نگرشي كوتاه بر زندگي حضرت زهرا (س)

مشخصات کتاب

سرشناسه : دخیل علی محمد علی - 1936 عنوان و نام پديدآور : نگرشی کوتاه بر زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) / علی محمد علی دخیل ترجمه محمدعلی امینی مشخصات نشر : تهران بنیاد بعثت واحد تحقیقات اسلامی 1366. مشخصات ظاهری : ص 151 شابک : بها:300ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس عنوان دیگر : حضرت فاطمه زهرا(س موضوع : فاطمه زهرا(س ، 13؟ قبل از هجرت - ق 11 شناسه افزوده : امینی محمدعلی مترجم رده بندی کنگره : BP27/2 /د4ن 8 1366 رده بندی دیویی : 297/973 شماره کتابشناسی ملی : م 67-552

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطّيبين الطّاهرين، سيّما المحدّثة النّقيّة، الصّديقة الكبري، فاطمة الزّهراء صلوات الله عليها واللّعنة الدائمة علي اعدائهم أجمعين الي قيام يوم الدّين.

مقام بزرگ بانوي دو جهان حضرت فاطمه زهرا (س) بالاتر از آن است كه شخص عاجزي چون من بتواند مطلب شايسته اي در باره آن بگويد.

او قطب دائره عالم امكان و اعصار و قرون گذشته گرد معرفتش چرخيده است [1] كه گفته خداوند: (هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها) [2] گوياي اين حقيقت است.

احاطه بر عظمت و منزلت او براي احدي از ممكنات ميسّر نيست، مگر براي پيامبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين علي (ع).

چگونه محدود بر نا محدود احاطه پيدا مي كند؟!

و چگونه قطره آب مي تواند وسعت اقيانوس را داشته باشد؟!

و همانگونه كه عقول محدود ما احاطه علمي و ادراكي بر خداي بزرگ ندارد و درك كنه

ذات او بركسي ممكن نيست [3] .

البته بدون شك اهل بيت پيامبر اكرم (عليهم السلام) مانند خداي تبارك و تعالي در آن وسعت و عدم تناهي نمي باشند جز اينكه بدون ترديد از همه ممكنات سعه وجوديشان بيشتر است، بطوري كه ديگران در مقابل ايشان به منزله قطره اي در برابر درياي پهناورند. و پيامبر خدا (ص) مي فرمايد: (سُمِّيَتْ ابْنَتي فاطمة لأنّ الخلق فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها) [4] .

و در حقيقت حضرت زهرا (س) از كليّه پيامبران تماما به جز خاتم الانبياء (ص) بالاتر است چنانچه أدله فراواني گواه اين مطلب است و در بحث هاي آينده خواهد آمد.

از روايات ديگري چنين ظاهر ميشود (زماني كه خداي متعال حضرت زهرا (س) را آفريد در بين موجودات شبيه و مانند و همچنين كفوي براي آن حضرت وجود نداشت. در آن موقع خداي قادر متعال اميرالمؤمنين علي (ع) را آفريد) كه در اين زمينه روايات متعددي وارد شده است [5] :

آن حضرت بر تمام فرزندان پاك و معصومش حجّت است و چگونه با وجود روايات و دلائل بي شماري كه وجود دارد آن حضرت از انبياء برتر نباشد [6] .

در اين باره حضرت عسكري (ع) مي فرمايد: (وَ هِيَ حُجَّةٌ عَلَيْنا)، (و ايشان بر همه ما حجّت است) [7] .

باز امام زمان حضرت وليّ عصر (عج) مي فرمايند: (وَ في إبْنَةِ رَسُولِ الله لي اُسْوَةٌ حَسَنةٌ) [8] .

(و در دخت رسول خدا براي من (كه بر خلايق حجّتم) الگوي نيكوئي است).

و امام حسين (ع) در اين باره مي فرمايد: (اُمّي خيرٌ مِنّي) [9] .

(مادرم از من بهتر است).

ايشان همانند ائمّه هدي (عليهم السلام) داراي ولايت تكويني

و تشريعي است. زيرا خداوند متعال آنان را واسطه خلقت عالم و علّت غائي آفرينش جهان هستي قرار داده است و ائمه (عليهم السلام) سبب لطف و افاضه خير و بركت بر تمام ممكنات مي باشند.

از معصوم (ع) روايت شده: (اگر آنان روي زمين نباشند، زمين درهم فرو مي رود و نظمش از هم مي پاشد) [10] .

و آنان سبب برپايي عالمند همانند عناصر اربعه [11] كه قيام ماديّات آنها است. و اگر اين عناصر نباشد زمين وعالم مادي فرو پاشيده و منهدم خواهد شد.

در حديث كساء كه از احاديث قدسيّه است مقام واسطه فيض را براي آن حضرت ثابت مي كند.

چنانچه روايات ديگري او را عالم و آگاه به غيب معرفي مي نمايد.

ولايت تكويني

ولايت تكويني به اين معني است كه طبق مشيّت خدا زِمام عالم به دست اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد و مسلّم است كه حضرت فاطمه زهرا (س) از جمله معصومين مي باشند.

و حقّ تصرّف در جهان هستي براي ايشان است زيرا قلوبشان ظرف مشيّت و اراده حق تعالي است [12] .

همانطوري كه خداوند به انسان نسبت به افعال اختياريش قدرت بخشيده است، به حضرات ائمه معصومين (عليهم السلام) هم قدرت تصرف در عالم را عنايت كرده است [13] .

تمام كمالات و فضائلي كه براي انبياء و پيامبران الهي ثابت مي باشد براي ائمّه هدي (عليهم السلام) نيز خواهد بود به دليل اينكه از تمام انبياء افضل هستند.

ولايت تشريعي

حضرت زهرا (س) داراي ولايت تشريعي نيز مي باشند. زيرا وجود اهل بيت (عليهم السلام)علّت تشريع است كه تشريع از لوازم عالم وجود است و وصف جدا نشدني آن مي باشد.

هنگامي كه اهل بيت (عليهم السلام) علّت تكوين عالمند، پس تشريع حاكم بر جهان كه ملازم تكوين آن است نيز معلول ايشان خواهد بود.

و حضرت زهرا (س) جزو اهل بيت (ع) است چون مي فرمايند: (إنّهم نور واحد) اهل بيت (عليهم السلام) يك نورند.

(و انّ فاطمة حجّة علينا) [14] بدرستي كه فاطمه (س) حجّت است بر ما اهل بيت.

و ايشان علّت فعليّت تشريع و علّت بقاء و استمرار آن مي باشند.

ولايت تكويني انبياء و صالحين

قرآن مجيد براي تعدادي از انبياء و انسان هاي شايسته ولايت تكويني را ثابت كرده است، بر اين اساس (با توجّه به مطالب گذشته) چنين ولايتي براي حضرت زهرا (س) و ديگر اهل بيت به طريق اولي وجود خواهد داشت.

مانند حكايت آصف برخيا (وزير سليمان (ع)) و عرش بلقيس [15] و يا سليمان (ع) و آنچه كه در تسخير او بود، مثل بادها و شياطين و ديگر امور طبيعت [16] .

و قصّه كوهها و پرندگان با حضرت داود (ع) [17] .

و يا سخن گفتن حضرت عيسي (ع) در گهواره و شفا دادن نابينايان و مبتلايان به بيماري پيسي [18] ، زنده كردن مردگان و آفريدن پرندگان به امر خدا [19] ، و ديگر حكايات وارده در قرآن مجيد كه تعداد بسياري از آنها در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده است. هر شخصي كه به طور كامل از پروردگار متعال اطاعت نمايد، داراي چنين قدرتي خواهد بود، (و مي تواند در تكوين و امور طبيعي جهان هستي

تصرّفاتي داشته باشد). مانند سلمان كه با مردگان سخن مي گفت، و حضرت زينب (س) در بازار كوفه كه با دست مباركش به سوي مردم اشاره كرد، در نتيجه صداها در سينه ها حبس و زنگ شتران خاموش گشت.

در حديث قدسي چنين آمده است: (عبدي اطعني تكن مثلي) بنده من اطاعتم كن مانند من خواهي شد [20] .

و روشن است كه ولايت تكويني انبياء و اولياء و ائمه هدي (عليهم السلام) ولايت ذاتي مستقل در عرض ولايت خداي متعال نمي باشد، بلكه امري خدادادي و عطائي ربّاني است، روي اين جهت مي فرمايد: (قل لا أملك لنفسي نفعا ولا ضرا...) [21] بگو: سود و زياني را براي خود دارا نمي باشم.

بنابراين قدرت آنان در طول قدرت خداوند است و به اراده او حاصل مي گردد.

آگاهي آنان از غيب نيز بر اساس (الاّ من ارتضي من رسول...) است [22] .

و با مستقل نبودن علمشان طبق فرموده خدا: (ولو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسّني السّوء...) [23] منافاتي ندارد.

ولايت و علم غيب نبي و امام مانند شفاعت است، هيچ كسي جز خداي متعال به طور مستقل، مالك و داراي آن نيست، (قل لله الشّفاعة جميعاً...) [24] .

اگرچه به امر پروردگار بزرگ، افرادي مانند پيامبر و امام داراي مقام شفاعتند، (لا يشفعون الاّ لمن ارتضي...) [25] .

پس گفته خداوند: (تكن مثلي) يا (فلا تضربوا لله الأمثال...) [26] با (ليس كمثله شي ء...) [27] منافاتي نخواهد داشت، زيرا (تكن مثلي) طولي است، و آن كه نفي شده است، عرضي و استقلالي است.

و دنباله حديث، (اقول للشّي ء كن فيكون و تقول للشّي ء كن فيكون) [28]

قرينه و دليل مثل بودن طولي و استقلالي است.

ادله اي كه بر ولايت معصومين دلالت مي كند

آنچه دلالت بر ولايت آن بانوي مكرّمه مي نمايد، خواه در خصوص ايشان يا در ضمن ولايتي كه براي بقيّه معصومين (عليهم السلام) وجود دارد فراوان است، برخي از آنها قبلا يادآوري شد و برخي ديگر بعدا ذكر خواهد شد:

از جمله سخن امام حسن عسكري (ع) است كه فرمودند (فاطمة حجّة الله علينا) فاطمه (ع) حجّت پروردگار بر ما ائمّه مي باشد [29] .

و نيز حديث كساء و سخن پيامبر (ص) كه فرمود: (لولا عليٌّ لما كان لفاطمة كفو آدم فمن دونه) اگر علي (ع) نبود همتايي براي فاطمه (س) يافت نمي شد از آدم (ع) تا ديگران [30] .

و همچنين ادلّه اي كه به تساوي آن مكرّمه با حضرت علي (ع) دلالت مي كند.

و همچنين ادلّه اي كه دلالت برافضل بودن ايشان بر تمام پيامبران مي كند به ضميمه ادلّه اي كه درجات مختلفي از ولايت را براي پيامبران ثابت مي كند.

و احاديثي مانند (عبدي اطعني تكن مثلي) كه ولايت را براي هر بنده مطيع پروردگار ثابت مي كند كه به طريق اولي بر ولايت آن بانو دلالت مي كند.

و نيز: قول حضرت علي (ع) كه فرمودند (الخلق بعد صنايعنا) ما ساخته پروردگاريم و مخلوقات ساخته ما هستند.

و اينكه خداوند دين خود را به رسولش تفويض نمود.

و هم چنانكه معصومين (عليهم السلام) جايگاه مشيت و اراده خدايند و اراده حق در آنها متحقق مي شود.

و توقيعي (نامه اي) كه از حضرت مهدي، صاحب الأمر (عج) روايت شده كه بعدا با ذكر منابع، احاديث مربوطه ذكر خواهد شد.

اين ادلّه و دليلهاي ديگر ولايت را براي آن حضرت اثبات مي كند.

از

آيات قرآن نيز آنچه دلالت بر ثبوت ولايت براي همه آنها مي كند آيه شريفه (النّبيّ اولي بالمؤمنين...) [31] است به ضميمه آيات و روايات متواتره، زيرا آنها همگي نور واحدند و هرچه براي اوّل ايشان باشد براي آخرين آنها نيز ثابت است. و همچنين آيه شريفه: (إنّما وليّكم الله...) [32] ، ولايتي در مرتبه ولايت پيامبر اكرم (ص) براي آنها ثابت مي كند هرچند از نظر فضيلت، درجات متفاوتي دارند. حضرت علي (ع) در درجه بعد از پيامبر اسلام (ص) است. و حضرت زهرا (س) در درجه بعد از حضرت علي (ع) است. يا طبق بعضي از روايات با او مساوي مي باشد. بعد از ايشان امام حسن (ع) و پس از او امام حسين (ع)، سپس حضرت مهدي (ع) است. و بعد از حضرت مهدي (ع)، امامان قبلي در درجه فضيلت قرار دارند. اين نتيجه ايست كه از بعضي احاديث استفاده مي شود.

علت غائي جهان هستي

امّا علّت غائي بودن ايشان براي كل جهان هستي، ادلّه و مؤيدات عديده و بسياري دارد.

در حديث كساء چنين وارد شده است: (إنّي ما خلقت سماء مبنيّة ولا ارضا مدحيّة ولا قمرا منيرا ولا شمسا مضيئة ولا فلكا يدور ولا بحرا يجري ولا فلكا يسري الاّ في محبّة هؤلاء الخمسة...) [33] .

به درستي كه من خلق نكردم آسمان بنا شده را، و زمين مسطح و ماه روشني دهنده و آفتاب درخشنده و فلكي كه دور مي زند، و دريائي كه جاري است و كشتي كه سير مي كند مگر به جهت دوستي اين پنج تن.

و در حديث ديگر آمده است: (لولاك لما خلقت الافلاك ولولا عليّ لما خلقتك ولولا فاطمة لما خلقتكما) [34] .

اي محمّد، اگر تو نبودي من افلاك را نمي آفريدم، و اگر علي نبود تو را نمي آفريدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمي آفريدم.

و وجه عقلي اين مطلب مي تواند اين باشد كه عدم آفريدن موجود كامل از تمام جهات و آفريدن موجود ناقص، يا دليل بر جهل و ناداني خالق است و يا دليل بر عجز و ناتواني او در آفرينش است و يا نشانگر بخل اوست. كه مقام و شأن پروردگار متعال از اين عيوب پاك و مبرّي است، پس اگر حضرت زهرا (س) نبود، آفرينش جهان بر خلاف حكمت بنا مي شد.

علت حدوث و بقاء جهان هستي

بعضي از علماء معتقدند كه وجود اهل بيت (عليهم السلام) علّت محدثه جهان هستي مي باشد، يعني خلقت جهان از آنان شروع شده است، در اين باره از حضرت مهدي (عج) چنين نقل شده است: (نحن صنايع ربّنا والخلق بعد صنايعنا) [35] و امّا اينكه اهل بيت (عليهم السلام) علّت بقاء جهان هستي مي باشند، به خاطر اين است كه بقاء و ماندن هستي مانند حدوث و ابتداء آن به استمرار علّت احتياج دارد. (اين موضوع در علم ثابت شده است).

مانند روشني چراغ كه دوام آن به اتصال نيروي الكتريسته نيازمند است. آنها به اراده خداي متعال علّت بقاء هستي هستند چنانچه نيروي الكتريسته به اراده خداوند براي روشنائي نور مادّي علّت است.

به حضرت صادق (ع) عرض شد، آيا خداي متعال توانائي خلقت جهان بادوام، داراي ابديّت را در كمتر از يك لحظه دارد؟ اگر چنين است در اين صورت ديگر عملي براي خدا باقي نمي ماند و گفته يهوديان صحت پيدا مي كند چون آنها در باره خدا چنين گفته اند: (يدالله

مغلولة...) [36] دست خدا بسته است.

آن حضرت در جواب چنين فرمودند: جهان هستي به ذات خداوند به طور مستمر قائم و پا برجاست، و مي توان گفت كه نسبت جهان هستي به خداوند مانند صورتهاي ذهني نسبت به ما است. يعني به مجرد عدم توجّه به آنها منهدم مي شوند. و بر همين اساس وارد شده است:

(لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها) [37] اگر حجّت در عالم نباشد زمين اهل خود را فرو خواهد برد.

و مقصود، انعدام و نابودي است نه انهدام و تغيير كردن شكل ظاهري.

مثل از هم پاشيدن جهان در صورت نبودن نيروي جاذبه نيست بلكه اصلاً چيزي بدون حجّت در عالم باقي نمي ماند.

در دعاي ماه رجب چنين مي خوانيم: (فبكم يجبر المهيض و يشفي المريض و ما تزداد الارحام و ما تغيض) [38] به واسطه شما شكستگي ها التيام و بيماران شفا مي يابند و خلقت و عدمش در رحم مادران به واسطه شماست.

و غير آن از ادلّه اي كه گوياي اين سه مرتبه از مراتب ولايت تكويني مي باشد (علّت غائي، علّت حدوث و ايجاد عالم، علّت بقاء و استمرار عالم).

مراد از اولويّت (در آيه اولي بالمؤمنين) چيست؟

آيا اولويّت تكويني است؟ يا منظور حق تقدم در صورت تنازع و اختلاف است؟ يا اينكه مراد حق تسلّطي است كه فوق تسلّط انسانهاست همانطوري كه خداوند متعال بر مولايي كه بر عبد خود مسلّط است، حق تسلّط بالاتر دارد؟ يا اينكه منظور حق حاكميت است؟ يا اينكه سه معناي اخير باهم اراده شده يا تمام اين معاني با هم اراده شده زيرا تمام آنها معنائي مشترك دارند و آن نوعي حق تسلّط است

و لفظ در آن معناي واحد استعمال شده است؟

تمام اين احتمالات قابل تصور است هرچند كه برخي از آنها احتمال نزديكتري دارند. بله اگر بگوئيم كلمه (اولي) اولويّت عرفي است بايد مراد را معناي دوم بدانيم امّا به دليل شواهدي كه در باطن و ظاهر آيه وجود دارد اولوّيت در اينجا غير از اولويّتي است كه ميان عرف مردم استعمال مي شود. دقت شود!

حق ايجاد و فسخ

در ظاهر يكي از اختيارات معصومين (عليهم السلام) حق فسخ است هم چنانكه كه حق ايجاد دارند. يعني همانطوري كه شارع مقدّس حق ايجاد عقد نكاح و فسخ آن را به مرد داده، يا حق انعقاد عقد شركت و يا فسخ آن را به شريك واگذار كرده، و همچنين در معاملات غير قابل فسخ فقط حق ايجاد عقد را براي دو طرف معامله قرار داده و يا در مواردي حق فسخ را فقط به شخصي داده است.

برخي از معاني (تفويض)

تفويض تكويني در مورد آنها، همان است كه گذشت (همان حق تصرف در امور عالم) و دليل بر آن نصوصي مانند (فيما اليكم التّفويض و عليكم التعويض) [39] و همچنين اجماع علما گواه بر آن است.

تفويض تشريعي يعني اختيار امور شرعي و رواياتي همچون (المفوّض اليه دين الله) [40] و (انّ الله ادّب نبيّه بآدابه ففوّض اليه دينه) يعني خداوند دين خود را به پيامبرش واگذار نمود [41] و روايات متواتره ديگري بر آن دلالت مي كند.

در برابر اين دو معناي صحيح، دو معناي نادرست براي (تفويض) وجود دارد:

اوّل اينكه خداوند متعال بعد از خلقت عالم بيكار شده است همچون كسي كه كارگاهي احداث مي كند و سپس آن را به شخص ديگري واگذار مي نمايد و خود هيچ كاري نمي كند.

اين معنا نه تنها مخالف نص و اجماع است، بلكه مخالف قرآن و عقل است.

دوم اينكه خداوند متعال بعد از خلقت عالم آن را به خود واگذاشته است و كارهاي عالم خود بخود مي چرخد مانند كسي كه دستگاهي ساخته و آن را به حركت در مي آورد و بعد از آن خود بخود كار مي كند و اين

همان معنائي است كه يهوديان براي آن قائل بودند، اين معناي دوم تفويض باطل و نقطه مقابل عقيده (جبر) است كه مي گويد: تمام كارها را خداوند انجام مي دهد (حتّي افعال انسان را) برخلاف قول به تفويض كه مي گفت: خداوند متعال هيچ كاري انجام نمي دهد، ولي حقيقت اين است كه هردو ناصحيح مي باشند. واقعيت چيزي است ميان آن دو بطوريكه وسيله ها از جانب خداوند و عمل از انسان است واز همين جهت انسان مستحق ثواب يا عقاب مي گردد.

توقيع شريف و شاهد و دليل بر اين مطلب توقيع (نوشته) روايت شده از حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است: كه در دعاي خود عرض مي كند:

(اسألك بما نطق فيهم من مشيّتك فجعلتهم معادن لكلماتك و اركانا لتوحيدك و آياتك و مقاماتك الّتي لا تعطيل لها في كلّ مكان يعرفك بها من عرفك لا فرق بينك و بينها الاّ انّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك اعضادٌ و أشهادٌ و مناةٌ و اذوادٌ و حفظةٌ و روّادٌ فبهم ملات سمائك و ارضك حتي ظهر ان لا اله الاّ انت...) [42] .

(بار الها تو را مي خوانم به آن مشيت تو كه در حق آنان (معصومين عليهم السلام) گويا شد پس آنها را معدن كلمات و اساس توحيد و آيات خود گردانيدي، آنها را مقام هاي خود قرار دادي كه هيچ گاه تعطيل پذير نيست، هركس تو را شناخت به وسيله آنان بود، فرقي بين تو و آنها نيست جز آنكه آنان بنده و مخلوق تو مي باشند، امور آنان به دست تو اصلاح مي شود از تو آغاز و به تو باز مي گردند، آنان بازوان توانا و

شاهدان بينا و بخشندگان و حمايت كنندگان و نگهبانان و راهنمايان خيرخواه تو مي باشند به وسيله آنان آسمان و زمين را پر نمودي تا اينكه كلمه (لا اله الاّ الله) ظاهر گرديد...).

كلمه (مناة) بر وزن قضات كه جمع قاضي است بمعني بخشندگان است و گرفته شده از مني الله تعالي فلانا بخير يعني خداوند خير به فلاني عطا فرمود.

كلمه (اذواد) جمع ذائد است مانند اصحاب كه جمع صاحب است و از مادّه ذاد بمعني (حمايت كرد) گرفته شده است پس اذواد يعني حمايت كنندگان. بنا بر اين بايد گفت هركس خيري شامل حالش مي شود و يا اينكه سوئي از او دفع مي گردد فقط به واسطه آنان است.

و اينكه آسمان و زمين از آنان پر شده است مانند خورشيد است كه تمام هستي را پر كرده هرچند جرم آن كوچك است.

و شايد بتوان گفت رمز ورود زيارت جامعه و دو دعاي ماه رجب از جانب ائمّه (عليهم السلام) بيان راه وسط و معتدلي بين فكر مادّيگراي خلفاي جور از طرفي و افراط و زياده روي صوفيّه كه قائل به وحدت وجود يا وحدت موجود در اواخر عصر حضور ائمّه (عليهم السلام) بودند مي باشد.

بديهي است كه ظاهر شدن (لا اله الاّ الله) توسط آنان بدين جهت است كه تمام عالم را شرك فرا گرفته آنهم نه فقط شرك بت پرستي يا شرك مسيحيّت يا يهود بلكه شرك اهل تسنّني كه قائل به جسم بودن خداوند متعال و مانند آن هستند، زيرا حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود (هركس براي خدا وصف زائد بر ذات قائل شود او را قرين شي ء ديگر دانسته و هركس براي

خدا قرين بياورد پس براي او دومي آورده و هركس براي او دومي قائل شود براي او جزء قائل شده..) [43] .

مخفي نماند آنچه ما به طور خلاصه بيان كرديم حاصل صدها آيه و روايت است كه در مباحث اصول دين ذكر شده اند، بدانجا رجوع شود.

بازگشتي به مطالب قبل اشاره كرديم چون خداوند متعال، عالم وجود را در اختيار آنها قرار داده، كارهاي خارق العاده از آنان سر مي زند، معجزات و كرامات دارند پس آنها محل و قرارگاه مشيت خداوند مي باشند. و همچنين گذشت كه خداوند اختيار دين خود را هم به دست آنان قرار داده است (المفوّض اليه دين الله) و اين كارهاي خارق العاده شامل عدم وجود يا وجود داشتن مي شود همچون هلاك شدن ساحر به وسيله حضرت رضا (ع) و يا زنده كردن مردگان با معجزه حضرت عيسي (ع) كه هرگونه تبديل و تغيير را شامل مي شود.

خداوند مي فرمايد:

(ولن تجد لسنة الله تبديلاً و لن تجد لسنّة الله تحويلا) [44] يعني هيچ گاه سنت هاي الهي تبديل و تغيير نمي يابند. و يكي از آن سنت هاي الهي اين است كه خداوند عالم تكوين و اختيار دين را به دست معصومين (عليهم السلام) داده است. و اين مانند آن است كه سوريه را تبديل به عراق و يا عراق را به سوريه تبديل نمايند و يا اينكه مردي را زن و يا زني را مرد گردانند همانطور كه در واقعه امام مجتبي (ع) چنين شد [45] .

فضيلت فاطمه زهرا بر انبياء

اشاره

در فضيلت حضرت زهرا (س) روايات بسياري آمده كه به چند دسته تقسيم مي شود:

از جمله رواياتي وجود دارد كه نشان مي دهد اطاعت از صدّيقه كبري (س) بر

همه مخلوقات و تمام أنبياء (عليهم السلام) واجب است.

از حضرت باقر (ع) چنين نقل شده است: (وَ لَقَدْ كانَتْ عَلَيْها السلام مَفْرُوضَةَ الطاعَةِ عَلي جَميع مَنْ خَلَقَ الله مِنَ الْجِنَّ وَالأنْسِ وَالطَّيْرِ وَالْوَحْشِ وَالأنبِياءِ وَالملائِكَةِ...).

(و به تحقيق اطاعت از او [حضرت فاطمه زهرا (س)] بر تمام مخلوقات خداوند از جن، انس، پرندگان، حيوانات وحشي، انبياء و فرشتگان واجب بوده است).

روايات ديگر از انتخاب شدن اهل بيت (عليهم السلام) توسط خداوند متعال خبر مي دهد در اين باره رسول الله (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند:

(اِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَشْرَفَ عَلي الدُّنْيا فَاخْتارَني مِنْها عَلي رِجالِ الْعالَمينَ، ثُمَّ اطَّلَعَ الثّانِيَةَ فَاخْتارَكَ عَلي رِجالِ الْعالَمينَ، ثُمَّ اطَّلَعَ الثّالِثَةَ فَاخْتارَ الأئمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ عَلي رِجَالِ العَالَمِيْنَ ثُمَّ اطَّلَعَ الرّابِعَةَ فَاخْتَارَ فاطِمَةَ علي نساء العالَمينَ) [46] .

(به راستي كه خداي متعال به دنيا نظري كرد پس مرا از بين آن همه بر تمام مردان جهان انتخاب نمود، و در مرتبه دوم تو را (اي علي) بر همه مردان جهان انتخاب كرد، و در مرتبه سوّم ائمّه هدي را بر جميع مردان برتري داد، سپس از ميان همه زنان عالم فاطمه زهرا (س) را انتخاب كرد).

با توجّه به همتائي آن حضرت با پيامبر اكرم (ص) كه اين حديث به آن اشاره دارد، و همچنين فضيلت حضرت را بر جميع انبياء ثابت مي كند و به ضميمه ادلّه اي كه او را بر فرزندان معصومش برتري مي دهد، واضح است كه ايشان از جميع انبياء (عليهم السلام) افضل و بالاتر هستند.

در كتاب كمال الدين چنين آمده است: (... ثُمَّ اطَّلَعَ إلي الأرْضِ إطّلاعةً ثالثةً فاخْتارَكِ و وَلَديْكِ...)

[47] .

(حسن و حسين عليهما السلام) را انتخاب نمود [48] .

و نظير آن، گفته خداي متعال است در حديث قدسي: (يا مُحَمَّد إنّي خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ عَلِيّا وَ فاطِمَةَ وَالْحَسَن وَالْحُسَيْن مِنْ سِنْخِ نُوري وَ عَرَضْتُ وِلايَتَكُمْ عَلي اَهْلِ السَّمواتِ وَالأرَضينَ فَمَنْ قَبِلَها كانَ عِنْدي مِنَ الْمُؤْمِنينَ...) [49] .

(اي محمّد، به درستي كه من تو را و علي و فاطمه و حسن و حسين را از نور خود آفريدم، آنگاه ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمينها عرضه كردم، پس هر كس آن را پذيرفت نزد من از مؤمنين خواهد بود).

روايتي كه به طور صريح و آشكار فضيلت ايشان را ثابت مي كند. از فرمايش رسول اكرم (ص) است كه:

(ما تَكامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيِّ حَتّي أَقَرَّ بِفَضْلِها وَ مُحَبَّتِها) [50] .

(نبوّت و پيامبري براي هيچ پيغمبري كامل نمي شود مگر اينكه به محبّت و فضيلت فاطمه زهرا (س) اقرار داشته باشد).

فاطمه زهرا (س) از تمام انبياء بجز رسول اكرم (ص) بالاتر است چون پيامبر اسلام (ص) آن بزرگوار را پاره تن خود معرفي كردند [51] .

و هنگامي كه رسول گرامي اسلام (ص) از تمام انبياء افضل و برتر باشد، پس پاره تن او نيز چنين خواهد بود [52] .

نام حضرت زهرا بر عرش الهي و درب بهشت

قال رسول الله (ص):

(وَلَيْلَةً عُرِجَ بي إلي السَّماءِ رَأيْتُ عَلي بابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوبا لا اِلهَ اِلاّ الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عِليٌّ حَبيبُ الله وَالْحَسَنُ وَالْحُسَينُ صَفْوَةُ الله، فاطِمَةُ خِيَرَةُ الله، عَلي باغِضِهِمْ لَعْنَةُ الله).

رسول خدا (ص) فرمود:

در شب معراج كه به آسمان (و عالم بالا) رفتم، بر درب بهشت چنين نوشته ديدم، كه خدائي نيست جز خداي

يكتا، و محمّد فرستاده خداست، علي دوست او، حسن و حسين برگزيده خالص خدايند، فاطمه بهترين انتخاب اوست، نفرين خدا بر كسي باد كه دشمني و بغض آنان را در قلب خود داشته باشد [53] .

و رسول مكرم (ص) فرموده است:

(أنا وَ عَليٌ وَ فاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ كُنّا في سُرادِقِ الْعَرشِ: نُسَبِّحُ الله فَسَبَّحَتِ المَلائِكَةُ بِتَسْبيحِنا قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَ الله عَزَّ وَ جَلَّ آدم بِألْفَي عام، فَلَمّا خَلَقَ الله عَزَّ وَ جَلَّ آدم امر المَلائِكَةَ انْ يَسْجُدُوا لَهُ وَلَمْ يُؤْمَرُوا بِالسُّجُودِ الاّ لأجْلِنا...) [54] .

من و علي و فاطمه و حسن و حسين در زير خيمه عرش خدا جاي داشتيم، به تسبيح پروردگار مشغول بوديم، پس تسبيح گفتند ملائكه به تسبيح ما قبل از آنكه خداوند عزوجل خلق كند آدم را به دو هزار سال، و هنگامي كه آدم آفريده شد به ملائكه دستور داده شد كه براي آدم سجده نمايند، و اين سجده در واقع به خاطر ما بود.

و در روايت ديگري چنين فرموده است:

لمّا خلق الله إبراهيم كشف عن بصره، فنظر في جانب العرش نورا فقال: إلهي و سيّدي ما هذا النّور؟ قال يا ابراهيم هذا نور محمّد صفوتي، قال إلهي و سيّدي و أري نور إلي جانبه؟ قال يا إبراهيم هذا نور علي ناصر ديني، قال: إلهي و سيّدي و أري نورا ثالثا

يلي النّورين؟ قال: يا إبراهيم هذا نور فاطمة تلي أباها و بعلها) [55] .

وقتي خداوند، ابراهيم را آفريد، پرده از ديدگان او برطرف شد، پس به جانب عرش الهي نظري افكند و عرض كرد: خداوندا، اين چه نوري است.

فرمود: اين نور محمّد،

برگزيده خالص من است.

عرض كرد: مولاي من، نوري را در كنار آن مشاهده مي كنم؟

فرمود: اين نور علي ياري كننده دين من است.

عرض كرد: نور سومي را نزد آن دو نور مي بينم؟

فرمود: اي ابراهيم اين نور فاطمه است كه در كنار پدر و شوهرش قرار دارد.

آفرينش نور ايشان قبل از حضرت آدم

از حضرت صادق (ع) چنين نقل شده كه حضرت رسول اكرم (ص) فرمودند:

(خلق نور فاطمة قبل ان تخلق الأرض والسّماء... خلقها الله عزّوجلّ من نوره قبل ان يخلق آدم...) [56] .

حكايت كشتي حضرت نوح

وقتي كه ميخهاي كشتي را كوبيد پنج ميخ باقي ماند، چون دست او به اوّلين آنها رسيد، از آن نوري همانند يك ستاره درخشان تابيد.

ميخ اوّل به نام رسول اكرم (ص) بود و دوم اختصاص به نام مبارك حضرت اميرالمؤمنين (ع) و بقيّه آن به نام حضرت زهرا (س) و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) بود، كه در اين باره رسول گرامي (ص) مي فرمايد:

(ولولانا ما سارت السّفينة بأهلها) [57] .

اگر ما نبوديم كشتي حركت نمي كرد و به ساحل نمي رسيد.

آموختن نام مقدس آنان به پيامبران

از حضرت مه_دي (ع) وارد شده كه جناب زكريّا (ع)، از پروردگار متعال، آموختن نامهاي پ_نج نور مقدّس را درخواست نمود [58] ، و آنچه كه دراين باره از حضرت باقر (ع) درذيل آيه شريفه (ولقد عهدنا إلي آدم من قبل...) [59] نقل شده است كه مي فرمايند: كلماتي در باره محمّد، علي، فاطمه، حسن، حسين و امامان از نسل ايشان بوده است [60] .

مطالبي كه در باره منزلت ايشان در روز قيامت است

مانند سخن پيامبر بزرگوار (ص):

(... والّذي بعثني بالحقّ إنّ جهنّم لتزوفر زفرة لا يبقي ملك مقرّب ولا نبي مرسل الاّ صعق فينادي إليها ان يا جهنّم يقول لك الجبّار اسكني بعزّي واستقرّي حتّي تجوز فاطمة بنت محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم إلي الجنان...).

قسم به آن خدائي كه مرا به حق فرستاده است: جهنّم (روز قيامت) صدائي خواهد كرد كه فرشتگان و پيامبران از صداي آن، فرياد شان بلند مي شود و به آن مي گويند: آرام باش تا اينكه فاطمه دختر محمّد (ص) به بهشت وارد شود [61] .

آنچه بر افضل بودن ايشان بر ائمه هدي دلالت دارد

مانند فرموده امام حسين (ع):

(امي خير منّي) [62] مادرم زهرا از من بهتر است. و روايات ديگر [63] .

البته ائمه هدي (عليهم السلام) از اين جهت همگي مانند ايشان هستند (همه آنان بر جميع پيامبران برتر مي دارند) و رواياتي مانند نماز خواندن حضرت عيسي (ع) پشت سر حضرت مهدي (عج) مؤيد اين مطلب است [64] .

درس هايي از سيره حضرت فاطمه زهرا

در زندگي و رفتار آن بانو نكات فراواني براي فراگيري وجود دارد كه چنانچه مسلمانان بلكه عالم بشريت به آنها عمل نمايند قبل از آخرت به سعادت رسيده و ديگران را نيز سعادتمند مي نمايند.

ما به عنوان نمونه بعضي از آن نقاط را يادآوري مي نمائيم.

ازدواج با ميمنت آن بزرگوار كه حضرت رسول (ص) در اوّل بلوغ او را به تزويج در آورد.

اگر دختران ما نيز در اوائل بلوغ ازدواج نمايند سعادتمند گشته و تا حد زيادي از شاخه هاي فساد در جامعه قطع مي گردد. زيرا معناي ازدواج آنها در اين سن ازدواج پسران در سن بلوغ است پس انسان به كار حرام رغبت نمي نمايد.

و ما قبيله هائي را در بلاد اسلامي ديده ايم كه همينطور عمل مي كنند و به همين سبب كار خلاف كم مي شود و نزديك به حد صفر مي رسد. برعكس جاهائي كه چنين روشي وجود ندارد ميزان خلاف بطور جدي بالا مي رود، و از طرف ديگر منجر به انواع بيماري و عقده هاي روحي وفشارهاي عصبي و متلاشي شدن بنيان خانواده و زيادي مشكلات و غيره مي گردد.

همچنين در جهيزيّه ساده آن بزرگوار بالاترين سرمشق براي كم كردن مهريه ها و قناعت كردن به حد امكان و توانائي وجود دارد و همانا حضرت رسول (ص) فرمود: (افضل نساء

امّتي اصبحهنّ وجها و اقلّهن مهرا) [65] برترين زنان امّت من آنهائي هستند كه از همه خوشروتر و مهريه شان از همه كمتر است [66] .

و باز فرمود: (القناعة مال لا ينفد) [67] قناعت سرمايه اي پايان ناپذير است.

و از علي (ع) منقول است كه فرمود: (لا كنز اغني من القناعة) [68] هيچ گنجي مانند قناعت انسان را بي نياز نمي كند.

و اين خود رمز خوشبختي و تحرك هرچه بيشتر و جدي تر به سوي آينده است، زيرا دو زوج جوان براي پيشبرد زندگي به سوي جلو همديگر را ياري مي نمايند، و شايد همين امر سرّ كلام خداوند را روشن مي سازد كه فرمود: (ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله) [69] .

در صورتي كه تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بي نياز مي سازد.

اين در حالي است كه سنگيني مهريه ها و پيچيده شدن مقدّمات و برنامه ها و تشريفات زائد موجب عقب افتادن ازدواج ها مي گردد، چه بسا باعث مي شود افراد مادام العمر مجرد بمانند كه خود خطرات و مضرات فراواني را در پي دارد.

همچنين چرخاندن كارهاي منزل توسط آن بانوي مكرّمه كه كارهاي داخل خانه به ايشان و كارهاي بيرون به حضرت علي (ع) واگذار شده بود و اين باعث آرامش روحي و سلامت جسمي مي گردد، زيرا كارهاي زحمت دار علي رغم ناراحتي و خستگي موجب صحت و سلامتي مي گردد، در حاليكه راحتي و بيكاري سبب بيماريهاي گوناگون مي شود. مؤيّد اين مطلب تاريخ است تا جايي كه سراغ داريم يكبار بيشتر بيماري براي آن حضرت نقل نكرده اند. و آن بيماري آخر عمر بوده كه در اثر رنجهاي فراوان و فشار در و ديوار منتهي به شهادت آن

بزرگوار گرديده است (درود خدا بر او باد).

چه بسا به خاطر اينكه امّت اسلامي را به كار و زحمت آموخته كنند، حضرت رسول الله (ص) با آن همه لطف و مهرباني حاضر نشد خادمه اي به دختر خود عطا فرمايد، تا يك درس عملي براي تمام زنان مسلمان باشد، و شايد اصل درخواست حضرت فاطمه زهرا (س) و بدنبال آن عدم اجابت پيامبر (ص) براي تعليم بوده است.

امّا دستيابي حضرت به فضّه به خاطر ضرورت پيش آمده بود، زيرا كارهاي سختي كه بايد با دست انجام مي شد مانند آسياب كردن و نان پختن و شستن و امثال آن متراكم شده، به علاوه فرزندان خردسال حضرت و اهميّت پرداختن به كارهاي آنان از طرفي و مراجعه زنان به آن حضرت در باره كارها و مسائل خود ضرورت امر را تجديد مي نمود.

با اين حال مي بينيم بعد از آمدن فضّه نيز پيامبر (ص) كارها را بين آندو تقسيم فرموده، به طوري كه يك روز نوبت حضرت زهرا (س) ويك روز نوبت فضّه بود [70] اين كار علاوه بر اينكه درسي است براي امّت تا با زيردستان خود مواسات داشته باشند، تأكيدي است بر تحمل كارها و زحمت و رنج حتّي در جايي كه شخص ديگري نيز وجود داشته باشد.

قابل ذكر است كه فضّه زني شوهردار و داراي خانواده و فاميل بوده است و اين از داستان قرآن خواندن او در سفر حج و ديدار با فرزندانش معلوم مي شود. چنانچه اسلام اينگونه است كه هيچ دختري را بدون همسر وا نمي گذارد بطوري كه سلمان محمّدي وقتي حاكم بر مدائن شده بود با زني ازدواج نمود

و مشاهده كرد آن زن دختري از شوهر قبلي دارد و هنوز ازدواج نكرده است، گفت: من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: (مضمون روايت) اگر دختر خانه، ازدواج نكند و كار نامشروع مرتكب شود عقاب آن برگردن اهل خانه است.

و امّا آرد كردن، خمير ساختن، پختن، بافندگي كردن، شستن، نگهداري از فرزندان و انجام دهها كار ديگر خانه توسط آن بزرگوار به كمك فضّه بود، پس در تمام اينها آموزشي براي طرز رفتار زن در زندگي زناشوئي است. اگر اين نوع زندگي در خانه هاي ما رواج بگيرد كجا ما احتياج به وارد كردن اجناس از شرق و غرب پيدا مي كنيم حتّي گوشت و غير گوشت مثل ضروريّات و كالاهاي اساسي.

همچنين گفتار آن بانو كه به اميرالمؤمنين (ع) گفتند: (ما عهدتني كاذبة ولا خائنة) [71] يعني هيچگاه ياد نداري كه دروغي گفته يا خيانتي كرده باشم. اين براي تعليم همسران در برابر شوهران آنهاست وگرنه علي (ع) اين مطلب را مي دانست.

همينطور وقتي پيامبر (ص) مي بيند كه درب خانه حضرت زهرا (س) پرده اي نصب شده داخل خانه نمي شود [72] ، اين نيز درس ديگري براي ماست و چه بسا حضرت زهرا (س) عمدا اين برنامه را تهيّه نمودند تا اينكه وسيله اي براي تعليم باشد و زنان غرق در ناز و نعمت نشوند در حاليكه بسياري از مردم با مشكلات زندگي دست و پنجه نرم مي كنند.

حضرت رسول (ص) فرمودند: كسي كه سير بخوابد و همسايه او گرسنه باشد اين شخص به من ايمان نياورده است [73] .

و همچنين نقاط برجسته ديگري كه در سيره نوراني آن حضرت وجود دارد و تمام

آنها عبرتها و برنامه هاي تربيتي و راههاي سعادت دنيا و آخرت مي باشد.

برتري مقام معصومين ذاتي است

مقام بالاي آنها ريشه در جوهره وجود و ذات آنان دارد، مانند برتري طلا بر نقره، و بر اين معنا ادلّه چهارگانه (قرآن، احاديث، اجماع و عقل) دلالت مي كند.

مراد ما از دليل عقلي، هم برهان انّي است (استدلال از معلول بر علت)، زيرا اعمال آنان از درون ذات آنها خبر مي دهد و هم برهان لمّي است (استدلال از علت بر معلول)، زيرا قدرت مطلقه حق در جايي كه مانع نباشد حتما اعمال مي شود، و اين مطلب اقتضاي آفريدن و موجود برتر را مي كند، بله بعد از اين دليل عقلي كه كليّت موضوع را مشخص مي كند تشخيص جزئيات و مصاديق را با ادلّه نقلي يعني قرآن و احاديث در مي يابيم.

خداوند سبحان مي فرمايد: (تلك الرّسل فضّلنا بعضهم علي بعض) [74] بعضي از پيامبران

را بر بعضي ديگر برتري داديم.

و باز مي فرمايد: (انظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض) [75] بنگر چگونه بعضي را بر بعض

ديگر برتري داديم.

و مي فرمايد (نفضّل بعضها علي بعض في الاكل) [76] ما بعضي را براي خوردن بر بعض ديگر

برتري داديم. و همچنين آيات و روايات متواتره ديگر. همچنين كرامات صادره از آنان نيز بر اين معنا دلالت مي كند. البته كسي اشكال نكند كه خداوند اگر ديگران را هم مانند آنان مي آفريد آنان نيز به درجات بالا مي رسيدند، زيرا بديهي است كه اگر

ديگران اين قابليت را داشته باشند حتما اينگونه آفريده مي شدند زيرا در حكمت خداوندي لازم است كه هر ماهيت ممكني را در صورت نبودن مانع به مرحله وجود برساند وگرنه يا بايد گفت خداوند

عاجز است يا جاهل و بي خبر و يا داراي خبث و بخل كه هرسه از مقام اقدس احديّت دور است.

بله چنانچه چيزي قابليت تحقق و وجود را نداشته باشد، مانند اجتماع دو نقيض و مانند اينكه يك چيز هم فيل و هم مورچه باشد، يا اينكه هم زوج و هم فرد باشد، يا هم وجود و هم عدم باشد، يا اينكه خلقت او خلاف مصلحت باشد، در اين صورت آن شي ء خلق نمي شود چون موارد اوّل محال ذاتي و مورد دوم محال عارضي است يعني چون كار قبيحي است از حكيم علي الاطلاق صادر نمي شود.

الگوي پذيري از پيامبر

شش موقعيت براي پيامبر

قرآن كريم سخن از تأسّي و الگوپذيري از پيامبر (ص) را به ميان آورده است [77] و علي

(ع) فرموده است: (تأسّي به پيامبر نمائيد والاّ ايمن از هلاكت نخواهيد بود) [78] و

در روايات هم سخن از تأسّي به ائمّه (عليهم السلام) آمده است، پس وظيفه ما پيروي از آنهاست و يكي از آنها حضرت زهرا سلام الله عليهاست زيرا آنان حجّت هاي پروردگارند. البته اين در جايي است كه عملي از مختصات آنها نباشد كه ديگر جاي تأسّي ندارد.

و امّا در مورد شخص پيامبر (ص) ظاهرا اعمال ايشان را مي توان به شش دسته تقسيم نمود:

1 _ احكام اوليّه (يعني احكامي كه در حالت عادّي و ابتدائي بر هر موضوع مترتب مي شود) خواه از كلام حضرت فهميده شود يا از عمل يا از سكوتي كه باعث تأييد و نشان دهنده رضايت ايشان باشد، مانند واجب بودن نماز، يا حرمت شراب و احكام ديگر تكليفي يا وضعي. و همچنين احكامي كه به دو صورت انجام مي شود مانند روزه در

وطن و افطار در سفر، اينها هردو از احكام اوّلي است، نه اينكه يكي حكم اوّلي و ديگر حكم ثانوي باشد زيرا هر مكلف مختار است كه يا در وطن باشد و روزه بگيرد، و يا در سفر باشد و افطار نمايد.

2 _ احكام ثانويّ و آنها احكامي هستند كه در شرايط خاصّي بر موضوع مترتب مي شوند، مثل حالت اضطرار و امثال آن.

در اين دو نوع احكام بايد به پيامبر (ص) تأسّي كرد، زيرا پيامبر (ص) گاهي از روي اضطرار كاري را انجام مي دادند كه در حالت عادي جائز نبوده است، مانند مجبور شدن حضرت به حمل سلاح هنگام ورود به مكّه، يا خواندن نماز نشسته در حال بيماري، و اينها از مختصات حضرت نمي باشد.

البته حضرت هيچگاه بر طبق (مالا يعلمون) يعني احكام مخصوص حالت جهل به حكم و يا (ما اخطأوا) يعني احكام مخصوص حالت اشتباه و خطا و يا (ماسهوا) يعني احكام سهو و (مانسوا) يعني احكام نسيان و فراموشي عمل نكرده اند، زيرا از اين چهار حالت منزه و مبرء مي باشند.

امّا اينكه آيا بر حسب (ما اكرهوا) يعني احكام وقت اكراه كه از جانب غير بر انسان تحميل مي شود عمل كرده اند يا نه؟ جايي را نيافتيم.

اهل سنت عقيده دارند سهو و نسيان از حضرت صادر شده امّا اجماع شيعه بر خلاف آن است و عقل و نقل هم آن را رد مي كند.

3 _ كارهاي عمومي حضرت: مانند خريدن فلان شتر يا ازدواج با زني چند ساله و چيزي را خوردن يا آشاميدن، اينها از چيزهائي نيست كه واجب الاقتداء باشد به طوري كه هركس چنين نكند هلاك

مي گردد.

بله از اينكه حضرت چنين اعمالي انجام مي داد،استفاده مي شود آن كارها مباح بوده است. بعضي از اهل تسنن استفاده وجوب كرده اند و از همين جهت گفته اند سالي يكبار بايد در محل زباله بول نمود! كه هم از جهت دليل و هم نحوه استدلال باطل و غير قابل قبول است، و لذا خود آنان هم اين وجوب را در بلند كردن همسر براي ديدن نوازندگان قائل نشده اند، البته اين هم طبق يكي از افترائاتي است كه به آن وجود مقدّس زده اند.

4 _ احكام حكومتي آن حضرت كه همان دستورات حكومتي خاصّي است كه درشرائط خاص صادر شده است مانند اينكه در جنگي اسامه را به فرماندهي نصب نمودند يا فلاني را والي بحرين كردند و مانند آن، بديهي است اين گونه احكام براي حضرت علي (ع) در زمان حكومت خودشان واجب نبوده هرچند آن شخص منصوب عدالت خود را از دست نداده باشد.

5 _ اختيارات ولايت: هرچند حضرت از جانب خداوند متعال اين اختيارات را داشته اند، ولي ما در جايي نديده ايم كه ايشان مثلاً شخص آزادي را غلام كند، ياغلامي را بدون رضايت صاحبش آزاد كند، يا ازدواجي را فسخ كند، يا ملكيّتي را زائل يا ايجاد نمايد، بله در روايتي آمده است كه حضرت علي (ع) در جريان طغيان فرات تهديد نمود كه تمام آزادها را به غلامي مي كشاند.

و همچنين اين نوع تصرّفات را از ساير ائمّه (عليهم السلام) سراغ نداريم.

آنچه در داستان سمره واقع شد و حضرت فرمان كندن درخت او را دادند هرچند بعضي گفته اند از اختيارات ولايتي بوده است، امّا به نظر مايكي از احكام قضائي است

كه هر فقيهي مي تواند در شرائط خاص آن را صادر كند.

6 _ احكام مختص به پيامبر (ص) مانند ازدواج با بيش از4 همسر و غير آن كه در كتابهاي شرايع و جواهر والنكاح ذكر گرديده و اينگونه احكام مخصوص خود حضرت انجام گرفته، هرچند شبيه آنها در مورد بعضي از معصومين بوده است مانند حرام بودن ازدواج با غير حضرت زهرا در زمان حيات ايشان كه اين از مختصات آن بانو است و يا حرام بودن گفتن

لقب اميرالمؤمنين بر غير حضرت علي (ع) و يا اختصاص بعضي از احكام به حضرت مهدي صاحب الزمان (عج) چنانچه از برخي اخبار فهميده مي شود.

مرگ و زندگي معصومين يكسان است

آنها در حال مرگ مانند زندگان مي باشند چه از جهت ولايت تكويني و چه ولايت تشريعي زيرا ادلّه اي كه ذكر شد به اين علّت عموميّت دارند مگر نوع هفتم ولايت كه همان حقّ حكومت است. اگر گفته شود آنها در حال مرگ چطور در امور تكويني تصرف مي نمايند؟ جوابش اين است:

اولا آنها نمي ميرند زيرا آنها (احياءٌ عند ربّهم يرزقون) [79] زنده اند و نزد پروردگار روزي مي خورند و فقط لباس عوض كرده اند البته هر انساني بعد از مرگ اين چنين است، زيرا خدا آنها را براي بقاء ابدي آفريده نه فناء و زوال و در حديث است كه پيامبر (ص) كشتگان مشركين بدر را مورد خطاب قرار داد و وقتي شخصي اعتراض نمود فرمودند: (تو شنواتر از آنان نيستي) [80] .

نيز در زيارت آمده (و إنّك حيّ) [81] شهادت مي دهم كه تو زنده اي.

ثانيا بر فرض كه آنها غير زنده باشند چه اشكالي دارد خداوند سبحان به يك غير زنده اي حيات ببخشد

همانطوري كه رزق مي دهد، شفا مي دهد و كارهاي ديگر انجام مي دهد.

قرآن مي فرمايد: (ما هر موجود زنده را از آب آفريديم) [82] و بديهي است كه آب موجودي

غير زنده است ولي خداوند علت تمام علتهاست و فرقي براي او نمي كند كه با يك موجود زنده ايجاد حيات و زندگي كند و يا با يك موجود غير زنده.

در آيه ديگري آمده است: (يخرج الحيّ من الميّت) [83] خداوند زنده را از مرده خارج

مي كند. در داستان گاو بني إسرائيل كه ذبح شد و سبب زنده شدن شخصي مقتول گرديد همانطوري كه مشتي از خاك پاي فرستاده خدا سبب زنده شدن گوساله سامري گرديد، و در داستان ارميا پاشيدن آب بر هزاران نفر كه از خانه هاي خود خارج شده و مرده بودند و آب باعث زنده شدن آنها گرديد، كه اين داستانها در قرآن كريم ذكر شده اند.

از همين رو داستان گاو بني إسرائيل فقط براي بيان تاريخ نبوده است، بلكه براي بيان عبرتهائي بوده، من جمله اينكه خداوند متعال مي تواند مرده اي را به وسيله شي ء بي جان ديگري زنده گرداند، چنانچه داستان نجوي [84] (كه دستور رسيد هركس مي خواهد ملاقات خصوصي با پيامبر (ص) داشته باشد بايد اوّل صدقه بدهد و هيچ كس به آن عمل نكرد جز اميرالمؤمنين عليه السلام) فقط براي بيان يك داستاني كه بعدا نسخ گرديد نمي باشد، بلكه در صدد بيان اين معناست كه مردم عباداتي را كه مربوط به اعضاء و جوارح است انجام مي دهند ولي وقتي مسأله پول و مال در ميان مي آيد مقدار ايمان آنها

معلوم مي شود، بنابراين فكر نشود اين داستان فقط فضيلت اميرالمؤمنين (ع) را

بيان مي كند.

وسعت علم و قدرت ايشان

اهل بيت پيامبر گرامي (عليهم السلام) كه حضرت فاطمه (س) يكي از آنان است دائره علم و قدرتشان به اذن خداوند تمام كائنات را در بر مي گيرد و در زيارت رجبيّه آنچه كه دليل براين مطلب باشد آمده است، همانطوري كه در پاره اي از احاديث وارد شده (يعلمون ما كان و ما يكون و ما هو كائنٌ) مي دانند هرچه را كه قبلا و فعلا و بعدا وجود دارد، و اين عقلا محال نيست و شبيه اين عموميت و وسعت را در هوا و حرارت و قوه جاذبه و غير اينها مشاهده مي كنيم، همانطوري كه حضرت عزرائيل از جهت ميراندن علم و قدرت او به همه انسانها بلكه ملائكه احاطه دارد چنانچه در روايات آمده است.

خداوند در حق ابراهيم (ع) مي فرمايد: (و كذالك نري إبراهيم ملكوت السّموات والأرض) [85] همچنين ما ملكوت و باطن آسمان و زمين را به ابراهيم نشان داديم.

و در حق يعقوب مي فرمايد: (ولمّا فصلت العير قال أبوهم إنّي لأجد ريح يوسف) [86] .

همين كه قافله از مصر جدا شد، پدرشان (يعقوب عليه السلام) گفت: من بوي يوسف را مي شنوم.

و معصومين (عليهم السلام) از ملائكه و انبياء برتر مي باشند همانطور كه نصوص و اجماع، دال براين مطلب است و قبلا گذشت.

خداوند در حق رسول خاتم (ص) مي فرمايد: (إنّا ارسلناك شاهدا و مبشرّا و نذيرا و داعيا الي الله بأذنه و سراجا منيرا) [87] .

خداوند، بودن هيچ قيدي [88] را بر پيامبر خود اطلاق (شاهد) ننموده است، و اين اطلاق نشان دهنده عموميّت است همانطوري كه بقيّه صفات حضرت هم عمومي است و بديهي است كه شاهد

بودن ممكن نيست مگر براي كسي كه حاضر باشد و علم داشته باشد.

و باز خداوند مي فرمايد: (و جئنا بك علي هؤلاء شهيدا) [89] تو اي پيامبر روز قيامت

به عنوان شاهد بر پيامبران گذشته آورده مي شوي.

اين مطلب را، قول خداوند متعال تأييد مي كند كه بعد از آن مي فرمايد: (يومئذ يودّ الّذين كفروا و عصوا الرّسول لو تسوّي بهم الأرض ولا يكتمون الله حديثا) [90] روز قيامت كفار و كساني كه معصيت پيامبر (ص) را نموده اند آرزو مي كنند كه با خاك يكسان باشند... (معلوم مي شود پيامبر با خبر بوده كه آنها شرمنده مي شوند) و باز در روايات آمده است: (اگر شياطين اطراف دلهاي بني آدم طواف نمي كردند هر آينه ملكوت آسمانها را مي ديدند) [91] وقتي بني آدم اگر موانع برطرف گردد چنين توان و قدرتي داشته باشند پس اهل بيت (عليهم السلام) سزاوارترند.

و در تشهد نماز مي گوئيم: (السلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة الله و بركاته) تا پيامبر حاضر و ناظر نباشد خطاب نمودن به او چه معنا دارد.

در حديث آمده (نزّهونا عن الرّبوبيّة و قولوا فينا ما شئتم) [92] يعني ما را از مرتبه خدائي منزه نمائيد و هرچه خواستيد در حق ما بگوئيد. اين بدان جهت است كه گروهي آنها را خدا دانستند پس مورد نهي قرار گرفتند، امّا بعد از مرتبه خدائي هرگونه كمالي در آنها وجود دارد و نمونه اي از آن علم و قدرت فراگير است كه بعضي از قسمت هاي زيارات امام حسين (ع) و جامعه بر اين مطلب دلالت دارد.

امّا اينكه در روايت وارد شده فرشته اي سلام ها را به پيامبر اكرم (ص) مي رساند، اين منافات با مطالب گذشته

ندارد، زيرا اين، نظير رساندن صحيفه اعمال توسط فرشتگان به سوي خداوند است، (با اينكه خداوند خودش علم كامل دارد) و امّا اينكه گاهي حضرت از چيزهائي سؤال مي كردند اين مانند سؤال خداوند است كه پرسيد (و ما تلك بيمينك يا موسي...) [93] اي موسي در دست راست خود چه داري، و نمونه هاي ديگر ازاين قبيل كه بر شخص مطلع از روايات متواتره پوشيده نيست.

علم غيب ائمه و رفتار عملي آنان

روشن است كه علم غيب داشتن آنان هيچ تغييري در رفتار عملي آنان ايجاد نمي كرد، واز همين رو امام مجتبي (ع) بدون هيچ اجباري اقدام به نوشيدن مايع مسموم مي نمايد، و شخص پيامبر اكرم (ص) گوشت مسموم را مي خورد كه همان منتهي به مرگ ايشان مي شود. و حضرت علي (ع) از زمان مرگ خود آگاه است ولي با اين حال به مسجد مي رود با اينكه مي توانست كسي ديگري به نيابت خود بفرستد، يا نگهباناني با خود همراه سازد و يا ابن ملجم را زنداني كند يا از مسجد بيرون نمايد يا اينكه عده اي را مأمور مواظبت از او قرار دهد و كارهائي از اين قبيل.

امّا اينكه اينطور جواب دهيم: آنان در هنگام نازل شدن مرگ بي خبر هستند يا اينكه بگوئيم آنان مجبورند اين كارها را انجام دهند، مثل مسموم نمودن امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) به وسيله هارون و مأمون يا امثال اين جوابها كه خلاف ظاهر

ادلّه مي باشد و قانع كننده نيز نمي باشند.

اگر قرار بود علم غيب در رفتارشان اثر بگذارد نمي بايست پيامبر (ص) در فقدان فرزندش ابراهيم بگريد، و نمي بايست امام حسين (ع) در شهادت و فقدان فرزندان و اصحاب خود بگريد، با اينكه

آنان خوب مي دانند و مي بينند آنها به بهشت برين منتقل مي شوند.

كسي كه مي داند فرزندش به مكان كاملاً خوبي رفته و از همه جهات در رفاه و آسايش است آيا گريه مي كند؟ و همچنين نمي بايست يعقوب از فراق يوسف (ع) گريه كند و حال آن كه او مي دانست فرزندش زنده است و بزودي بعد از مدتي بصورت پادشاه به او بر مي گردد.

اگر گفته شود برفرض اينكه حضرت يوسف رحلت كرده بود، اين گونه گريستن چه معنا دارد آن هم به طوري كه چشمان آن حضرت نابينا گردد تا اينكه بر او ترسيدند؟ در جواب او مي گوئيم: همانطوري كه چشمه ها منبع آب و خورشيد منبع نور است همچنين خداوند براي معنويات نيز معادني قرار داده است و يعقوب (ع) منبع عطوفت و مهرباني است تا مردم از او الگو بگيرند و اگر او نبود به چه كسي تأسّي كنند؟

بنابراين علم غيب آنان هيچ گونه اثري در عواطف انساني آنها نداشته تا بتوانند الگوئي مناسب براي مردم باشند وگرنه مردم مي گفتند اينكه علي (ع) آن گونه در جنگها حمله مي كرد به خاطر علم غيب او بوده است كه ما از آن بي بهره ايم بلكه مثل ميثم

تمّار (با اينكه از مكان قتل خود از قبل با خبر بود) به كوفه مي آيد با اينكه مي توانست به مكّه برود در جايي كه دست مأموران ابن زياد به او نرسد، و مثالهاي فراوان ديگر از اين قبيل.

و همينطور است مسأله قدرت الهي آنان كه فقط در موارد اعجاز به آن دست مي زدند و الاّ آنها قادر بودند هرگونه گرفتاري را از خود و شيعيانشان برطرف سازند. بنابراين آنها بلاتشبيه همچون

شخص وكيلي هستند كه بدون اجازه موكل خود هيچ كاري نمي كند هرچند كه قدرت انجام دادن آن را دارد و الله العالم.

اختيارات و استفاده از آنها

البته آنان در دين تصرف ننموده اند هرچند اين اختيار را دارند، و شايد به اين علت باشد كه حكّام جور نيز اين اختيار را حق خود ندانند و به وسيله آن در دين تصرف نكنند، و علي رغم اين تدبير مي بينيم كه باز آنهائيكه بناحق بر مسند جانشيني پيامبر تكيه زده بودند در احكام الهي تصرف نمودند مانند تحريم متعه و حج تمتّع و بدعت گذاشتن نماز تمام در عرفات و موارد ديگر.

پس اگر مشاهده مي نمودند پيامبر در احكام الهي دخل و تصرف مي كند، ايشان چه مي كردند؟!

جالب اينكه در اين زمينه با نسبت كذب دادن به پيامبر احكامي جعل نمودند همچون استحباب بول كردن در مزبله (ادرار نمودن در مكانهائي كه زباله جمع مي شود)!!

و از همين جهت مي بينيم كه گفتند بول كردن در مزبله (محل زباله ها) مستحب است به دليل نسبت كذبي كه به حضرتش دادند.

از آنچه گذشت معلوم گرديد هفت معناي ولايت در حق آنها ثابت است:

آنها علت خلقتند، آنها وسيله خلقتند همچون حضرت عزرائيل كه وسيله ميراندن است، و اينكه خلقت پاينده به وجود آنهاست.

و همينطور در شرع و دين، آنها علت و وسيله و عامل بقاي آن هستند، علاوه بر آن حكومت نيز حق آنان است، و البته اين حق حكومت هميشه با انواع ديگر حق تصرف شرعي همراه نمي باشد.

پاورقي

[1] اين مطلب اشاره است به روايت حضرت صادق (ع) (هي الصديقة الكبري و علي معرفتها دارت القرون الاولي)، (أمالي شيخ طوسي، ج2، ص280 چاپ قم).

[2] خداي متعال حضرت زهرا (س) را علّت غائي خلقت اين جهان آفريده است بنا بر اين همه چيز از

آسمان، زمين، ماه، خورشيد، ستارگان، كهكشانها و هرچيزي كه در عالم بوجود آمده به خاطر شرافت و فضيلتي است كه ايشان در پيشگاه حقّ تعالي دارد (حديث شريف كساء).

[3] (لا تُدْرِكُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأبصارَ...) سوره انعام: آيه103.

[4] از اين جهت دخترم فاطمه (س) ناميده شد چون مخلوقات خدا از شناخت وجود ذات او جدا و عاجزند. تفسير اطيب البيان الكوفي ص218 چاپ نجف، و ص581 چاپ تهران. و البته علّت اين عجز و ناتواني عدم احاطه قطره محدود بر درياي بي كران است.

[5] كتاب فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي: صفحه 78 از بحارالانوار: جلد43 صفحه107 و اين روايت در كتاب عوالم العلوم از أمالي شيخ صدوق و علل الشرائع و خصال چنين نقل شده است: (لما كان لها كفو الي يوم القيامة علي وجه الارض ادم فمن دونه).

[6] (و فضلني علي جميع الانبياء والمرسلين والفضل بعدي لك يا علي و للائمّة من بعدك)، اكمال الدين: ج1، ص254 ب23.

[7] تفسير اطيب البيان: ج13، ص225.

[8] بحار الانوار: ج53 ص178 ب31 ط بيروت.

[9] ارشاد شيخ مفيد: ص232 ط بيروت.

[10] اصول كافي: ج1 كتاب الحجة.

[11] در قديم عناصر تشكيل دهنده ماديات را آب، آتش، باد و خاك مي دانستند.

[12] بحار الانوار: ص336 ح16 ب10 چاپ بيروت.

[13] اين تصرّف به خاطر احاطه وجودي آنان بر عالم است چونكه اشرف مخلوقات هستند و اشرف بايد سعه وجودي او از ديگران بيشتر باشد.

[14] تفسير اطيب البيان: ج13 ص225.

[15] سوره نمل: آيه 40.

[16] سوره ص: آيه36 و37.

[17] سوره انبياء: آيه 79.

[18] لكه هاي سفيد كه روي پوست بدن پيدا مي شود.

[19] سوره آل عمران: آيه49.

[20] (مثل بر وزن حبر يا وزن فرس)، اوّلي اسم مصدر

است و دومي مصدر است، از قبيل شبه و شبه و حسن و حسن.

[21] سوره اعراف: آيه188.

[22] سوره جن: آيه26 و 27 (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الاّ من ارتضي من رسول...) او داناي غيب است و كسي را بر غيبش آگاه نمي كند مگر آن كه خود برگزيده است.

[23] سوره اعراف: آيه188 اگر من از غيب آگاه بودم برخير و نفع خود هميشه مي افزودم و هيچگاه زيان و رنج نمي ديدم.

[24] سوره زمر: آيه44 بگو همه شفاعتها به خدا اختصاص دارد.

[25] سوره انبياء: آيه 28 شفاعت نمي كنند جز آن كسي را كه خدا از او راضي باشد.

[26] سوره نحل: آيه74 از روي جهل و ناداني براي خدا مثل و مانند نشماريد.

[27] سوره شورا: آيه11 مانند او چيزي نيست.

[28] بحار الانوار: 376/9 ح16 ب24.

[29] به تفسير اطيب البيان: ج13 ص225 رجوع شود.

[30] تهذيب: ج7 ص470.

[31] سوره احزاب: آيه6.

[32] سوره مائده: آيه55.

[33] بحار الانوار: 23/35 ح15 ب1.

[34] كتاب كشف اللآلي بنا بر نقل مرحوم آية الله آقاي ميرجهاني در كتاب (الجنة العاصمة) و علامه مرندي در كتاب (ملتقي البحرين) صفحه14 و مستدرك سفينة البحار ج3 ص334 و عوالم العلوم صفحه26 به نقل از كتاب مجمع البحرين. البته احاديث ديگري در اين باره ذكر خواهد شد.

[35] كتاب غيبت شيخ طوسي: 173 حديث7 چاپ تهران. و كتاب بحار الانوار: ج53 ص178 ح9 ب31 چاپ بيروت.

بعضي از علماي علم كلام، موضوع فوق را پذيرفته اند و براي آن ادّله و شواهد و مؤيّدات فراواني نقل كرده اند كه به بعضي از آنها اشاره مي نمائيم.

البته امكان واسطه بودن ايشان در خلقت عالم امري است واضح و آشكار بلكه از نظر حكمت الهي راجح

و لازم است. از جمله شواهد آن مضمون حديث قدسي است كه مي فرمايد: (... و هي فاطمة و بنورها ظهر الوجود من الفاتحة الي الخاتمة) و او فاطمه است و به نور او وجود عالم از ابتداء تا پايان ظاهر گشته است. (كتاب خصائص الفاطميّة، صفحه 1). و ظاهرا مقصود ظهور هستي از كتم عدم تا نور وجود است و باء براي سببيّت است. و حضرت زهرا (س) فرموده است: (... و نحن وسيلته في خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجّته في غيبه...) ما وسيله خدا در خلقت هستيم و خاندان و جايگاه قدس و حجّت خدائيم. (كتاب (السفينة و فدك) كه از كتاب شرح نهج البلاغه، ج16 ص211 اين حديث را نقل كرده است).

مطلق بودن كلمه (وسيلته) هم حدوث و هم بقاء را اقتضاء مي كند. پس تنها واسطه در ايجاد عالم و واسطه افاضه وجودي جهان هستي، آن حضرات مي باشند. علامه مجلسي رحمة الله عليه چنين مي گويد: در اخبار فراواني وارد شده است: (لا تقولوا فينا ربّا و قولوا ما شئتم ولن تبلغوا) نسبت خدائي به ما ندهيد، و جز آن هرچه مي خواهيد بگوئيد و هرگز به نهايت و صف ما نخواهيد رسيد. (بحار الانوار: ج25 ص347).

كلمه رب، براي آن ذاتي كه واجب الوجود است، علم مي باشد، بنابراين نسبت واجب الوجود بودن به آن حضرات صحيح نمي باشد، زيرا كه آنان آفريده خداي متعالند، لكن بعد از اين مرتبه مي فرمايد: (قولوا فينا ما شئتم) و از مصاديق آن، واسطه منحصر كلّ جهان هستي مي باشند، خصوصا با در نظر گرفتن جمله (ولن تبلغوا) و عقد سلبي و عقد ايجابي كلام و با ملاحظه اينكه،

گوينده كلام انسان معصوم حكيمي است كه به تمام دقائق و زواياي سخن توجّه تام دارد، حقيقت امر واضح و روشن خواهد بود.

و روايت شده، چنانچه مصنف محترم به آن اشاره كرده است: (نحن صنايع ربّنا والنّاس بعد صنايعنا) ما آفريده پروردگاريم و مردم آفريده ما هستند.

(كتاب غيبت شيخ طوسي، ص173 ح7 و كتاب بحار الانوار: ج53 ص178) و در (نامه28 نهج البلاغه) چنين آمده است: (انّا صنايع ربّنا والنّاس بعد صنايع لنا) ولام در كلمه (لنا) براي تقويت است و جمله (صنايعنا) در حديث سابق شاهد آن است.

و در كتاب بحارالانوار به نقل از كتاب خصال شيخ صدوق رحمة الله عليه، اميرالمؤمنين (ع) چنين فرموده است:

(ايّاكم والغلوّ فينا، قولوا إنّا عبيدٌ مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم) از زياده روي در باره ما دوري جوئيد، ما را بندگان پروردگار متعال بدانيد و در باره فضيلت ما هرچه مي توانيد بگوئيد. (بحار الانوار: ج51 ص113).

اين حديث شريف وامثال آن، استمرار فيض الهي را مشروط به وجود ايشان مي داند (و حضرت زهرا (س) جزو آنان است) و تنها چيزي كه از وجودشان نفي شده مسئله واجب الوجود بودن آن بزرگواران است.

و امّا رواياتي كه نفي واسطه بودن اهل بيت (عليهم السلام) از آن استفاده مي شود، يا بايد بر تقيّه حمل شود، و يا اينكه مقصود، مستقل بودن و در عرض خداي متعال بودن ايشان است، نه اينكه طولي بودن وجودشان. و مستند بودن قدرتشان بر خداي متعال، نفي شده باشد، به عنوان مثال، اين روايت ملاحظه شود، زرارة ابن اعين مي گويد: از امام صادق (ع) چنين سؤال كردم:

(ان رجلا يقول بالتّفويض، فقال: و ما التّفويض؟ قلت: انّ الله

تبارك و تعالي خلق محمّدا و عليا صلوات الله عليهما ففوّض إليهما فخلقا و رزقا و أماتا و أحييا، فقال: كذب عدوّ الله إذا أنصرفت إليه فاتل عليه هذه الاية الّتي في سورة الرّعد (ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم).

مردي در باره شما اهل بيت قائل به تفويض است، حضرت فرمودند: تفويض چه معنائي دارد؟

عرض كردم: خداي متعال محمّد (ص) و علي (ع) را آفريد و امور جهان را به آنان واگذار نمود، پس آنان خلق مي كنند و روزي مي دهند و زنده مي كنند و مي ميرانند.

حضرت فرمودند: دشمن خدا دروغ مي گويد، چون به سوي او رفتي، آيه سوره رعد را بر او تلاوت كن. (يا آنكه اين مشركان، شريكاني براي خدا قرار دادند كه آنها هم مانند خدا چيزي خلق كردند. برايتان خلق خدا و خلق شريكان مشتبه گرديد).

(سوره رعد: آيه16)، (بحار الانوار: ج25 ص343، 344).

ملاحظه مي كنيم كه امام (ع) تفويض را كه به معناي شريك خداوند در آفرينش باشد (عرضيّت) را نفي كرده است.

و ساير روايات در اين باره نيز چنين توجيه مي شود، و با دقّت و تأمّل حقيقت امر آشكار مي گردد. با توجّه به اينكه مطلق بودن سؤال سائل، شامل حتيّ طوليّت در خلق نيز مي گردد، و آن نيز محل ابتلاء است و شايد اصلا مقصود سائل همين قسمت بوده است، و با اين حال امام (ع) فقط عرضيّت را نفي كرده و از آن به عنوان شريك ياد شده، چنانچه تفويض به معناي واگذاري همه امور به آنان بدون دخالت خداي تبارك و تعالي نيز باطل و بي معني است. و براي اين بحث، مقام جداگانه اي است كه فقط به طور

اشاره متذكر آن شديم.

و نمونه اي ديگر كه سخن امام (ع) مسئله را توضيح مي دهد: (انا بري ء من الغلاة كبرآءة عيسي بن مريم من النّصاري) من از غلو كنندگان بي زارم، همانند بي زاري عيسي پسر مريم از گروه نصاري. (بحار الانوار: ج25، ص266).

و اين تشبيه دليل بر اين است كه مسئله خدا بودن اهل بيت (عليهم السلام) مورد بي زاري واقع شده است، زيرا مسيحيان چنين عقيده اي در باره حضرت عيسي داشتند و او را شريك خداوند مي دانستند نه مخلوق او.

و در روايت ديگري آمده: (و إنّا لنبرأ إلي الله عزّ و جلّ ممّن يغلوا فينا فيرفعنا فوق حدّنا، كبراءة عيسي بن مريم من النصاري)، قال الله عز و جلّ: (و إذا قال الله يا عيسي بن مريم ءأنت قلت للنّاس اتّخذوني و أمّي إلهين من دون الله) ما برائت مي جوئيم به سوي خداوند از كسي كه در باره ما زياده روي كند و مرتبه ما را فوق حدّمان بداند مانند برائت حضرت عيسي پسر مريم از گروه نصاري، خداوند متعال چنين مي فرمايد: ياد آور آن هنگامي كه خداوند فرمود: اي عيسي پسر مريم آيا تو به مردم گفتي كه مرا و مادرم را خداياني جز الله بدانيد. (سوره مائده: 116)، (بحار الانوار: ج25 ص272).

و همچنين سخن حضرت مهدي (عج): (ليس نحن شركاءه في علمه ولا في قدرته بل لا يعلم الغيب غيره...) ما در علم و قدرت شريك خداوند نيستيم و جز او كسي غيب نمي داند (بحار الانوار: ج25 ص266).

با اينكه آگاهي ايشان ازغيب و عموميّت قدرتشان به اذن پروردگار متعال از واضحات است. و سخن حضرت مهدي (عج) مسئله را توضيح بيشتري مي دهد، مي فرمايد: (إنّي بريٌ

إلي الله و إلي رسوله ممّن يقول إنّا نعلم الغيب أو نشارك الله في ملكه...) من از كسي كه بگويد: ما (ائمه هدي) غيب را مي دانيم و در ملك با خدا شريك هستيم بي زارم. (بحار الانوار: ج25 ص266).

در واقع آنچه كه مورد نفي واقع شده در اين سخن شريف شريك بودن امامان با خداوند است، نه اينكه عمل و قدرت و علم اهل بيت (عليهم السلام) بر اساس تكيه بر پروردگار متعال است.

مراجعه به روايت طولاني كه در (جلد25 بحار الأنوار صفحه273) مطلب را بيشتر توضيح مي دهد، به خاطر اينكه امامان (عليهم السلام) با كساني كه عقيده به الله بودن حضرت علي (ع) داشتند، با سختي مقابله مي كردند.

[36] سوره مائده: آيه64.

[37] بحار الانوار: ج51 ص113؛ بصائر الدرجات ص288، 489.

[38] بحار الانوار: ج99 ص195.

[39] بحار الانوار: ج99 ص199 (قسمتي از دعاهاي هر روز ماه رجب كه اوّل آن الحمد لله الذي اشهدنا مشهد اوليائه في رجب... است).

[40] بحار الانوار: ج52 ص20.

[41] بحار الانوار: ج25 ص334.

[42] بحار الانوار: ج95 ص393 چاپ بيروت (در مفاتيح الجنان در يكي از دعاهاي هر روز ماه رجب آمده است).

[43] بحار الانوار: ج54 ص176.

[44] سوره فاطر: آيه43.

[45] بحار الانوار: ج43 ص327.

[46] (فاطمة الزهرا) علامه اميني: صفحه43 چاپ تهران.

[47] كمال الدين: ص262 ح1.

[48] قبلا گذشت كه امام حسين (ع) مي فرمايد: (مادرم از من بهتر است).

[49] اين حديث در بسياري از مصادر مذكور است از جمله منتخب الأثر و غيبت شيخ طوسي و تأويل الآيات و مقتل خوارزمي و فرائد السمطين و تفسير فرات، مراجعه شود به عوالم العلوم فاطمة الزهراء: ص13 و 14.

[50] مدينة المعاجر سيد هاشم بحراني رحمة الله عليه، كما

اينكه حديث ديگري را نيز نقل مي كند كه خداوند متعال مي فرمايد: (هذا نُوري... افَضَّلُهُ عَلي جَميع الأنبِياءِ...) (اين نور من است، و من آن را بر همه پيامبران برتري مي دهم).

اين حديث در كتاب علل الشرايع و مصباح الأنوار ذكر شده، پس به كتاب عوالم العلوم ص61 مراجعه شود، در كتاب لسان الميزان هم چنين آمده است: (لَمّا خَلَقَ الله آدَمَ وَ حَوّاءَ تَبَخْتَرا في الجَنَّةِ وَ قالَ: مَنْ أَحْسَنُ مِنّا؟ فَبَيْنَما هُما كَذلِكَ اِذهُما بِصُورَةِ جارِيَةٍ لَمْ يُرَ مِثْلُها، لَها نُورٌ شَعْشَعاني يَكادُ يُطفي الأبصارَ قالَ: يا رَبَّ ما هذِهِ؟ قالَ: صُورَةُ فاطِمَةَ...) (هنگامي كه خداي متعال آدم و حوا را آفريد، با حالت تبختر و برازندگي در بهشت راه مي رفتند، و مي گفتند: چه كسي از ما دو نفر بهتر است؟ در آن حالت بطور ناخود آگاه با صورت زيباي بانويي كه مانندش تا كنون رؤيت نشده بود برخورد نمودند، نور درخشاني داشت كه همه ديده ها را به خود جلب مي كرد. گفتند: بار پروردگارا اين كيست؟ خداوند تبارك و تعالي فرمود: اين صورت فاطمه است...). كتاب (بهجة قلب المصطفي)، صفحه76.

[51] نه فقط از نظر مادي و جسمي بلكه از نظر روحي نيز چنين است.

[52] دلائل الامامة طبري: ص28 چاپ نجف اشرف.

[53] كتاب بغداد: ج1 ص259.

[54] تأويل الآيات: ج2 ص509.

[55] كتاب الاربعون ابن ابي فوارس به نقل از عوالم: صفحه17 و18 و نظير اين گونه روايات بسيار است، مي توان به كتاب كشف الغمه: ج1 ص454 و منتخب الأثر و غيبت شيخ طوسي و تأويل الآيات و مقتل خوارزمي مراجعه نمود. و نظير آن در كتاب علل الشرايع و دلائل الامامة نيز ديده مي شود.

[56] عوالم صفحه16، 17، 28

و در كتاب فرائد السمطين از ابو هريرة چنين نقل شده است: (هنگامي كه خداي متعال آدم را آفريد و از روح خود دراو دميد، به جانب عرش نظري افكند، ناگاه انوار خمسه طيّبه در حالي كه در ركوع و سجود بودند چشمان او را خيره

كرد...) و نظير همين روايت در كتاب عوالم فاطمه زهرا (س) صفحه22 از كتاب كمال الدين و صفحه24 از كتاب كافي نقل شده است. با توجّه به اين موضوع كه سبقت در آفرينش دليل بر افضليت است، به دليل قاعده امكان اشرف كه در معقول ثابت شده است.

[57] عبقات الانوار مجلد حديث سفينه، و مخفي نماند كه به بركت پنج نور مقدّس، حضرت نوح (ع) و يارانش نجات پيدا كردند.

[58] بحار الانوار: ج52 ص84.

[59] سوره طه: آيه115.

[60] مناقب ابن شهر آشوب.

[61] بحار الانوار: ج22 ص492.

[62] ارشاد: ص232 چاپ بيروت.

[63] به صفحه7 همين كتاب مراجعه شود.

[64] بحار الانوار: ج14 ص 349 ح12 باب24.

[65] وسائل الشيعه: ج15 ص10.

[66] احتمال دارد كه مراد از خوشروئي خوش اخلاقي و گشاده روئي باشد نه زيبائي ظاهر.

[67] نهج الفصاحه: چاپ تهران، ص448 ح2111.

[68] نهج البلاغة: كلمات قصار، شماره371.

[69] سوره نور: آيه32.

[70] دلائل الامامه طبري: چاپ نجف، ص49 و مسند فاطمة: چاپ تهران، ص42 و بحار الانوار: ج43 ص28.

[71] روضة الواعظين: ص181، چاپ قم.

[72] مناقب شهر آشوب: چاپ قم 343/3؛ و بحار الأنوار: ج43 ص86.

[73] وسائل الشيعه: ج8 ص490.

[74] سوره بقره: آيه253.

[75] سوره اسراء: آيه21.

[76] سوره رعد: آيه4.

[77] سوره احزاب: آيه21.

[78] نهج البلاغه، خطبه160.

[79] سوره آل عمران: آيه169.

[80] بحار الانوار: ج6 ص207.

[81] بحار الانوار: ج99 ص103.

[82] سوره الانبياء: آيه30.

[83] سوره روم: آيه19.

[84] سوره مجادله: آيه12.

[85] سوره انعام: آيه75.

[86]

سوره يوسف: آيه94.

[87] سوره احزاب: آيه45 _ 46.

[88] حذف قيود دال بر عموميّت است.

[89] سوره نساء: آيه41.

[90] سوره نساء: آيه 42.

[91] بحار الانوار: ج56 ص163.

[92] بحار الانوار: ج25 ص347 و در آنجا علامه مجلسي مي فرمايد: روايات فراواني به اين مضمون رسيده است.

[93] سوره طه: آيه17.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109