پوچ گرايي توطئه هميشه استكباري، رضا فتح آبادي، تهران، نشر بليغ.

9. اصالت در هنر و علل انحراف در احساس هنرمند، احمد صبور اردوبادي، انتشارات دانشگاه تبريز، 1346.

10. اضوء علي السنه المحمديه، محمود ابوريّه، قم، موسسه انصاريان، 1416 ق.

11. اضوا علي السنه المحمديه، محمود ابوريّه، قم، موسسه انصاريان.

12. اعجاز القرآن، ابوبكر محمد بن طيب باقلاني، بيروت، دار احياء العلوم، بي تا.

13.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 276

اعجاز قرآن و بلاغت محمد (ص)، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، انتشارات بنياد قرآن، چاپ دوم، 1361.

14. اعيان الشيعه، سيد محسن جبل عاملي، بيروت، انتشارات جواد.

15. اعيان الشيعه، سيد محسن جبل عاملي، بيروت، دارالتعارف، 1419.

16. الاغاني، ابوالفرج اصفهاني، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.

17. الالهيات، جعفر سبحاني، قم، انتشارات مركز جهاني بررسيهاي اسلامي، 1411 ق.

18. امالي، سيد مرتضي، قم، انتشارات كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، 1325 ق.

19. امثال و حكم، علي اكبر دهخدا، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1339.

20. امثال و حكم، علي اكبر دهخدا، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ پنجم،

1361.

21. انديشه هاي ميرزا آقاجان كرماني، فريدون آدميت، تهران، چاپ دوم، 1357.

22. اهتزاز روح (گردآوري از آثار شهيد مطهري)، علي تاجديني، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري.

23. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ق.

24. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خويي، قم، انتشارات ذخاير اسلامي، چاپ دوم، 1366.

25. بينات (فصلنامه)، قم، موسسه معارف اسلامي امام رضا (ع).

26.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 277

پاسخ نقضي به سلمان رشدي يا اسلام از ديدگاه دانشمندان، علي آل اسحق خوئيني، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1370.

27. پرتوي از قرآن، محمود طالقاني، تهران، انتشارات شركت سهامي انتشار، بي تا.

28. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، سيد محمد باقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش.

29. پيام قرآن، ناصرمكارم و ديگران، قم، نسل جوان، 1373 ش.

30. تاريخ القرآن، ابوعبدالله زنجاني، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1404 ق.

31. تاريخ هنر اسلامي، كريستين پرايس، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، بي تا.

32. التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ق.

33. تحرير الوسيله، امام خميني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1366 ش.

34. تحف العقول، حسن بن علي شعبه، قم، موسسه نشر اسلامي، 1404 ق.

35. تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري. تهران، انتشارات الزهراء.

36. تفسير القرآن العظيم، عبدالله بن كثير دمشقي، بيروت، انتشارات داراحياء التراث العربي، بي تا.

37.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 278

تفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت، انتشارات دارالمعرفه، بي تا.

38. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، قم، انتشارات موسسه نشر و تبليغ كتاب، 1364.

39. تفسير نمونه، ناصر مكارم و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1377.

40. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، انتشارات دانشگاه رضوي، 1418 ق.

41. التفسير و المفسرون، محمد حسين ذهبي، بيروت، انتشارات داراحياء التراث العربي، بي تا.

42. تفصيل وسائل الشيع الي تحصيل مسائل الشريع، شيخ حر عاملي، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1367 ش.

43. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سيد هاشم حسيني، تهران، انتشارات كتابخانه اسلاميه، بي تا.

44. التمهيد في علوم القرآن، محمد هادي معرفت، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1412 ق.

45. جامع المقاصد، محقق كركي (علي بن حسين كركي)، انتشارات موسسه آل البيت، 1408 ق.

46. الجامع لروا و اصحاب الامام الرضا (ع)، مشهد، انتشارات دومين كنگره جهاني حضرت رضا (ع)، 1407 ق.

47.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 279

الجامع لمواضيع آيات القرآن الكريم، محمد فارس بركات، تهران، انتشارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه، چاپ دوم، 1407 ق.

48. جوامع الجامع، امين الاسلام طبرسي، تهران، بي تا.

49. جواهر الادب، احمد هاشمي، تهران، انتشارات استقلال، چاپ دوم، 1410 ق.

50. جواهر الكلام، محمد حسن نجفي، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1368 ش.

51. حق اليقين، محمد باقر مجلسي، تهران، انتشارات علمي، بي تا.

52. حكمت سينما، مرتضي آويني، تهران، انتشارات بنياد سينمايي فارابي.

53. حليه المتقين، محمد باقر مجلسي، تهران، انتشارات علمي، بي تا.

54. الحيا، برادران حكيمي، تهران دفتر

نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1360 ش.

55. الخصال، محمد بن علي بن بابويه قمي، قم، جامعه مدرسين، بي تا.

56. خلاصه تاريخ هنر، پرويز مرزبان، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.

57. داستان چيست؟ جواد نعيمي، مشهد، انتشارات كتابستان.

58. الدين، انتشارات بنياد قرآن، 1361 ش.

59. ذوالقرنين كيست؟ سيد حسن صفوي، تهران، كانون انتشارات محمدي، 1358 ش.

60. ردّشيطان، ژنرال مصطفي طلاس، ترجمه سعيد خاكرند، تهران، انتشارات مطلع الفجر.

61.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 280

رسايل اخوان الصفا، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، بي تا.

62. روح المعاني، محمود آلوسي، بيروت، دارالفكر، بي تا.

63. روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازي، تهران، انتشارات اسلاميه، 1352 ش.

64. الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، شهيد ثاني (زين الدين، ابن علي)، قم، انتشارات داوري، 1410 ق.

65. زيباشناسي در هنر و طبيعت، علينقي وزيري، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1329 ش.

66. زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمد تقي جعفري، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1369 ش.

67. ساختار و تأويل متن، بابك احمدي، نشر مركز، تهران، 1370 ش.

68. سير حكمت در اروپا، محمد تقي فروغي، تهران، انتشارات زوّاره، 1344.

69. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، بيروت، انتشارات دارالكتب العربيه، 1965 م.

70. شعر كهن فارسي در ترازوي نقد اخلاقي، حسين رزمجو، مشهد، انتشارات موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1366 ش.

71. الصحاح، اسماعيل بن حمّاد جوهري، دارالعلم للملايين، بيروت، 1407 ق.

72. صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، بيروت، دارالفكر، 1401 ق.

73. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيري، بيروت، دارالفكر، بي تا.

74.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 281

صيانه القرآن من التحريف، محمد هادي معرفت، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ق.

75. طبقات مفسران شيعه، عقيقي بخشايشي، قم، انتشارات دفتر نشر نويد اسلام، 1371 ش.

76. عقد الفريد، ابن عبدربه، قاهره، انتشارات دارالكتب العربيه.

77. علل گرايش به ماديگري، مرتضي مطهري، قم، انتشارات اسلامي، 1357.

78. العين، خليل بن احمد فراهيدي، قم، انتشارات موسسه دارالهجره، 1910 م.

79. الغدير في الكتاب و السنّ والادب، عبدالحسين اميني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366.

80. فتح الباري في شرح البخاري، ابن حجر عسقلاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1413 ق.

81. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري. قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي تا.

82. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، قم، انتشارات دفتر تبيلغات اسلامي، بي تا.

83. فرهنگ فارسي، محمد معين، تهران، انتشارات اميركبير، 1371 ش.

84. قرآن را چگونه شناختم؟ كنت گريك، تهران، انتشارات مجيد، بي تا،

85. الكافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بي تا.

86. كتاب التعريفات، عبدالقاهر جرجاني، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1306 ق.

87. كفايه الاحكام، محقق سبزواري، تهران، 1269 ق.

88.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 282

گامهايي در راه تبليغ، محمد حسين فضل الله، ترجمه احمد بهشتي، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1367 ش.

89. لسان العرب، ابن منظور، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405 ق.

90. لغت نامه، علي اكبر دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373 ش.

91. مباني فقهي رواني موسيقي از نگاه شيخ انصاري و محمد تقي جعفري،

حسين ميرزاخاني، قم، انتشارات حوزه جهاد و اجتهاد.

92. مباني و مرزهاي ستاره شناسي، رابرت جسترو، مالكم، اچ، تامسون، ترجمه تقي عدالتي و جمشيد قنبري، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامي، 1363.

93. مجمع البحرين، فخر الدين طريحي، قم، مركز نشر الثقاف الاسلاميه، 1408 ق

94. مجمع البيان في علوم القرآن، امين الاسلام طبرسي، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، بي تا.

95. مجموعه آثار دومين كنگره جهاني امام رضا (ع)، مشهد، انتشارات كنگره جهاني امام رضا (ع)، 1368.

96. مختصر المعاني، تفتازاني، تهران، انتشارات وفا، بي تا.

97. مربي نمونه، جعفر سبحاني، قم، انتشارات دارالتبليغ، بي تا.

98.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 283

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين نوري، مؤسسه آل البيت (ع)، قم، 1407 ق.

99. مستند الشيعه، ملا احمد نراقي، مؤسسه آل البيت (ع)، مشهد، 1415 ق.

100. المطول، تفتازاني، قم، انتشارات مكتبه الداوري، بي تا.

101. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي. قم، موسسه در راه حق، 1373 ش.

102. المعجم الوسيط، گروه نويسندگان، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

103. معناي هنر، هربرت ريد، ترجمه دريابندري، تهران، انتشارات شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1352 ش.

104. مفاتيح الغيب، فخر رازي، بيروت، دارالفكر، 1423.

105. مفتاح العلوم، ابويعقوب يوسف بن محمد بن علي سكاكي، بيروت، انتشارات دارالكتب العلميه، بي تا.

106. مفتاح الكرام في شرح قواعد العلام، مؤسسه نشر اسلامي، قم، 1419 ق.

107. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، تهران، انتشارات مرتضوي، چاپ دوم، 1362 ش.

108. مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن ابن خلدون، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352.

109. المكاسب، شيخ مرتضي انصاري، قم، انتشارات مطبوعات ديني، 1369 ش.

110.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 284

مكتبهاي ادبي، رضا سيد حسيني، تهران، انتشارات نيل، 1334.

111. من لايحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404 ق.

112. مناهل العرفان، عبدالعظيم زرقاني، بيروت، انتشارات دارالكتب العلميه، 1409 ق.

113. منتهي الامال، شيخ عباس قمي، تهران، انتشارات كانون انتشارات علمي، بي تا.

114. المنجد، لوئيس معلوف، تهران، انتشارات اسماعيليان، چاپ چهارم، 1369 ش.

115. منطق صوري، محمد خوانساري، تهران، انتشارات آگاه، چاپ هشتم، 1363 ش.

116. المنطق، محمد رضا مظفر، بيروت، انتشارات دارالتعارف، 1400 ق.

117. موسيقي در تاريخ و قرآن، علي اسماعيل زاده، تهران، انتشارات ناس.

118. نامه مفيد (فصلنامه)، قم، دانشگاه مفيد.

119. نورالثقلين، علي بن جمعه عروسي حويزي، قم، انتشارات موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1415 ق.

120. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، تهران، انتشارات بنياد فرهنگي امام رضا (ع)، بي تا.

121. الوافي، فيض كاشاني، انتشارات مكتب الامام اميرالمؤمنين، اصفهان، 1365 ش.

122.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 285

هنر از ديدگاه آيه الله خامنه اي، تهران، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامي، 1367 ش.

123. هنر اسلامي، كارل جي دوري، تهران، انتشارات فرهنگسرا، بي تا.

124. هنر چيست؟ لئون تولستوي، ترجمه كاوه دهگان، انتشارات اميركبير، چاپ ششم، 1365 ش.

جلد 2 (اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن)

مقدمه

درآمد

قرآن كريم آخرين سروش آسمانى است كه بر آخرين پيامبر يعنى حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرو آمد. و جهانيان را به نور و كمال هدايت كرد.

قرآن

نه فقط يك كتاب بلكه، يك معجزه است؛ كه نشانه صدق پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد و از اين رو اعجاز قرآن از همان اوايل ظهور اسلام مورد توجه مسلمانان و مخالفان آنها قرار گرفت.

اعجاز قرآن داراى ابعاد متفاوتى است مثل: فصاحت و بلاغت، محتواى عالى، اخبار غيبى و ...

پس از آشنائى مسلمانان با علوم يونان (از قرن دوم به بعد) و انطباق قرآن با علوم تجربى كه از قرن چهارم هجرى (در نوشته هاى بوعلى سينا) رخ نمود. نوع جديدى از تفسير قرآن پيدا شد كه به نام تفسير علمى خوانده شد و در دو قرن اخير، در پى رشد چشمگير علوم تجربى در غرب، اين نوع از تفسير اوج گرفت.

در دامن تفسير علمى، بُعدى ديگر از اعجاز قرآن مطرح شد كه به نام اعجاز علمى قرآن خوانده شد. و بسيارى از مفسران قرآن و صاحبنظران (پزشكان، مهندسان و ...) در اين حوزه قلم زدند تا صحت و حقانيّت اين كتاب الهى را به اثبات برسانند.

اما در اين ميان برخى راه افراط و تفريط را در پيش گرفتند. به طورى كه برخى بيش از 300 آيه قرآن را با علوم تجربى تطبيق كردند و در بسيارى از موارد ادعاى اعجاز علمى نمودند و برخى ديگر اين مطلب را غير صحيح و تحميل بر قرآن دانستند و اعجاز علمى را به كلى منكر شد.

اما ما بر آنيم كه راه ميانه اى بپيماييم و موارد صحيح اعجاز علمى و شگفتى ها را بپذيريم و ادعاهاى نادرست را نقد كنيم.

اين كتاب در حقيقت نوعى تفسير موضوعى جديد است چرا كه تفسير موضوعى قرآن به دو صورت انجام مى پذيرد:

الف.

تفسير موضوعى درون قرآنى، كه در اين روش موضوعات را از خود قرآن اخذ مى كنيم و آيات آن را جمع آورى و بررسى مى نماييم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 14

اين شيوه مورد توجه مفسران قديمى است.

ب. تفسير موضوعى برون قرآنى، كه در اين روش موضوعات و مسائل را از جامعه و عصر خويش اخذ مى كنيم و بر قرآن عرضه مى نماييم تا ديدگاه قرآن در آن موضوع روشن گردد.

اين شيوه مورد توجه مفسران جديد همچون شهيد صدر (ره) مى باشد.

در اين كتاب از شيوه دوم تفسير موضوعى استفاده شده است. يعنى موضوعات علمى را بر قرآن عرضه كرده ايم و يا برخى موضوعات قرآنى را از ديدگاه علوم تجربى مورد بررسى قرار داده ايم و البته در اين راستا از تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن اجتناب شده است چرا كه اين امر منتهى به تفسير به رأى مى گردد.

ما در اين ميان كتابى كه تمام موارد آيات مربوط به ادعاى اعجاز علمى قرآن را جمع آورى كند و مورد نقد و بررسى قرار دهد نيافتيم و در اين رابطه كتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» را نگاشتيم كه مورد استقبال جامعه علمى قرار گرفت و بارها موفق به اخذ جايزه و چاپ هاى مكرر شد. سپس آن را در يك جلد (كتاب حاضر) براى جوانان خلاصه كرديم.

تلخيص اين كتاب حاصل تلاش فاضل محترم حجةالاسلام ملاكاظمى- زيدعزّه است كه آن را به صورت پرسش و پاسخ براى استفاده جوانان عزيز آماده كرد و انتشارات پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن، وابسته به «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدى (عج)» آن را به زيور طبع مى آرايد.

در اينجا لازم است از زحمات همه كسانى كه

در آماده سازى اين اثر نقش آفرين بودند از جمله: حجج اسلام محسن ملاكاظمى، حسن رضا رضائى و نصراللَّه سليمانى تشكر و قدردانى كنم.

و الحمد للّه رب العالمين.

قم- محمد على رضايى اصفهانى

23/ 12/ 1385

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 15

بخش اول: كليات

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 17

درآمد

با توجه به اينكه بحث اعجاز علمى قرآن از سويى زير مجموعه بحث انطباق قرآن با علوم تجربى يعنى تفسير علمى به شمار مى آيد و از سوى ديگر زير مجموعه اعجاز علمى قرآن محسوب مى شود. در اينجا ناچاريم كه فصل اول را به كلياتى در مورد انطباق قرآن با علوم تجربى (تفسير علمى) و بحث معجزه و اعجاز علمى اختصاص دهيم. تا واژه ها و مفاهيم و معيارهاى بحث شفاف شود.

معناى اصطلاحى تفسير علمى (انطباق قرآن با علوم تجربى)

تفسير همان برداشتن پرده و حجاب از چيزى است و در مورد قرآن، روشن كردن نكات مشكل در الفاظ، معانى و اهداف يك آيه را تفسير گويند.

اما علم در اينجا مراد علوم تجربى است، يعنى علومى كه با شيوه امتحان و تجربه (آزمايش و خطا) درستى و يا نادرستى نظريه ها و قوانين حاكم بر طبيعت را بررسى مى كند. پس منظور از تفسير علمى همان توضيح دادن آيات قرآن، به وسيله علوم تجربى است.

پيشينه تفسير علمى

انطباق قرآن با علوم تجربى، از قرن دوم هجرى شروع شد و به زودى جاى خود را به عنوان يك روش تفسير قرآن باز كرد و بسيارى از مفسران، فلاسفه، متكلمان و محدثان به آن روى آوردند «2». در يك قرن اخير، در جوامع اسلامى، توجه بيشترى به اين روش تفسيرى شد، تا آنجا كه بسيارى از روشنفكران و مفسران و حتى متخصصان علوم تجربى هم به تفسير آيات به وسيله

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 18

علوم تجربى و اثبات اعجاز علمى قرآن روى آوردند، هر چند هدف هر گروه، يا فردى از اين نوع تفسير با ديگران تفاوت داشت.

بطور خلاصه علل عمده شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:

1. توجه قرآن به علم، ذكر مثالهاى علمى و ترغيب به تفكر در آيات الهى در آسمانها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم، معارف و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.

2. ترجمه آثار علوم طبيعى و فلسفى از يونان، روم و ايران، به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.

3. اين تفكر كه همه علوم

در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات، به دست آوريم.

4. توجه به علوم طبيعى و كشفيات جديد، براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز به رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.

5. پيروزى تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثير گذارى آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروههاى التقاطى يا انحرافى، در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.

6. حس دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربى ها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين، موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى، در تفاسير و كتاب ها وارد شود.

7. و نيز برخى مفسران، علما و دانشمندان علوم تجربى كوشش كردند با استخدام علوم تجربى، اعجاز قرآن را اثبات كنند.

آيا همه علوم بشرى در قرآن موجود است؟

در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد كه بصورت مختصر بدانها اشاره مى كنيم و دلايل آنها را مورد بررسى قرار مى دهيم:

ديدگاه اول: همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد:

براى اولين بار اين انديشه در كتاب «احياء العلوم» و «جواهر القرآن» ابو حامد غزالى (م 505 ق) ديده شده است. او سعى كرد كه نشان دهد همه علوم را مى توان از قرآن استخراج كرد. «1»

سپس ابو الفضل المرسى (655- 570 ق) كه صاحب كتاب تفسير است اين ديدگاه را بصورت افراطى مى پذيرد و مى گويد:

«همه علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 19

خداوند متعال از بيان مطالب علمى در قرآن چه هدفى داشته است؟

ديدگاه دوم: قرآن فقط كتاب هدايت و دين است و براى بيان مسائل علوم تجربى نيامده است.

براى مثال ابو اسحاق شاطبى (م 790 ق) كه اولين مخالف با نظريه غزالى و المرسى بود مى گويد:

«قرآن براى بيان احكام آخرت و مسائل جنبى آن آمده است.» «1»

نويسندگان تفسيرهاى «مجمع البيان» و «كشاف» نيز مى نويسند:

«منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است.» «2»

ديدگاه سوم: ديدگاه تفصيل؛ يعنى از طرفى همه علوم بشرى در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلى قرآن نيز هدايت گرى بشر به سوى خداست. و از طرفى قرآن كريم به تفكر و علم دعوت مى كند و برخى از مثال ها و مطالب علمى صحيح و حق را بيان مى كند كه بيانگر اعجاز علمى قرآن است.

نتيجه گيرى:

با توجه به دلايل صاحبان سه ديدگاه به اين نتيجه مى رسيم كه ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمول ها و جزئيات آن) دلالت ندارد.

بلى در قرآن، اشاراتى به

بعضى از علوم و مطالب علمى شده است كه استطرادى و عرضى است ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذكور نيست و آياتى كه در اين زمينه است (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين مطلب دارد كه تمام احتياجات دينى و هدايتى مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذكر شده است. «3»

پرسش: خداوند متعال از بيان مطالب علمى در قرآن چه هدفى داشته است؟

الف: ظاهر مطالب علمى قرآن گاهى در رابطه با شناخت آيات الهى و توجه به مبدأ هستى است همانگونه كه قرآن مى فرمايد:

«در پيدايش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى صاحبان خرد وجود دارد.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 20

ب: گاهى آيات علمى قرآن نشانه عظمت آن مطلب است؛ يعنى گوينده سخن به ظاهر قصد دارد كه اهميت يك مطلب علمى را برساند پس آنرا ذكر مى كند؛ براى مثال قسم هاى قرآن به خورشيد، ماه و ... «1» از اين قبيل است.

ج: گاهى آيات علمى قرآن براى اثبات معاد است؛ براى مثال مى فرمايد:

«پس آدمى بنگرد از چه چيز آفريده شده از آبى جهنده آفريده شده است كه از ميان پشت و سينه بيرون مى آيد خداوند به بازگردانيدن او قادر است» «2»

د: امكان دارد اين طور گفته شود كه قرآن، يك هدف اصلى و عمده دارد و آن به كمال رساندن انسان- كه همانا تقرب الى اللَّه است- مى باشد و اهداف فرعى ديگرى هم دارد كه در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد، نبوت و اعجاز خود قرآن، كه مقدمه اى براى پذيرش وحى، توسط مردم است، مى باشد.

بر

اين اساس بيان مطالب علمى، از اهداف قرآن است؛ چون اعجاز قرآن را ثابت مى كند ولى هدف اصلى و عمده قرآن نيست. اين مطلب خصوصاً با اين نكته روشن مى شود كه آياتى كه همه چيز را به قرآن نسبت مى دهد، در مورد هدايت و دين است پس هدف اصلى، هدايت انسان و بيان معارف دينى است؛ ولى يكى از امورى كه مربوط به دين است، اثبات اعجاز قرآن است و يكى از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمى آن است. از اين رو مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است، اما از اهداف عمده و اصلى نيست.

تاثير مطالب علمى قرآن در پيشرفت علوم مسلمانان

الف: مثال هاى علمى واقعى در قرآن موجب كنجكاوى بشر و تفكر او در عجايب آسمان ها، خلقت انسان و ديگر موجودات مى شود و بشر را متوجه نيروهاى ناشناخته طبيعت مى كند؛ يعنى كار مهم قرآن ايجاد سؤال در ذهن انسان است؛ زيرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال كشف علم نمى رود؛ چون فكر مى كند همه چيز را مى داند و دچار جهل مركب مى گردد ولى قرآن مسائل ناشناخته كهكشان ها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه مى دهد و به تفكر در طبيعت دعوت مى كند و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر مى گردد؛ چنان كه در چند قرن اوليه تمدن

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 21

اسلامى همين امر موجب پيشرفت؛ بلكه جهش علمى مسلمانان شد.» ب: همين توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است كه منشأ بسيارى از علوم شد (هر چند بيان كرديم كه تمام علوم با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد) و الهام بخش بسيارى از معارف بشرى گرديد

و رشد علوم را تسريع كرد.

براى مثال: توجه اسلام به آسمان ها، حركت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد تا علم كيهان شناسى (نجوم) در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند هر چند مسأله قبله در نماز و احتياج به جهت شناسى هم در آن تأثير زيادى داشت.

يادآورى: مطالب علمى قرآن را، تا حد مثال هاى ساده، پايين آوردن خلاف انصاف است؛ چون «مثال» براى ساده كردن فهم مطالب گوينده است و گاهى واقعيت و حقيقت ندارد، اما مطالب علمى قرآن، حقايق كشف نشده اى را در بر دارد كه پس از قرن ها دانشمندان را به اعجاب وا مى دارد. و اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند.

اين ساده انديشى است كه بگوييم قرآن براى بيان يك مطلب، يك مثال علمى زده است و اتفاقاً صحيح از آب در آمده، علاوه بر آن بيان كرديم كه اين مطالب علمى، يك بعد از اعجاز قرآن را نشان مى دهد، پس از حد مثال بالاتر است.

اقسام انطباق قرآن با مطالب علمى از جهت شكل و شيوه

تفسير علمى، يك روش تفسيرى است كه خود داراى روشهاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به رأى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مى شود و همين مطلب موجب شده تا برخى تفسير علمى را بكلى رد كنند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تاويل بنامند و گروهى آن را قبول نمايند و بگويند تفسير علمى، يكى از راههاى اثبات اعجاز قرآن است.

ما در اينجا شيوه هاى فرعى تفسير علمى را مطرح مى كنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى گردد:

1. استخراج همه علوم از قرآن كريم:

علماى گذشته (مانند: ابن ابى الفضل المرسى، غزالى و ...) كوشيده اند،

تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند، ولى اين كلام مبناى صحيحى ندارد.

2. تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم:

اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير، رواج يافت و بسيارى از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى؛ سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه اى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 22

موافق با آن نمى يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى، حمل مى كردند.

براى مثال، در آيه شريفه:

«هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» «1» «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت»

كلمه «نفس» را به معناى «پروتون» و زوج را «الكترون» معنا كردند و گفتند: منظور قرآن اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى «اتم» است آفريديم و در اين تفسير حتى معناى لغوى و اصطلاحى «نفس» را رعايت نكردند «2».

اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى بعضى دانشمندان مسلمان، نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد و يكسره تفسير علمى را به عنوان تفسير به راى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن، طرد كردند. چنانكه علامه طباطبائى تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد. «3»

3. استخدام علوم براى فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمى، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمى قرآن مى كند.

او سعى دارد با استفاده از

مطالب قطعى علوم (كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مى شود) و با ظاهر آيات قرآن (طبق معناى لغوى و اصطلاحى) موافق است به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان هاى تشنه حقيقت قرار دهد. اين شيوه تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.

ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اينجا تاكيد مى كنيم كه در اين شيوه تفسيرى، بايد از هر گونه تاويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت، زيرا علوم تجربى بخاطر ظنى بودن و اسقراء ناقص در روش آنها نمى توانند نظريات قطعى بدهند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 23

براى مثال آيه شريفه:

«الشمس تجرى لمستقرلها» «1» «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.»

در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسى و روز مره خورشيد را مى دانستند به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مى فهميدند، در حالى كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است، زيرا خطاى حس باصره ماست و در حقيقت، زمين در حركت است از اين رو ما خورشيد را متحرك مى بينيم همان طور كه شخص سوار بر قطار خانه هاى كنار جاده را در حركت مى بيند و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد روشن شد كه خورشيد هم، خود را داراى حركت انتقالى است (نه حركت كاذب بلكه واقعى) و خورشيد بلكه تمام منظومه شمسى و حتى كهكشان راه شيرى، در حركت است و كهكشانها

و ستارگان با سرعت سرسام آورى از همديگر، دور مى شوند و عالم انبساط پيدا مى كند. «2» پس مى گوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مى گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى انتقالى، خورشيد است. «3»

در ضمن از اين نوع تفسير علمى، اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى شود؛ چرا كه براى مثال قانون زوجيت عمومى گياهان، در قرن هفدهم ميلادى كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن همه گياهان سخن گفته است. «4»

معيارهاى تفسير علمى معتبر چيست؟

با توجه به اينكه ما در سه شيوه تفسير علمى، يك قسم را پذيرفتيم (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنايت به مبانى و مطالبى كه ما در مورد عدم قطعيت علوم تجربى از آن ياد كرديم و با توجه به شرايط مفسر و تفسير معتبر در اينجا معيارهاى زير را براى صحت و اعتبار تفسير علمى لازم مى دانيم:

1. تفسير علمى توسط مفسرى صورت پذيرد كه داراى شرايط لازم باشد يعنى آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى به شان نزول آيه، آشنايى با تاريخ پيامبر صلى الله عليه و آله و صدر اسلام، در حدودى كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 24

به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احاديث و اصول فقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى، پرهيز از هر گونه پيشداورى، تطبيق و تحميل، آشنائى با تفسير و عدم تقليد از مفسران. «1»

2. معيارهاى تفسير معتبر، در آن رعايت شده باشد مانند: پيروى از روش صحيح تفسير، عدم منافات

تفسير با سنت قطعى، تفسير بدون پيشداورى غير ضرورى، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعى عقل، استفاده از منابع صحيح در تفسير. اين معيارها لازم است، در تفسير علمى نيز رعايت گردد. «2»

3. تفسير علمى بايد به وسيله علوم قطعى صورت گيرد (علومى كه علاوه بر تجربه، به وسيله دليل عقلى و ... تاييد شود). در جاى خود اثبات شده كه علوم تجربى، به تنهايى نمى تواند يقين به معناى اخص بياورد؛ چرا كه قوانين علوم تجربى، از طريق استقراء ناقص تعميم مى يابد و يا اينكه اطمينان مى آورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نمى رساند، بنابر اين يقين به معناى اخص (اطمينان به يك طرف و عدم احتمال طرف مقابل، يعنى يقين مطابق واقع) نمى آورد و حتى طبق آخرين نظريات دانشمندان، قوانين علمى نداريم، بلكه نظريه ها يا افسانه هاى مفيد هستند «3» از اين جهت در قضاياى علمى چند احتمال وجود دارد:

اول: قضيه علمى كه يقين به معناى اخص آورده قطع مطابق واقع مى آورد؛ چرا كه تجربه علمى همراه با دليل عقلى است «4» (و يا به مرحله بداهت حسى رسيده باشد.)

دوم: قضيه علمى يقين به معناى اعم مى آورد، يعنى اطمينان حاصل مى شود ولى احتمال طرف مقابل به صفر نمى رسد، چنانكه بيشتر قضاياى اثبات شده علوم تجربى، اين گونه است.

سوم: قضيه علمى، به صورت تئورى يا نظريه ظنى باشد كه هنوز به مرحله اثبات نرسيده است.

بنابراين در صورت نخست تفسير علمى جايز است، زيرا قرآن و علم قطعى (كه به قطع عقلى بر مى گردد) معارضت ندارد، بلكه قراين قطعى «نقلى، عقلى و علمى» براى تفسير قرآن لازم است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 25

و در صورت دوم تفسير علمى، اگر به صورت «احتمال» ذكر شود، صحيح به نظر مى رسد براى مثال، گفته شود: چون ظاهر قرآن، با حركت انتقالى خورشيد، مطابق است به احتمال قوى منظور قرآن، همين حركت است.

و در صورت سوم هم تفسير علمى صحيح نيست، زيرا همان اشكالاتى را پديد مى آورد كه مخالفان تفسير علمى مى گفتند (مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شك كردن مردم در صحت قرآن و ...)

آثار مثبت انطباق قرآن با علوم تجربى چيست؟

طرفداران تفسير علمى، آثار و نتايج مثبتى را براى انطباق قرآن با علوم تجربى و تفسير علمى متذكر شده اند كه ما، به طور خلاصه آنها را ذكر مى كنيم:

1. اثبات اعجاز علمى قرآن كه اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:

الف: موجب اتمام حجت، بر كفار در دعوت آنان به اسلام و احياناً ميل آنان به اسلام مى گردد، زيرا قرآن (بر خلاف كتابهاى مقدس رايج در دنيا) نه تنها با علم معارضت ندارد بلكه مطالب علمى مهمى را نيز براى بشر، به ارمغان آورده است.

ب: موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانيت اسلام مى شود.

2. روشن شدن تفسير علمى آيات قرآن؛ چرا كه تفسير علمى، خود يك روش در تفسير است كه بدون آن، تفسير قرآن ناقص خواهد بود.

3. جلو گيرى از پندار تعارض علم و دين؛ چرا كه با روشن شدن مطالب علمى قرآن، همه افراد با انصاف متوجه مى شوند كه اسلام، نه تنها با علوم سازگار است، بلكه علم مؤيد دين است.

4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آيات قرآن مى شود.

تذكر: معمولًا اين آثار مثبت براى تفسير علمى نوع سوم (استخدام علوم درفهم قرآن) پديد مى آيد.

آثار منفى انطباق قرآن با علوم تجربى چيست؟

مخالفان تفسير علمى قرآن و انطباق قرآن با علوم تجربى، يا كسانى كه با يك شيوه از تفسير علمى، مخالف هستند آثار منفى اين شيوه را چنين بر شمرده اند:

1. موجب تفسير به رأى مى گردد كه نهى شده است.

2. تفسير علمى، منجر به تأويلهاى غير مجاز در آيات مى شود.

3. حقايق قرآن، تبديل به مجازات مى گردد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 26

4. تفسير علمى، اعتراف به اين است كه قرآن احتياج به غير دارد.

5. موجب تطبيق

و تحميل نظريات علمى بر قرآن مى شود.

6. موجب شك مردم در صحت قرآن مى گردد، زيرا نظريات علمى، در معرض تغيير است و پس از چندى كه تغيير كرد، با ظاهر قرآن (كه قبلا موافق آن بود) مخالف مى شود و مردم كه مطالب علمى را مى پذيرند، در صحت قرآن شك مى كنند.

7. موجب فراموش شدن هدف اصلى قرآن (تربيت انسان و هدايت او به سوى خدا) مى شود.

8. احتمال دارد ملل مسلمان، به همين توجيهات علمى، دل خوش كنند و به دنبال كسب علوم جديد، نروند و محتاج علوم ديگران شوند.

9. به اعجاز ادبى و بلاغت قرآن، ضرر مى زند.

10. تفسير علمى، در خدمت مادى گرى و الحاد قرار مى گيرد و براى اثبات آن مكاتب به كار مى رود.

11. مطالب باطل و تضادهاى علوم، به قرآن راه مى يابد.

12. قرآن تابع علوم مى شود، با اينكه علوم در معرض خطاست.

13. مفسر را، از فهم خالص عرب از لغات قرآن، دور مى كند.

14. تفسير علمى، موجب سوء فهم مقاصد قرآن مى گردد. «1»

تذكر: با بررسى دلايل مخالفان تفسير علمى روشن مى شود كه تمام اين پيامدها، براى دو قسم از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم تجربى، استخراج علوم از قرآن) است و قسم سوم تفسير علمى (استخدام علوم در فهم قرآن) از اين عوارض مبرّاست.

معجزه چيست؟

اشاره

قرآن كريم واژه «آيه» «2» و «بيّنه» «3» و «برهان» «4» و «سلطان» «5» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پيامبران بكار برده است. و از واژه «معجزه» در اين مورد استفاده نكرده است امّا اصطلاح رايج و مشهور در اين مورد واژه «معجزه» است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 27

از تعريف هايى كه براى معجزه بيان

مى شود بر مى آيد كه «معجزه» در اصطلاح عبارت از امر خارق عادتى است كه براى اثبات ادعاى نبوت آورده مى شود بطوريكه موافق ادعا باشد و شخص ديگرى نتواند مثل آن را انجام دهد بلكه همه در آوردن آن عاجز باشند. «1» ولى با اين حال معجزه امرى منافى با حكم عقل يا باطل كننده اصل علّيت نيست. «2»

قرآن معجزه جاويدان پيامبر اسلام و سند زنده حقانيت راه اوست. قرآن عزيز تنها معجزه حاضر در عصر ماست كه گواه هميشه صادق اسلام و راهنماى انسانها است.

قرآن از چه جهت معجزه مى باشد؟ و سرّ مثل نداشتن قرآن چيست؟

در اين مورد نظرهاى متفاوتى از زمانهاى قديم مطرح بوده است ولى اين نظريه ها را مى توان در دوازده ديدگاه خلاصه كرد، كه ما به آنها اشاره مى كنيم: «3»

اول: فصاحت و بلاغت «4»

دوم: سبك و نظم خاص قرآن

سوم: شيرينى و جذبه خاص يا موسيقى خاص قرآن يا روحانيت قرآن

چهارم: معارف عالى الهى قرآن از يك فرد امّى

پنجم: قوانين محكم قرآن

ششم: برهان هاى عالى قرآن (منطق قوى)

هفتم: خبرهاى غيبى از گذشته و آينده

هشتم: اسرار خلقت در قرآن (اعجاز علمى)

نهم: استقامت بيان (عدم اختلاف در قرآن)

دهم: ايجاد انقلاب اجتماعى

يازدهم: صرفه «5»

دوازدهم: همه اين جهات از اعجاز قرآن است (مگر صرفه).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 28

بررسى و نتيجه گيرى:

قرآن كريم در همه اين ابعاد معجزه است و فقط قرآن از لحاظ «صرفه» معجزه نيست. بلكه صرفه باطل است.

البته اين ديدگاه مورد قبول ما، يعنى ديدگاه دوازدهم، در بين علماى سابق و حاضر طرفدارانى دارد و هر كدام اين ديدگاه را به روش خاصى تفسير كرده اند. كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. از كلمات علامه طباطبايى

رحمه الله و آية الله معرفت بر مى آيد كه:

تمام ابعاد قرآن معجزه است ولى با اختلاف مخاطبين متفاوت است. براى مثال قرآن معجزه ادبى براى اديبان و معجزه سياسى براى اهل سياست و معجزه در حكمت براى حكيمان و ... است.

بنابر اين نظريه اعجاز قرآن شامل همه افراد و همه زمانها و همه حالات مى شود «1».

2. شيخ محمد جواد بلاغى صاحب تفسير آلاء الرحمن مى فرمايد:

براى اعراب و بقيه مردم ابعاد ديگر اعجاز (مثل اسرار غيبى و ...) وجود دارد «2».

3. آية الله خوئى رحمه الله نيز همه اين ابعاد را نشانه اعجاز قرآن مى داند. اما آن را منحصر به مخاطبين عرب يا عجم و يا اهل فن و علم خاص نمى كند «3».

راز اعجاز قرآن چيست؟

چرا پس از چهارده قرن هنوز كسى نتوانسته است به تحدّى (مبارزه طلبى) قرآن پاسخ دهد و سوره اى مثل آن بياورد. رمز اين عجز و ناتوانى در چيست؟ آيا انسان ها، زبان عرب و قواعد آن را نمى دانند يا نمى توانند فرا گيرند؟ آيا علم بشر نا كافى است؟

همين پرسش مشكل است كه برخى از متفكران و صاحبنظران را به دامن «صرفه» انداخته است در پاسخ به اين پرسش مى توان گفت: قرآن كلامى است كه از جهات و ابعاد گوناگون معجزه است قرآن كتابى است با الفاظ محدود و معانى بسيار و عالى، قرآن كتابى است با الفاظ عربى معمولى اما در اوج فصاحت و بلاغت كه مثل آن وجود ندارد.

قرآن مثل هر كتاب ديگر از سه عنصر «لفظ، معنا و نظم» تشكيل شده است پس اگر كسى بخواهد كتابى مثل قرآن بياورد بايد حد اقل سه شرط داشته باشد:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2،

ص: 29

1. علم به تمام الفاظ، اسم ها، فعل ها و ... داشته باشد بطورى كه بتواند بهترين و مناسبترين آنها را در هر جمله به كار بندد.

2. عقل او تمام معانى الفاظ، اسم ها، فعل ها و ... را بفهمد تا بتواند در موقع سخن گفتن بهترين مناسبترين معنا را در مورد مقصود خود ارائه دهد.

3. علم به تمام وجوه نظم كلمات و معانى داشته باشد تا بتواند در مواقع لزوم بهترين و مناسب ترين آنها را براى كلام خويش انتخاب كند.

از آنجا كه اين (الفاظ، معانى، نظم آنها) هنگامى كه در همديگر ضرب شوند يك مجموعه بى نهايت (به اصطلاح رياضى) را تشكيل مى دهند. لذا تسلط و احاطه بر آنها و حضور ذهن در مورد همه اين امور براى يك انسان مقدور نيست. علاوه بر آنكه مطالب و محتواى عالى قرآن و اسرار علمى و جهات ديگر آن خود، علومى ديگر را مى طلبد كه در دسترس بشر نيست.

پس تنها خداست كه بر همه چيز احاطه دارد و علم او نامحدود است و مى تواند اين مجموعه را يكجا در نظر گيرد و كتابى بوجود آورد كه فصيح ترين الفاظ، صحيح ترين معانى و بهترين نظم استفاده كند. «انّ اللّه على كلّ شى ء قدير» «1»

آرى به نظر مى رسد كه سرّ عجز انسان در آوردن مثل قرآن و راز اعجاز اين كتاب الهى در «محدوديت علم و عقل بشر» و «نامحدود بودن علم و عقل خدا» نهفته است. «و ما اوتيتم من العلم الّا قليلًا» «2»

و از اين روست كه هر چه علم بشر بيشتر رشد كند و عقل و تفكر او قوى تر و عميق گردد، بهتر مى تواند، اسرار الفاظ، معانى و

نظم قرآن را در يابد و بر اعجاب او نسبت به اين كتاب آسمانى افزوده مى شود، ولى هيچگاه قادر نخواهد بود، مثل آن را بياورد.

«بگو اگر تمام انسان و جن جمع شوند تا مثل اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست و لو آنكه برخى آنها به كمك ديگران بشتابند.» «3»

مقصود از معجزه علمى قرآن چيست؟

مراد آياتى از قرآن كريم است كه بدين صورت باشد:

1. رازگويى علمى باشد؛ يعنى مطلبى علمى را كه قبل از نزول آيه كسى از آن اطلاع نداشته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 30

بيان كند، بطورى كه مدتها بعد از نزول آيه مطلب علمى كشف شود. و اين مسأله علمى طورى باشد كه با وسايل عادى كه در اختيار بشر عصر نزول بوده قابل اكتساب نباشد.

2. اخبار غيبى در مورد وقوع حوادث طبيعى و جريانات تاريخى باشد كه در هنگام نزول آيه كسى از آن اطلاع نداشته و پس از خبر دادن قرآن طبق همان خبر واقع شود. و اين خبر طورى باشد كه بوسيله وسايل عادى قابل پيش بينى نباشد.

پس اگر مطلبى را قرآن خبر داده كه قبلًا در كتابهاى آسمانى گذشته به آن اشاره شده بوده است و يا در مراكز علمى يونان و ايران و ... در لابلاى كتابهاى علمى و آراء دانشمندان آمده است. و يا مطلبى باشد كه طبيعتاً و يا بصورت غريزى قابل فهم بوده است اين امور معجزه علمى محسوب نمى شود.

آيا عقل و علم بشر علت همه احكام را درك مى كند؟

بر طبق مبانى كلامى شيعيان احكام اسلامى تابع مصلحت هاى واقعى و مفاسد واقعى جعل و تشريع شده است، يعنى قانونگذار (خداوند يا پيامبر صلى الله عليه و آله و ...) با در نظر گرفتن مفاسد واقعى شراب آن را حرام كرده و با در نظر گرفتن مصلحت هايى كه در روزه دارى وجود دارد آن را واجب كرده است. «1»

در شريعت اسلام چند گونه حكم وجود دارد:

اول: احكامى كه علت تشريع آنها معلوم است كه گاهى خود شارع آن را تصريح كرده (مثل حرمت شراب) و گاهى

عقل بصورت قطعى علت آن را كشف مى كند (مثل حسن عدل، نظم و ...).

دوم: احكامى كه علت تشريع آنها براى ما معلوم نيست ولى فلسفه و حكمت آن براى ما تا حدودى روشن شده است كه گاهى ائمه عليهم السلام در روايات به اين علل اشاره كرده اند (مثل حرمت خوردن خون كه روايات آن مى آيد) و يا علوم تجربى جديد اسرار علمى آن را كشف كرده اند (مثل ضررهاى خوردن مردار).

سوم: احكامى كه علت تشريع و حكمت و فلسفه آن براى ما روشن نشده است و در آيات و روايات بدانها اشاره نشده و علوم تجربى اسرار آنرا كشف نكرده است و به عبارت ديگر عقل راهى براى كشف علت حكمت آنها ندارد.

اين احكام از آنجا كه از منبع وحى صادر شده است و ما يقين داريم كه شارع طبق مفاسد و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 31

مصالح انسانها اين احكام را صادر كرده است آنها را مى پذيريم و اين احكام را با عنوان «احكام تعبدى» مى خوانيم: (مثل عدد ركعت هاى نماز صبح و ظهر و مغرب)

احكام تعبدى در گذشته زياد بوده است (مثل حرمت گوشت خوك و حرمت نوشيدن شراب كه انسان ها علت و فلسفه آن را نمى دانستند) ولى با پيشرفت علوم بشرى اين حكمت ها و علت ها روشن مى شود و در هر عصر، از تعداد آنها كاسته مى شود.

تذكر: در حقيقت قسم اول و دوم احكام تعبدى از احكام «علم پذير» است و قسم سوم احكام تعبدى، احكامى فراتر از علم فعلى بشر (علم گريز) است. ولى در اسلام احكام «علم ستيز» وجود ندارد. «1» يعنى ممكن است احكامى باشد كه عقل و علم فعلى بشر

نتواند علل و فلسفه هاى تشريع آنها را در يابد اما احكامى مخالف و متناقض با عقل وجود ندارد.

بنابراين ما مدعى هستيم و در اين نوشتار اثبات خواهيم كرد كه بسيارى از آيات قرآن و احكام اسلام با يافته هاى جديد علوم تجربى منطبق است ولى هيچ آيه يا حكمى از احكام اسلام با احكام قطعى عقل يا يافته هاى قطعى دانش بشرى متناقض نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 33

بخش دوم: قرآن و علوم كيهان شناسى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 35

درآمد:

پديده آسمان و ستارگان خيره كننده آن در شب هميشه يكى از دغدغه هاى فكر بشر بوده و توجه دانشمندان را به خود جلب كرده است. تا آنجا كه رشته اى از علوم بشرى اختصاص به شناخت آسمان ها، ستارگان، سيارات و قمرهاى آنها پيدا كرده و تحت عنوان «علم هيئت، نجوم و كيهان شناسى» از آن ياد مى شود.

قرآن كريم نيز به اين پديده عظيم خلقت توجه فراوان نموده و در آيات متعددى از آن ياد كرده است. گاه دعوت به تفكر در خلقت آسمان و زمين مى كند و گاه اشارات علمى به آنها دارد كه قرن ها بعد، كيهان شناسى جديد آن مطالب علمى را كشف مى كند. و اعجاز علمى قرآن را به اثبات مى رساند.

در اينجا آياتى از قرآن را كه با مطالب علمى كيهان شناختى و فيزيك كيهانى انطباق داده اند مورد دقت و بررسى قرار مى دهيم.

1. جهان چگونه آغاز شد؟

اشاره

چگونگى پيدايش جهان از انديشه هايى بوده كه هميشه فكر بشر را مشغول كرده است. قرآن كريم در آيات متعددى اشاراتى به اين مسأله كرده است و دانشمندان كيهان شناس نيز در اين مورد نظرياتى ابراز كرده اند و حتى بعضى صاحبنظران خواسته اند با انطباق آيات قرآن با برخى از اين نظريات علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند كه اين مطالب قابل نقد و بررسى است.

مفسران و صاحبنظران در اين مورد به اين آيات توجه كرده اند:

«سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد، و آن دودى بود.» «1»

«آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه

آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 36

بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم ايمان نمى آورند؟» «1»-»

- «3»- «4»

نظريه هاى علمى درباره پيدايش جهان
الف: نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ)

اين نظريه از سال 1900 م پيشنهاد شد و هم اكنون از سوى اكثر اخترشناسان به عنوان بهترين نظريه موجود تلقى مى شود. خلاصه اين نظريه آن است كه حدود 20 بيليون سال پيش تمام ماده و انرژى موجود در جهان، در نقطه اى بسيار كوچك و فشرده متمركز بوده است. اين نقطه كوچك و بى نهايت چگال و مركب از ماده- انرژى منفجر شد و به فاصله چند ثانيه پس از انفجار اين آتشگوى، ماده- انرژى با سرعتى نزديك به سرعت نور در همه سو منتشر شد. پس از مدت كمى، احتمالًا چند ثانيه تا چند سال، ماده و انرژى از هم تفكيك شدند. و تمام اجزاء گوناگون جهان امروز از دل اين انفجار نخستين بيرون ريخته اند.

هواداران اين نظريه ادعا مى كنند تمامى كهكشان ها، ستارگان و سيارات هنوز تحت تأثير شتاب ناشى از انفجار، با سرعت زيادى از همديگر دور مى شوند و اين مطلب بوسيله مشاهدات «ادوين هابل» (1919 م) تأييد شد.

«استفن ويليام هاولينگ» كيهان شناس معروف معاصر پس از تشريح انفجار اوليه و مراحل اوليه آن تا تشكيل گازهاى داغ و سوزان، اين نظريه را به دانشمند روسى «ژرژگاموف» نسبت مى دهد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 37

و نيز دكتر «اريك اوبلا» مراحل پيدايش جهان را هشت مرحله بر مى شمارد. «1»

ب: نظريه حالت پايدار

در سال 1940 اين نظريه توسط (فردهويل)، اخترفيزيك دان انگليسى پيشنهاد شد.

خلاصه اين نظريه اين است كه جهان نه تنها از نظر فضايى يكنواخت است (اصل كيهان شناختى) بلكه در طول زمان تغيير ناپذير نيز هست.

اين نظريه به حادثه خاصى نظير انفجار بزرگ وابسته نيست.

بر طبق اين نظريه حالت انبساط جهان پذيرفته مى شود

امّا معتقدند كه به تدريج ماده جديدى در بين كهكشان هاى دور شونده، ظاهر مى شود اين ماده جديد به تدريج اتم هاى هيدروژن را مى سازد و آنها به نوبه خود ستارگان جديدى را شكل مى دهد.

ج. جهان پلاسما

تعداد كمى از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدى مى بينند.

خلاصه اين نظريه آنست كه 99% جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.

پلاسما گاز يونيده اى است كه بارهاى الكتريكى آن از هم جدا شده اند. پلاسما، گاهى حالت چهارم ماده خوانده مى شود. صاحبان اين نظريه معتقد هستند كه انفجار بزرگ هيچگاه رخ نداده و جهان آكنده است از جريانهاى الكتريكى غول آسا و ميدانهاى عظيم مغناطيسى. از اين ديدگاه جهان ازلى است و به وسيله نيروى برقاطيس اداره مى شود. بنابر اين جهان آغازى معين و انجامى قابل پيش بينى ندارد. و كهكشانها حدود 100 بيليون سال پيش شكل گرفته اند.

د: جهان انفجارهاى كوچك (كهبانگ)

گروهى ديگر از اخترشناسان نظريه حالت پايدار ديگرى را كه با رصدهاى اخترشناسى انطباق خوبى دارد پيشنهاد مى كنند. بر طبق اين نظريه جهان بدون آغاز و انجام است. ماده بطور پيوسته در خلال انفجارهاى كوچك (كهبانگ ها) و احتمالًا با همكارى اختروشهاى اسرار آميز خلق مى شود در اين نظريه جديد جهان بتدريج انبساط مى يابد و كهكشانها شكل مى گيرند «2».

نكات تفسيرى و اسرار علمى آيات:

1. در مورد آيه اول (فصلت/ 11) برخى از مفسران مى نويسند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 38

«جمله (هى دخان- آسمانها در آغاز به صورت دود بود.) نشان مى دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند.» «1»

2. در مورد معناى «رتق» و «فتق» (پيوستگى و جدائى) آسمانها و زمين كه در آيه دوم (انبياء/

30) آمده مفسران سه احتمال را مطرح كرده اند:

الف: به هم پيوستگى آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درونى و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسى و كره زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.

برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام اشاره به اين تفسير دارد. «2»

ب: منظور از پيوستگى، يكنواخت بودن مواد جهان است به طورى كه همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمايى مى كرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و تركيبات جديد پيدا كردند و انواع مختلف گياهان و حيوانات و موجودات ديگر در آسمان و زمين ظاهر شدند. «3»

ج: منظور از به هم پيوستگى آسمان اين است كه در آغاز بارانى نمى باريد و مقصود از به هم پيوستگى زمين آن است كه در آن زمان گياهى نمى روئيد امّا خدا اين دو را گشود و از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را روياند.

روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام اشاره به معناى اخير دارد. «4»

البته مانعى ندارد كه آيه فوق داراى هر سه تفسير باشد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 39

3. استاد آية اللّه معرفت بحث مفصلى در مورد آيه 30 سوره أنبياء دارند. و معناى سوم (عدم بارش باران) را مخالف تعبير آيه و تحقيق مى دانند و رواياتى «1» را كه در اين زمينه حكايت شده ضعيف دانسته اند.

و امّا معناى دوم (پيدايش انواع و اقسام

موجودات از يك چيز بهم چسبيده) را از قتاده، سعيد بن جبير، عكرمه از ابن عباس، فخر رازى «2» نقل مى كند و آن را نظرى معروف در عصر قديم و جديد مى داند.

آنگاه معناى ديگرى را از ابو مسلم اصفهانى نقل مى كند كه «فتق» به معناى ايجاد و اظهار باشد.

و اين معنا را موافق كلام على عليه السلام در نهج البلاغه (فتق الاجواء ... ثم فتق بين السموات العُلى «3» مى دانند.

و اين معنا را موافق آيات 11- 12 سوره فصلت «ثم استوى الى السماء و هى دخان» معرفى مى كنند. كه دخان همان ماده اوليه خلقت آسمانها و زمين است و از آن آسمان بوجود آمد.

و واژه «ائتيا» در آيات سوره فصلت را به معناى امر تكوينى و ايجادى مى دانند و از آيه استفاده مى كنند كه ماده آسمانها قبل از وجودشان موجود بوده است و خدا صورت هاى آنها را ايجاد كرد. «4»

و آنگاه از طنطاوى نقل مى كند كه مضمون اين آيات معجزه علمى است «5».

سپس ايشان مطالبى علمى در مورد پيدايش جهان از لاپلاس و ديگران نقل مى كند و نتيجه مى گيرد كه هدف قرآن بيان مطالب علمى نبوده است امّا اشاراتى به فتق آسمانها داشته است ولى حقيقت آن براى ما روشن نيست هر چند كه نظريه هاى علمى هم با آن موافق است. امّا ما به تطبيق اين نظريات با قرآن نمى پردازيم «6».

4. يكى از صاحبنظران تحت عنوان پيدايش نخستين جهان با مطرح كردن آيه 11 سوره فصلت مطالبى را از دانشمندان مختلف در مورد انفجار اوليه نقل مى كند و سپس از قول «ادوارد لوتركپل» مى نويسد:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 40

«علم نه تنها

حدوث عالم را ثابت مى كند بلكه روشن مى سازد كه دنيا از حالت گازى در يك (لحظه معينى) در نتيجه يك انفجار بزرگ بوجود آمده است و اين لحظه تقريباً پنج بيليون سال پيش بوده و هنوز هم در حال توسعه است.» «1»

5. نويسنده معاصر ديگرى نيز آيات (سوره فصلت/ 11 و انبياء/ 30) را مطرح مى كند و با توجه به هماهنگى اين آيات با اكتشافات دانشمندان آنرا دليل معجزه بودن قرآن مى داند.

ايشان مى نويسد:

«علم هيئت ثابت كرده است كه در ابتداى خلقت، كرات آسمانى به صورت گاز به هم چسبيده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگى و تراكم شديد گازها تبديل به جسم شدند. اين واقعيت علمى اولين بار توسط «لاپلاس» رياضى دان و منجم مشهور فرانسوى، در حدود دو قرن پيش اظهار گرديد و امروز نجوم جديد با دستاوردهاى جديد خود صحت فرضيه علمى لاپلاس را ثابت كرده است.» «2»

6. دكتر «موريس بوكاى» با طرح آيات (سوره فصلت/ 11 و انبياء/ 30) بحث «روش اساسى ايجاد جهان در نظر قرآن» را مطرح مى كند و مى گويد: قرآن وجود توده اى گازى با بخشچه هاى ريز را تأييد مى كند و يك روند جدائى (فتق) ماده اى ابتدائى يگانه اى كه عناصر آن نخست به هم ملصق (رتق) بودند را تذكر مى دهد.

سپس به نظريه تكوين عالم در دانش نو مى پردازدكه: «جهان از جرم گازى با دوران كند تشكيل شد.»

آنگاه مى نويسد:

«دانش به ما مى آموزد چنانچه به عنوان مثال (و تنها مثال) تكوين خورشيد و محصول فرعى آن يعنى زمين را در نظر گيريم، جريان امر توسط تراكم سحابى نخستين و تفكيك آن رخ داده است. اين دقيقاً همان است

كه قرآن به طريق كاملًا صريح با ذكر ماجراهائى كه «دود» آسمانى ابتدا يك نوع الصاق سپس يك نوع انفكاك را بوجود آورده بيان نموده است. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 41

پرسش: در سوره فصلت آيات 9- 11 خلقت زمين را در دو دوره (يوم) مطرح مى كند و مى فرمايد:

«بگو: آيااين شماييد كه واقعاً به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرارمى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در زمين از فراز آن [لنگرآسا] كوه ها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد. و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه گيرى كرد [كه براى خواهندگان، درست و متناسب با نيازهايشان است. سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد و آن دودى بود.»

قرآن در آيه مورد بحث آسمانها و مسأله دود را مطرح مى سازد. اگر مقصود قرآن آن است كه تمام جهان از گاز خلق شده است چرا خلقت زمين را قبل از آسمانها مطرح كرده است و حتى با «ثم» (فصلت/ 11) عطف كرده كه ترتيب را مى رساند در حالى كه زمين جزئى از آسمان ها و بصورت طبيعى بايد پس از خلقت آسمانها و در عرض آنها خلق شود.

پاسخ: «دكترموريس بوكاى» با توجه به اين پرسش نكته اى علمى مطرح كرده است كه در قرآن كريم، در سوره نازعات 27- 31 مسأله خلقت آسمانها و زمين به صورتى ديگر مطرح شده است.

«آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را بر پا كرده است؟

سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد

و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد، آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد.»

در اين آيات آفرينش آسمانها قبل از زمين ذكر شده است و با كلمه «بعدذلك» آمده است.

ايشان مى نويسد:

«دانش، تداخل دو رويداد تكوين يك ستاره (مانند خورشيد) و سياره اش يا يكى از سياراتش (مانند زمين) را مبرهن مى سازد. آيا همين اختلاط در نص قرآن (همانطور كه ديده شد) ذكر نشده است؟» «1»

8. عبد الرزاق نوفل نيز با طرح دو آيه 30 سوره انبياء و 11 سوره فصلت مسأله ابتداء خلقت

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 42

را مطرح مى كند، كه آسمانها و زمين ابتداء يك قطعه واحد بود و سپس جدا شد.

و سپس با تطبيق بر نظريه هاى علمى، اين مطلب را از اخبار علمى قرآن مى داند كه قرن ها بعد علوم جديد به آن پى بردند. «1»

9. احمد محمد سليمان نيز با طرح آيه 30 سوره انبياء و نقل نظريه علمى جديد در مورد منظومه شمسى اين آيات را نشانه علم غيب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى داند و از آنها به عنوان اسرار علمى قرآن ياد مى كند «2».

10. سيد هبة الدين شهرستانى معتقد است كه مقصود از كلمه سماء و دخان در آيه «ثم استوى الى السماء و هى دخان» «3». همان جوّ زمين (اتمسفر) است كه آن را با نام «كره بخار» اطراف زمين مى خواند.

ايشان در ابتداء معانى كلمه «سماء» را بر مى شمارد. و آن را در عرف و لغت به معناى (شى ء علوى) «هر چه بالا زمين» است مى داند. كه شارع نيز در استعمال الفاظ و اسامى تابع عرف بوده است و سپس مى گويد

در مقالات دينى لفظ سماء به يكى از سه معنا مى آيد:

اول: عين هواى عالى و فضاى خالى.

دوم: جسم عظيم كروى محيط بر زمين ما (كه اكثر موارد استعمال در شرع ناظر به اين معناست).

سوم: عين كرات علوى و اراضى سياره.

آنگاه مى گويد: «وقتى كه اطلاق لفظ «سماء» بر هر موجود علوى جايز و شايع شد چرا جايز نباشد كه آسمان زمين ما عبارت باشد از كره بخارى كه محيط بر هواى زمين ما است.»

سپس ايشان ده دسته دليل شرعى (آيات و روايات) مى آورد تا ثابت كند كه مقصود از آسمان همين كره بخار است. دسته دوم از دلايل ايشان همين آيه 11 سوره فصلت و رواياتى است كه مى فرمايد آسمانها از دود آفريده شده است. و دود (دخان) را در آيه «ثم استوى الى السماء و هى دخان» «4» به معناى همان بخار مصطلح مى داند و در پايان نتيجه مى گيرد كه:

«آنچه از مجموع اخبار مسطوره استفاده مى كنيم مقصود از دود همان بخار است منتها آنكه چون بخار و دود هر دو از يك منشاء هستند و يا چون در عرف و در بدو نظر شبيه همند اسم دخان بر بخار اطلاق شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 43

[پس نتيجه همانا كليه اخبار مزبوره ناطق است بر اينكه تمامى آسمانهاى هفتگانه كه محيط بر زمين هاى هفت گانه است از بخار آفريده شده است.» «1»

11. برخى صاحبنظران معاصر نيز با طرح آيه 30 سوره انبياء مى نويسند كه اين آيه خبر مى دهد كه آسمانها چيز واحدى بود و سپس جدا شد و اين يكى از معجزات قرآن است كه علم جديد آن را تأييد مى كند

«2».

و نيز با طرح آيات 9- 11 سوره فصلت آن را دليل بر پيدايش خلق از «دخان» مى داند «3».

12. محمد كامل عبد الصمد نيز آيات 11- 12 سوره فصلت را دليل اعجاز علمى قرآن مى داند. كه خبر داده است آسمانها در ابتدا «دخان» بود «4».

13. سليم الجابى نيز با طرح نظريه انفجار بزرگ و پس از بررسى لغوى و تفسيرى آيه 30 سوره انبياء به اين نتيجه مى رسد كه آيه فوق و نظريه انفجار بزرگ با هم منطبق هستند و حتى خطاب آيه «أو لم يرَ الذين كفروا ...» به كفار بصورت عام و اروپائيان بصورت خاص است كه وحى الهى 14 قرن قبل يك نظريه جديد آنها را بيان كرده است «5».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. سخنان مرحوم سيد هبة الدين شهرستانى از چند جهت قابل نقد است. «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 44

2. ظاهر آيات قرآن در مورد آغاز خلقت كه از «دخان» شروع شده است. با نظريه مشهور خلقت جهان يعنى نظريه مهبانگ تا حدود زيادى همخوانى دارد و در نقاطى با هم مشترك است.

يعنى از ظاهر قرآن و علم بر مى آيد كه جهان در ابتداء از گازهاى داغ تشكيل شده است امّا آيات قرآن در مورد عناصر ديگر نظريه مهبانگ (مثل انفجار اوليه) مطلب صريحى ندارد.

3. با توجه به تعدد نظريه ها در مورد آغاز خلقت و عدم اثبات قطعى آنها، در حال حاضر نمى توان هيچكدام را به صورت قطعى به قرآن نسبت داد.

4. اگر روزى نظريه مهبانگ به صورت قطعى اثبات شود اين مطلب اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند. چرا كه نوعى راز گوئى علمى

قرآن كريم است.

امّا اين مطلب به صورت كنونى آن، بيش از يك هماهنگى شگفت انگيز ظاهر قرآن و علم نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 45

2. نظر قرآن درباره مراحل خلقت جهان چيست؟

اشاره

قرآن كريم همچون تورات، مراحل و دوره هاى خلقت جهان را در آياتى چند تذكر داده است. در اينجا مراحل خلقت از نظر قرآن و علم را مورد بررسى قرار مى دهيم و سپس اشاره اى به مراحل خلقت از نظر تورات خواهيم داشت. قرآن كريم در اين مورد چند دسته آيات دارد:

اول:

«انّ ربكم اللّه الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام» «1» «در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد.»

دوم:

«خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را در شش روز آفريد.» «2»

تذكر: به نظر مى رسد كه مقصود از «سموات و ارض» مجموعه جهان هستى باشد يعنى تعبير «آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست» كنايه از مجموعه هستى است.

سوم:

«بگو: آيا شماييد كه واقعاً به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پرورردگار جهانيان. و در [زمين از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه گيرى كرد [كه براى خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان است. سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد، و آن بخارى بود. پس به آن و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه بياييد.» آن دو گفتند: «فرمان پذير آمديم.» پس آنها را [به صورت هفت آسمان، در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمان كار [مربوط به

آن را وحى فرمود، و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 46

آسمان [اين دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك نگاه داشتيم؛ اين است اندازه گيرى آن نيرومند دانا.» «1»

«آيا زنده شدن شما [بعد از مرگ مهمتر است يا آفرينش آسمان؟ خداوند آن را بنا كرد و بر افراشت و منظم ساخت، شب آن را تاريك و روز آن را آشكار ساخت، و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت، تا وسيله زندگى براى شما و چهار پايانتان فراهم گردد.» «2»

تذكر: در آيات دسته اول يك مضمون تكرار شده است. و آن اينكه خداوند «آسمانها و زمين را در شش روز (يوم) خلق كرده است».

در آيات دسته دوم كلمه «بينهما» اضافه شد يعنى خداوند آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را در شش روز (يوم) خلق كرد.

و در آيات دسته سوم (فصلت/ 9- 12) مجموعاً سخن از هشت روز (يوم) گفته شده است.

در اينجا چند پرسش مطرح مى شود.

پرسش: منظور از «يوم» چيست؟ آيا قبل از خلقت خورشيد و زمين و پديد آمدن شب و روز مى توان از آفرينش جهان در شش «روز» (فاصله طلوع تا غروب خورشيد) سخن گفت؟

پاسخ: اصل اين لغت به معناى زمان محدود مطلق است چه كم يا زياد، مادى يا ماوراء مادى، روز يا اعم از روز و شب مى باشد.

و اين واژه «يوم» در قرآن در لغت حد اقل در چند معنا استعمال شده است:

1. از طلوع خورشيد تا غروب آن: «3»

2. مقدارى (دوره اى) از زمان:

«4»

3. زمان خارج از مفهوم مادى مثل: اليوم الاخر، يوم القيامة و ... «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 47

پرسش: اگر مراد از «يوم» روز معمولى است، تعارض اين مطلب با يافته هاى علمى چگونه حل مى شود؟ كه مى گويند: جهان در طى ميلياردها سال بوجود آمده است.

پاسخ: با توجه به سياق آيات خلقت آسمانها و زمين در شش يوم، مقصود از «يوم» همان دوره يا مرحله است. از اين رو تعارض بين يافته هاى علمى در باب خلقت جهان در ميلياردها سال با آيات مربوط به خلقت آنها در شش روز روشن مى شود. چرا كه اگر مقصود آيات شش دوره يا مرحله خلقت باشد و مقصود شش روز معمولى (از طلوع تا غروب) نباشد ديگر تعارضى پيدا نمى شود. و يافته هاى علمى با آيات خلقت جهان در شش دوره قابل جمع است.

پرسش: منظور از «سموات» و «ارض» چيست؟

پاسخ: در لغت به بالاى هر چيز «سماء» گويند، و پايين هر چيزى را «ارض» گويند «1». امّا آسمان و زمين در قرآن به معانى متعددى بكار رفته و يا در مصاديق گوناگون اطلاق شده است «2» كه فقط به چند معنا و مصداق اشاره مى كنيم:

1. آسمان به معناى جهت بالا و زمين بمعنى پايين (ابراهيم/ 4).

2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين (ق/ 9).

3. آسمان به معناى كرات آسمانى و زمين بمعنى كره زمين (فصلت/ 11).

4. آسمان به معناى مقام قرب و حضور الهى و زمين به معنى مراتب نازل وجود. (سجده/ 5) كه شامل آسمان معنوى مى شود.

پس هميشه آسمان و زمين در قرآن به معناى مادى نيست. تا بخواهيم آن را در مورد خلقت جهان مادى و

مراحل تشكيل و تكوّن آن حمل كنيم. هر چند كه ظاهر آيات 9- 12 سوره فصلت همين آسمان و زمين مادى است. امّا برخى مفسران در مورد آيات 4- 5 سوره سجده احتمال آسمان معنوى را تقويت مى كنند «3».

تذكر: بيان تعداد آسمانها (سموات سبع) و رمز عدد هفت يك بحث مستقل مى طلبد و لذا در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 48

اينجا متعرض نمى شويم «1».

تاريخچه

پيدايش جهان هستى و مراحلى كه گذرانده است يكى از پرسش هاى ديرين بشريت بوده و هست.

هر گاه انسان به آسمان پر ستاره، كوهها، درياها و ... خيره مى شود با خود مى انديشد كه چه كسى و چگونه اينها را بوجود آورد و چه دوران ها و مراحلى را گذارنده است.

در اين رابطه اديان الهى، فلاسفه و متخصصان كيهان شناس و زمين شناس اظهار نظرهائى كرده اند كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف: پيدايش جهان در نظر فلاسفه يونان:

1. «تالس» (640 قبل از ميلاد) كه او را نخستين فيلسوف يونانى دانسته اند معتقد بود كه:

جهان هستى از آب بوجود آمده و همه تغييرات جهان در اثر عناصرى است كه در آب تأثير مى گذارد تخته سنگ ها، آبهاى يخ بسته اى است كه سالها از انجماد آنها گذشته است. «2»

2. اناكسيمندر شاگرد تالس مى گفت: اصل هستى، مبهم يا بى انتها است و مقصود او هوا و خلاء نامحدود بود. آن همه چيز ظاهر مى شود و نا پديد مى گردد و اين عمل در أثر حركت دائمى است. او جهان را به صورت سه لوله (ديوار جامد تو خالى) تو در تو تصور مى كرد كه لوله اولى سوراخى دارد كه ما آنرا به صورت آفتاب مشاهده

مى كنيم.

3. «لوسيت» و «دموكريت» مكتب اتمى را پايه گذارى كردند و گفتند: خلاء جهان، آكنده از ذرات مخفى است كه به چشم در نمى آيد و اين ذرات ازلى است و جوهر آن تغيير ناپذير است.

آسمان و زمين از آنها پديد آمده است.

4. «اناگزاگور» معتقد بود كه عناصر جهان چهار چيز است: آتش، آب، هوا، خاك. كه همگى ازلى هستند.

5. «هراكليت» مى گفت: اصل ستارگانى كه ما مى بينيم بخارهايى است كه متراكم و سنگ شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 49

ب: پيدايش جهان از نظر كتاب مقدس (تورات):

در سفر پيدايش مراحل خلقت را اينگونه مى بينيم:

روز اول: خدا آسمانها و زمين را آفريد. و شب و روز را آفريد. (نور را ايجاد كرد).

روز دوم: خدا گفت فلكى باشد در ميان آبها و آبها را از هم جدا كند. و خدا فلك را آسمان ناميد.

روز سوم: خدا گفت آبهاى زير آسمان در يك جا جمع شود و خشكى ظاهر گردد و خشكى را زمين ناميد. و خدا گفت زمين نباتات بروياند. (علف و درخت و ميوه و ...)

روز چهارم: خدا دو نيّر (شيئى نورانى) بزرگ ساخت نيّر اعظم را براى سلطنت روز و نيّر اصغر را براى سلطنت شب و ستارگان را. و خدا آنها را در فلك آسمان گذاشت.

روز پنجم: خدا گفت آبها به انبوه جانوران پر شود (نهنگ ها و خزندگان و ...) و پرندگان بالاى زمين بر روى فلك آسمان پرواز كنند.

روز ششم: پس خدا حيوانات زمين بهايم و حشرات زمين را به اجناس آنها بساخت. پس خدا آدم را به صورت خود آفريد «1».

روز هفتم: خدا از همه كار خود كه ساخته بود

فارغ شد و آرامى گرفت. پس خدا روز هفتم را مبارك خواند «2».

«مستر هاكس» در قاموس كتاب مقدس درمورد مقصود از واژه «روز» در مراحل خلقت مى نويسد:

«امّا بايد دانست كه قصد از لفظ روز نه همين بيست و چهار ساعت معتاد مى باشد. بلكه قصد از مدت مديد و طويلى است.»

و سپس در مورد تعارض مطالب سفر پيدايش با يافته هاى علوم تجربى مى نويسد:

«اگر كسى به ديده اعتراض بنگرد و در باب اول سفر پيدايش نظر كرده بگويد اينها به هيچ وجه با قواعد علم هيئت و معرفة الارض و علم نبات و حيوان مطابقت نمى نمايد.

جواب گوئيم اولًا مطلب و قصد از اين مطالب علمى نيست.

ثانياً نيك واضح است كه با علوم رئيسه بخوبى مطابقت مى نمايد و ما را فرصت گنجايش آن مطالب در اينجا نمى باشد.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 50

مراحل خلقت از منظر قرآن كريم و علم
اشاره

با توجه به يافته هاى علمى و برداشت هايى كه از قرآن مى شود در مورد مراحل شش گانه احتمالات متعددى مى تواند مطرح شود:

1. علامه طباطبائى رحمه الله در الميزان زير آيه 9 سوره فصلت مى نويسند:

«مقصود از «يوم» در (خلق الارض فى يومين) برهه اى از زمان است نه روز خاص معهود يعنى مقدار حركت كره زمين به دور خودش كه اين (احتمال دوم) ظاهر الفساد است و اطلاق كلمه «يوم» بر قطعه اى از زمان كه حوادث زيادى را در بردارد، زياد است و استعمال شايعى است».

و سپس به آيه 140 سوره آل عمران و 102 سوره يونس استشهاد مى جويند و مى نويسند:

«پس دو روزى كه خداوند زمين را در آن دو خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمين در آن

دو مرحله كامل شد. و اينكه يك روز نفرمود دليل اين است كه دو مرحله متغاير بوده مثل مرحله مذاب بودن و جامد يا مثل آن.»

و آنگاه شش روز بودن خلقت آسمانها و زمين را متذكر مى شوند و بيان مى كنند كه چهار مرحله آن در سوره فصلت بيان شده است دو مرحله در مورد خلقت زمين و دو مرحله در مورد خلقت آسمان (از مرحله دخان بودن تا تسويه آسمانهاى هفتگانه) و سپس توجيه خاصى براى «اربعة ايام» (فصلت/ 10) مى كنند كه در مبحث بعدى ذكر مى كنيم «1».

2. استاد مصباح يزدى در مورد شش روز (ستة ايام- اعراف/ 54) دو احتمال را مطرح مى كنند:

الف: شش روز هفته (روزهاى معمولى):

ايشان متذكر مى شوند كه در ميان بنى اسرائيل و اهل كتاب بويژه يهود اين مطلب شهرت داشت كه خداوند آفرينش را از يكشنبه آغازيد و در جمعه به پايان برد و شنبه را به استراحت پرداخت. و سپس متذكر مى شوند: ظاهراً اين احتمال خيلى بعيد است. «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 51

ب: شش دوره خلقت:

ايشان، با بررسى واژه «يوم» در قرآن مى گويد كه «يوم» در معنائى غير از «روز» هم به كار رفته است. و آيات يوسف/ 54، نحل/ 8 و حج/ 47 و معارج/ 4 و حديثى از نهج البلاغه را شاهد مى آورد. و سپس نتيجه مى گيرد كه: از بررسى اين همه مى توان گفت كه احتمال اينكه منظور از شش روز، شش دوره خلقت باشد بعيد نيست.

و سپس با ذكر آيات 9- 12 فصلت مى نويسند: مى توان احتمال داد كه منظور از دو روز، در آفرينش آسمان دو مرحله خلقت باشد: در يك مرحله

به صورت گاز يا دود (دخان). و مرحله بعدى به صورت آسمان هفتگانه.

در زمين نيز به همين قرار: يك روز به گونه گاز يا مايع و روز ديگر مرحله اى كه به صورت جامد در آمده است (كه هنوز مركز زمين مايع است). «1»

3. استاد مكارم شيرازى «2» با توجه به آيات 54 سوره اعراف و 9- 12 سوره فصلت و يافته هاى علمى، دوران هاى احتمالى شش گانه خلقت را اينگونه مطرح كرده اند:

اول: مرحله اى كه جهان به صورت توده گازى شكلى بود.

دوم: دورانى كه تودهاى عظيمى از آن جدا شد و بر محور توده مركزى به گردش در آمد.

سوم: مرحله اى كه منظومه شمسى تشكيل يافت (از جمله خورشيد و زمين).

چهارم: روزى كه زمين سرد و آماده حيات گرديد.

پنجم: مرحله بوجود آمدن گياهان و درختان در زمين.

ششم: مرحله پيدايش حيوانات و انسان در روى زمين.

ايشان در تفسير آيات 9- 12 سوره فصلت چند نكته ياد آورى مى كنند كه:

الف: استعمال «يوم» و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات ديگر به معناى «دوران» بسيار رايج و متداول است.

ب: در مورد كلمه «ثم» «ثم استوى االى السماء» «3»

كه ظاهراً خلقت آسمان ها را پس از خلقت زمين و متعلقات آن قرار داده است مى نويسند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 52

تعبير «ثم» (سپس) معمولًا براى تأخير در زمان مى آيد ولى گاه به معناى تأخير در بيان مى باشد.

اگر به معناى اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است ولى اگربه معناى دوم باشد هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبلًا صورت گرفته و زمين بعد از آن، ولى به هنگام بيان كردن،

نخست از زمين و ارزاق، كه مورد توجه انسانهاست شروع كرده و سپس به شرح آفرينش آسمانها پرداخته است.

معناى دوم، گذشته از اين كه با اكتشافات علمى هماهنگ تر است با آيات ديگر قرآن نيز موافقت دارد. و سپس به عنوان شاهد آيات 27- 33 سوره نازعات «أأنتم اشد خلقاً ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها» را ذكر مى كنند. كه روشن مى سازد مسايل مربوط به زمين بعد از آفرينش آسمان ها بوده است.

سپس مطالبى راجع به آسمان هاى هفتگانه و آسمان دنيا و «اربعة ايام» در آيه 10 سوره فصلت بيان مى كند كه در جاى مناسب مطالب ايشان را ذكر خواهيم كرد «1».

4. دكتر موريس بوكاى در مورد مراحل شش گانه خلقت پس از توجه به اين نكته كه: در تورات سخن از شش روز متعارف است كه خدا در روز هفتم (روز شنبه كه آن را «سبت» مى خوانند) به استراحت مى پردازد. و اين روز همين فاصله زمانى واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالى خورشيد براى ساكن زمينى است. متذكر مى شود كه: در قرآن كريم كلمه يوم بكار رفته كه بمعناى دوره مى آيد و سخن از روز هفتم استراحت نيست و اين نكته از عجايب علمى قرآن است ايشان سپس آيات 54 سوره اعراف و 9- 12 سوره فصلت را مطرح مى كند و به بحث مى پردازد «2».

سپس در مورد مراحل خلقت از نظر علوم جديد مى نويسد:

«دانش نو مى گويد كه جهان از جرم گازى با دوران كند تشكيل شده و جزء اصلى آن ئيدروژن و بقيه هليوم بود سپس اين سحابى به پاره هاى متعدد با ابعاد

و اجرام قابل ملاحظه اى تقسيم شد ... و همين جرم گازى بعدها كهكشانها را تشكيل داد ... و در اثر فشارها و نيروى جاذبه و پرتوهاى وارده باعث شروع واكنشهاى (گرما- هسته اى) شد و از اتمهاى ساده اتمهاى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 53

سنگين بوجود آمد و ئيدروژن به هليوم و سپس كربن و اكسيژن تبديل مى گردد تا به فلزات و شبه فلزات منتهى مى شود.» «1»

آنگاه نتيجه گيرى مى كند كه: جريان كلى خلقت دو مرحله داشته است:

الف: تكاثف و تراكم توده اى گازى در حال چرخش.

ب: انفكاك آن به صورت پاره هائى با استقرار خورشيد و سيارات از جمله زمين «2».

سپس يادآور مى شود كه طبق آيات 9- 12 سوره فصلت نيز همين دو مرحله لازم بود. تا اجسام آسمانى و زمين تكوين يابد. امّا در مورد چهار دوره بعد كه مربوط به زمين و گياهان و حيوانات است يادآور مى شود كه زمين چند عصر و دوره زمين شناسى دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد «3».

5. يكى از صاحب نظران «4» معاصر خلقت جهان را در چند عنوان بررسى كرده و با آيات قرآن تطبيق مى كند كه ما به صورت خلاصه ذكر مى كنيم:

الف: آفرينش كيهان

ايشان با ذكر آيه 7 سوره هود «و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام» مى نويسند:

«در آغاز ظلمت و تاريكى سراسر جهان را فراگرفته بود و بجز خداوند يكتا هيچ كس و هيچ چيز نبود. «فقضاهن سبع سموات فى يومين» «5»

آنگاه خداوند متعال طى دو نوبت فرمان بناى آسمان هاى هفت گانه را صادر فرمود.»

سپس با اظهار بى اطلاعى از ماده اوليه جهان (و تأييد آن به وسيله آيه

51 سوره كهف و سخنى از برخى دانشمندان) مى نويسند: آنچه از نظر قرآن و دانشمندان محقق است اين مصالح عبارت بودند از ذرات دود و گاز كه در فضا سر گردان امّا چنان پراكنده بودند كه بندرت به يكديگر بر مى خوردند. «ثم استوى الى السماء و هى دخان». «6»

- «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 54

سپس نتيجه مى گيرند كه: خداوند طى دو دوره از اين گازها آسمانهاى هفتگانه را بنا نهاد (فصلت/ 12) و بوسيله ستونهاى نامرئى كه امروز از آنها به نيروى جاذبه عمومى تعبير مى شود كرات آسمانى را استوار گرداند (لقمان/ 10).

ب: آفرينش ستارگان

ايشان با ذكر آيه 7 صافات:

«ما آسمان پايين را با ستارگان درخشان زينت بخشيديم.»

مى نويسند:

بدين ترتيب ميليون ها ذره گاز و دود به شكل ابرهاى عظيم به دور هم گرد آمدند ... توده هاى ابر ذرات را به سوى مركز جذب مى كرد و بالاخره توده انبوه ابر جمع مى گشت و ذرات آن به يكديگر نزديك مى شد. اين ذرات كه به يكديگر اصطكاك پيدا مى نمود، توليد گرما مى كرد و گاهى در مركز ابر گرما چنان شدت مى يافت كه توده را به تابش مى افكند و فضاى تاريك را روشن مى ساخت سرانجام ميليون ها توده ابر به صورت ستاره در آمدند. و آسمان پايين چراغانى گرديد. (البته همه ستارگان هم در يك زمان پيدا نشدند.)

ج: پيدايش خورشيد

در ميان اين درياى جوشان (دود و گاز) طرحى مارپيچى، از اثر چرخش ماده دوارى پيدا گرديد.

اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان راه شيرى مى نامند. ماده خورشيد و منظومه شمسى و زمين ما در يكى از بازوان آن قرار داشت. «و جعل الشمس سراجاً» «1»

«و خداوند خورشيد را چراغ جهان افروز قرار داد.» در اين بازوى كهكشان راه شيرى طوفانى پر آشوب پديد آمد و جريان تند گازها آنها را به چرخش در آورد و همچنانكه مى چرخيد به شكل فرفره اى پهن و عظيم درآمد و پاره هاى نورانى، بر گرد آن روان گشت.

اين فرفره بزرگ چرخيد تا اينكه كم كم گازها به مركز آن كشيده شد و در آنجا به صورت گوى عظيم و فروزانى تراكم يافت و سرانجام اين گوى فروزان «خورشيد» گرديد.

د: پيدايش زمين و منظومه شمسى

پاره هاى گاز و غبارى كه گرداگرد خورشيد را هاله وار، فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پاره از آن به صورت گردابى در آمد. هر گرداب مسيرى جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 55

مى گرديد. در گردابهاى نزديك به خورشيد گرما و در گردابهاى دور دست سرما حكومت مى كرد. از برخى ذرات گاز، بخار آب پديد آمد و مانند شبنم روى ذرات غبار مى نشست و چون ذرات غبار به هم مى رسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مى چسبانيد. و گاهى نيز به شكل پاره هاى يخ زده آب و گل در مى آمدند. نيروى جاذبه اين پاره ها را به سوى يكديگر جذب مى كرد و بزرگ مى شدند و گوى عظيم و چرخانى پديد مى آورند. و سرانجام اين گوى «زمين» گرديد.

بعد ساير سيارات (عطارد- زهره-

مريخ- مشترى- زحل- اورانوس و نپتون و ...) نيز از گردابها پديد آمدند. و هر سياره در مسير خود، بر گرد خورشيد مى گرديد.

ه: سرنوشت زمين

زمين شكل مى بندد و به صورت گوى بزرگى از صخره هاى خشك و عريان جلوه گر است.

(نه حيات- نه هوا- نه ابر) توده هاى بخار آب و ديگر گازها همراه با تودهاى گل، قرنها پيش در آن مدفون شده و اينك آن گازها، در ميان صخره هاى زمين محبوسند. از شكسته شدن اتم هاى مخصوص صخره هاى زمين گرما پديد مى آيد و در ژرفاى زمين صخره ها چنان گرم مى شوند كه گداخته مى گردند و همراه با حباب هاى گاز به جوش در مى آيند و از آتشفشانها فوران كرده به روى زمين روان مى شوند.

گازها نيز از آتشفشانها بيرون مى زنند و در پيرامون زمين گسترده مى شوند و پوششى از هوا بر روى آن مى كشند. بخار آب سرد مى شود و ابرهاى كلان پديد مى آيد و بارانهاى نخستين فرو مى بارد. ميليونها سال همچنان باران مى بارد و در گودال هاى زمين فرو مى رود ... قرآن در اين باره مى فرمايد:

«و بقدرى آب از آسمان فرو فرستاديم كه آن را در زمين مسكن داديم». «1»

و: پيدايش حيات در روى زمين

(اين مطلب را در يك بحث مستقل بررسى مى كنيم.)

6. دكتر پاك نژاد مبحث مفصلى تحت عنوان «اسلام و بيولوژى» دارد كه چگونگى شروع خلقت و آغاز حيات را مورد بررسى علمى- قرآنى- روائى قرار مى دهد و آن را به صورت يك فيلم خيالى جالب بيان مى كند «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 56

ايشان در ابتداء با ذكر آيه «و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء» «1» به توضيح سه واژه ايام، عرش و ماء مى پردازد. و «ايام» را به «دوران» معنا مى كند. «2»- «3»

ايشان در جاى ديگر مى نويسد: دانشمندان زيست شناس در

بسيارى از مطالب نظريه هاى مخالف و مغاير هم داشتند در بسيارى موارد و از جمله در باره نشان دادن مراحل تكاملى آفرينش اتفاق رأى داشتند: به ترتيب زير:

توده اى از گاز كهكشان ها- منظومه شمسى- زمين، به ترتيب بوجود آمدند.

ابتدا زمين گداخته بود- سرد شد- جز جماد چيزى يافت نمى شد- آبى پيدا شد- ملكولهاى اوليه- گياه- جنبندگان- خزندگان و پستانداران به ترتيب در گردونه تكامل آفرينش قدم به عرصه وجود گذاشتند.

و سپس مى نويسد: اكثر دانشمندان زيست شناس براى تعيين قدمت و زمان حيات هر كدام از اين دسته طرحى داشته اند. بدين طريق كه از ابتداى خلقت تا پيدايش انسان را يك سال يا يك هفته يا يك شبانه روز فرض كرده و براى هر كدام آن مدت مفروض را تقسيم زمانى كرده اند.

مثلًا دانشمندى تمام مدت خلقت را يك شبانه روز فرض كرده: پيدايش كهكشان ها را حدود ساعت هفت و خورشيد را هنگام ظهر و زمين را يك و دوازده ثانيه و پيدايش حيات را شش بعد از ظهر، و چهار دقيقه و دوازده ثانيه به ساعت 12 مانده را براى پيدايش پيش آهنگان انسانى اختصاص داده است «4».

7. دكتر حميد النجدى در مورد آيات سوره فصلت/ 9- 11 مى نويسد:

«قبلًا دانشمندان فكر مى كردند كه زمين و آسمانها از يك جنس تشكيل شده

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 57

است امّا مباحث جديد علمى روشن كرد كه عناصر تشكيل دهنده زمين و كرات آسمانى متفاوت است. يعنى ستارگان از 99% هيدروژن تشكيل شده است امّا زمين از عناصر و فلزات (حدود صد عنصر) تشكيل شده است. و نتيجه گرفتند كه هر چند كه منشأ زمين و آسمانها

يكى است امّا اول زمين تشكيل شده و سپس ستارگان بوجود آمده اند يعنى ظرف تشكيل زمين با ظرف تشكيل ستارگان و سيارات متفاوت است و سپس متذكر مى شود كه اگر قرآن كريم در آيات فوق اول خلقت زمين و سپس خلقت آسمان را مطرح كرده است به همين لحاظ است.» «1»

8. صاحبنظران ديگرى كه به اين بحث پرداخته اند عبارتند از:

حنفى احمد «ستة ايام» را به معناى شش نوبت از وقايع و حوادث مى داند و توضيحات مفصلى در مورد ادوار خلقت جهان و تطبيق آن با آيات بيان مى كند «2».

عبد المنعم السيد عشرى نيز «ستة ايام» را به معناى شش دوره مى داند و مى گويد جنس أيام در اينجا غير از روزهاى معمولى ماست «3».

بررسى و جمع بندى:

در مورد آنچه كه مفسران و صاحبنظران محترم در مورد مراحل خلقت آسمانها و زمين بيان داشتند تذكر چند مطلب لازم است:

1. آنچه كه از آيات قرآن بر مى آيد خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست در شش مرحله (يوم) صورت گرفته است.

در دو مرحله آفرينش آسمانها (از دخان تا سبع سموات) انجام پذيرفته است.

در دو مرحله خلقت زمين صورت گرفته است.

در دو مرحله بعدى آنچه ما بين زمين و آسمان است (كوهها، ارزاق، معادن ...)

قرآن در اين مورد اشاراتى كلى كرده و وارد جزئيات و تعيين زمان دوره ها و نوع خاص تحوّلات آن نشده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 58

2. تعيين دوره ها و مراحل، نسبت به چيزهاى تدريجى امكان پذير است. و تعيين مراحل و دوره ها امرى اعتبارى و نسبى است. و لذا گاهى در يك موضوع ثابت (مثل رشد علم بشر يا پيدايش و تطور

هنر ...) تقسيم بندى ها و مراحل متفاوتى ذكر مى شود كه هر كدام از زاويه خاصى به موضوع مى نگرد.

گاهى همه اين مراحل وتقسيم بندى ها صحيح ولازم است. و زواياى پنهان موضوع را روشن مى كند.

در مورد مراحل خلقت نيز اين مطلب صادق است. يعنى ممكن است دوران هاى خلقت آسمانها و زمين را از منظرها و حيثيت هاى مختلف، تقسيم بندى هاى متفاوتى كرد. و ريشه همه اختلافات در نظريه هاى علمى مراحل آفرينش جهان همين مطلب است. «1»

پس اشكالى ندارد كه علوم كيهان شناسى و زمين شناسى و زيست شناسى مراحل خلقت را به گونه اى متفاوت با قرآن يا كتاب مقدس تقسيم كرده باشد. و لازم نيست كه اين مراحل هميشه با هم انطباق داشته باشد. و تفاوت تقسيم بندى ها از لحاظ طول دوره ها يا نوع دوره ها مستلزم تعارض علم و دين نيست. چون هر كدام از اين تقسيم بندى ها از ديدگاه خاصى صورت گرفته و ممكن است در جاى خود صحيح و لازم باشد به عبارت ديگر زبان علم و دين در اين موارد متفاوت است.

تذكر: اين نكته روشن است كه مبناى تقسيم بندى مراحل خلقت در قرآن (آسمان- زمين- مابين آنها) است.

3. همانطور كه گذشت واژه «سموات و ارض» در قرآن در معانى مختلفى استعمال مى شود.

و لذا ممكن است كه گفته شود همه آيات مربوط به مراحل خلقت آسمان و زمين ناظر به خلقت آسمان و زمين معهود و مادى كه ما مى بينيم نيست بلكه در برخى از آيات (مثل سجده/ 4- 5) احتمال دارد كه مقصود خلقت موجودات ماوراء طبيعى و معنوى از درجات بالا تا پايين باشد همانطور كه برخى از مفسران اشاره كرده بودند «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 59

4. از مقايسه برخورد قرآن با مراحل خلقت با مطالب تورات فعلى و فلاسفه يونان و يافته هاى جديد علوم تجربى معلوم مى گردد كه مطالب قرآن سازگار با يافته هاى علوم است در حالى كه برخى مطالب تورات و فلاسفه، اين سازگارى را ندارد. (همان طور كه بيان شد)

و اين مطلب عظمت و حقانيت قرآن كريم را نشان مى دهد. بلكه اعجاب هر خواننده اى را بر مى انگيزد.

امّا اين مطالب اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند. چرا كه مراحل كلى خلقت در شش روز قبل از اسلام (در تورات) نيز مطرح بوده است و به صورت طبيعى مردم جزيرة العرب كه با يهوديان زندگى مى كردند فى الجمله از آن اطلاع داشتند. (هر چند كه در قرآن روز هفتم يعنى روز استراحت مطرح نشده است.)

و قرآن كريم نيز وارد جزئيات نشده است. پس تذكر اين مطالب در قرآن (به صورت كلى و مجمل) نمى تواند اعجاز علمى آن را اثبات كند.

5. از آنجا كه مطالب قرآن در مورد خلقت آسمانها و زمين به صورت كلى و مجمل است تطبيق قطعى آن با نظريه علمى خاص در باب مراحل پيدايش جهان صحيح به نظر نمى رسد.

بلى اگر مثلًا بگوئيم محتمل است كه مقصود از دخان همان مراحل گاز بودن جهان باشد و ...

اشكالى ندارد.

6. مراحلى كه استاد مكارم شيرازى فرمودند با آياتى كه مراحل خلقت را بر مى شمارد منطبق نيست چرا كه طبق نظر خود ايشان مرحله اول و دوم مربوط به خلقت آسمانها و مرحله سوم و چهارم مربوط به خلقت زمين است و مرحله پنجم و ششم كه در آيه 10 سوره فصلت بيان شده است «و جعل فيها

رواسى من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها فى اربعة ايام» مربوط به خلقت كوهها، معادن و ارزاق است و در اين مراحل سخنى از خلقت انسان و حيوان زده نشده است. در حالى كه ايشان مرحله ششم خلقت را مربوط به پيدايش حيوانات و انسان مى دانند «1».

و اين مطلب با مرحله ششم تورات تناسب بيشترى دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 60

تذكر: ممكن است كسى بگويد خلقت آسمان و زمين در شش مرحله بوده و خلقت انسان پس از آن بوده است. و لذا در قرآن نامى از خلقت انسان در دوران هاى شش گانه برده نشده است.

پس بعد از اتمام خلق زمين از خاك انسان را آفريد (سجده/ 8- 9) و به ملائكه نيز اعلام كرد (بقره/ 30).

7. در مورد مراحلى كه آقاى دكتر بى آزار شيرازى بر شمردند بايد متذكر شويم اولًا ظاهر كلام ايشان اين است كه آفرينش خورشيد را يك مرحله مستقل قرار داده است در حالى كه در قرآن كريم خلقت آسمانها (دخان- سبع سموات) دو مرحله قرار داده شده است و آفرينش خورشيد نيز در دل اين دو مرحله جاى مى گيرد.

و ثانياً لازم بود كه ايشان ذكر مى كردند كه اين تطبيق ها بين مطالب علمى و قرآن به صورت احتمالى است. چرا كه ممكن است مبناى تقسيم بندى مراحل در قرآن و علم يكسان نباشد و يا در آينده تقسيم بندى هاى علمى تغيير كند.

8. در مورد سخنان آقاى دكتر پاك نژاد بايد متذكر شويم كه خلقت مرحله متافيزيك (روح، عقل، قدرت، نور، ملائكه) كه ايشان از روايات استفاده كرده بود از موضوع بحث ما كه مراحل خلقت

آسمانها و زمين مادى است خارج است. و تحت آيات (ستة ايام) مورد بررسى قرار نمى گيرد. مگر آنكه آسمان را در اين آيات اعم از آسمان معنوى و مادى فرض كنيم.

پرسش: چرا خداى قادر مطلق، جهان را در يك لحظه نيافريد؟

پاسخ: اين پرسش را از جهات مختلف مى توان پاسخ داد:

الف. اگر خدا جهان را در يك لحظه مى آفريد انسان كمتر مى توانست علم و قدرت و نظم و برنامه ريزى حساب شده خلقت را احساس كند.

همين طى مراحل مختلف و طولانى مى تواند نظم فوق العاده و قدرت ناظم را به بشر بشناساند.

مثل كودكى كه در طى 9 ماه و با طى مراحل مختلف بوجود مى آيد «1».

ب: در آفرينش و ساخت اشياء بايد به غير از «فاعليت فاعل»، «قابليت قابل» نيز در نظر گرفته شود.

به عنوان مثال: ممكن نيست شخص پهلوان چوب خشكى را خم كند. در اينجا گفته مى شود:

فاعل (پهلوان) قدرت داشت ولى قابل (چوب) قابليت خم شدن نداشت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 61

مثال ديگر: براى ساختن يك ساختمان چند طبقه، اول بايد اسكلت بندى شود و مصالح اوليه بكار رود كه «نياز به صبر دارد» تا اين مصالح به كار رفته استحكام لازم را پيدا كند و بعد كار را ادامه دهند.

در حقيقت مهندسين و كارپردازان، توانايى ساختن سريع را دارند، ولى مصالح ساختمانى پذيرش لازم را ندارند. و اگر در كار عجله شود از كيفيت لازم برخوردار نيست.

اينچنين است آفرينش هستى.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 62

3. نظر قرآن در مورد گسترش جهان چيست؟

اشاره

برخى از صاحب نظران و مفسران بر آنند كه جهان دائماً در حال گسترش است و كهكشان ها از همديگر دور مى شوند. و در

اين رابطه به برخى از آيات قرآن استناد شده است كه عبارتند از:

«و السماء بنيناها بأيدٍ وانّا لموسعون» «1» «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را گسترش مى بخشيم.»

«و ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم.» «2»

«هشدار كه [همه كارها به خدا باز مى گردد.» «3»

نكات تفسيرى:

آيه اول در مقام بيان آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش است و «أيد» (بر وزن صيد) به معناى قدرت و قوت است و اين واژه در آيات قرآن مجيد مكرر به اين معنا آمده است و در اينجا به «قدرت كامله» خداوند بزرگ در آفرينش آسمان ها اشاره دارد «4».

آيه دوم در مقام بيان صفات صابرين است كه آنان در هنگام مصيبت مى گويند (ما از خدا هستيم) اشاره به اينكه همه نعمتها از خداست پس براى از دست دادن آنها ناراحت نشويم (و به سوى او باز مى گرديم) اشاره به اينكه، اينجا سراى جاويدان نيست و اين نعمت ها زودگذر و وسيله كمال است «5».

آيه سوم در مورد راه مستقيم الهى است «صراط اللّه الذى له ما فى السموات و ما فى الارض» و در حقيقت دليل اين مطلب است كه راه مستقيم تنها راهى است كه به سوى خدا مى رود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 63

و در حقيقت اين جمله بشارتى براى پرهيزكاران و تهديدى براى ظالمان و گنهكاران است كه بازگشت همه آنها به سوى خدا است «1».

تاريخچه نظريه گسترش جهان
اشاره

بسيارى از صاحب نظران و متخصصان و اخترشناسان در مورد گسترش جهان و انطباق آن با آيات قرآن اظهار نظر كرده اند كه در اينجا به پاره اى از آنها

اشاره مى كنيم؛ امّا قبل از نقل سخنان آنها بايد گفت: در بين دانشمندان در مورد گسترش جهان دو ديدگاه عمده وجود دارد:

الف: انقباض و ايستا بودن جهان

پروفسور «هاوكينگ» كيهان شناس بزرگ مى نويسد:

«برخى از دانشمندان مثل نيوتن (1643- 1727 م) و ديگران مى خواستند نتيجه گيرى كنند كه تحت تأثير و نفوذ نيروى گرانش اين مجموعه كيهانى ايستا بزودى شروع به انقباض خواهد كرد.» «2»

ب: انبساط و گسترش جهان

مجموعه كيهانى شامل چند صد هزار ميليون كهكشان است كه هر كدام محتوى چند صد هزار ميليون ستاره هستند «3» و تقريباً همه آنها در حال دور شدن از ما هستند. اين مطلب بوسيله تجزيه نور ستارگان كه به ما مى رسد بر دانشمندان معلوم شد. «4»

نخستين كسى كه به اين واقعيت پى برد. دانشمندى به نام «سليفر» «5» (متولد 1875 م) مدير رصدخانه «لاول» بود او در سال 1912 كشف كرد كه ستارگان از ما مى گريزند «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 64

بعد از او «هابل» در سال 1929 اعلام كرد كه اين دور شدن ستارگان به صورت منظم است «1» يعنى كهكشانى كه در فاصله يك ميليون سال نورى ماست با سرعت 186 كيلومتر در ثانيه و آنكه در فاصله دو ميليون سال نورى است دو برابر اين سرعت (372 كيلومتر) ... از ما دور مى شوند «2».

براى مثال ستاره عيوق در هر طپش قلب 30 كيلومتر از ما دور مى شود. و كهكشان شجاع در هر ثانيه حدود 60 هزار كيلومتر از ما فاصله مى گيرد «3».

نظريه گسترش جهان امروزه مورد قبول دانشمندان بوده است اعم از كسانى كه نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ اوليه) را مى پذيرند و يا دانشمندانى كه نظريه كهبانگ (جهان پلاسما و جهان انفجارهاى كوچك) را قبول دارند و يا دانشمندانى كه نظريه حالت پايدار جهان را ترجيح مى دهند «4».

اسرار علمى

در مورد انطباق

آيات قرآن و نظريه علمى گسترش جهان، سخنان برخى از صاحبنظران را به صورت مختصر نقل مى كنيم:

1. آية اللَّه مكارم شيرازى در تفسير آيه 47 سوره ذاريات در مورد «انا لموسعون» چهار تفسير ذكر مى كند:

الف: به معناى توسعه در رزق از سوى خدا بر بندگان از طريق نزول باران.

ب: به معناى توسعه در رزق از سوى خدا بر بندگان از هر نظر.

ج: به معناى بى نيازى خداوند چون خزائن او آنقدر گسترده است كه با اعطاءر زق به خلايق پايان نمى پذيرد.

د: خداوند آسمان ها را آفريده و دائماً گسترش مى دهد.

ايشان معناى چهارم را تقويت مى كند و مى نويسد:

«با توجه به مسأله آفرينش آسمان ها در جمله قبل و با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» كه از طريق مشاهدات حسى نيز تأييد شده است معنى لطيف ترى براى آيه مى توان يافت و آن اينكه خداوند

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 65

آسمانها را آفريده و دائماً گسترش مى دهد ... يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند. «1»»

سپس شواهد زيادى از سخنان دانشمندان كيهان شناس در مورد گسترش جهان مى آورد. «2»- «3»

2. يكى از نويسندگان معاصر در اين مورد مى نويسد:

«تمامى كهكشانهاى هستى و اجرام كوچك و بزرگ آسمانى به سرعت زيادى از يكديگر دور مى شوند و با سرعت محيّر العقولى يعنى 000/ 60 تا 000/ 150 كيلومتر در ثانيه رو به سوى نقطه اى نامعلوم در حركت اند. و شايد اين مطلب مصداق آيه «انّا للّه و انّا اليه راجعون» (باز گشت همه چيز به سوى اوست) باشد و يا آيه اى ديگر كه مى فرمايد «الا الى الله تصير

الامور» (بازگشت همه امور به سوى اوست)».

آنگاه آيه 47 سوره ذاريات را مى آورد. و اين مطلب را از نويسندگان متعددى نقل مى كند «4» و مى نويسد:

«آرى قرآن كريم در عصرى كه نه از دوربين هاى معمولى خبرى بود و نه از تلسكوپ هاى غول پيكر امروزى، به گسترش و انبساط عالم اشاره نموده است.» «5»

3. دكتر «موريس بوكاى» با ذكر آيه 47 سوره ذاريات و نظريه انبساط جهان در پايان نتيجه مى گيرد كه: «و (اين آيه) انبساط جهان را بدون كمترين ابهام ذكر مى كند.» «6»

او بر ترجمه هاى ديگر قرآن بويژه ترجمه مستشرق معروف «بلاشر» اشكال مى كند و مى گويد:

«موسعون از فعل «اوسع» است كه در مورد اشياء: عريض كردن، گستردن، وسيع تر كردن، جادارتر كردن معنا مى دهد.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 66

بلاشر ترجمه مى كند: «ما سرشار از سخاوت هستيم.» «1»

4. استاد آية اللّه معرفت نيز در مورد آيه 47 سوره ذاريات همان ديدگاه توسعه جهان را مطرح مى كند و مى پذيرند. و در اين مورد شواهد متعدد علمى بيان مى كند. و توسعه رزق را در آيه فوق يك معناى مجازى مى دانند كه از توسعه مكانى گرفته شده است «2».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. در مورد آيه دوم «انّا للّه و انّا اليه راجعون» «3»

و آيه سوم «الا الى اللّه تصير الامور» «4»

بايد گفت كه ظاهر اين آيات تناسبى با مسأله گسترش جهان ندارد و احتمالى كه آن نويسنده معاصر (صاحب كتاب مطالب شگفت انگيز قرآن) داده بود هيچ دليل و قرينه اى به همراه ندارد.

2. در مورد آيه اول «و السماء بنيناها بأيد و انا لموسعون» «5»

بايد گفت كه ظاهر آيه همان معناى چهارم تفسيرى

است كه درتفسير نمونه تقويت كرده بودند يعنى گسترش آسمانها بصورت مداوم.

با توجه به اينكه اين مطلب علمى در صدر اسلام براى مردم و دانشمندان نجوم روشن نبوده است و حتى تا قرن هفدهم دانشمندان بزرگى مثل نيوتن متمايل به ديدگاه ايستا بودن جهان و انقباض آن داشته اند، پس مى توانيم بگوييم كه اين رازگوئى قرآن كه با جديدترين يافته هاى علوم تجربى مطابق است عظمت قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله را مى رساند.

3. آيا اين تطابق نظريه گسترش جهان با آيه 47 سوره ذاريات دليل اعجاز علمى قرآن است؟

اگر نظريه گسترش جهان به صورت قطعى اثبات شود با توجه به مطالب بالا مى توانيم بگوييم كه اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند. ولى با توجه به اينكه نظريه هاى علمى هميشه پا بر جا نيست و احتمال خطا و تغيير در آنها وجود دارد «6». پس نمى توان به طور قطعى نظريه گسترش جهان را به قرآن نسبت داد و اعجاز علمى آن را نتيجه گرفت. بلكه حد اكثر مى توان گفت ظاهر قرآن (ذاريات/ 47) با نظريه گسترش جهان هماهنگى دارد. و تا وقتى اين نظريه پا بر جاست مى تواند يكى از معانى و تفسيرهاى آيه بشمار آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 67

4. نيروى جاذبه معجزه علمى قرآن

نيروى جاذبه يا قانون جاذبه عمومى بدين معناست كه كليه اجسام بزرگ و كوچك در يكديگر تأثير متقابل دارند و همديگر را جذب مى كنند.

برخى صاحبنظران و مفسران بر آنند كه قرآن كريم در چند آيه به نيروهاى جاذبه اشاره كرده است كه عبارتند از:

«اللّه الذى رفع السموات بغير عمد ترونها» «1» «خدا [همان كسى است كه آسمانها رابدون ستونهايى كه آنها را

ببينيد برافراشت.»

«آسمانها را بى هيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد.» «2»

«آيا زمين را جايگاه گرفتن و جذب قرار نداديم؟» «3»- «4»

«همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى دارند تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى دارد؛ اوست بردبار آمرزنده.» «5»

نكات تفسيرى

1. آيات فوق در بستر شمارش نشانه ها و نعمت هاى خداست. تا مردم به لقاى خدا ايمان آورند (رعد) و اينكه ببينند ديگران نمى توانند مثل خدا چنين مخلوقاتى داشته باشند (لقمان) و هنگامى كه اين آيات براى انسانها گفته شد اگر كسى باز هم آيات الهى را تكذيب كند بد عاقبتى دارد و واى به حال او (مرسلات).

2. كلمه «عمد» (بر وزن قمر) جمع عمود به معناى «ستون» است.

براى جمله «ترونها» دو تفسير گفته اند يكى اينكه صفت براى «عمد» باشد يعنى: «آسمان ها را

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 68

بدون ستونى كه ديدنى باشد بر افراشتيم» كه لازمه آن وجود ستون هاى نامرئى براى آسمان است.

ديگر آنكه «بغير عمد» متعلق به جمله «ترونها» باشد (ترونها بغير عمد) يعنى: «همانگونه كه مى بينيد آسمان بدون ستون است». البته برخى نيز جمله ترونها را معترضه گرفته اند. و همين معناى دوم را پذيرفته اند «1».

تفسير دوم خلاف ظاهر آيه است چرا كه لازمه آن تقديم و تأخير است «2».

تاريخچه:

برخى معتقدند كه (بعداز اشارات علمى قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام) ابوريحان بيرونى (440 ق) اولين كسى بود كه به نيروى جاذبه پى برد «3». امّا مشهور آن است كه نيروى جاذبه عمومى اولين بار توسط نيوتن «4» (در قرن هفدهم ميلادى) كشف شد «5». داستان افتادن سيب از درخت

و انتقال ذهنى نيوتن به نيروى جاذبه معروف است «6». نيوتن بر اساس قوانين كلى حركت سيارات را اينگونه تبيين كرد:

الف: بر طبق قانون جاذبه عمومى كليه اجسام همديگر را جذب مى كنند و اين كشش به دو چيز بستگى دارد: جرم و فاصله يعنى با جرم نسبت مستقيم دارد و هر قدر جرم يك جسم بيشتر باشد نيروى كشش آن نيز زيادتر مى شود. «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 69

امّا هر چه فاصله دو جسم بيشتر باشد، تأثير جاذبه كمتر مى شود و به نسبت مجذور اين فاصله نيروى جاذبه كاهش مى يابد مثلًا اگر اين فاصله دو برابر شد نيروى جاذبه چهار برابر كمتر مى شود.

ب: بر طبق قانون گريز از مركز هر جسمى كه بر گرد مركزى حركت كند در آن جسم طبعاً كششى بوجود مى آيد كه مى خواهد از آن مركز دور شود. مثل قطعه سنگى كه به ريسمانى بسته ايم و مى گردانيم.

حركت زمين، سيارات، قمرها و اجرام آسمانى در مدارهاى خود و گرد همديگر در نتيجه تركيب دو نيروى جاذبه و گريز از مركز است همين دو نيرو است كه اجرام فضائى را در مدار خود نگاه مى دارد و از سقوط آنها و از تصادم و اصطكاك آنها با هم جلوگيرى مى كند. «1»

اسرار علمى

در مورد انطباق آيات فوق با يافته هاى اخترشناسى نوين بسيارى از صاحب نظران و مفسران سخن گفته اند كه در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:

الف: اسرار علمى آيه اول و دوم «بغير عمد ترونها» «2» 1. آية اللّه مكارم شيرازى در هر دو مورد به نكات علمى آيه اشاره مى كند و آن را يكى از معجزات علمى قرآن مجيد

مى داند. و پس از ذكر دو تفسير براى آيه و ترجيح تفسيرى كه «ترونها» را صفت «عمد» مى داند، مى نويسند:

«مقيد ساختن آن (عمد) به «ترونها» دليل بر اين است كه آسمان ستون هاى مرئى ندارد مفهوم اين سخن آن است كه ستون هايى دارد امّا قابل رؤيت نيست ... اين تعبير لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند امّا نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته.»

و سپس به حديثى از امام رضا عليه السلام استشهاد مى كند كه: حسين بن خالد مى گويد از امام رضا عليه السلام پرسيديم:

اينكه خداوند فرموده: «و السماء ذات الحبك» «سوگند به آسمان كه داراى راههاست» يعنى چه؟

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 70

فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد.

حسين بن خالد مى گويد: عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد: آسمان ها، بى ستون است.

امام فرمود: «سبحان اللّه، اليس اللّه يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها.»

«عجيب است آيا خداوند نمى فرمايد: بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟

من عرض كردم: آرى. فرمود پس ستونهاهايى هست لكن شما نمى بينيد.» «1»

سپس ايشان متذكر مى شوند كه اين آيات و احاديث بر خلاف تفكرات نجومى آن زمان هيئت بطلميوسى بود «2».

2. آية اللّه حسين نورى نيز با ذكر آيه 2 سوره رعد همين مطلب را از آيه برداشت كرده و حديث مذكور را از امام رضا عليه السلام در تفسير آيه مى آورد. سپس متذكر نكته لطيفى در تعبير «عمد» مى شوند و مى نويسند:

«ميان «ستون» كه تكيه گاه و نگاه دارنده است، با جسمى كه

بر آن تكيه كرده است، لازم است تناسب و محاسبه كامل رعايت شود. يعنى هر اندازه جسم سنگين تر است بهمان نسبت بايد «ستون» داراى قدرت و مقاومت بيشترى باشد ...

بنابراين نيروى جاذبه و ساير قوانين حركت مربوط به اين اجرام با نظام دقيق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است تا توانسته هر يك از آنها را در ارتفاع و مدار معين در طى ميلياردها سال نگاه بدارد.

با توجه به اين نكته روشن مى شود كه تعبيرات قرآن- كه راهنماى سعادت بشر است- چه اندازه اعجازآميز و لطيف است. «3»»

تذكر: منظور ايشان اين است كه تعبير عمد (ستون) علاوه بر اينكه به اصل نيروى جاذبه اشاره دارد به لزوم تناسب كمى و كيفى بين ستون (نيروى جاذبه) و دو طرف ستون نيز اشاره دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 71

3. برخى نويسندگان معاصر نيز به اين دو آيه استناد كرده و ستون نامرئى را به معناى نيروى جاذبه دانسته اند. كه قرآن هزار و چهار صد سال قبل از نيوتن پرده از روى معماى آن برداشته است. و سپس روايات مذكور را از امام رضا عليه السلام آورده است «1».

4. آية اللّه مصباح يزدى پس از اينكه دو تفسير براى آيه ذكر مى كنند «2» مى نويسند:

«به هر حال هر دو تفسير قابل تصور است و ظاهراً مانعى براى تصور هيچيك از دو وجه وجود ندارد. «3»»

5. برخى ديگر از نويسندگان و صاحبنظران معاصر نيز به دو آيه مورد بحث در مورد نيروى جاذبه استناد كرده اند كه عبارتند از: محمد حسن هيتو «4» وآيه اللّه معرفت كه بحث مفصلى پيرامون نيروى جاذبه و آيات

فوق دارند «5» و لطيف راشدى «6».

ب: اسرار علمى آيه سوم (كفاتاً) «7» 1. آية اللّه مصباح يزدى در مورد آيه فوق مى نويسند: «كفات موضعى است كه اشياء در آن جمع آورى مى گردد. و در اصل معناى آن گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضّم) وجود دارد.

از همين جا مى توان بهره برد كه زمين اشياء را به خود جذب مى كند، مى گيرد. و بعيد نيست كه اشاره به نيروى جاذبه زمين باشد كه با توجه به سرعت شگرف حركت زمين، اگر اين نيروى جاذبه نمى بود، همه اشياء روى زمين در فضا پراكنده مى شد. و سپس اشاره مى كند كه كفات به معناى سرعت هم آمده است امّا معناى دوم را ضعيف تر مى داند»

.

2. يكى ديگر از صاحبنظران از معناى لغوى كلمه كفات چند مطلب را استخراج مى كند.

حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طيران آن در فضا- وجود مواد مذاب داخل زمين-

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 72

تغييرات سطحى و عمقى كره خاك- نيروى جاذبه زمين ايشان به معناى لغوى «كفات» استناد مى كند كه الكفات: موضع يكفت فيه الشى ء اى يضم و يجمع «1».

3. برخى از نويسندگان ويكى از مفسران معاصر نيز از اين آيه نيروى جاذبه را استفاده كرده است «2».

ج: اسرار علمى آيه چهارم «يمسك السموات و الارض ان تزولا» «3» 1. آية اللّه حسين نورى پس از آنكه بحث مفصلى در مورد نيروى جاذبه مى كند و به آيه فوق استشهاد مى كند و كلمه «تزولا» را به معناى «انحراف» گرفته است «4».

2. برخى از نويسندگان معاصر نيز اين آيه را ذكر كرده و مى نويسند: «مگر اين نگاه داشتن غير از همان نيروى جاذبه عمومى

است كه خداوند در بين كرات قرار داده تا از مدارشان منحرف نشوند.» «5»

3. برخى از مفسرين براى آيه فوق دو گونه تفسير كرده اند:

يكى تأكيد آيه بر مسأله حفظ نظام عالم هستى يعنى همان چيزى كه در بحث هاى فلسفى به اثبات رسيده كه ممكنات در بقاى خود همانگونه نيازمند به مبداء هستند كه در حدوث خود.

دوم اينكه كرات آسمانى ميليون ها سال در مدار خود در حركت هستند و اين مطلب از نيروى جاذبه و دافعه سرچشمه مى گيرد «6».

بررسى:

در مورد انطباق قانون جاذبه عمومى با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:

1. در تفسير آيه اول و دوم «بغير عمدٍ ترونها» به نيروى جاذبه دو نكته قابل تأمل است:

اول: آنكه كلمه «عمد» جمع است و به معناى «ستون ها» مى باشد، پس هر چند تفسير آن به نيروى جاذبه ممكن است ولى امكان دارد كه مقصود از ستون ها چندين نيروى متفاوت باشد كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 73

يكى از آنها نيروى جاذبه است و چه بسا دانشمندان ديگرى پيدا شوند و آنها را كشف كنند.

پس حصر عمد (ستون ها) در نيروى جاذبه صحيح بنظر نمى رسد.

دوم: آنكه كلمه «سماوات» در قرآن معانى متعددى دارد (مثل: جهت بالا، جوّ زمين، كرات آسمانى، آسمانهاى معنوى، ستارگان و سيارات و ... «1») و در اينجا در صورتى تفسير آيه به نيروى جاذبه صحيح است كه آسمان را به معناى «كرات آسمانى» معنا كنيم.

اما با توجه به سياق آيه 10 سوره لقمان كه در مورد نزول باران از آسمان سخن مى گويد و آسمانها را در مقابل زمين به كار مى برد و در آيه 2 سوره رعد كه بدنبال ذكر

آسمانها از خورشيد و ماه و سپس زمين (در آيه بعد) سخن مى گويد، معلوم مى شود كه قدر متيقن از آسمان در اين موارد همان آسمان مادى (يعنى كرات آسمانى يا طبقات جوّ زمين و ...) است.

2. در مورد آيه چهارم «ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا» «2»

كه مى فرمايد:

«همانا خدا آسمان ها و زمين را نگاه مى دارد. تا نيفتد» (يا تا منحرف نشوند)

نيز سه نكته قابل تأمل است:

يكى اينكه در اينجا هم بايد آسمان ها را به معناى كرات آسمانى فرض كنيم.

و دوم اينكه نگهدارى آسمان و زمين توسط خدا را به معناى نگهدارى آنها توسط نيروى جاذبه معنا كنيم. آرى ممكن است كه خداوند توسط وسايل و نيروهاى متعددى آسمان ها و زمين را نگهدارى كند تا منحرف نشوند كه نيروى جاذبه يكى از آنهاست نه تمام آنها، پس انحصار معناى آيه فوق نيز در نيروى جاذبه صحيح نيست.

سوم اينكه اين آيه دو تفسير دارد (همانطور كه گذشت) و بر اساس يكى از آنها قابل انطباق با نيروى جاذبه است.

3. آيه سوم (كفاتاً) در لغت حد اقل به معناى: جمع، سرعت آمده است «3». و برخى آن را به معناى جمع انسانها (مرده و زنده) در زمين و برخى به معناى حركت زمين گرفته اند همانگونه كه برخى به معناى جاذبه گفته اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 74

پس تفسير نيروى جاذبه زمين در مورد كفات يكى از احتمالات آيه است و به صورت قطعى نمى توان اين مطلب را به آيه فوق استناد داد. «1»

نتيجه: احتمال دلالت آيات اول و دوم، بر نيروى جاذبه قوى است، ولى معناى آيات فوق منحصر در نيروى جاذبه

نيست، بلكه نيروى جاذبه يكى از مصاديق «عمد» (ستون ها). اما بهر حال اين يك اشاره علمى قرآن به شمار مى آيد كه با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نيروى جاذبه، عظمت قرآن كريم را در بيان اسرار علمى روشن مى سازد. و مى تواند اعجاز علمى قرآن به شمار آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 75

5. حركت هاى خورشيد معجزه علمى قرآن

اشاره

خورشيد يكى از نشانه هاى الهى است كه خداوند در قرآن به آن قسم ياد كرده است «1». و در آيات متعددى از خورشيد و حركت هاى آن ياد كرده است و لذا بسيارى از مفسران و صاحبنظران و متخصصان كيهان شناسى در اين مورد اظهار نظر كرده اند. آياتى كه در اين مورد به آنها استناد شده عبارتند از:

«و آية لهم الليل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون و الشمس تجرى لمستقرٍ لها ذلك تقدير العزيز العليم» «2» «و نشانه اى [ديگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست از آن بر مى كنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو مى روند و خورشيد به [سوى قرارگاه ويژه خود روان است. تقدير آن عزيز دانا اين است.»

«نه خورشيد را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.» «3»

«و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مدارى [معين شناورند.» «4»

«و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مى دهند.» «5»

«و خداوند خورشيد و ماه را در حالى كه هر دو در حال

حركت هستند به نفع شما مقهور و مسخّر گردانيد.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 76

تاريخچه

خورشيد ستاره اى است كه هر انسانى مى تواند هر روز آن را ببيند و حركت كاذب روزانه آن (از طرف مشرق به مغرب) «1» هميشه توجه انسان را به خود جلب كرده است.

انسان ها تا قرن ها فكر مى كردند كه خورشيد به دور زمين مى چرخد و هيئت پيچيده بطلميوسى نيز بر همين اساس پايه گذارى شده بود. كه زمين مركز جهان است «2». حكيم مزبور كره زمين را ساكن و مركز كليه كرات پنداشته بود. «3»

هيئت بطلميوسى هفده قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كوپرنيك (1544 م) هيئت جديد (هيئت كوپرنيكى) را ارائه داد كه بر اساس آن زمين به دور خورشيد مى چرخيد. ولى شكل چرخش را دايره اى مى دانست كه پس از او كپلر (1650 م) شكل بيضوى گردش زمين بدور خورشيد را كشف كرد. و سپس عقيده اين دو نفر توسط گاليله ايتاليائى مستقر و مدلّل گرديد «4» و از آن پس نظام منظومه شمسى به صورت نوين پايه گذارى شد كه سيارات به دور خورشيد مى چرخد (عطارد- زهره- زمين- مريخ- مشترى- زحل- اورانوس- نپتون- پلوتون).

ولى هنوز عقيده اخترشناسان (حتى كوپرنيك، كپلر و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 77

ايستاده است «1». و حتى در ادعانامه اى كه عليه گاليله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد (بر خلاف گفته كتاب مقدس كه خورشيد را متحرك مى دانست «2») كردند و او حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد «3».

امّا در اعصار جديد روشن شد

كه خورشيد داراى چند حركت است:

اول حركت وضعى كه هر 5/ 25 روز يك بار به دور خود مى چرخد.

دوم حركت انتقالى از جنوب آسمان به سوى شمال آن كه هر ثانيه 5/ 19 كيلومتر همراه با منظومه شمسى حركت مى كند.

و سوم حركتى انتقالى كه با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مى گردد. كه در اين حركت نيز منظومه شمسى را بهمراه خود مى برد «4».

البته براى خورشيد حركت هاى ديگرى نيز گفته شده كه در نكات علمى اشاره مى كنيم.

اسرار علمى
اشاره

در مورد آيات مربوط به حركت خورشيد مفسران قرآن دو گروه شده اند:

اول: مفسران گذشته:

مفسران قرآن كريم از دير زمان در پى فهم آيات مربوط به حركت خورشيد بودند ولى از طرفى نظريه هيئت بطلميوسى بر جهانيان سايه افكنده بود و از طرف ديگر ظاهر آيات قرآن (در مورد حركت خورشيد و زمين در مدار خاص خودشان) هيئت بطلميوسى را بر نمى تافت و لذا برخى از مفسران در پى آن شدند تا با توجيه خلاف ظاهرى آيات قرآن را با هيئت بطلميوسى و حركت كاذب روزانه خورشيد سازگار كنند. «5»

طبرسى مفسر گرانقدر شيعه (م 548 ق) مى گويد:

«در مورد استقرار خورشيد سه قول است:

اول: اينكه خورشيد جريان مى يابد تا اينكه دنيا به پايان برسد. بنابراين به معناى اين است كه محل استقرار ندارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 78

دوم: اينكه خورشيد براى زمان معينى جريان دارد و از آنجا تجاوز نمى كند.

سوم: اينكه خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مى كند و از آنها تجاوز نمى نمايد.

پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست. «1»»

شهرستانى در مورد آيه: «كل فى فلك يسبحون» «2»

مى نويسد:

«هر يك در فلكى شنا مى كنند» و مكرر گفتيم كه ظاهر اين آيه با هيئت قديم راست نمى آمد زيرا بنابر آن هيئت حركت كوكب در جسم فلك ممتنع است و از اين جهت قدماء ظاهر آيه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معنى مطلق حركت گرفته و گفته اند مقصود اين است كه: هر ستاره اى با فلك خود بالتبع حركت مى كند.»

اين در حالى است كه در آيه «فى» (در) دارد يعنى خورشيد در فلك و مدار شناور است.

و نيز در مورد آيه «والشمس تجرى» «3»

مى نويسد:

«متقدمين بدين آيه احتجاج كرده حركتى را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده مى شود متعلق به جرم خورشيد دانسته اند. ولى در معناى كلمه «مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقيده شده اند.»

... برخى گفته اند آفتاب سير مى كند تا مستقر خود كه برج حمل است.

(كه لازمه آن سكون خورشيد در برج حمل است و اين معنا باطل است.)

... و برخى گفته اند شمس حركت مى كند در فلك خود. (كه از نظر هيئت قديم باطل است)» «4»

عجب اين است كه صاحب تفسير نمونه نيز در تفسيرآيه «و كل فى فلك يسبحون» «5»

احتمال مى دهد كه مقصود همين حركت خورشيد بر حسب حسّ ما يا حركت ظاهرى [كاذب و خطاى ديد] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات ديگر مى آورد و ردّ نمى كند «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 79

در حالى كه اين آيات در مقام شمارش آيات خداست و حركت كاذب نمى تواند آيه و نشانه الهى باشد «1».

دوم: مفسران و صاحبنظران جديد:

پس از آنكه در هيئت جديد، حركت زمين به دور خورشيد و سپس حركت هاى چندگانه

خورشيد به اثبات رسيد آيات مربوط به حركت خورشيد معناى جديدى پيدا كرد و متخصصان، صاحبنظران و مفسران قرآن در اين مورد اظهار نظرهاى متفاوتى كردند و برداشتهاى زيبائى از آيات فوق بعمل آوردند، كه بدان ها اشاره مى كنيم:

الف: حركت انتقالى خورشيد در درون كهكشان راه شيرى (حركت طولى)

مفسر معاصر آية اللّه مكارم شيرازى پس از اشاره به تفسيرهاى «تجرى، يس/ 38» مى نويسد:

«آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همان است كه اخيراً دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى مى باشد كه آن را ستاره «وِگا» ناميده اند، «2» و در جاى ديگر «جريان» را اشاره به حركت طولى مى داند.» «3»- «4»

يكى از صاحبنظران پس از اينكه حركت خورشيد از جنوب به سوى شمال آسمان را 5/ 19 كيلومتر در ثانيه مى داند در ادامه به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد حركت خورشيد استناد مى جويد «5». تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 80

علامه طباطبائى رحمه الله پس از آنكه جريان شمس را همان حركت خورشيد مى داند، مى فرمايد:

«امّا از نظر علمى تا آنجا كه ابحاث علمى حكم مى كند قضيه درست بر عكس (حس) است يعنى خورشيد دور زمين نمى گردد بلكه زمين بدور خورشيد مى گردد و نيز اثبات مى كند كه خورشيد يا سياراتى كه پيرامون آن هستند به سوى ستاره (نسر ثابت) حركت انتقالى دارند ...» «1»

سيد هبة الدين شهرستانى حركت خورشيد را به طرف ستاره اى بر ران راست «جائى» معرفى مى كند و در جاى ديگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركيل) مى داند «2». و كلمه «تجرى» را اشاره به حركت انتقالى

خورشيد مى داند «3».

طنطاوى در تفسير الجوهر نيز پس از ذكر مقدمه اى در انواع حركات آيه فوق را بر حركت خورشيد و مجموعه همراه او به دور يك ستاره (كوكب) حمل مى كند و سپس مطالبى طولانى در مورد حركت هاى هواپيماها، اتومبيل ها و ... مى دهد كه ربطى به تفسير آيه ندارد «4».

و در همين مورد كتاب «زنده جاويد و اعجاز قرآن» أثر مهندس محمد على سادات «5»، و نيز قرآن و آخرين پديده هاى علمى، مهندس جعفر رضايى فر «6»، و نيز «القرآن الكريم و العلم الحديث»، دكتر منصور محمد حسب النبى «7»، مطالب مشابهى دارند.

ب: حركت انتقالى خورشيد همراه با كهكشان: (حركت دورانى)

آية اللّه مكارم شيرازى: در مورد آيه «و كلٌ فى فلك يسبحون» «8»

«و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.» دو احتمال مى دهند:

يكى حركت خورشيد به حسب حس ما يا حركت ظاهرى [حركت كاذب روزانه خورشيد كه در اثر حركت زمين به خطا ديده مى شود و عرف مردم اين حركت را به خورشيد نسبت مى دهند. «9»]

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 81

دوم: منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشان كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اينكه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است.

و در پايان اين آيه «فى فلك يسبحون» را اشاره به حركت دورانى خورشيد مى داند كه بر خلاف هيئت بطلميوسى حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته است و بدين ترتيب معجزه علمى ديگرى از قرآن به ثبوت مى رسد. «1»

يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت دورانى خورشيد را

هر 200 ميليون سال يك بار باسرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مى داند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم براى اثبات حركت خورشيد استناد مى جويد «2».

دكتر موريس بوكاى با استناد به آيه 33 سوره انبياء و 40 سوره يس «كل فى فلك يسبحون» نتيجه مى گيرد كه قرآن تصريح كرده كه خورشيد روى مدارى حركت مى كند. در حالى كه اين مطلب بر خلاف هيئت بطلميوسى رايج در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

او مى گويد:

«با اينكه نظر بطلميوس در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هم مورد گرايش بود در هيچ جاى قرآن به چشم نمى خورد.» «3»

سيد هبة الدين شهرستانى در مورد حركت خورشيد و منظومه شمسى (از قول برخى) نقل مى كند كه:

خورشيد با همه اتباع خود بدور روشن ترين ستاره اى كه در ثريا است مى چرخد و نام آن ستاره بزبان فرنگى «الكبوتى» و بزبان عربى «عقد الثريا» است.

برخى ديگر از نويسندگان «4» همين حركت دورانى را به آيات قرآن (يس/ 40) نسبت داده اند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 82

استاد مصباح يزدى نيز با طرح آيه فوق (يس/ 40) مى نويسند:

«قرآن، فلك را چون دريايى مى داند كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند، پيداست كه منظور فضايى است كه اين اجرام در آن حركت مى كنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعيين مى كنند. نه آنچنان كه قدماء مى گفتند: فلك حركت مى كند و آنها در فلك ثابتند.

قرآن از ابتدا «فرضيه فلكيات» قديم را مردود مى دانسته است ... پس از اين آيه مى توان استفاده برد كه اجرام علوى، همه در حركتند و اين چيزى است

كه نجوم جديد اثبات مى كند.» «1»

تذكر: به نظر مى رسد كه ظاهر آيه همين معناى دوم (حركت خورشيد در يك مدار) است كه با توجه به جمله ذيل آيه «كل فى فلك يسبحون» تأييد مى شود.

ج: حركت وضعى خورشيد به دور خود

در تفسير نمونه آمده است:

«بعضى ديگر آن (تجرى- يس/ 38) را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند زيرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند» «2»

و سپس در پاورقى توضيح مى دهند كه بر طبق تفسير «لام» در «لمستقرٍ لها» به معناى «فى» (در) است «3».

تذكر: در اين صورت معنا اينگونه مى شود: «خورشيد در قرارگاه خود جريان دارد.» [و به دور خود مى چرخد].

احمد محمد سليمان نيز مى گويد: كلمه «لام» در عربى 13 معنا دارد و سپس توضيح مى دهد كه اگر لام به معناى «فى» باشد حركت وضعى خورشيد را مى رساند و اگر به معناى «الى» باشد حركت انتقالى خورشيد را مى رساند و سپس مى گويد: اين معجزه بلاغى قرآن است كه يك كلمه «لمستقر لها» دو معجزه علمى را با هم مى رساند «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 83

سيد هبة الدين شهرستانى نيز از علامه مرعشى شهرستانى (سيد محمد حسين) و غير او نقل مى كند كه احتمال داده اند. كلمه «مستقر» بمعنى محل استقرار و حرف لام به معنى «فى» و مقصود حركت وضعى آفتاب باشد «1».

يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت وضعى خورشيد را 5/ 25 روز يك مرتبه به دور خود معرفى مى كند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد اثبات حركت خورشيد استناد مى جويد «2».

و برخى ديگر از نويسندگان مثل؛ محمد على سادات، آيه

38 و 40 سوره يس را دليل حركت وضعى خورشيد گرفته اند «3».

يكى ديگر از صاحبنظران نيز با ذكر اينكه ممكن است لام در كلمه «لمستقر» به معناى «فى» يا «تأكيد» باشد آن را اشاره به حركت وضعى خورشيد مى داند «4».

د: ادامه حيات خورشيد تا زمان معين

يكى از صاحبنظران در مورد آيه «كل يجرى لاجلٍ مسمّى» «5»

«هر يك از خورشيد و ماه تا زمان معينى به گردش خود ادامه مى دهند» مى نويسند:

«ظاهراً مقصود از اينكه خورشيد و ماه تا زمان معينى به گردش خود ادامه مى دهند اين است كه زمانى فراخواهد رسيد كه اين چراغ هاى آسمانى خاموش گردد و آن روز قيامت است.» «6»

همين معنا را سيد هبة الدين شهرستانى در مورد آيه «و الشمس تجرى لمستقر لها» «7»

مى پذيرد و مى گويد:

«مقصود از جريان حركت انتقالى آفتاب است در اعماق فضا و مراد از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 84

«مستقر» زمان استقرار است نه مكان استقرار و معنا چنين مى شود: آفتاب حركت مى كند تا هنگامى كه بايد قرار گيرد. يعنى روز قيامت.»

تذكر: در اين صورت «مستقر» را در آيه اسم زمان معنا كرده اند.

فيزيكدانان جديد مى نويسند:

«خورشيد مى تواند تا 10 ميليارد سال بدرخشد و از اين عمر طولانى پنج ميليارد سال آن گذشته است. بنابراين اكنون خورشيد در نيمه راه زندگى خود قرار دارد.» «1»

ه: حركات درونى خورشيد

به نظر مى رسد كه كلمه «تجرى» در آيه «و الشمس تجرى لمستقر لها» «2»

معناى ديگرى را نيز بدهد يعنى بين كلمه «تحرك» و «تجرى» تفاوتى هست و آن اينكه كلمه «تحرك» فقط حركت را مى رساند مثل حركت اتومبيلى كه به جلو يا عقب مى رود. ولى زير و رو نمى شود. امّا كلمه «تجرى» در مورد مايعات مثل آب به كار مى رود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زير و رو هم مى شود و بر سر هم مى خورد.

امروزه دانشمندان كشف كرده اند كه خورشيد علاوه بر حركت وضعى، انتقالى طولى، انتقالى دورانى

داراى يك حركت ديگر هم هست چرا كه درون خورشيد دائماً انفجارات هسته اى صورت مى گيرد تا انرژى نورانى و گرما را توليد كند و روشنى بخش ما باشد «3» و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد شده و گاه تا كيلومترها به بيرون پرتاب مى شود «4».

به عبارت ديگر خورشيد فقط حركت نمى كند بلكه مثل آب جريان دارد و دائماً زير و رو

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 85

مى شود. و اين لطافت تعبير قرآنى غير از طريق وحى نمى تواند صادر شده باشد و از اين رو ممكن است اعجاز علمى قرآن را برساند.

تذكر: در اينجا ممكن است گفته شود كه با توجه كاربرد واژه «تجرى» در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشيد هر دو به كار رفته است (فاطر/ 13- زمر/ 5- لقمان/ 29) «و سخّر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمّى در حالى كه ماه از مواد مذاب تشكيل نشده است پس هميشه واژه تجرى به معناى مذاب بودن متعلق جريان (مثل آب و خورشيد) نيست. بلكه اين تعبير كنايه است كه در اين موارد فضا را مثل يك اقيانوسى در نظر گرفته است كه ماه و خورشيد مثل يك كشتى در آن شناور هستند. پس اين واژه دلالت قطعى بر يك معنا (شناور بودن يا مذاب بودن) در مورد خورشيد ندارد از اين رو نمى توان گفت كه اعجاز علمى قرآن را ثابت مى كند.

بررسى:

در مورد انطباق حركت هاى خورشيد با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:

1. در كلمه «مستقر» (يس/ 38) سه احتمال وجود دارد (مصدر ميمى- اسم مكان- اسم زمان) و نيز

چند احتمال در معناى لام «لمستقر» وجود دارد «1» (بمعنى الى- فى- غاية) و نيز گذشت كه در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 86

مورد كلمه «جريان» چهار احتمال وجود دارد (حركت انتقالى طولى- حركت وضعى- ادامه حيات زمانى- حركت درونى خورشيد).

در اثر ضرب اين احتمالات در يك ديگر عدد 36 حاصل مى شود «1» يعنى 36 احتمال در معناى آيه متصور است و ممكن است در واقع همه اين احتمالات مراد آيه باشد.

پس اين احتمال هم وجود دارد كه جريان (حركت) ديگرى هم براى خورشيد وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد. از اين رو نمى توان به طور قطعى گفت كه مقصود آيه يكى از اين احتمالات است و نمى توان احتمالات (شناخته شده يا كشف نشده) ديگر را نفى كرد.

البته همانطور كه بيان كرديم ظاهر آيه (يس/ 37- 40) همان معناى دوم (حركت دورانى خورشيد در يك مدار ثابت) است. كه با واژه (يسبحون) در ذيل آيه تأييد مى شود.

2. حركت انتقالى خورشيد به طرف يك مكان نامعلوم را مى توان از كلمه «لمستقر» استفاده كرد. امّا تعيين اين مكان (ستاره وگا- جائى يا هركيل يا ...) و يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح بنظر نمى رسد چرا كه تعيين قطعى اين مكان مشخص نيست. و لذا نمى توان مكان هاى حدسى را به قرآن نسبت داد.

3. اشارات صريح قرآن به حركت خورشيد (هر كدام از معانى حركت و جريان را كه در نظر بگيريم) از مطالب علمى قرآن و نوعى رازگويى است. چون كه قرآن كريم در زمانى سخن از مدار (فلك) خورشيد و جريان و حركت واقعى آن گفت كه هيئت بطلميوسى

فقط همين حركت كاذب را به رسميت مى شناخت و اين مطلب عظمت علمى قرآن و آورنده آن (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) را نشان مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 87

پرسش: آيا اين اشارات علمى قرآن در مورد حركت هاى خورشيد اعجاز علمى آن را اثبات مى كند؟

در اين مورد مى توان تفصيل قائل شد؛ يعنى بگوئيم بخشى از اين حركت ها قبلًا توسط كتاب مقدس گزارش شده بود «1» و لذا اخبار قرآن در اين مورد اعجاز علمى نيست. امّا آن بخشى كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هيئت بطلميوسى بيان شد اعجاز علمى قرآن است.

قسم اول يعنى بخشى كه كتاب مقدس خبر داد، همان جمله اى است كه «مى گويد: و [خورشيد] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مى كند. «2»»

از اين جمله فقط حركت انتقالى دورانى خورشيد استفاده مى شود چون پهلوانان در ميادين بطرف جلو و بصورت دورانى مى دوند «3».

امّا حركت هاى ديگر مثل حركت انتقالى طولى و حركت وضعى و حركت زمانى و حركت درونى خورشيد از ابتكارات قرآن است. و اعجاز علمى آن را ثابت مى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 88

6. زمين

اشاره

در مورد حركت و كروى بودن زمين به آيات متعددى استناد شده است ولى قبل از بررسى آيات بهتر است مقدمه اى در باب تاريخچه اين بحث ارائه كنيم:

تاريخچه
اشاره

زمين عبارت است از كره خاكى كه ما انسانها بر روى آن زندگى مى كنيم. اين سياره داراى وزنى معادل 955/ 5 ميليارد ميليارد تن است. و نيز حجمى معادل 083/ 1 ميليارد كيلومتر مكعب دارد.

تصور سطحى از زمان هاى دور در ذهن بشر ريشه دوانده بود كه تمام ستارگان و سيارات به دور زمين مى چرخند و اين بخاطر ديد حسّى كاذبى بود كه از حركت زمين داشتند و فكر مى كردند كه زمين ساكن است.

عقيده به حركت زمين آنقدر موهون و غريب بود كه حتى بر حكما نيز تجويز آن دشوار بود.

اول كسى كه جرأت ورزيد و اين عقيده را اظهار داشت «فيثاغورث» نابغه قرن پنجم قبل از ميلاد بود. «فلوته خوس» و «ارشميدس» نيز از او پيروى نمودند و پس از دويست سال «استرخوس ساموسى» اين قول را تقويت نمود و گردش ساليانه زمين به دور خورشيد را كشف كرد و اعلام نمود، او را به جرم اين كشف مهم تكفير كردند و پس از سى سال ديگر «كليانتوس آسوسى» براى زمين دو حركت قائل شد و او نيز تكفير شد «1».

و سپس بطلميوس (حدود 140 قبل از ميلاد) بدنيا آمد او گمان مى كردند كه زمين ساكن است و خورشيد به دور آن مى چرخد اين تفكر نزديك شانزده قرن بر فكر بشر حاكم بود و با مخالفان آن برخورد فيزيكى مى شد «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 89

بر طبق تاريخ علم مشهور، اولين كسى كه زمين

مركزى را رد كرد و حركت خورشيد بدور زمين را مطرح كرد كوپرنيك «1» (كوپرنيكس) بود و سپس كپلر «2» آلمانى آن را پرورش داد و مدارهاى بيضوى را پيشنهاد كرد و در آخر گاليله «3» آن را اظهار كرد و بر آن پاى فشرد و دعوايى با كليسا براه انداختند «4».

در مورد اينكه كوپرنيك اين نظريه را از كجا آورده بود، مطالبى در تاريخ گزارش شده است. «5»

پس از تكميل هيئت جديد و كشفيات اخترشناسان روشن گرديد كه زمين حركت هاى متعددى دارد و برخى منجمان تا چهارده حركت براى زمين نوشته اند «6». اينك مشهورترين حركات را بر مى شماريم:

1. حركت وضعى به دور خود از مغرب به مشرق كه باعث پيدايش شبانه روز مى شود. زمان اين حركت 23 ساعت و 58 دقيقه و 49 ثانيه است. سرعت زمين در هر دقيقه 30 كيلومتر.

2. حركت انتقالى زمين به دور خورشيد كه در يك مدار بيضى شكل صورت مى گيرد و مدت آن 365 روز و شش ساعت و هشت دقيقه و 38 ثانيه است. از اين حركت ماه هاى دوازده گانه پديد مى آيد. سرعت زمين در اين حركت در هر ثانيه حدود 30 كيلومتر است يعنى حدود صد هزار كيلومتر در ساعت است.

3. حركت اقباليه زمين: دايره استوايى آن اقبال به سوى دايرة البروج دارد و در 670 سال يك درجه جلو مى آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 90

4. حركت دو نقطه اوج و حضيض كره زمين بر وفق محيط دايرة البروج كه دوره كامل آن 20931 سال است و علت اين حركت تجاذب زهره و مشترى با زمين است.

5. حركت تقديم اعتدال ربيعى و خريفى است

كه بواسطه آن ثوابت را در هر 26 هزار سال خورشيدى يك بار بر موازات دائرة البروج متحرك مى بينيم.

6. حركت رقصى يا ارتعاشى قمرى است كه بر دور محور زمين عارض و در هر 29 سال يك بار زمين به سوى دائرة البروج متمايل مى شود.

7. حركت ارتعاشى شمسى است كه بواسطه جاذبه خورشيد محور زمين در دو جهت قطبين مرتعش مى گردد. و در هر سال شمسى يك حركت را تمام مى كند.

8. حركت تبعى است كه زمين با ساير سيارات به تبعيت خورشيد در فضا حركت مى كند «1».

تذكر: اين حركت تبعى، خود داراى اقسامى است مثل حركت انتقالى خورشيد مستقيم به طرف مكان نامعلوم يا ستاره وگا و حركت انتقالى خورشيدى به دور مركز كهكشان.

اول: آيا قرآن كريم به حركت زمين اشاره كرده است؟

در مورد حركت زمين به آيات متعددى «2» استناد شده است كه هر كدام را جداگانه مورد بررسى قرار مى دهيم:

1. «وترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر السحاب» «3» «و مى بينى كوهها را و گمان مى كنى كه ايستاده است در حالى كه آنها مانند ابرها در حركت هستند.»

صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«قراين فراوانى در آيه وجود دارد كه تفسير ديگرى را تأييد مى كند وآن اينكه آيه از قبيل آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خداوند، در همين دنياست و به حركت زمين كه براى ما محسوس نيست اشاره مى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 91

مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمينهايى ديگر كه به آنها متصل است معنا ندارد و به اين ترتيب معناى آيه چنين مى شود كه: زمين با سرعت حركت مى كند همچون حركت ابرها، طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سير حركت زمين، به دور خود نزديك به

30 كيلومتر در هر دقيقه است و سير آن در حركت انتقالى، به دور خورشيد از اين هم بيشتر است به هر حال آيه فوق، از معجزات علمى قرآن است زيرا حركت زمين توسط گاليله ايتاليائى و كپرنيك لهستانى در حدود قرن هفده ميلادى كشف شد در حالى كه قرآن حدود هزار سال قبل از آن سخن گفته است.» «1»

برخى مفسران مثل مرحوم طبرسى در مجمع البيان حركت كوهها را مربوط به قيامت و تلاش آنها مى دانند و اين مطلب را از ابن عباس نقل مى كند «2».

امّا برخى از مفسران مثل استاد مكارم شيرازى اين احتمال را رد مى كند و مى گويند: تشبيه به ابر و حركت آرام آن كه در دنباله آيه هست متناسب با بر قرار نظم جهان و آرامش فعلى آن نه حوادث قيامت است. و از طرف ديگر تعبير اينكه «گمان مى كنى كوهها جامدند» با حوادث قيامت كه آشكار است، نا سازگار است «3».

سيد هبة الدين شهرستانى نيز با ذكر آيه فوق حركت زمين را از آن استفاده مى كند و تذكر مى دهد كه، مرحوم على قلى اعتضاد السلطنه پسر فتحعلى شاه بيش از پنجاه سال پيش از اين آيه حركت زمين را استنباط نموده و كسى در اين استخراج بر او پيشى نگرفته است.

و سپس در مورد تشبيه حركت زمين به ابر چند نكته را بر مى شمارد: نرمى و هموارى سير در عين سرعت- اختلاف حركت ابرها كه گاهى به طرف شرق و غرب و ... مثل زمين- بدون لرزش بودن هر دو حركت «4».

برخى از نويسندگان معاصر نيز از آيه فوق حركت زمين را استفاده كرده اند و مى گويند پيداست كه سرعت

ابر اشاره به سرعت زياد زمين است همانگونه كه مى گوييم: فلانى مثل باد حركت مى كند «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 92

و نيز علامه طباطبائى رحمه الله در مقدمه كتاب اعجاز قرآن و استاد حسين نورى «1» و محمدعلى سادات «2» از آيه فوق (نمل/ 88) حركت انتقالى زمين را استفاده مى كنند «3».

بررسى:

استفاده حركت انتقالى زمين از آيه فوق (نمل/ 88) مناسبت دارد، چرا كه كوهها را به ابر تشبيه كرده است و ابر حركت انتقالى به دور زمين دارد ولى حركت دورانى (وضعى) به دور خود ندارد پس حركت وضعى زمين از اين تشبيه قرآنى استفاده نمى شود و لذا اشاره تفسير نمونه زير آيه به حركت دورانى زمين مناسبت ندارد.

2. «و الذى جعل لكم الارض مهداً» «4» «و اوست كه زمين را براى شما گاهواره اى قرار داد.»

و همين مضمون در سوره طه/ 53 و نبأ/ 6 (مهاداً) آمده است.

و نيز در سوره بقره/ 22 مى فرمايد:

«الذى جعل لكم الارض فراشاً»

«آنكه زمين را براى شما بستر (آرامش) قرار داد.»

برخى از نويسندگان و صاحبنظران از تعبير «مهدا» حركت زمين را استفاده كرده اند و مى نويسند:

«چه تشبيه جالبى: قرآن زمين را مانند گاهواره توصيف مى كند. همانطور كه مى دانيد. از ويژگيهاى گهواره اين است كه در عين اينكه حركت مى كند، موجب ناراحتى و رنجش كودك نمى شود. بلكه سبب استراحت و آسايش اوست. «5»»

علامه شهرستانى نيز در اين مورد عبارتى شبيه به عبارت فوق دارد. «6» و برخى ديگر از نويسندگان نيز همين استفاده (حركت زمين) را نموده اند. «7»

در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى رحمه الله «8» نيز از آيه 53 سوره طه و همچنين

شيخ نزيه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 93

القميحا «1» از آيه 53 سوره طه و آيه 10 سوره زخرف و نيز مهندس سادات «2» از آيه 10 سوره زخرف و 6 سوره نبأ، حركت انتقالى زمين را استفاده كرده اند.

استاد مصباح يزدى با رد استفاده حركت زمين از آيه فوق مى نويسند:

«مهد و مهاد نيز معنايى همانند «فراش» دارند، برخى گفته اند كه مى توان از اين دو كلمه دريافت كه همچون گاهواره داراى حركت است امّا اين روشن نيست زيرا در آن صورت جاى آن است كه ديگرى بگويد نوع اين حركت، گاهواره اى و داراى رفت و برگشت است در حالى كه چنين نيست.

بنابراين ظاهر آيه همان اشاره به راحتى و جاى استراحت و آرامش است همچنان كه گاهواره براى نوزاد چنين است. «3»»

تذكر: واژه «مهد و مهاد» در لغت به معناى محلى است كه آماده سكونت و استراحت شده است و يكى از مصاديق آن گاهواره كودك و زمين آماده و محل خواب است «4». و همچنين به زمين به خاطر صافى و نرمى و آمادگى آن (با وجود معادن، درياها و ...) براى زندگى انسان «مهد» گويند «5».

بررسى:

اگر بپذيريم كه «مهد و مهاد» فقط به معناى گاهواره كودك است پس از آيات فوق و تعبير «مهد و مهاد» حركت زمين استفاده مى شود امّا نوع خاصى از حركت كه به نام ميل شمالى و جنوبى كه 23 درجه و 23 دقيقه است «6».

يعنى زمين مثل گاهواره اى ميل شمالى و جنوبى آرامى را در طول سال طى مى كند. پس اشكال استاد مصباح (در مورد حركت رفت و برگشت) بر طرف مى شود چرا كه يكى

از حركتهاى زمين گاهواره اى است. و امّا حركت انتقالى از آيات فوق برداشت نمى شود و اصلًا خود تشبيه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 94

گاهواره مى تواند اين اشاره را داشته باشد چون گهواره هيچ گاه حركت وضعى و انتقالى ندارد بلكه رفت و برگشت منظم در حول يك محور دارد.

امّا با توجه به معناى لغوى «مهد و مهاد» كه هميشه به معناى گاهواره كودك نيست بلكه به معناى محل آماده استراحت و يا محل آماده زندگى مى آيد. و گاهواره يكى از مصاديق آن است پس نمى توان قطعاً بيان داشت كه به كار بردن تعبير «مهد و مهاد» در مورد زمين با توجه و عنايت به حركتهاى گاهواره اى آن بوده است. هر چند كه اين احتمال نيز وجود دارد و قابل نفى نيست. امّا با توجه به معناى لغوى و كاربرد قرآنى «مهد و مهاد» در آيات ديگر ممكن است به معناى محل استراحت و آماده زندگى (نه محل داراى حركت) باشد. پس اشكال استاد مصباح (در مورد نفى نسبت قطعى حركت گاهواره اى زمين به آيات فوق) وارد است. و نمى توان به طور قطعى حركت گاهواره اى زمين را بر طبق آيه فوق به قرآن نسبت داد.

3. «و الارض و ما طحيها» «1» «سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد.»

«و الارض بعد ذلك دحيها» «2» «و پس آن زمين با غلطانيدن گسترد»

راغب در مفردات مى نويسد: معناى لغت «طحو» مثل لغت «دحو» است و آن توسعه چيزى و حركت دادن آن است و در جاى ديگر در مورد لغت «دحا» مى گويد حركت دادن (زمين) از محل خود است «3».

صاحب تفسير پرتوى از

قرآن با استفاده از معناى لغوى «طحا» نتيجه مى گيرد كه آيه بر حركت وضعى و انتقال زمين دلالت دارد «4».

برخى از نويسندگان عرب بعد از آن كه مى گويد: لغت «الطحو» و «الدحو» به يك معناست شواهد لغوى و احاديث متعددى مى آورد بر اينكه در معناى «دحو» مسأله توسعه دادن (بسط) و حركت نهفته است. و «مداحى» همان گلوله اى است كه كودكان مدينه با آن بازى مى كردند كه گاهى از جنس سنگ يا گردو و ... بوده است. و «مدحاة» چوبى است كه اطفال به روى زمين مى چرخانند (فرفره يا قرقره) سپس مى نويسد: «دحو» بر اساس استعمال لغوى، دو حركت براى همان «مدحو» (گلوله) يكى حركت انتقالى و ديگرى دورانى. و دفعى از طرف فاعل را شامل مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 95

و اگر به علم جديد مراجعه كنيم كه در مورد حركتهاى زمين چه مى گويد متوجه مى شويم كه دقيقترين وصف را قرآن در مورد زمين با كلمه «دحو» بكار برده است. چرا كه زمين يك حركت وضعى و يك حركت انتقالى دارد. «1»»

يكى ديگر از نويسندگان عرب با اشاره به موارد استعمال «طحا» و «دحا» در عرب مى گويد:

اگر «طحا» به معناى انداختن يا دفع باشد معناى آيه اين است كه خدا قسم خورده، به انداختن و دفع زمين در فضا و اگر «طحا» به معناى (اقتطع) جدا كردن باشد معناى آيه اين است كه خدا قسم خورده به جدا كردن زمين كه جزئى از منظومه شمسى بوده است «2».

در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى حركت وضعى زمين از آيه (30 سوره نازعات) استفاده شده و آمده است: «هزار سال پيش از

آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن مى گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است (نازعات/ 30) و در احاديث اهلبيت به قدرى از آن بحث گرديده كه «دحو الارض» زبانزد همگان شده است»

و سپس توضيح مى دهد كه: واژه «دحو» در لغت به معناى غلطانيدن است و به صورت اسم فاعل و اسم مفعول در نهج البلاغه «3» بكار رفته و در بعضى روايات روز دحو الارض را 25 ذى القعده گفته اند «4». و اعمال معين كرده اند «5».

سيد هبة الدين شهرستانى معتقد است كه اولين كسى كه آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين دانست علامه سيد محمد حسين مرعشى شهرستانى (متوفاى 1315 ق) در رساله «موائد» بود كه به زبان پارسى منتشر شده است.

و سپس مرحوم شهرستانى مفاد آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين مى داند. و سپس هفت قرينه از لغت و حديث بر مطلب مى آورد «6».

صاحب تفسير نمونه كلمه «طحاها» را به معناى گستردن زمين و خروج آن از زير آب مى داند ولى با ذكر معناى «راندن» مى گويد كه برخى معتقدند اين تعبير اشاره اجمالى به حركت انتقالى و وضعى زمين دارد و اين احتمال را رد نمى كند «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 96

بررسى:

با توجه به معناى لغوى «دحو» و «طحو» مى توان گفت كه آيات فوق اشاره به حركت وضعى و انتقالى زمين دارد. هر چند كه ممكن است معناى ديگر «دحو» و «طحو» يعنى گستردن نيز مراد باشد و جمع آنها منافاتى ندارد.

4. «الم نجعل الارض كفاتاً» «1» «مگر زمين را كفات نگردانيديم؟»

كفات را در لغت اينگونه معنا

كرده اند:

1. بمعناى قبض و جمع يعنى زمين زنده و مرده را جمع كرده است. يا انسان ها و حيوانات زنده را با جمادات مرده جمع كرده است «2».

2. پرواز سريع و حقيقت معناى «كفات» حالت پرنده در جمع كردن بال ها براى پرواز است «3».

صاحب تفسير نمونه؛ با ذكر دو معناى «كفات» دو احتمال در معناى آيه مطرح مى كند: يكى اينكه زمين قرارگاه همه انسانها (زندگان و مردگان) است و دوم پرواز سريع زمين كه اشاره به حركت زمين به دور خورشيد و حركات ديگر است كه در زمان نزول قرآن مسلماً كشف نشده بود. ولى با توجه به آيه بعد (احياء و امواتاً) تفسير اول را مناسب تر مى دانند «4».

برخى از صاحبنظران اين نكات علمى را از آيه استفاده كرده اند:

الف: حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طير آن در فضا. و استدلال مى كنند به اينكه در لغت «كفات» بمعنى پرنده و غير آن آمده است. (فى لغة كفاتاً الطائرة و غيره اسرع فى الطيران)

ب: تغييرات سطحى و عمقى كره خاك (كفت الشى ء تقلب الشى ء ظهراً لبطن و بطناً لظهر).

ج: وجود مواد مذاب در داخل زمين (الكفت قدر الصغيرة- ديك كوچك) «5»

يكى از نويسندگان عرب نيز با ذكر معانى لغوى كفات مى گويد: اين تعبير دقيق نشان مى دهد كه زمين كفات است از حيث سرعت كه در مدار خود حركت مى كند و در همان حال ساكنان خود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 97

را در حال حيات و مرگ بر پشت خود نگاه مى دارد «1».

برخى از صاحب نظران معاصر از اين آيه نيروى جاذبه و حركت سريع زمين را استفاده مى كنند. «2»

استاد مصباح يزدى استفاده حركت زمين

از آيه فوق را ضعيف مى داند و مى نويسد:

«كفات موضعى است كه اشياء در آن جمع آورى مى گردد و در اصل معناى آن گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضم) وجود دارد ... كفات داراى معناى ديگرى نيز مى باشد.

عرب مى گويد كفت الطائر اى اسرع فى الطيران- پرنده به سرعت پريده با توجه به همين معنا، برخى گفته اند اين آيه اشاره اى است به حركت انتقالى زمين. امّا ظاهراً اين احتمال از احتمال نخستين ضعيف تر است زيرا كفات معناى مصدرى دارد بنابراين معناى آيه چنين مى شود كه: زمين سرعت است. نه اينكه سرعت دارد مگر آنكه مصدر را به معناى صفت بگيريم كه اين نيز خلاف ظاهر است.» «3»

علامه طباطبائى رحمه الله نيز در تفسير آيه فقط معناى جمع كردن را پذيرفته است (جمع بندگان زنده و مرده روى زمين) «4»

بررسى:

با توجه به معناى لغت «كفات» آيه مى تواند اشاره به حركت انتقالى زمين داشته باشد و اشكال ادبى استاد مصباح (مصدر بودن كفات) هم مرتفع است چون ممكن است مصدر بمعناى اسم فاعل باشد همانطور كه برخى مفسران به آن تصريح كرده اند «5» و اين مطلب علمى با سياق آيه كه در مقام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 98

شمارش آيات و نعمت هاى الهى است سازگار مى باشد البته اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود از آيه جمع كردن مردم زنده و مرده در قيامت باشد همانطور كه برخى مفسران احتمال داده اند «1» و نيز ممكن است اشاره به نيروى جاذبه نيز باشد.

البته جمع اين معانى هم امكان دارد. چرا كه لغت كفات تحمل چند معنا را دارد امّا به هر حال از لغت كفات

در آيه حركت وضعى زمين استفاده نمى شود آنگونه كه برخى گفتند چون در ماده لغوى اشاره اى به حركت دورانى شيئى بدور خود نشده است. در ضمن معناى ب و ج (تغييرات سطحى و مواد مذاب) درون زمين هم در لغت يافت نشد.

5. «هو الذى جعل لكم الارض ذلولًا فامشوا فى مناكبها» «2» «او خدايى است كه زمين را براى شما مركبى راهوار و رام شده قرار داد تا بتوانيد در روى آن راهپيمائى كنيد ...»

صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«ذلول» به معناى «رام» تعبير جامعى در مورد زمين است چرا كه زمين با حركت هاى متعدد و سريعى كه دارد آنچنان رام به نظر مى رسد كه گويى ساكن است. و كلمه مناكب جمع منكب (بر وزن مغرب) به معناى شانه است.

گويى انسان پا بر شانه زمين مى گذارد و چنان زمين آرام است كه مى تواند تعادل خود را حفظ كند.» «3»

استاد مصباح يزدى در مورد آيه فوق مى نويسند:

«نكته اى كه در آيه اخير بر آن تكيه شده، اين است كه: زمين زير پاى آدمى، رام است و چون مركبى راهوار و از آن مى توان دريافت كه زمين داراى حركت انتقالى است زيرا «ذلول» به معنى شتر راهوار است «4».

سيد هبة الدين شهرستانى نيز مى نويسد كه كلمه «ذلول» در لغت و عرف عرب اطلاق مى شود بر نوعى از شتر كه در راهوارى و هموارى و آسان سوارى ممتاز است ... اگر مانع قطعى خارجى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 99

نباشد استظهار حركت زمين و استفاده آن، از اين آيه براى ما روا و جايز خواهد بود «1».

برخى از نويسندگان معاصر مثل: گودرز نجفى «2»، مهندس محمد

على سادات «3» و نويسنده مقدمه اعجاز قرآن علامه طباطبائى «4» نيز اين آيه را اشاره به حركت انتقالى زمين دانسته اند.

بررسى:

ظاهراً استفاده حركت انتقالى زمين از آيه فوق مانعى ندارد. و با معناى لغوى و ظاهر آيه متناسب است.

6. «ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين» «5» «سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرده و آن بخارى بود پس به آن و به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان پذير آمديم.»

سيد هبة الدين شهرستانى در باره آيه فوق مى نويسد:

«اين آيه از جمله آياتى است كه دلالت آن را بر حركت زمين چنين فهميده ام كه لفظ «اتيان- آمدن» در عرف لغت ظهور در حركت حسى و انتقالى دارد.

و متقدمين چون حركت زمين را جايز نمى دانستند اين ظواهر را بر غير معانى حقيقى خود تأويل مى كردند ولى ما كه قائل به حركت زمين هستيم به هيچ وجه محتاج به تأويلات آنان نيستيم و البته موافقت با ظواهر لفظ هم اولى است مخصوصاً بنابر اينكه آسمان دنيا عبارت باشد از كره (اتمسفر- بخار آب) كه محيط بر كره زمين است. چنانكه از جمله (وهى دخان) معلوم مى شود.

سپس آيه را چنين معنا مى كند:

عنايت و اراده خدا متوجه شد به سوى آسمان دنيا (كره محيط بزمين) در حالى كه عبارت بود از بخار آب پس به يك فرمان تكوينى به آسمان دنيا و كره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 100

زمين فرمود هر دو با هم منتقل شويد و از جاى خود حركت كنيد. به يكى از دو طريقه: يا مطابق نظام و تشكيلات اين

شمس (نظام عالم شمسى ما) و يا بر خلاف آن و مطابق نظام و جاذبية عالم ديگر. پس بزبان حال كه فصيح تر از زبان مقال است جواب دادند كه آمديم و حركت كرديم مطابق همين نظام و در مقابل نواميس اين جاذبه كه تو ايجاد كردئى مطيع و خاضع خواهيم بود.» «1»

يكى از نويسندگان معاصر در مورد آيه فوق مى نويسد:

«آيه فوق نيز به آغاز خلقت و حركت كرات آسمانى از جمله حركت زمين اشاره دارد.» «2»

صاحب تفسير نمونه در ترجمه آيه فوق مى نويسند:

«در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود بوجود آييد و شكل گيريد چه از روى اطاعت و چه اكراه»

و سپس در توضيح آن مى نويسند:

« [اين آيه به اين معنا نيست كه واقعاً سخنى با لفظ گفته شده باشد بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى و اراده او بر امر آفرينش است. و جمله «اتينا طائعين» ما از روى اطاعت شكل نهائى به خود گرفتيم، اشاره به اين است كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش كاملًا تسليم اراده فرمان خدا بود. «3»»

علامه طباطبائى رحمه الله نيز اين كلمات (ائتيا- اتينا) را تكوينى مى داند و نوعى تعبيرات عرفى براى نشان دادن خلق الهى مى داند «4».

بررسى:

تفسير مرحوم شهرستانى در اينجا با ظاهر آيه و كلمه «ائتيا و اتينا» تناسب بيشترى دارد و تفسير صاحب نمونه احتياج به تقدير (به وجود آئيد- شكل نهائى به خود گرفتيم) دارد كه نوعى خلاف ظاهر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 101

هر چند كه دو تفسير قابل جمع است يعنى مى تواند آيه اشاره به ايجاد و حركت، هر

دو باشد پس حد اقل آن است كه آيه مى تواند اشاره اى به حركت زمين داشته باشد.

7. «و الجبال اوتاداً» «1» «و كوهها را ميخ هاى زمين قرار داديم.»

«و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم» «2» «و در زمين كوههايى استوار افكند تا شما را نجنباند.»

برخى از نويسندگان معاصر با استناد به آيات فوق حركت وضعى زمين را از قرآن استفاده كرده اند. و در مورد آيه اول مى نويسند:

«همانطور كه مى دانيد چيزى را ميخ مى كوبند كه در حركت ترس از متلاشى شدنش باشد.»

و سپس با اشاره به سخنان ژرژ گاموف كه مى گويد «قسمت عمده هر كوهى زير سطح زمين قرار دارد» «3» مى نويسند:

«چه جالب قرآن چهارده قرن پيش پرده از روى اين راز بزرگ برداشته و كوهها را ميخ هاى زمين معرفى كرده است، زيرا فايده و نتيجه اينكه خداوند كوهها را ميخ ها و مسمار زمين قرار داده اين است كه اجزائش در حال حركت از هم متلاشى نشود.»

و در مورد آيه دوم مى نويسد:

«احتمالًا آيه فوق (نحل/ 15) نيز اشاره به حركت وضعى زمين دارد.» «4»

سيد هبة الدين شهرستانى نيز با تقسيم ميخ به دو قسم (خارجى و داخلى) آيات را حمل بر ميخ داخلى مى كند كه بوسيله آن اجزاء يك چيز را به يكديگر مربوط و متصل مى سازند.

و سپس نتيجه مى گيرد كه:

«پس اينكه شريعت ما كوهها را ميخ زمين دانسته نه مقصود بيان سكون

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 102

زمين بوده بلكه بر عكس و بر خلاف رأى متقدمين حركت زمين را اعلام فرموده است.» «1»

بررسى:

يكى از حركت هاى زمين، حركت قاره اى يا حركت پوسته جامد زمين است كه گاهى

باعث بوجود آمدن زلزله ها مى شود و آيه فوق اشاره اى به ثبات زمين در أثر وجود كوهها دارد و مى تواند لازمه آن اشاره به حركت پوسته زمين باشد.

امّا آيات فوق اشاره به حركت وضعى يا انتقالى زمين ندارد. چرا كه از نظر قرآن خود كوهها نيز در حال حركت است.

«و مى بينى كوهها را و گمان مى كنى كه ايستاده است در حالى كه آنها مانند ابرها در حركت هستند.» «2»

پس تصريح اين صاحبنظران به حركت وضعى و استناد آن به آيات فوق صحيح بنظر نمى رسد.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

در مورد حركت زمين و آيات مورد استناد تذكر چند نكته لازم است:

1. در مجموع از 13 آيه اى كه مورد بحث واقع شد و با توجه به اشكالاتى كه به دلالت برخى آيات وارد شد مى توان نتيجه گرفت كه اجمالًا حركت زمين مورد پذيرش قرآن كريم بوده است هر چند كه اين آيات به حركت هاى متفاوت زمين اشاره مى كند و همه آنها يك حركت خاص را نمى گويد.

2. تعبيرات قرآن و اشارات علمى آن به حركت زمين بر خلاف هيئت بطلميوسى حاكم بر فضاى علمى زمان نزول قرآن بوده است چرا كه در هيئت بطلميوسى زمين را ساكن و مركز جهان مى دانستند امّا قرآن سخن از حركت آن گفته است. و اين يكى از مطالب علمى حق و صادق قرآن بود كه حدود 9 قرن بعد از نزول آنها توسط امثال كپرنيك به اثبات رسيد. اين گونه مطالب عظمت قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله را مى رساند.

3. خبر دادن قرآن از حركت زمين، هر چند كه عظمت قرآن را مى رساند ولى اعجاز علمى قرآن محسوب نمى شود چرا كه

در تاريخچه بيان كرديم كه افرادى مثل فيساغورس و فلوته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 103

خوس، ارشميدس، استرخوس ساموسى و كليانتوس آسوسى قبل از بطلميوس قائل به حركت زمين شده بودند. پس قبل از ظهور اسلام دو ديدگاه در محافل علمى جهان در مورد حركت و سكون زمين بوده است كه ديدگاه حاكم و مشهور همان سكون زمين يعنى نظريه بطلميوس بود و ديدگاه مغلوب همان حركت زمين بود.

اعجاز علمى وقتى صادق است كه نظريه اى را قرآن ابراز كند و كسى نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادى بياورد. در حالى كه نظريه حركت زمين قبل از قرآن آورده شده بود ولى مشهور نبود. هر چند كه اين مطلب ضررى به عظمت قرآن نمى زند چرا كه قرآن در عصرى كه، مشهورِ دانشمندان، مقهور نظريه سكون زمين بطلميوس بودند شجاعانه و با صراحت بر خلاف آن سخن گفت و مطالب علمى حق و صادقى را به جهان عرضه كرد كه قرن ها بعد به صورت قطعى به اثبات رسيد.

دوم: آيا در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه بر كرويت زمين دلالت داشته باشد؟

براى اثبات كرويت زمين از نظر قرآن كريم به آياتى كه تعبير «مشارق و مغارب» دارد استناد شده است. اين آيات عبارتند از:

«فلا اقسم بربّ المشارق و المغارب انّا لقادرون» «1» «سوكند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها كه ما قادريم.»

«و آن گروهى را كه ذليل و خوار شمرده مى شدند وارث مشرق ها و مغرب هاى زمين قرار داديم.» «2»

«پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرق ها» «3»

نكته: آيه اول مشارق و مغارب را به صورت مطلق آورده و مقيد به زمين يا خورشيد يا ستارگان ديگر نكرده است.

امّا آيه دوم مشارق و مغارب زمين را تذكر مى دهد. و آيه سوم فقط مسأله مشارق را متذكر شده ولى به صورت مطلق آورده و مقيد به مشارق زمين، خورشيد يا ستارگان ديگر نكرده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 104

تاريخچه

اگر انسان با يك نگاه سطحى به زمين بنگرد آن را مسطح و غير كروى مى پندارد. و همين مطلب از زمانهاى دور عقيده غالب مردم بوده است امّا در مورد شكل زمين عقايد متفاوتى در ميان دانشمندان وجود داشته كه بدان ها اشاره مى كنيم:

1. انكسيانوس مى پنداشت كه زمين مانند تخته اى از سرب بر روى آب افتاده در هوا معلق است و مادامى كه مسطح است بر روى آب قرار دارد و چون جمع شود فرو مى رود.

2. برخى صاحبنظران قديمى كليسا بر آن بودند كه زمين به شكل عمودى بر روى پايه هاى مجهول استوار است.

3. برخى زمين را به شكل مخروطى مى پنداشتند كه سر آن بر طرف بالا و بن آن به سمت پايين بوده و از طرف زيرين غير متناهى است.

4. انكسيمندر آن را به شكل ستونى مدور مى پنداشت.

5. برخى آن را از نظر حجم مكعب و از نظر شكل مسدس مى دانستند.

6. برخى آن را به شكل دفّ (دايره اى از آلات ضرب) مى دانستند.

7. برخى آن را به شكل طبل مى دانستند.

8. برخى آن را به شكل نصف طبل مى دانستند.

9. هركليتوس آن را مانند كشتى ميان تهى مى دانست.

10. برخى آن را به شكل سپر مى دانستند.

11. به عقيده برخى يونانيان زمين به شكل دايره است كه مركز آن كشور يونان و محيط آن سواحل بحر محيط است.

12. به نظر اكثر حكماء فارس و يونان، زمين كره اى

است تام و تمام كه محيط استوائى و قطبى آن با هم مساوى است. اين عقيده در مغرب زمين مقارن با تاريخ كشف آمريكا (1492 م) پيدا شد و برخى اين نظريه را به همه علماى اسلامى در صدر اسلام نسبت داده اند.

13. نيوتن (1767 م) بر آن شد كه زمين شبيه كره است يعنى كرويت آن حقيقى و تمام نيست چرا كه در قطب جنوب و شمال آن فرورفتگى وجود دارد. يعنى محيط قطبى زمين سيزده فرسنگ از محيط استوائى كوچكتر است و قطر قطبى آن دو ميل از قطر استوائى كمتر است. اين نظريه امروزه مشهور است و شواهد و براهين منطقى و حسّى آن را تأييد مى كند «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 105

مغرب و مشرق از نظر علمى

قبل از آنكه به نظرات و ديدگاههاى صاحبنظران و مفسران در مورد تعبير مشارق و مغارب بپردازيم توضيح يك مطلب علمى لازم بنظر مى رسد.

از يك طرف كره زمين داراى دو قطب مغناطيسى است كه به نام شمال و جنوب خوانده مى شود.

و از طرف ديگر چون زمين داراى دو حركت وضعى (به دور خود) و حركت انتقالى (به دور خورشيد) است به نظر مى آيد كه خورشيد در صبحگاهان از يك طرف خارج و كم كم بالاى سر ما مى آيد و سپس هنگام شامگاهان در طرف ديگر فرو مى رود. (هر چند كه اين مطلب خطاى ديد ماست و در حقيقت اين زمين است كه در اثر گردش وضعى به دور خود گاهى مقابل نور خورشيد قرار مى گيرد. لذا به نظر مى رسد خورشيد طلوع و غروب مى كند) و در عرف مردم و اصطلاح علمى آن طرفى كه خورشيد طلوع مى كند به

نام مشرق و آن طرف كه خورشيد غروب مى كند به نام مغرب ناميده مى شود و لذا به دو ناحيه طلوع و غروب خورشيد از نظر لغوى «مغرب و مشرق» گويند «1».

و از طرف ديگر هر انسان بالا و پايين دارد كه آسمان و زمين است پس هر انسانى به صورت طبيعى با شش جهت سروكار دارد.

به عبارت ديگر اگر يك انسان به طرف قطب شمال بايستد كه جلو بدن او به طرف شمال باشد و پشت سر او جنوب باشد دست راست او مشرق و دست چپ او مغرب مى شود و كره زمين در هر لحظه طلوع و غروب دارد يعنى از آنجا كه زمين به شكل كره است هميشه در برخى از نقاط زمين آفتاب در حال طلوع كردن است و در برخى نقاط ديگر در حال غروب كردن است. و علاوه بر آن خورشيد در هر روز در ساعت معين طلوع و غروب مى كند كه با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است.

پس مى توان گفت كه طلوع و غروب نسبت به جايگاه هر كس متفاوت است يعنى هر كس در هر نقطه اى كه باشد يك مشرق و يك مغرب دارد.

و نيز مى توان گفت كه كره زمين مشرق ها و مغرب هاى متعدد دارد كه هرلحظه نو به نو (جديد) مى شود. چرا كه زمين هميشه در حال حركت وضعى (به دور خود) است و در هر لحظه غروب و طلوع جديدى براى نقاط زمين پيدا مى شود و نيز به تعداد روزهاى سال طلوع و غروب جديد و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 106

در نتيجه مغرب و مشرق نو داريم.

اسرار علمى:

در مورد

كروى بودن زمين از نظر قرآن و تعبيرات كنايى آيات در اين مورد، اظهار نظرهاى متعددى شده است كه بدان ها اشاره مى كنيم:

1. سيد هبة الدين شهرستانى در مورد آيه 40/ معارج مى نويسند:

«سوگند به پروردگار مشرق ها و مغربها، كه دلالت دارد بر كثرت و تعدد هر يك از مشرق و مغرب مطابق هيئت جديد، زيرا كرويت زمين مستلزم آن است كه در هر موقع هر نقطه از زمين براى گروهى مشرق و براى گروهى ديگر مغرب باشد. پس كثرت مشارق و مغارب با قول به كرويت زمين راست آيد بدون اينكه در تفسير آن محتاج تكلّفى باشيم.»

و سپس در مورد كروى بودن زمين شواهد متعددى از روايات مى آورد «1».

2. مفسران قرآن در مورد تعبير «مشارق و مغارب» دو احتمال ذكر كرده اند:

الف: خورشيد هر روز از نقطه تازه اى طلوع و در نقطه تازه اى غروب مى كند و لذابه تعداد روزهاى سال مغرب و مشرق داريم و آيه به همين مطلب علمى اشاره دارد. آنان به عنوان شاهدى روايتى از امير المؤمنين عليه السلام را مى آورند كه در جواب «ابن كواء» مى فرمايد: 360 مشرق و مغرب وجود دارد «2».

ب: در نقاط مختلف زمين، مشرق و مغرب متفاوت است و گاهى مغرب يك نقطه همزمان با مشرق نقطه ديگر است (كه در دو طرف كره زمين واقع شده اند). و تعبير مشارق مغارب اشاره به همين اختلاف افق هاى زمين است.

البته در آيه 137 سوره اعراف تفسير دوم (ب) ترجيح داده شده است و تفسير نمونه در اين مورد مى نويسد: «تعبير به «مشارق الارض و مغاربها» (مشرق ها و مغرب هاى زمين) اشاره به سرزمينهاى وسيع و پهناورى هست كه در اختيار

فرعونيان بود، زيرا سر زمينهاى كوچك، مشرق ها و مغرب هاى مختلف و به تعبير ديگر افق هاى متعدد ندارد. امّا يك سرزمين پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرق ها و مغرب ها به خاطر خاصيت كرويت زمين خواهد داشت «3».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 107

و در آيه 5 سوره صافات هر دو احتمال (الف و ب) وجود دارد بلكه در اينجا 3 احتمال وجود دارد:

اول: طلوع هاى خورشيد در هر روز از نقاط مختلف.

دوم: مشرق هاى مختلف زمين به خاطر كروى بودن آن.

سوم: مشرق هاى ستارگان مختلف.

به هر حال آيه 5 سوره صافات ما را به كرويت زمين و مشرق هاى آن توجه مى دهد «1».

3. برخى از نويسندگان معاصر نيز آيات 137 سوره اعراف و 5 سوره صافات و 40 سوره معارج را دليل كرويت زمين از نظر قرآن مى دانند و آن را يكى از معجزات علمى قرآن مى داند.

و سپس با ذكر آيه «و الى الارض كيف سطحت» «2»

« [به زمين نمى نگرند] كه چگونه گسترده شده است» مى نويسد كه: مسطح بودن زمين مانع كرويت آن نمى شود چرا كه هر كره اى براى خود سطحى نيز دارد و از اين روست كه در هندسه كره را يكى از اقسام سطح بشمار آورده اند. و توضيح مى دهد كه مسطح بودن به معناى مقابل كروى، يك اصطلاح هندسى جديد است و مقصود از سطحت در آيه «گسترش» است «3».

4. مهندس سادات نيز با ذكر آيه 40 سوره معارج كرويت زمين را از آيه استفاده مى كند. «4»

5. شيخ احمد محيى الدين العجوز «5»، و همچنين شيخ نزيه القميحا «6» نيز از آيه فوق كرويت زمين را نتيجه گرفته اند. تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص:

108

بررسى:

در مورد آيات فوق تذكر چند نكته لازم است:

1. تعبير «مشارق و مغارب» در آيات مورد بحث دلالت مطابقى بر كرويت زمين ندارد يعنى به صورت مستقيم نمى فرمايد كه زمين گرد است. ولى به صورت دلالت التزامى بر كرويت زمين دلالت دارد. چرا كه وجود مشرق ها و مغربهاى متعدد براى زمين با كروى نبودن زمين ناسازگار است. اين تعبير هر چند كه گرد بودن زمين را مى رساند امّا نسبت به كرويت كامل يا ناقص آن ساكت است.

2. از طرفى از برخى تعبيرات يونانيان در مورد حركت زمين و شكل زمين (مثل ستون مدور- مخروط- عمودى بر پايه- طبل) بر مى آيد كه آنها به نوعى توجه به لزوم گرد بودن زمين داشته اند ولى كروى بودن كامل زمين را تصريح نكرده اند.

و از طرف ديگر قرآن نيز تصريحى به كروى بودن زمين ندارد. (بلكه كروى بودن لازمه معناى مشارق و مغارب است) پس به طور قاطع نمى توان گفت اين تعبيرات (مشارق و مغارب) اعجاز علمى قرآن كريم است بلكه بهتر است بگوييم اين تعبير از لطائف قرآنى است كه اشاره اى به مطالب علمى دارد و لازمه آن مطلب علمى كرويت زمين است.

چرا كه وجود مشرق ها و مغربهاى زمانى مختلف براى همه مردم قابل حس بوده است چون مى ديدند كه زمان طلوع و غروب خورشيد در طول سال تغيير مى كند و مشرق ها و مغرب هاى مختلف داريم بيان اين مطلب چيزى نيست كه كسى نتواند مثل آنرا بياورد و اعجاز علمى محسوب شود.

آرى لازمه اين اشاره علمى كرويت زمين است كه اگر قرآن بدان تصريح كرده بود اعجاز علمى قرآن محسوب مى شد.

7. آيا در آسمان ها موجودات زنده وجود دارد؟

آسمان يكى از شور انگيزترين موضوعات فكرى بشر

بوده است و اين فكر كه آيا در آسمان موجودات زنده يا عاقل ديگرى وجود دارد يا ندارد يكى از دغدغه هاى بشراست.

و برخى آيات قرآن به وجود موجوداتى زنده در آسمان اشاره دارد. مفسران و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 109

صاحبنظران در اين مورد به اين آيات استدلال كرده اند:

«و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابة و هو على جمعهم اذا يشاء قدير» «1» «و از نشانه هاى [قدرت اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هر گاه بخواهد بر گرد آوردن آنان تواناست.»

تاريخچه:

انسانها بر اساس هيئت بطلميوسى قرن ها فكر مى كردند كه ستارگان ميخ هاى كوبيده بر سقف آسمان هستند «2» ولى پس از پيدايش هيئت جديد كپرنيكى و كشفيات تازه در پهنه آسمان به فكر وجود موجودات عاقل و متفكر در كرات ديگر افتادند و در اين مورد به تفكر و جستجو پرداختند و قسمتى از تلاش بشر براى صعود به آسمانها در پى همين جستجوگرى بوده است.

ايزاك آسيموف در كتاب اكتشافات قرن بيستم مى نويسد:

«بخاطر نتايج و داده هاى صحيح سفر فضايى، بايد به ستارگان دست يابيم، ما بايد سياراتى نظير زمين را كه دور آنها مى چرخند و بر روى خود دوست و دشمن، ابر مردها و هيولاها را حمل مى كنند، پيدا كنيم. «3»»

هنگامى كه اولين انسان يعنى «آرمسترانك» در ژولاى سال 1969 ميلادى پا به سطح ماه گذاشت اين عطش شديدتر شد. در اين مورد مطالعات گسترده دانشمندان حاكى از آن است كه:

تنها در كهكشان ما (راه شيرى) 600 كره مسكونى وجود دارد و در اين

ستارگان تمدنى شبيه تمدن زمين ديده مى شود. و بر طبق حسابى در عالم هستى 600 ميليون كره مسكونى وجود دارد «4».

و در تحقيقى كه با همكارى يكى از دانشمندان فضايى شوروى و آمريكا تحت عنوان «ما تنها نيستيم» منتشر شد، اعلام گرديد كه: در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگى موجود است «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 110

جمعى از دانشمندان اخترشناس كه «هرثل» از جمله آنهاست معتقدند كه مجموع ستارگان ثابت و سيار مسكون مى باشند و تجليات اسرارآميز حيات هرگز منحصر به زمين نيست. منتهى شرايط حيات بر حسب انواع جاندارانى كه در هر يك از كرات آسمانى زندگى مى كنند متفاوت است. «1»»

عبد الرزاق نوفل نيز گزارشات متعددى از دانشمندان نقل مى كند كه حاكى از وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر است «2».

عبد الغنى الخطيب طى يك بحث مفصل موضوع وجود زندگى در كرات ديگر را از سه جهت (عقلى- علمى- قرآنى) مورد بررسى قرار داده است.

از جهت عقلى استدلال مى كند كه: اگر در فضاى كرات بوسعت آسمانها آفريده اى نباشد بر حكمت خدا شايسته نيست كه آنها را خالى بگذارد ... عقل تيزبين اين امر را بعيد مى داند و معتقد است كه در فضاى هستى آفريدگان ديگر هستند كه مانند موجودات زمينى زندگى مى كنند. «3»

و از نظر علمى استدلال مى كند كه: سراسر جهان هستى از حيث تركيب و ساختمان و نظم شبيه به هم هستند و اين نشان مى دهد كه ايجاد كننده آنها يكى است و ماده آنها همانند است و موجودات آنها همانند موجودات زمين اند ... اگر دانشمندان نتوانسته اند اين موجودات زنده را ببينند و به

آن يقين حاصل كنند به اين معنا نيست كه منكر وجود هستى در ستارگان باشند ممكن است دانشمندان ديگر بتوانند با وسايل خود اين مجهول را كشف كنند و به وجود زندگى در كرات ديگر يقين آورند «4».

اسرار علمى:

در اينجا نظرات مفسران و صاحبنظران را در مورد آيه مرور مى كنيم:

«و من آياته خلق السموات و الارض و ما بثّ فيهما من دابة» «5» تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 111

علامه طباطبائى رحمه الله در زير آيه فوق مى فرمايد:

«ظاهر آيه اين است كه در آسمانها خلقى از جنبندگان (دواب) مثل روى زمين وجود دارد و اگر كسى بگويد كه منظور از جنبندگان آسمان، ملائكه هستند مردود است چرا كه كلمه «دواب» بر ملائكه اطلاق نشده است.» «1»

و صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«كلمه «دابة» شامل موجودات ذره بينى تا حيوانات غول پيكر مى شود ... و اين آيه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمان ها دارد گر چه هنوز دانشمندان به صورت قاطعى در اين زمينه قضاوت نمى كنند. و سر بسته مى گويند در ميان كواكب آسمان به احتمال قوى ستارگان (سياره هاى) زيادى هستند كه داراى موجودات زنده اند ولى قرآن با صراحت اين حقيقت را بيان مى دارد كه در پهنه آسمان نيز جنبنده گانى زنده فراوان وجود دارد «2».

در حديثى از حضرت على عليه السلام آمده است:

«اين ستارگانى كه در آسمان است شهرهايى همچون شهرهاى زمين دارد، هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.» «3»

عبد الرزاق نوفل پس از ذكر يك مقدمه طولانى و نقل قول هاى مختلف از دانشمندان در مورد وجود حيات در سيارات ديگر مى نويسد:

قرآن

كريم ده ها قرن قبل، خبر از وجود حيات و جنبندگان در آسمان ها مى دهد همانگونه كه در زمين هستند و سپس به آياتى از جمله آيه 29 سوره شورى استشهاد مى كند و از آن نتيجه مى گيرد كه خداوند مى تواند اهل آسمان ها و زمين را در يك جا جمع كند «4».

عبد الغنى الخطيب نيز با استدلال به آيه فوق در مورد وجود موجودات در كرات ديگر به نقل قول از ديگران مى پردازد و مى نويسد «5»:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 112

زمخشرى در تفسير خود مى گويد:

بعيد نيست در آسمان ها حيواناتى كه بر روى زمين راه مى روند آفريده شده باشد «1».

و ابو السعود در تفسير خود مى گويد: يا در آسمان حيوانى آفريده شده باشد كه در آنجا مانند انسان در زمين راه برود.

فخر رازى هم بعيد نمى داند كه: خدا در آسمانها انواعى از حيوانات را آفريده باشد كه مانند مردمان روى زمين (در آسمان ها) راه بروند «2».

آية اللّه حسين نورى با ذكر اين نكته كه اخيراً برخى از دانشمندان فضايى شوروى اعلام كردند كه در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگى وجود دارد. مى نويسد:

«جالب اينكه از اين موضوع مهم در حدود چهارده قرن قبل قرآن مجيد با صراحت خبر مى دهد» و سپس به آيه فوق (شورى/ 29) استدلال كرده و دو نكته از آن برداشت مى كند:

1. در آسمان ها نيز مانند زمين موجودات زنده وجود دارد.

2. هر موقع كه مشيت خدا اقتضا كند سكنه كرات آسمانى و زمين بايك ديگرملاقات خواهندكرد «3».

و نيز در مقدمه كتاب اعجاز قرآن كه منسوب به علامه طباطبائى رحمه الله به همين آيه (شورى/ 29) در مورد وجود موجودات زنده

در جهان بالا استدلال شده است «4».

برخى از نويسندگان نيز با ذكر آيات فوق (شورى/ 29- نحل/ 53- نور/ 45) در مورد وجود جانوران در آسمان و حتى وجود گياهان و خانه سازى (بروج/ 2) استدلال كرده است «5».

بررسى:

در مورد انطباق آيه فوق (شورى/ 29) با وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر تذكر چند نكته لازم است:

1. واژه «سماء» و «سموات» در قرآن به چند معنا به كار مى رود (جهت بالا- كرات آسمانى- جو زمين و ... «6») مى آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 113

تفسير آيه فوق به وجود موجودات زنده در كرات ديگر وقتى صحيح است كه ثابت كنيم كلمه «سموات» در آيه مورد بحث به معناى كرات آسمانى مى آيد.

در حالى كه ممكن است كسى احتمال دهد كه «سموات» در آيه فوق طبقات جو اطراف زمين است و مراد از دابة موجودات ريز ذره بينى (مثل ويروسها و ...) و درشت (مثل پرندگان) است كه در فضاى اطراف ما پراكنده اند.

امّا با اين حال مى توان گفت كه ممكن است مراد از آيه هر دو تفسير (كرات آسمانى و طبقات جو زمين) باشد.

2. با توجه به اينكه هنوز وجود موجودات زنده در كرات ديگر از لحاظ علمى اثبات نشده و به صورت يك احتمال قوى از آن ياد مى شود لذا نمى توان به صورت قطعى تفسير اول (وجود موجودات زنده در كرات ديگر) را به قرآن نسبت داد و اين تفسير احتمالى هم اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند.

3. اگر احتمال دوم (وجود موجودات ريز و درشت در جو اطراف زمين) را بپذيريم آيه فوق در قسمت حيوانات درشت (مثل پرندگان) بيان يك واقعيت

خارجى است كه همه مى بينند ولى نشانه الهى است از اين جهت كه خداوند طورى هوا و پرندگان را خلق كرد كه بتوانند در فضا پرواز كنند امّا در قسمت موجودات ريز ذره بينى با توجه به عدم اطلاع مردم عرب صدر اسلام از آنها مى توان گفت كه نوعى رازگويى علمى است كه علوم جديد بدان دست يافته است.

ولى با توجه به احتمالى بودن تفسير فوق و اينكه اين مطلب از نوع يافتن مصداق جديد براى كلمه «دابة» است نمى توان آن تفسير و معنا را در شمار اعجاز علمى قرآن به حساب آورد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 114

8. از منظر قرآن، پايان جهان چه زمانى و چگونه اتفاق مى افتد؟

اشاره

قرآن كريم قيامت را پايان جهان معرفى مى كند كه آغاز جهانى ديگر است اين كتاب آسمانى در آيات متعددى سخن از حوادثى مى گويد كه در آستانه قيامت رخ مى دهند و برخى از آنها نشانه هاى قيامت شمرده مى شوند. مفسران و صاحبنظران علوم كيهان شناسى در مورد پايان جهان فعلى به چند دسته از آيات زير نظر دارند:

الف: آياتى كه به مرگ خورشيد و ستارگان اشاره مى كند.

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» «1» «آنگاه كه خورشيد به تاريكى گرايد و آنگاه كه ستارگان خاموش شوند.»

«و خورشيد و ماه را رام گردانيد، هر كدام براى مدّتى معين به سير خود ادامه مى دهند.» «2»

ب: آيه اى كه به شكافتن ماه اشاره دارد:

«قيامت نزديك مى شود و ماه شكافته مى شود.» «3»

ج: آياتى كه اشاره به در هم ريختن نظام فعلى آسمان و ستارگان مى كنند:

«آنگاه كه آسمان شكافته مى شود و آنگاه كه ستارگان فرو ريخته و از هم پاشيده شوند.» «4»

«و آفتاب و ماه بهم گرد آيند.» «5»

د:

آياتى كه اشاره به زلزله هاى عظيم در زمين مى كند:

«كه زلزله رستاخيز مطلب مهمى است.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 115

ه: آياتى كه اشاره به فروپاشى كوهها مى كند:

«و (روزى كه) كوهها مانند پشم زده شده رنگين شود.» «1»

و: آياتى كه اشاره به انفجار و بر افروختگى درياها دارد:

«و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود.» «2»

ز: آيه اى كه به دود در آسمان اشاره مى كند:

«منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد.» «3»

نظريه هاى علمى در مورد پايان جهان
اشاره

در مباحث كيهان شناختى دو مطلب در مورد پايان جهان مطرح مى شود:

اول: سرانجام حركت انبساطى جهان چه مى شود؟

جهان در حال گسترش است و كهكشانها از همديگر با سرعت دور مى شوند «4». ولى آيا جهان هميشه انبساط مى يابد؟ يا انبساط روزى متوقف مى شود و يا حتى جهان به نقطه آغازين خود باز مى گردد؟ دانشمندان در اين مورد سه احتمال مطرح كرده اند:

الف: گسترش جهان دائمى است.

ب: جهان سرانجام در اثر نيروى جاذبه منقبض شده و به يك نقطه باز مى گردد (رُمبش).

ج: جهان دائماً بين انفجارها و رُمبش هاى بزرگ در نوسان است.

«الكساندر فريدمن» فيزيكدان روسى در 1920 م نشان داد كه پاسخ اين پرسشها بستگى به جرم جهان دارد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 116

دوم: سرانجام خورشيد و ستارگان و زمين چه مى شود؟

برخى متخصصان فيزيك و كيهان شناسان بر آنند كه:

«خورشيد در هر ثانيه 564 ميليون تن هيدروژن به عنوان سوخت مصرف مى كند كه از اين مقدار 560 ميليون تن هليم به وجود مى آيد 4 ميليون تن مواد باقى مانده كه فقط 7/ 0% سوخت مصرفى مى باشد تبديل به انرژى مى شود كه در نهايت به صورت نور و گرما انتشار مى يابد.

با وجود نياز عظيمى كه خورشيد ما به سوخت دارد مى تواند به مدت 10 ميليارد سال بدرخشد كه از اين عمر طولانى 5 ميليارد سال را گذرانده است.

بنابراين خورشيد هم اكنون در نيمه راه زندگى خود قرار دارد. «1»»

«پس سياره آبى رنگ ما (زمين) هنوز حدود 5 ميليارد سال ديگر به دور خورشيد خواهد چرخيد آنگاه خورشيد در آخرين روزهاى عمر خود مانند يك بادكنك كاملًا باد كرده خواهد شد و به صورت يك ستاره عظيم و غول پيكر سرخ فام در خواهد آمد. و دو سياره داخلى منظومه شمسى خود يعنى عطارد و زهره را فرو مى بلعد.

زمين

تا هزار درجه سانتيگراد حرارت خواهد يافت تمام آثار زندگى و حيات، مدتها قبل از بين رفته و تمام آب اقيانوس ها بخار شده است.» «2»

برخى ديگر از صاحبنظران در مورد مرگ يك ستاره مى نويسند:

«از آنجا كه همه ستارگان در واقع مولدهاى جوش هسته اى هستند سرانجام روزى سوختشان را به پايان مى رسانند، انبساط مى يابند و انبوهى از گازهاى درخشان پوسته ستاره به صورتهاى خيال انگيزى در فضا رها مى شوند كه بنام «سحابيهاى سياره نما» خوانده مى شود.

هنگامى كه سوخت هسته اى ستاره پايان يافت نيروى گرانش سريعاً ستاره را در خود فرو مى برد و ستاره به تلى از خاكستر بسيار داغ تبديل مى شود كه «كوتوله سفيد» خوانده مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 117

ستارهاى بسيار پر حجم با يك انفجار به حيات خود پايان مى دهند. هنگامى كه هسته ستاره منفجر شد پوسته هاى بيرونى آن به بيرون پرتاب مى شوند ستاره محتضر (در حال مرگ) تنها در خلال چند ساعت انرژى را از خود منتشر مى كند كه خورشيد ما در مدت پنج بيليون سال منتشر كرده است. و در اين حال ستاره چند ميليون بار درخشان تر مى شود. اين پديد را ابر نو اختر نامند.» «1»

نكات تفسيرى و اسرار علمى:

برخى از مفسران و صاحبنظران در مورد انطباق آيات و يافته هاى كيهان شناسى كه به پايان جهان اشاره مى كنند اظهار نظر كرده اند:

1. استاد آية اللّه مكارم شيرازى در تفسير موضوعى پيام قرآن، آيات مربوط به پايان جهان را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و در مورد «اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت» «2»

مى نويسد:

«كوّرت از ماده تكوير در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن

چيزى است و اين واژه به معنى تاريك شدن يا افكندن نيز آمده است و ظاهراً اين دو معنى در مورد خورشيد لازم و ملزوم يكديگر است به اين ترتيب كه خورشيد تدريجاً لاغر وجمع و جور مى شود و رو به تاريكى و بى فروغى مى گذارد.

انكدرت از ماده انكدار به معنى تيرگى و تاريكى يا سقوط و پراكندگى است.

آرى طبق گواهى قرآن در پايان جهان، پر فروغ ترين مبداء نور در منظومه شمسى ما كه مايه روشنايى تمام سيارات است خاموش و جمع مى شود و ستارگان ديگر نيز به همين سرنوشت گرفتار مى گردند.

سپس اشاره مى كند كه دانشمندان امروز معتقدند كه انرژى خورشيد از احتراق هسته اى بدست مى آيد و هر شبانه روز سيصد و پنجاه هزار ميليون تن از وزن اين كره كاسته مى شود. و همين امر سبب مى گردد كه تدريجاً لاغر و كم نور شود و اين همان جمع شدن و كم نور شدن، يعنى دو مفهومى است كه در ماده تكوير طبق گفته ارباب لغت وجود دارد.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 118

ايشان در مورد جمع شدن خورشيد و ماه «و جمع الشمس و القمر» «1»

مى نويسند:

«جمع شدن خورشيد و ماه ممكن است از اين جهت باشد كه با از بين رفتن تعادل جاذبه و دافعه، كره ماه جذب به مركز اصلى يعنى خورشيد خواهد شد.» «2»

آنگاه با اشاره به آيه «و اذا الكواكب انتثرت» «3»

مى نويسد:

«نظام موجود كواكب نيز در هم مى ريزد گوئى تعادل جاذبه و دافعه كه ارتباط با جرمها و سرعت حركت آنها دارد به هم مى خورد و شايد اين همان چيزى است كه در قرآن به

آن اشاره شده است (آن زمان ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند).» «4»

و بعد در مورد زلزله هاى عجيب و تلاشى كوهها مطالبى را ذكر مى كنند. «5»

ايشان با اشاره به آيه هاى «و اذا البحار فجّرت» «6» «و اذا البحار سُجّرت» «7»

كه در مورد انفجار و بر افروخته شدن درياهاست «8» سه احتمال مطرح مى كنند:

اول: اينكه آب از دو عنصراكسيژن و ئيدروژن تشكيل شده كه هر دو شديداً قابل احتراق است اگر عواملى سبب تجزيه آبها شوند درياها مبدل به كوره هاى عظيمى از آتش سوزان خواهد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 119

شد و يك جرقه كوچك كافى است كه عالمى از آتش ايجاد شود.

دوم: اينكه زلزله هاى شديد آستانه رستاخيز به سبب شكافتن زمين ها و راه يافتن درياها به يكديگر مى شوند.

سوم: اينكه متلاشى شدن كوهها و ريخته شدن غبار آنها به درياها و يا فرود سنگهاى آسمانى در آنها موجب مى شود تا درياها پر شود و آب سراسر خشكى را فرا گيرد «1».

2. يكى از نويسندگان معاصر نيز با اشاره به آيه «و جمع الشمس و القمر» «2»

به در هم ريختن نظام هستى اشاره مى كند و مى نويسد:

«فضاى ما بين هسته اتم و الكترونهايى كه گرد آن در حركت اند نسبت به حجمشان بسيار وسيع و فضايى خالى و هولناك است شما اگر يك اتم را يك كيلومتر (1000 متر) فرض كنيد تنها يك متر آن توسط هسته و پرتون اشعال شده است و الكترون در فاصله يك كيلومترى بدور هسته حركت مى كند.

در واقع كليه موجودات جهان اعم از جاندار و بى جان از موجودى تو خالى چون اتم تشكيل يافته اند و چون بيكباره فاصله و

فضاى خالى اتمها از بين برود همه موجودات عالم با حفظ وزن قبلى خود به موجودات بسيار ريزى تبديل خواهند شد و در آن هنگام است كه نظم عالم مادى در يك چشم بهم زدن از هم خواهد پاشيد. آنگاه است كه كره زمين به اندازه يك نارنج كوچك در خواهد آمد «3» و سپس اجرام آسمانى كه بصورت گويهاى كوچكى در آمده به همديگر برخورد خواهد كرد.

اين واقعيتى است كه براى ستاره شناسان امروز با نظاره ستاره بزرگى چون سيريوس كه در يك چشم بر هم زدن به ستاره كوچكى تبديل شد آشكار گشته است.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 120

3. برخى صاحبنظران اشاره به آيه «و اذا البحار سجرت» «1»

مسأله انفجار اتمى را در اثر رها شدن اتم اكسيژن از هيدروژن (در تركيب آب ها) مطرح مى كنند «2».

4. برخى از نويسندگان معاصر با اشاره به آيات قرآن (تكوير/ 1- 2، انفطار/ 1- 2) در مورد مرگ خورشيد و ستارگان با نقل سخنان دانشمندان، چند نظريه را مطرح كرده اند:

الف: دكتر ژرژ گاموف مى گويد: روزى فرا خواهد رسيد كه زمين (و نيز همه سيارات ديگر) پس از انفجارى بزرگ به صورت گاز رقيقى در خواهد آمد «3».

ب: پروفسور آ. ماسويچ مى گويد: روزى كليه ذخاير هيدروژن خورشيد در اثر فعل و انفعالات هسته اى به انتها مى رسد «4».

ج: يكى از صاحبنظران مى نويسد: طبق قانون دوم ترموديناميك و اصل انتروپى همه اجسام به تدريج حرارت خود را از دست مى دهند و رو به نابودى مى روند. به اين ترتيب روزى فرا خواهد رسيد كه حرارت در همه اجسام، مساوى ايجاد شود و آن روز ديگر روز

مرگ كليه موجودات و اجرام آسمانى است «5».

5. برخى نويسندگان در مورد شكافته شدن ماه «انشق القمر» «6»

اينگونه نگاشته اند:

«مطلبى كه دانشنمدان ستاره شناس اخيراً بدان دست يافته اند اين است كه مى گويند: روزى بيايد كه ماه به دو قسمت يا بيشتر تقسيم گردد و اين قسمت ها نيز به نوبه خود به طور هول انگيزى منفجر و هزار بارتكه پاره شوند.

و از «سر جميس» ستاره شناس اروپايى نقل مى كند كه: «در آينده ماه به قدرى رفته رفته به زمين كه به بى نهايت درجه نزديكى مى رسد در اين موقع كه زمين در معرض خطر سقوط قرار گرفته است تقدير الهى كه در بر هم ريختن ماه و از هم پاشيدن آن تعلق گرفته به مرحله اجرا گذاشته مى شود.» «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 121

6. عبد الرزاق نوفل نيز در مورد پايان جهان و سرنوشت خورشيد و ماه چند نظريه مطرح مى كند. «1»

7. احمد محمد سليمان نيز با ذكر احتمالات متعدد در مورد آيات مورد بحث آيه «فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين» «2»

را مطرح مى كند و مى گويد «دخان در اينجا آتش است» و آن را بر حوادث پايان جهان حمل مى كند.

سپس دو احتمال انفجار خورشيد و نقصان نور خورشيد را مطرح مى كند كه موجب نابودى زمين در اثر زبانه هاى آتش خورشيد و يا سرماى شديد مى شود «3».

8. برخى صاحبنظران نيز با طرح آيه 10 سوره دخان آن را معجزه الهى در قرآن مى دانند كه جهان در قيامت «دخان» مى شود همانطورى كه اول بود و اين حقيقى علمى است «4».

بررسى:

هر چند برخى از مطالب علمى با ظاهر آيات قرآن در مورد پايان جهان سازگار است،

امّا به نظر مى رسد، در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. مطالب ذكر شده در مورد شكافته شدن ماه «انشق القمر» «5»

از دو جهت قابل اشكال است.

نخست اينكه مطالب علمى كه بيان شد از استحكام لازم برخوردار نيست و دليل بر فروپاشى ماه از نظر علوم تجربى ذكر نشد. و تنها به ذكر اين نكته اكتفا شده بود كه ماه به زمين نزديك مى شود.

اين مطلب بر فرض صحت مستلزم جذب ماه به زمين است. در حالى كه قرآن كريم سخن از جمع شدن خورشيد و ماه در آستانه قيامت مى كند «و جمع الشمس و القمر» «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 122

دوم اينكه مفسران در مورد انشقاق قمر دو احتمال ذكر كرده اند:

الف: مقصود از آيه همان شق القمر معروف باشد كه به عنوان معجزه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله اتفاق افتاد «1» و خود يكى از نشانه هاى نزديكى قيامت است. همانگونه كه بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله از نشانه هاى نزديك شدن قيامت است.

ب: مقصود شكافته شدن ماه در آستانه قيامت باشد. «2»

2. در مورد آيه «يوم تاتى السماء بدخان مبين» «3»

سه احتمال در تفاسير ذكر شده است:

اول: اينكه مقصود دود شرربارى، در قيامت باشد كه نوعى عذاب است.

دوم: اينكه مقصود از دود معناى مجازى آن باشد يعنى كنايه از خشكسالى باشد كه در زمان پيامبر گروه عظيمى از كفار را گرفت.

سوم: اينكه مقصود دودى باشد كه در آستانه قيامت همه جا را مى پوشاند و مردم دست به دامن لطف خدا مى شوند و كمى عذاب برطرف مى شود.

مفسران معناى اول و دوم را بعيد مى دانند و معناى سوم

را قوى تر مى دانند و روايات متعددى هم در كتابهاى شيعه و اهل سنت بر طبق آن وارد شده است «4».

به هر حال استفاده اى كه احمد محمد سليمان از آيه كرده بود يعنى دخان را به معناى آتش گرفته بود، معناى لغوى يا قرينه اى روائى آن را تأييد نمى كند.

3. در مورد مرگ خورشيد و ستارگان و در هم ريختن نظام آنها، اگر چه در قرآن كريم اشارات كلى به آنها شده است امّا با توجه به تعدد نظريه ها در اين مورد (انفجاربزرگ- از دست دادن حرارت طبق اصل دوم ترموديناميك و ...) و عدم اثبات قطعى آنها، نمى توان يك نظريه را

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 123

به قرآن نسبت داد.

4. در مورد تعبير فجّرت و سجّرت (انفطار/ 3- تكوير/ 6) و انطباق آن با انفجار اتم هاى آب، قرينه قطعى در دست نيست.

و در مورد جدا شدن اكسيژن از هيدروژن و آتش گرفتن آنها نيز فقط در حد احتمال مى توان سخن گفت بويژه آنكه دو احتمال ديگر نيز در معناى آيات فوق وجود دارد كه با ريشه لغوى فجرت و سجرت بى تناسب نيست. (همانطور كه گذشت).

5. مطالب آيات قرآن در مورد پايان كار خورشيد و ستارگان و سيارات با نظريه هاى علمى موجود تا حدود زيادى سازگار است و اين مطلب نوعى رازگوئى علمى قرآن محسوب مى شود و اگر روزى از نظر علمى به صورت قطعى اثبات شود مى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 124

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 125

بخش سوم: قرآن و علوم رياضى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 127

اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن

اشاره

مقدمه:

برخى از نويسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخير بُعد ديگرى براى اعجاز قرآن بيان كرده اند كه همان اعجاز عددى قرآن است اينان ادعا مى كنند كه يك نظم رياضى بر قرآن حاكم است. هر چند كه در كتاب «الاتقان فى علوم القرآن» سيوطى، رد پاى اين فكر ديده مى شود «2».

امّا تا چند سال اخير اين راز علمى پنهان مانده بود و با ظهور رايانه، پرده از روى نظم رياضى قرآن برداشته شد و اعجاز اين كتاب مقدس بار ديگر بر جهانيان ثابت گرديد. اين صاحبنظران از اين رهگذر نتايج ديگرى هم مى گيرند كه اشاره خواهيم كرد. در رأس اين گروه افرادى همچون رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل و ... هستند.

در مقابل آنان گروه ديگرى از نويسندگان و صاحب نظران قرآنى، قرار دارند كه اين مطالب را نمى پذيرند. و برخى محاسبات آنان را خطا آلود مى دانند. و حتى برخى نويسندگان با شدت هر چه بيشتر قسمتى از اين مطالب را توطئه بهائيت معرفى مى كنند و آن را يك جريان انحرافى مى دانند و در اين مورد به ادعاى نبوت رشاد خليفه و كشته شدن او استشهاد مى كنند «3».

ما ابتدا گزارشى از كتاب ها و نويسندگان دو گروه بيان مى كنيم و سپس نتيجه گيرى خواهيم كرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 128

الف: موافقان اعجاز عددى قرآن

در اين مورد افراد زيادى كتاب و مقاله نوشته اند كه به مهمترين آنها اشاره مى كنيم:

1. معجزة القرآن الكريم، دكتر رشاد خليفه:

دكتر رشاد خليفه در خانواده اى از صوفيان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و در سال 1971 م در شهر مكه رسماً به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد.

او تحصيلات جديد خود را تا

كارشناسى در دانشكده كشاورزى عين الشمس قاهره كذراند و سپس كارشناسى ارشد خود را در دانشگاه آريزونا (1959- 1961 م) آمريكا گذراند و سپس دكتراى خود را در دانشگاه كاليفرنيا (1962- 1964 م) در رشته بيوشيمى گياهى گذراند «1».

او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرده است. و نتيجه اين تحقيقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاى دنيا داده شد «2».

كتاب او تحت عنوان «معجزة القرآن الكريم» در سال 1983 م در بيروت چاپ شد «3». و به زبان انگليسى نيز در آمريكا چاپ شد. «4».

تمام كوشش استاد مزبور براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت كرفته است.

و ثابت كرده است كه رابطه نزديكى ميان حروف مذكور، با حروف سوره اى كه در آغاز آن قرار گرفته اند، وجود دارد.

او براى محاسبات اين كار از رايانه كمك گرفته است و بيان كرده كه در 29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است كه مجموع اين حروف 28 حرف الفباى عربى را تشكيل مى دهد (يعنى:

ا- ح- ر- س- ص- ط- ع- ق- ك- ل- م- ن- ه- ى) كه گاهى آنان را حروف نورانى نامند.

او نسبت اين حروف را در 114 سوره قرآن سنجيده است و به نتايجى رسيده است كه به برخى آنها اشاره مى كنيم:

نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بيشتر است. مقدار حرف «ص» در سوره «ص» نيز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر بيشتر است.

و نيز حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترين رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2،

ص: 129

ايشان عدد 19 را يك عدد اساسى در قرآن مى داند كه از «تسعة عشر» «1» اخذ كرده و اعداد برخى آيات و كلمات را بر آنها تطبيق كرده و يك نظام رياضى را ارائه مى دهد.

ايشان با محاسبات زياد و جدول هاى متعدد به اثبات اين مطالب مى پردازد. و نتايج زير را مى گيرد:

الف: قرآن كلام خداست. محل حروف مقطعه قرآن در جاى مشخص خود طرح پيشرفته توزيع الفبايى در سراسر قرآن را اثبات مى كند. هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه اين گونه طرح پيشرفته توسط انسان، هر قدر هم متعالى باشد قابل وصول باشد.

ايشان از رايانه مى خواهد كه تعداد تبديل هاى ممكن را به منظور كتابى مثل قرآن كه از لحاظ رياضى دقيق و حساب شده است محاسبه كند كه 626 سپتيلون (000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 626) مى شود. كه قطعاً از توان و ظرفيت هر مخلوقى خارج است. و كسى نه در گذشته، نه حال و نه آينده قادر نخواهد بود اثرى همتاى قرآن بياورد.

و سپس اعجاز قرآن را از اين مطلب نتيجه گيرى مى كند و حتى معجزات موسى و عيسى را از طريق قرآن اثبات مى كند «2».

ب: ترتيب موجود تدوين سوره هاى قرآن ترتيبى ملهم از ذات الهى است.

ج: ترتيب نزول سوره هاى قرآن، آنچنان كه امروزه مى دانيم از جانب خداى تعالى است.

د: محل نزول سوره هاى قرآن، اعم از مكى يا مدنى، مورد تأييد قرار مى گيرد.

ه: شيوه مخصوصى كتابت كلمات در قرآن را خداى تعالى خود دستور فرموده است. و لذا توصيه مى كند كتابت قرآن (صلوة، به صلاة) تغيير داده نشود.

و: طريق خاص قرآن در تقسيم هر سوره به آيات با امر الهى صورت گرفته

است.

ز: آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» جزء لا يتجزاى هر سوره، بجز سوره 9 (التوبه) است. كه آن را با دلايلى از نظم رياضى ثابت مى كند «3».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 130

2. اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، تاليف رشاد خليفه، ترجمه و ضمائم از سيد محمدتقى آيت اللهى:

مترجم محترم كتاب را از نسخه اصل انگليسى ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شيراز منتشر شده است.

ايشان مقدمه اى در باره معرفى نويسنده (رشاد خليفه) و مقدمه اى به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است. و ضمايمى نيز آورده كه مقادير حروف را بر اساس حروف ابجد حساب كرده و حتى برخى خطاهاى متن انگليسى را ياد آور شده است «1».

3. معجزة القرن العشرين من كشف سباعيّة و ثلاثية اوامر القرآن الكريم، ابن خليفه عليوى:

ايشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مى گويد 90% اوامر قرآن هفتگانه يا سه گانه يا يگانه است. و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.

براى مثال: امر «اعبدوا» (بپرستيد) سه بار به همه مردم خطاب كرده است. و سه بار نسبت به اهل مكه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است و شعيب پيامبر سه بار به قوم خود گفته است و نوح سه بار و هود سه بار و صالح سه بار و عيسى عليه السلام سه بار گفته اند كه اين سر غريب و عجيبى است.

ايشان از اين اعداد منظم اعجاز قرآن را نتيجه مى گيرند «2».

4. المنظومات العددية فى القرآن العظيم، مهندس مصطفى ابو سيف بدران:

اين كتاب در 88 صفحه چاپ شده است و روابط

رياضى حروف مقطعه را بررسى كرده است. و بويژه حالات مختلف لفظ «اللّه» را بررسى كرده است.

5. الاعجاز العددى للقرآن الكريم، عبد الرزاق نوفل:

اين كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است و سپس تحت عنوان «اعجاز عددى در قرآن كريم» توسط مصطفى حسينى طباطبائى ترجمه شده است. ايشان تلاش كرده تا نظام رياضى تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براى مثال:

واژه دنيا 115 بار و واژه آخرت نيز 115 بار آمده است.

واژه شياطين و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 131

واژه حيات و مشتقات آن و نيز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.

ايشان در مقدمه كتاب اين امر را معجزه الهى مى داند و مى گويد اين توازن در كلمات قرآن ثابت مى كند كه امكان ندارد اين قرآن جز وحى الهى باشد. چرا كه فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است «1». (چرا كه يك پيامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن كلمات خود را در جنگ و صلح و ... حفظ كند و اين غير از معجزه چيز ديگرى نيست.)

6. اعجازات حديثة علمية و رقميّة فى القرآن، دكتر رفيق ابو السعود:

ايشان در يك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مى كند و مطالبى شبيه مطالب عبد الرزاق نوفل مى آورد «2». براى مثال مى نويسد:

الرحمن 57 مرتبه الرحيم 114 مرتبه

الجزاء 117 مرتبه المغفرة 234 مرتبه

الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه

العُسر 12 مرتبه اليُسر 36 مرتبه

قل 332 مرتبه قالوا 332 مرتبه

ابليس 11 مرتبه استعاذه باللّه 11 مرتبه

المصيبة

75 مرتبه الشكر 75 مرتبه

الجهر 16 مرتبه العلانية 16 مرتبه

الشدة 102 مرتبه الصبر 102 مرتبه

المحبة 83 مرتبه الطاعة 83 مرتبه

7. كاربرد روش سيستم ها (راسل. ل. ا. ك) به ضميمه تعبير قرآن آربرى، ترجمه محمدجواد سهلانى:

ايشان در يك فصل كتاب مطالب رشاد خليفه را ترجمه كرده و آورده است «3».

8. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، بسّام نهاد جرّار:

ايشان پس از آنكه نظام رياضى دكتر رشاد خليفه را توضيح مى دهد و به آن اشكالاتى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 132

مى گيرد. به صورت جديدى اعجاز عدد 19 را در قرآن اثبات مى كند. براى مثال مى گويد:

اعدادى كه در قرآن آمده است 38 عدد است و اين عدد از مضاعف هاى عدد 19 است. و نيز تعداد اعداد صحيحى كه به صورت مكرر در قرآن آمده است 285 بار است كه اين عدد هم از مضاعف هاى عدد 19 (285: 19* 15) است.

ايشان فصل سوم كتاب (ص 140- 152) را به همين امر اختصاص داده است.

9. تفسير نمونه، آية اللّه مكارم شيرازى:

ايشان در جلد دوّم تفسير نمونه زير آيه اوّل سوره آل عمران بحثى را از دكتر رشاد خليفه به صورت مبسوط گزارش مى كنند. ولى قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نيازمند بررسى فراوان مى داند و لذا قضاوتى نمى كنند.

ايشان پس از ذكر مطالب دكتر رشاد خليفه اين نتايج را مى گيرند:

الف: رسم الخط اصلى قرآن را حفظ كنيد.

ب: اين مطلب دليل ديگرى بر عدم تحريف قرآن است (چرا كه اگر كلمه يا حرفى از قرآن كم مى شد ارقام صحيح در نمى آمد).

ج: اشارات پر معنا (در سوره هايى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود پس

از ذكر اين حرف، اشاره به حقانيت و عظمت قرآن شده است.)

و در پايان نتيجه مى گيرند كه حروف قرآن كه طى 23 سال بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده حساب بسيار دقيق و منظمى دارد كه حفظ و نگهدارى نسبت هاى آن بدون استفاده از مغزهاى الكترونيكى امكان پذير نيست «1».

10. اعجاز عددى قرآن كريم و ردّ شبهات، محمود احمدى:

ايشان كوشش نموده است تا اشكالاتى را كه بر اعجاز عددى و محاسبات عبد الرزاق نوفل و رشاد خليفه نموده اند جواب دهد. او در ابتدا تمام مطالب رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل را خلاصه كرده و بيان نموده است.

11. المعجزة، مهندس عدنان رفاعى:

ايشان هم مطالبى شبيه سخنان عبد الرزاق نوفل و دكتر رفيق ابو السعود مى آورند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 133

12. الاعجاز العددى فى سورة الفاتحة، طلحة جوهر:

ايشان نيز محور بحث خويش را عدد 19 قرار داده است. و آيه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را با آيه «تسعة عشر» «1» مقايسه مى كند. و در پايان آياتى را كه 19 حرف دارد جمع آورى كرده است. و از همه مطالب كتاب اعجاز عددى و رياضى قرآن را ثابت مى كند.

13. اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم، كوروش جم نشان:

ايشان با توجه به آيه سوّم سوره و الفجر كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد.

در نهايت جمع اعداد زوج دقيقاً مساوى با جمع تعداد آيات قرآن يعنى 6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها

مى باشد. و بدين ترتيب نمونه ديگرى از اعجاز عددى قرآن را اثبات مى كند «2».

14. ما وراء احتمال، عبد الله اريك:

برخى نويسندگان با استفاده از كتاب فوق مقاله اى تحت عنوان «بسم الله مفقوده» نوشته و مدعى شده اند كه نبودن بسم الله در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است. ايشان با استفاده از سوره ها اين مطلب را اثبات مى كند «3».

15. من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الكريم، دكتر ابو زهرا نجدى:

ايشان كار دكتر رشاد خليفه را ادامه داده است.

و براى مثال مى گويد در قرآن 34 مرتبه واژه سجده آمده كه اشاره به 34 سجده نمازهاى يوميه است.

ب: مخالفان اعجاز عددى قرآن

در اين مورد به چند كتاب و مقاله برخورد كرديم كه بدآنهااشاره مى كنيم و استدلال هاى آنها را بيان مى كنيم:

1. تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، حسين ناجى محمد محى الدين:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 134

ايشان به شدت به كسانى كه عدد 19 را يكى از اسرار قرآن مى دانند حمله مى كند. و آنها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته است «1».

سپس متذكر مى شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائيان است. كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند.

و شواهدى مى آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است و هر ماهى نيز 19 روز است. و كتاب «البيان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است.

و عدد نمازهاى يوميه آنها 19 ركعت است و ... «2»

و در بخش ديگر متذكر مى شود كه عدد 19 مختص قرآن نيست و جملاتى را بيان مى كند كه بدون استفاده از رايانه بر اساس

عدد 19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است.

مثل: «لابعث ولاحساب ولاجهنم لاصراط ولاجنة ولانعيم و ...» (19 حرف است و 4 الف دارد. «3»)

و سپس بيان مى كند كه رابطه اى بين بسم الله الرحمن الرحيم و حروف مقطعه سوره ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد «4».

و در بخش ديگرى خطاهاى عددى قائلين به اعجاز عددى را توضيح مى دهد «5».

2. المعجزة القرآنية، دكتر محمد حسن هيتو:

ايشان تقريباً همان مطالب حسين ناجى محمد را تأييد و تكرار مى كند.

3. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، بسام نهاد جرّار:

ايشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذيرفته است امّا با ذكر مطالبى خطاها و اشتباهات دكتر رشاد خليفه را بيان كرده است.

او مى نويسد: بعد از تحقيق در مورد تكرار حروف در سوره ها متوجه شدم كه دكتر رشاد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 135

خليفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا اينكه به نتايج مورد نظرش در تكرار حروف در هر سوره برسد، و ثابت كند كه همگى بر عدد 19 قابل تقسيم است «1».

ايشان در جاى ديگر به بيان انحراف فكرى رشاد خليفه مى پردازد. «2»

4. اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، عباس يزدانى:

ايشان در مقاله اى مفصل در مجله كيهان انديشه «3» اشكالات متعددى نسبت به برخى از كتاب ها مقالاتى كه اعجاز عددى را پذيرفته اند، مطرح مى كند. و اين جريان را انحرافى دانسته كه موجب سرگردانى افراد مى شود.

ايشان با تذكر اين نكته كه در قرآن به وصفى برخورد نمى كنيم به جنبه لفظى قرآن آن هم از زاويه اعجاز عددى نظر داشته باشد. (و همينگونه د راحاديث)

دكتر رشاد خليفه مى گفت: بسم

الله الرحمن الرحيم داراى 19 حرف و تك تك كلمات اين آيه اوّل قرآن به صورتى كه بر عدد 19 قابل تقسيم است در قرار به كار رفته است. چنانكه در كل قرآن 19 مرتبه «بسم الله» و 2698 بار «اللّه» و 57 بار «رحمن» و 114 بار «رحيم» به كار رفته است.

و ايشان در جواب مى نويسد:

از اين آمار فقط رقم 57 صحيح است و سپس تذكر مى دهد كه براى اينكه عدد «اللّه» درست شود بايد واژخ «بالله و تالله و للّه و فالله» را حساب كنيم امّا «اللّهم» را حساب نكنيم و يا واژه «اسم» در قرآن 22 بار آمده و «باسم» فقط 7 بار به كار رفته است. «4»- «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 136

سپس به استفاده هاى ذوقى از آيات قرآن اشاره مى كند. «1»

و ايشان در جواب مهندس عدنان رفاعى كه گفته واژه «يوم» را 365 بار در قرآن آمده است.

مى نويسد: «يوم» را به صورت مفرد در نظر گرفته و در همان حال «يومئذٍ» و «يومكم» و «يومهم» را حساب نكرده است. در حالى كه «باليوم» و «فاليوم» را حساب كرده است.

و بطور كلى اسلوب منطقى در موارد شمارش اعداد رعايت نشده است در بعضى موارد مفرد را حساب كرده اند و در برخى موارد (مثل جنات) مشتقات آن را هم حساب كرده اند.

ايشان در پاسخ كورش جم نشان در مورد «اعجاز زوج و فرد» قرآن مى نويسد:

اشكال اساسى تر اين است كه چنين چيزى اثبات اعجاز قرآن نيست، زيرا به راحتى مى توان كتابى نوشت و از آغاز بين ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنين نظمى را جاسازى نمود»

.

در جاى ديگر ايشان

به عبد الرزاق نوفل اشكال مى كند كه لفظ ابليس 11 مرتبه در قرآن آمده است اما ادعاى ايشان در مورد لفظ استعاذه صحيح نيست و لفظ صريح استعاذه 7 مرتبه در قرآن آمده است. و با مشتقات آن 16 مرتبه آمده است.

و سپس به عبد الرزاق نوفل اشكال ديگرى مى كند كه ارتباط مفهومى بين مصيبت و شكر (كه هر كدام 75 مرتبه بامشتقات آنها در قرآن آمده است) روشن نيست «3».

در بخش ديگرى متذكر مى شود كه بر فرض كه تناسب و توازن ها در حدى از كثرت باشند كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 137

اتفاقى بودن اين آمار و ارقام عادةً محال باشد، باز غير بشرى بودن قرآن را نمى توان نتيجه گرفت زيرا عقلًا و عادةً محال نيست كسى كتابى تدوين كند و در عين حال چنين معادلاتى را در آن بگنجاند «1».

ايشان در پايان مطالب خود را خلاصه كرده و نتايجى مى گيرد كه عبارتند از:

الف: اعجاز عددى قرآن كه توسط رشاد خليفه مطرح شد رد پاى آن در كتاب «الاتقان» سيوطى مطرح است.

ب: اين جريانى انحرافى و نامبارك بود كه هيچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآن نكرد. و خود رشاد خليفه با طرح مطالبى مخرّب از جمله تعيين دقيق زمان برپايى قيامت (1709 ق) و ادعاى رسالت خود را به كشتن داد.

ج: آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم رياضى قرآن غالباً درست نيست.

د: در شمارش كلمات و حروف، روش واحدى را رعايت نمى كنند.

ه: بر فرض كه توازن و تناسبى در تكرار واژه هاى قرآن باشد، اين به تنهايى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى كند. زيرا مشابه اين امور در كارهاى بشرى

وجود دارد.

و: بين نتيجه گيريهاى خاصى كه از توازن و تناسب كلمات گرفته مى شود با اينگونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد. و پاره اى از اين استنتاجها مبتلا به مغالطه «هست و بايد» مى باشند.

ز: اين جريان انحرافى دستاويزى براى معتقدان به تحريف قرآن مى شود. كه در مواردى كه نظم رياضى به حد نصاب نرسد نتيجه بگيرند كه پس قرآن تحريف شده است.

ح: استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب ها اشكال ندارد ولى اين يك بيان خطابى و شاعرانه است.

ط: در كتاب و سنت هيچ اشاره و كنايه اى به وجود نظم رياضى در قرآن ديده نمى شود. بلكه قرآن كتاب هدايت و عمل است.

ى: راه پى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبيات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است. نه سير انحرافى فوق «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 138

بررسى و جمع بندى:

در مورد اعجاز عددى قرآن اشاره به چند مطلب لازم است:

1. از مطالب گذشته روشن شد كه تعداد زيادى از دانشمندان مسلمان نظم رياضى قرآن را دنبال كرده اند و به نتايج قابل توجهى رسيده اند، هر چند كه برخى از محاسبات آنها خطا بوده و يا با اعمال سليقه و ذوق شخصى همراه بوده است. پس از سخنان طرفين استفاده مى شود كه نظم رياضى قرآن به صورت موجبه جزئيه مورد پذيرش موافقان و مخالفان اعجاز عددى واقع شده است اما به صورت موجبه كليه (يعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نيست.

2. همانطور كه گذشت مبنا بودن عدد 19 در همه آيات و ارقام قرآنى مخدوش است. اما اين مطلب بدان معنا نيست كه بگوئيم متفكران اسلامى كه اين سخن را

گفته اند بهائى بوده يا منحرف بوده اند.

اينگونه برخوردها در مطالب علمى صحيح بنظر نمى رسد. جالب اين است كه برخى از اين افراد در حالى دكتر رشاد خليفه و امثال او را متهم به انحراف فكرى و ... مى كنند كه خود اعجاز عددى 19 را به صورتى ديگر در كتاب خويش پذيرفته اند «1».

3. نظم رياضى قرآن (در همان موارد محدودى كه وجود دارد و مورد پذيرش طرفين است) يك مطلب شگفت انگيز است چرا كه يك فرد امّى و درس ناخوانده در طى 23 سال كتابى با نظم خاص رياضى آورده است كه در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مكان ها و زمان هاى متفاوت آورده شده است. (نه مثل يك دانشمند فارغ از همه چيز كه در يك كتابخانه با آرامش كتابى منظم تدوين مى كند) و مطالبى عالى و همراه با فصاحت و بلاغت در آن وجود دارد.

اين مطلب خود بسى شگفت آور و عجيب است. امّا آيا مى توان ادعا كرد كه اين نظم رياضى اعجاز قرآن را نيز ثابت كند؟

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 139

در اينجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، اين مطلب از لحاظ صغرى قابل خدشه است چرا كه نظم رياضى به صورت موجبه كليه اثبات نشد. و كثرت مطالب اثبات شده به طورى نيست كه اعجاز را ثابت كند.

و دوم از لحاظ كبرى قابل خدشه است چرا كه قرآن كريم كه تحدّى و مبارزه طلبى كرده است (كه اگر مى توانيد مثل قرآن را بياوريد) تحدّى آن عام نيست و شامل همه جنبه هاى اعجاز قرآن نمى شود. و در قرآن اشاره اى به اعجاز عددى آن نشده است.

هر چند

كه ما در فصل اول كتاب به اشكال دوم پاسخ داديم و پس اعجاز علمى قرآن از طريق اعجاز عددى آن فعلًا اثبات نيست بيان كرديم كه ممكن است تحدى قرآن عام باشد امّا اشكال اول هنوز سر جاى خود باقى است.

4. با توجه به مطالب فوق و عدم اثبات قطعى اعجاز عددى قرآن نتايجى كه دكتر رشاد خليفه از اين مطلب مى گرفت مخدوش مى شود. و محل نزول سوره ها و ترتيب سوره ها و شيوه كتابت و طريقه خاص تقسيم آيات اثبات نمى شود مگر آنكه به صورتى قطعى و جامع اعجاز عددى قرآن اثبات گردد.

5. برخى از طرفداران اعجاز عددى قرآن از آن مطلب براى اثبات تحريف ناپذيرى قرآن و برخى بعنوان خطر توهم تحريف قرآن ياد كرده بودند.

در حالى كه اعجاز عددى يك زبان گزارشى دارد، پس فقط مى تواند بگويد كه اينگونه نظم رياضى هست امّا چگونه بايد باشد را بيان نمى كند. پس نظم رياضى قرآن دليل بر تحريف پذيرى يا تحريف ناپذيرى قرآن نيست.

6. برخى ديگر از اشكالات طرفداران اعجاز عددى قرآن در سخنان مخالفان منعكس شد. و برخى اشكالات سخنان مخالفان اعجاز عددى قرآن را در پاورقى ها بيان كرديم. از اين رو تكرار نمى كنيم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 140

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 141

بخش چهارم: قرآن و علوم زيست شناسى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 143

1. منشاً پيدايش حيات در زمين

يكى از مسايلى كه هميشه فكر بشر را به خود مشغول كرده است مسأله حيات و چگونگى پيدايش آن در زمين بوده است. در اين مورد متخصصان و صاحبنظران علوم اظهار نظرهايى كرده اند و قرآن كريم نيز در برخى آيات به اين مطلب اشاره كرده است كه به دليل انطباق آن با نظريات علمى برخى اين مطلب را از معجزات علمى قرآن دانسته اند. در اينجا به بررسى اين آيات و ديدگاه مفسران در مورد آنها مى پردازيم.

نكات تفسيرى و اسرار علمى:

1. استاد مكارم شيرازى در تفسير آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» و آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» سه احتمالى را مطرح مى كنند:

الف: منظور آب نطفه باشد. «1» كه در روايات نيز به آن اشاره شده است.

ب: منظور پيدايش نخستين موجود است زيرا طبق بعضى روايات اسلامى اولين موجودى كه خدا آفريد آب است و انسانها را بعداً از آن آب آفريد. و هم طبق فرضيه هاى علمى جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده است.

ج: مقصود اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلى موجودات زنده را تشكيل مى دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است. و بدون آب هيچ موجود زنده اى نمى تواند به حيات خود ادامه دهد. «2»

ايشان در تفسير آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على الماء» احتمال چهارمى را در مورد آيه 30 سوره انبياء

مطرح مى كنند و مى نويسند: عرش در اصل به معنى سقف يا شى ء سقف دار است

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 144

و به تخت هاى بلند همچون تخت هاى سلاطين گذشته نيز عرش گفته مى شود. و اين كلمه بعداً به معنى قدرت به كار رفته است.

واژه «ماء» معناى معمول آن «آب» است امّا گاهى به هر شى ء مايع «ماء» گفته مى شود.

و سپس نتيجه مى گيرند كه: در آغاز آفرينش، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت) بنابراين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت. اين همان چيزى است كه در آيه 30 سوره انبياء نيز به آن اشاره شده است «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «1».

2. علامه طباطبائى رحمه الله در زير آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على الماء» مى نويسند:

«هر چه كه ما از اشياء زنده مى بينيم از آب خلق شده است پس ماده حيات آب است و بودن عرش بر آب كنايه از اين است كه ملك (حكومت و سلطه و قدرت) خداوند تعالى در آن روز، بر اين آبى كه ماده حيات است، مستقر بوده است.

عرش مَلِك همان مظهر مُلك (حكومت و قدرت) اوست و استقرار عرش بر محلى همان استقرار مُلك او بر آن محل است.» «2»

3. استاد معرفت با ذكر رواياتى در مورد آفرينش همه چيز از آب مى نويسند كه نصوص شرعى دلالت دارد كه آب اولين چيزى بوده كه از جسمانيات خلق شده است و سپس با ذكر آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على

الماء» مى نويسند: قبل از آنكه آسمان و زمين به وجود آيد آب وجود داشته است. چرا كه عرش كنايه از تدبير است كه همان علم خدا به مصالح وجود بنحو مطلق است.

و سپس آيات ديگر را مى آورد (انبياء/ 30- نور/ 45- فرقان/ 54) و مى گويند قرآن كريم اشاره دارد كه اصل حيات از آب بوده است.

ايشان با ذكر كلماتى از فخر رازى (نطفه- آب) در مورد آيات فوق متذكر مى شود كه محققان اهل تفسير معتقدند كه مقصود اين آيات همان آبى است كه اصل جميع مخلوقات است كه از آن حيوانات بسيط (تك سلولى) بوجود آمد. امّا اينكه اولين موجود زنده در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 145

آبهاى درياها يا ... چگونه بوجود آمد هنوز علم جواب صحيحى به آن نداده است «1».

ايشان در مورد آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» مى نويسند كه:

«مقصود آن است كه آب دخالت كاملى در وجود موجودات زنده دارد. همانطور كه فرمود «و اللّه خلق كل دابة من ماء» «2»

و در بحث هاى علمى جديد معلوم شده است كه آب با حيات ارتباط دارد. اين معجزه جاويدان قرآن است.» «3»

4. يكى از نويسندگان معاصر با طرح آيات سوره نور/ 45 و انبياء/ 30 مى نويسد:

«علم مى گويد منشأ و مبدأ همه موجودات زنده آب بوده است و اين همان مطلبى است كه قرآن كريم قرن ها پيش از دانشمندان مذكور در چند آيه بدان اشارت نموده است. اين است معجزه اى ديگر از آيات علمى قرآن كه تا عمق جان مردم غير مسلمان نفوذ مى كند.»

ايشان با اشاره به مسلمان شدن برخى زيست شناسان در أثر

مطالعه آيات فوق «4»، سخنان برخى از دانشمندان در مورد آغاز خلقت را مطرح مى كند. «5»

5. دكتر پاك نژاد با طرح آيه 30 سوره انبياء مى نويسد:

«اگر ملكولهاى اسيد آمينيه يا ذرات ژلاتين در دريا بوجود آمد يك عمل شيميائى انجام گرفت و چون دو جسم خشك روى هم أثرى ندارد در كليه موارد وجود آب از عناصرِ لازم است بزبانى ديگر جائى كه حيات وجود دارد عمل شيميائى انجام مى گيرد. و جائى كه عمل شيميائى انجام مى گيرد. وجود آب حتمى است بدين معنا كه وجود حيات به آب بستگى دارد ... آب عنصر جدا نشدنى از موجود زنده است كه از دو عنصر هيدروژن و اكسيژن ساخته شده است.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 146

ايشان در مورد پيدايش اولين سنگ بناى ماده زنده (ملكولهاى اسيدهاى آمينه) مى نويسد:

«در اوايل خلقت زمين رعد و برق هاى شديد بود و بارانهاى ديوانه، درياها پر مى شد و كم كم ملكول هاى حاصله به هم مى پيوست، پيوستى ملكولها از روى و قوه جاذبه نبود بلكه كشش بار الكتريكى و علاقه شيميائى بود.» «1»

اتم ها بهم فشرده شد ملكولها درست شد درياها پر از ملكولها گرديد.

ملكولها بهم برخورده التصاق يافته ذرات ژلاتينى را درست مى كردند.

درياها پر از ذرات ژلاتينى بود. غلظت زيادتر شد و در نتيجه قحطى بوجود آمد بسيارى از ذرات مردند و در برخى از اجساد آنها ماده سبز رنگى (كلروفيل) بوجود آمد. كه از نور خورشيد قوت مى گرفت و اينها اولين گياهان بودند. برخى فسيل هاى يافته شده در اين مورد قدمت سه ميليارد ساله را نشان مى دهد.

اولين گياهان يعنى ذرات كلروفيل گاه طعمه ذرات بزرگ ژلاتينى واقع مى شدند

و آنها كه گياه خوردند اولين جنبنده و «دابة» روى زمين محسوب مى شوند «2».

6. دكتر بى آزار شيرازى با ذكر آيه 99 سوره انعام «و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء» مى نويسد:

براى مشاهده پيدايش نباتات (گياهان) تاريخ زمين را از يك ميليارد سال قبل از ميلاد در نظر مجسم مى كنيم و سپس گرماى اوليه زمين و پر آب بودن زمين را تذكر مى دهد. و مى نويسد:

« (در اين شرايط) فقط جاندارانى در رطوبت تاريك زندگى مى كنند كه از نوع موجودات ذره بينى مخصوص بوده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 147

موجودات زنده ميكروسكوپى اوليه بتدريج «كلروفيل» مى سازند تا (انيدريدكربنيك) هوا را تجزيه كرده از اين راه مواد لازم را براى نموشان تهيه نمايند. اين افق جديد منجر به پيدايش نباتات مى گردد ...»

سپس دوران هاى گياهان را در طى چهار دوره بيان مى كند. «1»

بعد ايشان آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» را ذكر مى كند و مى نويسد:

«همانطور كه در آيه فوق ملاحظه مى نماييد قرآن منشأ حيات و نخستين گهواره جنبندگان را (آب) معرفى نموده است علوم زيست شناسى نيز آب را اساس زندگى مى داند. چنانكه تحقيقات كه راجع به ساختمان عمومى جسم زنده به عمل آمده است مى رساند كه آب و كربن قريب 98 در صد جسم موجود زنده را تشكيل مى دهند. و نيز بررسيهاى زمين شناسى مى رساند كه قبل از پيدايش «آب» حيات بر سطح زمين وجود نداشته و پس از پيدايش آب و ايجاد درياها و اقيانوس ها تدريجاً محيط مساعدى براى زندگى موجودات زنده و تنوع آنها فراهم گرديده است و جنبندگان اوليه ابتدا در دريا

بوده و بعد به خشكى درآمده اند.» «2»

7. دكتر موريس بوكاى با طرح آيه 30 سوره انبياء و 45 سوره نور مى نويسد:

«عبارت مزبور مى تواند اين را معنا دهد كه هر چيز زنده از آب به عنوان ماده اصلى ساخته شده است. يا اينكه هر چيز زنده اصلش آب است هر دو معناى ممكن، كاملًا با داده هاى علمى موافقند دقيقاً نيز چنين است كه زندگى منشأ آبى داشته و آب، اولين تشكيل دهنده هر سلول زنده است.

سپس به دو معناى «ماء» يعنى آب و مايع اشاره مى كند و سپس به قول سوم

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 148

در آيات مورد نظر (نطفه حيوان) اشاره مى كند و تاكيد مى نمايد كه هر سه تفسير با داده هاى علمى جديد منطبق است و هيچ يك از اساطيرى كه در زمان (نزول قرآن) در باره منشأ حيات شيوع فراوانى داشت در متن قرآن جائى ندارد.» «1»

8. سيد قطب با طرح آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» و آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» دو مطلب را از آنها استفاده مى كند. يكى اينكه آب محل پيدايش حيات بوده است (كه از دريا پيدا شد) و سپس انواع و اجناس از آنها بوجود آمد. و دوم آنكه عنصر اساسى در تركيب موجودات زنده همان آب است «2».

9. برخى از صاحبنظران معاصر نيز آيه 30 سوره انبياء و 45 سوره نور را در مورد تشكيل بدن انسان از آب دانسته اند. و مى گويند كه 70% وزن انسان آب است و آب اساس تشكيل دهنده خون و ... است.

پس مى توان گفت كه

تمام موجودات زنده از آب زنده هستند «3».

جمع بندى و بررسى:

1. از مجموع آيات مورد بحث (انبياء/ 30- نور/ 45) بدست مى آيد كه منشأ پيدايش موجودات از نظر قرآن «ماء» بوده است. كه در مورد اين «ماء» چهار احتمال داده شده بود:

الف: مقصود امثال منى و نطفه باشد: امّا اين تفسير با آيه 45 سوره نور «خلق كل دابة من ماء» سازگار است چون با توجه به ادامه آيه «فمنهم من يمشى» ظاهر در مورد جاندارانى مثل خزندگان، ساختمان چهار پايان و انسان هاست كه از طريق نطفه و منى توليد مثل مى كنند.

اشكال اين تفسير آن بود كه همه موجودات از منى و نطفه بوجود نمى آيند. و ظهورآيه «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «4»

همان عموم افرادى است. «5»

ب: مقصود اين باشد كه ماده اصلى موجودات زنده از آب تشكيل شده باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 149

اين تفسير با ظاهر آيه 30 سوره انبياء سازگار است ولى با ظاهر آيه 45 سوره نور «و اللّه خلق كل دابة من ماء» سازگار نيست. چون سخن در سوره نور از منشأ خلقت است نه ماده تشكيل دهنده و عامل حيات موجودات.

ج: مقصود پيدايش نخستين موجود از آب باشد.

اين تفسير با هر دو آيه (انبياء/ 30- نور/ 45) سازگار است. و يافته هاى علمى هم آن را تاييد مى كند.

د: مقصود مايع آب گونه اى باشد كه خلقت جهان از آن بنا شده است.

اين تفسير با معناى لغوى «ماء» سازگار است همانطور كه با ظاهر آيات سازگار است ولى همانطور كه بيان شد فقط ظاهر آيه 45 سوره نور همان منى و نطفه است.

تذكر: جمع كردن برخى

از اين تفسيرها با هم ديگر در يك آيه اشكالى ندارد. همانطور كه برخى از مفسران به آن اشاره كرده اند «1».

2. با توجه به تفسيرهاى مختلف آيات مورد بحث، نمى توان يك تفسير را به صورت قطعى به آيات فوق نسبت داد و بقيه را نفى كرد.

امّا هر كدام از معانى چهارگانه اى كه مراد آيات باشد نوعى رازگوئى علمى است كه توسط قرآن كريم در چهارده قرن قبل صورت گرفته است. و اين اشارات علمى عظمت اين كتاب الهى را مى رساند ولى با توجه به اين كه برخى از فلاسفه يونان (مثل تالس) «2» قبل از قرآن متذكر شده بودند كه اصل هستى از آب است و لذا اين مطالب قرآن اعجاز علمى اين كتاب را اثبات نمى كند.

3. تطبيق آيه 99 سوره انعام «و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء» با مراحل پيدايش گياهان از جلبك هاى دريايى تا گياهان فعلى توسط دكتر بى آزار شيرازى صحيح به نظر نمى رسد. چرا كه ظاهر آيه 99 سوره انعام نزول باران ها و تاثيرات آنها در رشد گياهان و درختان را يادآورى مى كند و آيه اشاره اى به مرحله اوليه خلقت (پيدايش گياهان اوليه از آب) ندارد. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 150

2. خلقت انسان اوليه و نظريه تكامل داروين

اشاره

پيدايش انسان در روى كره خاكى و قبل از آن پيدايش گياهان و حيوانات هميشه يكى از مطالب سؤال انگيز بشر بوده است كه در پى يافتن پاسخى صحيح بدان بوده است.

در كتاب مقدس (تورات) و در قرآن كريم، مطالب و آياتى وجود دارد كه نوعى پاسخ به اين پرسش بشر بوده است.

در عصر جديد و در پى پيشرفت هاى علوم زيست شناسى

و پيدايش نظريه هاى لامارك (1744- 1829 م) و چارلز داروين (1809- 1882 م) بازار اين بحث گرم تر شد. و عالمان دين و دانشمندان علوم تجربى هر كدام به نقد و بررسى ديدگاههاى يكديگر پرداختند.

در بين مسلمانان گروهى طرفدار نظريه تكامل (ترانسفورميسم) شدند و به برخى از آيات قرآن استدلال كردند و برخى ديگر نيز طرفدار نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) شدند و به برخى ديگر از آيات قرآن استدلال كردند. و حتى برخى آيات را (كه ظاهراً موافق نظريه تكامل است) دليل اعجاز علمى قرآن دانسته اند. ما در اين نوشتار بر آن نيستيم تا نظريه تكامل يا ثبات انواع را رد و اثبات كنيم و يا تعيين كنيم كه كدام نظر صحيح است چرا كه اين مباحث از حوزه بحث ما خارج است و خود يك كتاب مستقل را مى طلبد «1».

ما در اينجا به نقل قول دو طرف و استدلال آنها به آيات قرآن اشاره مى كنيم و آنها را مورد نقد و بررسى قرار مى دهيم. «2»

تاريخچه بحث تكامل و ديدگاههاى دانشمندان علوم تجربى

در اينجا ابتدا به تاريخچه بحث تكامل و سپس تبيين دو نظريه تكامل (ترانسفورميسم) و ثبات انواع (فيكسيسم) و سپس به دلايل طرفين اشاراتى خواهيم داشت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 151

برخى صاحبنظران معتقدند كه:

«موضوع تكامل سالها قبل از ميلاد مسيح عليه السلام مطرح بوده و پس از ميلاد نيز بسيارى از دانشمندان عرب و اسلام به انحاء مختلف بدان اشاره كرده اند. از مسلمين «فارابى» در «آراء مدينه فاضله» و «قزوينى» در كتاب «عجائب المخلوقات» و «اخوان الصفا» در «رساله دهم» و «ابن مسكويه» در «تهذيب الاخلاق» و «الفوز الاصغر» و «ابن خلدون» و ... بوده اند.»

نظريه تكامل از

دير زمان به صورت هاى مختلفى در تاريخ علم مطرح بوده است ولى در قرن نوزدهم ميلادى با ظهور لامارك و داروين بحث در باره اين مسأله اوج گرفت «1».

طرفداران تكامل در ابتدا به دو دسته تقسيم مى شوند:

الف: كسانى كه تكامل را بر تمام موجودات حتى ماده و انرژى عموميت مى دهند.

ب: كسانى كه آن را مربوط به موجودات زنده و آلى (گياه و حيوان) مى دانند.

و دانشمندان دسته اول به دو بخش تقسيم مى شوند:

1. كسانى كه مى گويند: نيروئى كه منشأ پيدايش مراحل تكامل در موجودات بوده، مافوق طبيعت و برتر از همه چيز است.

2. كسانى كه مى گويند: هر چه هست و نيست در نهاد ماده نهفته است «2».

تبيين نظريه تكامل و ثبات انواع

همانطور كه بيان شد، در ميان دانشمندان علوم طبيعى دو فرضيه در باره آفرينش موجودات زنده، اعم از گياهان و جانداران، وجود داشته است:

الف: فرضيه تكامل انواع يا «ترانسفورميسم» كه مى گويد انواع موجودات زنده در آغاز به شكل كنونى نبودند، بلكه آغاز موجودات تك سلولى در آب اقيانوسها و از لابلاى لجن هاى اعماق درياها با يك جهش پيدا شدند يعنى موجودات بى جان در شرايط خاصى قرار گرفتند كه از آنها نخستين سلول هاى زنده پيدا شد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 152

اين موجودات ذربينى زنده تدريجاً تكامل يافتند و از نوعى به نوع ديگر تغيير شكل دادند، از درياها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گياهان آبى و زمينى و پرندگان به وجود آمدند.

كاملترين حلقه اين تكامل همين انسانهاى امروزند كه از موجود اتى شبيه به ميمونهاى انسان نما ظاهر گشتند.

ب: فرضيه ثبوت انواع يا «فيكسيسم» كه مى گويد انواع جانداران هر كدام

جداگانه از آغاز به همين شكل كنونى ظاهر گشتند، و هيچ نوع به نوع ديگر تبديل نيافته است، و طبعاً انسان هم داراى خلقت مستقلى بوده كه از آغاز به همين صورت آفريده شده است.

دانشمندان هر دو گروه براى اثبات عقيده خود مطالب فراوانى نوشته اند و جنگ ها و نزاع هاى زيادى در محافل علمى بر سر اين مسأله در گرفته است، تشديد اين جنگلها از زمانى شد كه لامارك (دانشمند جانور شناس معروف فرانسوى كه در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 مى زيست) و سپس داروين دانشمند جانورشناس انگليسى كه در قرن نوزدهم مى زيست نظرات خود را در زمينه تكامل انواع با دلايل تازه اى عرضه كرد.

ولى در محافل علوم طبيعى امروز شك نيست كه اكثريت دانشمندان طرفدار فريضه تكاملند.

دلايل طرفداران تكامل

به آسانى مى توان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:

نخست دلائلى است كه از ديرين شناسى و به اصطلاح مطالعه روى فسيلها، يعنى اسكلت هاى متحجر شده موجودات زنده گذشته، آورده اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمين نشان مى دهد كه موجودات زنده، از صورتهاى ساده تربه صورتهاى كاملتر و پيچيده تر تغيير شكل داده اند. تنها راهى كه اختلاف و تفاوت فسيلها را مى توان با آن تفسير كرد، همين فرضيه تكامل است.

دليل ديگر قرائنى است كه از «تشريح مقايسه اى» جمع آورى كرده اند، آنها طى بحثهاى مفصل و طولانى مى گويند هنگامى كه استخوان بندى حيوانات مختلف را تشريح كرده، با هم مقايسه كنيم شباهت زيادى در آنها مى بينيم كه نشان مى دهد از يك اصل گرفته شده اند.

بالاخره سومين دليل آنها قرائنى است كه از «جنين شناسى» بدست آورده اند و معتقدند اگر حيوانات را در حالت جنينى كه هنوز تكامل لازم

را نيافته اند در كنار هم بگذاريم خواهيم ديد كه جنينها قبل از تكامل در شكم مادر، يا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، اين نيز تأييد مى كند كه همه آنها در آغاز از يك اصل گرفته شده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 153

پاسخهاى طرفداران ثبوت انواع

ولى طرفداران فرضيه ثبوت انواع يك پاسخ كلى به تمام اين استدلالات دارند و آن اينكه هيچ يك از اين قرائن قانع كننده نيست، البته نمى توان انكار كرد كه هر يك از اين قرائن سه گانه احتمال تكامل را در ذهن به عنوان يك «احتمال ظنى» توجيه مى كند، ولى هرگز يقين آور نخواهد بود.

به عبارت روشنتر اثبات فرضيه تكامل، و تبديل آن از صورت يك فرضيه به يك قانون علمى و قطعى، بايد از طريق دليل عقلى بوده باشد، و يا از طريق آزمايش و حس و تجربه، غير از اين دو راهى نيست امّا از يكسو مى دانيم دلائل عقلى و فلسفى را به اين مسائل راهى نيست، و از سوى ديگر دست تجربه و آزمايش از مسائلى كه ريشه هاى آن در ميليون ها سال قبل نهفته است كوتاه است!.

آنچه ما به حس و تجربه درك مى كنيم اين است تغييرات سطحى با گذشت زمان به صورت جهش «موتاسيون» در حيوانات و گياهان رخ مى دهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولى ناگهان گوسفندى متولد مى شود كه پشم آن با پشم گوسفندان معمولى متفاوت است، يعنى بسيار لطيف تر و نرمتر مى باشد، و همان سرچشمه پيدايش نسلى در گوسفند بنام «گوسفند مرينوس» مى شود، با اين ويژگى در پشم. و يا اينكه حيواناتى بر أثر جهش، تغيير رنگ چشم يا ناخن و يا

شكل پوست بدن و مانند آن پيدا مى كند.

ولى هيچكس تا كنون جهشى نديده است، كه دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن يك حيوان ايجاد كند و يا نوعى را به نوع ديگر مبدل سازد.

بنابراين ما تنها مى توانيم حدس بزنيم كه تراكم جهشها ممكن است يك روز سر از تغيير نوع حيوان در بياورد، و مثلًا حيوانات خزنده را تبديل به پرندگان كند، ولى اين حدس هرگز يك حدس قطعى نيست، بلكه تنها يك مسأله ظنى است چرا كه ما هرگز با جهشهاى تغيير دهنده اعضاء اصلى به عنوان يك حس و تجربه روبرو نشده ايم.

از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورميسم نمى تواند اين نظريه را صورت يك فرضيه فراتر برد، و به همين دليل آنها كه دقيقاً روى اين مسائل بحث مى كنند، همواره از آن به عنوان «فرضيه تكامل» سخن مى گويد نه قانون و اصل.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 154

فرضيه تكامل و مسأله خداشناسى

با اين كه بسيارى كوشش دارند ميان اين فرضيه و مسأله خداشناسى يكنوع تضاد قائل شوند، چرا كه پيدايش عقيده داروينيسم جنگ شديدى ميان ارباب كليسا از يكسو، و طرفداران اين فرضيه از سوى ديگر به وجود آورد، ورورى اين مسأله در آن عصر به دلايل سياسى، اجتماعى كه اينجا جاى شرح آن نيست تبليغات وسيعى در گرفت كه داروينيسم با خداشناسى سازگار نمى باشد.

ولى امروزه اين مسأله براى ما روشن است كه اين دو با هم تضادى ندارند يعنى ما چه فرضيه تكامل را قبول كنيم و چه آن را رد نمائيم در هر صورت مى توانيم خداشناس باشيم.

فرضيه تكامل اگر فرضاً هم ثابت شود، شكل يك

قانون علمى كه از روى علت و معلول طبيعى پرده بر مى دارد به خود خواهد گرفت، و فرقى ميان اين رابطه علت و معلولى در عالم جانداران و ديگر موجودات نيست، آيا كشف علل طبيعى نزول باران و جزر و مد درياها و زلزله ها و مانند آن مانعى بر سر راه خداشناسى خواهد بود؟ مسلماً نه، بنابراين كشف يك رابطه تكاملى در ميان انواع موجودات نيز هيچگونه مانعى در مسير شناخت خدا ايجاد نمى كند. تنها كسانى كه تصور مى كردند كشف علل طبيعى با قبول وجود خدا منافات دارد مى توانند چنين سخنى را بگويند، ولى ما امروزه به خوبى مى دانيم كه نه تنها كشف اين علل ضررى به توحيد نمى زند بلكه خود دلايل تازه اى از نظام آفرينش براى اثبات وجود خدا پيش پاى ما مى گذارد «1».

فرضيه تكامل و پيدايش انسان

برخى محققان باستان شناس پيش از تاريخ معتقدند كه:

پانصد ميليون سال پيش زندگى در روى زمين شروع شده است زندگى پستانداران از 80 ميليون سال پيش و زندگى بشر از سه ميليون سال قبل شروع شده است عصر حجر را مربوط به دوره چهارم يخبندان (75 هزار تا 10 هزار سال پيش) مى دانند. كه بشر در اين دوره بوجود آمده است «2».

دكتر پاك نژاد مى نويسد: «پستانداران در چه زمان پيدا شده اند تاريخ صحيحى در دست نيست امروز تاريخ آنها را تا زمان خزندگان نيز به عقب برده اند. برخى از آنها بر درخت ها ماندند و در ميان آنها حيوانى بنام «سمور» بود كه از عجايب خلقتش داشتن انگشت شصت بود. به اندازه گربه بزرگ بود. و چشمانى درشت داشت. اينها را ما قبل ميمونها مى نامند شايد شصت ميليون سال پيش زياد

بودند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 155

پوزه اينها اندك اندك كوتاه شد و به صورت ميمون هاى اوليه در آمدند. ميمون ها كم كم به صورت چهار شكل مهم امروزى شدند (گوريل- ژيبون- ارانگوتان- شامپانزه) كه آخرى در رشد تكاملى از همه جلوتر است.

بعد از آن چند نمونه معروف از ميمون ها انسان نما شدند در سال 1962 م در كينا جمجمه اى پيدا شد كه زمان حياتش به چهارده ميليون سال قبل مى رسيد.

در تانگانيكاى آفريقاى شرقى، جمجمه اى مربوط به يك ميليون و هفصد و پنجاه هزار سال قبل مربوط به انسانهاى نسبتاً تكامل يافته به نام «هومانابر» يافت شد كه حدس مى زنند با دانستن چند صد لغت سخن مى گفته است، قبيله داشته و عمرش حدود چهل سال بوده است. (و انواع ديگرى از انسانها نيز توسط دانشمندان و باستان شناسان يافت شده و مى شود كه مرتباً در مجلات علمى گزارش مى شود.)

انسانهاى ماقبل تاريخ سابقه پانصد هزار ساله دارند امّا تاريخ انسانى فقط پنجاه هزار ساله است و ماقبل آن زمان تاريكى است. معروف ترين انسانهاى ما قبل تاريخ «اوسترلومينيك پكينپك، پيك انتروپ، نئاندرتال، كرمانيون» هستند كه به ترتيب سابقه 550- 300- 150- 35 هزار ساله دارند.

اينها انسان بودند و كارهاى انسانى مى كردند. و ابزارهاى ظريف دسته دار نوك تيز برنده مى ساختند و اكثراً آتش را مى شناختند.

انسانهاى نئاندرتال مرده هاى خود را دفن مى كردند چيزى را مى پرستيدند و حتى آثار اين آدمها كه حدود شصت هزار سال قبل در غارى سكونت داشته (پيدا شده كه) عقيده به معاد نيز وجود داشته است.

انسانهاى تاريخ دار و شبيه انسانهاى امروزى از پنجاه هزار سال پيش رو به فزونى نهادند.

ولى مشخص نيست كه نسل آنها از

دسته مخصوصى ميمون به نام «پريمات ها» يا انسان نماهاى ديگر بوده اند «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 156

اين انسانها ابزارهايى مى ساختند كه هنوز مورد استفاده بشر است (مثل قلاب ماهيگيرى، تير و كمان و ...) و كارهاى مذهبى آنها برنامه و تشكيلات داشته است. ولى هنوز در غار زندگى مى كردند.

در حدود ده هزار سال قبل بتدريج شروع كردند از غار بيرون آيند و از لباس و چراغ استفاده كنند. و از نظر دانش بيولوژى اين (از غار بيرون آمدن در حدود ده هزار سال قبل) مبدء تمدن بشرى شناخته شده است «1».

ويل دورانت مورخ مشهور پس از ذكر مطالبى مشابه مطالب بالا در مورد پيدايش انسان دوره هاى آثار فرهنگى بشر را تقسيم بندى مى كند:

1. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلى (حدود 125 هزار سال ق. م).

2. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلى (100 هزار سال ق. م).

3. فرهنگ يا تمدن آشولى (حدود 75 هزار سال ق. م) كه آثار آن در اكثر نقاط دنيا بدست آمده است.

4. فرهنگ موسترى (حدود 40 هزار سال ق. م) كه آثار آن در تمام قاره ها آميخته با بقاياى انسان نئاندرتال ديده مى شود.

5. فرهنگ اورينياكى (حدود 25 هزار سال ق. م).

6. فرهنگ سولوتره اى (20 هزار سال ق. م).

7. فرهنگ ماگدالنى (حدود 16 هزار سال ق. م).

در هر هفت دوره دست افزار سنگى انسان غير صيقلى بودند «2».

فرضيه تكامل و قرآن
اول: آياتى كه در رابطه با اثبات نظريه تكامل مورد استناد قرار گرفته است
اشاره

اين آيات را جداگانه ذكر مى كنيم و مورد بررسى قرار مى دهيم. اين آيات را مى توان به چند دسته تقسيم كرد.

الف: آياتى كه خلقت همه چيز را از آب مى داند

1. «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «3» «و هر چيز زنده را از آب بوجود آورديم.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 157

استاد مشكينى با طرح آيه فوق مى نويسند:

«آيه فوق دلالت بر آفرينش همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات از جمله انسان از «آب» دارد. پس اينجا قسمتى از عقايد قائلين به تكامل اثبات مى شود.» «1»

سيد قطب نيز با ذكر آيه فوق آن را دليل بر پيدايش حيات از آب مى داند و اشاره مى كند اين همان چيزى است كه علم جديد بيان كرده كه اصل حيوانات زنده از آب است و زندگى از آب دريا پيدا شده و سپس انواع و اجناس از آن پيدا شد. پس اين مطلبى كه داروين را بر آن تمجيد مى كنند قرن ها قبل از او قرآن بيان كرده بود «2».

برخى از نويسندگان در مورد پيدايش حيات در زمين آورده اند كه:

«پس از گذشت 1500 ميليون سال از عمر زمين تدريجاً اين كره سرد شد و سپس در درون آن فعل و انفعالات شديدى از حرارت درونى و سرماى برونى در گرفت و تكانها و زلزله هاى شديد اتفاق افتاد. و سپس بخارهايى از زمين برخاست و ابرها تشكيل شد و باران ها آمد و سطح زمين را پوشاند و درياها تشكيل شد.

حدود پانصد ميليون سال زندگى در قعر درياها به صورت ابتدائى بود. و موجودات تك سلولى پيدا شد. و سپس گروههاى مختلف گياهان و حيوانات دريايى حدود 175 ميليون سال قبل پيدا شدند.» «3»

قبلًا سخنان

صاحبنظران ديگر در مورد خلقت همه چيز از آب و استناد آنان به اين آيه را آورده ايم (در بحث «منشأ پيدايش حيات در زمين»).

بررسى:

در مورد اين آيه بحث مفصلى خواهد آمد «4» كه چهار تفسير مختلف (پيدايش انسان از نطفه- پيدايش نخستين موجود از آب- ماده اصلى بدن موجودات آب است- ماده اوليه جهان مايع آبگونه بوده) در مورد اين آيه شده است «5» كه فقط تفسير اول با آيه فوق ناسازگار بود. بنابراين

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 158

مى توان به صورت احتمالى گفت كه اين آيه دلالت بر مرحله اول خلقت موجودات در آب درياها دارد. ولى اين تنها تفسير آيه نيست.

2. «و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله ما يشاء» «1» «و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد، پس برخى از آنها بر روى شكم خود (خزندگان) و برخى بر دو پا و برخى از آنها بر چهار پاى خود راه مى روند، خداوند هر آنچه بخواهد مى آفريند.»

استاد مشكينى در تفسير اين آيه مى نويسند:

«تفسير «آب» به نطفه جنس نر، بر خلاف ظاهر آيه مى باشد بنابراين، آيه، با اين قول كه منشأ پيدايش موجود زنده، «آب مخلوط با خاك» است كه مواد مساعد حيات در آن دو وجود دارد، بى انطباق نيست و بلكه رابطه نزديكى بين آن دو مى باشد.

و مقدم داشتن حيوانات «الماشى على بطنه» (خزندگان) شايد به اين علت باشد كه معروف ترين اين نوع جانداران «ماهيها» هستند. كه نخستين موجودات زنده از لحاظ زمان آفرينش مى باشند. و حيوانات خزنده خشكى،

بعد از آنها پديد آمدند، و منظور از «من يمشى على رجلين» (برخى بر دو پاى خود راه مى روند) انسان و پرندگان و برخى انواع ميمون ها هستند.

و همين آيه، با آوردن عبارت كلى «على رجلين» (بر دو پا) عقيده آنهائى را كه انسان و ساير جانداران را دو نوع مستقل از هم مى دانند باطل مى سازد.» «2»

دكتر بى آزار شيرازى با توجه به علم فسيل شناسى و ديرين شناسى آيه 45 سوره نور را بر مراحل پيدايش حيوانات تطبيق مى كند و مى نويسد:

دوران اول: فسيل هاى تريلوبيت ها، انواع مرجان ها، ماهيان زره دار، سوسماران، ماران، لاك پشتان و تمساح ها و خزندگان زمينى پديد آمدند.

اين حيوانات جزء آن دسته اند كه بر شكم راه مى روند «فمنهم من يمشى على بطنه»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 159

دوران دوم (دوره ژوراسيك): پرندگان پيدا شدند كه قديمى ترين آنها «اركئورنيت» اسب كه شبيه بچه كبوتر است ولى خوب نمى توانسته پرواز كند و ... اين حيوانات جزء آن دسته اند كه بر دو پا راه مى روند. «و منهم من يمشى على رجلين».

دوران سوم: آثار نخستين پستانداران كه در اواخر دوره دوم بوجود آمدند. پيدا شده است. در اين دوره پستانداران مثل اسب، گاو، شتر، فيل، ميمون تنوع و كثرت پيدا كردند. و اين حيوانات جزو آن دسته اند كه بر چهارپا راه مى روند.

«و منهم من يمشى على اربعة».» «1»

دكتر پاك نژاد ابتداء به پيدايش موجودات تك سلولى از درياها مى پردازد و پس از شرح مفصلى به پيدايش ماهى ها اشاره مى كند و سپس به فاصله سه مرحله بعدى اشاره مى كند:

اول: فاصله بين آنها كه در آب بودند و به خشكى كوچ كردند بوجود آمد. اين قسمت مخصوص ماهى ها و خزندگان

بود كه دستگاه تنفس و گردش خون نسبتاً كاملى داشتند. و راه رفتن اين دسته بيشتر بر شكم بود.

دوم: پرندگان بودند كه با هوا سر و كار پيدا كردند. و تغيير محيط دادند. و تكامل يافتند. راه رفتن اين دسته بيشتر بر دو پا بود.

سوم: پستانداران: يعنى تخم گذار تبديل به پستاندار و بچه آور شد. راه رفتن اين دسته بيشتر بر چهار پا بود.

سپس ايشان تحت عنوان: «اعجاز قرآن در مورد اشاره به حيواناتى كه به تدريج تكامل يافتند» به تطبيق مراحل ذكر شده با آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه ...» مى پردازد و آن را يكى از بزرگترين معجزات قرآن مطرح مى كند. «2»

سپس ايشان متذكر مى شود كه پذيرش نظريه تكامل با ديندارى تنافى ندارد. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 160

بررسى:

1. در مورد اين قسمت آيه 45 سوره نور «والله خلق كل دابة من ماء» بيان شد كه سه تفسير (آفرينش انسان از نطفه- پيدايش نخستين موجود از آب- ماده اصلى بدن موجودات آب است) «1» شده است.

2. تطبيق تقسيم بندى دوران هاى پيدايش گياهان و حيوانات به سه قسمت آيه «فمنهم من يمشى على بطنه ومنهم من يمشى على رجلين ومنهم من يمشى على اربع» صحيح بنظر نمى رسد. «2»

و بهتر است كه بگوييم آيه 45 سوره نور در صدد بيان تقسيمات موجودات زنده فعلى دنياست كه اينان برخى بر دو پا و برخى بر چهار پا و برخى بر شكم مى روند. و جالب اينكه فقره دوم و سوم با «واو» بر فقره اول عطف شده است «فمنهم من يمشى على بطنه

و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع» كه ترتيب و تفريع را نمى رساند. يعنى مى تواند هر سه دسته خزندگان، دو پايان و چهار پايان با هم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند.

نكته ديگر اين كه شمارش حيوانات هم از باب حصر نيست بلكه بيان برخى مصاديق مهم است و گر نه برخى حيوانات بيش از چهار پا دارند و برخى شنا مى كنند ولى در آيه ذكرى از آنها نشده است.

پس سياق آيه 45 سوره نور سياق آياتى است كه خلقت انسان را از آب معرفى مى كند.

3. هر چند كه نكات علمى آيه 45 سوره نور و انطباق آن با يافته هاى علمى شگفت انگيز بوده و عظمت اين كتاب الهى را نشان مى دهد ولى ادعاى آقاى دكتر پاك نژاد در مورد معجزه علمى بودن مطالب آيه 45 سوره نور قابل اشكال است. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 161

ب: آياتى كه به سه مرحله خلقت اشاره دارند

آيه هاى ديگرى كه مورد استناد طرفداران نظريه تكامل قرار گرفته است عبارتند از:

«و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لادم» «1» «و همانا ما شما را آفريديم و سپس شكل داديمتان و سپس به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد»

و نيز حجر/ 28- 29 و ص/ 71 و سجده/ 8- 9 همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى با طرح آيه 11 سوره اعراف مى نويسد:

«آيه فوق از جمله بهترين آيات قابل استفاده، براى اثبات اين نظريه [تكامل است، زيرا خداوند در اين آيه بيان مى كند كه ابتدا او قبل از شكل دادن به انسان، او را آفريد و بعد از مدت نامعلوم (به قرينه كلمه ثم) او را

به شكل انسان فعلى در آورده است. سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يكى از افراد نوع انسان كرده است.»

و سپس سه مرحله خلقت انسان را از آيه فوق استفاده مى كند.

اول: مرحله بعد از خلقت و پيش از شكل گرفتن به صورت انسان (تكوين او از آب و خاك).

دوم: مرحله بعد از پيدا كردن شكل «انسان» و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع.

سوم: مرحله انتخاب آدم از بين آنها و بعد از آن امر كردن فرشتگان به سجود بر آدم «2».

ايشان در توضيح آيات 28- 29 سوره حجر «انى خالق بشراً من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» و آيه 71 سوره ص مى گويند كه مقصود از «بشر» در اين آيه كل نوع اوست. يعنى نوع و طبيعت كلى اوست نه فرد بخصوص و برگزيده مانند «آدم».

و در مورد واژه «تسويه» (جمله سويته) مى گويند: تقريباً به معناى جارى ساختن انسان در مسير تكامل است تا اينكه به صورت انسان در آمده و آماده نفخ روح ... گردد «3».

جالب اين است كه استاد مكارم شيرازى مفسر معاصر آيات 26- 28- 29 سوره حجر را به عنوان مهمترين دليل طرفداران ثبات انواع آورده اند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 162

بررسى:

1. استفاده استاد مشكينى از آيه فوق در مورد سه مرحله خلقت انسان عجيب است.

چون هيچ گونه اشاره اى در آيه 11 سوره اعراف به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسانها) نشده بود و صرف امر به ملائكه براى سجده بود.

2. با توجه به سخنان دو طرف در مورد آيات مورد

بحث مى توان گفت كه اين آيات ظهورى در نظريه تكامل انواع ندارد.

ج: آياتى كه به مرحله اول آفرينش انسان اشاره مى كند (ماده اوليه)

1. ج: آفرينش انسان از خاك: «هو الذى خلقكم من طين ثم قضى اجلًا و اجل مسمى عنده» «1» «اوست كه شما را از گل (آب و خاك) آفريد و سپس مهلتى مقرر كرد و مهلت مقرر پيش اوست.».

و نيز ص/ 71 و سجده/ 8 و نيز مؤمنون/ 12 همين مضمون را دارند.

«ما شما را از گل چسبنده آفريديم.» «2» «من بشرى از گل خشك كه از لجن تيره رنگ ريخته شده است مى آفرينم» «3» استاد مشكينى در باره اين آيات مى نويسند:

«تمامى اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان بيان مى كند. و مقصود فرد فرد انسانها نيست زيرا فرد فرد انسانها از خاك آفريده نشده اند.

اينكه مى گويد «قضى اجلا» (مهلتى مقرر كرد) منظور اين است كه خداوند،

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 163

آفرينش و تكوين انسان را، حتميت و استوارى بخشيد كه مدت آن پيش خودش معلوم است و شايد هم، اين مدت همان مدت زمان فاصله بين آغاز آفرينش انسان از خاك تا تحقق تصوير و شكل دادن به انسان و تشكيل اين نوع خاص از جانداران، مى باشد.» «1»

برخى ديگر از نويسندگان در باره آيه «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين» «2»

نوشته اند كه آيه فوق اشاره صريح است به اينكه انسان در ابتدا از خاك آفريده نشده است بلكه از سلاله اى آفريده شده كه مقدمه ظهور نوع انسان شده است «3».

و جالب اين است كه برخى ديگر از صاحبنظران همين آيه 12 سوره مؤمنون را دليل رد نظريه داروين دانسته اند

«4» و برخى به معناى عناصر تشكيل دهنده بدن انسان از خاك و آب دانسته اند «5».

و برخى ديگر از نويسندگان آيات فوق را اعجاز علمى قرآن دانسته اند از اين جهت كه جسم انسان از عناصر خاكى تشكيل شده و آيات مذكور نيز مى گويد انسان را از خاك آفريديم. و يا انسان از نطفه اى آفريده شده كه از عناصر خاكى بوجود مى آيد. و در هر صورت آيه فوق را معجزه علمى دانسته اند «6».

بررسى:

1. در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثى تحت عنوان «آفرينش انسان از خاك» خواهيم داشت كه در آنجا آيات مذكور مورد بررسى قرار مى گيرد و روشن مى گردد كه دو تفسير عمده از اين آيات شده است:

اول اينكه همه انسانها از نطفه اى آفريده شده اند كه مواد اوليه آن از غذاها و غذا از خاك بوجود آمده است «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 164

دوم اينكه فقط حضرت آدم از خاك آفريده شده و بقيه انسانها از نطفه آفريده شده اند. پس مى توان گفت انسانها با واسطه آدم عليه السلام از خاك آفريده شده اند «1».

پس نمى توان به صورت قاطع به قرآن نسبت دهيم كه در اين آيات مرحله اى از تكامل نوع انسان از خاك را مى گويد چرا كه اگر تفسير اول را بگيريم (نطفه از مواد خاكى) ربطى به مسأله تكامل ندارد. و اگر تفسير دوم (خلقت آدم از خاك) را بگيريم بيشتر مؤيد نظريه ثبات انواع مى شود چون خلقت مستقيم انسان از خاك را گوشزد مى كند.

مگر آنكه گفته شود تعبير «اجل» در آيه 2 سوره انعام دلالت بر فاصله زمانى بين خلقت انسان از خاك مى كند. كه در اين صورت بحث جديدى پيش مى آيد.

«2»

2. سلالة به معناى برگزيده و خلاصه چيزى است و در آيه 12 سوره مؤمنون برخى به معناى نطفه گرفته اند كه ما حصل و برگرفته انسان است «3» و در هر صورت اين آيه دلالت بر فاصله زمانى بين خاك و سلالة ندارد. و اگر بر نطفه هم دلالت داشته باشد اين مطلب باز از مورد بحث خارج است.

3. با توجه به احتمالات مختلف در آيات فوق كه موجب مى شود تفسير قطعى از آيات ارائه نشود، پس مسأله اعجاز علمى در اينجا منتفى است. (در مبحث مراحل خلقت انسان توضيح بيشترى در مورد آيات فوق داديم.)

2. ج: آفرينش انسان از آب:

«و او خداوندى است كه از آب بشرى آفريد و او را اصل نژاد و مايه توليد نسل انسان گردانيد.» «4»

«و آفرينش انسان را از گل (آب و خاك) آغاز كرد، سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بى قدر جدا مى شود قرار داد.» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 165

استاد مشكينى به آيه 56 سوره فرقان مثل همان تقرير آيات خلقت انسان از خاك استدلال كرده و مى نويسد:

«اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان، بيان مى كنند.» «1»

بررسى:

در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثى تحت عنوان «آفرينش انسان از آب» خواهيم داشت و در آنجا بيان مى شود كه در مورد آيات فوق دو تفسير عمده وجود دارد.

اول اينكه مقصود از خلقت انسان از آب اين است كه مقدار زيادى آب در بدن انسان (حدود 70%) وجود دارد «2».

دوم اينكه مقصود آن است كه انسان از آب نطفه و منى آفريده شده است

«3».

بنابراين آيات فوق ربطى به مراحل تكامل خلقت انسان و نظريه داروين ندارند.

3. ج: آفرينش انسان از نطفه:

«انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه» «4»

«ما او را از آب نطفه در هم آميخته خلق كرديم تا او را بيازمائيم.» و عبس/ 19 (من نطفة خلقه) نيز همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى در مورد آيه 2 سوره دهر مى نويسند:

«معناى «نطفه» در آيه مزبور «آب» است كه مواد و اجزاء بهم آميخته داخل آن (امشاج)، آن را به صورت گل و لجن ريخته شده (حمأ مسنون) در آورده بودند و از همين ماده اوليه حياتى، ابتدا سلولها و بعد، انواع جانوران نخستين و بعد حيوانات بالاتر و ... پديد آمده اند.» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 166

و در مورد آيه 19 سوره عبس مى نويسد:

«بنابراين معنى آيه، در صورتيكه «نطفه» را به معنى «آب» بگيريم چنين مى شود كه:

خداوند نوع «انسان» را از آبى مخصوص (شايد همان آب آميخته با گل و لاى و عناصر زمينى يا خاكى باشد كه موجودات زنده از آن بوجود آمده اند) آفريد. پس بر او مقدر ساخت كه از حالتى به حالتى ديگر تغيير يابد. (تحول و تكامل) تا اينكه به صورت شكل «انسان» درآمد.»

سپس به معناى دوم آيه توجه مى كند كه منظور از نطفه «منى» باشد كه آيه خاص افراد انسان مى شود نه نوع انسان «1».

بررسى:

در مبحث «مراحل خلقت انسان» بيان خواهيم كرد كه «نطفه» در لغت به معناى سيلان ضعيف هر چيزى است به آب خالص نيز نطفه اطلاق شده است و به نطفه مرد و زن، نطفه گويند چون سيلان دارد. سپس معناى لغوى و

اصطلاحى قرآنى نطفه را بررسى خواهيم كرد. و در مورد تفسير آيه 2 سوره دهر يازده ديدگاه وجود دارد «2».

ولى كسى از مفسران را نيافتيم كه «نطفه» را به معناى «آب» تنها (نه نطفه مرد نه مخلوط آنها) تفسير كنند. و خود واژه امشاج هم قرينه است كه آب مراد نيست.

امّا اينكه «نطفه» به معناى آب همراه با گل و لجن باشد در معانى لغوى و اصطلاحى «نطفه» وجود ندارد.

پس نطفه يا بايد به معناى منى مرد يا مايع جنسى زن و مرد باشد و تفسيرى كه استاد مشكينى ارائه كردند موافق هيچكدام از معانى لغوى و اصطلاحى آيه نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 167

د: آياتى كه به مرحله دوم آفرينش انسان اشاره مى كند (بعد از شكل گيرى انسان و قبل از انتخاب آدم عليه السلام)

«مردم همه گروه واحدى بودند، پس خداوند، پيامبران را به عنوان بشارت و بيم دهند فرستاد.

و همراه آنها كتاب را براستى و حق فرود آورد تا در باره آنچه انسانها با هم اختلاف كرده اند، حكم كند و اختلاف نكردند در آن ...» «1»

و نيز آيه يونس/ 19 همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى معتقدند كه بعد از شكل گرفتن ساختمان وجودى انسان و قبل از انتخاب «آدم» از بين افراد انسانى، مرحله اى بر انسان گذشته است كه همه امت واحدى بودند و بدون مذهب زندگى خود را در پرتو عقل خويش مى گذراندند. ايشان دو آيه فوق را اشاره اين مرحله از حيات بشرى مى داند. «2»

استاد مكارم شيرازى نيز از آيه 213 سوره بقره چهار مرحله زندگى بشر را برداشت كرده اند. «3»

و در پايان متذكر مى شوند كه: آغاز پيدايش دين و مذهب به معناى واقعى هم زمان با آغاز پيدايش انسان نبوده، بلكه هم زمان با آغاز پيدايش

اجتماع و جامعه به معناى واقعى بوده است.

بنابراين جاى تعجب نيست كه نخستين پيغمبر اولوا العزم و صاحب آئين و شريعت، نوح پيامبر بود نه حضرت آدم «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 168

بررسى:

از آيات فوق دو برداشت مى توان كرد:

الف: زندگى انسان پس از پيدايش در كره زمين دو مرحله داشته است يك مرحله بدون هيچ پيامبرى بوده و بعد «آدم» از بين مردم برانگيخته شد. و زندگى انسان با دين و پيامبران آغاز شد.

پس آدم اولين انسان روى زمين نبوده است. (و اين با نظريه تكامل داروين سازگار است)

ب: بعثت انبياء دو گونه بوده است در مرحله اوليه بعد از خلقت آدم و گسترش نسل او پيامبران بدون كتاب و شريعت بودند. كه بشر را در حد زندگى اوليه فردى او راهنمايى مى كردند.

در مرحله دوم كه زندگى اجتماعى شروع شد و بشر محتاج قانون شد. پيامبرانى مثل حضرت نوح با شريعت و كتاب آمدند.

بنابر برداشت دوم از آيه، آدم اولين انسان روى زمين بوده است (و اين با نظريه ثبات انواع سازگار است).

استاد مشكينى برداشت اول (الف) را داشته اند و آنچه كه از ذيل كلام استاد مكارم بر مى آيد برداشت دوم (ب) است. با توجه به دو احتمال فوق در آيه نمى توان به صورت قطعى يكى از دو نظريه تكامل يا ثبات انواع را به آيه فوق نسبت داد.

ه: آياتى كه به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسان ها) اشاره دارد

«به درستى كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد.» «1» دكتر يد الله سحابى در مورد آيه فوق مى گويد:

«به تصريح اين آيات (آل عمران/ 33- اعراف/ 11- سجده/ 7- 9) آدم

از ميان جمعى كه مثل او بودند و از پيش با او مى زيستند برگزيده شد ... و لهذا بيان آنكه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساس ندارد و به هيچ وجه درست نيست.» «2»- «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 169

استاد مكارم شيرازى نيز با رد سخنان برخى نويسندگان كه آيه «على العالمين» را دليل مسأله تكامل انواع دانسته اند. و مى گويند: در عصر آدم، عالميان يعنى «جامعه انسانى» وجود داشته است، بنابراين مانعى ندارد كه انسان نخستين كه ميليون ها سال قبل بوجود آمده از حيوانات ديگر تكامل يافته، و «آدم» تنها يك انسان برگزيده بوده است، مى نويسند:

«هيچ گونه دليلى در دست نيست كه منظور از عالمين در اينجا انسانهاى معاصر آدم بوده باشند بلكه ممكن است مجموع جامعه انسانيت در تمام طول تاريخ بوده باشد.

بنابراين لزومى ندارد كه معتقد باشيم در عصر آدم، انسانهاى زيادى وجود داشتند كه آدم از ميان آنها برگزيده باشد.» «1»

استاد مصباح يزدى با طرح آيه 33 آل عمران و نظراتى كه مى گويد «آدم از بين انسان هاى ديگر برگزيده شد.» مى نويسند:

«مى توان گفت كه: انسانى را بر همه انسانهايى كه از پس او مى آيند ترجيح دادم ...

و اگر تنزل كنيم و بپذيريم كه لازم است در عصر حضرت آدم، انسانهايى ديگر نيز باشند، مى توانند فرزندان خود او بوده باشند.» «2»

بررسى:

با توجه به دو تفسيرى كه از آيه فوق شد آيه 33 آل عمران در رديف آياتى قرار مى گيرد كه دو احتمال در معناى آنها مى رود و نمى توان بطور قاطع گفت كه آيه ظاهر يا نص در يك مورد است. تا

دليل بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد.

دوم: آياتى كه در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) مورد استناد واقع شده است

الف: آياتى كه خلقت همه انسان را از يك نفس واحد مى داند:

«هو الذى انشأكم من نفس واحدة فمستقر و مستودع» «3» «او خدائى است كه همه شما را از يك تن در آرامشگاه و وديعتگاهى بيافريد.»

و نيز نساء/ 1- اعراف/ 189- زمر/ 6 همين مضمون را دارند. و نيز آياتى كه خطاب «بنى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 170

آدم» به انسان ها مى كند (مثل: اعراف/ 27- 35- يس/ 60- اسراء/ 70)

استاد مشكينى در طرح نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) كه معتقدند «آدم» نخستين انسانى است كه خداوند او را آفريده و حواء دومين فرد از افراد نوع انسان مى باشد و خداوند ساير افراد انسان را از نسل اين دو فرد بوجود آورد. مى نويسد:

«از جمله آيات كه پيروان عقيده فوق به آن استدلال مى كنند آياتى هستند كه تمامى مردم را آفريده از «نفس واحد» (يك فرد) اعلام مى كنند و در برخى آيات از جفت او نيز ياد كرده و هيچ اشكالى ندارد كه نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم.»

سپس در تفسير آيه 98 سوره انعام مى نويسد:

«منظور آيه اين است كه خداوند شما را از آدم آفريد، پس گروهى از شما هم اكنون در صلب پدران يا رحم مادران (مستقر) مى باشيد و گروهى نيز از شما تا روز قيامت در گورها به وديعت نهاده (مستودع) شده اند.»

سپس تفسير ديگرى از طرفداران نظريه تكامل انواع در مورد آيه 98 سوره انعام ذكر مى كنند. «1»

و بعد متذكر مى شود كه اگر تفسير اول را هم بپذيريم با عقيده تكامل انواع منافات ندارد چرا كه

ممكن است همه انسانهاى موجود زمين از نسل آدم و حواء بوده باشند ولى قبل از آدم و حواء نيز انسانهاى ديگر بوده اند كه منقرض شده اند. و نسل منتخب يعنى آدم كه صاحب عقل بود باقى ماند «2».

استاد مكارم شيرازى در مورد تعبير «نفس واحده» در آيات فوق مى نويسند:

«منظور از نفس واحده يك واحد شخصى است و اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام «آدم» پدر انسان هاى امروز معرفى كرده و تعبير «بنى آدم» كه در آيات فراوانى از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آيه بسيار دور است.» «3»

ايشان در مورد مستقر و مستودع نيز چند احتمال تفسيرى را ذكر مى كنند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 171

بررسى:

نفس در آيات قرآن به معناى روح و ذات (و گاهى بدن انسان) آمده است «1» و بر فرض قبول سخنان استاد مشكينى (نفس يعنى موجودات قبل از انسان) در نهايت توانسته ايم بگوييم كه آيات مورد بحث دو تفسير دارد يكى خلقت همه افراد از آدم و يكى خلقت آدم و انسان ها از موجودى كه قبل از آنها بوده است.

تفسير دوم با نظريه تكامل سازگار است همانطور كه تفسير اول با نظريه ثبات انواع سازگار است «2» پس به طور قاطع نمى توان اين آيه را دليل نظريه تكامل يا ثبات انواع دانست.

ب: آياتى كه خلقت آدم را از خاك مى دانند:

«ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون» «3» 1. «همانا مثل عيسى در پيش خداوند همانند مثل آدم است كه

خداوند او را از خاك آفريد. و سپس به او گفت موجود شو پس شد.»

2. «خداوند، انسان را از گل خشك همانند سفال بيافريد.»» دكتر احمد ابوحجر «5» آيات فوق و دكتر عدنان شريف «6» تمام آياتى را كه خلقت انسان از خاك را مطرح مى كند با نظريه داروين معارض مى دانند؛ چرا كه مى گويد انسان از خاك آفريده شده نه از موجود قبلى كه زنده بوده است.

استاد مشكينى در مورد آيه 59 سوره آل عمران دو احتمال را مطرح مى كند:

اول اينكه آيه دليل ثبات انواع باشد و وجه شبه در اينجا چگونگى آفرينش يعنى بدون پدر و مادر آفريده شدن است و اين همان مطلوب عقيده ثبات انواع است.

دوم اينكه بگوئيم آيه با نظريه تكامل منافاتى ندارد. چرا كه اشكالى در تشبيه عيسى به آدم از لحاظ خلقت از خاك، غذا، نطفه و علقه تا ولادت و بعد از آن نيست. و همچنين اشكالى نيست كه بگوييم خداوند به عيسى، همراه پيامبرى از همان آغاز زندگى عقل و نيروى درك و انديشه از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 172

طريق اعجاز واراده ماوراء طبيعى خود بر خلاف قانون طبيعت و ... اعطاء نمود چنان كه به آدم نيز عقل و يا علم و نبوت را بدينگونه داد.

وجه شبه در آيه همان همانندى در آفرينش و علم است. و «كن» (باش) كه خداوند به آدم مى گويد. بدين معنا است كه: عاقل و عالم يا عالم و پيامبر باشد.

و در اينجا وجه شبه در ذكر آفرينش از خاك، آفرينش اصلى و ذاتى است و مى خواهد بطلان آنچه را در ذهن آنها (مسيحيان) فرو رفته يعنى اينكه

مى گويند آفرينش عيسى و آدم از طريق سنن و قوانين جارى خدائى در خلقت انسان، صورت نگرفته است، اعلام كند «1».

استاد مكارم شيرازى در ذيل آيه 59 سوره آل عمران پس از شرح شأن نزول «2» آيه مى گويد:

منظور از (خلقه من تراب) در آفرينش آدم همان آفرينش جسم آدم و جنبه مادى او است. و اين مطلب به قرينه جمله هاى بعدى بدست مى آيد. كه اشاره به آفرينش حيات و روح مى كند و مى گويد «ثم قال له كن فيكون» «سپس به او گفت موجود شو، او هم موجود گرديد.» يعنى با فرمان آفرينش «حيات و روح» به كالبد آدم دميد «3».

بررسى:

در اينجا توجه به دو نكته لازم بنظر مى رسد:

الف: به نظر مى رسد كه در آيه 59 سوره آل عمران مى توان وجه شبه را به چند گونه تصور كرد:

1. تشبيه از جهت پدر نداشتن آدم و عيسى عليه السلام.

2. تشبيه از جهت خلقت هر دو از خاك با واسطه (يعنى مواد غذائى تبديل به نطفه، علقه ... تا انسان شد) و در عيسى عليه السلام اين كار از طريق حضرت مريم عليها السلام صورت گرفت و در آدم عليه السلام از طريق انسانها يا ميمونهاى نسل قبل از او.

3. تشبيه از جهت نبوت هر دو باشد.

4. تشبيه از جهت علم و عقل هر دو باشد. كه معجزه آسا به آنها داده شد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 173

5. تشبيه از جهت اصل خلقت از خاك (در مقابل مسيحيان كه عيسى را خاكى نمى دانستند) «1»

وجه شبه اول با توجه به شان نزول نزديك تر از وجه شبه سوم و چهارم است.

امّا به هر حال فقط وجه شبه دوم

يا پنجم در خود آيه تصريح شده است. چرا كه جمله (خلقه من تراب) بيان وجه شبه عيسى و آدم است. كه فقط به خاك اشاره كرده است.

ب: در مورد خلقت عيسى از خاك دو احتمال وجود دارد:

1. خلقت بلا واسطه از خاك؛

2. خلقت با واسطه سلسله موجود از خاك. (و همين دو احتمال در مورد آدم نيز وجود دارد.)

امّا خلقت بلا واسطه از خاك در اينجا صحيح نيست. پس فقط وجه شبه دوم (خلقت با واسطه از خاك) باقى مى ماند و اين مطلب شاهدى بر نظريه تكامل است نه بر نظريه ثبات انواع. «2»

سوم: آياتى كه قابل انطباق با هر دو نظريه تكامل و ثبات انواع هست

1. «خداوند انسان را از نطفه بيافريد و آنگاه او به خصومت و دشمنى آشكار برخاست.» «3»

2. «آيا به آن خدائى كه ترا از خاك آفريد و سپس ترا به صورت مردى در آورد، كافر شدى» «4»

3. «آن (خدائى كه) ترا بيافريد پس به صورتى كامل بياراست و بعد ترا به اعتدال آورد (به اندازه ساخت) و به هر صورتى كه خود خواست ترا تركيب و شكل داد.» «5»

4. «انسان را از علق يا خون بسته .... آفريد.» «6»

كه مراد از «علق» خاك چسبيده (طين لازب) يا خون بسته در رحم است (با توجه به تناسب با دو قول مختلف مورد بحث) «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 174

بررسى:

هر چند كه انطباق اين آيات با هر دو نظريه قابل اشكال است ولى از آنجا كه برخى از اين آيات قبلًا مطرح شد و بررسى شد و در مورد بقيه آيات صاحبنظران براى اثبات نظريه تكامل يا ثبات انواع به آنها استدلال نكرده اند. و لذا از بحث و تفصيل

بيشتر در اين مورد پرهيز مى كنيم.

جمع بندى وبررسى نهايى مبحث نظريه تكامل و قرآن:

از طرفى نظريه هاى علمى در جوامع علمى معاصر به صورت نظريات «ابطال پذير» مطرح مى شود يعنى به صورت افسانه هاى مفيد پذيرفته مى شود و تا وقتى نظريه بهترى جانشين آن نشده از دايره علم بيرون نمى رود و لذا نظريه تكامل هر چند كه اثبات قطعى نشده است. ولى امروزه يك نظريه مورد قبول اكثريت جامعه علمى (علوم تجربى) است. هر چند كه هنوز هم نظريه ثبات انواع به صورت يك احتمال مطرح است.

و از طرف ديگر همانطور كه مشاهده كرديم آيات قرآن قابل انطباق با نظريه تكامل و نظريه ثبات انواع هر دو هست و هيچ آيه اى بدست نيامد كه نص باشد و يا ظهور قوى در يكى از دو طرف داشته باشد.

پس نمى توان يكى از دو نظريه را به صورت قطعى به قرآن نسبت داد.

تذكرات:

1. لازم نيست قرآن در مورد هر نظريه علمى به صورت اثبات يا نفى نظر داده باشد. چون كتاب هدايت است و اشارات علمى را در حد لزوم و در راستاى هدف هدايت استفاده مى كند.

2. قبول يا ردّ نظريه تكامل با اثبات خدا و ديندار بودن يا نبودن انسانها ملازمه اى ندارد.

يعنى همانطور كه مى توان نظريه تكامل را نپذيرفت و ديندار بود. مى توان قائل به نظريه تكامل باشيم ولى وجود ناظم (خدا) را براى سلسله منظم موجودات (از تك سلولى تا انسان) ثابت كنيم. و ديندار باشيم.

همانطور كه برخى از پزشكان متعهد به اين امر تصريح كرده اند «1»

3. پذيرش نظريه تكامل و انطباق آن با آيات قرآن دليلى بر اعجاز علمى قرآن نيست. چرا كه از طرفى آيات مورد استناد

داراى احتمالات تفسيرى متعددى بود و تفسير موافق نظريه تكامل

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 175

قطعى نبود و از طرف ديگر انطباق مراحل تطور موجودات زنده (تك سلولى تا انسان) بر آيات مورد استناد اشكالاتى داشت. (همانطور كه در زير آيه 45 سوره نور بيان كرديم.)

3. زوجيّت گياهان و اشياء، معجزه علمى قرآن

زوجيت به معناى دو تا بودن، نر و ماده بودن مى آيد و قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان بلكه همه اشياء اشاراتى كرده است. اين آيات عبارتند از:

«و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشى الليل النهار ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون» «1»

«و از هر گونه ميوه اى در آن [زمين جفت جفت قرار داد. روز را به شب پوشاند قطعاً در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مى كنند نشانه هاى وجود دارد»

«مگر در زمين ننگريسته اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت هاى زيبا رويانيده ايم قطعاً در اين [هنر نمايى عبرتى است.» «2»

«پاك [خدايى كه از آنچه زمين مى روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمى دانند، همه را نر و ماده گردانيده است.» «3»

«و از هر چيزى دو گونه [يعنى نر و ماده آفريديم، اميد كه شما عبرت گيريد.» «4»

«اوست آن كسى كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد» «5»

نكات تفسيرى:

1. به نظر مى رسد كه آيات فوق را مى توان بدين صورت دسته بندى كرد كه:

گاهى قرآن سخن از زوجيت ميوه ها مى گويد.

در مرتبه بعدى از زوجيت گياهان مى گويد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 176

در مرتبه بعدى از زوجيت چيزهايى مى گويد كه انسان ها نمى دانند.

در

مرتبه بعدى از زوجيت همه اشياء جهان مى گويد.

2. هدف نهايى بيان زوجيت تذكر نشانه هاى الهى و به كار انداختن انديشه انسان است «ان فى ذلك لاية- ان فى لايات لقوم يتفكرون» «1»

3. كلمه زوج در لغت به معناى به معناى زير مى آيد:

الف: در حيوانات به هر كدام از نر و ماده اى كه قرينه يكديگرند زوج مى گويند.

ب: در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند.

ج: به هر چيزى كه مقارن ديگرى باشد و مشابه به آن باشد زوج گويند.

د: به هر چيزى كه مقارن ديگرى باشد و متضاد آن باشد زوج گويند «2».

تاريخچه:

انسان تا قرن ها گمان مى كرد كه مسأله زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخى گياهان مثل خرما صادق است.

امّا كارل لينه (1707- 1787 م) گياه شناس معروف سوئدى نظريه خود را مبنى بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت. «3»- «4»

سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژى به صورت ذرات بى نهايت ريزى كه اتم ناميده مى شود تشكيل يافته است و پس از گذشت مدتى مسأله زوجيت به همه اشياء سرايت داده شد چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختمانى موجودات يعنى اتم از الكترونها (با بار منفى) و پروتون ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.

ماكس پلانك فيزيكدان نامى قرن بيستم گفت «هر جسم مادى مركب است از الكترون ها و پروتون ها.» «5»- «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 177

البته در اتم ذرات سومى نيز يافت مى شود كه بنام نوترون خوانده

مى شود و از لحاظ بار الكتريكى خنثى است.

فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادى ديگرى بنام «كوارك» () كشف كرده اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به بوجود آمدن بار الكتريكى مثبت، منفى و خنثى در آنها مى شوند. «1»

اسرار علمى:

بسيارى از مفسران و صاحبنظران به آيات فوق در مورد زوجيت گياهان بلكه همه اشياء استدلال كرده اند كه در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:

1. مرحوم طبرسى حدود 9 قرن قبل در تفسير مجمع البيان بر اساس نصوص قرآنى مسأله زوجيت گياهان، حيوانات و حتى اشياء ديگر را مطرح مى كند و آن را مى پذيرد «2».

2. صاحب تفسير نمونه زير آيه 36 سوره يس مى نويسد:

«آنچه مسلم است ازواج جمع زوج، معمولًا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود؛ خواه در عالم حيوانات باشد يا غير آنها، سپس توسعه داده و به هر دو موجودى كه قرين يكديگر و يا حتى ضد يكديگرند زوج اطلاق مى شود ... وجود زوجيت در جهان گياهان نيز، چنانكه گفتيم در عصرنزول قرآن جز در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخير از طرق علمى اين مسأله به ثبوت رسيد كه مسئله زوجيت در عالم گياهان يك مسئله عمومى و همگانى است.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 178

و در ذيل آيه 49 سوره ذاريات نيز پس از تذكر اينكه بسيارى از مفسران كلمه زوج را به معنى اصناف (مثل شب، و روز و ...) دانسته اند مى نويسند:

«واژه زوج را معمولًا به دو جنس نر و ماده مى گويند خواه در

عالم حيوانات باشد يا گياهان و هر گاه آن را كمى توسعه دهيم تمام نيروهاى مثبت و منفى را شامل مى شود.

و با توجه به اينكه قرآن در آيه فوق مى گويد «من كل شى ء» (از همه موجودات) نه فقط موجودات زنده، مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياء جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده و امروز از لحاظ علمى مسلم است كه اتمها از اجزاء مختلفى تشكيل يافته اند از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند و الكترون ناميده مى شوند و اجزائى كه داراى بار الكتريسته مثبت هستند و پروتون نام دارند بنابراين الزامى نيست كه شى ء را حتماً به معنى حيوان يا گياه تفسير كنيم و يا زوج را به معنى صنف بدانيم.» «1»

3. در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى رحمه الله آمده است:

هنگامى كه جهان در تاريكى جهالت به سر مى برد قرآن در بيش از ده آيه از زوجيت گياهان بحث كرده، تصريح مى نمايد كه خدا همه گياهان را جفت آفريد «2» (رعد/ 3- شعراء/ 7 و ...)

4. برخى از نويسندگان از آيه 36 سوره يس چنين استفاده مى كند:

«كاملًا روشن است كه اين آيه بر جفت داشتن گياهان دلالت دارد و نيز از ذيل آيه كه جفت داشتن را در مورد چيزهايى كه خبر ندارند بيان مى كند، چه بسا بتوانيم نيروى مثبت و منفى برق و نيز محيط ميكروب يا ويروس ها و نيز اجزاى اتم را استفاده كنيم.» «3»

5. برخى ديگر از نويسندگان نيز با ذكر آيات مورد بحث زوجيت گياهان و حتى زوجيت درون اتم بين الكترون و پروتون را استفاده مى كند»

.

تفسير موضوعى قرآن ويژه

جوانان، ج 2، ص: 179

6. احمد محمد سليمان نيز در يك بحث كه به صورت سؤال و جواب تنظيم شده است زوجيت ماده را از آيه 49 سوره ذاريات بدست مى آورد «1».

7. مهندس محمد على سادات نيز با يك مقدمه طولانى كه ساختمان اتم را توضيح مى دهد. و سابقه تاريخى اشاره به اتم را تذكر مى دهد سپس آيه 49 سوره ذاريات را متذكر مى شود. «2»

8. يكى از نويسندگان معاصر نيز پس از طرح زوجيت ماده () به آيات سوره ذاريات/ 49- الرحمن/ 52- طه/ 53- استناد كرده است «3».

9. صاحب تفسير نوين نيز با ذكر آيات مورد بحث آنها را اعجاز علمى قرآن مى داند كه اشاره به زوجيت كرده است و سپس توضيحات مفصلى در اين مورد ارائه مى دهد «4».

10. عبد الرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف:

«هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها».

«اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريده و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.»

پس از آنكه مقدمه اى در مورد «وحدت خلق» مى آورد و اينكه ذرات بنيادى همه موجودات يكسان است مى گويد: «اين حقيقت علمى را كه عصر جديد كشف كرده قرآن 1400 سال قبل با صراحت و وضوح بيان كرده كه همه خلق الهى از نفس واحدى بوده است.»

و سپس آيه فوق را مى آورد و مى گويد:

«آيا اين [نفس واحده پروتون و الكترون ... برق واحدى كه مثبت و منفى دارد ... يعنى نفس واحده نيست ...»

و حتى در مورد كلمه «ليسكن اليها» مى گويد:

«سبب سكون نفس واحد همان زوج است و اين مطلبى است كه علم

بيان كرده كه سكون پروتون و الكترون به خاطر اختلاف و تساوى آنها در برق است ...» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 180

11. طنطاوى در تفسير الجواهر بحث گسترده اى در زمينه زوجيت گياهان در زير سوره ذاريات/ 49 آورده است و اقسام دسته بندى گياهان و حيوانات و ... را بررسى كرده و شكل هاى آنها را آورده است كه ربطى به تفسير آيه ندارد و فقط مطالب علمى است كه به مناسبت آورده شده است «1».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. مطلبى را كه عبد الرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف نوشته است از چند جهت قابل اشكال است.

اول: آنكه كلمه «نفس» و «زوج» از نظرلغوى و اصطلاحى دلالت بر الكترون و پروتون نمى كند و ايشان نيز در اين مورد قرينه اى نياورده اند.

دوم: آنكه از نظر علمى صحيح نيست كه كسى بگويد پروتون از الكترون پديد آمده است «جعل منها زوجها» بلكه همانطور كه گذشت هر كدام از الكترون و پروتون از تعدادى كوارك و تشكيل شده است.

سوم: آنكه سياق آيه مورد نظر با تفسيرى كه ايشان كرده تناسب ندارد چون در آيه مى خوانيم:

«اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون [آدم با او [حوا] در آميخت باردار شد بارى سبك و [چندى با آن [بار سبك گذرانيد و چون سنگين بار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى شايسته عطا كنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.»

سياق آيات در مورد باردار شدن زن از مرد (حوا از آدم) و بوجود

آمدن فرزند است پس نفس واحد و زوج در اول آيه در همين مورد است و مراد مرد و زن هستند نه الكترون و پروتون.

2. آيات ديگر (رعد/ 3- شعراء/ 7- يس/ 36) ظاهر در زوجيت ميوه ها، گياهان است و همانطور كه گذشت اين مطلب از قرن هيجدهم كشف گرديد و قبل از آن زوجيت به جز در مواردى مثل «نخل» مشخص نبود پس اين آيات نوعى رازگويى علمى و اعجاز علمى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 181

قرآن بوده است.

3. زوجيت عمومى همه اشياء نيز از آيه 49 سوره ذاريات به خوبى استفاده مى شود ولى تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعى نيست. «1»

4. هر چند كه مصداق دقيق «زوجين» در آيه 49 سوره ذاريات مشخص نيست ولى بيان زوجيت عمومى در همه اشياء يكى از اشارات علمى قرآن و رازگويى هاى آن است كه در صدر اسلام كسى از آن اطلاعى نداشته است.

پس اين مطلب نيز مى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

5. ممكن است كسى ادعا كند كه زوجيت عمومى موجودات با مسأله بكرزايى (توليد مثل برخى تك سلولى ها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.

اين مطلب را در بخش بعدى بررسى خواهيم كرد و بيان مى كنيم كه منافاتى بين آنها نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 182

4. لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها) معجزه علمى قرآن

اشاره

هر موجود نر و ماده وقتى ثمر مى دهند كه زايا باشند و زايا شدن آنها به آميزش دو جنس است. «1»

قرآن كريم به مسأله آميزش و زايا شدن ابرها و گياهان اشاره مى كند و مى فرمايد:

«و ارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماءً فاستقيناكموه و ما أنتم له بخازنين» «2» و در

جاى ديگر قرآن به نقش بادها در شكل گيرى ابرها اشاره مى كند و مى فرمايد:

«خدا همان كسى است كه بادها را مى فرستد و ابرى بر مى انگيزد و آن را در آسمان- هر گونه بخواهد- مى گستراند و انبوهش مى گرداند، پس مى بينى باران از لابلاى آن بيرون مى آيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، رسانيد، بناگاه آنان شادمانى مى كنند.» «3»

تاريخچه:

در اينجا به دو تاريخچه اشاره مى كنيم:

الف: بشر از دير زمان حتى قبل از اسلام اطلاع داشت كه اگر نرينه هاى گياهان را براى گرده افشانى بر سر شاخه هاى درختان ميوه به كار نبرند عملًا محصول گياهان بسيار كم مى شود مثلًا در عربستان معمول بود كه خوشه هاى نرينه خرما را براى گردافشانى بر سر شاخه هاى گلدار درختان خرما بپاشند.

امّا در اواخر قرن 18 يا اوايل قرن نوزده و با پيدايش وسايل تحقيقاتى جديد از قبيل ميكروسكپ و غيره ... و پيدايش نوابغ و دانشمندان، كشف شد كه بدون عمل جفت گيرى و انجام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 183

تلقيح در حيوانات و گياهان توليد مثل امكان پذير نيست «1» (مگر در برخى گياهان و حيوانات كه تكثيرشان از طريق تقسيم سلول و راههاى ديگر است).

ب: قرن ها بشر اطلاعى از كيفيت دقيق نزول باران از ابرها نداشت ولى در سالهاى اخير پس از پيشرفت هايى كه در علم فيزيك صورت گرفت و در نتيجه رشته هاى جديدى از قبيل هواشناسى (متئررولوژى) تأسيس شد، به مسأله تلقيح ابرها پى بردند و حتى بحث از باران مصنوعى شد.

و در اينجا متوجه شدند كه بادها نقش عجيبى در زايا شدن ابرها دارند يعنى از طرفى باعث تشكيل قطرات باران و

دانه هاى برف مى شوند و از طرف ديگر در باردار شدن ابرها به الكتريسته و تخليه اين بار نقش دارند «2». (در قسمت بعدى توضيح بيشترى خواهد آمد.)

اسرار علمى:

در مورد آيات مورد بحث بويژه كلمه «لقاح» مطرح شده در آيه 22 سوره حجر مفسران و صاحبنظران سخنان مبسوطى دارند و سه ديدگاه مختلف در مورد آيه فوق انتخاب شده و هر كدام به نوعى لقاح را اشاره به مسائل علمى معرفى كرده اند. كه بدآنهااشاره مى كنيم:

الف: لقاح گياهان

يكى از نويسندگان معاصر مى نويسد:

«ما بادها را فرستاديم كه گياهان را آبستن مى كنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان، به وسيله باد به روشنى بيان شده است. ضمناً مسئله نر و ماده داشتن گياهان نيز استفاده مى شود.» «3»

ملا فتح الله كاشانى (متوفى 988 ق) نيز در تفسير منهج الصادقين لقاح گياهان را به عنوان يكى از دو احتمال در معناى آيه مطرح مى كند. و مى نويسد:

«فرستاديم بادها را آبستنتان به ابر، يعنى بردارندگان ابرها يا آبستن كنندگان درختها را به ميوه؛ چه لواقح لازم و متعددى هر دو آمده.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 184

برخى ديگر از نويسندگان نيز آيه فوق را در مورد گياهان دانسته و مى نويسند:

چون گياهان و گلها براى رسيدن به يكديگر هيچ گونه حركتى ندارند بعضى از حشرات و خصوصاً باد عامل اصلى اين وصال گرديده است «1».

ايشان حتى استفاده مى كنند كه قرآن قانون ازدواج را مخصوص انسان و حيوان قرار نداده است «2».

احمد محمد سليمان در كتاب القرآن و الطب آيه مورد بحث (حجر/ 22) را اشاره به لقاح گياهان دانسته است و سپس عوامل لقاح را به عوامل رئيسى (مثل حشرات)

و عوامل غير رئيسى (مثل آب و انسان و ...) تقسيم مى كند. سپس نقش بادها را در اين زمينه مهم دانسته مى گويد علم كشف كرده كه مهمترين گياهان خشكى و آبى بوسيله باد تلقيح مى شوند و از اين روست كه قرآن از ميان عوامل لقاح عامل باد را ذكر كرد و سپس اين مطلب را اعجاز قرآن مى داند. چرا كه بشريت در اواخر قرن 18 يا اوايل قرن 19 به مسئله تلقيح پى برد. در حالى كه قرآن قرن ها قبل از آن تذكر داده بود «3».

برخى ديگر از صاحبنظران عرب بدون هيچ توضيحى آيه 22 سوره حجر را حمل بر لقاح اشجار كرده اند «4».

ب: لقاح ابرها

مرحوم طبرسى رحمه الله (548 ق) از اولين كسانى است كه لقاح را به معناى آبستنى ابرها دانسته است و مى نويسد: «بادها را لقاح كننده فرستاديم. يعنى وسيله لقاح و آبستنى ابرها به باران مى شوند. پس از آسمان آب نازل كرديم، يعنى باران فرستاديم.» «5»

همين معنا را مهندس بازرگان مى پذيرد و مى نويسد:

«آيه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست كه در نتيجه آن لقاح، باران مى بارد ...»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 185

و در جاى ديگر مى نويسند:

«امّا بايد دانست تأمين دو شرط فوق (وجود بخار آب در هوا و اشباع شدن و تقطير آن در رسيدن هواى جوّ به حالت اشباع، كافى براى تشكيل ابر و ريزش باران نيست، يك عمل يا شرط سوم نيز ضرورت دارد: «بارور شدن» يا عمل لقاح () ... بخار آب ممكن است با وجود رسيدن به حالت اشباع تقطير نشود و وقتى تقطير شد، دانه ها آنقدر ريز و معلق در

هوا بمانند كه سقوط نكنند و باران نبارد، مگر آنكه با ذرات نامرئى نمك كه به وسيله باد از روى درياها آورده شده است، نطفه هاى جذب و آماس كننده اى تشكيل شود. يا مهمتر از آن، رطوبت هوا به دور برگه هاى متبلور برف كه در ارتفاعات بالاتر منعقد شده و به وسيله باد پوشيده مى شود، جمع گردد و بالاخره قطرات ريز اوليه باران در اثر اختلاط و تلاطم و تصادم بادها به هم بپيوندد تا رفته رفته درشت شده در اثر وزن نسبتاً زياد خود از خلال توده هاى ابر ساقط گردد ...

تخليه برق مابين توده هاى مختلف ابر كه در اثر اصطكاك با عواض زمين و اجسام معلق در باد داراى الكتريسته هاى مخالف مى شوند و اين تخليه توأم با روشنائى و غرش شديد، يونيزه شدن هوا و تشكيل ازن است كمك فراوان به پيوستن و درست شدن و پختن قطرات مى نمايد ...

خلاصه آنكه تشكيل و تقويت ابر و مخصوصاً نزول باران يا برف بدون عمل لقاح كه با دخالت و تحريك باد صورت مى گيرد، عملى نمى شود.» «1»

سپس ايشان بقيه مفسران را تخطئه مى كند كه صراحت نداشته اند زيرا از كيفيت موضوع اطلاع نداشته اند «2».

احمد امين نيز مى نويسد: «منظور (از آيه) همان تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفى در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد بنابراين آيه شريفه يك معجزه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 186

جاودانى است زيرا حدود هزار و سيصد و نود سال پيش، موضوعى را بيان داشته كه عصاره و نتيجه تحقيقات علمى جديد است.» «1»

استاد مكارم شيرازى نيز تفسير لقاح ابرها را براى آيه

مى پذيرند. و تفسير لقاح گياهان را رد مى كنند. «2»

احمد عمر ابو حجر نيز آيه 22 سوره حجر را به معناى لقاح ابرها گرفته اند و توضيحات مفصلى مى دهند «3».

ج: لقاح ابرها و گياهان

برخى از نويسندگان آيه 22 سوره حجر را ناظر به تلقيح در عالم نباتات (گياهان) و دنياى ابرها دانسته اند «4».

يكى ديگر از نويسندگان با طرح دو آيه مورد بحث (حجر/ 22- روم/ 47) آنها را اشاره به «بادهاى نر» كه ابرها را حركت مى دهند و در سر زمين هاى ديگر مى برند و به باران تبديل مى شود، مى داند.

و سپس در زير آيات فوق نقش بادها در گرده افشانى گلها و كشاورزى را مطرح مى كند و آن را يكى از پيشگوئى هاى علمى قرآن مى داند «5».

مهندس محمد على سادات با طرح آيه 22 سوره حجر مى نويسند:

«با در نظر گرفتن اطلاعات و معلوماتى كه علوم جديد تا به امروز در اختيار بشر قرار داده، بوضوح پيداست كه آيه مذكور با معرفى باد به عنوان وسيله

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 187

تلقيح در حالت كلى، پرده از روى دو راز بزرگ عالم خلقت (تلقيح گياهان- تلقيح ابرها) برداشته و قرنها قبل از اينكه بشر به اتكاء علم و دانش خود پى به وجود آنها برد، آنها را براى بشر تعليم فرموده. يكى از اين دو اصل مسلم علمى همانا نقش اصلى و اساسى باد در تلقيح نباتات مى باشد و امّا اصل ديگر موضوع تلقيح ابرها مى باشد.» «1»

سپس ايشان با رد انحصار معناى آيه به تلقيح گياهان بخاطر حرف «فاء» «فانزلنا من السماء ماءً» مى نويسد:

«با اندك تعمقى در متن آيه و مقايسه آن با ساير آيات مشابه بوضوح پيداست

كه قسمت اول آيه حالت كلى داشته و حالت حصر و انحصارى در بين نيست.

به عنوان مثال شواهدى از خود قرآن نقل مى شود:

«و او كسى است كه آب را از آسمان فرو فرستاد و سپس بيرون آورديم بسبب آب هر گياه و روئيدنى را ...» «2» و همينطور آيه 57 سوره اعراف مى فرمايد:

«و به وسيله آن آب را فرو فرستاديم سپس بوسيله آن آب، بيرون آورديم از زمين تمام ثمرات را»

در هر كدام از آيات مذكور تنها به يك فونكسيون آب و صرفاً به يكى از نتايج و اثرات نزول آن كه روئيدن نباتات باشد، اشاره گرديده است در صورتى كه مى دانيم نتايج حاصله از نزول آب تنها به اين يك مورد خلاصه نمى گردد. (در حالى كه هر دو مورد حرف «ف» به اول «اخرجنا» اضافه شده است.)

پس اگر در آيه شريفه مورد بحث نزول آب از آسمان را تنها يكى از نتايج عمل تلقيح بوسيله باد بدانيم، نه تنها تناسب با مورد خواهد داشت بلكه در غير اين صورت انحصار بى جائى از پيش خود بر آيه تحميل كرده ايم. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 188

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. كلمه «لواقح» در آيه «و ارسلنا الرياح لواقح» «1»

مى تواند به چهار معنا تصور شود:

الف: و بادها را زايا و آبستن (حامل ابر) فرستاديم.

ب: و بادها را زايا و آبستن (گرده گياهان) فرستاديم.

ج: و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (ابرها) فرستاديم.

د: و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (گياهان) فرستاديم.

از آنجا كه لواقع در آيه بصورت مطلق آمده و مشخص نشده كه لازم يا متعدى

است و در صورت متعدى بودن، متعلق آن ابرها يا گياهان است پس نمى توانيم هيچكدام از چهار احتمال را از آيه نفى كنيم.

بلى در ادامه مى فرمايد «فانزلنا من السماء ماءً» «2»

و تفريع و نتيجه گيرى نزول باران از آسمان بدنبال فرستادن ابرها مى توان قرينه باشد كه مراد آيه احتمال «الف يا ج» است. (حامل ابر بودن يا زايا كردن ابرها).

ولى از طرف ديگر مى توان گفت كه صدر آيه يك مطلب كلى را مى گويد (لقاح بادها) اعم از لقاح ابرها يا گياهان و در دنباله آيه يكى از نتايج اين لقاح را تذكر مى دهد. و يا مصداق اكبر آيه را تذكر مى دهد و يا مصداقى از آيه را متذكر مى شود كه بشر از آن اطلاع نداشته و اعجاز قرآن را اثبات مى كند.

همانطور كه گذشت اين مطلب در برخى از آيات ديگر قرآن مشابه دارد. «3» پس انحصار آيه در لقاح ابرها (ديدگاه دوم) يا لقاح گياهان (ديدگاه اول) دليل قاطعى ندارد. و معناى آيه اعم است.

2. «لقاح» در آيه مورد بحث مى تواند چيزى فراتر از لقاح ابرها و گياهان باشد و لقاح ابرها و گياهان دو مصداق براى لقاح باد است. و ممكن است در آينده با پيشرفت علمى بشر تأثيرات ابرها در موارد ديگرى نيز اثبات شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 189

3. اشاره علمى قرآن به لقاح ابرها در آيه 22 سوره حجر مى تواند نوعى اعجاز علمى قرآن بشمار آيد چرا كه اين مطلب تا سالهاى اخير براى بشر روشن نشده بود امّا اشاره قرآن به لقاح گياهان هر چند كه مطلب شگفت آورى است امّا اعجاز علمى قرآن به شمار نمى آيد

چرا كه انسان ها حتى قبل از اسلام بصورت اجمالى از تأثير گرده افشانى برخى گياهان اطلاع داشتند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 191

بخش پنجم: قرآن و علوم پزشكى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 193

فصل اوّل: قرآن و بهداشت

اشاره

مقدمه:

در قرآن كريم از برخى امور ياد شده، كه داراى جنبه تعبدى و دينى و جنبه بهداشتى دارد.

يعنى برخى از احكام دينى كه در قرآن بدانها تصريح شده داراى فوايد پزشكى و بهداشتى و داراى مصلحت ها و حكمت هايى بوده كه با پيشرفت علوم پزشكى بدانها پى برده ايم. و به عبارت ديگر قرآن به برخى نكات اشاره مى كند كه علوم پزشكى و عقل آدميان در صدر اسلام آنها را كشف نكرده بود و اين خود نوعى اعجاز علمى قرآن محسوب مى شود.

در اينجا باختصار به برخى از آيات و احكام و حكمت هاى تشريع آنها اشاره مى كنيم.

الف: بهداشت غذائى
1. دعوت به غذاهاى پاك و پاكيزه (طيّب)

خدا در قرآن مى فرمايد:

1. «يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم» «2» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از غذاهاى حلال و پاكيزه كه ما نصيب شما كرده ايم بخوريد.»

2. «اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را تناول كنيد.» «3»

3. «بگو (اى پيامبر) چه كسى زينت هاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از خوردن غذاهاى حلال و پاكيزه منع كرده است؟» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 194

رژيم غذايى قرآنى:

قرآن كريم با نزول چند دسته از آيات به اصطلاح رژيم غذايى براى بشريت آورده است. و اين امر را در چند مرحله انجام داده است.

اوّل: از غذاى طيب بخوريد.

دوّم: از غذاى طيبِ حلال بخوريد.

سوّم: غذاهاى طيب را بر خود حرام نكنيد (و با كسانى كه غذاهاى طيب را بر خود حرام مى كنند بر خورد مى كند).

چهارم: غذاهاى طيب را معرفى مى كند (مثل گوشت- شير- عسل و ... كه در ادامه آيات مربوط به آنها را مى آوريم).

پنجم: غذاهاى خبيث را بر انسان

حرام كرده است. «1»

ششم: مواردى خاص از غذاهاى خبيث و حرام (مثل خون- مردار ...) را نام برده و تحريم كرده است.

انسان بصورت طبيعى از برخى غذاها لذت مى برد واز آنجا كه اسلام بر اساس فطرت انسان بنا نهاده شده است به ما دستور مى دهد كه از غذاهاى طيب (كه موافق طبع انسان است و از آنهالذت مى برد) بخورد.

اما برخى از مكاتب در اثر انحرافات و تحريفات از اين مسير مستقيم كنار رفته و گاهى خوردن غذاهاى طيب را ممنوع اعلام كرده اند. «2»

احكام:

در مورد غذاى انسان چند حكم اساسى در اسلام وجود دارد:

1. غذا پاك باشد يعنى نجس نباشد.

2. غذا پاكيزه يعنى پليد (خبيث) نباشد.

3. غذا حلال باشد، يعنى غذاى حرام نباشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 195

4. دو گونه غذا حرام است:

اول: غذايى كه در قرآن يا روايات اهل بيت عليهم السلام تحريم شده است. (مثل خون و ...)

دوم: غذايى كه از راه غير مشروع بدست آمده است و انسان مالك يا مجاز در تصرف آن نباشد. «1»

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد حكمت هاى حرمت غذاهاى نجس و غذاهايى كه در قرآن بطور خاص تحريم شده (مثل خون- مردار- و ...) سخن گفته مى شود و اينك در مورد بقيه موارد سخن برخى از صاحبنظران را نقل مى كنيم:

قرآن كريم از طرفى انسان را از خوردن غذاهاى مضر و خبيث باز مى دارد. و از طرف ديگر او را نسبت به خوردن غذاهاى پاك و مفيد (طيب) توصيه مى كند و اين دو دستور اسلامى سلامتى و بهداشت جسم انسان را تامين مى كند. همانگونه كه آرامش روانى و بهداشت اجتماعى انسانها را با قيد «حلال» بودن غذا تامين

مى كند. زيرا هنگامى كه شخص از دسترنج خود غذا مى خورد ضمن دست يابى به يك لذت و نشئه خاص، احساس سعادت بزرگى نيز به وى دست مى دهد، درست بر خلاف آن روحيه حريصى كه روزى سايرين را به لطايف الحيل از چند آنها بيرون مى آورد. «2»

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. توصيه قرآن به غذاى طيب و حلال تاثيرات مفيدى در بهداشت جسم و روان انسان دارد و اين مطلب از خدمات بزرگ قرآن و اسلام به بشريت است.

2. از آنجا كه ميل به غذاهاى پاك و پاكيزه ريشه در طبع انسان دارد و امرى است كه از درون ساختمان وجودى او ريشه مى گيرد و لذا دستور اسلام به خوردن غذاهاى «طيب» به نوعى يك دستور ارشادى است. و حكم تاسيسى محسوب نمى شود. پس نمى توان آن رايك معجزه علمى قرآن محسوب كرد.

البته در مورد حكم حلال بودن غذا و جزئيات آن، احكامى وجود دارد كه عقل و طبع انسان بدون راهنمايى الهى بدانها دست پيدا نمى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 196

3. مطالبى كه در مورد «طيب» و «حلال» بودن غذا گفته شد، مى تواند (قسمتى از) فلسفه و حكمت حكم باشد ولى علت منحصر حكم نيست و اين احتمال وجود دارد كه در تشريع اين احكام مصالح و مفاسد ديگرى نيز در نظر گرفته شده باشد.

2. ممنوعيت غذاهاى غير بهداشتى (خبيث)

خبائث به چيزهايى گفته مى شود كه پليد است، يعنى امور پست و فاسد و متعفن است بطورى كه طبع انسان آنها را نمى پسندد «1». قرآن كريم مى فرمايد:

«و (آن رسول) بر آنان هر غذاى پاكيزه و مطبوع را حلال و هر چيز پليد و منفور

را حرام مى گرداند.» «2» نزول:

آيه يكى از وظايف و اهداف انبياء را بيان مى كند كه آنها آمدند تا چيزهاى پاكيزه را حلال و امور پليد را حرام اعلام كنند.

مسأله حلال كردن طيبات و حرام كردن چيزهاى خبيث از فطرياتى است كه همه اديان الهى آن را پذيرفته اند «3».

تاريخچه:

انسان بطور طبيعى از برخى غذاها متنفر است و از آنجا كه اسلام موافق فطرت انسان است اينگونه غذاها را ممنوع و حرام اعلام كرده است. در اديان گذشته هم رد پاى اين حكم به چشم مى خورد. «4» و برخى اديان الهى قبل از اسلام، خوردن مردار و خون و خوك را ممنوع اعلام كرده بودند و اين امور مصاديقى از خبائث است.

احكام:

بر طبق آيه فوق و روايات اهل بيت عليهم السلام برخى از غذاهاى خبيث ممنوع و حرام اعلان شده است. در اين راستا توجه به حرمت اين امور جالب است. تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 197

1. خوردن چيزهاى خبيث كه طبيعت انسان از آن متنفر است. (مثل ميوه گنديده و ...) حرام است.

2. خوردن نجاسات حرام است.

3. خوردن آب دماغ حرام است.

4. فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در فضاى دهان وارد شده است حرام است.

5. خوردن خاك حرام است. (مگر در موارد خاص)

6. خوردن چيزهايى كه موجب مرگ مى شود حرام است.

7. خوردن چيزهايى كه براى انسان ضرر كلى دارد حرام است.

8. خوردن گوشت يا شير حيوان جلّال (حيوان حرام گوشتى كه خوراك آن بر حسب عادت منحصر به مدفوع انسان باشد) حرام است.

9. برخى اجزاء حيوان حلال گوشت مثل: خون، فضله، نرى، فرج، تخم (دنبلان) بول دان (مثانه) و ... «1».

10- 13.

خوردن خون، مردار، گوشت خوك و شراب كه بصورت مستقيم در آيات ديگر قرآن تحريم شده ولى مى تواند مصداق غذاى خبيث هم باشد. «2»

حكمت ها و اسرار:

يكى از صاحبنظران مى نويسد:

«خبائث چيزهايى است كه در فارسى آنها را پليد مى خوانند و در نزد مردم فاسد و گنديده و متعفن و غير مطبوع است.

فساد غذا و گنديدن و كفك زدن آنها بواسطه تاثير ميكروب ها و قارچ هاى سمى است كه روى غذانشسته و آنرا مسموم و آلوده مى كند. روشن است كه اينگونه غذاها موجب ابتلاء به امراض گوناگون مى گردد. غذا در بدن تبديل به سلول زنده مى شود از غذاى نجس و آلوده و پليد، سلول پليد بوجود مى آيد و چون سلول ها عمر كوتاهى دارند از هفت روز تا چهل روز و احياناً تا هفت سال هم ممكن است سلولى در بدن زنده بماند. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 198

بررسى:

1. ممنوعيت غذاهاى پليد (غير بهداشتى) و تنفرآميز يكى از خدمات اديان الهى به بشريت است، زيرا در شرايطى كه ميكروب كشف نشده بود و اثرات غذاهاى پليد در بوجود آمدن بيمارى هاروشن نبود آنها را ممنوع اعلان كردند و اين خدمت بزرگى در جهت سلامتى جسم انسان ها بود.

2. اين مطلب خاص قرآن كريم نيست و همانطور كه گذشت سابقه در اديان گذشته دارد.

3. از آنجا كه تنفر انسان از غذاهاى پليد يك امر طبعى و درونى انسان است. و لذا اين حكم قرآن كريم و اديان الهى قبلى موافق طبيعت انسان است و به نوعى حكم ارشادى است و لذا نمى توان آن را يك معجزه علمى اديان الهى يا قرآن محسوب كرد. «1»

4. اينكه غذاهاى پليد و

تنفرآميز ضررهاى بهداشتى دارد و اين يكى از اسرار و حكمت هاى تحريم آنهاست صحيح است. اما نمى توان استنباط كرد كه اين مطلب علت منحصر در تحريم آنها باشد. چون ممكن است عوامل ديگرى (مثل اثرات معنوى و روحى و اخلاقى و اجتماعى مصرف اين غذاها) هم در تحريم آنها نقش داشته باشد.

3. ممنوعيت اسراف در غذا

اسراف به معناى تجاوز از حدّ هر چيزى است «2» و اين مطلب در تغذيه به معناى پرخورى مى آيد. كه مورد نكوهش قرآن قرار گرفته است. خدا در قرآن مى فرمايد:

«بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.» «3» نزول:

كلمه اسراف كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كمّيت وكيفيت و بيهوده گرائى و اتلاف و مانند آن را شامل مى شود.

و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويق به استفاده كردن از مواهب آفرينش فوراً جلوى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 199

سوء استفاده را گرفته و به اعتدال توصيه مى كند «1».

برخى از مفسران مى نويسند: در اينجا چهار عنوان داريم:

الف: تقتير (اينكه كسى كه در مصرف چيزهايى كه لازمه زندگى است كوتاهى كند كه اين امر مبغوض است.)

ب: تبذير (اينكه كسى اموال را مصارف غير عقلائى و غير مشروع صرف كند كه حرام است.)

پ: قصد و اقتصاد (ميانه روى كه صرف اموال در مصارف مشروع عقلائى است كه ممدوح است.)

ت: اسراف؛ زياده روى در مصرف است و آياتى در مذمت آن نازل شده است از جمله همين آيه: «انه لايحب المسرفين» زيرا عدم حب الهى دال بر مبغوضيت است بخصوص در اين مقام كه بمنزله علت تحريم است «2».

در تفسير مجمع البيان نيز عدم محبت

الهى را به معناى مبغوضيت گرفته اند «3».

و برخى از صاحبنظران هم آن را در شمار گناهان كبيره آورده و توضيح داده اند «4».

تبيين موضوع:

نيازهاى طبيعى بدن انسان به عناصر اصلى غذائى (مواد قندى، چربى ها، پروتئين ها، ويتامين ها و مواد معدنى) با توجه به سن، جنس، نوع فعاليت و حالت غريزى براى افراد مختلف، متفاوت است. و اگر تغذيه از حالت اعتدال خارج شود براى انسان ضرر دارد. يعنى «زياد خوردن و كم خوردن هر دو مضر است و اعتدال مطلوب است. «5»»

اسراف داراى مصاديق گوناگونى دارد. «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 200

تذكر 1: اسراف به حسب افراد و اشخاص و زمانها متفاوت است و مصاديق مختلفى مى يابد و گاهى چيزى كه براى يك نفر و در يك شرايط اسراف است براى ديگرى نيست.

تذكر 2: نامطلوب بودن اسراف را همه بصورت فطرى و عقلائى متوجه مى شوند پس احكام شريعت در اين مورد ممكن است ارشادى باشد.

احكام:

1. در حال سيرى غذا خوردن مكروه است.

2. پرخورى مكروه است.

3. زياد آب آشاميدن مكروه است «1».

4. سه نوع اسراف هميشه حرام است:

اوّل: ضايع كردن مال و بى فايده كردن آن.

دوّم: صرف مال در آنچه كه به بدن ضرر مى رساند.

سوّم: صرف كردن مال در مصارفى كه شرعاً حرام است «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

اعتدال در هر امرى مطلوب است و اعتدال در تغذيه از اهميت ويژه اى برخوردار است. قرآن به قاعده كلى منع اسراف در خوردن و آشاميدن اشاره مى كند كه امروزه در طب پيشگيرى جايگاه ويژه اى دارد.

غذا وسيله اى براى تامين احتياجات بدن انسان است كه بدون آن سلامت انسان تامين نمى شود.

اما اگر در مصرف همين غذا اسراف شود يعنى كسى

اقدام به پرخورى كند سلامت او به خطر مى افتد و عوارض و بيمارى هايى را در پى دارد.

برخى صاحبنطران ضررهاى پرخورى را اينگونه مى نويسند:

1. سوء هاضمه و گشاد شدن معده كه بزرگ شدن شكم را در پى خواهد داشت.

2. بزرگ شدن بيش از حد معده كه يك عارضه خطرناك است و اگر بموقع درمان نشود منجر به مرگ مى شود.

3. پيچ خوردن معده در اثر پرخورى بيش از حد كه خطرناك است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 201

4. حمله خناق سينه يا سوزش قلب، چرا كه غذاى بيش از حد نياز به مثابه بار سنگينى است كه به دوش قلب گذاشته مى شود و كاملًا تاثيرى همانند خستگى مفرط قلب بر اثر فعاليت زياد بدنى دارد.

5. پرخورى باعث عبور برخى ميكروب ها و ويروس هاى بيمارى زا از معده و نفوذ به ساير اجزاء و در نتيجه ابتلاى شخص به بيمارى هايى از قبيل وباء، تيفوئيد و ... مى گردد زيرا به علت كثرت غذا، تمام آن در معرض تركيب شدن با اسيدهاى معده قرار نمى گيرد و درست هضم نمى گردد و معمولًا مسئوليت نابودى اين ميكروب ها و ويروس ها به عهده ترشحات اسيدى معده مى باشد.

6. احتمال پاره شدن معده در اثر ضربه يا فشار ناگهانى زياد مى شود.

7. چاقى كه خود يك بيمارى خطرناك است و در اثر پرخورى و اسراف در خوردن يك نوع غذا بويژه مصرف بيش از حد چربى و شيرينى عارض مى گردد (البته گاهى ارثى است.)

8. پوسيدگى دندان كه در اثر اسراف در مصرف مواد قندى مصنوعى و شيرينى است.

9. تصلب شرائين () كه بيشتر در مورد افرادى پيدا مى شود كه مواد چربى زياد مصرف مى كنند و خون

آنان غليظ مى شود.

10. نقرس () يك بيمارى مفصلى و توأم با حملات دردناك است كه بيشتر افرادى بدان مبتلا مى گردند كه غذاى اصلى آنان را مواد گوشتى تشكيل مى دهد (اسراف در خوردن يك نوع غذا يعنى گوشت).

11. سنگ كليه؛ افرادى كه بيشتر غذاى آنان را مواد گوشتى، شير و پنير تشكيل مى دهد بيش از ديگران در معرض ابتلاء به سنگ كليه مى باشند (اسراف در خوردن يك نوع غذا).

12. پرخورى آثار روحى و روانى نيز دارد مثل سستى اراده و كودنى و ميل مفرط به خواب كه در نهايت موجب تنبلى فرد مى شود و نيز باعث افزايش شهوت جنسى مى شود كه كم كم انسان را به يك حيوان تبديل مى كند.

13. پرخورى همراه با حرص و ولع (شره) غالباً ريشه روانى ناشى از محروميت دارد. و ممكن است بدليل افسردگى يا به علت لذت بردن از يك كار و يا تقليد از ديگران باشد. و گاهى ممكن است اين عمل بصورت يك عمل غريزى مثل ويار در دوران باردارى باشد «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 202

14. افراط در گوشت خوردن موجب اين امور مى شود:

مرض قند- آپانديست- ورم روده- سرطان مهلك- فراهم آوردن مقدمات سكته- تصلب شرائين- زياد شدن كلسترول خون كه موجب پيرى زودرس مى شود- نقرس «1».

برخى مفسران مى نويسند:

«يك دستور مهم بهداشتى جمله «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» است كه در آيه آمده است گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد اما امروز ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است، زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سر چشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است

كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند.» (و سپس فوايد پزشكى اعتدال و ضررهاى پرخورى را بر مى شمارند.) «2»

دكتر سيد الجميلى با ذكر آيه «و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» (اعراف/ 31) ادعا مى كند كه اين آيه قرآن نوعى درمان سرطان را در پى دارد. ايشان مى نويسد: كه مصرف 35 سيگار در روز و بيشتر از آن موجب سرطان ريه مى شود، در حالى كه قرآن از اسراف نهى كرده است «3».

دكتر صادق عبدالرضا على نيز پس از ذكر آيه فوق (اعراف/ 31) به بررسى بيمارى هايى كه در اثر اسراف پديد مى آيد، مى پردازد و آنگاه عوامل چاقى را بررسى مى كند. و روايات متعددى نيز در اين موارد مى آورد «4». و يكى از آثار اسراف را سستى در عبادت مى شمارد «5».

عبد الرزاق نوفل نيز با طرح آيه 31 سوره اعراف مى گويد اين آيه خلاصه علم طب اولين و آخرين است. سپس آيات ديگر اسراف را مى آورد و آنگاه نهى از اسراف را اعم از خوردن و آشاميدن معرفى مى كند. و سخنانى از پزشكان و صاحبنظران در مورد نكوهش اسراف مى آورد «6».

بررسى:

1. ارائه يك قاعده كلى در تغذيه (خوردن و آشاميدن معتدل و اسراف نكردن) يكى از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 203

مطالب عالى قرآن كريم است كه نقش بسزايى در سلامتى انسان دارد و مى تواند يكى از معجزات علمى قرآن محسوب شود چرا كه اين آيه در شرايطى نازل شد كه هر انسانى علاقه به غذاى زيادتر داشت و اطلاع كاملى از عوارض سوء پرخورى نداشتند. و اين امور با پيشرفت علوم پزشكى ظاهر گشت. «1»

2. ضررهاى بهداشتى و پزشكى

جزئى از فلسفه و حكمت اين حكم الهى است اما نمى تواند علت منحصر اين حكم باشد چرا كه ممكن است ضررهاى ديگرى (مثل آثار زيانبار روحى و معنوى) نيز در تشريع اين حكم دخالت داشته است.

3. برخى از آثارى كه از لحاظ پزشكى نام برده شد (مثل سنگ كليه و ...) علت منحصر آنها اسراف نيست بلكه يكى از علل اين بيمارى ها اسراف در تغذيه است، پس استناد همه اين بيماريها به اسراف مبالغه آميز است. همانطور كه برخى از نويسندگان صاحبنظر به اين مطلب اشاره كرده اند «2».

4. ممنوعيت خوردن گوشت مردار

مردار عبارت است از جسم انسان يا حيوان مرده و در شريعت به جسم حيوانى گفته مى شود كه يا خود مرده باشد و يا بر خلاف دستور شرعى (ذبح يا نحر) «3» كشته شده باشد. خدا در قرآن مى فرمايد:

«انّما حرم عليكم الميتةَ و ...» «4» «همانا او گوشت مردار را بر شما حرام كرد و ...»

نزول:

آيه فوق در چهار سوره انعام، نحل، بقره و مائده با الفاظ مختلف تكرار شده است.

در مورد تكرار بى سابقه اين آيه، علل مختلفى بيان شده است از جمله:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 204

الف: اهميت موضوع يعنى خطرات جسمى و روحى آن.

ب: آلودگى مردم آن روزگار به اين مطلب «1».

تاريخچه:

مسأله پليد بودن مردار در اديان قبل از اسلام نيز سابقه دارد. در تورات (كتاب مقدس يهوديان) اين مطلب تاييد شده حتى اين مسأله به حد افراط رسيده است. «2»

و نيز در بين زردتشتيان دستورات سختى در مورد مرده قرار داده شده است. «3»

احكام:

در دين اسلام در مورد مردار چند حكم جداگانه وجود دارد:

اوّل: مردار يكى از غذاهاى ممنوع

است و خوردن گوشت مردار حرام گرديده و گناه محسوب مى شود.

دوّم: مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است «4».

سوّم: دفن كردن مرده انسان مسلمان واجب كفائى است و بر هر مسلمانى واجب است ميت را طورى در زمين دفن كند كه بوى آن بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند «5».

البته زير خاك كردن مرده كفّار يا حيوانى كه فاسد مى شود، لازم است چرا كه موجب آلودگى محيط زيست و شيوع بيماريها مى شود.

چهارم: غسل مسّ ميّت براى كسانى كه به مرده انسان دست گذاشته اند با شرايطى واجب مى شود «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 205

پنجم: نبش قبر ميّت مسلمان اگر چه طفل يا ديوانه بوده باشد حرام است «1».

برخى از احكام فوق مثل حكم اوّل (حرام بودن خوردن مردار) از آيه فوق (حُرّم عليكم) استفاده مى شود اما احكام ديگر را از روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام بدست مى آورند «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

در برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام به حكمت هاى نهفته در اين آيه اشاره شده است و بعضى از مفسران و متخصصان علوم پزشكى در مورد اين آيه اظهار نظر كرده و نكات علمى آن را بر شمرده اند، كه عبارتند از:

1. روايات:

امام صادق عليه السلام؛ بعد از ذكر مقدمه اى در مورد اينكه تمام اين احكام به خاطر مصالح بشر است مى فرمايد:

«اما مردار را هيچ كس از آن نمى خورد مگر اينكه بدنش ضعيف و رنجور مى شود، نيروى او را مى كاهد و نسل او را قطع مى كند، و آن كس كه به اين كار ادامه دهد با مرگ ناگهانى

(مثل سكته) از دنيا مى رود.» «3»

امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

«حرام شدن مردار براى آن است كه باعث فساد بدنها است و نيز براى اين است كه باعث ايجاد صفراء است. خوردن «ميته» اصولًا بدن را بدبو مى نمايد. و باعث بد اخلاقى، عصبانيت، قساوت قلب و از بين رفتن مهر و عطوفت مى شود. تا آنجا كه نمى توان در مورد شخصى كه گوشت مردار مى خورد از كشتن فرزند و پدر و رفيق خود ايمنى داشت.» «4»

و در روايت ديگر از امام صادق عليه السلام مى خوانيم:

«در مردار خونها منجمد مى شوند، آن خونها در بدن مردار مى مانند و خارج نمى شوند، بنا بر اين گوشت مردار ثقيل و غير گوارا است زيرا مردار چيزى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 206

است كه گوشت آن را با خونش مى خورند.» «1»

تذكر: در اين روايات علاوه بر آنكه به آثار زيانبار جسمى خوردن گوشت مردار اشاره شده به آثار زيانبار روحى و معنوى آن نيز اشاره شده است. (مثل سخت دلى و كم شدن محبت) و اين بُعد از تاثيرات مردار خوارى در علوم پزشكى عصر ما هم بدانها توجه شده است.

2. در تفسير نمونه مى خوانيم:

«دستگاه گوارش نمى تواند از مردار خون سالم و زنده بسازد، بعلاوه مردار كانونى است از انواع ميكروبها، اسلام علاوه بر اينكه خوردن گوشت مردار را تحريم كرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان كاملًا از آن دورى كنند.» «2»

3. برخى از پزشكان مى نويسند:

«خون، پس از مرگ جانور با توجه به تركيبات آن (به رغم اينكه قبل از مرگ بهترين وسيله دفاع از بدن بود) به محل مناسبى براى رشد ميكروبها تبديل

خواهد شد.

در بدن مردار پس از يك ساعت خون در بدن رسوب مى كند و پس از 4- 3 ساعت عضلات منقبض شده و به دليل وجود اسيدها (فسفريك- فورميك- لاكتيك) بدن خشك مى شود و سپس حالت قليائى به بدن بر مى گردد و خشك شدن بدن بر طرف مى گردد و جسم به تصرف ميكروبها در مى آيد.

ابتدا ميكروبهاى موجود در هوا و سپس ميكروب هاى موجود در خون بدن شروع به تكثير نموده و در نتيجه بدن متعفن و متلاشى مى شود. محبوس بودن خون نيز تعفن را تسريع و به توليد مثل ميكروب ها كمك مى كند. امّا در ذبح شرعى (سر بريدن حيوان) با بريده شدن وريدها و شريانهاى بزرگ گردن باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد و دست و پا زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد.» «3»- «4»

4. يكى از صاحب نظران در اين مورد مى نويسد:

«ميته (مردار) هر حيوانى باشد، مواد آلى حيوانى سريع الفساديست

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 207

خطرناك، زود عفونت حاصل كند هر چه هوا گرمتر فسادش بيشتر و بوى عفونت آن موذى تر و موجب توليد ميكروب وبا مى شود ... ميكروب هايى كه قبلًا در بدن حيوان و انسان بوده بواسطه جان داشتن و بودن وسايل دفاعى [دفاع از ميكروبها (مثل گلبولهاى سفيد كه دفاع از ميكروب هاى خارجى مى كنند) تأثير آن خنثى يا كم بود پس از خروج نفس حيوانى از قيود آزاد و شروع فعاليت و ازدياد مى نمايد و در تمام مناطق و مرزهاى مملكت بدن منتشر و سطح بدن را فرا مى گيرند. از اين جهت محكوم به نجاست و در خصوص بدن انسان

موجب غسل مس ميت مى شود.» «1»

5. صاحب نظران ديگرى همچون دكتر پاك نژاد «2» و احمد امين شيرازى «3» سيد جواد افتخاريان «4»، دكتر عدنان شريف «5» و سعيد ناصر البرهان «6» و حسن ياسين عبد القادر «7» مطالب مشابهى در مورد آثار زيانبار مردار خوارى آورده اند.

بررسى:

1. يكى از خدمات بهداشتى اديان الهى به فرهنگ بشرى، مبارزه با خوردن گوشت مردار و نيز دفن ميت و مردار و پيش گيرى از آلودگى محيط زيست انسانهاست. و اين مطلب در دين اسلام به صورت معقول و به دور از افراط و تفريط مطرح شده است. و لذا حرمت گوشت مردار يكى از آيات علمى قرآن است كه در محيط جهل آلوده عربستان بيان شد و تا قرنها برخى اسرار بهداشتى آن بر دانشمندان پوشيده بود.

2. آياتى از قرآن كه حرمت خوردن مردار را بيان مى كند فقط دليل اعجاز علمى قرآن نيست، چرا كه قبل از قرآن در كتب آسمانى قبلى اين حكم مطرح شده و قرآن آن را تأييد كرده است.

هر چند كه همين مطلب (ممنوعيت خوردن مردار در آن ظرف زمانى و با توجه به اسرار بهداشتى آن كه در آن اعصار مخفى بوده است) مى تواند به عنوان اعجاز علمى انبياء الهى و دليل حقانيت اديان الهى (نه فقط اسلام و قرآن كريم) مطرح شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 208

3. از آنجا كه در قرآن كريم علت تحريم خوردن گوشت مردار تصريح نشده است. و لذا نمى توان گفت كه علّت منحصر اين حكم، ضررهاى بهداشتى آن است. ولى اين مطلب تنها مى تواند جزئى از حكمت و فلسفه حرمت و نجاست مردار باشد. و چه

بسا حرمت خوردن مردار و نجاست آن و لزوم غسل مسّ ميت و دفن ميّت مسلمان، داراى اسرار و حكمت هاى ديگرى (علاوه بر مسائل بهداشتى) نيز باشد. كه در اثر گذشت زمان و پيشرفت هاى جديد علمى روشن شود. براى مثال در مورد خوردن گوشت مردار ممكن است حكمت ضررهاى روحى و معنوى آن نيز مورد توجه بوده است.

و در مورد دفن ميت مسلمان، نيز حكمت لزوم احترام به مسلمان قابل توجه و بررسى است.

پس نمى توان حكمت اين احكام را منحصر در ضررهاى بهداشتى آن كرد و يا آن را به عنوان علّت حكم شناخت.

4. مردار توليد كننده ميكروب وبا نيست، بلكه مردار مى تواند بستر مناسبى براى رشد ميكروبهاى موجود در بدن و محيط از جمله ميكروب وبا باشد.

5. ممنوعيت خوردن گوشت خوك

خوك يكى از حيوانات پستاندار است كه در خشكى زندگى مى كند. و گوشت و شير آن مورد استفاده قرار مى گيرد. ولى از نظر اسلام اين حيوان در ليست غذاهاى ممنوع قرار دارد. خدا در قرآن مى فرمايد:

«خداوند تنها (گوشت) مردار و خون و گوشت خوك و ... حرام كرده است.» «1» نزول:

همانطور كه در مورد مردار و خون بيان شد، مضمون اين آيه در چهار سوره قرآن (انعام- نحل- بقره- مائده) آمده است. كه دو بار در مكه و دو بار در مدينه نازل شده است «2».

علّت تأكيد قرآن بر اين مطلب همان أهميّت موضوع و خطرات جسمى و روحى مصرف گوشت خوك و نيز آلودگى جامعه بشرى به آن است به طورى كه هنوز در برخى كشورهاى جهان بويژه اروپا و آمريكا جزء غذاهاى رسمى قرار دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 209

تاريخچه:

استفاده از

خوك به عنوان غذا تاريخچه اى چندين هزار ساله دارد به طورى كه مصرف گوشت خوك در بين يهوديان نيز ممنوع است. و يكى از غذاهاى حرام در شريعت موسى عليه السلام است «1».

در انجيل حضرت عيسى عليه السلام نيز گناهكاران به خوك تشبيه شده اند «2». و در ضمن داستانها خوك به عنوان مظهر شيطان معرفى شده است «3».

با اين همه تأكيد از طرف أديان الهى هنوز مصرف اين ماده غذائى در برخى نقاط دنيا (با وجود اثبات ضررهاى جسمى و روحى آن) رواج دارد. «4»

احكام:

در شريعت اسلام در مورد خوك چند حكم صادر شده است:

اوّل: خوردن گوشت آن حرام و ممنوع و گناه است «5».

دوّم: خوردن شير خوك حرام است «6».

سوّم: خوكى كه در خشكى زندگى مى كند حيوان نجسى است كه پاك نمى شود «7».

چهارم: اگر خوك از ظرف، چيز روانى بخورد يا آن را بليسد ظرف را با آب هفت بار بشويند «8».

پنجم: خريد و فروش خوك جايز نيست «9». (چون عين نجس است).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 210

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد فلسفه حرمت گوشت و نجاست خوك از دو جهت مى توان سخن راند:

اوّل: تأثيرات سوء روانى، معنوى و اخلاقى؛ برخى از مفسران مى نويسند:

«خوك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است. و حيوانى كثيف است. خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لا ابالى است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تأثير اين غذا در خصوص لا ابالى گرى در مسائل جنسى مشهود است.» «1»- «2»

دوّم: ضررهاى بهداشتى: بيماريهايى كه توسط خوك به انسان منتقل مى شود به

دو دسته تقسيم مى شوند:

الف: بيماريهايى «3» كه از جمله عوامل ابتلاى به آنها گوشت خوك است:

1. اسهال خونى

2. يرقان عفونى (بيمارى وايل)

3. انتاميب هيستولتيك ()

4. بيمارى شبه باد سرخ ()

5. ميزان چربى و اسيد اوريك موجود در گوشت خوك خيلى زياد است و به همين دليل در ابتلاء به بيمارى هاى بسيارى نقش دارد كه از جمله آنها مى توان از بيماريهاى تصلّب شرايين- دردهاى مفصلى و مسموميّت هايى، نام برد «4».

6. خوك از خوردن چيزهاى پليد و كثافات حتى مدفوع خود، باك ندارد. و لذا معده خود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 211

را لانه انواع و اقسام ميكروب هاى امراض قرار داده و از آنجا به گوشت و خون و شير آن سرايت مى كند «1».

ب: بيماريهايى كه تنها علّت آنها خوردن گوشت خوك است:

1. كرم كدوى خوك (): طول اين كرم 2- 3 سانتى متر بوده و داراى آلت مكيدن و قلاب است. لارو اين كرم سيستى سرك () نام دارد و در عضلات و مغز خوك يافت مى شود. «2»- «3»

2. ترى شينوز (): عبارت است از يك كرم ريز به طول 3- 5 ميلى متر و از طريق خوردن گوشت خوك خام يا نيم پز وارد بدن انسان مى شود. «4»

برخى نويسندگان از اين كرم در فارسى تحت عنوان «ترشين» و «تركين» ياد كرده اند. «5»

تركين كه داخل معده مى شود هيچ دواى كرم كش يا «ورميفوژى» قادر به دفع آن نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 212

كرم ترشين در يك ماه پانزده هزار تخم ريزى مى كند و در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميلون نوزاد اين كرم باشد «1». اين كرم اولين

بار توسط يك نفر انگليسى به نام «سر جيمز پاژت» در سال 1835 ميلادى كشف شد «2» اين بيمارى در تمام دنيا به ويژه آمريكا و كانادا و اروپا شيوع دارد ولى در كشورهاى اسلامى به دليل حرام بودن مصرف گوشت خوك بسيار نادر است «3».

3. گوشت خوك ثقيل الهضم است و معده را سخت در زحمت مى اندازد. در اثر خوردن گوشت خوك اغلب سميّتى به وجود مى آيد كه در اصطلاح علمى آن را «بوتوليسم» مى گويند «4».

دكتر سيد الجميلى «5» و دكتر صادق عبد الرضا على «6» و دكتر حميد النجدى «7» و محمد كامل عبد الصمد «8» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله «9» و سيد جواد افتخاريان «10» نيز در كتابهاى خود به آثار طبىّ مشابهى براى گوشت خوك اشاره مى كنند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. يكى از بركات اديان الهى براى بشريت جلوگيرى از مبتلا شدن انسانها به بيمارى ها و ناراحتى هاى جسمى و روحى است.

ممنوعيت خوردن گوشت خوك و نجاست آن توسط اديان الهى يكى از معجزات علمى اديان الهى است چرا كه اين حكم در شرايطى صادر شده كه هنوز بشر به اسرار علمى و ضررهاى بهداشتى خوك پى نبرده بود. و تنها پيروان اديان الهى (مثل اسلام و يهود) اين حكم را به صورت تعبدى پذيرفته و عمل مى كردند. و از ضررهاى خوك بدور ماندند.

2. ممنوعيت گوشت خوك كه در قرآن كريم مطرح شده است اعجاز علمى انحصارى اين

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 213

كتاب آسمانى نيست چرا كه اين مطلب در كتب آسمانى قبلى مطرح شده بود. بلى اين مطلب به عنوان اعجاز علمى

براى انبياء الهى مطرح مى شود چرا كه در شرايطى حرمت و نجاست خوك را مطرح كرده اند كه بشريت هنوز همه ضررهاى بهداشتى و معنوى آن را كشف نكرده بود.

3. همانطور كه در مورد مردار بيان شد، اين ضررهاى معنوى و بهداشتى گوشت خوك تنها مى تواند حكمت و فلسفه حكم حرمت و نجاست آن را بيان كند و نمى تواند علت انحصارى آن احكام را بيان كند چرا كه در قرآن كريم تصريح به اين علّت نشده و از طرف ديگر با پيشرفت علوم پزشكى ممكن است اسرار جديدى كشف شود كه مصالح و مفاسد تازه اى را در مورد اين احكام روشن نمايد.

4. برخى اين ضررهاى بهداشتى كه در مورد گوشت خوك گفته شد قابل نقد است چون ممكن است كسى بگويد كه ما خوك را در شرايط بهداشتى و به دور از اين ميكروب ها و عوامل بيمارى زا پرورش مى دهيم و سپس گوشت آن را از آلودگى (با روش هاى مختلف مثل حرارت بالا يا انجماد) دور مى سازيم. و در آن صورت علتى براى حرمت آن وجود ندارد. مگر آنكه به طور قطعى اثبات شود كه كرم ترشين تحت هيچ شرايطى در گوشت خوك از بين نمى رود.

5. در مورد تأثير گوشت خوك در مسائل روانى و روحى (مثل بى غيرتى) نيز بايد گفت كه اين فقط يك حدس قوى است و هنوز از طريق منابع مستقل علمى تأييد نشده چون در معرض تجربه در شرايط كنترل شده علمى قرار داده نشده است.

نتيجه: پس اين ضررهاى بهداشتى و اخلاقى فقط مى تواند به عنوان فلسفه و حكمت حكم- نه علت انحصارى آن- مطرح شود. و هنوز بايد منتظر كشفيات

جديد علمى در اين باره باشيم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 214

6. ممنوعيت خوردن خون

خدا در قرآن مى فرمايد:

«همانا او خوردن مردار و خون را بر شما حرام كرد.» «2» نزول:

مسأله حرمت خوردن خون در چهار سوره قرآن كريم با الفاظ مختلف تكرار شده است كه در سه سوره نحل، بقره و مائده الفاظ كاملًا شبيه به همديگر است ولى در سوره انعام اينگونه آمده است:

«بگو اى پيامبر در احكامى كه به من وحى شده، من چيزى را كه براى خورندگان طعام حرام باشد نمى يابم جز آنكه مردار حيوان مرده باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه آن پليد است.» «3» در اين آيه تعبير (دماً مسفوحاً) خون ريخته شده، آمده است. اين در مقابل خون هاى كمى است كه در لابه لاى مويرگ هاى گوشت حيوانات پس از سر بريدن در بدن آنها مى ماند. و ضمير در عبارت «فانه رجس» با اينكه مفرد است ولى به عقيده بسيارى از مفسران به هر سه مورد (خون- مردار- خوك) نه فقط به خوك- بر مى گردد و اين با ظاهر آيه نيز سازگارتر است. يعنى اين ها همه پليد هستند و با طبع انسان نا سازگارند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 215

آيات سوره هاى نحل و انعام در سر زمين مكه و آيات سوره هاى بقره و مائده در مدينه نازل شده اند. و تكرار حرمت خون در قرآن بخاطر تأكيد بر موضوع و خطرات جسمى و روحى آن و نيز شيوع عادت زشت خوانخوارى در مردمان عصر جاهليت بوده است.

تاريخچه:

مسأله خوردن خون در ميان اقوام و ملل جهان سابقه اى طولانى داشته است. و گاهى از آن به

عنوان يك غذاى لذيذ استفاده مى شده است.

در آمريكاى شمالى (قديم) با خون تغذيه مى كردند. «1»

و در دوران جاهليت نيز مردمان خون را مى خوردند و يكى از غذاهاى رسمى و مفيد مى دانستند. «2»

در يهود هم مسأله حرمت خوردن خون سابقه دارد. به طورى كه در تورات مى خوانيم:

«خون را مخور آن را مثل آب بر زمين بريز.» «3»

احكام:

در شريعت اسلام چند حكم در مورد خون آمده است:

اوّل: خون در ليست غذاهاى ممنوعه است و خوردن آن حرام است و گناه محسوب مى شود.

دوّم: خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى هنگامى كه رگ او بريده مى شود خون آن مى جهد) نجس است. «4»- «5»

سوّم: خريد و فروش عين نجس جايز نيست مگر آنكه بتوان از آن استفاده حلال نمود. و خون با اينكه عين نجس است امّا خريد و فروش آن جايز است چون استفاده هاى حلال و معقول مثل تزريق خون براى نجات جان مجروحان و بيماران دارد «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 216

حكمت و اسرار علمى:

در مورد حرام بودن خوردن خون و نجس بودن آن و اسرار علمى و فلسفه وجودى اين احكام سخنان متفاوتى توسط متخصصان علوم پزشكى و غذائى بيان شده است. و رواياتى نيز در اين زمينه وجود دارد. كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. روايات:

«مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا خداوند خوردن خون را حرام كرده است؟ امام عليه السلام فرمودند: براى آنكه خوردن خون باعث قساوت قلب و رفتن مهر و عاطفه است و خون خوارى موجب تعفن بدن و تغيير رنگ چهره و بدن مى شود.» «1»

در روايتى مى خوانيم:

«آنها

كه خون مى خورند آنچنان سنگ دل مى شوند كه حتى ممكن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند. «2»»

2. دكتر احمد قرقوز و دكتر عبد الحميد دياب مى نويسند:

«خون غذاى انسان نيست. چرا كه پروتئين هاى پلاسما (آلبومين، گلاوبوبين، فيبرينوژن) بسيار كم است (حدود 6- 8 ميلى گرم در صد) و تركيبات خون بسيار دير هضم است و يا به سختى جذب روده ها مى شود.

از آنجا كه يكى از وظايف خون حمل كردن سموم و مواد زائد بدن (مثل اوره ()- اسيد اوريك

()- كرياتينين و گاز دى اكسيد كربن (2)) است. در صورتى كه كسى خون را از طريق دهان بخورد به ميزان زيادى از اين مواد و سموم را وارد بدن خود كرده است. خون محيط مناسبى براى رشد انواع ميكروب هاست كه اين ميكروب ها را از ابزار كشتن (ذبح)، دستها، هوا، مگسها و ظرفى كه خون در آن ريخته مى شود جذب مى كند و علاوه بر آن گاهى حيوانى كه خون آن در دست ماست بيمار است (بويژه بيماريهاى عفونى) كه در آن صورت خطرناك تر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 217

هنگام خوردن خون از طريق دهان، ميزان اوره خون به دليل شكسته شدن پروتئين هابالا مى رود و گاهى منجر به كما () مى شود.

برخى ادعا دارند كه خوردن خون براى استفاده از تركيبات آهن موجود در آن مفيد مى باشد. اين سخن كاملًا مردود است. زيرا آهن موجود در خون، آهن آلى است كه نسبت به تركيبات آهن غير آلى بسيار كندتر و سخت جذب روده ها مى شود ...

خوردن كبد (جگر سياه) و طحال «1» حيوانات حلال گوشت كه از نظر شرعى نيز

بلا اشكال است مى تواند مقدار قابل توجهى آهن به بدن برساند. و دانش پزشكى نيز هيچ گونه زيانى براى مصرف اين دو قائل نيست بلكه بر عكس، ثابت شده كه اين دو عضو از نظر در برداشتن بسيارى از مواد غذائى، مفيد مى باشند.

از جمله ماده قندزاى گلوكوژن () آهن، پروتئين و انواع ويتامين هاست.

بدين ترتيب مى بينيم كه تاچه حد دانش پزشكى مهر تاييد برنظريات شرعى مى زند. «2»»

3. برخى مفسران معاصر مى نويسند:

«هنگامى كه خون از جريان مى افتد و به اصطلاح مى ميرد، گلبولهاى سفيد (پاسداران و سربازان كشور تن) از بين مى روند و به همين دليل ميكروب ها كه ميدان را خالى از حريف مى بينند به سرعت زاد و ولد كرده گسترش مى يابند. بنابراين اگر گفته شود خون به هنگامى كه از جريان مى افتد آلوده ترين اجزاى بدن انسان و حيوان است گزاف گفته نشده است.» «3»

4. دكتر صادق عبد الرضا على «4» و محمد كامل عبد الصمد «5» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله «6» و سيد جواد افتخاريان «7» و حسين ياسين عبد القادر «8» نيز در مورد آثار زيان آور خون خوارى و عوارض پزشكى و بهداشتى آن مطالبى مشابه مى آورند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 218

6. اثرات روحى و معنوى خون خوارى:

شهيد دكتر پاك نژاد مى نويسد:

«مهم تر از زيانهاى خون خوارى بر جسم ضررهاى آن بر روان است. چوپانان هميشه براى اينكه سگ گله سبعيّت [درندگى بيشتر پيدا كند مدتى به او خون مى خورانند. «1»»

برخى از مفسران معاصر مى نويسند:

«از سوى ديگر در علم غذاشناسى ثابت شده كه غذاها از نظر تأثير در غده ها و ايجاد هورمونها در روحيات و اخلاق انسان

اثر مى گذارند. از قديم نيز تاثير خون خوارى در قساوت قلب و سنگ دلى به تجربه رسيده و حتى ضرب المثل شده است.» «2»

تذكر: همانطور كه گذشت در روايات اهل البيت نيز به آثار سوء روانى و اخلاقى خون خوارى اشاره شده است و آن را موجب قساوت قلب (سنگدلى) خوانده اند.

بررسى:

در اينجا به چند نكته در مورد حرمت خوردن خون و نجاست آن اشاره مى كنيم:

1. اين مطلب از افتخارات اديان الهى است كه بر اساس پيام وحى با اين عارضه بشرى مخالفت كرده اند. و «خورش خون» را از ليست غذاهاى بشرى حذف كرده اند. و همين مطلب نشان مى دهد كه تا چه اندازه تمدن فعلى بشر مرهون زحمات انبياء است.

و بدين لحاظ است كه قرآن چهار بار حرمت خوردن خون را تصريح كرده است به طورى كه موفق شد اين امر را از جامعه مسلمانان ريشه كن كند.

2. حرمت خوردن خون يكى از آيات علمى انبياء الهى (مثل موسى عليه السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است) و اعجاز علمى اديان الهى محسوب مى شود. چرا كه اين حكم در شرايطى در دين يهود و اسلام مطرح شده كه اسرار علمى آن كشف نشده بود.

پس ممنوعيت خوردن خون كه در قرآن كريم مطرح شده اعجاز علمى انحصارى قرآن كريم محسوب نمى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 219

3. ضررهاى بهداشتى خون يكى از اسرار و حكمت هاى حرمت خوردن و نجاست خون است. ولى باز هم ثابت نمى شود كه اين ضررها علت منحصر اين احكام باشد بلكه ممكن است در نظر قانون گذار اسلام مصالح و مفاسد ديگرى هم مد نظر بوده است.

4. برخى

از زواياى بحث خون از نظر علمى روشن نشده است و زمينه هاى خوبى براى تحقيقات آينده پژوهش گران مى باشد.

براى مثال چرا قرآن (دماً مسفوحاً) خون بيرون آمده از بدن حيوان و ريخته شده را حرام و نجس مى داند امّا خونى كه در بدن همان حيوان (كه به دستور شرعى كشته شده) باقى مى ماند را پاك مى داند.

رابطه خوردن خون با تغييرات روحى (مثل سنگ دلى) شفاف نيست و صرف احتمال تاثير در هورمونها و يا ضرب المثل ها و عمل چوپانان نمى تواند مستند يك بحث علمى قرار گيرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 220

7. ممنوعيت نوشيدن شراب (خمر)
اشاره

خمر چيست؟ خمر به معناى پوشش است و هر چيزى كه چيز ديگر را بپوشاند و مخفى كند «خمار» مى گويند. ولى در اصطلاح شريعت به هر مايع مسكر (مست كننده) خمر گفته مى شود.

خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش و خرما باشد و هر نوع مشروب الكلى را شامل مى شود.

استعمال واژه «خمر» براى مايعات مسكر به علت تناسبى است كه بين معناى لغوى آن (پوشيدن) با اين معنا وجود دارد، زيرا اين مايعات به جهت مستى كه ايجاد مى كند، روى عقل پرده اى مى افكنند و نمى گذارند بد را از خوب و زشت را از زيبا تميز دهد. «1»- «2»

مراحل برخورد قرآن با شرابخوارى
اشاره

خداوند در قرآن كريم در چهار مرحله با مسأله شراب برخورد مى كند كه بسيار آموزنده است:

در مرحله اوّل مى فرمايد:

«و از ميوه هاى درختان نخل و انگور مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مى گيرند.» «3» كلمه «سكر» در لغت به چند معنا آمده است: شراب مست كننده، طعم طعام، سكون و ... «4» اصل اين كلمه به معناى سد مجراى آب است و مستى را سكر گويند چون راه معرفت را مى بندد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 221

بنابراين در اين مرحله بر استفاده هاى سالم و حلال از ميوه انگور و خرما تاكيد مى شود. و راه استفاده صحيح نشان داده مى شود. و اين اولين مرحله در تربيت صحيح افراد و راه جلوگيرى از عادات زشت است.

در مرحله دوّم مى فرمايد:

«در باره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند، بگو: در آنها گناه بزرگى است و منافعى (از نظر مادى) براى مردم در بردارند. (ولى) گناه آنها از نفع آنها بيشتر است.» «1» در

اين مرحله چند نكته قابل توجه است: «2»

اول: قرآن كريم هنگامى كه مى خواهد شراب را حرام كند با نرمى و لطافت برخورد مى كند و بطور تلويحى متذكر مى شود كه شراب خوارى گناه است.

دوم: روش تربيتى قرآن بسيار جالب است چون در برخورد با دو پديده زشت يعنى شراب خوارى و قمار بازى از همان ابتدا برخورد تند و سخت نمى كند بلكه با انصاف مى فرمايد كه: اينها منافعى (مادى و زود گذر و شخصى مثل حالت برد در قمار و يا حالت فراموشى غم هاى زندگى در مستى و ماليات شراب براى دولت ها) دارد. امّا ضررهاى (روحى و بهداشتى و اجتماعى) آن زيادتر است. «3»

پس معناى آيه چنين مى شود كه شراب و قمار ضررهاى بسيار گرانى به جان و جسم انسان وارد مى كند. چرا كه مانع كمالات و نيكى ها است. اين برخورد جالب قرآن با پديده شرابخوارى باعث شد كه بسيارى از مسلمانان اين عادت زشت را ترك كردند.

در مرحله سوم مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حالى كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مى گوئيد.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 222

در تفسير اين آيه چند ديدگاه بين مفسران قرآن وجود دارد:

الف: مراد از آيه اين است كه مسلمانان با حالت مستى كه بعد از خوردن شراب حاصل مى شود، وارد نماز نشوند. و اين امر دو فايده مهم در بردارد:

نخست اينكه مناجات با خدا مستلزم فهم و درك مطالب است و اگر كسى با حالت مستى در مقابل حضرت حق قرار گيرد علاوه بر آنكه نوعى بى ادبى است، از نماز نيز بهره اى نمى برد.

دوّم آنكه با توجه به نزديك بودن

اوقات پنج گانه نماز واجب (بويژه در صدر اسلام) عملًا كسى نمى توانست به شراب خوارى روى آورد و اين مطلب نوعى مبارزه با شراب خوارى در جامعه بود. و در حقيقت ممنوعيت موقت شراب خوارى در زمان هاى خاص بود. كه مردم را آماده مى كرد تا شراب را به صورت كلى بر آنان حرام كند «1».

ب: برخى از مفسران شيعه و اهل سنت بر آنند كه مراد از مستى (سكر) در آيه فوق، مستى خواب است و اين مطلب در روايات متعددى نيز وارد شده است «2».

امّا برخى ديگر از مفسران به اين ديدگاه اشكال كرده اند «3». به عبارت ديگر از جمله «تا بدانيد چه مى گوييد» استفاده مى شود كه نماز خواندن در هر حالى كه انسان از هوشيارى كامل برخوردار نباشد، ممنوع است. خواه حالت مستى باشد يا باقى مانده حالت خواب باشد «4».

پ: مقصود از «صلوة» در آيه مكان نماز يعنى مساجد باشد و تعبير «الا عابرى سبيل» را قرينه اين معنا گرفته اند. و معناى آيه اين گونه مى شود: «در حال سكر به مساجد نزديك نشويد.» «5»

در مرحله چهارم خداوند مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و ازلام (نوعى بخت آزمائى) پليدند و از عمل شيطان هستند از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد؛ شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. آيا با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد، خوددارى خواهيد كرد.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 223

در آيه فوق چند نكته قابل توجه است:

اوّل:

آيه حكم حرمت شراب را به صورت قطعى بيان كرده است. ولى اين عمل پس از سه مرحله قبل بود كه ذهنيت مسلمانان براى اين حكم آماده شده بود. به طورى كه پس از نزول آيه فوق پاسخ عمر بن خطاب (كه يكى از شراب خوران دوران جاهليت بود) اين بود:

«انتهينا ... انتهينا» يعنى ديگر نخواهيم نوشيد ديگرنخواهيم نوشيد «1». و با نزول اين آيه هر كه جامى در دست داشت آن را شكست، كوزه هاى شراب در كوچه ها ريخته شد. و جامعه مسلمانان يكپارچه به فرامين شريعت گردن نهاد. و اين تاثير شگفت انگيز روش تربيتى قرآن كريم بود. كه بصورت تدريجى و چند مرحله اى اجرا شد.

دوّم: در اين آيه حكم تحريم شراب به صورت خشك بيان نشده است بلكه ضررهاى شراب خوارى و قمار بيان شده است (كه اين مطلب هم از نظر تربيتى جالب توجه است) كه عبارتند از:

رجس (پليد) است، عمل شيطان است و او مى خواهد با اين عمل بين شما دشمنى ايجاد كند، و مى خواهد با اين عمل مانع شود كه شما به ياد خدا باشيد و به نماز بپردازيد.

تاريخچه شرابخوارى:

قبل از ظهور اسلام شراب خوارى يك عادت بشرى بود. و در بين بسيارى از ملت ها شراب يك غذاى رسمى (مثل چاى در ايران) بود. چرا كه مردم از ضررهاى آن به صورت كامل اطلاعى نداشتند. تا آنجا كه ما پژوهش كرديم ممنوعيت شراب قبل اسلام سابقه نداشته و از احكام تاسيسى اسلام است «2». به طورى كه پس از ممنوعيت شراب خوارى در اسلام، سيل اعتراضات بسوى اسلام و رهبران مسلمانان سرازير شد و بسيارى از اين حكم تعجب كرده

و علت آن را جويا مى شدند «3».

ارنست رنان، مورخ فرانسوى مى نويسد:

«دين اسلام پيروان خويش را از بلاهاى چندى من جمله شراب و خوك و لعاب دهان سگ نجات داده است. «4»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 224

احكام:

در قرآن كريم و روايات أهل بيت عليهم السلام در جهت مبارزه با مسكرات چند حكم صادر شده است:

1. خوردن شراب و هر مايع مست كننده حرام است. «1»

2. شراب و هر چيزى كه انسان را مست كند اگر خود به خود روان باشد نجس است «2». (البته در اين مورد الكل صنعتى را استثناء كرده اند.)

3. ظرفى كه به وسيله شراب نجس شده است با آب قليل (و بنا بر نظر برخى مراجع در آب كر و جارى هم) سه مرتبه شسته شود و مستحب است و يا بهتر است هفت بار شسته شود «3».

4. شخصى كه شراب نوشد و در نزد قاضى اثبات شود به هشتاد ضربه شلاق محكوم مى شود «4».

حكمت ها و اسرار علمى:

حرمت و نجاست شراب و مسكرات از چند جهت قابل بررسى است. و در روايات أهل بيت عليهم السلام و سخنان متخصصان علوم پزشكى مطالب مختلفى در مورد ضررهاى معنوى، اجتماعى و بهداشتى آن گفته شده است. كه به طور خلاصه بدانها اشاره مى كنيم:

الف: آثار شرابخوارى در روايات

از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

«خمر ريشه زشتى ها و جنايات و امور پليد است.» «5»

از امام باقر عليه السلام حكايت شده:

«دائم الخمر مانند بت پرست است، شراب برايش رعشه بدن پديد مى آورد، مردانگى و انصاف و مروتش را نابود مى كند، شراب است كه شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزديكان و

اقوام و خويشان و خون ريزى و زنا مى نمايد حتى در هنگام مستى نمى تواند از زناى با محارم ايمن باشد او پس از مستى اين كار را بى توجه انجام مى دهد. و شراب وادار كننده به هر نوع شر و اعمال ضد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 225

انسانى است.» «1»

ب: آثار معنوى و اجتماعى

در آيات قرآن و روايات أهل بيت عليهم السلام به اين آثار اشاره شده است. كه در مباحث گذشته بدان ها اشاره كرديم و اكنون نگاهى فهرست وار بدان ها مى كنيم:

1. خروج شراب خوار از حوزه انسانيت «2»: شراب عقل را زايل مى كند. پس هنگامى كه شراب انسان را مست مى كند و عقل را زايل مى سازد او را از حوزه انسانيت خارج مى سازد و به يك حيوان تبديل مى كند.

2. ضررهاى اجتماعى شراب خوارى: شراب خوارى از اعمال شيطانى است كه شيطان مى خواهد با آن بين انسانها دشمنى ايجاد كند. «3»

شراب خواران بخاطر روحيه درنده خوئى و شرارت كه در حال مستى غالباً پيدا مى شود، دست به اعمال جنايت آميز مى زنند. «4»

طبق آمارى كه برخى مؤسسات تحقيقاتى در غرب منتشر كرده اند: «5» جرائم اجتماعى الكليست ها بسيار قابل توجه است.

3. زيان هاى اقتصادى شراب خوارى: يكى از دانشمندان مى گويد:

«اگر دولت ها ضمانت كنند كه درب نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستان ها و تيمارستان ها بى نياز مى شويم.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 226

پس اگر تجارت مشروبات الكلى سودى زودگذر (مثل ماليات براى دولت ها) دارد امّا ضررهاى آن بيشتر از نفع آن است. و اين حقيقتى است كه قرآن قرن ها قبل بيان داشت:

«وإثْمُهُما أكْبَرْ مِنْ نَفْعِهما» «1» 4. ضررهاى معنوى

شراب خوارى: مصرف مسكرات به صورت كلى انسان را از دين دور مى كند. ولى به صورت خاص قرآن كريم مى فرمايد كه مانع ياد خدا و نماز است «2».

يكى ديگر از ضررهاى الكل در حوزه اخلاق است: در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مى شود به طورى كه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند «3».

پ: آثار زيانبار خمر از نظر علوم پزشكى

در اين مورد بسيارى از صاحب نظران، پزشكان و مفسران، مطلب و كتاب نوشته اند. كه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم؛ در ابتدا مطالب دكتر دياب و دكتر قرقوز را كه توضيحات مشروحى دراين زمينه داده اند مى آوريم:

الكل با سرعت شگفت انگيزى از طريق بافتهاى مخاطى دهان و معده و ريه جذب شده، وارد خون مى شود. پس از ورود الكل به معده با توجه به نسبت آب موجود در آن به تمام بافتهاى بدن توزيع مى گردد. اگر زن باردار مشروب الكلى مصرف كند، مقدارى از الكل مصرف شده، به بدن جنينى كه در شكم دارد مى رسد. و مستقيماً روى مغز وى اثر مى گذارد، زيرا تأثير مستقيم الكل روى مغز است.

دفع الكل: 5- 10 در صد الكل مصرف شده، بدون هيچ گونه تبديلى به وسيله كليه ها و ريه ها دفع مى شود. امّا بقيه در معرض اكسيده شدن در كبد قرار گرفته و تبديل به گاز دى اكسيد كربن (2) و آب و انرژى مى شود. ميزان واحد كالرى بدست آمده از يك گرم الكل در اين عمل به 7 كالرى مى رسد و همين مسئله موجب بروز بى ميلى شديد به غذا در انسان مى گردد، كه نتيجه آن دچار شدن شخص به كمبود مواد

غذائى در بدن است.

مضار و مفاسد طبى الكل: مفاسد الكل را مى توان به دو قسمت اصلى تقسيم كرد. مسموميت الكلى حاد (مستى) و مسموميت الكلى مزمن (اعتياد) يا الكليسم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 227

اوّل: مسموميت الكلى حاد: تاثير الكل بر مغز همانند ساير مواد مخدر تاثيرى است تخديرى (). حالت مستى موقعى بروز مى كند كه ميزان الكل موجود در خون به 5/ 0% برسد. با افزايش ميزان الكل موجود در خون شدت مستى نيز افزايش مى يابد تا اينكه به بيهوشى و سپس مرگ منتهى گردد.

اين عوارض دماغى، شخص مست را در معرض مشكلات فراوانى قرار مى دهد:

1. تصادف با اتومبيل و يا سقوط در رودخانه و يا گودال به دليل عدم توانايى در حفظ تعادل به هنگام راه رفتن.

2. تجاوز به حقوق ديگران و به راه انداختن مشاجرات بى دليل به جهت فقدان تعقل و تفكر منطقى.

3. اقدام به تجاوزات جنسى به دليل ايجاد ميل شديد به مقاربت جنسى در شخص.

4. التهاب لوز المعده حاد، كه بيمارى بسيار خطرناكى بوده و ممكن است منجر به مرگ شود.

5. زخم معده حاد كه ممكن است منجر به مرگ شود.

6. اغما ()، كه ممكن است با كمبود قند خون نيز همراه شود. اگر شخص مست به هنگام اغما در معرض سرما نيز قرار گيرد ممكن است بميرد. و حتى برخى افراد مست با استنشاق بوى استفراغ خود نيز مى ميرند.

7. مرگ بر اثر تنگى نفس و متوقف شدن قلب از فعاليت.

شايد برخى در مقام اعتراض بگويند كه مقدار كمى الكل موجب سكر نمى شود. در پاسخ مى گوييم: خير، حالتى وجود دارد كه به نام «سكر» مرضى معروف است

و در نتيجه نوشيدن مشروبات الكلى (چه كم و چه زياد) براى افرادى كه داراى شخصيتى متزلزل هستند حاصل مى شود و به صورت جنون عقلى حاد ظاهر مى شود. اين جنون به اشكال گوناگون نمود پيدا مى كند كه آن را به سه قسمت تقسيم كرده اند:

1. سكر مرضى توأم با هيجانات حركتى، و آن حالتى از عصبانيت و هيجان شديد است كه در آن فرد مست شروع به خراب كارى در اطراف خود مى كند و ناخودآگاه داد و فرياد راه مى اندازد و سپس بيهوش مى گردد.

2. سكر مرضى توأم با جنون و بدبينى: اين حالت گاهى انسان را به خيانت و جنايت و خودكشى سوق مى دهد. نمونه اينگونه افراد در جوامع امروزى بسيارند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 228

3. سكر مرضى توأم با خلسه: در اين حالت فرد مست در عالمى رؤيائى زندگى مى كند كه در حالت عادى آرزوى آن را داشته و خواب آن را مى ديده است. اين حالت نيز با بيهوش شدن فرد خاتمه مى يابد.

دوّم: مسموميت الكلى مزمن «1» (): اعتياد مزمن به الكل سبب وارد آمدن زيان هاى بسيارى به تمام دستگاههاى بدن مى گردد، كه مى توان اين زيان هاى را با توجه به دستگاه هاى متضرر به شرح زير تقسيم كرد:

الف: الكليسم و بيمارى هاى عصبى:

اعتياد به الكل موجب ابتلاء به بيمارى هاى عصبى زير مى گردد:

1. بيمارى و ايجاد اختلال در كار تعدادى از اعصاب: در اين حالت فرد الكلى دچار ضعف عضلات و لرزش اندامها و درد در ناحيه دست ها و پاها مى گردد.

2. بيمارى و ايجاد اختلال در كار يك عصب: در اين حالت اختلالاتى در مسير فعاليت آن عصب توأم با فلج موقت حاصل مى شود.

3. التهاب

عصب بينايى: اكثر كسانى كه به مشروبات الكلى اعتياد دارند، از اين بيمارى كه توأم با كاهش قدرت ديد است، رنج مى برند. اين حالت در برخى موارد نادر نيز منجر به كورى مى شود.

4. داء الحصاف الكلى: يا گرى خشك الكلى (جرب) اين بيمارى به فراوانى نزد الكليستها مشاهد مى شود.

5. از جمله اين بيمارى ها مى توان ورم غشاى خارجى مغز، سيفليس نخاعى، از بين رفتن سلول هاى مغزى و معلوليت هاى عضلانى را نام برد.

ب: الكل و بيمارى هاى گوارشى:

از همان ابتداى ورود الكل به دستگاه گوارش، تخريب و فساد با خود به ارمغان مى آورد، از جمله:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 229

1. خراش غشاهاى مخاطى دهان و حلق و آسيب رسيدن به پرزهاى چشايى و ترك زبان.

2. ظاهر شدن پلاك هاى سفيد رنگ بر روى زبان () كه غالباً به سرطان زبان مبدل مى گردد.

3. التهاب مرى.

4. استفراغ هاى شديد خونى.

5. سرطان مرى: آمار نشان مى دهد كه 90% بيماران مبتلا به سرطان مرى را معتادان به الكل تشكيل مى دهند.

6. التهاب حاد معده.

7. التهاب مزمن و پنهان معده.

8. سرطان معده: 90% مبتلايان به سرطان معده از معتادان به مشروبات الكلى هستند كه مصرف دخانيات نيز به اين امر كمك مى كند.

9. زخم معده.

10. ايجاد اختلال در جذب مواد غذائى.

11. التهاب لوز المعده.

12. بيمارى هاى كبدى: امروزه بيمارى هاى كبدى ناشى از مصرف مشروبات الكلى نوشيده باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 230

د: الكل و نارسايى هاى خونى:

با توجه با اينكه الكل باعث كم اشتهايى و در نتيجه سوء تغذيه مى گردد، عوارض زيادى را در رابطه با خون در پى خواهد داشت. «1»

الكل و بيمارى هاى عفونى:

اعتياد به الكل بدن را ضعيف، و مقاومت آن را

بسيار كم مى كند. لذا آمادگى ابتلاء به بيمارى هاى عفونى به ويژه بيماريهاى عفونى مسرى در اين افراد خيلى زياد است كه از جمله اين بيمارى ها مى توان سل، سيفليس، التهاب ريه، مالاريا، تب تيفوئيد، بيمارى هاى پوست و التهاب غدد عرقى زير بغل را نام برد.

ه: الكل و فعاليت هاى جنسى:

الكل تاثير زيادى روى فعاليت هاى جنسى دارد، از جمله:

1. ميل جنسى را افزايش مى دهد، ولى موجب كاهش توان انجام فعاليت هاى جنسى مى شود.

2. ممكن است موجب كوچك شدن بيضه ها و بزرگ شدن پستان ها (در مرد) شود به ويژه اگر با بيمارى كبد همراه باشد.

3. موجب ايجاد نارسائى در رفتارهاى جنسى زنان مى شود.

4. دگرگونيهايى را در نطفه به وجود مى آورد كه در نتيجه باعث تولد كودكان ناقص الخلقه مى شود.

و: الكل و سرطان:

الكل يكى از علل پنج گانه اصلى ابتلا به سرطان مغز است. «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 231

در تحقيقى كه توسط دكتر «لورمى» به عمل آمده، مشخص گرديده كه 51 بيمار از اصل 58 بيمار مبتلا به سرطان لوزه، زبان و حنجره از معتادان به الكل بوده اند. و اين سرطان ها از بدترين انواع سرطان هستند زيرا قدرت تكلم و خورد و خوراك را از بيمار مى گيرند و زندگى را براى او بسيار مشكل مى سازند.

ز: الكل و باردارى:

مهمترين مساله اى كه در فرزندان زنان الكلى به چشم مى خورد، وجود انواع معلوليت در 33% آنهاست. اين معلوليت ها ممكن است به شكل نقص در رشد، عقب ماندگى ذهنى، نقص خلقت ظاهرى و ناراحتى هاى قلبى مادرزادى باشد «1».

و يكى ديگر از نويسندگان مى نويسد:

«يكى از پزشكان آلمان ثابت كرده كه تاثير الكل تا سه نسل به طور حتمى باقى است به شرط

اينكه اين سه نسل الكلى نباشند.» «2»

ح: الكل و بيماريهاى روانى:

عوارض روحى و ذهنى بسيارى وجود دارند كه يا بر اثر اعتياد به الكل و يا ترك ناگهانى و يك باره آن بوجود مى آيند. «3»

ط: مسائل متفرقه:

1. ممكن است اعتياد به الكل باعث به وجود آمدن سنگ هاى دو قلويى كليه و يا ورم مثانه گردد.

2. كاهش ميزان قند خون در بدن پس از نوشيدن مشروبات الكلى ممكن است بسيار شديد و باعث بى هوشى و حتى مرگ شود «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 232

يكى از مفسرين معاصر در اين مورد مطالبى تحت عنوان «اثر الكل در عمر» بيان مى كند و مى نويسد:

«يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل از جوان هاى غير معتاد 10 نفر هم تلف نمى شوند.

و بر اثر تجربياتى كه كمپانى هاى (بيمه عمر) كرده اند، ثابت شده است كه عمر معتادان به الكل نسبت به ديگران 25% تا 30% كمتراست.»» برخى از نويسندگان، كتاب «شيطان و بطرى» را بهترين كتاب در اين زمينه مى دانند و به صورت مفصل همين ضررهاى بالا را از آن نقل مى كنند «2».

در اين مورد دكتر السيد الجميلى و محمد كامل عبد الصمد «3» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله نيز بررسى مفصلى نموده اند. و بيمارهاى حاصل شده از شرابخوارى در كشورهاى غربى و اسلام را مقايسه كرده و در اين رابطه مواد مخدر ديگر (مثل حشيش و ...) را نيز بررسى كرده اند «4».

بررسى:

1. جلوگيرى از نوشيدن شراب و حكم به پليد بودن آن يكى از معجزات علمى

قرآن كريم است. چرا كه در شرايطى اين احكام صادر شد كه بشريت با علاقه و اشتها به شرابخوارى روى آورده بودند و از ضررهاى بهداشتى آن اطلاع چندانى نداشتند. و حتى كتاب مقدس (تورات و انجيل ها) نيز تشويق گر اين بودند.

2. برخى از نويسندگان يكى از ابعاد اعجاز قرآن را تغيير جامعه عرب جاهلى و تحول عجيب و ناگهانى آنان (در كوتاهترين مدت) مى دانند «5».

از اين زاويه نيز مسأله تحريم شراب و برخورد چهار مرحله اى با آن يعنى روش تربيتى قرآن در اين زمينه و تغيير و تحول عجيبى كه در جامعه ايجاد كرد (به طورى كه جام ها و ظرف هاى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 233

شراب را شكستند) مى تواند يكى از تأثيرات اعجازآميز قرآن باشد؛ يعنى از منظر علوم تربيتى اين روش مؤثر چهار مرحله اى در برخورد با پديده اى انحرافى در جامعه، مى تواند الگوى مناسبى براى ايجاد تغييرات مناسب و مبارزه با مفاسد اجتماعى حاد باشد.

3. ضررهاى شراب خوارى به ويژه ضررهاى بهداشتى آن از حكمت هاى تحريم و نجاست شراب است. «1»

امّا باز هم نمى توان بطور قطع گفت كه همين ضررهاى بهداشتى علت انحصارى تحريم شراب است چرا كه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى نيز مورد نظر شارع بوده است. همانطور كه در قرآن بر ضررهاى اجتماعى شراب بيشتر پافشارى شده بود «2».

4. در مورد برخى از اين ضررهاى بهداشتى و بيمارى هايى كه در مورد شراب خواران نسبت داده شد بايد گفت كه:

اولًا اين بيمارى ها همه گير نيست بلكه برخى از اين آثار در برخى از افراد هويدا مى شود. ولى در برخى ديگر ظاهر نمى شود. كه علت اين امر مى تواند قدرت

متفاوت بدن افراد در مقابل آثار زيان بار شراب باشد.

ثانياً برخى از اين بيمارى ها علل مختلفى دارند كه شراب خوارى يكى از علل آنها يا زمينه ساز آنهاست از اين روست كه برخى از اين بيمارى ها در جوامع مسلمان و حتى در افرادى كه لب به شراب نيالوده اند، نيز وجود دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 234

ب: بهداشت شخصى (جسمى)
1. وضو
اشاره

وضو يعنى شستن صورت و دو دست و مسح سر و دو پا با شرايط خاص كه يك عبادت محسوب مى شود. در اسلام عباداتى وجود دارد كه داراى دو جنبه است.

يكى بعد عبادى آن كه موجب تقرب انسان به خدا و كمال معنوى او مى شود. و دوّم بعد بهداشتى و درمانى آن كه آثار مفيدى در محيط اجتماعى يا شخصى انسان دارد و سلامت انسان را تأمين مى كند. كه نماز- وضو- غسل- روزه و ... از اين قبيل عبادات هستند.

قرآن كريم در مورد دستور وضو مى فرمايد:

«اى اهل ايمان هنگامى كه مى خواهيد براى نماز بپا خزيد دست و صورت خويش رابشوئيد ... خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد و ليكن مى خواهد تا (جسم و جان) شما را پاكيزه گرداند.» «1»

حكمت ها و اسرار علمى

در مورد فلسفه و حكمت هاى معنوى و علمى و بهداشتى وضو، مطالبى در روايات و سخنان صاحب نظران و پزشكان آمده است كه بسيار جالب است: در اينجا برخى از آنها را ذكر مى كنيم:

1. حكمت هاى وضو در روايات:

از امام رضا عليه السلام نقل شده كه در مورد حكمت وضو فرمودند:

«براى اين است كه بنده در مقابل پروردگار خود پاكيزه باشد و قابل مذاكره و مكالمه گردد و اطاعت امر مولى نموده از كثافات و نجاسات محترز و پاك گردد- و كسالت تن او بر طرف شود- و خواب از چشم او بيرون رود. تا اين مطلب به پاكى قلب او در مقابل عظمت خالق منتهى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 235

شود و سبب وجوب شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها، آن است كه اين اعضاء

در نماز بيشتر به كار مى آيد زيرا نمازگزار با صورت سجده و خضوع مى كند و با دست خود حاجات خويش را عرضه مى كند و با سر خويش در حالت نماز رو به قبله مى نمايد. و با پاهايش قيام و قعود نماز را انجام مى دهد. «1»»

2. نظام مند كردن نظافت شخصى:

برخى از پزشكان مى نويسند:

«شايد نظافت و پاكيزگى نزد برخى افراد مسأله اى ذوقى و شخصى و يا بستگى به وضع اقتصادى فرد يا دولت داشته باشد. امّا در قرآن نظافت امرى است تحت نظام و ضابطه، به طورى كه فرد مسلمان خود را ملزم مى داند به عنوان يك واجب شرعى آن را در هر حال و به طور مستمر رعايت كند. «2»»

3. آثار وضو در بهداشت انسان:

برخى از پزشكان در مورد وضو مى نويسند:

«اگر دست آوردهاى علمى جديد را در باره بهداشت پوست مورد مطالعه قرار دهيم به عمق اهميت تشريع وضو و طهارت در قرآن پى خواهيم برد.

بهداشت پوست در درجه اوّل بر نظافت و شستشوى بدن به ويژه قسمتهاى باز آن متمركز است نظافت مستمر پوست براى باز ماندن سوراخ هاى غدد عرقى و چربى امرى حياتى است به طورى كه لازم مى شود هر فرد روزانه حد اقل دو بار دست و صورت و گردن خود رابشويد. «3»»

و در مورد فوايد بهداشتى وضو نوشته اند:

«پيشگيرى از ابتلا به بسيارى از بيمارى هاى گوارشى كه به دليل آلودگى دست ها عارض مى شوند. مهمترين اين بيمارى ها، بيمارى هاى عفونى (مثل وبا، تيفوئيد، التهابات معوى [معدوى ، مسموميتهاى غذائى) معروفند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 236

تأثير مثبت بر فعاليت دستگاه گردش خون و نشاط يافتن شخص به دليل تحريك اعصاب

و ماساژ اعضاى بدن. زدودن آلودگى هاى بدن و فراهم شدن شرايط مساعد براى فعاليت پوست.» «1»

يكى از صاحب نظران مى نويسند:

«... وضوى اسلامى عيناً همان خاصيت ماساژ «2» (ماساژ سوئدى) را به نحو اتم حاوى مى باشد. زيرا وقتى روى سطح اعضاء وضو آب سرد رسيد و محل آن سرد شد قهراً جريان خون به آن سمت شدت يافته و براى حفظ درجه 37 از حرارت طبيعى بدن و جبران حرارت از دست رفته اعضاء وضو تا به حال طبيعى برسد. دستگاه گردش خون به فعاليت سريع مشغول و در نتيجه نشاط و سلامتى و تعديل در دستگاه دوران خون كه مهمترين جهازات بدن است به وجود آيد. و بهداشت بدن را تأمين مى نمايد.» «3»

4. در مورد نوع آب وضو (سرد و پاك و مطلق بودن آن) و استنشاق (آب در بينى كردن) و مضمضه (آب در دهان كردن) و مسواك قبل از وضو، مطالب بهداشتى جالبى است كه در روايات و سخنان صاحب نظران و پزشكان بدان ها اشاره شده و ما براى رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى كنيم «4».

دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا «5» و دكتر السيد الجميلى «6» و محمد سامى محمد على «7» دكتر جمال الدين حسين مهران «8» و سعيد ناصر الدهان «9» نيز در اين مورد مطالبى را آورده اند. و فوايد بهداشتى وضو را تذكر داده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 237

بررسى:

1. دستور وضو به صورت اجبارى يكى از خدمات اديان الهى به انسان است كه موجب نورانيت باطنى و معنويت خاص همراه با نظافت شخصى مى گردد.

2. همانطور كه گذشت شستن دست و صورت به صورت طبيعى در

برنامه روزانه انسانها وجود داشته و در برخى اديان هم به صورت دستور وضو انجام مى گرفته است. پس نمى توان اين مطلب را حكم تأسيسى و اعجاز علمى قرآن كريم دانست. هر چند كه انجام وضو به صورت خاص و شرايط آن در اسلام با ديگر مكاتب و ملل متفاوت است.

3. وضو يك عبادت اسلامى است و نبايد آن را در حد يك ماساژ و شستشوى ساده دست و صورت پايين آورد. هر چند كه خواص بهداشتى آن قابل چشم پوشى نيست. ولى نبايد آن را تك بعدى مطرح كرد. بلكه بعد اصلى و اصيل آن همان عبادت بودن آن است.

4. اسرار علمى بهداشتى وضو مى تواند جزئى از فلسفه و حكمت اين حكم باشد امّا علت منحصر و تامه صدور آن نيست. بلكه مصالح ديگرى (بويژه معنوى) مورد نظر اسلام بوده است.

5. برخى از مطالب بهداشتى (مثل پيشگيرى از بيمارى ها) در مورد وضو به صورت فى الجمله (در برخى موارد) صحيح است.

6. برخى از مطالب كه در فلسفه حكم وضو بيان شد (مثل تفاوت گذاشتن بين مسح سر و پا و شستن صورت و دست ها به دليل بيشتر در معرض ميكروب ها بودن) قابل اشكال است چون پا و سر و گردن مثل صورت در معرض ميكروب ها است. در حالى كه دستور شستن گردن يا سر، در وضو نيامده است.

2. غسل
اشاره

غسل يعنى شستن تمام بدن با شرايط خاص (مثل نيت همراه با آب پاك و ...) كه در شريعت اسلام به عنوان يك عبادت وارد شده است. امّا همانطور كه گذشت اين گونه عبادات دو جنبه (عبادى- بهداشتى) دارد.

قرآن كريم در آيات متعددى افراد پاكيزه را ستايش

مى كند و آنها را محبوب خدا معرفى مى نمايد. و در مورد غسل تعبير «طهارت» را به كار مى برد.

و در چند مورد دستور انجام غسل مى دهد:

اوّل: افراد جنب (كسى كه با جنس مخالف خود نزديكى كرده يا به هر دليل منى از او بيرون آمده است) غسل كنند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 238

« (اى اهل ايمان هنگامى كه مى خواهيد براى نماز بپاخيزيد ...) و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد (غسل كنيد) ... خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد و ليكن مى خواهد تا (جسم و جان) شما را پاكيزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام كند.» «1»

لغت «جنب» مصدر است كه به معنى اسم فاعل آمده است و در اصل به معناى «دور شونده» است. «2»

در پايان آيه براى آنكه روشن شود هيچ گونه سخت گيرى در دستورات گذشته (وضو- تيمم- غسل) در كار نبوده بلكه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده مى فرمايد:

«خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بيفكند بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند.»

در حقيقت جمله هاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مى كند كه تمام دستورات الهى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و خداوند مى خواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود «3».

دوّم: افراد حائض (زنان پس از دوره عادات ماهيانه خونريزى) غسل كنند.

«و از تو در باره خون حيض سؤال مى كنند، بگو: چيز زيان بار و آلوده اى است، از اين رو در حالت قاعدگى، از زنان كناره گيرى كنيد و با

آنها نزديكى ننمائيد، تا پاك شوند و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنان آميزش كنيد. خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را نيز دوست دارد.» «4» اين آيه به صورت مفصل، در مبحث فلسفه تحريم آميزش با زنان در حال حيض مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

تذكر: البته غسل هاى ديگرى نيز در اسلام وارد شده است. مثل غسل نفاس (براى زنان پس از زايمان) غسل استحاضه (براى زنان در خونريزى هاى خاص و با شرائط ويژه) غسل هاى مستحبى مثل غسل جمعه و عيدها و «5» ...

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 239

حكمت ها و اسرار علمى غسل
اشاره

در اين مورد برخى روايات اهل بيت: و اظهار نظر صاحب نظران و پزشكان را مى آوريم.

1. حكمت غسل در روايات

امام رضا عليه السلام در جواب مسائل محمد بن سنان نقل شده كه فرمودند:

«علت غسل جنابت نظافت است و آدمى خود را از كثافاتى كه به او رسيده پاكيزه كند و ساير بدن را پاك گرداند زيرا منى از تمام بدن بيرون مى آيد از اين رو لازم است كه تمام بدن را پاكيزه كند.» «1»

تذكر: توجيه علمى اين روايت در صفحات آينده خواهد آمد.

2. اثر معنوى غسل

غسل باعث نورانيت باطنى انسان مى شود و حالت معنوى در انسان ايجاد مى كند كه روح را طهارت و نشاط مى بخشد.

3. فوايد بهداشتى غسل

برخى از پزشكان در مورد فوايد بهداشتى طهارت به ويژه بعد از مقاربت مى نويسند:

الف: نشاط بخشيدن به بدن و ورزيده شدن آن ازطريق تحريك پايانه هاى عصبى موجود در پوست.

ب: كاهش احتقان خون در پوست و دستگاه تناسلى و دفع خون هاى جمع شده در اين قسمت ها به ساير قسمتهاى بدن به ويژه قلب و مغز.

ج: عمل غسل يك فعاليت عضلانى است كه موجب نشاط قلب و حسن جريان خون در بدن و ورزش عضلات ارادى بدن است.

د: غسل، سلامتى پوست را تأمين مى كند تا بهتر به وظايف متعدد خود كه از مهمترين آنها انتقال احساسات و تنظيم دماى بدن و حفظ سلامتى بدن است، عمل نمايد.

ه: زدودن سلول هاى مرده، مواد چربى زائد و گرد و غبار و ساير آلودگى ها از پوست «2».

يكى از مفسران در مورد فلسفه غسل و اينكه لازم است تمام بدن شسته شود مى نويسند:

«خارج شدن منى از انسان، يك عمل موضعى نيست (مانند بول و ساير زوايد) بدليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد و تمام سلول هاى تن به دنبال خروج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو مى روند ...

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 240

طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد، اعصاب سمپاتيك و اعصاب پاراسمپاتيك.

... وظيفه اعصاب سمپاتيك تند كردن و به فعاليت وا داشتن دستگاه هاى مختلف بدن است و وظيفه اعصاب پاراسمپاتيك كند كردن فعاليت آنهاست ... و از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتى دستگاه هاى بدن به طور متعادل كار مى كند.

گاهى جريان هايى در بدن رخ مى دهد كه اين تعادل را به هم مى زند از جمله اين جريان ها مسئله ارگاسم (اوج لذت جنسى) است كه معمولًا مقارن خروج منى صورت مى گيرد در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده) بر اعصاب سمپاتيك (اعصاب محرك) پيشى مى گيرد و تعادل به شكل منفى به هم مى خورد.

اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وا دارد و تعادل از دست رفته را تامين كند تماس آب با بدن است. و از آنجا كه تاثير «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس ديده مى شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مى خورد دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسى يا خروج منى تمام بدن با آب شسته شود.» «1»

يكى از صاحب نظران معتقد است:

«از طرفى روى پوست بدن منافذى است كه قريب دو ميليون عدد هستند كه از طريق آنها پوست مبادله گازى با هواى مجاور دارد. يعنى از آن طريق اكسيژن جذب مى كند به طورى كه هفت در صد تنفس بدن از اين طريق است و از طرف ديگر گازهاى سمى و عرق از پوست بيرون مى رود كه در اثر تبخير دائمى عرق هاى خارج از پوست بدن، مواد سمى و كانى آن باقى مى ماند و مواد گازى و مائى آن تصعيد مى شود. بنابر اين رسوبى روى جلد از اين مواد چربى و مواد كانى و سمى باقى مى ماند. اين رسوبات منافذ جلدى را مسدود مى كند. و محيط مساعدى براى پرورش و ازدياد انگلهاى ساس و جرب و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 241

شپش مى شود. و در حال عمل آميزش (در اثر حركات زياد) عرق زيادترى حاصل مى شود و در نتيجه رسوبات زيادترى حاصل مى شود. (به صورت متوسط در هر 24 ساعت يك ليتر عرق از بدن خارج مى شود. و اگر سوراخ هاى سطح بدن انسان با وسيله اى كاملًا مسدود شود، طولى نمى كشد كه انسان هلاك مى شود.) لهذا شارع مقدس اسلام غسل جنابت را واجب فرمود تا بدن شسته و رسوبها كه لانه انگلها است مرتفع گردد و از خطر آن مصونيت حاصل شود ... و حيات و نشاط را ارمغان آورد. و اشاره به همين فايده است حديث مشهور «تحت كل شعرة جنابة» «1» (در زير هر مويى جنابت است.)

در سابق خيال مى شد كه منى همان از محل مخصوص بيرون مى شود تا اينكه به قوت علم ثابت شد كه منى از تمام بدن بيرون مى آيد. «2»

4. آثار اجتماعى غسل

برخى از صاحب نظران به نقل از پزشكان مى نويسند:

«بايد دانست كه هر گاه شستشوى تام از بدن نشود، مورد سوء خلق مى گردد.

و به علاوه حالت معاشرت كم مى شود. و ترك اين غسل موجب كم شدن محبت و استشمام بوى تعفن مى شود. و اشخاص تارك اين عمل قوه شامه شان كم مى شود.» «3»

5. فوايد خاص غسل مسّ ميت

برخى از نويسندگان در مورد غسل مس ميت مى نويسند:

در سطح پوست بيمار تعداد زيادى ميكروب وجود دارد. واز دكتر صدر الدين نصيرى نقل مى كنند كه:

«در هر سانتى متر مربع تقريباً 000/ 40 ميكروب وجود دارد. و برخى از ميكروب ها هم پس از مرگ بيمار قوى شده و افزايش مى يابند. در اين هنگام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 242

سطح پوست، محل و كانون مهم سرايت و انتشار مستقيم بيمارى هاى عفونى مى باشد. شارع مقدس اسلام بدن ميت را پيش از شستن پليد دانسته و براى جلوگيرى از ابتلاء به بيمارى ها نسبت به كسانى كه بدن ميت را مس كنند (و دست بمالند) غسل را لازم دانسته و شستن موضع آلوده را كافى ندانسته تا از آلوده شدن اشخاص به ميكروب ها بقدرى امكان جلوگيرى شود.» «1»

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. دستور غسل يكى از خدمات اديان الهى به انسان هاست. كه موجب طهارت معنوى روحى و بهداشت بدن انسان مى گردد. اديان الهى در اين گونه امور راه صحيح زندگى معنوى و مادى را به انسان آموزش داده اند. ولى از آنجا كه اين عمل ريشه اى طبيعى و غريزى در انسان، لذا نمى توان گفت كه اين مطلب اعجاز علمى كتب آسمانى است بلكه ارشاد و تأييد يك عمل طبيعى انسان است.

2. غسل يك عبادت

است كه مقدمه نماز قرار مى گيرد و پايين آوردن آن در حد يك عمل بهداشتى صحيح به نظر نمى رسد. هر چند كه آثار بهداشتى اين دستور الهى بر كسى پوشيده نيست.

3. آن چنان كه از سخنان برخى صاحب نظران به دست مى آمد علت وجوب غسل جنابت را مسائل بهداشتى مى دانند. در حالى كه غسل جنابت اساساً مستحب است و از بخاطر اينكه مقدمه نماز است، واجب مى شود. (نه از باب مسايل بهداشتى)

پس مسائل بهداشتى ممكن است از اسرار علمى و حكمت صدور احكام غسل ها باشد امّا نمى توان ثابت كرد كه علت منحصر و تامه غسل همان مسايل بهداشتى است بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل مسايل معنوى و اجتماعى) هم مورد نظر شارع بوده است.

4. برخى از اين آثار بهداشتى كه از شستشوى بدن حاصل مى شود. با شستشوى ساده بدن (بدون نيت و شرايط ديگر غسل) نيز حاصل مى شود. پس معلوم مى شود كه اين آثار هدف اصلى شارع مقدس اسلام نبوده است.

بلكه حد اكثر مى توان گفت: دستور غسل فى الجمله (به صورت اجمالى) برخى از اين آثار را نيز در پى دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 243

3. طهارت لباس

پاكى و پاكيزه بودن لباس يكى از خواسته هاى طبيعى انسان است كه اسلام نيز بر آن تأكيد كرده است.

قرآن كريم مى فرمايد: «و ثيابك فطهر» «1» خطاب آيه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و به ايشان مى فرمايد:

«اى كسى كه لباس به خود پيچيده اى برخيز و انذار كن و تكبير بگوى و لباس خود را پاك كن»

در مورد اينكه مقصود از آيه فوق (طهارت لباس) چيست حد اقل شش نظر در

بين مفسران مطرح است:

الف: منظور ظاهر آيه باشد يعنى «تطهير لباس از نجاست براى نماز» مقصود است.

ب: آيه كنايه از اصلاح عمل انسان باشد چون عمل به منزله لباس نفس است.

پ: مراد از آيه تزكيه نفس از گناهان است.

ت: منظور كوتاه كردن لباس است چون موجب مى شود كه از نجاسات روى زمين دور بماند.

ث: منظور پاك كردن همسران از كفر و گناه است. چون همسر به منزله لباس انسان است.

ج: منظور از آيه بدست آوردن اخلاق پسنديده است.

علامه طباطبائى رحمه الله ديدگاه اوّل و دوّم را ترجيح مى دهد «2».

احكام:

در اسلام احكام متعدد و توصيه هاى فراوانى نسبت به لباس و پاكى آن صادر شده است.

1. انسان نمازگزار بايد لباس او در هنگام نماز پاك باشد «3». (مگر در موارد خاص و با شرايط ويژه) و گر نه نماز او باطل است.

2. طهارت لباس شرط برخى اعمال حج است «4». (البته در برخى حالات مثل طواف و ...)

3. پوشيدن لباس پاكيزه براى نماز، زيارت و داخل شدن در اجتماعات دينى مستحب است، كه در اين مورد روايات زيادى وارد شده است «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 244

حكمت ها و اسرار علمى:

1. برخى از پزشكان مى نويسند:

«دراسلام طهارت لباس يكى از شرايط صحت عبادت است، همين امر انسان مسلمان را ملزم مى كند تا براى طهارت پوشاك خود اهميت خاصى قائل شده و از آلوده شدن آن به وسيله نجاساتى كه بيان گرديد جلوگيرى نمايد. اهميت اين مسئله در حفظ انسان در برابر آلودگى ها بر كسى پوشيده نيست. «1»»

2. شرطيت طهارت لباس در نماز واجب و مستحب موجب مى شود كه انسان مسلمان مجبور باشد كه حد اقل

هر روز پنج بار نجاسات را از لباس خود دور كند و اين فوايد بهداشتى فراوانى را به دنبال دارد.

برخى از نويسندگان ديگر مثل محمد سامى محمد على «2» نيز به مطالب و اسرار بهداشتى فوق اشاره كرده اند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. اهميت دادن اديان الهى به پاكيزگى لباس و دستور تطهير آن يكى از خدمات بهداشتى دين به بشريت است. امّا از آنجا كه طهارت لباس يك خواست طبيعى و غريزى انسان است و لذا اين دستور نمى تواند اعجاز علمى كتاب هاى آسمانى محسوب شود. بلكه ارشاد و تأييد و تأكيد يك خواست طبيعى و غريزى مفيد است.

2. دستور قرآن كريم به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله «ثيابك فطهر» يك دستور شخصى است. و لذا ممكن است كسى مدعى شود كه شامل ديگران نمى شود.

ولى اين اشكال وارد نيست چون از چند راه مى توان اين آيه را تعميم داد:

اوّل: از راهى كه برخى صاحب نظران پيمودند يعنى با تمسك به آيه «و لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة» «3»

يعنى آيه خاص پيامبر صلى الله عليه و آله است امّا از آنجا كه پيامبر صلى الله عليه و آله طبق آيه دوم الگوى ديگران است پس بقيه مردم هم به دستور آيه اول عمل مى كنند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 245

دوّم: از طريق الغاء خصوصيت از شخص مخاطب (پيامبراسلام صلى الله عليه و آله) يعنى آيه هر چند خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله است (و سياق آيات قبل و بعد هم اين خصوصيت را تأييد مى كند) امّا در مورد طهارت لباس هيچ خصوصيت خاصى در شخص پيامبر

صلى الله عليه و آله نيست و حد اكثر مى توان گفت كه سزاوارتر است كه نخست پيامبر صلى الله عليه و آله لباس خود را پاكيزه كند.

سوّم: از طريق رواياتى كه در مورد نظافت لباس وارد شده است و به ما مى فهماند كه اين حكم خاص پيامبر صلى الله عليه و آله نيست.

3. در اين آيه احتمالات شش گانه اى مطرح شده است كه استفاده طهارت و بهداشت لباس يكى از آن احتمالات بود. بنابراين به صورت قطعى نمى توان ادعا كرد كه آيه فوق دلالت بر مقصود ما دارد.

4. طهارت كه به عنوان شرط لباس نمازگزار است، مى تواند فوايد بهداشتى آن جزئى از اسرار و حكمت هاى صدور اين حكم باشد. امّا نمى توان گفت كه علت منحصر يا تامه صدور حكم است بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل تأثيرات معنوى روحى و دورى از نجاسات در هنگام نماز) نيز در نظر شارع بوده است.

4. پاكيزگى محيط زيست

پاك بودن محيط زيست اعم از منزل شخصى، كوچه ها و خيابان ها، اماكن عمومى مثل مساجد و مدارس و ... تأثير فراوانى در سلامت و بهداشت انسان دارد. قرآن كريم مى فرمايد:

«و طهّر بيتى للطائفين والقائمين والركّع السجود» «1» «و (به او وحى كرديم كه) خانه مرا براى طواف حاجيان و نماز گزاران و ركوع و سجود كنندگان پاك و پاكيزه دار.»

نزول:

آيه فوق در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است، هنگامى كه خانه كعبه براى عبادت مشخص گرديد، به ايشان وحى مى شود كه: «اين خانه مرا پاكيزه دار براى طواف كنندگان و ...»

در مورد كلمه «طهر» (پاك كن) كه در آيه آمده است دو احتمال وجود دارد:

نخست آنكه مراد پاك كردن خانه خدا از

زدودن نا پاكى معنوى باشد يعنى اين خانه اى كه مخصوص عبادت خداست از شرك و بت پرستى و امثال آن پاك كن.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 246

دوّم آنكه مقصود از پاك كردن خانه خدا أعم از بر طرف كردن نا پاكى معنوى و مادى باشد يعنى اين خانه را از شرك و نجاسات مادى پاك كن.

علامه طباطبائى رحمه الله معناى اوّل را ترجيح مى دهد «1». امّا هنگامى آيه دلالت بر طهارت مسجد از نجاسات دارد كه معناى دوّم را بپذيريم.

حكمت ها و اسرار علمى:

1. در اسلام احكام خاصى براى مساجد قرار داده شده است:

الف: نجس كردن مسجد جايز نيست.

ب: در صورتى كه مسجد نجس شد بر همه مردم واجب است (به صورت كفائى) كه آن را پاك كنند «2».

تطهير محل عبادت تأثيرات روحى و معنوى در انسان هاى عبادت كننده دارد. پس مهمترين حكمت اين احكام مربوط به مسأله عبادت است كه در مساجد برگزار مى شود.

2. تطهير محيط زيست: برخى از پزشكان مى نويسند:

«اين آيه بر لزوم پاكيزگى محيط زيست و به ويژه مساجد اشاره و تاكيد دارد و يكى از شروط صحت نماز، اقامه آن در محلى پاكيزه و دور از نجاسات است. «3»»

3. نظافت اماكن و مساكن: برخى از صاحب نظران با تمسك به روايات خواسته اند اين مطلب را به اثبات برسانند. و براى نمونه چند روايت نقل مى كنند:

از جمله احكام منازل، چهل و هشت حكم در آداب الشريعة ضبط كرده است. كه هفت حكم آن محل شاهد فعلى ماست كه اين هفت سنت و حكم هر كدام مستقيماً يا استلزاماً دلالت دارد بر اينكه منزل و مسكن بايد نظيف و پاكيزه

و مطابق مقررات بهداشت محيط خانه و زندگى مؤمن تأمين گردد:

1. فرش منزل بايد پاكيزه باشد.

2. محل جداگانه براى نماز در خانه قرار بدهند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 247

3. سگ در خانه نگهدارى نكنند.

4. صحن و درب خانه را جاروب نمايند.

5. به خانه درب بگذارند و ديوارى اطراف بامها قرار دهند و پرده بياويزند.

6. درب ظروف غذا را باز نگذارند و روى آنها را بپوشانند.

7. در خانه آب جارى يا كر قرار دهند. «1»»

و سپس ايشان رواياتى را در اين زمينه مى آورند، براى مثال مى نويسند:

از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

«زباله را در خانه و محيط زندگى خود نگاه نداريد كه محل آرامگاه شيطان است.»

و در روايتى ديگر حكايت شده:

«غبار را حركت و انگيزش ندهيد چرا كه باعث توليد تنگى نفس مى شود.»

تذكر 1: در يك گرم غبار بين 000/ 750 تا 000/ 100/ 2 ميكروب در زير ميكروسكوپ ديده مى شود «2».

تذكر 2: در روايات گاهى از ميكروب ها با عنوان شيطان ياد شده است. و خطر آن گوشزد شده است.

همانطور كه قبلًا بيان شد واژه «شيطان» در آثار اسلامى به هر موجود پليد و خبيث گفته مى شود. و اسم خاص «ابليس» معروف نيست «3».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. توجه اديان الهى و به ويژه اسلام و قرآن به مسأله پاكى و طهارت يكى از خدمات علمى دين به بشريت است كه موجب پاك شدن محيط زندگى بشر از آلودگى ها و نجاسات شده است.

2. از آنجا كه مسأله طهارت در اديان قبل از اسلام مطرح بوده بلكه يك امر غريزى است و لذا دستورات دينى در اين مورد

ارشادى و تأكيدى است و نمى توان گفت معجزه علمى قرآن يا كتب مقدس ديگر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 248

3. از آنجا كه آيه مورد بحث (حج/ 26) در مورد طهارت مسجد الحرام است و دستور خاص به حضرت ابراهيم عليه السلام است و از طرف ديگر ممكن است مقصود از آيه نجاسات معنوى (مثل شرك و بت پرستى) باشد و لذا نمى توان به صورت قطعى ادعا كرد كه آيه فوق در مورد پاكى محيط زيست دلالتى دارد.

بلى اگر مفاد آيه أعم از پاكى مادى و معنوى باشد ممكن است با الغاء خصوصيت شامل مساجد ديگر هم بشود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 249

ج: بهداشت مسائل جنسى
1. ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه

زنان به صورت عادى در هر ماه چند روز خون مى بينند (حد اقل 3 سه روز و حد اكثر ده روز) كه اگر با اوصاف خاص (در بيشتر اوقات گرم، غليظ، رنگ تيره و همراه با سوزش و فشار) همراه باشد به آن خون حيض، قاعدگى يا عادت ماهيانه گويند. قرآن كريم مى فرمايد:

«و از تو در باره خون حيض سؤال مى كنند، بگو: چيز زيان بار و آلوده اى است و لذا در حالت قاعدگى از زنان كناره گيرى نمائيد و با آنها نزديكى ننماييد و به آنها نزديك نشويد تا پاك شوند ...» «1» نزول:

آئين كنونى يهود و مسيحيت احكام ضد يكديگر در مورد آميزش مردان با چنين زنانى دارند جمعى از يهود مى گويند: معاشرت مردان با اينگونه زنان مطلقاً حرام است ولو اينكه بصورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اطاق باشد.

در مقابل اين گروه مسيحيان مى گويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض

و غير حيض زن نيست، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بى مانع مى باشد.

مشركين عرب بخصوص آنها كه در مدينه زندگى مى كردند، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مى كردند و بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم در اين باره سؤال كنند و در پاسخ آنان اين آيه نازل گرديد «2».

و از آنجا كه زنان در اين حالت از نزديكى با مردان تنفر دارند و با توجه به اينكه ممكن است برخى از مردان اراده خود را بر زنان تحميل كنند، قرآن خطاب به مردان مى كند و به آنان دستور دورى و عدم آميزش با زنان را مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 250

تاريخچه:

دورى از زنان در حالت حيض، تاريخى طولانى در سرگذشت بشر دارد؛ ايرانيان قديم معاشرت با زنانى را كه در حالت عادت ماهيانه بودند ممنوع مى ساختند «1».

در تورات كنونى نيز به شكل افراطى آمده است. «2»

ممنوعيت نزديكى با زنان در اين حالت (با وجود همه ضررهاى بهداشتى آن) امروزه از طرف بسيارى از مردم جهان رعايت نمى شود و حتى از مسيحيان نقل شده كه آن را جايز مى شمارند «3».

تذكر: در اسلام آن افراط و تفريطهايى كه در برخى مذاهب و جوامع نسبت به معاشرت با زنان هست وجود ندارد بلكه فقط آميزش با زنان در حال عادت ماهيانه ممنوع است.

احكام:

در دين مبين اسلام چند حكم فقهى در مورد زنان حائض وجود دارد.

1. جماع كردن در فرج هم براى مرد و هم براى زن حرام است.

2. عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم

بجا آورده شود بر حايض حرام است.

3. تمام چيزهاى كه بر جنب حرام است بر حائض هم حرام است، مثل: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا اسم خدا و پيامبران و ائمه عليهم السلام- توقف در مساجد و گذاشتن چيز در آنها و رفتن به مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله- خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد.

4. طلاق دادن زن در اين حالت باطل است.

5. اگر كسى درحال حيض با زن نزديكى كرد كفاره (جريمه نقدى براى گناه) بر او واجب مى شود. «4»

6. پس از اتمام دوره حيض براى انجام نماز و ... غسل حيض بر زن واجب مى شود.

تذكر: برخى از اين احكام از آيه قرآن استفاده شده و برخى ديگر از روايات اهل بيت عليهم السلام بدست آمده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 251

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد ممنوعيت آميزش با زنان حائض در روايات اهل بيت عليهم السلام مطالبى بيان شده و اين امر موجب پيدايش برخى بيمارى ها معرفى شده است «1». و برخى از پزشكان و صاحب نظران نيز در مورد اين حكم و اسرار علمى آن اظهار نظر كرده اند. كه پاره اى از سخنان آنان را نقل مى كنيم:

1. حكمت اين حكم از طرفى مربوط به مردان است، يعنى عادت كردن آنها به صبر و جلوگيرى از اسراف در شهوت رانى است و از طرف ديگر مربوط به زنان است، يعنى اين حالت باعث ناراحتى زنان است كه در صورت نزديكى اين ناراحتى تشديد مى شود.

2. جلوگيرى از افراط و تفريط در مورد زنان: برخى مفسران معاصر ذيل آيه مورد بحث مى نويسند:

«... روش اسلام همه جا راه

ميانه است و از افراط و تفريط بر كنار است، در اينجا نيز از تندروى يهود جلوگيرى كرده و گفته كه معاشرت و هر گونه آميزش و نشست و برخاست با زنان در اين حالت، غير از عمل جنسى هيچ گونه مانعى ندارد. و نيز از رفتار مسيحيان كه هيچ گونه محدوديتى براى تماس با زنان حائض قائل نيستند جلوگيرى كرده است و به اين ترتيب ضمن حفظ احترام و شخصيت زن و ترك تحقير او از كارهايى كه زيانهاى بهداشتى فراوانى براى مرد و زن دارد پيشگيرى نموده است.» «2»

3. از حكمت هاى اين دستور الهى مصون ماندن مرد و زن از بيمارى ها است. يكى از پزشكان مى نويسند:

«در شرايط طبيعى، مهبل زن بوسيله ترشحاتى نرم مى شود و از آسيب محفوظ مى ماند و اين ترشحات كه خاصيت اسيدى (اسيد لاكتيك) دارد مهبل را از آلودگى توسط ميكروب ها مصون مى دارد. وجود خون در مهبل باعث تغيير اين حالت مى شود و نزديكى با زنان به هنگام قاعدگى، ميزان آلودگى را افزايش مى دهد كه ضررهايى براى مرد و زن دارد. چون از طرفى باعث ايجاد خراشهايى در مهبل (كه التهاب يافته است) مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 252

و غشاى مخاطى رحم (كه در حالت پوست اندازى و مثل زخم سرباز است) محل نفوذ ميكروب ها از مهبل مى شود. و رحم نيز دچار التهاب مى شود. و در نتيجه باعث پيدايش دردهاى شديد در رحم و احساس سنگينى آن و بالا رفتن تب مى شود و در صورت شديد بودن التهاب ممكن است به ساير قسمتها هم سرايت كند و در نهايت زن را عقيم نمايد.

و نيز آميزش موجب

احتقان خون شده و خونريزى را افزايش مى دهد و از طرف ديگر مردى كه در اين حالت با زن نزديكى كند در معرض بيمارى قرار مى گيرد و ممكن است دچار التهاب مجراى بولى شود. و گاهى اين التهاب به ساير قسمتها از جمله بيضه ها سرايت مى كند.» «1»

برخى از مفسران معاصر با طرح آيه: «يسئلونك عن المحيض قلْ هوَ أذىً» «اى پيغمبر از تو در باره حيض واحكام آن سؤال مى كنند درپاسخ آن بگو «هو أذى» آن چيز زيان آور وناپاكى است.» «2» مى نويسند:

«در حقيقت اين جمله فلسفه حكم اجتناب از آميزش جنسى با زنان را در حالت قاعدگى كه در جمله بعد آمده است را بيان مى كند زيرا آميزش جنسى با زنان در چنين حالتى علاوه بر اينكه تنفر آور است زيانهاى بسيار به بار مى آورد كه طب امروز نيز آثار آن را اثبات كرده است از جمله:

احتمال عقيم شدن مرد و زن و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكروب بيمارى هاى آميزشى چون سفليس و سوزاك و نيز التهاب اعضاى تناسلى زن و وارد شدن مواد حيض، كه آكنده از ميكروب هاى داخل بدن است، در عضو تناسلى مرد و غير اينها كه در كتب طب موجود است.

لذا پزشكان آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مى دارند ...» «3»

و يكى از صاحبنظران مى نويسد:

«در خون رگل (حيض) و زايمان علاوه بر ميكروب هائى كه در خونهاى عادى بدن است ميكروب هاى ديگرى هست و ... اصولًا نطفه مرد يا اسپرماتوزئيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 253

و تخمدان زن خيلى پاك و عارى از ميكروب است و خداوند اينطور اراده فرموده كه اين محل كه در

آنجا يك جسم صغير غيرقابل رؤيت براى آدم شدن وجود مى گيرد برى از هر كثافتى باشد.

اگر هم اتفاقاً ميكروبى بدانجا راه پيدا كرد اسپرماتوزئيدها خود براى دفاع آماده اند و آن را از بين مى برند. امّا در موقع حيض، ميكروب هاى بسيارى بوسيله خون وارد شده كه اسپرماتوزئيدها قدرت ندارند همه آنها را از بين بردارند و ناچار غلبه با ميكروب مى شود و نطفه ناقص و عليل مى گردد.» «1»

4. فلسفه غسل بانوان بعد از حيض: برخى از صاحبنظران در اين مورد مى نويسند:

«الف: چون در حالت آلودگى حالت منفوريت براى شوهر و معاشرين حاصل مى شود لهذا پس از حصول پاكى و انقطاع خون، غسل كه شستشوى كامل همه بدن است براى او واجب گرديد تا منفوريت او زايل و كاملًا مطبوع (دلپذير) گردد.

ب: در اين مدت نسبتاً طولانى قاعدگى از عروقهاى او [زن رسوب زيادى روى مسامات جلدى او جمع مى شود و با غسل كردن علاوه بر حصول نظافت و پاكيزگى ظاهرى (كه از غرائز بشريت بلكه حيوانات است) مسامات و منافذ بدن او باز شده براى استنشاق جلدى آماده و كثافات جلدى او كه لانه انگل هاست مرتفع مى گردد.

ج: در اين مدت آلودگى، كثافات و ميكروب هاى زيادى كه در خونهاى زن (زيادتر از خونهاى عادى) موجود است و به اعضاى بدن او قهراً سرايت كرده، لازم است تنظيف كامل به عمل آيد تا اطمينان براى خودش و ديگران كه با او معاشرند حاصل شود و اكمل تنظيفات غسل است.» «2»

5. استاد آية اللّه معرفت نيز در مورد آيه 222 سوره بقره ابتدا برخورد يهود با زنان حائض را بيان مى كند و سپس دورى از زنان را در

حال حيض به سبب ضرر جسمانى مى دانند. و نكاتى علمى از تفسير مراغى «3» در اين مورد نقل مى كنند. كه ممكن است نزديكى در اين حالت به عقيم شدن مردان منتهى شود «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 254

6. در مورد مسايل بهداشتى و طبى مسايل حيض و آيه 222 سوره بقره آقاى دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا «1» و دكتر السيد الجميلى «2» و دكتر صادق عبد الرضا على «3» و عبد الرزاق نوفل «4» و سيد جواد افتخاريان «5» نيز سخنانى مشابه دارند.

7. يد اللّه نيازمند شيرازى نيز با ذكر آيه فوق 222 سوره بقره آن را اعجاز علمى قرآن مى خواند و سپس توضيحات مفصّلى در اين مورد و نكات علمى قاعدگى مى دهد «6».

بررسى:

1. ممنوعيت آميزش با زنان در حال عادت ماهانه و دستور غسل و يا شستسوى پس از آن از خدمات اديان الهى به بشريت است. چرا كه اين حكم باعث جلوگيرى ضررهاى بهداشتى براى مردان و زنان بوده واز اذيت شدن زنان جلوگيرى مى كند پس اين احكام را مى توان از دستورات بهداشتى و علمى اديان الهى مثل يهود و اسلام دانست چرا كه در شرايطى اين احكام صادر شده كه بشريت از ضررهاى بهداشتى اين امور اطلاع نداشته است.

2. همانطور كه بيان شد اين دستور در اديان قبل از اسلام منجمله يهود و جود داشته است پس اين حكم نمى تواند اعجاز علمى منحصر به فرد، قرآن باشد.

3. ضررهاى بهداشتى و اسرار علمى ممنوعيت نزديكى و غسل بعد از آن جزئى از حكمت ها و فلسفه صدور آن است. امّا علت تامه و منحصر اين احكام نيست. چرا كه ممكن

است شارع مقدّس اسلام مصالح و مفاسد ديگرى (مثل مسايل معنوى و روانى) را در نظر داشته است و لذا مى بينيم كه عبادتهاى خاصى (مثل نماز) در دوره حيض براى زنان ممنوع است. و لو آنكه براى هر نماز يك غسل بكنند.

4. اين مطلب كه گفته شد: حكمت اين حكم مسأله تمرين صبر و جلوگيرى از زياده روى مردان در شهوت است، قابل اشكال است چرا كه اسلام راههايى را براى جبران اين دوران قرار

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 255

داده است. براى مثال تعدد زوجات يكى از راه حل هاى اين مطلب است.

2. ممنوعيت زنا
اشاره

زنا عبارت است از ارتباط نامشروع و غير قانونى مرد و زن، كه در قرآن كريم از آن به عنوان «فاحشه» عمل زشت ياد شده است و براى پيش گيرى از اين عمل دستور به ازدواج داده و خواستار حجاب زنان و كوتاه كردن نگاه مردان و زنان (غض) شده است و سپس در چند آيه و در چند مرحله آن را نكوهش و ممنوع كرده است:

اول: قرآن مى فرمايد:

«و هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى ناپسند است.» «1» در اين آيه دو صفت «عمل زشت» و «راه ناپسند» را براى زنا بر مى شمارد. و آن را نكوهش مى كند و اين اولين مرحله برخورد با يك صفت ناپسند است.

برخى از مفسران مى نويسند كه اين آيه به سه نكته اشاره دارد:

الف: آيه فوق نمى گويد زنا نكنيد بلكه مى گويد به اين عمل شرم آور نزديك نشويد و اين علاوه بر تأكيدى كه در بردارد اشاره لطيفى به اين نكته دارد كه زنا غالباً مقدماتى دارد مثل چشم

چرانى- ترك ازدواج جوانان، ديدن تصاوير و فيلم هاى بد، حضور در مكان هاى بد و ... كه انسان را تدريجاً به آن نزديك مى كند.

ب: جمله «إنه كان فاحشة» مشتمل بر سه تأكيد است: (انَّ- استفاده از فعل ماضى كان- تعبير فاحشه) كه عظمت اين گناه را نشان مى دهد.

پ: جمله «ساءَ سبيلًا» بيانگر اين واقعيت است كه اين عمل راهى به مفاسد ديگر در جامعه مى گشايد «2».

دوم: هنگامى كه قرآن صفات بندگان خدا را بر مى شمارد مى فرمايد:

«و زنا نمى كنند و هر كس چنين كند مجازاتش را خواهد ديد.» «3» در اينجا پاكدامنى از صفت هاى بندگان خاص خدا شمرده شده است و در ضمن تهديد به عقاب مى كند كه هر كس مرتكب اين عمل زشت شود دچار عذاب الهى مى شود. و اين مرحله دوم برخورد با يك عمل زشت است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 256

سوم: هنگامى كه زنان بعد از فتح مكه مى خواستند با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كنند يكى از مواد عهد نامه آنها زنا نكردن بود. و در اين رابطه قرآن فرموده است:

«اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى نكنند، زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش طلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است». «1» تذكر: در مرحله سوم عدم عمل به اين كار زشت جزئى از يك پيمان عمومى قرار مى گيرد تا به صورت

يك تعهد مردمى درآيد.

چهارم: خداوند در سوره نور مى فرمايد:

«هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رأفت و محبت (كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند. مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد و اين بر مؤمنان حرام شده است.» «2» اين آخرين مرحله برخورد با مرتكبين اين عمل زشت است. چرا كه قرآن كريم در آيات قبلى زمينه سازى كرد و ذهنيت مسلمانان را آماده ساخت و در اين آيه با شدت هر چه بيشتر حكم صد شلاق را براى زناكاران (با شرايط خاص) قرار داد. اين آيه مربوط به مدينه است كه حكومت اسلام مستقر شده و مسلمانان با احكام اسلام آشنا شده اند.

تذكر: اين برخورد چهار مرحله اى قرآن كريم از لحاظ تربيتى بسيار جالب است و مى تواند الگويى براى برخورد با عادات زشت اجتماعى و گناهان رايج در جامعه باشد.

در مرحله اول: صفات ناپسند زنا را بر مى شمارد و مردم را از آن باز مى دارد.

در مرحله دوم: زنا نكردن را از صفات بندگان خدا مى شمارد و وعده عذاب اخروى مى دهد.

در مرحله سوم: زنا نكردن را جزئى از يك پيمان عمومى قرار مى دهد.

در مرحله چهارم: قوانين و مجازات هاى سختى براى مرتكبين قرار مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 257

تاريخچه:

مسأله ارتباط نامشروع با زنان بيگانه يكى از موضوعاتى بوده كه از دير زمان در تاريخ بشر و

اديان الهى مطرح بوده و غالب مردم از آن بيزار بوده و هستند.

در دين يهود هم اين عمل ممنوع اعلام شده است. و در مجموعه قوانينى كه به «ده فرمان» مشهور است در تورات فعلى آمده است: «قتل مكن، زنا مكن، دزدى مكن، بر همسايه خود شهادت دروغ مده و ...» «1»

و در انجيلهاى كنونى هم زنا عمل ناپسندى محسوب مى شود و حتى با اينكه طلاق در انجيل فعلى ممنوع اعلام شده، ولى اجازه داده شده كه زنان را به علت زنا كردن طلاق دهند. «2»

احكام:

در مورد عمل ناپسند زنا كه كرامت انسانى را از بين مى برد و انسان را به يك حيوان پست تبديل مى كند در اسلام احكام سختى قرار داده شده است:

1. زنا كردن از گناهان كبيره است.

2. براى زناكار حدود كيفرى خاصى در اسلام قرار داده شده است. مثل قتل براى كسى كه با محارم خود زنا كند، رجم (سنگسار كردن) براى زناكار محض (همسردار) و صد ضربه شلاق براى زناكار غير محض و ... كه تفصيل اين امور در كتاب هاى فقهى آمده است «3».

حكمت ها و اسرار علمى:

ارتباط نامشروع هر انسان با جنس مخالف خود، آثار زيانبار معنوى و بهداشتى و اجتماعى براى هر دو طرف به وجود مى آورد. كه در روايات اهل بيت عليهم السلام و كتاب هاى پزشكى بدان ها اشاره شده است. كه در اينجا برخى از آنها را از نظر مى گذرانيم:

1. آثار زنا در روايات

در روايات آمده است كه شخص زناكار از حوزه ايمان خارج مى شود. براى مثال به روايت توجه كنيد:

«شخص زناكار به هنگامى كه مرتكب اين عمل مى شود مؤمن نيست و همچنين سارق به هنگامى كه مشغول دزدى است ايمان

ندارد چرا كه به

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 258

هنگام ارتكاب اين عمل، ايمان را از او بيرون مى آورند همانگونه كه پيراهن را از تن بيرون مى آورند. «1»»

2. آثار معنوى

انسان كسى است كه بر اساس عقل و انديشه و دين كارهاى خود را در آن چهارچوب ها، قانون مند مى كند و زنا يعنى ارتباط غير قانونى و بدون ضابطه بين دو انسان (زن و مرد) كه گاهى شكل خشن تجاوز جنسى را به خود مى گيرد.

پس هنگامى كه شخصى زنا مى كند يعنى از كرامت انسانى خود عبور كرده و به صورت يك حيوان در آمده است. و از اين روست كه اين عمل با شأن انسانى انسان ناسازگار است. و شايد از همين روست كه قرآن از آن به عنوان عمل زشت (فاحشه و راه ناپسند «ساء سبيلًا») ياد كرده است.

3. آثار اجتماعى زنا

برخى از مفسران در مورد فلسفه تحريم زنا مى نويسند:

الف: پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران مى شود.

ب: اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكش هاى فردى و اجتماعى در ميان هوسبازان است.

پ: تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيمارى هاست.

ت: اين عمل غالباً سبب سقوط جنين و كشتن فرزندان و قطع نسل مى گردد.

ث: هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست بلكه اشتراك زندگى و انس روحى و آرامش فكرى و تربيت فرزندان و همكارى در شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به همديگر و تحريم زنان هيچ يك از اينها امكان پذير نيست «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 259

4. انتشار بيمارى هاى آميزشى در جامعه

بيمارى هاى آميزشى كدامند؟ بيمارى هاى آميزشى امراض بسيار مهمى هستند كه به دليل خطرناك و مسرى بودن به عنوان مهمترين بيمارى هاى پوستى () به شمار مى روند. همچنين به دليل ضايعات و اختلالاتى كه در ديگر اعضاى بدن بوجود مى آورند در طب عمومى () نيز جايگاه ويژه اى دارند. بيمارى هاى مقاربتى بيمارى هاى زير را شامل مى شود:

1. سيفليس

2. سوزاك

3. شانكر يا آتشك

4. گرانولوم آميزشى

5. التهاب مهبل

شيوع بيمارى هاى مقاربتى:

«برخى پزشكان در رابطه با شيوع بيماريهاى آميزشى مى گويند: علت اصلى انتشار و شيوع بيمارى هاى مقاربتى اساساً به روابط جنسى آزاد و هر چيز كه موجب بر هم خوردن كانون خانوادگى گردد مى باشد.»

دكتر «جان بيستون» نيز در همين رابطه مى گويد:

«از قرائن به دست آمده ثابت مى شود كه اغلب بيمارى هاى آميزشى در نتيجه وجود روابط جنسى خارج از دايره ازدواج (زنا) شيوع پيدا مى كند.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 260

6. انتشار بيمارى ايدز
اشاره

ايدز از بيمارى هايى است كه يكى از راههاى عمده انتقال آن ارتباطهاى جنسى است. اين بيمارى در يك دهه گذشته در سطح جهان به ويژه كشورهاى اروپائى و آمريكائى شيوع قابل توجهى يافته است اما در سطح كشورهاى اسلامى گسترش چندانى نيافته است و اين مطلب به دليل رعايت نسبى مسائل جنسى نامشروع توسط مسلمانان است.

روش حكيمانه اسلام در جلوگيرى از بيمارى هاى آميزشى

چرا اين بيمارى هاى آميزشى و ايدز در كشورهاى اسلامى (با وجود ضعف نسبى بهداشت در اين كشورها در حال حاضر) آمار كمترى دارد. اما در جوامع صنعتى به ويژه اروپا و آمريكا با همه پيشرفتهاى علمى و بهداشتى، آمار بيشترى دارد.

جواب اين پرسش را بايد برخورد اسلام با اين پديده دانست. قرآن كريم از مقدمات عمل زنا شروع كرده و آنها را ممنوع ساخته است: «1»

و سپس در چهار مرحله با خود مساله زنا برخورد كرده است.

(ممنوعيت با ذكر معايب اخلاقى- وعده عذاب الهى بر آن- جزئى از عهدنامه عمومى قرار دادن- وضع مجازات شديد تازيانه بر آن) كه اين مراحل در ابتداى بحث مطرح شد.

برخى از پزشكان در اين باره مى نويسند:

«چه روشى باعث محدود كردن و كنترل اين بيمارى هاى هولناك از جوامع بشرى است. در حالى كه همه اين روش ها تجربه شده اند ...؟ آنها به كارگيرى پنى سيلين را تجربه كردند و شكست خوردند، مراكز فحشا را متمركز كرده و تحت نظر گرفتند ولى سودى نبخشيد، فرهنگ روابط جنسى صحيح را تبليغ كردند ولى نتيجه اى حاصل نشد ... همه اين روشها تجربه شد ولى بدون نتيجه. چه مى شود كه روش اسلامى موفق درمان اين بيمارى ها را تجربه كنند. روشى كه افراد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 261

سطحى نگر و مغرضانى كه مايلند رذيلت بر جوامع بشرى حاكم شود، آن را سخت و شاق و دون شأن انسانى مى دانند، در حالى كه اين روش عين رحمت و احترام به انسانيت است.» «1»

دكتر سيد الجميلى نيز در كتاب خويش در مورد زنا به صورت مفصل بحث مى كند ايشان پس از طرح آياتى از قرآن، بيمارى هاى مختلفى را بر مى شمارد كه حاصل روابط نامشروع زن و مرد است «2».

دكتر صادق عبد الرضا على نيز با ذكر آيات مربوط به فواحش و زنا مطالب مفصلى در مورد آثار آن از نظر پزشكى و اجتماعى ذكر مى كند «3».

در اين مورد برخى نويسندگان ديگر همچون محمد سامى محمد على «4» و ... نيز سخنان مشابهى دارند.

بررسى:

1. منع روابط جنسى نامشروع بين زن و مرد يكى از خدمات بزرگ اديان الهى به بشريت بود.

و با توجه به اسرار بهداشتى و علمى آن كه در اعصار گذشته براى بشر نامعلوم بوده مى تواند يكى از معجزات علمى اديان الهى به شمار آيد.

2. منع زنا با توجه به سابقه آن در يهود و مسيحيان نمى تواند يك معجزه علمى منحصر به فرد قرآن كريم محسوب شود.

3. آثار زيانبار بهداشتى و اجتماعى زنا، مى تواند از اسرار و حكمت ها و فلسفه هاى اين حكم الهى (ممنوعيت زنا) باشد اما نمى توان ثابت كرد كه علت انحصارى و تامه صدور حكم باشد چرا كه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل آثار روحى و معنوى) نيز در شارع بوده و يا آثار زيانبار بهداشتى ديگرى نيز در پس پرده اين حكم باشد كه هنوز كشف نشده است.

4. انتشار بيمارى هاى آميزشى علل مختلفى دارد كه يكى از

عوامل آنها روابط نامشروع است.

پس نمى توان گفت كه در پى هر زنا اين بيمارى ها (سوزاك- سيفليس و ...) پيدا مى شود. بلكه ممكن است كسى مدعى شود كه با رعايت مسائل بهداشتى (مثل كنترل بهداشتى زن و مرد قبل از آميزش) مى توان از ابتلاء به اين امور جلوگيرى كرد هر چند كه تجربه ثابت كرده، اين امور

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 262

كاملًا قابل پيش گيرى و كنترل نيست و اگر غريزه شهوت انسان از چهارچوب قانون و دين بگريزد ديگر قابل كنترل نيست و مسائل بهداشتى زيادى براى انسان به وجود مى آورد.

پس اين مطالب موجب مى شود كه در مورد علت تحريم زنا به صورت قطعى سخن نگوييم. و آن را تنها مستند به امور بهداشتى ندانيم.

3. ممنوعيت هم جنس بازى (لواط)

هم جنس بازى (لواط) عمل زشت و ناپسندى است كه بر خلاف طبيعت و غريزه انسانى است و پيامبران الهى با اين عادت زشت بر خورد كرده اند. قرآن كريم در چند مورد، داستان قوم لوط را بيان كرده و در ضمن آن اين عمل را سرزنش نموده و ممنوع اعلام مى دارد:

اول: «أتأتون الذكران من العالمين و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم بل انتم قوم عادون» «1» «آيا در ميان جهانيان شما به سراغ جنس ذكور مى رويد و هم جنس بازى مى كنيد آيا اين زشت و ننگين نيست؟ و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است را رها مى كنيد؟ حقاً شما قوم تجاوزگرى هستيد.»

در اينجا قرآن قوم لوط را متجاوز مى خواند چون كسى كه غذاى سالم نيروبخش را رها كند و به سراغ غذاى مسموم و آلوده برود طغيانگر و تجاوزكار است.

دوم: «و به خاطر آوريد

لوط را، هنگامى كه با قوم خود گفت: آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟ آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد نه زنان؟ شما گروهى اسراف كار و منحرفى هستيد.» «2» نكته تفسيرى: در آيه اول اشاره مى شود كه اين گناه علاوه بر اينكه خود يك عمل زشت و فوق العاده ننگين است قبل از شما در هيچ قوم و ملتى سابقه نداشته است و اين زشتى آن را چند برابر مى كند زيرا پايه گذارى روش غلط و سنت شوم وسيله اى براى گناه ديگران در آينده خواهد شد. قوم لوط مردمى ثروتمند و مرفه و شهوت ران و هواپرست بودند «3». و طبق فرموده قرآن عمل زشت لواط را پايه گذارى كردند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 263

سوم: «و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت: شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است. آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟» «1» چهارم: «و لوط را به ياد آور هنگامى كه با قومش گفت: آيا شما به سراغ كار بسيار زشتى مى رويد در حالى كه نتايج شوم آن را مى بينيد. آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟ شما قومى نادانيد. آنها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه اينها افرادى پاكدامن هستند.» «2» نكات تفسيرى: فاحشه

به معناى كارهايى است كه قبح آن روشن و آشكار است و در اينجا منظور هم جنس گرايى است. يعنى عمل ننگين لواط است.

در پايان آيه كلام قوم لوط را نقل مى كند كه آنقدر سقوط اخلاقى پيدا كرده بودند كه در محيط آلوده آنان، پاكى جرم بود. و خاندان پيامبر خدا (لوط) را به خاطر پرهيز از آلودگى و ننگ تبعيد مى كنند «3».

پنجم: «و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و گفت: امروز روز سختى است، زيرا آنها را نشناخت و ترسيد قوم تبه كار مزاحم آنها شوند. قوم او به قصد مزاحمت ميهمانان به سرعت به سراغ او آمدند، و قبلًا كارهاى بد انجام مى دادند، گفت اى قوم من، اين ها دختران منند براى شما پاكيزه ترند با آنها ازدواج كنيد و از زشت كارى چشم بپوشيد از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟ گفتند: تو كه مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه مى خواهيم.» «4» نكته: در روايات و تفاسير اسلامى آمده است: لوط در آن هنگام در مزرعه خود كار مى كرد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 264

ناگهان ديد عده اى از جوانان زيبا به سراغ او مى آيند و مايلند مهمان او باشند. علاقه او به پذيرائى از مهمان از يك سو و توجه به اين واقعيت كه حضور اين جوانان زيبا در شهرى كه غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب نوعى دردسر و احتمالًا آبروريزى است. و او را سخت در فشار قرار

داد «1».

قرآن در اينجا داستان قوم لوط و شدت علاقه آنان به عمل زشت لواط را نشان مى دهد.

همانطور كه خواهيم گفت اين داستان در كتاب مقدس (تورات) نيز به نوعى نقل شده است.

ششم: خداوند در سوره قمر/ 34 و ذاريات/ 32- 37 از عذاب قوم لوط سخن مى گويد و آنها را مسرفين، مجرمين مى نامد.

تاريخچه:

عمل لواط بر طبق نقل قرآن كريم اولين بار در قوم لوط هويدا شد. و قبل از آن سابقه نداشته است. اسلام با شدت با آن مبارزه نموده و حكم به اعدام لواط كننده كرد.

اما قبل از اسلام در كتاب مقدس (تورات) نيز از داستان حضرت لوط و آمدن رسولان الهى به منزلش و حمله مردم به آنان و پيشنهاد حضرت لوط به آنان براى ازدواج با دخترانش ياد شده است. «2»

و سپس داستان عذاب قوم لوط را بيان مى كند «3».

اما اينك پس از گذشت قرن ها از آن حادثه هنوز اين عادت زشت در بين برخى جوامع اروپائى و آمريكايى وجود دارد. بلكه در برخى كشورها مثل انگلستان قانونى به تصويب رسيد كه هم جنس بازى را رسمى و قانونى كرد. آمار نشان مى دهد كه نزديك به 40 هزار غلام بچه در انگلستان از طريق لواط كسب در آمد مى كنند «4».

احكام:

در اسلام چند حكم در مورد اين عادت زشت (لواط) وجود دارد:

1. لواط حرام و از گناهان كبيره است «5».

2. در صورت اثبات اين عمل زشت لواط كننده و لواط شونده (فاعل و مفعول) هر دو با شرايطى خاص اعدام مى شوند «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 265

3. لواط كننده حق ندارد با مادر و مادر بزرگ و خواهر

و دختر و نوه پسرى لواط دهنده ازدواج كند «1».

4. اگر با حيوانى حلال گوشت لواط شود گوشت و شير آن حيوان حرام مى شود «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

1. اين عمل زشت بر خلاف طبيعت و غرايز انسان است و موجب سقوط و انحطاط انسان مى شود. و او را به ناپاكى سوق مى دهد. همانطور كه در قرآن كريم به اين مطلب اشاره شده بود.

2. ضررهاى بهداشتى لواط: لواط، يعنى آميزش از عقب، چه مفعول مرد باشد و چه زن. لواط ممكن است به صورت عادتى حاد و يا مزمن در آيد كه در حالت مزمن شخص به اين فعل خبيث عادت پيدا مى كند. اما زيان هاى بهداشتى ناشى از آن عبارتند از:

الف: انتقال كلّيه امراض آميزشى كه در بحث زنا بيان گرديد يعنى سيفليس، سوزاك، آتشك، گرانولوم آميزشى و ...

ب: سست شدن عضلات مقعد و از دست دادن كنترل قضاى حاجت، لذا ممكن است مدفوع شخص بدون اراده او خارج گردد.

پ: انعكاس روانى و تحت تأثير قرار گرفتن شخص (مفعول مرد) به طورى كه تصور كند كه مرد نيست و همين مسئله باعث ايجاد اختلالاتى در رفتار وى مى گردد و دچار بيمارى هاى روانى مى شود. كه از مهمترين اين بيمارى ها مى توان بيمارى مازوخيسم و ساديسم را نام برد.

ت: از هم پاشيده شدن كانونهاى خانوادگى به دليل عدم تمايل مرد به آميزش با همسر خود.

ث: پيدايش ناراحتى هاى روانى بين زن و شوهر «3».

چ: پيدايش و رشد بيمارى ايدز در أثر لواط «4».

دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا نيز در كتاب خويش كه در مورد معجزات علمى قرآن نوشته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 266

است به ماجراى قوم

لوط و منشأ زشتكارى آنها اشاره كرده. و ذكر مى كند كه اين عمل زشت در أثر ترشحات غده هاى صماء بوجود مى آيد كه اين بيمارى براى اولين بار در عصر لوط به جامعه بشرى سرايت نمود. و اين موضوع براى ما تاريخ طبى امراض را تفسير مى كند «1».

در مورد لواط و آثار بهداشتى آن برخى نويسندگان ديگر مثل محمد سامى محمد على «2» نيز سخنان مشابهى گفته اند. دكتر عدنان شريف نيز آثار سوء بهداشتى لواط را مطرح مى كند و لواط را به اقسام مراهقه، لواط عرضى، لواط مرضى، لواط مسئول تقسيم مى كند «3».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. ممنوعيت لواط با توجه به ضررهاى روحى و بهداشتى آن يكى از خدمات بزرگ اديان الهى به بشريت بوده است.

هر گاه انحرافى در بشر پيدا شده اين انبياء الهى بوده كه در صف مقدم مبارزه قرار گرفته و تا سر حد جان فشانى ايستاده اند. پس اين مطلب يكى از خدمات علمى و بهداشتى اديان به انسان است. و با توجه به ضررهاى بهداشتى آن كه در آن اعصار پوشيده بوده مى تواند يك معجزه علمى بوده باشد.

2. اين مطلب (ممنوعيت هم جنس بازى مردان) نمى تواند تنها اعجاز علمى قرآن كريم محسوب شود چون همان طور كه گذشت در كتاب مقدس نيز داستان حضرت لوط عليه السلام آمده است.

3. آثار زيانبار بهداشتى لواط مى تواند جزئى از اسرار و حكمت هاى علمى اين حكم باشد، اما نمى توان گفت كه علت تامه و منحصر صدور اين حكم است. بلكه ممكن است مفاسد و مصالح ديگرى مثل ضررهاى روحى و معنوى و اجتماعى نيز مورد نظر شارع بوده است و در صدور اين حكم

تأثير داشته است و همانطور كه ممكن است برخى از عوامل ضررهاى اين عمل هنوز كشف نشده باشد.

4. برخى از آثار بهداشتى كه در مورد لواط ذكر شده ممكن است در مورد همه افراد مبتلا به اين عادت زشت ظاهر نشود. پس اين امور فى الجمله درست است. (نه بالجمله).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 267

4. ممنوعيت استمناء (جلق زدن: خود ارضائى)
اشاره

استمناء، يعنى اينكه كسى كارى كند كه از خودش منى بيرون آيد. اين عمل در اسلام ممنوع و حرام شده است. قرآن كريم مى فرمايد:

«آنها كه دامان خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) آميزش ندارد، چرا كه در بهره گيرى از اينها مورد سر زنش نخواهند بود. و هر كس جز اينها را طلب كند، متجاوز است.» «1»

نزول:

در دو جاى قرآن كريم اين آيات نازل شده است. «2»

حكايت شده كه شخصى از امام صادق عليه السلام در مورد اين عمل (استمناء) سؤال كرد و حضرت فرمود:

«گناهى بزرگ است و كسى كه مرتكب اين كار زشت شود همانند كسى است كه با خود ازدواج كند و اگر من بدانم كسى با خود اين عمل را انجام مى دهد با او غذا نخواهم خورد.

آن شخص از امام سؤال كرد: آيا از قرآن مجيد دليل بر حرمت اين كار وجود دارد.

حضرت اين آيه را قرائت فرمود: «فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون».» «3»- «4»

تذكر: آيه فوق بيان يك حكم كلى است كه هر كس از راه غير ازدواج و مشروع به ارضاء و غريزه جنسى خود بپردازد آن شخص از تجاوزكاران محسوب مى شود و امام عليه السلام در اينجا تعيين

مصداق كرده است يعنى يكى از موارد و مصاديق اين حكم كلى را كه استمناء است بيان كرده است و گر نه در خود آيه كلمه استمناء نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 268

احكام:

در فقه اسلام براى استمناء چند حكم قرار داده شده است:

1. استمناء حرام است و از گناهان كبيره است «1».

2. كسى كه در حال روزه استمناء كند روزه اش باطل است «2».

3. در صورتى كه براى حاكم شرع اثبات شود، كه كسى استمناء مى كند مى تواند او را حد (شلاق) بزند «3».

حكمت ها و اسرار علمى:

متخصصان علوم پزشكى و صاحب نظران در مورد اين عمل زشت آثار زيان بار فراوانى را ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. آثار زيان بار روانى و اخلاقى

برخى از نويسندگان آثار خودارضائى را اينگونه بر مى شمارند:

«تغيير اخلاق و مزاج به طور غير قابل توضيح، حسادت، غم و كدورت، ماليخوليا و فكر گوشه گيرى از نتايج شوم ابتلاى به اين انحراف جنسى است.» «4»

2. أثر زيان بار اجتماعى

برخى از صاحب نظران با نقل نوشته هاى كتاب «ناتوانى هاى جنسى «5»» است اين گونه مى نويسند:

«اين عمل مبتلايان را به ضعف قواى شهوانى دچار مى كند، جبون (ترسو) و بى حال بار مى آيند، شهامت و درستى از آنان سلب مى شود چه بسا اشخاص هستند كه در عنفوان جوانى در أثر مبتلا شدن به جلق چنان دچار ضعف قواى روحى و جسمى مى شوند كه معتادين به ترياك و شيره در مقابل آنان شير نرى به شمار مى آيند. «6»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 269

گوشه گيرى نيز از پيامدهاى اين عمل زشت است.

3. آثار زيان بار آن از نظر جسمى

«مشاهدات دكتر «هوپين سون» ثابت كرده كه: عموم ناراحتى هاى مربوط به دستگاه تناسلى، از آثار استمناء است. و نيز ناراحتى هاى شبكيه چشم و مشيميه از آن سرچشمه مى گيرد.

آثار عادت به اين كار شنيع: صورت، رنگ اصلى خود را از دست مى دهد و پژمرده مى شود. حالت گرفتگى در سيماى آنها ظاهر مى گردد، چشم هاى آنها با حلقه هاى كبود رنگى احاطه مى شود. بعد از آن سستى و تنبلى در اعضاى مختلف مشاهده مى گردد. نقصان حافظه، خرابى اشتها، مشكل شدن هضم، تنگى نفس، است.

از اثرات و نشانه هاى اين عمل نيز: كم خونى و ضايع شدن قواى جسمانى، روحى، دوران سر، صداى گوشها، كمردرد، سختى تنفس، كم شدن حافظه، لاغرى و ضعف و سستى است. «1»»

يكى ديگر از صاحب نظران در اين مورد مى نويسد:

«... استمناء طراوت جوانى و حسن صورت را كم مى كند و مداومت آن موجب عنين شدن (از كار افتادن نيروى جنسى) مى گردد. و مويها را سفيد و به پيرى زودرس مبتلا مى گردند. و سرعت انزال (برماتسم) از عوارض حتمى آن خواهدبود.» «2»- «3»

دكتر عدنان

الشريف نيز آثار پزشكى استمناء را بررسى كرده ولى متذكر مى شود كه استمناء در حال خواب امرى طبيعى است كه احتلام ناميده مى شود «4» و سيد جواد افتخاريان نيز مطالب

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 270

مشابهى دارد «1».

بررسى:

در اينجا لازم است چند نكته روشن شود:

1. ممنوعيت استمناء يكى از خدمات دين اسلام به بشريت بويژه جوانان است. در زمانى كه بشر اطلاعى از ضررهاى بهداشتى و روحى استمناء نداشت اسلام اين عمل شنيع را حرام اعلام كرد. و اين مطلب انطباق احكام اسلام با پيشرفت هاى علوم پزشكى را نشان مى دهد.

2. در قرآن كريم به طور صريح از استمناء سخنى به ميان نيامده بلكه همانطور كه گذشت قرآن يك قاعده كلى (ممنوعيت ارضاء غريزه جنسى از راه غير ازدواج و مشروع) را بيان مى كند كه استمناء مى تواند يكى از مصاديق آن قاعده باشد. پس اين مطلب نمى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

3. آثارى كه براى استمناء شمرده اند قسمتى از فلسفه و اسرار علمى اين حكم را نشان مى دهد.

علت تامه و منحصر صدور اين حكم را بيان نمى كند. و ممكن است قانون گذار اسلام به مصالح و مفاسد ديگرى نيز نظر داشته است.

4. استمناء مى تواند يكى از علل و عوامل موثر در بيمارى ها و آثار زيان بار روحى و جسمى باشد كه ذكر شد. و برخى از اين موارد علل و عامل ديگرى نيز دارد (مثل كم خونى و ...) پس اين آثار فى الجمله (نه در همه افراد و موارد) مى تواند صحيح باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 271

د: قرآن و بهداشت روان انسان
اشاره

برخى از آيات قرآن حاوى دستورات و سفارش هايى در زمينه عقايد، اخلاق، عبادات و

...

است كه در آرامش روانى و تعادل روحى انسان تأثير مثبت دارد و نتيجه آنها سلامت روانى انسان است. چرا كه موجب رفع اضطراب ها و نگرانى هاى بشر مى شود. و به اصطلاح او را شفاء مى دهد. «1»

اين مطلب از سه جهت قابل بحث و بررسى و اثبات است. نخست از جهت آياتى كه در خود قرآن وجود دارد و آن را «شفاء» مى خواند و دوم از جهت تاريخى و تأثير شفابخشى قرآن در جامعه بشرى و سوم از جهت علوم پزشكى كه اين تأثيرات را تأييد مى كند. ما اين مطلب را به صورت مختصر بيان مى كنيم و مورد بررسى قرار مى دهيم:

اول: آيات قرآن در مورد شفابخشى آن

در اين مورد به چند آيه استدلال شده است:

1. «ونُنزّل من القرآن ماهو شفاء ورحمة للمؤمنين ولايزيد الظالمين الاخساراً» «2» «قرآن را نازل مى كنيم كه شفاء و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد.» 2. «بتحقيق از سوى پروردگارتان اندرز و شفادهنده دلها نازل شد.» «3» 3. «بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاء است.» «4» نكات:

1. واژه «شفاء» در مقابل بيمارى ها و عيب ها و نقص ها است بنابراين نخستين كارى كه قرآن در وجود انسان مى كند همان پاكسازى از انواع بيماريهاى فكرى و اخلاقى فرد و جامعه است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 272

و واژه رحمت همان مرحله تخلّق به اخلاق الهى و جوانه زدن شكوفه هاى فضايل انسانى در وجود افرادى است كه تحت تربيت قرآن قرار گرفته اند.

پس «شفاء» اشاره به پاكسازى و «رحمت» اشاره به بازسازى است.

2. چگونه قرآن شفابخش دردهاست؟ برخى مفسران قرآن در اين زمينه مى نويسند:

«بدون شك بيماريهاى روحى و

اخلاقى انسان، شباهت زيادى به بيماريهاى جسمى او دارد. هر دو كشنده است، هر دو نياز به طبيب و درمان و پرهيز دارد، هر دو گاهى سبب سرايت به ديگران مى شود ... چه تشبيه جالب و پر معنا و پر مايه اى؟ آرى قرآن نسخه حيات بخش است براى آنها كه مى خواهند با جهل و كبر و غرور و حسد و نفاق به مبارزه برخيزند. قرآن نسخه شفابخشى است براى برطرف ساختن ضعف ها و زبونى ها و ترس هاى بى دليل، اختلاف ها و پراكندگى ها، براى آنها كه از بيمارى عشق به دنيا، وابستگى به ماديات، تسليم بى قيد و شرط در برابر شهوت ها رنج مى برند.

قرآن نسخه شفابخش جهانى است كه آتش جنگ در هر سوى آن افروخته است و در زير بار مسابقه تسليحاتى كمرش خم شده است. «1»

نكته جالب آن است كه داروهاى شفابخش دردهاى جسمانى، معمولًا آثار نامطلوبى بر ارگانهاى بدن مى گذارند. اما اين داروى شفابخش (يعنى قرآن) هيچ أثر نامطلوبى بر روى جان و فكر و روح انسان ندارد. «2»

3. در برخى روايات اسلامى نيز به بعد شفابخشى قرآن اشاره شده است. «3»

4. چرا كه آيه فوق اشاره شده بود كه ستمگران از قرآن نتيجه معكوس مى گيرند:

پاسخ آن است كه: قرآن مثل قطره هاى خالص باران است كه در باغ ها لاله رويد و در شوره زار خس، قرآن همچون غذاى نيروى بخشى است كه اگر يك دانشمند بخورد براى تعليم و تربيت نيرو مى گيرد. و اگر به يك ستمگر بدهى براى بيدادگرى بيشتر از آن سود مى برد. در حالى كه غذا يكسان است اما تفاوت در افراد و طرز تفكر آنهاست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص:

273

افرادى كه خمير مايه وجودشان بر أثر كفر و ظلم و نفاق به شكل ديگرى در آمده است، هر جا نور حق را مى بينند به ستيز با آن بر مى خيزند، و اين مقابله و ستيز با حق، بر پليدى و گمراهى و زيانكارى آنها مى افزايد و روح طغيان و سركشى را در آنها تقويت مى كند. پس قرآن مايه هدايت گمراهان است اما هدايت كسانى كه در جستجوى حق هستند و با همين انگيزه به سراغ قرآن مى آيند. نه افراد متعصب و لجوج كه با ديدى منفى به سراغ قرآن مى آيند، كه مسلماً از آن بهره اى نخواهند برد. «1»

دوم: شفابخشى قرآن در بستر تاريخ

بهترين دليل براى اثبات شفابخشى قرآن، مقايسه وضع عرب جاهلى با تربيت شدگان مكتب قرآن و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در آغاز اسلام است.

عرب ها قبل از ظهور اسلام گرفتار جهل، خونخوارى و انواع بيماريهاى اجتماعى و اخلاقى بودند. اما با نسخه شفابخش قرآن نه تنها درمان يافتند، بلكه آنچنان نيرومند شدند كه ابر قدرت هاى جبار جهان را به زانو در آوردند. «2»

هنوز دويست سال از تعاليم قرآن سپرى نشده بود كه جامعه اى متمدن بوجود آوردند و به وحدت در تفكر و وحدت عملى جامعه دست پيدا كردند و تفرقه ها، غارتگرى ها جاى خود را به حاكميت قانون داد. زنانى كه برده وار زندگى مى كردند و زنده به گور مى شدند، نجات يافتند و در ارث پدر و مادر خود شريك شدند و حتى در امور اجتماعى دخالت مى كردند.

مردم جزيرة العرب كه تعدادى انگشت شمارى با سواد داشتند، به علم و دانش روى آوردند و كتاب هاى فراوان نوشتند و محوريت علمى جهان را تا قرن ها بدست گرفتند. «3»

كسانى

كه به همديگر رحم نمى كردند و غرق در رباخوارى بودند، به ايثار و انفاق و قرض دادن روى آورند. افراد ترسو تبديل به شيران روز و عابدان شب شدند.

سوم: شفابخشى قرآن از منظر علوم پزشكى

برخى از روانشناسان و جامعه شناسان، قرآن و مطالب آيات آن را مورد توجه قرار داده و تأثيرات آنها را در روان انسان مورد بررسى قرار داده اند. و از اين رهگذر شفابخشى قرآن را با

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 274

علوم تجربى به اثبات رسانده اند. و به نتايج جالب و شگفت انگيزى دست يافته اند. اين گروه كارهاى خود را در دو محور عمده ارائه كرده اند كه بدانها اشاره مى كنيم:

الف: تأثيرات قرائت قرآن بر كاهش درد، اضطراب و افسردگى:

در اين مورد پژوهش هاى متعددى تحت عنوان شرايط كنترل شده و با توجه به ضوابط پزشكى توسط پزشكان متخصص انجام شده است وبه نتايج مثبتى رسيده است كه به برخى آنها اشاره مى كنيم:

1. آقاى عليرضا نيك بخت نصرآبادى، پايان نامه كارشناسى ارشد خود را به موضوع:

«بررسى ميزان تأثير آواى قرآن كريم بر كاهش درد بيماران بعد از اعمال جراحى شكم» اختصاص داده است «1» و در پايان نتيجه گرفته كه آواى قرآن باعث كاهش شدت درد در بيماران بعد از اعمال جراحى شكم مى شود «2» ما چكيده مقاله ايشان را به صورت كامل نقل مى كنيم.

تذكر: براى آشنائى بيشتر با جدول هاى آمارى و نتايج تحقيقات ايشان به ضميمه شماره 2 همين نوشتار مراجعه كنيد.

2. در پژوهشى كه توسط دو تن از محققان در تهران به روش آزمون اضطراب «كتل» انجام شد، نشان داده شد كه در بين گروه آزمايشى 60 نفره دختر كه بصورت تصادفى از بين دانش آموزان دبيرستانى

انتخاب شدند؛ گروهى كه حد اقل 6 ماه روزانه نيم ساعت به قرائت قرآن مجيد مى پرداختند ميزان اضطراب و گرايش به افسردگى آنان به شكل چشمگيرى كمتر از آزمودنيهاى گروه مقايسه است. «3»

3. در تحقيق ديگرى ثابت شد كه مداومت بر قرائت قرآن كريم نقش مؤثرى در مقابله با استرس دارد. همچنين فهم قرآن نيز در مقابله با استرس تأثير دارد. «4»

ب: تأثيرات آموزه هاى قرآن بر بهداشت روانى فردى و اجتماعى بشر:

برخى از محققان و متخصصان علوم پزشكى، پژوهش هاى متعددى در اين مورد انجام داده اند و تأثيرات آموزه هاى (دستورات وتوصيه هاى) و آيات قرآن را در بهداشت روانى فردى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 275

و اجتماعى انسان بررسى كرده اند. در اين تحقيقات تجربى نتايج مثبت و چشمگيرى در مورد برخى مفاهيم و دستورات قرآن بدست آمده است كه در اينجا به صورت فهرست وار بدانها اشاره مى كنيم: «1»

1. وحدت شخصيت انسان و رابطه آن با توحيد قرآنى

يكى از صاحبنظران در اين مورد مى نويسد:

«پژوهشها در منابع و مجموعه آثار در سلامت روان نشان مى دهد كه اساسى ترين و مهم ترين مسأله در شخصيت سالم، وحدت روان و تعهد مذهبى است.

وحدت روان با سيستم ارزشى كه بتواند به حيات معنا و هدف دهد. مرتبط است. در بين سيستم هاى ارزشى، مذهب بالاترين قابليت را براى ايجاد وحدت شخصيت داراست.

اساس و مبناى مذهب اسلام بر وحدت و توحيد مى باشد. وحدت شخصيت ويگانگى روان انسان، مظهر و نماينده بارز توحيد ذات مقدس خالق است ...» «2»

2. دميدن روح اميد و ممنوعيت يأس نااميدى در قرآن و تأثير آن در كاهش افسردگى.

در قرآن كريم مى خوانيم:

«و از رحمت بى منتهاى خدا

نوميد مباشيد كه هرگز هيچ كس از رحمت خدا نوميد نيست، مگر كافران.» «3» تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 276

كتابهاى مذهبى و بويژه قرآن كريم بر توكل به خدا و اميد به فضل و رحمت الهى و مذمت نااميدى و يأس تاكيد دارند بطورى كه در اسلام نااميدى از خدا را يك گناه كبيره به حساب مى آيد. همين مطلب موجب مى شود كه مؤمنان هميشه شاداب و اميدوار باشند و به دامن افسردگى و يأس نيفتند.

يكى از صاحبنظران در اين زمينه مى نويسد:

«نتايج (يك آزمون) نشان داد، بيمارانى كه باورهاى مذهبى قوى تر داشتند و اعمال مذهبى را انجام مى دادند نسبت به گروه ديگر كمتر افسردگى داشتند و راه طولانى ترى را در هنگام ترخيص از بيمارستان پياده طى كردند.

همچنين دانستن خداوند به عنوان منشأ قدرت و آرامش و انجام فرايض دينى به صورت معنى دارى با درجه پايين افسردگى در هنگام ترخيص از بيمارستان ارتباط داشته است. «1»

3. دعوت قرآن به صبر «2» و تأثير آن در كاهش فشارهاى روانى.

4. دعوت قرآن به توكل بر خدا «3» و تأثير آن در حل مشكلات و آرامش روانى.

5. تأثير ياد خدا در آرامش دل و رفع اضطراب و نگرانى.

يكى ديگر از پزشكان صاحبنظر مى نويسد:

«واكنش سوگ ناشى از داغديدگى، واكنش طبيعى است. تحقيقات زيادى نشان داده اند كه داشتن تفكر و عملكرد مذهبى به طور محسوس موجب كاهش شدت درد فقدان و دوره آن مى شود.

اين تاثير از طريق مكانيسم هاى چندى صورت مى گيرد منجمله:

اول: اعتقاد، ايمان و توكل به خداوند () با نام و ياد او قلبها آرام مى گيرد. «الا بذكر الله تطمئن القلوب» «4» دوم: داشتن صبر و بردبارى

و تسليم رضاى خداوند و تسليم نظام الهى و پناه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 277

بردن به خداوند در هنگام مصيبت ها «انّا للّه و انّا اليه راجعون» «1»

نيز موجب كاهش شدت و دوره سوگ مى شود.

سوم: بهره گيرى از سمبلهاى ايمانى و مذهبى از ديگر عوامل مهم و مؤثر در كاهش درد فقدان است.

در شيعه نمونه متعالى اين مراسم مربوط به عزاداريهاى عاشورا است.

عاشورا نمونه اى از هر نوع داغ را داراست داغ فرزند، داغ برادر، غم اسيرى و مظهر متعالى وداع با زندگى.

در انسان مسلمان داغدار به هر ميزان كه بتواند خودش را جاى داغداران كربلا قرار دهد و با آنها همانند سازى كند به همان ميزان از فشار داغديدگى خودش كاسته مى شود. «2»

6. ممنوعيت خودكشى در دين «3» و تأثير آن در پايين آمدن آمار خودكشى در جوامع مذهبى.

در دوازده پژوهش كه توسط «گارتنر» و همكاران (1991 م) مورد بررسى قرار گرفتند بين اعتقادات مذهبى و خودكشى همبستگى منفى مشاهده شد ...

«استاك» در توضيح اينكه چرا افراد مذهبى كمتر دست به خودكشى مى زنند دلايل مختلفى ارائه مى دهد كه از آن جمله بالا بودن عزت نفس و داشتن مسئوليت اخلاقى است همچنين عواملى مانند اعتقاد به بخشايش پروردگار، اعتقاد به مبارزه با وسوسه هاى شيطانى از قبيل خودكشى، اعتقاد به عدالت و روز واپسين را از ديگر عوامل مى داند. «4»

7. تأكيد بر محبت به پدر و مادر و تأثير آن در سلامت روانى افراد خانواده.

8. آيات حجاب در مورد بانوان و نقش آن در سلامت روانى زنان.

9. اعتقاد به معاد و تأثير آن در تأمين بهداشت روانى. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه

جوانان، ج 2، ص: 278

10. تأثير نماز در آرامش روانى. «1» (طه/ 14 و رعد/ 28 و ...)

11. ممنوعيت بزهكارى در قرآن «2» و تأثير آن در كاهش اين رفتار در بين افراد مذهبى (تأثير اجتماعى). «3»

12. امر به معروف و نهى از منكر و تأثيرات آن بر جلوگيرى از رشد عوامل آلوده كننده فضاى جامعه (تأثير اجتماعى).

13. ممنوعيت سوء ظن، تجسسى، تهمت و غيبت و تأثيرات آنها در پاكى فضاى جامعه و امنيت اجتماعى حفظ شخصيت اجتماعى افراد.

14. توصيه به محبت، صله رحم، بخشش به ديگران و تأثيرات مثبت آن در اجتماع انسانى.

15. ايجاد فضاى سالم جنسى در اجتماع از طريق دستور حجاب براى زنان و ممنوعيت فحشاء در آيات قرآن.

16. دستور ازدواج و تشكيل خانواده و تأثيرات آن در آرامش فردى و سلامت محيط اجتماع.

ما در اينجا نمى توانيم تمام تحقيقات پزشكان و محققان را در مورد مطالب فوق نقل كنيم و فقط پاره اى از نتايج تحقيقات آنان را بيان كرديم. «4»

نتيجه گيرى و بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته سودمند است:

1. با توجه به مطالبى كه از قرآن، روايات، تاريخ مسلمانان و علوم تجربى بيان شد، ويژگى شفابخشى قرآن كريم روشن گشت، و تأثيرات قرآن در مورد درمان بيماريهاى روحى و روانى بيان شد.

اين تأثيرات قرآن از همان صدر اسلام مشهود بوده و شاهدى بر حقانيت اين كتاب الهى است.

و تأثيرات قرآن بر بهداشت روانى انسان از مطالب شگفت انگيزى است كه با پيشرفت علوم روانشناسى روشن تر شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 279

2. توجه به اين نكته ضرورى است كه حكمت و فلسفه دستورات و مطالب قرآن كريم (مثل نماز، صبر، توكل و

...) منحصر در تأثيرات روانى آن نيست. بلكه تأثيرات معنوى (مثل نزديكى به خدا و تكامل روحى و ...) نيز دارد. و ممكن است بسيارى از آثار آن را ما كشف نكرده باشيم و از آن اطلاع نداشته باشيم.

پس اگر آثار روانى آيه اى در حوزه بهداشت روانى بدست نيامده يا ثابت نشد و يا حتى آثارى كه گفته شده، خلاف آن ثابت شد، اين مطلب اشكالى را بر دين و قرآن وارد نمى سازد. چرا كه ممكن است اين امور علت تامه اين احكام و آيات نباشد. بلكه اين دستورات تعبدى دين است كه با پيشرفت فكر و علم بشر ممكن است قسمتى از مصالح و آثار سازنده آن كشف شود. و برخى از آثار آن نيز روشن نشود.

3. شفابخشى قرآن و تأثيرات آن در بهداشت روانى انسان، اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند، چرا كه اين تأثيرات دو بخش است:

بخش اول: مربوط به محتواى مطالب قرآن كريم است (مثل دستور به صبر و توكل و نماز و ...) كه اين آموزه ها در اديان قبل از اسلام نيز وجود داشته است و تأثيرات اين امور معنوى در بهداشت روانى انسان مخصوص قرآن كريم نيست، پس نمى تواند دليل اعجاز علمى اين كتاب مقدس باشد.

بخش دوم: تأثيرات فوق مربوط به قرائت قرآن است كه لحن و صداى خواننده يا موسيقى خاص قرآن در درمان بيماران اثر مى گذارد.

و شدت ناراحتى آنان را كم مى كند.

بنظر مى رسد كه اين مطلب هم هر چند بسيار عجيب و جالب است و عظمت اين كتاب مقدس را نمايان مى كند، اما دليلى بر اعجاز علمى قرآن كريم نيست.

چرا كه اين تأثيرات در مورد هر نغمه

آهنگين و زيبا و دلنشين موسيقى طبيعى (مثل صداى آب و ...) وجود دارد بطورى كه برخى تأثيرات آنها در آرامش روانى انسان مشهود است. و حتى برخى افراد در مورد موسيقى هاى غير طبيعى (موسيقى مصنوعى و ساخت دست بشر) هم ادعا مى كنند كه تأثيرات آرام بخشى دارد.

البته ممكن است ادعا شود كه تأثيرات نواى قرآن بيشتر است چرا كه همراه با معنويت است، ولى اثبات اين مطلب احتياج به پژوهش هاى بيشتر دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 280

4. شناخت هر چه بيشتر تأثيرات قرآن در بهداشت روانى فردى و اجتماعى انسان ها مى تواند ما را در شناخت بهتر قرآن و استفاده بيشتر از محضر آن در درمان بيماريهاى روانى كمك كند. و به عبارت ديگر تحقيقات تجربى در اين زمينه كيفيت هاى امور معنوى را به صورت كميت و آمار علوم تجربى در اختيار بشر قرار مى دهد. و راههاى جديدى را در استفاده از وحى الهى براى ما مى گشايد. كه اميد است اين راهى كه تازه آغاز شده ادامه يابد و بشريت را به كمالات معنوى علاقمندتر كند و راه حق اديان الهى و بويژه قرآن را به انسان سر گشته عصر حاضر بنماياند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 281

فصل دوم: قرآن و درمان بيمارى ها

الف: قرآن و درمان بيمارى هاى روانى و روحى

همان گونه كه بيان شد قرآن كريم بيمارى ها را منحصر به بيمارى جسمى نمى داند بلكه مى فرمايد كه گاهى دل و قلب و روح انسان بيمار مى شود و در اين هنگام خداوند يك نسخه شفابخش و طبيب حاذق فرستاده تا انسان را از بيمارى نجات بخشد. خداوند قرآن را به عنوان شفا معرفى مى كند. «1»

تذكر: ما در فصل قرآن و بهداشت، مباحثى پيرامون بهداشت

روانى بيان كرديم، از اين رو در اين قسمت به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

ب: قرآن و درمان بيمارى هاى جسمى
ب 1. عسل
اشاره

عسل غذاى شيرينى است كه اغلب به صورت مايع بوده و از زنبور عسل به دست مى آيد. در قرآن كريم از مواد غذايى مختلفى نام برده شده است اما تنها در مورد عسل است كه آن را «شفا» ناميده است.

«و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى» و الهام غريزى نمود كه: از كوهها و ثمرات و گلها بخور و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است به راحتى بپيما؛ از درون شكم نوشيدنى با رنگ هاى مختلف خارج مى شود. كه در آن شفا براى مردم است.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 282

تاريخچه:

عسل از زمان هاى قديم مورد توجه بشر بوده است. و علاوه بر جنبه غذائى آن در زمان «بقراط» و در متون «تورات» به عنوان يك ضد عفونى كننده در بيمارى هاى پوستى و زخمها مورد توجه بوده است «1».

و در كتاب مقدس نيز در مورد عسل مطالبى آمده است. «2»

حكمت ها و اسرار علمى:

بسيارى از صاحب نظران، مفسران و پزشكان در مورد اهميت غذائى و دارويى (شفابخشى) عسل سخن گفته اند. و بر قرآن كريم آفرين گفته اند كه آن را «شفا» خواند. در اين ميان يكى از كاملترين تحقيقات در اين زمينه را از نظر مى گذرانيم. و به برخى ديگر اشاره خواهيم كرد:

«دكتر عبد الحميد دياب و دكتر احمد قرقوز» نتايج تحقيقات، تجارب و آزمايشات علماى جهان به ويژه در روسيه و آمريكا را جمع آورى كرده اند و اين گونه گزارش مى كنند:

اول: مواد تشكيل دهنده عسل

عسل داراى بيش از 70 ماده مختلف است:

1. عسل مهمترين منبع مواد قندى طبيعى است و تا كنون 15 نوع قند در آن كشف گرديده است ... كه در مجموع

يك كيلوگرم عسل 3250 كالرى حرارت مى دهد.

2. عسل به لحاظ داشتن برخى انواع از مواد تخميرى در تبادلات غذايى و كمك به هضم غذا در ميان خوراكى ها بالاترين مرتبه را دارد.

3. عسل داراى ويتامين هاى بسيار است كه از جمله مهمترين آنها ويتامين، 2، 5، (اسيدنياسين)، 6 (پرودكسين)، ويتامين، ويتامين، ويتامين و ويتامين. هر چند مقدار اين ويتامين ها در عسل زياد نيست، ولى كافى و مفيد مى باشد.

4. عسل داراى انواع پروتئين، اسيدهاى آمينه و اسيدهاى آلى مثل اسيد فورميك ()، مشتقات كلروفيل، مقدارى آنزيم و محرك هاى حياتى () و رايحه هاى معطر مى باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 283

5. املاح معدنى در عسل فراوانند از جمله: كلسيم، سديم، پتاسيم، منگنز، آهن، كلر، فسفر، گوگرد و يد. املاح موجود در عسل 002/ 0% وزن آن را تشكيل مى دهد.

6. بسيارى از محققين تأكيد دارند كه عسل داراى عوامل قوى ضد ميكروب مى باشد.

همچنين اعتقاد بر اين است كه عسل داراى هورمون نباتى و نوعى هورمون جنسى (از مشتقات استروژن) است. مى بينيم كه عسل ماده اى است بسيار پيچيده و البته ممكن است با توجه به نوع گلهائى كه زنبورها از آن تغذيه مى كنند، عسل مناطق مختلف اندك تفاوتى با هم داشته باشند «1».

دوم: خاصيت ضد ميكروبى و ضد عفونى عسل

دانشمندان تاكيد دارند كه ميكروب هايى كه عامل بيمارى انسانها هستند قادر به ادامه حيات در عسل نيستند و عملًا عسل آنها را از بين خواهدبرد. براى اين خاصيت عسل نظريات بسيارى ارائه گرديده است. «2»

سوم: عسل و طب اطفال:

عسل براى كودك هم يك ماده غذايى است «3» و هم يك داروى بسيار ارزشمند مى باشد. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 284

چهارم: عسل و پيشگيرى

از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان: «1»

پنجم: كاربرد درمانى عسل:

تأثير بهى بخشى عسل كاملًا مدلول صريح آيه قرآنى است كه مى فرمايد: «فيه شفاء للناس». و هنگامى كه انسان بر قدرت اين داروى الهى در بهبود بخشيدن بسيارى از بيمارى ها از جمله بيمارى هايى كه دانش بشرى تا كنون نتوانسته درمان مؤثرى براى آنها بيابد، پى ببرد، واقعاً شگفت زده مى شود. مهمترين ويژگى كه عسل را به عنوان يك دارو از ساير داروها متمايز مى سازد، نداشتن عوارض زيان آور جنبى بر ساير اندام هاى بدن است. و بلكه بر عكس، حال عمومى ساير دستگاهها را نيز بهبود مى بخشد كه اين خود در كوتاه كردن زمان بيمارى و سرعت درمان مؤثر است.

1. عسل و بيمارى هاى پوستى ():

درمان بيمارى هاى پوستى بويژه جوش هاى چركى و زخمهاى كهنه و عفونى با عسل از قديم الايام يعنى از زمان بقراط و متون تورات گرفته تا دوران ابن سينا كه معتقد بود عسل در درمان دمل ها و زخمهاى عميق عفونى بسيار سودمند است، رايج و متداول بوده است.

در عصر حاضر نيز پزشكان بسيارى كاربرد عسل را در درمان اين قبيل بيمارى ها آزمايش كرده اند. نتايج بدست آمده از اين آزمايشات را ارائه كرده اند. «2»- «3»

تزريق موضعى عسل: عده اى از پزشكان تأكيد دارند كه از عسل مى توان به صورت تزريق موضعى براى درمان خارش هاى حاد و مزمن پوستى استفاده كرد و نتيجه مطلوب گرفت.

2. عسل و بيمارى هاى گوارشى:

عناصر گوناگون شيميايى موجود در عسل به نوعى است كه قادر است تأثيرات نيكوئى بر برخى از بيمارى هاى دستگاه گوارش بگذارد. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 285

3. عسل و بيمارى هاى تنفسى:

مصرف عسل در بيمارى هاى سل، سياه سرفه

و التهاب حنجره و گلو، التهاب ريه و در بيمارى هاى آسم و ذات الريه بسيار سودمند است.

4. عسل و درمان بيمارى هاى چشم:

عسل را از قديم الايام در معالجه بيمارى هاى چشم به كار مى برده اند و به نتايج مطلوبى نيز دست مى يافتند. امروزه تجارب و آزمايشات بى شمار تأثير و فايده عسل را در درمان بيمارى هاى چشم ثابت كرده است. «1»

5. عسل و درمان بيمارى هاى زنان و زايمان: «2»

6. عسل و درمان بيمارى هاى گوش، حلق و بينى «3»

7. عسل و درمان بيمارى هاى قلبى: «4»

8. عسل و بيمارى هاى كليه:

در مواردى كه فعاليت كليه دچار نارسائى گردد، از عسل به دليل دارا بودن مقدار اندكى پروتئين و املاح معدنى مى توان به عنوان رژيم غذايى استفاده كرد و به عنوان داروى مؤثر نيز نتيجه بخش خواهد بود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 286

عده اى از پزشكان با استفاده از عسل در تركيبات گياهى مثل عصاره تره و يا روغن زيتون و يا عصاره ليمو، نتايج مثبتى در دفع سنگ مثانه به دست آورده اند.

9. عسل و دستگاه عصبى: «1»

10. عسل در درمان كم خونى مفيد بوده، گلبول هاى قرمز و هيموگلوبين را افزايش مى دهد و خاصيت ضد خونريرى دارد و از اين بابت مى تواند نقص ويتامين بدن را جبران كند.

در خاتمه بحث در باره اين داروى جادوئى، لازم به تذكر مى دانيم كه معالجه با عسل بايد زير نظر پزشك معالج انجام شود نه سر خود، زيرا ممكن است كه نتيجه مطلوب به دست نيايد.

با توجه به آنچه به صورت خلاصه گذشت، به حيطه تأثير وسيع اين تركيب عجيب كه خداوند حشره كوچكى را مأمور تهيه آن فرموده، پى مى بريم. حشره اى كه شايد

از نظر حجم كوچك باشد ولى از نظر نظم و تلاش و كوشش و انجام وظايف بسيار آگاه و با مهارت و بزرگ است.

بحث در باره عسل در اين مختصر نمى گنجد و شايد اسرار بسيارى وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده زيرا «و ما اوتيتم من العلم الا قليلًا» «2» بررسى:

1. در اينكه عسل خواص غذايى و درمانى فراوان دارد، جاى ترديد نيست همان گونه اشاره صريح قرآن به «شفا» بودن عسل «فيه شفاء للناس» يك مطلب علمى است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 287

2. با توجه به اينكه قبلًا در فرهنگ پزشكى بشر تا حدودى پى به اين مطلب برده بودند و امثال «بقراط» از روش شفابخشى عسل استفاده مى كردند. و حتى در تورات نيز از عسل به نيكى ياد شده است.

پس نمى توان گفت كه اين مطلب اعجاز علمى قرآن كريم است. و فقط مى توانيم بگوييم كه اين آيه قرآن «فيه شفاء للناس» ارشادى است يعنى تأييد مطلبى است كه پزشكان و كتب مقدس قبل از اسلام متذكر آن شده بودند.

پس اين مطلب عليرغم اصرار بسيارى از صاحب نظران و پزشكان محترم، يك اعجاز علمى قرآن نيست. بلكه يك مطلب علمى است كه قرآن كريم بر آن مهر تأييد زده است.

3. با توجه به انواع مختلف زنبورهاى عسل و مناطق متفاوت كه داراى گياهان مختلفى است.

در نتيجه عسل هايى با رنگ ها و خواص مشترك يا متفاوتى به دست مى آيد. و از اين رو ممكن است برخى از اين آثار در مورد همه عسل ها صادق نباشد. بلكه اين مطالب در مورد، عسل فى الجمله صحيح است.

2. روزه
اشاره

روزه (صوم) عبارت است از غذا نخوردن از صبحگاهان

تا اول شب (با نيت و شرايط ويژه كه در كتابهاى فقهى دينى موجود است)، كه اين عمل تأثيرات روحى و جسمى فراوانى براى انسان دارد و مورد توجه قرآن كريم قرار گرفته است.

در مرحله اول روزه داران را وعده بخشش و اجر عظيم مى دهد:

«و مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.» «1» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چرا؟ او گفت: چون در اسلام و قرآن فضيلتى در باره آنها همانند مردان نيامده است و اينجا بود كه آيات فوق نازل شد «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 288

در مرحله دوم روزه را بر مسلمانان واجب مى كند:

«اى افرادى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد، تا پرهيزكار شويد، چند روز معدودى را بايد روزه بداريد و هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد تعدادى از روزهاى ديگر را روزه بدارد. و بر كسانى كه روزه براى آنها طاقت فرساست، همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان لازم است كفاره بدهند. مسكينى را اطعام كنند و كسى كه كار خيرى انجام دهد براى او بهتر است و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانيد. (روزه در چند روز معدود ماه رمضان است) ماهى كه قرآن براى راهنمايى مردم و نشانه هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه

در ماه رمضان در حضر باشد (در سفر نباشد) روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر است روز هاى ديگرى را به جاى آن، روزه بگيرد. خداوند راحتى شما را مى خواهد نه زحمت شما را.» «1» تاريخچه:

روزه در اديان قبل از اسلام سابقه اى طولانى دارد. و با شرايط ويژه اى و با انواع خاصى (مثل روزه سكوت) وجود داشته است. قرآن كريم به اين سابقه در دو مورد اشاره مى كند. نخست در هنگام تشريع روزه مى فرمايد:

«اى افرادى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده همان گونه كه براى كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد.» «2» و در آيه ديگرى به روزه حضرت مريم عليها السلام اشاره مى كند:

«و هر گاه كسى از انسانها را ديدى، با اشاره بگو: من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام.» «3»

- «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 289

كتاب مقدس نيز پيروان يهوديت و مسيحيت را به روزه دارى فرا مى خواند و مى گويد:

چهل روز روزه داشتن موسى عليه السلام و ايليا و عيسى مسيح به طور معجزه و خارق عادت بوده است. «1»- «2»

حضرت مسيح عليه السلام نيز فرمود كه شاگردانش بعد از فوت او روزه خواهندداشت «3». حواريان آن حضرت نيز در موقع لزوم (روزه را) منظور و معمول مى داشتند. لكن امرى بر حتميت و وجوب آن نفرمودند «4».

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد اسرار علمى و تأثير روزه در پيش گيرى و درمان برخى بيمارى ها بسيارى از پزشكان و صاحب نظران، اظهار نظر كرده و كتاب ها در اين زمينه نوشته اند. و در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز اشاراتى بدان ها شده است «5». ما در

اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. روزه در روايات

در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام بر آثار روزه بويژه آثار معنوى آن تاكيد شده است، اما ما در اينجا به يك روايت اكتفا مى كنيم:

عن النبى صلى الله عليه و آله: «صوموا تصحّوا «6»»؛ «روزه بگيريد تا سالم باشيد.»

2. روزه موجب تقويت اراده روحى انسان مى شود

در اين رابطه برخى از پزشكان مى نويسند:

«از طرفى ديگر روزه مى تواند تأثيرات نيكويى بر روح انسان نيز داشته باشد كه به صورت رقت احساس و عواطف، خيرخواهى، دورى از جدل و درگيرى و دشمنى با ديگران ظاهر مى شود. روزه دار احساس مى كند روحى متعالى و فكرى بلند دارد.» «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 290

اما در باره رابطه روزه با وظايف جنسى، مى توان گفت روزه باعث تقويت اراده روحى انسان مى گردد و او را قادر مى سازد تا با نفس خود به مجاهده برخاسته و از اعمالى كه منجر به ارتكاب گناه مى شود (مثل نگاه حرام و فكر كردن در باره رذايل و معاصى كه منجر به افزايش ترشحات هورمون هاى جنسى مى گردد) خوددارى نمايد. لذا روزه روش موفقى براى اجتناب از ارتكاب گناه بوده و هست و پيامبر اكرم جوانانى را كه از ازدواج سرباز مى زدند مورد خطاب قرار داده مى فرمود:

«اى گروه جوانان، هر كس از شماقادر به تهيه خانه اى باشد، ازدواج كند و كسى كه توانايى آن را نداشته باشد روزه بگيرد كه روزه براى او سپرى است درمقابل معاصى.» «1»

3. تأثير مثبت روزه بر بيمارى ها

برخى از پزشكان نوشته اند: امروزه تأثير مثبت روزه بر بسيارى از بيمارى ها به اثبات رسيده است مهمترين اين بيمارى ها عبارتند از:

* امراض دستگاه گوارش از قبيل التهاب حاد معده.

* چاقى.

* تصلب شرايين، بالا رفتن فشار خون و خناق سينه.

* التهاب مزمن كليه.

* آسم.

* اختلالات روانى واخلاقى «2».

4. تأثير روزه در پيشگيرى بيمارى ها

برخى از پزشكان مى نويسند:

«روزه برنامه اى است براى نظام بخشيدن به ابعاد مختلف زندگى به صورت ادوارى، كه در آن انسان هاى مؤمن خود را ملزم مى دانند سالى يك ماه به آن عمل كنند و اين كار تأثير عميقى بر روح و جسم آنها بر جاى مى گذارد.

* روزه يك تدبير وقائى و يك روش درمانى براى بسيارى از حالات مرضى است، و شايد دستگاه گوارش بيش از ساير اندام هاى ديگر از آن بهرمند شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 291

عمل غذا خوردن با بلعيدن لقمه پايان نمى پذيرد بلكه اين اولين مرحله كار است. با بلعيدن لقمه، تمام دستگاههاى بدن وارد فعاليت مى شوند تا عمل هضم و جذب به نحو مطلوب انجام پذيرد. لذا دستگاه گوارش را مى توان پركارترين دستگاه بدن ناميد. و همانطور كه استراحت براى اعضاى مختلف بدن لازم و ضرورى است، براى دستگاه گوارش نيز امرى حياتى و واجب است.

و چه بهتراين استراحت از طريق پيروى از يك برنامه ثابت غذايى و در طول يك ماه باشد تا به فوايد و دست آوردهاى غير قابل انكار و بسيارى نايل شويم از جمله:

* خلاصى بدن از چربى هاى متراكمى كه در صورت افزايش تبديل به بيمارى چاقى مى شود.

* دفع فضولات و سموم متراكم در بدن.

* فرصت دادن به سلول ها و غدد بدن براى تجديد قوا وانجام وظايف

خود به نحو مطلوب وكامل.

* استراحت نسبى كليه ها و دستگاه ادرار.

* كاهش رسوبات چربى در شريان ها و پيش گيرى از تصلب شرايين.

* گرسنگى باعث مى شود كه پس از پايان روزه بدن از خود واكنش نشان دهد. اين واكنش به صورت ميل به غذا و نشاط و فعاليت و تحرك است. در حالى كه قبلًا خوردن غذابه صورت يك عادت خسته كننده در آمده بود.

اگر آداب روزه را همان طور كه شارع مقدس تكليف فرموده و رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما سنت قرار داده بجا آورده شود، مى تواند بهترين روش درمانى با گرسنگى باشد. روشى كه اروپائيان در اين اواخر به اهميت آن پى برده اند.

در همين رابطه يك پزشك اتريشى به نام بارسيلوس مى گويد: «ممكن است فايده گرسنگى در معالجه برتر از كاربرد دارو باشد.» پزشك ديگرى به نام دكتر هلبا () بيماران خود را چند روز از غذا خوردن منع مى كرد و سپس براى آنها غذاهاى سبك تجويز مى نمود.

درمان با روزه بر از بين بردن بافت هاى مريض و از كار افتاده تكيه دارد كه بعد از روزه مجدداً ترميم خواهد شد. شايد به همين دليل باشد كه عده اى و از جمله دكتر «باشوتين» معتقد باشند كه روزه مى تواند جوانى را به انسان باز گرداند «1».

تذكر: براى اينكه از روزه بهره كامل بگيريم، لازم است آداب آن را به طور صحيح بجا

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 292

آوريم از جمله تأخير در خوردن افطار و تعجيل در خوردن سحرى و عدم اسراف در خوردن غذا هم از نظر كميت و هم از لحاظ كيفيت «1».

در مورد روزه و حكمت ها و اسرار

علمى آن دكتر السيد الجميلى»

و دكتر عدنان الشريف «3» و محمد سامى محمد على «4» و دكتر جمال الدين حسين مهران «5» و سيد جواد افتخاريان «6» نيز مطالبى مشابهى گفته اند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند مطلب لازم است:

1. لزوم روزه دارى براى انسان يك هديه الهى است كه از طرف انبياء: به بشر ابلاغ شده است.

آثار مفيد روحى و بهداشتى روزه و اسرار آن كاملًا روشن است و اين يك مطلب علمى است كه در اديان الهى وجود دارد. با توجه به اينكه در اعصار گذشته مردم اسرار علمى روزه را نمى دانستند و آن را اجباراً انجام مى دادند و بشريت در عصر حاضر به فوايد پزشكى روزه پى برده است ممكن است بگوييم كه حكم روزه دارى يكى از معجزات علمى اديان الهى است. البته اين احتمال هم هست كه گفته شود اصل پرهيز از غذا در بيماريها، از دير زمان مورد توجه پزشكان بوده است و روزه نوعى تاييد اين دستور پزشكى است. اما مى توان به اين احتمال پاسخ داد، كه روزه در اديان الهى مخصوص انسان هاى سالم است اما پرهيز پزشكى ويژه انسان هاى بيمار است.

2. روزه را نمى توان يك معجزه علمى انحصارى قرآن محسوب كرد چرا كه همان گونه كه گذشت روزه، در اديان قبل از اسلام سابقه داشته است و يك حكم تأسيسى اسلام نيست.

3. روزه در اصل يك عبادت است كه براى نزديكى انسان به خدا و تعالى روحى و معنوى او قرار داده شده است پس اگر چه روزه فوايد بهداشتى و درمانى دارد ولى نبايد آن را در حد يك دستور رژيم غذايى پايين آورد و از فوايد عظيم معنوى آن غافل

و محروم شويم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 293

4. اسرار پزشكى كه در مورد روزه گفته شد جزئى از فلسفه و حكمت حكم وجوب روزه است و اين مطلب ثابت نمى كند كه علت تامه و منحصر تامه صدور اين حكم همين فوايد پزشكى است. بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى نيز مورد نظر شارع بوده است.

5. تأثير روزه در برخى از بيمارى ها كه نام برده شد (مثل امراض دستگاه گوارش) ممكن است در برخى موارد و با نظر پزشك معالج قابل اجرا و مفيد باشد و چه بسا كه طبق تشخيص پزشكان روزه براى برخى از اين افراد مضر باشد كه در آن صورت روزه حرام است. پس اين آثار فى الجمله (در برخى موارد) صحيح است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 294

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 295

فصل سوّم: قرآن و اسرار خلقت انسان (از نظر پزشكى)

اشاره

در آمد:

قرآن كريم در زمانى نازل شد كه علم پزشكى در ابتداى راه بود و پزشكان اطلاعات زيادى از كاركرد دستگاه هاى درون بدن انسان نداشتند.

طب يونانى و ايرانى بر مجامع علمى آن روزگاران حاكم بود ولى رشد چندانى در زمينه تشريح بدن انسان نداشت، كالبد شكافى و تشريح اعضاء درونى انسان در چند صد سال اخير مورد توجّه جدّى پزشكان قرار گرفت. و در دستور كار دانشگاه هاى بزرگ واقع شد.

در بين جوامع صدر اسلام، جامعه عرب بهره كمترى از علوم پزشكى داشت. و در همان زمان برخى از آيات قرآن به اسرار پنهان آفرينش بدن انسان اشاره مى كند، اسرارى كه قرن ها بعد و با استفاده از وسايل پيشرفته كشف گرديد. بيان اين گونه مطالب در قرآن كريم نوعى

رازگوئى و خبر از غيب و مطالب كشف نشده بود.

اينك مطالب اينگونه آيات را بررسى مى كنيم:

مراحل خلقت انسان، اعجاز علمى قرآن

قرآن كريم در موارد متعددى سخن از خلقت انسان گفته و مراحل آن را تذكر داده است هر چند كه اين آيات به ما درس خداشناسى و معادشناسى مى دهد. امّا نكات و اشارات علمى را در بردارد كه موجب حيرت متخصصان علوم پزشكى در اعصار مختلف شده است. و آن را نه تنها دليل اعجاز علمى قرآن بلكه دليل اعجاز بلاغى قرآن نيز گرفته اند «1».

بر اساس آيات قرآن «2» مى توان مراحل خلقت انسان را از ابتداى كار پدر و مادر تا تولد كودك اينگونه دسته بندى كرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 296

1. مرحله خاك. (تراب- طين)

2. مرحله آب. (ماء- ماء دافق- ماء مهين)

3. مرحله منى. (نطفة من منى)

4. مرحله نطفه مخلوط. (نطفة امشاج)

5. مرحله علقه. (علقة)

6. مرحله مضغه. (مضغة)

7. مرحله تنظيم و تصوير و شكل گيرى. (تسويه و تصوير)

8. مرحله شكل گيرى استخوانها. (عظاماً)

9. مرحله پوشاندن گوشت بر استخوان ها. (فكسونا العظام لحماً)

10. مرحله آفرينش جنس جنين. (مذكر و مؤنث)

11. مرحله آفرينش روح يا دميدن جان در انسان. (خلقاً آخر- و نفخ فيه من روحه)

مطالبى پيرامون پيدايش گوش و چشم. (و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة)

12. مرحله تولد طفل. (نخرجكم طفلًا)

13. مرحله بلوغ.

14. مرحله كهن سالى.

15. پايان زندگى (مرگ). «1»

البته برخى مفسران و پزشكان به گونه اى ديگر از آيات استفاده كرده و مراحل خلقت انسان را از نظر قرآن هفت مرحله دانسته اند «2».

دكتر «موريس بوكاى» در مورد تاريخچه جنين شناسى و شناخت پيدايش انسان از تخم مخلوط زن و مرد و تطورات و مراحل جنين مى نويسد:

«بايد همه

بيانات قرآنى را با معلومات اثبات شده عصر جديد مقايسه كرد، موافق بودنشان با اينها واضح است ليكن همچنين بى نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومى كه در اين خصوص در جريان دوره وحى قرآنى شايع

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 297

مى بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسانهاى آن زمان تا چه اندازه از نظراتى شبيه آنچه در قرآن در باره اين مسائل عرضه شده دور بودند.

فى الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشنى از اين مسائل پيدا مى كنيم.

در تمام مدت قرون وسطى، اساطير و نظرات صورى بى پايه، منشأ متنوع ترين آراء و تا چندين قرن پس از آن سارى و جارى بود.

آيا مى دانيد كه مرحله اى اساسى در تاريخ جنين شناسى تصديق «هاروى «1»» در سال 1651 ميلادى بود مشعر بر اينكه «هر چيز كه مى زِيَد در آغاز از تخمى مى آيد.» و اينكه جنين بتدريج بخشى از پس بخشى درست مى شود؟

اين بيش از هزاره اى پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدى تخيلى شايع بود و انسانها قرآن را مى شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسى را كه انسانها قرونى چند براى كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است. «2»»

جمع بندى و بررسى نهائى مراحل خلقت انسان:

ما مراحل خلقت انسان تا مرگ را طى چهارده مرحله مورد بررسى قرار داديم. و با توجه به مطالب علمى و تفسير آيات مورد بحث به اين نتيجه رسيديم كه هر كدام از اين مراحل و انطباق آنها با يافته هاى علوم تجربى اعجاب انسان را بر مى انگيزد و عظمت قرآن را نشان مى دهد.

امّا هيچكدام

از اين مراحل به تنهايى نتوانست دليلى مستقل بر اعجاز علمى قرآن باشد.

حال پرسش آن است كه آيا بيان اين مراحل پانزده گانه به صورت منظم و مرتب مى تواند دليل اعجاز علمى قرآن كريم باشد؟

به نظر مى رسد كه نظم و ترتيبى كه قرآن در بيان مراحل خلقت انسان تا مرگ بيان كرده است (بويژه در سوره هاى حج/ 5، مؤمنون/ 12- 14، غافر/ 67) در عصر نزول قرآن مطالبى بديع و تازه بوده است و مردم آن زمان از آوردن مثل آن ناتوان بوده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 298

و همانطور كه دكتر «موريس بوكاى» بيان كرد اين مطالب از ذهنيت مردم آن زمان دور بوده است. بلكه تا قرن نوزدهم بشر ديد روشنى از اين مطالب و مراحل نداشت «1».

پس مى توان گفت كه آيات مربوط به خلقت انسان و نظم و ترتيب بيان مراحل آن در مجموع دليلى بر اعجاز علمى قرآن است. و عظمت آيات اين كتاب الهى و اتصال آن به منبع غيبى را به اثبات مى رساند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 299

فهرست منابع

«فهرست منابع»

1. ابو السعود، دكتر رفيق، 1410 ق، الاعجاز حدثيه و علمّيه و رقميّه فى القرآن، دارالمعرفة، دمشق.

2. احمدى، محمود، 1371 ش، اعجاز عددى قرآن كريم و ردّ شبهات، انتشارات مسعود احمدى، بى جا.

3. احمد حامد، دكتر حامد، 1996 م، الآيات العجاب فى رحلة الانجاب، دارالقلم، دمشق، الطبعة الاولى.

4. ارناووط، محمد السيد، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مكتبة مدبولى، قاهرة.

5. اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، بى تا، ترجمه غلامرضا سعيدى، اسلام و طب جديد يا معجزات علمى قرآن، انتشارات برهان، بى جا.

6. آسيموف، ايزاك، 1361

ش، ترجمه عليرضا توكلى صابرى، اكتشافات قرن بيستم (سيارات)، شركت سهامى انتشار، تهران.

7. افتخاريان، سيد جواد، 1362 ش، قرآن و علوم روز، انتشارات افتخاريان، تهران.

8. امين، احمد، بى تا، ترجمه بهشتى، لارى و امامى، راه تكامل، انتشارات دار الكتب الاسلامية، هفت جلدى.

9. امين شيرازى، احمد، 1373 ش، اسلام پزشك بى دارو، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هشتم.

10. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

11. اهتمام، احمد، 1344 ش، فلسفه احكام، چاپخانه اسلام، اصفهان.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 300

12. اوبلاكر، اريك، 1370 ش، ترجمه بهروز بيضاوى، انتشارات قديانى، تهران.

13. بدران، مهندس مصطفى ابو سيف، 1418 ق، المنظومات العددية فى القرآن العظيم برهان احصائى فى احكام البناء القرآنى، مكتبة وهبة، قاهره.

14. بوكاى، موريس، 1365 ش، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم.

و همين كتاب تحت عنوان «عهدين، قرآن و علم» توسط حسن حبيبى ترجمه شده است انتشارات سلمان، 1375 ش، تهران.

و نيز ترجمه عربى آن تحت عنوان «التوراة و الانجيل و القرآن و العلم الحديث» توسط انتشارات دار الكندى، بيروت، 1398 ق.

و نيز ترجمه عربى تحت عنوان «دراسة الكتب المقدسة فى ضوء المعارف الحديثة» توسط دارالمعارف، قاهره، 1978 م.

15. باربور، ايان، 1362 ش، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، علم و دين، مركز نشر دانشگاهى، تهران.

16. بازرگان، مهدى، 1333 ش، مطهرات در اسلام، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ دوم.

17. همان، 1353 ش، باد و باران در قرآن، به اهتمام سيد محمد مهدى جعفرى.

18. البحرانى، سيد هاشم الحسينى، 1334 ش، البرهان فى تفسير القرآن، دار الكتب العلمية، قم،

پنج جلدى.

19. بى آزار شيرازى، عبدالكريم، 1349 ش، گذشته و آينده جهان، انتشارات طباطبائى، قم، چاپ دوم.

20. پاك نژاد، دكتر سيدرضا، 1350 ش، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، كتابفروشى اسلاميه، ج 1 و 11.

21. پى ير، روسو، 1344 ش، تاريخ علوم، مؤسسه انتشارات امير كبير، تهران چاپ چهارم، ترجمه چاپ چهل و دوم كتاب.

22. تجليل، ابو طالب، 1372 ش، راههاى خداشناسى در طبيعت، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم.

23. تاج آبادى، حسين، 1372 ش، انسان و علوم اسلامى از ديدگاه اسلام واحد انتشارات دانشگاه آزاد اسلامى نراق.

24. الجليلى (دكتر سيد)، 1987 م، الاعجاز الطبى فى القرآن، دار و مكتبة الهلال، بيروت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 301

25. الجائى، سليم، بى تا، النظريه القرآنية الكونية حول خلق العالم، مطبعة نضر، دمشق.

26. جزائرى، دكتر غياث الدين، 1365 ش، اسرار خوراكيها و زبان خوراكى ها، بى نا، چاپخانه سپهر تهران.

27. حقيقى، ك، م، بى تا، فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، انتشارات لوكس (نويد)، شيراز، ج 1.

28. حنفى احمد، بى تا، التفسير العلمى للايات الكونية فى القرآن، دار المعارف، مصر.

29. حسب النبى، دكتر منصور محمد، 1991 م، القرآن و العلم الحديث، الهيئة المصرية العامة للكتاب، مصر.

30. حسين مهران، دكتر جمال الدين، 1992 م، آيات من الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مكتبة الانحلو المصرية، قاهرة.

31. حسين فاروقى، دكتر محمد اقتدار، 1374 ش، ترجمه احمد نمايى، گياهان در قرآن، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول.

32. الحر عاملى، محمد بن الحسن، 1391 ق، وسايل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، دار احياء التراث العربى، بيروت، الطبعة الرابعة، بيست جلدى.

33. حكيم، سيد محمد باقر، 1417 ق، علوم القرآن، مجمع الفكر

الاسلامى، الطبعة الثالثة.

34. حلبى، على اصغر، 1371 ش، نهضت هاى دينى- سياسى معاصر، انتشارات بهبهانى، تهران.

35. الحويزى، عبدالعلى بن جمعه العروسى، 1383 ق، تفسير نور الثقلين، المطبعة العلمية، قم، پنج جلدى.

36. خرمشاهى، بهاءالدين، 1372 ش، قرآن پژوهى، مركز، نشر فرهنگى مشرق، تهران.

37. خمينى، امام روح الله الموسوى، 1390 ق، تحرير الوسيله، دار الكتب الاسلاميه، قم، دو جلد.

38. خوئى، آية الله سيد ابو القاسم، 1394 ق، البيان فى تفسير القرآن، المطبعة العلمية، قم.

39. الخطيب، عبدالغنى، 1362 ش، ترجمه دكتر اسد الله مبشرى، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، تهران.

اصل كتاب تحت عنوان «اضواء من القرآن على الانسان و النشأة الكون» در مكتبة دار الفتح، دمشق، 1390 ق، به چاپ رسيده است.

40. خليفه رشاد، ترجمه سيد محمد تقى آيت اللهى، 1365 ش، اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، دانشگاه شيراز.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 302

41. خليفه رشاد، 1983 م، معجزة القرآن الكريم، دارالعلم للملايين، بيروت، الطبعة الاولى

42. دفضع، بسّام، بى تا، الكون و الانسان بين العلم و القرآن، مطبعة الشام، بى جا.

43. دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، 1404 ق، مع الطب فى القرآن الكريم، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة.

و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه على چراغى، انتشارات حفظى بى تا، تهران.

44. دياب، دكتر محمود، 1408 ق، الاعجاز الطبى فى القرآن الكريم، مطبوعات دارالشعب، قاهره.

45. دستغيب، شهيد عبد الحسين، 1361 ش، گناهان كبيره، كانون ابلاغ انديشه هاى اسلامى، بى جا، دو جلدى.

46. داور مزدى، دكتر هرمز، 1372 ش، انگل شناسى پزشكى، جهاد دانشگاهى، چاپ چهارم.

47. الذهبى، محمد حسين، 1396 ق، التفسير و المفسرون، دار الكتب الحديثة، بى جا، الطبعة الحديثة، دو

جلدى.

48. رضائى فر، مهندس جعفر، 1375 ش، قرآن و آخرين پديده هاى علمى، انتشارات فوژان.

49. راشدى، لطيف، 1377 ش، نگرشى به علوم طبيعى در قرآن، نشر سبحان، تهران.

50. رهبرى، احمد، 1374 ش، از مجموعه دانستنيهاى قرآن، انسان پيش از تاريخ (پيدايش انسان)، انتشارات مارليك، تهران.

51. راسل. ل. ا. ك، ترجمه محمد جواد سهلانى، بى تا، كاربرد روش سيستم ها به ضميمه تعبير قرآن آربرى، انتشارات بعثت، تهران.

52. رضائى اصفهانى، محمد على، 1365 ش، در آمدى بر تفسير علمى قرآن، انتشارات اسوه، قم.

53. رازى، فخرالدين، 1411 ق، تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، دار الكتب العلمية، بيروت، 32 جلد.

54. رشيد رضا، محمد، بى تا، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، دار المعرفة، بيروت، الطبعة الثانية، 12 جلد.

55. الراغب الاصفهانى، ابوالقاسم الحسين بن محمد، 1332 ش، المفردات فى غريب القرآن، المكتبة الرضوية، تهران.

56. رى شهرى، محمد محمدى، 1367، ميزان الحكمة، دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ سوم، ده جلد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 303

57. زيدان، جرجى، بى تا، تاريخ التمدن الاسلامى، دارالمكتبة الحياة، بيروت، پنج جلد در دو مجلد.

58. زمخشرى، محمود بن عمر، بى تا، تفسير الكشاف، دار الكتاب العربى، بيروت، چهار جلد.

59. الزركشى، بدر الدين محمد بن عبدالله، 1410 ق، البرهان فى علوم القرآن، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد.

60. زمانى، مصطفى، 1350 ش، پيشگوئيهاى علمى قرآن، انتشارات پيام اسلام، قم.

61. سلامة، دكتر على محمد، 1986 م، السمع و البصر فى القرآن الكريم، منشورات جمعية الدعوة الاسلامية العالمية، طرابلس ليبى.

62. سامى محمد على، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، دارالمحبة، بيروت و همان 1416 ق، دار النور، دمشق.

63. سامى محمدعلى، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، دارالمحبة، بيروت

و همان 1416 ق، دارالنور، دمشق.

64. سيوطى، جلال الدين عبد الرحمن ابى بكر، 1407 ق، الاتقان فى علوم القرآن، دار الكتب العلمية، بيروت، دو جلد.

65. همان، 1405 ق، الاكليل فى استنباط التنزيل.

66. سيد قطب، 1386 ق، فى ظلال القرآن، دار احياء الثراث العربى، بيروت الطبعة الخامسة، هشت جلدى.

67. سبحانى، يد اللّه، 1351 ش، خلقت انسان در بيان قرآن، شركت سهامى انتشارات، تهران چاپ سوم.

68. سبزوارى، حاج ملا هادى، 1369 ش، شرح منظومه، انتشارات علّامه، قم، چاپ ششم.

69. سادات، مهندس محمد على، 1357، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، انتشارات فلق تبريز.

70. سپهر، مهدى، 1370 ش، سير تحوّل علوم تجربى در جهان اسلام، مركز اطلاعات علمى و فنى مجتمع فولاد مباركه.

71. سادلر، پروفسور توماس، دى، 1370 ش، ترجمه دكتر مسلم بهادرى و دكتر عباس شكور، رويان شناسى پزشكى لانگمن (تجديد نظر ششم 1990 م)، انتشارات سهامى چهر.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 304

72. سليمان، احمد محمد، 1981 م، القرآن و الطب، دار العودة، بيروت، الطبعة الخامسة.

73. همان، القرآن و العلم.

74. الشريف، دكتر عدنان، 1990 م، من علم الطب القرآنى، دار العلم للملايين، بيروت.

75. همان، 1994 م، من علوم الارض القرآنية (الثوابت العلمية فى القرآن الكريم)، دار العلم للملايين، بيروت، الطبعة الثانية.

76. شهرستانى، سيد هبة الدين، 1356 ش، اسلام و هيئت، مطبعة الغرى فى النجف.

77. شريعتى، محمد تقى، 1335 ش، تفسير نوين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

78. شريعتى، دكتر على، اسلام شناسى، حسينيه ارشاد، تهران، جزوه 15 و 16.

79. شاه محمدى، دكتر داود، 1376 ش، ايمان مذهبى به عنوان يكى از عوامل كاهش دهنده شدت و دوره سوگ، مجموعه چكيده 40 سخنرانى، همايش نقش دين در

بهداشت روان، ش 31، دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى ايران.

80. صادقى، دكتر محمد، بى تا، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، كتابفروشى مصطفوى بوذر جهرمى، تهران، چاپ دوم.

81. همان، 1408 ق، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، انتشارات فرهنگ اسلامى، قم، الطبعة الثانية.

82. صدقى، نعمت، بى تا، معجزة القرآن، نشر عالم الكتب، قاهره.

83. صدوق، شيخ صدوق ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، 1385 ق، علل الشرايع، مكتبة الحيدرية نجف، و مكتبة الداورى قم.

84. صداقت، سيد على اكبر، بى تا، قرآن و ديگران، نشر روح، قم.

85. طباطبائى، علامه محمد حسين، بى تا، الميزان فى تفسير القرآن، دار الكتب الاسلامية، تهران، الطبعة الثانية. و نيز 1393 ق، مؤسسة مطبوعاتى اسماعيليان، الطبعة الثالثة، 20 جلدى.

86. همان، 1362 ش، اعجاز قرآن، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، قم.

87. همان، بى تا روش رئاليسم، با پاورقى هاى استاد مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، قم، پنج جلد.

88. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 305

89. طبرسى، شيخ ابى على الفضل بن الحسن (امين الاسلام)، 1395 ق، تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، المكتبة الاسلامية، تهران، ده جلد در پنج مجلد، چاپ پنجم.

90. طنطاوى جوهرى، بى تا، الجواهر فى تفسير القرآن، دار الفكر، سيزده جلد.

91. طالقانى، آيةالله سيد محمود، 1348 ش، پرتوى از قرآن، شركت سهامى انتشار، تهران.

92. طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، 1393 ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، دار المعرفة، بيروت، 30 جلد در 12 مجلد.

93. طوسى، خواجه نصير الدين و علامه حلّى، 1407 ق، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، دفتر انتشارات اسلامى

جامعه مدرسين، قم.

94. عليوى، ابن خليفه، 1403 ق، معجزة القرن العشرين فى كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن الكريم، دارالايمان، دمشق.

95. عبدالعزيز دكتر محمد كمال، بى تا، اعجاز القرآن فى حواس الانسان (دراسة فى الانف و الاذن و الحنجره فى ضوء الطب و علوم القرآن و الحديث)، مكتبة ابن سينا، مصر.

96. عبد الصمد، محمد كامل، 1410 ق، الاعجاز العلمى فى الاسلام (القرآن الكريم)، دار المصرية اللبنانية، قاهرة.

97. عمر ابوحجر، دكتر احمد، 1411 ق، التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، دار قتيبه، بيروت- دمشق.

98. عشرى، عبدالمنعم السيّد، 1985 م، تفسير الآيات الكونية فى القرآن الكريم، الهيئة المصرية العامة للكتاب، مصر.

99. عبد الرحمن العك، شيخ خالد، 1414 ق، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة و النشر، سوريه.

100. عبد الرضا على، دكتر صادق، 1411 ق، القرآن و الطب الحديث، دار المورخ العربى، بيروت.

101. العميد الصيدلى، عمر محمود عبدالله، 1410 ق، الطب الوقائى فى الاسلام، شركة معمل و مطبعة الزهراء الحديثة، عراق، موصل.

102. غزالى، ابو حامد، 1402 ق، احياء العلوم (الاحياء)، دارالمعرفة، بيروت، چهار جلدى.

103. همان، بى تا، جواهر القرآن، المركز العربى للكتاب، بيروت- دمشق.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 306

104. غبارى ثباب، دكتر باقر، 1376 ش، باورهاى مذهبى و اثرات آنها در بهداشت روان، فصلنامه انديشه و رفتار (مجله روانپزشكى بالينى)، ش 9- 10.

105. الفندى، دكتر محمد جمال الدين، 1371 ش، ترجمه سيد حسين مير دامادى، شگفتى هائى از اعجاز در قرآن كريم، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،

106. القميحا، نزيه، 1417 ق، القرآن يتجلى فى عصر العلم، دار الهادى، بيروت.

107. قريشى، سيد على اكبر، 1361 ش، قاموس قرآن، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ سوم، هفت جلد در سه

مجلد.

108. كلينى، محمد بن يعقوب، 1361 ش، اصول كافى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، قم، چهار جلد.

109. كاشانى، ملا فتح الله، 1346 ش، تفسير منهج الصادقين، كتابفروشى اسلاميه، تهران.

110. كاشانى، محمد محسن فيض، 1402 ق، تفسير صافى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، الطبعة الثانية، 5 جلدى.

111. كوستلر، آرتور، ترجمه منوچهر روحانى، خوابگردها.

112. گلشنى، دكتر مهدى، 1375 ش، قرآن و علوم طبيعت، نشر مطهر، تهران.

113. محمودى، عباسعلى، 1362 ش، ساكنان آسمان از نظر قرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران چاپ چهارم.

114. محى الدين العجوز، شيخ احمد، 1407 ق، معالم القرآن فى عوالم الاكوان، دار الندوة الجديدة، بيروت.

115. محمود اسماعيل، محمد، 1411 ق، الاشارات العلمية فى الآيات الكونية فى القرآن الكريم، دارالدعوة، اسكندرية.

116. معرفت، آيةالله محمدهادى، 1417 ق، التمهيد فى علوم القرآن، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، ج 6.

117. محمد عبدالعزيز، دكتر عبد الحميد، بى تا، الاعجاز الطبى فى القرآن الكريم، مكتبة ابن سينا، قاهره.

118. مطهرى، شهيد مرتضى، 1372 ش، علل گرايش به مادى گرى، انتشارات صدرا، تهران، قم، جلد اول مجموعه آثار.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 307

119. همان، پاورقى هاى اصول فلسفه و روش رئاليسم. (كه متن از علامه طباطبائى است).

120. مصباح يزدى، محمد تقى، 1368، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، دو جلد.

121. همان، 1367 ش، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم.

122. مظفر، محمد رضا، 1368 ش، اصول الفقه، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد.

123. همان، 1402 ق، المنطق، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.

124. مجلسى، علامه محمد تقى، 1385 ش، بحارالانوار، المكتبة الاسلامية، تهران، 110 جلد.

125. مهاجرى، مسيح، 1363 ش، نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

126. مشكينى اردبيلى، آية الله على، بى تا،

ترجمه حسينى نژاد، تكامل در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

127. مصطفوى، حسن، 1371 ش، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت ارشاد جمهورى اسلامى ايران، الطبعة الاولى.

128. مكارم شيرازى، آية الله ناصر، 1373 ش، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج).

129. همان، 1367، تفسير به رأى، مطبوعاتى هدف، قم، چاپ هفتم.

130. همان، پيام قرآن، انتشارات نسل جوان.

131. همان، قرآن و آخرين پيامبر، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم.

132. ملكيان، مصطفى، 1373 ش، بررسى گونه هاى تعارض بين علم و دين، فصلنامه مصباح، ش 10، پژوهشكده علوم انسانى دانشگاه امام حسين عليه السلام.

133. مير محمدى زرندى، سيد ابو الفضل، 1375 ش، تاريخ و علوم قرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ چهارم.

134. نوفل، عبد الرزاق، 1409 ق، الاعجاز العددى للقرآن الكريم، مطبوعات الشعب، قاهرة، الجزء الاول، الطبعة الثالثة.

135. همان، الجزء الثانى، 1411 ق، الطبعة الثانية.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 308

136. همان، الجزء الثالث، 1407 ق، الطبعة الثانية.

تذكر: همين كتاب توسط دار الكتاب العربى، بيروت، 1407 ق، به صورت تك جلدى نيز منتشر شده است.

137. همان، 1404 ق، القرآن و العلم الحديث، دار الكتاب العربى، بيروت.

138. نهاد جرّار، بسّام، 1414 ق، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، المؤسسة الاسلامية، بيروت، الطبعة الثانية.

139. ناجى محمد محى الدين، حسين، 1405 ق، تسعة عشر ملكاً بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، الزهراء للاعلام العربى، قاهره.

140. النجدى، دكتر حميد، 1414 ق، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مطبعة جوهر الشام، دمشق.

141. نيازمند شيرازى، يد اللّه، 1335 ش، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، شركت چاپ ميهن، چاپ چهارم.

142. ناصر الدين، سعيد، 1385 ق، القرآن و

العلوم، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، كربلاء.

143. نورى، آية اللّه حسين، 1370 ش، دانش عصر فضا، نشر مرتضى، قم.

144. نجمى، محمد صادق و هاشم هريسى، 1361 ش، شناخت قرآن، بى نا، بى جا.

145. نجفى، گودرز، 1377 ش، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، تهران.

146. نيكبخت نصر آبادى، عليرضا، 1373 ش، بررسى ميزان تأثير آواى قرآن كريم بر كاهش درد بيماران بعد از عمل جراحى شكم، پايان نامه كارشناسى ارشد دانشگاه تربيت مدرس دانشكده علوم پزشكى، تهران.

147. نژد، محمد، 1374 ش، جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، انتشارات بنياد، چاپ هفتم.

148. هيتو، دكتر محمد حسن، 1409 ق، المعجزة القرآنية (الاعجاز العلمى و الغيبى)، موسسة الرسالة، بيروت.

149. هيك، جان، 1372 ش، ترجمه بهرام راد، ويراسته بهاء الدين خرمشاهى، فلسفه دين، انتشارات بين المللى هدى، تهران.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 309

150. ويلارد، رى (و ديگران)، 1374 ش، ترجمه سيد محمد امين احمدى، مؤسسه كتاب همراه، تهران.

151. ويليام هاوكينگ، استفن، 1372 ش، ترجمه حبيب الله داد فرما- زهره داد فرما، انتشارات كيهان، تهران، چاپ دوم.

152. يزدانى، عباس 1375 ش، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، كيهان انديشه، ش 67، مؤسسة كيهان، قم.

153. ياسين عبد القادر، حسين، 1417 ق، الاعجاز الطبى فى الكتاب و السنة، مكتبة وهبة، قاهره، الطبعة الاولى.

154. يوسفى لويه، مجيد، و فاطمه حسن پور، 1376 ش، تاثير تلاوت قرآن بر كاهش اضطراب و افسردگى، خلاصه مقالت همايش نقش دين در بهداشت و روان، دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى ايران ..

جلد 3 (قرآن و بهداشت و روان)

سخن ناشر

قرآن چشمه جوشاني است كه در طول همه اعصار و براي همه نسل ها و مكان ها جاري است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن

بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي (عج) كه به همت چند نفر از اساتيد حوزه و دانشگاه در سال 1384 سامان يافت، و به عنوان نخستين مركز پژوهشي قرآني كشور در وزارت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 14

علوم ثبت شد، توفيق يافت كه در مدت كوتاهي چند بخش را فعال سازد، از جمله واحد انتشارات كه تاكنون بيش از هفده جلد كتاب مفيد منتشر ساخته است و گروه قرآن و علم با رويكرد تخصصي شكل گرفت.

و اكنون در راستاي فعاليت هاي فوق كتاب «قرآن و بهداشت روان» را تقديم قرآن پژوهان مي كند كه نوعي تفسير موضوعي قرآن به شمار مي آيد.

كتاب حاضر حاصل تلاش علمي دانشمند قرآن پژوه مدرس حوزه و دانشگاه جناب

حجت الاسلام والمسلمين آقاي احمد صادقيان «زيد عزّه» است و اكنون توسط انتشارات مركز آماده سازي شده است و مي تواند براي آشنائي قرآن پژوهان با مباحث بهداشت روان بسيار مفيد و كاربردي باشد. اميد است خداي متعال اين خدمت قرآني را از ايشان و ما بپذيرد.

در ضمن پژوهشگران قرآني و جوانان عزيز براي اظهار نظر در مورد كتاب فوق و طرح پرسش هاي خود در زمينه قرآن و علم مي توانند با آدرس ذيل تماس حاصل نمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

5/ 4/ 1385

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 15

فصل اول: كليات

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 17

مقدمه

اشاره

يكي از اساسي ترين نيازهاي بشر، آرامش خاطر و زندگي فارغ از نگراني، اضطراب، دغدغه و گرفتاري است. در طول تاريخ افراد به دنبال آسايش و آرامش بوده و براي تحصيل آن راه هاي گوناگوني را پيموده اند. بعضي مي پنداشتند انسان با تأمين نيازهاي مادي به آرامش مي رسد؛ از اين رو، براي به دست آوردن آن ها تلاش كردند و شايد بتوان گفت بسياري از نيازهاي مادي را تأمين كردند، ولي مشكلات و اضطراب و ناراحتي ها نه تنها كاسته نشد بلكه فزوني نيز يافت؛ جنگ ها، خونريزي ها، ظلم ها و هزاران گرفتاري ها و ناراحتي هاي ديگر در جوامع حتي در جوامع مرفه هنوز ديده مي شود. همچنين در اين جوامع ناراحتي ها و روان رنجوري ها در حد بسيار شيوع دارد، در حالي كه در دهكده هاي كم تر پيشرفته به طور نادر مشاهده مي شود. اين پديده، چنان رو به افزايش است كه آمارها نشان مي دهد يك صدم جمعيت اين كشورها كم و بيش دچار مشكلات رواني هستند و لازم است تحت درمان قرار

گيرند. «1»

روان شناسان براي تأمين بهداشت رواني افراد بر آن اند كه شناخت ها، باورها و رفتارهاي نادرست انسان را كه باعث بيماري ها و ناراحتي ها مي گردد، تغيير دهند و قواعد بهتر زيستن را به بشر بياموزند. آنان به اين نكته توجه داده اند كه براي تأمين آرامش بايد افزون بر نيازهاي مادي، به نيازهاي رواني انسان نيز توجه كرد و در اين راستا راه هاي متعددي پيموده شد و مكاتب گوناگون پديد آمد كه هركدام در حد خود گام هايي برداشتند و موفقيت هايي نيز به دست آوردند. با همه اين اقدامات هنوز در بسياري زمينه ها راه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 18

حل هايي كامل ارائه نشده است؛ براي مثال، فزون خواهي را چگونه مي توان درمان كرد؟ صفت حرص را چگونه بايد معالجه كرد؟ خواسته هاي نامتناهي انسان را چگونه بايد پاسخ داد؟ با ستم ديگران چگونه بايد برخورد كرد؟ حوادث طبيعي و سختي هاي اجتناب ناپذير دنيا را چگونه بايد توجيه كرد؟

انسان جدا شده از خداوند چگونه مي تواند از دردهاي ناشي از مرگ و مسائل مرتبط با آن نجات پيدا كند.

اين مسائل نشان مي دهد كه براي درمان كامل بسياري از ناراحتي ها و مشكلات رواني لازم است انسان و تمام نيازهاي او شناخته شود. شناخت صحيح انسان و نيازهايش تنها از راه آفريننده او امكان دارد؛ همان گونه كه شركت سازنده وسايل مادي خريداري شده دستور العمل بهتر كاركردن و تعمير را ارائه مي دهد. روشن است كه خداوند نيازهاي انسان را كامل تر و قوانين حاكم بر جهان را بهتر از هر كس ديگري مي داند؛ از اين رو، توصيه هاي خداوند در مورد انسان بهترين دستورالعمل ها براي زندگي است.

اخيراً بسياري روان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه تنها

روزنه اي كه مي تواند آلام و ناراحتي هاي انسان را كاهش و تسكين دهد، ايمان به خدا واعتقاد به يك مبدأ و قدرت مافوق انسانيت است؛ تنها نيرويي كه مي تواند بر مشكلات فائق شود، نيروي الهي است. «1»

در سايه اعتقاد به خداوند مفاهيمي همچون توكل، دعا، رضا و تسليم، صبر و ... مطرح مي گردد. در بحث روابط خانوادگي، بر اساس تعاليم آسماني مي توان بر بسياري از مشكلات پيروز شد. در روابط اجتماعي بدون اعتقاد به خداوند ايثار، عفو، گذشت و مهار خشم معنا ندارد. بسياري از فشارهاي رواني ناشي از مشكلات اقتصادي را به وسيله اعتقاد به خداوند و اعتقاد به زندگي پس از مرگ و حساب و جزا مي توان درمان نمود و از آن آلام كاست.

براي به دست آوردن دستورهاي الهي بايد سراغ كتاب هايي كه براي هدايت بشر نازل شده رفت كه جامع ترين آن ها قرآن است. قرآن داراي نيروي عظيمي است كه در نفس انسان تأثيري عميق بر جاي مي گذارد. تأثير اين نيرو باعث بيداري وجدان، شعور و صيقل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 19

دادن روح انسان مي شود، ادراك و تفكرش را روشن و بصيرتش را جلا مي بخشد. «1» خداوند قرآن را وسيله شفاي بيماري هاي دل مي داند.

الف- بيان مسئله و تعريف مفاهيم
اشاره

رفتار و بينش افراد نسبت به مسائل زندگي متفاوت است؛ بعضي به سادگي از سختي ها و مشكلات استقبال مي كنند و آن ها را تحمل مي نمايند؛ به راحتي با ديگران رابطه برقرار مي كنند و زندگي سالمي دارند، و بعضي ديگر در برابر سختي ها توان مقاومت كم تري دارند. طرز تفكر و برداشت افراد از زندگي و مسائل آن متفاوت است. به راستي چه عاملي اين تفاوت ها را پديد مي آورد؟

علت

سختي ها و مشكلات چيست؟ چگونه مي توان زندگي خالي از فشار رواني داشت؟ با اين كه انسان همواره به دنبال سلامت جسمي و رواني است و از نگراني ها و ناراحتي هاي روحي و رواني گريزان و در پي منبع اطمينان و آرامش است، چرا دنياي كنوني با همه پيشرفت هاي علمي و مادي اش هنوز به شيوه مفيدي براي تسكين مناسب دردهاي رواني و نگراني ها دست نيافته است؟

همه اين مشكلات نشان مي دهد براي تأمين سلامت جسمي رواني افراد بايد به دستورهاي آفريننده انسان و كسي كه به همه صفات و ويژگي ها و نيازهاي انسان آشناست، عمل نمود. فقط در پرتو عمل به همين دستورهاست كه مي توان از نگراني ها و اندوه هايي كه به اختلالات شناختي و رفتاري در انسان مي انجامد، جلوگيري نمود؛ به همين جهت خداوند براي هدايت انسان ها پيامبران را فرستاده و كتب آسماني نازل فرموده كه كامل ترين و جامع ترين آن ها قرآن مي باشد كه شفاي بيماري هاي انسان معرفي شده است. «2» مفسران واقعي كتاب، پيامبر (ص) «3» و ائمه معصومين (عليهم السلام) مي باشند كه دستورهاي آن ها به صورت مجموعه روايات به دست ما رسيده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 20

1. تعريف بهداشت رواني

فرهنگ روان شناسي لاروس، بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند:

«استعداد روان براي هماهنگ، خوشايند و مؤثر كاركردن، براي موقعيت هاي دشوار انعطاف پذير بودن و براي بازيابي تعادل خود، توانايي داشتن.»

سازمان جهاني بهداشت نيز آن را چنين تعريف مي كند:

«بهداشت رواني در درون مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و بهداشت يعني توانايي كامل براي ايفاي نقش هاي اجتماعي، رواني و جسمي، بهداشت تنها نبود بيماري يا عقب ماندگي نيست.» «1»

در اين تعريف ها سازگاري با محيط اهميت زيادي دارد. طبق اين

تعاريف، شخصي كه بتواند با محيط خود (اعضاي خانواده، همكاران، همسايگان و به طور كلي اجتماع) خوب سازگار شود، از نظر بهداشت رواني «بهنجار» خواهد بود. اين شخص با تعادل رواني رضايت بخش رفتار خواهد كرد؛ تعارض هاي خود را با دنياي بيرون و درون حل خواهد نمود و در مقابل ناكامي هاي اجتناب ناپذير زندگي مقاومت خواهد داشت. اگر كسي توان انجام اين كارها را نداشته باشد و با محيط خود به شيوه نامناسب و دور از انتظار برخورد كند، از نظر رواني بيمار محسوب خواهد شد؛ زيرا با اين خطر روبه رو مي شود كه تعارض هاي حل نشده خود را به صورت «نوروز» (اختلال هاي خفيف رفتاري) نشان دهد و به شخص «نورتيك» تبديل شود. «2»

در گستره وسيع تر، بهداشت رواني عبارت است از آگاهي به عوامل معنوي و مادي و انگيزه هايي كه سلامت فكر و وضع مثبت و اعتدال رفتار و كردار را سبب مي شود، كه بدان وسيله سازوكار باارزشي در مورد تحرك و پيشرفت معنوي و مادي انسان در همه زمينه ها فراهم آيد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 21

بهداشت رواني در تعريف ديگر عبارت است از مجموعه عواملي كه در پيش گيري يا جلوگيري از پيشرفت رونده وخامت اختلالات شناختي، عاطفي و رفتاري در انسان نقش مؤثر دارند. «1»

انجمن كانادايي بهداشت رواني، بهداشت رواني را در سه قسمت تعريف كرده است:

قسمت اول: نگرش هاي مربوط به خود، قسمت دوم: نگرش هاي مربوط به ديگران (با ديگران راحت بودن) و قسمت سوم: نگرش هاي مربوط به زندگي (رويايي با الزام هاي زندگي).

بر اين اساس، نشانه هايي پيدا مي شوند كه ما را از دشواري هاي رواني، به ويژه در خود فرو رفتن، پرخاشگري،

خودمداري، بي اعتمادي شديد، بي خوابي، اضطراب، خيال بافي، ضعف در كنترل هيجان، نوسان هاي خلقي و احساس ناتواني و وابستگي، آگاه مي سازند.

به علاوه، براي داشتن بهداشت رواني مناسب، بايد اين شرايط فراهم شود: روبه رو شدن با واقعيت، سازگار شدن با تغييرات، ظرفيت تحمل اضطراب ها، كم توقعي، احترام قائل شدن براي ديگران، دشمني نكردن با آنان و كمك رساندن به مردم. «2»

در تعريف بهداشت رواني مفهوم پيش گيري نهفته است. در سال 1964 ميلادي، جرالد كپلن «3» فعاليت هاي بهداشت رواني را به سه بخش تقسيم كرد كه عبارت اند از: 1. روش هاي پيش گيري اوليه، «4» پيش گيري ثانويه، «5» و پيش گيري ثالثيه. «6»

پيش گيري اوليه

اشاره دارد به كاربرد روش ها و ابزاري كه در جلوگيري از ظهور بيماري مؤثر هستند و رفتارهاي مثبت را تقويت مي كنند. هدف مداخله در پيش گيري اوليه، جلوگيري از شروع

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 22

بيماري يا اختلال است و اين هدف زماني به دست مي آيد كه عوامل سبب زا را از بين ببريم و سلامتي را از راه ايجاد شرايط محيطي مناسب افزايش دهيم. در واقع، پيش گيري اوليه را مي توان در دو دسته از فعاليت هاي عمده خلاصه كرد:

1. فعاليت هايي كه از ايجاد بيماري ها يا اختلالات رواني جلوگيري مي كنند (مراقبت هاي ويژه)؛ 2. مداخله هاي تحقيقي براي تقويت و تحكيم سلامتي جسمي و رواني.

پيش گيري ثانويه

عبارت است از مداخله زودهنگام در شناخت و درمان سريع نشانگان يك بيماري يا اختلال با اين هدف كه از شيوع و گسترش آن (از نظر تعداد موارد) با كوتاه كردن مدت آن كاسته شود. اين هدف شامل مراحل زير مي گردد: 1. كاستن نشانه هاي اختلال (كم كردن درد و رنج)؛ 2. محدودكردن ادامه اختلال

و رساندن آن به كم ترين ميزان شيوع.

پيش گيري نوع سوم

عبارت است از كاستن از گسترش عوارض جنبي كه در حاشيه يك بيماري يا اختلال اصلي وجود دارد (كه اغلب ماهيتش مزمن است) اين بخش اشاره دارد به فعاليت هاي توان بخشي كه افراد مبتلا به بيماري هاي مزمن رواني طولاني مدت را قادر مي سازد با حداكثر توانايي هاي جسماني يا رواني و اجتماعي خود فعاليت كنند. در اين راستا آموزش مهارت هاي شغلي و اجتماعي بسيار مفيد واقع مي شود. «1»

همانگونه كه بيان شد، بهداشت رواني در اين تحقيق عبارت از شيوه هاي پيش گيري يا كاهش بيماري هاي رواني و اختلالات رفتاري و نيز افزايش كارآيي و توانمندي انسان در فكر، احساس و عمل است. در قرآن نيز به روان سالم اشاره شده است «2» و مراد از آن تعادل روان است و نشانه هاي آن اين است كه انسان به نور عقل خويش آنچه موجب زينت روانش شود و او را به خدا نزديك كند، برگزيند. تمام ابعاد فطري خويش را شكوفا سازد و بين آن ها هماهنگي و تعادل برقرار نمايد. بر اثر اين عدالت نفساني كه همان صراط

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 23

مستقيم و وصول به كمالات انساني است، در عمل نيز منحرف نمي گردد و به پيروي از سفاهت كه موجب ظلم به خويشتن و ديگران است، از عدل سرباز نمي زند.

با اين بيان، معناي بيماري نيز روشن مي شود. خداوند در قرآن مي فرمايد: «هر كس از ياد من روي بگرداند، در حقيقت زندگي سختي خواهد داشت.»»

اين سختي ها همان بيماري هاي يأس، دلهره، اضطراب، سردرگمي و افسردگي است كه در متن نعمت هاي دنيوي و زندگاني سراسر امكانات، دامنگير افرادي مي شود كه

از ياد خدا روي برگردانيده اند، و اين عدم تعادل حقيقت انسان با ماوراي عالم و مبدأ آن است. «2»

2. قرآن و بهداشت رواني

قرآن كتابي است كه از سوي خداوند متعال براي هدايت انسان فرستاده شده است. كتابي كه مايه هدايت عالميان، «3» نور آشكار، «4» بيانگر همه چيز و مايه هدايت، رحمت و بشارت براي مسلمانان است. «5»

پيامبر (ص) جايگاه قرآن را چنين بيان مي كند:

«قرآن شفاعتگري مورد پذيرش و شكايت كننده اي از نقايص بشر مي باشد كه خدا او را تصديق كرده است. هر كس به دستورالعمل هاي آن عمل كند، او را به سوي بهشت برد و هر كس آن را كنار بگذارد و به برنامه هاي ديگر عمل كند، زمينه ورود خود را به دوزخ فراهم كرده است. قرآن دليلي است كه به سوي بهترين راه هدايت مي كند ... كتاب بيان است كه هر لحظه به انسان راه سعادت را مي نماياند». «6»

علي (ص) جايگاه قرآن را اين گونه بيان مي كند: «آگاه باشيد كه براي كسي با داشتن قرآن فقري نخواهد بود و نه براي كسي قبل از قرآن غنايي حاصل است». پس به جهت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 24

دردهايتان، از قرآن بهبودي طلب نماييد و به واسطه قرآن بر سختي ها ياري جوييد؛ زيرا در آن شفايي است از بزرگ ترين دردها و آن كفر، نفاق، تباهي و گمراهي است .... فريادگري در روز قيامت ندا مي كند: «بهوش باشيد! هر كشتكاري در كشته خود و عاقبت عملش گرفتار است، مگر كشتكاران قرآن.» «1»

كارلايل- مورخ و دانشمند معروف انگليسي- درباره قرآن مي گويد:

«اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم، حقايق برجسته و خصائص اسرار وجود طوري

در مضامين و جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبي از آن نمايان مي گردد و اين خود مزيت بزرگي است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمي و سياسي و اقتصادي ديگر ديده نمي شود. بلي خواندن برخي كتاب ها تأثيرات عميقي بر روان مي گذارد، ولي اين تأثير هرگز با تأثير قرآن قابل مقايسه نيست.» «2»

گوته- شاعر و دانشمند آلماني- مي گويد:

«قرآن اثري است كه [احياناً] به واسطه سنگيني عبارت آن خواننده در ابتدا متحير و سپس مفتون جاذبه آن مي گردد و بالاخره بي اختيار مجذوب زيباي هاي متعدد آن مي شود».

در جاي ديگر مي نويسد:

ساليان درازي ما از پي بردن به حقايق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد (ص) دور بوديم، اما هر قدر كه قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم، پرده هاي جهل و تعصب نابجا از بين مي رود و به زودي اين كتاب توصيف ناپذير [قرآن عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقي در علم و دانش جهان گذارده و سرانجام محور افكار مردم جهان مي گردد.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 25

دينورت- مستشرق ديگري- مي نويسد:

«واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعي و فلكي و فلسفه و رياضيات كه در اروپا اوج گرفت، عموماً از بركات تعليمات قرآني است و ما مديون مسلمانانيم، بلكه اروپا از اين جهت شهري از شهرهاي اسلام است.» «1»

بديهي است اين كتاب درباره بهداشت روان و راه هاي تأمين آن آموزه هاي بسياري دارد كه سال ها تحقيق و دل دادن به آن را مي طلبد. در اين تحقيق ما در طلب بخشي از اين معارف هستيم.

ب- ضرورت و اهميت بحث
اشاره

سازش نايافتگي و بروز

اختلالات رفتاري در جوامع انساني بسيار مشهود و فراوان است، به نحوي كه مي توان گفت هيچ فردي در برابر اختلالات رواني مصونيت ندارد. البته دانستن اين مطلب كافي نيست؛ زيرا بهداشت رواني تنها منحصر به تشريح علل رفتار نيست، بلكه هدف اصلي آن پيش گيري از وقوع ناراحتي هاست. پيشگيري به معناي وسيع آن، عبارت است از به وجود آوردن عواملي كه مكمل زندگي سالم و طبيعي است؛ به علاوه، درمان اختلالات جزيي رفتار به منظور جلوگيري از وقوع بيماري هاي شديد رواني. «2»

براساس تحقيقاتي در آمريكا از هر 20 انسان يك نفر به بيمارستان رواني خواهد رفت و يك نفر ديگر به طور موقت خارج از بيمارستان دچار اختلال رواني موقتي يا دائمي خواهد شد. پژوهش هاي اخير در دنيا و نيز در ايران نشان داده اند كه حدود 10 تا 15 درصد جمعيت اين اجتماعات به بيماري هاي رواني مبتلا مي شوند. «3» (1378 ش)

در آمريكا، كه از لحاظ رفاه مادي يكي از كشورهاي پيشرفته دنيا به شمار مي آيد، از هر چهار خانواده يك خانواده به ناراحتي رواني شناخته شده مبتلاست، در هر 72 دقيقه يك قتل واقع مي شود؛ در هر ساعت، پانزده جنايت فجيع روي مي دهد؛ در هر ساعت هفت فقره دزدي مختلف و 26 مورد سرقت اتومبيل گزارش مي شود. آنچه بيش از هرچيز

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 26

شگفت انگيز و نگران كننده مي باشد، اين است كه از هر 43 كودك يكي از آنان پرونده پليسي دارد و به همين جهت است كه جنايات جوانان رو به فزوني است. از سه ازدواج، يكي به طلاق و جدايي منجر مي گردد. «1» (1968 م)

متأسفانه آمار غالب كشورهايي كه مترقي

و پيشرفته به حساب مي آيند، اميد بخش تر از آمار فوق نيست. مي توان گفت علت اين نابساماني ها و ناهنجاري ها آن است كه همت بيشتر مردم به اين تعلق دارد كه علوم مختلف را فرا گيرندو به معارف انساني، يعني دانش هايي كه انسان را تفسير مي كند و راه انسان شدن و خودشناسي را به او ياد مي دهد، هيچ گونه علاقه اي نشان نمي دهند. مي كوشند تا قواعد، فرمول هاي خشك و قوانيني را كه براي رفاه مادي و دنيوي، از آن استفاده مي شود، بياموزند، ولي براي فراگيري علومي مانند خودشناسي و تجزيه و تحليل نيازمندي هاي فطري، ماوراء الطبيعه و رواني كه موجب سعادت دنيا و آخرت و آرامش ايشان است، كوچك ترين فعاليتي از خود بروز نمي دهند. «2»

تمدن ماشيني به رغم مزايا نه تنها نيك بختي و راحتي آدمي را تأمين نكرده، بلكه درست به تناسب پيشرفت و توسعه علوم مادي و فناوري، ناراحتي هاي فكري و رواني جديدي را براي او ايجاد كرده است.

نخستين نتيجه اي كه در اين باره گرفته مي شود، آشكار شدن واقعيتي است كه مردم به آن كم تر توجه دارند و آن اين است كه مهم ترين عامل نيك بختي و بهورزي انسان، مربوط به درون خود او است، نه برون او. «3»

شايد بتوان گفت كه يگانه راه آرامش و آسودگي خاطر و سعادت آدميان، افزون برتأمين نيازهاي مادي، توجه به نيازهاي رواني و معنوي است كه اساس آن ها شناخت خداوند و ارتباط با او است؛ بدين معنا كه اگر بشر به آفريدگار خود ره نيابد و با وي انس نگيرد، در زندگي دچار نابساماني ها و كشمكش هاي دروني مي گردد. هر انساني فطرتاً متوجه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3،

ص: 27

پروردگار و جوياي او است و پيوسته به سوي او درتكاپو مي باشد و تلاش مي كند تا گمشده خود را بيابد.

اگر كسي صرفاً به ماديات و لذايذ و امور وابسته به دنيا توجه داشته باشد، به آرامش و سعادت نمي رسد. افراد زيادي هستند كه عليرغم ثروت وامكانات مادي به انواع اختلال ها و نارحتي هاي روحي و رواني گرفتارند. اين افراد تصور مي كردند كه اگر به ثروت، شهرت، محبوبيت يا چيزهاي ديگري از اين قبيل برسند، خوشبخت خواهند شد، اما وقتي به موقعيت ظاهري رسيدند و همه راه ها براي آنان هموار شد، باز هم خوشبختي را دور از دسترس يافتند و در جستجوي سعادت و آرامش به مواد مخدر، مشروبات الكلي، سيگار و پرخوري متوسل شدند. اينان چون نمي دانستند چگونه به شادماني برسند، به راه هاي كاذب روي آوردند تا گذر رنج زندگي را براي خود قابل تحمل سازند.

بشر به دنبال كمال مطلق، زيبايي مطلق و آسايش مطلق است، ولي فكر مي كند دنيا و زندگي دنيايي گمشده او است. وقتي كه به آن دست يافت، مشاهده مي كند كه هنوز عطش و نياز در او وجود دارد؛ از اين رو، ولذا به دنبال هدف بالاتر و آرزوي بالاتري مي رود. وقتي كه به آن آرزو رسيد، هنوز احساس كمبود و حرمان مي نمايد. اين نيازها و خواسته هايش به همراه آن اضطراب ها و نگراني هايش پاياني ندارد و هيچ گاه برطرف نمي شود. اين بدان علت است كه هدف اصلي و نياز واقعي را كه شناخت خداوند و انس گرفتن با او است، فراموش كرده است.

آدمي به مقتضاي فطرت خود، مي خواهد با ذاتي انس بگيرد كه فناناپذير و هميشگي است تا پشتيبان و تكيه گاهش

باشد؛ لذا در جستجوي او است، و وقتي به آرامش مي رسد كه به مطلوب و خواسته اش برسد؛ از اين رو، در تعاليم اسلامي آمده است: «همانا خداوند به قسط و عدل خويش آسايش و راحتي مردم را [شناخت و] يقين [به خودش و رضا [به قضايش قرار داده، واندوه و حزن را در شك [و باور نداشتن خدا] و رضايت نداشتن [به حكم او] نهفته است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 28

در حقيقت اگر آدمي خدا را از ياد ببرد و به پيشگاه او بار نيابد، اين دنياي تاريك و بي اعتبار، در نظرش بي هدف و ملال آور خواهد بود. در اين صورت، به طور يقين به علت احساس پوچي زندگي و پي آمد آن كه فشار رواني، اضطراب و عدم تعادل فكري و رفتاري است، جسم انسان نيز تحت تأثير قرار مي گيرد و او را رنجور و بيمار مي سازد. «1» خداوند متعال مي فرمايد: «آگاه باشيد، كه تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد!» «2»

با معرفت و شناخت خداوند و تعاليم او، افق فكري وسيع تري در مقابل انسان گشوده مي شود و شناخت و طرز تفكر انسان نسبت به دنيا و مسائل دنيوي و گرفتاري ها و ناراحتي هاي آن تحت تأثير قرار مي گيرد. انسان به جايي مي رسد كه تحمل بالاترين سختي ها را پيدا مي كند و نه تنها در مقابل آن اظهار عجز و ناراحتي نمي كند، بلكه از آن ها استقبال مي نمايد؛ چنان كه امام حسين (ع) به جاي شكايت از آن همه سختي ها و ظلم ها مي فرمايد: «اين مصيبت ها براي من آسان است؛ زيرا خداوند متعال آن را مي بيند و در حضور او است». «3» با شناخت

خداوند است كه توكل، رضا، تسليم و بسياري از مفاهيم معنا مي يابد.

بايد اذعان كنيم كه در جهان امروز، حل مسائل و مشكلات اجتماعات كنوني ما تا حد بسيار زيادي به تحقيق و روشنبيني در جهت برآورده ساختن نيازمندي هاي فطري و دروني و آنچه به زندگي پس از اين عالم مربوط مي شود، بستگي دارد؛ بنابراين، لازم است گروهي از دانشمندان وارسته و روشن ضمير و پاك نهاد كه دنيا آنان را فريب نداده و حقيقت را درك كرده اند، بنشينند و ويژگي هاي واقعي انسان را در نظر گرفته، نيازهاي مادي و معنوي او را بررسي كنند و با توجه به آن ويژگي ها، بشر را تربيت و هدايت نمايند.

اگرانديشمندان، قرآن را منصفانه بنگرند، در مي يابند كه برنامه اي متكامل براي زندگي سالم و آرام است كه شخص درس ناخوانده اي آن را از سوي خداوند بر بشر عرضه داشته و قادر است جوامع بشري را از تباهي و گرفتاري ها برهاند و آن ها را به عالي ترين مرحله كمال برساند. روشن است كه همه انديشمندان متأثر از انگيزه هاي شخصي و زمينه هاي مختلف اجتماعي متاثرند. اين امر آن ها را به اشتباه در نظريه پردازي سوق مي دهد. در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 29

مقابل، پيروي از پيشواي به مكتب نرفته اي كه از جانب غيب الهام مي گرفته و محيط و شيوه زندگي اش به گونه اي بوده كه شاهد صدق اين مدعاست، به طور مسلم راه زندگي سالم تري در اختيار ما مي گذارد. پيروي از افرادي كه متأثر از انگيزه هاي فردي هستند، فرد را در معرض اشتباه قرار مي دهد و در مقابل، پيروي از فردي چون پيامبر اسلام (ص) كه به امانت داري و صداقت معروف و ارتباطش با

خداوند نزد همه مردم مسلم بود، راه درستي را در برابرفرد قرار مي دهد. تعاليم پيشرفته و مؤثري كه ايشان در قالب قرآن و سخنان و سيره رفتاري خود بر بشر عرضه كرده است، بر بسياري نظريات ديگر اولويت دارد؛ چنان كه متفكران غيرمسلماني كه عادلانه قضاوت كرده اند، به اين امر اعتراف دارند. «1»

در تأثيرگذاري شگرف قرآن همين بس كه اين كتاب در بين مردمي نازل شد كه از فضيلت و انسانيت بسيار كم بهره بودند و در دورويي، نزاع و خونريزي به سر مي بردند. جاذبه تربيتي قرآن، چنان تواني داشت كه پيامبر اسلام (ص) توانست بدان وسيله مردم شبه جزيره عربستان را در مدتي اندك به بالاترين درجه كمال و فضيلت سوق دهد و ملتي را كه برجستگي قابل ملاحظه اي نداشت و از فضائل انساني كم بهره بود، به اوج سعادت و فضيلت برساند. «2»

با توجه به اين نكات، براي تأمين بهداشت رواني فرد و جامعه ضرورت دارد كه در كنار اهتمام به آموزه هاي روان شناسي، به نقش دين در اين رشته اهميت داد و به وسيله آن از بيماري هاي رواني پيش گيري نمود.

نكته قابل توجه آن است كه مراد از «دين» و «تعاليم ديني» در اين نوشتار صرف مباحث اخلاقي نيست، بلكه با دقت در تعاليم اسلام روشن مي شود بسياري از آموزه هاي اسلام با تغيير شناخت و نگرش افراد به حل مسائل و مشكلات رواني كمك مي كند، يا از وقوع آنان جلوگيري به عمل مي آورد كه در اين تحقيق به آن اشاره خواهيم كرد؛ البته شناخت و درك مطالب ديني و عمل به آن ها مستلزم تلاش درخوري است. نيل به مقام رضا و تسليم و در سايه آن

رويارويي با سختي ها و ناراحتي ها كوششي دو چندان مي طلبد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 30

هدف بهداشت رواني

برخورداري از روان سالم و معتدل براي موفقيت در زندگي و نيل به آسايش و سعادت از اهداف بهداشت رواني است. كشمكش هاي رواني موجب تنش و ناراحتي است كه به منازعه بين فرايندهاي دروني مي انجامد.

از نتايج نامطلوب بيماري هاي رواني، ناراحتي هاي دروني و اختلالات رواني است. افرادي كه براي ارضاي اميال مادي و رواني، نيازهاي فطري خود را سركوب مي كنند، سرزنش ها وتوبيخ وجدان كه از اعماق روان ناخودآگاه سرچشمه مي گيرد، در آنان به اندازه اي شديد و طاقت فرسا مي شود كه راحتي و آرامش را از آنان سلب مي كند، آنان را افسرده و مضطرب مي سازد و گاه تا مرز از هم پاشيدگي رواني يا انتحار سوق مي دهد. در پرتو سلامت و اعتدال رواني، زندگي لذت آور و نشاط آور مي شود و آرامش رواني به وجود مي آيد كه آثار ظاهري آن، نيكويي و احسان بي دريغ است. از نظر ويليام جيمز، زندگي مزه اي مي يابد كه گويا رحمت محض مي شود و به شكل يك زندگي سرشار از نشاط و بهجت در مي آيد. بيماري روان، سبب مي شود كه بشر از آسايش و آرامش مطلوب برخوردار نباشد، در نگراني و ناراحتي به سر ببرد و نااميدي و نگراني بر او چيره گردد.

در نتيجه، هدف بهداشت رواني آن است كه شرايطي فراهم آيد تا عوامل مخربي كه روان بشر را مي آزارد و راحتي دروني را از او سلب مي كند، از بين برود، به گونه اي كه آسايش و رفاه او تأمين شود و تشويش خاطر نداشته باشد. «1»

ج- مسائل كلي تحقيق
1. پيشينه تحقيق

در اين موضوع، محققان در حوزه علوم اسلامي تحقيقاتي به صورت پراكنده يا در برخي عناوين و مفاهيم بهداشت رواني ارائه و مطالبي را تأليف كرده اند. در بين

كتاب ها و پايان نامه هايي كه نگارنده به آن دست پيدا كرده است، مي توان به منابع ذيل اشاره نمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 31

1. بهداشت رواني (بررسي مقدماتي اصول بهداشت رواني، روان درماني و برنامه ريزي در مكتب اسلام)، دكتر سيد ابوالقاسم حسيني، آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1379؛

2. آرامش رواني و مذهب، دكتر صفدر صانعي، انتشارات كنكاش، چاپ شانزدهم، 1381؛

3. بهداشت روان در اسلام، دكتر سيدمهدي صانعي، قم: بوستان كتاب، 1381، نوبت اول؛

4. شيوه هاي تأمين بهداشت رواني از ديدگاه قرآن، غلام رضا تقي زاده، پايان نامه كارشناسي ارشد، موسسه آموزش و پژوهش امام خميني، 1379.

5. سيري در عوامل اضطراب و راه هاي پيش گيري و درمان آن از ديدگاه اسلام؛ مهدي جعفري سيريزي، پايان نامه موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1381.

6. مجله هاي روان پزشكي و روان شناسي باليني؛

7. مجله هاي تربيتي، و روان شناختي، و پژوهش هاي قرآني؛

8. ماهنامه روان شناسي دين؛

9. مجموعه مقالات اولين و دومين همايش نقش دين در بهداشت روان.

تاليفات مزبور هر كدام به برخي مسائل مربوط به بهداشت رواني از ديدگاه قرآن و روايات پرداخته اند، ولي مجموعه منسجمي كه همه سر فصل هاي بهداشت رواني را پوشش دهد، در تحقيقات ياد شده يافت نشد. در اين تحقيق تلاش نموديم موضوع هاي ديگري از بهداشت رواني را نيز از ديدگاه قرآن بررسي كنيم و گامي به سوي ارائه يك ديدگاه كامل از بهداشت رواني با توجه به منابع اسلام، برداريم.

2. پرسش هاي تحقيق

انگيزه هر تحقيق پرسش هايي است درباره موضوع تحقيق كه به صورت پرسش هاي اصلي و پرسش هاي فرعي مطرح مي گردد:

پرسش اصلي:

نقش تعاليم اسلام در تأمين و ارتقاي بهداشت رواني چيست؟

پرسش هاي فرعي:

1. آيا باورهاي ديني در بهداشت رواني نقش دارد؟

2. توصيه هاي اسلام در مورد

خانواده چه نقشي در تأمين بهداشت رواني دارد؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 32

3. دستورهاي اسلام در زمينه روابط اجتماعي چگونه بر بهداشت رواني تأثير مي گذارد؟

4. تأثير مسائل اقتصادي بربهداشت رواني چگونه است و تعاليم اسلام چه راهكارهايي براي اين موضوع دارد؟

3. روش تحقيق

تحقيق حاضر از نوع تحققات توصيفي است. در بخش گردآوري اطلاعات از روش كتابخانه اي استفاده شده است.

ابتدا موضوع بر اساس منابع و كتاب هاي بهداشت رواني شناسايي و راه هاي درمان آن روشن شد و سپس به منابع اسلامي مراجعه گرديد و عوامل ايجاد اختلالات رواني و درمان آن از نظر اسلام نيز مورد بررسي قرار گرفت و سپس تطبيقي بين مفاهيم وموضوعات بهداشت رواني در علم روان شناسي و مفاهيم بهداشت رواني در قرآن و منابع اسلامي صورت پذيرفت و افزون بر عوامل ايجاد يا اختلال در بهداشت رواني، به عوامل ديگر همچون راهكارهاي اسلام براي تأمين بهداشت رواني از نظر اسلام نيز اشاره گرديد.

در استفاده از قرآن و تفاسير و روايات سعي بر اين بوده است كه چيزي بر آن ها تحميل نگردد و از ظاهر آيات و روايات كه دلالت روشني دارند، استفاده گرديده است.

4. محدوديت هاي تحقيق

تحقيق حاضر محدوديت هايي دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. قرآن كتاب هدايت انسان هاست و در آن مجموعه اي از دستورها، پندها، موعظه ها و داستان هايي مطرح شده است كه هر كدام به جنبه اي از زندگي انسان ها نظر دارد. قرآن كتاب بهداشت رواني نيست و در آن، مباحث بهداشت رواني و سرفصل هاي آن كه در دهه هاي اخير ابداع شده اند و در حال تكامل مي باشند، مطرح نشده است؛ از اين رو، تحقيق در اين موضوع و ارتباط مطالب بهداشت رواني با توصيه هاي اسلام به سه صورت مي تواند صورت گيرد:

الف- بعضي مباحث در بهداشت رواني و تعاليم اسلامي آمده كه يك مطلب را بيان مي نمايد، گرچه نام گذاري و سرفصلي مشخص در روايات و آيات قران براي آن ها ذكر نشده است؛ براي مثال، اصل

مثبت انديشي در مباحث بهداشت رواني مطرح گرديده و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 33

همين مطالب در آيات، روايات و حتي دعاها مورد تأكيد قرار گرفته است؛ براي مثال، امير المؤمنين مي فرمايد: «چشمت را بر خار و خاشاك زندگي ببند تا هميشه از زندگي راضي باشي.» «1» يا امام موسي بن جعفر (ع) در دعاي جوشن صغير از ابتدا تا انتها اين مطالب را بيان مي نمايد.

ب- استفاده و استنتاج يك قاعده كلي از مباحث بهداشت رواني و تطبيق آن قاعده بر احكام و دستورهايي كه با اين قاعده تطابق دارد؛ براي مثال، قاعده احساس امنيت را از اصل بهداشت رواني استفاده مي كنيم و اين قاعده را بر سلام كردن تطبيق مي دهيم؛ بدين نحو كه سلام يعني به طرف مقابل اطمينان و امنيت مي دهيم از طرف ما خطري متوجه او نيست؛ يا تطبيق اصل عزت نفس بر احترام گذاشتن به افراد؛ بدين نحو كه احترام گذاردن به افراد باعث عزت نفس آنان مي گردد و از اين جهت بهداشت رواني آن ها تأمين مي گردد.

ج- دستورها و توصيه هايي كه در تعاليم اسلامي آمده است و بر بهداشت رواني افراد تأثير بسزايي دارد، در حالي كه در مباحث بهداشت رواني مصطلح اثري از آن نيست؛ براي مثال، تأثير حرص و زياده خواهي بر بهداشت رواني افراد يا تأثير زهد و بي رغبتي به دنيا در بهداشت رواني.

از محدوديت هاي تحقيق حاضر آن است كه مسائل بهداشت رواني در برخي مباحث كمتر مورد تأكيد است و با توجه به آن كه مباحث دسته اول به صورت تطبيقي و تركيبي از مباحث بهداشت رواني و تعاليم اسلامي مطرح شده است، اشكال تا حدي مرتفع

مي شود و مطالعه كننده در مي يابد كه تعاليم اسلامي مطالبي مؤثر در بهداشت رواني ارائه مي دهد، گر چه عنوان بهداشت رواني را نداشته باشد.

اما مباحث دسته دوم اولا: از آن جا كه تمام اصول و عناوين بهداشت رواني به يك يا چنداصل مشخص مثلا احساس ايمني باز مي گردد، اگر بخواهيم در هر موردي چگونگي ارتباط بحث با احساس ايمني را مطرح كنيم (مانند ساز و كار تأثير سلام كردن بر بهداشت رواني)، مباحث تكراري به نظر مي رسد و ظرافت بحث كم مي شود؛ از اين رو، در اوايل بحث به طور اختصار به آن اشاره شده است؛ براي مثال، در ابتداي بحث «احترام گذاردن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 34

به افراد» آمده است كه احترام به افراد باعث تأمين عزت نفس افراد مي شود و بدين وسيله بهداشت رواني افراد تأمين مي گردد.

ثانياً: اكثر مباحث مطروح شده در اين تحقيق در مباحث بهداشت رواني مصطلح ذكر نشده است؛ از اين رو، تحقيق كامل و همه جانبه بحث مجال بيشتري مي طلبد و جا دارد كه افراد متخصص در بهداشت رواني در اين زمينه بيشتر فعاليت نمايند.

اما مباحث دسته سوم: گرچه به ظاهر دستورهاي اخلاقي مي نماياند، ولي تأثير زيادي در تأمين بهداشت رواني افراد دارد كه نمونه هايي از آن را در افراد آراسته به آن صفات مشاهده مي كنيم.

اين دسته از مباحث از آن جا كه در سرفصل هاي رايج بهداشت رواني (تا آن جا كه محقق مراجعه كرده) يافت نمي شود، چگونگي ارتباط آن دستورها با تأمين بهداشت رواني و تحقيق در اين زمينه نيازمند تحقيق گسترده و حتي تحقيقات ميداني است كه از حوصله اين رساله خارج مي باشد.

2. رشته تحصيلي نگارنده

تفسير قرآن است و مباحث بهداشت رواني خارج از حوزه تخصص محقق است؛ از اين رو، با حفظ و عنايت به مباحث بهداشت رواني اكثر مباحث صبغه قرآني و تفسيري دارد.

3. از آنجا كه اكثر مباحث تفسيري و روايي جنبه اخلاقي در آن لحاظ شده است، شايد در بعضي مواضع به نظر برسد كه مباحث مطرح شده به جاي داشتن صبغه بهداشت رواني، صبغه اخلاقي دارد.

4. مباحث بهداشت رواني ساخته افكار بشر است و در آن تغيير و تحول و تكامل وجود دارد و تعاليم اسلام از سوي خداوند متعال نازل شده كه در فهم و برداشت از آن ها تغيير و تحول كم تر متصور است؛ از اين رو، در تطبيق و استفاده از آيات يا روايات نمي توان با اطمينان افكار بشري را بر وحي تطبيق داد؛ چه بسا تعاليم اسلام درصدد تبيين مطالب عميق تري مي باشد كه افكار بشر هنور به آن ها دسترسي ندارد.

بنابراين، يادآور مي شويم كه برداشت كنوني ما از آيات و روايات در حد فهم ما بوده و ادعا نمي كنيم كه برداشت كاملا درستي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 35

5. ساختار نوشتار

فصل اول اين پايان نامه- همان گونه كه گذشت- به مفاهيم اساسي تحقيق و تعريف آن ها پرداخته و سپس ضرورت تحقيق مورد توجه قرار گرفته است.

پيشينه و روش تحقيق نيز مباحثي مي باشد كه در اين فصل به اجمال بررسي شد. ما در فصل دوم به نقش اعتقادات و رفتارهاي ديني در بهداشت رواني خواهيم پرداخت و در فصل سوم، نقش خانواده و روابط خانوادگي در بهداشت رواني را با توجه به ديدگاه اسلام بررسي خواهيم كرد. در فصل چهارم به روابط اجتماعي،

نكات بايسته و شايسته آن از ديدگاه اسلام خواهيم پرداخت كه در ضمن به تأثير اين امور در بهداشت رواني نيز اشاره خواهيم كرد. در فصل پنجم به بررسي نقش اقتصاد در بهداشت رواني و توصيه هاي اسلام در اين مورد توجه شده است.

خلاصه فصل اول

در فصل اول مباحث كلي و زير بناي اين نوشتار از قبيل بيان مسئله، تعريف بهداسشت رواني، جايگاه قرآن در تأمين بهداشت رواني، ضرورت و اهميت بحث، هدف بهداشت رواني، پيشينه تحقيق، پرسش هاي تحقيق، روش تحقق و محدوديت هاي تحقيق مورد بررسي قرار گرفت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 37

فصل دوم: نقش اعتقادات در بهداشت رواني

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 39

مقدمه

اشاره

باورهاي ديني مي تواند نقش بسيار مؤثر در تأمين بهداشت رواني ايفا كند. در اين فصل به بررسي نقش اعتقاد به خدا، باور به زندگي پس از مرگ، و باور به وجود انسان هايي مي پردازيم كه از سوي خداوند به عنوان پيام رسان خداوند معرفي شده اند و همچنين جانشينان آن ها.

الف- اعتقاد به خدا
اشاره

يكي از پرسش هايي كه به ذهن انسان خطور مي كند، اين است كه من كيستم و موقعيت من در اين جهان چيست؟

انسان همواره در جستجوي يافتن گمشده خود است و به دنبال مأمني مي گردد تا او را ياري دهد. بعضي اوقات بر اثر فشارهايي كه بر شخص وارد مي شود، احساس ياس و سرخوردگي مي كند و اين زندگي دنيا را پوچ مي پندارد، حتي ممكن است در نهايت دست به خودكشي بزند. انسان وقتي كه در تنگنا قرار مي گيرد، اگر نتواند مشكلات را براي خود توجيه كند و اگر نداند كه مشكلات زندگي و گرفتاري هاي دنيايي براي چيست، و چرا مريضي و ناراحتي هاي جسمي و رواني در دنيا گريبانگير او مي شود، چرا وقتي تصميم مي گيرد كاري انجام دهد، گاه به نتيجه نمي رسد، چرا بعضي اوقات به اهداف خود نمي رسد، چرا در زندگي گرفتار افراد ظالم و ستمگر مي شود، و صدها چراي ديگر، اگر انسان تنها خودش باشد و خودش، دائماً در اضطراب و ترس به سر مي برد؛ او همانند يك شئ معلق در هواست كه سكون و آرامش ندارد، به واسطه هر مشكلي به اين طرف و آن طرف پرت مي شود. انسان تنهاي بي هدف دائماً سرگردان است، غم گذشته، ترس از آينده، ترس از مرگ و غيره؛ خداوند متعال حال افراد مشرك را اينگونه بيان مي كند: «در حالي كه حق

گرايان براي خدا هستيد [و] مشرك به او نيستيد؛ و هر كس به خدا شرك ورزد،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 40

پس گويي از آسمان فروافتد و پرندگان او را بربايند؛ يا باد او را به مكان دور دستي فرو اندازد.» «1»

از بعد ديگر، انسان داراي نيازها و انگيزه هاي متفاوت و متعارض در وجود خود است؛ از يك سو به اموري علاقه دارد و از سوي ديگر نيرويي در درون او مي گويد كه به اين امور نزديك نشود. انسان چگونه مي تواند اين تعارض ها را حل كند؟ چگونه مي تواند بين نيازهاي خود تعادل برقرار نمايد؟

انساني كه در اين دنيا بدون پشتوانه محكم زندگي مي كند، در اضطراب و ناراحتي به سر مي برد. روان شناسان معتقدند اضطراب دليل اصلي بروز بيماري هاي رواني مي باشد ولي در تعيين عوامل اضطراب اختلاف نظرهايي دارند. مكاتب اين روانشناسي، هدف اصلي روان درماني را رهايي از اضطراب و به وجود آوردن احساس امنيت در نفس انسان مي دانند. «2»

مراجعه به آيات قرآن نشان مي دهد كه راه رهايي از اضطراب و حصول آرامش رفتن به سوي خدا، شناختن خداوند و چنگ زدن به ريسمان او است؛ يعني توحيد.

1. توحيد و يكتاپرستي

«توحيد» يعني اعتقاد به اين كه خداوندي واحد اين جهان را آفريده است و همه امور به دست او است؛ او مالك، قادر، حكيم، عالم، خالق، تدبير كننده و رازق است. علم و اعتقاد به اين كه خداوند مالك حقيقي اين جهان مي باشد و مالكيت ديگران اعتباري است «3» و او بر همه چيز قدرت دارد؛ «4» از همه كارهاي بندگان با خبر است و اعمالي كه نسبت به بندگان انجام مي دهد، از روي حكمت و دليل

است؛ «5» تنها او روزي دهنده موجودات مي باشد و افزون بر اين ها، «6» خير و سعادت بندگان را مي خواهد هر چند در ظاهر، امري و حادثه اي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 41

براي بندگان ناگوار باشد ولي در واقع به نفع آن ها مي باشد. «1» خداوند است كه مهمات زندگي انسان را كفايت و او را از شر دشمنان حفظ مي كند. «2»

ساز و كار تأثير توحيد در بهداشت رواني

متغيرهاي روان شناختي به ويژه هيجان ها در شرايط حاد ممكن است فرد را براي بيماري مستعد، يا در جهت تشديد بيماري عمل كند و يا مقابله مناسب با بيماري يا منشأ آن را غير مقدور نمايد.

پيش از هر چيز بايد عوامل فشار رواني را بشناسيم. پژوهشگران فشار رواني را در سه جنبه در نظر گرفته اند:

الف- عوامل محيطي فشارزا؛ مانند رويدادهاي تكان دهنده نظير زلزله؛

ب- واكنش جسمي و رواني در مقابل عامل فشارزا كه در حقيقت احساس دروني شخص است؛

ج- فشار رواني كه فرآيندي در بردارنده تعامل شخص و محيط است.

اگر فردي بر اين باور باشد كه تقاضاهاي محيط اجتماعي و مادي بيش از منابعي است كه او در اختيار دارد، دچار فشار رواني خواهد شد؛ يعني فشار رواني به ارزيابي شناختي شخص بستگي دارد. احساس مي كند موضوعي سلامت او را تهديد مي كند و منابعي براي مقابله با آن ندارد.

«تهديد» مفهومي كليدي براي درك فشار رواني است كه در حقيقت ارزيابي ذهني فرد از آثار منفي احتمالي عامل فشار زاي منفي، كنترل نشدني، مبهم و غير قابل پيش بيني است و فرد لازم است خود را با آن سازگار كند.

فشار رواني به صورت واكنش فيزيولوژيك، عاطفي،

شناختي و يا تغييرات رفتاري به وجود مي آيد. ما با هر چه روبه رو مي شويم آن را تفسير مي كنيم و تفسيرهاي شناختي ما تعيين كننده واكنش ماست. درباره واكنش افراد نسبت به فشار رواني، بررسي هاي انجام شده سه حوزه علمي زير را به وجود آورده اند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 42

الف- ايمني شناسي عصبي- رواني به رابطه فرآيندهاي روان شناختي با عمل كرد سيستم ايمني عصبي غدد درون ريز مي پردازد. پژوهش ها نشان داده است كه هيجانات معيني، موجب بازداري سيستم عصبي مي شوند؛ زيرا سيستم ايمني بدن تحت تأثير سيستم عصبي مركزي است كه آن هم از حالات خلقي متأثر مي شود و مي تواند توانايي موفقيت آميز ارگانيزم در دفاع از خود در مقابل مهاجمان ميكروبي را به خطر بياندازد.

ب- فشار رواني و اختلال هاي قلبي- عروقي؛ دو اختلال مهم در اين قسمت مطرح شده است: يكي فشار خون بالا و ديگر سكته قلبي كه فشار رواني تأثير روشني بر اين ها دارد.

ج- اختلالات رواني- فيزيولوژيك و فشار رواني؛ مراد آن دسته از بيماري هاي روان تني است كه مكانيزم تأثير آن هنوز ناشناخته است؛ مانند زخم معده ها، آرتروز- شبه جسمي، آسم و انواع سر دردها.

بررسي «فريد من» نشان داد كه بين اين چهار دسته بيماري و هيجانات و خشم، پرخاشگري، افسردگي و اضطراب ارتباط معنادار و مثبت وجود دارد.

يكي از روش هاي مقابله با فشار رواني، در حوزه شناختي است كه به وسيله اصلاح شناخت مي توان اكثر فشارها را تقليل داد و به نظر مي رسد باورهاي توحيدي در كاهش فشار رواني بيشتر نقش داشته باشد.

مقابله هاي شناختي

شناخت افكار و تفسيرهاي فرد در مورد رويدادها به رابطه خود با آن رويدادها اشاره دارد

و شامل ديدگاه فرد درباره زندگي خود و معناي آن مي شود. نظريه «حس انسجام» يك نظريه وجودي است كه انتونوفسكي در سال 1987 ابداع كرده و از پژوهشهاي مربوط به بازماندگان اردوگاه هاي كار اجباري سرچشمه گرفته است؛ از اين جهت كه اين افراد عليرغم تجربه هاي وحشتناك فشارزا در زندگي توانسته اند از نظر جسماني و رواني سالم بمانند. فرانكل مي گويد: «حس انسجام عبارت است از يك احساس اطمينان با دوام و پويا نسبت به اين امور.»

1. محركهايي كه در طول زندگي از محيط دروني و بيروني فرد بر مي خيزند، سازمان يافته و قابل پيش بيني و توجيه پذيرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 43

2. فرد براي مراجعه به نيازهايي كه اين محرك ها را به وجود آورده اند، منابعي در اختيار دارد.

3. اين نيازها چالش هايي در خور سرمايه گذاري و صرف وقت هستند.

انتونوفسكي پس از بررسي هايش نتيجه گرفت افراد داراي حس انسجام بر اين باور بوده اند كه جهان قابل درك و مهار شدني است و رويدادهاي زندگي معنا دارند. «1»

با دقت در آيات قرآن مي توان برخي راه هاي مقابله با فشار رواني از جمله راه مقابله شناختي را برداشت نمود كه براي نمونه چند آيه را ذكر مي كنيم:

- خداوند در آيه 124 سوره طه مي فرمايد: «هر كس از ياد من روي گردان شود، زندگي [سخت و تنگي خواهد داشت.» «2»

در اين آيه اشاره شده است كه پيروي از هدايت هاي الهي و به ياد خدا بودن موجب تسهيل زندگي و برطرف شدن تنگناهاي آن است؛ زيرا زندگي دنيوي بدون در نظر داشتن هدايت هاي الهي و باورهاي ديني، دشوار مي باشد. زندگي بي هدف و بدون اعتقاد به آخرت، تكراري، خسته كننده

و زحمتي به هدر رفته است. «3»

زندگي اي كه به خداوند متصل نباشد، هر قدر هم در ظاهر توسعه داشته و لوازم زندگي در آن فراهم باشد، باز هم تنگ و دشوار است. كسي كه حمايت خداوند را نداشته باشد، هميشه در حيرت و اضطراب و شك است؛ تنگي و ضيق از حيث حرص به مال دنيا و آنچه در دست مردم است و غصه از دست دادن مال. اگر انسان با ايمان باشد، زندگي او وسعت پيدا مي كند. «4» انسان موحد ارزيابي ذهني خود از مشكلات را مثبت مي داند و اگر ارزيابي انسان و انتظارهاي فرد مثبت بود، عامل فشارزا كه باعث فشار و بيماري ديگران مي شود، براي انسان يكتاپرست كم تر نگران كننده خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 44

ديدگاه قرآن در رابطه با مقتضيات زندگي و حوادث آن

در رابطه با مقتضيات زندگي دنيا و حوادث آن در قرآن آمده است: «و قطعاً [همه شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهشي در ثروت ها و جان ها و محصولات، آزمايش مي كنيم؛ و به شكيبايان مژده ده. (همان) كساني كه هر گاه مصيبتي به آنان برسد، مي گويند: «در حقيقت ما از آنِ خداييم؛ و در واقع ما فقط به سوي او باز مي گرديم.» «1»

كسي كه عقيده دارد در دنيا قطعاً با ترس، گرسنگي، كاهش در مال و جان روبه رو خواهد شد و تا حدي در انتظار اين امور است، به فشار رواني كم تري مبتلا خواهد شد. راه مقابله با اين فشارها را خداوند از راه اصلاح شناخت خود از دنيا بيان مي كند و مي فرمايد: «در هنگام مصيبت و گرفتاري بگوييد

و باور داشته باشيد كه ما از خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم.» اگر كسي باور داشته باشد كه مالك، خداوند است و مالكيت انسان نيز به تمليك خداوند است، آن هم تمليك ظاهري و مجازي، بي ترديد در گرفتاري ها دچار تأثر كم تري خواهد شد؛ زيرا كسي به شدت متأثر مي شود كه چيزي از مايملك خود را از دست داده باشد، چنين كسي هر وقت گمشده اش پيدا شود و يا سودي به چنگش آيد، خوشحال مي شود و چون از دستش برود، غمناك مي گردد.

اما كسي كه معتقد است مالك هيچ چيز نيست و مالكيت مطلق از آن خداست از مصيبت ها و از فقدان مايملكش كم تر متأثر مي شود، و از رسيدن سودي زياد شادمان نمي گردد. «2»

در بعد شناختي معناي «انا لله» اين است كه او اختيار دار ماست و ما از كار او راضي هستيم؛ تمام جهان كلاس درس و ميدان آزمايش است كه بايد در آن رشد كنيم؛ دنيا محل شكوفايي استعدادهاي دروني انسان است و سختي هاي آن نيز نشانه بي مهري خداوند نيست، بلكه براي آن است كه در مسير كمال سريع تر حركت كنيم؛ بنابراين، در تلخي ها نيز شيريني هاست؛ زيرا شكوفا شدن استعدادها و كاميابي، پاداش هاي الهي را در پي دارد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 45

اگر شناخت انسان نسبت به مشكلات اصلاح شد و به حقيقت مشكلات پي برد، نه تنها به واسطه مشكلات كم تر دچار فشار رواني مي شود، بلكه مشكلات را وسيله رشد خود مي بيند.

الگوهايي از اين نوع شناخت و برخورد مشكلات زندگي را مي توان در روش اولياي دين ملاحظه كرد. زينب كبري (س) در مجلس ابن زياد بعد از

تحمل سختي هاي فراوان كه هر كدام از آن ها مي تواند انسان را از پا در آورد و دچار فشار شديد نمايد، مي فرمايد: «ما رأيت الا جميلا؛ من به غير از زيبايي در اين مصيبت ها چيزي ديگر نديدم.»

اين شناخت مثبت همان اعتقاد به قضا و قدر الهي است كه باعث آرامش براي انسان مي گردد و با اعتقاد انسان به قضا و قدر، در صورت عدم تحقق آرزوها، تمايلات و برنامه هايش دچار اضطراب و افسردگي شديد نمي شود و مي داند تصميمات او موقعي تحقق مي يابند كه ساير زمينه ها را نيز فراهم نمايد. او موظف است پس از تصميم گيري در هر كار، به خداوند توكل نمايد و بداند كه خداوند او را كافي است، و از هر كس ديگر بي نياز مي نمايد. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «كارها پيرو احكام قضا و قدر است، به طوري كه گاهي تباهي در تدبير دورانديشي است.» «1»

توجه به اراده خداوند و اين واقعيت كه برنامه هاي انسان صد در صد تحقق نخواهند يافت، فرد را در صورت رويارويي با شكست از حالت اضطراب و افسردگي شديد و حالات پرخاشگري و خودكشي تا حدي باز خواهد داشت. در صورتي كه فرد به اين واقعيت توجه نكند، دچار واكنش هاي مرضي خواهد شد و مي توان از طريق آگاهي دادن او به اين اصل، مانع ادامه واكنش هاي افراطي او گرديد. «2»

از آثار ديگر بروز مشكلات، برطرف كردن نابهنجاري هاي رفتاري و اخلاقي انسان هاست در بسياري مواقع به منظور جلوگيري از سقوط بشر و هدايت او به سمت رشد، خداوند براي آن ها اشكالاتي ايجاد مي نمايد تا با اعمال نوعي فشار بر آن ها مانع انحراف بيشتر شود؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: «و بيقين به

سوي امّت هايي كه پيش از تو بودند (پيامبراني) فرستاديم، (و با آنان مخالفت كردند؛) و آنان را با سختي (زندگي) و زيان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 46

(جسمي و روحي) گرفتار ساختيم، تا شايد آنان (فروتن و) تسليم گردند!.» «1» اين امر نيز موجب تلقي مثبت فرد از مشكلات مي گردد؛ به همين دليل فرد به جاي ياد كردن مشكلات گذشته، به آثار مثبت آن ها فكر مي كند و ديگر احساس اندوه نمي كند.

تأثير توحيد در ايجاد احساس امنيت

يكي از نيازهاي اساسي بشر نياز به احساس امنيت است كه عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر.

اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش روحي و جسمي است «2» و شايد بتوان گفت احساس امنيت زير بناي بهداشت رواني است؛ از اين رو، اكثر مباحث به ايجاد اين احساس امنيت بازگشت مي كند.

احساس امنيت واقعي حاصل نمي شود مگر در سايه توحيد به «دليل اين كه ميل به احساس ايمني از جانب افراد، به دليل ترس است؛ ترسي كه از يك محرك موجود يا احتمالي در محيط بيرون ارگانيزم ايجاد مي شود.» «3» ترس از آينده موهوم، ترس از مرض، ترس از فقر، ترس از سيل و زلزله، ترس از دشمن، ترس از خيانت، ترس از فقدان عزيزان، و يا ترس هاي احتمالي ديگر، ولي شخص يكتاپرست مي داند كه تمام حوادث جهان معنادار است و به صلاح شخص مي باشد. او احساس مي كند كه ياور و پشتيباني دارد كه در همه مسائل كفايتش مي كند؛ يار و ياوري كه از آينده به خوبي خبر دارد، مصالح و مفاسد را مي داند و با او مهربان است

و به او مي گويد به هيچ وجه خوف واندوهي در زندگي نداشته باشد. خداوند در سوره فصلت مي فرمايد: «در حقيقت كساني كه گفتند: «پروردگار ما خداست.» سپس پايداري كردند، فرشتگان بر آنان فرود مي آيند (و مي گويند) كه: «مترسيد و اندوهگين مباشيد، و مژده باد بر شما، به بهشتي كه همواره (بدان) وعده داده مي شديد. ما ياوران (ودوستان) شما در زندگي پست (دنيا) و در آخرت هستيم؛ و در آنجا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 47

آنچه خودتان ميل داريد براي شما (فراهم) است، و در آنجا آنچه را فرا مي خوانيد براي شما (آماده) است.» «1»

اين بشارت هاي فرشتگان الهي در روح و جان انسان هاي با ايمان و پر استقامت پرتوافكن مي شود، در طوفان هاي سخت زندگي به آن ها نيرو و توان مي بخشد، و در پرتگاه ها و لغزشگاه ها به آن ها ثبات قدم مي دهد «2» و از اين روست كه مؤمن كامل از غير خدا نمي ترسد و از مصيبت ها و گرفتاري هايي كه برايش پيش مي آيد، اندوهگين نمي گردد و يقين دارد كه تمام حوادث طبق حساب و كتاب است. «3»

همچنين در آيه 62 سوره يونس مي فرمايد: «آگاه باشيد! كه دوستان خدا، هيچ ترسي بر آنان نيست، و نه آنان اندوهگين مي شوند؛»؛ «4» زيرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهايي كه انسان در اختيار دارد و يا خطراتي كه ممكن است در آينده او را تهديد كند، ناشي مي شود؛ همان گونه كه غم واندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امكاناتي مي باشد كه در اختيار داشته است.

اوليا و دوستان راستين خدا از هرگونه وابستگي و اسارت جهان ماده آزادند و «زهد» به معناي حقيقي اش بر وجود آن ها حكومت مي كند،

نه با از دست دادن امكانات مادي جزع و فزع مي كنند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل افكارشان را به خود مشغول مي دارد.

بنابراين، غم ها و ترس هايي كه ديگران را به طور دائم در حال اضطراب و نگراني نسبت به گذشته و آينده نگه مي دارد، در وجود آن ها راه ندارد. يك ظرف كوچك آب از دميدن يك انسان متلاطم مي شود، ولي در پهنه اقيانوس كبير حتي طوفان ها كم اثر است و به همين دليل اقيانوس، آرامش مي نامند نه آن روز كه داشتند به آن دل بستند و نه امروز كه از آن جدا مي شوند، غمي دارند؛ روحشان بزرگ تر و فكرشان بالاتر از آن است كه اين گونه حوادث در گذشته و آينده در آن ها اثر بگذارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 48

خلاصه اين كه غم و ترس در انسان ها معمولا ناشي از روح دنياپرستي است. آن ها كه از اين روح تهي هستند، اگر غم و ترسي نداشته باشند، بسيار طبيعي است. اين بيان استدلالي مسئله است و گاهي همين موضوع به بيان ديگري كه شكل عرفاني دارد، به صورت ذيل عرضه مي شود:

اولياي خدا آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاك او مي باشند كه غير او را به فراموشي مي سپارند. روشن است در غم واندوه و ترس و وحشت حتماً به تصور از دست دادن چيزي و يا رويارويي با دشمن و موجود خطرناكي نياز است؛ كسي كه غيرخدا در دل او نمي گنجد و به غير او نمي انديشد و جز او را در روح خود پذيرا نمي شود، چگونه ممكن است غم واندوه و ترس و وحشتي

داشته باشد؟! «1»

البته معناي آيه اين نيست كه مؤمن در زندگي دنيا گرفتار حوادث ناگوار نمي شود، بلكه بدين معناست كه حوادث دنيوي در ذائقه آنان ناخوشايند جلوه نمي كند، «2» به دليل اين كه مي دانند اين گرفتاري و حادثه اي كه براي ديگران غمگين كننده و حزن آور است، براي مؤمن به جهت تكميل نفس و خالص شدن براي پيمودن راه سعادت است؛ «3» اما بايد توجه داشت مراد از ايمان، ايماني است بعد از تقواي مستمر نه ايمان ابتدايي. مراد درجه عالي ايمان است كه با آن معناي عبوديت و مملوكيت صرف براي بنده به كمال مي رسد، و بنده به غير از خداي واحد بي شريك مالكي نمي بيند و معتقد مي شود كه خودش چيزي ندارد تا از فوت آن بترسد و با به خاطر از دست دادن آن اندوهناك گردد. «4»

امنيت واقعي در سايه ايمان به خداوند است و خداوند نيز امنيت را در مؤمنان منحصر كرده و مي فرمايد: «كساني كه ايمان آوردند، و ايمانشان را با ستمِ (شرك) نياميختند، امنيت تنها براي آنهاست؛ و آنان ره يافتگانند!» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 49

اين احتمال در آيه هست كه «امنيت» اعم از امنيت از مجازات پروردگار و يا امنيت از حوادث دردناك اجتماعي باشد؛ يعني جنگ ها، تجاوزها، مفاسد، جنايات، و حتي امنيت و آرامش روحي تنها موقعي به دست مي آيد كه در جوامع انساني دو اصل حكومت كند: ايمان و عدالت اجتماعي؛ اگر پايه هاي ايمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسئوليت در برابر پروردگار از ميان برود و عدالت اجتماعي جاي خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنيت در چنان جامعه اي وجود نخواهد داشت،

و به همين دليل با تمام تلاش و كوششي كه جمعي ازانديشمندان جهان براي برچيدن بساط ناامني هاي مختلف در دنيا مي كنند، روز به روز فاصله مردم جهان از آرامش و امنيت واقعي بيشتر مي شود؛ دليل اين وضع همان است كه در آيه فوق به آن اشاره شده؛ يعني پايه هاي ايمان لرزان گرديده و ظلم جاي عدالت را گرفته است. تأثير ايمان در آرامش و امنيت روحي براي هيچ كس جاي ترديد نيست؛ همان گونه كه ناراحتي وجدان و سلب آرامش رواني به خاطر ارتكاب ظلم بر كسي پوشيده نمي باشد. «1»

2. توكل بر خدا

انسان در زندگي فردي و اجتماعي با مشكلات و گرفتاري هاي گوناگوني روبه رو است. از يك سو، هر لحظه احتمال گرفتار شدن در حوادث طبيعي مانند سيل، زلزله و غيره مي رود و از سوي ديگر، احتمال بروز حوادثي همچون جنگ، تجاوز و ستم، احتمال خيانت، و بي وفايي از افرادي كه با آن ها سر و كار دارد، وجود دارد و همچنين در زندگي فردي با احتمال بروز بيماري ها، از دست دادن سرمايه، از دست دادن كار و عدم موفقيت در زندگي مواجه است و اگر نتواند اين مشكلات را حل كند، دچار اضطراب و ناامني مي شود و اين اضطراب و ناامني زمينه بروز اختلالات رواني در فرد را فراهم مي كند، در حالي كه يكي از نيازهاي انسان كه ارضاي آن نقش مهمي در ايجاد بهداشت رواني دارد، نياز به احساس ايمني است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 50

افرادي كه ايمني ندارند،

متعادل نيستند، و با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان مي دهند و در دنياي ذهن خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي هستند. «1»

نشانه هاي احساس ناايمني از نظر مزلو

مزلو نشانه هايي را براي احساس ناايمني بيان مي كند:

1. احساس طرد شدن و مورد عشق و علاقه ديگران نبودن؛

2. احساس تنهايي؛

3. احساس اين كه به طور دائم در معرض خطر قرار دارد؛

4. احساس عدم اعتماد؛

5. احساس تنش، تنيدگي، فشار و كشمكش دروني توأم با عوارض اين حالات مانند عصبي و بي قرار بودن، خستگي، بي حوصلگي، ناراحتي و حساسيت معده و ساير اعضاي بدن، كابوس، بي تصميمي و بي ارادگي و تغيير دائمي خلق و خو و ميل دائمي شديد براي يافتن امنيت به صورت هدف هاي مكرر. «2»

چگونه شخص نا ايمن مي تواند با اين مشكلات كه به طور دائم در پيش روي او است، مقابله كند؟ اگر فقط به علل و اسباب مادي دل ببندد، آيا مي تواند خود به تنهايي با اين گرفتاري ها مقابله كند و از اساس و ريشه مشكلات را حل نمايد يا اين كه تنها مي تواند خود را به فراموشي بزند، در حالي كه اين ناديده گرفتن و به فراموشي زدن خود (با بقاي مشكل و عدم حل اساسي آن) در ضمير ناخودآگاه او احساس ناايمني ايجاد مي كند و احتمالا شخص را دچار اختلالات رواني مي نمايد؛ از اين رو بايد براي حل اين مشكل فكري اساسي كرد و اين مشكل را تا حدي برطرف نمود.

يكي از راههايي كه به وسيله آن فرد مي تواند اين مشكل را برطرف نمايد و به او در زندگي احساس امنيت و آرامش دهد. توكل بر خداوند است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 51

معناي توكل

راغب در مفردات مي گويد: «التوكيل ان تعتمد علي غيرك و تجعله نائباً عنك؛ «1» توكل يعني اين كه بر غير خودت اعتماد كني و ديگري را از طرف خودت نايب قرار دهي.» منظور از توكل اين است كه انسان در چهارچوب علل مادي و محدوده قدرت و توانايي خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمايت و لطف پروردگار بدوزد. اين توجه مخصوص، آرامش و اطمينان و نيروي فوق العاده روحي و معنوي به انسان مي بخشد كه در رويارويي با مشكلات، اثر عظيمي خواهد داشت، ولي بايد توجه داشت كه مفهوم توكل چشم پوشي از عالم اسباب و دست روي دست گذاشتن و به گوشه اي نشستن نيست، بلكه مراد از آن بلند نظري و عدم وابستگي به اين و آن و ژرف نگري است، استفاده از عالم اسباب جهان طبيعت و حيات، عين توكل بر خداست؛ زيرا هر تأثيري در اين اسباب مي باشد، به خواست خدا و طبق اراده او است؛ «2» بنابراين، توكل يعني اعتماد به خداوند در همه كارها و او را وكيل و پشتيبان خود قرار دادن و كار خود را به او واگذار كردن.

معناي توكل از ديدگاه روايات

«سال النبي (ص) عن جبرئيل، ما التوكل علي الله عزوجل؟ فقال: العلم بان المخلوق لايضر و لا ينفع و لا يعطي و لايمنع و استعمال الياس من الخلق، فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوي الله و لم يرج سوي الله و لم يخف سوي الله و لم

يطمع في احد سوي الله فهذا هو التوكل؛ «3»

پيامبر (ص) از جبرئيل پرسيد: توكل بر خداوند چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: فهميدن اين مطلب كه مخلوقات نه مي توانند به انسان ضرري بزنند يا نفعي برسانند، نه مي توانند به انسان چيزي اعطا كنند و نه مي توانند خيري را از انسان منع نمايند؛ از اين رو انسان از خلق و مردم مأيوس مي گردد و اگر بنده اين چنين شد، براي غير خدا كار نمي كند و به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 52

كسي غير خداوند اميد ندارد و از غير خداوند نمي ترسد و در احدي غير خداوند طمع نمي كند و اين است معناي توكل.»

«بر اساس روايت، شخص متوكل به خداوند مي داند كه اگر در ظاهر، شخصي به او ضرري زد يا خيري را از او منع كرد و نتوانست با آن مقابله كند، اين در واقع ممكن است به نفع انسان باشد؛ زيرا خداوند كه امور عالم به دست او است، خير و خوبي را براي بنده اش مي خواهد، گرچه در ظاهر خوب نباشد. شخصي كه بر خداوند توكل كرده، باور دارد كه تأثير همه اسباب و علل عالم به اذن خداوند است؛ بنابراين، هرچند در ظاهر شخصي به او آسيبي رسانده است، ولي مسبب اسباب خداوند است و با باور به اين كه خداوند، صلاح و خوبي بنده خود را مي خواهد، در صورتي كه نتواند با اين آسيب مقابله كند، كم تر نگران مي شود و با سپردن امور به خداوند آرامش مي يابد؛ از اين

رو، در قرآن مي فرمايد: «و چه بسا از چيزي ناخشنوديد، و آن براي شما خوب است.» «1» همچنين شخص متوكل مي داند كه اگر ديگري به او خيري رساند و يا چيزي به او ببخشد، اين خير و خوبي از سوي خداوند است و اگر از سوي خداوند نباشد، به ظاهر خير است ولي در واقع نامناسب محسوب مي شود، خداوند مي فرمايد: «چه بسا چيزي را دوست مي داريد و آن براي شما بد است.»» آثار توكل و سازِ كار تأثير توكل در بهداشت رواني فرد

با مراجعه به آيات قرآن مي توان به تأثير توكل پي برد؛ از جمله آن ها اين آيه است: «و هركس [خودش را از [عذاب خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مي دهد؛ و او را از جايي كه نمي پندارد روزي مي دهد؛ و هركس برخدا توكّل كند پس او برايش كافي است؛ در حقيقت خدا كارش را (به انجام) مي رساند؛ كه بيقين خدا براي هر چيزي اندازه اي قرار داده است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 53

قبل از اين آيه بحث درباره طلاق است؛ از اين رو، اين آيات در سياق واحدي قرار دارد و مي دانيم كه در هنگام طلاق شخص دچار فشار رواني و عدم امنيت و مشكلات فراواني مي شود و عدم برخورد صحيح با اين موضوع، شخص را دچار فشار رواني مي نمايد و خداوند پس از اين كه دستورهايي در مورد طلاق مي دهد، به عنوان يك قاعده كلي و يك اصل هنگام رويارويي با

مشكلات و ناملايمات، مي فرمايد: «و هركس برخدا توكّل كند پس او برايش كافي است؛» شخص متقي مي داند كه هنگام گرفتار شدن در مشكلات به جاي افكار منفي، اضطراب، ترس و دلهره و به جاي پيمودن راه هاي انحرافي، تنها بايد وظيفه خود را انجام دهد.

شخص متقي اعتقاد دارد كه اگر من وظيفه خود را انجام دادم، خداوند مرا رها نمي كند، بلكه براي من راه نجات فراهم مي كند و روزي من را از جايي كه به گمانم نمي رسد، مي رساند و ديگر نياز نيست كه غم و غصه روزي بخورم يا دائماً اضطراب و ناراحتي داشته باشم كه اين راهي كه من براي كسب روزي انتخاب كرده ام، نتيجه خواهد داد يا خير، بلكه عقيده دارد كه خداوند رزق و روزي او را تضمين كرده است. اگر شخص به اين اعتقاد رسيده ترس و اضطراب و دلهره اش كم مي شود؛ از اين رو، خداوند مي فرمايد: «كسي كه به خداوند توكل نمايد، خداوند امرش را كفايت مي كند.» «1»

شخص وقتي به اين مرحله رسيد كه خداوند قادر و عليم و مهربان پشتيبان او است و قول داده كه كارش را اصلاح مي كند، از هر لحاظ احساس آرامش و امنيت مي كند.

انسان متوكل حتي در سخت ترين لحظات مضطرب نمي شود؛ زيرا به اين آيه عقيده دارد كه: «لَنْ يُصِيبَنا إِلّا ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.» «2» اين آيه در پاسخ منافقان است. خداوند به پيامبر (ص) دستور مي دهد به منافقان بگو كه ولايت و اختيار امر ما با خداست، ما به او ايمان داريم، و لازمه اين ايمان آن است كه بر او توكل كرده، امر خود را به

او واگذاريم، بدون اين كه در دل، حسنه و موفقيت در جنگ را بر مصيبت و شكست خوردن ترجيح داده، آن را اختيار كنيم؛ بنابراين، اگر خداوند حسنه را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 54

روزي ما كرد منّتي بر ما نهاده، و اگر مصيبت را اختيار كرد، مشيت و اختيارش به آن تعلق گرفته و ملامت و سرزنشي بر ما نيست و خود ما نيز هيچ ناراحت واندوهگين نمي شويم. «1»

عقيده يك انسان مومن اين است كه خوشي ها، شكست ها و پيروزي ها بر اساس تقدير خداست، و اين مقتضاي توكل بر خداوند و روي برتافتن از ديگران است. «2» انسان هاي با ايمان در زندگي و در برخورد با ناملايمات بدون تكيه گاه نيستند، بلكه در زندگي كسي را سراغ دارند كه به او تكيه كنند؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: «مؤمنان، تنها كساني هستند كه هرگاه خدا ياد شود، دل هايشان (از عظمت خدا و كيفر او) بهراسد؛ و هنگامي كه آيات او بر آنان خوانده شود، ايمانشان افزون گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكّل دارند.» «3»

اين كه مي فرمايد: «بر پروردگارشان توكل دارند»؛ يعني افق فكر آن ها آن چنان بلند است كه از تكيه كردن بر مخلوقات ضعيف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارند، روحشان بزرگ و سطح فكرشان بلند و تكيه گاهشان تنها خداست». «4»

وقتي ايمان فرد عمق يافت و به حدي از كمال رسيد و خدا را شناخت و فهميد كه تمامي امور به دست او است و همه

به سوي او بازگشت مي كنند، بر خود واجب مي داند كه بر او توكل كند و تابع اراده او باشد و او را در تمامي مهمات زندگي وكيل گرفته، به آنچه او در مسير زندگي اش مقدر مي كند، رضا دهد و بر طبق شرايع و احكامش عمل كند. «5»

ارتباط توكل و كنترل نيابتي و كنترل تفسيري

با بيان ارتباط توكل با بهداشت رواني در مي يابيم كه توكل از راه كنترل نيابتي و تفسيري بر بهداشت رواني فرد تأثير مي گذارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 55

بررسي نظريه كنترل اوليه و ثانويه (راتبام، وسيز، اسنايدر، 1982، بندر) نشان داده است زماني كه افراد فكر كنند خودشان مي توانند اوضاع و احوال و نتيجه عمل خود را كنترل كنند و ابتكار عمل را در دست داشته باشند، يعني شرايط را در جهت اهداف و تمايلات خود تغيير دهند، احساس آزادي كرده، براي فعاليت برانگيخته مي شوند. افرادي كه اين نوع كنترل واقعي و اوليه را ندارند، زماني احساس خوبي دارند كه بتوانند كنترل ثانويه بر رخدادهاي زندگي داشته باشند و در غير اين صورت، احساس درماندگي مي نمايند.

كنترل نيابتي

در كنترل نيابتي، افراد شرايط، اوضاع و احوال را مورد بررسي قرار مي دهند تا ببينند چه كسي كنترل اوضاع و شرايط را در دست دارد؛ در نتيجه به شكل مؤثري خود را با آن فرد هماهنگ و هم آواز مي كنند، اين افراد از اين جهت احساس شايستگي و قدرت مي كنند كه در طرف قدرت فرد قوي هستند و به تبع

قدرت آن فرد، اين ها نيز قدرت به دست خواهند آورد، و از اين راه كنترل بر اوضاع و شرايط را احساس مي نمايند؛ به عبارت ديگر، شايد افراد خودشان قدرت لازم را نداشته باشند ولي از قدرت افراد قدرتمند در جهت كنترل اوضاع و احوال به نفع خود استفاده مي كنند.

كنترل تفسيري

در كنترل تفسيري، افراد كوشش دارند كه شرايط غيرقابل كنترل را تعبير و تفسير كرده و آن را براي خود معنا نمايند. اين افراد مي كوشند بفهمند چرا و چگونه اتفاق ويژه اي رخ داده است و با تعبير و تفسير اين پديده ها و دادن معنا به آن ها، احساس كنترل بر اوضاع و احوال داشته و از تلخي حادثه مي كاهند.

براي مثال، شهيد ثاني (954 ه- ق) پس از مرگ فرزند دلبندش «مسكن الفؤآد عن فقد الاحبه و الاولاد» را نوشت و دكتر ويكتور فرانكل (1958) نظريه معنا درماني را پس از درگيري و از دست دادن تمام عزيزانش در اردوگاه هاي كاري آلمان نازي ارائه مي داد. پژوهشگران (راتبام وينسر و اسنايدر 1982) معتقدند كه افراد سالم هم از كنترل اوليه استفاده مي كنند و هم از كنترل ثانويه، و از اين راه از احساس درماندگي به دور مانده و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 56

هميشه اميدواري خود را به آينده حفظ مي نمايند. در توكل نيز فرد ناتوان با اتصال به كمك و مشيت خداوند، توانا و قوي و مطمئن مي شود كه با كمك گرفتن از خداوند بر حوادث پيروز خواهد شد و پشتش

به پشتيباني خداوند گرم و اين همان جنبه كنترل نيابتي است.

همچنين توكل به كنترل تفسيري ارتباط پيدا مي كند؛ زيرا فرد متوكل در تعبير و تفسير پديده ها هميشه خداوند دانا، حكيم، مشفق و خيرخواه را به همراه دارد و اگر حادثه ناگواري برايش پيش آيد، با ديد عارفانه بدان نگريسته و آن را خير تلقي مي كند. «1» شخص متوكل اگر شكست بخورد، چون معتقد است كه خداوند مي تواند اسباب موفقيت انسان ها را فراهم كند، و مصالح آن ها را بهتر از خود آنان مي داند، مي پذيرد كه شكست ظاهري به صلاح و نفع او بوده است و بدين جهت از لحاظ رواني ضربه اي نمي بيند. «2»

توكل و رفع تعارض

توكل در برطرف كردن تعارض كه باعث اختلال رواني مي شود، بسيار مؤثر است. توضيح اين كه: تعارض عبارت است از يك حالت هيجاني منفي كه به علت ناتواني در انتخاب دست كم يكي از دو هدف ناسازگار به وجود مي آيد؛ به سخن ديگر، تعارض زماني پيش مي آيد كه فرد نتواند دست كم از دو راه سازش ناپذير يكي را انتخاب كند.

روان شناسان به سه نوع تعارض اصلي اشاره مي كنند كه هر يك از آن ها درجات متفاوتي از ناكامي به همراه مي آورد. اين تعارض ها عبارت اند از: جاذب- جاذب، دافع- دافع، جاذب- دافع. در تعارض جاذب- جاذب فرد بايد دست كم از بين اين دو راه حل مساعد و خوشايند، يكي را انتخاب كند و به دليل اين كه نمي تواند هر دو كار خوشايند را انجام دهد، در مورد هر كدام كه ترك مي كند، دچار ناكامي مي شود و بدين روي، اين تعارض براي بهداشت رواني مضر خواهد بود.

تعارض دافع- دافع ايجاب مي كند دست كم از بين دو موقعيت ناخوشايند يكي

را انتخاب كند و هر انتخاب او به نتيجه گيري هاي منفي مي انجامد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 57

در تعارض جاذب- دافع، فرد مجبور مي شود بر چيزي رضايت دهد كه هم پيامدهاي خوشايند و هم پيامدهاي ناخوشايند دارد؛ براي مثال، جواني كه تصميم مي گيرد با فردي از خويشان خود ازدواج كند، احتمال دارد برخي ديگر را برنجاند.

هر اندازه تعارض طولاني تر و تصميم گيري مهم تر باشد، ناكامي فرد به همان اندازه شديدتر و احتمال آسيب پذيري بهداشت رواني نيز به همان اندازه بيشتر خواهد بود، «1» در حالي كه شخص متوكل مي تواند تعارض ها را حل كند. خداوند به پيامبر (ص) دستور مي دهد در امور با مسلمانان مشورت نمايد و پس از تصميم گرفتن، ديگر سرگردان و حيران نماند بلكه بر خداوند توكل نمايد و كارش را انجام بدهد. «2»

توكل و آرامش روحي

شخص متوكل ترس و اضطراب كم تري دارد و بيشتر با آرامش زندگي مي كند. هنگامي كه ياران موسي گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم، موسي با يك دنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشت زده بني اسرائيل كرد و گفت: چنين نيست، آنان هرگز بر ما مسلط نخواهند شد؛ زيرا خداي من با من است و به زودي من را هدايت خواهد كرد. «3» در اين گونه شرايط توكل و اعتماد به خدا مايه آرامش و عدم يأس در بحران هاست. «4» رهبران الهي (مومنان واقعي) در بحران ها دلي آرام دارند و مايه آرامش ديگران نيز هستند، و به هنگام برخورد با دشمن (حتي

زماني كه يك طرف دريا و طرف ديگر سپاه دشمن است) مايوس نمي شوند و به خدا توكل مي كنند. «5»

توكل و عدم محروميت

توكل به دليل پشتيباني خداوندي كه قدرت و علم بي پايان دارد، روح و اراده انسان را تقويت مي كند. هيچ گاه انسان احساس ضعف و محروميت نمي نمايد؛ چنان كه پيامبر (ص)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 58

فرمودند: «من احب ان يكون اقوي الناس فليتوكل علي الله؛ هر كس بخواهد از قوي ترين مردم باشد، بايد بر خداوند توكل نمايد.» «1»

يكي ديگر از آثار توكل عدم ياس و افسردگي در زندگي است؛ زيرا انسان اگر صرفاً به اسباب مادي توجه كند، در رويارويي با مشكلات، به سادگي دست از عمل مي كشد و نااميدي او را از پا در مي آورد؛ مانند قوم بني اسرائيل در سرزمين فلسطين كه بر خداوند توكل نكردند و نااميد شدند و خداوند نيز آن ها را ياري نكرد و چهل سال سرگردان شدند، «2» ولي فردي كه به خداوند توكل دارد، معتقد است نبود شرايط مادي باعث عدم تحقق يك رويداد و يا عدم مشكل نمي شود؛ مانند قوم طالوت. «3»

3. تسليم و رضا به خواست الهي

انسان در دوران زندگي اسباب و علت هايي را فراهم مي كند و اميدوار است كه كارهاي او به نتيجه برسد، ولي با مشكلاتي رو به رو مي شود كه گاه حل آن ها از دست او خارج است، يا به تنگناهايي برخورد مي كند كه به هيچ وجه خلاص شدن از آن ممكن نيست. در اين موقعيت ها، چگونه بايد رفتار كند؟ آيا هميشه

اين مشكل، تنگنا، گرفتاري و شكست را در نظر آورد و به آن ها بينديشد و غمگين باشد كه چرا آنچه من مي خواستم نشد؟ و با انديشه منفي خود را بيمار كند تا حالت او به افسردگي بينجامد؟

اسلام براي حل اين مشكل يا پيش گيري از پديد آمدن آن، افراد را به تسليم بودن در برابر امر خدا و رضايت از امر الهي توصيه مي كند.

تعريف رضا

«رضا» يعني فرد باور داشته باشد كه آنچه خداوند براي او مقرر كرده، حكيمانه و براي او بهتر است و از آنچه در زندگي براي او پيش آمده، رضايت داشته باشد و آن را مكروه نشمارد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 59

ساز كار تأثير رضا و تسليم در بهداشت رواني فرد

رضا و تسليم طي فرآيندي مي تواند بهداشت رواني فرد را تأمين كند؛ بدين ترتيب كه هر چه را خداوند قسمت او كرده به آن راضي شود، خواه مورد نعمت هاي الهي و اموال باشد يا سختي ها و گرفتاري ها.

آثار دنيوي رضا از ديدگاه آيات

در قرآن آمده است: «اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده راضي باشند، و بگويند: «و اگر (بر فرض) آنان به آنچه خدا و فرستاده اش به آنان داده، راضي مي شدند و مي گفتند: «خدا ما را بس است؛ بزودي خدا و فرستاده اش، از بخشش خود به ما مي دهند؛ براستي كه ما تنها به سوي خدا مشتاقيم.» (اين براي آنان بهتر بود).» «1»

از اين آيه استفاده مي شود كه مومنان بايد به قسمت الهي و مال حلال راضي و شكرگزار پروردگار باشند؛ «2» زيرا رضا به قسمت سبب شادماني است.

بشنو اين نكته كه خود را ز

غم آزاده كني

خون خوري گر طلب روزي ننهاده كني «3» گاهي صلاح در اين است كه انسان از نظر مال دنيوي نيازمند باشد، با اين وصف، اگر انسان به تقديرات خدا راضي باشد، اولا: پاداش هاي الهي بزرگي خواهد داشت و ثانياً: چنان كه آيه مورد بحث مي فرمايد، چه بسا خدا بعداً به دست قدرت خود اين نياز را برطرف كند.

ولي اگر از اين تقديرات روگردان شود، اولا: با خواست خدا مخالفت كرده و ثانياً: اين اميد را نيز نخواهد داشت كه شايد خدا بعداً او را بي نياز نمايد؛ چنان كه حديث قدسي در اين باره مي فرمايد: و كسي كه به قضا و قدر من خشنود نباشد و در مقابل بلاي من شكيبايي نداشته باشد، بايد پروردگاري غير من بجويد، و بايد از زمين و آسمان من خارج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 60

شود؛ پس براي انسان مناسب تر است در هر زمان به اميد آينده بهتري بوده و چشم اميدش به دست قدرت و مرحمت خدا باشد و همواره به خدا و لطف بي پايانش راغب و مايل باشد. «1»

آثار اخروي رضا از ديدگاه آيات

خداوند در وصف انسان هاي كمال يافته مي فرمايد: «اي جان آرام يافته! به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه (تو از او) خشنودي [و] مورد رضايت (او) هستي». «2»

در اين آيه، نفوس مطمئنه به وصف راضيه و مرضيه توصيف شده است؛ زيرا اطمينان و سكونت يافتن دل به پروردگار مستلزم آن است كه از او راضي باشد و در برابر هر قضا و قدري كه او برايش پيش مي آورد، كم ترين چون و چرايي نكند، حال آن قضا و قدر

چه تكويني و چه حكمي باشد كه خدا قرار داده است؛ پس هيچ رويدادي او را به خشم نمي آورد و هيچ معصيتي دل او را منحرف نمي كند، «3» او در مجراي تقديرات اراده، خود را در مسير خواست خدا قرار مي دهد و به آنچه واقع شده و مي شود، هر چند برخلاف اراده و ميلش باشد، با كمال رضايت گردن مي نهد و به رضاي خاطر خطرات را استقبال مي كند و اوامر خداوند را به جان مي پذيرد. «4»

اين امر بدان دليل است كه نفس مطمئنه مي داند تمام افعال الهي موافق حكمت و عين صلاح است، در تمام حالات خشنود و خرسند است، فقر باشد يا ثروت، سلامت يا بيماري، نعمت يا بلا. «5»

معناي تسليم

«تسليم» يعني انقياد باطني و اعتقاد و گرويدن قلبي است در مقابل خداوند؛ بدين معنا كه در مقابل اوامر خداوند و اولياي الهي و گرفتاري ها و مشكلاتي كه خداوند براي او پيش مي آورد، تسليم باشد و در مقابل آن ها چون و چرا نكند. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 61

فرق بين تسليم و توكل و رضا

تسليم، هم با توكل فرق دارد و هم با رضا. در مقام توكل، شخص كاري را مي طلبد، ولي چون خودش نمي تواند آن را به خوبي انجام دهد، وكيل مي گيرد تا به سود او كارهاي او را انجام دهد و چون هيچ كسي بهتر از خدا كار را نمي داند و نمي تواند انجام دهد، خدا را وكيل قرار مي دهد. مقام رضا از مقام توكل بالاتر است؛ زيرا در مقام توكل انسان خواسته خود را اصل قرار مي دهد، ولي از خدا مي خواهد بر اساس خواسته او كار كند؛

اما در مقام رضا خواسته خدا اصل و خواسته شخص فرع است، و اما در مقام تسليم، عبد از خود خواسته اي ندارد و به خدا عرض مي كند: «حكم آنچه نوانديشي، لطف آنچه تو فرمايي» نه اين كه بگويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد». «1»

آثار دنيوي تسليم از ديدگاه آيات

خداوند مي فرمايد: «و هنگامي كه مؤمنان (لشكريان) حزب ها را ديدند گفتند: «اين چيزي است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده داده اند، و خدا و فرستاده اش راست گفته اند.» و (اين مطلب) جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.»» هنگامي كه مومنان لشكريان احزاب را ديدند، نه تنها تزلزلي به دل راه ندادند، بلكه گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و طلايه آن آشكار گشته و خدا و رسولش راست گفته اند، و اين ماجرا جز بر ايمان و تسليم آن ها چيزي نيفزود. وعده اي كه خدا و پيامبرش (ص) داده اند اشاره به سخني است كه قبلا پيامبر (ص) فرموده بود كه به زودي قبايل عرب و دشمنان مختلف دست به دست هم مي دهند و به سراغ شما مي آيند؛ اما بدانيد سرانجام پيروزي با شماست. مومنان هنگامي كه هجوم «احزاب» را مشاهده كردند، يقين پيدا كردند كه اين همان وعده پيامبر (ص) است، گفتند: «اكنون كه قسمت اول وعده به وقوع پيوسته، قسمت دوم يعني پيروزي نيز مسلماً به دنبال آن است؛ از اين رو، بر ايمان و تسليمشان افزود.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 62

و اين مسلم است كه هر چه مومن آثار قدرت الهي را بيشتر مشاهده كند، ايمانش قوي تر مي شود و تسليمش برتري مي يابد. «1» و در برابر

اوامر و مقدرات الهي تسليم مي گردد. «2»

آثار اخروي تسليم از ديدگاه آيات

خداوند يكي از نشانه هاي ايمان واقعي را تسليم در برابر اوامر الهي مي داند و مي فرمايد: «به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقي) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داوري تو در جانشان هيچ (دل) تنگي نيابند، و كاملًا تسليم شوند.» «3»

در اين آيه، خداوند سوگند ياد كرده كه افراد، در صورتي ايمان واقعي خواهند داشت كه پيامبر (ص) را در اختلافات خود به داوري بطلبند و به بيگانگان مراجعه ننمايند؛ سپس مي فرمايد: نه فقط داوري را نزد تو آورند، بلكه هنگامي كه تو در ميان آن ها حكم كردي، خواه به سود آن ها باشد يا به زيان آن ها، افزون بر اين كه اعتراض نكنند، در دل خود احساس ناراحتي ننمايند و كاملا تسليم باشند، گرچه ناراحتي دروني از قضاوت هايي كه احياناً به زيان انسان است، غالباً اختياري نيست ولي با تربيت هاي اخلاقي و پرورش روح تسليم در برابر حق و توجه به موقعيت واقعي پيامبر (ص) حالتي در انسان پيدا مي شود كه هيچ گاه از داوري پيامبر (ص) و حتي دانشمنداني كه جانشينان او هستند، هرگز ناراحت نخواهد شد و به هر حال، مسلمانان واقعي وظيفه دارند روح تسليم در برابر حق را در خود پرورش دهند؛ «4» زيرا يكي از نشانه هاي قطعي ايمان، رضاي به حكم خدا و تسليم به قضاي او است و تا شخص چنين نباشد، مومن حقيقي نيست. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 63

آثار رضا و تسليم در زندگي انسان از ديدگاه روايات

كاهش غم و نگراني

كسي

كه به قضا و قدر اعتقاد داشته باشد و در برابر مقدرات الهي حالت رضا و تسليم در پيش گيرد، مصيبت ها و گرفتاري هاي ناخواسته، او را كم تر اندوهگين مي كند. علي (ع) مي فرمايد: «بهترين دور كننده و زايل كننده اندوه، راضي بودن به قضاي الهي است.» «1» در كلامي ديگر مي فرمايد: «اعتماد و اعتقاد به قدر، بهترين وسيله دور كننده اندوه است.» «2»

آسايش در زندگي

همه افراد به نوعي با مشكلات گريبانگير هستند، و همه براي دست يابي به زندگي توام با آسايش و بدون اضطراب تلاش مي كنند، ولي موانعي را در راه رسيدن به اين آسايش فرا روي خود مي بينند. برخي از اين مشكلات، با اعتقاد به قضا و قدر برطرف مي شود. امام علي (ع) مي فرمايد: «هر كس به قضاي الهي راضي شد، زندگي خوبي خواهد داشت.» «3» در سخني ديگر مي فرمايد: «اگر شما به قضاي الهي راضي شديد، زندگي برايتان گوارا مي شود و به غنا و بي نيازي دست مي يابيد.» «4»

آرامش

غرايز و خواسته هاي بشرْ نامحدود و از طرفي، امكانات او محدود است و نمي تواند به همه چيز دست يابد؛ از اين رو، برخورداري افراد ديگر از برخي مواهب الهي و فقدان آن ها در زندگي او، زمينه نگراني و اضطراب را در او فراهم مي كند. اعتقاد به قضا و قدر در مواردي كه از عهده او كاري ساخته نيست، مي تواند آرام بخش باشد. علي (ع) مي فرمايد: «هر كس به اين نكته اعتماد و اعتقاد داشته باشد كه هر چه براي او مقدر شده است، از بين نمي رود، قلب او آرام مي گيرد.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 64

اين اعتقاد آن قدر در از بين بردن

حزن مؤثر است كه امام صادق (ع) در مقام تعجب مي فرمايد: «اگر همه چيز به قضا و قدر بستگي دارد، پس غصه خوردن واندوه براي چه؟!» «1»

آسان كردن مشكلات

كسي كه به قضا و قدر الهي اعتقاد دارد، تحمل مشكلات براي او آسان است؛ زيرا همه را از ناحيه خداوند متعال و او را عالم به امور و خيرخواه مي داند؛ پس مشكلات براي او آسان مي شود.

اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايند: «راضي بودن به قضاي الهي سختي ها و مشكلات را آسان مي كند.» «2» و حتي انسان هاي كامل همين مصيبت و سختي را زيبا مي بينند؛ چنان كه زينب كبري در جواب ابن زياد كه گفت: «ديدي خدا با شما چه كرد؟» فرمود: «جز زيبايي چيزي نديدم.» «3»

در دعاها، طلب مقام رضا و تسليم زياد آمده است؛ زيرا در سايه رضا و تسليم سعادت دنيا و آخرت انسان تامين مي گردد؛ به همين جهت ائمه (ع) از خداوند خشنودي او را درخواست مي كردند: «و رضني من العيش بما قسمت لي؛ «4» خدايا! مرا به آنچه از زندگي دنيا قسمت و نصيب من نموده اي، راضي گردان.»

خوش بيني و ديد مثبت داشتن

انسان موحد همه حوادث عالم را از سوي خداوند مي داند. اعتقاد دارد مسائلي كه براي او پيش مي آيد، گرچه در ظاهر امري ناپسند باشد، ولي در واقع به نفع او است. «5» عينكي كه بر چشم مي گذارد عينك خوش بيني است. خداوند متعال به پيامبر مي فرمايد كه در جواب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 65

منافقان بگويد: «جز آنچه خدا بر ما مقرر داشته، به ما نمي رسد» «1» و در آيه بعد مي فرمايد: «بگو: «آيا براي ما، جز يكي

از دو نيكي (پيروزي يا شهادت) را انتظار داريد؟!.» «2»

افراد با ايمان و خداپرست كه به علم و حكمت و رحمت خدا ايمان دارند، مقدرات عالم را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان مي دانند. انسان مؤمن تمام مقدرات عالم را زيبا مي بيند و مفهوم شكست و ناكامي از دل مومن زدوده مي شود.

اين آيات، مومنان را در هر حال پيروز معرفي مي نمايد؛ يك راه به سوي شهادت مي رود كه اوج افتخار يك انسان با ايمان مي باشد و راه ديگر پيروزي بر دشمن است. «3»

تعاليم اسلام به مسئله مثبت انديشي توجه كرده است. در آيات و روايات و حتي در دعاها به مثبت انديشي توجه شده است. در دعاي جوشن صغير «4» كه به امام موسي بن جعفر (ع) منسوب است، آن حضرت از ابتدا تا انتهاي دعا نعمت هاي خداوند را بر مي شمرد و با ديد مثبت به مسائل، شكر خداوند را به جاي آورد.

اميرالمؤمنين علي (ع) دستور مي دهد كه انسان چشمش را بر خار و خاشاك هاي زندگي ببندد تا از زندگي اش راضي شود. «5» همچنين آن حضرت مي فرمايد: «خود را به نيت پاك و توجه نيكو عادت ده تا در تلاش و كوشش هايت موفق گردي.» «6»

كساني كه داراي فكر مثبت هستند، خوشحال تر، زنده تر و فعال ترند. اينان كارها را انجام مي دهند و عملي مي سازند، ممكن است بسيار هم اشتباه كنند. اينان وقت خود را به اين نحو ضايع نمي سازند كه در باب چيزهايي كه هرگز واقع نمي شود، پريشان حواس و نگران و ناراحت شوند. در هر 24 ساعت، در حدود بيش از بيست ميليون سنگ هاي آسماني وارد جو زمين مي شود، اما هيچ ثبت درست و قابل اعتمادي در هيچ

جا ديده نمي شود كه شخصي بر اثر سقوط يكي از اين سنگ هاي آسماني كشته شده باشد. «7» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 66

افكار ما معرف شخصيت ماست و طرز تفكر ما عامل مجهولي است كه سرنوشت ما را تعيين مي كند. «1»

آرامش و تشويش بيش از آن كه به عوامل خارجي مربوط باشد، متأثر از عوامل دروني و نيروي فكر و تخيل ماست. ناپلئون با اين كه شهرت و قدرت و ثروت داشت، احساس آرامش نمي كرد و مي گفت: «هرگز شش روز خوش در زندگاني ام نداشته ام، در صورتي كه فردي كه از دو سالگي كور و كر و لال بود، از زندگاني اظهار رضايت كرده، اعلام مي داشت كه زندگاني را بيش از آنچه تصور مي كردم، زيبا يافتم.» «2»

اصل پلي آنا افرادي را كه به جنبه مثبت قضايا نگاه مي كنند، توصيف مي كند. اين افراد در مورد آينده خوش بين هستند، فقط امور خوب را از گذشته به ياد مي آورند، در مورد ديگران نظر مثبت دارند و در آزمون هاي تداعي آزاد، موضوعات خوش آيندتري را بر زبان مي آورند. اين افراد محرك هاي خوش آيند بيشتري را تجربه مي كنند و محرك هاي بيشتري را به عنوان خوش آيند قضاوت مي كنند.

به نظر مي رسد خوش بيني بخشي از خوشبختي فردي است و آثاري قوي بر بهداشت جسماني و رواني دارد.

راه هاي مختلفي براي مثبت فكر كردن وجود دارد. يكي از اين راه ها تكرار يك محتواي مثبت و اسناد حوادث مثبت به خود است. آرگايل و همكاران (1989) دريافتند كه افراد شاد تمايل دارند حوادث مثبت را به خود نسبت دهند. عامل ديگر نظرِ خوش بيني در مورد زندگي است كه به وسيله آن امور بد،

خوب به نظر مي رسد. «3»

4. ياد خدا

مشكلات و گرفتاري ها، مريضي ها، كمبودها، جنگ، ظلم و ستم و حتي بعضي اوقات احساس تنهايي و عدم وجود تكيه گاه يا كسي كه انسان بتواند با او درد دل كند و مشكلات و مسايل خود را با او در ميان بگذارد، باعث فشار رواني مي شود. يكي از اموري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 67

كه در اين حالت به انسان آرامش مي بخشد و او را از تنهايي نجات مي دهد، ياد خداست. خداوند متعال مي فرمايد: «آگاه باشيد، كه تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد!» «1»

ذكر خداوند عوامل دگرگوني و اضطراب را از بين مي برد. اگر نگراني به علت آينده مبهم، زوال نعمت ها، گرفتاري در چنگال دشمن، ضعف و بيماري و ناتواني و درماندگي و احتياج است، ايمان به خداوند قادر متعال، خداوند رحيم و مهربان، خدايي كه همواره كفالت بندگان خويش را بر عهده دارد، مي تواند اين گونه نگراني ها را از بين ببرد و به فرد آرامش دهد كه در برابر حوادث آينده احساس درماندگي نكند.

عوامل نگراني و تأثير ياد خداوند در برطرف كردن آن ها

گاه احساس گناه و برخي رفتارها در گذشته فرد، او را نگران مي سازد، نگراني از رفتارهاي نامناسب، كوتاهي و لغزش ها، توجه به آمرزش خداوند و توبه پذيري او فرد را در اين شرايط آرامش مي دهد.

گاهي ضعف و ناتواني انسان در برابر عوامل طبيعي و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلي و خارجي او را نگران مي سازد؛ اما هنگامي كه به ياد خدا مي افتد و به قدرت و رحمت او تكيه مي كند- قدرتي كه برترين قدرت هاست و هيچ چيز در برابر آن ياراي مقاومت ندارد-

آرامش بر او وارد مي شود و فرد با خود مي گويد: من تنها نيستم، بلكه در سايه خدا قرار دارم.

گاهي نيز ريشه نگراني هاي آزار دهنده انسان احساس پوچي در زندگي و بي هدف بودن آن است، ولي كسي كه به خداوند ايمان دارد و مسير تكامل زندگي را به عنوان يك هدف بزرگ پذيرفته است و تمام برنامه ها و حوادث زندگي را در همين خط مي بيند، نه از زندگي احساس پوچي مي كند و نه همچون افراد مردد و سرگردان، مضطرب مي شود.

عامل ديگر نگراني آن است كه انسان گاهي براي رسيدن به يك هدف زحمت زيادي را متحمل مي شود، ولي كسي را نمي بيند كه زحمت او را ارج نهد و قدرداني و تشكر كند، اين ناسپاسي او را شديداً آزار مي دهد، در اين حالت اگر احساس كند كسي از تمام تلاش ها و كوشش هايش آگاه است و همه آن ها را ارج مي نهد و براي همه پاداش مي دهد، از نگراني و اضطراب او كاسته مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 68

يكي ديگر از عوامل نگراني، سوءظن ها و توهم ها و خيال هاي پوچ است كه بسياري از مردم در زندگي خود از آن رنج مي برند، ولي چگونه مي توان انكار كرد كه توجه به خدا و لطف بي پايان او و دستور به حسن ظن كه وظيفه هر فرد با ايماني است، اين حالت رنج آور را از بين مي برند و، آرامش و اطمينان جاي آن را مي گيرند؟!

يكي از بزرگ ترين عوامل اضطراب و نگراني، شيفتگي به دنيا و زندگي مادي است. تا آن جا كه گاهي عدم دست يابي به امر جزئي در زندگي ساعت ها و يا روزها و هفته ها فكر فرد را ناآرام

و مشوش مي سازد، ولي ايمان به خدا و توجه به وظايف افراد با ايمان كه بايد در ناكامي ها تأسف و نگراني نداشته باشند، مي تواند اضطراب هاي فرد را كاهش دهد. «1»

همچنين انسان وقتي يادآور شد كه سعادت او تنها به دست خداست؛ زيرا بازگشت همه امور به دست او است و او است كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال مايشاء است، و پناهگاه همه افراد مي باشد، با ياد او آرامش بيشتري مي يابد. ياد خدا براي انسان كه همواره اسير حوادث است و در جستجوي ركن وثيقي است كه سعادت او را ضمانت كند و گاه در امور خود متحير مي باشد و نمي داند به كجا مي رود و به كجايش مي برند و براي چه آمده، مايه انبساط و آرامش است. «2»

از اين آيه روشن مي شود كه تنها با ياد خدا آرامش حاصل مي شود و در مقابل، كسي كه از ياد خدا روي برگرداند، خداوند مي فرمايد:

«و هر كسي از ياد من روي گردان شود، زندگي تنگ [و سختي خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مي كنم».

«معيشت ضنك» يعني درهاي زندگي به روي انسان آن چنان بسته شود كه به هر كاري دست بزند، با درهاي بسته روبه رو گردد.

گاهي تنگي معشيت به خاطر اين نيست كه درآمد كمي دارد؛ اي بسا پول و درآمدش فراوان باشد، ولي بخل و حرص و آز زندگي را بر او تنگ مي كند؛ آن چنان نه تنها ميل ندارد در خانه اش باز باشد و ديگران از امكاناتش بهره گيرند، بلكه گويي نمي خواهد آن را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 69

به روي خويش بگشايد. به فرموده حضرت

علي (ع)، همچون فقيران زندگي مي كند و همانند اغنيا و ثروتمندان حساب پس مي دهد.

عامل اصلي گرفتار شدن در تنگناها، اعراض از ياد حق است. هنگامي كه انسان مسئوليتهايش را به سبب فراموش كردن ياد خدا به فراموشي بسپارد، غرق اميال مهار نشدني مي گردد و در اين حالت زندگي به سختي و دشواري مي گذرد؛ زيرا نه قناعتي دارد كه او را راضي كند، نه توجه به معنويت كه به او غناي روحي دهد و نه اخلاقي كه او را در برابر فشار اميال باز دارد.

اصولا تنگي زندگي بشر به خاطر كمبودهاي معنوي و نبودن غناي روح و نيز عدم اطمينان به آينده و ترس از نابودي امكانات موجود و وابستگي بيش از حد به جهان ماده است و آن كس كه به خدا ايمان دارد، كم تر دچار اين نگراني ها مي شود.» تبيين زندگي سخت به اين است كه اگر فرد پروردگارش را فراموش كند و با او قطع رابطه نمايد، غير از دنيا چيزي نمي ماند كه به آن دل ببندد و به آن تعلق خاطر داشته باشد؛ از اين رو، تمام كوشش هاي خود را در اصلاح زندگي دنيا براي بهره بردن از زندگي دنيوي منحصر مي كند. از آن جا كه انسان هرچه را به دست آورد، به آن قانع نمي شود و دائماً به اضافه تر از آن چشم مي دوزد و حرص و تشنگي اش پاياني ندارد، به طور دائم در فقر و فشار ناشي از احساس نداري و كمبود به سر مي برد و همواره به چيزي علاقمند است كه ندارد. افزون بر اين، چنين شخصي در غم واندوه و اضطراب و ترس از دست دادن زندگي دنيا و روي

آوردن ناملايمات و فرا رسيدن مرگ و بيماري است و خلاصه، او پيوسته در جنگ آرزوهاي برآورده نشده و از دست دادن زندگي دنياست.

در حالي كه اگر مقام پروردگارش را بشناسد و به ياد او باشد در مي يابد كه براي او زندگي و حياتي است كه با مرگ آميخته نيست و براي او ملكي است كه زوال نمي پذيرد و عزتي است كه با ذلت آميخته نيست و شادماني و سرور و رفعت و كرامتي دارد كه به حساب نيايد و پاياني ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 70

همچني در مي يابد كه دنيا گذرگاه است و زندگي دنيا بدون آخرت ارزشي ندارد. اگر فرد ا ين واقعيت ها را بفهمد، به آنچه خداوند به او داده قانع مي گردد و در زندگي (هر قدر هم از امكانات كمي برخوردار باشد) به احساس آرامش دست مي يابد و كم تر در چنگ احساس هاي نامطبوع اسير مي شود. «1»

5. اميدواري به فضل خدا

تأثير اميد در بهداشت رواني

يكي از مسايلي كه در تأمين بهداشت رواني فرد مؤثر است، اميدواري است. اميدواري مي تواند به هنگام گرفتاري به فرد كمك كند؛ همان گونه كه فعاليت و پيروزي افراد در موقعيت هاي دشوار و ظاهراً غير ممكن، موجب تقويت روحيه آنان مي شود. به نظر لازاروس و فولكمن اميدواري موجب مي شود تا فرد:

1. به خود اعتماد داشته باشد و بر اثر اين اعتماد راهبردهاي سازگاري خاص خود را به كار گيرد.

2. به ديگران اعتماد پيدا كند؛ همچنان كه بيمار به پزشك معالج خود اعتماد پيدا مي كند.

3. به خدا متوجه شود و در اثر اين توجه قوت قلب يابد. «2»

اميدواري در فرهنگ اسلام

در فرهنگ اسلام بر حفظ اميد تأكيد

شده است. اسلام در تمام برنامه ها و تعليماتش روح اميد و حركت را در افراد مي دمد واز ايستايي و عدم تحرك و يأس نهي مي كند. در قرآن آمده است: «از رحمت خدا مأيوس نشويد كه از رحمت خدا جز قوم كافر مأيوس نمي شوند.» «3»

بر اساس مضمون اين آيه هنگامي كه حضرت يعقوب (ع) به فرزندانش دستور مي دهد به سوي مصر حركت كنند، به آنان مي گويد كه از يوسف و برادرش بنيامين جستجو كنند و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 71

از آنجا كه فرزندان تقريباً اطمينان داشتند كه يوسفي در كار نيست و از اين توصيه و تأكيد پدر تعجب كردند، يعقوب به آن ها گوشزد كرد: «از رحمت الهي هيچگاه مأيوس نشويد كه قدرت او مافوق همه مشكلات و سختي هاست.»

انسان موحد به خداوند عليم و حكيم و مدبر اعتقاد دارد و تمام اسباب عالم را به دست او مي داند؛ از اين رو، هيچگاه خود را در بن بست كامل نمي بيند، بلكه همواره به خداوند اميدوار است و اعتقاد دارد كه خداوند مي تواند به او كمك كند، و اگر فرد به فضل و رحمت او اميد داشته باشد و از او كمك بخواهد، او را تنها نمي گذارد بلكه به او آرامش مي دهد.

كلمه «روح» به معناي نفس و يا نفس خوش است و هر جا استعمال شود، كنايه از آسايش است كه ضد تعب و خستگي مي باشد. و وجه كنايه اين است كه شدت و بيچارگي و بسته شدن راه نجات در نظر انسان نوعي فشار و تنگي تصور مي شود؛ همچنان كه مقابل آن يعني نجات يافتن به فراخناي فرج و پيروزي عافيت، نوعي تنفس و

راحتي به نظر مي رسد؛ از اين رو مي گويند كه خداوند اندوه را به فرج و گرفتاري را به نفس راحت مبدل مي سازد؛ پس روحي كه به خدا منسوب است، همان گشايش بعد از سختي است كه به اذن و اراده خدا صورت مي گيرد.

هر كس به خدا ايمان دارد، به اين معنا معتقد است كه خدا هر چه بخواهد، انجام مي دهد و به هر چه اراده كند، حكم مي نمايد، و هيچ قاهري نيست كه بر مشيت او فايق آيد و يا حكم او را به تأخير اندازد و هيچ صاحب ايماني نبايد از روح خدا مأيوس و از رحمتش نااميد شود؛ زيرا ياس از روح خدا و نوميدي از رحمتش در حقيقت محدود كردن قدرت او و در معنا كفر به احاطه و سعه رحمت او است. «1»

انسان مومن به جاي منفي بافي و فكر به عدم موفقيت در زندگي، همواره به آينده مثبت مي نگرد و با تكيه بر نيروي خداوندي خود را در عالم اسباب محدود نمي پندارد. در داستان حضرت ابراهيم (ع) وقتي فرشتگان به ابراهيم گفتند: ما تو را به فرزند دانايي بشارت مي دهيم، ابراهيم به خوبي مي دانست كه از نظر موازين طبيعي تولد چنين فرزندي از او بسيار بعيد است و هر چند در برابر قدرت خدا هيچ چيز محال نيست، ولي توجه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 72

موازين عادي و طبيعي تعجب او را برانگيخت؛ از اين رو گفت: آيا چنين بشارتي به من مي دهيد، در حالي كه من به سن پيري رسيده ام؟! «1» فرشتگان مجال ترديد يا تعجب بيشتري به ابراهيم ندادند و با صراحت و قاطعيت

به او گفتند كه ما تو را به حق بشارت داديم؛ بشارتي كه از ناحيه خدا و به فرمان او بود و به همين دليل حق و مسلم است. «2»

به دنبال آن و براي تأكيد- به گمان اين كه مبادا يأس و نااميدي بر ابراهيم (ع) غلبه كرده باشد- گفتند: اكنون كه چنين است از مأيوسان مباش. «3» ابراهيم (ع) به سرعت اين فكر را از آن ها دور ساخت كه ياس ونوميدي از رحمت خدا بر او چيره شده باشد بلكه تنها تعجبش از جهت توجه به موازين طبيعي است؛ لذا با صراحت گفت: چه كسي از رحمت پروردگارش مأيوس مي شود جز گمراهان؟! «4» همان گمراهاني كه خدا را به درستي نشناخته اند و پي به قدرت بي پايانش نبرده اند؛ خدايي كه از ذره اي خاك، انساني چنين شگرف مي آفريند و از نطفه اي ناچيز فرزندي برومند به وجود مي آورد، درخت خشكيده خرما به فرمانش به بار مي نشيند، و آتش سوزاني را به گلستان تبديل مي كند؛ چه كسي مي تواند در قدرت چنين پروردگاري شك كند يا از رحمت او مأيوس گردد؟! «5»

انسان مومن همواره به فضل و رحمت خداوند اميدوار است و هر چند در ظاهر در سختي ها و گرفتاري هايي به سر ببرد، ولي اين سختي ها و گرفتاري ها به هيچ وجه او را خانه نشين نمي كند بلكه آن را مقدمه فرج و گشايش در كارها مي داند و معتقد است كه در اين گرفتاري ها و سختي ها و ناخشنودي ها، حكمتي نهفته است و اين ها به مصلحت او بوده و به همين دليل هيچ يك از پيامبران يا اولياي الهي از مشكلات نهراسيده اند، بلكه با اميدواري به فضل و رحمت خداوند راه

و مسير خود را ادامه داده اند. اما خداوند درباره انسان هاي تربيت نايافته مي فرمايد: «و هنگامي كه به انسان نعمت مي بخشيم، روي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 73

مي گرداند و خودش (متكبرانه) دور مي شود؛ و هنگامي كه بدي به او مي رسد، بسيار نااميد مي شود!»، «1» يعني آن ها به قدري كم ظرفيت هستند كه با مختصري گرفتاري دست و پاي خود را گم مي كنند و رشته افكارشان به كلي در هم مي ريزد و ظلمت و يأس و نوميدي بر قلبشان سايه مي افكند و چنان بيچاره و زبون و دستپاچه و مأيوس مي گردند كه انسان باور نمي كند اين ها همان انسان هاي قبل اند. آري، چنين است حال همه افراد كوته فكر، بي ايمان و كم ظرفيت؛ به عكس، دوستان خدا كه روحشان همچون اقيانوس است و سخت ترين طوفان ها در آنان اثري نمي كند، چون كوه در مقابل حوادث سخت ايستاده اند و چون كاه در مقابل فرمان خدا؛ اگر دنيا را به آنان ببخشي دست و پاي خود را گم نمي كنند و چون جهان را از آنان بگيري خم به ابرو نمي آورند. «2»

عوامل نااميدي و راه هاي مقابله با آن

انسان هاي عادي و تربيت نايافته وقتي شري به آن ها مي رسد و برخي نعمت هاي الهي از آن ها سلب مي شود، به كلي از خير مأيوس مي گردند؛ زيرا جاي ديگري را سراغ ندارند، بلكه همه اميدشان اسباب ظاهري است، ولي انسان هايي كه با تأييد الهي و يا به خاطر پيشامدي، اسباب ظاهري را فراموش كرده و به فطرت ساده خود باز گشته اند، همواره چشم اميد به خداي خود دوخته، رفع گرفتاري ها را از او مي خواهند و نه از اسباب. «3»

از سوي ديگر، گاهي اوقات انسان

بر اثر گناه و اشتباهي كه انجام داده است، احساس ياس و نااميدي از رحمت خدا مي كند و اين باعث وارد آمدن فشار بر روح و روان او مي گردد. انسان مومن هيچ گاه به خاطر گناهاني كه مرتكب شده يا خطاهايي كه انجام داده، در بن بست و يأس و سرشكستگي قرار نمي گيرد؛ زيرا اين خطا و جرم يا در ارتباط با مردم است و يا در ارتباط با خداوند، و خداوند براي انسان مومن راه توبه را باز گذاشته است و انسان را دعوت مي كند كه توبه نمايد و تأكيد مي كند كه نبايد از رحمت و بخشش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 74

خداوند مأيوس گردد؛ چنان كه مي فرمايد: «بگو: «اي بندگان من كه در مورد خودتان زياده روي كرده ايد، از رحمت خدا نااميد نشويد، [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را مي آمرزد؛» «1»

از مشكلات مهمي كه بر سر راه مسايل تربيتي وجود دارد، احساس گناهكاري بر اثر اعمال بد پيشين است، به ويژه زماني كه اين گناهان سنگين باشد؛ زيرا اين فكر دائماً در نظر انسان مجسم مي شود كه اگر بخواهد مسير خود را به سوي پاكي و تقوا تغيير دهد و به راه خدا باز گردد، چگونه مي تواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند؟ اين فكر مانند كابوسي وحشتناك بر روح او سايه مي افكند و چه بسا او را از تغيير برنامه زندگي و گرايش به پاكي باز دارد و به او مي گويد: توبه كردن چه سود؟ زنجير اعمال گذشته ات همچون طوقي بر دست و پاي تو است و اصلا تو رنگ گناه پيدا كرده اي رنگي ثابت و

تغيير ناپذير!

در فرهنگ اسلام اين مشكل حل شده است، و توبه و انابه را هر گاه با شرايط همراه باشد، وسيله قاطعي براي جدا شدن از گذشته، و آغاز يك زندگي جديد و حتي تولد ثانوي مي داند. در روايات در باره بعضي گنهكاران بارها آمده است: «كمن ولدته امه؛ او همانند كسي است كه از مادر متولد شده است ...». به اين ترتيب قرآن درهاي لطف الهي را به روي هر انساني در هر شرايطي و با هر گونه بار مسئوليتي باز مي گذارد و نمونه زنده اش آيات فوق است كه با انواع لطايف بيان مجرمان و گناهكاران را به سوي خدا دعوت مي كند و به آن ها قول مي دهد كه مي توانند خود را به كلي از زندگي گذشته جدا كنند. در روايتي از پيامبر اكرم (ص) مي خوانيم: «التائب من الذنب كمن لاذنب له؛ كسي كه از گناه توبه كند همانند كسي است كه اصلا گناه نكرده است.» «2»

امير المومنين علي (ع) مي فرمايد: «در قرآن هيچ آيه اي به قدر آيه «يا عبادي الذين اسرافوا علي انفسهم» گشايش آورتر نيست.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 75

با مراجعه به اين آيه و آيات مشابه ديگر مي بينيم كه انسان مومن هيچگاه گرفتار يأس و نوميدي از گناه نمي شود و خود را در تنگنا نمي بيند، بلكه با توبه به سوي خداوند باز مي گردد و با استغفار، گذشته اش را جبران مي كند و از لحاظ روحي در آسايش به سر مي برد و به فضل و رحمت خداوند اميدوار مي باشد. خداوند در سوره بقره مي فرمايد: «در حقيقت كساني كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد

نموده اند، آنان به رحمت خدا اميدوارند، و خدا بسيار آمرزنده مهرورز است.» «1» گفته اند اين آيه در مورد سريه عبدالله بن جحش نازل شده است. جريان چنين بود كه پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام (ص) عبدالله بن جحش را طلبيد و نامه اي به او داد و هشت نفر از مهاجرين را با وي همراه نمود و به او فرمان داد پس از آن كه دو روز راه پيمود، نامه را بگشايد، و طبق آن عمل كند، او پس از طي دو روز راه، نامه را گشود و چنين يافت: پس از آن كه نامه را باز كردي تا نخله (زميني كه بين مكه و طائف است) پيش برو و در آن جا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ما گزارش بده. عبدالله جريان را براي همراهانش نقل نمود و اضافه كرد: پيامبر مرا از مجبور ساختن شما در اين راه منع كرده است؛ بنابراين، هر كس آماده شهادت است با من بيايد و ديگران بازگردند. همه با او حركت كردند، هنگامي كه به نخله رسيدند به قافله اي از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمي در آن بود، چون روز آخر رجب (يكي از ماه هاي حرام) بود در مورد حمله به آن ها به مشورت پرداختند.

بعضي گفتند اگر امروز هم از آن ها دست برداريم، وارد محيط حرم خواهند شد و ديگر نمي توان متعرض آن ها شد، سرانجام شجاعانه به آن ها حمله كردند، عمر بن حضرمي را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر (ص) آوردند، پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماه هاي حرام نبرد كنيد،

و در مسئله غنايم و اسيران دخالتي نكرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آن ها پرداختند، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد (ص) جنگ و خون ريزي و اسارت را در ماه هاي حرام حلال شمرده است. در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان ثواب جهاد در راه خدا را بشارت داد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 76

اين آيه دلالت دارد كه اگر كسي عملي را قربه الي الله انجام دهد، و در عمل خطا كند، معذور است و هيچ گناهي در صورت خطا گناه نيست. «1» در هر صورت، اين آيه مومنان را به فضل و رحمت الهي اميدوار مي نمايد و از يأس و افسردگي جلوگيري مي كند.

يكي ديگر از عوامل يأس و نااميدي و در نتيجه افسردگي و ناراحتي هاي رواني و سرانجام بيماري هاي عصبي و جسمي، تعلق ها و وابستگي هاي انسان به بسياري از مظاهر دنيوي و مادي و به طور طبيعي محروميت از بسياري از آن هاست.

مظاهر مادي با همه زيبايي اش آرام بخش نيستند و حتي لذت ها و نعمت ها به گونه اي هستند كه معمولًا برخورداران از آن ها در غم و ترس از دست دادن آنچه دارند و در رنج و حسرت آنچه ندارند، به سر مي برند. تعلق و وابستگي، مساوي است با زندگي آميخته با غم و اضطراب از دست دادن آنچه هست و حسرت و آه و افسوس براي آنچه در اختيار نيست.

در تفكر ديني، انسان بالاتر از آن است كه به چيزي تعلق و وابستگي پيدا كند. همه چيز براي انسان است و او خود تنها و تنها به خدا و جمال محض و كمال مطلق تعلق

دارد و چون از او است، به همه چيز رسيده است و آنچه غير او است، ابزار و بازيچه و كوچك تر از آن است كه انسان به آن وابسته شود. «2»

6. دعا و درخواست از خدا

انسان عصر حاضر با رشد و تسلط بيشتر بر حوادث و بلاياي طبيعي و با وجود برخورداري از امكانات مادي در وجود خويش احساس ضعف مي كند و نياز دارد در سختي ها و مشكلات زندگي به قدرتي ماوراي طبيعت پناه ببرد. همه انسان ها اذعان دارند كه موجودي ضعيف هستند و اين جزء ذات و جبلت انسان است و قرآن هم بر اين صحه مي گذارد و مي فرمايد: «انسان ضعيف خلق شده است». «3» اين ضعف باعث احساس محروميت مي شود كه بهداشت رواني فرد را مي تواند تحت تأثير قرار دهد. اگر شخص

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 77

احساس بيچارگي و تنهايي كرد يا به ديگران اتكا نمود، و يا خود را بدون پشتوانه قدرتمند ديد، در اين حالت زمينه بروز اضطراب در او ايجاد مي شود. «1»

اديان الهي به ويژه اسلام به اين نياز بشر پاسخ گفته و راه حل مناسبي را پيشنهاد و انسان را به دعا و انس با خداوند تشويق مي كنند. دعا به سبب پيوند عاطفي با خداوند، انسان را از تنهايي مي رهاند و ياريگر انسان است، شخص دعا كننده مي داند كه با كسي صحبت مي كند كه او قادر است، عليم است، مهربان است و مي تواند گرفتاري او را برطرف سازد، و نه تنها در برابر اين رفع گرفتاري بر او منّتي نمي نهد يا از او مزدي طلب نمي كند، بلكه با آغوش باز از او پذيرايي مي كند و او را گرامي مي دارد.

خود

خداوند قبل از انسان او را دعوت مي كند كه به سراغ من بيا، مي فرمايد: «و هنگامي كه بندگانم، از تو در باره من بپُرسند، پس (بگو:) در حقيقت من نزديكم؛ دعاي دعا كننده را به هنگامي كه [مرا] مي خواند، پاسخ مي گويم. پس بايد (دعوتِ) مرا بپذيرند، و بايد به من ايمان بياورند، باشد كه آنان راه يابند، (و به مقصد برسند.)» «2»

در اين هنگام، احساس تنهايي فرد را آزار نمي دهد و مي داند تكيه گاه محكمي دارد كه او را كمك مي كند و اين خود باعث تقويت اراده و برطرف كردن ناراحتي هاي انسان مي شود. دعا چراغ اميد را در انسان روشن مي سازد و مردمي كه از دعا و نيايش محروم اند با نگراني ها و درماندگي ها رو به رو خواهند شد؛ البته فرد با دعا از وسايل و علل طبيعي دست نمي كشد بلكه همراه با استفاده از همه وسايل موجود به دعا مي پردازد و با توجه و تكيه بر خدا، روح اميد و حركت در فرد زنده مي شود و از كمك هاي بي دريغ آن مبدأ بزرگ مدد مي گيرد.

افزون بر اين، تأثير اسباب مادي به اذن خداوند است و امكان دارد هر لحظه برخي شرايط بي اثر شود و يا سبب از ميان برود، در اين حالت نيز دعا و درخواست از خداوند فرد را در استفاده از اسباب مادي تواناتر و مطمئن تر مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 78

بنابراين دعا مختصّ نارسايي ها و بن بست ها نيست، بلكه عاملي براي تقويت عوامل طبيعي نيز مي باشد. نيايش در عين حال كه آرامش را پديد مي آورد، در فعاليت هاي مغزي انسان يك نوع شكفتگي و انبساط باطني و گاهي روح قهرماني و

دلاوري را تحريك مي كند؛ نيايش استعدادهاي فرد را شكوفا مي كند. «1» متانت رفتار، انبساط و شادي دروني، دلِ پر از يقين و استعداد هدايت، نشان از وجود يك گنجينه پنهان در عمق روح بشر است. تلاوت اين آيه و تفكر در آن براي انسان ها شيرين و لذت بخش است. دوستي همراه با انس، رضايتي را كه همراه با اطمينان است، در قلب انسان وارد مي كند. انسان در پرتو دعا به زندگي رضايتمندانه و به تكيه گاهي محكم دست مي يابد. «2»

ديل كارنگي مي گويد: دعا كردن سه احتياج اصلي روان شناسي را كه همه كس اعم از مؤمن و مشرك در آن سهيم اند، برآورده مي كند:

الف- در موقع دعا كردن آن چيزهايي را كه باعث زحمت و ناراحتي ما شده است، بر زبان جاري مي سازيم؛ دعا كردن همان عمل يادداشت كردن روي كاغذ را انجام مي دهد.

ب- هنگام دعا كردن اين احساس به ما دست مي دهد كه يك شريك غم پيدا كرده ايم و تنها نيستيم. روان شناسان تأكيد دارند هنگام دچار شدن به هيجان ها و غم ها لازم ا ست مشكلات و گرفتاري هاي خود را براي كسي بازگوييم و به اصطلاح برون ريزي كنيم. وقتي كه ما نمي توانيم به كس ديگر بگوييم، مي توانيم خدا را محرم اسرار خود قرار دهيم.

ج- دعا كردن، انسان را به كار وادار مي كند؛ زيرا انسان را از نااميدي و دست كشيدن از كوشش باز مي دارد. «3»

گريه كه يكي از وسايل بسيار مهم در تلطيف روح به شمار مي آيد، در متن برخي دعاها وجود دارد. اشك از نوعي ارتباط غيركلامي با خدا حكايت دارد. بر اين اساس، امام سجاد (ص) عشق به معبود را آرامش دل ها و شفاي دردها

مي داند و مي گويد: «تويي مقصودم ... مناجات با تو فرح و آرامش خاطر من و دواي مرض و شفاي قلب سوزانم است.» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 79

ب- اعتقاد به نبوت و امامت
اشاره

اسلام از طريق ارائه دادن الگوهاي مناسب به راهنمايي افراد در برخورد با مسايل زندگي مي پردازد. افراد با الگوگيري از پيامبران و امامان، در مقابله با فشارهاي رواني موفق تر خواهند بود. الگوهايي كه اسلام معرفي مي نمايد، هر كدام در شرايط خاصي قرار داشتند و مشكلات و سختي هاي فراواني را متحمل شده اند كه هر كدام از آن ها به تنهايي مي توانست شخص را بيمار نمايد، ولي با برخورد صحيح با مشكلات، با كمال آرامش با مشكلات دست و پنجه نرم كرده اند بدون اين كه گرفتار هر گونه نابهنجاري رفتاري يا اختلال رواني شوند.

1. درس هايي از زندگي پيامبر (ص) در بهداشت رواني

خداي متعال كه خالق انسان هاست و صلاح و فساد آن ها را فقط او تشخيص مي دهد، براي انسان ها الگوهايي را تعيين كرده است و آن ها را به پيروي از اين الگوها تشويق مي كند. «بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست!» «1»

به راستي اگر انسان زندگي پيامبر اسلام (ص) را سرمشق خود قرار دهد و برخوردهاي آن حضرت با مشكلات را بنگرد و سعي نمايد حتي اندكي از اين شيوه را در زندگي خود اجرا كند، در دنيا و آخرت سعادتمند مي شود. آن حضرت از بدو با فقدان پدر گرامي اش رو به رو بود. در سنين كودكي و خردسالي با اين فقدان و محروميت، در رشد عاطفي، اجتماعي و شناختي او خللي وارد نشد و به جاي پرخاشگري، اضطراب، ناايمني، بي اعتمادي نسبت به خود و ديگران و بدبيني و سوء ظن و احساس محروميت دائم از پدر و مادر كه در كودكان ديگر ايجاد مي شود، «2» «محمد امين» نام مي گيرد و زبانزد خاص و عام مي گردد.

مي توان زندگاني پيامبر (ص)

را براي كودكاني كه از فقدان پدر يا مادر يا هر دو رنج مي برند يادآور شد تا ايشان را الگو قرار دهند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 80

در زمان ما شخصيت هاي موفقي همانند حضرت امام خميني يا علامه طباطبايي و يا حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني از كودكي از پدر محروم بودند، در حالي كه دستيابي به اين موفقيت ها براي برخي ديگر كه از امكانات زندگي كاملا برخوردارند، دشوار است.

هنگامي كه پيامبر اسلام (ص) به تبليغ دين اسلام مامور شد و در اين ابلاغ، دشمن انواع سختي ها و شكنجه ها و گرفتاري ها را براي ايشان ايجاد كرد، او از تمام مشكلات استقبال كرد و وظيفه خود را به بهترين نحو به انجام رسانيد. سه سال محاصره اقتصادي در شعب ابي طالب و ترس از حمله مشركان و جز اين ها نتوانست حضرت را تحت تأثير قرار دهد؛ زيرا پيامبر (ص) با شناخت صحيحي كه از خداوند متعال داشت، با تفسير صحيح از اين مشكلات و توكل بر خداوند به راه خود ادامه مي داد.

در طول اقامت ده ساله پيامبر در شهر مدينه مشكلات متعددي براي آن حضرت به وجود آمد كه پيامبر (ص) با همه آن ها مقابله كرد، بدون اين كه در روح و روان حضرت تأثيري بگذارد. ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز هر يك گرفتار مشكلات فراواني بودند كه با روش صحيح با آن ها مقابله مي كردند، حتي امام حسين (ع) در روز عاشورا با آن همه سختي كه ديده بود، فرمود: «رضي» برضاك و تسليماً لامرك، لامعبود لي سواك؛ خدايا راضي ام به رضاي تو و تسليم امر تو هستم و هيچ معبودي غير از تو

ندارم.» يا مي فرمايد: «اين مصيبت ها براي من آسان است؛ زيرا در مرآي و منظر خداوند متعال است.» «1»

هر يك از پيامبران در زندگي با مسايلي رو به رو بوده اند كه مسايل زندگي اكثر انسان ها را پوشش مي دهد؛ از اين رو، خداوند انسان ها را به پيروي از انبيا دعوت مي كند و مي فرمايد: «و كسي كه ايمان آورده بود گفت: «اي قوم [من، از من پيروي كنيد تا شما را به راه هدايت رهنمون شوم.» «2» حتي خداوند براي پيامبر اسلام (ص) سرگذشت هايي را نقل كرده، مي فرمايد: «و هر [يك از اخبار بزرگ فرستادگان (الهي) را براي تو حكايت مي كنيم، چيزي كه به وسيله آن دلت را استوار مي گردانيم؛ و در اين (اخبار) حق و پند و يادآوري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 81

براي مؤمنان، به تو رسيده است.» «1» پيامبر نيز يك انسان بود و مخالفت هاي سرسختانه دشمنان كينه توز، خواه نا خواه در قلب او تأثير مي گذاشت؛ از اين رو، خداوند براي اين كه هرگز كم ترين گرد و غبار نوميدي و يأس بر قلب پيامبر ننشيند و اراده آهنينش از اين مخالفت ها و كارشكني ها به ضعف نگرايد، داستان هاي انبيا و مشكلات كار آن ها و مقاومتشان را در برابر اقوام لجوج و پيروزي آن ها را يكي پس از ديگري شرح مي دهد، تا قلب پيامبر (ص) و همچنين مومناني كه دوشادوش او در اين پيكار بزرگ شركت دارند، هر روز قوي تر از روز قبل باشد. «2»

آري «نقل اين داستان ها قلب پيامبر (ص) را آرامش و سكون مي بخشد و اضطراب را از دل او بر مي كند.» «3»

2. درس هايي از زندگي حضرت ايوب (ع) در بهداشت رواني

خداوند در قرآن به پيامبر (ص) سفارش مي كند

كه «و (ياد كن) ايّوب را هنگامي كه پروردگارش را ندا در داد كه: «به من زيان (و رنج) رسيده، در حالي كه تو مهرورزترينِ مهرورزاني.» «4»

حضرت ايوب (ع) الگوي صبر و استقامت است و به افراد مقاومت در برابر مشكلات و ناراحتي هاي زندگي را مي آموزد و به پايمردي دعوت مي كند. در اين سوره، گوشه اي از زندگي اين پيامبر مطرح و پيامبر بزرگ اسلام موظف شد سرگذشت او را به ياد آورد و براي مسلمانان بازگو كند تا از مشكلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خداوند هرگز مايوس نشوند.

امام صادق (ع) در باره علت ابتلائات ايوب فرموده است: «ايوب به خاطر كفران نعمت گرفتار آن مصيبت هاي بزرگ نشد، بلكه به خاطر شكر نعمت بود؛ زيرا شيطان به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 82

پيشگاه خدا عرضه داشت كه اگر ايوب را شاكر مي بيني به خاطر نعمت فراواني است كه به او داده اي، بي ترديد اگر اين نعمت ها از او گرفته شود، او هرگز بنده شكرگزاري نخواهد بود! خداوند براي اين كه اخلاص ايوب را بر همگان روشن سازد و او را الگويي براي جهانيان قرار دهد كه به هنگام نعمت و رنج شاكر و صابر باشند، به شيطان اجازه داد كه بر دنياي او مسلط گردد. شيطان از خدا خواست اموال سرشار ايوب، زراعت و گوسفندان و همچنين فرزندان او از ميان بروند؛ پس آفت ها و بلاها در مدت كوتاهي آن ها را از ميان برد، ولي نه تنها از مقام شكر ايوب كاسته نشد، بلكه بر آن افزوده گشت! شيطان از خدا خواست كه اين بار بر بدن ايوب مسلط گردد و

آن چنان بيمار شود كه از شدت درد و رنجوري به خود بپيچد و اسير و زنداني بستر گردد، اين نيز از مقام شكر او چيزي نكاست.

ايوب در مشكلات از سرزنش دوستان بيش از هر مصيبت ديگري ناراحت شد، ولي باز رشته صبر را از كف نداد و آب زلال شكر را به كفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله هاي بالا را بيان كرد و چون از عهده امتحانات الهي به خوبي برآمد، خداوند درهاي رحمتش را بار ديگر به روي اين بنده صابر و شكيبا گشود و نعمت هاي از دست رفته را يكي پس از ديگري و حتي بيش از آن را به او ارزاني داشت، تا همگان سرانجامِ نيك صبر و شكيبايي را دريابند. «1»

اگر انسان اولياي دين را الگوي خود قرار دهد، با اندك مشكلي احساس شكست نمي كند. شخصي كه گرفتار بيماري و مرض است، اگر به حضرت ايوب بنگرد و شكرگذاري او را درگاه خداوند ببيند و آن حضرت را الگوي خود قرار دهد، بيماري جسمي، او را از پاي در نمي آورد و موجب بيماري روحي و رواني نمي شود.

3. درس هايي از زندگي حضرت يوسف (ع) در بهداشت رواني

داستان حضرت يوسف به دليل صبر در مقابل آزار برادران، افتادن در چاه، زنداني شدن و عفو و گذشتش نسبت به برادران خود هنگامي كه به قدرت رسيد، مي تواند الگوي بسيار مناسبي باشد. با دقت در اين قضايا متوجه مي شويم كه حضرت يوسف (ع) از راه مقابله شناختي به مقابله با اين مشكلات پرداخت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 83

يوسف (ع) در برخورد با برادران مي فرمود: «روزي كه به شما با آن بازوان قوي و قدرت

فوق العاده جسماني نظر افكندم و خوشحال شدم، با خود گفتم كسي كه اين همه ياور نيرومند دارد، چه غمي از حوادث سخت خواهد داشت؟ آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم، و اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مي برم و به من پناه نمي دهيد، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او حتي برادران تكيه نكنم.» «1»

حضرت يعقوب

حضرت يعقوب (ع) در برابر فراق فرزند صبر پيشه كرد. شكيبايي در برابر حوادث سخت و طوفان هاي سنگين نشانه بالابودن ظرفيت هاي فرد است؛ ظرفيتي كه حوادث بزرگ را در خود جاي مي دهد و لرزان نمي گردد.

يك نسيم ملايم مي تواند آب استخر كوچكي را به حركت در آورد، ولي اقيانوس هاي عظيم بزرگ ترين طوفان ها را نيز در خود مي پذيرند و آرامش آن ها بر هم نمي خورد. گاه انسان در ظاهر شكيبايي مي كند، ولي چهره اين شكيبايي را با سخنان نادرست كه نشانه ناسپاسي و عدم تحمل حادثه هاست، زشت و بد نما مي سازد؛ اما افراد با ايمان و پر ظرفيت كساني هستند كه در اين گونه حوادث هرگز پيمانه صبرشان لبريز نمي شود، و سخني كه نشان دهنده ناسپاسي و كفران و بي تابي و جزع باشد، بر زبان جاري نمي سازند؛ شكيبايي آن ها زيبا و «صبر جميل» است. «2»

يكي از عواملي كه باعث اضطراب و نگراني افراد مي شود، دنيا پرستي و دلباختگي در برابر زرق و برق دنياست، در حالي كه تأسّي به زندگي دنيوي اولياي دين مي تواند اين دنيا پرستي و شيفتگي در مقابل دنيا را از بين ببرد كه در نتيجه آن، اضطراب

و نگراني نسبت به امور دنيا نيز از بين مي رود. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «دنياي شما در نظر من بي ارزش تر از برگ درختي است در دهان ملخي كه آن را مي جود.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 84

با اين تفكر و شناخت چگونه امكان دارد نرسيدن به يك وسيله مادي يا از دست دادن آن، آرامش روح را بر هم زند و طوفاني از نگراني در قلب و فكر انسان ايجاد كند. «1»

ج- اعتقاد به معاد و زندگي پس از مرگ
اشاره

انسان غرايز و خواسته هايي دارد كه رسيدن به همه آن ها در دنيا مقدور نيست؛ براي مثال، به دنبال آسايش مطلق، امنيت مطلق، آرامش مطلق است، و دست يابي به اين ها در دنيا به طور مطلق امكان ندارد و اين باعث احساس محروميت در انسان مي گردد.

از سوي ديگر، در زندگي با مشكلات و مصيبت ها و گرفتاري هايي رو به رو است كه رهايي از آن ها ممكن نيست، و ياد آوري ظلم و ستم براي انسان، دردناك و فشار زاست؛ زيرا قدرتي براي مبارزه با آن ها ندارد. همچنين مواجه با فقدان عزيزان مانند پدر و مادر و فرزند و ديگراني كه به نوعي با شخص ارتباط دارند، مي تواند بهداشت رواني افراد را به مخاطره افكند؛ همين طور يادآوري مرگ و ترس از مرگ نيز خود عاملي براي تنيدگي و فشار است.

اگر انسان براي مشكلات فوق راه حل مناسب نداشته باشد در زندگي دچار سرخوردگي و ناكامي مي شود كه گاه دست به خودكشي مي زند؛ به همين جهت يكي از مشكلات كاهش معنويت، آمار بالاي خودكشي و بيمارهاي رواني است. يكي از اعتقاداتي كه مي تواند مشكلات فوق را حل كند، اعتقاد به معاد است.

شخص معتقد به معاد عقيده دارد كه زندگي به اين جهان ماده خلاصه نمي شود بلكه انسان، پس از مرگ زندگي ديگري در پيش دارد و در آن جا به بسياري از خواسته ها و آرزوهاي مناسب خود دست مي يابد. قرآن مي فرمايد: در آخرت حيات باقيه، زندگاني جاويد و سعادت ابدي است. «2»

در آن جا آسايش، آرامش و امنيت مطلق وجود دارد. در آن جا افراد ديگر احساس كمبود و محروميت نمي كنند. خداوند مي فرمايد: «در آن بهشت آنچه دل ها مي خواهد و چشم ها از آن لذت مي برد، موجود است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 85

در آن جا هيچ گونه كمبودي احساس نمي شود. و اگر انسان در اين دنيا احساس محروميتي دارد، با ياد آوري نعمت هاي عالم آخرت بر طرف مي گردد و شخص مومن اميدوار است كه در آن جهان از نعمت هاي الهي برخوردار شود. «1»

1. نقش معاد در برطرف كردن فشارهاي رواني ناشي از ظلم ديگران

شخص مسلمان باور دارد كه عالم

آخرت روز حساب و جزاست. در آن روز به اعمال افراد رسيدگي مي شود و به تعبير روايات، روز «نقاش الحساب» است؛ به تعبيري مو را از ماست مي كشند؛ و حق او پايمال شده است و خلاصه هر گونه ستمي كه به او شده و در اين دنيا نتوانسته با آن مقابله كند، در روز قيامت مي تواند حق خود را بازستاند، و اين خود مي تواند آرامش خاطر شخص را فراهم كند؛ زيرا اين حق از دست رفته او در روز قيامت كه بيشتر به آن احتياج دارد، به او داده مي شود و حق خود را از ظالم پس مي گيرد؛ براي مثال، بچه يتيمي كه اموال او را كسي ظالمانه غصب كرد و آن را خورد، وقتي بزرگ شد و متوجه شد، ولي دليلي ندارد و نمي تواند مال خود را پس بگيرد، اين شخص مي تواند دو گونه برخورد داشته باشد:

1- هميشه حقوق خود را به ياد آورد و ناراحت شود كه نمي تواند مال را پس بگيرد؛ از اين رو، خشمگين گردد و در نتيجه دچار افسردگي و احتمالا بيماري شود.

2- بعد از اين كه تمام تلاش خود را كرد، ولي به نتيجه نرسيد، به جاي نگراني و بيمار شدن با خود بينديشد كه اين مال و اموال امانتي است از طرف خداوند كه نزد ماست و اگر اين شخص مال من را تصرف كرده است، گرچه من چند روزي در اين دنيا سختي مي كشم، ولي در روز قيامت خداوند حق من را از ظالم باز مي ستاند و در آن جا بهتر از مال را به من مي دهد، و اين شخص ظالم را به سزاي اعمال خود مي رساند؛ چنان كه

خداوند مي فرمايد: «كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي خورند، تنها آتش مي خورند و به زودي به آتش سوزاني مي سوزند.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 86

قرآن مي فرمايد: «آن ها كه مال يتيم مي خورند گرچه چهره ظاهري عملشان بهره گيري از غذاهاي لذيذ و رنگين است، اما چهره واقعي اين غذاها آتش سوزان است، و همين چهره است كه در قيامت آشكار مي شود.» «1»

از امام صادق (ع) روايت شده است كه پيغمبر (ص) فرمود: «در شب معراج قومي را مشاهده نمودم كه آتش در شكم هاي آن ها داخل مي شود و از دبرهاي آنان خارج مي شود، از جبرئيل سوال كردم اين ها كيانند، گفت اين ها كساني هستند كه اموال ايتام را به ظلم صرف نموده اند. از حضرت باقر (ع) روايت شده كه خورنده مال يتيم وارد مي شود در صحراي محشر در صورتي كه زبانه آتش كه در شكم او مشتعل است، از دهان او بيرون مي آيد، به طوري كه تمام اهل محشر او را مي شناسند كه او خورنده مال يتيم است.» «2»

ابوبصير مي گويد: به امام محمد باقر (ع) عرض كردم: «كوچك ترين چيزي كه انسان را داخل جهنم مي كند، چيست؟ فرمود: اين است كه كسي يك درهم از مال يتيم بخورد.» «3»

شخصي كه به او ظلم شد و براي مثال، فرزند يتيمي كه مال او خورده شده است، وقتي در اين آيات و روايات مي انديشد و در مي يابد كه در روز قيامت حق او استيفاء مي شود و ظالم به سزاي خود مي رسد، آرامش خاطر پيدا مي كند.

2. نقش معاد در كاهش فشار رواني ناشي از مرگ

مرگ پديده اي است كه در طول تاريخ و نزد همه ملت ها امري ناگوار به شمار رفته است. بررسي عوامل هراس

از مرگ، شيوه رويارويي با اين پديده و مشكلات مربوط به آن را تا حدي روشن مي كند.

مواجهه با مرگ عزيزان يا تصور مرگ خود، بسيار فشارزا است. مثلا مرگ همسر 100 واحد مرگ يكي از اعضاي خانواده، 63 واحد، و مرگ دوست صميمي 37 واحد تغيير در زندگي را به دنبال خواهد داشت. «4» اين فشارزايي عوامل متعدد شناختي، عاطفي و رفتاري دارد كه عبارت اند از:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 87

1. غالباً از كودكي با پديده مرگ آشنا مي شويم. مرگ افراد معمولا همراه با درد، جراحت شديد و بعضاً در هم كوفتگي و از هم پاشيدگي جسم است. بر اساس قانون شرطي سازي كلاسيك، فرد با ياد مرگ، چنين خاطراتي را تداعي كرده و دچار ترس و اضطراب مي شود.

2. مرگ موجب جدايي شخص از عزيزان مي گردد و جبران اين خلل عاطفي بسيار مشكل است، و طبق روند شرطي سازي، ياد مرگ، ما را دچار نگراني عاطفي شديدي مي كند.

3. به دنبال مرگ افراد، معمولا بدن نيز به تدريج از بين مي رود.

اگر به حسب اتفاق گور خراب شده و استخوان هاي پوسيده مرده اي را ببينيم، مرگ را نابودي كامل فرد تلقي خواهيم كرد. از سوي ديگر، گرايش به بقا از انگيزه هاي ذاتي انسان بلكه همه جانداران است؛ بنابراين، تنفر از نابودي كه همواره با ياد مرگ تداعي مي شود، عامل ديگري است كه مرگ را اضطراب آور و تنيدگي زا كرده است. «1»

با توجه به اين واقعيت ها، مقابله با فشارهاي ناشي از مرگ، تدبيرهايي ويژه مي طلبد كه مستلزم تلاش و ظرفيت رواني بسيار بالايي است. در اين بخش به بررسي تدبيرهايي مي پردازيم كه اين تنيدگي ها را به

حداقل ممكن مي رساند؛ البته ادعاي مقابله كامل با تنيدگي هاي ناشي از مرگ امري است دور از واقعيت. در ابتدا به روش هاي مقابله با سختي هاي مرگ خود مي پردازيم و سپس راه هاي مقابله با فشارهاي ناشي از مرگ عزيزان را تحت عنوان داغديدگي بررسي مي كنيم.

3. اصلاح نگرش افراد نسبت به مرگ

شايد مشكل ترين امر در دوران تحول هر فرد مواجه شدن او با مرگ خود باشد. مرگ باعث از دست دادن همه عزيزان و امور مورد علاقه مي شود. جنبه هايي از زندگي كه فرد اعتنايي به آن ها نمي كرده، ممكن است ناگهان فوق العاده ارزشمند جلوه كنند و اطمينان به فقدان آنها، بسيار دردناك باشد. (كوبلر- راس 1996) «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 88

اصلاح نگرش افراد در اين باب، اساسي ترين گام در اين جهت است. بايد اين عقيده را كه انسان با مرگ نابود مي شود، از ذهن فرد زدود؛ چنان كه قرآن عقيده برخي كفار را اين چنين بيان مي كند: «و كساني كه كفر ورزيدند، گفتند: «آيا شما را به مردي راهنمايي كنيم كه به شما خبر مي دهد: هنگامي كه (مرديد و) كاملًا متلاشي شديد، قطعاً (بارديگر) شما آفرينش جديدي خواهيد يافت؟!» «1»

خداوند اين عقيده را رد مي كند و مي فرمايد: «آيا بر خدا دروغ بسته يا جنوني در اوست؟!» (چنين نيست)، بلكه كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند، در عذاب و گمراهي دوري هستند!» «2»

آيا اين كوردلان نمي بينند كه چگونه آسمان و زمين از هر سو آن ها را احاطه كرده است و اگر بخواهند از اقطار و اكتاف آن خارج شوند، نمي توانند؛ زيرا در قبضه قدرت خداوند گرفتارند و اگر ما خواسته باشيم، آن ها را به كام زمين فرو مي بريم و يا

قطعه اي از آسمان بر سرشان مي كوبيم و در اين آسمان و زمين براي بندگان خداشناس و مخلص آيات قدرت و عظمت ما آشكار است.» «3»

از ديدگاه اديان الهي و غالب فرهنگ ها، مرگ نابودي نيست. فلاسفه همواره در صدد اثبات وجود واقعيتي براي انسان بوده اند كه وراي جسم او است و با مرگ از ميان نمي رود. در اين راستا، استدلال هاي محكمي بر جاودانگي انسان بيان كرده اند. فرا روان شناسان نيز براي اثبات علمي و تجربي روح، از شواهد متعددي استفاده مي كنند؛ از جمله:

الف- پديده هايي كه به كمك مكاشفه ها صورت مي گيرند.

ب- تجليات روحي كه گاه چند نفر اظهار مي دارند با هم به رؤيت آن ها نايل شده اند.

ج- ادراكات، به ويژه مشاهدات لحظات نزديك به مرگ، «4» در اسلام نيز با قاطعيت و به تفصيل در اين باره اظهار نظر شده است. قرآن به اين تفكر كه انسان با مرگ نابود

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 89

مي شود، اشاره كرده و به شدت آن را مردود مي شمارد: «و گفتند: «اين جز زندگي پست (دنياي) ما نيست، مي ميريم و زنده مي شويم، و جز روزگار، ما را هلاك نمي كند». و براي آنان هيچ علمي بدان (سخن) نيست، جز اين نيست كه آنان گمان مي برند.» «1»

كلمه «توفي» در قرآن به معناي مرگ نيامده، بلكه اگر در مورد مرگ استعمال شده تنها به عنايت گرفتن و حفظ كردن است؛ به ديگر سخن، استعمال اين كلمه در آن لحظه اي كه خداوند متعال جان را مي گيرد، براي فهماندن اين مطلب است كه جان انسان ها با مردن باطل و فاني نمي شود و اين ها كه گمان كرده اند مردن نابود شدن است، به حقيقت امر جاهل اند، بلكه خداي

تعالي جان ها را مي گيرد و حفظ مي كند تا در روز باز گشت خلايق به سوي خودش، دوباره به بدن ها بازگرداند. «2»

«توفي» كه به معناي بازستادن كامل است، در مورد مرگ به كار رفته است. خداوند مي فرمايد: خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مي كند، و ارواحي را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب مي گيرد، و از اين مطلب استفاده مي شود كه انسان افزون بر جسم، داراي واقعيت ديگري نيز هست كه خداوند، هنگام مرگ آن را به طور كامل پس مي گيرد. «3» با چنين اعتقادي، مرگ گرايش ذاتي انسان به بقا را در معرض خطر قرار نمي دهد و شخص از تصور مرگ به هراس نمي افتد.

كساني كه جهت گيري معنوي قوي دارند، غالباً در روزهاي آخر زندگي آرامش بسيار پيدا مي كنند؛ زيرا طبق جهان بيني آنان، زندگي واپسين ديگري نيز وجود دارد و در نتيجه مي توانند خوشحال باشند. (كوبلر، راس، 1969) «4» استفاده از اين نگرش كه مورد پذيرش بسياري از مردم جهان است، در آماده سازي فرد براي مواجهه با مرگ در همه فرهنگ ها، امري ممكن و حياتي است؛ براي نمونه، موسسه گالوب (1975) اعلام كرد كه 69% آمريكايي ها به زندگي پس از مرگ معتقد بوده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 90

توجه به جلوه هاي زندگي پس از مرگ

زيبايي ها، راحتي ها و دلبستگي هاي ميان فردي انسان ها در زندگي دنيوي با مرگ به پايان مي رسد و اين براي انسان دشوار و درد آور است؛ اما اعتقاد به معاد اين مشكل را حل مي كند؛ زيرا زندگي واقعي را در زندگي آخرت مي داند و زندگي دنيا را در برابر حيات اخروي محدود و به مثابه بازي و

سرگرمي تلقي مي كند. خداوند مي فرمايد: «اين زندگي پست (دنيا) جز سرگرمي و بازي نيست؛ و قطعاً سراي آخرت فقط زندگي (حقيقي) است، اگر (برفرض) مي دانستند.» «1»

«لهو» به معني سرگرمي و هر كاري است كه انسان را به خود مشغول مي دارد و از مسايل اصولي زندگي منحرف مي كند، و «لعب» به كارهايي مي گويند كه داري يك نوع نظم خيالي براي يك هدف خيالي است.

در لعب و بازي يكي شاه مي شود، و ديگري وزير، ديگري فرمانده و ديگري قافله، يا دزد و بعد از درگيري ها وقتي بازي به پايان مي رسد، مي بينيم همه نقش ها خواب و خيال بوده است. قرآن مي فرمايد: زندگي دنيا يك نوع سرگرمي و بازي است، مردمي جمع مي شوند و به پندارهايي دل مي بندند، بعد از چند روزي پراكنده مي شوند، و در زير خاك پنهان مي گردند سپس همه چيز به دست فراموشي سپرده مي شود؛ اما حيات حقيقي كه فنايي در آن نيست، نه درد و رنج و ناراحتي و نه ترس و دلهره در آن وجود دارد و نه تضاد و تزاحم، تنها حيات آخرت است، ولي اگر انسان بداند و اهل دقت و تحقيق باشد، مي داند آن ها كه دل به اين زندگي مي بندند و به زرق و برق آن مفتون و دلخوش مي شوند، كودكاني بيش نيستند، هر چند ساليان دراز از عمر آن ها سپري شده باشد. بديهي است قرآن نمي خواهد با اين تعبير ارزش مواهب الهي را در اين جهان نفي كند، بلكه مي خواهد با يك مقايسه صريح و روشن ارزش اين زندگي را در برابر آن زندگي مجسم سازد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 91

چون زندگي آخرت بقايي است

كه فنايي با آن نيست، لذتي است كه با الم آميخته نيست، سعادتي است كه شقاوتي در پي ندارد، پس آخرت حياتي است واقعي. «1» بعضي آيات فضاي شناختي فرد و توجه او را به سوي ديگري سوق مي دهد و او را از اين كه تنها متوجه ظواهر زندگي دنيا و زيباي ها و لذت هاي آن باشد، باز مي دارد.

رضايت از مقدرات خداوند

راضي بودن به مقدرات الهي باعث مي شود كه فرد به هنگام مرگ، كم تر دچار برخي تجارب ناخوشايند رواني كه بعضاً جنبه بيمار گونه دارند، گردد.

توجه به اين كه انسان، بنده خدا و مملوك او و كمال انسان عبارت است از بنده و مطيع خدا بودن، احساس محبت نسبت به خداوند را به همراه خواهد داشت. خداوند نيز هنگامي كه با بندگان خطابي محبت آميز دارد، آنان را با بندگان من مي خواند و مي گويد: اي نفس مطمئنه! به سوي پروردگارت بازگرد، در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است و در سلك بندگانم داخل و در بهشتم وارد شو. در اين آيات تعبيرات جالب و دل انگيز و روح پروري است كه لطف، صفا، آرامش و اطمينان از آن مي بارد. دعوت مستقيم پروردگار از نفس هايي كه در پرتو ايمان به حالت اطمينان و آرامش رسيده اند، دعوت از آن ها براي بازگشت به سوي پروردگارشان به سوي مالك، مربي و مصلحشان، دعوتي كه آميخته با رضايت طرفين است، رضايت عاشق دلداده از معشوق، و رضايت محبوب و معبود حقيقي و به دنبال آن تاج افتخار عبوديت را بر سر او نهادن، و به لباس بندگي مفتخرش كردن و در سلك خاصان درگاه، او

را جاي دادن و سپس دعوت از او براي ورود در بهشت، آن هم با تعبير «وارد بهشتم شو» كه نشان مي دهد ميزبان اين ميهماني تنها و تنها ذات مقدس او است. «2»

اگر انسان درك كند اين مطالب را و اين اعتقاد براي انسان دروني شود، در مقابل مرگ حالت تسليم و رضا در پيش مي گيرد و نگراني از وجودش رخت بر مي بندد؛ البته در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 92

4 مواجهه با مرگ بايد همه تلاش خويش را براي حفظ زندگي به كار گيريم، «1» در عين اين كه حالت رضا به مقدرات الهي را از دست ندهيم. تعاليم اسلام سعي دارد كه حالت رضا و تسليم را در انسان تقويت كند. خداوند به شكيباياني كه در هنگام رخداد مصيبتي مي گويند: «در حقيقت ما از آنِ خداييم؛ و در واقع ما فقط به سوي او باز مي گرديم.» «2» بشارت مي دهد؛ همچنين در رواياتي كه از ائمه (عليهم السلام) نقل شده، مرگ رحمتي از جانب خداوند براي بندگان مومن معرفي شده است «3» و سعي بر آن است كه نسبت به مرگ نگرشي مثبت در افراد ايجاد شود.

توجه به عموميت مرگ

اگر انسان توجه كند كه مرگ عموميت دارد و همه افرادي كه در دنيا مي آيند، خواه ناخواه بايد از دنيا بروند؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «هر شخصي چشنده مرگ است» «4» مرگ از نظر رواني براي وي امري غير منتظره نخواهد بود. مي داند دير يا زود او نيز با چنين پديده اي روبه رو مي شود و خود را با فكر عمومي بودن اين موضوع تسكين مي دهد.

ياد مرگ

در تعاليم اسلامي سفارش شده است

كه مسلمانان از پديده مرگ غافل نباشند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «زيرك ترين مردم كسي است كه بيشتر به ياد مرگ باشد.» «5»

به جهت مشكل بودن روبه رو شدن با مرگ، آمادگي رواني براي اين مرحله تحول، بسيار اهميت دارد؛ از اين رو، ائمه (عليهم السلام) در دعاهاي خود آمادگي براي مرگ را از خداوند درخواست مي كردند. «6» شخصي كه آماده باشد و وسايل ملاقات با مرگ را كه همان تقواي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 93

الهي است، فراهم كند، بدون شك با سختي ها و فشارهاي ناشي از مرگ بهتر مقابله كرده و سازگاري بهتري خواهد داشت.

ملاقات با اهل بيت (عليهم السلام)

براساس روايات، وقتي مرگ مومن فرا مي رسد، پيامبر (ص)، علي (ع) و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) بر بالين او حاضر مي شوند. فرد محتضر با آنان صحبت مي كند، ولي اطرافيان، ايشان را نمي بينند و صحبت ها را نيز نمي شنوند؛ سپس جايگاه محتضر را در بهشت به وي نشان مي دهند و به نحوي با وي ابراز محبت مي كنند. در اين حال او را از هر ترس ايمن ساخته و بشارت هايي مي دهند. «1»

توجه به اين نكات، به فرد در حال مرگ، آرامش مي بخشد. گاهي ديده شده كه فرد در حال مرگ با كسي در حال صحبت است، يا حالت تكريم و احترام گذاشتن به خود مي گيرد، گويا به شخصي كه آن جا حضور دارد، احترام مي گذارد. در بررسي هاي تجربي افرادي كه براي لحظاتي در شرف مرگ بوده اند، از ملاقات با شخصيت هاي مقدس در آن هنگام سخن گفته اند. اين بررسي كه در فرهنگ هاي مختلف صورت گرفته، ملاقات با موجودات مقدس در هنگام مرگ را تاييد مي كند.

4. نقش معاد در مقابله با داغديدگي و پيامدهاي آن

يكي از

تلخ ترين رويدادهاي زندگي هر فرد از دست دادن عزيزانش مي باشد كه به آن داغديدگي مي گويند. واكنش سوگ ممكن است براي شخص، هم از لحاظ جسماني و هم از لحاظ رواني، فرساينده باشد و نه تنها روان شخص تحت تاثير قرار گيرد، بلكه تعادل زيستي او نيز از بين رود. (پاركس، 1970، وايس، 1983، رافائل، 1983).

يكي از متداول ترين واكنش هايي كه مرگ در پي دارد، ضربه روحي و بهت زدگي است. در دوره حاد سوگ، حركات شخص داغديده غالباً كند شده و ممكن است حالتي وارفته پيدا كند. گاهي نيز دچار نا آرامي و بي قراري متناوب شده و فعاليت حركتي اش افزايش مي يابد. فرد داغدار ممكن است از فعاليت هاي دلخواه خود دست بكشد و گوشه گير شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 94

يكي از انگيزه هاي مهم كه در تحول رواني انسان نقش اساسي دارد، دلبستگي به افراد ديگر است. مرگ چنين كساني ممكن است اين انگيزه را ناكام گذارد. اسلام با ارائه روش هايي سعي دارد بازماندگان را در فرايند سوگ ياري دهد تا سلامت جسمي و رواني خود را حفظ كنند و براي فشارهاي ناشي از داغديدگي ناتوان نشوند. بعضي از اين راه ها، نگرش بازماندگان نسبت به مرگ عزيز خود را تغيير مي دهد و بعضي ديگر در بعد عواطف، بازماندگان را تسلي مي بخشند و برخي ديگر با حمايت هاي اجتماعي، بازماندگان را در جنبه هاي اقتصادي، اجتماعي و عاطفي ياري مي دهد كه به بررسي اجمالي اين روش ها مي پردازيم.

اعتقاد به مالكيت خداوند: وقتي شخص اعتقاد داشته باشد عزيزي كه از دست رفته، افزون بر علاقه و وابستگي و نسبت خويشاوندي و محبتي كه بين او و شخص متوفا بوده، مملوك

خداوند است، در اين صورت، عزيز از دست رفته را امانتي الهي مي داند و در مقابل گرفتن امانت بي تابي نمي كند.

باور به زندگي اخروي: اگر فرد داغديده توجه كند كه متوفا اكنون نيز زنده و از حيات والاتري برخوردار است كه با زندگي دنيا قابل مقايسه نيست، در فراق او كم تر دچار افسردگي و اضطراب مي شود؛ براي مثال، در احاديث اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه كودكان خانواده هاي مسلمان، پس از مرگ تحت سرپرستي حضرت فاطمه (س) واقع مي شوند ... و رشد و پرورش مي يابند. «1»

توجه به عنايات خداوند و پاداش هايي كه در داغديدگي نصيب فرد مي شود: از آيات و روايات استفاده مي شود كه بر اساس نظام خلقت و صفت رحمت خداوند، آثار فقدان هر عزيزي جبران مي شود. در مواردي آمده است كه خداوند پس از گرفتن هر نعمت از جمله اعضاي خانواده و بستگان، نعمت بزرگ تري به انسان عطا مي كند. خداوند، رحمت، هدايت و درود خود را شامل فرد مصيبت زده اي مي كند كه صابر باشد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 95

اعتقاد به فرمان روايي مطلق خداوند بر انسان و بازگشت انسان به سوي خداوند: اين اعتقاد آسان كننده مشكلات مي باشد «1» و موجب تسليت و دلداري به انسان است. «2»

از امام باقر (ع) نقل شده است كه «هيچ بنده اي نيست كه دچار مصيبتي شود و هنگام مصيبت كلمه استرجاع را به زبان جاري نمايد و هنگام مصيبت صبر نمايد مگر اين كه خداوند تمام گناهانش را مي بخشد. در مورد داغ فرزند خداوند پاداش هاي بزرگي را به شخص داغديده مي دهد.» «3»

و از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است: «چون فرزند بنده مؤمن بميرد،

خداوند متعال به ملائكه مي فرمايد: قبضتم ولد عبدي؛ روح فرزند بنده مرا قبض كرديد؟ مي گويند: آري، دوباره مي فرمايد: اقبضتم ثمره قلبه؛ ميوه دل او را قبض كرديد؟ مي گويند: آري، مي فرمايد: ماذا قال عبدي؛ بنده من در آن حال چه گفت؟ مي گويند: حمدك و استرجع؛ حمد كرد و گفت: انالله و انا اليه راجعون. خداوند به ملائكه دستور مي دهد «ابنو العبدي بيتا في الجنه و سموه بيت الحمد»؛ براي بنده من در بهشت خانه بسازيد و اسم آن را بيت الحمد بگذاريد.» «4»

همچنين در روايتي ديگر آمده است: «يكي از فرزندان داود (ع) در گذشت و او بسياراندوهناك شد. خداوند به او وحي كرد كه فرزند تو چقدر مي ارزيد؟ پاسخ داد: پروردگارا، او براي من به اندازه هر زمين كه از طلا پر شده باشد، مي ارزيد؛ خداوند فرمود: تو نيز در قيامت به اندازه همه زمين پاداش خواهي گرفت. «5» فرزندان كوچكي كه از دنيا مي روند، براي والدين خود شفاعت مي كنند و شفاعت آنان نيز مورد قبول خداوند قرار مي گيرد.» «6»

والديني كه در سوگ فرزند جوان خود بنشينند، هر چند ناشكيبايي كنند، مشمول رحمت خدا واقع مي شوند. «7»

خداوند كودكان يتيم را به شكل هاي خاصي مورد توجه قرار مي دهد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 96

صبر و رضا

يكي از راه هاي روبه رو شدن با داغديدگي، در پيش گرفتن صبر است. قرآن با بشارت هاي فراوان، انسان را به صبر دعوت مي كند و به آنان وعده پاداش بي حد و اندازه مي دهد. «1»

بي صبري به درماندگي و تشديد تنيدگي زايي يك مصيبت مي انجامد. و سختي فقدان متوفا از نظر رواني بزرگ تر جلوه مي كند. «بي تابي هنگام مصيبت، باعث شدت يافتن آن مي شود و

پايداري در برابر مصيبت، آن را از بين مي برد. «2»

به دنبال صبر حالت رضايت حاصل مي شود كه فرد را از نظر رواني، تسليم و آماده مواجهه با هر حادثه ناگوار مي كند، سختي آن را كاهش مي دهد، بلكه گاهي سختي آن را به راحتي تبديل مي كند.

بزرگان دين در بزرگ ترين مصايب مي گفتند: «ما جز نيكي و خوبي از خداوند نديديم.» «3» حالت رضايت باعث مي شود كه فرد مصيبت را در نظام تكوين، نيكو تلقي كند و اين برداشت، اندوه و اضطراب ناشي از مصيبت را كاهش مي دهد و فرد را براي ادامه زندگي فعال، آماده تر مي كند.»

جهت دادن به برون ريزي عاطفي

هنگام فقدان يك عزيز ضربه شديد عاطفي به بازماندگان وارد مي شود. با اجراي تمام تدابير بيان شده، باز اين واقعيت وجود دارد كه هيچ كس و هيچ چيزي به طور عادي نمي تواند اين فراق را به وصال تبديل كند و در اين شرايط، بازماندگان خود به خود، از نظر عاطفي با افسردگي واندوه شديد رو به رو مي شوند. در اين جا نقش برون ريزي عاطفي روشن مي شود و سركوبي عواطف و عدم بروز آن، باعث فرسودگي رواني و جسماني فرد مي گردد؛ به همين جهت گريستن، واكنشي عادي و مفيد براي سلامت روان و بدن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 97

دستورهاي اسلام ضمن تاييد اين واكنش، در صدد جهت دادن به آن است. توصيه شده در هنگام بروز مصيبت ها و فقدان ها، به ياد مصيبت هاي ائمه معصومين (عليهم السلام) و فرزندان آن ها باشيم و براي آن ها گريه كنيم. اين توصيه چند تاثير روان شناختي دارد:

الف- باعث برون ريزي عاطفي مي گردد.

ب- باعث مي شود فرد مصيبت خود را در مقايسه با

آن مصايب، كوچك بشمارد و آن را از ياد ببرد؛ از اين رو در او آرامش ايجاد مي شود.

ج- سبب مي شود فرد پيوند عاطفي شديدي بين خود و بزرگان دين احساس كند.

حمايت اجتماعي

حمايت اجتماعي در خانواده هاي داغديده به صورت هاي متعددي تحقق مي يابد كه از جمله آن ها دلداري دادن به فرد داغديده و حضور در مراسم تشيع و ترحيم است. توجه به مشكلات مالي بازماندگان و تلاش براي بر طرف كردن آن ها نيز توصيه شده است؛ همچنين براي كاستن از آلام بازماندگان، توصيه شده كه تا سه روز، ديگران براي آن ها غذا تهيه كنند و به منزل ايشان ببرند. اين امر باعث مي شود كه بازماندگان ديگران را شريك غم خود بدانند و در نتيجه، احساس فقدان تخفيف يابد و دچار انزواي اجتماعي و در نهايت افسردگي نشوند. حمايت اجتماعي از ايتام نيز در تعاليم اسلامي بسيار اهميت دارد، به طوري كه حضرت علي (ع) توجه به خانواده هاي پدر از دست داده را در اولويت قرار مي داد و شخصاً در كمك به آنان اقدام مي كرد.

هر گاه در خانواده، پدر يا مادر از دنيا برود، كودكان معمولا از چند جهت تحت فشار قرار مي گيرند: در بعد عاطفي، احساس فقدان و محروميت مي كنند؛ زيرا مهم ترين موضوع دلبستگي هاي خود را از دست داده اند. گاهي از نظر اقتصادي در تنگنا واقع مي شوند. اين كمبودها گاهي كودكان را از ادامه تحصيل باز مي دارد و بعضاً آن ها را به بزهكاري مي كشاند. تعاليم اسلامي، حمايت از يتيمان را در جنبه هاي مختلف، از جمله: معاشرت و همنشيني، «1» هم غذا شدن و مهرباني نسبت به آنان را توصيه مي كند؛ «2» بدين ترتيب، كمبودهاي عاطفي فرزندان

يتيم، تا حدي جبران مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 98

در بعد اقتصادي نيز پيامبر اكرم (ص) فرمود است: كسي كه كفالت يتيمي را بر عهده گيرد و مخارج او را تامين كند، من و او در بهشت مانند دو انگشت دست كنار هم خواهيم بود.

در چنين فضايي به طور قطع كودكان با فشارهاي ناشي از فقدان يكي از والدين خود، بهتر مقابله خواهند كرد. «1»

خلاصه فصل دوم

در اين فصل نقش اعتقادات و باورهاي ديني در بهداشت رواني بررسي شد. اعتقاد به خداوند و يكتاپرستي و توحيد موجب مي شود ارزيابي فرد از مشكلات مثبت تر شود و احساس امنيت بيشتري براي فرد به دنبال آورد. توكل بر خدا طي فرآيند كنترل نيابتي و تفسيري، رفع تعارض و حصول آرامش رواني، مشكلات را تسهيل مي كند. كاهش اندوه و نگراني، حصول آرامش در زندگي و آسان شمردن مشكلات از آثار تسليم و رضا به مقدرات الهي است. اميدواري به فضل خداوند مانع از ايستايي و عدم تحرك و يأس در انسان و موجب خوشبيني به آينده مي گردد و از احساس گناه جلوگيري مي كند.

دعا به سبب پيوند عاطفي با خداوند، انسان را از تنهايي مي رهاند و ياريگر انسان در تنهايي ها است. تعاليم اسلام از طريق ارائه الگوهاي مناسب به راهنمايي افراد در برخورد با مسائل زندگي مي پردازد. افراد با الگوگيري از پيامبر (ص) و اولياي دين در مقابله با فشارهاي رواني موفق تر خواهند بود.

اصلاح نگرش افراد نسبت به مرگ، توجه به جلوه هاي زندگي پس از مرگ، رضايت از مقدرات خداوند، توجه به عموميت مرگ، ياد مرگ، و توجه به وعده ملاقات اولياي دين با محتضر مي تواند فشار ناشي

از مرگ را كاهش دهد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 99

فصل سوم: بهداشت رواني در خانواده

اشاره

فصل سوم: بهداشت رواني در خانواده تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 101

مقدمه

اشاره

خانواده محلي است كه فرد در آن به تكامل مي رسد. خانواده نقشي مهم در سعادت و سلامت فرد دارد. بسياري افراد كه از لحاظ رواني دچار مشكل مي شوند، به خاطر ضعف خانواده بوده است. بسياري افراد كه در پشت ميله هاي زندان بسر مي برند، ناهنجارهايي آنان ناشي از خانواده بوده است. اگر فرد در خانواده اي رشد كند كه در آن اختلاف، تعارض و كشمكش وجود داشته باشد، احساس نا ايمني مي كند.

ارضاي تمايلات عاطفي، اساس بهداشت جسماني و رواني است. محروميت و احساس نا ايمني طولاني و يا دائمي، فرد را در حالت برانگيختگي مداوم نگه مي دارد و به تدريج او را دچار ناراحتي هاي عضوي و رواني مي كند. در چنين موقعي كه قواي جسماني در اثر تجهيز دائمي تحليل مي رود، وظايف رواني نيز مختل مي شود.

براي اين كه فرد با بيماري شديد

روبه رو نشود بايد در محيطي آرام و بي دغدغه كه عوامل فشارزا در آن كم باشد، به سر ببرد.

«خانواده محل انتقال سنت ها، باورها، و انواع مختلف شناخت هاست (از شيوه غذا خوردن تا افكار سياسي) خانواده، از طريق اجتماعي كردن كودك، ميراث فرهنگي آماده و تجربه شده به وسيله نسل هاي گذشته را در اختيار كودك مي گذارد؛ همچنين براي او نگرش خاص فراهم مي آورد.» «1»

اولين پايه هاي اجتماعي شدن، در محيط خانواده پي ريزي مي شود. در تعريف بهداشت رواني، بر توانايي انعطاف پذير بودن فرد در موقعيت ها، توانايي كامل براي ايفاي نقش هاي اجتماعي، سازگاري با انتظارهاي اجتماعي، تعادل بين نيازهاي غريزي و الزام هاي اجتماعي و ... تاكيد شده است؛ بنابراين، سازگاري با محيط اجتماعي از شرايط اصلي بهداشت رواني است و پايه هاي آن در خانواده نهاده مي شود. هيچ نهادي به اندازه خانواده اثر بخش نيست. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 102

اهميت نقش بهداشت رواني در خانواده از همين امور روشن مي شود. خداوند متعال درباره خانواده مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد! خودتان و خانواده هايتان را از آتشي حفظ كنيد كه هيزم آن مردم و سنگ هاست.» «1»

در آيه اي كه ذكر شد، خداوند به افراد توصيه مي كند، خود و خانواده شان را از گناهان و ميل هاي سركشي كه موجب آثار بد اخروي مي شود، نگهداري كنند و نگاهداري خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهي از منكر، و فراهم ساختن محيطي پاك و خالي از هر گونه آلودگي، در فضاي خانه است. اين برنامه اي است كه بايد از نخستين سنگ بناي خانواده، يعني از مقدمات ازدواج، و سپس نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام

مراحل با برنامه ريزي صحيح و با نهايت دقت دنبال شود و به تعبير ديگر، حق زن و فرزند تنها با تامين هزينه زندگي و مسكن و تغذيه آن ها حاصل نمي شود، بلكه مهم تر از آن، تغذيه روح و جان آن ها و به كارگرفتن اصول تعليم و تربيت صحيح است. «2»

الف- مقدمات تشكيل خانواده
1. نقش ازدواج در بهداشت رواني

يكي از اساسي ترين نيازهاي بشر «ازدواج» است؛ زيرا در ازدواج نيازهاي جنسي انسان، ميل به فرزند دار شدن (انسان ميل دارد ادامه وجود خود را در فرزند بنگرد. برخي روان شناسان، ميل به مادر شدن را طبيعي زنان مي دانند) و نياز به تعاون در محيط خانواده، زمينه مناسبي براي برآورده شدن دارد؛ براي نمونه اگر يكي بيمار شد، ديگري از او پرستاري مي كند و اگر يكي به مشكلي دچار شد، ديگري به كمك او شتابد؛ ناتواني مالي، ديگران را به ياري كردن سوق مي دهد و حتي گاهي عواطف خانوادگي آن چنان قدرت پيدا مي كند كه اعضاي خانواده، در قبال يكديگر احساس مالكيت شخصي نمي كنند. «3»

از ديدگاه قرآن، انسان ها طوري آفريده شده اند كه جفت خواهي به سرشت و آفرينش آن ها باز مي گردد. انسان بر حسب فطرت خود، براي يافتن جفت خود مي كوشد و هر كس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 103

به شيوه مخصوص خود اين وظيفه فطري را انجام مي دهد. خداوند مي فرمايد: «و شما را جفت هايي آفريديم.» «1» و باز مي فرمايد: «شكافنده (و آفريننده) آسمان ها و زمين است، همسراني از (جنس) خودتان براي شما قرار داد، و از دام ها (نيز) جفت هايي (قرار داد) در حالي كه شما را بدين (وسيله) مي آفريند؛ هيچ چيزي مثل او نيست.» «2» نيز مي فرمايد: «و از نشانه هاي او اين

است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد، و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد.» «3»

دين اسلام ازدواج را به عنوان امري مثبت مورد نظر قرار داده و آن را در رديف عبادات ديگر به شمار مي آورد، به طوري كه آن را محبوب ترين «4» و عزيزترين نهاد نزد خداوند اعلام مي كند. فردي كه ازدواج مي كند، نيمي از دين خود را كامل كرده، «5» عبادات او چندين برابر فردي كه ازدواج نكرده، نزد خدا ارزش دارد. «6» در مقابل، افرادي را كه ازدواج نكرده اند؛ مذمت مي كند و آنان را در انجام تعاليم دين ناقص مي داند. «7»

تقويت اين نگرش در زن و شوهر در همان ابتداي ازدواج موجب آثار روان شناختي بسياري است كه از جمله آن ها ايجاد احساس مثبت در زن و مرد است، به طوري كه ازدواج را نوعي محدوديت و تكلف تلقي نخواهند كرد، بلكه خود را متكامل تر از قبل مي دانند، و به عمل خود با جنبه الهي و معنوي نظر مي كنند. لحاظ اين امور در ابتداي ازدواج نشاطبخش و آرامش دهنده زن و شوهر و برطرف كننده برخي اضطراب ها و نگراني هاي آن هاست، بنابراين، مي توان گفت كه يكي از اهداف ازدواج از نظر اسلام رشد و تكامل معنوي افراد است. از نظر اسلام، ازدواج موجب كمال و ارزش يافتن زن و شوهر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 104

در جهات متعدد مي شود. در ازدواج زن و شوهر از حالت فردي بيرون آمده و به مقصد زوجيت كه نوعي كمال است، مي رسند. در سايه ازدواج، زن و مرد به وحدتي دست مي يابند كه جلوه آن را در جاي ديگر

نمي توان سراغ گرفت. زوجين در سايه اين اتحاد رواني و صميميت، به آرامش نايل مي شوند. «1»

توجه نكردن به راهكارهايي كه موجب باقي ماندن محبت و آرامش ايجاد شده در ازدواج است، مي تواند باعث سردي روابط زن و شوهر گردد و از آن جا كه فرد بيشترين وقت را با همسرش مي گذراند، اگر اين روابط سرد باشد باعث فشار رواني و بيماري هاي روحي و جسمي مي گردد؛ از اين رو، در اين بخش تلاش خواهيم كرد عواملي را كه باعث آرامش و سكون بين زن و شوهر مي گردد، از نظر اسلام و قرآن بيان كنيم و راهكارهايي را براي بهداشت رواني ازدواج ارائه نماييم.

2. گزينش همسر و شرايط آن

اولين امر در ازدواج انتخاب همسري مناسب است كه انسان بتواند در كنار او به آرامش برسد و براي اين امر لازم است معيارهايي را براي انتخاب همسر در نظر بگيريد. بعضي از اين معيارها مثل ايمان و شباهت در عقايد مذهبي در ازدواج لازم است و بعضي ديگر گرچه ضروري نيست، ولي تعاليم اسلام بر آن ها تأكيد دارد؛ براي نمونه، سنخيت در احصان و معيارهايي چون كفو بودن از نظر عرف، از نظر اسلام شرط لازم براي انتخاب همسر نيست، ولي براي خشنودي بيشتر در زندگي خانوادگي و تفاهم بيشتر و تحقق برخي اهداف به آن سفارش شده است.

ايمان و شباهت در عقايد مذهبي

شباهت در عقايد مذهبي به قدري در سعادت كانون زناشويي اهميت دارد كه روان شناسان ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را معمولا غير عاقلانه مي دانند و اين امر دلايل متعددي دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 105

در وهله اول، اگر تنها يكي از دو همسر به عقايد

مذهبي خود با ايمان كامل پايبند باشد، امكان اختلاف نظر در اين مورد زياد خواهد بود. به علاوه، تربيت كودكان بر حسب عقايد مذهبي خاص هر يك از پدر و مادر، عامل ديگري براي اختلاف است؛ براي مثال، در صورتي كه پدر مسلمان و مادر مسيحي و هر دو به اعتقادات ديني خود پايبند باشند، هر يك سعي خواهند داشت كه كودكان خود را بر اساس قوانين مذهبي خود پرورش دهند و اين سبب بروز اختلافات خانوادگي خواهد شد.

يكي ديگر از مشكلات ازدواج افرادي كه داراي مذاهب مختلف اند، مخالفت اولياي آن هاست؛ زيرا اين مسئله اغلب موجب جدايي جوان از پدر و مادر خود مي شود و بعدها ممكن است هر يك از طرفين تقصير اين جدايي را به گردن همسر خود بيندازد. «1»

گفتيم يكي از اهداف ازدواج رسيدن به آرامش است و اين آرامش در صورتي محقق مي شود كه ميان دو طرف جذب و انجذاب و تركيب و توحيد صورت گيرد. ايمان به خدا نيز فطري انسان است؛ بنابراين، غيرممكن است كه يك انسان مومن كه به يگانگي خداوند معتقد است، بتواند با يك انسان مادي يا مشرك كه از فطرت پاك و انساني خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با جاذبه نسبتاً مناسبي به وحدت برسد و دوگانگي را به يگانگي مبدل كند؛ «2» بر همين اساس خداوند مي فرمايد: «و با زنان مشركِ [بت پرست ، ازدواج نكنيد؛ تا ايمان آورند. و مسلماً كنيز با ايمان، از زن (آزاد بت پرستِ) مشرك بهتر است؛ و اگر چه شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرك [بت پرست زن مدهيد، تا ايمان آورند؛ و

مسلماً برده با ايمان، از مرد (آزاد بت پرستِ) مشرك، بهتر است؛ و اگر چه شما را به شگفت آورد. آنان به سوي آتش فرا مي خوانند؛ و خدا با رخصت خود، به سوي بهشت و آمرزش فرا مي خواند.» «3»

اسلام به زندگي زناشويي اهميتي ويژه مي دهد؛ زيرا وراثت و محيط تربيتي خانواده تاثير بسياري در شخصيت دارد؛ به همين جهت، براي انتخاب همسر شرايط گوناگون تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 106

وتوصيه هاي بسياري دارد و چون زن مشرك كفو و شايسته همسري مسلمان نيست، بر فرض كه براي همسري انتخاب شود، فرزندان او روحيه و صفات وي را به حكم وراثت كسب مي كنند و پس از تولد نيز اگر در دامن او تربيت شوند (كه غالباً چنين است) سرنوشت مناسبي نخواهند داشت. «1»

افزون بر اين، اگر زن و شوهر در فكر و عقيده از نظر دين اختلاف داشته باشند، اين امر باعث اختلاف در اهداف و خط مشي هاي زندگي مي شود و اين برخلاف هدف زندگي زناشويي است كه بايد بين آن ها رحمت و مودت وجود داشته باشد؛ زيرا مودت و رحمت در سايه وحدت و يك عقيده بودن حاصل مي گردد. «2»

از ديگر اهداف مهم تشكيل خانواده، برخورداري از همسر و فرزنداني است كه انسان را ترقي بدهند و فرزندان خوب و عالي تربيت بشوند. همسري كه فرد انتخاب مي كند بايد با اين هدف مطابق باشد و در صورتي كه ازدواج با غير مومن صورت بگيرد، انسان به اين هدف دست نمي يابد؛ «3» بنابراين، براي كارآمدي خانواده و سلامت رواني و تعالي معنوي افراد، تشابه اعتقادات زن و شوهر و ايمان آن ها شرط اساسي است؛ همچنين

از آن جا كه خود ايمان و اعتقادات نيز درجاتي دارد، بايد زن و شوهر از نظر ديني تقريباً هم رديف و در درجه مشابهي باشند.

در انتخاب همسر بايد تا آن جا كه امكان دارد، درجات ايمان زن و شوهر در نظر گرفته شود تا از نظر روحي به هم نزديك باشند، در غير اين صورت، به واسطه عدم هماهنگي و يكي نبودن درجات ايمان نبايد از يكديگر انتظار داشته باشند كه افكار و عقايدشان مانند هم باشد. شخصي كه در مرحله بالاتري از ايمان قرار دارد، اگر بخواهد از ديگري كه در مرحله پايين تري است، مانند او باشد، باعث سرخوردگي و اختلاف و در نهايت، ايجاد فشارهاي رواني و كم رنگ شدن صفا و صميميت كه لازمه زندگي و آرامش است، بشود.

بسياري خانواده ها به خاطر عدم تجانس و هم سطح نبودن ايمان، دچار مشكلات و اختلافاتي در زندگي شده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 107

سنخيت در احصان

كلمه «احصان» به معناي منع است و در اين جا منظور ما از سنخيت در احصان، زنان و مردان پاكدامن و عفيفي است كه خود را از آلودگي و روابط نامشروع منع و محافظت مي كنند. خداوند مي فرمايد: «امروز، (همه) پاكيزه ها براي شما حلال شده و غذاي كساني كه به آنان كتاب (الهي) داده شده، براي شما حلال، و غذاي شما براي آنان حلال است؛ و (نيز) زنان پاكدامن از مؤمنان، و زنان پاكدامن از كساني كه پيش از شما به آنان كتاب [الهي داده شده (حلال اند؛) هنگامي كه مَهرهايشان را به آنان بپردازيد، در حالي كه پاكدامناني غير زشت كارِ (غير زناكار) باشيد، و نه اينكه زنان را در

پنهاني دوست (خود) بگيريد.» «1» در ادامه آيه ديگر آمده است: «زنان پليد از آنِ مردان پليدند، و مردان پليد از آنِ زنان پليدند؛ و زنان پاكِ (نيكو)، از آنِ مردان پاك (نيكوي) ند، و مردان پاك (نيكو) از آنِ زنان پاك (نيكوي) ند! آنان از آنچه مي گويند، بر كنارند؛ و براي آنان آمرزش و روزي ارجمندي است.» «2»

همچنين خداوند مي فرمايد: «زنان پليد از آنِ مردان پليدند، و مردان پليد از آنِ زنان پليدند؛ و زنان پاكِ (نيكو)، از آنِ مردان پاك (نيكوي) ند، و مردان پاك (نيكو) از آنِ زنان پاك (نيكوي) ند.» «3»

«افراد پليد همان پليدي ها را دوست دارند ولياقت بيش از آن را ندارند، آدم زناكار به جهت گرايش ها و رفتارش جز به زني مثل خود ميل نمي كند. او به زني گرايش دارد كه مانند خودش به رفتارها و گرايش هاي ويژه علاقه مند باشد، يا كسي كه قيد و بندي ندارد مانند برخي زنان مشرك. «4» زيرا سنخيت سبب الفت مي شود و هر كسي طالب همسنخ و همرويه خود است. مردهاي پاك و طاهر خواهان زن هاي پاك اند و زن هاي پاك نيز همين گونه خواهان مردهاي پاك اند. در زمان حاضر نيز شاهديم كه هر مرد و زني در تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 108

ازدواج طالب همسنخ و همجفت مي باشد. مردهاي پاك و طاهر طالب زن هاي پاك و صالح و عفيف مي باشند. «1»

براي استحكام بناي خانواده و وجود آرامش و بهداشت رواني در خانواده لازم است سنخيت در احصان نيز مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا بسياري از طلاق ها يا اختلاف ها و يا حتي قتل ها به خاطر عدم رعايت سنخيت احصان در خانواده رخ

مي دهد.

كفايت و كفو عرفي بودن

گفتيم كه مقصود از ازدواج، آميزش و اتحاد جان ها و روان هاست. چگونه ممكن است دو انساني كه تشابه رواني ندارند، عمري را با تفاهم در زير يك سقف بگذرانند و از كثرت و تباين به وحدت كامل و توافق برسند؟! آمده است كه شهيد بلخي كه يكي از علما بود، تنها نشسته و مشغول مطالعه بود، جاهلي بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته اي؟ وي در پاسخ گفت: حال كه تو آمده اي تنها شدم.

همنشيني با برخي افراد، زجري دارد كه تنهايي ندارد. به گفته سعدي: «چندان كه عالم را از جاهل نفرت است، جاهل را از عالم وحشت است.» «2»

بسياري افراد از كفوبودن، هم طبقه بودن آن ها را از لحاظ ثروت و مقامات مادي مي فهمند. اين گونه برداشت ها نه منطقي است و نه اسلامي. امام صادق (ع) فرمود: «بعضي مومنان كفو همتاي يكديگرند.» «3»

در تاريخ و احاديث اسلامي آمده است كه پيامبر (ص) جويبر را كه مرد تهيدستي بود، به خانه زياد بن لبيد كه مردي متمكن بود، فرستاد و از او خواست كه دخترش را به جويبر بدهد. زياد به حضور پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: «ما دخترانمان را به كسي مي دهيم كه با ما كفو باشد. پيامبر خدا (ص) فرمودند: جويبر مومن است و مرد مومن كفو و همتاي زن مومن و مرد مسلمان كفو زن مسلمان است. دختر را به او بده و به اين كار بي ميل نباش.» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 109

اين مطلب كه در اين گونه روايات آمده است، در بحث سنخيت در ايمان نيز مورد اشاره قرار گرفت.

آنچه

در اين جا بايد تاكيد كرد، اين است كه كفويت در رفعت و علو مرتبه انسانيت شخص مطرح است و در اين زمينه در منابع اسلامي آمده است: «اگر خداوند فاطمه را براي علي خلق نمي كرد، بر روي زمين از آدم به بعد، هيچ كس كفو او نبود.» «1»

در اين جا مقصود از كفويت همين معناي لطيف است و افزون بر اين كه زن و شوهر در انسانيت و احصان، سنخيت دارند و كفو هم هستند، بايد از لحاظ اخلاقي نيز سنخيت داشته باشند. «2»

از نظر اسلام غير از كفو شرعي كه در آن فقط ايمان شرط است، بهتر است كه كفو عرفي نيز مراعات گردد، حتي صاحب جواهر الكلام مي نويسد: «فقها فتوا داده اند اگر ولي و سرپرست دختر، او را به شخصي كه از نظر عرف كفو دختر نبود، عقد كرد، دختر حق فسخ عقد را دارد.» «3»

كفوبودن زن و شوهر مواردي مانند: رشد عاطفي و فكري، تشابه علايق و طرز تفكر، و تشابه تحصيلي و طبقاتي را شامل مي شود.

رشد عاطفي و فكري

مهم ترين عامل موفقيت در زندگي زناشويي، رشد عاطفي و فكري است؛ البته روشن است كه درجه رشد عاطفي و فكري تنها به سن بستگي ندارد، بلكه سن رواني، اجتماعي و عاطفي و سن جسماني نيز از عوامل موثر روشنفكري است.

رشد اجتماعي رابطه نزديكي با رشد عاطفي و فكري دارد؛ زيرا شخصي كه از لحاظ اجتماعي رشد كرده است، روابط اجتماعي را بهتر درك مي كند؛ او مي داند چگونه با ديگران به خصوص خانواده و همكارانش سازش كند؛ او درك مي كند كه انتظارات اجتماع از او چيست، و تا حد زيادي قادر است خود

را با اين توقعات تطبيق دهد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 110

شخص داراي رشد عاطفي در مورد همسر، فرزند، دوستان و مشكلات زندگي نظريه واقع بينانه اي دارد. او داراي فلسفه زندگي است كه بر اساس آن مي تواند از بحران هاي دائمي زندگي جلوگيري كند. «1» اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «برحذر باشيد از ازدواج با انسان هاي احمق؛ زيرا مصاحبت با او بلا و فرزندي كه از او متولد مي شود، رشد نايافته است.» «2»

انسان احمق كسي است كه رشد عقلي، عاطفي و اجتماعي ندارد.

توافق علائق و طرز فكر

يكي شرايط انتخاب همسر رضايت از اخلاق فرد است؛ «3» بدين معنا كه اخلاق فرد بايد مورد رضايت طرف ديگر باشد. اين رضايت در صورتي حاصل مي گردد كه افزون بر داشتن حد لازم از اخلاق اسلامي، طرز تفكر و سليقه ها و فلسفه هاي زندگي آن ها شبيه به هم باشد. طرز تفكر، موضوع بسيار مهمي است؛ زيرا بر اساس آن «فلسفه زندگي» هر فرد بنا مي شود. زن و مردي كه قصد ازدواج دارند، به يك اندازه چالش جو هستند، يا اين كه يكي از آن ها خيلي چالش جو و ديگري معتقد به داشتن زندگي آرام و آهسته و بي دردسر است. اگر در اين مورد، مرد شخص چالش جويي باشد، شايد مشكل زياد نباشد، اگرچه ممكن است زن از اين كه شوهرش ساعات طولاني مشغول به كار گردد، آزرده شود، ولي اگر زن بي اندازه چالش جو باشد، سعي خواهد كرد تا شوهر آسايش طلب خود را با اصرار و پافشاري به كار بكشد و او را به پذيرفتن مشاغلي مجبور كند كه از عهده استعداد و علاقه اش خارج است، و اين وضع با موفقيت و خوشبختي

زناشويي تباين دارد. «4» همين گونه اگر مرد به كار و تلاش علاقه زياد نداشته باشد و به اندازه ضرورت بخواهد كار كند، ولي زن بر اين عقيده باشد كه بايد زندگي را توسعه داد، زن سعي مي كند شوهر را به پذيرفتن كاري مجبور كند كه از عهده استعداد و علاقه اش خارج است و اين با آرامش در زندگي منافات دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 111

مسئله مهم ديگر در زناشويي، توافقي است كه زن و شوهر در مورد قضاوت درباره مسائل زندگي دارند؛ براي مثال، اگر شوهر فردي تخيلي و ايده آليست ولي زن شخصي واقع بين و به اصطلاح رئاليست باشد، شوهر ممكن است از رويه خشك و واقع بيني زياد زن خسته شود و احساس كند كه زنش قدرت درك معنويات و ظرايف زندگي را ندارد، زن واقع بين نيز ممكن است از دست شوهر تخيلي و فلسفه باف خود به ستوه آيد و او را آدمي خيالباف و دور از حقيقت زندگي بداند و مكرر آرزو كند كه اي كاش شوهرش قدري به خودبيايد و واقعيات زندگي را آن طور كه هست، مشاهده كند. «1»

قرآن به نمونه اي از لزوم توافق بين زن و شوهر در باب زندگي پيامبر اسلام (ص) اشاره مي كند: «اي پيامبر به همسرانت بگو اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي خواهيد، بياييد هديه اي به شما بدهم و شما را به طرز نيكويي رها سازم.» «2»

از شان نزول اين آيه استفاده مي شود كه همسران پيامبر (ص) بعد از برخي جنگ ها كه غنايم زيادي در اختيار مسلمانان قرار گرفت، تقاضاهاي مختلفي از پيامبر (ص) در مورد افزايش نفقه

يا لوازم گوناگون زندگي داشتند. پيامبر (ص) كه مي دانست تسليم شدن در برابر اين گونه درخواست ها كه معمولًا پاياني ندارد، چه عواقبي نامطلوبي براي خانواده ايشان در برخواهد داشت، از انجام اين خواسته ها سر باز زد و يك ماه از آن ها كناره گيري نمود، تا اين كه آيات فوق نازل شد و با لحن قاطع و در عين حال توام با رأفت و رحمت به آن ها هشدار داد كه اگر زندگي تجملي و دنيا گرايانه مي خواهيد، مي توانيد از پيامبر (ص) جدا شويد و به هر كجا مي خواهيد برويد و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بسته ايد و به زندگي ساده و افتخارآميز با پيامبر (ص) قانع هستيد، بمانيد و از پاداش هاي بزرگ پروردگار برخوردار شويد. به اين ترتيب پاسخ محكم و قاطعي به همسران پيامبر (ص) كه توقع آن ها روز افزون شده بود داد، و آن ها را ميان ماندن و جدا شدن از پيامبر (ص) مخير ساخت. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 112

از اين آيه روشن مي شود كه استمرار زندگي مشترك با داشتن علايق و خواسته هاي متفاوت باعث اختلال در كاركردها مي شود و زن و شوهر بايد خواسته ها و سليقه هاي خود را به هم نزديك كنند و اگر خواسته هاي آن ها در مورد زندگي با هم موافق نيست، با هم ازدواج نكنند.

تشابه تحصيلي و طبقاتي

سعادت و خوشبختي زندگي زناشويي به مقدار زيادي به موضوع هاي كوچك بستگي دارد؛ بدين معنا كه عادت هاي كوچك و به نظر ناچيز فرد ممكن است باعث عصبانيت و آزردگي همسرش شود. اين عادت ها، به ويژه زماني جلب توجه مي كند كه زن و مرد از

لحاظ تحصيل و محيط با يكديگر تفاوت كلي داشته باشند؛ مثلا دختر تحصيل كرده كه در خانواده متمكن و مؤدبي پرورش يافته، ممكن است نسبت به شوهر خود كه داراي آداب و معاشرت خاص طبقه پايين اجتماع است، احساس شرم و عصبانيت كند. از سوي ديگر، شوهر نيز از اين كه زنش دائماً سعي دارد روش او را تصحيح نمايد و به اصطلاح بزرگي كند، آزرده خاطر خواهد شد.

روان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه تفاوت ميان سطح تحصيلي و طبقاتي يكي از عوامل مهم اختلافات خانوادگي است. اين امر مسلم است كه دختري هر چند زيبا از طبقه اقتصادي ضعيف اگر به ازدواج شخصي سرشناس و متمول در آيد، دچار مشكلات فراواني خواهد شد و همين، امكان خوشبختي و سعادت زناشويي او را كم خواهد كرد.

اگرچه شباهت درجه هوش زن و مرد در سعادت زناشويي مهم تر از مقدار تحصيل است، تحقيقات دامنه دار در اين مورد نشان مي دهد كه مدارج تحصيلي نيز در خوشبختي خانوادگي بسيار موثر است؛ زيرا مقدار تحصيل معمولا به مقام اجتماعي شخص بستگي دارد.

بنابراين، اگر يك عضو خانواده فارغ التحصيل دانشگاه است، ولي ديگري تحصيلات ابتدايي دارد، ممكن است سبب ايجاد احساس حقارت و آزردگي شود. در مجموع هرچند زن و شوهر از جهات مختلف به هم شباهت بيشتري داشته باشند، امكان خوشبختي و سعادتمندي ايشان، افزايش خواهد يافت. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 113

3. نقش مهريه در تامين بهداشت رواني

طبق قوانين اسلام، در ازدواج لازم است شوهر به زن مهريه پرداخت كند. خداوند مي فرمايد: «اگر خواستار جايگزيني همسري به جاي همسر (خود) شديد، و به يكي از آنان مال فراواني (بعنوان مهر)

پرداخته ايد، پس هيچ چيزي از آن را (باز) مَگيريد.» «1» ولي اگر در ضمن گفتگوها نامي از آن به ميان نيايد و در ضمن اجراي عقد اشاره اي به آن نشود، عقد صحيح است و اگر زن مايل باشد مي تواند مطابق شؤونات خود مهريه را مطالبه كند و اگر نخواهد يا كم تر از آن ميزان بخواهد، مانعي ندارد و اگر مرد هم بخواهد مي تواند بيشتر از آن ميزان مهريه بدهد.

مهريه معقول و متعارف به منزله يك تضمين است تا اولا: شوهر از ترس اداي آن به فكر جدايي و تجديد همسر نيفتد، و ثانياً: اگر چنين فكري به سرش افتاد، دست كم براي زن از نظر مالي اعتباري وجود داشته باشد. اين نگراني با توجه به آمار بالاي طلاق بي مورد هم نيست. «2»

وجود مهريه مي تواند كمبودهاي اقتصادي ناشي از فوت شوهر يا طلاق را جبران نمايد و براي آينده تضميني باشد و از فشارهاي رواني كه احتمالا از اين ناحيه بر او وارد مي شود، كاسته خواهد شد.

در عين حال، در صورت شناخت كافي زن و مرد از همديگر، بهتر است مقدار مهريه خيلي بالا نباشد. امام صادق (ع) فرمود: «ان علياً (ع) تزوج فاطمه (س) علي برد و درع و فراش كان من اهاب كبش؛ «3» «علي (ع) با فاطمه ازدواج كرد، در حالي كه سرمايه او يك برد و يك زره و يك پوستين بود.»

پيامبر اسلام (ص) مهريه همسران و دختران خود را پانصد درهم قرار داد. «4» مهريه هاي خيلي سنگين به مرد فشار مي آورد و همين فشار، رابطه عاطفي او را با زن ضعيف مي كند،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 114

در حالي كه

ازدواج جاذبه مي خواهد و اين جاذبه بايد به قدري قوي باشد كه براي حفظ هر يك از زوجين هيچ گونه نيازي به احساس ترس و اجبار نباشد، در غير اين صورت، هر چند زن و مرد عمرشان را در زير يك سقف با هم بگذارنند و با يكديگر پيوند جسمي هم داشته باشد، به دليل عدم پيوند رواني و انس و الفت قلبي، احساس سعادت و خوشبختي نخواهند كرد. مهريه بنيان خانواده محسوب نمي شود و اگر خانه اي از پاي بست ويران باشد، صرف مهريه سنگين نمي تواند محبت و جاذبه درست كند، بلكه گاه خود زمينه اي براي بي مهري و از هم پاشيدگي مي شود.

ب- وظايف زن و شوهر در خانواده
اشاره

تعاليم اسلام در قرآن و متون ديگر نشان مي دهد كه خانواده در اسلام به عنوان يك واحد اجتماعي در نظر گرفته شده است و چيزي بيش از مجموعه افرادي است كه آن را تشكيل مي دهد. برخي شواهد اين امر عبارت اند از: مسئوليت افراد در قبال خانواده به علاوه تاثيري كه اين محيط بر همه اعضاي خود مي گذارد؛ براي نمونه، در قرآن سعادت اخروي فرد در كنار خانواده او مورد توجه است و خداوند از انسان ها مي خواهد نه تنها خويش، بلكه خانواده را از گرفتاري و عذاب اخروي محافظت كنند، «1» و يا خداوند به پيامبر (ص) وحي مي كند كه «و خاندانت را به نماز فرمان ده» «2» و نيز در آياتي ديگر به تاثير رفتار فرزندان در تعالي معنوي افراد اشاره شده است. «3»

حساسيت پيامبران نسبت به خانواده خود و هدايت آن ها «4» از جمله دلايلي است كه ارتباط و تاثير متقابل اعضاي خانواده را نشان مي دهد. «5» اين ارتباط متقابل به حدي

است كه گاهي پيامبران براي اعضاي خانواده خود طلب آمرزش و نجات مي كردند و چون اين اعضا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 115

بر گمراهي خود اصرار مي نمودند، خداوند اين پيامبران را به خاطر طلب آمرزش اعضاي خانواده خود، ملامت مي كرد. «1»

با توجه به حساسيت و اهميت نقش خانواده، تعاليم اسلام براي همه اعضاي خانواده وظايف و مسئوليت هايي قرار داده است و كوتاهي هر فرد در ايفاي مسئوليت ها و اداي حقوق ديگران، مؤاخذه در دنيا و آخرت را به دنبال خواهد داشت. در تعاليم اسلام، وظايف زن و شوهر نسبت به هم، وظايف متقابل والدين و فرزندان و وظايف فرزندان نسبت به يكديگر معين شده است.

1. روابط مناسب زن و شوهر

يكي از وظايف زن و شوهر همفكري و هماهنگ بودن براي پيمودن مسير سعادت و كمال است و با توجه به اين كه زن و شوهر هر كدام قبل از ازدواج، باورها، ارزش ها و تربيت خاصي داشته اند و اين ارزش ها و عقيده ها به مرور زمان و شايد از ابتداي اجتماعي شدن در خانواده شكل گرفته است و به عنوان بخش زيرين شخصيت آن ها محسوب مي شود، اين نوع عقايد به سختي قابل تغيير است؛ به همين جهت، براي حصول توافق بايد هر يك از زوجين به مرور زمان بخشي از افكار، ترجيحات و فرديت و حتي بخشي از حقوق مستقل خود را كنار بگذارند و محدوده اي را براي افكار طرف مقابل بپذيرند و با مشورت و مذاكره، نظريات خود را مكمل يكديگر قرار دهند.

مهارت هاي لازم براي اين فرايند «مكمل بودن» و «برون سازي متقابل» است. زن و شوهر بايد الگوهايي پديد آورند كه بر اساس آن ها هر يك عمل كرد

ديگري را در بسياري از زمينه ها حمايت كند. مجموعه زن و شوهري مي تواند راه گريزي براي استرس هاي جهان خارج و چهارچوب تماس با ساير نظام هاي اجتماعي باشد. زن و شوهر مي توانند در روند برون سازي متقابل، وجوه خلاق ولي نهفته همسر خود را فعال و بهترين ويژگي هاي يكديگر را تقويت كنند؛ البته ممكن است زن و شوهر وجوه منفي يكديگر را نيز فعال كنند، يا به جاي قبول همسر خود به همان صورتي كه هست، قواعد تازه اي را بر او تحميل كنند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 116

زن و شوهر با حمايت از يكديگر با مسائل خانواده بهتر مي توانند برخورد كنند و خانواده را محل امني براي مقابله با فشارهاي زندگي اجتماعي قرار دهند. ارتباط زن و شوهر بايد آسان و بدون تكلف باشد. در غير اين صورت هر يك از زن و شوهر ممكن است به دنبال فضاي آزادتري براي انجام فعاليتها و تحقق اهداف خود باشند و همين امر به وحدت و انسجام خانواده آسيب مي رساند، و حتي ممكن است خانواده را به فروپاشي بكشاند.

2. روابط جنسي: مهم ترين نياز طبيعي زن و مرد

دين اسلام مطابق طبيعت انسان است و به همه نيازهاي انسان از جمله نيازهاي جنسي او توجه كرده است. در قرآن آمده است: محبت امور مادي، از زنان و فرزندان و ... در نظر مردم جلوه داده شده است. «1»

در نخستين نيازهاي انسان محبت زنان نام برده شده است؛ زيرا اولين خواسته هاي انسان و مقدم بر خواهش هاي ديگر، نياز جنسي است. «2» روان كاوان نيز امروز مي گويند: «غريزه جنسي از نيرومندترين غرايز انسان است». «3» همين طور دوست داشتن زنان و روابط جنسي در ميان انبيا

مورد تأكيد قرار گرفته است. «4» پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «از دنياي شما عطر و زنان را دوست دارم.» «5»

با دقت در آياتي كه به روابط جنسي زن و شوهر اشاره كرده و آن را به جهان آخرت تعميم داده است، مانند حورالعين كه در آيات متعدد قرآن مطرح شده است، در مي يابيم كه اسلام به بُعد لذت جويي در انسان كه اوج آن در روابط جنسي است، توجه دارد؛ همچنين در روايات آمده است كه مردم در دنيا و آخرت از هيچ چيز به اندازه روابط جنسي لذت نمي برند. «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 117

قرآن بعد از بيان حكم جواز روابط زناشويي در شب هاي ماه مبارك رمضان، زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان اعلام مي نمايد. «1» از اين آيه استفاده مي شود كه:

1. اسلام به نيازهاي طبيعي و غريزي انسان توجه كرده است.

2. زن و شوهر تامين كننده نيازهاي يكديگرند.

3. زن و شوهر لباس (لفاف) يكديگرند.

4. نياز شديد و مدام زن و شوهر به يكديگر.

5. انسان همان گونه كه همواره به لباس نيازمند است، به همسر نيز نياز دارد.

6. تجويز آميزش با همسران در شب هاي رمضان باعث حفظ تقوا مي شود و اگر تجويز باعث تقوا مي شود، جلوگيري نيز باعث بي تقوايي و فساد خواهد بود. اين تعبير بدين دليل است كه هر يك فقط به كمك ديگري غريزه جنسي را اشباع نموده و از هوسراني و رفتار زشت و منافي عفت صرف نظر مي كنند؛ زيرا زن و مرد براي يكديگر لباس وقار و عفاف و ساترند و آن پرده و وقاري كه از آميزش مشروع مرد و زن بر چهره ظاهر

و دروني انگيزه هاي حيواني و طغيان شهوت كشيده مي شود، حافظ رسوايي و پرده دري و سبك سري است، «2» و زن بي شوهر، زن به حكم انسان عريان است كه حفاظ و آرامش ندارد. «3»

روابط جنسي از آن جا كه به منزله لباس و وسيله اي است كه انسان را از گناه و معصيت باز مي دارد، جنبه عبادي پيدا مي كند و اولياي دين در موارد متعددي از پاداش اخروي در روابط جنسي سخن گفته اند كه گاه تعجب افراد را بر مي انگيخت «4» و حتي پاداش روابط جنسي را با برخي از تكاليف دشوار مانند جهاد و ريزش گناهان معادل سازي كرده اند. «5» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 118

با توجه به اين كه ارضاي غرايز به خصوص غريزه جنسي در سلامت رواني افراد نقش مهمي دارد، اسلام ارضاي جنسي را فقط از راه ازدواج مجاز مي داند و براي اين كه مرد و زن كاملا ارضا شوند و ديگر نيازي به ارضا از طريق غيرازدواج نداشته باشند، راهكارهايي را به زن و مرد توصيه مي كند كه لذت مقابل حاصل شود. به زن و مرد توصيه مي كند كه بااستفاده از زيباترين لباس ها و خوشبوترين عطرها و بهترين لوازم آرايش، خويش را بيارايند «1» و سعي كنند طرف مقابل را جذب نمايند و با توجه به اين كه زنان ديرتر از لحاظ جنسي ارضا مي شوند، اسلام دستور داده است روابط با تاني و مكث انجام گيرد؛ «2» از ارتباطات كلامي «3» و الفاظ مناسب و پس از آن زمينه هاي كلامي از جمله تماس هاي بدني لذتبخش مانند بوسيدن «4» آغاز و در مرحله آخر به آميزش جنسي ختم شود. ملاعبه قبل از

آميزش مورد تاكيد قرار گرفته «5» و توصيه شده كه قبل از لذت بردن از زن، مرد در پايان دادن به آميزش شتاب نكند. «6» همچنين تعاليم اسلام به آثار روان شناختي در روابط جنسي نيز اشاره دارد؛ روابط جنسي به علت تعامل جسم و روان كه مبنايي براي آرامش بخشي ماهيچه نيز محسوب مي شود، مي تواند با ايجاد نشاط در فرد برخي دردها و عدم تعادل در بدن را نيز تسكين دهد كه در كلمات اولياي دين به اين امر تصريح شده است. «7» روابط جنسي براي رفع افسردگي و حصول شادماني و برطرف شدن كندي و عدم تحريك پذيري نيز مؤثر است. «8» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 119

از آن جا كه توليد نسل از طريق روابط جنسي بين زن و مرد تحقق مي يابد، تعاليم اسلام در باره چگونگي روابط جنسي، «1» زمان، «2» مكان «3» و برخي شرايط زن و مرد در اين حالت نيز توصيه هايي دارد؛ براي مثال، بر همراهي اين رفتار با ياد خدا و درخواست فرزندان صالح از خداوند تاكيد شده است. «4» بر اساس تعاليم اسلام، وضعيت رواني زن و مرد در حال روابط جنسي از جمله كلام، «5» افكار، «6» رفتارها «7» و حتي آرامش و اضطراب «8» آن ها در فرزند آينده تاثير مهم دارد. بر اساس كلمات اولياء دين نحوه، مكان و زمان وقوع روابط جنسي، در شخصيت و رفتار فرزند موثر است؛ «9» البته توصيه كلي اسلام در مورد روابط جنسي، تعديل و مهار آن با توجه به مقتضاي سني افراد است كه اين امر در سلامت و طول عمر افراد موثر است. «10» به علاوه، زياده روي

در اين روابط نيز تاثيرات روان شناختي نامطلوبي بر افراد دارد كه در كلمات اولياي دين به برخي از آن ها اشاره شده است. «11» ... «12»

3. ارتباط كلامي بين زن و شوهر

ارتباط كلامي، امري مهم و حساس در زندگي دو همسر است؛ چرا كه آنان از اين طريق، احساسات و مشكلات خود را بيان كرده و به آرامش دست مي يابند. البته زنان معمولا بيشتر از مردان تمايل دارند احساسات و مسائل خود را به صورت كلامي بيان كنند؛ تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 120

از اين رو هر خانواده بايد ساعاتي را به برقراري ارتباط كلامي اختصاص دهند. مراجعات به مراكز مشاوره نشان مي دهد كاهش ارتباط كلامي موجب دوري زن و شوهر مي شود و افزايش چنين ارتباطي موجب مي شود زن و شوهر، به هم نزديك تر شوند و ارتباط عاطفي آن ها عميق تر گردد.

به جهت اهميت ارتباط كلامي، تعاليم اسلام به عوامل تقويت و همچنين آسيب زاي آن اشاره كرده است؛ چنان كه روايت شده است: «زيبايي زير زبان است.» «1»

امام سجاد (ع) نيز فرموده است: «گفتار خوش، ثروت را زياد، روزي را وسيع مي كند و موجب محبوبيت در خانواده و ورود در بهشت مي شود.» «2»

«سه چيز است كه دوستي مسلمان را با مسلمان ديگر، صاف و خالص مي كند:

1. هنگامي كه او را ملاقات مي كند، با خوشرويي با وي برخورد كند. 2. زماني كه خواست كنار او بنشيند، برايش جا باز كند. 3. به بهترين نامي كه دوست دارد، او را صدا بزند.» «3»

همچنين سلام كردن انس و الفت مي آفريند و كينه ها و كدورت ها را از بين مي برد. «4» «هرگاه كسي شما را سلام و ستايش كند، آن سلام و ستايش را به

بهترين يا مانند آن پاسخ دهيد كه خدا حسابگر هر چيز است»، «5» و نيز بيان كردن جملات محبت آميز «اين سخن مرد به همسرش كه من تو را دوست دارم، هرگز از يادش نمي رود.» «6»

اسلام انسان را از بيان مطالبي كه به حسن ارتباط كلامي ضربه مي زند، برحذر داشته و بر حفظ و نگهداشت زبان تاكيد كرده است: «7» «زبان همانند حيوان سركش و درنده اي است تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 121

كه اگر رهايش كنيد، زخم مي زند و خونين مي كند.» «1» همچنين دروغ گويي، «2» عدم صداقت، كنايه و نيش زبان، «3» وعده دروغين «4» و بلند كردن صدا «5» را منع مي كند.

با توجه به توانايي زنان در ارتباط كلامي، تعاليم اسلام آنان را به اين مسئله تشويق كرده و از طرفي، خطرات ناشي از روابط كلامي نامناسب را به آنان گوشزد مي كند؛ براي نمونه به يك مورد اشاره مي شود:

فردي به رسول خدا (ص) عرض كرد: «من همسري دارم كه هرگاه مرا غمگين مي بيند، به من مي گويد: چه چيز موجب اندوه تو است؟ اگر براي روزيت نگراني كه موجودي غير تو يعني خداوند آن را به عهده گرفته است و اگر براي آخرت خود اندوهناكي، خداوند چنين دل نگراني را در تو بيشتر كند. پيامبر (ص) فرمود: اين زن از كارگزاران خداوند روي زمين است و براي وي نيمي از پاداش شهيد در راه خدا قرار داده شده است.» «6»

در اين مورد يا موارد ديگري كه مرد در اثر مسائل اقتصادي، اجتماعي، يا فردي، دچار استرس، نگراني ها و اضطراب هاست، زن نزديك ترين فردي است كه مي تواند با ارتباط كلامي، بيشترين حمايت را براي مرد

فراهم كند؛ چنان كه در كلمات اولياي دين به اين امر اشاره شده است. «7»

4. روابط غيركلامي بين زن و شوهر

تواضع

در روابط غيركلامي به زن توصيه شده است كه در مقابل همسر خويش متواضع و فروتن باشد، «8» به طوري كه رفتار، حالات چهره و وضعيت بدني و نيز لحن كلام او نشانگر تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 122

برتري طلبي «1» در مقابل همسر نباشد. قرآن كريم درباره برخي صفات زنان شايسته مي فرمايد: «فالصالحات قانتات؛ زناني هستند كه فرمان بر شوهرند.» «2» لفظ «قانتات» به معناي سكون و اطاعت كامل داشتن و با فروتني مطيع بودن است؛ «3» البته تواضع زن ضعف نيست، بلكه يك ارزش است «4» كه قرآن آن را مي ستايد. اسلام به مرد نيز دستور مي دهد كه نبايد متكبر و خودخواه باشد، بلكه مي فرمايد مرد بايد به خانواده خود خدمت كند، و در مقام پاداش اين خدمت كردن ثواب زيادي را قائل شده است. پيامبر (ص) به حضرت علي (ع) فرمود: «خدمت نمي كند به خانواده مگر صديق يا شهيد يا مردي كه خدا بخواهد خير دنيا و آخرت را به او دهد.» «5»

وفاي به عهد:

وفاي به وعده ها در روحيه زن و فرزندان تاثيرات مثبت تربيتي دارد؛ از جمله اين كه آن ها به اين عمل متعهد مي شوند. خداوند مي فرمايد: «و به عهد [خود] وفا كنيد كه از عهد سؤال مي شود». «6» اين وفاي به عهد شامل هر نوع عهد و پيماني مي شود، چه عهد و پيمان با خالق و چه با مخلوق. «7»

وفاي به عهد باعث اعتماد بين زن و شوهر مي شود و اين اعتماد تقويت روابط زناشويي را در پي دارد. در صورتي كه يكي

از زوجين به عهد و پيمان خود عمل نكند، بدبيني و سلب اعتماد را موجب مي گردد و اگر اين بدبيني وعدم اعتماد نسبت به ديگري در زندگي پيدا شد، باعث فشار رواني شده و فرد را نسبت به شخص پيمان شكن متنفر مي گرداند و اين تزلزل خانواده را به دنبال دارد. افزون بر اين، در صورت وفاي به عهد نسبت به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 123

فرزندان، احترام به والدين در نظر آن ها پايدار مي شود. امام كاظم (ع) در اين رابطه مي فرمايد: «هنگامي كه به كودكان وعده داريد، حتماً وفا كنيد؛ زيرا آنان گمان مي كنند كه روزي شان در دست شماست، خداوند بيش از هر چيز، نسبت به وفا نكردن به وعده هايي كه به همسر و فرزندان داده مي شود، غضبناك مي شود.» «1» عدم پايبندي به وعده ها آثار رواني نامطلوبي در روحيه اعضاي خانواده دارد؛ زيرا در بسياري موارد اعضا عذرهاي فرد را در وفا نكردن به وعده ها نمي پذيرند و فضاي رواني او را درك نمي كنند.

رازداري

رازداري در خانواده از پايه هاي اعتماد متقابل است. در اسلام رازداري از شروط و لوازم ايمان شمرده و به افراد توصيه شده است كه اين سنت خداوند را براي كمال ايمان در خود حفظ كنند. «2» قرآن يكي از صفات پسنديده زنان را «حافظات للغيب» مي داند؛ يعني در غيبت شوهر اسرار، اموال، و خودشان را محافظت مي كنند. «3» خداوند در قرآن به جرياني اشاره مي كند كه دو تن از همسران پيامبر (ص) راز پيامبر (ص) را كه فرموده بود: «اين سخن، سرّي است نزد تو به امانت كه بايد به كسي نگويي و در آن خيانت نكني»، ولي

او اين سخن را به يكي ديگر از همسران پيامبر (ص) بازگو كرد و در نتيجه اين سر را افشا كردند. «4» خداوند آن دو را سرزنش مي كند و مي فرمايد: «اگر توبه كنيد و به سوي خدا [از همدستي كه براي آزار پيامبر (ص) به خرج داده ايد] برگرديد، [توبه شما پذيرفته مي شود]؛ زيرا دل هاي شما دوتن تمايل به گناه يافته است و اگر باز همدستي كنيد و به پشت گرمي يكديگر به آزار پيامبر بپردازيد، همانا خداوند مولا و ناصر او و متولي حفظ و حفاظت و نصرت او است و جبرئيل و شايستگان مومنان و فرشتگان هم بعد از آن اعوان و مددكاران پيامبر (ص) هستند.» «5» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 124

با دقت در اين آيه پي مي بريم كه خداوند بر مسئله رازداري بسيار تاكيد كرده و براي آن اهميت قائل شده است.

مردها نيز نبايد مسائل مربوط به روابط خصوصي خود را براي ديگران بازگو كنند؛ همچنين نبايد عيوب و نقايص همسر خود را براي ديگران بيان نمايند. قرآن كريم زن و شوهر را لباس يكديگر مي داند و مي دانيم كه يكي از خصوصيات لباس اين است كه عيوب انسان را مي پوشاند؛ بنابراين، زن و شوهر نيز بايد پوشاننده عيوب يكديگر باشند.

اگر اظهار ويژگي هاي مثبت يكي از اعضاي خانواده نيز موجب بروز رفتار يا عواطف نابهنجاري مانند حسد در برخي ديگر شود، در اين صورت رازداري لازم است؛ چنان كه در رابطه بين حضرت يوسف و برادرانش اين واقعيت به چشم مي خورد. «1»

عفو و گذشت

يكي از صفاتي كه مرد و زن در كانون خانواده بايد داشته باشند، گذشت و خطاپوشي است.

«2» اگر انسان در محيط خانواده يا جامعه اشتباهات كوچك را ناديده بگيرد و از آن ها بگذرد، اثر مناسبي در آن محيط بر جاي مي گذارد و صفا و صميميت را برقرار كرده و كانون خانواده را با حرارت نگاه مي دارد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «مومنان هميشه بايد بلندهمت بوده و نسبت به خلق، عفو و گذشت پيشه كنند و از بدي ها در گذرند، آيا دوست نمي داريد كه خدا نيز در حق شما مغفرت و احسان كند كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.» «3»

حسن معاشرت و رفتار

در قرآن كريم آمده است: «و عاشروهن بالمعروف»؛ با همسران خود حسن سلوك داشته و خوشرفتار باشيد و همواره با گفتار نيك و گشاده رويي با آن ها زندگي كنيد.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 125

حسن معاشرت يك مفهوم كلي و عامي است كه مي تواند مصاديق بسيار زيادي داشته باشد كه توجه و عمل به آن ها بهداشت رواني خانواده را تامين مي كند. تعاليم اسلام به اين مصاديق و حتي نكات ريز توجه كرده است كه ما در اين جا به طور فشرده آن ها را بيان مي كنيم.

يكي از مسائل، ابراز محبت و تشكر اعضاي خانواده از يكديگر است. اين عمل باعث اعتماد به نفس افراد و تقويت عواطف مثبت مي شود و مي تواند اختلافات را كاهش دهد. اگر محبت بين زن و شوهر حكم فرما باشد، اختلاف جزيي اثري ندارد و تحت تاثير محبت واقع مي شود. پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «دوست داشتن چيزي تو را كور و كر مي كند؛ «1» يعني اگر كسي را دوست داشته باشيم بدي او را نمي بينيم، بدي هايش را نمي توانيم به زبان بياوريم يا بشنويم؛ اگر به

كسي محبت داشته باشيم، حتي المقدور ضعف هاي او را توجيه مي كنيم، حتي وقتي تصور مي كنيم كه اين اخلاق بد را دارد، خود را ملامت مي كنيم.» «2»

يكي ديگر از توصيه هاي اخلاقي، خوش اخلاقي افراد به ويژه زن و شوهر نسبت به يكديگر است. «3» زن و شوهر بايد نسبت به يكديگر در همه شرايط با مدارا برخورد كنند و از تندخويي و درشتي پرهيز نمايند. خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد: «از پرتو رحمت الهي در برابر آن ها نرم [و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراكنده مي شدند؛ بنابراين، آن ها را عفو كن و براي آن ها طلب آمرزش نما.» «4» اين آيه زماني نازل شد كه عده اي از اصحاب پيامبر (ص) كه در جنگ احد فرار كرده بودند، نزد پيامبر (ص) آمدند و ضمن اظهار ندامت، تقاضاي عفو و بخشش كردند و پيامبر (ص) با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت و بدين روي، آيه به يكي از مزاياي فوق العاده اخلاقي پيامبر (ص) اشاره مي كند و آن اين است كه با مردم به مدارا و نرمي و مهرباني رفتار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 126

مي كند. «1» مرد و زن اگر بخواهند سخنشان در يكديگر تاثير بگذارد، بايد در گفتار و رفتار به مدارا عمل نمايند؛ زيرا تا اين خلق در كسي نباشد، سخنش در قلوب تأثير نمي كند. «2»

يكي از آدابي كه در حسن معاشرت تاثير دارد، هديه دادن در مراسم شادي و روزهاي عيد است. همچنين، هنگام بازگشت از مسافرت نيز مناسب است براي همسر هدايايي تهيه شود كه اين هديه دادن در جلب محبت بسيار موثر است و

خداوند در قرآن هنگام اشاره به قصه حضرت سليمان با ملكه سباء مي فرمايد: «ملكه سباء براي جلب نظر حضرت سليمان گفت: من هديه گران بهايي براي آنان مي فرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مي آورند.» «3» بلقيس مقدمه صلح و مصالحه را فرستادن هديه قرار داد. «4» پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «به يكديگر هديه دهيد تا محبت ها افزوده گردد و غبار كينه ها از دل ها برود؛ «5» هم چنين هنگامي كه از سفر باز مي گرديد براي خانواده خويش سوغاتي، هرچه ممكن است، بياوريد.» «6»

يكي ديگر از اموري كه در پيوند اعضاي خانواده تاثير بسزايي دارد، توسعه و ايجاد رفاه اعضاي خانواده است. خداوند از قول فرزندان يعقوب نقل مي كند: «نمير اهلنا؛ ما را بفرست تا براي خانواده خويش مواد غذايي بياوريم.» «7»

در كلمات اولياي دين توسعه بيشتر خانواده از اسباب رضايت خداوند اعلام «8» و تاكيد شده است كه پدر و سرپرست خانواده هرچه بيشتر براي ايجاد رفاه خانواده همت كند و اين امر موجب خشنودي اعضا مي گردد و كوتاهي در اين امر گاه موجب مي شود اعضاي خانواده حتي علاقه اي به ادامه زندگي پدر نداشته باشد. «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 127

يكي از آدابي كه در حسن معاشرت تاثير دارد، حضور مردان در خانه و كنار خانواده است. پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «نشستن نزد خانواده از اعتكاف و عبادت در مسجد مدينه نزد خدا محبوب تر است» «1» و در روايات، استراحت شبانه مرد در مكاني غير از منزل خود در شهري كه سكونت دارد، نامناسب تلقي شده است. «2»

يكي ديگر از آداب حسن معاشرت توجه نمودن مردان به خواست و علاقه زن

و فرزندان و هماهنگ ساختن خود با آن هاست، بلكه تحميل ميل و خواست خود به خانواده از نشانه هاي بيماري اخلاقي و رخنه در ايمان فرد است،»

بنابراين، در اختلاف سليقه در اين امور مناسب است كه مردها نظر خانواده را بپذيرند و نظر خود را بر آنان تحميل نكنند. اين دستور جزيي رفتاري باعث مي شود زن و ديگر اعضاي خانواده، احساس هويت مستقل و مثبتي از خود داشته باشند. همين امر به شكوفايي آن ها نيز كمك مي كند. از سوي ديگر، اگر يكي از زوجين در زندگي خانوادگي همه فكر، كار و اختيار خانواده را به دست خويش بگيرد، همسر و فرزندان خود را از هرگونه تفكر و عمل آزادانه محروم خواهد كرد و هويت و كرامت آن ها را مخدوش خواهند ساخت. «4»

5. اقتدار مرد در خانواده

قرآن در باره سياست منزل دستورهاي فراواني دارد؛ از جمله در آيه اي مي فرمايد: «مردان سرپرست و نگهبان زنان اند به خاطر برتريهايي كه [از نظر نظام اجتماع خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايي كه از اموالشان [در مورد زنان مي كنند.» «5» خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدي داشته باشد؛ زيرا رهبري و سرپرستي گروهي كه زن و مرد به طور مشترك آن را بر عهده بگيرند، دشوار است؛ در نتيجه مرد يا زن يكي بايد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 128

«رئيس» خانواده و ديگري «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اين جا تصريح مي كند كه مقام سرپرستي بايد به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از اين تعبير، استبداد و اجحاف وتعدي

نيست بلكه منظور رهبري واحد منظم با توجه به مسئوليت ها و مشورت هاي لازم است.) در دنياي امروز بيش از هر زمان ديگر روشن است كه اگر هيئتي (حتي يك هيئت دو نفري) مامور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن ها «رئيس» و ديگران معاون يا عضو» باشند، وگرنه هرج و مرج در كار پديد مي آيد. سرپرستي مرد در خانواده نيز از همين قبيل بوده و اين موقعيت به خاطر وجود خصوصياتي در او است؛ مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروي عاطفه و احساسات (به عكسِ زن كه از نيروي سرشار عواطف بيشتري بهره مند است) و ديگري داشتن بنيه و نيروي جسمي بيشتر كه با اولي بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومي بتواند از حريم خانواده دفاع نمايد. به علاوه، تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاي زندگي و پرداخت مهر و تامين زندگي آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مي دهد كه وظيفه سرپرستي به عهده او باشد؛ البته ممكن است زناني در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند، ولي قوانين به تك تك افراد نظر ندارد، بلكه نوع و كلي را در نظر مي گيرد و شكي نيست كه از نظر كلي، مردان نسبت به زنان براي اين كار آمادگي بيشتري دارند، اگرچه زنان نيز وظايفي مي توانند به عهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست. «1» از اين آيه استفاده مي شود كه سلامت خانواده در گرو مديريت مرد، تامين زندگي از سوي او و اطاعت و حفظ حقوق شوهر از سوي زن است، و از آن جا كه در ذيل آيه و

آيات بعد به مسئله اختلافات خانوادگي پرداخته شده، روشن مي شود كه توصيه ها و قوانين مطرح شده، براي جلوگيري از اختلافات و به خطر افتادن سلامت خانواده است. «2»

بنابراين، رياست منزل با مرد است و او حق قيموميت و سرپرستي بر زن را دارد، و به سخن ديگر، اداره امور و تدبير منزل از نظر مادي و معنوي بر عهده مرد است؛ البته اين وظيفه سنگين تنها با حكومت بر دل ميسر است و تسلط ظاهري به تنهايي موثر نمي افتد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 129

مراد از فضيلت مرد بر زن در آيه، فضيلت تعقلي است نه برتري وجودي، و از سوي ديگر زن نيز از جهتي بر مرد برتري دارد، و آن «فضيلت عاطفي» است. مثَلِ زن، مثل گل سرخ است ولي مرد به درخت تنومند مي ماند؛ همچنان كه وجود ظريف و با طراوت گل سرخ تاب تحمل آفتاب سوزان و باد و طوفان و سرماي زمستان را ندارد، زن را نيز ياراي مقاومت در برابر مسئوليت هاي سنگين و طاقت فرساي اجتماعي نيست. عقل زن تحت تاثير عواطف شديد قرار مي گيرد، «1» در عوض زن از اين جهت كه مايه آسايش و راحتي و رفع كننده اضطراب خاطر و نگراني است، بر مرد فضيلت دارد و مرد به دليل انجام دادن كارهاي سنگين اجتماعي و تدبير منزل از زن برتر است. در نتيجه، زن و مرد دو نمونه وجودي هستند كه در اداره نظام جهان بايد با هم باشند و چون وجود مرد وجود تعقلي است، تدبير و اداره مالي و تربيتي خانواده به عهده او واگذار شده است و بدين جهت، زن

بايد در مقابل او متواضع و فرمان بردار باشد. «2» رسول خدا (ص) در اين رابطه مي فرمايد: «حقوق شوهر بر عهده همسر آن است كه از او اطاعت كند و در مقابلش نافرماني نكند، صدقه اي از اموال منزل ندهد مگر به اجازه وي، فقط با اجازه او روزه مستحبي بگيرد، بدون اجازه شوهر از منزل خارج نشود.» به ايشان گفته شد، چه كسي بزرگ ترين حق را بر عهده زن دارد؟ ايشان فرمود: همسرش. «3» افزون بر لزوم اقتدار مرد در خانواده، احساس و تلقي اين امر از سوي زن نيز ضرورت دارد. در اين رابطه حضرت علي (ع) مي فرمايد: «اگر زن، تو را صاحب اقتدار ببيند بهتر از آن است كه تو را در حال شكستگي و ضعف ببيند.» «4»

روشن است كه تسلط و قيموميت مرد بر خانواده داراي ضوابط و قيود متعدد است كه آزادي زن و فرزندان را در چهارچوب مجاز و مشروع تامين مي كند. قوام بودن منافي آن نيست كه اداره خانواده با مشاركت زن و حتي فرزندان باشد؛ البته قوّاميت به معناي فصل الخطاب بودن در مواردي است كه خانواده دچار اختلاف شود و نيازمند كسي باشد كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 130

سخن آخر را بگويد. «1» سرپرستي خانواده در بُعد اقتصادي و اجتماعي و فصل الخطاب بودن در مواردي كه مشورت و گفتگو به حل اختلاف ها كمك نكرده است، مستلزم توان و طاقت ويژه اي است كه فرد را در رويارويي با تنيدگي ها، اضطراب ها و نگراني ها از پاي در نياورد، بدون ترديد اين مسئوليت را بايد يكي از والدين بپذيرد و از جهات متعددي مي توان مرد را براي

ايفاي اين مسئوليت مناسب تر دانست. مادر به جهت ويژگي هاي طبيعي خاص خود در بعد عواطف و احساسات از مرد قوي تر است. وحدت و همزيستي مادر و كودك طي دوران بارداري و تغذيه كودك از پستان مادر طي دوران شيرخواري موجب پيوند عاطفي بسيار عميقي بين او و كودك مي شود و نتيجه اين پيوند عاطفي، توجه زياد مادر و تلاش او در برآورده ساختن نيازهاي مادي و عاطفي كودك است. به علاوه، مرد نيازهاي عاطفي بسياري دارد كه از همسر خود برآورده شدن آن ها را انتظار دارد. اعطاي سرپرستي خانواده به زن، مسئوليت بزرگ تري را به او تحميل مي كند، كه او را در انجام همزمان وظايف مادري و همسري و وظايف ناشي از سرپرستي خانواده دچار عجز خواهد كرد و ناچار بايد مسئوليتي را فداي مسئوليت ديگر كند. افزون بر اين، زمينه هاي عاطفي موجود در زن با فعاليت هاي ويژه اي مانند تربيت كودكان و برخورد مناسب با همسر سازگاري بيشتري دارد. تحقيقات نشان مي دهد كه بسياري از زنان در ايفاي مسئوليت هاي اجتماعي همراه با وظايف زندگي خانوادگي دچار تعارض هاي غيرقابل حل شده اند. (آيمن 1992 «2») با در نظر گرفتن اين وضعيت زنان، بدون ترديد، مردان براي پذيرش سرپرستي خانواده، آمادگي بيشتري دارند. وجود اقتدار بيشتر در پدر، خانواده را از اختلال كاركردها و بروز بي نظمي هايي در انجام وظايف و در نتيجه از هم پاشيدگي، باز مي دارد.

ج- وظايف والدين در خانواده
اشاره

يكي از وظايفي كه خداوند بر عهده والدين قرار داده، تربيت فرزندان و شكوفاكردن استعدادهاي فرزندان است و اين مسئوليت آن چنان بزرگ است كه امام سجاد (ع) در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 131

قبول و انجام دادنش از

خداوند ياري مي جويد، «1» و زماني اين امر محقق مي شود كه والدين در تمام مراحل از هنگام انتخاب همسر تا مرحله بلوغ، به وظايف خود عمل كنند.

1. توجه در انتخاب همسر

اسلام مرحله اول را انتخاب همسر مناسب مي داند و سفارش مي كند با زناني كه با شوهر و فرزندان مهربان هستند، ازدواج نمايند «2» و از اين كه با زناني ازدواج نمايند كه در خانواده خود ذليل بوده و از نظر عاطفي عقده حقارت دارند، بر حذر مي دارد. «3» اين زنان چگونه مي توانند فرزنداني تربيت نمايند كه از بهداشت رواني سالم برخوردار باشند؟!

2. مراقبت هاي دوران بارداري

مرحله دوم، هنگام بارداري است و اسلام براي تامين بهداشت رواني، در دو جنبه جسمي و رواني دستوراهايي داده است. از لحاظ جسمي به زن حامله دستورهايي غذايي داده است. پيامبر گرامي اسلام (ص) در روايتي مي فرمايد: «بِه باعث روشن شدن رنگ انسان و نيكو شدن فرزند مي شود.» «4» يا مي فرمايد: «بهترين غذاهاي شما، خرما است. به همسران خود از اين غذا بدهيد تا فرزندان شما صبور و بردبار به دنيا بيايند.» «5»

غذا تاثير زيادي بر فرزندان دارد؛ از اين رو اسلام بر آن تاكيد مي نمايد. عدم توجه به اين دستورها و سوء تغذيه و بي نظمي هاي زيستي- شيميايي باعث آسيب ديدن جنين مي شود و جسم و به همراه آن بهداشت رواني به خطر مي افتد. مصرف آرام بخش ها، مواد مخدر، افراط زنان باردار در نوشيدن قهوه، چاي، شكلات و برخي نوشيدني هاي گازدار كه ماده اي به نام كافئين دارند، بر جنين آسيب مي رساند. زناني كه بيشتر سيگار مي كشند، تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 132

نسبت به زنان غيرسيگاري، دو برابر بيشتر در معرض نوزادان زودرس قرار دارند. چون مرگ و مير كودكان زودرس خيلي بيشتر از كودكان عادي است و عقب ماندگي ذهني نيز با زود رسي رابطه دارد. امروزه حتي معلوم

شده است كودكاني كه پدر آن ها سيگار مي كشد، نيز بيشتر از افراد ديگر در معرض سرطان خون و مغز قرار دارند؛ بنابراين براي تضمين بهداشت رواني كودكان، حتماً بايد از مصرف سيگار و استفاده از داروهاي آرام بخش به هنگام بارداري خودداري كرد.

امروزه معلوم شده است كه استفاده از مشروبات الكلي نيز بر جنين اثر مي گذارد و آسيب هاي وارد شده بر مغز بر اثر مصرف زياد الكل با هيچ مراقبتي از بين نمي رود. حتي استفاده از لاك ناخن، روغن سر، حشره كش، مواد پاك كننده، آب و هواي آلوده، غذاهاي مانده، در معرض گازهاي بيهوشي قرار گرفتن (گازهايي كه در بيمارستان ها استفاده مي شود) و در معرض عكس برداري ها واقع شدن نيز مي تواند بر جنين آسيب برساند. «1»

از لحاظ روحي و رواني نيز اسلام به سلامت روح و روان در دوران حاملگي توجه كرده است و از رواياتي كه در مورد خوش رفتاري با زن و تامين آرامش رواني او بحث مي كند، مي توان استفاده كرد كه در دوران حاملگي نيز آرامش زن نقش مهمي در تربيت فرزند دارد؛ زيرا «عصبيت مادر» پيش از به دنيا آمدن طفل ممكن است به نيروهاي حياتي جنين لطمه وارد آورد، تا آن جا كه او را به يك موجود عصبي مبدل كند. «2» استرس مادر مي تواند بر جنين آثار زيان باري داشته باشد كه از پيامدهاي آن، ناراحتي در دستگاه گوارش و روده، كمردرد، سر درد، ضعف دستگاه ايمني و غيره است كه اكثر اين ناراحتي ها از طريق خون مادر به جنين منتقل مي شود؛ از اين رو، زن و شوهرهايي كه هر روز به خاطر امور جزيي بگو مگو مي كنند و براي يكديگر استرس مي آفرينند،

يا زن و شوهرهايي كه پرخاشگري مي كنند، با چه اميدي در انتظار داشتن نوزادي سالم هستند؟! «3»

اسلام براي پاكي نسل مسلمانان تمام مراقبت هاي لازم را در امر زناشويي دستور داده و به كليه جهات روحي و جسمي زن و مرد توجه نموده است و افزون بر اين كه مردم را از ا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 133

زدواج با بيماران شديد رواني، افراد بسيار كم هوش و شرابخوار بر حذر داشته، در مقام مشورت و راهنمايي، ازدواج با افراد بداخلاق را نيز اجازه نداده است. در روايتي از امام رضا (ع) آمده است: شخصي مي گويد: از امام پرسيدم يكي از بستگانم مي خواهد با من وصلت كند، ولي بداخلاق است، حضرت فرمود: «اگراخلاقش بد است، با او ازدواج نكن.» «1»

اخلاق بد همسر باعث ناراحتي و تلخ شدن زندگي مي شود و روي فرزند نيز تاثير نامطلوبي برجاي مي گذارد و باعث ايجاد زمينه هاي اضطراب انگيز، ترس و هيجانات مي باشد كه نتيجه اش تاثير منفي در جنين است. وحشت فوق العاده مادر، نگراني ها، دلواپسي ها و نيازهاي ارضا نشده نيز در جنين اثر نامطلوب دارند. «2»

3. مراقبت هاي دوران كودكي

شير دادن

تغذيه نوزاد مي تواند بهداشت جسمي و رواني او را به شدت تحت تاثير قرار دهد. آسيب هاي وارد شده بر اثر سوء تغذيه چه از نظر جسمي و چه از نظر رواني مي تواند غيرقابل جبران باشد. «3» خداوند در قرآن مي فرمايد: «مادران فرزند خود را دو سال تمام شير مي دهند، اين براي كسي است كه بخواهد دوران شيرخوارگي را تكميل كند.» «4»

در روايات تاكيد زيادي بر شير دادن مادر به فرزند شده است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «هيچ غذايي بابركت تر و سودمندتر از شير

مادر براي فرزندش نيست.» «5»

تغذيه نوزاد با شير مادر براي هر دو طرف دستاوردهاي مفيدي دارد. مادراني كه بچه خود را با سينه شير مي دهند، بيشتر احساس رضايت و لذت مي كنند. كودك نيز بر اثر تغذيه با سينه مادر، تماس با بدن او، احساس امنيت و خوشحالي مي كند و شخصيت خود

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 134

را به شيوه مناسب و استوار رشد مي دهد. پژوهشگران كشف كرده اند كه شير مادر سرشار از مواد ايمني است كه كودك را در مقابل بسياري از بيماري ها حفظ مي كند. «1»

يادگيري

ب- عامل ديگري كه در بهداشت رواني كودك خيلي موثر است، يادگيري است. امروزه همه روان شناسان پذيرفته اند كه كودك از لحظه تولد مي تواند ياد بگيرد؛ براي مثال، نوزاد مي تواند واكنش هاي خود را با آنچه تقويت مي شود، انطباق دهد؛ مثلا ياد مي گيرد كه چگونه گريه كند تا مادر به او شير بدهد.

در تعاليم اسلام مستحب است كه در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ او اقامه بگويند. ابورافع مي گويد: «ديدم پيامبر (ص) هنگام تولد امام حسن (ع) در گوشش اذان گفت.»

ابن قيم جويز در كتاب تحفه المولود مي گويد: سر اذان و اقامه در گوش راست و چپ نوزاد اين است كه اولين آهنگي كه به گوش انسان مي رسد، كلماتي باشد كه دربردارنده عظمت و كبريايي خدا و شهادتين است، و انسان به هنگام تولد با شعار اسلام آشنا مي شود و به هنگام مرگ با كلمه توحيد، دنيا را وداع مي كند. قطعاً آنچه گوش مي شنود و آنچه زبان زمزمه مي كند، در اعماق دل و جان اثر مي بخشد. «2»

امروزه معلوم شده كه دستگاه شنوايي در لحظه تولد، رشد يافته تر

است و در واقع جنين انسان حتي سه ماه پيش از تولد مي تواند صداهايي بشنود. «3»

تعامل با فرزندان

عامل ديگري كه مي تواند بر رشد عاطفي كودك اثر عميق داشته باشد، تعامل يا كنش متقابل بين او و والدين است. همه تحقيقات بر اين نكته تاكيد دارند كه والدين بر شخصيت كودك خود اثر مي گذارند. «4» آنچه مايه تقويت عواطف مي شود، عبارت است از مهرورزي به كودك، بوسيدن در موارد گوناگون، خريد نازش در برخي موارد، عدم ابراز

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 135

خستگي از مراقبتش، عدم ابراز ناراحتي از بهانه گيري اش، نداشتن قساوت و بي باكي درباره او. پيامبر (ص) مي فرمود: «فرزندان خود را ببوسيد؛ زيرا بخاطر هر بوسه اي درجه اي در بهشت براي شما مهياست.» «1» مردي نزد حضرت رسول (ص) آمد و گفت: «من هرگز فرزندم را نبوسيدم. پيامبر به اصحابش فرمود: او را اهل دوزخ و عذاب مي بينم و او در نظر من اهل آتش است.» «2»

بوسه والدين به هنگام ناراحتي كودك مايه تسكين او است وانديشه اش را آرامش مي بخشد و نقطه اتكايي براي او است. همين امر مايه احساس نشاط و شادي، اميد و دلگرمي به زندگي مي شود و ديد او را نسبت به تلخي ها و ناگواري هاي جهان عوض مي كند.» اكثر مطالعات نشان مي دهد كودكان بزهكار ناسازگار و دشوار، در كودكي با آن ها بدرفتاري شده است. كودكاني كه دائماً مي جنبند، آشفتگي دائمي دارند و هميشه براي والدين مزاحمت ايجاد مي كنند، به احتمال زياد خشونت والدين را برمي انگيزند و بديهي است كه خشونت والدين، استرس و ناكامي به همراه مي آورد و جو خانواده را ناپايدار مي كند؛ بنابراين، كودكان داراي خلق هاي گوناگون هستند و رفتارهايي متفاوت

نشان مي دهند. در اين ميان، تنها كاري كه مي توان انجام داد اين است كه والدين رفتارهاي خود را با كودكان تطبيق دهند. آن ها بايد نگرش مثبت داشته باشند و به اطلاعات روان شناختي خود بيفزايند. والدين نبايد هر نوع جنب و جوش و سر و صداي ذاتي كودكان را به مزاحمت و سلب آرامش تفسير كنند، بلكه تحرك در ذات كودك است. بهانه گرفتن، گريه كردن، سر و صدا به راه انداختن و بسياري كارهاي به ظاهر آزار ده، براي جلب توجه است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 136 كودكان هر چند كه گستاخ و سرسخت و به هر ميزان كه سخت دل و بي تفاوت باشند، باز هم تشنه محبت اند و اين عطش به حدي است كه گاهي طفل خود را به بيماري مي زند تا مهر ديگران را به سوي خود جلب كند و يا گاهي واقعاً بيمار مي شود، و درمانش ابراز محبت و دست مهر بر سر او كشيدن است. بسياري از گريه هاي طفل و فريادهايش به اين خاطر است كه به او محبتي كنند و لحظه اي او را در بغل بگيرند.

گاهي تجلي آن به صورت لوس بازي ها، تقليد كردن ها، ادا در آوردن هاست و زماني به صورت حرف هاي زشت زدن، عمل مهم و خارق العاده نشان دادن، دروغ بافتن، خود را بزرگ جلوه دادن، شيرين كاري هاي خود را بيان كردن و غيره مي باشد. در هر حال، او سعي دارد نظر اطرافيان را به سوي خود جلب كند تا به او مهر بورزند، از او دلجويي كنند و نياز او را به صورتي برآورده و عطش مهرطلبي او را سيراب نمايند.

بررسي ها نشان مي دهد

كه سعادت و خوشبختي طفل به اين امر بستگي كامل دارد كه والدين او چقدر دوستش دارند و به چه ميزان تاييدش مي كنند. كودك مورد علاقه والدين به هر صورتي كه زندگي كند، خوشبخت است و اين خوشبختي را خود احساس مي كند و برعكس، اگر احساس كند كه به او مهري ندارند و علاقه اي به او ابراز نمي كنند، به هر علت كه باشد، خود را بدبخت و گرفتار مي داند. «1»

4. توصيه ها در ارضاي محبت

مي دانيم كه متمردترين و گستاخ ترين كودكان از راه مهر و محبت اصلاح پذيرند و شايد يكي از علل گستاخي و تمرد آن ها كمبود مهر و به خاطر جستجوي محبت باشد؛ بدين جهت، توصيه هاي روان شناسان اين است كه اين نياز ارضا شود. در تعاليم اسلام نيز بر مهرورزي و ابراز محبت به كودك تاكيد زيادي شده است و در كتب فقهي اسلام بابي است كه در آن از استحباب ابراز مهر و حتي انجام دادن آن به صورت وظيفه اي براي والدين بحث مي شود. پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «كودكان را دوست بداريد و با آنان دلسوز و مهربان باشيد.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 137

پيامبر (ص) حتي نگاه كردن محبت آميز پدر و مادر به فرزند را عبادت مي داند «1» و امام صادق (ع) مي فرمايد: «خداوند به بنده رحم مي كند به جهت شدت دوستي اش براي فرزندش.» و در سخني از حضرت موسي (ع) نقل شده است كه پرسيد: «خداوندا، چه عملي در نزد تو افضل است؟» در پاسخ شنيد: «دوستي كودكان.» «2»

شيوه هاي مهرورزي

براي مهرورزي نسبت به كودكان راه هاي بسياري وجود دارد؛ از جمله، دستور داده اند كه به كودك سلام كنيد، با او مصافحه كنيد،

در ميان جمع او را به بازي بگيريد، اگر داستاني نقل مي كند، گوش فرا دهيد، آن جا كه مي خندد، شما نيز بخنديد، به او نشان دهيد كه از ناراحتي او ناراحتيد، با او چنان رفتار كنيد كه احساس ستم نكند و خود را مظلوم نپندارد. «3» به او هديه بدهيد و نيازهايش را برطرف نماييد. پيامبر (ص) فرمود: «كسي كه دخترش را خوشحال كند، پاداش كسي را دارد كه بنده اي از فرزندان حضرت اسماعيل (ع) را آزاد كرده است و كسي كه پسرش را خوشحال نمايد، مانند كسي است كه از خوف خداوند گريه كرده است و كسي كه از خوف خدا گريه كند، خداوند او را داخل بهشت مي نمايد.» «4»

تعاليم اسلام توصيه مي كند والدين، خود را مانند كودك در نظر بگيرند و با او با حالت كودكي برخورد نمايند. «5» مطالعات نشان مي دهد كه رابطه والدين و كودك خيلي بيشتر از آنچه تا امروز فكر مي كردند، اهميت دارد. حتي نوزاد نيز از تحريكات فيزيكي حاصل از بازي با پدر لذت مي برد. در خانواده هايي كه والدين با كودكان خود بازي نمي كنند، محرك هاي فيزيكي و رواني براي آن ها فراهم نمي آورند، آن ها را نوازش نمي كنند، دست به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 138

سر و صورتشان نمي كشند و بغل نمي گيرند، كودكان كم تر احساس امنيت مي كنند. اين كودكان، آسيب پذيرتر مي شوند و كم تر به دنبال ايجاد ارتباط با ديگران مي روند. بعدها نيز وقتي صاحب فرزند مي شوند، ممكن است مانند والدين خود كمتر عاطفي باشند. تحقيقاتي كه در 49 فرهنگ ابتدايي متفاوت در مورد زندانيان صورت گرفته، نتيجه داده است كه محروميت از تماس ها و نوازش هاي بدني، عامل

بنيادي در رشد بيگانگي عاطفي، روان پريشي، تجاوز، پرخاشگري و حتي سوء استفاده از مواد مخدر و الكل است. والدين با دريغ كردن نوازش هاي جسمي از كودكان، فرزنداني به اجتماع تحويل مي دهند كه در ايجاد رابطه با ديگران ناتوان مي مانند و حتي براي انجام دادن رفتارهاي خشن و جنايت آميز آمادگي نشان مي دهند. «1»

5. لزوم آشنايي با توانايي هاي شناختي كودكان

همان گونه كه گفته شد، در تعاليم اسلام آمده است هر كس كه فرزند دارد، بايد خود را در حد كودك قرار دهد «2» و با زبان كودكي با فرزند برخورد نمايد. كودكان و والدين آن ها كنش متقابل دارند؛ به عبارت ديگر، رابطه والدين با فرزندان يك طرفه و از طرف والدين به طرف كودكان نيست، بلكه روابط آن ها و در واقع فرايند اجتماعي شدن كودكان دو طرفه است. آن ها داد و ستدهاي اجتماعي دارند و متقابلا يكديگر را تحت تاثير قرار مي دهند. والدين، براي به دست گرفتن ابتكار عمل و انجام وظيفه الزاماً بايد آگاهي هاي خود را هر روز غني تر كنند تا بتوانند بر كودكان خود موثر باشند. والدين بايد بدانند كه كودكان در هر سن توانايي انجام دادن چه كارهايي را دارند و متناسب با توانايي هايشان از آن ها انتظار داشته باشند؛ براي مثال، اگر والدين ندانند كه كودكان چه موقع مي توانند سخن بگويند، چه موقع مي توانند خواندن، نوشتن و حساب كردن بياموزند، چه موقع مي توانند با كودكان ديگر گروه تشكيل دهند، در چه سني بيشتر نسبت به والدين ابراز مخالفت مي كنند، چه موقع به مسائل جنسي فكر مي كنند و چه موقع مي توانند استدلال داشته باشند، نخواهند توانست فرزندان خود را بشناسند و رفتار مناسب نشان دهند. اين نوع والدين احتمالا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 139

محيط خانواده را به محل عدم تفاهم و جنگ و جدل تبديل خواهند كرد و بهداشت رواني خود و فرزندان را به خطر خواهند انداخت. «1»

6. كودك و نياز او به امنيت

آرامش و امنيت، شرط اول خوشبختي و سعادت و شرط لازم و ضروري براي ايجاد رشد و تحول كودك و از اوليه ترين نيازمندي هاي او است. «2» اكثر روان شناسان معتقدند كه در سال اول زندگي، بايد پايه هاي ايجاد و رشد عواطف از جمله احساس ايمني گذارده شود. در اين بخش در باب احساس ايمني به موضوعاتي اشاره مي كنيم:

الف- مواظبت كردن: يكي از راه هاي مهم تحريك احساس ايمني در طفل، مواظبت كردن از بدن او و در آغوش كشيدن و تغديه او است. علاقه مادر به كودك باعث مي شود تا نيازهاي اوليه كودك برآورده و زمينه براي احساس ايمني آماده شود. اين رابطه اوليه كودك و مادر تجربه احساسي و ارتباطي بسيار مهمي را براي كودك پديد مي آورد كه بنياد احساس ايمني و بسياري از عواطف ديگر را در او پي ريزي مي كند.

ب- برقراري رابطه عاطفي با كودك: يكي ديگر از عواملي كه باعث احساس ايمني در كودك مي شود، برقراري روابط عاطفي كودك با افراد ديگر خانواده است، و كودك افزون بر ارتباط داشتن با پدر و مادر بايد با پدر بزرگ، مادر بزرگ و حتي دايي و عمو و عمه و خاله ارتباط داشته باشد و بسياري از نيازهاي خود را برآورده سازد كه در بحث صله رحم به آن خواهيم پرداخت.

ج- رابطه انتظارها و هدف ها با احساس ايمني در كودك: در جريان رشد، كودك مي آموزد كه ديگران و به ويژه والدين از

او انتظارات و توقعاتي دارند و به تدريج كه رشد مي كند، اين انتظارات را درون فكني كرده و از آن خود مي نمايد، و آن ها در واقع توقعاتي مي شوند كه او از خود دارد. كودك هدف هاي مهم را به طور جدي دنبال مي كند و اگر نتواند به آن ها دست يابد، نگران مي شود. گاهي والدين بيش از حد توانايي و استعدادش از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 140

او انتظار دارند و اين خود سبب فشارهاي عاطفي بر كودك مي شود و ايجاد احساس ناايمني مي كند و تعادل او را به هم مي ريزد. «1» توقعات زياد از حد، كودك را دلسرد و از زندگي مايوس مي كند، حتي گاهي طفل واكنش عصبي از خود بروز مي دهد و گاهي به لكنت زبان مي افتد. «2»

د- رابطه طرد كردن با احساس ناايمني: طرد كردن پديده اي است كه بايد در ابعاد نسبي آن مورد بحث قرار گيرد. ممكن است گاهي مقداري طرد كردن ضروري باشد، ولي افراط در آن و به ويژه انجام دادن آن در سال اول زندگي كه طفل بايد مورد پذيرش و محبت و توجه كامل والدين باشد، به شخصيت كودك آسيب مي رساند و در او ايجاد احساس ناايمني مي كند. شخصيت كودك در سال اول زندگي برپايه ارضا استوار است و نه محروميت. طفلي كه در سال اول زندگي در رفاه و رضايت و آرامش به سر مي برد، زمينه هاي ايجاد طرز فكر مثبت، اعتماد به نفس، رضايت از خود و ديگران و احساس ايمني در او بنا مي شود. «3» در روايتي، امام موسي بن جعفر (ع) در جواب شخصي كه از فرزندش نزد آن حضرت شكايت كرده بود، فرمودند:

«فرزندت را كتك نزن ولي از فرزندت دوري كن، ولي اين دوري كردن و كم توجهي به فرزندت نبايد طولاني شود.» «4» گرچه در بعضي مواقع براي تنبيه كودك بايد از او كناره گيري كرد ولي اين دوري كردن و طرد نمودن بايد موقتي و زودگذر باشد، به گونه اي كه كودك تنبيه شود، و نبايد طولاني باشد تا كودك احساس ناايمني كند؛ از اين رو است كه روان شناسان مي گويند: براي اصلاح كودك اگر با او قهر كرديد، زود آشتي كنيد، يا اين كه مي گويند: هرگز پدر و مادر هر دو با هم با كودك قهر نكنند، اگر يكي با او قهر كرد، ديگري آشتي باشد و زمينه را براي آشتي او فراهم نمايد تا طفل امنيت خود را در خطر نبيند. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 141

ه-- رابطه خواهران و برادران با احساس ايمني: در اسلام تاكيد فراواني بر مسئله مساوات بين فرزندان شده است. پيامبر (ص) مردي از انصار را ديد كه دو فرزندش همراه او بودند و اين مرد انصاري يكي از فرزندان را بوسيد و به ديگري توجهي نكرد، حضرت به انصاري فرمود: «چرا به طور مساوات برخورد نكردي و هر دو فرزندت را نبوسيدي؟!» «1» فرق گذاردن بين فرزندان باعث تحريك حسادت مي شود.

همچنين احساس ناايمني كودكاني كه به طور دائم با خواهران و برادران خود به طور تحقيرآميزي مقايسه مي شوند، شدت مي يابد. اين وضع به ويژه درمورد آن هايي كه از لحاظ سني به يكديگر نزديك ترند، بيشتر ديده مي شود. اين كودكان سعي مي كنند كه دائم با يكديگر رقابت كنند و بر همه غلبه نمايند، در حالي كه اگر شكست بخورند،

احساس ناايمني در آن ها تقويت خواهد شد. كودك در متن ارتباطاتي كه از سوي اوليا بين افراد خانواده و به ويژه خواهران و برادران ايجاد مي شود، قسمت عمده اي از خودپنداري خود را كسب مي كند، اگر اين ارتباطات براي شخصيت كودك تحقيرآميز وتهديد كننده باشد، دچار احساس خود كم بيني و در نتيجه احساس ناايمني شديد مي شود. «2»

د- وظايف فرزندان نسبت به والدين
1. احترام گذاردن به والدين و احسان به آن ها

در تعاليم اسلام سفارش زيادي بر احترام و رعايت حقوق پدر و مادر توسط فرزندان شده است، «3» و براي اهميت نيكي به پدر و مادر همين بس كه خداوند احسان به پدر و مادر را بر «لاتعبدون الا الله» عطف كرده و آن را در رديف عبوديت و بندگي خود آورده است. همان گونه كه وظيفه انسان عبادت و بندگي خالق خويش است- كه او را از نيستي به هستي آورده و تمام لوازم زندگاني او را به نيكوترين وجهي ترتيب داده است- همين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 142

طور پدر و مادر واسطه تربيت، رشد و ترقي او مي باشند و به حكم عقل انسان وظيفه شناس مي داند كه مي بايد به ازاي احسان پدر و مادر و به پاس زحمات آنان، از هيچ گونه محبت و احساني درباره آنان خودداري ننمايد. «1»

از امام صادق (ع) سؤال شد: احسان به پدر و مادر به چه معناست؟ آن حضرت فرمودند: «احسان اين است كه به نيكويي و خوبي با پدر و مادر برخورد نمايد و اگرچه پدر و مادر بي نياز هم باشند، فرزند قبل از آن كه پدر و مادر چيزي از آن ها درخواست نمايند، نياز آن ها را برآورده كند.» «2»

همچنين خداوند مي فرمايد: «ما به انسان توصيه كرديم

كه به پدر و مادرش نيكي كند.» «3» اين آيه نيز بر خوش رفتاري و حسن سلوك با پدر و مادر تاكيد و براي جلب نظر فرزندان، دوران حمل مادران را يادآوري مي كند؛ «4» زيرا اساس زندگاني بشر و كام يابي و ترقيات انسان، روي پايه اتفاق و محبت و معاونت به همنوع خود قرار گرفته و نزديك ترين اشخاص به آدمي پدر و مادر اويند كه از علل مادي وجود او به شمار مي روند. «5»

تأثير احترام به والدين كهن سال در بهداشت رواني: خداوند متعال در سوره اسرا مي فرمايد: «پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد، هرگاه يكي از آن ها يا هر دو آن ها نزد تو به سن پيري برسند، كم ترين اهانتي به آن ها روامدار و بر آن ها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده بزرگوارانه به آن ها بگو.» «6»

در اين دو آيه، قسمتي از ريزه كاري هاي برخورد مودبانه و فوق العاده احترام آميز فرزندان با پدران و مادران را بازگو مي كند. از يك سو انگشت روي حالات پيري آن ها كه در آن موقع از هميشه نيازمندتر به حمايت و محبت و احترام اند گذارده، مي گويد: كم ترين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 143

سخن اهانت آميز را به آن ها مگو. آن ها ممكن است بر اثر كهولت سن به جايي برسند كه نتوانند بدون كمك ديگري حركت كنند و از جا برخيزند و حتي ممكن است قادر به دفع آلودگي از خود نباشند، در اين موقع آزمايش بزرگ فرزندان شروع مي شود. آيا وجود چنين پدر و مادري را مايه رحمت مي دانند و يا بلا و مصيبت و عذاب؟ آيا صبر و حوصله

كافي براي نگهداري احترام آميز از چنين پدر و مادري را دارند و يا هر زمان با نيش زبان، با كلمات سبك و اهانت آميز و حتي گاه با تقاضاي مرگ او از خدا، قلبش را مي فشارند و آزار مي دهند؟

از سوي ديگر قرآن مي گويد: «دراين هنگام به آن ها اف مگو؛ يعني اظهار كم ترين ناراحتي و ابراز تنفر مكن.» و باز اضافه مي كند: «با صداي بلند و اهانت آميز و داد و فرياد با آن ها سخن مگو.» بار ديگر تاكيد مي كند كه با قول كريم و گفتار بزرگوارانه با آن ها سخن بگو. همه اين ها نهايت ادب در سخن را مي رساند كه زبان، كليد قلب است. از سوي ديگر، به تواضع و فروتني دستور مي دهد؛ تواضعي كه نشان دهنده محبت وعلاقه باشد و نه چيز ديگر. سرانجام مي فرمايد: حتي موقعي كه رو به سوي درگاه خدا مي آوري، پدر و مادر را (چه در حيات و چه در ممات) فراموش مكن و براي آن ها تقاضاي رحمت پروردگارت را بنما. «1» در اين آيه به مسئله بهداشت روان در كهن سالي توجه شده است؛ زيرا افراد مسن معمولا گرفتار مشكلات و مسائل خاصي هستند. يكي از اين مشكلات عدم فعاليت، قدرت و انرژي جواني است. اغلب مردان پير، از كار خود بازنشسته شده اند و يا اين كه قدرت ادامه كار را ندارند؛ بنابراين، اكثر آن ها احساس ناايمني و تنهايي و از دست دادن مقام اجتماعي دارند. آن ها تصور مي كنند كسي به وجود آن ها احتياج ندارد و ديگران براي آن ها اهميتي قائل نيستند. موقعيت آنان خيلي شبيه كودكي است كه اوليايش او را طرد كرده باشند.

براي افراد مسن مهم است كه احساس كنند

ديگران هنوز به وجود آنان نيازمندند و آن ها قادرند به فعاليت روزانه خود، البته در حد امكان، ادامه دهند. اگر آن ها تا اين درجه احساس اهميت و ايمني كنند، به احتمال زياد در معرض ابتلاي به امراض رواني و جسمي كه در اين سنين خيلي شايع است، قرار نخواهند گرفت. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 144

2. نگاه محبت آميز به والدين

پيامبر اسلام (ص) فرمود: «هيچ فرزند نيكوكاري نيست كه از روي محبت به پدر و مادرش نگاه كند مگر اين كه خداوند در ازاي هر نگاه يك حج قبول شده براي او محسوب مي نمايد و هنگامي كه از آن حضرت سؤال شد اگر روزي صد مرتبه نگاه نمايد باز هم همين ثواب را دارد. آن حضرت فرمودند: آري. «1»

ثوابي كه در اين روايت بيان شده، براي توجه كردن و اهميت دادن به پدر و مادر است، حتي در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم: از سنت پيامبر است كه شخص را به نام پدرش بخوانند. همراه كردن نام فرزند با نام پدر و يا خواندن او به نام پدر، باعث توجه كردن به پدر مي شود و والدين احساس كم اهميتي نخواهند كرد.

سندرم آشيان خالي: يكي از رويدادهاي استرس زاي دوره پيري، رفتن همه فرزندان از خانواده است. سندرمي وجود دارد به نام «سندرم آشيان خالي». اين سندرم احتمالًا براي زن ها خيلي طاقت فرسا باشد؛ زيرا آن ها هستند كه خود را وقف فرزندان مي كنند و هويت مادري به خود مي دهند. همچنين ترك خانه به وسيله فرزندان مي تواند براي زن و شوهرهايي كه جاي خالي روابط خود را با فرزندان پر مي كردند، وحشت آور باشد. به محض آن كه

فرزندان خانه پدري را ترك مي كنند، زن و شوهر سعي مي كنند به زندگي و روابط خود معناي تازه اي بدهند. در اين دوره، برخي ناراحتي ها و استرس هاي منفي پيش مي آيد كه همان سندرم آشيان خالي است.

رابطه پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها با نوه ها عاملي است كه مي تواند براي هر دو طرف، منبع شادي، محبت و عشق باشد. كودكان مي توانند، براي بسياري از رفتارها، آشنايي با سنت ها و فرهنگ خانوادگي خود، الگوي زنده داشته باشند و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نيز مي توانند در سايه مراقبت از كودكان و مشاهده رشد آن ها، احساس شادي و لذت كنند.

به علاوه، وجود نوه ها به پدر بزرگ و مادر بزرگ اين الهام را مي دهد كه زندگي دوام دارد و نسل هاي آينده از آن ها ياد خواهند كرد و نامشان را زنده نگه خواهند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 145

داشت؛ بنابراين، آن ها احساس مي كنند كه مفيد هستند و سلامت رواني خود را محفوظ نگه مي دارند. «1»

ه- نقش صله رحم و روابط خويشاوندي در بهداشت روان
اشاره

انسان يك موجود منزوي، جدا و بريده از عالم هستي نيست و سرتاپاي او را پيوندها و علاقه ها و ارتباطها تشكيل مي دهد. انسان در اصل موجودي اجتماعي و نيازمند برقراري ارتباط با ديگران است؛ بنابراين، بسياري از نيازهاي عالي انسان و شكوفا شدن استعدادها و خلاقيت هاي او فقط از طريق تعامل بين فردي و ارتباطات اجتماعي مي تواند ارضا شود و به فعليت برسد. از يك جنبه با آفريننده اين دستگاه پيوند دارد كه اگر ارتباطش را از او قطع كند، نابود مي شود و از جنبه دوم، با پيامبر و امام به عنوان رهبر و پيشوا پيوند دارد، كه قطع آن او را در

بيراهه سرگردان مي كند. جنبه سوم، پيوندي با تمام جامعه انسانيت و به خصوص با آن ها كه حق بيشتري بر او دارند، همانند پدر و مادر و خويشاوندان و دوستان و استاد و مربي است و از جنبه چهارم، پيوندي با نفس خويش دارد «2» و خداوند متعال دستور مي دهد كه انسان تمام اين ارتباطها و پيوندها را ارج نهد و محترم شمارد. «3»

اسلام افزون بر ايجاد پيوند وسيع ميان تمام افراد بشر، بر پيوندهاي محكم تري ميان واحدهاي كوچك تر و مشكل تر به نام «خانواده» و فاميل تاكيد دارد و لزوم برقراري ارتباط و حفظ آن را در قالب تكاليف شرعي متذكر مي شود و آن را تحت عنوان «صله رحم» مطرح مي نمايد و به اهميت آن در آيات و روايات تصريح مي كند.

1. معناي صله رحم

مناسب است ابتدا معناي «رحم» و سپس «صله رحم» را بررسي كنيم. راغب اصفهاني مي گويد: «رحم در اصل همان رحم زن است و استعاره براي نزديكان و خويشاوندان به كار مي رود؛ زيرا آن ها از يك رحم شكل گرفته اند.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 146

مي توان ادعا كرد نياز به پيوند و ارتباط عاطفي با ديگران از بدو خلقت انسان يعني از هنگام انعقاد نطفه و آغاز رشد وي وجود دارد و ارضاي آن در واقع تامين كردن و ارضاي نيازهاي عاطفي انسان است. در هنگام تولد، فرزند با مادر ارتباط دارد و اگر به هر دليلي اين رابطه كم يا قطع شود، ضررهاي جبران ناپذيري به كودك وارد مي شود و سلامت جسمي و رواني او به مخاطره مي افتد. با بزرگ تر شدن فرزند، وابستگي او به مادر كم تر مي شود، ولي نيازهاي عاطفي او به مادر

همواره وجود دارد و بخشي از اين نياز از طرق ساير اعضاي خانواده و نزديكان تامين مي شود و او همواره به حمايت ديگران نياز دارد. اسلام به عنوان يك برنامه كامل زندگي، به تمام نيازهاي روحي و رواني انسان توجه كرده و در صدد تامين نيازهاي عاطفي او است. بر اين اساس، تعاليم اسلام در همه ابعاد بر حفظ و استمرار روابط خويشاوندي تاكيد دارد. خداوند مسئوليت در قبال وظايف الهي و روابط خويشاوندي را در يك رديف اعلام كرده است. «1» در كلمات رسول خدا (ص) آمده است: «بالاترين مراتب رفتارهاي ديني پس از ايمان به خدا، برقراري روابط خويشاوندي است.» «2»

قوانين مختلف اسلامي در ابعاد عبادي، اقتصادي و اجتماعي اهتمام دين اسلام به روابط خويشاوندي را نشان مي دهد. برخي عبادات در صورت آسيب به روابط خويشاوندي مطلوبيت و اثر خود را از دست مي دهد. «3» مسئله ارث، تقدم خويشاوندان حايز شرايط در تكاليف مالي، و مسئوليت بخشي از خويشاوندان در مسائل حقوقي و جزايي مانند عاقله مواردي از نقش روابط خويشاوندي را در قوانين اقتصادي اسلام نشان مي دهد. به علاوه، در كلمات اولياي دين صله رحم در كنار جهاد به عنوان محبوب ترين راه ها به سوي خدا شمرده شده و گاه برتر از جهاد بيان گرديده است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 147

2. گونه هاي روابط خويشاوندي

اولين نوع صله رحم، ديدار اقوام و خويشاوندان است. در روايات مي خوانيم كه در صورت لزوم يك سال مسافرت كن تا با خويشانت رابطه برقرار كني. «1» در مرحله بعد، صحبت كردن و سلام كردن به يكديگر نيز جزو صله رحم شمرده شده است «2» و كم ترين حد

صله رحم، آزار نرساندن به خويشاوندان است «3» و از اين حد، فرد هر چه بيشتر روابط را گسترش دهد، به دستورهاي خداوند بهتر عمل كرده است.

ديد و بازديد خويشاوندان زمينه اي براي حمايت اجتماعي فراهم مي كند. در مرتبه اول برون ريزي عاطفي و بيان مسائل و مشكلات زندگي كم ترين حد حمايت است. مشورت و نظرخواهي در امور، استفاده از تجارب و كسب اطلاعات مفيد براي زندگي خانوادگي از فوايد شناختي ملاقات ها است. ميهماني و اطعام نيز مرتبه بالاتري از صله رحم است. در سخنان اولياي دين كوشش براي طلب منافع دنيا براي انجام كارهاي مطلوب از جمله اطعام خويشاوندان نه تنها مذمت نشده، بلكه پاداش هاي متعددي براي آن در نظر گرفته شده است. در روايات آمده است كسي كه با جان و مال براي حفظ روابط خويشاوندي تلاش مي كند، خدا به او پاداش صد شهيد مي دهد. «4» در موارد ديگر قرض دادن به خويشاوندان و حل مشكلات مالي آن ها نمونه بالايي از برقراري روابط خويشاوندي است. «5»

3. تأثيرات روابط خويشاوندي

الف- آثار صله رحم در دنيا: صله رحم تاثير بسياري بر زندگي انسان در دنيا دارد. در روايات آمده است كه چيزي مانند صله رحم، باعث طولاني شدن عمر نمي شود. «6» گاه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 148

صحبت از اضافه شدن سال ها به عمر فرد در اثر صله رحم مي شود. «1» همچنين صله رحم از بروز بلاها جلوگيري مي كند و مرگ ناخوشايند را مانع مي شود «2» و باعث محبوبيت فرد در خانواده اش مي گردد. رفع فقر و زياد شدن روزي «3» و آبادي خانواده ها و شهرها از ديگر آثار صله رحم است، «4» و حتي پيامبر

اسلام مي فرمايند: «افرادي فاجر و بي ايمان هنگامي كه صله رحم مي كنند، اموالشان زياد و عمرشان طولاني مي گردد و معلوم است كه اگر افراد باايمان بودند، اين اثر بيشتر خواهد بود.» «5»

ب- آثار صله رحم در آخرت: صله رحم آثار اخروي بسياري دارد؛ از جمله حسابرسي فرد را در قيامت آسان مي كند، «6» خشم خداوند را فرو مي نشاند، موجب قرب فرد به خداوند مي شود، فرد را در عبور از پل صراط كه مرحله دشواري است، حفظ و ياري مي كند و او به راحتي وارد بهشت مي شود. پاداش صله رحم سريع تر از پاداش هر عمل خير ديگري است. صله رحم فرد را از گناهان مصون مي دارد. در بهشت درجه اي است كه غير از امام عادل و كسي كه صله رحم مي كند و عيال وار صبور، به آن نمي رسد.

4. ساز و كار تاثير صله رحم در بهداشت رواني

الف- صله رحم و احساس ايمني: يكي از نيازهاي اصلي انسان احساس ايمني است. آبراهام مزلو چهار نشانگان فرعي يا عناصر اجزايي احساس ناايمني را بر مي شمارد كه تعدادي از آن ها عبارت اند از:

1. احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن و اين كه ديگران به سردي و بدون محبت با او رفتار مي كنند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 149

2. احساس تنهايي.

3. اين احساس كه به طور دائم در معرض خطر قرار دارد.

آبراهام مزلو معتقد است اين نشانگان سه گانه، نشانگان اوليه احساس ناامني هستند و به عنوان علت آن محسوب مي شوند و بقيه نشانگان ثانوي اند؛ زيرا محصول همين سه عامل به

حساب مي آيند. «1»

صله رحم مي تواند احساس طرد شدن را از فرد دور كند. فرد با تماس مداوم با اقوام و نزديكان، احساس مي كند مورد عشق و علاقه ديگران است و از روي محبت و عطوفت با وي رفتار مي شود. همچنين صله رحم مي تواند احساس تنهايي در فرد را كاهش دهد؛ زيرا به واسطه صله رحم افراد با او ملاقات مي كنند و او نيز بر حسب وظيفه به ديدار ديگران مي رود؛ بنابراين، احساس مي كند كه مورد پذيرش اقوام و خويشان است، و از اين جهت كه اطمينان دارد در مواقع بروز مشكلات و ناملايمات از پشتوانه خانوادگي محكم و استواري برخوردار است- چنان كه اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «اقوام انسان هنگام بروز سختي ها و گرفتاري ها از بهترين كساني هستند كه به كمك انسان مي آيند» «2»- ديگر احساس در معرض خطر بودن به او دست نمي دهد؛ بنابراين، مي توان گفت يكي از آثار صله رحم از بين بردن احساس ناايمني است. در صورتي كه صله رحم صورت نگيرد و ملاقات هاي عاطفي و صميمانه حضوري روي ندهد، فرد احساس مي كند مورد محبت و علاقه ديگران نيست و اقوام براي او اهميتي قائل نيستند؛ از اين رو احساس تنهايي مي كند و يا در مواقع نياز به كمك ديگران، احساس مي كند مشكلات بر او چيره شده و كسي به كمك او نمي آيد و خود را در معرض خطر مي بيند. اين ها عواملي هستند كه بهداشت و سلامت رواني فرد را به خطر مي اندازد و احساس ناايمني بر وجود شخص سايه مي افكند.

افزون بر اين، نقش صله رحم و معاشرت با اقوام براي سالمندان و پيران به مراتب بيشتر است؛ زيرا احساس ناايمني در اين

افراد بيشتر ظهور و نمود دارد. به خاطر وضعيت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 150

جسماني آن ها و بازنشسته شدن و توانايي نداشتن براي كار و از دست دادن مقام اجتماعي خود، زمينه احساس طرد شدن و احساس تنهايي براي آن ها بيشتر فراهم مي شود؛ از اين رو، ارتباط داشتن با سالمندان و بزرگداشت آن ها در كاهش احساس ناايمني بسيار موثر است، و در اين زمينه امام صادق (ع) مي فرمايند: «سالمندان را گرامي بداريد و با اقوام و خويشان پيوند برقرار كنيد.» «1»

طبيعي است با اجراي اين دستورها و احترام به سالخوردگان، آن ها كم تر در معرض آسيب هاي رواني از نوع احساس ناايمني و افسردگي و احساس تنهايي قرار مي گيرند.

ب- صله رحم و نياز به احساس ارزش: يكي از نيازهاي رواني انسان ها، نياز به عزت و احساس ارزش است. همه نيازمند آن هستند كه خويشتن را ارزشمند بيابند و اين ارزشمندي بر پايه استواري بنا شده باشد. بخش عمده اي از اين احساس ارزشمندي از ناحيه ارتباط با ديگران حاصل مي شود.

وقتي نياز احترام به خود و احساس ارزش ارضا شود، شخص احساس اعتماد به نفس، ارزشمندي، توانايي، قابليت و كفايت مي كند و وجود خود را در دنيا مفيد و لازم مي يابد، ولي اگر بر اين نياز خللي وارد شود، احساس حقارت، ضعف و نوميدي و يا احساس خود بزرگ بيني در فرد ايجاد مي شود. به اين معنا كه شخص يا بسيار خود كم بين و ناراضي از خود و متزلزل مي شود و يا بسيار خود

بزرگ بين، خود مدار و خود نما خواهد شد. هر دوي اين قطب هاي احساسي، نشان دهنده اين واقعيت است كه فرد به علل اختلال در احساس ارزشمندي نمي تواند واقعيات و واكنش هاي ديگران نسبت به خود را درك كند. متخصصان بهداشت رواني معتقدند علت اصلي احساس حقارت و خود بزرگ بيني را مي توان در طرد شدن مستمر و مداوم از طرف والدين و ديگران دانست و در نتيجه، معتقدند احساس بي ارزشي عميق، ريشه بسياري از نابهنجاري هاي رواني است كه در بين افراد ديده مي شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 151

صله رحم و برقراري ارتباطهاي خانوادگي و معاشرت با اقوام مي تواند نقش بسزايي در تأمين و ارضاي نياز به احساس ارزش داشته باشد؛ زيرا اين روابط بر اساس احترام متقابل است و در فضايي آكنده از محبت و علاقه نسبت به يكديگر صورت مي گيرد و طرفين بنا بر دستور اسلام به اين عمل روي مي آورند و به خاطر خداوند براي ديگري ارزش قائل مي شوند. امام صادق (ع) مي فرمايد: «صله ارحام باعث مي شود فرد در ميان خانواده اش محبوب شود.» «1»

فرد به وسيله صله رحم به ديگران محبت مي ورزد و مورد محبت ديگران واقع مي شود و احساس مي كند كه از يك واقعيتي برخوردار است و مي تواند رضايت و خرسندي ديگران را فراهم كند و در نتيجه، احساس حقارت كاهش مي يابد. طرف مقابل نيز وظيفه دارد نسبت به او صله رحم انجام دهد؛ از اين رو، به ملاقات او مي آيد و در نتيجه فرد احساس

ضعف و نوميدي و شكست نمي كند، بلكه احساس ارزشمندي و رضايت از زندگي به او دست مي دهد. خلاصه اين كه صله رحم، هم باعث تامين كردن احساس ارزشمندي ديگران مي شود و هم نياز به احساس ارزشمندي خود انسان ارضا مي گردد و در نتيجه، دو قطب احساس خودبيني و خود كم بيني، مهار و كنترل مي شود. «2»

ج- صله رحم و همانند سازي: همانند سازي يكي از مفاهيمي است كه در روان شناسي و بهداشت رواني مطرح مي باشد. روان شناسان معتقدند همانند سازي اساس اجتماعي شدن كودك است. خانواده در ابتدا شرايط همانند سازي سالم را براي كودك فراهم مي كند. اولين تجربه مهم كودك در اين زمينه معمولا با مادر است ولي با گذشت زمان، كودك با افراد ديگر خانواده و نزديكان نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. ضوابط اجتماعي حاكم بر خانواده و محيطهاي اجتماعي ديگر باعث ايجاد نظم و رعايت قوانين از طرف كودك مي شود، ولي از آن جا كه ايجاد ضوابط اجتماعي در كودك مشكل است، بايد به طور غيرمستقيم و از طريق ارتباط با والدين و ديگر اعضاي خانواده و خويشاوندان و محيطهاي اجتماعي به تحقق و شكل گيري آن كمك نمود؛ بنابراين، نفوذ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 152

نزديكان و خويشان در شكل گيري شخصيت فرد اهميت قابل توجهي دارد. تعاليم اسلام با توصيه به تكليف اجتماعي صله رحم به رشد اجتماعي فرد كمك مي كند. يكي از متخصصان بهداشت رواني چنين مي نويسد: «در خانواده هاي سنتي ايراني كه خانواده

گسترده مي باشد، محدوده ارتباطي طفل وسيع تر و تنوع همانند سازي او بيشتر است؛ بنابراين، اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار نمايد غالباً با پدربزرگ و مادر بزرگ و حتي دايي و عمو و عمه و خاله مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود را برآورده مي سازد.» «1»

بنابراين، اقوام و ارتباط با آن ها مي تواند از طريق الگو و سرمشق بودن، به روند رشد اجتماعي كودكان كمك كنند و ارزش ها، نگرش ها و معيارهاي رفتاري آنان را شكل دهند.

افراد در برخوردها و رفت و آمدهاي فاميلي صفات خوب، خوش رفتاري، مودب بودن، اخلاق نيكو داشتن را از طريق الگو، و مشاهده رفتار او، حتي بدون آگاهي خود الگو و فرد الگوگيرنده، كسب مي كنند؛ از اين رو، مي توان گفت يكي از آثار صله رحم آموزش غيرمستقيم روابط اجتماعي و خوش رفتاري و مودب بودن است؛ آن گونه كه امام صادق (ع) مي فرمايند: «معاشرت با ارحام باعث مي شود خلق و خوي فرد نيكو شود.» «2»

د- صله رحم و كاهش اضطراب اجتماعي (كم رويي): انسان در اصل موجودي اجتماعي و نيازمند برقراري ارتباط با ديگران است. بسياري از نيازهاي عالي انسان و شكوفا شدن استعدادها و خلاقيت هاي او از طريق تعامل بين فردي و ارتباطات اجتماعي به فعليت مي رسد. كم رويي نوعي توجه غيرعادي و مضطربانه به خويشتن در يك موقعيت اجتماعي است كه در نتيجه آن، فرد دچار نوعي تنش رواني- عضلاني شده و شرايط عاطفي و شناختي او متاثر مي گردد و زمينه بروز رفتارهاي خام و ناسنجيده و واكنش هاي نامناسب در وي فراهم مي شود. بسياري از متخصصان، ريشه كم رويي را در ترس يا «اضطراب اجتماعي» مي دانند. گرچه اضطراب يك پاسخ

طبيعي در مقابل هر نوع تهديد با خطر يا موقعيت استرس آميز است، اگر اين حالت از حد اعتدال خارج شود و به همه موقعيت هاي زندگي سرايت كند، به تدريج به يك بيماري تبديل مي شود، اعتماد به نفس او كاهش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 153

مي يابد و نگرش واقع بينانه و برقراري ارتباط متقابل با ديگران به حداقل مي رسد و باعث اجتماع گريزي و انزوا در فرد مي شود؛ از اين رو، تعديل اضطراب مي تواند در سلامت رواني فرد بسيار موثر باشد.

ترس و اضطراب بيش از حد، عامل اصلي كم رويي است؛ از اين رو، بايد براي پيش گيري از آن عواملي كه باعث تشديد اضطراب مي شود، كنترل كرد و خانواده در اين جا نقش اول را دارد، گرچه مدرسه و ديگر محيطهاي اجتماعي نيز موثرند؛ بنابراين، توجه خاص والدين به مباني تربيت اجتماعي و تقويت مهارت هاي ارتباطي از اساسي ترين مسائل پيش گيري و درمان كم رويي كودكان و نوجوانان است. افزون بر پدر و مادر كه نقش خاصي در اجتماعي كردن فرزندان دارند، نزديكان و اقوام كودكان نيز مي توانند سهم مهمي در اين باره داشته باشند. يكي از مهم ترين و موثرترين راه هاي اجتماعي شدن و تقويت مهارت هاي ارتباطي، ارتباط و پيوند با خويشاوندان است؛ زيرا در ارتباط با خويشاوندان به دليل بار عاطفي زيادي كه در بر دارد، بهتر مي توان كودك را به محيط بيرون از خانه آشنا كرد. قرارگرفتن كودك در چنين موقعيت هايي او را آماده مي كند تا با موقعيت هاي جديد و افراد غريبه

راحت تر ارتباط برقرار كند و كم تر دچار اضطراب و ترس شود.

بنابراين، صله رحم و معاشرت با اقوام در واقع نوعي ارتباط اجتماعي است و در كاهش اضطراب و تقويت مهارت هاي ارتباطي مي تواند نقش مؤثري داشته باشد. «1»

ه-- صله رحم و كاهش فشار رواني: همه انسان ها در زندگي با تنيدگي هاي كوچك و بزرگ مواجه مي شوند. در مقابله با اين تنيدگي ها، حمايت اجتماعي از افراد نقش مهمي دارد و بخش عمده اي از حمايت اجتماعي، با روابط خويشاوندي تامين مي شود. اين روابط، زمينه برونريزي عاطفي را كه در حصول آرامش رواني مهم است، فراهم مي كند. افسردگي ها در اثر اين روابط، تا حدي كاهش مي يابد. با توجه به نقش مهم مقابله با تنيدگي ها در سلامت جسماني و رواني و تاثير مهم روابط خويشاوندي در مقابله با تنيدگي ها، مي توان چگونگي تاثير صله رحم در طولاني شدن عمر و سلامتي را تا حدي تبيين كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 154

بخشي از حمايت هاي اجتماعي، به حمايت هاي مالي از فرد تحت فشار مربوط است. اسلام به خويشاوندان سفارش مي كند كه مشكلات مالي خويشاوندان را برطرف كند. «1»

5. آثار قطع روابط خويشاوندي

يكي از گناهان و محرمات قطع صله رحم است كه موجب عذاب آخرت و بلاهاي دنياست. قطع رحم موجب فقر و پريشاني و كوتاهي عمر مي شود. «2» خداوند قاطع رحم را در قرآن لعن كرده و فرموده است: «آن ها كه عهد الهي را پس از محكم كردن مي شكنند، و پيوندهايي را كه خدا به برقراري آن ها دستور داده،

قطع مي كنند و در روي زمين فساد مي نمايند، لعنت و بدي [و مجازات سراي آخرت براي آن هاست.» «3»

پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «خدا فرموده كه من رحمن هستم و اين رحم است. اسم آن را از اسم خود مشتق كرده ام، هر كه صله آن را به جا آورد، من هم صله او را به جا آورم. هر كه آن را قطع كند، من هم او را قطع مي كنم.» «4»

اميرالمومنين علي (ع) در خطبه اي فرمودند: «پناه مي برم به خدا از گناهاني كه تعجيل مي كنند، تا نابود كردن صاحب خود. عبدالله بن كوا عرض كرد كه: يا اميرالمومنين، آيا گناهي هست كه در فناي آدمي تعجيل كند؟ فرمود: بلي، قطع رحم؛ به درستي كه اهل خانواده اي با هم اجتماع مي كنند و دوستي مي نمايند و به يكديگر مواسات و نيكويي مي كنند، در حالي كه ايشان اهل فسق و فجورند، ولي به جهت دوستي و نيكويي به هم، خدا روزي ايشان را وسيع مي نمايد، و اهل يك خانواده از هم دوري مي كنند، و قطع رحم مي نمايند، ايشان را محروم مي سازد و حال اين كه از اهل تقوا و پرهيزگاري هستند.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 155

يكي از توصيه هاي بسيار جالب در تعاليم اسلام كه در ساير اديان و فرهنگ ها كم تر ديده مي شود، حفظ روابط خويشاوندي با كساني است كه با فرد، قطع رابطه كرده اند. پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «هر چند خويشت از تو دوري كرد، با او رابطه برقرار كن.»؛ «1» «هرچند برادرت

حق تو را رعايت نكرد، رابطه ات را با او حفظ كن»؛ «از بهترين اخلاق در دنيا و آخرت برقراري روابط با خويشاونداني است كه با فرد قطع ارتباط كرده باشند.» «2»

هرچند عمل به اين وظيفه دشوار است، ولي به تحكيم روابط خويشاوندي مي انجامد و طرف مقابل را به شيوه اي محبت آميز به سوي اداي حق خويشاوندي سوق مي دهد و براي هر دو طرف مطلوب و مفيد خواهد بود. در رفتار ائمه (عليهم السلام) به موارد متعددي برخورد مي نماييم كه به همين شيوه عمل كرده اند. «3»

فرد با قطع روابط خويشاوندي هرچند حمايت خود را از آنان دريغ مي دارد، ولي از حمايت و توجه تعداد زيادي از افراد محروم مي شود. «4» با قطع روابط خويشاوندي، فرد از حمايت عاطفي و اجتماعي و مالي آن ها محروم مي شود و در اين شرايط به بروز فقر، «5» كوتاهي عمر، «6» مرگ ناگهاني «7» و بروز مشكلات شديد و بلاها «8» و بي دفاع بودن مبتلا خواهد شد و براساس روايات، فرد حتماً به وبال قطع رحم در زندگي دنيا دچار خواهد شد. «9» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 156

يكي ديگر از آثار قطع رحم، تضعيف جنبه اقتصادي زندگي است؛ زيرا هرچه اختلاف بيشتر باشد، زمينه تعاون و پيشرفت كم تر مي شود و در مواردي اموال و منافع اقتصادي در اختيار افراد نامناسب قرار مي گيرد و ممكن است شرايط به گونه اي شود كه افراد نامناسب بر خويشاوندان مسلط شوند. «1»

6. آسيب شناسي روابط خويشاوندي

اسلام در عين تاكيد بر حفظ روابط خويشاوندي،

افراد را از برخي آسيب هاي ناشي از اين روابط بر حذر مي دارد و در موارد متعددي از آيات قرآن، توصيه مي كند هنگام اختلاف يا شهادت دادن حق و واقعيت را بيان نمايند و روابط خويشاوندي را مدنظر قرار ندهند «2» و در مسائل بيت المال با عدل و انصاف برخورد كنند. برخورد حضرت علي (ع) با برادرش عقيل كه به مشكلات شديد مالي دچار بود و سهم بيشتري از بيت المال براي برطرف كردن مشكلات مي خواست، «3» درس بزرگي براي همه انسان ها به ويژه مسلمانان است.

هنگام ملاقات ها و مجالس بايد از گناهاني همچون غيبت، تهمت و ساير گناهان دوري كرد.

يكي از آسيب هاي احتمالي در روابط خويشاوندي، دخالت هاي بي مورد و گاه مضر در زندگي هاي يكديگر است كه افراد بايد از آن اجتناب نمايند و خواسته يا ناخواسته به ديگران آزار و اذيت نرسانند؛ همچنين بايد از رقابت ناسالم و چشم و هم چشمي در تجملات دوري كرد.

و- راهكارهاي اسلام براي حل مشكلات خانوادگي و تأمين بهداشت رواني
اشاره

خداوند متعال حكمت ازدواج را سكونت و آرامش قرار داده و مي فرمايد: «و از نشانه هاي او اين است كه همسراني از (جنس) خودتان براي شما آفريد، تا بدان ها آرامش يابيد، و در بين شما دوستي و رحمت قرارداد.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 157

اگر زن و شوهر در سايه ازدواج به آرامش رسيدند و بين آن ها مودت و رحمت حكم فرما بود، اين ازدواج شيرين و لذت بخش خواهد بود و نياز آن ها به آرامش تأمين مي شود و بهداشت رواني نيز وجود خواهد داشت؛

اما زماني كه به عللي آرامش و محبت خدادادي كمرنگ شد و افراد از اين جهت احساس محروميت كردند، مشكلات شروع مي شود؛ زيرا «ريشه اكثر مشكلات انسان، محروميت و رنج هاي حاصل از آن است و محروميت ها در نتيجه ارضا نشدن يا احتياج پديد مي آيد.» «1» محروميت به پرخاشگري به سوي افرادي كه آن را به وجود آورده اند، مي انجامد و يا متوجه خود فرد مي شود؛ «2» از اين رو لازم است براي جلوگيري از مختل شدن بهداشت رواني فرد و خانواده عواملي كه باعث از بين رفتن آرامش در خانواده مي شوند، شناسايي و سپس راهكارهاي اسلام بيان گردد. نظام خانواده از مجموعه افرادي تشكيل شده كه مسئوليت هاي متقابلي بر عهده آن هاست. اين افراد نيازهاي مادي، عاطفي و اجتماعي دارند كه بايد در محيط خانواده برآورده شود. از طرفي، اعضاي خانواده بيشتر مدت زندگي و ساعات روزانه را با هم به سر مي برند، به طوري كه با هيچ فرد ديگر به اين ميزان تعامل ندارند. معمولًا اعضاي خانواده برخلاف بسياري از گروه هاي اجتماعي ديگر، از افرادي داراي مراحل سني گوناگون و با جنسيت متفاوت، تشكيل شده است. همه اين عوامل باعث مي شود زمينه اختلاف در نهاد خانواده بيش از هر نهاد و گروه اجتماعي ديگر فراهم باشد. اختلافات در خانواده به دلايل مختلفي ممكن است روي دهد. علل و انگيزه هاي مذهبي از جمله اختلاف در مذهب يا در امور مربوط به آن، علل اجتماعي مانند دخالت و تحريك ديگران، مسائل فرهنگي و از جمله اختلافات، فساد محيط و معاشرت هاي ناشايست و مسائل فرزندان، مسائل فرهنگي از جمله تفاوت هاي سطح فرهنگي زوجين، تفاوت هاي تربيتي و عدم درك زبان

يكديگر، و مسائل اقتصادي از قبيل فقر، توقعات بيش ازاندازه، سختگيري در مخارج، و تجمل گرايي، از علل اختلاف بين خانواده هاست. ممكن است برخي عوامل طبيعي مانند نازايي، عدم زيبايي، ناتواني جنسي و بيماري ها نيز عامل اختلاف باشند. عوامل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 158

رواني مانند حسادت و خودخواهي، نفرت و بدگماني، بي اعتنايي به هم، خيالبافي و اختلافات رواني نيز مي تواند به اختلافات در خانواده بينجامد. «1»

البته دلبستگي ها و روابط عاطفي بسيار عميق در خانواده نيز بيش از هر گروه اجتماعي است. بروز اختلاف در خانواده ها با توجه به عوامل بالا، امري اجتناب ناپذير است و در صورتي كه عوامل دلبستگي در خانواده تضعيف نشود، بسياري از اختلافات به كمك همين روابط عاطفي مثبت و بسيار نزديك، قابل حل و فصل است. تعاليم اسلام بر اساس روش هايي كه به تحكيم روابط عاطفي مي انجامد، درصدد حل بخش وسيعي از مشكلات خانواده است، و افزون بر اين، به راه هايي توصيه مي كند كه مسائل بر اساس تفكر منطقي و مهار عواطف منفي حل شود؛ البته در مواردي نيز حل مشكلات با جدايي زن و شوهر ممكن است. بديهي است هر روش براي حل برخي مشكلات خانوادگي مفيد است و نمي توان از روشي صحبت كرد كه در انواع مشكلات خانوادگي به كار آيد. در اين بخش به بعضي راهكارهاي تعاليم اسلامي اشاره مي كنيم.

1. تعليم و تعلم و استفاده از توصيه هاي اخلاقي

يكي از عواملي كه باعث اختلاف و كشمكش مي شود، جهالت نسبت به دستورهاي اسلام، موازين عقلي، رسوم و آداب است. «2» با

دقت در آيات قرآن روشن مي شود كه تلاش تعاليم قرآن و اسلام در راستاي تعليم احكام و توصيه هاي اخلاقي به زوجين و تعلم آن هاست. براي مثال، خداوند متعال در سوره احزاب به دليل بهانه جويي هاي همسران پيامبر دستورالعمل هايي به آن ها مي دهد و موقعيت آن ها را بيان مي نمايد مي فرمايد:

«اي زنان پيامبر! (شما) همچون يكي از زنان (معمولي) نيستيد، «3» شما به خاطر انتسابتان به پيامبر (ص) از يك سو و قرار گرفتنتان در كانون وحي و شنيدن آيات قرآن و تعليمات اسلام از سوي ديگر، داراي موقعيت خاصي هستيد؛ بنابراين، موقعيت خود را درك كنيد و مسئوليت خود را به فراموشي نسپاريد.» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 159

از اين آيه استفاده مي كنيم كه اولين قدم براي جلوگيري از اختلافات خانوادگي، آشنايي زن و شوهر به وظايف و نقش خود در خانواده است. زن و شوهر هر كدام بايد وظايف خود را بشناسند و به آن عمل كنند؛ براي مثال، شوهري كه نداند دستور اسلام اين است كه بايد به همسرش احترام كند، نظيف و پاكيزه باشد، غذايي را كه دوست دارد، پختن آن را به همسرش تحميل نكند، از در كه وارد مي شود، سلام كند، در كارهاي خانه گاهي به او كمك نمايد، گاهي تشكر كند و سخن محبت آميز بگويد، عيدي و سوغاتي ببرد، چنين شوهري رفته رفته همسرش را دلسرد و افسرده مي كند. زن هم در برابر ناملايمات كم طاقت و زودرنج مي شود. در گفتگوهاي عادي، تند و خشن مي گردد و جر و بحث مي كند و در نتيجه، نزاع و درگيري برپا مي شود.

همچنين زني كه نداند گاهي بايد به استقبال شوهر برود،

زينت، عطر و آرايش را فراموش نكند، عيبپوش و رازنگهدار باشد، نق نزند، شكايت نكند، به سخن شوهر گوش دهد، چنين زني شوهر خود را افسرده و تندخو مي كند و باعث نزاع و درگيري مي شود. «1» كه ما بعضي وظايف همسران را در بخش ارتباط كلامي و غيركلامي بين زن و شوهر مطرح كرديم.

هماهنگي رفتار زوجين باحالات وويژگي هاي روحي طرف مقابل: زن و مرد بايد به روحيات و حالات طرف مقابل شناخت داشته باشند. در كلمات معصومين (عليهم السلام) به دو ويژگي اساسي و روان شناختي زن اشاره شده است و از مرد مي خواهد كه خود را با آن ها سازگار كند. اولين نكته، توجه به تفاوت رواني زن با مرد است؛ بدين معنا كه زن داراي ويژگي هاي رواني و شخصيت متفاوتي است و مرد نبايد او را با خود بسنجد و انتظار داشته باشد كه از لحاظ رواني كاملا با او هماهنگ باشد. اگر مرد بر اين رفتار اصرار كند، به شخصيت زن ضربه زده و موجب آسيب رواني او مي شود. «2»

بنابراين، بر مرد لازم است زن را با همه ويژگي هاي مخصوص او بپذيرد و در برخي ابعاد خود را با او هماهنگ سازد. افزون بر اين، در كلمات اولياي دين زن به ريحانه توصيف شده است: «به راستي زن ريحانه است و قهرمان نيست.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 160

كلمه «ريحانه» به لطافت، آسيب پذيري، عاطفي و احساسي بودن اشاره دارد و در مقابل، «قهرمان» به معني مديريت، دليري و پهلواني است. از تقابل اين دو كلمه مي توان استنباط كرد كه زن بيشتر جنبه احساسي دارد كه عناصر زيبايي شناختي، آرامش بخشي

و آسيب پذيري عاطفي در آن غلبه دارد. از سوي ديگر، نبايد انتظار سخت رويي و استواري از او داشت. «1»

از جمله به مردان توصيه شده كه به زن محبت ورزند، «2» بر او سخت گيري نكنند، در اشتباهات، بيشتر گذشت نمايند «3» و از خود صبر و بردباري نشان دهند. بر محبت و خوبي كردن به همسر به حدي تأكيد شده كه به عنوان معيار سنجش ايمان و صلاح افراد به شمار آمده است. «4» علاوه بر اين، هرگونه رفتار كه مخل برقراري روابط عاطفي نزديك با زن و انس گيري با او مي باشد، نامناسب تلقي شده است. «5»

از سوي ديگر، مرد نيز داراي ويژگي هايي است كه زن با توجه به آن ها مي تواند سازگاري بيشتري با همسرش داشته باشد. از آن جا كه مسئوليت اداره خانواده در ابعاد مختلف اقتصادي بر دوش مرد مي باشد، معمولًا بيش از زن متحمل تنيدگي هاي شديد ناشي از اين امور است. به دليل اين تنيدگي ها و وضعيت هورموني خاص مردان، زمينه بروز برخي رفتارها از جمله پرخاشگري در آن ها بيشتر است (كارلسون 1986). «6» علاوه بر اين، براي انسجام خانواده مسئوليت و اقتدار بيشتري به مرد داده شده است كه خود زمينه ساز بروز برخي رفتارهاي نابهنجار از جمله استبداد راي در او است. همه اين عوامل موجب مسئوليت هاي مهم زن در خانه داري مي شود كه ايفاي آن ها در رديف بالاترين اعمال عبادي و اجتماعي مردان است. بر اساس نكاتي كه بيان شد، مردان نيازمند حمايت عاطفي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 161

بيشتري از سوي همسران خود هستند و همكاري و پذيرش زنان شرط لازم انجام بسياري از وظايف آنان مي باشد؛

از اين رو، به زنان توصيه شده كه در حد توان، همسر خود را راضي ساخته و با او هماهنگ باشند. «1» يكي از توصيه هاي مهم به زنان كه در حل بسياري از اختلافات موثر است، خشنود ساختن همسر قبل از خوابيدن در شب است، به طوري كه اگر زن بخوابد و همسرش از او خشمناك و ناراضي باشد، خداوند نمازهاي او را قبول نمي كند. «2» هم چنين گفته شده كه زن خوب هنگام خشم خودش با همسرش، به او مي گويد: «دست من در دست تو است تا از من راضي نشوي نمي خوابم.» «3»

عدم پرخاشگري در گفتار و كردار: ضرب و شتم زنان هنوز در كشورهاي پيشرفته هم آمار بالايي دارد. در فرانسه زن ها 95 درصد قربانيان خشونت هاي گزارش شده را تشكيل مي دهند كه از اين ميان، 51 درصد مورد تعدي شوهران خود قرار گرفته بودند. در آمريكا تخمين زده شده است كه سالانه دو ميليون زن به دست شريك زندگي خود كتك مي خورند و تقريباً نيمي از آن ها نياز به مداواي پزشكي دارند (سازمان ملل 1955). مهار رفتار و گفتار در جلوگيري از اين گونه نابهنجاري ها نقش موثري دارد. مهار زبان، زمينه بروز رفتار فيزيكي ضرب و جرح را از بين مي برد و نيز به خودي خود مانع گفتارهاي توهين آميز و آميخته به تهديد است. در صورتي كه زوجين در مهار كلامي به يكديگر كمك كنند، مثلا در يك مشاجره يكي سكوت كند و ديگري را به آرامش و مهار كلام توصيه نمايد، مشكل خيلي زودتر حل خواهد شد او اين كه هر دو به مجادله و گفتگوي تند و اهانت آميز ادامه دهند. «4»

يكي از

توصيه هاي لازم به اعضاي خانواده به ويژه پدر و مادر، مهار پرخاشگري رفتاري است. در اين رابطه، به شيوه تشويق و تهديد به افراد توصيه مي كنند كه خشم خود را مهار كنند. خداوند متعال يكي از صفات برجسته پرهيزكاران را فرو بردن خشم معرفي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 162

كرده است. «كظم» در لغت به معني بستن مشكي است كه از آب پر شده باشد، و به طور كنايه در مورد كساني كه از خشم و غضب پر مي شوند و از اعمال آن خودداري مي كنند به كار مي رود. حالت خشم و غضب از خطرناك ترين حالات است و اگر جلوي آن رها شود، در شكل يك نوع جنون و ديوانگي و از دست دادن هر نوع كنترل اعصاب خودنمايي مي كند و بسياري از جنايات و تصميم هاي خطرناكي كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد، در چنين حالي بروز مي كند. «1»

پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «آن كس كه خشم خود را فرو ببرد با اين كه قدرت بر اعمال آن دارد، خداوند دل او را از آرامش و ايمان پر مي كند.» «2»

همچنين آن حضرت در ارتباط با رفتار پرخاشگرانه مي فرمايد: «هر كس همسرش را بيش از سه بار در طول عمرش بزند، خداوند او را در ميان همه مردم در قيامت مفتضح و رسوا مي نمايد.» «3»

و در مورد زن ها نيز مي فرمايد: «هيچ زني نيست كه دستش را بلند كند كه موي شوهرش را بكشد يا لباس شوهرش را پاره نمايد، مگر اين كه خداوند دست هاي او را با ميخ هايي از آتش مي كوبد.» «4»

براي مهار خشم توصيه مي شود كه فرد وضعيت بدني

خود را تغيير دهد مثلا اگر ايستاده است، بنشيند، اگر نشسته به حالت خوابيده قرار گيرد. تماس آرام بدن فردي كه مورد خشم قرار گرفته از مهاركننده هاي بسيار موثر پرخاشگري در محيط خانواده است. «5»

كم توقعي: از عوامل مهم اختلاف در خانواده ها، توقعات زياد از حد طاقت طرف مقابل است. اگر شوهر زيادتر از حد توان از همسرش توقع داشته باشد و همسر نتواند آن را برآورده سازد، باعث فشار و تنيدگي هم بر خودش و هم بر همسرش مي شود. همچنين زن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 163

اگر توقعي خارج از حد توان از شوهرش خواه در مسائل اقتصادي يا غيره داشته باشد، باعث اختلاف و بروز كينه و دشمني مي گردد؛ از اين رو، زن و شوهر بايد خواسته هاي خود از طرف مقابل را در حد توان طرف مقابل تعديل نمايند و با صبر و بردباري در مشكلات از بروز بسياري از اختلافات جلوگيري كنند.

تعاليم اسلام به زنان توصيه مي كند كه در مشكلات اقتصادي با همسر خود همكاري كنند و او را به كاري كه توان آن را ندارند، وادار ننمايند. رسول خدا (ص) فرمودند: «هر زني كه با شوهرش ناسازگاري كند و به آنچه از جانب خدا رسيده، قناعت ننمايد و بر شوهرش سخت گيري و بيش از حد توانايي خواهش كند، اعمالش قبول نمي شود و خدا بر او خشمناك خواهد بود.» «1» در مقابل اگر در مشكلات صبر و حتي سعي كند همسرش را ياري نمايد، پاداش بسياري نصيب او مي شود. «2» در همين رابطه رسول خدا (ص) مي فرمايد: «بهترين زن كسي است كه كم خرج باشد.» «3»

2. اصل مشورت كردن

در دين اسلام تأكيد شده است كه در هر موضوعي از نظر ديگران استفاده و بهترين راه حل انتخاب شود. قرآن يكي از اوصاف مومنان را شور و تضارب آرا در همه امور زندگي اعلام و «4» به پيامبر سفارش مي كند كه با مردم مشورت نمايد. «5»

در اهميت مشورت همين بس كه قرآن مجيد به شخصيتي مانند پيامبر (ص) مي فرمايد: «با ياران خود مشورت و تبادل افكار كن.»

حضرت اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «كسي كه مستبد به راي خود باشد، هلاك خواهد شد، ولي شخصي كه با مردان [خدا و خردمندان مشورت نمايد، در عقل هاي آنان شركت نموده [و از فكر آنان بهره مند شده است .» «6» همچنين مي فرمايد: «مشورت و تبادل افكار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 164

عين هدايت است، حتماً كسي كه خويشتن را به وسيله راي خود بي نياز بداند، دچار خطر خواهد شد.» «1» و «2»

در اداره خانواده نيز زن و شوهر بايد با همديگر مشورت نمايند و از نظريات و عقايد يكديگر آگاهي يابند.

يكي از فوايد مشورت استفاده از نظر و فكر صحيح است و در صورتي كه يكي از زوجين نظر نادرست ارائه كرد، متوجه نادرستي نظرش مي گردد و به جاي غصه خوردن و ناراحت شدن از اين كه چرا براي فكر و نظر من ارزش قايل نيستند، راه درست فكركردن و درست انديشيدن را مي آموزد. اما اگر در خانواده، استبداد رأي حاكم باشد، خواه از سوي زن يا شوهر، طرف مقابل احساس ضعف، ذلت و

فشار مي كند. انساني كه از عقل و فكر خويش محروم شود و ميداني براي آفرينش و عمل نداشته باشد، همانند كبوتري است كه از پرواز محروم گردد؛ كبوتري كه بال هايش را بشكنند و در قفس اسيرش كنند، آن ديگر پرنده نيست، و حتي اگر بهترين دانه ها را برايش فراهم كنند و در قفس بريزند، از اين زندگي راضي و خشنود نيست. «3»

از ديدگاه قرآن حتي اگر بخواهند فرزند را زودتر از شير بگيرند، بايد با مشورت و رضايت يكديگر باشد. «4» طبق اين آيه اگر پدر و مادر خواستند طفل را از شير مادر يا هر شيري جدا كنند، بايد با مشورت صورت گيرد. اين مشورت كه به صلاح نوزاد و پدر و مادر انجام مي گيرد، پايه صلاح انديشي و تفاهم خانواده و در حدود احكام اسلام است تا ديگر روابط و مصالح اجتماعي بر آن پايه بالا آيد و وسعت يابد. «5»

در صورتي كه در محيط خانواده زمينه مشورت فراهم شود، تصميم گيري در مشكلات آسان تر خواهد بود و زمينه پذيرش تصميمي كه بر اساس تضارب آرا اتخاذ شده بيشتر است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 165

اسلام براي پرورش ذهن فرزندان و آشنا شدن با مسائل زندگي، هفت سال سوم زندگي را دوره وزارت فرزند مي نامد. «1» اين وزارت هم به معناي استفاده از افكار فرزندان است و هم براي تقويت و برطرف كردن اشتباهات احتمالي در فكر و نظر فرزندان؛ زيرا استفاده از نظريات نوجوانان در مسائل زندگي و مشكلات

و برنامه ريزي هاي خانوادگي در جمع بندي آرا وانديشه ها، موجب رشد تفكر صحيح در وي، احترام به اراده و كرامت او و جوشش اميد و نيرو در او است. «2» در مقابل، مشورت نكردن با نوجوان در خانواده موجب عدم تحول شناختي و عاطفي وي و پراكندگي هويت و ضعف اعتماد به نفس در وي خواهد شد. به علاوه، بروز مقاومت او در برابر راه حل اتخاذ شده براي يك مشكل، امري عادي خواهد بود.

مشورت با همسر با توجه به تدبير و تأثير بسيار او در محيط خانه، در حل مسائل اساسي خانواده مؤثر است و جلب توجه همسر و همراهي او لازم مي باشد. «3»

بر اساس سخنان معصومين (عليهم السلام) خشنودي همسر براي كسب همكاري او و به كارگيري شيوه هاي جلب محبت و رضايت او از طرفي، و عدم اجبار و تحميل راي و ناخشنود ساختن همسر، اصل زندگي خانوادگي به شمار مي آيد. «4»

3. پيش گيري و برطرف كردن نشوز

هرگاه زن يا شوهر احساس كنند كه به تدريج آن جاذبه اي كه نسبت به شريك زندگي در وجود خود احساس مي كردند، در حال ضعف و زوال است و نتوانستند بر مشكلات و عواملي كه باعث زوال اين جاذبه مي شود، غلبه كنند، زمينه براي دفع يا تدافع فراهم مي شود. اگر فقط يكي از آنان جاذبه ندارد، حالت او «نشوز» و اگر هر دوي آن ها جاذبه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 166

ندارند، حالت آن ها «شقاق» است. در قرآن كريم هم به مسئله نشوز زن و هم نشوز مرد و هم مسئله شقاق اشاره شده است و براي حل مشكل، راه حل هايي مناسب پيشنهاد مي كند.

هر گاه يكي از آنان حالت گريز

داشته باشد، وظيفه ديگري است كه درصدد چاره جويي بر آيد و سعي كند او را از حالت گريز به حالت جذب و كشش منتقل كند. زن وظيفه دارد كه از راه جهاد با نفس و حسن تبعّل، به هيچ وجه نشانه هاي نشوز را در چهره و رفتار و گفتار خود ظاهر نسازد و مرد نيز وظيفه دارد كه با حسن معاشرت و تامين نفقه، كاري كند كه زن دستخوش دلهره و اضطراب نشود و آينده زندگي خانوادگي خود را در خطر ننگرد. «1»

يكي از حالاتي كه مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشي شود، حالت نشوز زنان در زندگي خانوادگي است. اين حالت نقطه مقابل «قنوت» است. زن قانت زني است كه در محدوده زناشويي، در برابر شوهر مطيع و متواضع است؛ بنابراين، زن «ناشزه» زني است كه در همان محدوده به عصيان و سركشي روي مي آورد. «2»

موعظه: قرآن مجيد، از مردان خواسته است كه سعي كنند طبيبانه درصدد علاج برآيند و گرمي و جذابيت را به كانون خانواده برگردانند و در اين راه استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است. قرآن در اين باره مي فرمايد: «و زناني را كه از نافرماني شان ترس داريد، پس پندشان دهيد؛ و (اگر مؤثر واقع نشد،) در خوابگاه ها از ايشان دوري گزينيد؛ و (اگر هيچ راهي نبود، به آهستگي و به قصد تأديب) آنان را بزنيد.» «3»

به كار بردن اين تاكتيك ها تدريجي است. در درجه اول بايد مرد سعي كند از راه ارشاد و موعظه زن را به راه آورد، اگر اين تاكتيك موثر واقع نشد، به تاكتيك دوم و سوم

روي مي آورد. اولين مرحله اي كه قرآن اشاره مي كند، با تعبير «فعظوهن» است؛ يعني زنان را به كلماتي كه دل هاي آن ها را نرم گرداند، پند و اندرز دهيد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 167

در اين مرحله مرد از راه ارتباط كلامي كه شامل نصيحت هاي دلسوازنه و راهنمايي مشفقانه است، از زن مي خواهد كه به وظايف خود عمل كند. نصيحت با كلام محبت آميز، همراه با هديه يا هر كار تشويق كننده، بسيار موثر خواهد بود. زنان به روابط كلامي حساس تر هستند و بيشتر مايل اند مسائل خود را از طريق روابط كلامي ابراز نمايند. استفاده از روابط كلامي در روشن شدن مسائل و حل اختلافات قطعاً تاثير بيشتري دارد؛ زيرا هر فردي مي فهمد كه طرف مقابل چه توقعاتي از او دارد. براي حل مشكلات، مرد مي تواند به بيان تاثيرهاي نامطلوب نشوز بر زندگي و سعادت اخروي زن بپردازد. زبان موعظه بايد شيرين و لحن آن دلنشين باشد. موعظه كننده بايد ثابت كند كه دلسوز، امين و خيرخواه است و تسليم هواي نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست. در اين جا بر مرد لازم است كه حالات و خصوصيات زن را بشناسد و موعظه را در زمان مناسب و از راه مناسب انجام دهد؛ براي مثال، در زماني كه زن ناراحت و عصباني و تحت فشار روحي و رواني است، او را موعظه نكند كه تاثير منفي دارد، بلكه در زمان مناسب و با رعايت احوال و شرايط موعظه كند. ثانياً: اگر مرد در زمان نشوز زن بتواند رفتار و عواطف خويش را مهار كند و بدرفتاري زن را با خوبي پاسخ دهد، بنابر اصلي كه

قرآن ارائه داده است، دشمني زن به دوستي همراه با صميميت و يكدلي تبديل خواهد شد، هر چند در پيش گرفتن چنين رفتاري مستلزم صبر، ايمان و تقوا در مرد است.» دوري كردن در بستر: در صورتي كه اين روش سودمند نبود، قرآن به مرحله دوم كه دوري از زن در بستر است، اشاره مي كند. «2» مرد با اين عكس العمل و بي اعتنايي و به اصطلاح قهر كردن، عدم رضايت خود را از رفتار همسرش آشكار مي سازد و شايد همين «واكنش خفيف» در روح او موثر واقع شود. «3»

مراد از دوري كردن در بستر اين است كه بستر محفوظ باشد، ولي در بستر با او قهر كند؛ براي مثال، در بستر به او پشت كند، يا ملاعبه نكند و يا طوري ديگر بي ميلي خود را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 168

به او بفهماند نه اين كه بسترش را جدا كند؛ زيرا ممكن است اين رفتار به ناسازگاري و رفتار بدتري بينجامد. «1» اين جدايي عاطفي تا حدي زن را به تفكر درباره رفتار خود وا مي دارد و در واقع زمينه اي براي اصلاح رفتار و نوعي تنبيه محسوب مي شود. دوري در بستر، دربردارنده تأثيرهايي است كه با جدايي بستر و ترك اطاق خواب حاصل نمي شود. اجتماع در بستر موجب برانگيختگي احساس تعلق زناشويي است كه موجب سكونت و آرامش و از بين رفتن اضطرابي است كه در اثر حوادث قبل پديد آمده است. دوري در بستر زمينه اي است تا احساس تعلق زناشويي و آرامش حاصل از آن، زن را وا دارد تا به بررسي علت اختلاف پرداخته و به توافق با همسرش برسد؛

به تحليل عميق تر، دوري در بستر به جنبه روان شناختي روابط زن و مرد باز مي گردد. از آن جا كه توجه عاطفي مثبت مرد به زن براي آن اهميت اساسي دارد و او به شيوه هاي متعدد به دنبال جذب شوهر خويش است، اگر مرد به بستر برود و در بستر از او دوري كند، از لحاظ رواني در موضع بالاتر و مقتدري قرار خواهد گرفت و زن در اين حالت وقتي احساس مي كند كه در جلب توجه مرد ناموفق بوده است، به شكست خود پي مي برد. اين، تنبيه رواني شديدي براي زن محسوب مي شود و در واقع راهي براي بازگشت او است. «2» به نظر مي رسد اين جدايي عاطفي نبايد بيش از سه روز ادامه پيدا كند.

زدن: در صورتي كه سركشي و پشت پا زدن به وظايف و از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شكني با لجاجت و سرسختي گام بردارند، نه اندرزها تاثير كند و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايي نفعي ببخشد و راهي جز «شدت عمل» باقي نماند و براي وادار كردن آن ها به انجام تعهدها و مسئوليت هاي خود، چاره اي جز خشونت و شدت نباشد، در اين جا اجازه داده شده كه از طريق «تنبيه بدني» آن ها را به انجام وظايف خويش وادار كنند. «3»

زدني كه اسلام تجويز كرده، دوستانه و آشتي برانگيز است، نه قهرانگيز و رنجش آور. از امام باقر (ع) روايت شده است: «انه الضرب بالسواك؛ زدن با چوب مسواك باشد.» فقها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 169

مي گويند مرد حق ندارد زن خود را طوري بزند كه استخوان بشكند يا جاي آن مجروح شود و يا كبود و

سرخ گردد كه در اين صورت بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد. «1» در همين رابطه پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «چگونه مردي همسرش را مي زند و مي خواهد او را در آغوش بگيرد و گردن بر گردن او گذارد؟!» «2»

از اين روايات روشن مي شود كه زدن زن نبايد شديد باشد بلكه زدن به شكلي است كه دليل بر ناراحتي مرد و تنبيه و آگاهي دادن به زن است. بدون ترديد زدن هر چند به صورت خفيف، نوعي تحقير و ضربه عاطفي به زن است كه شدت آن از قهر كردن در بستر بيشتر مي باشد. اين ضربه عاطفي در واقع زمينه اي براي آگاهي زن نسبت به مشكل خانوادگي است كه ادامه آن به جدايي كامل و از هم پاشيدگي خانواده مي انجامد. «3»

راه حل اسلام هنگام نشوز مرد

اگر زن با مشاهده آثار نشوز در چهره مرد و اخلاق و رفتارش، بيم آن دارد كه شوهر و شريك زندگي اش، «ناشز» گردد، تكليفش چيست؟

مصالحه كردن: قرآن در اين باره مي فرمايد: «و اگر زني، از سركشي يا رويگرداني شوهرش، ترس داشته باشد، پس هيچ گناهي بر آن دو نيست در اينكه با آشتي، در ميانشان صلح بر قرار كنند؛ و صلح، بهتر است؛ و (گر چه در اين موارد) جان ها در معرض آزمندي است. و اگر نيكي كنيد و خود نگهدار باشيد، پس در واقع خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.» «4»

هنگام ظهور نشانه اي نشوز در چهره و رفتار و اخلاق مرد، زن نبايد بيكار و بي تفاوت بماند، بلكه از آن جا كه مي شود مرد را از راه مصالحه و بذل و بخشش به

راه آورد، چه بهتر كه زن پيش گام شود و از بعضي حقوق زناشويي خويش صرف نظر كند تا انس و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نمايد و به اين وسيله از طلاق و جدايي جلوگيري كند. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 170

او بدين وسيله ثابت مي كند كه شوهر را نه به خاطر ماديات بلكه به خاطر ديگر مزاياي پر اهميت تر زندگي خانوادگي مي خواهد. او شوهر را به خاطر لباس و خوراك نمي خواهد، بلكه او را رفيق زندگي و قوام خود و ولي و مربي فرزندان و عضو مكمل و متمم مجمع خانوادگي مي داند و اگر بنا باشد بخل نفساني شوهر كانون زندگي را متلاشي كند، او حاضر است جنبه هاي مادي را فداي جنبه هاي معنوي كند كه به گفته قرآن كريم: «الصلح خير؛ صلح و آشتي بهتر است.» «1» در پايان آيه به مردان گوشزد شده است كه از راه احسان و تقوا تجاوز نكنند و زنان را آن چنان در تنگنا قرار ندهيد كه ناگزير شوند براي تداوم زندگي زناشويي از حقوق خود چشم پوشي كنند؛ زيرا خداوند به عمل آن ها آگاه است و كج رفتاري هاي آنان را از نظر دور نمي دارد و بدون ترديد، اين عمل آن ها عكس العمل دارد. «2»

فقها درباره نشوز شوهر چنين مي گويند: هرگاه نشوز شوهر از راه خودداري از اداي حقوق واجب، آشكار گردد، زن حق دارد حقوق خود را از او مطالبه كند و به وسيله اندرز و موعظه او را به راه آورد و اگر به راه نيامد، شكايت او را به محكمه بسپرد و قاضي وظيفه دارد كه او را بر اداي حقوق

زن الزام و اجبار كند و اگر اطاعت نكرد، او را تعزير كند و حتي مي تواند خودش از مال او به اندازه نفقه بردارد و به زن بدهد.

اما اگر مرد، ضمن اين كه حقوق واجب زن را ادا مي كند، از حسن معاشرت سرباز زند؛ يعني آن اخلاقي كه لازمه تداوم و سلامت زندگي خانوادگي است، از خود نشان ندهد، در اين حالت، زن مي تواند از همه يا بعضي حقوق خود صرف نظر كند و شوهر را نسبت به خود متمايل سازد. «3»

روش حكميت در مورد شقاق

در صورتي كه اختلاف در خانواده شدت گرفت و زن و مرد ناسازگاري، مخالفت و عدم انجام وظايف را در پيش گرفتند و هر دو به جاي جذب و انجذاب يكديگر،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 171

دستخوش تدافع و گريز شدند، در قرآن به شقاق تعبير شده است. «1» قرآن براي حل اين مشكل مي فرمايد: «و اگر از جدايي ميان آن دو (همسر) مي ترسيد، پس داوري از خانواده آن (شوهر)، و داوري از خانواده آن (زن تعيين كنيد و) بفرستيد؛ اگر اين دو [داور]، تصميم به اصلاح داشته باشند، خدا ميان آن دو سازگاري خواهد داد؛ براستي كه خدا، داناي آگاه است.» «2»

اگر نشانه هاي شكاف و جدايي در ميان دو همسر پيدا شد، براي بررسي عوامل ناسازگاري و فراهم نمودن مقدمات صلح و سازش، يك نفر داور از فاميل مرد و يك داور از فاميل زن انتخاب مي شوند و اگر اين دو داور با حسن نيت و دلسوزي وارد كار شوند و هدفشان اصلاح ميان دو همسر باشد، خداوند كمك مي كند و به وسيله آنان ميان دو همسر

الفت مي دهد و براي اين كه به حَكَمين هشدار دهد كه حسن نيت به خرج دهند، در پايان آيه مي فرمايد: «خداوند از نيت آن ها باخبر و آگاه است.» «3»

اين دادگاه خاص امتيازهايي دارد كه ديگر دادگاه ها فاقد آن هستند؛ از جمله: 1. محيط خانواده كانون احساسات و عواطف است و به طور طبيعي مقياسي كه در اين محيط بايد به كار رود با مقياس ساير محيطها متفاوت است؛ يعني همان گونه كه در دادگاه هاي جنايي نمي توان با مقياس محبت و عاطفه كار كرد، در محيط خانواده نيز نمي توان تنها با مقياس خشك قانون و مقررات بي روح گام برداشت. در اين جا بايد حتي الامكان اختلاف ها را از راه هاي عاطفي حل كرد؛ از اين رو، دستور مي دهد كه داوران اين محكمه كساني باشند كه پيوند خويشاوندي با دو همسر دارند و مي توانند عواطف آن ها را در مسير اصلاح تحريك كنند.

2. در محاكم عادي قضايي، طرفين دعوا ناگزيرند براي دفاع از خود، هرگونه اسراري كه دارند، فاش سازند. مسلم است كه اگر زن و مرد در برابر افراد بيگانه و اجنبي اسرار زناشويي خود را فاش كنند، احساسات يكديگر را آن چنان جريحه دار مي كنند كه اگر به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 172

اجبار دادگاه به منزل و خانه بازگردند، ديگر از آن صميميت سابق خبري نخواهد بود و همانند دو فرد بيگانه مي شوند كه به حكم اجبار بايد وظايفي را انجام دهند، ولي در محكمه صلح فاميلي، يا اين گونه مطالب به خاطر شرم و حيا مطرح نمي شود و يا اگر بشود، چون در برابر آشنايان و محرمان است، آن پيامد سوء را نخواهد داشت.

3.

داوران در دادگاه هاي معمولي، در جريان اختلافات غالباً بي تفاوت اند، و قضيه به هر شكل خاتمه يابد براي آن ها تاثيري ندارد؛ دو همسر به خانه بازگردند، يا براي هميشه از يكديگر جدا شوند، براي آن ها فرق نمي كند، در حالي كه در محكمه صلح فاميلي مطلب كاملا بر عكس است؛ زيرا داوران اين محكمه از بستگان نزديك مرد و زن هستند و جدايي يا صلح آن دو، در زندگي اين عده هم از نظر عاطفي و هم از نظر مسئوليت هاي ناشي از آن تاثير دارد؛ از اين رو، نهايت كوشش را به خرج مي دهند كه صلح و صميميت در ميان آن دو برقرار شود و به اصطلاح، آب رفته به جوي باز گردد. «1»

دو داور افزون بر نيت خير و اصلاح بايد داراي خردمندي و درايت باشند. آنان مناسب است متاهل و داراي همسر باشند، مسائل خانوادگي را به خوبي درك كنند و با بصيرت و خبرويت به قضاوت بنشينند. در مرحله اول دو داور بايد براي ريشه يابي اختلاف با جديت سؤالات متعدد مطرح كنند و در خلوت از هر يك بخواهند تا حقيقت را بيان كند، زن و شوهر هم بايد صراحت لهجه داشته باشند و نفاق يا كم رويي را كنار گذارند تا دو داور در كشف علل اساسي اختلاف و چاره انديشي موفق باشند. «2»

به نظر مي رسد دو داور به منظور كشف راهي براي حل اختلافات برگزيده مي شوند و اگر آن ها به راه حلي رسيدند، خواست خود زن و مرد از هر چيزي موثرتر است و نمي توانند زوجين را به ادامه زندگي مجبور كنند و همان گونه كه در بستن پيوند زناشويي، بستگان زن و مرد

نقش كدخدامنشي دارند و هيچ كس حق تحميل نظر، عقيده و سليقه خود بر آن ها را ندارد، در اين مرحله نيز آن ها بايد كدخدامنشانه عمل كنند و به هيچ وجه در كار آن ها دخالت نداشته و از آن ها سلب آزادي ننمايند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 173

4. طلاق

در فصول قبل براي حل مشكلات خانوادگي راه حل هايي ارائه و بيان شد كه اسلام اهميت زيادي براي حفظ و بقاي خانواده قائل است، ولي با همه اهميت و احترامي كه زناشويي و تداوم آن در نظر شارع اسلام دارد، گاهي عدم تفاهم و توافق زن و شوهر، چنان به اوج مي رسد و چنان شدت مي يابد كه نه داوران خانوادگي و نه خود زوجين از عهده رفع آن بر نمي آيند؛ از اين رو، خداوند متعال راه جدايي را باز گذاشته و دو انساني را كه نمي توانند به يگانگي برسند، مجبور نكرده كه عمري را بدون تفاهم در زير يك سقف زندگي كنند؛ لذا طلاق را به عنوان آخرين راه حل قرار داده است.

طلاق به دو قسم تقسيم مي گردد:

1. طلاق منفور

طلاق وقتي منفور است كه انسان داراي همسري باشد كه هرچند صددرصد مطلوب و ايده آل نيست، ولي در حد معقولي خشنود كننده است؛ خلاصه آن چنان است كه مي شود عمري را با او گذرانيد و از مزاياي زندگي مشترك برخوردار شد و رواياتي كه در مذمت طلاق وارد شده، در مورد اين طلاق است. «1»

پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «هيچ چيز در پيشگاه خدا محبوب تر از خانه اي كه به ازدواج آباد شده باشد، نيست و هيچ چيز در پيشگاه خدا منفورتر از خانه اي كه در

اسلام به جدايي [طلاق ويران شود، نيست.» «2»

2. طلاق غيرمنفور:

طلاق هنگامي غير منفور است كه زندگي خانوادگي و ادامه آن غيرممكن باشد. خطاب بن مسلمه مي گويد: خدمت امام كاظم (ع) رفتم و مي خواستم از بدخلقي زنم شكايت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 174

كنم، حضرت فرمود: «پدرم زني برايم گرفته بود كه بدخلق بود و من پيش او شكوه بردم. فرمود: چه چيز تو را مانع مي شود كه از او جدا شوي؟ اين كار را خداوند به دست تو گذاشته است. پيش خود گفتم: گره از مشكل من گشودي.» «1»

باز روايت مي فرمايد: «دعاي پنج كس مستجاب نمي شود: مردي كه طلاق زن به دست او است و آن زن او را اذيت مي كند و او مي تواند مهرش را بدهد و رهايش كند.» «2»

پس طلاق يك ضرورت است و هم اكنون نتيجه ممنوع بودن طلاق را در جوامع مسيحي ملاحظه مي كنيم كه چگونه زنان و مردان زيادي هستند كه به حكم قانون تحريف يافته مذهب مسيح (ع) طلاق را ممنوع مي شمارند و قانوناً همسر يكديگرند، ولي در عمل جدا از يكديگر زندگي مي كنند. «3»

برخورد پيشوايان اسلام با طلاق به اين صورت است كه گاهي آن را منفور و مبغوض تلقي كرده اند و گاهي با لحني كه نسبتاً تشويق آميز است، تفهيم مي كنند كه چه مانعي دارد از حق خدايي خود براي نجات گردابي مهلك، استفاده كنند؛ از اين رو، حكمت تشريع طلاق، خلاص شدن از مشكلات است؛ بنابراين، گرچه حليت آن مطلق است ولي نبايد سوء استفاده كرد «4» و بدون دليل يا به اندك بهانه اي همسر را طلاق داد؛ پس طلاق ضرورتي است كه بايد به

حداقل ممكن تقليل يابد و تا آن جا كه راهي براي ادامه روابط خانوادگي وجود دارد، كسي سراغ آن نرود. در روايتي از پيامبر اسلام (ص) مي خوانيم كه فرمود: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق عرش خداوند را به لرزه در مي آورد.» «5»

پيامدهاي طلاق

طلاق مشكلات زيادي براي خانواده ها، زنان و مردان و به ويژه فرزندان به وجود مي آورد كه آن را عمدتاً در سه قسمت مي توان خلاصه كرد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 175

1. مشكلات عاطفي: بدون شك مرد و زني كه پس از سال ها يا ماه ها زندگي با هم، از هم جدا مي شوند، از نظر عاطفي جريحه دار خواهند شد، به ويژه زنان معمولًا دچار افسردگي مي شوند «1» و در ازدواج آينده خواطر ازدواج گذشته، دائماً آن ها را نگران مي كند و حتي به همسر آينده با يك نوع بدبيني و سوءظن مي نگرند كه آثار زيانبار اين امر بر كسي مخفي نيست؛ از اين رو، ديده شده است كه گاه اين گونه زنان و مردان براي هميشه از ازدواج چشم مي پوشند. «2»

2. مشكلات اجتماعي: الف- بسياري از انسان ها طلاق را شكست در حوزه بسيار با اهميتي از زندگي تلقي مي كنند، به ويژه اگر براي خودشان پيش آمده باشد. افرادي كه متاركه كرده اند، خود را از لحاظ اجتماعي فردي ناپسند و فاقد مهارت هاي ارتباطي بسيار اساسي مي دانند. «3»

بسياري از زنان بعد از طلاق شانس زيادي براي ازدواج مجدد، آن هم به طور شايسته و دلخواه ندارند و از اين نظر گرفتار زيان شديد مي شوند، و حتي مردان نيز بعد از طلاق دادن همسر خود شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب كم تر خواهد بود، به ويژه اگر

پاي فرزنداني در ميان باشد؛ از اين رو اغلب ناگزيرند، به ازدواجي تن در دهند كه نظر واقع آن ها را تامين نمي كند، و از اين نظر تا پايان عمر رنج مي برند.» ب- پس از طلاق، به دلايل مختلف ممكن است عزت نفس دچار آسيب شود. از آن جا كه انسان ها غالباً خود را بر حسب روابطشان با ديگران توصيف مي كنند، طلاق مي تواند آن ها را وادارد تا در پي پاسخ هاي جديدي براي سؤال «من كيستم؟» باشد. همچنين در اغلب اوقات طلاق به دنبال يك دوره تعارض كه مشخصه آن حمله هاي شخصي است، رخ مي دهد. سرانجام اين كه بسياري از افرادي كه متاركه كرده اند، خود را شخصي ناپسند و فاقد توان كافي براي ازدواج مجدد مي دانند. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 176

3. مشكلات فرزندان: مشكلات فرزندان از همه اين ها مهم تر است. عواقب ناشي از طلاق ممكن است براي پسران تا حد رفتارهاي ضد اجتماعي از قبيل دزدي، مدرسه گريزي، ابتلاي به مواد مخدر، مخالفت با علم و فرهنگ و پرخاشگري نسبت به ديگران گسترش يابد و در دختران نيز بزهكاري و كينه ورزي هاي شديد، بدبيني و ... را به وجود آورد. «1»

طلاق عاملي است كه ممكن است براي اعضاي خانواده اضطراب ايجاد كند و موجب تغيير رفتار فرزندان شود؛ به همين دليل، در برخي خانواده هاي تك سرپرست نسبت به «خانواده هاي هسته اي» «2» به كودكان كم تر توجه مي شود و كودكان كم تر در فعاليت هاي مشترك شركت دارند و با بزرگ سالان نيز تعامل كم تري دارند. كودكان در چنين خانواده هايي الگوهاي رفتاري مناسبي را فرا نمي گيرند و احتمالا با نمونه هاي نامناسبي همانند سازي مي كنند كه شخصيت آينده آن ها را

تحت تاثير قرار مي دهد و بديهي است رفتارهاي اجتماعي آتي كودكان نيز بر همين اساس شكل مي گيرد. «3»

بدترين حالات زماني است كه والدين كودك به شدت سرگرم همسر جديد خود باشند، در اين حالت اين احساس به كودك دست مي دهد كه هم پدر و هم مادر خود را از دست داده است. «4»

هترينگتون (1972) تحقيقي را انجام داد؛ به اين صورت كه سه گروه (24 نفره) از دختران را كه گروه اول داراي والدين بودند، و گروه دوم فاقد پدر بودند، و گروه سوم والديني داشتند كه با طلاق از يكديگر جدا شده بودند، مورد مطالعه قرار داد و در اين تحقيق به نتايج ذيل دست يافت:

الف- دختران نوجوان كه پدرانشان آن ها را ترك كرده بودند، به گونه اي افراطي يكي از دو نوع رفتار را داشته اند: يا كاملًا گوشه گير، منفعل و مقهور پسران بودند و يا برعكس، به گونه اي آشكار فعال، پرخاشگر و يا متمايل به عشوه گري و ... بودند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 177

ب- دختراني كه در كنار مادرهاي بيوه رشد كرده بودند، به طور غالب منع كننده، انعطاف ناپذير و طرد كننده جنس مخالف بودند.

ج- دختراني كه داراي والدين بودند، در روابط با جنس مخالف حالتي طبيعي و مناسب داشتند. «1»

بنابراين، فرزندان بعد از طلاق به بزرگ ترين ضربه ها دچار مي شوند و شايد غالب آن ها، سلامت رواني خود را تا آخر عمر از دست بدهند و اين ضايعه اي است نه تنها براي هر خانواده بلكه براي كل جامعه؛ زيرا چنين كودكاني كه از مهر مادر يا پدر محروم مي شوند، گاه به صورت افرادي خطرناك در مي آيند كه بدون توجه تحت تاثير روح

انتقام جويي قرار گرفته و انتقام خود را از كل جامعه مي گيرند. «2»

عوامل طلاق

1. توقعات نامحدود: توقعات نامحدود زن يا مرد يكي از مهم ترين عوامل جدايي است، اگر هر كدام دامنه توقع خويش را محدود سازند، و از عالم رؤياها و پندارها بيرون آيند و طرف مقابل را به خوبي درك كنند و در حدودي كه ممكن است، از او انتظار داشته باشند، جلوي بسياري از طلاق ها گرفته خواهد شد.

2. حاكم شدن روح تجمل پرستي و اسراف و تبذير بر خانواده ها كه به ويژه زنان را در يك حالت نارضايي دائم نگه مي دارد و با انواع بهانه گيري ها راه طلاق و جدايي را همواز مي كند.

3. عامل ديگر، دخالت هاي بي جاي اقوام و بستگان و آشنايان در زندگي خصوصي دو همسر و به ويژه در اختلافات آن ها.

4. بي اعتنايي زن و مرد به خواست همديگر، به ويژه آنچه به مسائل عاطفي و جنسي باز مي گردد؛ براي مثال، هر مردي انتظار دارد كه همسرش پاكيزه و جذاب باشد و همچنين هر زن نيز چنين انتظاري از شوهرش دارد. بي اعتنايي طرف مقابل و نرسيدن به وضع ظاهر خويش و ترك تزيين لازم، ژوليده و نامناسب بودن، همسر را از ادامه چنين ازدواجي سير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 178

مي كند، به خصوص اگر در محيط زندگاني آن ها افرادي باشند كه اين امور را رعايت كنند و آن ها بي اعتنا از كنار اين مسئله بگذرند.

5. عدم تناسب فرهنگ خانوادگي و روحيات زن و مرد با يكديگر نيز يكي از عوامل مهم طلاق است و اين مسئله اي است كه بايد قبل از اختيار همسر به دقت مورد توجه قرار گيرد. آن ها بايد افزون

بر كفو شرعي (هر دو مسلمان باشند)، «كفو عرفي» نيز باشند؛ يعني تناسب هاي لازم از جهات مختلف در ميان آن دو رعايت شود. «1»

طريقه جدا شدن زن و مرد از يكديگر

زن و مرد مسلمان هنگام طلاق و جدا شدن از يكديگر بايد معيارهاي اسلامي را رعايت كنند و به راه هاي غلط و غيرمتعارف از نظر انسانيت گام ننهند. «2» سير در آيات مربوط به طلاق نشان مي دهد كه آشتي كردن و جدا شدن بايد همراه با معروف و احسان باشد.

خداوند مي فرمايد: «طلاقِ (قابل بازگشت)، دو مرتبه است؛ پس بطور پسنديده نگاه داشتن، يا به نيكي آزاد كردن [همسر بر شما واجب است ». «3»

علت اين كه نگاهداري و امساك زن را به «معروف» بودن مقيد مي كند، اين است كه چه بسا امساك همسر و نگهداري او در حباله زوجيت (پيوند زن و شوهري) به منظور اذيت و اضرار او باشد و روشن است كه چنين نگهداري منكر و ناپسند است. «4»

آن همسر داري در اسلام جايز است كه اگر بعد از طلاق به او رجوع مي كند، به نوعي از انواع التيام و آشتي رجوع كند و آرامش نفس و انس بين اين دو حاصل گردد. «5»

همچنين خداوند مي فرمايد: «و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و به (روزهاي پاياني) سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند، پس بطور پسنديده نگاهشان داريد، يا بطور پسنديده آزادشان سازيد.» «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 179

علت اين كه قرآن به هنگام طلاق تأكيد مي كند نگهداري يا طلاق بايد با احسان و معروف همراه باشد، اين است كه شرايط روحي زن و مرد در موقع جدايي يك حالت عادي نيست

بلكه ميدان انتقام و ضرر رساني در آن بسيار وسيع و خطر ظلم و تعدي انسان را تهديد مي كند. «1»

عمل كردن به اين آيه و احسان نمودن به يكديگر موقع طلاق و جدايي شايد زمينه بازگشت به زندگي مجدد آن ها را فراهم نمايد و از سوي ديگر، ممكن است آن ها داراي فرزند باشند و در نتيجه چاره اي جز هم فكري و تفاهم ندارند، بلكه بايد كاري كنند كه بتوانند پس از طلاق، وظايف پدري و مادري را به نحو احسن انجام دهند. «2» تحقيقات نشان داده است، اگر والدين طلاق گرفته با هم رفتاري غير خصمانه داشته باشند، فرزندان كم تر دچار مشكلات رفتاري مي شوند. «3»

خلاصه فصل سوم

اين فصل به نقش ازدواج در تأمين بهداشت رواني پرداخت. ايمان، سنخيت، عفت و پاكدامني، كفو عرفي (رشد عاطفي و فكري، توافق علايق و طرز فكر، و تشابه تحصيلي و طبقاتي) از جمله شرايط گزينش همسر است.

رعايت وظايف زن و شوهر، روابط مناسب، و ارتباط كلامي مناسب، و روابط غير كلامي (تواضع، وفاي به عهد، رازداري، عفو و گذشت، حسن معاشرت) باعث استحكام بنيان خانواده مي باشد.

حسن معاشرت مصاديق گوناگوني دارد كه از جمله آن ها مي توان به، سپاس گزاري زن و شوهر از يكديگر، خوش اخلاقي، نرم خويي، هديه دادن، ايجاد رفاه براي خانواده، حضور مرد در خانه در زمان هاي معين از جمله شب، و توجه به خواست همسر، اشاره كرد.

والدين و فرزندان نسبت به هم وظايف متقابلي دارند، هر چند غالباً وظايف والدين مهم تر است. از مسائل مهم مرتبط با خانواده، روابط خويشاوندي است كه از يك خانواده نشأت مي گيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 180

آموزش، استفاده از توصيه هاي

اخلاقي، هماهنگي با روحيات يكديگر، عدم پرخاشگري در گفتار و كردار و كم توقعي، از جمله راهكارهاي اسلام براي پيش گيري و حل مشكلات خانوادگي است.

موعظه كردن، دوري نمودن در بستر، و تنبيه بدني ضعيف از توصيه هاي اسلام براي برطرف كردن نشوز زن است و مصالحه كردن با شوهر و ارجاع به مقامات صالح، راه حل اسلام براي برطرف نمودن نشوز مرد مي باشد.

طلاق به عنوان آخرين راه حل هنگامي صورت مي گيرد كه اختلاف بين زن و شوهر به نحوي باشد كه نه داوران خانوادگي و نه زوجين از عهده حل آن بر نيايند.

طلاق باعث ايجاد مشكلات عاطفي، اجتماعي، خدشه دار شدن عزت نفس و مشكلات فرزندان مي شود. توقعات نامحدود زن و شوهر از يكديگر، حاكم شدن روح تجمل پرستي، دخالت هاي بي جاي اقوام، بي اعتنايي مرد و زن به خواست يكديگر، و عدم تناسب فرهنگ خانوادگي و روحيات زن و مرد از جمله عوامل طلاق مي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 181

فصل چهارم: نقش روابط اجتماعي در بهداشت رواني

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 183

اهميت بحث

اشاره

بررسي موجودات جهان نشان مي دهد كه همه آن ها با يكديگر در ارتباطاند و هراندازه موجود كامل تر باشد، اين پيوند و ارتباط قوي تر است. اجسام از ذرات بسيار ريزي به نام اتم تشكيل گرديده و اتم از نوترون و پروتون كه بر هسته مركزي در حال گردش اند، تشكيل شده است كه اين ها در حال تعامل با هم مي باشند.

گياهان براي رشد به گرده افشاني و بارور شدن نيازمندند. اين ارتباط، عيني تر و محسوس تر از ارتباط اجسام است. حيوانات براي بقاي نسل و زندگي ناگزير با هم در حال تعامل و ارتباطاند و به صورت دسته جمعي

و جفت جفت زندگي مي كنند.

انسان از هنگام تولد به سرپرستي و مراقبت و ارتباط با ديگران محتاج است و هر قدر كه رشد كند، نياز او به تعامل با ديگران بيشتر احساس مي شود و به صورت يكي از نيازهاي اساسي او در مي آيد. امام صادق (ع) مي فرمايد: «ترديدي نيست كه شما به ديگر انسان ها نيازمند هستيد و به راستي هر فرد تا زنده است نمي تواند از مردم بي نياز باشد و ناگزير مردم بايد با يكديگر سازش داشته باشند.» «1»

ما از اطرافيان خود انتظار داريم به مسائل زندگي ما توجه كرده و ما را در هنگام بروز مشكلات و نگراني ها ياري كنند. ما دوست داريم ديگران در خوشي ها و نگراني هايمان شريك شوند و همچنين علاقه داريم ديگران ما را در رشد و كمال ياور باشند.

ارتباطات ميان فردي اساس و شالوده هويت و كمال انسان است و مبناي اوليه پيوند با ديگران را تشكيل مي دهد. ارتباطات مؤثر موجب شكوفايي افراد و بهبود كيفيت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 184

روابط مي شود. اين در حالي است كه ارتباطات غير مؤثر مانع شكوفايي انسان است و حتي روابط مطلوب را تخريب مي كند. براي كسب هويت، با ديگران پيوند برقرار كرده، آن را عميق تر مي كنيم و در ضمن، مشكلات خود را رفع و امكانات مناسب را به وجود مي آوريم. «1»

اسلام به روابط اجتماعي بسيار اهميت مي دهد؛ زيرا روابط صحيح و عمل به دستورهاي اسلام، در اين بخش، در سلامتي و تكامل افراد و كل جامعه نقش حياتي دارد؛ از اين رو، بخش قابل توجهي از مباحث فقه به تنظيم و چگونگي روابط انسان ها مربوط مي شود.

الف- آثار روابط اجتماعي و انواع آن
1. نقش روابط اجتماعي در تأمين نيازهاي انسان

نياز به پيوند اجتماعي

در رأس نيازهاي انساني به شمار مي آيد؛ زيرا انسان ناچار است در محيطي زندگي كند كه در آن ارضاي تمام نيازهاي مادي و معنوي اش بر تعامل با ديگران متوقف است. «2» حضرت علي (ع) مي فرمايند: «در دنيا بر دوستان خود بيفزاييد، زيرا آن ها در دنيا و آخرت براي شما نافع هستند؛ اما در دنيا، نيازهايي در آن وجود دارد كه به وسيله آن ها برطرف مي شود.» «3»

آبراهام مزلو (1986) سلسله مراتب نيازها را بيان مي كند و معتقد است قبل از نيازهاي انتزاعي تر ابتدا بايد نيازهاي اساسي انسان ارضا شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 185

انتزاعي ترين

نياز بهخود شكوفايي

نياز به عزت (حرمت) نفس نياز

به تعلق خاطر داشتن (به حساب آمدن، تفريح)

سلسلهنياز به ايمني و محافظت (سرپناه) نيازهاي مزلونياز به ادامه بقاء (هوا، غذا، ارتباط جنسي) بنيادي ترين در كليه سطوح اين سلسله مراتب، ارتباطات يكي از ابزارهاي اصلي و اوليه رفع نيازهاي انسان است.

نيازهاي جسمي؛

انسان ها نيازمند زنده ماندن هستند و ارتباط برقرار كردن به رفع اين نياز آن ها كمك مي كند؛ نوزادان براي زنده ماندن بايد به ديگران بفهمانند گرسنه اند يا دردي دارند، ديگران نيز بايد اين نيازهاي آنان را برطرف كنند. ليندا ميز- پزشك مركز مطالعه كودك دانشگاه بيل- مي گويد: «اگر كودكان در سال هاي نخست زندگي خود آسيب رواني ببينند، آسيب هاي بلند مدتي به آن ها وارد مي آيد و ضربه هاي رواني موجب افزايش هورمون هايي در مغز كودكان مي شود.

از عوارض اين افزايش هورمون ها، توقف رشد دستگاه ليمبيك است كه هيجانات انسان را كنترل مي كند. بزرگ سالاني كه در دوران كودكي با آن ها بدرفتاري شده است، دچار ضعف حافظه، اضطراب، بيش فعالي و تكانشي بودن مي شوند.»

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 3، ص: 186

تحقيقات نشان مي دهند سلامت جسمي انسان و روابطش با ديگران تأثير متقابل در هم دارند. محققان مي گويند آن دسته از بيماران مبتلا به التهاب مفاصل كه از حمايت اجتماعي شديد برخوردارند، نشانه هاي خفيف تر و عمر طولاني تري دارند. (وان 1997). «1»

نياز به امنيت و آرامش

روابط اجتماعي، نياز انسان به امنيت و آرامش را برطرف مي كند. در زندگي مشكلات مادي و معنوي براي هر انساني پيش مي آيد كه امنيت انسان را به خطر مي اندازد و از آن جا كه انسان به تنهايي نمي تواند همه اين مشكلات را برطرف نمايد، ناگزير به افرادي مراجعه مي كند كه نيازهاي او را برطرف نمايند.

نياز به تعلق داشتن

انسان ها به دنبال يافتن كساني هستند كه با آن ها احساس خوشبختي كنند و از زندگي با آن ها لذت ببرند و در كنار آن ها تجارب بيشتري كسب كنند. ما به معاشرت با ديگران و پذيرش و تأييد آنان نياز داريم، ضمن اين كه دوست داريم ديگران را بپذيريم و آن ها را تأييد كنيم. نقطه مقابل اين نياز، احساس تنهايي است كه احساس دردناكي است. تعامل با ديگران باعث مي شود احساس كنيم از لحاظ اجتماعي سالم و بخشي از گروه هاي مختلف مي باشيم. روابط با ديگران ما را در تنظيم اوقات ياري مي دهد.

سخن گفتن با ديگران و همكاري با آنها، از روش هاي ارضاي نياز به امنيت و آرامش به شمار مي رود.

نقش روابط مناسب در احساس خوشي و آرامش، در تحقيقات زيادي به اثبات رسيده است. در يكي از تحقيقات معلوم شده است كساني كه پيوندها و روابط اجتماعي قوي ندارند 20 تا 30 درصد بيشتر احتمال دارد دچار مرگ زود هنگام شوند (نارم، 1980).

در تحقيقات ديگر روشن شده است كه بيماري قلبي در بين كساني كه روابط فردي ندارند بيشتر شايع است تا كساني كه روابط و پيوندهاي سالمي با ديگران دارند (رابرمن، 1992).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 187

همچنين محققان دريافته اند بين كمي دوستان و مشكلاتي چون افسردگي، اضطراب و خستگي رابطه معناداري وجود دارد (حجت، 1982؛ جونز و مور، 1989). «1»

بيشتر افرادي كه دوستان خوبي براي تعامل ندارند يا كسي را ندارند كه به آن ها اهميت بدهد، خوش بيني و احساس ارزشمندي كم تري دارند.

يكي از يافته هاي جالب اين است كه وقتي انسان از تعامل با ديگران محروم مي شود غالباً دچار توهم، اختلالات فيزيولوژيك و افسردگي و سردرگمي مي شود (ويلسون، رابيك و مايكل 1974). «2»

انسان در تمام طول عمر به تماس اجتماعي نياز دارد. حتي كساني كه در طول رشد خود از نعمت تعاملات اجتماعي عادي برخوردار بودند، در صورت محروم شدن از اين تعاملات، تحت تأثير قرار مي گيرند.

(پيتر تاونسند، 1962) جامعه شناس انگليسي مي گويد: «بسياري از كهن سالاني كه در مؤسسات و بيمارستان ها نگهداري مي شوند و فرصت زيادي براي تعامل اجتماعي ندارند، به تدريج افسرده، تسليم و بي تفاوت مي شوند.» «3»

نياز به عزت نفس

عزت نفس عبارت است از بها دادن و ارزش قائل شدن براي خود و ارزشمند بودن از نظر ديگران. هر كس مايل است ديگران به او احترام بگذارند و خودش براي خودش احترام قائل شود. ارتباط از جمله ابزارهاي اوليه اي است كه به كمك آن مي توانيم بفهميم چه كسي هستيم و چه كسي مي توانيم باشيم. اولين طرز تلقي در مورد خودمان را از برداشت و نظر ديگران در مورد خويش كسب مي كنيم.

والدين و

ساير اعضاي خانواده هستند كه به كودك مي فهمانند زشت يا زيبا، باهوش يا كم هوش و مفيد و مؤثر يا دردسر ساز است. كودكان نيز بر اساس همين برداشت ها و تصورات اعضاي خانواده به تدريج خود را مي شناسند و تصوري در مورد خود پيدا مي كنند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 188

عزت نفس انسان در تمام مراحل زندگي او تحت تأثير نحوه ارتباط ديگران با او است؛ به همين دليل كساني كه فاقد مهارت هاي لازم براي ارتباطات ميان فردي هستند، در عرصه هاي مختلف زندگي سرآمد نمي شوند و به همين دليل بسياري از آنان عزت نفس پاييني دارند.

نياز به خودشكوفايي

طبق نظر مزلو، خودشكوفايي انتزاعي ترين نياز انسان است. منظور او از خودشكوفايي اين است كه هر انساني مي خواهد تجاربي متعالي داشته باشد كه موجب رشد و كمال او در زندگي شوند و ظرفيت هاي بالقوه و منحصر به فردش را محقق سازند. ما به عنوان انسان به دنبال چيزهايي بيش از بقا، امنيت، آرامش، تعلق خاطر و عزت نفس هستيم. ما انسان ها كمال جو هستيم، دوست داريم ابعاد جديدي را در خودمان پرورش دهيم، ديدگاه هاي خود را بسط دهيم، تجارب متفاوت و چالش انگيزي داشته باشيم و مهارت هاي جديدي را كسب كنيم. ما مي خواهيم با محقق ساختن ظرفيت هاي خود به بالاترين حدمان برسيم. ارتباطات، ما را در راه كمال كمك مي كنند. در تعامل با ديگران است كه توانايي هاي خود را مي شناسيم. ديگران به ما كمك مي كنند تجارب و طرز فكرهاي جديدي داشته باشيم. گفتگو با ديگران باعث مي شود افق ديدمان در مورد خود و ارزش ها، روابط، وقايع و شرايط گسترش يابد و در نتيجه به رشد

و كمال بيشتري دست يابيم.

يكي ديگر از شيوه هاي رشد و كمال، آزمودن تعابير و تفاسير جديد از خود است. از اين جهت نيز ما نيازمند ارتباط هستيم. گاهي اهداف و مشكلات خود را با ديگران در ميان مي گذاريم. در رفتارهاي جديد خود واكنش و پاسخ ديگران را در نظر مي گيريم و تفسيرهايي كه در خود ايجاد كرده ايم با نظارت اجتماعي مي سنجيم.

ما براي بازخورد گرفتن در مورد هويت و رفتار خويش محتاج تعامل با ديگران هستيم. ديگران با هدايت ها و آموزه هاي خود موجب خودشكوفايي ما مي شوند. «1»

اين سلسله مراتب نيازها بيشتر به محدوده زندگي مادي انسان و بدون توجه به رابطه او با خدا در نظر گرفته شده است، ولي يك انسان موحد كه افق فكري اش در سطح بالاتري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 189

قرار دارد، تنها مصدر حمايت انسان را خدا مي داند و معتقد است كه انسان اختيار نفع، ضرر، مرگ و زندگي را ندارد؛ بدين معنا كه افراد امكانات مستقلي براي اعطا و حمايت به ديگران در اختيار ندارند، بلكه خداست كه به انسان مدد مي رساند و از اين رو، لازم است نياز اجتماعي با توجه به تأثيري كه خداوند در آن قرار داده است، مورد توجه قرار گيرد.

2. روابط اجتماعي در كودكي

يكي از ابعاد رشد كه از اهميت فراواني در دوران كودكي و نوجواني برخوردار است، رشد اجتماعي است. برخوردهاي پدر و مادر با نوزاد اولين محركي است كه زمينه هاي رشد اجتماعي را در كودك ايجاد مي كند و در دراز مدت آثار رواني خود را در او باقي مي گذارد. «1» يكي از زمينه هاي رشد، كه كودك بايد بياموزد، روابط اجتماعي صحيح و مناسب

است.

رابطه با هم سالان: همسالان را مي توان يك سازمان غير رسمي دانست كه معمولا از افراد هم سن تشكيل شده است. همسالان در يك سطح رفتاري با يكديگر تعامل دارند (لوييس ورزنبلوم، 1977) و يا در چند صفت مشترك همسان اند.

اميرالمؤمنين (ع) درباره گرايش افراد به يكديگر چنين مي فرمايد: «روح و روان انسان ها متفاوت و مختلف است، پس هر كدام به ديگري شبيه باشد، به او نزديك مي شود و البته مردم از نظر رواني به هم سنخ خود تمايل بيشتري دارند.» «2»

اهميت همسالان: احساس تعلق و وابستگي به ديگر انسان ها از اساسي ترين نيازهاي فردي است كه در زمينه هاي مختلفي از جمله روابط با همسالان بروز مي كند و بر رشد رواني، جسمي و اجتماعي فرد تأثير مي گذارد.

افراد گروه همسال از طريق معاشرت، با ارزش هاي گوناگوني آشنا شده و از راه تبادل ارزش ها، مسائل فراواني را مي آموزند. آن ها افزون بر اين كه در بين خود آزادي بيشتري دارند، در صورت داشتن زندگي سالم، كمبود محبت والدين را نيز جبران كرده، از بروز مشكلات احتمالي جلوگيري مي كنند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 190

آنچه در روابط همسالان اهميت دارد، وابستگي هاي خاصي است كه بين آن ها ايجاد مي شود. دوستان براي كودك تكيه گاهي هستند كه به او احساس امنيت مي دهند. همسالان براي يكديگر در حكم «درمان گران» قابل اعتماد و سرمشق هاي رفتاري هستند. «1»

نقش همسالان: در رشد كودك، نقش خانواده و همسالان با هم متفاوت است. گرچه روابط كودك و والدين عميق تر و بادوام تر است، كنش هاي متقابل بين همسالان از آزادي و برابرنگري بيشتري برخوردار است كه مي تواند شالوده اي براي رشد صلاحيت و عدالت اجتماعي، استعداد و ... به شمار رود

(پياژه، 1951، ساليوان، 1953).

همسالان به شيوه هاي منحصر به فرد و عمده اي در شكل گيري شخصيت، رفتار اجتماعي، ارزش ها و نگرش هاي يكديگر دخالت دارند. كودكان از طريق سرمشق دهي اعمال قابل تقليد، تقويت يا تنبيه پاسخ هاي خاص و ارزش يابي فعاليت هاي يكديگر و بازخوردي كه به يكديگر مي دهند، در يكديگر تأثير مي گذارند. «2»

نياز به تعلق و وابستگي از اساسي ترين نيازهاي فرد است. همسالان علاوه بر اين كه اين نياز را برطرف مي كنند، خود عامل مؤثري در رشد اجتماعي به شمار مي روند. گروه همسال مهارت هاي مهمي را به يكديگر ياد مي دهند كه در توان بزرگ سالان نيست. «3»

الگو برداري و آموختن روابط صحيح اجتماعي: زماني كه فرد با ديگران دوست مي شود، گسترش آشنايي با ديگران به تشكيل دسته ها و جمعيت هايي مي انجامد. اين دسته ها به نوجوان كمك مي كند تا 1. مطابق رسم زمانه رفتار كند؛ 2. در سطحي عميق تر، زمينه اي مطمئن براي رشد اعتقادات اجتماعي و ارزش هاي شخصي فراهم سازد؛ 3. تمام فعاليت ها را بر اساس روابط متقابل فردي بنا نهد.

برخلاف دسته، جمعيت در سطحي بزرگ تر و پراكنده تر است و نوع ارتباط با آن كم تر جنبه شخصي دارد و بيشتر بر اساس فعاليت هاي اجتماعي مشترك بنا شده است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 191

دوستان نزديك، به نوجوان كمك مي كنند كه از عهده وظايف گروه بزرگ تر برآيد. به علاوه، اين دوستي ها براي نوجوان حكم نوعي پيش گيري و درمان خواهد داشت. اين دوستي ها به نوجوان امكان مي دهد كه خشم و هيجان (غم و غصه و ..) خود را ابراز كند و دريابد كه ديگران همچون او اميدها، ترس ها و ترديدهايي دارند و همين مسئله مي تواند هيجانات او را كاهش دهد.

نوجوانان در

برابر خطرهاي احتمالي مربوط به ابراز احساسات دروني خود حساس هستند؛ به همين جهت هنگام صحبت درباره دوستي، بر نياز به امنيت بيشتر تأكيد مي كنند. آن ها بيش از هر چيز به دوستي نياز دارند كه وفادار و قابل اطمينان باشد، به سخن آن ها گوش دهد و آن ها را درك كند. اين احساس اطمينان و امنيت، پس از آزمودن دوستان در شرايط گوناگون، شكل جدي تري به خود مي گيرد و دوام بيشتري مي يابد. «1» اين گونه دوستي ها به نوجوانان امكان مي دهد كه از يكديگر انتقاد كنند.

حضرت علي (ع) بقاي دوستي را بر انتقاد سازنده دانسته است: «2» «دوست واقعي كسي است كه تو را به عيب و نقصت آگاهي دهد و تو را در نهان حفظ كند؛ بنابراين، او را براي خود نگهدار.» «3»

اين دوستي ها به رشد نوجوان مي انجامد و به او مي آموزد كه رفتار، علايق و يا عقايد خود را بي آن كه از طرف ديگران طرد شود، اصلاح كند. دوستي هاي نزديك، به نوجوان كمك مي كند تا هويت خود را باز يابد و اعتماد به نفس پيدا كند. «4»

پذيرش و طرد دوستان: خصوصيات شخصيتي و رفتارهاي اجتماعي در پذيرش نوجوان از سوي همسالان مؤثر است. در روايات آمده است افرادي از سوي ديگران پذيرفته مي شوند كه انعطاف پذير، «5» همراهي كننده، «6» سنگين و باوقار، «7» خوش رو «8»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 192

خوش رفتار «1» و با وفا «2» باشند و دوستان خود را درك كنند، به طوري كه هرچه براي خود مي خواهند براي دوستان نيز بخواهند. اين نوع رفتار باعث امنيت خاطر دوستان و خود شخص نيز مي شود. «3»

نوجواناني محبوب تلقي مي شوند كه به ديگران

ياري دهند؛ يعني به ديگران نشان دهند كه آن ها را مي پذيرند، و نوجوانان را به كنش متقابل تشويق كنند.

به طور كلي نوجواناني از سوي همسالان پذيرفته مي شوند كه ديگران را دوست دارند. اين گونه نوجوانان، انعطاف پذير، همدل، سرزنده، بشاش و شوخ طبع قلمداد مي شوند. افزون بر اين، اعتماد به نفس دارند و رفتارشان طبيعي است، بدون اين كه متكبر باشند؛ ابتكار عمل دارند و خود با شور و شوق براي فعاليت هاي گروهي برنامه ريزي مي كنند. «4»

نوجواني كه اعتماد به نفس ندارد، خجالتي است و با حالت عصبي و كناره گيري واكنش نشان مي دهد. او معمولا با بي اعتنايي همسالان روبه رو مي شود و در نتيجه، به صورت يك منزوي اجتماعي در مي آيد. نوجواني كه هنگام احساس ناامني با پرخاشگري زياد، تكبر و قصد در جلب توجه به ديگران واكنش نشان مي دهد، از طرف سايرين طرد مي شود؛ همچنين نوجوان خود محور كه نيازهاي ديگران را نمي بيند و يا قادر به فهم آن ها نيست، نيش و كنايه مي زند، «5» فردي كه بي ملاحظه است، به ديگران اهانت مي كند و حاضر به همكاري با ديگران نيست، به طور طبيعي مورد بي مهري سايرين قرار مي گيرد. «6»

نوجوان غيرمحبوب در اين دوره از لحاظ عاطفي دچار مشكل مي شود، ذهن او به خود مشغول است، به خود اعتماد ندارد و به دنبال آن، از طرف ديگران با بي اعتنايي روبه رو مي شود. نوجوان با توجه به آگاهي از اين كه از سوي همسالان پذيرفته نمي شود و نمي تواند در فعاليت هاي گروهي شركت كند و آموزش ببيند، به سرعت عدم اعتماد در او رشد يافته، وي را به احساس انزواي اجتماعي مبتلا مي كند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 193

مكانيزم تأثير روابط

اجتماعي در كودكي

روابط اجتماعي در كودكي باعث تأمين نياز احساس تعلق و وابستگي فرد به ديگران مي شود؛ همچنين باعث آشنا شدن با ارزش ها، شكل گيري شخصيت، آموختن رفتار اجتماعي و رفتار بين فردي مي گردد.

در روابط با افراد هم سن به د ليل برخوردار بودن از آزادي بيشتر نسبت به روابط با والدين و خانواده، فرد راحت تر مي تواند نيازهاي خود را مطرح نمايد و از راهنمايي هاي آن ها بهره مند گردد. در تعامل و ارتباط با افراد هم سن، كودك كمبود محبت از ناحيه والدين را مي تواند جبران نمايد.

در ارتباط با افراد هم سن، كودك مجال پيدا مي كند كه خشم و هيجان (غم و غصه ...) خود را ابراز كند و دريابد كه ديگران همچون او مشكلاتي دارند، و از اين رو، و تخليه رواني شود.

3. روابط اجتماعي با همسايگان

يكي از انواع روابط اجتماعي، روابط با همسايگان است و چون انسان مراوده و ملاقات زيادي با آن ها دارد؛ از اين رو، دين اسلام نسبت به حقوق همسايگان سفارش زيادي كرده است. خداوند متعال مي فرمايد: «به پدر و مادر نيكي كنيد، همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك، و همسايه دور، و دوست و همنشين ...؛ زيرا خداوند كسي را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمي دارد.» «1»

اهميت رعايت حقوق همسايگي

خداوند براي بيان اهميت نيكي به همسايه آن را در رديف عبادت خود و شرك نورزيدن قرار داده است. آيه به نيكي در حق همسايگان نزديك توصيه مي كند؛ زيرا همسايگان نزديك تر حقوق و احترام بيشتري دارند و يا اين كه منظور همسايگاني است كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 194

از نظر مذهبي و ديني با انسان نزديك باشند، و

همچنين درباره همسايگان دور سفارش مي نمايد، و مراد از همسايگان دور، دوري از نظر مكاني مي باشد؛ زيرا طبق پاره اي از روايات تا چهل خانه از چهار طرف همسايه محسوب مي شوند كه در شهرهاي كوچك تقريباً تمام شهر را در بر مي گيرد. (اگر خانه هر انساني را مركز دايره اي فرض كنيم كه شعاع آن از هر طرف چهل خانه باشد، با يك محاسبه ساده درباره مساحت چنين دايره اي روشن مي شود كه مجموع خانه هاي اطراف آن را تقريباً پنج هزار خانه تشكيل مي دهد كه مسلماً شهرهاي كوچك بيش از آن خانه ندارند)؛ همچنين ممكن است منظور از همسايگان دور، همسايگان غير مسلمان باشند. «1»

روايت شده مردي نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: يا رسول الله، دلم سخت شده و از رقت و نرمي دور گشته است. فرمود: با پدر و مادر نيكويي كن و به مسكينان طعام بده و دست نوازش بر سر يتيمان بكش و آنان را اطعام كن و به همسايگان خويشاوندت يا غيرخويشاوند عطا و بخشش نما و آنان را آزار مده و مرنجان. گفت: يا رسول الله، حق همسايه بر همسايه چيست؟ فرمود: يكي از حقوق آن است كه هنگامي كه ترا بخواند، اجابت كني و اگر فقير شود، او را دستگيري كني و اگر قرض بخواهد، به او قرض بدهي و اگر خيري به او برسد، تهنيت گويي و اگر مصيبتي به او رسد، به او تعزيت بگويي و اگر بميرد، بر جنازه اش حاضر شوي، ديوار بر بالاي ديوار او بلند نسازي تا مانع رسيدن هواي مناسب به او شوي و بوي غذاهايت او را نرنجاند. «2»

انس از رسول خدا

روايت كرده است: «هركس همسايه را بيازارد، مرا آزرده باشد و هر كس مرا آزار دهد، خدا را آزرده است و هر كه با همسايه كارزار كند، با من كارزار كرده است.» «3»

امام سجاد (ع) درباره حق همسايه مي فرمايد: هنگامي كه غايب است، از او محافظت نمايي و هنگامي كه حاضر است، او را اكرام كني و هرگاه مظلوم واقع شود، او را ياري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 195

رساني و به دنبال يافتن عيب هاي او نباش و اگر هم از او خطا و بدي ديدي، آن را بپوشان. هرگاه دانستي كه او به نصيحت تو توجه مي كند، او را نصيحت نمايي و برايش خيرخواهي كني و هنگام گرفتاري و مشكلات او را تنها نگذاري، لغزش هايش را نديده بگيري و از خطاهايش چشم پوشي نمايي و با او كريمانه و بزرگوارانه معاشرت نمايي. «1»

امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايند: «همسايه ي خوب بودن به اين نيست كه همسايه را اذيت ننمايي، بلكه بر اذيت همسايه هم بايد صبر نمود.» «2»

تأثير دنيوي رعايت حق همسايه و عدم رعايت آن

رعايت حقوق همسايه موجب فزوني رزق و روزي «3» و باعث كثرت خدمتگزاران او مي گردد؛ «4» همچنين باعث طولاني شدن عمر و آباداني شهرها مي شود. «5» و برعكس همسايه ي بد، آدمي را پيرو فرتوت و پشت انسان را خم مي كند. «6»

آثار اخروي رعايت حق همسايگي و عدم رعايت آن

پيامبر اسلام (ص) فرمود: «كسي كه همسايه اش را اذيت نمايد بوي بهشت بر او حرام مي گردد و جايگاهش جهنم است و كسي كه حق همسايه اش را ضايع گرداند، از ما نيست.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 3، ص: 196

كسي كه حقوق همسايه را رعايت نمايد، خداوند روز قيامت از لغزش هايش مي گذرد. «1» پيامبر اسلام (ص) فرمود: «كسي كه بميرد و همسايگانش از او راضي باشند، خداوند گناهانش را مي آمرزد.» «2» نيز فرمود: «كسي كه به همسايه اش به اندازه يك وجب از زمين خيانت كند، خداوند آن را به صورت طوق آتشي تا هفت طبقه زمين بر گردنش مي افكند تا اين كه وارد جهنم گردد.» «3»

اهميت حقوق همسايگي را از اين قضيه مي توان تا حدي دريافت: به پيامبر گفتند فلان شخص روزها را روزه مي گيرد و شب ها را شب زنده داري مي كند و از اموالش در راه خدا صدقه مي دهد، ولي همسايه اش را با زبانش اذيت مي كند. پيامبر (ص) فرمود: «خيري در اعمال او نيست و او از اهل آتش است، ولي شخصي كه فقط نمازها و روزه هاي واجب خود را انجام مي دهد و همسايه اش را اذيت نمي كند، اهل بهشت است.» «4»

صبر بر اذيت همسايه: روايات متعددي از ائمه (عليهم السلام) نشان مي دهد كه معمولا افراد در زندگي گرفتار همسايه اي مي شوند كه آن ها را آزار مي دهد. «5» كلمات پيامبر اسلام (ص) بدين مضمون است كه بيشتر افراد از جمله انسان هاي بزرگي مانند انبيا با مشكلات و سختي ها مواجه مي شوند. نكته مهم صبر در اين شرايط است كه پاداش ويژه به همراه دارد. «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 197

مكانيزم تأثير رعايت حقوق همسايگي در بهداشت رواني

يكي از اصول و پايه هاي بهداشت رواني احساس امنيت است. اگر افراد طبق دستورهاي اسلام در مورد همسايگان عمل كنند، از جمله اين كه به يكديگر احترام بگذارند و حقوق يكديگر را رعايت نمايند، در حصول آرامش

رواني در آن ها مؤثر است، و چنين فردي از جانب همسايگان احساس ايمني مي كند. اگر فرد دريابد كه همسايه اش او را آزار نمي دهد، در غياب او از اموالش محافظت مي نمايد و اگر براي خانواده اش مشكلي پيش آمد، آن را برطرف مي نمايد و باعث احساس آرامش خاطر او مي شود و برعكس، اگر همسايگان حقوق همسايگان را رعايت نكنند و نسبت به مشكلات آن ها بي تفاوت باشند، موجبات فشار روحي آن ها را فراهم مي كنند. «در شهر نيويورك آمريكا حادثه تكان دهنده اي رخ مي دهد. حدود ساعت سه صبح، در يك شب بهاري سال 1969 م زني به خانه خود بر مي گشت كه ناگهان مردي با چاقو به او حمله مي كند، با فريادهاي او همسايه ها بيدار مي شوند و ضارب فرار مي كند. با اين همه وقتي ضارب مي بيند كه كسي به كمك اين زن نمي آيد، دوباره حمله مي كند. او موفق مي شود لحظه اي خود را از مهلكه بيرون بكشد، اما به رغم فريادهاي او كسي عكس العمل نشان نمي دهد. مهاجم در نهايت او را از پاي در مي آورد. فاصله بين اولين حمله مهاجم و آخرين ضربه چاقو نيم ساعت طول مي كشد، ولي از ميان 38 همسايه اين زن كه از پنجره خود ناظر صحنه بودند، كسي به كمك او نمي آيد و به پليس نيز تلفن نمي زنند.» «1» اين حادثه اوج بي توجهي به همسايگي است كه پيامدي فاجعه آميز دارد.

4. روابط اجتماعي با دوستان (اخوت اسلامي)
اشاره

روابط اجتماعي در دين اسلام بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است، به گونه اي كه از نخستين اقداماتي كه پيامبر اكرم (ص) پس از ورود به مدينه و استقرار در آن شهر انجام داد، ايجاد دوستي بين مسلمانان، انصار و مهاجرين بود كه آن ها را

دو به دو برادر يكديگر قرار داد و عقد اخوت را ميان آنان جاري ساخت. پس از اجراي اين پيمان، ميان قبايل عرب كه بارها به سر مسائل جزيي نزاع رخ داده بود، مهرباني، صميميت و انس برقرار كرد. خداوند در قرآن مومنان را برادران يكديگر مي خواند. و به هر مومني توصيه مي كند مومنان را دوست بدارد و آن ها را مانند برادر خود بداند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 198

پيامبر اكرم (ص) و ائمه معصومين (عليهم السلام) پيوسته بر برادري و دوستي ميان مؤمنان تأكيد كرده و براي تشويق افراد به همدلي و صميميت، ارزش هاي معنوي و اخروي اين ويژگي اجتماعي را خاطر نشان ساخته اند؛ البته اين دوستي بايد در راه خدا و بر اساس ملاك هاي ديني باشد. «1»

روابط اجتماعي با دوستان: يكي از مسائل مهم زندگي دوستي است. «2» پيامبر (ص) مي فرمايد: «نخست دوست و سپس راه». «3» بدون برخورداري از دوستان نمي توان به طور مناسب با دشواري هاي زندگي روبه رو شد. در كلمات معصومين (عليهم السلام) آمده است كه مومن با ديگران انس مي گيرد و ديگران نيز با او انس و الفت مي گيرند و در كسي كه انس نگيرد و ديگران با او مأنوس نشوند، خيري نيست. «4»

بنابراين، مومن با مردم دوستي و الفت مي ورزد و در ميانشان زندگي مي كند؛ زيرا بعد اجتماعي در انسان مهم ترين بعدي است كه خداوند به خاطر آن وي را آفريده است. پيامبر خدا (ص) مي فرمايد: «مومن به واسطه برادرش آرامش مي يابد؛ همچنان كه فرد تشنه با آب خنك آرام مي شود.» «5» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 199

در حديثي ديگر نيز آمده است: «دوستي و

مهرباني مومن با مومن از بزرگ ترين شعبه هاي ايمان است.» «1» چنان كه ايمان داراي شعب بسيار مانند شاخه عبادات است و بر اساس اين حديث، محبت و دوستي از همه آن ها برتر است.

امام صادق (ع) مي فرمايد: «بر شمار دوستان خويش بيفزاييد كه در دنيا از آن جهت سودمندند كه نيازهاي شما را برآورده مي كنند و در آخرت، چون اهل عذاب مي گويند: اكنون ما را نه شفيعي است و نه دوستي مهربان كه از ما حمايت كند.» «2»

افزون بر اين كه دوستي در دنيا به انسان فايده مي رساند، آثار ديني دارد و چه بسا كه انسان به سبب ترك آن در رستاخيز مورد عتاب و سرزنش قرار گيرد. «3» پيامبر خدا (ص) مي فرمايد: «هيچ بنده اي براي خدا و در راه او برادري به دست نياورد مگر آن كه خداوند درجه اي در بهشت براي او قرار داده است.» بر اين اساس، دوستي نياز رواني و معنوي انسان است و خداوند آن را عبادت به شمار آورده و پاداش به دست آوردن هر دوستي را درجه اي در بهشت قرار داده است.

همان گونه كه اسلام به نيازهاي طبيعي انسان از قبيل خوردن، آشاميدن و خواب اهميت مي دهد، رابطه دوستي را نيز به منزله عبادت تلقي مي كند. امام صادق (ع) مي فرمايد: «از نشانه هاي دين دوستي انسان، دوست داشتن برادران است.» روشن است كه وقتي فردي دينش را دوست بدارد بايد همدينان خود را نيز دوست بدارد.

امام رضا (ع) مي فرمايد: «كسي كه براي خدا با كسي رابطه دوستي برقرار كند، خانه اي در بهشت به دست آورده است.» «4»

امام باقر (ع) نيز مي فرمايد: «كسي كه براي خدا و بر اساس ايمان به او برادري به دست آورد

و براي خشنودي خداوند به برادري اش وفادار بماند، پرتوي از نور خدا و اماني از عذاب او و حجتي كه بدان پيروز شود، به دست آورد.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 200

برقراري روابط دوستي در ابعاد مختلف رواني انسان مؤثر است. هر فرد بخش مهمي از افكار و صفات اخلاقي خود را از طريق دوستان كسب مي كند. اين تأثير پذيري از نظر اسلام به حدي است كه در روايات اسلامي از حضرت سليمان (ع) نقل شده است: «درباره كسي قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد؛ چرا كه انسان به وسيله دوستان، ياران و رفيق هايش شناخته مي شود.» «1» علي (ع) مي فرمايد: «هرگاه وضع كسي بر شما مشتبه شد، و دين او را نشناختيد، به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين و آيين خدا باشند، او نيز پيرو آيين خداست و اگر بر آيين خدا نباشند، او نيز بهره اي از آيين حق ندارد.» «2»

نقش دوست در سعادت يك انسان از هر عاملي مهم تر است و گاه او را تا سرحد نابودي پيش مي برد، و گاه او را به اوج افتخار مي رساند. امام جواد (ع) مي فرمايند: «از همنشيني بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند؛ ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است.» «3»- «4»

دوست داشتن براي سلامتي افراد مفيد است. اسميت «5» و هوكلاند «6» (1988) دريافتند دانشجوياني كه كسي را دوست داشتند نسبت به كساني كه ديگران را دوست نداشتند، تعداد گلبول هاي سفيد بيشتري داشتند و كم تر گلودرد و سرماخوردگي پيدا مي كردند. «7»

مكانيزم تأثير روابط اجتماعي در تأمين بهداشت رواني

ارتباطات اجتماعي بر تمام جنبه هاي سلامتي اثر دارد. دوستان موجب شادماني، خلق هاي مثبت، سلامتي

و سلامت رواني و پيش گيري از تنهايي مي شوند. مهر ورزيدن به لذت بيشتر و عزت نفس مي انجامد و اين امر طي سه مكانيزم تحقق مي يابد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 201

الف- حمايت رواني و كاهش فشار رواني

توضيح كلي اين آثار به اثر مثبتي مربوط است كه توسط مشاركت در فعاليت هاي لذت بخش، مبادله نشانه هاي غيركلامي مثبت، سلامتي رواني توسط ارتباطات نزديك- كه مانع استرس مي شود- و سلامتي توسط فعاليت هاي هيجاني سيستم بيولوژيكي و توسط رفتار بهداشتي بهتر ايجاد مي شود. برون گراها و كساني كه مهارت هاي اجتماعي بهتري دارند، از ارتباطات اجتماعي سود بيشتري مي برند. حمايت اجتماعي، مركز تمام اين آثار است؛ اما هم براي گيرنده و هم براي ارائه دهنده اين حمايت ها خرج دارد و بايد از طريق حمايت هيجاني، مشاركت يا حل مسئله ارائه شود. «1»

ملاقات با دوستان همراه با فراهم كردن حمايت اجتماعي، در تأمين بهداشت رواني افراد مؤثر است. يكي از مؤثرترين عوامل در كمك به فرد براي برخورد با رويدادها و شرايط تنيدگي زاي زندگي، حمايت اجتماعي است. حمايت اجتماعي، حمايت يا كمكي از سوي ديگران، همچون دوستان، فاميل، همسايگان، همكاران و آشنايان است. «2» در اين رابطه، پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «همانا مومنان، از نظر مهر و عاطفه به سان يك پيكرند، هرگاه عضوي از آن دچار دردي گردد، ساير اعضا با تب و بيداري و ناراحتي مراتب همدردي خود را با آن عضو اعلام مي كنند و به كمك آن مي شتابند.» «3»

امام صادق (ع) فرمود: «بعضي مومنان خادم و خدمت گزار بعضي ديگرند.» از امام سؤال شد كه چگونه بعضي خدمت گزار بعضي ديگرند؟ حضرت فرمود: «بعضي براي برادر مومنش مفيد واقع مي گردد.» «4»

اعتقاد بر اين است

كه حمايت اجتماعي از سه راه در برخورد با تنيدگي به فرد كمك مي كند: (هاوس، 1981، هول رويد، ويلز، 1984) اولًا: اعضاي خانواده، دوستان و ساير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 202

افراد مي توانند به طور مستقيم حمايت ملموسي به شكل منابع مادي در اختيار شخص قرار دهند. (مثلا پول قرض دادن، خريد مايحتاج زندگي و مواظبت كردن از كودكان)، ثانياً: اعضاي شبكه اجتماعي فرد مي توانند با پيشنهاد اقدامات متنوعي، او را از حمايت اطلاعاتي خود برخوردار سازند و اين اقدامات مي تواند به حل مشكلي كه موجب تنيدگي شده، كمك كند. اين پيشنهادها به شخص كمك مي كند تا به مشكل از ديدگاه جديدي نگاه كند؛ بدين ترتيب، آن را حل كرده يا آسيب هاي ناشي از آن را به حداقل برساند و ثالثاً: افراد شبكه اجتماعي مي توانند با اطمينان بخشي دوباره به فرد در خصوص اين كه او شخصي مورد علاقه، با ارزش و محترم است، از وي حمايت عاطفي به عمل آورند. حاميان شخص مي توانند در تربيت و پرورش او مؤثر باشند. «1»

شايد بتوان گفت كه حمايت اجتماعي، اولًا: با تبديل موقعيت ها به اوضاعي كه كم تر تهديد كننده تلقي مي شوند، جلوي تأثيرات تنيدگي را مي گيرد (كوهن، ويلز، 1985) و ثانياً: باعث مي شود تنيدگي كم تر موجب بروز واكنش هاي مضر بدني (مانند عادات نامطلوب بهداشتي يا برانگيختگي فيزيولوژيك مزمن و فرساينده) گردد (كاپلان، كسل، گور، 1977). همچنين حمايت اجتماعي ممكن است با پخش كردن يا به حداقل رساندن آسيب هاي ابتدايي رويدادهاي بالقوه تنيدگي زا، آن ها را بي خطر يا كم خطر سازد؛ براي مثال، اگر دوستي مهربان از شخص حمايت كند، احتمال بسيار كمي دارد كه وي نمره درسي

پايين تر از حد انتظار را دليل بر شكست شخصي خود تلقي كند. حتي ممكن است اضطراب و نگراني شخصي كه از حمايت اجتماعي زياد برخوردار است، در هر امتحان كم تر شود.

برخي معتقدندكه قطع نظر از ميزان يك تنيدگي كه فرد دچار آن است، حمايت اجتماعي بر سلامتي تأثير مستقيم دارد. حمايت اجتماعي ممكن است فرد را از نگرش مثبت تري به زندگي و همچنين احساس عزت نفس بالاتري برخوردار كند. اين پيامدهاي مثبت روان شناختي ممكن است به دو صورت، يعني مقاومت بيشتر در برابر بيماري و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 203

پرداختن به عادات بازدارنده و مفيدتر بهداشتي تجلي يابد (كوهن، ويلز 1985، ورتمن، دانكل، شتر، 1987). «1»

بسياري از روان درمان گران بر اين نكته تأكيد دارند كه بيماران افسرده را نبايد از ديگر افراد جدا نگه داشت؛ زيرا شكل گيري خود، تنها با تعامل با ديگران امكان پذير است و در صورت وجود اين روابط است كه شكل گيري مجدد خود نيز امكان مي يابد. بارها ثابت شده است كه حمايت اجتماعي كه اكثر افراد افسرده از آن مي گريزند، هرچه بيشتر شود، سپر مستحكم تري در مقابل افسردگي ايجاد خواهد كرد. «2»

ب- تخليه رواني يا برون ريزي عاطفي

يكي از راه هاي تخليه هيجان و رسيدن به آرامش، برون ريزي نزد دوستان صميمي است. امام صادق (ع) مي فرمايد: «مومن با مومن آرامش مي گيرد؛ چنان كه تشنه به آب سرد آرامش مي گيرد.»»

همچنين آن حضرت مي فرمايد: «هرگاه يكي از شما به درد واندوهي دچار شد، برادر خود را آگاه سازد و بر خود سخت نگيرد.» «4» شاختر مي گويد: «اگر از رفتار يا از وضع و حالي كه داريد ناراضي و در زحمت هستيد و از عهده مشكل

خود بر نمي آييد، راز خود را با كسي كه طرف اعتماد شما و عاقل باشد، در ميان بگذاريد .... به هر حال دانسته يا ندانسته فكر ملال آور و مزاحمي كه آن را دفع يا حذف كنيم، دست از سر ما بر نمي دارد و به طور هشيار و ناهشيار ما را رنج و آزار مي دهد و تا آن فكر را با عاقلي در ميان نگذاريم و كمك و نصيحت نگيريم، از رنج و محنت آسوده نخواهيم شد.» «5»

از فرويد تا كنون، روان شناسان تحليلي دريافته اند كه يك بيمار مي تواند فقط با حرف زدن و به اصطلاح، درد دل كردن، اضطراب دروني خود را تسكين بخشد. «6» گفتگوهاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 204

دوستان غم واندوه را از صفحه دل مي زدايد و به انسان نيرو و طراوت مي بخشد. از حضرت موسي بن جعفر (ع) سؤال شد: بهترين وسيله آسايش در دنيا چيست؟ حضرت فرمود: «منزل وسيع و دوستان زياد.» «1»

ج- تأثير روابط اجتماعي در سلامت جسماني

ريس «2» و فرانكز «3» (1994) دريافتند كه سلامتي با صميميت و جنبه هاي حمايت اجتماعي در ارتباط است. يك سري از مطالعات نشان داده اند كه حمايت اجتماعي مخصوصاً حمايت هيجاني اثر جسماني قوي دارد. اوشينو «4» و همكاران (1992) يك كار فراتحليلي بر روي هجده مطالعه را دنبال كردند و سه اثر حمايت اجتماعي را يافتند.

1. بر روي سيستم قلبي- عروقي، به طوري كه استرس، اثر كم تري بر فشار خون مي گذارد و خطر حمله قلبي را كاهش مي دهد.

2. اثر كم تر استرس بر روي سيستم غدد درون ريز؛ مانند توليداندورفين در شرايط استرس زا، تحريك سيستم عصبي سمپاتيك و توليد استرس هاي بدني متفاوت.

3. قوي ترين آثار مربوط

به حمايت اجتماعي و خانوادگي بر سيستم ايمني بود. حمايت اجتماعي حتي قادر است كه آثار جسماني پير شدن را كاهش دهد. «5»

ب- عوامل بهبود دهنده روابط اجتماعي
اشاره

در معاشرت اجتماعي همه مايل اند نزد مردم مورد احترام و اكرام باشند. علاقه به برخورداري از جايگاه مناسب اجتماعي نزد مردم به اين جهت است كه انسان به طور طبيعي از تنهايي و انزوا، هراس دارد؛ زيرا بسياري از نيازهاي معنوي و مادي انسان تنها در ارتباط با ديگران قابل تأمين است و انسان در انزوا و تنهايي نمي تواند آن ها را تحصيل كند؛ از اين رو، هنگامي كه انسان دچار تنهايي و انزوا شود، احساس كمبود و نيازي شديد به او

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 205

دست مي دهد و به دنبال آن دچار رنج و افسردگي مي شود؛ بدين جهت براي تأمين اين دسته از نيازهاي معنوي و مادي خود، به داشتن رابطه قوي با مردم نيازمند است. براي ايجاد رابطه مناسب بايد در بين مردم براي خود جايگاهي داشته باشد تا مردم او را در ميان خود بپذيرند و حاضر به معاشرت با او شوند. انسان از اين طريق مي تواند خصلت هاي نيكو را از ديگران آموخته و صفات انساني و كرامت نفساني خود را بروز داده و به كمال برساند، در عين حال نيازهاي مادي او نيز تأمين گردد.

برخي افراد بين مردم محبوبيت دارند و معمولا مردم تمايل و علاقه قلبي خود را به آنان ابراز مي كنند. برخي ديگر رابطه مناسبي با مردم ندارند. روان شناسان معقتدند كه اخلاق و رفتار و صفات اشخاص، سبب محبوبيت يا عدم محبوبيت آنان بين مردم مي شود. «1»

براي ايجاد رابطه مطلوب با ديگران بايد

اصول و معيارهايي را رعايت كنيم:

در مرتبه نخست رفتار مناسبي از خود بروز دهيم. در مرتبه دوم حقوق ديگران را شناخته و نسبت به اداي آن ها و عدم تعدي به حقوق و حريم ديگران درست عمل كنيم.

اصول و معيارهاي رعايت حقوق ديگران به دو دسته تقسيم مي شوند: دسته اول، صفات و خصوصيات رفتاري است كه در برابر ديگران بايد از خود بروز دهيم و بدان ها آراسته باشيم و دسته دوم، خصلت هاي ناپسندي است كه بايد از آن ها اجتناب كنيم.

در اين بخش از دسته اول با عنوان عوامل بهبود دهنده روابط اجتماعي و از دسته دوم با عنوان آسيب هاي روابط اجتماعي بحث مي كنيم.

اول- رفتارهاي مناسب

الف- ملاقات با يكديگر: ملاقات دوستان، دوستي را تثبيت و دوري از ملاقات موجب فراموشي آن ها مي شود. علي (ع) مي فرمايد: «كسي كه برادر ديني اش را براي خدا زيارت نمايد، خداوند هفتاد هزار ملك را موكل مي كند كه به او بهشت را مژده بدهند؛ پس از دنيا خارج مي شود در حالي كه هيچ گناهي بر گردن او نيست.» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 206

در روايت ديگري از آن حضرت مي خوانيم: «كسي كه برادر مومنش را در خانه اش زيارت كند بدون اين كه نيازي به او و يا حاجتي از او داشته باشد، از زيارت كنندگان خداوند محسوب مي گردد و بر خداوند سزاوار است كه ميهمان خود را گرامي بدارد.» «1»

امام صادق (ع) به يكي از اصحاب مي فرمايد: «يكديگر را در خانه ها ديدار كنيد كه ديدار موجب برقراري دستورهاي ماست و خداوند بنده اي كه دستورهاي ما را زنده كند، مورد ترحم قرار مي دهد.» «2»

تأثير معنوي ملاقات به گونه اي است كه موسي بن جعفر

(ع) مي فرمايد: «براي شيطان و لشكريانش چيزي نگون بارتر از ديدار برادران براي رضاي خدا نيست.» «3»

تعامل اطلاعات و افزايش دانش از ديگر آثار ملاقات است. امام صادق (ع) مي فرمايند: «ديدار برادران موجب باروري عقل است، اگرچه اين ديداراندك و ناچيز باشد.» «4»

ب- سلام كردن: يكي از آداب مورد تأئيد اسلام در روابط اجتماعي سلام كردن به يكديگر است. پيامبراكرم (ص) به زنان و كودكان نيز سلام مي كردند. سلام از ريشه سلامتي است و بدين مفهوم است كه سلامتي و ايمني بر تو باد و به طور ضمني دلالت دارد كه هيچ خطر و تهديدي از سوي سلام كننده متوجه طرف مقابل نيست. خداوند متعال مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، به هيچ خانه اي جز خانه خود وارد مشويد مگر پس از آن كه قبلا انس بگيريد [تا ساكنان آن متوجه آمدن و برخورد دوستانه شما شوند] و به اهل خانه سلام كنيد كه اين براي شما بهتر است.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 207

در آيات ديگري از سلام كردن انبيا به افراد سخن به ميان آمده است. خداوند به پيغمبر مي فرمايد: «وقتي آنان كه به آيات ما ايمان دارند، پيش تو آيند بگو: سلام عليكم. خداوند بر خويش رحمت را فرض داشته و هر كس كه از روي جهالت كار زشتي بكند، سپس پشيمان شود، توبه كند و خود را اصلاح نمايد، خداوند بسيار بخشنده و مهربان است.» «1»

سلام در اين آيه بر امنيت و آرامش بخشي دلالت دارد؛ زيرا در مورد مهاجرين است كه از شهر خود مكه، به مدينه مي رفتند و در آن جا خويشاوند و فاميلي نداشتند؛ از اين رو، احساس

ناامني مي كردند. اين آيه در مورد ساير مؤمنان نيز مفهوم فوق را دارد و خداوند به وسيله پيامبر خود به آن ها امنيت و آرامش مي دهد تا نگران گذشته خويش نباشند. «2»

در آياتي ديگر، خداوند به بندگانش سلام كرده است و مي فرمايد: «سلام بر آن كس كه راه هدايت را دنبال كنند.» «3» يا بر پيامبران سلام مي كند و مي فرمايد: «سلام بر بندگان برگزيده خدا». «4»

دسته ديگري از آيات از سلام فرشتگان به انسان هاي مومن سخن مي گويند: «كساني كه فرشتگان به پاكي قبض روحشان كنند و به آن ها مي گويند: سلام بر شما، به خاطر كارهاي نيكتان داخل بهشت شويد.» «5»

دسته ديگر آياتي هستند كه تحيت مومنان را در بهشت سلام معرفي مي كنند. خداوند مي فرمايد: «تحيت و تعارف مومنان در بهشت، سلام است.» «6»

در اولين برخورد، بهترين چيزي كه مسلمانان مناسب است رعايت كنند، دادن امنيت و آرامش به طرف مقابل است تا مطمئن شود آسيبي متوجه او نيست واين امر با سلام كردن تحقق مي يابد. احساس امنيت و آرامش اساس و پايه اصلي زندگي انسان است؛ از اين رو، تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 208

مي توان گفت كه سلام پايه و اساس ديگر ابعاد زندگي انسان مي باشد. اهميت سلام تا آن جاست كه بهشت- سمبل نعمت، آسايش و زندگي شيرين انسان- «دارالسلام» ناميده شده و اين خود اهميت سلامتي و امنيت را مي رساند. «1»

در روايات معصومين (ع) نيز به سلام كردن سفارش گرديده و سلام يكي از اسباب جلب محبت شمرده شده است. پيامبر اسلام (ص) فرمود: «وارد بهشت نخواهيد شد مگر آن كه ايمان بياوريد و ايمان نخواهيد آورد مگر آن كه يكديگر را دوست بداريد. آيا

شما را به چيزي راهنمايي بكنم كه اگر انجامش دهيد، محبوب يكديگر خواهيد گشت؟ سلام كردن ميان خودتان را آشكار سازيد.» «2»

جواب سلام: يكي ديگر از آداب معاشرت در اسلام، جواب سلام است كه نسبت به سلام كردن اهميت بيشتري دارد و در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته است. خداوند مي فرمايد: «هنگامي كه به شما سلام و دعا كردند، شما به شكلي بهتر پاسخ دهيد يا دست كم همان سلام و دعا را به فرد برگردانيد كه خداوند براي هر چيزي ارزشي در نظر مي گيرد [به طور كامل به حساب هر نيك و بدي مي رسد]؛ به همين جهت پاسخ هر تحيتي در آداب و فرهنگ اسلام بايد كامل تر از آن و يا دست كم، مطابق آن باشد.» «3»

ج- مصافحه كردن: پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «دست دادن با يك مومن از دست دادن با ملائكه برتر است». «4»

ديدار و ارتباط با مومنان و دوستان بايد با دست دادن و در صورت گذشت زمان، با به آغوش كشيدن و بوسيدن و لبخند زدن همراه باشد. اين گونه اعمال، عادات كوچكي است كه جامعه را به نتايج بزرگي مي رساند و نه تنها براي سلامت ارتباط كافي است، بلكه از اسباب موفقيت در زندگي نيز هست. «5» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 209

دست دادن، نشانه محبت است. پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «هرگاه يكي از شما برادرش را ديد بايد با او دست دهد و بر او درود فرستد كه خداوند ملائكه را اين چنين گرامي مي دارد.» «1» نيز مي فرمايد: «با يكديگر مصافحه كنيد كه اين كار كينه ها را از ميان مي برد.» «2»

امام صادق (ع) مي فرمايد: «هنگامي كه مومني

با برادر خود ملاقات مي كند و دست او را مي فشرد، خداوند به آن دو مي نگرد و گناهان آن دو تا هنگام جدايي از ميان مي رود؛ چنان كه برگ درخت به هنگام باد شديد از درخت جدا مي شود.» «3»

بنابراين، اسلام به ما مي آموزد كه با شوق و حرارت دست يكديگر را بفشريم و مدت مصافحه را طولاني گردانيم و اگر مي خواهيم محبت و ثواب بيشتر شود، بايد در شرايط مناسب با آغوش كشيدن آن را كامل كنيم. امام صادق (ع) مي فرمايد: «هرگاه دو مومن با يكديگر ملاقات كنند و دست يكديگر را بفشرند، خداوند به آن دو صد رحمت نازل مي كند كه نود و نه رحمت از آن كسي است كه دوست خود را بيشتر دوست دارد، و اگر يكديگر را در آغوش گيرند، هر دو غرق در رحمت خواهند شد.» «4»

همچنين به بوسيدن برادر مسلمان سفارش شده است. امام صادق (ع) فرمود: «براي شما مسلمانان نوري است كه به وسيله آن در دنيا شناخته مي شويد. وقتي يكي از شما برادر خودش را ملاقات نمود، موضع آن نور را كه در پيشاني برادر مومنش قرار دارد، ببوسد.» «5» اين تماس بدني و بوسيدن باعث زياد شدن محبت و احساس آرامش در روابط اجتماعي مي گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 210

د- احترام گذاشتن: احترام گذاشتن به ديگران از عوامل بهبود دهنده روابط اجتماعي است. احترام متقابل زندگي اجتماعي را زيبا و لذت بخش مي كند و موجب زياد شدن محبت مردم نسبت به هم مي شود. «1»

مكانيزم تأثير احترام گذاشتن بر بهداشت رواني

اشاره شد كه يكي از نيازهاي انسان، عزت نفس است و احترام به افراد باعث تقويت عزت

نفس مي گردد. اگر در روابط و معاشرت با افراد عزت نفس آنان خدشه دار شود، اين روابط به سردي مي گرايد؛ زيرا هيچ كس راضي نيست براي نيل به چيزي، از حيثيت و احترامش كاسته شود. كودكان نيز داراي عزت نفس هستند و انتظار دارند كه مردم به آنان احترام گذارند. براي رابطه مناسب با دوستان و جلب نظر و محبت مردم، احترام به آنان در امور بزرگ و بااهميت يا در مسائل بسيار كوچك و جزيي داراي اهميت است. افرادي كه به مردم اعتماد به نفس مي دهند، مورد توجه مردم قرار مي گيرند و كساني كه اين اعتماد را از آنان سلب كنند، با بي اعتنايي مردم روبه رو مي شوند. «2» پيامبر اسلام (ص) فرمود: «كسي كه به برادر ديني اش احترام گذارد و او را گرامي بدارد، در واقع خدا را گرامي داشته و كسي كه خدا را تكريم كند، پاداش بزرگي دارد.» «3»

روش معصومين (عليهم السلام) در برخورد با افراد

پيامبر اسلام در احترام به مردم به جزيي ترين امور توجه داشت و از كوچك ترين امور غفلت نمي كرد. هركس بر رسول گرامي اسلام (ص) وارد مي شد، آن حضرت به او احترام مي گذاشت و گاه عباي خود را به جاي فرش زير پاي او مي گسترانيد و بالشي كه خود به آن تكيه داشت، به وي مي داد. «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 211

روزي پيامبر تنها در مسجد نشسته بود. شخصي وارد شد و به جانب حضرت آمد. پيامبر از جاي برخاست و قدري عقب رفت و جاي خود را به او داد. آن شخص عرض كرد: يا رسول الله، مسجد خالي و جا وسيع است، چرا قدمي به

عقب رفتيد؟ فرمود: از حقوق مسلمان بر مسلمان آن است كه وقتي خواست نزد او بنشيند، قدمي به عقب برود و براي او حريم قائل شود.

اگر چند نفر در حضور پيامبر اكرم (ص) مي نشستند، آن حضرت براي حفظ احترام همگان نگاه هاي مودت آميز خود را به طور مساوي متوجه همه افراد حاضر مي نمود. هنگامي كه با اصحاب خود در مسجد يا غير آن جلسه اي داشتند، جلسه دائرهوار تشكيل مي شد كه اساساً بالا و پايين و امتيازي نداشت. اگر ناشناسي به مجلس رسول اكرم (ص) وارد مي شد، نمي توانست آن حضرت را بشناسد؛ زيرا هيچ گونه امتيازي بر سايرين نداشت.

رسول اكرم (ص) بااحترام به ديگران همه رامجذوب خود ساخته بود. خداوند متعال به پيامبر مي فرمايد: «بال هاي خود را براي مومنان بگستر». «1» اين تعبير كنايه زيبايي از تواضع، محبت و ملاطفت است؛ همان گونه كه پرندگان هنگامي كه مي خواهند به جوجه هاي خود اظهار محبت كنند، آن ها را زير بال و پر خود مي گيرند. «2»

امام باقر (ع) مي فرمايد: «دوستان خود را احترام كنيد و آنان را بزرگ بشماريد و برخلاف ادب متعرض يكديگر نشويد.» «3»

تعاليم اسلام بي احترامي نسبت به مومن را به منزله اعلان جنگ با خدا معرفي كرده است. «4» پيامبر اسلام مي فرمايد: «هيچ يك از افراد را كوچك نشماريد؛ زيرا مسلمان در هر مرتبه اي كه باشد نزد خداوند بزرگ است». «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 212

علي (ع) مي فرمايد: «بپرهيز از اين كه فرد عاقل و خردمند را به خشم آوري و يا شخص كريم و بزرگواري را اهانت كني و يا فرد پست و فرومايه اي را احترام گذاري و با نادان مصاحبت و همنشيني نمايي.» «1»

روشن است اگر

انسان به فرد دانايي اهانت يا شخص بزرگواري را تحقير كند و به خشم آورد، ممكن است برخوردي متقابل از او ببيند كه از عهده ضرر آن بر نيايد. احترام به فرد پايين مرتبه باعث خودباختگي او مي شود و ممكن است خود را در جايگاهي ببيند كه در آن قرار ندارد و از اين راه خسارت غيرقابل جبراني به جامعه برسد. «2» امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايند: «احترام ميان خود و برادرت را از بين مبر و چيزي از آن بگذار زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم است و برجاي بودن احترام، [عامل ] بر جاي بودن دوستي است.» «3»

علي (ع) در دوران حكومت خود، در خارج شهر كوفه با مرد غيرمسلماني رفيق راه شد. آن مرد علي (ع) را نمي شناخت، پرسيد: قصد كجا داري؟ فرمود: كوفه مي روم. سر دو راهي رسيدند. آن مرد به راه خود رفت، ولي برخلاف انتظار ديد آن حضرت همراه او مي آيد. پرسيد: مگر قصد كوفه نداري؟ فرمود: چرا. گفت: راه كوفه آن طرف است. فرمود: مي دانم. پرسيد: پس چرا از راه خود منحرف شده اي؟ علي (ع) فرمود: براي اين كه مصاحبت و رفاقت به خوبي پايان پذيرد؛ لازم است انسان در موقع جدا شدن از رفيق راه چند قدم او را بدرقه نمايد و اين دستوري است كه پيامبر گرامي ما به ما آموخته است. اين تكريم و احترام صادقه آن مرد را به شدت تحت تأثير قرار داد و پرسيد: آيا پيامبر اسلام به شما چنين دستوري داده است؟ فرمود: آري. گفت: آنان كه پيروي پيامبر اسلام را پذيرفتند و قدم جاي قدم اوگذاشتند، مجذوب همين

تعاليم اخلاقي و رفتار كريمانه او شدند؛ سپس از راهي كه در پيش داشت، چشم پوشيد و با علي (ع) راه كوفه را در پيش گرفت و درباره اسلام با آن حضرت گفتگو كرد و سرانجام مسلمان شد. «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 213

چگونه به افراد احترام بگذاريم؟

هر انساني داراي خصلت يا رفتار خوب و از جهتي شايسته ستايش است؛ از اين رو، بايد جنبه هاي مطلوب طرف مقابل را شناخت و شخص را به سبب داشتن آن صفات تمجيد كرد. در روابط بين افراد، براي جذب آن ها بايد كاري كنيم كه افراد به اهميت خود پي ببرند. ارسطو مي گويد: «براي بقاي دوستي بايد دوستان، فضيلت و ارزش يكديگر را بشناسند و آن را به ديده احترام بنگرند.»

امام حسن (ع) در توصيف برادر مي فرمايد: «و اگر از تو خوبي ديد، آن را بازگو كند.» «1»

ه-- جا دادن به تازه وارد در مجلس: يكي ديگر از آداب معاشرت كه در قرآن كريم به آن سفارش شده است، جمع و جور نشستن در مجالس است تا براي تازه واردان جاي براي نشستن باشد. خداوند مي فرمايد: «اي اهل ايمان، در مجالس هرگاه به شما گفتند: جا براي ديگران باز كنيد، جمع و جور بنشينيد و به آن ها جا بدهيد تا خدا به كار شما توسعه دهد، و وقتي گفته مي شود: برخيزيد، برخيزيد. خداوند كساني را كه داراي ايمان و علم هستند، درجاتي از رفعت و بلندي مقام مي دهد و به آنچه مي كنيد، آگاه است.» «2»

اين آيه شريفه دو سفارش روشن دارد و يك سفارش ضمني.

سفارش اول: مسلمانان در مجالس و محافل خود تا جايي كه امكان

دارد جمع و جور بنشينند تا افراد بيشتري بتوانند در آن مجلس شركت كنند و از آن بهره ببرند.

سفارش دوم: در صورتي كه مجلس ازدحام دارد و جايي براي تازه واردها نيست، بر مسلمانان لازم است در مورد افرادي كه امتياز علمي يا تقوايي و ايماني دارند، ايثار كنند و به احترامشان جاي خود را به آنان بدهند.

سفارش ضمني اين كه رعايت مقام و موقعيت و احترام افراد مومن و با تقوا لازم است. «3»

و- گوش فرا دادن: گوش فرا دادن و توجه كردن به طرف مقابل، در روابط اجتماعي مناسب پايه اي مهم است. «گوش دادن» به سخنان طرف مقابل مسئله اي عادي و متداول و ر تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 214

وزمره ميان مردم و يكي از هنرهاي كوچك ولي پر اثر در رابطه ميان انسان هاست. در قرآن مي خوانيم: «كساني هستند [منافقان ] كه پيامبر (ص) را آزار مي دهند و مي گويند: او گوش است. بگو او گوش شنوايي دارد كه به نفع شماست.» «1»

در اين آيه، يكي از صفات پيامبر (ص) گوش فرا دادن به سخن افراد حتي منافقان بيان شده است. به اين شيوه حرمت آن ها حفظ شده و آبروي آن ها نمي رود و عواطف آن ها جريحه دار نمي شود. پيامبر (ص) براي حفظ محبت و همدلي مردم، از اين راه كوشش كرد، در حالي كه اگر ايشان نيت هاي آن را روشن مي كرد، مشكلات فراواني براي آن ها پيش مي آمد. به علاوه، آبروي آن ها مي رفت و راه بازگشتي براي آن ها باقي نمي ماند.

به اين ترتيب افراد گناهكاري كه قابل هدايت بودند، در صف بدكاران قرار مي گرفتند و از اطراف پيامبر (ص) دور مي شدند. يك رهبر مهربان و دلسوز

و در عين حال حكيم و دانا، در روابط با افراد مسائل مهمي را درك مي كند، ولي از افشاي اسرار مردم خودداري مي نمايد تا افرادي كه زمينه رشد و هدايت دارند، تربيت مناسب پيدا كنند. «2»

گوش دادن پيامبر (ص) امري خير است و براي احترام به گوينده، به سخن او گوش فرا مي دهد و گفتار او را به گونه اي مطلوب تفسير مي كند. به علاوه، اثر خبر صادق و مطابق با واقع را نيز بر آن بار نمي كند؛ يعني اگر در صدد بدگويي از كسي باشد، آن شخص را مؤاخذه نمي كند؛ در نتيجه هم به سخنان گوينده گوش داده و او را احترام كرده است و هم ايمان آن مومني را كه وي درباره او بدگويي و سعايت كرده، محترم شمرده است. «3»

تعاليم اسلام اهميت زيادي براي گوش فرا دادن قائل شده است. پيامبر (ص) مي فرمايد: «كسي كه در ميان سخن برادرش سخن بگويد، مانند آن است كه چهره اش را خراش انداخته باشد.» در حديثي ديگر از آن حضرت آمده است: «از جوانمردي است كه اگر برادرت سخن گفت، به سخنش گوش بسپاري.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 215 گوش فرادادن به سخن افراد، باعث احساس احترام براي گوينده مي شود؛ زيرا فرد وقتي احساس مي كند كسي به او بها مي دهد و سخنش را مي شنود، احساس عزت نفس مي كند و دوستي او با ديگران مستحكم مي شود.

بسياري از مردم وقتي براي اولين بار با كسي برخورد مي كنند، نمي توانند توجه او را به خود جلب نمايند، شايد به اين دليل كه به سخنان طرف مقابل به دقت گوش نمي دهند. آن ها تمام هم خود را متوجه سخني مي كنند

كه مي خواهند به طرف مقابل بگويند و لذا گوش خود را بر شنيدن سخنان او مي بندند ... در حالي كه مردم به دنبال شنونده خوب هستند، حتي برخي پزشك را به بالين خود فرا مي خوانند براي آن كه به سخنان و درد دل هايشان گوش دهد. «1»

امام صادق (ع) مي فرمايد: «خوش برخوردي و خوب گوش دادن نشان دهنده ي درست انديشي است.» «2» مردم معمولا شنوندگان خوب را بر گويندگان خوب ترجيح مي دهند؛ زيرا در برابر شنوندگان خوب احساس مهم بودن مي كنند؛ به همين دليل از ديرباز گفته اند: مردم مايل اند با كسي بنشينند كه خود را در حضور او بزرگ مي بينند و به نشستن با كسي كه او را در حضور خود بزرگ مي بينند، رغبت ندارند.

ز- قدرداني و تحسين: قدرداني و تحسين افراد باعث تقويت عزت نفس و تأمين بهداشت رواني افراد در اين زمينه مي گردد. انسان به دنبال كسب هويت مطلوب است. دوست داشتن و تمجيد شدن، عزت نفس را افزايش مي دهد و همچنين موجب توسعه خود مي شود، به طوري كه شخص احساس مي كند ديگران بخشي از او هستند. «3»

خداوند متعال در آيات متعددي مؤمنان را تحسين و تمجيد كرده و فرموده است: «شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسان ها آفريده شديد [چه اين كه ] امر به معروف مي كنيد و نهي از منكر، و به خدا ايمان داريد.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 216

پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «بهترين برادر تو آن است كه خوبي و احسان تو را به جا بياورد.» «1»

امام علي (ع) اصحاب و ياران خويش را ستايش مي كرد و توانايي هاي آنان را مي ستود؛ براي مثال، عده اي از يارانش را با اين عبارت ها

ستوده است: «ياران حق و برادران ديني شما هستيد. شما در روز سختي سپريد. اين شما هستيد خواص و اصحاب سرّ من. به كمك شما بر كسي كه [به حق ] پشت كرده، شمشير مي زنم و اطاعت و پيروي كسي را كه [به حق ] رو كرده اميدوارم.» «2»

تشويق و تحسين وسيله اي براي تقويت انسان در خيرها و ترغيب به تلاش بيشتر و فراهم كردن نشاط لازم در رشد و تربيت انسان است؛ زيرا انسان براساس فطرتش كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است، مايل به كمالات و نيكويي و دوستدار تشويق و قدرداني است؛ از اين رو، بهترين روش در برانگيختن انسان ها به سوي كمال و دور كردن از نقص، تشويق و قدرداني است. «3»

در اين رابطه، علي (ع) به مالك اشتر مي فرمايد: «آنان را به نيكويي ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاي مهمي كه انجام داده اند، برشمار؛ زيرا ياد كردن كارهاي نيك آنان، دليرشان را [به كوشش و حركت بيشتر] برمي انگيزاند و از كار مانده را به خواست خدا [به كار و تلاش ] ترغيب مي نمايد.» «4»

با قدرداني از كارهاي خوب افراد و تحسين مي توان آنان را به سوي سعادت و تكامل هدايت كرد. تمايل به مهم بودن است كه نيكوكاران را به ساختن بيمارستان ها، مدارس، مساجد و غيره وا مي دارد.

امام حسن عسكري (ع) مي فرمايد: «بهترين برادرانت كسي است كه خطايت را فراموش كند و از نيكوكاري ات در حق خودش ياد كند.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 217

پيامبر خدا (ص) مي فرمايد: «بهترين برادران تو آن است كه خوبي و احسان تو را به خود، به زبان آورد.» «1»

بنابراين بهترين افراد خوبي هاي مردم را يادآوري مي كنند و دوستان خود را به سبب داشتن اين خوبي ها مورد تحسين و قدرداني قرار مي دهند.

علي (ع) مي فرمايد: «ستايش بيش از استحقاق چاپلوسي است و كم تر از استحقاق ناتواني و حسادت است.» «2»

در اين جا دو مطلب وجود دارد: 1. تمجيد و ستايش؛ 2. تملق و چاپلوسي.

تمجيد با چاپلوسي فرق دارد: چاپلوسي يعني طرف مقابل را به چيزي ستايش كنيد كه فاقد آن است. چاپلوسي موجب مي شود آدمي به انجام كارهاي ناپسند وادار شود. فردي مورد چاپلوسي قرار مي گيرد، مي آموزد كه تلاش هاي ديگران را سرقت كند، به مردم دروغ بگويد و به آنچه ندارد، ريا و تظاهر نمايد.

تمجيد تحسين پاك و بي شائبه است و چاپلوسي و تملق ناپاك و غرض آلود؛ يكي از دل مي جوشد و ديگري بر زبان؛ تحسين و تمجيد براي نفع به ديگران و چاپلوسي و تملق ديگران براي سودجويي است.

بعضي از مردم در تحسين ديگران كوتاهي مي ورزند، گاه به دليل ناتواني يا سستي و گاه به علت حالت رواني حسد. اين گونه افراد از جنبه هاي مثبت ديگران معمولا ناخرسند مي شوند و مايل نيستند از ديگران تمجيد كنند. يكي از سخنوران نامدار ايران مي گويد: «تعريف و تمجيد ديگران در موفقيت من نقش بسيار مهمي داشت.» «3»

ح- وفاي به عهد: از جمله آداب معاشرت اسلامي كه در پيوند و تحكيم روابط اجتماعي تأثير بسزايي دارد، وفاي به عهد و پيمان است. در آيات قرآن و كلمات معصومين (عليهم السلام) توصيه شده است كه به تعهدات خود، در برابر ديگران پايبند باشيم، و يا افراد پاي بند به عهد را ستايش و از اين طريق، انسان را متوجه

لزوم پايبندي به عهد مي كنند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 218

قرآن در يك جا، كارهاي نيك را بر مي شمارد و افراد نيكوكار را به خاطركارهاي نيكشان ستايش كرده و مي فرمايد: «... نيكوكاران كساني هستند كه به عهد خود [هنگامي كه عهد بستند] وفا مي كنند.» «1»

در آيه اي ديگر، يكي از ويژگي هاي افراد با ايمان را وفاي به عهد مي داند و مي فرمايد: «مومنان آن ها هستند كه امانت ها و عهد خود را مراعات مي كنند.» «2»

قرآن مجيد با صراحت به وفاي به عهد فرمان مي دهد و انسان را در برابر تعهدات خود مسئول مي داند و مي فرمايد: «در برابر عهد خود [با ديگران ] پايبند باش كه مورد سؤال و بازخواست قرار مي گيرد.» «3»

برخي آيات قرآن افراد عهد شكن و بي توجه به پيمان هاي اجتماعي را نكوهش مي كنند؛ براي مثال، در مذمت بني اسرائيل آمده است: «چرا هنگامي كه عهدي مي بندند، گروهي از عهد كنندگان پيمان شكني مي كنند.» «4»

قرآن كريم بر وفاي به عهد تأكيد زيادي كرده و عهد شكنان را به شديدترين بيان مذمت نموده است. لحن آيات دلالت مي كند كه وفاي به عهد و زشتي عهد شكني از فطريات بشر مي باشد. حقيقت امر اين است كه بشر در زندگي اجتماعي و فردي اش هرگز از عهد و وفاي به عهد بي نياز نيست و با دقت پي مي بريم كه تمام مزايايي كه در زندگي اجتماعي داريم و همه حقوق زندگي اجتماعي كه با تأمين آن ها آرامش مي يابيم، بر اساس عهد و پيمان مترتب است. «5»

اهميت وفاي به عهد در روايات: روايات بر وفاي به عهد و پيمان توصيه زيادي كرده و آن را «اساس دين»، «6» «نشانه يقين»، «7» «سبب

قرب به پيامبر در روز رستاخيز»، «8» «سپر مهم در تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 219

برابر حوادث اجتماعي» «1» و «سبب سربلندي و پيروزي» «2» دانسته است و پيمان شكني را سبب «محروميت از الطاف الهي» «3» مي داند.

مكانيزم تأثير وفاي به عهد در بهداشت رواني: يكي از مسائلي كه در تأمين بهداشت رواني افراد مؤثر است، احساس امنيت و اطمينان در روابط اجتماعي، اقتصادي و جز اين هاست و اين امر با رعايت و وفاي به عهد و پيمان حاصل مي گردد. در صورتي كه اين اعتماد وجود نداشته باشد، شخص از شكسته شدن عهد و پيمان و ضررهايي كه از اين ناحيه متوجه او مي شود، احساس خطر و عدم ايمني مي كند و اين امر مي تواند بهداشت رواني فرد را مختل نمايد؛ از اين رو، حتي مشركين «4» و تمام اديان الهي به ويژه دين اسلام رعايت آن را لازم مي دانند و حتي در مورد دشمن و غير هم مسلكان نيز به وفاي به عهد توصيه شده است. «5»

ط- هديه دادن: هديه نشانه محبت است و هرچه بيشتر افزايش يابد، محبت قلبي انسان ها افزايش بيشتري مي يابد و از همين رو است كه خداوند متعال صدقه را بر پيامبرش حرام كرده ولي هديه را براي او مستحب شمرده است؛ زيرا كسي كه به پيامبرخدا (ص) هديه اي بدهد، پيوند خود را با آن حضرت و در نتيجه با اسلام استوار كرده است. در قرآن در داستان ملكه سبأ آمده است: «هديه گران بهايي براي آن ها مي فرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مي آورند.» «6»

از اين آيه استفاده مي شود كه ارسال هدايا و نامه هاي مودت آميز براي تفاهم، راه خوب

و پسنديده اي مي باشد. «7» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 220

برخي آثار هديه عبارت است از:

1. احترام برادران: قيمت مادي هديه مطرح نيست بلكه سخن از بهاي معنوي آن است. معمولا افراد پس از دريافت هديه، به احترام همراه آن مي نگرند نه ارزش مادي هديه؛ به همين جهت پيامبر خدا (ص) درباره حق برادر بر برادر مومنش مي فرمايد: «هديه او را بپذيرد و با آنچه در نزد او است، به او هديه دهد و خود را براي او به تكلف نيفكند.» «1»

2. هديه باعث جلب محبت مي شود: و به وسيله آن مي توان از كوتاه ترين راه به قلب ديگران راه يافت؛ زيرا از اين راه دوستي ميان افراد پيوند مي خورد. علي (ع) مي فرمايند: «هديه دوستي را به دنبال مي آورد.» «2»

3. هديه رابطه با دوستان را تجديد مي كند: اگر با شخصي ارتباط كمرنگ شده باشد، بهترين راه براي باز گرداندن دوستي به وضع سابق فرستادن هديه اي است براي دوست و هديه در اين هنگام نقش باراني را ايفا مي كند كه بر كشتزاري خشك و باران نديده مي بارد و محبت ميان ما را شكوفا مي سازد. رسول خدا (ص) مي فرمايد: «هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و كينه را مي زدايد.» «3»

4. هديه كينه هاي ديرين را مي زدايد: هر گاه اختلافي ميان دو نفر ظهور كند و يكي از آن ها بكوشد به ديگري نزديك شود، بهترين راه هديه دادن است كه كينه هاي گذشته را از ميان مي برد. پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «به يكديگر هديه بدهيد؛ زيرا هديه دوستي را دو برابر مي كند و كينه هاي درون سينه ها را مي زدايد.» «4»

5. هديه پاسخ هديه است: پيامبر (ص)

هنگامي كه از تأثير هديه سخن مي گويد، هديه متقابل را در نظر دارد، نه هديه يك طرفي را و از اين رو مي فرمايد: «به يكديگر هديه دهيد تا ميانتان دوستي برقرار شود.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 221

اگر هديه تنها از يك طرف باشد، ادامه پيدا نمي كند؛ مانند پديده هاي ديگر زندگي. اگر هديه در مقابل هديه ديگري است، چه تأثيري خواهد داشت؟ ارزش سمبليك هديه مهم است و نفع افراد از هديه دادن، ارزش معنوي است كه همان عميق تر كردن محبت و برقراري پيوند با دوستان مي باشد.

حضرت علي (ع) مي فرمايد: «هيچ چيز مانند هديه خشم خشمگين را فرو نمي نشاند و از غريب دلجويي نمي كند و كارهاي مشكل را با موفقيت رو به رو نمي سازد و امور شر را دفع نمي كند.»

هديه مي تواند سخن پسنديده يا هدايت يك گمراه و يا كلام نيكويي باشد و هميشه لازم نيست جنبه مادي داشته باشد. پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «مسلمان به برادرش هديه اي بهتر از حكمتي كه خدا به وسيله آن بر هدايت او بيفزايد يا هلاكتي را از او دفع كند، نداده است.» «1»

ي- گشاده رويي: گشاده رويي و خوش رويي در معاشرت با مردم از ديگر اصول اخلاقي- اجتماعي اسلام و از نشانه هاي حسن سلوك و رفتار نيكو با مردم است. رهبران ديني ضمن اين كه همواره با خوشرويي با مردم برخورد كرده اند به خوشرويي نيز سفارش كرده اند. پيامبر (ص) مي فرمايد: «شما نمي توانيد با ثروت خود براي مردم گشايش ايجاد كنيد، پس با خوش رويي و گشاده رويي با آن ها برخورد كنيد». «2»

علي (ع) خوش رويي را از صفات مومنان برشمرده و مي فرمايد: «شادي مومن در چهره اش نمايان واندوه

او در قلبش پنهان است.» «3»

مناسب نيست افراد بر اثر گرفتاري و مشكلات با چهره اي گرفته و اندوهگين با مردم برخورد كنند و در نتيجه سبب ناراحتي و نگراني آن ها شوند. اينگونه معاشرت با مردم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 222

موجب افسردگي افراد مي شود؛ از اين رو براي اين كه مردم در جامعه اسلامي با اميد و نشاط و خرسندي زندگي كنند و با يكديگر معاشرت و ارتباط داشته باشد، بايد با چهره اي گشاده و خندان با ديگران برخورد كنند. حركات صورت تأثيري ژرف تر از سخن دارد؛ با لبخندخود مي گوييم: دوستت دارم و از ديدار شما خوشحالم. «1»

آثار خوش رويي

1. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «خوش رويي كينه را از بين مي برد.» «2»

2. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «خنده رويي، ريسمان دوستي است.» «3»

3. علي (ع) مي فرمايد: «دشمني ها را كاهش مي دهد.» «4»

4. باعث از بين رفتن گناهان مي شود. «وقتي با برادران ديني خود ديدار مي كنيد، به يكديگر دست بدهيد و خنده رويي و خوش رويي خود را اظهار كنيد تا وقتي كه از هم جدا مي شويد، آنچه از گناه بر گردن داريد، از بين برود.» «5»

5. علي (ع) مي فرمايد: «خوش رويي دليل بزرگواري است.» «6»

6. عامل جذب محبت و دوستي مردم و وسيله تقرب به خدا مي باشد.

7. بهترين وسيله برقراري رابطه عاطفي مثبت بين مردم است. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «بهترين كاري كه مردم با آن مي توانند باعث انس و الفت دوستانشان شوند و كينه را از دل هاي دشمنانشان پاك سازند، خوش رويي در هنگام ديدار با آن ها و رسيدگي به كار آن ها در غياب آن ها و خنده رويي با آن ها در حضور آنان است.» «7» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 223

امام

باقر (ع) مي فرمايد: «خوش رويي و گشاده رويي عامل به دست آوردن دوستي [مردم ] و نزديكي به خداي عزوجل است و ترش رويي موجب دشمني [مردم ] و دوري از خدا مي باشد.» «1» همچنين سبب ورود به بهشت مي گردد. «2»

اگر شرايط رواني براي لبخند فراهم نباشد، چه بايد كرد؟ تا حد توان مناسب است خود را به لبخند واداريم. در مرتبه دوم خود را شخصي خشنود نشان دهيم و به اين ترتيب طولي نخواهد كشيد كه سعادت واقعي را احساس خواهيم كرد. از آن جا كه رفتار و احساس دوش به دوش همديگر حركت مي كنند و يا هر دو مظهر يك چيزند؛ از اين رو ما با اصلاح رفتار مي توانيم بر احساساتمان نيز غلبه كنيم.

ك- شوخي و مزاح: يكي از آداب معاشرت، بذله گويي و مزاح است. آيا اسلام در كنار خنده رويي و خوش رويي، مزاح را نيز جايز مي داند يا خير؟

در بررسي روايات ملاحظه مي كنيم كه گاهي مزاح از ويژگي هاي مؤمنان به شمار آمده است، ولي در دسته اي ديگر از روايات اين صفت مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته و مايه آبروريزي و كينه توزي دانسته شده است. روايات ياد شده به قرار ذيل است:

الف- رواياتي كه مزاح و شوخي را ستايش مي كند:

1. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «مومن شوخ طبع و بازيگر است و منافق عبوس و خشمگين.» «3»

2. رسول اكرم (ص) مي فرمايد: «من شوخي مي كنم، ولي جز كلام حق نمي گويم.» «4»

3. امام باقر (ع) مي فرمايد: «خداوند كسي را كه در ميان جمع بدون اين كه كلام زشت بر زبان آورد، شوخي كند، دوست مي دارد.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 224

4. امام صادق (ع) مي فرمايد: «هيچ مومني نيست

مگر اين كه در وي «دعابه» است.» سؤال شد دعابه چيست؟ فرمود: «شوخي.» «1»

امام صادق (ع) فرمود: «شوخي از نشانه هاي حسن خلق است و با اين كار برادر ديني خودت را مسرور مي سازي. رسول خدا (ص) هرگاه مي خواست كسي را شاد كند، با او شوخي مي كرد.» «2»

ب- رواياتي كه شوخي را مورد نكوهش و مذمت قرار مي دهد:

1. پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمود: «اي علي، شوخي مكن كه در آن صورت ارزشت از بين مي رود و دروغ مگو كه در آن صورت نور ايمانت از ميان مي رود.» «3»

2. حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «هيچ بنده اي به ايمان خالص نمي رسد مگر اين كه شوخي و دروغ را رها كند و نيز مجادله را رها كند هرچند بر حق باشد.»

3. از همان حضرت آمده است: «شوخي كينه ها را به دنبال مي آورد.» «4»

4. همچنين مي فرمايد: «هر چيزي بذري دارد و بذر دشمني، شوخي است.» «5»

5. نيز مي فرمايد: «آفت هيبت و وقار، شوخي است.» «6»

6. از همان حضرت نقل شده است: «كسي كه شوخي مي كند، به سبب آن كوچك مي شود.» «7»

7. امام صادق (ع) مي فرمايد: «شوخي مكن كه در آن صورت مردم بر تو جرأت پيدا مي كنند.» «8»

8. همچنين مي فرمايد: «از شوخي بپرهيزيد؛ زيرا شوخي مايه آبروريزي است و هيبت مردان را از ميان مي برد.» «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 225

9. حضرت صادق (ع) فرمودند: «تو را به تقواي الهي سفارش مي كنم و نيز سفارش مي كنم كه از مزاح بپرهيزي؛ چرا كه شوخي ارزش تو را از ميان مي برد.» «1»

ج- برخي روايات كثرت مزاح را امري ناپسند و غيراخلاقي دانسته است:

1. پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «شوخي بسيار،

آبرو را مي برد.» «2»

2. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «شوخي بسيار، هيبت شخص را فرو مي ريزد.». «3»

3. همچنين مي فرمايد: «شوخي زياد ارزش شخص را از بين مي برد و موجب ايجاد دشمني مي شود.» «4»

4. نيز مي فرمايد: «كسي كه شوخي او زياد شود، وقارش كم مي شود.» «5»

از اين سه دسته روايت نتيجه مي گيريم كه شوخي و مزاح بايد مناسب و به دور از جنبه هاي ضد اخلاقي باشد.

گاه افرادي براي خنداندن ديگران و به بهانه شوخي و مزاح هر سخن هرزه و ناپسندي را بر زبان جاري مي كنند و بدين وسيله هم از ارزش و بهاي خود مي كاهند و هم ايمان و تقواي خود را تضعيف مي كنند و افزون بر اين، گاه باعث آزردگي ديگران، پديد آمدن كينه و دشمني در ميان افراد مي شوند.

از سوي ديگر چون مؤمنان در معاشرت با يكديگر بايد گشاده رو و خندان باشند و شادي را به يكديگر منتقل نمايند، اولياي دين اجازه داده اند كه ميان خود شوخي و مزاح داشته باشند، مشروط بر آن كه اولًا: از دايره حق خارج نشوند؛ ثانياً: از كلمات زشت و ركيك خودداري كرده و در شوخي افراط نكنند؛ و ثالثاً: باعث تحقير و توهين شخص نشود. اگر اين حدود رعايت گردد، شوخي و مزاح باعث ايجاد الفت و گرمي و صميميت بيشتر ميان برادران ايماني و نشاط و خرمي جامعه اسلامي مي شود. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 226

مكانيزم تأثير شوخي و مزاح در بهداشت رواني

شوخي كردن با استفاده از روش هاي مختلف، منبع مهم شادي است. شوخي يكي از شايع ترين و مؤثرترين روش هاي القاي خلق است «1» و در مقابله با استرس نقش مراقبتي ايفا مي كند و

موجب كاهش تهديد و آسيب استرس مي شود. افراد بسيار خندان، افزايشي در عاطفه منفي آن ها مشاهده نمي شد و مرداني كه در مقابله با رويدادهاي استرس زاي زندگي مي خنديدند، عاطفه مثبت آن ها افزايش مي يافت.

يافته ها نشان داد افراد داراي حس عميق شوخ طبعي، بعد از رويدادهاي منفي زندگي به طور قابل ملاحظه اي خلق بهتري نشان مي دهند. شوخي موجب مي شود كه فرد جنبه مثبت رويدادها را در نظر بگيرد؛ از اين رو، از ميزان استرس كاسته مي شود. «2»

از سوي ديگر، شوخي باعث تقويت ارتباطهاي اجتماعي مي گردد؛ بدين ترتيب كه لازمه همه مهارت هاي اجتماعي ايجاد ارتباط با يك يا چند نفر و حفظ اين رابطه هاست. در اغلب موارد تفاوت هايي در سن، وضعيت اجتماعي، شغل، نگرش ها و غيره وجود دارند و باعث مي شوند ديدگاهها و علايق مختلفي نيز وجود داشته باشند. شوخي موجب تخليه تنش ناشي از تعارضات، نگرش ها و ديدگاهها مي شود. «3» شوخي كمك مي كند تا مقاومت و اضطراب در حين بحث كاهش يافته و اطلاعات زيادي درباره مسائل مهم كسب شود. شوخي به افراد كمك مي كند كه مشكلات را به صورت خنده دار درك كنند و روش هاي كم خطر را براي توجه به مشكلات مي آموزد. «4» شوخي يك پديده اجتماعي است. منبعي از پيوستگي اجتماعي و بخشي از مهارت هاي اجتماعي است كه مردم را قادر مي سازد تنش هاي خود را تخليه كنند و همبستگي را افزايش دهند. شوخي در عين حال پاداش هاي اجتماعي را ايجاد مي كند. استفاده از روش هوشمندانه ارتباطهاي كلامي موجب نظم در زيردستان و حفظ ارتباط مثبت مي شود. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 227

ل- شاد كردن افراد: مردم به طور طبيعي نزد كسي كه

شادي و سرور مي گستراند و به آن ها انبساط خاطر مي دهد، احساس راحتي مي كنند؛ اما كسي كه هميشه در شكوه مي گشايد و دفتر بدبيني و شكست باز مي كند، مورد تنفر مردم است و هيچ كس همنشيني او را نمي پذيرد و ترجيح مي دهند از او بركنار باشند. «1»

شاد كردن قلب ديگران در تحكيم روابط اجتماعي و تقويت روابط عاطفي نقشي بسزا دارد. خداوند به داود نبي (ع) وحي كرد: «بنده اي با حسنه اي نزد من مي آيد و من بهشت را بر او روا مي دانم و او را در آن جا حاكم مي گردانم، داود گفت: آن چه حسنه اي است؟ خداوند فرمود: قلب بنده مومن را شاد مي كند، هرچند با دادن يك دانه خرما.» «2»

امام صادق (ع) مي فرمايد: «هنگامي كه مومن از قبرش برانگيخته شود «صورتي» در پيش روي او به راه مي افتد و هرگاه شخص مومن صحنه اي از صحنه هاي وحشتزاي روز قيامت را ببيند، آن صورت به او خطاب مي كند: نترس و نهراس و غمگين مشو و بشارت و كرامت باد تو را از سوي خداوند عزوجل. همين كه او را به كرامت الهي بشارت مي دهد، خود را در برابر خدا مي يابد و خداوند محاسبه آساني از او به عمل مي آورد و دستور مي دهد، او را به بهشت ببرند، درحالي كه همين صورت در پيش روي او است. در اين هنگام مومن خطاب به صورت مي گويد: خداوند بر تو رحمت فرستد، نيكو خارج شونده اي بودي با من از قبر و پيوسته مرا به سرور و كرامت الهي بشارت دادي تا مرا به بهشت رساندي، تو كيستي؟ صورت به او مي گويد: من همان شادي و سروري هستم كه تو در دنيا

به قلب مومنان وارد كردي.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 228

دوم- نقش صفات مناسب اخلاقي اجتماعي در بهداشت رواني

يكم- حسن خلق: اساسي ترين عامل جلب قلوب مردم و به دست آوردن خشنودي و محبت آن ها حسن خلق و رفتار نيكو بامردم است. اصولا حسن خلق محور بسياري از فضايل ديگر مي باشد؛ يعني تا حسن خلق نباشد، ارزش واقعي ساير خصلت ها ظاهر نمي شود؛ براي مثال، اگر جود و بخشش با حسن خلق همراه نباشد، پذيرفته نمي شود.

رواياتي از اولياي دين اهميت حسن خلق را نشان مي دهد:

پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «اولين چيزي كه در روز قيامت در ميزان اعمال بنده قرار مي گيرد، اخلاق پسنديده افراد است.» «1»

همچنين مي فرمايد: «محبوب ترين شما در نزد من و نزديك ترين شما به من در روز قيامت خوش خلق ترين شماست.» «2»

اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: «هيچ همنشيني بهتر از اخلاق پسنديده نيست.» «3»

همچنين مي فرمايد: «نيكويي اخلاق مومن، عنوان و نام دفتر اعمال او است.» «4»

امام حسن (ع) در اين خصوص مي فرمايد: «نيكوترين نيكويي ها، اخلاق نيكو است.» «5»

و امام باقر (ع): «كامل ترين مومنان را از نظر ايمان، نيكوترين آن ها از نظر اخلاق معرفي مي كند.» «6»

آثار و نتايج حسن خلق

حسن خلق داراي آثار بسياري است كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.

1. علي (ع) فرمود: «حسن خلق، روزي را زياد مي كند و دوستان را با يكديگر مأنوس مي سازد.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 229

2. امام صادق (ع) مي فرمايد: «به درستي كه نيكي و حسن خلق شهرها را آباد و عمرها را طولاني مي كند.» «1»

نيز مي فرمايد: «به درستي كه رفتار نيكو خطاها و لغزش ها را محو مي كند؛ همان گونه كه خورشيد يخ را ذوب مي كند، و سوء رفتار عمل را فاسد

مي نمايد؛ همان گونه كه سركه عسل را خراب مي كند.» «2»

از سويي ديگر معصومين (عليهم السلام) نسبت به رفتارهاي زشت هشدار داده اند كه در اين جا چند نمونه را يادآور مي شويم.

عواقب و آثار سوء بداخلاقي

- پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «خلق نامناسب و بد، گناهي نابخشودني است.» «3»

2. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «خلق نامناسب و بد، تلخي زندگي و عذاب جان است.» «4»

3. همچنين مي فرمايد: «خلق نامناسب و بد، نزديكان را مي ترساند و غريبه ها را متنفر مي سازد.» «5»

4. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «بخل و بداخلاقي دو صفت و خصلتي است كه در مؤمن ديده نمي شود.» «6»

دوم- تواضع: يكي از صفات و آدابي كه در معاشرت بايد مورد توجه قرار گيرد، تواضع است. تواضع بدين معناست كه انسان خود را پايين تر از آنچه موقعيت اجتماعي او است، قرار دهد. «7» در تعريف تواضع آمده است: «تواضع عبارت است از شكسته نفسي كه نگذارد آدمي خود را بالاتر از ديگري ببيند و لازمه آن كردار و گفتار چندي است كه بر تعظيم ديگران و اكرام ايشان دلالت مي كند.» «8»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 230

خداوند متعال يكي از ويژگي هاي بندگان خاص خود را تواضع مي داند و مي فرمايد: «بندگان [خاص خداوند] رحمان، كساني هستند كه با آرامش و بي تكبر بر زمين راه مي روند، و هنگامي كه جاهلان آن ها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند] به آن ها سلام مي گويند و با بي اعتنايي و بزرگواري مي گذرند.» «1»

يكي از صفات بندگان خدا آرامش در راه رفتن و نداشتن نشانه هاي جسماني تكبر است. «2» در آيه اي ديگر، يكي از اوصاف كساني كه خدا را دوست مي دارند و خداوند نيز آن ها را دوست

مي دارد، تواضع در برابر مومنان معرفي شده است. «3»

آثار تواضع:

1. جلب محبت: اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «نتيجه تواضع جلب محبت و علاقه مردم است.» «4»

2. پرورش فهم و درك: امام كاظم (ع) مي فرمايد: «خداوند تواضع را ابزار كار فهم و درك و تكبر را ابزار جهل قرار داده است». «5»

3. كامل شدن نعمت: حضرت علي (ع) فرمود: «... با تواضع نعمت كامل مي شود». «6»

4. باعث سربلندي فرد مي شود. «7»

5. باعث شرافت و بزرگي شخص نزد مردم مي شود. «8»

6. علي (ع) مي فرمايد: «با تواضع و محبت كارها نظم و سامان مي يابد». «9»

روشن است كه نظم جامعه جز در سايه همكاري و همدلي حاصل نمي شود وهمكاري و همدلي در صورتي ممكن است كه افراد نخواهند بر يكديگر فخرفروشي كنند. «10» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 231

رفتار ائمه نيز از كمال تواضع آن ها حكايت دارد. امام سجاد (ع) با افرادي كه ايشان را نمي شناختند، مسافرت مي كرد و در سفر به ديگران خدمت مي كرد.

در جامعه اي كه افراد متواضع باشند و همه با رعايت ادب و احترام با يكديگر برخورد نمايند، عدل و دادگري حاكم مي شود؛ زيرا مردم متواضع، خود را بالاتر از آن مي دانند كه به حقوق ديگران تجاوز نمايند و با عمل ناروا و ظالمانه، عدل اجتماعي را متزلزل كرده، خويشتن را مورد تحقير و بي احترامي مردم متواضع قرار دهند. «1»

سوم- حلم و بردباري

در روابط اجتماعي يا مسائل زندگي خواه ناخواه عواملي باعث خشم انسان مي شود. تعاليم اسلام براي مقابله با غضب و خشم به بردباري و خويشتن داري دستور داده است و آن را يكي از صفات متقيان و مومنان مي داند. «2»

روايات اسلامي شخص بردبار را شبيه ترين مردم

از نظر اخلاق به پيامبر (ص) «3» و شجاع ترين مردم «4» و عبادت كننده خداوند معرفي مي نمايد. «5» همچنين حلم يكي از محبوب ترين راه ها به سوي خدا «6» و از برترين اخلاق اعلام شده است.» در قرآن خطاب به پيامبر (ص) آمده است: «از جاهلان روي بگردان، طبيعي است روي گرداني از جاهلان به معني حلم و بردباري و ترك هرگونه پرخاشگري در برابر آنان است. راه و رسم پيامبر (ص) نيز هميشه همين بود كه در برابر جاهلان و نابخردان نهايت صبر و حوصله و تحمل و بردباري را نشان مي داد و هرگز به خاطر سخنان ناموزون و كارهاي بي ادبانه آن ها دچار خشم نمي شد.» «8» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 232

همچنين حضرت ابراهيم (ع) را به عنوان حليم معرفي كرده و فرموده است: «ابراهيم مهربان و بردبار بود.» «1» حلم به معناي خويشتن داري به هنگام هيجان غضب است و از آن جا كه اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود، گاه حلم به معني عقل و خرد نيز به كار مي رود. (مفردات راغب)

حلم در متون اسلامي، داراي ارزش معنوي فراواني شمرده شده است؛ به علاوه:

1. فرد را از خطرهاي غضب نجات مي دهد.

2. مايه عزت و آبرو است، در حالي كه خشم آميخته به جهل سبب آبروريزي مي شود. «2»

3. سبب بزرگي ورياست شخص حليم مي شود. «3»

4. كمك و ياري مردم را به دنبال دارد. «4»

5. پيامبر اسلام (ص) براي حلم نتايج مثبتي را بيان كرده است. انجام كارهاي خوب، همنشيني با نيكان، بالا رفتن اعتبار اجتماعي، طالب خير بودن، به مقامات عالي رسيدن، از عفو بهره گرفتن و به مردم فرصت دادن، كار

نيك به جا آوردن و سكوت (در برابر نادان) پيشه كردن، اين ها اموري است كه عاقل به خاطر حلمش از آن ها بهره مند مي شود. «5»

سرچشمه ها و عوامل حلم

الف- سلطه بر نفس و مالكيت خويشتن سبب مي شود كه انسان در برابر ناملايمات از كوره در نرود و گرفتار خشم و آشفتگي نشود. «6»

ب- علو طبع و بلندي همت و شخصيت بالا از اموري است كه به انسان اجازه نمي دهد خشم خويش را آشكار كند و به كارهاي غيرمنطقي افراد خشمگين كم ظرفيت دست بزند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 233

ج- ايمان به خدا و توجه به صفات متعالي خداوند به رشد اين صفت در فرد كمك مي كند. امام صادق (ع) مي فرمايد: «حلم چراغ پرفروغ الهي است كه فرد را در جهت قرب به خداوند سوق مي دهد و انسان نمي تواند حليم باشد، مگر اين كه با انوار الهي و انوار معرفت و توحيد تأييد گردد». «1»

د- آگاهي نسبت به نتايج مثبت حلم و پيامدهاي منفي خشم و غضب به فزوني آن در فرد كمك مي كند؛ البته حلم بايد با واكنش مناسب به منظور اصلاح رفتارهاي نامناسب افراد همراه باشد و در صورتي كه حلم و بردباري سبب جرأت و جسارت جاهلان مي شود يا مواردي كه حلم و سكوت به زيان جامعه و مكتب و عقيده انسان است و يا مواردي كه نشانه ضعف و ذلت محسوب مي شود، شايسته نيست. «2»

چهارم- شرح صدر

يكي از اموري كه روابط اجتماعي را پايدار مي كند، شرح صدر به معناي احساس انبساط و راحتي در روان است. «3» خداوند متعال يكي از نعمت هايي را كه به پيامبر (ص) داده است، شرح صدر

مي داند و مي فرمايد: «آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم.» «4»

منظوراز گشادگي صدر، وسعت علمي و نيز تحمل و استقامت در برابر لجاجت ها و كارشكني هاي دشمنان و مخالفان است تا مشكلات او را به زانو در نياورد، كارشكني هاي دشمنان مأيوسش و طرح مسائل پيچيده او را در تنگنا قرار ندهد. شرح صدر اين بزرگ ترين هديه الهي به پيامبر بود. «5»

هنگامي كه خداوند حضرت موسي را مأمور كرد فرعون را به سوي خداپرستي دعوت كند، اولين درخواست حضرت موسي (ع) از خداوند، شرح صدر بود؛ زيرا دعوت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 234

فرعون به سوي خداپرستي كار بسيار دشواري بود و نياز به شرح صدر، صبر و پاسخ هاي قانع كننده داشت. «1»

آسان شدن كارها، احساس سبك باري و جلب احترام عمومي، در حقيقت همگي نتيجه شرح صدر و افزايش ظرفيت رواني مي باشد به وسيله مهار خويش مي توان به تدريج از ظرفيت رواني قوي برخوردار شد و در نتيجه از درگيري با افراد به خاطر مسائل جزيي پرهيز كرد. «2»

ظرفيت رواني را مي توان به صورت زير بيان كرد:

تجربيات تكاملي* ميزان هوش* سلامت و قدرت جسمي: ظرفيت رواني

«تجريبات تكاملي» عنوان گسترده اي است كه با مكانيسم هاي بسيار پيچيده اي وارد عمل مي شوند. منظور از اين تجربيات، آموزش هايي است كه فرد به صورت نظري و عملي دريافت مي كند و در نتيجه به حالت وقار، آرامش و قدرت مي رسد و به بركت آن، زندگي خود را با روشن بيني و واقع بيني و مهار نسبتاً كامل ادامه مي دهد.

تجربيات تكاملي را مي توان بدين صورت طبقه بندي كرد: 1. آموزش هاي خانوادگي؛ 2. آموزش هاي مدرسه اي؛ 3. آموزش هاي مذهبي؛ 4.

آموزش هاي اجتماعي؛ 5. تجربيات ضمن حرفه و شغل؛ 6. همانندسازي با افراد تكامل يافته و استفاده از تجربه هاي ديگران.

هر قدر كه اين آموزش ها بيشتر در مسير رشد باشد و با دلسوزي، واقع بيني، و با توجه به ميزان هوش فرد مورد استفاده قرار گيرد، ظرفيت رواني را به مقدار بيشتري توسعه خواهد داد. «3»

آموزش هاي مذهبي اصيل مي توانند به عنوان محركي اميدبخش در زندگي فردي و اجتماعي وارد عمل شوند و با افزايش تحمل فرد نسبت به مشكلات زندگي، از بروز واكنش هاي بيمارگونه و افراطي در مقابل رويدادها جلوگيري نمايند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 235

پنجم- عفو و گذشت

در معاشرت اجتماعي بسيار اتفاق مي افتد كه در اثر بروز شرايط مختلف، فردي به حق ديگري تعدي يا به او بي حرمتي مي كند. در اين شرايط، افراد به دنبال استيفاي حق خود هستند، دين اسلام نيز اين حق را براي آن ها قائل است، ولي با اين حال، بر گذشت تأكيد مي كند و استمرار خصومت بين افراد را نمي پذيرد؛ زيرا اگر قرارباشد افراد در همه موارد سختگيري كنند وهيچ گونه اغماض و چشم پوشي نداشته باشند، جامعه همواره شاهد منازعات خواهد بود و اين امر زندگي را براي بيشتر مردم غير قابل تحمل خواهد كرد.

خداوند متعال يكي از صفات پرهيزگاران را عفو و بخشش بيان كرده است. «1» «عفو» ناديده گرفتن ناملايماتي است كه از جانب مردم به خودشان مي رسد و همچنين چشم پوشي از خلاف هاي اخلاقي و رفتار جزيي مردم است. عفو، پاك كردن درون از كينه و دشمني و چشم پوشي از ديگران است. «2»

در قرآن خطاب به پيامبر (ص) آمده است: «آزار و بدي ها را به آنچه

نيكوتر است، دفع كن.» «3»

بهترين روش در برخورد با مردم و حتي دشمنان همين روشي است كه در آيه فوق بيان شده است؛ زيرا هركس رفتار نامناسبي انجام دهد، انتظار مقابله به مثل و گاه چند برابر را دارد. فردي كه ببيند طرف مقابل نه تنها بدي را به بدي پاسخ نمي دهد، بلكه با نيكي واكنش نشان مي دهد، برانگيخته مي شود و از رفتار نامناسب خودش شرمسار مي گردد. در اين حالت دشمني ها با احساسات مناسب و محبت جايگزين مي شود. «4»

خداوند يكي از صفات اهل ايمان را عفو هنگام خشم معرفي مي كند. «5» آن ها نه تنها در موقع خشم، زمام اختيار از كفشان ربوده نمي شود و مرتكب اعمال نامناسب و پرخاشگري نمي شوند، بلكه با آب عفو و غفران، قلب خود را از كينه ها شستشو مي دهند و اين صفتي است كه جز در پرتو ايمان و توكل بر خدا حاصل نمي شود. نكته مهم توجه به اين اصل تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 236

است كه چگونه انسان مي تواند در انتظار عفو الهي به سر برد، در حالي كه خود كينه توز و انتقام جو است و هنگام خشم هيچ مهاري به خود نداشته باشد. «1»

در برخي آيات قرآن، به مراتب عفو و گذشت اشاره شده است: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «2»؛ اگر عفو كنيد و صرف نظر نماييد و گنهكار را ببخشيد، خدا شما را مي بخشد؛ زيرا خداوند بخشنده و مهربان است.» به نظر مي رسد كه عفو مرحله نخستين است و به معني گذشت و ترك انتقام و هرگونه عكس العمل مي باشد. مرحله دوم چشم پوشي، ناديده گرفتن و فراموشي است. غفران به معناي

پوشانيدن آثار خطا و گناه است و اين آخرين مرحله و برترين مقام هاي انسان هاي با ايمان در رويارويي با خطاهاي ديگران است. «3»

شخص عفوكننده حقي از او ضايع شده و ظاهراً چيزي به دست نياورده، ولي به خاطر گذشتي كه از خود نشان مي دهد، خداوند پاداش او را از فضل بي پايانش پرداخت مي نمايد. گذشت مايه انسجام جامعه و كم شدن كينه ها و افزايش محبت و متوقف شدن انتقام جويي و آرامش اجتماعي است. از آثار عفو و گذشت ياري مردم، اصلاح رفتارهاي آن ها و استحكام پيوندهاي اجتماعي است؛ البته اين امر مجوّزي براي رفتار نامناسب برخي نمي شود. «4»

علي (ع) مي فرمايد: «عفو و گذشت به همان اندازه كه افراد با شخصيت را اصلاح مي كند، افراد لئيم و پست را فاسد مي كند». «5»

همچنين مي فرمايد: «عفو در مورد كسي است كه به گناه خود اعتراف و اقرار داشته باشد، نه در مورد كسي كه بر گناه اصرار دارد.» «6»

در سخنان معصومين (عليهم السلام) سفارش زيادي به عفو و گذشت شده است و اولياي اسلامي عفو و گذشت نسبت به رفتار نامناسب ديگران را يكي از بهترين صفات مناسب دنيا و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 237

آخرت «1» و از سنت پيامبران و پرهيزكاران «2» و مايه عزت و سربلندي افراد «3» و موجب رضايت خداوند دانسته اند. «4»

تأثير عفو و گذشت بر بهداشت رواني فرد

يكي از آثار كينه و خصومت ورزي، فشار رواني است. فشار رواني يعني محركي كه موجب احساس تنش مي شود. تنيدگي احساس دروني است كه در واكنش به رويدادهاي معين يا تفكر در باب آن رويدادها به وجود مي آيد. (كوينا، هولرويد، 1982) «5» شخص كينه جو و

خصومت ورز دائماً كينه و نفرت از شخص را ترسيم مي كند، درذهن خود دشمني را مجسم مي نمايد و با او در حال مقابله و انتقام گرفتن است و اين باعث تنيدگي و واكنش ستيز يا گريز مي شود.

واكنش ستيز يا گريز يعني انسان هنگام روبه رو شدن با خطر آماده جنگيدن يا فرار شود. اين واكنش از نظر فيزيولوژيك كاملا چشمگير است، فشار خون زياد مي شود، ضربان قلب و تنفس افزايش مي يابد، سطح قند خون بالا مي رود، كف دست عرق مي كند و تنيدگي عضلاني ايجاد مي شود (كانن، 1932) كانن اظهار داشت كه ابتلاي مستمر به تنيدگي، ممكن است تعادل حياتي فيزيولوژيك فرد را از هم بپاشد و آسيب پذيري جسماني او را افزايش دهد. گرچه واكنش ستيز يا گريز ممكن است كاملا سازگارانه باشد (مثلا به شخص كمك كند تا از خطر بگريزد و زندگي اش را نجات دهد) ولي انگيختگي مستمر سيستم عصبي سمپاتيك براي ارگانيزم ايجاد خطر مي كند؛ زيرا موجب اختلال عمده درعمل كرد فيزيولوژيك فرد مي شود. «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 238

هانس سليه (1956) درباره واكنش ها به محرك هاي تنيدگي زا در بدن، نظريه نشانگان سازگاري عمومي را تدوين كرد كه شامل سه مرحله واكنش به تنيدگي است. در مواجهه با محرك تنيدگي زا، ابتدا ارگانيزم خود را براي برخورد با آن بسيج مي كند كه به آن مرحله «هشدار» گفته مي شود. بدن آماده واكنش مي شود و فعاليت آدرنال و همچنين كاركرد قلبي- عروقي و تنفسي افزايش مي يابد. در دومين مرحله، يعني مرحله «مقاومت»، ارگانيزم تلاش مي كند تا بر محرك تنيدگي زا غالب شود و يا راه سازگاري با آن را ياد بگيرد، نتيجه مقاومت مستمر در برابر عوامل

تنيدگي زا، كاهش مقاومت نسبت به ديگر محرك ها خواهد بود (و در برخي موارد باعث مي شود ارگانيزم آسيب پذيرتر شود) در سومين مرحله، يعني مرحله «فرسودگي»، ارگانيزم در تلاش براي فايق آمدن بر خطر يا سازگاري با آن، دچار نقصان منابع فيزيولوژيك مي شود. سليه به اين مسئله پي برد كه ابتلا به تنيدگي، به الگوي عمومي توليد غيرطبيعي هورمون مي انجامد؛ براي مثال، درموش هاي صحرايي واكنش هاي تنيدگي به بزرگ شدن قشر غدد آدرنال و همچنين تحليل رفتن غده تيموس و ساختارهاي غدد لنفاوي (مراكز مهمي كه كارشان ايمن سازي است) انجاميد. واكنش هاي تنيدگي حتي باعث زخم معده نيز مي شود.

تصور مي شود كه هر حادثه ناخوشايند يا تنفر آوري موجب به وجود آمدن تغييراتي در غدد آدرنال و تيموس و لايه هاي معده مي شود.

بر طبق نظر سليه، اگر واكنش تنيدگي به هر دليل براي مدتي طولاني تكرار شود، در نهايت به فرسودگي، كاهش منابع جسمي و صدمه جبران ناپذير فيزيولوژيك خواهد انجاميد. چنين صدمه اي ممكن است شامل فرسودگي غدد آدرنال و نيز اختلال تنفسي و قلبي- عروقي و تقليل عمل كرد سيستم ايمني بدن شود. «1»

شواهدي وجود دارد كه تنيدگي، خشم و خصومت ممكن است در ايجاد و استمرار فشار خون نقش اساسي داشته باشند. معلوم شده است كه احتمال ابتلاي افراد داراي فشار خون به دشمني مزمن نسبت به افرادي كه فشارخون طبيعي دارند، بيشتر است. (دياموند، 1982)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 239

همچنين معلوم شده است مردان و زناني كه دشمني بالايي دارند، در واكنش به موقعيت هاي كه موجب بدگماني و بي اعتمادي مي شود، بيشتر از ديگران، دچار فشار خون واكنشي مي شوند (وايدنر، فريند، فيكاروتو، مندل، 1989) «1»

روان شناسان الگوي

رفتاري افراد را به دو الگوي رفتاري تيپ A و الگوي رفتاري تيپ B تقسيم كرده اند.

الگوي رفتاري تيپ A عبارت است از سبكي شخصي كه شامل نحوه تعامل فرد با ديگران، چگونگي سازگاري او با هيجانات و نحوه ابراز عواطف مي شود. عمده ترين مؤلفه الگوي رفتاري تيپ A عبارت است از تلاش ستيزه جويانه و بي وقفه فرد براي دست يابي به نتايج هرچه بيشتر در حداقل زمان ممكن. فرد داراي تيپ A رقابت طلب است و مي كوشد به موفقيت برسد. او احساس مي كند كه براي انجام كارها بايد فورأ اقدام كند و در اين مورد از خود ناشكيبايي نشان مي دهد و نيز نسبت به ديگران ستيزه جو است. فرد داراي تيپ A براي دشمني با ديگران به راحتي برانگيخته مي شود. در سال 1978 «مؤسسه ملي قلب، ريه و خون» الگوي رفتاري تيپ A را به عنوان يكي از عوامل خطرساز و مستقل بيماري قلبي و هم رديف با كلسترول خون، فشار خون و وراثت پذيرفت. «2»

در تحقيقات معلوم شده است كه آن دسته از افراد تيپ A بيشتر در معرض خطر بيماري قلبي اند كه دچار هيجان، دشمني مزمن، خشم و پرخاشگري هستند. در ميان افراد تيپ A كساني بيشتر از همه در معرض ابتلا به بيماري قلبي اند كه علاوه بر ويژگي هاي فوق، به ديگران سوءظن اساسي دارند. (بارفوت و ديگران 1978) قوي ترين نشانه پيش بيني كننده بيماري قلبي عبارت است از استعداد شخص براي خصومت.

در پژوهش مهمي كه درباره خصومت به عنوان عامل خطرساز بيماري قلبي انجام گرفته است، به 255 دانشجوي پزشكي، آزمون مشتمل بر اندازه گيري خصومت انجام گرفت. تقريباً سي سال بعد وضع سلامتي اين پزشكان موردارزيابي قرارگرفت. اختلال

بيماري قلبي در ميان پزشكاني كه ميزان خصومت در آنان از حد ميانگين بالاتر بود، تقريباً پنج برابر اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 240

احتمال در ميان پزشكاني بود كه ميزان خصومت آنان كم تر از حد ميانگين قرار داشت. تعداد مرگ و مير در ميان كساني كه ميزان خصومت در آنان بالاتر بود، 4/ 6 بار بيشتر از كساني بود كه داراي ميزان خصومت كم تري بودند.

تحقيقاتي كه كوشيده اند ارتباط بين دشمني و بيماري قلبي را تبيين كنند، از آن حكايت دارند كه دشمني و رفتار تيپ A باعث افزايش سطح پلاسما و كاهش غلظت كلسترول ليپوپروتئين كه عوامل خطرساز شناخته شده اي براي بيماري قلبي اند، مي شود. (وايدنر و ديگران، 1987) در واقع تنفر از ديگران و سوءظن نسبت به آنان ممكن است موجب عدم توانايي شخص در دست يابي به سطحي از حمايت اجتماعي از سوي ديگران شود؛ حمايتي كه مي تواند برخي تأثيرات ناشي از شرايط اسف بار زندگي را كاهش دهد. «1»

همبستگي سردردها، آسم، آرتروز و زخم معده با پنج هيجان مزمن مورد ارزيابي قرار گرفت. اين هيجان ها عبارت بودند از: خشم (واكنش منفي نسبت به اشتباهي كه فرد از آن آگاهي دارد.) دشمني (نگرش پايداري كه دربردارنده احساسات و ارزيابي هاي منفي نسبت به ديگران است). پرخاشگري (آزار رساندن، يا قصد آزار رساني به ديگران) و افسردگي و اضطراب. معلوم شد كه اين هيجانات منفي و بيماري هايي كه مورد بررسي قرار گرفته بودند، با هم ارتباطي معنادار و مثبت دارند. به نظر مي رسد تمام انواع هيجانات منفي، از افسردگي واضطراب گرفته تا خشم و خصومت، با بسياري از بيماري ها، نظير زخم معده، آرتروز شبه

رماتيسمي، سردردها و آسم مرتبطاند. «2»

ششم- مدارا كردن و نرمخويي

از اموري كه در روابط اجتماعي اهميت زيادي دارد، مدارا، خوش رويي ونرم خويي است و اسلام به آن، سفارش كرده است. خداوند نرم خويي و خوش رويي پيامبر اسلام (ص) را (كه از عوامل جلب قلوب و جذب نفوس بود) ناشي از رحمت واسعه خود دانسته و فرموده است: «اي پيامبر، به خاطر رحمت الهي در برابر آن ها نرم [و مهربان ]

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 241 شدي، و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند.» «1» و «و به يقين اين نرمش و مهرباني و حسن خلق در هر كس باشد، مايه رحمت و بركت است.» «2»

آيات قرآن نشان مي دهد كه مسئله خوش رويي و برخورد خوب با افراد، شامل دشمنان نيز مي شود. خداوند در برخورد با بدترين افراد به رفق و مدارا فرمان مي دهد؛ از اين رو، هنگامي كه موسي (ع) مأمور شد پيام الهي را به فرعون طغيانگر برساند، اين گونه خطاب آمد: «تو و برادرت [هارون ] به سوي فرعون برويد كه طغيان كرده است؛ اما با نرمي با او سخن بگوييد شايد متذكر شود يا [از خدا] بترسد.» «3» از اين آيه استفاده مي شود كه نخستين دستور براي نفوذ در قلوب مردم برخورد ملايم و توأم با مهر و عطوفت انساني است. «4»

معصومين اهتمام زيادي به مسئله رفق و نرم خويي با مردم داشتند:

1. پيامبر (ص) فرمود: «ما انبيا همان گونه كه به اداي واجبات شديم، مأمور به مداراي با مردم نيز مأمور شديم». «5»

2. همچنين فرمود: «عاقل ترين مردم كسي است كه بيشترين اهتمام را به مداراكردن با مردم داشته باشد». «6»

3. امام كاظم (ع)

فرمود: «مداراكردن با مردم نصف زندگي است». «7»

4. پيامبر (ص) فرمودند: «مدارا و نرمي در هر چيزي باعث زينت آن مي شود». «8»

5. علي (ع): «نرمخويي در ايجاد محبت، نقش بسيار مؤثر دارد و افرادي كه شخص نرم خو را به اين صفت مي شناسند، نسبت به وي علاقمند مي شوند». «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 242

6. از جمله وصاياي علي (ع) به امام مجتبي اين بود: «هر كس با تو به غلظت و تندخويي روبه رو شود، تو با او به نرمي و ملايمت برخورد كن؛ زيرا نرمي تو با وي مي تواند به سرعت موضعش را تغيير دهد و او را با تو نرم و ملايم سازد». «1»

7. علي (ع) مي فرمايد: «با مردم مدارا كن تا از برادري آنان بهره مند شوي و با روي گشاده با آنان روبه رو شو تا كينه ها در ضميرشان بميرد». «2»

8. امام صادق (ع) فرمودند: «خداوند با بندگان مدارا مي كند و مدارا كنندگان را دوست مي دارد، به عمل آميخته به رفق و مدارا پاداشي مي دهد كه به كار فاقد مدارا آن اعطا نمي كند». «3»

درمان تندخويي

كساني كه داراي صفت نرم خويي نيستند، بايد تلاش كنند خود را به اين صفت زينت دهند. بايد عواقب و آثار نامطلوب بدخلقي در زندگي مبتلايان به آن را مشاهده كنند كه چگونه مردم از آنان متنفر مي شوند و در زندگي در برابر حوادث سخت تنها مي مانند و در مجموع، رانده درگاه خدا و خلق مي شوند. چنين كساني بايد با تمرين و تلقين، خود را به خوش خلقي وادارند.

گاهي تندخويي در اثر بيماري جسماني پديد مي آيد كه بايد به درمان ريشه هاي آن پرداخت و گاه در اثر معاشرت با

افراد تندخو به انسان منتقل مي شود كه بايد در روابط با آن ها تجديد نظر كنند. امام صادق (ع) فرمود: «خلق خوب ويژگي مثبت الهي است، كه خداوند به بندگانش اعطا كرده است. بعضي از خلقيات، سجيه طبيعي است و بعضي بايد با نيت و قصد به دست آيد.» راوي مي گويد: پرسيدم كدام يك از اين دو برتر و افضل است؟ فرمود: «آن كس كه خلق خوب سجيه او است و با سرشتش آميخته، نمي تواند جز آن عمل كند، ولي كسي كه با نيت و مجاهده خود را به خلق پسنديده متخلق مي نمايد، بايد در راه اطاعت الهي صبر كند و مشكلات خودسازي را تحمل نمايد؛ بنابراين، افضل و برتر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 243

كسي است كه براي رسيدن به خُلق خوب تلاش و كوشش مي كند و با سختي هاي ناشي از آن مي سازد.» «1»

هفتم- توجه به ظرفيت رواني افراد وتعديل توقعات

براي برقراري ارتباط اجتماعي مطلوب، فرد بايد امكانات و محدوديت هاي افرادي را كه با او تماس دارند، به طور واقع بينانه ارزيابي كند و توقعات خود را نسبت به آن ها تعديل نمايد. «2» امام صادق (ع) درجات افراد را تا 490 درجه متفاوت مي داند، «3» و در سخني ديگر، ميزان شناخت و ايمان افراد را ده درجه طبقه بندي مي كند كه درجات پايين نمي توانند مسائل افراد درجات بالاتر را درك كنند. امام ميزان درجات را به پله هاي نردبان تعبير و سفارش مي كند با افرادي كه در درجه پايين قرار دارند، با ملايمت رفتار شود و فراتر از توانايي بر آن ها تحميل نشود و در غير اين صورت، فرد شكسته مي شود و مسئول اين كار بايد آن را جبران نمايد. «4»

اين

تصوير كه افراد بدون عيب و نقص باشند و در ارتباط با ما به طور ايده آل عمل كنند، تصوري باطل است؛ زيرا انسان موجودي ناقص و در بسياري مواقع دچار اختلالات هيجاني- عاطفي است؛ بنابراين، رفتار آدمي خالي از عيب و نقص نيست. «5»

در نتيجه انتظار بيش از حد و توقع كامل بودن و رعايت تمام امور انساني و اسلامي از افراد به ندرت امكان پذير است. افرادي كه انتظارات بسيار بالايي دارند، چون طرف مقابل در برخوردها و ارتباطات نمي تواند خواسته هاي آنان را برآورده سازد، احساس شكست و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 244

ناراحتي مي كنند و زمينه ارتباط مناسب فراهم نمي شود، ولي هنگامي كه اين توقع وجود نداشته باشد و فرد معتقد باشد كسي كه با او در ارتباط است، انسان كاملي نيست و احتمالا نقص هايي دارد، در تعامل با او اگر كوتاهي يا خطايي ببيند، ناراحت نمي شود و بر ناآگاهي يا نقصان او حمل مي كند. پيامبر اسلام (ع) و اولياي دين در برخورد با افراد به اين مسائل توجه داشتند و از خطاي آن ها مي گذشتند يا اصلًا آن را ناديده مي گرفتند. خداوند در قرآن انسان را به اندازه توانايي اش تكليف مي كند و انتظاري بيش از توانايي از او ندارد. «1»

بنابراين، لازم است در روابط بين فردي ظرفيت و توانايي و سطح فكر افراد مورد توجه قرار گيرد و رفتارهايي كه افراد انجام مي دهند، ريشه يابي شود تا علت رفتار يا برخورد نامناسب روشن گردد.

هشتم- خوش گماني و تفسير مناسب

يكي از دستورهاي اسلام در ارتباط با افراد، خوش گماني و تفسير مناسب رفتار آن هاست. خداوند متعال در جريان داستان افك كه عده اي از منافقان به يكي از

همسران پيامبر (ص) تهمت زده و مسلمانان گرفتار اين شايعه شده بودند، مي فرمايد: «چرا هنگامي كه اين [تهمت را شنيدند مردان و زنان باايمان نسبت به خود [و كسي كه همچون خود آن ها بود] گمان خير نبردند؟ چرا نگفتند اين يك دروغ بزرگ و آشكار است.» «2»

در اين آيه خداوند مي فرمايد: «چرا هنگامي كه سخن منافقان را درباره افراد مومن شنيديد، با گمان نيكو به ديگر مومنان كه به منزله نفس خود شما هستند، برخورد نكرديد و چرا نگفتيد اين يك دروغ بزرگ و آشكار است؟!»

نكته جالب توجه در اين آيه، تعبير خوش گماني نسبت به خود است؛ يعني افراد را همچون خود در نظر بگيريد و متعلق به خود بدانيد. در اين آيه آمده است: «شما نسبت به خود بايد حسن ظن مي داشتيد.» اين تعبير امر نيز اشاره دارد كه جان مومنان از هم جدا نيست و همه به منزله نفس واحدند كه اگر اتهامي به يكي از آنان متوجه شود، گويي به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 245

همه متوجه شده است و اگر عضوي را روزگار به درد آورد، قراري براي ديگر عضوها باقي نمي ماند و همان گونه كه هر كس خود را موظف به دفاع از خويشتن در برابر اتهامات مي داند، بايد به همان اندازه از ديگر برادران و خواهران ديني دفاع كند. «1» تكيه بر مردان و زنان با ايمان به اين جهت است كه نشان مي دهد ضعف ايمان مومن را از فحشا و منكرات عملي

و زباني باز مي دارد؛ پس كسي كه به ايمان متصف است، بايد به افراد ديگري كه مانند او به ايمان متصف هستند، گمان خوب داشته باشد و درباره آنان بدون علم سخني نگويد. «2»

بنابراين، وظيفه مهم يك فرد مسلمان نسبت به برادر ديني اش اين است كه عمل و گفته او را به بهترين وجه صحيح و ممكن تفسير نمايد و گفتار و رفتارش را از ديدگاه پاكي و درستي بنگرد. «3» اميرالمومنين (ع) فرمود: «كار برادر ديني ات را به بهترين وجه ممكن تعبير كن، مگر آن كه وضع به گونه اي شود كه حمل به صحت ناممكن گردد؛ همچنين به سخني كه برادرت گفته گمان بد مبر با آن كه مي تواني براي آن كلام محمل خوب و شايسته اي بيابي.» «4»

آثار خوش گماني و حسن ظن

1. آرامش درون: «حسن ظن مايه آرامش دل و سلامت ايمان است.» «5»

2. كاهش غم واندوه: «حسن ظن باعث كاهش اندوه و رهايي از گناه است.» «6» يكي از عواملي كه باعث آرامش انسان مي گردد، احساس ايمني است و اين امر با خوش گماني تأمين مي گردد، ولي در صورتي كه بدگماني بر روابط حاكم باشد، شخص به طور دائم احساس خطر و عدم امنيت مي كند و اين امر بهداشت رواني او را به خطر مي اندازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 246

3. جلب محبت و دوستي: حضرت علي (ع) مي فرمايد: «كسي كه نسبت به مردم خوش گمان باشد، محبت آن ها را به سوي خود جلب خواهد كرد.» «1»

شخص خوش گمان

از آن جا كه اعمال ديگران را خوب و زيبا مي بيند، به آن ها نزديك مي شود و با ابراز عواطف مثبت به ديگران، محبت آنان را جلب مي كند.

نهم- تغافل

يكي از صفات پسنديده اي كه مناسب است در روابط اجتماعي مدنظر قرار گيرد، «تغافل» است. تغافل يعني انسان از مطلبي آگاهي داشته باشد و به خاطر مصلحت، خود را غافل و بي خبر نشان دهد و به گونه اي رفتار كند كه طرف مقابل گمان برد او از اين رفتار بي خبر است. در پيش گرفتن اين روش در معاشرت مناسب با مردم و زندگي آسوده بسيار مفيد است. «2» پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «نيمي از رفتار و گفتار مومن مبتني بر تغافل است.» «3»

امام صادق (ع) فرمود: «صلاح زندگي و معاشرت با مردم پري پيمانه اي است كه دو سوم آن ژرف انديشي و آگاهي و يك سوم آن تغافل و ناديده گرفتن است.» «4»

همچنين مي فرمايد: «دو مسلمان با دلتنگي و هجران از هم جدا نمي شوند مگر آن كه يكي از آن دو استحقاق دارد كه هم مورد تبري و بيزاري قرار گيرد و هم مورد لعنت، و چه بسا هر دو شايسته تبري و لعن باشند.» به ايشان عرض شد: ظالم به علت ظلمش استحقاق تبري دارد، ولي مظلوم براي چه؟ در پاسخ فرمود: «به اين دليل كه مظلوم برادر خود را به آشتي و تجديد پيوند دوستي نخوانده و از گفته هاي او تغافل ننموده است.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 247

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «يكي از با ارزش ترين كارهاي كريمان «تغافل» از چيزهايي است كه از آن آگاه اند». «1»

در روايت ديگري از آن حضرت آمده است: «كسي كه

از بسياري امور تغافل و چشم پوشي نكند، زندگي براي او ناگوار خواهد شد.» «2»

همچنين فرمود: «قدر و منزلت خود را با تغافل نسبت به امور پست و كوچك بالا بريد ... و زياد از اموري كه پوشيده و پنهان است، تجسس نكنيد كه عيب جويان شما زياد مي شوند و با چشم برهم نهادن از دقت بيش از حد در جزئيات، بزرگواري خود را ثابت كنيد.» «3»

«بديهي است زندگي انسان ها خالي از اموري كه برخلاف توقع باشد، نيست. اگر انسان جزئيات زندگي ديگران را با كنجكاوي و دقت بيابد و آن ها را مورد وارسي قرار دهد، زندگي برايش تلخ و دوستان از اطراف او پراكنده مي شوند»؛ «4» از اين رو، شايسته است افراد هنگام مشاهده رفتار نامناسب تغافل نمايند تا رشته محبت و دوستي ميان مسلمانان گسسته نشود و روابط حسنه به سردي نگرايد؛ البته تغافل در امور جزئي و كم ارزش يا عيوبي است كه مصلحت است در پرده بماند، ولي امور مربوطه به سرنوشت جامعه و مسائل مهم بايد تأمل و بررسي شود.

دهم- رازداري

در روابط اجتماعي رازداري از اهميت زيادي برخوردار است. هر انساني اسراري دارد، ممكن است اسرار فردي واقعاً مهم نباشد، ولي براي او اهميت دارد و آشكار كردن اين سر در ميان مردم شبيه هتك حرمت او است. از نظر اسلام براي هيچ انساني جايز نيست در جهت كشف يا آگاهي از اسرار مردم بكوشد يا آن را منتشر سازد، دقيقاً به همان گونه كه براي انساني جايز نيست اموال ديگران را بدزدد يا در آن دست برد و اگر چنين چيزي رخ تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 248

دهد، در حقيقت اين

آتش است كه مي خورد. «1» معصومين (عليهم السلام) به رازداري سفارش كرده اند كه در اين جا چند روايت ذكر مي شود:

1. پيامبراكرم (ص) در سفارش به ابوذر غفاري مي فرمايد: «اي ابوذر، مجلس ها امانت هستند و فاش ساختن سر برادرت خيانت است.» «2»

2. امام رضا (ع) فرمود: «مومن به كمال ايمان نمي رسد مگر آن كه از سه خصلت برخوردار باشد: يك سنت از خداوند خود، يك سنت از پيامبر خود، و يك سنت از ولي خود؛ سنت از پروردگارش مكتوم داشتن اسرار است، سنت از پيامبرش با مردم به مدارا برخورد كردن است و، سنت از ولي اش در شدايد و سختي ها صبر و بردباري نمودن است.» «3»

در اين حديث، به كتمان سر آن قدر اهميت داده شد كه امام آن كس را كه پرده دري نمي كند و سر مردم را فاش نمي نمايد، متصف به صفت و سنت باري تعالي خوانده است.

3. همان گونه كه نبايد اسرار دوستان را فاش كرد نبايد اسرار خود را در اختيار ديگران نهاد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «سرّ تو خون تو است كه نبايد در رگ هاي ديگري جريان يابد.» «4»

5. امام صادق (ع) مي فرمايد: «دوست خود را از سرّت آگاه مگردان مگر سرّي كه اگر دشمن تو از آن آگاهي يابد، زياني براي تو در بر نداشته باشد.» «5»

دو قاعده وجود دارد كه روشن مي كند در خصوص اسرار بايد چگونه با مؤمنان رفتار شود:

نخست اين كه: آنچه نبايد دوست از آن آگاهي يابد و نيز آنچه به او مربوط نيست، نبايد از آن آگاه شود؛ زيرا آگاهي او از آن سودي ندارد؛ همچنين صاحب سرّ نيز نفعي از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 249

آگاهي او

نمي برد. دوم: اين كه سرّ خود را جز براي دوست مؤمن فاش نسازد؛ دوستي كه تجارب مختلف، صدق ايمان و وفاداري او را ثابت كرده باشد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «سرّ خود را جز به مومن با وفا باز مگو.»

يازدهم- انصاف

يكي از نشانه هاي مهم اخلاق حسنه و آداب معاشرت انصاف است. انصاف از ماده نَصْف (به فتح) و نُصْف (به ضم) يعني چيزي را نصف كردن يا به نصف رسانيدن است. در روابط اجتماعي انصاف بدين معناست كه سود و زياد را ميان خود و ديگران نصف تقسيم كن. براي ديگران حقوق برابر قائل باش و مزاياي زندگي را ميان خود و مردم تقسيم كن. «1»

خداوند در قرآن مي فرمايد: «هنگامي كه سخن مي گوييد، عدالت را رعايت كنيد حتي اگر در مورد نزديكانتان باشد». «2»

در آيه اي ديگر مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، به طور جد در پاسداري از عدالت برخيزيد و براي خدا گواهي دهيد، اگرچه [اين گواهي به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد.» «3»

در كلمات معصومين (عليهم السلام) نيز سفارش زيادي به رعايت انصاف شده است كه به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. انصاف علامت ايمان است: «كسي كه با فقير همدردي كند و در باره مردم با انصاف باشد، مومن واقعي است.» «4»

2. انصاف وسيله كسب عزت است: «هر كس با مردم با انصاف رفتار كند، خداوند عزت و حرمت او را افزون كند.» «5» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 250

3. يكي از بالاترين اعمال رعايت انصاف نسبت به مردم است، تا آن جا كه هرچه براي خود دوست داري براي آنان نيز دوست بداري. «1»

4.

انصاف وسيله قرب به خداست. «2»

5. انصاف كم ترين حقي است كه يك مسلمان به عهده مسلمان ديگر دارد: «آنچه براي خود دوست مي داري، براي ديگران نيز دوست بدار و آنچه براي خود نمي پسندي، براي ديگران نيز نپسند.» «3»

6. انصاف باعث الفت و دوستي مي شود و اختلاف را برطرف مي كند. «4»

دوازدهم- آسيب هاي روابط اجتماعي
اشاره

تعاليم اسلام افراد را از ارتكاب اموري كه روابط با افراد را مختل مي كند، برحذر داشته و با عنوان حرام بودن اين اعمال، پيروان اين دين را به شدت از ارتكاب اين اعمال منع كرده است كه در اين بخش به پاره اي از امور اشاره مي كنيم.

1. صفات نامناسب اخلاقي
الف- تكبر

«تكبر» يكي از صفات ناشايست مي باشد كه به اعتقاد بسياري از علماي اخلاق، ريشه همه رذايل اخلاقي و همه صفات زشت انساني است و آيات قرآن مجيد بارها به مفاسد استكبار و بدبختي هاي ناشي از تكبر و مشكلاتي كه در طول تاريخ بشر از اين صفت مذموم به وجود آمده، اشاره كرده است. تأثير اين صفت در جلوگيري از پيشرفت و تكامل انسان در جماعت معنوي و مادي بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعريف تكبر: اساس تكبر اين است كه انسان از اين كه خود را برتر از ديگري ببيند، احساس آرامش كند؛ بنابراين، تكبر از سه عنصر تشكيل مي شود: نخست اين كه براي خود تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 251

مقامي قائل شود، ديگر اين كه براي ديگري نيز مقامي قائل شود، و سوم اين كه مقام خود را برتر از آن ها ببيند و احساس خوشحالي و آرامش كند.

كلمه «كبر» گاه بر آن حالت نفساني فوق دلالت دارد و گاه به عمل يا حركتي كه ناشي از آن است، اطلاق مي شود؛ براي مثال، به نحوي مي نشيند يا راه مي رود و سخن مي گويد كه گويا خود را از همه اطرافيانش برتر مي بيند. اين اعمال و رفتار را نيز تكبر مي نامند كه ريشه اصلي اش همان حالت دروني است. «1»

علماي اخلاق تكبر را به سه بخش تقسيم كرده اند: 1. تكبر در برابر خدا؛

2. تكبر در برابر پيامبران؛ 3. تكبر در مقابل خلق خداوند. «2»

در روابط اجتماعي بخش سوم، از تكبر در مقابل مردم سخن به ميان مي آيد.

نشانه هاي تكبر: از جمله نشانه هاي تكبر اين است كه افراد متكبر انتظار دارند ديگران به آن ها سلام كنند، كسي پيش از آن ها وارد مجلس نشود، هميشه در بهترين محل مجلس جاي گيرند، مردم در برابر آن ها اظهار كوچكي كنند، كسي از آنان انتقاد نكند و حتي به آن ها پند و اندرز ندهند و همه براي آن ها امتياز قائل شوند و حريم نگه دارند. انسان متكبر تعبيرهايي براي خود مي آورد كه مبالغه آميز است و تن صدايش بر تكبر او دلالت دارد. سخن ديگران را قطع مي كند و به كسي اجازه سخن گفتن نمي دهد. به سخنان مردم گوش نمي دهد، ولي انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند، سخنان كوتاه ديگران را طولاني مي شمرد و سخنان طولاني و بي محتواي خود را كوتاه و لازم و واجب مي داند. «3»

دلايل بروز تكبر (روحيات متكبران)

علماي علم اخلاق برخي حالات انسان را باعث تكبر مي دانند. در روايات دلايلي براي تكبر ذكر شده است. بعضي از اين افعال عبارت اند از: عجب (خودبيني و خودپسندي)، حسد، كينه، ريا و عقده حقارت. امام صادق (ع) مي فرمايد: «كسي تكبر نميورزد مگر به خاطر ذلت و حقارتي كه در خود احساس مي كند».» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 252

احساس پايين عزت نفس و عقده حقارت، هر دو تقريباً به يك معناست. احساس نوعي ضعف رواني و شخصيتي، انسان را وادار مي كند تا براي جبران آن، امكانات خود را به رخ بكشد و به آن ها ببالد و آن ها را وسيله برتري طلبي و

خود بزرگ نمايي قرار دهد تا شايد از اين رهگذر، آن حقارت ها و زبوني هاي دروني را جبران كند. اميرالمومنين (ع) مي فرمايند: «بسياراندك مي يابي كسي را كه نسبت به پايين تر از خود تكبر مي كند، مگر اين كه به همان مقدار نسبت به مافوق خود ذلت نشان مي دهد.» «1»

پس رابطه اي نزديك بين «تكبر بروني» و «ذلت دروني» وجود دارد. «2»

پيامدهاي دنيوي تكبر

تكبر آثار نامناسبي در روان و اعتقادات و افكار افراد در جوامع انساني دارد، به گونه اي كه مي توان گفت هيچ بخشي از زندگي فردي و اجتماعي از مفاسد آن در امان نيست. يكي از آثار تكبر تنفر و پراكندگي مردم است. از بلاهاي مهمي كه بر سر متكبران وارد مي شود انزواي اجتماعي و پراكندگي مردم از اطراف آن هاست؛ چرا كه شرف هيچ انساني اجازه نمي دهد تسليم برتري جويي هاي افراد متكبر و مغرور شود؛ به همين دليل حتي نزديك ترين دوستان و بستگان از آن ها فاصله مي گيرند و اگر به حكم الزام هاي اجتماعي مجبور باشند با آنان زندگي كنند، در دل از آنان متنفرند. «3»

اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «كسي كه فخر فروشي كند، ذليل مي شود.» «4»

امام صادق (ع) فرمود: «منفورترين مردم، متكبر است.» «5»

تكبر باعث از دست دادن دوستان «6» و برانگيختن خشم مردم مي گردد. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 253

از ديگر آثار تكبر از دست دادن امكانات زندگي است. انسان در صورتي در زندگي موفق خواهد بود كه بتواند همكاري ديگران را جلب كند. افراد منزوي كه تلاش هاي آن ها تنها جنبه فردي دارد، يا شكست مي خورند و يا موفقيت ناچيزي نصيبشان مي شود و از آن جا كه تكبر انسان را به انزوا مي كشاند، به طور طبيعي موفقيت او

در صحنه زندگي ناچيز مي شود. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «تكبر باعث از دست رفتن اسباب موفقيت مي شود.» «1»

پيامدهاي اخروي تكبر

انسان متكبر در جهان آخرت گرفتار آتش جهنم است، آن گاه كه به آنان خطاب مي شود: «از درهاي جهنم داخل شويد، در حالي كه در آن جاودانه خواهيد بود و چه بد مقامي است مقام تكبركنندگان.» «2»

در آيه ديگري مي خوانيم: «چه جاي بدي است جايگاه مستكبران.» «3»

همچنين تكبر مانع ورود فرد به به بهشت مي شود: «هر كس به اندازه يك دانه خردل تكبر در دل داشته باشد، داخل بهشت نمي شود.» «4»

تكبر موجب دوري از پيامبر اسلام (ص) نيز مي شود. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «همانا دورترين شما در قيامت از من مستكبران هستند.» «5»

تحقير فرد در قيامت نيز از ديگر آثار تكبر است. از آن جا كه متكبران خود را بزرگ مي پندارند و ديگران را تحقير مي كنند، در قيامت به شدت تحقير مي شوند. رسول گرامي (ص) فرمودند: «متكبران را در روز قيامت به شكل مورچه هاي كوچك محشور و پايمال همه مردم خواهند شد؛ زيرا آنان نزد خدا بسيار بي ارزشند.» «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 254

درمان تكبر

تكبر را مي توان به دو شيوه درمان كرد: شناختي و رفتاري. در شيوه اول افراد متكبر را بايد به انديشه نسبت به خود برانگيخت: كيستند، كجا بودند، به كجا مي روند و سرانجام كار آن ها چه خواهد شد؟ در عظمت خداوند بينديشند، تاريخ فرعون ها، نمرودها، كسراها و قيصرها را مطالعه كنند. در وجود خود تفكر كنند كه در آغاز، نطفه بي ارزشي بوده اند و در پايان مرداري گنديده خواهند شد و چند روزي كه در ميان اين دو، زندگي مي كنند، چيزي نيست كه به

خاطر آن مغرور شوند و فخرفروشي كنند. انديشه دراين كلمات به فرد بينش مي دهد. امام باقر (ع) مي فرمايد: «از متكبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه اي بي ارزش آفريده شد و در پايان كار مردار گنديده اي خواهد بود و در اين ميان نمي داند به چه سرنوشتي گرفتار مي شود و با او چه مي كنند.» «1»

درمان رفتاري تكبر از اين راه حاصل مي شود كه سعي كند رفتار متواضعان را انجام دهد تا اين فضيلت اخلاقي براي او دروني شود. با كوچك و بزرگ رابطه مثبت برقرار كند و از همنشيني با افراد متكبر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازي براي خود بر ديگران قائل نشود. در پيروي از سيره پيامبر اكرم (ص) تلاش كند كه روي زمين مي نشست و غذا مي خورد و مي فرمود: «من بنده اي هستم، مانند غلامان غذا مي خورم.» «2»

ب- حسد

يكي از صفات نامناسب در برخي افراد كه منشأ حالات نامناسب است، حسادت مي باشد كه آثار نامطلوبي در زندگي دنيوي و اخروي افراد دارد. وقتي نعمتي به ديگري مي رسد و شخص از آن محروم مي ماند، دو حالت در او پيدا مي شود: نخست آن كه آرزو مي كند همان گونه كه ديگران دارند، او نيز داشته باشد. اين حالت را «غبطه» مي نامند و اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 255

حالتي است مناسب؛ زيرا انسان را به تلاش و كوشش سازنده وا مي دارد و هيچ آثار مخربي در اجتماع ندارد. «1»

حالت دوم، حسد است؛ يعني نوعي حالت انفعالي كه انسان در آن حالت احساس مي كند مايل است در جاي شخص ديگري كه داراي نعمتي است، قرار گيرد و آرزو مي كند كه او آن نعمت را

نداشته باشد تا خود صاحب آن شود. «2»

آياتي از قرآن به صفت حسد «رذيله» توجه داده است:

1. خداوند متعال در سوره فلق براي در امان ماندن از شر حسودان به پيامبر (ص) توصيه مي كند به خدا پناهنده شود؛ «3» همچنين حسد نسبت به نعمت هايي كه خداوند بر بندگان عنايت فرموده، مردود شمرده است. «4»

در داستان فرزندان آدم، حسد عامل كينه و قتل برادري به دست برادر ديگر مي شود «5» و در داستان حضرت يوسف (ع) سبب عامل سال ها دوري خانواده يعقوب از يوسف مي گردد. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 256

در سخنان معصومين (عليهم السلام) نيز تأثير حسد بر بهداشت رواني مورد توجه قرار گرفته است: «حسد مرضي است كه مبتلاي به آن آرامش ندارد.» «1»؛ «حسد زندان روح است.» «2»؛ «حسادت بر دوست از آفات دوستي است.» «3»

آثار حسد

آثار اجتماعي حسد:

نابساماني هاي اجتماعي: حسود بسياري از نيروهاي بدني و فكري خود را كه بايد در راه پيشبرد اهداف اجتماعي به كار رود، در ميسر تضعيف خود و ديگران صرف مي كند؛ از اين رو سرمايه هاي خود و سرمايه هاي اجتماعي را نابود مي كند؛ در نتيجه، اين كار منشأ نابساماني هاي اجتماعي از جمله قتل ها و جنايت ها مي شود. حسد دوستي ها را از بين مي برد. «4» همچنين گروه هايي كه افراد آن ها حسود و تنگ نظر باشند، از پيشرفت باز مي مانند، زيرا حسود هميشه مي كوشد ديگران را به عقب بكشد و اين درست برخلاف روح تكامل و ترقي است.

آثار دين شناختي حسد: «حسد به تدريج ايمان را مي خورد؛ همان گونه كه آتش هيزم را رفته رفته از بين مي برد.» «5»

حسود به تدريج بدگماني اش به خدا و حكمت و عدالت

او بيشتر مي شود و همين سوء ظن ايمان او را از بين مي برد: «آفت دين حسادت است»؛ «6» «حسادت حسنات را از بين مي برد؛ همان گونه كه آتش هيزم را نابود مي كند.» «7»

حسادت همچنين مانعي براي شناخت آفت است و نگرش افراد را تحت تأثير قرار مي دهد. حسود نمي تواند توانمندي اشخاص را ببيند، هرچند استاد و مربي او باشند، بلكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 257

هميشه چشم او در پي جستجوي نقاط ضعف است و چه بسا به خاطر حسد، خوبي را بدي و نقاط قوت را ضعف بپندارد و از آن ها دوري كند. «1» «حسد روح انسان را زنداني مي كند و از درك حقايق باز مي دارد و مانع رشد و تعالي فرد مي شود.» «2»

آثار جسماني حسد: حسد آثار نامطلوبي بر سلامت جسماني دارد و انسان را دچار بيماري مي كند و كم تر صفتي از صفات نامناسب اين همه پيامدهاي بد دارد. امروزه از بيماري هاي «روان تني» سخن گفته مي شود كه به بيماري هاي جسمي ناشي از بيماري هاي رواني مربوط است. جسم و روان ارتباط تنگاتنگي با هم دارند؛ چنانچه انسان از نظر رواني مشكلي داشته باشد، جسم او نيز تحت تأثير قرار مي گيرد. افراد حسود معمولا رنجور، حساس، عصبي، پرخاشگر و افسرده مي شوند و دستگاه هاي مختلف بدن آنان تحت تأثير اين حالات روحي دچار اختلال مي گردد. «3»

فشار خون، بالا رفتن چربي خون، قند (ديابت)، گواتر و ... در بسياري موارد منشأ عصبي و روحي دارند كه اين زمينه در افراد حسود كاملا وجود دارند و آن ها را مستعد بيماري مي كند؛ از اين رو گاه در درمان، اگر داروهاي اين بيماري ها همراه با داروهاي آرام بخش عصبي

نباشد، مؤثر نخواهد بود. اميرالمومنين فرمود: «شگفتا كه حسودان از سلامتي خود غافل مانده اند.» «4»

حسد جز زيان و خشم چيزي در وجود انسان ايجاد نمي كند؛ همچنين سبب مي شود كه قلب انسان ناتوان و جسم او بيمار گردد. «5» حضرت علي (ع) فرمود: «آفرين بر حسد! چقدر عدالت پيشه است. نخست سراغ صاحبش مي رود و او را مي كشد.» «6»

عوامل حسادت

1. ضعف فكري: حسود چون خود را ناتوان تر از آن مي بيند كه به مقام شخصي كه به او حسد ميورزد و بالاتر از او است، برسد، سعي مي كند آن شخص را به عقب براند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 258

2. كمبود ايمان: خداوند متعال به موسي بن عمران وحي فرمود: «بر مردم و آنچه از فضل من به ايشان رسيده است، حسد مبر، چشم هاي خود را بر آن مينداز و دل خود را همراه آن مكن. همانا كسي كه حسد دارد، بر نعمت هاي من خشمناك است و با قسمت هايي كه من ميان بندگانم تقسيم كرده ام، مخالفت مي كند و هر كه چنين باشد، من از او نيستم و او از من نيست.» «1»

3. مشكلات شخصيتي: يكي از عوامل حسادت، اختلالات شخصيتي ناشي از كمبودهاي افراد است. افرادي كه داراي نقص ها و كمبودهايي هستند، بيماري هاي جسمي دارند، شكست هايي را متحمل شده اند، موفقيت هايي را از دست داده اند و محروميت هايي داشته اند، اين كمبودها آنان را به حسادت وادار مي كند. تنگ نظري، كوته بيني، رذالت شخصيتي، عقده حقارت، و عدم اعتماد به نفس، ضعف هايي است كه فرد را به مسير حسادت سوق مي دهد. «2»

4. كينه و دشمني يكي از بزرگ ترين عوامل حسادت است. هركسي از گرفتاري دشمن خود

شاد مي شود و آرزوي سختي و ناراحتي او را دارد؛ مگر عده قليلي كه مقام تسليم و رضا دارند؛ بدين جهت در اسلام از كينه و دشمني نهي شده است.

5. بخل ذاتي: برخي افراد بدون سابقه دشمني يا دليل ديگري، تنها به خاطر بخل، زوال نعمت بندگان خدا را مي خواهند و از گرفتاري آنان شاد و از رسيدن به راحتي و عيش و نوش و وسعت و بهورزي آنان ناراحت مي شوند، گرچه هيچ ضرري هم به آن ها نمي رسد.

6. يكي از عوامل حسادت، دوست داشتن شهرت است؛ دوست دارد يگانه دهر باشد و اگر بشنود فرد ديگري مانند او است، از بدگويي او شاد مي شود.

7. ترس از شكست در رقابت: گروه هايي كه همه يك منظور خاص دارند و صنف خاصي به شمار مي روند، به خاطر ترس از بازماندن از مقصود در مطلوب خود حسادت مي ورزند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 259

حسادت ناشي از كمبود ايمان به اين علت است كه افراد تصور مي كنند نعمت هاي الهي محدود است و اگر ديگران به آن ها دستيابند، امكان برخورداريشان از آن نعمت ها كم مي شود، در حالي كه نعمت هاي الهي فراوان است. قرآن كريم مي فرمايد: «اگر نعمت هاي بي انتهاي خدا را بخواهيد به شماره آوريد، هرگز نخواهيد توانست.» «1»

8. تكبر: هرگاه صفت تكبر بر شخص غالب باشد، دلش مي خواهد همه مطيع او باشند و تصور مي كند اگر نعمتي به آن شخص برسد، تحمل او را تكبر نخواهد كرد و از متابعت او سرباز خواهد زد؛ از اين جهت بر او حسد مي برد و زوال نعمت او را مي خواهد.

9. حب دنيا و منافع مادي يكي از دلايل مهم حسادت است. كسي

كه بر دنيا و منافع آن بسيار حريص باشد، پيوسته در حال حسد به ديگران به سر مي برد.

درمان حسد

حسود بايد بينديشد اگر وقت و نيرويي را كه براي زوال نعمت از ديگران به كار مي گيرد، صرف پيشرفت خود كند، چه بسا از او جلو بيفتد؛ به تعبير ديگر، بايد حالات حسد را به حالات غبطه تبديل كند و نيروهاي ويرانگر را به نيروهاي سازنده مبدل سازد.

براي درمان حسد دو روش وجود دارد. معالجه شناختي و معالجه رفتاري:

الف- درمان شناختي: مرحله اول درمان شناختي توجه به آثار نامطلوب حسادت است كه فهرست وار ذكر مي گردد:

1. غفلت از بي ثباتي دنيا؛ 2. فراموشي مرگ؛ 3. ضرر ديني و دنيوي؛ 4. ضايع شدن اعمال خوب انسان؛ 5. خشم به قضاي الهي؛ 6. ترك دوستي؛ 7. ضرر جسمي؛ 8. گناه بدون لذت؛ 9. عذاب الهي؛ 10. استمرار نعمت هاي الهي به ديگران، به رغم تلاش حسود؛ 11. بيماري روح؛ 12. عدم آرامش.

مرحله دوم درمان توجه به دلايل حسادت است. انسان بايد ريشه ها و انگيزه هاي حسد را بشناسد و سپس آن ها را اصلاح كرده و كاهش دهد.

اگر ضعف ايمان و عدم آشنايي به توحيد افعالي خداوند او را گرفتار اين مشكل كرده، به تقويت مباني ايماني و توحيد بپردازد، و اگر از استعدادهاي خويش و ظرفيت هايي كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 260

براي ترقي و پيشرفت دارد، ناآگاه است، بايد او را در شناخت اين امور كمك كرد تا بتواند با توكل به خدا و اعتماد به نفس، زمينه هاي حسد را برطرف كند.

ب- درمان رفتاري: در اين راستا بايد از امور زير استفاده كند:

1. ابراز محبت و نيكي به ديگران؛

2. تواضع در برابر بقيه؛ 3. توصيف و بيان جنبه هاي مثبت ديگران؛ 4. خوش كلامي؛ 5. احسان و نيكي به ديگران؛ 6. احترام به سايرين؛ 7. سلام كردن.

ج- تعصب: از عوامل اختلال در روابط اجتماعي، تعصب و لجاجت است. «تعصب» به معني هر نوع وابستگي شديد فكري و عملي آمده است. وابستگي غيرمنطقي نسبت به شخص يا عقيده يا امري، فرد را به لجاجت و تقليد كوركورانه نسبت به آن وادار مي كند، و سرچشمه بسياري از كشمكش ها و اختلاف هاي طولاني است. هرگاه اين گونه تعصب ها در ميان جامعه كاهش يابد و مردم به دنبال شناخت صحيح از ديگران باشند، اختلاف ها كاهش مي يابد و زمينه آرامش بيشتر فراهم مي شود.

قرآن به نمونه اي از تعصبات اهل كتاب اشاره مي كند: «يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتي [نزد خدا] ندارند و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان هيچ موقعيتي ندارند [و بر باطل اند] در حالي كه هر دو دسته كتاب آسماني را مي خوانند [و بايد از اين گونه تعصب ها بركنار باشند].» «1»

تعصب به پيوندهاي افراد و گروه هاي در جامعه آسيب مي رساند و بذر اختلاف را درميان آن ها مي پاشد. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «لجاجت آتش جنگ ها را روشن مي سازد و دلها را پر از كينه و دشمني مي كند.» «2»

تعصب و لجاجت سبب مي شود كه دوستان از هم دور شوند و محبت ها به عداوت تبديل گردد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 261

ج- خشم

افراد در جامعه روحيه اي خاص دارند و نحوه سليقه، منش اجتماعي و طرز تفكر و شيوه رفتار آن ها متفاوت و ممكن است برخي رفتارها مورد پسند بعضي نباشد وعده اي را ناخشنود كند. در تعامل و زندگي اجتماعي ممكن است حوادثي رخ

دهد كه انسان را خشمگين نمايد و خشم در صورتي كه به طور صحيح كنترل نشود، امكان دارد آثار بسيار نامطلوبي بر جاي گذارد و فرد مرتكب اعمالي گردد كه نتايج نامطلوبي را به دنبال داشته باشد. خشم، آتش سوزاني است كه گاه يك جرقه آن به تدريج به دريايي از آتش تبديل مي شود و خانه ها و شهرهايي را در كام خود فرو مي برد. «1» آيات متعددي در قران به مسلمانان توصيه مي كند كه خشم خود را كنترل نمايند، و مهار خشم را يكي از صفات مومنان «2» و پرهيزكاران برمي شمارد. «3»

در آيات فوق نيامده است كه آن ها خشم نمي كنند؛ چرا كه بروز خشم به هنگام بروز ناملايمات سخت، طبيعي است، مهم آن است كه آن ها بر خشم خويش غلبه دارند و هرگز زير سلطه آن نمي روند. «4»

در كلمات معصومين عدم مهار غضب نكوهش شده است و خشم به عنوان بدترين دشمن انسان، «5» آتش سوزان، «6» خطرناك ترين لشكر شيطان، «7» كليد تمام بدي ها، و «8» امري كه آغازش جنون و پايانش پشيماني است، معرفي شده است. «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 262

آثار خشم و پيامدهاي آن

1. هنگام خشم قدرت تفكر ضعيف مي شود و گاه شخص رفتار نابهنجار از خود بروز مي دهد. فرد بعد از فرو نشستن آتش غضب، از كارهايي كه در آن حال انجام داده است، پيشمان مي گردد. «1»

2. غضب موجب تباهي ايمان است. «2»

3. علي (ص) مي فرمايد: «شدت غضب منطق انسان را دگرگون مي سازد و ريشه دليل را قطع مي كند و فهم و شعور را مختل مي سازد.» «3»

4. در حال غضب به دليل اين كه شخص نمي تواند خود را

كنترل كند، مهار فرد برداشته مي شود و عيوب مخفي انسان آشكار مي گردد و آبروها بر باد مي رود. «4»

زمينه هاي بروز خشم: 1. داوري بدون بررسي و با سرعت يكي از زمينه هاي بروز خشم است. اميرالمومنين (ع) در اين باره مي فرمايد: «از طبيعت جاهلان اين است كه در هر حال به سوي خشم سرعت مي كنند (زيرا گرفتار قضاوت هاي عجولانه مي شوند).» «5»

2. كمي ظرفيت: افراد داراي سعه صدر و انعطاف پذير حوادث تلخ را در درون جان خود تحمل مي كنند، ولي افراد كم ظرفيت با كم ترين ناملايمي از ناملايمات غضبناك مي شوند.

3. افراد متكبر پرتوقع اند و در صورت برآورده نشدن انتظارات، به سرعت خشمگين مي شوند. «6»

4. «كينه توزي سبب خشم است.» «7»

5. افرادي كه تمام هدفشان و وجهه همتشان دنياست، از آن جا كه رسيدن به منافع دنيوي با مزاحمت و عدم موفقيت كامل همراه مي باشد، دچار خشم مي گردند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 263

تأثير خشم بر بهداشت رواني

در هنگام خشم، خون به سمت دست ها جريان مي يابد و از اين طريق گرفتن سلاح يا حمله به دشمن را آسان تر مي كند. ضربان قلب شدت مي يابد و افزايش ترشح هورمون هايي چون آدرنالين، موجي از انرژي توليد مي كند كه توان لازم براي دست زدن به اعمال شديد را فراهم مي آورد. «1»

يافته هاي جديدنشان مي دهد آنچه افراد را در معرض خطر قرار مي دهد، خصومت ورزي است. اكثر داده هاي موجود در باره خصومت از تحقيقي به دست آمده است كه دكتر ويليامز در دانشگاه دوك انجام داده است؛ براي مثال، ويليامز دريافت پزشكاني كه به هنگام تحصيل در دانشكده پزشكي، در يك آزمون خصومت بالاترين نمره ها را كسب كرده بودند، در معرض مرگ قبل

از پنجاه سالگي قرار داشتند؛ به عبارت ديگر، اين كه افراد آمادگي خشمگين شدن را داشته باشند، از ديگر عوامل خطرآفرين همچون سيگار كشيدن، فشار خون بالا، و كلسترول بالا بهتر مي تواند مرگ را در سنين پايين تر پيش بيني كند و يافته هاي همكار او- دكتر جان برفوت- در دانشگاه كاروليناي شمالي، نشان مي دهد كه در بيماراني قلبي كه آنژيوگرافي مي شوند (كه طي آن به منظوراندازه گيري ميزان گرفتگي عروق، لوله باريكي به داخل شريان اكليلي آنان وارد مي كند) ميزان و جديت بيماري شريان اكليلي با نمره اي كه از آزمون خصومتورزي به دست مي آيد، همبستگي دارد.

البته هيچ كس نمي گويد كه خشم به تنهايي به پيدايش بيماري شريان اكليلي مي انجامد؛ اين عامل يكي از چندين عاملي است كه در اين بيماري نقش دارند. پيتر كافمن- رئيس اجراي شعبه طب رفتاري از موسسه ملي قلب، ريه و خون- چنين توضيح مي دهد: ما هنوز نمي توانيم مشخص كنيم كه آيا خشم وخصومت در مراحل اوليه بروز بيماري شريان اكليلي نقش سببي دارند يا پس از اين كه بيماري قلبي شروع شد، آن را تشديد مي كنند و يا اين كه هر دوي اين فرض ها درست است. جوان بيست ساله اي را در نظر بگيريد كه به طور مكرر خشمگين مي شود. هر دوره خشمگين شدن، از طريق افزايش ميزان ضربان قلب و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 264

فشار خون، فشار مضاعفي بر قلب وارد مي كند. وقتي اين امر بارها تكرار شود، مي تواند آسيب وارد كند. به ويژه به اين دليل كه پيدايش بي ثباتي در جريان خوني كه از طريق شريان اكليلي با هر تپش به قلب مي رسد، مي تواند موجب بروز پارگي هاي كوچك در رگ گردد كه پلاك هاي

رسوبي «1» در همان نقاط به وجود مي آيند. اگر ضربان قلب شما به اين دليل تندتر شود و فشار خونتان بالاتر برود كه عادت كرده ايد عصباني شويد، پس از گذشت سي سال، اين كار مي تواند به تشكيل سريع تر پلاك هاي رسوبي منجر شود و به اين ترتيب، ابتلا به بيماري شريان اكليلي بروز كند. پس از آن كه بيماري قلبي به وجود آمد، همان مكانيسم هايي كه خشم آن ها را بر مي انگيزند، بر كاركرد قلب به مانند تلمبه تأثير مي گذارند، كه اين امر در تحقيقي كه در زمينه خاطرات خشمگين كننده در بيماران قلبي انجام شد، مشخص گرديد. تأثير خالص اين تأثير، آن است كه در كساني كه هم اكنون به بيماري قلبي مبتلا هستند، خشم را مشخصاً به عامل مرگ آور بدل مي سازد. «2»

راه هاي مقابله با خشم

زيلمن دو راه اصلي را براي مداخله مطرح مي كند. يكي از دو راه براي كاهش خشم، يافتن و مقابله كردن با افكاري است كه امواج خشم را تحريك مي كنند؛ زيرا نخستين ارزيابي از عامل اوليه، بروز نخستين انفجار خشم را تحريك و تقويت مي كند و ارزيابي هاي بعدي كه آتش آن را شعلهورتر مي كنند، در آن پايه قرار مي گيرد.

زمان مداخله در اين روند مهم است؛ هرچه اين عمل در مراحل ابتدايي تر چرخه خشم صورت پذيرد، اثر بخش تر است. در واقع، اگر اطلاعات فرو نشاننده خشم قبل از آن كه فرد به عمل دست بزند، به او برسند، مي توان كاملا از برانگيخته شدن مدار خشم جلوگيري كرد.

راه دوم: آرام شدن

آرام شدن جسماني از طريق قرار دادن موج آدرنال در مجموعه اي كه ديگر عاملي براي تحريك خشم وجود نداشته باشد. اين عمل به معناي

آن است كه مدتي معين از فردي كه با او مشاجره كرده ايم، دور شويم. در طي دوره آرام شدن، شخص عصباني مي تواند از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 265

طريق پرت كردن حواس خود، چرخه فزاينده افكار خصومت آميز را متوقف سازد. زيلمن دريافت كه پرت كردن حواس تدبير بسيار نيرومندي براي تغيير دادن حالت روحي است، آن هم به اين دليل ساده كه وقتي در لحظات خوشي قرار داريم، به دشواري مي توانيم عصباني باقي بمانيم؛ البته رمز كار در اين است كه در گام اول، به قدري خشم را فرو بنشانيم كه شخص بتواند لحظه هاي خوشي را سپري كند.

ويليامز براي كمك به كنترل خشم در افراد مبتلا به ناراحتي قلبي كه عصبانيت آن ها را در معرض خطر بيشتري قرار مي دهد، به تدابيري دست يافت. يكي از توصيه هاي او اين است كه هنگام بروز تفكرات خصومت آميز يا بدبينانه، افراد از خودآگاهي براي مسلط شدن بر آن ها استفاده كنند و اين افكار را روي كاغذ بياورند. همين كه افراد بر اين افكار عصباني كننده دست بيابند، مي توانند آن ها را مورد ارزيابي و بررسي مجدد قرار دهند؛ البته همانطور كه زيلمن دريافته است، اين رويكرد پيش از آن كه خشم به غضب تبديل شود، كارساز است. «1»

در كلمات اولياي دين براي درمان خشم توصيه هايي ارائه شده است كه به چند نمونه اشاره مي كنيم. 1. به هنگام غضب «لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم» و «2» يا «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بگوييد. «3»

2. تغيير حالت يكي ديگر از طرق درمان غضب است. اگر شخص در حال نشستن عصباني شده، برخيزد و اگر ايستاده است، بنشيند

و صورت از آن صحنه برگرداند يا دراز بكشد و اگر بتواند از آن محل دور شود و خود را به كار ديگري مشغول سازد. در حالات پيامبر گرامي اسلام (ص) مي خوانيم: «هنگامي كه پيامبر (ص) [بر اثر كارهاي بسيار زشت جاهلان خشمگين مي شد، اگر در آن حال ايستاده بود، مي نشست و اگر نشسته بود، به پهلو مي خوابيد و خشم او برطرف مي شد.» «4»

3. وضو گرفتن: پيامبر (ص) فرمود: «هنگامي كه كسي خشمگين شود، وضو بگيرد ....» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 266

د- ستيزه جويي

«ستيزه جويي» از جمله مواردي است كه باعث اختلال در روابط بين فردي مي گردد و به دشمني ميان دوستان و فراموشي ياد خدا و كشيده شدن به انواع دروغ ها مي انجامد؛ زيرا كسي كه بخواهد با جدال بر دوستان خود غلبه كند و برتري جويد، آن ها را برضد خود تحريك مي كند، و غالباً گفتار آن ها به تحقير و دشنام يكديگر مي كشد. «1»

خداوند متعال در قرآن به پيامبر (ص) خطاب مي كند: «با روشي نيكوتر با آن ها مجادله و مناظره كن.» «2»

معصومين (عليهم السلام) نيز در روايات از اين عمل به شدت نهي كرده اند. امام هادي (ع) ستيزه جويي را موجب از بين رفتن دوستي هاي قديمي و همبستگي هاي محكم بين افراد معرفي مي نمايد و حداقل آن را تمايل به غلبه برطرف مقابل مي داند كه خود اساس قطع رابطه است. «3»

قرآن همچنين از مجادله با افرادي كه عقيده همسان انسان را ندارند، برحذر مي دارد و اين رفتار را تا بروز روند ظلم آميز لازم مي داند. «4» با توجه به اين كه تمايل به جدال در انسان بسيار جدي است، «5» با تحريم آن در حج سعي مي كند

افراد تحت پوشش خود را در اين مورد كنترل كند. «6» پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «هيچ گاه نشد كه جبرئيل نزد من آيد جز آن كه مي گفت: اي محمد (ص) از بغض و دشمني مردم بپرهيز.» «7» همچنين پيامبر تأكيد فرمود كه جبرئيل گفت: «از ستيزه جويي با مردم بپرهيز.» «8»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 267

بروز اختلاف سليقه در روابط بين افراد امري قابل پيش بيني است؛ از اين رو، افراد بايد تلاش كنند جانب چشم پوشي را مراعات كنند و هيچ گاه از راه مشاجره به فكر حاكميت نظر خويش نباشند و با اين روش، از بروز درگيري و كشمكش رواني و اضطراب جلوگيري نمايند.

2. روابط كلامي نامناسب
الف- استهزا

يكي از عواملي كه باعث تحقير افراد و آسيب عزت نفس آن ها مي گردد، تمسخر است. اين امر در بعضي افراد آثار نامناسبي از خود بر جاي مي گذارد و روح انتقام گيري و واكنش متقابل را در طرف برمي انگيزد؛ زيرا همه مردم قدرت آن را ندارندكه بتوانند خويشتن داري كنند و تمسخرها را ناديده و نشنيده بگيرند. تمسخر گاه ممكن است آن ها را به اندوه ها و ناراحتي هاي رواني شديد دچار سازد، به گونه اي كه نه تنها از موقعيت اجتماعي، بلكه از زندگي فردي هم ساقط شوند. «1» در قرآن كريم آمده است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند، شايد آن ها از اين ها بهتر باشند و نه زناني از زنان ديگر، شايد آن ها بهتر از اين ها باشند». «2»

در اين آيه، نخست به مومنان سفارش مي شود كه يكديگر را مسخره نكنند؛ سپس بر اساس يك تحليل روان شناختي، بر ريشه رواني و علت اصلي اين

امر تأكيد مي شود: «چه بسا كساني را كه بد مي پنداريد و كمبودهايي در آنان مي بينيد و بدين جهت آنان را مسخره مي كنيد، از خود شما بهتر و نزد خدا عزيزتر باشند؛ از اين رو، هيچ كس حق ندارد ديگري را از خود پست تر بداند.» «3»

از تعاليم اسلام استفاده مي شود كه مومن نزد خداوند داراي ارزش و مقام است و احترام به مومن، احترام به خداست و اهانت و تحقير مومن اهانت به ذات اقدس الهي و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 268

موجب خشم خداوند است. «كسي كه بنده مومن را خوار شمارد، بايد بداند كه خداوند با او در جنگ است و كسي كه بنده مومن را تعظيم كرد، بي شك از غضب خدا در امان است.» «1»

تعاليم اسلام سرنوشت بدي را براي مسخره كنندگان در روز قيامت بيان مي كند. «2»

ب- به كار بردن القاب زشت

نام افراد نشان دهنده شخصيت آن هاست؛ از اين رو، براي آن ارزش زيادي قائل اند و به نام خود بيش از هر اسم ديگري علاقه نشان مي دهند. تعاليم اسلام براي ايجاد محبت بين افراد توصيه مي كند افراد را با بهترين نام ها بخوانند، و آن ها را از صدا زدن با القاب زشت و ناپسند برحذر مي دارد: «3» «يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد.» «4»

يكي از آداب معاشرت آن است كه افراد يكديگر را به لقب زشت و نام بد، نام نبرند. در اين گونه موارد زياني كه به گوينده وارد مي شود، كم تر از هتك حرمت آن شخص نخواهد بود؛ زيرا بدين وسيله خودرا هتك نموده و سيرت خود را عيب جو و بذله گو معرفي كرده است. «5»

به كار بردن بهترين نام ها و بهترين لقب ها باعث پاكي

و سلامت جوِ اجتماعي و در نتيجه زندگي بهتر مي گردد. هنگامي كه كلمات زيبا و خشنود كننده بين افراد رد و بدل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 269

گردد، افراد احساس راحتي و آرامش مي كنند. «1» در صورتي كه اگر افراد بر يكديگر لقب زشت بگذارند تا از اين راه آن ها را تحقير كنند و شخصيتشان را بكوبند و يا احياناً از آن ها انتقام بگيرند، ديگر احساس امنيت و آرامش نمي كنند. «2»

در روايات معصومين (عليهم السلام) از سخنان زشت و دشنام گويي و هر چيزي كه به روابط بين فردي آسيب مي رساند، نهي شده است؛ براي نمونه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: «از جمله كساني كه در زمره بدترين بندگان خدا قرار دارند، كساني هستند كه مردم از مجالست با آن ها كراهت دارند؛ زيرا زبانشان آلوده به دشنام است.» «3»

- «بپرهيزيد از فحش كه خداوند فحش و متظاهر به فحاشي را دوست ندارد.» «4»

- «خداوند بهشت را حرام كرده است بر كساني كه داراي زباني فحاش هستند؛ حيا و شرم آن ها كم است و ابايي ندارند كه خودشان چه مي گويند و ديگران درباره آنان چه مي گويند.» «5»

- «مبغوض ترين خلق خداوند بنده اي است كه مردم از او براي شر زبانش پرهيز دارند.» «6»

اولياي دين همواره مراقب اصحاب خود بودند و اگر در موردي مشاهده مي كردند كه يكي از آنان زبانش آلوده به فحش است، تذكر مي دادند. امام صادق (ع) به يكي از يارانش فرمود: «بپرهيز از اين كه فحّاش باشي، با فرياد حرف بزني و يا اين و آن را مورد لعن قرار دهي. فحش دادن از روش مانيست و نمي خواهيم پيروان ما به اين

عمل گرايش يابند.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 270

ج- غيبت

يكي از اموري كه به روابط اجتماعي آسيب مي رساند، غيبت كردن است. «1» غيبت يكي از شايع ترين و در عين حال زشت ترين مفاسد اخلاقي است و سبب هتك حيثيت افراد، كشف اسرار، اشاعه فحشا، و جسور شدن گهنكاران در گناهانشان و سرانجام موجب تزلزل پايه هاي اعتماد در زندگي اجتماعي مي شود؛ «2» از اين رو، قرآن و روايات اسلامي از آن نهي كرده اند. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند؛ آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ همه شما از اين امر كراهت داريد.» «3»

غيبت يعني در زمان نبودن فردي چيزي در مورد او گفته شود كه اگر بشنود، ناراحت شود. «4» در اثر غيبت افراد از همديگر متنفر مي شوند و روابط بين آن ها قطع مي گردد. در حقيقت، غيبت در بين افراد به منزله ويروسي است كه در بدن شخص راه مي يابد، و اعضايش را يكي پس از ديگري از كار مي اندازد. زندگي اجتماعي بشر براي آن است كه با ديگران بياميزد و از ديگران بهره مند گردد، در حالي كه غيبت باعث مي شود افراد جامعه با هم انس نگيرند و از هم ايمن نباشند و به يكديگر اعتماد نكنند. «5»

غيبت در حقيقت به هويت اجتماعي افراد آسيب مي رساند؛ از اين رو، تحريم غيبت براي حفظ كرامت و عزت نفس افراد است. «6»

در كلمات معصومين به شدت از غيبت نهي شده است كه در اين جا به چند مورد اشاره مي كنيم: «بالاترين ربا، معامله كردن با آبروي مسلمان است.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 271

«غيبت كردن براي هر مسلماني حرام است و همان گونه كه آتش هيزم را مي خورد، غيبت نيز كارهاي يك انسان را از بين مي برد.» «1»

4. در حديث قدسي آمده است كه خداوند به موسي (ع) خطاب كرد و فرمود: «كسي كه بميرد و در حالي كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسي است كه وارد بهشت مي شود و كسي كه بميرد و اصرار بر آن بورزد و توبه نكند، اولين كسي است كه وارد دوزخ مي شود.» «2»

انگيزه هاي غيبت: امام صادق (ع) انگيزه هاي غيبت را ده چيز مي داند: 1. فرو نشاندن خشم؛ 2. همگامي با ديگران (تعصب گروهي)؛ 3. تهمت زدن؛ 4. تصديق عجولانه خبري كه درستي آن معلوم نشده است؛ 5. بدگماني؛ 6. حسد؛ 7. استهزاء؛ 8. اظهار تعجب؛ 9. ابراز ناراحتي و خويشتن داري. «3»

همچينين احساس عجز و حقارت مي تواند يكي از انگيزه هاي غيبت باشد. علي (ع) فرمود: «غيبت آخرين تلاش فرد عاجز است.» «4»

پيامدهاي غيب

غيبت آثار مخربي در جامعه انساني دارد كه به چند نمونه اشاره مي شود:

1. غيبت سرمايه جامعه يعني اعتماد را از بين مي برد؛ زيرا غالب اشخاص داراي نقاط ضعفي هستند كه سعي در كتمان آن ها دارند اگر آن ها پوشيده بمانند، اعتماد مردم نسبت به يكديگر باقي و برقرار خواهد بود، ولي كشف آن ها بي اعتمادي عجيبي ايجاد مي كند.

2. غيبت زمينه بدگماني نسبت به ديگران را فراهم مي كند؛ زيرا هنگامي كه عيوب مخفي جمعي از افراد از راه غيبت آشكار گردد، انسان

نسبت به همه افراد بدبين مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 272

3. غيبت يكي از اسباب اشاعه فحشا است. ديگران نيز به گناه تشويق مي شوند واصولا زشتي گناه تقليل مي يابد و به عبارتي غيبت، گنهكاران را در گناهشان جسور مي كند.

4. غيبت سبب ايجاد كينه و دشمني غيبت شونده نسبت به غيبت كننده است.

5. غيبت، غيبت كننده را از چشم مي اندازد؛ چرا كه شنوندگان فكر مي كنند هنگامي كه عيوب ديگران را نزد آن ها مي گويد، لابد عيوب آن ها را نيز نزد ديگران خواهد برد. اميرالمؤمنين فرمود: «هركس به سوي تو [عيوب مردم را] نقل كند [عيوب تو را] براي ديگران نقل خواهد كرد.» «1»

شنيدن غيبت

همان گونه كه غيبت از گناهان بزرگ است، گوش دادن به سخنان غيبت كننده نيز از گناهان محسوب مي شود؛ زيرا تمام مفاسد غيبت مربوط به همكاري دو طرف است: غيبت كننده و شنونده غيبت. اگر كسي حاضر نشود به غيبت گوش كند، افزون بر اين كه گامي در طريق نهي از منكر برداشته شده، ماهيت غيبت تحقق نمي يابد. «2» پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «شنونده غيبت يكي از دو غيبت كننده به شمار مي رود.» «3»

درمان غيبت

زشتي غيبت به تدريج در نظر فرد عادي مي شود، به گونه اي كه غيبت كننده از كار خود لذت مي برد و از اين كه پيوسته آبروي اين و آن را بريزد، احساس خشنودي مي كند و اين يكي از مراحل بسيار خطرناك است. در اين حالت بايد قبل از هرچيز به درمان انگيزه هاي دروني غيبت

كننده كه در اعماق روح او است و به اين گناه دامن مي زند، پرداخت؛ انگيزه هايي همچون بخل، حسد، كينه توزي، عدالت و خودبرتربيني. «4»

گاهي حسد آدمي را به غيبت وا مي دارد؛ زيرا محسود كه از عزّ و بزرگي يا محبوبيت اجتماعي برخوردار است، حسود بر او رشك مي برد و براي اين كه ناراحتي دروني خويشتن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 273

را تسكين بخشد، زبان به غيبت او مي گشايد تا او را در جامعه موهون كند و ارزش او را از ميان ببرد. گاهي خشم و حس انتقام جويي آدمي را به غيبت وا مي دارد، گاهي محيط مجلس انس زمينه را براي غيبت افراد فراهم مي آورد و گاه فردي داراي عيوب و نقايص براي اين كه وانمود كند اين نقايص منحصر به او نيست، از نقايص ديگران سخن مي گويد و عيب آنان را افشا مي كند. «1» اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «كساني كه داراي عيوبي هستند، دوست دارند كه عيوب ديگران را شايع نمايند تا عذر عيوب خودشان وسعت يابد.» «2»

بنابراين، بايد از طريق خودسازي و تفكر در عواقب نامناسب اين رفتار و نيز از طريق مهار بيشتر خود، اين رفتار را ترك كند. «3» همچنين بايد توجه كند كه غيبت كردن از ديگران موجب مي شود كه غيبت شدگان تحريك شوند تا عيوب غيبت كنندگان را به دست آورند و غيبتشان را با غيبت تلافي نمايند. امام صادق (ع) مي فرمايد: «غيبت مكن كه در معرض غيبت قرار مي گيري و براي برادرت گودالي حفر مكن

كه خودت در آن فرو مي افتي.» «4»

و نيز بينديشد كه به وسيله غيبت حسناتش از بين مي رود؛ چنان كه يكي از پيامدهاي نامناسب اخروي غيبت، درج اعمال خوب فرد در پرونده اشخاص غيبت شده است.

د- تهمت

تهمت و افترا به افراد باعث ايجاد كدورت بين افراد و سرد شدن روابط بين فردي مي گردد. تهمت يعني مطلبي را در مورد فردي بگويند كه در او نباشد. «5»

خداوند متعال مسلمانان را از اين عمل برحذر داشته است: «به خاطر بياوريد زماني كه به استقبال اين دروغ بزرگ رفتيد و اين شايعه را از زبان يكديگر مي گرفتيد و با دهان خودسخني مي گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و گمان مي كرديد كه اين مسئله كوچكي است، در حالي كه نزد خدا بزرگ است. چرا هنگامي كه آن را شنيديد، نگفتيد براي ما مجاز نيست كه به اين سخن بگوييم؟ خداوند، منزهي تو! اين بهتان بزرگي است.» «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 274

اين آيه مربوط به تهمتي است كه عده اي از منافقان به يكي از همسران رسول خدا (ص) زده بودند. «1»

يكي از گناهان بزرگ كه باعث هتك حرمت افراد و پراكندگي آنان مي شود، بهتان است.

بهتان را از اين جهت «بهتان» مي گويند كه شخص مورد بهتان از شنيدن آن مبهوت و متحير مي ماند؛ زيرا از سويي مرتكب عمل زشتي نشده، و از سوي ديگر مورد ملامت مردمي ناآگاه قرار مي گيرد. «2»

نسبت مطلبي به ديگري در حالي كه در او نباشد، نشان دهنده عواطف منفي انسان به ديگري است؛ زيرا مقتضاي روابط عاطفي مناسب اين است كه اگر چيزي هم از ديگري مشاهده كرد، آن را بپوشاند و حتي المقدور

در حفظ آبروي او بكوشد و نگذارد فاش شود، چه رسد به اين كه چيزي به او نسبت بدهد كه در او نباشد. «3»

بهتان از بزرگ ترين آزارها به شمار مي رود و آسيب هاي ناشي از آن حتي از آسيب هاي شديد بدني نيز سخت تر است. «4» روايات اسلامي از اين شيوه گفتاري به شدت نهي كرده است؛ براي نمونه، به چند مورد اشاره مي كنيم:

1. امام علي بن موسي الرضا (ع) از جدّش پيامبر (ص) نقل فرموده است: «كسي كه به مرد يا زن مسلماني بهتان زند يا در باره او سخني بگويد كه در او نيست، خداوند او را در قيامت روي تپه اي از آتش قرار مي دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد.» «5»

2. امام صادق (ع) فرمود: «هرگاه مؤمني به ديگري تهمت بزند، ايمان در قلب او ضايع و خراب مي شود، همان گونه كه نمك در آب از ميان مي رود.» «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 275

در معاشرت با مردم بايد افزون بر خورداري از تهمت، از مواضع تهمت نيز دوري كرد فرد همان گونه كه حق ندارد به ديگران تهمت بزند، خود را نيز نبايد در معرض تهمت قرار دهد؛ يعني نبايد رفتاري انجام دهدكه موجب بدبيني و ترديد ديگران نسبت به او شود.

پيامبراكرم (ص) در اين خصوص مي فرمايد: «سزاوارترين مردم به تهمت كسي است كه با اهل تهمت همنشين مي شود.» «1»

حضرت علي (ع) مي فرمايد: «فردي كه در موضع تهمت مي ايستد نبايد كسي جز خود را سرزنش كند.» «2»

امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: «پدرم [امام محمدباقر (ع)] به من فرمود: اي پسرم، كسي كه با همنشين بد، همنشين شود، سالم نمي ماند و هركس به جاهاي بد رفت

و آمد كند، متهم مي شود.» «3»

ه- سخن چيني

سخن چيني شيوه كلامي ناپسندي مي باشد كه در روابط اجتماعي منشأ بسياري از ناهنجاري ها و معضلات اخلاقي است. از جمله عوارض اين رفتار، بدبيني و عدم اعتماد مردم به يكديگر و كينه و دشمني مي باشد. از آن جا كه سخن چيني يكي از مهم ترين عوامل اختلاف در جامعه به شمار مي رود، آيات و روايات فراواني به شدت آن را نكوهش كرده و دانشمندان مسلمان آن را از گناهان كبيره شمرده اند. شهيد ثاني سخن چيني را چنين تعريف كرده است: «كشف رازي كه فاش شدنش از نظر گوينده يا شخصي كه مورد نظر بوده و يا هر كس ديگر بد و زشت باشد؛ بنابراين، كشف راز به هر شكل باشد، چه با گفتار يا نوشتار يا رمز و اشاره، حكم سخن چيني را دارد.» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 276

خداوند در خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: «از هر دون مايه اي كه بسيار قسم [به دروغ ] مي خورد و دايم عيب جويي و سخن چيني مي كند، پيروي مكن.» «1»

سخن چيني در كلام معصومين (عليهم السلام): 1. نمام شريرترين افراد است. رسول خدا (ص) فرمود: «بدترين افراد آن هايي هستندكه به سخن چيني مي روند و در ميان دوستان جدايي مي افكنند و در جستجوي عيب براي افراد صالح پاكدامن اند.» «2»

2. سخن چين گرفتار عذاب قبر مي شود. علي (ص) فرمود: «عذاب قبر به خاطر سخن چيني است.» «3»

3. سخن چين وارد بهشت نمي شود. پيامبر (ص) فرمود: «سخن چين وارد بهشت نمي شود.» «4»

4. حضرت اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «از سخن چيني بپرهيزيد؛ زيرا سخن چيني كينه و دشمني به بار مي آورد و آدمي را از خدا و مردم دور مي سازد.» «5»

برخورد با سخن

چين: شهيد ثاني براي بي نتيجه كردن سخن چيني در اختلاف افكني و بروز كينه بين دوستان، با توجه به آيات و روايات شش توصيه ارائه كرده است:

1. سخنش را باور نكنند (حرفش را نپذيرند)؛ زيرا سخن چين گناهكار است و خداوند مي فرمايد: «اگر گناهكاري براي شما خبري آورد، از او نپذيريد و تحقيق كنيد.» «6»

2. او را از سخن چيني نهي كنند، اندرزش دهند و كار او را زشت شمارند.

3. به خاطر خدا او را به جهت گفته اش دشمن بدارد؛ زيرا خداوند سخن چين را دشمن مي دارد ودشمني با دشمن خدا لازم است.

4. به محض شنيدن گفته هاي سخن چين، نسبت به برادر ديني خود بدگمان نشود؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «از بسياري گمان ها بپرهيزيد؛ زيرا بعضي از آن ها گناه اند.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 277

5. كلام سخن چين باعث كنجكاوي او در تجسس و بازرسي نسبت به كسي كه در مورد او سخن چين شده است، نشود؛ زيرا خداوند از سخن چيني نهي كرده و فرموده است: در كار يكديگر تجسس نكنيد.

6. كار سخن چيني را نسبت به خود نپسندد و گفتارش را براي ديگران نقل نكند، تا خود دچار سخن چيني نشود. «1»

و- دروغ

دروغ اعتماد بين افراد را از بين مي برد و شخص را سرگردان مي كند كه آيا اين سخن واقعيت دارد؟ اين سرگرداني باعث فشار رواني و اختلال در بهداشت رواني افراد مي گردد. آيات قرآن و روايات به شدت از دروغ نهي كرده اند و آن را گناهي بزرگ دانسته اند. در قران آمده است: «تنها كساني به مردان حق دروغ مي بندند كه به آيات الهي ايمان ندارند و درغ گويان واقعي آن ها هستند.» «2»

اين آيه از آيات تكان دهنده اي است كه در زمينه

زشتي دروغ سخن مي گويد و دروغ گويان را در سرحد كافران و منكران آيات الهي قرار مي دهد. گرچه مورد آيه دروغ و افترا بر خداوند و پيامبر (ص) است، ولي به هر حال در اين آيه بر زشتي دروغ تأكيد شده است. اصولا اسلام به مسئله راست گويي و مبارزه با كذب و دروغ اهميت فوق العاده اي داده است كه نمونه هايي از آن را به طور خلاصه بيان مي كنيم.

1. راست گويي و اداي امانت دو نشانه بارز ايمان و شخصيت انسان است، و حتي دلالت اين دو بر ايمان از نماز هم برتر و بيشتر است.

2. دروغ سرچشمه همه گناهان است. در روايات اسلامي دروغ كليد گناهانم معرفي شده است. امام باقر (ع) فرمود: «خداوند متعال براي شر و بدي قفل هايي قرار داده و كليد آن قفل ها شراب است.» سپس فرمود: «دروغ از شراب هم بدتر است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 278

امام عسگري (ع) مي فرمايد: «تمام پليدي ها در اطاقي قرارداده شده و كليد آن دروغ است.» «1»

رابطه دروغ و گناهان ديگر از اين نظر است كه انسان گناهكار هرگز نمي تواند راست گو باشد؛ زيرا راست گويي موجب رسوايي او است؛ به عبارت ديگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مي كند، درحالي كه به سبب راست گويي نوعي بازداري از گناه در فرد ايجاد مي شود.

3. دروغ سرچشمه نفاق است.

4. دروغ با ايمان سازگار نيست.

5. دروغ نابود كننده سرمايه اطمينان است. مي دانيم مهم ترين سرمايه يك جامعه اعتماد متقابل و اطمينان عمومي است و مهم ترين چيزي كه اين سرمايه را به نابودي مي كشاند، دروغ و خيانت و تقلب است؛ «2» از اين رو، در احاديث پيشوايان اسلام، از دوستي باچند

طائفه از جمله دروغ گويان نهي شده است؛ زيرا آنها قابل اطمينان نيستند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «از دوستي با دروغ گو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مي سازد.» «3»

دروغ گويي اكتسابي است: هيچ انساني فطرتاً دروغ گو نيست، بلكه افراد دروغ گويي را از محيط خود، يعني خانواده، مدرسه و به طور كلي اجتماعي كه در آن زندگي مي كنند، فرا مي گيرند. به نظر مي رسد كودكان ابتدا اين عمل را از والدين و اطرافيان خود كه با آن ها زندگي مي كنند و سپس از دوستان و ديگر افراد اجتماع كه با آن ها برخورد دارند، مي آموزند. «4»

زمان شروع دروغگويي: يافته هاي روان شناسان بر اين نكته تكيه دارد كه گفته هاي كودكان زير 5 يا 6 سال بيشتر جنبه خيالبافي دارد؛ زيرا كودكان در اين سنين در دنياي تصور و خيال زندگي مي كنند و بدين سان انديشه ها، رؤياها و افكار خود را شكل مي دهند، حتي اشياي بي جان را جاندار مي پندارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 279

دروغ گويي در كودكان از 5 يا 6 سالگي به بعد شروع مي شود، زيرا آن ها از نظر رشد ذهني به مرحله اي مي رسند كه به تدريج مي توانند سخن راست را از دروغ تشخيص دهند. از اين مرحله سني دروغ گويي در بعضي از كودكان به تدريج شكل مي گيرد و گاهي آن قدر تشديد مي شود كه به صورت مرض در آمده و بعدها جزيي از شخصيت بزرگ سال محسوب مي شود. «1»

پيامدهاي دروغ گويي: دروغ گويي مانند ساير بيماري هاي رواني و عاطفي، ابتدا از يك مسئله ساده و كوچك آغاز مي شود و چنانچه به موقع درمان نشود، به يك مشكل جدي تبديل مي شود كه مشكلات بسياري را

براي فرد و ديگران فراهم مي سازد. از نظر رواني، دروغ گويي برقرار كردن نوعي رابطه بيمارگونه با ديگران است كه افزون بر شخص، ديگران را نيز دچار ناراحتي و مشكل مي كند.

برخي از عوارض و پيامدهاي دروغ گويي

الف- بي اعتباري دروغ گو: زندگي در اجتماع بر اساس نوعي اعتماد نسبي دو جانبه استوار است. دروغ به اين اعتماد لطمه مي زند و موجب اختلال در روابط بين افراد شده و بدبيني را گسترش مي دهد. همچنين با فاش شدن دروغ شخص مبتلا آبروي او مي ريزد و ارزش و اعتبارش از دست مي رود.

علي (ع) مي فرمايد: «هركس زياد دروغ بگويد، ارزش و اعتبارش بر باد مي رود.» «2»

حضرت علي (ع) مي فرمايد: «سزاوار است كه مسلمان از دوستي و برادري با دروغ گو اجتناب كند؛ زيرا او آن قدر دروغ مي گويد كه راستش را هم باور نمي كنند.»

ب- دروغ گويي موجب دردسر و زحمت براي خود فرد و ديگران مي شود. گاهي شخص به دروغ مطلبي را مي گويد و بعد براي اثبات آن مجبور مي شود دست به كاري بزند كه برايش مشكل باشد.

ج- مانعي براي خودشانسي: افراد دروغ گو غالباً خودشان را غير از آنچه هستند، نشان مي دهند. اين امر كه واقعاً داراي توانايي هايي هستند، بر اثر تكرار دروغ گويي بر آنان مشتبه مي شود. هنگامي كه در عمل آن توانايي را ندارند باعث مشكلات عديده رواني و جسمي مي گردند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 280

دلايل دروغ گويي: دروغ گويي از هر نوع، دلايلي دارد و براي درمان آن لازم است ابتدا علت هاي اين عادت شناخته شده، سپس درمان شود.

1. ترس: ترس از مجازات، خدشه دار شدن آبرو، يا هر چيز ديگر، يكي مهم ترين علل دروغ گويي در كودكان و بزرگ سالان است. در اين خصوص

روي كودكان 6 تا 14 ساله تحقيقاتي صورت گرفته كه نتايج آن در جدول زير آمده است: «1»

علت

درصدترس 71% غرور يا خودخواهي 17% آزارگري و شيطنت 10% ديگرخواهي (نوعي دوستي) 2% همان گونه كه در اين جدول ديده مي شود، ترس بيشترين عامل دروغ گويي در كودكان است. اگر كودك بداند چنانچه به خطاي خود اعتراف كند مورد سرزنش، تحقير، و احياناً تنبيه قرار خواهد گرفت، به ناچار براي حفظ آبروي خود به دروغ پناه مي برد. اين امر، به ويژه در خانواده هايي رايج است كه معتقدند تحقير، تنبيه و رفتارهاي خشونت آميز تنها راه جلوگيري از انحراف كودك است، در حالي كه اين روش ها نه تنها مؤثر نيست، بلكه موجب مي شود ترس كودك به تدريج از بين برود و رفتارهاي خلاف خود را با جرأت بيشتري انجام دهد. پياژه مي گويد: «دروغ براي كودك يك نوع فرار از حقيقت است. اگر كودك خود را در اجتماع و خانواده فرد محترمي بداند و آزادي عمل داشته باشد، براي چه با دروغ گفتن به خانواده اش خيانت كند؟ كودك با سخت گيري هاي زياد، از خانواده فاصله مي گيرد و خود را از آن ها جدا مي داند؛ زيرا مي بيند اگر راست بگويد او را تنبيه مي كنند. اگر والدين يا مربيان از خلاف هاي جزيي كودكان چشم پوشي كرده و با مهرباني و صميميت اشتباهاتشان را به آن ها گوشزد كنند، در اين صورت كودكان هيچ گاه به دروغ گويي متوسل نمي شوند.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 281

2. اجبار: اگر با اجبار از كودكي خواسته شود، كاري را كه مورد علاقه اش نيست، انجام دهد، يا آن كار را به طور نامناسب و بي انگيزه انجام مي دهد و يا به دروغ

وانمود مي كند كه آن را انجام داده است. اگر اين فشار و اجبار بيش از حد باشد، كودك در غياب والدين يا مربيان ممكن است برخلاف دستور آن ها عمل نمايد كه اين امر زمينه ساز دورويي و نفاق است.

بايد براي انجام هر كاري كه از كودك مي خواهيم، بيش از آن كه به اجبار و تهديد متوسل شويم، رغبت و انگيزه اي در او ايجاد كنيم تا با لذت و احساس رضايت به انجام آن كار بپردازد.

3. الگوي هاي مناسب: اگر در خانواده، والدين يا كساني كه با كودك زندگي مي كنند دروغ بگويند، ناخودآگاه و به طور غيرمستقيم زمينه دروغ گويي را براي كودك فراهم كرده اند، در واقع اولين درس دروغ گويي را كودك از آن ها خواهد آموخت؛ زيرا خانواده اولين محيط تربيتي كودك محسوب مي شود و گفتار، رفتار و به طور كلي طرز زندگي والدين در تربيت فرزندان بسيار مؤثر است. فرزندان بدون توجه و اراده، بر اساس همانندسازي با اطرافيان آنچه را مي بينند و مي شنوند، فرامي گيرند و تقليد مي كنند.

4. احساس حقارت: افرادي كه دائماً مورد تحقير، سرزنش، بي اعتنايي و تمسخر قرار مي گيرند، از هيچ كوششي براي ابراز خود دريغ نمي ورزند. آن ها تلاش مي كنند تا به هر نحوي كه ممكن است، توجه اطرافيان را به خود جلب كنند؛ از اين رو، به رفتارهاي مختلفي از جمله دروغ گويي دست مي زنند؛ زيرا اين امر سبب توجه ديگران به آن ها خواهد شد. اين افراد دچار ضعف شخصيت و احساس حقارت مي شوند. آن ها براي رهايي از اين احساس و ابراز وجود به مبالغه در مورد خود مي پردازند و اغلب درباره خود، ديگران و حوادث، دروغ هاي باور نكردني مي گويند؛ همچنين وعده هايي مي دهند كه قدرت انجام آن را

ندارند. به علاوه، بعضي افراد به دليل داشتن عيوب جسمي، نام نامناسب، و وضعيت نامطلوب خانوادگي، احساس شرمساري مي كنند و چون مي ترسند مورد تمسخر قرار گيرند، به دروغ پناه مي برند. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «دروغ گو دروغ نمي گويد مگر به سبب حقارتي كه در نفس خود احساس مي كند.» «1» لذا بايد به افراد احترام گذاشت و براي آن ها ارزش و شخصيت قائل شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 282

5. نيازهاي ارضا نشده: روان شناسان معتقدند بعضي دروغ ها نشان دهنده نيازها و تمايلات ارضا نشده است؛ زيرا بعضي از دروغ هايي كه ما را متعجب مي كند از تخيلات سرچشمه مي گيرد. به هر ميزان نيازهاي ارضا نشده بيشتر باشد، احساس كمبود در كودك قوي تر است و براي جبران اين احساس، بيشتر به دروغ گويي مي پردازد و اين امر در خصوص كودكاني كه كم تر مورد محبت و توجه والدين قرار مي گيرند، بيشتر است.

6. خودنمايي: افرادي كه مورد توجه قرار نمي گيرند، به خاطر خودنمايي و جلب توجه به دروغ متوسل مي شوند. آن ها به هر كاري دست مي زنند تا مورد توجه قرار گيرند. گاهي بچه ها براي اين كه مورد توجه قرار گيرند، خود را به مريضي مي زنند؛ زيرا به تجربه دريافته اند كه اگر مريض شوند، والدين به آن ها توجه كرده و از آن ها مراقبت بيشتري مي كنند، يا با دروغ تلاش مي كنند از خود قهرمان بسازند.

بنابراين بايد به كارهاي شايسته افراد و حرف هاي مناسب آن ها، هرچند كوچك و ناچيز باشد، به ديده تحسين نگريست و به ويژه از كارهاي خوب آن ها نزد ديگران تعريف و تمجيد كرد.

7. توقع بيش از حد: توقع بيش از حد از افراد بدون در نظر گرفتن توان و ظرفيت

آن ها باعث دروغ گويي آن ها مي شود؛ زيرا آن ها از اين كه تنبل يا بي عرضه خطاب شوند، واهمه دارند.

8. اجازه نداشتن براي بيان حقيقت: گاهي اوقات كودكان به دليل اجازه نداشتن براي بيان حقيقت متوسل به دروغ گويي مي شوند. اوليا و مربيان بايد به كودك اجازه دهند تا حالت ها و احساسات خود را چه مثبت و منفي بيان كند. اين كار، هم علت مشكلات كودكان را مشخص مي كند و هم موجب مي شود كودك دروغ نگويد.

9. بي تفاوتي اطرافيان نسبت به دروغ گويي و راست گويي: وقتي اطرافيان در مقابل راست گويي و دروغ گويي افراد واكنش مناسب نشان نمي دهند، آن ها فكر مي كنند كه دروغ گويي مانند راست گويي لازم است؛ بنابراين، ارزش راست گويي و زيان هاي دروغ گويي براي او مبهم و نامشخص است. در نتيجه، براي رسيدن به خواسته هاي خود به دروغ گويي متوسل مي شود. اطرافيان بايد در مقابل راست گويي آن ها را تشويق نمايند تا اين صفت در آن ها تقويت شود و در مقابل دروغ گويي نيز واكنش نشان دهند تا به طور منطقي اين صفت در او خاموش شود. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 283

ز- نجوا يا سخن درگوشي

از آداب معاشرت در اسلام، اين است كه در مجالس عمومي كه ديگران هم نشسته اند، از سخن گفتن در گوشي پرهيز كنيم. در جمعي كه افراد مختلف حضور دارند، اگر دو نفر به طور خصوصي و درگوشي صحبت كنند، سبب رنجش ديگران مي شوند. آنان از خود مي پرسند چرا آن دو مي خواهند مطالبي را از آنان پنهان كنند و چرا آنان را نامحرم و بيگانه مي دانند؟ «1»

تعاليم اسلام از نجوا و درگوشي صحبت كردن منع كرده است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «سخن زيرگوشي و نجوا كار شيطاني است، براي آن كه مومنان

را غمگين و نگران سازد.» «2»

3. برداشت هاي نامناسب
الف- بدگماني

يكي از جامع ترين دستورها در زمينه روابط اجتماعي كه باعث حفظ شخصيت افراد و تضمين امنيت در جامعه مي شود، پرهيز از بدگماني است. «3» هراندازه كه روابط اعضاي جامعه با هم دوستانه تر و صميمي تر باشد و انس بيشتري برقرار شود، افراد به هم نزديك تر خواهند شد و اهداف زندگي اجتماعي آنان بهتر تحقق خواهد يافت؛ از اين رو لازم است از آنچه سبب بدگماني و بدبيني آنان به هم مي شود و دوستي و صميميت و انس و الفت آنان را تضعيف مي كند، جلوگيري كرد. «4» خداوند متعال در اين رابطه مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد از بسياري گمان ها بپرهيزيد چرا كه بعضي از گمان ها گناه است ....» «5»

مطابق اين آيه اهل ايمان نبايد در مقام بدگماني به ديگري برآيند و آنچه به حسب طبع خود گمان مي برند، اظهار نمايند يا در مورد آن ترتيب اثر بدهند [زيرا گمان كه خاطر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 284

نفساني است، بي اختيار و بدون اراده انسان حاصل مي شود] يعني فرد را متهم كنند و به مردم بگويد و موقعيت او را در ديد مردم از بين ببرند. «1»

بدگماني از نظر معصومين (عليهم السلام): اهل بيت (عليهم السلام) بدگماني را به شدت نكوهش كرده اند:

1. پيامبر (ص) فرمود: «از گمان بد بپرهيزيد كه بدترين نوع دروغ است». «2»

اميرالمومنين علي (ع) فرمودند: «بدترين مردم كسي است كه به خاطر بدگماني به هيچ كس اعتماد ندارد و به خاطر اعمال بدش كسي به او اعتماد نمي كند.» «3»

2. علي (ع) فرمود: «از نشانه هاي حركت قهقرايي و پشت كردن به خوشبختي، داشتن بدگماني و بدبيني

نسبت به نصيحت گران و خيرانديشان است.» «4»

3. علي (ع) فرمود: «بدگماني نسبت به افراد نيكوكار بدترين گناه و زشت ترين ستمگري است». «5»

4. علي (ع) فرمود: «آدم بدگمان ايمان ندارد.» «6»

آثار بدگماني

در سخنان معصومين (ع) به برخي آثار زيان بخش بدگماني اشاره شده كه چند نمونه آن را ذكر مي كنيم.

1. اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «كسي كه گمان خود را نيكو نساخته، از همگان ترس و وحشت داد.» «7» انسان بدبين چون به همگان با بدگماني مي نگرد و براي همه عيب و نقصي در ذهن خود ترسيم مي كند، به هيچ كس اعتماد ندارد و نمي تواند با اطمينان خاطر با كسي رابطه برقرار كند. او از همه مي ترسد و نتيجه اين ترس و وحشت كناره گيري و دوري گزيدن از مردم و احساس تنهايي و غربت و عدم امنيت و اختلال در بهداشت رواني است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 285

2. اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «بدگماني، كارها را فاسد مي كند و مردم را به شرارت وا مي دارد.» «1»

بي ترديد جلب اعتماد و اطمينان مردم يكي از مهم ترين عوامل درستكاري است و همگان دوست دارند كه مردم از درستكاري آن ها خشنود شده و به آن ها اعتماد كنند. حال اگر قرار باشد كه مردم با بدبيني و بدگماني در جامعه به يكديگر بنگرند، ديگر مجالي براي اعتماد متقابل نمي ماند و به دنبال آن كسي براي درستكاري خود را به زحمت نمي اندازد و در نتيجه، طبق فرمايش اميرالمومنين (ع) شيرازه امور از هم مي پاشد و مردم به كارهاي زشت روي مي آورند.

3. اميرالمومنين علي (ع) بدگماني را عامل تفرقه و جدايي مردم معرفي كرده و مي فرمايد: «كسي كه بدگماني بر او

غلبه كند، هيچ صلح و صفايي بين دوستان خود باقي نمي گذارد.» «2»

4. بدگماني باعث از ميان رفتن عبادت مي شود. اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: «از گمان بد بپرهيز؛ زيرا بدگماني عبادت را فاسد و گناه را بزرگ مي كند.» «3»

5. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «بدگماني صاحب خود را پست مي كند و مايه نجات شخص مورد گمان بد مي شود.» «4»

6. «انسان بدگمان، همواره بيمار است.» «5»

7. «كسي كه به بيماري باطني بدگماني مبتلا شود، فكر او آشفته مي گردد.» «6»

8. «بخل و حرص و ترس از طبيعت انسان سرچشمه مي گيرند و ريشه آن ها بدگماني است.» «7»؛ بنابراين بدگماني به صفات نامناسب اخلاقي تبديل مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 286

راه درمان سوء ظن

اعضاي جامعه اسلامي معصوم نيستند و خواه ناخواه لغزش ها، اشتباه ها و نقص هايي در كار و زندگي شان وجود دارد، با اين وضع اگر قرار باشد هر كسي خودسرانه خطاهاي ديگران را پيگيري و كشف كند و به رخش بكشد يا به ديگران بگويد، هيچ اعتمادي بين افراد جامعه باقي نمي ماند. «1»

انسان مي تواند به جاي بدگماني، به راه هاي حمل بر صحت بينديشد و احتمالات صحيحي كه در مورد آن عمل وجود دارد، در ذهن خود مجسم كند و به تدريج بر گمان بد غلبه كند. «2» در سخنان معصومين (عليهم السلام) توصيه شده است: «اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كن تا دليلي برخلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخني كه نسبت به برادر مسلمانت صادر شده، مادام كه مي تواني محمل نيكي براي آن بيابي، گمان بد مبر.» «3»

اگر حمل بر صحت صورت بگيرد، روح همكاري، خوشبيني و اعتماد بر مردم حاكم

مي شود. درحالي كه بدگماني پايه هاي اين اعتماد را سست مي كند. افراد بدبين از همه چيز و از همه كس وحشت دارند و نگراني جانكاهي بر روان آن ها مستولي است، نه مي توانند يار و مونسي غمخوار پيداكنند و نه شريك و همكاري براي فعاليت هاي اجتماعي و نه يار و ياوري براي روز درماندگي. «4»

دو نكته:

1. تعاليم اسلام براي مصون ماندن از گمان بد به مسلمانان توصيه مي كند با افراد بدنام رفيق نشوند و با آنان رفت و آمد ننمايند؛ زيرا همنشين انسان معرف شخصيت و هويت او است. همنشيني با بدان موجب بدگماني اخيار و خوبان مي گردد. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 287

همچنين توصيه شده كه خويشتن را در معرض تهمت قرار ندهند. علي (ع) مي فرمايد: «شخصي كه خويشتن را در معرض تهمت قرار مي دهد، كسي را كه به وي گمان بد برده، ملامت نكند.» «1»

2. بايد دقت كرد كه پرهيز از گمان بد اولًا: بايد در مسائل شخصي باشد و مسائلي كه مربوط به كل جامعه اسلامي است، دقت بيشتري مي طلبد و همچنين اين امر در صورتي مناسب است كه جامعه سالم باشد و صلاح و درستي در جوامع حاكم باشد، ولي اگر جامعه فاسد باشد و افراد صالح نباشند، خوش گماني مناسب نيست؛ زيرا اگر در باره افراد فاسد حسن ظن داشته باشيم، به نوعي فريب خورده ايم، در حالي كه از نظر اسلام مومن بايد زيرك باشد. به فرمايش امام صادق (ع): «هنگامي كه عدل در جامعه بر جور و ستم غالب باشد، بدگماني حرام است، «2» ولي در زماني كه جور و ستم بر عدل غلبه دارد، نبايد به افراد

خوش گمان بود مگر اين كه آن ها را خوب بشناسيد.» «3»

ب- تجسس و عيب جويي

يكي از دستورهاي اسلام در زمينه روابط اجتماعي، عدم تجسس و عيب جويي نكردن از زندگي خصوصي افراد است. در قرآن آمده است: «هرگز در كارهاي ديگران تجسس نكنيد.» «4» تجسس يعني تفحص از احوال خصوصي ديگران براي آگاه شدن، و «جاسوس» كسي است كه احوال ديگران را تفحص مي كند. همچنين در قرآن كريم مي خوانيم: «يكديگر را مورد طعن و عيبجويي قرار ندهيد.» «5» خداوند از تحقيق و جستجو كردن درباره مومنان و كارهاي آنان براي آگاهي از امور خصوصي و يا ضعف هاي آن ها نهي مي كند؛ زيرا خداوند متعال پوشاننده عيوب است و دوست دارد بنده اش نيز عيب هاي مردم را بپوشاند. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 288

عيب جويي مايه ريختن آبروي ديگران، تهيج كينه ها، زوال محبت ها و باعث جدايي و درهم گسستگي نظام و شيرازه اجتماع است. «1» گمان بد در حقيقت عاملي است براي جستجوگري و جستجوگري عاملي است براي كشف اسرار و رازهاي نهاني مردم و اسلام هرگز اجازه نمي دهد كه رازهاي خصوصي آن ها فاش شود؛ به بيان ديگر، اسلام مي خواهد مردم در زندگي خصوصي خود از هر نظر در امنيت باشند. بديهي است اگر اجازه داده شود هر كس به جستجو گري درباره ديگران برخيزد، حيثيت و آبروي مردم بر باد مي رود و جهنمي برپا خواهد شد كه همه افراد اجتماع را در بر خواهد گرفت. «2» شواهد موجود در آيه و غير آن نشان مي دهد كه اين حكم مربوط به زندگي شخصي و خصوصي افراد است و در زندگي اجتماعي تا آن جا كه تأثيري در سرنوشت جامعه نداشته باشد

نيز اين حكم صادق است؛ اما روشن است آن جا كه ارتباط با سرنوشت ديگران و كيان جامعه پيدا مي كند، مسئله شكل ديگري به خود مي گيرد و تجسس جائز مي شود. «3»

بشر به طور فطري به كمال علاقمند است و ميل دارد از نظر ساختمان طبيعي و از نظر گفتار و رفتار اجتماعي منزّه و مبرا از هر عيب و نقصي باشد. اگر در وي عيب مادرزادي وجود دارد يا در طول زندگي بر اثر رويدادي دچار نقص عضوي گرديده است، تاجايي كه بتواند مي كوشد آن نقص را پنهان كند و نگذارد ديگران متوجه آن عيب شوند؛ همچنين اگر در گفتار و رفتارش به پاره اي از سيّئات اخلاقي و اعمال ناپسند مبتلا شده و دچار عيب اجتماعي گرديده، نمي خواهد مردم از آن عيب آگاه شوند و تا آن جا كه ممكن است در پنهان كردن آن مي كوشد، و اگر كسي از عيبش آگاهي يافت و آن را به اين و آن گفت، سخت ناراحت مي شود و به گوينده اعتراض مي كند. خلاصه اين كه تمام انسان ها به تمايل فطري، علاقه دارند عيوب طبيعي و نقايص اكتسابي آنان بر ملا نشود و مردم از آن ها آگاهي نيابند. اسلام در مقام قانون گذاري، اين تمايل فطري را مورد توجه قرار داده و نشر عيوب مسلمانان را تحت عناوين مختلف، مثل غيبت، پرده دري، ايذاي مسلمان، و عناويني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 289

از اين قبيل ممنوع ساخته است؛ به علاوه، از نظر معنوي روايات زيادي درباره فوايد سترعيوب مردم و زيان هاي افشاي عيوب آن ها رسيده است. «1»

تجسس و عيب جويي از ديدگاه روايات

حضرت علي (ع) مي فرمايد: «بدترين

مردم كسي است كه درصدد يافتن عيوب ديگران باشد، ولي نسبت به عيوب خود چشم پوشي كند.» «2»

و نيز مي فرمايد: «در پي عيب ديگران بودن، قبيح ترين عيوب و بدترين گناهان است.» «3»

همچنين مي فرمايد: «كسي كه به عيوب ديگران انتقاد و اعتراض كند، ولي آن را براي خود بپسندد، احمق است.» «4»

پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «از عيوب و لغزش هاي مؤمنان تجسس نكنيد؛ زيرا كسي كه از لغزش هاي برادر مؤمنش تحقيق و جستجو مي كند؛ خداوند هم به دنبال لغزش هاي او مي باشد و كسي كه خداوند لغزش هايش را پي گيري كند، او را رسوا مي نمايد، هرچند آن لغزش را در درون خانه اش انجام داده باشد.» «5»

آثار تجسس و عيب جويي

1. از دست دادن دوستان: علي (ع) مي فرمايد: «كسي كه در جستجوي عيوب پنهاني ديگران باشد، خداوند وي را از عشق به ديگران و دوستي آن ها محروم مي دارد». «6»

2. تهيج كينه ها: علي (ع) فرمود: «موشكافي [عيبجويي موجب جدايي است و عيب كسي را به رخ كشيدن مايه دشمني و كينه است.» «7» و در بياني ديگر فرمود: «كسي كه در باره دوست خود موشكافي كند، محبت و دوستي او از بين مي رود.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 290

3. شريك جرم: «كسي كه به عيب و يا گناه كسي آگاهي يافت و آن را پنهان نداشت و افشا نمود، و براي صاحب آن استغفار نكرد، او [افشا كننده همچون صاحب گناه خواهد بود، و افشاي عمل كيفري است براي صاحب عمل و در آخرت عذاب نمي شود و خدا بزرگوارتر است از آن كه آدمي را در برابر يك عمل، دوبار مجازات كند.» «1»

4. رسوايي و محروميت از ستاريت خدا:

پيامبر (ص) فرمود: «اي گروهي كه با زبان ايمان آورديد، ولي هنوز قلب شما ايمان خالص را به دست نياورده است. مسلمانان را به خدمت نگيريد و به افشاگري نپردازيد و كسي كه اين چنين كند، خدا نيز درباره اش اين چنين مي كند و او را هرچند در ميان خانه اش باشد، رسوا مي سازد.»

5- خروج از ولايت الهي: امام صادق (ع) فرمود: «كسي كه مطلبي را در باره كسي در پيش ديگري نقل كند، بدين منظور كه آن شخص را بي آبرو سازد و او را از اعتبار بيفكند و از چشم ساقط نمايد، خداوند متعال او را از ولايت خويش خارج مي سازد و به ولايت شيطان دراندازد.» «2»

راه هاي درمان تجسس و عيب جويي

1. براي درمان تجسس و عيب جويي بايد از همنشيني با افراد عيب جو خودداري كرد. اميرالمومنين (ع) فرمود: «بپرهيز از همنشيني و مجالست با كسي كه به عيب جويي از ديگران مي پردازد؛ زيرا در همنشيني با او از تأثير عيب او در امان نخواهد ماند.» «3»

همچنين فرمود: «هم نشيني بااشخاص بد باعث بدگماني نسبت به مردان نيك مي شود.» «4»

2. به عيوب خود توجه شود: علي (ع) فرمود: «بزرگ ترين عيب آن است كه آدمي ديگران را نسبت به چيزي مورد عيب جويي قرار دهد كه خودش نيز همان عيب را دارا است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 291

3. حمل بر صحت نمودن است: يكي از وظايف انسان نسبت به ديگران، حمل به صحت، و وسعت نظر، و دوري از تنگ نظري، و پرهيز از حمل به فساد كردار، رفتار و گفتار ديگران است. تا آن جا كه امكان دادن بايد كردار ديگران را به

گونه اي صحيح توجيه كرد، مگر اين كه فساد او ثابت شود.

امام صادق (ع) از اميرالمومنين (ع) نقل فرمود: «كردار برادرت را به بهترين وجه ممكن توجيه كن، مگر آن جا كه شر او بر خير او غالب آيد. هيچ گاه كلام و گفتاري كه به ظاهر ناخوشايند است، به وجه ناروا تفسير مكن و بدان گمان بد مبر، و در صورت ممكن آن را به نيكي و وجه ستوده تفسير و توجيه كن.» «1»

4. به پاداش هاي ترك عيب جويي توجه كند: امام باقر (ع) فرمود: «كسي كه از ريختن آبروي مردم خودداري كند، خدا در قيامت عذاب خود را از او باز مي دارد و نيز كسي كه غضب خويش را نسبت به ديگران مهار كند، خداوند وي را در قيامت ببخشايد.» «2»

5. توجه به وظيفه ايماني: امام هفتم (ع) فرمود: «بر انسان با ايمان لازم است تا هفتاد گونه گناه كبيره ديگران را پنهان دارد.» «3»

خلاصه فصل چهارم

اين فصل به نقش روابط اجتماعي در تأمين بهداشت رواني مي پردازد. ارتباط مؤثر موجب شكوفايي استعدادهاي افراد، بهبود روابط، كسب هويت مثبت، و رفع مشكلات مي شود. روابط اجتماعي در تأمين نيازهاي انسان مؤثر است. ارتباط با هم سالان باعث آشنا شدن افراد با ارزش هاي گوناگون، شكل گيري شخصيت، جبران كمبود محبت والدين و تخليه رواني مي شود. روابط مناسب با همسايگان و ساير ارتباطات اجتماعي بر تمام جنبه هاي سلامتي از طريق حمايت رواني و كاهش فشار رواني، تخليه رواني و برون ريزي عاطفي اثر گذار است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 292

ديدار، سلام كردن، مصافحه كردن، احترام گذاشتن، گوش فرا دادن، قدرداني و تحسين، وفاي به عهد، هديه دادن،

گشاده رو بودن، شوخي و مزاح و شاد كردن افراد از جمله رفتارهاي مناسبي است كه روابط با دوستان را بهبود مي بخشد.

حسن خلق، تواضع، بردباري و شرح صدر، عفو و گذشت و مدارا كردن، توجه به ظرفيت رواني افراد و تعديل توقعات، خوش گماني و تفسير مناسب، تغافل، رازداري و انصاف از جمله صفات مناسب اخلاقي است كه به بهبود روابط كمك مي كند.

تكبر، حسد، تعصب، خشم، غضب و ستيزه جويي، روابط غيركلامي نامناسبي است كه به روابط اجتماعي آسيب مي رساند.

غيبت، تهمت، سخن چيني، استهزا و به كارگيري القاب نامناسب، دروغ، نجوا كردن، بدگماني، تجسس و عيب جويي از جمله گفتارهاي نامناسبي است كه روابط اجتماعي را دچار آسيب مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 293

فصل پنجم: نقش مسايل اقتصادي در بهداشت رواني

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 295

الف- نقش فقر در بهداشت رواني

اشاره

تأثير فقر و غنا و برداشت صحيح از آن ها بر بهداشت رواني، از دو جنبه قابل بررسي است: نخست اين كه يكي از ضروري ترين و اساسي ترين نيازهاي انسان تأمين معاش و برآورده شدن نيازهاي زيستي انسان است و در صورت برآورده نشدن اين نياز، بروز مشكلات جسمي و رواني در افراد و جامعه اجتناب ناپذير مي باشد. ميزان خودكشي، بيماري هاي جسمي و رواني جوان ها با فقر خانواده ها رابطه دارد.

نسبت مردودي و ترك تحصيل در خانواده هاي كم درآمد بيشتر از خانواده هاي پردرآمد است. دختران خانواده هاي طبقات پايين در سنين پايين ازدواج مي كنند و با دشواري هاي بچه داري، سازش با شوهر، ترك تحصيل و انواع دشواري هاي زندگي روبه رو مي شوند. افزايش بي كاري به ميزان يك درصد، پذيرش افراد در بيمارستان هاي روان پزشكي را به اندازه 5 تا 6 درصد افزايش مي دهد. «1» افراد فقير بيشتر از ديگران در معرض آسيب هاي اجتماعي قرار دارند و امكان ارتكاب رفتارهاي انحرافي در آنان بيشتر است.

مكانيزم تأثير فقر در انحرافات از طريق كاهش كنترل و مراقبت اعضاي خانواده، درگيري اوليا با مسائل زندگي و نپرداختن به تعليم و تربيت بروز مي كند. گر چه نمي توان به طور قاطع فقر را عامل اساسي رفتارهاي بزه معرفي كرد و چه بسا افراد فقيري از كجروي بيزار و انسان هاي شريفي هستند، ولي فقر

در كنار ساير عوامل به بروز ناهنجاري هاي رفتاري مي انجامد و در واقع، در مورد كساني كه تحت تأثير عوامل ديگري قرار داشته اند، فقر به عنوان عامل متعدد، به عنوان انگيزه و، زماني به صورت شرط ارتكاب بزهكاري به خصوص سرقت مطرح مي گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 296

از نظر اقتصادي پيدايش فقر در جامعه و يا وجود قشري كه با فقر دست به گريبان هستند، موضوع بسيار مهمي است و يك نظر كلي در اين زمينه وجود دارد كه فقرزدايي، مقابله با كجروي ها و كج رفتاري هاي اجتماعي است.

عده اي از جامعه شناسان، فقر فرهنگي را جدا از فقر مادي نمي دانند. آن ها معتقدند فقدان حداقل شرايط و امكانات براي يك زندگي نسبتاً آسوده و عدم توانايي در تأمين احتياجات، موجب مشكلات متعدد جسمي و رواني براي فرد مي شود و در نتيجه، فرصتي براي درك ارزش هاي اجتماعي باقي نمي ماند، يا فقير بدون توجه به امور ديگر، صرفاً در فكر تأمين معاش است و در اين راه از مخالفت با هنجارهاي اجتماعي ابايي ندارد. «1»

اجتماعي كه با فقر اقتصادي دست به گريبان است، توانايي فعاليت را از دست مي دهد و گرفتار نارسايي هاي مرگ باري در زمينه هاي گوناگون مي شود، حتي مسايل اخلاقي نيز به مقدار قابل ملاحظه اي تحت تأثر عوامل اقتصادي قرار دارند. نگهداري مباني اخلاقي همچون شهامت، صراحت، مناعت طبع، راست گويي، امانت، و استقلال شخصيت براي يك انسان گرسنه كار بسيار دشواري است. همچنين بي ترديد نيازهاي مادي و فقر اقتصادي، انسان را به رفتارهاي نامناسبي همچون چاپلوسي و تملق افرادي كه شايسته سرزنش اند و عيب جويي از آن ها كه قابل ستايش اند، وا مي دارد. «2»

اصولا دغدغه معاش، آزادي لازم براي

رشد و تعالي را سلب مي كند. ناداري انسان را در اسارت خود مي گيرد و به صورت مانعي جدي در تربيت حقيقي ظاهر مي شود. در منظر اميرالمؤمنين (ع): «ناداري مرگي سخت تر از مرگ طبيعي است.» زيرا انسان گرفتار فقر در بهره مندي از تربيت فطري و نيل به كمال حقيقي پيوسته با دشواري روبه رو مي گردد و شكوفايي استعداهايش آسيب مي بيند و هيچ ستمي به انسان، بالاتر از اين نيست كه استعدادهايش سركوب شود و از زندگي معقول و معتدل و بستر مناسب براي نيل به كمال حقيقي محروم بماند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 297

جنبه دوم نگاه به فقر و غنا از منظر روان شناختي و تأثير آن بر بهداشت رواني است. عدم شناخت صحيح انسان از موقعيت و جايگاه خود در نظام عالم، غرايز، هواها و عدم تربيت صحيح در پرتو معارف الهي، باعث احساس نيازهايي كاذب، مانند حرص و فزون خواهي، حب دنيا، بخل، و ... در انسان مي گردد كه خطر آن ها كم تر از برآورده نشدن نيازهاي زيستي نيست؛ از اين رو، شايسته است براي تأمين بهداشت رواني افراد، شناخت و ديدگاه انسان نسبت به دنيا و مسائل مادي اصلاح گردد و برخي صفات و رذايل اخلاقي مربوط به مال در افراد تعديل و كاهش پيدا كند تا نيل به آرامش و سلامت براي آن ها آسان تر شود.

فقر و غنا در قرآن

در قرآن واژه هاي فقر و غنا به معناي فقر و غناي ذاتي «1»، فقر و غناي فرهنگي «2» فقر و غناي اقتصادي «3» به كار رفته است كه در اين فصل فقر و غناي اقتصادي مورد نظر قرار مي گيرد.

- از نظر قرآن

ملاك ارزش انسان ايمان و عمل صالح است و فقر و غنا هيچ كدام معيار ارزش انسان نيستند. خداوند مي فرمايد: «اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نمي سازد جز كساني كه ايمان بياورند و عملي صالح انجام دهند كه براي آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايي است كه انجام داده اند و آن ها در غرفه هاي [بهشتي در امنيت خواهند بود.» «4»

قرآن از بعضي فقيران ستايش كرده كه فقرشان به سبب ضعف نفس و عدم انگيزه نبوده بلكه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند و امكان تلاش و فعاليت اقتصادي براي آن ها فراهم نبوده است. «5» همچنين از كساني همانند حضرت سليمان، «6» داود، «7» و ذوالقرنين «8» كه داراي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 298

تمكن مالي خوبي بوده اند و مال را رحمت و فضلي از جانب خدا مي دانستند، ستايش مي كند. در مقابل ثروتمنداني مانند قارون، «1» فرعون، «2» وليد بن مغيره، «3» و ابي لهب «4» را كه بيش از حد به مال علاقه داشتند، به شدت سرزنش مي نمايد. «5»

همان گونه كه بيان شد، فقر و غنا ملاك ارزش نيستند، هر چند شايد بتوان از آيات و روايات استفاده نمود كه غنا عامل رشد، و فقر عامل منفي در زندگي انسان ها به شمار مي آيد.

1. از شواهدي كه نشان مي دهد در قرآن كريم فقر به عنوان عاملي منفي در زندگي انسان به حساب آمده اين است كه خداوند به پيامبر اكرم (ص) فرمود: «خداوندتو را فقير يافت؛ سپس توانگر كرد.» «6» در اين آيه خداوند بر پيامبرش منت مي گذارد كه او را از حالت فقر درآورده و غني ساخته است.

دليل ارزش منفي فقر

نيز تعبير و عده شيطان به فقر در قرآن است: «شيطان شما را از فقر مي ترساند و شما را به انجام كارهاي ناشايست دستور مي دهد.» «7»

به علاوه، در هيچيك از آيات قرآن كريم، فقر به عنوان امري مثبت معرفي نشده و تمجيد از فقرا، به خاطر فقر آن ها نيست، بلكه به خاطر ارزش هاي انساني است كه آن ها داشته اند. همچنين اگر از اغنيا مذمت شده، صرفاً به دليل غنا و بي نيازي مادي آن ها نيست، بلكه به دليل عدم انجام مسئوليت هايشان است.

2. ناسازگاري فقر با فطرت: فقر با فطرت انسان سازگار نيست؛ از اين رو، آن هايي كه داراي فضايل انساني هستند، اگر هم فقير باشند، سعي مي كنند آن را ابراز نكنند و خود را بي نياز جلوه دهند. در قرآن آمده است: «از بسياري عفاف هر كس كه از حال آن ها آگاه نيست، پندارد غني و بي نيازند.» «8»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 299

3. غنا و بي نيازي انسان در زندگي مي تواند ارزش محسوب شود. اين امر در صورتي است كه آن را از جانب خدا و فضل و وسعت او بداند: «خداوند هر يك را از سعه [رحمت خويش بي نياز مي كند.» «1»

«اگر فقير باشند، خداوند از فضل خويش بي نيازشان مي كند.» «2»؛ «اگر از فقر و تنگدستي بيم داشتيد، خدا اگر بخواهد به زودي شما را از فضل خويش بي نياز مي كند.» «3» و بديهي است چيزي كه از جانب خدا و فضل و سعه او باشد، بي ترديد ارزش مثبت دارد.

بي نيازي و منافع مادي نيز به خودي خود عامل طغيان نيست. در رابطه با منافع مادي در قرآن آمده است: «اي مردم، از آنچه در زمين است،

حلال و پاكيزه تناول كنيد و از وسوسه هاي شيطان پيروي نكنيد.» «4» از نعمت هاي الهي بهره ببريد و از برنامه هاي شيطان پيروي ننماييد؛ زيرا اگر لازمه اين بهره مندي و غنا، طغيان و ناسپاسي و پيروي از شيطان باشد، تكليف به عدم پيروي از شيطان و عدم طغيان و ناسپاسي، بيهوده بلكه چنين تكليفي بي جا بود؛ «5» البته غنا و بهره مندي زمينه هايي است براي طغيان و ناسپاسي و پيروي از شيطان؛ از اين رو، خداوند انسان ها را به عدم طغيان و عدم پيروي از دستورهاي شيطان مكلف كرده است.

1. پيامدهاي نامناسب فقر در بهداشت رواني

احساس ذلت

يكي از آثار فقر بروز احساس ذلت و خواري در خود است. علي (ع) خطاب به امام حسن (ع) فرمود: «اي فرزندم. كسي كه فقير و تنگدست است، خوار و كوچك است.» «6»

همچنين فرمود: «به درستي كه فقر، ابزار خواري نفس است.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 300

امام صادق (ع) فرمود: «درخواست حاجت از مردم موجب سلب عزت و رفتن حيا مي گردد.» «1»

امام كاظم (ع) در دعاي خود مي فرمايد: «خدايا، مرا از ذلت فقر به عزت غنا منتقل نما.» «2»

امام علي (ع) فرموده: «فقر باعث ذلت در دنيا و فخر در آخرت است.» «3»

ونسان دكلژاك (1989) در تحقيقي سعي كرد شرم فقرا را تشريح كند؛ زيرا معتقد است در اجتماع مادي امروزي، كساني كه احساس كنند پايين تر يا بي لياقت تر از ديگران اند يا حتي احساس كنند محكوم شده اند، در همه موارد احساس شرمساري مي كنند. اين شرم مثل يك زخم روحي احساس مي شود و به «نوروز طبقه» شباهت دارد (نوروز به اختلال هاي خفيف رفتاري اطلاق مي شود؛ اختلالي كه فرد

را متلاشي نمي كند، ولي هميشه او را آزار مي دهد. در واقع كسي كه «نوروز طبقه» دارد، نگاه ها و رفتارهاي ديگران، براي تشكيل هويت شخص و خويشتن پنداري او اهميت پيدا مي كند).

انسان فقير، وقتي تحقيرها، شرمساري ها و ناكامي هاي فقر را تحمل مي كند، جز رنج كشيدن راهي ندارد. اين رنج، احساسات متضاد به همراه مي آورد: از يك سو شرم و ناتواني و از سوي ديگر پرخاشگري و طغيان. انسان فقير احساس مي كند كه «بينوا»، «فقير» «بي دست و پا»، «بي لياقت» و «كمتر از همه» است. او باور مي كند كه چنين هويتي دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني مي شود و فرد را به اين نتيجه مي رساند كه خود را تحقير كند، عزت نفس و اعتماد به نفس را از دست بدهد. فرد از خود، خانواده و اطرافيانش شرمنده مي شود. شرم و گنهكاري معمولا به دنبال هم مي آيند؛ بدين صورت كه انسان شرمنده خود را ملامت مي كند و تمام گناهان را به گردن مي گيرد و خود را مسبب اصلي فقر مي داند. «4»

احساس محروميت

انسان تنگدست از خواسته ها و مطلوب هاي خويش كه سرمايه زندگي مادي است، محروم مي شود و از مقاصد خويش باز مي ماند. «5» و محروميت اغلب به پرخاشگري مي انجامد. تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 301

پرخاشگري كه در نتيجه محروميت ايجاد شده، ممكن است متوجه افرادي شود كه آن را به وجود آورده اند و جانشينان آن ها گردد. «1»

هميشه اين احتمال وجود دارد كه انسان فقير، حداقل براي رفع فقر و تنگدستي خود، به كارهاي خلاف از قبيل دزدي، اختلاس، روسپي گري (در مورد زنان) و غير اين ها دست بزند؛ همچنين ممكن است كسي او را به مبلغ اندكي

خريده و به كارهاي ناشايست وا دارد؛ چنان كه آمار جرايم در همه جاي دنيا نيز نشان داده كه منشأ بسياري از جرايم و گناهان، فقر و تنگدستي است. «2»

اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: «همانا فقر باعث و انگيزه خشم است.» «3» چون فردي كه به علت فقر تحقير مي شود، با كساني كه او را تحقير مي كنند و اجتماعي كه اين تحقير را براي او فراهم آورده، به مقابله برمي خيزد. «4»

دانشمندان علوم رفتاري دريافته اند كه بسياري از گرفتاري هاي افراد طبقات پايين و نيز مشكلاتي كه افراد اين طبقه براي ساير طبقات ايجاد مي كنند، مي تواند به عنوان تلاش فرد طبقه پايين براي سازگار كردن خود با محروميت نسبي و محروميت از امتيازهاي عادي و متعارف توجيه شود. محروم بودن و بركنار ماندن، اولين گام هاي رنج و درماندگي طبقات پايين است كه در زندگي با احساس ناخشنودي همراه است. «5»

احساس غم واندوه

شخص نادار از آن جا كه نمي تواند به مقاصد خود برسد و نيازهاي اوليه خود را تأمين كند، دچار احساس ناراحتي واندوه مي شود. علي (ع) فرمود: «فقر با اندوه همراه است.» «6» و «فقر و ناداري اندوه ها را برمي انگيزد.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 302

براد برن (1969) رابطه نسبتاً ضعيفي را بين درآمد و احساس منفي به دست آورد؛ اما مطالعات افسردگي و ديگر اختلالات رواني، رابطه قوي تري نشان دادند. «1» لارچمن و ويور (1998) در سه مطالعه وسيع دريافتند آن هايي كه درآمدهاي پايين تري دارند، افسردگي بيشتر، همچنين وضعيت سلامتي بدتر و رضايت مندي كم تري از زندگي را گزارش كردند. «2» افراد فقير كم تر قادرند با استرس مقابله كنند. آن ها همچنين بيشتر تحت استرس هستند كه بخشي

از آن، مالي است و بخشي از فقر، بي كاري و وضعيت بد سلامتي ناشي مي شود. «3»

پريشاني فكر

فقر و مسكنت يكي از عوامل فشار رواني است. «4» از آثار فشار رواني تحير و پريشاني فكر است. علي (ع) فرمود: «همانا فقر و تهيدستي باعث تحير و پريشاني عقل و فكر مي شود»؛ «5» همچنين فرمودند: «فقر فراموشي مي آورد.» «6»

پيامبر (ص) فرمود: «اي اباذر، آيا هر كدام از شماها جز اين انتظار مي كشد كه يا به غناي طغيان زا برسد يا به فقر فراموشي آور؟» «7»

نااميدي و سستي اراده

علي (ع) فرمود: «... و اگر فقير شود، نوميد و سست مي گردد.» «8» در همه كشورهاي صنعتي اميد زندگي منطقه ثروتمند نشين شهرها بيشتر از اميد زندگي منطقه فقر نشين آن هاست. انسان هايي كه به طبقات مختلف اجتماعي تعلق دارند، به شيوه هاي مختلف مي توانند سرنوشت خود را تااندازه اي به دست بگيرند. در اين ميان، بازنده ها باز هم فقرا هستند. «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 303

مشكلات در روابط اجتماعي

علي (ع) خطاب به امام حسن (ع) فرمود: «فرزندم، فرد تهيدست و فقير جايگاه و موقعيتش [در جامعه شناخته شده نيست.» «1» همچنين فرمودند: «هنگامي كه پول داشتي همه مردم مردان تو هستند.» «2» نيز فرمودند: «كسي كه مال كمي دارد، در شهر خودش نيز غريب است.» «3»

مي توان گفت بيشتر آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت مي گيرد؛ بدين صورت كه مردم با فقرا به شيوه اي كاملا متفاوت از ثروتمندان رفتار مي كنند. در روابط خانوادگي، دوستي ها، رفت و آمدها، و به طور كلي در اجتماع، افراد بي بضاعت با بي تفاوتي يا تحقير پذيرفته مي شوند. نگرش منفي و

تحقيرآميز در مورد فقرا را مي توان در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان ها و مراكز اجتماعي ديگر مشاهده كرد. امروزه تأييد شده است كه بين موقعيت اجتماعي فرد و روابط او با اعضاي اجتماع رابطه نزديكي وجود دارد. «4» علي (ع) مي فرمايد: «تهيدست و فقير اگر راست گو باشد، او را دروغگو مي نامند و اگر زاهد باشد، او را جاهل مي نامند.» «5» و نيز فرمودند: «مردم گفتار فقير را نمي پذيرند.» «6» معمولا كساني كه داراي امكانات مالي هستند يا مرتبه اجتماعي مناسبي داشته باشند، راحت تر حرف خود را به گوش ديگران مي رسانند. در مقابل فقرا، ممكن است در مقام بيان سخن خود با بي اعتنايي مخاطبان روبه رو شوند. «7» از سخنان علي (ع) برداشت مي شود كه مردم اهميت و اعتبار مناسبي براي فقرا در نظر نمي گيرند.

مشكلات خانوادگي: علي (ع) فرمودند: «هنگامي كه پول داشتي همه مردم در خدمت تو هستند و هنگامي كه فقير شدي حتي خانواده ات تو را نمي شناسند.» «8» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 304

رسيدگي به خانواده، روابط بين زن و شوهر و روابط والدين با فرزندان، تا حد زيادي به مسائل اقتصادي بستگي دارد. «1» فقر مشكلات متعددي را در خانواده ايجاد مي كند. دخترهايي كه زود و به اجبار و ناخواسته ازدواج مي كنند، در خانواده هاي فقير بيشتر از خانواده هاي غني است.

مادر شدن، مسئوليت چند فرزند، شوهر و خانواده را پذيرفتن و از تحصيل و پيشرفت هاي شغلي دست كشيدن، در بين دختران خانواده هاي طبقات پايين خيلي بيشتر از طبقات متوسط يا مرفه است. براي بسياري از اين دختران يا مادران جوان، زندگي پر از نااميدي، ناكامي، خستگي و به دور از حق انتخاب است.

در خانواده هاي سطح پايين، حق انتخاب همسر، داشتن فرزند حتي نام فرزند از قبل تعيين شده است و آينده نيز براي آن ها نامعلوم و پر از ابهام و تاريكي است. «2»

2. تأثير مثبت فقر در بهداشت رواني

يكي از آثار مثبت فقر توجه وارتباط بيشتر با خداوند است. شخص فقير براي تأمين نيازهايش به خداوند توجه مي كند. در قرآن آمده است كه موسي (ع) فرمود: «پروردگارا، هر خير و نيكي بر من فرستي من به آن نيازمندم.» «3» در اين مورد امام محمد باقر (ع) فرمود: «موسي چنين نگفت مگر وقتي كه محتاج به نيم دانه خرما بود.» بعضي از مفسران گفته اند: در آن وقت محتاج به يك قرص نان بود كه سد رجوع كند و چون آن حضرت از روي اضطرار از خدا طلب روزي نمود، دعاي او به سرعت مستجاب شد. «4»

فقر و ناداري گاهي يكي از عوامل پشت كار و سخت كوشي افراد خواهد بود. دكتر ساموئيل اسمايلز مي نويسد: «بسياري از رجال بزرگ دنيا، با نهايت فقر و در عين تنگدستي به برترين مراتب كمال و دانش ارتقا يافته اند.» «5» گاهي فشار و فقر مادي استعدادها و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 305

توانمندي هاي دروني را به شكوفايي و فعاليت وامي دارد و موفقيت هاي بزرگ مي آفريند. «1» پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «... گاهي مدت سي روز بر من و بلال- يار با وفايم- مي گذشت، و چيزي كه شكم خود را سير كنيم و از گرسنگي نجات يابيم، نداشتيم.» «2»

بسياري از علماي دين، مكتشفان و دانشمندان، طعم تلخ فقر را تحمل كرده، براي مبارزه با آن مقاومت و تلاش به خرج داده اند، تا توانسته اند از وادي طاقت

فرساي آن نجات يافته و از پل پيروزي عبور كنند. «3»

3. عوامل فقر

برخي عوامل بروز فقر عبارت اند از:

1. ابراز فقر: «كسي كه دم از ناداري و فقر زند، فقير مي شود.» «4»

2. خيانت در امانت: «امانت داري توانگري مي آورد و خيانت [در امانت باعث فقر مي گردد.» «5»

3. حرص و زياده خواهي: «حرص زدن فقر مي آورد.» «6»

4. دروغ گويي: «عادت داشتن به دروغ فقر مي آورد.» «7»

5. اسراف: «رعايت نكردن صرفه جويي در معاش فقر مي آورد.» «8»

6. بي انگيزه اي و عدم تلاش: «كاهلي و ناتواني جفت يكديگر مي شوند و فقر از آن ها متولد مي شود.» «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 306

4. راهكارهاي اسلام براي رويارويي با فقر و از بين بردن آثار رواني ناشي از آن

كار و تلاش

يكي از مهم ترين روش ها براي زدودن فقر كار و كوشش براي كسب روزي است آيات و روايات فراواني بر اين مسئله تأكيد كرده و آن را از وظايف مهم شمرده اند. و انسان را به استفاده و استخراج از منابع خدادادي دعوت مي نمايند و از آن به حركت براي دريافت فضل الهي تعبير مي كنند. خداوند مي فرمايد: «او آن خدايي است كه زمين را [به هموار نمودن سطح و ايجاد حركت وضعي و انتقالي در آن براي شما رام نمود؛ پس بر دوش هاي آن راه رويد [همه جاي جسم كروي دوش آن است و از روزي او بخوريد.» «1»

روايات متعددي كار و تلاش براي كسب روزي را در رديف جهاد در راه خدا و بعضي روايات ثواب او را حتي بالاتر از مجاهد در راه خداوند مي دانند. امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد: «هر كه روزي حلال [به وسيله كار و تلاش براي خود و عيالش بطلبد، مانند مجاهد در راه خداست.» «2»

امام رضا (ع) مي فرمايد: «آن كس كه فضل و عنايت پروردگار متعال را به آنچه خانواده اش

را كفايت و [به وسيله كار] اداره مي كند، بطلبد، اجر او برتر از مجاهد در راه خداست.» «3»

در كلمات ائمه (عليهم السلام) آمده است كه پيامبران (ص) نيز كار مي كردند. ابن عباس روايت كرده است: «حضرت آدم كشاورز، ادريس نبي خياط، نوح (ع) نجّار، هود (ع) بازرگان، ابراهيم (ع) شبان، داود (ع) زره ساز، سليمان (ع) حصيرباف و موسي (ع) كارگر بودند ...» «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 307

ائمه معصومين (عليهم السلام) كار مي كردند، مردم را نيز به كار و تلاش دعوت مي نمودند و مي فرمودند: كساني كه كسب روزي و تلاش نكنند، خداوند دعاي آنان را اجابت نمي كند. امام صادق (ع) فرمود: «من براي آن نيازي كه خداوند انجام آن را تعهد نموده، فعاليت و تلاش مي كنم تا خداوند نيز مرا بر كوشش در راه كسب روزي حلال ببيند.» آيا نشنيده اي اين آيه كه خداوند مي فرمايد: «پس از به جاي آوردن نماز در زمين منتشر شويد و با كار فضل الهي را جويا باشيد.» و اگر تو شخصي را ببيني كه در منزل خود نشسته و كار نمي كند و سپس بگويد: روزي ام خواهد رسيد، آيا اين كار درست است؟ خير اين يكي از سه نفري است كه دعايشان مستجاب نمي شود. گفتم ايشان كيانند ...

همچنين كسي كه وسيله كار داشته باشد، ولي در خانه بشيند و تلاش نكند و روزي خود را طلب ننمايد و به دعا بسنده كند، دعايش پذيرفته نمي شود. «1»

به طور كلي، كار براي سلامت روان مفيد است. هنگام شروع كار سلامت رواني افراد بهبود مي يابد و در هنگام بي كاري سلامت روان مختل مي شود. «2» افراد بي كار بيشتر افسرده يا

مضطرب هستند، يا ديگر نشانه هاي سلامت رواني ضعيف را نشان مي دهند. «3»

توكل بر خداوند و تحمل سختي

با توكل بر خداوند و سپردن كارها به خدا و اعتماد به لطف او مي توان در برابر مشكلات و حوادث مقاومت نمود. شخص متوكل هرگز احساس حقارت و ضعف نمي كند، بلكه به اتكاي لطف خدا و علم و قدرت بي پايان او خود را پيروز و فاتح مي بيند و حتي شكست هاي مقطعي او را مأيوس نمي سازد. «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 308

خداوند در بيان سرگذشت ابراهيم (ع) و توكل او بر خدا در يكي از مشكل ترين ساعات زندگي اش هنگامي كه همسر و فرزند شيرخواره اش را در سرزمين خشك و سوزان و بي آب و علف رها كرد، از زبان ابراهيم (ع) مي فرمايد: «پروردگارا! من فرزندم را در سرزميني بي آب و علف در كنار خانه اي كه حرم تو است [به فرمان تو و با توكل بر تو] ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند، اكنون تو دل هاي مردم را متوجه آن ها كن و از ثمرات به آن ها روزي ده، تا شكر تو را به جا آورند.» «1»

پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «هرگاه تصميم داري به هدفي برسي و در اين راه با سختي و مشكلات دست به گريبان شدي، بدان تحمل اين زحمات به خير و صلاح تو خواهد بود.» «2»

پيامبر (ص) فرمود: «اگر حقيقتاً بر خداوند توكل مي كرديد خداوند به شما روزي مي داد؛ همچنان كه به پرنده روزي مي دهد.» «3»

همچنان فرمود: «كسي كه مي خواهد خداوند او را از جاهايي كه گمان نمي برد روزي بدهد، بر خداوند توكل نمايد». «4»

ملاحظه فضايل معنوي كه خدا به فقراء مي دهد

امام صادق (ع)

فرمود: « [در روز قيامت خداوند- جل ثناءه- همچنان كه برادري از برادرش پوزش مي خواهد، از بنده مؤمن نيازمند خود در دنيا، پوزش مي خواهد و مي فرمايد: به عزت و جلالم سوگند! من تو را در دنيا از سر خواري ات نزد من محتاج نكردم، اكنون اين پرده را بردار و ببين به جاي دنيا به تو چه داده ام. او پرده را بردارد و گويد: با اين پاداشي كه به من دادي مرا چه زيان اگر آنچه را در دنيا از من گرفتي.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 309

پيامبر خدا (ص) فرمودند: «خداوند فقر را نزد خلق خود امانت نهاده است؛ بنابراين، هر كس آن را پنهان دارد، خداوند پاداش روزه دار شب زنده دار به او عطا فرمايد». «1»

پيامبر خدا (ص) فرمود: «فقرا شهرياران و ملوك اهل بهشتند. مردم همگي مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقيران است». «2»

همچنين فرمود: «درهاي بهشت به روي فقرا باز است.» «3»

و نيز فرمود: «كسي كه بميرد ودرهم و ديناري از خود برجاي نگذارد، توانگرتر از او كسي وارد بهشت نشود». «4»

امام صادق (ع) فرمودند: «آخرين پيامبري كه وارد بهشت مي شود، سليمان است و اين به سبب دنيايي است كه به اوداده شده». «5»

پيامبر (ص) فرمود: «اي گروه فقيران، خداوند براي من پسنديده است كه به مجالس و محافل شما تأسّي جويم؛ زيرا فرمود: «و با كساني كه پروردگارشان را صبح و شام مي خوانند [و] خشنودي او را مي خواهند، شكيبايي پيشه كن» چرا كه محفل هاي شما محفل هاي پيامبران پيش از روزگار شماست». «6»

امام صادق (ع) به محمد خزّاز فرمود: «آيا به بازار نمي روي؟ آيا ميوه هايي كه به فروش مي رسد

و چيزهاي ديگري كه مايل هستي نمي بيني [و قدرت خريد نداري عرض كردم: چرا. فرمود: بدان كه در برابر هر چيزي كه مي بيني اما از عهده خريد آن برنمي آيي، برايت حسنه اي است». «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 310

اقتصاد و ميانه روي

اقتصاد و ميانه روي در زندگي از فقر پيش گيري مي كند. امام صادق (ع) فرمود: «من ضامن هستم كه شخص مقتصد و ميانه رو در زندگي فقير نگردد». «1»

صدقه

علي (ع) مي فرمايد: «فقر و ناداري خود را با صدقه و بذل و بخشش درمان نماييد». «2»

صله رحم

پيامبر اكرم (ص) فرمود: «صله رحم عمر را زياد مي گرداند و فقر را از بين مي برد.» «3»

رضايت به روزي

علي (ع) فرمود: «هيچ مالي از قناعت و خرسندي به روزي از بين برنده فقر نيست .... صبر و شكيبايي سپر و محافظي در برابر ناداري است». «4»

ذكر «لاحول ولا قوه الا بالله»

علي (ع) فرمود: «هر كه فقر به او فشار مي آورد، ذكر «لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم» را زياد بگويد». «5»

كم كردن آرزوها

پيامبر خدا (ص) فرمودند: «خواهش هايت را كم كن، تا [تحمل فقر بر تو آسان شود». «6»

ب- نقش غنا در بهداشت رواني

1. آثار منفي رواني غنا

بي نيازي و غنا به خودي خود پيامدهاي رواني منفي نيز دارد: تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 311

غفلت

غنا و بي نيازي يكي از عوامل غفلت در افراد كم ظرفيت است. خداوند متعال خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: «با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند و تنها رضاي او را مي طلبند، و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آن ها برمگير و از كساني كه قلبشان را از

ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن؛ همان ها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارهايشان افراطي است.» «1»

آيه فوق در باره جمعي از ثروتمندان متكبر زمان پيامبر (ص) نازل شده كه به نزد پيامبر (ص) آمدند و گفتند: اي محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشيني و اين گونه افرادي را كه بوي بدنشان مشام ما را آزار مي دهد و لباس هاي خشن و پشمينه بر تن دارند، «2» از خود دور سازي، و مجلس تو در خور اشراف و شخصيت هايي همچون ما بشود، آن گاه ما نزد تو خواهيم آمد و از سخنانت بهره خواهيم گرفت، ولي با وجود اين دو گروه، ديگر جاي ما نيست. «3»

تكبر و خود بزرگ بيني: داشتن مال و ثروت فراوان مي تواند يكي از عوامل تكبر محسوب گردد. گاه افراد متكبر، افراد صالحي را كه امكانات مادي ندارند، تحقير مي كنند و بر آنان فخر فروشي مي نمايند.

قرآن كريم نمونه هايي از اين نوع تكبر و عاقبت آن را بيان كرده، از جمله در داستان قارون مي فرمايد: «او براي برتري جويي بر بني اسرائيل به نمايش ثروت خود پرداخت و دريكي از روزها او با تمام زينت خود در برابر قومش [بني اسرائيل ظاهر شد تا آن جا كه صبر و طاقت را از بينندگان ربود و بسياري از دنياپرستان آرزو كردند كه اي كاش همانند ثروت قارون را داشتند». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 312

در كتب تاريخي آمده كه او با يك جمعيت چهارهزار نفري در ميان بني اسرائيل ظاهر گشت، در حالي كه همه آن ها بر اسب هاي گران قيمت با پوشش هاي سرخ سوار بودند. دختران زيبا را با خود بيرون آورد

كه روي زين هاي طلا كه بر اسب هاي سفيد قرار داشت، سوار و همه غرق زينت آلات بودند، ولي اين تكبر و برتري جويي چندان نپاييد. چيزي نگذشت كه زمين به فرمان خدا او و تمام قصرها و ثروت هايش را در كام خود فرو برد و زندگي اين ثروتمند خودخواه و مستكبر درس عبرتي براي همه انسان ها در طول تاريخ شد. «1»

طغيان

يكي از پيامدهاي منفي غنا طغيان و سركشي در مقابل خداوند است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «به راستي انسان سركشي مي كند؛ زيرا خود را بي نياز مي بيند.» «2»

اين طبيعت بيشتر انسان هاست؛ طبيعت كساني است كه در مكتب عقل و وحي پرورش نيافته اند كه وقتي خود را مستغني مي پندارند، شروع به سركشي مي كنند؛ البته انسان و همه موجودات هميشه به لطف و نعمت هاي خداوند نيازمند هستند و اگر لحظه اي فيض خدا قطع شود، همه نابود مي شوند. منتها گاهي انسان خود را بي نياز مي پندارد. «3»

بيشتر مفاسد دنيا از قشرهاي مرفّه و مستكبر سرچشمه مي گيرد و هميشه آن ها در صف اول مبارزه با انبيا، بودند. قرآن از آن ها گاه به «مَلَاْ» تعبير كرده (اعراف، 60) و گاه به «مترفين» (سباء، 34) و گاه به «مستكبرين» (مؤمنون، 67) كه اول اشاره به جمعيت اشرافي است كه ظاهرشان چشم ها را پر مي كند و درونشان تهي و خالي است و دومي به كساني اشاره دارد كه در رفاه و نعمت به سر مي برند و مست و مغرورند و از درد ورنج ديگران بي خبر، و سومي به مغروران و از خدا دور و بي خبران اشاره دارد كه سرچشمه همه اين ها احساس بي نيازي و غناست. «4» خداوند مي فرمايد: «هرگاه خداوند روزي را براي بندگانش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 313

وسعت بخشد، در زمين سركشي و ستم مي كنند؛ از اين رو، به مقداري كه مي خواهد، نازل مي كند كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.» «1»

آيه بدين معناست كه اگر خداي متعال روزي همه بندگان خود را وسعت بدهد و همه سير شوند، در زمين شروع به ستمگري مي كنند؛ زيرا مال و ثروت دنيا به گونه اي است كه وقتي زياد شد، سركشي واستكبار مي آورد. «2»

در روايات آمده كه شيطان گفته است: «آدم توانگر از چنگ من خلاصي ندارد و او را به يكي از سه چيز گرفتار مي كنم: يا مال و ثروت را در نظر او مي آرايم كه در نتيجه، از پرداخت حقوق مالي خويش خودداري كند، يا راه هاي مصرف آن را برايش آسان مي كنم كه در نتيجه، آن ها را به ناحق خرج كند، و يا مال و ثروت را محبوب او مي گردانم كه در نتيجه، آن را از راه هاي ناروا به دست مي آورد.» «3»

امام علي (ع) فرمود: «توانگري سركشي مي آورد «4» و توانگري، عقوبت و كيفر است.» «5»

پيامبر (ص) فرمود: «پس از خود براي امتم از سه چيز مي ترسم: تأويل نابه جاي قرآن، يا پي جويي لغزش عالم، يا زياد شدن مال و ثروت در ميان آن ها به طوري كه سركش و سرمست شوند.» «6»

اتراف

مترف به كساني گفته شده كه به رفاه دنيوي مست و مغرور شده و طغيان كرده اند، كه مصداق هاي آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندان خودخواه هستند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 314

آنان به حال خود رها شده و هر كاري بخواهند، مي كنند؛ بنابراين، مترفان همان ثروتمنداني هستند كه

به دنبال لذت طلبي، هوسراني، خوشگذراني هستند و معمولا در صف اول مقابله با پيامبران قرار داشتند كه اين مسئله موجب كفر آن ها مي شد. «1» خداوند مي فرمايد: «ما در هيچ شهر و دياري پيامبر انذار كننده نفرستاديم مگر آن كه مترفان آن ها گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد، كافر هستيم.» «2»

كاهش روابط اجتماعي

در بعضي موارد غنا و ثروت باعث خود بزرگ بيني و تحقير افراد تهيدست و نادار مي گردد و در نتيجه روابط اجتماعي كاهش مي يابد؛ چنان كه درصدر اسلام بعضي ثروتمندان متكبر نزد پيامبر مي رفتند و مي گفتند: اگر تو در صدر مجلس بنشيني و اين گونه افرادي را كه بوي بدنشان مشام ما را آزار مي دهد و لباس هاي خشن و پشمينه برتن دارند، از خود دور سازي و مجلس تو مجلس درخور اشراف و شخصيت هايي همچون ما بشود، ما نزد تو خواهيم آمد و از سخنانت بهره خواهيم گرفت، ولي با وجود اين دو گروه، ديگر جاي ما نيست.

خداوند به پيامبر فرمود كه از اين افراد متكبر فاصله بگيرد و به حرف هاي آن ها توجه ننمايد. «3»

در رفت و آمدها چشم به پيرايه هاي زندگي دوختن و توجه به مظاهر مادي، از پيامدهاي نامناسب غنا مي باشد.

خداوند خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: «و هرگز چشم خود را به نعمت هاي مادي كه به برخي از آن ها داده ايم، ميفكن كه اين ها شكوفه هاي زندگي دنياست و براي آن است كه آنان را به اين وسيله بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است». «4»

آثار رواني نامطلوب توجه بسيار به دارايي ها

افرادي كه تصور مي كنند دارايي ها مهم هستند و موفقيتشان را با آن ها ارزيابي مي كنند، كم تر شاد هستند و هنگامي كه آن ها

را خريداري مي كنند، مأيوس و ناراحتند. اين موضوع

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 315

به خاطر آن است كه آن ها در واقع در جستجوي كمال فردي يا شادي هستند و در مي يابند كه امور مادي نمي تواند شادي دروني را فراهم سازد (دتيمار، 1992). كيسر وريان (1993) به طور مشابه دريافتند افرادي كه فكر مي كنند موفقيت هاي مالي مهم هستند يا آنهايي كه شانس خود را براي دست يابي به اين موفقيت ها بالا مي دانند، خودشكوفايي و حس زندگي پايين تر و افسردگي و اضطراب بالاتري دارند. «1»

2. آثار مثبت غنا در بهداشت رواني

غنا پيامدهاي رواني مثبتي نيز دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.

احساس امنيت مالي و بدني: غنا باعث امنيت مالي مي شود، فرد غني گرفتار فقر و پيامدهاي منفي آن نخواهد بود، آينده اش تأمين است، مي تواند نيازهاي خود و خانواده اش را تأمين نمايد و احساس كمبود و محروميت در زندگي نخواهد داشت.

احساس راحتي و عدم استرس در زندگي

وقتي مي خواهيم با استرس روبه رو شويم، بي نيازي مي تواند از جهات متعدد سودمند باشد. هراندازه شخص غني تر باشد، به همان اندازه براي او بيشتر، امكان راه هاي مبارزه با استرس فراهم خواهد شد. اشخاص غني بيشتر امكان دارد غذاي مناسب و متعادل بخورند؛ اگر محل كار يا موقعيت كاري موجب ناراحتي آن ها شود، خيلي راحت مي توانند آن ها را عوض كنند يا حتي كنار بگذارند. اين افراد به آساني مي توانند از امكانات ورزشي استفاده و در مناطق آرام زندگي كنند. رويدادهاي زندگي و بسياري از عوامل استرس زاي ديگر نيز به آساني كنار گذاشته مي شود. «2»

شخص غني توانايي كمك به ديگران را دارد: اين ياري باعث ايجاد احساس آرامش و لذت براي شخص كمك كننده مي شود.

خداوند به پيامبر (ص) فرمود: «از اموال آن ها صدقه و [زكات بگير تا به وسيله آن آن ها را پاك سازي و پرورش دهي و به آن ها [هنگام گرفتن زكات دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آن هاست و خداوند شنوا و داناست.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 316 از سوي ديگر، هنگامي كه شخص غني مي بيند فقير به واسطه كمك او خوشحال گرديده او هم خوشحال مي شود و احساس لذت مي نمايد.

عاطفه مثبت

در تحقيقاتي كه توسط براد برن (1969) در مورد عاطفه مثبت و منفي صورت گرفت، عاطفه مثبت ارتباط مشخص و واضحي با درآمد داشت كه اين ارتباط از ميزان 32% براي فقيرترين گروه تا 75% براي غني ترين گروه متفاوت بود. اين ارتباط با عاطفه منفي بسيار ضعيف تر بود. «1» كنترل وقايع نيز با اين امر مرتبط است.

لاچمن و ويور (1998) دريافتند افرادي كه درآمد بالاتري دارند، احساس تسلط بيشتري نيز دارند و در همه گروه هاي درآمدي، آنهايي كه تسلط بيشتري دارند، رضايتمندي بيشتري نيز از زندگي دارند؛ همچنين وضعيت سلامتي بهتر و افسردگي كم تري دارند. «2»

3. راه هاي مقابله با پيامدهاي نامناسب غنا

1. تواضع و فروتني در مقابل فقرا؛

«چه نيكوست تواضع اغنيا براي فقرا به خاطر خداوند.» «3»

2. ملاحظه رواياتي كه فقر و فقرا را بر غنا و اغنيا ترجيح داده است. علي (ع) فرمود: «يك درهمي كه فقير در راه خدا مي دهد، نزد خداوند از يك دينار فرد غني با ارزش تر است.» «4»

3. حفظ ارتباط با خدا و شكرگذاري: علي (ع) فرمود: «خداوند روزي را تقدير كرد و آن را كم يا زياد نمود تا بواسطه آن فرد شاكر و فرد صابر را امتحان

نمايد.» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 317

بر اساس اين روايت، شكرگذاري و صبر در حفظ خويش از رفتارها و حالات نامناسب اخلاقي، مي تواند غنا را زمينه اي براي كمال فردي و آرامش رواني قرار دهد.

ج- راه كارهاي دين اسلام براي تأمين عدالت اقتصادي

اشاره

در اين فصل به تأثير فقر در بهداشت رواني فرد اشاره و گفته شد كه از نظر اسلام فقر يك پديده منفي محسوب مي شود. اكنون به راهكارهاي اسلام براي زدودن فقر از جامعه و تأمين نياز مالي افراد مي پردازيم. اسلام براي پيش گيري و رفع فقر مكانيسم دقيق و ظريفي توصيه مي كند كه افزون بر مسئوليت دولت، افراد جامعه نيز مسئوليت هايي دارند. با وجوب نفقه، مشكل بار تكفل اجتماعي اكثر افراد سنين زير پانزده سال و بالاي شصت و پنج سال كه بخش عمده اقشار آسيب پذير را تشكيل مي دهند، كاهش مي يابد. افراد زير پانزده سال فرزندان خانواده ها محسوب مي شوند و نفقه آنان بر پدر واجب شده است. افراد بالاي 65 سال معمولا والدين و پدربزرگ و مادربزرگ هستند كه نفقه آنان در صورت فقر بر فرزندان و در غياب آنان بر فرزندان آن ها واجب است. در قوانين اسلام مخارج اقتصادي زنان نيز در خانواده بر عهده همسرانشان است. حتي زنان مطلقه، پس از طلاق به حال خود رها نشده و تا پايان مدتي معين، نفقه آنان بر عهده همسر است تا مسكن و ساير نيازهاي او را در حد عرفي تأمين كند. شارع مقدس، براي رفع فقر و مصارف ديگر، پرداخت بخشي از مال را به عنوان خمس، زكات، يا در قالب جرايم مالي مانند كفارات واجب كرده است.

در ابتداي سخن، به نفقه هاي واجب از نظر اسلام مي پردازيم:

1. نفقه هاي واجب

زوجيت، قرابت و ملكيّت با شرايطي، از عوامل وجوب نفقه اند كه به طور اختصار به شرح آن ها مي پردازيم.

الف- نفقه والدين: منظور از والدين، پدر، مادر، جدّ وجدّه و بالاتر از آن است و كلمه والدين همه آن ها را شامل مي شود. فقها بر اين مسئله اتفاق دارند كه اگر والدين فقير باشند، نفقه آن ها بر فرزند واجب است. آيات متعددي بر وجوب احسان به والدين دلالت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 318

مي كند. يكي از مصاديق آشكار احسان به والدين، نفقه و تأمين مخارج زندگي آنان است. در قرآن آمده است: «به پدر و مادر نيكي كنيد». «1»

ب- نفقه زوجه: بر اساس آيه قرآن بر پدر هر فرزند لازم است خوراك و پوشاك مادر آن كودك را تأمين كند. «2»

ج- نفقه زنان مطلقه: در قرآن آمده است: «زنان مطلقه را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايي شما است، سكونت دهيد و به آن ها زيان نرسانيد تا كار را بر آنان تنگ كنيد و مجبور به ترك منزل شوند و اگر باردار باشند، نفقه هاي آنان را بپردازيد تا وضع حمل كنند و اگر براي شما [فرزند را] شير مي دهند، پاداش آن ها را بپردازيد «3»

2. زكات

زكات به معناي وسيع كلمه و بر اساس حديث معروف: «براي هر چيزي زكاتي هست.» تمام اعمال نيك را شامل مي شود. «4» زكات از نظر لغوي، انفاق و بذل مال به قصد قربت است؛ «5» به عبارت ديگر، هر گونه بخشش مال براي خدا را زكات مي نامند؛ «6» همچنين از آن به حق مالي يا مطلق انفاق در راه خدا كه به وسيله آن مال رشد مي كند و مفاسد

جامعه اصلاح، و نواقصش رفع مي شود، تعبير شده است، «7» و در اصطلاح شرعي، مقداري از مال را كه زكات دهنده از نصاب معين به فقير مي دهد، زكات مي گويند.

زكات در قرآن سمبل واجبات مالي دانسته شده است؛ چنان كه نماز سمبل واجبات عبادي است. «8» عدالت در توزيع، اقتضا مي كند كه شكاف شديد طبقاتي در جامعه وجود نداشته باشد. هيچ جامعه اي نمي تواند سعادتمند شود، مگر با نزديك شدن طبقات آن جامعه تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 319

در بهره مندي از مزاياي زندگي و منابع درآمد، و انفاق مال به فقيران ابزاري مؤثر براي تحقق اين امر است. «1»

قرآن زكات را در كنار ايمان و تقوا قرار داده و از آن به عنوان شرط ايمان نام برده است. حدود 27 مورد آن را قرين نماز و به عنوان سمبل واجبات مالي ذكر كرده و پرداخت آن را از ويژگي هاي پيامبران بزرگ الهي، مؤمنان، پرهيزكاران، نيكوكاران، درستكاران، نيكان، و تعمير كنندگان مساجد برشمرده است. «2»

خداوند در قرآن مي فرمايد: «نماز به پاداريد و زكات بدهيد و با ركوع كنندگان ركوع كنيد». «3»

ترك زكات عامل فقر در جامعه و شيوع محروميت است و به همين دليل در آيه 60 سوره توبه مصرف زكات در مورد فقرا مقدم بر مصارف ديگر ذكر شده است. «4» در قرآن آمده است: «زكات به فقيران و مسكينان و كاركناني تعلق مي گيرد كه براي [جمع آوري آن تلاش مي كنند و كساني كه براي جلب محبتشان اقدام مي شود و براي [آزادي بردگان و اداي دين بدهكاران و در راه تقويت آيين خدا و واماندگان در راه؛ اين يك فريضه الهي و خداوند دانا

و حكيم است». «5»

آثار زكات: جدا كردن بخشي از مال و رساندن آن به مصارف معين، نوعي ايستادگي در برابر حس خودخواهي و فزون طلبي است كه سبب افزايش مقاومت، تطهير و تزكيه روان زكات دهنده مي شود. مقابله با حرص و بخل و آماده كردن نفس براي پرداخت بخشي از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 320

مال، انسان و جامعه را در مسير رستگاري قرار مي دهد. زكات در لغت به معني «رشد» است؛ زيرا مال را رشد مي دهد و نيز انسان را تطهير و تزكيه مي كند؛ سطوح درآمد را به يكديگر نزديك مي سازد و از فاصله طبقاتي مي كاهد. با بهبود توزيع درآمد، فقر رفع مي شود، آرامش روحي و رواني در جامعه ايجاد مي گردد، امكان كار و تلاش بيشتر براي افراد فراهم مي شود و رستگاري را براي آنان به ارمغان مي آورد. «1»

زكات فطره: زكات فطره نوعي ماليات سرانه است و براي آن دليل شرعي وجود دارد. در روز عيد فطر، براي كساني كه مخارج سال خود و افراد تحت تكفل را بر عهده دارند، واجب مي شود براي هر نفر، سه مدّ طعام به فقير بپردازند. تأثير اين نوع زكات بر رفع محروميت (به سهم خود) مشخص است. امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم زكات اموال خود را ادا مي كردند، هيچ فردي در جامعه محتاج نبود». «2»

امام رضا (ع) نيز فرمود: «علت وجوب زكات تأمين خوراك نيازمندان و پاك نمودن اموال اغنياست.» «3»

3. خمس

يكي از ماليات هاي شرعي، خمس، يعني پرداخت يك پنجم از مال پس از صرف مخارج زندگي است. در قرآن آمده است: «بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي نزديكان و يتيمان

و مسكينان و واماندگان در راه [از آنها] است.» «4»

با پرداخت خمس، بسياري از مشكلات جامعه به خصوص كساني كه از زكات نمي توانند استفاده نمايند، رفع مي گردد.

4. انفاق

انفاق از ماده «نَفَقَ» و «نَفَقُ الشّيي» به معناي «مَضي و نَقَدَ» به سرآمدن و فاني شدن است. اصل انفاق، از دست دادن مال «5» و تمام شدن دارايي ها مي باشد. تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 321

قرآن كريم با واژه هايي مانند انفاق، صدقه، قرض به خداوند، زكات، جهاد با مال و احسان، اهميت انفاق را بيان و مردم را به آن تشويق مي كند. (قرآن، فوايد انفاق را دو سويه مي داند، فقير از فقر مالي رها، و ثروتمند از شدت علاقه به ثروت بي نياز مي شود و از گرفتاري هاي ناشي از عشق به مال و حب دنيا نجات مي يابد).

قرآن گاهي در وصف ابرار (خوبان) انفاق را يكي از نشانه ها و شاخصه هاي ايمان، تقوا، احسان، درستي، فروتني دانسته و آن را از اوصاف مؤمنان، پرهيزكاران، نيكوكاران، درستكاران، برگزيدگان و خوبان برشمرده است. ذكر انفاق در كنار نماز در آيات متعدد، اهميت آن را مي رساند، برخي آيات از انفاق به عنوان قرض به خداوند يا قرض نيكو (قرض الحسنه) به خداوند تعبير مي كند و بعضي آيات خداوند را گيرنده صدقات معرفي كرده است. آيه هايي از قرآن انفاق در راه خدا را عمل برتر مي دانند و از همه مهم تر، دسته اي انفاق را وسيله تقرب به خدا يا صفت ولي خدا، اميرالمؤمنين علي (ع) برشمرده اند.

«قرآن وصف مؤمنان را اين گونه بيان مي كند: مؤمنان، فقط كساني هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان مي شود و هنگامي كه آيات بر آن ها خوانده مي شود،

ايمانشان افزون مي گردد و فقط بر پروردگارشان توكل دارند؛ آن ها كه نماز را به پا مي دارند و از آنچه به آن ها روزي داده ايم، انفاق مي كنند. [آري مؤمنان حقيقي آن ها هستند.» «1»

قرآن كريم انفاق را قرض الحسنه به خداوند مي نامد كه براي خشنودي خداوند پرداخت مي شود، «2» و گيرنده صدقات، خداوند است. «3» شك نيست كه گيرنده زكات و صدقات يا پيامبر (ص) و امام است و يا افراد مستحق، و در هر صورت خداوند به ظاهر آن ها را نمي گيرد، ولي از آن جا كه دست پيامبر و پيشوايان راستين، دست خداست (چرا كه آن ها نماينده خدا هستند) گويي خداوند اين صدقات را مي گيرد؛ همچنين بندگان نيازمندي كه به اجازه و فرمان الهي اين گونه كمك ها را مي پذيرند نيز در حقيقت نمايندگان پروردگارند، و به اين ترتيب دست آن ها نيز دست خدا است. اين تعبير يكي از لطيف ترين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 322

تعبيرهايي است كه شكوه اين حكم اسلامي يعني زكات را نشان مي دهد، و افزون بر تشويق همه مسلمانان به اين فريضه بزرگ الهي، به آن ها هشدار مي دهد كه در پرداخت زكات و صدقات نهايت ادب و احترام را نشان دهند؛ چرا كه گيرنده، خداست. نبايد چنين تصور كنند كه تحقير شخص نيازمند امر روايي است، و يا آن چنان زكات را به او بپردازند كه عزت نفس او آسيب ببيند، بلكه به عكس، بايد همچون بنده خاضعي در مقابل ولي نعمت خود شرط ادب را در ازاي پرداخت زكات و رساندن به اهلش رعايت كنند. از پيامبر (ص) روايت شده است: «صدقه پيش از آن كه در دست نيازمند قرار گيرد،

به دست خدا مي رسد.» «1» حتي در روايتي تصريح شده كه همه اعمال اين فرد را فرشتگان تحويل مي گيرند جز صدقه كه به طور مستقيم به دست خدا مي رسد. تعبيرهاي مختلف ديگري كه در احاديث در اين زمينه وارد شده، به قدري جالب و پر اهميت است كه پرورش يافتگان اين مكتب را چنان در برابر نيازمنداني كه كمك هاي مالي را مي گيرند، خاضع مي كند كه گويي شخص نيازمند بر آن ها منت گذارده و افتخار داده كه آن كمك را از آنان پذيرفته است. از بعضي احاديث استفاده مي شود كه پيشوايان معصوم گاهي پيش از آن كه صدقه اي را به شخص نيازمند بدهند، نخست دست خود را به علامت احترام و تعظيم مي بوسيدند، سپس آن را به نيازمند مي دادند و يا اين كه نخست آن را به نيازمند مي دادند، بعد از او مي گرفتند و آن را مي بوسيدند، مي بوييدند و به او باز مي گرداندند؛ چرا كه با دست خدا روبه رو بودند. با وجود چنين تعاليمي جاي تعجّب است كه برخي به هنگام يك كمك جزئي به فردي نيازمند او را تحقير مي كنند و يا با خشونت و بي اعتنايي با او رفتار مي نمايند؛ البته تعاليم اسلام نهايت كوشش خود را به خرج مي دهد تا در تمام جامعه اسلامي حتي يك فقير و نيازمند پيدا نشود، ولي بدون شك در هر جامعه اي افراد از كار افتاده آبرومند، كودكان يتيم، بيماران و افرادي كه بر كسب درآمد توانايي ندارند وجود دارد كه بايد به وسيله بيت المال و ياري افراد متمكن با نهايت ادب و احترام به شخصيت آنان، بي نياز شوند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 323

5. ساير حمايت هاي اقتصادي در اسلام

احسان

احسان به معناي نيكي كردن و بر دو نوع است: بخشش نعمت به غير و نيكي كردن در رفتار كه ممكن است به صورت آموزش علم نيكو يا انجام دادن عمل نيكو باشد، بنابراين، احسان اعم از بخشيدن نعمت است. خداوند در آيات متعددي به احسان توصيه مي كند: «زماني كه از بني اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد و به مردم، سخن نيك بگوييد و نماز را برپاداريد و زكات بدهيد؛ سپس با اين كه پيمان بسته بوديد همه شما- جز عده كمي- سرپيچي كرديد و از وفاي به پيمان خود رويگردان شديد» «1»

از اين آيه استفاده مي شود كه متمكنان در شئون گوناگون علمي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي مأمور به فقرزدايي هستند و احسان در هر زمينه، به صورت رفتاري متناسب با آن است. «2»

همچنين در قرآن آمده است: «خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاي او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكي كنيد؛ همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و همسايه نزديك و همسايه دور و دوست و همنشين و واماندگان در سفر و بردگاني كه مالك آن ها هستيد؛ زيرا خداوند كسي را كه متكبر و فخر فروش است، [و از اداي حقوق ديگران سرباز مي زند] دوست نمي دارد.»» اگر افراد جامعه مراقب والدين، خويشان و افراد فقير جامعه و كودكان بي سرپرست باشند و نيازهاي مادي و معنوي آن ها را برآورده سازند، جامعه سلامت رواني و اقتصادي مناسبي خواهد داشت و فقر بسيار كاهش مي يابد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 324

اطعام

فقراء

تعبير «اطعام مسكين» در چند آيه قرآن آمده است و به ويژه، با بيان هاي تهديدآميز از كساني ياد شده است كه به سرنوشت فقرا و نيازمندان كه حتي به شام شب و قوت لايموت خود محتاج اند، بي توجه و از آن ها غافل اند. «1» در قرآن آمده است: «از بزهكاران پرسيده مي شود كه چه چيز شما را به جهنم انداخت؟ آن ها در پاسخ مي گويند: ما نمازخوان نبوديم و نيازمندان را اطعام نكرديم.» «2»

قرض دادن

در قرض، فرد بخشي از مال خود را براي مدتي معين در اختيار ديگري قرار مي دهد. «3» قرض، همه انفاق هاي مستحبي به نفع ضعفا و درماندگان و نيز پرداخت هزينه هاي جنگي و امثال آن و حتي جانفشاني و ياري كردن در راه خدا را شامل مي شود. «4»

ترغيب خداي تعالي در قرآن به قرض دادن و نسبت قرض دادن به بنده و گرفتن آن به خدا، استحباب اين رفتار را نشان مي دهد، و افزون بر آن به پاداش چند برابر نيز تصريح شده است. «5»

در قرآن آمده است: «كيست كه به خدا «قرض الحسنه اي» دهد [و از اموالي كه خدا به او بخشيده انفاق كند] تا خدا آن را براي او چندين برابر كند؟ و خداوند است كه [روزي بندگان را] محدود يا گسترده مي سازد و انفاق هرگز باعث كمبود روزي آن ها نمي شود.» «6»

امام صادق (ع) فرمود: «بر درهاي بهشت نوشته است: صدقه به ده برابر و قرض به هجده برابر پاداش داده مي شود». «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 325

پيامبر (ص) فرمودند: «هركس به برادر مسلمان خود قرضي دهد، به مقدار هر درهم آن به وزن كوه احد از جبال رضوي و

طور سينا حسنه براي او نوشته شود و اگر در طلب خود مدارا كند، از پل صراط مانند برق جهنده و نوراني بدون حساب و عذاب بگذرد و هر كس برادر مسلمانش از او درخواست كند ولي به او قرض ندهد، خداوند او را از بهشت محروم مي كند». «1»

قرض دادن باعث تأمين امنيت مالي افراد مي گردد. شخص مي داند كه اگر زماني براي او گرفتاري و كمبودي پيش آمد، ديگران به او كمك مي كنند و مشكلات مالي او را برطرف مي نمايند و از اين جهت كم تر دچار احساس فشار و ناراحتي مي شود.

از آنجا كه قرض گيرنده پس از برطرف شدن مشكل و نياز، مال را به قرض دهنده برمي گرداند، دچار احساس حقارتي كه ممكن است در اثر بخشش براي شخص رخ دهد، نمي شود و شايد به همين جهت پاداش آن چندين برابر بخشش است.

مهلت دادن به بدهكار

مهلت دادن به بدهكار يكي از حمايت هاي اقتصادي در اسلام است. اسلام اجازه نمي دهد كه خانه و وسايل ضروري زندگي افراد را به خاطر بدهي آن ها توقيف كنند يا از آن ها بگيرند، بلكه طلبكاران تنها از مازاد آن مي توانند حق خود را بگيرند و اين حمايت روشني از حقوق قشرهاي ضعيف جامعه است. «2» در قرآن آمده است: «اگر [بدهكار] قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايي مهلت دهيد [و در صورتي كه به راستي قدرت پرداخت ندارد] براي خدا به او ببخشيد، بهتر است اگر [منافع اين كار را] بدانيد». «3»

شخص بدهكار كه به پرداخت بدهي خود قادر نيست، هنگامي كه احساس كند به دليل عدم پرداخت بدهي زندگي او متلاشي نمي شود، و خانواده اش از هم نمي پاشد،

كم تر دچار فشار و ناراحتي رواني مي گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 326

د- نقش صفات و رفتارهاي نامناسب اقتصادي در بهداشت رواني

1. دوستي دنيا

علاقه به دنيا يكي از مسائلي است كه مي تواند زمينه بروز فشار رواني در افراد گردد و بهداشت رواني آنان را تهديد كند. سرشت انسان به گونه اي است كه به دنبال كمال مطلق است. او به دنبال امري فناناپذير و هميشگي است و آن جز خداوند متعال موجودي نيست. آرامش و آسايش فرد در صورتي تأمين مي شود كه به اين خواسته و نياز خود برسد.

انساني كه در مكتب اديان الهي تربيت نشده باشد، گمشده خود را در دنيا جستجو مي كند و ندانسته به امور مادي و ظاهري و جنبه جسمي پرداخته و آن ها را به جاي خواسته حقيقي و گمشده واقعي اش جستجو مي كند. از آن جا كه اين گونه امور خواسته واقعي اش نيست و نياز اصلي اش را برآورده نمي سازد، او اقناع نشده و از تشويش و ناراحتي دروني نجات نمي يابد.

خواسته انسان كمال مطلق نامحدود مي باشد، ولي هدفي كه او انتخاب كرده محدود است؛ از اين رو اگر همه دنيا را به او بدهند، سير نمي شود و باز به دنبال افزايش آن است و هميشه در غم و حسرت و ناراحتي تأمين نيازش مي باشد.

بسياري از بيماري هاي رواني، ناشي از علاقه به دنياست. محبت دنيا كه تعاليم اسلام آن را نمي پذيرد، منافع و لذايذ دنيوي است، بدون آن كه اين منافع در مسير كمال معنوي و پاداش اخروي قرار گيرد. دوستي دنيا بدين معناست كه فرد همه فكر و همت خويش را براي نيل به لذت هاي دنيوي صرف نمايد «1» و از هدف اصلي زندگي كه بندگي خداست، بازماند.

قرآن در موارد متعددي زندگي

دنيا را نوعي بازيچه كودكانه و سرگرمي مي شمارد: «... زندگي دنيا چيزي جز بازي و سرگرمي نيست.» «2» و در جاي ديگر مي فرمايد: «... بدانيد زندگي دنيا فقط بازي و سرگرمي و تجمل پرستي و فخر فروشي ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است». «3» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 327

در حقيقت دنياپرستان به كودكاني تشبيه شده اند كه نسبت به همه چيز غافل و بي توجه اند و تنها به سرگرمي و بازي مشغول اند و حتي خطراتي را كه در يك قدمي آن ها وجود دارد، درك نمي كنند. در آيات ديگري زندگي دنيا كالاي فريب شمرده شده است: «زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريبنده نيست» «1» «... مبادا زندگي دنيا شما را بفريبد». «2»

اين تعبيرها نشان مي دهد كه زندگي دنيا همچون سرابي است كه تشنه كامان را در بيابان سوزان تعلقات مادي به سوي خود فرا مي خواند، اما هنگامي كه نزد آن مي آيند، چيزي كه عطش را فرو نشاند در كار نيست، بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آن ها را تشنه تر مي كند، باز سراب را در فاصله ديگري جلوي خود مي بينند، و به گمان اين كه آن جا آب است، به سوي آن مي شتابند و باز هم تشنه تر مي شوند. «3»

در كلمات معصومين (عليهم السلام) دوستي و ولع به دنيا نكوهيده شده است: «بزرگ ترين گناهان، دنيا پرستي است.» «4» و «دنيا پرستي دين انسان را بر باد مي دهد و ايمان او را مي گيرد.» «5»

آثار دوستي دنيا

1. پيامبر (ص) فرمود: «دنيا را براي اهلش واگذاريد؛ زيرا هر كه از دنيا بيش از حد كفايت خود به دست آورد، نادانسته مرگ خود را شتاب بخشيده است.» «6»

2. علي

(ع) فرمودند: «بهره هاي دنيا به امور بي ارزش تشبيه شده است؛ از اين رو، استفاده در حد كفايت از آن، و دل بركندن از فزوني آن، آرام بخش تر است تا دل بستن به آن، زياده طلب محكوم به فقر است و اكتفا به حد نياز، آرامش دهنده و مايه آسودگي است.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 328

3. طبيعت زندگي دنيا و منافع آن به گونه اي است كه اصرار و پافشاري بر طلب آن، موجب مشكلات در زندگي مي شود و در مقابل، اكتفا به مقدار مناسب منافع دنيوي فرد را دچار مشكلات كم تر و سازگاري بيشتري مي نمايد. برخي كلمات پيامبر (ص) به اين واقعيت اشاره دارد.

4. علي (ع) فرمود: «دنيا آدمي را خوار مي كند.» «1»

5. علي (ع) فرمود: «دنيا دوستي منشأ فتنه ها و ريشه غم هاست.» «2»

همچنين فرمود: «آن كه دلش غرق دنيا دوستي باشد، سه چيز از اين جهان پيوسته با او است: اندوهي كه او را رها نسازد، حرصي كه از او دست برندارد و آرزويي كه به آن نرسد.» «3»

نيز فرمود: «آنان كه از دنيا بهره مند و كامروايند دل هايشان گريان است، هرچند [به ظاهر] شاد باشند؛ از خويشتن بسيار خشمگين و ناراضي هستند، هرچند به سبب پاره اي از آنچه در دنيا نصيبشان شده است، خوشحال باشند.» «4»

6. امام صادق (ع) فرمود: «كسي كه شب و روز بزرگ ترين همّ و غمّش دنيا باشد، خداي تعالي فقر را در برابر دو چشم او قرار دهد و كارش را پريشان سازد و از دنيا جز به آنچه خداوند قسمتش كرده، نرسد و كسي كه شب و روز بزرگ ترين همّ و غمش آخرت باشد، خداوند دلش

را بي نياز گرداند و امور زندگي اش را سامان دهد.» «5»

7. علي (ع) فرمود: «كسي كه بيشترين همّ و غمش دنيا باشد، بدبختي واندوهش به درازا كشد.» «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 329

2. بخل و امساك

خداوند نعمت ها و مواهبي را در اختيار انسان گذاشته كه در موارد بسياري، بيش از نياز او است، به گونه اي كه مي تواند ديگران را نيز در آن سهيم كند بدون اين كه زياني به زندگي وي برسد، ولي بعضي افراد به دليل صفت بخل از اين كار امتناع ورزيده و هيچكس را در اين مواهب خدادادي شريك نمي كند.

خداوند متعال در آيات متعددي از بخل و امساك نهي و آن را مذمت كرده است. «كساني كه بخل ميورزند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمي كنند، گمان نكنند اين كار به سود آن هاست، بلكه براي آن ها شر است؛ به زودي در روز قيامت آنچه را نسبت به آن «بخل» ورزيدند، همانند طوقي به گردنشان مي افكنند و ميراث آسمان ها و زمين، از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است.» «1» «كساني كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند، رستگارانند.» «2»

معصومان (عليهم السلام) از بخل به شدت نهي كرده و آن را موجب دوري از خداوند و دوري از مردم «3» و قساوت قلب «4» و ستم به خود «5» و بدترين دردها «6» و ورود در آتش «7» دانسته اند.

ريشه و علل بخل

ريشه اصلي اين رذيله اخلاقي، ضعف مباني ايمان و شناخت خداست. كسي كه خداوند را بر همه چيز قادر مي داند و معتقد است كه ريشه تمام خيرات و بركات، ذات پاك حق

تعالي است، بايد به وعده هاي الهي در مورد آثار «انفاق» در راه خدا اعتقاد داشته باشد. با اين اعتقاد، افراد كم تر گرفتار بخل مي شوند. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «بخل ورزيدن نسبت به آنچه انسان دارد، به خاطر بدگماني به خداست.» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 330

امام صادق (ع) فرمود: «اگر جايگزين كردن از سوي خداوند متعال حق است، پس بخل براي چيست.» «1» در حديث قدسي از رسول خدا (ص) وارد شده است كه خداوند مي فرمايد: «بنده من! آيا نسبت به من بخل مي ورزي يا مرامتهم مي سازي يا گمان مي كني كه من عاجزم و توانايي ندارم به تو پاداش دهم؟!» «2»

كساني كه به وعده هاي الهي، دلگرم و مطمئن هستند و قدرت خدا برعطاي هر گونه پاداش را باور دارند، بخل نمي ورزند و آن را راه رسيدن به بي نيازي نمي دانند. «3»

آثار بخل

1. تضعيف روابط اجتماعي: علي (ع) مي فرمايد: «بخيل يار و دوست ندارد.» «4»

2. عدم آسايش: پيامبر (ص) فرمود: «آرامش و آسايش بخيل از همه مردم كم تر است.» «5» زيرا بخيل دائماً در ترس و اضطراب از دست دادن ثروت خود به سر مي برد و اين امر باعث سلب آسايش و آرامش از او مي گردد.

3. زمينه بدگويي مردم: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «به خاطر بخل، بدگويي و دشنام مردم زياد مي شود.» «6»

4. احساس فقر: بخيل زندگي فقيرانه اي دارد؛ زيرا هنگامي كه بخل انسان شدّت مي يابد، نسبت به خويشتن هم بخيل مي شود و آسايش زندگي اش از بين مي رود؛ زيرا هميشه در فكر حفظ اموال خويش و افزودن آن است. گاه نيز گرفتار حالات رواني نامناسب و سوء ظن هاي شديد نسبت به اطرافيان خود مي شود؛ مثلا مي پندارد

كه مردم چشم طمع به اموال او دوخته اند وبا حسادت و عداوت به او مي نگرند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 331

اميرمؤمنان مي فرمايد: «از بخيل بد سرانجام در شگفتم! به سرعت، سوي فقري پيش مي رود كه از آن مي گريزد و غنا و بي نيازي را كه مي طلبد، از دست مي دهد؛ در دنيا فقيرانه زندگي مي كند و در آخرت بايد حساب اغنيا را بپردازد.» «1»

پيش گيري و درمان بخل

الف- براي پيش گيري و درمان بخل بايد ريشه ها و انگيزه هاي بخل را شناخت و آن را برطرف نمود. در اين جا به برخي انگيزه هاي بخل اشاره مي شود:

1. آرزوهاي بلند يكي از انگيزه هاي بخل است. اگر افراد به ناپايداري دنيا و قطع آمال و آرزوها توجه داشته باشند و به كساني بنگرند كه جان خود را به وسيله حوادث گوناگون و بيماري هاي ناشناخته و بي مقدمه از دست داده اند، داشتن آرزوهاي بلند را اشتباه دانسته و از بخل خويش مي كاهند.

2. عشق و علاقه به فرزندان و ثروت اندوزي براي آينده آن ها، در حالي كه خداوند روزي آن ها را نيز تأمين كرده است. اگر آنان از دوستان خدا باشند، خدا آن ها را تنها نمي گذارد و اگر از دشمنان خدا باشند، جمع مال براي كساني كه آن را براي ابزار گناه قرار مي دهند، «2» كاري نيكو و عاقلانه نيست؛ همچنين به اين مطلب توجه گردد كه عدم دلگرمي به ثروت پدر باعث پشتكار و پيشرفت فرزندان در زمينه هاي مادي و معنوي مي شود.

3. علاقه زياد به منافع دنيا و استفاده از ثروت به عنوان وسيله اي براي نيل به اميال دنيا، مي تواند يكي از علل بخل باشد. اين افراد بايد به عواقب دردناك هوسراني و

سرانجام دنياپرستان بينديشند تا به آن سو نروند.

4. غفلت و فراموشي اين كه هدف از مال و ثروت دوستي خود آن ها نيست. بعضي افراد مال را به خاطر خودش دوست داشته و به آن عشق ميورزند و هميشه در جمع آوري آن مي كوشند و از خرج كردن آن وحشت دارند. آن ها فراموش كرده اند كه مال وسيله اي براي رسيدن به اهداف مادي يا معنوي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 332

ب- راه ديگر مبارزه با بخل: 1. بذل و بخشش كردن برخلاف ميل دروني است و اگر شخص بخيل اموال خود را به ديگران عطا كند و اين عمل را تكرار نمايد، رفته رفته صفت بخل در او كاهش مي يابد؛ چنان كه افراد ترسو اگر در عرصه هيجان آور زندگي گام نهند، به تدريج از ترس و وحشت آن ها كاسته مي شود.

2. انديشه در باره تنفري كه مردم از بخيل دارند، مي تواند تا حدي بخل را كاهش دهد. مردم افراد بخيل را پست و بي ارزش مي دانند و به ديده حقارت به آن ها مي نگرند و همچنين در مورد پيامدهاي بد بخل بينديشند. «1» علي (ع) فرمود: «بخيل در مورد كم ترين چيزي بخل مي كند، ولي همه آن را به آساني در اختيار وارثانش مي گذارد». «2»

3- حرص و فزون طلبي

يكي از دلايل اضطراب و ناراحتي هاي رواني، حرص و فزون طلبي و مال پرستي است. در مفردات راغب حرص به معناي شدت تمايل به چيزي آمده است. «3»

اميرالمؤمنين در تعريف حرص مي فرمايد: «حرص آن است كه انسان چيز كمي را جستجو كند و در برابر، چيز بسياري از دست دهد.» «4»

«حريص» مانند كسي است كه مبتلا به بيماري استسقا شده است، هر چه

آب مي آشامد تشنگي او فرو نمي نشيند. «5»

قرآن در قصه حضرت آدم (ع) مي گويد: «و شيطان حضرت آدم (ع) را وسوسه كرد و گفت: اي آدم، آيا مي خواهي تو را به درخت زندگي جاويد و ملكي بي زوال راهنمايي كنم؟ سرانجام هر دو از آن خوردند [لباس بهشتي شان فرو ريخت و عورتشان آشكار گشت و براي پوشاندن خود از برگ هاي [درختان بهشتي جامه دوختند [آري آدم پروردگارش را نافرماني كرد و از پاداش او محروم شد.» «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 333 منشأ اين قضيه به زياده خواهي باز مي گردد. مطابق آيات قرآن، خدا آدم را در بهشت جاي داد و از نزديك شدن به شجره ممنوعه نهي فرمود و از تسليم شدن در برابر وسوسه هاي شيطان برحذر داشت، ولي سرانجام وسوسه هاي شيطان مؤثر واقع شد و آدم (ع) مرتكب ترك اولي گرديد و از درخت ممنوعه خورد و زندگي بهشتي را از دست داد و در ميان انبوه مشكلات اين دنيا گرفتار شد. درست است كه نهي آدم (ع) يك نهي تحريمي نبود و مخالفت با آن گناه محسوب نمي شد، بلكه «ترك اولي بود»، ولي از آدم (ع) انتظار ترك اولي نيز نمي رفت. سبب اين خطا صفت حرص و طمع بود كه هرچند به صورت كم رنگ در آدم (ع) بروز كرد. اين قضيه روشن ترين هشدار قرآن در باره حرص و فزون طلبي است. «1»

همچنين در آيات 85، اعراف و 34 سوره ص و 96 بقره، و 19 بقره و 11 جمعه به مسئله حرص و فزون طلبي انسان اشاره و مذمت شده است.

آثار حرص در زندگي فردي و اجتماعي

1. حرص، انسان را به رنج

و زحمت ابدي گرفتار مي سازد؛ زيرا به طور دائم غصه كمبودها و ناداري هاي خود را دارند. آن ها دائماً در فعاليت اند و به جمع آوري و زياد كردن اموال مشغول مي باشند. علي (ع) فرمود: «حرص مايه رنج و زحمت ابدي است.» «2» همچنين فرمود: «حرص مركب رنج و زحمت است.» «3»

2. حريص هرگز سير نمي شود و به همين دليل اگر مالك همه دنيا گردد، باز فقير است. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «حريص فقير است هرچند همه دنيا را مالك شود». «4»

3. حريص همچون فقيران زندگي مي كند و همچون فقيران مي ميرد، ولي همچون اغنيا در قيامت محاسبه مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 334

4. حرص انسان را به هلاكت مي افكند؛ زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگي به دنيا خطراتي را كه در اطراف او وجود دارد، نمي بيند و با عجله و شتاب به پيش مي رود. پيامبر (ص) فرمودند: «دينار و درهم [سكه هاي طلا و نقره پيشينيان شما را هلاك كرد، شما را نيز هلاك مي كند.» «1»

5. فرد حريص روز به روز خود را گرفتارتر مي كند و سرانجام راه نجات را برخود مي بندد. امام باقر (ع) فرمود: «آدم حريص نسبت به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر اطراف خود مي تند [و پيله را ضخيم تر مي كند] سخت تر مي تواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پيله خود مي ميرد.» «2»

6. حرص موجب ريختن آبروي انسان و پايين آمدن ارزش او در جامعه مي شود؛ زيرا شخص حريص براي رسيدن به مقصود خود حتي ملاحظات اجتماعي را كنار مي گذارد و همچون اسيري كه زنجير به گردن او افكنده باشند، به اين سو و آن سو كشيده

مي شود. «3»

7. حرص، انسان را به انواع گناهان مانند دروغ، خيانت، ستم و غصب حقوق ديگران آلوده مي كند؛ زيرا اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند، به مقصودش نمي رسد. علي (ع) فرمودند: «حرص انسان را به عيب هاي زيادي در مي افكند.» «4»

8. حرص باعث ذلت و حقارت انسان مي گردد. علي (ع) در پاسخ اين پرسش كه كدام خواري بدتر است؟ فرمود: «حرص و آزمندي به دنيا.» «5» همچنين فرمود: «حريص، بنده مطامع است.» «6»

9. حرص باعث بي حيايي انسان مي گردد؛ زيرا مقصود او كسب مال است و در اين هدف از هيچ چيز پروا ندارد. اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «انسان حريص شرم و حيا ندارد.» «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 335

10. حرص باعث شقاوت و سنگدلي انسان مي گردد. حريص براي به دست آوردن خواسته هايش انصاف، عدل، رحم و مروت را كنار مي گذارد. اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: شقي ترين شما حريص ترين شماست.» 11. حرص باعث محروميت انسان مي گردد؛ زيرا فرد هميشه احساس كمبود و ناداري مي كند و در تأمين خواسته هايش تلاش مي نمايد و از آن جا كه خواسته هاي حريص بي نهايت است، غم و غصه و احساس محروميت او نيز دائمي است. پيامبر (ص) فرمود: «آدم حريص هميشه محروم مي باشد و افزون بر محروم بودن، در هر كاري كه مي كند نكوهيده است؛ چگونه محروم نباشد در حالي كه از نصيحت خدا گريخته است.» «2»

12. حرص نتيجه سوء بدگماني به خداست. اگر كسي به پروردگار و قدرت او و نسبت به انجام وعده هاي او درباره تأمين روزي بندگان تلاشگر خوش گمان باشد، هرگز براي جمع آوري اموال حرص نمي زند. پيامبر (ص) خطاب به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «بدان اي علي، ترس

و بخل و حرص، يك غريزه هستند و همه در بدگماني به خدا خلاصه مي شوند.» «3»

ريشه حرص

انسان به طور طبيعي انگيزه ميل به كمال دارد؛ البته شناخت كمال حقيقي براي غالب افراد دشوار و به همين جهت است كه بعضي افراد از هدف اصلي گمراه مي شوند و مسير انحرافي را مي پيمايند. آنان هدف را منافع دنيوي در نظر مي گيرند و بدين جهت، از نيل به كمال باز مي مانند. مي توان گفت: ريشه حرص، كمال و پيشرفت خواهي انسان و نشناختن هدف اصلي يعني خداوند است؛ همچنين ضعف باورهاي ديني از جمله ايمان به روزي ده بودن خدا و توكل بر او، حرص را در فرد پديد مي آورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 336

درمان حرص

با اصلاح شناخت و تفكر، مي توان اين صفت نامناسب را معالجه كرد. بيان شد كه ريشه اين صفت، عدم اعتقاد مناسب به خداوند و بدگماني و عدم توكل بر او است؛ از اين رو، با شناخت خدا و اعتقاد به توحيد افعالي و قادريت و رازقيت و توكل به خداوند مي توان اين بيماري را تا حدي درمان نمود. كسي كه خدا را رازق و قادر مي داند و نيكي ها را به استناد «بيدك الخير انك علي كل شي ء قدير» دردست او مي بيند، در جمع مال و مواهب ديگر مادي حرص نخواهد داشت. كسي كه به وعده هاي الهي ايمان دارد و پيام «ما عندكم ينفد و ما عند الله باق؛ آنچه نزد شماست، فاني مي شود؛ اما آنچه نزد خداست، باقي مي ماند.» را پذيرفته است، به جاي حرص در جمع آوري مال، در انفاق در راه خدا حرص دارد.

كسي كه به توحيد افعالي

اعتقاد دارد و خداوند را همه كاره عالم مي داند و از طرفي اعتقاد دارد كه روزي انسان تقسيم گرديده است و آنچه كه به صلاح او و به اندازه اي كه براي او مقدر شده است، به او مي رسد، كم تر به حرص و زياده خواهي مبتلا مي شود.

تفكر در آثار و پي آمدهاي منفي حرص نيز مي تواند به درمان حرص كمك كند. اگر انسان بداند حرص آرامش او را در زندگي برهم مي زند، مايه رنج دائمي مي شود و به عزت نفس او آسيب مي رساند و سبب مي شود كه در عين بي نيازي همچون فقيران زندگي كند، زحمت بكشد و ديگران لذتش را ببرند و او حساب آن ها را در قيامت پس دهد، بي ترديد در او اثر مي گذارد و از حرص و طمع دست بر مي دارد. «1»

فيض كاشاني درمان بيماري حرص را در پنج امر بيان مي كند:

1. اقتصاد و ميانه روي در هزينه هاي زندگي، زيرا كسي كه هزينه هايش افزون گردد، زندگي همراه با قناعت او را سير نمي كند.

2. هنگامي كه براي تأمين زندگي مال كافي دارد، نگران آينده نباشد؛ زيرا بسياري به خاطر تأمين آينده حرص مي زنند؛ آينده اي كه با تدبير به موقع قابل تأمين است. قرآن به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 337

همين موضوع اشاره دارد: «شيطان شما را [به هنگام انفاق وعده فقر و تهيدستي مي دهد و به زشتي ها امر مي كند». «1»

3. در فوايد قناعت و عزت حاصل از آن و زيان هاي حرص و طمع و ذلت ناشي از آن ها بينديشد تا انگيزه قناعت و دوري از حرص در او تقويت شود.

4. تاريخ زندگي حريصان، به ويژه يهوديان حريص و دنياپرستان از اقوام ديگر را مطالعه

كند و حال آن ها را با حال انبيا و اوليا الله كه شيوه قناعت داشتند، مقايسه كند.

5. در خطرات مال و ثروت بي حساب بينديشد و آفات دنيوي و اخروي اين امر را در نظر بگيرد و نيز در آرامش و امنيت حاصل از قناعت و پيامدهاي مناسب آن تفكر كند.

در امر دنيا همواره به زيردستان خود نگاه كند نه به آن ها كه بالا دست او هستند. ابوذر مي گويد: «يار باوفاي من [رسول خدا (ص)] به من سفارش كرد [در امر دنيا] هميشه به زيردستان بنگرم نه به بالا دستان». «2» و «3»

4. دزدي و كلاهبرداري
الف- آثار سرقت
اشاره

دزدي اموال مردم آثار نامطلوبي دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. قتل

در بعضي مواقع دزد يا كلاهبردار براي رسيدن به هدف خود يا ترس از شناخته شدن و گرفتار آمدن مرتكب قتل مي گردد. انگيزه دزد در قتل ترس از افشا و دستگيري و علت آن ايجاد حالت بحراني و ناگهاني در حال سرقت است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 338

سارقي كه براي سرقت وارد منزلي شده و پيرزني را به قتل رسانيده بود، اظهار مي داشت كه هنوز باور ندارد دستش به خون آلوده شده است. او علت قتل را شناسايي اش توسط مقتول و ترس از گرفتار شدن بيان مي كرد. افزون بر اين كه امكان شناسايي وجود داشته، مسايل جنبي نيز قابل طرح خواهد بود. در ضمن در صورت گلاويز شدن با سارق، ممكن است از وسيله اي كه همراه دارد نيز استفاده كند. «1»

2. مشكلات خانوادگي

سرقت و كلاهبرداري باعث ازهم پاشيده شدن كانون خانواده مي گردد. سارق باراهي كه انتخاب كرده هيچ وقت نمي تواند زندگي عادي و خانواده سالمي داشته باشد. سارق چه به عنوان يك فرد و عضوي از خانواده و چه به عنوان رئيس خانواده تلاش دارد وضعيت و كارش بر كسي روشن نباشد.

آگاهي خانواده از سارق بودن فرزند موجب ناراحتي هاي مختلف براي والدين و گرفتاري آنان مي شود و به صورت مستقيم و غير مستقيم زندگي آنان را تحت تأثير قرار مي دهد. شرمندگي از همسايگان كه خيلي زود باخبر مي شوند و مسائل عاطفي كه والدين را به ناراحتي هاي رواني مي كشاند.

اگر سارقي داراي همسر و فرزند باشد، در محيط خانوادگي از سارق معمولا به طور غير عادي درآمد زياد و ناگهاني، ولخرجي، ريخت و پاش هاي فراوان و خريدهاي غير ضروري بروز مي كند؛ همچنين وجود

اضطراب هميشگي و وحشت از صداي زنگ موجبات بدگماني خانواده را فراهم مي آورد. «2»

3. سرقت و اعتياد

اعتياد و سرقت رابطه اي دو طرفه دارند. بررسي ها نشان مي دهد، سارق پس از مدتي در مسير اعتياد قرار مي گيرد و به احتمال زياد گرفتار مي شود. از سوي ديگر سرقت، خيانت در امانت، سوء استفاده از اموال مردم و نظاير آن نيز در معتادان زياد ديده مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 339

اكثر معتادان حتي در خانواده هاي مرّفه، به سرقت گرايش دارند. 86 نفر از 300 نفر سارقي كه مورد مطالعه قرار گرفته اند، در زمان ارتكاب آخرين سرقت معتاد بودند و 24 درصد از آن ها اولين سرقت خود را در حالت اعتياد و يا در جهت فراهم كردن پول لازم براي خريد مواد مخدر مرتكب شده اند. اين نكته كه در 28 درصد سرقت ها اعتياد نقش دارد، نشان دهنده آن است كه مقابله با اعتياد و عوامل موجب شدن آن، كاهش سرقت را در پي خواهد داشت. «1»

اعتياد و سرقت سبب بروز حالات رواني ويژه اي در خود مي شود و اين حالات در فرد زمينه انحرافات ديگر را براي او فراهم مي آورد. اعتياد به واسطه نيازها و حالات جسمي و رواني، فرد را براي بزرگ ترين و سنگين ترين جرايم آماده مي سازد و سرقت هم به خاطر ايجاد شجاعت و تهوّر كاذب، فرد را جسور، گستاخ و لجباز و انتقام جو مي كند. او از نظر رواني آمادگي ارتكاب جرايم ديگر را دارد. اين آمادگي افزون بر تأثير عواملي كه او را به سرقت كشانيده، حاصل استمرار ارتكاب خلاف هاست كه او را از آينده نااميد مي سازد. او خود را غرق شده در گرداب مي داند و

به تعبيري ديگر، بالاتر از سياهي رنگي را نمي بيند.

استمرار ارتكاب سرقت شخص را جري تر مي سازد. سارق افزودن بر اين كه در كار خود متخصص و حرفه اي مي شود، از نظر رفتار اجتماعي نيز خطرناك مي گردد، به گونه اي كه در مقابل كوچك ترين برخوردي كه برايش ناخوشايند باشد، واكنش سريع، شديد و خطرناك نشان مي دهد، زيرا ترس از مجازات كه چندبار هم مزه آن را چشيده، در او تأثير ندارد. «2»

سارق و كلاهبردار با كار خود به اجتماع لطمه مي زنند. و مهم ترين اثر پيامد نامناسب اجتماعي سرقت، اختلال در امنيت و نظم اجتماعي است. او سلامت جامعه و امنيت زندگي ديگران را به مخاطره مي افكند، خانواده هايي را در پريشاني و نگراني گرفتار مي سازد و زندگي ديگران را نيز متزلزل مي كند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 340

ب- عوامل سرقت و كلاهبرداري
1. وراثت

به طور كلي برخي خصوصيات اخلاقي منتقل شده از طريق وراثت مي تواند عاملي براي ايجاد زمينه هاي انحراف باشد؛ البته مشروط بر اين كه همراه عوامل ديگر بوده و عوامل بازدارنده و مقاومت وجود نداشته باشد. تعداد زيادي از افراد تحت بررسي كه داراي خلق و خوي تند و به پرخاشگري خويش معترف بودند، پدران يا مادران خود را پرخاشگر و بداخلاق معرفي نمودند. «1»

همچنين تغذيه، امور زيستي و بهداشتي در بروز اين رفتار اثر دارد. برخي بيماري ها در پدر و مادر افراد تحت بررسي وجود داشت و مسائلي چون فقر و ناداري و اعتياد در خانواده اصلي تعداد زيادي از سارقين مشاهده گرديد. اين موارد با تأثير بر جنين، زمينه بروز رفتارهاي نابهنجار را پديد مي آورد.

سارقان در مجموع افرادي از نظر رواني ضعيف و بي ثبات بودند كه اين امر نمي تواند

به دور از مسائل گذشته و دوران بارداري مادران آن ها باشد؛ البته بايد توجه داشت كه اراده در فرد به عنوان عامل بازدارنده بسيار قوي، عمل مي كند و برخي عوامل را تا حد بسيار زيادي خنثي مي نمايد.

2. محيط

چنانچه در محيط زندگي زمينه و شرايط مساعدي براي بزهكاري وجود داشته باشد، فردي را كه آمادگي انحراف دارد، به سوي جرم و بزهكاري سوق مي دهد. مجرم قرباني نظام اجتماعي است و اجتماع به خاطر نابساماني ها او را به بزهكاري مي كشاند. به نظر او، نظام اجتماعي مي تواند براي افراد سست عنصر نقشي تعيين كننده داشته باشد. چنانچه در اجتماع مظاهر فساد و تباهي و بي بند وباري حاكم باشد، افراد مستعد، در گرداب تباهي ها اسير مي شوند و چنانچه نظام اجتماعي بر معيارها و الگوهاي ارزشي استوار باشد و مسئوليت ها و برنامه هاي هدف دار و مشخص طرح ريزي گردد، امكان انحراف بسيار ضعيف خواهد بود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 341

محيط در شكل گيري شخصيت و منش انسان نقش بسيار مؤثري ايفا مي كند و رفتار انسان كه نشانه اي از شخصيت و منش او است، تا حدي زياد ناشي از تربيت محيط است. «1»

3. خانواده اصلي

خانواده اصلي كه فرد در آن متولد مي شود، در ميان عوامل محيطي و اجتماعي بيشترين نقش را در تربيت دارد. بسياري از رفتارها اكتسابي است و يادگيري در اوان كودكي از محيط اطراف متأثر است. بدون ترديد رفتار كودك، واكنش هاي رواني و عاطفي، و شكل گيري نظام ارزشي او، از خانه و خانواده و رفتار و نمودهاي آنان الگو مي گيرند.

مهم ترين مسايلي كه در خانواده، از نظر سارقان و كلاهبرداران مهم بوده و بدان ها اشاره و نسبت به آن ها ابراز كمبود، نقص و يا عدم آن ها را مطرح كردند، عبارت اند از:

1. محل هاي شلوغ و پر ازدحام؛

2. موقعيت منزل و قرار داشتن در مناطق خاص؛

3. تعداد زياد برادران و خواهران؛

4. فقدان پدر يا مادر يا طلاق؛

5. اختلاف

بين پدر يا مادر؛

6. نحوه رفتار پدرو مادر با آنها؛

7. بي اهميتي پدر و مادر و بي بند و باري؛

8. نداشتن سرپرست مناسب و مسئول؛

9. وجود نامادري نامهربان و بد رفتار؛

10. وجود ناپدري؛

11. شغل پدر يا مادر؛

12. وضعيت اقتصادي خانواده و محدوديت هايي از اين جهت؛

13. مواجهه با كمبودهاي مختلف مادي و زندگي؛

14. پايين بودن سطح فرهنگ اجتماعي خانواده؛

15. بروز عقده در كودكي به دليل عدم ارضاي نيازهاي مادي؛

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 342

16. بروز عقده در كودكي به دليل كمبودهاي عاطفي و رواني؛

17. بد رفتاري والدين يا سرپرست خانواده و خصوصيات تند اخلاقي؛

18. جدايي از خانواده در سنين نوجواني يا جواني؛

19. نداشتن برنامه در رابطه با اوقات فراغت و نداشتن امكاناتي از اين جهت؛

20. داشتن مسئوليت در رابطه با هزينه زندگي؛

21. جذب مظاهر فساد؛

4. خانواده شخصي

گزينش همسر مناسب و تشكيل كانون گرم خانواده، تعهد و مسئوليتي بزرگ براي طرفين ايجاد مي كند. چه بسيار افراد منحرفي كه به وسيله همسران خوب، به راه راست هدايت شده اند و به عكس، افرادي كه به واسطه همسر بد رفتار و نامناسب، از خانواده گريزان و به دام انحرافات افتاده اند. موارد زير از سوي سارقان در رابطه با زندگي شخصي به عنوان عاملي براي ارتكاب سرقت بيان شده است.

1. نداشتن امكانات كافي براي زندگي؛

2. بي كاري؛

3. شغل نامناسب؛

4. انتخاب همسر ناهماهنگ از سوي خانواده و ازدواج هاي تحميلي؛

5. توقعات نابه جاي همسر؛

6. بد رفتاري، بد اخلاقي، بي تفاوتي، بد زباني، و برآورده شدن انتظارات از همسر؛

7. بداخلاقي، ناسازگاري، و بي تفاوتي فرد؛

8. تجمل پرستي و عدم قناعت و چشم و هم چشمي؛ «1»

5. مدرسه

به عقيده روان شناسان تربيتي، مدرسه و اولياي آن در سلامت روان دانش آموزان نقش مهمي دارند. شرايط ناسالم و محيط مناسب براي رشد انحراف، عدم كنترل، عدم توجه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 343

انحرافات خاص محيط مدارس، عدم توانايي و ناآشنايي مديران و مسئولان مراكز آموزشي به ويژه عدم توجه و علاقه آنان به امور جنبي دانش آموزان، عدم توجه به مسائل رشد و شخصيت كودكان، بي تفاوتي در مقابل ضعف يادگيري و بي علاقگي بعضي دانش آموزان و مهم تر از همه، نبود مشاور و مددكار اجتماعي و مشاوره اي براي دانش آموزان، از مسائلي است كه مي تواند كودكان و نوجوانان را در معرض خطر قرار دهد. «1»

6. ضعف اعتقادات ديني

در بررسي افرادي كه در مراكز، بازپروري مي شدند، ضعف شديد پايبندي به اصول اعتقادي و ديني ديده شد، «2» در حالي كه اعتقادات ديني به دو علت اساسي موجب جلوگيري از ارتكاب اعمال خلاف مي گردد. در دل وانديشه انسان مؤمن هوا و هوس راه ندارد. او اسير حرص و آز نبوده و بنده مظاهر دنيوي نيست. هيچ نيرويي او را از مسير هدايت منحرف نمي كند. با قناعت و توكل بر خداوند نيازهاي دنيايي را در حد ضرورت به طريق مشروع تهيه و نيازها را از راه صحيح برآورده مي سازد.

اعتقاد به حلال و حرام علت دومي براي عدم تصور ارتكاب خلاف از سوي انسان هاي پرهيزكار است. «3»

ه-تأثير صفات اخلاقي، متناسب با امور اقتصادي در بهداشت رواني

1. زهد

زهد نسبت به دنيا مي تواند از مشكلات ناشي از دوستي دنيا و مال پرستي و حرص جلوگيري كند.

زهد يعني عدم تمايل و رغبت نسبت به چيزي كه در آن به طور طبيعي جاذبه ميل و رغبت وجود داشته باشد و انسان در اثر عواملي اختياري نسبت به آن بي رغبتي نشان دهد و زيبايي و ارزش هاي آن را ناچيز بشمارد. «4» از ديدگاه علي (ع) زهد در يك جمله قرآن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 344

خلاصه شده است: «اين كه به آنچه از دست داده افسوس نخورد و به آنچه به دست آورده، بسيار شاد نشود.» «1» بر اساس اين آيه، از دست داده ها، و به دست آمده ها نبايد، فرد را چنان دچار احساسات و عواطف شديد كند كه به رفتارهاي نابهنجار دست بزند و شناخت هاي او متزلزل شود. علي (ع) اساس و پايه زهد را يقين به خداوند مي داند و مي فرمايد: اصل زهد يقين است و ميوه

آن نيك بختي است. «2»

اگر انسان واقعاً خدا را شناخت و به رزاقيت الهي يقين داشت، غم و غصه و ناراحتي روزي را نمي خورد و به دنيا بي رغبت مي شود. يقين دارد آنچه كه به مصلحت او است خداوند به او اعطا مي كند. خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: «به منافع دنيوي كه ما به ديگران دادده ايم، چشم مدوز؛ زيرا ما مي خواهيم آنان را با آن منافع بيازماييم، ولي رزق پروردگار تو بهتر و ماندني تر است.» «3» زيرا منافع دنيا براي كسي ميوه نخواهد شد. عالم طبيعت چنان سرد است كه تا اين شكوفه بخواهد به بار بنشيند و به ثمر تبديل شود، سرماي زودرس طبيعت از راه مي رسد و شكوفه ها را مي ريزد. «4»

البته بايد توجه كرد زهد حقيقي كه بستر كمال آدمي را فراهم مي نمايد، زهد منفي و گوشه گيري و دوري از جامعه و تلاش و كوشش نيست، بلكه زهدي زنده و پرنشاط و اجتماعي و بالنده است؛ چنان كه اميرالمؤمنين (ع) در توصيف زهد فرموده است: «اي مردم، پارسايي دامن آرزو در چيدن است، و شكر نعمت حاضر گزاردن، و از ناروا پارسايي ورزيدن. و اگر از عهده اين كار برنياييد، هرچند كه ممكن است، خود را از حرام نگه داريد و شكر نعمت موجود را فراموش نكنيد كه راه عذر بر شما بسته است، با حجت هاي روشن و پديدار، و كتاب هاي آسماني و دليل هاي آشكار ....» «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 345

آرزوهاي دنيايي و سطح پايين، فرد را از كسب مراتب بالاي انساني باز مي دارد؛ بنابراين، هرچه فرد از چنين بندهاي بازدارنده آزاد شود، آسوده تر مي گردد و توان

و امكانات خود را در جهت درست به كار مي بندد و مي تواند نعمت هاي الهي را شكر گزارد و موهبت ها را به درستي دريابد و در آن راهي كه بايد، به كار گيرد، به اعمال صالح ملتزم گردد و خود را از فرو رفتن در گرداب حرام ها بازدارد. «1»

دليل تشويق به زهد ورزي

زهد فرد را از وابستگي به اموري كه مانع پيشرفت او است، باز مي دارد تا زمينه كسب كمالات براي او فراهم شود و ازاندوه دلبستگي به دنيا رها گردد، تا با نشاط حقيقي به سوي كمال سير نمايد؛ يعني امور دنيايي را هيچ نگيرد تا راست بايستد و درست حركت كند.

انسان بارويكرد نادرست به زندگي اين جهاني و دلبستگي به امور زودگذر، خود را در محدوديت هاي گوناگون قرار مي دهد و گرفتار داشتن ها و خواستن هاي كم ارزش مي شود و زهد، آزادي از اين امور و شكوفايي استعدادها در جهت كمال را فراهم مي كند. «2»

موجبات زهد

علي (ع) در وصيتش به امام حسن (ع) فرمودند: «در امر آخرت و نعمت هاي آن زياد تفكر نما تا در دنيا زاهد باشي و آن را كوچك بشماري.» «3» همچنين فرمود: «هر كس مرگ را مقابل خود ببيند امور دنيوي براي او سهل مي گردد». «4»

اگر انسان بينديشد كه زندگي دنيا محدود است، همه سرمايه ها و اموال دنيوي به تدريج از بين مي رود و همه وابستگي هاي انسان از او جدا مي گردد و از سوي ديگر، تفكر نمايد كه جهان ديگري در كار است و نعمت هاي فراواني را كه خداوند وعده داده، در نظر بگيرد، علاقه زياد و وابستگي به دنيا واندوه ها و ناراحتي هاي ناشي از آن را فراموش مي كند

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 346

و نسبت به دنيا زاهد مي گردد. تعاليم اسلام تأكيد دارد كه خود را به امور دائمي و پايدار علاقه مند كنيم تا بر زندگي هميشگي در دنيا اصرار نداشته باشيم؛ زيرا هيچ انساني، حتي پيامبران در اين جهان جاودانه نيستند. «1»

موانع زهد

توجه تمام به زندگي دنيا وعدم شناخت آخرت، مانع زهد است. علي (ع) فرمود: «چگونه زهد مي ورزد كسي كه قدر و منزلت آخرت را نمي شناسد؟» «2» همچنين فرمود: «چگونه به حقيقت زهد مي رسد كسي كه اميال خويش را مهار نكرده است؟» «3»

آثار زهد

الف- آسايش و راحتي در دنيا: علي (ع) فرمودند: «دل بر كندن از دنيا و زاهد بودن بزرگ ترين آسايش است». «4» زيرا چنين فردي به چيزي وابستگي ندارد تا از فقدان آن بترسد يا براي به دست آوردنش خود را به زحمت و غصه وادارد.

همچنين فرمود: «آسايش در زهد و پارسايي است». «5»

پيامبر اسلام (ص) فرمود: «زهد و بي اعتنايي به دنيا روان را آسايش مي بخشد و رغبت به آن جسم و روان را به رنج مي افكند». «6»

همچنين فرمود: «كسي كه به دنيا بي رغبت باشد، اميدوار است و جسم و روان او در دنيا و آخرت بياسايد و كسي كه به دنيا راغب باشد، جسم و روان خود را در دنيا و آخرت به رنج افكند.» «7» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 347

ب- خشنودي پروردگار: علي (ع) فرمود: «هر كه از دنيا دل بركند، خود را از قيد بندگي آن آزاد كند و پروردگارش را خرسند سازد». «1»

ج- آسان شدن مصيبت ها: امام سجاد (ع) فرمود: «هر كس دل از دنيا بركند، مصيبت هاي آن بر او آسان شود

و از آن ها زياد نگران نشود.» «2»

زاهد به دنيا رغبت و دلبستگي ندارد؛ از اين رو، مصيبت ها و ناراحتي هاي دنيا براي او تقليل مي يابد؛ زيرا هدف او آخرت است و بيشتر به آن ميانديشد .... انسان زاهد چنان سعه صدر پيدا مي كند كه سختي ها و مصيبت ها همه در برابر بزرگي او كوچك مي نمايد و رنج ها و سختي هاي دنيا بر او آسان مي گردد.

د- دوري از فقر: آن كه زهد بورزد، هرگز فقير و نيازمند نشود؛ «3» زيرا نيازهاي خود را تعديل كرده است.

ه-- نزول رحمت: علي (ع) فرمودند: «به دنيا زاهد و بي رغبت باش، تا رحمت بر توفرود آيد». «4»

و- آسان شدن قرب الهي: علي (ع) فرمودند: «دانش تو را به فرمان هاي خداوند رهنمون مي شود و زهد راه رسيدن به آن را براي تو آسان و هموار مي كند». «5»

ز- چشيدن شيريني ايمان: امام صادق (ع) فرمود: «چشيدن حلاوت ايمان بر دل هاي شما حرام است، مگر آن گاه كه دل هايتان به دنيا زاهد و بي رغبت باشند». «6»

ح- به بار نشستن حكمت: علي (ع) فرمود: «با زهد حكمت بارور شود». «7»

2. قناعت

يكي از صفات مناسب اقتصادي كه در تأمين بهداشت رواني افراد تأثير زيادي دارد، قناعت است. راغب اصفهاني در تعريف قناعت مي گويد: «قناعت اكتفا به مقدار ناچيزي از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 348

وسايل زندگي در حد نياز است بدون آن كه در طلب زياده بر آن سعي كند و خود را به رنج و سختي افكند.»

قناعت وسيله اي است براي نيل به مقصد و حتي بزرگ ترين وسيله براي تحصيل سعادت ابدي است؛ زيرا كسي كه خواسته هاي خود را محدود كند و دل را به فزون طلبي مشغول

ننمايد، فارغ البال و آسوده خاطر است؛ اما كسي كه قناعت را از دست بدهد و به حرص، طمع و آرزوي دراز گرفتار و آلوده شود، دلش پريشان و خاطرش پراكنده و آشفته مي گردد. «1»

اميرالمؤمنين (ع) حيات پاكيزه در قرآن را به قناعت تفسير كرده است. «2»

معصومين (عليهم السلام) در كلمات خود قناعت را ستوده و به آن تشويق نموده اند. كه به چند مورد اشاره مي كنيم:

1. پيامبر (ص) فرمود: «بهترين افراد امت من، اشخاص قانع اند و بدترين آن ها طمعكاران مي باشند.» «3»

2. «قناعت، ثروتي است تمام نشدني». «4»

3. خداي متعال به داوود (ع) وحي كرد: «من توانگري را در قناعت نهاده ام، اما مردم آن را در فراواني مال مي جويند؛ از اين رو نمي يابندش». «5»

4. اميرالمؤمنين (ع) در وصف پيامبران الهي مي فرمايد: «خداوند سبحان فرستادگان خود را داراي اراده نيرومند قرار داد و از نظر ظاهر ضعيف و تهيدست، اما توام با قناعتي كه دل ها و چشم ها را پر از بي نيازي مي كرد، هرچند فقر و ناداري آن ها چشم ها و گوش ها را از ناراحتي لبريز مي ساخت.» «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 349

زمينه هاي بروز قناعت: امام صادق (ع) براي به دست آوردن قناعت فرمود: «به ناتوان تر از خودت بنگر و به توانگرتر از خويش نگاه مكن؛ زيرا اين كار تو را به آنچه قسمت تو شده است، قانع تر مي سازد.» «1»

علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «براي كسي كه خود را بشناسد، شايسته است كه به قناعت و عزت نفس چنگ زند». «2»

آثار قناعت

1. عزت نفس: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «ميوه قناعت، عزّت است.» «3» زيرا شخصي كه قانع است و از لحاظ مالي به ديگران نيازي

ندارد، عزت نفس خود را حفظ مي كند.

2. آرامش: امام حسين (ع) فرمود: «قناعت، مايه آسايش جسم است». «4»

3. دوري از اندوه و ناراحتي: علي (ع) فرمود: «كسي كه قانع باشد، اندوهگين نشود». «5»

4. خودسازي: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «بهترين كمك براي خودسازي، قناعت است». «6»

5. سبك شدن حساب در قيامت: پيامبر فرمود: «به آنچه داده شده اي قانع باش، تا حسابت سبك شود». «7»

6. زندگي خوب: امام علي (ع) فرمود: «خوش ترين زندگي را كسي دارد كه خداوند سبحان قناعت عطايش كرده است.» «8»

همچنين فرمودند: «قناعت، گواراترين زندگي است». «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 350

7. از بين رفتن فقر: علي (ع) در بخشي از سفارش خود به فرزندش حسين (ع) مي فرمايد: «هيچ ثروتي فقرزداتر از خرسندي به قوت نيست و هر كه به كفاف زندگي بسنده كند، به زودي به آسايش دست يابد و زندگي آسوده و مرفّهي به دست آورد». «1»

خلاصه فصل پنجم

در اين فصل نقش مسائل مختلف اقتصادي از جمله فقر و غنا، اشتغال و برخي رفتارها و صفات اخلاقي مربوط به مسائل اقتصادي مورد بررسي قرار گرفت.

احساس ذلّت، محروميت، پريشاني فكر، نااميدي و سستي اراده، مشكلات در روابط اجتماعي، مشكلات خانوادگي، از جمله پيامدهاي نامناسب فقر در بهداشت رواني مي باشد، گرچه فقر مي تواند جنبه هاي مثبتي نيز در زندگي انسان داشته باشد.

تعاليم اسلام براي مواجهه با فقر و از بين بردن آثار رواني ناشي از آن، به كار و تلاش، توكل بر خدا، ملاحظه فضايل معنوي كه خداوند به فقرا عنايت مي كند، اقتصاد و ميانه روي، صدقه، صله رحم، رضايت نسبت به روزي، گفتن برخي ذكرها مانند لاحول و لا قوه الا بالله و

كم كردن آرزوها توصيه مي نمايد.

غفلت، تكبر، طغيان، اتراف، كاهش روابط اجتماعي، توجه به ظاهر و پيراهه هاي روابط اجتماعي، از آثار منفي رواني غنا و بي نيازي مي باشد.

احساس امنيت مالي و بدني، احساس راحتي و عدم ا سترس در زندگي، توانايي كمك به ديگران، از آثار مثبت غنا در بهداشت رواني است.

دين اسلام براي برطرف كردن فقر از افراد و جامعه، نفقه هاي واجب، زكات، خمس، برخورداري از انفاق، احسان كردن، اطعام فقرا، قرض دادن و مهلت دادن به بدهكار را پيشنهاد مي كند. صفات نامناسب مانند دوستي دنيا، بخل و امساك و حرص، و صفات مناسب مانند زهد و قناعت كه به امور اقتصادي مربوط مي شود، در بهداشت رواني تأثير منفي يا مثبت دارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 351

فهرست منابع

1. قرآن.

2. نهج البلاغه.

3. صحيفه سجاديه.

4. آبراكرابي و ديگران، فرهنگ جامعه شناسي، چاپخش، تهران، 1367 ش.

5. ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، كتابخانه آيت الله مرعشي، قم: 1404 ق.

6. ابن سينا، حسين بن عبدالله، قانون در طب، تهران، سروش، (انتشارات صدا و سيما) 1363 ش.

7. ابن سينا، حسين بن عبدالله، قانون در طب، ترجمه عبدالرحمان شرفكندي، چ 6، تهران: نشر سروش، 1370 ش.

8. ابن ميثم، شرح نهج البلاغه، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، آستان قدس رضوي، 1375 ش.

9. احسانبخش، صادق، آثار الصادقين، ستاد برگزاري نماز جمعه تهران، 1373 ش.

10. احسانبخش، صادق، نقش دين در خانواده، نشر جاويد، رشت، 1374 ش.

11. الاحصائي، ابن ابي الجمهور، عوالي اللالي، انتشارات سيد الشهداء، قم، 1405 ق.

12. احمدبن حنبل، مسند احمد، دار صادر، بيروت: بي تا.

13. آذربايجاني، مسعود، اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، دفتر نشر نويد اسلام، قم، 1376 ش.

14. آرگايل،

مايكل، روان شناسي شادي، ترجمه فاطمه بهرامي و ديگران، جهاد دانشگاهي اصفهان، چاپ اول، 1382 ش.

15. آمدي، عبدالواحد (گردآورنده)، غررالحكم و دررالكلم، ضريح آفتاب، موسسه الجواد، مشهد، 1380.

16.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 352

انصاري، مرتضي، مكاسب محرمه، مطبوعات ديني، قم، 1366 ش.

17. اهوازي، حسين به سعيد، الزهد، سيد ابوالفضل حسينيان، 1402 ه-.

18. ايمانيان، شهين، جزوات روان شناسي دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، ش 13.

19. بانوي اصفهاني، تفسير مخزن العرفان (كنزالعرفان)، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.

20. بدار، لوك و غيره، روان شناسي اجتماعي، ترجمه دكتر حمزه گنجي، نشر ساوالان، چاپ اول، تهران، 1380 ش.

21. برقي، احمد بن محمد، المحاسن، المجمع العالمي لاهل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1413 ق.

22. بروجردي، ابراهيم، تفسير جامع، انتشارات صدر، چاپ سوم، تهران، 1341 ش.

23. بستاني، محمود، اسلام و روانشناسي، ترجمه محمود هويشم، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، مشهد: 1375 ش.

24. بلاغي، عبدالحجت، حجه التفاسير و بلاغ الاكسير، چاپ حكمت، چاپ اول، قم، 1345 ش.

25. بهشتي، احمد، اسلام و تربيت كودكان، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، تهران، 1372 ش.

26. بهشتي، احمد، خانواده در قرآن، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، تهران، 1373 ش.

27. بي ريا، ناصر و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، انتشارات سمت، چاپ اول، تهران: 1375.

28. ثقفي تهراني، محمد، روان جاويد در تفسير قرآن، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، 1363 ش.

29. جرجاني، حسين، تفسير جلاءالاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1377 ش.

30. جوادي عاملي، عبدالله، تفسير تسنيم، مركز نشر اسراء، قم: 1378 ش.

31. جوادي عاملي، عبدالله، مراحل اخلاق در

قرآن، مركز نشر اسراء، قم: 1378 ش.

32. جولياني، وود، ارتباطات ميان فردي، ترجمه مهرداد فيروز بخت، چاپ اول، آفتاب، 1379 ش.

33. جي، كارن، و غيره، ترجمه خديجه ابوالمعالي و ديگران، بهداشت رواني زنان، چاپ ديد آور، چاپ اول، 1379 ش.

34.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 353

حسيني الشاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد، تفسير اثني عشري، تهران، انتشارات ميقات، چاپ اول، 1364 ش.

35. حسيني همداني، سيد محمد، انوار درخشان در تفسير قرآن، تهران، كتابفروشي لطفي، 1380 ش.

36. حسيني، ابوالقاسم، اصول بهداشت رواني، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، چاپ دوم، 1379 ش.

37. حسيني، علي اكبر، اخلاق در خانواده، انتشارات اسلامي، تهران، 1365 ش.

38. حلي، محمدبن ادريس، مستطرفات السرائر، انتشارات جامعه مدرسين قم: 1411 ق.

39. خزاعي نيشابوري، حسين بن علي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1366 ش.

40. خسرواني، علي رضا، تفسير خسروي، تهران، چاپ اسلاميه، 1379 ق.

41. خميني، روح الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، چاپ و نشر عروج، چاپ پنجم، قم، 1380.

42. داور پناه، ابوالفضل، انوارالعرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر، چاپ اول، 1375 ش.

43. دلشاد تهراني، مصطفي، ماه مهرپرور، تربيت در نهج البلاغه، تهران: دريا، 1379 ش.

44. ديلمي، حسن، ارشاد القلوب، انتشارات شريف رضي، تهران، 1412 ق.

45. ديماتئو، ام. رابين، روان شناسي سلامت، ترجمه: سيدمهدي موسوي اصل و ديگران، سمت، چاپ اول، تهران، 1378 ش.

46. رئوف، هبه، مشاركت سياسي زن، ترجمه محسن آرمين تهران، نشر قطره، 1377 ق.

47. راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ قرآن، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، بي جا، بي تا.

48. رجايي، سيد محمد كاظم، معجم موضوعي آيات اقتصادي قرآن، چاپ اول، موسسه آموزشي و پژوهشي

امام خميني، بهار 1382 ش.

49. رسولي، هاشم، شرح غررالحكم و دررالكلم، دفتر فرهنگ نشر اسلامي، چاپ چهارم، تهران، 1381 ق.

50. رضا، محمد رشيد، تفسير المنار، دارالمعرفه، بيروت، 1993 م- 1414 ق.

51. رضي الدين، حسن بن فضل طبرسي، مكارم الاخلاق، انتشارات شريف رضي، قم، 1412 ق.

52. الزحيلي، وهبه، تفسير منير، دارالفكر، 1991 م.

53.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 354

ساپينگتون، آنوروا، بهداشت رواني، ترجمه حميدرضا حسين شاهي، انتشارات روان، چاپ اول، 1379 ش.

54. سالاري فر، محمدرضا، نظريه خانواده درماني مينو چين با ديدگاه اسلام در باب خانواده، پايان نامه كارشناسي ارشد، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379 ش.

55. سبزواري، محمد، تفسيرالجديد، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعه الاولي، 1406 ق.

56. سيد بن طاووس، مهج الدعوات، انتشارات دارالذخائر، قم: 1411 ه-. ق.

57. سيد علوي، سيد ابراهيم، اينگونه معاشرت كنيم.

58. سيد قطب، تفسير في ظلا القرآن، دارالشروق، مصر، چاپ 24، 1995 م.

59. شاكر، محمد كاظم، فقر و غنا در قرآن، نشر رايزنان، چاپ اول، تهران، 1378 ش.

60. شاملو، سعيد، بهداشت رواني، تهران، رشد، چاپ سيزدهم، 1378 ش.

61. شرقاوي، محمد حسين، گامي فراسوي روان شناسي اسلامي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1366 ش.

62. شعيري، تاج الدين، جامع الاخبار، انتشارات رضي، قم، 1363 ش.

63. شفيعي مازندراني، سيد محمد، پرتوي از اخلاق اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، تهران، 1372 ش.

64. شهرآشوب مازندراني، محمد، مناقب آل ابي طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، 1379 ق.

65. شيخاوندي، داور، جامعه شناسي انحرافات، چاپ دقت، نشر مرنديز، چاپ سوم، 1373 ش.

66. صادقي اردستاني، احمد، كودكي مردان بزرگ، انتشارات فؤاد، چاپ اول، 1376 ش.

67. صانعي، مهدي، بهداشت روان در اسلام، بوستان كتاب، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم،

چاپ اول، 1382 ش.

68. صبحي صالح، نهج البلاغه، مركز البحوث الاسلاميه، قم، 1395 ق.

69. صحفي، سيد محمد، آئين معاشرت در اسلام، كانون نشر معارف خوزستان، بي تا.

70. صدوق، محمد بن علي ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، انتشارات جهان، تهران، 1378 ش.

71. صدوق، محمد بن علي، الامالي، انتشارات كتابخانه اسلاميه، تهران، 1362 ش.

72. صدوق، محمد بن علي، جامع الاحاديث، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ اول، 1372 ش.

73.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 355

صدوق، محمد بن علي، علل الشرايع، انتشارات شريف رضي، قم، 1364، ش.

74. صدوق، محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ دوم، 1362 ش.

75. صدوق، محمدبن علي، ثواب الاعمال، انتشارات شريف رضي، قم، 1364 ش.

76. طالقاني، محمود، تفسير پرتوي از قرآن، شركت سهامي انتشار، تهران: 1358 ش.

77. طاهر بن عاشور، محمد، تفسير التحرير و التنوير، دارالتونسيه للنشر، بي جا: بي تا.

78. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران: چاپ سوم، 1397 ق.

79. طبرسي، ابوالفضل علي بن حسن، مشكوه الانوار، كتابخانه حيدريه، نجف، 1385 ق.

80. طبرسي، ابوعلي، مجمع البيان في تفسير القرآن، داراحياء التراث العربي، بيروت: 1379 ش.

81. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، قم: 1380 ق.

82. طوسي، محمد، امالي، انتشارات دارالثقافه، قم: 1414 ه-. ق.

83. طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، انتشارات اسلام، تهران، چاپ سوم، 1366 ش.

84. عاملي، ابراهيم، تفسير عاملي، مشهد: كتابفروشي باستان، چاپ اول، 1363 ش.

85. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت، قم، 1409 ق.

86. عبدالعظيم بن عبدالقوي، الترغيب و الترهيب، داراحياءالتراث، چاپ سوم، بيروت، 1388 ق.

87. عثمان نجاتي، محمد، قرآن و روانشناسي، ترجمه عباس عرب، آستان قدس رضوي، چاپ

چهارم، مشهد، 1377 ش.

88. العكّ، عبدالرحمن، آداب الحياه الزوجيه، دارالمعرفه، بيروت، چاپ اول، 1998 م.

89. علوي حسيني، محمد كريم، تفسير كشف الحقايق، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 1396 ق.

90. علي ناصيف، منصور، التاج الجامع للُاصول في احاديث الرسول، دارالفكر، چاپ اول، بيروت، 1401 ق.

91. فضل الله، محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، بيروت: دارالزهراء، چاپ سوم، 1405 ق.

92. فضل الله، محمد حسين، شيوه همسرداري، انتشارات پيام آزادي، چاپ اول، تهران، 1373 ش.

93.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 356

فلسفي، محمد تقي، شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، تهران، 1375 ش.

94. فلسفي، محمد تقي، كودك از نظر وراثت و تربيت، تهران: نشر معارف اسلامي، بي تا.

95. فيض الاسلام، شرح نهج البلاغه، تهران، فيض الاسلام، 1368 ش.

96. فيض كاشاني، محسن، الصافي في تفسيركلام الله، مشهد: دارمرتضي، چاپ سوم، 1405 ق.

97. فيض كاشاني، محسن، المحجه البيضاء في تهذيب الاحياء، جامعه مدرسين، دفتر انتشارت، بي تا.

98. قائمي، علي، خانواده و تربيت كودك، انتشاارت دارالتبليغ، قم، بي تا.

99. قرائتي، محسن، تفسير نور، قم، موسسه در راه حق، چاپ اول، 1374 ق.

100. قربان حسيني، علي اكبر، جرم شناسي و جرم يابي سرقت، انتشارات جهاد دانشگاهي، چاپ اول، 1371 ش.

101. قرشي، علي اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، واحد تحقيقات اسلامي، بنياد بعثت، چاپ اول، 1366 ش.

102. قمي، عباس، سفينه البحار، دارالاسوه قم: 1380 ش.

103. قمي، محمد، تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1366 ش.

104. كارل، آلكسيس، نيايش، حسينيه ارشاد، ترجمه محمدتقي شريعتي، تهران: 1358.

105. كارم شيرازي، ناصر، خطوط اصلي اقتصاد اسلامي، انتشارات مطبوعاتي هدف، قم، بي تا.

106. كارنگي، ديل، آئين دوست يابي،

ترجمه ريحانه جعفري، پروين قائمي، تهران: پيمان، 1379.

107. كراجكي، ابوالفتح، كنزالفوائد، انتشارات دارالذخائر، قم، 1410 ه-. ق.

108. كليني، محمد بن يعقوب، الاصول من الكافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365 ش.

109. كليني، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1350 ق.

110. گروه اخلاق، واحد تدوين كتب درسي، آداب اسلامي، چاپخانه اسوه، 1378 ش.

111. گلمن، دانيل، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، تهران: رشد، 1382 ش.

112. گنجي، حمزه، بهداشت رواني، تهران: ارسباران، بهار 1378 ش.

113.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 357

ماسن و ديگران، رشد شخصيت كودك، نشر مركز، تهران، 1368 ش.

114. مجلسي، محمد باقر، حليه المتقين، ارمغان طوبي، تهران، 1380 ش.

115. مجلسي، محمدباقر، روضه المتقين، واحد فرهنگي كوشانپور، چاپ دوم، تهرن، 1379 ش.

116. مجلسي، ملا محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت: لبنان، 1404 ه-. ق.

117. محدث نوري، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت، قم، 1408 ق.

118. محمد بن محمد، احياء العلوم، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، چاپ سوم، 1373 ش.

119. محمدي ري شهري، محمد، التنميه الاقتصاديه في الكتاب و السّنه، قم: دارالحديث، 1380 ش.

120. محمدي ري شهري، محمد، دوستي در قرآن و حديث، ترجمه سيدحسن اسلامي، انتشارات فرهنگي دارالحديث.

121. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، چاپ اول، قم: 1362 ش.

122. مدرسي، محمد تقي، تفسير من هدي القرآن، دارالهدي، قم، چاپ اول، 1406 ق.

123. مدرسي، محمد تقي، دوستي و دوستان، ترجمه حميدرضا شيخي و حميد رضا آژير، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ سوم، مشهد، 1376 ش.

124. مركز مشاوره حوزه عليمه قم، علل و آثار تكبر و درمان آن، 1381 ش.

125. مركز مشاوره حوزه عليمه قم، فرآيند حسادت در فرهنگ

قرآن و عترت، 1381 ش.

126. مسروب، بالايان، روان شناسي كودك، اصفهان: انتشارات مشعل، 1370 ش.

127. مشكيني، علي، الهادي الي موضوعات نهج البلاغه، وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، تهران، 1363 ش.

128. مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمد حسين اسكندري، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1376 ش.

129. مصطفوي، سيد جواد، بهشت خانواده، انتشارات دارالفكر، چاپ يازدهم، قم، بي تا.

130. مظاهري، حسين، خانواده در اسلام، انتشارات شفق، قم، 1364 ش.

131. مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، اخلاق در قرآن، مدرسه امام علي بن ابيطالب، چاپ دوم، قم، 1379 ش.

132. مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1353 ش.

133.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 3، ص: 358

مهدوي كني، محمد رضا، نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، تهران، 1375 ش.

134. موسسه امام مهدي، تفسير امام حسن عسكري (ع)، قم، چاپ اول، 1409 ق.

135. موسسه آموزش و پژوهش امام خميني، دروغ و دروغگويي، قم، 1381 ش.

136. موسوي اصفهاني، جمال الدين، ملاحظاتي پيرامون آيات اقتصادي قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، بي تا.

137. موسوي همداني، سيد محمدباقر، ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش.

138. مينو چين، خانواده و خانواده درماني، اميركبير، تهران، 1380 ش.

139. نجفي، محمد جواد، تفسير آسان، كتابفروشي اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1364 ش.

140. نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، داراحياءالتراث العربي، چاپ هفتم، بيروت، 1981 م.

141. نراقي، احمد، معراج السعاده، رشيدي، تهران، 1362 ش.

142. نراقي، مهدي، جامع السعادات، اسماعيليان، قم، بي تا.

143. نوري، مستدرك الوسايل، موسسه آل البيت، قم، 1408 ق.

144. هاشمي رفسنجاني، اكبر، تفسير راهنما، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، قم: چاپ

اول، 1373.

145. هاك، پل، موفقيت در تربيت فرزندان، ترجمه حسين صيفوريان و ...، انتشارات رشد، چاپ اول، 1381 ش.

146. هندي، حسام الدين، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، موسسه الرساله، بيروت: 1409 ق.

147. هيثمي، علي ابن ابوبكر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 م.

148. ورام، مسعود، مجموعه ورام، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1375 ش.

149. وزيري فرد، سيد محمد جواد، مسائل اقتصادي در تفسير الميزان، اميركبير، چاپ اول، تهران، 1376 ش.

جلد 4 (قرآن و رياضيات)

درآمد

قرآن كريم چشمه سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...)

به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 10

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب قرآن و رياضيات پاسخ مي دهد.

مقوله اعجاز عددي قرآن يكي از مسائل شگفت انگيز است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه ها نسبت به آن آگاه شوند، و با شگفتي ها و اشكالات و پاسخ هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر فاضل محترم جناب آقاي سيد مرتضي علوي از فارغ التحصيلان رشته تخصصي تفسير حوزه علميه قم مي باشد كه عمر خود را وقف قرآن كرده و به تحقيق و پژوهش پرداخته است.

اميد است جامعه قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقاي

نعمت الله صباغي و نصر الله سليماني تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 17/ 12/ 1385

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 11

مقدمه

اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن «2»

درآمد:

همانطور كه در بخش اوّل بيان كرديم اعجاز قرآن ابعاد كوناگوني دارد. از قبيل؛ فصاحت و بلاغت، محتواي عالي از پيامبري امّي، اعجاز علمي و ...

برخي از نويسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخير بُعد ديگري براي اعجاز قرآن بيان كرده اند كه همان اعجاز عددي قرآن است اينان ادعا مي كنند كه يك نظم رياضي بر قرآن حاكم است. هر چند كه در كتاب «الاتقان في علوم القرآن» سيوطي، رد پاي اين فكر ديده مي شود. «3» امّا تا چند سال اخير اين راز علمي پنهان مانده بود و با پيدايش رايانه هايي (كامپيوترهاي) كه مي تواند حساب هاي بسيار زيادي را در مدت زمان كمي و با دقت بالائي انجام دهد، پرده از روي نظم رياضي قرآن برداشته شد و اعجاز اين كتاب مقدس بار ديگر بر جهانيان ثابت گرديد. اين صاحبنظران از اين رهگذر نتايج ديگري هم مي گيرند كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 12

اشاره خواهيم كرد. در رأس اين

گروه افرادي همچون رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل و ... هستند.

در مقابل آنان گروه ديگري از نويسندگان و صاحب نظران قرآني، قرار دارند كه اين مطالب را نمي پذيرند. و برخي محاسبات آنان را خطا آلود مي دانند. و حتي برخي نويسندگان با شدت هر چه بيشتر قسمتي از اين مطالب را توطئه بهائيت معرفي مي كنند و آن را يك جريان انحرافي مي دانند و در اين مورد به ادعاي نبوت رشاد خليفه و كشته شدن او استشهاد مي كنند. «1»

ما ابتدا گزارشي از كتاب ها و نويسندگان دو گروه بيان مي كنيم و سپس نتيجه گيري خواهيم كرد.

الف: موافقان اعجاز عددي قرآن:

در اين مورد افراد زيادي كتاب و مقاله نوشته اند كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:

1. معجزه القرآن الكريم، دكتر رشاد خليفه:

دكتر رشاد خليفه در خانواده اي از صوفيان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و در سال 1971 م در شهر مكه رسماً به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد.

او تحصيلات جديد خود را تا كارشناسي در دانشكده كشاورزي عين الشمس قاهره كذراند و سپس كارشناسي ارشد خود را در دانشگاه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 13

آريزونا (1959- 1961 م) آمريكا گذراند و سپس دكتراي خود را در دانشگاه كاليفرنيا (1962- 1964 م) در رشته بيوشيمي گياهي گذراند. «1»

او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرده است. و نتيجه اين تحقيقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاي دنيا داده شد. «2»

كتاب او تحت عنوان «معجزه القرآن الكريم»

در سال 1983 م در بيروت چاپ شد. «3» و به زبان انگليسي نيز در آمريكا چاپ شد. «4»

تمام كوشش استاد مزبور براي كشف معاني و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت كرفته است. و ثابت كرده است كه رابطه نزديكي ميان حروف مذكور، با حروف سوره اي كه در آغاز آن قرار گرفته اند، وجود دارد.

او براي محاسبات اين كار از رايانه كمك گرفته است و بيان كرده كه در 29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است كه مجموع اين حروف 28 حرف الفباي عربي را تشكيل مي دهد (يعني: ا- ح- ر- س- ص ط- ع- ق- ك- ل- م- ن ه-- ي) كه گاهي آنان را حروف نوراني نامند.

او نسبت اين حروف را در 114 سوره قرآن سنجيده است و به نتايجي رسيده است كه به برخي آنها اشاره مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 14

نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاي قرآن بدون استثناء بيشتر است. مقدار حرف «ص» در سوره «ص» نيز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر بيشتر است.

و نيز حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترين رقم نسبي را در 114 سوره قرآن دارد.

ايشان عدد 19 را يك عدد اساسي در قرآن مي داند كه از «تسعه عشر» «1» اخذ كرده و اعداد برخي آيات و كلمات را بر آنها تطبيق كرده و يك نظام رياضي را ارائه مي دهد.

ايشان با محاسبات زياد و جدول هاي متعدد به اثبات اين مطالب مي پردازد. و نتايج

زير را مي گيرد:

الف: قرآن كلام خداست. محل حروف مقطعه قرآن در جاي مشخص خود طرح پيشرفته توزيع الفبايي در سراسر قرآن را اثبات مي كند. هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه اين گونه طرح پيشرفته توسط انسان، هر قدر هم متعالي باشد قابل وصول باشد.

ايشان از رايانه مي خواهد كه تعداد تبديل هاي ممكن را به منظور كتابي مثل قرآن كه از لحاظ رياضي دقيق و حساب شده است محاسبه كند كه 626 سپتيلون (000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 626) مي شود. كه قطعاً از توان و ظرفيت هر مخلوقي خارج است. و كسي نه در گذشته، نه حال و نه آينده قادر نخواهد بود اثري همتاي قرآن بياورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 15

و سپس اعجاز قرآن را از اين مطلب نتيجه گيري مي كند و حتي معجزات موسي و عيسي را از طريق قرآن اثبات مي كند. «1»

ب: ترتيب موجود تدوين سوره هاي قرآن ترتيبي ملهم از ذات الهي است.

ج: ترتيب نزول سوره هاي قرآن، آنچنان كه امروزه مي دانيم از جانب خداي تعالي است.

د: محل نزول سوره هاي قرآن، اعم از مكي يا مدني، مورد تأييد قرار مي گيرد.

ه-: شيوه مخصوصي كتابت كلمات در قرآن را خداي تعالي خود دستور فرموده است. و لذا توصيه مي كند كتابت قرآن (صلوه، به صلاه) تغيير داده نشود.

و: طريق خاص قرآن در تقسيم هر سوره به آيات با امر الهي صورت گرفته است.

ز: آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» جزء لا يتجزاي هر سوره، بجز سوره 9 (التوبه) است. كه آن

را با دلايلي از نظم رياضي ثابت مي كند. «2»

2. اعجاز قرآن، تحليل آماري حروف مقطعه، تاليف رشاد خليفه، ترجمه و ضمائم از سيد محمدتقي آيت اللهي:

مترجم محترم كتاب را از نسخه اصل انگليسي ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شيراز منتشر شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 16

ايشان مقدمه اي در باره معرفي نويسنده (رشاد خليفه) و مقدمه اي به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است. و ضمايمي نيز آورده كه مقادير حروف را بر اساس حروف ابجد حساب كرده و حتي برخي خطاهاي متن انگليسي را ياد آور شده است. «1»

3. معجزه القرن العشرين من كشف سباعيّه و ثلاثيه اوامر القرآن الكريم، ابن خليفه عليوي:

ايشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مي گويد 90% اوامر قرآن هفتگانه يا سه گانه يا يگانه است. و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.

براي مثال: امر «اعبدوا» (بپرستيد) سه بار به همه مردم خطاب كرده است. و سه بار نسبت به اهل مكه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پيامبر اسلام (ص) آمده است و شعيب پيامبر سه بار به قوم خود گفته است و نوح سه بار و هود سه بار و صالح سه بار و عيسي (ع) سه بار گفته اند كه اين سر غريب و عجيبي است.

ايشان از اين اعداد منظم اعجاز قرآن را نتيجه مي گيرند. «2»

4. المنظومات العدديه في القرآن العظيم، مهندس مصطفي ابو سيف بدران:

اين كتاب در 88 صفحه چاپ شده است و روابط رياضي

حروف مقطعه را بررسي كرده است. و بويژه حالات مختلف لفظ «اللّه» را بررسي كرده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 17

5. الاعجاز العددي للقرآن الكريم، عبد الرزاق نوفل:

اين كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است و سپس تحت عنوان «اعجاز عددي در قرآن كريم» توسط مصطفي حسيني طباطبائي ترجمه شده است. ايشان تلاش كرده تا نظام رياضي تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براي مثال:

واژه دنيا 115 بار و واژه آخرت نيز 115 بار آمده است.

واژه شياطين و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است.

واژه حيات و مشتقات آن و نيز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.

ايشان در مقدمه كتاب اين امر را معجزه الهي مي داند و مي گويد اين توازن در كلمات قرآن ثابت مي كند كه امكان ندارد اين قرآن جز وحي الهي باشد. چرا كه فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشري است. «1» (چرا كه يك پيامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن كلمات خود را در جنگ و صلح و ... حفظ كند و اين غير از معجزه چيز ديگري نيست.)

6. اعجازات حديثه علميه و رقميّه في القرآن، دكتر رفيق ابو السعود:

ايشان در يك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مي كند و مطالبي شبيه مطالب عبد الرزاق نوفل مي آورد. «2» براي مثال مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 18

الرحمن 57 مرتبه

الجزاء 117 مرتبه

الفجار 3 مرتبه

العُسر 12 مرتبه

قل 332 مرتبه

ابليس 11 مرتبه

المصيبه 75 مرتبه

الجهر 16 مرتبه

الشده 102 مرتبه

المحبه 83 مرتبه

الرحيم 114 مرتبه المغفره 234 مرتبه

الابرار 6 مرتبه

اليُسر 36 مرتبه

قالوا 332 مرتبه

استعاذه باللّه 11 مرتبه

الشكر 75 مرتبه

العلانيه 16 مرتبه

الصبر 102 مرتبه

الطاعه 83 مرتبه

7. كاربرد روش سيستم ها (راسل. ل. ا. ك) به ضميمه تعبير قرآن آربري، ترجمه محمدجواد سهلاني: ايشان در يك فصل كتاب مطالب رشاد خليفه را ترجمه كرده و آورده است. «1»

8. اعجاز الرقم 19 في القرآن الكريم، بسّام نهاد جرّار:

ايشان پس از آنكه نظام رياضي دكتر رشاد خليفه را توضيح مي دهد و به آن اشكالاتي مي گيرد. به صورت جديدي اعجاز عدد 19 را در قرآن اثبات مي كند. براي مثال مي گويد: اعدادي كه در قرآن آمده است 38 عدد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 19

است و اين عدد از مضاعف هاي عدد 19 است. و نيز تعداد اعداد صحيحي كه به صورت مكرر در قرآن آمده است 285 بار است كه اين عدد هم از مضاعف هاي عدد 19 (19: 285* 15) است.

ايشان فصل سوم كتاب (ص 140- 152) را به همين امر اختصاص داده است.

9. تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي:

ايشان در جلد دوّم تفسير نمونه زير آيه اوّل سوره آل عمران بحثي را از دكتر رشاد

خليفه به صورت مبسوط گزارش مي كنند. ولي قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نيازمند بررسي فراوان مي داند و لذا قضاوتي نمي كنند.

ايشان پس از ذكر مطالب دكتر رشاد خليفه اين نتايج را مي گيرند:

الف: رسم الخط اصلي قرآن را حفظ كنيد.

ب: اين مطلب دليل ديگري بر عدم تحريف قرآن است (چرا كه اگر كلمه يا حرفي از قرآن كم مي شد ارقام صحيح در نمي آمد).

ج: اشارات پر معنا (در سوره هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي شود پس از ذكر اين حرف، اشاره به حقانيت و عظمت قرآن شده است.)

و در پايان نتيجه مي گيرند كه حروف قرآن كه طي 23 سال بر پيامبر (ص) نازل شده حساب بسيار دقيق و منظمي دارد كه حفظ و نگهداري نسبت هاي آن بدون استفاده از مغزهاي الكترونيكي امكان پذير نيست. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 20 10. اعجاز عددي قرآن كريم و ردّ شبهات، محمود احمدي:

ايشان كوشش نموده است تا اشكالاتي را كه بر اعجاز عددي و محاسبات عبد الرزاق نوفل و رشاد خليفه نموده اند جواب دهد. او در ابتدا تمام مطالب رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل را خلاصه كرده و بيان نموده است.

ايشان اشكالات را يكي پس از ديگري بر مي شمارد و حتي برخي از آنها را به نقل از نامه هاي دكتر رشاد خليفه پاسخ مي دهد. ما در ادامه مطلب به برخي پاسخ هاي ايشان اشاره مي كنيم.

11. المعجزه، مهندس عدنان رفاعي:

ايشان هم مطالبي شبيه سخنان عبد الرزاق نوفل و دكتر رفيق ابو السعود مي آورند.

12. الاعجاز

العددي في سوره الفاتحه، طلحه جوهر:

ايشان نيز محور بحث خويش را عدد 19 قرار داده است. و آيه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را با آيه «تسعه عشر» «1» مقايسه مي كند. و در پايان آياتي را كه 19 حرف دارد جمع آوري كرده است. و از همه مطالب كتاب اعجاز عددي و رياضي قرآن را ثابت مي كند.

13. اعجاز رياضي زوج و فرد در قرآن كريم، كوروش جم نشان:

ايشان با توجه به آيه سوّم سوره و الفجر كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 21

در نهايت جمع اعداد زوج دقيقاً مساوي با جمع تعداد آيات قرآن يعني 6236 و جمع اعداد فرد مساوي با 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها مي باشد. و بدين ترتيب نمونه ديگري از اعجاز عددي قرآن را اثبات مي كند. «1»

14. ماوراء احتمال، عبد الله اريك:

برخي نويسندگان با استفاده از كتاب فوق مقاله اي تحت عنوان «بسم الله مفقوده» نوشته و مدعي شده اند كه نبودن بسم الله در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است. ايشان با استفاده از سوره ها اين مطلب را اثبات مي كند. «2»

15. من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الكريم، دكتر ابو زهرا نجدي:

ايشان كار دكتر رشاد خليفه را ادامه داده است.

و براي مثال مي گويد در قرآن 34 مرتبه واژه سجده

آمده كه اشاره به 34 سجده نمازهاي يوميه است.

ب: مخالفان اعجاز عددي قرآن:

در اين مورد به چند كتاب و مقاله برخورد كرديم كه بدآنهااشاره مي كنيم و استدلال هاي آنها را بيان مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 22

1. تسعه عشر ملكاً، بيان ان فريه الاعجاز العددي للقرآن خدعه بهائيه، حسين ناجي محمد محي الدين:

ايشان به شدت به كساني كه عدد 19 را يكي از اسرار قرآن مي دانند حمله مي كند. و آنها را نوعي دروغ بستن بر خدا دانسته است. «1»

سپس متذكر مي شود كه عدد 19 از شعارهاي بهائيان است. كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند.

و شواهدي مي آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است و هر ماهي نيز 19 روز است. و كتاب «البيان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است.

و عدد نمازهاي يوميه آنها 19 ركعت است و ... «2»

و دربخش ديگرمتذكر مي شود كه عدد 19 مختص قرآن نيست وجملاتي را بيان مي كند كه بدون استفاده از رايانه براساس عدد 19 شكل گرفته است در حالي كه مطالب آن باطل است.

مثل: «لا بعث و لا حساب و لا جهنم لا صراط و لا جنه و لا نعيم و ...» (19 حرف است و 4 الف دارد.) «3» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 23

و سپس بيان مي كند كه رابطه اي

بين بسم الله الرحمن الرحيم و حروف مقطعه سوره ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد. «1»

و در بخش ديگري خطاهاي عددي قائلين به اعجاز عددي را توضيح مي دهد. «2»

2. المعجزه القرآنيه، دكتر محمد حسن هيتو:

ايشان تقريباً همان مطالب حسين ناجي محمد را تأييد و تكرار مي كند.

3. اعجاز الرقم 19 في القرآن الكريم، بسام نهاد جرّار:

ايشان هر چند خود به نوعي اعجاز عدد 19 را در قرآن پذيرفته است امّا با ذكر مطالبي خطاها و اشتباهات دكتر رشاد خليفه را بيان كرده است.

او مي نويسد: بعد از تحقيق در مورد تكرار حروف در سوره ها متوجه شدم كه دكتر رشاد خليفه به صورت عمدي دروغ گفته است تا اينكه به نتايج مورد نظرش در تكرار حروف در هر سوره برسد، و ثابت كند كه همگي بر عدد 19 قابل تقسيم است. «3»

ايشان در جاي ديگر به انجراف فكري رشاد خليفه اشاره كرده و مي گويد پس از آنكه كتاب «معجزه القرآن الكريم» از ايشان چاپ شد و اشكالات آن ظاهر شد، رشاد خليفه (كه امام جماعت مسجد توسان بود) با نمازگزاران اختلاف پيدا كرد. و او را طرد كردند و رشاد خليفه مركزي را افتتاح كرد و سنت را منكر شد. و در نعايت ادعاي نبوت كرد. و سر انجام نيز بوسيله كاردي در همان مركز كشته شد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 24

4. اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن، عباس يزداني:

ايشان در مقاله اي مفصل در مجله كيهان انديشه»

اشكالات متعددي نسبت

به برخي از كتاب ها مقالاتي كه اعجاز عددي را پذيرفته اند، مطرح مي كند. و اين جريان را انحرافي دانسته كه موجب سرگرداني افراد مي شود.

ايشان با تذكر اين نكته كه در قرآن به وصفي برخورد نمي كنيم به جنبه لفظي قرآن آن هم از زاويه اعجاز عددي نظر داشته باشد. (و همينگونه د راحاديث)

دكتر رشاد خليفه مي گفت: بسم الله الرحمن الرحيم داراي 19 حرف و تك تك كلمات اين آيه اوّل قرآن به صورتي كه بر عدد 19 قابل تقسيم است در قرار به كار رفته است. چنانكه در كل قرآن 19 مرتبه «بسم الله» و 2698 بار «اللّه» و 57 بار «رحمن» و 114 بار «رحيم» به كار رفته است.

و ايشان در جواب مي نويسد:

از اين آمار فقط رقم 57 صحيح است و سپس تذكر مي دهد كه براي اينكه عدد «اللّه» درست شود بايد واژخ «بالله و تالله و للّه و فالله» را حساب كنيم امّا «اللّهم» را حساب نكنيم و يا واژه «اسم» در قرآن 22 بار آمده و «باسم» فقط 7 بار به كار رفته است. «2»- «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 25

سپس به استفاده هاي ذوقي از آيات قرآن اشاره مي كند و مي نويسند:

«ن» در سوره «ن و القلم» 131 مرتبه آمده است نه 132 مرتبه تا مضرب 19 باشد. بخاطر همين دكتر رشاد خليفه مجبور شده «ن» اوّل را به صورت «نون» بنويسد تا يك نون اضافه شود و يك نون هم از بسم الله الرحمن الرحيم آغاز سوره

وام گرفته است تا تعداد 133 عدد نون تمام شود. «1»

و در سوره «طه» مجموع اين دو حرف 239 آمده است نه 342 تا مضرب 19 باشد. و ايشان تاء گرد را هاء محسوب كرده است. (زينه- زينه) «2»

سپس ايشان در جواب مهندس عدنان رفاعي كه گفته واژه «يوم» را 365 بار در قرآن آمده است. مي نويسد: «يوم» را به صورت مفرد در نظر گرفته و در همان حال «يومئذٍ» و «يومكم» و «يومهم» را حساب نكرده است. در حالي كه «باليوم» و «فاليوم» را حساب كرده است.

و بطور كلي اسلوب منطقي در موارد شمارش اعداد رعايت نشده است در بعضي موارد مفرد را حساب كرده اند و در برخي موارد (مثل جنات) مشتقات آن را هم حساب كرده اند. و سپس در پاسخ صاحب كتاب «آيت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 26

كبري» كه مي گويد: در اوايل اسلام نقطه گذار ينبوده پس بايد حروف معجمه (نقطه دار مثل ج) را با حروف مهمله (بدون نقطه مثل ح) حساب كرد.

مي نويسند: كه اصل مطلب صحيح است امّا كتابت و نگارش چندان مهم نيست آنچه مهم است قرائت است. و در عصر نزول مسلماً حاء و خاء و جيم در تلفظ فرق داشته اند. «1»

ايشان در پاسخ كورش جم نشان در مورد «اعجاز زوج و فرد» قرآن مي نويسد:

اشكال اساسي تر اين است كه چنين چيزي اثبات اعجاز قرآن نيست، زيرا به راحتي مي توان كتابي نوشت و از آغاز بين ابواب و فصول و تعداد جملات آن

چنين نظمي را جاسازي نمود. «2»

در جاي ديگر ايشان به عبد الرزاق نوفل اشكال مي كند كه لفظ ابليس 11 مرتبه در قرآن آمده است اما ادعاي ايشان در مورد لفظ استعاذه صحيح نيست و لفظ صريح استعاذه 7 مرتبه در قرآن آمده است. و با مشتقات آن 16 مرتبه آمده است.

و سپس اشكال ديگري به عبد الرزاق نوفل مي كند كه ارتباط مفهومي بين مصيبت و شكر (كه هر كدام 75 مرتبه بامشتقات آنها در قرآن آمده است) روشن نيست. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 27

در بخش ديگري متذكر مي شود كه بر فرض كه تناسب و توازن ها در حدي از كثرت باشند كه اتفاقي بودن اين آمار و ارقام عادهً محال باشد، باز غير بشري بودن قرآن را نمي توان نتيجه گرفت زيرا عقلًا و عادهً محال نيست كسي كتابي تدوين كند و در عين حال چنين معادلاتي را در آن بگنجاند. «1»

ايشان در پايان مطالب خود را خلاصه كرده و نتايجي مي گيرد كه عبارتند از:

الف: اعجاز عددي قرآن كه توسط رشاد خليفه مطرح شد رد پاي آن در كتاب «الاتقان» سيوطي مطرح است.

ب: اين جرياني انحرافي و نامبارك بود كه هيچ خدمتي به نشر فرهنگ قرآن نكرد. و خود رشاد خليفه با طرح مطالبي مخرّب از جمله تعيين دقيق زمان برپايي قيامت (1709 ق) و ادعاي رسالت خود را به كشتن داد.

ج: آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم رياضي قرآن غالباً درست نيست.

د: در شمارش كلمات و حروف،

روش واحدي را رعايت نمي كنند.

ه-: بر فرض كه توازن و تناسبي در تكرار واژه هاي قرآن باشد، اين به تنهايي معجزه بودن قرآن را ثابت نمي كند. زيرا مشابه اين امور در كارهاي بشري وجود دارد.

و: بين نتيجه گيريهاي خاصي كه از توازن و تناسب كلمات گرفته مي شود با اينگونه مطالب رابطه منطقي وجود ندارد. و پاره اي از اين استنتاجها مبتلا به مغالطه «هست و بايد» مي باشند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 28

ز: اين جريان انحرافي دستاويزي براي معتقدان به تحريف قرآن مي شود. كه در مواردي كه نظم رياضي به حد نصاب نرسد نتيجه بگيرند كه پس قرآن تحريف شده است.

ح: استفاده شاعرانه (نه برهاني) از بعضي تناسب ها اشكال ندارد ولي اين يك بيان خطابي و شاعرانه است.

ط: در كتاب و سنت هيچ اشاره و كنايه اي به وجود نظم رياضي در قرآن ديده نمي شود. بلكه قرآن كتاب هدايت و عمل است.

ي: راه پي بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبيات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است. نه سير انحرافي فوق. «1»

بررسي و جمع بندي:

در مورد اعجاز عددي قرآن اشاره به چند مطلب لازم است:

1. از مطالب گذشته روشن شد كه تعداد زيادي از دانشمندان مسلمان نظم رياضي قرآن را دنبال كرده اند و به نتايج قابل توجهي رسيده اند، هر چند كه برخي از محاسبات آنها خطا بوده و يا با اعمال سليقه و ذوق شخصي همراه بوده است. پس از سخنان طرفين استفاده مي شود كه نظم رياضي قرآن به صورت

موجبه جزئيه مورد پذيرش موافقان و مخالفان اعجاز عددي واقع شده است اما به صورت موجبه كليه (يعني در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نيست.

2. همانطور كه گذشت مبنا بودن عدد 19 در همه آيات و ارقام قرآني مخدوش است. اما اين مطلب بدان معنا نيست كه بگوئيم متفكران اسلامي كه اين سخن را گفته اند بهائي بوده يا منحرف بوده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 29

اينگونه برخوردها در مطالب علمي صحيح بنظر نمي رسد. جالب اين است كه برخي از اين افراد در حالي دكتر رشاد خليفه و امثال او را متهم به انحراف فكري و ... مي كنند كه خود اعجاز عددي 19 را به صورتي ديگر در كتاب خويش پذيرفته اند. «1»

3. نظم رياضي قرآن (در همان موارد محدودي كه وجود دارد و مورد پذيرش طرفين است) يك مطلب شگفت انگيز است چرا كه يك فرد امّي و درس ناخوانده در طي 23 سال كتابي با نظم خاص رياضي آورده است كه در حالات رواني مختلف مثل جنگ و صلح و در مكان ها و زمان هاي متفاوت آورده شده است. (نه مثل يك دانشمند فارغ از همه چيز كه در يك كتابخانه با آرامش كتابي منظم تدوين مي كند) و مطالبي عالي و همراه با فصاحت و بلاغت در آن وجود دارد.

اين مطلب خود بسي شگفت آور و عجيب است. امّا آيا مي توان ادعا كرد كه اين نظم رياضي اعجاز قرآن را نيز ثابت كند؟

در اينجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه،

اين مطلب از لحاظ صغري قابل خدشه است چرا كه نظم رياضي به صورت موجبه كليه اثبات نشد. و كثرت مطالب اثبات شده به طوري نيست كه اعجاز را ثابت كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 30

و دوم از لحاظ كبري قابل خدشه است چرا كه قرآن كريم كه تحدّي و مبارزه طلبي كرده است (كه اگر مي توانيد مثل قرآن را بياوريد) تحدّي آن عام نيست و شامل همه جنبه هاي اعجاز قرآن نمي شود. و در قرآن اشاره اي به اعجاز عددي آن نشده است.

هر چند كه ما در فصل اول كتاب به اشكال دوم پاسخ داديم و پس اعجاز علمي قرآن از طريق اعجاز عددي آن فعلًا اثبات نيست بيان كرديم كه ممكن است تحدي قرآن عام باشد امّا اشكال اول هنوز سر جاي خود باقي است.

4. با توجه به مطالب فوق و عدم اثبات قطعي اعجاز عددي قرآن نتايجي كه دكتر رشاد خليفه از اين مطلب مي گرفت مخدوش مي شود. و محل نزول سوره ها و ترتيب سوره ها و شيوه كتابت و طريقه خاص تقسيم آيات اثبات نمي شود مگر آنكه به صورتي قطعي و جامع اعجاز عددي قرآن اثبات گردد.

5. برخي از طرفداران اعجاز عددي قرآن از آن مطلب براي اثبات تحريف ناپذيري قرآن و برخي بعنوان خطر توهم تحريف قرآن ياد كرده بودند.

در حالي كه اعجاز عددي يك زبان گزارشي دارد، پس فقط مي تواند بگويد كه اينگونه نظم رياضي هست امّا چگونه بايد باشد را بيان نمي كند. پس نظم رياضي قرآن

دليل بر تحريف پذيري يا تحريف ناپذيري قرآن نيست.

6. برخي ديگر از اشكالات طرفداران اعجاز عددي قرآن در سخنان مخالفان منعكس شد. و برخي اشكالات سخنان مخالفان اعجاز عددي قرآن را در پاورقي ها بيان كرديم. و لذا تكرار نمي كنيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 31

فصل اول: كليات

1. مفهوم شناسي اعجاز

2. ابعاد اعجاز

3. آيا همه علوم بشري در قرآن وجود دارد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 33

پيشينه تاريخي بحث اعجاز

اشاره

گر چه آغاز پيدايش بحث اعجاز به طور دقيق، روشن نيست، اما اعجاز قرآن از نخستين مباحث آن مي باشد. قرآن كريم نيز در بحث معجزه بودن خود، از تعبير «اعجاز» استفاده ننموده است. و همواره از معجزات انبياء با تعبير «آيه» و «بينه» ياد نموده است. از اين رواصطلاح «معجزه» در مورد قرآن بعدها رواج يافته است.

نخستين مرحله از مباحث اعجاز قرآن در آثار مفسران، متكلمان و اديبان يافت مي شود كه معتقد بودند قرآن نشانه و برهاني بر رسالت پيامبر (ص) است. با بررسي هاي تاريخي، مي توان بر آن شد كه در نيمه دوم قرن دوم، مبحث اعجاز قرآن آغاز شده است. «1»

در پايان قرن دوم وآغاز قرن سوم، مباحث اعجاز قرآن به صورت استوارتر شكل گرفت كه در نهايت به تدوين كتاب هاي مستقلي در آن قرن، منتهي شد، مانند: معاني القرآن از يحيي بن زياد فراء (م/ 207) و كتاب مجاز القرآن از ابوعبيده معمر بن مثني (م/ 209) «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 34

تعريف اعجاز
الف) تعريف لغوي

ابن منظور (متوفاي 711 ه-. ق) در كتاب «لسان العرب» ذيل ماده «عجز» چنين نوشته است:

«العجزُ نَقِيض الحزم ... و يقال: اعْجَزْتُ فلاناً اذا الْفَيْتَهُ عاجزاً. و المعجِزه و المعجَزَهُ. العجزُ ... والعَجْزُ الضعفُ ... و المعجزه بفتح الجيمِ و كسرها، مَفْعلَهُ من العَجْزِ: عدم القدره.»

«عجز» نقيض و ضد «حزم» «1» است ... و گفته مي شود «عاجز كردم فلاني را» هنگامي كه او را عاجز بيابي. و معجِزه و معجَزه [يعني اين دو كلمه نيز همانند عجز، مصدر و به معناي آن مي باشند] ... و عجز يعني ضعيف شدن ... و «معجزه» به فتح

جيم و كسر آن [بر وزن مفعله، از عجز به معناي عدم قدرت است. «2»

استاد معرفت درباره معناي لغوي «اعجاز» اين چنين آورده است:

«الاعجاز: مصدر مزيد فيه من عجز» يعني «اعجاز» مصدر مزيد فيه از ماده ي «عجز» هست و «عجز» هنگامي به كار مي رود كه شخص قدرت بر كاري نداشته باشد. (ضد قدرت است) كه لفظ قدرت هنگام تمكن از انجام كاري استفاده مي شود. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 35

ب) تعريف اصطلاحي

از آنجا كه اين بحث در علوم مختلف مطرح شده، تعريف هاي متفاوتي از آن ارائه شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1- خواجه نصيرالدين طوسي (رحمه الله عليه):

«راه شناخت راستگويي پيامبر اين است كه به دست او معجزه اي ظاهر شود و آن عبارت است از ثبوت چيزي كه معتاد نباشد و يا نفي چيزي كه معتاد باشد در صورتي كه خرق عادت بوده و مطابق ادعا واقع شود.» «1»

2- سيوطي در الاتقان:

«امر خارق عادتي كه همراه با تحدي وسالم از معارضه باشد.» «2»

3- علامه طباطبائي (رحمه الله عليه):

«معجزه عبارت است از امري خارج عادت كه دلالت كند ماوراء طبيعت در طبيعت و امور مادي تصرف كرده است. و اين به آن معنا نيست كه معجزه مبطل امر عقلي و ضروري است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 36

ابعاد اعجاز قرآن كريم

قرآن معجزه جاويد پيامبر اسلام (ص) وسند زنده حقانيت راه او است. قرآن تنها معجزه حاضر در عصر ماست كه گواه هميشه صادق اسلام وراهنماي انسان ها است. از تعريف هايي كه براي معجزه بيان شد برمي آيد كه معجزه در اصطلاح، امر خارق عادتي است كه براي اثبات ادعاي نبوت آورده مي شود بطوري كه موافق ادعا باشد و شخص ديگري نتواند مثل آن را انجام دهد بلكه همه در آوردن آن عاجز باشند.

در اينجا به چند بعد از ابعاد اعجاز قرآن كريم اشاره مي كنيم:

1- اعجاز بياني

شايد بتوان گفت كه از برجسته ترين وجوه اعجاز قرآن، اعجاز بياني يا فصاحت و بلاغت قرآن است. فصاحت و بلاغت قرآن ظهور ويژه اي داشته كه آن را از عصر پيامبر (ص) كه اوج فصاحت،

بلاغت و سخنوري بوده است، تا كنون مطرح نموده است و قرآن را معجزه ي هر عصر گردانده است.

2- اعجاز در اخبار از غيب

ذات انسان به گونه اي است كه هميشه مي خواسته اطلاع و آگاهي از حوادث آينده داشته باشد اما هيچ يك از مدعيان پيش گويي نتوانسته اند پاسخگوي اين نياز انسان باشند. ولي قرآن اين نياز را پاسخ داده است چرا كه وجوه اعجاز قرآن خبر دادن از امور غيبي است. قرآن در موارد متعددي از اقوام گذشته كه اثري از آنها باقي نمانده، مثل قوم لوط و عاد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 37

و ثمود و ... سخن به ميان آورده است. و اكتشافات بعدي باستان شناسان اين مسائل را اثبات مي كند.

و در مواردي از مسائل آينده خبر مي دهد مثل پيش بيني شكست روم از ايران كه واقع شده است.

3- عدم اختلاف در قرآن

قرآن در طي 23 سال در شرايط گوناگون بر پيامبر (ص) نازل شد، ولي هيچ گونه اختلاف و تناقضي در بيانات قرآن وجود ندارد. در حالي كه انسان در روند تكامل زندگي و حيات خود نيازمند تغيير و دگرگوني در زندگي است و به خاطر همين مطلب است شعرا و هنرمندان پيوسته آثار خود را مورد تصحيح و نقد قرار مي دهند.

4- اعجاز در آهنگ و جاذبه قرآن

جاذبه ي كلمات و آهنگ قرآن، آن قدر زياد و زيبا است كه تنها سخن وكلامي است كه ملال و رنجش خاطري را براي شنوندگان در پي ندارد، و تنها آهنگي است كه هر چه زمان بر آن مي گذرد كهنه و فرسوده نمي شود. شاهد اين مطلب آن است كه در همان اوائل بعثت، مردم را از

گوش دادن به قرآن منع مي كردند تا جذب كلام الهي نشوند.

5- قوانين و اجتماع

قوانيني كه قرآن بيان مي فرمايد منحصر به هيچ عصر و زماني نخواهد بود و براي اداره ي جهان امروز نيز كافي است. به عنوان مثال قرآن اخوت و برادري را به عنوان اصلي ترين مسئله اي كه در پيوند اجتماعي انسان ها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 38

مطرح است بيان مي دارد. اين اخوت و برادري در جهان امروز مطلبي مهم است و به عنوان يك شعار مهم اجتماعي است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» مؤمنان فقط برادران يكديگرند؛ پس ميان دو برادرتان (هنگامي كه اختلاف كردند) صلح برقرار كنيد. و همچنين قرآن اصل عدالت را به عنوان زير بناي همه قوانين اجتماعي پذيرفته «1» و هدف نهايي بعثت پيامبران قرار داده است. «2»

6- اعجاز قرآن از نظر علوم روز

قرآن دايره المعارف نيست، بلكه يك كتاب تربيت و هدايت مي باشد، هدايت در همه ابعاد آن، «و نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» و كتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم كه بيانگر هر چيز (از كليات دين) و رهنمود و رحمت و مژده اي براي مسلمانان است.

قرآن يك كتاب علوم طبيعي نيست و بيان اسرار عالم فقط هدف تربيتي و اخلاقي دارد و اين درست نيست كه ما فرضيه هاي علمي را اساس آيات قرآني قرار دهيم چرا كه فرضيه هاي علمي هميشه راه فنا در پي مي گيرند در حالي كه آيات قرآن فنا ناپذيرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 39

به عنوان مثال در سال 1731 ميلادي يك دانشمند سوئدي از وجود جنس نر و ماده در گياهان خبر داد، در حالي كه قرآن اين

حقيقت را به طور صريح در چندين مورد بيان مي فرمايد:

الف. «وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ ...» «1» ب. «وَمِن كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ» «2» 7- اعجاز عددي قرآن كريم

* پيشينه ي تاريخي

برخي از صاحب نظران در چند دهه ي اخير بعد ديگري براي اعجاز قرآن بيان كرده اند كه همان اعجاز عددي قرآن است و بر اين باورند كه يك نظام رياضي خاصي بر قرآن حاكم است. هر چند در كتاب «الاتقان في علوم القرآن» رد پاي اين فكر ديده مي شود. «3»

اولين بار شخصي كه به طور صريح اين ادعا را مطرح كرد، دانشمندي به نام «دكتر رشاد خليفه» بود. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 40

در اين جا به طور اجمال به سير تاريخي و مضمون اعجاز عددي قرآن مي پردازيم:

الف: سير اجمالي تاريخ نگارش ها:

1- اعجاز حروف مقطعه و طرح بحث اعجاز عدد 19 (دكتر رشاد خليفه 1351- 1962)

2- اعجاز عدد 19 و طرح بحث اعجاز تناسب عددي تكرار واژه ها (عبدالرزاق نوفل 1364- 1975)

3- اعجاز عدد زوج و فرد (كورش جم نشان 1375)

4- اعجاز عدد هفت (عبدالدائم الكحيل 1381- 2002)

ب: اجمال سير مضمون اعجاز عددي

1- اعجاز حروف مقطعه قرآن:

چندي قبل مجله معروف مصري به نام «آخر الساعه» كه از بزرگترين مجله هاي مصور خاورميانه است، گزارشي درباره تحقيقات دانشمندي مصري، در مورد تفسير پاره اي از آيات قرآن مجيد به كمك كامپيوتر منتشر ساخت كه اعجاب همگان را در نقاط مختلف جهان برانگيخت. «1»

اين تحقيقات محصول سه سال كوشش پيگير و كار مداوم «دكتر رشاد خليفه» شيميدان مصري بود. او براي تحقيقات خود مدت ها از كامپيوتر استفاده نمود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 4، ص: 41

تمام كوشش استاد مزبور براي كشف معاني حروف مقطعه قرآن، مانند (الم- يس- ق و ...) صورت گرفته است. او با كمك محاسبات پيچيده اي ثابت كرد كه رابطه نزديكي ميان حروف مزبور با حروف سوره اي كه در آغاز آن قرار گرفته است، وجود دارد. «1»

دكتر رشاد خليفه مي نويسد: «مي دانيم قرآن مجيد 114 سوره دارد كه ميان مجموع اين سوره ها، 29 سوره در آغاز آنها حروف مقطعه قرار دارد جالب اين جا است كه اگر مكررات آن را حذف كنيم درست نصف حروف 28 گانه الفباي عربي را تشكيل مي دهد. (ا- ح- ر- س- ص- ط- ع- ق- ك- ل- م- ن- ه- ي) كه گاهي آن را حروف نوراني مي نامند.»

اينك توجه شما را به نتايج جالبي كه «دكتر رشاد خليفه» بدست آورده است جلب مي كنيم:

1- حروف مقطعه يك حرفي: نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمامي سوره هاي ديگر قرآن، بدون استثناء بيشتر است. و نيز محاسبات نشان داد كه حرف «ص» در سوره «ص» چنين است، يعني مقدار آن به تناسب مجموع حروف از هر سوره ي ديگر بيشتر است و نيز حرف «ن» در سوره ي «قلم» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 42

2- حروف مقطعه چند حرفي: اگر چهار حرف «المص» را در آغاز سوره «اعراف» در نظر بگيريم، اگر الف ها، لام ها، ميم ها و صادهايي را كه در اين سوره وجود دارد با هم جمع كنيم و نسبت آنها را با حروف اين سوره بسنجيم، خواهيم ديد كه از تعداد مجموع آن در هر سوره ديگر قرآن بيشتر است. همچنين (المر) در آغاز سوره «رعد» و «كهيعص» در آغاز سوره «مريم».

3- تا

كنون بحث درباره حروفي بود كه تنها در آغاز يك سوره قرآن قرار داشت. اما حروفي كه در آغاز چند سوره قرار دارد مانند (الر- الم) شكل ديگري دارد و آن اين كه بر طبق محاسبات كامپيوتر مجموع اين سه حرف مثلًا (الف- لام- ميم) اگر در مجموع سوره هايي كه با «الم» آغاز شده است حساب شود و نسبت آن با مجموع حروف اين سوره ها بدست آيد، از ميزان هر يك از سوره هاي ديگر قرآن بيشتر است. «1»

2- اعجاز عدد 19

عبدالرزاق نوفل (1975 م) تحقيقات «دكتر رشاد خليفه» را ادامه داد، ايشان به نتيجه جالب ديگري رسيد- با عنوان اعجاز عدد 19- ايشان مي گويد:

«چون (بسم الله الرحمن الرحيم) داراي 19 حرف است پس نظام رياضي خاصي بر اساس عدد 19 بر قرآن حاكم است. براي نمونه چند مثال ذكر مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 43

الف: تعداد (ق) هايي كه در سوره «ق» وجود دارد 57 مورد است كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد (3: 57* 19)

ب: عدد كلمات اولين آياتي كه بر پيامبر نازل شده 19 كلمه است.» «1»

3- تناسب تكرار واژه ها در قرآن

عبدالرزاق نوفل بعداً تناسب عددي تكرار واژه ها در قرآن كريم را مطرح نمود. ايشان معتقد است كلماتي كه مترادف يا متضاد هستند به تعداد مساوي در قرآن تكرار شده است. مانند:

- كلمه «دنيا» و «آخرت» هر كدام 115 بار؛

- كلمه «شيطان» و «ملائكه» هر كدام 68 بار؛

- كلمه «جهنم» و «جنات» با مشتقات هر كدام 77 بار؛

4- اعجاز زوج و فرد

اعجاز عدد زوج و فرد در قرآن كريم توسط «كورش جم نشان» (1375 ه-) مطرح شده است.

ايشان با توجه به آيه سوم سوره فجر «2» كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده مي گويد:

«شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن كريم وجود داشته باشد.»

در نهايت ايشان به اين نتيجه رسيده است كه جمع اعداد زوج مساوي با جمع تعداد آيات قرآن، يعني 6236 مي باشد و جمع اعداد فرد، مساوي 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها مي باشد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 44

5- اعجاز عدد هفت

اعجاز عدد «هفت» توسط مهندس عبدالدائم الكحيل (2002 م) مطرح شده است. ايشان با استفاده از آيه 12 سوره طلاق كه خداوند مي فرمايد «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» «1»

نتيجه مي گيرد كه بايد بين عدد هفت و تعاليم قرآن ارتباطي باشد براي مثال:

آيه

بسم الله الرحمن الرحيم عدد حروف 3466 اگر اين اعداد را كنار هم بگذاريم عدد 6643 به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد هفت است يعني (7: 946 6643) ايشان معتقد است در بيشتر آيات قرآن، اگر تعداد حروف كلمات آن را كنار هم بگذاريم، يكي از مضرب هاي عدد هفت مي باشد. «2»

6- موافقان و مخالفان اعجاز عددي

همانطور كه قبلًا بيان كرديم اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد، كه يكي از اين ابعاد، اعجاز عددي قرآن كريم است. تا چند سال اخير اين راز علمي پنهان مانده بود و با ظهور رايانه هايي كه مي توانند حساب هاي بسيار زيادي را در مدت زمان كم و با دقت بالايي انجام دهد، پرده از روي نظم رياضي قرآن برداشته شد. در رأس اين گروه افرادي همچون «رشاد خليفه» و «عبدالرزاق نوفل» و ... هستند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 45

در مقابل آنان گروه ديگري از نوسندگان وصاحب نظران قرآني قرار دارند كه اين مطالب را نمي پذيرند و برخي محاسبات آنان را خطا آلود مي دانند. حتي برخي نويسندگان با شدت هر چه بيشتر قسمتي از اين مطالب را توطئه بهائيت معرفي مي كنند و آن را يك جرياني انحرافي مي دانند و در اين مورد به ادعاي نبوت «رشاد خليفه» و كشته شدن او استشهاد مي كنند. «1»

ما گزارشي از كتاب ها و نويسندگان دو گروه بيان مي كنيم.

الف: موافقان اعجاز عددي قرآن

در اين مورد افراد زيادي كتاب نوشته اند كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:

1- معجزه القرآن الكريم، دكتر رشاد خليفه

دكتر «رشاد خليفه» در خانواده اي از صوفيان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و درسال 1971 ميلادي درشهر مكه به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد. او تحصيلات جديد خود را تا كارشناسي در دانشكده كشاوزي «عين الشمس» قاهره گذراند وسپس كارشناسي ارشد خود را در دانشگاه آريزونا (1959- 1961 م) آمريكا گذراند و سپس دكتراي خود را در دانشگاه كاليفرنيا (1962- 1964 م) در رشته بيوشيمي گياهي دريافت كرد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 46

او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرد و نتيجه اين تحقيقات را در سال 1351 شمسي به روزنامه هاي دنيا داد. «1»

2- اعجاز قرآن، تحليل آماري حروف مقطعه، تأليف رشاد خليفه، ترجمه و ضمائم از سيد محمدتقي آيت الهي

مترجم محترم، كتاب را از نسخه اصل انگليسي ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شيراز منتشر شده است.

ايشان مقدمه اي درباره معرفي نويسنده (رشاد خليفه) و مقدمه اي

به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است. و برخي از خطاهاي متن انگليسي را يادآور شده است. «2»

3- معجزه القرآن العشرين من كشف سباعيه و ثلاثيه اوامر القرآن الكريم، ابن خليفه عليوي

ايشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مي گويد 90% اوامر قرآن هفتگانه يا سه گانه يا يگانه است. و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.

4- الاعجاز العددي للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل

اين كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است. و سپس تحت عنوان «اعجاز عددي در قرآن كريم» توسط مصطفي حسيني ترجمه شده است. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 47

ايشان تلاش كرده تا نظام رياضي تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براي مثال:

واژه «دنيا 115 بار و واژه «آخرت» نيز 115 بار آمده است.

واژه «شيطان» و «ملائكه» هر كدام 68 بار در قرآن آمده است. «1»

5- اعجازات حديثه علميه و رقميه في القرآن، دكتر رفيق ابوالسعود

ايشان در يك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مي كند و مطالبي شبيه مطالب «عبدالرزاق نوفل» مي آورد. «2»

6- تفسير نمونه، آيه الله مكارم شيرازي

ايشان در جلد دوم تفسير نمونه ذيل آيه اول سوره «آل عمران» بحثي را از دكتر «رشاد خليفه» به صورت مبسوط گزارش مي كنند. ولي قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نيازمند بررسي فراوان مي دانند و لذا قضاوتي نمي كنند.

ايشان پس از ذكر مطالب دكتر «رشادخليفه» اين نتايج را مي گيرند:

الف: رسم الخط اصلي قرآن را حفظ كنيد.

ب: اين مطالب دليل ديگري بر عدم تحريف قرآن است.

ج: اشارات پر معني: در بسياري از سوره هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي شود، پس از ذكر اين حروف اشاره

به حقانيت و عظمت قرآن شده است مانند:

«الم. ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ» «3» و «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 48

7- اعجاز عددي قرآن كريم و رد شبهات، محمود احمدي

ايشان كوشش نموده است تا اشكالاتي را كه بر اعجاز عددي و محاسبات «رشادخليفه» نموده اند جواب دهد.

8- اعجاز رياضي زوج و فرد در قرآن كريم، كورش جم نشان

ايشان با توجه به آيه سوم سوره «فجر» كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن باشد. «1»

9- معجزه القرآن في عصر المعلوماتيه، المهندس عبدالدائم الكحيل

ايشان با استفاده از آيه 12 سوره «طلاق» كه خداوند مي فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» نتيجه مي گيرد كه بايد بين عدد هفت وتعاليم قرآن ارتباطي باشد. «2»

ب: مخالفان اعجاز عددي قرآن

در اين مورد به چند كتاب ومقاله برخورد كرديم كه به آنها اشاره مي كنيم:

1- تسعه عشر ملكاً، بيان ان فريقه الاعجاز العددي للقرآن خدعه، حسين ناجي محمد محي الدين

ايشان به شدت به كساني كه عدد 19 را يكي از اسرار قرآن مي دانند حمله مي كند و آن را نوعي دروغ بستن به خدا دانسته است. سپس متذكر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 49

مي شود كه عدد 19 از شعارهاي بهائيان است كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند.

2- اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن، عباس يزداني

ايشان در مقاله اي مفصل در مجله «كيهان انديشه» اشكالات متعددي نسبت به برخي از كتاب ها و مقالاتي كه اعجاز عددي را پذيرفته اند، مطرح مي كند و

اين جريان را انحرافي دانسته كه موجب سرگرداني افراد مي شود. «1»

3- پژوهش در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

اين صاحب نظر اينچنين نگاشته است:

«نظم رياضي قرآن يك مطلب شگفت انگيز است. چرا كه يك فرد «امي» و درس نخوانده در طي 23 سال كتابي با نظم خاص رياضي آورده است. اما آيا مي توان ادعا كرد كه اين نظم رياضي اعجاز قرآن را نيز ثابت كند؟

در اينجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، اين مطلب از لحاظ صغري قابل خدشه است، چرا كه نظم رياضي به صورت موجبه كليه اثبات نشده و كثرت مطالب اثبات شده طوري نيست كه اعجاز را ثابت كند.

و دوم آنكه، از لحاظ كبري قابل خدشه است، چرا كه قرآن كريم كه تحدي و مبارزه طلبي كرده است (كه اگر مي توانيد مثل قرآن را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 50

بياوريد) تحدي آن عام نيست وشامل همه جنبه هاي اعجاز قرآن نمي شود و در قرآن نيز اشاره اي به اعجاز عددي آن نشده است.

هر چند كه ما در فصل اول كتاب به اشكال دوم پاسخ داديم و بيان كرديم كه ممكن است تحدي قرآن عام باشد اما اشكال اول هنوز سر جاي خود باقي است، پس اعجاز علمي قرآن از طريق اعجاز عددي آن فعلًا قابل اثبات نيست. «1»»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 51

آيا همه علوم بشري در قرآن وجود دارد؟

شكي نيست كه قرآن، معجزه جاويد پيامبر اسلام (ص) است و از جهات گوناگوني، اعجاز آن به اثبات رسيده است و يكي از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز علمي آن است. در عصري كه جاهليت عرب و سياهي مطلق بر جهان سايه افكنده بود. قرآن

با روشنفكري هاي علمي و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفكر پا به ميدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت. اما در اينجا بحث بر سر اين مطلب است كه آيا، تمام علوم بشري (علم به معناي عام كه شامل علوم عقلي و نقلي و تجربي مي شود) با تمام دقايق و ظرايف آنها، در لابلاي آيات نهفته است، به طوري كه هر زمان مقداري از آن، توسط دانشمندان كشف مي شود، و يا قرآن منشاء بسياري از علوم است و توجه به علم و علما دارد، اما كتاب، فيزيك، شيمي، رياضي و ... نيست، بلكه كتاب هدايت و تربيت است و فقط اين علوم را تشويق مي كند.

در مورد اين مطلب دو ديدگاه وجود دارد كه صاحبان هر ديدگاه براي خود، دلايلي دارند كه ما به بررسي آنها مي پردازيم:

الف: دلايل كساني كه معتقدند، همه علوم در قرآن كريم موجود است عبارتند از:

1- ظاهر آيات قرآن، دلالت بر اين دارد كه همه چيز در قرآن هست، مانند آيه ي:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 52

«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» «1»

هيچ تر و خشكي نيست مگر آنكه در كتاب مبين الهي وجود دارد.

قرآن وجود كتبي جهان تكوين و خلاصه اي از اسرار آفرينش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتي مسائل فيزيك، شيمي و رياضي در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آنها را پيدا كنيم، علتش اين است كه عقل ما، از درك واستخراج آنها از قرآن قاصر است. و در آينده بشريت پيشرفت مي كند و همه مسائل را از قرآن

به دست مي آورد.

2- آياتي كه اشاره به علوم مختلف دارد. به عنوان مثال:

- علوم رياضي، قال تعالي: «وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ» «2» چون در آيه از حساب و اندازه، سخن گفته است، پس اشاره به علوم رياضي دارد.

- علوم ماشين سازي و ميكروب شناسي، خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَهً وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ». «3»

چون در آيه اشاره به خلق وسايل نقليه مي كند كه اعراب آن زمان اطلاعي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 53

نداشته اند پس منظور؛ وسايل نقليه ي جديد، ماشين، هواپيما و ... است. و شايد به خلق ميكروب ها و ويروس ها است كه در آن زمان مردم از آنها اطلاعي نداشتند.

3- رواياتي كه در اين زمينه وارد شده و مؤيد عموميت مستفاد از لفظ آيات است و به علاوه ائمه (عليهم السلام) در موردعلوم مختلف (مانند: پزشكي، فضايي و ...) سخن گفته اند. و سپس فرموده اند كه تمام علوم ما از قرآن است. به عنوان نمونه به يك روايت اشاره مي كنيم:

عن الباقر (ع): «ان الله تبارك و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامه الا نزله في كتابه و بيّنه لرسوله» «1».

«خداوند تبارك و تعالي هيچ چيزي را كه مسلمانان، به آن محتاج باشند فروگذار نكرده است و آنها را در قرآن، نازل فرموده و براي پيامبر (ص) بيان كرده است».

4- دليل آخر، مسئله بطون قرآن است.

در بسياري از روايات اسلامي، به بطون قرآن و اينكه هر آيه، يك بطن دارد اشاره شده است «2». پس اين اعجاز قرآن است كه از يك آيه، هر كس يك مطلب مي فهمد

و به بطن آن آگاهي مي يابد. و عارف، فقيه، فيلسوف، فيزيكدان، رياضي دان و .. هر كدام يك برداشت جداگانه، از آيات قرآن دارند و هر كدام از يك آيه، چيزي متوجه مي شوند كه ديگران از آن غفلت دارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 54

ب: دلايل كساني كه معتقدند، همه علوم بشري، در قرآن كريم موجود نيست:

1. قرآن كتاب هدايت، اخلاق، تربيت و ديني انسان است و نازل شده تا انسان ها را به سوي فضيلت ها و خداشناسي هدايت كند. تا از خرافه پرستي دور شوند وحقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت كلي بيان كرده، تا مردم با رعايت احكام الهي، زندگي سالم داشته باشند.

بنابراين ضرورتي ندارد كه قرآن، همه مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمول هاي آن، بيان كرده باشد.

2. ظهور آياتي كه دلالت بر اين دارد كه همه چيز، در قرآن است قابل اخذ نيست به سه دليل:

الف: اين ظهور خلاف بداهت است. چون بسياري از مسائل علوم جديد مانند: فرمول هاي شيمي، فيزيك و رياضي در ظواهر قرآن، موجود نيست.

ب: بعضي از مفسران قرآن، حتي برخي از سردمداران تفسير علمي قرآن، صريحاً اين ظواهر را انكار كرده اند.

ج: در موردكتاب، در آيات شريفه، چندين احتمال است يكي از آنها اين است كه منظور قرآن باشد.

3. در مورد آيات قرآن كه اشاراتي به علوم طبيعي تجربي و شناخت طبيعت دارد، آيا هدف آن بيان و كشف فرمول هاي هندسه و شيمي است؟ يا به طور استطرادي و حاشيه اي، اين بحث ها را مطرح كرده است! در اينجا بسياري معتقدند كه ذكر مثال هاي علمي در قرآن، موضوعيت ندارد. يعني صرف مثال

است و هدف آموزش علوم نيست بلكه مثال را براي هدفي ديگر آورده است. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 55

فصل دوم: عدد و اعجاز آن در قرآن

اشاره

1. اعداد موجود در قرآن 2. عمليات چهارگانه رياضي

3. اعجاز عدد 4 19. اعجاز حروف مقطعه

5. اعجاز عدد هفت 6. اعجاز زوج و فرد

7. اعجاز تكرار واژه ها 8. جمع بندي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 57

بخش اول: اعداد

بخش اول: اعداد

الف: اعداد صحيح در قرآن: اعداد زير هر كدام در قرآن دفعات زيادي تكرار شده اند كه ما براي هر عدد يك نمونه ذكر مي كنيم:

1. عدد 1:

«قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ» «1» بگو: «او تنها معبود يگانه است؛ و مسلماً من نسبت به آنچه شريك (خدا) قرار مي دهيد بي تعهدم!»

2. عدد 2:

«وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ» «2» و خدا فرمود: «دو معبود (براي خود) مگيريد، چرا كه او تنها معبود يگانه است.»

3. عدد 3:

«وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَهٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ» «3» و نگوئيد: « [خدا] سه گانه است.» (به اين سخنان) پايان دهيد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 58

4. عدد 4:

«فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ» «1» پس چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين گردش كنيد.

5. عدد 5:

«يَقُولُونَ خَمْسَهٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ» «2» و (گروهي) مي گويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنان سگشان بود.»

6. عدد 6:

«إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ» «3» در واقع پروردگارش، خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [و دوره آفريد.

7. عدد 7:

«لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ» «4» براي آن (جهنم) هفت در است كه براي هر دري، بخشي جداگانه از آن (كمراه) آن است.

8. عدد

8:

«وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَهٌ» «5» و در آن روز تخت (جهانداري و تدبير هستي) پروردگارت را هشت (نفر) بر فرازشان حمل مي كنند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 59

9. عدد 9:

«وَكَانَ فِي الْمَدِينَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» «1» و در آن شهر نه قبيله كوچك بودند كه در زمين فساد مي كردند.

10. عدد 10:

«تِلْكَ عَشَرَهٌ كَامِلَهٌ» «2» اين ده [روز] كامل است.

11. عدد 11:

«إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِابِيهِ يَا أبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً» «3» (ياد كن) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: «اي پدر (م) براستي من در خواب يازده سياره ديدم.

12. عدد 12:

«إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ» «4» در حقيقت تعداد ماه ها نزد خدا، در كتاب الهي دوازده ماه است.

13. عدد 19:

«عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ» «5» كه نوزده (فرشته) بر آن (گماشته) است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 60

14. عدد 20:

«إِن يَكُن مِنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِاْئَتَيْنِ» «1» اگر از شما بيست (نفر) شكيبا باشند، بر دويست (نفر) پيروز مي شوند.

15. عدد 30:

«وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً» «2» و بارداري او و از شير باز گرفتنش سي ماه است.

16. عدد 40:

«وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَهً» «3» و (ياد كنيد) هنگامي را كه با موسي چهل شب وعده گذاشتيم؛

17. عدد 50:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِينَ» «4» و بيقين نوح را به سوي قومش فرستاديم؛ و در ميان آنان هزار سال جز پنجاه سال، درنگ كرد.

18. عدد 60:

«فَمَن لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً» «5» و هر كس نتواند، پس

غذا دادن شصت بينوا (بر او واجب است).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 61

19. عدد 70:

«ثُمَّ فِي سِلْسِلَهٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ» «1» سپس او را در زنجيري كه طولش هفتاد ذرع (: سي و پنج متر) است (دربند نماييد) و او را وارد (آتش) كنيد!

20. عدد 80:

«فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَداً» «2» پس آنان را هشتاد تازيانه بزنيد، و هيچ گواهي را هرگز از آنان نپذيريد.

21. عدد 99:

«إِنَّ هذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِيَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ» «3» در واقع اين برادر من است او نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم.

22. عدد 100:

«قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَهَ عَامٍ» «4» (خدا) فرمود: «بلكه صد سال درنگ كردي!»

23. عدد 200:

«إِن يَكُن مِنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِاْئَتَيْنِ» «5» اگر از شما بيست [نفر] شكيبا باشند، بر دويست [نفر] پيروز مي شوند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 62

24. عدد 300:

«وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً» «1» و در غارشان سيصد سال درنگ كردند و نه سال (نيز بر آن) افزودند.

25. عدد 1000:

«وَإِن يَكُن مِنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ» «2» و اگر از شما هزار (نفر شكيبا) باشند با رخصت الهي، بر دو هزار نفر پيروز خواهند شد.

26. عدد 2000:

«وَإِن يَكُن مِنكُمْ أَ لْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ» «3» و اگر از شما هزار (نفر شكيبا) باشند با رخصت الهي، بر دو هزار نفر پيروز خواهند شد.

27. عدد 3000:

«أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَهٍ مُنزَلِينَ» «4» آيا (براي) شما كافي نيست كه پروردگارتان، شما را

با سه هزار (نفر) از فرشتگان فرود آمده ياري تان كند!

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 63

28. عدد 5000:

«يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَهِ مُسَوِّمِينَ» «1» پروردگارتان شما را با پنج هزار (نفر) از فرشتگان، نشانه گذار، مدد خواهد كرد.

29. عدد 000/ 100:

«وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَي مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ» «2» و او را به سوي صد هزار (نفر) يا بيشتر فرستاديم.

الفاظ ميليون و ميليون به بالا در قرآن وجود ندارد چون اين الفاظ عربي نيستند و عرب ها به اين الفاظ آگاهي نداشتند و هنگامي كه مي خواستند عدد ميليون را بگويند، به جاي آن مي گفتند: «الف الف» به جاي پنج ميليون (خمسه ملاميين) مي گفتند: «خمسه آلاف الف». «3»

بخش دوم: كسرها

1- ثلثان:

«فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ» «4» و اگر آن وارثان دختراني (دويا) بيش از دو باشند، پس دو سوم ميراث فقط براي آنان است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 64

2- نصف:

«وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ» «1» و نصف ميراث همسرانتان فقط براي شما است.

3- ثلث:

«فَإِن لَمْ يَكُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ» «2» واگر فرزندي برايش نبود و (تنها) پدر و مادرش از او ارث برند. پس يك سوم ميراث فقط براي مادرش است.

4- ربع:

«فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ» «3» و اگر برايشان فرزندي باشد پس يك چهارم ميراثشان فقط براي شماست.

5- خمس:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ» «4» بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي خدا وبراي فرستاده اش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 65

6- سدس:

«فَإِن

كَانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ» «1» و اگر برايش برادران باشد، پس يك ششم (ميراث)

7- ثمن:

«فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الُّثمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم» «2» و اگر براي شما فرزندي باشد، پس يك هشتم ميراثشان فقط براي آن (ان) است.

8- معشار:

«وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي» «3» و كساني كه پيش از آنان بودند (نيز آيات الهي و پيامبران را) دروغ انگاشته اند در حالي كه (اينان) به يك دهم آنچه به آنان داديم نرسيدند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 67

بخش دوم: عمليات چهارگانه رياضي

اشاره

در رياضيات چهار عمل اصلي وجود دارد كه عبارتند از: 1- جمع 2- تفريق 3- ضرب 4- تقسيم

اين چهار عمل اصلي پايه و اساس نظام رياضي است كه در هيچ صورتي علي رغم وجود تكنولوژي و اختراع وسايل حساب، از اين عمليات چهارگانه بي نياز نيستيم. هر شخصي حتي در زندگي عادي روزمره خود احتياج به اين چهار عمليات دارد.

در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه مشتمل بر اين چهار عمليات است، بعضي از اين آيات فقط شامل يك عمليات بعضي ديگر شامل چند عمليات هستند. «1»

1. جمع

عمليات جمع در چند آيه از قرآن وجود دارد كه براي نمونه چند مثال ذكر مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 68

الف: خدواند در سوره بقره مي فرمايد:

«فَصِيَامُ ثَلَاثَهِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَهٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَهٌ كَامِلَهٌ» «1» پس سه روز در [موسم حج، و هفت [روز] هنگامي كه بازگشتيد، روزه بدارد. اين، ده [روز] كامل است.

يعني 10: 7+ 3

در اين آيه به بيان حكم كساني مي پردازد كه در حال حج تمتع قادر به قرباني نيستند، بنابراين اگر قرباني پيدا نشود يا وضع مالي انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است كه سه روز آن (روز هفتم، هشتم و نهم ذي الحجه) در ايام حج واقع مي شود و اين از روزه هايي است كه انجام آن در سفر ما نفي ندارد و هفت روز ديگر را بعد از بازگشت به وطن انجام مي دهد. «2»

ب: خداوند در سوره كهف مي فرمايد:

«وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً» «3» و در غارشان سيصد سال درنگ كردند،

و نُه سال (نيز بر آن) افزودند.

يعني 309: 9+ 300 سال

اين آيه اشاره به تفاوت سال شمسي و قمري دارد. يعني هر 100 سال شمسي، 103 سال قمري است پس 300 سال شمسي مي شود 309 سال قمري. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 69

ج: خداوند در سوره انعام مي فرمايد:

«ثَمَانِيَهَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ ...» «1» هشت زوج (از دام ها آفريد) از ميش دو تا و از بُز دو تا؛ ...

يعني 8: 2+ 2+ 2+ 2

در اين آيات درباره حيوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن مي گويد. در اين آيات قسمتي از حيوانات حلال گوشت و قسمتي از حيواناتي را كه هم بار مي برند و هم براي تغذيه انسان قابل استفاده است، را شرح مي دهد. «2»

2. تفريق

عمليات تفريق نيز در چند آيه وجود دارد، براي مثال:

الف: خداوند در سوره عنكبوت مي فرمايد:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً ...» «3» و بيقين نوح را به سوي قومش فرستاديم؛ و در [ميان آنان هزار سال جز پنجاه سال، درنگ كرد؛ ...

حضرت نوح در ميان قوم خود 950 سال زندگي كرد يعني 1000- 950: 50 سال

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 70

در اين آيات بخش هايي از آزمايش هاي سخت انبياء و اقوام پيشين را منعكس مي كند كه چگونه تحت فشار و آزار دشمنان قرار گرفتند و چگونه صبر كردند و سرانجام پيروزي نصيب شان شد. «1»

ب: خداوند در

سوره توبه در مورد ماه هاي حرام مي فرمايد:

«إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ» «2» در حقيقت، تعداد ماه ها نزد خدا [از] روزي كه آسمان ها و زمين را آفريده، در كتاب الهي، دوازده ماه است؛ ...

از ميان 12 ماه، 4 ماه آن از ماه هاي حرام هستند (ذي القعده- ذي الحجه- محرم- رجب) يعني 12- 8: 4

از آنجا كه در اين سوره بحث هاي مشروحي پيرامون جنگ با مشركان آمده است در آيه ي مورد بحث اشاره به يكي از مقررات جنگ و جهاد اسلامي شده و آن احترام به ماه هاي حرام است. «3»

3. ضرب

عمليات ضرب هم در چند آيه آمده است براي مثال:

خداوند در سوره بقره درباره انفاق مي فرمايد:

«مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَهٍ مِاْئَهُ حَبَّهٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 71

مثال كساني كه اموالشان را در راه خدا مصرف مي كنند، همانند مثال دانه اي است كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه اي، صد دانه باشد؛ و خدا [آن را] براي هر كس بخواهد دو [يا چند] برابر مي كند؛ و خدا گشايشگري داناست.

7 سنبله در هر سنبله 100 دانه 7* 700: 100 دانه

مسئله انفاق يكي از مهمترين مسائلي است كه اسلام روي آن تأكيد دارد و قرآن مجيد تأكيد فراوان روي آن نموده است. كه آيه فوق نخستين آيه از يك مجموعه آيات است كه در سوره بقره پيرامون انفاق سخن مي گويد و شايد ذكر آنها پشت سر آيات مربوط به معاد از اين نظر باشد كه

يكي از مهمترين اسباب نجات در قيامت انفاق و بخشش در راه خدا است. «1»

4. تقسيم

عمليات تقسيم نيز در چند آيه آمده براي مثال:

خداوند در سوره نساء آيات 11 و 12 و 176 در مورد تقسيم ارث مي فرمايد:

«يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلَادِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ ...» «2» اين آيات مي فرمايد: ارث بايد به 2 و 3 و 4 و 6 و 8 تقسيم شود تا نصف و ثلث و ربع و سدس و ثمن، ايجاد شود. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 72

قانون ارث چون ريشه فطري دارد به اشكال گوناگون در ميان ملل گذشته ديده مي شود. اسلام قانون فطري و طبيعي ارث را از خرافاتي كه به آن آميخته شده بود پاك كرد و تبعيضات ظالمانه اي را كه در ميان زن و مرد از يك سو، و كودك و بزرگسال، از سوي ديگر قائل بودند از بين برد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 73

بخش سوم: اعجاز عدد 19

اشاره

اعجاز عدد 19:

عدد 19 در قرآن كريم فقط يك بار آمده است و آن هم در آيه 30 سوره «مدثر» است، خداوند در تعدادي از آيات اين سوره وضع بعضي از سران شرك و سخن آنان را در نفي و انكار قرآن مجيد و رسالت پيامبر (ص) بازگو مي كند و به مجازات وحشتناك آنان در قيامت اشاره مي كند و چنين مي فرمايد:

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ* وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ* لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ* لَوَّاحَهٌ

لِلْبَشَرِ* عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ* وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَهً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَهً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ* كَلَّا وَالْقَمَرِ* وَالَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ. «1» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 74

بزودي او را به دوزخ آزار دهنده وارد مي كنم (و مي سوزانم)!* و چه چيز تورا آگاه كرد كه «دوزخ آزار دهنده» چيست؟!* (دوزخي) كه نه باقي مي گذارد و نه رها مي سازد.* كه (آن دوزخ) سوزاننده و تغيير دهنده (رنگ) پوست هاست.* كه نوزده (فرشته) برآن (گماشته) است.* و (مأموران) اهل آتش را جز فرشتگان قرار نداديم، و تعداد آنان را جز آزمايشي براي كساني كه كفر ورزيدند قرارنداديم، تا كساني كه به آنان كتاب داده شده يقين كنند و بر ايمان كساني كه ايمان آوردند بيفزايد، و كساني كه به آنان كتاب داده شده و مؤمنان ترديد نكنند، و براي اينكه كساني كه در دل هايشان [نوعي بيماري است و كافران بگويند: «خدا از اين مَثَل چه اراده كرده است؟!» اينگونه خدا هر كس را بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهي وا مي نهد، و هر كس را (شايسته بداند و) بخواهد راهنمايي مي كند. و (تعداد) لشكريان پروردگارت را جز او نمي داند و اين جز يادآوري براي بشر نيست.* هرگز چنين نيست، (كه تصور مي كنند،) سوگند به ماه!* و سوگند به شب، هنگامي كه پشت كند!

اعجاز عدد 19 از دو جهت قابل بررسي است:

الف: رابطه

حروف مقطعه با عدد 19؛

ب: خصوصيات عدد 19 در قرآن كريم؛

جهت دوم در اين بخش بررسي مي شود جهت اول در فصل بعدي (اعجاز حروف مقطعه) بررسي خواهد شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 75

خصوصيات عدد 19 در قرآن كريم

1. اين نظريه از اينجا شروع شد كه اولين آيه قرآن كريم يعني (بسم الله الرحمن الرحيم) داراي 19 حرف است. «1»

2. بسم الله الرحمن الرحيم از 4 كلمه تشكيل شده است، كه تعداد تكرار اين 4 كلمه در قرآن كريم يكي از مقسم هاي عدد 19 مي باشد: «2»

اسم 19 بار (19* 1)

الله 2698 بار (19* 14)

رحمن 57 بار (19* 3)

رحيم 114 بار (19* 6)

3. تعداد كل سوره هاي قرآن كريم 114 سوره است يعني 19* 6.

4. اولين آياتي كه بر پيامبر نازل شده است داراي 19 كلمه است: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ)

اين در صورتي است كه (مالم) يك كلمه باشد. و اين جمله 76 حرف دارد يعني (19* 4) «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 76

5. عدد آيات سوره «علق» 19 آيه است، و متشكل از 285 حرف است (19* 15) و ترتيب سوره «علق» در قرآن كريم 19 است (از آخر). «1»

6. دومين باري كه قرآن نازل شد آيات (1 تا 9) سوره «قلم» بود كه داراي 38 كلمه است (19* 2).

7. سومين دفعه كه قرآن نازل شد آيات (1

تا 10) سوره «مزمل» بود كه داراي 57 كلمه است (19* 3).

8. چهارمين مورد آيات (1 تا 30) سوره «مدثر» بود كه آيه ي 30 آن، آيه معروف (عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ) است. «2»

9. اولين آياتي كه در رسالت نازل شده است آيات 1 تا 30 سوره «مدثر» است. اگر به سوره «مدثر» نگاه كنيم، مي بينيم كه از آيه اول تا آيه 30 كه مي فرمايد: «عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ» همه آيات كوتاه هستند، بعد آيه 31 طولاني شد. و دوباره از آيه 32 كوتاه مي شود.

علت طولاني شدن آيه 31 چيست؟

اين آيه (آيه 31) براي اين نازل شده است كه حكمت تخصيص به عدد 19 را بيان كند. «3»

10. سوره «مدثر» از آيه اول تا آيه 30 كه مي فرمايد: (عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ) 95 كلمه است (19* 5)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 77

11. آيه 31 سوره مدثر داراي 57 كلمه است كه به دو بخش تقسيم مي شود:

الف: بخش اول كه با اين كلام خداوند تمام مي شود «مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلًا» كه حكمت تخصيص به عدد 19 را بيان مي كند، داراي 38 كلمه است (19* 2).

ب: بخش دوم «كَذلِكَ .... لِلْبَشَرِ» 19 كلمه دارد (19* 1)

13. آيه 31 سوره مدثر آخرين آيه اي است- در ترتيب مصحف- كه تعداد كلمات آن يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. «1»

14. آخرين سوره اي كه نازل شده است سوره «نصر» مي باشد كه داراي 19 كلمه است. و اولين آيه آن «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» از 19 حرف تشكيل

شده است.

15. سوره فاتحه هفت آيه دارد كه اگر ما ارقام آيات را پشت سر هم از راست به چپ بنويسيم رقمي به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد.

(402859* 19): 7654321

و اگر عدد حروف هر آيه را پشت سر هم از راست به چپ بنويسيم. باز هم عددي به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد.

(22727321* 19): 43 18 19 11 12 17 19

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 78

16. سوره «توبه» (بسم الله) ندارد در حالي كه سوره «نمل» داراي دو (بسم الله) است. اين مسئله داراي اعجازهايي است:

الف: اگر شمارش سوره ها را از سوره اي شروع كنيم كه (بسم الله) ندارد يعني سوره توبه، در اين صورت سوره نمل نوزدهمين (19) سوره است، كه درآن دو (بسم الله) وجود دارد.

ب: عدد كلمات از اولين آيه سوره نمل تا آيه 30 كه مي فرمايد: «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» 342 كلمه است (19* 18). «1»

ج: ترتيب سوره توبه در مصحف 9 است، ترتيب سوره نمل در مصحف 27 است اگر رقم هاي ترتيب سوره ها را با هم جمع كنيم، يعني- (27+ 26+ ............. 12+ 11+ 10+ 9): 342 مي شود (19* 18)

د: آيه 10 سوره نمل از 19 كلمه تشكيل شده است. و اين آيه از يكي از معجزات حضرت موسي خبر مي دهد (عصا).

آيه 12 سوره نمل از 19 كلمه تشكيل شده است و اين آيه از معجزه ديگري براي حضرت موسي خبر

مي دهد.

آيه 40 سوره نمل از 38 كلمه تشكيل شده (19* 2) و اين آيه معجزات يكي از افراد حضرت سليمان خبر مي دهد. «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 79

آيه 64 سوره نمل كه آخرين آيه از سوره مذكور است از 19 كلمه تشكيل شده است «أَمَّن يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ...» كه موضوع آن در مورد هستي است.

ه-: سوره ي نمل با حروف مقطعه (طس) شروع مي شود، حرف (ط) در اين سوره 27 بار تكرار شده و حرف (س) 93 بار، و اين در حالي است كه ترتيب سوره نمل در مصحف 27 است و آيات سوره نمل 93 آيه است. «1»

17. آخرين سوره در مصحف سوره ناس است. اگر شماره سوره ناس را بر شماره آيات آن تقسيم كنيم نتيجه آن 19 مي شود.

:: 19

18. عدد 19 درتمام زبانها به يك صورت نوشته مي شود.

19. عدد 19 شامل بزرگترين عدد يك رقمي يعني (9) و كوچكترين عدد يك رقمي يعني (1) است. در اينجا خصوصيتي براي عدد 19 ذكر مي كنيم كه فقط مختص اين عدد و عدد يك مي باشد:

19* 19: 1 و مجموع ارقام اين عدد (1+ 9): 10 و مجموع (1+ 0) مي شود: 1

19* 38: 2 و مجموع ارقام اين عدد (3+ 8): 11 و مجموع (1+ 1) مي شود: 2

19* 57: 3 و مجموع ارقام اين عدد (5+ 7): 12 و مجموع (1+ 2) مي شود: 3

................ ..

................ ..

19* 171: 9 و مجموع ارقام اين عدد (1+ 7+ 1):

9

19* 190: 10 و مجموع ارقام اين عدد (1+ 9+ 0): 10 و مجموع (1+ 0) مي شود: 1

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 80

اگر همينطور ادامه بدهيم از (1) شروع مي شود و به (9) ختم مي شود، سپس دوباره از (1) شروع مي شود و به (9) ختم ميَ شود. «1»

285. 21 بار در قرآن عدد ذكر شده است 15: 285* 19.

22. اعداد صحيح كه در قرآن كريم وارد شده است:

1- 2- 3- 4- 5- 6- 7- 8- 9- 10- 11- 12- 19- 20- 30- 40- 50- 60- 70- 80- 99- 100- 200- 300- 1000- 2000- 3000- 5000- 50000- 100000 كه تمام اين ها 30 عدد مي باشد.

الف: اگر تمام اين اعداد را با هم جمع كنيم عدد (162146) به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. (8534* 19)

ب: اگر عددهايي كه در قرآن آمده است را با هم جمع كنيم مشروط بر اين كه تكراري ها را هم به حساب بياوريم، جمع كل آن عدد (174591) مي شود كه باز هم بر (19) بخش پذير است. (9189* 19)

ج: اگر اعدادي را كه در قرآن تصريح نشده اند را با هم جمع كنيم، مثلًا عدد (99) «تسع و تسعون» در قرآن آمده است، اين عدد متشكل از دو عدد (90+ 9) است. در قرآن عدد 9 ذكر شده است در مورد اصحاب كهف ولي عدد (90) به طور جداگانه نيامده است.

همينطور عدد 950 كه به طور صريح نيامده است ولي در اين آيه آمده «فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ

إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 81

و عدد (309) كه در قرآن به اين صورت آمده «ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً» «1» اگر اعدادي را كه به طور صريح نيامده است را با هم جمع كنيم (90+ 309+ 950): 1349 باز هم اين عدد يكي از مضربهاي عدد (19) مي باشد: (71* 19)

23. عدد (19) و لفظ جلاله «الله»

الف- همان طور كه قبلًا گفتيم كلمه «الله» در قرآن 2698 مرتبه تكرار شده است: (142* 19)

ب- مجموع شماره آياتي كه در آنها كلمه «الله» آمده است مي شود: 118123 كه مضربي از عدد (19) مي باشد: (621719* 19)

ج- از اولين آيه اي كه داراي حروف مقطعه است يعني (الم- 2: 1) تا آخرين آيه (ن 68: 1) 2641 مرتبه كلمه «الله» تكرار شده است يعني (139* 19)

د- كلمه «الله» 57 مرتبه در قسمت خارج سوره هاي داراي حروف مقطعه، آمده است. يعني سوره هاي 1 و 69 و 70 ... تا آخر (جدول)

ه- با جمع كردن شماره سوره ها و آياتي كه اين 57 مرتبه كلمه «الله» در آنها آمده است، مجموع آن 2432 مي شود. يعني (128* 19) (جدول)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 82

شماره سوره

شماره آياتتعداد تكرار 11- 22693317031713- 4- 13- 15- 17- 19- 257724- 5- 7- 12- 18- 19- 12- 2310732077431- 563766- 9- 11- 859 84231 2191

12918 2518 30579- 8- 41982 581961 11329 419 1882 203877- 5- 83104611101- 221121- 2432: 634+ 221798634571798 (128* 19) مجموع شماره آيات و شماره سوره ها (3* 19): 57

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 83

24- عدد 19 و يگانگي خداوند:

مهم ترين پيغام قرآن اين است كه فقط (يك خدا) وجود دارد. كلمه ي «يك» در عربي (واحد) است. اين كلمه 25 مرتبه در قرآن تكرار شده است. 6 مرتبه از آن به غير خدا اشاره دارد (يك نوع غذا ...) و 19 بار ديگر آن اشاره به خداوند دارد.

اهميت فراوان كلمه ي (واحد) به عنوان پيغام اصلي قرآن از اين مشخص مي شود كه مضرب عددي قرآن يعني 19، مقدار عددي كلمه ي «واحد» است. «1»

واحد: 19: 4+ 8+ 1+ 6

25- عدد 19 و جمله (لا اله الا الله):

اولين ستون اسلام در سوره آل عمران آيه 18 آمده است (لااله الا الله) اين جمله كه مهم ترين عبارت است در 19 سوره آمده است. اولين تكرار در (2: 163) و آخرين تكرار در (73: 9) آمده است.

جدول زير نشان مي دهد كه مجموع شماره سوره ها به اضافه شماره آياتي كه اين جمله در آنها تكرار شده است، به اضافه مجموع تعداد تكرار اين جمله (يعني 29)، عدد 2128 مي شود. يعني (112* 19)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 84

رديف

شماره سورهشماره آياتتعداد تكرار 12163- 2252232-

18 6 (دوبار) 46102 434871- 019208 18133 1114 117 1693 7158 10625- 22870 2611 1127 1161 9821023- 15403 43961 35311 88213- 62- 653164481175922- 7391 13119 2321864 جمع 159229 507 (112* 19) 2926+ 1592+ 507: 2128- عدد 19 نشانه مصون ماندن قرآن: سيستم شماره گذاري سوره ها و آيات قرآن كاملًا حفاظت شده است؛ اگر ما شماره سوره ها را با هم جمع كنيم پس حاصل جمع را به اضافه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 85

مجموع تعداد آيات، و مجموع شماره هاي آيات سوره هاكنيم، عدد 346199 به دست مي آيد يعني (18221* 19). «1»

شماره سوره

تعداد آياتمجموعه شماره آياتجمع كل 1728: (1+ 2+ 3+ 4+ 5+ 6+ 7) 29 413 041 641 28 362------------ 264 288 781 912------------ 346199: 333410+ 6234+ 555 416 211 1146 133 515 113 (18221* 19)

27- مقدار عددي: هنگامي كه قرآن وحي شد يعني 14 قرن پيش، اعدادي كه امروزه مي شناسيم وجود نداشتند، در آن زمان از روشي عمومي پيروي مي شد كه از حروف عربي، عبري، آرامي و يوناني به عنوان اعداد استفاده مي شد. عدد تعيين شده براي هر حرف، مقدار عددي آن حرف است:

أ

1 ب 2 ج 3 د 4 ه- 5 و 6 ز 7 ح 8 ط 9 ي 10 ك 20 ل 30 م 40 ن 50 س 60 ع 70 ف 80 ص 90 ق 100 ر 200 ش 300 ت 400 ث 500 خ 600 ذ 700 ض 800 ظ 900 غ 1000

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 86

الف: چهارده حرف عربي، نيمي از الفباي عربي، در تشكيل 14 مجموعه مختلف حروف نوراني شركت دارند. با اضافه كردن مقدار عددي هر يك از اين حروف به تعداد سوره هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي شوند (29 سوره) عدد (722) به دست مي آيد (722) كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. (38* 19) (جدول)

ب: به علاوه اگر مجموع مقدار عددي همه 14 حرف را با هم جمع كنيم و اين عدد را با شماره هاي سوره هاي آنها جمع كنيم اين عدد به دست مي آيد (988) يعني (52* 19) (جدول)

حروف

مقدار عدديشماره سورهط 920 ا 12 س 6026 ل 302 ح 840 م 402 ق 10042 ص 907 ن 5068 ر 20010 جمع 693295 ك 2019 (38* 19) 693+ 29: 722 (52* 19) 693+ 295: 988

ه- 519 ي 1019 ع 7019

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 87

نظريه جديد در مورد اعجاز عدد 19

مهندس «عدنان رفاعي» در كتاب خود به نام «احدي الكبر» (معجزه عدد 19) را اينگونه مي نويسد: ايشان مقدار عددي حروف قرآن را از خود قرآن استفاده كرده، مي گويد:

حروف قرآن را به ترتيب بيشترين تكرار آن در قرآن مي نويسيم بعد براي هر يك، عددي را انتخاب مي كنيم و آن را «ابجديه قرآني» نامگذاري مي كند.

براي توضيح بيشتر به جدول زير مراجعه كنيد:

حرف

مقدار عدديحرفمقدار عدديا. ي. ء. أ 1

س 15 ل 2 د 16 ن 3 ذ 17 م 4 ح 18 و، ؤ 5 ج 19 ي، ئ،، ئ- 6 خ 20 ه، ه 7 ش 21 ر 8 ص 22 ب 9 ض 23 ك 10 ز 24 ت 11 ث 25 ع 12 ط 26 ف 13 غ 27 ق 14 ظ 28

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 88

براي مثال: كلمه (محمد) مقدار عددي آن، اين گونه حساب مي شود:

محمد: م+ ح+ م+ د: 42: 16+ 4+ 18+ 4.

و عبارت (رسول الله) مقدار عددي آن اين است:

رسول الله: ر+ س+ و+ ل+ ا+ ل+ ل+ ه: 42: 1+ 2+ 2+ 1+ 2+ 5+ 15+ 8

نتيجه جالب اين است كه مقدار عددي دو كلمه (محمد) و (رسول الله) با هم برابر است.

ايشان- مهندس عدنان رفاعي- نام كتاب خود را كه در مورد اعجاز عدد 19 مي باشد «احدي الكبر» ناميده است و اين اسم را از آيه 35 سوره «مدثر» اخذ كرده است، آنجا كه صحبت در مورد مأموران آتش است، و خداوند مي فرمايد: عدد نگهبانان آن 19 نفر است، «1» در ادامه در آيه 35 مي فرمايد: «إِنَّهَا لِاحْدَي الْكُبَرِ» (يعني عدد 19) يكي از مسائل مهم است.

ايشان در ادامه مي فرمايد:

اعجاز عددي 19 از اولين آيه قرآن يعني (بسم الله الرحمن الرحيم) شروع مي شود كه داراي 19 حرف است. قيمت عددي اين آيه را طبق ابجديه قرآني حساب مي كنيم، عددي كه به دست مي آيد 115 است. اگر قيمت عددي را در حروف (بسم الله الرحمن الرحيم) ضرب كنيم اين عدد به دست مي آيد: 115: 2185* 19

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4،

ص: 89

در طرف ديگر اگر قيمت عددي آيات 30 تا 37 سوره مدثر را كه اعجاز عدد 19 و احدي الكبر از آن استفاده شده است را حساب كنيم، به نتيجه جالبي دست پيدا مي كنيم. براي توضيح بيشتر مقدار عددي هر آيه را جداگانه حساب مي كنيم:

آيه 30: «عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ»

114 آيه 31: «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ ... ذِكْرَي لِلْبَشَرِ» 1526 آيه 32: «كَلَّا وَالْقَمَرِ» 47 آيه 33: «وَالَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ» 68 آيه 34: «وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ» 113 آيه 35: «إِنَّهَا لِاحْدَي الْكُبَرِ» 80 آيه 36: «نَذِيراً لِلْبَشَرِ» 77 آيه 37: «لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» 16 تمام اين اعداد را با هم جمع مي كنيم: 114+ 1526+ 47+ 68+ 113+ 80+ 77+ 160: 2185

1- اگر با دقت توجه كنيد ملاحظه مي كنيد اين عدد همان عددي است كه از ضرب تعداد حروف (بسم الله الرحمن الرحيم) در قيمت عددي آن به دست آمد يعني 115: 2185* 19

2- نسبت بين قيمت عددي (بسم الله الرحمن الرحيم) و قيمت عددي آيات 30 تا 37 سوره مدثر، (19) است كه اين عدد اساس معجزه است:

115: 19 2185

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 90

3- مقدار عددي آيه 30 سوره مدثر «عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ» كه اساس نظام اعجاز عددي 19 است يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد:

19: 6 114

4- اگر عباراتي را كه خداوند قسم خورده براي اثبات معجزه احدي الكبر در قرآن كريم ملاحظه كنيم مي بينيم كه مجموع قيمت عددي اين آيات يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد كه اين همان قيمت عددي كلمه (الله) است.

«كَلَّا وَالْقَمَرِ» 47

«وَالَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ» 68

«وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ» 113

19:

12 113+ 68+ 47: 28

مقدار عددي كلمه «الله» نيز عدد 12 است.

در ادامه كتاب، مهندس «عدنان رفاعي» آياتي را كه مرتبط به هم هستند و در يك موضوع بحث مي كنند را آورده و قيمت عددي آنها را حساب مي كند، همه آنها يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشند.

براي مثال:

در سوره روم آيه 6 با عبارت «وَمِنْ آيَاتِهِ» شروع شده است، اگر مجموع قيمت عددي تمام اين 6 آيه را حساب كنيم، مي بينيم كه اين آيات مرتبط به معجزه «احدي الكبر» هستند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 91

1- آيه 20 سوره روم:

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ: 2942- آيه 21 سوره روم: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ: 5573- آيه 22 سوره روم: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ: 3824- آيه 23 سوره روم: وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ: 3775- آيه 24 سوره روم: وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: 5676- آيه 25 سوره روم: وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ: 19: 138 294+ 557+ 382+ 377+ 567+ 445: 4452622 2622

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 93

اشكالات اعجاز عدد 19

بعد از اين كه در مورد اعجاز عدد (19) و خصوصيات اين عدد در قرآن مباحثي را مطرح نموديم به بررسي موارد اعجاز عدد 19 و اشكالاتي

كه در مورد اعجاز اين عدد است مي پردازيم:

1- جمله «بسم الله الرحمن الرحيم» كه اولين آيه قرآن است، داراي 19 حرف است. تك تك كلمات اين جمله به تعدادي قابل تقسيم بر عدد 19 در قرآن به كار رفته است. تعداد كلمه «الله» 2698 مرتبه، «رحمن» 57 مرتبه و «رحيم» 114 مرتبه است كه همه مضرب صحيح عدد 19 مي باشد.

اشكال: از اين 4 آمار فقط رقم 57 صحيح است، آن هم مشروط به اينكه «الرحمن» را در بسم الله سوره حمد به حساب آورده و در بقيه بسم الله هاي سوره هاي قرآن به حساب نياوريم و براي آنكه آمار «الله» به نصاب مورد نظر برسد، «يا الله» و «تالله» و «لِله» و «فالله» را بايد حساب كنيم، اما «اللهم» را از حساب خارج كنيم و يا كلمه «اسم» در قرآن كريم 22 مرتبه آمده است و اگر منظور ايشان «باسم» باشد فقط 7 مرتبه تكرار شده است.

«اشرف عبدالرزاق قطنه» در كتاب خود اين طور نگاشته است: «1» كلمه «الله» در معجم المفهرس- سيد فؤاد عبدالباقي- 2698 است ولي در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 94

معجم دكتر محمود روماني 2699 است. كلمه «رحيم» 115 مورد است چون كلمه «رحيم» در آيه «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ» «1»

را به حساب نياورده اند، چون صفت پيامبر بوده است.

و در شمارش «اسم» در «بسم الله»، (اسم ربك) را استثناء كرده اند در حالي كه كلمات (اسمه، اسماء و اسمائه) را داخل در شمارش كرده اند، چه فرقي بين (اسم الله و اسم ربك) وجود دارد.

2- سوره «ناس» كه آخرين سوره قرآن

است، تعداد حروف آن 114 حرف است كه مضرب 19 مي باشد.

اشكال: نمي دانيم ايشان چگونه حساب كرده اند. چون اين سوره بدون احتساب بسم الله، 80 حرف است و با احتساب بسم الله، 99 حرف مي شود كه در هيچ حالت مضرب 19 نيست. «2»

3- اولين آياتي كه نازل شد: 5 آيه از سوره «علق»، سپس سوره «قلم» بعد «مزمل» بعد «مدثر» و بعد «بسم الله» از سوره «حمد» بود.

اشكال: اين حرف صحيح نيست، چون از احاديث صحيحه برمي آيد كه بعد از سوره «علق» آيات اول سوره «مدثر» نازل شده است. «3»

4- سوره «علق» مطابق شمارش كامپيوتري 285 حرف است يعني (15* 19).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 95

اشكال: اين حرف درست نيست، با قرآن هاي به خط عثمان طه به اين رقم نمي رسد و با قرآن هاي رسم الخط ايراني از اين رقم تجاوز مي كند.

5- سوره «نصر» كه بنابر قولي آخرين سوره مي باشد، درست داراي 19 كلمه است، اولين آيه اين سوره نيز 19 حرف دارد.

اشكال: نمي دانيم چگونه حساب كرده است كه 19 كلمه شده است، مگر آنكه كلمه نزد ايشان اصطلاح خاصي باشد ايشان در اين سوره جمله «واستغفره» را يك جمله ي حساب نموده با آنكه يك كلمه نبوده و حداقل سه كلمه است، و «والفتح» را نيز يك كلمه حساب كرده، در حالي كه دو كلمه است، اگر بگويند حروف را نبايد جداگانه حساب كرد مي گوييم، پس چرا «في» را يك كلمه جداگانه حساب كرده ايد. «1»

6- اولين آياتي كه از سوره «علق» نازل شده يعني 5 آيه اول داراي 20 كلمه است نه 19 كلمه. «2»

7- دومين آيات يعني آيات 1 تا 9 سوره «قلم» داراي

40 كلمه است نه 38 كلمه. «3»

عدد 19 و بهائيت:

«رشاد خليفه» از اتباع «ميرزاعلي محمد» معروف به زعيم اول است كه بابيت را پايه گذاري كرده و در سال 1260 به عنوان مهدي در شيراز ظهور كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 96

يكي از عقايد آنها تقديس عدد 19 است. آنها هر سال را به 19 ماه و هر ماه را به 19 روز تقسيم مي كنند. «1»

رشاد خليفه در اواخر عمر كتاب هايي بر ضد پيامبران و ائمه (عليهم السلام) نگاشته بود، و آنها را متهم به تفرقه انداختن بين بشر، كرده است. «رشاد خليفه» طاقت گوش كردن به آياتي كه در مدح پيامبران مخصوصاً پيامبر اسلام (ص) بوده است را نداشته و آنها را انكار مي كرده است. «2» مانند آيه «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ» «3» رشاد خليفه زمان قيامت را مشخص كرد. به اين صورت كه تمام حرف هاي حروف مقطعه را به حساب ابجد، حساب كرد و اين عدد (1709) به دست آورد و براي اينكه اين عدد يكي از مضرب هاي عدد 19 شود يك عدد از جيب خودش به آن اضافه كرد تا عدد (1710) به دست آمد يعني (90* 19). «4»

تذكر: در بحث هاي علمي ما كاري به قائل و انگيزه او نداريم، اگر حرفي صحيح باشد، گرچه قائل آن شخص كافري هم باشد مي پذيريم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 97

بخش چهارم: اعجاز حروف مقطعه قرآن كريم

اشاره

مقدمه:

همين طور بخوان (الف، لام، ميم) «1» چهارده حرف از الفباي زبان عرب در ابتداي 29 سوره قرآن مجيد، حروفي كه بعضي تنها و بعضي با چند حرف ديگر همراه هستند.

حق كلمه كردن اين حروف را نداري، اين حروف مقطعه اند. حق چسباندن آنها به حرف ديگر را نداري. قطعه، قطعه بخوان، نخوان «الم» بخوان «الف، لام، ميم» هنر تأليف اين حروف فقط با معصوم است كه هرگاه خداوند را با اين حروف بخوانند، دعايشان به اجابت مي رسد. «2»

زماني كه از قرآن سخن مي گوييم، تك تك حروف آن هم معنا دار و بطن دار مي شوند و معاني آن به قدري دقيق مي شود كه ديگر معناي آنها را ...!

و خوب مي دانيم كه گزينش و چينش اين حروف از جهت زيبايي، صوت، مفهوم، ظرفيّت و هم خواني با واژه هاي ديگر به گونه اي است كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 98

هيچ واژه اي را نمي شود جايگزين آنها كرد و از وزن، قالب و آهنگ خاصي برخوردار است كه همه را آماده شنيدن مي كند. «1»

خالق قرآن، خوب مي داند كه معناها و بطن ها در دايره محدود كلمات نمي گنجد و براي فهماندن معاني از نمادها استفاده مي كند و چه خوب از حروف، نماد مي سازد. وقتي وسعت مفاهيم از حدود وجود ما، فهم و عقل و از حدود واژه ها و كلمات خارج مي شوند، خالق قرآن براي توجه فهم و درك ما از نمادها استفاده مي كند تا كلمات، واژه ها و جملات نازله عرشي را براي ما ساده و آسان سازد. درست وقتي ما عظمت مبارزه با نفس و كشتن شيطان درون را درك نمي كنيم و در برابر آن ضعف نشان مي دهيم دعوت مان مي كند تا به يك تكه سنگ، سنگ ريزه پرتاب كنيم و سنگ براي ما نماد مي شود.

و اينجا در اين معجزه جاودان قرآن كريم «حروف مقطعه» براي ما نماد شده اند.

نكته ظريفي كه اينجا تجلي مي يابد

اين است كه همتاطلبي و نظيرگويي (تحدي) قرآن شامل اين حروف مقطعه هم مي شود. چرا كه كسي تاكنون نتوانسته به زيبايي و ظرافت و آهنگ (كهيعص) «2» و يا (حم- عسق) «3» نظير بياورد. پس اين حروف نمادين، عظمت حكيم سخن آفرين است تا به مخلوقات خود اعم از جن و انس و ملك تفهيم نمايد كه من با اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 99

حروف، كلمات و جملاتي را خلق كرده ام كه هيچ گاه رنگ كهنگي نمي پذيرد و هميشه پيام تازه اي را براي خوانندگان، و شنوندگان خود الهام مي كند.

سور قرآن كريم:

قرآن كريم داراي 114 سوره مي باشد كه با دقت و توجه مي توان براي ابتداي اين 114 سوره تقسيم بندي زير را ارائه نمود:

29 سوره با حروف مقطعه آغاز شده است؛

23 سوره با جمله خبريه آغاز شده است؛

15 سوره با قسم؛

5 سوره الحمدلله 14 سوره با ثناء و تسبيح شروع شده است: 2 سوره تبرك 10 سوره با حروف نداء شروع شده است؛ 7 سوره التسابيح 5 سوره با «قل»

7 س--- وره ب-- ا ام----- ر 6 سور با شرط؛ 2 سوره با «اقراء» 6 سوره با استفهام (هل اتي) (الم نشرح) 3 سوره با عذاب و تهديد «ويل للمطففين»

1 سوره با تعليل «لايلاف قريش»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 101

حروف مقطعه
اشاره

شناخت فواتح سور:

همان طور كه مي دانيم، قرآن كريم از 114 سوره تشكيل شده است. كه 29 سوره از اين 114 سوره با حروف نوراني شروع مي شوند مانند: الم- المر ... كه اين سوره ها تقريباً نصف حجم قرآن را تشكيل مي دهند. كه ما تمام آنها را به ترتيب مصحف مي آوريم:

رديف

شماره سوره

سوره فواتح رديف شماره سورهسورهفواتح 12 بقرهالم 1731 لقمانالم 23 آل عمرانالم 1832 سجدهالم 37 اعرافالمص 1936 يسيس 410 يونسالر 2038 صص 511 هودالر 2140 غافرحم 612 يوسفالر 2241 فصلتحم 713 رعدالمر 2342 شوريحم عسق 814 ابراهيمالر 2443 زخرفحم 915 حجرالر 2544 دخانحم 1019 مريمكهيعص 2645 جاثيهحم 1120 طهطه 2746 احقافحم 1226 شعراءطسم 2850 قق 1327 نملطس 2968 قلمن 1428 قصصطسم 1529 عنكبوتالم 1630 رومالم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 102

نظرات مفسران در مورد حروف مقطعه

حروف مقطعه قرآن، جزء كلمات اسرارآميز قرآن مي باشد و مفسران مذاهب گوناگون در تفسير اين حروف اقوال زيادي ذكر كرده اند، ولي بر هيچ قولي جزم پيدا نكرده اند. در تفسير اين حروف در بيشتر كتب تفسيري به اين كلام برمي خوريم «الله اعلم بمراده»

در اينجا به تعدادي از اين اقوال اشاره مي كنيم:

1- اين كتاب آسماني با اين همه عظمت كه جهان عرب و غير عرب را متحير كرده و همه از آوردن مثل آن عاجز هستند، از همين حروف الفبا و كلمات معمولي ترتيب يافته است كه در دسترس همگان مي باشد.

2- ممكن است اهداف حروف مقطعه براي جلب توجه شنوندگان و دعوت به آنها به سكوت و استماع، بوده است. زيرا اين حروف حس كنجكاوي را تحريك كرده و به دنبال آن توجه شنودگان را جلب مي نمايد.

3- در 24 سوره از سوره هايي كه با اين حروف شروع شده بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده است، پس ارتباطي ميان حروف مقطعه و عظمت قرآن موجود است.

4- اين حروف علائم اختصاري و اشاراتي است به نام هاي خداوند تبارك و تعالي، مانند: «الم» كه «الف» اشاره به (الله) و «لام» اشاره به

(لطيف) و «ميم» اشاره به (مجيد) «1» دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 103

5- اين حروف نام هايي است براي سوره هايي كه اين حروف در ابتداي آنها آمده است.

6- اين حروف از متشابهات قرآن است كه فقط خداوند تأويل آن را مي داند. «1»

7- نام هاي خداوند است كه به صورت مقطعه آمده كه اگر تأليف آن را مي دانستند، پي به اسم اعظم مي بردند. «2»

8- اين اسماء اشاره اي است به بقاء اين امت و تعيين مدت آن براساس حروف ابجد و اعداد و ارقام.

9- علامه طباطبايي مي فرمايد: «اگر سوره هايي را كه با حروف مشتركي از حروف مقطعه آغاز شده اند مورد تدبر قرار دهي، همچون «الم» ها و «الر» ها و ... مي بيني كه همه آنها از نظر مضامين و تناسب سياق با هم شبيه اند. بنابراين، مي توان چنين نتيجه گرفت كه بين اين حروف و بين مضامين اين سوره ها يك ارتباط خاص و ويژه اي وجود دارد.» «3»

10- نسبت دقيق رياضي بين حروف مقطعه هر سوره با حروف همان سوره برقرار است. كه در صفحات بعدي به توضيح آن مي پردازيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 104

توضيحاتي در مورد حروف مقطعه:

1- اگر مكررات حروف مقطعه را حذف كنيم 14 حرف باقي مي ماند كه درست نصف حروف زبان عربي مي باشد. (يعني ا- ح- ر- س- ص- ط- ع- ق- ك- ل- م- ن- ه- ي).

2- عدد فواتح سور- در صورت حذف مكررات- 14 فاتحه مي باشد. (يعني الم- المص- المر- الر- حم- حم عسق- كهيعص- يس- طه- طسم- طس- ص- ق- ن).

3- در بين فواتح سور بعضي تنها از يك حرف تشكيل شده اند (ن- ق- ص) و بعضي از

دو حرف (طه- يس- طس- حم) و بعضي از سه حرف (الم- الر- طسم) و بعضي از چهار حرف (المص- المر) و بعضي از پنج حرف (كهيعص- حم عسق) تشكيل شده اند.

4- فقط سور (حواميم) در قرآن كريم پشت سر هم هستند (40- 41- 42- 43- 44- 45- 46) و همچنين در ترتيب نزول هم، پشت سر هم هستند يعني اول سوره 41 بعد 42 بعد 43 ... و از اينكه در سوره شوري (حم) يك آيه است و (عسق) يك آيه جدا، فهميده مي شود كه فواتح (حواميم) بدون انقطاع پشت سر هم نازل شده اند. ولي مثلًا در فواتح (الر) فاتحه (المر) فاصله شده است. «1»

5- اولين سوره اي كه از فواتح نازل شده است سوره «قلم» مي باشد كه داراي حرف مقطعه (ن) است، بعد سوره (ق) بعد (ص) و اولين سوره از فواتح كه نازل شده داراي حرف واحد است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 105

6- اين فواتح (الر- الر- الر- المر- الر- الر- طس- ق- ص- ن) آيه نيستند ولي بقيه فواتح آيه هستند. پس 19 سوره فواتح آن آيه است و 10 سوره فواتح آن آيه نيست.

7- عدد حروف فواتح بدون تكرار (14) و عدد فواتح بدون تكرار (14) و عدد سوره ها (29) مي باشد. اگر اين سه عدد را جمع كنيم عدد 57 به دست مي آيد. «1»

(3* 19) 14+ 14+ 29: 57

8- عادت قرآن كريم بر اين است كه هميشه بعد از حروف مقطعه كلامي را ذكر مي كند كه متعلق به قرآن است مانند: «الم ذلك الكتاب»- «المص. كتاب انزل اليك»- «الر. تلك آيات الكتاب»- «طه. ما انزلنا عليك القرآن لتشفي»-

«طسم. تلك آيات الكتاب»- «يس. والقرآن الحكيم»- «ص. والقرآن ذي الذكر»- «حم. تنزيل الكتاب»- «ق. والقرآن المجيد». مگر سه سوره «روم، عنكبوت، قلم» كه بعد از اين حروف متعلقي از قرآن وجود ندارد.» 9- سوره هايي كه در قرآن داراي حرف مقطعه يك حرفي هستند. در ترتيب قرآن (ص- ق- ن) است ولي در ترتيب نزول، اولين سوره اي- از ميان اين سه سوره- كه بر پيامبر نازل شد، سوره (ن) است بعد سوره (ق) بعد سوره (ص) يعني (ن- ق- ص). در اين صورت اولين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 106

سوره اي كه بر پيامبر نازل شد سوره (ن) است و اين حرف فقط يك بار نازل شده است. و دومين سوره، سوره (ق) است كه اين حرف در دو سوره تكرار شده است. و سومين سوره، سوره (ص) است كه اين حرف در سه سوره وجود دارد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 107

رابطه حروف مقطعه قرآن با رياضيات

چندي قبل مجله معروف مصري به نام «آخر الساعه» كه از بزرگ ترين مجله هاي مصور خاورميانه است، گزارشي درباره تحقيقات دانشمندي مصري، در مورد تفسير پاره اي از آيات قرآن مجيد به كمك كامپيوتر منتشر ساخت كه اعجاب همگان را در نقاط مختلف جهان برانگيخت. «1» اين تحقيقات محصول سه سال كوشش پي گير و كار مداوم «دكتر رشاد خليفه» شيميدان مصري بود. او براي تحقيقات خود مدت ها از كامپيوتر استفاده نمود.

تمام كوشش استاد مزبور براي كشف معاني حروف مقطعه قرآن مانند (الم- يس- ق و ...) صورت گرفته است. او با كمك محاسبات پيچيده اي ثابت كرد كه رابطه نزديكي ميان حروف مزبور با حروف سوره اي كه در آغاز آن

قرار گرفته است، وجود دارد. «2»

اينك توجه شما را به نتايج جالبي كه «دكتر رشاد خليفه» رسيده است جلب مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 108

1- حروف مقطعه يك حرفي

نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمامي سوره هاي ديگر قرآن، بدون استثناء بيشتر است. و نيز محاسبات نشان داد كه حرف «ص» در سوره «ص» چنين است، يعني مقدار آن به تناسب مجموع حروف از هر سوره ديگري بيشتر است. و نيز حرف (ن) در سوره (ن و القلم). «1»

2- حروف مقطعه چند حرفي

اگر چهار حرف (المص) را در آغاز سوره «اعراف» در نظر بگيريم، اگر الف ها، لام ها، ميم ها و صادهايي كه در اين سوره وجود دارد را با هم جمع كنيم و نسبت آن را با حروف اين سوره بسنجيم خواهيم ديد كه از تعداد مجموع آن در هر سوره ديگر قرآن بيشتر است. همچنين (المر) در آغاز سوره «رعد» و (كهيعص) در آغاز سوره مريم.

3- حروفي كه در آغاز چند سوره قرار دارد

تاكنون بحث درباره حروفي بود كه تنها در آغاز يك سوره قرار داشت. اما حروفي كه در آغاز چند سوره قرار دارد مانند (الر- الم) شكل ديگري دارد، و آن اينكه بر طبق محاسبات كامپيوتر مجموع اين سه حرف مثلًا (الف- لام- ميم) اگر در مجموع سوره هايي كه با «الم» آغاز

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 109

شده است حساب شود و نسبت آن با مجموع حروف اين سوره ها به دست آيد، از ميزان هر يك از سوره هاي ديگر قرآن بيشتر است. «1»

4- محاسبات كامپيوتر نشان داد كه حاصل جمع حروف مقطعه در هر سوره- سوره هايي

كه داراي حروف مقطعه واحد هستند- يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. براي روشن شدن مطلب، تك تك حروف مقطعه را مورد بررسي قرار مي دهيم.

1. (ق):

اطلاعات كامپيوتر نشان داد كه تنها سوره هايي (42 و 50) كه حرف مقطعه (ق) دارند، هر دو داراي تعداد مساوي (ق) هستند يعني 57.

نام سوره 50 (ق) است و با (ق) شروع مي شود و اولين آيه اين طور خوانده مي شود: «ق. وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ» «2» اين نشان مي دهد كه (ق) نماينده قرآن است، و مجموع «ق» ها در دو سوره حرف مقطعه دار «ق» نشان دهنده 114 سوره قرآن است (57+ 57: 114). اين عقيده با اين واقعيت كه كلمه «قرآن» در قرآن كريم 57 مرتبه تكرار شده است، محكم تر مي شود. «3»

قرآن در سوره (ق) به عنوان مجيد، توجيه شده است. و كلمه «مجيد» مقدار عددي آن 57 است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 110

مجيد: م (40)+ ج (3)+ ي (10)+ د (4): 57 (3: 57* 19)

- سوره 42 داراي 53 آيه است: 42+ 53: 95 يعني (5: 95* 19)

- سوره 50 داراي 45 آيه است: 50+ 45: 95 يعني (5: 95* 19)

- تعداد «ق» ها در تمام آيات شماره (19) در سراسر قرآن 76 مرتبه است (4* 19).

در اينجا نظر شما را به يك نكته جالب جلب مي كنيم:

مردمي كه به قوم لوط كافر شدند در آيه 13 سوره «ق» آمده است و در همه قرآن 13 بار تكرار شده:

33/ 54- 12/ 50- 13/ 38- 28/ 29- 56 و 54/ 27- 160/ 26- 43/ 22- 74/ 21- 70/ 11- 84/ 74- 80/ 7 همه جا به عنوان قوم اشاره شده است به

جز يك استثناء كه در سوره (ق) است، جايي كه به آنها به عنوان (اخوان) اشاره شده است. واضح است كه اگر كلمه «ق» دار (قوم) استفاده شده بود، شمارش حرف (ق) در سوره (50)، (58) مورد مي شد. و اين پديده به كلي از بين مي رفت، صحت و دقت مطلق رياضي به طوري است كه تغيير تنها يك حرف، اين سيستم را از بين مي برد.

2. (ن):

حرف مقطعه «ن» فقط در يك سوره آمده است. اين حرف در سوره (ن والقلم) 133 مورد تكرار شده است كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد. (7* 19)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 111

3. (ص):

اين حرف در ابتداي سه سوره آمده است، (7- 19- 38) و مجموع تكرار حرف (ص) در اين سه سوره 152 مي شود يعني (8* 19)

شماره سوره

تعداد تكرار حرف (ص) 719

38

9726

29

جمع 1524. (يس): اين دو حرف در ابتداي سوره 36 «يس» آمده است. حرف «ي» در اين سوره 237 مرتبه و حرف «س» 48 مرتبه تكرار شده است. مجموع اين دو حرف 285 مي شود. يعني (15* 19)

5. (عسق):

اين حروف آيه دوم از سوره 42 را تشكيل مي دهد. حرف «ع» در اين سوره 98 مرتبه و حرف «س» 54 مرتبه و حرف «ق» 57 مرتبه تكرار شده است. مجموع اين سه حرف 209 مي شود يعني (11* 19)

6. (كهيعص):

اين طولاني ترين مجموعه حروف مقطعه است كه داراي پنج حرف و در سوره 19 آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 112

در اين سوره حرف «ك» 137 مرتبه و حرف «ه-» 175 مرتبه و حرف «ي» 343 مرتبه و حرف «ع» 117 مرتبه و حرف

«ص» 26 مرتبه تكرار شده است. بنابراين مجموع تكرار اين پنج حرف عدد (798) مي شود كه يكي از مضرب هاي (19) مي باشد.

(42* 19) 137+ 175+ 343+ 117+ 26: 798

7. (المر):

اين حروف در ابتداي يك سوره آمده اند كه سوره شماره 13 مي باشد. در اين سوره حرف «الف» 605 مرتبه و حرف «ل» 480 مرتبه و حرف «ميم» 260 مرتبه و حرف «ر» 137 مرتبه تكرار شده است. مجموع تكرار اين چهار حرف عدد 1482 مي شود كه يكي از مغرب هاي (19) مي باشد.

(78* 19) 605+ 480+ 260+ 137: 1482

8. (المص):

تنها يك سوره با اين حروف آغاز شده است و آن سوره شماره 7 است. حرف «الف» در اين سوره 2529 مرتبه، حرف «ل» 1530 مرتبه، حرف «م» 1164 مرتبه و حرف «ص» 97 مرتبه تكرار شده است. بنابراين مجموع اين چهار حرف در اين سوره عدد 5320 مي شود كه يكي از مضرب هاي (19) مي باشد.

(280* 19) 2529+ 1530+ 1164+ 97: 5320

نكته قابل توجهي كه در اينجا وجود دارد كه ارتباط خاص اتصال حرف «ص» را نشان مي دهد. اين حرف در سوره هاي 19 و 38 هم آمده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 113

است. حرف «ص» در سوره 7 باعث مي شود تا عددي حاصل شود كه بر عدد 19 قابل تقسيم باشد. و اين حرف با سوره هاي 19 و 38 باعث مي شود تا مجموعه اي قابل قسمت بر عدد 19 تشكيل دهند.

9. (الم):

حروف الف- لام- ميم پراستفاده ترين حروف در زبان عربي هستند و به همين ترتيب در آغاز 6 سوره قرار دارند (2- 3- 29- 30- 31- 32) و مجموع تكرار اين سه حرف در هر يك

از اين شش سوره مضربي از 19 است. براي توضيح بيشتر به جدول ذيل مراجعه كنيد:

سوره

الف لم مجموع 59899 02219 50232 24 (521* 19) 5662 249 8921 5211 32 (298* 19) 672 441 543 745 297 (88* 19) 1254 3317 4439 305 (66* 19) 817 173 297 347 31 (43* 19) 8570 515 715 3225 (30* 19) جمع 874 619 443 493 89456 (1046* 19) 10. (الر): اين حروف در سوره هاي 10- 11- 12- 14- 15 يافت مي شوند. مجموع تكرار اين حروف در اين سوره ها مضربي از عدد 19 است: به جدول ذيل مراجعه كنيد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 114

سوره

الفلرمجموع 1013199132572489 (131* 19) 1113707943252489 (131* 19) 1213068122572375 (125* 19) 145854521601197 (63* 19) 1549332396912 (48* 19) جمع 5073329410959462 (498* 19) 11. (حم): هفت سوره در قرآن با حروف مقطعه «حم» شروع مي شود- سوره هاي 40 تا 46- مجموع تكرار اين حروف در اين هفت سوره 2147 مي شود (113* 19). طبيعتاً تغيير تنها يك حرف «ح» يا «م» در هر يك از اين هفت سوره اين پديده را از بين مي برد. (جدول)

شماره سوره

حم مجموع 61 252 362 146 0023 5312 1664 6150 8441 436 432 3434 035 5330 442 7632 482 441 044 438 406 جمع 2147 1855 292 (113* 19)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 115

12. «طه» (ط+ ه-)، «طس» (ط+ س)، «طسم» (ط+ س+ م):

ارتباط پيچيده اي اين پاراف هاي قرآني را به هم مربوط مي سازد تا مجموعي حاصل كند كه بر عدد 19 قابل تقسيم است. حرف «ه-» در سوره هاي 19 و 20، دو حرف «طه» در سوره 20،

دو حرف «طس» در ابتداي سوره 27 و حروف مقطعه «طسم» در ابتداي دو سوره 26 و 28:

سوره

ه- طسم 2460 1910 428 7279 4842 3394 2826 0251 1752 19 جمع 944 290 107 426 (93* 19): 944+ 290+ 107+ 426: 1767 نكته: اگر چهارده (14) حرف مقطعه را با شماره سوره هايي كه در آن اين حروف آمده است جمع كنيم، عدد 2033 به دست مي آيد يعني (107* 19)، به جدول نگاه كنيد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 116

حروف

تعدادشماره سوره هاجمعا 2222+ 3+ 7+ 10+ 11+ 12+ 13+ 14+ 15+ 29+ 30+ 31+ 1332 ل 2222+ 3+ 7+ 10+ 11+ 12+ 13+ 14+ 15+ 29+ 30+ 31+ 1332 م 2519+ 3+ 7+ 13+ 26+ 28+ 29+ 30+ 31+ 32+ 40+ 41+ 42+ ... 1746 ص 767+ 19+ 338 ر 1081+ 11+ 12+ 13+ 14+ 615 ك 11920 ه- 1941+ 220 ي 1957+ 236 ع 1963+ 242 ط 20105+ 26+ 27+ 428 س 26164+ 27+ 28+ 36+ 542 ح 40308+ 41+ 42+ 43+ 44+ 45+ 746 ق 4294+ 250 ن 26870 جمع (107* 19) 2033

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 117

اشكالات اعجاز حروف مقطعه قرآن

از اول بخش چهارم در مورد اعجاز حروف مقطعه و نظرگاه مفسران در مورد اين حروف و رابطه اين حروف با رياضيات مطالبي ارائه شد، حال به اشكالاتي كه در مورد اعجاز حروف مقطعه است مي پردازيم:

1- رشاد خليفه در مورد حروف مقطعه، به اين نتيجه رسيده كه همواره معدل توارد و تكرار حروف مقطعه در سوره اي خاص بر معدل توارد و تكرار حروف ديگر تفوّق دارد. چنانچه در سوره «ق» حرفِ

«ق» معدلي بالاتر از ساير حروف در اين سوره و ساير سوره هاي قرآن دارد.

اگر آمارها با موارد نقض روبه رو نمي شد، شايد ما هم با ايشان و ساير پيروان تئوري نظم رياضي قرآن هم عقيده مي شديم. اما با استثناهاي فراواني روبه رو مي شويم. براي مثال:

الف: تعداد حرف «ق» در سوره هاي الشمس و القيامه و الفلق، در حدي است كه معدل تكرار آن از معدل تكرار «ق» بيشتر مي شود.

ب: در مورد سوره طه با پنج استثناء مواجه مي شويم: سوره حج، نور، فتح، مجادله و توبه.

ج: در مورد سوره «يس» نتيجه كاملًا معكوس است؛ يعني «ياء» و «سين» كم ترين تكرار را به خود اختصاص داده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 118

د: در مورد حرف «ن» مي بينيم تكرار آن در سوره «حجر» بيشتر از تكرار «ن» در سوره قلم مي باشد. «1»

2- رشاد خليفه مي گويد: تعداد تكرار حروف مقطعه در هر سوره عددي است كه يكي از مضرب هاي عدد 19 مي باشد، اين ادعا با اشكالاتي روبه رو است. به عنوان مثال:

الف: ايشان مي گويد حرف «ن» در سوره قلم 133 مرتبه تكرار شده يعني (7* 19)؛

اين ادعا صحيح نيست چون تعداد تكرار حرف «ن» در سوره «قلم» 131 مرتبه است. ايشان با آنكه تأكيد مي كند همه جا رسم الخط «عثمان طه» ملاك و معيار است ولي در اينجا اين ملاك را صرف نظر كرده و «ن» را در اول سوره «قلم» به صورت «نون» نوشته است تا يك نون اضافه بيايد و بعد يك نون ديگر از «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز سوره وام گرفته است و به اين ترتيب كسري نون را جبران مي كند. در حالي كه حرف نون در اول

سوره «قلم» به اين صورت است «ن»، چون فواتح سور به صورت حرف نوشته مي شوند نه به صورت اسم آنها مثلًا (ا) نوشته مي شود نه «الف» و «ل» نوشته مي شود نه «لام». «2»

و اگر به صورت «نون» باشد مي بايست در تلفظ اين گونه تلفظ شود (نون- واو- نون) نه به صورت «نون».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 119

ب: ايشان مي گويد: در سوره «طه» مجموع دو حرف (ط+ ه-) 342 است يعني (18* 19)؛

اين ادعا هم صحيح نيست چون در اين سوره «تاء» گرد را «هاء» محسوب كرده است در حالي كه همه مي دانند «تاء» گرد حقيقتاً «تاء» مي باشد. هرچند به هنگام توقف به صورت «هاء» تلفظ شود. يعني كلمات: زينه، خيفه، سحره، صلوه و مانند آنها مختوم به «تاء» مي باشد. چنانچه با صداي تاء تلفظ مي شود ولي تنگي قافيه ايشان را مجبور كرده است، اين موارد را هم در شمارش دخالت دهد تا به نصاب لازم برسد.

ج: ايشان مي گويد: در سوره هاي 7، 19 و 38، حرف «ص» در ميان حروف مقطعه آن ها مشترك است و اگر تعداد «ص» را در اين سوره ها حساب كرده با هم جمع كنيم، به عدد 152 مي رسيم كه مضرب 19 است يعني (8* 19).

اگر ملاحظه كنيد ايشان در سوره «ق» حرف «ق» را به طور مستقل شمارش كرده و ضريب 19 شده است؛ ولي چون در سوره «ص» به نتيجه نرسيده است، روش را تغيير داده و همه سوره هايي را كه در آغاز «ص» دارند با هم حساب كرده است.

ممكن است ايشان بگويد، «ق» را چه مستقل و چه به طور مجموع حساب كنيم. به ضريب 19

مي رسيم. زيرا در سوره شوري هم «ق» 133 مرتبه ذكر شده است كه ضريب 19 است. پس آنجا كه تكرار ديده مي شود بايد همه را با هم حساب كنيم، مثال «ص» يا «ق»، ولي آنجا كه منحصر به فرد است، مثل حرف «ن» در سوره «قلم» بايد به طور جداگانه حساب كنيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 120

باز مي بينيم اين پاسخ كامل نيست زيرا در سوره «مريم» در ميان حروف مقطعه «كاف» را داريم كه در جاي ديگر نداريم و اگر تعداد آن را به طور مستقل در نظر بگيريم، به نصاب لازم نمي رسد.

به هر حال چنانچه بارها يادآور شديم، ايشان رويه واحدي را در شمارش ها اتخاذ نمي كند و فقط در صدد جور كردن نصاب لازم است.

د: ايشان مي گويد: اگر ارقام مربوط به حروف مشترك در حروف مقطعه را حساب كنيم، به ضريب 19 مي رسيم ايشان چنين جدولي ترسيم كرده است:

سوره

حروف مقطعهه- طسممريمك ه- ي ع ص 175------ طهط- ه 25128---- شعراط س م-- 3394484 نملط س-- 2794-- قصصط س م-- 19102460 جمع 426107290944 (63* 19) 426+ 107+ 290+ 944: 1767 چه مانعي داشت ايشان كلمه «يس» را هم به اين مجموعه اضافه مي كرد. چون «يس» از طريق «سين» و «ياء» با چهار سوره از مجموعه فوق اشتراك پيدا مي كند. يا اگر «عسق» را كه در آغاز سوره «شوري» آمده است در اين جدول مي گنجانديم از طريق «عين» و «سين» با سوره مريم، شعرا، نمل و قصص مشترك مي شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 121

ه: رشاد خليفه مي گويد: «در سوره «ق» آيه 12 و 13 (اخوان لوط) آمده است «كَذَّبَتْ

قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ»، ايشان مي گويد: «اخوان» آمده چون اگر «قوم» مي آمد تعداد «قاف ها» 58 مورد مي شد و نظام عددي به هم مي خورد.

اشكال مطلب فوق اين است كه كلمات قرآن مانند فواصل آن رسالتي دارند كه از كلمه ديگري برنمي آيد چون در بحث اعجاز بياني ثابت شده كه آمدن كلمه «اخوان» جاي «لوط» يكي از اعجازهاي بياني است. «1»

و: در كتاب- الاعجاز العددي في القرآن- تأليف دكتور لبيب بيضون آمده است:

توضيح 1- «فلاحظ ان العدّ السابق للتكرار قد اعتبر البسمله آيه من الفاتحه فقط و لذلك لم يحصِ البسملات الوارده في اوائل السور الاخري في القرآن، علماً بان آيه البسمله لم تنزل الا مره واحده مع سوره الفاتحه»

در حالي كه چند صفحه بعد درباره شمارش حرف «ن» مي گويد:

«واذا عددنا الحرف «ن» في هذه السوره نجده 133 (7* 19)» بعد مي فرمايد: «عدّالبعض هذا الحرف في هذه السوره فوجدوه 131، والسبب انهم لم يعدّوا حرف النون في البسمله، فالبسمله جزء من السوره ...». «2»

از اينجا معلوم مي شود كه اگر نصاب لازم به دست نيايد، قانون را به هم مي زنند تا نصاب لازم به دست آيد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 122

ز: در مورد سوره «ص» در شمارش حرف «ص» وقتي به كلمه «بصطهً» در آيه 69 سوره اعراف برخورد مي كنند: بعضي روايت مي آورند كه «بصطه» بايد با «سين» باشد «بسطه» چون در شمارش يك (صاد) زياد مي آورند و بعضي روايت مي آورند كه بايد با (صاد) باشد چون در شمارش يك (صاد) كم مي آورند. مؤلف كتاب الاعجاز العددي في القرآن مي گويد: «نجد في قوله تعالي (وزادكم في الخلق بصطه) حيث ورد كلمه (بصطه)

بالصاد و ليس بالسين. ولدي الرجوع الي روايه القرآن نجد ان الروايه تقول بان جبرائيل (ع) حين انزل هذه الآيه قال للنبي (ص): قل لكتاب الوحي ان يكتبوا هذه الكلمه بالصاد و ليس بالسين». «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 123

بخش پنجم: اعجاز عدد هفت

اشاره

در مورد اعجاز عدد هفت فقط دو نفر كتاب نوشته اند:

1- ابن خليفه عليوي در كتاب «معجزه القرن العشرين في كشف سباعيه و ثلاثيه اوامر القرآن الكريم» ايشان در اين كتاب مي گويد: بيشتر اوامر قرآن يا سه گان است يا هفت گانه.

2- مهندس «عبدالدائم الكحيل» در كتاب «معجزه القرآن في عصر المعلوماتيه» كه اين نوشتار برگرفته از اين كتاب مي باشد.

معجزه قرآن در عصر علم چيست؟

ما در عصر تبلور علم و در قرن 21 زندگي مي كنيم، در اين زمان معجزه قرآن چيست؟

در عصر بلاغت هنگامي كه قرآن نازل شد، بلغاء و فصيحان عرب، عاجز شدند تا اينكه اين گونه گفتند: «إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ». «1» امّا در زمان اينترنت و ارقام، معجزه قرآن چيست؟ معجزه بايد متناسب عصر خود باشد. در اين زمان نظم و حساب رياضي و كامپيوتر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 124

به جايي رسيده كه در هر چيزي، نظم وجود دارد، قرآن در اين زمان- ارقام و كامپيوتر- چه نظم و اعجازي دارد. قرآني كه مي فرمايد:

«لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَهِ اللَّهِ» «1» نظام جهان و نظام قرآن:

يكي از آياتي كه در رابطه با اهميت عدد هفت (7) در مورد نظام جهان (7 آسمان و 7 زمين) است، اين آيه «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» «2»

مي باشد.

خداوند عدد هفت را براي اساس

نظام جهان اختيار كرده است. آيا بين عدد هفت علاقه و ربطي با قرآن وجود دارد؟ به عبارت ديگر: آيا نظام عددي خاصي كه بر هفت بنا باشد در قرآن وجود دارد؟

خداوندي كه جهان را بر قواعد محكم و دقيق منظم كرده هر آينه بايد كتابش را (قرآن) نيز بر قواعد دقيق منظم كرده باشد.

بهترين شروع براي هر كاري:

بهترين و زيباترين سخن و كلامي كه ممكن است هر شخصي در شروع هر كار بگويد اين كلام است: (بسم الله الرحمن الرحيم) «3» و اين اولين آيه در قرآن كريم مي باشد، كه از چهار كلمه و هر كلمه از چند حرف تشكيل شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 125

آيا اين چهار كلمه در (بسم الله ...) ربطي به عدد هفت دارد؟

براي مشخص شدن اين مطلب هر كلمه را با تعداد حروف آن مي نويسيم:

آيه

بسم الله الرحمن الرحيم عدد كلمات 3466 اگر اعداد را كنار هم بگذاريم، اين عدد به دست مي آيد (6643). اين عدد يكي از مضرب هاي عدد هفت مي باشد. يعني 7: 949 6643

در اين بحث مشخص مي كنيم كه بيشتر آيات قرآن- چه يك آيه كامل يا جزئي از آيه يا چند آيه- همه بر نظام دقيقي چيده شده اند.

چرا عدد هفت؟
سموات سبع
اشاره

در قرآن كريم كلمه «سبع» كه با «سموات» باشد- چه قبل و چه بعد- هفت بار ذكر شده است: «1»

1- بقره/ 29؛ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 126

2- اسراء/ 44؛ «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ

وَإِن مِن شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً» «1» 3- مؤمنون/ 86؛ «قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» «2» 4- فصلت/ 12؛ «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» «3» 5- طلاق/ 12؛ «اللَّهُ الَّذِي سخَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي ءٍ عِلْمَاً» «4» 6- ملك/ 3؛ «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ» «5» 7- نوح/ 15؛ «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ طِبَاقاً» «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 127

مسبحات هفت گانه

هفت سوره از سوره هاي قرآن با تسبيح شروع شده است كه عبارتند از: «1»

1- اسراء: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي ...»

2- حديد: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ ...»

3- حشر: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ ...»

4- صف: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ ...»

5- جمعه: «يسَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ ...»

6- تغابن: «يسَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ ...»

7- اعلي: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي ...»

مراحل هفت گانه خلقت

در سوره «مؤمنون» مشاهده مي كنيم كه مراتب خلقت انسان هفت مرتبه و مرحله است:

1- «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِن طِينٍ» «2» 2- «ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ» «3» 3- «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً» «4» 4- «فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً»» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 128

5- «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً» «1» 6- «فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً» «2» 7- «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً» «3»

هفت مرحله بودن نور خدا

در آيه 25 سوره «نور» مشاهده مي كنيم تمثيلي كه براي نور خدا بيان شده، به هفت مرحله اشاره دارد:

1- «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاهٍ»

2- «فِيهَا مِصْبَاحٌ»

3- «الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَهٍ»

4- «الزُّجَاجَهُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»

5- «يُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَكَهٍ زَيْتُونَهٍ لَّا شَرْقِيِّهٍ وَلَا غَرْبِيَّهٍ»

6- «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ»

7- «نُّورٌ عَلَي نُور»

هفت مرحله بودن رحمت الهي

در آيه 43 همين سوره (نور) آنجا كه خداوند به فرستادن ابرها و فرو فرستادن باران و مشيت الهي مي پردازد، شاهد تقسيم هفت گانه هستيم: «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 129

1- «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَاباً»

2- «ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ»

3- «ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَاماً»

4- «فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ»

5- «وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ»

6- «فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ»

7- «وَيَصْرِفُهُ عَن مَن يَشَاءُ»

هفت دور طواف

لفظ طواف و مشتقات آن، هفت بار در قرآن آمده است و اين مطابق عدد طواف واجب است: «1»

1- بقره/ 125؛ «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» «2» 2- حج/ 26؛ «وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» «3» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 130

3 و 4- قلم/ 19؛ «وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» «1» 5- بقره/ 158؛ «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ»

6- حج/ 29؛ «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» «2» 7- نور/ 58؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الفَجْرِ وَحينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِن الظَّهِيرَهِ وَمِن بَعْدِ صَلَاهِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَي بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكِيمٌ» «3»

مساجد هفت گانه
اشاره

وقتي انسان سر به سجده مي گذارد هفت عضو از اعضاء بدن را بايد به زمين بگذارد كه عبارتند از:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 131

1- پيشاني؛

2 و 3- دو كف دست ها؛

4 و 5- زانوها؛

6 و 7- دو سر انگشت بزرگ پاها.

خداوند مي فرمايد: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً». «1»- «2» - شهادتين داراي هفت كلمه است.

- اولين سوره قرآن داراي هفت آيه است.

- تعداد حروف در زبان عربي 28 حرف است يعني (4*

7)

- از پيامبر اكرم (ص) در مورد علاقه قرآن به عدد هفت اين حديث حكايت شده است:

«ان هذا القرآن انزل علي سبعه احرف» قرآن بر هفت حرف نازل شده است.

- خداوند كساني را كه قرآن را تكذيب كنند وعده جهنم داده است. جهنمي كه داراي هفت درب است. «3»

آيات نزول قرآن و رابطه آن با عدد هفت

«من الذي انزل القرآن» دلايل عددي بر اينكه قرآن از ناحيه خداوند است:

1- قرآن از جانب خداوند نازل شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 132

صفات نازل كننده قرآن چيست؟ همانا خداوند عزيز، قادر، رحيم ... بر بندگان است. قرآن از اين صفات اين گونه ياد مي كند- «تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ»- «1» اين آيه كوتاه از سه كلمه تشكيل شده است كه ثابت مي كند قرآن از جانب خداوند نازل شده است. براي اينكه ببينيم چه علاقه اي بين اين آيه و عدد هفت وجود دارد، كلمات آن را جداگانه مي نويسيم:

قرآن

تنزيل لعزيز الرحيم عدد 566 حال اگر اين سه عدد را كنار هم قرار دهيم، عدد 665 به دست مي آيد 665 كه يكي از مضرب هاي عدد هفت مي باشد يعني (95* 7). «2» همانا كسي كه آسمان هاي هفت گانه را بنا كرد و قرآن را طوري نازل كرد كه نظم رياضي خاصي- كه عدد 7 است- داشته باشد، براي هر كس كه اين قرآن را تكذيب و انكار كند، آتش جهنم را وعده داده است. خداوند در قرآن مي فرمايد:

«وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛ و قطعاً جهنّم وعده گاه همه آنهاست! براي آن (جهنّم) هفت در است كه براي هر دري، بخشي جداگانه از آن (گمراه) ان است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 133

مثالي ديگر:

خداوند در اول سوره جاثيه مي فرمايد: «حم. تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»

اين آيه بر نظام عددي هفت استوار است. براي توضيح بيشتر به جدول زير مراجعه كنيد:

آيه

حم تنزيل لكتب منالله العزيز الحكيم عدد 466 2552 از كنار هم گذاشتن اين هفت عدد- 6642552- عددي به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد هفت مي باشد: يعني (948936* 7). اگر به كلمه (الكتاب) نگاه كنيم مي بينيم بدون «الف» نوشته شده است (الكتب) اگر با الف نوشته شده بود نظم عدد 7 به هم مي خورد.

2- آيات تحريف ناپذيري قرآن و عدد هفت

قرآن در مدت 23 سال بر قلب مبارك پيامبر (ص) نازل شده است. و بعد از گذشت بيش از 1400 سال، قرآن با عنايت پروردگار محفوظ مانده است، هيچ گونه تحريفي در آن صورت نگرفته است. حتي طريقه كتاب مانند قبل مانده است. «1» و تا قيامت محفوظ باقي مي ماند.

خداوند در قرآن مي فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «2»

اين آيه همان طور كه مفهومش مي گويد: قرآن تحريف نشده، عدد كلمات آن هم دليل ديگري بر عدم تحريف قرآن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 134

براي روشن شدن مطلب به جدول زير مراجعه كنيد:

آيه

انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحفظ و نعدد 326 551 33 از كنار هم گذاشتن اين اعداد، عدد 62315533 به دست مي آيد كه قابل تقسيم بر عدد هفت مي باشد، يعني (8902219* 7) اگر به دقت به كلمات آيه نگاه كنيم، مي بينيم كه كلمه (لحافظون) بدون «الف» است يعني (لحفظون) اگر «الف» وجود داشت اين عدد به دست مي آمد 72315533 كه

قابل قسمت بر عدد هفت نيست و اين خود دليل ديگر است بر عدم تحريف قرآن.

3- قرآن كلام جدا كننده است

خداوند در سوره طارق مي فرمايد: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» «1» يعني قرآن جداكننده حق از باطل است. اين آيه هم بر نظام عددي 7 استوار است. به جدول زير مراجعه كنيد:

آيه

انهلقولفصلعدد 343 عددي كه به دست مي آيد يعني 343، قابل قسمت بر عدد هفت مي باشد يعني: (49* 7)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 135

اگر خداوند در اين آيه مي فرمود: «انه قول فصل» عددي كه از اين آيه به دست مي آمد (333) قابل قسمت بر عدد هفت نبود.

4- قرآن كلامي آسان براي يادآوري:

خداوند وسايل و اسباب بسيار زيادي كه از شمارش انسان به دور است، براي هر انساني فراهم كرده تا اينكه كلام خدا را بشنود و آن را بخواند و در آن نظر كند. «ولكن هل من متذكر؟»

خداوند در سوره «قمر» مي فرمايد: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ» «1» نظم عددي اين آيه را در جدول مشاهده مي كنيم:

آيه

و لقد يسرنا القرآن للذكر فه لمنمدكر عدد 324 565 13 عددي كه به دست مي آيد: 42356531 قابل قسمت بر عدد هفت مي باشد يعني (6050933* 7). نكته قابل توجه اينجاست كه اين عدد را دوباره مي توان بر هفت تقسيم كرد: (864419: 6050933* 7).

5- بشر نمي تواند همانند قرآن را بياورد

خداوند در قرآن به پيامبر (ص) مي فرمايد كه به مردم بگو: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 136

چه سري در قرآن وجود دارد كه خداوند

در اين آيه جنّ و انس را از آوردن مثل قرآن عاجز مي خواند، شايد بتوان دلايلي را براي اين عجز بيان كرد:

1- دليل منطقي:

تا اين زمان هيچ كس نتوانسته كتابي همانند قرآن بياورد. و اين دليل عاجز بودن بشر بر آوردن مثل قرآن است.

2- دليل علمي:

حقايق موجود در قرآن، اين قرآني كه 1400 سال پيش نازل شده است، نمي تواند ساخته دست بشر باشد، هر چند كه اين بشر با هوش باشد. چرا كه ما حقايق علمي موجود در قرآن را حداكثر از 100 سال پيش پي به وجود آن ها برده ايم.

3- دليل رقمي:

نظام عددي (رقمي) آيه 88 سوره «اسراء» دليل ديگري بر عدم آوردن مثل قرآن است براي روشن شدن اين مطلب به جدول زير مراجعه نماييد:

آيه

قل لئنا جتمعتا لانسوا لجنعليا نيأتوا بمثل عدد 254 143 2365 آيه

هذاالقرآن لا ياتون بمثله ولوكان بعضهم لبعض ظهيرا عدد 45 235 551 362 اگر تمام اعداد را كنار هم بگذاريم اين عدد به دست مي آيد: 32 156 34 3452 526 3215 545

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 137 عدد به اين بزرگي قابل تقسيم بر عدد هفت مي باشد يعني:

76 593 7890 8947 307 7790* 7

اگر با دقت به آيه نگاه كنيم مي بينيم اين آيه از 3 جمله تشكيل شده است:

1- «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ»

2- «عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»

3- «وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»

هر مقطعي از مقاطع سه گانه اين آيه داراي نظام عددي است، يعني عددي كه از هر مقطعي از اين آيه به دست مي آيد قابل قسمت بر عدد هفت مي باشد. و اين بدين معنا است كه نظام

قرآني، از معناي نص قرآن تبعيت مي كند. «1»

الف: مقطع اول:

«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ» كلمات اين مقطع را داخل جدول قرار مي دهيم:

آيه

قل لئنا جتمعتا لان سوال جن عدد 236514 اين عدد قابل قسمت بر عدد 7 مي باشد: 59376: 415632* 7

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 138

ب: مقطع دوم:

«عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» كلمات را داخل جدول قرار مي دهيم:

آيه

علياني أتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله عدد 6255 543 32 اين عدد هم قابل قسمت بر عدد 7 مي باشد: يعني 789 47 789: 23 345 5526* 7

ج: مقطع سوم:

«وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً» كلمات را داخل جدول قرار مي دهيم:

آيه

ولو كان عضه مل بعض ظهيراً عدد 545 123 اين عدد هم قابل قسمت بر عدد 7 مي باشد: يعني 77903: 545321* 7

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 139

نظام عددي قرآن و پيامبر اعظم (ص)

القرآن كتاب الله ... والرسول (ص) علي حق، قرآن كتاب خداست و پيامبر بر حق.

در آيات زيادي خداوند پيامبر را مورد خطاب قرار داده است، هر آينه خداوند اراده كرده كه بفرمايد: «ان هذا القرآن كله حق و ان محمد (ص) علي حق ...»

آيا در آيات قرآن بر اثبات اين فرمايش اسرار عددي وجود دارد؟

پيامبر (ص) چه در دريافت و چه در ابلاغ وحي معصوم بودند، يعني كم و زيادي در وحي به وجود نمي آمد. خداوند از اين حقيقت، با كلماتي كه داراي نظام عددي است خبر داده و مي فرمايد:

«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي» «1» براي توضيح بيشتر كلمات آيه را به طور جداگانه داخل جدول قرار مي دهيم:

آيه

و ما ينطقع ناله

و يانه والا وحييوحي عدد 334 522 1242

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 140

اين عدد قابل تقسيم بر عدد هفت مي باشد:

7: 3203 89 618 21 524 322 43

همان طور كه مي دانيم بحث اعداد و رياضي بسيار دقيق است، تغيير يك حرف منجر به اختلال در تقسيم مي شود، پس از اينجا نتيجه مي گيريم كه پيامبر (ص) «لاينطق عن الهوي» بلكه قرآن را همان طور كه دريافت مي نمودند، ابلاغ مي فرمود.

آياتي كه در آن خداوند پيامبر (ص) را مخاطب قرار داده است از نظام عدوي و رياضي خاصي برخوردار است.

به عنوان مثال:

1- «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ» «1»:

اين خطاب خداوند است به پيامبر اكرم (ص) است كه نظام عددي اين آيه را در جدول زير ملاحظه مي كنيم:

آيه

ان كلمنا لمرسل ين عدد 338 اين عدد قابل قسمت بر عدد هفت مي باشد: 119: 833* 7

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 141

2- «قولًا سقيلًا»:

خداوند در آيه ديگري پيامبر اسلام (ص) را مخاطب قرار داده مي فرمايد:

«إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا» «1» نظام عددي اين آيه را (كه داراي 21 حرف است 7* 3) بررسي مي كنيم:

آيه

انا سنلقي عليك قولا سقيلًا عدد 45 354 اگر اعداد به دست آمده در جدول را از چپ به راست كنار هم قرار دهيم (54453) به دست مي آيد كه قابل تقسيم بر عدد 7 مي باشد يعني: 7779: 54453* 7

در مورد اين مطلب آيات زيادي وجود دارد كه ما فقط به ذكر چند آيه ديگر مي پردازيم:

3- «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَهً وَأَصِيلًا» «2» 4- «وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا» «3» 5- «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ» «4»-»

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 142

(آيات تتحدث عن الله)

قرآن آمده تا از خداوند به ما خبر دهد.

آيات قرآن كه نازل شده براي اين است كه به ما بگويد، تمام كلمات قرآن از جانب خداوند است. قرآن كتابي است كه آمده تا به ما بگويد: «من هو الله سبحانه و تعالي؟»

از بين 100 آيه اي كه از علم، قدرت، رحمت و ... خداوند حكايت مي كند، بعضي از اين آيات را مي آوريم تا معلوم شود كه اين قرآن از جانب خداوند است و از قدرت بشر خارج است.

1- علم الله:

دقت قرآن در تعبير از علم خداوند را در اين آيه مي بينيم:

«أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ» «1» كلمات اين آيه را در جدول قرار مي دهيم:

آيه

الم تعلم انالله يعلم ما فيال سماء و الارض انذلك عدد 1523 225 244 34

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 143

آيه

فيكت بانذل كعلي الله يسير عدد 344 2323 اين عدد قابل تقسيم بر عدد هفت مي باشد يعني: 7: 77749 035931 6333189 243 244 25152 323 32 443

2- ولله غيب السموات والارض:

آيه ديگري كه از علم خداوند حكايت مي كند:

«وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَهِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» «1» نظام عددي اين آيه را در جدول زير مشاهده مي كنيم:

آيه

ول له غيبال سموتوالارض و ما امر الساعه الا كلمح عدد 634 123 15 1336 آيه

البصرا و هو اقرب انالله عليك لشي قدير عدد 224 243 5224 اين آيه نيز بر عدد هفت قابل تقسيم است: 7:

333 4502 947 791 31 603346 31 163 3215 436 225 424 4223

اگر به دقت ملاحظه كنيد، مي بينيد كلمه (سماوات) اين گونه نوشته شده است (سموت) يعني داراي 6 حرف است به جاي 8 حرف. و اگر داراي 8 حرف بود، نظام عددي اين آيه به هم مي خورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 144

آيات ديگر نيز وجود دارد كه فقط به ذكر آنها اكتفا مي كنيم:

3- «يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ» «1» 4- «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً» «2» 5- «إِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» «3» 6- «إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ» «4» 7- «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» «5»- «6» نتيجه:

اگر تعداد حروف كلمات بيشتر آيات قرآن را كنار هم بگذاريم عددي به دست مي آيد كه يكي از مضرب هاي عدد هفت است.

از مباحث گذشته به اين نتيجه مي رسيم كه هيچ تحريفي در كلمات قرآن رخ نداده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 145

اشكالات اعجاز عددي هفت

بعد از اين كه موارد اعجاز عددي هفت را در قرآن بيان و بررسي نموديم به اشكالات آن مي پردازيم:

آقاي مهندس عبدالدائم الكحيل اعجاز عددي هفت را با اين آيه شروع مي كند:

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» «1» ايشان مي گويد چون خداوند عدد هفت را براي نظام جهان اختيار كرده است پس بايد علاقه اي بين عدد هفت و قرآن وجود داشته باشد.

در ادامه ايشان آياتي را مي آورد كه اگر تعداد حروف هر كلمه را كنار هم بگذاريم مضرب صحيحي از عدد هفت مي شود.

در مطالب

ايشان اشكالاتي وجود دارد كه براي نمونه به چيز مورد آن اشاره مي كنيم:

1- اولًا ايشان از بين 6236 آيه فقط حدود 20 آيه ذكر مي كند كه داراي مضرب صحيحي از عدد هفت مي باشد. همان طور كه مي دانيد، پيدا كردن حدود 20 آيه از ميان 6236 آيه كار خارق العاده اي و شگفت انگيزي نيست چون براي هر عددي مي توان اين تعداد آيه پيدا كرد كه مضرب صحيح از آن عدد باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 146

2- در شمارش حروف كلمات مخصوصاً در شمارش همزه، قاعده خاصي مراعات نشده است. چون هر جا به كلمه اي برخورد مي كند كه داراي همزه است اگر به آن همزه احتياج دارد تا نصاب كامل شود با قرار دادن پايه اي براي همزه آن را در شمارش محسوب مي كند ولي اگر بدون همزه به نصاب كامل برسد مي گويد همزه نبايد در شمارش محسوب شود.

3- اينكه گفته شود چون عدد هفت در چند آيه آمده پس بايد بين آن و قرآن رابطه اي باشد. اين حرف را مي توان در مورد عددهاي ديگري زد. مانند عدد شش، براي توضيح چند نكته در مورد عدد شش مطرح مي كنيم:

خداوند در آيه «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ» «1»

پس بايد بين عدد شش و قرآن رابطه اي باشد:

1- سوره «ناس» كه آخرين سوره است داراي «6» آيه مي باشد.

2- اگر شماره هاي آيه هاي سوره ناس را كنار هم بگذاريم عدد (123456) به دست مي آيد مضرب صحيحي از عدد 6 مي باشد يعني (20576* 6)

3- قرآن داراي 114 سوره است يعني (19* 6)

4- خلق زمين و آسمان در 6 روز بوده است.

5- تعداد حروف كلمه «الدنيا» 6 حرف است.

6-

تعداد حروف كلمه «الحياه» 6 حرف است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 147

پس همان طور كه گذشت مي توان براي هر عدد خصوصياتي پيدا كرد پس نمي توان گفت همه اعداد داراي اعجاز عددي مي باشند.

به عبارت ديگر نمي توان يك رابطه جزئي را بين بعضي اعداد پيدا كرد و آن را به تمام اعداد سريان داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 149

بخش ششم: اعجاز زوج و فرد در قرآن كريم

اشاره

مقدمه:

در سوره «فجر» آيه سوم- «وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ»- «1» خداوند ربّ جليل، به زوج و فرد سوگند ياد كرده است. كورش جم نشان با خواندن اين آيه به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن موجود باشد. به دنبال اين فرضيه، شروع به تحقيق كرده و به نتيجه اي جالب رسيده است و آن اين است كه تعداد سوره ها و ترتيب قرار گرفتن آن ها و تعداد آيات هر سوره، درست بايد همين سان باشد كه هست. اگر از آنها كم يا به آنها اضافه شده بود و حتي اگر جابه جا شده بودند (به عبارت ديگر هر تغييري در شماره و تعداد سوره ها و آيات قرآن به عمل آمده بود) كد رياضي فرد و زوجي كه در آن جاي داده شده چنين جواب نمي داد.

خداوند در سوره حجر مي فرمايد: «در حقيقت ما خود، آگاه كننده (: قرآن) را فرو فرستاديم و قطعاً ما پاسداران آن هستيم» «2» و هم چنين در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 150

سوره فصلت فرموده است: «در حقيقت كساني كه

به آگاه كننده [: قرآن هنگامي كه به سراغشان آمد كفر ورزيدند (برما مخفي نمي مانند)؛ درحالي كه قطعاً آن (قرآن) كتابي شكست ناپذير است. كه باطل از پيش روي آن و پشت سرش به سراغ آن نمي آيد؛ (زيرا اين) فرو فرستاده اي از جانب (خداي) فرزانه ستوده است.» «1» آيات قرآن حق است.

در گذشته و هم در زمان حال مسلمانان جهان، تنها از روي باورهاي محكم ديني اصالت و صحت آيات قرآن را بدون علم واقعي بدان، قبول مي كردند. امّا امروزه با پيدا شدن اين معجزات رياضي و عددي كه عالي ترين و قابل قبول ترين راه منطقي براي اثبات و نفي هر موضوع علمي است، خدايي بودن قرآن را با اثبات منطقي باور مي كنند.

حال پس از اين مقدمه به يافته هاي اين انديش ور مي پردازيم:

همان طور كه مي دانيم قرآن داراي 114 سوره است، كه هر سوره علاوه بر اسم، شماره رديف و تعدادي آيه دارد. مثلًا اسم اولين سوره قرآن «الفاتحه» شماره رديفش 1 و تعداد آياتش 7 است.

نام دومين سوره قرآن «البقره»، شماره رديفش 2 و تعداد آياتش 286 است، تا پايان.

اگر تعداد آيات 114 سوره قرآن را با هم جمع كنيم، عدد 6236 به دست مي آيد و اگر شماره سوره هاي قرآن را با هم جمع كنيم، عدد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 151

6555 به دست مي آيد. حال اگر اعداد مربوط به هر سوره را با اعداد مربوط به آياتش با هم جمع كنيم، جدول شماره 1 به دست مي آيد:

جدول شماره 1

رديف

نام

سورهشماره سورهتعداد آيات سورهحاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره 1 الفاتحه 1782 البقره 22862883 آل عمران 32002034 النساء 41761805 المائده 51201256 الانعام 61651717 الاعراف 72062138 الانفال 875839 التوبه 912913810 يونس 1010911911 هود 1112313412 يوسف 1211112313 الرعد 13435614 ابراهيم 14526615 الحجر 159911416 النحل 1612814417 الاسراء 1711112818 الكهف 1811012819 مريم 1998117

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 152

20

طه 2013515521 الانبياء 2111213322 الحج 227810023 المومنون 2311814124 النور 24648825 الفرقان 257710226 الشعراء 2622725327 النمل 279312028 القصص 288811629 العنكبوت 29699830 الروم 30609031 لقمان 31346532 السجده 32306233 الاحزاب 337310634 سبأ 34548835 فاطر 35458036 يس 368311937 الصافات 3718221938 ص 388812639 الزمر 397511440 غافر 408512541 فصلت 41549542 الشوري 42539543 الزخرف 4389132

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 153

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سورهحاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره 44 الدخان 445910345 الجاثيه 45378246 الاحقاف 46358147 محمد 47388548 الفتح 48297749 الحجرات 49186750 ق 50459551 الذاريات 516011152 الطور 524910153 النجم 536211554 القمر 545510955 الرحمن 557813356 الواقعه 569615257 الحديد 57298658 المجادله 58228059 الحشر 59248360 الممتحنه 60137361 الصف 61147562 الجمعه 62117363 المنافقون 63117464 التغابن 64188265 الطلاق 65127766 التحريم 661278

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 154

67

الملك 67309768 القلم 685212069 الحاقه 695212170 المعارج 704411471

نوح 71289972 الجن 722810073 المزمل 73209374 المدثر 745613075 القيامه 754011576 الانسان 763110777 المرسلات 775012778 النباء 784011879 النازعات 794612580 عبس 804212281 التكوير 812911082 الانفطار 821910183 المطففين 833611984 الانشقاق 842510985 البروج 852210786 الطارق 861710387 الاعلي 871910688 الغاشيه 882611489 الفجر 893011990 البلد 9020110

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 155

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سورهحاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره 91 الشمس 911510692 الليل 922111393 الضحي 931110494 الشرح 94810295 التين 95810396 العلق 961911597 القدر 97510298 البينه 98810699 الزلزله 998107100 العاديات 10011111101 القارعه 10111112102 التكاثر 1028110103 العصر 1033106104 الهمزه 1049113105 الفيل 1055110106 قريش 1064110107 الماعون 1077114108 الكوثر 1083111109 الكافرون 1096115110 النصر 1103113111 المسد 1115116112 الاخلاص 1124116113 الفلق 1135118114 الناس 1146120

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 156

اينك 114 عددي را كه از جمع شماره سوره و تعداد آيات هر سوره به دست آمده است، بر حسب زوج و فرد بودن از هم جدا مي كنيم و هر گروه را در جدولي به نام جدول «زوج» و جدول «فرد» جاي مي دهيم. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 157

جدول «زوج» قرآن كريم

رديف

نام سوره حاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره 1 الفاتحه 82 البقره 2883 النساء 1804 التوبه 1385 هود 1346 الرعد 567 ابراهيم 668 الحجر 1149 النحل 14410 الكهف 12811 الحج 10012 النور 8813 الاسراء 12814 الفرقان 10215 النمل 12016 القصص 11617 العنكبوت 9818 الروم 9019 السجده 6220 الاحزاب 10621 سبأ 8822 فاطر 8023 ص 12624 الزمر 11425 الزخرف 13226 الجاثيه 8227 الواقعه 15228 الحديد 86

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 158

29

المجادله 8030 المنافقون 7431 التغابن 8232 التحريم 7833 القلم 12034 المعارج 11435 الجن 10036 المدثر 13037 النبأ 11838 عبس 12239 التكوير 11040 الاعلي 10641 الغاشيه 11442 البلد 11043 الشمس 10644 الضحي 10445 الشرح 10246 القدر 10247

البينه 10648 القارعه 11249 التكاثر 11050 العصر 10651 الفيل 11052 قريش 11053 الماعون 11454 المسد 11655 الاخلاص 11656 الفلق 11857 الناس 120 جمع كل 6236

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 159

جدول «فرد» قرآن كريم

رديف

نام سورهحاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره 1 آل عمران 2032 المائده 1253 الانعام 1714 الاعراف 2135 الانفال 836 يونس 1197 يوسف 1238 مريم 1179 طه 15510 الانبياء 13311 المومنون 14112 الشعراء 25313 لقمان 6514 يس 11915 الصافات 21916 غافر 12517 فصلت 9518 الشوري 9519 الدخان 10320 الاحقاف 8121 محمد 8522 الفتح 7723 الحجرات 6724 ق 9525 الذاريات 11126 الطور 10127 النجم 11528 القمر 109

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 160

29

الرحمن 13330 الحشر 8331 الممتحنه 7332 الصف 7533 الجمعه 7334 الطلاق 7735 الملك 9736 الحاقه 12137 نوح 9938 المزمل 9339 القيامه 11540 الانسان 10741 المرسلات 12742 النازعات 12543 الانفطار 10144 المطففين 11945 الانشقاق 10946 البروج 10747 الطارق 10348 الفجر 11949 الليل 11350 التين 10351 العلق 11552 الزلزله 10753 العاديات 11154 الهمزه 11355 الكوثر 11156 الكافرون 11557 النصر 113 جمع كل 6555

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 161

پس از دقت در جدول «زوج» و «فرد» نكات قابل توجه اين اعجاز بدست مي آيد عبارتند از:

1. در جدول «زوج» جمع كل اعداد يعني 6236 درست معادل مجموع تعداد آيات قرآن كريم است.

2. در جدول «فرد» جمع كل اعداد يعني عدد 6555 درست معادل مجموع شماره هاي سوره هاي قرآن كريم است.

3. در جدول «زوج» قرآن و در جدول «فرد» قرآن كه هر يك از 57 سوره درست شده اند، درست 30 سوره با تعداد آيات زوج و 27 سوره با تعداد آيات

فرد شركت كرده اند.

جدول مربوط را ملاحظه مي كنيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 162

30 سوره با شماره سوره زوج و تعداد آيات زوج

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سوره 1 البقره 22862 النساء 41763 ابراهيم 14524 النحل 161285 الكهف 181106 الحج 22787 النور 24648 القصص 28889 الروم 306010 السجده 323011 سباء 345412 ص 388813 الواقعه 569614 المجادله 582215 التغابن 641816 التحريم 661217 القلم 685218 المعارج 704419 الجن 722820 المدثر 745621 النبا 784022 عبس 804223 الغاشيه 882624 البلد 902025 الشرح 94826 البينه 98827 التكاثر 102828 قريش 106429 الاخلاص 112430 الناس 1146

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 163

27 سوره با شماره سوره زوج و تعداد آيات فرد

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سوره 1 الانعام 61652 الانفال 8753 يونس 101094 يوسف 121115 طه 201356 الشعراء 262277 يس 36838 غافر 40859 الشوري 425310 الدخان 445911 الاحقاف 463512 الفتح 482913 ق 504514 الطور 524915 القمر 545516 الممتحنه 601317 الجمعه 621118 الانسان 763119 الانفطار 821920 الانشقاق 842521 الطارق 861722 الليل 922123 العلق 961924 العاديات 1001125 الهمزه 104926 الكوثر 108327 النصر 1103

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 164

30 سوره با شماره سوره فرد و تعداد آيات زوج

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سوره 1 آل عمران 32002 المائده 51203 الاعراف 72064 مريم 19985 الانبياء 211126 المومنون 231187 لقمان 31348 الصافات 371829 فصلت 415410 محمد 473811 الحجرات 491812 الذاريات 516013 النجم 536214 الرحمن 557815 الحشر 592416 الصف 611417 الطلاق 651218 الملك 673019 الحاقه 695220 نوح 712821 المزمل 732022 القيامه 754023 المرسلات 775024 النازعات 794625 المطففين 833626 البروج 852227 الفجر 893028 التين 95829 الزلزله 99830 الكافرون 1096

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 165

27 سوره با شماره سوره فرد و تعداد آيات فرد

رديف

نام سورهشماره سورهتعداد آيات سوره 1 الفاتحه 172 التوبه 91293 هود 111234 الرعد 13435 الحجر 15996 الاسرا 171117 الفرقان 25778 النمل 27939 العنكبوت 296910 الاحزاب 337311 فاطر 354512 الزمر 397513 الزخرف 438914 الجاثيه 453715 الحديد 572916 المنافقون 631117 التكوير 812918 الاعلي 871919 الشمس 911520 الضحي 931121 القدر 97522 القارعه 1011123 العصر 103324 الفيل 105525 الماعون 107726 المسد 111527 الفلق 1135

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 167

همان طور كه ملاحظه مي كنيد، تعداد سوره ها در جدول «زوج» و تعداد سوره ها در جدول «فرد» قرآن، هر كدام برابر با 57 و با هم برابرند.

57 سوره جدول «زوج»، از 30 سوره با آيات زوج و 27 سوره با آيات فرد تشكيل شده است و 57 سوره جدول فرد نيز عيناً از 30 سوره با آيات زوج و 27 سوره با آيات فرد تشكيل شده است. بدين ترتيب نمونه ديگري از اعجاز عددي قرآن كشف شده است كه نشان مي دهد ترتيب جاي گرفتن سوره ها و تعداد آيات

هر سوره، مبتني بر نظام مخصوص و حساب شده اي بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 169

نقدِ «اعجاز رياضي قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد»

شخصي به نام «كورش جم نشان» از ونكور كانادا، با توجه به آيه سوم سوره «فجر» كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است، به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددي بر مبناي زوج و فرد، در قرآن باشد و بعد از تحقيقات به اين نتيجه رسيده كه اگر اعدادي را كه حاصل جمع شماره سوره ها و تعداد آيات سوره ها به دست مي آيد در يك ستون بنويسيم، بعد زوج ها را با هم و فردها را با هم جمع كنيم، جمع اعداد زوج دقيقاً مساوي با جمع تعداد آيات قرآن يعني 6236 و جمع اعداد فرد مساوي 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها مي باشد. بدين ترتيب نمونه ديگري از اعجاز عددي قرآن را كشف مي كند و نشان مي دهد كه ترتيب قرار گرفتن سوره ها و تعداد آيات هر سوره مبتني بر يك نظام مخصوص و حساب شده اي است.

در نقد اين نظريه اين طور مي آوريم كه: اگر در زوج و فرد بودن آيات قرآن نكته اي باشد، بايد ميان سوره هاي فرد و سوره هاي زوج يا آيه هاي داراي شماره فرد و آيه هاي داراي شماره زوج به وضوح ديده شود. اما اثبات، بلكه احداث نكته، آن هم با طي كردن اين راه پيچ در پيچ ربطي به مفاد آيه ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 170

ايشان بعد از آنكه بين آيات

داراي شماره فرد و آيات داراي شماره زوج و عدد حاصل از مجموع آيات زوج و عدد حاصل از اين دو مجموعه هيچ نكته اي نيافته است، شماره سوره را به تعداد آيات سوره اضافه كرده و ستوني از اين اعداد تشكيل مي دهد. آنها را با هم جمع كرده و باز به نكته اي نرسيده است. در مرتبه آخر، اعداد زوج اين ستون را جداگانه و اعداد فرد را جداگانه با هم جمع كرده است و به دو عدد جديد رسيده است 6236 و 6555 عدد دوم مضرب 19 مي باشد. سراغ عدد اول رفته ولي آن را مضرب 19 نيافته است. «1» اگر هر دو مضرب 19 مي بود، خيلي به اعجاز ايشان مي افزود اما متأسفانه يكي از اين اعداد مضرب 19 نيست. ولي در لابه لاي همين محاسبات ناگاه متوجه مي شوند كه عدد اول معادل تعداد آيات قرآن كريم و عدد دوم مساوي با حاصل جمع شماره سوره ها است. اينجاست كه تكبيرگويان اعلان موفقيت مي كند.

ما مي گوييم خداي حكيم بسيار بعيد است با مخاطبين خود از چنين طريقي ارتباط برقرار نمايد. خداوند نيز در تفهيم و تفاهم با بندگانش همان راهي را طي مي كند كه بين عقلا جاري و مرسوم است و معما و لُغَز به كار نمي برد و اگر بخواهد امري را معماگونه بيان كند، معماي او بايد به گونه اي باشد كه تا قيامت معما باشد. چراكه اگر بشر بتواند چيزي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 171 را كه مشيت خدا آن را معما خواسته است كشف كند اين نوعي نقص و ضعف براي خداوند خواهد بود. مثلًا تاريخ دقيق قيامت به تصريح خود قرآن از

اين مقوله است.

اين نكته كه خداوند در تفهيم مقاصد خود روش و از سيره عقلا تبعيت مي كند، در يكي از فرمايشات امام صادق (ع) به آن تصريح شده است:

«قيل لابي عبدالله (ع) روي عنكم ان الخمر و المسير و الانصاب و الازلام رجال فقال ما كان الله ليخاطب خلقه بما لا يعقلون» «1»

براساس اين حديث، تفسيرهاي باطني همه مردود است و اثبات تناسب هاي عددي و نظم رياضي در قران هم با عبور از راه هاي مارپيچ، يكي از شاخه هاي تفسير باطني است. بنابراين بسيار بعيد است خداوند از آيه شريفه «والشفع والوتر» «2» چيزي را بخواهد به ما تفهيم نمايد كه آقاي كورش جم نشان، كشف كرده اند. زيرا ادعاي ايشان بسيار غريب و از فهم عرفي دور است و مخاطب، بعد از فهميدن راه طي شده باز در هاله اي از شك و ترديد باقي مي ماند و شايد يكي از علل آن جمع شماره سوره با تعداد آيات سوره باشد. جمع اين دو پارامتر جمع دو چيز غير هم جنس است، مثل آنكه تعداد ستون هاي مسجدي را با روزهاي هفته جمع كنيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 172

اشكال اساسي تر اين است كه چنين چيزي اثبات اعجاز قرآن نيست، زيرا به راحتي مي توان كتابي نوشت و از آغاز بين ابواب و فواصل و تعداد جملات آن چنين نظمي را جاسازي نمود. بنابراين اين كشفيات ذره اي موجب گرايش منكران قرآن به قرآن نخواهد بود. بلكه اين گونه دفاعيات غير منطقي و ضعيف خود موجب اعراض و اشمئزاز بيگانگان مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 173

بخش هفتم: اعجاز عددي تكرار واژه ها

اشاره

اعجاز عددي تكرار واژه ها:

تناسب و تساوي و هماهنگي

در اعداد و ارقام كلمات و موضوعات شبيه و مغاير با هم، در قرآن امري بسيار شگفت انگيز است. هيچ بشري بر آوردن كتابي كه از نظر معنا و محتوا، آن قدر متعالي باشد و در كلمات و الفاظ آن نيز رعايت تناسب شده باشد، قادر نيست.

اين تناسب شگفت انگيز در شرايطي فراهم شده كه قرآن در طول 23 سال در شرايط گوناگون نازل شده و هر بخشي از كلمات آن در حادثه خاصي بوده است. و پس از نزول هم از اصلاحيه و تنظيم بعدي برخوردار نبوده است.

اين تساوي و توازن عددي، بدين صورت به وجود نيامده است كه اين كلمات متقابل در همه جاي قرآن در كنار هم ذكر شده و در نتيجه چنين تقابلي حاصل شده باشد، زيرا چنين تقابل و توازني يك توازن خود به خودي (و فاقد ارزش قابل ذكر) خواهد بود. به اين مثال دقت كنيد: كلمه «حيّا» مقابل «ميتاً» است، در هيچ آيه اي از آيات قرآن به همراه آن ذكر نشده و بلكه در هيچ سوره اي نيز، اين دو كلمه با هم جمع نشده اند. با اين حال توازن عددي ميان دفعات تكرار كلمه در سرتاسر قرآن برقرار است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 174

براي مثال به نمونه هايي اشاره مي كنيم: «1»

1. لفظ «دنيا» و مشتقاتش برابر است با لفظ «آخرت» و مشتقاتش كه هر كدام 115 بار تكرار شده است. «2»

2. لفظ «حيات» و مشتقاتش برابر است با لفظ «موت» و مشتقاتش كه هر كدام 145 بار

تكرار شده است. «3»

3. لفظ «صالحات» و مشتقاتش برابر است با لفظ «سيئات» و مشتقاتش كه هر كدام 167 بار تكرار شده است. «4»

4. لفظ «ملائكه» و مشتقاتش برابر است با لفظ «شياطين» و مشتقاتش كه هر كدام 88 بار تكرار شده است. «5»

5. لفظ «هدي» و مشتقاتش برابر است با لفظ «رحمه» و مشتقاتش كه هر كدام 79 بار تكرار شده است. «6»

6. لفظ «عقل» و مشتقاتش برابر است با لفظ «نور» و مشتقاتش كه هر كدام 49 بار تكرار شده است. «7»

7. لفظ «مصيبه» و مشتقاتش برابر است با لفظ «شكر» و مشتقاتش كه هر كدام 75 بار تكرار شده است. «8»

8. لفظ «ابليس» و مشتقاتش برابر است با لفظ «استعاذه» و مشتقاتش كه هر كدام 11 بار تكرار شده است. «9»

9. لفظ «برّ» و مشتقاتش برابر است با لفظ «ثواب» و مشتقاتش كه هر كدام 20 بار تكرار شده است. «10»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 175

10. لفظ «جهنم» و مشتقاتش برابر است با لفظ «جنات» و مشتقاتش كه هر كدام 77 بار تكرار شده است. «1»

11. لفظ «شيخ» و مشتقاتش برابر است با لفظ «طفل» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است.» 12. لفظ «نسل» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عقيم» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است. «3»

13. لفظ «يفسد» و مشتقاتش برابر است با لفظ «ينفع» و مشتقاتش كه هر كدام 50 بار تكرار شده است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 176

14. لفظ «برهان» و مشتقاتش برابر است با لفظ «بهتان» و مشتقاتش كه هر كدام 8 بار تكرار شده است. «1»

15. لفظ «ثياب» و مشتقاتش برابر است با لفظ «حجاب» و مشتقاتش كه هر كدام 8 بار تكرار شده است. «2»

16. لفظ «وهن» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عزم» و مشتقاتش كه هر كدام 9 بار تكرار شده است. «3»

17. لفظ «مجنون» و مشتقاتش برابر است با لفظ «سفيه» و مشتقاتش كه هر كدام 11 بار تكرار شده است. «4»

18. لفظ «نشر» و مشتقاتش برابر است با لفظ «كتم» و مشتقاتش كه هر كدام 21 بار تكرار شده است. «5»

19. لفظ «رذيله» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عفه» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است. «6»

20. لفظ «عوره» و مشتقاتش برابر است با لفظ «اغضض» و مشتقاتش كه هر كدام 4 بار تكرار شده است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 177

21. لفظ «وسطاً» و مشتقاتش برابر است با لفظ «طرفاً» و مشتقاتش كه هر كدام 5 بار تكرار شده است. «1»

22. لفظ «سعيد» و مشتقاتش برابر است با لفظ «نحس» و مشتقاتش كه هر كدام 2 بار تكرار شده است. «2»

23. لفظ «فرقان» و مشتقاتش برابر است با لفظ «بني آدم» و مشتقاتش كه

هر كدام 7 بار تكرار شده است. «3»

24. لفظ «جحيم» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عقاب» و مشتقاتش كه هر كدام 26 بار تكرار شده است. «4»

25. لفظ «حساب» و مشتقاتش برابر است با لفظ «عدل و قسط» و مشتقاتش كه هر كدام 29 بار تكرار شده است. «5»

26. لفظ «حرث» برابر است با لفظ «زراعت» و برابر است با لفظ «فاكهه» كه هر كدام 14 بار تكرار شده است. «6»

27. لفظ «بخل» برابر است با الفاظ «حسرت، طمع، جحود» كه هر كدام 112 بار تكرار شده است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 178

28. لفظ «مصير» (بازگشت) برابر است با لفظ «ابد» (هميشه) كه هر كدام 28 بار تكرار شده است. «1»

29. لفظ «ايمان» برابر است با لفظ «كفر» كه هر كدام 811 بار تكرار شده است. «2»

30. لفظ «غضبي» برابر است با لفظ «رحمتي» كه هر كدام 2 بار تكرار شده است. «3»

31. لفظ «نفعاً» برابر است با لفظ «ضراً» كه هر كدام 9 بار تكرار شده است. «4»

32. لفظ «البرد» برابر است با لفظ «الحر» كه هر كدام 2 بار تكرار شده است. «5»

33. لفظ «رجل» به صورت مفرد برابر است با لفظ «امراه» و مشتقاتش كه هر كدام 24 بار تكرار شده است. «6»

34. كلمه «بصر» و مشتقاتش برابر است با كلمه «قلب و فواد» و مشتقاتش كه هر كدام 148 بار تكرار شده است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 179

35. كلمه «الناس» و مشتقاتش و مترادفات برابر است با لفظ «رسول» و مشتقاتش كه هر كدام 368 بار تكرار شده است. «1»

36. لفظ «جزاء و اجر» 117 مرتبه كه نصف لفظ «مغفرت» كه 234 مرتبه مي باشد. و دليل بر اين است كه بخشندگي خداوند، دو برابر جزاء او است. «2»

37. لفظ «رسل» 368 مرتبه، «نبي» 75 مرتبه، «بشير» 18 مرتبه «نذير» 75 مرتبه، كه مجموع ارقام مذكور 518 مرتبه است، و برابر است با تعداد نام هاي پيامبران در قرآن. «3»

38. لفظ «رحيم» كه از اسماء حسني است، 114 مرتبه تكرار شده و برابر است با تعداد سوره هاي قرآن و دو برابر لفظ «رحمان» مي باشد. با توجه به اينكه لفظ «رحيم» اسم عام و صفت خاص است، بر خلاف لفظ «رحمن» كه اسم خاص و صفت عام است. «4»

39. لفظ «شهر» به معني «ماه» 12 مرتبه به تعداد ماه هاي سال كه 12 ماه است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 180

40. لفظ «يوم» به معني روز با تمام مشتقاتش، 365 مرتبه در قرآن به كار رفته كه برابر با تعداد روزهاي سال مي باشد. «1»

41. لفظ «يوم» 27 مرتبه و به صورت تثنيه، 3 مرتبه كه برابر است با تعداد روزهاي يك ماه. «2»

42. لفظ «اجتبي» و مشتقاتش، 12 بار و مساوي است با عدد امامان كه 12 نفر هستند

و خداوند آنها را برگزيده است. «3»

43. لفظ «فرقه» 72 بار در قرآن آمده و مطابق است با 72 فرقه كه از اهل جهنم مي باشند. «4»

44. لفظ «محمد» 4 مرتبه و برابر است با الفاظ «روح القدس» و «ملكوت» و «سراج» كه هر كدام 4 مرتبه تكرار شده اند. «5»

45. لفظ «ابرار» 6 مرتبه و دو برابر لفظ «فجار» است كه 3 مرتبه تكرار شده است. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 181

46. لفظ «يسر» 36 مرتبه كه سه برابر لفظ «عسر» است كه 12 مرتبه تكرار شده است. «1»

47. لفظ «قل» كه امر از سوي خداوند است 332 مرتبه تكرار شده است و مجموع الفاظ «قالوا» از انس و جن در حيات دنيا و آخرت هم 332 بار آمده است. «2»

48. لفظ «سجد» كه در مورد عاقلين است، 34 مرتبه ذكر شده است و اين عدد مطابق تعداد سجده هاي نمازهاي يوميه است. «3»

49. لفظ «صلوات» 5 بار ذكر شده كه برابر با تعداد نمازها مي باشد. (صبح، ظهر، عصر، مغرب، عشاء) «4»

50. لفظ «بر» به معناي خشكي 12 مرتبه و لفظ «بحر» چه مفرد چه تثنيه چه جمع، 40 بار تكرار شده است. نسبت اين دو عدد مساوي است با نسبت خشكي به آب در روي كره زمين چون آب در زمين 5/ 64 است و خشكي 35/ 19 است. «5»

51. كلمه «عزم» 5 بار ذكر شده كه برابر است با تعداد پيامبران اولوالعزم. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 182

52. لفظ «انسان» داراي هفت حرف است و اين در حالي است كه خداوند در قرآن مي فرمايد ما شما را در هفت مرحله خلق كرديم. «1»

53. لفظ «دنيا» داراي شش حرف است و خداوند مي فرمايد و همانا ما دنيا را در 6 روز آفريديم. «2»

54. لفظ «اسراف» و مشتقات آن با لفظ «سرعه» و مشتقاتش هر كدام 23 مرتبه تكرار شده است. «3»

55. لفظ «اسباط» و لفظ «حواريون» هر كدام 5 مرتبه تكرار شده است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 183

اشكالات اعجاز عددي تناسب واژگان قرآن

بسياري از اين آمار و ارقام هايي كه در تناسب واژگان قرآن از نويسندگان مختلف نقل شده است در مقام محاسبه، درست نيست و نيازمند نگاه خوشبينانه است. بر فرض صحت نيازمند توجيهات و تكلفات فراواني است كه عملًا اين تناسب ها را از اعجاز بودن دور مي كند. براي مثال:

1- در شمارش كلمه «يوم» براي اينكه به عدد 365 برسند (عدد روزهاي سال) گفته اند كه بايد «يوم» را به صورت مفرد در نظر بگيريم، زيرا اگر «ايام» و «يومين» را به حساب آوريم، به عدد مطلوب نمي رسيم.

اما باز هم منظور آنها تأمين نمي شود زيرا «يومئذٍ» و «يومكم» و «يومهم» نيز بايد از ليست

خارج شوند در حالي كه اينها هم مفرد هستند. اگر منظور ايشان از مفرد اين است كه به «يوم» هيچ حرفي متصل نباشد، در اين صورت بايد «باليوم» و «اليوم» و «فاليوم» را نيز از ليست خارج كرد و در اين صورت آمار ما از 365 بسيار كمتر مي شود. خلاصه اين افراد براي رسيدن به عدد 365 از هيچ اسلوب منقطي پيروي نكرده اند.

2- در مواردي كه آمارشان به حد نصاب نمي رسد، به دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته و مي كوشند با اضافه كردن مشتقات، نصاب لازم را تهيه كنند. و اين سؤال بي جواب مي ماند كه چرا در بعضي موارد بايد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 184

مشتقات را به حساب آوريم و در بعضي موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده كنيم. و عجيب تر اينكه مي گويند در بعضي واژه ها مثل: جهنم و جنات، در يكي به صورت مفرد و در ديگري به ضم مشتقات بايد به مطلوب نايل شد.

3- در مواردي دو واژه در مقابل هم قرار مي گيرند كه اصلًا ربطي به هم ندارند. مثلًا واژه «يفسد» و مشتقات را شمارش مي كنند و چون با تعداد واژه «يُصلح» برابر نيست، سراغ واژه «ينفع» مي روند. در حالي كه براي آشنايان به زبان عربي واضح است كه «يفسد» در مقابل «يصلح» مي باشند نه «ينفع». و بسياري از موارد ديگر. به جاي اينكه «قلتم» را با «قلنا» بسنجند با «اقوال» مقايسه كرده اند؛ بين مصيبت و شكر چه ارتباطي هست؟ آيا در برابر مصيبت بايد «صبر» نمود و يا «شكر» كرد؟ مگر قرآن نمي فرمايد: «وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ» به احتمال قوي، آقايان

وقتي ديدند واژه صبر و مشتقات آن (103) با تعداد واژه مصيبت مساوي نيست، سراغ واژه «شكر» رفته اند.

4- كلمه «قالو» و «قيل» به طور دقيق با هم برابر نيستند؛ يعني «قيل» 333 مرتبه و «قالوا» 332 مرتبه در قرآن آمده است.

5- مورد ديگر واژه «اسراف» و «سرعت» است كه روشن نيست تكرار 23 مرتبه اي اين دو واژه چه چيزي را اثبات مي كند.

آيا مي خواهند بگويند اسراف توأم با سرعت است، يا نبايد با سرعت اسراف كرد، و يا اسراف موجب نابودي سريع است، و يا مسرف با «سريع العقاب» طرف خواهد بود؟ دو احتمال اول معقول نيست و دو

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 185

احتمال دوم مي طلبد تا اسراف را با واژه «عقاب» و «هلاكت» بسنجيم، نه با واژه «سرعت».

6- از همه عجيب و غريب تر، محاسبه ميزان آب و خشكي كره زمين است. ايشان وقتي «بر» و «بحر» را با هم مقايسه كرده و به كسر مورد نظر دست پيدا نمي كند به واژه «يبسأ» متوسل مي شود و مي گويد: اگر آن را نيز كه مرادف «برّ» مي باشد، منظور كنيم تكرار واژه خشكي 13 و تكرار دريا 32 بوده و دو كسر 45/ 13 و 45/ 32 به دست مي آيد كه خيلي شگفت انگيز و از معجزات قرآن است. «1»

بايد به ايشان گفت، چگونه است كه بايد «يبسا» را كه مرادف «برّ» است در شمارش دخالت دهيم، ولي كلمه «يم» را كه مرادف «بحر» است دخالت ندهيم. وانگهي نسبت آب و خشكي كره زمين هميشه ثابت نيست، دو هزار سال پيش با امروز بسيار فرق داشته و هزار سال بعد نيز از ميزان درياها كاسته مي شود و

همين عدم دقيق ميزان آب و خشكي باعث اختلاف شده است چنانچه قبلًا گفتيم آقاي دكتر ابوزهراء النجدي مي گويد: واژه «برّ» 12 مرتبه و لفظ «بحر» 40 مرتبه تكرار شده و نسبت اين دو عدد 5/ 64 و 35/ 19 است كه مساوي با كسر خشكي و آب در كره زمين است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 187

خاتمه: جمع بندي و نتيجه گيري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 189

جمع بندي و نتيجه گيري:

33 سال پيش شيميدان مصري به نام «دكتر رشاد خليفه» كه در آمريكا اقامت داشت، پس از 3 سال كار مداوم و استفاده از كامپيوتر ادعا نمود كه نظم حيرت انگيزي را در قرآن كشف كرده است.

با اعلان اين خبر و پخش آن در رسانه هاي گروهي و جرايد آن روز، اين موضوع به گونه اي غير منتظره در همه جا صدا نمود و موجي از شادي و شعف در ميان مسلمانان برانگيخت.

انتشار اين خبر در ميان روشنفكران كشورهاي اسلامي، نه تنها موجب شعف و شادي بلكه موجب آن شد تا بسياري از آنها خود به ميدان آمده و با آمارگيري از تعداد حروف و كلمات قرآن، پرده هاي ديگري از اسرار و رموز اين كتاب آسماني را بر ملا سازند.

تعداد زيادي از دانشمندان مسلمان نظم رياضي قرآن را دنبال كرده اند و به نتايج قابل توجهي رسيده اند، هر چند كه برخي از محاسبات آنها خطا بوده و يا با اعمال سليقه و ذوق شخصي همراه بوده است. از سخنان طرفين استفاده مي شود كه نظم رياضي

قرآن را به صورت موجبه جزئيه مورد پذيرش موافقان و مخالفان اعجاز عددي واقع شده است اما به صورت موجبه كليه (يعني در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 190

ما درصدد آنيم تا اثبات كنيم، هر چند نظم رياضي قرآن شگفت انگيز است اما در مورد ادعاي اعجاز عددي اشكالات نقصي وحلي فراواني بر دعاوي آنها وارد است. «1»

اساساً بايد ببينيم قرآن چگونه خود را معرفي كرده است، پيشوايان معصوم ما قرآن را چگونه معرفي كرده اند؟

با دقت در آيات قرآن در مي يابيم كه قرآن خود را حكمت، علم، نور، ذكر و موعظه ... معرفي مي كند. و همه اين عناوين در پرتو توجه به محتواي قرآن و پيروي از رهنمودهاي آن ميسر مي شود.

نكته قابل توجه ديگري اين است كه محور اصلي بحث قائلين به اعجاز عددي قرآن شيوه كتابت الفاظ قرآن است. در اينجا بحث مفصلي است كه آيا الفاظ قرآن مانند معاني آن توقيفي است يا نه؟

همچنين با مراجعه به احاديث به اين مطلب مي رسيم كه در احاديث نيز قرآن، علم، حكمت و نور خوانده شده است و اكيداً توصيه شده است كه آن را چراغ عمل و مشعل حياتمان قرار دهيم. «2»

قائلين به اعجاز عددي قرآن مي گويند بايد همين رسم الخط را حفظ كرد در غير اين صورت تمام محاسبات به هم مي خورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 191

بايد اين را هم در نظر داشت كه قرآن در هر زماني به خط مرسوم آن زمان نوشته شده است مانند خط كوفي، كه هيچ يك از اين ادعاها با اين خط موافق نيست.

و اين سؤال نيز مطرح مي شود كه آيا اختلاف نظرهاي املايي كه به نظر مفسران در قرآن وجود دارد را نيز در محاسبات خود به حساب آورده اند.

بنابراين هرچند كه نظم رياضي قرآن شگفت انگيز و قابل توجه است اما چون نظم رياضي قرآن- اعجاز عددي- به صورت موجبه كليه مورد اثبات قرار نگرفته و كثرت مطالب اثبات شده به طوري نيست كه اعجاز را ثابت كند. پس اعجاز علمي قرآن از طريق اعجاز عددي آن فعلًا قابل اثبات نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 193

منابع

1. قرآن كريم

2. ترجمه جمعي قرآن كريم، دكتر محمدعلي رضايي اصفاني، حسين شيرافكن، غلامعلي همايي، نوبت اول 1383، قم، مركز طبع و نشر قرآن جمهوري اسلامي ايران.

3. اعجاز عددي قرآن، محمود احمدي، انتشارات مسعود احمدي، چاپ اول، 1371.

4. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني، ج 1، چاپ اول 1380، انتشارات كتاب مبين.

5. زيباترين سخن، حبيب الله احمدي، انتشارات فاطميا، چاپ اول، 1381.

6. معجزه القرآن في عصر المعلوماتيه، مهندس عبدالدائم الكحيل، المطبعه العلميه، چاپ اول، 2002 م.

7. الاعجاز العددي في سوره الفاتحه، طلحه جوهر، بناء ساركوب، چاپ اول، 1997 م، 1418 ه.

8. معجزه الارقام و الترقيم في القرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل،

دارالكتاب العربي، ج اول، 1403 ه.

9. اعجاز الرقم 19 في القرآن الكريم، بسام نهاد جرّار، المؤسسه الاسلاميه، چاپ دوم، 1414 ه، 1994 م.

10. من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الكريم، الدكتور ابوزهراء النجدي، 1410 ه- 1990 م

11.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 194

الاعجاز العددي للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل، مطبوعات الشعب، قاهره، چاپ دوم، ج 2، 1411 ه- 1990 م.

12. اسرع الحاسبين، ملامح جديد، الاعجاز العددي في القرآن الكريم، عاطف علي صليبي، دارالشجره للنشر والتوزيع، دمشق، چاپ اول، 2001 م.

13. البيان في اعجاز القرآن، الدكتور صلاح عبدالفتاح الخالدي، دار عماد، عمان، چاپ سوم، 1996 م.

14. اعجاز قرآن در نظر اهل بيت عصمت (عليهم السلام) و بيست نفر از علماي بزرگ اسلام، دكتر سيد رضا مؤدب، قم، چاپ اول، بهار 1379.

15. رسم المصحف و الاعجاز العددي، د. اشرف عبدالرزاق قطنه، منار للنشرو التوزيع، دمشق، چاپ اول، 1420 ه، 1999 م.

16. معجزات في الارقام القرآن، حسين سليم، دارأسامه، اردن، چاپ اول، 1998 م.

17. عجائب العدد و المعدود في القرآن الكريم، جميل ديباجه، دارالمحجه البيضاء، بيروت، چاپ اول، 1419 ه، 1999 م.

18. الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، محمد السيد أرناؤوط، مكتبه مدبولي، قاهره.

19. المسوعه العلميه في الاعجاز القرآني، الدكتور سمير الحليم، مكتبه الأحباب، دمشق، چاپ اول، 1421 ه، 2000 م.

20. اعجازات حديثه، علميه و رقميه في القرآن، الدكتور رفيق ابوالسعود، دارالمعرفه، دمشق، چاپ چهارم، 1414 ه، 1994 م.

21. احدي الكبر، نظريه القرآنيه في معجزه احدي الكبر (معجزه العدد 19)، المهندس عدنان الرفاعي، مكتبه الاسد، سوريه، 2001 م.

22. المعجزه القرآنيه، حقايق علميه قاطعه، احمد عمر ابوشرفه، درالكتب الوطنيه، ليبي 2003 م.

23. الرياضيات في القرآن الكريم، خليفه عبدالسميع

خليفه، مكتبه النهضه المصريه، قاهره 1987 م.

24.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 195

اضواء علي اعجاز القرآن الكريم، الشيخ عكرمه سعيد صبري، مركز الاهرام، قاهره، چاپ اول، 1417 ه، 1996 م.

25. العلوم الطبيعيه في القرآن، يوسف مروه، دارو مكتبه الهلال، بيروت، چاپ اول، 1387 ه، 1968 م.

26. اعجاز القرآن و ابعاده الحضاريه في فكره النورسي، الدكتور زياد خليل محمد الدغامين، درالنيل، مالزي، چاپ اول، 1419 ه، 1998 م.

27. الاتقان في علوم القرآن، العلامه جلال الدين عبدالرحمن السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، چاپ اول، 1424 ه، 2003 م.

28. نگرشي به علوم طبيعي در قرآن، لطيف راشدي، نشر سبحان، تهران، چاپ اول، بهار 77.

29. وكان عرشه علي الماء، أ. د- عادل محمد علي عباس، مركز الدراسات المعرفيه، قاهره، چاپ اول 1420 ه، 1999 م.

30. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، 1374.

31. الاعجاز العلمي في الاسلام القرآن الكريم، محمدكامل عبدالصمد، درالمصريه البنانيه، قاهر، چاپ چهارم، 1417 ه، 1997 م.

32. العلوم في القرآن، محمد جميل الحبّال، مقداد مرعي الجواري، دارالنفاس، بيروت، چاپ اول، 1418 ه 1998 م.

33. الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، محمد سامي محمد علي، دار المحبه، دمشق، 1993 م.

34. وجوه من الاعجاز القرآني، مصطفي دباغ، مكتبه المنار، اردن، چاپ دوم، 1405 ه، 1985 م.

35. مجله بينات، كورش جم نشان، دفتر تبليغات اسلامي، قم، بهار 1375.

36.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 4، ص: 196

المنظومات العدديه في القرآن العظيم، مهندس، مصطفي ابويوسف بردن، مهندس احمد عبدالوهاب، مكتبه وهبه، قاهره، چاپ اول، 1418 ه، 1998 م.

37. اعجاز القرآن الكريم، فضل حسن عباس، سناء فضل عباس، دار الفرقان، عمان، 1991.

38. موسوعه الاعداد في القرآن الكريم، مهدي سعيد

رزق كريزم، دار طويق، رياض، چاپ دوم، 1423 ه، 2002 م.

39. مفهوم الاعجاز القرآني حتي القرن السادس الهجري، الدكتور احمد جمال العمري، درالمعارف قاهره.

40. النظريه الاولي، كشف إعجازي جديد في القرآن الكريم، يعرض لأول مره في العالم، مهندس عدنان الرفاعي مكتبه الاسد، دمشق، چاپ دوم، 1996 م.

41. معجزه القرآن الجديده، بنيه الآيات و السوره، عمر النجدي، داربن قتيبه، كويت، 1994 م.

42. الرساله الشافيه في الاعجاز، امام البلاغين عبدالقاهر الجرجاني، دار الفكر العربي، قاهره، چاپ اول، 1419 ه، 1998 م.

43. اسرار معجزه القرآن الكريم، عبدالحليم الخطيب، دار القلم العربي، سوريه، چاپ اول، 1417 ه، 1997 م.

44. الاعجاز العددي في القرآن، الدكتور لبيب بيضون، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، الطبعه الاولي 1425 ه 2005 م.

45. اعجاز القرآن الكريم، محمد باقر المنصوري، مؤسسه البلاغ، بيروت، الطبعه الاولي، 1425 ه، 2004 م.

46. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمد علي رضايي اصفهاني، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1375.

47. لغه الارقام في القرآن، حسين احمد سليم، رشاد برس، بيروت، الطبقه الاولي، 1998

48. معجزه القرن العشرين في كشف سباعيه و ثلاثيه اوامر القرآن الكريم، دار الايمان، بيروت، الطبعه الاولي، 1403 ه، 1983 م.

جلد 5 (قرآن و كيهان شناسي)

درآمد

قرآن كريم چشمه سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب

انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 14

آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب قرآن و كيهان شناسي پاسخ مي دهد.

مقوله نجوم يكي از مسائل شگفت انگيز است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه هاي قرآن نسبت به آن آگاه شوند، و

با شگفتي هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر فاضل محترم جناب آقاي سيد عيسي مسترحمي از فارغ التحصيلان رشته تخصصي تفسير حوزه علميه قم و كارشناسي ارشد تربيت مدرس دانشگاه قم مي باشد كه عمر خود را وقف قرآن كرده و به تحقيق و پژوهش پرداخته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 15

اميد است جامعه قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقايان نعمت الله صباغي، نصر الله سليماني و يدالله رضا نژاد تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 7/ 6/ 1387

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 17

مقدمه

قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ «1»

(بگو: كسي آن [قرآن را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمانها و زمين مي داند).

قرآن كتاب هدايت و ارشاد به صراط مستقيم الهي است، كه متضمن خير دنيا و آخرت و رضاي خداوند است. قرآن كتاب علم طبيعي نيست كه

هر مكتشف و مخترعي بتواند از آن چيزي كشف كند يا كشف خود را بدان مستند سازد؛ آنچنان كه كتاب اقتصاد، تاريخ و فلسفه نيست.

ولي قرآن براي بيان آنچه انسان براي رسيدن به كمال، به آن نياز دارد از راه هاي گوناگون استفاده مي كند. مثال مي زند، استعاره مي آورد، از برهان استفاده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 18

مي كند و گاهي هم مطلبي علمي را بيان مي نمايد. اگر مثال مي زند، مثالش حق و مطابق با واقع است؛ اگر نكته اي علمي بيان مي كند در صحت آن هيچ شكي نمي توان نمود و اگر عقيده اي را ردّ مي كند، بطلان آن عقيده قابل ترديد نيست.

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ «1»

(بزودي نشانه هاي خود را در اطراف [جهان و در خودشان به آنها مي نمايانيم، تا اينكه براي آنها آشكار شود كه او حقّ است).

اگر ما مي گوييم نجوم در قرآن، به اين معنا نيست كه قرآن را كتاب نجوم و هيئت مي دانيم؛ بلكه برآنيم تا برخي از اصطلاحات و تعابير مربوط به علم نجوم كه در قرآن آمده است را بازگو كنيم و شرح و تفسير دانشمندان درباره آن را بررسي و نقد نماييم.

هدف ما در اين نوشته، اين است كه قرآن را از بُعد علمي اش نظاره كنيم اما نه آنچنان كه خداي ناكرده بخواهيم همانند برخي نويسندگان نظريات و آراء بي پايه و اساس را بر آن تحميل نماييم، بلكه هدفمان به استخدام درآوردن علم براي فهم بهتر آيات است. ما در اين تحقيق مي خواهيم بيان كنيم كه دين تعارض و مخالفتي با قواعد و قوانين مسلّم علمي ندارد بلكه هر چه دانش بشري

پيشرفت مي كند، بر مجد و عظمت اين كتاب آسماني افزوده مي شود.

از ديگر اهداف ما در اين نوشته اين است كه نشان دهيم چگونه قرآن، برخي از يافته هاي علوم را كه دانشمندان پس از قرنها تلاش و كوشش بدست آورده اند،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 19

در چهارده قرن پيش در نهايت شگفتي و اعجاز، در قالب الفاظي بسيار ساده و روشن بيان نموده است.

اميد است شامل اين فرموده حضرت علي (ع) شويم كه: «من اقتبس علماً من علم النجوم من حمله القرآن ازداد به ايماناً ويقيناً» «1» (هر كس دانشي از دانش نجوم را از حاملان قرآن فراگيرد، به واسطه آن ايمان و يقينش افزوده مي شود).

سيد عيسي مسترحمي

قم مقدس

6/ 6/ 1387

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 21

فصل اول: كليات

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 23

بخش اول: مفهوم شناسي

اشاره

از آنجا كه روش ما در تفسير آيات نجومي، روش علمي است، ناچاريم مراد از تفسير، علم، و تفسير علمي را در لغت و اصطلاح بيان كنيم.

الف: تفسير

تفسير در لغت:

تفسير در لغت مصدر باب تفعيل از ماده «فسر» است. لغويون معاني زير را براي اين ماده ذكر كرده اند: 1- بيان و توضيح دادن «1»؛ 2- جدا كردن «2»؛ 3- آشكار ساختن امر پوشيده. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 24

برخي نيز تفسير و فسر را طبق قاعده ي اشتقاق كبير «1» جدا شده از «سفر» دانسته اند «2»، ولي توجه به كاربردهاي اين دو ماده نشان مي دهد كه اين دو واژه دو معنا و استعمال متفاوت دارند. فسر بيشتر براي اظهار معناي معقول و آشكار كردن مطالب علمي و معنوي «3» و سفر در خصوص آشكار كردن اشياي خارجي و محسوس به كار مي رود.» باتوجه به آنچه ذكر شد و با در نظر گرفتن موارد استعمال اين كلمه مي توان گفت: يكي از معاني حقيقي ماده فسر، كشف و اظهار معناي معقول و آشكار كردن حقيقت علمي نامحسوس است و با در نظر گرفتنِ معناي مبالغه در باب تفعيل مي توان يكي از معاني لغوي واژه ي تفسير را «به خوبي آشكار نمودن مطالب معنوي و حقايق علمي» «5» دانست. اين واژه در قرآن كريم، تنها يك بار [اگر چه به معناي اصطلاحي آن نيست استعمال شده است و آن در آيه ي 33 سوره ي فرقان است كه خداي متعال پس از بيان برخي ايرادهاي كافران و پاسخ به آنها، خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: ولا يأتونك بمثَ ل الّا جئناك بالحق و أحسن تفسيراً (و

هيچ مثالي براي تو نمي آورند جز آنكه با [جواب حق و بهترين تفسير [به سوي تو مي آييم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 25

تفسير در اصطلاح:

بسياري از مفسران تعريفي براي تفسير ارائه نداده اند «1» و شايد آن را به روشني معناي متبادر عرفي اش واگذار كرده اند. ولي در مقدمه برخي تفاسير و كتب علوم قرآني تعاريف مختلفي ديده مي شود كه بيانگر ديدگاه خاص آن دانشمندان درباره ي تفسير مي باشد.

الف) امين الاسلام طبرسي: «تفسير، كشف مراد از لفظ مشكل است». «2»

ب) راغب اصفهاني: «تفسير در عرف دانشمندان، كشف معاني قرآن و بيان مراد است، اعم از اينكه به حسب مشكل بودن لفظ و غير آن و به حسب معناي ظاهر و غير آن باشد».

زركشي در البرهان «3» و سيوطي در الاتقان «4» اين تعريف را از راغب نقل كرده اند.

ج) جرجاني: «تفسير در شرع، توضيح معناي آيه و شأن و قصه آن و سببي است كه آيه در آن شرايط نازل شده، با لفظي كه با دلالت آشكار بر آن دلالت نمايد». «5»

د) علامه طباطبائي: «تفسير، بيان معاني آيات قرآني و كشف مقاصد و مداليل آنهاست». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 26

ه) آيه الله خوئي: «تفسير، آشكار كردن مراد خداي متعال از كتاب عزيز اوست». «1»

هر كدام از اين تعاريف، از جهاتي ناقص است و نمي تواند بيان كننده ي مراد كامل از تفسير باشد. برخي از اين تعاريف [همچون تعريف مرحوم طبرسي به بيان معناي لغوي شبيه تر است تا تعريف اصطلاحي و نيز قيودي اضافي دارند [مثل قيد لفظ مشكل . برخي تعريف ها نيز [مانند تعريف راغب مانع اغيار نيست و با داشتن عبارت «و غير

آن» شامل تأويل هم مي شود يا [همچون تعريف جرجاني مقدمات تفسير را نيز در تعريف تفسير داخل نموده اند. در بعضي تعاريف نيز [مثل تعريف علامه طباطبائي و آيه الله خوئي مباني تفسير در تعريف گنجانده نشده است.

از مجموعه تعريف هاي ذكر شده، مي توان اين نكته را دريافت كه تفسير، صرفاً توضيح الفاظ قرآن نيست، بلكه بايد مراد خداوند متعال از آيات قرآن بيان شود. و آنچه در تفسير مهم است، رسيدن به مدلول لفظ و معناي پنهان آن است، نه فقط معناي ظاهري لفظ. از اين رو كلامي داراي تفسير خواهد بود كه نوعي معاني پنهان وپيچيده داشته باشد تا از راه تفسير، كشف و آشكار گردد. از طرفي تفسير، علمي روشمند است و براي خود اصول، مباني و قواعدي دارد كه مفسر، ملزم به رعايت آنها است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 27

تعريف مختار:

«تفسير عبارت است از بيان مراد استعمالي آيات قرآن و آشكار نمودن مقصود خداي متعال از آن، بر مبناي ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره».

ب: علم

علم در لغت:

«يافتن حقيقت چيزي» «1» و «حضور و احاطه بر شي ء» «2» به عنوان معاني لغوي علم بيان شده است.

علم در اصطلاح:

هر شاخه اي از علم، تعريف خاصي از علم ارائه مي دهد. منطقيون، فلاسفه و طبيعيون، هر كدام تصور خاصي از علم دارند و آن را به صورتي مناسب با آموزه ها و روش هاي آن علم تعريف مي كنند. منظور ما از علم در اين مباحث، علم تجربي با همان تعريفي است كه پوزيتويست ها «3» ارائه مي دهند: «مجموعه قضاياي حقيقي كه از راه تجربه حسي قابل اثبات باشد». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 28

بخش دوم: تفسير علمي

اشاره

تفسير علمي به شيوه هاي گوناگوني توسط دانشمندان و مفسران صورت گرفته است و برخي راه افراط يا تفريط را در اين روش پيموده اند، بدين خاطر ديدگاه ها در تعريف، تأييد و ردّ آن بسيار متفاوت است. برخي آن را به طور كلي ردّ مي كنند و گروهي آن را به طور كامل و به نحوي افراطي پذيرفته اند و گروهي نيز آن را با شروط و قيودي كه لازمه تفسير علمي صحيح است قبول نموده اند. ما پس از بيان تاريخچه مختصري از بحث، ديدگاه برخي از دانشمندان قرآني را در اين باره بيان و نقد و بررسي مي كنيم.

تاريخچه تفسير علمي
اشاره

سابقه تفسير علمي به قرن دوم هجري مي رسد ولي از آن زمان فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر نهاده است. تاريخ اين شيوه از تفسير را مي توان به سه دوره تقسيم كرد:

دوره نخست: از قرن دوم و با ترجمه آثار يوناني به زيان عربي آغاز و تا قرن پنجم ادامه پيدا كرد. در اين دوره برخي دانشمندان مسلمان سعي كردند آيات قرآن را با علوم راه يافته از يونان (مانند هيئت بطلميوسي) تطبيق دهند.

دوره دوم: از حدود قرن ششم آغاز شد؛ هنگامي كه برخي دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مي توان همه علوم را از قرآن استخراج كرد. در اين دوره دانشمنداني همچون غزالي، به تطبيق و استخراج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 29

علوم از قرآن پرداختند.

دوره سوم: اين دوره با پيروزي طرفداران اصالت حس و چاپ كتابهايشان به زبان هاي عربي و فارسي و نيز مطرح شدن مباحثي، مانند: تعارض علم و

دين آغاز شد. در آن زمان برخي از دانشمندان مسلمان از روي دلسوزي و براي دفاع از قرآن به تفسير علمي روي آوردند تا هماهنگي علم و دين و نيز اعجاز علمي قرآن را اثبات كنند. برخي مغرضين نيز اين شيوه تفسيري را بهانه اي براي اثبات افكار انحرافي خويش قرار دادند.

گروهي از مفسرانِ مسلمان، از روي جهل به معيارهاي درست اين روش تفسيري مرتكب اشتباهاتي شدند و اين امر باعث شد تا برخي دانشمندان در مقابل آن موضع گيري كنند و آن را نوعي تفسير به رأي و يا تأويل غلط بنامند.

در اين ميان بسياري از عالمان و دانشمندان و مفسران، در ايران و مصر راه انصاف را پيمودند و بين انواع تفسير علمي و اهداف گويندگان آن، فَرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.

الف) تعريف ها و ديدگاه ها

1. دكتر ذهبي: او كه از مخالفان تفسير علمي است اين گونه مي نويسد: «مراد ما از تفسير علمي، آن تفسيري است كه اصطلاحات علمي را بر عبارات قرآن حاكم مي كند و تلاش مي نمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفي را از قرآن استخراج نمايد». «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 30

2. عبد المجيد محتسب: ايشان نيز ديدگاه خويش را درباره تفسير علمي اين گونه بيان مي كند: «تفسير علمي تفسيري است كه پيروان آن سعي مي كنند عبارات قرآن را مبيّن نظريات و اصطلاحات علمي قرار دهند و در استخراج علوم مختلف از آيات قرآن تلاش مي كنند». «1»

3. احمد عمر ابوحجر: «تفسير علمي تفسيري است كه در آن مفسر مي كوشد عبارات قرآني را در پرتو حقايق ثابت علمي بفهمد و رازي از رازهاي علمي قران را كشف كند؛

زيرا قرآن معلومات علمي دقيقي را در بر دارد كه بشر در هنگان نزول، به آن آگاهي نداشت». «2»

4. دكتر رضايي اصفهاني: «تفسير علمي همان توضيح دادن آيات قرآن به وسيله علوم تجربي است». «3»

5. حافظ محمد ابراهيم: «تفسير علمي عبارت است كشف معاني آيات در پرتو نظريه هاي هستي شناسانه كه صحت آن اثبات شده است». «4»

در تعاريفي مانند تعريف اوّل و دوم، با نگاهي بدبينانه به اين روش، تطبيق مطالب علمي بر قرآن و استخراج علوم از قرآن، به عنوان هدف تفسير علمي معرفي شده است؛ در حاليكه تفسير علمي شيوه اي است كه بر اساس آن مفسر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 31

سعي مي كند ارتباط بين آيات هستي شناسانه قرآن كريم و اكتشافات علوم تجربي را بيان كند تا هم به فهم بهتري از آيات دست يابد و هم جنبه اي از اعجاز قرآن را آشكار نمايد. بدون اينكه درصدد تحميل نظريه اي علمي بر آيات باشد و يا نقش هدايتي قرآن را فراموش كند.

ب) علل گسترش تفسير علمي

در يك قرن اخير تفسير علمي و اعجاز علمي قرآن مورد توجه دانشمندان و مفسران قرار گرفت و كتابهاي زيادي در اين باره نگاشته شد. و حتي افرادي مثل طنطاوي، يك دوره تفسير كامل [تفسير جواهر القرآن با اين شيوه تفسيري نوشتند. ولي اين نكته قابل توجه است كه با آنكه بيش از هزار سال از عمرتفسير علمي مي گذرد ولي اين شيوه تفسيري در يك قرن اخير اوج گرفت و مورد توجه مفسران و طبقه تحصيل كرده جامعه واقع شد.

در مصر، «1» ايران، هند «2» و ديگر كشورهاي اسلامي، تلاش و سعي بر انطباق آيات

قرآن با علوم تجربي آغاز شد و هر كس تحت عنواني خاص كتابي نوشت. مفسران گرانقدر شيعه و عامّه نيز از اين قافله عقب نمانده و تفسيرهاي جديد، با آمارها، ارقام، قوانين و نظريات جديد علوم تجربي همراه گشت. در اين ميان نام بسياري از دانشمندان علوم تجربي به چشم مي خورد كه بسياري از روي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 32 دلسوزي و برخي براي شيطنت دست به تفسير علمي قرآن زدند.

علل عمده شروع و گسترش روش تفسير علمي در بين مسلمانان را مي توان مسائل زير دانست:

1. توجه قرآن به علم، ترغيب به نشانه هاي الهي در آسمانها، زمين و خود انسان و نيز ذكر مثالهاي علمي، موجب رشد علوم و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.

2. ترجمه آثار علوم طبيعي و فلسفي از يونان، روم و ايران، به عربي و نشرآن در بين مسلمانان كه در قرن دوم هجري به بعد صورت گرفت.

3. اين تفكر كه همه علوم در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات به دست آوريم.

4. توجه به علوم طبيعي و كشفيات جديد، براي اثبات اعجاز علمي قرآن نيز به رشد تفسير علمي كمك كرد.

5. پيروزي تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثيرگذاري آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروه هاي التقاطي يا انحرافي در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن منجر شد.

6. القاي تفكرِ تعارضِ علم و دين كه حس دفاع دانشمندان مسلمان را برانگيخت

و موجب شد كوشش هايي براي بيان سازگاري آيات قرآن با علوم تجربي، در تفاسير و كتابها انجام شود. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 33

ج) ضوابط تفسير علمي معتبر

با توجه به آنچه تاكنون درباره ي شيوه هاي تفسير علمي گفته شد، در تفسير علمي معتبر، بايد شرايط و معيارهاي زير رعايت شود، وگرنه مفسر مرتكب تطبيق، تحميل و يا تفسير به رأي مي گردد.

1) تفسير علمي، توسط مفسري صورت پذيرد كه داراي شرايط لازم باشد: يعني، آشنايي با ادبيات عرب، آگاهي به شأن نزول آيه، آشنايي با تاريخ صدر اسلام تا حدودي كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ و ... مراجعه به احاديث و پرهيز از هرگونه پيشداوري، تطبيق و تحميل.

2) آنچه به عنوان معيار تفسير معتبر گفته شده است رعايت شود: يعني، روش درست تفسير و استفاده از منابع صحيح، در اين روش تفسيري هم معتبر است.

3) استناد به قوانين مسلم و قطعي: در بهره گيري از مسائل علمي در تفسير آيات بايد از محيط فرضيه و تئوريها قدم بيرون نهاد و در محيط قوانين علمي كه با دلايل قطعي ثابت شده است، به تفسير پرداخت.

4) عدم مخالفت با احكام قطعي عقلي و شرعي: در بين احكام عقلي و شرعي يك سري مسلمات و قطعياتي وجود دارد كه با گذشت زمان تغيير نمي كند. مفسر، نبايد با قطعي گرفتن برخي نظريات و فرضيات علمي، به تغيير دادن اين مسلمات بپردازد.

5) مفسر در تفسير علمي مي بايست شناخت صحيحي

از قلمرو و حيطه زبان معرفت ديني داشته باشد و گزاره هاي ديني را حقّ و مطابق با واقع بداند، توانمند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 34

و كارامد بودن اين آموزه ها را پذيرفته باشد.

6) دلالت آيات بر مباحث علمي روشن و آشكار باشد و نيازي به تأويل و تكلّف نداشته باشد.

د) اقسام انطباق قرآن با مطالب علمي از جهت شكل و شيوه

تفسير علمي، يك روش تفسيري است كه داراي اقسام گوناگوني است كه بعضي سر از تفسير به رأي در مي آورد و شماري منجر به تفسير صحيح و معتبر مي شود. اين مسئله باعث شده است تا برخي دانشمندان، تفسير علمي را به كلي ردّ كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و گروهي آن را به عنوان شيوه اي صحيح در تفسير قرآن بپذيرند. در اينجا با طرح شيوه هاي گوناگون اين نوع تفسير، آنها را در معرض قضاوت گذارده تا از خلط اين روشها با يكديگر جلوگيري شود.

1. استخراج همه علوم از قرآن كريم:

برخي از دانشمندان قديمي همچون ابن ابي الفضل المرسي «1» و غزالي «2»، كوشيده اند تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند كه همه علوم در قرآن وجود دارد. آنان در اين راستا، آياتي را كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود بيان مي كردند و هر گاه ظاهر قرآن كفايت نمي كرد، دست به تأويل مي زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 35

داشتند بر مي گرداندند.

از اينجا بود كه علومي همچون هندسه، حساب، پزشكي، هيئت، جبر و مقابله و ... را از قرآن استخراج مي نمودند. روشن است كه اين نوع تفسير علمي،

منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر الفاظ و معناي لغوي آنها مي شود.

2. تحميل و تطبيق نظريات علمي بر قرآن كريم:

اين شيوه از تفسير علمي در يك قرن اخير رواج يافت و برخي افراد با قطعي پنداشتن نظريات علوم تجربي، سعي كردند تا آياتي، موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه اي موافق آن نمي يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معناي ظاهري آن حمل مي كردند.

در مورد اين نوع تفسير علمي نيز، حقّ با مخالفان آن است؛ چرا كه ذهن مفسر در هنگام تفسير بايد از هر گونه پيشداوري خالي باشد، نه اينكه فرضيه اي علمي را مسلم فرض كرده و در بين آيات، به دنبال شاهدي براي آن بگردد.

3. استخدام علوم براي فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمي، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمي قرآن مي كند. او سعي دارد با استفاده از مطالب قطعي علوم [كه از طريق دليل عقلي پشتيباني مي شود] و با ظاهر آيات قرآن [طبق معناي لغوي و اصطلاحي موافق است به تفسير علمي بپردازد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 36

معاني مجهول قرآن را كشف كند. «1»

4. نظريه پردازي و جهت دهي به علوم:

در آياتي از قرآن كريم به برخي موضوعات و مسائلي اشاره شده است كه هنوز علم تجربي نتوانسته آنها را اثبات يا نفي كند. وجود آسمان هاي هفتگانه، وجود حيات در فضاي خارج از زمين و ... از جمله اين مسائل است. مفسر مي تواند با تشريح ديدگاه قرآن در اين زمينه ها آنها

را به عنوان نظريه پردازي هاي قرآن مطرح كند كه در جهت دهي به علوم تجربي كارايي دارد.

دو روش اخير از تفسير علمي، مورد پذيرش ماست و سعي داريم كه در اين نوشتار آن را دنبال نماييم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 37

بخش سوّم: [نجوم

الف) سير تطورات مباحث علم نجوم

انسان با پا برروي زمين و با اولين نگاه هايي كه به اطراف خود انداخت، جستجو براي شناخت آنچه در اطراف خويش مي ديد را آغاز كرد. چيستي زمين، آسمان، و پديده هاي موجود در آن دو، زمان آفرينش و مادّه تشكيل دهنده آنها، از جمله سؤالات موجود در ذهن بشر اوليّه بود كه هنوز هم دانشمندان بدنبال جواب هايي براي آن هستند. آشوريان، كلدانيان، ايرانيان، مصريان و چينيان از ناموران علم نجوم بودند. «1»

البته راهنماي بسياري از اين گروهها، پيامبران الهي بودند؛ چنان كه سيد ابن طاوس حضرت آدم را اولين كسي معرفي مي كند كه خداوند علم نجوم را به او آموخت. «2» از حضرت دانيال «3» و حضرت ادريس «4» و پيامبر اعظم اسلام «5» نيز مطالبي نقل شده است كه اطلاع كامل آنان از علم نجوم را نشان مي دهد.

پس از اسلام نيز دانشمنداني چون نوبختيان و برمكيان از شاگردان امام جعفر صادق (ع)، خواجه نصير الدين طوسي، ابوريحان بيروني، ابن سينا، ابوالوفاء

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 38

بوزجاني، ابراهيم ابن حبيب فزاري و بسياري ديگر از دانشمندان مسلمان با الهام گرفتن از فرمايشات قرآن، پيامبر (ص) و امامان به درجات بالاي اين فن دست يافتند

و به پيشرفت اين علم كمك فراواني كردند. «1»

در مغرب زمين نيز پس از رنسانس و ظهور دانشمنداني چون گاليله، كُپرنيك، كِپلر، نيوتن و انيشتين، اين علم حركت تازه اي را شروع كرد و بدنبال آن، اختراع نورسنج ها وتلسكوپ هاي نوري و راديويي و ديگر ابزار نجومي كمك فراواني به پيشرفت اين دانش نمود. در اين دوره، مباحث از سمت هيئت و طالع بيني به طرف اختر فيزيك، كيهان شناسي و كيهان زايي تغيير مسير داد. «2»

دانشمندان علم نجوم سير تطورات اين علم را به سه دوره تقسيم كرده اند:

1) دوره زمين مركزي:

منجمان در اين دوره معتقد بودند، بايد زمين مركز جهان باشد و تمام اجرام آسماني، به دور او كه ساكن است بگردند. علاقه آنان، چندان علمي نبود و بيشتر براي كشف ارتباط حوادث زميني با وضعيت اجرام آسماني و كشف سعد و نحس كوشش مي كردند. با اين وجود اكتشافات برجسته اي همچون: گاه شماري دقيق، تعريف دايره البروج، دوره ي كامل خسوف و كسوف در اين دوره صورت گرفت. اين دوره از تاريخ باستان شروع و در قرن شانزده با ظهور كپرنيك به پايان مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 39

2) دوره كهكشاني:

مي توان آغاز نجوم جديد را از اين دوره دانست. كپرنيك نشان داد كه زمين نه تنها مركز عالم نيست بلكه سياره اي معمولي است و خورشيد نيز همانند بسياري ديگر از ستارگان است.

در اين دوره علاقه ها به سوي كشف قوانين حاكم بر حركات اجرام سماوي و توضيح آنچه به چشم

ديده مي شد، بود. معرفي تلسكوپ، توسط گاليله و بعد از آن، اختراع طيف نما كمك زيادي به دانش نجوم كرد. البته از تلاشهاي دانشمنداني چون تيكو براهه، كپلر و نيوتن در اين دوره، نبايد غافل بود.

3) دوره كيهاني:

در اين دوره آشكار شد كه كهكشان ما فقط يكي از بسيار كهكشان هاي موجود در اين جهان است. بخش زيادي از تلاشها در اين دوره، براي بدست آوردن تصويري كامل از جهان اختصاص داشته است. استفاده از تلسكوپهاي نوري بزرگتر و تلسكوپهاي راديويي نتايج مهمي را به دنبال داشته است. كيهان شناسي و اختر فيزيك در اين دوره، خود را مديون تلاشهاي دانشمنداني چون انيشتين و نظريه نسبيت او مي داند. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 40

ب) مفهوم شناسي نجوم

1) نجوم در لغت:

نجوم در لغت عرب جمع واژه ي نجم و به معناي ستارگان است. «1»

نجوم در اصطلاح:

دانشمندان علم نجوم هر يك، تعريفي خاص از اين علم ارائه داده اند. اين تعريف ها شامل مسائلي مي شود كه در آن علم مورد بررسي قرار مي گيرد. ما به ذكر چند نمونه از آنها اكتفا مي كنيم.

1. ابن سينا: «در علم هيئت، حال اجزاي عالم از لحاظ اشكال و اوضاع آنها نسبت به يكديگر و اندازه ها و فواصل ميان آنها و حال حركات فلكها بررسي مي شود، اندازه كُرات، قطبها و دوايري كه با آنها حركات تمام مي شود به دست مي آيد». «2»

2. قاضي زاده رومي: «علمي است كه در آن از احوال اجرام بسيط علوي و سفلي از حيث كميت، وضع و حركت

ملازم با آنها بحث مي شود». «3»

3. مايردگاني: «علم نجوم [بررسي مواضع، حركات، ساختمانها، سرگذشتها و سرنوشت هاي اجرام آسماني است». «4»

4. امين سبحاني: «مطالعه تكامل طبيعي و مادي اجرام و اجسام آسماني، در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 41

زمان و مكان معين». «1»

5. استاد علي زماني قمشه اي: «علمي است كه در آن از ظواهر اجسام آسماني و قوانين حركات ظاهري و حقيقي، اندازه ها، فواصل و خواص طبيعي آنها بحث مي شود». «2»

ج) مسائل علم نجوم

مسائلي كه در علم نجوم مورد بحث قرار مي گيرند را مي توان در پنج شاخه تقسيم بندي كرد. در هر يك از اين شاخه ها، به بخشي از علم نجوم پرداخته مي شود.

1) هيئت: [ [ymonortsA به طور كلي درباره ي حركت و جابجايي اجرم آسماني بحث مي كند.

2) اختر فيزيك: [ [scisyhportsA درباره ي ساختار، خواص فيزيكي، تركيب شيميايي و تحولات دروني ستارگان بحث مي كند و به مطالعه حركات ظاهري و حقيقي ستارگان و تعيين موضع آنها نيز مي پردازد.

3) كيهان شناسي: [ [ygolomasoC اين رشته، قوانين عمومي تكامل طبيعي و مادي جهان و ساختار آن را بررسي مي كند. بررسي وضع كهكشانها و نواختران [ [avoN و نيز مسئله انبساط جهان از موضوعات مهم مورد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 42

مطالعه كيهان شناسان است.

4) كيهان زايي: [ [ynogomsoC درباره ي چگونگي پيدايش و منشأ كيهان بحث مي كند. مسائل مربوط به پيدايش، تحول و تكوين عالم در قلمرو مطالعات كيهان زايي است. «1»

5) طالع بيني: [ [ygolortsA به كمك مطالعه حركت و مواضع اجرام آسماني به پيشگويي مي پردازد و به طالع بيني علمي و غير علمي تقسيم مي شود. «2»

در فصل دوم از اين نوشتار با به خدمت گرفتن يافته هاي اختر

فيزيك، كيهان شناسي و كيهان زايي به تفسير و تبيين برخي آيات مي پردازيم و در فصل سوم (به ويژه مبحث حركت زمين) با كمك برخي از يافته هاي قطعي شاخه ي هيئت، در پي آنيم تا فهم و درك بهتري از برخي آيات به دست آوريم.

طالع بيني، اگرچه شامل موضوعات و مسائل جالب و در عين حال قابل نقد و بررسي است، اما از محدوده ي اين بحث خارج مي باشد.

د) اهداف قرآن از طرح مباحث نجوم

همان گونه كه گذشت، قرآن كتاب هدايت است و هدف اصلي از فرو فرستادن آن، رهنموني انسان به سوي كمال است. خداوند متعال براي نشان دادن راه كمال و صراط مستقيم به انسانها، از روش هاي گوناگون استفاده نموده و هر آنچه را كه مي تواند در اين راه به او كمك كند به صورتهاي گوناگون بيان كرده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 43

است. گاهي به صورت قصه و داستان، گاهي با استدلال عقلي، گاهي با برانگيختن فطرت و وجدان و گاهي نيز با طرح مسئله علمي. مباحث نجومي مطرح شده در قرآن نيز از اين نمونه اند كه خداوند از بيان آنها اهدافي دارد كه انسان را به كمال مقصود مي رسانند.

1. اثبات ناظم: «1»

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ... لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «2» (قطعاً در آفرينش آسمانها و زمين ... نشانه هايي است براي گروهي كه خردورزي مي كنند).

2. اثبات توحيد و ربوبيت الهي:

أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً «3» (بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه آسمانها و زمين را آفريد؟ ...

بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه زمين را قرار گاهي ساخت).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 44

3. نشان دادن عظمت خداوند: «1»

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراً «2» (خجسته است آن كه در آسمان برجهايي قرار داد؛ و در آن چراغ و ماهي روشني بخش قرار داد).

4. بيان امكان داشتن معاد و تحقق حتمي آن: «3»

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَي أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَي بَلَي إِنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «4» (و آيا اطلاع نيافتند كه خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها درمانده نشده است، بر زنده كردن مردگان تواناست؟ آري، [چرا] كه او بر هر چيزي تواناست).

5. تشويق به استفاده از طبيعت:

وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ ... «5» (و [منافع آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، در حاليكه همگي از اوست، مسخر شما ساخت).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 45

6. بيان مبدأ پيدايش و نحوه تكوّن موجودات: «1»

أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ «2» (آيا كساني كه كفر ورزيدند اطلاع نيافتند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند و آن دو را گشوديم و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم).

7. بيان نظم و انسجام طبيعت: «3»

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ «4» ( [همان كسي كه هفت آسمان را طبقه بندي شده آفريد؛ هيچ تفاوتي [تناقض گونه در آفرينش [خداي مهرگستر

نمي بيني. پس چشم را بر گردان آيا هيچ شكافي مي بيني؟)

8. خبر دادن از پايان يافتن عالم: «5»

إِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ* وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ «6» (هنگامي كه كرات آسماني شكافته شود و هنگامي كه سيارات پراكنده شوند [و در هم فرو ريزند].)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 46

9. ياد آوري نعمتهاي الهي و ترغيب به شكر گذاري:

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً «1» (و او كسي است كه شب و روز را جانشين [يكديگر] قرار داد، براي كسي كه بخواهد متذكر شود يا بخواهد سپاسگذاري كند).

10. بيان برخي حقايق نجومي و كيهاني مانند موجودات زنده در آسمانها: «2»

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً «3» (و از نشانه هاي اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آن دو پراكنده است).

ه) نگاهي كلي به نجوم در قرآن

در قرآن كريم 310 بار از آسمان، 461 بار از زمين، 300 بار از روز، و 100 بار از شب، 30 بار از خورشيد و نزديك همين تعداد از ماه، ستارگان و شهابها و ديگر موضوعات نجومي نام برده شده است و اگر مواردي كه غير مستقيم از اين پديده ها سخن مي گويد را به اين مجموعه اضافه كنيم، تعداد از اين هم فراتر مي رود. و در بسياري از اين آيات، جنبه ي مادي اين مخلوقات مراد بوده و به آن توجه شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 47

قرآن از آغاز آفرينش آسمان و زمين، «1» مادّه اوليّه ي تشكيل دهنده آنها «2» و مراحل و دوره هاي اين آفرينش»

و نيز از برخي تحولات و تغييرات صورت گرفته در اين

روند «4» سخن گفته است.

خورشيد، «5» ماه، «6» زمين «7» و حركتهاي آنها «8» و نيز ستارگان، «9» سيارات، «10» شهابها، «11» برجهاي آسماني، «12» شب و روز «13» و بسياري ديگر از موضوعات نجومي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 48

از مطالبي است كه در قرآن مطرح شده است. خداوند متعال در اين كتاب شريف به بيان مسائلي مانند، هفت آسمان «1» و موجودات فضايي «2» پرداخته است كه علم تجربي هنوز نتوانسته درباره آن نظر روشني ارائه دهد.

قرآن در بسياري از موارد وقتي از آفرينش آسمانها و زمين، برافراشتن آسمانها با ستونهاي نامرئي [جاذبه ، «3» كوتاه و بلند شدن شب و روز «4» و برخي ديگر از موضوعات نجومي سخن مي گويد، آنها را نشانه هايي براي شناخت خدا مي داند «5» و انسانها را به تفكر و تعقل در آنها دعوت مي نمايد. «6» و از اينكه برخي انسانها از كنار اين آثار الهي، بدون توجه و تأمل مي گذرند شكايت مي كند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 49

قرآن كريم در برخي از آيات از پايان يافتن اين جهان سخن گفته «1» و حوادثي را كه در آن زمان اتفاق خواهد افتاد بيان نموده است. آن هنگام كه آسمان شكافته شود «2» و به صورت روغن گداخته در آيد «3» زمين به لرزه در مي آيد «4» و آنچه در خود دارد بيرون مي افكند «5» كوه ها از جاي كنده مي شوند «6» و به هم برخورد نموده «7» و همچون پشم زده شده در مي آيند. «8»

نور ستارگان خاموش مي شود «9» و ماه و خورشيد «10» كم نور گشته و با هم جمع مي گردند. «11»

و آسمان در هم پيچيده مي شود. «12»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 51

فصل دوم: آغاز و پيدايش جهان

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 53

مقدمه:

چگونگي پيدايش جهان و اسرار نهان در آن، از مسائلي است كه همواره ذهن بشر را مشغول كرده است. قرآن كريم با اشاره به اين مسئله، تفكر پيرامون آن را به انسان ها توصيه نموده و آفرينش جهان را نشاني از نشانه هاي خود معرفي مي كند.

كيهان شناسان درباره ي چگونگي پيدايش هستي، نظريات گوناگوني ارائه داده اند كه البته، هيچ كدام هنوز به صورت قطعي اثبات نشده است. برخي صاحب نظران نيز با تطبيق برخي از اين نظريات علمي با قرآن، اعجاز علمي قرآن را در اين زمينه نتيجه گيري كرده اند.

از آنجايي كه اين گونه مطالب قابل نقد و بررسي است، در اين فصل، پس از اشاره به مهم ترين ديدگاه هاي علمي پيرامون آغاز جهان، به بيان آيات قرآن در اين موضوع و تفاسير صاحب نظران، پيرامون اين آيات مي پردازيم و به نقد و بررسي آن مي نشينيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 54

بخش اول: آغاز آفرينش

پيدايش جهان از نظر علم
اشاره

كيهان شناسان نظريات مختلفي درباره ي پيدايش جهان ارائه داده اند كه سه نظريه مشهور آن عبارتند از:

الف) انفجار بزرگ

اين نظريه در اوايل قرن بيستم ارائه و توسط يافته هاي «ادوين هابل» «1» (1919 م.) تأييد شد. «جرج لمايتر بلژيكي» «2» و «ژرژ گاموف روسي» «3» از اولين طرفداران اين نظريه بودند.

نظريه ي مذكور كه به نظريه ي «ابر چگال» نيز مشهور است، «4» ادعا مي كند كه جهان آغازي داشته و به انتهايي مي رسد. «5» بنابراين نظريه روزگاري آتشگويي وسيع از گازهاي بي نهايت چگال و سوزان با بيش از تريليون ها درجه حرارت، «6» كه بيشتر متشكل از هيدروژن و هليوم بود، وجود داشته است. اين آتشگوي، 15 ميليارد سال پيش منفجر شد [انفجار بزرگ و انبساط آن به شهادت تغيير مكان سرخ، هنوز ادامه دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 55

ژرژ گاموف اين ماده اوليه را «يلم» ناميد. اين نام از كلمه اي گرفته شده است كه ارسطو از آن براي نام گذاري ماده اوليه اي كه به عقيده فلاسفه يونان، مواد از آن نشأت مي گيرند، استفاده كرد. «1»

با گذشت زمان، تراكم ماده در بسياري از نقاط اين توده منبسط شونده گاز، پديد آمد. اين تراكم ها، با جذب ماده از محيط

اطراف رشد كردند و بدين ترتيب جهان به توده هاي بسيار عظيمي از گاز، كه هريك مي رفت تا كهكشاني شود تقسيم شد. اين توده ها همچنان در انبساط بي وقفه جهان شركت دارند.

هر يك از اين توده هاي عظيم گاز بار ديگر تكه پاره شدند و ستارگان را پديد آوردند. ستارگان نسل اول از دو گاز كه در آن زمان در جهان وجود داشت، يعني هيدروژن و هليوم تشكيل مي شوند، با گذشت زمان، عناصر ديگري در هسته ستارگان پر جرم به وجود آمدند، سپس اين عناصر جديد به وسيله اولين ستارگان به ميان گاز ميان ستاره اي راه يافتند تا به عنوان ماده خام در تكوين ستارگان بعدي به كار روند. «2» از بين نظريات موجود پيرامون آفرينش اوليّه جهان، اين نظريه از لحاظ علمي مقبول ترين نظريه است و بيشترين طرفدار را دارد.

ب) حالت پايدار

اين نظريه در سال 1940 م. توسط «بوندي»، «گُلد» و «هويل» پيشنهاد شد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 56

تصويري كه طرفداران اين نظريه ترسيم مي كنند را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:

1. جهان آغاز و انجامي ندارد؛

2. جهان هميشه به همان صورتي بوده و خواهد بود كه اكنون به چشم ناظر، مي آيد؛

3. با پير شدن و دور شدن كهكشان ها از هم، كهكشان جديدي در فضاهاي بجامانده تكون مي يابند؛

4. گازها، غبار و انرژي (كه مطابق فرمول انيشتاين نوعي جرم است) كه ستارگان در پيري از خود دفع مي كنند مواد خامي است كه ستارگان جديد از آن به

وجود مي آيند. «1»

ج) جهان پلاسما

تعداد كمي از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدي مي بينند. خلاصه اين نظريه آن است كه 99% جهان قابل مشاهده [عمدتاً ستارگان از پلاسما ساخته شده است، كه بارهاي الكتريكي آن از هم جدا شده اند. پلاسما گاهي حالت چهارم ماده نيز خوانده مي شود. صاحبان اين نظريه معتقدند كه انفجار بزرگ هيچگاه رخ نداده است و جهان آكنده از جريان هاي الكتريكي غول آسا و ميدان هاي عظيم مغناطيسي است. از اين ديدگاه جهان ازلي است و به وسيله ي نيروي برقاطيس اداره مي شود. بنابراين جهان آغازي معين و انجامي قابل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 57

پيش بيني ندارد و كهكشان ها حدود 100 بيليون سال پيش شكل گرفته اند. «1»

پيدايش جهان از منظر قرآن

قرآن كريم در آيات فراواني به چگونگي آفرينش جهان و مدت آن اشاره كرده است. در اين قسمت پس از طرح آيات مربوطه، به ديدگاه هاي مفسّران و دانشمندان پيرامون آن اشاره نموده و در پايان به نقد و بررسي آن خواهيم پرداخت.

مدت آفرينش آسمان ها و زمين

الف) مدت آفرينش آسمان ها و زمين

قرآن كريم در آيات زير به اين موضوع پرداخته است:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ «2» (در واقع پروردگار شما، خدايي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد).

الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ «3» (خدا كسي است كه آسمان ها و زمين و آنچه را بين آن دو است در شش روز آفريد).

قُلْ ءَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ* وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَهِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ*

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 58

طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ* فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «1» (بگو آيا واقعاً شما به كسي كه زمين را در دو روز آفريد كفر مي ورزيد و براي او همانندهاي [معبود گونه قرار مي دهيد؟! كه آن پروردگار جهانيان است. و در آن [زمين، كوه هاي استوار از فرازش قرار داد و در آن بركت نهاد و خوراكي هايش را در آن معين كرد در حاليكه براي درخواست كنندگان يكسان است [و اين كارها] در چهار روز بود. سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حاليكه آن دود بود و به [آن آسمان و به زمين گفت: خواه يا نا خواه بياييد. گفتند: اطاعت كنان آمديم و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز تمام كرد و در هر آسماني كارش را وحي كرد و آسمان پست [دنيا] را با چراغ هايي [: ستارگان آراستيم و [آن را كاملًا] حفظ كرديم؛ اين اندازه گيري [خداي شكست ناپذير داناست).

با دقت در اين آيات، چند سؤال به ذهن مي آيد كه مبحث آينده به دنبال جوابي براي آنهاست.

1. مراد از سماوات، ارض و يوم در اين آيات چيست؟

2. خلقت آسمان و زمين در شش روز [يوم با يافته هاي علمي چگونه قابل جمع است؟

3. تعارض ظاهري آيات سوره فصلت كه سخن از هشت روز مي گويد، با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 59

آيات دسته اول و دوم كه آفرينش آسمان و زمين را در شش روز مي داند،

چگونه قابل حل است؟

مباحث لغوي و اصطلاحي

الف) ارض و سماء: كتب لغت ريشه سماء را «سَمو» و «سُمُوّ» گفته اند كه به معناي علوّ است. «1» و به گفته ي راغب به بالاي هر چيز «سماء» گفته مي شود همان طوريكه به پايين آن «ارض» اطلاق مي شود. «2»

در قرآن كريم، آسمان و زمين به معاني متعددي به كار رفته و داراي مصاديق گوناگوني است ما در اينجا به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم و تفصيل آن را به بعد وا مي گذاريم.

1. آسمان به معناي كرات آسماني و زمين به معناي كره زمين: (سوره ي فصلت، آيه ي 11).

2. آسمان به معناي سمت بالا و زمين به معناي پايين: (سوره ي ابراهيم، آيه ي 4).

3. آسمان به معناي جو اطراف زمين: (سوره ي ق، آيه ي 9؛ سوره ي بقره، آيه ي 22).

4. آسمان به معناي عالم ملكوت و مقام قرب الهي: (سوره ي سجده، آيه ي 5).

با توجه به استعمالات قرآني مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه آسمان و زمين هميشه به معناي مادي آن نيست و گاهي امري معنوي از آن اراده مي شود و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 60

تفكيك اين موارد حايز اهميت است.

ب) يوم: اين لغت به معناي زمان محدود مطلق است؛ «1» چه زياد باشد چه كم و گاهي اعم از شب و روز است و هر دو را شامل مي شود.

اين واژه در قرآن به چند معنا استعمال شده است:

1. مدت زمان بين طلوع و غروب خورشيد [مقابل شب : قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ «2» 2. زمان و وقت: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «3» 3. در مفهومي غير مادي: يوم القيامه ويوم الاخره «4» 4. دوره اي از زمان: تِلْكَ

الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ «5» رواياتي نيز «يوم» را در آيه ي 54 سوره اعراف به «وقت» تفسير كرده اند و فرموده اند: «في ستّه ايام يعني في سته اوقات». «6» با توجه به سياق آيات خلقت آسمان ها و زمين در شش يوم، مقصود از يوم همان دوره يا مرحله است و از اينجا راه حل تعارض ظاهري بين يافته هاي علمي در باب خلقت جهان در ميلياردها سال، با آيات مربوط به خلقت آنها در شش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 61

روز روشن مي شود؛ چرا كه اگر مقصود آيات شش دوره يا مرحله خلقت باشد و مقصود شش روز معمولي [از طلوع تا غروب نباشد، ديگر تعارضي پيدا نمي شود و يافته هاي علمي با آيات خلقت جهان در شش دوره قابل جمع است.

از اين رو، اين احتمال كه مقصود همان شش روز هفته باشد كه از يكشنبه آغاز و به جمعه ختم شده، «1» از دليل استواري برخوردار نيست. هم چنين، نظر مجاهد كه جمعه را به اين نام خوانده است؛ زيرا موجودات در آفرينش، در آن روز براي خدا جمع شدند؛ «2» صحيح به نظر نمي رسد.

«سته ايام» از ديدگاه قرآن كريم و علم

دانشمندان و مفسران با توجه به يافته هاي علمي و مجموعه ي آياتي كه اين تعبير را در خود دارند، برداشت ها و تفسيرهاي متفاوتي از سته ايام ارائه داده اند كه چند نمونه از آنها در اين بخش گزارش مي شود.

الف) علامه طباطبائي در الميزان ذيل آيه ي 96 سوره ي فصّلت، مقصود از يوم را در اين آيه قطعه اي از زمان دانسته و مي نويسند: «مقصود از يوم در خلق الأرض في يومين برهه اي از زمان است نه روز خاص معهود، يعني

مقدار حركت كره زمين به دور خودش؛ چرا كه اين احتمال، بطلانش آشكار است و اطلاق كلمه يوم بر قطعه اي از زمان كه حوادث زيادي را در بر دارد، زياد است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 62

استعمال شايعي است». «1»

سپس ايشان به آيات 140 سوره ي آل عمران و 102 سوره ي يونس كه در آنها يوم در معناي برهه اي از زمان [دوران به كار رفته است استشهاد مي كنند و در ادامه به بيان اين نكته كه چرا خداوند از مدت خلقت زمين، با تعبير يومين ياد كرده نه يوم مي پردازند و مي نويسند: «پس دو روزي كه خداوند زمين را در آن دو روز خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمين در آن دو مرحله كامل شد و اينكه يك روز نفرمود، دليل اين است كه دو مرحله متغاير بوده مثل مرحله مذاب بودن و جامد بودن و مثل آن».

به عقيده علامه، در سوره فصلت به چهار مرحله از مراحل ششگانه خلقت اشاره شده است؛ دو مرحله براي خلقت زمين و دو مرحله براي خلقت آسمان [مرحله دخان بودن و مرحله هفت آسمان شدن در ادامه علامه به اقوالي درباره ي «اربعه ايام» اشاره مي كنند و در پايان نظر مختار خويش را ارائه مي دهند كه ما در بحث ديگري به آن خواهيم پرداخت.

ب) آيت الله مكارم استعمال يوم و معادل آن در فارسي (واژه روز) را درمعناي دوران، بسيار رائج و متداول مي دانند و با توجه به آيات قرآن

در اين زمينه و يافته هاي علمي، مراحل احتمالي ششگانه آفرينش را اين گونه مطرح مي كنند:

اول: مرحله اي كه جهان به صورت توده ي گازي شكلي بود.

دوم: دوراني كه توده هاي عظيمي از آن جدا شد و بر محور توده مركزي به گردش درآمد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 63

سوم: مرحله اي كه منظومه شمسي از جمله خورشيد و زمين تشكيل يافتند.

چهارم: روزي كه زمين سرد و آماده حيات گرديد.

پنجم: مرحله به وجود آمدن گياهان و درختان بر روي زمين.

ششم: مرحله پيدايش حيوانات و انسان در روي زمين. «1»

ايشان در ذيل آيه 11 سوره فصلت به تقدم خلقت آسمان نسبت به زمين اشاره مي كنند وعلت ذكر آفرينش زمين و ارزاق را قبل از آسمان، اهميت و ويژگي خاص زمين براي انسان ها مي داند و درباره معناي ثمّ در آيه ي 11 فصلت كه ظاهراً خلقت آسمان را پس از خلقت زمين مي داند مي نويسد: «تعبير «ثمّ» [سپس معمولًا براي تأخير در زمان مي آيد، ولي؛ گاهي به معناي تأخير در بيان مي باشد. اگر به معناي اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمان ها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است ولي اگر به معناي دوم باشد هيچ مانعي ندارد كه آفرينش آسمان ها قبلًا صورت گرفته و زمين بعد از آن؛ ولي به هنگام بيان كردن نخست از زمين و ارزاق كه مورد توجه انسان هاست شروع كرده و سپس به شرح آفرينش آسمان ها پرداخته است».

ايشان معناي دوم را با يافته ها و اكتشافات علمي هماهنگ تر مي دانند و به

آيات 32 27 سوره ي نازعات اشاره مي كنند و آن را مؤيّد معناي دوم مي دانند. «2»

ج) آيت الله مصباح يزدي پس از طرح آيه ي 54 سوره ي اعراف در پاسخ به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 64

اين سؤال كه منظور از شش روز چيست دو احتمال مطرح مي نمايند:

1. شش روز هفته: ايشان در توضيح اين احتمال اين نكته را مطرح مي كنند كه در ميان بني اسرائيل و اهل كتاب به ويژه يهود اين مطلب شهرت داشت كه خداوند آفرينش را از يكشنبه آغاز كرد و در جمعه به پايان رساند و شنبه را به استراحت پرداخت، كه ظاهراً «سَبت» در اصل به همين معناست.

ايشان اين معنا را بعيد دانسته و دليل آن را اين گونه ذكر مي كنند: «روزها از نظر علم جغرافيا عبارتند از مدت حركت زمين به دور خودش [حركت وضعي و در لغت، گاه روز را در برابر شب به كار مي بريم كه در عربي «نهار» مي گويند و يوم اعم است از روز تنها يا شبانه روز. قبل از پيدايش زمين و خورشيد و آسمان، تصور روز ممكن نمي بود و شنبه و يكشنبه اي در ميان نبود. اگر نصّ قاطعي نيز در اين مورد داشتيم، مي توانستيم بگوييم كه: روز در اين مورد يعني زماني به اندازه بيست و چهار ساعت ولي چنين نصيّ نداريم».

2. شش دوره آفرينش: ايشان پس از بررسي استعمالات قرآني واژه ي «يوم» در سوره ي يوسف، آيه ي 54؛ سوره ي نحل، آيه ي 8، سوره ي حج، آيه ي 47 و

سوره ي معارج، آيه ي 4 و همچنين فرازي از خطبه قاصعه از نهج البلاغه، اين گونه نتيجه گيري مي كنند كه: احتمال اينكه منظور از شش روز، شش دوره خلقت باشد، بعيد نيست.

به دنبال اين نتيجه گيري، ايشان آيات 9- 12 سوره فصلت را ذكر كرده و مي نويسد: «مي توان احتمال داد كه منظور از دو روز در آفرينش آسمان، دو مرحله

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 65

خلقت باشد. در يك مرحله به صورت گاز يا دود [دخان و مرحله بعدي به صورت آسمان هفت گانه. در زمين نيز به همين قرار؛ يك روز به گونه گاز يا مايع و روز ديگر مرحله اي كه به صورت جامد در آمده است [كه هنوز هم مركز زمين به صورت مايع است.]». «1»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر در ذيل آيات 9- 12 فصلت به تفصيل اين مسئله پرداخته است، ايشان به معناي لغوي يوم اشاره كرده و آن را واحدي از زمان مي داند كه به صورت حقيقي و نسبي به كار مي رود.

اين مفسر، يوم حقيقي را «واحد حركت در ماده اوليه» دانسته و علم آن را مخصوص خداوند متعال و كساني كه خداوند اين علم را به آنان آموخته است، مي داند. سپس به بيان مفهوم يوم نسبي مي پردازند و مصاديق زير را براي آن ذكر مي كند:

1. روز الكتروني: مدت زمان يك دور گردش الكترون، به دور پروتون، كه يك سال آن يك پنجاه هزارم ثانيه به طول مي انجامد.

2. روز زميني: فاصله بين طلوع و غروب خورشيد

است، و گاهي شامل شب هم مي شود و كمتر از بيست مورد از استعمالات قرآني كلمه يوم بدين معناست.

3. روز به معناي مراحل عمر انسان، همچون كودكي، جواني، ميانسالي و پيري.

4. روزهاي سال، كه همان چهار فصل سال اند.

5. روزهاي دهر، همانند روز در بيان نوراني حضرت امير كه: «الدهر يومان،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 66

يوم لك ويوم عليك»

6. روز نجومي ...

در ادامه، ايشان به نقد و بررسي احتمالات ذكر شده در معناي سته أيام مي پردازند و مي نويسند: «اين روزها نمي توانند روزهاي زميني كه معلول چرخش زمين به دور خود است، باشد چراكه اين ايام مقدم بر خلقت آسمان و زمين است» و نيز اين احتمال را كه مراد روزهاي نجومي باشد نفي كرده و اين گونه مي نويسد: «ايام نجومي كه هر روز آن 200/ 43 سال است، نمي تواند مراد خداوند متعال از يوم در اين آيات باشد، چراكه مخاطب قرآن تمام مكلفين هستند نه فقط انسان هاي منجّم، لذا خداوند نمي تواند به اصطلاح خاصّ آنها سخن بگويد».

ايشان تفسير ايام را به ايام تدبيريّه «1» [كه هزار سال طول مي كشد] و ايام معارجيه «2» [كه پنجاه هزار سال است درست نمي داند و ايام را در اين معاني، مخصوص همان آيات مي داند.

ايشان با توجه به كاربردهاي قرآني كلمه يوم و نيز يافته هاي علمي، ايام را به معناي «ادوار» دانسته است كه هر يوم اشاره به مرحله اي از مراحل مختلف خلقت دارد. در پايان به حلّ شبهه تعارض آيات سوره فصلت با

ديگر آياتي كه خلقت جهان را در شش روز مي داند پرداخته اند، كه ما در مبحث ويژه اي آن را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 67

بيان خواهيم كرد. «1»

ه) زمخشري از ديگر مفسراني است كه در ذيل آيه ي 59 سوره ي فصلت به اين بحث پرداخته است و با استدلال به اينكه در ابتداي آفرينش شب و روزي نبوده است، مراد از «ستّه ايام» را مقدار زماني مطابق با شش روز مي داند و در مورد اينكه اين روزها چه مقدار طول كشيده اند دو قول ذكر مي كند:

1. هر روز، هزار سال كه مطابق با روزهاي آخرتي مي باشد؛ «2»

2. به اندازه ي مدت زمان روزهاي دنيا.

او احتمال دوم را ظاهر دانسته و آن را مي پسندد و از مجاهد نقل مي كند، كه او روزهاي شش گانه را از يكشنبه تا جمعه مي دانست. صاحب تفسير كشّاف انتخاب شش روز را براي خلقت جهان، از حكمت هاي الهي مي داند كه مانند، حكمت بسياري از اعداد قرآني، از حقيقت آن بي خبريم. «3»

و) فخر رازي ذيل آيه ي 59 سوره ي فرقان پس از طرح اين سؤال كه، روز عبارتست از حركت خورشيد در آسمان، و قبل از خلقت آسمان، روزي نبوده است پس چگونه خداوند جهان را در شش روز خلق كرد؟ مي نويسد: «مراد از شش روز مدت زماني برابر شش روز است».

ايشان تفسير «سته ايام» را به روزهاي آخرتي كه هزاران سال طول مي كشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 68

بعيد دانسته و مي نويسد: «توصيف هر چيز بايد با كمك امر معلوم و مشخصي انجام پذيرد نه امري كه خودش هم مجهول و نا مشخص است».

ايشان در قسمت ديگري از بحث با توجه به عقيده ي اشعري اش، به عدم نياز به وجود مصلحت براي انتخاب عدد شش از طرف خداوند اشاره مي كند و وجود قدرت و مشيت الهي را كافي مي داند. «1»

صاحب تفسير الكبير در ذيل آيه ي 4 سوره ي سجده، سته ايام را اشاره به شش حالت و صورت جهان مي داند كه هر بيننده اي مي تواند به آن توجه داشته باشد.

ايشان هر كدام از آسمان، زمين و آنچه بين اين دو است را، داراي ذات و صفاتي جداگانه مي داند كه مجموعاً به صورت شش حالت براي هر بيننده اي ظهور مي كنند.

سپس علت استفاده از واژه ي يوم براي بيان مدت زمان خلقت را اين گونه ذكر مي كند: «چون انسان خلقت جهان را به عنوان يك «كار» مي داند و زمان، ظرف براي كارهاست و از طرفي روز مشهورترين قسمت زمان است؛ بنابراين براي بيان مقدار زمان خلقت، از اين واژه استفاده شده است». «2»

فخر رازي در ذيل آيه ي 3 سوره ي يونس پس از بحث مفصلي پيرامون حدوث عالم و استدلال به آن براي اثبات خداوند متعال مراد از سته ايام را مدت زماني برابر شش روز مي داند. البته او شب ها را هم داخل مفهوم يوم دانسته و آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 69

را شبانه روز معنا مي كند. «1»

ز) محمد رشيد رضا ذيل آيه ي 53 سوره ي اعراف، به اين بحث پرداخته است، آسمان و زمين را در آياتي كه به آغاز خلقت اشاره دارند به تمام موجوداتي مي داند كه مردم آنها را به اسم عالم علوي [بالا] و عالم سفلي [پايين مي شناسند. ايشان درباره ي معناي لغوي يوم مي نويسد: «يوم مدت زماني است كه به وسيله عملي كه در آن انجام مي شود محدود مي گردد». سپس چند مصداق براي آن ذكر مي كند.

صاحب تفسير المنار همانند، بسياري، ديگر از مفسران يوم را به معنايي غير از «شبانه روز زميني» مي داند و با اشاره به آيات 9- 2 فصلت و 30 انبياء مي نويسد: «ماده اوليه خلقت دودي به هم پيوسته بود كه خداوند آن را از هم جدا (فتق) كرد و در دو روز زمين را آفريد و در باقيمانده ي چهار روز زمين جامد شد و نباتات و حيوانات را بر روي آن آفريد».

ايشان روز اول را خلقت دخان، روز دوم را تبديل شدن دخان به ماء و خلقت زمين، روز سوم را انجماد زمين و روز چهارم را پديد آمدن گياهان و حيوانات بر روي زمين مي داند و دو روز را هم به خلقت آسمان اختصاص مي دهد. اين مفسردر پايان، بحثي علمي پيرامون پيدايش جهان ارائه مي دهد. «2»

ح) دكتر موريس بوكاي از دانشمنداني است كه به مقايسه ي قصه خلقت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 70

قرآن، عهدين و علم پرداخته است. او با

ذكر اين نكته كه در تورات سخن از شش روز متعارف است كه خداوند در روز هفتم به استراحت مي پردازد و اين روز همان فاصله واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالي خورشيد براي ساكن زميني است؛ به توضيح كلمه يوم در آيات خلقت مي پردازد و آن را به معناي «دوره» مي داند. او به كار رفتن يوم در اين معنا و نيز به ميان نيامدن سخني درباره روز هفتم را از عجايب علمي قرآن مي داند.

ايشان پس از طرح آيات 54 سوره ي اعراف و 9- 12 سوره ي فصلت و نيز گزارش يافته هاي علمي درباره ي خلقت جهان به اين نتيجه مي رسد كه جريان كلي خلقت، دو مرحله داشته است:

1. تكاثف و تراكم توده اي گازي در حال چرخش.

2. انفكاك آن به صورت پاره هايي با استقرار خورشيد و سيارات، از جمله زمين.

سپس يادآور مي شود كه آيات 9- 12 سوره ي فصلت نيز همين دو مرحله لازم بود تا اجسام آسماني و زمين تكوين يابد؛ اما در مورد چهار دوره بعد كه مربوط به زمين و گياهان و حيوانات است يادآور مي شود كه زمين چند عصر و دوره زمين شناسي دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد. «1»

ط) دكتر پاك نژاد در اولين جلد از مجموعه ي اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، به بررسي علمي، قرآني و روايي اين موضوع پرداخته است.

ايشان پس از طرح آيه ي 7 سوره ي هود و توضيح پيرامون كلمات آيه، مراد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 71

از يوم را «دوران» مي دانند

و با توجه به روايات و اخبار درباره ي آغاز آفرينش، مرحله اي متافيزيك [عقل، روح و ...] را براي عالم تصوير مي كنند كه قبل از آفرينش جهان مادي بوده است. سپس به تشريح مراحل خلقت از نظر دانشمندان پرداخته مي نويسند: «دانشمندان زيست شناس كه در بسياري از مطالب، نظريه هاي مخالف و مغاير هم داشته اند در بسياري موارد و از جمله، درباره نشان دادن مراحل تكامل آفرينش اتفاق رأي داشتند، به ترتيب زير:

توده اي از گاز، كهكشان ها، منظومه شمسي و زمين به ترتيب به وجود آمده اند. ابتدا زمين گداخته بود و چيزي يافت نمي شد. آبي پيدا شد، مولكولهاي اوليه، گياه، جنبندگان، خزندگان و پستانداران به ترتيب در گردونه تكامل آفرينش قدم به عرصه وجود گذاردند».

در ادامه به اين نكته اشاره مي كند كه اكثر زيست شناسان براي تعيين قدمت و زمان حيات، هر كدام طرحي داشته اند بدين طريق كه از ابتداي خلقت تا پيدايش انسان را يك سال يا يك هفته يا يك شبانه روز فرض كرده و براي هر كدام، آن مدت مفروض را تقسيم زماني كرده اند.

مثلًا دانشمندي، تمام مدت خلقت را يك شبانه روز فرض كرده، پيدايش كهكشان ها را حدود ساعت هفت و خورشيد را هنگام ظهر و زمين را يك و دوازده ثانيه و پيدايش حيات را شش بعد از ظهر و چهار دقيقه، و دوازده ثانيه به دوازده مانده را براي پيدايش پيش آهنگان انساني اختصاص داده است. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 72

جمع بندي و بررسي:

الف) مجموعه نظريات و

تفاسيري كه پيرامون «ستّه أيام» از طرف دانشمندان و مفسران ارائه شده را مي توان اين گونه خلاصه و جمع بندي كرد:

1. ايام به معناي روزهاي معهود: يعني فاصله زماني بين طلوع و غروب خورشيد. [از يكشنبه تا جمعه

2. يوم به معناي زماني برابر با فاصله زماني بين طلوع تا غروب خورشيد.

3. يوم به معناي زماني برابر فاصله زماني بين دو طلوع متوالي خورشيد.

4. يوم به معناي يوم ربوبي كه هزار سال به طول مي انجامد. «1»

5. يوم به معناي دُوران.

از آنجايي كه يوم به معناي روزهاي معهود، معلول چرخش زمين به دور محور خود است، نمي توان ايام خلقت را بدان تفسير كرد؛ چرا كه اين ايام مقدّم بر خلقت آسمان و زمين هستند.

از طرف ديگر، اكتشافات علمي، مدت زمان به طول انجاميدن خلقت آسمان و زمين را بسيار بيش ازيك هفته مي دانند و قايلند براي خلقت آسمان و زمين ميليون ها سال زمان لازم بوده است، پس تفسير دوم و سوم نيز نمي توانند مورد قبول باشند.

بررسي يافته هاي علمي پيرامون پيدايش جهان و دقت در اين نكته كه، تفسير يوم به ايام ربوبي مخصوص آيات ويژه اي است، كامل نبودن تفسير چهارم را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 73

آشكار مي سازد.

تفسير ايام، در آيات مربوط به خلقت به «دوران»، كه مورد قبول اكثر مفسران معاصر نيز هست مي تواند بهترين تفسير براي اين واژه باشد؛ كه هم با استعمالات قرآني اين كلمه سازگاري دارد و هم يافته هاي اخير كيهان شناسي آن را تأييد مي كند.

ب) قرآن

كريم در آيات 9- 12 سوره ي فصلت به شش مرحله از مراحل خلقت جهان به اجمال اشاره مي كند.

دو مرحله براي خلقت آسمان ها، دو مرحله براي آفرينش زمين و دو مرحله براي آفريدن آنچه بين آسمان و زمين است. خداوند در اين آيات و آيات مشابه وارد جزئيات و تعيين زمان دوره ها و نوع خاص و تحولات آن نشده است و گرچه در برخي از آيات به مراحل ديگري از خلقت اشاره دارد، ولي مي توان آنها را در يكي از اين مراحل ششگانه گنجاند.

ج) فقط امور تدريجي و مستمر هستند كه مي توان آنها را تقسيم بندي كرد و براي آن دوره ها و مراحلي فرض و تعيين نمود. تعيين دوره ها امري اعتباري و نسبي است لذا گاهي در يك موضوع واحد [مثل رشد علم بشر با پيدايش و تطور هنر] تقسيم بندي ها و مراحل متفاوتي ذكر مي شود كه هر كدام از زاويه خاصي به موضوع مي نگرد. گاهي همه اين مراحل و تقسيم بندي ها صحيح و لازم است و زواياي پنهان موضوع را روشن مي كند.

استاد محترم، دكتر رضايي اصفهاني پس از اشاره به اين مطلب، آن را درباره مراحل خلقت جهان نيز صادق مي دانند و مي نويسند: «ممكن است دوران هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 74

خلقت آسمان ها و زمين را، از منظرها و حيثيت هاي مختلف، تقسيم بندي هاي متفاوتي كرد و ريشه ي همه اختلافات در نظريه هاي علمي، مراحل آفرينش جهان همين مطلب است. گاهي تقسيم بندي بر اساس گاز، مايع و جامد صورت مي گيرد، گاهي

تقسيم بندي بر اساس كرات آسماني، زمين و انسان صورت مي گيرد و گاهي بر اساس موجودات بي جان و جاندار». «1»

ايشان عدم لزوم مطابقت مراحلي كه علم براي آفرينش ذكر مي كند با مراحلي كه در قرآن يا كتاب مقدس آمده است را يادآور مي شوند و زبان دين و علم را در اين باب متفاوت مي دانند لذا هيچ گونه تعارضي بين علم و دين در اينجا وجود ندارد.

د) از آنجا كه خلقت جهان در شش روز، قبل از اسلام، در بين مردم جزيره العرب كه با يهوديان در ارتباط بودند، مطرح بوده است؛ نمي توان آن را به عنوان اعجاز علمي قرآن دانست ولي با دقت در مراحل مطرح شده در آيات قرآن، مي توان سازگاري گزاره هاي قرآني را با يافته هاي علمي اخير به خوبي دريافت در حاليكه برخي مطالب تورات و گفته هاي فلاسفه اين هماهنگي را ندارد. البته تطبيق قطعي آيات قرآن با نظريه علمي خاصي در باب مراحل پيدايش جهان صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 75

حلّ تعارض ظاهري آيات سوره ي فصلت با خلقت جهان در شش روز

از ظاهر آيات 9- 12 سوره ي فصلت چنين بر مي آيد كه خداوند متعال در اين آيات به هشت دوره براي خلقت جهان اشاره مي كند:

خلق الارض في يومين ... وقدّر فيها اقواتها في اربعه ايام ... فقضاهن سبع سموات في يومين

دو مرحله براي خلقت زمين ... چهار مرحله براي آفرينش كوه ها و ارزاق ... دو مرحله نيز براي خلقت آسمان ها كه مجموعاً هشت مرحله مي شود در حالي كه

در برخي ديگر از آيات به شش دوره بودن خلقت جهان تصريح شده است.

مفسران بزرگوار با ارائه نظراتي به جمع بين اين دو دسته آيات پرداخته و سازگاري و هماهنگي آنها را روشن ساخته اند. اين نظريات عبارتند از:

1. اكثر مفسرين «اربعه ايام» را شامل دو مرحله خلقت زمين، كه در آيه قبل ذكر شد نيز مي دانند؛ بدين صورت كه در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد و در دو روز آينده؛ ساير خصوصيات زمين مثل كوه ها و ارزاق خلق شدند. مفسراني كه با اين بيان تعارض ظاهري را از بين مي برند، از نظر ادبي توجيهات متفاوتي ارائه مي دهند.

الف) برخي از آنان ظرف «اربعه ايام» را به «قدّر» متعلق دانسته و كلمه «تتمه» را به عنوان مضافي براي «اربعه ايام» در تقدير گرفته اند «قدّر اقواتها في تتمه اربعه ايّام» مرحوم طبرسي اين تعبير قرآني را همانند اين گفته عرفي مي داند كه (من ده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 76

روز از بصره تا بغداد رفتم و در پانزده روز به كوفه رسيدم). «1»

طبري در جامع البيان تقدير «تتمه» را به نحويين بصره نسبت مي دهد «2» و كشاف آن را از زجاج نقل مي كند. «3»

ب) گروهي ديگر ظرف را متعلق به حصول مي دانند در ضمن كلمه «تتمه» را نيز در تقدير مي گيرند «قدّر حصول اقواتها في تتمه اربعه ايّام».

ج) برخي ديگر ظرف را متعلق به خبر مبتدايي مي دانند كه حذف شده است و در اين صورت نيازي به

تقدير كلمه «تتمه» نيست، «كل ذلك كائنٌ في اربعه ايام» «4» بنابراين تقدير، خداوند كلام گذشته خويش را خلاصه گيري كرده است و فرموده: «در نتيجه، همه آنها در چهار روز بوده است».

2. علامه طباطبائي تفسيري خاص از «اربعه ايام» ارائه داده كه مي تواند راه حلّي براي اين تعارض باشد. ايشان مراد از «اربعه ايام» را چهار فصل سال مي دانند و مي نويسند: «مقصود از اربعه ايام با توجه به قراين، همان فصول چهار گانه است كه بر اساس ميل شمالي و جنوبي زمين به وجود مي آيد و تقدير ارزاق در اين چهار فصل است، پس جمله (في اربعه ايام) فقط قيد جمله اخير (قدر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 77

فيها اقواتها) است و حذف و تقديري در آيه وجود ندارد». «1»

3. برخي ديگر از مفسران «اربعه ايام» را اشاره به مراحل تكامل زمين مي دانند كه پس از خلقت زمين صورت گرفته است. از نظر اين مفسر، آيات سوره ي فصلت، فقط چهار مرحله از مراحل شش گانه خلقت را مطرح مي نمايند، دو مرحله خلقت زمين و دو مرحله خلقت آسمان و درباره ي ديگر مراحل سخني نمي گويند و شايد مربوط به خلق دخان يا ستارگان باشد. «2»

4- برخي از دانشمندان عامه با قبول اين نكته كه آيات سوره ي فصلت براي خلقت جهان هشت روز را ذكر مي كنند، تعارض ظاهري آن با آيات ديگر را با «نسبي بودن مدت زمان يوم» حل نموده اند. آنها در اين باره مي نويسند: «ظاهراً آيات سوره فصلت، با

ديگر مجموعه آيات تعارضي ندارند؛ چراكه زمان امري نسبي است و با توجه به مقدار زماني كه براي هر روز در نظر مي گيريم، شش روز مي تواند هشت روز باشد همان طور كه هشت روز مي تواند شش روز باشد.» ايشان يوم ربوبي را شاهد مي آورد كه به گفته خود قرآن هزار سال و در جايي ديگر پنجاه هزار سال است. «3»

جمع بندي و بررسي:

هر كدام از راه حل هاي ارئه شده، مي تواند اين تعارض ظاهري را از بين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 78

ببرد اما به هر يك از اين راه حل ها اشكالاتي وارد شده است كه ما به نقل و نقد آنها مي پردازيم.

راه اول: مستلزم تقدير كلمه اي محذوف (تتمه- كل ذلك كائن) است و تقدير خلاف ظاهر مي باشد. پس راه اول مستلزم قبول چيزي بر خلاف ظاهر آيه است.

در جواب اين اشكال مي توان گفت: تقدير گرفتن وقتي خلاف ظاهر و مخالف قواعد ادبي است كه قرينه اي بر محذوف وجود نداشته باشد؛ ولي در مورد اين آيه، ديگر آياتي كه به «سته ايام» تصريح دارند، قرينه بر اين محذوف اند.

راه دوم (نظر علامه): توسط نويسندگان تفسير نمونه از چند جهت مورد اشكال واقع شده است.

الف) اين تفسير هماهنگي ميان جمله هاي آيات فوق (فصلت 9- 12) را تأمين نمي كند چرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان «يوم» به معناي دوران است و طبق اين تفسير «يوم» در مورد خصوصيات زمين و مواد غذايي، به معناي فصول سال مي باشد.

ب) نتيجه اين تفسير

آن است كه در اين آيات از شش روز آفرينش، تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين و دو روز مربوط به خلقت آسمان ها بحث شده است، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت موجوداتي است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند [ما بينهما] سخني به ميان نيامده است. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 79

استاد دكتر رضايي اين اشكالات را اين گونه جواب گفته اند: «يوم در قرآن كريم در معاني متعددي به كار رفته است و اشكالي ندارد كه در اين جا نيز در دو آيه، در دو معناي متفاوت به كار رود و نيز لازم نيست در هر آيه اي تمام مراحل خلقت بيان شود و لذا در سوره هاي «هود، آيه ي 7، اعراف، آيه ي 54، يونس، آيه ي 3 و حديد، آيه ي 4»، سخن از خلقت شش دوره اي آسمان ها و زمين شده است اما هيچ سخني از خلقت موجودات بين آسمان و زمين [ما بينهما] نشده است». «1»

استفاده از واژه ي «قدّر» به جاي خلق در آيه و نيز عدم نياز به تقدير، مي تواند دو مؤيد براي راه حل علامه طباطبائي باشد.

راه سوم: با اين مشكل روبروست كه آيه ي 10 سوره ي فصلت، سه مرحله جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ- بَارَكَ- قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا را ذكر مي كند نه چهار مرحله را.

بايد توجه داشت كه اگر آياتي كه به موضوع خلقت جهان پرداخته اند، به عنوان يك مجموعه نگريسته شود و در تفسير آيات، از ديگر آيات كمك گرفته شود، بسياري

از شبهات و تعارض هاي ظاهري به راحتي قابل حلّ است.

در آيات 27- 33 سوره ي نازعات اگرچه از تعبير «ايام» براي بيان مراحل خلقت استفاده نشده است، ولي مراحل خلقت را بسيار مشابه و هماهنگ با آيات 9- 12 سوره ي فصلت بيان مي كند.

دقت در اين هماهنگي، مي تواند برتري راه اول را نسبت به ساير راه حل ها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 80

روشن سازد.

با دقت در آيات سوره ي نازعات و توجه به آيات سوره ي فصلت، مي توان نتيجه گرفت كه تقدير گرفتن «في تتمه» و يا «كل ذلك» مناسب ترين راه حل است؛ چرا كه قرآن كريم در آيه 10 سوره فصلت نيز همان مطالب آيه 27 سوره نازعات را مي فرمايد:

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا «1»

(و در آن [زمين، كوههاي استوار از فرازش قرار داد و در آن بركت نهاد و خوراكي هايي را در آن معين كرد).

أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا* وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا «2»

(آبش و گياهش را از آن بيرون آورد و كوهها را استوار ساخت).

ارزاق و اقوات، همان گياهان و آباست كه يكي از منابع زمين است و قرآن نيز در اين موارد، نمونه هايي ذكر مي نمايد و در مقام شمارش تمام ارزاق و منابع نيست و مسئله كوه ها نيز در دو آيه آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 81

بخش دوم: عناصر و مراحل آفرينش جهان

اشاره

همان گونه كه در بخش گذشته بيان گرديد، امور مستمر و تدريجي مي توانند با توجه به اعتبارات و جنبه هاي مختلف تقسيم شده و براي آن مراحلي در نظر گرفته شود. قرآن، خود به شش دوران در خلقت جهان اشاره مي كند ولي در برخي از آيات، به مراحلي خاص اشاره مي كند كه مي توان آنها را در ضمن آن شش دوران گنجاند.

كمتر مفسري، به اين مراحل به عنوان دوران هاي مستقل در آفرينش جهان پرداخته است ولي از آنجا كه اين مراحل از لحاظ علمي و كيهان شناسي داراي ويژگي و اهميت خاصي هستند ما در اين بخش به آن مي پردازيم. ولي قبل از آن به فرضيه هاي دانشمندان گذشته پيرامون عناصر اوليه جهان اشاره اي خواهيم داشت.

عناصر اوليه جهان از نظر دانشمندان قديم

دانشمندان از قديم همواره در پي آن بوده اند كه بدانند خورشيد، ماه، ستارگان و زمين از چه ساخته شده اند، طبيعي ترين راهي كه به ذهن آنها راه مي يافت [دانشمندان امروزي نيز چنين مي پندارند] اين است كه اگر بتوانيم هر يك از آنها را به اجزاي سازنده اش تجزيه كنيم، سرانجام به ماده اي مي رسيم كه در حكم آجر ساختماني مقدماتي سازنده آن چيز است.

كلمه عنصر، مشتق از كلمه لاتيني «mutnemelE» است. كسي از منشأ اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 82

كلمه لاتيني آگاهي ندارد. شايد منشأ آن، اين باشد كه رومي ها براي نشان دادن ساده بودن چيزي مي گفتند: «به سادگي N. M. L» چنان كه امروزه گفته مي شود: «به سادگي C. B. A» به هر حال «lutnemelE» يعني ساده ترين جزء سازنده ي چيزهاي پيچيده.

از جمله عناصر جهان كه دانشمندان گذشته ذكر نموده اند، مي توان به موارد ذيل

اشاره كرد:

1. آب: تالس پس از تعمق فراوان و به دليل فراواني آب بر روي كره زمين، آب را عنصر سازنده جهان مي دانست.

2. آپيرون: [noriepA] انكسيمندروس شاگرد تالس بود. او وقتي تنوع خاص موجودات جهان را مشاهده كرد دريافت كه هيچ ماده اي نيست كه اين خواص متناقض را با هم داشته باشد، و اين عقيده را پيدا كرد كه عنصر اصلي جهان بايد چيز مرموزي باشد كه انسان با آن آشنايي ندارد و آن را «آپيرون» ناميد.

3. هوا: هوا همه چيز را در برگرفته است، اين مسئله باعث شد انكسيمانوس، هوا را به عنوان عنصر سازنده جهان معرفي كند.

4. آتش: تغييرات دائمي كه در عالم در حال انجام است، هراكليتوس را بر آن داشت تا آتش را عنصر اصلي جهان پندارد. «1»

5. ذرات مخفي: «لويست» و «دموكريت» مكتب اتمي را پايه گذاري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 83

كردند و گفتند: خلاء جهان، آكنده از ذرات مخفي است كه به چشم نمي آيد و اين ذرات ازلي هستند و جوهر آن تغيير ناپذير است و آسمان ها و زمين از آنها پديد آمده اند.

6. بخارهاي متراكم: «هراكليت» مي گفت: اصل ستارگان كه ما مي بينيم بخارهايي است كه متراكم و سنگ شده است. «1»

7. عناصر چهارگانه: انباذقلس از شاگردان مكتب فيثاغورث بود، او براي توجيه مواد گوناگون، قايل به نظريه چند عنصري شد. او به اين نتيجه رسيد كه عناصر، بايد چهار عنصر باشند: 1. خاك؛ 2. آب؛ 3. هوا؛ 4. آتش، كه به ترتيب نشان دهنده جامد بودن، مايع بودن، بخار بودن و قابليّت تغيير داشتن است. اين نظريه به زودي مورد توجه فلاسفه يوناني قرار گرفت و

بعدها توسط ارسطو بسط داده شد.

8. عناصر پنج گانه: ارسطو عناصر چهارگانه انباذ قلس را عناصر تشكيل دهنده موجودات زميني مي دانست؛ ولي براي اجرام آسماني و هر آنچه در خارج از زمين است، عنصر پنجمي معرفي كرد و آن را «اثير» [ [rehteA ناميد. و اين به خاطر ثابت و جاويدان پنداشتن ستارگان بود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 84

عناصر اوليه و مراحل خلقت جهان از نگاه قرآن
اشاره

قرآن كريم به صورت پراكنده در برخي از آيات، به بعضي از مراحل خلقت جهان اشاره كرده است. در برخي آيات، دخان را به عنوان ماده اوليه ي تشكيل دهنده ي آسمان و زمين معرفي مي كند و در برخي ديگر از آيات، از وجود آب قبل از خلقت آسمان و زمين خبر مي دهد. اين كتاب مقدس از پيوستگي آسمان ها و زمين و جدا شدن آنها به دست خداوند سخن مي گويد كه نشانه اي از قدرت و تدبير الهي است.

بر اساس آيات قرآن، چهار مرحله بر آفرينش آسمان ها و زمين گذشته است. در اين بخش به تفكيك به بررسي اين مراحل مي پردازيم.

مرحله اول: ماء (آب)

مرحله اي كه در فضاي خالي جهان، «1» چيزي جز مايعي كه قرآن از آن به آب تعبير كرده است، وجود نداشت و عرش آفرينش الهي بر آن بوده است.

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ «2» (و او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [و دروه آفريد و تخت [جهانداري و تدبير هستي او بر آب بود).

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «3»

(و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 85

مفسّران درباره ي اين كه مراد از «ماء» در اين آيات شريفه چيست، تفاسير گوناگوني ارائه داده اند.

1- گروهي آن را همين آب معمولي () مي دانند.

الف) مرحوم علامه طباطبائي در اين باره مي نويسد: «ماء همين آبي است كه مايه حيات و زندگي موجودات

است و قرار دادن عرش الهي روي آب، كنايه از آن است كه ملك و قدرت خداوند در آن روز بر آب كه مادّه ي حيات است قرار گرفته بود». «1»

ب) در تفسير راهنما آمده است: «جمله وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ به دليل وجود واژه ي «كان» به معناي «بود»، به اين معناست كه خداوند پيش از آفرينش آسمان و زمين آب را آفريد و بر آب ها سيطره و حكومت داشت، اين معنا مي رساند كه آب پيش از آسمان ها و زمين تشكيل دهنده ي هستي بوده است». «2»

2. گروه ديگري از مفسّران معناي وسيع تري را براي كلمه «ماء» در نظر گرفته اند. آنان همگام با دانشمنداني شده اند كه ماده ي نخستين آفرينش جهان مادّي را كه قرآن از آن به ماء تعبير كرده است، مواد مذاب داراي حرارت فوق العاده مي دانند نه آب معمولي. «3»

تفسير نمونه در اين باره مي نويسد: كلمه ي «ماء» معناي معمولي آن «آب»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 86

است؛ اما گاهي به هر شئ مايع «ماء» گفته مي شود، مانند: فلزات مايع و امثال آن. با آنچه در تفسير اين دو كلمه [ماء- عرش گفتيم، چنين استفاده مي شود كه در آغاز آفرينش جهان هستي به صورت مواد مذابي بود. [يا گازهاي فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت.] «1»

3. مؤلف كتاب قرآن و علم امروزي مي نويسد: «خداوند نخست آب را آفريد، همراه آن عناصر ديگري را آفريد سپس در آن گرما نهاد، از آن بخار خارج

گرديد آن بخار انباشته شد، اين بخار سخت و تاريك بود مانند دود، سپس خداوند آنها را متراكم ساخت و به شكل هاي گوناگون درآورد و اين عمل تحت قوانين استوار گرفت و از اين دود در تمام عالم، هستي گشوده گرديد». «2»

امام باقر (ع) اين حقيقت را اين گونه اشاره مي فرمايند: «همه چيز آب بود و عرش الهي بر آن قرار داشت سپس خداوند انفجاري در آب پديد آورد و پس از آن، شعله و زبانه اش را خاموش كرد و در پي آن گازي پديد آمد كه مادّه آفرينش آسمان ها شد». «3»

امام باقر (ع) در روايت جالب ديگري، ويژگي آن آب را سابقه و نسب نداشتن دانسته اند. «4» از اين بيان به خوبي برمي آيد كه «ماء» در آيه ي شريفه آب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 87

معمولي و داراي سابقه و تركيب نبوده است. «1» برخي نيز مراد از «ماء» را در اين روايت «عقل» يا «نور» مي دانند، كه نخستين آفريده خداست. «2»

مرحله دوم: دخان (دود- گاز)

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ «3» (سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حاليگه آن دود بود؛ و به آن [آسمان و به زمين گفت: «خواه يا نا خواه بياييد» گفتند: «اطاعت كنان آمديم».)

راغب درباره «استوي» نوشته است: «اين واژه اگر با «عَلي» متعدي شود به معناي استيلا و تسلط است و اگر با «الي» متعدي گردد معناي رسيدن به چيزي را مي دهد». «4» و معنا،

اين مي شود كه: خداوند سپس متوجه آسمان شد و به امر آن پرداخت؛ و منظور از توجه به آسمان، خلق كردن آن است. «5»

جمله «و هي دخان» حال است براي كلمه سماء، يعني خدا متوجه آسمان شد تا آن را بيافريند در حالي كه چيزي بود كه خداوند آن را دود ناميده است. «6»

راغب در بيان معناي دخان مي نويسد: «الدخان كالعثان؛ المستصحب للّهيب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 88

قال: ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ اي: هي مثل الدخان، إشاره الي انه لا تماسك لها». «1»

اگرچه ايشان و بسياري ديگر از نويسندگان «2» دخان را دود معنا كرده اند؛ ولي بايد گفت: اين دود نيز نمي بايست دود ساده معمولي باشد؛ چنانچه ژرژ گاموف مي نويسد: «ادله ي نجومي، ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه ستارگان بي شمار آسمان، آغازي دارند و تمام آنها از گازهاي بسيار داغ پديد آمده اند». «3»

در تفسير اين آيه آمده است: «اين جمله [هي دخان نشان مي دهد كه آغاز آفرينش آسمانها، از توده هاي گسترده و عظيمي بوده است و اين با آخرين تحقيقات علمي در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسياري از ستارگان آسمان به صورت توده ي فشرده اي از گازها و دخان هستند». «4»

موريس بوكاي دخان را در اين آيه اين گونه معنا كرده است: «بنياني گازي ساخته شده، كه در آن بخشچه هاي زيرين به حالت كمابيش پايدار معلقند و ممكن است داراي حالت جامد يا مايع و درجه گرماي بسيار بالا باشند». «5»

برخي ديگر از دانشمندان درباره ي آغاز آفرينش جهان مي نويسند: «پيدايش و كامل شدن جهان، از فضايي پر از مادّه بسيار گرم آغاز

شده است و تحت تأثير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 89

فشار زياد آن گسترش يافته است و در اين مدت انبساط جهان و درجه حرارت ماده به كندي در حال تنزل است و اين گاز پيوسته تقسيم شده و به پاره ابرهاي منظم گِردي، كه همان ستارگانند، تبديل شده است». «1»

در كتاب قرآن و علم امروزي آمده است: « [دخان در جمله «وهي دخان» يعني دود؛ زيرا شامل ذرّات آب و گاز است، يعني دود از سه چيز سخت، سيال و گاز مركب است و اين اشارات به مادّه نخستين موجود است كه در صفت شبيه دود است». «2»

در مورد تحليل علمي دخان گفته شده است: «اگر جسم آب باشد كه به جوش آيد، دخانش بخاريست كه از آن برمي آيد و اگر هيزم و ذغال سنگ و ساير سوخت هاي معمولي باشد دخان آن دود خواهد بود ولي اگر آهن و فولاد و يا اتم باشد، كه نيروي انفجار و آتشگيرش زياد است، دخانش گاز خواهد بود. طبعاً هر اندازه حركت مولكول هاي جسم تندتر باشد، درجه حرارت آن بيشتر است و هر اندازه كندتر باشد كمتر است تا به حدّ ركود برسد، كه 273 درجه زير صفر خواهد بود. بعضي از مواد كه به صورت گاز درآمده اند، داراي هفتاد ميليون درجه حرارت هستند مانند مركز خورشيد». «3»

همين مسئله در كلام دانشمند ديگر نيز، چنين بيان شده است: «راجع به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 90

قديمي ترين ازمنه اي كه دانش نو درباره آنها قابليت اظهار عقيده دارد، اين نظر موجود است كه جهان از جرم گازي با دوران كُند، تشكيل شده است

و جزء اصلي آن هيدروژن و بقيه هليوم بوده است». «1»

در شرح و تفسير كلام اميرالمؤمنين (ع) «2» درباره ي خلقت آسمان ها چنين گفته شده است: «جهان در آغاز توده فشرده اي از گازهاي متراكم بود كه شباهت زيادي به مايعات داشت كه هم تعبير به ماء، درباره آن صحيح است و هم تعبير به دخان، كه در آيات قرآن آمده است». «3»

نتيجه اينكه: آسمان با اين ستارگان در آغاز از زبانه هاي آتش پديد آمده كه ماده آب گونه اي شعله زده بوده و روي اين اصل مادّه اصلي جهان منفجر گشته و اين گونه گازهاي داغ از آن برخاسته است. «4»

در روايات امامان معصوم از اين مرحله گاهي به بخار، «خلقت السموات ... من بخار الماء» «5» و گاهي به دُخان تعبير شده است: «ثم امر النار فخمدت فارتفع من خمودها دخان فخلق الله السموات من ذلك الدخان» «6» (سپس آتش را امر كرد تا خاموش شود، پس از خاموش شدن آن دودي برخاست پس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 91

خدا آسمان را از آن دود آفريد.) درآيات قرآن انتشار دودي آشكار در آسمان، يكي از نشانه هاي پايان عمر اين دنيا و آغاز روز قيامت شمرده شده است. فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ «1»

(پس نگهبان و [منتظر] روزي باش كه آسمان دودي آشكار آورد). اين آيه به ضميمه آيات ديگري كه مي فرمايد: «آسمان را در پايان، به همان صورت اول باز مي گردانيم». «2» نشان مي دهد كه يكي از مراحل آغاز خلقت آسمان، مرحله دودي [دخان بوده است. چنانچه برخي ديگر از آيات اين نكته را تأييد مي كنند.

استاد دكتر رضايي اصفهاني پس از

نقل نظريه ي سيد هبه الدين شهرستاني كه او دخان را به معناي «كُره بخار اطراف زمين» «3» مي داند چنين مي نويسد: «در آيه (فصلت/ 11) هيچ قرينه اي نداريم تا از معناي لغوي [آنچه به دنبال آتش برمي خيزد] «4» دست برداريم و يك معناي مجازي [بخار] را برآيه تحميل كنيم و صرف شباهت عرفي كفايت نمي كند البته ممكن است در روايات كلمه دخان بر بخار اطلاق شده باشد [همان گونه كه ايشان روايات متعددي آورده اند] ولي اولا: اين روايات از لحاظ سندي جاي بحث دارد؛ چراكه از تفاسيري همچون «تفسير قمي» نقل شده است و ثانياً: ممكن است مراد از بخار آب و دود در اين موارد، همان ذرات بنيادين تشكيل دهنده اشياء (مثل هيدروژن، اكسيژن و ...) باشد كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 92

براي تقريب به ذهن با تعابيري همچون بخار آب آورده شده است». «1»

بررسي و نقد:

آنچه از ظاهر آيات استفاده مي شود اين است كه آسمان ها و زمين مرحله اي را كه قرآن از آن به دخان ياد مي كند، پشت سر گذارده اند و اين مسئله با نظريه مشهور «انفجار بزرگ» تا حدود زيادي هماهنگي دارد ولي از آنجا كه نظريه ها درباره ي پيدايش جهان، متعدد است و هنوز هيچ كدام به طور قطعي به اثبات نرسيده است، نمي توان هيچ يك از اين فرضيه ها را به قرآن نسبت داد.

البته اگر در آينده فرضيّه ي انفجار بزرگ [مهبانگ به صورت قطعي اثبات شود مي توان از آن براي اعجاز علمي قرآن در اين زمينه استفاده نمود، ولي آنچه اكنون مي توان گفت اين است كه، اين فرضيه هماهنگي و هم خواني زياد و شگفت انگيزي با ظاهر

آيات قرآن دارد.

مرحله سوم: رتق و فتق (بسته و متصل بودن و باز و از هم جدا شدن)

برخي آيات قرآن، از مرحله اي سخن مي گويند كه آسمان و زمين بعد از به هم پيوسته بودن، از هم جدا شدند.

أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا «2»

(آيا كساني كه كفر ورزيدند اطلاع نيافتند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند، آن دو را گشوديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 93

منظور از «يَرَ» رؤيت علمي و فكري است، پس نيازي نيست كه رؤيت را ديدن با چشم بگيريم؛ «1» چرا كه در آن صورت آيه درباره ي آغاز آفرينش نمي باشد؛ زيرا ديدن آغاز آفرينش براي انسانها، با چشم ممكن نيست. «رتق و فتق» دو كلمه متضادند. راغب در اين زمينه مي نويسد: «كلمه رتق به معناي ضميمه كردن و چسباندن دو چيز است. «2» و فتق به معناي جداسازي دو چيز متصل به هم است و ضد رتق مي باشد». «3»

برخي ديگر از لغويون با توجه به كاربردهاي اين دو كلمه چنين نوشته اند: «فالنظر في الفتق الي حصول انفراج في الامر الملتئم الرتق حتي يتظاهر منه ما فيه ويخرج ما في كمونه». «4» (آنچه در كلمه فتق مورد نظر است ايجاد شدن شكاف در چيز پيوسته اي است، تا آنچه در آن است آشكار شود و آنچه درون آن است، خارج گردد).

مفسران، با توجه به آيات و روايات و شواهد علمي، رتق و فتق را به گونه هاي مختلفي تفسير كرده اند.

ديدگاه اول:

1. طبرسي از قول برخي از مفسران متقدم چنين نقل مي كند: «منظور از

پيوستگي آسمان اين است كه در آغاز باراني نمي باريد و منظور از به هم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 94

پيوستگي زمين اين است كه در آن زمان گياهي نمي روييد، اما خداوند اين دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را روياند». «1»

مرحوم طبرسي به دنبال اين نقل قول، به دو روايت از امام باقر (ع) «2» و امام صادق (ع) «3» اشاره مي كند كه مي تواند مؤيدي براي اين تفسير باشد.

2. دريچه هاي آسمان بسته بود و باراني نمي باريد و زمين سخت و غير قابل نفوذ بود و گياهي نمي روييد و خداوند آن را گشود، فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ «4»، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً* فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبّاً «5»

بيضاوي پس از بيان اين تفسير مي نويسد: «بنابراين مي بايست مراد از سماوات آسمان دنيا باشد و جمع آمدنش به اعتبار آفاق گوناگون است؛ يا شايد بدين دليل جمع آمده است كه تمام آسمان ها در باريدن باران نقش دارند». «6»

آيت الله معرفت پس از نقل ديدگاه بيضاوي، اين دو توجيه را خلاف ظاهر مي دانند سپس دو روايتي كه مرحوم طبرسي در تأييد اين تفسير بدانها اشاره كرده است «7» را آورده، مي نويسند: «اولًا: اين دو روايت، يك روايت بيش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 95

نيست و ديگر اينكه، روايتي مجهول

و ضعيف است؛ علاوه بر اينكه علامه مجلسي آن را خلاف آنچه از اميرالمؤمنين (ع) رسيده است، «1» مي داند». «2»

يك پرسش و يك پاسخ:

اگر سؤال شود، آيا ادامه آيه شريفه كه مي فرمايد: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «3»

نمي تواند دليلي بر رحجان و تأييد اين تفسير باشد.

در پاسخ بايد گفت: در سوره ي انبياء، چهار نشانه از نشانه هاي آفاقي خداوند متعال ارائه شده است كه هر كدام از ديگري مستقل است. 1- رتق و فتق آسمان ها و زمين؛ 2- منشأ حيات بودن آب؛ 3- لنگر بودن كوهها بر زمين؛ 4- لايه هاي هواي اطراف زمين كه محافظ زمين اند.

اين چهار نشانه الهي در اين سوره، مستقل اند و هيچ كدام نمي توانند مؤيدي براي نظريه ي خاصي پيرامون رتق و فتق باشند، همان طوري كه لنگر بودن كوهها ربطي به رتق و فتق ندارد، مايه حيات بودن آب نيز، ربطي ندارد. «4»

ديدگاه دوم:

از ابومسلم اصفهاني نقل شده كه گفته است: «مي توان مراد از فتق را ايجاد و اظهار دانست، مانندِ فرموده خداوند متعال: فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ «5»

خداوند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 96

متعال از ايجاد عالم، به وسيله ي واژه ي فتق و از حالت قبل از ايجاد، با كلمه ي رتق خبر داده است». «1»

التمهيد در اين باره مي نويسد: «در بسياري از آيات بدين معنا اشاره شده است؛ از جمله آياتي كه لفظ فطر و فاطر در آن به كار رفته است؛ اگر چه مراد از «فطر» خلق و ايجاد است، ولي با توجه به تمايز

يافتن موجود به وسيله حدود و خصوصياتش، بعد از اينكه در وجودي كلي مندك بوده است، اين تعبير به كار مي رود». «2»

يعني: تعبير فطر در مورد خلقت موجوداتي به كار مي رود كه در وجودي كلي نهفته بوده اند و هيچ گونه نشانه و تمايزي نداشته اند سپس آن كلي، تقسيم به اجزايي جداگانه شده و آن اجزاء داراي تمايزاتي شده است. همان گونه كه خياط، پارچه اي را به چند پيراهن و لباس تبديل مي كند.

با توجه به آياتي كه مرحله قبل از خلقت آسمان و زمين را، مرحله دخاني مي دانند و آن را ماده اوليه خلقت آسمان و زمين بيان مي كنند، مي توان تناسب نظريه مذكور را با اين آيات بيشتر درك كرد.

ديدگاه سوم:

اين تفسير كه مي تواند مكملّي براي تفسير قبلي قرار گيرد، مي گويد: به هم پيوستگي آسمانها و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 97

مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از غبار سوزان بود، كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسي و زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است. «1»

يكي از نويسندگان معاصر، همين تفسير را براي آيه ي 11 سوره ي فصلت و 30 سوره ي انبياء، مي پسندد و آن را هماهنگ با اكتشافات جديد دانشمندان مي داند و اين را معجزه قرآن مي خواند، ايشان در اين باره مي نويسد: «علم هيئت ثابت كرده است كه در ابتداي خلقت، كرات

آسماني به صورت گاز به هم چسبيده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگي و تراكم شديد گازها تبديل به جسم [متراكم شدند. اين واقعيت علمي اولين بار توسط لاپلاس رياضي دان و منجم مشهور فرانسوي، در حدود دو قرن پيش اظهار گرديد و امروز نجوم جديد با دستاوردهاي جديد خود صحت فرضيه علمي لاپلاس را ثابت كرده است». «2»

عبد الرزاق نوفل نيز با طرح آيات 30 سوره ي انبياء و 11 سوره ي فصلت، مسئله ابتداي خلقت را مطرح مي كند كه آسمان ها و زمين ابتدا يك قطعه واحد بود و سپس جدا شد. ايشان در ادامه، برخي نظريه هاي علمي را مطرح مي كند كه مي گويند: «جهان در ابتدا از ماده اي داغ و سخت تشكيل شده بود كه مناسب ترين لغت براي آن همان كلمه دخان است كه در قرآن به كار رفته است».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 98

ايشان اين مطلب را از اخبار علمي قرآن مي داند كه قرن ها بعد، علوم جديد به آن پي بردند. «1»

دكتر موريس بوكاي، از ديگر دانشمنداني است كه به بررسي مراحل خلقت جهان از نگاه قرآن پرداخته است، او آيات 11 سوره فصلت و 30 سوره انبياء را مطرح كرده مي نويسد: « [درباره اين آيات بايد پيامد زير را به خاطر سپرد:

الف) تأييد وجود توده گازي با بخشچه هاي ريز.

ب) تذكر يك روند جدايي [فتق ماده ابتدايي يگانه اي كه عناصر، نخست به هم ملصق [رتق بودند. تصريح

كنيم كه به عربي «فتق» به معناي عمل گسيختن، پاره كردن، و جدا كردن و «فتق» به معناي عمل اتصال يا دوختن اجزاء براي ايجاد يك كل همگن است». «2»

او پس از گزارش برخي يافته هاي علم جديد پيرامون آفرينش جهان، آن را موافق با آيات صريح قرآن در اين باره دانسته و مي نويسد: «بايد متذكر شد كه براي تكوين اجسام آسماني و نيز براي زمين، [همان طور كه آيات 9 تا 12 سوره فصلت بيان مي كند] دو مرحله لازم بوده است. باري، دانش به ما مي آموزد چنانچه به عنوان مثال [وتنها مثال تكوين خورشيد و محصول فرعي آن يعني زمين را در نظر بگيريم، جريان امر توسط تراكم سحابي نخستين و تفكيك آن رخ داده است. اين دقيقاً همان است كه قرآن به طريق كاملًا صريح با ذكر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 99

ماجراهايي كه دود آسماني، ابتدا يك نوع الصاق، سپس يك نوع انفكاك را به وجود آورده بيان نموده است». «1»

ديدگاه چهارم:

برخي ديگر از مفسران بزرگوار تفسير ديگري ارائه داده اند كه منظور از پيوستگي را، يكنواختي مواد جهان به صورتي كه ماده اي واحد ديده مي شد و مراد از جدا شدن را، پديد آمدن تركيبات جديد در آن ماده نخستين و پديد آمدن حيوانات، گياهان و ساير موجودات مي داند.

مرحوم علامه طباطبائي در ذيل آيه 30 سوره ي انبياء مي نويسند: «ما به طور دائم جداسازي مركبات زميني و آسماني را از هم مشاهده مي كنيم و مي بينيم كه انواع گياه از

زمين، و حيوانات از حيواني ديگر جدا مي گردند و آثار تازه اي مي يابند؛ آري، اين آثار كه در زمان جدايي، فعليت پيدا مي كند در زمان اتصال نيز بوده ولي به طور قوه در آنها وديعه سپرده شده بود همين قوه رتق و اتصال است و فعليت ها فتق و جدايي». «2»

ديدگاه پنجم:

اين تفسير را مرحوم طبرسي از سُدّي و مجاهد، كه از مفسران متقدم هستند نقل مي كند: «آسمان طبقه هاي به هم پيوسته بود [رتق و خداوند آنها را جدا كرد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 100

[رتق و به شكل هفت آسمان پديد آورد، زمين نيز چنين است». «1»

حضرت امير علي (ع) در بيان داستان آغاز آفرينش به اين مسئله اشاره فرموده اند: «خداوند، آسمان را به طبقه هايي تبديل كرد و آن طبقه ها را از هم گشود و آن را هفت آسمان ساخت پس از آن كه به يكديگر بسته، و به فرمان او، چنگ در يكديگر نهاده بودند». «2»

ديدگاه ششم:

برخي از مفسران نيز رتق را به معناي تاريك بودن آسمان و زمين، و فتق آن را نوراني شدن آن توسط اجرام نوراني مي دانند. «3»

ديدگاه هفتم:

تفسير فرقان در مقام جمع بين آراء و ديدگاه هاي گذشته، برآمده و معتقد است كه در اين آفرينش چند فتق صورت گرفته است:

الف) ماء كه ماده نخستين جهان بوده است، فتق شد و به دخانِ سماء و زَبَد ارض تقسيم شد.

ب) دخان آسمان به هفت آسمان فتق شد، چنانچه زبد ارض نيز به ارضين

سبع فتق شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 101

ج) زمين با رويش گياهان و آسمان با باريدن باران فتق شد. «1»

شايد بتوان اين وجه جمع را با اضافه كردن دو تفسير ديگري كه خواجه و علامه از فتق و رتق ارائه داده اند تكميل كرد.

مرحله چهارم: السموات السبع (آفرينش هفت آسمان)

صورت بندي آسمان به هفت آسمان از ديگر مراحلي است كه در قرآن بيان شده است.

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا «2» (و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز تمام كرد و در هر آسماني كارش را وحي كرد).

با توجه به اينكه در آيه قبل، از خلقت آسمان و زمين سخن به ميان آمده است، اين مرحله پس از خلقت اصل آسمان و زمين صورت گرفته است.

علامه طباطبائي «قضاء» را جدا كردن چيزي از هم مي داند و مي نويسد: «آسماني كه خدا متوجه آن شد به صورت دود بود و امر آن از نظر فعليت يافتن وجود، مبهم و نامشخص بود و خداي متعال امر آن را متمايز كرد و آن را در دو روز، به صورت هفت آسمان خلق كرد». «3»

البته سخن در باب هفت آسمان بسيار گسترده است و ما آن را به مجالي ديگر وا مي گذاريم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 102

بخش سوم: ترتيب آفرينش آسمان و زمين

ظهور ابتدايي كه براي برخي آيات پيرامون خلقت آسمان و زمين وجود دارد؛ باعث گوناگوني نظريات در اين باره شده است. مفسران و انديشمندان، با استناد به برخي واژه هايي كه در اين آيات به كار رفته و ترتيب زماني را مي رساند، ديدگاه هاي متفاوتي را بيان كرده اند كه آنها را مي توان به صورت زير تقسيم بندي كرد:

الف) تقدم خلقت زمين:

ابن عباس، مجاهد، و حسن بصري با استدلال به آيه ي 29 سوره ي بقره

و 9- 11 سوره ي فصلت آفرينش آسمان را پس از زمين مي دانند. آنان با توجه به واژه «ثم» در اين آيات، كه ترتيب زماني را مي فهماند، اين ديدگاه را پذيرفته اند. «1»

بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ ... ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ «2» (كسي كه زمين را در دو روز [و دو دوره آفريد ... سپس به آفرينش آسمان پرداخت ... و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز [و دو دوره تمام كرد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 103

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ «1» (و او كسي است كه همه آنچه در زمين است را براي شما آفريد سپس به آسمان پرداخت).

ب) تقدم آفرينش آسمان:

گروه ديگري از مفسران با استناد به آيات 27- 32 سوره ي نازعات و ترتيبي كه كلمه «بعد» در اين آيات، بين خلقت زمين و آسمان نشان مي دهد، اين ديدگاه را اختيار كرده اند.

ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا ... وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا* أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا* وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا «2»

(آيا آفرينش شما سخت تر است يا آسمان، كه [خدا] آنرا بنا كرد ... و بعد از آن زمين را گسترش داد. آبش و گياهش را از آن بيرون آورد و كوه ها را استوار ساخت).

علامه طباطبائي همانند فيض كاشاني، «3» آفرينش زمين [دحو الارض را كه در اين آيات به آن اشاره شده است، از آفرينش آن به

شكل كروي، جدا نمي دانند و اين عقيده را دارند كه خلقت و گسترش، يكي بوده و پس از خلقت آسمان صورت گرفته است. ايشان واژه «ثم» در آيات سوره ي فصلت را ظاهر در بعديّتِ در ذكر و خبر مي دانند، نه بعديت در زمان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 104

علامه دليل اين ظهور را اين گونه بيان مي كنند: «در اين آيات پس از گستردن زمين به اخراج آب و چراگاه و ريشه دار كردن كوه ها اشاره شده است و اين موارد با آفرينش زمين يكجا آمده و آفريش آسمان را با ثم به آن عطف كرده است». «1»

برخي ديگر از مفسران، اگرچه ظهور كلمه «ثم» را در تأخّر خلقت آسمان قبول دارند، ولي اين تأخّر را در بيان مي دانند نه در واقع. «2»

پيام قرآن پس از طرح آيات 27- 32 نازعات مي نويسد: «اين آيات نيز به خوبي نشان مي دهد كه آفريش آسمان، قبل از زمين بوده و پيدايش آب و گياهان و كوه ها بعد از آن انجام گرفته است. اين ترتيب همان چيزي است كه علم امروز بر آن تأكيد دارد؛ پيدايش زمين را بعد از خورشيد مي داند و پيدايش آب در سطح زمين و سپس گياهان و هم چنين پيدايش كوه ها را بعد از خلقت زمين مي شمرد». «3»

ج) تفصيل (1):

گروهي تعارض ميان آيه سوره فصلت و آيات سوره نازعات را اين گونه بر طرف مي كنند: «آسمان پس از مرحله دخان دو بنا داشته اند، بناي اوّل همان است

كه در آيات 28- 29 نازعات آمده است. رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا* وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 105

وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا و بناي دوم، هفت گانه كردن آن بوده است، پس آيات سوره نازعات بناي اول را بيان مي كند؛ زيرا هفت گانه كردن در آنها نيامده است وآيات سوره فصلت هر دو را بيان مي كند. گسترش زمين [دحو الارض و اخراج آب و چراگاه و إرساء كوه ها در زمين در فاصله دو بناي آسمان صورت گرفته است». «1»

د) تفصيل (2):

جمعي از مفسران به نوعي ديگر آيات را با هم جمع كرده و نوشته اند: «خداوند جرم زمين را پيش از آسمان خلق كرد ولي آن را گسترش نداد سپس آسمان را آفريد و پس از آن زمين را گسترش داد». «2»

ه) آيات مبين ترتيب نيست:

برخي ديگر از دانشمندان با بررسي آيات، به اين نتيجه رسيده اند كه اين آيات هيچ گونه ترتيبي را در مورد خلقت آسمان و زمين بيان نمي كند و كاربرد واژه هاي «و»، «ثمّ» و «بعد»، هنگام بيان آفرينش آسمان و زمين فقط براي ارتباط كلام و جمله هاست نه براي بيان ترتيب در خلقت آنها. «3»

نقد و بررسي:

با توجه به واژه ي «بعد» در آيات 27- 32 سوره ي نازعات، كه تصريح به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 106

تأخّر خلقت زمين دارد، مي توان تقدم آفرينش

آسمان را از اين آيات استفاده كرد و اين همان چيزي است كه علم امروز، آن را به اثبات رسانده است.

آيات 9- 12 سوره ي فصلت و 29 سوره ي بقره نيز، بيانگر صورت بندي آسمان است نه خلقت اصل آسمان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 107

فصل سوم: زمين

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 109

بخش اول: زمين از منظر علم

مشخصات كلي زمين

الف) مشخصات كلي زمين

زمين از جمله سيّاراتي است كه بر گرد خورشيد مي گردند، از سيارات كوچك به شمار مي آيد، از نظر قطر و جرم، پنجمين سياره و از لحاظ فاصله از خورشيد، سياره سوم است و تا آنجا كه مشاهده شده تنها جايي در جهان است كه در آن حيات وجود دارد. «1»

از ديگر ويژگي هاي زمين مي توان موارد زير را فهرست وار شمرد:

نشانه

- فاصله از خورشيد: 000/ 650/ 149 كيلومتر

- خروج از مركز مدار: 02/ 0

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 110

- دوره ي تناوب حركت انتقالي به دور خورشيد: 256/ 365 روز

- سرعت مداري (متوسط): 30 كيلومتر در ثانيه

- دوره ي تناوب حركت وضعي به دور محور: 23 ساعت 56 دقيقه و 4 ثانيه

- سرعت گريز: 11 كيلومتر بر ثانيه

- زاويه ميل استوا با مدار: 5/ 23 درجه

- جرم: 102498/ 5 كيلوگرم «1»

- چگالي: 5/ 5 برابر آب

- شعاع استوايي زمين: 16/ 6378 كيلومتر «2»

- محيط زمين در استوا: در حدود 40 هزار كيلومتر

- حجم: در حدود يك هزار ميليارد كيلومتر مكعب «3»

- اشعه ورودي خورشيد: 94/ 1 كالري بر سانتيمتر مربع در هر دقيقه

- دما در نزديكي مركز زمين: بين 2400 و 6000 درجه كلوين «4»

- مساحت رويه: 500 كيلومتر مربع، 149 ميليون كيلومتر در خشكي و 361 ميليون كيلومتر آب «5»

- قدمت: در حدود 5/ 4 ميليارد سال «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 111

ب) تشكيل و آفرينش زمين:

اكنون اعتقاد عمومي بين كيهان شناسان بر اين است كه منظومه شمسي از سه نسل تكوين يافته است. خورشيد عضو نسل اول و با عمري حدود پنج ميليارد سال، سيارات و سيارك ها، نسل دوم و اقمار سيارات نسل سوم منظومه شمسي را تشكيل مي دهند. «1»

فرضيه هاي تشكيل منظومه شمسي و زمين

راجع به چگونگي تشكيل و تحول منظومه شمسي و از جمله زمين، تاكنون فرضيه هاي گوناگوني ارائه شده است كه مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. فرضيه سحابي:

«پيترسيمون لاپلاس» «2» (1827- 1749 م) رياضيدان و منجم فرانسوي در سال 1796 م نظريه اي ارائه داد، كه به نام فرضيه سحابي معروف است. «3» به موجب اين نظريه، منظومه شمسي در آغاز توده عظيمي ابر مانند، رقيق و فوق العاده گرم بوده است كه به كندي دوران داشته و حوادث زير باعث پيدايش سياراتي همچون زمين

گرديده است:

الف) در اثر تابش، حرارت اوليه توده گاز كاهش يافته، سرد شده و در نتيجه توده مزبور منقبض مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 112

ب) در اثر تراكم حجم، شعاع قرص كاهش يافته ولي سرعت دَوَراني آن افزايش مي يابد.

ج) با افزايش سرعت دَوَراني، نيروي گريز از مركز نيز زياد شده و به تدريج حلقه هايي از بدنه اصلي اين توده جدا شد.

د) با متراكم شدن حلقه ها، اين فرايند تكرار مي شود و سيارات يكي پس از ديگري شكل مي گيرند.

2. فرضيه پيش ستاره:

اين فرضيه در سال 1950 م. توسط «جي. پي. كوئيپز» «1» منجم هلندي ارائه شد، به موجب آن:

الف) توده بزرگي از گاز و غبار، بر اثر نيروي گرانشي و گريز از مركز، به قرصي تبديل شده كه به سرعت دوران داشته و 95% ماده اصلي در مركز قرص تجمع مي يابد. همين مواد، به خورشيد تبديل مي شود و 5% بقيه، سيارات را تشكيل مي دهد.

ب) با تسلط حالت تلاطم بر قرص، ماده تجمع مي يابد و به اين ترتيب، جاذبه گرانشي بر نيروهاي تلاطم برتري يافته و پيش سياره تشكيل مي شود.

ج) خورشيد جوان و سرد، به انقباض و گرم شدن ادامه مي دهد و سرانجام حدود پنج ميليون سال پيش هسته آن به قدري گرم مي شود كه گذار از هيدروژن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 113

به هليوم آغاز مي شود. «1»

3. فرضيه برخورد ستاره دوگانه:

اين فرضيه توسط منجم انگليسي «إ. آر. ليتل تن» «2» ارائه شد. به موجب اين نظريه، خورشيد در آغاز ستاره اي دوگانه بوده و ستاره اي عابر با خورشيد برخورد كرده است «3» و سپس:

الف) ستاره هاي متصادم نوار بزرگي از ماده، پديد

آوردند كه سيارات و اقمار را شكل داده.

ب) پس از برخورد دو ستاره، هر يك به سويي رفته اند و بخش هايي را كه تحت تأثير نيروي گراني آنها بوده، با خود برده اند.

4. فرضيه تلاطم:

يكي از مهم ترين فرضيه هايي كه در اين باره ارائه شده است، نظريه تلاطم است كه در سال 1945 م. توسط «كارل فريدريش فُن وايزكر» «4» فيزيكدان آلماني مطرح شد. به موجب آن، زماني خورشيد به وسيله سحابي اوليه قرص مانندي احاطه شده بود كه به كندي دَوَران مي كرد و سپس حوادث زير به وقوع پيوست:

الف) قطر اين قرص، همانند قطر كنوني منظومه شمسي و دما در فواصل آن، به اندازه دماي فعلي سيارات بوده است.

ب) جرم اين سحابي صد برابر جرم سيارات بوده و عمدتاً از هيدروژن و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 114

هليوم تشكيل شده بود.

ج) جرم گازها از 10% به 1% كنوني كاهش مي يابد و با پيدايش تفاوت سرعت ميان قسمت هاي مختلف سحابي، قسمت هاي نزديك به خورشيد و با سرعت زياد و قسمت هاي دور با سرعت كم حركت كرده و در نتيجه حجره هاي تلاطم پنجگانه ايجاد مي شود. ماده موجود در هر حجره در جهت حركت عقربه هاي ساعت، ولي خود حجره بر خلاف عقربه هاي ساعت حركت مي كند و سرانجام با پيوستن حجره هاي متساوي الفاصله به يكديگر سيارات شكل مي گيرند. «1» البته هر يك از اين نظريات با انتقادات و اشكالاتي روبرو شده اند و نتوانسته اند خود را به عنوان يك نظريه قطعي علمي به اثبات برسانند.

ارض «زمين» در لغت و اصطلاح

واژه ي ارض اسم جنس و مؤنث است و از لحاظ ادبي، مي بايست مفرد آن به صورت «أرضه» مي آمد ولي عرب اين گونه

استعمالي ندارد.»

ارضين، «3» اروض، «4» اراضي و أرَضات به عنوان جمع اين واژه استعمال شده است ولي دو جمع آخر غير قياسي است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 115

اين واژه اگر به صورت مطلق به كار رود، منظور همين كره اي است كه بر روي آن زندگي مي كنيم. «1» و جرمي است در مقابل آسمان. از اين كلمه براي بيان قسمت هاي پايين شي ء نيز استفاده مي شود همان گونه كه سماء، به قسمت هاي بالاي شي ء گفته مي شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 116

بخش دوم: زمين از منظر قرآن

نگاهي گذرا به زمين از منظر قرآن

خالق هستي آسمان و زمين را كه به هم پيوسته بودند، از هم جدا كرد؛ «1» زمين را در دو روز آفريد «2» و آن را همچون فرشي «3» گستراند. «4» آن را گهواره اي «5» با بركت «6» براي زندگي انسان ها قرار داد، گهواره هميشه جنباني «7» كه از آن محافظت مي شود. «8»

خداوند متعال در قرآن دوبار به زمين قسم ياد كرده است «9» و خلقت آن را حق «10» و هدفمند «11» مي داند، خلقتي كه هيچ گونه خستگي براي او به همراه نداشته است. «12» خداوند انسان ها را به تفكر در خلقت زمين دعوت مي كند، «13» چرا كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 117

نشانه اي از نشانه هاي خدا «1» و گواهي بر نفي شرك «2» و بن بستي براي

الحاد است. «3» خداوند متعال جاي جاي زمين را محل عبرت و پند معرفي مي كند. «4» زمين قلمرو ولايت، «5» مالكيت «6» و علم خداست «7» اوست كه در پايان آن را ارث مي برد. «8»

قرآن زمين را مأمور «9» و مطيع «10» خداوند متعال مي داند و آن را كارنامه اي از كارنامه هاي اعمال بندگان «11» معرفي كرده و به صندوقچه اي مانندش مي كند كه كليد آن به دست خداست «12» و اسراري در خود نهان دارد «13» كه فقط خداست كه بر آن آگاه است. «14»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 118

از نگاه قرآن، زمين موجودي زنده است، «1» مي ميرد «2» و زنده «3» مي شود، سخن مي گويد «4» و با او سخن گفته مي شود، «5» گريه مي كند «6» و همانند هر آن كس «7» و هر آنچه «8» در آن است، تسبيح الهي مي گويد. «9» و چون مادري مهربان فرزندان خويش را در بغل گرفته، «10» اين سو و آن سو مي برد «11» و به آنها غذا مي دهد، «12» البته در تمام اين كارها از پروردگارش اجازه مي گيرد. «13»

قرآن خلقت زمين را بزرگتر از خلقت انسان ها مي داند، «14» ولي زمين با اين عظمت تاب تحمل امانت الهي را نداشت و اين انسانِ ظلوم و جهول بود، كه آن امانت را قبول كرد. «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 119

خداوند، انسان را نماينده خويش بر روي زمين معرفي كرده، «1» و هر آنچه در آن است را مسخر و رام او قرار داده است. «2» و آنرا براي عبادت بندگان گسترانده و پهن نموده است. «3»

زمين نيز همانند هر آنچه غير از خداست، «4»

أجل و پاياني دارد. «5» آن هنگام كه زمين كشيده شده «6» و به لرزه مي افتد «7» و آنچه در خود پنهان كرده بيرون مي افكند. «8» كوه ها نيز كه ميخ هاي زمين اند، «9» از جا كنده مي شوند، «10» به راه مي افتند. «11»

سپس به هم برخورد مي كنند «12» و همانند پشم زده شده «13» ريز ريز گرديده «14» و به صورت غبار، پراكنده مي شوند «15» آنگاه است كه زمين به چيز ديگري تبديل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 120

مي شود. «1» در آن زمان هم، زمين در قبضه قدرت الهي است «2» و نور اوست كه زمين را روشن مي كند. «3»

ويژگي هاي زمين از منظر قرآن
اشاره

درآمد:

همان گونه كه گذشت خداوند متعال در جاي جاي قرآن از زمين و ويژگي هاي آن ياد مي كند؛ گاهي براي آگاهيدن گستره ي علم خويش به مردم، گاهي براي نشان دادن عظمت و قدرت خويش و گاهي براي اهداف ديگري كه با تفكر در آيات قابل فهمند و با دقت در آن به دست مي آيند.

در اين بخش، برخي از ويژگي هاي زمين كه در آيات شريفه آمده را ذكر مي كنيم و به نقل و بررسي سخنان مفسران و دانشمندان در آن باره مي پردازيم.

1. دحو و طحو

خداوند در سوره ي نازعات پس از اين كه از بناي آسمان و بر افراشتن ستون هايش و روشن و تاريك نمودن آن سخن مي گويد، به دحو الارض اشاره مي كند. در سوره ي شمس نيز پس از قسم به آسمان و بنا كننده آن، به زمين و طحو كننده آن قسم خورده است. از آنجايي كه لغويون و مفسران دو واژه دحو و طحو را به يك معنا دانسته اند و براي آن دو، معاني يكساني ارائه داده اند، ما اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 121

دو ويژگي را يكجا مورد بررسي قرار مي دهيم.

آيات:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا «2»

(و سوگند به زمين و آنكه آن را بگسترانيد).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي واژه ي «دحو و طحو» اين معاني ذكر شده است:

1- گسترش دادن؛ «3» 2- راندن؛ «4» 3- حركت دادن و بردن؛ «5» 4- پرتاب كردن؛ «6»

5- غلطاندن؛ «7» 6- كندن و جدا كردن؛ «8» 7- آماده سازي. «9»

معاني ذكر شده را مي توان در دو گروه تقسيم بندي كرد و آنها را

به دو معناي كلي و اصلي بازگرداند:

الف) بسط و گسترش به جهت آماده سازي؛

ب) از جا كندن، جابجا كردن و حركت دادن.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 122

اگر مراد از دحو در آيه ي شريفه «گسترش دادن» باشد معناي آيه 30 سوره ي نازعات اين مي شود كه: «زمين را پس از آسمان بگستراند» و در صورتي كه مراد، «حركت دادن» باشد معناي آن است كه: «زمين را پس از آسمان به حركت در آورد».

ديدگاه هاي مفسران و دانشمندان:

الف) مرحوم طبرسي، دحو را در آيه ي شريفه به معناي گسترش دادن مي دانند و مي نويسند: «خداوند بعد از آفرينش آسمان، زمين را پهن نمود و گسترش داد». ايشان از ابن عباس نقل مي كنند كه گفته است: «البته خداوند متعال زمين را پس از آسمان گسترش داد اگر چه زمين پيش از آسمان آفريده شده ولي در زير كعبه مجتمع بود و سپس خداوند آن را پهن نمود». «1»

ب) علامه ذوالفنون آيت الله شعراني، بعد اينكه لغت دحو را به معناي «گستردن» دانسته اند، مي نويسند: «مراد از ارض در اين آيه ي شريفه كره زمين، بلكه خشكي است، مقابل دريا و كوه. كوه و آب از زمين نيستند و به مقتضاي اين آيه، خشكي زمين كه ربع مسكون مي نامند پس از خلقت اولين پديد آمد. چون سطح كره خاك را آب از همه جانب فرا گرفته بود و اين خشكي كه برجسته و از آب بيرون آمده مانند جزيره اي است كه از قعر دريا برجهد و بالا آيد و به تدريج پهن و گسترده و بزرگ شود». «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 123

ايشان سپس به نظريه ي دانشمندان پيرامون احاطه داشتن

آب بر كل كره زمين و خروج خشكي از زير آب اشاره مي كنند.

ج) تفسير نمونه «طحاها» را به معناي گستردن زمين و خروج آن از زير آب مي داند ولي با ذكر معناي «راندن» مي گويد: «برخي معتقدند اين تعبير اشاره اجمالي به حركت انتقالي و وضعي دارد». «1» نويسندگان تفسير نمونه اين احتمال را ردّ نمي كند.

اگر كسي بگويد كه دحو در آيه شريفه نمي تواند به معناي بسط و گسترش باشد و چنين استدلال كند كه اين معنا با كرويت زمين سازگاري ندارد؛ زيرا زمين گرد است نه مبسوط و پهن؛ «2» در پاسخ او بايد گفت: بسط و گسترش هر چيز متناسب با خود آن چيز است. مثلًا بسط فرش به معناي پهن كردن آن در طول و عرض است و اگر گفته شود توپ را بسط داد به معناي انبساط آن در جميع جهات است چرا كه توپ شي ء كروي است و بسط آن بايد متناسب با كرويت آن باشد.

د) علامه طباطبائي واژه ي دحو را به معناي «غلطانيدن» مي دانند و از اين تعبير در آيه ي شريفه 30 سوره نازعات حركت وضعي زمين را استفاده كرده اند و مي نويسند: «هزار سال پيش از آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است» ايشان در ادامه به ا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 124

ستعمال مشتقات ماده دحو در نهج البلاغه و برخي روايات اشاره مي كنند و مي نويسند: در احاديث اهل بيت به قدري از آن بحث گرديده است كه «دحو الارض» زبانزد همگان شده است». «1»

ه) سيد هبه الدين شهرستاني موافق حركت زمين از بابت دلالت

اين آيه شريفه است. او با استناد به قول برخي لغويون و ذكر برخي قرائن از روايات، دحو را در آيه شريفه به معناي «تحريك» مي داند. ايشان به عبارت معروف «داحي باب خيبر» «2» كه از صفات حضرت علي (ع) است استشهاد مي كنند كه به معناي «از جا كَننده و پرتاب كننده در خيبر» است.

در ادامه روايت دحو الارض را ذكر مي كنند كه: «فَلمّا خلق الله الارض دحاها من تحت الكعبه ثم بسطها علي الماء فاحاطت بكل شي ء». «3» (و چون خداوند زمين را خلق كرد آن را از زير كعبه حركت داد سپس آن را بر روي آب پهن كرد پس بر تمام چيزها مسلط شد.) و مي نويسند: «در اين روايت، دحو به معناي تحريك است چرا كه اگر به معناي بسط بود «ثم بسطها» تكرار و زايد مي گشت». «4»

و) احمد محمد سليمان از نويسندگان عرب است، كه اين آيات را مورد بررسي قرار داده و مي نويسد: «اگر «طحا» به معني انداختن يا دفع كردن باشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 125

معناي آيه اين است كه، خدا قسم خورده به انداختن و دفع زمين در فضا و اگر به معناي جدا كردن باشد معناي آيه اين است كه، خدا قسم خورده به جدا كردن زمين كه جزئي از منظومه شمسي بوده است». «1»

ز) از ديگر دانشمنداني كه حركت زمين را از آيه شريفه استفاده كرده اند مي توان به مرحوم طالقاني در تفسير پرتويي از قرآن «2» و شيخ خالد عبد الرحمن العك در كتاب الفرقان و القرآن «3» اشاره كرد.

ح) برخي ديگر از نويسندگان اگر چه دحو را در آيه شريفه به معناي

«حركت دادن» مي دانند؛ ولي بسط و گسترش زمين را از لوازم حركت آن دانسته اند. آيت الله دكتر صادقي در اين باره مي نويسند: «دحو به معناي پهن كردن زمين، نتيجه معناي لغوي «دحو الارض» مي باشد كه به حركت درآوردن است، زيرا آن هنگامي كه كره زمين به حركت و گردش در آمده و از جايگاه خود رانده شد، توده اي روان و آتشين بود و در اثر حركات گوناگون، به خصوص حركت دوراني، هم به صورت كره درآمده و هم بر وسعت و پهناي آن به اندازه قابل ملاحظه اي افزوده شد». «4»

سيد هبه الدين شهرستاني نيز به اين مطلب اين گونه اشاره مي كنند: «اگر دحو به معناي غلطاندن باشد كرويت را مي توان از آن فهميد و جمله «فاحاطت بكل شي ء» هم در روايت بالا [روايت دحو الارض مي تواند مؤيدي باشد؛ چرا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 126

كه احاطه جسم، كنايه از تدوير و گردي آن است و مقصود از شي ء، قطعات اجزاي زمين است. آراي متأخرين از دانشمندان نيز بر همين است كه زمين اول به وجود آمد و سپس متحرك و غلطان شد و از اين حركت و غلطيدن، كرويت پيدا شد». «1»

ط) برخي از نويسندگان عرب با ذكر معناي خاصي براي واژه ي «دحو» آيه را صريح در بيان كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «وعن اتخاذ الارض شكلها الكروي الحالي يقول المولي عزّوجل وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا وتشير معاجم اللغه انّ كلمه دحاها تعني انها جعلنا كالدحيه اي كالبيضه». «2»

(و در مورد شكل گرفتن زمين به صورت كره، خداوند عز وجل مي فرمايد: «و زمين را بعد از آن گستراند [و تخم مرغي شكل قرار

داد]» و كتب لغت به اين نكته اشاره دارند كه مراد از كلمه دحاها اين است كه: آن را مانند دحيه يعني تخم مرغ قرار داد).

ي) از ديگر نويسندگاني كه از اين آيه، حركت و كرويت زمين را استفاده كرده اند مي توان به وحيد الدين خان «3» و احمد المرسي «4» اشاره كرد.

نقد و بررسي:

برخي از لغت دانان و مفسران قديم، كلمه دحو را در آيه شريفه، فقط به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 127

«گستردن» تفسير كرده اند، كه به احتمال قوي اين نوع تفسير به خاطر احاطه و تسلط هيئت بطليموسي بر افكار آن زمان بوده است كه زمين را در وسط افلاك، ساكن مي دانست.

اما بسياري از لغويون حركت دادن را، به عنوان معناي ديگري براي ماده «دحو» ذكر كرده اند و با توجه به آن تصريحات مي توان گفت: آيات مورد بحث به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره دارند، هرچند ممكن است بسط و گستردن نيز، در آيه شريفه مراد باشد، البته جمع بين اين دو معنا نيز دور از واقع نيست.

اما ادعاي صراحت داشتن آيه در كرويت زمين، نمي تواند درست باشد چرا كه بر خلاف ادعاي قائلين به اين تفسير، هيچ كدام از كتب لغت، «دحيه» را به معناي تخم مرغ ندانسته اند و آنچه در كتب لغت آمده اين است كه: به آشيانه شتر مرغ «ادحّي النعام» گفته مي شود و آن هم بدين خاطر است كه او با پاي خود خاك و سنگ ريزه ها را كنار مي زند و آن را به اطراف پرتاب مي كند و آشيانه خود را آماده مي سازد. «1»

2. ذات الصدع

خداوند متعال در سوره ي طارق كه از خلقت انسان، زندگي، معاد و بازگشت

او به سوي خدا سخن مي گويد به آسماني كه داراي رجع است، قسم خورده و به دنبال آن به زميني كه داراي صدع است، قسم ياد كرده است و با اين قسم ها، وقوع حتمي قيامت و حسابرسي را تأكيد مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 128

در اين كه مراد از صدع زمين چيست و چه ارتباطي با رجع آسمان دارد، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه به بررسي و بيان آن مي پردازيم.

آيه:

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ «1»

(سوگند به زمين شكاف دار).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي ماده «صدع» سه معناي عمده ديده مي شود:

1- شكافتن؛ «2» 2- جدا شدن؛ «3» 3- آشكار شدن. «4»

معاني سه گانه اي كه براي صدع ذكر شده است، منشأ واحدي دارند و آن همان معناي اول است، چرا كه با شكافتن شي ء، اجزاي آن از هم جدا مي شود و آنچه درونش باشد آشكار مي گردد.

گروهي از مفسّران اين آيه و آيه قبل را مؤكّد حتمي بودن وقوع قيامت مي دانند، كه در آيات ابتدايي سوره آمده است.

علامه طباطبائي در اين باره مي نويسند: «اين دو جمله، دو سوگند است؛ بعد از سوگند اول سوره، تا امر قيامت و بازگشت به سوي خداي تعالي را تأكيد كند». «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 129

ديدگاه هاي مفسّران و دانشمندان:

الف) در تفسير روح المعاني آمده است: «مراد از زمين صاحب صدع، شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است و مناسبت اين سوگند با مسئله معاد بر كسي پوشيده نيست». «1»

ب) شيخ محمد عبده، گياه را از آن جهت كه زمين را مي شكافد، صدع مي نامد و در بيان اينكه چرا در آيه به اين خصوصيت از زمين

اشاره شده است مي نويسد: «زيرا بهترين چيزي كه نفس انسان در مورد زمين متوجه آن مي شود، همان گياه است». «2»

ج) صاحب تفسير نوين شكافته شدن زمين را از نعمت هاي الهي مي شمارد و مي نويسد: «خداوند زمين را بدان سان آفريده است كه شكافته مي شود و از نعمت هاي بزرگ پروردگار همين خاصيت براي زمين است كه هر گياه بسيار ضعيفي به سهولت زمين را مي شكافد و سر بر مي آورد و نيز با فشار آب زمين شكافته مي شود و چشمه ها پديد مي آيند و بشر آن را مي شكافد و قنات و چاه احداث مي كند و يا كشت و زرع مي نمايد». «3»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر، اين ويژگي را نشانه ي مسخر بودن آن براي انسان مي داند، چرا كه اجازه تصرفاتي كه نياز به شكافته شدن زمين دارد را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 130

به انسان داده است. «1»

ه) از ديگر مفسراني كه مراد از صدع را شكافته شدن زمين به وسيله گياهان دانسته اند مرحوم طبرسي، «2» مراغي «3» و علامه طباطبائي «4» هستند.

شيخ طوسي «5» نيز همين تفسير را از ابن عباس، قتاده، ضحاك، و ابن زيد نقل مي كند.

و) برخي از دانشمندان معاصر، اين ويژگي زمين را در ارتباط تنگاتنگ با «رجع آسمان» مي دانند كه در آيه قبل، جزء ويژگي هاي آسمان شمرده شده است، ايشان پس از نقل تفسير متقدمان از اين دو آيه، مبني بر اينكه رجع به معناي برگشت آب به صورت باران و مراد از صدع، شكافته شدن زمين توسط گياهان است؛ تفسير ديگري از آيات ارائه مي دهند و مي نويسند: «معناي ديگر آيه اين است كه مراد از رجع، بازگشت فصول باشد كه معلول

گردش زمين به دور خورشيد و تغيير زاويه ميل خورشيد است [زاويه ميل خورشيد تا 5/ 23 درجه شمالي و جنوبي، مي رود و باز مي گردد.] نتيجه اين رفت و برگشت اين است كه در هر فصل گياهاني خاص، زمين را مي شكافند و مي رويند و چشمه هاي موسمي در فصل هاي خاصي، زمين را شكافته و خارج مي شوند».

ايشان، معناي سومي را كه عميق تر و مخفي تر مي دانند چنين ذكر مي كنند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 131

«مراد از رجع، بازگشت اعتدالين است كه گردش آن 26 هزار سال به طول مي انجامد [محور زمين هر 26 هزار سال يك بار دور مي زند.] اين مسئله باعث مي شود كه هر 13 هزار سال، تغييري عمده و آشكار در سطح پيوسته زمين ايجاد شود و شكاف ها و دره هاي عميقي در آن به وجود آيد». «1»

ايشان، يافته هاي علمي جغرافيا را شاهد بر اين گفته مي گيرند كه بسياري از زلزله هايي كه شكاف هاي عميقي در زمين ايجاد مي كنند، ارتباط مستقيمي با رجوع اعتدالين دارند.

ز) دكتر عدنان الشريف از صاحب نظران عرب است كه با استناد به يافته هاي اخير دانشمندان ژئوفيزيك، مراد از صدع را شكاف هاي بين قاره ها مي داند و مي نويسد: «كره زمين قطعه واحدي نيست بلكه به چند تكّه عمده تقسيم مي شود كه بين آنها شكاف هايي به عمق بيش از صد كيلومتر وجود دارد». «2» ايشان اين نكته علمي كه قرآن به آن اشاره كرده است را از معجزات علمي قرآن مي شمارد.

بررسي:

بسياري از كساني كه صدع را در آيه شريفه به معناي «شكافته شدن» زمين توسط گياه دانسته اند به آيه 26 و 27 سوره عبس نظر داشته اند: ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً* فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبّاً

كه در آيه شريفه شقّ الارض به معناي شكافته شدن زمين براي روييدن گياهان آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 132

علاوه بر اينكه شكافته شدن زمين، توسط گياهان از نعمت هاي بزرگ الهي است؛ وجود شكاف هاي عميق در زمين كه برخي، از بدو خلقت زمين و برخي طي دوران بعد ايجاد شده است نيز از بزرگ ترين موهبت هاي خداوند به شمار مي آيد.

اين شكاف ها باعث خروج گازها و حرارت مركز زمين مي شوند و مانع از انفجار زمين مي گردند، همان چيزي كه در بسياري ديگر از كرات آسماني افتاده است.

3. ذلول

خداوند متعال در آيه ي 15 سوره ي ملك به شمردن برخي نعمت هاي خويش بر بندگان مي پردازد و خود را كسي معرفي مي كند كه زمين را براي انسان ها ذلول قرار داد تا بتوانند بر روي آن زندگي كنند، بر شانه هاي آن راه بروند و از رزقي كه در آن قرار داده است، استفاده كنند.

آيه:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا «1»

(او كسي است كه زمين را براي شما رام قرار داد).

بحث لغوي:

ماده «ذلل» مضاعف است و مصدر آن به دو صورت ذُلّ [خشوع و ذِلّ [آساني آمده است. واژه ي ذلول صفت مشبه است ولي در مورد اينكه از كدام

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 133

يك از اين دو مصدر ساخته شده است بين لغويون اختلاف است. «1» گرچه برخي در اين مسئله تفاوتي بين دو مصدر قائل نشده اند. «2»

معاني اي كه در كتب لغت براي اين ماده ذكر شده را مي توان در دو گروه زير قرار داد:

1- ضعف، سستي و پستي «3»

2- نرم، رام و مطيع بودن «4»

ديدگاه هاي مفسران و دانشمندان:

برخي از مفسران و دانشمندان با

توجه به معناي لغوي و كاربردهاي واژه ي «ذلول» در زبان عربي، نكات علمي جالبي را از آيه استفاده كرده اند.

الف) آيت الله مصباح يزدي در بيان مراد آيه مي نويسد: «زمين زير پاي آدمي رام است چون مركبي راهوار و از آن مي توان دريافت كه زمين داراي حركت انتقالي است زيرا زلول به معناي شتر يا استر راهوار است پس معناي آيه مي تواند اين باشد كه، زمين با آنكه حركت مي كند شما را نمي آزارد و شما روي آن راحت هستيد». «5»

ب) تفسير نمونه نيز پس از توضيح واژه ي ذلول و بيان ارتباط آن با حركت زمين مي نويسد: «قرآن بعد از توصيف زمين به ذلول تعبير مناكب را مي آورد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 134

فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها گويي انسان پا بر شانه زمين مي گذارد و چنان آرام است كه مي تواند تعادل خود را حفظ كند». «1»

ج) علامه طباطبائي نيز حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند و مي نويسند: «در ناميدن زمين به ذلول و تعبير اينكه بشر روي شانه هاي آن قرار دارد، اشاره روشني است به اينكه زمين يكي از سيارات است و اين همان حقيقتي است كه علم هيئت و آسمان شناسي، بعد از قرن ها بحث بدان دست يافته است». «2»

د) احمد المرسي كه از نويسندگان عرب است پس از توضيح پنج نوع حركت كشف شده براي زمين [انتقالي- وضعي- محوري- همراه با خورشيد در مجموعه كهكشان- همراه با كهكشان در آسمان رام بودن زمين را نشانه ي تسخير آن براي انسان مي داند و مي نويسد: «علي رقم اين همه دلايل علمي و آيات قرآني دال بر حركت زمين، هنوز كساني همچون ابن باز مفتي سعودي منكر اين

حقيقت هستند». «3»

ه) در نظر دكتر سمير عبد الحكيم نيز، قرآن، زميني را كه در نظر ما ساكن است همانند حيواني داراي حركت مي داند. البته حركتي كه باعث فرو افتادن راكب آن نمي شود. ايشان نشانه رام [و ذلول بودن زمين را جاذبه آن مي داند كه باعث شده، بشر و مايحتاج آن را، بر روي خود نگه دارد. اين نويسنده در ادامه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 135

تفصيل به تشريح فوايد جاذبه زمين مي پردازد. «1»

و) از ديگر دانشمندان و نويسندگاني كه آيه را اشاره به حركت انتقالي زمين مي دانند، سيد هبه الدين شهرستاني، «2» آيت الله صادقي، «3» محمد علي سادات، «4» گودرز نجفي، «5» سرتيپ هيوي «6» و استاد زماني قمشه اي «7» هستند.

ز) برخي نويسندگان خواسته اند علاوه بر حركت انتقالي زمين، تغيير زاويه تابش [ميل خورشيد كه معلول حركت انتقالي زمين است را نيز از آيه استفاده كنند، با اين استدلال كه شتر [ذلول علاوه بر اينكه در راه رفتن، به سمت جلو حركت مي كند، بدنش نيز حركاتي مخصوص به خود را دارد كه به سمت راست و چپ متمايل مي شود، اين نويسنده اين حركت خاص را «حركت شتري» مي نامد. «8»

همين نويسده ادامه ي آيه شريفه، فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها را دليل بر كرويت زمين مي داند كه قرآن كريم آن را با تعبير «منكب» (شانه) بيان كرده است. ايشان در تبيين اين مفهوم، به منحني بودن شانه و نيز تشبيه شدن شانه انسان به سر او

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 136 در زبان عربي! استدلال مي كنند. «1»

بررسي و نقد:

در توصيف زمين به ذلول چند نكته قابل توجه است:

1. استعمال اين

واژه براي توصيف حيواناتي كه در راه رفتن بسيار رام هستند و سواره خويش را نمي آزارند، مثل «دابه ذلول» «2» و «فرس ذلول» «3» به خوبي اشاره به حركت زمين دارد كه در عين بيان حركت آن، به آسايش انسان ها و موجودات سوار بر آن نيز اشاره دارد.

2. تعبير «لكم» در آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه زمين نسبت به ما رام و راهوار است، در حالي كه خودش داراي حركتي بسيار شديد است.

3. با توجه به بيانات لغت شناساني، همچون راغب درباره اين واژه كه گفته اند: «ذلّت الدابّه بعد شماس ذلًا وهي ذلول» (حيوان رام شد بعد از اينكه چموش بود) و نيز توجه به مُركّب بودن «جعل» در آيه شريفه، اين نكته قابل استفاده است كه زمين در دوراني، اين ويژگي را نداشته است و همچون حيواني چموش و توسن به اين سو و آن سو مي رفته است.

4. گرچه ذلول بودن زمين و آرامش و آسايش انسان ها بر روي زمين به عوامل متعددي همچون جاذبه و ... بستگي دارد ولي اينكه آيه در صدد بيان تك تك اين عوامل باشد، بعيد به نظر مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 137

5. استفاده كرويت زمين از تعبير «منكب» بسيار بعيد و نادرست به نظر مي رسد چرا كه لازمه آن قبول لوازم بسيار دور است.

4. قرار

خداوند در آيات شريفه قرآن، زمين را قرار و محل استقرار انسان ها معرفي مي كند و از بت پرستان سؤال مي كند كه آيا خدايان شما بهترند يا خدايي كه زمين را، قرار گاهي براي بشر ساخته است.

در اينكه مراد از قرار داشتن زمين چيست و با حركت آن چگونه

قابل جمع است، بين داشمندان قرآني بحث و گفتگوست. ما در اين قسمت به بيان اين ويژگي زمين خواهيم پرداخت.

آيات:

أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً «1»

(بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه زمين را قرار گاهي ساخت).

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً «2»

(خدا كسي است كه زمين را براي شما قرار گاهي قرار داد).

وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ «3»

(و براي شما در زمين تا زماني [معين ، قرارگاه و وسيله بهره برداري است).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 138

بحث لغوي:

در معاجم لغت براي مادّه «قرر» دو معناي كلي ذكر شده است:

1. ثبوت، سكون، پابرجايي؛ «1»

2. سرد شدن. «2»

به گفته ي علامه راغب اصفهاني معناي دوم مقتضي و اصل براي معناي اول است. با اين استدلال كه سرما مقتضي سكون و آرامش است همان گونه كه حرارت خواهان حركت و جنب و جوش است. «3» در اين آيات سخن از نعمت هاي مكاني يعني قرارگاه زمين است. در اين كره خاكي تمام شرايطي كه براي يك قرارگاه مطمئن و آرام لازم است، آفريده شده؛ مكاني هماهنگ با روح و جسم انسان و مشتمل بر همه وسايل مورد نياز زندگي.

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) علامه طباطبائي كلمه ي «قرار» را مصدر و به معناي اسم فاعل، يعني قارّ و مستقر مي دانند و مي نويسند: «خداوند متعال در اين آيه به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته و مي فرمايد: آيا معبودهاي ساختگي آنها بهتر است يا كسي كه زمين را مستقر و آرام قرار داد. «4»

ب) سيد قطب با ذكر برخي از ويژگيهاي زمين كه باعث شده است،

بهترين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 139

مكان براي زندگي بشر باشد مي نويسد: «اگر نيروي جاذبه زمين كمتر يا بيشتر از اين مي بود بي گمان حركت در آن مشكل مي شد و اگر پوسته زمين چند پا بالاتر بود دي اكسيد كربن، اكسيژن را از بين مي برد و حيات به مخاطره مي افتاد». «1»

ج) تفسير نمونه نيز، آيه را در مقام بيان نعمتهاي بزرگ الهي مي داند و مي نويسد: «از جمله نعمتهاي الهي آرامش خود زمين است كه در عين حركت سريع به دور خودش و به دور آفتاب و حركت در مجموعه شمسي، آنچنان يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچ وجه آنرا احساس نمي كنند، گويي در يك جا ميخكوب شده و ثابت ايستاده است و كمترين حركتي ندارد». «2»

د) يكي از نويسندگان معاصر با توجه به آنچه از راغب نقل شد، نكات جالب علمي را از آيه استفاده كرده است و مي نويسد: «اينكه خداوند زمين را قرار نمود بدين معناست كه در ابتداي خلقت اين ويژگي را نداشت، خيلي داغ و بسيار در جنب و جوش بود و سپس خداوند آن را «قرار» قرار داد زيرا به اصطلاح، «جعل» در آيه شريفه مركب است؛ «3» البته اين سردي به اندازه اي بود كه حيات بر روي آن از بين نرود». «4» ايشان براي تأييد اين تفسير، به ادامه آيه 51 سوره نمل كه مي فرمايد: وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَاراً استناد مي كند و مي نويسد: «خلق رودها در زمين پس از قرار گرفتن زمين بر اين مسئله دلالت مي كند كه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 140

ابتدا به علت گرماي شديد و سرعت زياد

زمين، آبي روي آن وجود نداشت و بعداً خداوند نهرها را خلق كرد». «1»

ه) برخي از نويسندگان از اين آيه ي شريفه جاذبه زمين را استفاده كرده اند و آن را دليل استقرار و مستقر شدن اشياء بر روي زمين مي دانند. محمد وفا الاميري از نويسندگان عرب در تفسير اين آيه مي نويسد: «در اين آيه به جاذبه زمين اشاره شده است، چراكه اين جاذبه است كه اشياء را بر روي زمين نگاه مي دارد و حيات بشر را ممكن مي سازد». «2»

و) يوسف الحاج احمد از ديگر نويسندگاني است كه قرار بودن زمين را در ارتباط مستقيم با جاذبه آن مي داند و زندگي بشر روي زمين را بدون وجود جاذبه محال مي داند. «3» محمد علي محمد سامي نيز با اشاره به اين نكته علمي در آيه، تفاوت زمين با ساير كرات آسماني در مقدار جاذبه و آثار آن را بيان مي كند. «4»

ز: يكي از نويسندگان در بياني عجيب، واژه ي «قرار» را در اين آيه، دليل بر سكون و عدم تحرك زمين دانسته است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 141

بررسي و نقد:

الف) زمين با وجود حركات شديد و تندي كه دارد، در نظر انسانها همچون مكاني ثابت و بدون حركت است و از آن حركات اصلًا آزرده نمي شود و از اين جهت زمين مكان مناسبي براي زندگي آنهاست. در عين حال به خاطر وجود نيروي جاذبه، زمين محل استقرار اشياء بر روي خود است و آنچه در زمين و نزديك آن است را در مكان خود حفظ مي كند.

ب) با توجه به معناي لغوي ماده «قرر» آيات شريفه اي كه در ابتداي بحث طرح شد، مي تواند علاوه بر

اشاره به اين دو ويژگي زمين، به سرد شدن نسبي زمين، كه باعث فراهم آمدن شرايط حيات بر روي آن شده، اشاره داشته باشد.

ج) اين توهّم كه واژه ي «قرار» در آيه شريفه بيانگر سكون زمين است، با دقت در تعبير «لكم» در آيه ي 64 سوره ي غافر رفع مي شود؛ چرا كه آيه مي فرمايد: زمين نسبت به شما و براي شما [لكم مستقر و ساكن است. از اين تعبير فهميده مي شود كه، زمين في حد نفسه و به خودي خود، داراي سرعت زيادي است.

اين نكته از بيانات نوراني حضرت علي (ع) در بيان ويژگي هاي زمين نيز به خوبي قابل فهم است؛ آنجا كه مي فرمايند: «وعدّل حركاتها بالراسيات ... فسكنت من المَيَدان» «1» (حركات زمين را با صخره هاي عظيم و كوههاي بلند تعديل كرد و زمين از لرزش و اضطراب باز ايستاد) و نيز در جاي ديگري مي فرمايند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 142

«فسكنت علي حركاتها من أن تميد باهلها أو تسيخ بحملها أو تزول عن موضعها» «1» (پس آنگاه در عين متحرك بودن، آرام گرفت؛ نكند كه اهل خويش را در سقوط و اضطراب قرار دهد يا آنچه را كه حمل كرده فرو اندازد و آن را از جاي خويش زايل سازد).

5. كفات

از ديگر ويژگي هايي كه در قرآن براي زمين بيان شده «كفات» است. لغويون، براي اين واژه معاني متعددي ذكر كرده اند و دانشمندان و مفسران با توجه به اين معاني و نيز اكتشافات علمي، ديدگاه هاي مختلفي درباره ي از اين ويژگي ارائه داده اند و حتي برخي آن را به عنوان معجزه اي علمي از قرآن معرفي مي كنند.

آيه:

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً* أَحْيَاءً وَأَمْوَاتاً «2» (آيا

زمين را قرار نداديم فراگيرنده زندگان و مردگان؟!)

بحث لغوي

در كتاب هاي لغت براي ماده «كفت» معاني و كاربردهاي متعددي ذكر شده است.

1- جمع كردن؛ «3» 2- متصل و ضميمه نمودن؛ «4» 3- حركت و پرواز سريع؛ «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 143

4- دگرگوني و تغيير دادن؛ «1» 5- بازگشتن؛ «2» 6- گرفتن؛ «3» 7- زير و رو كردن «4» و 8- ديگ كوچك. «5»

برخي از اين معاني منشأ واحدي دارند و به يك معنا بازگشت مي نمايند. به عنوان مثال: معناي چهارم [دگرگون كردن و تغيير دادن بسيار به معناي هفتم [زير و رو كردن نزديك است. بعضي از اين معاني نيز لازمه يكديگر هستند؛ به عنوان نمونه سه معناي اول از اين نوعند، چرا كه حيواني كه پرواز مي كند بالهاي خود را جمع مي نمايد و يا سواركاري كه حيواني را تند مي راند خود را بر پشت حيوان مي چسباند و بدن خويش را جمع مي نمايد. «6»

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) آيت الله مكارم، پس از نقل دو معناي «جمع كردن و پرواز سريع» براي واژه ي كفات، در بيان مفهوم آيه شريفه مي نويسند: «اگر معناي اول منظور باشد، مفهوم آيه آن است كه زمين را وسيله اجتماع انسانها در حال حيات و زير زمين را مركز اجتماعشان بعد از مرگ قرار داديم. و اگر معناي دوم منظور باشد مفهومش اين است كه زمين داراي پرواز سريع است و اين با حركت انتقالي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 144

زمين به دور خورشيد كه با سرعت زيادي و در هر ثانيه 20 و در هر دقيقه 1200 كيلومتر، در

مسير خود به گرد خورشيد پيش مي رود و مردگان و زندگان را با خود به اطراف آفتاب مي گرداند، مناسب است». «1»

ب) مهندس محمد علي سادات از نويسندگان معاصري است كه واژه ي كفات را در آيه بيانگر حركت و جاذبه زمين مي داند. ايشان در اين باره مي نويسد: «كفات مصدر است و به معناي پرواز سريع، كه پرنده از شدت سرعت براي حفظ اعتدال خود بال و پرش را جمع مي كند؛ اين جمع كردن بال و پر از شدت سرعت را «كفات» گويند. در اينجا به صورت مصدر استعمال شده و هر وقت مصدر به صورت اسم فاعل به كار برده شود، مبالغه را مي رساند. يعني در اينجا شدت فوق العاده سرعت نشان داده شده است. پس مفهوم آيه چنين مي شود «آيا زمين را به صورت پرواز [يا پرنده اي سريع السير] نيافريديم؟ كه در عين حال كه با سرعت پرواز مي كند مرده و زنده خود را نگه مي دارد و از آنها حفاظت و حراست مي نمايد». و اين حفاظت، اشاره به نيروي جاذبه زمين مي باشد. پس در آيه دو اصل علمي بيان شده است، يكي حركت زمين و ديگري وجود نيروي جاذبه». «2»

ج) مؤلف تفسير الفرقان با مصدر دانستن «كفات» آن را مفعول دوم نجعل مي داند و با اشاره به آيه ي 15 سوره ي ملك كه مي فرمايد: هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 145

الْأَرْضَ ذَلُولًا مي نويسند: «زمين دوراني بدون كفات بود، ديوانه وار به اين سو و آن سو حركت مي كرد و هيچ گونه جاذبه اي نداشت، سوزان بود و براي زندگي بشر آماده نبود و خداوند متعال آن را به

صورت كنوني كه در عين حركت سريع، زندگان و مرده ها را بر روي خود نگاه مي دارد، در آورده است». «1»

ايشان تعداد حركاتي را كه تاكنون دانشمندان براي زمين كشف كرده اند، چهارده نوع حركت مي دانند و قايلند كه اگر جاذبه زمين نبود، هر آينه زمين به صورت قطعه هايي به اطراف آسمان پرتاب مي شد.

اين دانشمند معاصر، در كتاب ديگرش كه به طور اختصاصي برخي موضوعات نجومي در قرآن را مورد بررسي قرار داده است نيز مفصلًا به بيان مراد آيه مي پردازد و درباره ي تشبيه ضمني كه در آيه صورت گرفته است، چنين مي نويسند: «پرنده اي سريع السير كه قبض و جذب مي كند، بر گُرده خود و زير بال هاي نامرئي خويش زنده و مرده را». «2» ايشان مراد از «أحياء» را موجودات داراي احساس و مراد از «أموات» را موجودات بدون حس مثل جوّ و اكسيژن مي داند، كه به همراه زمين در حركتند.

د: يكي ديگر از نويسندگان معاصر، آيه ي شريفه را اشاره به حركت انتقالي زمين مي داند و مي نويسد: «قرآن كريم زمين را به مرغي كه در هوا به سرعت پر مي زند و بعد بالهاي خود را محكم مي بندد تا به سوي هدفش سريعتر حركت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 146

كند تشبيه كرده است و بدين صورت حركت انتقالي زمين در فضا را براي مردم مجسم فرموده است». «1»

ه: برخي از صاحب نظران با استناد به معاني لغوي «كفات» و يافته هاي علمي، سه گزاره علمي را از آيه استفاده كرده اند:

1. حركت وضعي و انتقالي زمين و سرعت حركت آن در فضا [حركت سريع پرنده در فضا]

2. تغييرات سطحي و عمقي كره زمين [دگرگوني و

زير و رو شدن

3. وجود مواد مذاب داخل زمين [ديگ كوچك «2»

و: يوسف الحاج احمد، «3» محمد سامي محمد علي «4» و دكتر محمد حسن هيتو «5» از ديگر دانشمنداني هستند كه اين آيه را اشاره به نيروي جاذبه زمين مي دانند و شيخ خالد عبدالرحمان العك «6» نيز علاوه بر جاذبه، حركت زمين را نيز از آيه استفاده كرده است.

ز) علامه طباطبائي «كفات» را در آيه ي شريفه به معناي «جمع كردن» مي دانند؛ يعني جمع كردن بندگان زنده و مرده در زمين. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 147

ح) آيت الله مصباح يزدي نيز همانند علامه، «جمع كردن» را معنايي مناسب براي اين واژه دانسته و استفاده حركت زمين را از آيه شريفه ضعيف مي دانند و مي نويسند: «كفات موضعي است كه اشياء در آن جمع آوري مي گردد و در اصلِ معناي آن، گرفتن و ضميمه كردن وجود دارد ... و بعيد نيست كه اشاره به نيروي جاذبه زمين باشد. كفات داراي معناي ديگري نيز مي باشد؛ عرب مي گويد: «كفت الطائره أي: أسرع في الطيران» (پرنده به سرعت پريد) و با توجه به همين معنا برخي گفته اند اين آيه اشاره است به حركت انتقالي زمين. امّا اين احتمال از احتمال نخستين ضعيف تر است زيرا كفات معناي مصدري دارد؛ و بنابر اين معناي آيه چنين مي شود كه «زمين سرعت است» نه اينكه زمين سرعت دارد. مگر اينكه مصدر را به معناي صفت بگيريم كه اين خلاف ظاهر آيه است». «1»

نقد و بررسي

دلالت آيه شريفه به حركت زمين مبتني بر دو مسئله است: 1. اثبات شود «كفات» در لغت به معناي حركت و جابجايي است؛

2. ارتباط اين دو آيه [25 و 26 سوره مرسلات با همديگر، به صورتي مناسب با حركت زمين تبيين گردد.

همان طوريكه از معاجم لغت همچون مقاييس اللغه و مفردات راغب نقل شد، ماده «كفت» را اصل واحدي مي دانند كه بر جمع كردن و ضميمه نمودن دلالت دارد، ولي برخي ديگر، همچون صحاح اللغه و العين حركت سريع رابه عنوان معناي دومي براي اين ماده بيان مي كنند. ابن فارس نيز معناي دوم را در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 148

ارتباط با معناي اول مي داند، چراكه جمع شدن بال و پر پرنده در هنگام پرواز و نيز جمع شدن سوار بر پشت مركب، به علت سرعت زياد آن است.

در صورتيكه «كفات» منحصراً معناي اول [جمع كردن و ضميمه نمودن را داشته باشد، اگرچه مي توان آن را اشاره به جاذبه زمين دانست، ولي نمي توان حركت زمين را به آن نسبت داد. مگر، با اين توجيه كه، جمع كردن و حفظ نمودن مردگان و زندگان بر روي زمين به كمك نيروي جاذبه، براي جلوگيري از پرتاب شدن آنها به فضا در اثر حركت شديد زمين است.

اما در صورت پذيرفتن معناي دوم [حركت سريع براي اين واژه، آيه شريفه به روشني بر حركت زمين دلالت دارد و فقط نحوه ارتباط آن با آيه بعد بايد تبيين گردد.

البته به نظر مي رسد، واژه كفات تحمل هر دو معنا را داشته باشد و بر حركت زمين و در عين حال، حفظ و جذب كردن موجودات زنده و مرده [بيجان بر روي خود دلالت كند. و با توجه به آنچه در كتب ادبي آمده است كه مصدر گاهي در

معناي اسم فاعل به كار مي رود، اشكال مطرح شده توسط آيت الله مصباح نيز رفع مي شود.

6. مدّ

مدّ و كشيده شدن زمين، از ديگر ويژگي هايي است كه در برخي آيات مطرح شده است. خداوند متعال در اين آيات به گسترش زمين، كه از نعمت هاي بزرگ الهي است اشاره مي كند. گسترش زمين، زمينه حيات را بر روي آن فراهم آورد؛

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 149

چراكه به دنبال آن باران باريدن گرفت و گياهان از زمين سر بر آوردند و هر آنچه براي آسايش بشر بر روي اين كره خاكي نياز بود، خلق شد.

اينكه مراد از مدّ چيست و چگونه انجام گرفته است، از جمله مباحث نجومي قرآن است كه مفسران و دانشمندان را به كنكاش واداشته و به دنبال آن نظريات گوناگوني ارائه شده است كه به نقل و بررسي آن مي پردازيم.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ «1»

(و او كسي است كه زمين را گسترانيد).

وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا «2»

(و زمين را گسترانديم).

بحث لغوي:

در كتب لغت، دو معناي «بسط دادن و پهن كردن» «3» و «كشيدن» «4» را براي اين ماده اشاره كرده اند. ولي از آنجايي كه بسط و گسترش هر شي ء به همراه كشيده شدن آن است، به نظر مي رسد، اين دو معنا، لازم همديگر باشند.

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) تفسير نمونه همانند تفسير الميزان، «5» «مدّ الارض» را به معناي گسترش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 150

يافتن زمين مي داند و پُر شدن گودالها و درّه هاي خطرناك، بوسيله كوه هاي فرسايش يافته و نيز صاف و قابل سكونت شدن سطح زمين را گسترش آن مي داند. اين تفسير احتمال ديگري

را در معناي مدّ الارض بيان مي كند و مي نويسد: «اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از مدّ الارض، اشاره به همان مطلبي باشد كه دانشمندان زمين شناس مي گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود، سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكي ها تدريجاً سر از آب بر آوردند و روز به روز گسترده شدند تا به صورت كنوني در آمدند». «1»

ب) يكي از نويسندگان معاصر، گسترش زمين را همان تبديل شدن پوسته زمين از حالت مايع به جامد مي داند و مي نويسد: «مراد از مدّ الارض ظاهراً گسترش و وسعت خشكي آن است. اگر در نظر بگيريم كه زمين در اصل مذاب بوده و سپس در اثر سرد شدن قسمتي از آن منجمد شده و به تدريج بر وسعت آن افزوده تا تمام آن را فرا گرفته است. در اين صورت معناي «مدّ الارض» را بهتر درك خواهيم كرد». «2»

ج) برخي از نويسندگان «مدّ الارض» را در ارتباط مستقيم با «إلقاء رواسي» (فرو افتادن كوهها) مي دانند، كه در ادامه آيات ذكر شده است. ايشان مي نويسند: «تفسير ديگري كه براي اين جمله به نظر مي رسد اين است كه كشش و گسترش و توسعه زمين، افزوده شدن حجم آن بر اثر جذبِ سنگهاي سرگردان و كُرات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 151

كوچكي است كه در حوزه جاذبه آن قرار مي گرفت و در اين صورت با جمله «والقينا فيها رواسي» هماهنگ مي گردد». «1»

د) محمد متولي شعراوي از مفسران و نويسندگان صاحب نظر عرب است كه از اين آيات، كرويت زمين را استفاده كرده است و بر فهم خويش

اين گونه استدلال مي كند: «مدّ در لغت به معناي بسط و گسترش است. اين آيات شريفه نيز مطلق زمين را گسترده و مبسوط مي دانند نه سرزمين خاصي را؛ و از آنجاييكه ما هر جاي زمين كه برويم زمين در چهار طرف ما پهن و گسترده شده است، مي توان فهميد كه زمين كروي شكل است؛ چرا كه پهن بودن زمين در چهار جهت، آن هم در همه جاي زمين فقط با اين شكل هندسي سازگاري دارد». «2»

او بيان اين ويژگي را از معجزات قرآن مي داند و علت اينكه خداوند متعال كرويت زمين را با فعل «مدّ» بيان كرده است، اين نكته مي داند كه قرآن خواسته از كلماتي بهره بگيرد كه با مفاهيم رايج در بين مردم عصر نزول مخالفتي نداشته باشدو در عين حال بتواند حقيقت را نيز بيان كند.

ه) احمد متولي، «3» دكتر حسن ابو العينين «4» و احمد المرسي «5» نيز در استدلالي مشابه، اين آيات را اشاره به كرويت زمين دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 152

و) در مقابل اين گروه، كساني همچون ابوحيان «1» و سيوطي، «2» «مدّ الارض» را دليل بر مسطح و غير كروي بودن زمين مي دانند.

ز) آيت الله سبحاني پس از ارائه بحثي پيرامون گسترش زمين در ذيل آيه ي 3 سوره ي رعد، به اين نتيجه مي رسند كه آيه در مقام بيان كرويت زمين نيست، اگر چه با آن سازگاري دارد. «3»

در آياتي كه به شرح حوادث پايان جهان و آغاز قيامت مي پردازد نيز از «مدّ الارض» سخن به ميان آمده است و معلوم مي شود كه زمين مدّي دوباره دارد: وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ* وَأَلْقَتْ

مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ «4»

(و هنگامي كه زمين گسترانده شود و آنچه درآن است [بيرون افكنده و خالي شود).

ح) برخي مراد از مدّ الارض دوم را، از بين رفتن كوهها و هموار شدن پستيها و بلنديها مي دانند كه در آستانه قيامت رخ خواهد داد. «5»

ط) برخي ديگر از مفسران مقصود از مدّ الارض دوباره زمين را افزوده شدن بر وسعت آن در آغاز قيامت مي دانند تا آمادگي بيشتري براي حشر و نشر مخلوقات داشته باشد. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 153

ي

) عبدالرحيم مارديني با توجه به آيات 3 و 4 سوره ي انشقاق كه از بيرون ريخته شدن آنچه در زمين است پس از مدّ الارض در قيامت سخن مي گويد؛ اين مدّ الارض را اشاره به نيروي جاذبه زمين مي داند و مي نويسد: «اين نيروي جاذبه است كه باعث مي شود اجسام بر روي زمين باقي بمانند و اگر اين نيرو از بين برود، زمين هر آنچه را در خود دارد بيرون مي ريزد». «1»

نقد و بررسي:

مدّ الارض كه در آيات قرآن مطرح شده، اشاره به گسترده شدن زمين دارد كه پس از خلقت اوليه آن صورت گرفته است. اين گسترش مي تواند بواسطه سرد شدن مواد مذاب اوليه تشكيل دهنده زمين و يا فرو رفتن و يا تبخير آبي كه زمين را فرا گرفته بود باشد كه باعث شد بر سطح زمين افزوده شود كه در ظاهر به صورت پهن و كشيده شدن زمين بر روي مواد مذاب و يا آب جلوه گر مي شود.

اين ويژگي هيچ تنافي با كرويت زمين ندارد چرا كه كشيده شدن هر شي ء بر حسب نوع شكل هندسي آن است

و گسترش يك شي ء كروي، به معناي افزايش حجم آن در تمام جهات است، همانند افزايش حجم توپ كه بوسيله باد كردن صورت مي گيرد.

با اين وجود نمي توان ادعا كرد اين آيات در صدد بيان شكل كروي زمين است زيرا اثبات اين مدعا كه، اين آيات به پهن و گسترده بودن زمين در تمام نقاط كره زمين، آنهم در چهار جهت اشاره دارد؛ بسي مشكل است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 154

از طرف ديگر آنچه عبدالرحيم مارديني از آيات 3 و 4 سوره ي انشقاق استفاده كرد در صورتي صحيح و قابل استناد به قرآن است كه ثابت شود مدّ الارض در آغاز قيامت، علت اصلي بيرون ريخته شدن محتويات زمين است وگرنه آيه ارتباط چنداني با نيروي جاذبه ندارد.

7. مهد- مهاد

واژه ي «مهد» 5 بار در آيات شريفه آمده است، كه سه مورد آن درباره بستري است كه براي كودك آماده مي كنند و دو مورد ديگر از ويژگي هاي زمين شمرده شده است. واژه ي «مهاد» نيز 7 بار در آيات قرآن آمده و بجز يك مورد كه از ويژگي هاي زمين شمرده شده است، «1» بقيه موارد در توصيف جهنم بكار رفته است. «2» جهنم از اين جهت مهاد خوانده شده است كه براي استقرار جهنميان آماده شده است.

آيات:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «3»

(همان كسي كه زمين را براي شما بستري [براي استراحت قرار داد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 155

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً «1»

(آيا زمين را بستر قرار نداديم).

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ «2»

(و زمين را گسترانديم و چه خوب گسترش دهنده اي هستيم).

بحث لغوي:

لغت شناسان براي ماده «مهد» چند معنا ذكر كرده اند:

1. آماده

سازي؛ «3» 2. استواء و صاف نمودن؛ «4» 3. آسان نمودن؛ «5» 4. قبول كردن؛ «6» 5. گهواره. «7» بسياري از لغويون «مهد» را به معناي گاهواره و «مهاد» را به معناي بستر مي دانند. آنان «مهاد» را جمع يا اسم جمع دانسته اند و مُهْد، مُهُد و أمْهده را به عنوان جمع براي آن ذكر مي كنند «8» و «مَهد» را به صورت مُهُود جمع مي بندند. «9»

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) آيت الله خوئي پس از طرح آيه 53 سوره طه، آن را اشاره اي به حركت زمين دانسته و به توضيح تشبيهي كه در آيه ذكر شده، پرداخته اند كه، قرآن زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 156

را همچون گاهواره اي كه براي كودك آماده مي كنند مي داند؛ حركت گاهواره آنچنان آرام و ملايم است كه كودك به خوبي به خواب و استراحت مي پردازد، همين طور زمين داراي حركت وضعي و انتقالي است؛ حركتي كه براي آسايش و حيات موجودات روي آن لازم و ضروري است.

ايشان علت عدم تصريح قرآن به حركت زمين را اين گونه بيان مي كنند: «اين آيه با ظرافت و لطافت خاصي به حركت زمين اشاره كرده است و علت اين كه از تصريح خودداري نموده، اين است كه دانشمندان آن روز بشر بر سكون زمين اتفاق داشتند و آن را از ضروريات و بديهيات غير قابل ترديد مي دانستند». «1»

ايشان به عنوان شاهد، به سرگذشت گاليله اشاره مي كنند كه دادگاه انگزيسيون او را مجبور به توبه و دست برداشتن از عقيده خويش مبني بر حركت زمين نمود.

ب) سيد هبه الدين شهرستاني نيز گهواره دانستن زمين را به جهت حركت و در عين

حال آرامش آن مي دانند و مي نويسند: «هم چنان كه گاهواره در عين سرعت حركت، هموار و بدون تكان و اضطراب است، حركت زمين نيز در فضا آسان و ملايم وخالي از تكان و لرزش و براي كودكان خاكي، سازگار و مناسب است؛ همچنانكه جنبش گاهواره براي پرورش طفل مطلوب است. حركات شبانه روزي و سالي و ميلي زمين نيز مايه تربيت و نمو نباتات و مولودات جهان هستي است». ايشان اين آيه را شاهدي بر امكان معاد دانسته و مي نويسند: «اين آيه در مقام استدلال بر برانگيخته گي و معاد است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 157

برگشت زمين در حركت دوراني، خود شاهد خوبي بر امكان برگشت انسان بعد از وجود نخستين خود، تواند بود». «1»

ج) يكي ديگر از نويسندگان معاصر اين تشبيه را اين گونه بيان مي كند: «چه تشبيه جالبي، قرآن زمين را مانند گاهواره توصيف مي كند؛ همانطور كه مي دانيد از ويژگيهاي گاهواره اين است كه در عين اينكه حركت مي كند، موجب ناراحتي و رنجش كودك نمي شود، بلكه سبب استراحت و آسايش اوست». «2»

ه) از جمله ديگر دانشمندان و نويسندگاني كه از اين آيات، حركت زمين را استفاده نموده اند مي توان، علامه طباطبائي، «3» شيخ نزيه القميحا، «4» عباسعلي سرافرازي، «5» مهندس محمد علي سادات، «6» سرتيپ هيوي «7» و استاد زماني قمشه اي «8» را نام برد.

و) آيت الله مصباح يزدي، استفاده حركت زمين از اين آيات را نمي پذيرند و مي نويسند: «مهد و مهاد معنايي همانند فراش دارند. برخي گفته اند كه مي توان از اين دو كلمه دريافت كه زمين همچون گاهواره اي داراي حركت است؛ اما اين روشن نيست، زيرا در آن

صورت جاي آن است كه ديگري بگويد: نوع اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 158

حركت، گاهواره اي و داراي رفت و برگشت است در حاليكه چنين نيست. بنابراين ظاهر آيه همان اشاره به راحتي و جاي استراحت و آرامش است همچنان كه گاهواره براي نوزاد چنين است». «1»

ز) استاد دكتر رضايي اصفهاني با اشاره به حركت شمالي- جنوبي زمين [حركت ميلي كه 23 درجه و 23 دقيقه است اشكال آيت الله مصباح را در مورد حركت رفت و برگشتي برطرف مي نمايند و قايلند كه اين آيات مي تواند به حركت ميلي زمين اشاره داشته باشد، ايشان استفاده حركت انتقالي زمين را از اين آيات درست نمي دانند و مي نويسند: «حركت انتقالي از آيات فوق- سوره ي نبأ، آيه ي 6 و سوره ي طه، آيه ي 53- برداشت نمي شود و اصلًا خود تشبيه به گاهواره مي تواند به اين نكته اشاره داشته باشد؛ چون گاهواره هيچگاه حركت وضعي و انتقالي ندارد بلكه رفت و برگشت منظم در حول يك محور دارد». «2»

نقد و بررسي

با توجه به معاني لغوي و كاربردهاي قرآني، دو واژه ي مهد و مهاد، بعيد نيست از اين دو واژه «محل استراحت و آماده زندگي» اراده شده باشد. ولي از آنجاييكه ويژگي اصلي گهواره، متحرك بودن آن است؛ مي توان توصيف زمين به مهد را اشاره به متحرك بودن آن دانست. و اگر چه نوع حركت زمين [وضعي و انتقالي با حركت گهواره متفاوت است اما شايد آنچه به عنوان حركت ميلي شمالي و جنوبي زمين مطرح مي شود را بتوان به صورت احتمالي، در معناي آيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 159

ذكر كرد و وجه

شبه بين زمين و گهواره را اين نوع حركت دانست.

ولي با اين همه، بايد به اين نكته توجه داشت كه آنچه به عنوان حركت ميلي زمين معرفي شده است، اصلًا حركت نيست؛ بلكه نتيجه حركت انتقالي زمين به دور خورشيد و ميل محور آن نسبت به استواي سماوي است. علاوه بر شباهت زمين با گهواره در حركت، شباهت هاي ديگري نيز بين اين دو وجود دارد كه باعث شده است زمين همانند گهواره اي نرم و راحت براي زندگي بشر قرار گيرد. موارد زير از جمله اين ويژگيها است:

1. بخشهاي زيادي از زمين آنچنان نرم و صاف است كه انسان به خوبي مي تواند در آن خانه بسازد و زراعت و باغ احداث نمايد.

2. زمين به خوبي مواد زائد را در خود جذب و تجزيه مي نمايد.

3. همه نيازمنديهاي انسان در سطح يا اعماق آن وجود دارد.

4. علي رقم حركت سرسام آوري كه دارد هيچ مشكلي براي زندگي ايجاد نمي كند.

5. با حركت خود فصول را پديد مي آورد كه باعث تغيير آب و هوا و ايجاد شرايط حيات مي شود.

خلاصه اينكه در اين بستر آرام، همه وسايل آرامش فرزندان اين زمين آماده و مهياست و زماني ارزش اين نعمت بزرگ آشكار مي شود كه اندك دگرگوني و تزلزلي در آن رخ دهد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 160

بخش سوم: شكل زمين

سير تطور مباحث علمي شكل زمين

انسان هاي اوليه به تبعيّت از ساده ترين مشاهدات خود، تصور مي كردند كه بر روي جسمي مسطح زندگي مي كنند و بسياري از آنان بر اين باور بودند كه زمين، تخته سنگي است مسطح كه در مركز كره آسمان قرار گرفته و از هرسو آن قدر گسترده شده است كه به كره آسمان

مي رسد. «1»

مردماني كه در دوره باستان در هندوستان زندگي مي كردند اين تخته سنگ را بر پشت فيل هاي بزرگي مي پنداشتند و آن فيل ها را بر پشتِ لاك پشت غول پيكري تصور مي كردند كه در اقيانوسي شناور است. «2» دف، طبل و سپر، از اشيايي بودند كه برخي مردم زمين را هم شكل آن مي پنداشتند. «3»

مصريان معتقد بودند زمين به شكل مستطيل است. «4»

گروهي به طبع انكسيمندوس زمين را همچون استوانه مي دانستند و گروهي ديگر براي آن شكلي مخروطي و يا مكعبي شش ضلعي فرض مي كردند.

هراكليتوس، زمين را همچون كشتي ميان تهي مي دانست و يونانيان قايل بودند، زمين به شكل دايره اي است كه مركز آن كشور يونان است. حكماي فارس و يونان زمين را كره اي تام و تمام مي دانستند و بعدها نيوتن بر آن شد كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 161

زمين شبه كره است. «1»

آنچه ذكر شد عقايد رايج بين مردم و برخي دانشمندان، از ابتدا تاكنون بوده و كم كم تكامل يافته است. اما در همان زمان هاي قديم، هم انديشمنداني بر اساس برخي دلايل و شواهد، قائل به كرويت زمين بوده اند.

فيثاغورث (582- 497 ق. م.) ظاهراً اولين كسي است كه به كرويت زمين پي برد و ارسطو (322 384 ق. م.) از طريق پديده ي خسوف اين مسئله را به اثبات رساند «2» زيرا سايه اي كه از زمين بر روي ماه مي افتد كروي است.

آراتوستن (276- 196 ق. م.) كه او را بنيانگذار جغرافياي رياضي مي دانند با اعتقاد به كرويت زمين به اندازه گيري محيط آن پرداخت و اين كار پس از او توسط ابرخس نيقه اي (190- 120 ق. م.) دنبال شد. «3»

بطلميوس

كه در قرن دوم ميلادي مي زيسته و نظريه ي افلاك نه گانه او قرن ها بر كيهان شناسي حكومت كرد، نيز، طرفدار كرويت زمين بود. «4»

پس از ظهور اسلام بسياري از دانشمندان مسلمان با دلايل و براهين قطعي كرويت زمين را اثبات كردند و فعاليت هاي نجومي خويش را بر آن پايه نهادند. از جمله آنان مي توان به بتاني (929- 850 م.) ابوالوفاء بوزجاني «5» (998- 939

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 162

م.)، ابو معشر بلخي «1» (787 886 م.) و ابوريحان بيروني «2» (973 1048 م.) و بسياري ديگر از دانشمندان بزرگ اسلام اشاره كرد.

تا قرنها بعد از ميلاد، مسافرت هاي طولاني و برخي مشاهدات نجومي، تنها راه شناخت و توصيف شكل و ابعاد زمين بود. كشف دماغه اميدنيك در قرن 12 ميلادي به وسيله پرتقالي ها و مسافرت كريستف كلمب در 1494 م. و عبور از ماژلان در 1519 م. از آمريكاي جنوبي و اقيانوس آرام، زمينه خوبي براي توصيف شكل زمين به وجود آورد.

امروزه به كمك ماهواره ها، پرتو ليزر و ساير ابزار نجومي، به خوبي و با دقت كافي مي توان از شكل و اندازه هاي زمين مطلع شد. بررسي ها و تحقيقات انجام شده نشان داده است كه زمين در ناحيه قطبي كمي فرورفته و قطر استوايي آن 40 كيلومتر بيش تر از قطر قطبي آن است. «3» اطلاعات و تصاوير به دست آمده توسط ماهواره ها و فضاپيماها حاكي از آن است كه زمين اندكي به گلابي شباهت دارد، قطب جنوب آن اندكي فرورفته و قطب شمال آن اندكي برآمده است. «4» اين مسئله معلول چرخش زمين و سست تر بودن مواد تشكيل دهنده زمين در قطب جنوب نسبت به

قطب شمال بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 163

دلايل كرويت زمين:

كرويت زمين با دلايل متعددي قابل اثبات است و برخي از اين دلايل سابقه اي بسيار طولاني دارد و با كم ترين وسايل، قابل آزمايش است. از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. دكل كشتي هايي كه از دور مي آيند زودتر از بدنه آنها ديده مي شود.

2. برخي از جهان گردان همچون ماژلان توانسته اند با حركت مستقيم، يك دور زمين را طي كنند.

3. ديد ناظر بر حسب تغيير ارتفاع تغيير مي كند.

4. تصوير [سايه زمين بر روي ماه در هنگام خسوف، كروي است.

5. ديگر سيارات، همه كروي هستند.

6. طلوع و غروب خورشيد در نقاط شرقي زمين زودتر است.

7. ميل خورشيد در هنگام ظهر در استوا و قطبين متفاوت است.

8. با تغيير افق توسط ناظر تعداد ستارگاني كه رؤيت مي شوند، تغيير مي كند.

9. آزمايش بدفورد لول «1».

10. عكس ها و تصاوير فضايي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 164

قرآن و شكل زمين
اشاره

شكل و ساختار ستارگان و سيارات از جمله موضوعات نجومي است كه برخي دانشمندان و مفسران بر اين باورند كه خداوند متعال در آياتي از قرآن كريم به آن اشاره كرده است.

در اين بخش، آياتي كه ادعا شده است به شكل زمين اشاره دارد را مطرح نموده و پس از نقل كلام دانشمندان قرآني در اين باره، به بررسي آن خواهيم پرداخت.

گروه اول: [مشرق و مغرب

بسياري از دانشمندان و مفسران از آياتي كه واژه ي مشرق و مغرب را به صورت مفرد، تثنيه و يا جمع در خود دارند، كرويت زمين را استفاده كرده اند.

مجموعه اوّل: آياتي كه مشرق و مغرب در آنها به صورت مفرد بكار رفته است.

1. قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا «1»

(گفت: [او] پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آندو است).

2. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلهَ إِلَّا الله «2»

( [او] پروردگار خاور و باختراست در حاليكه هيچ معبودي جز او نيست).

3. وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ «3»

(خاور و باختر تنها از آن خداست).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 165

4. قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ «1»

(بگو: خاور و باختر تنها از آن خداست).

5. لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ «2»

(نيكي اين نيست كه رويتان را به سوي خاور و [يا] باختر نماييد).

مجموعه ي دوم: آياتي كه لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت تثنيه بكار رفته است.

1. رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «3»

( [او] پروردگار دو خاور و دو باختر است).

2. قَالَ يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ «4»

(مي گويد: اي كاش بين من و بين تو دوري خاور و باختر بود).

مجموعه ي سوم:

آياتي كه لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت جمع بكار رفته است.

1. فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ «5»

(و سوگند ياد مي كنم به پروردگار خاوران و باختران كه قطعاً ما تواناييم).

2. وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا «6»

(و به گروهي كه همواره تضعيف مي شدند، خاوران زمين و باخترانش را به ارث داديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 166

3. رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ «1»

(پروردگار آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است و پروردگار خاوران).

مشرق و مغرب از نظر علمي

قبل از پرداختن به ديدگاه مفسران و دانشمندان پيرامون آيات، توضيح يك مطلب علمي براي فهم اين نظريات ضروري به نظر مي رسد.

افق هر نقطه، مدار آن محل را در نقطه و نصف النهار آن محل را نيز در دو نقطه قطع مي كند؛ به طوريكه خط واصل ميان دو نقطه اول بر خط واصل ميان دو نقطه دوم عمود است. از دو نقطه اول آنكه در سمت طلوع خورشيد است مشرق يا خاور و آن نقطه كه مقابل آن واقع شده است، مغرب يا باختر مي گويند. «2» دو نقطه ديگر، شمال و جنوب يعني دو قطب مغناطيسي زمين هستند و اگر شخص به سمت شمال بايستد، مشرق در طرف راست او واقع مي شود و خورشيد از آن سمت طلوع مي كند و در سمت چپ او غروب مي كند.

در حقيقت، اين جريان معلول چرخش [حركت وضعي زمين است كه هر شبانه روز يكبار به دور خود مي چرخد و باعث مي شود در هر لحظه نيمي از زمين به سوي خورشيد و روشن و نيم ديگر آن

پشت به خورشيد و تاريك باشد.

از طرف ديگر بدليل ميل محور زمين و حركت انتقالي آن به دور خورشيد، درجه سمت طلوع و غروب خورشيد در هر روز متفاوت با روز ديگر است. اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 167

مسئله باعث مي شود كه مشرق و مغرب يك محل خاص در طول سال، نقطه ثابتي از مشرق و مغرب نباشد، بلكه در هر روز تغيير مي كند علاوه بر اين كه زاويه طلوع و غروب نيز متفاوت است.

گذشته از آنچه گفتيم، از نظر زماني نيز طلوع و غروب خورشيد در هر روز متفاوت با روز قبل است كه بلندي و كوتاهي شب و روز در طول سال نشانگر آن است. پس از نظر زماني نيز ما مشرق ها و مغرب هاي متعددي داريم.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

مجموعه اول آيات: «مشرق و مغرب»

برخي از نويسندگان صاحب نظر از تقارن اين دو كلمه و فاصله نشدن كلمه ديگري بين آن دو، كرويت زمين را استفاده كرده اند. با اين بيان كه خداي عزوجل در اين آيات كلمه مشرق را به كلمه مغرب متصل و پيوسته گردانيده است. تفسير علمي اين تقارن اين است كه خورشيد از يك جهت غروب مي كند، در همان لحظه در جهت ديگر طلوع مي كندو به خاطر اين نكته خداوند متعال فرموده است رب المشرق والمغرب و نفرموده: «ربّ المشرق وربّ المغرب» و يا «لله المشرق ولله المغرب» اين بدان معناست كه براي مشرق مفهوم جداگانه اي از مغرب قائل نمي شود و هر دو در يك زمان وجود دارند. «1» تحقق طلوع و غروب در يك زمان، فقط با كرويت زمين مي سازد؛

چرا كه در صورت مسطح بودن آن، در يك زمان فقط يكي از اين دو را مي توانيم داشته باشيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 168

مجموعه دوم آيات: «مشرقين و مغربين»

برخي از دانشمندان و مفسران با تقسيم زمين به دو نيمكره [نيمه اي روشن و رو به خورشيد و نيمه اي تاريك و پشت به خورشيد]، در صدد بيان سرّ تثنيه آمدن لفظ مشرق و مغرب در اين آيات هستند و با اين بيان، آيه را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

الف) محمد متولي شعراوي در اين باره مي نويسد: «آيه شريفه ... رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ به ما مي گويد نيم كره اي كه در تاريكي شناور است نه مشرقي دارد و نه مغربي؛ در حاليكه نيمه روشن آن داراي مشرق و مغرب است و چون وضع منعكس مي شود [يعني زمين نيم دور به دور خود مي چرخد] نيمه ديگر، صاحب مشرق و مغرب مي گردد؛ در حاليكه نيمه اول مشرق و مغرب خويش را از دست مي دهد. پس با اين حساب است كه كره زمين در عموميت خود داراي دو مشرق و دو مغرب جداگانه است». «1»

در ادامه ايشان فاصله شدن «ربّ» بين مشرقين و مغربين را بيانگر جدايي مشرق و مغرب هر نيمكره، از نيمكره ديگر مي داند.

ب) محمد مختار عرفات نيز در بياني مشابه اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي داند. «2»

ج) آيت الله خوئي تثنيه آمدن مشرق و مغرب در آيه 17 سوره رحمن را اشاره به دو نيمكره زمين مي دانند و مي نويسند: «ظاهر اين است كه آيه ناظر به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 169

نيمكره ديگر زمين است؛ چرا كه طلوع آفتاب بر

نيمي از آن كره ملازم با غروب آن از نيم كره ديگر است». «1»

ايشان آيه شريفه يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ «2»

را مبين و دليل اين تفسير مي دانند و مي نويسند: «گوينده اين جمله مي خواهد نهايت تنافر خود را با درخواست چنين فاصله اي در انظار ترسيم كند. و در اين صورت بايد فاصله دو مشرق، عظيم ترين فاصله محسوس براي بشر باشد تا مراتب بالاي انزجار خود را مجسم سازد. اكنون بايد ديد كدام دو مشرق است كه بُعد آنها را بزرگترين بُعد و فاصله در جهان حس و روي زمين است». «3»

اين دانشمند بزرگوار، در ادامه با بيان اين نكته كه فاصله مشرق ماه و خورشيد و يا مشرق فصلي خورشيد، طولاني ترين فاصله محسوس براي بشر نيست، نتيجه مي گيرند كه «بُعد المشرقين» همان فاصله بين مشرق و مغرب است؛ زيرا مغرب يك نيمكره، مشرق براي نيمكره ديگر است.

مجموعه ي سوم آيات: «مشارق و مغارب»

بيشتر مفسران و انديشمنداني كه به تفسير علمي اين آيات پرداخته اند، از اين آيات كرويت زمين را استفاده كرده اند:

الف) آيت الله خوئي با ذكر آيات 137/ اعراف، 5/ صافات و 40/ معارج، كروي بودن زمين را از اسرار هستي مي داند كه خداوند متعال در اين آيات از آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 170

پرده برداشته است. ايشان در تبيين مسئله چنين مي نويسند: «اين آيات همگي حاكي از تعدد مشرقها و مغربها و نقطه طلوع و غروب آفتاب است؛ زيرا در صورت كروي بودن زمين، طلوع خورشيد بر هر جزيي از اجزاي آن، ملازم با غروب آن از جزء ديگر است و تعدّد مشرق و مغرب خورشيد

بدون تكلّف حاكي و دالّ بر كروي بودن زمين مي باشد». «1»

ب) سيد هبه الدين شهرستاني نيز درباره اين آيات مي نويسد: «اين آيات بر تعدد هر يك از مشرق و مغرب دلالت مي كند كه علم جديد نيز با آن مطابق است؛ زيرا كرويت زمين مستلزم آن است كه در هر موقع هر نقطه از زمين براي گروهي مشرق و براي گروهي ديگر مغرب باشد». «2»

ج) يكي از نويسندگان معاصر اشاره قرآن به كرويت زمين را در آيه ي 40 سوره ي معارج، سنبليك و بسيار بديع مي داند و مي نويسد: «بديهي است كه لازمه كثرت و تعدد مشرق و مغرب، كروي بودن زمين است زيرا [به علت كروي بودن زمين و حركت وضعي آن به دور خود، تعداد مغرب و مشرق از دو تجاوز كرده و سر به بي نهايت مي زند». «3»

د) آيت الله مكارم نيز با طرح آيه ي 137 سوره ي اعراف به اين نكته تصريح مي كنند كه اين آيه تنها با مسئله كرويت زمين تطبيق مي كند. ايشان در بيان اين مسئله مي نويسند: «در آيه سخن از مشرقها و مغربها به ميان آمده است و اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 171

تعبير تنها با كرويت زمين مي سازد؛ زيرا روي فرض مسطح بودن، يك مشرق و مغرب بيشتر نيست اما روي فرض كرويت، هر نقطه از زمين براي نقاط شرقي تر مغرب است و براي نقاط غربي تر، مشرق مي باشد». «1»

ايشان، در تفسير نمونه، تعبير «مشارق الارض ومغاربها» را كنايه از سرزمين هاي وسيع و پهناوري مي دانند كه در دست فرعونيان بود و دليل اين برداشت را چنين بيان مي كنند: «زيرا سرزمين هاي

كوچك، مشرقها و مغربهاي مختلف و به تعبير ديگر افق هاي متعدد ندارد اما يك سرزمين پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرقها و مغربها [ي متعددي به خاطر خاصيت كرويت زمين خواهد داشت». «2»

ه) محمد متولي شعراوي، از ديگر نويسندگاني است پس از ذكر آيه ي 40 سوره ي معارج و اشاره به اين نكته كه در هر جزيي از زمان مشرقي است كه خورشيد در آن بر شهري طلوع مي كند و در همان زمان در شهر ديگري غروب مي كند، مي نويسد: «علاوه بر اين به طور قطع مي دانيم كه مشرق و مغرب حتي در يك مكان واحد هم در تمام ايام سال دوبار تكرار نمي شود و خورشيد هرگز بر يك شهر از همان مكاني كه ديروز از آن طلوع نمود، طلوع نمي كند و اگر چه جهت طلوع يكي است ولي مسلماً زاويه طلوع در هر روز فرق مي كند و همچنين است غروب. و اين اختلاف در [تمام فصول سال حاكم است؛ يعني طلوع خورشيد در زمستان با طلوع آن در بهار و پاييز و تابستان متفاوت است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 172

اين به علت كرويت و گردش زمين به دور خورشيد است». «1»

و) از ديگر صاحب نظراني كه از اين آيات كرويت زمين را استفاده كرده اند، گودرز نجفي، «2» عبدالرؤف مخلص، «3» يدالله نيازمند، «4» محمد سامي محمد علي «5» و شيخ نزيه القميحا «6» هستند.

جواب يك پرسش

چرا قرآن تعبير مشرق و مغرب را به صورتها و صيغه هاي مختلفي بكار برده است؛ گاهي مفرد، گاهي تثنيه و گاهي هم جمع؟ آيا اين شيوه از تعبير تناقض نيست؟

پاسخ: اين سئوال و شبهه سابقه طولاني

دارد و حتي ما آن را در بين سؤالات تفسيري كه از امامان پرسيده شده است، مي بينيم. به عنوان مثال، مي توان به سؤال ابن كواء از حضرت علي (ع) در اين زمينه اشاره كرد. «7» و با در نظرگرفتن دسته بندي آيات به صورتي كه در ابتداي بخش ارائه شد به پاسخ گويي اين پرسش مي پردازيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 173

مجموعه اول: در اين آيات مراد از مشرق و مغرب جنس آنهاست و خداوند متعال اصل آنها را اراده كرده است بدون اينكه نظري به افراد آن داشته باشد. و اين با اصطلاح علمي و عرفي مشرق و مغرب سازگاري دارد؛ چراكه براي هر نقطه از زمين يك مشرق و يك مغرب وجود دارد. «1»

مجموعه دوم: در بيان سرّتثنيه بودن اين دو لفظ در اين مجموعه آيات، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه پس از نقل، به بررسي آنها و ميزان موافقت شان با آيات قرآن و يافته هاي علمي خواهيم پرداخت.

1. مراد از مشرقين، مشرق خورشيد در تابستان و زمستان و مراد از مغربين، مغرب آن در اين دو فصل است. «2»

2. منظور از مشرقين و مغربين، مشرق و مغرب خورشيد و ماه است. «3»

3. مقصود از مشرقين، مشرق و مغرب [هر دو] است؛ با اين توجيه كه بنابر عادت عرب كه در بسياري از موارد، از دو جنس كه برخي ويژگي هاي مشترك دارند، يكي را انتخاب نموده و از آن تثنيه مي سازند و آن را بر هر دو جنس اطلاق مي كنند؛ در اينجا نيز لفظ «مشرق» انتخاب شده و پس از تثنيه نمودن آن، در معناي مشرق و مغرب

بكار رفته است. «4»

4. مراد ازمشرقين و مغربين، مشرق و مغرب دو نيمكره زمين است، چراكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 174

هر نيمكره براي خود مشرق و مغربي دارد. «1»

5. مراد از مشرقين، پيامبر اعظم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و مراد از مغربين، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) است. اين بيان از امام صادق (ع) نقل شده است. «2»

نقد و بررسي

بسياري از مفسران و دانشمندان متقدم، احتمال اول را در تفسير مشرقين و مغربين پذيرفته اند. و برخي از آنان روايتي از حضرت علي (ع) را در تأييد تفسير خويش ذكر كرده اند كه فرموده اند: «إن مشرق الشتاء علي حدّه ومشرق السيف علي حدّه» «3» (مشرق زمستان و تابستان هر كدام بر حدّ خود است).

اين مطلب از نظر علمي نيز به اثبات رسيده است كه ميل محور زمين و حركت انتقالي آن باعث مي شود محل طلوع و غروب خورشيد در تابستان و زمستان متفاوت باشد.

تفسير دوم نيز با يافته هاي علمي سازگار است؛ چرا كه هر كدام از خورشيد و ماه [همانند ديگر ستارگان و سيارات طلوع و غروب خاص خود را دارند. اين تفسير از نظر دانشمندان و مفسران چندان با آيه مناسبت ندارد.

تفسير سوم فقط در آيه ي 38 سوره ي زخرف محتمل است؛ زيرا به خاطر ذكر مغربين در كنار مشرقين، در آيه ي 17 سوره ي رحمن، اين تفسير نمي تواند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 175

بيان مناسبي براي اين آيه باشد.

احتمال چهارم نيز با توضيحاتي كه از آيت الله خوئي و محمد متولي شعراوي نقل شد، مي تواند تفسيري براي آيه باشد.

برخي از مفسران با ذكر اين احتمال در

تفسير آيات، آن را از معجزات علمي دانسته و گوياي مطلبي علمي مي دانند كه مردم تا زمان هاي متمادي پس از پيامبر اسلام (ص) از آن بي اطلاع بودند. «1»

البته با در نظر گرفتن اين نكته كه درتفسير آيه، احتمالات ديگري نيز وجود دارد، نمي توان اين معنا را مقصود اصلي و انحصاري آيه دانست و آن را نمونه اي از اعجاز علمي قرآن معرفي كرد.

تفسير پنجم نيز از موارد ذكر بطن آيه است كه در صورت صحت سند و اسناد آن به معصوم، مي تواند تفسيري براي آيه باشد و هيچگونه منافاتي با تفاسير چهارگانه گذشته ندارد. بنابراين تفسير، مشرقين، پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) هستند كه در صدر اسلام محل طلوع اسلام بودند و مراد از مغربين امام حسن (ع) و امام حسين (ع) هستند كه در دوره غروب اسلام اصيل از صحنه جامعه، به شهادت رسيدند. اين نحوه تفسير، در ديگر روايات نيز ديده مي شود؛ به عنوان نمونه مي توان به تفسير مشرقين به پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم اشاره كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 176

مجموعه سوم:

در مورد اين گروه از آيات نيز چند احتمال ارائه شده است.

1. به دليل حركت انتقالي زمين و ميل محور آن، نقاط طلوع و غروب خورشيد در هر روز با روز ديگر متفاوت است و جمع بودن مشارق و مغارب به اين نكته اشاره دارد. «1» روايتي از حضرت علي (ع) در جواب ابن كواء نقل شده، اين ديدگاه را تأييد مي كند كه مي فرمايد: «زمين 360 مشرق و مغرب دارد». «2»

2. از آنجا كه در نقاط مختلف زمين، مشرق و مغرب مختلف

است و گاهي مغرب يك نقطه، هم زمان با مشرق نقطه ديگر است، لذا مي توان گفت: تعبير جمع به همين اختلاف آفاق نظر دارد. «3»

3. مراد از مشارق و مغارب، طلوع و غروب خورشيد براي ديگر كواكب منظومه شمسي است؛ چرا كه آنان نيز همانند زمين داراي طلوع و غروب خورشيد هستند. «4»

نقد و بررسي:

تعدد مشرق و مغرب، در كيهان شناسي از قطعيات شمرده مي شود. و هر يك از اين سه ديدگاه با آنچه هم اكنون در علم اثبات شده سازگاري دارد؛ ولي با توجه به اينكه آيه ي 137 سوره ي اعراف اشاره به سرزمين هايي است كه درسيطره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 177

فرعونيان بود، و غرض آيه بيان گستردگي آن سرزمينهاست، احتمال دوم ترجيح دارد. «1» ولي احتمال سوم صحيح به نظر نمي رسد.

اما در مورد آيه ي 40 سوره ي معارج هر يك از اين سه احتمال مي تواند مراد خداوند متعال باشد و با آيه سازگاري دارد.

البته آيت الله خوئي احتمال اول را در اين مجموعه آيات نمي پذيرند و مي نويسند: «برخي از مفسران مانند قرطبي «2» و غير او مشرقها و مغربها را حمل بر اختلاف نقطه هاي طلوع و غروب آفتاب به اختلاف ايام سال دانسته اند؛ ولي اين معنا خالي از تكلف نيست، زيرا خورشيد هرگز نقاط مختلف معيني براي طلوع غروب ندارد كه به آن سوگند ياد شود بلكه به اختلاف اراضي مختلف مي شود». «3»

به نظر مي رسد، اشكال ايشان وارد نباشد؛ چرا كه اولًا: در اين آيات شريفه آنچه مُقسم به واقع [و به آن قسم ياد شده است «ربّ» است نه مشارق و مغارب. ثانياً: اگر به مشارق و

مغارب هم قسم ياد مي شد، تعيّن و تشخّص آنها ضروري نبود؛ و حتي عدم تشخّص در اين گونه موارد بهتر است، چرا كه با عموميت و گستردگي مُقسم به مي توان قسم را تأكيد كرد. ثالثاً: بر فرض قبول سخن ايشان اين اشكال در احتمال دوم كه مورد قبول خودشان است نيز وارد مي شود. علاوه بر اينكه در مورد اين آيه مي توان گفت: مراد از مشارق و مغارب، تمام نقاط روي زمين است، به خاطر كروي بودن و حركت چرخشي زمين،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 178

خورشيد هر لحظه در نقطه اي از كره زمين طلوع و در نقطه اي غروب مي كند [و هر نقطه اي از زمين براي نقطه اي مشرق و براي نقطه اي مغرب است پس مي توان گفت: تعدد مشارق و مغارب به تعداد اماكن زمين است.

گذشته از اين احتمال ديگري در اين آيات و آيه 5 سوره صافات مي توان ارائه كرد و آن اينكه، مشارق ومغارب را أسماء زمان بدانيم كه در اين صورت «ربّ المشارق وربّ المغارب» كنايه از ربوبيت الهي در تمام زمانها است. زيرا هر لحظه از زمان، زمان طلوع و غروب خورشيد براي نقاطي از زمين است. شاهد اين برداشت از آيه، ذكر «ربّ السماوات والارض وما بينها» در آيه 5 سوره صافات است [كه مراد خداي تمام مكانهاست و] قبل از «وربّ المشارق» آمده است و اسم مكان دانستن مشارق تكرار را به همراه دارد.

برخي از نويسندگان با تأمل در سياق آياتي كه تعابير سه گانه مشرق و مغرب در آنها به كار رفته است، علت تغبير سه گونه را رعايت سياق آيات دانسته اند؛ زيرا در آيه، 9 سوره ي مزمل

كه سخن از توحيد است، مفرد بودن صيغه ها شايسته است و در آيه 17 سوره رحمن آيات هم جوار همگي تثنيه است و به كار بردن مشرق و مغرب به صورت تثنيه مناسبت دارد. و نيز اكثر كلمات در آيات مقارن با آيه ي 40 سوره ي معارج به صورت جمع به كار رفته اند لذا، بي تناسب نيست اگر مشرق و مغرب در آن آيه به صورت جمع آمده است. «1»

اگر چه اين برداشت در مورد تمام آيات مورد بحث صادق و صحيح به نظر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 179

نمي رسد، اما از آنجاييكه در اكثر اين آيات، هماهنگي با سياق رعايت شده است، مي توان آن را بيانگر حدّ اعلاي بلاغت قرآن دانست.

پس، با توجه به آنچه گفته شد، اين نكته به خوبي روشن مي شود كه آنچه آيات گروه اول به ما عطا مي كند، هيچ گاه با موهبت هاي ارزاني داشته شده از طرف آيات گروه دوم در تضاد و مخالفت نيست همانطور كه دهش و عطاي اين دو گروه از آيات در تقابل با داده هاي مستفيض و گرانقدر آيات سوم نمي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 180

گروه دوم: [دحو الارض

مقدمه

آيه ي 30 سوره ي نازعات از جمله آيات قرآني است كه در آن ويژگي دحو الارض بيان شده است. آن گونه كه در گذشته به طور اجمال گفته شد، برخي از نويسندگان با ارائه تفاسيري خاص از اين ويژگي، آن را بيانگر شكل زمين مي دانند. ما در اين قسمت به تفصيل به بيان و نقد اين ديدگاه ها خواهيم پرداخت.

آيه:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

همان گونه

كه اشاره شد در كتب لغت براي ماده «دحو» دو معناي عمده «گسترش دادن «2» و حركت دادن [غلطاندن «3»» ذكر شده است. بسياري از دانشمندان با ذكر اين نكته كه واژه ي «دحيه» در زبان عربي به معناي تخم مرغ است، دحو الارض را به معناي «تخم مرغي قرار دادن زمين» دانسته و آيه شريفه را بيانگر شكل زمين مي دانند.

الف) عبدالرحيم مارديني»

همانند محمد كامل عبدالصمد «5» از قول كتب لغت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 181

«دحاها» را به «جعلها كالدحيه» (آن را مانند تخم مرغ قرار داد) معنا مي كند و آيه را بيانگر شكل كروي زمين مي داند.

برخي از نويسندگان، نه تنها كرويت زمين را از آيه استفاده كرده اند، بلكه با توجه به شكل تخم مرغ، فرو رفتگي دو قطب زمين را نيز كه در علم امروز اثبات شده است، از آيه استفاده كرده اند.

ب) دكتر سمير عبد الحليم در اين باره مي نويسد: «كلمه دحاها در آيه شريفه كه از دحيه به معناي تخم شتر مرغ گرفته شده است، نه تنها كرويت زمين را اثبات مي كند؛ بلكه بيانگر شكل بيضوي زمين نيز هست چراكه قطر زمين در استوا 42 كيلومتر بيشتر از قطر آن در دو قطب است». «1»

ج) محمد علي محمد سامي، «2» شوقي ابوخليل «3» و دكتر حسن ابوالعينين «4» از ديگر نويسندگاني هستند كه با بياناتي مشابه، بيضوي بودن زمين را از اين آيه برداشت نموده اند.

د) يكي از نويسندگان صاحب نظر عرب با ذكر اين نكته كه زمين در حقيقت به شكل گلابي است؛ يعني دو قطب آن كمي بر آمده و قطب جنوب آن كمي فرو رفته است، آيه

را اشاره به اين شكل خاص زمين مي داند چرا كه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 182

واقع تخم مرغ [دحيه اين گونه شكلي دارد. «1»

ه) برخي ديگر از نويسندگان اگر چه دحو را در آيه شريفه به معناي «حركت دادن» مي دانند ولي گسترش و كرويت زمين را از لوازم آن مي شمارند و مي نويسند: «دحو به معناي پهن كردن زمين، نتيجه معاني لغوي دحو الارض است كه به حركت در آوردن مي باشد؛ زيرا هنگامي كه كره زمين به حركت و گردش درآمد و از جايگاه خود رانده شد، توده اي روان و آتشين بود و در اثر حركات گوناگون به خصوص حركت دوراني، هم به صورت كره در آمد و هم بر وسعت و پهناي آن به اندازه قابل ملاحظه اي افزوده شد». «2»

و) برخي از نويسندگان معاصر عرب شديداً با اين گونه برداشت از آيه مخالف است و آن را متابعت از علوم ضاله و گمراه كننده مي داند. وي اگرچه قائل به كرويت زمين است ولي در باره ي نحوه كروي شكل شدن زمين مي نويسد: «خداوند از همان لحظه اول آفرينش زمين، آن را به صورت كروي و آماده براي زندگي بشر خلق كرد». «3»

نقد و بررسي

همان گونه كه قبلًا گذشت، واژه «دحيه» در هيچ يك از كتب لغت معتبر به معناي تخم پرنده نيامده است و كساني هم كه اين معنا را از كتب لغت نقل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 183

كرده اند، هيچ گونه منبع و آدرسي ذكر ننموده اند.

فقط در بعضي از كتاب هاي لغت به لانه برخي پرندگان كه بر روي خاك آشيانه مي سازند «ادحيّ» گفته شده، كه آن هم

اين خاطر است كه آن پرنده هنگام ساختن لانه، سنگ ريزه و خاك ها را با پنجه خود به اطراف پرتاب نموده و محل تخم گذاري خويش را پهن و گسترده مي نمايد. «1» و اگر در جايي واژه دحيه به تخم پرنده اطلاق شده است، واژه اي غير فصيح بوده كما اينكه برخي دانشمندان به اين نكته اشاره كرده اند. پس بنابراين تعبير «دحاها» نمي تواند به معناي «آن را تخم مرغي شكل قرار داد» باشد.

اما اگر «حركت دادن» را معنايي براي ماده «دحو» در اين آيه بپذيريم، هر چند حركت زمين از آن قابل فهم است و از نظر علمي اثبات شده است كه شكل كروي زمين در نتيجه حركت وضعي آن است ولي بعيد است كه آيه به اين مسئله، مستقيماً اشاره داشته باشد.

و در صورتي كه غلطاندن را معناي مقبولي براي ماده «دحو» در آيه ي شريفه بدانيم شايد اشاره اي به كرويت زمين داشته باشد؛ زيرا بيشتر، اشياء كروي هستند كه قابل غلطاندن مي باشند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 184

گروه سوم: [فجّ عميق

مقدمه:

آيه ي 27 سوره ي حج ناظر بر دعوت عمومي مردم از سوي حضرت ابراهيم (ع) براي انجام فريضه حج است تا پياده يا سوار بر مركب، از هر راه دوري قصد خانه خدا كنند. خداوند متعال در اين آيه شريفه براي بيان طولاني و مشكل بودن راهي كه حجاج بايد طي كنند، عباراتي را به كار برده است كه برخي نويسندگان، آن را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

آيه:

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ «1» (و حج را به مردم اعلام كن تا به سوي تو آيند، در حاليكه پياده

و [سوار] بر مركب لاغري هستند و از هر درّه ژرف [و راه دوري مي آيند).

بحث لغوي:

«رجال» جمع رَجِل و رَجيل است و به معناي پياده به كار مي رود. و از رِجل [پا] اشتقاق انتزاعي دارد. مراد از «ضامر»، هر آن چيزي است كه خالي از زوايد باشد خواه حيوان باشد و خواه غير حيوان. «2»

واژه ي «فجّ» در اصل به معناي باز و گشاده بودن است. «3» و درباره ي راه، درّه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 185

و فاصله ميان دو كوه «1» و نيز جاده هاي وسيع «2» به كار مي رود. «عميق»، صفت مشبه از ماده «عمق» و به معناي گودي «3» است. به گفته برخي لغويون اين واژه اگر صفت براي راه قرار گيرد معناي دوري و فاصله زياد مي دهد. «4»

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

برخي از مفسران و نويسندگان به كار رفتن واژه عميق، به جاي بعيد را در اين آيه شريفه اشاره به كرويت زمين مي دانند.

الف) دكتر محمد راتب النابلسي در جواب به اين سؤال كه چرا قرآن از واژه ي عميق به جاي واژه ي بعيد استفاده كرده است؛ مي نويسد: «اين تعبير دقيق قرآني اشاره اي به كرويت زمين است زيرا خطوط روي سطح زمين مستقيم نيستند بلكه منحني اند و خط منحني نياز به بعد سومي دارد كه آن عمق است؛ لذا خداوند از دوري و طولاني بودن جاده ها با تعبير «فجّ عميق» ياد كرده است». «5»

ب) محمد سامي محمد علي از ديگر نويسندگان عرب است كه در اين باره مي نويسد: «فاصله ميان دو نقطه كه از لحاظ ارتفاع در يك سطح باشند با واژه «بعيد» بيان مي شود ولي از آنجاييكه

به خاطر كرويت زمين، ديگر اماكن نسبت به مكه گودتراند، در اين آيه شريفه از كلمه «عميق» استفاده شده است». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 186

ج) صاحب تفسير روشن نيز در استدلالي مشابه، آيه را اشاره به كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «واژه عميق اشاره به اين نكته است كه شهرهاي دور از مكه همانند گوديهاي اطراف اين بلندي هستندو اين به خاطر كرويت زمين و واقع شدن مكه در نزديكي خط استوا است كه باعث شده اماكن روي كره زمين هر چه از اين خط دورتر قرار گيرند، گودتر و پست تر باشند». «1»

د) دكتر سمير عبدالحليم «2» و دكتر شوقي ابوخليل «3» از ديگر كساني هستند كه آيه را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

جمع بندي و بررسي:

در مورد ديدگاه هاي ارائه شده پيرامون آيه ي فوق تذكر دو نكته لازم به نظر مي رسد:

الف) همان گونه كه لغويون تصريح كرده اند، «فجّ» در بيشتر موارد به راه هايي اطلاق مي شود كه از بين كوه ها و درّه ها مي گذرد. با توجه به اين نكته، شايد تعبيرِ «عميق» اشاره به گودي و فراز و نشيب اين راه ها باشد كه نشان دهنده سختي مسيري است كه حاجيان بايد براي رسيدن به مكه طي كنند.

ب) استفاده كرويت زمين از آيه شريفه مبتني بر اثبات اين دو امر است.

1. واژه ي عميق در آيه شريفه براي نشان دادن بُعد و دوري مسير باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 187

2. واژه ي عميق براي بيان مسافت در يك مسير صاف به كار نمي رود و آنچه صاحب معجم مقاييس اللغه نقل كرده است، برداشت شخصي او با توجه به كاربرد اين واژه در اين آيه

بوده است.

و با توجه به سياق آيات و مراجعه به كتاب هاي لغت، پيرامون كلمه عميق، مي توان آيه را اشاره به كرويت زمين دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 188

گروه چهارم: [نقص الارض من اطراف ها]

مقدمه:

كاسته شدن از اطراف زمين، از ويژگي هايي است كه در برخي از آيات به آن اشاره شده است و بعضي از صاحب نظران با ارائه تفسيري خاص از اين ويژگي، اين آيات را از جمله آيات نجومي قرآن شمرده اند. در مورد اينكه مراد نقص اطراف زمين چيست، تفاسير متعددي ارائه شده است كه دانشمندان و نويسندگان بنابر برخي از آنها كرويت زمين و علاوه بر آن فرو رفتگي قطب هاي آن را از اين آيات استفاده كرده اند.

آيات:

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا «1» (و آيا اطلاع نيافته اند كه ما به سراغ زمين مي آييم در حاليكه از اطرافش، آن را مي كاهيم).

أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا «2» (وآيا نمي بينند كه ما به سراغ زمين مي آييم در حاليكه از اطرافش آن را مي كاهيم).

بحث لغوي:

«نقص» در لغت به معناي كم كردن و كاستن است. «3» و در لغت عرب،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 189

«اطراف» جمع طرف است و به مرز، پايان «1» و منتهي اليه شي ء «2» گفته مي شود.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

ديدگاه هايي كه درباره ي اين ويژگي ارائه شده است را مي توان به صورت زير برشمرد.

الف) كاسته شدن سرزمين هاي كفّار و اضافه شدن آن به بلاد مسلمين. اين تفسير از ضحاك و مقاتل و حسن نقل شده است. «3»

ب) ويران و خراب شدن سرزمينها به صورت تدريجي. «4»

ج) منظور از نقصان زمين مرگ و فقدان عالمان است.

اين تفسير در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است كه امام فرمودند: «نقصانها ذهاب عالمها». «5»

د) منظور از زمين، اهل زمين است كه تدريجاً و دايماً با زندگي وداع مي كنند.» ه) مراد زير آب رفتن تدريجي قسمتي از زمين به واسطه بالا آمدن درياها و نيز پر شدن شكاف هاي زمين از آب است. «7»

و) مقصود كم شدن حجم و جرم زمين است.

محمد علي محمد سامي، در تفسير اين آيه، اين گونه مي نويسد: «چون زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 190

از خورشيد جدا شده است به مرور زمان سردتر مي شود و با سفت شدن پوسته آن برخي مواد به صورت مواد مذاب و بخار، از شكاف هاي زمين به خارج پرتاب مي شوند». «1»

دكتر زغلول النجار نيز، نقص و كاسته شدن اطراف زمين را به خاطر خروج دايمي مواد روان و مذاب و نيز گازهاي محبوس در زمين مي داند. ايشان به كار رفتن فعل مضارع در آيه را بيانگر استمرار اين جريان مي داند و مي نويسد: «دانشمندان تأييد مي كنند كه زمين در آغاز، حدّاقل 200 برابر حجم كنوني بوده است». «2»

ز) برخي از نويسندگان دو قطب زمين را، اطراف زمين معرفي مي كنند و نقص آن را، فرو رفتگي آن مي دانند كه كوتاه بودند قطر زمين در قطبين نسبت به استوا نشانگر آن است. «3»

دكتر منصور حسب النبي، فرو رفتگي قطب ها را نتيجه حركت وضعي زمين و خميري بودن مادّه ي اوليه تشكيل دهنده ي آن مي داند كه باعث شده، زمين اين شكل خاص را به خود بگيرد. ايشان اين مطلب علمي را به عنوان يك احتمال در معناي آيه ذكر مي كند. «4»

محمد كامل عبدالصمد «5» و

عبدالرحيم مارديني «6» نيز از افرادي هستند كه اين تفسير را براي آيه پذيرفته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 191

نقد و بررسي:

با توجه به اين نكته كه سوره ي رعد و انبياء از سوره هاي مكي هستند و در مكه هنوز فتوحاتي حاصل نشده بود، نمي توان مراد از نقص زمين را، كاسته شدن از سرزمين هاي كفار دانست.

چند نكته نيز، اثبات مدعاي كساني كه آيه را در صدد بيان شكل كروي وار زمين مي دانند را با مشكل روبرو مي كند.

1. سياق اين آيات درباره زندگي دنيوي، مرگ و سپس حسابرسي است و اين مسئله ارتباط چنداني با شكل زمين ندارد بلكه مؤيّد تفاسير ديگر در مورد آيه است.

2. در هر دو آيه لفظ «اطراف» به صورت جمع [اطرافها] آمده است و اگر مراد، دو قطب زمين باشد شايسته تر اين بود كه به صورت تثنيه [طرفيها] به كار مي رفت.

البته با قبول قاعده ي جواز استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا در آيات قرآن، مي توان اين تفسير را، به عنوان احتمالي در آيه مطرح كرد. و آنچه با سياق آيات مناسب است و برخي روايات نيز آن را تأييد مي كنند، اين است كه منظور از نقص زمين، مرگ اهل و ساكنان زمين، مخصوصاً عالمان و بزرگان آن باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 192

گروه پنجم: [تكوير اليل علي النهار والنهار علي اليل

مقدمه:

آيه شريفه ي 5 سوره ي زمر، پيچيده شدن شب بر روز و روز بر شب را بيان مي كند وبا توجه به اينكه اين جريان در جوّ اطراف زمين اتفاق مي افتد و در حقيقت اين دو به دور كره زمين پيچيده مي شوند، برخي از مفسران و دانشمندان كرويت زمين را از اين آيه شريفه استفاده كرده اند.

آيه:

يُكَوِّرُ

اللَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي اللَّيْلِ «1» (شب را بر روز و روز را بر شب مي پيچد).

بحث لغوي:

«تكوير» در لغت به معناي دور زدن و جمع كردن «2» آمده است و بيشتر براي مواردي به كار مي رود كه چيزي به صورت دايره وار پيچيده شود. «3»

ديدگاه ها و نظريات مفسران:

الف) تفسير نمونه پيچيده شدن شب و روز را بر هم ديگر چنين ترسيم مي كند: «اگر انسان بيرون كره زمين ايستاده باشد و به منظره حركت وضعي زمين به دور خورشيد و پيدايش شب و روز بر گرد آن نگاه كند، مي بيند كه گويي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 193

به طور مرتب از يك سو، نوار سياه رنگ بر روشناي روز پيچيده مي شود و از سوي ديگر نوار سفيد رنگ روز بر سياهي شب ... و با توجه به گفته هاي لغت، در ماده تكوير نكته لطيفي كه در آيه نهفته است روشن مي شود ... و آن اينكه زمين كروي است و به دور خودش گردش مي كند». «1»

ب) صاحب تفسير فرقان نيز با اشاره به معناي لغوي تكوير، كرويت زمين را از اين تعبير دقيق استفاده كرده است و مي نويسد: «اگر كرويت زمين نبود، پيچيده شدن شب و روز بر هم ديگر امكان نداشت و در آن صورت يا فقط شب بود و يا فقط روز». «2»

ج) دكتر منصور حسب النبي، پس از طرح اين سؤال كه چرا خداوند متعال از تغيير شب و روز از افعالي همچون «يبسط» و «يغيّر» استفاده نكرد و لفظ «يكوّر» را بكار برده است، به اين نكته اشاره مي كند كه «تكوير» به معناي پيچيدنِ چيزي دور جسمي كروي

است و از آنجا كه كه جوّ زمين به دور زمين پيچيده شده و نور خورشيد با برخورد به مولكول هاي هوا در جو، روز را ايجاد مي كند و از طرفي چرخش زمين باعث پيچيده شدن روشنايي روز و تاريكي شب، به دور زمين مي گردد، خداوند متعال در آيه ي شريفه واژه ي «يكور» را بكار برده است. «3»

يوسف الحاج احمد، احتمال مكعب يا مستطيل يا سطح صاف بودن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 194

زمين را با توجه به معناي فعل «يكور» ردّ مي كند و آيه را فقط با كرويت زمين سازگار مي داند. «1»

از ديگر نويسندگانِ صاحب نظرِ عرب، كه كرويت زمين را از آيه شريفه استفاده كرده اند: دكتر محمد حسن هيتو، «2» دكتر سليم عبدالحليم «3» و عبدالرحيم مارديني «4» هستند.

جمع بندي و بررسي

با توجه به آنچه در كتاب هاي لغت درباره ي ماده «كور» آمده است و دقت در به كار رفتن اين واژه ي خاص، در حاليكه بسياري از افعال ديگر نيز مي توانند تغيير و جابجا شدن شب و روز را برسانند و همچنين با نگاهي به يافته هاي علمي قطعي در اين باره، مي توان آيه را اشاره به كرويت زمين دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 195

گروه ششم: [مدّ الارض

مقدمه:

در بخش هاي قبلي، ويژگي «مدّ الارض» و برخي ديدگاه ها در تفسير آن ذكر شد. گروهي از صاحب نظران اين ويژگي را اشاره به شكل زمين مي دانند كه به بررسي كلام آنها مي پردازيم.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ «1»

(و او كسي است كه زمين را گسترانيد).

وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا «2»

(و زمين را گسترانديم).

وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً «3»

(و خدا زمين را شما گسترده قرار داد).

ديدگاه ها و نظريات

دانشمندان و مفسران:

همان گونه كه قبلًا گفته شد مدّ و بسط در لغت به معناي گستردن و كشيدن «4» است و گروهي از انديشمندان از اين ويژگي زمين، كرويت آن را استفاده كرده اند.

الف) يكي از دانشمندان با توجه به اينكه در اين آيات، زمين به صورت مطلق آمده است و به مدّ و بسط زمين، اشاره خاصي نشده است؛ مراد آيه را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 196

گسترده بودن تمام مناطق زمين در تمام جهات مي داند و مي نويسد: «از آنجاييكه ما هر جاي زمين كه برويم زمين در چهار طرف ما پهن و گسترده شده است، مي توان فهميد كه زمين كروي شكل است چرا كه پهن بودن زمين در چهار جهت، آن هم در همه جاي زمين فقط با اين شكل هندسي سازگار است». «1»

اگر زمين مربع، مثلث و يا سطحي قرص گون باشد، ممكن است انسان در نقطه اي از زمين قرار گيرد كه زمين در يك جهت او گسترده نباشد بلكه در سمتي از او آسمان قرار گيرد. «2»

ب) دكتر منصور حسب النبي، بكار بردن واژه هاي مدّ و بساط را براي بيان اين معناي ظريف، از اعجاز لغوي قرآن مي داند زيرا هم به ظاهر زمين اشاره دارد و هم حقيقت و كروي بودن آن را مي فهماند. «3»

ج) احمد متولي، ديگر نويسنده عرب است كه اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «انسان هر جاي كره زمين به دور او پهن [ممدود، منبسط] شده است و اين فقط با كرويت زمين سازگاري دارد؛ چراكه أشكال ديگري كه داراي گوشه هستند اگر انسان بر روي زاويه آن قرار بگيرد، اين خصوصيت وجود

ندارد». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 197 د) دكتر حسن ابوالعينين، «1» دكتر سمير عبد الحليم، «2» احمد المرسي «3» و يوسف الحاج احمد «4» از ديگر كساني هستند كه با بياناتي نسبتاً مشابه، آيات را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

نقد و بررسي:

در صورتي كه قبول كنيم، مراد از مدّ و بسط زمين، گسترده بودن آن در تمام مكان هاي روي زمين، آن هم در تمام جهات چهارگانه است؛ مي توان اين آيه را اشاره به كرويت زمين دانست چرا كه كره تنها شكل هندسي است كه اين خاصيت را دارد. اما قبول اين اطلاق در معناي آيه مشكل به نظر مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 198

گروه هفتم: [لا اليل سابق النهار]

مقدمه:

خداوند متعال در سوره ي يس، پس از آن كه در چند آيه، از نشانه بودن شب و روز و نيز حركت خورشيد و ماه سخن مي گويد، به نظم موجود در حركت اجرام آسماني اشاره مي كند و از نرسيدن خورشيد به ماه و پيشي نگرفتن شب بر روز سخن مي گويد. برخي از نويسندگان و مفسران با ارائه تفسيري خاص از عبارت ولا اليل سابق النهار (و نه شب بر روز پيشي گيرنده است) حركت و كرويت زمين را استفاده كرده اند.

آيه:

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (نه خورشيد برايش سزاوار است كه ماه را دريابد و نه شب بر روز پيشي گيرنده است در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

اين آيه پس از آياتي كه از حركت خورشيد و منازل ماه سخن مي گويد، آمده است. برخي از نويسندگان از اين فرموده قرآن

كه: «شب بر روز پيشي نمي گيرد» كرويت زمين را برداشت كرده اند و بر اين برداشت دلايل و براهيني اقامه نموده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 199

الف) محمد متولي شعراوي، از جمله كساني است كه آيه را دالّ بر كرويت زمين مي دانند. ايشان هدف خداوند متعال از نزول اين آيه را، تصحيح يك اشتباه رايج در بين عرب قبل از اسلام مي داند و مي نويسد: «اعراب ابتداي هر ماه قمري را با شب شروع مي كنند، مثلًا غروب خورشيد در آخرين روز شعبان را بيانگر آغاز ماه رمضان مي دانند. آنان با توجه به اين رسم مي گفتند: «اليل يسبق النهار» (شب بر روز مقدم شده است) و لازمه اين حرف آن است كه روز برشب مقدم نمي شود. [اليل لايسبق النهار] خداوند متعال درباره ي جمله دوم سخني نفرمود، زيرا كلامي صحيح و مطابق با واقع بود؛ ولي جمله اول را تصحيح نموده و فرمود: ولا اليل سابق النهار پس، بنابراين، نه شب بر روز مقدم مي شود نه روز بر شب. و نتيجه آن چنين است كه، شب و روز هر دو در يك زمان با هم بر روي زمين موجودند. و اين مسئله فقط در صورت كروي بودن زمين صحيح است. «1»

ب) يكي ديگر از نويسندگان درباره ي آيه مي نويسد: «اين آيه بيان كننده كروي بودن زمين است و مي گويد شب و روز هر دو در يك زمان بر روي سطح زمين موجودند، چرا كه اگر زمين سطحي صاف بود از اين دو حالت خارج نمي شد، يا هميشه [در كل سطح زمين شب و يا هميشه روز بود». «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 200

ج) دكتر

منصور حسب النبي، «1» نيز مانند دكتر حسن ابوالعينين «2» وجود شب و روز در دو نيمكره زمين كه از اين آيه فهميده مي شود را دليل بر چرخش و كرويت زمين مي داند.

د) از ديگر كساني كه كرويت زمين را از اين آيه استفاده كرده اند، دكتر سمير عبدالحليم «3» و صبري الدمرداش «4» هستند.

ه) تفسير نمونه، ذيل اين آيه ي شريفه، حركت سريع تر ماه در برج هاي دوازده گانه را دليل نرسيدن خورشيد به آن مي داند [چرا كه در آيه، حركت ظاهري ماه و خورشيد مراد است و ماه اين مسير را سي روز و خورشيد آن را يك سال طي مي كند.] و درباره سبقت نگرفتن شب بر روز مي نويسد: «شب بر روز پيشي نمي گيرد كه بخشي از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود را به هم ريزد. بلكه همه اينها مسير خود را ميليون ها سال بدون كم ترين تغيير ادامه مي دهند». «5»

نويسندگان اين تفسير، گردش ظاهري خورشيد، ماه، شب و روز به دور زمين را تفسيري براي عبارت كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ مي دانند، كه ضمناً، كرويت زمين از آن قابل فهم است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 201

نقد و بررسي:

1. علي رقم تحقيق گسترده اي كه در كتاب هاي تفسير و روايات انجام شد، هيچ گونه دليلي بر آنچه شعراوي به عنوانِ سبب نزول آيه ذكر كرده است، يافت نشد. علاوه بر اين كه به نظر نمي رسد آنچه ايشان به عنوان خطاي اعراب بيان نمود مسئله مهمي باشد كه خداوند متعال براي تصحيح آن آيه اي را نازل فرمايد.

2. آنچه عبدالرحيم مارديني به عنوان نتيجه ي مسطح بودن زمين بيان كرد، شب بودن هميشگي و يا

روز بودن هميشگي است [نهار دائم أو ليل دائم اما اين نتيجه گيري صحيح نيست، چرا كه حتي در صورت مسطح بودن زمين نيز، شب و روز مي توانند در سطح آن موجود باشند، البته يكي بعد از ديگري. و اجتماع آنها با هم غير ممكن است.

3. سياق آيات مؤيّد معنايي است كه تفسير نمونه ارائه داد زيرا آيات قبل بيانگر نظم حاكم بر جهان است كه با تقدير الهي جاري شده است.

4. با توجه به اين نكته كه، مسابقه و پيش افتادن يكي از آن دو در صورتي ممكن است كه هر دو در زمان واحدي موجود باشند، وجود شب وروز در يك زمان، از آيه فهميده مي شود و از آنجاييكه اين اجتماع فقط در صورت كروي بودن زمين امكان دارد؛ مي توان كرويت زمين را لازمه ي معناي آيه دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 202

گروه هشتم: [بياتاً أو ضحيً

مقدمه:

آنگاه كه انسانها خدا را فراموش كنند و به سخنان او گوش فرا ندهند و از رحمت و هدايت او بهره اي نبرند، خشم خداوند را بر خود خريده اند و مستحق عذاب او شده اند. اين سنتي از سنت هاي الهي است. خداي متعال در قرآن، مردم را از عذاب خويش بيم مي دهد؛ عذابي كه ممكن است صبحگاهان و يا شامگاهان نازل شود. برخي از انديشمندان نيز اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

آيات:

أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ* أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحيً وَهُمْ يَلْعَبُونَ «1» (آيا اهل اين آبادي ها ايمن شده اند، از اينكه سختي [مجازات ما شبانگاه به آنان برسد در حاليكه آنان خواب باشند و آيا اهل اين آبادي ها ايمن

شده اند از اينكه سختي [مجازات ما نيمروز به آنان در رسد در حاليكه آنان بازي مي كنند).

أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَاراً «2»

( [ناگهان در شبي يا روزي فرمان [نابودي ما بدان در رسد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 203

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

الف) احمد المرسي حسين جوهر، درباره ي آيات 97 و 98 سوره ي اعراف مي نويسد: «معناي آيه چنين است كه فرمان و امر خدا زماني خواهد آمد كه در آن لحظه جزئي از زمين شب و جزئي ديگر روز است. پس بنابراين، مي بايست شب و روز در هر لحظه با هم موجود باشند و اين مسئله فقط در صورت كرويت زمين امكان پذير است». «1»

ايشان تعبير «أو» در آيه ي 24 سوره ي يونس را دليل برهم زماني شب و روز بر روي كره زمين دانسته و آن را اثبات كننده كرويت زمين مي داند.

ب) دكتر منصور حسب النبي، آيه ي 24 سوره ي يونس را درباره ي پايان جهان و لحظه آغاز قيامت مي داند و مي نويسد: «خداوند در اين آيه به اين مسئله اشاره مي كند كه روز قيامت آغاز خواهد شد، در زماني كه يا شب است ويا روز و از آنجاييكه شب و روز هر دو با هم بر روي كره زمين وجود دارند، خداوند اين گونه تعبير كرده است». «2»

ج) عبد الرزاق نوفل، نيز از كساني است كه با استدلالي مشابه، كرويت زمين را از اين آيه استفاده كرده است. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 204

نقد و بررسي:

آيه ي اول درباره ي عذاب الهي در دنياست كه هرگاه خداوند آن را اراده كند، شب يا روز براي او فرقي نمي كند و اين عذاب يكباره

نازل خواهد شد و گناهكاران هيچ گاه از آن در امان نخواهند بود. آيه ي دوم نيز در سياق آياتي است كه ناپايداري و فاني بودن زندگي دنيوي را بيان مي كنند اين آيات، زندگي در اين دنيا را به باغ سرسبزي تشبيه مي كند كه ناگاه امر الهي [سرماي شديد يا تگرگي سيل آسا] مي آيد و آن را از بين مي برد و نابود مي كند.

از اين دو آيه در صورتي مي توان كرويت زمين را فهميد كه يكي از اين دو احتمال در مورد آنها به اثبات برسد:

الف) يا مربوط به آغاز قيامت باشد كه امر الهي به يكباره نازل شده و تمام عالم را فرا مي گيرد؛

ب) اگر درباره اين دنيا است، بأس و عذاب الهي شامل تمام كره زمين شود.

همانطوري كه گفته شد، اين دو آيه مربوط به همين دنياست و از طرفي لزومي ندارد كه آيه بيان كننده ي نزول عذاب و امر الهي، بر تمام مردم كره زمين باشد. علاوه بر اينكه لفظ «أو» در آيه ي 24 سوره ي يونس براي ترديد است نه جمع. بنابراين پايه و مبناي استدلال به آيه براي اثبات كرويت زمين به هم مي ريزد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 205

بخش چهارم: حركت زمين

سير تطور مباحث علمي حركت زمين

يكي از ويژگي هاي مهم اجرام آسماني كه در علم نجوم از آن بحث مي شود، حركت آنهاست. چنانكه از راه هاي متعددي به اثبات رسيده است هر يك از اجرام چند نوع حركت متفاوت و البته منظم دارند كه منشأ پيدايش آثار گوناگوني در خود و يا ديگر اجسام فضايي مي شود.

زمين نيز از اين قانون مستثنا نيست و حركت هاي زيادي براي آن شمرده شده است كه برخي نويسندگان و صاحب نظران تا

سيزده حركت براي آن برشمرده اند.

البته، از دو قرن بعد از ميلاد تا قرن پانزدهم ميلادي، نظريه اي كه بر سرتاسر علم نجوم حكم مي راند زمين را ساكن و مركز عالم مي پنداشت و قايل بود كه ديگر اجرام فضايي بر گِرد زمين در گردشند. «1» اين نظريه به «منظومه بطلميوسي» شهرت دارد و نام خويش را از بنيانگذار اين فرضيه وام دار است.

جهانِ بطليموسي را مي توان چنين خلاصه كرد:

«زمين در مركز عالم قرار دارد و ساكن است، كره سماوي، حول يكي از اقطار خود دوران دارد و عموم ستارگان ثابت اند. خورشيد حول زمين، مداري دايره اي را مي پيمايد كه بر كره سماوي [دايره البروج قرار دارد و بر خلاف حركت دوراني كره سماوي، حركت مي كند. حركت سيارات، نتيجه دو حركت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 206

مستدير و متشابه است و به اين صورت كه يك دايره ران، به طور يك نواخت روي دايره ديگري، به نام فلك حامل دور مي زند؛ كه زمين كمي دورتر از مركز آن واقع است و خورشيد مستقيماً به دور خورشيد مي گردد». «1»

اگرچه اين نظريه، در طي 17 قرن متوالي مقبول بسياري از منجمان و دانشمندان بود و محاسبات نجومي طبق آن انجام مي شد، «2» ولي برخي اختر شناسان و صاحب نظران اين علم، به غير واقعي بودن آن پي برده و قايل به حركت زمين بودند.

از جمله آن دانشمدان مي توان به ابرخس (161 ق. م) اشاره كرد كه علاوه بر اعتقاد به حركت وضعي زمين، به

كمك رصدهاي متوالي ستارگان به حركت تقديمي زمين پي برد.

حتي پيش از بطلميوس نيز دانشمنداني همچون: ارسطرخس ساموسي و فيثاغورث حكيم، از حركت زمين سخن مي گفتند. «3»

در اسلام نيز دانشمنداني چون: ابوسليمان سجستاني و ابوسعيد سجزي، از رياضي دانان نيمه دوم قرن چهارم، معتقد به حركت زمين بوده اند. ابن سينا در طبيعيات شفا مي نويسد: «قولي است كه زمين، متحرك به حركت دايره شكل است و طلوع و غروب خورشيد، ماه و كواكب به خاطر قرار گرفتن زمين است

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 207

در محاذات آنها» «1» محقق طوسي [خواجه نصيرالدين نيز در تذكره «2» به همين نكته اشاره مي كند.

نلينّو، با اشاره به اقوال مزبور مي نويسد: «در ميان اروپاييان، تعليم حركت وضعي زمين تا بعد از سال 1543 ميلادي كه كوپرنيك آن را به صورت فرضيه اي كه رجحان دارد در كتاب «ادوار فلك» خود آورد، انتشار پيدا نكرد». «3»

هر چند بنابر آنچه در تاريخ علم نجوم مشهور است، كيرنيك، اولين كسي بود كه فرضيه ي زمين مركزي را ردّ كرد و از حركت زمين به دور خورشيد سخن گفت، ولي بسياري از متون تاريخي، كتاب هاي دانشمندان مسلمان را به عنوان منابع اصلي اين نظريه معرفي مي كنند.

در گزارشات تاريخي آمده است: «دانشمندان روم شرقي بعضي از آثار دانشمندان اسلامي را در دوره ايلخاني به زبان يوناني ترجمه كردند. ثمره نظريه سياره اي مكتب مراغه به كوپر نيكوس، كپرنيك و منجمان اروپايي متأخرتر رسيد كه از آن براي ساختن تصوير خورشيد مركزي

جهان كه پس از قرن شانزدهم ميلادي در اروپا غلبه پيدا كرد، كمك جستند. در صورتي كه مسلمانان كه كاملًا از امكان منظومه خورشيد مركزي آگاه بودند به منظومه زمين مركزي دل خوش ماندند؛ چنانچه «بيروني» به صراحت بيان كرده است كه به اين نتيجه رسيدند كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 208

تصميم گرفتن درباره اين امر بيش از آنكه به علم نجوم وابسته باشد به مابعد الطبيعه و علم كلام بستگي دارد». «1»

ولي نخستين كسي كه با براهين آشكار، ثابت كرد كه تصور حركت زمين با قوانين فيزيكي متناقض نيست، منجم و فيلسوف ايتاليايي «گاليله» (1642 م) است. پس از او، و بعد از آن كه نيوتن (1727 م) قوانين جاذبه عمومي را كشف كرد، ديگر در اروپا كسي قايل به سكون زمين و دوران فلك بر گرد آن نماند.

در بخش بعد، ما به برخي از حركات زمين و دلايل و آثار آن اشاره خواهيم كرد.

حركات زمين:

بسياري از تغييرات و دگرگوني هايي كه ما در طبيعت اطرافمان حس مي كنيم ناشي از حركت هاي گوناگون و منظم زمين است. شب، روز، كوتاه و بلند شدن آن دو، تغيير فصول و ... پديده هايي هستند كه از حركات زمين ناشي مي شوند و اگر اين حركت ها متوقف شود زندگي، حيات بر روي زمين به مخاطره خواهد افتاد.

تاكنون حركت هاي زيادي براي زمين كشف شده و دلايل متعددي براي اثبات آن اقامه گرديده است و اندازه و مقدار آن حركات به دقت مورد محاسبه

قرار گرفته است.

از جمله اين حركات مي توان به موارد زير اشاره كرد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 209

1. حركت انتقالي زمين (Revolution)

يكي از حركات مهم زمين، حركت به دور خورشيد است. زمين در طي يك دوره زماني كه سال ناميده مي شود، يك دور كامل به دور خورشيد مي گردد. مدار زمين در اين گردش، بيضي نزديك به دايره است زيرا خروج از مركز آن خيلي كم تر از يك مي باشد و خورشيد در يكي از كانون هاي آن قرار دارد. «1»

اين مدار را دايره البروج مي گويند و نواري به عرض 8 درجه در هر سوي آن فرض مي شود كه به آن منطقه البروج گفته مي شود. «2»

حركت انتقالي زمين در جهت عكس عقربه هاي ساعت و در مدت 365 شبانه روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 51 ثانيه انجام مي گيرد. يك سال برابر 365 و يك چهارم روز خورشيدي خواهد بود. در نتيجه در هر 4 سال، با داشتن يك سال كبيسه كه برابر با 366 روز است اين يك روز جبران مي شود.

زمين با سرعت 30 كيلومتر در ثانيه در مدت يك سال شمسي 937 ميليون كيلومتر به دور خورشيد مي پيمايد، فاصله متوسط زمين تا خورشيد 6 10/ 149 كيلومتر، و فاصله حضيض خورشيدي (10147 (noilchircP كيلومتر و فاصله اوج خورشيدي (10152 (noilchpA كيلومتر مي باشد. فاصله ي متوسط زمين تا خورشيد به عنوان يك واحد ستاره شناسي است و به نام واحد نجومي ( (UA معروف است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 210

اختلاف منظر ستاره اي ( (xallaraP، ابيراهي ستارگان، قانون گرايش و اثر دوپلري از دلايلي هستند كه هر كدام، وجود حركت مداري زمين را اثبات مي كنند. «1» حركت انتقالي زمين نتايج مهمي را به دنبال دارد كه مهم ترين آن عبارتند از:

1. اختلاف مدت طول شب و روز؛ 2. ايجاد مناطق آب و هوايي و 3. ايجاد فصول.

2. حركت وضعي :(Rotation)

زمين به دور محورش در خلاف جهت عقربه هاي ساعت مي چرخد، «2» يك دور چرخش كامل كره زمين كه عبارت است از فاصله زماني ميان دو عبور متوالي يك نصف النهار از مقابل يك ستاره معين است، برابر 23 ساعت و 56 دقيقه و 09/ 4 ثانيه است كه به آن يك روز نجومي مي گويند. سرعت چرخش زمين در روي خط استوا در حدود 1670 كيلومتر در ساعت و در قطبين برابر صفر است. «3»

محور چرخش زمين، نسبت به مدار حركت زمين به دور خورشيد زاويه 6633 تشكيل داده است و همين انحراف محور، باعث كوتاهي و بلندي شبانه روز و همچنين پيدايش فصول مختلف سال مي باشد.

توالي شب و روز، پخ بودن كره زمين و بيشتر بودن نيروي گريز از مركز در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 211

استوا، از آثار حركت وضعي زمين است.

چرخش زمين را مي توان با دلايل فراواني اثبات كرد؛ شكل زمين، چرخش ديگر سيارات، تجربه فوكو (

(tluocuoF و اثر كوريوليس ( (siloroC از جمله دلايل حركت وضعي زمين شمرده شده اند. «1»

محور چرخش زمين در هر 25800 سال تحت تأثير نيروي گرانش ماه و خورشيد دايره اي كامل را در فضا به وجود مي آورد. هم اكنون محور زمين، در راستاي ستاره آلفاي دب اصغر (شمال) قرار دارد ولي در 5000 سال قبل در جهت ستاره ثعبان بوده است.

ابرخس در قرن دوم قبل از ميلاد، پديده هاي ناشي از حركت تقديمي را تا حدودي توضيح داد، ولي تقريباً دو هزار سال بعد نيوتن به صورت علمي، عمل و آثار آن را بيان كرد. «2»

اين حركت، در جهت حركت عقربه هاي ساعت است و باعث تغيير موضع اعتدالين در روي كره سماوي مي شود. «3»

4. رقص محوري (Nutation)

به علت عدم انطباق مدار ماه بر صفحه دايره البروج، نيروهاي گرانشي ماه و خورشيد دائماً تغيير مي كنند و در نتيجه در حركت محور زمين (حركت تقديمي)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 212

تزلزلي پديد مي آيد و مدار تقديمي محور، بصورت منحني كنگره داري در مي آيد كه به آن رقص محوري زمين مي گويند. رقص ناشي از تأثير ماه دامنه اش 12/ 9 ثانيه قوص و دوره اش حدود 6/ 18 سال و رقص ناشي از تأثير خورشيد حدود 2/ 1 ثانيه و دوره اش يك سال است.» 5. ساير حركات زمين:

ستارگان در ميان كهكشان هاي خود به طور گسترده اي حركت مي كنند، هر ستاره در فضا، مانند اتمي در ذرات يك گاز در حرارت بالا، جابجا مي شود. در اين لحظه، خورشيد به

سمت ستاره نسر قرار دارد و سرعت آن 2/ 19 كيلومتر در ثانيه است.

خورشيد و ساير ستارگان به دور مركز كهكشان خودي مي گردند. در اين حالت حركت، منظومه شمسي و از جمله زمين، فاصله 106/ 1 كيلومتر از مركز كهكشان خودي را با سرعت 320 كيلومتر در ثانيه و در مدت 250 ميليون سال طي مي كند.

كل كهكشان راه شيري نيز نسبت به كهكشان هاي ديگر در حالت حركت است و با سرعت 288 كيلومتر در ثانيه به كهكشان امراه المسلسله نزديك مي شود. خلاصه آنكه حركت زمين بسيار پيچيده است.

زمين حركات ديگري نيز دارد كه ما هنوز قادر به شناخت آنها نشده ايم ولذا نمي توانيم ادعا كنيم كه تمام حركات زمين را مي شناسيم. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 213

قرآن و حركت زمين
اشاره

درآمد:

در برخي از آيات قرآن كريم تعابيري به كار رفته است كه مفسران و صاحب نظران، آن را اشاره به حركت زمين مي دانند. و برخي از اين حدّ فراتر رفته و بعضي از آيات را صرفاً بيان كننده ي حركت زمين دانسته اند و آن را به عنوان معجزه اي علمي از قرآن معرفي مي كنند.

ما بدون هيچ گونه پيش داوري، آن آيات را مطرح كرده و تفاسير و برداشت هايي را كه از آيه شده را گزارش مي نماييم و سپس به نقد و بررسي آن مي پردازيم.

گروه اول: [تمرّ مرّ السحاب

مقدمه:

آيه ي 88 سوره ي نحل در خطابي به پيامبر مي فرمايد: اين كوه ها كه در نگاه تو ثابت و ايستاده اند در واقع در حال مرور و حركتند، همانندِ حركت كردن ابرها. در اينكه مراد از حركت كوهها در اين آيه شريفه چيست، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه برخي از آنها ناظر به حركت زمين است.

آيه:

وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ «1» (و كوهها را مي بيني در حاليكه آنها را ثابت مي پنداري و حال آنكه آنها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 214

همچون حركت ابرها در گذرند).

بحث لغوي:

ماده «مرر» مضاعف است و به معناي گذشتن و عبور كردن «1» و رفتن «2» است. و البته در معناي اين ماده، عبور كردن از كنار چيزي يا به سوي چيزي، لحاظ شده است. «3» واژه ي «جامده» نيز از ماده «جمد» به معناي ساكن بودن است «4» و در مقابل جريان داشتن و حركت كردن «5» به كار مي رود.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

الف) فخر رازي، اين آيه را مربوط به وقايع پايان جهان مي داند كه به حركت كوهها، به سوي فنا و نابودي آنها اشاره دارد. «6»

ب) علامه طباطبائي، نيز همين تفسير را از آيه مي پذيرند و در احتمال ديگري آيه را اشاره به حركت جوهري مي دانند. «7»

ج) علامه محمد تقي جعفري، مراد از حركت را، حركت طبيعي نهاده شده در ذات تمام اشياء مي دانند كه باعث تغيير مستمر در تمام ذرّات عالم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 215

وجود است. «1»

برخي

ديگر از انديشمندان آيه را اشاره به حركت وضعي وانتقالي زمين مي دانند.

د) آيت الله مكارم، در اين باره مي نويسند: «اين آيه به روشني مي گويد، كوهها در حركتند اگرچه به نظر ساكن مي آيند. مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمينهاي ديگر كه به آنها متصل است معناي ندارد و به اين ترتيب معناي آيه چنين مي شود كه؛ زمينها همه با هم با سرعت در حركتند همچون حركت ابرها». «2»

ايشان اين تفسير را از ابن عباس نيز نقل مي كنند كه «تسير سيراً حثيثاً مثل سير السحاب» «3» يعني با سرعت زياد همچون سرعت ابرها در حركتند.

ه) محمد متولي شعراوي، نيز تشبيه حركت كوهها را به حركت ابر بخاطر ذاتي نبودن حركت آن دو مي داند، چرا كه كوهها به تبع زمين و ابرها به تبع باد حركت مي كنند. «4»

و) عبد المجيد الزنداني، پس از نسبت دادن بيان حركت زمين به آيه، حركت كوهها و درياها و هواي اطراف زمين را بخاطر جاذبه زمين و حركت آن مي داند. «5»

ز) يكي ديگر از نويسندگان عرب پس از بيان اين مطلب علمي در تفسير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 216

آيه، ابوريحان بيروني را اولين كسي مي داند كه اين مسائل را در قرن دهم ميلادي مطرح كرد. «1»

ح) دكتر منصور حسب النبي، همانند نويسندگان تفسير نمونه، «2» اشاره قرآن به حركت زمين را در اين آيه از معجزات علمي قرآن مي شمارد و علت غفلت مفسران گذشته از اين تفسير علمي را، عدم اطلاع آنان از حركت زمين مي داند. «3»

ط) آيت الله معرفت، پس از بحث مفصلي كه پيرامون اين آيه ارائه مي دهند آيه را اشاره به حركت وضعي و انتقالي زمين

مي دانند. «4»

ي) علامه طباطبائي اگر چه، آيه را مربوط به حالات پايان دنيا مي دانند ولي مي نويسند: «اينكه آيه حركت انتقالي را اراده كرده باشد معناي خوبي است؛ اگر منافات با سياق نداشت». «5»

ك) سيد هبه الدين شهرستاني، نيز آيه را اشاره به حركت زمين مي داند و مي نويسد: «مرحوم علي قلي اعتضاد السلطنه پسر فتحعلي شاه بيش از پنجاه سال پيش، از اين آيه حركت زمين را استنباط نمود و كسي در اين استخراج بر او پيشي نگرفته است». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 217

ل) از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني كه از اين آيه، حركت زمين را فهميده اند آيت الله نوري همداني، «1» استاد رضايي اصفهاني، «2» استاد زماني قمشه اي، «3» محمد علي سادات، «4» عباسعلي سرفرازي، «5» دكتر محمد مختار عرفات «6» و دكتر صبري الدمرداش «7» هستند.

پاسخ به يك پرسش

همان طوريكه در كلام بسياري از مفسران، مانند علامه طباطبائي ديده مي شود، آنان اين آيه را بيانگر ويژگي كوهها در ساعات پاياني عمر دنيا و آغاز آخرت مي دانند. و در اين تفسير به سياق آيات قبل و بعد كه در مورد قيامت و آخرت است تمسك مي كنند. سؤال اين است كه چرا اين تفسير از آيه صحيح نيست و به چه دليل آيه در مقام بيان حالت كوهها در اين دنيا و حركت آنها به تبع حركت زمين است.

دانشمندان و مفسراني كه در بالا به برخي از آنان اشاره شد، به اين شبهه جوابهاي متعددي داده اند كه ما آنها را فهرست وار ذكر مي كنيم.

1. تعبير «تحسبها جامده» (كوهها در نظر شما بي حركتند) مربوط به اين دنيا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 218

است و گرنه حركت كوهها در آخرت [كه در برخي آيات به آن اشاره شده است.] آنقدر واضح است كه بسياري تاب تحمل ديدن آن را ندارند.

2. اشاره به حركت كوهها، يك درس توحيد است و درس توحيد بايد در اين جهان داده شود و آن از راه تفكر در اسرار آفرينش مخلوقات است و اين مسئله تناسبي با قيامت ندارد.

3. عبارت «صنع الله الذي اتقن كل شي ء» «1» كه در ادامه آيه، آمده است، به نظم مخلوقات در اين عالم اشاره دارد وگرنه در قيامت همه نظم هاي اين عالم به هم مي خورد.

4. همان طوريكه در محل خود اثبات شده است، ترتيب كنوني آيات، دلالت بر نزول آنها به همين ترتيب ندارد پس بنابراين سياق نمي تواند تعيين كننده تفسيري خاص باشد.

جمع بندي و بررسي:

بعد از اينكه ثابت شد آيه شريفه از حركت كوهها در همين دنيا سخن مي گويد و حركت كوهها را به جابجايي ابرها تشبيه كرده است، و حركت كوهها بدون حركت زميني كه آن كوهها بر آن كوبيده شده اند امكان ندارد، مي توان دريافت كه مراد ازحركت كوهها، همان حركت انتقالي زمين است و علت اينكه آيه حركت را به كوهها نسبت داده اين است كه حركت كوهها با اين عظمت و استواري كه دارند، بهتر مي تواند قدرت الهي را جلوه گر سازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 219

و در صورتي كه ثابت شود، وجه شبه در تشبيه حركت كوهها به حركت ابر، صرفاً متحرك بودن است [حركتي با آرامش و بدون صدا] و انتقالي و يا وضعي بودن آن حركت، مورد توجه نبوده است، مي توان حركت وضعي زمين

را نيز از آيه برداشت كرد؛ چرا كه حركت وضعي زمين باعث حركت چرخشي كوهها به همراه زمين [و در جوّ زمين به دور محور زمين، مي شود و ابرها نيز توسط بادها [در همين جوّ] به دور زمين مي چرخند؛ حركت كوهها به حركت ابر تشبيه شده است.

نكته: برخي دانشمندانِ گرامي، اشاره آيه به حركت زمين را به اين علت بعيد دانسته اند كه، ابرها حركت وضعي به دور خود ندارند تا بتوان حركت وضعي زمين را از تشبيه حركت كوهها به حركت ابر فهميد.

به نظر مي رسد اين اشكال در صورتي وارد است كه آيه فرموده باشد: «زمين همانند ابرها حركت مي كند» كه در اين صورت چون ابر حركت وضعي ندارد نمي توان حركت چرخشي زمين را از اين تشبيه فهميد. در حاليكه آيه مي فرمايد: «كوهها مانند ابرها حركت مي كنند» و ما نمي خواهيم حركت وضعي كوهها را از آيه استفاده كنيم [بلكه مي گوييم آيه به حركت وضعي زمين اشاره دارد] و مطلق حركت كوهها از آيه قابل فهم است و حركت كوه، هم با حركت انتقالي زمين، محقق مي شود، هم با حركت وضعي آن و چه بسا با حركت وضعي آن سازگارتر باشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 220

گروه دوم: [و الجبال اوتاداً]

مقدمه:

قرآن در موارد متعددي، از كوهها به عنوان ميخ هايي نام مي برد كه بر زمين كوبيده شده اند تا آن را از لرزش باز دارند. پاسخ به اين سؤالها كه، كوهها زمين را از چه لرزش و لغزشي حفظ مي كنند، و منشأ اين لرزش چيست، كاملًا روشن نيست و نيز نقش كوهها در اين مسئله، از اسراري است كه هنوز به خوبي كشف نشده است.

آيات:

وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً

«1»

(و [آيا] كوهها را ميخ هايي [قرار نداديم )

وَأَلْقي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ «2»

(ودر زمين [كوههاي استواري افكند [مبادا] كه شما را بلرزاند).

مضمون اين دو آيه در چند آيه ديگر «3» نيز آمده است.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

برخي از انديشمندان تعابيري كه در اين مجموعه آيات به كار رفته را از حركت زمين فهميده اند.

الف) يكي از نويسندگان معاصر، بعد از بيان اين نكته كه، چيزي را ميخ مي كوبند كه احتمال متلاشي شدن آن در حال حركت باشد، مي نويسد: «قرآن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 221

چهارده قرن پيش، پرده از روي اين راز بزرگ برداشته و كوهها را ميخهاي زمين معرفي كرده است؛ زيرا فايده و نتيجه اينكه خداوند كوهها را ميخها و مسمار زمين قرار داد اين است كه اجزايش در حال حركت از هم متلاشي نشود». «1»

ايشان سپس آيه ي 15 سوره ي نحل را مطرح كرده و آنرا اشاره به حركت زمين مي دانند.

ب) دكتر عدنان الشريف، نيز پس از اشاره به اهميّت كوهها در ايجاد توازن نيروي جاذبه و گريز از مركز به آيه ي 7 سوره ي نبأ اشاره مي كند و مي نويسد: «كوهها باعث مي شوند زمين در حال حركت، تعادل خود را حفظ كند و از مسير و مدار خود خارج نشود». «2»

ج) سيد هبه الدين شهرستاني، ميخ را به دو قسم داخلي و خارجي تقسيم كرده و مراد از «اوتاد» را در اين آيه ميخهاي داخلي مي داند كه بوسيله آن، اجزاي يك چيز به هم متصل مي شوند. ايشان در ادامه مي نويسد: «اينكه شريعت ما كوهها را ميخ زمين دانسته، نه مقصود بيان سكون زمين بوده، بلكه بر عكس

و بر خلاف رأي متقدمين حركت زمين را اعلام فرموده است». «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 222

نقد و بررسي

همان طور كه برخي دانشمندان بيان كرده اند، زمين داراي نوعي حركت در پوسته جامد خويش است كه به حركت قارّه اي «1» مشهور است. با توجه به اين يافته علمي مي توان آيه را اشاره به اين حركت زمين دانست؛ چرا كه كوهها تأثير زيادي در جلوگيري از آثار مخرب اين حركت زمين دارند.

و نيز چنانچه از نظر علمي ثابت شود كه كوهها مانع از هم پاشيدگي و قطعه قطعه شدن زمين در اثر حركت آن مي شوند، مي توان گفت اين آيات به حركت انتقالي و وضعي زمين نيز اشاره دارند. چرا كه آيه، كوهها را به عنوان محافظاني در برابر اثرات سوء حركت زمين معرفي مي كند كه همچون ميخهايي بر بدنه زمين كوبيده شده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 223

گروه سوم: [ذلولًا]

مقدمه:

ازشرايط مهم براي هر مكاني كه مي خواهد محل زندگي قرار گيرد، اين است كه داراي سكون و آرامش باشد و اگر تحركي دارد، حركت آن به صورتي باشد كه باعث آزرده شدن ساكنان آن نشود. زمين اين نعمت بزرگ الهي كه به عنوان خانه اي براي بشر خلق شده است، اين شرط مهم را به خوبي داراست. خداوند متعال در آيه ي 15 سوره ي ملك به اين ويژگي اشاره فرموده است.

آيه:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا «1»

(او كسي است كه زمين را براي شما رام قرار داد).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

همان گونه كه قبلًا گذشت واژه ي ذلول براي توصيف مركب هايي به كار مي رود كه رام هستند و در هنگام حركت، سواره خويش

را نمي آزارند. «2»

بسياري از صاحب نظران از ذلول بودن زمين، كه در آيه فوق بيان شده است را براي حركت زمين استفاده كرده اند. ما پيش از اين در بيان ويژگي ذلول، سخنان و نظريات بسياري از بزرگان و مفسران را نقل و بررسي كرديم و در اينجا فقط به ذكر ديدگاه علامه طباطبائي درباره ي اين آيه بسنده مي كنيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 224

ايشان در تفسيرالميزان ذيل اين آيه مي نويسند: «از ذلول ناميدن زمين و ذكر اين نكته [در ادامه آيه كه بشر بر روي شانه هاي آن قرار دارد، اشاره روشني است به اينكه زمين يكي از سيارات است و اين همان حقيقتي است كه علم هيئت و آسمان شناسي پس از قرنها بحث به آن دست يافته است». «1»

بررسي:

با توجه به آنچه از وصف ذلول در كتب لغت و تفاسير آمده است، مي توان گفت: آيه به خوبي حركت هموار و همراه با آرامش زمين را بيان مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 225

گروه چهارم: [مهد]

مقدمه:

قرآن، زمين را همچون گهواره اي مي داند كه انسان و تمام موجوداتي كه بر آن سوارند را به اين سو و آن سو مي برد و در عين حال، هيچ گونه، آزار و ناراحتي به آنها نمي رساند؛ بلكه باعث آرامش و برطرف كننده ي برخي نيازهاي او است.

آيات:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «1»

(كسي كه زمين را براي شما بستري [براي استراحت قرار داد).

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً «2»

(آيا زمين را بستر قرار نداديم).

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ «3»

(و زمين را گسترانديم و چه خوب گسترش دهنده اي هستيم).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

اين آيات شريفه از «مهد» قرار دادن

زمين سخن مي گويند و برخي از انديشمندان با توجه به اين مهد در لغت عرب به معناي گهواره است «4» و طبيعتاً گهواره داراي حركت مي باشد، اين تشبيه قرآني را بيانگر حركت زمين مي دانند.

همانگونه كه قبلًا ذكر شد، بزرگاني همچون علامه طباطبايي، «5» آيت الله خويي، «6» و سيد هبه الدين شهرستاني «7» و بسياري ديگر از دانشمندان، اين آيات را اشاره به برخي از حركتهاي زمين مي دانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 226 نقد و بررسي:

با توجه به اينكه خصوصيت اصلي گهواره، متحرك بودن است مي توان از تعابير قرآني، در اين آيات متحرك بودن زمين را بيان نمود. اما برداشت نوع خاصي از حركت زمين از تعبير «مهد» بعيد به نظر مي رسد، چرا كه تشابهي بين هيچ يك از حركت هاي زمين و حركت گهواره وجود ندارد و اشتراك اين دو فقط در متحرك بودن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 227

گروه پنجم: [يغشي اليل النهار]

مقدمه:

خداوند متعال در آيه ي 54 سوره ي اعراف و آيه ي 3 سوره ي رعد، روز را به جامه اي تشبيه كرده است كه بر تن شب پوشانيده مي شود. اين بيان، همانند سخني است كه در آيه 5 سوره ي زمر گذشت، كه پيچيده شدن روز بر شب و بالعكس را بيان مي كند.

آيه:

ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً «1»

(سپس بر تخت [جهانداي و تدبير هستي تسلط يافت و روز را به شب مي پوشاند در حاليكه شتابان آنرا مي طلبد).

بحث لغوي:

«غشي» در لغت به معناي «پوشاندن چيزي بوسيله چيز ديگر» «2» و «در بر گرفتن» «3» است. حثيثاً نيز از ماده «حثث» و به معناي «تشويق و تحريك كردن براي

كاري» «4» و «به سرعت چيزي را براي پيوستن به آن دنبال كردن» «5» است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 228

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از انديشمندان از تعبير «پوشيده شدن روز به شب» كه در اين آيه و برخي آيات ديگر «1» آمده است؛ حركت زمين را استفاده كردند.

الف) دكتر منصور حسب النبي، آيه را اشاره به حركت وضعي زمين مي داند و مي نويسد: «هر كدام از شب و روز به دنبال ديگري مي خزد تا آن را بپوشاند و اين جريان به علت گردش شبانه روزي زمين به دور خود است، كه دائماً ادامه دارد». «2»

ب) محمد سامي محمد علي، ديگر نويسنده ي عرب است كه آيه را صريح در حركت زمين مي داند و در بيان آن مي نويسد: «اين چرخش زمين است كه شب و روز را جايگزين همديگر مي كند، آن هم با سرعت فراواني كه به اندازه سرعت چرخش زمين است». «3»

ج) ابن كثير، با توجه به دو آيه ي 54 سوره ي اعراف و 3 سوره ي رعد سؤالي مطرح مي كند و مي پرسد كه چرا در يكي از اين دو آيه تعبير «يطلبه حثيثاً» (آن را با سرعت دنبال مي كند) آمده، ولي در آيه ديگر اين عبارت نيامد است. ايشان پاسخ سؤال را اين گونه بيان مي كنند: «در جواب بايد به كُند شدن حركت دوراني زمين اشاره كرد، آيه 54 سوره اعراف از ابتداي خلقت سخن مي گويد كه سرعت چرخش زمين زياد بوده و آيه دوم زماني طولاني پس از آن را مي گويد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 229

كه از سرعت زمين كاسته شده است». «1»

د) احمد المرسي حسين جوهر، نيز با

اشاره به همين مطلب، براي تبيين آن از يافته هاي علمي كمك مي گيرد و ميزان كاسته شدن سرعت زمين را 20 ساعت در طول 5/ 4 ميليارد سال مي داند. «2»

نقد و بررسي:

پوشاندن روز به شب كه در اين آيه مطرح شده است، هم با واقع يعني چرخش زمين سازگاري دارد و هم با فرض سكون زمين و گردش خورشيد به دور آن. بنابراين نمي توان گفت: آيه معيناً و قطعاً، چرخش زمين را بيان مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 230

گروه ششم: [يكوّر اليل علي النهار و ...]

مقدمه:

اگر كسي از خارج از زمين، به زمين نگاه كند اين گونه مي بيند كه تاريكي و روشنايي شب و روز بر روي يكديگر پيچيده مي شوند و اين در حقيقت معلول چرخش زمين به دور خود است. خداوند متعال از اين حالت با فعل «يكوّر» (پيچيده مي شود) ياد كرده است.

آيه:

يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي اللَّيْلِ «1» (شب را بر روز مي پيچد و روز را بر شب مي پيچد).

بحث لغوي:

تكوير از ماده «كور» و به معناي پيچيده شدن چيزي به دور شي ء كروي است. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

از آنجاييكه پيچيده شدن شب و روز بر روي هم [و در حقيقت به دور زمين به علت حركت چرخشي زمين است، برخي از نويسندگان و انديشمندان حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند.

الف) دكتر منصور حسب النبي، در اين باره مي نويسد: «تكوير به معناي پيچيده شدن چيزي به دور شي ء كروي است و در مورد شب و روز به اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 231

معناست كه اين دو به خاطر حركت چرخشي زمين جاي خود را به هم مي دهند؛

مثل اينكه بر روي همديگر پيچيده مي شوند و استمرار چرخش زمين است». «1»

ب) محمد سامي محمد علي، نيز پيچيده شدن شب و روز را بر روي هم، نتيجه چرخش زمين دانسته و آيه را اشاره به كرويت و حركت زمين مي داند. «2»

ج) عباسعلي محمودي «3» و دكتر صبري الدمرداش «4» از ديگر نويسندگاني هستند كه حركت زمين را از اين آيه استفاده نموده اند.

نقد و بررسي:

پيچيده شدن شب و روز بر روي هم ديگر، هم با حركت زمين سازگاري دارد و هم با سكون آن و حركت خورشيد به دور آن؛ بنابراين نمي توان بيان حركت زمين را به طور قطعي به آيه نسبت داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 232

گروه هفتم: [اليل نسلخ منه النهار]

مقدمه:

قرآن كريم در آيه ي 37 سوره ي يس، جايگزيني تدريجي روز به جاي شب را به كنده شدن پوست حيوانات تشبيه كرده است. چرا كه، با كنده شدن پوست آنچه در زير آن است، ظاهر مي شود؛ همانطور كه با از بين رفتن نور و روشنايي روز از اطراف زمين، تاريكي و شب آشكار مي شود.

آيه:

وَآيَهٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ «1» (و براي آنان نشانه است در شب، كه روز را ازآن بر مي كَنيم و ناگهان آنان در تاريكي فرو روند).

بحث لغوي:

«سلخ» در لغت به معناي كندن و جدا كردن چيزي است كه چيز ديگري را در بر گرفته و به آن چسبيده است. «2» اين ماده بيشتر در مورد كندن پوست حيوانات به كار مي رود. «3»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از انديشمندان و نويسندگان حركت زمين را از جدا شدن روز از شب كه در اين آيه شريفه به

آن اشاره شده، حركت زمين را استفاده كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 233

الف) عبدالمجيد الزنداني، در تفسير آيه مي نويسد: «علم جديد اثبات شده است كه شب و تاريكي از همه طرف بر زمين احاطه دارد و فقط قسمتي از هواي اطراف زمين كه رو به خورشيد است، روز پديد مي آيد. اين لايه از هوا كه به خاطر بازتاب نور خورشيد روشن شده است همچون پوست نازكي است كه با چرخش زمين كنده مي شود و شب جاي آن را فرا مي گيرد». «1»

ب) احمد متولي، منظور از «سلخ» را در آيه چنين بيان مي كند: «سلخ به معناي كندن است، البته كندن تدريجي چيزي با حركت؛ و در اينجا حركت زمين است كه پوست نوراني آسمان را با رفتن روز و آوردن شب مي كند». «2» ايشان اصل بودن تاريكي و عارضي بودن نور را نيز از نكاتي مي داند كه از آيه قابل فهم است.

ج) دكتر عدنان الشريف، «3» منتصر محمود مجاهد «4» و احمد المرسي حسين جوهر «5» از ديگر نويسندگاني هستند كه با بياناتي مشابه، آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند.

نقد و بررسي:

اگر چه كَنده شدن روز از شب، نتيجه حركت وضعي زمين است ولي از آنجاييكه اين مسئله در فرض سكون زمين نيز قابل توجيه است، نمي توان بيان حركت وضعي زمين را به طور قطع به آيه نسبت داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 234

گروه هشتم: [كفات

مقدمه:

كفات [فراگيرنده بودن زمين كه در آيه ي 25 سوره ي مرسلات ذكر شده، به چند ويژگي زمين از جمله حركت آن اشاره دارد.

آيه:

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً «1»

(آيا زمين را

قرار نداديم فرا گيرنده).

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانسمندان:

برخي از انديشمندان و صاحب نظران با توجه به معناي لغوي كفات كه در مورد پرنده اي به كار مي رود و به خاطر شدت سرعت، بالهاي خويش را جمع مي كند، «2» حركت زمين را از اين آيه استفاده كرده اند. ما قبلًا نمونه هايي از سخنان دانشمندان در اين باره را، در بيان ويژگي كفات اشاره نموه ايم و در اينجا به ذكر كلام يكي از صاحب نظران اكتفا مي كنيم.

محمد علي سادات، با استناد حركت زمين به اين آيه مي نويسد: «كفات مصدر است به معناي پرواز سريع كه پرنده از شدت سرعت براي تعادل خود بال و پرش را جمع مي كند. اين جمع كردن بال و پر را از شدت سرعت «كفات» مي گويند. كفات در اينجا به صورت مصدر استعمال شده است و هر وقت مصدر به صورت [و معناي اسم فاعل به كار برده شود، مبالغه را مي رساند يعني در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 235

اينجا شدت فوق العاده پرواز نشان داده شده است. پس مفهوم آيه چنين مي شود: آيا زمين را به صورت پرواز [يا پرنده اي سريع السير] نيافريديم». «1»

آيت الله مكارم نيز با نقل اين تفسير، آنرا به عنوان احتمالي در معناي آيه مي پذيرند. «2» آيت الله صادقي، «3» عباسعلي محمودي، «4» و دكتر عدنان الشريف «5» از ديگر كساني هستند كه اين آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند.

جمع بندي:

همانطور كه قبلًا گذشت، با توجه به معناي لغوي واژه ي

كفات، اين آيه شريفه مي تواند به حركت زمين اشاره داشته باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 236

گروه نهم: [كل في فلك يسبحون

مقدمه:

شب و روز، دو نعمت بزرگ الهي هستند كه مايه ي سكون و آرامش و زمينه تلاش و كوشش اند. اين دو پديده به سبب حركت وضعي زمين به دور خود بوجود مي آيند. قرآن كريم در كنار ماه و خورشيد از شب و روز ياد مي كند و از حركت آنها در مداري دايره وار سخن مي گويد.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «1» (و او كسي است كه شب و روز و ماه و خورشيد را آفريد در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «2» (نه خورشيد برايش سزاوار است كه ماه را دريابد و نه شب بر روز پيش گيرنده است در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي ماده «سبح» دو اصل ذكر شده است: 1. تقديس و تنزيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 237

كه اين معنا از جنس عبادت است؛ «1» 2. شناور بودن «2» و پرواز كردن «3» كه از جنس حركت است؛ «4» لغت «فلك» در اصل بر گرد بودن چيزي دلالت مي كند «5» و برخي از كتب لغت آن را بر مدار «6» و مجراي كواكب «7» اطلاق كرده اند.

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از نويسندگان اين دو آيه ي شريفه را اشاره به حركت

زمين مي دانند و براي اين نظريه خويش، شواهد گوناگوني ارائه داده اند.

الف) احمد متولي، با ذكر آيات فوق و اشاره به اين نكته كه كلمه كل براي بيان «جمع» است مي نويسد: «با توجه به تعبير «كل» شب و روز نيز مي بايست همانند خورشيد و ماه حركت داشته باشند و حركت آنها همان حركت و دوران زمين است». «8»

ب) يكي ديگر از نويسندگان عرب ذيل آيه ي 40 سوره ي يس مي نويسد: «مراد، شناور بودن شب و روز در فلك زمين است و بهتر آنكه بگوييم مراد جريان و حركت آندو است در فلك غلاف جوي زمين، چرا كه جوّ زمين به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 238

همراه زمين هر روز يك دور مي زند». «1»

ج) احمد المرسي، «سبح» را «حركت سريع جسمي كه داراي حركت ذاتي است» مي داند و با توجه به اين نكته كه شب و روز زمانند و در قرآن ذكر ظرف زمان و اراده محل آن شايع است، مقصود از ليل و نهار را «زمين» مي داند؛ چرا كه زمين محلي است كه اين دو در آن بوجود مي آيند. او با اين بيان، آيه ي 40 سوره ي يس را مبيّن حركت خورشيد، ماه و زمين مي داند و سخن ابن عباس را شاهد تفسير خويش مي گيرد كه مي گويد: «إنّ الارض احد السابحين» «2»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر كه حركت وضعي و انتقالي زمين را از آيه استفاده كرده است مي نويسد: «آيه شريفه 40 سوره ي يس به حركت انتقالي خورشيد، ماه و زمين تصريح مي كند و شايدعكس «كل في فلك» [كه مي توان آن را از آخر به اول نيز خواند] اشاره به حركت وضعي اين سه

باشد». «3»

نقد و بررسي

ادعاي كساني كه اين آيات شريفه را اشاره به حركت زمين مي دانند در صورتي قابل اثبات است كه دو نكته ذيل پذيرفته شوند.

الف) زمين يكي از مصاديق و افراد «كل» باشد؛ ب) فعل «يسبحون» در اين آيات در معناي شناور بودن و حركت كردن استعمال شده باشد. با توجه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 239

واژه ي فلك كه به عنوان ظرف براي فعل يسبحون در آيه آمده است، احتمال معناي مذكور تقويت مي شود اما در مورد تعبير «كل» چند احتمال قابل طرح است.

1. منظور از «كل»، خورشيد، ماه و ستارگاني باشد كه از كلمه ي ليل فهميده مي شود.

2. مراد از «الشمس والقمر» جنس آن دو باشد و از كلمه «كل» آن خورشيدها و ماههاي متعدد اراده شده باشد.

3. مقصود از تعبير «كل» خورشيد، ماه و نور خورشيد [روز] و سايه زمين [شب باشد كه به دور زمين مي چرخند.

و در صورت قبول احتمال اوّل يا دوم، در آيات، هيچ سخني از حركت زمين به ميان نيامده است. و احتمال سوم نيز هم با حركت [چرخشي زمين، سازگاري دارد و هم با سكون آن؛ چرا كه بنابر سكون زمين و گردش خورشيد به دور آن نيز صحيح است كه گفته شود، شب و روز به دور زمين مي چرخند و در مداري جريان دارند. علاوه بر اينكه تعبير يسبحون [شنا مي كند] با حركت وضعي زمين چندان سازگاري ندارد.

استدلال مؤلف، كتاب معجزات قرآن در عصر فضا بر حركت وضعي زمين، صرف نظر از اينكه يك برداشت شخصي و عجيب است هيچ برهاني بر آن نيست.

آنچه احمد المرسي، به عنوان استدلال بر استفاده حركت

انتقالي زمين از آيه ذكر كرده، حتي اگر در مورد آيه ي 33 سوره ي انبياء پذيرفته شود در مورد آيه ي 40 سوره ي يس قابل تطبيق نيست؛ چرا كه در اين آيه قطعاً شب و روز به معناي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 240

زمين نيست.

البته اين احتمال را نيز در معناي آيه نبايد از نظر دور داشت كه منظور از «كل» خورشيد، ماه، شب و روز و به طور كلي مجموعه منظومه شمسي باشد كه به همراه خورشيد به طرف ستاره «وگا» در حركتند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 241

گروه دهم: [يولج اليل في النهار و ...]

مقدمه:

از پديده هايي كه به سبب حركت انتقالي زمين به وجود مي آيد، كوتاه و بلند شدن مدت شب و روز است. در بهار و تابستان قسمتي از شب وارد روز مي شود و باعث طولاني تر شدن روز مي گردد و در پاييز و زمستان اين مسئله عكس مي شود و شبها طولاني تر مي گردد. قرآن كريم در برخي آيات با ذكر اين مسئله، آن را نعمتي الهي مي شمارد.

آيات:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ «1» (آيا نظر نكردي كه خدا شب را در روز و روز را در شب وارد مي كند).

اين مضمون در آيات 27، سوره ي آل عمران؛ 61 سوره ي حج؛ 13 سوره ي فاطر و 6 سوره ي حديد نيز آمده است.

بحث لغوي:

«ولوج» در لغت به معناي داخل كردن و وارد كردن است. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

در اينكه، منظور از داخل شدن شب و روز در ديگري چيست سه تفسير ارائه شده است؛ كه انديشمندان و صاحب نظران بنابر برخي از اين تفاسير، اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه

جوانان، ج 5، ص: 242

آيات را اشاره به حركت زمين مي دانند.

1. اينكه مراد از اين جمله همان تغير تدريجي محسوسي باشد، كه در شب و روز در طول سال مشاهده مي شود؛ «1» كه به علت ميل محور زمين و حركت انتقالي آن به دور خورشيد است. «2»

محمد سامي محمد علي، با بيان اين تفسير از آيه، حركت زمين را از آن استفاده مي كند و «اختلاف اليل والنهار» را كه در آيه ي 190 سوره ي آل عمران ذكر شده، شاهد و گواه اين تفسير مي داند. «3»

دكتر عدنان الشريف «4» و احمد متولي «5» از كساني هستند كه با ارائه اين تفسير آن را نتيجه حركت انتقالي و ميل محور آن مي دانند.

2. احتمال دوم در اين آيه اين است كه مراد، وارد شدن شب در مكاني است كه قبلًا روز بوده است و بلعكس، روز شدن مكاني است كه قبلًا شب بوده است.

منتصر محمود مجاهد، با ارائه اين تفسير از اين آيه جابجايي را به خاطر چرخش زمين دانسته و آيه را بيانگر حركت وضعي منظم زمين مي داند. «6»

3. تفسير سومي كه در مورد آيه، ارائه شده اين است كه، به تدريجي بودنِ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 243

پديده شب و روز اشاره مي نمايد.

تفسير نمونه، اين احتمال را در مورد آيه ارائه داده است و در توضيح آن مي نويسد: «شب و روز در كره زمين به خاطر وجود جوّ در اطراف اين كره به صورت ناگهاني ايجاد نمي شوند، بلكه روز به تدريج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مي گردد و شب از شفق و سرخي طرف مشرق به هنگام غروب، آغاز و تدريجاً

تاريكي همه جا را مي گيرد». «1»

سيد قطب، نيز در تفسيرش اين بيان را پذيرفته است. «2» و آيت الله مصباح پس از ذكر تفسير اول، اين تفسير را به عنوان احتمالي در معناي آيه ذكر مي كنند. «3»

نقد و بررسي

اگرچه هر سه احتمال ذكر شده از نظر علمي صحيح است، اما با توجه به معناي كلمه ولوج [داخل كردن يكي در ديگري احتمال اول پسنديده تر به نظر مي رسد. ولي از آنجاييكه داخل شدن شب و روز بر همديگر نتيجه حركت انتقالي زمين است، مي توان گفت آيه با حركت زمين سازگاري دارد و چون بنابر هيئت بطلميوسي [و سكون زمين نيز كوتاهي و بلندي شب و روز قابل توجيه است، نمي توان گفت آيه در صدد بيان حركت زمين است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 244

گروه يازدهم: [مدّ الظل

مقدمه:

خداوند متعال در سوره ي فرقان از كشيده شدن سايه و امكانِ ساكن نمودن آن سخن مي گويد، كه با حكمت الهي صورت مي گيرد. برخي از صاحب نظران با شرح و توضيح اين پديده، آن را اشاره به حركت زمين مي دانند.

آيه:

أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا* ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً «1» (آيا نظر نكردي كه چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟! و اگر [بر فرض مي خواست آن را حتماً ساكن قرار مي داد. سپس خورشيد را راهنمايي براي آن قرار داديم سپس آن [سايه را با فرو گرفتني آسان [و آهسته به سوي خود باز مي گيريم).

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

در اينكه، مراد از سايه در اين آيه شريفه چيست و مقصود از كشيده شدن آن چه مي با

شد، در بين صاحب نظران بحث و گفتگوست.

الف) تفسير نمونه، درباره چيستي اين سايه سه تفسير نقل مي كند: 1. برخي آن را سايه اي مي دانند كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 245

حكمفرماست؛ 2. گروهي آن را سايه شب مي دانند چرا كه در حقيقت، شب سايه نيمكره زمين است كه در برابر خورشيد قرار گرفته است و 3. برخي ديگر گفته اند منظور سايه اي است كه بعد از ظهر براي اجسام پيدا مي شود و تدريجاً كشيده تر و گسترده تر مي گردد. «1»

ب) آيت الله معرفت، بلند و كوتاه شدن سايه را اشاره به حركت زمين مي دانند و مي نويسند: «سايه بر حسب روزها و ماهها، كوتاه و بلند مي شود. و اين به خاطر حركت زمين و ميل محور آن است و اين آيه از حركت زمين خبر مي دهد؛ حركت وضعي، انتقالي و يا هر دو». «2»

ج) دكتر منصور حسب النبي، اين آيه را دليلي قوي بر چرخش زمين مي داند و مي نويسد: «اگر زمين حركتي نداشت، سايه ساكن بود و كوتاه و بلند نمي شد». «3» ايشان تعبير «قبضاً يسيراً» را نشان دهنده ارتباط بين حركت زمين و تشكيل سايه مي داند كه چگونه اين چرخش باعث كوتاهي و بلندي سايه ها مي گردد.

د) محمد كامل عبدالصمد، «4» دكتر صبري الدمرداش «5» و احمد المرسي حسين جوهر «6» از ديگر كساني هستند كه حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 246

نقد و بررسي:

در علم نجوم ثابت شده است كه كوتاهي و بلندي سايه ها در طول روز در حقيقت به علت چرخش

زمين است و نيز كوتاه شدن و بلند شدن آن در طول سال در نتيجه حركت انتقالي زمين و ميل محور آن است. آيات مورد بحث به سايه، اين نعمت بزرگ الهي و برخي ويژگي هاي آن اشاره دارد.

كساني كه آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند، بايد اولًا؛ اثبات كنند كه مراداز «مدّ الظل» و «قبضناه الينا» در اين آيات، همين بلند شدن و كوتاه شدن سايه ها است؛ كه اين خود امر مشكلي است.

علاوه بر اين، كوتاهي و بلندي سايه ها چه در طول روز و چه در طول سال، امري است كه حتي با فرضيه زمين مركزي هم قابل جمع و مستدل است. همانطوريكه عبارت «ولو شاء لجعله ساكناً» نيز نمي تواند دليلي بر حركت زمين باشد، چرا كه در فرض هيئت بطلميوس هم، با از گردش افتادن خورشيد، سايه هم ساكن و متوقف مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 247

گروه دوازدهم: [اليل سرمداً أو النهار سرمداً]

مقدمه:

تناوب شب و روز، از نعمتهاي بزرگ الهي است، كه خداوند با توجه به نيازهاي متعدد انسان، اين دو حالتِ متفاوت را آفريده است كه نياز به سكون و آرامش و نياز به تلاش و كوشش دارد.

خداي متعال، براي نشان دادن مخلوق بودن اين دو پديده به امر خدا و بيان اهميت اين دو، سؤالي مطرح مي نموده و مي فرمايند: «اگر خدا شب يا روز را دائمي نمايد چه كسي براي شما شب و روز مي آورد؟

آيات:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَهِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ* قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَهِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ

أَفَلَا تُبْصِرُونَ «1» (بگو اگر به نظر شما، خدا شب را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند، غير از خدا كدام معبود است كه روشنايي را براي شما مي آورد. پس آيا [حقايق را] نمي شنويد. بگو آيا به نظر شما اگر خدا روز را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند غير از خدا كدام معبود است كه براي شما شبي را آورد كه درآن آرام گيريد. پس آيا [حقايق را] نمي بينيد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 248

بحث لغوي:

واژه ي «سرمد» در لغت عرب به معناي امر دائم «1» و يا شب طولاني «2» به كار رفته است.

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي صاحب نظران از تناوب شب و روز كه در اين آيات شريفه به آن اشاره شده، حركت زمين را استفاده كرده اند.

الف) آيت الله مصباح يزدي، اين آيات را اشاره به نعمت بزرگ شب و روز و فوايد بي شمار آن مي دانند و مي نويسند: «اگر شب ادامه پيدا مي كرد يعني زمين حركت وضعي نمي داشت، چنين بود كه يك سوي زمين هماره به طرف خورشيد و سمت ديگر پشت به خورشيد مي بود و در نتيجه هميشه يكسو يخبندان و غير قابل سكونت مي بود و آن سو گرماي كشنده». «3»

ب) محمد سامي محمد علي، نيز سرمدي نبودن شب و روز را نتيجه حركت وضعي زمين مي داند كه رحمتي از طرف خداوند متعال به بندگان است. «4»

ج) عبد الرزاق نوفل، از نويسندگان و صاحب نظران عرب است كه با استناد به يافته هاي زمين شناسان و كيهان شناسان، سرعت وضعي زمين را در هنگام جدا شدنش از خورشيد بسيار زيادتر از سرعت كنوني آن

مي داند و درتبيين مراد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 249

از اين آيه، از اين يافته ها كمك مي گيرد و مي نويسد: «در آن زمان شبانه روز فقط 4 ساعت طول مي كشيد، ولي اكنون به خاطر كم شدن سرعت چرخش آن، طول شبانه روز 24 ساعت است. دانشمندان محاسبه كرده اند كه سرعت گردش زمين هر 120 هزار سال، يك ثانيه كم شده است. و اين كم شدن اگر اينطور ادامه پيدا كند زماني خواهد رسيد كه زمين از حركت باز مي ايستد و نيمي از آن كه به طرف خورشيد است، هميشه روز و نيم ديگر هميشه شب خواهد بود». «1»

د) محمد كامل عبد الصمد «2» و عبد الرحمن مارديني «3» نيز اين آيات را بيانگر حركت كنوني زمين و از حركت ايستادن آن در آينده مي دانند.

ه) يكي ديگر از نويسندگان، پس از نقل اين تفسير در بيان آيه، به دَوَران بلعكس زمين پس از متوقف شدن چرخش آن اشاره مي كند و مي نويسد: «اين مسئله باعث مي شود خورشيد از مغرب طلوع كند، همان گونه كه در احاديث شريف آمده است «لا تقوم الساعه حتي تطلع الشمس من مغربها» (روز قيامت بپا نمي شود تا اينكه خورشيد از مغربش طلوع كند.)» ايشان تثنيه بودن مشرقين و مغربين در برخي آيات را گواه گفته خويش را مي داند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 250

نقد و بررسي:

آيات مورد بحث از نعمت بزرگ شب و روز سخن مي گويند كه به تناوب، جايگزين همديگر مي شوند. در علم هيئت ثابت شده است كه سرمدي و دائمي نبودن شب و يا روز در نتيجه حركت مستمر وضعي زمين است

و در صورت باز ايستادن زمين از چرخش، براي اهل هر منطقه از زمين يكي از دو هميشگي و دائمي مي شود. اين مسئله بنابر نظريه «افلاك زمين مركزي» نيز صحيح است، چراكه در آن فرض مي توان گردش مستمر خورشيد به دور زمين را علت سرمدي نبودن شب يا روز دانست.

با توجه به اين نكته گرچه با چرخش زمين سازگاري دارد ولي نمي توان آن را اشاره به حركت وضعي زمين دانست.

به علاوه اين آيات در مقام امتنان و بيان رحمت الهي بر بندگان است و انسانها را به تفكر در اين نعمت بزرگ دعوت مي كند و به نظر مي رسد، بيانِ از حركت ايستادن زمين در آينده، با اين هدف چندان تناسبي ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 251

گروه سيزدهم: [دحو الارض

مقدمه:

مسئله «دحو الارض» از جمله مسايلي است كه در آيات و روايات فراواني از آن ياد شده است و نويسندگان و مفسران در تفسير آن ديدگاه هاي گوناگوني ارائه داده اند. گروهي با بيان تفسير خاصي از اين موضوع، آن را بيان كننده حركت زمين مي دانند.

آيات:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا «2»

(سوگند به زمين و آنكه آنرا گستراند).

بحث لغوي:

همان طوريكه قبلًا گذشت كتاب هاي لغت ماده ي «دحو» و «طحو» را هم معنا مي دانند و غلطاندن «3» و حركت دادن «4» را از معاني اين دو ماده ذكر كرده اند.

ديدگاهها و نظريات دانشمندان و مفسران:

بسياري از انديشمندان و صاحب نظران، از دو ويژگي زمين كه در قرآن ذكر شده، حركت وضعي و انتقالي زمين را استفاده نموده اند. از آنجاييكه ما در بيان ويژگي طحو و دحو را به اين بحث پرداختيم،

اينجا فقط به ذكر چند نمونه از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 252

كلمات دانشمندان در آين باره بسنده مي كنيم.

الف) علامه طباطبائي، آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين مي دانند و مي نويسند: «هزار سال پيش از آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است». «1»

ب) احمد المرسي حسين جوهر، از نويسندگان عرب است كه با توجه به معناي لغوي دحو و اشاره به اين تعبير عرب كه «دحي المطر الحصي عن وجه الارض» (باران، سنگ ريزه ها را از روي زمين حركت داد)، آيه شريفه را دالّ بر حركت چرخشي زمين مي داند. «2»

ج) مرحوم آيت الله طالقاني، نيز پس از نقل برخي تفاوتهاي دقيق بين طحو و دحو، جدا شدن زمين از يك منشأ اصلي و حركت كردن آن در فضا و چرخش به دور خود را از آيه ي 6 سوره ي شمس استفاده كرده اند. «3»

د) استاد زماني قمشه اي، «4» يوسف حاج احمد «5» و محمد كامل عبدالصمد «6» از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني هستند كه اين آيات را اشاره به حركت زمين مي دانند.

بررسي:

با توجه به معاني لغوي كه براي «دحو» و «طحو» ذكر شده است، اين دو آيه مي تواند به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره داشته باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 253

فصل چهارم: آسمان

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 255

بخش اول: نگاهي به آسمان از منظر قرآن

قرآن در موارد فراواني به آسمان قسم ياد كرده است «1» و آن را از بزرگترين مخلوقات، «2» ملك «3» و ميراث «4» براي خدايي مي داند كه عرش و تخت قدرت او سراسر آسمانها را فرا گرفته است. «5» پروردگاري كه ملكوت آسمانها را به پيامبرش، ابراهيم (ع) نشان داد «6» و از انسانها نيز خواست كه در آن تأمل و تفكر كنند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 256

قرآن، آسمان «1» و آفرينش «2» آنرا نشانه و آيه براي خداوند مي داند «3» و تفكر در آن را علامت ايمان مي شمارد. «4» خداوند متعال آسمان و زمين را كه در ابتدا به هم پيوسته بودند، از هم جدا كرد «5» و با قدرت «6» بي نهايتش، آسمانها را در دو دوره «7» به

صورت هفت طبقه «8» بر افراشت «9». و هر كدام را آسماني جداگانه «10» و در حال توسعه «11» قرار داده و در آن راه هايي به وجود آورد. «12»

قرآن آفرينش آسمانها را بسيار محكم و بزرگ مي داند؛ «13» حتي بزرگتر از آفرينش انسان. «14» آنقدر بزرگ كه حتي كفار هم، كسي بجز خداي عزيز و دانا «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 257

را، قادر بر آفرينش آن نمي دانند. «1» خدايي كه نه از روي بازي «2» و عبث «3» بلكه با هدف «4» و حق «5» اين كار را انجام داده و هيچ خستگي براي او نداشته است. «6»

از نظر قرآن آسمان همچون سقفي «7» است كه با ستارگان «8» و شهابها «9» تزيين شده و هيچ گونه خلل «10» و شكافي «11» در آن نيست.

اين كتاب آسماني، آسمان و كرات آن را ساختماني «12» مي داند كه مصالح اوليّه آن، موادي دود مانند بوده است. «13»

و بدون هيچ ستون قابل ديدني «14» برافراشته شده «15»؛ و اين اذن «16» و امر «17»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 258

خداست كه آن را از ريزش «1» و نابودي حفظ كرده است. «2»

كليد «3» درهاي «4» اين ساختمان «5» بزرگ به دست خداست «6» و اوست كه با اراده خويش «7» آن را باز «8» و بسته «9»

مي نمايد.

در اين بناي «10» بلند «11» موجوداتي زندگي مي كنند «12» كه همانند خودِ اين ساختمان، «13» آفريدگاري را تسبيح مي گويند «14» و سجده مي كنند، «15» كه به آنان «16» و سخنانشان «17» آگاه است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 259

خداوند براي محافظت «1» از اين بنا سربازاني «2» با تيرهاي آتشين «3» گماشته است تا آن را از ورود شياطين محافظت كنند. «4»

اگر چه قرآن، از امتناع آسمان در قبول امانت الهي سخن مي گويد، «5» ولي آن را فرمانبردار و مطيع «6» دستورات خداوند متعال معرفي مي كند. و از وحي شدن امر هر آسمان به آن «7» و تدبير امور زميني از طرف آسمان خبر مي دهد. «8»

با اين همه آسمان عمري محدود دارد «9» و در آستانه قيامت حركت شديدي نموده، «10» شكافته مي شود «11» و همچون فلز گداخته «12» گلگون «13» گشته و از خود دودي عذاب آور پديد مي آورد. «14» و بدست قدرت خدا، در هم پيچيده مي شود. «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 260

اين همان زماني است كه پرده و حجاب از آسمان برداشته مي شود «1» و آسمان آخرت «2» جايگزين آسمان دنيا گشته «3» و درهاي آن گشوده مي شود. «4»

پس ستايش «5» خدايي را كه نور «6» و خالق «7» آسمانهاست؛ چراكه هر ستايشي در آسمان و زمين مخصوص اوست.

«8» همو كه هر آنچه در آسمانهاست را مسخر انسان قرار داد «9» و آسمانها را براي پاداش و كيفر اعمال خوب و بد آنان خلق كرد. «10»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 261

بخش دوم: معاني لغوي و كاربردهاي قرآني «سماء»

لغت شناسان، ريشه سماء را سَمو، سُمي و سُمُّو ذكر كرده اند كه به معناي علو و بلندي است. «1» و به گفته برخي از لغويون، سماء معرّب شميا در آرامي، عبري و سرياني است. «2»

برابر فارسي آن، آسمان است كه از دو كلمه «آس» به معناي آسيا و «مان» به معناي مانند، تركيب شده است و اين نام مناسبي است چرا كه آسمان [كرات آسماني درحركت ظاهري همانند سنگ آسيا مي چرخند. «3»

در لغت به چيزي كه بالاي چيز ديگري قرار بگيرد و برآن محيط باشد «سماء» آن چيز گفته مي شود «4» و برخي از لغت دانان گفته اند، هر بالايي نسبت به پايين آن آسمان و هر پايين نسبت به بالاي آن، زمين است. «5»

در مورد مذكر و مؤنث كلمه سماء سه نظريه وجود دارد:

1. سماء مونث است ولي گاهي مذكر بكار مي رود. «6»

2. هم مذكر و هم مونث است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 262

3. سماء درمقابل ارض مؤنث و سماء بمعناي سقف مذكر است. «1»

اين نكته شايان ذكر است كه در قرآن، افعال و ضماير براي سماء مونث آمده اند، مگر در آيه ي 18 سوره ي مزمل كه مي فرمايد: السماء منفطر به

درباره ي كاربرد آن براي مفرد وجمع، بين لغويون دو نظريه مي توان ديد:

1.

چون اسم جنس است، هم براي مفرد و هم براي جمع به كار مي رود؛ چنانچه در آيه ي شريفه ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ «2»

ضمير جمع به كار رفته است، كه به سماء بر مي گردد. «3»

2. سماء مفرد است و ضمير «هن» در آيه ي 29 سوره ي بقره به مناسبت «سبع سموات» به صورت جمع آمده است. «4»

براي «سماء» جمع هاي متعددي ذكر شده است؛ از جمله اسميه، سماوات، سُمِيّ و سماء. «5»

واژه ي سماء در قرآن، 120 بار به صورت مفرد و 190 بار به صورت جمع به كار رفته است، اين كلمه 100 بار به تنهايي و در بقيه موارد به همراه كلمه ي ارض آمده است؛ امّا در تمام اين موارد به يك معنا و در يك مصداق بكار نرفته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 263

بطور كلي، آسمان در قرآن در دو مفهوم مادي [حسي و معنوي به كار رفته است كه برخي از موارد آن عبارتند از:

1. سماء در معناي جهت بالا: «1» اين معنا موافق معناي لغوي سماء است و گفته شده است كه در آيه ي زير سماء به اين معناست أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ «2»

(همانند درخت پربركت و پاكيزه كه در زمين ثابت و محكم است و شاخه هاي آن به آسمان كشيده شده).

البته برخي صاحب نظران برآنند كه اين معنا به صورت مجازي يا مسامحه در قرآن به كار رفته است «3» و دليلشان بر اين ادعا اين است كه اوّلا، آسمان در قرآن اشاره به ذاتي دارد و ثانيا جمع بسته مي شود؛ در حاليكه «جهت بالا» اين دو خصوصيت را ندارد يعني نه ذات است

و نه جمع بسته مي شود.

2. هواي فشرده اطراف زمين يعني همان جوّ زمين: «4» وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً «5»

(و آسمان [جوّ] را همچون سقفي حفظ شده قرار داديم).

3. اجرام و كرات آسماني: «6»

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «7»

(خدا كسي است كه آسمانها را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 264

بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت).

4. محل قرار گرفتن ستارگان و سيارات: «1» اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «2»

(بزرگوار است خدايي كه در آسمان برجهايي را مقرر داشت).

5. مقام مقرّب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است: «3»

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ «4»

(كارها را از آسمان تا زمين تدبير مي كند).

برخي صاحب نظران، بر اين عقيده اند كه در قرآن گاهي سماء بر علو مرتبه وجود و موجود عالي نيز اطلاق شده است، كه همان سماء معنوي و عالم فوق ماده است كه همه هستي از آن مرتبه بالاتر نازل مي شود. «5» وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ «6»

(روزيتان و آنچه به شما وعده داده مي شود [كه ظاهرا بهشت منظور است در آسمان قرار دارد).

6. جهان هستي: كه شامل تمام موجودات مي شود.

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ «7»

(و او كسي است كه در آسمان معبود است).

7. ابر: برخي از آيات، نزول باران از آسمان را مطرح مي كنند و با توجه به اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 265

آيات، برخي از مفسران مراد از سماء را در اين مجموعه آيات، ابرها مي دانند. «1»

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً «2»

(و از آسمان آبي فرو فرستاد).

8. باران: گروهي از آيات به باراندن آسمان بر انسان ها

سخن مي گويند. برخي از مفسران مراد از سماء را در اين آيات، باران مي دانند. «3»

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً «4»

(تا [باران آسمان را پي در پي بر شما [فرو] فرستد).

9. سقف خانه: «5» فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَي السَّماءِ «6»

(پس ريسماني به سقف خانه خود بياويزد). «7»

همان گونه كه برخي نويسندگان و صاحب نظران «8» تصريح كرده اند بايد لفظ «سماء» را در قرآن، به خاطر استعمالش در معاني متعدد، مشترك لفظي دانست؛ اگر چه برخي معاني همچون معناي پنجم و ششم [كه از علامه طباطبائي و آيت الله مصباح يزدي نقل شد] را مي توان در معناي آسمان معنوي جمع كرد و نيز مي توان اطلاق سماء بر ابر و باران را مجازي دانست چرا كه آسمان محل ابر و تشكيل باران است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 266

بخش سوم: ويژگيهاي آسمان در قرآن

اشاره

از آنچه گذشت، دانستيم كه در جاي جاي قرآن به آسمان و برخي ويژگيهاي آن اشاره شده است؛ كه بشر بعد از ده قرن با كمك علوم تجربي، برخي از آنها را شناخته است. ما در اين بخش، بعضي از مهم ترين اين ويژگيها را بيان و به بررسي آن خواهيم پرداخت.

الف) آسمان خيمه اي برافراشته شده بدون ستونهاي مريي

مقدمه:

آسمان، كُرات و اجرام آسماني همانند سقفي، بالاي سرزمين قرار گرفته اند. اما چرا اين سقف باعظمت كه ستوني براي آن ديده نمي شود، بر زمين سقوط نمي كند و فرو نمي ريزد؟ آيا اين سقف اصلًا پايه و ستوني ندارد و يا ستوني هست ولي ما نمي بينيم؟

مفسران و دانشمندان قرآني، جواب اين سوال ها را در آيات سوره رعد و لقمان يافته اند و قايلند خداوند متعال در اين آيات به آن جواب گفته است.

آيات:

خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «1»

( [خدا] آسمانهارا بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد آفريد).

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «2»

(خدا كسي است كه آسمانها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 267

را، بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت).

بحث لغوي:

«رفع» در لغت به معناي برافراشتن، بلند كردن «1»، و برداشتن «2» است و در مقابل وضع «3» و خفض «4» بكار مي رود. «عَمَد» بر وزن صَمَد جمع عمود «5» و به معناي ستونها يا هر شي ء طولاني، مانند قطعات چوب و آهن است كه برآن تكيه مي شود. «6»

اسرار علمي جاذبه عمومي:

عقيده اي كه قرنها بر فكر منجمان و كيهان شناسان درباره ي آسمان، حكم فرمايي مي نمود، اين بود كه آسمان از لايه هاي مختلفي كه آن را فلك مي ناميدند، تشكيل شده است. زمين در وسط اين افلاك قرار داشت و آنها دور تا دور زمين

را فرا گرفته بودند و هر يك از اين افلاك، همانند پوسته هاي پياز لايه هاي زيرين را در بر گرفته بودند و بر آنها تكيه داشتند.

هر يك از سيّارات منظومه شمسي و خورشيد و ماه، در يكي از اين افلاك قرار داشتند و به آن چسبيده و حركتشان به تبع حركت آن فلك بود. مجموع

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 268

ستارگان نيز فلكي جداگانه داشتند كه به آن فلك ثوابت گفته مي شد. «1»

امّا از قرن 16 ميلادي كه پيشرفت هايي در علم نجوم صورت گرفت و پرده از روي اوضاع اجرام آسماني برداشته شد، وجود افلاكي با اين خصوصيات، نفي گرديد و معلوم شد كه اجرام كيهاني به طور آزاد در فضاي پهناور جهان شتابان در حركتند. اكتشافات اگرچه افق تازه اي را در ستاره شناسي گشود، ولي سوالات فراواني را به همراه داشت كه ذهن دانشمندان را به خود مشغول ساخت. «2» از جمله:

1. كدام عامل طبيعي باعث شده كه اين اجرام عظيم در فضا نگاه داشته شوند و سقوط نكنند؟

2. چرا از مسير خود منحرف نمي شوند و يا با يكديگر برخورد نمي كنند و جذب يكديگر نمي شوند؟

3. چرا اين اجرام نوعاً، گرد يكديگر مي چرخند و در امتداد خطي مستقيم حركت نمي كنند؟

4. چرا سرعت گردش اين اجسام با هم متفاوت است؟

اگر چه اين سوالات به طور جدّي از قرن 16 ميلادي مطرح شد، ولي قرنها قبل به عنوان دغدغه برخي از دانشمندان و كيهان شناسان بوده است.

موريس ميترلينگ، پژوهش براي يافتن پاسخ اين سوالات را به دانشمندان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 269

قبل از اسلام نسبت مي دهد. پلوتارك كه چندين قرن

قبل از ميلاد مي زيسته در كتاب خود مي گويد، ما حيرت مي كنيم كه براي چه ماه سقوط نمي كند و روي زمين نمي افتد. «1»

محقق سبزواري، از ثابت بن قرّه مطالبي را نقل مي كند، و مي نويسد او سعي در جواب دادن به اين سؤالات داشته است وبه وجود نوعي جذب و كشش بين كرات آسماني و اجزاي آنها، اشاره مي كند. «2» برخي نيز معتقدند كه بعد از اشارات علمي قرآن و روايات اهل بيت، ابوريحان بيروني (550 ق) اولين كسي بود كه به نيروي جاذبه پي برد، «3» كه مي توانست جواب خوبي براي اين سوالات باشد.

گروهي با غفلت از پيشينه ي تاريخي اين بحث علمي، آغاز آن را از افتادن سيبي از درخت مي دانند. «4» به نظر برخي اساتيد، اين ماجرا به افسانه بيشتر شبيه است، «5» ولي ممكن است جرقّه اي بوده باشد كه سوالاتي را در ذهن دانشمند جواني ايجاد كرده و او را به ادامه تحقيقات گذشتگان در اين باره تشويق نموده است. «6» او براي يافتن جواب سؤالاتش، 16 سال زحمت كشيد «7» و بلاخره نتايج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 270

تحقيقات خود را در سال (1687 م) در كتاب مشهورش، «اصول رياضي فلسفه طبيعي» منتشر كرد. «1»

بر طبق قانون جاذبه عمومي، كليّه اجسام همديگر را جذب مي كنند و اين كشش به دو عامل بستگي دارد: 1. جرم؛ 2. فاصله.

نيوتن، اظهار داشت دو جسم به نسبت مستقيم حاصل ضرب جرم هاي خود، به نسبت عكس مجزور فاصله بين اين دوجسم، يكديگر را جذب مي كنند؛ يعني اگر شما يكي از جرمها را دو برابر كنيد، نيروي جذب اين دو جسم به اندازه ي يك چهارم و اگر فاصله را

سه برابر كنيد به اندازه يك نهم كم مي شود. «2»

قانون ديگري كه نيوتن ارائه داد «قانون گريز از مركز» بود. بر طبق اين قانون هر جسمي كه بر گرد مركزي حركت كند، در آن جسم طبعاً كششي به وجود مي آيد كه مي خواهد از آن مركز دور شود مانند آتش گردانه اي كه در حال چرخيدن است. «3» نيوتن با تركيب دو نيروي جاذبه و گريز از مركز، حركت زمين، سيارات، قمرها و ديگر اجرام آسماني در مدارهاي خود «4» و گرد يكديگر را توجيه كرد و نيز به علت عدم تصادم و سقوط آنها پي برد.

سقوط آزاد اجسام، جزر و مدّ اقيانوس ها و تقديم اعتدالين از مسايل مهمي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 271 بودند كه پس از كشف جاذبه، به علت آنها پي برده شد. «1»

ديدگاهها و نظريات مفسران

در آيات 28/ نازعات، 7/ رحمن، 18/ غاشيه و 5/ طور نيز از برافراشته شدن آسمان سخن به ميان آمده است. وجود عبارت بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا در آيه 2 سوره رعد و 10 سوره لقمان، كه مفسران آن را به دو صورت تركيب كرده اند؛ برخي ديدگاهها و نظريات متفاوتي را در تفسير آيه، به دنبال داشته است.

گروهي جمله تَرَوْنَهَا را صفت براي عمد مي دانند و آيه را اين گونه ترجمه مي كنند: (آسمانها را بدون ستوني كه ديدني باشد برافراشتيم.) و اين، وجود ستونهاي نامريي را براي آسمان اثبات مي كند.

گروهي نيز بِغَيْرِ عَمَدٍ را متعلق به جمله ترونها مي دانند كه در اين صورت آيه مي گويد (همانطور كه مي بينيد آسمان بدون ستون است). «2»

برخي نيز در تفسير اين آيات، دو وجه بيان كرده و هر دو

را قابل تصور دانسته اند: 1. همان وجه اول؛ 2. معترضه بودن جمله «ترونها» كه نتيجه آن نفي هرگونه ستون است. «3»

برخي نيز همچون صاحب تفسير الكاشف «ها» در «ترونها» را به سماوات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 272

ارجاع مي دهند يعني: (او آسمانهايي را كه مي بينيشان بدون ستون برافراشت). «1»

الف) شيخ طوسي، در التبيان، تفسير مجاهد از آيه ي 10 سوره ي لقمان كه گفته: آسمان داراي ستون هايي است كه ديده نمي شود، را خطا مي داند و مي نويسد: «آسمان ستون ندارد چرا كه اگر داشت اجسامي بسيار بزرگ و قابل ديدن بودند و نيز تصور ستون براي آسمان، ممكن نيست چرا كه تسلسل را به دنبال خود دارد؛ چون هر ستوني به ستون ديگري نياز دارد». «2»

ب) سيد مرتضي علم الهدي، نيز در تبيين آيه مي نويسد: «يعني اگر در آنجا ستونهايي بود شما آنرا مي ديديد و چون ديدن ستون را نفي كرده است، وجود ستونها نيز نفي شده است؛ چنانچه مي گويند «لا يهتدي بمناره» (كسي در پرتو منار او راه را نمي يابد) يعني مناري ندارد زيرا اگر داشت، در پرتو آن راه مي بردند». «3»

ج) ابوالفتوح رازي، نيز وجود ستون براي آسمان را قبول ندارد و مي نويسد: «قول آن كس كه اثبات عماد كرد و نفي رويت، قول ركيك است و درست آن است كه مراد به نفي رويت عماد، نفي عماد است». «4»

د) ابن كثير، از ديگر مفسراني است كه ذيل آيه ي 2 سوره ي رعد، آسمان را همچون قبّه اي بر روي زمين مي داند، كه بدون هيچ ستوني استوار است. ايشان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 273

جمله «ترونها» را براي تأكيد نفي عمد مي داند

چرا كه استواري سقفي بدون ستون، قدرت الهي را بيشتر مشخص مي كند. در ادامه از ابن عباس، مجاهد و حسن نقل مي كند كه: «آسمان داراي ستونهايي است لكن ديده نمي شود». و آن را تأويل و خلاف ظاهر آيه و ضعيف مي شمرد. «1»

ه) قدماي مفسرين، اجمالًا به وجود ستونهايي براي آسمان پي برده بودند و گاهي از آن به قدرت خداوند تعبير مي كردند. «2»

و) طبري، از ابن عباس نقل كرده كه گفته است: «چه داني شايد آسمانها ستونهايي دارند و شما آنها را نمي بينيد». «3»

ز) علامه طباطبائي، پس از اينكه آيه ي 2 سوره ي رعد را بيانگر عظمت و تدبير خداوند متعال مي داند مي نويسد: «اينكه خداوند آسمان را با عبارت «بغير عمد ترونها» توصيف كرد مقصودش اين نبوده كه آسمان اصلًا پايه و ستوني ندارد و در نتيجه، وصف «ترونها» توضيحي بوده و مفهومي نداشته باشد». [و نتوان نتيجه گرفت كه پس پايه هاي نديدني دارد.]

ايشان با تكيه بر اين اصل كه سنت اسباب و علل در تمامي اجزاي عالم جريان دارد، مي نويسند: «بنابراين اگر سقفي را ديديم كه روي پاي خود ايستاده، بايد بگوييم به اذن خدا و با وساطت سبب خاصي ايستاده و اگر جرمي آسماني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 274

را ببينيم كه بدون ستون ايستاده، باز هم به اذن خدا و با وساطت اسباب مخصوص خود، مانند طبيعت خاص و يا جاذبه عمومي ايستاده است. «1»

وي علت مقيد شدن آيه به «بغير عمد ترونها» را، بيدار كردن فطرت خفته بشر مي دانند تا به جستجوي سبب اين مسئله بپردازند و از اين راه به وجود خداوند متعال پي ببرند.

و شايد علامه بزرگوار اين

بيان را از آيات قرآن فهميده باشند، كه بر پا بودن آسمان و زمين را به امر خدا و نشانه اي از نشانه هاي او مي دانند. «2»

ح) آيت الله مكارم، نيز پس از طرح آيه ي 2 سوره ي رعد مي نويسند: «قابل توجه اينكه قرآن نمي گويد «آسمان بي ستون است» بلكه مي گويد: «بدون ستوني است كه آن را مشاهده كنيد و قابل رويت باشد». اين تعبير به خوبي مي رساند كه ستون مرئي وجود ندارد، بلكه ستون نامرئي آسمان ها را بپا داشته است».

ايشان با اشاره به روايتي از امام رضا (ع) در اين باره مي نويسند: «آيا توجيه و تفسيري براي اين سخن، غير از ستوني كه ما امروز آن را «توازن جاذبه و دافعه» مي ناميم وجود دارد». «3»

ط) آيت الله معرفت، در تفسير آيه ي 7 سوره ي ذاريات به برخي روايات و آيات ديگر اشاره مي كنند و نيروي جاذبه را عاملي مي دانند، كه مانع پراكنده شدن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 275

سيارات يك منظومه و ستارگان يك كهكشان مي شود. ايشان آيات 25 سوره ي روم و 41 سوره ي فاطر را اشاره به نيروي جاذبه مي دانند و اين سخن نيوتن را نقل مي كنند كه: «ماوراي نيروي جاذبه نيروي برتري بايد باشد كه ممكن است مادي يا ماوراء مادي و معنوي باشد. «1»

ي) يكي ديگر از مفسرين معاصر، با پذيرفتن اين تفسير در آيه ي 2 سوره ي رعد مي نويسند: «تصور ما از اين ستون، همان قو جذب و دفع بين سيارات و ستارگان است. به عنوان مثال قوه دفع و طرد ناشي از دوران زمين به دور خورشيد دقيقاً مساوي با قوه جاذبه خورشيد است، به همين دليل زمين ميليون ها سال در مدار

واحدي مي ماند و اگر يكي از اين دو نيرو تغيير كند، اتفاقي مي افتد كه در حساب نمي گنجد». «2»

ك) آيت الله حسين نوري، نيز با اشاره به اين نكته، لزوم تناسب بين ستون و چيزي بر آن تكيه كرده است را يادآور مي شوند و مي نويسند: «نيروي جاذبه و ساير قوانين حركت مربوط به اين اجرام با نظام دقيق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است، تا توانسته هر يك از آنها را در ارتفاع و مدار معين در طي ميلياردها سال نگاه بدارد». ايشان اين گونه تعابير قرآني را سرشار از لطافت و اعجاز مي دانند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 276

ل) استاد دكتر رضايي، پس از بررسي برخي ديدگاهها در تفسير اين آيات، به دو نكته مهم اشاره مي كنند:

1. حصر عَمَد [ستونها]، در نيروي جاذبه صحيح به نظر نمي رسد؛ چرا كه ممكن است مراد از آن، نيروهاي متعددي باشد كه در آينده كشف شود وجمع بودن كلمه «عمد» نيز شاهد اين نكته است.

2. تفسير آيه به نيروي جاذبه در صورتي صحيح است كه مراد از آسمان در اين آيات، كرات آسماني باشد.

ايشان با بررسي سياق اين آيات، قدر متيقن آسمان را در آيه 10 سوره لقمان و 2 سوره رعد، همين آسمان مادي يعني كرات آسماني و جوّ زمين مي دانند. «1»

م) دكتر محمد حسن هيتو، همچون بسياري ديگر از نويسندگان، «2» اين آيات را اشاره به نيروي جاذبه مي داند و مي نويسد: «معناي آيه ي شريفه 2 سوره ي رعد با قطع نظر از كلمه «ترونها» كامل است و هدف از ذكر اين جمله [البته خدا داناست براي توجه دادن اين نكته به انسانهاست

كه در اين ميان، موجوداتي نامرئي وجود دارند كه روزي آنها را خواهيد يافت و آن همان نيروي جاذبه است». «3»

ن) دكتر زغلول محمد نجّار، نيز پس از بحث لغوي مفصلي پيرامون عمد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 277

مطرح كردن برخي آيات در اين زمينه، نيروهاي چهارگانه اي را ذكر مي كند كه حفظ نظم اجزام عالم به واسطه آنهاست آن نيروها عبارتند از:

1. نيروي جاذبه؛ 2. نيروي الكترومغناطيس؛ 3. نيروي هسته اي قوي؛ 4. نيروي هسته اي ضعيف.

اين نويسنده صاحب نظر، واژه ي عمد را اشاره به اين نيروها مي داند كه نظام عالم را حفظ كرده اند. «1»

عبدالرئوف مخلص، نيز اين آيات را اعجازي علمي از قرآن مي داند و مي نويسد: «اين آيات هم با عقايد گذشتگان سازگار است كه آسمان را بدون ستون مي پنداشتند و هم با يافته هاي كنوني كه جاذبه را به عنوان ستوني مي دانند كه كرات آسماني را در وضعيت خاصي حفظ مي كند، كه اين معجزه اي علمي از قرآن است». «2»

جمع بندي و بررسي

ظاهر اين دو آيه، اين است كه «ترونها» وصفي براي «عمد» باشد و اين كه برخي گفته اند مفهوم آيه، «ترونها بغير عمد» است، يعني آسمانها را بدون ستون مي بيني [و بنابراين «بغير عمد» جارو مجرور و مضاف ومضاف اليه است، كه متعلق به ترونها مي باشد.] اولًا، خلاف ظاهر است و ثانياً، اين تعبير نشان مي دهد كه شما آسمان را بي ستون مي بينيد، در حالي كه واقعاً داراي ستون است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 278

آنچه مي تواند به عنوان حجت قاطع و كلام آخر در اين باب باشد، روايتي است كه از امام رضا (ع) نقل شده است.

حسين بن خالد مي گويد: از امام رضا (ع) از تفسير آيه وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ «1» سوال كردم. امام فرمودند: يعني آسمان راه هايي به سوي زمين دارد. عرض كردم: چگونه آسمان مي تواند راه ارتباطي با زمين داشته باشد در حالي كه خداوند مي فرمايد: «آسمانها بي ستون است».

امام فرمودند: سبحان الله أليس الله يقول: «بغيرعمد ترونها» (عجيب است، آيا خداوند نمي فرمايد: بدون ستوني كه قابل مشاهده شما باشد). عرض كردم: آري، امام فرمودند: پس در آنجا ستون هايي هست ولي شما آن را نمي بينيد. «2» اين سخن امام (ع)، بيانگر معناي دقيق آيه است و عظمت علمي امام (ع) و تفاوت غير قابل بيان اين بزرگواران با ديگر مفسران قرآن را نشان مي دهد.

در عصر نزول قرآن فرضيه افلاك بطلميوسي در بين منجمان رايج و حاكم بود. اين فرضيه براي هر يك از سيارات منظومه شمسي، ماه، خورشيد و ستارگان، افلاكي قايل بود كه اين اجرام به آن افلاك متصل بودند و حركتشان به تبع حركت آن فلك بود و آن افلاك همانند لايه هاي پياز هر يك بر ديگري تكيه داشت.

امّا آنچه اكنون مسلّم است اين است كه هر سياره و ستاره اي در آسمان معلق بوده و اين نيروي جاذبه و دافعه [گريز از مركز] است كه آنها را در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 279

وضعيت خاصّي ثابت نگاه داشته است، البته ممكن است نيروهاي ديگري نيز در اين امر دخيل باشند كه هنوز كشف نشده اند.

آيات 25 سوره روم و 41 سوره فاطر نيز از آياتي هستند، كه به پا داشتن آسمانها به اذن و امر خداوند و نيز جلوگيري از زوال آنها را بيان مي كنند

و مي تواند به نوعي اشاره به وجود عواملي همچون جاذبه باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 280

ب: آسمان در حال توسعه و گسترش

مقدمه:

گسترش و توسعه آسمانها از جمله مسايل علمي است كه با پيشرفت هاي نجومي در زمينه نورشناسي، مطرح گشته و مورد كنكاش قرار گرفته است.

به نظر برخي دانشمندان و مفسران مسلمان و غير مسلمان، قرآن درسوره ي ذاريات، به اين نكته علمي اشاره كرده و از توسعه آسمانها سخن گفته است. بسياري از اين بزرگان اين كلام قرآن را اعجازي علمي مي دانند.

آيه:

وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ «1»

(وآسمان را با قدرت بنايش كرديم و قطعاً ما گسترش دهنده ايم).

بحث لغوي:

«أيد» در لغت به معناي قدرت، «2» توانايي و حفظ «3» است. برخي از مفسران، نعمت را نيز جزو معاني اين ماده ذكر كرده اند «4» كه صحيح به نظر نمي رسد چرا كه آنچه هم معناي توانايي و هم نعمت، بكار مي رود «أيدي» است كه جمع كلمه «يد» مي باشد. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 281

كتب لغت در معناي مادّه «وسع» گسترده شدن، زياد كردن و جا دار نمودن را ذكر كرده اند. «1» اين ماده در مقابل ضيق [تنگي بكار مي رود. «2» مجمع البيان، درباره مصدر باب إفعال از اين ماده مي نويسد: «الايساع: الاكثار من الذهاب بالشي ء في الجهات» «3» (فزوني وگسترش دادن در جهات مختلف چيزي)

اسرار علمي گسترش جهان:

دانشمندان مدلهاي رياضي گوناگوني را از جهان ارائه داده اند. برخي همچون نيوتن آنرا ايستا و ساكن مي دانستند و قايل بودند به زودي تحت تأثير نيروي گرانش، شروع به انقباض خواهد كرد. «4» انيشتين مدلي را معرفي كرد كه به نام «جهان ايستاتيك» مشهور شد. در اين مدل جهان مسدود،

كروي و در عين حال ايستاست و در زمان حال نه كوچك مي شود و نه بزرگ مي گردد. انشتين اشتباهاً «ثابت كيهان شناختي» را در معادله خود از اين مدل وارد كرد، كه بعدها از اين كار افسوس خورد؛ «5» البته اين دانشمند، بعدها مدل ديگري ارائه داد كه توسعه جهان را تأييد مي كرد. «6»

مدل ديگري كه از جهان ارائه شده است، جهان را در حال گسترش مي داند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 282

اولين كسي كه با كمك يافته هاي علمي، اين نظريه را ارائه داد، ملوين سليفر (متولد 1875 م) مدير رصدخانه لاول بود. او با بررسي خطوط طيفي ستارگان به اين نتيجه رسيد كه ستارگان در حال دور شدن از ما هستند. «1»

ژرژلومتر، «2» هابل و همس «3» از ديگر دانشمنداني هستند كه با سليفر هم عقيده گشتند. هابل تحقيقات سلفير را ادامه داد و در اين باره قانوني ارائه داد كه به نام «قانون هابل» مشهور است. «4»

اين دانشمندان، جهان را به بالني تشبيه مي كنند كه در حال باد شدن است وبر روي آن نقطه هايي وجود دارد. هر چه بالن بزرگتر مي شود فاصله نقطه ها از هم بيشتر مي گردد؛ در ضمن نقاطي كه از هم فاصله بيشتري دارند با سرعت بيشتري نيز از يكديگر دور مي شوند. «5»

كيهان شناسان معتقدند پس از انفجار بزرگ اجزاي تشكيل دهنده عالم از هر سو پراكنده شدند و اين حركت در جهات مختلف ادامه دارد. «6» آنان با تجزيه نور ستارگان، اين نظريه علمي را تا حد زيادي تقويت كرده اند. «7»

ابزارهاي ويژه اي مي توانند نور هر ستاره را پخش كنند و آن را به صورت

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 283

رنگين كمان يا طيف درآورند كه شامل رنگ هاي قرمز، نارنجي، زرد، سبز، آبي، نيلي و بنفش است. در امتداد اين رنگين كمان خطهاي تيره اي ديده مي شود. اگر جسمي كه نوراني است، در حال دور شدن از ما باشد، خطهاي تيره به طرف رنگ قرمز كه در لبه طيف قرار گرفته است حركت مي كنند و تغيير مكان مي دهند.

جسم هر قدر سريع تر حركت كند، تغيير مكان خطها به طرف قرمز بيشتر خواهد بود. چون جهان در حال انبساط است، كليه اجرامي كه در دور دست قرار گرفته اند در حال دور شدن از ما هستند و اين انتقال به قرمز را نشان مي دهند. هر قدر اين انتقال به قرمز بيشتر باشد جسم در فاصله اي دورتر از ما قرار گرفته است «1» و با سرعت بيشتري از ما دور مي شود «2» و چنانچه قرمزگرايي را اندازه گيري نماييم مي توانيم بفهميم كه جسم به چه سرعتي در حال دور شدن از ماست. «3»

هابل در سال 1929 م. اعلام كرد كه دور شدن ستارگان با نظم خاصي صورت مي گيرد؛ «4» يعني كهكشاني كه در فاصله يك ميليون سال نوري ماست با سرعت 186 كيلومتر در ثانيه و آن كه در فاصله دو ميليون سال نوري ماست با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 284

سرعتي دو برابر از ما دور مي شود. «1»

ديدگاهها و نظرات مفسران

الف) از ابن عباس در تفسير آيه نقل شده است كه: «ما قدرت داريم كه پديده اي بزرگتر از آسمانها را نيز بيافرينيم». «2»

ب) به نظر برخي، خداوند در اين آيه عظمت آفرينش آسمانها را بيان مي كند؛ يعني آسمان آنقدر بزرگ است

كه زمين و فضاي اطراف آن در برابرش چون حلقه اي در كوير است. «3» اما اين تفسيرها با صريح آيه ناسازگار است چون كلمه «موسعون» كه مشتق است ظهور در فعليت و ادامه توسعه دارد نه فقط شأنيت و مقدور بودنش براي خداوند. «4»

ج) علامه طباطبائي، در تفسير اين آيه سه احتمال را مطرح مي كنند:

احتمال اول: اينكه «ايد» به معناي قدرت باشد و مراد از «انّا لموسعون» اين باشد كه ما داراي قدرتي وسيع و غير قابل برابري هستيم.

احتمال دوم: اينكه «ايد» به معناي نعمت باشد و «انّا لموسعون» بدين معناست كه نعمت ما بي مقدار و بي شمار است و نعمت هاي واسعي داريم.

احتمال سوم: موسعون از اين اصطلاح گرفته شده باشد كه مي گويند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 285

«فلان اوسع في النفقه» يعني فلاني در نفقه و خرجي توسعه داد و در نتيجه، مقصود آيه از توسعه دادن، توسعه آسمان است، كه ذكر شده و علم جديد نيز مويد آن است. «1»

د) تفسير نمونه، پس از نقل برخي ديدگاه هاي گذشتگان در تفسير آيه ي 47 سوره ي ذاريات، به بيان بعضي از نظريات كيهان شناسان پيرامون گسترش جهان مي پردازد و اين آيه را اشاره به اين يافته علمي مي داند و مي نويسد: «اين درست همان چيزي است كه امروزه به آن رسيده اند كه تمام كرات آسماني و كهكشان ها در آغاز در مركز واحدي جمع بوده [با وزن مخصوص فوق العاده سنگين سپس انفجار عظيم و بي نهايت وحشتناكي در آن رخ داده است و بدنبال آن اجزاي جهان متلاشي شده و به صورت كرات درآمده و به سرعت در حال عقب نشيني و توسعه است». «2»

ه)

آيت الله معرفت، نيز در مورد اين آيه، ديدگاه توسعه جهان را مطرح كرده و مي پذيرند و در اين مورد شواهد متعدد علمي بيان مي كنند. ايشان توسعه رزق را در آيه، معنايي مجازي مي دانند كه از توسعه مكاني گرفته شده است. «3»

و) استاد دكتر رضايي، پس از نقل و بررسي برخي ديدگاه ها در تفسير آيه ي 41 ذاريات، مطابقت مفهوم آيه با يافته هاي جديد علمي كه از توسعه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 286 آسمانها سخن مي گويد، را رازگويي قرآن مي داند كه نشانه اي از عظمت خداوند و پيامبر است.

ايشان ظاهر اين آيه را هماهنگ با نظريه ي گسترش جهان مي دانند ولي از آنجاييكه اين نظريه هنوز به طور قطعي به اثبات نرسيده است، نسبت دادن قطعي اين نظريه را به قرآن درست نمي دانند و مي نويسند: «اگر اين نظريه روزي بطور قطع به اثبات برسد، مي توان از اين آيه اعجاز علمي قرآن را نتيجه گرفت». «1»

ز) بسياري از مفسران و نويسندگان، همچون دكتر السيد جميلي، «2» دكتر موسي الخطيب، «3» دكتر سمير عبدالحليم «4» و مصطفي دباغ «5» با طرح نظريات علمي پيرامون گسترش آسمانها، آيه ي 47 سوره ي ذاريات را اشاره به آن مي دانند.

ح) دكتر زغلول النجار، نيز با اشاره به قرمزگرايي نور ستارگان و كهكشانها، و توسعه آسمانها، اين آيه شريفه را اشاره به اين يافته علمي مي داند و اسميه آمدن عبارت «انالموسون» را نشانه استمرار اين توسعه معرفي مي كند. ايشان نظريه انفجار بزرگ را برخاسته از اين يافته علمي مي داند و مي نويسد: «با قبول گسترش جهان، اگر ما به عقب برگرديم بايد به زماني برسيم كه تمام جهان در يك نقطه جمع بوده

باشد و اين همان رتقي است كه خداوند متعال در آيه ي 30

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 287

سوره ي انبياء ذكر مي كند كه به دنبال آن فتق و توسعه جهان صورت گرفته است و هنوز ادامه دارد». «1»

ط) نويسندگان كتابهاي، الاعجاز العلمي في القرآن، «2» الاعجاز العلمي في الاسلام، «3» موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن «4» و السماء في القرآن الكريم، «5» از افرادي هستند كه با پذيرفتن اين تفسير در آيه شريفه 47 سوره ذاريات آن را اعجازي علمي از قرآن كريم مي دانند.

ي) دكتر موريس بوكاي، پس از طرح اين آيه و نظريه انبساط جهان به اين نتيجه مي رسد كه آيه بدون كمترين ابهام بيانگر گسترش جهان است. او موسعون را از فعل أوسع و به معناي عريض كردن، گستردن و وسيع نمودن، مي داند و با اشاره به اشتباه برخي مترجمان قرآن مي نويسد: «برخي مترجمان كه قابليت فراگيري معناي اين كلمه اخير را ندارد معنايي عرضه مي دارند كه به نظر من غلط مي آيد؛ مانند معنايي كه از «بلاشر» با عبارت «ما سرشار از سخاوت هستيم» بيان مي كند. مولفان ديگر معنا را حدس مي زنند ولي جرأت اظهار آن را ندارند. «6»

ك) احمد جباليه، نيز از نويسندگاني است كه همچون دكتر ثابت محمد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 288

نبيل «1» و محمد السيد الرناووط «2»، اين آيه را به توسعه آسمانها و انسباط آن تفسير كرده اند، ايشان در تأييد اين تفسير، آيه شريفه وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «3» را مطرح مي كند كه خداوند پس از سخن از خلقت آسمان و زمين و موجودات مي فرمايد: «چيزهايي را خلق مي كند كه شما نمي دانيد». كه اشاره اي

به خلقت آسمان هايي جديد در آينده است.

اين نويسنده، دو عبارت از كتاب مقدس را نقل مي كند كه به همين مسئله اشاره دارد، يكي فرموده خداوند متعال، كه اشعياي نبي آن را بازگو كرده است كه لانّ ي ها انا ذا أخلق السماوات جديده وارضا جديده فلا تذكر السالفه ولا تخطر علي البال «4» (همانا من آسمانها و زمين تازهاي را خلق مي كنم پس گذشتگان آنرا به ياد نياورند و به ذهن نيايد).

ديگري كلام حضرت عيسي (ع) است كه ملكوت خداوند را به دانه خردلي تشبيه مي كند كه كاشته مي شود و رشد كرده وبزرگ مي شود. «5»

ل) عبدالكريم بن صالح الحميد، پس از نقل سخنان نويسنده كتاب توحيد الخالق درباره ي اين آيه، كه آن را اشاره به گسترش جهان مي داند، اين گونه تفسير نمودن آيات را تبعيت از علوم باطل و گمراه كننده مي داند و مي نويسد: «اگر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 289

آسمان در حال توسعه است پس آسمانهاي هفتگانه كجاست، كرسي و عرش كجاست، بهشت كجاست، خدا كجاست؟ خداوند آسمانها را به صورتي محدود آفريد و برهمان صورت اوليه باقي هستند و مراد از توسعه، گسترده شدن آسمان درگذشته يعني همان ابتداي خلقت است». «1»

جمع بندي و بررسي

مطابقت ظاهر اين آيه با يافته هاي اخير كيهان شناسي، كه گسترش آسمانها را اظهار مي دارد، برخي را بر آن داشته كه اين نظريه علمي را به قرآن استناد دهند و از آنجايي كه اين مطلب علمي، در زمان نزول و حتي تا قرون اخير بر همگان پوشيده بود، بيان آن توسط قرآن را اعجازي علمي بدانند.

ولي به نظر مي رسد تا زمانيكه نظريه توسعه جهان و آسمانها، بطور قطعي

به اثبات نرسد، نسبت دادن آن به قرآن صحيح نباشد اگر چه مي تواند به عنوان احتمالي در تفسير آيه ارائه گردد و در صورت اثبات قطعي اين نظريه، مي توان آن را اعجازي علمي از قرآن دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 290

ج: در هم پيچيده شدن آسمانها در پايان كار

مقدمه:

قرآن كريم از در هم پيچيده شدن آسمانها در آينده و بازگشت آنها به حالت و صورت اوليه، سخن مي گويد و آنرا به عنوان يكي از ويژگي هاي آسمان در آستانه قيامت معرفي مي كند.

مراد از در هم پيچيده شدن آسمانها چيست؟ حالت اوليه اي كه آسمانها به آن بر مي گردند كدام حالت است؟ آيا مي توان ويژگي هاي آسمان در ابتداي خلقتش را از اين آيات فهميد؟

مفسران و صاحب نظران با توجه به آيات قرآن و برخي يافته هاي علمي در صدد يافتن پاسخ هايي براي اين سؤالها بوده اند كه به نقل و بررسي آنها مي پردازيم.

آيات:

يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ «1» ( [همان روزي كه آسمان را همچون پيچيدن طومارنامه ها، در مي نورديم همانگونه كه نخستين آفرينش را آغاز كرديم آن را باز مي گردانيم [اين و عده اي است بر عهده ما؛ كه قطعاً ما [آن را] انجام مي دهيم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 291

وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ «1» (و در روز رستاخيز تمام زمين در قبضه [قدرت اوست و آسمانها با دست راست [: قدرت ش در هم پيچيده شده

است).

بحث لغوي:

معناي اصلي اين ماده در كتب لغت، جمع كردن و در هم پيچيدن بيان شده است؛ «2» به صورتيكه بعضي از قسمت هاي شي ء زير قسمت هاي ديگر قرار گيرد. «3»

اين ماده در مقابل نشر و بسط [گستردن و پهن نمودن بكار مي رود. «4»

ديدگاه هاي دانشمندان و مفسران:

در اين آيات تشبيه لطيفي نسبت به در نورديدن طومار عالم هستي در پايان دنيا شده است. در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مي شود و هر يك در جايي قرار دارند امّا هنگاميكه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش در هم پيچيده خواهد شد.

الف) تفسير نمونه، در هم پيچيدن جهان را به معناي در هم كوبيده شدن و جمع و جور شدن آن مي داند و تفسير آن را به فنا و نابودي صحيح نمي داند، اين تفسير با اشاره به برخي آيات معاد، آيه را بيانگر به هم خوردن و تغيير شكل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 292

جهان مي داند نه نابود شدن آن. «1»

ب) دكتر زغلول محمد نجار، پس از ذكر آيه ي 51 سوره ي كهف كه مي فرمايد: مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ (ما آنها را بر آفرينش آسمانها و زمين شاهد نگرفتيم.) به اين نكته اشاره مي كند كه، انسان بدون نور هدايت الهي و گفته هاي خدا و پيامبر، نمي تواند به نظريه درستي درباره آفرينش جهان و پايان آن دست يابد.

ايشان سه نظريه مشهور زير را درباره آفرينش جهان مطرح كرده

و به تشريح آن مي پردازد:

1. توسعه يافتن بي نهايت جهان The inflationary universe

2. جهان انفجارهاي متعدد The Oscillating universe

3. جهان بسته The closed universe

اين نويسنده، آيه ي 104 سوره ي انبياء را اشاره به بازگشت آسمان و جهان به حالت اوليه [رتق مي داند كه از اصول مهم نظريه جهان بسته است و به آن (Bigcrunch )مي گويند. ايشان پس از توضيحات مفصلي پيرامون اين نظريه، اشاره قرآن به اين نكته علمي را معجزه اي از معجزات علمي قرآن مي داند. «2»

ج) دكتر داود سلمان السعدي، اين دو آيه را بيانگر حوادث آغازين روز قيامت دانسته و مراد از سماء را در آيه 104 سوره انبياء منظومه شمسي و منظور از سماوات در آيه ي 67 سوره زمر را سيارات منظومه شمسي مي داند كه در پايان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 293

عمر اين جهان به طرف هم جذب مي شوند و به حالت رتق اوليه در مي آيند. «1» د) دكتر آيت الله صادقي، اين دو آيه را در ارتباط با آيه يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ «2»

و آيه وَالسَّماءِ ذَاتِ الرَّجْعِ «3»

مي داند كه از ايجاد دودي آشكار و فراگير در آستانه قيامت و نيز بازگشت آسمان سخن مي گويند. ايشان مراد از «طيّ السماء» را بازگشت آسمان به حالت اوليه، يعني دخان و گاز مي داند و روايتي از تفسير علي بن ابراهيم را شاهد مي آورد كه مي گويد: «معناي طيّ آسمانها فناء صورت كنوني آنهاست كه به حالت گازي برگشت داده مي شوند». «4»

اين نويسنده

و مفسر معاصر در ادامه بحث مشروحي پيرامون رستاخيز زمين و اجرام فضايي از نگاه آيات قرآن ارائه مي دهند. «5»

ه) يكي ديگر از نويسندگان معاصر همين تفسير را در آيه 104 سوره ي انبياء مي پذيرد و مفرد آمدن كلمه سماء را در اين آيه، شاهد صحت اين تفسير مي داند. به عقيده اين نويسنده مراد از «طيّ» حركت دوراني آن دود و گاز است كه نمونه آن در سياهچال ها ديده مي شود. «6»

و) دكتر عبدالوهاب الحكيم، ذيل اين آيات به غلبه نيروي جاذبه بر نيروي گريز كهكشانها در آينده اشاره مي كند و مي نويسد: «اين كهكشانها كه برخي با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 294

سرعت 2500 هزار كيلومتر در ثانيه از ما دور مي شوند، روزي متوقف گشته و دوباره به طرف همديگر جذب مي شوند و سياهچال هايي را تشكيل مي دهند كه هر چه در جهان است به طرف خود مي كشد».

ايشان چند آيه از جمله آيه 16 سوره لقمان را مطرح مي كند كه خداوند متعال از زبان حضرت لقمان مي فرمايد: «خداوند هر آنچه در دل سنگي، يا آسمان و زمين باشد خواهد آورد». و مراد از آوردن را همين جمع شدن دوباره كهكشانها و اجرام فضايي مي داند. «1»

ز) يكي ديگر از نويسندگان معاصر از يافته هاي جديد علمي براي تفسير اين آيه كمك مي گيرد و مي نويسد: «با ملاحظه يافته ها و ره آوردهاي علم جديد در اين رابطه ملاحظه مي كنيم كه علم جديد آمده است تا در اين ميدان نيز بر اعجاز علمي قرآن گواهي دهد».

ايشان پس از اشاره

به اين نكته علمي كه بين اجزاي تشكيل دهنده ي اجزاي هر اتم فضاي خالي زيادي وجود دارد و اگر آن اجزاء در هم فشرده شوند، حجم اجسام بسيار كوچك مي شود، مي نويسد: «اگر ما بتوانيم هر چيز موجود در كائنات را به نحوي در هم بپيچانيم كه فضاي داخلي و اندروني آنها نابود گردد، در آن صورت حجم كلي كائنات لايتناهي كنوني بيشتر از حجم سي برابر قطر كره خورشيد نخواهد بود!».

در ادامه اين نويسنده اين احتمال را مطرح مي كند كه ممكن است پايان يافتن كار دنيا بدست خداوند، از راه همان قانونهاي عادي حاكم بر اين جهان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 295

باشد كه در اين صورت ره آورد علم در اين رابطه نيز خود، تفسيري عيني از آيات مباركه است. «1»

ح) يكي از دانشمندان صاحب نظر عرب از عبارت كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ اينگونه برداشت كرده است كه تمام مراحل خلقت جهان دوباره تكرار خواهد شد؛ بدين صورت كه جهان به صورت جرمي با چگالي بسيار بالا در خواهد آمد و پس از انفجار به گازي تبديل مي شود و آسمان و زمين ديگري از آن ساخته مي شوند. ايشان آيه ي 48 سوره ي ابراهيم را بيانگر همين مسئله مي داند كه مي فرمايد: «در آن روز كه زمين به زمين ديگر و آسمانها [به آسمانهاي ديگر] مبدل مي شوند». «2»

بررسي:

1. آيات 104 سوره انبياء و 67 سوره زمر بيانگر تغييرات و دگرگونيهاي جهان در آستانه قيامت است كه در آن زمان آسمانها در

هم پيچيده شده و به صورت خلقت اوليه در خواهند آمد.

اينكه برخي از نويسندگان و مفسران اين آيات را بيان كننده اين نظريه علمي مي دانند كه كهكشانها در آينده به سوي يكديگر جذب خواهند شد و همچون طوماري در هم پيچيده مي شوند در صورتي صحيح است كه اولًا نظريه «hcnurcgib»، كه از جمع شدن كهكشانها در يك محل سخن مي گويد به طور قطعي در علم ثابت شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 296

ثانياً از آنجاييكه اين آيات درباره ي آغاز قيامت هستند، بايد اثبات شود كه جذب كهكشانها به يكديگر و جمع شدن جهان در يك نقطه، در پايان عمر اين دنيا صورت مي گيرد.

2. عبارت كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ نيز از قدرت خداوند بر برگرداندن آسمان به حالت اوليه اش خبر مي دهد كه با توجه به آيه ي 10 سوره ي دخان كه مي فرمايد: در روز قيامت دودي فراگير آسمان را فرا خواهد گرفت؛ مي توان آيه 104 سوره انبياء را اشاره به بازگشت آسمان به حالت گازي شكل اوليه دانست كه آيه شريفه 11 سوره فصلت آنرا بيان مي كند و مي فرمايد: «آسمان در ابتداي خلقت حالتي دود (و گازي) شكل داشت».

3. مفسران آيه ي 16 سوره ي لقمان را درباره جمع شدن اعمال انسان براي حسابرسي مي دانند و بنابراين ارتباطي با مباحث كيهان شناسي ندارد و نمي تواند مستندي براي نظريه اي در اين باره قرار گيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 297

د: داراي بازگشت

مقدمه:

خداوند متعال در كتاب شريفش به آسمان داراي رجع قسم خورده است. در اينكه مراد از رجع در آيه 11 سوره طارق چيست، بين مفسران اختلاف نظر فراواني است. گروهي از صاحب نظران فقط يك مصداق خاص براي آن ذكر كرده اند ولي برخي ديگر با ذكر مصاديق متعددي براي اين واژه، اشاره قرآن به اين مصاديق را اعجاز علمي قرآن قلمداد كرده اند.

آيه:

وَالسَّماءِ ذَاتِ الرَّجْعِ «1»

(سوگند به آسمان صاحب [باران بازگشته!)

بحث لغوي

مادّه «رجع» بر تكرار «2» و بازگشت به حالت اوليه دلالت مي كند. «3» اين ماده هم لازم استعمال شده است، مانند: «رجع موسي» «4» و هم متعدي، مانند: «فإن رجعك الله اليهم» «5» مصدر مشهور لازم، «رجوع» و متعدي، «رجع» است. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 298

نظريات و ديدگاههاي مفسران و دانشمندان:

اين آيه شريفه، آسمان را داراي بازگشت مي داند. مفسران و دانشمندان در اينكه مراد از اين آسمان كدام آسمان است و مراد از بازگشت آن چيست آراء و ديدگاههاي گوناگوني ارائه داده اند.

الف) بسياري از مفسران قديمي «1» و برخي از معاصران «2» مراد از رجع را، باران مي دانند و بنابراين تفسير، مراد از «سماء» در اين آيه، جّو اطراف زمين است چرا كه باران از آنجا به زمين باز مي گردد. علت نامگذاري باران به رجع به دو صورت بيان شده است.

ب) آيت الله شعراني، در اين باره مي نويسند: «مراد از رجع باران است و از آن جهت باران را رجع مي گويند كه بايستد باز فرو ريزد باز بايستد». «3»

ج) بسياري ديگر از مفسران و لغت شناسان با توجه

به اين نكته كه باران، بازگشت همان بخار آبي است كه از زمين به طرف آسمان رفته بود «4» به باران رجع مي گويند.

برخي ديگر از مفسران و نويسندگان معناي وسيع تري براي رجع در نظر گرفته اند و مصاديق بيشتري را براي آن ذكر كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 299

د) مصطفي دباغ، در بياني مشابه با سخنان دكتر سمير عبدالحليم «1» مراد از آسمان را همين جوّ اطراف زمين مي داند و مي نويسد: «بازگشت دو صورت دارد الف: بازگشت آن چيزهايي كه از زمين به آسمان مي رود مانند بخار آب، امواج راديويي و اشعه مادون قرمز [كه هنگام شب به صورت حرارت به زمين بر مي گردد].

ب: بازگشت آن چيزهايي كه از اعماق آسمان به طرف جوّ زمين مي آيند و توسط جوّ برگردانده مي شوند مانند اشعه ماوراء بنفش و برخي اشعه هاي غير مرئي كيهاني و شهابها». «2»

ه) دكتر زكريا هميمي «3» و يوسف الحاج احمد، «4» با اشاره به همين تفسير، آن را اعجازي علمي از قرآن مي دانند.

و) دكتر محمد راتب النابلسي پس از اشاره به بازگشت بخار آب به صورت باران و نيز انعكاس امواج راديويي توسط جوّ زمين مصاديق ديگري از رجع را بيان مي كند:

1. حركت ستارگان، سيارات و دنباله دارها در مدارهاي خود و بازگشت آنها به محل اولشان.

2. بازگشت گازهاي تشكيل دهنده هوا به طبيعت، مانند تبديل و تجزيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 300

شدن دود ذغال توسط گياهان به اكسيژن و ديگر گازهاي ضروري. «1»

يكي از نويسندگان عرب، پس از نقل ديدگاه عبدالمجيد زنداني كه مراد از رجع را در آيه 11 سوره طارق حركت انتقالي مداري اجرام

فضايي و بازگشت آنها به محل اول مي داند، مي نويسد: «اين تفسير قابل قبول نيست؛ چرا كه با توجه به گسترش آسمان و دور شدن كهكشانها از مركز عالم، هيچ گاه نمي توان تصور كرد كه جرمي در فضا در دو زمان در يك مكان قرار بگيرد و بازگشت معنا داشته باشد». «2»

ز) طلوع و غروب ستارگان، خورشيد و ماه «3» و بازگشت فصل هاي سال، «4» از ديگران تفاسيري است كه در بيان معناي رجع ذكر شده است، چرا كه در تمام اين موارد نوعي رفت و برگشت وجود دارد.

ح) برخي ديگر از مفسران مراد از آسمان را آسمان معنوي دانسته اند و فرود آمدن فرشتگان به زمين و بردن اعمال انسانها به آسمان، «5» و يا اجابت دعاي انسانها و بازگشت آثار اعمال بندگان «6» را، رجع آسمان دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 301

ط) محمد ذغلول النجار، پس از نقل تفسير گذشتگان درباره ي واژه رجع اين سوال را مطرح مي كند كه، اگر مراد از رجع فقط باران است؛ چرا خداوند متعال نفرمود: «والسماء ذات المطر» ايشان معناي دقيق رجع را وابسته به معناي سماء در اين آيه مي داند و مي نويسند: «اگر مقصود از آسمان در آيه همين غلاف گازي جو باشد، رجع به معناي بازگشت آن چيزهايي هست كه از زمين به طرف آسمان حركت مي كند مانند بخار آب و انواع گازها و ... و يا بازگشت آن چيزهايي است كه از خارج از جو قصد ورود به آن را دارند مانند اشعه هاي مضر خورشيدي و پرتوهاي كيهاني و اگر مقصود از سماء تمام آسمان دنيا باشد كه جايگاه ستارگان و سيارات است، رجع

به معناي بازگشت اين اجرام فضايي به حالت اوليّه است، يعني به حالت گاز و دخان كه از آن تشكيل شده اند، چرا كه بعد از پايان عمر اين اجرام، انفجاري در آن رخ مي دهد و از هم متلاشي مي شوند». «1»

ي) دكتر عدنان الشريف، «2» نيز با ارائه اين دو احتمال در معناي آسمان، ديدگاهي مشابه با دكتر ذغلول ارائه مي دهد.

ك) آيت الله معرفت سه تفسير براي اين آيه بيان مي كنند:

در تفسير اول از رجع، بازگشت چيزهايي كه از زمين به طرف آسمان بالا رفته، اراده شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 302

تفسير دوم به بازگشت فصول سال به خاطر حركت گردش زمين و ميل محور آن اشاره دارد و اين تفسير با شكافته شدن زمين [و رويش گياهان كه در آيه بعد آمده است، سازگاري دارد.

در تفسير سوم كه بنظر ايشان عميق تر و مخفي تر است مقصود از رجع را، رجوع اعتدالين مي دانند؛ زيرا همان گونه كه در علم نجوم ثابت شده است، اعتدالين در هر 26 هزار سال يك دور مي زنند و به جاي اول خود باز مي گردند و اين حركت هر 13 سال، تغيير عظيمي در پوسته زمين ايجاد مي كند و باعث شكافهاي عميقي در آن مي شود كه آيه بعد به آن اشاره دارد. «1»

جمع بندي و بررسي

مراد از سماء، در اين آيه ممكن است آسمان معنوي يا مادي باشد و استجابت دعاها و بازگشت نتيجه اعمال انسانها به خودشان مي تواند از مصاديق رجع آسمان معنوي باشد.

اگر منظور از سماء، آسمان مادي باشد، هم خودش مي تواند داراي بازگشت باشد و هم برخي چيزها را انعكاس و بازگشت دهد.

بازگشت آسمان [كرات

آسماني به حالت دود اوليه و يا بازگشت دوباره برخي گازها به طبيعت، طلوع و غروب سيارات و ستارگان و نيز بازگشت باران و برخي امواج و اشعه ها به زمين و يا بازگرداندن آنها به اعماق فضا مي تواند از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 303

مصاديق رجع آسمان مادي باشد؛ اگرچه با توجه به آيه بعد كه از شكافته شدن زمين سخن مي گويد، تفسير رجع به باران، تناسب و ارتباط بين دو آيه را بيشتر برقرار مي كند.

پس منحصر كردن سماء به جوّ و اختصاص دادن رجع به مصداق خاصي در اين آيه، صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 304

ه: داراي برجها

مقدمه:

مالك آسمانها و زمين در برخي آيات شريفه، از قرار دادن بروج در آسمان خبر داده و به آسماني كه داراي اين برجهاست قسم ياد كرده است. اين آيات سؤالات فراواني را براي مفسران ايجاد كرده است از جمله اينكه: مراد از بروج چيست؟ آيا برجهاي مشهور دوازده گانه آسمان مراد است و يا قصرها و يا برجهايي در آسمان وجود دارد كه قرآن از آن خبر مي دهد؟ كدام آسمان داراي بروج است؟

مفسران و دانشمنداني كه به تفسير اين آيات پرداخته اند، ديدگاههاي متفاوتي ارائه داده اند كه به نقل و بررسي آنها مي پردازيم.

آيات

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ «1»

(سوگند به آسمان كه داراي برجهاست!)

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً «2»

(و به يقين در آسمان برجهايي قرار داديم).

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً «3»

(خجسته [و پايدار] است آن [خدايي كه در آسمان برجهايي قرار داد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 305

بحث لغوي:

برخي از كتب لغت همچون مقاييس اللغه «1» براي ماده

«برج» دو اصل ذكر كرده اند:

الف) ظهور و بروز ب) پناهگاه و محل امن

معناي دوم با توجه به اين نكته است كه واژه ي «برج» بيشتر به ساختمانهايي گفته مي شود كه به عنوان پناهگاه از آن استفاده مي شده است. برخي ديگر از لغويون ظهور و نماياني، كه باعث جلب توجه شود را به عنوان تنها معناي اين ماده ذكر كرده اند «2» و گفته اند به ساختمان هاي بلند برج مي گويند؛ زيرا به خاطر بلندي و ارتفاعشان بسيار ظاهر و آشكارند، همانطور كه به آشكار كردن زينت تبرّج گفته مي شود. «3»

اسرار علمي بروج و صور فلكي:

در يك نگاه ساده به آسمان، مي توان شكلهاي مختلفي، از مجموعه هاي ستارگان درست كرد. شكلهايي همانند چهارگوش، ملاقه و ....

چند هزار سال پيش انسانها ستارگان را همان گونه مي ديدند كه ما اينك مي بينيم ولي تصورات آنان در مورد اين شكلها به نحو ديگري بود. اين اشكال، نمودي از خدايان، آلهه ها و داستانهاي محلي آنان بود؛ اسامي صورت هاي فلكي نيز بيانگر اين موضوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 306

در زبان لاتيني( Constllation)به معناي صورت فلكي است كه تركيبي از دو كلمه ( (noc به معناي با هم و ( (alletS به معناي ستاره است پس به عبارتي ساده تر صورت فلكي يعني گروهي ستاره. برخي صورت فلكي را اين گونه تعريف كرده اند: «ستارگاني كه به گروه هاي خيالي تقسيم بندي شده اند تا به آساني مورد شناسايي و مراجعه قرار گيرند». «1»

سابقه نامگذاري صورت هاي فلكي بسيار قديمي است و لااقل به 3000 سال قبل از ميلاد مي رسد، كه نخست به يونانيان «2» و سپس به روميان منتقل شده است و آنها به مناسبت هايي، اسامي قهرمانان و

اشخاص و موجودات اساطيري و يا جانوران عادي را بر آنها نهادند. «3» عربهاي قبل از اسلام، طريقه ديگري براي تشخيص صورت هاي فلكي داشته اند ولي بعد از اسلام به تدريج صورتهاي يوناني را اقتباس و اختيار كرده اند. «4»

اولين ثبت قابل اعتماد صورتهاي فلكي) يادگاري از بطلميوس است كه در حدود 1800 سال قبل، 48 صورت فلكي را در فهرستي ثبت كرد. «5» پس از او دانشمندان به تكميل اين فهرست پرداختند و امروزه 88 صورت فلكي شناخته و نامگذاري شده است. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 307

تعدادي از اين صورتهاي فلكي در قسمتي از آسمان به نام منطقه البروج قرار گرفته اند. در مطالعات باستاني طالع بيني و تنجيم، كه تصور مي شد حركت و جايگاه اجرام سماوي در زندگي مردم اثر مي گذارد، اهميت زيادي براي منطقه البروج و صورت فلكي آن قايل بودند. «1»

منطقه البروج، نوار يا باريكه اي از كره عالم است، كه موازي با دايره البروج و به فاصله 5/ 8 درجه در طرفين آن واقع گرديده است. حركت ظاهري سالانه خورشيد، ماه و سيارات بجز زهره، در منطقه البروج صورت مي گيرد. «2»

دايره البروج، به دوازده قسمت برابر (هر كدام به عرض 30 درجه) تقسيم گرديده «3» و هر يك از قسمتهاي دوازده گانه به نام يكي از صورت هاي فلكي كه در آن واقع است، كه غالباً مأخذ يوناني دارد، ناميده شده است. و در واقع، اين برجها هر كدام، يكي از برجهاي دوازدهگانه سال خورشيدي و ماه قمري را تشكيل مي دهند. «4»

اين برج هاي دوازده گانه به ترتيب ماههاي سال عبارتند از:

1. حمل: (بره)

2 .Aries

ثور: (گاو)Tauras

3. جوزا: (دوپيكر) Gemini

4 سرطان:

(خرچنگ) Cancer

5. اسد: (شير) Leo

6. سنبله: (خوشه) Virgo

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 308

7. ميزان: (ترازو) Libra

8 . عقرب: (كژدم) Scorpion

9. قوس: (كمان) Sagittarius

10 .جدي: (بز) Capricornus

11. دلو: (دول) Aquarius

12. حوت: (ماهي) Pisces

ديدگاهها و نظريات مفسران

برخي از نويسندگان و مفسران، منظور از آسمان را در اين آيات، منظومه شمسي «1» و يا كهكشان راه شيري «2» مي دانند و اكثر دانشمندان مراد از آن را، تمام آسماني مي دانند كه در آن ستارگاني وجود دارد.

الف) گروهي از نويسندگان و مفسران، مراد از بروج را در اين آيات، منازل دوازده گانه اي مي دانند كه خورشيد، ماه و سيارات، در هر زمان از سال در برابر يكي از اين منازل قرار مي گيرند. «3» اين برجهاي دوازده گانه، دوازده مجموعه ستاره را در خود جاي داده اند و به نام آن مجموعه خوانده مي شوند.

اين دوازده برج در دو بيت زير جمع شده اند:

حمل الثور جوزه السرطان

ورعي الليث سنبل الميزان

ورمي عقربٌ من القوس جدياً

واستقي الدلو بركه الحيتان «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 309

ب) گروهي ديگر از مفسران و انديشمندان اين احتمال را ارائه مي دهند كه مراد از بروج، خود ستارگاني باشند كه در اين منازل قرار گرفته اند. «1»

ج) برخي نيز بروج را شامل تمام مجموعه هاي ستارگان مي دانند، «2» كه بعضي از آنها با چشم غير مسلح قابل ديدن نيستند. «3»

د) يكي از لغت شناسان و مفسرانِ معاصر، معتقد است، مراد از بروج نمي تواند منازل ماه و خورشيد باشد، ايشان مي نويسد: «مقصود از بروج، كواكب است؛ اما از آنجايي كه بروج اصطلاحي در علم نجوم منازلي اعتباري براي حركت ساليانه خورشيد است،

نمي تواند مراد باشد و علت اينكه اينجا از تعبير بروج استفاده شده است نه نجوم، اين است كه جلال و عظمت الهي اين گونه اقتضا مي كرد؛ چون معناي بروج، بناي بلند و رفيع است كه بسيار آشكار، ظاهر و با عظمت است». «4»

ه) صاحب تفسير الفرقان نيز تفسير بروج را به بروج دوازده گانه، صحيح نمي داند و چنين استدلال مي كند: «قرآن مطابق با اصطلاحات فلكيون و منجمين نازل نشده است بلكه به زبان عربي فصيحي است كه هر عرب زباني آن را مي فهمد. علاوه بر اينكه در روايات هيچ گاه بروج، به برج هاي دوازده گانه تفسير نشده است».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 310

ايشان اضافه مي كنند: «بين ستارگان و قصرها [بروج شباهتي به جز در بلندي و ارتفاع وجود ندارد و اين شباهت نمي تواند وجه شبه مناسبي باشد تا بتوان به مجموعه ستارگان، مجازاً بروج گفت».

اين نويسنده معاصر، مراد از بروج را قصرهاي مرتفعي مي داند كه با زينت آراسته شده اند و اين آيات را اشاره به شهرهايي آسماني مي داند كه خداوند يا انسان يا هر موجود زنده ديگري آن را ساخته باشد و چه بسا در آينده بتوان به آنجا رفت و آنها را ديد.

ايشان در تأييد تفسير خويش به روايتي از ابن عباس استناد مي كنند كه بروج را قصرهايي در آسمان مي داند. «1» و درباره ي روايتي از پيامبر اعظم (ص) كه بروج را به كواكب تفسير كرده اند مي نويسد: «مراد پيامبر (ص) از كواكب، سيارات متمدني است كه داراي قصرهايي مي باشد، چرا كه بروج دو معنا (كواكب- قصر) ندارد». «2»

اين نويسنده، در جاي ديگر ساكنان اين قصرها را اين گونه معرفي مي كند: «شايد ساكنان

اين قصرهاي باشكوه آسماني همان خدا پرستاني باشند كه هيچ گاه آلوده به گناه نشده اند و از شيطان و انسان هم خبري ندارند و از شر شياطين جن و انس در پناهند و به جز رسم و راه خدا پرستي نپويند، آري اين قصرها، اين جايگاههاي مجلّل زندگي، اين اجتماعات مقدس، زينت جهانند». «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 311

و) احمد جباليه، در القرآن و علم الفلك با طرح اين آيات، منظور از بروج آسمان را، اجرام عظيمي مي داند كه داراي بناهايي مرتفع و بزرگ هستند كه به خاطر نورانيت و مكان مناسبشان بسيار روشن ديده مي شوند.

ايشان درباره ي ساكنان اين بروج مي نويسد: «اين بروج همان مجالس ملائكه است كه در آن براي تصميم گيري و تدبير امور در آن جمع مي شوند، چرا كه خداوند آن جاها را ازشياطين حفظ كرده و نمي گذارد شياطين به آن راه يافته و سخنان آنان را شنود كنند، تا بتوانند اسرار الهي را فاش كنند».

ايشان با اين بيان نتيجه مي گيرد كه اين بروج بايد سياراتي باشند كه داراي جوّ نيستند، چراكه آيات مي گويد شهابها به آن راه دارد و اين امر فقط در صورتي امكان پذير است كه سياره، جو نداشته باشد. «1»

نقد و بررسي

الف) منحصر نمودن آسمان، در اين آيات به منظومه شمسي و يا كهكشان راه شيري صحيح به نظر نمي رسد چرا كه وجود ستارگاني در خارج از كهكشان ما نيز به اثبات رسيده است و صحيح اين است كه مراد، تمام آسمانهايي باشد كه در آن ستاره اي وجود دارد.

ب) اعتباري بودن بروج دوازده گانه، مانع از اين نمي شود كه خداوند متعال آنها را اراده كرده باشد، چرا

كه همانندهاي فراواني در قرآن دارد كه اموري اعتباري، مورد نظر قرار گرفته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 312

ج) اگر چه «برجهاي دوازده گانه» اصطلاحي نجومي است ولي به خاطر شهرت آن در بين مردم عصر نزول، مي تواند مراد از بروج در اين آيه باشد؛ علاوه بر اينكه اصطلاحات فراواني از علوم مختلف در قرآن آمده است.

د) تفسير بروج به قصرها و بناهاي آسماني، اگر چه مي تواند به عنوان يك احتمال در تفسير آيه مطرح شود و در صورت اثبات قطعي وجود اين گونه بناهايي در آسمان، اعجازي علمي از قرآن اثبات مي شود ولي در زمان حاضر اسناد قطعي اين معنا به آيه صحيح بنظر نمي رسد.

ه) بياني كه صاحب تفسير الفرقان از روايت پيامبر (ص) ارائه دادند، خارج كردن روايت از معناي ظاهري [بدون هيچ دليلي است و بيان معنايي است كه تناسبي با ظاهر سخن پيامبر (ص) ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 313

و: صحنه اي آراسته

مقدمه:

آسمان شب يكي از جلوه هاي زيباي طبيعت است. فضاي قيرگون و سياهي كه در آن نقطه هايي نوراني همانند چراغ هايي چشمك مي زنند. هر از چند گاهي شهابي صفحه آسمان را در مي نوردد و اين زيبايي را دو چندان مي كند.

خداوند متعال در آيات قرآن به اين زيباييها اشاره مي كند و آن را نشانه اي بر عظمت خويش مي داند.

آيات:

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ «1»

(در حقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيارات آراستيم).

وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ «2»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغهايي آراستيم).

لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ «3»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغهايي آراستيم).

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ «4»

(و به يقين در

آسمانها برجهايي قرار داديم و آن را براي بينندگان آراستيم.)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 314

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَي السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا «1»

(و آيا به سوي آسماني كه بر فرازشان است نظر نكرده اند كه چگونه آن را ساختيم و آن را [با ستارگان بياراستيم).

بحث لغوي

فعل «زيّنا» از ماده «زين» و به معناي آراستن، نيكو و زيبا نمودن است «2» و در مقابل «شين» به كار مي رود. «3»

نظريات و ديدگاه هاي مفسران

آيه اول، تزيين آسمان را بيان مي كند بدون اينكه به آسمان خاصي اشاره داشته باشد اما سه آيه بعدي آراسته شدن آسمان دنيا را مطرح مي كند و آيه سوم از تزيين آسمان بالاي سر انسانها سخن مي گويد. اين آيات بروج [بنابر احتمالي ، كواكب و مصابيح را به عنوان زينت آسمان معرفي مي كنند.

اين تفاوت ظاهري آيات، سبب اختلاف مفسران شده و پرسش هاي زير را بدنبال داشته است.

1. مراد از آسماني كه تزيين شده كدام آسمان است؟

2. جايگاه ستارگان وسياراتي كه زينت آسمان شمرده شده اند كجاست؟

3. آيا فقط در آسمان اول قرار دارند و يا در تمام آسمانها پراكنده اند و از آنجا كه بر آسمان اول مي تابند و موجب زيبايي آن شده اند؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 315

الف) علامه طباطبائي ذيل آيه 12 فصلت اين نظريه را كه؛ ستارگان در همه آسمانها وجود دارند و چون بر آسمان اول مي تابند زينت آن شمرده شده اند، بي دليل مي داند و مي نويسد: «ستارگان همچون قنديل هايي در آسمان اول آويزانند و باعث زينت آن شده اند و اگر در همه آسمانها پراكنده بودند، نه تنها زينت آسمان اول بلكه زينت ديگر آسمانها نيز شمرده

مي شدند در حاليكه قرآن مي گويد آنها زينت آسمان دنيا هستند افزون بر اينكه از ظاهر آيات بدست مي آيد كه آسمان اول همين عالم نجوم و كواكب بالاي سر ماست». «1»

ايشان مراد از آسمان را در آيه ي 6 سوره ي صافات، همان فضايي مي داند كه ستارگان در آن قرار دارند و آسمان دنيا يكي از آسمانهاي هفتگانه اي است كه قرآن از آن نام برده است. «2»

ب) نويسنده تفسير فرقان نيز با علامه هم عقيده است و مي نويسد: «از آنجاييكه در اين آيات روي سخن با اهل زمين است مراد از «السماء الدنيا» [نزديكترين آسمان ، آسمان اول است و مفرد آمدن السماء نيز دليل ديگري بر اين مطلب مي باشد». «3»

ج) نويسندگان تفسير نمونه نيز ستارگان قابل رويت را بخشي از آسمان اول مي دانند كه از همه آسمانها به ما نزديكتر است و با اشاره به فرضيه حاكم در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 316

زمان نزول قرآن كه فلك هشتم [آسمان هشتم را داراي ستارگان ثوابت مي دانست، عدم پيروي قرآن از آن فرضيه نادرست را معجزه زنده قرآن مي دانند.

آنان سپس به اين نكته علمي اشاره مي كنند كه، چشمك زدن زيباي ستارگان به خاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته است و آنها را به اين كار وا مي دارد و اين تعبير «السماء الدنيا» [آسمان پائين بسيار مناسب است. اما در بيرون جو زمين ستارگان خيره خيره نگاه مي كنند و فاقد تلالؤ هستند. «1»

د) آيت الله مصباح يزدي، نيز آيات را بيانگر وجود ستارگان و سياراتي در آسمان دنيا مي دانند و مي نويسند: « [اين آيات با آسمانهاي ديگر ربطي ندارند و گرنه

مناسب تر اين بود كه بفرمايد: «زينا السموات» امّا اينكه آسمانهاي ديگر چگونه اند، آيا ستارگاني دارند و ما نمي بينيم و يا ندارند و اينكه خلقت آنها چگونه است، همه براي ما نادانسته است و از آيات چيزي در نمي توانيم يافت». «2»

ه) برخي از مفسران بر اين نظرند كه ستارگان در تمام آسمانها وجود دارند و زينت براي هر تماشاگري هستند، چه زميني چه غير زميني. «3»

و) فخر رازي، در مورد آيه 5 سوره ملك بر اين عقيده است كه، آيه ظهور ندارد كه جايگاه ستارگان، آسمان دنيا باشد و اين گونه استدلال مي كند كه: «با توجه به شفاف بودن آسمان، ستارگان چه در آسمان دنيا باشد چه در ديگر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 317

آسمانها، در آسمان دنيا ديده مي شوند و در هر دو صورت، اين آسمان دنياست كه با ستارگان تزيين يافته است». «1»

ز) دكتر داوود سلمان السعدي، با استناد به واژه «الدنيا» در اين آيات، مراد از آسمان را كهكشان راه شيري مي داند «2» و قيد «للناظرين» را در آيه 16 سوره حجر اشاره به اين حقيقت مي داند كه، ستارگان براي كساني كه بدون شناخت و تفكر به آنها نگاه مي كنند، فقط زيبايي است ولي براي كساني كه در آن دقت و تفكر كنند رازهاي بزرگي در خود نهفته دارد. «3»

ح) يكي ديگر از نويسندگان عرب از قيد «للناظرين» در اين آيه اين نكته را استفاده مي كند كه، اين ستارگان و كواكب فقط براي ناظران زميني زينت هستند و اگر از خارج از جو به آنها نگاه شود به اين زيبايي ديده نمي شوند. ايشان با اين بيان مراد از آسمان

را در اين مجموعه آيات، جوّ زمين مي داند؛ كه نزديكترين آسمان به ماست. اين نويسنده صاحب نظر مراد از كواكب در آيه 6 سوره صافات را، سيارات مي داند و مي نويسد: «و از اينكه خداوند فرموده است «ما آسمان را با زينت سيارات تزيين كرديم» و نفرمود «ما آسمان را با سيارات تزيين كرديم» فهميده مي شود كه نور سيارات تزييني براي آنها بوده و عارضي است و در حقيقت انعكاس نور ستارگان ديگر است». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 318

نقد و بررسي

پراكندگي ستارگان وسيارات در تمام آسمان، آنهم به صورتهاي مختلف، درخشش و تلالؤ و نيز حركت آنها در مداري مشخص، زينت خاصي به آسمان بخشيده است.

با دقت در تعبير «السماء الدنيا» كه آسمان به صورت مفرد آمده و به دنبال آن واژه دنيا ذكر شده است، مي توان دريافت كرد كه اين آسمان دنيا و نزديك، آسمان اول است كه ستارگان و ديگر اجرام در آن شناورند و آنچه از فضا تاكنون كشف شده همه جزو اين آسمان است.

در آيه ي 6 سوره ي صافات از نظر تركيبي «الكواكب» بدل از «زينت» است و اين احتمال نيز وجود دارد كه عطف بيان بوده باشد و زينت در اينجا معناي اسم مصدري دارد نه مصدري و در كتابهاي ادبي آمده است كه هر گاه نكره بدل از معرفه باشد بايد با وصف همراه گردد ولي در عكس آن لازم نيست. بنابراين آنچه حنفي احمد از تركيب كلمه زينت با الكواكب استفاده نموده و گفته است كه آيه اشاره به عارضي بودن نور ستارگان دارد، صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص:

319

ز: آسمان پرچين و زيبا

مقدمه

از ديگر ويژگيهايي كه در قرآن براي آسمانها ذكر شده، «ذات الحبك» است. خداوند متعال به آسمان كه داراي اين ويژگي است قسم خورده و اهميت آن را بيان كرده است.

آيه:

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ «1»

(سوگند به آسماني كه داراي راهها [ي پرچين زيبا] است!)

بحث لغوي:

استحكام «2» و زيبايي «3» در آفرينش به عنوان معاني مادّه «حُبُك» نقل شده است، به موهاي مجعد «4»، و چين و شكنهاي راههايي كه در ماسه زار ايجاد مي شود «5» نيز «حبك» گفته مي شود.

نظرات و ديدگاههاي مفسران:

در اينكه مراد از حبك چيست بين مفسران و دانشمندان اختلاف زيادي است و هر يك از آنان با توجه به معناي لغوي اين واژه و يا با استناد به برخي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 320

روايات و يا يافته هاي علمي، اين واژه را به صورت خاصي تفسير كرده اند و براي آن مصاديق متفاوتي ذكر نموده اند.

الف) حسن بصري، حبك را ستارگان فروزان آسمان مي داند. «1»

ب) ابن عباس، قتاده و مجاهد حبك را به معناي محكمي و زيبايي آسمان تفسير كرده اند. «2»

ج) راغب، واژه حبك را در اين آيه اشاره به راههايي مي داند كه درآسمان وجود دارد. «3»

د) اين راهها ممكن است بر اثر شكلهاي گوناگون توده هاي ستارگان و افلاك موجود بر صفحه آسمان، يا براثر نقشها و موجهاي ابرها پديد آمده باشد. «4»

ه) شايد مراد از راهها، آثاري باشد كه سيارات و ستارگان با حركت در بين گازهاي آسماني، از خود به جاي مي گذارند. «5»

و) برخي نيز همانند بيضاوي اين احتمال را مطرح مي كنند كه مراد از سماء، آسماني معنوي باشد و راههاي آن همان مسيرهايي باشد كه انسانها

براي درك معارف طي مي كنند. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 321

ز) علامه طباطبائي سه احتمال در معناي حبك ذكر مي كنند و براي هر كدام شاهدي از آيات قرآن مي آورند ايشان مي نويسند: «تعبير حبك در اين آيه اگر به معناي زينت و زيبايي باشد با آيه إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ تأييد مي شود و اگر به معناي آفرينش استوار باشد با آيه وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ تقويت مي شود. و اگر به معناي راه هاي گوناگون آسمان باشد در آيه وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ بيان شده است و اين معنا با جمله قسم وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ و جواب آن إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ كه در آن، گوناگوني آراء مردم را باز مي گويد مناسب تر است». «1»

ح) تفسير نمونه پس از واژه شناسي «حبك» كاربرد آن را در اين آيه، به صورتهاي زير تفسير مي كند: « [تعبير حبك يا به خاطر اشكال مختلف توده هاي ستارگان در صورتهاي فلكي و يا بخاطر موجهاي جالبي است كه در ابرهاي آسماني پيدا مي شود و يا توده هاي عظيم كهكشانهاست كه همچون پيچ و خمهاي موهاي مجعد بر صفحه آسمان ظاهر مي شود».

اين تفسير در ادامه با توجه به ريشه اصلي حبك، اين احتمال را مطرح مي كند كه آيه اشاره به استحكام آسمانها و پيوند محكم كرات با يكديگر، مانند پيوند سيارات منظومه شمسي با خورشيد بوده باشد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 322

ط) آيت الله معرفت با اشاره به روايت مشهور امام رضا (ع) در تفسير اين آيه، آن را اشاره به جاذبه عمومي مي دانند.

حسين بن خالد، روايت كرده است كه به امام رضا (ع) عرض كردم: آيه شريفه

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ را برايم تفسير كنيد، امام فرمودند: آسمان با زمين بافته شده. پس انگشتان دو دست خود را در هم كردند. گفتم: اين دو چگونه به هم بافته شده اند در حاليكه خداوند مي فرمايد: «برافراشت آسمانها را بدون ستوني كه ببينيد». امام فرمودند: سبحان الله، مگر نمي گويد، بدون ستوني كه ببينيد آنرا. گفتم: آري چنين است. فرمودند: پس ستون هم هست و ليكن ديده نمي شود. «1»

آيت الله معرفت، پس از نقل اين حديث مي نويسد: «اينكه امام (ع) انگشتان دو دست را در هم فرو بردند، كنايه از ارتباط شديد و محكم بين اجرام فضايي است و باعث حفظ نظام عالم مي شود و اين همان قانون جاذبه عمومي است كه بهمراه نيروي گريز از مركز، آسمان و اجرام آنرا از متلاشي و پراكنده شدن حفظ مي كند. «2»

ي) داوود سلمان السعدي، از نويسندگاني است كه به تفسير و تبيين اين آيه پرداخته است. او معاني زير را براي واژه ي حبك مي شمارد:

1. راهها؛ 2. مجعد بودن؛ 3. استحكام؛ 4. آفرينش و تدبير نيكو، 5. طناب؛ 6. شدّت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 323

اين صاحب نظر عرب واژه ي حبك را در آيه، شامل تمام اين معاني مي داند و آن را اعجاز لغوي قرآن مي شمارد و مصاديقي براي آن معاني مذكور، بيان مي كند.

1. راهها و مدارهاي ستارگان و كهكشانها.

2. امواج الكترو مغناطيس كه از ستارگان در آسمان منتشر مي شود و به صورت موجهايي هستند.

3. كهكشانهاي حلزوني كه براي بينندگان همچون موههاي مجعد به نظر مي رسند.

4. استحكام و آفرينش نيكويي، كه آسمان از آن برخوردار است.

5. نيروهايي كه همچون طناب اجرام و اجسام فضايي را به هم پيوند

داده است.

ايشان اين آيه شريفه را اشاره به حركت اجسام آسماني نيز مي دانند و بر اين گفته دو دليل ذكر مي كنند:

1. اين حركت و نيروي گريز از مركز است كه باعث مي شود اجرام آسماني به يكديگر جذب نشوند و هر كدام در جاي خود باقي بمانند.

2. حركت سريع از معاني كلمه شدت است و شدت نيز از معاني حبك است پس حبك مي تواند به حركت سريع اشاره داشته باشد. «1»

ك) دكتر عدنان الشريف، نيز در كتاب خويش مورد اول و پنجم را جزء مصاديق حبك شمردهاست. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 324

ل) احمدجباليه، با ذكر مورد اول درباره حبك، آيه را اشاره به غلاف جوي سيارات مي داند. «1»

م) دكتر ذغلول محمد نجار؛ نيز پس از ذكر برخي مصاديق گذشته براي واژه حبك، پراكندگي غير يكسان مواد در سراسر آسمان را از آيه استفاده مي كند. «2»

ن) آيت الله سيد علاءالدين مدرس، مراد از حبك را ستاره هاي دنباله دار مي داند و دو روايت را به عنوان مؤيد اين تفسير ذكر مي كند؛ كه در يكي از روايات، از معناي وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ سوال شده و حضرت فرموده اند: «يعني آسمان داراي خلقتي نيكوست». «3» و در روايت ديگر، ذات الحبك به ذات الطرايق [داراي راهها] تفسير شده است. «4» ايشان درباره روايت مشهور امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي نويسد: «امام رضا (ع) انگشتان دو دست خود را در يكديگر فرو بردند و معلوم است در اين حالت شكل دو دست با تلاقي و محاذي قرار گرفتن دو شست، حالت بيضي پيدا مي كند كه احتمالًا به حركت بيضوي آنها [ستارگان دنباله دار] اشاره مي كند». «5»

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 325

نقد و بررسي:

پيرامون ديدگاهها و تفاسير ارائه شده درباره ي آيه شريفه، ذكر چند نكته لازم به نظر مي رسد.

الف) هريك از معاني و كاربردهايي كه در كتب لغت براي مادّه «حبك» ذكر شده است مي تواند به برخي از ويژگيهاي آسمان اشاره داشته باشد. وجود ارتباط و استحكام بين اجزاي آن، زيبايي در آفرينش، وجود راههايي در آسمان و ... از اين مواردند و استفاده از اين واژه با اين همه گستردگي در معنا، بلاغت دست نيافتني قرآن را به رخ مي كشد.

ب) استفاده حركت اجرام آسماني از اين آيه بسيار بعيد به نظر مي رسد و دلايلي كه داوود سلمان السعدي بر اين مسئله آورده است، قبول واسطه هاي زيادي را به دنبال دارد كه به كاربردن اين واسطه هاي زياد در كلام بليغ، پذيرفته نيست.

ج) دو روايتي كه سيد علاءالدين مدرس، در تأييد تفسير خود از حبك آوردند، ارتباط چنداني با تفسير ايشان ندارد و نمي تواند شاهدي بر تفسير حبك به ستارگان دنباله دار باشد. زيرا صرفاً به خاطر زيبا بودن دنباله دارها و بر جاي گذاشتن خطي راه گونه به دنبال خود، نمي توان گفت: اين روايات مراد از حبك را ستارگان دنباله دار مي دانند. از طرفي ديگر استفاده اي كه ايشان از كلام حضرت رضا (ع) نموده اند و آن را بيانگر مدار بيضوي دنباله دارها دانسته اند، بسيار دور از ذهن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 326

ح: مكاني محفوظ

نظم حاكم بر آسمانها و محفوظ بودن آن از هر گونه تغيير و دگرگوني، نشانه قدرت، تدبير و عظمت خداوند متعال است. چرا كه اوست كه با واسطه برخي عوامل طبيعي و غير طبيعي، مانع از بروز كوچكترين خلل

و بي نظمي در جهان مي شود.

به گفته قرآن آسمانها از ورود شياطين نيز حفظ شده اند تا اسرارشان فقط براي اهل آن آشكار بماند و نيز از هر گونه دخل و تصرف شياطين دور باشند.

قرآن در چند آيه حفظ آسمانها را مطرح كرده است.

آيات:

وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً «1»

(و آسمان [جو] را سقف محفوظي قرار داديم).

وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً «2»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغها [ستارگان آراستيم).

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ* وَحِفْظاً مِن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ «3»

(در حقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيارات آراستيم و آن را از هر شيطان سر كش حفظ كرديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 327

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا «1» (پايتخت [علم و قدرت او آسمانها و زمين را در برگرفته و نگاه داري آن دو بر او دشوار نيست).

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ* وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ «2»

(و به يقين در آسمان برج هايي قرار داديم و آن را براي بينندگان آراستيم و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم).

در اين پنج آيه ي شريفه از حفظ آسمان سخن به ميان آمده است. خداوند متعال در آيه اول آسمان را سقفي محفوظ معرفي مي كند. در دو آيه بعد درباره حفظ شدن آسمان از شياطين سخن گفته شده است و در آيه چهارم حفظ آسمان به طور كلي و در آيه آخر، خسته نشدن خداوند از حفظ آسمان و زمين، مطرح شده است.

بحث لغوي:

كتب لغت، «توجه و مراعات كردن» را به عنوان معناي اصلي مادّه «حفظ» بيان كرده اند «3» كه لازمه آن حراست و نگهباني «4» و جلوگيري

از تلف و خرابي «5» و هرگونه كاستي در شي ء است. اين معنا با اختلاف موارد متفاوت مي شود مثل حفظ مال از تلف شدن، حفظ امانت از خيانت، حفظ نماز از فوت شدن، حفظ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 328 مطلب از فراموشي و ...

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان

دربيان اينكه مراد از آسمان در اين آيات شريفه چيست واز چه چيز حفظ شده است، تفاسير و ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است.

الف) آيت آلله معرفت، پس از طرح بحثي علمي پيرامون جوّ و تأثيرات آن بر كره زمين، آن را به عنوان سقفي معرفي مي كند كه در آيه ي 32 سوره ي انبياء به آن اشاره شده است. ايشان مراد از حفظ بودن آسمان را، حفظ شدن زمين در برابر شهابهاي آسماني مي داند كه روزانه ميليونها عدد از آنها به طرف زمين جذب مي شوند ولي جو مانع برخورد آنها به زمين مي شود. «1»

ب) شيخ عبدالله غديري «2»، دكتر سمير عبدالحليم «3» و لطف علي سليمي «4» نيز با اشاره به نقش جوّ در محافظت زمين از شهاب سنگها و پرتوهاي مضر آسماني، آيه ي 36 سوره ي انبياء را بيان كننده اين نكته علمي مي دانند.

ج) نويسندگان ديگري همچون گودرز نجفي، «5» دكتر محمد راتب النابلسي «6» و محمود ابن عبدالرؤف القاسم، «7» با مطرح كردن همين تفسير از آيه شريفه، آن را اعجازي علمي از قرآن دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 329

د) آيت الله مصباح يزدي، بحث مفصلي پيرامون اين آيات ارائه مي دهند ولي تفسير گذشته [بيان آيت الله معرفت و ...] را درباره آيه ي 32 سوره ي انبياء نمي پذيرند. ايشان پس از مطرح

كردن اين تفسير مي نويسند: «اگر اين مطلب درست مي بود، مي بايست گفت: «وجعلنا السماء سقفاً حافظا» يعني جوّ حافظ زمين شد نه محفوظ».

ظاهراً منظور از آسمان در اين آيه دست كم جوّ نيست و بر حسب تعبير قرآن، آسمان سقفي است كه بر اين جهان محسوس كشيده شده است واين جوّ يا محفوظ از نابودي است و يا محفوظ ازسقوط و ريزش، كه ظاهراً اين معنا مناسب تر است؛ زيرا خطر سقف همان فرو ريختن است و اين براي انسان شگفت انگيز است كه روي سرآن، چنان موجودات سترگي باشند و فرو نريزند». «1»

ه) آيت الله مكارم شيرازي، نيز همچون برخي ديگر از مفسران و دانشمندان «2»، مراد از آسمان را در آيه 32 سوره انبياء، جوّ مي دانند كه همچون سقفي محكم و پايدار اطراف زمين را فرا گرفته است و خداوند آن را از نابودي و تباهي حفظ مي نمايد. «3» و اوست كه با قرار دادن نيروي جاذبه مانع پراكنده شدن جو از اطراف زمين و از بين رفتن آن مي شود. «4»

و) شايد مراد از آسمان منحصراً جو نباشد بلكه فضاي بالاي جو را نيز شامل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 330

شود كه از نابودي و دستيابي كسي «1» يا شيطاني «2» به آن حفظ شده، همان گونه كه در آيه 17 سوره حجر آمده است.

ز) ممكن است مراد از حفظ آسمان جلوگيري از سقوط و ريزش آن بر اهل زمين باشد؛ «3» همان گونه كه در آيه ي 65 سوره ي حج بيان شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 331

جمع بندي و بررسي

در مورد آيه ي 32 سوره ي انبياء مي توان گفت: اگر

مراد از سماء در اين آيه تمام آسمانها باشد، حفظ آن به معناي جلوگيري از نابودي آن است، كه اين خود نشانگر قدرت و تدبير الهي است؛ و اگر مراد از آن جوّ زمين باشد كه همچون آسماني بالاي سر ما قرار گرفته است محفوظ بودن آن از فساد و پراكنده شدن از اطراف زمين، مراد است.

البته با توجه به اينكه جوّ زمين از پراكندگي و نيز از ورود و عبور شهابها و اشعه هاي مضر حفظ شده است و از طرفي اين امر باعث شده جوّ همانند نگهباني زمين را در برابر اين مشكلات حفظ كند، مي توان گفت اين آيه شريفه هم به محفوظ بودن جو اشاره دارد و هم به حافظ بودن آن.

اشكالي كه آيت الله مصباح، مطرح كردند نيز وارد نمي باشد؛ چرا كه بكار بردن اسم مفعول در معناي اسم فاعل و بلعكس در زبان عربي شايع است و در قرآن «1» نيز استعمال شده است.

تعبير سقف نيز مي تواند به اين نكته اشاره داشته باشد كه اين آسمان [جوّ] به نوعي، از آنچه در زير خود دارد محافظت مي كند.

امّا در مورد آياتي كه از حفظ آسمانها از شياطين سخن مي گويند بايد گفت: اينكه آيا واقعاً منظور از سماء در اين آيات همين آسمان محسوس است و همين ستارگان و شهابها حافظان آنند و مانع ورود شياطين به آن مي شوند و يا اينكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 332

آسمان ديگري مراد است و آنجا نيز ستارگاني مناسب به خود را دارد و اين تشبيه در آيات، براي تقريب به ذهن ما انسانهاست، بدين معنا كه در عالم معنا، به سوي شياطين

تيرهايي پرتاپ مي شود كه همچون شهابهاي آسمان اين دنياست؛ اينها چيزهايي است كه ما نمي دانيم. البته ظاهر آيات به قرينه كلمه «السماء الدنيا» اين است كه مراد همين آسمان محسوس است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 333

ط: ساختمان واره اي منسجم

مقدمه:

آسمان همچون ساختماني است كه با قدرت و علم الهي بنا شده است. اين ساختمان برافراشته، از اجزا و مصالحي تشكيل شده كه هر كدام در جاي مناسب خود قرار گرفته اند و با يكديگر ارتباطي محكم و استوار دارند. خداوند متعال خود را باني و سازنده اين ساختمان معرفي مي كند و به خويش با عنوان سازنده اين بنا، قسم مي خورد. چند آيه از قرآن كريم به اين ويژگي آسمان اشاره دارند.

آيات:

وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً «1»

(و آسمان را بنايي [براي شما قرار داد]).

وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا «2»

(سوگند به آسمان و آنكه آن را بنا كرد).

در چند آيه ي ديگر نيز بناي آسمان مطرح شده است كه عبارتند از: سوره ي نازعات، آيه ي 27؛ سوره ي نبأ، آيه ي 12؛ سوره ي ق، آيه ي 6 و سوره ي ذاريات، آيه ي 47.

بحث لغوي:

مادّه «بني» به معناي ساختن است «3» و در مورد ساختمان و غير آن به كار مي رود. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 334

فرق بين اين مادّه و ماده «خلق و تكوين» اين است كه اين فعل در مواردي به كار مي رود كه با متصل كردن اجزاء شي ء، آن را بسازند. «1» چرا كه بناء ايجاد كردن صورتي خاص است، با متصل كردن اجزايي كه قبلًا بوجود آمده اند. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) دكتر داوود سلمان السعدي، پس از ذكر اين آيات، به اين نكته اشاره مي كند كه بكار رفتن واژه

«بناء» در توصيف آسمان، نمي تواند به تنهايي دليلي بر اختصاص يكي از معاني آسمان براي واژه «سماء» در اين آيات باشد، بلكه بايد به قراين ديگر نيز توجه كرد.

ايشان با توجه به اين كه در آيات 22/ بقره و 64/ غافر و 27/ نازعات، از آسمان به همراه زمين ياد شده است و نيز تعبير «لكم» [براي شما] بكار رفته، و از طرفي صحبت از شب و روز به ميان آمده، نتيجه مي گيرند كه مراد از «سماء» در اين آيات همين غلاف جو است.

اين نويسنده مراد از بناي «سبع شداد» را كه در آيه ي 12 سوره ي نبأ مطرح شده، آفرينش سيارات هفتگانه مي داند و مقصود از سماء را در آيه 6 سوره ق را، كهكشان راه شيري دانسته است، چرا كه در آيه از تزيين آن سخن گفته شده است؛ در حالي كه مراد از آسمان در آيه 47 سوره ذاريات، كهكشانهاي ديگري است كه در حال ايجاد هستند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 335

ب) يكي ديگر از نويسندگان بهره وري، استحكام و زيبايي را به عنوان سه عامل مهم در كمال يك بنا مطرح مي كند و سپس وجود اين سه عامل در آسمان را مفصلًا توضيح مي دهد و آن را به عنوان بنايي از هر لحاظ كامل، معرفي مي كند. «1»

ج) شيخ محمد عبده، در تفسير آيه 27 سور نازعات مراد از بنا را متصل كردن اجزاي متفرق مي داند كه باعث جمع شدن آنها و تشكيل يك شي ء واحد مي شود. ايشان با توجه به معناي بنا چنين مي نويسد: «خداوند نيز همين كار با ستارگان و سيارات انجام داده است، هر كدام را

در ارتباط و فاصله خاصي با ديگري قرار داده و بين آنها يك نوع جذب ايجاد كرده است كه مانع خروج آنها از مدارشان مي شود و مجموعاً بنايي را ساخته اند كه به نام آسمان ناميده مي شود». «2»

د) عبدالرحيم مارديني، نيز با اشاره به اين نكته آن را اعجازي علمي از قرآن مي داند و مي نويسد: «آيه 22 سوره بقره به طبقات آسمان اشاره مي كند كه هركدام همچون سقف و بنايي بر روي زمين قرار دارند و اجرام آسماني در حالي كه يكديگر را جذب مي كنند، در آن شناورند». «3»

ه) حنفي احمد، از اين كه قرآن، آسمان را همچون بنايي مي داند، نحوه آفرينش آن را دريافته است و مي نويسد: «از اينكه خداوند آسمان را همچون

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 336

بنايي آفريده فهميده مي شود كه خداوند ابتدا از مادّه دخاني اجزاي تشكيل دهنده آسمان را آفريد و به صورت هفت طبقه درآورد آنها را به محكمي به هم مرتبط كرد تا اين كه همچون جسم واحدي شدند كه بين اجزاي آن ارتباط و اتصال و جذب برقرار بود؛ همان گونه كه براي ساختن بنا ابتدا صخره بزرگي را خرد مي كنند، سپس اجزاي آن را روي هم مي گذارند و با موادي به هم متصل مي كنند و بنا را مي سازند». «1»

بررسي و نقد:

از آنجاييكه مادّه «بني» دلالت بر تركيب اجزاء و تشكيل شي ء جديد و با صورتي تازه دارد، مي توان اين نكته را دريافت كه بايد بين اجزاي آن شي ء يك نوع پيوستگي و ارتباط محكمي برقرار باشد.

در مورد آسمان نيز اين مسئله صادق است و آنچه باعث ارتباط و پيوستگي بين اجزاء آن مي شود، همان

نيروهايي است كه كرات آسماني و اجزاي تشكيل دهنده آسمان را در وضعيت خاصي نگاه داشته است.

تشبيه آسمان به يك ساختمان در اين آيات شريفه، مي تواند به نيروهايي اشاره داشته باشد كه آسمان را همچون بنايي محكم، از پراكندگي و فروپاشي حفظ مي كند. اما اين كه اجزاء تشكيل دهنده آسمان چه مراحلي را در فرآيند خلقتشان طي كرده اند آن گونه كه برخي نويسندگان گفتند، بعيد است از مادّه بني، قابل فهم باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 337

ي: آسمان بدون شكاف

مقدمه:

به عقيده برخي مفسران وصاحب نظران، وجود نداشتن شكاف و حفره در آسمان، از ديگر ويژگيهايي است كه خالق هستي آن را در كتاب شريفش با عبارت «مالها من فروج» بيان مي كند. البته برخي ديگر از دانشمندان با استناد به بعضي دلايل ادبي و علمي، اين سخن خداوند متعال را بيانگر وجود شكافهايي در آسمان مي دانند. با نقل اين دو ديدگاه به بررسي و نقد آن مي نشينيم.

آيات:

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَي السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ «1» (و آيا به سوي آسماني كه بر فرازشان است نظر نكرده اند كه چگونه آن را ساختيم و آن را [با ستارگان بياراستيم، در حالي كه در آن هيچ شكافي نيست؟!)

وَإِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ «2»

(هنگامي كه آسمان شكافته شود).

بحث لغوي:

كتب لغت، شكاف، سوراخ و فاصله بين دو چيز را به عنوان معناي مادّه «فرج» ذكر كرده اند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 338

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

آيه ي اوّل از آيات فوق بيانگر ويژگيهاي آسمان در اين دنيا است و انسانها را به نگاهي همراه با انديشه و تفكر دعوت مي كند تا به قدرت عظيم

آفريدگار اين آسمان پهناور و شگفتي هايش آشنا سازد. و آيه دوم از شكافته شدن آسمان درآستانه قيامت سخن مي گويد.

مفسران و دانشمندان در تفسير عبارت «ما لها من فروج» اختلاف نظر دارند. گروهي آيه را نفي كننده هر گونه شكاف و خللي در آسمان مي دانند و بنابر نظر آنها «ما» در اين آيه حرف نفي است. گروهي ديگر «ما» را موصوله و آيه را بيانگر وجود شكافهايي در آسمان مي دانند.

الف) تفسير نمونه، از طرفداران ديدگاه اول است و براي تبيين شكاف نداشتن آسمان سه تفسير ارائه مي هد.

1. نقص، عيب و ناموزوني در آن وجود ندارد.

2. شكافي در جوّ زمين كه آسماني است به دورزمين، وجود ندارد تا شهابها و اشعه هاي مضر وارد شوند. «1»

3. شايد اشاره به نظريه «اتر» [اثير] باشد. مطابق اين نظريه تمام عالم هستي و فواصل ستارگان پر است از ماده اي بي رنگ و بي وزن به نام «اتر» كه حامل امواج نور است و آن را از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي كند طبق اين نظريه هيچ شكافي در تمام عالم آفرينش نيست وسيارات و ثوابت در اتر غوطه ورند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 339

ايشان تفسير سوم را غير قابل اعتماد مي دانند چرا كه موضوع اتراز نظر دانشمندان هنوز به قطع ثابت نشده است. «1»

ب) دكتر سعيد يحيي المحجري، از نويسندگان صاحب نظر عرب است كه آيه را اشاره به ديدگاه دوم مي داند كه قايل به وجود شكافهايي در آسمان است و براي بينندگان به صورت سياهي خالص ديده مي شود.

ايشان متذكر مي شود كه اين مسئله در اوايل دهه هشتاد ميلادي (1980 م) كشف شده است. هنگاميكه كيهان شناسان درصدد بر آمدند تا

نقشه اي سه بعدي ازجهان ترسيم كنند، به وجود تعداد زيادي از اين شكافهاپي بردند كه همچون سوراخهايي در قطعه اي از اسفنج بودند. آنان مشاهده كردند كه بسياري از كهكشانها در دو طرف اين شكافها قرار دارند. بزرگترين شكاف آسماني كه تا كنون كشف شده است به طول 500 سال نوري و عرض 200 ميليون سال و ارتفاع 15 ميليون سال نوري است.

اين نويسنده اضافه مي كند كه: «دانشمندان كيهان شناس امروزه پي برده اند كه اين شكافها، سياه چالهاي بزرگي هستند، كه هرچه در اطرافشان باشد مي بلعند». ايشان عبارت «مالها من فروج» را ازموارد اعجاز لغوي قرآن مي داند چرا كه هم با عدم وجود شكاف در آسمان [كه قبلًا مورد قبول بود] و هم با وجود شكاف در آسمان [كه هم اكنون مورد قبول است سازگاري دارد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 340

ج) محمد ذغلول النجار، از ديگر نويسندگاني است كه پس از ذكر اين آيات به طرح بحث مفصلي پيرامون تغييرات آسمان در آستانه قيامت مي پردازد و از آن نتيجه مي گيرد كه هيچ گونه خلل وشكافي در آسمان اين دنيا وجود ندارد. ايشان با اشاره به ديدگاه مخالفان اين نظريه مي نويسد: «كيهان شناسان به مناطقي ازآسمان كه بسيار تاريك است و درآن محدوده ستاره اي ديده نمي شود مجازاً «شكافها وسوارخهاي آسمان» مي گويند.

با توجه به اين مطالب علمي، برخي از دانشمندان مسلمان، «ما» را در آيه شريفه ي 6 سوره ي ق، اسم موصول مي دانند نه نافيه و آيه را در صدد بيان وجود شكافهايي در آسمان مي پندارند».

اين دانشمند عرب با دلايل زير و اشاره به برخي آيات قرآني وجود هرگونه شكاف را در آسمان نفي مي كند.

1. خالي

نبودن سياهچالها از مواد؛ چرا كه سياهچالها از مواد اوليه تشكيل دهنده ستارگان و برخي انواع اشعه، پر شده اند.

2. همراهي زمان، مكان، ماده و انرژي، خالي بودن قسمتي از فضا را رد مي كند.

3. وجود «ضد ماده» در آن شكافها مي تواند توجيهي براي خالي نبودن آنها باشد.

4. مراحل هفتگانه اي كه در فيزيك براي خلق جهان مطرح مي شود نيز مخالفت وجود جاي خالي در فضا است.

5. وجود برخي مواد بين ستاره ها و كهكشانها نيز اين مسئله را نفي مي كند. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 341

نقد و بررسي:

آيه شريفه 6 سوره ي ق با اشاره به آفرينش آسمان و تزيين آن، عظمت و قدرت خداوند متعال را به بشر نشان مي دهد. سياق اين آيه و نيز آيه ي 9 سوره ي مرسلات كه از شكافته شدن آسمان در آستانه روز قيامت خبر مي دهد قرائني بر اين تفسير است كه آيه را، نفي كننده هرگونه خلل و شكافي در آسمانها مي داند. از طرفي دلايل علمي كه زغلول النجار به برخي از آنها اشاره كرد نيز مويد اين تفسير است.

ك: حركت در مسير خميده و تاريك

مقدمه:

تاريكي مطلق آسمان بالاي جو، او ويژگيهاي آسمان است كه يافته هاي علمي كيهان شناسان و فضانوردان به آن شهادت مي دهد. از ديگر ويژگيهاي آسمان اين است كه مسير حركت در آن هميشه بصورت خميده و منحني است و نمي توان در آسمان در خطي مستقيم حركت كرد.

گروهي از صاحب نظران و مفسران بر اين عقيده اند كه قرآن كريم در سوره حجر، به اين دو ويژگي آسمان اشاره كرده است؛ آنهم در زمانيكه هنوز هيچ كس نتوانسته بود به آسمان پرواز كند و از فضاي خارج جو اطلاعاتي بدست آورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 342

آيه:

وَلَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِم بَاباً مِّنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ* لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ «1» (و اگر [بر فرض دري از آسمان بر آنان مي گشوديم و پيوسته از آن بالا مي رفتند حتماً مي گفتند: ما فقط چشم بندي شده ايم؛ بلكه ما گروهي جادو زده ايم).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي مادّه «عرج» سه معنا ذكر شده است

1. بالا رفتن «2»؛ 2. ميل و انحنا داشتن [كه بيشتر در مورد راهها و دشتها بكار مي رود] «3»؛ 3. تعداد شتر بين 80 تا 90 نفر. «4» مشتقاتي از اين ماده در شش آيه قرآن آمده در تمام موارد، معناي اول در آن لحاظ شده است. «5»

براي مادّه «سكر» نيز مانع شدن «6»، جلوگيري كردن «7» و بستن «8» به عنوان معاني شده است. مرحوم مصطفوي آنها را در يك معنا جمع مي داند و آن حايل و مانع شدن از جريان طبيعي چيزي است. «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 343

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) مجاهد كه از مفسرين قديمي است سخن كفار را كه گفته اند «انّما سكّرت ابصارنا» را به بسته و پوشيده شدن چشم تفسير كرده است و ابن عباس و كلبي آن را به معناي كور شدن مي داند. «1»

ب) دكتر راغب ذغلول محمد النجار، پس از نقل شأن

نزول اين آيه شريفه، آن را بيانگر عناد و لجاجت برخي از كفار مي داند كه حتي اگر دربهاي آسمان گشوده شود و به آسمان بروند و عظمت خلقت الهي و بزرگي آن را ببينند، هنوز هم حق را انكار كرده و چشمان خويش را متهم مي سازد كه نمي بينيد و مي گويند ما تحت تأثير سحر قرار گرفته ايم.

ايشان اين آيه را شامل دقايقي علمي مي داند كه قرآن با اشاره به آنها، اعجاز خويش را به اثبات رسانده است. اين نويسنده صاحب نظر نكات علمي آيه را اين گونه بيان مي كند:

1. واژه ي «باب» در آيه شريفه به اين نكته اشاره دارد كه برخلاف عقيده گذشتگان كه آسمان را فضايي خالي مي پنداشتند، آسمان پر از موادي است كه پس از انفجار بزرگ بر جاي مانده و همچون ساختماني محكم و داراي درهاي مخصوصي است.

2. فعل «يعرجون» در اين آيه اشاره به حركت منحني در فضا دارد چرا كه به خاطر وجود ميدانهاي مغناطيسي و جاذبه مواد در فضا، هر چيزي بخواهد در آسمان حركت كند به يك سمت كشيده شده و مسيرش متمايل مي گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 344

3. سخني كه از زبان كفّار نقل شده، معجزه اي است، چرا كه بسته شدن چشمان و پوشيده شدن آن هنگام عروج به آسمان را بيان مي كند و اين به تاريكي فضاي بالاي جو اشاره دارد.

4. فعل «ظلوا» كه بر ادامه داشتن عمل و كاري دلالت مي كند، به اين نكته علمي اشاره دارد كه تاريكي، تمام

آسمان را فرا گرفته است و تا هر كجا پيش بروم هنوز هم تاريك است. «1»

ج) نويسنده كتاب الفرقان في بيان اعجاز القرآن ديدگاهي شبيه آنچه گذشت را، از كتاب العلم طريق الايمان «2» نقل مي كند و مي نويسد: «پذيرفتن سخنان افرادي همچون ذغلول النجار و ديگران بدين معنا است كه تمام گذشتگان در تفسير آيه به خطا رفته اند و اين غير ممكن است». «3»

ايشان اين گونه تفسيرها را اشتباهي بزرگ مي داند و از برخي صحابه و مفسران گذشته نقل مي كند كه: «آيه مي گويد اگر درب هاي آسمان باز شود و كفار بتوانند از آسمان بالا بروند بخاطر عناد و لجاجت، اين حقايق را انكار مي كنند و مي گويند: ما سحر شده ايم. [و اصلًا به آسمان نرفتيم »

د) سامي محمد علي، با اشاره به برخي از اين نكات علمي در آيه شريفه مي نويسد: «كلمه «باب» در اين آيه معاني زيادي را در خود نهفته دارد ... دانشمندان فضانورد گفته اند كه سفينه هاي فضايي براي خروج از جوّ زمين بايد راههاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 345 خاصي را طي كنند و از منافذ و دريچه هاي ويژه اي كه در جوّ زمين وجود دارد خارج شوند و در غير اين صورت، جو مانع خروج آنها مي گردد. اين مسئله هنگام بازگشت به زمين نيز بايد رعايت شود. «1»

ه) يكي ديگر از نويسندگان با بيان اين يافته علمي كه حركت در فضا در خطي مستقيم ممكن نيست آن را حقيقتي مي داند كه قرآن كريم با به

كار بردن مادّه «عرج» به جاي صعود و سير، به آن اشاره مي كند چرا كه عروج در لغت به حركت در مسير منحني گفته مي شود. «2»

و) عبدالرحيم مارديني اين نكته را اين گونه بيان مي كند كه: «خداوند متعال صعود در آسمان را با تعبيراتي از مادّه عرج بيان فرموده است، كه نوعي انعطاف و حركت در مسيري متمايل و خم را مي رساند و اين بدين علت است كه فضاي عالم، خط مستقيم نمي شناسد». «3»

ز) دكتر محمد راتب النابلسي، در تفسير اين فراز از آيه از برخي يافته هاي علمي كمك مي گيرد. ايشان سخنان دانشمندي فضانورد را نقل مي كند، كه مدتي پس از پرتاپ سفينه اش، هنگامي كه از جوّ زمين خارج شد، در تماسي راديويي با زمين گفته بود: «ما ديگر چيزي نمي بينيم، چه اتفاقي افتاده است».

ايشان اين نكته علمي را متذكر مي شود كه نور خورشيد وقتي وارد جو مي شود با برخورد با مولكولهاي هوا و ذرات غبار، منعكس شده و ايجاد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 346

روشنايي مي نمايد ولي چون در خارج از جّو، هوا و غباري وجود ندارد نور منعكس نشده و فضا به طور مطلق تاريك است.

ايشان آيات 14 و 15 سوره ي حجر را اشاره به اين يافته علمي مي داند؛ زيرا سخناني كه از زبان كفّار نقل شده بيانگر تاريكي آسمان در بالاي جو است. «1»

ح) دكتر سمير عبدالحليم، نيز با بيان همين نكته علمي در تفسير اين آيات، عبارت «اخرج ضحاها» در آيه ي 29 سوره نازعات را شاهد

بر اين تفسير مي داند و مي نويسد «مراد از خروج نور اين است كه نور با برخورد با جو منعكس [و ظاهر] مي شود و به اصطلاح خارج مي گردد». «2»

نقد و بررسي

از ابتداي سوره حجر تا آيه ي 16 خداوند متعال از لجاجت و عناد برخي كفّار خبر مي دهد و با دلداري به پيامبرش اعلام مي كند كه حتّي اگر معجزاتي كه خواسته اند، ارائه شود ايمان نخواهند آورند.

قرآن كريم در آيه 93 سوره ي اسراء از زبان آنان نقل مي كند كه، ما ايمان نمي آوريم مگر آنكه پيامبر به آسمان بالا رود و كتابي از آنجا برايمان فرود آورد.

خداوند متعال در آيات 15 و 16 سوره ي حجر مي فرمايد: حتّي اگر دري از آسمان بر آنان گشوده شود و خود آنان به آسمان بالا روند هنوز از روي لجاجت اين معجزه را قبول نمي كنند و مي گويند ما واقعاً به آسمان نرفتيم بلكه چشم بندي بوده است و ما سحر شده ايم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 347

با توجه به آن چه كه گفته شد، تذكر چند نكته پيرامون ديدگاهها و تفاسير، از آيه لازم به نظر مي رسد.

الف) با توجه به معناي لغوي كه براي مادّه ي عرج ذكر شده است، به كار رفتن فعل «يعرجون» در اين آيه و مشتقّات آن در ديگر آيات كه همگي درباره حركت در آسمان است، مي توان آن را اشاره به خميدگي و متمايل بودن سير حركت در فضا دانست.

ب) بعيد بنظر مي رسد عبارت «انّما سكرت ابصارنا» اشاره به تاريكي آسمان بيرون جو

داشته باشد چرا كه اين آيه مي فرمايد كفّار از روي لجاجت، آنچه را واقعاٌ ديده اند انكار مي كنند و چشمان خود را متهم ساخته و به دروغ مي گويند ما سحر شده ايم اما در صورتي كه آنها به خاطر تاريكي بالاي جو اين حرف را زده و گفته باشند ما چيزي را نديديم اين سخن لجاجت آنان را مشخص نمي كند و غير مرتبط باسياق آيات گشته و با غرض آيه ناهماهنگ خواهد شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 348

ل: سختي تنفس در طبقات بالاي جو
اشاره

مقدمه:

به عقيده برخي انديشمندان، قرآن 1400 سال قبل، از نبود اكسيژن و هواي مناسب براي تنفس در بالاي جو خبر داده است. آنان با توجه به تشبيهي كه در آيه 125 سوره انعام بيان شده، اين نكته علمي را برداشت كرده اند. در اين آيه حالت كسي كه ايمان نمي آورد و سينه اش تنگ مي شود به حالت كسي تشبيه شده است، كه در آسمانها بالا مي رود.

پس از نقل برخي ديدگاههاي مفسران و دانشمندان گذشته و معاصر درباره اين آيه به نقد و بررسي آنها خواهيم پرداخت.

آيه:

وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ «1» (و هر كس را كه بخواهد [به خاطر اعمالش در گمراهي اش وانهد سينه اش را تنگ تنگ مي كند گويا مي خواهد در آسمان بالا برود).

بحث لغوي:

«صدر» به معناي سينه است كه هنگام تنفس، هوا در آن داخل و خارج مي شود. «2» مادّه «ضيق» نيز به معني تنگي «3» و فشردگي است و با حَرَج در يك معنا

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 349

به كار مي رود. «1»

معنايي كه كتب لغت براي مادّه «صعد» ذكر كرده اند، «حركت به طرف بالا» «2» است چه در امور معنوي باشد و چه امور مادي. «3» برخي از لغويون، سختي و مشقت را نيز جزء معاني اين مادّه دانسته اند «4» و واژه «الصُعَداء» را از همين ماده و به معناي نفس كشيدن با سختي، عميق و طولاني مي دانند. «5»

اسرار علمي جو «6» پيرامون كره زمين را اقيانوسي از هوا به نام جوّ احاطه كرده است و موجودات زمين، در ته اين اقيانوس به سر مي برند. در روزهايي كه زمين نخستين گامهاي حيات خويش را مي پيمود، احتمالًا جوّي آكنده از گاز هيدروژن همراه با گازهاي ديگري مانند دي اكسيد كربن و اكسيژن كه تا فضاي خورشيد گسترده مي شد آن را در بر گرفته بود. «7»

اكنون هوايي كه جو را تشكيل داده است مخلوطي از چند گاز است؛ البته نه به صورت تركيبي شيميايي، 71 درصد حجم اين مخلوط نيتروژن و 21 درصد آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 350

اكسيژن و كمتر از 1 درصد آن آرگون است و مقدار بسيار كمي گاز كربنيك و بخار آب دارد. «1»

جو زمين تا ارتفاع نامعيني گسترش دارد و در قسمت هاي فوقاني داراي لايه هاي مشخصي نيست، شهاب سنگها وجود هوا را تا ارتفاع 160 كيلومتر نشان مي دهند. شفق هاي قطبي نيز وجود هوا را حداقل تا ارتفاع 700 كيلومتري از سطح دريا ثابت مي كند «2» نيمي از جو تا ارتفاع 5/ 5 كيلومتري قرار دارد و به طور كلي كل جو در ارتفاع 10 كيلومتري از زمين قرار دارد. گازهاي

تشكيل دهنده جو به علت نيروي گرانش داراي وزن و فشار بوده و لايه هاي بالايي بر لايه هاي پاييني فشار آورده و غلظت آن را افزايش مي دهند. بنابراين ميزان فشار در لايه هاي پاييني بيش از لايه هاي بالايي است.

جرم جو 106/ 5 تن و فشار متوسط جو زمين در سطح دريا 10 به توان 5 نيوتن بر متر مربع و يا 2/ 1013 ميلي بار است. «3» البته فشار جو در مكانها و زمانهاي متفاوت، تغيير مي كند. «4» تا كنون روشهاي مخلتفي براي تعيين لايه هاي جو تجربه شده است و تحقيقات علمي براي شناخت جزئيات فوقاني جو نيز ادامه دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 351

از يك ديدگاه، جو زمين را از نظر پراكندگي و تغييرات دما مي توان به لايه هاي زير تقسيم كرد:

1. تروپوسفر (: (rehpsoporT اين لايه در تماس با سطح زمين است و ضخامت آن 18- 17 تا 8- 7 كيلومتر از استوا تا قطب متغير است. «1» هواي مورد نياز براي حيات در اين بخش از جو قرار دارد و از ميزان دماي آن به عكس افزايش ارتفاع كاسته مي شود. «2»

2. استراتوسفر (: (rehpsotartS اين لايه تا ارتفاع 60 كيلومتري از سطح زمين امتداد دارد. دما در اين بخش از جو نسبتاً ثابت است «3» و قشر نازكي از گونه خاصي اكسيژن به نام «ازون» در آن وجود دارد كه نقش سپر محافظ زمين را در مقابل تشعشعات كيهاني موج كوتاه، مانند اشعه فرابنفش كه از خورشيد ساطع مي گردد، بر عهده دارد.

ثابت شده است كه بدون قشر ازن، حيات زمين از سوي اين تشعشعات در معرض تهديد و حتي نابودي قرار مي گيرد. «4»

3.

مزوسفر (: (erehpsosoM اين لايه تا ارتفاع 85 كيلومتري از سطح زمين امتداد دارد. دما در اين لايه بسيار كم است و بخار آب در آن منجمد مي شود. فشار هوا نيز در ارتفاع 50 كيلومتري، يك ميلي بار است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 352

4. ترموسفر (: (erehpsomrehT دما در اين لايه بسيار بالاست و جلوه سرخي شفق يكي از پديده هاي مربوط به اين لايه است.

5. يونوسفر (: (erehpsonU از ارتفاع 65 كيلومتري به بالا تا حدود 1000 كيلومتري، منطقه تمركز يونها و الكترونهاي آزاد است كه سبب انعكاس امواج راديويي مي شوند. پرتوهاي پر انرژي خورشيد [ماوراءبنفش پرتوهاي ايكس و تابش هاي ذره اي كه از فضاي خارج به طبقات بالايي اتمسفر وارد مي شوند باعث گسستگي پيوند يا يونيزاسيون ملكولها و اتم ها مي شوند.

6. اگزوسفر (: (erehpsoxE در ارتفاع بيش از 300 كيلومتري از سطح زمين قرار گرفته كه بسيار رقيق است و مرز معين و مشخصي ندارد، اين لايه گذار از جو به فضاي كيهاني به شمار مي آيد. «1»

تأثيرات جو

جو زمين داراي تأثيرات فراواني است كه برخي از آنها با علم نجوم ارتباطي مستقيم دارد و بايد در محاسبات و فعاليت هاي نجومي مورد توجه قرار گيرد. از جمله اين تأثيرات مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. جو زمين به چند طريق در اشعه ورودي تأثير مي گذارد:

الف) انعكاس: پديده فلق و شفق نتيجه مستقيم انعكاس نور از ذرات غبار و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 353

دود و ... است. «1» اشعه خورشيد پس از غروب يا پيش از طلوع آن از اين ذرات به سمت زمين باز مي تابد و بدين طريق بر طول روز

افزوده مي شود. پديده رنگين كمان نيز نتيجه اين امر است.

ب) جذب: جوّ زمين جذب كننده اي گزينشي است. برخي از طول موجهاي نور را تقريباً صد درصد و برخي ديگر را تا اندازه اي جذب مي كند. اشعه فرابنفش كوتاه يكسره در جو جذب مي شود.

ج) پراكند: اين اثر نتيجه پخش نور از ملكولهاي هواست و ميزان آن، به رنگ نور بستگي دارد. نور آبي با آسانتر از نور سرخ، پخش يا پراكنده مي شود. اين پخشِ گزينشي، هم علت رنگ آبي آسمان و هم موجب رنگ سرخ و نارنجي غروب است. «2»

د) شكست: انحراف شعاع هاي تابنده از اجرام آسماني هنگام عبور آنها از لايه هاي جوّ زمين، باعث شكست نور مي شود. علت وقوع اين پديده اختلاف سرعت نور در خلاء و هواي اطراف زمين [جوّ] است.

اين پديده باعث مي شود ستارگان بالاتر از محل واقعي خويش ديده شوند «3» و داراي تلألو و درخشش باشند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 354

2. انعكاس امواج راديويي توسط لايه يونوسفر از ديگر تأثيرات جوّ است. «1»

3. به وجود آمدن بادها و نيز منتقل شدن صداها از اثرات جوّ شمرده مي شود.

4. جلوگيري از سرد و گرم شدن سريع كره زمين در شب و روز، توسط جوّ صورت مي گيرد.

ديدگاهها و نظريات مفسران:

خداوند متعال در آيه 125 سوره ي انعام، كسي را كه به خاطر اعمالش گمراه مي شود و سينه اش تنگ مي گردد را به شخصي تشبيه كرده است كه مي خواهد در آسمان بالا برود.

در پاسخ به اين سوال كه چه رابطه اي بين صعود در آسمان و تنگي سينه است، مفسران و انديشمندان گذشته، جوابهايي داده اند كه عدم تناسب آن با آيه، چندان پوشيده نيست.

الف) برخي

گفته اند، منظور اين است كه، همانگونه كه صعود به آسمان كار مشكل يا غيرممكني است، ايمان آوردن براي كافران لجوج و جاهلِ متعصب نيز چنين است. «2»

ب) گروهي ديگر گفته اند منظور اين است كه كفار از ايمان دور مي شوند، مانند كسي كه از زمين دور مي شود و به آسمان مي رود.

ج) آيت الله مكارم، پس از اشاره به اين ديدگاهها، معاني لطيف تري از آيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 355

برداشت مي كنند و آن را معجزه اي علمي از قرآن دانسته و مي نويسند: «امروز ثابت شده كه هواي اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملًا فشرده و براي تنفس انسان آماده است امّا هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيق تر و ميزان اكسيژن آن كمتر مي شود و اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا [بدون ماسك اكسيژن حركت كنيم تنفس كردن براي ما هر لحظه مشكل تر مي شود. «1» در واقع اين تشبيه از قبيل، تشبيه معقول به محسوس است زيرا جمود فكري و تعصب گمراهان لجوج را در پذيرش اسلام، تشبيه به تنگي نفس حاصل از كمبود اكسيژن براي كسي كه به آسمان صعود مي كند، كرده است. «2»

د) دكتر سلمان داود السعدي، همانند بسياري ديگر از نويسندگان، «3» آيه 125 سوره ي انعام را اشاره به اين نكته علمي دانسته و آنرا اعجازي علمي از قرآن مي داند، و مي نويسد: «معناي دقيق اين آيه هنگامي كشف شد كه براداران رايت اولين پرواز خود را با هواپيمايشان انجام دادند و در ارتفاع زياد، احساس تنگي نفس كردند». «4»

ه) برخي از نويسندگان با توجه به فعل «يصّعّد» كه در اصل يتصّعد و از

باب تفعّل است و دلالت بر «تكرار و كثرت كار» مي كند، اين نكته را برداشت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 356

كرده اند كه، انسان در صورتي دچار تنگي نفس مي شود كه فاصله زيادي از زمين بگيرد و اين صعود و بالا رفتن زياد باشد. «1»

و) آيت الله معرفت، «تصعُّد» را به معناي قصد انجام كار سخت و بسيار مشكل مي دانند و از گذشتگان درباره تفسير اين آيه شريفه نقل مي كنند كه: «خداوند در اين آيه، حالت كسي را كه به حال خود واگذارده شده [و بخاطر اعمالش از رحمت الهي دور مانده باشد] را مانند حالت كسي مي داند كه مي خواهد كاري، مانند رفتن به آسمان را انجام دهد كه از عهده آن بر نمي آيد؛ چنين شخصي به سختي افتاده و نفسش به شماره مي افتد.

ايشان در نقد اين تفسير مي نويسد: «اين تفسير [حركت به سوي آسمان در صورتي درست است كه در آيه، «الي السماء» آمده باشد نه «في السماء». اين استاد گرانقدر، تنگي نفس و فشار بر سينه را به عنوان معناي ديگري براي «تصعُّد» ذكر مي كنندو با توجه به آن، تشبيه در آيه را اين گونه تبيين مي كنند: «آن شخص زندگي بر او سخت مي شود مانند كسي كه مي خواهد در قسمتي از آسمان كه هوا وجود ندارد زندگي كند». «2»

ز) محمد ذغلول النجار با اشاره به مشكل كمبود اكسيژن ( (aixopyH و نبود فشار جوّي ( (msirabsyD در خارج از جو، آنها را از مشكلاتي مي داند كه فضانوردان با آن روبرويند و با مطرح كردن آيه 125 سوره انعام، آيه شريفه را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 357

اشاره به وجود

اين مشكلات مي داند. «1»

ح) گودرز نجفي، از نويسندگاني است كه با نقل سخنان دكتر موريس بوكاي «2» و مهندس محمد علي سادات «3» درباره اين آيه، آن را اعجازي از قرآن مي دانند. «4»

ط) از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني كه اين آيه را مطابق با يافته هاي علمي و اشاره به نبود اكسيژن كافي در خارج از جو مي دانند، دكتر سمير عبدالحكيم «5»، دكتر السيدجميلي «6»، سعد حاتم محمد مرزه «7» و مصطفي دباغ «8» هستند.

ي) احمد متولي، نيز پس از اشاره به اين نكته علمي در تفسير آيه شريفه، اين قضيه را نقل مي كند كه: وقتي اين آيه براي «يوشيدي كوزان» مدير رصدخانه ي توكيوي ژاپن ترجمه شد، بسيار متعجب گرديد و شروع به استماع دقيق آيات نمود و به آنچه از علوم جديد در اين باره مي دانست اشاره كرد و گفت: گوينده قرآن همه چيز را با دقت و تفصيل مي داند». «9»

ك) نويسنده كتاب الفرقان في بيان اعجاز القرآن، پس از نقل اين تفسير، آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 358 را بازي با كلام خداوند مي داند و از كساني كه آيات قرآن را اين گونه تفسير مي كنند به خدا شكايت مي كند و مي نويسد: «چگونه ممكن است كه خداوند گذشتگان را به چيزي كه نمي دانستند مخاطب قرار داده باشد». ايشان تفسير گذشتگان از آيه را همان مراد واقعي خداوند متعال مي داند چرا كه مخاطبان آيات در آن زمان همين گونه مي فهميدند. «1»

جمع بندي و بررسي:

با توجه به معاني لغوي ذكر شده براي مادّه «صعد» و نيز دقت در تشبيهي كه در اين آيه شريفه آمده است، مي توان آن را اشاره به يافته هاي جديد

علمي پيرامون كمبود اكسيژن در طبقات بالاي جو، دانست و آن را اعجازي علمي از قرآن شمرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 359

خاتمه

قرآن، اين كتاب آسماني، در راستاي هدف اساسي و اصلي خويش يعني هدايت بشر به سوي سعادت، گاهي برخي مطالب علمي را مطرح كرده كه اعجاب دانشمندان و بزرگان علم را برانگيخته است و بسياري از آنان به معجزه و مافوق بشري بودن آن اذعان كرده اند و در برخي موارد باعث اسلام آوردن دانشمندان غير مسلمان شدن است. چند نمونه مختصر از اين مطالب كه در اين كتاب مورد بررسي قرار گرفت، شاهد اين مدعا است.

اميد است اين مختصر، مورد قبول خداوند متعال قرار گيرد و قدمي هر چند كوتاه به سوي شناخت اين كتاب مقدس باشد.

پيشنهادها

1. تشكيل گروهها و نشستهاي مشترك بين مفسّران گرامي و دانشمندان علم نجوم، براي بررسي مباحث قرآني- نجومي.

2. انتخاب موضوعات نجومي قرآن [كه به خاطر گسترده بودن بحث، در اين كتاب مورد بررسي قرار نگرفته است مانند: ويژگيهاي خورشيد، ماه، ستارگان، شب و روز، پايان جهان و ....

3. تدوين موسوعه اي از آيات و روايات نجومي، كه موضوع بندي شده و دسترسي محققان را به اين مجموعه عظيم آسانتر سازد.

4. تدوين واجراي طرح جامعي براي فهرست نگاري كتب مربوط به اين موضوع.

وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين

والسلام علي من اتبع الهدي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 361

فهرست منابع و ماخذ

1. آلوسي، ابوالفضل شهاب الدين سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن، نشر داراحياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1405 ق.

2. آيزاك، آسيموف، ترجمه محمد رضا غفاري، راه شيري و ساير كهكشانها، نشر دفتر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، 1375 ش.

3. آيزاك، آسيموف، ترجمه هوشنگ شريف زاده، شكل زمين، نشر گيتا شناسي، 1363 ش.

4. ا. اي. رُي و دي. كلارك، ترجمه سيد احمد سيدي، ستاره شناسي، اصول و عمل، نشر آستان قدس رضوي (ع)، 1366 ش.

5. ابن اثير، مبارك ابن احمد، النهايه في غريب الحديث والاثر، نشر بيت الافكار الدوليه، 2003 م.

6. ابن طاوس، علي بن موسي، فرج المهموم، نشر رضي، 1363 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 362

7. ابن كثير، اسماعيل ابن عمر، تفسير القرآن العظيم، نشر دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

8. ابن منظور، محمد ابن مكرم، لسان العرب، نشر داراحياء التراث العربي، 1412 ق.

9. ابو العينين، حسن، من الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر العبيكان، چاپ اول، 1416 ق.

10. ابوالفتوح رازي، حسن ابن علي، روض الجنان و روح الجنان، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي (ع)، 1371 ش.

11. ابوحجر، احمد عمر، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، نشر دار قتيبه بيروت، چاپ اول، 1991 م.

12. احمد ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، نشر دار الكتب اسلاميه بيروت، چاپ سوم، 1420 ق.

13. احمد المرسي حسين جوهر، الاعجاز العلمي للقرآن الكريم، نشر جزيره الورد، چاپ اول، 1421 ق.

14. احمدي، محمود، معجزات قرآن در عصر فضا و كامپيوتر، نشر مسعود احمدي، 1364 ش.

15. استفن ويليام هاوكينگ، ترجمه حبيب الله داد فرما، تاريخچه زمان، نشر كيهان، 1375 ش.

16. امين، احمد، ترجمه بهشتي، امامي و لاري، راه تكامل، نشر دار الكتب اسلاميه، بي تا.

17. انجمن مقدس ايران، كتاب مقدس، نشر انجمن كتاب مقدي ايران، 1987 م.

18. اوبروچف، ترجمه عبدالكريم قريب، مباني زمين شناسي، نشر خوارزمي، چاپ چهارم، 1368 ش.

19. اوبلاكر، اريك. ترجمه بهروز بيضايي. فيزيك نوين. نشر قدياني. 1370 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 363

20. بوكاي موريس، ترجمه ذبيح الله دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن

و علم، نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1365.

21. بهبودي، محمد باقر، هفت آسمان، نشر معراجي، بي تا.

22. بي آزار شيرازي، عبد الكريم، گذشته و آينده جهان، نشر طباطبايي قم، چاپ دوم، 1349 ش.

23. بيروني، ابوريحان، التفهيم در باب جغرافيا، نشر هما، چاپ چهارم، 1367 ش.

24. بيروني، ابوريحان، ترجمه اكبر دانا سرشت، آثار الباقيه، نشر امير كبير، چاپ سوم، 1363 ش.

25. بيضاوي، عبدالله ابن عمر، انوار التنزيل، نشر دار الفكر بيروت، 1416 ق.

26. پاك نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، نشر كتاب فروشي اسلاميه، 1350.

27. پي ير، روسو، تاريخ علوم، نشر اميركبير، چاپ چهارم، 1344 ش.

28. تقي زاده، حسن، تاريخ علوم در اسلام، نشر فردوسي، چاپ اول، 1379 ش.

29. تهانوي، محمد علي، كشاف اصطلاحات الفنون، نشر مكتبه لبنان، 1996 م.

30. جباليه، احمد، القرآن و علم الفلك، نشر الدار العربيه للكتاب، چاپ سوم، 1991 م.

31. جعفري، عباس، فرهنگ بزرگ گيتا شناسي، نشر گيتا شناسي، چاپ چهارم، 1379 ش.

32. جوزف، جي. ام.، ترجمه توفيق حيدر زاده، شناخت مقدماتي ستارگان، نشر گيتاشناسي، چاپ هفتم، 1374 ش.

33. جوهري، اسماعيل ابن حماد، صحاح اللغه، دار العلم بيروت، چاپ سوم، 1404 ق.

34. حافظ، محمد ابراهيم، الاشارات العلميه في القرآن الكريم، نشر دارالكتب، بي تا.

35. حجازي، سيد عبد الرضا، رسالت قرآن در عصر فضا، نشر كانون انتشار، چاپ ششم، 1356 ش.

36. الحرّ العاملي، محمد الحسن، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، نشر درا الاحياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1391 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 364

37. حسب النبي، منصور محمد،

القرآن الكريم والعلم الحديث، نشر الهيئه المصريه، 1990 م.

38. حسن زاده آملي، حسن، دروس هيئت، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1380 ش.

39. حلي، حسن بن يوسف، كشف المراد، جامعه مدرسين، 1422 ه. ق.

40. حسني، سيد علي اشرف، زمين و آسمان در قرآن كريم و نهج البلاغه، نشر اميري، چاپ اول، 1380 ش.

41. حسيني، سيد محمد حسين، رساله نوين، نشر صدرا، 1406 ق.

42. الحكيم، عبدالوهاب، اعجاز الحقايق العلميه في القرآن الكريم، نشر دار المحجه البيضاء، چاپ اول، 1423 ق.

43. حلمي الغوري، ابراهيم، العلوم الفلكيه في القرآن الكريم، نشر دار القلم العربي سوريه، 1422 ق.

44. حنان عيسي عبدالظاهر، اسرار و غرائب في الكون، نشر دار اسامه، چاپ اول، 1998 م.

45. حنفي، احمد، التفسير العلمي للآيات الكونيه في القرآن، نشر دار المعارف، چاپ سوم، 1980 م.

46. الحويزي، عبد العلي ابن جمعه العروسي، تقسير نور الثقلين، نشر علميه قم، 1383 ق.

47. حيدر زاده، توفيق، شناخت مقدماتي ستارگان، نشر گيتاشناسي، چاپ اول، 1364 ش.

48. الخطيب، عبدالغني، ترجمه اسد الله مبشري، قرآن و علم روز، نشر مطبوعاتي عطايي، 1362 ش.

49. خليل ابن احمد، ترتيب العين، نشر اسوه، چاپ اول، 1414 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 365

50. خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، نشر مؤسسه ي احياء آثار الامام خوئي.

51. خوئي، سيد ابوالقاسم، ترجمه جعفر سبحاني، اعجاز قرآن، نشر كانون انتشارات محمدي، 1363 ش.

52. خونساري، محمد باقر، روضات الجنات، نشر اسماعيليان، 1391 ق.

53. الدباغ، مصطفي، وجوه من اعجاز القراني، نشر مكتبه المنار، چاپ دوم، 1405

ق.

54. ذهبي، محمد حسين، التفسير والمفسرون، نشر دارالكتب الحديثه، چاپ دوم، 1396 م.

55. رازي، فخر الدين، تفسير كبير [مفاتيح الغيب ، نشر دارالكتب العلميه بيروت، 1411 ق.

56. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، نشر ذوي القربي، چاپ پنجم، 1426 ق.

57. رجبي، محمود، روش شناسي تفسير قرآن، نشر سمت، چاپ اول، 1379 ش.

58. رستگار جويباري، يعسوب الدين، تفسير البصائر، نشر مؤلف، 1413 ق.

59. رشيد رضا، محمد، تفسير القرآن العظيم [المنار]، نشر دار المعرفه، چاپ دوم، بي تا.

60. رضائي اصفهاني، محمد علي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، نشر اسوه، چاپ دوم، 1383 ش.

61. رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، نشر پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن، چاپ اول، 1385 ش.

62. زحيلي، وهبه بن مصطفي، التفسير المنير، نشر دارالفكر المعاصر، چاپ دوم، 1418 ق.

63. زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، نشر دار المعرفه، 1310 ق.

64. زغلول راغب محمد نجار، السماء في القرآن الكريم، نشر دار المعرفه بيروت، چاپ اول، 1425 ق.

65. زماني قمشه اي، علي، هيئت و نجوم اسلامي، نشر سماء، چاپ اول، 1381 ش.

66. زماني، مصطفي، پيشگوئيهاي علمي قرآن، نشر پيام اسلام، 1350 ش.

67. زمخشري، محمود ابن عمر، تفسير الكشاف، نشر دار الكتب العربي، 1407 ق.

68. الزنداني، عبد المجيد، آيات الله في الافاق، نشر مكتبه القرآن قاهره، بي تا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 366

69. زنداني، عبدالمجيد عزيز، توحيد الخالق، نشر دارالسلام، 1405 ه. ق.

70. زيليك و اسميت، ترجمه جمشيد قنبري و تقي عدالتي، نجوم و اختر فيزيك مقدماتي، نشر آستان قدس، چاپ

اول، 1376 ش.

71. سادات، محمد علي، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، نشر فلق، 1375 ش.

72. سبحاني، جعفر، قرآن و اسرار آفرينش، نشر توحيد، 1362 ش.

73. سبحاني؛ قريب؛ يعقوب پور، زمين در فضا، نشر آفتاب، چاپ اول، 1363 ش.

74. سبزواري، حاج ملا هادي، شرح منظومه، نشر دار العلم، بي تا.

75. سرفرازي، عباسعلي، رابطه علم و دين، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بي تا.

76. سعد حاتم محمد مرزه، القرآن الكريم و العلوم الحديثه، نشر مطبعه الحوادث، 1414 ق.

77. سعد حاتم محمد مرزه، حقائق من القرآن بين العلم والايمان، نشر مطبعه الحوادث، چاپ اول، 1417 ق.

78. سعدي، داوود سلمان، اسرار الكون في القرآن، نشر دار الحرف العربي، چاپ اول، 1417 ق.

79. سليمي، لطفعلي، كهكشانها در قرآن، نشر انصاري، چاپ اول، 1381 ش.

80. سيد ارناووط، محمد، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر مكتبه مدبولي قاهره، 1989 م.

81. سيد جميلي، الاعجاز الكوني في القرآن، دار زاهد القدسي قاهره، 1988 م.

82. سيد قطب، في ظلال القرآن، نشر دار احياء التراث العربي، چاپ پنجم، 1386 ق.

83. السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن، الاتقان في علوم القرآن، نشر دار الكتب العلميه بيروت، 1407 ق.

84. شامي، يحيي، تاريخ التنجيم عند العرب، نشر عزّ الدين، چاپ اول، 1414 ق.

85. شاه ويسي، ثريا، راز اسمانها و زمين، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1378 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 367

86. الشرقاوي، محمد عبدالله، القرآن و الكون، دار الجبل، چاپ سوم، 1411 ق.

87. شريعتي مزيناني، محمد تقي، تفسير نوين، نشر دفتر نشر

فرهنگ معارف اسلامي، 1374 ش.

88. الشريف، عدنان، من علم الفلك القرآني، نشر دار العلم للملايين بيروت، 1990 م.

89. الشريف، عدنان، من علوم الارض القرآنيه، نشر دار العلم للملايين بيروت، 1993 م.

90. شعراني، ابوالحسن، نثر طوبي، نشر اسلاميه تهران، 1398 ق.

91. شهرستاني، سيد هبه الدين، ترجمه سيد هادي شهرستاني، اسلام و هيئت، نشر دار العلم، 1389 ق.

92. صابري كرماني، علي اكبر، ادوار جهان خلقت، نشر مولف، چاپ اول، 1364 ش.

93. صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن والسنه، نشر فرهنگ معارف اسلامي، چاپ دوم، 1408 ق.

94. صادقي، محمد، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، نشر كتاب فروشي مصطفوي، چاپ دوم، 1356 ش.

95. صبري الدمرداش، للكون اله، نشر المنار الاسلاميه كويت، 1422 ق.

96. صدر المتألهين، محمد ابن ابراهيم، تفسير القرآن الكريم، نشر بيدار، چاپ دوم، 1366 ش.

97. صدوق، محمد بن علي، التوحيد، نشر جامعه مدرسين، بي تا.

98. صدوق، ابن بابويه، خصال، نشر جاويدان، 1354 ش.

99. طالقاني، سيد محمود، پرتوي از قرآن، نشر شركت سهامي انتشار، 1348 ش.

100. طباطبايي، علامه محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، نشر اسلاميه، چاپ دوم.

101. طباطبايي، سيد محمد حسين، اعجاز قرآن، نشر بنياد علمي و فكري علامه، 1362 ش.

102. طبرسي، ابي الفضل ابن حسن، تفسير مجمع البيان، نشر موسسه اعلمي، چاپ اول، 1415 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 368

103. طبرسي، احمد ابن علي، الاحتجاج، نشر مؤسسه اعلمي، 1403 ق.

104. الطبري، ابو جعفر محمد ابن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، نشر دار المعرفه بيروت، 1406 ق.

105. طريحي،

فخرالدين، مجمع البحرين، نشر موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.

106. طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسير القرآن، نشر دار الفكر، بي تا

107. الطوسي، ابي جعفر محمد الحسن، التبيان في تفسير القرآن، نشر علميه نجف، 1376 ق.

108. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، نشر كتابفروشي اسلامي، بيتا.

109. عباسي، راما، احدث الاكتشافات في اعجاز القرآن، نشر مطبعه اليازجي، 2003 م.

110. عبد الكريم بن صالح الحميد، الفرقان في بيان اعجاز القرآن، نشر مكتبه ملك فهد، چاپ اول، 1423 ق.

111. عدالتي، تقي و فرخي، حسن، اصول و مباني جغرافياي رياضي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1385 ش.

112. عرجاوي، عبدالمجيد، البراهين العلميه علي صحه العقيده الاسلاميه، نشر دار وحي القلم، 2003 م.

113. عرفان، حسن، پژوهشي در شيوه هاي اعجاز قرآن، نشر دار القرآن الكريم، چاپ اول، 1411 ق.

114. عريبي، محمد حسن، آيات للمتوسمين، بي تا، بي جا.

115. عللوه، محمد، اعجاز القرآني و التقدم العلمي، نشر دار الاشراق دمشق، چاپ اول، 1997 م.

116. غزالي، امام محمد، جواهر القرآن، نشر بنياد علوم اسلامي، 1365 ش.

117. فيروز آبادي، محمد بن يعقوب، قاموس المحيط، نشر دار المعرفه، بي تا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 369

118. فيض كاشاني، محمد ابن شاه مرتضي، صافي في تفسير القرآن، نشر دار الكتب اسلاميه، 1419 ق.

119. فيومي، مصباح المنير، دار الهجره، 1405 ق.

120. قائد طيار أنس عبد الحميد، تأملات ابن قيّم في الآفاق والانفس، نشر دار الهدي، چاپ سوم، 1420 ق.

121. قرآن كريم، ترجمه گروهي زير نظر محمد علي رضايي اصفهاني، نشر دار

الذكر، چاپ دوم، 1384 ش.

122. قرطبي، محمد ابن احمد، تفسير الجامع لاحكام القرآن، نشر دار الكتب العربي، 1378 ق.

123. قريشي، سيد علي اكبر، قاموس قران، نشر اسلاميه، چاپ سوم، 1361 ش.

124. قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، نشر دار الاسوه، چاپ دوم، 1416 ق.

125. قمي، ابوالحسن علي ابن ابراهيم، تفسير قمي، نشر دارالكتاب للطباعه و النشر، 1387 ق.

126. قميحا، نزيه، القرآن يتجلي في عصر العلم، نشر دار الهادي، چاپ اول، 1997 م.

127. كاشاني، ملافتح الله، تفسير منهج الصادقين، نشر اسلاميه، 1346 ش.

128. كليني، محمد ابن يعقوب، اصول كافي، نشر دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، 1361 ش.

129. گاموف، ژرژ، ترجمه احمد آرام، پيدايش و مرگ خورشيد، نشر نيل، چاپ چهارم، 1350 ش.

130. گاموف، ژرژ، ترجمه رضا اقصي، راز آفرينش جهان، نشر جامي، چاپ دوم، 1363 ش.

131. گلشني، مهدي، قرآن و علوم طبيعت، نشر امير كبير، 1364 ش.

132. لبيب بيضون، الاعجاز العلمي في القرآن، نشر موسسه اعلمي، چاپ اول، 142 ق.

133. مارديني، عبد الرحيم، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر دار المحبه دمشق، 1425 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 370

134. ماهر احمد الصوفي، اعجاز القرآن من آيات الله في السماء، نشر مكتب الشعار، چاپ دوم، 1416 ق.

135. ماير دگاني، ترجمه: محمد رضا خواجه پور، نجوم به زبان ساده، نشر گيتا شناسي، چاپ دهم، 1382 ش.

136. مترجمان، تفسير هدايت، نشر بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377 ش.

137. متولي شعراوي، محمد، معجزه القرآن، نشر مكتبه التراث الاسلامي، بي تا.

138. متولي شعراوي،

محمد، الادله الماديه علي وجود الله، دارالجيل، 1410 ه. ق.

139. متولي، احمد، الموسوعه الذهبيه في اعجاز القرآن الكريم والسنه النبويه، دار ابن الجوزي، 1426 ه. ق.

140. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، نشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1362 ش.

141. مجلسي، محمد باقر، مراه العقول. نشر دار الكتب اسلاميه. بي تا.

142. محتسب، عبدالسلام عبدالمجيد، اتجاهات التفسير في العصر الراهن، نشر النهضه الاسلاميه اردن، 1402 ق.

143. المحجري، يحيي سعيد، آيات قرآنيه في مشكاه العلم، دارالنصر قاهره، 1991 م.

144. محمد راتب النابلسي، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن و السنه (آيات الله في الافاق)، نشر دار المكتبي، چاپ اول، 1425 ق.

145. محمد سامي، محمد علي، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر دار المحبه دمشق، بي تا.

146. محمد صالح علي مصطفي، تفسير سوره فصلت، نشر دار النفائس رياض، 1989 م.

147. محمد عبده، تفسير القرآن الكريم (عم جزء)، نشر ادب حوزه، بي تا.

148. محمد كامل، عبدالصمد، الاعجاز العلمي في الاسلام، نشر دار المصريه، چاپ چهارم، 1417 ق.

149. محمد محمود عبدالله، مظاهر كونيه في معالم القرآنيه، نشر دار المكتبه الحياه، چاپ اول، 1996 م.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 371

150. محمود ابن عبد الرؤوف القاسم، في مسيره الاعجاز العلمي في القرآن، نشر دارالاعلام اردن، بي تا

151. محمودي، عباسعلي، ساكنان آسمان از نظر قرآن، نشر نهضت، زنان مسلمان، چاپ چهارم، 1362 ش

152. مخلص، عبدالرؤوف، جلوه هايي جديد از اعجاز علمي قرآن كريم، نشر شيخ الاسلام، 1376 ش.

153. مدرس، سيد علاء الدين، مباحثي پيرامون قرآن، نشر مفيد، چاپ اول، 1373

ش.

154. مدرسه ستاره شناسي مريلند، ترجمه امير حاجي خداوريخان، درسهايي از ستاره شناسي، نشر معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي (ع)، 1366 ش.

155. مدرسي، محمد تقي، تفسير هدايت، نشر آستان قدس رضوي (ع)، 1378 ش.

156. مراغي، احمد مصطفي، تفسير المراغي، نشر دار احياء التراث العربي، 1985 م.

157. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، نشر در راه حق، 1373 ش.

158. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1368 ش.

159. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، نشر وزارت ارشاد اسلامي، 1370 ش.

160. مصطفوي، حسن، تفسير روشن، نشر مركز نشر كتاب تهران، 1380 ش.

161. معرفت، آيه الله محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، نشر اسلامي، 1417 ق.

162. مكارم شيرازي، ناصر، پيام امام، نشر دار الكتب اسلاميه تهران، 1379 ش.

163. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، نشر نسل جوان، چاپ سوم، 1376 ش.

164. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، نشر دارالكتب اسلاميه، چاپ بيست و هشتم، 1371 ش.

165. مكارم شيرازي، ناصر، قرآن و آخرين پيامبر، نشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1375 ش.

166. مك گراهيل، ترجمه عدالتي، واژه نامه نجوم اختر فيزيك، پژوهشگاه علوم انساني، 1378 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 372

167. منتصر محمود مجاهد، اسس المنهج القرآني في بحث العلوم الطبيعيه، نشر المعهد الاسلامي، چاپ اول، 1417 ق.

168. منصور حسب النبي، الكون والاعجاز العلمي للقرآن الكريم، نشر دار الفكر العربي، چاپ سوم، 1416 ق.

169. مور، پاتريك وكترمول، پيتر، ترجمه عباس جعفري، سرگذشت زمين، نشر گيتا شناسي، چاپ اول، 1367 ش.

170. مي نل، آدن و ماري

جوري، ترجمه علي درويش، غروب خورشيد، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، 1369 ش.

171. ميبدي، ابوالفضل رشيد الدين، كشف الاسرار وعده الابرار (تفسير خواجه عبدالله انصاري)، نشر امير كبير تهران، 1379 ش.

172. ناوين سوليوان، ترجمه علي اكبر شريف، پيشگامان دانش اختر شناسي، نشر آستان قدس، چاپ اول، 1377 ش.

173. نبئي، ابوالفضل، تقويم و تقويم نگاري در تاريخ، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1366 ش.

174. نبئي، ابوالفضل، هدايت طلاب به دانش اسطرلاب، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1371 ش.

175. نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، چاپ دوم، 1378 ش.

176. نلينو، كرلو الفونسو، ترجمه امحد آرام، تاريخ نجوم اسلامي، نشر كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي، بي تا.

177. نوري، حسين، دانش عصرفضا، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1375 ش.

178. نوفل، عبدالرزاق، القرآن و العلم الحديث، نشر دارالكتاب العربي، 1393 ق.

179. نوفل، عبد الرزاق، الله و العلم الحديث، نشر دارالشعب قاهره، 1977 م.

180. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، نشر فيض الاسلام، 1368 ش.

181. نيازمند شيرازي، يدالله، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، نشر ميهن، چاپ چهارم، 1355 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 373

182. نيكلسون، آين، ترجمه عبدالمهدي رياضي و هادي رفيعي، 186 پرسش و پاسخ نجومي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، 1375 ش.

183. وحيد الدين خان، ترجمه: ظفر اسلام خان، الاسلام يتحدي، نشر دار الجيل المسلم، 1973 م.

184. هاچ، پاول، ترجمه توفيق حيدر زاده، ساختار ستارگان و كهكشانها، نشر گيتاشناسي، چاپ سوم، 1377 ش.

185. هارون يحيي، المعجزات القرآنيه، نشر

موسسه الرساله، چاپ اول، 1424 ق.

186. هاشمي، محمد رضا، آغاز و فرجام جهان از نظر قرآن، نشر كتابخانه ي احمدي شيراز، 1336 ش.

187. هاشمي رفسنجاني، اكبر، تفسير راهنما، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1373 ش.

188. هميمي، زكريا، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر مكتبه مدبولي، چاپ اول، 2002 م.

189. هوگان، كريگ، ترجمه علي فعال پارسا، انفجار بزرگ، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1383 ش.

190. هيتو، عبد المنعم، المعجزه القرآنيه [الاعجاز العلمي والغيبي ، نشر الرساله، 1409 ق.

191. هيوي، سيد باقر، هيئت در مكتب اسلام، نشر اسلاميه، چاپ اول، 1345 ش.

192. الياس، محمد، ترجمه تقي عدالتي، ستاره شناسي زمانهاي اسلامي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377 ش.

193. يحيي شامي، علم الفلك، نشر دارالفكر العربي، چاپ اول، 1997 م.

194. يوسف الحاج احمد، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن والسنه المطهره، نشر دار ابن حجر دمشق، 1423 ق.

جلد 6 (شگفتي هاي پزشكي در قرآن )

درآمد

قرآن كريم سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي چشمه بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 12

دوم: تفسير موضوعي كه

موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي، تاريخي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب علوم پزشكي پاسخ مي دهد.

علوم پزشكي يكي از مسائلي است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه مثبت قرآن نسبت به آن آگاه شوند، و با چالش ها و اشكالات و پاسخ هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر دوست دانشور حجت الاسلام والمسلمين حسن رضا رضايي (زيد عزه) است كه عمر خود را وقف قرآن كرده و در عرصه ها و ابعاد مختلف آن قلم زده و به تدريس و پژوهش پرداخته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 13

اميد است جامعه قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و هنرمندان متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده

محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقاي نصرالله سليماني تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 12/ 6/ 1387

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 15

فصل اوّل: كليّات

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 17

تاريخچه طب اسلامي

علم پزشكي تاريخ معيّني ندارد و نظرهاي گوناگوني درباره آن ارائه شده است. عدّه اي «هرمس لول» (ارس يا ادريس پيامبر) را بنيانگذار علم طب مي دانند و برخي آن را به تمدّنهاي بابل، يمن، مصر، فارس، هند، يونان و ... نسبت مي دهند، بعضي هم مي گويند پزشكي به صورت يك هنر آغاز شد و طي قرنها به شكل يك علم درآمد.

به هر صورت تاريخ پزشكي با تاريخ آفرينش انسان گره خورده است؛ زيرا درد و بيماري همواره با انسان بوده است. با اين حال در زمان جالينوس (201 ق. م)، بقراط (277 ق. م) و افلاطون (428 ق. م) به صورت مدون و كلاسيك درامد و نظمي به خود گرفت

«1» و با ظهور اسلام اين رشته به سرعت شكوفا شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 18

قرآن و روايات معصومان علاوه بر تشويق به كليات علم، به فراگيري يك علم خاص نيز توصيه مي كردند؛ براي مثال علم پزشكي را هم رديف علم دين قرار داده اند: «العلم علمان؛ علم الاديان و علم الابدان» «1» و در اين باره توصيه هاي مؤكد بهداشتي و درماني معصومان به صورت مجموعه هاي پزشكي و بهداشتي مدون شده است كه از آن جمله «طب النبي»، «طب الصادق» و «طلب الرضا» مشهور است و دانشمندان مسلمان- سني و شيعه- كتابهاي زيادي در مورد احاديث طبي نگاشته و موجب رشد و شكوفايي پزشكي در بين مسلمانان شده اند. «2»

مراحل رشد علم پزشكي در اسلام

با نگاهي گذرا مراحل رشد علم پزشكي در دوران ظهور اسلام را مي توان به چهار مرحله تقسيم كرد.

مرحله اول

اين مرحله از ابتداي ظهور اسلام تا سال 133 ه. ق (750 ميلادي) را در بر مي گيرد و شامل پزشكي در دوران نبوّت، خلفا و عصر اموي است.

در اين دوره به علّت نو پا بودن حكومت و گسترش ممالك اسلامي به علم پزشكي توجه چنداني نشد، در نتيجه نام پزشك مسلمان برجسته اي از اين دوره گزارش نشده است.

در دوران حيات رسول اكرم (ص) افراد زير به عنوان پزشك مطرح بودند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 19

الف. شمردل بن قباب كعبي نجراني: نبوّت پيامبر را پذيرفت.

ب. ضماد بن ثعلبه ازدي: در زمان پيامبر مسلمان شد.

د. ابن ابي رمثه تميمي: در جرّاحي مهارت داشت.

در دوران اموي نيز برخي پزشكان سرآمد ديگران بودند، از جمله:

الف. تياذوق: پزشك مسيحي (اواخر قرن اول

هجري) و طبيب مخصوص حجاج بن يوسف ثقفي بود. وي در سال 90 (ه. ق) در شهر واسط درگذشت و كتاب «ابدال الادويه و كناش» از تأليفهاي اوست.

ب. ابن آثال: طبيب مخصوص معاويه و رئيس پزشكان شام بود. در علم خواصّ ادويه و تركيب سموم كشنده بسيار ماهر بود. معاويه از سمّي كه او ساخته بود، براي شهادت امام حسن مجتبي (ع)، مالك اشتر نخعي و عبدالرحمن بن خالد بن وليد استفاده كرد.

مرحله دوم

اين مرحله با دوران عباسي همزمان مي باشد از سال 133 ه. ق (750 ميلادي) تا 287 ه. ق (900 م) را فرا مي گيرد و به دو بخش تقسيم مي گردد.

الف. عصر ترجمه: تأسيس بيت الحكمه در اين دوره بود. در زمان هارون افراد فراواني به ترجمه آثار تمدّن يوناني، رومي و هندي روي آوردند كه سرآمد آنان ابوزيد حنين بن اسحاق عبادي «1» و فرزندش اسحاق بن حنين بودند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 20

ب. عصر تأليف: پس از ترجمه آثار پزشكي، افرادي به صورت پراكنده به تأليف كتابهاي پزشكي پرداختند. آغاز عصر تأليف با نام «ابوالحسن عليّ بن سهل بن طبري» «1» گره خورده است و كتاب «فردوس الحكمه» او، شروع حركت نوين در طبّ اسلامي مي باشد. «2»

مرحله سوم

اين دوران، عصر طلايي پزشكان مسلمان است و از سال 287 تا 700 ه. ق (900- 1300 م) را در بر مي گيرد. مسلمانان در اين دوره بيشترين تعداد پزشكان و بالاترين نوآوريها را داشتند و تمام دانشمندان غرب اين دوره را «عصر طلايي رشد مسلمانان» ناميده اند. دكتر «جي اي پارك» مي گويد:

«در حالي كه اروپائيان در دوران سياه به سر مي بردند،

مسلمانان در بقيه نقاط متمدن جهان به پيش مي رفتند، آنان در بغداد، دمشق، قاهره و ديگر شهرها مدارس پزشكي و بيمارستان بر پا مي كردند. آنها مشعل فروزاني از دانش پزشكي بر افروختند.

بيش از 60 بيمارستان در بغداد و 33 بيمارستان در قاهره ساخته شد. در حالي كه در اروپا اولين بيمارستان در سال 1793 م در شهر يورك انگلستان بنا شد.» «3»

پزشكان مشهور مانند ابن سينا، رازي، اهوازي، جرجاني و ... در اين دوره زندگي مي كردند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 21

مرحله چهارم

اين مرحله دوران افول دانش پزشكي مسلمانان مي باشد. عوامل زيادي (مانند: جنگها، اختلافات مذهبي، فرار دانشمندان به نقاط ديگر، آتش زدن كتابخانه ها و ...) به سستي و انحطاط مسلمانان دامن زد. از قرن شانزدهم ميلادي طلوع علوم پزشكي در غرب آغاز و نهضت احياي علم پزشكي راه اندازي شد. «1»

نتيجه

طبّ اسلامي از ترجمه متون آثار يوناني و هندي شروع شد؛ اما با توجّه به حضور قرآن، توصيه به فراگيري علم و بيان برخي مطالب پزشكي (مانند مراحل خلقت انسان كه موجب كنجكاوي بشر درباره مسائل پزشكي شد)، طرح بحث شفاء (مانند: قرآن و عسل) و وجود احاديث طبي و ... مي توان گفت عامل رشد پزشكي در تمدّن اسلامي، قرآن و احاديث معصومان بود كه «عصر طلايي پزشكي» را از سال 287 تا 700 (ه. ق) به وجود آورد.

براي مطالعه بيشتر

1. ادوارد براون، طبّ اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، انتشارات بنگاه و نشر كتاب.

2. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير.

3. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، فردوس.

4. تاريخ طب در ايران پس از اسلام، محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 22

5. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1.

6. مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18- 17، غلامرضا نورمحمدي، مقاله «نگرشي به مفهوم طب اسلامي».

7. پژوهشي در تاريخ پزشكي و درمان جهان، محمد تقي سرمدي، ج 1، ص 220- 209.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 23 پرسش

آيا ابوعلي سينا در طب و درمان از قرآن و روايات استفاده مي كرد؟

پاسخ

زندگي نامه ابن سينا

ابن سينا اهل بلخ «1» و بخارا بود و در سال 370 ه. ق آنجا متولد شد. پدرش اهل دين و علم و سياست و اسماعيلي مذهب بود. با علماي اسماعيلي مصر ارتباط و از مسائل كلامي آگاهي داشت. وي از مبلغان و مروّجان آن مكتب شمرده مي شد. «2»

ابن سينا در چنين محيط مذهبي و علمي، قرآن و علم ادب را در ده سالگي به اتمام رساند. او مسائل عقلي و رياضي را نزد محمود مساح، فقه و ظواهر شريعت را نزد اسماعيل زاهد و منطق را از ناتلي آموخت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 24

در حالاتش نوشته اند: كتاب «ما بعد الطبيعه» ارسطو را چهل باز بازخواني كرد. به دستورات ديني و مذهبي نيز اهتمام داشت و اهل عبادت بود و براي حل مشكلات علمي به نماز تمسّك مي جست. در قرائت، حفظ و تفسير قرآن همّت داشت و برخي از سوره ها را تفسير مي كرد. علاوه بر فلسفه و طب، از فقه، حديث، تفسير، هيأت، نجوم و رياضي آگاهي داشت. وي در 18 سالگي بيشتر علوم زمان خود را فرا گرفته بود. ابن سينا به عرفان نيز گرايش داشت و در نمط نهم و دهم كتاب «اشارات» بدان پرداخته است.

از نوشته ها

و اشعار او استفاده مي شود كه شيعه بود. ابن سينا در سال 428 ه. ق درگذشت. بعضي محل وفات او را همدان و بعضي اصفهان نوشته اند. «1» امروزه آرامگاه او در همدان مشهور است.

آثار ابن سينا

ابن سينا آثار زيادي از خود به يادگار گذاشته، تا جايي كه امروزه بيش از 254 كتاب و رساله به نام او در كتابخانه ها موجود است، «2» كه مهم ترين آنها عبارتند از: قانون، شفاء، اشارات، حاصل و محصول، هدايه الحكمه، القولنج، الادويه القلبيه و .... ابن سينا در 16 سالگي به فراگيري علم طب پرداخت و خود مي گويد:

من در اندك زمان در طب مهارت يافتم و بيماران را معالجه مي كردم و با تجربه فروان، بسياري از راههاي مختلف معالجه بيماران بر من معلوم شد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 25

كتاب «القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي) 5 فصل دارد؛ اصول عمومي پزشكي، مفردات پزشكي، بيماريهاي مخصوص بخشهاي بدن، علائم امراض مانند تب، داروهاي مركب و .... «1»

نقش قرآن در پرورش ابن سينا

براي آشنايي بهتر با تأثير قرآن بر دانسته هاي ابن سينا لازم است به چند نكته توجه شود.

اوّل: هدف نزول قرآن تربيت معنوي و هدايت انسان به سعادت و كمال است، البته در اين راه لازم نيست همه علوم تجربي را براي بشر بيان كند، چون انسان عقل و احساس دارد و خود مي تواند مهارت لازم براي حل مسائل تجربي مانند پزشكي را به دست آورد. ذكر بعضي از مسائل علمي و پزشكي در قرآن به صورت اشاره و فرعي است و هدف قرآن از بيان مسائل علمي و پزشكي عبارت است از:

1- هموار سازي راه خداشناسي؛

2- تحريك كنجكاوي انسان ها

در زمينه علوم تجربي

3- تشويق مسلمانان به فراگيري علوم

بنابراين قرآن كتاب بهداشت و پزشكي نيست تا از آن انتظار علم پزشكي داشته باشيم و اشاره قرآن به بعضي از مسائل، مانند جنين شناسي، انگشت نگاري، شفا بودن عسل و بهداشت جسم و روان و تغذيه و ... براي تفكر در آيات الهي و برانگيختن حس كنجكاوي بشر است. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 26

دوم: قاطعانه مي توان گفت در هيچ يك از اديان و مكاتب به اندازه اسلام به كسب علم تأكيد نشده است. خداوند كساني را با تقليد و بدون علم به او ايمان مي آورند، سرزنش و علم و ايمان را در كنار هم قرار مي دهد: يَرْفَعِ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ «1»

خداوند كساني از شما را كه ايمان آورده اند و كساني را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايي بالا مي برد.

واژه «علم» هشتاد مرتبه و «اولي الالباب» (خردمندان و عاقلان) بيش از ده مرتبه در قرآن آمده است و آيات فراواني مردم را به تفكّر و تعقّل دعوت مي كنند. «2» همه اين موارد نشان مي دهد كه قرآن اهمّيّت فراواني به دانش اندوزي و فراگيري علم داده است.

احاديث بسياري نيز در اين باره به ما رسيده است كه دانش ورزي را فريضه مي دانند، مانند:

«طلب العلم فريضه علي كل مسلم ومسلمه»؛ «3» فراگيري دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

«فكره ساعه خير من عباده سنه»؛ «4» يك لحظه فكر كردن بهتر از يكسال عبادت است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 27

از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است:

«حضور در مجلس عالم دوست داشتني تر است از هزار

تشييع جنازه مؤمن، عيادت هزار مريض مؤمن، هزار شب عبادت، هزار روز روزه، هزار درهم صدقه و حج ... آيا نمي داني خدا را تنها با علم مي توان اطاعت و عبادت كرد». «1»

توصيه و تشويق قرآن و روايات به فراگيري علم سبب شد علوم تجربي از جمله پزشكي رشد فزاينده اي در ممالك اسلامي داشته باشد.

سوم: در قرآن و احاديث، به فراگيري يك علم ويژه نيز توصيه شده است. براي مثال، قرآن به مسائل پزشكي و بهداشتي و درماني مانند: جنين شناسي، شفابخشي عسل، بهداشت فردي، تغذيه، بهداشت جنسي و .... اشاراتي دارد. در احاديث معصومان نيز علم پزشكي در كنار علم دين مطرح شده است، مانند اين سخن پيامبر اكرم (ص) كه فرمود: «العلم علمان، علم الاديان وعلم الابدان» «2»

از امام صادق (ع) نيز نقل شده است: هر شهري از سه چيز بي نياز نيست؛ فقيه، حاكم و طبيب. «3» در روايتي آمده است: «انبياء الهي به علم طب آگاهي داشتند» «4».

برخي از دستورات طبّي و درماني معصومان مدون شده كه طب النبي (ص) و طب الرّضا (ع) از آن جمله است و اثرات ميوه جات، سبزيجات، فلسفه محرّمات، و مسائل بهداشتي و ... را در پاسخ پرسش كنندگان بيان كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 28

دانشمندان مسلمان نيز كتابهاي زيادي در مورد احاديث طبي به نگارش در آورده اند كه خود زمينه ساز شكوفايي دانش پزشكي بين مسلمانان شده است. «1»

حاصل سخن

ابن سينا در قرن چهارم و پنجم مي زيست؛ دوره اي كه عصر طلايي رشد علمي مسلمانان بود. دوران عصر طلايي از سال 287 تا 700 ه. ق (900- 1300 م) را در بر مي گيرد، بيشترين پزشكان و

نوآوريها و بالاترين رشد مربوط به اين دوره است.

در پايان سده سوم، طب جالينوس و بقراط بيشتر مباحث علم پزشكي دوره اسلامي را تشكيل مي داد. عالمان ديني نوع تازه اي از نوشته هاي پزشكي را با نام «الطبّ النبوي» در مقابل پزشكي يوناني پديد آوردند كه مورد پذيرش عموم مردم و پزشكان قرار گرفت. «2» از اين رو ابن سيناي مسلمان، عارف، مفسّر و حديث شناس بيشتر از ديگران از آراي پزشكي قرآن و روايات تأثير پذيرفت و آن را كاربردي كرد. اهمّيّت كتاب قانون اين است كه آراي جالينوس و ارسطو را به نقد كشيد و در برابر آنها آراي جديدي ارائه كرد. «3»

هر چند علم پزشكي با تجربه به دست مي آيد، ابن سينا با اخذ طب يونان و مسائل پزشكي قرآن و احاديث طبي معصومان و با تجربه هاي مختلف

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 29

نظريات تازه اي در عرصه پزشكي ارائه كرد كه هنوز هم مورد توجه است. براي مثال كتاب «قانون» او را مي توان نام برد كه به مسائل خوردنيها و آشاميدنيها، «1» شير مادر و اثرات مفيد آن براي كودك، «2» حجامت، «3» شفابخشي عسل «4» و ... اشاره دارد. هر چند وي آيات و ارتباط آن با پزشكي را به صراحت مطرح نكرده است، اما ذكر اين مسائل نشان از تاثيرپذيري او از آموزه هاي ديني دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 31

پرسش

آيا طب اسلامي و قرآني از طب جالينوس و بقراط متأثر شده است؟

پاسخ

پيش از ارائه پاسخ لازم است به چند نكته توجه شود.

اول: هدف نزول قرآن، تربيت و هدايت انسان به كمال است و در اين راه لازم نيست همه علوم تجربي و غيرتجربي را براي بشر بيان كند؛ چون انسان

عقل و احساس دارد و مي تواند مسائل تجربي و علوم را به دست آورد؛ لذا منظور از «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ء؛ «1» قرآن بيان كننده همه چيز است» همه چيزهايي است كه در راستاي هدايت و مربوط به هدايت معنوي بشر مربوط مي باشد؛ نه علوم تجربي و پزشكي «2» و ذكر بعضي از مسائل علمي و پزشكي در آن به صورت اشاره و فرعي است و موضوعيت ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 32

هدف قرآن از بيان مسائل علمي و پزشكي عبارت است از:

1- هموار سازي راه خداشناسي

2- تحريك كنجكاوي بشر در معارف قرآن

3- تشويق مسلمانان به تحصيل علم و مطالب علمي «1»

دوم: قرآن كريم با علوم و فرهنگ عصر خويش برخورد سه گانه 1. انكاري 2. اثباتي 3. اصلاحي داشت:

قرآن، وحي الهي و معجزه جاويدان پيامبر اسلام (ص) است و ممكن نيست علوم بي پايه و را در خود جاي دهد: «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ؛ «2» هيچ باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد»، لذا قرآن و روايت صحيح، مطالب علمي و پزشكي نادرست را در خود جاي نمي دهند «3» علاوه بر آن، ترجمه متون طبّ جالينوس (201 ق. م) و بقراط (277 ق. م) تا زمان پيامبر اسلام (ص) در جزيره العرب مرسوم نبود تا قرآن از آن متأثر باشد.

سوم: قرآن كتاب پزشكي نيست تا از آن انتظار پاسخ دهي به مسائل علم پزشكي را داشته باشيم، اما براي تفكّر در آيات الهي و ... بعضي مسائل (مانند جنين شناسي، انگشت نگاري، شفابخشي عسل و بهداشت جسمي و رواني و تغذيه و ...) را با كنايه

و اشاره- نه به صورت دائره المعارفي- مطرح كرده است، البته گاهي نيز به صورت مبهم باقي گذاشته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 33

در هر صورت آن چه در قرآن مطرح شده است با علم قطعي روز مطابقت دارد و هيچ تعارضي ندارد. در ضمن بعضي از مسائل پزشكي قرآن در طبّ جالينوس مطرح نبود و امروزه با آزمايشهاي پيشرفته به دست آمده است.

چهارم: جابه جايي علم بين تمدنها و مناطق مختلف زمين از جمله شرق و غرب پيشينه اي طولاني دارد (در ادامه اشاره مي كنيم) و اين امري طبيعي است كه ملتها علوم پيشرفته را به هم وام دهند و تكامل بخشند.

معرّفي طب جالينوس و برخورد مسلمانان با آن

طبّ جالينوس و بقراط و تأثير آن بر طب اسلامي

«بُقراط» يا «ابقراط»، طبيب بزرگ يوناني ( (ellrcoppiH دو هزار و پانصد سال پيش مي زيست. نوشته هاي او مورد استفاده گسترده برخي پزشكان مسلمان قرار گرفت، امّا چون تأثير اساسي و مستقيم نوشته هاي جالينوس را نداشت، به بيان تأثير طب جالينوس بر طب اسلامي بسنده مي كنيم.

«جالينوس» (131- 201 م) در زمان «مارك اورل»، امپراطور روم مي زيست. او ابتدا متوجّه فلسفه شد و بعد شروع به آموختن طب كرد و براي تكميل داروشناسي به جزيره «قبرس» و سپس «فلسطين» رفت. او نزديك به صد جلد كتاب و رساله نوشت كه مهم ترين آنها «سته عشر» شانزده كتاب است. «1»

از سال 457 م دولت روم، نسطوريها «2» را از قلمرو حكومت خود راند و در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 34

سال 481 م مركز علمي اين فرقه را به طور رسمي بست و رؤساي

روحاني آن مركز را در «نصيبين» جاي داد. نسطوريان پس از آن به مشرق- به ويژه ايران- انتقال يافتند. بعدها مركز روحاني نسطوريان در سال 498 م به پايتخت ايران، (سلوكيه و تيسفون) منتقل شد. آنها پايگاه علمي خود را در جندي شاپور برقرار كردند. در آنجا يك مدرسه طبّي نيز داير شد كه علم طبّ يوناني، كه نسطوريان روم حامل آن بودند و طبّ هندي، كه از سواحل سند به آنجا راه يافته بود، بتركيب شدند. علاوه بر اين جندي شاپور يك بيمارستان و يك دانشكده پزشكي مهم نيز داشت. «1»

علم طب به معناي معروف آن در دوره اسلامي با ترجمه كتابهاي يوناني و هندي آغاز شد. همچنين مركزي به نام «بيت الحكمه» براي ترجمه متون خارجي در بغداد تأسيس شد. براي مثال، حنين بن اسحاق عبادي از مسيحيان نسطوري كه اهل حيره جنوب عراق بود، ده سال قبل از مرگ خود نوشت كه از آثار جالينوس نود و پنج اثر را به سرياني و سي و چهار اثر را به عربي برگردانده است. وي نقش بسزايي در تدوين واژگان علمي و پزشكي اسلامي ايفا كرد. «2»

در دوران خلفاي عباسي، كار ترجمه به طور چشمگيري رونق گرفت. نظريّه ها و كارهاي پزشكي يونان و روم شرقي كاملًا پذيرفته شد و اين روش تا پايان سده سوم ادامه يافت.

در اين سده نوع تازه اي از نوشته هاي پزشكي پديد آمد كه «طبّ النبّوي» ناميده مي شد و هدف از تدوين آنها ارائه روشي نو در برابر نظامهاي پزشكي يوناني بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 35

مؤلفان اين نوشته ها، بيشتر عالمان ديني بودند تا پزشك، و قرآن و حديث و روشهاي

پزشكي زمان پيامبر (ص) را از طب يوناني برتر مي دانستند گاهي دو رويكرد را در هم مي آميختند «1»، مانند «رساله مختصر في طب» از ابن حبيب اندلسي (174 ه. ق)، «طبّ الرّضا» و «الطبّ النبّوي» از ابي عاصم (287 ه. ق). «2»

برخورد پزشكان مسلمان با طبّ جالينوس

طب اسلامي در محيطي سرشار از ستايش و تحسين بقراط و با الهام از آموزه هاي جالينوس پيشرفت كرد. «3» مقام جالينوس در ميان پزشكان مسلمان آنقدر با اهميت بود كه تمام آثارش را به عربي ترجمه كردند؛ به طوري كه پزشكان مسلمان خود را شاگرد جالينوس مي دانستند.

مهم ترين كارهايي كه پزشكان مسلمان براي پيشرفت طب جالينوس انجام دادند، چنين است.

1. علم طب پراكنده و مشوّش يوناني را مرتب كردند.

2. طب را از صورت نظري بيرون آوردند و طبّ عملي و تجربي را ايجاد كردند.

3. علم امراض را توسعه دادند و بسياري از بيماريها را كه تا آن زمان اطلاعاتي از آنها در دست نبود، در علم طب وارد كردند.

4. اثر داروها را براساس «وظايف الاعضاء» بررسي كردند و به نتايج قابل توجهي دست يافتند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 36

هر چند طب جالينوس و بقراط در ميان مسلمانان حاكم بود، بسياري از مسائل پزشكان مسلمان كه در مواجهه با بيماران خود با آن روبه رو بودند، به سرزمين اسلامي و شرايط ويژه آن اختصاص داشت و از آنها در نوشته هاي يوناني يادي نشده بود.

درباره گياهان دارويي نيز در كتاب «حشائش» ديوسكور يدس، پانصد گياه بررسي شده بود امّا اين تعداد در كتاب «الحاوي» زكريا به هفتصد و در كتاب «الجامع لمفردات الادويه والاغذيه» به هزار و چهارصد گياه

رسيد.

كتاب «قانون» ابن سينا پس از ترجمه به زبان لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت. اهميت «قانون» در اين است كه از آنكه در پزشكي تابع آراي جالينوس باشد؛ با آراي جالينوس و ارسطو تقابل داشت. «1»

محمد بن زكرياي رازي (251- 313 ق) در رد نظريّه هاي جالينوس كتابي به نام «الشّكوك علي الجالينوس» «2» به نگارش درآورد. وي در مقدمه آن مي گويد:

«مقام جالينوس بر هيچ كس پوشيده نيست. ممكن است بعضي از كوته نظران مرا مذمت كنند؛ ولي فيلسوف و حكيم بر من خرده نخواهد گرفت، به دليل آنكه در حكمت و فلسفه جايز نيست و مي بايست از روي دليل و برهان گفتگو به عمل آيد و اگر شخص جالينوس زنده بود مرا به خاطر اين تأليفات، ستايش مي كرد». «3»

همچنين وي آراي جالينوس را درباره ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعهاي نوري از جسم به چشم، نقد كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 37

ابونصر فارابي نيز در كتاب «الردّ علي الجالينوس فيما نقض علي ارسطاطايس لأعضاء الانسان» عقايد جالينوس را نقد كرد. «1»

همچنين ابن نفيس دمشقي (قرن ششم) نظريّه جالينوس را درباره گردش خون مورد نقد قرار داد.

نتيجه

1. قرآن وحي الهي است و هيچ بشري. حتي پيامبر (ص) در محتوا و الفاظ آن دخالتي نداشته و از هيچ علم و فرهنگي متأثر نشده است؛ چون خود ريشه و مبدأ افاضه علوم است. روايات صحيح معصومان نيز كه منشأ آن قرآن است، از زبان كساني صادر شده است كه حامل علم لدنّي اند.

2. قرآن كتاب پزشكي نيست؛ ولي بعضي از مسائل پزشكي را به صورت گذرا بيان كرده است كه با تازه ترين نظريه هاي پزشكي

مطابقت دارند.

3. جابه جايي علم از منطقه اي به منطقه اي ديگر، پديده اي طبيعي است و علم پزشكي نيز بارها بين شرق و غرب دست به دست شده است.

4. طب جالينوس تأثير بسزايي بر «پزشكان مسلمان» گذاشت؛ نه بر قرآن و احاديث صحيح؛ تا جايي كه آنان پيشرفت خود را مديون متون ترجمه شده «جالينوس و بقراط» مي دانند، امّا از قرن سوم به بعد، مسلمانان با الهام از وحي الهي، احاديث و تجربه هاي فراوان در زمينه پزشكي به پيشرفت هاي خوبي دست يافتند، كه به عصر طلايي معروف شد و نظريه هاي جالينوس را به نقد كشيدند و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 38

ديدگاه هاي ابتدايي او را «تقويت»، «رد» يا «اصلاح» نمودند.

معرفي كتاب

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1.

2. تاريخ طب در ايران پس از اسلام، نجم آبادي.

3. طب اسلامي، ادوارد براون، ترجمه از رجب نيا.

4. پژوهشي درتاريخ پزشكي و درمان جهان، محمد تقي سرمدي، ج 1، ص 193- 187.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 39

پرسش

مهم ترين پزشكان مسلمان چه نام دارند و هر كدام داراي چه آثاري مي باشند؟

پاسخ

نام و آثار مهم ترين پزشكان مسلمان به شرح زير است:

1. تياذق، طبيب حجاج بن يوسف ثقفي (م: 90 ه. ق) درباره او اطلاعات جزئي در دست است. برخي قصيده عربي درباره «حفظ الصحه» را به او و ترجمه منظوم فارسي آن را به ابن سينا نسبت داده اند. اين قطعه عربي ظاهراً مشتمل بر هشتاد بيت بود. «1» ابن ابي اصيبعه نيز يك كناش بزرگ و دو كتاب كبير در تهيه ادويه و تفسير اسامي ادويه را به او نسبت مي دهد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 40

2. حنين بن اسحاق عبادي (قرن

دوم) از مسيحيان نسطوري اهل حيره در جنوب عراق بود و متون پزشكي را به عربي و سرياني ترجمه مي كرد. وي 95 اثر از آثار جالينوس را به سرياني و 34 اثر را به عربي ترجمه كرد. المسائل في الطب المتعلمين، عشر مقالات في العين، رساله چشم پزشكي از تأليفات اوست. «1»

3. ابوالحسن علي بن سهل رَبَّن طبري (240 ق) او روشهاي پزشكي يوناني و رومي را خلاصه كرد و فصل جداگانه اي نيز به پزشكي هندي اختصاص داد. نظريه هاي طبري در آسيب شناسي، طب باليني، داروشناسي، اهميت فراوان دارد و كتاب «فردوس الحكمه» را در سال 237 ه. ق به متوكل اهدا كرد. «2»

4. علي بن عيسي (سده سوم): «تذكره الكحّالين» را نوشت كه حاوي مطالبي درباره 130 بيماري چشم است.

5. عمار موصلي (سده سوم): رساله اي در بيماري چشم را به رشته تحرير درآورد و درباره 48 بيماري بحث كرد. او به شيوه در آوردن آب مرواريد (كاتاراكت) از راه سوزن توخالي همراه با مكش اشاره دارد.

6. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (م 311 ق).

كتابهاي رازي عبارتند از: المنصور في الطب، كتاب الحاوي و ...

رازي در طب و نيز كيميا تبحّر داشت او بيمارستاني در بغداد تأسيس كرد. كتاب الحاوي او بزرگ ترين و جامع ترين كتاب طبي آن دوره است. وي رساله اي براي تشخيص «آبله» و «سرخك» دارد كه پيش از آن هيچ طبيب يوناني يا اسلامي درباره آن چيزي ننوشته بود. رازي هفتصد داروي گياهي را شناسايي كرد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 41

و به نقد آراي طبي جالينوس پرداخت كه مهم ترين آنها درباره ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعهاي نوري از جسم به چشم و ... مي باشد. «1»

اين نقد به زبان لاتين چهل بار 1498 يا 1866 تجديد چاپ شده است و آقاي «نويبورگ» اين كتاب را زينتي براي طب اسلامي مي داند. «2»

7. اخويني بخاري (373 ه. ق): نويسنده «هدايه المتعلمين في الطب» (اولين پزشكي نامه) مي باشد.

8. علي ابن عباس اهوازي: (م 384 ه. ق) كتاب كامل الصناعه وي كه طب ملكي نيز خوانده مي شود؛ به نام ملك ديلمي عضد الدوله مي باشد و در پنج قرن، مرجع طب در مدارس اروپاييان بود. ايشان اهميت زيادي به «سازوكار عروق شعريه» مي داد و مطالب زيادي به رشته تحرير در آورد.

9. ابن سينا (427 ه. ق): «القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي) از مهمترين آثار اوست.

كتاب قانون، مشتمل بر 5 كتاب است؛ اصول عمومي پزشكي- مفردات پزشكي- بيماريهاي مخصوص بخش ايي از بدن- علائم امراض مانند: تب، داروهاي مركب.

اين كتاب بعد از ترجمه لاتين مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت و كتاب پايهي درسي دانشگاه ها شد و از سال 1473 تا 1505 م 15 مرتبه تجديد چاپ گرديد. «3» در قرن شانزده چاپ بيستم آن نيز گزارش شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 42

ابن سينا رساله اي نيز درباره قولنج، الادويه القلبيه، ارجوزه في الطب (منظومه آموزشي پزشكي) داشت.

10. اسحاق بن سليمان اسرائيلي (سده چهارم): رساله اي درباره ي تب داشت.

11. سعيد بن هبه الله (495 ه. ق): نويسنده «المغني في تدبير الامراض» و رساله طبي- فلسفي «في خلق الانسان» است.

12. ابوالقاسم زهراوي (سده چهارم): التصريف لمن عجز عن التاليف، (دانشنامه 30 جلدي) از آثار زهراوي است. او به مسائل جراحي پرداخته و در مورد خردكردن سنگ مثانه مهارت داشت.

13. سيد اسماعيل جرجاني (531 ه. ق): «ذخيره پزشكي» از

آثار اوست. فارسي مي نوشت و آثار عربي و يوناني را به فارسي ترجمه مي كرد. مانند: خوارزمشاهي، شامل: بيمارشناسي، علاج بيماريها، داروشناسي، گياه شناسي و ....

كتاب «ذخيره پزشكي» او تنها كتاب پزشكي است كه به زبان عبري ترجمه شده و تا كنون چهار بار در ايران به چاپ رسيده است. «1»

14. محمد بن قسّوم بن اسلم غافقي (سده ششم و هفتم): «المرشد في طب العين» را نگاشت.

15. مهذب الدين عبدالرحيم بن علي، مشهور به دخوار (م 628 ه. ق) شاگردان زيادي در پزشكي پرورش داد و مدرسه اي در دمشق ساخت.

16. ابن ابي اصيبعه: در قرن هفتم مي زيست و شاگرد «دخوار» و چشم پزشك بود. نام كتاب او «عيون الانباء في طبقات الاطباء» است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 43

17. ابن نفيس (دمشق/ م 687 ه. ق): كتاب «الشامل في الصناعه الطيبه» در 80 مجلد از آثار ابن نفيس است. ايشان در مصر تدريس مي كرد. او شرحي بر كتاب «حنين» به نام «المسائل في الطب» (چشم پزشكي) نوشت. پر خواننده ترين تلخيص قانون، كتاب الموجز ابن نفيس بود.

ايشان گردش ريوي خون را، حدود سه قرن پيش از آنكه اروپاييها كشف كنند؛ در كتاب خود توصيف و نظريه جالينوسي را رد كرد.

18. ابو روح محمد بن منصور، مشهور به زرين دست (قرن هفتم): كتاب «نور العيون» را به زبان فارسي نوشت. اين چشم پزشك و جراح، در عهد ملكشاه سلجوقي مي زيست. درباره مهارت وي نوشته اند: مردي يك چشم داشت و زرين دست با اطمينان چشم ديگرش را جراحي كرد. «1»

19. فتح الدين قيسي، (م 657 ه. ق): در كتاب «نتيجه الفكر في علاج امراض البصر»، صد و بيست و

چهار ناراحتي چشم را بر مي شمارد.

20. ابن خطيب اندلسي مشهور به لسان الدين (م: 776): رساله اي به نام «طاعون» دارد. طاعون در آن زمان در اروپا شايع بود و ايشان براي درمان آن همت گماشت و بر اين باور بود كه اين بيماري واگيردار است و از طريق لباس، ظرف، گوشواره، و ... منتقل مي شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 44

براي مطالعه بيشتر

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 215.

2. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، تهران، اميركبير، 1380، ص 53 به بعد.

3. علوم اسلام و نقش آن در تحولات علمي جهان، آلدوميدي، ترجمه محمدرضا شجاعي رضوي و علوي، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ص 79 به بعد.

4. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 214.

5. ر. ك: تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران، چ 2، 1366.

6. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، تهران، اميركبير، چ اول.

7. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چ اول، 1337.

8. مجله حوزه و پژوهش، ش 17 و 18.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 45

فصل دوم: جنين شناسي و مراحل آن

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 47

الف. سرآغاز آفرينش

1. آفرينش انسان از خاك

قرآن در بعضي از آيات آفرينش حضرت آدم (ع) را از خاك و در بعضي ديگر خلقت تمام بشر را از خاك مي داند. براي مثال در سوره سجده مي فرمايد: «و بدء خلق الانسان من طين؛ «1» آفرينش انسان را از گل آغاز كرد».

در اين آيه «2» به آفرينش حضرت آدم (ع) اشاره دارد، نه همه انسانها، اما در آيات ديگر خلقت تمام انسانها را از خاك مي داند: «و لقد خلقنا الانسان من شلاله من طين؛ «3» و به يقين انسان را از چكيده اي از گل آفريديم».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 48

نكته اي كه مي توان به آن اشاره كرد اين است كه در بعضي از آيات از آفرينش انسان با «تراب» «1» و در برخي ديگر با واژه «طين» ياد شده است.

واژه «طين و تراب»

«طين» به معني «خاك آميخته با آب، يا خاك مرطوب» است. از آيه «انّا خلقناهم من طين لازب؛ «2» ما آنها را از گل چسبنده آفريديم» استفاده مي شود كه «طين» آميخته اي از آب و گل است كه حالت چسبندگي دارد. اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نكره درباره خلقت انسان آمده و به معناي گل مخصوص است.

«تراب» به معني خاك است. در معناي «مسكنه و خضوع» هم آمده است. ترب الرجل يعني فقير شد (از شدت فقر خاك نشين شد). قرآن

6 بار از تراب به صورت نكره براي خلقت انسان استفاده كرده است. «3»

درباره آفرينش حضرت آدم (ع) از خاك تمامي مسلمانان و اديان مختلف، و قائلانبه ثبات انواع اتفاق نظر دارند، اما سخن در اين است كه خلقت بشر بعد از آن حضرت چگونه بود؟ [مفسران «4» با كمك دانش جديد دريافته اند كه بنيان ساختماني وجود انسان، از خاك است. تحقيقات نشان داده است اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زيادي به يك معدن كوچك خواهد داشت كه از تركيب حدود 22 عنصر تشكيل يافته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 49

عناصر موجود در خاك

گرچه بعضي از مفسران آيات را در بيان واسطه ها مي دانند، ولي با نگاه بيولوژيك (زيست شناسانه) نقش عناصر خاك در ايجاد و بقاي انسان انكار ناپذير است، چنانكه بدن انسان به صورت معدن كوچك تصورپذير است. عناصر موجود در خاك از راه مواد غذايي با منشأ نباتي يا حيواني يا محلول در آبي كه از منابع زير زميني يا جاري به دست مي آيد، به بدن انسان راه مي يابد.

عناصر موجود در بدن

در اين جا به اختضار به عناصر موجود در بدن انسان و نقش هر يك اشاره مي نماييم.

1. اكسيژن (O) و ئيدروژن (H) به صورت آب در بدن نقش اساسي در حفظ حيات انسان دارند. ميزان آب تمام بدن (WBT- retaw ydob latot) در سنين مختلف متفاوت است. پيش از تولد و در حدود ماه چهارم جنين، حدود 90 و در زمان تولد حدود 80 وزن نوزاد آب است كه اين مقدار به مرور در 12 سالگي به حدود وزن بدن مي رسد. اين كاهش در

سنين بالاتر به حدود 60 در مردان و 55 در زنان مي رسد.

آب نقش اساسي در توزيع نيازهاي بدن و دفع مواد زائد و سمي از مسير خون و ادرار دارد و كاهش سريع آب بدن (بيش از معادل 10 وزن) بسيار خطرناك و در صورت جبران نشدن سريع مرگ آور يا دست كم بسيار آسيب رسان مي باشد (191- N، 252-. (H

2. كربن (C) همراه با اكسيژن و ئيدروژن، قندهاي مختلف را در بدن انسان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 50

تشكيل مي دهد. منشأ كربن بدن انسان منابع گياهي و جانوري است كه از خاك به دست مي آيند. قند منشاء اصلي تامين انرژي مورد نياز بدن انسان است و همه مواد داراي انرژي در بدن از جمله چربي و پروتئين در نهايت به گلوكز تبديل مي شوند و همراه اكسيژن در فرآيندي مشابه سوختن، انرژي بدن را تامين مي كنند.

3. نيتروژن (N) همراه كربن، اكسيژن و هيدروژن عناصر اصلي تشكيل دهنده پروتئينها، آنزيمها و هورمونها در بدن مي باشند. نيتروژن مشخصه ميزان پروتئين است و هر گرم نيتروژن معادل 25/ 6 گرم پروتئين در بدن به حساب مي آيد. نيتروژن در هوا فراوان است و بعضي گياهان توان انتقال آن به خاك را دارند؛ اما انسان سالم نيتروژن و ورودي را از راه غذا و از منشاء خاك به دست مي آورد». (415. (H

پروتئينها در توليد مواد آلي بدن نقش اساسي دارند. علاوه بر آن حمل و انتقال بعضي عناصر مهم بدن به عهده بعضي پروتئينها است. پروتئينها از اجزاء ساده تري به نام آمينو اسيدها (dica onima) تركيب يافته اند كه نيتروژن در آن اصل است. بدن توان توليد

اغلب آمينو اسيدها را دارد، اما بعضي از اسيدها بايد از بيرون وارد شوند. بيشتر كبد انسان پروتئينها را از تركيب اين آمينو اسيدها توليد مي كند كه در واقع مشخصه سلولهاي زنده مي باشند و نقش اصلي را در قوام و پايداري بدن به عهده دارند (. (631- 348 N

آنزيمها ( (eimyznE تركيبتي پيچيده در بدن دارند و نيتروژن عنصر مهمي درتركيب آنها به شمار مي رود. نقش آنها تسهيل واكنشهايي است كه براي رشد و سلامتي بدن انجام مي شود و نبود هر يك باعث ايراداتي به درجات مختلف در بدن مي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 51

4. سديم ( (aN ون مثبت (noic ac) اصلي مايعات خارج سلولي بدن انسان و عامل اصلي باقي ماندن مايعات در داخل عروق است. ورودي آن بيشتر از راه غذا و نمك معدني است و ميزان دقيق آن توسط كليه با عمل مواد ترشح شده از غدد فوق كليه و غده هيپوفيز در مغز تنظيم مي شود. هر نوع كاهش يا افزايش آن بخصوص اگر سريع باشد، از راه تغييرات در حجم مايعات بدن و فشار خون، بسيار خطرناك است و مي تواند با ايجاد عوارضي از جمله تشنج و اختلال كاركرد نظام قلبي، به بيمار آسيب برساند ( (198- 196 N ميزان مورد نياز فرد بالغ 1 تا 3 گرم از اين ماده مي باشد (. (419 M

5. پتاسيم ( (K مهم ترين يون مثبت (nois ac) داخل سلولي است و مقدار عمده آن در سلول هاي عضلاني متمركز است. اگر چه ميزان پتاسيم خارج سلولي تنها از كل پتاسيم بدن است؛ نقش آن در فعاليتهاي بدن بسيار حياتي است. پتاسيم

از راه غذاها به بدن مي رسد و از راه كليه ها تنظيم مي شود (. (203 N ميزان مورد نياز پتاسيم از راه خوراكي در 24 ساعت 5- 2 گرم مي باشد. (. (419 H

7. منيزيم ( (gM بيشتر از نصف آن در استخوان متمركز است. علاوه بر استحكام استخوانها، در سازوكار تامين انرژي بدن و عملكرد آنزيم نقش دارد. منابع آن تغذيه اي و بيشتر سبزيجات، غلات و گوشت است (. (216 N نياز روزانه به آن نيز 3/ 0 ميلي گرم است (. (419 H

8. فسفر ( (P بيشتر در استخوان متمركزست و نقش اساسي در استحكام آن دارد، ولي مقادير خارج از استخوان نيز گرچه كم است، اما حضور آن در بسياري از تركيبات حياتي پروتئيني و در عوامل حامل انرژي (PTA) بسيار مهم است. ميزان فسفر بدن از آغاز تولد تا بلوغ بشدت افزايش مي يابد و منابع خوب آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 52

شير يا گوشت و ماهي است ( (220 N ميزان نياز معمول به آن 2/ 1- 8/ 0 گرم براي فرد بالغ مي باشد.

9. آهن ( (eF نقش اساسي در خون سازي رشد، ايمني و عملكرد عصبي دارد (. (1614 N ميزان مورد نياز آن بسته به سن و جنس متفاوت و به طور متوسط 10 ميلي گرم در روز است ( (419 H كه از منابع حيواني مثل گوشت و جگر، و گياهي مثل حبوبات و بعضي سبزيها به دست مي آيد.

10. روي ( (nZ نقش مهم در رشد، سلامت سلولي از جمله پوست و بعضي عملكردهاي ديگر بدن از جمله جذب روده اي دارد. ميزان متوسط نياز روزانه به آن

15 ميلي گرم مي باشد و از راه تغذيه سالم تامين مي شود (. (415 M

11. مس ( (uC در خونسازي و بعضي عملكردهاي عصبي نقش دارد و ميزان متوسط مصرف روزانه آن 2 تا 3 ميلي گرم است (. (419 M

12. يد ( (I ماده اي است كه توسط تيروئيد به صورت كاملا فعال جمع آوري و براي توليد هورمونهاي تيروئيدي استفاده مي شود. هورمونهاي تيروئيدي نقش بسيار مهم و غير قابل جايگزين در همه فعاليتهاي بدن دارند و اساسي ترين هورمون در رشد بدن مي باشند. (. (1884- 1870 N ميزان متوسط نياز روزانه به آن 15/ 0 ميلي گرم مي باشد.

13. منگنز ( (nM با نياز 5- 2 ميلي گرم ( (419 M براي رشد نرمال اسكلتي موثر است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 53

نقش ويتامين ها در بدن

توجه به نقش ويتامينها در بدن نيز ضروريست، براي همين اشاره اي به آنها مي كنيم.

1. ويتامين: A نقش اساسي در بينايي و سلامت پوست، استخوان و دندان دارد ( (178- 177 N و ميزان نياز روزانه بدن به آن يك ميلي گرم مي باشد ( (419 M كه در منابع جانوري مثل كبد، ماهي، تخم مرغ و سبزيجات و ميوه هاي زردرنگ در دسترس است.

2. ويتامين: 1 B نقش مهمي در فعاليت مناسب بسياري از آنزيمها دارد و كمبود آن مشكلات فراواني مانند سر درد، اختلالات عصبي و آسيب مخاطها به وجود مي آورد (. (181 N ميزان مورد نياز روزانه (419 M) 1/ 4 gm است و در بعضي سبزيجات و مواد جانوري موجود است.

3. ويتامين) 2 B ريبو فلاوين): نقش مهمي در فعاليت بسياري از آنزيمها دارد. در بينايي نيز موثر است. در

شير، جگر و تخم مرغ فراوان است ( (182 N و روزانه به ميزان 6/ 1 ميلي گرم از آن مورد نياز بدن است (. (419 M

4. پتاسين: درگوشت ماهي و ماكيان وجود دارد و كمبود آن باعث بعضي مشكلات پوستي مي شود. ( (183 N روزانه 18 ميلي گرم از آن مورد نياز بدن است (. (419 H

5. ويتامين: 12 B نقش مهمي در خون سازي، عملكرد مناسب گلبولهاي سفيد و دستگاه عصبي دارد. از منابع حيواني مثل گوشت، تخم مرغ، شير و پنير به دست مي آيد ( (1613- 1612 N و ميزان نياز روزانه آن 3 ميلي گرم است و به خوبي در بدن ذخيره مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 54

6. پيروكسين (: (6 B در فعاليت بعضي آنزيمها از جمله سوخت و ساز چربيها نقش دارد و كمبود آن بخصوص در نوزاد مي تواند تشنج آور باشد. در گوشت، جگر و بعضي گياهان وجود دارد ( (184- 183 N نياز روزانه به آن 2 ميلي گرم است (. (419 M

7. ويتامين: C نقش مهم در جذب بعضي مواد مثل آهن دارد و با شركت در فعاليت بسياري از آنزيمها نقش اساسي در باز سازي و جلوگيري از تسريع فرآيند پيري ايفا مي كند (. (185- 184 N در بسياري از سبزيجات و ميوه ها موجود است و بهتر است در طي روز به طور مكرر و در حد نياز به بدن برسد.

8. ويتامين: D نقش مكمل و كاملًا ضروري در استوار كلسيم و فسفر در استخوان و استحكام آن دارد و اين تنها اثر آن نيست. اگرچه امكان توليد ويتامين D در پوست با

كمك آفتاب وجود دارد؛ اما از راه تغذيه اي مثل روغن، كبد، ماهي و لبنيات غني نيز مي توان آن را تأمين كرد (. (188- 186 N روزانه 10 ميلي گرم از آن ضروري است و در بدن ذخيره مي شود (. (A 4 M

9. ويتامين: E در سلامت پوست و جلوگيري از فرآيند پيري، با مقادير كافي موثر است و از سبزيجات برگدا به دست مي آيد (. (179 N

10. ويتامين: K در انعقاد خون نقش دارد و در سبزيجات برگدار و جگر هست. 179 N «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 55

2. آفرينش انسان از آب

يكي از مطالب شگفت انگيز قرآن اين است كه آفرينش موجودات زنده حتي انسان را از «آب» مي داند. آب در بعضي از آيات به صورت مطلق آمده است مانند:

«وجعلنا من الماء كل شي حي؛ «1» و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم».

و در بعضي ديگر به آفرينش انسان از مطلق آب اشاره مي كند، مانند:

«و هو الذي خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و محمراً «2»؛ و اوست كسي كه از آب بشري آفريد و او را نسبي و دامادي قرار داد».

در آيات ديگر به آب با ويژگي مخصوص اشاره شده است، مانند:

«من سلاله من ماء مهين «3»؛ از چكيده آب پست»، «و من ماء دافق «4»؛ از آب جهنده»

چگونگي آفرينش انسان از آب

درباره خلقت انسان از آب دو ديدگاه ميان دانشمندان وجود دارد.

ديدگاه اوّل: منظور اين است كه آب بيشترين ماده تشكيل دهنده بدن انسان است، حتي حيات همه موجودات زنده- گياهان و حيوانات- به آب بستگي دارد. آفرينش حضرت آدم (ع) نيز از «طين»؛ (مخلوطي

از آب و گل) بود.

به بيان ديگر از يك طرف حدود حجم بدن را آب تشكيل مي دهد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 56

كاهش سريع آن با حيات منافات دارد. در شرايط معمولي نيز كل مواد مورد نياز بدن از طريق خون به سلولهاي بدن مي رسد و حدود 60 حجم خون را پلاسما تشكيل مي دهد كه بيشتر از آب تشكيل شده است و در صورت بروز كم آبي، حركت گلبولهاي قرمز و مواد غذايي مختل مي گردد. حتي اگر خون رساني به صورت به يك عضو قطع شود، باعث نابودي آن عضو و به اصطلاح مردمي «سكته» noizcrafnI مي شود، لذا وابستگي حيات كلّيه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است (30- 296 N،. (1600 H

ديدگاه دوم: مقصود اين است كه انسان از مني و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه آيه «فجعله نسباً وصهراً «1»؛ او را نسبي و دامادي قرار داد» و «ثمّ جعل نسله من سلاله من ماء مهين «2»؛ «جعل» در اينجا به معني آفرينش و «نسل» به معني فرزندان و نوه ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معني عصاره و فشرده خالص هر چيز است و منظور از آن در اينجا نطفه آدمي است كه در حقيقت عصاره كل وجود او مي باشد. «3»

نتيجه: آياتي كه آفرينش انسانها را به صورت مطلق از آب مي دانند، با ديدگاه اوّل مطابقت دارند و علم نيز انگشت صحت بر آن مي گذارد و آيات گروه دوم گوياي اين هستند كه آفرينش انسان از آب مني است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 57

3. نطفه؛ منشاء پيدايش انسان

قرآن در تبيين مراحل آفرينش

انسان، نطفه را يكي از عوامل خلقت مي داند. براي آشنايي با نطفه لازم است به تفسير و لغت مراجعه كنيم و دستاورد آنها را با علم تجربي تطبيق دهيم.

نطفه در لغت

نطفه از نطف، به معناي چكيدن همراه با صاف شدن و كم كم بودن مي باشد؛ نطف الماء نطفاً.

راغب اصفهاني در مفردات، نطفه را آب صاف شده و آب كم مي داند: النطفه الماء الصافي والقليل، اما در اقرب الموارد آمده است: نطفه چه كم باشد چه زياد، نطفه ناميده مي شود.

در «العين» علاوه بر بيان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبيه كرده است: «تشبيهاً بقطره الماء» و عرب براي شبي كه در آن قطره قطره باران ببارد «ليله نطوف» مي گويد، اما جوهري قائل است: اگر جمع نطفه، نَطّاف باشد، به معناي آب صاف و اگر نُطَف باشد، به معناي ماء الرجل مي آيد. «1»

مرحوم طبرسي «2» مي فرمايد: نطفه به معناي آب كم از مذكر يا مونث است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 58

هر آب صاف را نطفه مي گويند. و در جاي ديگر «1» مي نويسد: اصل نطفه به معناي آب كم است؛ گاهي به آب زياد نيز اطلاق مي شود.

علامه طباطبايي نطفه را به معناي آب كم و كاربرد آن را بيشتر در جنس نر مي داند. «2» آيت الله معرفت نيز آن را شامل مرد، زن و مخلوط آن دو مي داند. «3»

حضرت علي (ع) مي فرمايد: «مصارعهم دون النطفه؛ «4»

قتلگاه آنان در كنار آن نهر است». و در خطبه ديگر «5» به آب كثير اطلاق مي كند.

از سوي ديگر نطفه در قرآن، شامل زن و مرد مي شود: «خلق الانسان من النطفه» «6» «والله خلقكم من

تراب ثم من نطفه». «7» اگر نطفه به معناي آب كم باشد؛ مقصود اين است كه انسان از آب كم آفريده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهي است. اگر به معناي آب صاف شده باشد، يعني نطفه چكيده و صاف شده وجود انسان است. مؤيد اين نظريه نكره بودن نطفه در قرآن (11 مرتبه) است و نشان از صاف شده و چكيده بدن دارد.

روايتي از معصوم (ع) به اين صورت نقل شده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 59

«خلقه من قطره من ماء منتن فيكون خصيماً متكلماً بليغاً؛ خداوند انسان را از قطره آب بدبو آفريد و سرانجام سخنگوي بليغي شد». «1»

اين روايت همچنين نشان دهنده اين است كه نطفه به آب كم گفته مي شود.

نتيجه: با توجه به كتابهاي لغت و كاربرد نطفه در روايات و زبان مردم به نظر مي رسد نطفه به معناي چكيدن آب كم و عصاره وجود انسان مي باشد و شامل زن و مرد است. در مواردي هم به آب زياد اطلاق شده است و در اصطلاح عبارت است از آنچه از مردان يا زنان براي لقاح و تشكيل جنين خارج مي شود و در مردان مني (شامل ميليونها اسپرماتوزئيدها) و در زنان تخمك (اوول) ناميده مي شود. تخمك دايره اي به قطر متوسط 135 مو و گاهي تا 200 مو است كه با چشم ديده نمي شود و تعداد آنها به چهارصد هزار عدد مي رسد و در دوران بارداري نزديك به 400 عدد از آنها (هر ماه 13 عدد) از زن خارج مي شود. «2»

نطفه در نگاه علم

نطفه تركيبي از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اووم) است. اسپرمها، كرمكهايي

بسيار كوچك و ذره بيني اند و در هر مرتبه انزال 2 تا 500 ميليون اسپرم وجود دارد. «3»

نطفه زن الكتريسيته مثبت و نطفه مرد الكتريسيته منفي دارد، لذا به سوي هم كشيده مي شوند، اما هنگامي كه اسپرم وارد تخمك شد، بار الكتريكي آن را منفي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 60

مي كند. به همين دليل اسپرمهاي بي شمار ديگر كه در اطراف آن وجود دارند، از آن رانده مي شوند. بعضي نيز گفته اند با ورود اسپرم ماده شيميايي مخصوصي ترشح مي شود كه اسپرمهاي ديگر را مي راند. «1»

زماني كه اسپرمها در مهبل زن ريخته مي شود، در يك مسابقه به طرف سوراخ ريز مهبل مي روند. تعدادي از آنها از سوراخ مي گذرند، طول رحم را طي مي كنند و به لوله هاي رحم كه ده تا چهارده سانتي متر طول دارد، مي رسند. آنها با سرعت 11 ميلي متر در ساعت حركت مي كنند. از طرفي يك تخمك از جداره تخمدان زن جدا مي شود و به وسيله دهانه لوله رحم كه خاصيت مكنده دارد، بلعيده مي شود. در لوله هاي رحم كركهاي بسيار ملايم و ظريفي وجود دارند كه سرشان به سوي رحم تمايل دارد. تا تخمك بين آنها قرار مي گيرد، به كمك ترشحات داخلي، لوله او را به سوي رحم مي راند.

ناگهان تخمك و اسپرمها به هم مي رسند و هزاران كرمك (اسپرم) به وصال رسيده، تخمك را در بر مي گيرند. اين حالت بيشتر شبيه به جنگ و مسابقه است. «2»

يافته هاي جنسي انسان شامل 48 عدد كروموزم مي باشد كه هر كدام از ذرات متعددي به نام ژن تركيب يافته اند. اين ژنها نقش مهمي در ساختمان سلول زنده دارند و بعضي از اين ذرات بسيار ريز حاصل حالات و

صفات پدر و مادر است. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 61

نطفه در قرآن و در نگاه صاحب نظران

واژه نطفه با الف و لام يك مرتبه «ثم خلقنا النطفه» «1» و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از اين موارد بعضي به مطلق نطفه، برخي به مخلوط نطفه زن و مرد و تعدادي به مني اشاره دارند.

الف: مطلق نطفه: «خلق الانسان من نطفه فاذا هو خصيم مبين؛ «2» انسان را از نطفه اي آفريد، آن گاه ستيزه جويي آشكار است»، «فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه؛ «3» ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، سپس از علقه».

دو آيه فوق گوياي آن است كه جنس انسان از نطفه است. طبيعتاً انسان از مرد تنها يا زن تنها خلق نشده، بلكه از مجموع نطفه زن و مرد به وجود آمده است.

«ثم جعلناه نطفه في قرار مكين؛ «4» سپس او را به صورت نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم.»

مفسران «5» «قرار مكين» را به رحم زن تفسير كرده اند و روشن است كه نطفه در رحم زن مخلوط شده اسپرم مرد و اوول زن است. تعبير از رحم به «قرار مكين» اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن است. در واقع رحم در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف تحت حفاظت كامل قرار گرفته است، قرار دارد. ستون

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 62

فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوي ديگر، پوششهاي متعدد شكم از سو سوّم، حافظتي كه با دستها به عمل مي آيد از سوي چهارم، همگي شواهد امن

بودن اين قرارگاه است. «1»

«من نطفه خلقه فقدره؛ «2»

از نطفه اي خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد».

در نتيجه نطفه را در آياتي كه آن را به صورت مطلق آورده اند، مي توان شامل مرد و زن دانست.

ب. نطفه از جنس مني: «من نطفه اذا تمني؛ «3» از نطفه اي چون فرو ريخته شود».

با توجه به اينكه مني در لغت به «ماء الرجل» معنا شده است، (در بحث مني به تفصيل ذكر خواهد شد) آيه بالا نيز نطفه را از جنس مني مي داند، مي توان آن را قرينه نطفه به حساب آورد كه نطفه در اين آيه، مني مرد است. هر چند دكتر عدنان شريف «4» قائل است كه نطفه در آيه 37 سوره قيامت، «الم يك نطفه من يمني ... فجعل منه الزوجين الذكر والانثي»، نيز شامل زن و مرد مي باشد. به سبب اينكه ضمير «منه» را به «مني» بر مي گرداند و ترجمه آَيه چنين است: «آيا او (انسان) نطفه اي از مني كه در رحم ريخته مي شود، نبود؟ ... و از او (مني) دو زوج مرد و زن آفريد».

ج. نطفه مخلوط: «انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه؛ «5»

ما انسان را از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 63

نطفه اي آميخته آفريديم».

مَشَج، مِشَج، مشيج، امشاج به معناي آميخته و درهم آمده است و نطفه امشاج يعني آب مرد آميخته به آب زن و خون آن است. «1» مفسران درباره اين آيه احتمالهاي مختلفي ذكر كرده اند. ما چند احتمال را يادآوري مي كنيم.

آيت الله مكارم شيرازي درباره (نطفه امشاج) چهار احتمال را مطرح مي كند.

1. تركيب نطفه مرد (اسپرم) و نطفه زن (اوول): احاديث زيادي در اين باره نقل شده است.

2. استعدادهاي

مختلف در نطفه از نظر عامل وراثت.

3. اختلاط مواد مختلف تركيبي نطفه.

4. اختلاط همه اينها با همديگر.

ايشان احتمال چهارم را مناسب و جامع مي داند.

علامه طباطبايي بعد از بيان معناي لغوي نطفه، مي فرمايد:

«وصف امشاج (مخلوط) براي نطفه يا به اعتبار اجزاء نطفه است كه مختلف است يا به اعتبار اختلاط آب مرد و زن است و ابتلاء (كه در آيه آمده: «نبتليه») به معني تبديل حالات چيزي از حالي به حالي و از صورتي به صورتي است، مثل تغيير حالت طلا در كوره و مقصود از ابتلاء خداوند به خلقت انسان از نطفه، همان است كه در آيات ديگر بيان شده كه نطفه را علقه و علقه را مضغه و ... مي كند». «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 64

دكتر پاك نژاد، امشاج را مخلوطي از نطفه زن و مرد مي داند و مي گويد:

نطفه زن و مرد براي مخلوط شدن و انسان درست كردن به بلايا و دگرگوني ها دچار مي شوند (نصف شدن كروموزم ها و سلول ها ...)» «1».

نتيجه: بيشتر صاحب نظران كنوني «2» معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر- كه به واسطه 46 عامل وراثت و هر عامل بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، عناصر انسان كه متراكم است، آميختگي رنگهاي نطفه، و ... كه تمام اين احتمالها جامع و مناسب است، چون همه آنها در نطفه جمع شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 65

4. آفرينش انسان از مني
اشاره

بعضي ديگر از آيات قرآن منشاء آفرينش انسان را «مني» مي دانند، مانند:

«وانه خلق الزوجين الذكر و الانثي من نطفه

اذا تمني؛ «1» و هم اوست كه دو نوع مي آفريند: نر و ماده از نطفه اي چون فروريخته شود».

مني در لغت و اصطلاح

«مني» (بر وزن فلس) به معني «تقدير و اندازه گيري» است. «مني لك الماني؛ اندازه گير براي تو اندازه گيري كرد». به مرگ «منيه» مي گويند؛ چون مقدر و اندازه گيري شده است. «تمني» نيز به معني آرزو كردن (در ذهن) است. به نطفه نيز مني مي گويند، چون با قدرت خداوند اندازه گيري شده است. «2»

در اصطلاح نيز به مايعي كه از مردان هنگام نزديكي (يا انزال) خارج مي شود، مني مي گويند.

مني در نگاه علم

پيش از هر چيز لازم است عناصر مختلف مني معرفي شود.

مايع مني از ترشحات مختلفي از غدد زير ناشي مي شود:

1. بيضه ها: ترشح اسپرما تزوئيدها، (سلولهاي تاژك دار هستند و در مايعي غوطه ورند) را بر عهده دارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 66

2. كيسه هاي تخمي: اين اعضا كه مخازن اسپر ماتوزوئيدهايند و نزديك پروستات قرار گرفته اند، ترشح خاصي بدون عناصر بارور كننده دارند.

3. پروستات: مايعي ترشح مي كند كه ظاهر لزج و بوي ويژه به مني مي دهد.

4. غدد ملحق به مجاري ادرار: غدد كوپر (repooc) ا غدد مري (yrem) مترشح مايعي سيال و غدد ليتره (erttiL) ماده مخاطي ترشح مي كنند. «1»

مني از جمله مواد آلي حيواني و ازتي مي باشد. مثل خون سريع فاسد مي شود، كانون جذب ميكروب ها است. تغيير رنگ مي دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، يك گرم مني توليد مي گردد.

يك قطره مني حاوي 200 تا 300 ميليون اسپرماتوزئيد است. گاهي به نطفه مرد كرمك گفته مي شود؛ كرمكها درازند و طول آن ها 10 تا 100 مو (هر مو يك ميليونم متر) مي باشد.

سر و گردن و دم بسيار متحركي دارند كه با آن در هر ثانيه 14 تا 23 ميكرون حركت مي كنند.

كرمكها (اسپرمها) در مهبل زن ريخته مي شوند و با مقداري از ترشحات (مذي- وذي «2» ترشحات غده هاي پروستات و غدد داخلي) در مهبل مي مانند و بيشتر آنها از مخاط مهبل جذب مي شوند و وارد دستگاه گردش خون مي گردند و طراوت و تازگي خاصي به زن مي دهند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 67

از اين اسپرمها فقط 300 تا 500 عدد به ناحيه باروري مي رسند كه تنها يكي براي باروري مورد نياز است. «1»

بعضي از مترجمان آيه «من نطفه اذا تمني» را چنين ترجمه كرده اند؛ «از نطفه اي كه خارج مي شود و در قرارگاه رحم مي ريزد»، «2» اما مني مرد در مهبل يا مجراي تناسلي زن ريخته مي شود؛ نه در رحم او. پس از ريختن مني در مهبل، اسپرمها با تلاش فراوان و با كمك مايعي كه از دهانه رحم ترشح مي شود و از لوله رحم عبور مي كنند تا به تخمك برسند و پس از لقاح براي لانه گزيني به ديواره رحم مي روند. «3»

نتيجه: قرآن منشاء آفرينش انسان را آب، نطفه، مني و خاك مي داند؛ از سويي مي توان گفت يكي از مصداقهاي آب، نطفه و مني، همان مني است كه با سه لفظ بيان شده است و هر كدام گوشه اي از اسرار علمي آفرينش انسان را به نمايش مي گذارند و از اشارات علمي قرآن به حساب مي آيند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 69

منشاء مني

پرسش

منظور از «صلب والترائب» در آيه 5 سوره طارق چيست و آيا با يافته هاي علوم پزشكي مطابقت دارد؟

پاسخ

براي آشنايي

با با نكات علمي آيه لازم است معناي برخي واژه ها را بررسي كنيم.

فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ* يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ «1»

«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟! از يك آب جهنده آفريده شده است، آبي كه از ميان پشت و دو استخوان جلوي بدن مرد (آلت تناسلي) خارج مي شود.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 70

واژه شناسي

«دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» و ريختن آب آمده است و منظور از «ماء دافق» همان مني مرد است كه به صورت جهنده از او خارج مي شود. «1»

«صُلب» به معناي استخوانهاي تيره پشت از پس گردن تا آخر رانها، كمر، چيز شديد و سخت و ... آمده است. «2»

«ترائب» از ريشه «تراب» به معناي دو چيز مساوي در بدن است، لذا صاحب نظران مصاديق زيادي براي آن ذكر كرده اند، مانند: بين دو سينه ي زن، بين دو كتف و سر، استخوان سينه و گلو، «3» عصاره قلب، «4» سرتا سر بدن، (چشم، دست، پا،) «5» بين نخاع و سينه هر شخص، «6» و بين پشت و دو استخوان پا (محل آلت تناسلي). «7»

نگاه تفسيري

آيه به منشاء و ريشه مني اشاره دارد، به اين معنا كه مني از صلب و ترائب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 71

سرچشمه مي گيرد. «1»

با توجه به مصداقها و احتمالها در مورد واژه «صلب و ترائب»، مفسران «2» احتمالهاي گوناگوني بيان كرده اند. مشهور و موافق علم و لغت اين است كه آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج مي شود. «3»

قرآن براي حفظ

عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را با كنايه، تشبيه و تمثيل بيان مي كند و از طرح مستقيم آن خودداري مي ورزد. از اين رو براي پرهيز از بردن نام آلت تناسلي، به صورت كنايه واژه «ترائب» يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.

منشاء مني در نگاه علم

مني در لغت به معناي «تقدير و اندازه گيري» آمده و به «آب مرد» اطلاق شده، ولي در مورد زن به كار نرفته است. «4»

به نطفه مرد كرمك مي گويند طول آن 10 تا 100 مو است و سر و گردن و دم بسيار متحركي دارد و در هر ثانيه 14 تا 23 ميكرون حركت مي كند. اسپرمها داخل مهبل مي ريزند و از 300 تا 500 عدد تنها يكي مورد نياز است و بقيه به زهدان بر مي گردند.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 72

صاحب نظران درباره منشاء مني مي گويند:

وقتي به كتب لغت مراجعه مي كنيم، محل مني را صُلب و ترائب مي دانند كه مربوط به قسمت پشتي و قدامي ستون فقرات است، يعني جاي اوليه اي كه بيضه و رحم قرار مي گيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، تخم و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوسته بيضه قرار مي گيرند و به وضع عادي در مي آيند و در جنس ماده نيز مختصر جابجا شده و در دو طرف پهلو محاذي لوله هاي رحم جايگزين مي شوند» «1».

نظريه علمي ديگري درباره منشاء مني وجود دارد كه مطابق با لغت و قول مشهور است و آن چنين است:

«مني مرد كه از ميان صُلب و ترائب

(استخوان پاها) او خارج مي شود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني- از نظر كالبد شكافي- در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسه اي پشت پروستات (كه ترشحات آنها قسمتي از مني را تشكيل مي دهد) نيز در اين محدوده قرار دارند. پس مي توان گفت مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي- تناسل امر كننده- و ترائب او به عنوان رشته هاي عصبي مأمور به اجرا، خارج مي شوند». «2»

نتيجه

با توجه به كتب لغت، نظر مفسران و ديدگاههاي دانشمندان مي توان گفت «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي ما

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 73

بين دو استخوان ران است، كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد مي باشد، پس آيه «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنين شناسي همخواني دارد.

با اين حال آيا مي توان آن را «اعجاز علمي» دانست؟ به نظر مي رسد مسئله خروج مني از بدن انسان و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي بدن است تا حدودي براي بشر حس پذير بوده است، لذا آيه بالا را نمي توان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست، بلكه يكي از «اشارات علمي قرآن» است. «1»

براي مطالعه ي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضائي اصفهاني، انتشارات مبين، ج 2، ص 457- 445.

2. التمهيد، محمدهادي معرفت، انتشارات نشر اسلامي، ج 6، ص 64.

3. طب در قرآن، دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، انتشارات حفظي، ترجمه علي چراغي، ص 32.

4. رويان شناسي لانگمن، پروفسور توماس، وي، ترجمه بهادري، انتشارات سهامي چهر.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 75

ب: مراحل آفرينش

1. علقه

پرسش

آيا «علق»

به معناي «خون بسته» است و علم پزشكي جديد آن را تأييد مي كند؟

پاسخ

خداوند در آيات مختلف قرآن كريم به مراحل آفرينش انسان اشاره مي كند كه يكي از آنها «علق» است.

واژه «علق» شش بار «1»، در پنج آيه به صورتهاي مختلف به كار رفته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 76

همچنين سوره اي با همين نام نازل شده است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ...»؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد».

به اتفاق بيشتر مفسران «1» 5 آيه اول سوره علق نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام (ص) نازل شد.

علق در لغت

«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود». كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي چسبد و خون را مي مكد و ... مي باشد. «2» پس مي توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و كرمي كه به عضو بدن مي چسبد و آويزان مي شود.

علق از نگاه علم

«علق» همان خون بسته اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي شود و خود را به آن آويزان مي كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز مي شود و به صورت يك توده سلولي كه به شكل توت است در مي آيد (در اصطلاح به آن مرولا aluraM گويند) و در رحم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6،

ص: 77

لانه مي گزيند، يعني، سلولهاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي كنند و به آن آويزان (نه كاملًا چسبيده به رحم) مي شوند. قرآن اين مطلب را با واژه زيباي «علق» بيان كرده است. «1»

اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي توانيم تناسب آن را با موارد كاربردش اين گونه بيان كنيم:

1. چسبنده بودن آن «2» (كرمي كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد).

2. آويزان شدن آن به جداره رحم.

3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد.) نطفه در رحم، به صورت زالو وار به رحم مي چسبد و از خون تغذيه مي كند «3». همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده اي به نام «هپارين» ترشح مي شود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه پذير باشد. «4» شكل علقه مانند زالو كاملًا مستطيع است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. «5»

4. تغذيه از خون. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 78

نتيجه: «1» با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است؛ بويژه آنكه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين شناسي جديد، واسطه بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي شمارند، يعني اين خون بسته حدود 24 ساعت به جدار رحم آويزان مي ماند و از خون آن تغذيه مي كند.

خداوند مي توانست با بيان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذكر نمايد، اما با آوردن واژه «علق» دو موضوع «خون بسته» و «آويزان بودن» را مورد توجه قرار دارد كه با نظريات جديد

پزشكي نيز همخواني دارد.

با توجه به پيشرفت نكردن علم پزشكي در 14 قرن پيش، مسئله مذكور را مي توان از شگفتيهاي علمي قرآن دانست كه بعد از 14 قرن كشف شده است. «2»

براي مطالعه بيشتر

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر رضايي اصفهاني، ج 2، ص 487- 481.

2. طب در قرآن، دكتر دياب و قرقوز، ترجمه از چراغي، ص 86.

3. اولين پيامبر آخرين دانشگاه، دكتر پاك نژاد، ج 11، ص 110.

4. مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفي، ص 99.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 79

2. مضغه

پرسش

در سوره حج آيه 5، «مضغه» به كامل و ناقص تقسيم شده است، منظور از آن چيست؟

پاسخ

قرآن كريم در مراحل آفرينش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله «مضغه» را مطرح مي سازد. از مضغه سه بار در 2 آيه «1» ياد شده است.

خداوند در سوره حج مي فرمايد:

«ثمّ من علقه ثم من مضغه مخلقه وغيرمخلقه لنبين لكم؛ پس از علقه، آنگاه از مضغه داراي خلقت كامل و خلقت ناقص تا قدرت خود را به شما روشن گردانيم». «2»

واژه شناسي

واژه «مضغه» در لغت به معناي «غذاي جويده شده و گوشت جويده» است و به عبارت ديگر به قطعه اي از گوشت گفته مي شود كه گويا جويده شده است. «3»

واژه «مخلقه» كه براي مبالغه در «خلق» به كار مي رود و «خلق» به معناي ايجاد چيزي به گونه اي ويژه است. پس تعبير به «مخلّقه» در مورد «مضغه» به اين اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 80

دارد كه حقيقت خلق و پيدايش آن (يعني ايجاد بر كيفيت مخصوص و تعيين خصوصيات و مقدمات) در اين مرتبه است، اما غير مخلقه

به اين معناست كه تعيين برخي خصوصيات (به تمامي يا بعضي) در مرتبه «مضغه» نيست. «1»

مضغه در نگاه علم

جنين انسان از هنگام لقاح تخمك و كرمك (اوول و اسپرم) تا لحظه جايگزيني در رحم 6 روز در راه است. سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آويزك (علق) به رشد خود ادامه مي دهد و از هفته سوم بارداري با چشم غيرمسلح به صورت گوشت جويده ديده مي شود. گذراندن دوره تمايز لايه هاي زاينده (مضغه) تا ماه سوم بارداري ادامه مي يابد، «2» اما اين «مضغه» هميشه يك حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگوني را طي مي كند. قرآن از اين تحول با عنوان «مخلقه و غيرمخلقه» ياد مي كند، البته مفسران ديدگاههاي مختلفي درباره اين دو تعبير دارند، مانند:

1. جنين كامل يا ناقص الخلقه باشد. «3»

2. مقصود از مخلقه، مرحله تصوير جنين است. «4»

3. مخلقه، همان مضغه شكل يافته و متمايز است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 81

نظرات ديگري نيز بيان شده است كه بيشتر آنها قابل جمع است.

تعبير بسيار زيبا و شگفت انگيز قرآن (مضغه، مخلقه و غيرمخلقه، حج/ 5) با يافته هاي پزشكي جديد هماهنگ است و جنين را در اين دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت كوبيده معرفي مي كند و اشاره اي لطيف به تمايز لايه هاي آن «1» (مخلقه: ايجاد به كيفيت مخصوص و تعيين خصوصيات) دارد كه خود نوعي رازگويي و اعجاز علمي است.

نتيجه: از مجموع نظرات استفاده مي شود كه «مخلقه و غيرمخلقه» صفت «مضغه» است، به اين معني كه در برخي از اقسام مضغه، مقدرات و كيفيت خصوصيات كامل است و در اقسام ديگر كامل نيست. «2»

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 82

3. استخوان و گوشت

قرآن بعد از بيان مرحله «مضغه؛ گوشت جويده» به مرحله ديگري اشاره مي كند و مي فرمايد:

«فخلقنا المضغه عظاماً فكسونا العظام لحماً؛ و آنگاه مضغه را استخوانهايي خلق كرديم، بعد استخوانها را با گوشتي پوشانيديم». «1»

براي آشنايي بهتر با مرحله استخوان بندي جنين، لازم است مرحله پوشاندن گوشت را نيز توضيح دهيم.

آيه بالا بيانگر آن است كه نخست استخوان تشكيل مي شود، بعد گوشت روي آن قرار مي گيرد.

نكات علمي

در سومين هفته رشد جنين، لايه زاياي اكتودرم، مزودرم و اندودرم تشكيل مي شود. از لايه اكتودرم، اعضا و ساختمانهايي كه در ارتباط با دنياي خارج باقي مي مانند؛ ايجاد مي گردد، مانند: دستگاه عصبي، پوشش حس، گوش، بيني، چشم و ...، از لايه مزودرمي اعضاي سكتروم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلي و ... به وجود مي آيد و از لايه اندودرمي، دستگاه معدي روده اي، دستگاه تنفسي، مثانه و ... ساخته مي شود.

با توجه به مطالب فوق؛ غضروف و استخوانها از لايه مياني (مزودرم) تشكيل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 83

مي شود كه به وسيله دو لايه ديگر (اكتودرم و اندودرم) پوشيده شده اند كه از آن دو لايه اكثر گوشتي بدن مثل پوست، غدد ... ساخته مي شود. هم چنين ساخته شدن سلولهايي كه باعث پيدايش غضروف و استخوان مي شود؛ از هفته چهارم بارداري شروع مي شود، اما سلولهاي ماهيچه اي پس از آن ساخته مي شود. «1»

گفته شد كه لايه مياني مزودرم غضروفها و استخوانها را تشكيل مي دهد پس بهتر است با غضروف و استخوان سازي آن آشنا شويم.

«غضروف» نوعي بافت همبند است كه به علت ويژگي ارتجاعي فشار زيادي را مي تواند

تحمل كند و از بافتهاي نرم بدن نيز پشتيباني به عمل آورد.

هر غضروف ماده اي بنيادي دارد كه در ساختمان آن مقدار زيادي (حدود 70 درصد) آب به كار رفته است. اين ماده بنيادي مي تواند در آب جوش حل شود و ماده اي به نام ژله غضروف يا كندرين (nirdnohc) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفيد مايل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغييرهاي متابوليك، مي تواند به زرد رنگ باشد.

غضروف اولين مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتي مشتق از مزانشيم است كه براي اولين بار در اواخر هفته چهارم زندگي جنين ظاهر مي شود و در قسمتهايي كه مي خواهد استخوان تشكيل دهد، ابتدا بايد قالبي از غضروف به وجود آيد تا بعداً به استخوان تبديل شود، بنابراين استخوان سازي به دو صورت انجام مي پذيرد:

1. استخوان سازي داخل غشايي: بافت استخواني در داخل لايه اي از بافت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 84

همبند مزانشيمي تشكيل و اين بافت به طور مستقيم به بافت استخواني تبديل مي شود. فرق استخوان سازي داخل غشايي با تشكيل غضروف اين است كه غضروف معمولًا رگ خوني و لنفي و عصب ندارد و تغذيه آن توسط انتشار صورت مي گيرد و به لحاظ نداشتن رگ خوني، ترميم آن به سختي صورت مي گيرد، ولي محل تشكيل استخوان بسيار پر عروق مي باشد.

2. استخوان سازي داخل غضروفي: در اكثر استخوانهاي بدن، سلولهاي مزانشيمي ابتدا به تعدادي از قالب هاي غضروفي شفاف تبديل مي شود كه به نوبه خود استخواني مي گردد.

استخواني كه به گونه ابتدايي در بدن جنين تشكيل مي شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ يا اوليه است. بافت استخواني

جنين پس از تولد به تدريج از بين مي رود و به جاي آن استخوان بالغ يا ثانويه تشكيل مي گردد.

نكته جالبي در بافت استخواني اين است كه اين بافت از ابتداي تشكيل تا پايان عمر دو فعاليت متضاد دارد؛ استخوان سازي و تخريب استخوان. «1»

نتيجه: با توجه به مطالب علمي مي توان گفت: سلول هاي غضروفي و استخواني از لايه مياني جنين (مزودرم) زودتر از سلولهاي ماهيچه اي و پوستي پديد مي آيند. پس سلولهاي استخواني و غضروفي با دو لايه ديگر جنين (اكتودرم و اندردرم) پوشيده مي شوند و سلولهاي ماهيچه اي و پوستي روي آنها را مانند لباس مي پوشانند.

اين يافته هاي علمي با مطالب قرآني هماهنگ است و نشان از شگفتي علمي قرآن دارد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 85

4. روح و جنبش جنين

از آيات قرآن استفاده مي شود كه پس از مرحله تسويه، تنظيم و تعادل اعضاي بدن در رحم مادر، نوبت به مرحله «نفح و دميدن روح» مي رسد. «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ؛ «1»

آن گاه او را درست اندام كرده و از روح خويش در او دميد»، «فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ؛ «2»

بعد استخوانها را به گوشتي پوشانيديم، آن گاه [جنين را در] آفرينشي ديگر پديد آورديم».

آيات بالا نشان مي دهد كه در آدمي جز بدن، مخلوق بسيار شريفي هست كه بدون آن انسان وجود پيدا نمي كند. همين مخلوق در حضرت آدم به وجود آمد و به حضرت شأني داد كه فرشتگان در برابرش خضوع كردند. عبارت «انشأناه خلقاً آخر» نشان از خلقي مي دهد كه فعل و انفعالات طبيعي و مادي در آن نيست. «3» انشاء نيز به معني ايجاد چيزي همراه با تربيت آن است و

اين تعبير نشان مي دهد كه مرحله اخير با مراحل قبل متفاوت است. «4»

اگر گفته شود نطفه انسان از آغاز كه در رحم قرار مي گيرد و قبل از آن يك موجود زنده است، پس نفخ روح چه معنا دارد؟ در پاسخ بايد گفت زماني كه نطفه منعقد مي شود، تنها «حيات گياهي» است (گياهي) يعني؛ فقط (تغذيه و رشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 86

و نمو) دارد، ولي از حس و حركت (نشانه حيات حيواني) و قوه ادراكات (نشانه حيات انساني)، خبري در آن نيست، امّا تكامل نطفه در رحم به مرحله اي مي رسد كه شروع به حركت مي كند و به تدريج قواي ديگر انساني در آن زنده مي شود و اين همان مرحله اي است كه قرآن از آن به نفخ روح تعبير مي كند. «1»

اما در مورد اينكه ماهيت روح چيست و حلول او برجسم از چه زماني آغاز مي شود، آيات قرآن بيان تفصيلي ندارند و حقيقت آن نيز براي ما روشن نيست.

نظرگاه دانشمندان

مهم ترين اتفاقي كه پس از ماه سوم براي جنين پيش مي آيد، حركت و فعاليت قلب، رشد سريع جنين و شكل گيري اندامهاي خارجي است. در ماه سوم و ابتداي ماه چهارم به دليل عصب دار شدن اندامها، حركت جنين آغاز مي شود و مادر حركت جنين را در ماه چهارم كاملًا احساس مي كند. «2»

دانش بيولوژي تاكنون پاسخي به اين قسمت نداده است، يعني حد فاصل مرحله حيات با مرحله قبل از آن را نمي تواند مشخص سازد «3». آيا دميدن روح در چهار ماهگي اتفاق مي افتاد يا در كمتر از آن؟ حتي برخي منابع پزشكي تشخيص حركات جنين توسط مادر را در ماه پنجم مي دانند

«4» لذا قطعاً از زمان دقيق حلول روح اطلاع ندارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 87

آيا مي توان ادعا كرد حركت جنين در شكم مادر، همان دميدن روح است؟

جنين بعد از لقاح نطفه، حيات گياهي (تغذيه و رشد) دارد و بعد از مدتي داراي حركات و ضربان قلب كه مي توان آن را حيات حيواني دانست، اما مهم قوه ادراك و شعور است كه در سايه روح الهي پرورش مي يابد و همچنين انسانيت انسان است كه او را از حيوان متمايز مي كند و آن محقق نمي شود، مگر با حلول روح الهي. در قرآن كريم به حركت جنين اشاره نشده است و فقط از خلقت ديگر و دميدن روح الهي ياد شده است. «1»

نتيجه: نمي توان گفت كه دميدن روح در جنين هم زمان با حركات جنين است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 88

5. جنسيت جنين (دختر يا پسر)

قرآن در ادامه بيان مراحل خلقت، در چند آيه به مرحله شكل گيري جنين اشاره مي كندو مي فرمايد: «ثم كان علقه فخلق فسوي فجعل منه الزوجين الذكر و الانثي؛ «1»

پس علقه [آويزك شد و [خدايش شكل داد و درست كرد و از آن، دو جنس نر و ماده را قرار داد.»

از مرحله علقه تا شكل گيري جنين، سه ماه طول مي كشد. جنين در سومين ماه شكل انسان به خود مي گيرد و جنس او مشخص مي شود. به همين علت قرآن كريم مرحله جنسيت جنين (پسر يا دختر) را پس از مرحله تسويه و شكل گيري قرار داده و فرموده است: «فسوي فجعل منه الزوجين». از نظر علمي، اعضاي تناسلي خارجي در ماه سوم تكامل مي يابد و در هفته دوازدهم

با امتحان وضع ظاهري مي توان جنس جنين را مشخص ساخت. «2»

اختيار انتخاب پسر يا دختر شدن جنين

بر اساس علم پزشكي تعيين جنسيت به سلولهاي پدر بستگي دارد، يعني كروموزوم «y» در كرمك (اسپرماتوزئيد) تعيين كننده پسر است (y G x G) و اوول زن هميشه داراي كروموزم «x» است و كروموزوم «x» مرد، جنسيت جنين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 89

را، دختر تعيين مي كند. x 2 G «1» اما در مرحله بعد، از زماني كه انسان به صورت پاره گوشتي در شكم مادر قرار مي گيرد، دو برجستگي از طناب پشتي كه بعداً ستون فقرات را تشكيل خواهد داد، به وجود مي آيند.

اين دو برجستگي را لوله هاي تناسلي مي نامند. اگر قرار باشد جنين پسر شود، اين دو لوله از هفته ششم، شروع به ساخت بافتهاي مشابه بافتهاي بيضه مي كنند و اگر قرار باشد جنين دختر شود، لوله هاي تناسلي از هم متمايز مي شوند تا در هفته دهم بافتهاي شبيه بافتهاي تخمدان را تشكيل دهند. شكل گيري دستگاه تناسلي زنانه به دليل نبودن هورمونهاي نر صورت مي پذيرد. «2»

عوامل پسر يا دختر شدن

خداوند تمام امور مربوط به جنس جنين را به اختيار خود مي داند و مي فرمايد: «يدالله ملك السموات و الارض يخلق ما يشاء ....» «3».

اين آيه در پي بيان تاثير نداشتن علل مادي نيست، بلكه گوياي قدرت و عظمت خداوند است. امروزه دانشمندان با پيشرفت علم ژنتيك و فراهم كردن دارو و كشف تاثيرات غذا قادر به تعيين جنسيت هستند.

در اين راستا

حضرت آيت الله مكارم شيرازي تعادل جمعيتي دختر و پسر را مطرح و تاثير غذا و دارو را در جنسيت جنين كمرنگ نموده است. ايشان مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 90

«در اين كه چگونه و تحت چه عواملي، جنين مذكر يا مونث مي شود؟ هيچ كس پاسخي در برابر اين سوال ندارد، يعني علم هنوز جوابي براي آن پيدا نكرده است.

ممكن است پاره اي از مواد غذايي يا داروها در اين امر موثر باشد ولي مسلماً تاثير آن سرنوشت ساز و تعيين كننده نيست. ولي با اين حال عجيب اين است كه هميشه يك تعادل نسبي در ميان اين دو جنس (مرد و زن) در همه جوامع ديده مي شود و اگر تفاوتي باشد چندان چشم گير نيست» «1».

آگاهي از جنس جنين

ظاهر بعضي آيات گوياي اين است كه آگاهي از جنس جنين مخصوص خداوند است و انسان قادر نيست از آن اطلاعي پيدا كند.

«الله يعلم ما تحمل كل انثي؛ «2» (تنها) خدا مي داند آنچه را هر ماده اي [در رحم بار گيرد».

«و يعلم ما في الارحام؛ (و خدا) آن چه را كه در رحم هاست مي داند».

در عصر ما آگاهي از جنس جنين امري عادي و طبيعي است و دانشمندان با خارج كردن مقداري از مايع آمينوتيك (مايع درون جفت كه جنين را احاطه كرده است) و آزمايش آن، در اوايل شكل گيري جنين، به جنسيت جنين پي مي برند «3»، حتي امكان انتخاب نوع نوزاد را به والدين نويد مي دهند و

گامهاي مؤثري هم در اين زمينه برداشته اند. آنان در مورد خرگوش موفقيتهايي داشته اند و مي گويند اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 91

تركيبات يك عمل شيميايي است و از اين پس تعيين نوع جنس بر اساس توافق پدر و مادر خواهد بود. «1»

قرآن آگاهي از جنس جنين در رحم را مخصوص خدا مي داند، از سوي ديگر بشر توانسته است به ماهيت جنين حتي قبل از شكل گيري و موقع لقاح، دست يابد. آيا مي توان اين تناقض را پذيرفت؟ براي حل اين مشكل توجه به مطالب زير ضروري است:

1- بعضي از علوم مختص خداست، مانند قيامت، بهشت، جهنم و .... بعضي ديگر در گرو اختيار خداوند است و علم آن را كسي نمي داند؛ مگر اين كه خداوند به وي آموخته باشد، مانند مسئله شفاعت، توسل، شفا مريض از سوي ائمه يا افراد عادي و .... بعضي از علوم نيز در انحصار خدا نيست. به اين معنا كه خدا مي فرمايد: «من آگاهي از آن دارم» و اين گوياي آن نيست كه كسي نمي تواند از آن اطلاع داشته باشد و به عبارت ديگر علم ديگران را از آن نفي نكرده است.

2- آگاهي خدا از آنچه در رحم است به جنسيت محدود نمي شود، بلكه جنين خصوصيات ديگري دارد كه انسان نتوانسته است به آن دست پيدا كند، مانند: سعادت و شقاوت طفل، استعدادها، ذوقها، مدت عمر. هر چند بشر مي تواند بعضي از صفات مانند شكل ظاهري، طول جسم ... را كشف نمايند، اما آگاهي از

صفات ديگرِ روحي و غيره، منحصر در خداوند است. خداوند مي فرمايد من از آنچه در رحم است (با تمام خصوصيات) آگاهي دارم و اطلاع انسان از جنس مذكر و مونث ضرري به انحصار علم جنين به خدا (با تمام خصوصيات) نمي زند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 92

3- علم خداوند به واسطه نياز ندارد، اما آگاهي بندگان به واسطه و ابزار نيازمند است.

4- براي آيه «و يعلم ما في الارحام» «1» دو احتمال ذكر شده است.

الف. حرف «ما» در آيه موصوله است كه نشان از عموميت دارد و علم به تمام خصوصيات و سرنوشت نهايي انسان منحصر در خداست و آگاهي انسان به بعضي از خصوصيات، ضرري به انحصار نمي زند.

ب. با توجه به كل آيه، خداوند آگاهي از قيامت، نزول باران و علم به ارحام را ذكر كرده است و بعضي از مفسران علم به ارحام و نزول باران را جمله معترضه مي دانند، يعني علم به آن دو مخصوص پروردگار نيست و انحصار آن از آيه استفاده نمي شود.

با توجه به احتمال دوم، هر انساني مي تواند با دقت و كاوش در واكنش شيميايي كروموزومها و سلولهاي جنين و تاثير غذا و دارو به جنس جنين پي ببرد. «2»

نتيجه: با در نظر گرفتن تمام احتمالها و تفاسير، آيات مطرح شده تناقضي با يافته هاي جنين شناسي ندارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه

جوانان، ج 6، ص: 93

6. مدت ثابت زمان بارداري

مشهور است كه دوران بارداري 9 ماه مي باشد. قرآن كريم بدون اشاره به زمان، با جمله «اجل مسمي؛ مدت معين» و «قدر المعلوم؛ مدت معين» زمان بارداري را مشخص و ثابت مي داند. قرآن مي فرمايد:

آيه «ونقر في الارحام ما نشاء الي اجل مسمي؛ «1» و آنچه را اراده مي كنيم تا مدتي معين در رحمها قرار مي دهيم».

«فجعلناه في قرار مكين الي قدر معلوم؛ فقدرنا فنعم القادرون «2»؛ پس آن را [نطفه در جايگاهي استوار نهاديم تا مدتي معين و توانا آمديم و چه نيك تواناييم». «3»

رحم جايگاه استواري براي محصول بارداري است، ولي براي مدتي معيّن و تقريباً ثابت. اين مدت كه به دوران بارداري معروف است، تقريباً 270 تا 280 روز (40 هفته و معادل ده ماه قمري يا نه ماه شمسي) است و جنين پس از آن مي تواند در دنياي جديد به زندگي خود ادامه دهد. قرآن از اين مدت به نام «قدر معلوم» و در سوره حج «اجل مسمي» (مدت از قبل تعيين شده) ياد مي كند.

اعجاز اين آيات اشاره به مدت بارداري نيست، بلكه در اين است كه اين مدت را بهترين و مناسب ترين مدت ممكن مي داند. «فقدرنا فنعم القادرون» و اگر اين مدت كم يا زياد شود، زيان آن متوجه جنين يا مادر او خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 94

اگر مدت بارداري بيش از چهل و دو هفته به طول انجامد، بارداري طولاني ناميده مي شود و ضررهايي مانند سختي زايمان، كاهش اكسيژن جنين، خطر مرگ براي جنين و ... دارد. همين طور اگر كمتر از 38 هفته باشد به آن زايمان زودرس مي گويند كه

زيانهايي مانند ضعف و ناتواني سيستم دفاعي بدن نوزاد (در 50% به مرگ نوزاد مي انجامد)، آمادگي نوزاد براي ابتلاء به بيماريهاي يرقان و ... دارد. براي همين مدت بارداري طبيعي بين 38 تا 42 هفته مي باشد. «1»

نتيجه: قرآن زمان بارداري را دوره مشخصي مي داند. پزشكي نوين هم مدت مذكور را تقريباً ثابت مي داند، بنابراين كشفيات جديد علمي اشارات علمي قرآن در اين زمينه را تبيين مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 95

7. كمترين مدت بارداري

پزشكان پيش از اسلام مانند جالينوس (131- 210 م) و بعد از اسلام مانند ابن سينا (370- 428 ه. ق) ادعا كرده اند كه با چشم خود شاهد به دنيا آمدن طفل بعد از شش ماه بوده اند. «1» هم چنين نقل تاريخي مبني بر روي دادن چنين قضيه اي در زمانهاي مختلف در كتابها بيان شده است. «2»

قرآن در آيات مختلف به مسئله كمترين مدت بارداري اشاره كرده است. نمونه هايي از آيات را مي خوانيم.

«وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّي إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ «3» و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكي كند؛ مادرش با ناگواري او را بارداري كرد و با ناگواري او را بزاد، و بارداري او و از شير باز گرفتنش سي ماه است؛ تا اينكه به حدّ رشدش برسد و به چهل سالگي رسد، گويد: «پروردگارا! به من الهام كن، كه نعمتت را كه بر من و بر پدر و مادرم

ارزاني داشتي، سپاسگزاري كنم، و اينكه [كار] شايسته اي، كه آن را مي پسندي، انجام

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 96

دهم؛ و براي من در نسلم شايستگي پديد آور؛ در واقع من به سوي تو بازگشتم و در حقيقت من از تسليم شدگان هستم.»

آيه «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَي وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ»

ترجمه: «و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند، [اين حكم براي كسي است كه بخواهد دوران شير خوارگي را تكميل كند» «1».

مفسران در تفسير دو آيه فوق چنين استنباط كرده اند كه طبق صريح آيه، مدت شير خواري طفل دو سال تمام و معادل بيست و چهار ماه است و آيه ديگر مدت بارداري و شيرخواري را در مجموع 30 ماه مي داند. با توجه به بيست و چهار ماه شيرخواري طفل، مدت بارداري 6 ماه مي باشد، چون اگر بيست و چهار ماه را از 30 ماه كم نماييم، 6 ماه (كوتاه ترين مدت بارداري) باقي مي ماند. «2»

نظريه پزشكان

پزشكي نوين به اين نتيجه رسيده است كه جنين اگر شش ماه تمام در رحم مادر باشد، پس از تولد زنده خواهد ماند. هر چند تولد اين گونه را زايمان زودرس مي نامند»

در آن موقع لازم است با مراقبت هاي ويژه و وصل دستگاه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 97

تنفسي و ... مي توان طفل را از حالت نارسا بودن بيرون آورد. «1»

نتيجه: پيش از آنكه دانش پزشكي حداقل زمان لازم براي بارداري را كشف نمايد، قرآن اين مطلب را به روشني بيان كرده است.

8. تولد نوزاد

تولد نوزاد بعد از 9 ماه زندگي در

رحم مادر، يكي از شگفتيهاي آفرينش است و خداوند تحقق اين مرحله از هجرت را برخاسته از قدرت بزرگ خود مي داند و مي فرمايد:

«ونقر في الارحام ما نشاء الي اجل مسمي ثم نخرجكم طفلًا؛ «2» و آنچه را اداره كنيم تا مدتي معين در رحمها قرار مي دهيم، آنگاه شما را [به صورت كودك برون مي آوريم».

با مقايسه دنياي رحم و خارج از رحم، به عظمت آفرينش انسان پي مي بريم.

الف. درجه حرارت دنياي رحم 37 درجه است، ولي درجه حرارت خارج از آن كمتر يا بيشتر است، لذا طفل لازم است در زماني كوتاه خود را با حرارت محيط سازگار كند.

ب. رحم دنيايي تاريك است و روشنايي براي طفل مفهومي ندارد، اما پس از تولد، بايد در برابر روشنايي سازگاري نشان دهد.

ج. طفل 9 ماه در عالم مرطوب و لزج زندگي مي كند، ولي پس از آن بايد در محيط خشك به زندگي ادامه دهد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 98

د. گردش خون در جنين ساده است، زيرا به دليل نداشتن تنفسي، حركت خونهاي آلوده به سوي ريه ها براي تصفيه انجام نمي گيرد، لذا دو قسمت قلب (بطن راست و چپ، كه يكي عهده دار رساندن خون به اعضا و ديگري عهده دار رساندن خون به ريه براي تصفيه است)، به يكديگر راه دارند، اما به محض تولد اين دريچه بسته مي شود و خون دو قسمت مي گردد؛ بخشي براي تغذيه به سوي تمام سلولهاي بدن فرستاده مي شود و بخش ديگر براي تنفس به سوي ريه ها.

-. جنين اكسيژن لازم را از خون مادر مي گيرد، ولي بعد از تولد از راه ريه (كه قبلًا در رحم مادر آماده بود) و

تنفس، اكسيژن دريافت مي كند.

و. جنين از بند ناف تغذيه مي كند، اما بعد از تولد، تمام دستگاه گوارشي فعال مي شود و تغذيه از راه دهان، مري و معده انجام مي پذيرد.

ز. نوزاد بعد از تولد بسيار گريه مي كند، دليل آن ممكن است موارد زير باشد:

1. گريه نوزاد بعد از تولد، نشانه بقاي او است.

2. گريه نوزاد گاهي دليل ناراحتي اوست، آزردگي از بيماري، گرسنگي، تشنگي، شرائط جديد، مانند: گرما، سرما، نور شديد و ...

3. نوزاد بعد از تولد به ورزش نياز دارد تا خون را به سرعت در تمام عروق به جريان وا دارد و تمام سلولها را مرتباً تغذيه كند. گريه براي نوزاد ورزش است و بدن را به تحرك وا مي دارد. «1»

نتيجه: فرق دنياي رحم با خارج از آن، و فرايند حيات (گوارش، تنفس، گردش خون، تغذيه و ...) بعد از تولد، گوياي شگفت انگيز بودن تولد نوزاد است و عظمت قدرت خدا را به نمايش مي گذارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 99

9. بكرزايي

پرسش

آيا بارداري حضرت مريم (س) از راه بكرزايي بود و معجزه شمرده نمي شود؟

پاسخ

بكرزايي در آيينه دانش

تصور ولادت فرزند بدون دخالت پدر، در گذشته باوركردني نبوده، اما امروز با پيشرفت علم، بحث «توليد مثل غيرمزدوج» ماده، ظاهراً بدون تماس با نر، بارور مي شود) مطرح شده است. دانشمندان از نظر علمي نيز نشان مي دهند كه در نوع انسان نيز بعضي زنها دوجنبه اي مي باشند، يعني ساختمان دروني خاصي دارند كه آنها را قادر مي سازد به تنهايي فرد جديدي توليد كنند. به اين ويژگي در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 100

اصطلاح «نرمادگي» و به چنين زايشي «بكرزايي» مي گويند كه بيشتر در زنها

بروز مي كند. چنين زنهايي ممكن است علاوه بر داشتن غده هاي تناسلي مختلط، بعضي از صفات ظاهري مردها مانند موي صورت را نيز داشته باشند. «1»

همچنين افرادي ديده شده اند كه در آنها لزوماً «اسپرماتوژنزيس» همراه با «اوولا اسيون» و قاعدگي وجود داشت. «2»

بكرزايي در نوعي از حشرات مانند شته و بعضي جانداران مانند ستاره دريايي و كرم ابريشم وجود دارد و آنها بدون عمل لقاح، رشد مي كنند. جانداران ذره بيني، مانند: باكتريها و ويروسها نيز توليد مثل بدون لقاح دارند، حتي «فيلدوكسرا و استاتريكس» مي تواند تا 10 نسل بدون دخالت نر، توليد مثل كند. «3» قورباغه ها نيز مي توانند، بكرزايي داشته باشند. «4»

حتي برخي نويسندگان نام افرادي را ذكر كرده اند كه بدون تماس با مرد، باردار شده اند. براي مثال خانم «امي ماري جونز» بدون پدر فرزندي به دنيا آورد و پزشكان بعد از آزمايشها به اين نتيجه رسيدند كه در خون دختر او (مونيكا) كوچك ترين علامت يا اثر مرد خارجي وجود ندارد. «5»

با توجه به اينكه بكرزايي در ميان حشرات و باكتريها اثبات شده است و شايد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 101

در مورد انسان نيز اثبات شود «1»، صاحب نظران مي گويند شخص دوجنسي حقيقي كه بافتهاي بيضه و تخمدان داشته باشد، مي تواند بدون تماس، توليد مثل نمايد، در طول تاريخ چنين افرادي به ندرت ديده مي شوند.

نگاه قرآني به زايمان حضرت مريم (س)

موضوع باروري و بارداري حضرت مريم (س) از مسائل پر سر و صداي تاريخ بشري است. علاوه بر قرآن، انجيل نيز آن را معجزه الهي مي داند. «2» قرآن كريم در سوره مريم داستان تولد حضرت عيسي (ع) را چنين شرح مي دهد:

«ما روح خود (جبرئيل)

را به سوي او فرستاديم تا به شكل بشري خوش اندام بر او نمايان شد. مريم گفت: اگر پرهيزگاري، من از تو به خداي رحمان پناه مي برم. گفت: من فقط فرستاده ي پروردگار توام، براي اينكه به تو پسري پاكيزه ببخشم. گفت: چگونه مرا پسري باشد با آنكه دست بشري به من نرسيده و بدكار نبودم؟ گفت: فرمان چنين است. پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است، تا او را نشانه اي براي مردم و رحمتي از جانب خويش قرار دهيم. پس حضرت مريم (س) حضرت عيسي (ع) را آبستن شد» «3».

آيه گوياي آن است كه حضرت عيسي (ع) با معجزه الهي و قدرت فراطبيعي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 102

به دنيا آمد و طبيعت، امور عادي يا بكرزايي در تولد وي نقشي نداشت.

تعبير «كان امرا مقضيا» «1»

اشاره به اراده خدا و قضا و قدر او مبني بر تولد حضرت عيسي (ع) دارد و تعبير «وَلِنَجْعَلَهُ آيَهً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَهً مِّنَّا؛ «2»

تا او را نشانه اي براي مردم و رحمتي از جانب خويش قرار دهيم»، گوياي خارق العاده و معجزه بودن تولد او است. «3»

اين مطلب بدان معنا نيست كه عيسي بدون علت به وجود آمد، بلكه علت وجودي او، مريم و روح الهي بود كه در وي دميده شد. هر چند برخي تلاش دارند تولد حضرت عيسي (ع) را «بكرزايي» بنامند؛ «4» چنين ادعايي با ظاهر آيه سازگار نيست.

فصل سوم: مراحل رشد بعد از تولد

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 105

1. شير مادر

شير مادر بهترين و مقوي ترين غذا براي طفل است. به گفته ليست ( (tsyL، دانشمند بلژيكي، «شيرمادر غذاي واقعي طفل است و شير و قلب مادر هرگز جايگزين ندارد» «1».

بحث مهم مربوط به بعد از تولد نوزاد، موضوع تغذيه اوست؛ البته عوامل ديگري هم در رشد كودك مؤثرند، از جمله:

1. توارث، از قبيل نژاد، (مثلًا نژاد زرد كوتاه تر از نژاد ديگر است)، طبيعت، خانواده، سن (رشد در دوران بلوغ سريع تر است)، جنس و ...

2. بيماريها

3. محيط، از قبيل عوامل فيزيكي (مانند فقدان نور) فصول چهارگانه (مثلًا در بهار رشد بهتر از پاييز است)، عوامل رواني، وضع اقتصادي و ....

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 106

4. عوامل آندوكريتي يا كم كاري بعضي غدد، مانند: تيروئيد و

هيپوفيز كه سبب تأخير در رشد است «1».

اسلام اهميت ويژه اي به شير مادر مي دهد و تاكيد مي كند كه هيچ غذايي جاي شير مادر را نمي گيرد. از جمله رسولخدا فرمود: «ليس لبن لصبي خير من لبن امه «2»؛ هيچ شيري بهتر از شير مادر نيست».

روايات ديگري هم در اين باره هست، مانند: «اللبن شفاء من كل راء الا الموت؛ «3» شير مادر شفاي هر درد است، مگر مرگ».

حضرت علي (ع) هم فرمود:

«ما من لبن رضع به الصبي اعظم بركه عليه من اللبن امه؛ «4»

هيچ شيري كه فرزند با آن تغذيه شود، با بركت تر از شير مادرش نيست».

قرآن توجه ويژه اي به شير مادر دارد تا حدي كه كلمه «رضاع» و «شيردادن» با مشتقاتش يازده مرتبه در قرآن آمده است.

«والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين ...؛ «5»

مادران (بايد) فرزندان خود را دو سال تمام شير بدهند. (اين حكم) براي كسي است كه بخواهد دوران شيرخواري را تكميل كند. خوراك و پوشاك آنان (مادران) به طور شايسته بر عهده پدر است. هيچ كس، جز به قدر وسعش، مكلف نمي شود. هيچ مادري نبايد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 107

به سبب فرزندش زيان ببيند و هيچ پدري (نيز) نبايد به خاطر فرزندش (ضرر ببيند) و مانند همين (احكام) به عهده وارث نيز است. پس اگر آنها بخواهند با رضايت هم، كودك را (زودتر) از شير مادر بازگيرند. گناهي بر شما نيست؛ به شرط آنكه چيزي را كه پرداختش را به عهده گرفته ايد، به گونه شايسته بپردازيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به آنچه انجام مي دهد، بيناست» «1».

اين آيه با بهترين وجه به

حقوق نوزادان و خانواده توجه كرده است و هفت دستور گوناگون از آن استفاده مي شود.

1. حق شير دادن در دو سال اوّل، مخصوص مادر است.

2. لازم نيست مدت شيردهي دو سال باشد و مي توانند به 21 ماه نيز كاهش دهند؛ البته با توجه به وضع نوزاد و سلامت او.

3. هزينه زندگي مادر و نوزاد در دوران شيردادن به عهده پدر است.

4. پدر، مادر و نوزاد در اين دوران نبايد ضرري ببيند.

5. بعد از مرگ پدر، ورثه بايد اين وظايف و نيازهاي نوزاد و مادرش را به عهده بگيرند.

6. پدر و مادر اختيار دارند كه با توجه به سلامتي كودك، هر وقت صلاح ديدند او را از شير بگيرند.

7. اگر مادر از شيردادن امتناع ورزد، مي توان او را به دايه مناسبي سپرد «2».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 108

پيدايش شير

خداوند چگونگي به وجود آمدن شير را در سوره نحل بيان كرده است كه با علوم روز نيز مطابقت دارد.

«وان لكم في الانعام لعبره نسقيكم مما في بطونه من بين فرث ودم لبنا خالصاً سائغاً للشاربين؛ «1» و در دام ها قطعاً براي شما عبرتي است، از آنچه در (لابلاي) شكم آنهاست، از ميان سرگين و خون، شيري ناب به شما مي نوشانيم كه براي نوشندگان گواراست».

«فرث» در لغت به معني غذاي هضم شده درون معده است كه ماده حياتي آن به مجرد رسيدن به روده ها، جذب بدن مي گردد و تفاله هايش به خارج فرستاده مي شود. مقدار كمي از غذا از ديواره هاي معده جذب بدن مي شود، اما قسمت عمداش از راه روده ها وارد خون مي گردد و مواد اصلي شير از خون و غده هاي چربي ساز گرفته مي شود

و به اين ترتيب اين ماده سفيد گوارا از ميان غذاهاي هضم شده آميخته با تفاله ها و از لابه لاي خون به دست مي آيد. «2»

آيه بالا درباره پيدايش شير حيوانات است، ولي به سبب يكي بودن بعضي از فرايندهاي گوارشي و فيزيولوژي انسان و حيوان، شير مادر مانند حيوانات، از ميان خون و غذا به دست مي آيد.

فيزيولوژي ثابت كرده است كه وقتي غذا در معده آماده هضم و جذب مي گردد، در سطح گسترده اي در داخل معده و روده ها در برابر ميليونها رگ تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 109

موئين قرار مي گيرند و غذا از طريق «لنف ها» يا توسط وريد (سياهرگ) باب وارد سيستم گردش خون مي گردد. وريد باب مواد جذب شده از غذاهاي هضم شده را به كبد منتقل مي سازد و در آن تعديلهايي شيميايي ايجاد و وارد سيستم گردش خون مي شود.

غدد پستان نيز كه عناصر تشكيل دهنده شير را ترشح مي كنند، مواد مورد نياز خود را از خون مي گيرند. اين خون قبل از رسيدن به غدد پستان از راه ناف براي تغذيه جنين مورد استفاده قرار مي گيرد. پستانها براي ساختن مواد پروتئيني شير، تنها از اسيدهاي امينه ذخيره شده در بدن استفاده مي كند. بعضي از مواد (مانند كازئين) كه در خون وجود ندارد در غده هاي پستاني ساخته مي شود و انواع ويتامينها، نمك طعام و فسفات و قند بدون تغيير از پلاسماي خون گرفته مي شود.

براي توليد يك ليتر شير بايد حداقل پانصد ليتر خون از پستان بگذرد تا مواد لازم آماده شود و براي توليد يك ليتر خون در عروق، بايد مواد غذايي زيادي از داخل روده ها بگذرد. به اين ترتيب، اين ماده سفيد

رنگ تميز و خالص و اين غذاي نيرو بخش گوارا از ميان غذاهاي هضم شده همراه با تفاله ها و از لابه لاي خون به دست مي آيد؛ همان طور كه قرآن مي گويد شير از تفاله ها و خون به دست مي آيد و اين نشان از قدرت خداوند در مورد چگونگي ساخته شدن شير است كه نه رنگ و بوي خون را دارد و نه تفاله ها همراه آن هستند، بلكه با عطر، رنگ و بوي تازه از نوك پستان تراوش مي كند. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 110

فوايد شير مادر

براي شير مادر فوايد زيادي را عنوان كردند. ما به اختصار به به برخي موارد اشاره مي كنيم.

1. مواد معدني، شامل سديم، پتاسيم، كلسيم، منيزيم، روي، مس، آهن، فسفر، كلر، يد، گوگرد، گازهاي اكسيژن، ازت، اسيد كربنيك ... و ويتامينهاي D, A, B در شير يافت مي شود.

2. شير مادر را بايد مايعي زنده ناميد، چون فاكتورهاي حياتي، مانند گلبولهاي سفيد آنزيمها، هورمونها، ايمونو گلوبولينها و ... در آن وجود دارد.

3. شير دادن در محيط آرام و بي سر و صدا و از روي نظم و ترتيب و در ساعت معين در رشد و سلامت روحي و جسمي طفل موثر است.

4. شير دادن غريزه مادري و فرزندي را افزايش مي دهد و عاطفه و محبت را بين آن دو بيشتر مي كند، به خصوص اينكه آرام ترين لحظه ها براي نوزاد، زمان مكيدن شير است.

5. عناصر تشكيل دهنده شير، آب 70/ 908، چربي 68/ 34، لاكتوز 84/ 69، پروتئين 35/ 12، املاح معدني 90/ 1 و .... مي باشد.

6. آمار مرگ كودكاني كه با شير غير مادر و مصنوعي تغذيه مي شوند، 3 تا

4 برابر بيش تر از اطفالي است كه با شيرمادر تغذيه مي كنند.

7. شير مادر ضد عفوني شده است و به ضد عفوني احتياج ندارد. اين شير داراي ضد ميكروب «آنتي كور» است.

8. شير مادر گرماي مناسب و سازگار با دهان، گلو و معده بچه دارد.

9. رعايت بهداشتي مادر در نگهداري از پستان، يك اصل لازم است. در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 111

روزهاي پاياني حاملگي و آغازين وضع حمل، بايد هر روز پستانها را با آب و صابون شستشو دهد و نوك پستان را با مخلوط مساوي گليسيرين و الكل 90 كمپرس نمايد. اين روش از ترك برداشتن و زخم شدن پستان جلوگيري مي كند.

10. اگر مادر شير زيادي به بچه بدهد، طفل به سرعت بر مي گرداند و دچار سوء هاضمه نمي شود، در صورتي كه شير گاو يا شير مصنوعي در چنين وضعيتي به ابتلاي طفل به سوء هاضمه مي انجامد.

11. مكيدن طفل از پستان مادر سبب تحرك لبها و مكيدن آن و موجب ترشح بزاق دهان و غدد معدي مي شود كه در هضم غذا مفيد است، اما اطفالي كه با پستانك شير مي خورند، لب را به طور محكم نمي بندند و زبان پستانك را به سقف دهان فشار مي دهد.

12. شير دادن مانع چاقي مادر، تغيير شكل پستان، ابتلاي به سرطان حاملگي زودرس او مي شود.

13. غذاهاي مورد استفاده مادر تاثير بسزايي در رنگ، بو، مزه شير دارد.

14. شير مادر مواد مصونيت زا دارد. مقاومت اطفال را در برابر عفونتها و اسهال افزايش مي دهد و طفل كمتر دچار كم خوني، اگزما، نفخ، يبوست، دل درد، آلرژي و ... مي شود.

15. تركيبات شير مادر با توجه به رشد

كودك و نيازهاي او تغيير مي كند و اما در شير مصنوعي ثابت است.

17. شير مادر، ساده ترين راه انتقال، ارزان ترين، تميزترين و متناسب ترين است.

18. آنچه در قرآن مطرح شده (كودك را تا دو سال كامل شير دهيد) با نظريه هاي پزشكي امروزي سازگار است، چون اسيدهايي كه در معده براي هضم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 112 شير وجود دارد، تا دوران دو سالگي كارايي دارند. «1»

طبق احكام اسلامي، استفاده از شير يكي از راههاي محرم شدن است. اگر يك كودك مقداري شير از زني بخورد؛ به گونه اي كه استخوانش محكم گردد و گوشتش برويد؛ كودك به او محرم مي شود (مقدار دقيق آن 15 بار شير متوالي يا يك شبانه روز پي در پي به نوزاد شير بدهد). «2»

نتيجه: قرآن و روايت اهميت ويژه اي به شير مادر مي دهند. علم نيز هيچ غذايي را جايگزين شير مادر قرار نمي داند و شير دادن را براي مادر و نوزاد مفيد و ضامن سلامتي و رشد كودك معرفي مي كند.

با توجه به آگاهي مردم- آن زمان و قبل از آن- به اين مسائل و فطري بودن رابطه نوزاد و مادر و شير دادن، نمي توان آيات مربوط به شير دادن را معجزه علمي بلكه اشارات علمي قرآن جاي مي گيرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 113

2. بلوغ

بلوغ يكي ديگر از مراحل رشد بلوغ است. اين مرحله حساس ترين و سرنوشت سازترين مقطع زندگي انسان است و مي توان آن را انقلاب دروني ناميد. قرآن به اين مرحله اشاره مي كند و مي فرمايد:

«ثم يخرجكم طفلًا ثم لتبلغوا اشدكم؛ «1» و بعد شما را [به صورت كودكي بر مي آورد تا به كمال

قوت خود برسيد».

بلوغ را به انواع مختلف مي توان تقسيم كرد، مانند: جنسي، جسمي، روحي، عقلي، علمي، مالي و .... بلوغ در لغت به معني «رسيدن به حد رشد، كامل به حد كمال و ...» است «2» و آن را در هر چيزي كه مسير ضعف و قوت را طي مي كند، مي توان تصور كرد. قرآن واژه «بلوغ» را با واژه «اشدّكم» بيان كرده است. «اشد» جمع «شد» (قوت در مقابل سستي) به كار برده است و بلوغ اشد به معني رسيدن به قوت جسمي و روحي است. «3» قرآن كريم اين عنوان را براي سن بلوغ (بلوغ جنسي و جسمي) «4»، تا سن چهل سالگي «5» و نيز مرحله قبل از پيري «6» به كار برده است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 114

بلوغ جنسي

از 3 تا 6 سالگي اولين احساسهاي جنسي مانند تمايل به جنس مخالف، كنجكاوي در مسائل زناشويي، دقت در رفتار پدر و مادر و ... در كودكان به جنب و جوش در مي آيد، البته سن بلوغ جنسي دختران و پسران متفاوت است. اين دوره در پسران از 15 تا 16 و در دختران از 9 تا 12 سالگي آغاز مي شود. شرايط محيطي، ارثي و تغذيه نيز در بلوغ مؤثر است. رشد افراد در اين سنين به سبب فعاليت غده هپيوفيز و هيپوتالاموس مغز و فعاليت هورمون رشد، رشد و نمو در اين سريع است و شخصي به تغذيه مناسب، ورزش آرامش روحي، استراحت مفيد (حداقل 9 ساعت در شبانه روز) و ... نياز شديد دارد.

روان و جسم دختر تحت تاثير فعاليت و ترشحات غده هيپوفيز و تخمدانها در عرض

چند ماه دگرگون و مشخصات جنسي در او آشكار و چرخه هاي منظم قاعدگي (ماهانه) شروع مي شود. اين چرخه هاي جنسي تحت تاثير مهار هيپوتالاموس مي باشد و هورمون آزاد كننده «گونادوتروپين» كه در هيپوتالاموس توليد مي شود؛ بر روي سلولهاي غده هيپوفيز قدامي اثر مي گذارد كه آن نيز «گونادوتروپين ها» ترشح مي كند و آن سبب تغييراتي در تخمدان مي شود. «1»

تخمدان در دوران كودكي حالت سكون دارد و قاعدگي (در اوائل بلوغ نامنظم است) يكي از نشانه هاي بلوغ دختران است. هم چنين، بزرگ شدن باسن و پستان ها، پيدايش مو در زهار و در زير بغل و ... نشانه بلوغ مي باشد. نشانه هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 115

بلوغ در پسران نيز خروج مني، رويش موي خشن بر پشت عانه و زير بغل، تغيير صدا، بزرگ شدن الت و بيضه و ... مي باشد. «1»

بعضي از پسران و دختران به بلوغ زودرس مي رسند. بلوغ زودرس بر اثر اختلال غدد تناسلي، ضايعات ناحيه هيپوتالاموس، مانند تومور غده هپوفيز، نقايص مادر زادي، كيست بطن سوم، آنسفاليت و ... به وجود مي آيد. «2»

آنچه گفته شد درباره بلوغ جنسي بود، اما بلوغ جسمي (حد كمال و رشد باشد) را نمي توان در سنين بلوغ جنسي، تعريف كرد، چون رشد جسمي (بر اساس استعدادهاي طبيعي افراد) متفاوت است. دانشمندان حد كمال رشد جسمي را از 18 تا 25 سال ذكر كرده اند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 116

3. كهنسالي (پيري)

تمام موجودات زنده چند مرحله را پشت سر مي گذارند تا به مرحله مرگ برسند. اين مراحل عبارت است از: مرحله نطفه و طفوليت، مرحله بلوغ و رشد و قوت، مرحله ميان سالي و مرحله پيري و

ناتواني.

قرآن كريم در چند مورد از دوران پيري انسان سخن مي گويد و آن را مرحله اي از زندگي بشر و دوران ضعف و كاستي و ناتواني او معرفي مي كند.

«ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخاً؛ «1» تا به كمال قوت خود برسيد و تا سالمند شويد».

در سوره روم اوج قدرت و ضعف انسان را چنين بيان مي كند:

«خداست آن كس كه شما را از ابتدا ناتوان آفريد، آن گاه پس از ناتواني قوت بخشيد، سپس بعد از قوت، ناتواني و پيري داد» «2».

در سوره يس نيز زمان كهن سالي را افت شديد در خلقت مي داند.

«ومن نعمره ننكسه في الخلق افلا يعقلون؛ «3» و هر كه را عمر دراز دهيم، او را در خلقت دچار افت مي كنيم».

ظاهر آيات نشان مي دهد كه دوران پيري، زمان ضعف، كاستي، ناتواني و افت در تمام اعضاي بشر است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 117

پيري در نگاه پزشكان

بررسي پزشكان نشان مي دهد كساني كه پنجاه سالگي يا بالاتر را پشت سر گذاشته اند، احساس مي كنند همه چيز در وجود آنها در حال تغيير و افول است. سلولها توان دفع تمام مواد زائد فعل و انفعالات شيميايي داخلي را ندارند و اين مواد زائد گذشت سالها جمع مي شوند و سلولهاي زنده را از بين مي برند و بدين ترتيب، بدن به مرور زمان وارد مرحله ضعف و پيري مي شود. «1»

كلاژن كه داربست يافتهاي بدن را مي سازد، ماده اي است كه تارهاي ظريف آن رفته رفته نيروي خود را از دست مي دهد.

در دستگاه عصبي پس از مرگ ياخته هاي فرسوده، ياخته هاي ديگر جانشين نمي شوند، زيرا بر خلاف ساير ياخته ها، خاصيت توليد مثل ياخته هاي همانند

را ندارند. ديگر مغز فرد سالخورده كارآيي مغز فرد جوان را ندارد و به تدريج حجم مغز به خصوص ماده خاكستري آن كم مي شود و قدرت فهم و درك، استدلال و حافظه كاسته مي شود و آشفتگي و ضعف در تكلم پديد مي آيد و همان طور كه خداوند سوره حج آيه 5 اشاره مي كند، حافظه در زمان پيري را از دست مي رود. در سرخرگها گونه اي دگرگوني كه احتمالًا از كودكي آغاز مي شود، سبب سفت شدن جدار سرخرگها مي گردد.

مفصلهاي بدن نيز در نتيجه بروز تغييرات در بافت ليفي و نيز فرسودگي ناشي از طول عمر، سفت مي شوند و اين حالت به التهاب استخوان و مفصل مي انجامد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 118

و خلاصه هر چه عمر طولاني تر شود، خطر بروز عارضه هاي وخيم تر نيز افزايش مي يابد. «1»

نتيجه: كهن سالي و پيري فرايند طبيعي جسم است. اجسام زوال پذيرند. روزي مرحله طفوليت و قدرت را سپري مي كنند و روزي ديگر مرحله ضعف و سستي را.

قرآن به ضعف و سستي در مرحله پيري اشاره مي كند و فراموشي و كاستي حافظه را از آثار پيري مي داند. علوم پزشكي نيز همين نكات را ثابت مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 119

4. عمر طولاني

افراد زيادي در طول تاريخ ديده شده اند كه عمر طولاني داشته اند و سالها با همين جسم خاكي در عرصه گيتي زندگي كرده اند. قرآن كريم، كه يكي از اعجازهايش در نقل تاريخ گذشتگان ظاهر مي شود، افرادي را كه عمر طولاني داشتند يا تاكنون زنده اند، بر مي شمارد. براي مثال درباره حضرت نوح (ع) مي فرمايد:

«ولقد ارسلنا نوحاً الي قومه فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاماً

فاخذ هم الطوفان و هم ظلمون؛ «1»

ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال، مگر پنجاه سال، درنگ كرد، اما سرانجام طوفان آنها را فرو گرفت در حالي كه ستمگر بودند».

قرآن حضرت عيسي (ع) را زنده مي داند و درباره اش مي فرمايد:

«وما قتلوه وما صلبوه ... بل رفعه الله اليه؛ «2»

حال آن كه آنان او را نكشتند و به صليب نكشيدند ... بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد».

درباره اصحاب كهف هم مي فرمايد:

«ولبثوا في كهفهم ثلاث مائه سنين وازدادوا تسعاً؛ «3»

آن ها در غار خود سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز به آن افزودند».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 120

از ظاهر آيات استفاده مي شود كه اين اشخاص از راه معجزه عمر طولاني داشتند. زنده بودن حضرت عيسي (بيش از دو هزار سال) و حضرت مهدي (عج) (بيش از هزار سال) بدون آنكه جسم آنها در خارج ديده شود، گوياي اعجاز و توان فراطبيعي است؛ به گونه اي كه دست طبيعت و عوامل مادي نمي تواند چنين عمري را با آن خصوصيات، توجيه كند.

عمر طولاني در نگاه دانشمندان

مطالعات دانشمندان نشان مي دهد عمر انسان حد معيني ندارد و ممكن است با تغيير شرايط دگرگون شود. براي مثال دانشمندان با آزمايش عمر برخي گياهان يا موجودات زنده را به دوازده برابر عمر معمولي رسانده اند و اگر موفق شوند عمر انسان را با همين معيار افزايش خواهند داد ممكن است در

آينده انسان هايي متولد شوند كه بتوانند هزاران سال عمر كنند. «1» آنان هم اكنون نيز توانسته اند عمر بشر را با رعايت بهداشت تغذيه و جسم و ... (بدون دست كاري در ژن و فيوزيولوژي انسان) بيش از پانزده سال افزايش بدهند.

برخي به خواب طولاني اصحاب كهف اشكال مي كنند و مي گويند بقاي بدن در اين زمان طولاني بدون آب و غذا ممكن نيست.

چند پاسخ به اين گروه مي توان داد:

1) خواب آنان معمولي نبود تا به مواد غذايي نياز داشته باشند، بلكه به قدرت اعجاز بود كه توانستند سيصد و نه سال بخوابند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 121

2) بسياري از جانداران در جهان طبيعت وجود دارند كه سرتاسر زمستان را مي خوابند (زمستان خوابي) و طي مدت خواب فعاليت هاي حياتي آنها تقريباً متوقف مي گردد و تنها شعله اي بسيار ضعيف از آن روشن مي ماند، مانند: وزغ، پروانه، حشرات، حلزون خاكي و خزندگان ....

3) در هندوستان افرادي ديده مي شوند كه با رياضتهاي سخت 3 ماه بدون غذا، آب و اكسيژن درون قبر زنده مي مانند، «1» با اينكه چنين كاري در حال عادي براي مردم ممكن نيست.

4) امروزه تئوريهاي منجمد ساختن بدن جانداران براي طولاني ساختن عمر آنها مطرح است. طبق اين تئوري، بدن انسان يا حيوان را در سرماي زير صفر درجه، طبق روش خاص، نگه مي دارند و به اين ترتيب حيات و زندگي او را متوقف مي سازند؛ بدون اينكه واقعاً بميرد و پس از مدتي او را در حرارت مناسبي قرار مي دهند تا دوباره

به حالت عادي باز گردد.

دانشمندان زيست شناس، عمر چهارده روزه يك گياه را با مراقبت به شش سال رسانده اند و عمر برخي حيوانات را نهصد برابر كرده اند. آنان در مصر دانه ي گندم چهار هزار ساله را يافتند و آن را كاشتند و سبز شد. دانشمندان معتقدند با قانون مراقبت مي توانند عمر انسان را نيز افزايش دهند.

نتيجه: متوقف ساختن يا كم و زياد كردن فوق العاده حيات، امكان پذير است و مطالعات مختلف علمي، امكان آن را از جهات گوناگون تاييد كرده است.

خواب اصحاب كهف، عادي و معمولي نبود، بلكه جنبه استثنائي داشت و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 122

اراده خداوند در آن دخيل بود، چون در ادامه آيه مي فرمايد: «آنها چنان به نظر مي رسيدند كه گويا بيدارند (چشمان باز بود) كه اگر آنها را مي ديدي، از وحشت فرار مي كردي و ترس سراسر وجودت را فرا مي گرفت». در آيه 18 سوره كهف هم مي فرمايد:

«ونقلبهم ذات اليمين و ذات الشمال؛ ما آنها را به سوي راست و چپ بر مي گردانيديم». آيه نشان مي دهد كه عوامل مرموزي آنها را به سمت راست و چپ مي گرداندند تا به ارگانيزم بدنشان صدمه اي وارد نشود و نياز پوست آنها تأمين شود در حالي كه در خوابهاي منجمد و غيره چنين چيزي مشاهده نمي شود و اين نشان از اعمال قدرت فرا بشري درباره اصحاب كهف دارد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 123

5. مرگ

اسلام كه كامل ترين دين در ميان اديان جهان است، انسان را براي بقاء مي داند؛ نه فناء، لذا در قرآن بارها تكرار شده است كه انسان داراي دو بعد روح و جسم است. آنچه زوال مي پذيرد، جسم او و آنچه مي ماند است، روحش است و مرگ را با واژه «توفي» «1»؛ (دريافت كامل نفس و روح) بيان مي كند.

«كل نفس ذائقه الموت؛ «2»

هر جانداري چشنده مرگ است».

«اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم في بروج مشيده؛ «3»

هر كجا باشيد شما را مرگ در مي يابد هر چند در برج هاي استوار باشيد».

مرگ و موت نقطه مقابل حيات و داراي انواع مختلفي است، مانند: موت نباتي «4» (گياهي)، موت حيواني در مقابل حيات حسي (زندگي حيواني)، موت عقلاني (جهل، در مقابل حيات عقلاني، موت به معني غم و اندوه، «5» موت به معناي خواب «6» و موت به معني تحليل تدريجي. «7» آنچه در اين مجموعه مورد بحث قرار مي گيرد موت حيواني در مقابل حيات حسّي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 124

وجود روح در نگاه انديشمندان

دانشمندان براي اثبات شخصيت ديگر انسان به نام روح، كه در وراي جسم خاكي او قرار دارد و آن حقيقت هنگام مرگ ثابت و جاودان است، از روشهايي استفاده كرده اند؛ از جمله:

الف. محال بودن انطباق كوچك بر بزرگ: يكي از ويژگيهاي ماده اين است كه ميان ظرف و

مظروف، نسبت يك ساني حكم فرماست، از اين رو چيز بزرگ تر در ظرف كوچك تر جاي نمي گيرد. انسان در چشم انداز خود از هزاران تصوير بزرگ تر از عدسي چشم و مغزش عكس برمي دارد. و همه را در نزد خود حاضر مي يابد. پرسش اين است كه اين تصاوير كجاي مغز جاي گرفته است؟ مگر نه اين است كه ظرف بايد از مظروف بزرگ تر باشد، در صورتي كه مغز و سلسله اعصاب ما هزاران بار از تصاوير خارج كوچك ترند؛ در نتيجه روح انساني كه با فعاليت مغز و اعصاب كه جنبه مقدمي دارند، همه اين تصاوير را در خود جاي مي دهد. «1»

ب. ناسازگاري يادآوري با مادي بودن: يادآوري معلومات از ديگر دلايل تجرد روح و بازگشت به گذشته است. اگر عمل ادراكات ما همان اعصاب و سلولهاي مغزي باشد، بايد يادآوري امر ممتنع باشد، چون بدن پيوسته دگرگون مي شود و در هفت يا هشت سال، تمام سلولهايش عوض مي شود، لذا يادآوري به واسطه روح، عملي مي شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 125

ج. روش مغناطيسي حيواني: بيش از يك قرن است كه روش مغناطيسي براي اثبات وجود نفس (روح) ظهور كرده است. با اعمال اين روش روح از بدن جدا مي شود و به كارهاي دهشتناكي دست مي زند و نشان مي دهد كه انسان افزون بر شخصيت ظاهري، شخصيت نيرومندتري نيز در باطن دارد كه گاهي ظهور مي كند. «1» هم چنين بر وجود ذاتي روح و انجام يك سلسله اعمال فكري توسط آن، در

حالي كه از حواس ظاهري بدن جدا شده است، دلالت دارد. روش مغناطيسي، روشي قديمي است و امروزه در زمره حقايق به شمار مي آيد و شهرت و طرفداران آن هر روز افزايش مي يابد. «2»

د. دگرگوني جسم و بقاي شخصيت: انسان براي حركت در مسير زندگي و مصرف انرژي براي كارهاي فكري و عملي، جسم را در هر لحظه، قابل تغيير و تبديل مي بيند. سلول هاي بدن در حال تعويض مي باشد، حتي برخي بر اين باورند كه در مدت هفت سال همه جسم انسان، حتي استخوان و مغز به طور كامل تغيير مي يابد، «3» بنابراين جسم انسان در طول عمر طبيعي اش، چند با تعويض و تبديل مي شود، در حالي كه روح و شخصيت او باقي مي ماند و يك فرد هفتاد ساله، همان انسان هفتاد سال پيش است.

اين مطلب اثبات مي كند كه انسان دو بعد جسماني و روحاني دارد كه با يكديگر متفاوت است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 126

. احضار روح: احضار روح، از جمله مسائلي است كه امروزه گسترش يافته و مؤيد وجود روح در وراي بدن مادي است. احضار روح براي اولين بار، در سال 1846 در آمريكا به وقوع پيوست «1» و وجود روح را با دلايل علمي و تجربي اثبات كردند و همين موضوع موجب تغيير در عقايد و نظريات مربوط به مسائل روحي انسان شد.

علاوه به آن تاثير اراده از راه دور، تاثير ارواح به هم، مشاهده از راه دور و در حالت نيمه بيداري، ارتباط

روحي با شنيدن، تله پاتيكي، روشن بيني و ... را به عنوان نشانه هايي براي اثبات روح بيان كرده اند. «2»

مرگ در نگاه دانشمندان

مرگ جسم علل عوامل فراواني دارد. آنچه مي توان به عبارت ساده بيان كرد اين است كه قطع شدن تنفس و نرسيدن اكسيژن به سلولهاي بدن، مرگ را محقق مي سازد. در علم پزشكي مواردي را براي علت مرگ بر شمرده اند، از جمله:

1. مرگ پيري: اگر به وسيله ميكروسكوب الكترونيكي درون يك سلول پير را بكاويم، بر روي آن رسوباتي مشاهده خواهيم كرد كه دانشمندان آنها را «رسوبات پيري» مي نامند. اين رسوبات مواد شيميايي غريبي اند كه در سلولهاي مغز و عضلات جمع شده و رنگ ويژه اي به آن مي داده اند. اين مواد گاهي به مرور زمان به صورت شبكه هاي تار عنكبوتي در مي آيند و سلول را به سوي سرنوشتي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 127

مي كشانند كه راه فراري جز مرگ، برايش باقي نمي ماند. «1»

2. مرگ مغزي: دو علت اساسي براي مرگ مغزي بيان كرده اند: الف. تخريب بافت نيمكره مغز. ب. از بين رفتن تظاهرات انفعالي ساقه مغز. اين دو علت به خاطر ضربه اي است كه به جمجمه وارد مي شود يا لكه خون يا غده اي كه در مغز تشكيل مي شود.

3. سوختگي: سوختگي بر اثر حرارت، مواد آتش زا، الكتريسيته، اشعه ايكس و مواد راديو اكتيو مي باشد؛ آثار سوختگي در دستگاه گردش خون، عصبي، اداري و تنفسي ديده مي شود.

4. مرگ در جريان بي حسي: غشي كه در ابتداي بي حسي با كلرفرم

توليد مي شود و در روي پياز مغز تيره عمل كلرفرم اثر مي گذارد، به تدريج تنفس قطع و خفگي توليد مي شود.

5. سقط جنين: بيرون راندن جنين قبل از موعد معين و قبل از 180 روز سبب مرگ جنين مي شود.

6. خفگي: محروميت نسوج زنده بدن از اكسيژن باعث كم شدن اكسيژن در خون و مرگ شخص مي شود. عوامل آن مكانيكي يا بيماري است.

7. مسموميت: اثر زهر در بدن انسان است و اعمال حياتي را موقتاً يا دائماً مختل مي كند. مسموميت چند نوع است. شايع ترين آن ها عبارت است از: خوني، عصبي و محرك (بر روي پوست اثر مي گذارد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 128

8. بيماري هاي كشنده: اختلال قلبي و عروقي، سرطان و بيماري ريوي و ... و عواملي مختلفي در ميزان مرگ و مير مؤثرند، از جمله: جنسيت (مردها بيشتر از زن ها مي ميرند). جغرافياي، بهداشت جسم، تغذيه، شهري و روستايي، شغل افراد و ... «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 129

فصل چهارم: اعضاي بدن در قرآن

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 131

1. گوش و چشم

حس شنوايي و بينايي، دو ركن اساسي معرفت و تفكر است. سخن گفتن بر مبناي شنيدن و تصور اشياء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهميت ويژه اي براي بدن دارند.

قرآن كريم نوزده مرتبه به مسئله شنيدن و ديدن اشاره دارد. در بعضي از اين آيات، پس از مراحل اوليه نطفه، به سمع و بصر اشاره مي كند.

«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلناه سميعاً بصيراً؛ ما انسان را از

نطفه اي آميخته آفريديم تا او را بيازمائيم و وي را شنوا و بينا گردانيديم». «1»

در بعضي از آيات اين دو را پس از مرحله دميدن روح «2» و در سوره نحل (آيه 78) بعد از تولد بيان مي كند. گاهي هم شنيدن و ديدن را به صورت مطلق مي آورد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 132

اهميت گوش و چشم در قرآن

قرآن از ميان تمام حواس به گوش، چشم و فؤاد «1» تكيه دارد، چون گوش و چشم مهم ترين حس ظاهري انسان است كه رابطه نيرومندي ميان او و جهان خارج برقرار مي سازد. گوش صداها را درك مي كند، به خصوصا تعليم و تربيت به وسيله آن انجام مي گيرد. چشم وسيله ديدن جهان خارج و صحنه هاي مختلف عالم است و نيروي خرد مهم ترين حس باطني است و اگر از آدمي گرفته شود، ارزش او تا حد يك مشت سنگ و خاك سقوط مي كند. «2»

پيدايش اوليه چشم و گوش

به اعتقاد دانشمندان رويان شناسي نخستين نشانه رشد گوش را مي توان در يك رويان تقريباً بيست و دو روزه به صورت ضخيم شدن اكتودرم سطحي در هر طرف رو مبانسفال پيدا كرد و در هفته چهارم گوش داخلي از اكتودرم سطحي جدا مي گردد. «3»

در رويان بيست و دو روزه، چشم در حال رشد به صورت يك زوج ناودان كم عمق در هر طرف فرو رفتگي مغز قدامي ظاهر مي شود. در انتهاي هفته چهارم رشد به صورت يك جفت حبابهاي بينايي در هر طرف مغز قدامي رشد مي كند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 133

حس شنوايي در جنين پيش از بينايي فعال مي شود. اكنون ثابت

شده است كه جنين پيش از بينايي حس شنوايي دارد. دانشمندان با ارسال فركانسهاي صوتي به سوي يك زن باردار كه آخرين روزهاي بارداري را مي گذراند، مشاهده كردند كه جنين با انجام حركاتي به اين اصوات پاسخ مي دهد. در صورتي كه قبل از تولد توان ديدن نداد و نخستين صدايي كه گوشهايش را نوازش مي دهد، صداي قلب مادر است. «1» شايد يك دليل تقدم واژه «سمع؛ شنيدن» بر «بصر؛ ديدن» در قرآن اين است كه:

1) حسّ شنوايي در جنين قبل از بينايي فعال مي شود.

2) فراگيري تكلم در درجه اوّل از راه شنوايي انجام مي پذيرد.

3) چشم تنها وظيفه بينايي را به عهده دارد «2»، اما گوش علاوه بر آنكه مسئول شنوايي است، بايد تعادل را نيز حفظ كند. «3»

نكته جالب اينكه واژه سمع در قرآن مفرد، ولي واژه «ابصار» جمع آمده است، يعني در آن واحد گوش انسان يك شنوايي دارد، ولي چشم مي تواند در يك لحظه چند چيز را ببيند.

ساختمان گوش

در اين جا به ساختمان گوش به اختصار اشاره مي نماييم.

گوش ارتعاشهاي صوت را دريافت مي كند و تعادل بدن را نگاه مي دارد. انجام اين دو

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 134

وظيفه به وسيله گوش از تاثير آواز و آهنگ در حركات انساني به خوبي آشكار است.

گوش از سه قسمت تشكيل شده است؛ گوش خارجي، گوش مياني، گوش داخلي، به ضميمه عضوي كه تعادل را حفظ مي كند. گوش خارجي و مياني صداها را دريافت مي كنند و به گوش داخلي انتقال مي دهند.

گوش خارجي داراي لاله گوش و مجراي گوش است. مجراي گوش 5/ 2 تا 3 سانتي متر طول دارد و ثلث خارجي آن غضروفي

و ليفي و بقيه اش استخواني مي باشد. تمامي مجرا پوشيده از پوست است و پوست آن غده چربي دارد كه ماده اي زرد قهوه اي ترشح مي كند. «1»

بخشهاي گوش مياني عبارت است از: پرده صماخ، صندوق صماخ، استخوانهاي كوچك داخل صندوق و شيپور (اوستاش) «2».

گوش داخلي به شكل مار پيچ (لابيرنت غشائي) است و سه قسمت دارد: دهليزها، مجاري نيم دايره و حلزون سامعه و استخواني.

ارتعاشهاي صوتي از راه پرده صماخ و زنجيره استخواني گوش مياني به پنجره دهليز بزرگ مي رسد و مايع لنف خارجي را مرتعش مي سازد. اين ارتعاشات به لنف داخلي و غشاء قاعده منتقل مي شود و مژه هاي سلولهاي شنوايي را تحريك مي كند. دنباله هاي مركزي سلولهاي شنوايي به مركز عصب شنوايي و پياز نخاع و قطعه گيجگاهي مي رسد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 135

دهليزها و مجاري نيم دايره قسمتي از گوش داخلي است كه وظيفه حفظ تعادل بدن را به عهده دارد. «1»

حس شنوايي و بيماريهاي آن

صدا در اثر ارتعاش سريع اجسام به وجود مي آيد. ارتعاش هر جسمي توليد امواج و نوساناتي مي كند كه اگر در فضا پراكنده شود، توسط هوا به گوش مي رسد.

سرعت انتشار امواج صوت در هوا 340 متر در ثانيه است. گوش انسان مي تواند صدايي را كه تعداد نوسانات آن 16 تا 000/ 20 در ثانيه است، بشنود. اگر تعداد نوسانات كمتر از 16 عدد در ثانيه باشد، پرده صماخ آن را مانند ضربه هاي جداگانه هوا حس مي كند. «2»

عوامل كاهش توان شنوايي يا بيماري:

1. پيري: توان شنوايي با افزايش سن كم مي شود. انسان تا سن 20 سالگي بالاترين حد شنوايي را دارد، اما در پيري به علت فساد تدريجي الياف

عصب سامعه، صداهايي را كه 000/ 5 نوسان در ثانيه دارد، مي شنود. براي بهتر شدن شنوايي هرمون و يد موثر است. «3»

2. كمبود اكسيژن: با كمبود فشار اكسيژن در ارتفاعات بالا، حد شنوايي به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 136

2000 نوسان در ثانيه كاهش مي يابد. «1»

3. كري و لالي: بيشتر ارثي و مادر زادي است و براثر سيفليس، انسفاليت دوران جنيني و نقص ارثي عارض مي شود. شخص چون كر است، لال هم هست، چون چيزي نمي شنود تا تلقين كند. بيماري مننژيت، مخملك و ديفتري ممكن است عارضه كري ايجاد كند. «2»

4. همهمه گوش: از راه بيماري فشار خون، كم خوني، هنگام يائسكي، پس از استعمال مشروب و ... ايجاد مي شود. «3»

5. پر شنوايي: صداهاي عادي را قوي و بلند مي شنود. اين بيماري بر اثر ضايعات دروني گوش ايجاد مي شود. «4»

6. دوشنوايي: بيمار يك صدا را، دو صدا، با دو فركانس مختلف، دريافت مي كند. موسيقي دانان بيشتر از اين اختلال شكايت دارند. «5»

مي توان بيماريهاي كاهش شنوايي ارثي و حرفه اي (شخصي) التهابات، خارش، سرگيجه، ترشح گوش و ... را نيز نام برد. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 137

ساختمان چشم

بعد از بررسي ساختمان گوش و بيماريهاي آن، به ساختمان چشم و بيماريهاي آن مي پردازيم.

كره چشم كه عضو اصلي بينايي است، در يك محفظه چربي در قسمت قدامي كاسه چشم قرار دارد و ضمائم آن، پلكها، غده اشكي و عضلات مي باشند. محتواي كره چشم عبارت است از: آب دهليزها (زلاليه)، عدسي و زجاجيه كه هر سه شفافند. كره چشم سه پرده دارد.

1. پرده خارجي، شامل: صلبيه و قرنيه كه از نسج

ليفي است.

2. پرده مياني، شامل: عضلات عروقي است و در قسمت قدامي آن تنه مژگاني و عينه قرار دارد.

3. پرده دروني يا عصبي: نام ديگر آن شبكيه يا (رتين) است. روي اين پرده رنگ و نور تاثير مي گذارد. در كره چشم، عدسي و چشم زجاجي قرار دارد.

سلولهاي بينايي دو نوع است: نوع استوانه اي به تعداد 100 ميليون كه وسيله ديد در تاريكي و روشنايي است، و نوع مخروطي كه سلولهاي آن 5/ 7 ميليون رنگ را تشخيص مي دهد. «1»

حس بينايي و بيماريهاي آن

چشم سالم بايد اشياء را صحيح و دقيق ببيند، يعني تصوير آنها را روي شبكيه منعكس نمايد. يك چشم طبيعي مي تواند نوري را كه با قدرت 6/ 1 شمع از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 138

فاصله سه كيلومتري به مدت 05/ 0 ثانيه مي تابد، ببيند.

اگر محور قدامي خلفي چشم، بيش از معمول باشد؛ چشم نزديك بين و اگر كمتر از معمول باشد؛ دوربين است «1».

پير چشمي يكي از فرايندهاي طبيعي كهن سالي است. عدسي پس از كودكي رفته رفته انعطاف پذيري خود را از دست مي دهد و ماهيچه ها نمي توانند در آن تطابق كامل ايجاد كنند. «2»

چشم ما تنها توان ديدن نورهايي را دارد كه سيصد و هشتاد تا هفتصد و شصت متر ميليون در ثانيه نوسان دارد. «3»

كوري چشم داراي انواع مختلف است، مانند: كوري صنعتي، كوري اتومبيل، كوري رنگ، كوري خواندن، كوري در شب و ... و كوري عقل، كوري عوامل مختلفي دارد، مانند: بيماريهاي ارثي، محيط جغرافيايي، پيري و ... «4».

رابطه غم و كوري

قرآن هنگام ذكر داستان حضرت يوسف (ع) به جدايي يوسف از پدرش يعقوب (ع) اشاره

مي كند. وقتي به او اطلاع دادند گرگنها فرزندش را دريده اند، از شدت ناراحتي و گريه بينايي اش را از دست داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 139

«وتولي عنهم و قال يا اسفي علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم؛ «1»

آن گاه يعقوب (از شدت حزن) روي از آنها بگردانيد و گفت: وا اسفا! بر فراق يوسف، و از گريه چشمانش سفيد شد، اما خشم خود را فرو مي برد (و هرگز كفران نمي كند)».

سفيد شدن چشم به معناي سفيد شدن سياهي چشم و كوري و نابودي حس بينايي است، هر چند اين كلمه گاه با كاهش توان بينايي جمع شدني است، از آيه بعد (پيراهن مرا ببريد و به روي صورت پدرم بيندازيد، بينا مي شود) «2» معلوم مي شود سفيدي چشم به معناي كوري است. «3»

سفيدي مردمك چشم بيشتر به معني كبودي ( (emoculG به كار مي رود، زيرا قرنيه طبيعي، شفاف و بي رنگ است و هنگام كبودي، در بعضي مراحل بزرگ مي شود و به رنگ تيره متمايل به سفيد در مي آيد. عربها به كسي كه دچار اين بيماري باشد مي گويند: «ان في عينه بياضاً؛ چشمش سفيدي (لك) دارد». از نظر علمي ثابت شده است كه سفيدي مردمك چشم در اثر ايجاد تغييراتي در رگهاي خوني چشم، به دلايل مختلف از جمله ناراحتيهاي رواني و عصبي، به وجود مي آيد. فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا مي رود و سبب سفيدي و كوري چشم مي شود. «4»

نتيجه: قرآن به گوش و چشم اشاره كرده است و اين شگفتيهاي علمي را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 140

مي توان از آيات آن استخراج كرد.

17. 1 مرتبه

واژه «سمع» مقدم بر «بصر» شده آمده است و رويان شناسان معتقدند دستگاه شنوايي جنين زودتر از بينايي او شكل مي گيرد.

2. مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به اين معناست كه در زمان واحد، حس شنوايي يك صدا را مي شنود، ولي حس بينايي چند شي ء را مي تواند مشاهده كند.

3. قرآن در بيان داستان حضرت يوسف (ع) ناراحتي و گريه را با سفيدي چشم و كوري در ارتباط مي داند و اين با يافته هاي چشم پزشكي مطابقت دارد.

2. انگشتان دست (انگشت نگاري)

يكي ديگر از جلوه هاي قدرت خداوند در آفرينش انسان كه از شگفتيهاي آفرينش نيز هست، اختلاف سر انگشتان دست است. تحقيقات نشان داده است كه اگر تعداد انسانها از مرز ميليارد، ميلياردها هم بگذرد باز شاهد اختلاف سر انگشتان آنها خواهيم بود.

خداوند به اختلاف انگشتان در قالب اثبات معاد چنين اشاره مي فرمايد:

«ايحسب الانسان الن نجمع عظامه بلي قادرين علي ان نسوي بنانه؛ «1» آيا انسان مي پندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟ آري! تواناييم بر اينكه (حتي خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 141

شان نزول

«علي بن ابي ربيعه» كه از مشركان و همسايه پيامبر (ص) بود، نزد حضرت رسول رسيد و از چگونگي و زمان روز قيامت پرسيد و افزود: اگر آن روز را با چشمم مشاهده كنم، باز تو را تصديق نمي كنم و ايمان نمي آورم. مگر ممكن است خداوند اين استخوانها را گرد آورد؟ «1»

در اين جا آيه فوق بدين مناسبت نازل شد و خدا فرمود: ما مي توانيم حتي خطوط انگشتان شما را مرتب سازيم. «2»

«بنان» در لغت به معني انگشتان و

سر انگشتان آمده است «3» و در هر دو صورت به اين نكته اشاره دارد كه نه تنها خداوند استخوانها را جمع مي كند و به حال اوّل باز مي گرداند، بلكه استخوانهاي كوچك و ظريف و دقيق انگشتان را هم سر جاي خود قرار مي دهد و از آن بالاتر، اينكه سر انگشتان او را نيز به صورت نخست باز مي گرداند. «4»

نگاه علم به خطوط سرانگشت

دانش بشري در قرن نوزده به راز اثر انگشت پي برد؛ اينكه سر انگشتان از خطوط بارز و پستي به صورت مارپيچ در بشره پوست تشكيل شده اند. چگونگي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 142

امتداد اين خطوط در افراد فرق مي كند؛ به طوري كه شكل اين خطوط حتي در دو قلوها، شباهتي به هم ندارند. «1»

پوست بدن از سه قشر تشكيل شده است؛ قشر سطحي، قشر چرمي، قشر زيرجلوي، قشر سطحي پوست از سلولهاي پوششي پهن چند طبقه اي ساخته شده است كه سلولهاي طبقه عميق آن در حال تكثير بوده و سلولهاي سطحي كه قديمي ترند به ماده شاخي تبديل مي گردند. در سطح پوست چينها و شيارها و سوراخهاي غدد چربي، عرق و پستان، و برآمدگيهايي به نام حبه هاي جلدي يا پاپيل مشاهده مي گردد.

چين و شيارهاي سطح پوست در هر شخصي ثابت و تغيير ناپذيرند. «2»

خطوط سر انگشتان از چهار ماهگي در رحم مادر شكل مي گيرد و تا پايان عمر تغيير نمي كند. با وجود پيشرفت علم در زمينه شناسايي افراد، انگشت نگاري بهترين معرّف شناسايي اشخاص است و در تحقيقات جنائي براي كشف هويت مجرمان و دزدان از اثر انگشت به عنوان وسيله موثر و مطمئن استفاده مي شود.

نكات علمي درباره دست

با

توجه به معني لغوي «بنان» در آيه كه به معناي انگشتان دست نيز آمده است، لازم است به استخوان انگشت دست و نظم و ترتيب آن به عنوان نشاني از قدرت خداوند اشاره نماييم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 143 دست انسان، بيست و هفت استخوان و نوزده عضله دارد و كارهاي مهمي انجام مي دهد. هر انگشت 3 قطعه جدا از هم دارد؛ جز انگشت ابهام كه دو قطعه است. قدرت انگشت ابهام از بقيه انگشتها بيشتر است. محال است كه انسان ابتكاري مانند دست داشته باشد كه از لحاظ كوچكي، قدرت و سرعت مثل دست باشد.

دست مركز احساس (حس لامسه) است. ناخن نيز حالات دروني انسان را نشان مي دهد، تا جايي كه پزشكان يوناني مي گفتند: ناخن آئينه است و حالات انسان سالم را نشان مي دهد. توماس اديسون مي گويد: ناخن من امروز افتاد. تمام مردم زمين نمي توانند مانند آن را بسازند، لكن خداوند بعد از يك ماه همانند آن را درست مي كند. «1»

نتيجه: قرآن اشاره دارد كه استخوان بندي انسان داراي نظم خاصي است؛ مخصوصاً استخوان دست كه بيست و هفت استخوان با نظم خاصي كنار هم چيده شده اند. قرآن به اختلاف خطوط سر انگشتان انسان نيز اشاره دارد و همه آنها را به عنوان مقدمه اي براي اثبات معاد مطرح مي سازد؛ اينكه خداوند قادر است بعد از مردن و خاك شدن انسان، استخوانهاي او را به همين ترتيب فعلي تنظيم كند، حتي خطوط سر انگشتان او را منظم سازد.

اشاره قرآن به اختلاف خطوط سر انگشتان، يكي از معجزات علمي قرآن است كه بشر بعد از قرن ها به آن دست پيدا كرده است.

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 144

3. پوست و احساس درد

پوست از هفته سوم تشكيل جنين شروع به شكل گيري مي كند و در هفته بيست و ششم كامل مي گردد. «1» خداوند در چند آيه به پوست انسان اشاره «2» مي فرمايد.

«ان الذين كفروا باياتنا سوف نصليهم ناراً كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب ان الله كان عزيراً حكيماً؛ «3»

كساني كه به آيات ما كافر شدند، به زودي آن ها را در آتش وارد مي كنيم كه هرگاه پوست هاي تنشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوست هاي ديگري به جاي آن قرار مي دهيم، تا كيفر (الهي) را بچشند، خداوند، توانا و حكيم است (و روي حساب، كيفر مي دهد)».

آيه سوزناك بودن عذاب جهنم را ترسيم مي كند و احساس درد سوختگي را به پوست نسبت مي دهد و مي فرمايد: «در جهنم پوست بدنشان را مي سوزانيم» «4». اين سوال مطرح است كه چه رابطه اي بين پوست بدن و سوختگي وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را مي سوزانيم.

براي رسيدن به پاسخ دقيق لازم است، مشخصات، ساختمان و كاربردهاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 145

پوست را بشناسيم تا با رابطه آن دو بهتر آشنا شويم.

ساختمان پوست

حس لامسه يكي از حواس پنج گانه «1» است. محل اين حس پوست بدن مي باشد و گستره پوست بدن به 6/ 1 متر مي رسد و از سه قشر تشكيل شده است.

1. قشر سطحي پوست: (يا بشره و ضمائم آن، از قبيل: مو، ناخن، غدد چربي و پستان): قشر سطحي پوست از سلولهاي پوشش پهن چند طبقه اي ساخته شده است كه سلولهاي طبقه عميق آن درحال تكثيرند و

سلولهاي سطحي آن كه قديمي ترند به ماده شاخي تبديل مي گردد. (طبقه شاخي پوست با شستشو و كيسه كشي به شكل پوسته دور ريخته مي شود) و در سطح پوست، چين ها و شيارها و سوراخ هاي غدد چربي، عرقي و پستان و برآمدگي هاي به نام حبه هاي جلدي يا پاپيل مشاهده مي گردد. حبه هاي جلدي خصوصاً در كف دست و كف پا نمايان است.

2. قشر چرمي (نسج ليفي محكم با عروق شعريه و الياف عصبي حس ...): قشر چرمي پوست از نسج ليفي محكم تشكيل شده است. چرم دباغي شده حيوانات از اين قشر مي باشد. قشر چرمي نيز داراي حبه هايي است و درون هر حبه يك حلقه موئين رگ يافت مي شود كه مي توان به وسيله ميكروسكوپ مخصوص آن را مشاهده كرد. در اكثر اين حبه ها دانه هاي لمس و فشار الياف

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 146

عصبي حس براي درك گرما و سرما وجود دارد.

3. قشر زير جلدي و نسج چربي آن: چربي زير جلدي هم ذخيره غذايي بدن است و هم مانند پوششي گرم، بدن را از سرما محافظت مي كند. چاقي و لاغري، بستگي به زياد و كمي اين قشر دارد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 147

رنگ پوست

رنگ پوست، مي تواند ژنتيكي يا اكتسابي باشد و به زيادي و كمي دانه هاي رنگي (پيگمان و رنگ آن دانه ها) بستگي دارد. اين دانه ها در سلولهاي قشر چرمي قرار دارند و رنگشان زرد، قرمز يا قهوه اي و تيره است. در نژاد سفيد دانه هاي پيگماني زرد در نژاد مغول و قرمز پوستان دانه هاي زرد و قرمز زياد است. در نژاد سياه اضافه بر دانه هاي زرد و قرمز تعداد

زيادي دانه هاي قهوه اي تيره نيز وجود دارد.

بافت رنگي پوست اشعه خورشيد را به خود جذب مي كند و مانع رسيدن آن به قسمتهاي عميق مي گردد و پوست بدن در معرض نور آفتاب تيره مي شود. «1»

احساس درد سوختگي

حس گرما و سرما هر كدام به وسيله رشته هاي عصبي جداگانه به مراكز مربوطه منتقل مي شود. در قشر سطحي و عميق پوست، سلولهاي مخصوص درك سرما (نقاط سرما) و سلولهاي درك گرما (نقاط گرما) وجود دارند. اعضاي دروني چنين سلولهايي ندارند، لذا سرما و گرما را حس نمي كنند.

انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحي پوست ختم مي شود. نوك انشعابات را نقاط درد مي نامند. يك سانتي متر مربع پوست، 50- 200 نقطه درد دارد و حس درد از راه شيميايي است. حرارت شديد موجب مرگ سلولها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 148

مي شود و مرگ آنها باعث ترشح ماده مخصوص مي گردد و منتهي اليه انشعابات عصبي، حسي درد را تحريك مي كند. «1»

زخمهاي سوختگي بسيار دردناك است، و بازسازي بافتهاي سوخته زماني طولاني مي طلبد. سوختگي به چند درجه (قرمزي، تاول، مرگ همه قشرهاي پوست و مرگ پوست و نسوج عميق تر و تبديل به زغال) تقسيم مي شود. اگر بيش از 2/ 1 تا 3/ 1 سطح بدن بسوزد، مرگ حتمي است.

چون آلبومين پوست مي سوزد و تجزيه مي شود، مواد سمي و زيان آوري توليد مي گردد كه جذب بدن شده و آن را مسموم مي سازد. «2»

با توجه به اين مطالب پوست عضوي پوشيده از بافتهاي عصبي است و اطلاعات حسي را به وسيله پايانه هاي آزاد عصبي به مغز مي فرستد، لذا اوج احساس درد و سرما و گرما در پوست مي باشد، نه گوشت و

استخوان. مثلًا: هنگام تزريق آمپول در ابتدا احساس درد را درك مي كنيم و هر چه سوزن به داخل گوشت رانده شود، درد كمتري را حس مي كنيم.

بدين ترتيب مشاهده مي كنيم كه قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهم ترين عضو ناقل درد معرفي مي كند و سوختگي را مهم ترين تحريك كننده اعصاب گرماگير بدن- كه در پوست قرار دارد، مي داند. با توجه به عدم آگاهي مردم در آن زمان و در قرنهاي بعد به اين مسئله علمي، مي توان آن را از معجزات علمي قرآن ناميد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 149

تنفس پوستي

پوست وظايف مهمي دارد، مانند: دخالت در تنظيم درجه حرارت بدن و تنفس پوستي، جذب اكسيژن 1% تا 9/ 1 و 7/ 2% دفع 2 OC و ترشح مواد سمي خورده شده از راه غدد عرق «1» و خواص بيوشيميايي و سنتز ويتامين D در اثر نور خورشيد و ... كه همه آنها درفضاي باز پوستي و زماني است كه اكسيژن به صورت آزاد جذب شود. «2»

نكته جالب اينكه خداوند در بيان داستان اصحاب كهف كه سيصد و نه سال خوابيده بودند، مي فرمايد: «ونقلبهم ذات اليمين وذات الشمال؛ «3» ما آنان را به پهلوي راست و چپ مي گردانيم».

امروزه يكي از مشكلات پزشكان در بيمارستانها، زخم بسترهاي ناشي از بي تحركي برخي از بيماران شكستگيهاي لگن، ستون فقرات، فلج و بيهوشي طولاني مدت و ... است.

آنها براي مدت طولاني در يك جا ثابت مي مانند و سبب مرگ سلولهاي پوستي مي شود و لازم است هر چند ساعت يك بار اين بيماران را به راست يا چپ برگردانند تا تنفس پوستي و جذب اكسيژن و حيات سلولها تجديد

شود. «4»

شايد يكي از حكمتهاي گرداندن اصحاب كهف به چپ و راست به اين خاطر باشند؛ هر چند خواب طولاني آنها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشري است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 150

4. زبان و لب

بعضي از مطالب علمي قرآن براي معرفي قدرت خداوند است و مي خواهد انسان با تفكر در اعضا و جوارح به قدرت بي پايان الهي ايمان بياورد. «في انفسكم افلا تبصرون»؛ «1»

خداوند يكي ديگر از نعمتهاي الهي را يادآوري و آنها را براي استفاده در مسير هدايت و رشد بشريت مي داند.

«الم نجعل له عينين ولساناً وشفتين؛ «2» آيا براي او (انسان) دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم».؟

آيه فوق بخشي از مهم ترين نعمت مادي را بر مي شمارد تا از يك سو غرور و غفلت انسان را بشكند و از سوي ديگر قوه تفكر او را تحريك و حس شكرگزاري اش را با شناخت از قدرت خداوند تقويت نمايد.

براي آشنايي بهتر با مهم ترين نعمتهاي الهي در قرآن ضرورت دارد زبان و لب را از نگاه علم بررسي كنيم.

زبان و لب در نگاه علم

زبان عضوي عضلاني است كه از غشاء مخاطي پوشيده شده است. روي زبان برجستگيهايي به نام حبه يا پاپيل وجود دارد. انتهاي رشته هاي اعصاب ذائقه كه به دانه هاي ذائقه ختم مي شوند، در قاعده پاپيل قرار دارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 151

زبان هفده عضله دارد كه در جهات مختلف كشيده شده اند. به همين جهت، به هر شكل در مي آيد و به هر طرف حركت مي كند و اندازه واقعي اش از آنچه به نظر مي رسد، بزرگ تر است. «1»

عضله مدوّر لب، سبب حركات لبها و

باز و بسته شدن دهان مي گردد. زير غشاء مخاطي لب، دانه هاي برجسته اي وجود دارد كه غدد بزاقي كوچكي اند و ترشحات خود را به دهان مي ريزند. پوست لب بسيار نازك و رگهاي خوني آن كاملًا نمايان است و بدين جهت قرمز به نظر مي رسد.

از رنگ لب مي توان به درجه كم خوني شخص پي برد. براي مثال، لبهاي آبي و بنفش، علامت بيماري قلب و نارسايي گردش خون است. «2»

لبها نقش موثري در سخن گفتن و حرف زدن دارند، چون بسياري از مقاطع حروف به وسيله لبها ادا مي شود. از اين گذشته لبها كمك زيادي به جويدن غذا و حفظ رطوبت دهان و نوشيدن آب مي كنند. «3»

انتهاي زبان، الياف عصب ذائقه است و چهار مزه اصلي و محل احساس آنها عبارتند از: شيريني (با نوك زبان)، تلخي (در عقب زبان)، ترشي (كناره و وسط زبان)، شوري (با تمامي سطح فوقاني زبان). تحريك دانه هاي ذائقه، توسط اعصاب زباني حلقي به پياز نخاع و از آنجا به نوك قطعه گيجگاهي مغز منتقل مي گردد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 152

حسهاي عادي لامسه و دما در سطح زبان از نوك انگشتان هم قوي تر است «1» و مخاط زبان مي تواند ريگ بسيار كوچك را در غذا لمس كند. «2»

عفونت ميكروبي زبان به ندرت رخ مي دهد. وجود هم زمان باكتريهاي بي خطر در حفره دهان، خاصيت ميكروب كشي بزاق و خون رساني فوق العاده، كارآمدي اين عضو را در برابر عفونت نشان مي دهد. زبان، نسبت به كمبود ويتامين و آهن حساسيت نشان مي دهد و يك درصد سرطانها مربوط به سرطان زبان است. «3»

حروف صدا دار توسط حنجره توليد مي شود و توسط دهان شكل

مي گيرد و حروف بي صدا توسط زبان و لبها به وجود مي آيد. «4»

زبان علاوه بر جويدن، غذا را در بين دندانها مي راند، بدون برخورد زبان با دندان، لقمه را به طرف حلق فشار مي دهد تا به سوي مري رانده شود. موقع مكيدن، زبان مانند: پيستون تلمبه جابه جا مي شود. هم چنين هواي حفره دهان را رقيق مي كند. «5»

حرف زدن مهم ترين وظيفه زبان و لب است؛ به گونه اي كه خدا به آن قسم خورده و آن را جلوه اي از رحمانيت خويش بر شمرد و انسان را به وسيله آن تكريم نموده است: «الرحمن، خلق الانسان، علمه البيان؛ «6» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 153

به راستي اگر زبان نبود انسان چه تفاوتي با حيوانات، جزء در عقل، داشت. حضرت علي (ع) فرمود: «ما الانسان لو لا اللسان الاصوره ممثله او بهيمه مهمله؛ «1»

اگر زبان نبود، انسان چه بود؟ در آن زمان يا صورتي مثل انسان بود يا حيوان گنگ و ناشناخته». شگفتي زبان در آن است كه استعداد آن را دارد كه به هزاران لغت تكلم نمايد. در دنيا صدها زبان و لهجه وجود دارد كه هر كدام داراي هزاران لغت است و زبان استعداد تكلم به همه آنها را دارد و اين نشان از قدرت خداوند است.

زبان بركات زيادي در زندگي انسان دارد از جمله مناجات و ارتباط با خدا يا حل مشكلات افراد، ابراز محبت و فهماندن آنچه در باطن است و ...، اما در مقابل اين همه بركات، شرور بسياري نيز در اين عضو به ظاهر كوچك نهفته است. «2»

نتيجه: زبان و لب از مهم ترين نعمتهاي الهي است و خداوند با تاكيد

مي فرمايد براي شما زبان و لب قرار دادم تا از آن استفاده درست كنيد و از آن در مسير رشد و هدايت بهره بگيريد. همچنين در سوره الرحمن به آن قسم ياد مي كند. تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 154

5. ريه ها و نياز به تنفس

پيش از اين گذشت كه قرآن به مسائل علمي تصريح نكرده است. و بيشتر آنها را در قالب اشاره ها و دلايل خداشناسي، معاد شناسي، نشان دادن قدرت خدا و ... بيان كرده است.

يكي از اين مسائل كه قرآن در قالب تشبيه بيان كرده آمده؛ «نبود اكسيژن در آسمان» است. خداوند مي فرمايد: «فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ؛ «1»

و هر كس را كه خدا بخواهد راهنماييش كند، سينه اش را براي (پذيرش) اسلام مي گشايد؛ و هر كس را كه بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهي اش وا نهد، سينه اش را تنگِ تنگ مي كند، گويا مي خواهد در آسمان بالا برود ...».

واژه «صدر» به معني «سينه»، و «شرح» به معني «گشاده ساختن» و «حرج» به معناي «تنگي فوق العاده و محدوديت شديد» است.

منظور از هدايت الهي اين است كه كساني كه آمادگي خود را براي پذيرش حق با اعمال و كردار اثبات كرده اند، پويندگان راه حق هستند و خداوند چراغهاي روشني براي هدايت فرا راه آنها قرار مي دهد و روح و فكر آنها گسترش مي يابد. اما آنها كه بي اعتنايي خود را نسبت به اين حقايق ثابت كرده اند. از اين امدادها محروم مي شوند، مانند افراد لجوج و بي ايمان كه گستره فكرشان كوتاه و روحشان فوق العاده كوچك و ناتوان است. بنابراين؛ انتخاب مسير هدايت

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 155

و ضلالت در اختيار بشر قرار دارد. «1»

در آيه فوق تشبيه لطيفي به كار رفته است. براي توضيح آن بايد بدانيم تشبيه چهار ركن دارد، مشبه، مشبه به، وجه شبه، ادات تشبيه، مشبه در آيه اين است «و يجعل صدره ضيقاً حرجاً؛ سينه اش را به خاطر اعمال خلاف تنگ مي كند» و مشبه به در آيه: «كانما يصعد في السماء؛ كسي كه به طرف آسمان مي رود» و وجه تشبيه «تنگي سينه»، و ادات تشبيه «كانما» است.

اين سوال مطرح است كه، چرا خدا تنگي سينه را به كسي كه به سوي آسمان مي رود، تشبيه كرد؟ وآسمان چه ويژگي دارد كه به تنگي سينه و نفس مي انجامد؟

براي رسيدن به پاسخ، بايد با اكسيژن بيشتر آشنا شويم.

نياز بدن به اكسيژن

بافت هاي زنده بدن براي تداوم حيات به يك منبع انرژي نياز دارند، و آن محصول سوخت قند و نشاسته (چربي يا پروتئين) يعني آميخته شدن سوخت با اكسيژن است. «2»

سوختن چربي در آتش و در بدن دقيقاً يك مقدار گرما توليد مي كند. هر فرد عادي در حال استراحت كامل به حدود يكصد و دو كالري در دقيقه نيازمند است و براي توليد آن بايد دويست و پنجاه سي سي اكسيژن به كار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 75/ 3 ليتر هوا را در دقيقه با عمل دم به درون مي برد. اين مقدار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 156

هوا حاوي هفتصد و پنجاه سي سي اكسيژن است. كه 3/ 1 آن براي توليد كالري به كار مي رود. اين نياز در حين تنفس عميق و سريع به حدود پانزده برابر افزايش مي يابد.

فرآورده هاي

نهايي اكسيده شدن مواد در بدن عبارت است از: انرژي، آب، دي اكسيد كربن. گردش خون اكسيژن را به بافتها مي رساند. در آنجا اكسيژن به دي اكسيد كربن تبديل و در گردش خون وارد شش مي شود و با بازدم دفع مي گردد. «1»

هوايي كه به ريه ها داخل مي شود 78% ازت، 21% اكسيژن و مقدار ناچيزي (03/ 0) گاز كربنيك دارد. و به وسيله موهاي دهليز بيني و مژكهاي سلولهاي سطحي مخاط مجاري تنفسي تصفيه مي شود. «2»

فرو بردن نفس به وسيله انقباض عضلات تنفسي است. اين عضله ها قفسه سينه را گشاد مي كنند. بيرون دادن نفس نيز نتيجه برگشت اين عضلات به حال استراحت و تنگ شدن قفسه سينه مي باشد. تعداد تنفس بر اساس جثه حيوان است، مثلًا موش در هر دقيقه 150 مرتبه، نوزاد 40 مرتبه و انسان بالغ 16 مرتبه نفس مي كشد. «3»

كمبود اكسيژن در ارتفاعات

اكسيژن 21% هواي سطح زمين را تشكيل مي دهد. هوا در ارتفاع 67 مايلي از اكسيژن خالي است و انسان در ارتفاع 4 هزار متري به تنگي نفس، سستي، سر درد و تهوع دچار مي شود. در ارتفاع 6 هزار متري و بالاتر به واسطه نرسيدن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 157

مقدار لازم اكسيژن به سلولهاي مغز، از هوش مي رود «1» و مي ميرد، چون در ارتفاعات جو كاهش مي يابد. «تورشيلي» اولين كسي بود كه فشار جو را كشف كرد. وي ميزان اين فشار را معادل فشار عمود هواي دور كره زمين بر يك سانتي متر مربع از آن تخمين زد كه معادل فشار عمودي از جيوه به طول 76 سانتي متر است. هر چه از سطح زمين بالاتر برويم، از ميزان

اين فشار كاسته مي شود و باعث ايجاد اختلال در رسيدن هوا از راه ريه ها به خون مي گردد. از طرفي كاهش فشار هوا باعث انبساط گازهاي موجود در معده و امعاء مي شود و در پي آن ديافراگم به طرف بالا مي رود و موجب ايجاد نارسايي در كار انبساط ريه ها و تنفس مي گردد. «2»

ناآشنايي با اين پديده علمي سبب مرگ خلبانهاي زيادي شد. اما اكنون در سايه گسترش دانش بشري در هواپيماهاي مدرن، دستگاههاي كنترل فشار و اكسيژن تعبيه مي كنند.

نتيجه: نبود اكسيژن در آسمان در قرون اخير كشف شد، اما قرآن چهارده قرن پيش به آن اشاره كرده است و اين از شگفتيهاي قرآن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 158

6. خون

اشاره

خداوند در چهار سوره با الفاظ مختلف به خون و نخوردن آن اشاره كرده است. در سه آيه با الفاظ شبيه به هم مي فرمايد: «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَهَ وَالدَّمَ ... همانا او خوردن مردار و خون را بر شما حرام كرد» «1»، ولي در آيه 145 سوره انعام مي فرمايد: «بگو: در آنچه به سوي من وحي شده، هيچ (غذاي) حرامي بر خورنده اي كه آن را مي خورد، نمي يابم! جز اينكه مرداري باشد يا خونِ ريخته شده، يا گوشت خوك، چرا كه اين (ها) پليد است.»

خون خوردن در ميان اقوام و ملل جهان پيشينه اي طولاني دارد و در آمريكاي شمالي (قديم) با خون تغذيه مي كردند و در دوران جاهليت خون را مي خوردند آنها گوسفند را سر نمي بريدند تا خونش نريزد و از بين نرود، بلكه آن را در روده مي ريختند و بر روي آتش بريان مي كردند و مي خوردند. «2»

قرآن با خوردن خون به شدت مبارزه

كرد و ائمه معصوم نيز ضررهاي آن را توضيح دادند. مردي از امام صادق (ع) پرسيد: چرا خداوند خوردن خون را حرام كرده است؟ امام فرمود: چون باعث قساوت قلب و نابودي مهر و عاطفه است و موجب تعفن جسم و تغيير رنگ چهره و بدن مي شود». «3»

خون خواري سبب تغيير اخلاق و روحيات مي شود. «4» امام صادق (ع) فرمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 159 «آنها كه خون مي خورند چنان سنگدل مي شوند كه ممكن است پدر و مادر و فرزندشان را نيز بكشند». «1»

براي آشنايي بهتر با خون و علت تحريم خوردن آن لازم است محتواي خون از نگاه علمي بررسي شود تا معلوم شود چرا اسلام خون ريخته شده را پليد مي داند يا خوردن گوشت حيوان حلال گوشت را منوط به ريختن خون از چهار رگ اصلي مي كند؟

خون در نگاه علم

خون مايع سرخ رنگي است كه در تمام رگها جريان دارد و بدن را تغذيه مي كند. اندكي شور، داراي بوي مخصوص و مركب از گلبول هاي سفيد و سرخ و پلاسما است.

مقدار خون در حيوان پستاندار، يك سيزدهم وزن بدن اوست. براي مثال انساني با وزن 65 كيلوگرم؛ 5 كيلوگرم خون دارد. همچنين در هر ميلي متر مكعب خون داراي 5 ميليون گلبول سرخ است. «2»

خون بعد از گذشت از ريه و كبد و مشروب ساختن بدن، هنگام عبور از وريدها مسموم كننده است.

خون از مواد آلي تشكيل شده است، مواد ازتي فراوان دارد و كانون ميكروبهاست؛ به طوري كه پزشكان براي تشخيص درد و عامل اصلي مرض به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 160

خون متوسل مي شوند تا تشخيص

دهند چه ميكروبي در خون وجود دارد. غالباً تا ميكروب به خون نرسد، شروع به فعاليت نمي كند. «1» اسلام و اديان الهي نيز خوردن خون را ممنوع كرده اند. «2»

خون محصول احتراق و تجزيه مواد است. مواد لازم زندگي را به تمام سلولها مي رساند و مواد غير لازم را از راه كليه، پوست و ريه دفع مي كند. گلبول هاي سفيد وظيفه دفاع از بدن را به عهده دارند. حمل و نقل گازهاي تنفسي به وسيله خون انجام مي گيرد. و در هر ليتر خون پانصد و پنجاه گرم پلاسما و چهارصد و پنجاه گرم سلول هاي خون وجود دارد. «3»

حكمت تحريم خون خوردن در اسلام

خوردن خون در اسلام تحريم شده است. قرآن مي فرمايد: «بگو اي پيامبر! در احكامي كه به من وحي شده است، چيزي كه براي خورندگان طعام، حرام باشد نمي يابم؛ جز آنكه مردار يا خون ريخته باشد». «4»

يكي از وظايف خون حمل سموم و مواد زائد بدن و آماده سازي مقدمات دفع آنها از بدن از راه كليه ها يا عرق كردن. مهم ترين مواد زائد عبارتند از: اوره (aerU) اسيد اوريك (idica ciru) كرباتينين و گاز دي اكسيد كربن (2 oC) كه از راه ريه ها دفع مي شود. هم چنين برخي از سموم امعاء از راه خون به كبد مي رود

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 161

تا تعديلاتي روي آن انجام پذيرد. خطرناك تر از همه اينها، خوردن مقداري خون از راه دهان است كه باعث مي شود به دليل شكستن پروتئينها اوره خون به شدت افزايش يابد و موجب كما ( (amoC شود.

خون غذاي انسان نيست، زيرا هموگلوبين كه در گلبولهاي قرمز هست: خيلي سخت هضم

مي گردد و معده تحمل آن را ندارد. از طرفي اگر خون لخته شود، به دليل داشتن فيبرين ( (nirbif هضم آن به مراتب سخت تر خواهد شد. علاوه بر آن، خون محيط مناسبي براي رشد انواع ميكربهاست.

حكمت ذبح شرعي حيوانات

خداوند در سوره مائده، آيه 3 تاكيد مي كند كه حيوانات حلال گوشت را ذبح كنيد. ذبح شرعي با بريده شدن وريدها و شريانهاي بزرگ گردن (چهار رگ اصلي) باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد. دست و پا زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد. گوشتهايي كه كاملًا از خون تصفيه نشده باشند، قابل مصرف نيستند، چون مايع زلالي در رگهاست كه امكان انتتشار سريع ميكربها را در داخل گوشت فراهم مي نمايد. «1»

استخوان و خون سازي

يكي از ثمرات وجود استخوان در بدن، توليد خون است. براي اينكه با استخوان بهتر آشنا شويم، لازم است به مواد اوليه و كاربردهاي آن اشاره شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 162

مجموعه استخوانهاي بدن را اسكلت مي نامند. هريك از استخوانهاي بدن از يك پرده محكم به نام ضريع استخوان (يا پريوست) پوشيده شده است و در ميان هر استخوان مغز استخوان قرار دارد.

در نوزادان مغز همه استخوانها رنگ قرمز و سازنده گلبولهاي قرمز و سفيد خون مي باشند. در بزرگ سالان مغز استخوانهاي دراز به چربي تبديل مي شوند. و گلبولهاي خون در مغز استخوانهاي سر، دنده، مهره و جناغ سينه ساخته مي شوند.

انسان 223 عدد استخوان (95 جفت و

33 طاق) «1» دارد. در ميان و سر و صورت داراي 21 استخوان (8 زوج و 5 فرد) است. نكته جالب در بافت استخواني اين است كه اين بافت از ابتداي تشكيل تا پايان عمر دو فعاليت (استخوان سازي وتخريب استخوان) دارد.

براي مثال استخوان سازي در دوران جنيني و كودكي بيشتر و در اواسط عمر متعادل و متوازن است، اما در اواخر عمر فعاليت تخريبي فزوني مي يابد. آيه چهارم سوره مريم نيز پيري را با وصف سست بودن استخوان بيان كرده است. «2»

دانشمندان دريافته اند كه استخوانهاي موجود زنده به راحتي مي توانند ويژگيهاي فردي هر انساني را بيان كنند. مسئله استخوان شناسي در عصر كنوني رشد فراواني كرده است و از آن در جرم شناسي، مسايل كيفري، راه شناخت موجودات، تاريخ پيدايش آن ها، اصالت آنها، تشخيص جنسيت، حتي طول قد و سن و سال و ... مي توان استفاده كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 163

در بدن شخص بالغ حدود 1200 گرم كلسيم هست كه 99% آن در استخوان و بقيه در دندانها و ساير بافتهاي بدن قرار دارد. كلسيم عامل مهم استحكام استخوانهاست در بسياري از فعاليتهاي آنزيمي بدن نيز دخالت دارد. همچنين چهار پنجم فسفر بدن در داخل استخوان و دندان قرار دارد و اين ماده معدني از عناصر بسيار مهم در توليد نيرو و واكنشهاي آنزيمي و ثابت ماندن محيط شيميايي خون است. «1» علاوه به آن استخوان در توليد مثل دخالت مستقيم دارد. «2»

پيري و توليد مثل

وقتي حضرت

زكريا، پروردگارش را در محل عبادتش به طور پنهاني خواند، گفت:

«رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً ... وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً؛ «3»

پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پيري (موي سفيد) تمام سرم را فرا گرفته: ... و همسرم نازا و عقيم است؛ تو از نزد خود جانشيني به من ببخش ...»،

خداوند به او بشارت پسري به نام يحيي را داد. زكريا (ع) پرسيد: پروردگارا! چگونه من صاحب فرزند خواهم شد، با اينكه همسرم نازاست و خودم نيز از شدت پيري از كار افتاده ام!» «4»

واژه «وهن»، به معني ضعف و كاهش نيرو است. زكريا ضعف خود را به استخوانهايش نسبت داد، چون پايه هستي آدمي استخوان است و انسان در تمام

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 164

حركتها و سكونهايش به آن تكيه دارد. «1» علاوه بر آن، در زمان پيري فعاليت بخش تخريبي استخوان بيشتر و قدرت خون سازي آن كم مي شود، و در نتيجه توليدمثل (كه استخوان دخالت مستقيم در آن دارد) كاهش مي يابد، لذا در سنين پيري پوكي استخوان افزايش مي يابد. اين عارضه در زنان يائسه به علت نبود هورمونهاي جنسي بيشتر است. «2»

نتيجه: آيه فوق را مي توان يكي از شگفتي هاي علمي قرآن ناميد، زيرا قرن ها قبل، ارتباط استخوان و توليد مثل را بيان كرده است.

قلب و انتقال خون

آغاز و انجام گردش خون با قلب است. قلب عضو (مجوف) ميان تهي عضلاني است. عضله قلب ميوكارد ( (edrac ouM نام دارد كه

توسط كيسه اي به نام پريكارد ( (edrac ireP احاطه شده است. اين كيسه از دو پرده جداري و احشايي تشكيل شده است و آن دو پرده فضايي هست كه در حال طبيعي چند سانتيمتر مايع زلال درونش هست تا قلب در حركات دائم خود لغزش داشته باشد و ساييده نشود.

قلب چهار حفره (دو دهليز و دو بطن) دارد كه هر كدام كارهاي مختلفي انجام مي دهند. «3»

خونهاي تصفيه شده مستقيم از ريه ها وارد دهليز چپ مي شود و با يك فشار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 165

كه از جمع شدن دهليز چپ حاصل مي شود؛ دريچه زيرين باز، و خون به بطن چپ ريخته مي شود. و بطن چپ نيز آن را با فشار قوي به داخل رگهاي شريان مي فرستد. «1»

تعداد ضربان قلب در اشخاص بالغ 72 بار در دقيقه و در نوزادان 134 بار است. در حيوانات كوچك، شماره ضربان قلب بيش از حيوانات بزرگ است. «2»

عضله قلب مقدار معيني خون را با فشار به داخل شريانها مي راند و جمع مقدار كار دو نيمه قلب در هر ضربان 19% كيلوگرم متر است يعني مي تواند در يك ضربان وزنه يك كيلوگرمي را به ارتفاع 19 سانتي متر بلند كند. «3» و «4»

نتيجه: از جريان خون در بدن، انتقال آن توسط قلب، خاصيب ميكروب سازي خون در بيرون از بدن، رابطه استخوان و خون و توليد مثل و ... مي توان به قدرت بي پايان الهي پي برد. از طرف ديگر تاكيد قرآن بر دوري از خون ريخته شده و تاييد علم پزشكي بر آن، گوياي شگفتي علمي قرآن دارد كه در چهارده قبل بدان پرداخته است.

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 6، ص: 167

فصل پنجم: شفاء در قرآن

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 169

1. شفاء بودن قرآن

پرسش

منظور از شفاء بودن قرآن چيست؟

پاسخ

شفا بودن قرآن در آيات متعددي مطرح شده است، بخشي از آيات چنين است:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً؛ «1» و از قرآن آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان، نازل مي كنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمي افزايد».

«يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُديً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ «2» اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است؛ و درماني براي آنچه در سينه هاست؛ (درماني براي دل هاي شما؛) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 170

در اينجا لازم است به چند مطلب اشاره شود.

الف: مفهوم شناسي

واژه «شفاء» به معناي صحت و سلامت است «1» و در مقابل آن بيماري، عيب و نقص مي آيد.

ب: بيماري هاي انسان

با بررسي ابعاد مختلف انسان در مي يابيم: كه هر فردي دو بعد جسمي و روحي دارد و

هر كدام ممكن است در معرض بيماري قرار بگيرند و بيماري در هر بُعد موجب اختلال در كارايي ابعاد ديگر انسان شود، لذا مي توان بيماري ها را به سه نوع (1. اعتقادي؛ 2. روحي- رواني؛ 3. جسمي.) تقسيم كرد:

1. قرآن و درمان بيماريهاي اعتقادي

نزول قرآن در مرحله ي اوّل براي درمان بيماريهاي اعتقادي مردم بود تا آنها را از شرك و كفر و تاريكي به توحيد و اسلام و روشنايي ببرد. قرآن در آيات متعددي هدفش را خروج بشر از ظلمت جهل به نور دانش، از كفر به نور ايمان، از ظلمات ستمگري به نور عدالت، از فساد به صلاح، و از گناه به نور تقوي معرفي مي كنند. «2»

امراض اعتقادي و قلبي از امراض جسم شديدترند، لذا قرآن شفاء و رحمت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 171

است؛ يعني براي امراض اعتقادي (مانند كفر، نفاق و شرك) درمان مي باشد و در نفوذ شناخت، توحيد و ... در قلب رحمت است.

2. قرآن و درمان بيماريهاي روحي

براي رعايت اختصار به دو بخش از اين بيماريها مي پردازيم.

بيماريهاي روحي و اخلاقي، شباهت زيادي به بيماريهاي جسمي دارند؛ هر دو كشنده اند و نياز به درمان و پرهيز دارند. قرآن نسخه حيات بخشي است براي آنان كه مي خواهند با كبر، غرور، حسد و نفاق به مبارزه برخيزند. همچنين براي برطرف كردن ضعف و ترس، اختلاف و پراكندگي و وابستگي كامل به ماديات و شهوت، شفا بخش است. «1»

حضرت علي (ع) درباره شفا بخش بودن قرآن مي فرمايد:

«از اين كتاب بزرگ آسماني براي بيماريهاي خود شفا بخواهيد و براي حل مشكلاتتان از آن ياري بخواهيد، زيرا در اين كتاب درمان بزرگ ترين

دردها است؛» «2»

بهترين دليل براي اثبات شفابخشي قرآن براي بيماريهاي اخلاقي مقايسه وضع عرب جاهلي با تربيت شدگان مكتب پيامبر (ص) در آغاز اسلام است. چگونه آن قوم جاهل كه انواع بيماري هاي اجتماعي و اخلاقي سر تا پاي وجودشان را فرا گرفته بود، با استفاده از اين نسخه شفابخش درمان يافتند چنان قوي شدند كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 172

هيچ نيرويي نمي توانست در برابرشان ايستادگي كند. «1»

ب. بيماريهاي رواني:

برخي از روانشناسان با تحقيق در آيات قرآن دريافته اند كه قرآن تاثيرزيادي بر روان انسان مي گذارد. آنان شفابخشي قرآن را با علوم تجربي مقايسه نموده اند. و نتايج حاصل از آن را با عنوان تاثير قرائت قرآن بر بهداشت رواني انسان منتشر كرده اند:

آري! دستورها و توصيه هاي قرآن، اثر بسزايي در بهداشت رواني، فردي و اجتماعي دارد. تا جايي كه مي توان گفت عمل به توصيه هاي قرآن، بالاترين و بهترين نسخه بهداشت رواني است. براي نمونه به برخي از آيات و اثر آنها اشاره مي كنيم.

1. مداومت بر قرائت قرآن، نقش موثري در رويارويي با اضطراب دارد. فهم قرآن نيز در مقابله با اضطراب مؤثر است. «2»

2. نتيجه تحقيقي كه از 60 دختر به دست آمد، نشان داد رويارويي ميزان اضطراب و گرايش به افسردگي در گروهي كه طي 6 ماه روزانه حداقل نيم ساعت به قرائت قرآن مي پرداختند، به طور چشمگيري كمتر از ديگران است. «3»

3. دميدن روح اميد، و دوري از يأس و اثر آن در كاهش افسردگي. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 173

4. دعوت قرآن به صبر و اثر آن در كاهش فشارهاي رواني. «1»

5. دعوت قرآن به توكل به خدا «2»

و نقش آن در آرامش انسان.

6. ياد خدا و آرامش دل. «3»

7. ممنوع بودن خودكشي در دين «4» و پايين آمدن آمار خودكشي در جوامع اسلامي.

8. احترام و محبت به پدر و مادر «5» و تاثير آن در سلامت خانواده.

9. حجاب براي زنان و سلامتي رواني. «6»

10. نماز و آرامش رواني. «7»

11. ازدواج و تشكيل خانواده و تأمين آرامش فردي و سلامت محيط اجتماع. «8»

12. ممنوعيت سوء ظن، تجسس و غيبت، و اثرات آن بر سلامتي جامعه و شخصيت افراد. «9»

به عبارت ديگر مي توان گفت: همهي دستورهاي الهي به نوعي براي آرامش فردي، اجتماعي و رشد و بالندگي فرد و جامعه است. «10»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 174

3. قرآن و درمان بيماري جسمي

قرآن كتاب بهداشت و پزشكي نيست، بلكه كتابي براي تربيت معنوي است و اگر به مطالب پزشكي و بهداشتي و علمي اشاره اي دارد، به خاطر اين است كه:

1. راه خداشناسي را هموار كند.

2. حس كنجكاوي بشر را تحريك نمايد تا در زمينه علوم تجربي رشد كند و در پي كشف آن برآيند.

3. اعجاز علمي قرآن را به اثبات برساند.

4. و علت مهم تر اينكه به خاطر پيوستگي نيازهاي جسمي و روحي و تاثير آنها بر هم، قرآن لازم مي داند به بهداشت جسمي نيز توجه ويژه كند، زيرا در كمال روحي او تاثير دارد، لذا قرآن براي تامين سلامتي و بهداشت جسم مطالبي بيان فرموده است كه اگر در حد اعجاز علمي نباشد، قطعاً برخي از آنها جزء شگفتيهاي علمي مي باشد. براي مثال:

الف: بهداشت غذايي: خوردن غذاهاي پاك «1»، ممنوعيت غذاهاي غيربهداشتي «2»، اسراف نكردن در غذا «3»، دوري از گوشت

مردار «4»، گوشت خوك و خوردن خون «5»، شراب. «6» ....

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 175

ب: بهداشت شخصي (جسمي): وضو، «1» غسل، «2» طهارت لباس، «3» پاكيزگي محيط زيست «4» و ...

ج: بهداشت مسائل جنسي: ممنوعيت آميزش با زنان در عادت ماهيانه «5»- دوري از زنا «6» از لواط «7» از استمناء و .... «8»

د. عسل و درمان بيماريهاي جسمي. «9»

ه. روزه و درمان بيماري هاي جسمي. «10»

و. تاثير آواي قرآن بر كاهش دردهاي جسمي بعد از عمل جراحي. «11»

نتيجه: قرآن براي بيماريهاي اعتقادي، روحي، رواني، اخلاقي و اجتماعي به صورت مستقيم دستور دارد، حتي هدف از نزول خود را نجات انسانها از بيماري اعتقادي و روحي و اخلاقي مي داند.، اما براي درمان بيماريهاي جسمي و بهداشت فردي و اجتماعي دستوراتي به صورت اشاره و در در قالب بايد و نبايد (حرام و حلال) و هست و نيست (ارشادي) بيان كرده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 176

معرفي كتاب

1. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات همايش نقش دين در بهداشت روان، نشر معارف.

2. استعانت از قرآن كريم، عليرضا نيك بخت، نشر قبله، تهران.

3. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمد علي رضائي اصفهاني، 2 ج، انتشارات مبين.

4. آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضائي، انتشارات عطر آگين.

5. طب در قرآن، دكتر عبدالحميد دياب، دكتر قرقوز، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي.

6. اولين پيامبر آخرين دانشگاه، دكتر پاك نژاد، ج 4 و 5 و 6، كتابفروشي اسلامي.

7. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، دارالكتب اسلاميه، تهران، ج 12، ص 239. ذيل آيات فوق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 177

2. شفاء بدون عسل

پرسش

قرآن عسل را عامل

شفا مي داند، آيا دانش بشري فوايد علمي و پزشكي آن را تأييد مي كند؟

پاسخ

عسل غذاي لذيذي است كه از زنبور عسل توليد مي كند. خداوند در قرآن بدان توجه دارد و مي فرمايد:

«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ «1»

در عسل براي مردم شفاء است».

پيامبر اسلام (ص) هم فرمود: «لم يستشف المريض بمثل شربه العسل، «2» مريض با (هيچ چيزي) مانند نوشيدن عسل شفاء پيدا نمي كند».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 178

واژه «شفاء» در قرآن درباره خوردنيها به كار نرفته است، مگر با عسل. نام يك سوره قرآن هم به نحل (زنبور عسل) اختصاص داده شده است. قرآن درباره وحي به زنبور عسل مي فرمايد:

«پروردگار تو به زنبور عسل وحي (و الهام غريزي) نمود كه از كوه ها و درختان و داربست هايي كه (مردم) مي سازند، خانه هايي برگزين و تمام ثمرات (و شيره ي گلها) بخور (خوردن در اينجا مجاز است منظور نوشيدن خاص است) و راه هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است براحتي بپيما.» و از شكم هايشان شرابي با رنگ هاي مختلف خارج مي شود كه در آن براي مردم شفا است بيقين در اين امر نشانه ي روشني است براي جمعيتي كه مي انديشيدند». «1»

فوايد عسل

دانشمندان، فوايد زيادي براي عسل برشمرده اند. به طور خلاصه به آنها اشاره مي كنيم.

مواد معدني: پتاسيم، آهن، فسفر، يد، منيزيم، سرب، منگنز، آلومينيوم، مس، سولفور، كروميوم، ليتيوم، نيكل، روي، تينانيم، سديم، مواد آلي، ضمغ، پولن، اسيد لاكتيك، اسيد فرميك (تركيب عسل با آن از فساد عسل جلوگيري مي كند و ضد رماتيسم است)، اسيد ماليك، اسيد تارتاريم، اسيد اگزاليك، اسيد سيتريك، رنگ ها، روغن هاي معطر، ازته.

مواد تخميري: انورتاز، آميلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفيد است.

عناصر ديگر: گلوكز، لولز،

ساكارز، دكسترين، سولفات ها، انورتين، آب ...

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 179

عسل داراي ويتامينهاي شش گانه ( (E, K, D, C, B, A است به اعتقاد برخي ويتامين «PP» نيز دارد. «1»

حدود هفتاد نوع مواد معدني «2» تخميري و ويتامين در عسل هست، براي درمان يا پيشگيري امراض پوست (دمل، جوش، ترميم ضايعات بافت و ...) گوارش، قلب، دندان، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بيني، زنان و براي تقويت رشد طفل و ... مؤثر است. «3»

عسل از مهم ترين مواد قندي طبيعي است و تاكنون پانزده نوع قند در آن كشف شده است، مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نيشكر 40%. يك كيلوگرم عسل 3250 كالري حرارت دارد.

عسل پاد زهر افيون خوردگي و نيش حشرات است.

عسل آب پز در ريزش بول تأثير بسزائي دارد. «4»

عسل بيماريهاي اعصاب، بي خوابي، درد پهلو، سياتيك، ديفتري، كم خوني، كبد، استخوان، ريه، كمي و زيادي فشار خون را علاج مي كند، فوائد زيادي براي درمان «يرقان» دارد و در رشد و نيروسازي مؤثر است.

خوردن عسل در حال ناشتا براي زخم معده و اثني عشر و كاهش ترش كردن معده مفيد است. در تنظيم قند خون موثر است. مجاري ادرار را ضدعفوني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 180

مي كند و در پيشگيري از زكام مفيد است. «1»

دانشمندان در مصر عسل چند هزار ساله يافتند كه فاسد نشده بود، «2» چون عسل اسيد فرميك دارد.

عسل داراي عوامل قوي ضد ميكروب است و ميكروبهايي كه عامل بيماري انسان هستند، قادر به ادامه حيات در عسل نيستند. از جمله وجود آب اكسيژنه در عسل، موجب از بين رفتن ميكروب مي شود و هيچ قارچي

نمي تواند در آن رشد كند.

براي رشد كودكان، درآمدن دندان، جلوگيري از اسهال و سوء تغذيه و ... مفيد است.

تحقيقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر دچار سرطان مي شوند.

عسل براي زخم معده و التهاب معده مفيد است و در تنظيم اسيدهاي معده نقش موثري دارد.

عسل براي درمان بيماريهاي چشم، مانند: التهاب پلك، التهاب قرنيه (سل چشم، سيفليس، تراخم) زخم قرنيه و سوزش چشم موثر است.

نكته

مردم در طول تاريخ از عسل به عنوان ماده غذايي استفاده مي كردند و فوايد آن را مي شناختند، حتي در طب جالينوسي و بقراطي يوناني فوائد آن آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 181

براي همين بيان قرآن در مورد شفا بودن عسل، يك شگفتي علمي؛ است نه اعجاز علمي.

يادآوري

عسل زمينه ساز آثار فوق است؛ نه علت تامه؛ يعني ممكن است به خاطر وجود موانعي اثر نكند، يا براي بيماريِ خاصي اثر منفي داشته باشد. در نتيجه شفا بخشي عسل اكثري است؛ نه در همه موارد.

براي مطالعه بيشتر

1. اسلام پزشك بي دارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي، ص 117.

2. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، ص 406- 417.

3. دكتر عبدالحميد دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي، انتشارات حفظي، ص 25.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 183

فصل ششم: فهرست آيات پزشكي

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص:

185

پرسش

چند آيه قرآن كريم، به مسائل پزشكي اختصاص دارد، كدام يك گوياي اعجاز علمي قرآن هستند و چه منابعي در اين باره براي مطالعه وجود دارد؟

پاسخ

آياتي پزشكي را مي توان به سه دسته تقسيم كرد.

1. آياتي كه اعجاز علمي قرآن را اثبات مي كند.

2. آياتي كه گوياي شگفتيهاي علمي قرآن است.

3. آياتي كه از اشارات علمي قرآن به مسائل پزشكي شمرده مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 186

1. آيات اعجاز علمي قرآن

الف: چينش مراحل خلقت انسان

عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. خاكحج 5 خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍمنشاء انسان از خاك است. 2. آبانبياء 30 مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ// 3. خاكسجده 9- 7 خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ// 4.// فاطر 11 خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ// 1/ 4.// انعام 2 خَلَقَكُم مِن طِينٍانسان از خاك خلق شده است. 2/ 4.// حج 5 خَلَقَنكُم مِن تراب// 5. نطفهغافر 67 ثُمَّ مِن نُطْفَهٍ منشاء انسان و طريقه ي رشد جنين 6.// نجم 46- 45 مِن نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَي// 1/ 6. منيطارق 6- 5 الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِمنشاء مني از پشت و از ميان دو

ران است. 7. نطفه در رحممومنون 14- 12 نُطْفَهً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍجايگاه نطفه و مراحل رشد آن 8. نطفه مخلوطانسان 2 مِن نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍانسان از مخلوط دو نطفه زن و مرد به وجود مي آيد. 9. نطفهعبس 19 مِن نُطْفَهٍ خَلَقَهُنطفه و تعيين مقدارش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 187

1/ 9.//

يس 77 خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَهٍ انسان از نطفه خلق شده است. 2/ 9. نطفه در رحممرسلات 22- 20 فِي قَرَارٍ مَكِينٍجايگاه نطفه و مراحل رشد آن 10. علقعلق 2 خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍمرحله اوليه جنين (آويزك در رحم) 11. صورتگريآل عمران 6 يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِنظم در اعضاء بدن 1/ 11.// اعراف 11 ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْنظم اعضاء در رحم 12. گوش و چشم در رحمنمل 78 السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَدر شكم مادر اوّل گوش، بعد چشم درست مي شود 1/ 12. استخوانمؤمنون 14 فكسونا العظامشكل گيري استخوان و مراحل پوشاندن گوشت 13. نظم اعضاءانفطار 8- 7 فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَنظم و اعتدال در اعضاي بدن 1/ 13.// فرقان 2 فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً// 2/ 13. نظم اعضاءاعلي 3- 2 خَلَقَ فَسَوَّي// 14. آفرينش روحسجده 9 نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِزمان دميدن جان در جنين 15. تولد طفلغافر 67 يُخْرِجُكُمْ طِفْلًامراحل تولد نوزاد 1/ 15.// حج 5 نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا// 16. بلوغغافر 67 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْبلوغ، انقلاب جسمي و روحي 1/ 16.// حج 5 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ//

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 189

17. پيري

روم 54 مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاًمراحل نهايي انسان، كهن سالي است. 1/ 17.// روم 54 مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً// 2/ 17.// غافر 67 لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ// 3/ 17.// يس 68 مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ// 4/ 17.// مزمل 17 يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً// 18. مرگغافر 67 يُتَوَفَّي مِن قَبْلُهر

كسي مرگ را مي چشد. 1/ 18.// حج 5 مَّن يُتَوَفَّي// 2/ 18.// آل عمران 185 ذَائِقَهُ الْمَوْتِ// 3/ 18.// نساء 78 يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ// 4/ 18.// منافقون 11 إِذَا جَاءَ أَجَلُهَامرگ تاخير نمي افتد.

2. شگفتي هاي علمي قرآن در زمينه پزشكي

عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. مدت حاملگياحقاف 15 ثَلَاثُونَ شَهْراًزمان بارداري 2. شيرخوارگيلقمان 14 وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِزمان شيردهي 3.// بقره 233 حولين كامليندو سال كامل شير دهند 4. عسل درمانينحل 69 فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِشفا بخش بودن عسل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 190

3. اشارات علمي قرآن در زمينه ي پزشكي:

عنوان

سورهآيهمتن آيهنكته 1. جنس جنينرعد 8 اللَّهُ يَعْلَمُپسر يا دختر شدن جنين 2. گوش و چشماسراء 36 إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَابزار ادراك 3. زبانالرحمن 4- 3 عَلَّمَهُ الْبَيَانَحرف زدن و تكلم و فوايد زبان 4. گوشكهف 11 عَلَي آذَانِهِمْشنيدن گوش در حالت خواب 5. گوش، چشم و قلبمومنون 78 أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَمراحل آفرينش گوش و چشم و قلب 6.// ملك 23 وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ// 7. قدرت چشمحاقه 38 بِمَا تُبْصِرُونَچشم بعضي اشياء را نمي بيند 8. زبان و لببلد 9- 8 عَيْنَيْنِ وَلِسَاناًفوايد زبان و لب 9. مضرات چشمبقره 20 يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْرعد و برق و اثرات منفي آن 10. قدرت چشماعراف 179 أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَقدرت بينايي چشم 11. قدرت گوش// 179 لَايَسْمَعُونَقدرت شنوايي گوش 12. گوش و// 195 يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَقدرت گوش و چشم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 191

چشم

13. مضرات چشم

يوسف 84 عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِاثر منفي ناراحتي و غم در چشم 14. مضرات چشماحزاب 10 إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُوحشت و اثر آن به چشم 15.//// 19 تَدُورُ أَعْيُنُهُمْوحشت و اثر آن به چشم 16.// ملك 4 ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَخستگي با ديدن زياد 17. حنجرهلقمان 19 وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَداد

زدن و اثر آن به حنجره 18. جنسيت جنينشوري 49 لِمَن يَشَاءُ إِنَاثاًپسر يا دختر شدن 19.// ليل 3 وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ// 20.// رعد 8 اللَّهُ يَعْلَمُ// 21. ژنتيكيمريم 28 يَاأُخْتَ هَارُونَتاثير اخلاق پدر و مادر در فرزند 22.// نساء 1 خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَازن از جنس مرد 23. حاملگياعراف 189 حَمْلًا خَفِيفاًحاملگي 24. ژنتيكينحل 72 مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَنسل 25. ژنتيكيشوري 5 أَوْ يُزَوِّجُهُمْپسر يا دختر يا عقيم 26.// حجرات 13 وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباًنژاد و تيره خاص 27. شيرنحل 66 مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍشير از خون به وجود مي آيد 28. زوجيتنبأ 8 وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاًدو جنس مخالف براي بقاي نسل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 192

معرفي منابع

1. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين.

2. اشارات علمي اعجازآميز قرآن، همان، دفتر نشر معارف.

3. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، نيازمند شيرازي، ميهن.

4. طب در قرآن، عبدالحميد دياب، احمد قرقوز، موسسه علوم قرآن.

5. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، ج 4 و 5 و 6، كتابفروشي اسلامي.

6. آموزه هاي تندرستي در قرآن، حسن رضا رضايي، انتشارات عطرآگين.

7. اسلام پزشك بي دارو، احمد امين شيرازي، انتشارات اسلامي.

8. التمهيد، محمدهادي معرفت، ج 6، نشر اسلامي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 194

فهرست منابع

1. قرآن كريم

2. نهج البلاغه

3. مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18- 17 (طب و دين) قم، معاونت پژوهشي حوزه علميه.

4. علامه مجلسي، محمد تقي، بحار الانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1385 ه. ق.

5. ولايتي، علي اكبر، پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، تهران، وزارت امور خارجه، چ 1، 1382.

6. نجم آبادي، محمود، دوران تاليف، تصنيف كتب طبي در تمدن اسلامي،

تهران، دانشگاه تهران، 1375. ش.

7. نورحمدي، غلامرضا، مفهوم طب اسلامي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 195

8. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، بنگاه و نشر كتاب، تهران، چ 1، 1337.

9. الگودسيريل، تاريخ پزشكي ايران، ترجمه، باهر فرقاني، تهران، اميركبير.

10. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارالفكر، چ 1، 1990 م.

11. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، مكتبه الاسلاميه، چ 5، 1395 ق.

12. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه نوري همداني، قم، بنياد علمي و فكري علامه، 1366.

13. معرفت، محمد هادي، التمهيد، قم، انتشارات التمهيد، 1377 ش.

14. الحويزي، عبدالعلي العروسي، نورالثقلين، قم، المطبعه العلميه، 1383 ق.

15. رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، رشت، مبين، چ 4، 1382.

16. پاكنژاد، رضا، اولين دانشگاه آخرين پيامبر، تهران، مكتب اسلاميه و بنياد فرهنگي شهيد، چ 1، 1363.

17. مكارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ 26، 1371 ش.

18. بي آزار شيرازي، عبدالكريم، گذشته و آينده، قم، انتشارات طباطبايي، چ 2، 1349 ش.

19. سياح، احمد، المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ج 18، 1375 ش.

20. سحابي، يدالله، خلقت انسان، تهران، شركت سحامي، چ 13، 1351 ش.

21. زماني، مصطفي، پيشگويي هاي علمي قرآن، قم، پيام اسلام، 1350 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 196

22. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

23. احمدي، مهدي، قرآن در قرآن، قم، اشراق، چ 1، 1374. ش.

24. مقالات همايش نقش دين در بهداشت روان، تهران، دانشگاه علوم پزشكي، 1376.

25. نيكبخت نصر آبادي، علي رضا، استعانت از قرآن كريم در شفاي جسماني، تهران، نشر قبله، چ اول، 1378.

26. رضايي، حسن رضا، آموزه هاي تندرستي در قرآن، قم،

عطرآگين، چ 1، 1384.

27. دياب، عبدالحميد و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي، تهران، انتشارات حفظي، بي تا.

28. شيرازي، نيازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ميهن بي تا، بي جا.

29. شيرازي، احمد امين، اسلام پزشك بي دارو، قم، انتشارات اسلامي، چ 7، 1375.

30. رضايي اصفهاني، محمد علي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، قم، انتشارات اسوه، چ 1، 1365.

31. رضايي، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مركز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه، چ اول، 1383.

32. نجم آبادي، محمود، تاريخ طب ايران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366 ش.

33. فوائد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، پزشكي، تهران، 1380.

34. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات قرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1371.

35. راغب اصفهاني، ابوالقاسم، الحسين بن محمد، مفردات في غريب القرآن، تهران، المكتبه الرضويه، 1332 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 197

36. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش.

37. بي آزار شيرازي، عبدالكريم، قرآن و طبيعت، چ 2، بي تا، بي جا.

38. كريمي يزدي، حسن، شگفتي هاي پزشكي در قرآن.

39. نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، تهران.

40. بوكائي، موريس، مقايسه اي بين تورات انجيل و قرآن و علم، ترجمه ذبيح الله دبير، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1365.

41. اهتمام، احمد، فلسفه احكام، اصفهان، اسلام، 1344 ش.

42. توماس لانگمن، رويان شناسي، ترجمه دكتر بهادري و شكور، شركت سهامي چهر، چ 6، 1370.

43. الكيس كارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبيري، اصفهان، بي تا، 1354.

44. رجحان، محمد صادق، بافت شناسي انساني پايه، تهران، انتشارات چهره، چ 10، 1370.

45. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، جامعه مدرسين، چ پنجم، 1377.

46.

بسام دفضع، الكون و الانسان بين اسلام و القرآن، مطبعه الشام، بي تا، بي جا.

47. اسماعيل پاشا، عبدالعزيز، اسلام و طب جديد، ترجمه غلامرضا سعيدي، انتشارات برهان، بي تا.

48. سبحاني جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، موسسه تحقيقاتي امام صادق (ع)، چ دوم، 1377.

49. زمرديان، احمد، حقيقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ پنجم، 1376.

50. شريعتي، محمد باقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، دانشگاه تهران، چ اول، 1363.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 6، ص: 198

51. اميني، ابراهيم، وحي در اديان آسماني، قم، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

52. معرفت، محمد هادي، آموزش علوم قرآن، قم، سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، 1371.

53. كاميل فلامويان، مرگ و اسرار آن، ترجمه بهنام حجابيان، تهران، نشر فرهنگي مشرق، چ اول، 1373.

54. اعرابي، بيژن، آن سوي اغماء، نشرفارس، تهران، چ اول، 1372.

55. اديب، محمد حسين، كتاب پزشكي قانوني، تهران، شركت سهامي چهر، چ چهارم، بي تا.

56. معتمدي، غلامحسين، انسان و مرگ، نشر مركز، تهران، چ اول، 1372.

57. پيتر وينگيت، دانش نامه پزشكي، ترجمه معزي متين، تهران، نشر مركز، 1373.

58. لارنس، طب اطفال، ترجمه از ايرج در دشتي و ايوب خدادادي، تهران چ اطلاعات، تهران، 1341.

59. تقي زاده، سيد حسن، تاريخ علوم در اسلام، تهران، فردوسي، 1379.

60. زرين كوب، عبدالحسين، كارنامه اسلام، اميركبير، تهران، 1380.

61. صرفي، محمد تقي، تمدن اسلامي از زبان بيگانگان، تهران، نشر برگزيده، چ اول، 1374.

62. آلدوميدي، علوم اسلامي و نقش آن در تحولات علمي جهان، ترجمه محمد رضا شجاعي، رضوي و علوي، مشهد، انتشارات قدس رضوي، 1371.

63. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، تهران، تصحيح رباني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 6، ص: 199

شيرازي، چ 7، فرهنگ اسلامي، 1374.

64. نوري، محمد رضا، تغذيه در قرآن، مشهد، انتشارات واقفي، چ اول، 1377.

65. نوراني، مصطفي، بهداشت اسلامي، قم، مكتب اهل بيت، چ اول، 1369.

66. بي آزار شيرازي، عبدالكريم، طب روحاني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوم، 1374.

67. يزدي، مرتضي، دانستني هاي پزشكي، تهران، 3 ج، 1343.

68. بيضوضي، عباس، كليات پزشكي، همدان، دانشگاه علوم پزشكي، چ اول، 1377.

69. حاجبي، محمد حسين، پزشكان خودتان باشيد، تهران، نشر ثالث، چ اول، 1378.

70. مكارم شيرازي، ناصر، در جستجوي خدا، قم، انتشارات نسل جوان.

71. شريف، عدنان، من علم الطب القرآن، بيروت، دار علم ملابين، چ دوم، 1995 م.

72. دانيل، ج و وگان، كليات چشم پزشكي، ترجمه محسن ارجمند، تهران، انتشارات ارجمند، چ اول، 1372.

73. كالين، ا نان، تاريخ علم كمبريج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.

74. سرمدي، محمد تقي، پژوهشي در تاريخ پزشكي و درمان جهان، 12 ج، انتشارات سرمدي.

75. مرعشي، محمود، ابن سينا، قم، نبوغ، چ اول، 1341.

76. ديباجي، ابراهيم، ابن سينا، تهران، اميركبير، چ اول، 1364.

77. ابن سينا، قانون حلب، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، تهران، سروش، چ اول، 1370.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109