بانک جامع مقالات آیت الله سید علی خامنه ای (دام ظله )

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1390 عنوان و نام پدیدآور:بانک جامع مقالات آیت الله سید علی خامنه ای (دام ظله )/ جمعی از نویسندگان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1390. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:مقالات

سرگذشت و زندگينامه

زندگي نامه حضرت آيت الله العظمي سيدعلي خامنه اي (دام ظله )

رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد علي خامنه اي فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسيني خامنه اي، در 1318 شمسي برابر 1358 قمري در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگي سيد جواد خامنه اي مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم ديني، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناي عميق قناعت و ساده زيستي را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.

رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاي زندگي خود از وضع و حال زندگي خانواده شان چنين مي گويند:

«پدرم روحاني معروفي بود، امّا خيلي پارسا و گوشه گير... زندگي ما به سختي مي گذشت. من يادم هست شب هايي اتفاق مي افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براي ما شام تهيّه مي كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود.»

امّا خانه اي را كه خانواده سيّد جواد در آن زندگي مي كردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مي كنند:

«منزل پدري من كه در آن متولد شده ام، تا چهار_ پنج سالگي من، يك خانه 60 _ 70 متري در محّله فقير نشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زير زمين تاريك و خفه اي! هنگامي كه براي پدرم ميهمان مي آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين كه روحاني و محل مراجعه مردم بود،

ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مي رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اي كه به پدر ارادتي داشتند، زمين كوچكي را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراي سه اتاق شديم.»

رهبرانقلاب از دوران كودكي در خانواده اي فقير امّا روحاني و روحاني پرور و پاك و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگي به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مكتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامي «دارالتعّليم ديانتي» ثبت نام كردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايي را در آن مدرسه گذراندند. در حوزه علميه

ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز كرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.

درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مي گويند: «عامل و موجب اصلي در انتخاب اين راه نوراني روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».

ايشان كتب ادبي ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطي»، «مغني» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مي كرد. كتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقداري را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدي» و رسائل و مكاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزويني و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور كم

سابقه و شگفت انگيزي در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمي در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، كتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسي» خواندند. در حوزه علميه نجف اشرف

آيت الله خامنه اي كه از هيجده سالگي در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمي ميلاني شروع كرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شركت در درسهاي خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودي، ميرزا باقر زنجاني، سيد يحيي يزدي، و ميرزا حسن بجنوردي، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولي پدر موافقت نكرد. پس از مدّتي ايشان به مشهد باز گشتند. در حوزه علميه قم

آيت الله خامنه اي از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالي در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، امام خميني، شيخ مرتضي حائري يزدي وعل_ّامه طباطبائي استفاده كردند. در سال 1343، از مكاتباتي كه رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند كه يك چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از

پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اي به اين نتيج_ه رسيدند كه به خاطر خدا از ق__م به مشهد هجرت كنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين م_ورد مي گويند:

«به مشهد رفتم و خداي متعال توفيقات زيادي به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگي توفيقي داشتم، اعتقادم اين است كه ناشي از همان بّري «نيكي» است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اي بر سر اين دو راهي، راه درست را انتخاب كردند. بعضي از اساتيد و آشنايان افسوس مي خوردند كه چرا ايشان به اين زودي حوزه علميه قم را ترك كردند، اگر مي ماندند در آينده چنين و چنان مي شدند!... امّا آينده نشان داد كه انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهي براي ايشان سر نوشتي ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا كسي تصّور مي كرد كه در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، كه براي رضاي خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مي رفت، 25 سال بعد، به مقام والاي ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمي تحصيلات فقهي و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلاني ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 كه در مشهد ماندگار شدند در كنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس كتب

فقه و اصول و معارف ديني به طل_ّاب جوان و دانشجويان نيز مي پرداختند. مبارزات سياسي

آيت الله خامنه اي به گفته خويش «از شاگردان فقهي، اصولي، سياسي و انقلابي امام خميني (ره) هستند» ام_ّا نخستين جرق_ّه هاي سياسي و مبارزاتي و دشمني با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبي نوّاب صفوي» در ذهن ايشان زده است، هنگاميكه نوّاب صفوي با عدّه اي از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنراني پر هيجان و بيدار كننده اي در موضوع احياي اسلام و حاكميت احكام الهي، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسي و دروغگويي آنان به مل_ّت ايران، ايراد كردند. آيت الله خامنه اي آن روز از ط_ّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مي گويند: «همان وقت جرقه هاي انگيزش انقلاب اسلامي به وسيله نوّاب صفوي در من به وجود آمده و هيچ شكي ندارم كه اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن كرد». همراه با نهضت امام خميني (قدس سره)

آيت الله خامنه اي از سال 1341 كه در قم حضورداشتند و حركت انقلابي واعتراض آميز امام خميني عليه سياستهاي ضد اسلامي و آمريكا پسند محمد رضا شاه پهلوي، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسي شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاي فراوان و شكنجه ها و تعبيدها و زندان ها مبارزه كردند و در اين مسير ازهيچ خطري نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوي امام خميني (قدس سره) مأموريت يافتند كه پيام ايشان را به

آيت الله ميلاني و علماي خراسان در خصوص چگونگي برنامه هاي تبليغاتي روحانيون در ماه محرّم و افشاگري عليه سياست هاي آمريكايي شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براي تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاي پيام امام خميني، به تبليغ و افشاگري عليه رژيم پهلوي و آمريكا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يك شب بازداشت شدند و فرداي آن به شرط اينكه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامي دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شكنجه و آزارها زنداني شدند. دوّمين بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اي با عدّه اي از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اي به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو _ سه روز توقف در كرمان و سخنراني و منبر و ديدار با علما و طل_ّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنراني ها و افشاگري هاي پرشور ايشان بويژه دراي_ّام ششم بهمن _ سالگرد انتخابات و رفراندوم قل_ّابي شاه _ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان كه مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابي ايشان در افشاگري سياستهاي شيطاني و آمريكايي رژيم پهلوي، به اوج رسيد و ساواك شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران كرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه _ به صورت انفرادي _ در زندان قزل قلعه زنداني شدند و

انواع اهانت ها و شكنجه ها را تحمّل كردند. سوّمين و چهارمين بازداشت

كلاسهاي تفسير و حديث و انديشه اسلامي ايشان در مشهد و تهران با استقبال كم نظير جوانان پرشور و انقلابي مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواك شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگي مي كردند و يك سال بعد _ 1346_ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاي علمي و برگزاري جلسات و تدريس و روشنگري عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواك جهنّمي پهلوي در سال 1349 نيز دستگير و زنداني گردند. پنجمين بازداشت

حضرت آيت الله خامنه اي «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواك مي نويسد:

«از سال 48 زمينه حركت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاي جاري رژيم پيشين نيز نسبت به من، كه به قرائن دريافته بودند چنين جرياني نمي تواند با افرادي از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براي پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاي خشونت آميز ساواك در زندان آشكارا نشان مي داد كه دستگاه از پيوستن جريان هاي مبارزه مسل_ّحانه به كانون هاي تف_ّكر اسلامي به شدّت بيمناك است و نمي تواند بپذيرد كه فعاليّ_ت هاي فكري و تبليغاتي من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به كنار است. پس از آزادي، دايره درسهاي عمومي تفسير و كلاسهاي مخفي ايدئولوژي و... گسترش بيشتري پيدا كرد». بازداشت ششم

در بين سالهاي 1350_1353 درسهاي تفسير و ايدئولوژي آيت الله خامنه اي در سه مسجد «كرامت» ، «امام

حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشكيل ميشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفكر و طل_ّاب انقلابي و معتقد را به اين سه مركز مي كشاند و با تفكّرات اصيل اسلامي آشنا مي ساخت. درس نهج البلاغ_ه ايشان از شور و حال ديگ_ري برخوردار بود و در جزوه هاي پلي كپي شده تحت عنوان: «پرتوي از نهج البلاغه» تكثير و دست به دست مي گشت. طل_ّاب جوان و انقلابي كه درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مي آموختند، با عزيمت به شهرهاي دور و نزديكِ ايران، افكار مردم را با آن حقايق نوراني آشنا و زمينه را براي انقلاب بزرگ اسلامي آماده مي ساختند. اين فعالي_ّت ها موجب شد كه در دي ماه 1353 ساواك بي رحمانه به خانه آيت الله خامنه اي در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسياري از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط كنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان كميته مشترك شهرباني زندان بودند. در اين مدت در سلولي با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختي هايي كه ايشان در اين بازداشت تحمّل كردند، به تعبير خودشان «فقط براي آنان

كه آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادي از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاي علمي و تحقيقي و انقلابي ادامه داشت. البته ديگر امكان تشكيل كلاسهاي سابق را به ايشان ندادند. در تبعيد

رژيم جنايتكار پهلوي در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اي را دستگير و براي مدّت سه سال به

ايرانشهر تبعيد كرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيري مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابي ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمي عليه رژيم سف_ّاك پهلوي قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختي و تلخي، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعني پيروزي انقلاب كبير اسلامي ايران و سقوط خف_ّت بار حكومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوي، و برقراري حاكميت اسلام در اين سرزمين را ديدند. در آستانه پيروزي

درآستانه پيروزي انقلاب اسلامي، پيش از بازگشت امام خميني از پاريس به تهران، «شوراي انقلاب اسلامي» با شركت افراد و شخصيت هاي مبارزي همچون شهيد مطهري، شهيد بهشتي، هاشمي رفسنجاني و... از سوي امام خميني در ايران تشكيل گرديد، آيت الله خامنه اي نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهري «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر كبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند. پس از پيروزي

آيت الله خامنه اي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاي ارزشمند اسلامي و در جهت نزديكتر شدن به اهداف انقلاب اسلامي پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بي نظير و بسيار مهّم بودند كه در اين مختصر فقط به ذكر رؤوس آنها مي پردازيم:

? پايه گذاري «حزب جمهوري اسلامي» با همكاري و همفكري علماي مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتي، شهيد باهنر، هاشمي رفسنجاني و... دراسفند 1357.

? معاونت وزارت دفاع در سال 1358.

? سرپرستي

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1358.

? امام جمعه تهران، 1358.

? نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراي عالي دفاع ، 1359.

? نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، 1358.

? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاي دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاي ايران؛ با تجهيزات و تحريكات قدرت هاي شيطاني و بزرگ ازجمله آمريكا و شوروي سابق.

? ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.

? رياست جمهوري؛ به دنبال شهادت محمد علي رجايي دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اي در مهر ماه 1360 با كسب بيش از شانزده ميليون رأي مردمي و حكم تنفيذ امام خميني (قدس سره) به مقام رياست جمهوري ايران اسلامي برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براي دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.

? رياست شوراي انقلاب فرهنگ، 1360.

? رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.

? رياست شوراي بازنگري قانون اساسي، 1368.

? رهبري و ولايت امّت، كه از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر كبيرانقلاب امام خميني (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبري به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارك و درستي بود كه پس از رحلت امام راحل، با شايستگي تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلكه مسلمانان جهان را رهبري نمايند.

ولادت و دوران كودكي

گذار تقويم، 28 صفر سال 1318 هجري شمسي را نشان مي داد كه منزل محقر و ساده «حاج سيد جواد» با تولد «سيد علي » كه دومين فرزند خانواده بود، حال و هواي تازه اي

يافت.حاج سيد جواد از علماي زاهد و بنام مشهد بود كه سالها در اين شهر، منبع فيوضات بسياري براي طلاب به شمار مي رفت. آقا سيد علي، دوران كودكي را در دامان مادري كه از شيفتگان خاندان اهل بيت ائمه ي اطهار عليهم السلام بود، گذراند و تدريج با ملكات اخلاقي يك خانواده روحاني و اهل علم خو گرفت و آشنا شد. پدر ايشان، حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد جواد خامنه اي، و مادرشان صبيه حجت الاسلام و المسلمين «سيد هاشم نجف آبادي » ، سعي بليغي در تربيت فرزند خود داشته و در دوران طفوليت، زمينه شناخت و آشنايي او را با معارف اسلامي فراهم كردند. جد ايشان، «آقا سيد حسين خامنه اي » از علماي آذربايجاني مقيم نجف بود.وي قبلا در محله «خيابان » تبريز اقامت داشت و سپس به نجف اشرف سفر كرد.مردي پرهيزگار و اهل علم، تقوا و زهد بود.روحاني شهيد «حاج شيخ محمد خياباني » ، شوهر عمه حضرت آيت الله العظمي خامنه اي است.گرچه او در قصبه «خامنه » از توابع تبريز به دنيا آمده، ولي به دليل اين كه در مسجد «كريمخان » در محله خيابان تبريز امامت جماعت داشت، به «خياباني » مشهور شده است.وي از روحانيون مشهور و مبارز دوران مشروطه است، كه نماينده مردم تبريز در مجلس شوراي ملي شد و عليه نابساماني موجود در جامعه و استبداد پهلوي قيام كرد، و پس از سالها مبارزه، در تبريز به شهادت رسيد. مقام معظم رهبري، در مورد خانواده و نقش مهم مادر خويش در تربيت فرزندان و تاثيري كه در انس ايشان با اسلام و

قرآن داشته اند، مي فرمايند: ما هشت خواهر و برادر بوديم از دو مادر، يعني پدرم از يك خانمي، سه فرزند داشت كه هرسه هم دختر بودند.بعد آن خانم فوت كرده بودند و با خانم ديگري ازدواج كرده بودند.ماها بچه هاي اين خانم دوم، پنج نفر بوديم، چهار برادر و يك خواهر، و در اين پنج نفر، من دومي بودم.البته در اين بين، دو بچه هم از بين رفته بودند، با آن حساب، من چهارمي مي شوم، اما چون واسطه ها كم شده بودند، من بچه ي دوم خانواده بودم.البته خواهرهاي بزرگ ما از خانم اول بودند، آنها از ما خيلي بزرگتر بودند. پدر و مادرم، پدر و مادر خيلي خوبي بودند.مادر يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراي ذوق شعري و هنري، حافظ شناس - البته حافظ شناس كه مي گويم، نه به معناي علمي و اينها، به معناي مانوس بودن با ديوان حافظ - با قرآن كاملا آشنا بود و صداي خوشي هم داشت. ما وقتي بچه بوديم، همه مي نشستيم و مادرم قرآن مي خواند، خيلي هم قرآن را شيرين و قشنگ مي خواند.ماها دورش جمع مي شديم و براي ما به مناسبت، آيه هايي را كه در مورد زندگي پيامبران هست، مي گفت.من خودم اولين بار، زندگي حضرت موسي، زندگي حضرت ابراهيم و بعضي پيامبران ديگر را از مادرم - به اين مناسبت - شنيدم.قرآن كه مي خواند، به اين جا كه مي رسيد، بنا مي كرد به شرح دادن. بعضي از شعرهاي حافظ را كه الان هنوز يادم است - بعد از سنين نزديك شصت سالگي - از شعرهايي است

كه آن وقت از مادرم شنيدم، از جمله، اين يك بيت يادم است: سحر چون خسرو خاور علم در كوهستان زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند غرض، خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم - البته مثل همه ي مادران - دوست مي داشت و رعايت آنها را مي كرد.پدرم عالم ديني و ملاي بزرگي بود.برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حراف و خوش برخورد بود، پدرم مرد ساكت، آرام و كم حرف بود، كه اين تاثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه ي حجره بود.البته پدرم ترك زبان بود.ما اصلا تبريزي هستيم، يعني پدرم اهل تبريز و خامنه است.مادرم فارس زبان بود، و ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي، هم با زبان تركي آشنا شديم و محيط خانه، محيط خوبي بود.البته محيط شلوغي بود، منزل ما هم منزل كوچكي بود.شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود و طبعا اينها در وضع كار ما اثر مي گذاشت. (1) خانواده در اسلام، اساس مستحكمي دارد كه مبناي تربيت و سعادت دنيا و آخرت فردي و اجتماعي است، چون يك فرزند كه در دامن پاك خانواده، تربيت درست و ايماني شده است، موجب نجات يك ملت و بلكه فراتر از آن مي شود و بعكس، تربيت ناصالح و غير ديني خانواده، موجبات انحراف يك ملت و فراتر از آن را فراهم مي آورد. مقام معظم رهبري در دامن پاك چنان مادر و پدري، تربيت يافتند و با ادامه اين تربيت در حوزه هاي

علميه، امروز ركن نظام اسلامي، يعني ولي فقيه امت اسلامي هستند.ركني كه منادي نجات همه انسانها از ظلمتها به نور است. مقام معظم رهبري، مبناي تربيت ايماني و آشنايي با توحيد خود را از خانواده مي دانند: عرض كنم كه من از دوره ي نوجواني - يعني همان دوراني كه تازه از دبستان بيرون آمده و طلبه شده بودم. - به دعا و توجه و اينها خيلي اهتمام مي ورزيدم، اما اين را كه چه تصوري از خدا داشتم، الان نمي توانم چيزي به ياد بياورم كه درباره ي خدا چگونه فكر مي كردم، كما اين كه انسان درباره ي ذات مقدس پروردگار هم نبايد خيلي فكر كند و راجع به ذات مقدس پروردگار، در فكر فرو برود. وجود خداي متعال، يك وجود بديهي و روشن و واضحي است كه همه ي وجود يك انسان، به او گواهي مي دهد، يعني اگر انسان دچار وسوسه نشود و خودش را در وسوسه ها غرق نكند، ذهن انسان، دل و جان انسان به وجود خدا گواهي مي دهد.واقعا وجود خدا حتي به برهان و استدلال احتياج ندارد، اگر چه برهان و استدلال زيادي هم در مورد وجود پروردگار هست. آنچه كه آن وقت براي من مطرح بود و عملا وجود داشت، اين بود كه اهل دعا و ذكر و دعاهاي ماثور و اعمالي كه وارد شده بود، بودم.مثلا يادم است هنوز بالغ نبودم كه اعمال روز عرفه را به جا آوردم.اعمال آن روز، طولاني هم هست. - لابد آشنا هستيد، خيلي از جوانان با آن اعمال آشنا هستند. - چند ساعت طول مي كشد.اعمال، از بعد از

نماز ظهر و عصر شروع مي شود و اگر انسان بخواهد به همه ي آن اعمال برسد، شايد تا نزديك غروب - روزهاي نه چندان بلند - به طول مي انجامد. آن وقت من يادم است كه با مادرم - چون مادرم هم خيلي اهل دعا و توجه و اعمال مستحبي و اينها بود. - مي رفتيم يك گوشه ي حياط كه سايه بود - منزل ما حياط كوچكي داشت. - آن جا فرش پهن مي كرديم. - چون مستحب است كه زير آسمان باشد. - هوا گرم بود، آن سالهايي كه الآن در ذهنم مانده، يا تابستان بود، يا شايد پاييز بود، روزها نسبتا بلند بود.در آن سايه مي نشستيم و ساعتهاي متمادي، اعمال روز عرفه را انجام مي داديم.هم دعا داشت، هم ذكر و هم نماز.مادرم مي خواند، من و بعضي از برادر و خواهرها هم بودند، مي خوانديم.دوره ي جواني و نوجواني من اين گونه بود، دوره ي انس با معنويات و با دعا و اينها. البته ماها آن وقت از يك امتياز برخوردار بوديم كه اگر آن امتياز، امروز در جواني باشد، دعا و ذكر و نماز براي او شيرين خواهد بود و مطلقا خسته كننده نخواهد بود، و آن توجه به معاني است.ببينيد، هر كسي كه از نماز خسته مي شود، يا معناي نماز را نمي داند، يا توجه نمي كند، و الا اگر كسي معناي نماز را بداند و به نماز هم توجه بكند، امكان ندارد از نماز خسته بشود، اصلا امكان ندارد. (2) مقام معظم رهبري، هنگامي كه با سؤال دوباره جوانان مبني بر چگونگي شناخت خود از

خداوند مواجه مي شوند و مي بينند كه نوع انتظار جوانان، استدلالهاي علمي است، و گويا تنها از اين دريچه است كه مي توان به توحيد و شناخت خداوند رسيد و به اعمال عبادي و ايمان قلبي كه از كودكي و در خانواده آغاز مي شود و دريچه مطمئن معرفت ديني است، توجه كمتري مي شود، دوباره تاكيد مي كنند كه: البته من به صورت ايماني، از خانواده گرفتم و به صورت معرفتي، بعدها با فكر و با مطالعه ي كتابهاي استدلالي، توانستم به معرفت استدلالي دست پيدا كنم.عزيزان من، مي توانم به شما بگويم كه معرفت استدلالي لازم است، اما آن چيزي كه انسان را نجات مي دهد و به حركت وا مي دارد، همان معرفت ايماني است، يعني وقتي كه ابوذر مسلمان شد، پيامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علت اولي را براي او بيان كند و بگويد به اين دليل خدايي هست و خدا يكي است و اين بتها خدا نيستند.نخير، با آن بيان پر جاذبه ي خودش، ايماني را در دل ابوذر انداخته بود. مي دانيد، آن بياني كه بر اثر نورانيت ايمان در دل انسان به وجود مي آيد، حالا چه آن را پدر و مادر به انسان بدهند، چه يك بزرگتر ديگر، چه يك حادثه كه گاهي آن ايمان ناب را به انسان مي بخشد، كه آن براي انسان، خيلي بيشتر به كار مي آيد، تا آن استدلالها، اگر چه آن استدلالها حتما لازم است، زيرا در آن ايماني كه گفتم، ممكن است گاهي وسوسه بشود، بعضي بيايند و خدشه بكنند. انسان براي اين

كه خودش را از آن وسوسه ها به جاي امني برساند، به آن استدلال احتياج دارد. آن استدلال، مثل ستوني، مثل ديواري است كه انسان به آن تكيه مي دهد و خيالش آسوده است كه جاي وسوسه و دغدغه نيست، يعني كسي نمي تواند در انسان، ترديد ايجاد كند.اما آن چيزي كه انسان را به كار مي آيد، به حركت وادار مي كند و در ميدانهاي زندگي كمك مي كند، همان اعتقادي است كه از ايمان، از محبت، از جاذبه و از شور و عشق، حاصل مي شود. (3) مقام معظم رهبري در چنين خانواده اي، با توحيد ناب و معرفت ايماني آشنا شده، رشد يافته و آماده حضور در صحنه هاي جدي زندگي و مبارزه شدند.وضعيت مادي خانواده ايشان چندان مناسب نبود، اما معنويت و طهارت همراه با قناعت عزتمندانه، زندگي شيريني را براي آنان به وجود آورده بود. كودكي آقا سيد علي مصادف با ايام جنگ جهاني دوم و اشغال ايران از سوي متفقين بود.با اين كه مشهد در كرانه جنگ واقع بود و همه چيز نسبت به شهرهاي ديگر كشور در آن ارزان و فراوان بود، با اين حال، وضعيت خانوادگي ايشان طوري بود كه اغلب نان جو مي خوردند و بندرت نان گندم تهيه مي شد.آقا سيد علي شبهايي را به ياد دارند كه در منزل شام نداشتند و با پول خردي كه بعضي وقتها مادر بزرگشان مي داد، قدري كشمش يا شير مي خريدند و با نان مي خوردند. (4) منزل پدري كه آقا سيد علي در آن جا متولد شدند، خانه اي حدود 60- 70 متري، در محله فقيرنشين

مشهد بود كه فقط يك اتاق و يك زيرزمين داشت و هنگامي كه براي پدرشان ميهمان مي آمد، همگي به زيرزمين مي رفتند تا در آن تنها اتاق، از ميهمان پذيرايي شود.بعد، عده اي از علاقه مندان پدرشان، زمين كوچكي را كه كنار اين منزل بود، خريده و به آن اضافه كردند و منزل داراي سه اتاق شد. اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهاي كهنه پدر، برايشان لباس تهيه مي كرد كه غالبا داراي چند وصله بود. (5) پي نوشت ها: 1- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان 14/11/76. 2- پيشين. 3- پيشين. 4- روزنامه جمهوري اسلامي 20/5/64. 5- پيشين. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

تحصيلات مقدماتي

آقا سيد علي، از چهار سالگي آموزش قرآن را در مكتب خانه آغاز و در هفت سالگي راهي دبستان شدند و پس از پايان تحصيلات دوران ابتدايي، دوره سه ساله سيكل اول دبيرستان را پشت سر گذاشتند.آقا، خاطرات خود را از دوران مكتب و مدرسه چنين بيان مي فرمايند: بايد بگويم اولين مركز درسي كه من رفتم، مدرسه نبود، مكتب بود - در سنين قبل از مدرسه - شايد چهار سال يا پنج سالم بود كه من و برادر بزرگتر از من را - كه از من، سه سال و نيم بزرگ بودند - با هم در مكتب دخترانه گذاشتند، يعني مكتبي كه معلمش زن بود و بيشتر دختر بودند، چند نفر پسر هم بودند.البته من خيلي كوچك بودم. تجربه اي كه از آن وقت مي توانم به ياد بياورم، اين است كه بچه را در آن سنين چهار، پنج

سالگي، اصلا نبايد به مدرسه و مكتب و اينها گذاشت، براي اين كه هيچ فايده اي ندارد.من به نظرم مي رسد كه از آن دوره ي مكتب قبل از مدرسه، هيچ استفاده ي علمي و درسي نكردم.گذاشته بودند كه ما قرآن ياد بگيريم - طبعا - چون در مكتبها معمولا قرآن درس مي دادند.آن وقت در مدرسه ها قرآن معمول نبود.درس نمي دادند. بد نيست بدانيد كه من متولد 1318 هستم.اين دوراني كه مي گويم، سالهاي 1323، 1324، آن سالهاست - اوايل مكتب رفتن ما - بنابر اين يك دوره آن است، كه اولين روز مكتب اول را يادم نيست.پس از مدتي - يكي، دو ماه - كه در آن مكتب بوديم، ما را از آن مكتب برداشتند و در مكتبي گذاشتند كه مردانه بود، يعني معلمش مرد مسني بود.شايد شما در اين داستانهاي قديمي، «ملا مكتبي » خوانده باشيد، درست همان ملا مكتبي تصوير شده در داستانها و در قصه هاي قديمي، ما پيش او درس مي خوانديم. من كوچكترين فرد آن مكتب بودم - شايد آن وقت، حدود پنج سالم بود - و چون هم خيلي كوچك بودم، هم سيد و پسر عالم بودم، اين آقاي «ملا مكتبي » ، صبحها من را كنار دست خودش مي نشاند و پول كمي، مثلا اسكناس پنج قراني - آن وقتها اسكناس پنج ريالي بود.اسكناس يك توماني و دو توماني، شما نديده ايد - يا دو توماني از جيب خود بيرون مي آورد، به من مي داد و مي گفت: تو اينها را به قرآن بمال كه بركت پيدا كند! بيچاره دلش را خوش مي كرد

به اين كه به اين ترتيب - مثلا - پولش بركت پيدا كند، چون درآمدي نداشتند. روز اولي كه ما را به آن مدرسه بردند، من يادم است كه از نظر من روز بسيار تيره، تاريك، بد و ناخوشايند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگي كرد كه به نظر من - آن وقت - خيلي بود.البته شايد آن موقع به قدر نصف اين اتاق، يا مقداري بيشتر از نصف اين اتاق (1) بود، اما به چشم كودكي آن روز من، جاي خيلي بزرگي مي آمد.و چون پنجره هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهاي مومي داشت، تاريك و بد بود.مدتي هم آن جا بوديم. ليكن روز اول كه ما را به دبستان بردند، روز خوبي بود، روز شلوغي بود.بچه ها بازي مي كردند، ما هم بازي مي كرديم.اتاق ما كلاس بسيار بزرگي بود - باز به چشم آن وقت كودكي من - وعده ي بچه هاي كلاس اول، زياد بود.حالا كه فكر مي كنم، شايد سي نفر، چهل نفر، بچه هاي كلاس اول بوديم و روز پرشور و پرشوقي بود و خاطره ي بدي از آن روز ندارم. البته چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمي دانست، خودم هم نمي دانستم، فقط مي فهميدم كه چيزهايي را درست نمي بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم كه چشمهايم ضعيف است، پدر و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند.آن وقت، وقتي كه من عينكي شدم، گمان مي كنم حدود سيزده سالم بود، ليكن در اين دوره ي اول مدرسه و اينها اين نقص كار من بود.قيافه

ي معلم را از دور نمي ديدم.تخته ي سياه را كه روي آن مي نوشتند، اصلا نمي ديدم، و اين مشكلات زيادي را در كار تحصيل من به وجود مي آورد. حالا خوشبختانه بچه ها در كودكي، فورا شناسايي مي شوند و اگر چشمشان ضعيف است، برايشان عينك مي گيرند و رسيدگي مي كنند.آن وقت اصلا اين چيزها در مدرسه اي معمول نبود. البته اين مدرسه ي ما يك مدرسه ي به اصطلاح غير دولتي بود، بعلاوه مدرسه ي ديني بود كه معلمين و مديرانش از افراد بسيار متدين انتخاب شده بودند، و با برنامه هاي اندكي ديني تر از معمول مدارس آن روز، اداره مي شد، چون آن مدرسه ها اصلا برنامه ي ديني درستي نداشت و كسي توجهي و اعتنايي به آن نمي كرد. در مورد معلمين اول ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقاي «تدين » بود، تا چند سال پيش زنده بود.من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادي با او داشتم.مشهد كه مي رفتم، ديدن ما مي آمد.پيرمرد شده بود و با هم تماس داشتيم.يك معلم ديگر داشتيم كه اسمش آقاي روحاني بود، الان يادم است، نمي دانم كجاست.عده اي از معلمين را يادم است، بله، تا كلاس ششم - دوره ي دبستان - خيلي از معلمين را دورادور مي شناختم.البته متاسفانه الان هيچ كدام را نمي دانم كجا هستند.اصلا زنده اند، نيستند و چه مي كنند، ليكن بعد از دوره ي مدرسه هم با بعضي از آنها ارتباط و آشنايي داشتم. (2) مقام معظم رهبري در مورد علاقه خود به درسهاي مختلف در دوران دبستان مي فرمايند: دورانهاي

كلاس اول و دوم و سوم را كه اصلا يادم نيست، الان هيچ نمي توانم قضاوتي بكنم كه به چه درسهايي علاقه داشتم، ليكن در اواخر دوره ي دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - به رياضي و جغرافيا علاقه داشتم، خيلي به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم.البته در درسهاي ديني هم خيلي خوب بودم، قرآن را با صداي بلند مي خواندم - قرآن خوان مدرسه بودم. - يك كتاب ديني را آن وقت به ما درس مي دادند - به نام تعليمات ديني - براي آن وقتها كتاب خيلي خوبي بود، من تكه هايي از آن كتاب را - فصل، فصل بود - حفظ مي كردم. در همان دوره ي آخر دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - تا منبر آقاي فلسفي را از راديو پخش مي كردند كه ما از راديو شنيده بوديم، من تقليد منبر او را - در بچگي - مي كردم.به همان سبك، آن بخشهاي كتاب ديني را با صداي بلندي و خيلي شمرده، شت سر هم مي خواندم.معلمم و پدر و مادرم خيلي خوششان مي آمد، من را تشويق مي كردند.بله، اين درسهايي بود كه آن وقت دوست مي داشتم. (3) آقا سيد علي به موازات طي درسهاي كلاسيك، به تحصيلات طلبگي در مدرسه «نواب » پرداختند و در كنار تحصيل در مدرسه و حوزه، به ورزش و بازيهاي متداول دوران خود مي پرداختند: در مورد بازي كردن پرسيدند؟ بله، بازي هم مي كرديم.منتها در كوچه بازي مي كرديم، در خانه جاي بازي نداشتيم و بازيهاي آن وقت بچه ها فرق

مي كرد.يك مقدار هم بازيهاي ورزشي بود، مثل واليبال و فوتبال و اينها كه بازي مي كرديم.من آن موقع در كوچه، با بچه ها واليبال بازي مي كردم، خيلي هم واليبال را دوست مي داشتم.الان هم اگر گاهي بخواهيم ورزش دسته جمعي بكنيم - البته با بچه هاي خودم - به واليبال رو مي آوريم كه ورزش خيلي خوبي است. بازيهاي غير ورزشي آن وقت، «گرگم به هوا» و بازيهايي بود كه در آنها خيلي معنا و مفهومي نبود، يعني اگر فرض كني كه بعضي از بازيها ممكن است براي بچه ها آموزنده باشد و انسان با تفكر، آنها را انتخاب كند، اين بازيهايي كه الان در ذهن من هست، واقعا اين خصوصيت را نداشت، ولي بازي و سرگرمي بود. چيزي كه حتما مي دانم براي شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمم بودم، يعني در بين سنين ده و سيزده سالگي - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه سرم بود و قبا تنم بود! قبل از آن هم همين طور، از اوايلي كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم، منتها تابستانها با سربرهنه مي رفتم، زمستان كه مي شد، مادرم عمامه به سرم مي پيچيد.مادرم خودش دختر روحاني بود و برادران روحاني هم داشت، عمامه پيچيدن را خوب بلد بود.سر ماها عمامه مي پيچيد و به مدرسه مي رفتيم.البته اسباب زحمت بود كه جلوي بچه ها، يكي با قباي بلند و لباس جور ديگر باشد.طبعا مقداري حالت انگشت نمايي و اينها بود، اما ما با بازي و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مي كرديم، نمي گذاشتيم كه

در اين زمينه ها خيلي سخت بگذرد. به هرحال، بازي در كوچه بود.البته خاطراتي هم در اين زمينه دارم كه الان اگر مناسب شد، ممكن است در خلال صحبت بگويم. بازي ما بيشتر در كوچه بود، در خانه كمتر به بازي مي رسيديم » . (4) آقا سيد علي در دوران نوجواني نيز به ورزش ادامه دادند، اما بهترين تفريح خود را در آن زمان، حضور در جمع طلبه ها و مباحث علمي و دوستانه با آنها مي دانستند. «ماها متاسفانه سرگرميهاي خيلي كمي داشتيم، اين طور سرگرميها آن وقت نبود، البته پارك بود، ولي كم و خيلي محدود، مثلا در مشهد فقط يك پارك در داخل شهر بود و محيطهايش، محيطهاي خيلي بدي بود.ماها هم خانواده هايي بوديم كه پدر و مادرها مقيد بودند، اصلا نمي توانستيم برويم.براي امثال من در دوره ي جواني، امكان اين كه بتوانند از اين مراكز عمومي تفريحي استفاده كنند، وجود نداشت، به خاطر اينكه اين مراكز، مراكز خوبي نبود، غالبا مراكز آلوده اي بود. دستگاههاي آن روز هم مقداري سعي داشتند كه مراكز عمومي را آلوده ي به شهوات و فساد بكنند، اين كار، تعمدا و طبعا با برنامه ريزي انجام مي شد.آن وقتها اين را حدس مي زديم، بعدها كه قراين و اطلاعات بيشتري پيدا كرديم، معلوم شد كه واقعا همين طور بوده است، يعني با برنامه ريزي، محيطهاي عمومي را فاسد مي كردند! لذا ماها نمي توانستيم برويم.بنابر اين تفريحهاي آن وقت ماها از اين قبيل نبود. تفريح من در محيط طلبگي خودم در دوران جواني، حضور در جمع طلبه ها بود.به مدرسه ي خودمان -

مدرسه اي داشتيم، مدرسه ي نواب - مي رفتيم، جو طلبه ها براي ما جو شيريني بود.طلبه ها دور هم جمع مي شدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطلاعات مي كردند و حرف مي زدند.محيط مدرسه براي خود طلبه ها مثل يك باشگاه محسوب مي شد، در وقت بي كاري آن جا دورهم جمع مي شدند.علاوه بر اين، در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خيلي خوبي بود.آن جا هم افراد متدين، طلاب، روحانيون و علما مي آمدند، مي نشستند و با هم بحث علمي مي كردند، بعضي هم صحبتهاي دوستانه مي كردند.تفريحهاي ما اينها بود. البته من از آن وقت، ورزش مي كردم، الان هم ورزش مي كنم.متاسفانه مي بينم جوانهاي ما در ورزش، سستي مي كنند، كه اين خيلي خطاست.آن وقت ما كوه مي رفتيم، پياده رويهاي طولاني مي كرديم.من با دوستان خودم، چند بار از كوههاي اطراف مشهد، همين طور كوه به كوه، روستا به روستا، چند شبانه روز حركت كرديم و راه رفتيم.از اين گونه ورزشها داشتيم.البته اينها تفريحهاي سرگرم كننده اي بود كه خارج از محيط شهر محسوب مي شد. حالا در تهران، اين دامنه ي زيباي البرز و ارتفاعات به اين قشنگي و خوب هست، من خودم هفته اي چند بار به اين ارتفاعات مي روم. متاسفانه مي بينم نسبت به جمعيت تهران، كساني كه آن جا مي آيند و از اين محيط بسيار خوب و پاك استفاده مي كنند، خيلي كم است! تاسف مي خورم كه چرا جوانهاي ما از اين محيط طبيعي و زيبا استفاده نمي كنند! اگر آن وقت در مشهد ما يك چنين كوههاي نزديكي وجود

داشت - چون ما آن وقت در مشهد، كوههاي به اين خوبي و به اين نزديكي نداشتيم - ماها بيشتر هم استفاده مي كرديم. (5) پي نوشت ها: 1- اتاق محل گفت و شنود رهبري با جوانان. 2- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان 14/11/76. 3- پيشين. 4- پيشين. 5- پيشين. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

تحصيلات حوزوي

ملت ايران پيش از آلوده شدن به فرهنگ تحميلي غرب، پايبند به آداب و رسوم و فرهنگ غني ملي و اسلامي خود بود.ابتدا روشنفكران غرب زده و سپس رضاخان در تغيير فرهنگ خودي، با استفاده از تبليغات و زور، تلاش گسترده اي به عمل آوردند كه نتيجه آن غرب زدگي ملت و تغيير لباس و بسياري از سنن اصيل او بود.حجت الاسلام و المسلمين «سيد جواد خامنه اي » در برابر اين موج تباه كننده ايستاد و فرزندان خود، از جمله آقا سيد علي را در كسوت لباس روحانيت درآورد. آقا سيد علي در خصوص اين كه از چه وقتي به فكر آينده افتادند و چطور شد كه لباس و درسهاي طلبگي و راه نوراني روحانيت را انتخاب كردند، مي فرمايند: چه زماني به فكر آينده افتادم، هيچ يادم نيست.اين كه در آينده ي زندگي خودم، بنا بود چه شغلي را انتخاب بكنم، از اول براي خود من و براي خانواده ي من معلوم بود، همه مي دانستند كه من بناست طلبه و روحاني شوم.اين چيزي بود كه پدرم مي خواست و مادرم بشدت دوست مي داشت.خود من هم علاقه مند بودم، يعني هيچ بي علاقه به اين

مساله نبودم. اما اين كه لباس ما را از اول، اين لباس قرار دادند، به اين نيت نبود، به خاطر اين بود كه پدرم با هركاري كه رضاخان پهلوي كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمي داشت همان لباسي را كه رضاخان بزور مي گويد، بپوشيم. مي دانيد كه رضاخان، لباس فعلي مردم را كه آن وقت لباس فرنگي بود و از اروپا آمده بود، بزور بر مردم تحميل كرد.ايرانيها لباس خاصي داشتند و همان لباس را مي پوشيدند.او اجبار كرد كه بايستي اين جور لباس بپوشيد، اين كلاه را سرتان بگذاريد. پدرم اين را دوست نمي داشت، از اين جهت بود كه لباس ما را همان لباس معمولي خودش كه لباس طلبگي بود، قرارداده بود، اما نيت طلبه شدن و روحاني شدن من در ذهنشان بود، هم پدرم مي خواست، هم مادرم مي خواست، خود من هم مي خواستم.من دوست مي داشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملا درس طلبگي را در داخل مدرسه شروع كردم. (1) آقا سيد علي، در كسوت روحانيت، درسهاي كلاسيك زمان را نيز مي خواندند و لباس مانعي براي فعاليتهاي علمي و حتي نشاط و بازيهاي نوجواني و جواني ايشان نبود. معلمي داشتيم كه خودش طلبه بود و معلم كلاس پنجم ما هم بود - پنجم يا ششم، به نظرم هر دو سال، معلم ما بود. - او پيشنهاد كرد كه به ما درس جامع المقدمات بدهد.مي ديد كه من و يكي، دو نفر از بچه ها علاقه منديم و استعدادمان هم خوب بود، فكر كرد كه به ما درس

بدهد، ما هم قبول كرديم. جامع المقدمات، اولين كتابي است كه طلبه ها مي خواندند، الان هم هنوز معمول است، خودش مجموعه اي از جزوات، يعني چند كتاب كوچك است.من چند تا از آن كتابهاي كوچك را در دبستان خواندم، بعد هم كه بيرون آمدم، بشدت و با جديت و علاقه دنبال كردم. من بعد از دبستان، دبيرستان نرفتم، دوره ي دبيرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم مي خواندم.درس معمولي من طلبگي بود و بعد از دوره ي دبستان، مدرسه ي طلبگي رفتم - يعني از دوازده سالگي به بعد - بنابراين از همان وقتها ديگر من به فكر آينده - به اين معنا - بودم، يعني معلوم بود كه ديگر بناست طلبه بشوم. البته طلبگي و لباس طلبگي، به هيچ وجه مانع از كارهاي كودكانه ي آن زمان نبود، يعني هم عمامه سرمان مي گذاشتيم، هم وقتي مي خواستيم بازي كنيم، عمامه را در خانه مي گذاشتيم، به كوچه مي آمديم و با همان قبا بازي مي كرديم، مي دويديم - كارهايي كه بچه ها مي كنند. - وقتي مي خواستيم با پدرم به مسجد برويم، باز عمامه را سرمان مي گذاشتيم و عبا را دوش مي كرديم و با همان وضع كوچك و چهره ي كودكانه به مدرسه مي رفتيم و مي آمديم. (2) نقش پدر و مادر فهميده، آگاه و علاقه مند به سعادت فرزندان، چقدر ارزنده است و در زندگي آقا سيد علي، در حد والايي اين هدايت و نقش را مشاهده مي كنيم.آيت الله خامنه اي بعضي دروس مقدماتي را نزد پدر گرانقدر و داراي مقام

علمي بالاي خود خواندند و در تابستانها كه كلاس درس تعطيل مي شد، دروسي را كه پدرشان تعيين مي كردند، نزد ايشان مي خواندند، و به همين دليل، پيشرفت سريعي در دروس حوزوي داشتند و پيش از اتمام سن هجده سالگي، تمام دروس سطوح را خوانده و درس خارج را شروع كرده بودند. (3) از ديگر فعاليتهاي مقام معظم رهبري در دوران جواني، مطالعه كتابهاي غير درسي بود كه هم اكنون نيز با تمام مشغله اي كه دارند، به آن ادامه مي دهند: من در دوران جواني، زياد مطالعه مي كردم، غير از كتابهاي درسي خودمان كه مطالعه مي كردم و مي خواندم، هم كتاب تاريخ مي خواندم، هم كتاب ادبيات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصه و رمان مي خواندم.به كتاب قصه خيلي علاقه داشتم و خيلي از رمانهاي معروف را در دوره ي نوجواني خواندم.شعر هم مي خواندم.من با بسياري از ديوانهاي شعر، در دوره ي نوجواني و جواني آشنا شدم.به كتاب تاريخ علاقه داشتم، و چون درس عربي مي خواندم و با زبان عربي آشنا شده بودم، به حديث هم علاقه داشتم. الان احاديثي يادم است كه آنها را دوره ي نوجواني خواندم و يادداشت كردم، دفتر كوچكي داشتم كه يادداشت مي كردم.احاديثي را كه ديروز يا همين هفته نگاه كرده باشم، يادم نمي ماند، مگر اين كه يادآوريي وجود داشته باشد.اما آنهايي را كه در آن دوره خواندم، كاملا يادم است.شماها هم واقعا بايد قدر بدانيد، هرچه امروز مطالعه مي كنيد، برايتان مي ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمي شود. اين دوره ي نوجواني براي مطالعه و يادگرفتن، دوره ي

خيلي خوبي است، واقعا يك دوره ي طلايي است و با هيچ دوران ديگري قابل مقايسه نيست. من خيلي كتاب نگاه مي كردم، منزل ما هم كتاب زياد بود.پدرم كتابخانه ي خوبي داشت و خيلي از كتابها هم براي من مورد استفاده بود.البته خود ماها هم كتاب داشتيم، كرايه هم مي كرديم.نزديك منزل ما كتابفروشي كوچكي بود كه كتاب، كرايه مي داد. من رمان و اينها كه مي خواندم، معمولا از آن جا كرايه مي كردم. الان يادم افتاد كه كتابخانه ي آستان قدس هم مراجعه مي كردم، آستان قدس هم در مشهد، كتابخانه ي خيلي خوبي دارد.در دوره ي اوايل طلبگي - در همان سنين پانزده، شانزده سالگي - به آن جا مراجعه مي كردم.گاهي روزها آن جا مي رفتم - نزديك آستان قدس است. - و مشغول مطالعه مي شدم.صداي اذان با بلندگو پخش مي شد، به قدري غرق مطالعه بودم كه صداي اذان را نمي شنيدم! خيلي نزديك بود و صدا خيلي شديد داخل قرائتخانه مي آمد و ظهر مي گذشت.بعد از مدتي مي فهميديم كه ظهر شده است! با كتاب انس داشتم.البته الان هم كه در سنين نزديك شصت سالگي هستم و همان طور كه گفتيد، بعضي از شماها جاي فرزند من هستيد و بعضي مثل نوه ي من مي مانيد، الان هم از خيلي از نوجوانها بيشتر مطالعه مي كنم، اين را هم بدانيد. (4) در اين جا ضروري مي دانيم به خاطره ديگري از مقام معظم رهبري اشاره كنيم تا جايگاه مطالعه را بهتر دريابيم و ملاحظه كنيم كه رهبري با وجود مسؤوليتهاي خطير، فرصت مناسبي را براي مطالعه

اختصاص داده اند و زيادي مشغله و بالا بودن مسؤوليت، منافاتي با مطالعه منظم ندارد. هركسي كه در يك بخش يا گوشه اي، مشغول تبليغ و كار است، رابطه ي خودش را با كسب معلومات قطع نكند.نگوييم كار داريم و نمي رسيم.من خودم، اوايل انقلاب كه شد، حدود دو سال رابطه ام با كتاب قطع شد.با آن همه اشتغال كه ما داشتيم، مگر فرجام داشت؟ من، شب ساعت 11 و يا بيشتر، به خانه مي رفتم و كار، ساعت 6- 5 صبح آغاز شده بود.تازه، عده اي ملاقاتي در خانه هم داشتم.خانه ي ما هم دم دست بود.مي رفتم و مي ديدم عده اي از ارگانهاي مملكتي، از نهادهاي انقلابي، از بخشهاي مختلف، از علماي شهرستانها و...در اتاق نشسته اند و كار دارند.اصلا مجال نبود.مدتها مديد مي گذشت كه من فرزندان خودم را نمي ديدم، با اين كه در خانه ي خودمان بوديم! وقتي موقع شب مي رفتم، خواب بودند و صبح هم وقتي بيرون مي آمدم، خواب بودند.روزهاي متمادي مي شد كه من بچه ها را نمي ديدم.اين، وضع زندگي ما بود.ناگهان به خودم نهيب زدم و الان سه، چهار سال است كه شروع به مطالعه كرده ام...شروع مجدد من به مطالعه، بعد از اشتغال به رياست جمهوري است.الان من مطالعه هم مي كنم و به كارم هم مي رسم و مي بينم منافات با هم ندارند.مطالعه ي علمي - تاريخي هم دارم، مطالعه ي تفنني هم مي كنم. (5)

سرودن اشعار با نام مستعار «امين » آقا سيد علي در دوره جواني، با طبع لطيفي كه داشتند، با نام مستعار «امين » به سرودن

شعر نيز مي پرداختند.آقا به ماجراي سرودن شعر در دوره جواني خود اشاره كرده و تداوم اين طبع لطيف در حال حاضر را بيان مي كنند: عرض كنم حضور شما كه ماجراي «امين » ، ماجراي ديگر و عالم ديگري است، عالم شعر و احساس و اينهاست.البته مقداري راجع به شعر با شماها صحبت كرده ام، چند كلمه ي ديگر هم صحبت مي كنم. من در دوره ي جواني، شعر گفتن را شروع كردم و گاهي شعر مي گفتم، منتها به دلايلي، تا سالهاي متمادي شعرم را در انجمن ادبي - كه آن وقت در مشهد تشكيل مي شد و من هم شركت مي كردم - نمي خواندم.حالا عيبي ندارد آن دليلي را كه گفتم به آن دليل نمي خواندم، بگويم. علت، اين بود كه چون من سابقه ي زيادي با شعر داشتم، شعر را مي شناختم، يعني خوب و بد شعر را مي شناختم.در آن انجمن، وقتي كه شعري خوانده مي شد و اشخاص نامداري هم در آن انجمن بودند - كه بعضي از آنها امروز هم هستند، بعضي هم فوت شده اند - نقدي كه من نسبت به شعر انجام مي دادم، نقدي بود كه غالبا مورد تاييد و تصديق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار مي گرفت.وقتي كه شعر خودم را نگاه مي كردم، با ديد يك نقاد مي ديدم كه اين شعر، من را راضي نمي كند، لذا نمي خواستم آن شعر را بخوانم، يعني اگر شعري بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتما مي خواندم.ليكن مي نشستم، فكر مي كردم، شعر را مي گفتم، مي

نوشتم و پاكنويس مي كردم، اما در آن انجمن نمي خواندم.چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همين نقدهايي كه مي شد - از جمله خود من زياد نقد مي كردم - بالاتر از اين شعر بود.شايد شعرهايي خوانده مي شد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود، اما مورد نقد قرار مي گرفت. به هر حال، مي توانم اين طور بگويم آن شعر، من را به عنوان يك ناقد، راضي نمي كرد.اتفاق افتاده بود كه در غير از آن انجمن، انجمنهاي ديگري در بعضي از شهرهاي ديگر - يك شهر از شهرهاي معروف شعر خيز ايران كه حالا نمي خواهم اسم بياورم - شركت كرده بودم و آن جا ديدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد، از من شعر خواستند، لذا من خواندم، همان سالهاي قديم. اين كه مي گويم، مربوط به سالهاي 1336، 37 و آن وقتهاست، در حدود سنين بيست، بيست و يك ساله، يا حد اكثر بيست و دو ساله بودم.البته اين تا سالهاي 1342 و 1344- تا آن وقتها - ادامه داشت كه بعد ديگر غرق شدن در كارهاي مبارزات، ما را از كار شعر و اينها بكلي دور كرد، انجمن هم ديگر نمي رفتم. به هر حال، آن زمان شعر مي گفتم، بعد شعر گفتن را رها كردم و نمي گفتم، تا چند سال قبل از اين، كه تصادفا يك جوري شد كه دوباره احساس كردم مايلم گاهي چيزي بر زبان، يا بر ذهن، يا روي كاغذ بياورم، آنها هم دربين مردم پخش نشده است - حالا شما يك بيت را خوانديد (6) -

از شعرهايي كه من گفته ام، چند غزل بيشتر در دست مردم نيست، نمي دانم شما اين را از كجا و از چه كسي شنيده ايد.اين غزلي كه مطلعش را خوانديد، مال خيلي دور نيست، خيال مي كنم مربوط به همين سه، چهار سال قبل است. (7)

ادامه تحصيل در حوزه هاي علميه آقا سيد علي در سن هجده سالگي، همزمان با اخذ ديپلم متوسطه، موفق به گذرانيدن درسهاي سطوح در نزد پدرشان و اساتيد ديگر حوزه علميه مشهد، مانند «حاج هاشم قزويني » و «حاج سيد احمد مدرس يزدي » شدند.ايشان سپس دو سال از درس خارج خود را در مشهد، در خدمت «آيت الله ميلاني » گذراندند به اين ترتيب كه: كتاب «انموذ و صمديه » را در مدرسه «سليمانخان » مشهد، نزد آقاي «علوي » كه خود در رشته پزشكي به تحصيلات مشغول بود، خواندند.سپس «سيوطي » را با مقداري از «مغني » ، نزد شخصي به نام آقاي «مسعود» در همان مدرسه مي خوانند و از آن جا كه برادر بزرگشان (سيد محمد) در مدرسه نواب اتاق داشت، به آن جا رفته و «معالم » را نيز شروع مي كنند.با پيشنهاد پدرشان، كتاب «شرايع الاسلام » محقق حلي را نزد ايشان مي خوانند، و تا مبحث كتاب «حج » ، به تنهايي نزد پدر مشغول تحصيل مي شوند.سپس همراه با برادرشان در درس «شرح لمعه » پدرشان شركت مي كنند.سه چهارم شرح لمعه را به اين طريق مي خوانند و بقيه را نزد مرحوم آقا ميرزا مدرس يزدي - كه مدرس معروف شرح لمعه و قوانين در مدرسه نواب بود - خواندند.پس

از اتمام شرح لمعه، بخش عمده درس «رسائل و مكاسب » و «كفايه » را نزد مرحوم حاج شيخ هاشم قزويني - كه از شاگردان مرحوم آقا ميرزا مهدي اصفهاني و اهل رياضت و مدرس درجه يك مشهد و معروف بود - خواندند. تمام دوران تحصيل آقا سيد علي، از آغاز رسمي دوران طلبگي تا پايان دوره سطح، پنج سال و نيم بيشتر طول نكشيد. درس خارج را ايشان نزد مرحوم آيت الله ميلاني - كه از مراجع مشهد و مرد ملايي بودند - شروع كردند.يك سال درس اصول و دو سال و نيم در درس فقه ايشان، حاضر شدند و در اواخر سال 37 به قم عزيمت نمودند. ضمنا در مشهد كه بودند، مدتي هم در درس خارج آقا شيخ هاشم قزويني - كه به اصرار ايشان برگزار كرده بود - حاضر شدند. درس ديگري كه ايشان گذراندند، درس «فلسفه » ي «آقاي ميرزا جواد آقا تهراني » بود.سپس به توصيه يكي از دوستان، نزد شخصي به نام «آقا شيخ رضا ايسي » كه در مشهد محضر دار، اما ملاي فاضل و معتقد به حكمت بودند، درس «منظومه » را شروع كردند. (8) شوق آشنايي با حوزه هاي علميه جهان تشيع و موانست با شيوه هاي تدريس در مراكز علمي اسلامي، آقا سيد علي هجده ساله را در سال 1336 به «نجف اشرف » كشاند و مدت دو سال در آن جا رحل اقامت گزيد و در درسهاي اساتيد بزرگ آن حوزه حاضر شدند، به رغم علاقه به ماندن در نجف، به خاطر مخالفت پدر، به مشهد مراجعت فرموده و سپس به قم عزيمت

مي كنند. در نجف، در درسهاي آيات عظام، «حكيم » ، «خويي » ، «شاهرودي » ، «آقا ميرزا باقر زنجاني » ، مرحوم «ميرزا حسن يزدي » و «آقا سيد يحيي يزدي » شركت مي كنند.از بين درسها و اساتيد، بيشتر از درس آيت الله حكيم، به خاطر سلامت رواني و نظرات فقهي خيلي خوب، و درس آقا ميرزا حسن بجنوردي در مسجد «طوسي » خوششان مي آمد. (9) عزيمت مقام معظم رهبري به قم در اواخر سال 1337 بود كه تا سال 1343 به مدت شش سال اقامت ايشان در قم ادامه يافت و سپس به مشهد مقدس مراجعت فرمودند.در قم تصميم مي گيرند كه همه درسها را ملاحظه كنند، سپس هر كدام را پسنديدند، آن درس را ادامه دهند.لذا از ميان همه درسها، يكي درس «حضرت امام (ره)» و بعد درس «آقا مرتضي حاج شيخ » و درس «آيت الله بروجردي » را مي پسندند.ايشان، در درس «فقه » و «اصول » امام، به طور مستمر شركت مي كردند و يك مقدار از «اسفار» و مقداري از «شفا» را از محضر «علامه طباطبايي » استفاده مي نمودند. (10) پي نوشت ها: 1- پيشين. 2- پيشين. 3- روزنامه رسالت 31/3/68. 4- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان 14/11/76. 5- حوزه و روحانيت در آيينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، تنظيم دفتر مقام معظم رهبري، نشر سازمان تبليغات اسلامي، ج دوم، صفحه هاي 13 و 12. 6- آن بيت شعري كه خوانده شد، اين است: دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو سپندوار ز كف داده ام عنان

بي تو 7- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان 14/11/76. 8- روزنامه رسالت 31/3/68. 9- پيشين. 10- پيشين. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

اوج گيري انقلاب و تبعيد به ايرانشهر

با اوج گيري مبارزات و آشكار شدن انحراف در سازمان منافقين، و احساس روحانيت و مردم به لزوم تشكلي اسلامي كه در راس آن به جاي افراد عادي و سياسي، افرادي روحاني و آشناي به فقه و سياست باشند، در مشهد هسته اوليه تشكلي اسلامي با رهبري امام و مديريت روحانيت متعهد و انقلابي شكل يافت.آيت الله العظمي خامنه اي در اين باره مي گويند: در سالهاي 55- 56 بنده و بعضي از دوستان، دائما ذكر و فكرمان ايجاد تجمع و هماهنگي بين فعاليتهاي مبارزه اي بود كه در تهران و جاهاي ديگر مثل قم و مشهد و ديگر جاها پيش مي آمد، و اين پراكندگي نيروها آن روز به ما خيلي ضربه مي زد و چند نفري مثل بنده و آقاي هاشمي و تعداد ديگر، دائما به اين مساله فكر مي كرديم و بر اساس همين فكرها بود كه من سال 54 يا 55 وقتي مي آمدم تهران، لدي الورود به منزل آقاي بهشتي مي رفتم و بارها ايشان را در منزل ملاقات مي كردم و مي گفتم: «ما بايد گروهي از اين رفقاي مبارز و اهل علم را جمع كنيم.شما نظرتان چيست؟» ايشان تاييد مي كردند و من مي گفتم بايد اين كار با رياست شما باشد. گفتند: «رياست من چه لزومي دارد؟» گفتم: «نه تنها با شركت شما، بلكه با رياست شما، چون اگر شما نباشيد نمي شود.»

ايشان هم قبول كردند، و بالاخره منتهي شد به جلسات ما كه بعدها در مشهد شكل گرفت.و ايشان هم در مشهد بودند و من نمي دانم اين چه احساسي بود كه به ماها، مي گفت بايد آقاي بهشتي در اين كار باشد، و اين چيزي بود كه آن روز ما از جهت گيري مبارزه ي آقاي بهشتي پيدا كرده بوديم. (1) در ادامه جلسات، در تابستان سال 56 يا 55، در مشهد آقايان «رباني » املشي و «حجتي كرماني » با آيت الله خامنه اي نشستي داشتند و قرارشد كه تشكيلاتي به وجود آيد.در همان جلسه، پيشنهاد مي شود كه از آقاي شهيد بهشتي هم دعوت شوند تا در اين تشكيلات شركت كنند.به طور تصادفي آقاي بهشتي هم در مشهد بودند.وقتي سراغ ايشان مي روند، در خيابان به حجت الاسلام باهنر بر مي خورند كه نان و ماست و سبزي خريده و به سوي خانه مي رود.ماشين را نگه مي دارند و ايشان را هم دعوت مي كنند. آقاي باهنر وسايل خريداري شده را به كودكي كه همراهش بود، مي دهد كه به منزل ببرد و خودش سوار ماشين شده، چهاري نفري به منزل آقاي بهشتي مي روند.قرار براي فردا گذاشته مي شود.فرداي آن روز، جلسه تشكيل مي شود و آقاي بهشتي از اين پيشنهاد استقبال مي كند.سپس به پيشنهاد شهيد بهشتي، كاغذي مي آورند و نامي كساني را كه بايد در آن جمع شركت كنند، يادداشت مي كنند.اول راي مي گيرند و معلوم مي شود كه اين 5 نفر همديگر را قبول دارند.سپس نام 10 تا 15 نفر ديگر را هم مي نويسند.به اين

ترتيب جلسات ادامه مي يابد و تشكيلات جديد پا مي گيرد.ادامه جلسات در تهران برگزار مي شود و آيت الله خامنه اي هر پانزده يا بيست روز از مشهد به تهران مي آمدند.بعدها مرحوم شهيد «هاشمي نژاد» و عده اي هم از قم آمدند و به تشكيلات اضافه شدند. (2) خبر اين تشكيلات را هم براي علماي دربند رژيم، مثل آقاي هاشمي رفسنجاني و ...مي فرستند و آنها هم تاييد مي كنند.اين تشكيلات بعدها به صورت «جامعه روحانيت مبارز» در سراسر كشور به فعاليت پرداخت. شهيد مطهري هم در همان سال، در پيامي كه از نجف از طرف امام آورده بودند، مبارزان سابقه دار را به تجمع، دعوت مي كنند و همين ارتباطات، باعث شد كه تظاهرات عظيم سالهاي 56- 57 سازمان يابد.و نقش آيت الله العظمي خامنه اي در پايه گذاري اين تشكل، بسيار قابل توجه است.آن هم تشكلي كه به خاطر خدا و جهاد و شهادت پديد آمده بود، نه براي قدرت طلبي و به دست آوردن موقعيت و مقام. در گيرودار اين فعاليتها و در نقطه اوج گيري انقلاب اسلامي در سال 56، رژيم ستمگر با نهايت خشونت ايشان را دستگير مي كند و پس از چند شب زندان، ايشان را به «ايرانشهر» تبعيد مي كند. اما تبعيد و آب و هواي گرم و دمدار «ايرانشهر» ، كمتر از آن بودند كه اين مظهر جهاد، تلاش و مبارزه را آرام سازند.بلكه آن جا نيز از فرصت استفاده كرده، در ايجاد وحدت و همبستگي بين نيروهاي مبارز آن سامان و نيز وحدت بين برادران شيعه و سني مي كوشند و موفقيت زيادي به

دست مي آورند، و با تماس با مردم و تبليغ و برطرف ساختن مشكلات و محروميتهاي اين استان ستم زده، نقش مهمي در توجه مردم به امام، روحانيت، اسلام و انقلاب ايفا مي كنند. اتفاقا در آن سال، در ايرانشهر سيلي مي آيد كه منجر به بي خانمان شدن و آسيب رسيدن به عده زيادي از مردم مي شود. آيت الله العظمي خامنه اي با استفاده از تجربه فردوس و گناباد، يك گروه از روحانيون و طلاب را بسيج مي كنند و گروه امداد روحانيت را تشكيل مي دهند.اين گروه، به قدري در كار امداد، تبليغ، تحريك و تشجيع مردم موفق مي شود كه ساواك وحشت مي كند.ايشان را احضار مي كند و رئيس ساواك به معظم له مي گويد: ديشب در كميسيون امنيت شهرباني به ساواك گفتم، شما چقدر بي عرضه هستيد كه هيچ كاري نكرديد.يك تبعيدي ببينيد اين جا چه اوضاعي درست كرده؟ ! (3) مقام معظم رهبري در مدت تبعيد در ايرانشهر، به تبليغ اسلام و انقلاب اسلامي پرداختند و مهمترين سنگر انقلاب، يعني مساجد را پايگاه روشنگريهاي خود ساختند.ايشان در مدت اقامت خود در ايرانشهر، نماز جمعه و تشكل شيعيان را در اين شهر احيا نمودند. در ايرانشهر، اهل تسنن كه 50 تا 60 درصد جمعيت آن روز شهر را تشكيل مي دادند، مساجد متعددي داشتند و نماز جماعت و جمعه را در آن جا اقامه مي كردند.اما در تنها مسجد شيعيان، نماز جمعه اقامه نمي شد و پيشنماز هم نداشتند.از آيت الله خامنه اي درخواست مي شود تا در آن مسجد به اقامه نماز بپردازند.ايشان بتدريج به فكر اقامه نماز

جمعه مي افتند.در اولين نماز جمعه، جمعيت قابل توجهي گرد مي آيند كه بنابه گفته اهالي در بيست سال حيات آن مسجد، بي سابقه بوده است.وقتي آيت الله خامنه اي بالاي منبر به ايراد خطبه مي پردازند، آن جمعيت زياد، پاي منبر اشك مي ريزند و به اين وسيله، عطش و اشتياق خود را به اين مراسم عبادي - سياسي فراموش شده، نشان مي دهند. (4) از جمله اقدامهاي ديگر مقام معظم رهبري در ايرانشهر، پايه گذاري وحدت بين شيعه و سني است.هرچند اقدام معظم له به خاطر سيلي كه در سال 57 در ايرانشهر جاري شد و خسارت فراواني بر جاي گذاشت و ذكر آن قبلا گذشت، ناتمام ماند، ليكن وجود اين تفكر و پيگيري آن توسط ايشان، نشاندهنده هوشياري و شناخت دقيق ايشان از مصالح اسلام و انقلاب اسلامي است. معظم له در خاطراتشان مي فرمايند: بد نيست اين نكته را در اين جا بگويم كه نطفه ي اصلي هفته ي وحدت - كه حالا بحمد الله سالهاست تشكيل مي شود - قبل از پيروزي انقلاب شكل گرفت.ما در سال 57 قبل از پيروزي انقلاب، با اين آقاي «مولوي قمر الدين » در ايرانشهر مذاكره كرديم كه بياييم يك عيد دو طرفه داشته باشيم، و از دوازدهم تا هفدهم ربيع را جشن بگيريم.مذاكره اش در آن وقت انجام شد كه اتفاقا همان روزها هم بود كه در ايرانشهر سيل آمد و جشن و همه چيز ما را برد.البته آن سيل هم يكي از الطاف خفيه ي الهي بود و ما را با وضع زندگي مردم بيشتر آشنا كرد.داخل كپرها و خانه ها رفتيم

و وضع زندگي مردم را از نزديك ديديم.قبل از آن، چند ماه در ايرانشهر بوديم، اما ظاهر قضيه را مي ديديم.مردم، ما را نمي شناختند و ما هم مردم را نمي شناختيم.بعد كه سيل آمد، هم ما مردم را شناختيم و هم مردم قدري با ما آشنا شدند. (5) مقام معظم رهبري، نامه اي به شهيد محراب «آيت الله صدوقي » از ايرانشهر مي فرستند و در آن، تحليلي از پيوند مردم و روحانيت ارائه مي دهند، كه اين نامه، از شناخت دقيق معظم له از مردم و علاقه آنان به دين و ارزشها و پاسداران معارف اسلام، يعني روحانيت، حكايت دارد.اين تحليل از سوي گروهكها به دليل همين نكته تحريم مي شود.به بخشي از اين تحليل و جريان تحريم گروهكها توجه فرماييد: مردم، به روحانيت اعتماد داشتند.پس در هر حركتي، اگر روحانيت بود، معنايش اين بود كه قاطبه ي ملت هم هست.اگر روحانيت نبود، معنايش اين بود كه قاطبه ي ملت هم نيست.اگر رهبران آن نهضت و آن حركت، خيلي سياسي و خيلي مسلط باشند، حداكثر اين است كه جمعي از مردم را با خودشان داشته باشند، اما قاطبه ي مردم نبودند.آن جايي كه روحانيت بود و قاطبه ي مردم بودند، طبيعي بود كه آن تحول و آن نهضت، پيروز بشود، چون هيچ حركتي وجود ندارد كه مردم به صورت دسته جمعي در آن حضور پيدا بكنند، مگر اين كه آن حركت - چه دير و چه زود - پيروز خواهد شد، استثنا ندارد. حضور روحانيت، حضور مردم را با خودش همراه داشت.من در سال 56 يا 57، نامه اي از ايرانشهر - جايي

كه تبعيد بودم - خدمت مرحوم «آيت الله صدوقي » نوشتم.خود ايشان از من خواسته بودند كه چنين نامه اي را بنويسم.آن روز در يزد، ايشان مردم را جمع كرده بودند و حركت خوبي را در اين شهر شروع كرده بودند.من در آن نامه، همين تحليل را با تفصيل ذكر كردم كه در آن وقتها چاپ هم شد.همين نامه در آن روز، از سوي گروهكهايي در سرتاسر كشور - كه به صورت موذيانه و نفوذي، در صفوف مبارزان و انقلابيون حضور داشتند - تحريم شد و نگذاشتند اين نامه منتشر شود.هرجا اين نامه را مي ديدند، مي رفتند بايكوت مي كردند! من خودم آن نامه را به جواني دادم كه برود در جايي تكثير كند، ولي بعد از مدتي فهميديم كه او كاغذ را اصلا پاره كرده و دور ريخته است! معلوم شد كه جزو آن وابسته هاي گروهكها بوده است. گروهكها، هميشه روي اين مساله حساسيت داشتند، يعني احزاب و گروههاي سياسي جداي از روحانيت، هميشه روي اين حرف حساسيت دارند كه ما بگوييم، هرجا شماها هستيد، مردم يا كم هستند و يا اصلا نيستند.اما آن جايي كه روحانيت حضور داشته باشد - بخصوص اگر مجموعه ي بزرگي از روحانيت باشند - مردم يكپارچه شركت مي كنند. (6) اين تبعيد تا سال 57 طول مي كشد و در اين سال، با اوج گيري انقلاب و خارج شدن كنترل اوضاع از دست رژيم، آيت الله العظمي خامنه اي به مشهد بازمي گردند و بيشتر از پيش به فعاليت مي پردازند. هسته اصلي تمام تظاهرات و راهپيماييهاي سالهاي 56- 57 در تهران، گروه هايي بودند كه

تحت مديريت شهيد مظلوم آيت الله بهشتي، شهيد آيت الله مطهري، شهيد باهنر و يارانشان اداره مي شد.و هسته هاي اصلي در شهرستانها نيز روحانيوني از قبيل شهيد آيت الله صدوقي، شهيد «آيت الله دستغيب » و...بودند كه در ارتباط با هسته اصلي در مركز قرار داشتند. در خراسان شاخص ترين فرد، آيت الله آقاي خامنه اي بود كه در مركزيت همه تظاهرات و راهپيماييها قرار داشتند.مقام معظم رهبري روزهاي اوج تظاهرات در مشهد را در خاطرات خود به طور مبسوط مورد بررسي قرار مي دهند و صحنه هاي زيبايي از مقاومت مردم را بخصوص در آذرماه كه عوامل رژيم، دست به كشتار وسيع مردم زدند، ترسيم مي كنند.تحصن در مشهد، به پيشنهاد معظم له انجام مي شود و آغازي مي شود براي تحصنهاي ديگر در سراسر كشور و تهران.با مطالعه اين قسمت از خاطرات، به نقش مقام معظم رهبري در سمت دادن به مبارزات مردم و مقاومت آنان در مشهد، و شجاعت ايشان و تصميم گيري صحيح و بموقع در مواقع حساس پي مي بريم: مسجد كرامت بعد از گذشت چند سال، در سال 57 مجددا مركز تلاش و فعاليت شد و آن زماني بود كه من از تبعيد به «جيرفت » - در ماه آبان يا احتمالا اواخر مهر - برگشته بودم.وقتي بود كه تظاهرات مشهد و جاهاي ديگر آغاز شده بود.ما آمديم يك ستادي تشكيل داديم در مسجد كرامت براي هدايت كارها و مبارزات مشهد كه در آن ستاد، مرحوم شهيد هاشمي نژاد و برادرمان جناب آقاي طبسي و من و يك عده از برادران طلبه ي جوان كه هميشه با ما

همراه بودند، و دو نفرشان به نام موسوي قوچاني و كامياب، الان در قيد حيات نيستند و شهيد شده اند. (اين دو نفر از آن طلبه هايي بودند كه دائما در كارها ما را همراهي مي كردند.) در آن جا جمع مي شديم و مردم هم آن جا در رفت و آمد دائمي بودند، و عجيب اين است كه نظاميها و پليس، از چهارراه نادري - كه مسجد در آن جا بود - از ترس هيجان مردم، جرات نمي كردند اين طرف تر بيايند، و اين سبب شده بود كه ما در اين مسجد، روز را با امنيت مي گذرانديم و هيچ واهمه اي نداشتيم كه بيايند مسجد را تصرف كنند، يا ماها را بگيرند.لكن شبها را آهسته از تاريكي استفاده مي كرديم، مي آمديم بيرون و در يك منزلي غير از منازل خودمان مي رفتيم، و هر شب چند نفري در مسجد مي مانديم. خيلي شب و روزهاي پرهيجان و پرشوري بود، تا اين كه مسايل آذرماه مشهد - كه مسايل بسيار سختي بود - پيش آمد و ابتدا به بيمارستان حمله كردند كه همان روز حمله، ما رفتيم در بيمارستان متحصن شديم.و ماجراي رفتن به بيمارستان هم خيلي ماجراي جالبي دارد و مطالبي است كه هيچ كس - به علت آن كه نمي دانستند - متعرض نشده است.البته در همه ي شهرها جريانات پرهيجان و تعيين كننده اي وجود داشته، از جمله در مشهد، اما متاسفانه كسي اينها را به زبان نياورده، در حالي كه همينها، تكه تكه، سازنده تاريخ روزهاي انقلاب است، و وقتي خبر به ما رسيد كه در مجلس روضه

بوديم و مرا پاي تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم.ديدم چند نفر از دوست و آشنا و غير آشنا آن طرف خط از بيمارستان با دستپاچگي و سرآسيمگي مي گويند: «حمله كردند، زدند، كشتند، به داد برسيد!» من آمدم آقاي طبسي را صدا زدم.رفتيم در اطاقي كه عده اي از علما و چند نفر از معاريف مشهد، در آن اطاق جمع بودند و روضه خواني هم در منزل يكي از معاريف علماي مشهد بود. من رو كردم به آن آقايان، گفتم: «وضع در بيمارستان بدين منوال است و لذا ورود ما در اين صحنه، احتمال زياد دارد كه مانع از ادامه ي تهاجم و حمله ي به بيماران و اطبا و پرستارها بشود، و من با آقاي طبسي قطعا خواهيم رفت.» اين در حالي بود كه ما با ايشان قرار نگذاشته بوديم، اما مي دانستم كه آقاي طبسي هم خواهند آمد.به هرحال گفتم: «اگر آقايان هم بيايند، بهتر خواهد شد و اگر هم نيايند، ما مي رويم.» اين لحن توام با عزم و تصميم ما موجب شد كه چند نفر از علماي معروف و محترم مشهد گفتند: «ما هم مي آييم.» از جمله آقاي «مرواريد» و بعضي ديگر، پياده حركت كرديم به طرف بيمارستان. وقتي ما از آن منزل بيرون آمديم، به جمعيت زيادي كه در كوچه و خيابان و بازار جمع بودند و ديدند كه ما داريم مي رويم، گفتيم به مردم اطلاع بدهند ما مي رويم بيمارستان.همين كار را كردند و مردم هم پشت سر اين عده و ما پياده راه افتادند و مسافت از حدود بازار تا بيمارستان را كه

شايد مثلا يك ساعت راه بود، پياده طي كرديم و هرچه جلوتر مي رفتيم، جمعيت بيشتر مي شد و با آرامي، بدون هيچ تظاهر و شعار و كارهاي هيجان انگيز حركت مي كرديم به طرف مقصد.تا اين كه رسيديم نزديك بيمارستان. همان طوري كه مي دانيد، جلو آن خياباني كه منتهي به بيمارستان امام رضاي مشهد است، يك ميداني هست كه حالا اسمش فلكه ي امام رضا است، سه خيابان منتهي به آن فلكه مي شود.ما وقتي از آن خياباني كه اسمش جهانباني بود، مي آمديم به طرف بيمارستان، از دور ديديم سربازها راه را سد كرده اند، يعني در يك صف كامل و تفنگها هم به دستشان ايستاده بودند و ممكن نبود از آن جا عبور كنيم.من ديدم جمعيت يك مقداري احساس اضطراب كرده اند.آهسته به برادرهاي اهل علمي كه همراهمان بودند، گفتم: «ما بايد در همين صف مقدم، با متانت و بدون هيچ گونه تغييري در وضع مان، به جلو برويم تا مردم پشت سرمان بيايند و همين كار را كرديم، يعني سرها را پايين انداختيم، بدون اين كه به روي خودمان بياوريم كه اصلا سرباز يا مسلحي وجود دارد. رفتيم نزديك تا اين كه تقريبا به يك متري سربازها رسيديم، كه من ناگهان ديدم آن سربازها بي اختيار پس رفتند و يك راهي به اندازه عبور سه، چهار نفر باز شد و ما رفتيم.كه البته آنها قصد داشتند ما برويم، بعد راه را ببندند.اما نتوانستند اين كار را بكنند، چون به مجرد اين كه ما از آن خط عبور كرديم، جمعيت هجوم آوردند و آنها نتوانستند كنترل كنند، و در نتيجه، حدود

مثلا چند صد نفر آدم با ما تا در بيمارستان آمدند.بعد هم گفتيم در را باز كردند و وارد بيمارستان شديم.با ورود به بيمارستان، آن دانشجويان و پرستاران و اطبا كه در بيمارستان بودند، وقتي ما را ديدند، جان گرفته و ما به طرف جايگاه وسط بيمارستان - كه به نظرم يك مجسمه اي نصب شده بود - رفتيم و مردم آن مجسمه را فرود آوردند و شكستند، كه در اين هنگام، رگبار گلوله هاي كاليبر - 50 به طرف مردم هدف گيري شد.در حالي كه براي متفرق كردن يا كشتن يك عده از مردم، گلوله هاي كاليبر كوچك مثل ژ - 3 و اين قبيل هم كافي بود.اما با گلوله هاي كاليبر - 50 كه يك سلاح بسيار خطرناك و براي كارهاي ديگري درست شده است، شروع به تيراندازي كردند و بعدا كه خبرنگاران خارجي براي ديدن به آن جا آمدند، من پوكه هاي گلوله هاي كاليبر - 50 را به آنها نشان دادم و به آنها گفتم خبر اين جنايت را به دنيا مخابره كنيد، تا دنيا بداند با ما چگونه رفتار كردند. به هرحال، بعد از يك ساعت كه خودمان هم نمي دانستيم بايد چه كاري بكنيم، با چند نفر از روحانيون به يك اطاقي رفتيم تا ببينيم چه كار بايد كرد، در حالي كه معلوم نبود تهاجم ادامه دارد يا خير؟ من آن جا پيشنهاد كردم كه اعلام كنيم، همين جا متحصن مي شويم و تا خواسته هايمان برآورده نشود، آن جا را ترك نمي كنيم.در آن جلسه كه حدود هشت تا ده نفر از اهل علم مشهد حضور داشتند، من

براي اين كه هيچ گونه تزلزل و خدشه اي به مطلب وارد نشود، بلافاصله يك كاغذ آوردم و نوشتم ما امضاءكنندگان زير اعلام مي كنيم: «تا انجام خواسته هايمان در اين جا خواهيم بود.» كه يكي از خواسته ها عزل فرماندار نظامي و يكي ديگر، محاكمه ي عامل گلوله باران بيمارستان امام رضا و چيزهاي ديگر بود. بدين وسيله، اعلام تحصن كرديم و اين تحصن هم در مشهد و هم در خارج از مشهد، اثر مهمي بخشيد.و از نقاط عطف مبارزات مشهد بود.كه بعدا هيجانهاي بسيار و تظاهرات پرشور و كشتار عمومي مردم را در مشهد به دنبال داشت. (7) مقام معظم رهبري پس از بازگشت از تبعيدگاه ايرانشهر به مشهد، در سال 1357 همراه چند تن از دوستان و همرزمان مانند شهيد بهشتي، شهيد باهنر، حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني و آيت الله موسوي اردبيلي، طرح اوليه «حزب جمهوري اسلامي » را پي ريزي كردند.اين حزب كه بنابه ضرورتهاي سالهاي اوج مبارزات، يعني 57 و 58 تشكيل مي شد، نقش بسيار مهمي در ياري رساندن به حضرت امام خميني قدس سره و مبارزه با ليبرالها، منافقين و جريان بني صدر داشت - كه در جاي خود به آنها اشاره خواهد شد - دبير كلي حزب به عهده شهيد بهشتي بود تا حادثه غم انگيز 7 تير 1360 كه در اثر توطئه تروريستي منافقين، شهيد بهشتي به همراه 72 تن از بهترين ياران امام و انقلاب به شهادت رسيد.در تاريخ 10 شهريور 1360 در جلسه شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، مقام معظم رهبري به عنوان سومين دبير كل حزب انتخاب شدند و در خرداد

سال 62 اين مسؤوليت دوباره به عهده ايشان گذاشته شد تا اين كه به واسطه منتفي شدن ضرورتهاي اوليه ايجاد حزب و شرايط جديدي كه تشكلهاي سياسي را فاقد جايگاه در جامعه امام و امت مي كرد، پيشنهاد انحلال آن از سوي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي و شوراي مركزي حزب به حضرت امام داده شد و با موافقت امام (ره)، حزب منحل شد.در ابتداي تشكيل حزب، قرار گذاشته مي شود كه نام ده نفر به عنوان مؤسسين حزب اعلام شود.اين ده نفر، كساني بودند كه مجموعشان را ملت ايران مي شناخت. پيش بيني مي شد كه اين ده نفر را ساواك بگيرد و زندان يا اعدام كند و فرصت كار از آنها گرفته شود، لذا ده نفر دوم معين مي شوند تا ادامه راه ده نفر اول را اعلام كنند.فكر مي شد كه اعدام ده نفر اول، زمينه را براي پذيرش ده نفر دوم و تشكيلات حزب فراهم خواهد كرد و مردم را متوجه مبارزات خواهد نمود.اين نقشه اجرا مي شود، ولي مشيت و خواست خدا بر زنده ماندن ده نفر اول قرار مي گيرد.اينان تا اين اندازه براي زندان، شكنجه و مرگ خود را آماده كرده بودند تا بلكه انقلاب اسلامي گسترش يابد و به ثمر رسد. (8) پي نوشت ها: 1- مصاحبه ها، صفحه 256، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، ص 130. 2- روزنامه جمهوري اسلامي 8/6/63. 3- روزنامه رسالت، 31/3/68. 4- مصاحبه ها، ص 107. 5- حديث ولايت، ج سوم، ص 87. 6- حوزه و روحانيت، ج اول، صفحه هاي 163 تا 165. 7- مصاحبه ها، صفحه هاي

177 تا 180، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم صفحه هاي 7 تا 11. 8- روزنامه جمهوري اسلامي 12/2/62. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

مبارزات و فعاليتهاي سياسي

مقام معظم رهبري، حوادث «نهضت ملي شدن نفت » را كه در طول آن مبارزات، مرحوم «آيت الله سيد ابو القاسم كاشاني » به عنوان روحاني طرز اول و مجتهد بزرگ شركت داشتند و به حمايت ايشان از «دكتر مصدق » ، نيروهاي مردمي وارد صحنه شده و نهضت را در طول سالهاي 30 و 31 پيروز كرده بود، از نزديك مشاهده كردند و از پشت كردن مصدق به آيت الله كاشاني و منزوي كردن ايشان - كه منتهي به خروج مردم از صحنه و پيروزي كودتاگران در 28 مرداد 1332، و بازگشت مجدد شاه به صحنه شده بود - تجربيات لازم را برگرفتند.معظم له طي بياناتي در مورد حادثه 30 تير 1331 كه با حضور آيت الله كاشاني در صحنه و تهديد «قوام السلطنه » كه به جاي مصدق از سوي شاه به نخست وزيري انتخاب شده بود، و منتهي به سقوط قوام و روي كار آمدن مجدد مصدق گرديد، يك تحليل جالب و منطبق بر حقيقت حادثه ارائه مي كنند، كه از مشاهده نزديك معظم له و دقت و توجه عميق ايشان به اين حادثه و وقايع مشابه سرچشمه مي گيرد.در جاهاي متعددي از اين بيان، ايشان به حضور خود در صحنه هاي مختلف اين حوادث ياد مي كنند.جالب است بدانيم كه معظم له هنگام حوادث اين سالها، حدود دوازده سال داشتند. (1) وقتي كه قوام السلطنه بعد از استعفاي مصدق از نخست

وزيري، از سوي شاه فرمان نخست وزيري را دريافت مي كند، اطلاعيه شديد اللحني صادر مي كند (2) كه فضاي از رعب و وحشت ايجاد مي نمايد.آقا سيد علي با پدرشان در مشهد، تاثير اعلاميه تهديدآميز قوام را از نزديك مي بينند كه افراد به هم كه مي رسيدند، از جمله به پدر ايشان از آن اعلاميه حرف مي زدند. (3) نگاه دقيق معظم له به حوادث تلخ و شيريني كه در روزهاي نوجواني جريان داشت، ايشان را به فعاليتهاي سياسي علاقه مند كرد و از همان ابتدا حركت درست و محكمي را آغاز نمودند.آمدن مرحوم شهيد نواب صفوي به مشهد و سخنرانيهاي وي، ايشان را كاملا به صحنه مبارزات سياسي كشاند. من شايد شانزده سال يا پانزده سالم بود كه مرحوم نواب صفوي به مشهد آمد.مرحوم نواب صفوي براي من، خيلي جاذبه داشت و بكلي من را مجذوب خودش كرد.هركسي هم كه آن وقت در حدود سنين ما بود، مجذوب نواب صفوي مي شد، از بس اين آدم، پرشور و با اخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صريح و گويا بود.من مي توانم بگويم كه آن جا به طور جدي به مسايل مبارزاتي و به آنچه كه به آن مبارزه ي سياسي مي گوييم، علاقه مند شدم. البته قبل از آن، چيزهايي مي دانستم، زمان نوجواني ما با اوقات مصدق مصادف بود.من يادم است در سال 1329، وقتي كه مصدق تازه روي كار آمده بود و مرحوم آيت الله كاشاني با او همكاري داشتند، مرحوم آيت الله كاشاني نقش زيادي در توجه مردم به شعارهاي سياسي دكتر مصدق داشتند، لذا

كساني را به شهرهاي مختلف مي فرستادند كه براي مردم سخنراني كنند و حرف بزنند.از جمله در مشهد، سخنرانهايي مي آمدند.من دو نفر از آن سخنرانها و سخنرانيهايشان را كاملا يادم است، آن جا با مسايل مصدق آشنا شديم و بعد، مصدق سقوط كرد. در سال 32 كه قضيه ي 28 مرداد پيش آمد كرد، من كاملا در جريان سقوط مصدق و حوادث آن روز بودم، يعني من خوب يادم است كه اوباش و اراذل در مجامع حزبي كه به دولت دكتر مصدق ارتباط داشتند، ريخته بودند و آن جا را غارت مي كردند.اين مناظر، كاملا جلوي چشمم هست! بنابراين من مقوله هاي سياسي را كاملا مي شناختم و ديده بودم، ليكن به مبارزه ي سياسي به معناي حقيقي، از زمان آمدن مرحوم نواب علاقه مند شدم.بعد از آن كه مرحوم نواب از مشهد رفت، زياد طول نكشيد كه شهيد شد.شهادت او هم غوغايي در دلهاي جواناني كه او را ديده و شناخته بودند، به وجود آورده بود.در حقيقت، سوابق كار مبارزاتي ما به اين دوران برمي گردد، يعني به سالهاي 33 و 34 به بعد. (4) مبارزات سياسي آقا سيد علي به بازداشتهاي متعدد و زندان انجاميد كه اغلب آنها توام با شكنجه هاي سخت بود.بارها منزل ايشان مورد هجوم ماموران ساواك قرار گرفت و مدارك علمي و غير علمي ايشان در اين هجومها از بين رفت.در اين جا به كليات سختيهاي اين دوران در زندگي حضرت آيت الله خامنه اي اشاره مي كنيم و سپس در جاي خود، به طور مبسوط باز مي نماييم. من بارها بازداشت شدم، من را شش مرتبه بازداشت

كردند، يك بار هم زندان بردند، يك بار هم تبعيد شدم.مجموعا اين دورانها نزديك به سه سال طول كشيده است.دوره ي زندگي ما در آن زمانها، براي ايرانيها دوران بسيار بدي بود. اولا نكته ي خيلي مهمي را كه امروز شايد شماها واقعا نتوانيد آن را درست تصور بكنيد، اين است كه آن دوران، مسايل كشور - سياست، دولت - مطلقا براي مردم مطرح نبود، حالا مردم ما در كشور، وزرا را مي شناسند، رئيس جمهور را مي شناسند، آن وقتي كه نخست وزير بود، او را مي شناختند، كارهاي عمده را مي دانند، در مبارزات سياسي خيلي چيزها را خبر دارند كه دولت، امروز چه اقدامي كرده و چه تصميمي گرفته است، ولي آن زمان، دولتها مي آمدند و مي رفتند و اصلا مردم نمي فهميدند! يك نخست وزير مي رفت، يك نخست وزير ديگر مي آمد، كابينه عوض مي شد، انتخابات مي شد و اصلا مردم خبر نمي شدند! توجه مي كنيد؟ ! بكل نسبت به مسايل دولت، بي تفاوت بودند.دولت براي خودش كارهايي مي كرد، مردم راه خودشان را مي رفتند، دولت راه خودش را مي رفت، فشار روي مردم، خيلي زياد بود و آزادي اصلا نبود. من يادم است كه دوستي از دوستان ما از پاكستان آمده بود، براي ما نقل مي كرد كه بله، من در داخل پارك، فلان كس را ديدم كه اعلاميه اي را به فلاني داد، من تعجب كردم كه مگر در پارك كسي مي تواند به كسي اعلاميه بدهد! او از تعجب من تعجب كرد، گفت: چرا نشود؟ ! پارك است ديگر، انسان اعلاميه را در

مي آورد و به آن طرف مي دهد.گفتم: چنين چيزي مي شود؟ ! اين مربوط به دوران مبارزات ما بود كه من دوره ي نوجواني را هم گذرانده بودم، يعني اختناق در ايران آن قدر زياد بود كه اصلا تصور نمي كرديم ممكن است كسي بتواند به زبان صريح، روشن، روز روشن، جلوي چشم مردم، حرف سياسي به كسي يا به دوستي بزند، يا كاغذي را به او بدهد، يا كاغذي را از او بگيرد! از بس فشار و خفقان بود، به كوچكترين سوءظن، افراد را مي گرفتند، و به خانه هاي مردم مي ريختند! بارها به منزل ما ريختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - كاغذها و نوشته هاي من را بارها بردند! خيلي از نوشته ها و يادداشتهاي علمي و غير علمي من از بين رفته، غارت شده است، بردند، جمع كردند و بعد ديگر ندادند! يا وقتي دادند، همه اش را ندادند! زندگي از لحاظ سياسي، زندگي سختي بود، يعني زندگي سياسي، بسيار زندگي سختي بود، خفقان بود و آزادي نبود.من در دوره ي مبارزات براي جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسير مي گفتم، به بخشي از قرآن رسيديم كه راجع به قضاياي بني اسرائيل بود، قهرا راجع به بني اسرائيل هم تفسير قرآن مي گفتيم.يك مقدار راجع به بني اسرائيل و يهود صحبت كردم، بعد از مدت كمي، من را بازداشت كردند! البته نه به آن بهانه، بي جهت و به عنوان ديگري بازداشت كردند، به زندان بردند. جزو بازجوييهايي كه از من مي كردند، اين بود كه شما عليه اسرائيل و عليه يهود،

حرف زده ايد! توجه مي كنيد؟ ! يعني اگر كسي آيه ي قرآني را كه راجع به بني اسرائيل حرف زده بود، تفسير مي كرد و درباره ي آن حرف مي زد، بعد بايد جواب مي داد كه چرا اين آيه ي قرآن را مطرح كرده است! چرا اين حرفها را زده و چرا راجع به بني اسرائيل، بدگويي كرده است! يعني وضع سياسي، اين گونه وضع سخت و دشواري بود و سياستها اين قدر ضد مردمي و وابسته ي به خواست اربابها بود! البته با اين دو، سه كلمه نمي شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بيان كرد، من اين را به شما بگويم كه حقا و انصافا اگر ده جلد كتاب هم نوشته بشود و همه ي آنها تشريح و توصيف آن دوران باشد، باز هم نمي شود بيان كرد! و البته بعضي از حرفها هست كه اصلا نمي شود با زبان معمول بيان كرد، بعضي از تصورات هست كه جز با زبان ادب و هنر بيان نمي شود.در شعر مي شود بيان كرد، در كارهاي ادبي و هنري مي شود بيان كرد، اما خيلي از آنها را در زبان معمولي نمي شود گفت. (5)

مبارزات تحت لواي قيام حضرت امام خميني قدس سره در مدت شش سالي كه آقا سيد علي جوان در قم اقامت داشتند - 1337 تا 1343- علاوه بر اشتغال به تحصيل در حوزه علميه قم، به مسايل سياسي روز و حركتي كه حضرت امام خميني قدس سره، آرام آرام در قم عليه رژيم استبدادي و وابسته پهلوي شروع مي كردند، توجه داشتند و در مسايل مربوط به آن

حضور جدي داشتند. در همان سالها بود كه روحاني جوان و پرشور، در قم با عناصر بزرگ و مؤثر در انقلاب اسلامي آشنا و با آنان همگام شد. من در سال اول و دوم ورودم به قم اطلاع پيدا كردم كه مرحوم علامه طباطبايي شبهاي پنجشنبه و جمعه جلسه اي دارند و عده اي از فضلا در آن جلسه شركت مي كنند.ايشان مباحث فلسفي را در آن جلسات مطرح مي كردند و اين همان جلسه اي است كه منتهي به تدوين اصول فلسفه و روش رئاليسم شد كه شروع آن در سال 34- 35 بود و اين كه من مي گويم مربوط به سالهاي 38- 39 مي باشد كه اين جلسه آن وقت تشكيل مي شد و من تصادفا با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند ماهي در آن جلسه شركت كردم. (6) شهيد بهشتي در اين سالها، اقدام به تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم مي كنند و نيز براي آشنايي طلاب با علوم جديد و فراگيري زبان انگليسي، كلاس تشكيل مي دهند، و گروهي از كساني كه بعدها نقش مهمي در انقلاب به عهده داشتند، در اين كلاسها شركت مي كنند. اولين كار ايشان كه من اطلاع دارم، تاسيس دبيرستان دين و دانش در قم بود كه با تحريك كردن بزرگان قم و كمك گرفتن از آنها تاسيس كرد و خود ايشان هم مدير آن شد.حالا شما ببينيد رئيس دبيرستان شدن يك طلبه، آن هم در قم، خيلي كار غير معمول بود و علاوه بر اين، دبير زبان انگليسي هم بود و حال اين كه معمولا يك طلبه بايد دبير شرعيات

مي شد.. . كار دوم را در سال 1340 يا 41 كرد كه ايشان در قم يك كلاس تشكيل داد و از سي نفر دعوت كرد كه - يكي از آن سي نفر من بودم - برويم در آن كلاسها، درسهاي جديد، از جمله زبان و تعدادي ديگر از علوم را فرا بگيريم، و از آن سي نفر هم من و آقاي رفسنجاني و مرحوم رباني شيرازي و آقاي مصباح يزدي و ديگران بوديم.در همان جلسه ي اول كه كلاس تشكيل شد، خود ايشان شركت كردند و گفتند ما فكر مي كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه، يعني زبان انگليسي را بدانند و ما اين را براي شما فراهم مي كنيم، و در كنارش هم يك ساعت ديگر مي گذاريم براي اين كه بعضي از مسائل علمي امروز را ياد بگيريد...من البته در اين كلاس كم شركت كردم، لكن بعضي از برادرهاي ما در همين كلاس انگليسي دان شدند، و من چون كارم زياد بود و آن مقدار زبان و علومي كه در آن جا درس مي دادند را قبلا خوانده بودم و بلد بودم، خيلي برايم جاذبه نداشت و نرفتم. (7) در همين سالهاست كه آقا سيد علي با تلاشهاي شهيد «محمد جواد باهنر» (نخست وزير كابينه ي شهيد رجايي) آشنا مي شوند. شهيد باهنر در سال 37 با همكاري آقاي هاشمي رفسنجاني، نشريه «مكتب تشيع » را منتشر مي كردند كه يكي از بهترين نشريات قم بود.بيشتر ارتباط و آشنايي ايشان با فعاليتهاي شهيد باهنر كه با هم در مدرسه «حجتيه » بودند از طريق تعريفهاي آقاي هاشمي

رفسنجاني بود. (8) پس از پيروزي شاه در كودتاي امريكايي 28 مرداد 1332، رژيم دست به تبليغات بسيار وسيعي زد تا روحانيت را از مردم جدا كند. تبليغات ماهرانه و پرحجمي انجام شد تا روحانيت از چشم مردم بيفتد.در اين زمانها، پوشيدن لباس روحانيت بسيار مشكل بود، چرا كه اين كار مساوي بود با تحقيرهاي بسيار و اهانتهايي كه از سوي رژيم در بين مردم القا شده بود.حضرت امام قدس سره در خاطرات خود، مواردي از اين اهانتها را بازگو كرده اند.آقا سيد علي، طلبه جوان، از نزديك شاهد اين تبليغات سوء بود.تبليغاتي كه براي خردكردن روحيه روحانيون و منزوي نمودن آنان در جامعه صورت مي گرفت.در چنين شرايطي، روحانيون، بخصوص طلبه هاي جوان، استقامت و ايستادگي بزرگي از خود نشان مي دادند. مقام معظم رهبري در خاطرات خود، به برخي از اين تبليغات اشاره مي فرمايند، از جمله سوار نكردن روحانيون توسط وسايل نقليه، متلك گفتن به آنان و اگر در وسيله نقليه اي يك روحاني سوار بود و پنجر مي شد، از قدم روحاني حساب مي كردند. (9) حضرت امام خميني (قدس سره) نيز در بيان سختيهايي كه بر حوزه هاي علميه و روحانيون گذشت، به اين تبليغات اشاره مي فرمايند.

شروع مبارزات انقلاب اسلامي حوزه علميه قم در سال 41 با نداي حضرت امام (قدس سره) به پا خاست و شوري ديگري در اين مركز علم و تقوا و جهاد پديد آمد. نداي قيام و مبارزه از حوزه علميه قم، به ساير حوزه هاي علميه و مجامع ديني نيز منتقل شد و مهمترين آنها، حوزه بزرگ مشهد بود. آيت الله العظمي خامنه اي

در اين مورد، نقش سازنده و عظيمي را ايفا نمودند و ضمن فعاليتهايي كه در قم داشتند، ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقويت نمودند.و كوشيدند با استفاده از فعاليتهاي ساير علماي خراسان، هرچه بيشتر و بهتر، طلاب را تجهيز نمايند. در سال 1341، مساله «لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي » پيش آمد.رژيم شاه با اين لايحه، در صدد وارد آوردن ضربه اي ديگر بر حوزه هاي علميه و روحانيت و در نتيجه اسلام بود.حضرت امام خميني قدس سره عليه اين لايحه اقدامات مؤثري انجام دادند، از جمله نامه هايي به ولايات نوشتند تا خطبا، علما و مردم را نسبت به توطئه و مقاصد رژيم آشنا كنند. حضرت امام، علاوه بر نامه هايي كه نگاشتند و علما را در جريان امور قرار داده و آنها مردم را به صحنه فراخوانده و حوادث را به آگاهي آنها رساندند، رژيم شاه را تهديد كردند كه اگر اين لايحه را لغو نكند، مردم را به صحراي قم دعوت خواهند كرد و تجمع عظيم ضد رژيم را به وجود خواهند آورد.اين گفتار و تهديد حضرت امام (ره)، حتي دوستان را هم به تعجب واداشت.آقا سيد علي كه در خدمت امام بودند، نقل مي كنند كه براي خود ما اين همه اميدواري امام، تعجب آور بود و آن روزها كمتر كسي بود كه دورنگري امام را درك كند. (10) آقا سيد علي، در آغاز حركت و قيام حضرت امام در قم، فعاليتهاي مختلفي را در مراحل مبارزه به عهده گرفتند و در صحنه هاي دشوار آن روزها كه تازه شراره انقلاب اسلامي شعله ور مي شد، حضور داشتند

و تكليف خود را با كمال خلوص و شجاعت انجام دادند. در نهايت، مبارزه سخت حوزه هاي علميه به رهبري حضرت امام خميني قدس سره عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، به پيروزي حضرت امام (ره) انجاميد و رژيم كه مي خواست با حذف سوگند به قرآن مجيد، راه را براي انزواي دين هموار سازد، گرفتار قيام حضرت امام و روحانيون وفادار به امام شد و عقب نشست، اما در يك اقدام هماهنگ شده توسط رژيم امريكا، لوايح ششگانه را در 19 دي ماه 1342 مطرح كرد.در اين اصول، اهداف شوم رژيم در محو اسلام و بازكردن بيشتر دست امريكا و اسراييل در شؤون مختلف مملكت، در پوشش شعارهاي به ظاهر فريبنده انجام شد.شاه در 6 بهمن 1341 اين اصول را به رفراندوم گذاشت.در اين روزها، آقا سيد علي در مشهد بودند و چون نزديك ماه مبارك رمضان بود، آيت الله ميلاني نامه اي به محضر امام نوشتند و آن را توسط ايشان و برادرشان «سيد محمد» و آقايشيخ علي آقا براي امام فرستادند.مقام معظم رهبري در خاطراتشان ذكر مي كنند كه وقتي به تهران مي رسند، روز 6 بهمن، يعني روز به اصطلاح رفراندوم بود، تهران را كاملا خلوت مي يابند.افراد پراكنده اي را مي بينند كه سر صندوقها راي مي دادند كه احتمالا از عوامل خود رژيم بوده اند.آقا به اتفاق همراهانشان به «گاراژ شمس العماره » واقع در خيابان «ناصر خسرو» مي روند و همان روز به قم وارد مي شوند، و يكسره خدمت امام مي روند و نامه را تقديم مي كنند. (11) شاه با بي شرمي اعلام كرد كه پنج

ميليون و ششصد هزار راي موافق و 4150 راي مخالف در صندوقها ريخته شده است.بلافاصله «جان كندي » ، رئيس جمهور وقت امريكا، به شاه تبريك گفت.روزنامه «نيويورك تايمز» نوشت: «ايران براي دريافت كمك امريكا شرايط مناسبتري پيدا كرده است!» و بدين صورت ناشيانه منشا و ريشه لايحه ششگانه شاه را افشا نمود.مردم در همان روز در تهران و شهرستانها، از جمله در قم، تظاهراتي عليه اين لوايح و رفراندوم راه انداختند و شعار مي دادند: «ما تابع قرآنيم، رفراندوم نمي خواهيم!» سال 1342 از راه رسيد، سال پرحادثه و پرباري براي اسلام و حوزه هاي علميه.اگرچه مصيبت، رنج و سختي حوادث اين سال، بسيار عظيم بود، اما ثمره آن نيز براي انقلاب اسلامي، بسيار بزرگ بود. حضرت امام پيش از تحويل سال 42 در يك موضعگيري قاطع و الهي، اعلام فرمودند كه روحانيت، امسال عيد ندارد. (12) به دنبال اعلام عزاي عمومي از طرف امام (قدس سره)، آقا سيد علي و طلاب جوان و انقلابي حوزه، تصميم مي گيرند كه هم خود لباس مشكي تهيه كرده و بپوشند، و هم ساير طلبه ها و روحانيون را به پوشيدن لباس مشكي ترغيب نمايند.علاوه بر آن، تعداد زيادي تراكت مبني بر اين كه «ما عيد نداريم » تهيه كردند و هنگام تحويل سال، ميان مردمي كه در صحن مطهر اجتماع كرده بودند، ريختند. در روز 2 فروردين، امام در منزل خود و برخي از علما در مسجد يا مدرسه، به مناسبت وفات حضرت امام صادق عليه السلام مراسمي برپا كردند.كماندوها تلاش مي كنند تا جلسه منزل حضرت امام را به هم بريزند كه موفق نمي شوند.عصر

آن روز، كماندوهاي ناكام مانده، به مدرسه «فيضيه » حمله كردند.آقا سيد علي كه همراه برخي طلاب عازم مدرسه فيضيه بودند تا در مجلس روضه «آيت الله گلپايگاني » شركت كنند، در كوچه حرم، بعضي از طلاب را مي بينند كه با شتاب مي آيند، در حالي كه بعضي عمامه به سر ندارند، بعضي پا برهنه اند و بعضي عبا ندارند.آنها فرياد مي زنند: «نرويد، خطرناك است!» اين جا بود كه متوجه مي شوند به مدرسه فيضيه حمله شده است، لذا تصميم مي گيرند به منزل حضرت امام (ره) بروند.با شتاب خود را به منزل امام مي رسانند و مشاهده مي كنند كه در بيروني منزل باز است و امام آماده نماز مغرب هستند.آقا سيد علي با چند تن ديگر كه در منزل امام بودند، گفتگو مي كنند كه چگونه از منزل محافظت كنند و چگونه اطراف منزل را سنگربندي كنند، كه اگر به منزل حمله شد، بتوانند، مقابله و مقاومت نمايند.تصميم گرفتند ابتدا در منزل را ببندند، كه با مخالفت امام مواجه مي شوند كه فرموده بودند «در را حق نداريد ببنديد.اگر در را ببنديد، از خانه بيرون مي آيم.» مقداري چوب تهيه مي كنند تا بتوانند از آنها براي مقاومت استفاده كنند.در همين اثنا، نماز امام تمام مي شود، امام به اتاق مي روند و طلبه ها اطراف ايشان را پر مي كنند، به طوري كه آقا سيد علي، دم در اتاق مي ايستند.امام صحبت مي كنند و مي فرمايند: «اينها رفتني هستند و شما ماندني هستيد، نترسيد! ما در زمان پدر او، بدتر از اين را ديده ايم. روزهايي بر ما گذشت

كه در شهر نمي توانستيم بمانيم.مجبور بوديم صبح زود از شهر خارج شويم و مطالعه و مباحثه ما در بيرون شهر بود، و شب به مدرسه مي آمديم، چون ما را مي گرفتند، اذيت مي كردند، عمامه ها را برمي داشتند.» آقا سيد علي تعريف مي كنند كه در اثناي صحبتهاي امام (ره)، يك پسر چهارده، پانزده ساله را مي آورند كه از پشت بام مدرسه فيضيه انداخته بودند، كه بدنش كوفته شده و قبا از تنش كنده بودند.از در كه واردش كردند، يك نفر با صداي بلند و با حال گريه گفت: «آقا، اين را از پشت بام انداخته اند!» امام منقلب شده و دستور دادند كه او را بخوابانند و براي او دكتر بياورند.به هرحال، ايشان و گروه ديگري از طلاب آماده شدند تا شب در منزل امام بمانند و از آن وجود عزيز حفاظت كنند.اما يكباره خبر آوردند كه امام فرموده اند: «راضي نيستم كسي اين جا بماند.» ناچار منزل را ترك مي كنند.صحبتهاي آن شب حضرت امام (ره) حالت رعب را از وجود همه طلاب زدود و يك حالت شجاعت و شهامتي وصف ناپذير در آنان به وجود آورد. اقدام حضرت امام در صدور نامه به علماي تهران، در شكستن جو وحشت تاثير بسزايي داشت.در اين نامه، حضرت امام فرمودند: «شاه دوستي يعني غارتگري، شاه دوستي يعني آدم كشي، شاه دوستي يعني هدم آثار رسالت و...» اين نامه فوري در سطح وسيعي از كشور پخش شد و مؤثر افتاد، و جو رعب را كه مورد نظر دستگاه بود، شكست. آقا سيد علي تعريف مي كنند كه فتواي حضرت امام (ره) مبني

بر اين كه «تقيه حرام و اظهار حقايق واجب است، ولو بلغ ما بلغ » ، حركت عجيبي بود و غوغايي راه انداخت و جلوي افكار سازشكارانه و برخي رياكاريها را گرفت.كار مهم ديگري كه امام كردند، رفتن به مدرسه فيضيه بود.اولين روز شروع درس پس از حادثه فيضيه، امام ضمن سخنراني اعلام كردند كه پس از درس، به مدرسه فيضيه مي روم و براي شهداي حادثه فيضيه فاتحه مي خوانم.آقا سيد علي در كنار حضرت امام (ره) قرار مي گيرند و وارد مدرسه مي شوند.در آن جا ذكر مصيبتي مي شود و پس از آن، امام از مدرسه همراه ساير طلاب خارج مي شوند و دوباره مدرسه فيضيه به صورت پايگاه طلاب درمي آيد. حضرت امام از حادثه مدرسه فيضيه، براي روشنگري و اطلاع رساني به ملت ايران استفاده شاياني كردند، و از آن جا كه محرم نزديك بود و امام به اين ماه بزرگ اعتقاد عجيبي داشت، برنامه ريزي مفصلي براي افشاگري جنايتهاي رژيم شاه به عمل آمد.امام طي رهنمودي، علما و فضلا و منبريها را دعوت كردند تا حادثه عجيب فيضيه را براي مردم به عنوان سند رسوايي رژيم پهلوي مطرح كنند. (13) حضرت امام خميني، از آقا سيد علي مي خواهند تا به مشهد سفري كنند و سه پيام براي آقاي «ميلاني » ، آقاي «قمي » و «علماي مشهد» ببرند.پيام اول درباره حضور صهيونيسم در اقتصاد و سياست كشور و اعلام خطر براي اسلام را به علماي مشهد مي رسانند. امام در نامه به آقايان ميلاني و قمي، خواسته بودند تا به منبريها بگويند از روز هفتم محرم، در منابر،

روضه فيضيه بخوانند و از روز نهم، همه دسته هاي سينه زني و هياتها اين برنامه را اجراكنند.آقاي قمي برنامه امام را مي پذيرند. (14) اين رسالت بخوبي انجام شد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در استان خراسان شود. آيت الله العظمي خامنه اي در اين سفر، گوشه هايي از اين پيامها را در شهرهاي بين راه، روي منبر براي مردم خواندند و همه جا بذر قيام را پاشيدند. سپس با تني چند از دوستان متعهد قرار گذاشتند به شهرهاي مختلف استان سفر كنند و به ترتيبي كه امام معين فرموده بودند، از روز هفتم محرم آن سال، مسائل روز و اوضاع سياسي و اجتماعي، مساله مدرسه فيضيه و نقشه هاي پنهاني رژيم را براي مردم شرح دهند، و اين بدان علت بود كه پس از جريان انجمنهاي ايالتي و ولايتي و قضاياي رفراندوم قلابي شاه، و ضديت او با اسلام، علما، روحانيت و فاجعه اي كه در فيضيه پديد آورد و نيز عزاي عمومي نوروز سال 42، زمينه براي يك قيام عمومي عليه رژيم ستمشاهي، پديد مي آمد. محرم آن سال، بهترين موقعيت را به وجود آورد، لذا امام و روحانيت، به بهترين نحو از آن استفاده كردند و برنامه ريزي شد كه روزهاي اول تا ششم محرم، مطالب كلي و اصولي بيان شود. از روز هفتم محرم مطالب اساسي و حقايق با نهايت صراحت براي مردم بيان شود تا چهره منفور شاه از پس نقاب اصلاح طلبي براي مردم آشكار گردد. سهم روحاني جوان، آقا سيد علي، شهر «بيرجند» شد كه مركز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول «اسد الله

علم » ، نخست وزير وقت بود. آقا سيد علي خامنه اي پس از ورود به بيرجند، از روز سوم محرم منبر مي روند و با آگاهي بخشيدن به مردم، نهضت را آغاز مي كنند.ايشان روز هفتم محرم كه جمعيت كثيري در مجلس شركت كرده بودند، قضاياي مدرسه فيضيه را با حالي پرشور و بياني گيرا بيان فرموده و مردم به طور عجيبي گريه مي كنند. اين منبر در شهر خيلي صدا مي كند و صبح فردا در مجلس ديگري كه در منزل شخصي بود، جمعيت عظيمي مي آيند و آن جا نيز مسايل روز مطرح مي شود. شهر بيرجند در اين دو روز بشدت منقلب شده بود و مردم آمادگي خاصي پيدا كرده بودند. صبح روز نهم «تاسوعا» ، آقاي سيد علي خامنه اي منبر داغي مي روند و اوضاع به گونه اي مي شود كه عوامل رژيم بشدت نگران مي شوند.با اين كه در روزهاي تاسوعا و عاشورا معمولا روحانيون را دستگير نمي كردند، ولي از شدت وحشت، ايشان را دستگير مي كنند، و اين اولين بازداشت آقا بود. آثار اين فعاليتها و پيامها به گونه اي بود كه در محرم آن سال، مشهد پس از تهران، بيشترين دردسر را براي رژيم فراهم كرد.و به همين علت، طاغوت با حضرت آقاي خامنه اي كه رسول آن پيامها بود و خود نقش اساسي در قيام مردم داشت، با شدت و خشونتي برخورد كرد كه تا آن موقع، سابقه نداشت با روحانيون اين گونه رفتاري شود، يعني ابتدا ايشان را به ساواك و از آن جا به زنداني مخروبه در دژبان مي برند كه حتي

از وسايل اوليه زندان هم محروم باشد.تهديد هم مي كنند كه ريش ايشان را خشك خواهند تراشيد! ! ولي بعد تصميمشان عوض مي شود و با ماشين، محاسن ايشان را مي تراشند. حضرت آيت الله خامنه اي تعريف مي كنند كه در بين راه «بيرجند» به مشهد، ريش خود را با دست مي كشيدند تا پوست صورتشان به فشار زياد عادت كند تا اگر خشك تراشيدند، بتوانند درد آن را تحمل نمايند.وقتي به مشهد مي رسند، ايشان را به اتاق بزرگي مي برند و سلماني وارد مي شود، اما به جاي تيغ، ماشين تراش را بيرون مي آورد.ايشان خوشحال مي شوند و وقتي ماشين را روي صورت آقا مي گذارند، بي اختيار شروع به خنده مي كنند، به طوري كه سلماني تعجب مي كند كه چرا ايشان به جاي ناراحت شدن از تراشيدن صورت، خوشحال هستند. (15) پس از آزادي از زندان، دوباره به مبارزه پرداخته و با دوستان قرار مي گذارند هر كدام به يك نقطه از كشور بروند و حقايق را افشا كنند. اين سفرها و حركت دسته جمعي، آن هم پس از 15 خرداد و بازداشت حضرت امام، بسيار ارزشمند بود و دامنه آن كه بيشتر شهرها و روستاها را در بر مي گرفت، رژيم را مستاصل و وحشتزده كرد، لذا عكس العمل شديدي نشان داد. ماه رمضان سال 42 كه مصادف با بهمن و سالگرد رفراندم قلابي شاه بود، امام خميني (قدس سره) در حبس بودند، اما در غياب ايشان، روحانيت و بخصوص شاگردان نزديك امام، به كار پرداختند و براي آگاهي دادن به مردم، به اطراف كشور رفتند. ايشان در

«كرمان » دو، سه روزي به سخنراني، ديدار و مذاكره با علما، طلاب و افراد مبارز مي پردازند و سپس به «زاهدان » مي روند. در زاهدان، در مسجد جامع منبر مي روند و استقبال خوبي از سوي مردم مي شود.شب شانزدهم رمضان كه تولد حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام بود، سخنراني داغ و پرشوري ايراد كرده، و بصراحت مسائل را مطرح مي كنند كه همان شب توسط ساواك، دستگير و با هواپيما به تهران فرستاده مي شوند. ايشان را به زندان «قزل قلعه » تحويل مي دهند و حدود دو ماه اين زندان طول مي كشد كه مدتي به صورت انفرادي و همراه با توهين و شكنجه هاي شديد بود. پس از آزادي از زندان به قم مي روند.در قم معظم له همراه ده نفر ديگر از روحانيت، جلسه اي تشكيل داده و درباره ايجاد تشكيلاتي مخفي به مذاكره مي پردازند. هدف از اين تشكيلات، متشكل كردن كليه فعاليتهاي حوزه علميه قم و سپس مردم در جهت و خط امام بود.در سال 43 اين تشكيلات لو مي رود و آقا سيد علي، به تهران مي گريزند و حدود يك سال متواري مي شوند.در تهران با آقاي «هاشمي رفسنجاني » هم خانه مي شوند و سپس به مشهد باز مي گردند. با وجود اين، پس از آزادي، اولين اقدام ايشان كه نشاندهنده شجاعت معظم له است، رفتن به ديدار امام در منزلي واقع در «قيطريه » ، كه زندان محترمانه! ! ايشان بود، مي باشد.امام در اين ديدار، با ايشان خيلي ملاطفت مي كنند.ديدار مقتدا و رهبر، آقا سيد علي را ذوق زده مي

كند، به طوري كه از شادي گريستند و خستگي از تنشان بيرون شد. (16) فعاليتهاي مبارزاتي آقا سيد علي جوان به صورتهاي مختلف ادامه يافت.از جمله نوشتن نامه به مسؤولان وقت دولت طاغوت، همراه با ساير مبارزان بود، كه نمونه آن كه به نخست وزير، هويدا نوشته شده است، در پيوست ملاحظه مي فرماييد. آقا سيد علي، كه اينك 25 سال از سن مباركش مي گذرد، در سال 43 به مشهد باز مي گردند.دليل بازگشت معظم له، به رغم توصيه هاي اساتيد و دوستان مبني بر ماندن در قم و آتيه درخشان تحصيل در اين شهر مقدس، بيماري پدر بزرگوارشان بود.مقام معظم رهبري ضمن بيان اين مساله، تمام توفيقاتي را كه خداي متعال در زندگي به ايشان عنايت فرموده است، حاصل اين تصميم مي دانند و اين يك درس بزرگ است براي تمامي كساني كه پيروي از ولايت را در همه ابعاد مد نظر خود قرار داده اند.به خاطره معظم له توجه مي كنيم: بد نيست من مطلبي را از خودم براي شما نقل كنم. بنده اگر در زندگي خود در هر زمينه اي توفيقاتي داشته ام، وقتي محاسبه مي كنم، به نظرم مي رسد كه اين توفيقات بايد از يك كار نيكي كه من به يكي از والدينم كرده ام، باشد. مرحوم پدرم در سنين پيري، تقريبا بيست و چند سال قبل از فوتش (كه مرد 70 ساله اي بود) به بيماري آب چشم، كه چشم انسان نابينا مي شود، دچار شد.بنده آن وقت در قم بودم.تدريجا در نامه هايي كه ايشان براي ما مي نوشت، اين روشن شد كه ايشان چشمش درست نمي

بيند.من به مشهد آمدم و ديدم چشم ايشان محتاج دكتر است. قدري به دكتر مراجعه كردم و بعد براي تحصيل به قم برگشتم، چون من از قبل ساكن قم بودم.باز ايام تعطيل شد و من مجددا به مشهد رفتم و كمي به ايشان رسيدگي كردم و دوباره براي تحصيلات به قم برگشتم.معالجه پيشرفتي نمي كرد.در سال 43 بود كه من ناچار شدم ايشان را به تهران بياورم، چون معالجات در مشهد جواب نمي داد.اميدوار بودم كه دكترهاي تهران، چشم ايشان را خوب خواهند كرد.به چند دكتر كه مراجعه كردم، ما را مايوس كردند.گفتند: «هر دو چشم ايشان معيوب شده و قابل معالجه و قابل اصلاح نيست.» البته بعد از دو، سه سال، يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان مي ديد.اما در آن زمان مطلقا نمي ديد و بايد دستشان را مي گرفتيم و راه مي برديم.لذا براي من غصه درست شده بود.اگر پدرم را رها مي كردم و به قم مي آمدم، ايشان مجبور بود گوشه اي در خانه بنشيند و قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كاري نبود و اين براي من، خيلي سخت بود.ايشان با من هم يك انس بخصوصي داشت، با برادرهاي ديگر اين قدر انس نداشت.با من دكتر مي رفت و برايش آسان نبود كه با ديگران به دكتر برود.بنده وقتي نزد ايشان بودم، برايشان كتاب مي خواندم و با هم بحث علمي مي كرديم، و از اين رو با من مانوس بود، برادرهاي ديگر اين فرصت را نداشتند و يا نمي شد. به هرحال، من احساس كردم كه اگر ايشان را در مشهد تنها

رها كنم و خودم برگردم و به قم بروم، ايشان به يك موجود معطل و از كار افتاده تبديل مي شود، و اين مساله براي ايشان بسيار سخت بود.براي من هم خيلي ناگوار بود.از طرف ديگر، اگر مي خواستم ايشان را همراهي كنم و از قم دست بردارم، اين هم براي من غير قابل تحمل بود، زيرا كه با قم انس گرفته بودم و تصميم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم. اساتيدي كه من از آن زمان داشتم - بخصوص بعضي از آنها - اصرار داشتند كه من از قم نروم.مي گفتند اگر تو در قم بماني، ممكن است كه براي آينده مفيد باشي.خود من هم خيلي دلبسته بودم كه در قم بمانم.بر سر يك دو راهي گير كرده بودم.اين مساله در اوقاتي بود كه ما براي معالجه ي ايشان به تهران آمده بوديم.روزهاي سختي را من در حال ترديد گذراندم. يك روز خيلي ناراحت بودم و شديدا در حال ترديد و نگراني و اضطراب به سر مي بردم.البته تصميم من بيشتر بر اين بود كه ايشان را مشهد ببرم و در آن جا بگذارم و به قم برگردم.اما چون برايم خيلي سخت و ناگوار بود، به سراغ يكي از دوستانم كه در همين چهارراه حسن آباد تهران منزلي داشت، رفتم.مرد اهل معنا و آدم با معرفتي بود. ديدم خيلي دلم تنگ شده، تلفن كردم و گفتم: «شما وقت داريد كه من پيش شما بيايم » گفت: «بله.» عصر تابستاني بود كه من به منزل ايشان رفتم و قضيه را گفتم.گفتم كه من خيلي دلم گرفته و ناراحتم

و علت ناراحتي من هم همين است، از طرفي نمي توانم پدرم را با اين چشم نابينا تنها بگذارم، برايم سخت است.از طرفي هم اگر بنا باشد پدرم را همراهي كنم، من دنيا و آخرتم را در قم مي بينم و اگر اهل دنيا باشم، دنياي من در قم است، اگر اهل آخرت هم باشم، آخرت من در قم است.دنيا و آخرت من در قم است. من بايد از دنيا و آخرتم بگذرم كه با پدرم بروم و در مشهد بمانم. يك تامل مختصري كرد و گفت: «شما بيا يك كاري بكن و براي خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان.خدا دنيا و آخرت تو را مي تواند از قم به مشهد منتقل كند.» من يك تاملي كردم و ديدم عجب حرفي است، انسان مي تواند با خدا معامله كند.من تصور مي كردم دنيا و آخرت من در قم است.اگر در قم مي ماندم، هم به شهر قم علاقه داشتم، هم به حوزه ي قم علاقه داشتم، و هم به آن حجره اي كه در قم داشتم، علاقه داشتم.اصلا از قم دل نمي كندم و تصورم اين بود كه دنيا و آخرت من در قم است. ديدم اين حرف خوبي است و براي خاطر خدا پدر را به مشهد مي برم و پهلويش مي مانم.خداي متعال هم اگر اراده كرد، مي تواند دنيا و آخرت من را از قم به مشهد بياورد. تصميم گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از اين رو به آن رو شدم، يعني كاملا راحت شدم و همان لحظه تصميم گرفتم و با حال بشاش و آسودگي به

منزل آمدم.والدين من ديده بودند كه من چند روزي است ناراحتم، تعجب كردند كه من بشاشم.گفتم: «بله من تصميم گرفتم كه به مشهد بيايم.» آنها هم اول باورشان نمي شد، از بس اين تصميم را امر بعيدي مي دانستند كه من از قم دست بكشم.به مشهد رفتم و خداي متعال توفيقات زيادي به ما داد.به هرحال، به دنبال كار و وظيفه ي خود رفتم.اگر بنده در زندگي توفيقي داشتم، اعتقادم اين است كه ناشي از همان بري است كه به پدر، بلكه به پدر و مادرم انجام داده ام.اين قضيه را گفتم براي اين كه شما توجه بكنيد كه مساله چقدر در پيشگاه پروردگار مهم است. (17) به هرحال، آقا سيد علي، روحاني جوان، فاضل و مبارز، در مشهد، در كنار ادامه تحصيل در درسهاي عالي حوزه، به تدريس و مبارزه و تربيت شاگردان آگاه، شجاع و انقلابي مشغول شدند. آقا سيد علي در مشهد بودند كه در 13 آبان سال 43 رژيم فاسد پهلوي، شبانه به منزل امام حمله برده و آن حضرت را دستگير و با يك هواپيماي C -130 نظامي، ايشان را از تهران به تركيه و بعد عراق تبعيد كردند.اين حادثه، سرآغاز يك مرحله جديدي از مبارزه است.مقام معظم رهبري، حركت علماي مشهد و از جمله خودشان را در آن روز كه امام ربوده و تبعيد شدند، در خاطرات خود تعريف مي كنند.در آن روز كه امام به تركيه تبعيد شد، اجتماع بزرگي از علما در مشهد تشكيل گرديد تا درباره حادثه تبادل نظر كرده و براي آن تدبيري بينديشند.در آن مجلس، تصميم بر اين مي شود كه اولا، همه نمازهاي

جماعت، براي مدت يكي، دو روز تعطيل شود.ثانيا، فرداي آن روز، صبح زود، همه علما در مسجد «گوهرشاد» متحصن شده و خواسته هايي، از جمله ازگشت حضرت امام خميني (قدس سره) به ميهن را مطرح كنند.فردا صبح، آقا سيد علي در راه عزيمت به مسجد گوهرشاد، مطلع مي شوند كه پليس راه هاي ورودي به مسجد را بسته و آماده مقابله شده است.با وجود اين، ايشان به طرف مسجد حركت و ملاحظه مي كنند كه خبر صحت داشته و ماموران مانع نزديك شدن افراد به مسجد گوهرشاد مي شوند، لذا قضييه تحصن منتفي مي شود. (18)

بر خلاف تصور ما شد اگر چه با پيشگيري نيروهاي نظامي و امنيتي، رژيم شاه توانست اجتماع علما و مردم را در مسجد «گوهرشاد» عقيم بگذارد، ليكن عناصر انقلابي و روحانيت و علما قدمي به عقب نگذاشتند و حركت انقلاب را ادامه دادند.مقام معظم رهبري در ادامه خاطره خود به اجتماع بزرگ منزل «آيت الله ميلاني » اشاره كرده، نقل مي فرمايند كه پس از چند روز، اجتماع بزرگي از علماي مشهد به دعوت آيت الله ميلاني، در منزل ايشان تشكيل مي شود.موضوع جلسه معلوم نبود.احتمال داده مي شد كه در آن مجلس، آيت الله ميلاني در مورد امكان پذير نبودن مبارزه و بي فايده بودن آن صحبت كنند.آقا سيد علي و بعضي طلاب انقلابي، پيش از جلسه، نزد مرحوم «آقا شيخ مجتبي قزويني » - از علماي بزرگ و مبارز و محبوب بين خواص - مي روند و احتمال مورد اشاره را با ايشان در ميان مي گذارند.قرار مي شود كه اگر آيت الله ميلاني چنين حرفي زدند، آقا

شيخ مجتبي مخالفت خود را با اين حرف اعلام نمايند و آقا سيد علي و طلاب ديگر، از اطراف مجلس او را كمك كنند.لكن برخلاف تصور، آيت الله ميلاني نامه اي را كه براي حضرت امام به مقصد تركيه نوشته بودند، در آن جمع مطرح مي كنند كه در آن به مبارزه با رژيم طاغوتي پهلوي تاكيد شده بود.اين نامه با آن محتواي قوي و محكم، باعث خوشحالي آقا سيد علي و طلاب انقلابي و پيرو امام مي شود و روح تازه اي در كالبد مبارزان مي دمد و سبب آغاز حركات زير زميني و مخفيانه مي شود. (19) آيت الله خامنه اي همراه با گروهي از علما، در نامه سرگشاده اي به «هويدا» ، نخست وزير رژيم شاه، ضمن برشماري ظلمهاي بي شمار، خواهان بازگشت حضرت امام به ايران شدند. فعاليتهاي تدريسي و مبارزه روحاني مبارز، آقا سيد علي در سالهاي 49- 43 ادامه مي يابد.در اين سالها چندين بار توسط ساواك بازداشت و زنداني مي شوند و جلسات درس ايشان تعطيل مي گردد، اما مبارزه ايشان همچنان تداوم مي يابد.ترجمه كتاب «آينده در قلمرو اسلام » و نگارش مقدمه اين كتاب و پاورقيهاي آن، ساواك را بشدت نگران مي كند.ساواك، كتاب را در چاپخانه توقيف كرده و دو نفر از مسؤولان چاپخانه را بازداشت مي كند.اما كتاب از طريق ديگر چاپ و پخش شد.آقا سيد علي، در پي اين حادثه متواري شده، به تهران مي آيند و در تهران با آقاي هاشمي رفسنجاني هم خانه مي شوند.جريان از اين قرار بود كه: اوايل سال 1345، حضرت آيت الله خامنه اي به طور تصادفي

در خيابان آقاي هاشمي رفسنجاني را مي بينند، در حالي كه نمي دانستند ايشان در تهران هستند.از ديدار ايشان خيلي خوشحال مي شوند.آقاي هاشمي به ايشان مي گويند: «فلاني تو راست راست در خيابان راه مي روي و نمي ترسي؟» آقا سيد علي مي گويند: «چرا بترسم.» آقاي هاشمي مي گويند: «شما تحت تعقيب هستيد.» آقا سيد علي مي گويند: «قضييه مشهد را مي گويي؟» آقاي هاشمي مي گويند: «نه، قضييه اساسنامه (20) را مي گويم.آقاي آذري را گرفته اند و آقاي قدوسي را هم برده اند.الآن ما يك جلسه داريم، با هم برويم.» دو نفر ديگر هم بودند كه قرار بود چهار نفري جلسه بگذارند و چون در تهران هيچ كدام سرپناهي نداشتند، تصميم مي گيرند به مطب آقاي دكتر «واعظي » - اهل نجف آباد كه بعد از انقلاب هم مدتي استاندار اصفهان شدند - در خيابان «شهباز» (سابق) بروند.اما در اتاق انتظار جمعيت زيادي نشسته بودند و لذا بدون اين كه به دكتر اطلاع بدهند، از مطب خارج شده، به منزل آقاي «باهنر» در ميدان شاه معدوم، كوچه شترداران مي روند و آن جا جلسه را برگزار مي كنند. (21) آقا سيد علي، دوباره به مشهد باز مي گردند و جلسات درس خود را پر رونق تر از پيش برگزار مي كنند. روز 14 فروردين 46 آقا سيد علي براي چندمين بار در مشهد دستگير و زنداني مي شوند.اين بار زندان ايشان حدود چهار ماه طول مي كشد.پس از آزادي، در مشهد اقامت مي كنند و به كارهاي ديني و علمي، بخصوص تشكيل كلاسهاي درس تفسير قرآن كريم مي پردازند، و ضمن

آن، به سازماندهي طلاب مشغول مي شوند.در زلزله ويرانگر منطقه «فردوس » ، «كاخك » و «گناباد» كه خرابي و تلفات زيادي به بارآورد، ايشان با تعدادي از روحانيون، طلاب و بازاريان به آن سامان رفته و به طور چشمگيري اوضاع را مرتب كردند.ايشان همراه با آقايان «طبسي » و «هاشمي نژاد» و هفتاد تا هشتاد نفر با ده تا پانزده دستگاه ماشين، به منطقه زلزله زده مي روند و وقتي آقاي «حاج شيخ علي اصغر مرواريد» با عده اي ديگر از تهران مي رسند و مي بينند كه كارها تا اين حد مرتب شده است، از شوق گريه مي كنند.جالب است كه در منطقه زلزله زده، مردم آيت الله خامنه اي را با امام اشتباه گرفته بودند و ده تا پانزده روز ايشان را با اسم امام خميني (قدس سره) صدا مي زدند، و گروهي از روستاهاي اطراف آمده بودند تا امام را ببينند! بالاخره نام آيت الله خامنه اي جا مي افتد و مردم ايشان را مي شناسند.اين حركت، موجب ترس و وحشت رژيم شد و از واحد ژاندارمري و شهرباني منطقه خواستند تا آقا و همراهانشان را از آن جا اخراج كنند.آقا به همراهان مي فرمايند: «نبايد ترسيد، ما براي كمك به مردم آمده ايم و همه امكانات مردم در دست ماست، آنها نمي توانند كاري بكنند.» همين طور هم مي شود.ماموران اعزامي طاغوت نتوانستند كاري از پيش ببرند و بازگشتند، و آقا و همراهان به كارشان ادامه دادند. (22) ساواك بيشتر از پيش، نسبت به ايشان حساس شد و بارها درس تفسير ايشان را تعطيل كرد.در سال 46 دوباره ايشان در

قم دستگير شدند، ولي همان روز آزاد شدند.فعاليتهاي گروه هاي مسلمان و روحانيون انقلابي، باعث حساسيت بيشتر رژيم شاه شده و بر سختگيري و شدت عمل آنان افزوده گرديد. حجت الاسلام «سيد محمد رضا سعيدي » پس از سالها مبارزه، به دست عوامل رژيم شاه به شهادت مي رسد و آيت الله خامنه اي كه با ايشان همرزم بودند، در برگزاري مراسم و بزرگداشت ايشان، تلاش زيادي مي كنند. در سال 49 پس از فوت مرحوم «آيت الله حكيم » ، در ارتباط با تبليغ خط امام و مرجعيت، ايشان دستگير شدند و مدت بيش از چهار ماه در زندان مي شوند.پس از آزادي دوباره به فعاليت مي پردازند.از جمله در تهران، در انجمن اسلامي مهندسين در محرم سال 49 شبهاي تاسوعا و عاشورا درباره حديث «من راي سلطانا جائرا...» سخنراني بسيار پرشور و حماسه اي مي كنند كه همه را تحت تاثير قرار مي دهند. (23) پس از آن، گروه هاي مسلح زيرزميني، با ايشان تماس گرفته و در ارتباط با همين گروه هاي مسلح، در سال 1350 پس از عمليات انفجار دكلهاي برق هنگام برپايي جشنهاي دو هزار و پانصدمين سال ستمشاهي، ايشان دستگير و اين بار تحت شكنجه هاي شديد قرار مي گيرند و در سلولي تاريك و نمور و بدون هيچ گونه روشنايي زنداني مي شوند.به رغم فشارهاي زياد، با مقاومت دليرانه اين روحاني شجاع و آزاده روبه رو مي شوند و نمي توانند از او چيزي به دست آورند، و بناچار پس از پنجاه و چند روز (حدود دو ماه) ايشان را آزاد مي كنند. ايشان پس از آزادي، دوباره

به فعاليت مشغول مي شوند.اين بار مسجد امام حسن عليه السلام كه آن موقع مسجد كوچكي بود، به پايگاه ها اضافه مي شود و آيت الله العظمي خامنه اي در آن به اصرار عده اي از علاقه مندان به اقامه جماعت و درس تفسير مي پردازند.و بدين ترتيب علاوه بر ارتباطهاي مخفي و محدود، ارتباط مستقيم شبانه روزي از طريق مسجد با توده هاي مردم نيز اضافه مي شود. پس از مدتي، از ايشان براي امامت جماعت مسجد «كرامت » نزديك «باغ نادري » مشهد كه يكي از شلوغترين و حساسترين نقاط اين شهر است، دعوت مي شود، كه به دليل ازدحام مردم و استقبال شديد توده هاي انبوه، از طرف ساواك مسجد را براي مدتي تعطيل مي كنند. اين نوع فعاليت كه خيلي اثر داشت، مورد توجه همه قرار مي گرفت، بخصوص شهيد مطهري و شهيد باهنر در سفري كه به مشهد داشتند، بسيار خوشحال شده بودند و تحت تاثير اين برنامه قرار گرفته بودند. مرحوم «آيت الله طالقاني » صريح مي گفت كه آقاي خامنه اي اميد آينده است و مشهد كه مي رويد، حتما با ايشان ديدار نماييد. در سال 50، براي پنجمين بار دستگير و زنداني مي شوند.برخوردهاي خشونت آميز ساواك در زندان، نشان مي دهد كه دستگاه از پيوستن جريانهاي مبارزه مسلحانه به كانونهاي تفكر اسلامي، بشدت بيمناك شده است و بين اين مبارزات و فعاليتهاي فكري و تبليغاتي آيت الله خامنه اي در مشهد و تهران ارتباطي قايل است. در سالهاي 50- 53، فعاليتهاي اسلامي و مبارزات انقلابي و پنهاني در مشهد، بر محور تلاشهايي كه در سه مسجد

كرامت، امام حسن عليه السلام و ميرزا جعفر انجام مي گرفت، دور مي زد.آيت الله خامنه اي، در اين سه مسجد، درسهاي تفسير و ايدئولوژي داير كرده و هر هفته هزاران نفر را با تفكر انقلابي اسلام آشنا مي كردند و آنها را براي فداكاري و مبارزه بي قرار مي ساختند.به همين دليل بود كه اين مراكز مورد يورش وحشيانه ي ساواك قرار گرفت و تعطيل شد، و بسياري به جرم شركت در اين كلاسها يا كارگرداني جلسات آن بازداشت و بازجويي شدند.آيت الله خامنه اي، اقدام به تشكيل جلسات كوچك و خصوصي كردند و اتفاقا در حاشيه امنيت چنين جلساتي، آزادانه و بي پرده تر به افشاگري پرداختند. طلاب جواني كه در اين جلسات پرورش مي يافتند، به شهرستانها گسيل مي شدند و آتش مقدس انقلاب اسلامي، در حوزه اي وسيعتر منتقل مي شد. آيت الله خامنه اي با استفاده از يك فرصت استثنايي، جلسه بزرگ درس «نهج البلاغه » را به طور هفتگي در مسجد امام حسن عليه السلام مشهد دوباره داير مي كنند و جزوه هاي پلي كپي شده به نام «پرتوي از نهج البلاغه » دست به دست مي گشت و مورد استقبال جوانان قرار مي گرفت. (24) فعاليتهاي آقا سيد علي كه اينك روحاني مبارز پخته اي در سنين 32 سالگي بود، در مسجد كرامت و مسجد امام حسن مجتبي عليه السلام، خود فصلي از مبارزات معظم له را به خود اختصاص مي دهد و خاطرات جالبي از اين فعاليتها در خاطر مبارك ايشان ثبت است، كه به قسمتي از آن اشاره فرموده اند: من قبلا امام جماعت مسجد ديگري

به نام مسجد امام حسن مجتبي عليه السلام بودم كه نزديك منزلمان، در يك خيابان نسبتا خلوت و تا يك حدودي هم دور افتاده بود.در آغاز كار كه آن جا نماز را شروع كردم، مرا دعوت كردند براي امام جماعت آن مسجد. ساختمان آن جا عبارت بود از يك اطاق كوچكي و نمازگزاران، و مستمعينش هم دو، سه صف پنج، شش نفره را تشكيل مي دادند، كه از پيرمردها و آدمهاي متوسط آن حول و حوش مسجد بودند.يك باربر بود به نام ملا حاجي حاضر از رفقاي همان مسجد است، يك قهوه چي نزديك مسجد بود، يك شاگرد مكانيك و بقيه هم از همين قبيل بودند و غالبا هم مسن بودند.سازنده مسجد هم يك حاجي خير و همسايه ي مسجد بود و به طور خلاصه، شايد عده اي حدود بيست نفر مي شدند.وقتي من رفتم آن جا، شب اول يا شب دوم، سوم كه نماز خوانديم.از جاي خود بلند شدم، رو كردم به مردم، گفتم: «با اين چند شبي كه ما اين جا دور هم جمع شديم، يك حقي شما به گردن من پيدا كرديد و يك حقي هم من به گردن شما پيدا كرده ام.اما حق شما به گردن ما اين است كه من يك قدري براي شما حرف بزنم و حديثي، چيزي برايتان بخوانم.حق من هم به گردن شما اين است كه شما آن حرفهاي مرا گوش كنيد و ياد بگيريد، و لذا من حق خودم را عمل مي كنم.آيا شماها هم حاضر هستيد حق خودتان را ادا كنيد؟» خيلي خوشحال شدند و گفتند آري.در طول مدت خيلي كمي، اين مسجد كوچك از

جمعيت پر شد، به طوري كه ديگر جا تنگ شد و همان حاجي كه همسايه ي مسجد بود، همت كرد از عقب مسجد، يك مقداري به آن اضافه كرد و مسجد بزرگتر شد، و در مدت شايد دو، سه ماه، آوازه اين مسجد در مشهد، بخصوص در ميان جوانها پيچيد، به طوري كه وقتي مسجد كرامت كه بهترين و بزرگترين مسجد محله در مشهد محسوب مي شود، ساخته و آراسته و كامل شد.باني و كسبه ي دور و بر آن مسجد، مناسب ديدند بنده را كه در آن مسجد پيشنماز بودم، ببرند در مسجد كرامت، تا آن مسجد داراي اجتماع خوبي بشود و همين طور هم شد. (25) مرا بردند آن مسجد، و اجتماع زيادي در آن جا تشكيل شد كه شما مثل اين كه آن جا بوده ايد و اجتماعات آن مسجد را مشاهده كرديد، (26) كه واقعا يك حركت فكري در بين قشرهاي متوسط ايجاد شد. قبل از آن، من با دانشجويان ارتباطات زيادي داشتم.كلاسهاي متعددي براي جوانها و دانشجويان و طلبه ها برقرار كردم، لكن قشرهاي متوسط شهر و مردم كوچه و بازار كه از مسائل انقلاب، بخصوص مسايل بنياني انقلاب، چندان اطلاعي نداشتند، از سال 42 وقتي مسايل همه گير شد و چند سالي از مسجد كرامت گذشته بود، مجددا با حفظ فضاي انقلاب، يك تحولي در مشهد به وجود آوردند.البته مسجد كرامت، خاطرات زيادي دارد كه از جمله به من اطلاع دادند كه از ساواك اعلام كرده اند، ديگر حق ندارم بروم مسجد كرامت و بعد از مدتي كه در آن مسجد رفت و آمد داشتم و شايد هر هفته،

شش شب آن جا صحبت مي كردم و اجتماع زيادي در آن جا تشكيل شد.بالاخره ساواك آن جا را تعطيل كرد و برگشتم مجددا به مسجد امام حسن عليه السلام، منتها ديگر مسجد امام حسن گنجايش جمعيتي كه با من بودند را نداشت، لذا اهل محل و همان حاجي سابق الذكر - كه خدا ان شاءالله او را حفظ كند، مرد خير و خوبي بود - او همت كرد و يك مسجدي بزرگتر از مسجد كرامت در همان محل مسجد امام حسن به وجود آورد كه الآن آن مسجد هست. (27) حجت الاسلام و المسلمين «عبد الرضا ايزدپناه » (سردبير مجله حوزه) كه افتخار شاگردي چندين ساله مقام معظم رهبري را دارند، درباره فعاليتهاي انقلابي معظم له در زمان طاغوت مي گويد: آيت الله خامنه اي به جهاد و مخالفت عليه طاغوت، شهره شهر (مشهد) بود.اطرافيان و مريدانشان، سيد جمال را در سيماي او مي ديدند.در دانشگاه و بين روشنفكران، افتخار حوزه ها بود و در حوزه علميه، بيدارگر و احياگري غريب.وقتي به آن سالها بر مي گردم و چهره او را در ذهنم مي آورم، گويا شيري بود در قفس، با خشمي مقدس عليه طاغوت زمان.با تمام فشارها و محدوديتهايي كه ساواك مشهد بر او وارد كرد، نتوانست از جهاد بازش دارد.سخنراني او ممنوع بود، ولي او با ايجاد محفل درسي، تفسير قرآن، نهج البلاغه و...طلاب و دانشگاهيان را با مايه هاي انقلابي و زندگي ساز اسلام آشنا مي كرد.او كانون مبارزه در مشهد بود.بعدها تشكلهاي مخفي ايجاد كرده بود، هم در سطح عالمان بالاي حوزه، هم در سطح طلاب و مدارس و هم

در بازار و دانشگاه، حتي در ادارات و ارتش نفوذ كرده بود و اعلاميه ها توسط آنها پخش مي شد و تحركات مشهد از همين تشكلها مايه مي گرفت.حتي گروه هاي مسلحانه اي چون گروه «والعصر» را هدايت مي كرد كه اعضاي آن بعدها دستگير شدند. (28) آقا سيد علي ارتباط زيادي با قشر دانشجو داشتند و علاوه بر آشنا كردن آنان با معارف اسلامي و حقايق دين، و انگيزش روح جهاد و مبارزه با رژيم طاغوتي پهلوي، در اصلاح اخلاق و رفتار، و دميدن روح تقوا در آنان نيز تلاش گسترده اي داشتند و در هر دو بعد، موفق به تاثيرگذاري عميق در مخاطبان خود شدند. اين فعاليتها موجب شده بود كه ساواك ايشان را تحت مراقبت ويژه بگيرد و همواره با احضار به ساواك، مورد بازجويي قرارداده يا منزل ايشان را محاصره و از رفت و آمد افراد ممانعت به عمل آورد و بتدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل كند. و بالاخره هم در دي ماه سال 53 ايشان را دستگير، به تهران آورده و در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك، يعني كميته مبارزه با خرابكاري، به طور انفرادي محبوس مي كنند. بسياري از يادداشتهاي ايشان ضبط مي شود.اين ششمين و - به تعبير آيت الله خامنه اي - سخت ترين بازداشت ايشان بود.مدتها در سلولي در زندان كميته مشترك در شهرباني، با سخت ترين شرايط و همراه با بازجوييهاي دشوار، نگه داشته مي شوند. (29) اين دوره از زندان، حدود دو ماه به طول انجاميد و تمام اين مدت، در سلولهاي انفرادي يا دو، سه نفره، همراه با شكنجه

هاي شديد گذشت. شهيد رجايي درباره وضعيت زندانهاي كميته، شكنجه هاي آيت الله خامنه اي و مقاومت ايشان مي گويد: آن سال كه من كميته را مي گذراندم (سال 53)، واقعا جهنمي بود.در تمام كميته، شبها تا صبح، فرياد آه و ناله بود.صبح هم تا شب همين طور، آن آيه (ثم لا يموت فيها و لا يحيي) تصديق مي شد. افرادي كه آن جا بودند، نه مرده بودند و نه زنده، براي اين كه آنها را آن قدر مي زدند تا دم مرگ و باز دو مرتبه مي زدند، و مقداري رسيدگي مي كردند تا حال شخص نسبتا بهبود مي يافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا مي شد. در كميته، انواع شكنجه ها را مي دادند...سلولي كه بودم و از آن جا به دادگاه مي رفتم، سلول 18 بود.در سلول 20 آقاي خامنه اي زنداني بود. من در سلول، مورس زدن را يادگرفته بودم، اكثرا با سلولهاي مجاورم، از طريق زدن مورس، اخبار را مي داديم و مي گرفتيم. از جمله، اخبار را به سلول پهلويي مي دادم و آن هم مي داد به آقاي خامنه اي و... خاطرم هست كه آقاي خامنه اي را ريشش را تراشيده بودند و براي تحقير، سيلي به صورتش زده بودند.و ايشان هم مقاوم و محكم، بلوز زندان را به صورت عمامه به سرشان مي بستند و رفت و آمد مي كردند.من يك روزي در دستشويي بودم كه با حالت شادي و شعف با ايشان روبه رو شدم. مقام معظم رهبري نيز در توصيف شهيد محمد علي رجايي (رئيس جمهور محبوب ملت ايران كه در حادثه انفجار نخست

وزيري در 8 شهريور 1360، همراه با محمد جواد باهنر، نخست وزير، به دست عوامل منافق به شهادت رسيد) و مقاومت او در زندانهاي رژيم طاغوتي، همين بخش از خاطره شهيد رجايي را به اين صورت مطرح مي كنند كه، مقاومت مرحوم شهيد رجايي را در سال 53 و 54، در زندان شهرباني تهران به چشم خود ديدم.من چند ماهي همسايه سلول ايشان بودم و از نزديك، مقاومت وي را مشاهده كردم.به قدري بر اين مرد مقاوم سخت مي گرفتند كه حد و حصر نداشت.بعدها، بعد از پيروزي انقلاب، در ديدار با شهيد رجايي، خاطرات آن روز را تجديد مي كردند. حضرت آيت الله خامنه اي اشاره مي كنند كه هيچ كس از زندانيها، طول مدت زندان مرحوم رجايي را نداشتند و مقاومت ايشان در زندان، از مقاومت وي در برابر فشارهاي سخت و سنگيني كه از طرف همه جناحها، بخصوص ملي گراها، احزاب طرفدار امريكا، چپ گراها، منافقين و بني صدر به ايشان وارد مي شد، معلوم مي شود. (30) به رغم همه اين فشارها و شكنجه ها، ساواك مخوف شاه، نتوانست به اسرار مبارزه اين شاگرد مقاوم امام پي ببرد و حتي نتوانست مدركي ولو كوچك، از ايشان به دست آورد تا وي را به دادگاه فرستاده و محكوم كند. لذا بناچار و بخصوص با تغيير سياست امريكا و روي كار آمدن «جيمي كارتر» در زمستان 54 ايشان را رها كردند.معظم له دوباره به مشهد رفت، و مبارزه و جهاد خستگي ناپذيرش را دنبال كرد.اين بار مسؤوليتها بسيار شديدتر از گذشته بود. پي نوشت ها: 1- روزنامه جمهوري اسلامي 30/4/63. 2- در بخشي

از اعلاميه شديد اللحن قوام السلطنه آمده است: «به همان اندازه كه از عوامفريبي در امور سياسي بيزارم (اشاره به دكتر مصدق) در مسائل مذهبي نيز از ريا و سالوس منزجرم (اشاره به آيت الله كاشاني) .كساني كه به بهانه مبارزه با افراطيون سرخ، ارتجاع سياه را تقويت نموده اند، لطمه شديدي به آزادي وارد ساخته، زحمات بانيان مشروطيت را از نيم قرن به اين طرف به هدر داده اند.من در عين احترام به تعاليم مذهب اسلام، ديانت را از سياست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقايد قهقرايي جلوگيري خواهم كرد. ملت ايران... من به اتكاي حمايت شما و نمايندگان شما اين مقام را قبول كرده ام و هدف نهايي ام، رفاه و سعادت شماست.سوگند ياد مي كنم كه شما را خوشبخت خواهم ساخت.بگذاريد من با فراغ بال شروع به كار كنم.واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم، مانع بتراشند يا نظم عمومي را برهم زنند! اين گونه آشوبگران با شديدترين عكس العمل از طرف من رو به رو خواهند شد و چنانكه در گذشته نشان داده ام، بدون ملاحظه از احدي و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان مي گذارم.حتي ممكن است تا جايي بروم كه با تصويب اكثريت پارلمان، دست به تشكيل محاكم انقلابي زده، روزي صدها تبهكار را از هرطبقه، به موجب حكم خشك و بي شفقت قانون، قرين تيره روزي سازم...» .اين اعلاميه در تاريخ 27 تير 1331 صادر گرديد. (كتاب وقايع سي ام تير 1331- حسين مكي) 3- روزنامه

جمهوري اسلامي 30/4/63. 4- گفت و شنود با گروهي از نوجوانان و جوانان 14/11/76. 5- روزنامه جمهوري اسلامي، 14/11/76. 6- خاطرات و حكايتها، ج 2، ص 121. 7- خاطرات و حكايتها، ج دوم، ص 123. 8- روزنامه جمهوري اسلامي 10/6/63. 9- روزنامه جمهوري اسلامي 20/10/62. 10- روزنامه جمهوري اسلامي 13/5/63. 11- مجله آشنا، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، شماره 15، 16 و 17. 12- اعلاميه به شرح ذيل صادر شد: 16 شوال 1382 بسم الله الرحمن الرحيم خدمت ذيشرافت حضرات علماء اعلام و حجج اسلام دامت بركاتهم اعظم الله تعالي اجوركم.چنانچه اطلاع داريد، دستگاه حاكم مي خواهد با تمام كوشش، به هدم احكام ضروريه اسلام قيام و به دنبال آن، مطالبي است كه اسلام را به خطر مي اندازد، لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر عجل الله تعالي فرجه جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرت آقايان نيز همين رويه را اتخاذ فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.و السلام عليكم و رحمت الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني 13- رهنمود حضرت امام به وعاظ را در پايان كتاب ملاحظه فرماييد. 14- مجله آشنا، شماره هاي 15، 16 و 17. 15- روزنامه جمهوري اسلامي 14/3/62. 16- با امام در انقلاب، نشريه آشنا، پيشين. 17- جزوه درس اخلاق، انتشارات نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران ولي امر، چاپ خرداد 71. 18- مصاحبه ها، صفحه هاي 112 و 113. 19- مصاحبه ها، صفحه هاي 113 و 114. 20- براي تشكيلاتي كه در سال 1343 در

قم با ده نفر ديگر از مبارزان تشكيل داده بودند، اساسنامه اي تدوين شده بود كه در هجوم ساواك به منزل «آذري قمي » ، به دست رژيم افتاد. 21- روزنامه جمهوري اسلامي 14/6/62. 22- پيشين. 23- روزنامه جمهوري اسلامي 3/7/62. 24- نسل كوثر، ص 72. 25- انتخاب آقا سيد علي جوان براي امامت جماعت مسجد كرامت، قصه جالبي دارد.حجت الاسلام و المسلمين «ايزد پناه » ، موضوع انتخاب ايشان را براي اقامه جماعت در مسجد كرامت، اين گونه بيان مي كند: «مشهور بود كه آقاي كرامت پس از ساختن مسجد - كه از موقعيت خاصي برخوردار بود - در پي امام جماعت بود.شبي در خواب مي بيند كه نماز جماعتي عظيم در مسجد برگزار شده و مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي و برخي از علماي ديگر در صف اول جماعت قرار گرفته اند.تعجب كرده، به محراب نگاه مي كند، سيدي نوراني را در محراب مي بيند، كه فرداي آن روز با آيت الله خامنه اي آشنا شده و از ايشان دعوت به نماز در مسجد مي كند. (مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه 31/11/72، نقل از نسل كوثر ص 92) . 26- مصاحبه كننده، خبرنگار صدا و سيما مي باشد. 27- مصاحبه با صدا و سيما پيرامون، خاطرات 22 بهمن در تاريخ 11/11/63، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، ص 7، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت. 28- نسل كوثر، مركز تحقيقات اسلامي سپاه، ص 70. 29- نسل كوثر، به نقل از ديدگاه ها، ص 73. 30- روزنامه جمهوري اسلامي 10/6/63. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

پس از انقلاب

از كارهاي خوبي كه

در دفتر تبليغات امام صورت گرفت، تنظيم نشريه اي به نام «امام » بود كه به يادگار اقامت امام در تهران، چند شماره از آن منتشر شد.حضرت آقاي خامنه اي، چند مقاله در اين نشريه يادگاري نوشتند و جالب است كه روز 22 بهمن كه راديو به دست مردم افتاد، مقاله اي كه آيت الله العظمي خامنه اي تحت عنوان «پس از نخستين پيروزي » نوشته بودند، اولين مقاله اي بود كه در راديو خوانده شد.

ماموريت به سيستان و بلوچستان در فروردين ماه 58 از طرف امام خميني (قدس سره) مامور رسيدگي به اوضاع و خواسته هاي مردم استان سيستان و بلوچستان شدند و خدمات ارزنده اي در آن سامان، به مردم محروم و رنجديده آن استان كردند. آيت الله خامنه اي در مسير حركت خود به سيستان و بلوچستان، وارد كرمان مي شوند و اين روز، مصادف مي شود با روز راي گيري براي رفراندوم جمهوري اسلامي.مقام معظم رهبري، راي خود را در فرودگاه كرمان به صندوق مي اندازند.معظم له خاطره خود را چنين بيان مي فرمايند: من البته در آن روز راي گيري، كرمان بودم، يعني از طرف امام، يك ماموريتي به من محول شده بود براي سركشي به شهرهاي بلوچستان بروم و با مردم آن جا از نزديك ديدار كنم و پيام امام را كه پيام محبت و دلسوزي بود، برايشان ببرم، كه ملاحظه مي كنيد از همان روزهاي اول، امام به فكر افتاده بود تا به اين مستضعفين دورافتاده اي كه در نظام گذشته فراموش شده بودند، ملاطفت و محبت كنند و لذا مرا كه در آن جا سابقه و آشنايي

نسبتا زيادي داشتم، براي اين منظور فرستادند و من در راه سفر به بلوچستان، به كرمان رسيده بودم كه روز راي گيري فرا رسيد.در فرودگاه بچه هاي حزب اللهي و پراحساس كرمان (به دليل اين كه من قبلا مدتي در آن جا بودم و مرا مي شناختند، و من هم به مردم كرمان علاقه داشتم) آمدند صندوقهاي راي را آوردند فرودگاه و هركدام مي خواستند من رايم را در صندوق خودشان بيندازم.لذا براي من آن لحظه اي كه راي را مي انداختم درون صندوق و آن شور و هيجان مردم كرمان در راي دادن را ديدم، از لحظات شيرين بود.و بعد هم نشان داده شد كه (حدود) 99 (2/98) درصد آراء به جمهوري اسلامي آري بود (1) ليبرالها خيلي تلاش كردند تا مردم يا در پاي صندوقهاي آرا حاضر نشوند و يا راي منفي به نظام جمهوري اسلامي بدهند، كه اين توطئه هم با موضع قاطع امام و تبعيت مردم، نقش بر آب شد. خاطره ي ديگري كه فقط به آن اشاره مي كنم، مخالفتهايي بود كه با راي گيري به اين شكل وجود داشت و اين مخالفتها از طرف جناحهاي مختلف بود كه همه هم بعدا خودشان را نشان دادند، و همه ي آن جناحهاي روشنفكر از قبيل روشنفكرهاي چپ و نيمه چپ و ليبرال و التقاطي، مطبوعات و حتي اطلاعات و كيهان آن روز را در مشت خودشان داشتند - كه بحمد الله بعدا همه ازاله شدند و تغيير كردند - و در حالي كه آن وقت، روزنامه ي حسابي ديگري هم مثل روزنامه ي جمهوري اسلامي نبود كه مورد اتفاق باشد و

لذا همين طور هرچه دلشان مي خواست، مي نوشتند.اينها رفته بودند اين جا و آن جا پيش روشنفكرها و گروهكهاي سياسي ملحد و نيمه ملحد و شخصيتهاي مختلف، از آنها نظر خواسته بودند كه آيا به نظر شما «آري » يا «نه » درست است؟ و يا بياييم چند جور حكومت را مطرح كنيم؟ كه مقصودشان خارج كردن از آن يكپارچگي بود، اگرچه فرقي نمي كرد و تاثيري هم نداشت، يعني طبيعي بود كه مردم به شيوه هاي ديگر (غير از جمهوري اسلامي) راي نمي دادند، بخصوص بعد از آني كه امام آن گونه صريح فرمودند «نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد» ، لكن آنها از كار خودشان دست برنمي داشتند، براي اين كه شايد بتوانند شكاف بيندازند و با تقسيم آراء، راي زياد مردم را كم كنند، و همچنين آن جناح ليبرال و به اصطلاح ملي گراي شوراي انقلاب كه بيشترين خصوصياتشان مخالفت با خط اصيل انقلاب بود! ! (2)

نماينده شوراي انقلاب در وزارت دفاع در سال 58، نماينده شوراي انقلاب اسلامي در وزارت دفاع شدند و سپس در 27 مرداد همان سال، مسؤوليت معاونت وزير دفاع را نيز پذيرفتند و در اين سمتها خدماتي كردند.

سرپرستي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در 10 آذر سال 58، اختلافاتي در سپاه پاسداران - كه بتازگي به وجود آمده بود - پديد آمد و پس از اين كه عده اي از برادران ميانجيگري كردند و نتوانستند كاري انجام دهند، حضرت آقاي خامنه اي در 10 آذر 58 از سوي حضرت امام (ره)، سمت سرپرستي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به عهده گرفته و توانستند آن جا

را سر و سامان دهند.

رسيدگي به امور دانشجويان آيت الله العظمي خامنه اي هميشه مورد توجه نسل جوان و دانشگاهي بوده و لذا بنا به تمايل امام، دانشجويان مسائل خود را با ايشان در ميان مي گذاشتند.

عضويت در شوراي عالي دفاع مقام معظم رهبري از سوي حضرت امام و شوراي انقلاب در «شوراي عالي دفاع » حضور مي يافتند.اين شورا ابتدا تحت رياست مهندس بازرگان، رئيس دولت موقت، تشكيل و اداره مي شد.افرادي كه در اين شورا عضويت داشتند، اغلب چهره هايي وابسته به رژيم پهلوي يا عناصر غرب زده و ليبرال بودند و حضور مقام معظم رهبري، خوشايند آنان نبود، ليكن آن مركز حساس را در اختيار انقلاب قرار مي داد و از تصميم گيريهاي مغاير با مصالح نظام اسلامي جلوگيري مي كرد، چنانچه در اوايل، همين شوراي عالي دفاع تلاش كرد تا با تغيير نام «مستشاري امريكا» موجبات حضور مستشاران امريكايي را در ارتش و سيستم نظامي كشور حفظ كند.مقام معظم رهبري در خاطرات خود، اين توطئه را افشا مي نمايند و نقش خود و شهيد «چمران » را در جلوگيري از آن تشريح مي كنند: دولت موقت به اين نتيجه رسيده بود كه هيچ دليلي ندارد كه با امريكا، دولت ثروتمند و قوي كه با ما كاري هم ندارد، بي خود دربيفتيم و سر بي درد خود را به درد آوريم.و اين فكر در دولت موقت نتايجي داشت. يكي از نتايجش اين بود كه امريكاييها را در داخل ايران بگذارند بمانند - در نيروي هوايي، عده اي از آمريكاييها بودند كه تا مدتها ما خبر نداشتيم - . بعد در شوراي عالي

دفاع كه آن وقت من عضو شوراي عالي دفاع بودم و آقاي مهندس بازرگان رئيس شوراي عالي دفاع بود، يكي از مسائلي كه عنوان شد، اين بود كه آمريكاييهاي مستقر در ستاد نيروي هوايي، پيشنهاد كرده بودند كه چون امروز ما اين جا هستيم، ديگر اسم دفتر ما دفتر كارشناسي نظامي نيست و ما كارشناسي نظامي به آن معنا نيستيم! ! پس نام ديگري برايش انتخاب كنيد تا ما بمانيم... و در خاطره ديگر مي فرمايند: در اوايل انقلاب سعي كردند دستگاه مستشاري نظامي آمريكا را در ايران نگهدارند.شايد براي اين موضوع خيلي عجيب به نظر آيد و حرف تازه اي باشد.واقعا هم عجيب است، اما از آن عجيبهايي است كه اتفاق افتاد. تا چند ماه بعد از انقلاب، دستگاه مستشاري ارتش آمريكا در يكي از نيروهاي سه گانه ارتش، دم و دستگاه خودشان را داشتند. البته مركز اصلي شان كه در محل ستاد مشترك بود، از بين رفته بود و خودشان فرار كرده بودند، اما عناصر اطلاعاتي شان را اين جا گذاشته بودند تا سنگر را حفظ كنند. در «شوراي عالي دفاع » آن روز، - كه آن هم يك شوراي عالي دفاع تماشايي اي بود! - افرادي عضو بودند كه اگر اسمهايشان نام برده شود، شما امروز تعجب مي كنيد كه چطور در اول انقلاب، اينها در آن مركز حساس عضو بودند.حضور بنده هم در آن شوراي عالي، در واقع يك حضور غير رسمي بود، يعني آن عناصر مايل نبودند ما را ببينند، ولي ما به شكل انقلابي و با روشهاي مخصوص آن زمان اول انقلاب، در آن جلسات شركت مي كرديم. در

يكي از جلسات آن زمان متوجه شديم كه مصوبه اي را مي خواهند از شوراي عالي دفاع بگذرانند كه بر اساس آن، اسم مستشاري سابق آمريكا در ايران عوض شود و يكي از نامهاي پيشنهادي آنان تصويب گردد! يعني در حقيقت وجود مستشاري را شوراي عالي دفاع امضاء كنند! ! ما آن جا فهميديم كه مستشاريها هنوز در ايران هستند.گفتيم اين آقايان اين جا چه مي كنند! اول اصل وجودشان را ثابت كنيد، بعد به اسمشان برسيم. خدا رحمت كند مرحوم شهيد چمران عزيز را، او هم كمك كرد تا مصوبه اي گذرانده شود هرچه زودتر اين افراد از ايران بيرون روند.تا اين حد اينها وقاحت به خرج دادند و جرات مي كردند كه در داخل ارتش جمهوري اسلامي، عناصر مستشاري آمريكايي باقي بمانند. (3) واگذاري مسؤوليت دولت موقت به مهندس بازرگان كه موجب روي كار آمدن اكثر اعضاي نهضت آزادي و جبهه ملي در مناصب مهم دولتي گرديد، يكي از مسائلي است كه نياز به بررسي جداگانه دارد.حضرت امام خميني قدس سره بعدها در مورد اين تصميم اشاره فرمودند كه راضي به روي كار آمدن عناصر ليبرال نهضت آزادي نبودند، بلكه بنابه توصيه دوستان، اين مساله را قبول كردند. اين كه چه كساني پيشنهاد فوق را دادند، مشخص نشده است، ليكن هرچه بود، زيانها و خسارتهايي به جريان انقلاب اسلامي وارد كرد كه بنابه فرموده حضرت امام (ره) جبران آنها به اين زوديها ممكن نيست.تفكر غرب زده نهضت آزادي و ماهيت ضد روحاني اين جمعيت، زحمتهاي زيادي براي انقلاب ايجاد كرد كه در مساله طرح اصل «ولايت فقيه » در مجلس خبرگان قانون اساسي،

لايحه قصاص و همراهي اين جمعيت با جبهه ملي در مخالفت با اين لايحه، جريان اشغال لانه جاسوسي، مساله هشت سال دفاع مقدس جمهوري اسلامي در برابر تجاوز عراق و حمايتهاي آشكار استكبار جهاني از تجاوز رژيم بعثي عراق و...بخوبي مشهود است.در هرحال، مقام معظم رهبري و عناصر متعهد، متدين و معتقد به ولايت فقيه در ميان چنين دولتي، نقش بازدارنده مهمي داشتند تا مانع از تحقق برنامه هاي ضد انقلاب اسلامي و ضد روحانيت اين جمعيت شوند و از طرفي، از نزديك شاهد قضايا بوده و بموقع نسبت به عملكردهاي ناصحيح آنان واكنش نشان داده و يا حضرت امام را در جريان وقايع قرار دهند.مقام معظم رهبري در افشاي برخي حقايق درباره دولت موقت و رويه مهندس بازرگان، و سختي روزهايي كه مجبور بودند اين دولت و عناصر آن را تحمل كنند، به گوشه هايي از كارشكنيهاي آنان اشاره مي نمايند كه براي تاريخ صدر انقلاب اسلامي، ماندگار و سند مهمي است. مقام معظم رهبري در بياناتي در اجتماع عظيم مردم مشهد در سال 59، از صبر و تحمل خود و ساير عناصر انقلابي مخلص شوراي انقلاب در برابر ليبرالهاي دولت موقت سخن مي گويند.از جمله موارد اختلاف، مساله گزينشها بود.معظم له و يارانشان مي گفتند كه وزرا بايد صد در صد انقلابي باشند، يعني هم با ابر قدرتها مخالف باشند و هم عميقا به اسلام اعتقاد داشته باشند.در حالي كه وزرايي كه بتدريج معرفي مي شدند، اغلب فاقد اين خصوصيات بودند.بازرگان، نخست وزير موقت، اعضاي متعهد و مخلص شوراي انقلاب را تهديد مي كرد كه در صورت عدم تصويب وزراي پيشنهادي، استعفا خواهد

داد! ! استعفا پس از بيست روز از تشكيل دولت چه مفهومي داشت؟ مي خواستند بگويند شوراي انقلاب كارشكني مي كند! بر سر معاونان بازرگان نيز كار به مشاجره كشيد، بخصوص در مورد «امير انتظام » (4) چند بار به بازرگان اعتراض مي كنند. بالاخره با مداخله امام، صلاحيت امير انتظام رد مي شود. (5) متن حكم حضرت امام خميني قدس سره به مقام معظم رهبري براي عضويت در شوراي عالي دفاع ملي چنين است: بسم الله الرحمن الرحيم 20/2/1359 جناب حجت الاسلام آقاي حاج سيد علي خامنه اي دامت افاضاته براي تشكيل شوراي عالي دفاع ملي بر مبناي اصل يكصد و ده قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، جنابعالي به عنوان مشاور از طرف اين جانب منصوب مي شويد و در اين موقع، چون در وضع استثنايي هستيم، لازم است هر هفته با بررسي كامل و با كمال دقت، رويدادهاي داخلي ادارات مختلف ارتش را براي اين جانب ارسال داريد. (6) روح الله الموسوي الخميني

امامت جمعه تهران پس از فوت مرحوم آيت الله طالقاني و انصراف آقاي منتظري، امام امت طي حكمي در تاريخ 24 دي ماه 58، آيت الله العظمي خامنه اي را به امامت جمعه تهران منصوب فرمودند. سخنان ارزشمند امام جمعه تهران در نمازهاي جمعه، مجموعه اي از معارف اسلامي، تحليلهاي سياسي و رهنمودهاي ارزنده است. در كنار اين مجموعه بديع، حماسه عظيم و پرشكوه نماز جمعه تاريخي كه در تاريخ نماز جمعه بي سابقه است (نماز جمعه مورخ 24 اسفند ماه 63) قرار دارد.در اين جمعه به يادماندني، در حالي كه انفجار بمب توسط منافقين در صف نمازگزاران، چندين شهيد و

ده ها مجروح گرفته و موج انفجار جايگاه نماز جمعه را لرزانده بود و پاره هاي پيكر پاك نمازگزاران را بر اندام ديگر برپا دارندگان نماز جمعه پاشيد، و از آسمان، هواپيماهاي آخرين مدل استكبار، تهديد به بمباران مي كرد، و ضد هواييها با شليك مداوم، غوغايي به پا كرده بودند، در سايه قدرت روحي و آرامش قلبي امام جمعه و تاييدات الهي، همه استوار و محكم برجاي ماندند و صفها همچنان مرتب باقي ماند، و امام جمعه با نهايت قدرت، به خطبه ها ادامه داد، بدون آن كه حتي لرزشي در طنين صداي او پديد آيد.و سپس نماز را در نهايت طمانينه و با توجه خاصي اقامه كرد و دوست و دشمن را به شگفتي فرو برد، و امام امت در پيام سال نو به آن اشاره كرده، فرمودند: من فراموش نمي كنم قصه ي روز جمعه را كه آن طور باشكوه، با نورانيت با استقامت گذشت، آن طور با طمانينه با آن صداهايي كه مي آمد.با آن رگبارهايي كه مي آمد.من ملاحظه مي كردم، نگاه مي كردم.مخصوصا نگاه مي كردم ببينم در بين مردم چه وضعي هست.نديدم حتي يك نفر را كه تزلزلي در او پيدا بشود و آن وقت امام جمعه آن طور با آن طنين قوي صحبت كرد.مردم آن طور گوش كردند و فرياد زدند كه ما براي شهادت آمديم. (7) انتخاب مقام معظم رهبري توسط حضرت امام قدس سره براي امام جمعه تهران، به رغم حضور و وجود علماي بزرگ، معروف و شناخته شده كه برخي از آنان داعيه علم و انقلابيگري بسياري داشتند، نشان مي دهد كه حضرت امام

از همان ابتدا نسبت به آيت الله خامنه اي، علاقه و محبت بسياري داشتند و اين علاقه، ناشي از شناخت ويژگيهاي خاص ايشان از سوي حضرت امام بوده است. مسير مستقيم حركت حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در خط حضرت امام خميني قدس سره و حوادث سخت انقلاب، چه در حضور بنيانگذار جمهوري اسلامي و چه بعد از رحلت جانگذار امام، حقانيت و صحت شناخت امام را نشان داد.

خنثي كردن طرح توطئه انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي يكي از توطئه هاي خطرناك ملي گراها كه با حمايت عناصري از روشنفكران وابسته و جناح جبهه ملي، طراحي و براي اجرا آماده شد، انحلال مجلس خبرگان بررسي قانون اساسي است.پس از آن كه توطئه عناصر منحرف در ايجاد مجلس مؤسسان براي وقت گرفتن از انقلاب و به ثمر رساندن نقشه هاي شوم خود به نتيجه نرسيد و خبرگان ملت براي بررسي و تصويب قانون اساسي جمع شدند، يكي از مهمترين اصول اين قانون، يعني اصل «ولايت فقيه » توسط علماي مبارزي چون شهيد بهشتي مطرح شد.با طرح اين اصل كه شالوده حكومت اسلامي را بنيان مي نهاد، عناصر ملي گرا در صدد برآمدند تا با انحلال مجلس خبرگان، از تصويب اين اصل بنيادي حكومت اسلامي جلوگيري كنند.تفصيل اين توطئه را از نامه اي كه دادستاني انقلاب اسلامي مركز از دفتر كار عباس امير انتظام - سخنگوي دولت و مسؤول دفتر نخست وزيري - به دست آورده و منتشر كرده است، پي مي گيريم و سپس نقش مقام معظم رهبري را در خنثي نمودن اين توطئه بيان مي كنيم. دادستاني انقلاب اسلامي مركز، نامه اي را كه

از دفتر كار امير انتظام به دست آمده، در اختيار مطبوعات گذاشت.در اين نامه كه با خط امير انتظام نوشته شده، طرح انحلال مجلس خبرگان، توسط نامبرده به دولت موقت ارائه شده و چند تن از اعضاي دولت موقت نيز با آن موافقت كرده اند.متن نامه بدين شرح است: «بنا به پيشنهاد من در تاريخ چهار شنبه 18/7/1358 جلسه در منزل تقي انوري با حضور افراد زير تشكيل گرديد: 1- تقي انوري 2- عباس رادنيا 3- ابوالحسن رضا 4- مقدم مراغه اي 5- عباس سميعي 6- پولادي 7- ابوالفتح بني صدر 8- عباس امير انتظام 9- احمد صدر حاج سيد جوادي. منظور از تشكيل اين جلسه، يافتن راه حل مقابله با بحران موجود و رسيدگي به پيشنهاد تشكيل جبهه واحدي براي شركت در انتخابات آينده مجلس شورا و رياست جمهور بود، چون مساله مصوبات مجلس خبرگان قانون اساسي، يكي از مسائل با اهميت روز بود، ابتدا درباره آن بحث شد و مواردي كه از مورد وكالت مردم در مساله انتخاب نمايندگان اين مجلس تجاوز مي كرد، مورد توجه قرار گرفت و آقاي بني صدر اين موارد را كه عبارت بود از طولاني تر كردن زمان بررسي قانون و همچنين به جاي رسيدگي به پيش نويس قانون اساسي تهيه شده، تهيه قانون جديد، تصميم گرفته شد كه اين دو مورد به اطلاع آقاي نخست وزير رسانيده شود و در صورت موافقت، نسبت به انحلال مجلس اقدام بشود. اين وظيفه به عهده من گذاشته شد.روز سه شنبه ساعت يازده صبح، ايشان را ديدم و مطالب را به اطلاع ايشان رساندم.ابتدا اين مساله براي ايشان سنگين بود، ولي

بعد قرار شد كه متني از طرف ما تهيه شود و ايشان آن را ببينند.متن فوق در همين روز از طرف آقاي بني صدر تهيه و به اطلاع و صلاحديد آقاي احمد صدر حاج سيد جوادي و آيت الله زنجاني تهيه شد.ساعت پنج بعد از ظهر به اطلاع ايشان رساندم.قرار شد آقاي صدر حاج سيد جوادي آن را امضاء كند صدر آن را امضا و به مهندس بازرگان داد.ولي قرار شد متن آن، تغييرات كوچكي بنمايد و به امضاي كليه وزرا برسد.متن اصلاح شده، در ظهر روز شنبه 21/7/58 باطلاع نخست وزير رسيد و قرار شد هفت نفر از وزرا را من (دكتر سامي، اردلان، فروهر، دكتر اسلامي، دكتر ميناچي، صدر حاج سيد جوادي و دكتر يزدي) قبلا ببينيم و بقيه را خود مهندس بازرگان صحبت نمايد.تا چهار بعد از ظهر من كليه آقايان را ديدم و قبل از جلسه هيئت دولت در ساعت 5/6 در دفتر نخست وزيري بودم متاسفانه خود نخست وزير و آقاي دكتر سحابي كه مامور مذاكره با ديگر آقايان وزراء بودند، نتوانستند قبل از جلسه با افراد مورد نظر صحبت كنند.معهذا مشكلات ادامه كار و دخالتها در حدي بود كه هفده نفر به شرح زير، اين طرح را قبل از تشكيل جلسه دولت امضا كردند كه اسامي آنها عبارتند از: (1- دكتر ايزدي 2- دكتر اسلامي 3- دكتر سامي 4- دكتر حبيبي 5- رجايي 6- يد الله سحابي 7- مهندس عزت الله سحابي 8- دكتر احمدزاده 9- مهندس كتيرايي 10- اردلان 11- صباغيان 12- فروهر 13- صدر حاج سيد جوادي 14- دكتر رضا صدر 15- مهندس اسپهبدي 16- مهندس بني

اسدي 17- ...) و قرار شد خود مهندس بازرگان در جلسه امضا كند.اين اولين باري بود كه يك پيشنهاد با يك چنين اكثريتي به تصويب مي رسيد.كساني كه امضاء نكرده بودند (معين فر، چمران، يزدي و ميناچي) بوده، البته ميناچي صبح قبول كرد كه امضا كند و شب متاسفانه مانند هميشه، با هزار دليل و برهان از امضاء اين طرح سرباز زد.قرار گذاشته بوديم كه بلافاصله پس از تصويب، آن را از طريق راديو و تلويزيون و روزنامه ها اعلام كنيم و به همين دليل، نمايندگان كليه ارگانها را دعوت كرديم و ساعت ده و نيم شب كه جلسه دولت تمام شد، همه حضور داشتند.ما حتي روزنامه ها را آماده نگه داشته بوديم كه در همان ساعت شب، بتوانند مصوبه دولت را به صورت فوق العاده چاپ كنند. جلسه دولت تمام شد.طرح هم تصويب شد، ولي اين غلطي را كه بر روي طرح گذاشتند، عبارت از آن بود تا اطلاع امام منتشر نشود، معناي اين كار، نفي مطلب بود، چون متاسفانه مهندس بازرگان با همه خصوصيات عالي و قدرت فوق العاده در قبول شرايط سنگين زمان، فاقد جسارت كافي است و از ابتداي حكومت انقلاب، ما دچار همين مشكل بوده ايم.آن جا كه احتياج به جسارت براي يك كار بزرگ هست، او هميشه فرار مي كند.در بهار امسال، دو طرح انقلابي بزرگ از طرف من به دولت داده شد، يكي به عنوان ايجاد امنيت ملي و دادن احساس امنيت به معني اعم كلمه به مردم كه به كار و زندگي و توليد خود ادامه دهند و ديگر، طرح برطرف كردن «بحران بيكاري » كه با

وجودي كه هر دو طرح تصويب شد، بازرگان جسارت پياده كردن آنها را نداشت.و تحت تاثير (معين فر، احمدزاده، صباغيان، اردلان و كتيرايي) بود كه شعارشان صرفه جويي بود و اين صرفه جويي، در چنين برهه از زمان كه مملكت احتياج به تزريق پول در سيستم اقتصادي توليدي و عمراني خود داشت، بزرگترين لطمه را به انقلاب زده و خواهدزد. فردا بازرگان و عده اي از افراد هيات دولت به ديدن امام رفتند و طرح را مطرح كردند.پرواضح بود كه امام آن را رد خواهد كرد.در حالي كه اگر قبلا اعلام شده بود، شانس رد كردن آن 10 درصد بود.ولي در عوض 36 ميليون مردم كه به دليل وضع خاص زمان فكر مي كنند، به جاي پياده شدن قانون اسلام، آخونديسم بر مملكت حكومت خواهد كرد، به پا مي خاستند و تحت رهبري امام، بازگشت بازرگان را از ايشان مي خواستند. امام حق داشت در صورتي كه با او مشورت كنند، اين طرح را رد كند، زيرا از ابتدا حكومت بازرگان هميشه از ضعف او و عدم قاطعيت او ناراحت بوده و بكرات آن را بيان كرده است و خيلي به او و به طبقه تحصيل كرده و روشنفكر اطمينان ندارد.به هرصورت، طرحي كه مي توانست انقلاب در انقلاب باشد و نااميديها را به اميد تبديل كند، مانند ساير پيشنهادات سازنده دفن شد. »

امير انتظام متن اعلاميه دولت كه به خاطر مخالفت جدي امام انتشار نيافت، به شرح زير است.

اعلاميه دولت نظر به تبصره ماده 35 لايحه قانون انتخابات مجلس، بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 14 تير ماه 1358 شوراي انقلاب اسلامي

كه مقرر داشته: «تبصره - مدت زمان بررسي و تنظيم قانون اساسي جمهوري اسلامي، از تاريخ افتتاح حد اكثر يك ماه مي باشد» و نظر به اين كه وكالت و نمايندگي اعضاي مجلس مذكور، مقيد و محدود به مدت و شرايطي بوده كه در اين لايحه قانوني تعيين شده و انتخاب كنندگان نيز به استناد مقررات آن قانون، براي مدت معين (يك ماه) آنان را انتخاب كرده اند و با توجه به اين كه طبق اصول و موازين شرعي و حقوقي، اگر وكالت و نمايندگي محدود به زمان معيني باشد، بعد از انقضاي آن، وكالت و نمايندگي زائد مي شود. در ضمن، ماده 19 لايحه قانوني اداره امور مجلس و نظامنامه داخلي مجلس، بررسي نهايي قانون اساسي مصوب 8 شهريور ماه 1358 شوراي انقلاب اسلامي نيز مدت بررسي اصول قانون اساسي را جمعا سي روز تعيين كرده است.بنابر اين، ادامه كار مجلس بررسي نهايي قانون اساسي پس از انقضاي مدت و روال وكالت مخالف قانون و مصوبات آن، فاقد اعتبار است و چون وكيل حق ندارد مدت وكالت خود را يكطرفه تمديد كند، تمديد مهلت قانوني از طرف آن مجلس، وجهه شرعي و قانوني نداشته است.با اين حال، به استناد اصول و قوانين فوق، انحلال مجلس، بررسي نهايي اصول قانون اساسي اعلام مي شود. دولت ظرف يك ماه از اين تاريخ، براي تصويب پيش نويس قانون اساسي كه از طرف دولت، تنظيم و با تاييد مقام رهبري انقلاب، به تصويب شوراي انقلاب رسيده است. (با اصلاحاتي كه مورد تصويب شوراي انقلاب و تاييد مقام رهبري مي باشد) به آراي عمومي مراجعه خواهد كرد. (8) نقشي

كه آيت الله خامنه اي در خنثي كردن اين توطئه شوم داشتند، همان قيدي است كه امير انتظام از آن به عنوان «غلطي كه روي طرح گذاشتند» ياد مي كند و منظور او، آگاه كردن حضرت امام پيش از انتشار اين طرح بود.اگر چه ليبرالها در ارزيابي خود اشتباه مي كردند، اما اگر هم اين طرح اعلام مي شد، حضرت امام قدس سره توي دهان آنان مي زد و اجازه نمي داد فرصت به نفع تفكرات انحرافي از انقلاب گرفته شود، ليكن حضور كساني چون آيت الله خامنه اي و انديشه ناب آنان، و حمايت قاطعانه از مواضع حضرت امام و نظام اسلامي، موجب ناكامي منحرفان در مواقع متعدد گرديد.امير انتظام از سوي هيات دولت، نامه اي تهيه كرده بود كه به امضاي پانزده نفر از وزراي كابينه دولت موقت رسيده بود و بنا شد نامه را براي عموم پخش كنند و مجلس خبرگان را غير قانوني و منحل اعلام كنند.بنابر اين گذاشته بودند كه اگر امام با اين خواست موافقت فرمايد، كه به مراد رسيده اند و اگر مخالفت فرمايد، دسته جمعي استعفا دهند! ! موقعي كه اين نامه در هيات وزيران مطرح مي شود، آيت الله خامنه اي كه از طرف شوراي انقلاب در آن جلسه حاضر بودند، بشدت در مقابل اين توطئه مي ايستند و بالاخره آنها را قانع مي كنند كه پيش از انتشار نامه، مساله را با امام درميان گذارند. حضرت امام نيز با شنيدن درخواست آنان، به طور قاطع مخالفت خود را اعلام و بر قانوني بودن ادامه كار مجلس خبرگان قانون اساسي، تاكيد و حتي استعفاي جمعي آنان

را بلامانع اعلام مي كنند و بدين وسيله، توطئه شوم ليبرالها خنثي شد. (9)

سخت ستيزي با امريكا و ملي گرايان و ليبرالها توطئه امريكا و عناصري كه در داخل به دنبال ارتباط و اتصال با امريكا بودند، تنها به اين مورد اختصاص نمي يابد.جريانهاي رنگارنگي در صدر انقلاب اتفاق افتاد كه هريك از آنها مي توانست آغاز انحرافي بزرگ در اهداف و مسير انقلاب اسلامي باشد.حجم اين توطئه ها و تنوع آنها به گونه اي است كه جمع آوري و تدوين آنها، بخوبي نشان مي دهد كه از يك سو عمق عناد، كينه و دشمني استكبار جهاني و در راس آنها، امريكاي جهانخوار، با اسلام و انقلاب اسلامي چقدر است و از سوي ديگر، عنايت حق تعالي و توفيق رهبر انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني قدس سره و ملت مسلمان، متعهد و فداكار ايران در خنثي كردن اين توطئه ها چه ميزان بوده است و حقيقتا تنها از يك نظام الهي و بزرگ، اين معجزه ساخته است. مقام معظم رهبري در نقل خاطرات خود، به بخشهايي از برخي توطئه هاي عناصر ملي گرا كه در راستاي طرح مجدد امريكا و بازگشت او به ايران انجام مي گرفت، اشاره فرموده اند كه نقل آنها، هم شيرين است و هم عبرت آموز، و يادآور سختي روزگاري كه تنها هوشياري و ايمان شاگردان وفادار امام، باعث شد كه آن تلخيها به شيريني پيروزي تبديل شود.عبرت از آن جا كه اعتماد به اين عناصر امتحان پس داده، ولو در شعارهاي به ظاهر پسنديده و زيبا، در حكم از يك سوراخ دوبار گزيده شدن است كه شايسته بندگان هوشيار و

مؤمن خدا نيست. بايد بگويم كه مبارزه با امريكا در نهضت عظيم اسلامي ما، يكي از خطوط اصلي و لاينفك اين نهضت از آغاز تا تسخير لانه ي جاسوسي كه اوج اين مبارزه به حساب مي آمد، بود و تا امروز هم هست.در سال 42 امام اعلان كردند، رئيس جمهور امريكا منفورترين مردم در نزد ملت ايران است، يعني امام آن روز با اين جمله، يك حركت سياسي - تبليغاتي عظيمي را بر ضد سياست امريكا در ايران انجام دادند و همچنان كه شما مي دانيد، زمامداران جهاني خيلي مايلند در ميان ملتها وجهه داشته باشند و اين را يك زمينه مناسب براي پيشرفت سياستهاي خودشان مي دانند، لذا آخرين چيزي كه در يك مملكت از دست مي دهند، همان وجهه ي سياسي ست، يعني آنها سعي شان بر اين است كه اگر منافع اقتصادي شان را هم از دست مي دهند، لااقل آبرويشان را از دست ندهند و امام از آن روز، اين مبارزه صريح علني با حيثيت امريكا را در ايران و در ميان مردم شروع كردند در طول اين مدت، ما هميشه احساس مي كرديم طرف مبارزه ي ما شاه و امريكا هستند، يعني واقعا شاه را از امريكا جدا نمي دانستيم، لذا هر حركتي عليه رژيم انجام مي داديم، احساس مي كرديم داريم بر ضد امريكا انجام مي دهيم و چنين تصوري در انقلاب جا افتاده و قطعي بود تا اين كه انقلاب پيروز شد، و بعد از پيروزي انقلاب هم طبعا اين روند وجود داشت، لذا با هر گرايش و انگيزه اي كه اندكي جانبداري آمريكا در آن تصور مي

شد بشدت مخالفت مي كرديم. به خاطر دارم در جلسات هيات دولت، يك روز رئيس هيات دولت موقت با عصبانيت به اين مضمون و با ناراحتي در كمال تعجب گفت: «چرا اين مرگ بر امريكا را مردم ول نمي كنند!؟» ما كه از ناراحتي و تعجب ايشان بشدت متعجب و ناراحت شديم به ايشان گفتيم اين چه حرفي ست كه مي گويي؟ ! مگر مي شود شعار مرگ بر امريكاي مردم را كه يك شعار طبيعي است و هيچ كس در ذهن مردم نگذاشته بلكه فرهنگ مبارزه و انقلاب اين را به آنها ياد داده، از ذهن مردم بگيريم و مگر چنين كاري جايز است؟ اگر به خاطر داشته باشيد، در ماه هاي اول پيروزي انقلاب، يكي از سناتورهاي امريكايي در مجلس سناي امريكا يك چيزي بر ضد ايران اظهار كرده بود كه در اين جا تظاهرات عظيمي در همين ميدان 7 تير فعلي برپا شد، كه آقاي هاشمي آن جا سخنراني كرد و فرداي آن روز هم به آقاي هاشمي سوء قصد كردند، يعني آن قدر حساس بودند روي اين قضيه كه بلافاصله بعد از سخنراني آقاي هاشمي كه سخنراني خوبي هم بود، به ايشان سوء قصد كردند و در اسنادي كه بعدا به وسيله ي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از لانه ي جاسوسي بيرون آمد، مشخص شد كه سفير امريكا و نمايندگان سفارت امريكا از آن روز و بعد از آن تظاهرات، منتظر حمله به سفارت بودند و در آن روز، نگران بودند كه ممكن است به سفارت حمله شود تا اين كه در 13 آبان سال 58 حركت تسخير لانه ي

جاسوسي به وسيله ي دانشجويان پيرو خط امام انجام گرفت و مورد تاييد امام و عموم ملت و نمايندگان مجلس خبرگان و همه ي كساني كه در اين ميدان حضور داشتند، قرار گرفت.و اين اوج مبارزات ايراني و اسلامي بر ضد امريكا بود. امريكاييها بعد از انقلاب اميدوار بودند كه شايد بتوانند به يك كيفيتي، دست كم بخشي از منافع از دست رفته ي قبلي خودشان را در ايران تجديد كنند و اين اميد براي آنها بيجا هم نبود، چون در دولت موقت، آن روز عناصري بودند كه آشكارا از منافع امريكا در ايران دفاع مي كردند و بعضي هم بودند كه شايد خيلي آشكارا دفاع نمي كردند، اما آنچه كه قطعيت دارد، اين است كه دولت موقت هيچ گونه حساسيت منفي در مقابل امريكاييها نداشت و از اين كه امريكاييها باز هم بساطشان را در ايران پهن كنند، نگران نبود و فقط مي گفت ما آن نوع روابطي را كه با شاه داشتند، قبول نمي كنيم و اين طبيعي بود كه وقتي امريكاييها مي خواهند وارد شوند نمي گويند ما نوع روابط شاه را با شما خواهيم داشت و دولت موقت هم، حتي نگران نبود كه اين روابط ممكن است يك روزي منتهي به آن گونه روابط شود، و در اثر سهل انگاريها و ساده انديشيها باز مملكت بعد از يك چنين انقلاب و فداكاريهايي مجددا به دام استكبار اخراج شده از ايران بيفتد. من يك خاطره اي از شوراي عالي دفاع دارم كه آن را نقل مي كنم، يعني به طوري كه يادم مي آيد، آن روزها در يكي از جلسات شوراي عالي

دفاع يك چيزي مطرح شد كه براي من خيلي تعجب آور بود و شوراي عالي دفاع در آن وقت، تشكيل مي شد از نخست وزير و وزير دفاع كه از دوستان قديمي نخست وزير بود و رئيس ستاد وقت، دو نفر نظامي به عنوان مشاور رئيس دولت و من.اما چگونه بود كه من در آن جلسه شركت مي كردم.اين را درست به ياد ندارم كه به چه بهانه و به چه صورتي من در آن جلسه شركت مي كردم، چون بنا نبود كه در آن جلسات به ما خيلي ميدان بدهند و بعدها مرحوم شهيد چمران هم در آن جلسات شركت مي كرد.لكن من قبل از شهيد چمران در آن جلسات عضو بودم و آن طور كه يادم مي آيد، دو نفر نظامي را آقاي مهندس بازرگان انتخاب كرده بود كه يكي سپهبد «آذربرزين » ، معاون نيروي هوايي زمان شاه بود، يكي هم يك سرلشكري از نيروي زميني، به نام سرلشكر «خزاعي » بود كه تصور مي كنم اين دو نفر جزو ارتشيهاي وابسته به دستگاه شاه و خيلي نزديك به آنها بودند، و اينها جزو شوراي عالي دفاع آن روز بودند، با رئيس ستاد و احتمالا فرمانده ي نيروي هوايي آن روز - كه بعدا دستگير و به زندان افتاد - و ديگران هم بودند. يك روز در جلسه ي شوراي عالي دفاع، وقتي منشي جلسه دستور جلسه را مي خواند، اين طور گفت و شرح داد كه دفتر مستشاري امريكا در ايران، چهار اسم براي دفتر نظامي خودشان در ايران پيشنهاد كرده اند و گفته اند قبلا دفتر نظامي ما كه به

نام مستشاري نظامي ناميده مي شد و حالا آن دستگاه مستشاري با آن طول و عرض نيست، يكي از اين چهار نام را براي آن دفتر پيشنهاد مي كنيم.و بنده در آن جا ناگهان با كمال تعجب متوجه شدم كه امريكاييها هنوز در ارتش حضور دارند، در حالي كه ما خيال مي كرديم امريكاييها بكلي ازاله شدند و از ارتش بيرون رفتند، در صورتي كه در آن جلسه معلوم شد آمريكاييها حضور دارند.لذا من با تعجب سؤال كردم، چه اسمي و چه دفتري و چه مركزي؟ مگر امريكاييها در نيروي هوايي و در ارتش هنوز دفتر دارند؟ گفتند بله، يك چنين دفتري هست.و لذا من گفتم، چون از وجود چنين مركز و دفتري خبر ندارم، بنابر اين، اين بحث نبايد مطرح شود، لذا اول براي ما اين سؤالها را پاسخ دهيد كه اين دفتر، كي تشكيل شده، اعضايش چند نفرند؟ و چه كسي اجازه ي تشكيل آن را داده؟ و چند تا سؤال اين چنيني كردم كه حالا جزييات سؤالها را به خاطر ندارم، اما به هرحال، گفتم، اول پاسخ اين سؤالات را براي ما بياوريد تا بعد پيرامون آن بحث كنيم.البته در آن جلسه، هيچ كس جرات نكرد با اين سؤالات من مخالفت كند و چون مساله مربوط به امريكاييها و خطرناك بود، مي ترسيدند اگر مخالفت كنند، براي خودشان بد باشد.غرض اين است كه براي رئيس دولت آن روز، خيلي راحت بود در شوراي عالي دفاع كه از حساسترين ارگان سياسي - نظامي مملكت است، راجع به نام دفتر امريكاييها در ايران بحث شود و هيچ حساسيتي هم نسبت به آن نداشته باشد،

و لابد اگر من در آن جلسه نبودم، يك اسمي هم برايش تعيين مي كردند و مي شد مثلا قانوني يا شبه قانوني، كه امريكاييها دفتري هم در نيروي هوايي يا ارتش داشته باشند.و لذا در يك چنين اوضاع و احوالي، طبيعي بود كه امريكاييها اميد برگشتن به ايران را داشته باشند و اين اميد خيلي بيجا و بي مورد هم نبود.ولي خوشبختانه ناگهان حركت تسخير لانه ي جاسوسي به وسيله ي دانشجويان پيرو خط امام واقع شد و اين حركت، اگرچه ابتدا يك حركت دانشجويي بود، اما بعدا تبديل به يك حركت عمومي ملت و همگاني شد كه امام هم تاييد كردند و مرحوم شهيد آيت الله بهشتي، نايب رئيس مجلس خبرگان هم از پشت تريبون مستقيم مجلس خبرگان، اين حركت را تاييد كردند، كه همه شنيدند و همه ي دست اندركاران نيز تاييد كردند، و از روزنامه ها هم، آن روزنامه اي كه خيلي تاييد كرد و در تاييدش پيگيري و اصرار داشت، تنها روزنامه ي جمهوري اسلامي بود. (10) يكي از وقايع مهم انقلاب اسلامي كه از سوي حضرت امام قدس سره به انقلاب بزرگتر از انقلاب اول موصوف شد، اشغال لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام است.امريكا به رغم تمامي دشمنيهايي كه با ملت ايران در طول سالهاي استقرار رژيم محمد رضا به عمل آورده بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي با خويشتنداري نظام اسلامي و ملت و رهبري انقلاب مواجه شد. ليكن به جاي جبران مافات، به توطئه هاي مختلف عليه نظام نوپاي اسلامي اقدام كرد، از جمله سفارت خويش در تهران را به لانه جاسوسي عليه حكومت اسلامي

تبديل كرد و با عناصر ملي گرا، ليبرال و ناراضي تماس گرفت و تلاش كرد تا آنان را به هم پيوند داده، در راستاي منافع خود به كار گيرد. تحريك اقوامي مانند كردها در كردستان، اعراب ايران در خوزستان، بلوچها، ...و اغتشاشاتي كه در تركمن صحرا، كردستان و خوزستان ايجاد كرد، در كارنامه سياه امريكا نقش بست.از اين حركات مهمتر، پذيرفتن شاه فراري و مخلوع به امريكا، دهن كجي مستقيمي بود كه به انقلاب اسلامي نشان داد.امريكا در نظر داشت با تمركز مخالفان اسلام حول شاه، دسيسه عليه نظام اسلامي را سامان بدهد.افشاگري حضرت امام قدس سره عليه اقدامهاي خصمانه امريكا، دانشجويان پيرو خط امام را به اشغال لانه جاسوسي امريكا در 13 آبان 1358 واداشت.اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي، وسعت مداخله امريكا در ايران اسلامي و توطئه هاي خطرناك او را نشان داد.ليبرالها در برابر افشاي ارتباطات خود با عوامل امريكا برآشفته شده و حمله هاي شديدي را عليه اين اقدام انقلابي به عمل آوردند.در راس اين اقدامها، استعفاي دولت موقت بازرگان بود كه از سوي امام پذيرفته شد و شوراي انقلاب موظف شد امور كشور را تا شكل گيري مجلس شوراي اسلامي و انتخاب رئيس جمهوري اداره كند.در برابر تهاجم گسترده عوامل ليبرال و منحرف به اشغال لانه جاسوسي، معتقدان و متعهدان به انقلاب اسلامي و خط امام، از اين اقدام حمايت جدي و كارساز انجام دادند و نگذاشتند موج تبليغات آنان، اين اقدام انقلابي را مشوه يا از مسير خود خارج سازد.مقام معظم رهبري، از جمله كساني هستند كه بيشترين حمايت را از اشغال لانه جاسوسي به عمل آوردند و

بطور جدي در خنثي نمودن تبليغات ليبرالها اقدام مي كردند.عوامل داخلي مرتبط با امريكا، هماهنگ با دولتمردان امريكايي و دلالان بين المللي آنها، تلاش مي كردند تا گروگانهاي امريكايي را از دست دانشجويان پيرو خط امام خارج كرده، در اختيار شوراي انقلاب قرار بگيرد.حضرت آيت الله خامنه اي، از جمله كساني بودند كه با اين طرح امريكايي بشدت مخالفت كردند و استدلالشان اين بود كه با تحويل گرفتن گروگانها از سوي شوراي انقلاب، دولت ايران به عنوان يك دولت در مقابل ديپلماسي سراسر جهان قرار گرفته و حرفي براي گفتن نخواهد داشت و دولت ايران متهم به گروگانگيري خواهد شد.معظم له همراه با دو تن از ياران، ساير اعضاي شوراي انقلاب را تهديد مي كنند كه اگر گروگانها را تحويل بگيرند، صريحا و علنا مخالفت خود را به مردم خواهند گفت و امام را هم در جريان امر قرار خواهند داد، و به اين وسيله، طرح شوم امريكا و ايادي او را خنثي مي كنند. (11) مساله از توطئه تحويل گروگانها به شوراي انقلاب فراتر بود.در درون شوراي انقلاب، عناصر طرفدار سياست امريكا يك گرايشي بودند كه در كليه مسايل موضعي موافق با امريكا، مخالف با مواضع انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) داشتند.در برابر اين گرايش، طرفداران و متعهدان به انقلاب اسلامي بودند كه با هوشياري و اقدامهاي خود، مانع از تحقق خواسته ها و آرزوهاي ملي گراها مي گشتند: به طور كلي در شوراي انقلاب، دو گرايش وجود داشت، يكي گرايش مخالف با اين جمع (دانشجويان پيرو خط امام) و ديگر گرايش موافق با اينها، كه گرايش موافق با اين جمع ماها بوديم،

يعني روحانيون شوراي انقلاب و بعضي از غير روحانيون، و مخالفين عمده، بني صدر و بازرگان و قطب زاده بودند كه بني صدر طبعا با اين چيزها خيلي مخالف بود و بازرگان هم، سياستش سياست مخالفت با اين جريان و اصلا شكست خورده ي اين جريان بود.قطب زاده هم كه وزير خارجه با آن روحيات بود و با آن ديد سياسي كه قطب زاده داشت، طبيعي بود با اين جريان موافقت نمي كرد، لذا دايما سعي مي كردند اين بچه ها را كمونيست و وابسته به حزب توده معرفي كنند.حتي چندين بار قطب زاده در شوراي انقلاب ادعا كرد كه اينها تحت تاثير توده ايها هستند و من چون اينها را مي شناختم و تنها كسي بودم كه در آن جمع با رؤوس اين بچه ها آشنايي داشتم، ...لذا از اينها دفاع شديد مي كردم و مي گفتم اينها بچه هاي مسلماني هستند و به هيچ وجه با توده ايها ارتباطي ندارند.تا اين كه قرار شد شوراي انقلاب نماينده اي بفرستد بين دانشجويان، تا هم مسائل دانشجويان را براي ما مطرح كند و هم مسائل ما را براي دانشجويان بيان دارد، كه قطب زاده داوطلب شد و گفت من مي روم.ولي من مخالف بودم، زيرا مي دانستم بچه ها از ديدن قيافه ي قطب زاده بدشان مي آيد و او هرگز نخواهد توانست حرفهاي آنها را بگيرد و براي شوراي انقلاب بياورد يا بالعكس در عين حال، چون ديدم آن طرفيها به اتفاق كلمه روي قطب زاده تكيه كردند، نخواستم مخالفت خودم را ابراز كنم و گفتم، حالا برو ببينيم چه مي شود، كه همان

طور هم شد و قطب زاده براي اولين بار كه رفت، اصلا نتوانست با آنها ملاقات كند، زيرا بچه ها به او اعتنا نكرده بودند و ظاهرا بار دوم هم اين اتفاق افتاد و منجر شد به اين كه ديگر قطب زاده نرود.لكن من گاهي مي رفتم با بچه ها مي نشستيم، مسائلشان را مي شنيدم و مطالبي با آنها در ميان مي گذاشتم، و مطالب آنها را به دوستان خودمان در شوراي انقلاب منتقل مي كردم.حتي يك بار هم كه قرار شد به خبرنگاران اجازه بازديد از گروگانها را بدهند، بنا بود فردي از شوراي انقلاب هم باشد كه خود دانشجويان پيشنهاد كردند آن فرد من باشم، و لذا من رفتم با يكايك اينها از نزديك همراه با خبرنگاران خارجي ملاقات كردم و يك مصاحبه و فيلمبرداري مفصلي در اين رابطه انجام گرفت - كه نمي دانم فيلمش الان موجود است يا نه. - به هر حال، موضع شوراي انقلاب يك چنين موضعي بود، اما روحانيون در همه جا مدافع اين جريان بودند، چه در تهران - اعم از روحانيون حزب و شوراي انقلاب - و چه در قم، جامعه ي مدرسين و ديگر عناصر برجسته از روحانيون كه در قم بودند و چه در مجلس خبرگان...اينها هم خيلي صريح و روشن به نفع اين جريان موضع گيري داشتند. بنابراين طرفداريها و موضع گيريهاي مثبت چهره هاي محبوب در بين مردم، تاثير زيادي گذاشت در اين كه اين حركت بدرستي جا بيفتد و در راس همه هم تاييد امام بود كه امام گفتند: «اين انقلاب بزرگتر از انقلاب اول بود.» و اين انقلاب بزرگتر،

فقط نفس تسخير لانه ي جاسوسي نبود، بلكه به خاطر اين بود كه توطئه بازگشت تدريجي و آرام امريكا به ايران را خنثي كرد، چون انقلاب اول ما، در حقيقت انقلابي بود با امريكا، و امريكاييها كه از در رفته بودند و مي خواستند خيلي آهسته و آرام از پنجره بخزند داخل، اما اين حركت، مطلقا پنجره را بر روي آنها بست كه تا زمانهاي دور هم بسته خواهد بود، و لذا امام گفتند اين انقلاب دومي ست و حقيقت هم همين بود. (12) در قسمت ديگري از خاطرات خود، مقام معظم رهبري، به اين گروه بندي اشاره كرده و اسامي برخي از آنان را ذكر مي كنند: در داخل شوراي انقلاب هم در حالي كه بني صدر و امثال بني صدر و بازرگان كه آن وقت جزو دولت بود، همه مخالفت مي كردند و اين در حالي بود كه ماها حمايت كرديم، يعني تا آن آخر كه مساله ي لانه ي جاسوسي تمام شد، در داخل شوراي انقلاب من و آقاي هاشمي و مرحوم بهشتي و دو، سه نفر ديگر، هميشه طرفدار و پشتيبان دانشجويان و جريان لانه ي جاسوسي بوديم.از آن طرف هم بني صدر و بازرگان و قطب زاده و بعضي ديگر از طيف و گروه ليبرالها مخالف آن جريان بودند و با نق زدن خودشان، در پي علاج آن زخم و جراحتي بودند كه به وسيله ي دانشجويان بر پيكر روابط ايران و امريكا براي درازمدت به وجود آمده بود و دائما در اين فكر بودند تا با شكلي اين قضيه را از بين ببرند، و اين شكافي را كه در

سياست مورد علاقه ي آنها و سياست امريكا در منطقه و كشورمان به وجود آمده، ترميم كنند و تا آخر هم همين طور بود. (13) زماني كه واقعه اشغال لانه جاسوسي اتفاق افتاد، مقام معظم رهبري در سفر حج بودند و بلافاصله پس از بازگشت از زيارت خانه خدا، فعاليت خود را در دفاع از حركت اشغال لانه جاسوسي و افراد دانشجوي خط امام آغاز كردند و انصافا موفق شدند جو عمومي را به نفع انقلاب دوم مساعد نمايند. البته هنگامي كه اصل حادثه واقع شد، ما در ايران نبوديم، يعني ايام حج بود و من با آقاي هاشمي مكه مشرف بوديم، آن طور كه به خاطر دارم، يك شبي مكه در پشت بام بعثه، نشسته بوديم راديو گوش مي كرديم.ساعت 12 شب راديو ايران خبر داد دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، سفارت امريكا را تسخير كردند و اين مطلب خيلي براي ما مهم آمد و ضمن اين كه يك قدري هم بيمناك شديم، در فكر بوديم اينها چه كساني و از كدام جناح و گروه هستند كه اين كار را كردند، چون احتمال داشت جناحهاي چپ براي استفاده هاي سياسي خودشان بخواهند دست به يك حركاتي بزنند و احيانا شعارهاي براق و جالبي را به خودشان اختصاص بدهند، اين بود كه ما بشدت نگران بوديم.تا اين كه در اخبار ساعت 12 شنيديم كه گفت دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، و بمجرد اين كه اسم مسلمان و پيرو خط امام را شنيديم، خيالمان راحت شد كه اينها چپها و منافقين و فرصت طلبها نيستند، بلكه دانشجويان خودي و مسلمان هستند كه اين كار را انجام

دادند.تا اين كه مراجعت كرديم كه البته من و آقاي هاشمي خيلي زود برگشتيم و سفر حج مان كلا ده روز طول كشيد، يعني از روزي كه از تهران حركت كرديم، تا روزي كه به تهران برگشتيم، ده روز شد كه فقط حج كرديم و برگشتيم.وقتي هم برگشتيم به ايران، مواجه شديم با غوغاهاي روزهاي اول و كشمكش عظيمي كه از يك طرف هيات دولت موقت بشدت ناراحت بود و مي گفت، اين چه وضعي و چه حادثه اي ست، و از طرف ديگر، مردم در شور و حماسه بودند كه بالاخره منجر شد به استعفاي دولت موقت و ما طبعا مساله را از ديدگاه آن كساني مي ديديم كه به مبارزه با امريكا به صورت واقعي و حقيقي معتقد هستند، و لذا در داخل شوراي انقلاب، از حركت اين بچه ها دفاع مي كرديم و من همان وقت، يك سخنراني هم در لانه جاسوسي كردم و چون ايام محرم شد، دانشجويان روضه خواني راه انداختند و تمام دستجات سينه زني تهران، هر شب آن جا جمع مي شدند، سينه مي زدند و مثل يك امامزاده و يك محل مقدسي، اقامتگاه دانشجويان را احاطه مي كردند، و به سينه زني و روضه خواني مي پرداختند.هرشب يك سخنران آن جا مي آمد، سخنراني مي كرد كه يك شب هم من رفتم و يك سخنراني خيلي گرم و گيرايي داشتم كه الان نمي دانم نوارش در راديو تلويزيون هست يا نيست، ولي به هرحال، سخنراني خيلي پرشور و هيجاني بود و اين مطلب را آن جا مطرح كردم و گفتم، در اين روزها كه اين حادثه اتفاق

افتاده، ما چه از دست داده ايم و امريكا چه از دست داده! و گفتم كه امريكا همه چيز را از دست داده، ولي ما در اين ماجرا به جز سود، چيزي نداشتيم كه اين در حقيقت پاسخي بود به سياستمداران ليبرال داخل شوراي انقلاب، چون دايما مي گفتند با اين حركت، انقلاب از بين خواهد رفت و ايران شكست خواهد خورد و امريكا ايران را خواهد بلعيد، يعني آنها از دريچه ي ترس و نوميدي با مساله برخورد مي كردند و لذا سخنراني، در واقع پاسخي بود به آنها و اطمينان خاطري براي مردم، چون نه فقط ما در اين مبارزه ي با امريكا چيزي را از دست نداديم، بلكه يك چيزي هم به دست آورديم و ملتها را اميدوار كرديم و به انقلاب شكوه بخشيديم، به نحوي كه ملت ايران را در دنيا با عظمت جلوه داديم و از اين گونه مطالب كه خيلي سخنراني اميدبخش و خوبي بود. (14) محور ديگر اختلاف بين ملي گراها و روحانيون در شوراي انقلاب، انتخاب وزرا و معاونان وزرا و مساله پاكسازي در ادارات بود. مهندس بازرگان، دبير كل جمعيت نهضت آزادي و نخست وزير دولت موقت، بايد وزراي مورد نظر را به شوراي انقلاب معرفي و پس از تاييد شورا، به سمت وزارت بگمارد، ليكن معاونان وزرا اين طور نبود، اما به خاطر حساسيتهاي اول انقلاب و نفوذ عناصر مرتبط با امريكا و صهيونيسم در اين زمينه هم نقطه نظراتي وجود داشت.حضرت آيت الله خامنه اي در افشاگري مهم خود كه قبلا به مناسبت، بخشهايي از آن نقل شد، اين محور اختلاف را مطرح كرده

و به افشاي خط سازش در شوراي انقلاب مي پردازند.اين افشاگري، علاوه بر اين كه بخشي از تاريخ انقلاب را به طور صحيح و دقيق در بر دارد، نقش معظم له را چه در مقابله با خط سازش و چه در افشاي آنها و روشنگري مردم نشان مي دهد. مخالفت با وزراي غير انقلابي در حد ممكن، رد صلاحيت امير انتظام به عنوان يكي از معاونان بازرگان و مساله پاكسازي و گشايش سفارتخانه ليبي، از جمله محورهاي اين روشنگريها و نشان دهنده نقش آيت الله خامنه اي است. بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، به مخالفت شوراي انقلاب با معاونت امير انتظام تن نمي داد و مساله را به سطح عموم كشاند، و در تلويزيون نطقي ايراد كرد و گفت: «معاونان من از بهترين افراد انتخاب شده اند.» و به اين ترتيب، مساله را دشوارتر كرد. بالاخره حضرت امام پيغام دادند كه امير انتظام بايد برود، لذا مساله معاونت او منتفي شد، ولي او را سفير جمهوري اسلامي ايران در «سوئد» كردند! ! در زمينه پاكسازي نيز اختلاف وجود داشت و دولت موقت با انتخاب عناصري غير انقلابي و بعضا ضد انقلاب در راس ارگانهاي مهم و حساس، پاكسازي را جدي نمي گرفت و پيگيري نمي كرد. در زمينه سياست خارجي هم به رغم اين كه دولت جمهوري اسلامي با كشورهاي مختلفي، از جمله كشورهاي ماركسيستي و برخي كشورهاي مرتجع مانند مصر و عربستان رابطه داشت، با كشور ليبي، حاضر به برقراري رابطه نبود و در برابر اصرار آيت الله طالقاني و آيت الله خامنه اي، بالاخره پذيرفت كه در سطح كاردار ارتباط برقرار

كند، اما تا هنگام سقوط دولت موقت پس از اشغال لانه جاسوسي، به اين وعده خود عمل نكرد! بعد از سقوط بازرگان بود كه روابط با ليبي برقرار شد. (15) فراست و زيركي نشات گرفته از تقوا و بندگي خداي متعال و پيروي مخلصانه از حضرت امام خميني قدس سره به حضرت آيت الله خامنه اي اين امكان را داده بود كه در وراي اين درگيريها، تبليغات و جو سازيهاي سنگين عناصر به ظاهر خودي و داخل در انقلاب و دولت! دست متجاوز امريكاي جنايتكار و صهيونيزم را ملاحظه كند و در عين افشاگري و جلوگيري از نفوذ بيشتر و گسترش خط سازش و ناكام كردن عناصر مرعوب و مجذوب غرب، يك لحظه از فكر دشمن اصلي غافل نشده و تمام فرياد و قدرت خود را بر سر آن متجاوز حيله گر و وسوسه كننده فرود آورند.امروز هم ملاحظه مي كنيم، خيلي از خوديها به دعواهاي ساختگي و تشنج و جوآفريني پيرامون مسائل كوچك مشغول مي شوند و بذر شوم اختلاف را كه بيگانگان به صدها حيله و ترفند مي افشانند، در زمين انقلاب اسلامي بارور مي كنند و اين از غفلت، ناآگاهي و كوتاه بيني است و غفلت آنان از دشمن اصلي، نابخشودني است.در آن غوغاي ابتداي انقلاب، روشن بيني معظم له، بسيار جالب و ارزنده بود و نشاني از نشانه هاي لطف خدا بر اين مرد بزرگ و شاگرد خلف امام (ره) و اميد آينده جهان اسلام است. در افشاگري عظيم و مهم ايشان در مشهد مقدس در اواخر سال 59، ضمن برشماري مواردي از توطئه ليبرالها، اظهار مي كنند كه، همه اينها

را ما از سوي امريكا مي دانيم و هيچ وقت اين مسائل ما را از هدف اصلي كه به زانو درآوردن استكبار جهاني است، باز نمي دارد.ما هيچ وقت در شناخت دشمن اصلي، اشتباه نمي كنيم و هيچ وقتي را براي ضربه زدن به دشمن بزرگ و جهاني خود امريكا از دست نخواهيم داد.مقصود ليبرالها از اين جنجالها و تبليغات، اين است كه توجه ما را از امريكا برگردانند.اينها مي خواهند دژهاي مستحكم ايستادگي در برابر امريكا را ويران كنند. (16)

نمايندگي مجلس شوراي اسلامي با شروع انتخابات مجلس شوراي اسلامي دوره اول (خرداد 59) آيت الله العظمي خامنه اي از سوي ائتلاف بزرگ كه از روحانيت مبارز تهران، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي ديگر از انجمنها، سازمانها و گروه هاي اسلامي متشكل بود، نامزد نمايندگي مجلس از تهران شدند و با اكثريت عظيم، حدود يك ميليون و چهار صد هزار راي در دوره اول، به مجلس راه يافتند. پي نوشت ها: 1- مصاحبه ها، ص 112. 2- پيشين. 3- روزنامه جمهوري اسلامي 5/2/74. 4- پس از اشغال لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام، سوابق ارتباط بسياري از ملي گراها از جمله امير انتظام جزو اسناد لانه كشف و افشا گرديد و امير انتظام به خاطر اين روابط و جاسوسي براي امريكا بازداشت شد، وي اخيرا از زندان آزاد شده است، اما همچنان در ارتباط با رسانه هاي استكباري و صهيونيستي، به تلاش براي مشوه جلوه دادن چهره انقلاب اسلامي و قلب حقايق تاريخي ادامه مي دهد. 5- روزنامه جمهوري اسلامي 25/12/59. 6- صحيفه نور جديد، ج 7، صفحه 215. 7-

صحيفه نور، ج 19، ص 124. 8- دكتر سيد حسن آيت، چهره حقيقي مصدق السلطنه، دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم) 1360، صفحه هاي 190 تا 194. 9- روزنامه جمهوري اسلامي 25/12/59. 10- مصاحبه ها، صفحه هاي 114 تا 116، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، صفحه هاي 48 تا 51. 11- روزنامه جمهوري اسلامي 26/12/59. 12- مصاحبه ها، صفحه هاي 118 و 119، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، صفحه هاي 53 تا 56. 13- مصاحبه ها، ص 117، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، ص 51. 14- مصاحبه ها، صفحه هاي 117 و 118، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، صفحه هاي 52 و 53. 15- روزنامه جمهوري اسلامي 25/12/59. 16- روزنامه جمهوري اسلامي 26/12/59. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

رياست جمهوري

مقام معظم رهبري كه تازه از بيمارستان مرخص شده بودند، تنها با اصرار دوستان متعهد خود، حاضر به داوطلبي پست رياست جمهوري شدند.بعضي از دوستان حتي به ايشان اظهار مي كنند كه اگر اين مسؤوليت را قبول نكنيد، پيش خداي متعال ممكن است پشيمان شويد كه چرا اين ماموريت خدايي را قبول نكرده ايد.اين حرف معظم له را تكان مي دهد و براي خاطر خدا قبول مي كنند. (1) ملت بزرگ ايران، پس از تجربه تلخ رياست جمهوري بني صدر و هوشياريي كه از اين رهگذر و انفجار حزب جمهوري اسلامي و مقر رياست جمهوري رجايي به دست آورده بود، در تاريخ 13 مهرماه 1360، يكپارچه در راي گيري رياست جمهوري شركت نمود و با راي قاطع، حضرت آيت الله

خامنه اي را به رياست جمهوري خود برگزيد.حضور 996/846/16 نفر در انتخابات سومين رياست جمهوري اسلامي ايران و راي 972/007/16 نفر به آيت الله خامنه اي كه با 01/95 درصد، بالاترين نسبت را در تمامي انتخابات رياست جمهوري تاكنون به خود اختصاص داده است، يكپارچگي مردم در صحنه و اعتماد عظيم آنان را به ادامه انقلاب اسلامي و خط امام در شخص آيت الله خامنه اي، بخوبي نشان مي دهد.يك روز پس از اعلام نتايج انتخابات، شوراي نگهبان اعتبارنامه ايشان را تاييد و در روز 17 مهرماه، همزمان با عيد سعيد «فطر» حكم رياست جمهوري معظم له توسط حضرت امام خميني قدس سره تنفيذ شد. متن حكم تنفيذ به شرح ذيل است: بسم الله الرحمن الرحيم ما ننسخ من آيه او ننسها نات بخير منها او مثلها گرچه دست جنايتكاران و منافقان، رئيس جمهور متعهد و مؤمني را از ملت مجاهد ايران گرفت و يكي از خدمتگزاران صديق را به شهادت رساند و ملت عزيز را از خدمت او و او را از خدمت به ملت محروم كرد و گمان كرد كه با ترور اشخاص، ملت به پاخاسته، از تصميم خود عقب مي نشيند و در خدمت به اسلام بزرگ، سستي مي ورزد و در نتيجه راه براي قدرتهاي چپاولگر باز مي شود، ولي شركت بي سابقه مردم كشور، اميد بدخواهان را مبدل به ياس و طمع آزمندان را براي هميشه بريد. امريكا و تروريستهاي پيوسته و وابسته به آن، با تبليغات خود، ملت شريف ايران و ارتش وفادار به اسلام را از هدف بزرگ اسلامي شان منحرف معرفي مي نمايند و وسايل ارتباط جمعي

غرب، خصوصا امريكا و صهيونيسم براي جهانخواران و مزدورانشان كاخهاي سفيد خيالي ساخته تا با شكست ايران در انتخابات، به سوي ايران مهد شير زنان و شير مردان هجوم آورده و با محو اسلام، حكومت سلطنتي يا جمهوري دموكراتيك خلق برقرار و كشور را تا ابد مورد چپاول قدرتمندان، خصوصا امريكا قرار دهند. ولي شركت عمومي ملت شجاع و متعهد در انتخابات و پيروزيهاي پي در پي قواي مسلح در جنوب و غرب، و حضور مداوم ملت در سرتاسر كشور از طرفي و از طرف ديگر سركوبي اشرار وطن فروش در داخل و پشت جبهه، و به انزوا كشاندن ملي گرايان پيوسته به امريكا، كاخهاي تخيلي آنان را فرو ريخت. خداوند متعال بر ما منت نهاد كه افكار عمومي را براي انتخاب رئيس جمهوري متعهد و مبارز و در خط مستقيم اسلام، و عالم به دين و سياست هدايت فرمود كه اميد است با حسن تدبير و كمك قواي سه گانه و پشتيباني ملت بزرگ، مشكلات يكي پس از ديگري، رفع و احكام مقدس اسلام به طور دلخواه در سطح كشور اجرا گردد. اين جانب به پيروي از ملت عظيم الشان و با اطلاع از مقام و مرتبت متفكر و دانشمند محترم، جناب حجت الاسلام آقاي سيد علي خامنه اي - ايده الله تعالي - راي ملت را تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهوري اسلامي ايران منصوب نمودم.و راي ملت مسلمان متعهد و تنفيذ آن محدود است به اين كه ايشان به همان نحو كه تا كنون خدمتگزار اسلام و ملت و طرفدار قشر مستضعف و به حكم قرآن كريم «اشداء علي الكفار

رحماء بينهم » بوده اند، از اين پس نيز به همان تعهد باقي باشند و از طريق مستقيم انسانيت و اسلام انحراف ننمايند، كه ان شاء الله نمي نمايند، و در اين موقع خطير كه بدخواهان خارج و داخل و بلندگوهاي ابرقدرتها، خصوصا امريكاي جنايتكار با هر وسيله مي خواهند ملت و دولت و مجلس و دادگاه هاي ايران را متهم كنند و به گمان فاسد خود، تزلزلي در اركان جمهوري اسلامي ايجاد نمايند، لازم است رئيس جمهوري با كمك همه ارگانهاي جمهوري اسلامي و با تشريك مساعي يكديگر، جريانات امور را به طوري هماهنگ و موافق اسلام كنند كه بهانه را از دست بدخواهان بگيرند، گرچه بسياري از آنان، با احكام اسلام و حدود و تعزيرات آن موافقت ندارند. آقاي رئيس جمهور و ساير دست اندركاران و دولتمردان در جمهوري اسلامي، بايد بدانند كه ملت شريف ايران بر همه آنان حجت و منت دارند، چرا كه اين ملت فداكار است كه در اول انقلاب، با نثار خون جوانان خود و زحمات طاقت فرسا پيروزي را به دست آورد و همه را از زندانها و تبعيدها و انزواها و اختناقها نجات داد، و حكومت را از ستمگران بازستاند و به آنان تحويل داد و همين ملت است كه از اول پيروزي تاكنون، در صحنه بوده و از كشور و ارتش و سپاه و ساير قواي مسلح و دولت و مجلس و شوراي عالي قضايي و دادگاه ها پشتيباني نموده و با كمك و همت همين ملت، دشمنان داخل و خارج را سركوب و حزب الله را به جاي احزاب و گروه هاي شيطان نشاند، و

هم اينانند كه با شوق و شعف، به آقاي رئيس جمهور بيش از شانزده ميليون راي دادند و بر كرسي رياست جمهوري نشاندند، و هم اينانند كه به خواست خداوند تعالي قادرند كشور را حفظ و از شر شياطين نجات دهند و اينانند كه بر همه ماها و شماها حق دارند و همه مي بايست دين خود را به آنان ادا كنيم، و در خدمت ملت، خصوصا مستضعفين كه سنگيني اين جمهوري بر دوش آنان بوده و بدون كوچكترين توقعي در خدمت اسلامند، با جان و دل كوشا باشيم.و مادام كه همه ما و شما در خدمت مردم هستيم، آسيبي به جمهوري اسلامي وارد نمي شود و ملت بزرگ و بيدار و در صحنه، جواب همه ياوه سرايان و زورگويان را مي دهد. از خداوند متعال پيروزي اسلام و مسلمين را خواستارم. (2) و السلام علي عباد الله الصالحين روح الله الموسوي الخميني آيت الله خامنه اي در مراسم تنفيذ حكم اولين دوره رياست جمهوري خويش به دست مبارك حضرت امام خميني قدس سره، در بيانات كوتاهي به اصول انقلاب اسلامي و تعهدي كه براي تداوم اين اصول به عهده خويش مي بينند، اشاره مي كنند كه حقيقتا بر اين تعهدات استوار مي مانند و رضايت امام راحل عظيم الشان و لت بزرگوار ايران و خداوند تبارك و تعالي را تحصيل مي كنند: بسم الله الرحمن الرحيم با درود به روان پاك همه ي شهداي اسلام و انقلاب اسلامي ايران، و با سلام بر امام عزيز و بزرگوار و با سپاس از مردم مقاوم و مبارز و خستگي ناپذير ايران كه با حضور يكپارچه و

شركت بي سابقه ي مردم ما در انتخابات روز دهم مهرماه، يك بار ديگر شبكه هاي تبليغاتي وابسته به صهيونيسم و امپرياليسم جهاني را كه با تبليغات زهرآگين خود، كمر به انهدام انقلاب اسلامي بسته اند، رسوا و بي اعتبار ساخت و جهانيان با اعجاب و تحسين، ملتي را ديدند كه به رغم همه توطئه هاي داخلي و خارجي، محكم و استوار در صحنه حاضر است و تصميم راسخ دارد كه تا پيروزي كامل انقلاب خويش، لحظه اي از پاي ننشيند.شركت نزديك به 17 ميليون مردم ايثارگر و خداجوي ميهن اسلامي ما در انتخابات اخير و مهمتر از آن، اتفاق نظر بيش از 15 ميليون از آنان در يك شخص، بعد الهي اين انقلاب را بار ديگر آشكار ساخت كه: «لو انفقت ما في الارض جمعا..» . (3) ليكن اين وحدت اميد آفرين كه مردم ما در روز دهم مهر ماه از خود نشان دادند، پاسخي شايسته و سزاوار طلب مي كند و اينك بر ماست كه قدر و ارزش اين اعتماد عمومي را بدرستي بشناسيم و مطمئن باشيم كه تا در راه خدا و در راه اسلام گام بر مي داريم، آراء و اعتماد مردم پشتوانه راه و كار ماست و اگر جز اين باشد، رشته ي اين پيوند از هم مي گسلد و آن محبت يكپارچه و برخاسته از دل و جان، به سردي و تدريجا به نفرتي كوبنده بدل مي شود، كه هرگز چنين مباد! ما به روشني مي دانيم كه مردم پاكدل و بي آلايش ما در روز دهم مهرماه نه به يك شخص، بل به خط و جرياني راي اعتماد

دادند كه مشخصه هاي بارز آن، وفاداري به اسلام و انقلاب و خدمتگزاري به محرومان و مستضعفان است، و من اينك در اين محضر شريف، در پاسخ به محبت و اعتماد يكپارچه ي مردم، اعلام مي كنم كه به سهم خويش در راه استقرار حاكميت اسلام كه خواست ملت انقلابي ماست، تا پاي جان ايستاده ام، همانند ياران ديگري كه در قربانگاه عشق به خدا و خلق، جان دادند و به عهد و پيمان خويش وفا كردند «و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» . (4) اكنون كه ملت ايران با راي قاطع خويش، مرا به رياست جمهوري اسلامي برگزيده اند، به عنوان امين ملت، اولا با روح رجائي خالي از خشم و نفرت، و با احساس عطوفتي خالصانه و صميمي، اعلام مي كنم كه در جمهوري اسلامي و در آغوش اين ملت بزرگ و مبارز، براي همه ي خدمتگزاران به اسلام و مسلمين و همه ي دوستداران راستين خدا و خلق، جايگاهي مناسب و سزاوار براي خدمت وجود دارد.پس به همه ي آنها كه به اميد سرابي واهي، از مردم و جامعه ي خويش بريده اند، مي گويم به آينده ي مردم بپيونديد، قطره اي در ميان درياي خروشان خلق باشيد، قيد و بندهاي منيتهاي فردي و گروهي را از روح و جان خويش بگسليد. جفاكاران بر مردم صادق و مهربان و مظلوم، بيش از اين جفا نكنند و در قبال ملتي رشيد و جوانمرد، به رشادت و جوانمردي عمل كنند.اگر چنين شود، اين همه عزيز و محبوب ملت اند و اگر جز اين باشد، منفور و مطرود خدا و مردم «و لا

تلقوا بايديكم الي التهلكه » (5) ثانيا، كشور ما ساليان متمادي در معرض چپاول و تاراج فرهنگي و سياسي و اقتصادي ابرقدرتها قرار داشته است. استكبار جهاني در پي سالهاي سال، شيره ي جان ملت ما را مكيده است.اكنون ملت ما مي خواهند در عرصه ي جهان، با قطع كامل وابستگيها و با اجراي شعار نه شرقي و نه غربي، طرحي نو درافكند، من نيز به پيروي از رهبر بزرگوار و در كنار اين مردم، اين راه را با استواري و گستاخي خواهم پيمود، با اطمينان كامل به اين كه پيروزي از آن ملت ماست، چرا كه انقلاب ما، انقلاب محرومان و مستضعفان است و وعده ي الهي، قاطع و درست است كه «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض..» . (6) ثالثا، اميدوارم و از خدا مي خواهم و همه كوشش خود را به كار مي برم تا دوره ي جديدي كه اكنون در جمهوري اسلامي ايران آغاز مي شود، دوره ي خدمت به محرومان و مستضعفان و دوره ي تجلي كامل اراده ي باريتعالي در قطع ريشه ي استكبار و استضعاف اجتماعي و اقتصادي داخلي در ميهن اسلامي ما باشد و از خدا مي خواهم كه مرا در انجام تعهداتي كه قانون اساسي بر عهده ام نهاده است، ياري فرمايد.از روح پاك محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و ارواح طيبه ي ائمه هدي عليهم السلام و انفاس قدسيه پاكان و نيكان در راه خدمت به مردم و ترويج دين و اخلاق و گسترش عدالت و حفظ حرمت و حيثيت انساني و اجراي كامل تعاليم اسلام مدد مي

طلبم و از امام عزيز و بزرگوار، به خاطر عطوفتي كه پيوسته در حق اين شاگرد و مريد خويش مبذول فرموده اند و از مردم مهربان و پاك طينت به خاطر اعتماد بي سابقه اي كه در حق اين خدمتگزار و برادر خويش ابراز داشته اند، تشكر مي كنم.و السلام عليكم و رحمه ا...و بركاته. (7) حضرت آيت الله خامنه اي سكان اجرايي كشور را در دست توانمند و انقلابي خود گرفت.معظم له، مهندس «مير حسين موسوي » را براي پست مهم نخست وزيري برگزيد. دوره اول رياست جمهوري آيت الله خامنه اي، با جنگ و محاصره اقتصادي توام بود و يك كار سخت و طاقت فرسا را در بعد داخلي براي انتظام جمهوري اسلامي و هماهنگي نهادها و ارگانهاي آن با مساله اصلي، يعني جنگ و مقابله با ضد انقلاب، منافقين و ليبرالها ايجاب مي كرد و در بعد خارجي، معرفي انقلاب و مواضع نظام، بخصوص در زمينه جنگ تحميلي و ضد استكباري و ضد صهيونيستي، و حمايت از مستضعفان و محرومان را طلب مي كرد.آيت الله خامنه اي با مشكلات جسمي كه داشتند، مجدانه در هر دو بعد، يك كار پيگير، مستمر و دقيقي را شروع كردند و موفق به ارائه چهره اي با صلابت و پيروز، و مورد رضايت امام عزيز از نظام جمهوري اسلامي، شدند.مقام معظم رهبري در ارزيابي خود از دوره اول رياست جمهوري، در زمينه هماهنگي مي فرمايند: فراموش نمي كنم كه چند ماهي از شروع مسؤوليت من گذشته بود و علي رغم حالت بيماري و ضعف جسمي ناشي از آن حادثه كه كار و تلاش شبانه روزي خيلي

وسيعي داشتيم، چند نفر از سران كشورها در اين جا ميهمان ما بودند و يكي از آنها كه در اوايل نظام جمهوري اسلامي، شايد حداقل دوبار به ايران سفر كرده بود، مي گفت اين اولين باريست كه من احساس مي كنم كشور شما رئيس جمهور و دولت و وزرا و دستگاههاي همكار و همخواني دارد و اين نظم را در كشور شما من براي اولين بار مشاهده مي كنم.و شايد هفت الي هشت ماهي بيشتر از شروع مسؤوليت ما نگذشته بود كه اين حرف به من زده شد، در حالي كه حقيقت هم همين بود، چون در آن روزها بحمد الله ما توفيق پيدا كرديم هر كدام از نهادهاي گوناگون كشور را در جاي خودشان مستقر و تثبيت نموده، روابطشان را با همديگر منظم كنيم و براي جلوگيري از دخالت دستگاهي در حوزه ي كار دستگاه ديگر، اقدام لازم معمول داريم تا همه به مسؤوليت قانوني خود متوجه شوند و اين از پيشرفتهايي بود كه بحمد الله تا كنون داشته ايم و به همين طريق هم تا به امروز اين پيشرفت ادامه دارد. (8) در زمينه كمك به كارهاي اجرايي و گشودن گره ها مي فرمايند: اما نوع ديگر از كارهايي كه انجام گرفته، كمك به مسؤولان كشور در گشودن گره هاي اجرايي است و در موارد متعددي به درخواست مسؤولان يا آقاي نخست وزير در كار اجرايي كشور شركت داشتيم و در مواردي كه ناهماهنگيهايي بين بعضي از مسؤولين و وزرا وجود داشته، در موارد فراواني كه در مسائل ستاد انقلاب فرهنگي مشكلاتي بود و اختلافاتي بين وزارت و بين ستاد يا جهاد دانشگاهي

وجود داشت، جلسات متعددي در دفتر ما تشكيل مي شد كه به اين مسائل مي رسيديم. (9) آيت الله خامنه اي در گزارش خود از عملكرد دوره اول رياست جمهوري در زمينه مسائل سياست خارجي مي فرمايند: در مسائل سياست خارجي كه فعاليت بسيار گسترده اي در اين قسمت بود و من در اين مدت 185 جلسه با شخصيتهاي سياسي و نمايندگان سياسي خارجي داشتم، و حدود هزار و سيصد نامه و پيام به سران كشورها و رؤساي جمهور در اين مدت فرستادم كه متقابلا پيامهاي زيادي هم دريافت كرديم و من آنها را در اين آمار نياوردم.در موارد خاصي خود، آقاي نخست وزير درخواست مي كردند جلساتي داشته باشيم كه از اين قبيل موارد هم زياد وجود دارد. (10) در زمينه مسائل فرهنگي و فعاليت شوراي عالي انقلاب فرهنگي، تلاش معظم له در مدت كمي بيش از شش ماه كه از تشكيل آن به دستور امام (ره) مي گذشت، تشكيل 31 جلسه فشرده بوده است كه طي آنها مباحث كلان فرهنگي كشور و اتخاذ سياست مشخص و هماهنگ در سطح كشور و اتخاذ تصميمات مناسب انجام شده است.در زمينه مسائل اقتصادي مي فرمايند: جلسات ويژه ي شوراي اقتصاد در سال 62 بود كه حدود 9 ماه طول كشيد و ما در سال 62 فكر كرديم براي مبارزه با وضع بد توزيع و گراني اشياء و موادي كه مورد احتياج مصرفي مردم هست و نابساماني وضع كالا، كلا لازم است يك همكاري گسترده اي را با دولت بكنيم.اين جلسات در اين جا تشكيل مي شد و حدود 31 جلسه طولاني بود كه گاهي سه ساعت

يا بيشتر مي شد و افرادي از شوراي اقتصاد و افراد خارج از شوراي اقتصاد از مسؤولين بالاي كشور شركت مي كردند، و بنده هم بودم و سياست گذاريهايي در اين جا شد كه شايد بشود بگويم در آن مدت، مهمترين مسائل اقتصادي كشور، بحث و حل و فصل شد. (11) تشكيل جلسات متعدد شوراي امنيت كشور، جلسات متعدد بيش از 150 جلسه با رؤساي سه قوه كه هماهنگي آن با رياست جمهوري است، براي سياستگذاري در مسائل مختلف كشور و هماهنگي قوا در آنها از جمله كارهاي سنگين معظم له در چهار سال اول رياست جمهوري است.در زمينه برنامه ريزي كشور و تهيه برنامه كلان پنج ساله و بيست ساله مي فرمايند: جلسات شوراي برنامه ريزي سال 61 است كه ما در مملكت احتياج به برنامه داشتيم و دولت در صدد برآمد تا يك برنامه ي كلان براي پنج سال و طرحي براي برنامه ي بيست ساله تهيه كند.اين در سال 61 شروع شد و جلسات ابتدايي اين شورا در دفتر بنده تشكيل مي شد كه من مرتب تقريبا در آنها شركت مي كردم، يعني من در حدود هشت جلسه شركت كردم كه در اين هشت جلسه، سياستهاي برنامه ريزي مطرح مي شد و وزراي محترم و بعضي از شخصيتهاي ديگر كه در مسائل گوناگون صاحب نظر بودند، شركت مي كردند و مسائل ديني و مسائل اقتصادي، يا فرهنگي و سياستهاي برنامه ريزي در آنها طرح مي شد. (12) در خصوص مسائل دفاع كه شوراي عالي دفاع تحت رياست معظم له وظيفه سنگيني به عهده داشت، مي فرمايند: جلسات شوراي عالي دفاع است كه

براي همه ي بينندگان عزيز تقريبا روشن است و ما 52 جلسه شوراي عالي دفاع داشتيم و در اين جلسات، مسائل گوناگوني مطرح شده است كه بسيار جلسات پربار و پربركتي بوده، و همان طور كه مي دانيد اعضاي جلسه شوراي عالي دفاع، يكي از بالاترين سطوح مسؤولين كشور، مثل نمايندگان امام، نخست وزير، فرماندهان عمده ي سپاه و ارتش و وزرا و افرادي هستند كه در تصميم گيريها شركت مي كنند و در مواردي هم، افراد ديگري شركت مي كردند. (13) از وظايف مهم ديگر رياست جمهوري، شركت در جلسات هيات دولت براي حل و فصل مسائل اساسي و مهم كشور است.آيت الله خامنه اي در اين خصوص، عملكرد خويش را در دوره اول تشريح مي فرمايند: شركت در جلسات هيات دولت براي مسائل مهم است كه البته هيات دولت، هفته اي دو جلسه تشكيل مي دهد.لكن بنده به طور متوسط تقريبا ماهي يك بار در جلسه ي هيات دولت شركت مي كنم و البته در سالهاي مختلف فرق داشته است.در بعضي از سالها متوسطش بيش از ماهي يك بار بوده، در بعضي سالها كمتر.اما شايد نزديك به يك سال است كه حداقل ماهي يك بار در جلسات شركت مي كنم و اينها جلسات معمولي هيات دولت نيست، بلكه آن جلساتي است كه در آنها مسائل مهم و اساسي بحث مي شود و ارتباط به سياستگذاري دارد كه فهرست مسائل مهم جلساتي را كه با حضور بنده تشكيل شده، اين جا آوردم و تعدادي از آنها را مي خواهد تقديم مجلس بشود، بحث مهم الگوهاي مصرف اسلامي، مساله ي نقدينگي، مساله ي كسر بودجه

و مسائل مربوط به بودجه، مساله ي مشاركت مردم در امور، - بعد از آني كه امام به اين مساله امر كردند و صريحا در پيام 22 بهمن و همچنين در ديدار با هيات دولت در شهريور 63 فرمودند - مساله ي وضعيت صنعت كشور، مساله ي آمايش سرزمين كه يكي از مسائل اصولي و بنيادي ماست، مساله ي كيفيت در توليدات و مصنوعات ما و كنترل كيفيت (همان بحث مؤسسه ي استاندارد)، مسائل بانك مركزي و گزارش ارزي و وضعيت ذخاير.مساله ي صدور نفت و تامين فرآورده هاي نفتي، مساله ي انرژي اتمي، مساله ي مهاجرت، مساله ي كشاورزي با مسائل ديگر...اينها عمده ترين مسائلي است كه ما هنگام شركت در جلسات هيات دولت، اينها را از پيش، از آقاي نخست وزير و هيات دولت خواستيم تا روي آن كار كنند و در آن جلسه بحث كنيم، و به يك نتايج خوبي برسيم، كه مجموعا 45 جلسه اين چنيني ما با هيات دولت در اين چهار سال داشتيم. (14)

دوره دوم رياست جمهوري در مرداد ماه سال 64، انتخابات چهارمين دوره رياست جمهوري برگزار شد.در اين دوره نيز مقام معظم رهبري، بنا به توصيه دوستان و تكليف حضرت امام (ره) نامزد شدند.با توجه به حجم بسيار پايين تبليغات و اقتضاي زمان كه مردم نسبتا احساس ضرورت كمتري براي حضور در پاي صندوقهاي راي مي كردند، تعداد 630/244/14 نفر از مردم در انتخابات رياست جمهوري شركت نمودند و مقام معظم رهبري با 870/203/12 راي و كسب 67/85 درصد آراي مردم به رياست جمهوري ايران انتخاب شدند. اين راي توسط حضرت امام خميني قدس سره تنفيذ گرديد

و حضرت آيت الله خامنه اي براي چهار سال ديگر رياست قوه اجرايي كشور را در دست پرتوان و با صلابت خود گرفتند. من دو دوره به رياست جمهوري انتخاب شدم.در هر دوره من قبول نمي كردم.در دوره ي اول، من تازه از بيمارستان آمده بودم. (15) در عين حال، دوستان گفتند اگر قبول نكني، اين بار بر زمين مي ماند، كسي نيست، ناچار شدم.در دوره ي دوم هم خود امام (ره) به من فرمودند كه بر تو متعين است.من رفتم خدمت ايشان گفتم: «آقا من قبول نمي كنم، اين دفعه ديگر من به ميدان نمي آيم.» گفتند: «بر شما متعين است » .يعني واجب است، واجب كفايي نيست.متعينا بر شما واجب است، عيني است. اگر بر من واجب عيني باشد، از زير هيچ باري دوش خود را خالي نمي كنم. (16) يكي از فصلهاي پرشور دوره دوم رياست جمهوري حضرت آيت الله خامنه اي، عزيمت به نيويورك (مقر سازمان ملل متحد) براي شركت در چهل و دومين جلسه اجلاس عمومي آن سازمان در اواخر شهريور سال 66 مي باشد.معظم له با سخنراني توفنده و مهم خود، مواضع جمهوري اسلامي را در برابر امريكا و دنياي استكباري، با قويترين بيان و استدلال برشمردند و ياد سخنراني شهيد بزرگوار، محمد علي رجايي، رئيس جمهوري شهيد را زنده كردند.مقايسه اين بيانات با سخنرانيهاي قبل و بعد رؤساي جمهوري اسلامي ايران، نشانه هاي بزرگي از عظمت روحي و توكل عظيم و تبعيت مثال زدني ايشان از حضرت امام خميني قدس سره را براي مشتاقان روشن مي كند. معظم له، همچون امام راحل قدس سره، بي توجه به خوشامد

يا بدآمد دنياي استكباري و تبعات آن، ضمن طرح انديشه الهي اسلام و ويژگيها و رهآوردهاي پربركت اسلام، ويژگيهاي بارز انقلاب اسلامي و مواضع اصولي آن را مطرح كرده، سپس به مساله جنگ مي پردازند و آن گاه فهرست بلندبالايي از دشمنيها و تجاوزات امريكا را عنوان مي كنند. بروشني مي توان فضايي را كه اين سخنان در مقر سازمان ملل متحد به وجود آورد، متصور شد.امريكا و صهيونيسم بيشترين ضربه را از اين افشاگري جهاني و مستقيم خوردند و خروج نمايندگان آنان، خشم اين رژيمها را بر ملا ساخت.مقام معظم رهبري در خاطرات خود، به انعكاس اين نطق اشاره فرموده و يك نمونه از آن را بيان مي فرمايند: اين خاطره را بارها نقل كرده ام كه در يكي از مجامع بين المللي كه نطق خيلي پرشوري در آن جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروي را در حضور بيش از صد هيات نمايندگي و رؤساي دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن نطق، عده ي زيادي آمدند، تحسين و تصديق كردند و گفتند: «همين سخن شما درست است!» يكي از سران كشورها كه يك جوان انقلابي بود - و البته بعد هم او را كشتند - نزد من آمد و گفت: همه ي حرفهاي شما درست است، منتها من به شما بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمي ترسيد، همه ي اينهايي كه در اين جا نشسته اند، از امريكا مي ترسند! بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: «من هم از امريكا مي ترسم! .» هيبت ابرقدرتي

ابرقدرتها، هميشه بيشترين مشكلات آنها را در دنيا حل مي كرده و مي كند.در حقيقت، قدرت و سلاح و پول و سياست و عقلشان، به مراتب كمتر از هيبتشان است.اين هيبت آنهاست كه همه را مي ترساند و جرات نمي كنند در مقابل آنها بايستند.حالا اين ابرقدرت، با هيبتي قلدرانه كه خيلي هم واضح وارد كشورها مي شود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل مي كند، يازده سال است با ملت ايران كلنجار مي رود و با انقلاب مي جنگد، براي اين كه بتواند اين انقلاب را از بين ببرد و اين نظام را نابود نمايد، ولي نتوانسته است. (17) از آن جا كه اين سخنراني مشتمل بر يك دوره تاريخ انقلاب اسلامي و وجود بسياري از حقايق مربوط به آن مي باشد كه حاكي از مظلوميت اسلام و اين ملت است، براي آگاهي و پندگرفتن نسل جوان، قسمتهاي عمده آن را در انتهاي كتاب در اختيار قرار مي دهيم. از جمله سفرهاي ديگري كه معظم له به خارج از كشور داشتند، سفري بود كه به «كره شمالي » كردند.اين سفر مورد توجه حضرت امام خميني قدس سره قرار گرفت و به گفته مرحوم حاج احمد آقا خميني (ره)، امام مشتاقانه اين سفر را از سيماي جمهوري اسلامي ايران پي مي گرفتند و با ملاحظه استقبال مردم از ايشان و مذاكرات معظم له با مقامات كره شمالي، به صلاحيت آيت الله خامنه اي براي رهبري اشاره فرمودند: وقتي كه آيت الله خامنه اي در سفر كره (شمالي) بودند، امام گزارشهاي آن سفر را از تلويزيون مي ديدند.از آن منظره ديدار از «كره

» ، استقبال مردم و با سخنرانيها و مذاكرات خود در آن سفر، خيلي جالب بود و امام گفته بودند (الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند) . (18) حضرت امام (ره) با توجه به ويژگيها و شايستگيهاي بي چون و چراي آيت الله خامنه اي، علاقه وافري به ايشان داشتند و به همين دليل، خطاب به ايشان مي فرمودند: هر موقعي كه تو به سفر مي روي، من مضطرب هستم كه برگردي، خيلي سفر نرو. (19) سفرهاي آيت الله خامنه اي در داخل و خارج و بخصوص ديدارهاي بين المللي ايشان، رهآوردهاي بزرگي براي انقلاب اسلامي داشت.شناساندن انقلاب اسلامي و اصول اساسي و ارزشهاي والاي آن، حقانيت جمهوري اسلامي در دفاع مقدس عليه استكبار جهاني، تبيين مواضع جمهوري اسلامي نسبت به مسائل مختلف جهاني، توضيح مسائل داخلي و زدودن شبهه ها و ترديدها از اذهان، تشريح انقلاب و دميدن روح خودباوري و اميد در مسلمانان و مستضعفان جهان و بالاخره انعكاس توجه و محبت حضرت امام قدس سره به مردم محروم، مسلمان و مستضعف جهان از يك طرف و انعكاس علاقه ها و محبتها و تاسي مسلمانان و مستضعفان به راه امام و پيام روشن انقلاب از طرف ديگر، بخشي از اين رهآوردهاست.معظم له در طول مسؤوليتهاي خويش به كشورهاي سوريه، ليبي، پاكستان، هند، چين، الجزاير، موزامبيك، انگولا، تانزانيا، زيمبابوه، يوگسلاوي (سابق)، روماني و كره شمالي سفر فرموده اند. در خاطرات متعددي كه ايشان از اين سفرها نقل كرده اند، نكات بسيار و برداشتهاي عالمانه و روشن براي عبرت گيري وجود دارد و از توجه دقيق ايشان به نكات عبرت آموز ديدارها حكايت دارد.به دو،

سه نمونه آن به خاطر همين نكات اشاره مي كنيم: من به كشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - كه پنج، شش كشورند - رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار كرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام، و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان كرده ام.ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم - كه بيش از آن، اصلا نمي شود انتظار داشت - يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظامي چريكي يا منظم انجام داده اند.بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند. قصري كه قبلا حاكم پرتغالي در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل » ، رهبر انقلابي موزامبيك - كه بعد هم كشته شد - در آن جا زندگي مي كرد.او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است.در آن فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم.گفت: «اين، از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است.» ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي كردند! انگار نه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردميند، كه واقعا مردمي هم نبودند و اصلا در آن جا از مردم خبري نبود. ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار در بزرگي كه اين سالن را

به سالن پذيرايي وصل مي كرد، دو نفر ايستاده اند، درست مثل غلامهاي افسانه اي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي كرده است.واقعا دو نفر غلام سياه بودند.حالا اين دو نفر، سياه بودند، اما ديگر غلام نبودند، چون خود حاكم هم از همان گروه بود.اين دو نفر مامور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي كردند كه وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دولت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي زدم و نگاه مي كردم، بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم.همه جا همين طور بود. مسافرتهايي كه من به خارج از كشور مي كردم، غالبا به همين كشورهايي بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است.مثلا ليبي، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره ي شمالي، غالبا از اين قبيل بوده است.ما زندگي و تفكر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديك ديده ايم و لمس كرده ايم.هيچ كدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي كه از يك انقلاب و حكومت مردمي در ذهنمان هست، نيست.لذا وقتي هم مي ميرند، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه اي است كه براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر.از مردم خبري نيست.مردم در هيچ قضيه اي

از قضاياي اين كشورها، نقش و حضور ندارند، چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند، كودتايي شده، حزبي سركار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت كرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند. (20) خاطره ديگر: انقلاب ما بر دوش مردم - به معناي واقعي كلمه - قرار دارد.همه ي ماها شاهد اين واقعيت بوده ايم و هيچ كس بين ما خبر بيشتري از نفر ديگر ندارد.جمهوري اسلامي هم، همين طور پيش آمد.رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، با رابطه ي كشورها و حكومتهاي ديگر، بكلي متفاوت است.مسؤولان درجه ي يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران، مظهر مردمي بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلا خودشان گوشت و نانشان را بخرند.اين طبيعي است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمي گذارد.كسي كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ي وقتش، صرف كارهاي مهم بشود.معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلا ساعتهاي متمادي نمي رويد در مسجدي بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملي نيست.مظهر رابطه ي مردم با مسؤولان، اينها نيست. ديدم بعضي از اين بدخواهان و بددلان - اينهايي كه از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتي خواستند، استفاده كنند و نقيصه اي براي مسؤولان جمهوري اسلامي بتراشند.چند وقت پيش از اين مطرح كرده بودند كه پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه مي رود سبزي مي خرد.اي نادان! پادشاهي كه مسؤوليت نداشته باشد، مي تواند ساعتها مثلا در بازي فوتبال، يا در تماشاي فلان نمايش، يا

در ساير كارهاي تفريحي، صرف وقت كند. من به كشوري رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتي و نخست وزيرش همه كاره - يعني رئيس دولت و كشور - بود.از لحاظ تشريفاتي، رئيس جمهور در مراسم استقبال ما شركت كرده بود، بعد هم چند دقيقه اي با ما بود و سپس رفت و ديگر نيامد، و ما با نخست وزير آن كشور، مشغول صحبت و مبادله ي نظر و مذاكره و قرارداد شديم. رئيس جمهور، اتفاقا كشيش بود.در آن چند لحظه اي كه با او بودم، از او پرسيدم كه شما چون كشيش هستيد، آيا كليسا هم مي رويد و در حال رياست جمهوري، مراسم مذهبي را انجام مي دهيد؟ گفت: «نه، من اصلا وقت نمي كنم به كليسا بروم! هفته اي مثلا يك بار و يا گاهي چند هفته يك بار - حالا يادم نيست، او زمان دوري را معين كرد - كليسا مي روم!» بعد صحبت شد، گفت: «من ورزش هم مي كنم و فوتباليستم (تيم فوتبال داشت) .» گفتم: «شما فرصت مي كنيد؟» گفت: «بله، من هر روز فوتبال بازي مي كنم!» يعني با آن كه كشيش بود، اما وقت كليسا رفتن نمي كرد، ولي هر روز ورزش مي كرد! رئيس جمهوري كه در مملكت كاره اي نيست، مي تواند ساعتها وقت خودش را براي فوتبال بازي كردن و شركت در بالماسكه و شركت در ماهيگيري پاي فلان رودخانه صرف كند.اين، مظهر مردمي بودن نيست.مظهر مردمي بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسؤولان كشور، فاصله ي حقيقي احساس نمي كنند.اين، نعمت بزرگي است.امروز اگر هر يك از آحاد

اين مردم، با رئيس جمهور اين كشور ملاقاتي داشته باشد، احساس نمي كند كه با او فرق دارد.آن حالت اشرافيگري و اوج كاذب طبقاتي كه شايد بتوانم بگويم در همه ي حكومتها - تا آن جا كه ما مي دانيم - وجود دارد، در جمهوري اسلامي نيست.وزرا، جزو همين مردم معمولي كوچه و بازارند.آنها از يك خانواده ي اشرافي جدا نشده اند، به مسند وزارت بيايند.به خاطر مسؤوليت و تخصص و آگاهي، آنها را از داخل دانشگاه، يا از فلان شغل آورده اند و در راس وزارت گذاشته اند.وقتي هم كه از كار منفصل مي شوند، باز سراغ همان شغل قبليشان مي روند. يك وقت چندي پيش - دو سال قبل از اين - يكي از وزراي زمان ما، از وزارت كنار رفت.همان هفته ي بعدش، عيالش را روي موتور گازي نشاند و با خودش به نماز جمعه آورد! يعني شان اجتماعي او، اين است كه حتي يك پيكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بياورد.اين، چيز خيلي مهمي است. در دستگاههاي ديگر دنيا، يك وزير، يا وزير است يا مطرود و معدوم.يك وزير، از يك خاندان اشرافي جدا مي گردد و مي آيد وزير مي شود.در گذشته، در ايران هم همين طور بود.وزرا و رجال دوران پهلوي، غالبا بازماندگان دوره ي قاجار بودند.رژيم عوض شده بود، اما اينها فرزندان همانها بودند، يعني بازماندگان همان خاندانهاي دوران قاجار، در دوران پهلوي باز امور در دستشان بود. جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام، كارش مردمي است و مردم از ريزترين كارها مطلع مي شوند، مگر آن چيزهايي كه گفتنش مفسده اي بار

بياورد.در دوران جنگ، چيزهايي بود كه گفتنش مفسده داشت، ليكن در غير اين امور، هر چيزي كه اتفاق بيفتد، اول بايستي مردم در جريان قرار داده بشوند.در زمان امام (رضوان الله تعالي عليه) همين طور بود.هر وقت بنا بود كاري انجام بگيرد، با ايشان مشورت مي شد.از مطالبي كه ايشان مكررا مي فرمودند، اين بود كه كاري كه مي كنيد، طوري باشد كه بتوانيد به مردم بگوييد، يعني قابل طرح براي مردم باشد. معيارها، فهم و درك مردم از انقلاب است.نظام ما، نظام مردمي است، نه نظام حزبي كه ريسمانهايش به نقطه اي وصل است و در آن نقطه، يك حزب نشسته و هر كاري كه مي خواهد، انجام مي دهد.نخير، اين جا اجزاي اصلي نظام، در تمام كشور - حتي در روستاها و شهرهاي دور افتاده و در بخشها - پراكنده اند. (21) جالب است كه حضرت آيت الله خامنه اي همه توجه مسؤولان و مردم كشورها را در استقبال پرشكوه از ايشان و هيات همراه، و نفوذ نظرها، سخنرانيها و بيانات خود را در اين سفرها، از عظمت و بزرگي حضرت امام خميني قدس سره و ايستادگي و فداكاري ملت ايران مي دانند. آن روزي كه او (حضرت امام قدس سره) به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافا هيچ كس گمان نمي كرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه مي آيند، اما در عين حال، آن دريادلي از توكل

به خدا و اين كه من تكليفم را عمل مي كنم، مي خواهند بيايند، مي خواهند نيايند، مهم بود.خداي متعالي هم قاعده اي دارد: «من كان الله كان الله له » . (22) «من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله فيما بينه و بين الناس » . (23) هركس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد. در زندانهاي فلسطين، در گوشه ي كشورهاي آفريقايي، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار مي دهند.چه كسي اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كرده ايم؟ آيا دستگاههاي تبليغي مي توانند بگويند كه اين كارها را ما كرده ايم؟ من هشت سال رئيس جمهور بودم، مي دانم كه در اين مملكت چه خبر است.هيچ كس نمي تواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم.اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت.نمي خواهد كسي آن را پارو بزند، خودش سرازير مي شود و مي رود، تا چشنده و نوشنده ي خودش را پيدا كند. در ايام رياست جمهوري، به يكي از كشورهاي آفريقايي سفر رسمي داشتم.از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيس جمهور آن كشور، مرعوب من شده است.اين وضعيت، در چهره اش كاملا آشكار بود.در ماشين تشريفاتي نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند.در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آن كه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرات نمي كند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويي، يواش يواش او را

به صحبت آوردم.وقتي به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آن جا ديدم كه اينها در ما رشحه اي از وجود شما را مي بينند. آن رئيس جمهور، در مقابل من كه اين طور خاضع نبود - من كه كسي نبودم - او در مقابل امام خاضع بود، امامي كه مظهر انقلاب بود.آن شخص - كه نمي خواهم اسمش را بياورم - نمي توانست خودش را نگهدارد.او يك رئيس جمهور گردن كلفت و معروف حسابي هم است، از اين آدمهاي خرده ريز نيست، اما از هيات ايراني، امام را مي ديد و بويش را مي شنيد. (24) حضرت آيت الله خامنه اي، علاوه بر مسؤوليت خطير رياست جمهوري، مسؤوليتهاي ديگري چون رياست شوراي انقلاب فرهنگي، رياست شوراي تشخيص مصلحت نظام، نايب رئيس شوراي بازنگري قانون اساسي، رياست شوراي سياستگذاري كشور و عضويت در مجلس اول خبرگان رهبري را نيز بر عهده داشته اند كه بررسي عملكرد و نقش معظم له در هر يك از اين مسؤوليتها خارج از حوصله اين مجموعه است. در ماه هاي آخر حيات پربار و طيبه حضرت امام قدس سره مساله بازنگري قانون اساسي و رفع اشكالاتي كه در آن بروز كرده بود، به امر حضرت امام (ره) انجام گرفت حضرت امام در حكمي، آيت الله خامنه اي را مامور تشكيل مجلس بازنگري نموده و اعضاي مجلس و محورهاي مد نظر خويش در بازنگري را مشخص فرمودند.مجلس بازنگري تشكيل شد و تغييرات مورد نظر حضرت امام قدس سره در قانون اساسي انجام گرفت، ولي عمر مبارك ايشان براي اتمام آن كفاف نداد و پس از رحلت آن بزرگوار، رفراندوم عمومي

انجام و مورد تصويب قاطع مردم متدين ايران قرار گرفت. متن حكم حضرت امام خميني قدس سره به شرح ذيل است: بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجت الاسلام آقاي خامنه اي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران دامت افاضاته از آن جا كه پس از كسب ده سال تجربه عيني و عملي از اداره كشور، اكثر مسؤولين و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، بر اين عقيده اند كه قانون اساسي با اين كه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده است، ولي خوشبختانه مساله ي تتميم قانون اساسي پس از يكي، دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن، يك ضرورت اجتناب ناپذير جامعه اسلامي و انقلابي ماست، و چه بسا تاخير در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد.و من نيز بنابر احساس تكليف شرعي و ملي خود، از مدتها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل ديگر مانع از انجام آن مي گرديد. اكنون كه به ياري خداوند بزرگ و دعاي خير حضرت بقية الله - روحي له الفداء - نظام اسلامي ايران راه سازندگي و رشد و تعالي همه جانبه ي خود را در پيش گرفته است، هياتي را براي رسيدگي به اين امر مهم تعيين نمودم كه پس از بررسي و تدوين و تصويب موارد و اصولي كه ذكر مي شود، تاييد آن را

به آراي عمومي مردم شريف و عزيز ايران بگذارند. الف - حضرات حجج اسلام و المسلمين و آقاياني كه براي اين مهم در نظر گرفته ام: 1- آقاي مشكيني 2- آقاي طاهري خرم آبادي 3- آقاي مؤمن 4- آقاي هاشمي رفسنجاني 5- آقاي اميني 6- آقاي خامنه اي 7- آقاي موسوي (نخست وزير) 8- آقاي حسن حبيبي 9- آقاي موسوي اردبيلي 10- آقاي موسوي خوئيني 11- آقاي محمدي گيلاني 12- آقاي خزعلي 13- آقاي يزدي 14- آقاي امامي كاشاني 15- آقاي جنتي 16- آقاي مهدوي كني 17- آقاي آذري قمي 18- آقاي توسلي 19- آقاي كروبي 20- آقاي عبد الله نوري كه آقايان محترم از مجلس خبرگان و قواي مقننه و اجراييه و قضاييه و مجمع تشخيص مصلحت و افراد ديگر و نيز پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس انتخاب شده اند. ب - محدوده ي مسائل مورد بحث: 1- رهبري 2- تمركز مديريت قوه مجريه 3- تمركز در مديريت قوه قضائيه 4- تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتي كه قواي سه گانه در آن نظارت داشته باشند. 5- تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 6- مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد 7- راه بازنگري به قانون اساسي. 8- تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي. ج - مدت براي اين كار، حد اكثر دو ماه است. توفيق حضرات آقايان را از خداوند متعال خواستارم. (25) و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني 4/2/68 پي نوشت ها: 1- روزنامه جمهوري

اسلامي 3 مهرماه 62. 2- صحيفه نور جديد، ج 9، صفحه هاي 90 و 91. 3- سوره ي انفال آيه ي 63. 4- سوره احزاب، آيه 23. 5- سوره بقره، آيه 195. 6- سوره قصص، آيه 5. 7- روزنامه جمهوري اسلامي 21/7/60. 8- مصاحبه ها، ص 94. 9- مصاحبه ها، ص 356. 10- مصاحبه ها، ص 356. 11- پيشين. 12- پيشين، صفحه 355. 13- پيشين صفحه 355. 14- پيشين، صفحه هاي 354 و 355. 15- بستري شدن مقام معظم رهبري در آن زمان، به خاطر سوء قصد منافقين به ايشان در مسجد «ابوذر» تهران بود كه منجر به مجروح شدن معظم له گرديد و اين رويداد يك روز پيش از حادثه انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي و شهادت دكتر بهشتي و 72 تن از ياران امام بود. 16- روزنامه اطلاعات، 24/9/73. 17- حديث ولايت، ج سوم، صفحه هاي 233 تا 234. 18- روزنامه رسالت 16/3/68، به نقل از يادگار گرامي امام (ره) . 19- روزنامه رسالت 24/3/68. 20- حديث ولايت، ج چهارم، صفحه هاي 224 و 225. 21- حديث ولايت، ج چهارم، صفحه هاي 228 تا 230. 22- بحار الانوار، ج 85، ص 319. 23- بحار الانوار، ج 68، ص 366. 24- حديث ولايت، ج ششم، صفحه هاي 107 و 108. 25- صحيفه نور، ج 21، صفحه هاي 122 و 123. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

زعامت و رهبري

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، مجدد اسلام در جهان مادي و ظلماني قرن بيستم، حضرت امام خميني قدس سره، در پي يك بيماري تقريبا طولاني، با دلي آرام و قلبي مطمئن به سوي رفيق اعلي سفر

نمودند و ملت با ناباوري، غم سنگين فراغ امام را بر دوش خود احساس كرد.دشمن مستكبر و كينه توز كه سالها خود را براي چنين لحظه هايي آماده ساخته بود، به گمان خام خود، به مقصود نزديك شده بود.اما دو عامل بسيار مهم در كنار هم، اسباب شكست، خواري و نااميدي دشمن و اميد و شادماني مؤمنان و مستضعفان را فراهم كرد. حضور ده ميليون عزادار در بزرگترين تشييع و خداحافظي، توفاني از اراده ميليوني مردم را در حفظ دستآوردهاي انقلاب اسلامي و اظهار ارادت، محبت و اطاعت از رهبري انقلاب را به وجود آورد.توفاني كه همچون توفان «طبس » كه هواپيماهاي تجاوزگر را در هم كوفت، اميدهاي دشمن را به ياس مبدل نمود.در كنار حضور خيره كننده مردم عزادار و ماتم زده، اجلاس فوق العاده مجلس خبرگان رهبري و تصميم گيري سريع و قاطع و انتخاب صحيح و درست آنان، انقلاب اسلامي را صاحب سكانداري امين، با تقوا، بادرايت، شجاع و مدير كرد.در واقع يك روز هم، انقلاب و ملت بدون رهبر و نقطه اميد به سر نبرد و رحمت واسعه الهي، آن حضور عجيب و بي سابقه را به بار نشاند. به اين ترتيب، دوره دوم رياست جمهوري مقام معظم رهبري به پايان نرسيد.امام از ميان ملت رخت بربست و خلف و شاگرد و مريد صالح او طلوع كرد. حضرت آيت الله خامنه اي بنابر وصيت حضرت امام قدس سره، كه وصيت نامه سياسي - الهي ايشان را يا فرزندشان حاج احمد آقا قرائت نمايند يا رياست جمهوري، با استنكاف حاج احمد آقا، در مجلس خبرگان، در برابر ديدگان مصيبت زده و حيرت

آلود ميليونها ايراني و ميليونها خارجي كه از ماهواره برنامه را دريافت مي كردند، وصيت نامه سياسي - الهي حضرت امام را قرائت نمودند، كه چندين بار با بغض و اشك معظم له قطع شد، اما با تسلط بر احساسات خويش، توانمند و رسا، آخرين توصيه هاي جاودانه امام را به اطلاع همگان رساندند. مردم وفادار، هشيار، متدين و انقلابي ايران، برترين تشييع و بي نظيرترين تجلي وفاداري را به نجات دهنده خويش از ظلمات طاغوتيان، نشان دادند و در كنار موج خروشان عزا و اين مصيبت جانكاه، روزها و شبها، با اشك و ماتم و بر سر و سينه كوفتن در كنار بارگاه تازه برپا شده مرشد، قائد و رهبر كبير خود، از ابراز بيعت و وفاداري و حق شناسي نسبت به انتخاب شايسته مجلس خبرگان نيز غافل نبودند و با ديدار رهبر جديد خود، هرگونه كج انديشي و فرصت توطئه را از دشمن خارجي و ايادي داخلي او سلب كردند.حضرت آيت الله خامنه اي، غم جانكاه اين روز و حضور زيباي مردم را در وداع با رهبر بزرگ خود، هنرمندانه به قلم مي كشند.حضوري كه تجلي زيباترين شعورها و شعارها بود و سپاس ملتي را از مرجع عاليقدر خود كه با پاكي، عمر خود را به سر برد و در بندگي خدا، بندهاي طواغيت و مستكبران را از دست و پاي اين ملت و محرومان جهان گسست، به تصاوير بي نظير دوربينها، عكسها و شعرها نشاند. آن روز، روز عزاي بزرگ عالم اسلام شد.سوزش آن غم به ملت ايران منحصر نماند.در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بيداري بود، مصيبت زده بود.هرجا

مسلماني آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد.پس در روي زمين جايي نماند كه در آن دلهايي از اين حادثه ي عظيم از اندوه لبريز نشود و انسانهايي از اين فقدان بي جبران، به عزا ننشينند.و اما ايران يكسر عزاخانه اي شد كه در هر شهر و روستايش، شيون حسرت بار از يكايك خانه ها سرازير شد و كوي و ميدان و خيابان را پر كرد.هيچ كس نتوانست اين جرعه ي درد را خاموش فروبرد.از دلاوران ميدانهاي نبرد تا مادران و پدراني كه غم شهادت جوانانشان، نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبينشان بيفكند، تا بزرگ مردان عرصه ي علم و عرفان و سياست و تا يكايك آحاد اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمي زار زار گريستند يا صدا به فغان بلند كردند، يا بي صبرانه بر سر و سينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام بود و جز خدا و اوليائش كيست حد و مرز اين عظمت را بشناسند؟ آن جا كه دلهاي بزرگ بي تاب مي شوند، آن جا كه انسانهاي بزرگ دست و پا گم مي كنند، آن جا كه صحنه، از بيقراري ميليونها و ميليونها انسان پر است، كدام زبان و قلم است كه بتواند نمايشگر و صحنه پرداز گردد؟ من كه خود قطره ي بي تابي در اقيانوس متلاطم آن روز و آن روزها بوده ام، چگونه خواهم توانست آن را شرح كنم؟ زمان، يگانه ي خود را از دست داد و زمين گوهري يكدانه را در خود گرفت.پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمري مبارك كه در

راه اعتلاي اسلام سيري شده بود، دنيا را وداع كرد. (1) مقام معظم رهبري، چند ماه مانده به پايان دوره دوم رياست جمهوري، خود را آماده ترك اين مسؤوليت مي نمودند: قبل از رحلت حضرت امام كه دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع مي كردم.مكرر مراجعه مي كردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مي نمودند.آدمهاي بي مسؤوليت، اين مشاغل را پيش خودشان، به قد و قواره ي من بريده و دوخته بودند! ولي من گفتم كه اگر يك وقت امام به من واجب كنند و بگويند شما فلان كار را انجام دهيد، چون دستور امام تكليف است و بروبرگرد ندارد، آن را انجام مي دهم.اما اگر تكليف نباشد - و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكليفي به من نكنند تا به كارهاي فرهنگي بپردازم - دنبال كارهاي فرهنگي مي روم. (2) اما، خداوند حكيم، امر ديگري را براي اين ملت و حضرت آيت الله خامنه اي مقدر فرموده بود كه با رحلت حضرت امام (ره)، اين تقدير جاري شد.رهبري، همچنان كه تمامي مسؤوليتها را به صورت تكليف پذيرفته بودند، در قبال مسؤوليت رهبري نيز تا آن گاه كه بر عهده ايشان تكليف نشد، قدمي براي اين مسؤوليت برنداشت و حتي فكر آن را نيز نمي كردند. آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسؤوليت، بر دوش بنده ي كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براي خود من حتي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته ي زندگي، متوقع و منتظر نبود.اگر كسي تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعدا در

طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوه ي اجرايي، حتي يك لحظه در ذهن خودم خطور مي دادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعا اشتباه كرده است.من، هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتي از مناصبي كه به مراتب پايينتر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسؤوليتهايي كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مي دانستم. يك وقتي خدمت امام قدس سره اين نكته را عرض كردم كه گاهي نام من در رديف بعضي از آقايان آورده مي شود، در حالي كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولي هستم.نه اين كه بخواهم تعارف كنم، الان هم همان اعتقاد را دارم.بنابراين، چنين معنايي اصلا متصور نبود. البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مي داند كه در آن شب و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روي مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش مي كردند كه چگونه قضايا را جمع و جور كنند، مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم مي آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مي كردم، اگر چه به نحو يك احتمال برايم مطرح مي شد كه شايد واقعا اين مسؤوليت را به من متوجه كنند. در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبر و مقدر امور هستي، چون ممكن است

به عنوان عضوي از مجموعه ي شوراي رهبري، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش مي كنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد.واقعا از ته دل مي خواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان، بحثهايي پيش آمد و حرفهايي زده شد كه نهايتا به اين انتخاب منتهي شد.در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم تا اين كار انجام نگيرد، ولي انجام گرفت و اين مرحله گذشت. من، همين الان خودم را يك طلبه ي معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص مي دانم، نه فقط براي اين شغل با عظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براي مسؤوليتهاي به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهوري و كارهاي ديگري كه در طول اين ده سال داشتم.اما حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت، آن چنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوة » . (3) براي اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوت و حفظ شان والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم.اين، تكليف من است كه اميدوارم ان شاء الله شمول لطف و ترحم الهي و دعاي ولي عصر (عج) و مؤمنين صالح باشم. (4) حضرت

امام خميني قدس سره، با روشن بيني الهي خود، اخلاص و توانايي حضرت آيت الله خامنه اي را در اندازه هاي رهبري ملت مي ديدند و گاه به اشاره و گاه به تصريح اين موضوع را مطرح مي فرمودند. حجت الاسلام و المسلمين، مرحوم حاج سيد احمد آقا خميني (ره) نقل مي كنند: وقتي كه آيت الله خامنه اي در سفر كره (شمالي) بودند، امام گزارشهاي آن سفر را از تلويزيون مي ديدند.از آن منظره ي ديدار از «كره » استقبال مردم و با سخنرانيها و مذاكرات خود در آن سفر خيلي جالب بود و امام گفته بودند، الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند. (5) حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني نيز يك نمونه ديگر از اشارات حضرت امام را بيان مي كنند: در جلسه اي با حضور سران سه قوه، آقاي نخست وزير (موسوي) و حاج احمد آقا در محضر امام بحث شد.حرف ما با حضرت امام اين بود كه اگر اين قضيه اتفاق بيافتد، (6) ما بعدا با قانون اساسي مشكل داريم، زيرا ممكن است خلاء رهبري پيش بيايد.ايشان گفتند: «خلا رهبري پيش نمي آيد و شما آدم داريد.» گفتم: «چه كسي؟» ايشان در حضور آقاي خامنه اي گفتند: «اين آقاي خامنه اي » . (7) خانم زهرا مصطفوي دختر گرامي حضرت امام (ره) مي گويند: من مدتها قبل از بركناري قائم مقام رهبري شخصا، از محضر امام درباره رهبري پرسيدم و ايشان از آيت الله خامنه اي نام بردند و پرسيدم كه آيا شرط مرجعيت و اعلميت در رهبري لازم نيست، و ايشان نفي كردند و از مراتب علمي ايشان پرسيدم و

صريحا فرمودند كه (ايشان اجتهادي را كه براي ولي فقيه لازم است، دارد) . (8) در مجلس خبرگان اضطراري، كه پس از رحلت حضرت امام (ره) تشكيل شد، بحث روي شوراي رهبري بود كه هم حضرت آيت الله خامنه اي و هم حجت الاسلام والمسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني با آن موافق بودند، اما قضاي الهي چيز ديگري بود و فضاي مجلس خبرگان، گويا به نداي هاتف غيبي، با نام آيت الله خامنه اي معطر گرديد و اصرار مقام معظم رهبري در آن مجلس، مبني بر عدم پذيرش اين مسؤوليت، به رغم استدلالهايي كه مي فرمودند، مقبول نيفتاد و رداي مبارك رهبري امت بر دوش تواناي ايشان قرار گرفت. بعد از رحلت امام (ره)، در آن روز اول كه در مجلس خبرگان شركت كردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم.و بالاخره اسم اين بنده ي حقير به ميان آمد و بحث كردند چه كسي را انتخاب كنيم و اتفاق كردند بر اين كه اين موجود حقير ضعيف را به اين منصب خطير انتخاب بكنند.من فعاليت كردم.مخالفت جدي كردم، نه اين كه مي خواستم تعارف بكنم.خدا خودش مي داند كه در دل من، در آن لحظات چه مي گذشت. رفتم آن جا ايستادم و گفتم: «آقايان صبر كنيد، اجازه بدهيد!» - اينها همه ضبط شده و موجود است، هم تصوير و هم صداي آن هست - شروع كردم به استدلال كردن كه من را براي اين مقام انتخاب نكنيد.هر چه اصرار كردم قبول نكردند.هر چه من استدلال كردم، آقايان مجتهدين و فضلاء كه در همان جا بودند، استدلالهاي ما را جواب دادند.من قاطع بودم كه قبول نكنم،

ولي بعد ديدم كه چاره اي نيست.چرا چاره اي نبود؟ زيرا به گفته ي افرادي كه من به آنها اطمينان دارم، اين واجب، در من متعين شده بود، يعني اگر من اين بار را برندارم، اين بار زمين خواهد ماند، اين بود كه گفتم قبول مي كنم.چون ديدم بار بر زمين مي ماند، براي اين كه بار بر زمين نماند آن را برداشتم.اگر كس ديگري آن جا بود يا من مي شناختم كه ممكن بود اين بار را بردارد و ديگران هم او را قبول مي كردند، يقينا من قبول نمي كردم كه اين بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا توكل بر تو و خدا هم تا امروز كمك كرد. (9) در شرايطي خبرگان رهبري، با سرعت و دقت، و استفاده از اشاره هاي گرهگشاي امام راحل و فضاي معنوي ايجاد شده توسط مقلب القلوب، اقدام به انتخاب شايسته حضرت آيت الله خامنه اي نمودند و معظم له نيز با توكل به خداي متعال آن را پذيرفتند، كه دشمن نقشه هاي شومي را براي پس از امام پيش بيني كرده بود و در تبليغات مستمر راديوها و مطبوعات بيگانگان در مدت چند روزه دوران بيماري حضرت امام، كاملا اين امر مشخص بود. «فاينانشال تايم » چاپ لندن در تاريخ 3 خردادماه 68 «يازده روز پيش از رحلت امام (ره) نوشت: با رحلت آيت الله خميني، شكاف بزرگي در راس سيستم سياسي ايران ايجاد خواهد شد، بيانيه هاي رسمي و نيز گزارشهاي رسانه هاي خبري ايران، حاكي از آن است كه پركردن اين شكاف، امكان پذير نخواهد بود. (10) «راديو بي بي سي » گفت:

خلايي را كه درگذشت آيت الله خميني در سطح رهبري ايران به وجود آورده، مشكل مي توان جبران كرد. (11) «راديو امريكا» با شادي و شعف اعلام كرد: مرگ آيت الله خميني قطعا به بي ثباتي عظيمي در ايران منجر خواهد شد و برخي پيش بيني مي كنند كه اين وضع، احتمالا شعله يك جنگ داخلي را در ايران خواهد افروخت. (12) اما خوابي كه ديده بودند، اين بود كه گروه هاي داخلي را به اغتشاش و جنگ داخلي تشويق و ترغيب كنند و از سويي گروهك دست نشانده منافقين، يك تجاوز و جنگ خونين را به كشور تدارك ديده و به علامت آنان وارد معركه شود.منافقين لحظه رحلت امام (ره) را زمان به قدرت رسيدن خود تلقي كرده و سركرده آنان در گردهمايي از نيروهاي نظامي خود در 7 خردادماه 68 گفته بود: نيروهاي نظامي سازمان، بايد براي شرايط مرگ (امام) خميني آماده باشند.مرگ (امام) خميني به عنوان بالاترين نقطه آمادگي در مردم ايران، براي استقبال از عمليات نظامي ما خواهد بود (! ! ) . (13) روزنامه «الشرق الاوسط » كه توسط سعوديها منتشر مي شود، در 14 خرداد 68 مي نويسد: چريكهاي مسعود رجوي كه از حمايت عراق برخوردارند، طرحهايي را براي انجام يك تهاجم عمده در طول مرزها به فاصله چند ساعت پس از رحلت آيت الله خميني، تدارك ديده اند. (14) بني صدر خائن و فراري، در مصاحبه با آسوشيتدپرس مدعي شد كه: «درگذشت (امام) خميني، اين مساله را محتمل مي كند كه وي (بني صدر) بزودي به كشور بازگشته و احتمالا وارد دولت شود» . (15) حضرت آيت الله

خامنه اي، در تشريح و توضيح توطئه دشمنان براي پس از رحلت امام بزرگوار (ره)، به شعور و تقواي مردم و معجزه الهي در خنثي كردن اين توطئه ها اشاره مي كنند و مي فرمايند: با رحلت امام خميني (ره) طيف وسيع دشمنان اسلام - كه در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند - اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديد آورنده و پروراننده ي خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودكي بي صاحب، احساس ضعف و درماندگي كند، يا بكلي از پاي درآيد و يا به ناچار به دامان اين و آن پناه برد! در محاسبات تنگ نظرانه ي دشمنان - كه همه بي استثنا اسير محاسبات صددرصد مادي بود و از فهم روابط معنوي و بركات ايمان و تقوا بي نصيبند - نمي گنجد كه معجزه ي الهي در طليعه ي قرن پانزدهم، يعني حكومت صلاح و دين و حيات دوباره ي ارزشهاي اسلامي، آن قله ي مرتفعي باشد كه دست آلوده ي بندگان هوا و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افكندن آن، عاجز بماند. (16) حضور ده ميليوني مردم در تشييع بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و هادي و مرشد خود، و انتخاب بموقع و شايسته آيت الله خامنه اي، معجزه الهي را به نمايش گذاشت و دشمن يك بار ديگر ناكام شد.هرچند دشمنان دلخوش كرده بودند كه حضرت آيت الله خامنه اي از اداره نظام در ميان اين همه دشواريها، توطئه ها و خباثتهاي جهاني و داخلي، ناتوان مانده و دير يا زود سكان نظام

از دست ولايت فقيه عادل، مجتهد، آگاه، مدير و مدبر خارج شده و به آرزوي چند ساله خود خواهند رسيد! اما گذشت زمان، اين دلخوشي را نيز رنگ ياس زد و دوست و دشمن معترف شدند كه خلا حضرت امام خميني (ره) از لحاظ اداره كامل نظام جمهوري اسلامي و حفظ صلابت، اقتدار و عزت آن و مواضع اصولي اش، توسط خلف صالح وي، كاملا پر شده است، كه در مباحث آينده به مواردي از اين قدرت، درايت و هدايت اشاره خواهيم داشت.

حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در آيينه كلام حضرت امام خميني قدس سره به يقين، گلي را كه در بوستان امام خميني قدس سره پرورش يافته است، كسي بهتر از باغبانش نمي شناسد و عطر كلام او كه چنين گلي را پرورش و به انقلاب اسلامي، مسلمانان و مستضعفان جهان هديه كرده است، شيرينتر و دلنوازتر است و به همين دليل، در آيينه كلام امام، كه به مناسبتهاي مختلف، به رغم سيره و روش خود كه افراد را در حياتشان نمي ستودند الا بندرت، برجستگيهاي مقام شاگرد صالح خود را بر شمرده اند، به تماشاي ويژگيهاي علمي و عملي مقام معظم رهبري مي نشينيم.

بازوي تواناي جمهوري اسلامي و خورشيد روشني بخش آن اين جانب كه از سالها قبل از انقلاب با جناب عالي ارتباط نزديك داشته ام و همان ارتباط...بحمد الله تا كنون باقي است، جناب عالي را يكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي دانم و شما را چون برادري كه آشناي به مسائل فقهي و متعهد به آن هستيد و از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جدا جانبداري

مي كنيد، مي دانم، و در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مباني اسلامي از جمله افراد نادري هستيد كه چون خورشيد روشني مي دهيد. (17)

عالم به دين و سياست و مبارز در خط مستقيم اسلام خداوند متعال بر ما منت نهاد كه افكار عمومي را براي انتخاب رئيس جمهوري متعهد و مبارز در خط مستقيم اسلام و عالم به دين و سياست هدايت فرمود. (18)

دعوت كننده به صلاح و سداد اينان (منافقين) آن قدر از بينش سياسي بي نصيب اند كه بي درنگ، پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پيشگاه ملت، به اين جنايت دست زدند و به كسي سوء قصد كردند (آيت الله خامنه اي) كه آواي دعوت او به صلاح و سداد، در گوش مسلمين جهان طنين انداز است. (19)

سرباز فداكار جبهه هاي دفاع و خدمتگزار ملت مظلوم من به شما، خامنه اي عزيز، تبريك مي گويم كه در جبهه هاي نبرد، با لباس سربازي و در پشت جبهه، با لباس روحاني، به ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالي، سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم. (20)

معلم آموزنده و خطيب تواناي جمعه ها سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب هستيد. (21)

سازش ناپذير با دشمنان و رحيم با دوستان ايشان...به حكم قرآن كريم، اشداء علي الكفار و رحماء بينهم بوده اند. (22)

خدمتگزار صادق چهار سال صادقانه...خدمت نمود و اين پس از خدماتي بود كه قبل و بعد از انقلاب انجام داده بود.جزاه الله خيرا. (23)

متفكر و دانشمند

اين جانب...با اطلاع از مقام و مرتبت متفكر و دانشمند محترم جناب حجت الاسلام آقاي سيد علي خامنه اي (ايده الله تعالي) راي ملت را تنفيذ نمودم. (24)

فرزند امام من آقاي خامنه اي را بزرگش كردم. (25)

به جاي استاد مطهري البته بايد اشخاصي كه هم گوينده هستند، بيايند در دانشگاه و من پيشنهاد مي كنم كه آقا سيد علي آقا بيايند.خامنه اي.شما ممكن است برويد پيش ايشان، از قول من بگوييد ايشان بيايند به جاي آقاي مطهري، بسيار خوب است.ايشان، فهيم است، مي تواند صحبت كند، مي تواند حرف بزند. (26) سيره امام (ره) نيز عنايت ويژه معظم له به آيت الله خامنه اي است كه يك مورد آن را در اين جا نقل مي كنيم و در ساير بخشها به تناسب نمونه هاي ديگر خواهد آمد: حضرت امام بر اساس تقيد به نظم و انضباط در كارها، همان گونه كه اشاره شد، هميشه بعد از خلاصه اخبار ساعت هشت صبح را براي انجام كارهاي دفتر و مهركردن قبوض مقرر كرده بودند و تقريبا هيچ گاه تغييري در اين برنامه نمي دادند، و حتي در روزهايي كه احيانا به دليل كسالت يا سردي شديد هوا و يخبندان به اتاق كارشان نمي آمدند، ما مجاز بوديم در اتاق زندگي شان مشرف شويم تا به هر صورتي كه بود، كارهاي دفتر و مراجعين مربوطه، تاخير و تعطيل نشود و براي اين كه نظم و وقت به هم نخورد، همان گونه كه به مناسبت ديگر معروض شد، اگر هم مساله خاصي را پيش بيني مي كردند كه مانع از حضور بموقعشان باشد، از روز قبل خبر مي دادند.

بعد از اتمام اين بخش از كارها، برنامه عقد و سپس دستبوسي انجام مي گرفت و بعد از آن، اگر ملاقات خصوصي براي مسؤولان و شخصيتهاي مختلف پيش بيني شده بود، انجام مي شد.با اين همه، چند برنامه استثنايي نيز اتفاق افتاد كه حضرت امام دستور دادند كل برنامه ها تاخير شود كه يكي از آنها موردي بود كه در فصل چهارم ذكر شد (27) و مورد ديگر، مربوط به حضرت آية الله خامنه اي بود كه وقتي حضرت امام مطلع شدند ايشان اول وقت، يعني در ساعت هشت براي ملاقات در دفتر حضور يافته اند، دستور دادند شما كارهايتان را بگذاريد براي بعد و بدين ترتيب، برخلاف معمول، اول ملاقات حضرت آية الله خامنه اي انجام شد و بعد از آن، ما مشغول كارمان شديم. در آن زمان، ما متوجه دليل اين امتياز و عنايت ويژه حضرت امام نسبت به آية الله خامنه اي نبوديم، ولي ديري نپاييد كه با مرور زمان، نمونه اي ديگر از آينده نگري و ژرف انديشي امام نمودار شد. (28)

ويژگيهاي مقام معظم رهبري و انتخاب شايسته خبرگان در كلام آيات عظام و حجج اسلام آيت الله العظمي اراكي (رحمة الله عليه) در پيامي به مقام معظم رهبري فرمودند: انتخاب شايسته حضرت عالي به مقام رهبري جمهوري اسلامي ايران، مايه دلگرمي و اميدواري ملت قهرمان ايران است. (29)

آيت الله العظمي بهاء الديني (رضوان الله عليه) : ...از همان زمان، رهبري را در آقاي خامنه اي مي ديدم، چرا كه ايشان ذخيره الهي براي بعد از امام بوده است.بايد او را در اهدافش ياري كنيم.بايد توجه داشته باشيم كه مخالفت با

ولايت فقيه، كار ساده اي نيست.هنگامي كه ميرزاي شيرازي بزرگ، مبارزه با دولت انگلستان را از طريق تحريم تنباكو آغاز كرد، يك روحاني با او مخالفت كرد و ميرزا با شنيدن مخالفت او، وي را نفرين كرد.همان نفرين باعث شد كه نسل او از سلك روحانيت محروم شوند.پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند. (30)

آيت الله مهدوي كني، درباره انتخاب خبرگان رهبري گفته اند: اين الهامي بود از الهامات الهي و هدايتي بود از هدايت معنوي روح حضرت امام (رضوان الله عليه) كه هنوز اين ملت را رها نكرده و اين رحمتي بود از طرف خداوند كه در كوران اين مصيبت جانكاه، با تعيين آيت الله خامنه اي كه از ياران صديق امام و از ياران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، آرامشي توام با اعتماد و اطمينان بر كشور و امت فداكار حاكم گرديد. (31)

آيت الله خزعلي: انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري جمهوري اسلامي، كه فردي پخته و عالم و با سياست و مدبر مي باشد، در خارج دشمنان را در سكوت و ابهام فرو برد و در داخل، آرامش فراهم ساخت. (32)

آيت الله مشكيني، رياست مجلس خبرگان رهبري: ...حضرت مستطاب آيت الله حاج سيد علي خامنه اي - مد ظله العالي - واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدي مقام معظم رهبري بدان نيازمند است، مي باشد، چنانچه معظم له حائز ساير شرايط ولايت است. (33)

آيت الله فاضل لنكراني، مرجع تقليد: بنده به عنوان كسي كه هم عضو مجلس

خبرگان هستم و هم اين كه آشنايي با آيت الله خامنه اي دارم، عرض مي كنم كه ايشان اهل نظر و اهل اجتهاد هستند.بيست سال پيش وقتي در مشهد، در مسجد گوهرشاد با ايشان برخورد كردم، آن موقع ايشان از مدرسين محترم مشهد بودند.پرسيدم چه چيزي تدريس مي كنيد، فرمودند: مكاسب.مكاسب از مهمترين و مشكلترين كتب علمي ماست.به نظر من ايشان يك فقيه و يك مجتهد است.كسي كه در سالهاي طولاني در جهان سياست، استادي چون امام امت داشته است و خودش نيز داراي استعداد سرشار است، چنين فردي داراي مقامات بلندي از درك سياسي است.دوران هشت ساله رياست جمهوري ايشان، يك شاهد قوي براي مطلب است.سفرهايي كه ايشان به كشورهاي خارج داشته اند، به عنوان يك سياستمدار در صحنه هاي سياسي جهان درخشيده است. (34)

آيت الله جوادي آملي، مدرس حوزه علميه قم: اجتهاد و عدالت حضرت آيت الله جناب آقاي حاج سيد علي خامنه اي - دامت بركاته - مورد تاييد مي باشد.لازم است امت اسلامي - ايدهم الله - در تقويت رهبري معظم له در بذل نفس نفيس، در هيچ گونه نثار و ايثار دريغ نفرمايند. (35)

آيت الله ابراهيم اميني، مدرس و عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم: حضرت آيت الله خامنه اي - دامت بركاته - در فقاهت و اجتهاد، به مرتبه اي است كه براي تصدي مقام ولايت و رهبري، صلاحيت كامل دارد. (36)

آيت الله مومن، عضو مجلس خبرگان رهبري و مدير حوزه علميه قم: هنگام راي گيري در مجلس خبرگان براي رهبري حضرت آيت الله خامنه اي - دامت بركاته - اجتهاد معظم له با قيام هيات شرعيه نزد اين

جانب ثابت بود، ولي بعدا به واسطه حضور در جلسات مباحثه فقهي، شخصا به اجتهاد ايشان پي بردم و اكنون شهادت مي دهم كه معظم له، مجتهدي عادل و جامع الشرايط مي باشد. (37)

آيت الله امامي كاشاني: آيت الله خامنه اي به تمام رموز سياست و حكومت آگاه بوده و شخصي با ورع، با تقوا، محبوب، مخلص، عالم و داراي بنيه فقهي هستند. (38)

آيت الله يزدي، عضو فقهاي شوراي نگهبان: حضرت آيت الله حاج سيد علي خامنه اي، رهبر انقلاب جمهوري اسلامي ايران - دام ظله الشريف - فقيهي والا مقام و مجتهدي عالي مقام هستند كه بر علوم مؤثر در استنباط، تسلطي بسيار بالا دارند.زايد بر لغت، ادبيات، اصول، حديث و تفسير، حتي در رجال و درايه كه در استحكام فتوا نقشي بسزا دارد، خود استاد و عالمي هستند. (39)

آيت الله مصباح يزدي، مدرس حوزه علميه قم: من اگر بخواهم درباره شخص ايشان و ويژگيهايي كه خداي متعال به ايشان عطا فرموده و امتيازاتي كه به ايشان لطف كرده، صحبت كنم، حقش را نمي توانم ادا كنم، ولي در چند جمله كوتاه عرض بكنم كه، ايشان فقاهت را توام با تقوا، تيزهوشي و فراست را توام با بردباري و سعه صدر، مديريت را همراه با تعبد و پايبندي به اصول و مبادي اسلامي، فكر روشن و ثاقب و درنشان را با دورانديشي و تشخيص مصالح دراز مدت امت اسلامي، حزم و احتياط را توام با شجاعت و شهامت، بهره مندي از علوم مختلف اسلامي را همراه با ذوق و گرايشهاي هنري اصيل، اعتماد به نفس را همراه با توكل بر خداي متعال، تلاش و

جديت و نظم و برنامه ريزي را توام با توسل به ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و ائمه اطهار، و در يك كلمه، همه شرايط و مزاياي مديريت را با روح عبادت و بندگي و اخلاص جمع مي كند. (40)

آيت الله حائري شيرازي، امام جمعه شيراز: آيت الله خامنه اي، صالحترين فرد براي رهبري هستند. (41) آيت الله خامنه اي علاوه بر تمام ويژگيها، يك عالم آگاه به مسائل اسلامي است و از سياست و درايت خاصي برخوردار است. (42)

آيت الله يوسف صانعي، مرجع تقليد: آيت الله خامنه اي، نه تنها مجتهد مسلم مي باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع مي باشد. (43)

حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام: انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري جمهوري اسلامي، دست آوردي عظيم و نشات گرفته از رهنمودهاي حضرت امام است... ايشان با اكثريت خيلي بالايي در جلسه خبرگان راي آوردند.انصافا راي بجايي هم بود و نقطه مهمي كه فكر مي كنم براي ما اهميت دارد، آشنايي ايشان با مسائل كشور است.از همه صلاحيتها، نظير مبارز بودن، عالم بودن، داشتن عدالت و غيره كه بگذريم، يك كسي كه ده، دوازده سال در كوران مسائل كشور بوده و الآن ايشان جزئيات امور مملكت را مي داند.براي ايشان الآن همه چيز نقد است.معناي رهبري هم همين است كه بتواند با اطلاعات قبلي خودش نظر بدهد و سياستي را كه بخواهد، تعيين كند.من كاملا راضي هستم، يعني وقتي به وجدانم مراجعه مي كنم، مي بينم ما هيچ راهي بهتر از آنچه انجام شد، نداشتيم.هر فرض ديگري، يعني اگر شورا داشتيم، يك سري مشكلات

به وجود مي آمد.اگر فرد ديگري هم به غير از آيت الله خامنه اي مي آمد، دچار مشكل مي شديم...خداوند ما را هدايت كرد. (44) و در جاي ديگر اشاره دارند كه: راه امام، با انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري جمهوري اسلامي، بيمه و تضمين گرديد. (45)

حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد آقا خميني (ره) : حضرت امام بارها از جناب عالي به عنوان مجتهدي مسلم و بهترين فرد براي رهبري نام بردند. (46) انتخاب شايسته و بسيار خداپسندانه حضرت عالي، باعث شادي تمام دوستداران اسلام و انقلاب اسلامي در جهان گرديد.حضرت عالي از چهره هاي درخشان انقلاب اسلامي ايران بوده و همواره مورد تاييد و تكريم امام عزيزمان بوده ايد. (47)

حجت الاسلام و المسلمين واعظ زاده خراساني، دبير كل مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي: با توجه به معلومات فقهي و اصولي، و ذوق و سليقه وي در استنباط احكام الهي و بخصوص در مورد حوادث مستحدثه و مسائل مبتلا به عصر حاضر، ايشان فقيه برجسته اي است و بر بسياري از معاصران خود برتري دارد. (48) وي با روش نويسندگي و تحقيق و نگارش روز، كاملا آشنا و داراي مطالعات فراواني است، و بسيار شيوا و سنجيده سخن مي گويد و مي نويسد، و در اين دو فن، از هرگونه اغراق، غموض، شذوذ و انحراف مبراست.تاكنون مقالات و كتبي چند و سخنرانيهاي فراوان داشته اند.طرحهاي مختلف تحقيقاتي از قبيل دايرة المعارف فقهي، مركز تحقيقات فقهي - كلامي، مجمع جهاني تقريب، كميته فقهي مسائل مستحدثه، مؤسسه كامپيوتر و ساير طرحها و مؤسسات تحقيقات را تاسيس و هدايت كرده اند.اين همه براي اثبات

روش و گرايش وي كافي است. (49) وي برخلاف برخي از روشنفكران، در عين علاقه به وحدت اسلامي و توجه به جهان اسلام و دلسوزي براي عامه مسلمانان - كه تشكيل مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي شاهد آن است - ذاتا به اهل بيت عصمت و طهارت و توسل به آنان، و زيارت قبور و نشر معارف و علوم ايشان، علاقه مند و براي اشاعه ولايت و محبت اهل بيت ( عليهم السلام) در بين مسلمين جهان، بسيار اصرار دارند. (50)

حجت الاسلام و المسلمين عبد الرضا ايزدپناه، سردبير مجله حوزه: هنگامي كه آيت الله خامنه اي درس مكاسب و رسائل و بعدها درس كفايه را در حوزه شروع كردند، در مدتي كوتاه، درسهاي ايشان در زمره بهترين درسهاي حوزه قرار گرفت.حقير در درس كفايه ايشان شركت مي كردم.برخي درس كفايه معظم له را از درسهاي اساتيدي كه چندين دوره كفايه گفته بودند، رساتر و بهتر مي دانستند.با دقتي خاص به مطالب نگاه مي كردند و با تسلطي اعجاب برانگيز، نظريات مرحوم آخوند - صاحب كفايه - را نقد مي كردند. (51) ايشان در مسجد كرامت، نماز جماعت مي خواندند.جمعيتي عظيم از دانشگاهيان، بازاريان و طلاب در اين نماز شركت مي كردند. پررونق ترين مساجد آن روز مشهد، به پاي جمعيت اين مسجد نمي رسيد.آن هم جمعيتي كه بيشتر آنان، جوانان و تحصيل كرده ها بودند.ايشان همگان را به نماز توجه مي دادند و تشنگان معارف ناب محمدي صلي الله عليه و آله سلم را سرمست مي كردند. الت خاص و روح وصف ناپذيري بر آن مسجد حاكم بود. (52)

حجت الاسلام و المسلمين قرائتي، مسؤول ستاد

اقامه نماز: در زمان طاغوت، ايشان سفري با قطار داشتند، به من فرمود: چون توقف كامل قطار سبب قضا شدن نماز مي شد، من از پنجره قطار بيرون پريدم تا نمازم قضا نشود. (53) ساده زيستي، وارستگي و قناعت ايشان از نوع زندگي ايشان پيداست.حجت الاسلام و المسلمين قرائتي مي گويد: براي عقد دخترم به منزل شخصي ايشان رفتيم.فرش قالي خانه آقا، نخ نما شده بود. (54)

يكي از قاريان كشور: سالهاست كه قاريان، حافظان، متوليان كارهاي قرآني و اساتيد قرآن، در ماه مبارك رمضان به حضور مقام معظم رهبري مي رسند كه معمولا دو ساعت پيش از افطار، مجلس شروع شده و تا افطار ادامه مي يابد.گاهي حدود پنج ساعت مي نشينند و قرآن استماع مي كنند.انسان وقتي علاقه وافر ايشان به قرآن و التذاذ روحي معظم له را از استماع قرآن مي بيند، اين آيه به ذهنش مي آيد كه: «انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا» (55) ايشان نقش محوري در بسط فرهنگ قرآني در جامعه داشته و دارند و تلاش بي وقفه معظم له كه در راه توسعه فرهنگ قرآني، به قدري است كه ما الآن شاهديم چگونه آموزش قرآن در جامعه بسط پيدا كرده و قاريان ممتاز و فراواني در سطح دانشگاهيان، دانش آموزان و حتي خردسالان داريم. (56) آينده نشان داد كه حقيقتا خبرگان رهبري، به هدايت خداوند و رهنمودهاي حضرت امام قدس سره برترين و صالحترين را انتخاب كرده است و راه امام در وجود رهبري ايشان تداوم يافت و بيمه شد.پيامها و بيانات معظم له، نقطه اميد دشمن را كور

و اميدهاي ملت بزرگ ايران را شعله ورتر كرد.فرياد رساي ملت كه خطاب به امريكاي جنايتكار فرود مي آيد، بخوبي نشان از تداوم راه امام دارد. پي نوشت ها: 1- حديث ولايت، ج چهارم، ص 238. 2- حديث ولايت، ج دوم، ص 41. 3- سوره ي اعراف، آيه ي 145. 4- حديث ولايت، ج اول، صفحه هاي 182 و 183. 5- روزنامه رسالت 16/3/68. 6- قضيه مورد اشاره، عزل آقاي منتظري از قائم مقامي رهبري توسط حضرت امام خميني قدس سره بود. 7- روزنامه جمهوري اسلامي 20/3/68. 8- پيشين 2/9/76. 9- روزنامه جمهوري اسلامي 24/9/73. 10- مجله پاسدار اسلام، ش 91. 11- روزنامه رسالت 16/3/68. 12- ويژه نامه جمهوري اسلامي 21/4/68، ص 40. 13- مجله پاسدار اسلام، ش 91، ص 48. 14- ويژه نامه جمهوري اسلامي 21/4/68، ص 40. 15- پيشين. 16- روزنامه اطلاعات 15/4/68. 17- صحيفه نور، ج 20، ص 173. 18- پيشين، ج 15، ص 179. 19- پيشين ص 41. 20- پيشين. 21- پيشين. 22- پيشين، اولين حكم تنفيذ رياست جمهوري آيت الله خامنه اي 17/7/60. 23- پيشين، حكم تنفيذ دومين دوره رياست جمهوري 12/6/64. 24- اولين حكم تنفيذ رياست جمهوري 17/7/60. 25- صحيفه نور، ج 15، ص 139. 26- پيشين، ج 7، ص 103. 27- اين مورد، مربوط به ملاقات چهار تن از معممين سالخورده است. 28- محمد حسن رحيميان، در سايه آفتاب، ص 190. 29- روزنامه جمهوري اسلامي 22/3/68. 30- كتاب آيت بصيرت، صفحه 131. 31- روزنامه رسالت 23/3/68. 32- پيشين. 33- درر الفوائد في اجوبة القائد آيت الله العظمي خامنه اي، ص 10. 34- روزنامه رسالت 22/3/68. 35- درر الفوائد

في اجوبة القائد، ص 19. 36- پيشين ص 21. 37- پيشين ص 23. 38- نسل كوثر، ص 88، مصاحبه با مركز تحقيقات اسلامي سپاه 6/11/72. 39- درر الفوائد في اجوبة القائد، ص 15. 40- نسل كوثر، ص 87. 41- روزنامه رسالت 30/3/68. 42- نسل كوثر، ص 88. 43- درر الفوائد في اجوبة القائد، ص 17. 44- روزنامه اطلاعات 20/3/68. 45- روزنامه رسالت 23/3/68. 46- روزنامه رسالت 16/3/68. 47- پيشين. 48- نسل كوثر، ص 88. 49- پيشين. 50- پيشين، ص 94. 51- پيشين، ص 89. 52- پيشين، ص 91. 53- پيشين. 54- پيشين، ص 92. 55- سوره انفال آيه 2. 56- نسل كوثر، ص 90. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

آفتاب در طلعت آفتاب

تأملي در رحلت جانسوز امام خميني(ره) و انتخاب حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان رهبر انقلاب در تاريخ پرماجراي انقلاب هيچ روزي مانند دوازدهم بهمن نبود كه در آن مردي از دودمان پيامبران و بر شيوة آنان، با دستي پر معجزه و دلي به وسعت دريا، در ميان مردمي شايسته و چشم به راه، چون آية رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشاند و تا عرش عزت و عظمت پر كشيد. و هيچ روزي چون چهاردهم خرداد 1368 نبود كه در آن طوفان مصيبت و عزا بر اين مردم، تازيانة غم و اندوه فرود آورد. آري، در آن ميقات جانسوز، ايران يك دل شد و آن دل در حسرتي گدازنده، سوخت و يك چشم شد و آن چشم در تعزيت آفتاب انقلاب گريست. در آن روز، خورشيدي غروب كرد كه با طلوع آن، هزار چشمه نور

در زندگي ملت ايران جوشيده بود، روحي عروج كرد كه با دم روح الهي اش، پيكر ملت را جان دوباره بخشيده بود، حنجره اي خاموش شد كه نفس گرمش، سردي و افسردگي را از جهان اسلام زدوده بود، لباني بسته شد كه آيات الهي عزت و كرامت را بر مسلمين مي خواند و افسون يأس و ذلت را در روح آنان باطل مي ساخت. آن روز، روز عزاي بزرگ عالم اسلام شد و سوزش آن غم، به ملت ايران منحصر نماند و در سراسر جهان هرجا كه دل روشن و جان بيداري بود، مصيبت زده شد. اما روي ديگر صحنه، يعني فضاي ملكوت جهان، در آن روز، تنها براي اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بود. شايد چشم هاي نافذي كه حجاب ملك را مي گشايند و مرغ نگاه را تا ملكوت پرواز مي دهند، شگفتي هاي بيش تر و صحنه هاي تماشايي تريي را در آن عاشوراي خميني ديده باشند، عروج نفس مطمئنه اي را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود كلمة طيبه و نفس راضيه و مرضيه اي را به سوي حق مشاهده كرده باشند. افسوس كه براي ما خاكيان از آن آيينه بندان جشن ملكوتي، بارقة تسلايي نمي درخشيد و جز اشك ديدگان، نمي بر آتش هجران آن قبلة د ل ها افشانده نمي شد. اكنون چهارده سال از آن روزهاي مالامال از درد و رنج مي گذرد. آ ن چه پس از حيات پر بركت امام در اين مدت براي ايران اسلامي بيش ترين اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخي و بي نظير او؛ جمهوري اسلامي و سلامت و توان و شتاب و جهت گيري صحيح آن در راه و خط امام بوده است. با رحلت امام خميني(ره) طيف وسيع دشمنان

اسلام كه در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديدآوردنده و پرورانندة خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودكي بي صاحب، احساس ضعف و درماندگي كند، يا به كلي از پاي در آيد و يا به ناچار به زير دامان اين و آن پناه بگيرد. باتوجه به همة اين پيش فرض ها، نظام اسلامي رشد و كارآيي خود را در اين مصيبت و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عالي قدر و مسئولان دلسوز آن، به پاداش صبر بر اين مصيبت عظيم، كه استحقاق درود و رحمت حق را يافتند و به كمك خداوند و توجهات حضرت ولي الله الاعظم(عج) توانستند با گشودن گره هايي كه به طورطبيعي در صورت ارتحال امام پديد مي آمد، از امتحان بزرگ سربلند بيرون آيند و نه فقط از حركت بلكه از حيات و نشاط باز نماندند. و با نشان دادن كارآزمودگي و حكمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساختند. درست در آن هنگام كه از حادثة ارتحال امام، نفس دنيا در سينه اش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود؛ ايران اسلامي نمايشي قهرمانانه داد و با عنايات خداوندي، مشكل ترين آزمون خود را با سرافرازي طي كرد و كشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور كرد و اين خود آيت ديگري از شمول الطاف الهي بر ملتي شد كه قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام كرده بودند. انتخاب رهبر و جانشين براي آن عبد صالح و رهبر فرزانه، مسئله اي نبود

كه بتوان به سادگي برگزار نمود، چرا كه دشمنان انقلاب به اين موضوع بسيار اميد بسته و مترصد فرصتي بودند كه باتوجه به خلاء رهبري به نيات پليد و شوم خود برسند؛ ولي با درايت و هوشياري اين ملت بيداردل در انتخاب مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي به جانشيني و هدايت گري ملت ايران، نه تنها مشكلي ايجاد نشد كه ضربه اي دوباره پس از ضربة پيروزي انقلاب اسلامي بر دشمنان انقلاب وارد آمد. به واقع حادثه اي كه مي پنداشتند انقلاب را در هم خواهد پيچيد، به انقلاب اوج و حياتي دو چندان بخشيد و ملت سرافراز ايران با انتخاب شايسته، تمام اميدهاي واهي دشمنان قسم خوردة انقلاب را نقش بر آب كرد. طلوع رهبري امام راحل و در ادامة آن، زعامت حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان رهبر و مقتداي مسلمين و ملت نستوه و مقاوم ايران، به راستي تداعي كنندة اين كلام معصوم (ع) است كه فرمود: «زمين هيچ گاه از حجت خدا خالي نخواهد ماند.» با گذشت سالياني چند از حادثة رحلت امام عظيم الشأن و انتخاب آگاهانه حضرت آيت الله خامنه اي توسط خبرگان ملت، شاهد و ناظر آن هستيم كه در اين مدت؛ حوادث و اتفاقات گوناگون و عديده اي به وقوع پيوسته است كه با بيدار دلي، آگاهي و كياست مقام معطم رهبري، همة توطئه هاي خرد و كلان بيگانگان، يكي پس از ديگري مضمحل شده و تنها روسياهي و خواري براي بدخواهان باقي مانده است. حوادثي چون حملة عراق به كويت و اشغال كشوري كه سال ها در طول جنگ با ايران، از عراق حمايت كرده بود، هجوم آمريكا و متحدانش به عراق

و آزادسازي كويت، ماجراي 11 سپتامبر و در ادامة آن حملة آمريكا به افغانستان، هجوم گستردة آمريكا، انگليس و هوادارانشان به ملت مظلوم عراق و ساقط نمودن حكومت ديكتاتوري صدام و سرانجام ترسيم سياست خارجي و راهنمايي هاي هوشيارانة ايشان به مسئولان در خصوص حل معضل بيكاري و فقر، معيشت مردم و تأكيد معظم له در ايجاد نهضت خدمت و كمك رساني به مردم و توسل و توجه به ائمه اطهار(ع) در رفتارها و زندگي و ده ها رهنمود و ديدگاه ديگر كه حاكي از عمق نگاه و توجه ايشان به مسئله رهبري ملت اسلامي است. بيان نظرها، موضع گيري ها و اتخاذ سياست هاي آگاهانه و مقتدرانة مقام معظم رهبري، با عنايت به حساسيت ها و ويژگي هاي منحصر به فرد عصر حاضر، حقيقتي است كه هيچ گاه دشمنان از آن خشنود نبودند و انتخاب اين شاگرد خلف امام راحل به رهبري، همواره چون خاري در چشم معاندان بوده است كه بارها گفته اند او همچون خميني است. به گمان آنان، رفتن امام مساوي بود با خاتمه انقلاب؛ ولي هرگز اين گونه نبود و ترسيم خطوط كلي نظام توسط مقام معظم رهبري براساس مواضع امام راحل(ره) در همة زمينه ها، كورسوي اميد هر آن كسي را كه خيال مي كرد ايران بي صاحب مانده است، هزم و نابود كرد. اينك كه در شانزدهمين سالگرد عروج عارفانة امام راحل قرار داريم، خدا را شاكريم كه عطر و شميم روح افزاي ولايت و رهبري، هنوز جان تشنه ايران و ايرانيان را مي نوازد و نزديك است كه اين پديدة الهي قرن، تحت رهبري عزيز دلهايمان و رهبر فرزانه و آگاه انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي، به انقلاب موعود حضرت بقية الله

الاعظم ارواحنا له الفداه بپيوندد و تعبير آية «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض» گردد.

دو داستان از زندگي رهبر انقلاب

تهيه كننده : علي شيرازي درايت هميشگي

دوران تبعيد مقام معظم رهبري در ايرانشهر، سيل قسمتي از استان سيستان و بلوچستان را تخريب مي كند. ايشان با درايت هميشگي خويش، ستاد كمك رساني و امداد تشكيل مي دهند و به كمك سيل زدگان مي شتابند.

ايشان در كنار اين امداد، كار فرهنگي بزرگي را شروع مي كنند و مردم را نسبت به خطرات رژيم طاغوت آگاه مي سازند.

خدماتي كه معظم له در آن استان انجام دادند، براي مردم آن ديار فراموش شدني نيست. زماني كه من استاندار سيستان و بلوچستان بودم، به اتفاق آقا سفري به ايرانشهر داشتيم. در آن سفر، من شاهد ابراز علاقه شديد مردم آن سرزمين به مقام معظم رهبري بودم.

براي بنده بسيار جالب بود كه معظم له بر تمام مسائل ايرانشهر اشراف داشتند. اين دقت، نمايانگر حافظة بسيار قوي آقا بود. (1) پس بقيه چي؟!

هنگام تعويض ضريح مطهر حضرت امام رضا(عليه السلام) همراه مقام معظم رهبري به عتبه بوسي امام هشتم مشرف شدم.

مقام معظم رهبري در كنار مرقد آن امام همام مشغول راز و نياز بودند. چون ضريح را برداشته بودند، حضور در كنار قبر، رنگ و بوي ديگري داشت.

راز و نياز آيت الله خامنه اي كه تمام شد، آقاي واعظ طبسي به ايشان عرض كرد: آقازاده ها هم بيايند نزديك تر، تا از نزديك امام را زيارت نمايند. معظم له فرمودند: پس بقيه چي؟!

آقا اين دقت را همواره دارند. ايشان امتياز خاصي را براي فرزندانشان قائل نيستند.

در آن روز هم فرمودند: اگر بقيه افراد مي توانند از نزديك قبر امام هشتم را زيارت كنند، فرزندان من هم بيايند.

همه، توفيق

حضور يافتند. عجب روز به يادماندني بود. بعضي از دل شكستگان، سراز پا نمي شناختند.(2) پي نوشت : (1) راوي : دكتر منوچهر محمدي

(2) راوي : حجت الاسلام والمسلمين محمدعلي حقاني

منبع:روزنامه اطلاعات /س

داستان هايي از زندگاني رهبر انقلاب

نويسنده: علي شيرازي توجه به اطرافيان

زماني كه مقام معظم رهبري با سران كشورها جلسه دارند، فردي از طرف دفتر معظم له به عنوان مترجم انتخاب مي شود. آقا روي انتخاب مترجم توجه خاصي دارند و تأكيد دارند كه مترجم در ترجمه و تلفظ كلمات، مهارت دقيق داشته باشد.

روزي يكي از رئيس جمهورهاي كشورهاي همساية شمالي به ملاقات آيت الله خامنه اي آمد. طبق معمول، مترجم را انتخاب كرديم. مترجم علاوه بر تسلط به زبان آن رئيس جمهور، به زبان تركي نيز سخن مي گفت.

چون خدمت مقام معظم رهبري رسيديم، رئيس جمهور مذكور اصرار كرد كه سفير آنها به عنوان مترجم عمل كند. به رغم پافشاري دفتر بر رد اين موضوع، آقاي رئيس جمهور نپذيرفت و مسئولان مجبور به تن دادن به اين مسأله شدند.

چون نگاه رهبر معظم انقلاب به مترجم اصلي افتاد و متوجه شدند كه وي از اين قضيه ناراحت شده است، به وي فرمودند: آقاي... مثل اين كه شما به زبان تركي هم تسلط داريد. بعد، از منطقه تولد وي پرسيدند و گفتند: حتماً زبان تركي شما هم اردبيلي است؟

او پاسخ داد: همين طور است.

لحظاتي گفت وگو ادامه داشت، تا معظم له مطمئن شدند كه مترجم آرامش خود را به دست آورده است. بعد، صحبت با رئيس جمهور آغاز شد.

براي من خيلي جالب بود كه ببينم در چنين جلسه اي، آيت الله خامنه اي از اطراف غافل نيستند و حتي نمي گذارند يك فرد به خاطر برخورد ديگري ناراحت شود.

ناقل داستان : حجت الاسلام والمسلمين محمدعلي حقاني تربيت فرزند

از آغاز

پيروزي انقلاب اسلامي ايران تا امروز، مقام معظم رهبري در سمت هاي مختلف و در رده هاي بالاي نظام مشغول خدمت بوده اند.

ايشان نزديك به 8 سال، عهده دار پست رياست جمهوري بودند و از سال 1368 نيز تاكنون به عنوان ولي امر مسلمين انجام وظيفه مي نمايند.

طبعاً چنين فردي، هم خودش و هم فرزندان و خانوادة او مي توانند از موقعيت ها استفاده كنند و به ثروتي برسند. همه ما شاهديم كه به لطف الهي با توجه به عنايت آيت الله خامنه اي به تربيت فرزندان، تاكنون حتي يك بار هم نشده است كه يكي از فرزندهاي معظم له دچار خلاف و سوءاستفاده از مقام پدر شوند.

اگر چنين چيزي بود، با توجه به دشمني هاي استكبار و صهيونيسم با ايشان و اسلام، دنيا را با تبليغات پوچ خود پر مي كردند.

مقام معظم رهبري عنايت خاصي به تربيت فرزندان دارند. ايشان فرمودند: اگر تلويزيون برنامه جالبي داشته باشد، من فرزندانم را دعوت مي كنم تا از آن برنامه يا سخنراني استفاده كنند.

برخورد ايشان در خانه نيز باعث سلامت اخلاقي فرزندان شده است.

ناقل داستان :علي شيرازي

منبع:روزنامه اطلاعات

خاطرات مقام معظم رهبري از شهريور 1360 و ترور شهيدان رجايى و باهنر

من بيمار بودم، تازه از بيمارستان خارج شده بودم، در منزلي ... استراحت مي كردم و در جريان اوضاع و احوال هم قرار مي گرفتم؛ مرحوم شهيد رجايي و شهيد باهنر و برادران ديگر مي آمدند ومسائل را با من در ميان مي گذاشتند. ليكن خود من شركت فعالي در جريانات نمي توانستم داشته باشم.

در اين اواخر تدريجاً حا لم بهتر شده بود، گاهي در جلسات شركت مي كردم، كمااين كه در شب قبل از حادثه؛ در جلسه اي در اتاق خود مرحوم رجايي شركت كردم و راجع به مسائل مهم مملكتي صحبت مي كرديم. بنابراين دور بودم از محل حادثه (انفجار) و

بعدازظهر هم بود، من هم بيمار بودم و خوابيده بودم، از خواب كه بيدار شدم از بچه هاي پاسدار، برادرهايي كه پهلوي من بودند يك زمزمه هايي شنيدم. گفتم چيه؟ گفتند كه يك بمب در نخست وزيري منفجر شده است. گفتم كه كي آن جا بوده؟ گفتند كه رجايي و باهنر هم بودند، من فوق العاده نگران شدم، با حال بسيار ضعيف و ناتواني كه داشتم خودم را رساندم پاي تلفن، نشستم، بنا كردم اين جا آن جا تلفن كردن، اما خبرها همه متناقض و نگران كننده بود. يكي مي گفت كه حالشان خوب است، يكي مي گفت زنده بيرون آمدند، يكي مي گفت جسدشان پيدا نشده، يكي مي گفت توي بيمارستانند و من تا اوائل شب كه خبر درستي به من نرسيده بود در حالت فوق العاده بد و نگراني به سر مي بردم، تا بالأخره مطلب برايم روشن شد.

احساسات من در آن موقع طبيعي است كه چه احساساتي بود. دو دوست عزيز و قديمي، دو انقلابي، دو عنصر طراز اول جمهوري اسلامي را از دست داده بوديم و من شديداً احساس خسارت مي كردم، احساس ضايعه مي كردم، احساس غم مي كردم و از طرفي احساس خشم نسبت به آن كساني كه عاملين اين حادثه بودند مي كردم و همين بود كه فردا صبح زود با اين كه خيلي بي حال بودم پا شدم، سوار ماشين شدم، آمدم براي تشييع جنازه به مجلس، و با اين كه اطبا همه من را منع مي كردند كه من شركت نكنم و دخالت نكنم، ديدم طاقت نمي آورم كه شركت در مراسم نكنم، آمدم آن جا روي ايوان جلوي مجلس و يك سخنراني اي هم با كمال هيجان كردم كه دور و ور من را دوستان گرفته بودند كه نبادا

من بيفتم، از بس هيجان داشتم. به هرحال براي من بسيار حادثه ي تلخي بود، يعني شايد بتوانم بگويم تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آنروز من ديده بودم، زيرا حادثه ي هفت تير كه مي توانست براي من تلخ تر باشد هنگامي اتفاق افتاده بود كه من آن روز بيهوش بودم و نمي فهميدم، بعد تدريجاً با اين حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پيدا كردم، اما اين حادثه ي ناگهاني به خصوص بعد از حادثه ي هفت تير براي من شايد تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آن روز براي من پيش آمده بود.

منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري

ناگفته هاي زندگي آيت الله خامنه اي (1)

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمين مروي

حضرت آيت الله سيدعلي خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در زندگي شخصي و سلوك فردي خود چگونه رفتار مي كنند؟ چند فرزند دارند؟ فرزندانشان چه مي كنند؟ غير از رسيدگي به امور حكومتي، رهبري اوقات خود را چگونه مي گذرانند؟ خوراكشان چگونه است؟ و .... از جمله پرسشهايي است كه يافتن پاسخي براي آنها، شايد براي همه ما بسيار جالب باشد.

بيشتر ما، در طول 20 سال گذشته كه آيت الله خامنه اي رهبري انقلاب را در دست داشته و پيش از آن نيز در مقام رييس جمهوري و ديگر سمتها، ايفاي نقش كرده اند، از طريق ديدگاهها، سخنرانيها و برخوردهاي ايشان در مجامع عمومي و سفرهاي مردمي، چهره رسمي رهبر معظم انقلاب را به خوبي شناخته ايم، اما كمتر ديده شده است كه از پشت پرده زندگي رسمي ايشان مطلبي منتشر شود.

براي يافتن پاسخ پرسشهاي فوق به سراغ حجت الاسلام والمسلمين "احمد مروي" رفته و پاسخهايي جالب گرفته است.

وي از دوران نوجواني با حضرت آيت

الله خامنه اي آشنايي و ارتباط نزديك دارد و از 19 پيش تاكنون نيز در مقام معاون ارتباطات حوزه اي دفتر مقام معظم رهبري، از نزديك واقعيتهاي زندگي ايشان را ديده است.

اين مصاحبه خواندني را پيش رو داريد:

- بسم الله الرّحمن الرّحيم. جناب آقاي مروي! از حضرت عالي كه قبول زحمت فرموديد و در اين گفت وگو شركت كرديد، متشكرم. طبعا خوانندگان در ابتدا بايد نسبت شما و نوع ارتباطتتان را با دفتر مقام معظم رهبري بدانند؛ از اين منظر كه نشان داده شود كه سخنان حضرتعالي و حرفهاي شما مستند است.

اگر ممكن است ابتدا اين ارتباط را تبيين بفرماييد.

بسم الله الرّحمن الرّحيم. از جناب عالي و دوستان محترم كه قبول زحمت فرمودند، تشكر مي كنم. از اينكه براي معرفي بيشتر مقام معظم رهبري به جامعه، چنين ويژه نامه اي را ترتيب داده ايد و از اين ابتكار و از اين طراحي كه انجام شده، تشكر مي كنم. البته من خودم را حقيقتاً قابل اين نمي دانم كه بخواهم در مورد شخصيت مقام معظم رهبري صحبت بكنم. خودم را كوچكتر از آن معنا مي دانم. من تقريباً از اواخر سال 68 افتخار همكاري در دفتر مقام معظم رهبري را پيدا كردم؛ تقريباً حدود هشت نه ماه كه از دوره رهبري ايشان مي گذشت. بنده در قم، مشغول درس و كارهاي طلبگي ام بودم كه به امر ايشان و با عنايت و نظر مبارك خود ايشان، اين افتخار نصيب اين حقير شد كه همكاري را در دفتر شروع كنم و در خدمت ايشان باشم. البته قبل از انقلاب هم، از دوره تقريباً نوجواني خدمت ايشان در مشهد بوديم و ارادت داشتيم. در سخنراني هاي ايشان در مسجد امام حسن،

در مسجد كرامت و جلساتي كه در منزلشان داشتند، خدمتشان مي رسيديم. ما از همان دوره تقريباً نوجواني ارادت به ايشان و ارتباط داشتيم. حتي يادم هست ايشان با مرحوم پدر و مرحوم اخوي ما آشنا بودند و گاهي منزل ما تشريف مي آوردند و ارتباط، ارادت و آشنايي ما با ايشان به سالهاي تقريباً 53-52 برمي گردد. ولي ارتباط كاري مان از تقريباً اسفند يا بهمن 68 شروع شد كه اينجا در معاونت ارتباطات حوزه اي، در خدمت ايشان هستيم.

- تمام اين مدت، همين مسئوليت را داشتيد؟

نه خير. در آن سالها دفترمقام معظم رهبري، هنوز اين چارچوبي را كه الان دارد، نداشت. به تدريج اين چارچوب و اين ساختار براي دفتر به وجود آمده است. در قسمتهاي مختلف كار مي كرديم، تا دفتر تقريباً شكل گرفت و ساختار خودش را پيدا كرد و الان تقريباً پانزده شانزده سال مي شود كه مشخصاً در همين بخش، مشغول انجام وظيفه هستم.

با توجه به آشنايي كه با مقام معظم رهبري از سالهاي قبل از انقلاب، قاعدتاً از دوران رياست جمهوري ايشان هم اطلاع داريد، الان هم كه از نزديك شاهد قضيه هستيد، در زندگي شخصي ايشان، از نظر سادگي و ميزان برخورداري از امكانات مادي و امثال اين سري مسائل، چه تغييراتي را مي بينيد؟ آيا واقعاً تغييري در زمان رهبري ايجاد شده است يا نه؟

من يكي آن سلوك و نوع رفتار خود حضرت آقا را عرض مي كنم و يكي مسئله زندگي شخصي ايشان را. يكي از چيزهايي كه از اوّل براي من خيلي جالب بوده و همين برخوردهاي حضرت آقا است كه بنده و امثال بنده را مجذوب كرد، آن روحيّه صميمي مقام معظم رهبري

است كه با افراد، خيلي صميمي، خيلي راحت و بدون تكلّف برخورد مي كنند. اين را ما هم قبل از انقلاب شاهد بوديم، هم بعد از انقلاب و هم در دوره رهبري حضرت آقا. هيچ فرقي از اين جهت نكرده است. من يادم هست سالهاي 53 يا 54، قم طلبه بودم، مي خواستم مشهد مشرف بشوم. ايّام تعطيلي حوزه بود و ما هم مشهدي بوديم و بايد به مشهد مي رفتيم. اخوي من آقاي شيخ هادي مروي گفتند شما اگر مي خواهيد مشهد برويد، نامه اي هست از آيت الله پسنديده اخوي و وكيل حضرت امام در قم اين نامه را بگيريد و در مشهد، به حضرت آقاي خامنه اي بدهيد.

بنده اين نامه را گرفتم و بردم مشهد. هنوز به تنهايي منزل ايشان نرفته بودم و خجالت مي كشيدم كه تنهايي بروم. در چهارراه شهدا چهارراه نادري آن روز كه مغازه` دايي ام آنجا بود، حضرت آقا را ديدم كه از آنجا عبور مي كنند. از مغازه بيرون آمدم و رفتم سلام كردم. عرض كردم من فلاني هستم و از قم نامه اي را آيت الله پسنديده دادند كه خدمتتان تقديم كنم. فرمودند نه، اين را اينجا به من نده؛ چون حتماً اينجا مأمورين هستند و دائماً من تحت كنترل و در تيررس مأمورين ساواك هستم و براي خودت زحمت مي شود. بعد مي آيند شما را اذيّت مي كنند كه اين نامه چه بود؟ از كجا آوردي؟ محتواي آن چه بود؟ شما را اذيّت مي كنند. امروز عصر به منزل ما بيا.

بعدازظهر رفتم منزلشان؛ آن اولين جلسه اي بود كه من خدمت ايشان رسيده بودم و تنها هم بودم. من يك جوان تقريباً شانزده ساله، هفده ساله بودم و حضرت آقا

همان موقع هم يك روحاني برجسته` متشخّص، داراي نام و نشان و معروف بودند. اين قدر آن برخورد اوّليّه` ايشان با من صميمي و گرم و متواضعانه بود كه جداً مرا تحت تأثير قرار داد. آن نامه را كه دادم، صحبت كردند كه از قم چه خبر؟ درس چه كسي مي رويد؟ چه كار مي كنيد؟ بعد فرمودند: "من در مورد امام جعفر صادق (عليه السلام) در تهران يك سخنراني كرده ام، آيا آن سخنراني مرا شما گوش داده ايد؟" عرض كردم نه، من نوار آن را نديده ام. فرمودند: آن را گوش بدهيد. نفس اين جور صحبت ايشان، واقعاً به من شخصيتي داد. من از اين برخورد بسيار متواضعانه و صميمي ايشان، احساس شخصيت كردم.

با همه، همين جور بودند؛ لذا منزل ايشان قبل از انقلاب، پاتوق طلبه هاي جوان و دانشگاهي ها بود. گاهي ما ايّام تابستان كه مشهد مشرف مي شديم، مي رفتيم منزل ايشان، بيست نفر، سي نفر در منزل ايشان بودند، اصلاً حالت مهماني و اينها هم نبود، حالت يك حجره بزرگ طلبگي بود. همانجا يك بساط چاي هم كنار اتاق بود. خود طلبه ها و دانشجوها چاي درست مي كردند و پذيرايي مي كردند، حضرت آقا هم مثل نگيني در ميان اين جوانها نشسته بودند. اين دانشگاهي ها بحث مي كردند. مباحث عقيدتي، مباحث سياسي، از انقلاب، از مبارزه، همه مباحث مطرح بود. يك فضاي زيبايي بود. خيلي فضاي صميمي بود. كمتر اين جور فضاها را من ديده ام. بايد بگويم در نوع خودش بي نظير است كه يك كسي در خانه اش باز باشد و افراد بدون هيچ تكلفي بيايند و آنجا براي خودشان احساس صاحب خانه بودن بكنند، خودشان چاي درست بكنند، از هم ديگر پذيرايي بكنند و

صاحب خانه هم آنجا باشد و صحبت و درس و...، گاهي نصف روز اين جلسات ادامه داشت.

در يك تابستان، من رفتم منزل ايشان. حدود شايد بيست سي نفر دانشگاهي ها و طلبه ها و ... منزلشان بودند. منزل بزرگي هم نبود، دو تا اتاق بود، در تمام اتاق نشسته بودند و پر بود. شهيد بهشتي هم اتفاقاً از تهران آمده بودند، ايشان هم آمدند آنجا و يادم هست بحث اومانيسم مطرح بود. ظاهراً از آن مباحثي بود كه تازه در غرب مطرح شده بود. آنجا سؤال و جواب پيرامون اين قضيه بود و اين را بحث مي كردند كه حضرت آقا به احترام شهيد بهشتي، رشته بحث را در اختيار ايشان گذاشتند و گفتند شما پاسخ بدهيد. يك جلسه بسيار صميمي، زيبا و خوب بود. منظور اينكه بالاخره يكي از خصوصيات ايشان، آن صميميت حضرت آقا بود كه همين موجب جذب جوانها، طلبه ها و دانشگاهي ها مي شد. اين روحيه، در دوره رهبري حضرت آقا هم كه ما بيشتر توفيق اين را پيدا كرديم كه خدمت ايشان برسيم، كاملاً حفظ شده است. يعني انسان در محضر ايشان خيلي راحت است. من در جاهاي مختلف اين را گفته ام، با اينكه حضرت آقا در يك موقعيت برجسته علمي، فقهي و سياسي هستند، رهبري انقلاب را برعهده دارند، مرجع تقليد هستند و جهات مختلف دارند، ولي آن قدر راحت و صميمي برخورد مي كنند كه وقتي انسان خدمتشان مي رسد، هيچ احساس وحشت و دلهره و نگراني ندارد بلكه خيلي راحت مي تواند مطلبش را منتقل كند. من كه قبل از انقلاب هم خدمتشان رسيدم، الان هم خدمتشان مي رسم، از نظر اين روحيّه صميمي و متواضع، هيچ

فرقي حقيقتاً نمي بينم.

در مورد زندگي ايشان بايد بگويم كه ايشان در مشهد، منزلي در خيابان خسروي نو داشتند محله اي كه متوسطين مشهد از مذهبي ها، آنجا مي نشستند ايشان هم يك خانه حدود صد وهشتاد متر داشتند، همين قدرها بيشتر نبود. عمده، بعد از انقلاب است كه فضاهايي براي ايشان باز شد، شرايطي باز شد و ما مي بينيم كه زندگي ايشان هيچ تغييري از نظر كيفيت، نسبت به قبل از انقلاب، نداشته است. يكي دو خاطره را كه خود ايشان نقل فرمودند، من عرض مي كنم.

يك وقت گزارشي را خدمتشان بردم، راجع به يكي از روحانيوني كه آن موقع قاضي شده بود. خانه اي خريده بود و مقداري كمك و مساعدت هم براي آن خانه مي خواست. گزارشي را خدمت ايشان دادم. با اينكه خيلي خانه گران قيمتي هم نسبت به شرايط آن روز نبود، ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانه اي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد اين قضيه مال مثلاً دوازده سيزده سال قبل است. با اينكه بيست ميليون تومان آن موقع هم خيلي زياد نبود و خانه هم آن چناني نبود. بعد فرمودند ما داريم يك طبقه جديد از مترفين به وجود مي آوريم.

اين را با يك نگراني اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعيت هايي كه هست و مي شود به يك جاهايي دست اندازي كرد، يك طبقه جديد از مترفين را ما روحانيون به وجود بياوريم. من نگران اين هستم. بعد فرمودند خانواده ما گاهي مي روند منزل بعضي از آقايان و مي آيند تعريف مي كنند كه مثلاً دورتادور اتاق، پشتي قاليچه اي بود؛ كه ايشان فرمودند من تعجب مي كنم! چه ضرورتي دارد حالا دور تا دور اتاق

ما پشتي قاليچه اي باشد؟! نمي شود يك پشتي معمولي باشد؟ حتماً بايد قاليچه اي باشد؟ گران قيمت باشد؟ يك پشتي باشد كه به ديوار تكيه ندهند؛ با يك پارچه معمولي هم مي شود اين را تأمين كرد و كنار اتاق گذاشت. چه ضرورتي دارد مخصوصاً ما روحانيون، زندگي ها، خانه ها و وضعيتمان اين جوري باشد؟ بعد فرمودند در خانه ما يك فرش دستبافت بيشتر نداريم، اين هم جزو جهيزيه خانمم بوده است كه الان هم ديگر نخ نما شده است. ولي چون يادگاري است، اين را در خانه نگه داشتيم؛ والاّ همه خانه ما موكت هست و اصلاً فرش دستبافت نداريم، حتي فرش ماشيني هم در خانه ما نيست و كلاً خانه ما با موكت فرش شده است.

بعد اين را هم خودشان فرمودند كه من براي اينكه بيشتر در داخل خانه حضور داشته و كنار بچه ها باشم چون قبل از انقلاب كه همه اش مبارزه و زندان و تبعيد و اينها بود و ما نبوديم كه بچه ها خيلي خلا نبود پدر را احساس نكنند، فرمودند من به دفتر گفتم كه يك مبل دو نفره نه يك سرويس براي ما تهيه كنند كه وقتي داخل خانه و زندگي شخصي مي روم، روي مبل باشم كه كمر و پايم درد مي گيرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به كارها هم برسم، نامه ها و گزارشها را مطالعه كنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچه ها وجود پدر را احساس كنند.

بعد فرمودند يك روز آمدم ديدم اين مبل را كه آورده اند، خانواده ما آن را بيرون گذاشته اند. به ايشان گفتم كه چرا بيرون گذاشتيد؟ خانواده گفتند كه آقا! تا حالا در خانه ما

مبل نبوده، تا الان زندگي ما طلبگي بوده، الان هم مبل در خانه نياوريد. حضرت آقا فرمودند گفتم اين را از پول شخصي ام تهيه كردند، نه از پول دفتر، كه حضورم در خانه، بيشتر باشد. گفتند خيلي خوب، حالا اگر اين باعث مي شود شما حضورتان در خانه بيشتر باشد، بچه ها بيشتر پدر را احساس بكنند، ما اين مبل دو نفره را تحمل مي كنيم.

ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانه اي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد

بعد من سؤالي از دوستان دفتر كردم، گفتند اين يك مبل دست دومي بود، اين را تهيه كرديم، داديم تعميرش كردند، پارچه اي روي آن كشيدند و براي آقا آورديم. اين خاطره اي بود كه خود آقا تعريف كردند.

يك خاطره ديگر، همين ايام ماه مبارك بود. براي قضيه استهلال ما در دفتر مانده بوديم. شب با يكي از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتيم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما اين موقع - موقع افطار - در دفتر هستيد؟ گفتيم براي استهلال مانده ايم. فرمودند خيلي خوب، افطار را برويم منزل ما. ما هم دلمان مي خواست كه براي افطار منزل آقا برويم، ولي تعارف هم مي كرديم. گفتيم نه آقا در دفتر غذا تهيه كرده اند. فرمودند نه، بياييد برويم. ما هم رفتيم. اين آقاي حاج ناصر كه پذيرايي مي كند، مقداري نان و پنير و سبزي و حلوا آورد. ما مقداري نان و پنير، يك مقدار هم حلوا خورديم. ولي منتظر بوديم كه غذا را بياورند. بالاخره افطار است و با غذايي بايد ادامه پيدا كند. چون ما كنار آقا نشسته بوديم. ايشان چشمشان توي چشم ما نمي افتاد، مقداري آزادتر بوديم. اين

آقاي حاج ناصر كه مي آمد، من يك جوري علامت دادم كه چيزي ادامه دارد يا نه، كه اگر ادامه ندارد، ما همين را بخوريم و گرسنه نباشيم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اينها سير نكنيم. علامتي دادم. ايشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنير را خورديم. ولي اگر دفتر مي آمديم، قطعاً غذايي كه در دفتر درست كرده بودند براي همين پرسنلي كه شيفت كاري داشتند چرب تر از غذاي حضرت آقا بود.

بعد كه افطار كرديم و حضرت آقا تشريف بردند داخل، ما به آقاي حاج ناصر عرض كرديم كه اين چه افطاري بود؟ اگر ما دفتر بوديم يك غذاي حسابي به ما مي دادند. ايشان گفت كه خانواده حضرت آقا مشهد مشرف شده اند و قبل از رفتن يك قابلمه بزرگ از اين حلواها درست كرده اند. به اندازه اين سه چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنير و حلوا مي خوريم. گفتم سحر چه كار مي كنيد؟ ايشان گفت براي سحر هم آبگوشت درست مي كنيم و به اندازه يك پياله براي حضرت آقا آبگوشت مي دهيم و بقيه اش را هم خودمان مي خوريم.

اين برنامه غذايي آقا بود. از اين نمونه ها تقريباً فراوان است كه واقعاً زندگي آقا، يك زندگي كاملاً زاهدانه است. يعني من مي توانم به جرات عرض بكنم كه زندگي ايشان از نظر كيفيت، هيچ فرقي با قبل از انقلاب نكرده است.

البته تعداد اولاد بيشتر شده اند عروس، داماد و نوه و يك مقدار فضاي بيشتري لازم است اما كيفيت زندگي هيچ فرقي نكرده است، همان زندگي، همان خانه، همان امكاناتي كه ايشان در دوره

قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهديم الان همان وضعيت هست.

- آن خانه مشهد الان چه وضعي دارد؟

آن خانه مشهد را آن وقت فروخته بودند. بعد بنا شد دوستان حضرت آقا در مشهد بروند بخرند و آن را نگه دارند. ديگر حالا نمي دانم چه كارش كردند.

يك وقتي حضرت آقا سفري به كره شمالي داشتند در دوره رياست جمهوري كه سفر خارجي تشريف مي بردند خوب، رسم است كه روِساي جمهور كشورها به مهمان هاي شان، در سفر خارجي هديه مي دهند. يك سرويس ظرف به اصطلاح چيني، رئيس جمهور كره يا يكي از اين كشورها به حضرت آقا داده بود. ايشان هم به خانه آورده بودند. اين را هم باز خانم آقا بيرون گذاشته بودند. حضرت آقا فرموده بودند اين هديه است. طلا و نقره هم نيست، يك ظرف چيني معمولي است و آن چنان گران قيمت هم نيست. اين را بگويم كه حضرت آقا هدايايي كه به ايشان داده مي شود، هم در دوره رياست جمهوري شان، هم در دوره رهبري، همه هدايا را به آستان قدس رضوي مي دهند. در آنجا يك موزه اي درست شده، بخش هداياي حضرت آقا، تابلويي هم دارد، مشخص است. حالا اين ظرف را آقا در خانه، نگه داشته بودند. با اينكه عرض مي كنم خيلي ظرف گران قيمت يا طلا و نقره هم نبود. خانم حضرت آقا مي گويند ما اين غذاهايي كه مي خوريم، با اين ظرفها جور درنمي آيد، همان ظرفهاي خودمان خوب است، اينها را رد كنيد، برود. ما اينها را لازم نداريم.

اين را مي خواهم عرض كنم كه خانواده حضرت آقا هم خيلي به اين مسائل مقيّدند و اين خيلي مهم است. من يك وقتي

درمورد آقازاده هاي آقا فكر مي كردم كه اينها چرا اين قدر به تعبير بنده، بچه هاي خوبي هستند. واقعاً آقازاده هاي آقا خيلي خوبند، از هر جهت، خيلي خوب تربيت شده اند. ديانت، پاكي، زهد، بي تعلقي به دنيا و عدم اقبال به مسائل دنيا و امكانات. بالاخره ايشان در اين موقعيتي كه هستند، خيلي امكانات برايشان هست. براي كساني كه خيلي خيلي مراتب پايين تر هستند، بالاخره امكاناتي هست. براي اينها كه در اين مقام، در اين رتبه هستند، خيلي امكانات برايشان بيشتر هست. امّا حقيقتاً ما نمي بينيم كه از اين امكانات استفاده بكنند. يك علت آن، اين است كه هم خود آقا، هم خانواده ايشان. يعني اين پدر و مادر، دو بال هستند براي رُشد و پرورش و تربيت فرزند. هم پدر، هم مادر، هر دو نقش دارند. اگر يك بال شكسته باشد، آن رشد و آن پرواز را ما شاهد نيستيم، بايد هر دو بال باشد و اين را ما در زندگي حضرت آقا كاملاً احساس مي كنيم. همان جوري كه خود آقا مقيد به زهد و سادگي و بي آلايشي و بي رغبتي به دنيا و زيورهاي دنيايي هستند؛ ما همين را هم در مورد خانواده آقا احساس مي كنيم. يعني همسر ايشان هم دقيقاً همين جور هستند. اين دو نمونه اي كه من عرض كردم، هر دوي آنها مربوط به خانواده حضرت آقا مي شد.

همين جور در مهماني هايي كه خانواده آقا تشريف مي برند، گاهي خانواده هاي ما هم هستند، مي آيند تعريف مي كنند كه خانواده حضرت آقا تقريباً جزو ساده ترين ها در اين مهماني ها از نظر لباس و وضع ظاهري، هستند. آقازاده هاي حضرت آقا هم همين جورند.

فرزندان آقا به چه كاري مشغولند؟

ايشان چهار پسر دارند

كه هر چهار نفر، طلبه و معمم هستند و حقيقتاً هم درس مي خوانند. خوب هم درس مي خوانند. من با اينها مأنوسم، اين توفيق را دارم. اُنسي دارم، نشست داريم، گعده داريم، صحبت مي كنيم. يك بار نديده ام كه اينها راجع به پولي، امكاناتي و چيزهاي از اين قبيل صحبت بكنند. گويي افرادي معمولي هستند و پدرشان هم يك فرد معمولي است.

اين خيلي ارزش دارد كه امكانات باشد و موقعيت فراهم باشد و هيچ اقبالي به آن نشان داده نشود. اين خيلي ارزشمند است. براي خود حضرت آقا، همه رقم امكانات هست ولي هيچ اقبالي ما نمي بينيم. نه خودشان، نه خانواده شان!

آيا هيچ گونه نهي اي از سوي حضرت آقا براي انجام فعاليتهاي اقتصادي يا مديريتي فرزندان وجود دارد، يا خود بچه ها هم در واقع چنين ميلي ندارند؟

قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند كه بستگانشان و مخصوصاً آقازاده ها شان در كارهاي اقتصادي باشند، قطعاً اين را آقا نمي پسندند. خود اينها هم هيچ رغبتي و هيچ اقبالي ندارند. حالا به هر صورت اين جور تربيت شده اند كه هيچ اقبالي به اين چيزها ندارند. لذا مي بينيد حتي ضدانقلاب ترين مجموعه ها و گروهها، داخل و خارج، براي هر كس حرفي بزنند البته من آن حرفها را تأييد نمي كنم، خيلي از آنها هم شايعات و حرفهاي دروغ است، من نمي خواهم آنها را تصديق كنم ولي در مورد حضرت آقا و آقازاده ها من نشنيده ام چيزي گفته شود. هيچ كس هم شايد نشنيده باشد. چون مي دانند اگر اين را بگويند، كسي باور نمي كند و آن حرفهاي ديگرشان را هم كسي باور نمي كند. يعني اين قدر زندگي آقا و زندگي خانواده و فرزندان آقا سادگي شان، بي رغبتي شان و بي توجهي شان به

مسائل دنيايي تقريباً محرز است كه هيچ وقت حتي آن ضدانقلابها، متعرض اين معنا نشده اند.

فرزندانشان بيشتر همين مسائل درس و بحث برايشان مطرح است و نگراني هايي كه نسبت به مردم و نسبت به زندگي طلاب و نسبت به قضاياي ديگر دارند، همان دغدغه هايي است كه خود آقا دارند. اين كه آنها براي خودشان دنبال آينده اي باشند زندگي، مال، منال، پول، پس انداز اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع مي شدم. چون خيلي با اينها مأنوسم. من چنين چيزي واقعاً در اينها نديده ام.

اين را با يك نگراني اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعيت هايي كه هست و مي شود به يك جاهايي دست اندازي كرد

آقا مصطفي آقازاده بزرگ آقا همان سال اول ازدواجشان كه طلبه قم بودند الان هم قم هستند خانه اي اجاره كرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را يك روز براي ناهار دعوت كردند. ما رفتيم منزل ايشان. يك سال از ازدواج ايشان نگذشته بود، ماههاي اول ازدواج ايشان بود. ما هم يك گلدان معمولي خريديم و رفتيم كه دست خالي نرويم. من واقعاً تعجب كردم كه آيا اين خانه، خانه يك تازه داماد است؟! حالا نه خانه فرزند رهبر انقلاب و مقام اول كشور، حتّي خانه يك تازه داماد هم اين نيست. يعني يك خانه تازه داماد، بالاخره يك زرق و برقي دارد؛ تا مدتها اين زرق و برق خانه تازه داماد و خانه تازه عروس، هست. من توي خانه اينها، واقعاً همان زرق و برق معمولي يك تازه داماد و يك تازه عروس را نديدم. بسيار زندگي معمولي، دوتا فرش ماشيني، آن هم نه سه در چهار چون

من دقت داشتم به اين چيزها. دور و بر خودم را نگاه مي كردم. حواسم بود و تا آنجا كه مي توانستم، رصد مي كردم اوضاع و احوال خانه را دو تا فرش شش متري انداخته بودند، دور خانه هم موكت بود و دو سه تا پشتي ابري معمولي، نه مبلماني، نه زرق و برقي! زندگي ساده و خوبي در آقازاده هاي ايشان سراغ داريم.

با توجه به اين كه مقام معظم رهبري هم رهبرند و هم مرجع تقليد، طبعا مسائل مالي زيادي در پيرامون ايشان وجود دارد از جمله وجوهات شرعي. اگر مصاديقي را سراغ داريد كه از حساسيت هاي آقا براي حفظ بيت المال يا درست هزينه شدن وجوهات حكايت دارند، براي مردم بيان فرماييد.

اداره زندگي ايشان عمدتاً يعني آن قدر كه من اطلاع دارم كه تا حدي دقيق است بيشتر از نذوراتي است كه مردم در مورد حضرت آقا انجام مي دهند. نذورات مي آيد. براي امام هم (رضوان الله تعالي عليه) خيلي نذورات مي رفت. براي حضرت آقا هم نذورات زياد مي آيد كه نذر شخصي آقا مي كنند كه آقا، زندگي شان عمدتاً از همين نذورات اداره مي شود و از بيت المال و از دفتر استفاده نمي كنند. از وجوهات كه اصلاً هيچ استفاده نمي كنند. عمدتاً همين نذورات است.

آقازاده هايي كه در دفتر هم كار مي كنند و مسئوليت دارند، حقوقي دريافت نمي كنند؟

نه، آقازاده ها در دفتر مسئوليتي ندارند. فقط در نشر آثار همكاري دارند والاّ هيچ كدام از آقازاده ها مسئوليتي ندارند. جايي هم مشغول نيستند. ممحّض در درس و كار طلبگي هستند. درس مي خوانند و انصافاً هم درسشان خيلي خوب است. خيلي خوب پيشرفت كرده اند. خود آقا مصطفي كه الان سطوح عاليه را در قم تدريس مي كنند. ايشان

مكاسب و كفايه در قم تدريس مي كنند.

حضرت آقا هدايايي كه به ايشان داده مي شود ، هم در دوره رياست جمهوري شان، هم در دوره رهبري، همه هدايا را به آستان قدس رضوي مي دهند.

من حالا دو خاطره عرض بكنم. يك بار با هواپيما در خدمتشان بوديم، مشهد مشرف مي شديم. خوب، پذيرايي هواپيماها، بالاخره در آن پروتكلي كه نوشته شده، هواپيماهاي خاص مسؤلان، پذيرايي شان مقداري مفصّل تر از هواپيماهاي معمولي است. يك مقدار ميوه هم مي گذارند. يك مختصر آجيل هم مي گذارند. يك مقدار شيريني هم مي گذارند. ما يك بار در هواپيما بوديم، براي حضرت آقا آوردند، جلوي ما هم گذاشتند - همان سيني هايي بود كه داخل سيني، اين چيزها را گذاشته بودند در خدمت يكي از دوستان دفتر هم بوديم ديديم ايشان نمي خورند. خود آقا هم خيلي كم. بعد فرمودند كه من پول اين را از خودم كنار گذاشتم، شما مصرف كنيد، نگران نباشيد. بعد از آن هم ديگر حضرت آقا فرمودند كه پذيرايي هواپيماي ما هم، مثل پذيرايي هواپيماي مسافربري باشد. نبايد هيچ چيزي اضافه باشد. الان گاهي در سفرهاي استانها در خدمتشان هستيم، پذيرايي كمتر از همان پذيرايي هواپيماي مسافربري است. هيچ چيزي بيشتر در آن نيست. از اين نظر ايشان مقيّدند.

همين چندي قبل، يكي از دوستان دفتر گفتند حضرت آقا مبلغ زيادي را دادند و فرمودند اين را جزو پولهاي دفتر قرار بدهيد. از پول شخصي خودم هست. جزو پولهاي دفتر بگذاريد. براي استفاده هايي كه ما از امكانات مي كنيم، گاهي تلفني و گاهي از امكانات بيت المال كه استفاده مي كنيم

نوعاً پذيرايي آقا ديگر همه جا معروف است، يك رقم غذا، يك رقم خورش. آقازاده هاي ايشان مراسم

عروسي كه داشتند، ما هم دعوت بوديم در همين دفتر، چند نفري را دعوت كردند، بستگانشان و چند نفر هم همين دفتري ها مراسم ايشان، هيچ كدام در تالار و مفصل نبوده است. در همين دو سه تا اتاقهاي دفتر بوده است. يادم هست يكي از همين جلسات مهماني هميشه اش همين جوري بوده، اين سه چهار تا عروسي هايي كه داشتند، ما شركت كرديم ميوه، همان ميوه فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سيب و خيار. آن هم نه اينكه ديس بچينند بلكه توي بشقاب، يك خيار و يك دانه سيب. با يكي از دوستان دفتر بوديم. گفت اين مجلس ختم هاي تهران، بيشتر از مجلس عروسي پسران حضرت آقا پذيرايي مي كنند. آنها باز يك شيريني، چيزي هم مي آورند. حلوا هم مي آورند. مي برند دور مي گردانند. باز دو سه رقم ميوه مي گذارند. اينجا حلوا هم نيست، شيريني هم كه همين يك شيريني دانماركي و يك سيب، يك خيار. بيشتر هم نمي شود خورد!

هيچ وقت من نديدم سر سفره ايشان، چه جلسات عمومي، چه مهماني هاي خصوصي، حتي دو نفر، سه نفر، من نديدم كه دو رقم خورش سر سفره ايشان باشد. شبها كه حاضري است. مهمان داشته باشند، نداشته باشند. يك شب يادم هست خدمت حضرت آقا بوديم. سفره انداخته بودند، آقاي هاشمي شاهرودي، رئيس قوه قضائيه هم مهمان آقا بودند. نان و پنير و سبزي، يك مختصر هم سوپ خيلي رقيق، فقط همين. برنامه شبشان يك غذاي خيلي سبك و خيلي ساده است.

خلاصه، در مهماني هاي ايشان توفيقي پيدا كرديم، هم سفره با ايشان بوديم و سعادتي داشتيم، چه جلسات عمومي در حسينيه، يا در منزل ايشان يا جاي ديگر، يك رقم

غذا، يك رقم خورش. من واقعاً تا حالا دو رقم نديد ه ام و ايشان مقيّدند به اين جور قضايا.

حالا مطالبي در مورد مرجعيت و وجوهات عرض كنم كه آقا از وجوهات هيچ استفاده نمي كنند. بحث مرجعيت هم واقعاً خودش يك بابي است. چون من از نظر كاري هم در اين حوزه بيشتر انجام وظيفه مي كنم، مي توانم با تمام وجود، با اطمينان كامل عرض كنم كه حضرت آقا هيچ رغبتي به مسئله مرجعيت و اين جور مسائل ندارند. همان جور كه در تلويزيون امسال، ايّام سالگرد رحلت امام (رضوان الله تعالي عليه)، تلويزيون برنامه خوبي نشان داد.

مجلس خبرگان و موضع گيري خود آقا نسبت به رهبري شان و اينهايي كه نشان دادند براي مردم ما خيلي جالب و ديدني بود. البته ما شنيده بوديم ولي فيلم آن را نديده بوديم. من اين را مي توانم بگويم همان جوري كه حضرت آقا در مورد رهبري هيچ رغبتي نداشتند، بلكه استنكاف مي كردند و قبول نمي كردند و بر ايشان تحميل شد، در مرجعيت هم واقعاً اين جور است. من هيچ رغبتي و هيچ استقبالي از ناحيه آقا نسبت به قضيه مرجعيت نديده ام.

هر وقت هم ما در اين حوزه با ايشان صحبت كرديم، جوابي از ايشان نگرفتيم و استقبال نكردند. خيلي راه ندادند كه ما با ايشان صحبت كنيم براي رساله با اينكه الان براساس برآوردي كه ما داريم، شايد مقلدين ايشان تقريباً در داخل كشور، در صدر مقلدين ديگر مراجع باشند. يعني شايد بيشتر جمعيت از حضرت آقا تقليد مي كنند اما هنوز ما نتوانسته ايم ايشان را راضي كنيم كه رساله بدهند و هر وقت هم صحبت كرديم، به يك شكلي شانه از بار اين

قضيه خالي كردند و ما را به راههاي ديگري ارجاع دادند. واقعاً تحت فشار هستيم، از طرف مردم مورد سؤال هستيم. رساله مي خواهند، مسائل شرعي را مي خواهند، مقلّد هستند. بالاخره آقا را پذيرفتند. كسي هم آقا را تحميل نكرده است، خودشان انتخاب كرده اند. خوب، بايد راه را باز كنيم. ولي ديديم آقا راه را باز نمي كنند. استقبال نمي كنند.

اين خاطره را هم عرض بكنم. براي مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني كه فوت كردند، حضرت آقا مجلس ختمي در قم گرفتند مسجد اعظم و يك مجلس ختمي هم در تهران مدرسه عالي شهيد مطهري آنجا يكي از آقايان منبر رفتند. بخشي از صحبت ايشان راجع به مرجعيت آقا بود. بالاخره ايشان خواست در آن فضا، بعد از فوت مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، مرجعيت آقا را جا بيندازد. بعد كه آمديم بيرون، آقا فرمودند كه عجب منبر بدي ايشان رفت! كه فهميدم آقا حقيقتاً ناراحت شده اند، به خاطر اينكه اين جوري صحبت شده است .

يك وقت يكي از آقايان به ما گفت: بالاخره در خارج از كشور، مرجعيت را به رساله مي شناسند، مثلاً كشورهاي خليج فارس و كشورهاي عربي، مرجع را به رساله مي شناسند. مرجع، هر چقدر هم ملاّ باشد، اگر رساله نداشته باشد، اينها او را نمي توانند بپذيرند و الان بسياري از شيعيان كشورهاي خليج فارس، مقلّد آقا هستند و وجوهات خوبي هم مي دهند. ما به زعم خودمان خواستيم روي همان درك و فهم محدود خودمان، يك جوري حضرت آقا را تحريك كنيم كه رساله بدهند. من عرض كردم كه بسياري از مقلدين شما، از اين شيعيان كشورهاي خليج فارس هستند و اينها وجوهات خوبي هم مي دهند، اگر رساله ندهيد، اينها

از شما برمي گردند، به كس ديگري مراجعه مي كنند، وجوهات هم ديگر نمي دهند.

به جرات عرض بكنم كه زندگي ايشان از نظر كيفيت، هيچ فرقي با قبل از انقلاب نكرده است

حضرت آقا فرمودند كه خوب، وجوهات ندهند. مي دهند به يك مرجع ديگر. آن مرجع ديگر هم شهريه مي دهد و در اختيار طلبه ها قرار مي دهد. مگر بنا است همه خيرات به دست ما انجام بشود. ديگران هم خيرات انجام بدهند. اين وجوهات توي جيب من كه نمي رود. براي من كه نيست. اين مالِ طلبه ها است. حق اين طلبه ها است. به بنده ندهند، به يكي ديگر مي دهند. به يك مرجع ديگر مي دهند. او هم مي دهد به طلبه ها. مگر بناست همه كارهاي خير از طريق من انجام بشود!

يا راجع به همين وجوهات كه عرض كردم هيچ وقت حضرت آقا استفاده نكرده اند و عمدتاً هم خرج طلبه ها و شهريه طلبه ها مي شود، بارها فرمودند كه هر وقت هر چقدر داريد، بدهيد، نگه نداريد.

اين را بگويم كه واقعاً وضع معيشتي طلبه ها خوب نيست. شهريه يك طلبه كه مراتب عالي حوزه را دارد طي مي كند زن دارد، بچه دارد و همه مراحل امتحانات حوزه را طي كرده است در قم، حداكثر دويست وهشتاد تومان است و در شهرستانها و استانها از صدوپنجاه تومان تجاوز نمي كند، بلكه پايين تر از صدو پنجاه تومان است. اينها را من دلم مي خواهد مردم بدانند.

بعضي از مردم ما، بعضي از مسئولين را كه روحاني هستند، مي بينند، بعد فكر مي كنند همه روحانيون اين جوري هستند. نه، آن كسي كه حالا مسئول است، اگر درآمدي دارد، مربوط به حقوق طلبگي اش نيست، اين حقوق آن مسئوليت و آن كار و مديريتش است و ربطي به

طلبگي اش ندارد. چند درصد از روحانيون ما مگر شاغل هستند؟ يك درصد هم شاغل نيستند، خيلي كمتر از نيم درصد شاغل هستند. خوب اينها كه شاغل هستند، حقوقي مي گيرند. اين حقوق مديريت و شغلش است، مثل بقيه مردم كه شاغلند و حقوق مي گيرند. اين ربطي به لباس طلبگي ندارد. البته گاهي به مناسبتهاي ماه مبارك رمضان، يا ماه محرم و اينها، منبر و تبليغ، يا كار نويسندگي و كار تحقيقاتي هم دارند كه آن هم باز همه را شامل نمي شود. يعني ما مي توانيم عرض كنيم كه بيش از نيمي از روحانيون ما با همين حقوق دويست وهشتاد تومان در قم و در استانها كمتر از صدوپنجاه تومان، زندگي مي كنند! واقعاً بسيار وضعيت اسف باري دارند و مردم ما هم اطلاع ندارند كه روحانيون در چه وضعيتي هستند.

فرزندان مقام معظم رهبري جز درس و بحث طلبگي هيچ مسئوليت ديگري ندارند.

ما هر وقت خدمت آقا مطرح كرديم كه آقا! شهريه را مقداري اضافه بكنيم. چون شهريه ايشان هم فقط از وجوهات است و از غير وجوهات نيست. براي بعضي ها اين ابهام هست كه آقا مثلاً پولهاي ديگر را به طلبه ها مي دهند، نه، از همان روز اولي كه حضرت آقا، پرداخت شهريه را شروع كردند، از وجوهات بوده است. گاهي آن اوايل، كم هم مي آمد ولي تا روزي كه مي خواستند شهريه را بدهند، به لطف خدا و عنايت امام زمان، وجوهات مي رسيد. يادم هست همان سال اول، يك وقت تقريباً نزديك آخر ماه بود يعني اول ماه نزديك بود و بايد شهريه بدهند. پول به حدّ مورد نياز نرسيده بود. يكي از آقايان آقاي غيوري خدمت آقا عرض مي كنند كه ما

به دفتر وجوهاتتان يك مقدار قرض مي دهيم كه شهريه كامل داده بشود، بعد كه داشتيد، به ما برگردانيد. آقا فرمودند: نه، ما قرض نداريم. ما هماني را كه داريم، شهريه مي دهيم. اگر كم آمد، خوب كمتر شهريه مي دهيم. اگر زياد آمد، بيشتر شهريه مي دهيم. ما قرض نمي كنيم. واقعاً هميشه هم همين جور بود. آقا هيچ وقت قرض نكرده اند. الان ما هر چه شهريه مي دهيم، همه اش از وجوهات است. هيچ پول غير وجوهات در شهريه ما نيست. بحمدالله ما تا حالا هيچ وقت براي شهريه، كم نياورديم و اين واقعاً يكي از جاهايي است كه به خوبي عنايت حضرت ولي عصر (سلام الله عليه) را ديده ايم. بالاخره ايشان صاحب حوزه ها هستند و ما همه خودمان را سرباز ايشان مي دانيم.

روي اين بحث شما، يك سؤال فرعي راجع به درس خارج حضرت آقا مطرح مي كنم. آيا الان آقا به صورت مرتب درس خارج خودشان را دارند؟

بله، حضرت آقا از سال 69، درس خارج را شروع كردند. اول كتاب جهاد را شروع كردند. بحمدالله تمام شد. بحث قصاص را شروع كردند. قصاص هم عمده اش تمام شد و الان چهار سال است كه بحث مكاسب محرمه را دارند. هفته اي سه روز، انصافاً هم درس پربار و خوب و قابل استفاده اي است. ما داريم كتاب قصاص را آماده مي كنيم كه ان شاءالله بتوانيم بحث قصاص را چاپ كنيم و در اختيار حوزه ها و علما و روحانيون قرار بدهيم.

در اين باب، نظريات جديدي دارند؟

بله، بالاخره نظريات جديد دارند و فتاواي جديدي در كتاب قصاص هست كه به هر صورت، يك كتاب فقهي و علمي آقا است كه ان شاءالله چاپ مي شود. مكاسب محرمه هم كه ان شاءالله

تمام بشود، چاپش مي كنيم و منتشر مي كنيم.

شنيده ايم كه تفاوتي محسوس در شيوه تدريس آقا به نسبت خيلي از مراجع و علماي ديگر وجود دارد و آن موضوع محوري و دسته بندي هاي خيلي دقيق و نيز به صورت خاص، حساسيت آقا در موضوع علم رجال و توانمندي اي است كه در اين حوزه از خود نشان مي دهند. اگر در اين مورد هم اطلاعات و نظري داريد، بفرماييد.

ببينيد، درس آقا ويژگي هاي مختلفي دارد. يكي بيان خود آقاست. بيان، خيلي مهم است. يكي از نعمتهاي ويژه خداوند در كنار دهها، صدها و هزاران نعمت ديگري كه خداوند به ايشان عنايت كرده، بيان بسيار روان و رسا و شيواي ايشان است. اين در بيان و در تفهيم مطلب و خصوصاً در مباحث علمي، براي مخاطب و شنونده و شاگرد، بسيار مهم و مؤثر است. دسته بندي مطالب هم از سوي ايشان بسيار زيبا است.

منبع:جام جم

ناگفته هاي زندگي آيت الله خامنه اي (2)

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمين مروي

طلبه ها براي شركت در درس حضرت آقا چه ويژگيهايي بايد داشته باشند؟

بسياري شان طلبه هاي فاضل و طلبه هاي خوب هستند كه درسهاي ديگران را ديده اند، طلبه هاي ملاّيي هستند و مي آيند درس آقا. گاهي اوقات با آنها صحبت مي كنيم، مي گويند ما حقيقتاً استفاده مي كنيم. بعضي هايشان واقعاً مجتهدند ولي مي گويند ما چون واقعاً استفاده علمي مي كنيم، به درس مي آييم. حضرت آقا هم وقت مي گذارند، مطالعه مي كنند، اقوال مختلف، تتبّع در مسائل فقهي، مباحث رجالي و مباحث اصولي، اينها را خوب مسلطند.

انصافاً اين جهات علمي ايشان، مقداري تحت الشعاع شرايط رهبري و وضعيت سياسي ايشان قرار گرفته است و الاّ جهات علمي ايشان هم جهات برجسته اي است.

ايشان در قم درس مرحوم آقاي آقا شيخ مرتضي حائري مي رفتند، همچنين

در درس مرحوم امام، شركت مي كردند و در مشهد، در درس مرحوم آيت الله ميلاني شركت مي كردند. ايشان يك وقت تعريف مي كردند و مي فرمودند من درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري مي رفتم. درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري از آن درسهاي سخت حوزه بود. هر كسي درس ايشان نمي رفت. حضرت آقا فرمودند يك وقت من رفتم، خودم بودم و ايشان و بقيه شاگردها نيامده بودند؛ چون درسشان هم خيلي عميق بوده و خيلي ها درك نمي كردند. بيانش هم خيلي بيان رسايي نبوده؛ لذا درس ايشان از آن درسهاي بسيار پركيفيت و پرمطلب درسي حوزه بود. بعد حضرت آقا فرمودند يك روز آقاي حائري به من گفتند كه آقاي آقا سيّد علي آقا! آن موقع شايد حضرت آقا بيست ودو سه سالشان بيشتر نبوده من با اين استعدادي كه در شما مي بينيم، شما يا يك مرجع تقليد مي شويد، يا حداقل عالم برجسته خطّه خراسان. اين بيان از زبان آقاي آقا شيخ مرتضي حائري آن عالم برجسته خيلي مهم است.

ايشان در حوزه مشهد هم كه بودند، در كنار مبارزه و برنامه و فعاليتهاي اجتماعي و ديگر فعاليتهايي كه داشتند، از كارهاي علمي هيچ وقت فاصله نگرفتند. اين خيلي جالب است. همان موقع هم حضرت آقا در مشهد البتّه من كه شركت نمي كردم، چون سنّم هنوز در آن حدّ نبود درس رسائل و مكاسب و درس كفايه داشتند و درس ايشان از درسهاي معروف و بنام حوزه علميه مشهد بود. آن موقع حضرت آقا، شايد حدود سي سي وپنج سالشان بود كه در حوزه مشهد، درس كفايه و درس مكاسب ايشان، از درسهاي بنام حوزه بود، آن هم در سن سي وپنج سالگي.

الان هفتاد سالشان است.

حضرت آقا داراي هوش بسيار سرشار و استعداد و حافظه بسيار قوي است. خداوند اين جور خواسته است. لذا بحث علمي ايشان كاملاً قابل استفاده و غني است. ان شاءالله اين دروس چاپ خواهند شد.

يكي از خصوصياتي كه درس ايشان دارد، اجازه مي دهند شاگردها سر درس اشكال كنند. اين يكي از امتيازات درسهاي حوزه است كه شاگرد، جلوي استاد اشكال، سؤال و مباحثه مي كند. اين يك امتياز بزرگي است. حضرت آقا هم سر درس، اجازه مي دهند، فضا هم آن قدر فضاي طلبگي و حوزه اي است كه اگر كسي اشكالي، سؤالي به ذهنش مي آيد، احساس نگراني و ترس و اُبهت نكند و راحت بتواند آنها را مطرح كند. حضرت آقا هم به همه اجازه مي دهند، اين خيلي براي من جالب است؛ حتّي بعضي ها اشكالات يا سؤالهايشان خيلي هم عميق نيست، آقا به همان هم اجازه مي دهند كه صحبت بكند. تحقيرش نمي كنند، وسط حرفش نمي آيند. البته ممكن است در مواردي پاسخي ندهند تا مشخص مي شود سؤال و اشكالي كه كرده، حرف عالمانه اي نبوده است. گاهي جلسات درس تبديل به مناظره و مباحثه مي شود. حضرت آقا چيزي مي فرمايند، يك اشكال مطرح مي شود. باز آقا مي فرمايند، باز يك اشكال. كاملاً آزادند. راحت افراد سؤال و اشكال مي كنند و آقا هم همين را مي پسندند. آقا هم همين را دوست دارند. خودشان اين جور فضاي بحث و مباحثه و نقد و نقادي را دوست دارند.

اينكه گاهي حضرت آقا مطالبي را مي فرمايند، افراد توجه ندارند. ايشان با تخريب، با توطئه، با بيان و يا نوشتن مطالب كذب كه موجب تشويش اذهان مي شود، با اين چيزها مخالفند در مجلات، در كتابها،

در رسانه ها امّا فضاي نقد و نقادي و مباحثه و گفت وگو را مي پسندند. خود ايشان چند سال پيش بحث آزادانديشي را مطرح كردند و تا الان چند بار هم پيگيري كرده اند كه اين كرسي آزادانديشي در دانشگاهها و در قم به كجا رسيد. نه اينكه فقط يك بار بيان بكنند - در پاسخ به آن نامه جمعي از فضلاي حوزه بلكه بارها پيگيري كردند و ما هم داريم اين را پيگيري مي كنيم. هم بخشي در حوزه، بخشي هم در دانشگاهها كه اين منويات آقا به نتيجه برسد. حضرت آقا از اين فضاي اين جوري خيلي خوششان مي آيد. خيلي دوست دارند چون معتقدند نقد و نقادي و مباحثه و...، موجب رشد و كمال مي شود. حقّ هم همين است. اصلاً رشد علم و دانش، براساس همين نقادي ها و همين مباحثه ها بوده است.

يك خاطره اي من دارم. خدمت آقا عرض كردم آقا! يك نفر از آقايان آيت الله سيّد جعفر كريمي مرتب خدمت شما مي رسند و مباحث فقهي و بحث استفتائات مطرح مي شود، اگر اجازه بفرماييد يكي ديگر از آقايان هم كه از شاگردان امام در نجف بودند و ملاّ و فاضل اند و الان در بخش استفتائات همكاري دارند، ايشان هم گاهي بيايند با خود شما جلساتي را داشته باشند كه براي پاسخگويي به سؤالات خيلي به ما كمك مي كند. حضرت آقا فرمودند خيلي خوب، گاهي ترتيب بدهيد ايشان هم بيايند. ما يكي دو جلسه ترتيب داديم، ايشان خدمت آقا رفتند و همين بحثهاي طلبگي، راجع به استفتائات و مسائل شرعي مطرح مي شد و به اصطلاح يك فرع فقهي را مطرح مي كردند. بعدا ديدم حضرت آقا ديگر از ادامه اين

جلسه استقبال نكردند. من به ايشان عرض كردم چرا جلسه را ديگر ادامه نداديد؟ آقا فرمودند آقاي كريمي كه مي آيند، با من مباحثه مي كنند. نظر من را حسابي نقد مي كند و من دفاع مي كنم. اين را من مي پسندم. اين آقاي بزرگوار كه مي آيد، ايشان حالا حجب و حيايش جوري است كه بحث نمي كند. من اگر يك مطلبي را بگويم، مي دانم اگر ايشان هم قبول نداشته باشد، با من بحث نمي كند. حالا يا حرمت نگه مي دارد، يا خجالت مي كشد با ما بحث كند. لذا اين جور جلسه اي به درد من نمي خورد. من جلسه اي را دوست دارم كه طرف بيايد، وقتي من يك حرف مي زنم، او ده تا نقد بر آن وارد كند كه من مجبور بشوم از خودم دفاع كنم تا به نتيجه خوبي برسيم. اين روحيه حضرت آقا در مباحث است، در جلسات خصوصي هم همين جور است. ايشان خيلي نقادي و مباحثه را دوست دارند.

نكته اي را حضرت عالي فرموديد در مورد شركت آزادانه طلاب در بحثها. من مي خواهم اين را يك مقدار تكميل تر بفرماييد. با توجه به جايگاه ايشان به عنوان رهبري و محدوديتهايي كه از نظر امنيتي و سياسي وجود دارد، آيا طلاّب، آزادي عمل براي حضور در اصل جلسه را دارند. يعني الان اگر طلابي متقاضي باشند، به راحتي مي توانند در درس ايشان شركت كنند؟

ما دو تا شرط داريم. يكي شرط علمي است. گرچه در حوزه هاي درس تقريباً نيست. ولي اينجا كساني مي توانند در درس حضرت آقا شركت كنند كه حتماً كفايتين را خوانده باشند. اگر كسي كفايتين را نخوانده باشد، ما اجازه شركت در درس را به او نمي دهيم. يا بايد پايه

قبولي پايه 10 حوزه را پايه 10 حوزه، همان كفايتين است از قم بياورند و از جاي ديگر هم ما قبول نمي كنيم. اگر بگويند ما آن موقع نبوديم، اينجا خودمان امتحان مي كنيم. اگر توانست كفايه را جواب بدهد، مي تواند در درس شركت كند. پس يكي بحث علمي است، اين يك معيار و يك فاكتور ما است. فاكتور بعدي هم از جهات به اصطلاح اخلاقي است كه متقاضي، مشكلي، مسئله اي، چيزي نداشته باشد كه آن حالا جنبه حراست و ... پيدا كند. اين دو تا مسئله براي ما مهم است كه اگر كسي آن شرايط را داشته باشد، مي تواند در درس شركت كند، مباحثه و اشكال و انتقاد كند.

الان درس آقا شلوغ است؟

شركت طلاب در درس، خيلي خوب است. ميانگين شركت كنندگان، بين پانصد تا ششصد نفر است. با اينكه ساعت هفت، درس شروع مي شود، ولي همه تقريباً همان اول درس، همه حضور دارند. در زمستان، سرما و گرما، بارندگي و... همه هفت صبح سر درس حضور دارند و درس خيلي زنده، فعال و پر محتوايي است.اجازه دهيد به بحث قبلي برگرديم.

داشتيد از وضعيت زندگي شخصي مقام معظم رهبري سخن مي گفتيد.

بله. در مورد زندگي آقا مطالب گفتني زياد است. يك وقت يادم هست، چند سال پيش آقاي شيخ عباس حجتي ابردهي كه از منبري ها و روضه خوانهاي مشهد و از دوستان آقاست يك بار آمد و به من گفت من يك سري مطالبي دارم. من يادداشت كردم كه خدمت آقا مطرح كنم. از جمله درخواستهاي ايشان، اين بود كه من خانه ام را مي خواهم تعمير كنم، پول ندارم، حضرت آقا سه چهار ميليون از پول شخصي خودشان به من

بدهند، از پول بيت المال نباشد. من به حضرت آقا عرض كردم آقا! ايشان يكي از خواسته هاي شان اين است. اين قضيه، مال مثلاً ده سال، يازده سال قبل است. فرمودند من سه چهار ميليون پول اضافه از خودم داشته باشم! من چنين پولي ندارم. بعد ايشان فرمودند ما خانه مشهد را كه بعد از انقلاب فروختيم، وقتي آمديم تهران، يك خانه در خيابان ايران خريدم (آن خانه الان هست، ظاهراً دست مستأجر باشد). فرمودند من پول آن خانه را نداشتم، بخشي را از اين پول خانه` مشهد دادم، بخش ديگر آن را وام گرفتم؛ من تا چند ماه پيش اقساط آن وام را مي دادم، تا قسطهاي آن خانه تمام شد. حالا ايشان سه چهار ميليون پول از شخصي ما مي خواهد! پولي ندارم كه بخواهم بدهم. اين هم يك خاطره اي بود كه خواستم عرض بكنم.

يكي از چيزهايي كه در مورد عموم رهبران مطرح مي شود و ما هم حساسيتمان در اين زمينه بيشتر است، منابع خبري و اطلاعاتي حضرت آقاست. ايشان آن چيزهايي را كه بايستي از كشور بدانند، از كجا تأمين مي كنند؟ ارتباطشان با مردم چگونه است؟ حرفهاي اعتراضي و انتقادي مردم چگونه به ايشان منتقل مي شود؟ در واقع آنچه در دنياي بيرون و جامعه مي گذرد، چگونه به ايشان منتقل مي شود؟

بله، با توجه به اينكه مسئوليت بنده در بخش خاصي از دفتر است، مطالبي را اجمالاً مي دانم و عرض مي كنم. اين گزارشها دو بخش است؛ يكي از كانالهاي رسمي است. يك بخش هم در دفتر داريم به عنوان معاونت ارتباطات مردمي كه در دوره رياست جمهوري حضرت آقا هم بود و الان هم هست كه خيلي هم

گسترده و فعال است.

ايشان به همه روِساي جمهور هم هميشه توصيه مي كنند كه اين ارتباطات مردمي را تشكيل بدهند. خوب، اين ارتباطات مردمي، هم نامه هايي است كه مردم مي فرستند، هم تلفنهايي است كه مي زنند كه همه ثبت مي شود. بعداً تلخيص مي شود و خدمت آقا داده مي شود. در اين نامه ها و تلفنها، خيلي از حرفهاي مردم هست، نظراتشان، مشكلاتشان، گرفتاري هايشان، انتقاداتشان، همه هم بدون سانسور، خلاصه مي شود و در يك جزوه، هر روز مسئول ارتباطات مردمي خدمت آقا تقديم مي كند، صبح به صبح روي ميز آقا مي گذارند كه اين خودش يك دريچه بزرگي است به سوي همه مردم.

يك وقتي يادم هست يكي از دولتها دولت آقاي هاشمي يا آقاي خاتمي - خدمت حضرت آقا بودند. ايشان فرمودند من بعضي از طرحهايي و نظراتي را كه به آن مي رسم، بر اساس همين اطلاعاتي است كه از همين ارتباطات مردمي به دست من مي رسد. مي بينم عجب نكات خوبي است. من كاملاً استفاده مي كنم.

غير از اين، هر كدام از دستگاههاي سياسي، فرهنگي، امنيتي و اقتصادي در كشور، به نوعي گزارشهاي كاري خودشان را شرايطشان، موقعيتشان، وضعيتشان، تحليلهايشان، پيشنهادها و انتقاداتشان را براي آقا مي فرستند. از اين دستگاههاي رسمي هم همه نوع گزارش مي آيد و همه اينها خدمت آقا داده مي شود.

من واقعاً نمي دانم خدا چه بركتي به وقت ايشان داده كه ايشان اين همه فرصت مي كنند و اينها را مي خوانند. اين خيلي عجيب است. اجازه دهيد در اينجا خاطره اي را عرض كنم.

يك وقتي حضرت آقا مقاله اي را در مجله اي خوانده بودند و اين مقاله را خيلي پسنديده بودند يك بحث فقهي روز راجع به همين مباحث توليد نسل و ...

بود. حضرت آقا نوشته بودند كه نويسنده اين مقاله را پيدا كنيد و ببينيد كيست و از او تشكر كنيد، عجب مقاله خوبي نوشته است. ما رفتيم نويسنده اين مقاله را كه يكي از طلبه هاي جوان قم بود، پيدا كرديم. گفتيم اين مقاله شما را حضرت آقا خواندند و خواستند از شما تشكر كنيم. ايشان تعجب كرد. يك طلبه گمنامي است. حضرت آقا را هم هيچ وقت نديده و ايشان هم او را نمي شناختند! گفت حضرت آقا چطور مقاله مرا خواندند، من تعجب مي كنم، آن هم مقاله من در يك مجله، من هم يك آدم گمنام! حالا يك كسي نام و نشان دار است، مقاله اي مي نويسد، تحليلي مي نويسد، مخاطب را جذب مي كند كه ببيند چي نوشته شده اما خواندن مقاله يك طلبه گمنام از سوي رهبري، خيلي تعجب دارد. گفت من تشكر حضرت آقا برايم خيلي ارزشمند است و اينكه ايشان اين مقاله را خواندند و اين وقت را گذاشتند، برايم خيلي جالب است كه رهبري، اين جور در همه عرصه ها حضور دارد.

افراد مختلف هم با آقا ديدار دارند. اينكه بگوييم توده مردم، همه، به صورت مستقيم با حضرت آقا ارتباط دارند، اين نيست. امكان پذير هم نيست، امّا اينكه بگوييم نمايندگاني از بخشهاي مختلف مردم با ايشان ارتباط دارند غير از اين دستگاههاي رسمي اين هم مبالغه نيست. يعني از قشرهاي مختلف مردم، هر كدام به نوعي مستقيم با آقا ارتباط دارند. يا مي آيند با آقا صحبت مي كنند يا به آقا نامه مي دهند و ايشان هم مقيدند بخوانند. گاهي وقتها آقا دستوري مي دهند، همه ما در دفتر تعجب مي كنيم كه از كجا دست حضرت آقا

رسيده است. اين جور نيست كه مطالب و گزارشهايي كه به ايشان داده مي شود، از كانال دفتر يا از كانال فقط دستگاههاي رسمي دولت باشد. ابداً اين طور نيست. به موازات اين، افراد با آقا ديدار مي كنند و با واسطه هايي با آقا مرتبطند همين درس حضرت آقا، يكي از بركاتش همين ارتباط يك بخشي از مردم با آقا است. نامه هايشان را مي دهند، آقا هم مقيدند بخوانند.

من خاطره اي دارم عرض بكنم. سال 70 حضرت آقا به قم مشرف شده بودند و در فيضيه مستقر بودند، در كتابخانه ديداري با جمعي از طلبه هاي جانباز داشتند. بعد آمدند بالا نماز و ناهار و در اتاق استراحت مي كردند. مرا صدا زدند. رفتم خدمتشان. ديدم يك نامه هفت هشت صفحه اي از اين كاغذهاي بزرگ، با خط ريز نوشته شده بود. اين نامه را يك جانباز به ايشان نوشته بود و در همان ديدار به آقا داده بود. ايشان آن نامه را مي خواندند. فرمودند اين نامه را يكي از اين جانبازاني كه پايين بودند، به من دادند و نامه اش هم مفصل، امّا شيرين است. مي خواهم همه اش را بخوانم. بعد به شما مي دهم. به آن رسيدگي كنيد. بعد فرمودند در اين نامه، از دفتر ما گرفته تا بقيه، همه را زير سؤال برده، هيچ كسي را مصون نگذاشته و خيلي چيزها گفته است!

ببينيد، ايشان اولاً نامه هفت هشت صفحه اي طولاني را نفرمودند براي من خلاصه كنيد. بعد در اين نامه همه اش انتقاد به دستگاههاي حضرت آقا بوده. فرمودند اين نامه شيريني است! خوب، طلبه جانبازي از روي احساس مسئوليت، نامه نوشته، حضرت آقا خوش حال از اين بودند!

بنابراين كانالهاي مختلف هست كه به

آقا گزارشها داده مي شود و ايشان هم مقيدند نامه هايي كه به دست خود ايشان مي رسد را بخوانند، خوب، رسانه ها و اينها هم كه هر كدام به نوعي باز مطالبشان خدمت آقا مي رسد مجله ها، رسانه ها، كتابها معمولاً كتاب براي ايشان زياد مي آيد. بسياري از افراد كتاب كه مي نويسند، يك نسخه براي ايشان مي فرستند. حضرت آقا تورقي مي كنند و در فضاي اين كتاب قرار مي گيرند. اين جور نيست كه كتاب يا مجله اي كه مي آيد، ايشان در قفسه بگذارند. نه، تورقي مي كنند و در اشرافشان بر حوزه فرهنگ كشور و آنچه در حوزه فرهنگ مي گذرد مسائل فيلم، سينما، كتاب، مجله - مقالات روزنامه ها مؤثر است. ايشان كاملاً به روز هستند و واقعاً براي ما اعجاب آور است كه خدا بركتي به وقت ايشان داده كه گاهي ماها آن قدرها فرصت نمي كنيم.

گاهي گزارشهايي ما مي فرستيم خدمت حضرت آقا، احساس نمي كنيم ايشان بخوانند. ما فرصت خواندش را پيدا نمي كنيم. ولي وقتي خدمت ايشان مي رود، مي بينيم ايشان اينها را خوانده اند و رويش دستور داده اند. البته عرض كردم اينها بعضي نكاتي است كه من مي دانم و طبعاً از همه چيز مطلع نيستم به جهت محدوده مسئوليتي كه در دفتر دارم.

يك بحثي را حضرت عالي اشاره نفرموديد، ولي فكر مي كنيم جزو كارهايي است كه بعضاً آقا انجام مي دهند، آن هم عقدهايي است كه اينجا اتفاق مي افتد. ظاهراً حضرت آقا شروط ويژه اي هم براي پذيرش خواندن خطبه هاي عقد دارند. در اين مورد هم اگر ممكن است توضيح دهيد.

عقدها كه الان ديگر تعطيل شده و ايشان الان خطبه عقد نمي خوانند، ولي آن موقعي كه مي خواندند، دوتا شرط داشتند؛ يكي اينكه مراحل قانوني اش طي شده باشد. دوم اينكه

مهرش بيش از چهارده سكه نباشد.

اين خاطره را من از قول آقاي حداد عادل، نقل مي كنم. ايشان گفتند وقتي حضرت آقا براي خواستگاري دختر ما، آمدند، فرمودند مهريه، هر جور خودتان مي دانيد باشد. شما دخترتان را داريد مي دهيد. ما آمديم به خواستگاري دختر شما. هر جور خودتان مي خواهيد، مهر قرار بدهيد. ولي اگر مي خواهيد من عقد را بخوانم، مهريه حداكثر چهارده سكه باشد. ولي شما هر چه بيشتر مي خواهيد، مهرتان را قرار بدهيد، ولي كسي ديگر عقد را بخواند، من بر شما تحميل نمي كنم.

آيا مجموعه آنچه كه در دوران رهبري حضرت آقا گذشته، به عنوان خاطرات و تاريخ و فعاليتهاي ايشان، الان دارد جمع آوري و مستندسازي مي شود؟

دفتر نشر آثار، مشغول هستند. بله، ان شاءالله اميدواريم زودتر به يك نتيجه اي برسند و بخشهايي را چاپ كنند و در اختيار مردم قرار بدهند. چون مردم حقيقتاً از وضعيت آقا، زندگي و شرايط دروني حضرت آقا، خيلي مطلع نيستند و اين خلا هست و مردم هم طالبند و تشنه اند كه اين مطالب را بدانند. ان شاءالله دفتر نشر اين كار را خواهد كرد.

گفتگو طولاني شد ولي باز هم دوست داريم اگر نكته اي حضرت عالي صلاح مي دانيد، بفرماييد.

براي آن كه در حق حضرت آقا كوتاهي نشده باشد، خاطرات ديگري را هم نقل مي كنم.

يك وقتي برخي از ائمه جمعه و بعضي روحانيون اصرار مي كردند كه چون درسهاي بعضي از مراجع بزرگوار تقليد، از راديو معارف پخش مي شود، درسهاي آقا را هم پخش كنيد. خيلي ها اصرار داشتند كه چرا درس آقا پخش نمي شود. عرض كرديم اين از آن مسائلي است كه بايد خود آقا نظر بدهند. ما نمي توانيم. من رفتم خدمتشان و مطلب را

عرض كردم. حضرت آقا فرمودند درس همه پخش مي شود؟ عرض كردم نه، درس فلان آقا و فلان آقا و فلان آقا، درسهاي فقه شان پخش مي شود. اين سه نفر درسشان پخش مي شود. ايشان فرمودند اگر راديو، آن امكان را داشت كه درس همه آقايان را پخش كند، درس ما را هم آخرش پخش كنند. اگر نه، اين هنر نيست كه چون راديو و تلويزيون در اختيار ما هست، ما درس و برنامه هاي خودمان را مرتب پخش كنيم. نه، درس ما ضرورتي ندارد پخش بشود و اين را آقا نپذيرفتند.

باز در همين قضيه من خاطره اي دارم. مشهد خدمتشان بوديم. سر ناهار بود. موقع اخبار تلويزيون بود. اخبار ساعت 2 بعد از ظهر، اين مراسم غبارروبي ضريح مطهر حضرت رضا (عليه السّلام) را نشان مي داد. ظاهرا ً شب قبلش هم نشان داده بود. باز فردا ظهر هم نشان داد. من آنجا خدمتشان نشسته بودم. ايشان فرمودند چند بار يك برنامه را نشان مي دهند؟! چقدر افراط مي كنند در نشان دادن برنامه هاي ما! من ديدم خود ايشان هيچ اقبالي به اين چيزها اصلاً ندارند.

در مورد ساده زيستي ايشان، اين را بگويم كه يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) داشتند و استفاده نمي كردند و كمال حضرت در اين بود. حضرت آقا هم نمي خواهند استفاده كنند. به ديگران مخصوصاً به روحانيون خيلي تأكيد و اصرار دارند و دغدغه اين معنا را دارند، خصوصاً مسئولين، كه مبادا زندگي اشرافي و تجملاتي داشته باشند و دنبال اين زرق و برقهاي دنيا باشند كه براي حكومت ديني، اينها آفت

است. ديگران را هم حضرت آقا نمي پسندند؛ نه خودشان تجملاتي هستند، نه ترويج تجملات مي كنند. يك وقت يك عباي خوب براي ايشان هديه آورده بودند، حضرت آقا عبا را به ما دادند و فرمودند اين عبا را براي من آورده اند. عباي گران قيمتي بود من كه عباي چند ده هزار توماني روي دوشم نمي اندازم ولي اگر بدهم به يك نفر، خود او عادت مي كند كه لباسهاي آن چناني بپوشد. اين هم درست نيست. من نبايد اين كار را بكنم. به من فرمودند پس شما اين عبا را بفروشيد و تبديل به سه، چهار عبا كنيد و بدهيد به چهار نفر. به يك نفر ندهيد كه اين را ما ترويج نكرده باشيم. ما عبا را به قم برديم، فروختيم و داديم به سه چهار نفر.

يكي ديگر از مطالب شنيدني، برخوردهاي آقا با مخالفينشان هست كه در اين قضيه هم حضرت آقا انصافاً يك سعه صدر و يك بزرگواري ويژه اي دارند و سينه ايشان از هر گونه كينه و عقده و ناراحتي از هر كس پاك است، مثل آينه، صاف است، خدا مي داند. من بارها شده خدمت ايشان، به تناسب وضعيت و مسئوليتم در دفتر و حوزه كاري ام، راجع به بعضي از روحانيون با ايشان صحبت كردم. وضعيتشان و گرفتاري هايشان را گفتم كه يك توجهي به آنها بكنيم. بعضي ها را ايشان شناختند، فرمودند بله، اين آقا مثلاً در فلان جا قبل از انقلاب عجب منبرهايي عليه ما مي رفت. چه سخنراني هايي عليه ما مي كرد. چه كارها! چون ايشان از ناحيه بخشي از متحجرين در مشهد، حقيقتاً در فشار بودند؛ خودشان يك وقت چنين مضموني را داشتند كه من

از ناحيه اين متحجرين و مقدس نماها در مشهد، بيشتر تحت فشار و اذيت و آزار بودم تا ساواك! ساواك اين قدر مرا آزار نمي داد.

دردي مشترك، شبيه درد حضرت امام.

بله. ايشان با اينكه شكنجه هايشان توي ساواك معروف است كه چقدر شكنجه هاي سختي شدند. ولي با همه اين حرفها كه اين جور شرايط را بعضي از همين آقايان براي حضرت آقا به وجود آورده بودند، بعد از رهبري ايشان، من اسم همينها را نزد آقا بردم و احتياج به توجهي داشتند، ايشان فرمودند كه مي شناسمشان، آدمهاي خوبي بودند. برويد به آنها توجه كنيد. احوالشان را بپرسيد. اگر احتياج به كمك دارند، كمكشان كنيد.

من يك مورد، سراغ ندارم خدمت ايشان رفته باشم و راجع به يك روحاني يا كسي صحبت كرده باشم و توجهي را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمايند نه، اين جزو مخالفين ما بوده و اين با ما نبوده و اعتنا نكنيد. من سراغ ندارم. با اينكه زياد هم رفتم و عمدتاً اين جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند برويد سراغشان و به آنها توجه كنيد.

در همين سفر مشهد سال گذشته (ارديبهشت سال 86)، ديدار علما با ايشان بود. همه علما و برجستگان حوزه مشهد بودند اما آقازاده يكي از آقايان و علماي مشهور مشهد، در جلسه ما نبود ببينيد، ايشان حواسشان هم جمع است و پرسيدند چرا فلاني نبود؟ عرض كردم مثل اينكه ايشان به خاطر سوابقي كه داشته، چون مي گفتند مقداري با دستگاه حكومت در زمان طاغوت، ارتباطاتي دارد، دعوتش نكرده اند. حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نكردند؟ يعني ايشان اصلاً نسبت به آن افراد كه ايشان را

اذيت كرده بودند، هيچ در دلشان چيزي ندارند و واقعاً دل پاك و صافي دارند.

يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است.

باز خاطره ديگري دارم از ايشان، راجع به همين دردها و مشكلات مردم. يك شب جمعه بود. من قم بودم. ساعت 78 بود. من نماز مغرب و عشايم را خوانده بودم و خواستم بيايم تهران. ديدم تلفن زنگ زد. تلفن خانه دفتر تهران بود. گفتند حضرت آقا با شما كار دارند. حالا ببينيد شب جمعه، خود آقا تماس گرفتند! من گفتم خدايا چه اتفاقي است؟ چه مسئله مهمي است كه خود ايشان شخصاً مي خواهند با بنده صحبت بكنند. بايد امر مهمي باشد.

فرمودند كجا هستيد؟ من عرض كردم قم هستم و دارم مي آيم تهران. فرمودند از خانواده فلان آقا خبر داريد، آن آقايي كه چندي قبل فوت كرده؟ عرض كردم زمان حياتش ما گاهي احوالي از ايشان مي پرسيديم، تفقدي مي كرديم. ولي الان چند ماهي كه فوت كرده، نه، ما نرفتيم سراغش. ايشان فرمودند چرا نرفتيد؟

فرمودند خيلي خوب، پس همين امشب برويد احوالشان را بپرسيد. عرض كردم من امشب كه قم هستم، تا برسم تهران مي شود آخر شب. شايد خيلي وقت مناسبي نباشد. شنبه ان شاءالله مي روم. فرمودند نه، شنبه دير است. فردا جمعه برويد. نگذاريد اين كار عقب بيفتد. فردا برويد. با اينكه وضعيت آنها هم يك وضعيت خيلي حادّي نبود كه من بايد حتماً مي رفتم. من روز جمعه اش رفتم و آن دستور ايشان را انجام دادم و روز شنبه يا روز بعد كه خدمت ايشان رسيديم، ايشان فرمودند آن كار انجام شد؟ عرض

كردم بله آقا، روز جمعه رفتيم انجام داديم. ايشان ديگر خيالشان راحت شد.

در مورد حفظ بيت المال، باز هم خاطره اي دارم. حضرت آقا تا الان حاضر نشده اند رساله بدهند، ما هم خيلي تلاش كرده ايم و واقعاً هم ما در زحمت هستيم. حدود شصت هفتاد نفر در تهران و در دفتر قم پاسخ به سؤالات شرعي مي دهند و نمي توانيم به همه جواب بدهيم. من همين جا از همه مردم و از همه مقلدين آقا به سهم خودم عذرخواهي مي كنم كه واقعاً امكاناتمان بيش از اين نيست. نمي توانيم ساز و كاري بيش از اين فراهم كنيم كه بتوانيم پاسخگوي سؤالات شرعي مردم باشيم. اميدواريم ان شاءالله حضرت آقا بپذيرند و رساله اي آماده كنند و بنويسند. چند سال پيش جزوه اي را آقاي فلاح زاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راه گشا بود. يك جزوه تقريباً ده بيست صفحه اي. ما گفتيم چون اين جزوه مي خواهد چاپ بشود، بايد اجازه حضرت آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه مي فرماييد اين را آقاي فلاح زاده مي خواهند چاپ كنند؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاح زاده با ما تماس مي گرفت. تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً جواب بدهيد كه ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. چاره اي نيست. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه مي دهم؛ يك، اسمي از مهر من و دفتر من روي اين، نباشد. دوم، يك ريال هم ما پول نمي دهيم؛ نه من پول

دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاح زاده پول دارد، خودش چاپ كند.

چاپ شد؟

بله، آن جزوه، همان زمان چند بار هم چاپ شد.

يكي از نكاتي كه لازم است بگويم، اشراف حضرت آقا به مسائل مختلف است. اين هم خيلي جالب است. يعني براي همه آنهايي كه از قشرهاي مختلف، فرهنگي ها، هنرمندان، شعرا، قرّاء، روحانيون، دانشگاهي ها، خدمت حضرت آقا رسيده اند، اشراف و آگاهي ايشان به مسائل جداً جالب بوده است. ببينيد حضرت آقا در ملاقاتهاي تخصصي با قشرهاي مختلف دارند، كليات بيان نكرده اند. يعني نصيحت كلي نكردند. بلكه مثل يك كارشناس عالم و آگاه، در آن حوزه وارد شد ه اند و نظر داده اند. چند سال پيش كارگردانها و اصحاب هنر و سينما آمدند. حضرت آقا صحبت زيبا و كارشناسانه كردند. ما در همه حوزه ها اين را از آقا ديده ايم. يك روز جمعي از گروه فضلاي رشته فلسفه` حوزه، خدمت ايشان آمدند. يك ملاقات دو سه ساعته اي بود. پخش نشد. رسانه اي نشد. آنان برجستگان رشته علوم عقلي در حوزه بودند. خوب، جلسه تخصصي بود. آنجا حضرت آقا در مباحث فلسفه و تاريخ و زندگي بعضي از فلاسفه، آن چنان مسلط و آگاهانه و زيبا صحبت كردند كه اين آقاياني كه رشته شان همين است، بعدا به من فرمودند ما اسم بعضي از اين آقايان را كه جزو علماي فلسفه هستند، نشنيده بوديم. حضرت آقا قضايايي هم از زندگي آنها تعريف كردند، در صورتي كه ما اسم اينها را هم نشينده بوديم. يعني در هر ديداري، خصوصاً ديدارهاي تخصصي كه با حضرت آقا انجام مي شود، ايشان به عنوان يك كارشناس خبره و آگاه در اين حوزه، حرف مي زنند و

نظر مي دهند كه براي آنان هم قابل استفاده است.

بخشي هم داريم در دفتر به نام بخش معمَّرين كه مسئول سر زدن و رسيدگي به روحانيون تقريباً شصت وپنج سال به بالا در گوشه هاي كشور، در روستاها و اين طرف و آن طرف، مي باشد؛ آنهايي كه كسي از اينها سراغ نمي گيرد. روحانيون تا وقتي كه مسجد و منبر و محراب دارند، مريدهايشان تا حدودي به آنها مي رسند. همين قدر كه خانه نشين شدند يا فوت كردند، ديگر فراموش مي شوند. اين آفتي است كه روحانيون ما به آن گرفتار هستند. مردم بايد تجديد نظري در اين برخوردشان بكنند. برادران ما به استانها و شهرستانها و حتي به روستاها مي روند و گزارشي هم از وضعيت آن افراد مي نويسند، در حد سه چهار سطر براي هر نفر. تاكنون حدود سيصد نفر را رفته اند، گزارش شصت هفتاد صفحه اي تهيه مي شود. من خودم واقعش با اينكه حجم كار من، چه كيفيت، چه كميت، اصلاً قابل مقايسه با كار حضرت آقا نيست؛ در عين حال گاهي اين گزارشها را نمي رسم دقيق بخوانم، با اينكه كار ما هم هست. ولي من همين جور مي فرستم كه خدمت آقا بدهند. فكر هم نمي كردم كه حضرت آقا بخوانند. ديدم ايشان خوانده اند و نظر داده اند. من تعجب مي كردم كه حضرت آقا اينها را خوانده اند و كنار بعضيها حاشيه نوشته اند!

مثلاً يك جا نوشته اند: از زحمات شما بسيار متشكرم. خداوند از شما قبول فرمايد. اولاً بعضي محتاج كمك بيشتري بودند، لازم است به آنها كمك كنيد. از قبيل شماره هاي علامت زده شده صفحات فلان! يعني اين جور با دقت ملاحظه مي فرمايند. يك نمونه از حاشيه هاي ايشان را مي خوانم: «با تشكر از

جناب عالي و ديگر دوستاني كه در اين طرح همكاري كردند. عرض مي كنم اين گزارش شما تكليف حقير را سنگين كرد. از كساني نام برديد كه مستمراً يا براي قضيه خاصي از قبيل بيماري، تحصيل فرزند، يا تعمير خانه، محتاج كمك هستند و علي الظاهر فعلاً امكاناتي در اختيار اين حقير هست. لطفاً زحمت بكشيد و اين اشخاص را در ميان اين فهرست مشخص كنيد و كمك مناسب و ممكن را به آنها بفرماييد.»

در مورد ديگري كه گزارشهايي خدمتشان داديم، دستوراتي داده اند و بعد فرموده اند: «نمي دانم جزئيات زندگي اشخاص را از كجا دانسته ايد. مثلاً سن اشخاص، افراد تحت تكفل، سطح معلومات و غيره. بيم آن دارم كه في المجلس به صورت خفت آور از آنان سؤال شده باشد كه هيچ درست نيست. مگر اينكه در خلال صحبت به طور عادي فهميده شود.»

البته هيئتي كه از طرف دفتر حضرت آقا مي روند و تفقدي مي كنند و احوالي مي پرسند، واقعاً هم همين جور است يعني از لابه لاي صحبت ها، جواب اين سؤالها را مي گيرند. حضرت آقا نگرانند كه مبادا اين سؤالهايي كه مي كنيد و اين اطلاعاتي كه به دست مي آوريد، به صورت خفت آور باشد. اين هم باز از دقتهاي ايشان در اين مباحث مي باشد كه خيلي جالب است.

در مورد نامه هايي كه به حضرت آقا مي رسد، ايشان عنايت دارند كه اين نامه ها حتماً جواب داده بشود، مخصوصاً نامه هايي كه به دست خودشان مي رسد، ولو اقدامي ندارد. حضرت آقا مي فرمايند كسي كه نامه به اينجا مي دهد، حتماً همه جاها رفته و نااميد شده است، آخرين جا اينجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسي كنيد. اگر واقعاً راهي دارد كه به او كمك بشود، انجام

بدهيد، اگر نه، با او تماس بگيريد يا برايش بنويسيد اين چيزي كه شما مي خواهيد، در خواستي كه شما داريد، در حدّ مقدورات و امكانات ما نيست. او بداند كه نامه اش به دفتر رهبري آمده، خوانده شده و پاسخي، ولو پاسخ «نه» به او داده شده باشد.

يك خاطره ديگر دارم. يك وقت شهيد سيد محمد باقر حكيم خدمت حضرت آقا بود. مي خواست برود نجف بعد از سقوط صدام و اين قضايا حضرت آقا در آن جلسه، به آقاي حكيم تذكراتي را فرمودند، از جمله راجع به قضيه آمريكا، ايشان خيلي قشنگ صحبت كردند. فرمودند شما الان به كشوري وارد مي شويد من نقل به مضمون مي كنم، عين آن مطالب را يادم نيست كه تحت اشغال آمريكا است و آمريكا آنجا را اشغال كرده و با همه زور و بازو و قدرت در آنجا مسلط است. مبادا از آمريكا بترسيد. مبادا اين نظام استكباري و اين زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو كه آمريكايي ها در آنجا درست كرده اند، شما را مرعوب خودشان بكند. آمريكايي ها حقيرند و بايد هم از اينجا بيرون بروند. شما با اين روحيه در آنجا برويد. مبادا مرعوب قدرت آمريكا قرار بگيرد.

آقاي حكيم خدا رحمتش كند، ايشان هم مسلمان شجاعي بود گفت: من از اين اطمينان خاطر، از اين اعتماد به نفس، از اين نفس آرام شما تعجب مي كنم. آمريكا الان در همسايگي شما است و مرتب شاخ و شانه مي كشد، مرتب چنگ و دندان نشان مي دهد و شما اين جور آرام هستيد و به ما هم توصيه مي كنيد كه مرعوب آمريكا نباشيد. اين براي من خيلي جالب است.

حضرت

آقا فرمودند مي داني اين حالت براي چيست؟ ما روي خدا حساب باز كرده ايم. ما به خدا اطمينان و اعتماد داريم. اين جور نيست كه ما ندانيم آمريكا كيست و چيست. چنگ و دندان آمريكا را هم هر روز داريم مي بينيم. وحشي بودن اينها را مي فهميم؛ امّا ما به خدا اعتماد كرديم، روي خدا حساب كرديم و دل در گرو خدا قرار داده ايم.

جناب آقاي مروي! به عنوان جمع بندي اگر ذكر نكاتي را ضروري مي دانيد، بفرماييد.

به عنوان سخن پاياني، يكي از چيزهايي كه لازم است عرض بكنم، روحيات حضرت آقا است. ببينيد، ما يك دسته رهبران سياسي داريم و يك دسته رهبران معنوي و الهي. رهبران سياسي، معمولاً وقتي به قدرت و به مال و منال و عنوان و امكاناتي مي رسند، ديگر آن اهداف اوليه را فراموش مي كنند. غالباً اين جوري اند. مي گويند تلاشي كرديم، زحمتي كشيديم، رنجي برديم، حالا به يك مال و مقام و منالي رسيده ايم، حالا وقت بهره برداشتن از اين كارهايي است كه كرديم.

رهبران الهي اين جوري نيستند. آنها تا روز آخري كه زنده هستند، چيدن را براي قيامت گذاشته اند. كار و تلاش مي كنند و آن اهداف را هم فراموش نمي كنند. پيغمبران همين طور بودند. شما زندگي پيغمبران را كه نگاه مي كنيد، تا لحظه آخر كار مي كردند. هيچ وقت بازنشسته و خسته نمي شدند. چيدن و نفع مادي براي خودشان هيچ وقت نبود. آنها چيدنشان را براي ملاقات با خدا گذاشته اند. ائمه ما، انبياء ما، همه اين جوري بودند. امام (رضوان الله تعالي عليه) همين جور بود. امام تا روز آخر كار مي كرد، هيچ وقت استراحت نكرد و خسته نشد. امام هيچ وقت احساس بازنشستگي نكرد.

تا روز آخر با همان روحيه، با همان نشاط، با همان قاطعيت و روحيه انقلابي كار مي كرد.

ما در حضرت آقا حقيقتاً همين را مي بينيم. يعني هيچ وقت از مشي و زندگي آقا، تعامل و صحبتها و عمل ايشان، اين را احساس نكرده ايم كه ديگر مقداري مي خواهند استراحت كنند و از اين سفره چيده شده، بهره اي ببرند. ما حقيقتاً اين را احساس نكرده ايم. حضرت آقا همان آقاي سال 40 و 42 و 45 و 57 مشهد هستند. فقط حوزه كاري عوض شده است. همان روحيه انقلابي، همان نشاط كاري، همان احساس مسئوليت و همان بي رغبتي به دنيا و كار و تكليف و وظيفه شرعي. حوزه كار آن موقع ايشان، محدود بود به يك مسجد، به چهار تا سخنراني و منبر و كتاب و هزينه هايش را هم مي پرداختند. الان در يك حد وسيع تر و گسترده تر، در حد يك كشور، تقابلشان با رژيم آمريكا و كشورهاي استكباري.

يك وقت يادم هست، يكي از همين روحانيون سرشناس كشور آمدند خدمت حضرت آقا آقاي كروبي بودند و آقا به ايشان فرمودند آقاي كروبي! آن دور ه جواني كه همه دنبال خوش گذراني، رفاه و بهره برداري از نعمات هستند، ما و شما دنبال مبارزه بوديم. زندان و شكنجه و تبعيد و...، حالا كه ديگر آخر عمر ما شده است؛ حالا بايد بيشتر به فكر دنياي بعد باشيم.

همه كساني كه با حضرت آقا كمترين ارتباط و انسي داشته باشند، همين روحيه انقلابي، همين روحيه ضداستكباري، اين روحيه اي كه جز عزت و سربلندي و افتخار براي اين نظام و كشور نياورده است را مي بينند. بعد از امام، اين روحيه در زندگي آقا هم هست، در زندگي

شخصي ايشان هم همين جور است. اين جور نيست كه در بيرون حضرت آقا مبارزه و فرياد و شعار انقلابي باشد، امّا در درون، رفاه و نعمت و بهره برداري. نه، زندگي داخلي آقا هم همين جور است.

رهبران سياسي وقتي مبارزه مي كنند و انقلاب به نتيجه مي رسد، ديگر سر سفره تقسيم غنائم مي نشينند؛ امّا در انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) و حضرت آقا، اصلاً اين بحثها نيست. چيدن بهره و تقسيم غنائم نيست. تا روز آخر همان مبارزه، عزت، افتخار، سربلندي و عدم تمكين در برابر قدرتهاي استكباري است.

جمع بندي مناسبي بود. مجددا از شما به خاطر شركت در اين گفتگو تشكر مي كنيم.

منبع: جام جم

شخصيت و سيره امام خامنه اي

شخصيت علمي مقام معظم رهبري (2)

مقدمتا بحثي صغروي دارم كه بايد عرض كنم و الا ممكن است نوعي كتمان شهادت باشد و يك بحث كبروي درباره ولايت فقيه و مرجعيت. در مورد صغراي ولايت فقيه گمان نمي كنم كسي شك كند كه، بهترين فردي كه امروز مي تواند در جامعه ما اين پرچم را به دست گيرد مقام معظم رهبري است و اگر اين مسئله در ابتدا مورد سؤال بوده امروز نيست و پس از گذشت چند سال و تجربه اي كه اين مرد بزرگوار يعني حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي از خود نشان داده و عملكردي را كه در انجام اين وظيفه سنگين ارائه داده اند ديگر جاي هيچ سؤال و استفهامي براي دشمنان تا چه رسد به دوستان نيست. از هر جهت ايشان ثابت كردند كه شايسته ترين فرد و صالح ترين رهبر اين جامعه هستند. خصلتهايي در رهبري شرط است. رهبري يك جامعه مخصوصا در دنياي امروز

كه كل دنيا در مقابل انقلاب بسيج شده و بلكه حتي جهان اسلام را هم در مقابل جمهوري اسلامي تحريك كرده اند، شروط بسيار دقيق و ويژه اي را لازم دارد كه بحمد الله بخوبي در ايشان جمع است، از نظر درك و فهم امور اجتماعي و فهم فرهنگ دنيا و از آن طرف فهم روح اسلام و فهم درست و صحيح آرمانها و اهداف اصلي اسلام و مديريت در اين بخش و سابقه خدمت در اين هدف بزرگ كه برپايي يك نظام اسلامي است و سالها زحمت كشيدن و فكر كردن و طرح دادن و مبارزه كردن، اينها خيلي دخيل است در اين كه يك شخصي داراي چه بينشي شود اينها خيلي مهم و مؤثر در مديريت صحيح و سالم و رهبريست و اينها شرائطي است كه در كسان ديگر به اين درجه از كمال ديده نمي شود. اضافه بر اين آنچه بيشتر در بحث صغروي مورد نظر من بود مسئله اجتهاد ايشان است كه در همين هتاكيها و حرفهاي مغرضانه مورد اسائه ادب واقع شده بود، بنده مدتهاست در خدمت مقام معظم رهبري در بحث هاي فقهي مفصل و بسيار سختي كه در مسائل مستحدثه و محل ابتلاي نظام انجام مي گيرد، حاضر بوده ام معمولا در اين مسائل مستحدثه كه فقهاء هم بحثي را ارائه نداده اند، يا كمتر ارائه داده اند آن قابليتها و ويژگيهاي اجتهادي يك مجتهد مطلق مشخص و نمايان مي شود و الا بحثهائي را كه همه مطرح كرده اند و در جواهر، عروه و شروح عروه و كتابهاي ديگر هست هر كسي مي تواند مطالعه كرده و

تقرير كند. بنظر من اجتهاد و فقاهت در آن موارد خيلي جلوه گر نيست و دقت نظر و فقاهت يك فقيه آنجا بيشتر مشخص مي شود كه خودش مسئله اي را بررسي كند كه گذشتگان خيلي بحث نكرده باشند، خودش برود منابع را پيدا كند، قواعد لازم فقهي را پيدا كند و بر آن مسئله تطبيق دهد و اشكالات وارده را جواب دهد من شاهد بودم و فضلاء و بزرگان ديگري هم شاهد بودند و از آنها هم شنيدم كه در بعضي از اين نوشتارها شهادت هائي را داده اند. ايشان در آن جلسه واقعا مانند يك مجتهد مطلق وارد مي شوند. هر گونه تشكيك در اين مسئله ناشي از جهل يا غرض يا مرض است و غير از ضربه زدن به اسلام چيز ديگري نيست، و آرزوهائي را كه خداوند بعد از سالها بر آورده كرده كه يك نظام اسلامي در اين مملكت شكل گرفته كه آرزوي ديرينه انبياء، ائمه، علما و فقها بوده است حال انسان اينها را كنار بگذارد و به دنبال هوي و هوسهاي شخصي خود برود؟ بالاخره از نظر مجتهد مطلق بودن مقام معظم رهبري جاي شكي نيست الحمد لله اخيرا چندتا از بحثهاي ايشان هم در اين مجله فقه اهل بيت (ع) چاپ شده و بعضي ديگر در شرف چاپ است كه تسلط كامل ايشان را ثابت مي كند اضافه بر تسلط بر مباني اجتهادي كه هر فقيه و مجتهدي بايستي بر آنها مسلط باشد داراي ويژگيهاي علمي و فقهي خاص خودشان هم هستند كه من به يكي دوتا از آنها اشاره مي كنم. يكي اين كه در مسائل

رجالي داراي معلومات بسيار خوبي هستند و در رجال واقعا كار كرده اند و جزء مجتهديني هستند كه به مسائل رجالي اهميت مي دهند، مسائلي را قبول كرده اند، اشكالات وارد را رفع كرده اند و تفوق چشمگيري در مسائل رجالي دارند كه اين خود يكي از موجبات اعلميت يك فقيه است و اطلاع رجالي ايشان بحمد الله خيلي گسترده و وسيع است. امتياز ديگر ايشان فهم سالم و ذوق مستقيمي است كه در فهم آيات و روايات دارند. مسأله استظهار و استفاده از ادله لفظي در استنباط بسيار مهم است بلكه اساس فقاهت است و معمولا يكي از اموري كه به بعضي از فقهاء اشكال گرفته اند، مخصوصا فقهايي كه كمتر با حوزه هاي عربي سر و كار داشتند همين اشكال بوده كه بعضي از استظهارات آنها دقيق و درست نيست. من در اين مدت ديده ام كه ايشان بسيار جالب استظهار مي كنند. نكات ادبي را خوب بررسي و حلاجي مي كنند و از آنها دلالتهاي جالبي را بدست مي آورند. همچنين ويژگي ديگر ايشان نظم منطقي و دقيق ذهني ايشان است كه معمولا در تدوين و تنقيح بحثهاي پيچيده علمي بسيار مهم و كارساز است. بنابراين در اين قسمت هيچگونه شك و شبهه اي نيست و ايرادهايي كه اخيرا در اين صحبتها شده همه اش بي اساس است. منابع مقاله:

ويژه نامه ارزشها، بهمن 1376، هاشمي شاهرودي، سيد محمود ؛

فضايل اخلاقي

همگان ميل به شناخت زندگي بزرگان و مجاهدان كم نظير دارند و در پي كشف عوامل ترقي و پيشرفت آنان هستند تا از تجربه آنان در رسيدن به كمالات استفاده كنند از اين

رو، بيان گوشه اي از فضايل و سيره عملي سلاله پاك رسول الله صلي الله عليه و آله، حضرت آية الله العظمي خامنه اي، ذهن و جان تشنه شيفتگانش را سيراب كرده و درس بزرگي براي دوستداران فضيلتها و حقيقت هاست. در اين مختصر، اشاره اي كوتاه به برخي از اين فضايل خواهيم داشت .

شيفته قرآن آية الله العظمي خامنه اي، پرورش يافته مكتب قرآن و آشناي ديرينه آن است. زمزمه هاي تلاوت آيات قرآني را با دل و جان مي شنود و در چشم انداز معارف وحي، دنياي اميد خويش را مي بيند. در روزگار خفقان و سياه رژيم طاغوت، كه قرآن به مساجد و مجالس عزا محدود مي شد و قارياني جز كهنسالان نداشت، درس تفسيرش دلهاي غبارگرفته را صفا مي داد و از شهد شيرين معارف قرآني، اذهان تشنه شيفتگانش را سيراب مي كرد و مأمني براي جوانان مسلمان و انقلابي بود. زماني كه روشنفكر نمايان سرخورده، دريچه جان و خرد خويش را بر افقهاي «شرق و غرب» گشوده و حيات خويش را در آن جستجو مي كردند. و «منور الفكرها» تلاوت قرآن را به مسخره و استهزاء گرفته، كهنه پرستي مي انگاشتند، او به قرآن دل داده و نظر مي دوخت و از گرماي اين خورشيد پر فروغ آرامش مي گرفت. اكنون نيز كه عهده دار رهبري جامعه اسلامي است و انبوه مسائل و مشكلات فراغ بال را از ايشان گرفته است، ساعتها در محفل قاريان مي نشيند و دل و جان خويش را به قرآن مي سپارد و با لذت معنوي خاصي، ترنم ملكوتي قرآن را از قاريان كتاب آسماني

وحي مي شنود؛ و اين حاكي از ملهم بودن روح و فكر ايشان از قرآن است. يكي از قاريان محترم كشور، مي گويد : سالهاست كه قاريان، حافظان، متوليان كارهاي قرآني و اساتيد قرآن، در ماه مبارك رمضان به حضور مقام معظم رهبري مي رسند كه معمولا دو ساعت قبل از افطار، مجلس شروع شده و تا افطار ادامه پيدا مي كند. گاهي حدود پنج ساعت مي نشينند و قرآن استماع مي كنند انسان وقتي علاقه وافر ايشان به قرآن و التذاذ روحي معظم له را از استماع قرآن مي بيند، اين آيه به ذهنش مي آيد كه: «انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا» (1) ايشان نقش محوري در بسط فرهنگ قرآني در جامعه داشته و دارند و تلاش بي وقفه معظم له در راه توسعه فرهنگ قرآني به قدري است كه ما الآن شاهديم چگونه آموزش قرآن در جامعه بسط پيدا كرده و قاريان ممتاز فراواني در سطح دانشگاهيان، دانش آموزان و حتي خردسالان داريم. (2)

اقامه نماز و اهميت دادن به آن نماز، آشناي ديرين و همراه هميشگي ايشان است، روزگاري كه ابرهاي تيره ستم بر حقايق و معارف دين سايه افكنده بود، امواج خروشان ظلم و بي ديني جوانان را در كام سياه خود فرو مي برد و نماز نيز در نظر ظاهر بي رونق گشته و محراب مساجد خلوت شده بود؛ نماز جماعتش محفل عاشقان و جوانان تشنه دين گرديد و سخنان گهربارش آبشاري از معارف وحي را بر سينه تشنگان وادي حق جاري ساخت. حجة الاسلام و المسلمين ايزد پناه در

اين باره مي گويد: ايشان در مسجد كرامت نماز جماعت مي خواندند. جمعيتي عظيم از دانشگاهيان، بازاريان و طلاب در اين نماز شركت مي كردند. پررونق ترين مساجد آن روز مشهد، به پايه جمعيت اين مسجد نمي رسيد، آن هم جمعيتي كه بيشتر آنان، جوانان و تحصيل كرده ها بودند. ايشان همگان را به نماز توجه مي دادند و تشنگان معارف ناب محمدي صلي الله عليه و آله را سرمست مي كردند . حالت خاص و روح وصف ناپذيري بر آن مسجد حاكم بود. (3) ايشان، موضوع انتخاب آية الله العظمي خامنه اي، براي اقامه جماعت در مسجد كرامت را نيز اين گونه بيان مي دارد: مشهور بود كه آقاي كرامت پس از ساختن مسجد كه از موقعيت خاصي برخوردار بود در پي امام جماعتي بود شبي در خواب مي بيند كه (نماز) جماعتي عظيم در مسجد برگزار شده و مرحوم آية الله حاج آقا حسين قمي و برخي از علماي ديگر در صف اول جماعت قرار گرفته اند. تعجب كرده به محراب نگاه مي كند. سيدي نوراني را در محراب مي بيند كه فرداي آن روز با آية الله خامنه اي آشنا شده و از ايشان دعوت به نماز در مسجد مي كند. (4) اكنون نيز كه هدايت و رهبري مسلمانان را بر عهده دارند، براي گسترش فرهنگ نماز و شكوفا ساختن اين فريضه الهي از هيچ كوششي دريغ نورزيده و خود پرچمدار اين حركت مي باشد و گاه در صف نوشكفتگان بوستان انقلاب اسلامي در سنگر علم و دانش به اقامه اين فريضه بزرگ الهي مي پردازند، از تلاشهاي ديگران در جهت برگزاري

مجالس و سمينارهاي نماز حمايت مي كنند و با ارائه رهنمودهاي حكيمانه و عارفانه، بر اهميت والاي آن تأكيد مي ورزند. حجة الاسلام و المسلمين قرائتي در اين باره مي گويد: ايشان به من فرمودند: آيا تا كنون درباره نماز چيزي از من خواسته ايد كه من نداده باشم يا معطل كرده باشم؟ گفتم: نه. (5)

وارستگي و قناعت بي آلايشي و سادگي از افتخارات زندگي حضرتش بوده است و آراستگي به زيور قناعت و سادگي و پيراسته بودن از رذايل طمع و حرص و تكبر، از بارزترين حالات روحي و رفتاري اوست. هرگز غنا و دارايي موجب اسراف و تبذير، و تنگدستي و ناداري سبب تملق و سركوبي عزت نفس وي نبوده، پيوسته خويشتن را از آلودگي به جلوه هاي فريبنده دنيايي دور داشته و مناعت طبع و بزرگواري را سرلوحه زندگي خويش قرار داده است. حجة الاسلام و المسلمين قرائتي مي گويد: براي عقد دخترم به منزل شخصي ايشان رفتيم. قالي خانه آقا نخ نما شده بود. در زمان رياست جمهوري به هنگام اقتدا به ايشان در نماز، معظم له لامپهاي اضافي اتاق را خاموش كرد و تنها يك لامپ را روشن گذاشتند. (6)

كرامت نفس بزرگواري و بخشش در زندگي نوراني اش موج مي زند و امواج درياي محبت و مهرباني اش در ساحل دوستي و معاشرت آرام مي گيرد. كردار نيك و رفتار آموزنده اش، زلالي آب چشمه ساران را مي نماياند. پيوسته با زلال شيرين محبت، زنگارهاي كينه توزي را شسته و با نسيم مهرباني بذر همدلي و صميميت را در دلها مي فشاند و هرگز از سلوك و معاشرت با نزديكان

و دوستان روي بر نمي تابد و نسبت به زيردستان تكبر و در برابر زورمندان تواضع نشان نمي دهد. حجة الاسلام و المسلمين واعظ زاده خراساني در اين باره مي گويد: ايشان در ميان فاميل و دوستان و آشنايان و همدرسانشان به اخلاق نيكو، حسن سلوك و معاشرت خوب و برخورد ملايم، شهرت داشته و دارند تا اين حد كه تقريبا بي نظير است. (7)

تعبد و تقوا تأدب به آداب شرع و تقيد به موازين تقوا و پرهيزگاري، عمل به وظايف الهي و شوق به نوافل و مستحبات و پرهيز از محرمات و رذايل اخلاقي، از صفات و حالات روحي و رفتاري حضرتش مي باشد . در عبادت و بندگي و رهانيدن خويشتن از زنجيرهاي شيطاني، همتي والا و عزمي استوار دارد؛ چه آنكه مشي و معيشتش خدايي است و تنها براي او قدم برداشته و قلم مي زند و سخن مي گويد و تنها براي رضاي او عمل كرده و لحظه اي جهت نام و نان قدم برنداشته و سخن نگفته است . انساني جذاب و با فضيلت كه روحي عارفانه و مسلكي عابدانه دارد و گفتار و كردارش، مردمان را به خير و صلاح رهنمون مي سازد. حضرت امام خميني (ره) در پيام انتصاب ايشان به امامت جمعه تهران فرمودند: جناب عالي (آية الله خامنه اي ) كه به حسن سابقه موصوف و در علم و عمل شايسته هستيد به امامت جمعه تهران منصوب مي باشيد. (8) حجة الاسلام و المسلمين قرائتي مي گويد: سال اول انقلاب، در كنار كعبه ايشان را ديدم. چنان گريه مي كرد كه كتف هاي ايشان حركت مي

كرد و آقاي هاشمي رفسنجاني سر خود را روي دامن گذاشته و به مناجات آقاي خامنه اي گوش مي داد، كه هر دو با هم حال خوشي داشتند. (9)

دلباخته اهل بيت عليهم السلام آن بزرگوار پرورش يافته مكتب اهل بيت عليهم السلام و الهام گرفته از زندگي آنان است . وجودش مملو از عشق والا و علاقه فراوان به خاندان پاك رسول الله صلي الله عليه و آله مي باشد. رسيدن به كمالات عالي و قرب به خالق بي همتا را در پيروي و توسل به آنان مي داند؛ كه تلاش بي وقفه و صرف عمر با بركت در اين راه نوراني و حضور مستمرش در مراسم جشن و مجالس سوگواري اهل بيت عليهم السلام، همه و همه نشان از علاقه ايشان دارد. حجة الاسلام و المسلمين واعظ زاده خراساني در اين باره مي گويد: وي بر خلاف برخي از روشنفكران ما، در عين علاقه به وحدت اسلامي و توجه به جهان اسلام و دلسوزي براي عامه مسلمانان كه تشكيل مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي شاهد آن است ذاتا به اهل بيت عصمت و طهارت و توسل به آنان و زيارت قبور و نشر معارف و علوم ايشان، علاقه مند و براي اشاعه ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام در بين مسلمين جهان بسيار اصرار دارند. (10) و در همين راستاست كه در كنار «مجمع التقريب بين المذاهب الاسلاميه» ، «مجمع جهاني اهل بيت» عليهم السلام را تأسيس فرموده اند.

علاقه به مردم سراسر زندگي پربركتش آميخته از عشق به مردم مستضعف و متعهد است. شيفتگي به مردم اين مرز و بوم، نغمه اي است

كه در آهنگ رفتار و نگاهش هويداست و نور اميد و اعتماد را در آينه پاك و زلال دلها مي نشاند. در حوادث مهم دوران انقلاب اسلامي و پس از آن نيز چهره پرتلاش اين مجاهد نستوه در ميدانهاي مبارزه و اداره كشور، مي درخشيد. اكنون نيز به ديدار مستضعفان و كوخ نشينان در دورترين نقاط كشور رفته، در فضاي بي آلايش و آكنده از محبت و صميميت، همنشين آنان گرديده، قلب و جانشان را مالامال از عشق و محبت خويش مي سازد. خانواده معظم شهيدان در كانون محبتش قرار گرفته و با دست عطوفت و با اخلاص خويش، دريچه اي به سوي اميد و روشنايي در زندگي آنان گشوده اعتمادشان را به پيشبرد انقلاب و ادامه راه بنيانگذار آن، صد چندان مي كند. يكي از كمالات آية الله خامنه اي، سر زدن بي مقدمه ايشان به خانه هاي شهيدان است. (11)

شجاعت شجاعت و مردانگي، از صفات بارز ايشان است. مبارزات پيگير و دليرانه اش در دوران سياه طاغوت و تداوم آن پس از بارها دستگيري و تبعيد، حضور مستمر در ميدانهاي نبرد و صراحت لهجه و جسارت در خور تحسين در مقابل دشمنان همچون سخنراني بي نظير در جلسه مجمع عمومي سازمان ملل متحد كه اعجاب همگان و وحشت قدرتهاي بزرگ را برانگيخت و نهراسيدن از ظالمان و ستمكاران، در عين خضوع و خشوع به بندگان صالح و خاصه مردم ايران، همه و همه از خصايص وجودي ايشان است. پي نوشتها: .1 انفال (8)، آيه .2 .2 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 11/3/ .73 .3 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 31/11/ .72 .4 همان.

.5 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 30/11/ .72 .6 همان. .7 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 21/10/ .72 .8 صحيفه نور، ج 11، ص .245 .9 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 30/9/ .72 .10 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 21/10/ .72 .11 مصاحبه مركز تحقيقات اسلامي سپاه، 30/9/ .1372 منابع مقاله:

نسل كوثر، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه ؛

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (1)

14 سكه! براي مراسم عقد! در محضر مقام معظم رهبري از مهريه صحبت به ميان آمد، آقا فرمودند: اولا در مورد مهريه، هر چه مورد نظر دختر شما باشد، همان را مهريه قرار دهيد، ولي من چون براي مردم خطبه عقد مي خوانم و اين سنت من بوده كه دختر خانمي كه مهريه اش بيش از 14 سكه باشد صيغه عقدش را نمي خوانم، تا حالا هم اين كار را نكرده ام; اگر بخواهيد مي توانيد بيش از 14 سكه هم قرار بدهيد، ولي من صيغه عقد را نمي توانم بخوانم; برويد نزد آقاي ديگري صيغه عقد را بخواند و از نظر من اشكالي ندارد . دكتر غلامعلي حداد عادل (نماينده مجلس شوراي اسلامي)

آزار و اذيتهاي رژيم ستمشاهي قبل از انقلاب روزي پيش از ظهر براي آوردن حضرت آيت الله خامنه اي براي اقامه نماز جماعت به مسجد كرامت، به منزلشان رفتم . فرزند آقا در حالي كه رنگ پريده بود، در را باز كرد . در اين هنگام متوجه شدم اسباب و وسايل منزل آقا به هم ريخته است . سؤال كردم: جريان چيست؟ او با همان زبان كودكانه گفت: صبح زود چند تا ژاندارم وارد منزلمان شدند و با سر و صدا، منزل و كتابخانه آقا

را به هم ريختند و با زدن قنداق تفنگ به پاهاي پدرم او را بردند . آقاي فتحعليان (عضو هيئت امناي مسجد كرامت مشهد)

آشنايي با تاريخچه و رجال سياسي كشورها در اولين ملاقاتي كه مقام معظم رهبري با كوفي عنان داشتند; در آغاز مذاكرات درباره تاريخچه كشور غنا و شخصيتهاي بزرگ آن و موقعيت سياسي و اجتماعي كشور غنا صحبت كردند . كوفي عنان بعد از ملاقات گفته بود: من با اينكه اهل غنا هستم، درباره كشور خود به اندازه ايشان اطلاع ندارم . ايرانيها و مسلمانها بايد افتخار كنند كه چنين رهبري دارند . اي كاش ايشان دبير كل سازمان ملل بودند . همچنين بعد از جلسه، كوفي عنان به خبرنگاران گفته بود: از همان ابتداي ملاقات، حضرت آيت آلله خامنه اي قلب مرا تسخير كردند . حجة الاسلام پاينده (از اساتيد دانشگاه)

آشنايي با علوم مختلف روزي كه مقام معظم رهبري در منزل آيت الله حسن زاده آملي حضور پيدا كردند، آيت الله حسن زاده در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مكررا مي گفتند: آقاي من! مولاي من! سرور من! آيت الله حسن زاده، اسطرلابي (1) را آوردند و درباره آن مطالبي را بيان كردند، مقام معظم رهبري نيز گاهي مطالبي مي فرمودند و آيت الله حسن زاده قبول مي كردند . ما به دليل ناآشنايي به علم اسطرلاب متوجه نمي شديم . از اينجا معلوم بود كه آقا به علوم غريبه نيز آشنا هستند . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران)

آقا دامادها و عروس خانمها پس از اجراي صيغه عقد عده اي از جوانان توسط مقام معظم

رهبري - كه فرزند بنده نيز در جمع آنها بود - ايشان، عروس و دامادها را چنين نصيحت فرمودند: «اگر شما يك جسم بي جاني را به منزل ببريد و بخواهيد آن را به عنوان يك كالا نگهداري كنيد، چندان به رسيدگي نياز ندارد، شايد لازم باشد هر چند ماه يك بار گردگيري شود . اما اگر يك گلدان زنده را به منزل ببريد، بايد هر روز به آن رسيدگي نماييد و از آن مراقبت كنيد . در آب، نور و هواي آن دقت لازم را به كار بريد .» مقام معظم رهبري در ادامه فرمودند: «شما هم يك گل زنده را به منزل مي بريد و بايد از آن به طور مرتب مراقبت كنيد تا پژمرده نشود . عروس خانمها بايد از دامادها مراقبت و پذيرايي كنند . آقا دامادها نيز بايد مراقب عروس خانمها باشند و به آنها محبت نمايند .» حجة الاسلام والمسلمين سيد علي حسيني (تهران)

آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند در يكي از مجامع بين المللي، نطق پرشوري عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا، ايراد كردم و در حضور بيش از صد هيات نمايندگي و رؤساي دولتها، آمريكا و شوروي را با بردن نام كوبيدم و محكوم كردم . بعد از آن نطق، عده زيادي آمدند مرا تحسين و تصديق كردند و گفتند: سخن شما درست است . يكي از سران كشورها كه يك جوان انقلابي بود - و البته بعدا هم او را كشتند - نزد من آمد و گفت: همه حرفهاي شما درست است، منتهي به شما بگويم، به خودتان نگاه نكنيد كه از آمريكا نمي

ترسيد . همه اينهايي كه در اينجا نشسته اند از آمريكا مي ترسند! بعد سرش را نزديك آورد و گفت: من هم از آمريكا مي ترسم . رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي

احسان به پدر و عنايت خدا پدر مقام معظم رهبري يكي از ائمه جماعت مشهد بودند . ايشان به دليل يك عارضه چشمي در معرض نابينايي قرار مي گيرند و براي معالجه و درمان لازم بود به تهران منتقل شوند، در ضمن ايشان به يك پرستار نياز داشتند، از طرفي اين پدر و فرزندانش علاقه وافري نسبت به همديگر ابراز مي كردند; همانند انس و علاقه ما بين حضرت يعقوب و يوسف . در اين شرايط مقام معظم رهبري مردد بودند كه بمانند و درسشان را در قم ادامه بدهند يا اينكه از پيشرفت علمي خود صرف نظر كنند و پرستاري پدر را بر عهده گيرند . اين شبهه براي ايشان پيش مي آيد كه شايد خدمت به پدر واجب تر باشد . با يكي از دوستانشان (كه اهل معرفت بود) مشورت مي كنند . او مي گويد: عقيده من اين است كه شما براي خدمت به پدر به مشهد برويد، خدا قم را به مشهد مي آورد، يعني آنچه خدا مي خواهد در قم به شما بدهد در مشهد به شما مي دهد . اين حرف به دل ايشان مي نشيند، از تحصيل در قم و آن شرايط ممتازي كه در قم پيش آمده بود صرف نظر مي كنند و با پدر به مشهد برمي گردند . آيت الله مصباح يزدي

اداره كشور با تكيه بر مولا آقاي سيد حسن نصر

الله (دبير كل حزب الله لبنان) مي گفت: يك دفعه به همراه شوراي حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبري بوديم . اوج سختي و تنگنايي ما بود و خيلي به حزب الله سخت مي گذشت . كنفرانس شرم الشيخ هم صورت گرفته بود، همه توطئه ها شده بود كه حزب الله را نابود كنند . موقعي كه ما با رهبر معظم جهان اسلام ديدار داشتيم، ايشان به ما اميد داد و فرمود: «شما پيروز مي شويد، اين چيزها زياد مهم نيست .» سپس اضافه كردند: من در اداره امور كشور بعضي وقتها حل مسائل برايم دشوار مي شود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي شود، به دوستان و اعوان و انصار مي گويم كه آماده شويد به جمكران برويم . راه قم را پيش مي گيريم و راهي مسجد جمكران مي شويم، بعد از راز و نياز با آقا، من احساس مي كنم همانجا دستي از غيب مرا راهنمائي مي كند و من در آنجا به تصميمي مي رسم و مشكل بدين صورت حل مي شود و همان تصميم را عملي مي كنم .» حجة الاسلام والمسلمين كعبي (عضو مجلس خبرگان رهبري)

ارتباط با جوانان در زمينه جاذبه هايي كه حضرت آيت الله خامنه اي از قبل از انقلاب داشته اند، مي توان به صحبت نيكو، برخورد خوب، نظم و وقار، مرتب بودن و تميزي لباس، ادب و احترام به ديگران و گشاده رويي با مردم و جوانان اشاره كرد . جالب اينجاست كه هيچ كس با اين همه صميميت جرات نمي كرد خداي ناكرده در كنار ايشان شوخي زننده اي داشته باشد . يكي

از روزهايي كه آقا درمسجد كرامت اقامه نماز مي كردند، به مرحوم كرامت فرمودند: تخته سياهي را براي تدريس تهيه كنيد . استفاده از تخته سياه در مسجد براي ما خيلي عجيب بود . سپس ساعت خاصي را مقرر فرمودند كه جوانها - دختر و پسر - براي تفسير قرآن به مسجد بيايند . گاهي دانشجويان دختر را مي ديدم كه وقتي مي خواستند وارد جلسه آقا شوند، از كيف خود چادرهايشان را در مي آوردند و به سر مي انداختند و پس از چند جلسه حضور در اين كلاسها، به طور كلي تغيير مسير مي دادند و يك فرد متدين و انقلابي مي شدند . حاج آقا فتحعليان (عضو هيئت امناء مسجد كرامت مشهد) پي نوشت: 1) اسطرلاب، صفحه ايست آسمان نما كه با استفاده از آن و آشنايي با علم رياضي و علم هيئت مطالبي را استخراج مي كنند .

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (2)

ارتباط عاطفي با جوانان مشهديهايي كه سن آنان كفاف دهد، مي دانند مسجدي كه بنده در آن نماز مي خواندم، هميشه مملو از جمعيت بود و به خاطر اينكه با جوانان رابطه عاطفي برقرار مي كردم، بسياري از آنها جوان بودند . يك روز جواني - كه به عنوان مدگرايي - پوستين وارونه پوشيده بود و صف اول نماز نشسته بود، مورد اعتراض قرار گرفت . حاجي بازاري محترم و فهميده اي در گوش جوان چيزي گفت كه آن جوان مضطرب شد! فهميدم كه حاجي به او گفته است كه مناسب نيست با اين لباس صف اول بنشينيد! من به جوان گفتم: اتفاقا شما براي صف اول مناسب هستيد . همين جا بنشينيد

. سپس به حاجي گفتم: چرا مي گويي اين جوان عقب برود، بگذار همه بدانند كه جوان با پوستين وارونه هم مي تواند به نماز جماعت بيايد و به ما اقتدا كند (1) .

ارتباط عاطفي با خانواده شهدا در ديداري كه مقام معظم رهبري در مشهد با خانواده هاي شهدا داشتند، يك روز از خانواده اي دلجويي مي كردند كه چهار فرزندشان شهيد شده بود . مقام معظم رهبري بعد از اينكه عكس شهيدان را برايشان آوردند، از اسامي همه اعضاي خانواده سؤال فرمودند . بعد از معارفه، آقا افراد را با اسم كوچك صدا مي زدند و هدايايي به آنها مي دادند . در پايان، هديه اي نيز به پدر و مادر شهيد تقديم نمودند . در اين بين، يكي از برادران اين شهداي بزرگوار كه جانباز بود آمد و پس از دست بوسي - از روي شوق - شروع به گريه كرد . مقام معظم رهبري از او دلجويي كردند . پدر شهيد گفت: آقا، براي همسر ايشان دعا كنيد، چون بيمار است و دكترها پول كلاني براي مداوايش خواسته اند . مقام معظم رهبري فرمودند: هيچ ناراحتي ندارد، ان شاء الله مشكلش حل خواهد شد . فرداي آن روز همسر اين برادر به دستور ولي امر مسلمين در بيمارستان بستري و تحت معالجه قرار گرفت . در پايان ديدار مجددا آقا افراد خانواده را به اسم صدا مي زدند و به آنها شيريني مي دادند و به دست مباركشان شيريني در دهان بچه ها مي گذاشتند (2) .

اطلاع از واقعيات جامعه مقام معظم رهبري درباره تورم و گراني از مسئولاني انتقاد مي

كردند، در مقابل، مسئوليني مدعي بودند كه گزارشهاي نادرست محضر ايشان ارائه مي كنند . معظم له با اطمينان پاسخ مي دادند كه اينها گزارشهاي ديگران نيست، محصول ارتباط من با جامعه و مردم است . اعضاي خانواده من هر روز خودشان براي خريد مايحتاج روزمره از قبيل نان و ... به كوچه و بازار مراجعه مي كنند و با اين واقعيات، مانوس و دست به گريبانند (3) .

اطلاعات از 18 كانال روزي در محضر مقام معظم رهبري بودم كه يكي از علماي موجه به آقا گفتند: آقا اين چه وضعي است؟ به فقرا رسيدگي نمي شود . آقا فرمودند: پيشنهاد شما چيست؟ آن شخص گفتند: من پيشنهاد مي كنم كه يك صندوق پيشنهادات راه بيندازيد . آقا سر مباركشان را پايين انداختند و فرمودند: من بيش از بيست سال تجربه مديريتي در اين كشور دارم، اين كار جواب نمي دهد . سپس درباره مشكلاتي كه اين شخص از منطقه خودشان مطرح كرده بودند آقا اطلاعاتي را مطرح كردند و اين شخص مبهوت مانده بود كه مقام عظيم ولايت اين اطلاعات را از كجا آورده اند . سپس آقا فرمودند: از هيجده كانال، اطلاعات به من مي رسد و اطلاعاتي به من مي رسد كه مسئولين دفتر نيز از آن بي خبرند (4) !

اعطاي بينش براي عقد دخترم خدمت مقام معظم رهبري رسيديم . قبل از عقد، مقام معظم رهبري زوجين را به لطافت و زيبايي نصيحت كردند . بعد از خواندن عقد، پدر داماد به آقا عرض كرد: اجازه مي دهيد داماد مدحي درباره امام عصر عليه السلام بخواند؟ آقا استقبال كردند . داماد

چند دقيقه اي درباره امام زمان عليه السلام مداحي كرد و آقا او را تحسين فرمود . آقاي لاريجاني (رياست محترم صدا و سيما) كه در آنجا حضور داشت، رو به داماد كرد و به شوخي گفت: با صداي خوبي كه داري، بايد شما را دعوت كنيم تا در صدا و سيما بخواني! در اين لحظه مقام معظم رهبري با قيافه اي جدي به آقاي لاريجاني فرمودند: طلبه هاي ما را از دست ما نگير . سپس رو به داماد كردند و فرمودند: عزيزم خوب درس بخوان . مبادا اين حرفها مسيرت را عوض كند و به جاي درس دنبال اين كارها بروي . اين نكته براي من خيلي جالب بود كه گاهي يك شوخي ممكن است مسير شخصي را عوض كند . بر اين اساس مقام معظم رهبري داماد را متوجه ساختند كه در موقعيت كنوني فقط بايد درسهايش را خوب بخواند (5) .

اقتدار و نفوذ كلام رهبري يك بار امير عبدالله ولي عهد عربستان محضر مقام معظم رهبري آمده بود كه آقا آمرانه فرمودند: يا مني را بسازيد يا ما خودمان مهندسيني داريم كه بيايند مني را بسازند . اميرعبدالله دست روي سرش گذاشت و گفت: علي عيني يا سيد القائد (رهبرا به روي چشم) . سال بعد كه بنده حج مشرف شدم، ديدم مني را درست كرده بودند و تمام امكانات لازم را براي زائرين فراهم آورده بودند (6) .

اگر اين شهدا نبودند ... قرار بود مقام معظم رهبري در ساعت مشخصي به منزل يكي از علما تشريف بياورند . پانزده دقيقه از وقت مقرر گذشت و آقا بعد از يك ربع

تاخير تشريف آوردند . آن شخص با كنايه به آقا گفتند: شما چند دقيقه اي تاخير داشتيد . آقا فرمودند: بله ما به ديدن خانواده شهدا كه مي رويم، معمولا اگر در يك كوچه چند خانواده شهيد باشد، به همه آنها سر مي زنيم، در كوچه اي كه ما رفته بوديم، از قبل گفته بودند دو خانواده شهيد حضور دارند، بعد معلوم شد خانواده شهيد ديگري نيز حضور دارد، تاخير ما به اين علت بود . اين آقا باز درك نكرد و گفت: اين كارها براي جذب قلوب بد نيست; يعني شما اين كار را براي جذب قلوب مي كنيد . مقام معظم رهبري با يك حالت جدي فرمودند: شما اسمش را هر چه مي خواهيد بگذاريد، ولي آقاي فلاني بدانيد اگر اين خانواده شهدا نبودند، اگر اين خونهاي پاك نبود، اين عمامه بر سر بنده و جنابعالي نبود (7) .

الگوسازي قبل از انقلاب در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان، جلسه اي قرآني با حضور حضرت آيت الله خامنه اي برگزار بود و جمع كثيري از مردم براي ملاقات آقا حضور پيدا كرده بودند . آقاي سعيد طوسي كه در آن زمان پسر بچه اي بود، آياتي از قرآن را تلاوت كرد . پس از تلاوت، آقا ايشان را صدا زدند و به روي دست، پسر بچه را بلند كردند و رو به جمعيت فرمودند: اين پسر بچه را ببينيد كه چقدر خوب قرآن مي خواند! از اين فرزند ياد بگيريد و برويد قرآن را فرا گيريد . بعد مبلغي به عنوان هديه به آقاي طوسي دادند . (8)

الگويي شايسته در عمليات بدر، در

خط مقدم، من شاهد حضور فرزند عزيز مقام معظم رهبري، آقا مصطفي در كنار بسيجيان عارف بودم . در طول 8 سال دفاع مقدس، بارها ايشان را در لشكرهاي سيد الشهداء عليه السلام و محمد رسول الله صلي الله عليه و آله ديده ام . اين حضور شجاعانه فرزندان آقا در جبهه، نشان از تعهد مقام معظم رهبري و توجه ايشان به تربيت فرزندان دارد (9) .

امدادرساني به سيل زدگان وقتي در ايرانشهر سيل آمد، خانه هاي بسياري از مردم خراب شد . ما از طريق كرمان براي كمك رساني به ايرانشهر رفتيم . وقتي به آنجا رسيديم پرسيديم: مسئوليت كارها را چه كسي به عهده دارد؟ گفتند: آن سيدي كه داخل سيل است . نزديكتر رفتيم، سيد رشيدي (آيت الله خامنه اي) را ديديم كه يك كيسه آرد به دوش گرفته، پاچه هاي شلوارش را بالا زده است تا آب نگيرد و به كساني كه دچار سيل شده اند كمك مي كند . پس از سلام و احوال پرسي، به او گفتم: چه چيز نياز است؟ فرمودند: همه چيز نياز است، ولي الان كمكهاي نقدي بهتر است . سريع به رفسنجان آمديم و در مساجد پول جمع كرده، به ايرانشهر برگشته و خدمت حضرت آيت الله خامنه اي رسيديم . ايشان فرمودند: الان وقت خوبي است، آقايان همه جمع هستند، خوب است ببينيم با اين پول چه كار كنيم تا بيشترين استفاده را براي سيل زده ها داشته باشد . هر كس پيشنهادي داد، در پايان ايشان فرمودند: به نظر مي رسد براي هر يك از خانواده هاي سيل زده يك گوسفند پاكستاني كه

شير فراوان مي دهد وزاد و ولدش زياد است بخريم تا بتوانند از پوست، گوشت، شير و زاد و ولدشان استفاده كنند . اين كار ارزشمندي بود كه آن موقع براي سيل زده ها انجام شد (10) . پي نوشت: 1) رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت آلله خامنه اي . 2) آقاي مجتبي سادات فاطمي (مشهد) 3) آقاي حسين صفار هرندي . 4) حجة الاسلام والمسلمين كعبي (عضو مجلس خبرگان رهبري) 5) حجة الاسلام والمسلمين دكتر آقاتهراني (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله - قم) 6) حجة الاسلام والمسلمين كاشاني (از اعضاي بيت - تهران) 7) حجة الاسلام آقاي موسوي كاشاني (يكي از اعضاي بيت - تهران) 8) آقاي سيد مرتضي سادات فاطمي (از اساتيد قرآن - مشهد) 9) سردارسرلشكر سيد يحيي صفوي (فرمانده كل سپاه) 10) حجة الاسلام والمسلمين شيخ عباس پورمحمدي (قم)

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (3)

انتقاد پذيري دختر 17 ساله اي از تهران، بنام زينب - ن، نامه اي به مقام معظم رهبري مي نويسد و در آن مي آورد: «روز قدس، مردي - در ميان خطبه هاي شما - بلند شد، مثل اينكه نامه اي داشت، ولي شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شكستيد . مقام معظم رهبري براي روشن شدن ذهن آن نوجوان، چنين مي نويسد: «دختر عزيزم! از تذكر شما خرسند و متشكرم و اميدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهاي كوچك و بزرگ ما - كه كم هم نيستند - در گذرد . من در باب آنچه شما يادآوري كرده ايد، هيچ دفاعي نمي كنم . گاهي گوينده از تلخي لحن

خود به قدر شنونده آگاه نمي شود، در اين موارد همه بايد از خداوند متعال بخواهند كه گوينده را متوجه و اصلاح كند و اگر ممكن شود به او تذكر دهند . توفيق شما را از خداوند متعال مسئلت مي نمايم .» مهندس مقدم (از اعضاي بيت - تهران)

اهتمام به ورزش من در ايام كودكي و نوجواني در كوچه با بچه ها واليبال بازي مي كردم، خيلي هم واليبال را دوست داشتم . الان هم اگر بخواهيم ورزش گروهي بكنيم - البته با بچه هاي خودم - به واليبال رو مي آوريم، كه ورزش خيلي خوبي است . رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي

اي بهتر از هزار يقين اشتباه من ماه مبارك رمضان سال 1380 از سوي مركز بنياد ملاصدرا براي جلسه افطار دعوت شده بودم . خيال مي كردم اين جلسه در محضر مقام معظم رهبري برقرار مي شود، لذا به بيت رهبري رفتم . ولي ديدم دوستان آنجا نيستند . از وضعيت جلسه سؤال كردم، اعضاي بيت اظهار بي اطلاعي كردند . وقت اذان مغرب شد، متوجه شدم كه خانواده هاي شهدا افطار را مهمان آقا هستند . گريه ام گرفت و با خود گفتم خدا را شكر، توفيقي شد در حضور خانواده هاي شهدا در خدمت آقا باشم . در آنجا دو مادر شهيد را ديدم كه سر سفره از آغاز تا پايان به چهره مقام معظم رهبري نگاه مي كردند و گريه مي كردند . مقام عظيم الشان ولايت با ديدن بنده فرمودند: آقاي احمدي چه عجب! داستان را خدمت ايشان عرض كردم . ايشان في البداهه اين مصرع

را خواندند: «اي بهتر از هزار يقين اشتباه من، ولي ايشان ديگر مصرع اول اين بيت را نخواند كه مي گويد: «شد منحرف زكعبه به ميخانه راه ما» ; زيرا اين مصرع كمي ذعارت دارد . من از حسن سليقه آقا بسيار لذت بردم . حجة الاسلام والمسلمين دكتر احمدي (تهران)

برازندگي لباس نظامي روزي در محضر مقام معظم رهبري بودم كه فرمودند: من در زمان جنگ، هميشه با لباس نظامي در جبهه ها حاضر مي شدم . اما ترديد داشتم كه آيا مصلحت همين است كه من لباس پيغمبر صلي الله عليه و آله را كنار بگذارم و اين لباس نظامي را بپوشم يا با همان لباس روحاني در جبهه ها حضور پيدا كنم؟! يك روز پنجشنبه كه از جبهه به منظور شركت در نماز جمعه به تهران آمدم، براي دادن گزارش مستقيما از فرودگاه به جماران رفتم، امام رحمه الله در پشت پنجره ايستاده بودند . من مشغول باز كردن بند پوتينها شدم و اين كار مدتي طول كشيد . حضرت امام رحمه الله همچنان ايستاده بودند و با لبخندي، به دقت مرا نگاه مي كردند . چون وارد اتاق شدم و دست امام را بوسيدم، ايشان دستي به شانه من زدند و فرمودند: زماني پوشيدن لباس سربازي در عرف ما خلاف مروت بود، ولي الان مي بينيم برازنده شماست! با اين كلام دلرباي امام، ترديد از دلم بيرون رفت و هميشه از پوشيدن لباس نظامي لذت مي بردم! حجة الاسلام ذوالنوري (فرمانده تيپ مستقل 83 امام صادق عليه السلام)

براي تمركز در نماز گاهي حضرت آيت الله خامنه اي را زودتر از وقت اذان

به مسجد براي اقامه نماز جماعت مي آوردم، آقا مي فرمود: براي من كمي نان و پنير بياور . روزي از روي كنجكاوي به مرحوم كرامت (باني مسجد كرامت) گفتم: آقا مگر براي نهار به منزل بازنمي گردند كه از من خوراكي طلب مي كنند؟ مرحوم كرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شكنجه آسيب ديده است و در طول روز گاهي معده ايشان درد مي گيرد، لذا كمي خوراكي مي خواهند تا براي مدت كوتاهي درد معده تسكين پيدا كند و بتوانند با تمركز نماز ماعت بخوانند . آقاي فتحعليان (عضو هيئت امناي مسجد كرامت - مشهد)

بشرني السيد القائد بالاسلام آقاي جرج جرداق مسيحي اهل لبنان و صاحب كتاب «الامام علي عليه السلام صوت العدالة الانسانية » كه نمي تواند سوار هواپيما شود، براي ديدن مقام معظم رهبري، مرز به مرز آمده بود تا به ايران رسيده بود . معظم له از او خيلي تجليل و تمجيد كرده، فرمودند: راجع به كتابي كه در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام نوشتيد، من به عنوان فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام از شما تشكر مي كنم، چرا كه شما اين كتاب را درباره پدر و مولاي ما نوشتيد . از آنجا كه حضرت امير عليه السلام هر كس را كه به ايشان خدمتي بكند، بي جواب نمي گذارد، يك پيشنهاد دارم . جرج جرداق گفت: بفرماييد . ايشان فرمودند: كار شما ناقص است، پيشنهادم اين است براي اينكه صله حضرت علي عليه السلام به شما برسد، الاحسان بالاتمام، كارتان را تمام كنيد و اتمام كار شما به اين است كه درباره عمه سادات حضرت زينب عليها السلام كتابي

بنويسيد . اگر اين كار را كرديد من به شما قول مي دهم كه حضرت علي عليه السلام شما را بي جواب نخواهد گذاشت . او هم قبول كرد و گفت اين كار را خواهم كرد . سپس بلند شد تا برود، من براي بدرقه ايشان آمدم، ايشان به من گفت: «بشرني السيد القائد بالاسلام; رهبر انقلاب مرا بشارت داد به اينكه مسلمان خواهم شد» «وان خدمة سيدتنا عليها السلام نتيجته هو الاسلام، صلته هو الاسلام; اينكه آقا فرمودند: بدون صله نخواهد گذاشت، اين مژده را ايشان به من دادند كه در آينده مسلمان خواهم شد .» حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت)

پايبندي به قانون هنگامي كه مي خواهند مرقد مطهر حضرت امام رضا عليه السلام را غبارروبي كنند، خدام حرم دستمالهاي سفيدي را، براي انجام عمل غبارروبي به افراد و شخصيتهاي دعوت شده مي دهند . اين دستمالها با گلاب ناب آغشته شده اند . مقام معظم رهبري اين دستمالها را مي گيرند و پس از غبار روبي، به سر و صورت خود مي كشند . در يكي از غبار روبيها به آقاي طبسي فرمودند: آيا من مي توانم اين دستمال متبرك را براي خودم بردارم؟ با اينكه توليت آستان قدس رضوي زير نظر مقام عظيم الشان ولايت است، ولي از آنجا كه آقاي طبسي را توليت آستان مقدس رضوي مي دانند، خواستند با هماهنگي ايشان و پايبندي به قانون اين كار را انجام دهند . حجة الاسلام محمد علي حقاني (از اعضاي بيت - تهران)

پزشك خصوصي يا ... روزي در حسينيه جماران منبر رفتم و خاطراتي از زندگي مقام معظم رهبري

بيان كردم . بعد از سخنراني، شخصي كه خود را پزشك معرفي مي كرد به من مراجعه كرد و گفت: اجازه بدهيد من هم يك خاطره براي شما بگويم: روزي در مطب بيمارستان نشسته بودم، بيماران را ويزيت مي كردم كه خانم بسيار محجبه اي به همراه فرزندش به عنون بيمار به من مراجعه كردند . پس از معاينه، قيافه فرزند مرا به فكر فرو برد، چون به مقام معظم رهبري شباهت فراواني داشت . از مادر آن نوجوان سؤال كردم كه آيا شما با آيت الله خامنه اي نسبتي داريد؟ گفت: بله، من همسر ايشان هستم . تعجب وجودم را فرا گرفت، به خانم مقام معظم رهبري عرض كردم: مگر شما پزشك خصوصي نداريد؟ ايشان گفتند: «خير، آقا چنين كاري را اجازه نمي دهند و مي گويند شما بايد مانند ساير مردم، به بيمارستان مراجعه كنيد .» زماني كه رفتند، من ديگر نتوانستم به كارم ادامه بدهم . سرم را روي ميز گذاشتم و بسيار گريه كردم . من اين خاطره را از زبان آن پزشك شنيدم . تمام مشخصات وي را به ياد دارم، اما با اين حال از عالم بزرگواري هم پرسيدم، ايشان نيز موضوع را تاييد فرمودند . حجة الاسلام والمسلمين آقاي احدي (يكي از اساتيد حوزه علميه قم)

پشتيباني ناهي از منكر سال 1372، برادر اينجانب در يكي از ميادين شهر يزد، منكري را مشاهده مي كند و مرتكبين خلاف را نهي از منكر مي كند . جوانان خلافكار به شدت او راكتك مي زنند . ايشان راهي بيمارستان مي شود و ضاربين هم فرار مي كنند . مسئولين شهر نيز

هيچگونه واكنشي نشان نمي دهند، شايد دو روز از اين قضيه مي گذشت كه يك دفعه عده اي از مسئولين براي ملاقات به بيمارستان آمدند و همه همت خود را صرف پيدا كردن ضاربين كردند . بعدها متوجه شديم، جريان كتك خوردن برادرم در روزنامه جمهوري اسلامي درج شده بود و مقام معظم رهبري هنگام مطالعه روزنامه ها به اين خبر كه مي رسند، دور آن را خط مي كشند و از مسئولين مي خواهند كه سريع پيگيري شود . در نتيجه ضاربين دستگير مي شوند و اين اقدام زمينه ساز يك راهپيمايي در حمايت از ارزشهاي اسلامي در شهر يزد مي شود . حجة الاسلام والمسلمين آقاي علي ابوترابي (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله)

تاثير شخصيت مادر در فرزند مادر مقام معظم رهبري كه بانوي خوش اخلاق، مهربان و در عين حال شجاعي بودند، در زمان رياست جمهوري فرزندشان گاهي با بعضي از مقامات استاني و كشوري تماس مي گرفتند و از وضعيت موجود ابراز نگراني و به نحوه عملكرد بعضي از مسئولين اعتراض مي كردند و مي گفتند: چرا به گرفتاريهاي مردم رسيدگي نمي كنيد؟ اين بانوي بزرگوار بعد از رحلت پدر مقام معظم رهبري تنها بودند، و حتي مستخدم هم نداشتند . در اواخر عمرشان با اينكه مريض بودند، هيچ گونه امتيازي بر ديگران نداشتند . حاج سيد حسين ميردامادي (دايي مقام معظم رهبري - مشهد)

تاثيرگذاري معنوي بر سياستمداران خانم بي نظير بوتو كه خدمت مقام عظيم الشان ولايت آمده بود، ما نسبت به حجاب ايشان ايراد گرفتيم و حتي چادري برايشان پيدا كرديم و ايشان چادر

به سر خدمت آقا رسيد . آقا از همان اول در مقام نصيحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستي، تو فرزند اميرالمؤمنيني، تو فرزند اهل بيتي، تو فرزند قرآني، تو مسلماني، تو شيعه هستي . همين طور آقا ادامه دادند و كاري كردند كه خانم بي نظير بوتو شروع به گريه و زاري كرد و در حالي كه گريه مي كرد، مي گفت: يك خواهش دارم و آن اينكه روز قيامت مرا شفاعت كنيد . آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است . بهترين شفاعت در اين دنيا اين است كه شما مشي و مرامتان را با اهل بيت عليهم السلام هماهنگ كنيد . از زي خودتان كه مسلمانيد، دست برنداريد و از لباس دين خارج نشويد . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران)

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (4)

تدبير فرمانده كل قوا در بحران جنگ خليج فارس، مقام معظم رهبري ابلاغ فرمودند: واحدهاي نظامي در منطقه جنوب و غرب گسترش پيدا كنند . ما جزء واحدهايي بوديم كه در منطقه جنوب، حوالي پادگان حميد، اردو زده بوديم . اين حركت در پي همان فرمان بود، فرماني كه در آن آورده بودند: «به هيچ وجه، نبايد پذيرفت كه كسي حتي به اندازه يك وجب به خاك ما تجاوز كند .» اين دستور قاطع فرماندهي كل قوا، همه ما را مصمم كرده بود كه كوچك ترين رخنه و نفوذ را نپذيريم . ما هرچه در توان داشتيم، به ميدان آورديم و آماده مقابله احتمالي با دشمن شديم . آمريكاييها تصميم داشتند با تصويب مصوبه اي در كنگره خود، از خاك جمهوري

اسلامي ايران براي حمله به عراق استفاده كنند . تدبير فرمانده معظم كل قوا و در پي آن، حضور گسترده نيروها در مناطق غرب و جنوب، آمريكاييها را از تصميمشان بازداشت . سردار سرتيپ پاسدار علي فضلي

ترتيل دلنشين يك روز در حالي كه از كنار مسجد النبي صلي الله عليه و آله مي گذشتم، بسيار تحت تاثير قرائت امام جماعت مسجد النبي قرار گرفتم . در آن لحظه، جواني را ديدم، كه به من گفت: چيزي فكر شما را به خود مشغول كرده است؟ گفتم: آري، ترتيل زيباي امام جماعت . ايشان گفت: يك روز بعد از نماز، پيش امام جماعت مسجد رفتم و همين مطلب را عنوان كردم و از وي درخواست كردم در صورت امكان نوار كاست محتوي ترتيل خودش را به من بدهد . ايشان از من پرسيد: اهل كجايي؟ گفتم: ايران . او گفت: ترتيل امام جمعه تهران (سيد علي خامنه اي) به مراتب از ترتيل من بهتر است . حجة الاسلام جلالي

تسلط بر تاريخ ائمه عليهم السلام تسلطي كه مقام معظم رهبري به تاريخ ائمه دارند، بسيار دلنشين است . بنده سراغ ندارم كسي، اين اندازه در زمينه تاريخ ائمه عليهم السلام مخصوصا ائمه اي مثل امام جواد، امام هادي، امام حسن عسكري عليهم السلام و به طور كلي ائمه بعد از امام رضا عليه السلام كه متاسفانه كمتر به تاريخشان پرداخته شده است، كار كرده باشد . ايشان عليرغم اشتغالات فراوان به اين مهم اهتمام دارند و بايد اذعان داشت كه در تجزيه و تحليل تاريخ زندگاني اين بزرگواران پيشتازند . در سخنرانيهايي كه ايشان به مناسبتهايي دارند، تبحر

و معرفت معظم له در مورد زندگي اميرالمؤمنين و سيره آن حضرت و تحليلهاي تاريخي در مورد ائمه صدر و هم چنين ائمه نزديك به امام عصر عليه السلام به خوبي روشن و مشخص مي شود . حجة الاسلام والمسلمين دكتر احمدي (تهران)

تسليم در برابر وظيفه يكي دو ماه پس از انتخاب حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان ولي امر مسلمين، بنده به ديدارشان رفته، عرض كردم: چطور شد كه حضرتعالي به عنوان رهبر انقلاب انتخاب شديد؟! مقام معظم رهبري فرمودند: روزي كه مجلس خبرگان درباره جانشين حضرت امام رحمه الله بحث مي كرد، اصلا فكر نمي كردم كه خبرگان چنين تصميمي بگيرند . از نيمه اول اجلاس - صبح تا ظهر - اين طور متوجه شدم كه ممكن است نام بنده مطرح شود، لذا ظهر كه به منزل آمدم، دو ركعت نماز خوانده، با حالت استغاثه و ناله و زاري، از خداوند درخواست كردم كه اين مسئوليت را روي دوش من قرار ندهد . من كمتر ياد دارم براي يك تقاضا; چنين استغاثه و تضرع به درگاه خداوند كرده باشم . با تمام وجود از خدا خواستم كه اين مسئوليت بر عهده من قرار نگيرد . عصر آن روز، مجلس خبرگان به خواست من اصلا توجه نكرد و كار با آن كيفيت انجام شد . گرچه از صميم قلب داوطلب اين كار نبودم، ولي وقتي اين مسئوليت به لحاظ شرعي و قانوني بر دوش من قرار گرفت، تصميم گرفتم با تمام وجود به اين وظيفه عمل كنم . دكتر حداد عادل (نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي)

تقديم هداياي رياست جمهوري به موزه

مقام معظم رهبري - در زمان رياست جمهوري - سفرهاي خارجي زيادي داشتند . در اين سفرها هداياي زيادي به شخص ايشان مي دادند . حتي در سفري كه به يوگسلاوي داشتند، كليد طلايي كشور را به آقا دادند، ولي مقام معظم رهبري در هيچ يك از اين هدايا تصرف نكردند و بعد از پايان دوره رياست جمهوري، دستور فرمودند هدايا را در موزه نگه دارند و همه آنها را متعلق به كشور بدانند . حجت الاسلام ابوترابي (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني; قم)

تكريم قاريان نوجوان در جلسه اي كه اكثر قاريان مشهور قرآن حضور داشتند، حضرت آيت الله خامنه اي دستور دادند نوجوانان قرآن بخوانند و صدايشان را نيز ضبط كنند . بچه ها يكي پس از ديگري قرآن خواندند . آقاي منصوري نيز در آن جلسه سوره حمد را با صداي عبدالباسط و با يك نفس قرائت كرد . آقا ايشان را خيلي تشويق كردند و به رسم يادبود يك سكه بهار آزادي به آقاي منصوري هديه دادند . سپس آقا فرمودند: بزرگترها نيز قرآن بخوانند . يكي از دوستان بلند شد و ضبط را مقابل قاري گذاشت، چون نوار تمام شده بود ايشان نوار را برگرداند تا قرائت آنان را روي قرائت قاريان نوجوان ضبط كند، آقا سريع تذكر دادند و ايشان را از اين كار بازداشتند . آن شخص عرض كرد: آقا اين نوجوانان كه قاري نيستند، اگر قرار است قرائت فردي ضبط شود بايد از استادان اين رشته باشد . آقا فرمودند: آن نوار را نزد من بياوريد . سپس نوار را گرفتند و فرمودند: ما

ساليان سال صداي بزرگترها را شنيده ايم، اما اين نوجوانان را كمتر مي بينيم، نوار اينها را داشته باشيم بهتر است . به اين ترتيب آقا نگذاشتند صوت نوجوانان، پاك شود . از ديدن اين صحنه نوجوانان خيلي تحت تاثير قرار گرفتند . آقاي سيد مجتبي سادات فاطمي (مشهد)

توجه خاص به نوجوانان در ديداري كه مقام معظم رهبري با مردم قم داشتند، ايشان به منزل حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز تشريف بردند . پس از ديدار و احوال پرسي، مقام معظم رهبري به حضرت آيت الله مصباح فرمودند: من سخنرانيهاي شما را كه در كتاب «آذرخشي ديگر از آسمان كربلا» جمع آوري شده بود، مطالعه كردم . مباحث آن خيلي عالي بود . اين مباحث عالمانه را كه از عهده كمتر كسي بر مي آيد، ادامه دهيد . اين جلسه خيلي خودماني بود . نوه هاي حضرت آيت الله مصباح در كنار آقا نشستند و آقا با ملايمت و مهرباني با آنها صحبت فرمودند و حتي محافظان خواستند مانع شوند، آقا فرمودند: مانع نشويد . بچه ها يكي يكي از آقا امضا مي گرفتند و ايشان با حوصله، تمام دفاتر بچه ها را امضا مي كردند و گاهي مطالبي نيز براي آنها مي نوشتند . يكي از بچه ها يك ورق كاغذي را آورد و به آقا گفت: آقا كاغذ مرا هم امضا كن . آقا فرمودند: دفتر اصلي ات را بياور، چون اين كاغذ احتمال دارد پاره شود و از بين برود . حجة الاسلام والمسلمين مجتبي مصباح (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني رحمه الله قم)

جديت و تلاش در جواني

در دوران جواني (هجده سالگي) زماني كه خدمت پدر بزرگوار مقام معظم رهبري حضرت آيت الله سيد جواد خامنه اي مي رسيدم، از من موقعيت درسي ام را سؤال مي كرد و سپس مكررا تاكيد مي كرد: كه آقا سيد حسين، خوب درست را بخوان و مثال مي زد و مي فرمود: ببين! آقا سيد علي به زودي به مقام اجتهاد مي رسد . از چيزهايي كه به ياد دارم اين است كه مرحوم آقا سيد هاشم ميردامادي - پدربزرگ مادري مقام معظم رهبري - و مرحوم پدر مقام معظم رهبري عنايت خاصي به آقا داشتند و بارها شنيدم كه مي فرمودند: علي آقا آينده خوبي دارد; چرا كه خيلي كنجكاو و پي گير درس است، به استاد زياد اشكال مي كند و به مباحثه كردن علاقه دارد . تكيه كلام پدر مقام معظم رهبري اين بود كه (به زبان تركي) مي فرمود: علي پسرم! علي پسرم! آقاي سيد حسين ميردامادي (دايي مقام معظم رهبري - مشهد)

حساسيت دقيق نسبت به بيت المال در زمان رياست جمهوري، حضرت آيت الله خامنه اي يك چك پنجاه هزار توماني براي نخست وزير وقت - مهندس ميرحسين موسوي - ارسال مي نمايند و مي فرمايند: حداكثر پولي كه ممكن است از بيت المال در هزينه هاي شخصي بنده جابجا شده باشد، كمتر از اين است، ولي شما اين مبلغ را به حساب خزانه دولت واريز كنيد تا من مديون بيت المال نباشم . مهندس حميد ميرزاده (تهران)

حساسيت ويژه در مصرف بيت المال يك روز مهمان مقام معظم رهبري بودم . فرزند ايشان آقا مصطفي نيز نشسته بود كه سفره

گسترده شد، آيت الله خامنه اي به وي نگاهي كرد و فرمود: شما به منزل برويد . من خدمت ايشان عرض كردم: اجازه بفرماييد آقازاده هم باشند، من از وي درخواست كرده ام كه با هم باشيم . آقا فرمودند: اين غذا از بيت المال است، شما هم ميهمان بيت المال هستيد . براي بچه ها جايز نيست كه بر سر اين سفره بنشينند . ايشان به منزل بروند و از غذاي خانه ميل كنند . من در آن لحظه فهميدم كه خداوند چرا اين همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است . حضرت آيت الله جوادي آملي

حضور در جمع خانواده شهيد مسيحي در دوران رياست جمهوري حضرت آيت الله خامنه اي، روزي ايشان براي ديدار خانواده هاي شهدا به منطقه مجيديه تهران تشريف بردند . پس از ديدار با چند خانواده شهيد، پرسيدند: آيا باز خانواده شهيدي در اين محله وجود دارد؟ دوستان گفتند: تنها يك خانواده مسيحي باقي مانده است كه فرزندشان در جنگ ايران و عراق شهيد شده است . آيا به خانه آنها هم تشريف مي بريد؟ مقام عظيم الشان ولايت جواب مثبت دادند . هنگامي كه خبر را به اهل خانه دادند، از فرط خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدند . خانمها نيز سراسيمه براي حفظ حجاب به دنبال پوششي رفتند . حضرت آيت الله خامنه اي به منزل آن خانواده مسيحي وارد شدند و به گرمي با آنان برخورد كردند . در زمان پذيرايي نيز - طبق فتواي اجتهادي خود كه مسيحيان و اهل كتاب را پاك مي دانند - از ميوه هايي كه براي ايشان آورده بودند

تناول كردند و به ديگران نيز با اشاره فرمودند: شما نيز ميل كنيد تا آنان بدانند كه ما آنها را از خودمان مي دانيم . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران)

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (5)

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (5)براي ملاقات ايشان آمده بودند، وقت نماز همه براي اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند . همينطور كه نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغاله اي وارد اتاق شد و شروع كرد به اين طرف و آن طرف پريدن و در آخر، سجاده يكي از نمازگزاران را برداشت و با خود برد . چند نفر از نمازگزاران به كلي آرامش شان به هم خورد و خنديدند كه يكي از آنها من بودم و از خنده ما ديگران نيز به غير از حضرت آيت الله خامنه اي خنديدند . ولي آقا نمازشان را بدون هيچگونه حركت اضافي به پايان رساندند . بعد از نماز از آقا پرسيدم كه شما چطور توانستيد نمازتان را ادامه دهيد؟ آقا فرمودند: در مورد چي؟ عرض كردم: به خاطر بزغاله اي كه وارد اتاق شده بود . آقا فرمودند: ذره اي از اين جريان را متوجه نشدم . حجة الاسلام والمسلمين راشد يزدي (مشهد)

حفظ عزت ملي در سفرهاي خارجي در ليبي، خيمه اي برپا كرده بودند كه ارتفاع در ورودي آن خيمه كوتاه بود و به ناچار هر كس مي خواست وارد بشود، بايد خم مي شد . از طرفي داخل خيمه، روبروي در، عكس قذافي بود; يعني هر كس وارد مي شد ناخواسته در مقابل عكس قذافي سر خم مي كرد . حضرت آيت

الله خامنه اي وقتي مي خواستند وارد خيمه شوند، به قهقرا (پشت) وارد مي شوند تا در مقابل عكس قذافي سر خم نكنند . آيت الله خزعلي

خدمت علي گونه به خانواده شهدا مقام معظم رهبري در ديدار از خانواده هاي شهدا، وارد منزل همسر شهيدي شدند كه مريض بود و وضع خانه نابسامان بود . حضرت آيت الله خامنه اي ضمن دستور به همراهان براي انتقال همسر مكرمه شهيد به بيمارستان، خودشان در حياط را مي بندند و به نظافت مشغول مي شوند . حجة الاسلام غفاري

خراب مي كنيد بعد مي آييد پيش من؟! يك روز همراه با يكي از استانداران محضر مقام عظيم الشان ولايت بوديم . آقاي استاندار در ديدار قبلي خود درباره كاري از آقا نظرخواهي كرده بودند و معظم له نظرشان را فرموده بودند، ولي اين استاندار برخلاف نظر آقا عمل كرده بود و كار خراب شده بود . استاندار به مقام معظم رهبري عرض كرد: در آن مسائل استاني متاسفانه من برخلاف نظر شما عمل كردم و كار خراب شد . آقا ناراحت شدند و فرمودند: كار را خراب مي كنيد بعد پيش من مي آييد؟! حجة الاسلام والمسلمين دكتر مرتضي آقا تهراني

دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد به مناسبت برگزاري كنگره بين المللي حضرت زهرا عليها السلام آيت الله حسن زاده آملي صحيفه نور خود راتقديم رهبر انقلاب مي كند و در نامه اي به محضر مقام معظم رهبري مي نويسد: بسم الله الرحمن الرحيم اين صحيفه نور موسوم به «فص حكمة في كلمة فاطمية » به مناسبت تاسيس نخستين كنگره تجليل

و تكريم از عصمة الله الكبري و ثمرة شجرة اليقين و احسن منازل القرآن و بقية النبوة و مشكوة الولاية و الامامة حضرت فاطمه بنت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلي الله عليه و آله كه به فرمان همايون و خجسته رهبر عظيم الشان كشور بزرگ جمهوري اسلامي ايران جناب آيت الله معظم خامنه اي كبير - متع الله الاسلام والمسلمين بطول بقائه الشريف - در ساري مازندران ايران برگزار مي شود . با سلام و حيت خالصانه و ارائه ارادت بي پيرايه و درود نويد جاويد، به حضور آن قائد ولي وفي و رائد سائس حفي، مصداق بارز «نرفع درجات من نشاء» تقديم مي گردد، و عرض مي شود «يا ايها العزيز جئنا ببضاعة مزجاة » . دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد . حسن حسن زاده آملي، 14/6/1376

دلجويي از محرومين به نقل يكي از دوستان، مقام معظم رهبري در مسير برگشت از ارس ماخوست (يكي از روستاهاي كوهستاني و محروم در جنوب شهرستان ساري) چند زن روستايي را ديدند كه هيزم تهيه كرده، بر پشت خود بسته و با مشقت هيزمها را حمل مي كردند . معظم له وقتي با اين صحنه مواجه شدند، دستور دادند ماشين متوقف شود . از ماشين پايين آمدند، مقداري با آنها سخن گفتند و از مشكلات آنان سؤالاتي كردند و در آخر هم دستور دادند به هر كدام از آنها هديه اي تقديم كنند . سردار باقرزاده (مسئول كميته جستجوي مفقودين)

رؤياي صادقانه يك وقت بدون اطلاع وارد محله اي براي ديدن خانواده شهيدي شديم، ديدم محله پر از جمعيت است و

براي ورود مقام معظم رهبري، گاو و گوسفند آماده كرده اند . آقا با ديدن صحنه ناراحت شدند و فرمودند: مگر نگفتم مزاحم مردم نشويد و ديدار من بدون اطلاع قبلي باشد . ما عرض كرديم: آقا; از دفتر اطلاع نداده اند . بالاخره آقا وارد منزل پدر شهيد شدند و فرمودند: بگو ببينم چه كسي آمدن مرا به شما اطلاع داده است، آيا از دفتر اطلاع داده اند؟ پدر شهيد عرض كرد: نه آقا، من ديشب حاج آقا روح الله (امام رحمه الله) را در خواب ديدم، پسرم علي رضا نيز در كنار امام رحمه الله نشسته بود . امام رحمه الله رو به من كردند و فرمودند: فلاني، فردا شب مهمان عزيزي داري، از مهمانت پذيرايي كن . گفتم: مهمان من كيست؟ فرمود رهبر مهمان شما است . با تعجب گفتم رهبر مي خواهد به خانه من بيايد؟! پسرم گفت: بله بابا، رهبر مي خواهد به خانه ما بيايد، از ايشان پذيرايي كنيد . حجة الاسلام احمدي (از اساتيد حوزه علميه قم)

راهنمايي با توجه به موقعيت يكي از دوستان مي گفت: يك روز كه مقام معظم رهبري به كوههاي اطراف تهران رفته بودند، با دختر و پسري دانشجو برخورد مي كنند كه به لحاظ ظاهري وضع مناسبي نداشتند و تصور مي كردند كه آقا دستور دستگيري آنها را خواهد داد، ولي بر خلاف تصور آن دو، مقام معظم رهبري با آنها احوالپرسي كردند و از شغل و فاميل بودن آنها سؤال كردند . پسر وقتي با خلق زيباي آقا مواجه شد، واقعيت را گفت كه ما دوست هستيم . آقا ابتدا درباره ورزش

و مزاياي آن با آن دو صحبت كردند و بعد هم فرمودند: بد نيست صيغه محرميتي در ميان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج كنيد و به آنها پيشنهاد دادند اگر مايل بوديد در فلان تاريخ بياييد، من آمادگي دارم كه شخصا عقد شما را بخوانم . آن دو خداحافظي كردند و طبق قرار همراه خانواده خود، محضر آقا رسيدند . آقا عقد آنها را جاري كردند و با برخورد كريمانه مقام عظيم الشان ولايت، اين دو جوان تغيير مسير دادند و آن دختر غيرمحجبه به يك دختر محجبه و معنوي و آن پسر دانشجو به يك جوان مذهبي مبدل شدند . آقاي محمد امين نژاد (از كارمندان صدا و سيما - تهران)

رد امتياز ويژه زماني كه ضريح مطهر حضرت امام رضا عليه السلام در حال تعويض بود، در خدمت مقام معظم رهبري به پابوسي امام هشتم مشرف شديم . مقام معظم رهبري براي زيارت در كنار مرقد آن امام همام عليه السلام، مشغول راز و نياز بودند . چون ضريح را برداشته بودند، حضور در كنار قبر، رنگ و بوي ديگري داشت . بعد از پايان راز و نياز حضرت آيت الله خامنه اي، آقاي واعظ طبسي به ايشان عرض كرد، آقازاده ها هم بيايند نزديك تر تا از نزديك امام عليه السلام را زيارت كنند . معظم له فرمودند: پس بقيه چي؟! اين دقت را همواره حضرت آقا دارند . ايشان امتياز ويژه و خاصي را براي فرزندانشان قايل نيستند . در آن روز هم فرمودند: اگر بقيه افراد مي توانند از نزديك قبر امام هشتم عليه السلام را زيارت كنند،

فرزندان من هم بيايند . پس از بيان آقا، همه توفيق حضور يافتند . عجب روز به ياد ماندني بود! بعضي از دلشكستگان، سر از پا نمي شناختند . حجة الاسلام محمد علي حقاني (از اعضاي بيت - تهران)

رسيدگي به مشكلات يكي از طلاب خارجي نقل مي كرد كه وقتي وارد ايران شدم، ويزا نداشتم و حتي از داشتن حداقل امكانات محروم بودم . بعد از مدتها سعي و تلاش، چون جايي براي ماندن نداشتم از ماندن در حجره دوستان خجالت مي كشيدم، مجبور شدم مدتي را در مسجد جمكران اقامت گزينم . چند روزي كه آنجا ماندم، به امام زمان عليه السلام توسل پيدا كردم . همان شب در عالم رؤيا ديدم كسي به من فرمود: فردا شب مقام معظم رهبري به مسجد جمكران خواهند آمد، مشكل خودت را بنويس و تقديم ايشان كن . من از خواب بيدار شدم، نامه اي نوشتم و منتظر ماندم . فردا شب در نيمه هاي شب ديدم مقام معظم رهبري با چند نفر وارد مسجد جمكران شدند و من با تعجب به خاطر رؤياي صادقه، نمي دانستم چه كنم . جلوتر رفتم و نامه اي كه در دست داشتم خدمت مقام معظم رهبري تقديم كردم و طولي نكشيد وقتي كه به مركز جهاني رجوع كردم به من گفتند: جواب نامه شما رسيده و شما پذيرش شده ايد و به اين صورت مشكل بنده با عنايت مقام معظم رهبري حل شد . حجة الاسلام حسين جلالي

رعايت حدود الهي در برخوردهاي ديپلماسي يكي از مطالبي كه در زمان رياست جمهوري آيت الله خامنه اي، بسيار در دنيا انعكاس پيدا

كرد و آثار بسيار مثبتي در ميان مسلمانان گذاشت، برخورد ايشان با دعوت رئيس جمهور زيمبابوه در مهماني رسمي شام بود . پس از آنكه به معظم له اطلاع داده شد كه در سر ميز شام، مشروبات الكلي وجود دارد، ايشان پيغام دادند كه ما در اين مهماني شركت نمي كنيم، مگر اينكه مشروبات الكلي جمع شوند . آنان گفتند: ما به شما كاري نداريم، يعني به ايرانيها تعارف نمي كنيم، بلكه طبق رسم خودمان از مهمانان غيرايراني با مشروبات الكلي پذيرايي مي كنيم . مقام معظم رهبري به آنان فرمودند: ما سر سفره شامي كه در آن مشروبات الكلي باشد، حاضر نمي شويم، چون شرعا حرام است . آنان حاضر نشدند كه مشروبات را جمع آوري كنند . معظم له هم در آن مهماني شام شركت نفرمودند . غربيها و رسانه هاي آنان تصور كردند كه طعمه دندان گيري از اين خبر نصيب آنها شده است و در دنيا چنين منعكس كردند كه ايرانيها و رئيس جمهور ايران، بر خلاف آنچه در پروتكلهاي تشريفاتي جهان مرسوم است، در مهماني شام حاضر نشدند، ولي انتشار اين خبر در جهان اسلام، موجب تقويت موضع آرماني نظام اسلامي شد و بسيار به نفع جمهوري اسلامي ايران تمام شد . دكتر علي اكبر ولايتي (مشاور مقام معظم رهبري در امور بين الملل)

ارادت رهبر به جانبازان در مورخ 5/5/1367 در عمليات آزادسازي جاده خرمشهر - اهواز كه همزمان با عمليات مرصاد در منطقه شلمچه انجام گرفت، دشمن كه با شكست مذبوحانه اي مواجه شده بود، براي جبران شكست خود اقدام به بمباران شيميايي منطقه نمود . بنده نيز به

شدت از ناحيه اعصاب، داخلي، ريه، چشم و پوست شيميايي شدم و با آمبولانس براي درمان به بيمارستانهاي صحرايي پانزده خرداد دارخوين و امام حسين عليه السلام خرمشهر اعزام و از آنجا به اتفاق مجروحين ديگر براي معالجه بيشتر به شهر اهواز منتقل شديم . در حين انتقال به بيمارستان متوجه شدم كه بعضي از برادران رزمنده - كه تا آن روز مجروح شيميايي نديده بودند - از ما فاصله مي گيرند; چون خيال مي كردند كه در صورت تماس با ما، ممكن است آنها هم شيميايي شوند . حتي از دادن يك ليوان آب براي آشاميدن خودداري مي كردند و اين رفتار آنها براي ما ناراحت كننده و باعث رنجش مي گرديد . بالاخره به اهواز رسيده و در نقاهتگاه مجروحين شيميايي سيد الشهداء بستري شديم . در دومين روزي كه در آنجا تحت درمان بوديم، ناگهان ساعت 11 شب به مجروحين اطلاع دادند كه رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي (كه در آن زمان رئيس جمهور بودند) براي ملاقات به بيمارستان تشريف آورده اند . همه خوشحال شده و براي ديدار با ايشان لحظه شماري مي كرديم . آن بزرگوار با تك تك مجروحين شيميايي مصافحه و روبوسي نموده و در حق آنان محبتهاي زيادي كردند تا اينكه نوبت به حقير رسيد . ايشان را بسيار نوراني و رشيد ديدم و هنگامي كه خم شدند تا با بنده روبوسي كنند، حالت عزت و احترام عجيبي به من دست داد و احساس سربلندي و غرور نمودم; سربلندي و غرور از اينكه رئيس جمهور مملكت اين گونه به جانبازان شيميايي ارادت داشته و

احترام مي گذارند . لذا خدا را شكر گفته و براي سلامتي و شفاي ايشان و كليه جانبازان اسلام دعا كردم . جانباز جنگ تحميلي - محمد زارع تيموري

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (6)

رفتار قرآني با بدهكار حضرت آيت الله خامنه اي دامت بركاته در زمان رياست جمهوري به يكي از كشورهاي اسلامي رفتند و ما به عنوان همراه در خدمت ايشان بوديم . حضرت آيت الله خامنه اي به رئيس جمهور آنجا فرمودند: بدهي ما را نمي دهيد؟ او در جواب گفت: قرآن مي فرمايد: «فنظرة الي ميسرة; به آدم بدهكار مهلت بدهيد .» آقا با مزاح فرمودند: تا اينجا را قبول دارم ولي به شرط اينكه قسمت دوم آيه شريفه را نخوانيد كه اگر بدهكار توانايي پرداخت ندارد به او ببخشيد; «ان تصدقوا خير لكم » . حجة الاسلام والمسلمين قرائتي (تهران)

رهبري آيت الله خامنه اي از منظر امام رحمه الله زماني كه آيت الله خامنه اي در سفر كره شمالي بسر مي بردند، حضرت امام رحمه الله گزارشهاي سفر را از تلويزيون مي ديدند . ديدار ايشان از كره، استقبال مردم، سخنرانيها و مذاكرات سفر براي حضرت امام رحمه الله خيلي جالب بود و امام رحمه الله فرموده بودند: الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند . حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني رحمه الله

زمزمه عاشقانه با امام رئوف در يكي از سفرهايي كه مقام معظم رهبري به مشهد داشتند، مستقيم به زيارت مشرف شدند . اتاق تاريكي در انتهاي دفتر آقاي طبسي است كه مشرف به حرم است و پنجره كوچكي دارد كه مقام معظم رهبري آنجا زيارت نامه مي خوانند . وقت شام

رفتم تا ايشان را براي شام دعوت كنم، ديدم معظم له در حال گريه و زاري است . بار دوم رفتم، باز ديدم ايشان غرق در توسل است . بار سوم رفتم، باز ايشان را در همان حال ديدم . ما و نيروهاي حفاظت تصميم گرفتيم، ايشان را از آن حال خارج كنيم; چرا كه ممكن بود - بعد از دو ساعت گريه و زاري - براي ايشان اتفاقي بيافتد . اين بار جلوتر رفتم، در را زدم و عرض كردم: دوستان منتظرند تا شما تشريف بياوريد . آقا همانطور كه در گريه و توسل بودند، بلند شدند و زيارت امين الله را شروع كردند . بعد از زيارت و راز و نياز عاشقانه، تشريف آوردند . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران)

ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است در ديداري كه مقام معظم رهبري از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولين نفري كه مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسي نمودند . هر يك از آنان دست خلف صالح حضرت امام رحمه الله را مي بوسيدند و بر صورت و چشمان خود مي ماليدند . گاهي گريه مي كردند و دست بر گردن معظم له مي انداختند . از آنجا كه برخي از عزيزان جانباز روي چرخهاي خود نشسته بودند، ايشان به حالت خميده باقي مي ماندند و صحبتهاي آنان را گوش مي دادند . يكي از جانبازان عرض كرد: آقا من تقاضا دارم كه انگشترتان را به عنوان يادگاري به من بدهيد . مقام معظم رهبري بلافاصله انگشتر خود را درآوردند و به ايشان دادند .

جانباز ديگري عباي رهبر را براي تبرك درخواست كرد . معظم له عباي خود را برداشتند و به آن جانباز عطا كردند . جانباز ويلچري ديگري عرض كرد: آقا من مي خواهم براي نجات از فشار قبر پيراهن شما را همراه كفنم داشته باشم . مقام معظم رهبري به حالت مزاح فرمودند: اينجا كه نمي شود پيراهن را از تن درآورد! وقتي به محل استقرار رفتم، آن را براي شما خواهم فرستاد . ديدار طولاني و صميمانه جانبازان كه تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پيراهن را توسط بنده براي آن جانباز فرستادند، اين در حالي بود كه هنوز جمعيت جانبازان از مدرسه فيضيه متفرق نشده بودند . حجة الاسلام والمسلمين ذوالنوري (فرمانده تيپ مستقل 83 امام صادق عليه السلام)

سادگي و صفاي ازدواج چند روز پس از خواستگاري خانواده بزرگوار حضرت آيت الله خامنه اي از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبري رسيدم . ايشان فرمودند: آقاي دكتر! اگر خدا بخواهد با هم خويشاوند مي شويم . عرض كردم: چطور؟ فرمودند: آقا مجتبي و دختر خانم شما ظاهرا يكديگر را پسنديده اند و در گفتگو به نتيجه رسيده اند . حالا نظر شما چيست؟ عرض كردم: آقا اختيار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستيد و زندگي شما با زندگي ما متفاوت است . تمام زندگي ما غير از كتابهايم، يك وانت لوازم كهنه است . خانه ما هم دو اطاق اندروني دارد و يك اطاق بيروني كه مسئولان مي آيند و با من ديدار مي كنند . من پولي براي خريد خانه ندارم . خانه اي

اجاره كرده ايم كه قرار است در يك طبقه آن آقا مصطفي و در طبقه ديگر آقا مجتبي زندگي كنند . ما زندگي معمولي داريم و شما زندگي خوبي داريد، مثل ما زندگي نكرده ايد . آيا دختر شما حاضر است با اين وجود زندگي كند؟! زيبايي و دقت سخن رهبر معظم انقلاب براي من بسيار جالب بود . موضوع را به دخترم گفتم و او با روي باز استقبال كرد . غلامعلي حداد عادل (نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي)

ساده زيستي وظيفه خود مي دانم اين مهم را به مردم مسلمان و انقلابي ايران بگويم كه من از وضع منزل حضرت آيت الله خامنه اي مطلع هستم . در خانه مقام معظم رهبري هرگز بيش از يك نوع غذا بر سر سفره نيست . خانواده ايشان روي موكت زندگي مي كنند . روزي به منزل ايشان رفتم، يك فرش مندرس و پوسيده زير پاهايم پهن بود كه من از زبري و خشني آن فرش - كه ظاهرا جهيزيه همسر ايشان بود - اذيت مي شدم، از آنجا برخاستم و به موكت پناه بردم . حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد خميني رحمه الله

ساده و بي تكلف با خانواده شهيد يك روز سه چهار نفر با يك ماشين آمدند و گفتند: حاج آقا! خودت را آماده كن كه مهمان عزيزي داري! از آنان پرسيدم: چه كسي قرار است بيايد؟ پاسخ شنيدم: رهبر معظم انقلاب . وقتي آقا داخل منزل شدند، شوق ديدار مرا بهت زده كرده بود . آقا مرا در آغوش كشيدند و صورتم را بوسيدند، بنده نيز دست ايشان را بوسيدم . آقا

داخل اتاق شدند و روي زمين نشستند . ابتدا احوال پرسي كردند و از مشكلات سؤال نمودند . سپس فرمودند: «عكس شهدايتان را بياوريد .» عكسها را براي حضرت آقا آوردم . ايشان تك تك عكسها را بوسيدند و آنان را روبروي خود گذاشتند و فرمودند: «اين شهدا اگر نبودند، ما هم نبوديم . ما هرچه داريم از اين شهدا داريم » . حدود نيم ساعت در محضر آقا بوديم، وقتي خواستند تشريف ببرند رو به من كردند و فرمودند: «اجازه مي خواهيم برويم » . من گفتم: آقا! اجازه ما هم دست شماست . ناگهان متوجه شدم از ايشان پذيرايي نكرده ايم! ديدار ايشان آنقدر ما را شوكه كرده بود كه يادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند . با خجالت از ايشان عذرخواهي كردم، اما ايشان پس از لبخندي زيبا فرمودند: «چه اشكالي دارد؟» . آقاي مجيد شجاعي پور (پدر سه شهيد)

سبقت از اهل فن در كتاب خواني يكي از مسئولين فرهنگي كشور نقل مي كرد: يك روز محضر مقام معظم رهبري رسيدم . آقا يك كتاب رمان آوردند كه نام آن بچه هاي هاروارد بود و به من فرمودند: اين را خوانده اي؟ عرض كردم: نه! (در حالي كه بنده مدير مسئول روزنامه اي مي باشم). سپس فرمودند: اين كتاب درباره فلان موضوع است . ببين اينها چقدر زيبا در قالب رمان انقلاب روسيه را به خورد جوانها مي دهند . حجة الاسلام پاينده (از اساتيد دانشگاه)

سيد علي محبوب سيد روح الله در زمان جنگ، آيت الله خامنه اي به تيپ الغدير تشريف بردند . من نيز در خدمت ايشان بودم .

معظم له در جمع رزمندگان استان يزد، سخنراني كردند، سپس به سنگر فرماندهي رفتيم . ناهار را در آن سنگر صرف نموديم . آيت الله سيد روح الله خاتمي نيز حضور داشتند . ايشان با دستهاي لرزان خود، كاسه بزرگي را برداشت، مقداري ماست داخل آن ريخت و بعد شروع به درست كردن دوغ نمود . دوغ آماده شد . كاسه دوغ را خدمت مقام معظم رهبري آورد و فرمود: آقا دوغ را براي شما درست كرده ام . آيت الله خامنه اي فرمودند: شما خيلي به زحمت افتاده ايد، خودتان ميل بفرماييد . آيت الله سيد روح الله خاتمي گفت: اول شما تناول بفرماييد; چرا كه من آن را براي شما آماده كرده ام . شما بفرماييد و سپس از باقيمانده آن به عنوان تبرك خواهم خورد . مقام معظم رهبري خواستند كاسه را بگيرند كه آيت الله خاتمي فرمود: نه! مي خواهم با دست خودم به شما دوغ بدهم! بعد با دستهاي لرزان خود كاسه را نگه داشت و آقا از آن دوغ آشاميدند . پس از آنكه مقام معظم رهبري از آن دوغ نوشيدند، آيت الله سيد روح الله خاتمي كاسه را بر زمين گذاشت، آن را چرخاند و بعد لبهاي خود را بر همان جايي كه آقا از آنجا دوغ ميل كرده بودند گذاشت و دوغ را آشاميد . حجة الاسلام والمسلمين ذوالنوري (فرمانده تيپ مستقل 83 امام صادق عليه السلام)

شاعر توانا مقام معظم رهبري سابقه طولاني در شعر و متون ادبي داشته اند و سخنراني معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزيده ادبي يونسكو شناخته شد . حتي

قبل از انقلاب و خصوصا از زمان رياست جمهوري تا كنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتيد فن داشته اند . يك نمونه از اشعار معظم له: سرخوش زسبوي غم پنهاني خويشم چون زلف تو سرگرم پريشاني خويشم در بزم وصال تو نگويم ز كم و بيش چو آينه خو كرده حيراني خويشم يك چند پشيمان شدم از رندي و مستي عمريست پشيمان ز پشيماني خويشم از شوق شكرخند لبش جان نسپردم شرمنده جانان زگران جاني خويشم بشكسته تر از خويش نديدم به همه عمر افسرده دل از خويشم و زنداني خويشم هرچند «امين » بسته دنيا نيم اما دلبسته ياران خراساني خويشم

شايستگي رهبري من نسبت به حضرت امام خميني رحمه الله روي بازتري داشتم و مسائل را بي پرده با ايشان مطرح مي كردم . يك روز كه خصوصي خدمت معظم له رسيده بودم، بي پرده در مورد قائم مقامي رهبري و مشكلاتي كه احتمالا پيدا مي شود، صحبت كردم . حضرت امام رحمه الله در آن جلسه به من فرمود: «شما در بن بست نخواهيد بود، آقاي خامنه اي در ميان شما هست; چرا خودتان نمي دانيد؟!» اين جلسه مربوط به اواخر عمر حضرت امام رحمه الله است . در همان روزها امام براي مقام معظم رهبري، كلمه برادر را به كار مي بردند . قطعا اين تعبير بي معنا نبود . ما آن روزها از اين تعبيرات به موضوع رهبري آيت الله خامنه اي منتقل نشديم . اما گفته هاي امام خميني رحمه الله نشانگر اين است كه معظم له، آيت الله خامنه اي را شايسته اين كار مي دانستند .

چنانچه به حاج احمد آقا فرموده بودند: «الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند .» حجة الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني (رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام)

خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (7)

شجاعت حيدرگونه نزديك به چهل روز در خرمشهر مقاومت كرديم تا نگذاريم شهر به اشغال عراقيها درآيد . در اين مدت آيت الله خامنه اي با شجاعتي كم نظير به مواضع دشمن بعثي يورش مي برد، آرايش تانكهاي آنان را به هم مي زد و مانع پيش روي عراقيها مي شد . معظم له گاه در گروههاي 3 و 5 نفره، تا اعماق نيروهاي دشمن پيش مي رفتند و با شناسايي دقيق منطقه عملياتي، اطلاعات نابي را به دست مي آوردند; تا هنگام ملاقات با امام خميني رحمه الله، بهترين و جديدترين اطلاعات را به ايشان بدهند . حجة الاسلام والمسلمين ذوالنوري (فرمانده تيپ مستقل 83 امام جفعر صادق عليه السلام)

ضرورت مراقبت بيشتر در خارج از كشور زماني كه مي خواستم براي تبليغ به خارج از كشور سفر كنم، محضر مقام معظم رهبري رسيدم و از آقا توصيه اي خواستم . آقا فرمودند: سعي كنيد در آنجا مستحبات را دو برابر انجام دهيد، چون آنجا براي مصونيت از گناه به تلاش بيشتري نياز داريد . اگر اين كار را انجام دهيد وقتي برگشتيد اگر كامل تر نشده باشيد، لااقل همان هستيد كه بوديد، چون در آن فرهنگ بايد از پادزهر قوي تر استفاده كنيد . اين نكته در آن سالها براي من خيلي ارزنده بود . حجة الاسلام والمسلمين دكتر مرتضي تهراني (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله - قم)

عتاب رهبري در مواجهه با صحنه سازيها

در يكي از سفرهاي مقام معظم رهبري به استان مازندران، آقا وارد منطقه محرومي به نام «ارس ماخوست » شدند . معظم له وقتي براي بازديد به مدرسه اي وارد مي شوند، مشاهده مي كنند كه تمام ميز و صندليها نو است . آقا احتمال مي دهند كه اين كارها تشريفاتي است و براي ورود معظم له اين كارها انجام گرفته است . مقام معظم رهبري با تيزبيني و زكاوتي كه دارند از بچه ها سؤال كردند كه به من بگوييد اين ميز و صندليها را چه زماني براي شما آورده اند . يكي از بچه هاي كلاس جواب داد: آقا همين ديروز اينها را آورده اند . آقا نگاه عتاب آلودي به آن مسئول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسئوليني كه خودشان نسبت به مشكلات واقفند، بخواهيد صحنه سازي كنيد . سردار باقرزاده - مسئول كميته جستجوي مفقودين (تهران)

عدم تبعيض در برخورد با متخلف يكي از مسئولان نظامي دستور تصرف مكاني را صادر كرده بود . گرچه حق با او بود; اما شيوه اقدام قانوني نبود . سازمان قضايي نيروهاي مسلح گزارش حادثه را تنظيم و خدمت مقام معظم رهبري ارسال كرد . ايشان در زير آن گزارش، مرقوم فرمودند: با متخلف برخورد كنيد ولو پسر من باشد . حجة الاسلام نيازي

عزت نفس در نحوه استفاده از وجوهات شرعي قبل از انقلاب، روزي آيت الله خامنه اي از مقابل مغازه بنده عبور مي كردند، به آقا عرض كردم: شما طلبه هايي را معرفي كنيد تا از باب وجوهات، ماه به ماه از من جنس ببرند تا من هم دين خود را ادا

كرده باشم . آقا فرمود: طلبه ها اين نحو استفاده از وجوهات را كسر شان مي دانند . همچنين روزي مقداري وجوهات به منزل پدر ايشان بردم و عرض كردم: اين پول را بابت خمس به آقا سيد علي بدهيد تا خرج زندگيش كند . پدر ايشان بلافاصله فرمود: آقا سيد علي به اين پول نيازي ندارد . من ناچار شدم بگويم اين پول را در جايگاه خودش مصرف كنيد . آقاي حبيب الله تعطيلي سه قلعه (مشهد)

عزت و اقتدار در سياست خارجي آخرين سفر خارجي مقام معظم رهبري در دوران رياست جمهوري، سفر به كشور چين بود . قبل از نشستن هواپيما در فرودگاه پكن، خبر دادند كه رهبر چين به شدت مريض است و امكان ملاقات او با حضرت آيت الله خامنه اي وجود ندارد . آيت الله خامنه اي نيز تصميم گرفتند متقابلا يكي دو ملاقات تنظيم شده را لغو كنند، چون ملاقات با رهبر چين بسيار مهم بود و مي بايست انجام پذيرد . نزديك ساعت 6 عصر وقت ملاقات با نخست وزير چين بود و آقا فرمودند: من به اين ملاقات نمي روم! براي من به عنوان يك سفير، اين خبر بسيار تلخ بود . نگران بودم كه چه اتفاقي رخ خواهد داد . ما موضوع را به اطلاع چينيها رسانديم . ساعت مقرر فرا رسيد . همه افراد آماده مذاكره بودند . خبرنگارها ايستاده بودند . اما از ورود هيات ايراني خبري نشد! خبرنگارها مخابره كردند كه در رابطه ايران و چين مشكل جدي ايجاد شده است . مدتي گذشت، ساعت 5/6، نخست وزير چين از محل كنگره خلق

به محل اقامت رييس جمهور ايران آمد و از همان دور، با صداي بلند گفت: كوچكتر به ديدار بزرگتر آمده است! بعد وارد اتاق شد . حدود يك ربع با آقا صحبت كرد و گفت: ما نهايت احترام به مهمان را، به خصوص شخصيتي مثل جنابعالي، وظيفه خود مي دانيم . مشكل بيماري رهبر چين جدي است و پزشكان ايشان را ممنوع الملاقات كرده اند . با اين حال، ما موضوع ملاقات را بررسي مي كنيم تا حل شود . با توجه به وعده نخست وزير چين، آيت الله خامنه اي پذيرفتند كه در جلسه شركت كنند و با يك ساعت تاخير در كنگره حاضر شدند و مذاكره انجام شد . روز بعد به آقا گفته شد: با توجه به نامساعد بودن حال رهبر چين، فقط ده دقيقه ملاقات صورت بگيرد كه ملاقات در بيست دقيقه انجام شد . دكتر علاء الدين بروجردي

عظمت سياسي بعد از صدور قطعنامه 598 سازمان ملل، از سوي كشورهاي قدرتمند دنيا بر ايران فشارهاي زيادي وارد مي شد تا ما قطعنامه را بپذيريم . در همان ايام، خاوير پرز دكوئيار - دبير كل سازمان ملل متحد - براي رايزنيهاي لازم به ايران آمد . يكي از برنامه هاي وي، ملاقات با حضرت آيت الله خامنه اي بود . در آن زمان «آقا» رئيس جمهور بودند . پس از ملاقات، دكوئيار به من گفت: رئيس جمهور شما از كدام دانشگاه علوم سياسي فارغ التحصيل شده است؟ گفتم: چطور؟ گفت: من از چند دانشگاه معتبر دنيا مدرك دكتراي علوم سياسي دارم و بيش از سي سال است كه كار سياسي مي كنم

و اكنون ده سال است كه دبير كل سازمان ملل هستم . در اين مدت، كمتر شخصيت سياسي و رئيس جمهوري هست كه وي را نديده و با او گفتگو نكرده باشم، ولي تا كنون شخصيتي سياستمدارتر و هوشمندتر از رئيس جمهور شما نديده ام! آقاي علي محمد بشارتي (وزير كشور وقت)

عنايت ويژه به تسبيحات ام ابيها روزي نمار را در محضر مقام معظم رهبري خوانديم . دو مورد از چيزهاي جالبي كه من در آنجا ديدم عبارت بود از اينكه معظم له تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام را بعد از نماز خيلي خوب و قشنگ، با فاصله، طمانينه و شمرده، شمرده قرائت كردند . و ديگر اينكه بعد از نماز به تربت امام حسين عليه السلام دست كشيدند و صورت و محاسن خود را - چند مرتبه - به زيبايي متبرك كردند . حجة الاسلام والمسلمين دكتر آقا تهراني (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله قم)

عنايت ويژه به مستمندان سال 1374 خانمي با كودك خردسالش به مطب من مراجعه كرد . هر دوي آنان بيماري سل داشتند . ناراحتي خانم به قدري بود كه از حلقوم او خون بيرون مي آمد . آنها را معاينه كردم و برايشان نسخه اي نوشتم . چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با كمال نااميدي اظهار داشت: نسخه قبلي شما را هم دارم! من يك بار ديگر هم به شما مراجعه كرده ام و به علت ناتواني مالي، قدرت تهيه دارو را ندارم! وي در ادامه ابراز داشت: من چهار فرزند دارم كه همگي - به جز يك دختر ده ساله

- همين بيماري را دارند، همسرم نيز فلج و خانه نشين است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است كه با قالي بافي مبلغ اندكي به دست مي آورد و اين مقدار، تنها هزينه خريد نان ما است! من بعد از شنيدن درد دل اين خانم به او گفتم: موضوع را با دوستانم در ميان مي گذارم تا چاره اي بيانديشيم و مشكل شما را حل كنيم . آن خانم از مطب من خارج شد و من همچنان در فكر چاره جويي بودم . پس از مدتي ديدم دوباره به من مراجعه كرد . اما اين بار با دفعه قبل خيلي تفاوت داشت و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد . با شادي تمام به من گفت: ديگر نيازي به تلاش شما نيست! علت را پرسيدم، در جوابم گفت: وقتي كه به منزل رسيدم، هياتي به خانه ما آمدند و وضعيت ما را بررسي كردند . قرار شد همه ما را براي درمان به بيمارستان ببرند! گفتم: اين هيات از سوي چه كسي آمده بودند؟ گفت: از سوي مقام معظم رهبري! گفتم: چگونه از موضوع با خبر شده بودند؟ گفت: وقتي كه مقام معظم رهبري به قم تشريف آوردند، من ماجراي زندگيم را طي نامه اي، خدمت ايشان توضيح دادم . نامه من به دست مسئولين امر سپرده شد . تمامي نامه ها را بررسي كردند، نامه افراد اورژانسي در اولويت قرار گرفت و من نيز چون چنين وضعي داشتم، مورد لطف قرار گرفتم . دكتر وحيدي (از پزشكان قم)

غذاي ساده يك روز كه در منزل مقام معظم رهبري در خدمت

ايشان بودم بحث ما قدري به طول انجاميد و نزديك مغرب شد . پس از اقامه نماز در محضر ايشان، معظم له رو به من كردند و فرمودند: آقا رحيم! شام را مهمان ما باشيد . بنده در عين حال كه اين را توفيقي مي دانستم، خدمتشان عرض كردم اسباب زحمت مي شود . مقام معظم رهبري فرمودند: نه! بمانيد هرچه هست با هم مي خوريم . وقتي كه سفره را پهن كردند و شام را آوردند، ديدم غذاي ساده ايشان و خانواده شان چيزي جز املت ساده نيست . من نيز بر آن سفره مهمان بودم و مقداري از همان غذاي ساده را خوردم . سردار سرلشكر رحيم صفوي (فرمانده كل سپاه)

غواص اقيانوس فقه روزي مقام معظم رهبري با شوراي افتا جلسه داشت . در اين جلسه با حضور علماي بزرگ، مسائل فقهي خصوصا مسائل مستحدثه مورد بحث و گفتگو قرار مي گيرد . پس از جلسه يكي از اعضا (كه خود از آيات عظام مي باشد) را ديدم كه بسيار خوشحال بود، همين كه مرا ديد، گفت: من در دوران تحصيلم، دروس بسياري از بزرگان را چه در قم و چه در نجف ديده ام و آدم متملقي هم نيستم، ولي اين جلسه كه با حضور فضلا و آيات در محضر مقام معظم رهبري برپا مي شود، چيز ديگري است . حرف اول و آخر را اين سيد والامقام مي زند . من معتقدم موهبات خداوندي در ايشان خيلي فراتر از اين چيزهايي است كه من و شما مي بينيم . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران)

خاطرات سياسي درس آموز مقام معظم رهبري

نفوذ معنوي

در زندانبانان در سال 1350 هجري شمسي كه قضيه جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي پيش آمد، نداي امام از نجف اشرف باعث حركتهايي در حوزه علميه مشهد گرديد و ساواك با اطلاع از اينكه همه اين تحريكها به محوريت چند نفر انجام مي پذيرد كه در راس آنها حضرت آيت الله خامنه اي است، ايشان را دستگير و روانه زندان كرد . بنده نيز به همين دليل در زندان بودم . فرداي آن روز حضرت آية الله خامنه اي كه در سلول مجاور من بود بر اثر نفوذي كه در زندانيان گذاشته بود موفق شد از سلول بيرون بيايد . ايشان وقتي مرا با آن وضع رقت بار ديدند، فرمودند: ديشب تو بودي كه ناله مي كردي؟ پاسخ دادم بله . و ادامه دادم: با همين وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را براي اينكه قضا نشود بجا آورم، آيا نمازم صحيح است؟ آقا فرمودند: بهترين نمازي كه شايد در عمرت موفق به خواندن آن شدي همين دو ركعت بوده است . ديشب كه ناله هاي تو را به اين نحو مي شنيدم با خود مي گفتم: اين شخص كيست؟ يك لحظه در دلم به جده ام زهرا عليها السلام متوسل شدم كه صاحب اين ناله هركه هست از شكنجه خلاصي يابد . اين سخن و ملاقات چنان در من تاثير گذاشت كه دردهاي ناشي از شكنجه را به فراموشي سپردم . حجة الاسلام صادقي (مشهد)

نگرشي هنرمندانه به جانباز من يك زماني به يك نويسنده خوبي گفتم، شما به يكي از آسايشگاههاي بنياد شهيد كه مربوط به جانبازان است، برو و مثل پرستارها لباس سفيد

بپوش و در آن آسايشگاه خدمت كن . برو يك ماه در آنجا بمان; لگنش را خالي كن، غذا در دهانش بگذار، ملافه اش را جمع كن و كلا با رنجها و كمبودهاي او آشنا شو و ببين جانباز كيست . گفتم شما برو با آن ديد هنرمندانه جانباز را شناسايي كن; بعد بيا يك رمان درباره واردات ذهني جانباز بنويس و در اين ميان زخمهاي او را شفا بده و بر آن مرهم بگذار; كما اينكه ديگران اين كار را كرده اند . رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي

هدايت و ارشاد غيرمستقيم 5/9 شب بود كه متوجه ايستادن يك پيكان شديم . يكي از اهالي فرياد زد براي سلامتي آقا صلوات بفرستيد . ما كه در مغازه حضور داشتيم از روي كنجكاوي بيرون آمديم و متوجه شديم مقام معظم رهبري از آن ماشين پياده شدند . دور آقا را گرفتيم، ايشان پس از سلام و احوالپرسي تشريف آوردند و در مغازه مدتي نشستند . آقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و يكي دو نفر از دوستان فرمودند كه ما براي ديدار خانواده شهيدي آمده ايم . خداحافظي كردند و تشريف بردند . صاحب مغازه كه چندان مذهبي نبود و حتي گاه و بي گاه در مورد آقا حرفهايي مي زد، باورش نمي شد كه آقا به مغازه ايشان بيايند، بعدها متوجه شديم آمدن آقا به مغازه ايشان موضوعيتي داشته و اين عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشيمان كرده است و امروزه يكي از علاقه مندان واقعي آقا مي باشد . ر - م (از بسيجيان تهران)

هديه

پانصد توماني براي قرآن نخواندن!!! قبل از انقلاب من سيزده ساله بودم كه از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسري قرائت قرآن مشهد شركت كردم . در افتتاحيه مسابقات يكي از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم . من به علت اينكه جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهي بود نپذيرفتم . او اصرار كرد و من باز جواب رد دادم . در كنار من پيرمرد تاجري بود كه مرا مي شناخت . به من گفت: جواد، چرا نمي روي قرآن بخواني؟ من گفتم: نمي خوانم . گفت: اگر بروي پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمي روم . گفت: اگر بروي صد تومان مي دهم، گفتم: نمي روم . گفت: دويست تومان مي دهم، گفتم: حتي اگر 500 تومان هم به من بدهي، قرآن نخواهم خواند . بعدها پيرمرد جريان را براي پدرم نقل كرده بود . روزي خدمت حضرت آيت الله خامنه اي بودم، همين طور كه آقا مشغول صحبت بودند، يك دفعه صحبتشان را قطع كردند و فرمودند: من يك بدهي به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جيب خود درآوردند و به من دادند . من متعجب ماندم . آقا فرمودند: خودت هم نمي داني براي چه به تو بدهكارم؟! ما هميشه به خاطر قرآن خواندن شما جايزه مي داديم ولي اين بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هديه مي دهيم . بعدها فهميدم كه جريان قرآن نخواندن مرا پدرم براي ايشان نقل كرده بود . سيد جواد سادات فاطمي (از قاريان قرآن - مشهد)

يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا در اوايل انتصاب حضرت آية الله خامنه اي به رهبري،

عده اي از دانشگاهيها موضعگيري علني و صريحي درباره ايشان داشتند و افرادي از گروهكها بودند كه موضوع ولايت مقام معظم رهبري را جدي نمي گرفتند، ولي زماني كه محضر ايشان مي رسيدند و معظم له براي آنان صحبت مي فرمودند و آنها را تحويل مي گرفتند، بعد از صحبت گاهي بعضي از آنها در مقابل آقا آياتي مي خواندند كه اشك ما را درمي آورد . «يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين » (1) آياتي كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام براي پدرشان مي خواندند، اينها گريه مي كردند و از اعمال و افكار خود پشيمان بودند . حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت - تهران) پي نوشت: 1) يوسف/97 .

ديدگاه هاي امام خامنه اي

عيد فطر در كلام رهبري

فطر ، عيد جهان اسلام

... روز عيد فطر از جمله ي مناسبتهايي است كه امّت اسلامي مي تواند از آن منتفع شود و خوشبختانه در اسلام از اين مناسبتها بسيار است. اين روز براي همه ي مسلمانان جهان عيد است؛ روزي است كه مسلمانان بعد از يك ماه روزه داري و عبادت و توجّه و تذّكر، با دلهايي كه براي جلب رحمت و نورانيّت الهي آماده شده است، با اقامه ي نماز و اجتماعات گوناگون، گرد هم جمع مي شوند و اين براي دنياي اسلام يك فرصت است. همه ي اعياد و مناسبتهاي اسلامي بايد اين خاصيت را براي ما داشته باشد كه دلهاي ما مسلمانان را به هم نزديك كند. امروز مسلمانان بيش از هميشه احتياج دارند به اين كه دلهايشان را به هم نزديك كنند. ... (1)

... روز عيد فطر از جمله ي مناسبتهايي است كه امّت اسلامي مي تواند از آن منتفع شود و خوشبختانه در

اسلام از اين مناسبتها بسيار است. اين روز براي همه ي مسلمانان جهان عيد است؛ روزي است كه مسلمانان بعد از يك ماه روزه داري و عبادت و توجّه و تذّكر، با دلهايي كه براي جلب رحمت و نورانيّت الهي آماده شده است، با اقامه ي نماز و اجتماعات گوناگون، گرد هم جمع مي شوند و اين براي دنياي اسلام يك فرصت است. همه ي اعياد و مناسبتهاي اسلامي بايد اين خاصيت را براي ما داشته باشد كه دلهاي ما مسلمانان را به هم نزديك كند. امروز مسلمانان بيش از هميشه احتياج دارند به اين كه دلهايشان را به هم نزديك كنند. ... (2) فطر هديه اي از جانب دوست

...عيد فطر، يكي از عظيمترين مناسبتهاي اسلامي است. دنياي اسلام، روز عيد فطر را به معناي حقيقي عيد مي داند و عيد مي گيرد؛ و اين چيزي است كه اسلام براي امّت اسلامي خواسته است: «جعله اللَّه لكم عيدا و جعلكم له اهلا»؛ خداي متعال امروز را براي امّت اسلامي عيد قرار داد و آنها را شايسته ي اين عيد دانست. آنچه مهم است، بخش دوم قضيه است. ما بايد از اين هديه ي الهي استفاده كنيم؛ هم استفاده ي شخصي، به معناي راه دادن نور معرفت و توبه و انابه به دلهاي خودمان، كه اگر از عالم معرفت و محبّت الهي دريچه اي بر روي دلهاي خودمان باز و اندرون خود را نوراني كنيم، بسياري از تاريكيها و گرفتاريهاي دنياي بيرون هم حل خواهد شد؛ چون دل انسانهاست كه سرچشمه ي خوبيها و بديهاست - در اعمال و رفتار و مناسبات اجتماعي و بين المللي آنها - و هم استفاده ي عمومي بكنيم. ... (3)

... امروز عيد فطر است؛ روز

عيدي گرفتن از خداي متعال است؛ روزي است كه در قنوت نماز عيد فطر ميليونها دلِ متذكّر و خاشع از خداوند متعال درخواست كردند همان خيراتي را كه به برترين بندگانش داده است، به آنها هم بدهد و از شروري كه برترين و بزرگترين انسانهاي تاريخ را از آن دور نگه داشته است، آنها را هم دور بدارد. آن خيرات، در درجه ي اوّل، عروج به مقام توجّه به خدا، عبوديّت خدا، آشنا بودن و مرتبط بودن با خدا و الهام گرفتن از حضرت حق در همه ي گفتارها و كردارها و آنات زندگي است، و بدترين شرور، شرك به خدا، خضوع در مقابل قدرتهاي غيرالهي و ضدّ الهي و بنده و برده ي ديگران بودن است. اميدواريم خداوند به فضل و رحمتِ خود دعاي ميليونها مسلمان را كه از دل بر زبان جاري كردند، مستجاب كند و مسلمانان را به وادي امن عبوديّت و مقام بنده ي صالح و شايسته ي خود وارد كند. ... (4) فطر عيدي براي مغفرت شدگان

... در روايتي است از سُويد بن غَفَله - كه از دوستان اميرالمؤمنين است و درباره ي او اين طور گفته اند كه «من كان من اولياء اميرالمؤمنين»؛ از نزديكان اميرالمؤمنين بوده است - كه مي گويد روز عيد فطر در خانه ي اميرالمؤمنين بر او وارد شدم. «فاذا عنده فاثور اي خوان»؛ در مقابل او سفره يي گسترده شده بود و حضرت مشغول غذا خوردن بودند. «و صحفة فيها خطيفة و ملبنة»؛ غذاي بسيار متواضعانه يي در مقابل حضرت گذاشته شده بود. «خطيفة» غذايي است كه در حداقل امكان براي كسي تهيه مي شود؛ مثلاً مقداري شير و مقداري آرد مخلوط مي كردند؛ غذاي كاملاً فقيرانه. «فقلت

يا اميرالمؤمنين يوم عيد و خطيفة؟»؛ عرض كردم يا اميرالمؤمنين! شما روز عيد چنين غذاي كم اهميت و كم ارزشي مي خوريد؟ معمول اين است كه در روزهاي عيد، مردم بهترين غذاهاي خود را مي خورند؛ شما به اين غذا اكتفا كرديد؟ «فقال: انّما هذا عيد من غفر له»؛ فرمود امروز، روز عيد است؛ اما براي كساني كه مورد مغفرت الهي قرار گرفته باشند. يعني عيد بودنِ امروز به خوردن غذاهاي رنگين و دل خوش كردن به شادي هاي كودكانه نيست؛ اين عيد واقعي است براي كساني كه بتوانند و توانسته باشند مغفرت الهي را براي خودشان تحصيل كنند. در يك جمله ي ديگر اميرالمؤمنين فرمود: «انّما هو عيد لمن قبل اللَّه صيامه و شكر قيامه»؛ عيد فطر، عيد است براي كسي كه خدا روزه ي او را مورد قبول قرار دهد و نماز و عبادت او را مورد شكر و سپاس خود قرار دهد. «و كلّ يوم لا يعصي اللَّه فيه فهو يوم عيد»؛ آن روزي كه من و شما اين توفيق را پيدا كنيم كه هيچ معصيتي از ما سر نزند، روز عيد و شادماني است. ... (5) عيد فطر ؛ عيدِ حقيقي

هر عيد فطري، براي انسانِ مسلمانِ آگاهِ هوشيار، مي تواند يك روزِ عيدِ حقيقي باشد. روز شروعِ دوباره زندگي معنوي و روحي؛ مثل بهار براي گياهان و درختان. انساني كه ممكن است در طول سال دچارِ انواع آلودگيها و گناهان شود، و انساني كه بر اثر هواي نفس و خصلتها و صفات زشت، خود را تدريجاً از ساحتِ رحمتِ الهي دور كرده است، هر سال از طرف پروردگار عالم از يك فرصت استثنايي برخوردار مي شود و آن فرصت، ماهِ مبارك

رمضان است. در طول ماه رمضان، دلها نرم مي شود، روحها تلألؤ و درخشندگي پيدا مي كند، انسانها آماده قدم نهادن در وادي رحمتِ خاصه الهي مي شوند و هر كس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضيافت عظيم الهي برخوردار مي گردد. بعد از آن كه اين ماه مبارك به پايان رسيد، روزِ شروعِ سال جديد، روز عيد فطر است. يعني روزي كه انسان مي تواند با استفاده از دستاوردهاي ماه رمضان، راه مستقيم الهي را پيش گيرد، و از كج راهه ها پرهيز كند. (6) عيد فطر و سياهه اعمالِ بدمان

با استفاده از توشه اي كه از ماه رمضان به دست آورده ايم - كه همان رقّت قلب و اراده و صفا و خلوص و ان شاءالله طاعات مقبول است - سعي كنيم از اين فهرست، مقداري را حذف نماييم. اگر حسوديم، حسد را. اگر لجوجيم، لجاجت را. اگر در راههاي زندگي، تنبل و بي نشاطيم، تنبلي و كسالت را؛ اگر بددل و بدخواهِ ديگرانيم، بددلي و بدخواهي را. اگر سست عهديم، سست عهدي را. اگر پيمان شكنيم، بي وفايي را. هر عيبي را كه از لحاظ اخلاق در ما وجود دارد، به بركت ماه رمضان و روز عيد فطر، تا آن جا كه مي توانيم از فهرست و سياهه اعمالِ بدمان پاك كنيم و برسر آن بايستيم و پيش برويم. بدانيد كه خداي متعال در اين راه به كساني كه مجاهدت كنند كمك خواهد كرد. خداي متعال شما را در ميدان مجاهدت براي رسيدن به كمال، تنها نمي گذارد و اوّلين سود، به خود هر شخص مي رسد. (7)

آنچه كه از مجموع آثار مربوط به عيد فطر بر مي آيد، اين است كه چنين روزي، نسبت ويژه اي با وجود مقدّس نبي اكرم

حضرت محمّدبن عبدالله صلّي الله عليه وآله وسلّم دارد. در دعاهاي شب عيد فطر، در چند جا گفته مي شود: «يا مصطفي محمّدٍ و ناصره»، «يا مصطفياً محمّداً و ناصره». «اي برگزيننده محمّد، صلّي الله عليه وآله و اي ياري كننده او.» در دعاي قنوت امروز هم بارها تكرار كرديم: «الّذي جعلته للمسلمين عيداً ولمحمّدٍ صلّي الله عليه وآله ذُخْراً وَ شَرفاً و كرامتاً و مزيدا.» پس، ارتباط ويژه اين روز با وجود مقدس نبي اكرم صلّي الله عليه و آله امري معلوم و آشكار است.

... اگر در هر روز عيد فطر، امّت اين بزرگوار، حركت شايسته اي نسبت به پيشواي عظيم الشّأن و رهبر معظّمِ الهي خود انجام دهد، آن وقت، عيد فطر آن چنان كه خدا خواسته و مقرّر شده است، يك عيد نبوي و عيد مصطفوي واقعي خواهد شد. (8)

روز عيد فطر، روز بسيار عظيم و حائز اهميتي است. (9)

روز عيد فطر، «الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّي اللَّه عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامة و مزيدا»(10) است. چرا روز عيد فطر اين گونه است؟ چون روز عيد فطر، مظهر اجتماع و اتّحاد و برادري مردم با داشتن دل به سوي خداست. اگر اين در دنياي اسلام تأمين شود - يعني اتّحاد و دل به سوي خدا و در گرو احكام خدا داشتن - عزّت مردم هم تأمين خواهد شد.

هدايتهاي الهي را قدر بدانيم، تفضلات الهي را قدر بدانيم، روز عيد فطر را قدر بدانيم، اين اجتماع عظيم مردم را كه دست به دعا برميدارند، رو به قبله ميكنند، در روز معيني با خدا دلهايشان را متصل ميكنند و انس مي يابند، قدر بدانيم. اتحاد خودمان را حفظ كنيم، همت و اراده ي خودمان را حفظ كنيم و

روزبه روز اميدمان را به آينده بيشتر كنيم. (11)

نكته اي كه در روز عيد فطر و عيد اضحي نهفته است، اين است كه اين دو روز از نظر اسلام، بهانه و فرصتي است براي تجديد مباني اسلامي در ذهنها و مرور كردن آنها، چه در قالب نماز عيد فطر و چه در قالب خطبه ها و اجتماعاتي كه در آنها گفتگويي در باب اسلام است. از اين روست كه در ادعيه ي قنوت امروز، مؤمنين به پروردگار عرض مي كنند: «الّذي جعلته للمسلمين عيداً و لمحمّدٍ ذخراً و شرفاً و كرامتاً و مزيدا»(12). امروز، ذخيره و مايه ي شرف و سربلندي پيغمبر خاتم است و افزايش در معنا و محتواي ادامه ي رسالت آن بزرگوار، در اذهان مردم مزيد است. (13)

گذراندن ماه رمضان با عبادت، با روزه داري، با توسل و ذكر و خشوع و ورود در روز عيد فطر، براي مؤمن يك عيد به معناي حقيقي است.

اين عيد از جنس جشن هاي مادي دنيوي نيست؛ اين عيدِ رحمت خداست؛ اين عيدِ مغفرت الهي است؛ اين عيدِ شكر و سپاس مردمي است كه موفق شده اند ماه رمضان را با عبادت حق و با ورود در ضيافت پُرشكوه الهي به سلامت و عافيت بگذرانند و در ماه رمضان در حد وسع و توان و امكان خود، از ذكر و دعا و توسل و خشوع و روزه و نماز بهره ببرند. اين عيدِ مسلماناني است كه پايان يك دوره ي عبادت و رياضت را با اميد مغفرت و پاداش الهي به روز فطر رسانده اند. (14) پي نوشت ها : (1) بيانات در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران 15/09/1381

(2) بيانات در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران 15/09/1381

(3)

بيانات در ديدار با كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت عيد سعيد فطر 25/09/1380

(4) بيانات در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر 05/09/1382

(5) بيانات در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر 13/08/1384

(6) بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر (????/??/??)

(7) بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر (????/??/??)

(8) بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر (????/??/??)

(9) بيانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر (????/??/??)

(10) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 495

(11) ديدار مسئولان نظام با رهبر انقلاب به مناسبت عيد فطر (????/??/??)

(12) مفاتيح الجنان/ نماز عيد فطر(دعاي قنوت)

(13) بيانات در ديدار كارگزاران نظام در روز عيد فطر (????/??/??)

(14) بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر (????/??/??)

تهيه كننده : حجت الله مومني

منبع : راسخون

آداب عيد فطر در نگاه مقام معظم رهبري

احكام فطريه:

- واجب است كه هر كس براي خود و هر كدام از عايله اش، تقريباً به قدر سه كيلو از قوت غالب ادا كند. قوت غالب يعني آن چيزي كه مردم غالباً از آن براي تغذيه استفاده مي كنند، مثلاً گندم.(1) شب عيد فطر:

- فطريه از غروب روز آخر ماه – يعني شب عيد فطر – به عهده ي مكلف مي آيد و احتياط اين است كه آن را قبل از اداي نماز عيد فطر براي كسي كه در نماز عيد فطر شركت خواهد كرد و آن را به جا خواهد آورد تأديه كند. بنابراين اگر شما امشب حساب كنيد كه چقدر به عهده شماست و پولش را كنار بگذاريد و فردا صبح قبل از آن كه به نماز عيد برويد، آن را ادا كنيد، بهترين وجه است. البته اگر

در آن موقع ادا نكرديد، بعد از نماز عيد فطر هم ادا كنيد، ايرادي ندارد.(2) نماز با فضيلت عيد فطر:

- نماز بسيار بافضيلتي است. در اين نماز، دعا، تضرع، گريه و توجه به خداست. نماز عيد فطر، خوب نمازي است.... تمام عبادات براي اين است كه تربيت بشويم و پيش برويم.(3) عيد فطر:

- ماه رمضان با همه عظمت و كرامت و فضاي انباشته از رحمتش سپري شد و مردم مسلمان در سراسر عالم در اين ماه به بركت روز? روزها و توسل و دعا و ذكر و تلاوت قرآن، دلها و جانهاي خود را نوراني تر و به خدا نزديك تر كردند.

- عيد فطر يكي از عظيمترين مناسبتهاي اسلامي است. دنياي اسلام روز عيد فطر را به معناي حقيقي عيد مي گيرند و اين چيزي است كه اسلام براي امت اسلامي خواسته است. «جعله الله لكم عيدا و جعلكم له اهلا» خداوند متعال امروز را براي امت اسلامي عيد قرار داد و آنها را شايسته اين عيد دانست. ... ما بايد از اين هديه ي الهي استفاده كنيم، هم استفاده شخصي به معناي راه دادن نور معرفت و توبه و انابه به دلهاي خودتان كه اگر از عالم معرفت و محبّت الهي دريچه يي بر روي دلهاي خودمان باز و اندرون خود را نوراني كنيم، بسياري از تاريكي ها و گرفتاريهاي دنياي بيرون هم حل خواهد شد، چون دل انسان هاست كه سرچشمه ي خوبي ها و بدي هاست.(4) عيد فطر روز پاداش گرفتن و رويت رحمت الهي بعد از ماه رمضان:

- عيد فطر روز پاداش گرفتن و رؤيت رحمت الهي بعد از ماه رمضان است، بحمدالله ماه رمضان را

كه ماه صبر صلات بود، با عافيت گذرانديد و خداي متعال، با دعا و ذكر و مناجات شما را به اداي فريضه روزه و توسل و خشوع در مقابل حضرت حق موفق كرد. امروز روزي است كه انشاءالله خداي متعال پاداش شما را عنايت خواهد كرد. شايد يكي از بزرگترين پاداشهاي الهي اين باشد كه خدا همه ما را موفق كند تا بتوانيم وسيله رحمت الهي را تا ماه رمضان آينده براي خودمان باقي بداريم.... درس ماه رمضان را براي دوره سال فرابگيريم، اين مي شود يكي از بزرگترين پاداشهاي خداوند كه توفيق اين چنيني را به ما بدهد. رحمت و رضا و قبول و عفو و عافيت را از خداي متعال طلب كنيم اين در حقيقت عيد واقعي خواهد شد.(5) عيد سعيد فطر، مراسمي معنوي و بين المللي:

- عيد سعيد فطر شايد برجسته ترين خصوصيتش اين است كه مراسمي معنوي و بين المللي است. اين رسم بين المللي جنبه معنوي بارز و نماياني دارد. در دعاي قنوت عيد فطر مي خوانيم، (اسئلك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمداً صلي الله عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامه و مزيدا) عيد همه مسلمانان و مايه شرف اسلام و پيامبر اسلام و عزّت اسلام و ذخيره يي تمام نشدني در طول تاريخ است. با اين چشم به عيد سعيد فطر نگاه كنيم. امروز ملّت اسلامي بزرگ ما به اين ذخيره نيازمنديم. از اين ذخيره، دو چيز بايد مورد استفاده مسلمانها قرار گيرد، اول، وحدت و نزديكي مسلمين است و دوم توجه به معنويت در دنياي اسلام است. در دنياي اسلام هر دو عامل تكامل بخش و پيشبرنده

مورد خدشه قرار گرفته است.(6) پي نوشت : 1- از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مردم 6/2/69

2- از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مردم 6/2/69

3- از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مردم 6/2/69

4- از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران 25/9/80

5- از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با كارگزاران 25/9/80

6- از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسئولان 7/10/79

منبع:http://whc.ir

علما در كلام مقام معظم رهبري (مدظله العالي)

روحانيّت نهادي برخاسته از متن اسلام و ادامه دهندة رسالت رسولان الهي در امر هدايت خلق به سوي الله است. تلاش دقيق و ژرف علميِ عالمانِ دين در طي اعصار گذشته، غناي فرهنگي تشيّع را بارور ساخته و زهد و پارسائي و قناعت آنان الگوهاي عملي فضيلت را در اذهان و ديدگان ترسيم نموده و جهاد ايشان با ستمگران، مستبدان و استعمارگران «حوزه» را در جبين مبارزات اجتماعي، سياسي قرار داده است. همدلي و همراهي آنان با مردم روحانيت را سنگ صبور درد و رنج مردم نموده و آنان را به رفيق عسرت و راحت ايشان تبديل كرده است.

در اين گفتار كوتاه، براي آشنائي بيشتر با نهاد روحانيت، جستارهائي از كلام رهبر معظّم انقلاب حضرت آية الله العظمي خامنهاي (حفظه الله تعالي) را نقل ميكنيم.

_ آن كس كه ميگويد، اسلام منهاي روحانيت، او اسلام را نميخواهد؛ او چيزي را ميخواهد كه تلفيقي از افكار سلايق و عقائد شخصي خودش، با پشتوانهاي از كتاب و سنّت باشد.(1)

_ اگر كسي خيال كند كه به غير از جامعة علمي روحانيت تشيّع، كسي خواهد توانست قرآن و اسلام را عَلَم كند و تبيين و تفهيم نمايد در دنيا،

ايمان و اعتقاد در دلها به وجود بياورد،... تصور غلط و اشتباهي است.(2)

_ بيش از هزار سال است كه جامعهي علمي شيعه و روحانيت شيعه بهطور رسمي در دنياي اسلام مشغول كار است، يعني از دوران آغاز فقاهت تا امروز _ حدود يازده قرن _ علما و فقهاي ما و شاگردان آنها و مبلّغان دين _ در مراتب و درجات مختلف _ تلاش و كار كردند و زحمت كشيدند و محصول زحمت آنها، هزاران هزاران جلد كتاب و مطلب و فقه و تفسير و حديث و معارف و فلسفه است كه در اختيار ما ميباشد. نتيجة مهمتر كار آنها، ميليونها مسلمان معتقد به اهل بيت و مكتب آنهاست كه در طول اين سنين متماديه بودهاند و زندگي و كار و تلاش كردهاند و عبادت خدا نمودهاند و رفته اند. امروز ما قطعهاي ديگر از همين نوار تاريخي هستيم.(3)

_ اين حوزهها در طول زمان اولاً توانستند دين را حفظ و تبيين كنند. اگر زحمات حوزههاي علمي از آغاز تا امروز نبود، يقيناً از دين و حقايق ديني چيزي باقي نميماند و بقاء دين مديون تلاش علمي حوزههاست. ثانياً؛ اگر توانستند روحية ديني مردم را تقويت كنند، از اين حوزهها بوده است كه علماء و مبلغّين برخاستند و در ميان مردم دين را تبليغ كردند و روحية ديني را در بين مردم تقويت كردند و همچنين توانستند فكر جامعه را هدايت كنند.(4)

_ در كشور و تاريخ ما، هر نهضت و حركت و تحوّل و نقطهي عطف تاريخي كه روحانيت در آن حضور داشت به همان اندازه كه حركت ادامه داشته به پيروزي قطعي نايل شده است و

هر جائي كه روحانيت نبوده است و پيش روي مناديان دين و معلمان قرآن، براي مردم حاصل نشده و نتوانستند ايمان اين قشر را به آن كار جلب كنند، آن كار ناكام مانده است. بنابراين در حدوث يك حركت، اگرروحانيون بودند، آن حركت پيشرفت كردند و به جايي رسيد. اگر در بقاي آن حركت روحانيون ماندند، به همان اندازه كه ماندند، به جائي رسيد. وقتي كه روحانيت از آن حركت جدا شد، آن حركت هم مثل چراغي كه خاموش بشود، به تدريج خاموش شد.(5)

_ نقش روحانيون در اين انقلاب، چيز غير قابل انكاري است. هيچكس هم تاكنون، اين نقش را انكار نكرده است.(6)

_ آنچه بهطور كلي ميشود گفت و بدان مطمئن بود اين است كه روحانيون به صورت قشر واحد، شامل بخشها، قشرها و قسمتها و طبقات مختلف، بهطور طبيعي طرفدار اين انقلابند و اين انقلاب را از خود ميدانند و لذا در خدمت اين انقلاب قرار ميگيرند.(7)

_ حوزهي علميه، بايد در صف اوّلِ حركت عظيم جامعه قرار داشته باشد. همانطور كه شما ملاحظه كردهايد، مراجع بزرگ ما، چه در زمان امام (رضوان الله تعالي عليه) و چه بعد از زمان امام تا امروز مثل مرحوم آية الله العظمي گلپايگاني مرحوم آية الله العظمي نجفي و امروز هم آية العظمي اراكي (حفظه الله و ادام الله بقائهالشريف و رحمهم الله) در صف اوّل قرار داشتند. هر حادثة مهمي در جامعه بود اينها مقدّم بر ديگران بودند.(8)

_ در تشيّع روحانيّت با مردم مرتبط و پيوسته است.(9)

_ اتصال به تودهي مردم، نقاط مثبت روحانيت ماست. مردمي بودن و درد آنها را احساس كردن و براي آنها دلسوزاندن

و كار كردن و به دشمنانشان نزديك نشدن، خصوصيتي است كه هيچ فرقهاي از فرق روحاني در عالم، آن را نداشته است و الان هم ندارد. اگر اين خصوصيت نبود، اطمينان مردم به روحانيت جلب نميشد كه به خيابانها بيايند و آنطور جان خود را در راه آرمانهاي اين انقلاب در معرض خطر قرار بدهند.(10)

_ من، هر چه كه در تاريخ روحانيت نگاه ميكنم _ جز در موارد استثنائي _ ملجأ و پناهي جز اهل علم نميبينم كه براي ضعفاء و فقرا وجود داشته باشد.(11)

_ علماي ما هميشه براي مردم كار و تلاش ميكردند، زحمت ميكشيدند، فقراء را پاسداري ميكردند و به آنها رسيدگي مينمودند.(12)

_ ما روحانيون در طول تاريخ، ملجأ و پناه فقرا بودهايم؛ نبايد ملجأ و پناه اغنياء بشويم و فقراء را از دست بدهيم... روحانيت بايد ملجأ مظلومان باشد.(13)

_ هر جا روحانيت هست مردم هم هستند. قشرهاي ديگر وجودشان فقط به معناي وجود همان قشر است؛ امّا روحانيت، وجودش به معناي وجود قشرهاي مختلف است به خاطر اينكه او مظهر توجّه و علاقه و ايمان و اعتقاد مردم است، در جامعة ايراني ما روحانيت جزو اصيلترين بافتهاي اين جامعه است. اگر خواستند روحانيت را از اين ملّت بكنند، مثل اين است كه ... نخ يك تسبيح را بگيرند، ديگر چيزي باقي نميماند.(14)

_ از زمان رضاخان تا انتهاي رژيم سابق، هر چه كوشش كردند اين نهاد را _ كه اسمش روحانيت بود _ از بين ببرند نشد. انواع حيل را هم به كار بردند؛ ولي نشد. اگر چيز زيادي و مصنوعي بود يقيناً تا به حال بارها از بين رفته بود.(15)

_ دستهائي الان

براي حذف روحانيت كار ميكنند ... من ميدانم كساني هستند كه حضور روحانيت را دوست ندارند. علّت دوست نداشتنشان هم اين است كه به مبناي فكري روحانيت و به رسالت او اصلاً عقيده ندارند.(16)

_ حوزه و روحانيت مثل خوني است كه در سرتاسر پيكرهي جامعه در جريان است، در حركت است، با همه جا مرتبط است؛ لذا مسائل روحانيت و مسائل حوزه، پيوندي ناگسستني دارد با مسائل كشور، مسائل نظام اسلامي، مسائل دنياي امروز و حتّي با مسائلي از تاريخ و گذشته.(17)

_ امروز حوزههاي علميه مثل كوه پشت سر نظام ايستادهاند. امروز مراجع معظم تقليد، فضلاي بزرگ شخصيتهاي عالي، طلاب و فضلاي جوان، در زمينههاي علمي، در زمينههاي سياسي، هر جائي كه نظام احتياج به پشتيباني داشته است. با كمال قوت و شهامت پشتيباني كردهاند.(18)

_ امروز عدهاي پافشاري ميكنند كه ... چرا ... اين روحانيون در رأس قدرت آمدهاند و موجب ميشوند كه دين از دل مردم برود؟! نه، اگر روحانيون، آدمهاي خوب و پارسا و عادل باشند، در رأس قدرت بودنشان، نه فقط مردم را از دين خارج نميكند، بلكه عليرغم انف آن كساني كه نميخواهند اين را ببينند، آنان را بيشتر به دين و روحانيت گرايش ميدهد.

اگر براي زمامداران ديني، كنارهگيري از قدرت، موجب ميشد دين ترويج پيدا كند، اوّل كسي كه از قدرت كنارهگيري ميكرد، خود نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) بود.(19)

_ روحانيت شيعه و حوزههاي علميه، .. امروز در وضع بسيار فوقالعادهاي هم قرار گرفتهاند. آن وضع اين است كه درس و بحث و تحقيق علمي فقهيشان ميتواند در سرنوشت يك جامعه مؤثر باشد.(20)

_ در حوزههاي علميه بايد اين

ظرفيت و اين توان به وجود بيايد كه بحرانهاي فكري را پيشبيني كند. بحرانهاي فكري، مثل بحرانهاي سياسي نيستند؛ بي سروصدا و آرام وارد ميشوند؛ به تدريج اثر ميگذاردند؛ ناگهان خودشان را ظاهر ميكنند، در حالي كه علاجشان آسان نيست.(21)

_ حقيقت اين است كه بعضي از روحانيون، خودشان را جزو اين انقلاب ندانستند. حقيقت اين است كه بعضي از روحانيون بارهاي سنگين مسئوليتيِ اين انقلاب را تحمّل نكردند. حتّي بالاتر. حقيقت اين است كه بعضي از اين روحانيون، حاضر نشدند حتّي پيام انقلاب را بعد از پيروزي آن، باور كنند ... بعضيها بودند كه عيبهاي كوچك را در نظام جمهوري اسلامي، عمده و بزرگ كردند.(22)

_ «آراستن سرو، ز پيراستن است،» زيبائي ما، در بيپيرايگي ماست. محبوبيت روحانيت، در تجمل و اشرافيگري او نيست، در سادگي و بيپيرايگي اوست ... تجمل و اشرافيگري روحانيون برايشان مضّر است،. آلوده شدن به برخي از پيرايهها و ظواهري كه در زندگي معمولي مردم، عادي است، براي روحانيون مضّر است، طلبه و روحاني، بايستي ساده باشند و مظهر سادگي روحانيت هم سادگي طلبگي است.(23)

_ حوزه علميه مشتمل بر ميراث گرانبهائي از روشها و تجربهها و اندوختهها علمي است. براي بهره بردن از اين تراث علمي و فني و افزون بر آن، بايد از نيروي ابتكار و خلاقيت استفاده كرد و سلف صالح نيز با ابتكار و خلاقيت خود بود كه توانستند دانشهاي ديني را به سطح كنوني برسانند.(24)

_ اگر عالمي باتقوي هم باشد، امّا آشناي به زمان نباشد، نداند كه در دنيا چه ميگذرد و نداند كه دوست و دشمن كيست يك وقت ميبينيد همين كوه علم و تقوا به

وزنهاي در ترازوي باطل تبديل ميشود. البته، كارش نه از روي عمد و اين كه خداي نكرده ميخواهد كار بد بكند؛ بلكه براي اثر ندانستن وضعيّت ... و ندانستن اين كه دشمن كيست و از ما چه ميخواهد، است، آگاه باشيد. «العالم بزمانه لا تحجم عليه اللّوابس»(25)

_ شما بدانيد كه وظيفهتان، درس خواندن و متّقي شدن است؛ امّا فقط اين دو مورد نيست.در كنار اينها، ابزار و چشمي هم لازم است كه اگر آن چشم و آن بصيرت نباشد، اينها به ضرر شما مردم تمام خواهد شد.(26) پي نوشت: 1و2) حوزه و روحانيت در آينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري _ جلد اول _ صفحة 36، «دفتر مقام معظم رهبري» ناشر سازمان تبليغات اسلامي _ 1375، چاپ اوّل.

3) همان، صفحة 4. 4) انوار ولايت _ ص 60 _ «ستاد پيگيري فرمايشات مقام معظم رهبري» _ ناشر:جامعة مدرسّين _ ارديبهشت 71. 5) حوزه و روحانيت در آينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج 1، صفحة 6.

6) همان، صفحة 63. 7) همان، صفحة 236. 8) همان، صفحة 192.

9) همان، صفحة 17. 10) همان، صفحة 19. 11) همان، صفحة 181.

12) همان، صفحة 37. 13) همان، صفحة 182. 14) همان، صفحة 165.

15) همان، صفحة 160. 16) همان، صفحة 239.

17) فيض حضور، بيانات مقام معظم رهبري در سفر به شهر قم 14و 15/7/79 _ انتشارات دفتر تبليغات اسلامي _ چاپ اوّل/ 1379 _ صفحة 6. 18) همان، صفحة 29.

19) حوزه و روحانيت در آئينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري _ ج 1 _ صفحة 240.

20) همان، صفحة 254. 21) فيض حضور، صفحة 31.

22) حوزه و روحانيت در آئينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج

1. صفحة 74.

23) همان، صفحة 195. 24) همان، صفحة 333.

25) همان، صفحة 127. 26) همان، صفحة 129.

منابع

(1) . 8/1/61 _ سخنراني در جمع روحانيون عراقي مقيم قم.

(2) . 5/8/69 سخنراني در جمع روحانيون آزاده.

(3) . سخنراني در جمع علماء چهار محال و بختياري _ 15/7/71.

(4) . آغاز درس خارج فقه _ مهر 1370.

(5) . در جمع طلاب در مدرسة فيضيه، 11/9/66.

(6) . ديدار با روحانيت مازندران، 17/2/63.

(7) . در ديدار با روحانيت غرب تهران _ 6/2/61.

(8) . آغاز درس خارج فقه _ 21/6/73.

(9) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 11/9/66.

(10) . ديدار با طلاب عازم به جبهه _ 26/8/66.

(11) . سمينار ائمه جمع در تهران _ 2/3/63.

(12) . در جمع علماء بوشهر _ 11/10/70.

(13) . در ديدار روحانيت قاين _ 3/1/66.

(14) . ديدار با روحانيت سبزوار _ 30/3/61.

(15) . ديدار با علماء آذربايجان _ 24/1/61.

(16) . ديدار به روحانيت لرستان _ 22/10/67.

(17) . در جمع طلاب در مدرسه فيضيه قم، 14/7/79.

(18) . در جمع طلاب، مدرسه فيضيه _ 14/7/79.

(19) . ديدار با روحانيون در آستانه رمضان _ 5/11/73.

(20) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 11/9/66.

(21) . در جمع طلاب، مدرسه فيضيه _ 14/7/79.

(22) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 27/2/63.

(23) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 11/9/66.

(24) . پيام به جامعه مدرسين _ 24/8/71.

(25) . در مراسم عمامهگزاري _ 18/11/71.

(26) . در مراسم عمامهگذاري، 26/10/72

امام علي (ع) در آيينه نگاه امام راحل و مقام معظم رهبري

« اين علي همه چيز ماست و ما همه بايد تابع او باشيم. در عبادت فوق تمام عبادت كنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجويان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان

بود؛ و اين اعجوبه اي است كه جمع مابين چيزهاي متضاد باهم كرده است.»

آيا «علي يك بشر ملكي و دنيايي است كه ملكيان از او سخن گويند. يا يك موجود ملكوتي است كه ملكوتيان او را اندازه گيري كنند. اولي آن است كه ... بگوييم علي بن ابي طالب(عليه السّلام) فقط بنده خدا بود و اين بزرگترين شاخصه اوست كه مي توان از آن ياد كرد؛ و پرورش يافته و تربيت شده پيامبر عظيم الشان است؛ و اين ازبزرگترين افتخارات اوست.»كدام شخصيت مي تواند ادعا كند كه عبدالله است و از همه عبوديت ها بريده است، جز انبياء عظام و اولياء معظم كه علي(عليه السّلام) آن عبد وارسته از غير و پيوسته به دوست كه حجب نور و ظلمت را دريده و به تمدن و به معدن عظمت رسيده است، در صف مقدم است. و كدام شخصيت است كه مي تواند ادعا كند از خردسالي تا آخر عمر رسول اكرم در دامن و پناه و تحت تربيت وحي و حامل آن بوده است جز علي بن ابي طالب كه وحي و تربيت صاحب وحي در اعماق روح و جان او ريشه دوانده. پس او بحق عبدالله است و پرورش يافته عبدالله اعظم.)(1)

در مورد شخصيت علي بن ابي طالب (عليه الصلاة والسلام) هرچه گفته شود، كم گفته شده است؛ چون آن شخصيت، شخصيت قابل احاطه ي ذهني و بياني نيست؛ يعني نمي شود با بيان، ابعاد نامتناهي آن شخصيت الهي را توصيف كرد. امثال بنده، در بيان جزيي از اجزاي آن عناصر شريف كه در شخصيت اوست، عاجزيم؛ ليكن چون اسوه است، بايد او را در حد توان بشري خودمان بشناسيم.

نمي شود به اوج شخصيت علي بن ابي طالب رسيد. اين را ائمه ي

بزرگوار معصوم ما كه خود فرزندان و جانشينان او هستند، گفته اند. در روايتي كه از امام باقر (عليه الصلاة و السلام) نقل شده است، آن حضرت مي فرمايد: «و ما اطاق عمله منا احد»؛ از ما هم هيچ كس توان انجام دادن عمل او را ندارد. يعني حتي امام باقر و امام صادق و ائمه هداة مهديين (عليهم السلام) هم نمي توانند خودشان را به آن حدي برسانند كه اميرالمؤمنين به آن رسيده بود. «و ان كان علي بن الحسين(عليه السّلام) لينظر في كتاب من كتب علي(عليه السّلام)». امام باقر فرمود كه پدرش علي بن الحسين(عليه السّلام) به يكي از كتابهاي علي بن ابي طالب(عليه السّلام) نظر مي كرد - لابد كتابي از دستورات اميرالمؤمنين بوده، كه آن دستورات طبق عمل و زندگي عملي خود آن بزرگوار بوده است - «فيضرب به الارض ؛ كتاب را روي زمين گذاشت، «و يقول من يطيق هذا؟»؛ چنين عملي را چه كسي طاقت مي آورد؟ يعني امام سجاد كه سيدالعابدين و زين العابدين است، در مقابل عمل و عبادت و زهد اميرالمؤمنين احساس عجز مي كند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان بن حنيف فرمود: «الا و انكم لاتقدرون علي ذلك ؛ شما نمي توانيد به اين سبكي كه من عمل مي كنم، عمل كنيد. واقعا هم انسان وقتي نگاه مي كند، آنچه از اميرالمؤمنين نقل شده، دهشت آور است.

(بنابراين) سخن در اين نيست كه كسي يا جامعه يي بتواند خود را همگون و همسان با علي بن ابي طالب(عليه السّلام) بكند؛ سخن در پيدا كردن جهت حركت جامعه و اشخاص، مخصوصا زمامداران و اولياي امور در نظام اسلامي است. جهت حركت، بايد اين جهت باشد.

شخصيت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) تركيبي

از عناصري است كه هر كدام به تنهايي يك انسان عالي مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمي آورد. زهد اميرالمؤمنين و بي اعتنايي و بي رغبتي او نسبت به شهوات زندگي و زخارف دنيايي، علم آن بزرگوار و دانش وسيع او - كه بسياري از بزرگان مسلمين و همه شيعه بر آن اتفاق دارند كه بعد از نبي اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، كس ديگري غير از اميرالمؤمنين از آن علم برخوردار نبوده است - فداكاري آن بزرگوار در ميدان هاي مختلف - چه ميدان هاي نظامي، و چه ميدان هاي اخلاقي و سياسي - عبادت آن بزرگوار، عدل و دادگري اميرالمؤمنين كه پرچم برافراشته ي شاخصي براي عدل اسلامي است، رافت آن بزرگوار نسبت به ضعيفان - اعم از فقرا، كودكان، غلامان و كنيزان، زنان و از كارافتادگان، پيشقدمي آن بزرگوار در همه كارهاي خير، كه انسان در تاريخ زندگي آن حضرت برخورد مي كند، حكمت و فصاحت آن بزرگوار بخشي از اين عناصر است. شمارش رئوس اين مطالب هم به آساني ممكن نيست؛ و در همه اينها در حد اعلاست.(2)

اين نمايه با 15 مقاله به طرح ديدگاه هاي امام خميني ره و مقام معظم رهبري پيرامون امام علي (عليه السّلام) مي پردازد. پي نوشتها: (1)- سخنراني امام خميني قدس سره در تاريخ27/2/60 به نقل از مجله پاسدار اسلام، شماره 226 ، مقاله: «امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

(2)-سخنراني حضرت آيت الله خامنه اي در تاريخ16/1/1370 به نقل از مجله پاسدار اسلام، شماره 226 ، مقاله: «رهنمودهاي مقام معظم رهبري حضرت آية الله العظمي خامنه اي

منبع: پايگاه حوزه

نوآوري از ديدگاه مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

1. توليد علم، فقط انتقال

علم نيست؛ نوآوري علمي در درجه اوّلِ اهميت است. اين را من از اين جهت مي گويم كه بايد يك فرهنگ بشود. اين نو انديشي، فقط مخصوص اساتيد نيست؛ مخاطب آن، دانشجويان و كلّ محيط علمي هم است. البته براي نوآوري علمي - كه در فرهنگ معارف اسلامي از آن به اجتهاد تعبير مي شود - دو چيز لازم است: يكي قدرت علمي و ديگري جرأت علمي. البته قدرت علمي چيز مهمي است. هوش وافر، ذخيره علمي لازم و مجاهدت فراوان براي فراگيري، از عواملي است كه براي به دست آمدن قدرت علمي، لازم است؛ اما اين كافي نيست. اي بسا كساني كه از قدرت علمي هم برخوردارند، اما ذخيره انباشته علمي آنها هيچ جا كاربُرد ندارد؛ كاروان علم را جلو نمي برد و يك ملت را از لحاظ علمي به اعتلاء نمي رساند. بنابراين جرأت علمي لازم است.... اگر بخواهيد از لحاظ علمي پيش برويد، بايد جرأت نوآوري داشته باشيد. استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجيره جزميگري تعريفهاي علمي القاء شده و دائمي دانستن آنها خلاص شوند.

البته اشتباه نشود؛ من كسي را به آنارشيزم علمي و به مهمل گويي علمي توصيه نمي كنم. در هر زمينه اي، كساني كه از دانشي برخوردار نيستند، اگر بخواهند به خيال خودشان نوآوري كنند، به مهمل گويي مي افتند. ما در زمينه برخي از علوم انساني و معارف ديني اين را مي بينيم. آدمهاي ناوارد بدون اين كه از ذخيره و سواد كافي برخوردار باشند، وارد ميدان مي شوند و حرف مي زنند و به خيال خودشان نوآوري مي كنند؛ كه در واقع نوآوري نيست، مهمل گويي است. بنابراين در زمينه مسائل علمي، من اين را توصيه نمي كنم. بايد فراگرفت؛ اما

نبايد صرفاً مصرف كننده فرآورده هاي علمي ديگران بود. بايد علم را به معناي حقيقي كلمه توليد كرد. البته اين كار، روشمندي و ضابطه لازم دارد. مهم اين است كه روح نوآوري علمي در محيط دانشگاه زنده شود و زنده بماند. خوشبختانه من اين شوق و ميل را در دانشجويان احساس كرده بودم و در اساتيد هم آن را مي بينم. اينها بايد دست به دست هم بدهد و سطح علمي كشور را بالا ببرد. آن وقتي كه علم با هدايت ايمان، عواطف صحيح و معرفت روشن بينانه و آگاهانه همراه شود، معجزه هاي بزرگي مي كند و كشور ما مي تواند در انتظار اين معجزه ها بماند. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير (????/??/?? )

2. شجاعت علمي، نوآوري، پرهيز از نگاه تقليدي به پيشرفتهاي علمي غرب، «اعتماد به نفس شخصي و ملي» و پركاري را ويژگيهاي لازم استادان دانشگاهها براي ايفاي وظايف سنگين خود خواندند و افزودند: علاج دردها و مشكلات كشور در پيشرفت علمي است. رهبر معظم انقلاب: علاج دردها و مشكلات كشور در پيشرفت علمي است (????/??/?? )

3. استعداد ايراني و توانائيهاي ملي ايرانيان اقتضاء ميكند كه نوآوريها در بخش نيروهاي مسلح ما از جمله در ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي سه گانه ي آن، روزبه روز بيشتر شود. پژوهش، نوآوري، كارآزمودگي، انضباط كامل، چيزهائي است كه بايست در اولين قلمهاي فهرست وظائف شما وجود داشته باشد. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك دانش آموختگي دانشگاههاي افسري ارتش (????/??/?? )

4. مقام معظم رهبري در پايان سخنانشان رشد و پيشرفت همخواني قرآن كريم در ايران را بسيار خوب و كم نظير خواندند و بر

لزوم نوآوري دراين زمينه تأكيد كردند. مراسم تلاوت قرآن كريم توسط قاريان برجسته (????/??/?? )

5. بايد به گونه اي علوم پايه را در كشور توسعه بدهيم كه دانستن علومي مانند فيزيك ، شيمي،رياضي و ديگر علوم پايه به يك عرف و مسئله اي همگاني تبديل شود تا بتوانيم با تكيه بر نوآوري و ابتكار ،سرعت دستيابي به قله هاي علمي را افزايش دهيم .ديدار رئيس و جمعي از همكاران دفتر همكاريهاي فناوري رياست جمهوري (????/??/?? )

6. حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كل قوا در ديدار فرمانده كل و جمعي از فرماندهان ارتش جمهوري اسلامي ايران، انگيزه و اميد به آينده را شرط پيشرفت و موفقيت دانستند و تأكيد كردند: اين روحيه موجب نوآوري و ابتكار مي شود ديدار جمعي از فرماندهان ارتش - انگيزه و اميد به آينده، شرط پيشرفت و موفقيت (????/??/?? )

7. در شعر امروز نوآوري و پرورش ذهني مشاهده مي شود اظهار داشتند: يكي از ظريف ترين، فاخرترين و ارزنده ترين گوهرهاي آفرينش يعني گوهر شعر و سخنوري نزد شعرا مي باشد كه در مقابل اين نعمت نيز تكليفي بر دوش شاعران گذاشته شده است. مراسم افطاري با حضور جمعي از شعراي كشور (????/??/??)

8. ما كه مسلمان و انقلابي هستيم، ما كه پيشاهنگ حركت نوين عالم هستيم، بايد بهتر از ديگران اين دانش را بلد باشيم. ديگران مرتجعند، ديگران عقب افتاده اند، ديگران رو به گذشته دارند؛ به ظاهر و به زرق وبرقشان نگاه نكنيد. ديگران اسير شهوتند، اسير كوچكترين انگيزهاي بشريند؛ پيشرو شماييد، پيشقراول شماييد، نوآور شماييد، پيام جديد را شما براي دنيا داريد، در عرصه ي هر دانشي كه بشود و بتوان -

از جمله، دانش نظامي و فنون نظاميگري و روشهاي نوين سازماندهي نظامي - شما بايد بهترين را داشته باشيد. سخنراني در پايان چهارمين مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمايندگي ولي فقيه در سپاه (????/??/?? )

9. فرهنگ مايه ي اصلي هويت ملتهاست. فرهنگ يك ملت است كه مي تواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم، فناور، نوآور و داراي آبروي جهاني كند. اگر فرهنگ در كشوري دچار انحطاط شد و يك كشور هويت فرهنگي خودش را از دست داد، حتي پيشرفتهايي كه ديگران به آن كشور تزريق كنند، نخواهد توانست آن كشور را از جايگاه شايسته يي در مجموعه ي بشريت برخوردار كند و منافع آن ملت را حفظ كند. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلاميدر جمع كاركنان سازمان صدا و سيما (????/??/??)

10. امروز جوانان ايران، رزمندگان ايران، شخصيتهاي برجسته ايران، انسانهاي والاي ايران، جوانان با استعداد و نوآور ايران، ساخته هاي دست جوانان ايران، چشم ملتها و دوستان ايران را خيره مي كند. موفّقيتهاي شما، در اعماق دنياي اسلام، دلها را شاد مي كند. بيانات معظم له در ديدار گروه كثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سيزدهم آبان ماه (????/??/?? )

11. پيشرفت كشور تنها بر اساس الگوي اسلامي - ايراني امكان پذير است و مهمترين وظيفه نخبگان اعم از دانشگاهي و حوزوي تنظيم نقشه جامع پيشرفت كشور براساس مباني اسلام است.

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به دو ديدگاه و گرايش غلط نسبت به تحول و پيشرفت افزودند: يك ديدگاه مربوط به جرياني است كه از نام توسعه و پيشرفت سوءاستفاده و تحت اين شعار زيبا، خيانتها و ظلم هاي فراواني را در حق بشريت روا كرده است.... و خاطرنشان

كردند: ديدگاه غلط دوم نسبت به پيشرفت، جرياني است كه با هرگونه تحول و نوآوري مخالفت مي كند.

ايشان با تأكيد بر اينكه بحث درخصوص الگوي پيشرفت به معناي تصميم براي شروع پيشرفت در ايران نيست افزودند: ملت ايران از سالها قبل و با آغاز نهضت اسلامي مسير پيشرفت خود را آغاز كرده است و تشكيل نظام اسلامي در ايران بزرگترين و شگفت آورترين تحول و پيشرفت در ايران بود زيرا يك حكومت كودتايي، مستبد و موروثي به يك حكومت مردمي واقعي تبديل شد.

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به پيشرفتهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و علمي بهت آور ملت ايران در 27 سال گذشته و قرار گرفتن ايران از لحاظ رشد علمي در درجات اول دنيا تأكيد كردند: البته اين به معناي ناديده گرفتن عقب ماندگي هاي تاريخي نيست ولي سرعت حركت علمي در ايران شتاب زيادي گرفته به گونه اي كه امروز پيچيده ترين فناوريها به دست تواناي دانشمند جوان ايراني طراحي و ساخته مي شود.

رهبر انقلاب اسلامي در بيان علت طرح لزوم بازشناسي الگوي پيشرفت كشور خاطرنشان كردند: هدف از تعريف شفاف و ضابطه مند از مدل پيشرفت، ايجاد يك باور همگاني در ميان نخبگان و عامه مردم درخصوص ضرورت تعيين الگوي صحيح توسعه است.

ايشان در همين زمينه افزودند: غربيها در تبليغات خود، اينگونه القاء كرده اند كه توسعه و پيشرفت مساوي با غربي شدن است و متأسفانه برخي از كارگزاران و نخبگان كشور نيز مدل پيشرفت را صرفاً يك مدل غربي مي دانند كه اين مسئله اي غلط و خطرناك است.

ايشان شكستن اين طلسم را يك وظيفه مهم برشمردند و تصريح كردند:

به طور قاطع مي گويم الگوي غرب براي توسعه يك الگوي ناموفق است زيرا با وجود دستيابي كشورهاي غربي به ثروت و قدرت، ارزشهاي انساني و معنويت در اين جوامع از بين رفته اند.

حضرت آيت الله خامنه اي با تأكيد بر اينكه تنظيم الگوي پيشرفت كشور براساس الگوي اسلامي – ايراني يك مسئله حياتي است خاطرنشان كردند: اگر اين الگوي اسلامي – ايراني در مرحله عمل به اجرا گذاشته شود، قطعاً به الگوي مورد استفاده كشورهاي ديگر تبديل خواهد شد همانگونه كه بسياري از كارها و موفقيت هاي ملت و كشور ايران براي ديگر كشورها و ملتها الگو شده است.

رهبر انقلاب اسلامي، دليل به نتيجه نرسيدن مدل توسعه غربي در نظام اسلامي را ماهيت متفاوت مباني ديدگاه اسلام و غرب نسبت به پيشرفت و جايگاه انسان در اين پيشرفت دانستند و افزودند: در ديدگاه غرب، پيشرفت مادي، و محور آن سود مادي است بنابراين در چنين ديدگاهي اخلاق و معنويت مي تواند قرباني پيشرفت شود.

ايشان با تأكيد بر اينكه در ديدگاه اسلام پيشرفت مادي هدف نيست بلكه وسيله اي براي رشد و تعالي انسان است، خاطرنشان كردند: در جهان بيني اسلام، ثروت، قدرت و علم، وسيله رشد انسان و زمينه ساز برقراري عدالت، حكومت حق، روابط انساني در جامعه و دنياي آباد هستند.

حضرت آيت الله خامنه اي، با اشاره به اختيار انسان براي پيمودن مسير خودپرستي تا خداپرستي به منظور رسيدن به رستگاري در ديدگاه اسلام و مذموم بودن دلبستگي به دنيا در اين مسير تأكيد كردند: در عين حال اسلام از زوايه اجتماعي، وظيفه انسان را مديريت دنيا و استفاده از استعدادهاي فراوان طبيعي

براي آباداني دنيا مي داند.

رهبر انقلاب اسلامي الگوي پيشرفت مبتني بر معنويت، را مدل مطلوب توسعه دانستند و خاطرنشان كردند: افرادي كه در مراكز برنامه ريزي و علمي كشور درخصوص مسائل اصلي همچون مسائل اقتصادي و سياسي متمركز هستند بايد از الگوها و دستورالعمل هاي غربي پرهيز كنند.

ايشان، استقلال ملت ايران را مثال زدني خواندند و تأكيد كردند: بايد با پرهيز از انفعال دربرابر حركت قدرتمندان عالم، اين استقلال در همه عرصه ها نشان داده شود. ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد: الگوي اسلامي-ايراني تنها راه پيشرفت كشور (????/??/?? )

12. حضرت آيت الله خامنه اي توليد علم و نوآوريهاي علمي را هدف اصلي ايجاد جنبش نرم افزاري خواندند و افزودند: در علم و تحقيق به ترجمه و فراگيري اكتفا نكنيد و در مراكز علمي، توليد دانش را هدف اساسي خود قرار دهيد.

ايشان تلاش دارندگان دانش جهاني را براي انحصاري كردن علوم و فنون پيشرفته، يادآوري كردند و افزودند: بايد ايران را از محاصره اي كه كشورهاي جهان سوم در آن گرفتار آمده اند خارج كنيم و خود را به كاروان پيشرفت علم و دانش برسانيم.

رهبر معظم انقلاب اسلامي با ابراز خرسندي از تأكيد استادان و دانشجويان بر لزوم ايجاد جنبش نرم افزاري افزودند: اين جلوه هاي اميدوار كننده نشان مي دهد كه برخلاف تلاشهاي بيگانگان براي القاء حس ناتواني در ملت ايران، احساس "توانايي، اعتماد به نفس و اتكاي به خود" در ملت ايران در حال شكل گيري و تعميق است.

ايشان نقش مديريت را در تحقق اهداف علمي كشور، بسيار تعيين كننده خواندند و افزودند: زمينه سازي و اداره شايسته روند شكوفايي علمي كشور، وظيفه مهمي است كه بر عهده شورايعالي انقلاب فرهنگي وزارتخانه هاي »علوم تحقيقات

و فناوري - بهداشت درمان و آموزش پزشكي - آموزش و پرورش« و مديران دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي قرار دارد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي مسئله توليد علم را شامل همه علوم از جمله علوم انساني دانستند و افزودند: برخلاف انتظار، در مورد توليد نظريه و نوآوري علمي در علوم انساني، حركت مناسبي در كشور صورت نگرفته است.

ايشان با انتقاد از برخورد منفعل با نظريه هاي غربي در مورد اقتصاد، جامعه شناسي، روانشناسي وعلوم سياسي خاطرنشان كردند: مفاهيم و مباني اساسي حقوق، سياست، اقتصاد و ساير علوم انساني در اسلام وجود دارد و استادان متعهد دانشگاهها و علماي حوزه ها مي توانند با نظريه پردازي و نوآوري علمي در اين عرصه ها، به حركت عمومي كشور كمك كنند. ديدار استادان و فرزانگان علمي و دانشگاهي (????/??/?? )

13. حضرت آيت الله خامنه اي با ابراز خرسندي از اهتمام اساتيد ، پژوهشگران و دانش آموزان به توليد علم و نوآوري در عرصه هاي علمي افزودند: بايد زمينه اي فراهم كنيم كه استعدادهاي جوانان كشور شكوفا شود و شعار جذاب توليد فكر و علم به حركتي جدي و پايدار تبديل گردد ... رهبر معظم انقلاب اسلامي توجه به استعدادهاي برجسته را كاملا ضروري خواندند و افزودند : مي توان دستگاه ويژه اي را موظف به رسيدگي به مسائل و مشكلات استعدادهاي درخشان كرد تا جوانان مستعد- فارغ از هرگونه دغه دغه اي حركت سازنده اي را براي پيشرفت كشور و توليد و نوآوري درعلم آغاز كنند و ادامه دهند.

ايشان در همين زمينه برنامه ريزي براي توليد علم و نظريه درعلوم مختلف بخصوص علوم انساني را از وظايف جدي شورايعالي انقلاب فرهنگي برشمردند . . ديدار اعضاي

شوراي عالي انقلاب فرهنگي (????/??/?? )

14. گاهي احساس مي كنيم در مواردي كه امكان مانور بيشتر و بُروز خلّاقيتها و نوآوريها و نگاههاي جديد به موضوع را داريم، آن جاها بايد كشف گردد و اعمال نظر شود. مثلاً حضرت امام در مورد موسيقي و شطرنج، نظرهاي متفاوتي دارند كه اصلاً انقلابي در اين دو موضوع جدّي پيش آورد و در مورد جوانان هم يك گشايش خيلي بزرگي بود. ... نوآوري اصلاً چيزي نيست كه اجازه لازم داشته باشد و كسي كه مي خواهد نوآوري كند، نبايد از كسي اجازه بگيرد. اگر ميداني وجود داشت، اين نوآوري و خلاقيّت به وجود خواهد آمد. من معتقدم نوآوري بايد در همه زمينه ها انجام گيرد. معناي نوآوري اين نيست كه ما اصول پذيرفته شده منطقي و عقلاني خودمان را زير سؤال ببريم. معناي نوآوري، پيشرفت و تكامل در اموري است كه رو به تكامل هستند. مثلاً عدالت چيز خوبي است. كسي كه بخواهد نوآوري كند، شيوه خوبي را براي تأمين عدالت پيدا مي كند؛ اما در خوبي عدالت شك نمي كند. محبّت به پدر و مادر و محبّت به فرزند، يك امر طبيعي است؛ ممكن است كسي براي آن شيوه اي پيدا كند كه تاكنون وجود نداشته است؛ اما در اصل اين اصول كسي شك نمي كند. بنابراين، وقتي شما به نوآوري اشاره مي كنيد و مي گوييد جوان مي خواهد نوآوري كند، لزوماً به آن معني نيست كه نوآوري شامل نوآوريهاي غيرمنطقي و نامعقول هم مي شود. بنابراين، نوآوري درست مورد نظر است. بنده كاملاً موافق هستم كه بايد نوآوري شود؛ ليكن اين كه مي گوييد جامعه ما نمي پسندد، من اين را نمي توانم خيلي از شما قبول كنم. حالا يا شما

چون جوان هستيد و داخل خانواده خودتان يا جاي ديگر قرار داريد، خبري داريد كه من ندارم؛ يا من چون تجربه بيشتر و اطّلاعات زيادتري دارم، چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد؛ به هر حال يكي از اين دوتاست. من گمان مي كنم كه جامعه ما، جامعه اي است كه نوآوري را اصلاً تربيت و استقبال مي كند. يك نمونه اش همين است كه شما در مورد حضرت امام اشاره كرديد. امام بزرگوار يك مرد كهنسال هشتاد ساله بودند كه در اواخر عمرشان اين دو فتوايي را كه شما مي گوييد، صادر كردند. اينها نشان دهنده آن است كه جامعه ما اصلاً جامعه اي است كه با پديده هاي نو و معقول و منطقي، كاملاً همساز و همخوان است. بيانات معظم له در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومين روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامي و جوانان) (????/??/?? )

15. ايشان، نوآوري و نگاه باز و آزاد را جوهره روشنفكري دانستند و افزودند: قوام روشنفكري به نگاه باز است و دفتر تبليغات حوزه علميه قم بايد اين جوهره راهگشا را، مورد توجه كامل قرار دهد چرا كه بدون نگاه باز، پيشرفت فكري و درنتيجه پيشرفت علمي و عملي امكان پذير نيست. ديدار مسؤولان دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (????/??/?? )

16. من به همه ي جوانان و همه ي كساني كه در راه علم حركت مي كنند، مؤكداً توصيه مي كنم كه رشته ي علم و تحقيق و نوآوري در دانش و زنده كردن روح ابتكار و خلاقيت و آفرينش دروني و حقيقي خود را رها نكنند. فعاليت و ابتكار و نوآوري و خلاقيت، اساس پيشرفت انسان و زندگي انساني است. دست نشانده هاي دستگاه هاي قدرت در گذشته در

كشور ما و امروز در بسياري از كشورهاي وابسته ي اين منطقه سعي مي كنند تقليد را جايگزين فعاليت و ابتكار كنند. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كاركنان مجتمع مس سرچشمه (????/??/?? )

17. ايشان تلاش و نوآوري را اساس پيشرفت انسان برشمردند و با تاكيد به همه جوانان، دانشمندان و محققان كشور مبني بر افزايش روح خلاقيت و ابتكار افزودند: هر ملتي كه با جديت كار كند و در روند پيشرفت مادي، معنويت را فراموش نكند براساس وعده تخلف ناپذير الهي از نعمات پروردگار بطور كامل برخوردار خواهد شد.

ايشان فراگرفتن دانش از هر نقطه جهان را دستور اسلام خواندند و افزودند: ما علم را از ديگران فرا مي گيريم اما به شاگردي بسنده نمي كنيم بلكه بر سطح كنوني علم و دانش جهاني مي افزاييم و اين افق كار علمي در كشور ماست.

رهبر معظم انقلاب معناي حقيقي شعار مرگ بر امريكا را كار و تلاش بيوقفه براي پيشرفت و توسعه حقيقي كشور خواندند و خاطرنشان كردند: ملت ما با هيچ ملتي دشمني ندارد و هنگامي كه فرياد مرگ بر امريكا سر مي دهد عزم راسخ و ايمان عميق خود را براي محو هرگونه عقب ماندگي از كشور، مورد تاكيد قرار مي دهد. در جمع هزاران نفر از كاركنان مجتمع مس سرچشمه (????/??/?? )

18. مقام معظم رهبري همچنين فهم حقيقت دين و شريعت و بيان آن براي مردم را اصل و اساس فقاهت خواندند و توجه حوزه هاي علميه را به ضرورت آشنائي با سبك هاي نوين تحقيق عمقي و عرضي، برنامه ريزي براي تبليغ، ريشه كن كردن آفت فكر جدائي دين از سياست پرهيز از

مسائل جناحي و خط بازيهاي سياسي و نيز تشويق طلاب به آزاد انديشي، نوآوري و تفحص جلب كردند. ... مقام معظم رهبري همچنين اهميت تهذيب اخلاق و اعراض از زخارف دنيا در حوزه هاي علميه را يادآور شدند و ضمن تأكيد بر ضرورت برخورداري طلاب از خدمات مناسب جهت تحصيل در حوزه هاي علميه افزودند: برگزار كنندگان امتحانات در حوزه هابايد طلاب را از تلاش بي حاصل در پرداختن به حواشي بر حذر دارند و آنان را بيشتر به سوي تحقيق، تفحص و آزاد انديشي و نوآوري سوق دهند.

رهبر انقلاب اسلامي در پايان سخنانشان لزوم بكار گرفتن روشهاي نو در كتابهاي درسي حوزه هاي علميه را متذكر شدند و تعيين هيأتهائي براي نوشتن كتابها و مطالب جديد و نيز پرداختن به فقه مقارن در حوزه هاي علميه را مفيد و با اهميت دانستند. بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج (????/??/??)

19. حضرت آيت الله خامنه اي، با ابراز خرسندي از استقبال جامعه علمي كشور از مقوله جنبش نرم افزاري و توليد علم، افزودند: عده اي با يأس پراكني در محيطهاي علمي، توانايي عظيم اين ملت را زير سؤال مي برند اما تاريخ و تمدن اين سرزمين و پيشرفتهاي 25 سال اخير ثابت مي كند كه ملت بزرگ ايران، قادر است در توليد و نوآوري علمي نيز، به مرزهاي تازه اي دست يابد.

رهبر معظم انقلاب عشق به اسلام و انقلاب، برخورداري كامل از غرور ملي و غيرت ديني، داشتن روحيه خدمت و تلاش، دفاع از خلاقيت و نوآوري، آگاهي از مسائل و واقعيتهاي عرصه جهاني و پرهيز از سياست زدگي را از جمله ويژگي هاي ضروري يك استاد دانشگاه برشمردند ديدار رؤساي دانشگاه ها

و مراكز علمي تحقيقاتي (????/??/?? )

20. به جوانها توصيه ميكنم شيوه هاي پيشكسوتها را بكلي كنار نگذارند؛ دست نكشند. من با نوآوري موافقم؛ نوآوري هيچ اشكالي ندارد؛ اما اگر بخواهيد در اين نوآوري كمال پيدا كنيد، بايستي اين نوآوري در امتداد شيوه ي گذشتگان باشد.... اما حالا مثلاً مداح يا خواننده ي ما بيايد در راديو و تلويزيون به تقليد - آن هم غلط - آهنگ غربي يا آهنگ مجالس لهو را در مجلس ايمان و در مجلس معنويت تكرار كند، اين درست نيست؛ اين غلط است. نوآوري، درست؛ اما نه اين جور. بيانات معظم له در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت(ع) به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه ي زهرا(س) (????/??/?? )

21. جنبش دانشجويي در پرتو بصيرت و احساس مسؤوليت و با نشاط و شادابي و نوآوري، پيشتازي حركت عمومي ملت را براي تحقق اهداف ملي بر عهده دارد .... مجموعه هاي دانشجويي نيز همين هدف را دنبال مي كنند و با توجه به خصوصيات حركت دانشجويي نظير آگاهي - نشاط و شادابي - ابتكار و نوآوري و جرأت خطر كردن، جنبش دانشجويي، مي تواند در روند تحقق اين اهداف والا پيشتاز و پيشاهنگ حركت عمومي ملت باشد .ايشان در همين زمينه يادآوري كردند: البته اين هدف ملي بايد در پرتو معنويت دنبال شود وگرنه بطور صحيح محقق نخواهد شد و نتايجي منفي ببارخواهد آورد . ديدار اعضاي مجمع عمومي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي كشور (????/??/?? )

22. آينده ملت ايران در پرتو اتكاء به هويت حقيقي حركت امام راحل عظيم الشأن يعني اسلامي بودن، مردمي بودن، و نوآوريهاي متكي بر اسلام بسيار درخشانتر از گذشته است. ... اسلامي بودند، مردمي بودن و

برخورداري از ابتكار و نوآوري اسلامي، سه نقطه اصلي حركت مبارك امام است كه نبايد هيچگاه فراموش شود. مراسم سالگرد ارتحال بنيانگذار انقلاب(ره): مجاهدت هميشگي در راه خدا، راز قدرت معنوي امام (????/??/??)

23. اكنون با پيشرفت كشور در كار سازندگي و گسترش دامنه ي نياز به دانش و تخصص و لزوم فراگيري علوم و فنون و پرورش محققان و نوآوران و استادان و متخصصان كارامد، اهميت اين بخش از مسائل فرهنگي تأكد مضاعف يافته است. انتصاب اعضاي جديد شوراي عالي انقلاب فرهنگي (????/??/??)

24. آنچه لازم است، كار و ابتكار است؛ كار خستگي ناپذير و ابتكار و نوآوري براي نجات كشور. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از جهادگران جهاد سازندگي (15/07/1377)

25. ابتكار و نوآوري – پرهيز از تقليد – شكستن مرزهاي فعلي علم و فتح مناطق ناگشوده دانش از جمله روشها و راههايي بود كه حضرت آيت الله خامنه اي براي پيشرفت بيشتر كشور به نخبگان و فرزانگان دانشگاهي توصيه كردند. ديدار استادان و اعضاي هياتهاي علمي دانشگاهها (????/??/??)

26. رهبر انقلاب اسلامي، با اشاره به لزوم جهت گيري صحيح تحولات، بحث جديد «مديريت تحولات در كشور» را مطرح كردند و افزودند: با توقف در گذشته و نفي نوآوري نمي توان به جايي رسيد همچنان كه با هرج و مرج " فرهنگي – سياسي – اقتصادي و عقيدتي" نيز، پيشرفتي حاصل نمي شود، بنابراين تنها راه صحيح، باز گذاشتن راه « نوآوري، آزاد فكري و آزادانديشي» و مديرت اين راه تحول آفرين است رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان سمنان (????/??/??)

27. اصلاح واقعي «يعني ايجاد تغييرات اساسي و ساختاري در جهت صلاح» ديدار رييس جمهور و هيات دولت با رهبر معظم انقلاب

(????/??/??)

28. بايد دقّت كنيم، فكر كنيم و به دنبال كشف ناشناخته ها باشيم. بايد همان استعدادي را كه گفته شد و بنده هم مي دانم مغز و فكر ايراني آن را دارد، به كار بيندازيم. راههاي ميانبُر را پيدا كنيم و از بدعت و نوآوري در وادي علم، بيمناك نباشيم. اين حركت بايد در دانشگاهها و مراكز علمي و تحقيقاتي ما به صورت انگيزه اي عام، امري مقدّس و يك عبادت تلقّي شود. همه ي رشته هاي علوم بايد به اين صورت درآيد. ما بايد اين جرأت را داشته باشيم كه فكر كنيم مي توانيم نوآوري كنيم. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي (????/??/??)

منبع: مركز تحقيقات صدا و سيما

قرآن شناسي از ديدگاه مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

واقعيت تلخ اين است كه قرآن هنور در جامعه ما يك امر عمومي نشده است، همه به قرآن عشق مي ورزند و احترام مي كنند، اما عده كمي همواره آن را تلاوت و عده كمتري در آن تدبر مي كنند.1

ما بايد قبول كنيم كه ملت ما در نيم قرن پيش از پيروزي انقلاب، كه واقعاً مدت كمي نيست، روز به روز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است.2

نپرداختن به حفظ قرآن در حال حاضر واقعاً نقيصه اي در حوزه هاي ما به شمار مي آيد. در بعضي از حوزه هاي اهل سنت _ همان طور كه مسبوق است _ از بدو ورود حفظ قرآن جزو شرايط است. در ديگر حوزه ها نيز اگر شرط، حفظ قرآن نباشد، ولي بدان تشويق مي شود. غالب علماي اهل سنت با قرآن انس زيادتري دارند، در حالي كه ما در حوزه هاي خودمان، شاهد طلبه هايي هستيم كه مقداري هم درس خوانده اند، ليكن هنوز بر سر همين قرائت رايج قرآن

كه ما با آن انس داريم تسلط ندارند، يعني هنوز در تلاوتشان اشكالاتي وجود دارد.3

در گذشته اگر كسي مي خواست در حوزه مقام علمي پيدا كند بايستي به تفسير نمي پرداخت. يك ملاي محترم عالمي فرضاً اهل تفسير باشد، مردم از تفسير او استفاده كنند، بعد براي خاطر آنكه اين درس موجب نشود او به بي سوادي شهره بشود، اين درس را ترك كند. شما را به خدا اين فاجعه نيست؟4

اين انزواي قرآن در حوزه هاي علميه و عدم انس ما با قرآن براي ما خيلي مشكلات درست كرده است و بعد از اين هم درست خواهد كرد و به ما تنگ نظري خواهد داد. من يك وقت در سال هاي قبل از انقلاب در مشهد در درس تفسير به طلبه ها مي گفتم كه ما از اول «بدان ايدك الله» تا زماني كه ورقه اجتهادمان را مي گيريم، حتي يكبار به قرآن مراجعه نكنيم. يعني وضع درسي ما اين طور است كه اگر طلبه اي از ابتدا حتي يكبار به قرآن مراجعه نكند مي تواند همين رشته ما را از اول تا آخر سير كند و مجتهد بشود! چرا؟ چون درس ما اصلاً از قرآن عبور نمي كند. متأسفانه حال هم كه نگاه مي كنم مي بينيم همان طور است...قرآن در حوزه هاي ما منزوي است.5

عزيزان من، ما هنوز در اول راهيم. ما شصت ميليون جمعيتيم؛ ببينيد تعداد كساني كه در اين شصت ميليون با قرآن آشنا هستند، چقدر است. فرض كنيم از اين شصت ميليون، ده ميليون كساني باشند كه به هر دليلي، چه به دليل سني و چه غير آن، نتوانند با قرآن آشنا بشوند، پنجاه ميليون مي ماند. تعداد آشنايان با قرآن از حد معقول _ يعني

از پنجاه ميليون _ كمتر است، ما عقبيم؛ اين فاصله را بايد پر كنيم.6

راه هاي رهايي از مهجوريت قرآن

در گام اول بايد جوانان و نوجوانان را با متن و ترجمه قران آشنا كرد و از شربت گوارا و حياتبخش قرآن به ذائقه آنان چيزي چشانيد.8

اول اين كه بايستي روخوانيِ قرآن، تمام ملت ما را شامل بشود. نبايد يك نفر در ميان ملت ما بماند كه قادر نباشد قرآن را باز كند و به صورت صحيح بخواند. زن و مرد و كوچك و بزرگ و پير و جوان بايد بتوانند قرآن را بخوانند... كار دوم رفتن به سمت فهم قرآن است، قرآن بايد ترجمه بشود... حفظ قرآن قدم بعدي است كه هر كس توفيق پيدا كند، يقيناً خير كثيري بدست آورده است.9

حفظ قرآن اگر به شكل امتياز مطرح شود و فرضاً كسي كه بخشي از قرآن را حفظ كرد، امتيازي را در قالب نمره و يا موارد مشابه آن بگيرد با چنين روشي شايد بتوانيم...جوان هاي تازه سالمان را رشد بدهيم.10

اگر ملتي بخواهد به قرآن عمل كند، قدم اولش آشنايي با همين الفاظ و ظواهر قرآن است.11

داب و فكر من اين است كه مي خواهم در جامعه ما كاري بشود كه براي قراء قرآن منبر بگذاريم و همچنان كه الان وعاظ منبر مي روند، قاريان قرآن هم منبر بروند و مثلاً نيم ساعت قرآن بخوانند و مردم آن زلال كلام الهي را مستقيم از او بشوند...ولي حالا ما قرآن كريم را فقط مقدمه سخنراني قرار داده ايم.12

من عقيده ام اين است كه حفظ قرآن بايد از بچگي شروع بشود. يعني حدوداً از دوازده سالگي سيزده سالگي: العلم في الصغر كالنقش في الحجر.13

اگر

بخواهيم كل امت اسلام با قران انس بگيرند، بايد تلاوت قرآن را در جامعه باب كنيم...اگر تاليان كلام الله در جامعه توانستند با زمزمه ملكوتي و صحيح و پرجاذبه اين آيات كريمه را تلاوت كنند، دل مردم با قرآن انس مي گيرد و به قرآن نزديك مي شود.14

اين طور نيست كه اگر ما بخواهيم مردم، مسلمان تربيت شوند، راهش اينست كه در تلويزيون دائماً براي آنها قرآن بخوانيم يا تفسير قرآن بگوييم.15

ما بايد رابطه مان را با قران روز به روز مستحكم تر كنيم. در خانه ها قرآن بخوانيم...چنانچه مختصر فراغتي پيدا مي كنيد خودتان را به قرآن وصل كنيد هر روز مقداري قرآن بخوانيد و آنرا فرا بگيريد.16

آشنايي با قرآن اولين قدم است. هيچ كدام از كتاب هاي ديني جاي قرآن را نمي گيرد، اين آشنايي بايد از متن قرآن شروع شود. همين ظاهر و روخواني قرآن اگر قبل از دبيرستان تأمين نشده، با ترجمه و لغات قرآن و تعبيرات خاص قرآن و فرهنگ قرآني وبه تدريج با معاني كه در قرآن هست، ادامه پيدا كند. از جمله طرح هايي كه درباه قرآن بايد انجام بگيرد و جاي آن در دانشگاه هاست همين است كه ببينيم در قرآن چه موضوعاتي از موضوعات باب زندگي امروزي مطرح شده است كه ما هنوز اين را نمي دانيم.17

بايد خود قرآن و خود حديث و متون اصلي اسلام را به دانشگاه وارد كنند وجوانان را و دانشجويان را با آن آشنا كرد.18

من مكرر عرض كرده ام اگر بخواهيم همه مردم در سطح متوسط قرار بگيرند، بايد تعدادي در سطح عالي و تعداد كمتري در سطح اعلا داشته باشيم. خاصيت بهترين ها اين است كه متوسطين را به طرف خودشان مي كشند

و به جلو مي برند. به همين دليل است كه قاريان قرآن و خوش خوانان و حافظان و متبحران در قرآن، بايد روز به روز بيشتر و روز به روز بهتر شوند، هم كميتان زياد شود و هم كيفيت آنها بهتر شود.19

اگر بخواهيم يك ملت شصت ميليوني با قرآن به معناي واقعي كلمه آشنا بشوند، مقدماتش همين هاست. اول بايد قرآن را بشناسند. اول بايد بتوانند لاي قرآن را باز كنند و قرآن را تلاوت كنند. بتوانند كلمات قرآن را با گوش خود مأنوس كنند.20

ما بايد علاوه بر خواندن متن، ترجمه آن را هم ياد بگيريم.21

راه هاي ترويج قرآن

امروز فرصتي تاريخي و استثنايي است براي اينكه قرآن در هدايت فكر و عمل انسان ها، قدرت و چيرگي خود را نشان دهد، اما اين متوقف است بر اينكه ما خود، به چشمه جوشان معارف و هدايت قرآن دست يابيم، قرآن را بفهميم، در آن تدبر كنيم و آنرا محور بحث و فحص سازيم.22

غير آنچه تاكنون انجام شده، دو كار ديگر بايد انجام بگيرد؛ اول اين كه بايستي روخواني قرآن، تمام ملت ما را شامل بشود،...كار دوم رفتن به سمت فهم قرآن است. قرآن بايد ترجمه بشود...حفظ قرآن قدم بعدي است.23

انس با قرآن يعني قرآن را خواندن و بازخواندن و بازخواندن، در مفاهيم قرآني تدبر كردن و آنها را فهميدن. فارسي زبان ها مي توانند از ترجمه قرآن استفاده كنند و كلمات قرآن را به طور تقريب بفهمند و مضامين آيات قرآن را دريابند و در آنها فكر و تامل كنند.24

من مي گويم كه در جامعه قرآن اصل است. امت حزب الله بايد يواش يواش با قرآن آشنا بشوند آن طوري كه بتوانند مستقيم

قرآن را از شما (قاريان ) گوش كنند و بفهمند. شما بايد بتوانيد در يك مجلس بالاي منبر برويد و آيات قرآن را بخوانيد و مردم با شنيدن اين آيات اشك بريزند. ما اين را مي خواهيم. اگر شما مي خواهيد اين كار را بكنيد، بايد بتوانيد با صوت خودمان اين مجلس را جذب كنيد. اين آداب و فنوني دارد.25

آنچه كه وظيفه قراء است اين است كه قرائت خود را روز به روز بهتر كنند. ما به عموم مردم مي گوييم كه با قرآن انس بگيرند. به شما قراء هم مي گوييم كه تلاوتتان را روز به روز بهتر، قويتر، صحيح تر و با خصوصيات جاذبه آفرين همراه تر بكنند. اگر بخواهيم كل امت اسلام با قرآن انس بگيرند، بايد تلاوت قرآن را در جامعه باب كنيم. اگر من اين قدر به خواندن شما قاريان عزيز تكيه مي كنم و به آن اهميت مي دهم براي همين است. شما يك نفر آدميد هر چه هم خوب بخوانيد يا نخوانيد از يك جهت به خودتان مربوط است، اما آن چيزي كه مرا وادار مي كند به اين مسأله اين همه اهتمام بورزم آن است كه اگر تاليان كلام الله در جامعه توانستند با زمزمء ملكوتي و صحيح و پرجاذبه اين آيات كريمه را تلاوت بكنند، دل مردم به قرآن انس مي گيرد و به قرآن نزديك مي شود.26

شما قراء در توجه دادن مستمعان خود به مضامين قرآن نقش زيادي داريد. چقدر خوب است كه برخي آيات كريمه كه مناسب حال امروز مسلمين است در تلاوت هاي شما كثير التردد باشد.27

بايد جوانان و نوجوانان را با متن و ترجمه قرآن آشنا كرد.28

قرآن را با زبان خودش بايد فهميد. ترجمه

قرآن نمي تواند قرآن باشد. گرچه يك چيزي را نشان مي دهد. اما به نظر من با قرآن بايد انس گرفت. اگر كسي عربي هم نمي داند...اگر چند بار با دقت بخواند به تدريج يك فهم و برداشتي از قرآن پيدا مي كند...قرآن تدبر مي خواهد.29

عزيزان من، بايد به سمت قرآن برويد. اين راهي است كه از رفتن آن پشيمان نخواهيد شد. دخترها، پسرها، بزرگترها، بچه ها به سمت انس با قرآن حركت كنيد. قرآن را تلاوت كنيد. هر روز بخوانيد، در آن تدبر كنيد...بايد با ترجمه هاي قرآن انس بگيريد. بعد از آن كه مقداري ترجمه قرآن و معناي كلمات را فهميديد، آن وقت در قرآن تدبر كنيد.30

نكته دومي كه من مي خواهم عرض بكنم، همين است كه در حدود پانزده سال پيش _ اوايل انقلاب _ بعضي مي گفتند چرا ما از طرز خواندن اين قراء مصري تقليد كنيم؟ با اين قضيه، مخالف بودند. ما هم مي گفتيم شما همين طريق ها را ياد بگيريد، شبيه اين قراء معروفي كه هستند _ مثل شيخ مصطفي اسماعيل و ديگران _ تمرين كنيد و بخوانيد. اين موجب خواهد شد كه شما پيش برويد...امروز ديگر روزي نيست كه خودتان را محكم به همان طريقه بچسبانيد كه فلان آقا خوانده است؛ اين آيه را با اوج خوانده و در آن آيه صدايش را پايي آورده، يا در اين آيه صدايش را لرزانده، ما هم عيناً همين كار را بكنيم. نه آقا، طريقه و راه كار را ياد بگيريد، بعد استعداد خودتان را به كار بيندازيد.31

در مورد قرآن داريم كه قرآن را با لحن هاي خوب بخوانيد. در مورد بعضي از بزرگان هم داريم كه چگونه قرآن مي خواندند. رواياتي هم

در مورد بعضي از افراد معمولي داريم كه از آنها استفاده مي شود در صدر اسلام، آيات قرآن را با صوت مي خواندند. اين ها براي چيست؟ علت چيست؟ اين استخدام موسيقي در اينجا، به چه مناسبت است؟ چرا از موسيقي استفاده شده است؟ چرا موسيقي را براي اين كار استخدام كرده اند؟ اين براي خاطر اين است كه تلاوت با اين كيفيت، تأثير كلام خدا را در دل هاي مخاطبين متعارف و معمول بيشتر مي كند.32

با روش و منش خودتان كاري كنيد كه ديگران، شوق به فراگيري قرآن پيدا كنند.33

البته عيبي كه در كار بچه هاي ما هست، اين است كه موسيقي بلد نيستند. تا گفته مي شود موسيقي همه چنان مي كنند كه بايد با يك سنتور يا يك مزقون فلان جور باشد، تا اسمش موسيقي باشد، نه! موسيقي همين آهنگ هاست ديگر.34

اگر بخواهيد قرآن در خانه ها، بين بچه ها، بين بزرگ ها، بين زن و مردها رواج پيدا كند، بايستي قهرمانان قرآني را احترام كنيد. اين است كه ما به اين ها احترام مي كنيم. اين ها حامل قرآنند. اين ها عزيزند.

...اما اين جا تمام نمي شود، حفظ قرآن، فهميدن مفاهيم قرآن، ترجمه كلمه كلمه قرآن، براي كساني كه به زبان عربي آشنايي ندارند، لازم است. وقتي كه كلمات قرآن را فهميديد، آن وقت تدبر لازم است.35

مسابقه در همه خيرات، در هر كار خيري، مورد توصيه قرآن و معارف اسلامي است. علت هم اين است كه در تسابق و مسابقه، همه استعدادها و توان هاي پنهان انسان بروز پيدا مي كند...بنابراين بنده مسابقات قرآن را كار بزرگي مي شمارم.36

شما وقتي تلاوت مي كنيد، اگر تلاوت صحيح و خوب و همراه با رموز و فنون هنري تلاوت شد، هر كسي را كه با قرآن

آشناست، به قرآن شايق تر مي كند و هر كس را كه معناي قرآن را مي فهمد، به تدبر وادار مي كند.37

اگر مردم با متن قرآن و تفسير صحيح آن آشنا باشند، اين خطا و انحراف خيلي مشكل و گاهي ناممكن خواهد شد. گفتم تفسير صحيح؛ اين را مي گويم تا آقايان سازمان اوقاف و دست اندركاران هم بشنوند. حالا كه مي خواهيد براي تفسير برنامه ريزي كنيد، مراقب باشيد از چه كسي تفسير را فرا مي گيريد. اين مهم است...مراقب باشيد. تفسير را بايد از منبع مطمئن گرفت. آب را بايد از چشمه زلال نوشيد. اگر به تفسير اعتماد مي كنيد، به تفسير صحيح اعتماد كنيد، به تفسير صحيح اعتماد كنيد تا قرآن بتواند هدايت خودش را روشن كند.

البته توصيه و تأكيد من به همه شما جوان هاي عزيز...اين است كه متن قرآن و تلاوت آن را ياد بگيريد. قرآن را بايد آهنگين خواند. تأثير اين كار در دل خود انسان و هر كه بشنود بيشتر است. ترجمه قرآن را هم ياد بگيريد. اول بايد معناي همين عباراتي را كه مي خوانيد، بفهميد...قدم هاي بعدي اين است كه در قرائت قرآن، هر آيه اي از آيات آن را مورد تامل قرار دهيد... در روايت داريم كه وقتي قرآن مي خوانيد، همت شما اين نباشد كه اين سوره را تا اخر بخوانيد و تمام كنيد. بلكه همت شما اين باشد آن چه را كه مي خوانيد، درست بفهميد و در آن تامل و دقت كنيد. اگر ديديد به تفسير احتياج داريد تفسيري را برداريد و نگاه كنيد اگر وقت نداشتيد، از آن بگذريد و به آيه بعدي برويد، اما به هر حال بي تأمل نگذريد.38

خواهش من اين است، آياتي را

كه تلاوت مي كنيد، علاوه بر يادگيري ترجمه آنها، به تفسير آنها هم مراجعه كنيد.39

عزيزان من _ چه پسرها چه دخترها _ قدر اين نعمت بزرگ آشنايي. انس با قرآن را بدانيد.40

هر كدام از شما يك نسخه قرآن در جيب بغلتان داشته باشيد، اگر در جايي منتظر كاري مي ايستيد و فراغتي پيدا مي كنيد، يك دقيقه، دو دقيقه، پنج دقيقه، نيم ساعت، قرآن را باز كنيد و به تلاوت آن مشغول شويد. تا با اين كتاب انس پيدا كنيد. تعدادي كه اين طور عمل كرده بودند، هر چند بسيار اندك بودند ليكن احساس مي كردم كه اين ها با اين كه غالباً هم عربي نمي دانستند، اما از لحاظ فهم معارف اسلامي از ديگران برجسته تر بودند و به طور ممتازي با آنها تفاوت داشتند.41

آثار انس با قرآن

انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما قوي تر و عميقتر مي كند. بدبختي جوامع اسلامي به خاطر دوري از قرآن و حقايق و معارف آن است. آن كساني از مسلمانان كه معاني قرآن را نمي فهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتي كساني هم كه زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را نمي فهمند، به خاطر عدم تدبر در آيات، با حقايق قرآن آشنا نمي شوند و انس نمي گيرند...اگر در قرآن تأمل كنيم، اراده و استقامت ما قوي تر و بيشتر از اين خواهد شد.(42)

از يكي از همسران پيامبر اكرم(ص) خواستند كه آن بزرگوار را توصيف كند، در جواب گفت «كان خلقه القرآن» يعني قرآن مجسم بود.43

انس با قرآن، معرفت عمومي يك كشور را بالا مي برد. قرآن همه چيز ماست. نور است. اين جوانان ما از وقتي كه با قرآن مانوس شدند وضعيت خيلي

فرق كرد. در طول هشت سال جنگ زير آتش توپ و تفنگ جواناني را در جبهه ها داشتيم كه به مجرد اين كه بر زمين مي نشستند و اندك فراغتي پيدا مي كردند قرآنشان را باز مي كردند و مشغول تلاوت مي شدند. يا اگر در اتوبوس، و يا كاميون نشسته بودند و داشتند مي رفتند، قرآنشان را در مي آوردند و بنا مي كردند به خواندن.44

مسلمان وقتي با قرآن آشناست، مفاهيم اسلام را بي واسطه از خدا مي شنود و از وحي الهي بهره مي برد. اما وقتي با قرآن آشنا نيست هر حرفي، هر نقلي، هر صدايي، هر مدعي اسلاميتي، از ذهن و دل او سهمي را به خود اختصاص مي دهد.45

قرآن مثل باران است. اگر دل شما سرزمين مستعدي باشد، نفوذ مي كند. خودتان را آماده كنيد دلتان را در مقابل بارش قرآن قرار دهيد. قرآن تا اعماق دل شما نفوذ و مفاهيم خود را براي شما روشن مي كند، به شرطي كه با قرآن انس پيدا كنيد.46

بشريت در صدر اول (اسلام) به بركت عمل به قرآن، در علم، در اخلاق، در عمل و در پيشرفت هاي گوناگون مادي و معنوي اوج پيدا كرد، قران هميشه زنده است. قرآن، نيازهاي انسان را مورد توجه قرار مي دهد. قرآن در هر عصري مي تواند بهترين نسخه سعادت انسان ها باشد.47

قرآن، مشكلات و گره هاي، فكري، مشكلات روحي و عاطفي را حل مي كند. آرام، آرام كه انسان با قرآن انس پيدا مي كند، وقتي ذهن او از لحاظ جنبه عاطفي _ چون روي ذهن اثر مي گذارد _ از لحاظ جنبه هاي اخلاقي يا جنبه هاي فكري به بن بست مي رسد، كسي كه با قرآن انس دارد مي بيند كه ناگهان ستاره اي مي درخشد، مي رود طرفش مي بيند راه باز

شد، قرآن اين جور است.48

قرآن در همه مسايل زندگي، سخن گويا، شفاف، راهنما، راهگشا و گره بازكن دارد، كه اگر انسان ها با قرآن انس بگيرند و معناي قرآن را بفهمند، به تدريج اين مفاهيم در ذهن ها مستقر و تبديل به ذهنيت تثبيت شده جامعه خواهد شد.49

با تكرار آيات، فرصتي پيدا مي شود براي اينكه ذهن شما به نكات قرآن التفات و توجه پيدا كند. هر چه طرز فكر انسان بالاتر و معرفت انسان بيشتر بشود، فهم او از قرآن عالي تر و راقي تر و روشن تر خواهد شد. و متقابلاً هر چه با قرآن بيشتر انس بگيريد و از قرآن استفاده كنيد، معرفت و فكر شما بالاتر خواهد رفت.

اين دو روي هم اثر متقابل دارند. هم قرآن به شما كمك مي كند كه معرفتتان نسبت به مفاهيم عالي آفرينش _ مفاهيم اسلامي و الهي _ بالاتر برود و نسبت به همه كائنات، همه آفرينش و همه مفاهيمي كه در سر راه زندگي انسان قرار مي گيرد، روشن بيني پيدا كند. هم به هر اندازه كه اين حالت در شما پيدا شود و روشن بيني شما بيشتر بشود، باز از قرآن استفاده بيشتري مي كنيد.

...ممكن است بعضي بگويند: عمل. البته بدون عمل كه فايده اي ندارد، اما شما بدانيد، اگر آن معرفت قرآني كه من عرض مي كنم در شما به وجود بيايد عمل از آن انفكاك ناپذير است.50 پي نوشت:

1_ حديث ولايت، ج 2،ص 218

2_ همان، ج 3،ص 284

3_ همان، ج 3،ص 329

4_ همان، ج 8،ص 66

5_ همان، ج 8،ص 64

6_ مراسم اختتاميه مسابقات قرآن كريم، 4/10/1374

7_ مراسم اختتاميه سيزدهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم، 24/9/1375

8_ حديث ولايت، ج 2، ص 218

9_ همان،

ج 3،ص 286

10_ همان، ج 3،ص 329

11_ همان، ج 3،ص 267

12_ همان، ج 7،ص 36

13_ همان، ج 9،ص 199

14_ همان، ج 7،ص 33

15_ همان، ج 9،ص 203

16_ همان، ج 9،ص 275

17_ در مخصر ولايت،ص 57

18_ همان،ص 59

19_ مراسم اختتاميه مسابقات قرآن كريم، 4/10/74

20_ مراسم اختتاميه سيزدهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم، 24/9/75

21_ حديث ولايت، ج 3، ص 285

22_ همان، ج 2،ص 218

23_ همان، ج 3،ص 286_285

24_ همان، ج 4،ص 45

25_ همان، ج 7،ص 36

26_ همان، ج 7،ص 33

27_ همان، ج 3،ص 308

28_ حديث ولايت، ج ،218

29_ فرهنگ و تهاجم فرهنگي، 328

30_ مراسم اختتاميه سيزدهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن 24/9/75

31_ ديدار با قراء ممتاز كشور در سوم رمضان 1417،24/10/75

32_ ديدار قاريان قرآن كريم در حسينيه امام خميني، 1/10/76

33_ ديدار با جمعي از قاريان قرآن كريم، 10/10/76

34_ همان

35_ مراسم اختتاميه پانزدهمين دوره مسابقات قرآن، 10/9/77

36_ ديدار با دانشجويان شركت كننده در مسابقات قرآن، 22/2/78

37_ در ديدار نخبگان قرآني، 5/8/78

38_ مراسم اختتاميه شانزدهمين دوره مسابقات قرآن كريم، 20/8/78

39_ ديدار با جمعي از قاريان، 20/9/78

40_ ديدار با دانش آموزان قرآني استعدادهاي درخشان، 13/2/79

41_ حديث ولايت، ج 9، ص 200

42_ حديث ولايت، ج 4، ص 45

43_ همان، ج، ص 274

44_ اختتاميه پانزدهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن، 24/9/75

45_ همان

46_ اختتاميه پانزدهمين دوره مسابقات قرآن، 10/9/77

47_ ديدار با دانشجويان شركت كننده در مسابقات قرآن، 22/2/78

48_ ديدار با نخبگان قرآني، 5/8/78

49_ ديدار با دانش آموزان قرآني استعدادهاي درخشان، 13/2/79

50_ صدا و سيما در كلام مقام معظم رهبري، انتشارات سروش، 1373، ص 109. فهرست منابع

دفتر مقام معظم رهبري، حديث ولايت، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، بهار 1377 ش.

در محضر

ولايت، مجموعه رهنمودهاي امام خميني و مقام معظم رهبري، دبيرخانه شوراي علي انقلاب فرهنگي، چاپ اول، پاييز 1378.

فرهنگ و تهاجم فرهنگي

نسخه ديسكت سخنان مقام معظم رهبري، دفتر مقام معظم رهبري.

صدا و سما در كلام مقام معظم رهبري، انتشارات سروش، 1373.

www.noormags.com

سيره امام سجاد (عليه السلام) از منظر ولايت

نويسنده:محمد خردمند

در اين مقاله به سيره امام سجاد از منظر مقام معظم رهبري(دامت بركاته) مي پردازيم. استخراج سيره در پرتو استراتژي 1. بيان و نگارش سيره امام سجاد عليه السلام بسي دشوار است زيرا برخي از نويسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته كرده و چنين القاء كرده اند كه آن امام بزرگوار عليه السلام در گوشه اي نشست و به عبادت پرداخت و كاري به سياست نداشت!

اين مطلب از القاب و تعبيراتي كه درباره آن بزرگ مرد الهي به كار مي برند، پيداست مثلا مي گويند «امام زين العابدين بيمار» در حالي كه ايشان هم - مثل هر انسان ديگري - چند روزي در مدت عمرش مريض شد و اين بيماري در محرم سال 61 هجري واقع شد تا آن جناب در واقعه عاشورا وظيفه دفاع و جهاد نداشته باشد. با اين تدبير الهي، 34 يا 35 سال پس از شهادت امام حسين عليه السلام زنده ماند و سالم و پرنشاط مسئوليت امامت امت را برعهده گرفت و شيعه را در دشوارترين دوران هدايت كرد. 2. سيره امام زين العابدين عليه السلام چيست؟ اگر حوادث جزئي زندگي ايشان را گردآوري كنيم آيا مي توانيم به سيره آن حضرت دست يابيم؟ نه! هرگز! سيره هركسي به معناي واقعي كلمه آنگاه روشن مي شود كه جهت گيري كلي (استراتژي) او معلوم گردد. آن وقايع جزئي (تاكتيك ها) در پرتو جهت گيري كلي (استراتژي) معنا پيدا

مي كند و تحليل مي شود. بدون شناخت آن جهت گيري كلي، نه تنها سيره امام عليه السلام روشن نمي گردد بلكه حوادث جزئي نيز بي معنا يا داراي معناي نادرست مي شود. 3. پس از صلح امام حسن مجتبي عليه السلام - كه در سال چهلم هجري اتفاق افتاد - برنامه همه امامان عليهم السلام فقط اين نبود كه احكام الهي را بيان كنند بلكه همگي در صدد بودند كه مقدمات تشكيل حكومت اسلامي به شيوه تشيع علوي را فراهم كنند. اين مطلب به روشني در زندگي و سخنان امام مجتبي عليه السلام ديده مي شود. امام حسن عليه السلام پس از صلح با معاويه در پاسخ به معترضان مي فرمود: «و ان ادري لعله فتنة لكم و متاع الي حين (انبياء/111) اين به روشني مي رساند كه حضرت در انتظار آينده اي است و آن آينده، براندازي حكومت غير اسلامي و ظالمانه و تاسيس حكومت اسلامي و عادلانه است; به اين جهت به اين افراد معترض مي فرمايد: شما از فلسفه صلح خبر نداريد. چه مي دانيد شايد مصلحتي در كار باشد. در آغاز صلح، دو نفر از سران شيعه (سليمان بن صرد و مسيب بن نجيه) به همراه عده اي از مسلمين به حضور امام مجتبي عليه السلام رفتند و گفتند: ما نيروي زيادي از خراسان و عراق و... داريم و حاضريم معاويه را تا شام تعقيب كنيم. حضرت آنان را در خلوت به حضور پذيرفت و با آنها گفتگو كرد. پس از آنكه بيرون آمدند، آرام شده بودند و نيروهايشان را رهاكردند و پاسخ روشني نيز به همراهانشان ندادند. بنابر تحليل دكتر طه حسين، در اين ديدار; زيربناي تشكيلات عظيم شيعي به وجود آمد.

هرچند زمينه مساعد نبود و مردم رشد چنداني نداشتند و تبليغات دشمن بسيار بود اما امام مجتبي عليه السلام با تمام اين اوصاف، در مدت ده سال به تعليم و تربيت و پرورش نيروهاي انساني همت گمارد و آن شيعيان با شهادت خود و با سخنان مخالفت آميز خود، دستگاه معاويه را تضعيف كردند. 4. پس از آن، نوبت به امام حسين عليه السلام رسيد. آن بزرگوار هم روش امام مجتبي عليه السلام را تا ده سال ادامه داد تا آنكه معاويه مرد و شرايط تغيير كرد و واقعه عاشورا روي داد. نهضت حسيني عليه السلام قيامي بسيار مفيد و سازنده آينده اسلام بود و هيچ راه درستي بجز آنكه امام حسين عليه السلام در آن اوضاع انجام داد، وجود نداشت. اما اگر آن شرايط پيش نيامده بود و امام حسين عليه السلام در آن واقعه شهيد نمي شد، احتمال زيادي وجود داشت كه حكومت اسلامي - شيعي تشكيل شود. به اين معني در روايتي اشاره شده است: ابوحمزه ثمالي - بنابر نقل كليني در اصول كافي - مي گويد: «سمعت اباجعفر عليه السلام يقول: يا ثابت ان الله تبارك و تعالي قد كان وقت هذا الامر في السبعين فلما ان قتل الحسين صلوات الله عليه اشتد غضب الله تعالي علي اهل الارض فاخره الي اربعين و مائة فحدثناكم فاضعتم الحديث و كشفتم حجاب السر (قناع السر) و لم يجعل الله له به بعد ذلك وقتا عندنا «و يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب.» بعد ابوحمزه ثمالي مي گويد:

حدثت بذلك اباعبدالله عليه السلام فقال: كان كذلك.

در اغلب رواياتي كه تعبير «هذا الامر» آمده،

مقصود حكومت و ولايت اهل بيت عليهم السلام است و در برخي موارد به معني قيام است نه حكومت. در اين روايت، منظور از «هذا الامر»، تشكيل حكومت اسلامي امامان اطهار عليهم السلام است. خداي متعال براي حكومت اهل بيت عليهم السلام سال هفتاد هجري را معين كرده بود اما وقتي امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، خشم خدا بر اهل زمين شديد شد و آن تاريخ تا سال صد و چهل (هشت سال قبل از شهادت امام صادق عليه السلام) به تأخير افتاد، و چون بني عباس به خاطر دنيا و هواي نفس از هر شيوه اي بهره گرفته و زمينه لازم را از بين بردند، آن وقت موعود به تأخير افتاد و ديگر وقتي تعيين نشد. اين روايت را ابوحمزه ثمالي از امام باقر عليه السلام نقل كرده و امام صادق عليه السلام نيز آن را تاييد كرده است. 5. بنابر آنچه گذشت، هدف كلي و استراتژي امامان معصوم عليهم السلام تشكيل حكومت اسلامي به شيوه خاص اهل بيت عليهم السلام بود. بعد از شهادت سيدالشهدا عليه السلام امام زين العابدين عليه السلام نيز همين هدف و خط مشي كلي را ادامه دادند. تمام عملكرد امام سجاد در دوره امامتش (از عاشوراي سال 61 هجري تا شهادت در سال 94 هجري) بايد بر اساس اين خط كلي و اساسي تبيين و تحليل و تفسير شود. امام سجاد عليه السلام براي اين هدف مقدس، يعني تشكيل حكومت خدا بر روي زمين و عينيت بخشيدن به اسلام، بيش از سي سال، انواع تاكتيك ها و موضع گيريهاي گوناگون را به كار برد و با سياست و درايت و شجاعت و دقت و

لطافت، آگاهانه براي تامين آن هدف كلي كوشيد. 6. زندگي امام سجاد عليه السلام بعد از عاشورا را مي توان به دو بخش تقسيم كرد:

اول- دوره حماسه ساز اسارت دوم- دوره بعد از اسارت امام زين العابدين عليه السلام در دوره اول كه دوره اي پرهيجان و عبرت انگيز بود، همانند قهرماني بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه آفريد و همچون يك انقلابي پرخروش، به دشمنان مقتدر خود، در برابر همه، پاسخ هاي دندان شكن و پرخاشگرانه داد. در كوفه در مقابل عبيدالله بن زياد - آن وحشي خونخواري كه از شمشيرش خون مي ريخت و سرمست باده غرور بود - آنچنان سخن گفت كه ابن زياد دستور داد: او را بكشيد! و اگر دفاع جانانه حضرت زينب عليها السلام نبود و اينكه بايد اينها را به عنوان اسير به شام مي بردند، به احتمال زياد مرتكب قتل امام سجاد عليه السلام نيز مي شدند.

در بازار كوفه، همصدا و همزمان با عمه اش زينب و با خواهرش سكينه سخنراني كرد و مردم را به هيجان آورد و حقايق را آشكار ساخت. در شام، چه در مجلس يزيد و چه در مسجد، در برابر انبوه جمعيت جنايت هاي دستگاه حاكم و حقانيت اهل بيت عليهم السلام براي امامت و خلافت را روشن كرد و به مردم هشدار داد.

دوره دوم (دوره بعد از اسارت) كه بسيار طولاني (بيش از سي سال) است، بناي امام سجاد عليه السلام بر تلاش هاي زيربنايي و ملايم و حساب شده و آرام بود. اين پرسيدني است كه: چرا امام سجاد عليه السلام در دوره اول، آنقدر انقلابي و پرخاشگرانه ظاهر شد و در دوره دوم، نرم و آرام و

ملايم و با تقيه؟

پاسخ آن است كه: دوره بسيار كوتاه و سرنوشت ساز اول، فصلي استثنايي است كه بايد زمينه تلاش هاي آينده را براي حكومت الهي و اسلامي فراهم كند. در كوفه و شام امام سجاد عليه السلام بايد آنچنان تند و برنده و تيز و صريح، مسائل را بيان كند كه پيام اصلي «عاشورا» هرگز فراموش نشود و مردم بدانند كه چرا امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد. نقش امام سجاد عليه السلام در اين سفرها، نقش حضرت زينب عليها السلام بود; يعني پيام رساني انقلاب حسيني عليه السلام.

حضرت زينب عليها السلام، فاطمه صغري عليها السلام، سكينه عليها السلام، و تك تك اسيران - هركس به قدر توان خويش - پيام آور حماسه حسيني عليه السلام بودند.

دوره بلند و سرنوشت ساز دوم، هنگامي آغاز شد كه امام سجاد عليه السلام در مدينه به عنوان شهروندي محترم مشغول زندگي شد و كارش را از خانه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و حرم او آغاز كرد. 7. بعد از عاشورا، در سراسر جهان اسلام به خصوص در حجاز و عراق، حالت رعب و وحشتي ميان شيعيان به وجود آمد زيرا احساس شد كه حكومت يزيد آماده است براي تحكيم حكومت خودش، حتي فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را نيز بكشد. اين رعب و هراس با وقوع چند حادثه ديگر از جمله واقعه حره كامل شد و اختناق شديدي به وجود آمد. امام صادق عليه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد الحسين عليه السلام الا ثلاث ثم ان الناس لحقوا و كثروا» ; مردم پس از امام حسين عليه السلام مرتد شدند

مگر سه نفر، و در روايتي پنج نفر و در روايتي ديگر هفت نفر ذكر شده است. و سپس بعد از مدتي مردم به تدريج ملحق و زياد شدند. ابو عمر مهدي از امام سجاد عليه السلام نقل مي كند كه او فرمود: «ما بمكة و المدينة عشرون رجلا يحبنا; (1) در سراسر مكه و مدينه حتي بيست نفر نيست كه دوستدار ما اهل بيت عليهم السلام باشد.» در اين اوضاع، طرفداران ائمه اطهار عليهم السلام، پراكنده، مأيوس و مرعوب بودند و امكان حركت جمعي از دست رفته بود. هدف نهايي امام سجاد عليه السلام

• تشكيلات پنهاني شيعه: بعد از شهادت امام حسين عليه السلام تا قبل از واقعه حره، هرچند مردم مرعوب شدند اما چنان نبود كه به كلي نظام تشكيلات پيروان اهل بيت عليهم السلام به هم بريزد زيرا در تاريخ بعد از عاشورا، حركاتي ثبت شده است كه حاكي از وجود تشكيلات شيعه است. البته منظور از تشكيلات پنهاني شيعه، تشكيلات منسجم امروزي نيست بلكه مقصود پيوندهاي عميق اعتقادي است كه مردم را به يكديگر مرتبط مي كرد و وادار به فداكاري مي نمود و به كارهاي پنهاني و زيرزميني برمي انگيخت. بنابر نقل ابن اثير در كتاب «الكامل في التاريخ در همان روزهايي كه خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در كوفه بودند، در يكي از شبها در محلي كه آنها زنداني بودند، سنگي فرود آمد كه نوشته اي به آن بسته بودند به اين مضمون: «حاكم كوفه شخصي را پيش يزيد (در شام) فرستاده كه درباره وضعيت و سرنوشت شما از او كسب تكليف كند. اگر تا فردا شب (مثلا) صداي تكبير شنيديد، بدانيد كه

شما در همين جا كشته خواهيد شد و اگر نشنيديد، بدانيد كه وضع بهتر خواهد شد.»

از اين حكايت روشن مي شود كه كسي از شيعه و دوستان اهل بيت عليهم السلام در دستگاه ابن زياد حضور و نفوذ داشته و مي توانسته اطلاعاتي از زندان و سرنوشت زندانيان به دست آورد و اخبار را با صداي تكبير به اهل بيت عليهم السلام برساند.

نمونه ديگر عبدالله بن عفيف ازدي است كه نابينا بود و در همان مراحل اوليه ورود اسرا به كوفه، از خود عكس العمل نشان داد و به شهادت رسيد. (2)

بنابر آنچه گذشت، مي توان نتيجه گيري كرد كه حديث «ارتد الناس بعد الحسين عليه السلام الا ثلاث مربوط به حوادثي است كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام واقع شد و به كلي تشكيلات شيعه را از هم پاشيد و رعب و ترس را حاكم گرداند و منظور آن نيست كه بلافاصله بعد از شهادت امام حسين عليه السلام ارتداد حاصل شد بلكه مربوط به حوادثي مثل حادثه عظيم و سهمگين «حره است. زيرا شيعه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام به كلي مرعوب و نااميد نشده بودند و در صدد برگرداندن انسجام قبلي خودشان بودند و به تعبير طبري «فلم يزل القوم في جمع آلة الحرب و الاستعداد للقتال...» و مؤلف كتاب «جهاد الشيعه با آنكه شيعي نيست و درباره امام سجاد عليه السلام نظرات واقع بينانه اي ندارد اما اين حقيقت را درك كرده و نوشته است: «گروه شيعيان پس از شهادت حسين عليه السلام مانند يك تشكيلات منظمي درآمدند كه اعتقادات و روابط سياسي، آنان را به يكديگر پيوند مي داد و

داراي اجتماعات و رهبراني بودند و همچنين داراي نيروهاي نظامي بودند كه جماعت توابين نخستين مظهر اين تشكيلات هستند.»

• واقعه حره در سال 63 هجري اتفاق افتاد. جريان به طور خلاصه اين بود كه در سال 62 هجري جوان كم تجربه اي از بني اميه، والي مدينه شد. او براي آنكه مردم انس و الفتي با يزيد پيدا كنند و اختلافات كم شود، عده اي از اهل مدينه را، كه غالبا از اراتمندان امام سجاد عليه السلام بودند، به شام فرستاد. آنان رفتند و چند روزي در آنجا مهمان شدند و برگشتند. وقتي به مدينه بازگشتند، به مردم گفتند: يزيد چگونه مي تواند خليفه باشد در حالي كه اهل شرب خمر، بازي با سگ ها و انواع فسق و فجور است! بنابراين ما يزيد را از خلافت خلع كرديم.

نتيجه، دقيقا برعكس نظر والي مدينه شد. و مردم مدينه بر عليه يزيد قيام كردند. «عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه يكي از شخصيت هاي موجه مدينه بود كه در راس قيام برضد يزيد قرار داشت.

يزيد يكي از سرداران خونخوار بني اميه به نام مسلم بن عقبه را براي سركوبي قيام به مدينه فرستاد. به دستور اين فرمانده جنايتكار، چند روز شهر مدينه در محاصره قرار گرفت و بعد لشكريان وارد شهر شدند و مردم را قتل عام كرده و از هيچ جنايتي خودداري نكردند. آنقدر مسلم بن عقبه جنايت كرد كه پس از آن، مسرف بن عقبه ناميده شد. اين واقعه، آنقدر تلخ و فجيع بود كه بزرگ ترين وسيله براي ارعاب دوستان و پيروان اهل بيت عليهم السلام گرديد به خصوص از آن جهت كه عده اي كشته و زخمي و عده اي گريخته

و آواره شدند و جمعي از ياران خوب اهل بيت عليهم السلام مثل عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه به شهادت رسيدند.

حادثه ديگر كه موجب شكست و تضعيف شديد شيعيان گرديد، واقعه شهادت مختار در كوفه و تسلط عبدالملك بن مروان بود. عبدالملك بن مروان كه يكي از مدبرترين خلفاي بني اميه بود، همه جهان اسلام را با ارعاب و اختناق شديد تحت سلطه خود درآورد.

بعد از واقعه حره و شكست حركت توابين در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهيم بن مالك اشتر نخعي و ديگر بزرگان شيعه، مدينه و كوفه - دو مركز اصلي تشيع - خاموش شد و پيروان اهل بيت عليهم السلام در نهايت غربت و تنهايي باقي ماندند.

• اگر امام سجاد عليه السلام در آن شرايط قيام مسلحانه مي كرد و آشكارا با بني اميه به مبارزه مي پرداخت، يقينا ريشه شيعه كنده مي شد و هيچ زمينه اي براي رشد مكتب اهل بيت عليهم السلام و دستگاه امامت و ولايت در دوران بعد باقي نمي ماند. به همين دليل، امام سجاد علناً قيام مختار را تاييد نكرد بلكه در بعضي روايات آمده كه آن بزرگوار، نسبت به مختار بدگويي كرد تا رابطه اي بين آنها احساس نشود. البته اگر مختار پيروز مي شد، حكومت را به دست اهل بيت عليهم السلام مي داد، اما در صورت شكست، اگر بين امام سجاد عليه السلام و او رابطه واضحي وجود مي داشت، يقيناً پيامد آن، امام سجاد عليه السلام و شيعيان مدينه را مي گرفت و ريشه تشيع قطع مي شد. در واقعه حره نيز، روش حكيمانه امام سجاد عليه السلام باعث شد كه بلا از سر ايشان دفع شود و محور اصلي شيعه باقي بماند. البته

رواياتي كه در برخي از كتب - از جمله بحارالانوار - هست و حاكي از اظهار تذلل حضرت سجاد عليه السلام در نزد مسلم بن عقبه است، قطعاً كذب است زيرا اولا اين روايات به هيچ سند صحيحي متكي نيست ثانيا روايات ديگري وجود دارد كه آنها را از جهت مضمون تكذيب مي كند. در هرحال شكي نيست كه امام سجاد عليه السلام برخورد خصمانه اي با مسرف بن عقبه نكردند و گرنه حضرت به قتل مي رسيد و خسارت، جبران ناپذير بود.

• امام سجاد عليه السلام كنيزي داشت كه او را آزاد كرد و بعد با او ازدواج نمود. عبدالملك بن مروان نامه اي به امام عليه السلام نوشت و حضرت را شماتت كرد. با اين نامه مي خواست بفهماند كه حتي از داخلي ترين كارهاي امام عليه السلام باخبر است و او را تحت كنترل دارد. امام سجاد عليه السلام در پاسخ نامه نوشتند كه اين كار هيچ اشكالي ندارد و رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم نيز چنين عملي انجام داده اند و «فلا لؤم علي امري ء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلية يعني هيچ پستي و خواري براي مردم مسلمان نيست و پستي، همان خواري و ذلت جاهليت است. اشاره امام عليه السلام به جاهليت و شرك پدران عبدالملك بود و اينكه رويه جاهلي در خود او وجود دارد.

وقتي نامه امام عليه السلام خوانده شد، پسر عبدالملك رو به پدرش كرد و گفت: اي اميرالمؤمنين! ببين علي بن الحسين (ع) چه تفاخري بر تو كرده است. يعني در اين نامه فهمانده كه پدران من همه مؤمن، و پدران تو همه كافر و مشرك بودند. عبدالملك پاسخ داد:

چيزي نگو! اين زبان بني هاشم است كه صخره ها را مي شكافد.

• بدون شك، هدف نهايي امام سجاد عليه السلام ايجاد حكومت اسلامي بود. براي ايجاد حكومت اسلامي چند امر بايد تأمين مي شد:

الف. بايد انديشه درست اسلامي كه امامان اطهار عليهم السلام حاملان واقعي آن هستند و مبنا و زيربناي حكومت اسلامي است، تدوين، تدريس و منتشر شود.

ب. آشناكردن مردم نسبت به حقانيت اهل بيت عليهم السلام و مصاديق راستين اولي الامر و خلفاءالله كه حكومت اسلامي بايد به وسيله آنان اقامه شود.

ج. بايد تشكيلات منسجم و شايسته اي از شيعيان تشكيل شود تا زمينه تشكيل حكومت اسلامي فراهم شود.

همه موضع گيريها، روايات، موعظه ها، نامه ها و خلاصه تمامي عملكرد امام سجاد عليه السلام در طول زندگي براي تحقق اين سه امر بود و اين سه، براي آن بود كه «حكومت اسلامي ايجاد شود. البته امام سجاد عليه السلام در فكر آن نبودند كه در زمان خودشان حكومت اسلامي ايجاد كنند زيرا امكان نداشت بلكه براي آينده تلاش مي كرد.

براي هركدام از اين سه امر، مشكلات فراواني وجود داشت:

الف. انديشه اصيل اسلامي تحريف شده و انديشه جاهلي حاكم و غالب شده بود.

ب. تبليغات اموي بر ضد اهل بيت عليهم السلام چنان گسترش يافته بود كه مردم حتي در نمازها، به سب و لعن اهل بيت عليهم السلام مي پرداختند!

ج. تشكيلات شيعه بر اثر اختناق و ارعاب و فقر و فشار اقتصادي و فرهنگي و سياسي، متلاشي شده، نيروهاي كادر شيعه به شهادت رسيده بودند.

• اظهارات و روايات صادر از ائمه عليهم السلام بهترين منبع و مدرك براي شناخت زندگي آنها است به شرط

آنكه هدف و مقصد كلي و خط مشي اصلي آنها را بشناسيم. امام سجاد عليه السلام چون در دوران اختناق زندگي مي كردند و نمي توانستند مفاهيم مورد نظرشان را آشكار و صريح بيان كنند، از دو روش استفاده مي كردند:

الف. روش دعا كه در صحيفه سجاديه متجلي است.

ب. روش موعظه كه در غالب بيانات و روايات امام سجاد عليه السلام متبلور است.

با اين دو روش حكيمانه، ايدئولوژي و انديشه هاي درست را به بهترين شكل منتقل مي كردند. 14. صحيفه سجاديه مجموعه اي از ادعيه است درباره همه موضوعاتي كه انسان در يك زندگي بيدار و هوشمندانه بايد به آن توجه كند. امام عليه السلام به زبان «دعا»، انگيزه هاي يك زندگي اسلامي را در ذهن مردم بيدار و زنده مي كند تا «اصلاح جامعه آغاز گردد. بعد سياسي زندگي امام سجاد عليه السلام

• برخي از مطالب امام سجاد عليه السلام در روش موعظه، خطاب به عموم مردم است و برخي ديگر خطاب به شيعه. در آنجا كه مخاطب همه مردم هستند اولاً غالباً به آيات قرآن استناد مي شود و ثانياً صريحاً دستگاه حكومتي مورد عتاب و انتقاد قرار نمي گيرد و صرفاً بيان انديشه و ايدئولوژي اسلامي به صورت پند و نصيحت است. استناد به قرآن كريم از آن نظر ضروري بود كه عموم مردم، معرفت كافي نسبت به امام سجاد عليه السلام نداشتند و استدلال مي طلبيدند. پرهيز از انتقاد صريح نيز براي رعايت تقيه بود.

حضرت زين العابدين عليه السلام سخن را با لحن موعظه به اين صورت آغاز مي كند كه «ايها الناس اتقوا الله و اعلموا انكم اليه راجعون؛... تقواي خدا را پيشه كنيد و بدانيد كه

به سوي خدا برمي گرديد. الا و ان اول ما يسالانك عن ربك الذي كنت تعبده; بدان كه وقتي نكير و منكر به سراغ تو مي آيند اولين چيزي كه آن دو مي پرسند، از خداي توست كه او را عبادت مي كردي و عن نبيك الذي ارسل اليك; از پيامبري كه به سوي تو فرستاده شده، مي پرسند و عن دينك الذي كنت تدين به، و از دينت مي پرسند كه به آن معتقد بودي و عن كتابك الذي كنت تتلوه; و از كتابت كه آن را تلاوت مي كردي، مي پرسند.» و آنگاه امام سجاد عليه السلام مي رسد به نكته اصلي و محوري: «و عن امامك الذي كنت تتولا; (3) و از امامي كه تو ولايت آن را داري، مي پرسند.»

در زبان و بيان ائمه عليهم السلام مساله امامت يعني مساله حكومت و فرقي بين مساله امامت و مساله ولايت نيست. امامي كه در اينجا ذكر مي شود، يعني جانشين پيامبر كه هم متكفل ارشاد و هدايت ديني توست و هم متكفل هدايت و ارشاد امور زندگي در دنيا; امام يعني رهبر جامعه. پس اطاعت از امام كه واجب است، هم در امور دنيوي و هم در امور ديني واجب است.

امام سجاد عليه السلام وقتي مي فرمايد: «از امامت از تو مي پرسند»، يعني به تو مي گويند كه آيا امام درستي انتخاب كردي؟ و آن كسي كه بر تو حكومت مي كند و رهبر جامعه است، آيا به راستي انتخاب كردي؟ آيا خدا به امامتش راضي است؟

با اين روش آرام و موعظه آميز، مردم را بيدار و حساس مي كند درباره مساله امامت، در حالي كه بني اميه اساسا ميل نداشت كه بحثي درباره امامت و

حكومت شود.

دو نكته در موعظه هاي عمومي امام سجاد عليه السلام بايد مورد توجه قرار گيرد:

يك: اين بحثها صرف آموزش نيست بلكه بيشتر از آنكه تعليم باشد، تذكر و يادآوري است زيرا در آن زمان انحراف و تحريف در اصول دين واقع نشده بود ولي مردم فراموش كرده بودند. زندگي مادي، توحيد و نبوت و معاد را از يادشان برده بود.

دو: امام سجاد عليه السلام بر مساله امامت تاكيد خاص دارد. بر اساس همان خط مشي كلي و هدف نهايي كه قبلا ذكر شد (تشكيل حكومت اسلامي به روش اهل بيت عليهم السلام) امام سجاد عليه السلام در موعظه هاي عمومي خود نيز مساله ولايت و امامت و حكومت را يادآوري مي كرد البته به صورتي كه حساسيت دشمن برانگيخته نشود و در عين حال، مردم متنبه شوند. «موعظه هاي اختصاصي امام سجاد عليه السلام آن مواعظي است كه خطاب به شيعه صورت گرفته است و كاملا مشخص است كه مخاطبان، از مخالفان دستگاه حاكم هستند. اين موعظه هاي اختصاصي براي كادر سازي است تا در صورت ايجاد حكومت اسلامي، مسئوليت هاي مهم را برعهده بگيرند.

يك نمونه از اين موعظه هاي اختصاصي در «تحف العقول ذكر شده است; اين موعظه چنين آغاز مي شود: كفانا الله و اياكم كيد الظالمين و بغي الحاسدين و بطش الظالمين ايها المؤمنون. خود اين خطاب نشان مي دهد كه امام و مخاطبان، در اين جهت با هم شريكند كه مورد خطر و تهديد دستگاه حاكم هستند. «لايفتننكم الطواغيت و اتباعهم من اهل الرغبة في الدنيا المائلون اليها المفتونون بها المقبلون عليها... و ان الامور الواردة عليكم في كل يوم و ليلة من مظلمات الفتن و حوادث

البدع و سنن الجور و بوائق الزمان و هيبة السلطان و وسوسة الشيطان لتشبط القلوب عن نيتها...» (4) طاغوت ها و پيروان دنياپرست آنها، شما را فريب ندهند. اين حوادثي كه در زندگي شب و روز براي شما - در دوران خفقان و مبارزه - پيش مي آيد، دلها را از نيت و جهتي كه دارند باز مي دارد و از آن انگيزه و نشاط لازم براي مبارزه مي كاهد. «و تذهبها عن موجودالهدي و معرفة اهل الحق و اياكم و صحبة العاصين و معونة الظالمين و هدايت موجود را از ياد مي برد و شناخت اهل حق را به فراموشي مي سپارد. سپس امام سجاد عليه السلام موعظه مي كند و هشدار مي دهد كه از همنشيني با گنه كاران بپرهيزيد و ظالمان را ياري مكنيد. روشن است كه امام عليه السلام عده اي از مؤمنين و هواداران را جمع كرده و دارد با روش موعظه، آنها را دلگرم و اميدوار مي كند و از نزديك شدن به دستگاه ستمگر زمان (عبدالملك بن مروان) منع و نهي مي كند و آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه مي دارد براي روزي كه وجودشان بتواند در راه حكومت اسلامي مؤثر واقع شود. • امام سجاد عليه السلام با يادآوري تجربه هاي گذشته پيروان اهل بيت عليهم السلام (در قيام عاشورا، واقعه حره، شهادت حجربن عدي و رشيد حجري و..). مي خواست شيعه را در مبارزه ثابت قدم تر گرداند: «فقد لعمري استدبرتم من الامورالماضية في الايام الخالية من الفتن المتراكمة والانهماك فيها ما تستدلون به علي تجنب الغواة و...» ; به جان خودم قسم! شما از جريان هاي گذشته در دوران هاي پيشين كه پشت سر گذاشته ايد، از فتنه هاي انباشته و متراكم و غرق شدن

در اين فتنه ها تجربه هايي را مي توانيد از آن آزمايش ها استفاده كنيد و بر اجتناب از گمراهان و اهل بدعت ها و مفسدين در زمين راه يابيد.

امام سجاد عليه السلام در اينجا به صراحت، مساله امامت و ولايت را مطرح مي كند: «فقدموا امرالله وطاعته و طاعة من اوجب الله طاعته و لا تقدموا الامور الواردة عليكم من طاعة الطواغيت و فتنة زهرة الدنيا بين يدي امرالله و طاعته و طاعة اولي الامر منكم ; فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بداريد و همچنين اطاعت كسي را كه خدا، اطاعت او را واجب كرده است. اطاعت طاغوت ها - عبدالملك بن مروان ها - را بر اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واقعي مقدم نكنيد.

امام زين العابدين عليه السلام با اين بيان، در حقيقت براي نظام حكومتي مورد نظر خود كه حكومت علوي و الهي و اسلامي بود، تبليغ و فرهنگ سازي مي كرد.

• رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، نامه بسيار مفصلي است به اندازه يك كتاب كه به يكي از دوستانشان نوشته اند و در آن حقوق افراد و اشخاص بر يكديگر بيان شده است. در اين رساله، علاوه بر حقوق الهي و اعضاء و جوارح و همسايه و خانواده، حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامي نيز بدون ايجاد تنش و به صورت آرام و بدون ذكر مبارزه براي ايجاد حكومت اسلامي در آينده، بيان شده است.

در واقع اين رساله براي آن تاليف شده است كه اگر در آينده حكومت اسلامي مورد نظر امام سجاد عليه السلام تشكيل گرديد، مناسبات و روابط و حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامي، قبلاً در ذهن

مسلمانان شكل گرفته و معلوم شده باشد.

• عبدالملك بن مروان آنقدر تلاوت قرآن مي كرد كه يكي از قاريان قرآن شناخته شده بود اما وقتي به او خبر دادند كه به خلافت و حكومت رسيده، قرآن را بوسيد و كنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بيني و بينك ! يعني «ديدار به قيامت!» حقيقت هم همين بود، او ديگر به قرآن مراجعه نمي كرد و البته حفظ ظاهر را مي كرد و هرگز آشكارا با انديشه هاي اسلامي مخالفت نمي كرد.

عبدالملك بن مروان براي حفظ ظاهر و توجيه ستمگري ها و جنايت هايش نياز به عالمان درباري داشت. يكي از اين عالمان درباري، محمدبن شهاب زهري است.

محمدبن شهاب زهري در دستگاه حكومت قرب و منزلت بسياري داشت به طوري كه نوشته اند يك بار محمد بن شهاب وارد مسجدالحرام شد، هيأت حاكمه آنقدر براي او تشريفات چيده بودند كه عالمان و محدثان حاضر در مسجد همگي دچار شگفتي شدند. معمر مي گويد: ما خيال مي كرديم كه از زهري حديث بسياري نقل كرده ايم تا اينكه وليد (فرزند عبدالملك بن مروان) كشته شد پس دفترهاي زيادي را ديديم كه بر چارپايان حمل و از خزانه وليد خارج مي شد و مي گفتند كه اينها دانش زهري است. يعني زهري آنقدر كتاب و دفتر بنا به خواسته دستگاه دولت اموي، از حديث پركرده كه براي حمل آن نياز به چارپايان است. يكي از احاديث مجعول زهري اين است. «ان الزهري نسب الي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم انه قال: لاتشدوا الرحال الا الي ثلاثة مساجد المسجدالحرام و مسجدالمدينة و المسجدالاقصي و ان الصخرة التي وضع رسول الله قدمه عليه تقوم مقام الكعبة

(5)

اين حديث مربوط به آن زماني است كه عبدالله بن زبير، مسلط بر مكه بود و هروقت مردم مي خواستند به حج بروند، مجبور بودند در مكه چند روزي بمانند و اين فرصت بسيار خوب براي عبدالله بن زبير بود كه عليه دشمنانش - از جمله عبدالملك بن مروان - تبليغات كند. و چون عبدالملك مي خواست مردم تحت تاثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مكه نروند، بهترين راه را آن ديد كه حديثي جعل شود كه براساس آن، شرف و منزلت مسجدالاقصي به اندازه مكه و مدينه دانسته شود و حتي آن سنگي كه در مسجدالاقصي است، به قدر كعبه شرف داشته باشد! در حالي كه مي دانيم در فرهنگ اسلامي، هيچ نقطه اي از دنيا به اندازه «كعبه شرافت ندارد و هيچ سنگي به منزلت و عظمت «حجرالاسود» نيست.

پس از آنكه محمد بن شهاب زهري وابسته به دستگاه خلافت شد، حتي برضد امام سجاد عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام هم حديث جعل مي كرد. از جمله در كتاب «اجوبة مسائل جار الله ، اثر آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين، دو حديث مجعول از زهري نقل و نقد شده كه در يكي از آن دو، ادعا شده كه نعوذ بالله، اميرالمؤمنين علي عليه السلام جبري بود! و در ديگري حمزه سيدالشهدا شراب خوار معرفي شده است! روشن است كه زهري با اين احاديث دروغين در صدد بود خاندان عصمت را تضعيف كرده و مسلماني معمولي و بلكه پايين تر بشمارد. و به اصطلاح بايد گفت اين گونه احاديث مجعول براي ترور شخصيت فكري، فرهنگي و معنوي اهل بيت عليهم السلام بود.

امام سجاد عليه السلام نامه اي كوبنده و آتشين

دارد كه در «تحف العقول ذكر شده و در آن محمدبن شهاب زهري و بدعت هايش مورد انتقاد شديد قرار گرفته است.

امام عليه السلام از جمله مي فرمايد: «... احببت من حارب الله; كسي را به دوستي برگزيدي كه محارب با خداست. انك اخذت ما ليس لك ممن اعطاك; چيزهايي را كه به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنان گرفتي.» «... اخف ما احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طريق الغي بدنوك منه حين دنوت و اجابتك له حين دعيت... جعلوك قطبا اداروا بك رحي مظالمهم و جسرا يعبرون عليه الي بلاياهم و سلما الي ضلالتهم داعيا الي غيهم سالكا سبيلهم يدخلون بك الشك علي العلماء و يقتادون بك قلوب الجهال اليهم... ; بدان كمترين چيزي كه برعهده گرفتي اين است كه وحشت ستمگران را تبديل به راحتي و انس كردي و راه گمراهي را براي آنها هموار ساختي... آيا چنين نبود كه وقتي آنها ترا به خودشان نزديك كردند، از تو محور و قطبي به وجود آوردند كه آسياي مظلمه هاي آنان بر آن قطب مي گردد و پلي را ايجاد كردند كه از روي آن به سوي كارهاي خلافشان عبور مي كنند. آنها به واسطه تو در علما شك ايجاد مي كردند و دلهاي جاهلان را به سوي خودشان جذب نمودند.»

سپس امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: «نزديك ترين وزراي آنها و نيرومندترين يارانشان به قدري كه تو «فساد» آنها را در چشم مردم «اصلاحات جلوه دادي، نتوانستند به آنها كمك كنند!» نكته پاياني:

علي رغم آنكه امام سجاد عليه السلام در دوران امامت پربركت خود - كه 34 سال طول كشيد - تعرض

آشكاري به دستگاه خلافت نداشت ولي فعاليت هاي فرهنگي آن بزرگوار و تعليم و تربيت عناصر مؤمن و مخلص، بني اميه را نسبت به آن حضرت بدبين كرد به طوري كه به آن امام عليه السلام تعرض هم كردند و دست كم يك بار آن حضرت را با غل و زنجير از مدينه به شام بردند.

اين غل و زنجيري كه نسبت به امام سجاد عليه السلام معروف است، به طور يقين معلوم نيست كه در واقعه كربلا باشد اما در دوران امامت و از مدينه به شام، يقيني است. امام سجاد عليه السلام در موارد متعدد ديگري مورد شكنجه و آزار مخالفان قرار گرفت و سرانجام در سال 96 هجري در زمان خلافت وليد بن عبدالملك، به وسيله عمال خلافت، مسموم شد و به سعادت «شهادت رسيد. پي نوشت ها: 1. بحارالانوار، ج 46، ص 143 و شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 104. 2. ابن زياد وارد مسجد شد، سپس بر بالاي منبر رفت و گفت: سپاس خداوندي را كه حق و اهل حق را آشكار ساخت و اميرمؤمنان يزيد و پيروانش را ياري كرد، و دروغگو پسر دروغگو و پيروانش را كشت.

عبدالله بن عفيف ازدي - كه از شيعيان اميرمؤمنان علي عليه السلام بود - برخاست و به او گفت: اي دشمن خدا! دروغگو، تو و پدرت هستي و آن كس كه تو را فرمانروا كرده و پدرش. اي پسر مرجانه! فرزندان پيامبران را مي كشي و بالاي منبر به جاي راستگويان مي نشيني؟! ابن زياد گفت: او را پيش من آوريد، پاسبانان او را گرفتند. عبدالله بن عفيف، قبيله ازد را به ياري طلبيد; هفت صد

نفر از ايشان گرد آمدند و او را از دست پاسبانان گرفتند. ابن زياد وقتي شب فرا رسيد، ماموري فرستاد، وي عبدالله بن عفيف را از خانه اش بيرون كشيد و گردنش را زد و در جايي به نام «سبخه او را به دار آويخت. (ر. ك: الارشاد، شيخ المفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، علميه اسلاميه، تهران، ج 2، ص 121 و 122). 3. اين روايت در تحف العقول ذكر شده است. (ترجمه آيت الله احمد جنتي، ص 284). 4. همان، ص 288 - 290. 5. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8.

منبع: پژوهشي در زندگي امام سجاد عليه السلام ، مقام معظم رهبري(دامت بركاته)

مواعظ گهر بار

توصيه هاي مقام معظم رهبري به مداحان اهل بيت سلام الله عليهم شعر مجالس عزاداري بايد سر تا پا معرفت باشد

مسأله ي فرهنگي، معرفت درست است. كاري كنيد كه آن جايي كه مجموعه ي بچه هاي حزب اللهي يك مجلس عزاداري تشكيل مي دهند، شعرشان سر تا پا معرفت باشد؛ من اين را الآن نمي بينم. شعر، سر تا پا درس باشد. از چه كسي استفاده كنيم؟ از شاعر خوب؛ از متفكر خوب؛ از بهترين و زيباترين شعرها استفاده كنيد؛ نه عوامانه. با تشخيص چه كسي؟ با تشخيص شعرشناس؛ نه با تشخيص مدير. مدير ممكن است اصلاً شعر سرش نشود. هر كار يك متخصص دارد. با تشخيص شعرشناس، با تشخيص متخصص مذهبي و ديني، نوترين، زيباترين و عاليترين معارف را در دست و بال بچه هاي حزب اللهي بيندازيد.(1) شادابي فكر و آميختگي آن با عواطف

هيأت، نماد تجمع عاطفي و فكري بر محور شخصيت حسين بن علي (عليه السّلام) است؛ مجلس عزاداري و دسته ي سينه زني است؛ اسمش را هرچه مي خواهند، بگذارند. مراد

اين است كه گروهي دور هم جمع مي شوند و پايه ي كارشان بر عواطف و فكر - هر دو - است؛ عواطفِ تنها نيست، انديشه ي خشك بي عاطفه هم نيست. اگر عواطفِ تنها باشد، اثربخش نيست و در واقعِ زندگي اثر نمي گذارد. اگر انديشه و فكر، خشك و بي عاطفه باشد، ماندگاري و نفوذ و گستردگي نخواهد داشت. شادابي فكر به آميختگي آن با عواطف است. محور هم وجود مقدس اباعبداللَّه (عليه الصّلاةوالسّلام) است؛ يك سرچشمه ي خشك نشدني؛ دريايي كه انسان هرگز نمي تواند به عمق آن برسد؛ از عاطفه و فكر، هر دو.(2) چگونگي آهنگ مداحي

در آهنگ هايي كه اسمش را آهنگ پاپ مي گذارند، من مخالفتي با لهجه هاي خودماني ندارم؛ اما چرا انسان تقليد كند؟ اين همه مايه ي ابتكار در درون انسان وجود دارد؛ برود از فلان گوينده ي بي سروپاي مثلاً اسپانيايي يا آرژانتيني تقليد كند كه مثلاً چه بشود؟! آن هم در مفاهيمِ به اين مهمي. آدم با يك چيز مهمل، مستمع را معطل كند؛ جوان را بيخود معطل و سرگرم كند؛ اينها درست نيست. مضامين بايد همراه با فكر، همراه با عمق، همراه با معرفت و همراه با عاطفه باشد؛ يعني صيقل و لعاب عاطفه حتماً در آن وجود داشته باشد تا شيرين شود.(3) مدح ائمه ي هدي (عليهم السلام)يك ارزش است

شما برادران عزيز مداح كساني هستيد كه از زبان و حنجره ي شما امواج نوراني و معطر مديحه ي دختر پيغمبر و ائمه ي هدي (عليهم السلام) ساطع مي شود و در دل مخاطبانتان مي نشيند؛ اين خيلي ارزش است. ....رتبت مداحي و منبر مداحي يكي از باشرافت ترين رتبه ها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلي صحبت كرده ايم، كه ديگر نمي خواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه

اقبال مردم و جوان ها به نواي مداحان، اقبال خوبي است. مي بينيد مردم، استقبال مي كنند، علاقه نشان مي دهند، اجتماع مي كنند، صحبت مي كنند، پول مي دهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتي حساس شد، وظيفه حساس و خطير مي شود.(4) خطاي ما سنگين تر و سخت تر است

اگر ما خطايي انجام دهيم، خطاي ما مثل خطاي مردمِ عادي نيست؛ سنگين تر و سخت تر است. اگر ما خداي نكرده كسي را به وادي ضلالت و گمراهي انداختيم، با عمل مشابهِ ديگري تفاوت دارد. مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند. صداي خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاي دلِ خودشان مصفا كرده اند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مي خواهيد به مردم بدهيد؟ اين كه من هميشه روي آنچه مي خوانيد و آن چنان كه مي خوانيد - در جلسه ي مداح ها و با افراد گوناگون - تأكيد مي كنم، به خاطر اين حساسيت است.(5) استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معنا، مضر است

چيز ديگري كه بنده در بعضي از خوانندگان جلسات مداحي اطلاع پيدا كردم، استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معناست، كه گاهي هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام اللَّه عليه) صحبت مي شود؛ بنا كنند از چشم و ابروي آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاي قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مي دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف ديني ما را پايين مي آورد. (6) استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معنا، مضر است

يك وقت شاعري در يك قصيده ي سي، چهل

بيتي اشاره يي هم به جمال حضرت اباالفضل مي كند؛ آن يك حرفي است؛ ما نبايد خيلي خشكي به خرج دهيم و سختگيري كنيم؛ اما اين كه ما همه اش بياييم روي ابروي كماني و بيني قلمي و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اين كه مدح نشد؛ در مواردي ضرر هم دارد؛ در فضاهايي اين كار خوب نيست.(7) منبر و مداحيِ خالي از معارف ممنوع

نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقه يي يا بيست دقيقه يي شما از معارف خالي بماند. امسال ديدم بعضي از برادران مداح در ماه محرم و در دهه ي فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحي حتماً در اول، فصلي اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباي شعر. اصلاً رسم مداحي از قديم اين طوري بوده است؛ الان يك مقدار آن رسم ها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مي كرد؛ مردم هم مي فهميدند و اثر هم مي گذارد.(8) استفاده از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ

يك وقت يكي از برادران مداح مي گفت ما اگر از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ شعري انتخاب كنيم، مردم نمي فهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طوري نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتي با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتي مداح با هنر مداحي خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مي گذارد. ما غزليات زيادي داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفي

انتخاب كردم و به بعضي از برادرهاي مداح گفتم روي اينها كار كنيد. ديوان صائب غزلهاي بسيار خوب و مفيدي دارد كه در دلها اثر مي گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. بعضي از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - درباره ي عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهم السّلام) بيانات خيلي خوب و زيبايي داشتند. شعر را از لحاظ هنري، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنري، همان خاصيت عمومي هنر را دارد.(9) از آهنگ هاي نامناسب در مداحي استفاده نكنيد

من شنيده ام در مواردي از آهنگ هاي نامناسب استفاده مي شود. مثلاً فلان خواننده ي طاغوتي يا غيرطاغوتي شعر عشقيِ چرندي را با آهنگي خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براي عشاق امام حسين، آيات والاي معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلي بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقه مندان به اين جريان كساني هستند كه مي توانند آهنگ هاي خوبِ مخصوص مداحي بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادي.(10) آهنگ شادي از آهنگ عزا جداست

... الان معمول شده كه براي روزهاي عيد جلساتي تشكيل مي دهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مي زنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهي از راديو شنيده ام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مي كنيم دارند سينه مي زنند! هم لحن، سينه زني است؛ هم آن دستي كه مي زنند، مثل زدن روي سينه است. اين چه شادي يي شد؟! اگر براي روزهاي شادي، آهنگ هاي مناسب -

نه آهنگ هاي مبتذل، نه آهنگ هاي طاغوتي، نه آهنگ هاي حرام - و شيوه هاي خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اين طور نباشد كه چون به روضه خواني عادت كرده ايم، روز شادي هم كه مي خواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضه خواني. قديم ها مي گفتند فلاني هرچه مي خواند، مثنوي درمي آيد؛ هر آهنگي را كه شروع كند، مثنوي مي شود! اين طوري نباشد.(11) حرف هاي سست و بدون استناد مضر است

مسأله ي عزاداري ها هم كه اشاره كردند، مطلب بسيار مهمي است و تا حدود زيادي متوجه به خود ماست. شكي نيست كه در مواردي در عزاداري ها حرفهاي غيرواقعي و غلط و خرافي گفته مي شود؛ ليكن اگر فرض مي كرديم هيچ حرف غلطي هم به آن معنا بيان نشود، اما وقتي حرف صحيح ولي سست و بدون استناد به يك مدركِ درست گفته شود، يا حرفي كه ايمان مردم را متزلزل كند و در باور مخاطبان نگنجد، گفته شود، اين هم مضر است. امروز ما اين همه در كشور مسأله داريم. يك منبر تبليغاتيِ بسيار مهم عبارت است از همين جلسات حسيني و حسينيه ها و سينه زني ها و دستجات مذهبي. از اين منبر، والاترين معارف و فوري ترين و لازم ترين مطالب را مي شود بيان كرد؛ اما اگر ما اين را به چيزهاي موهوم يا موهون مصروف كنيم، به هيچ وجه مصلحت نيست.(12)

منابع و مآخذ:

1.فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان بسيج - 8/9/1383

2.فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - 3/6/1384

3. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - 3/6/1384

4. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله

عليها) - 5/5/1384

5. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

6. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

7. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

8. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

9. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

10. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/

11. 1384 فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - 5/5/1384

12. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري - 27/12/1383

منبع: . www.khamenei.ir

رهنمون عاشورايي

نويسنده: سيد امير حسين كامراني راد امام حسين(عليه السلام) و نهضت حسيني در كلام مقام معظم رهبري

بايد حادثه ي عاشورا را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم

واقعاً اگر بخواهيم مسأله ي عاشورا و مصايب حسين بن علي (عليه السلام) را به صورت يك مسأله ي جدي و اصلي و به دور از شعار مورد توجه قرار بدهيم،راهش چيست؟

تولين شرط اين است كه ما حادثه را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم. چيزهايي وجود دارد كه اگر چه پيرايه است،اما نه مضر و نه حتي دروغ است. همه ي كساني كه بخواهند با بيان هنري،حادثه اي را ترسيم كنند،فقط متن حادثه را نمي گويند...

ما وقتي بخواهيم حالات امام و

اصحابش (عليهم السلام) را در روز و شب عاشورا – آن مقداري كه در كتب معتبره خوانده ايم و يافتيم- بيان كنيم،قهراً خصوصيات و ملابساتي دارد. فرض كنيد سخني كه امام (عليه السلام) با يارانش در شب عاشورا گفته است،مي توانيد با اين خصوصيات بيان كنيد:

در تاريكي شب و يا در تاريكي غم انگيز و حزن آور آن شب و از اين قبيل. اين پيرايه ها،نه مضر است و نه دروغ است؛اما بعضي از پيرايه ها دروغند و بعضي از نقل ها خلاف مي باشند و حتي آن چه كه در بعضي از كتاب ها نوشته شده است،مناسب شأن و لايق مفهوم و معناي نهضت حسيني (عليه السلام) نيست.اين ها را بايستي شناخت و جدا كرد.

بنابراين،اولين مسأله اسين است كه ما حادثه را خالص كنيم و آن حادثه ي خالص شده و دقيق و متقن را،به انواع بيان هاي هنري – از شعر و نثر و سبك روضه خواني كه خودش يك سبك هنري مخصوصي است- بياميزيم.

اين كار اشكالي ندارد و مهم است.

ما بايد اين كار را بكنيم. كساني كه در اين رشته متصلّب و واردند،بايد اين كار را انجام بدهند.(1) سه عنصر اصلي در نهضت عاشورا

عاشورا يك حادثه ي تاريخي صرف نبود؛عاشورا يك فرهنگ،يك جريان مستمر و يك سرمشق دايمي براي امت اسلام بود. سه عنصر در حركت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) وجود دارد:

(عنصر منطق و عقل،عنصر حماسه و عزّت و عنصر عاطفه)

عنصر منطق و عقل در اين حركت،در بيانات آن بزرگوار متجلي است؛قبل از شروع اين حركت،از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله،جمله ي اين بيانات نوراني،بيان كننده ي يك منطق

مستحك است.

خلاصه ي اين منطق هم اين است كه وقتي شرايط وجود داشت و متناسب بود،وظيفه ي مسلمانان (اقدام) است؛اين اقدام خطر داشته باشد در عالي ترين مراحل يا نداشته باشد.

خطر بالاترين اين است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس خود- همسر،خواهر،فرزندان و دختران- را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد.

عنصر دوم حماسه است؛يعني اين مجاهدتي كه بايد انجام بگيرد؛ چون (الْعِزَّهُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِينَ) مسلمان در راه همين مجاهدت هم،بايستي از عزّت خود و اسلام حفاظت كند.

اين عنصر در همه ي مجاهداتي كه رهروان عاشورايي در برنامه ي خود مي گنجانند،بايد ديده شود.

همه ي اقدام هاي مجاهدت آميز- چه سياسي،چه تبليغي،چه آنجايي كه جاي فداكاري جاني است- بايد از موضع عزّت باشد.

عنصر سوم،عاطفه است؛يعني هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه،عاطفه يك نقش تعيين كننده اي ايجاد كرده است،كه باعث شد مرزي بين جريان عاشورايي و جريان شيعي با جريان هاي ديگر پيدا شود.

زينب كبري (سلام الله عليها) در كوفه و شام منطقي حرف مي زند،اما مرثيه مي خواند؛

امام سجاد (عليه السلام) بر روي منبر شام،با آن عزّت و صلابت بر فرق حكومت نبوي مي كوبد،اما مرثيه مي خواند. اين مرثيه خواني تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد،تا عواطف متوجه شود.(2) ما نتايج محرم را در زندگي خود مي بينيم

محرّمِ دوران انقلاب،با محرّم هاي قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما،متفاوت است. اين محرّمها محرّم هايي است كه در آن،معنا و روح جهت گيري،واضح و محسوس است. ما نتايج

محرم را در زندگي خود مي بينيم.

حكومت و حاكميت و اعلاي كلمه ي اسلام و كلمه ي اميد به بركت اسلام در دل مستضعفان عالم،آثار محرّم است.

ما در دوران خود،محرّم را با محصول آن،يكجا داريم. با اين محرّم،بايستي چگونه رفتار كنيم؟ پاسخ اين است كه ما معممان،همه ي علماي دين،همه ي مبلّغان و همه ي ذاكران،بايد مسأله ي عاشورا و مصايب حسين بن علي (عليه السلام) را به صورت يك مسأله ي جدّي و اصلي به دور از شعار،مورد توجه قرار بدهيم.(3) ماجراي حسين بن علي (عليه السلام)،موتور حركت قرون اسلامي

ماجراي حسين بن علي (عليهما السلام)،حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامي در جهت تفكرات صحيح اسلامي بوده است. هر آزادي خواه و هر مجاهد في سبيل الله و هر كس كه مي خواسته است در ميدان خطر وارد بشود،از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانه ي روحي و معنوي خود قرار داده است.

در انقلاب ما،اين معنا به صورت بينّي واضح بود. معلوم نبود اگر،اين حادثه را نمي داشتيم،چطور مي توانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقي است كه تمسك به ذيل ماجراي عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء (عليه السلام) ، چه تأثيري در وضع انقلاب ما داشت.

انسان وقتي در اين مسأله غور مي كند،از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مي افتد و فكر مي كند كساني كه از آن محرومند،اين خلأ را چگونه مي توانند پُر كنند.

زندگي حسين بن علي (عليهما السلام) و ماجراي چند روزه ي آن حضرت در كربلا،فصل عظيمي از تاريخ ماست؛حجم آن كم،اما مفهوم آن بسيار وسيع،و عمق آن خيلي زياد است.(4)

وجود مقدس سيدالشهداء

(عليه السلام)،اگر چه بيشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده؛ليكن آن بزرگوار در حقيقت مظهر انسان كامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براي خداست.(5) رمز زنده ماندن واقعه ي كربلا

اگر زينب كبري (سلام الله عليها) و امام سجاد (عليه السلام) در طول آن روزهاي اسارت – چه در همان عصر عاشورا در كربلا و بعد عزيمت به مدينه و در طول سال هاي متمادي كه اين بزرگواران زنده ماندند – مجاهدت و تبيين و افشاگري نكرده بودند و حقيقت فلسفه ي عاشورا و هدف حسين بن علي (عليه السلام) و ظلم دشمن را بيان نمي كردند،واقعه ي عاشورا تا امروز،جوشان و زنده و مشتعل باقي نمي ماند.

چرا امام صادق (عليه السلام) – طبق روايت- فرمودند: كه هر كس يك بيت شعر درباره ي حادثه ي عاشورا بگويد و كساني را با آن بيت شعر بگرياند،خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟

چون تمام دستگاه هاي تبليغاتي براي فزون كردن و در ظلمت نگه داشتن مسأله ي عاشورا و كلاً مسأله ي اهل بيت (عليهم السلام)،تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم مثل امروز،قدرت هاي ظلم و ستمگر،حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنت آميز مي كردند.

در چنين فضايي،نگر ممكن بود قضيه ي عاشورا- كه با اين عظمت در بياباني در گوشه اي در دنياي اسلام اتفاق افتاده – با اين تپش و نشاط باقي بماند؟ يقيناً بدون آن تلاش ها،از بين مي رفت.

آن چه اين ياد را زنده كرد،تلاش بازماندگان حسين بن علي (عليه السلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن علي (عليه السلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم،با موانع

برخورد داشت و سخت بود،به همان اندازه نيز وجاهدت زينب (سلام الله عليها) و مجاهدت امام سجاد (عليه السلام) و بقيه ي بزرگواران،دشوار بود.

البته صحنه ي آنها،صحنه ي نظامي نبود،بلكه تبليغي و فرهنگي بود.

ما به اين نكته بايد توجه كنيم...(6)

حادثه ي كربلا بايد آبرومند و پر تپش و پر قدرت باقي بماند

... به طور كلي بايد بگويم كه اين حادثه – به عنوان پشتوانه ي نهضت و انقلاب- بايد آبرومند و پرتپش باقي بماند. اگر برخورد امروز ما با اين حادثه،مثل روضه خواني باشد كه در پنجاه سال قبل برخورد مي كرد- يعني چيزي را در جايي مي ديد و مثلاً بر حسب احتمال ذهني،آن را ترجيح مي داد و نقل مي كرد و مؤمنين را مي گرياند و هم آنها و هم خود او به ثواب مي رسيدند- ممكن است به حادثه ضرر بزنيم.

امروز اين حادثه پشتوانه ي يك نهضت است. اگر امروز به ما بگويند ريشه ي اين نهضتي كه به وجود آورده ايد،كجاست؟ ما مي گوييم: ريشه اش پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين و امام حسين (عليهم السلام) است. امام حسين (عليه السلام) كيست؟

كسي است كه اين حادثه را به وجود آورده و در تاريخ از او نقل شده است. پس اين حادثه پشتوانه ي اين نهضت است. اگر ما ندانسته و بي توجه و از روي سهل انگاري،حادثه را با چيزهايي كه جزو آن نيست،مشوب كرديم،به آن حادثه و نيز به آن انقلابي كه ناشي از آن حادثه است،خدمت نكرده ايم.(7)

اثر ماندگار خون به حق ريخته اباعبدالله الحسين (عليه السلام) در تاريخ

فرصت تبليغ در ماه محرم الحرام، يك فرصت بسيار

بزرگ و استثنايي است و اين كه به بركت خون سيد شهيدان سرور آزادگان عالم حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و ياران پاكباخته آن بزرگوار است . اثر آن خون به نا حق ريخته، يك اثر ماندگار در تا يخ است، چون شهيد، كسي كه جان خود را در طبق اخلاص مي گذارد و تقديم اهداف عاليه دين ميكند، از صفا و صدق برخوردار است . هيچ انسان مزور و خدعه گري، هر چه هم كه در زبان و بيان بتواند خود را طرفدار حق نشان دهد وقتي پاي منافع شخصي، به خصوص پاي جان خود و عزيزانش به ميان آمد، پا عقب مي كشد و حاضر نيست اينها را فدا كند آن كسي كه قدم در ميدان فداكاري مي گذارد و خالصانه و مخلصانه هستي خود را در راه خدا مي دهد «حق علي الله ، خود خداي متعال بر عهده گرفته است كه اينها را زنده نگه دارد «و لا تقولو لمن يقتل في سبيل الله اموات ، «و لا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتا» ; اينها زنده مي مانند . يك بعد زنده ماندن آن هاهمين است كه نشانه آنها، جاي پاي آنها، پرچم آنها، هرگز نمي خوابد . ممكن است چند صباحي با زور و عنف و با دخالت قدرت هاي زورگو بتوانند كم رنگ كنند . اما خداي متعال طبيعت را اين طور قرار داده است . سنت الهي بر اين ست كه راه پاكان و صالحان و مخلصان بماند . اخلاص چيز عجيبي است . لذاست كه به بركت حسين بن علي (ع) و خون هاي به ناحق ريخته آن بزرگوار و اصحابش دين در عالم باقي ماند .

بعد از آن هم اين رشته ادامه پيدا كرد . . . هدف قيام امام حسين (عليه السلام)

حضرت امام حسين (عليه السلام) فرمودند، بنابر آنچه كه از آن بزرگوار نقل كرده اند، كه «اللهم انك تعلم ان الذي كان منالم يكن منافسه في سلطان و لا التماس شي من الحطام . پروردگارا! اين حركتي كه ما كرديم، اين قيامي كه ما كرديم، اين تصميمي كه بر اين اقدام گرفتيم . تو مي داني كه براي قدرت طلبي نبود، قدرت طلبي براي يك انسان نمي تواند هدف واقع بشود . نخواستيم زمام قدرت را در ست بگيريم . براي منال دنيوي هم نبود كه چرب و شيرين زندگي را به كام خودمان برسانيم . شكمي از غذا در بياوريم . مال و ذخيره اي درست كنيم و ثروتي به هم بزنيم . براي اينها نبود . . .

«امام حسين (ع) هدف اول خود را اين قرار مي دهد: در ميان كشور اسلامي، فساد را ريشه كن كنيم و اصلا به وجود بياوريم . اصلا يعني چه؟ يعني نابود كردن فساد . فساد چيست؟ فساد انواع و اقسامي دارد; دزدي فساد است، خيانت فساد است، وابستگي فساد است . زورگويي فساد است . انحراف هاي اخلاقي فساد است، انحراف هاي مالي فساد است دشمني هاي بين خودي ها فساد است، گرايش به دشمنان دين فساد است علاقه نشان دادن به چيزهاي ضد ديني فساد است همه چيز در سايه دين به وجود مي آيد در جملات بعدي مي فرمايد: و يا من المظلومون من عبادك، بندگان مظلوم تو امنيت پيدا كنند . منظور، مظلومان جامعه است . نه ستمگران ، نه ستم پيشه گان، نه مداحان ستم، نه عمله ستم! «مظلومان

مردماني هستند كه دست و پايي ندارند . راه به جايي ندارند . هدف اين است كه مردمان مستضعف جامعه و انسانهاي ضعيف، در هر سطحي و در هر جايي امنيت پيدا كنند . منيت حيثيتي، امنيت مالي، امنيت قضايي! همين كه امروز در دنيا نيست . امام حسين (ع) درست نقطه مقابل آن چيزي را مي خواست كه در زمان سلطه طواغيت در آن روز بود . . .» (8) قيام امام حسين براي عمل كردن به احكام دين

آن بزرگوار در آخر مي فرمايد: «و يعمل بفرائضك و احكامك و سننك . هدف امام حسين اينهاست . حالا فلان آقا از گوشه اي در مي آيد و بدون اندك آشنايي با معارف اسلامي و با كلمات امام حسين (ع) و حتي با يك لغت عربي، درباره اهداف امام حسين (ع) قلمفرسايي مي كند، كه امام حسين براي فلان هدف قيام كرده است! از كجا مي گويي؟ اين كلام امام حسين (ع) است: «و يعمل بفرائضك و احكامك و سننك .» يعني امام حسين جان خودش و جان پاكيزه ترين انسان هاي زمان خودش را فدا مي كند، براي اين كه مردم به احكام دين عمل بكنند . چرا؟ چون سعادت، در عمل به احكام دين است . چون عدالت در عمل به احكام دين است . چون آزادي و آزادگي انسان در عمل به احكام دين است . از كجا مي خواهند آزادي را پيدا كنند؟ زير چتر احكام دين است كه همه خواسته هاي انسان ها بر آورده مي شود . . . پيروزي واقعي امام حسين (عليه السلام) و يارانشان

قاعدتا نكته اي توجه را جلب مي كند، و آن اين است كه شخصيت هاي عظيمي كه هر كدام به

نحوي امروز سراسر تاريخ بشر را روشن كرده اند حسين بن علي (ع) ، امام سجاد (ع) ، حضرت ابوالفضل (ع) اينها كساني هستند كه در دوران خودشان به گمان باطل مادي، به كلي نابود و هضم شدند . حسين بن علي (ع) با همه جوانان و شخصيت هاي برجسته خانواده اش برادران، فرزندان، نزديكان، جوانان، اصحاب غيور در غربت كامل به شهادت رسيد . در غربت كامل هم دفن شد . نه كسي آنها را تشييع كرد، و نه كسي براي آنها اقامه عزا كرد . كساني كه به گمان باطل فكر مي كردند كه اگر اينها بمانند، ممكن است بساط انتقام گيري راه بياندازند . اينها خيال مي كردند كه با شهادت حسين بن علي (ع) و همراهانش كار تمام شد . امام سجاد (ع) سي و چهار سال بعد از آن روز در مدينه، ظاهرا در حال انزوا زندگي كردند، نه لشكري، نه مجموعه اي و نه هياهويي به ظاهر وجود نداشت . ابوالفضل العباس هم يكي از آن شهداي روز عاشوراست . تصور باطل قدرت هاي مادي كه با منطق مادي حكومت مي كنند معمولا اين است كه اين ها تمام شدند و از بين رفتند . ولي مي بينند كه واقعيت قضيه اين طور نيست، اينها تمام نشدند . اينها ماندند و روز به روز به عظمت و جلالت و جذابيت و تاثير گذاري اين شخصيت ها افزوده شد . دلها را قبضه و تصرف كردند و دايره وجود خودشان را گسترش دادند . امروز صدها ميليون مسلمان اعم از شيعه و غير شيعه به نام اينها تبرك مي جويند . از سخن اينها استفاده مي كنند . ياد آنها را گرامي مي دارند اينها پيروزي

در تاريخ است، پيروزي حقيقي و ماندگار (9) منابع : 1.حديث ولايت،ج2،صص 11 و 12

2.بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با روحانيان و مبلغان،5/11/84 .

3. حديث ولايت،ج2،ص 11

4. حديث ولايت،ج7،ص 212

5. حديث ولايت،ج3،ص287

6. حديث ولايت،ج2،صص 142 و 143

7. حديث ولايت،ج2،ص 13

8. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با روحانيون و مبلغين در آستانه ماه محرم 23/1/78 .

9. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان سپاه 21/8/78 .

انتظار در كلام خورشيد

مقام معظم رهبري مي فرمايند:

امروز مستضعفان آفريقا و آمريكاي لاتين، ميليون ها انسان گرسنه آسيا و آسياي دور، ميليون ها انسان رنگين پوستي كه از ستم تبعيض نژادي رنج مي برند؛ چشم اميدشان به يك فريادرس و نجات بخش است و قدرت هاي بزرگ نمي گذارند، نداي اين نجات بخش به گوش آنها برسد؛ اين يك گره است.

فرج؛ يعني، باز شدن اين گره ها. ديد را وسيع كنيم؛ به داخل خانه خودمان و زندگي معمولي خودمان محدود نشويم. در سطح دنيا ((انسانيت)) فرج مي طلبد؛ امّا راه ((فرج)) را نمي داند. شما ملّت انقلابي مسلمان، بايد با حركت منظّم خود در تداوم انقلاب اسلامي، به فرج جهاني انسانيّت نزديك بشويد و شما بايد به سوي ظهور مهدي موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف)و انقلاب نهايي اسلامي بشريّت - كه سطح عالم را خواهد گرفت و همه اين گره ها را باز خواهد كرد - قدم به قدم، خودتان نزديك بشويد و بشريّت را نزديك كنيد. انتظار ((فرج)) اين است.(1)

((انتظار)) ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، به معناي انتظار براي پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت براي همه انسان ها و انتظار رفع ظلم از صحنه زندگي بشر و انتظار فرا رسيدن

دنيايي برتر از لحاظ معنوي و مادّي است.(2(

))انتظار)) به معناي اشتياق انسان، براي دسترسي به وضعي برتر و بالاتر است و اين حالتي است كه بشر هميشه بايد در خود حفظ كند و پيوسته در حال انتظار فرج الهي باشد.

گشايش ابواب رحمت و معرفت و سرازير شدن سرچشمه هاي معرفت بر دل انسان، يكي از عمومي ترين نمونه هاي انتظار فرج است.(3(

انتظار ظهور، اشتياق انسان هاي صالح براي گسترش عدالت است.(4(

انتظار؛ يعني، دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگي بشر؛ ممكن است كساني آن دوران را نبينند و نتوانند درك كنند (فاصله هست)؛ امّا بلاشك آن دوران وجود دارد.(5( ابعاد:

انتظار فرج و اعتقاد به مهدويّت علاوه بر ابعاد منطقي، فكري و استدلالي بسيار بارز - آن داراي جنبه هاي عاطفي، معنوي و ايماني عميق و بسيار مهمّي است و اميد ناشي از ايمان و اعتقاد به وجود منجي، همواره سرمايه عظيم حركت هاي بزرگ در جوامع اسلامي و شيعي شده است.(6(

قانع نشدن به وضع موجود و تلاش فزاينده و مستمر در انجام اعمال نيك و خير، يك بُعد از انتظار است.

اميد به آينده اي روشن - كه در آن سراسر زندگي بشر را تفكّر الهي فرا خواهد گرفت - بُعد ديگر انتظار است . ملّت منتظر ايران، با تكيه بر اميد به پيشرفت و موفّقيّت، دست به اقدام ، تلاش و انقلاب زد و پيروز شد؛ لذا مردم ما بايد روح ((انتظار)) را به تمام معنا در زندگي خود زنده كنند.(7( آثار:

اين عقيده مبارك براي شيعه - آن وقتي كه آن را درست فهميده باشد و با آن درست رفتار بكند - يك منبع فيض و يك منبع نور

است .

علاوه بر اينكه آحاد مردم مسلمان و معتقدان و شيعه، بايد در قلب و در عمل خود، سعي كنند كه رابطه معنوي و فكري را با آن بزرگوار حفظ بكنند و خود را به صورتي تربيت كنند و بار بياورند كه امام معصوم - كه به اراده الهي و با علم الهي، محيط به همه حركات ما است - از آنها راضي باشد؛ خود اين عقيده نيز آثار و خصوصياتي دارد كه اين خصوصيات براي همه ملّتها و براي ملّت مسلمان ما، حيات بخش است و عمده اين خصوصيات و آثار هم، عبارت است از ((اميد به آينده((

امروز هر فرد شيعه، مي داند كه در يك آينده اي - آن آينده، ممكن است خيلي نزديك باشد، ممكن است دور دست باشد، به هر حال قطعي است - اين بساط ظلم و بي عدالتي و زورگويي، كه امروز در دنيا هست، برچيده خواهد شد. مي داند كه اين وضعي كه مستكبران در دنيا به وجود آورده اند - كه هر كسي حرف حقّي بزند و راه حقّي را دنبال كند، از طرف آنها مورد فشار قرار مي گيرد و اراده فاسد خودشان را بر ملّت ها تحميل مي كنند - يك روزي از بين خواهد رفت و گردن كشان، طاغيان، ياغيان و قدرت هاي زورگوي عالم، ناگزير خواهند شد كه در مقابل حقّ، تسليم بشوند يا از سر راه حركت حق، برداشته بشوند هر فرد مسلمان - به خصوص هر فرد شيعه - اين را مي داند و به آن يقين دارد.

اين خيلي اميد بخش است. اين موجب مي شود كه هر انسان خيرخواه و مصلح و علاقه مند به صلاح ، كار و تلاش و

مجاهدت خود را در راه صلاح، با اميد به آينده انجام بدهد. ببينيد اين عقيده چقدر ارزش مند، داراي تأثير و حيات بخش است.(8(

احساسات بسيار خوب است. عواطف پشتوانه بسياري از اعمال نيكوي انسان ها است. ايمان و عقيده قلبي، به وجود اين منجي عظيم عالم، شفابخش بسياري از بيماري ها و دردهاي معنوي و روحي و اجتماعي است.(9(

مردم ما، وليّ اللَّه اعظم و جانشين خدا در زمين و بقيه اهل بيت پيامبر را، با نام و خصوصيات مي شناسند؛ از لحاظ عاطفي و فكري با او ارتباط برقرار مي كنند؛ به او مي گويند؛ به او شِكوِه مي برند؛ از او مي خواهند و آن دوران آرماني)دوران حاكميّت ارزش هاي والاي الهي بر زندگي بشر) را انتظار مي برند. اين انتظار داراي ارزش زيادي است. اين انتظار به معناي آن است كه وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه اميد را از دل هاي منتظران نمي زدايد و خاموش نمي كند. اگر اين نقطه اميد در زندگي جمعيتي نباشد ، چاره اي ندارد جز اين كه به آينده بشريت، بدبين باشد.(10(

قبل از ظهور مهدي موعود (عج)، در ميدان هاي مجاهدت، انسان هاي پاك امتحان مي شوند. در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفيِ مهدي موعود - ارواحنا فداه - روز به روز نزديك تر مي شود. اين، آن اميد بزرگ است.(11(

انتظار و اميد، به انسان جرأت اقدام و حركت و نيرو مي بخشد و شيعيان و پيروان آن حضرت، بايد كسب آمادگي معنوي، روحي و ايماني را جزو وظايف خود بدانند و سرمايه عظيم اميد، ايمان و نورانيت را در خود ايجاد كنند تا در حركت جهاني امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، در

رديف نزديكان (خواص)، ياران و همكاران آن حضرت قرار گيرند.(12( پي نوشت 1. خطبه نماز جمعه 29/3/60.

2. كيهان 8/10/75.

3. همان.

4. كيهان هوايي 12/10/75.

5. سخنراني قم 30/11/70.

6. جهان اسلام 9/11/72.

7. كيهان 12/12/69.

8. جمهوري اسلامي 15/9/77.

9. جمهوري اسلامي 23/8/79.

10. سخنراني قم 30/11/70.

11. سخنراني قم 30/11/70.

12. جهان اسلام 9/11/72.

ويژگي ها و نكات مهم ماه مبارك رمضان از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامي

رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان مختلفي در مناسبتهاي گوناگون به تشريح ويژگيها و نكات مهم ماه مبارك رمضان پرداخته اند؛ گزيده اي از اين سخنان به شرح ذيل است: بركات ماه مبارك رمضان

به بركت ماه رمضان، براي مسلمان فرصتي پيش مي آيد كه بايد از آن در جهت تقويت حيات معنوي و نشاط مادّيِ خود استفاده كند. يكي از درسهاي بزرگ ماه رمضان كه در خلال دعا و روزه و تلاوت قرآن در اين ماه بايد آن را فرا بگيريم و استفاده كنيم، اين است كه با چشيدن گرسنگي و تشنگي، به فكر گرسنگان و محرومان و فقرا بيفتيم. در دعاي روزهاي ماه رمضان مي گوييم: «الّلهم اغن كلّ فقير. الّلهم اشبع كلّ جائع. الّلهم اكس كلّ عريان». اين دعا فقط براي (مفاتيح الجنان) دعاي يوميه ماه مبارك رمضان خواندن نيست؛ براي اين است كه همه خود را براي مبارزه با فقر و مجاهدت در راه ستردن غبار محروميت از چهره محرومان و مستضعفان موظّف بدانند. اين مبارزه، يك وظيفه همگاني است. در آيات قرآن مي خوانيم: «أرايت الّذي يكذّب بالدّين. فذلك الّذي يدعّ اليتيم. و لايحضّ علي طعام المسكين» ( ماعون: 3 - 1). يكي از نشانه هاي تكذيبِ دين اين است كه انسان در مقابل فقر فقيران و محرومان بي تفاوت باشد و احساس مسئوليت نكند. در ماه رمضان، به بركت روزه، طعم

گرسنگي و تشنگي و نرسيدن به آنچه اشتهاي نفس انسان است را درك كرديم و چشيديم. اين بايد ما را به احساس مسئوليتي كه اسلام در قبال مسئله مهمّ فقر و فقير از يكايك مسلمانان خواسته است و بر دوش آنان وظيفه نهاده است، نزديك كند. ....

همه بايد خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات يعني هيچ خانواده اي از خانواده هاي مسلمان و هم ميهن و محروم را با دردها و محروميتها و مشكلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست كمك رساني به سوي آنها دراز كردن. امروز اين يك وظيفه جهاني براي همه انسانهايي است كه داراي وجدان و اخلاق و عاطفه انساني هستند؛ اما براي مسلمانان، علاوه بر اين كه يك وظيفه اخلاقي و عاطفي است، يك وظيفه ديني است.

به همسايه ها و فقرا رسيدگي كنيد. يكي از عواملي كه نمي گذارد دست كساني كه توانايي كمك دارند، به ياري فقرا دراز شود، روحيه مصرف گرايي و تجمّل در جامعه است. براي جامعه بلاي بزرگي است كه ميل به مصرف، روزبه روز در آن زياد شود و همه به بيشتر مصرف كردن، بيشتر خوردن، متنوّع تر، خوردن، متنوّع تر پوشيدن و دنبال نشانه هاي مُد و هر چيز تازه براي وسايل زندگي و تجمّلات آن رفتن، تشويق شوند. چه ثروتها و پولهايي كه در اين راهها هدر مي رود و از مصرف شدن در جايي كه موجب رضاي خدا و رفع مشكلات جمعي از مردم است، باز مي ماند! (1) آموزه هاي عملي از ماه مبارك رمضان

آنچه كه من به مردم عزيزمان در اين خطبه عرض مي كنم، اين است كه بزرگترين درس ماه رمضان، خودسازي است. اوّلين و مهمترين قدمِ خودسازي هم اين

است كه انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادي نگاه كند؛ عيوب خود را با روشني و دقّت ببيند و سعي در برطرف كردن آنها داشته باشد. اين از عهده خود ما برمي آيد و اين تكليفي بر دوش ماست.

به مردم عرض مي كنم: به هم رحم كنيد تا خداي متعال به شما رحم كند. كساني كه دستشان باز است، دست تعدّي به سمت منافع و مصالح ديگران دراز نكنند. كساني كه زرنگي و هوش و امكانات و قدرت و مسئوليت و توانايي هاي گوناگون فردي و اجتماعي دارند، از اين تواناييها در راه تعدّي به ديگران استفاده نكنند. خود را بنده خدا بدانيم؛ در مقابل بقيه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهي، احسان، نيكي و رعايت انصاف بدانيم؛ آن گاه باران رحمت و فضل خدا بر سر ما خواهد باريد؛ ما را شستشو خواهد داد و بركات خود را بر ما نازل خواهد كرد. البته اين وظيفه همه است؛ ولي كساني كه در جامعه تمكّن و قدرت و مقام و ثروت و نفوذ كلمه اي در ميان مردم دارند، بيش از ديگران در مقابل اين بار سنگين - بار خودسازي و محدود كردن قواي خود از تجاوز به ديگران - مسئولند. (2) ماه رمضان ماه تسليم در برابر خدا است

در باب ماه رمضان، چند جمله از دعاي چهل و چهارم «صحيفه سجاديه»، كه مربوط به همين ماه است، انتخاب كرده ام و ان شاءاللَّه، همين چند جمله را براي شما ترجمه مي كنم. اما قبل از آن، خواهش مي كنم عزيزان من، بخصوص جوانان، با صحيفه سجّاديه اُنس بگيرند؛ زيرا همه چيز در اين كتابِ ظاهراً

دعا و باطناً همه چيز، وجود دارد. امام سجّاد عليه الصّلاة و السّلام، در اين دعا هم مثل بقيه دعاهاي صحيفه سجاديه، با اين كه در مقام دعا و تضرّع است و با خداي متعال حرف مي زند، اما سخن گفتنش، كأنّهُ از يك روال استدلالي و ترتيب مطلب بر دليل و معلول بر علّت، پيروي مي كند. اغلبِ دعاهاي صحيفه سجاديه - تا آن جا كه بنده سير كرده ام - همين حالت را دارد. همه چيز مرتّب و چيده شده است. مثل اين است كه يك نفر، در مقابل مستمعي نشسته و با او به صورت استدلالي و منطقي حرف مي زند. همان ناله هاي عاشقانه هم كه در صحيفه سجّاديه آمده است، همين حالت را دارد.

در اين جا نيز همين طور است. امام در اوّل دعاي مورد اشاره مي فرمايد: «الحمدللَّه الّذي جعلنا من اهله» (دعاي 44 صحيفه سجاديه) «ما را اهل حمد قرار داد.» ما از نعم الهي غافل نيستيم، و او را حمد و شكر مي كنيم. او راههايي در مقابل ما باز كرده است، كه به حمدش برسيم. همچنين، غايات و راههايي معيّن فرموده و ما را در اين راهها به رفتن واداشته است.

بعد مي رسد به اين جمله: «والحمدللَّه الذي جعل من تلك السّبل شهره شهر رمضان»؛ «حمد خداي را كه يكي از اين راههايي كه ما را به او؛ به كمال و به بصيرت نسبت به معدن عظمت مي رساند، همين ماه رمضان است.» امام تعبير مي كند به «شَهره»؛ يعني «شهر خودش». شهر خدا را يكي از اين راهها قرار داد. خيلي پرمعناست. اگر فكر كنيم همه ماهها ماه خدا و مال خداست؛ وقتي كه مالك همه وجود، بخشي از

وجود را معيّن مي كند و آن را به خود نسبت خاص مي دهد، معلوم مي شود نسبت به اين بخش، توجّه و عنايت ويژه اي دارد. يكي از اين بخشها، همين «شهراللَّه» است؛ شهر خدا، ماه خدا. خودِ اين نسبت، در فضيلت ماه رمضان، كافي است. «شهر رمضان، شهر الصيام و شهرالاسلام.» ماه روزه؛ ماهي كه روزه آن، يكي از ابزارهاي بسيار كار آمد براي تهذيب نفس است؛ چرا كه در آن گرسنگي كشيدن و با هوسها و اشتهاها مبارزه كردن نهفته است.

شهر اسلام، يعني شهر «اسلام الوجه لدي اللَّه»؛ «در مقابل خدا تسليم بودن.» خوب؛ انساني جوان است و وقتي روزه مي گيرد، گرسنه است، تشنه است و تمام غرايز، او را به سمت هوس و اشتهايي مي خواند. ولي او، در مقابل همه اين غرايز مي ايستد. براي چه؟! براي اجراي امر پروردگار. و اين، تسليم در مقابل پروردگار است. در هيچ روزي از روزهاي سال، يك مسلمان، به طور عادّي، اين همه در مقابل خدا تسليم نيست كه در روزهاي ماه رمضان به طور عادي تسليم است. پس، «شهر اسلام» شهر تسليم است. ماه رمضان ماه خالص شدن است

امام، در ادامه دعا مي فرمايد: «و شهر الطّهور»؛ «شهرِ پاكيزه كننده است.» در اين ماه، عواملي وجود دارد كه روح ما را پاك و طاهر مي كند. آن عوامل چيست؟ يكي روزه است؛ يكي تلاوت قرآن است و يكي دعا و تضرّع است. اين همه دعاها، ارزاق طيبّه و طاهره اي است از مائده هاي ضيافت الهي كه خداي متعال در اين ضيافت يك ماهه خود، مقابل مردم گذاشته است. مضمون كلام امام اين است كه خدا در اين ضيافت، با روزه از

شما پذيرايي مي كند. ....

بعد مي فرمايد: «و شهر التّمحيص»؛ اين ماه، ماه تمحيص است. «تمحيص» يعني چه؟ يعني خالص كردن. مقصود اين است كه در اين ماه، ناب و خالص شويم. ....

اين ماه، ماه خالص شدن است و اگر درست نگاه كنيم، خالص شدن در اين ماه، از راههاي ديگرِ خالص شدن، آسان تر است. ما با همين روزه و مبارزه كردن با نفس، مي توانيم خودمان را خالص كنيم. اغلبِ گمراهيهايي كه وجود دارد، يا به خاطر گناهاني است كه از ما سر مي زند و يا به خاطر خصلتهاي زشتي است كه در وجودِ ما نهفته است.(3) رمضان قطعه اي از بهشت است در جهنّم سوزان دنياي مادّي

ماه رمضان در هر سال، قطعه اي از بهشت است كه خدا در جهنّم سوزان دنياي مادّي ما آن را وارد مي كند و به ما فرصت مي دهد كه خودمان را بر سر اين سفره الهي در اين ماه، وارد بهشت كنيم. بعضي همان سي روز را وارد بهشت مي شوند. بعضي به بركت آن سي روز، همه سال را و بعضي همه عمر را. بعضي هم از كنار آن، غافل عبور مي كنند كه مايه تأسّف و خسران است. حالا براي خودشان كه هيچ، هر كس كه ببيند اين موجود انساني، با اين همه استعداد و تواناييِ عروج و تكامل، از چنين سفره با عظمتي استفاده نكند، حق دارد كه متأسّف شود. اين، ماه رمضان است. ماه ضيافت اللَّه است. ماه ليلةالقدر است........

از بزرگترين اهداف روزه ماه رمضان - يا شايد بشود به يك معنا گفت: «تمام الهدف» - تقواست. «لعلكم تتّقون.» و اين دست ماست. مردم بايد هركدام خودشان، و اگر بتوانند ديگران را اصلاح

كنند. اين، مخصوص معممّين نيست. لكن علما و روحانيون و خطبا و وعاظ آمادگي دارند. خداي متعال به آنها اين بيان، اين امكان، اين ذهن، اين موقعيت اجتماعي و اين لباس را داده است؛ و ما بايد از آن استفاده كنيم. از جمله چيزهايي كه در اين ماه رمضان عادي است، اين عبارت صريح خداي متعال است كه «ليلة القدر خير من الف شهر، تنزّل الملئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر، سلامٌ هي حتي مطلع الفجر.» (قدر: 5 – 3) يك شب تا صبح، مظهر سلام الهي است. همان «سلامٌ قولاً من ربّ رحيم» (يس: 58) كه مخصوص مؤمنين است. مخصوص اهل بهشت است. مخصوص بندگان خالص خداست. اين، در اختيار ماست كه استفاده كنيم. اين، آن كلمه اي است كه من مي خواهم در باب ماه رمضان عرض كنم. اين، كليد اصلاح همه امور است؛ و از اين جا شروع مي شود. كما اين كه اصل انقلاب از اين جا شروع شد: از مسجد و دين. (4) ماه رمضان زمينه بسيار خوبي براي خودسازي است

ماه رمضان فرصت خوبي براي خودسازي است. ماهمان ماده ي خام هستيم كه اگر روي خودمان كاركرديم و توانستيم اين ماده خام رابه شكلهاي برترتبديل كنيم، آن كار لازم در زندگي راانجام داده ايم. هدفِ حيات همين است. واي به حال كساني كه روي خودشان از لحاظ علم و عمل كاري نكنند و همان طور كه وارد دنيا شدند، به اضافه پوسيدگيها و ضايعات و خرابيها و فسادها كه در طول زندگي براي انسان پيش مي آيد، از اين دنيا بروند. مؤمن بايد به طور دائم روي خودش كار كند؛ به طور دائم. نه اينكه خيال كنيد «به طور دائم» زيادي

است يا نمي شود؛ نه. هم مي شود، هم زيادي نيست. اگر كسي مراقب خود باشد؛ مواظب باشد كارهاي ممنوع و كارهايي را كه خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جديّت بپيمايد، موفّق مي شود. اين، همان خودسازي دائمي است و برنامه اسلام، متناسب با همين خودسازيِ به طور دائم است. اين نماز پنجگانه - پنج وقت نماز خواندن - ذكر گفتن؛ «ايّاك نعبدوايّاك نستعين» را تكرار كردن؛ ركوع كردن؛ به خاك افتادن و خداي متعال را تسبيح و تحميد و تهليل كردن براي چيست؟ براي اين است كه انسان به طور دائم مشغول خودسازي باشد. منتها گرفتاريها زياد است و همه گرفتاريم. گرفتاري زندگي؛ گرفتاري معاش؛ گرفتاري امور شخصي؛ گرفتاري اهل و اولاد، و انواع گرفتاريها مانع مي شود كه ما به خودمان، آن چنان كه شايسته است، برسيم. لذا يك ماه رمضان را كه خداي متعال قرار داده است، فرصت مغتنمي است. اين ماه را از دست ندهيد. مقصودم اين است كه اگر نمي توانيم به طور دائم در حال مراقبت و ساخت وساز خودمان باشيم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماريم. شرايط هم در ماه رمضان آماده است. يكي از بزرگترين شرايط، همين روزه اي است كه شما مي گيريد. اين، يكي از بزرگترين توفيقات الهي است. توفيق يعني چه؟ توفيق يعني اين كه خداي متعال چيزي را براي انسان، مناسب بياورد. با واجب كردن روزه، خداي متعال زمينه مناسبي را براي من و شما به وجود آورده است كه قدري در اين ماه به خودمان برسيم. روزه، نعمت بزرگي است. شكم خالي است و مبارزه با نفس، تا حدودي در اثناي روز، از جهات مختلف وجود دارد: هرچه را دوست داريد،

نمي خوريد و نمي آشاميد و بسياري از مشتهيات نفساني را براي خودتان به مدت چند ساعت ممنوع مي كنيد. اين، يك مبارزه با نفس است؛ مبارزه با هواست، و مبارزه با هوا، در رأس تمام كارهاي نيك و خودسازيها قرار دارد.

ماه رمضان زمينه بسيار خوبي است و خداي متعال اين فرصت را به من و شما داده كه در اين ماه، چنين امكاني را براي خودسازي پيدا كنيم. علاوه براين كه ساعات اين ماه بسيار با بركت است و خداي متعال، از لحاظ طبيعي اين لحظات و ساعات را اين گونه قرار داده است، ساعات بسيار مغتنمي هم هست. يك ركعت نماز شما؛ يك كلمه ذكر «سبحان اللَّه» شما؛ مختصر صدقه دادن شما، و يك صله رحم كوچكي كه در اين ماه بكنيد، مزيّتي چند برابر بيشتر از همين امور، وقتي در غير ماه رمضان انجام مي شود، دارد. اين، فرصت بسيار خوبي است. زمينه خوبي است كه انسان در اين ماه به خودش برسد. فرصتهاي ماه رمضان را مغتنم بشماريد

من به ذهنم رسيد كه اين توصيه راهم عرض كنم كه اين نوافل سي وچهار ركعتي كه براي نمازهاي روز و شب وارد شده است، بسيار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبي است. ما غالباً اهل نوافل نيستيم. ولي ماه رمضان كه مي شود، چه مانعي دارد؟ كدام كار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار ركعت نماز ظهر است، قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله دارد؛ چهار دو ركعتي. چهار ركعت نماز عصر است و قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله نماز عصر است. اين نوافل را بخوانيد. همچنين نوافل مغرب را كه از اينها

مهمتر است؛ و نيز نوافل شب كه يازده ركعت است. همچنين نافله صبح كه دو ركعت است. كساني هستند كه در ايام معمولي سال، برايشان مشكل است پيش از اذان صبح براي نماز شب بيدار شوند. ولي در اين شبها، به طور قهري و طبيعي بيدار مي شوند. اين يك توفيق الهي است. چرا از اين توفيق استفاده نكنيم؟ ان شاءاللَّه فرصتهاي ماه رمضان را مغتنم بشماريد. بركات عجيبي در ماه رمضان وجود دارد

ماه رمضان، ماه پُربركتي است و داراي ابعاد گوناگوني مي باشد. معارفي كه در اين ماه راجع به قرآن و دعا و ذكر و نماز و مسايل مختلف ديني براي ذهن مسلمين است و در همه جاي دنيا مطرح مي شود و مسلمان در اين ماه اين توفيق را پيدا مي كند كه به اين مسايل بپردازد - چه عملاً و چه اعتقاداً - به طور معمول در هيچ ماه ديگري چنين توفيقي دست نمي دهد.

بركات عجيبي در اين ماه وجود دارد. من در فهرست مسايلي كه مناسب با اين ماه است، تأمل مي كردم، ديدم كه اين ماه، ماه دعاهاي گوناگون، با مضامين گوناگون است. ... انس با قرآن، آشنايي با معارف قرآني، حفظ كردن قرآن، تكرار كردن قرآن هم كه خودش مقوله يي جداگانه و دريايي عظيم است. ساير موارد هم همين طور است. توجه به زندگي اميرالمؤمنين، يكي از بركات ماه رمضان يكي از موضوعاتي كه حقيقتاً از بركات اين ماه است، توجه به زندگي اميرالمؤمنين و مولي المتقين، علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) است. ما هيچ وقت اين قدر توفيق پيدا نمي كنيم كه به زندگي اميرالمؤمنين دقيق بشويم و مفاهيم مختلف و ابعاد عظيم اين زندگي را مورد مطالعه قرار بدهيم. نه مردم

معمولي، نه گويندگان و بخصوص مسئولان كشور اسلامي - كه امروز بيش از همه به اين مطالعه و شناخت احتياج دارند - اين فرصت را در ماههاي ديگر كمتر به دست مي آورند. هر كس هر مسئوليتي دارد - از بالا تا پايين - احتياج دارد كه با زندگي اميرالمؤمنين و ابعاد و ريزه كاري هاي آن آشنا بشود.(5) ماه رمضان فرصت عروج است

مسئله اساسي در باب ماه رمضان اين است كه بشر _ كه در ميان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او محاصره شده و انگيزه هاي گوناگون او را به سمت پايين و تنزل و سقوط مي كشاند _ فرصتي پيدا كند كه در آن بتواند روح را _ كه روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمايل دارد _ به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جويد و به اخلاق الهي تخلق پيدا كند. ماه رمضان چنين فرصتي است

البته غير از ماه رمضان فرصتهاي ديگري هم هست مثلاً همين نمازهاي پنجگانه فرصتهايي است كه ما مي توانيم با استفاده ي از آنها، عروج كنيم خودمان را اصلاح نماييم و زنگارها و پوسيدگيها و غفلتها و بيماريهاي معنوي را از خودمان دور كنيم نماز، فرصت بسيار خوبي است شما اگر امتحان نكرده ايد _ كه قاعدتا امتحان كرده ايد و ان شاءالله عمل دايمي شما، همين طور باشد _ امتحان كنيد. توجه بكنيد كه در حال نماز، اگر متوجه خودتان و كاري كه از شما سر مي زند، باشيد، قطعا بعد از نماز شما، با قبل از نماز شما متفاوت خواهد بود. شرطش همين است كه توجه كنيد در حال نماز، مشغول چه

كاري هستيد. بهترش اين است كه اذكار نماز را بفهميد؛ كار بسيار آساني است

روزه ماه رمضان است كه يك زمينه روحانيت و نورانيت براي روزه دار است

نبايد بگوييم كه ما فارسي زبانيم و نمي توانيم عبارات عربي را بفهميم مجموع عباراتي كه در نماز خوانده مي شود _ از اول تا به آخر _ ياد گرفتن آن براي آدمهاي متوسط، يك ساعت هم كار ندارد؛ خيلي آسان است كتابهايي هم نوشته شده كه اينها را ترجمه كرده اند. اگر به معاني توجه كنيد و بفهميد كه مضمون اين كلمات چيست و در آنها تدبر كنيد، البته بهتر است اگر اين مقدار هم ممكن نشد، حداقل وقتي در حال سجده ايد، بدانيد كه با خدا حرف مي زنيد؛ وقتي در حال ركوعيد، بدانيد كه پروردگار عالم را تعظيم مي كنيد؛ وقتي در حال قرائت و ذكر هستيد، بدانيد كه با چه كسي حرف مي زنيد. نفس همين توجه مهم است

اگر اين توجه حاصل بشود و ياد خدا در نماز تأمين گردد _ كه "و لذكرالله اكبر" _ اين نماز براي شما "معراج المؤمن خواهد بود و شما را عروج خواهد داد. عروج همين است كه شما در باطن خودتان صفا و لطافت و نورانيت بيشتري را بعد از نماز احساس مي كنيد. عبادات مالي هم همين طور است انواع عبادات فرصتهايي براي ما هستند; ليكن ماه رمضان يك فرصت استثنايي در دوران سال است

در اين سي روز يا بيست و نه روز به طور مداوم غير از نمازهاي موظف پنجگانه و نوافلي كه هميشه انسان مي تواند آنها را بخواند، دعاهايي هست كه توجه به آن دعاها و خواندنشان انسان را نورانيت مضاعفي مي بخشد. اين دعاها را

در اختيار ما گذاشته اند. كيفيت حرف زدن و مناجات كردن با خدا را به ما ياد داده اند. معين كرده اند كه چه حرفهايي را مي شود با خدا زد. بعضي از اين جملات ادعيه ي مأثوره از ائمه عليهم السلام هست كه اگر اينها نبود، آدم نمي توانست خودش تشخيص بدهد كه مي شود با خدا با اين زبان حرف زد و اين طور از خدا خواست و التماس كرد.

علاوه ي بر اينها، همين نفس روزه ي ماه رمضان است كه يك زمينه ي روحانيت و نورانيت براي روزه دار مي باشد و او را براي كسب فيوضات الهي آماده مي كند. اين مجموعه ي ماه رمضان با نماز و با وظايف مقرره ي هميشگي و با روزه و با دعاهايش است كه اگر شما به اينها توجه كنيد و تلاوت قرآن را هم به آن اضافه نماييد _ كه گفته اند ماه رمضان بهار قرآن است _ يك دوره ي بازسازي و بازيابي و نجات خود از پوسيدگيها و فسادها و امثال اينها خواهد بود؛ دوره ي خيلي مغتنمي است سير الي الله در ماه مبارك رمضان

اصل قضيه اين است كه ما بتوانيم در ماه رمضان اين سير الي الله را بكنيم و مي شود. عرض كردم گاهي كه پس از پايان ماه رمضان خدمت امام رضوان الله تعالي عليه مي رسيدم برايم محسوس بود كه ايشان نوراني تر شده اند و حرف زدن و نگاه و اشاره و حركت دست و اظهارنظرشان با قبل از ماه رمضان فرق كرده است دوره ي ماه رمضان براي يك انسان مؤمن و والا، اين طوري است آن قدر به او و به قلب و باطنش نورانيت مي بخشد كه انسان اين را در مشاهده ي حضوري او حس مي كند و از حرف زدنش مي فهمد كه نوراني تر شده است بندگان

خدا همين طورند. ما بايد از اين فرصت خيلي استفاده كنيم

يك نكته را در زندگي عملي خودمان عرض مي كنم كه شايد ان شاءالله براي خود من و براي همه ي شما برادران و خواهران وسيله يي براي تحرك بهتر و بيشتر باشد. آن نكته اين است كه براي نزديكي به خدا، اصل قضيه ترك گناهان است انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقيه ي امور، فرع است اصل قضيه اين است كه انسان از صدور گناه و خلاف از خود، مانع بشود. اين همان تقوا را مي طلبد. تقوا و پرهيزگاري مهمترين _ يا بگوييم اولي ترين _ مظهري است كه وجود انسان بايد داشته باشد. همين است كه مانع از گناه انسان مي شود. گناه نمي گذارد كه انسان حتي خود را به لبه ي درياي عظيم مغفرت الهي برساند و از آن استفاده كند. گناه نمي گذارد كه ما حال دعا و توجه پيدا كنيم گناه نمي گذارد كه ما به فكر بازنگري و بازسازي خودمان بيفتيم كوشش بكنيم از گناه فاصله بگيريم اين شرط اول قضيه است .... ترك گناهان زمينه استفاده از رحمت و مغفرت الهي را آماده مي كند

بايد زمينه استفاده از رحمت و مغفرت و افاضات معنوي الهي را آماده كرد و آن با ترك گناه است لذا شما در دعاي كميل مي بينيد كه اميرالمؤمنين عليه الصلاه والسلام مي فرمايد: "اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء". يعني خدايا! آن گناهاني كه دعاي مرا حبس خواهد كرد، آنها را بيامرز. گناهان مانع از اجابت دعا مي شود. در همين شبها و سحرها، در دعاي شريف ابوحمزه مي خوانيد: "فرق بيني و بين ذنبي المانع لي من لزوم طاعتك : خدايا! ميان من

و گناهم فاصله بينداز; آن گناهي كه مانع از انجام وظايفم مي شود و باعث مي گردد كه نتوانم خودم را به تو نزديك كنم اصل قضيه مسئله ي ترك گناه است

مهمترين حسن يك نظام و حكومت اسلامي در اين است كه فضا را، فضاي گناه آلود نمي كند. در نظامهاي طاغوتي فضا گناه آلود است اگر انسان هم بخواهد گناه نكند، گويي براي او ميسور نيست و همه چيز، انسان را به طرف گناه سوق مي دهد. در نظام اسلامي اين طور نيست در نظام اسلامي فضا گناه آلود نيست ... در نظام اسلامي گناه نه فقط معيار پيشرفت نيست بلكه ضد پيشرفت و ضد ارزش و معيار تنزل است

بنابراين اصل قضيه اجتناب از گناه است كه بايد سعي كنيم در اين ماه رمضان ان شاءالله با تمرين و حديث نفس و رياضت گناه را از خودمان دور كنيم اگر گناه از ما دور شد، آن وقت راه براي عروج و پرواز در ملكوت آسمانها ممكن خواهد شد و انسان خواهد توانست آن سير معنوي و الهي و آن طيران معين شده براي انسان را انجام بدهد; اما با سنگيني بار گناه چنين چيزي ممكن نيست اين ماه رمضان فرصت خوبي براي دور شدن از گناه است (6) اهميت روزه و ره آورد عملي آن در ماه مبارك رمضان روزه كه از آن به عنوان تكليف الهي ياد مي كنيم، در حقيقت يك تشريف الهي است؛ يك نعمت خداست؛ يك فرصت بسيار ذي قيمت براي كساني است كه موفّق مي شوند روزه بگيرند؛ البته سختيهايي هم دارد. همه كارهاي مبارك و مفيد، از سختي خالي نيست. بشر بدون تحمّل سختيها به جايي نمي رسد. اين مقدار سختي كه در

تحمّل روزه گيري وجود دارد، در مقابل آنچه كه از روزه عايد انسان مي شود، چيزِ كم و سرمايه اندكي است كه انسان مصرف مي كند و سود بسياري را مي برد. روزه فقط اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد

روزه فقط اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد. اين نخوردن و نياشاميدن، بايد از روي نيّت باشد، والاّ اگر شما يك روز به خاطر گرفتاري و يا اشتغال به كار، دوازده ساعت، پانزده ساعت فرصت نكنيد چيزي بخوريد، هيچ ثوابي به شما نخواهند داد. اما همين امساك را وقتي با نيّت انجام داديد - «اجعلنا ممّن نوي فعمل»؛ نيّت كند و به دنبال آن، عمل انجام دهد - اين همان گوهر درخشاني مي شود كه به شما ارزش مي بخشد و روحتان را قيمتي مي كند.

شرط روزه، نيّت است. نيّت يعني چه؟ يعني اين عمل را،اين حركت را، اين امساك و تمرين را، جهت دادن براي خدا، در راه خدا، به خاطر انجام دستور الهي. اين است كه به هر كاري ارزش مي بخشد.لذا در دعاي شب اوّل ماه مبارك مي خوانيد كه: «اللّهم اجعلنا ممن نوي فعمل ولا تجعلنا ممن شقي فكسل» (الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 1376). كسالت، بي رغبتي و بي نشاطي براي كار چه كار معنوي و چه كار مادّي - شقاوت است.

روزه، يكي از بهترين كارهاست. با اين كه به ظاهر اقدام نكردن است؛ اما در باطن اقدام است، عمل است، كار مثبت است. چون شما نيّت اين كار را داريد؛ لذا از هنگامي كه وارد صحنه روزه داري مي شويد - يعني از بعد از لحظه طلوع فجر - تا آخر روز به طور دائم به خاطر اين نيّت، در

حال عبادتيد. اگر هم بخوابيد، عبادت مي كنيد. همين طور راه برويد، عبادت مي كنيد.

اين كه از قول نبّي اكرم عليه و علي آله الصّلاة والسّلام نقل شده است كه فرمود: «انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة» (امالي شيخ صدوق، ص 84)؛ خوابيدن و نفس كشيدن شما عبادت است، خواب چطور عبادت مي شود؟ نفس كشيدن چطور «سبحان اللَّه» گفتن مي شود؟ اين به خاطر آن است كه شما بي كار هم كه باشيد، هيچ اقدامي هم كه نكنيد، چون با اين نيّت وارد اين وادي شده ايد، يكسره در حال عبادتيد.

در روايت ديگر مي فرمايد: «نوم الصّائم عبادة و صمته تسبيح» (ثواب الاعمال، ص 75)؛ سكوت هم كه مي كنيد، مثل اين است كه «سبحان اللَّه» مي گوييد. و «عمله متقبّل و دعائه مستجاب» (ثواب الاعمال، ص 75)؛ عمل شما مقبول، و دعايتان مستجاب است. سكوت شما عبادت است، نفس كشيدن شما عبادت است، خوابيدن شما عبادت است. چرا؟ چون شما اين امساك و اين دست كشيدن از بخشي از لذّات جسماني را، براي خدا در يك مدّت سي روزه - ماه رمضان - تجربه مي كنيد.

همه اين عبادت و ديگر عبادات، برگرد اين محور مي گردد كه انسان با مشتهيّات نفساني و با لذايذي كه انسان را به پستي مي كشانند و برده مي كنند، مبارزه كند..........

يك روايت از امام صادق عليه الصّلاة والسّلام است كه خطاب به «محمّدبن مسلم» مي فرمايد: «يا محمّد! اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و لسانك و لحمك و دمك و جلدك و شعرك و بشرك» (المقنعة، ص 310). امام صادق به اين يار و شاگرد نزديك خودشان مي فرمايند كه وقتي روزه مي گيري، بايد شنوايي تو روزه گير باشد، بينايي تو روزه بگيرد، زبان تو روزه بگيرد، گوشت و خون

و پوست و موي و بشره تو روزه دار باشد؛ دروغ نگويي، انسانهاي مؤمن را دچار بلا نكني، دلهاي ساده را اغوا نكني، براي برادران مسلمان و جامعه اسلامي توطئه درست نكني، بدخواهي نكني، بددلي نكني، تهمت نزني، كم فروشي نكني، امانتداري كني. انساني كه در ماه رمضان با كفِ نفس خود، از خوردن و آشاميدن و مشتهيّات نفساني و جنسي روزه مي گيرد، بايد زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همه اعضا و جوارح خود را روزه دار بداند و خود را در محضر خداي متعال و دوري گزيده از گناهان بينگارد. ...

در يك روايتي ديگر مي فرمايد: «صوم النّفس امساك الحواس الخمس عن سائر المأثم» (غررالحكم: ح 5889). از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام نقل شده است كه روزه نفس، غير از روزه جسم و روزه شكم است. روزه نفس انسان اين است كه همه حواس پنجگانه او از گناهان امساك كنند. «و خلوّ القلب من جميع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالي شود. با خداي متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بي غلّ و غش كنيم. در اين جهت، روايات زيادي هست.(7) پي نوشت : 1. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد فطر15/9/ 1381

2. فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر25/ 9 /1380

3. فرازي از بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه سوم رمضان 1415- 14/11/1373

4. فرازي از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار روحانيان و مبلّغان اعزامي به مناسبت فرارسيدن ماه مبارك رمضان 1372/11/17

5. فرازي از سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست ونهم ماه

مبارك رمضان) 26/1/1370

6. فرازي از سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز يازدهم ماه مبارك رمضان 18/1/1369

7. فرازي از خطبه هاي نماز جمعه 26/9/1378

امام زمان عليه السلام در كلام امام راحل و مقام معظم رهبري

امام زمان عليه السلام در كلام امام خميني رحمه الله عليه

- من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيق برسيم، و متصل بشود اين نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر - سلام الله عليه - هست.

صحيفه نور، ج 12، ص 175. 59/3/20

- رهبر همه شما و همه وجود مبارك بقيه الله است. و بايد ماها و شماها طوري رفتار كنيم كه رضايت آن بزگوار را كه رضايت خداست به دست بياوريم.

صحيفه نور، ج 14، ص 49. 59/12/14

- من اميدوارم كه ان شاء الله حضرت بقييه الله عج زودتر تشريف بياورند و اين طبيعت واقعي بشر با آن دم مسيحايي خود اصلاح كند اينها را (دنيا را)

صحيفه نور ج 17، ص 49. 61/7/11

- ما ، در انتظار رؤيت خورشيديم.

صحيفه نور، ج 20، ص 59. 65/11/16

- من اميدوارم خداوند به بركات ائمه اطهار عليهم السلام خصوصاً حضرت صاحب سلام الله عليه كه اين مملكت مال اوست، اين ملت كار خودش را پيش ببرد.

صحيفه نور، ج 20، ص 179. 66/11/21 امام زمان عليه السلام در كلام مقام معظم رهبري مد ظله العالي

- امام زمان -عجل الله تعالي فرجه شريف - بايد بصورت يك الگو براي مؤمنين در آيد.

رسالت 67/1/15

- اگر دنيا را خورشيدي روشن خواهد كرد، به اين معني نيست كه ما تا آمدن آن خورشيد نوراني در تاريكي بنشينيم.

جمهوري اسلامي 67/1/15

- وجود مقدس (امام زمان عجل الله تعالي فرجه شريف ) مصداق وعده الهي و لطف خدا بر انسانيت است.

جمهوري

اسلامي 69/12/12

- مردم بايد روح انتظار را به تمام معنا در زندگي خود زنده كنند.

جمهوري اسلامي 69/12/12

- امروز در نقطه ي مقابل تلاش دشمنان بايد در جهت اعتقاد و عمل و تبليغ و تبيين حقيقت مهدويت حركت كنيم.

جمهوري اسلامي 72/11/19

سپاه از منظر ولايت(1)

در اين مقاله به ديدگاههاي مقام معظم رهبري(مدظله العالي) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي پردازيم: جايگاه و موقعيت سپاه در نظام

پديده كم نظير

... سپاه در تاريخ شناخته شده خود ما، يك پديده كم نظير و شايد بي نظير است ، يعني سپاه ، م_وج_ودي اس_ت كه ولادت و رشد و نماي آن در صحنه انقلاب آن هم در عرصه دشوارترين آزمون هاي انقلاب بود.در اوايل شروع جنگ ، سپاه يك چيز كوچك و طفل تازه به دنيا آمده اي بود، منتها تغذيه صحيح اين م_وج_ود پ_ديد آمده در بستر انقلاب اسلامي ، به صورت پي درپي از مواد جاري انقلاب ، او را خ_وش ب_ن_يه و قوي و بالنده كرد، تا آن روزي كه اولين معجز نمايي ها را حقايق انقلابي به دس_ت اي_ن ج_وان_ان در ج_ب_ه_ه ان_ج_ام داد. ت_وده ه_اي ب_ي ش_ك_ل ، به شكل يگان هاي منظم درآمدند، عشق ها و شورهاي بي مهار، در چارچوب قواعد و قوانين زب_ده رزم_ي م_ش_غول كار شدند. عشاق فداكاري و جهاد، راه منطقي و عاقلانه جهادِ موفق و منظورِ نظر پروردگار را در تجربه ها پيدا كردند،(1) محور اساسي انقلاب

ب_ن_ده معتقدم اين انقلاب بر دوش عناصر انقلابي خواهد توانست به پيش برود و لاغير! خيلي ها ه_ستند كه انقلاب از آنها منتفع مي شود، اما آن كساني كه انقلاب روي دوش آنها پيش مي

رود و از انقلاب مثل يك قلعه و حصنِ حصين دفاع مي كنند، آنها صد در صد عناصر مؤ من و صادق و خالص اي_ن ان_ق_لاب_ن_د ... و در اي_ن مجموعه مؤ من ، آن ركن اصلي و آن محور اساسي كه مي توان به او ت_كيه كرد گروه هاي ويژه و از جمله آنها شما برادران سپاه هستيد و لذا اين را قدر بدانيد و با ت_ك_ي_ه ب_ر روي آن ب_راي_ش ب_رن_ام_ه ري_زي ك_ن_ي_د و ب_ا انتقال اين فكر و اين انگيزه و اين روحيه به يكايك آحاد سپاه مواظب دشمن باشيد.(2) ركن اصلي انقلاب

در ه_ر ج_امعه اي كه بخواهد يك حركت منطقي و فكري انجام بگيرد، يك قاعده اصلي لازم است تا اگر ديگران متزلزل مي شوند آن قاعده اصلي محكم بماند و اگر ديگران راه را گم مي كنند آن م_ح_ور اص_لي م_س_ت_ق_ي_م ح_رك_ت ك_ن_د و اگر دشمن توان پيدا كرد كه در نقاط ديگر خاكريزها را پركند، اين نقطه خاكريز خود را محكم نگه بدارد و راه را بر نفوذ دشمن ببندند تا بتواند به ك_م_ك دي_گ_ران بشتابد ... و ما بايستي اين را از نظر دور نداريم كه ملت بزرگمان با همه آن اي_مان شورانگيز و عميق و فداكارانه اي كه داشتند و دارند. يك ركن ركيني را در مجموعه خودش ب_اي_د داش_ت_ه باشد، حالا آن ركن ركين چيست و كجاست ؟ من در تصوير ذهني خودم وقتي نگاه مي ك_ن_م ، ح_داق_ل ب_خ_ش ع_ظ_ي_م_ي از اين ركن عظيم را در قالب سپاه پاسداران و فرماندهان سپاه و عناصر معمولي سپاه مي بينم ... اين نقش جديدي است ، غير

از نقش در ميدان جنگ است ، اما اين نقش ش_ايد حتي رنج و مشكل پذيري اش بيشتر از فرماندهي در ميدان جنگ و فرماندهي قرارگاه هاي م_قدم و آن بي خوابي ها و سختي ها و آن تشنگي ها و آن دلهره ها باشد و اين را بايد حفظ كرد. م_ن به سپاه با اين چشم نگاه مي كنم و اگر در امر سپاه دغدغه اي داشته باشم _ كه بحمد الله دغ_دغ_ه م_ه_م_ي ن_دارم _ از اي_ن ن_احيه است كه آيا سپاه خواهد توانست اين نقش حساس و بسيار مهم ي_ع_ني ركن اصلي و قاعده اصلي در حفظ ايمان ها را بدرستي ايفا كند يا نه ؟ يك مجموعه اي از ع_ن_اص_ر م_ؤ م_ن و مستحكم و داراي بصيرت و آماده عمل و اقدام و حاضر در صحنه هاي خطر و بي اعتناي به آنچه كه دل ها و چشم هاي معمولي به خود جذب مي كند. يك چنين مجموعه اي مي تواند ت_ض_م_ي_ن ك_ن_ن_ده ب_ق_اء جهتِ انقلابي در همه شرايط در مجموع جامعه باشدو سپاه اين نقش را مي تواند و بايد ايفا كند. البته من نمي خواهم منحصر كنم به سپاه ، اما همان طور كه عرض كردم بخش معظمي را سپاه تشكيل مي دهد.(3) عنصر تفكيك ناپذير انقلاب

... اين جانب معتقد هستم كه در حال حاضر، سپاه يكي از ارگان هاي اين انقلاب است و اگر نباشد، همين الان انقلاب با خطرهاي جدي روبه رو مي شود. نسبت به آينده هم تا جايي كه چشم من آينده را م_ي ب_ي_ند، عينا اعتقادم اين است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يك

عنصر تفكيك ناپذير از انقلاب ماست و وجودش لازم است .(4)

عملكرد سپاه با هيچ ارگان ديگري قابل مقايسه نيست و از همه نيروهاي نظامي بالاتر و كميت و كيفيتش بهتر است .(5)

ام_روز ب_ه ت_اءي_ي_د الهي و در پناه امام عصر _ ارواحنا له الفداء _ و در اثر رهبري امام عزيز و ب_زرگ_وار و حمايت بي دريغ و خالصانه امّت انقلابي ايران ، كشور و انقلاب و سپاه هر سه ه_س_ت_ن_د و هر روز علي رغم توطئه هاي دشمنان چپ و راست قوي تر و دشمن شكن تر از روز پيش ان_د و ج_ه_ان م_ي دان_د ك_ه س_هم سپاه در حفظ اين موجوديّت تا چه حد سرنوشت ساز بوده و هست .(6)

... م_س_اءله سپاه را از ديدگاه يك نياز طبيعي انقلاب بايد نگريست ، نه از ديدگاه ارگاني در كنار ارگان هاي ديگر.(7) مولود مبارك انقلاب

... س_پ_اه پ_اس_داران ان_ق_لاب اس_لام_ي كه مولود مبارك انقلاب اسلامي است ، در همه جهان پس از ص_در اس_لام پ_دي_ده ب_ي سابقه اي است . اين پديده در حقيقت ، مظهر عيني و مجسّمي است براي ش_ع_اره_اي ان_ق_لاب اس_لام_ي : ش_ع_ار اي_س_ت_ادگ_ي در م_ق_اب_ل ه_م_ه قدرت هاي بزرگ با سلاح اتّكال به خدا، شعار غلبه خون بر شمشير و شعار حركت براي نجات مستضعفان . و از همين رو اس_ت ك_ه س_لط_ه ه_اي ب_زرگ در س_راسر جهان با چشم انزجار و نفرت ، بدين پديده الهي مي نگرند، چنانكه به انقلاب اسلامي .(8)

ب_ن_ده آي_ن_ده س_پ_اه را يك آينده بسيار مباركي مي بينم ، اين سازمان متولد شده با انقلاب كه از ب_رك_ات ان_ق_لاب و از ب_رك_ات ش_خ_ص ام_ام اس_ت .

اگ_ر ام_ام اي_ن م_س_اءله را دن_ب_ال ن_م_ي ك_ردن_د، س_پ_اه شايد به وجود نمي آمد، يا به اين گسترش و صحّه و قدرت نمي رسيد.(9)

ي_ك ن_ك_ت_ه اس_اس_ي در باب بسيج و سپاه هست كه اين را نبايد فراموش بكنيد و آن اين است كه س_پ_اه و بسيج فقط يك نيروي حرفه اي رزمنده محض نيست . يك نيروي حرفه اي رزمنده به هيچ چ_ي_ز غ_ي_ر از ج_ن_گ ي_ع_ن_ي رف_ت_ن در م_يدان نمي انديشد. جنگ هم يك قواعدي دارد كه به آن قواعد ع_مل مي كند، سپاه و بسيج جنگ را براي يك ارزش بالاتري انجام مي دهد. چون شما ارتش متولد شده با انقلاب هستيد، همزاد با انقلابيد.(10) قشر برگزيده نظام

ام_روز ب_چ_ه ه_اي ج_ن_گ ، ي_ع_ني سپاه و بسيج فقط رزمنده ((آر پي جي )) به دوش و ((ژ 3)) يا كلاشينكف به دست نيستند. اين كار (را) هم مي كنند، اما نيروهاي زبده اند، نيروهاي برگزيده اند ه_م در س_ازم_ان_ده_ي ، ه_م در ت_اك_ت_ي_ك ج_ن_گ_ي ، ه_م در س_اخ_ت و س_از نظامي ، هم در فهم و درك مسائل كشور. يك طبقه برگزيده ، طبقه برگزيده در نظام اسلامي همين قشر جوان مؤ من اند كه ك_ارآي_ي خ_ودش_ان را در ج_ن_گ و در ع_لم و در س_ازم_ان_ده_ي و در م_ع_ن_وي_ت و در عبادت و در مجموع ارزشهاي مورد نياز در نظام اسلامي نشان دادند.(11) مظهر دفاع انقلابي مردم

س_پ_اه م_ظ_ه_ر ك_وش_ش و دف_اع ان_ق_لاب_ي ت_وده ه_اي م_ردم در شكل منظّم آن است . اين نيرو تا وقتي كه تواءم با ايمان و ابتكار باشد مايه اميد ملت و انقلاب اسلامي است .(12)

... س_پ_اه پ_اس_داران ، رك_ن

رك_ي_ن و پايه محكم دفاع از انقلاب در كشور است ؛ يعني يكي از دو بازوي نيرومند مسلّح جمهوري اسلامي است .(13)

اع_ت_ق_ادم اي_ن اس_ت ك_ه اگ_ر س_پ_اه ن_ب_اش_د و ي_ا ض_ع_ي_ف ب_اش_د، ام_ك_ان ن_دارد ب_ت_وان_ي_م در مقابل تهديدي كه وجودش را مسلّم مي دانيم دفاع كنيم ... . عقيده من بر اين است كه تنها نيرويي ك_ه ق_ادر اس_ت از ان_ق_لاب و نظام جمهوري اسلامي ، انقلابي دفاع كند، فقط سپاه است . اگر ما س_پ_اه را ن_داش_ت_ه باشيم و يا ضعيفش را داشته باشيم قادر نخواهيم بود از انقلاب دفاع كنيم .(14)

س_پ_اه پ_اس_داران ان_ق_لاب اس_لامي در سايه روحيه انقلابي و معنويتي كه از سرچشمه جوشان دل م_ن_وّر و روح م_ص_ف_ّاي آن ام_ام ع_ارف_ان و قُدوَه صالحان ، پيوسته مي جوشيد و بيش از همه ، جوانان رزمنده و خالصِ سپاه و بسيج را سيراب مي كرد، توانست نقش تعيين كننده اي را در رفع ح_م_له اي_ادي اس_ت_ك_ب_ار به جمهوري اسلامي ايفا كند و در كنار ارتش و با به كارگيري بسيج م_ردم_ي ، درس ت_لخي به دشمنان اسلام بدهد و حفظ و استمرار نظام جمهوري اسلامي را تضمين ك_ن_د. اي_ن ح_ج_ّتي بر ملت ما و خود نيروهاي مسلح و همه دست اندركاران كشور نيز بود كه نقش ت_وك_ل ب_ر خ_دا و ات_ّك_ا ب_ه روح_ي_ه ان_ق_لاب_ي و ش_ج_اع_ت در م_ي_دان ع_م_ل را ب_ه آن_ان ن_ش_ان داد و وس_وس_ه گ_راي_ش ب_ه ب_ي_گ_ان_گ_ان و اس_ت_مداد از نا اهلان را از دل آنان زائل ساخت .(15) بازوي قدرتمند نظام

... س_پ_اه را م_ا ب_ا ه_م_ان چ_ش_م_ي نگاه مي كنيم كه امام عزيزمان نگاه مي كرد؛ به عنوان بازوي ق_درت_م_ن_د

ن_ظ_ام ، به عنوان گام استواري در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامي . ما شما را به معناي حقيقي كلمه ، پاسدار انقلاب اسلامي مي دانيم .

... بنده معتقدم كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را اگر ما امروز نداشتيم بايد آن را امروز به وج_ود م_ي آوردي_م . اي_ن_ك_ه ب_عضي ها در گوشه و كنارِ سپاه و بيرونِ سپاه ، از بعد پذيرش ق_طعنامه با زبان هاي مختلف ، زمزمه هاي ناهوشيارانه اي يا شايد بدخواهانه اي درست كردند ك_ه ((س_پ_اه چ_ه خواهد شد؟...)) به اعتقاد من اين زمزمه ها يا ناآگاهانه و ناهوشيارانه بود و يا بدخواهانه و مغرضانه .

... ب_س_ي_ار ن_اب_خ_ردي م_ي خ_واهد براي مسؤ ولين يك نظام كه مطمئن ترين بازوي قدرتمند را ق_درن_اش_ن_اس_ي ك_ن_د، آن را از دس_ت ب_ده_د ي_ا آن را ت_ض_ع_ي_ف ك_ن_د... . س_پ_اه امروز با سپاه ده سال پيش و هشت سال پيش از زمين تا آسمان فرق كرده . مجموعه اي از تجربه ها، از آگاهي ها، از دان_ش ه_اي ن_ظ_ام_ي ، از دان_ش ه_اي ج_ن_ب_ي ن_ظ_ام_ي م_ث_ل دان_ش تسليحات نظامي و پيشرفتهاي گوناگوني كه در اين زمينه داشته اند.(16) نور چشم انقلاب

... س_پ_اه را ب_ن_ده به عنوان يك نور چشم انقلاب ، به عنوان يك عضو اصلي انقلاب ، به عنوان ن_ه_ادي ك_ه از خ_ود اي_ن س_رزم_ين روييده ، از جاي ديگر نياوردند توي اين سرزمين غَرَسش كنند، ن_ب_ات آن و ه_س_ت_ه آن در خ_ود اي_ن س_رزم_ي_ن (س_رزم_ي_ن ان_ق_لاب ) ش_ك_ل گ_رف_ت_ه _ اي_ن خ_ي_لي چ_ي_ز م_ه_م_ّي اس_ت و ذرّه ذرّه وج_ودش ب_ا ذرّه ذرّه اي_ن سرزمين انقلاب خ_وي_ش_اون_دي دارد _ به اين عنوان ، بنده

، سپاه را همواره شناختم و راجع به او قضاوت كردم و ن_س_ب_ت ب_ه او م_ح_ب_ّت ورزي_دم . خ_دا را ش_ك_ر م_ي ك_ن_ي_م ك_ه س_پ_اه رشد كرد، قوي شد، رو به ك_م_ال رف_ت . ام_روز چيزهاي زيادي در سپاه است كه همه مثبت است . در گذشته اين ها نبود و سپاه اين ها را نداشت .(17)

ت_وص_ي_ه م_ن اي_ن اس_ت ك_ه سپاه بايستي به عنوان يك ارگان رزمي حفظ شود. سپاه يك نيروي ان_ت_ظ_ام_ي ن_يست و نخواهد بود. سپاه را نبايستي دنبال قاچاق مواد مخدّر و بي حجابي فرستاد. اص_لاً اي_ن ت_ش_ك_ي_لات ب_راي اي_ن م_ن_ظ_ور س_اخ_ت_ه ن_ش_ده اس_ت . ي_ك واح_د ن_ظ_ام_ي است بلاشك .(18) سرمايه انقلاب

س_پ_اه اي_ن اف_تخار را دارد كه زاده انقلاب است . ... ارتش جمهوري اسلامي ايران امروز يك ارتش آب_روم_ن_د، ي_ك ارت_ش پاك و يك ارتش مردمي است و هر يك از نيروهاي انتظامي ما به نوبه خود ن_س_ب_ت ب_ه اش_ب_اه و ن_ظ_ائرش_ان در دن_ي_ا در يك وضعيت استثنايي هستند، اما سپاه پاسداران اين خ_ص_وص_ي_ت را دارد ك_ه از درون دام_ان ان_ق_لاب روييده ... امروز سپاه ، سرمايه ذي قيمتي براي انقلاب ماست .(19) ضامن بقاي انقلاب و نظام

ان_قلاب اسلامي در نظام ارزشي اسلام ، اگر بخواهد بر پا بماند بايد سپاه و بسيج بماند، اي_ن ش_عار نيست ، اين فلسفه دارد، پايه منطقي و فلسفي دارد، چون دنيا، دنياي متعرضي است ، دن_ي_اي م_ادي اي اس_ت ، دن_ي_اي_ي كه در آن استكبار وجود دارد و استكبار طاقت نمي آورد كه پرچم ت_وح_يد را، پرچم لا اله الا اللّه را در اهتزاز ببيند. بايد اين را محكم نگه داشت و

اين بدون جهاد ن_م_ي ش_ود و آن ن_ي_روي م_س_لّح و س_ازمان مسلّحي كه براي اين كار بوجود آمده است همين سازمان مبارك است كه (اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ)(20)

س_پ_اه پ_اس_داران انقلاب اسلامي يك نيروي نظامي است كه بقا و سلامت او با بقا و سلامت نظام ارت_ب_اط ت_ن_گاتنگ دارد؛ يعني اگر اين نيروبر حسب موازين عادي سالم و قوي باقي بماند در م_ورد س_لامت انقلاب و بقاي انقلاب جاي هيچ گونه نگراني نخواهد بود؛ زيرا وقتي يك نيروي ن_ظ_ام_ي م_ؤ م_ن و م_خلص و فداكار كاملاً با ديد انقلابي ، بازويي به عظمت بسيج را در اختيار گ_رفته و وقتي چنين نيروي نظامي در كشور وجود دارد مساءله تهديد از نوع تهديدهاي نظامي ، دي_گ_ر ب_راي ان_ق_لاب ح_قيقتا نگران كننده نيست ، و اين در حقيقت ، فلسفه وجودي و معناي واقعي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است .(21)

...دولت و ن_ظ_ام ، خ_ودش را م_دي_ون س_پ_اه م_ي دان_د و ان_ق_لاب را در ه_م_ه مراحل تا حدود زيادي وابسته به سپاه مي داند امنيت و مبارزه با ضد انقلاب و پيروزي هاي جنگ و توسعه فرهنگ انقلابي ، همه اينها از آثار شماست .(22)

... آينده جمهوري اسلامي و انقلاب را به بركت آينده سپاه مي بينم .(23) فتوحات جنگ ، قرينِ نام سپاه

س_پ_اه ب_لاش_ك در ط_ول ج_ن_گ ، ع_ن_ص_ر ت_عيين كننده و مؤ ثر جنگ بود و اكثر فتوحاتي كه ما از اول ت_ا آخ_ر ج_ن_گ داش_تيم با نام سپاه همراه است يا منحصرا از آن سپاه بوده يا سپاه در آنها نقش اصلي را يا نقش مهمي را بازي كرده است .(24) مرزبان انقلاب

ه_م_ه ب_ه

م_ع_ن_اي درس_ت ك_لم_ه م_رزب_ان_ي_د. ب_ع_ض_ي م_رزب_ان ن_ظ_ام_ي در م_ق_اب_ل م_ه_اج_م_ي_ني كه اگرچه كارشان تعرض به مرزها و سرزمينهاي مرزي است ، اما تعرض واق_ع_ي آن_ه_ا ب_ه اس_لام و ن_ظام اسلامي است ، همچنانكه معلوم است ، و چه مرزبانان سياسي و اع_تقادي و فكري كه جلوي نفوذ دشمن ، در فضاي فكري و معنوي و سياسي و روحي سپاه را مي گيريد، اينها همه اش مرزباني است . امروز، برادران عزيز! نظام اسلامي ، اسلام و مسلمين بيش از ه_م_ه ادوار گ_ذش_ته كه ماها با آن آشنا هستيم و مي دانيم ، نيازمند مرزباني دلسوزانه و مسؤ ولانه است . اگر دشمن بيرون مرزها نباشد، مرزباني معنا ندارد و لازم نيست ، اما آن وقتي كه در وراي م_ج_م_وعه و محدوده نظام اسلامي يا فكر اسلامي دشمني وجود دارد، آن وقت است كه روايات م_رزب_ان_ي ج_م_ه_وري اس_لام_ي و نظام اسلامي كه اين همه روايت دارد در باب حفظ مرزها _ و به اصطلاح اسلامي و قرآني ((مُرابطه )) معنا پيدا مي كند.(25) سپاه ، مركز تربيت مديران نظام

... دولت ط_ب_ي_عتا به آدمهاي كارآمد و مخلص و مؤ من و كاركشته نياز بيشتري دارد از لحاظ كميت ، چ_ه ب_ه_ت_ر ك_ه اف_رادي بيايند در جهاد، سپاه و ارگان هاي انقلابي ديگر مدتي كار كنند، كار كشته بشوند و بعد بيايند در دولت بتوانند وظايف عمده كشور را ايفا كنند... . آن قدرت جذبي ك_ه س_پ_اه دارد ه_ي_چ ارگ_ان ديگري در اين كشور ندارد. البته ممكن است در شرايطي جهاد هم آن ج_اذب_ه را داشته باشد... اين حالت در سپاه وجود دارد، هم رشد آنجا آسان تر

است و هم فضاي ب_ازي اس_ت . م_قررات دست و پاگير ندارد و هم قدرت جذب نيروهاي مردمي اش بيشتر است . لذا شما از بابت كم شدن نيروي انساني سپاه ، نگران نباشيد.(26) تاءثيرگذار بر جريانات سياسي

ش_م_ا م_ج_م_وعه اي هستيد كه قادر به اثر گذاري بر دنيايي هستيد كه الان عليه شما دست به دس_ت ه_م داده ، از س_لاح ف_راوان و متنوّعي هم برخوردار است ، اما از قدرت و قوت واقعي نه ، و شما به عكس آنها از قوت و قدرت واقعي برخورداريد.(27) ماءموريت سپاه

به نظر من ، سه ماءموريت عمده براي سپاه وجود دارد كه اينها را بايد توجه كنند:

اول : دف_اع م_س_لح_ان_ه از ان_ق_لاب و نظام اسلامي است كه اين ، ماءموريت محوري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است .

دوم : س_ازم_ان_ده_ي و آم_وزش ارت_ش ب_ي_س_ت م_ي_لي_ون_ي اس_ت . اي_ن ارت_ش ك_ه اول ب_ار ام_ام ع_زي_زم_ان در اولي_ن م_اه_ه_اي ان_ق_لاب بر زبان مباركشان جاري كردند و از آن ياد نمودند، بايد وجود خارجي پيدا كند... .

ماءموريت سوم همان چيزي است كه امروز سپاه پاسداران در قالب سپاه قدس يا نيروي قدس ، از آن ي_اد مي كند و امام بزرگوارمان تشكيل هسته هاي مردمي حزب الله در سراسر جهان را يكي از آرزوهاي خود و يكي از دستورهاي كارآينده انقلاب اسلامي در سطح جهان قرار دادند.

ب_ي شك سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در اين مورد ماءموريتي خواهد داشت . ما نمي گوييم به جايي لشكركشي مي كنيم و در امور ديگران دخالت خواهيم كرد، اما مي گوييم كه نيروي نظامي م_ن_ظ_م ان_ق_لاب_ي م_ج_رّب در اولي_ن ك_ش_وري ك_ه ب_ا ان_ق_لاب اس_لام_ي پ_ديد

آمده است . يقينا در ق_ب_ال ه_سته هاي مسلّح حزب اللّه در سراسر جهان خالي از مسؤ وليت نيست . كيفيّت اين مسؤ وليت بايستي به تناسب و مقتضيات روشن بشود.(28) دفاع مسلحانه از انقلاب

م_س_ؤ ولي_ت س_پ_اه ح_ق_ا و ان_ص_افا سنگين تر از مسؤ وليت بقيه بخشهاست . اين مسؤ وليت خيلي ظ_راف_ت و دق_ت لازم دارد، چون مسؤ وليت اصلي اش حمايت و دفاع مخاطره آميز از انقلاب در مقابله با حركات ضد انقلاب است . ضمن اينكه عند اللزوم بايد برود و از مرزها هم دفاع بكند كه هم اك_ن_ون ع_ملاً اين هر دو مسؤ وليت را سپاه بر دوش دارد و قاعدتا كمتر وقتي خواهد بود كه سپاه بتواند اين مسؤ وليت دوم را هم نداشته باشد و لذا مسؤ وليت سنگين است .(29)

اص_ل س_وم ب_راي ب_رادران س_پ_اه ((در ج_اي خ_ود ق_رار گ_رف_ت_ن )) ي_ع_ن_ي ع_دل اس_ت و ع_دل اين است كه هر چيزي را در جاي خودش قرار بدهيم . سپاه بايد همانطور كه در ش_رح وظ_اي_ف_ش آم_ده اس_ت ، ج_اي خودش قرار بگيرد. وظيفه سپاه ، دفاع نظامي از انقلاب است . حوزه علميه هم دفاع مي كند، اما نوع دفاع آن ، دفاع ديگري است . مسؤ ولين دولتي هم هر كدام در ج_اي خ_ودش_ان ب_اي_د دف_اع ب_ك_ن_ن_د، ام_ا دف_اع_ش_ان ن_وع دي_گ_ري اس_ت . ب_ه ه_ر ح_ال ، ه_ي_چ اب_ه_ام_ي در اي_ن م_س_ؤ وليت وجود ندارد، يعني در آنجايي كه بايد قرار بگيرند و ب_ب_ي_ن_ن_د ب_راي اي_ن م_س_ؤ ولي_ت چ_ه چ_ي_زي لازم اس_ت ؟ ه_رچ_ه ك_ه لازم اس_ت ه_م_ان را ب_اي_ستي تحصيل كنند و شاءن سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

در يك كلمه اين است كه ضمن آموزش نظامي و انضباط نظاميگري ... از آگاهي هم برخوردار باشد.(30)

...س_پ_اه پ_اسداران بايد در جاي خود قرار داشته باشد و با روشن بيني ، برخورداري از شمّ س_ي_اس_ي ، آگ_اه_ي ب_ه زم_ان و م_ك_ان و ت_ح_لي_ل ص_ح_ي_ح س_ي_اس_ي از م_س_ائل داخ_لي و خ_ارج_ي ، ب_ه م_س_ؤ ولي_ت م_ه_م خ_وي_ش در دف_اع ن_ظ_ام_ي از ان_ق_لاب ع_م_ل ك_ن_د و ب_ه ت_اءم_ي_ن و ت_ح_ص_ي_ل آن_چ_ه ك_ه ب_راي ان_ج_ام اي_ن م_س_ؤ ولي_ت لازم اس_ت بپردازد.(31)

ان_ق_لاب م_ح_ت_اج حراست و حفاظت از همه جهات و از جمله حراست مادي و مسلّح _ غير از حراست علمي و م_ع_نوي و غيره _ است و آن به عهده شماها بخصوص به عهده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است ك_ه ام_روز ب_ح_م_د اللّه ن_ه_ال ت_ن_اوري ش_ده و چ_ش_م دوس_ت و دشمن را پر كرده و براي انقلاب افتخاري شده است .(32) سازماندهي ارتش 20 ميليوني

... س_پ_اه ب_ه ج_ز م_اءم_وريت رزمي خود، وظيفه سنگين سازماندهي و آموزش و بسيج ارتش بيست ميليوني را هم بر عهده خواهد داشت .(33)

... اين بسيج ، شايد بتوانم بگويم از لحاظ بلند مدت از تمام ماءموريتهاي سپاه ، اين بالاتر اس_ت . اي_ن م_لت را آماده كردن بسيار اين ماءموريت بالا و مهمي است ، به ماءموريتها بايد به حد اع_لا و اك_ث_ر ب_رس_ي_د. ه_رك_س_ي ه_م_ان ك_اري را ك_ه ان_ج_ام م_ي ده_د و ب_ه_ش م_ح_ول اس_ت در اي_ن رون_د ك_لّي ، آن را خ_وب ، ص_ح_ي_ح و دق_ي_ق ان_ج_ام ده_د، رح_م الله ام_رءا عمل عملاً فاتقنه .(34)

ب_س_ي_ج م_ردم_ي پ_ش_ت_وان_ه ع_ظ_ي_م و ب_ا ب_رك_ت_ي اس_ت ك_ه ارزش ب_ي ب_ديل خود را در ميدانهاي گوناگون

به اثبات رسانده است به اين ذخيره الهي بايد به چشم ت_ك_ري_م ب_ن_گ_ري_د و آن را در ع_رص_ه س_ازم_ان_دهي و آموزش و انضباط روز به روز به پيش بريد.(35) آماده هرگونه پاسداري

ش_م_ا يك مسؤ وليت ديگر هم به خودي خود پيدا كرده ايد و آن مسؤ وليت دلسوزي براي انقلاب اس_ت . شما بايد براي انقلاب آماده هرگونه پاسداري باشيد. اين البته لازمه هر واحد نظامي رش_دك_رده در ان_ق_لاب نيست ، سپاه اين طور شده . اين يك شرايط تاريخي است كه اين حالت را ب_ه وج_ود آورده است ، انتظار از سپاه و انتظار ما هم اين است و حقيقت قضيه هم اين است يعني شما نسبت به مسائل ارزشي جامعه و انقلاب نمي توانيد بي تفاوت بمانيد.(36) مشاركت در بازسازي

س_پ_اه ب_ح_مد اللّه كارآيي خود را (هم ) در جنگ نشان داده (و) هم در دوران بازسازي . بنده البته ب_ا ش_ركت سپاه در بازسازي موافقم منتهي نه به آن اندازه اي كه جنبه نظامي را تحت الشعاع قرار بدهد. اين را برادران مسؤ ول در سپاه در هر كجا كه هستيد بايد به اين توجه كنيد. شركت در ب_ازس_ازي خ_وب اس_ت ، چ_ون ب_ازسازي كشور يك فريضه است ، بر عهده همه است . كشور اس_لام ، ك_شور قرآن ، كشور اهل بيت ، بايد حقيقتا ساخته بشود و بنا بشود، حقيقتا بايد نمونه باشد و اين را همه مي توانند انجام بدهند، وقتي همه باشند انجام مي شود. كار دولت تنها، يا ك_ار يك يا دو قشر تنها نيست ، كار همه است . خوب سپاه بحمداللّه توان بالايي دارد، بايد در

اين كار بزرگ ، در اين مجاهدت بزرگ سهيم باشد.(37) تشكيلات سپاه

سازماندهي

ت_وص_ي_ه دي_گ_ر م_ن س_ازم_ان_ده_ي است كه از جمله اساسي ترين كار يك ارتش مي باشد. سپاه بايستي يك سيستم سازماني قوي و تغييرناپذير ايجاد كند. نظر من اين است كه سپاه بايستي ب_ي_ش از ت_وس_ع_ه كمّي ، توسعه كيفي داشته باشد. الان ديگر توسعه كمّي بس است ، بايد ت_وسعه كيفي شروع شود. شما دامنه سپاه را محدود نگهداريد، چند تيپ و لشكر قوي با ابزار م_درن و ب_ا ع_ق_ي_دت_ي _ س_ي_اس_ي لازم و مستحكم ، بهتر است از اينكه ما پنجاه الي شصت تيپ يا لش_ك_ر داش_ته باشيم . اين خدمت به سپاه نيست كه ما از نظر كمّي سپاه را توسعه دهيم ولي از لحاظ كيفي كاري نكنيم . من اگر مسؤ ول در سپاه بودم ، بهترين كادرها از پايين مي گذاشتم تا ب_الا و از ن_و س_پ_اه را م_ي ساختم . من ، چنانچه صد لشكر هم درست كنيد براي انقلاب ، زيادي ن_م_ي دان_م ، ولي م_ي گ_وي_م وق_ت_ي ن_م_ي ت_وان_ي_د لش_ك_ر ك_ي_في درست كنيد، كميّت را محدود نگهداريد.(38)

گ_روه ه_اي م_ش_خ_صي بايد دائماً در حال مطالعه باشند تا در مجموعه سپاه پاسداران هر روش ن_ويني بر سازماندهي كه كارآمدتر به نظر مي رسد، روي او كار كنند. من طرفدار اين نيستم ك_ه م_ا ه_ر روز س_ازم_اندهي سپاه را عوض كنيم ، امّا طرفدار تحجّر در اين سازمان هم نيستم . ما ب_اي_د ب_ب_ي_نيم اين مجموعه چگونه مي تواند سبك تر و كارآمدتر و قويدست تر در ميداني كه مسؤ وليت متوجه اوست ، حضور پيدا بكند.(39)

... س_پ_اه پ_اس_داران ب_اي_د

از لح_اظ آم_وزش ، ت_جهيزات ، سازماندهي و انضباط تقويت شود و همچنان در اوج معنويت و تحكيم ارتباط دل ها با خدا قرار داشته باشد.(40)

سپاه اين قدرت انعطاف و تبديل را بايد داشته باشد كه از نيروهاي بسيج سرشار و پر شود تا بتواند كارش را انجام دهد و اين به روزهاي استثنايي و روزهاي بسيج مربوط مي شود، لكن در ح_ال ع_ادي ب_اي_د ه_م_ان ب_ُن_يه نيرومند، اما نه چندان گسترده ، با سازماندهي بسيار قوي و داراي انعطاف را داشته باشد.(41)

ب_اي_د س_ازم_ان_دهي سپاه هرچه قوي تر بشود. من اعتقادي به گسترش كمي و بي رويه ندارم ب_لكه اعتقاد به توان بالاي كيفي دارم ، يعني آن چيزي كه مملكت را نجات خواهد داد و انقلاب را ب_ه ص_ورت م_س_لّح_ان_ه ح_ف_ظ خ_واهد كرد و پشتگرمي و اميد مسؤ ولين و ملت را براي حراست از انقلاب تشكيل خواهد داد.(42)

هر يك از نيروهاي سه گانه سپاه ماءموريتي ويژه برعهده دارند و نيروي زميني محور اصلي و م_اي_ه ام_يد و ذخيره الهي براي انقلاب و كشور است و بايد يگانهاي خود را به كيفيّتي كه معين شده است سازماندهي و تقويت كند.(43)

من به برادران مسؤ ول در سپاه گفته ام كه سپاه در هنگام لازم بايد بتواند به سه برابر خود ارت_ق_اء پ_ي_دا ك_ن_د، ي_ع_ن_ي اگ_ر م_ث_لاً ام_روز ما پانزده لشگر سپاهي داريم بايد اين قدرت و ت_وان_اي_ي س_ازم_ان_ي در او ب_اش_د ك_ه ه_ر وق_ت لازم ش_د ه_ر ي_ك گ_روه_ان س_پ_اه تبديل به يك گردان بشود.(44)

امروز تعداد لشكرهاي سپاه يكي از بي سابقه ترين سازماندهي هاي نظامي است و سازماندهي م_وف_ق_ي اس_ت ، ي_ع_ن_ي همين الان

اين سازماندهي دارد خودش را نشان مي دهد، سازماندهي تيپ هاي ق_اب_ل گ_س_ترش به يك لشكر در هنگام لازم ، تيپ سازماني ، يك لشكر عملياتي است ، لشكر س_ازم_ان_ي ، س_پ_اه ع_م_لي_ات_ي اس_ت ؛ ي_عني هر يك لشكر سه لشكر، هر يك تيپ سه تيپ ، اين تاكتيك مخصوص سپاه است . امروز سازماندهي هيچ يگاني ، هيچ سازماني از سازمان هاي نظامي در ايران و در جاهاي ديگر كه ما مي شناسيم اين جور نيست ، سازماندهي بسيار دقيق و پيچيده اي است كه امروز در سپاه دارد اين سازماندهي عمل مي شود.(45) نظم و انضباط

... معتقدم كه بايستي انضباط بطور صد در صد در سپاه عملي باشد. البته انضباط به معناي اط_اع_ت ك_ورك_وران_ه نيست ، بلكه انضباط خودش يك مفهوم خاصّي دارد كه آن كسي كه مي خواهد اج_را ك_ن_د ب_اي_د درس_ت ت_ش_ري_ح ك_ن_د ب_راي ب_رادران و خ_واه_ران س_پ_اه_ي ك_ه ب_دان_ند چيست .(46)

... توصيه هايي براي برآمدن مقاصد،... كوشش و تلاش پيگير و همه جانبه براي ايجاد نظم و ان_ض_ب_اط ك_ام_ل ن_ظ_ام_ي كه توصيه ارزشمندامام علي بن ابيطالب (ع )در آخرين وصاياي آن حضرت بود.(47)

ه_م_ي_ن ن_يروي بالقوه خداي نكرده مي تواند بي خاصيت شود، كي ؟ آن وقتي كه به آموزشش ، ب_ه ان_ض_ب_اط_ش و ب_ه اخ_لاق_ش اهميّت داده نشود،... مسائل جريان بازي و سياست بازي و گروه گ_راي_ي در آن رش_د داده ب_ش_ود، اگ_ر اي_ن ك_اره_ا ان_ج_ام بگيرد، همين نيروي جوان ، با نشاط، فعّال و پرخون از كار خواهد افتاد... . امّا اگر چنانچه آموزش و انضباط و روح ايمان داده بشود، يعني اين چيزهايي است كه بايد دائماً دميده

شود، اين كالبد زنده تر خواهد شد و رشد بيشتري پ_ي_دا خ_واهد كرد... . نكته اي هم كه من اينجا بايد بگويم ... مساءله انضباط است ... چيز بسيار م_ه_مّي است ، نبادا بچّه ها خيال كنند اگر در حال رژه قدم را بلند بياورند، اين خجالت آور است . اي_ن را ي_ك ن_وع ج_س_ارت ب_راي خ_ودش_ان بدانند. آنهايي كه اين را فراهم كردند، خوب و دقيق ف_راه_م ك_رده ان_د. ن_ظ_م در س_پ_اه ، در ن_ي_روه_اي ن_ظ_ام_ي _ ن_ظ_م دق_ي_ق و موشكافانه _ يكي از ضرورتهاست .

... ت_ق_ي_ّد (ب_ه ) آن ن_ظ_م و ك_ن_ار هم ايستادن و آن انضباط لازم ، در خود جنگ و ماهيّت جنگ اثر مي گ_ذارد. آن ك_س_ي ك_ه اه_م_ي_ت ب_ه م_ن_ظّم بودن در دكمه لباسش ، در واكس كفش ، جورابش ، نظم ظ_اه_ري اش ، م_حاسنش ، موي سرش و سينه بندش نمي دهد... هر بي نظمي و بي انضباطي كه در حركات معمولي ظاهر مي شود، اين بي نظمي خصلتي در انسان است كه بايد سركوب شود و در آنجايي كه فرمانده مي گويد پيش يا عقب گردِ قهرمانانه تاكتيكي ، اين بي نظمي آنجا خودش را نشان ندهد؛ تو بايد جلو بروي .(48)

اين ديد بر اثر اشراف و نظارت است و فرمان دارد مي دهد. اينجا آلتي كه كار مي كند انضباط اس_ت . اگ_ر ي_ك انضباط قطعي و خشك نظامي اينجا وجود ندا شته باشد، طرف مجتهد خواهد شد، م_ي گ_وي_د: ن_ه م_ن خ_لاف ش_رع نمي كنم هرچه فرمانده بگويد: برو! مي گويد: بنده اين را خ_لاف ش_رع م_ي دان_م ، خ_ودش را ه_م ق_ان_ع م_ي

ك_ند كه خلاف شرع است !... اين انضباط را كه اثرش را در بلند كردن پا مي بينيد طاغوتي مي داند.

از طاغوتي و غير طاغوتي ، چپي و راستي ، بي دين و با دين ... در همه جاي دنيا و همه تاريخ ، اي_ن انضباط وجود داشته است . اين براي خاطر اين است كه آن حركت ، سخت ، روح تمرّد و روح ب_ي ان_ضباطي را در انسان سركوب مي كند و بايد هم سركوب كند. شما نگوييد اين طاغوتي است . طاغوتي اين است كه فرمانده تو اتاق خودش بنشيند، در را هم روي افراد خودش ببندد و به آنها اعتنا نكند، حرفشان را نفهمد و سلامشان را جواب ندهد. اين چنين فرماندهي طاغوتي است ، اتفاقاً انضباط هم از افرادش نخواهد.))

... ي_ك ف_رم_ان_ده م_ي ت_وان_د ب_ه اف_راد خ_ودش لب_خ_ند بزند، تقدّم به سلام بكند... با آنها ب_نشيند، غذا بخورد و غذايش را كمتر از آنها قرار دهد. غذايش را پايين تر از آنها قرار دهد، كار ب_ي_ش_ت_ر ب_ك_ن_د، م_رخ_ص_ي ك_م_ت_ر از آن_ه_ا ب_گ_ي_رد، ام_ت_ي_ازات اص_لاً ن_گ_ي_رد ام_ّا در ع_ي_ن ح_ال ب_گويد بايد وقتي كه از اينجا عبور مي كنيد، من سان مي بينم يا شما رژه مي رويد بايد م_ن_ظ_ّم و با انضباط رژه برويد. هيچ اشكالي ندارد، اين مي شود اسلامي و ديگر طاغوتي نيست .(49)

... آي_ي_ن ن_ام_ه ان_ض_ب_اط_ي را ب_ا ق_درت ت_م_ام اع_م_ال ك_ن_ي_د... آي_ي_ن ن_ام_ه ان_ض_ب_اط_ي س_م_ب_ل ان_ضباط است ، اصل انضباط فرماندهي خوب است . فرماندهي آگاه ، سرپا، حسّاس نسبت به جزئيات امور، دنباله گير. البتّه در موارد خودش ، داراي انعطاف امّا بدون غفلت .

...

ب_ن_ده ، م_ك_رّر اي_ن را به برادران سپاهي طيّ سالهاي گذشته ، هميشه تكرار مي كردم . اين چ_ي_زه_اي_ي ك_ه ام_روز ب_ه ص_ورت آي_ي_ن ن_ام_ه ه_اي ش_ن_اخ_ت_ه ش_ده ن_ظ_ام_ي درآم_ده ، اي_ن_ه_ا م_ال ك_س خ_اص_ّي ن_ي_س_ت . اي_ن_ه_ا ن_ت_ي_ج_ه چ_ن_د ه_زار س_ال ن_ظ_ام_ي_گ_ري اس_ت در ط_ول ت_اري_خ و در س_ط_ح ع_الم . لش_ك_رك_ش_ي ه_اي ق_دي_م اي_ران در اي_ن چ_يزي كه امروز جزء ت_ج_رب_ي_ّات م_اس_ت ت_اءث_ي_ر داشته . لشكركشي هاي اسكندر، لشكركشي هاي دوران اسلامي و لش_ك_رك_ش_ي ه_اي اروپ_ا؛ م_ن_ت_ه_ا ت_دوي_ن_ش ك_اري ب_وده ك_ه اوّل ي_ك دس_ت_ه خ_اص_ّي ، ي_ك م_لّت خ_اص_ّي ت_وان_س_ت_ن_د اي_ن_ه_ا را تكميل كنند.(50)

... آي_ي_ن ن_ام_ه ه_اي انضباطي غالباً مثل بقيّه حقيقت ها و نواميس آفرينش و طبيعت هستند. نمي خواهيم خ_ي_لي هم اينها را مطلق كنيم ، ممكن است البته در آنها نقص هايي هم وجود داشته باشد، البتّه هم دارد، ام_ّا ش_ب_ي_ه ق_وان_ي_ن ط_ب_ي_ع_ت اس_ت ؛ ك_ش_ف ش_دن_ي اس_ت . ب_ر اث_ر م_رور زم_ان اي_ن_ه_ا ت_ك_م_ي_ل ش_ده و ك_ش_ف ش_ده ؛ ت_دوي_ن ش_ده و ح_الا ب_ه دس_ت م_ا رس_ي_ده . الب_ت_ّه اصول ارزشي و مباني ارزشي در اينها تاءثير تام و تمام دارد. شما اگر همين آيين نامه را كه ما به شما مي دهيم با آيين نامه هاي ديگران مقايسه كنيد مي بينيد در كليّات تفاوتي ندارد، (امّا) يك روح ارزشي اسلامي در اين سريان داده شده است .

... ه_م_ه ن_يروهاي مسلح ... از لحاظ ظواهر و تشريفات و مقرّرات و بقيّه امور سازماني و اداري هم ب_ايستي هرچه بيشتر با هم همرنگ بشوند. صد در صدش را نمي خواهيم چون صد در صد لازم نيست .(51)

س_پ_اه ب_اي_د در ح_داك_ث_ر

ن_ظ_م و ت_رت_ي_ب ق_رار ب_گ_ي_رد. ب_ع_ض_ي خ_ي_ال م_ي ك_ردن_د ن_ظ_م ط_اغ_وت_ي اس_ت (نظم نظامي )... اطاعت از دستور فرمانده واجب است حكم عقل است ، حكم شرع است ، حكم تجربه است ... .

... اي_ن_ك_ه ش_ما مي بينيد توي ارتش هست كه اگر دكمه پيراهنش باز باشد 48 ساعت بازداشت ب_ه_ش م_ي ده_ن_د، اي_ن ه_ن_ر امراي ارتش طاغوتي اصلاً نيست ... اين نتيجه تجربه چندهزار ساله ن_ظ_ام_ي_گ_ري اس_ت در ت_اري_خ بشر، بتدريج ... بشر به اينجا رسيده كه نظامي بايد در همه مَنِشهايش مرتّب و منظّم باشد حتّي در لباس پوشيدنش .

... اي_ن_كه آنقدر لاابالي است كه اين ادب معمولي (چون بستن دكمه پيراهن يك ادب معمولي است ) را رع_اي_ت ن_م_ي ك_ند اين تو ميدان جنگ نمي شود بهش اطمينان كرد و جان ها را به دست او سپرد. ح_ت_ّي ج_ان خ_ودش را ه_م ن_م_ي ش_ود ب_ه دس_ت خ_ودش س_پ_رد. آن_ج_ا دس_ت_ه گ_ل ب_ه آب خ_واه_د داد و... م_ا اي_ن را ت_ج_رب_ه ك_ردي_م ، در ه_م_ي_ن ه_ش_ت سال جنگ ، ما كتك بي انضباطي و لاابالي گري در انضباط را... خيلي خورديم .(52)

... از چيزهايي كه لازمه انضباط است ، روگردان نباشيد. انضباط، منافاتي با تواضع و روح برادري ندارد.

... ه_رك_س از م_اف_وق خ_ودش ، در ه_م_ان چ_ار چ_وب ض_اب_ط_ه ه_ا و م_ق_ررات ان_ض_ب_اط_ي _ در عين ح_ال ك_ه ه_ر دو ب_ا ه_م ب_رادرن_د _ ب_اي_س_ت_ي اط_اع_ت ك_ن_د. م_ث_ل آن چ_ي_زي ك_ه در م_ج_م_وعه هاي ديني و حوزه هاي علميه است و شاگرد با همديگر هستند، اين اس_تاد و او هم شاگرد، امّا حدود هم مشخّص است ، با هم برادرانه نشستند حرف مي

زنند، يا بحث و تحقيق مي كنند.(53)

... در س_پاه بايد انضباط نظامي از ايمان و عقيده سرچشمه گيرد و نظم و آموزش و رعايت مراتب ب_ه ع_ن_وان وظ_ي_فه اي ديني رعايت شود و در عين حال ، روح برادري و تفقّد از زيردست و ارزش گذاري براساس ارزش هاي معنوي رواج روزافزون داشته باشد.(54)

ب_ع_ض_ي خ_ي_ال م_ي كنند كه اگر ما تكيه مي كنيم بر روي ظواهر نظامي و يا لباس نظامي يا ن_ظ_ام ج_م_ع ، اي_ن چيزها به خاطر ظواهر قضيه است ، اين سطحي نگري است ، اين ظواهر قضيه نيست ! هر ظاهري در اين عرصه و اين ميدان حكايت از يك امر واقعي و باطني مي كند، نظم ظاهري ، نظم رفتاري ، نظم در ميدان جنگ را به ارمغان مي آورد، نظم در جبهه بندي عظيم جهاني را به م_ا مي دهد و اين مساءله يك اصل مهم در سازمان نظامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي محسوب مي شود.(55)

... ن_كته آخر در اين باب مساءله اجراي كامل آيين نامه انضباطي است ، آيين نامه را مو به مو اجرا ك_ن_ي_د، ه_ي_چ ك_م ن_گ_ذاري_د چون اجراي آيين نامه عادت نبوده مخصوصاً در سپاه چنين عادتي وجود نداشته است ... اجراي آيين نامه انضباطي ، واجب و لازم است .(56) پي نوشت: 1 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 15 آبان 1370.

2 - سخنراني در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71.

3 - سخنراني در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71.

4 - پيام انقلاب ، شماره 44، ص 51.

5 - همان ، شماره 8، ص 24.

6 - پيام ، وزارت

ارشاد اسلامي ، ص 51.

7 - رويدادها و تحليل ، شماره 20، ص 5.

8 - پيام ، ص 81.

9 - رويدادها و تحليل ، شماره 111، ص 13.

10 - همان ، ص 7.

11 - رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 10.

12 - همان ، شماره 54، ص 14.

13 - همان ، شماره 63، ص 4.

14 - حديث ولايت ، ج 1، ص 252.

15 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370.

16 - رويدادها و تحليل ، شماره 56، ص 57 و 26.

17 - همان ، ص 27 _ 26.

18 - رويدادها و تحليل ، شماره 48، ص 12.

19 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 30 / 8 / 68.

20 - رويدادها و تحليل ، شماره 111، ص 9.

21 - روزنامه كيهان ، 8 / 11 / 68.

22 - رويدادها و تحليل ، شماره 33، ص 7.

23 - پيام انقلاب ، شماره 87، ص 31.

24 - ديدار فرماندهان نيروي زميني ، ارديبهشت 1370.

25 - پيام انقلاب ، شماره 319، ص 3.

26 - پيام انقلاب ، شماره 55 ، ص 25 .

27 - همان ، شماره 319 ، ص 3 .

28 - حديث ولايت ، ج 3، ص 5 _ 4.

29 و 30- روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370.

31 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 28 / 6 / 70.

32 - حديث ولايت ، ج 6، ص 253 _ 252.

33 - روزنامه كيهان ، 26 / 6 / 68.

34 - رويدادها و تحليل ، شماره 66، ص 15.

35 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370.

36 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 2 / 73.

37

- رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 12 .

38 - رويدادها و تحليل ، شماره 48 ، ص 14 _ 13 .

39 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

40 - همان ، 28 / 6 / 70 .

41 و 42- همان ، 26 / 9 / 68 .

43 - جمهوري اسلامي ، 31 / 6 / 69 .

44 - همان ، 26 / 9 / 68 .

45 - رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 9 .

46 - پيام انقلاب ، شماره 8 ، ص 23 _ 22 .

47 - پيام ، ص 51 .

48 - ضميمه رويدادها ، دفتر سياسي ، شماره 325 .

49 - پيام انقلاب ، شماره 113 ، ص 54 و 17 .

50 - ضميمه رويدادها ، شماره 325 .

51 - ضميمه و رويدادها ، شماره 325 .

52 - پيام انقلاب ، شماره 113 ، ص 17 .

53 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

54 - همان ، 26 شهريور 1370 .

55 - سخنان مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

56 - در ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 1370 .

منبع: سپاه از ديدگاه مقام معظم رهبري، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه

سپاه از منظر ولايت(2)

در اين مقاله به ديدگاههاي مقام معظم رهبري(مدظله العالي) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي پردازيم: فرماندهي

شهادت طلبي

... ب_رادران ب_اي_د ه_ر ك_دام_ش_ان ب_ه ي_ك ع_ن_ص_ر ف_ع_ّال ، خ_ودك_ار، پ_اي_ان ن_اپ_ذي_ر تبديل شوند... بايد بچّه ها واقعاً پايان ناپذير بشوند يعني پايانشان به شهادت برسد. اگ_ر چ_نانچه شهيد

شد، تمام شود، واللّه مادون شهادت هيچ چيز اين جوان را بايد تمام نكند!... ما اينجور عنصري براي سپاهي بايد در نظر بگيريم ، البتّه نمي گويم همه افراد سپاه ... .

((ب_اي_د در س_پ_اه يك عدّه اي باشند كه آن خصوصيّات را دارا باشند كه آن عدّه فعلاً شماييد... ي_ك ع_دّه ق_ابل قبولي در سپاه پيدا بشوند كه استخوان درشت و نيرومند، اينها بتوانند اين بار س_ن_گ_ي_ن را ب_ر دوش ب_گ_ي_رن_د. الب_ت_ّه س_پ_اه_ي ه_اي دي_گ_ر ه_م ب_اي_د ب_ت_وان_ن_د رش_د كنند.))(57) جلب قلوب زيردستان

ف_رم_ان_ده ب_ا اف_راد خ_ودش ج_وري ب_رخ_ورد ك_ن_د ك_ه او را ع_ادل ب_دان_ن_د. او را رهبر خودشان بدانند. نظامي ها يك حرف خوبي مي زنند كه فرماندهي يك ع_ن_ص_ري از ره_ب_ري اس_ت ... ت_ا ش_م_ا ره_ب_ر ن_ب_اش_ي_د، ت_ا اي_م_ان و ب_اورِ ش_م_ا در دل آن اف_راد ت_ح_ت ف_رم_اندهي نباشد نمي توانيد فرماندهيِ درست بكنيد. فرماندهي ، يك چيز مكانيكي زوري نيست . يك مقداري بايد از درون آن ، احترام و اعتقاد بجوشد و او همان رهبري است . ب_اي_د بتوانيد رهبرش باشيد، بتوانيد پيشنمازش باشيد و مساءله به او بگوييد. بايد قرآن را ب_ه_ت_ر از او ب_خ_وان_يد. مسائل را بهتر از او بدانيد تا رهبر او باشيد. مگر مي شود قرآن او بهتر از شماست ، مسائل را بهتر از شما مي داند و... آن وقت شما فرمانده او باشيد؟... وقتي كه اي_ن_ه_ا در ش_م_ا ج_م_ع ش_د، ب_ع_د ق_رص و م_ح_ك_م ب_گ_وي_ي_د آق_ا وق_ت_ي گ_ف_ت_م ... اي_ن س_ط_ل را زي_ر خ_م_پ_اره دش_من ببريد آب كنيد، بايد بروي آب كني و بُدُو برگردي و اگر در وس_ط راه خ_س_ت_ه ش_دي و گ_ذاش_ت_ي زم_ي_ن م_ج_ازات

داري ، اشكال ندارد اين انضباط خشك و قوي را به كار ببريم و اين امر به حق نه فقط طاغوتي نيست بلكه صد در صد اسلامي و قرآني است .(58)

در نظام فرماندهي اسلامي بايد سلسله مراتب دقيق با خاطر جمعي به اينكه از ناحيه فرمانده ك_اري ب_رخ_لاف ح_ق ان_ج_ام ن_م_ي گ_ي_رد و ب_ا ت_رج_يح تشخيص او بر تشخيص خود، و بيشتر اح_ت_م_ال خ_ط_ا دادن در خ_ود ت_ا در او، ه_م_ه چ_ي ب_ر اي_ن روال بايد انجام بگيرد: نظم .(59)

... فرماندهي ، يك امر معنوي است ، يك نوع رهبري است ، يك نوع اداره همه جانبه است . يك چيزي م_ت_ّك_ي ب_ه ذه_ن ، اح_س_اس ، ع_مل ، جسم و روح است . اين فرماندهي با سازماندهي صحيح ، همان چيزي است كه در نيروهاي مسلّح موجب كارآيي مي شود.

... حفظ رابطه صحيح فرماندهي با اجراي اين سازماندهي است . اين رابطه را بايستي بطور دقيق و در طول سلسله مراتب تا پايين ترين رده به كار بريد. حافظ تكريم

... در ن_ي_روه_اي م_س_لّح اه_انت را ريشه كن كنيد، اهانت ممنوع است . هيچ كس به هيچ كس اهانت نكند. اينكه يك فرماندهي هر كي هست ، يك افسر يا درجه دار به يك سرباز.

همين اهانت ها به كتك هم منتهي مي شد، كتك مي زدند سربازها را، زير مشت و لگد بي رحمانه مي زدن_د. اي_ن ك_اره_ا اص_لاً ممنوع ممنوع است هر كس هم كرد مجازات بشود. هيچ مانعي ندارد كه شما ب_ه ك_سي كه زير دست شماست بخواهيد جمله توبيخ آميزي بگوييد امّا بايد با تعبيرات جمع گفته شود مثلاً: من شما را

توبيخ مي كنم ...

... در م_ج_موعه هاي سازمان يافته ، فرماندهي قائم به شخص نيست . يك فرمانده به تنهايي ك_اره اي ن_ي_س_ت . يك عمودي است فرماندهي ، يك سلسله اي است فرماندهي ، سلسله بايد محفوظ بماند و اين جز با رابطه هاي صحيح امكان پذير نيست .(60) ايمان و مسؤ وليت پذيري

... خ_ص_وص_ي_ّت اوّل فرمانده ، ايمان است ... فرمانده بي ايمان به درد فرماندهي نمي خورد، ظ_رف_ي_ّت اي_م_اني به قدر ثقل كاري كه به او محوّل مي كنيد بايد داشته باشد، اگر نداشت ف_اي_ده اي ن_دارد. ب_اره_ا اين را تكرار كرديم ، ضربه اش را خورديم ، خورديد، ديديد هر چه س_ط_ح ك_اراي_ي ب_الا م_ي آي_د، بايستي ايمان بيشتر شود،... فرمانده بايد مسؤ وليّت پذير ب_اش_د. ب_اي_د آن م_س_ؤ ولي_ّت_ي ك_ه ب_ه او س_پ_رده م_ي ش_ود و ق_ب_ول م_ي ك_ن_د آن م_س_ؤ ولي_ّت را، ح_قيقتاً قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤ وليّت را ب_پ_ذي_رد. م_ت_رت_ّب ب_ر اي_ن م_س_ؤ وليت پذيري ، دلسوزي و پشتكار و خستگي ناپذيري است .(61)

ب_رادران ع_زي_ز! مسؤ وليت در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را يك موهبت الهي بدانيد. ت_وف_ي_ق ب_زرگ_ي اس_ت ك_ه ان_سان در هنگامي كه دين خدا و متديّنين به اين دين ، نياز و موقعيت ح_س_اس_ي دارن_د، ت_وف_ي_ق پ_يدا كند كه در چنين دوره اي از امكان و استعدادِ خود به بهترين وجه اس_ت_ف_اده ك_ند. اين توفيق را از خدا بدانيد، او را شكر بگوييد و آن را براي خودتان حفظ كنيد. ه_رك_دام از ش_م_ا در ه_ر جا كه هستيد همانجا را مقام كسب رضاي الهي به حساب آوريد و اين

چيزي است كه بندگان صالح خدا هميشه دنبال آن بوده اند.(62)

م_ادامي كه شما ايمان و تقوا و عمل صالح را براي خودتان حفظ مي كنيد، تمام قدرت خدا، تمام نواميس طبيعت و تمام امكانات يك گروه برگزيده در اختيار شماست .(63)

ه_رك_دام از آح_اد ف_رم_ان_ده_ان سپاه تربيت نفساني را براي خودش يك وظيفه بداند. شما بنا را ب_راي_ن ب_گ_ذاريد كه خودتان را با تربيت ديني ، با رياضت ديني ، رياضت بدهيد و تربيت بكنيد.(64) اطّلاع از حيطه ماءموريت

... فرمانده بايد از اركان و اجزاي مختلف حيطه ماءموريت خودش دائماً با اطلاع باشد... راهش هم ب_ازرس_ي ه_اي_ي اس_ت ك_ه ب_اي_س_ت_ي پ_ي در پ_ي ان_ج_ام گ_ي_رد... ب_ازرس_ي ه_ا را ب_اي_د فعال كنيد.(65)

((... ح_ض_ور ف_رم_ان_ده_ان ي_ع_ن_ي ف_رم_ان_ده ب_ه ي_گ_ان خ_ودش ب_اي_د م_ث_ل ف_رزن_د و ع_ائله ت_ح_ت س_رپ_رس_ت_ي خ_ودش ن_گ_اه ك_ن_د، محل استقرار يگان زير امر شما بهترين جاي شما بايد باشد. يگان بايد زير فرماندهي تان باشد هر كجا هستيد بايد خودتان را بالاي سر آن برسانيد غيبت شما از يگان بايستي يك چيز استثنايي باشد.

اگر ما كسي را مي فرستيم مثلاً خطوط را يا مركز استقرار يگان هاي عملياتي در منطقه عمليات را بازرسي كنند، وقتي مي آيند بايد گزارش بدهند كه فرمانده لشكر بود، قائم مقامش بود، م_ع_اون_ي_ن_ش ب_ودن_د... الب_ت_ه ي_ك ن_ك_ت_ه وج_ود دارد ك_ه آن ن_ك_ت_ه را ب_ح_م_داللّه س_پ_اه از اوّل ع_م_ل مي كرده و آن حضور فرمانده در همه رده هاست . مواظب باشيد اين از شما گرفته نشود ي_ع_ن_ي اي_ن درج_ه ك_ه بسيار چيز با ارزشي است شما را از كادرتان تا پايين ترين رده ها جدا نكند.(66) تقويت بنيه سپاه

... ش_م_ا ب_رادران

فرمانده ، بنيه سپاه را هر چه مي توانيد بايد تقويت كنيد و هر كدام از شما در مسؤ وليت بالاتر هستند، در اين زمينه بيشتر موظّف و مسؤ وليد. البته تقويت بنيه سپاه به آموزش و تجهيزات و سازماندهي و انضباط و همين چيزهايي است كه هميشه ما سفارش مي كنيم ، امّا بالاتر از همه اينها به معنويت است .(67)

ب_اي_د ب_ه معناي حقيقي كلمه ، سپاه را تقويت كرد. اين يك تكليفي است كه هم بر گردن شما و ه_م ب_رع_ه_ده م_ن اس_ت . به بعد معنوي يعني روحيه و فكر و اعتماد و اخلاص و همان چيزهايي كه س_پ_اه را از ب_ق_ي_ه نيروهاي مسلّح متمايز مي كند و اگر آنها را از او بگيريم معنايش اين است كه سپاه را نداريم ، بايد توجه كرد. همچنين سازماندهي اداري و نظامي و سلسله مراتب فرماندهي و اس_ت_ح_ك_ام م_دي_ري_ت و توانايي هاي علمي و رزمي و ابزار و ساير چيزهايي را كه لازم است ، بايد جدّي گرفت ، اين دو بعد را بايد مبناي كار قرار دهيم .(68)

ب_اي_س_ت_ي س_پ_اه را ب_ه عنوان نيروي مطمئن و قابل اعتماد و كارساز از همه جهت در وسط صحنه ان_ق_لاب و ك_ش_ور داش_ت_ه ب_اش_ي_م . اي_ن ، ه_دف م_اس_ت و ب_اي_س_ت_ي هر طرحي برمبناي اين هدف شكل بگيرد.(69)

شما مسؤ وليت داريد سپاه را بايد هر چه مي توانيد رشد بدهيد:

از لح_اظ ك_ي_ف_ي_ت ؛ از لح_اظ ك_ارآي_ي ؛ از لح_اظ ت_وان_اي_ي ؛ درس_ت مثل يك نظامي دقيق نگاه كنيد ببينيد چه چيز به كارآيي هاي سپاه مي افزايد.

آموزش ؛ بسيار خوب دنبالش برويد.

انضباط، بسيار خوب آن را جدي

بگيريد.

فرماندهي ؛ بسيار خوب آن را پاس بداريد.

ه_ر چ_ه ك_ه ف_ك_ر م_ي ك_نيد ابزار و آلات مؤ ثر است ، بسيار خوب ، در آن زمينه خودتان را به تطوّر لازم برسانيد.

ف_رض ب_ف_رم_اي_ي_د كه يك مجموعه نظامي اگر بخواهيد خيلي كارآيي داشته باشد به تحرك م_ه_ن_دس_ي ن_ي_از دارد، در اي_ن زم_ي_ن_ه پ_ي_ش_رف_ت ك_ن_ي_د. ن_م_ون_ه باشيد از لحاظ قوت و قدرت .(70)

ش_م_ا ك_ه يك مجموعه برجسته ايد بايد تمام توانايي ها را در خودتان ، توانايي هاي نظامي را، آن_چ_ه ك_ه ف_ك_ر م_ي ك_ن_يد براي يك مجموعه نظامي لازم است در خودتان بايستي پرورش ب_ده_ي_د؛ م_ث_لاً ((پ_رورش ف_رم_ان_ده_ي )) ي_ك_ي از ك_اره_اي لازم در ن_ي_روي زم_ي_ن_ي ، پ_رورش ف_رم_اندهاني است كه بتوانند در مواقع بحراني و حساس نقش فرماندهي را به بهترين وجهي انجام دهند و ما اين كمبود را احساس كرديم .(71) تشويق و تنبيه

يك اصل ديگر هم اصل رعايت ارزش هاي بين سازماني و درون خودتان هست ؛ يعني مساءله تشويق و ت_ن_ب_ي_ه اس_ت ك_ه اين تشويق و تنبيه را بايد جدّي گرفت و شما برادرها كه فرمانده هستيد، نسبت به زيردستتان آن گونه برخورد كنيد كه اميرالمؤ منين (ع )برخورد مي كرد. حضرتش مَرد ش_اع_ر م_خ_لص خودش را كه جبهه معاويه از او مي خواستند به طرف آنها برود و او نمي رفت _ ب_ه خ_اطر گناهي كه كرده بود _ خواباند شلاّق زد... نبايستي بگويند چون فلاني آدم خوبي اس_ت ، اي_ن ك_ار ب_د او ب_دون م_جازات بماند. اگر اينطور شد، بنيه سپاه را قوي مي كند. و الاّ اگر اين چنين برخوردهايي نشود، درون سپاه خودش را مي خورد.(72) حذف رقابتهاي

منفي

... ف_رم_ان_ده_ان ب_اي_د در ه_م_ه رف_ت_اره_اي ش_اي_س_ت_ه ، س_رمشق ديگران باشند و نظاميگري و پرهيزكاري و ضابطه گرايي را در عمل به ديگران بياموزند.

رق_اب_ت ه_اي م_ن_ف_ي م_ي_ان اف_راد و بخش هاي گوناگون و ميدان دادن به شايعه ها و سوءظن ها، ب_ي_م_اري خطرناكي است كه بايد هرگز به كالبد جوان و نيرومند سپاه ، راه نيابد و فضاي معطري را كه هدفهاي الهي و انگيزه جهاد پديد مي آورد، آلوده نسازد.(73) حضور دائمي

ت_ذك_ر م_ش_ف_قانه اين جانب به شما عزيزان _ كه مي دانم شما خود به همه دلِ آگاه ، آن را درمي ي_ابيد _ آن است كه تا حركت در خط اسلام ناب محمّدي (ص )هست ، دشمن كمين گرفته و دست كين گ_ش_اده نيز هست و توطئه و خيانت و مفسده انگيزي نسبت به نظام مقدّس اسلامي نيز هست و تا اين ت_ه_ديدها هست ، حضور فداييان انقلاب و فرزندان صميمي و بازوان قدرتمند آن نيز ضرورت ح_ي_اتي است . شما با اين بينش و دريافت است كه بايد سپاه را سازماندهي و فرماندهي كنيد و آن را منضبط و آموزش ديده و روشن بين و كارآمد سازيد.(74)

... مي خواستم شما برادران عزيز، جوان هاي كارآمد و جبهه ديده و رنج كشيده و صاحب مسؤ وليت ب_ه آن ت_وج_ّه داش_ت_ه ب_اش_ي_د ك_ه ي_ك ح_رك_تي از آغاز پيروزي انقلاب و از آغاز پيدايش سپاه پ_اس_داران ان_ق_لاب اسلامي آغاز شده است كه اين حركت با تمام شدن جنگ و با رحلت امام (ره )و با حوادث گوناگون تمام نمي شود، بلكه اين حركت همچنان ادامه دارد و ما هنوز وسط راه هستيم ، ك_ه اگ_ر

خ_داي م_ت_ع_ال اراده ب_ف_رم_اي_د، م_ا ص_ح_ن_ه ه_ا و م_راح_ل گ_ون_اگ_ون را خ_واه_يم ديد و بايد در آينده ، شاهد چيزهاي بزرگ باشيم . تاريخ دارد ع_وض م_ي ش_ود، يكي از پيچ وخم هاي مهمّ حركت تاريخ ، دارد در زمان من و شما طي مي شود و پ_ي_چ و خ_م ه_اي ت_اري_خ ، در ط_ول س_اله_اي متمادي طي شدني است . در تاريخ گاهي عمر يك نسل يا دو نسل يك لحظه است و ما در يكي از همان پيچ و خمهاي عمده و در يكي از نقاط عطف هستيم .(75) پيگيري تخلفّات

در س_پ_اه ب_ايد با تخلّف ، از هر نوع آن ، برخورد شود و اين سازمان انقلابي از همه آفت هاي طبيعي دور (باشد) تا صيانت گردد.(76)

... م_ي ب_ينيم يك آقايي در مسؤ وليت بالا احياناً بنشيند يك جايي بگويد: ((بله بالاخره سپاه و ارت_ش ادغ_ام خ_واهند شد)) شما بگوييد با يك چنين آدمي چه بايد كرد؟ آيا واقعاً سزاوار است يك عدّه اي انسان براي اينكه يك سازماني را در جاي خودش منظم و مرتّب درست كنند، بعد يك كسي اينطور بگويد؟! اين يك ضربه و يك تضييع و خطاست كه بايد سزايش داده شود و اگر ما با ت_خ_لّف_ات ، ب_رخ_ورد ن_كنيم ، سپاه از بين خواهد رفت . اگر شما در واحد زير دست خودتان با خطاها برخورد نكنيد، آن واحد، تكان خواهد خورد و از هم خواهد پاشيد.(77) پرورش استعدادها

از م_ج_م_وع_ه عظيم سپاه ، استعدادهاي درخشان در جنبه هاي گوناگون هست كه بايد شناسايي و پ_رورش داده ش_ود و اي_ن گ_ن_ج_ي_ن_ه ان_س_ان_ي در راه ه_دف ه_اي والاي ان_ق_لاب ب_ه

ك_ار افتد.(78) حفظ ارزش ها

رع_اي_ت ارزش ه_اي ((ب_ي_ن س_ازم_اني )) در درون سپاه و جدي گرفتن مساءله تشويق و تنبيه يك اصل مهم است كه بايد به آن اهميت داد.(79)

ك_اري ك_ن_ي_د ك_ه در م_ج_م_وع_ه اين نهاد مقدس و مبارك ، حفظ ارزشها كار و دغدغه اصلي باشد و عمل صالح در اين مجموعه غريب و منزوي نشود.(80)

ش_م_ا ك_ه ف_رماندهان و برجسته تر از ديگران هستيد، بايداز لحاظ ايمان ، از لحاظ تجربه ، راه را و خط را و هدف را و انگيزه را حفظ كنيد.(81) نظم كارساز

ما وقتي مي خواهيم يك گردان را تشويق كنيم فرمانده آن گردان را تشويق مي كنيم ، مگر غير از اي_ن اس_ت ! در ح_الي ك_ه ف_رم_ان_ده گ_ردان ع_م_ل ن_ك_رده ، ي_گ_ان_ش ع_م_ل ك_ردن_د، ام_ّا ع_مل او مربوط به فرمانده است . اين نظم فرمانده است كه موجب مي شود اينها بتوانند درست عمل كنند.(82) دقت در عملكرد

چ_ي_زي ك_ه در اي_ن ج_لس_ات (اج_ت_م_اع ف_رم_ان_ده_ان ) ب_اي_د م_ورد م_داق_ّه ق_رار ب_گ_ي_رد ع_م_ل اس_ت . ي_ع_ن_ي ش_ي_وه ه_ا، رف_تارها، خط مشي ها، عملكردها و اشكالاتش و بعد تصحيح كردن اشكالات است .(83) رفع ترديدها

ك_وشش كنيد در كادرهاي سپاه ، ياءس و ترديد راه پيدا نكند. با اين امر به شدت مبارزه كنيد... گ_اهي اوقات مواردي در مراكز قانونگذاري يا امثال آن مشاهده مي شود كه ممكن است مايه ترديد و ن_گ_ران_ي ش_ود. ن_ب_اي_د هيچ پديده اي مايه ترديد و نگراني بشود... . اين طور نيست كه يك ق_ان_ون_ي ي_ا ي_ك تصميم گيري اي يا حتّي حرفي و زمزمه اي در مراكز گوناگون موجب شود ك_س_ي ب_ه ت_ردي_د افتد كه آيا

سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانايي ، دوام خواهد داشت يا خير. بايستي با اين ترديد در ذهن ها به شدت مبارزه و مقابله شود.(84) درجه و سلسله مراتب

... ب_ع_ض_ي ه_ا از من در جبهه مي پرسيدند آيا مي خواهند به سپاه درجه بدهند؟ من مي گفتم خبر ندارم ولي اگر بدهند خوب است و هر آنچه كه بتواند سازمان شما را از تجربيّات ديگر ارتش هاي دنيا برخوردار كنند خوب است .(85)

ن_ظ_م پ_ذي_ري ب_ه م_ع_ن_اي ح_ق_ي_ق_ي ك_لم_ه ه_م_ان چ_ي_زي اس_ت ك_ه اواي_ل ب_ه ع_ن_وان س_لسله مراتب مرتّب تكرار شده ... . سلسله مراتب يعني هر كسي هر كجا كه قرار گرفته نظم پذيري او اينجوري باشد كه قاطعانه به زيردست خود از روي فرماندهي ف_رم_ان ده_د و از م_اف_وق خ_ود ف_رم_ان پ_ذي_ر ب_اش_د، آن را ع_م_ل ك_ند و عمل از فرمان خودش را از زيردست بخواهد. اطاعت در چهارچوب ضوابط. در همين آيين نامه كه شما ملاحظه كرديد و مي كنيد، اطاعت ، ضابطه دارد، يك جاهايي هست كه زيردست نبايد از مافوق اطاعت كند كه در آن مشخص شده كجاست .

... س_رب_ازي در ج_ب_ه_ه ج_ن_گ م_م_ك_ن است به انگيزه هاي مختلف خودش را مجروح كند، امّا شما كه ف_رم_ان_ده ك_ل س_پ_اه ه_س_ت_ي_د ي_ا رئي_س س_ت_اد م_ش_ت_رك ارت_ش ه_س_ت_ي_د، ب_اي_د اي_ن ق_ض_ي_ّه را دن_ب_ال ك_ن_ي_د. از ف_رم_ان_ده ن_ي_روي_ت_ان س_ؤ ال ك_ن_ي_د، او از ف_رم_ان_ده ي_گ_ان س_ؤ ال ك_ن_د. ب_اي_د اي_ن س_لس_له دائم_اً ب_ه ك_ار ب_ي_ف_ت_د و درب_اره ه_ر حادثه جزئي فعّاليّت كند، مثل سلسله اعصاب سالم بدن انسان . اگر هر گوشه بدن شما يك نوك سوزن بخورد تمام اين س_لس_له اع_ص_اب

ي_ك ك_ار م_ن_ظّم و صحيحي را انجام مي دهند، فوراً درد در مغز حس مي شود؛ مسؤ ول بايد باشيد.(86)

درجه به معناي يك نظم دقيق و تعيين موضع و ارتباط ويژه در بين كساني است كه در خدمت دفاع از ان_ق_لاب و ك_ش_ور ق_رار دارند و اين نظام و سازمان با درجات نظامي ظهور پيدا مي كند. منطق ن_ظ_ام_ي ، م_نطق نظم است . نظم دقيق حد فاصل بين يك سازمان نظامي با تشكيلات ديگر است و بدون آن نظام و يك سازمان نظامي ، موجوديت نخواهد يافت )) رهبر انقلاب اسلامي اظهار اميدواري ك_ردن_د ك_ه اع_ط_اي درج_ه ب_ه ن_ي_روهاي سپاه پاسداران موجب افزايش همكاري ها و هماهنگي هاي ب_ي_ش_ت_ر ب_ي_ن س_ازم_ان ه_اي ن_ظ_ام_ي در ج_ه_ت دف_اع از ارزش_ه_ا و اه_داف والاي ان_ق_لاب اسلامي بشود.(87)

... در س_پ_اه ه_م_ه با يك لباس ، بدون هيچ گونه نشانه و علامتي با همديگر و كنار هم راه مي اف_ت_ن_د...، اين يك نوع صميميت و يگانگي را بطور طبيعي به وجود مي آورد كه حُسن بزرگي ب_ود. الب_ته حُسن درجه ، حُسن بزرگتري است يعني اين مطلب به هيچ وجه اين درجات را زير س_ؤ ال ن_م_ي ب_رد. امّا شما هر دو را با هم داشته باشيد. يعني اين درجه باشد آن برادر سطح پ_اي_ي_ن اح_ت_رام_ش را هم به شما بگذارد و سلامش را هم بدهد امّا شما برخوردتان همان برخورد ب_رادران_ه اي ك_ه ه_م_ي_شه داشته ايد، باشد حضور پيدا كنيد و سرّ پيشرفت سپاه اين بود كه فرمانده كل سپاه در خطوط مقدّم گاهي پيدايش مي شد.(88)

امّا در باب مساءله درجات كه شما مشاهده كرديد من آنقدر به

آن اهتمام دارم ، به خاطر اين است كه ك_م_ك كند به نظاميگري و البته كمك هم مي كند والاّ همان روزي كه درجه ها داده مي شد، من اينجا گ_ف_ت_م ارزش برادر رزمنده فداكار و مجاهد في سبيل اللّه را از روي درجه اندازه نمي گيريم ؛ ارزش او از روي اص_الت ه_اي دي_گ_ر قابل اندازه گيري است . لكن درجه بندي براي انضباط، لازم اس_ت و ب_دون اي_ن درجه بندي ممكن نيست و مساءله درجه بندي جزو تازه ترين و نوترين و زن_ده ت_رين تجربه هاي نظامي گري امروز دنياست كه البته تقليد از هيچ كس هم نيست بلكه اي_ن اس_ت_ف_اده ك_ردن از ت_ج_رب_ه گ_ذش_ته است كه هم مجاز و هم لازم است و در سطح سپاه بايد ع_م_ل كنيم ... . و اين درجه ضمن اينكه بايد گذاشته بشود براي شما مقدس است ، كه اعطاي آن از روي س_اله_اي_ي ك_ه در ج_ب_ه_ه ب_ودن_د و خ_ص_وص_ي_ات و ارزش_ه_اي_ي ك_ه ص_ح_ي_ح و قابل اندازه گيري است ، مي باشد و نشان دهنده عضويت و جزئي از پيكره زنده و شاداب بودن است .

... درج_ه به معناي اين نيست كه تندخويي و ستيزه گري و تحقير و بي اعتنايي از مافوق به زي_ردس_ت ان_ج_ام ب_گ_ي_رد، ب_لك_ه ب_رادري اس_لام_ي ب_اي_د ب_ه ج_اي خ_ودش م_ح_ف_وظ باشد.(89)

درج_ه ، ي_ك ع_لام_ت و ن_ش_ان_ه اس_ت . پ_ش_ت اي_ن ع_لام_ت خ_ي_لي چ_ي_زه_ا هست كه بايد دقيقاً با درجه حاصل بشود. درجه به معناي يك نظم دقيق و تعيين موضع و ارتباط ويژه در ميان كساني است كه در خ_دم_ت دف_اع از ان_ق_لاب و كشورند. اين نظم و اين سازمان منظم

بايد حتماً با درجه ، حضور و وج_ود پ_ي_دا ك_ن_د... ح_ي_ط_ه ب_ن_دي نظامي اساساً با نظم انجام مي گيرد و بدون نظم ، نظام و س_ازم_ان نظامي وجود ندارد. آن چيزي كه حدفاصل بين يك سازمان نظامي و خارج از آن و غير آن است ، همين نظم دقيقي است كه بايد رعايت بشود.(90) عدم تحزب و گروه گرايي

م_س_اءله گروه گرايي با توجّه و عدم اغماض بايد مورد ملاحظه قرار گيرد. سپاه پاسداراني ك_ه ب_رم_ب_ن_اي ارزش ه_ا و م_لاك ه_اي والا ب_ه وج_ود آم_ده در م_ق_ابل اين گونه مسائل بايد مبارزه كند. اگر چنانچه در سپاه يكپارچگي و انگيزه هاي اصلي و اس_اس_ي وج_ود ن_داش_ت_ه ب_اشد و پيروي دقيق از ضابطه ها بر او حكمفرما نباشد، ديگر سپاه پ_اس_داران ب_ر واحدهاي مشابهش امتيازي نخواهد داشت . بنابراين ، ارزش هاي انقلابي در درجه اوّل بايد حفظ شود.(91)

... سپاه همانگونه كه امام فرمودند، در سياست دخالت نكند. اينكه مي گويند ارتش وارد سياست نشود يعني افراد داخل واحد نظامي بايد سياست نفهمند؟ و ندانند كه چه مي گذرد؟ خير اين طور ن_ي_س_ت . الب_ت_ه ارت_ش ه_اي دن_ي_ا ه_م_ي_ن ط_ورن_د ولي م_ا در ش_اءن ي_ك م_س_لم_ان ن_م_ي دان_ي_م كه مسائل سياسي را درك نكند. چه برسد به يك انقلابي مجاهد مسلمان . بايد همه بفهمند كه چرا ما ب_ا آم_ري_ك_ا م_ب_ارزه م_ي ك_ن_ي_م و ق_درت درك و ف_ه_م و ت_ح_لي_ل م_س_ائل س_ي_اس_ي را همه داشته باشيم . در سياست دخالت نكردن يعني اينكه سپاه به ع_ن_وان ي_ك س_ازم_ان ن_ظ_امي و رزمي در مسائلي چون انتخابات مجلس ، انتخابات رئيس جمهور و ج_ن_اح ب_ن_دي ه_اي داخ_ل ك_ش_ور وارد

ن_ش_ود، م_ث_لاً چ_ن_انكه فرض كنيم دو جناح سياسي در كشور ف_ع_ّالي_ّت دارن_د، س_پ_اه ح_ق ن_دارد ب_ه ن_ف_ع ي_ك_ي وارد ش_ود م_ن ب_راي س_پ_اه واق_ع_اً ارزش ق_ائل ه_ستم . من از اكثر شماها كه اينجا هستيد سپاه را بهتر مي شناسم ...، واللّه من دلسوز سپاه ه_س_ت_م ، ولي س_پاه با حزب فرق مي كند! ما در دنيا دو نوع ارتش داريم : يك نوع كه سياسي ان_د م_ث_ل ارت_ش س_ودان كه اوّل نُميري آمد و كودتا كرد و بعد هم يك ارتشي ديگر كودتا كرد و خودش رفت ولي يك دستگاه غير نظامي سر كار آورد. پس در اين كشورها، ارتش و نظاميان تعيين ك_ن_ن_ده ه_س_ت_ن_د. ام_ّا ن_وع دي_گ_ر اي_ن اس_ت ك_ه ارت_ش ه_ا ب_ه مسائل سياسي كاري ندارند. انتخابات مي شود، اين جناح مي رود و جناح ديگر مي آيد، ارتش با حكومت كار مي كند، او براي حفظ و حراست از كشور تلاش مي كند.(92)

... ب_د ت_ف_س_ي_ر ك_ردند خيلي افراد فرمايش امام را. امام نمي خواست بگويد كه فقط شما بايد ج_زو فلان حزب نباشيد... در سطوح متشخّصين جناح بندي و گروه گرايي و باندبازي هست ، ي_ع_ن_ي توي اين باندها هم شما نبايد باشيد... خب بالاخره انسان بينشي دارد، از يكي آدم بدش م_ي آي_د، از ي_ك_ي خ_وش_ش م_ي آي_د... ت_ش_خيصتان مال خودتان ، چه اشكالي دارد، امّا گروه ها و ب_ان_ده_ا و تيم ها و جريان ها و خطوط براساس اين بينش ها فعّاليّت مي كنند...، اينها بايد در ش_م_ا ن_ب_اش_د. ب_راي خ_اط_ر ف_لان ب_ي_ن_ش كه با فلاني شما خوبيد با يك كسي بيخودي بد ب_ش_وي_د... اي_ن_ه_ا در س_پ_اه م_ت_اءس_ّف_انه برنيفتاده

... هستند توي سپاه هنوز، بخصوص در آن ب_خشهايي كه كار فكري انجام مي دهند يا هدايت فكري دارند يا تاءثير فكري دارند، يك چنين چ_ي_زهايي نمي شود، نبايد باشد. بروند توي يك مجموعه اي يا بنويسند يا بگويند يا فكر ك_ن_ند يا تبادل نظر كنند يا جمع و تفريق اوضاع سياسي كنند. بعد هم صبح ، لباس آرم سپاه بپوشند... اين خلاف شرع است .

... ارزش ي_ك س_اع_ت س_پاهيگري درست به مراتب بيش از ساعتها گپ زدن سياسي بيهوده اي است كه سياسيّون خيال مي كنند با گپ زدن هايشان دنيا را دارند زير و رو مي كنند!(93)

س_ي_اس_ت ب_ه وسيله همه آحاد ملّت حتّي نيروهاي نظامي بايد فهميده شود و آنچه لازم است قدرت تحليل سياسي است آنچه هم ممنوع است ورود در دسته بندي ها و كارهاي سياسي است اينها را از ه_م ت_ف_كيك كنيد. همه شما احتياج داريد به درك صحيح نظامي و سياسي و فهم سياستهاي رايج دن_ي_ا. زيرا بدون آن انگيزه دفاع در انسان سست خواهد شد. امّا همه شما هم احتياج مبرم داريد به پرهيز از دسته بنديها و فعاليتها و دعواها جنجالهاي سياسي كه تباه كننده نيروهاي مسلح است .(94)

... گروه گرايي يعني تعصّب باندي و اين خانمانسوز است . بايد با سلاح معنويت ، اخلاق و نصيحت اين جريان فاسد را نابود كرد...(95)

ع_ن_اصر سپاه بايد به اقتضاي وظيفه اي كه براي آنان تعريف شده ، داراي درك و تشخيص و ش_مّ س_ياسي بار آيند و در عين حال از هرگونه ورود در دسته بندي هاي سياسي كه براي هر سازمان نظامي سَمّ مهلك است بشدّت پرهيز كنند.(96)

...

ي_كي از خطوط ظريف ، موضع خود را شناختن و در او قرار گرفتن و هوشياري سياسي و شمّ س_ي_اس_ي و قدرت تحليل سياسي داشتن به دور از ورود به دسته بنديهاي سياسي شدن است كه بنده در پيام خودم به شما عرض كردم ، همانطور كه امام هم مكرّر فرموده بودند. البته به م_َذاق يك عدّه اي خوش نمي آمد و مي گفتند: ((چرا دخالت نكنند در كارهاي سياسي ؟)) همان وقت من ب_ه ي_اد دارم ك_ه ي_ك زي_دي _ بعد از فرمايش امام (ره )شايد چند ماه بعد از فرمايش ايشان كه ح_ادث_ه انتخابات يا چيز ديگري در پيش بود _ رفته بود در يكي از شهرها براي سخنراني ك_ه ن_وارش را آوردن_د م_ن گوش كردم ، گفته بود: ((چه مي گويند كه سپاه در سياست دخالت ن_كند؟ بايد دخالت بكند چه كسي از شما بهتر؟ يك حرفهاي خوشايند و دلنشيني كه اين جوان م_ب_ارز و ان_ق_لاب_ي پ_ر از خ_ون ان_ق_لاب_ي ب_ه ه_ي_ج_ان بيايد و بگويد چه كسي از ما بهتر؟ و حال اينكه امام صريحاً (خلاف آن را) گفته بود!

خ_لط ك_ردن ب_ي_ن آگ_اه_ي س_ي_اس_ي و حضور سياسي در صحنه انقلاب ، چيز خوبي است و خلط كردن بين دخالت در معارضات سياسي و جناح بنديهاي سياسي به نفع يكي و به ضرر يكي كار كردن ، اين همان چيز بسيار خطرناك و بدي است كه امام يك هياءتي را ماءمور كردند، گفتند: ((ب_ب_ي_ن_يد چه كسي اينطور است ، از سپاه بيرونش كنيد)) پس بايد توجه داشته باشيد كه يك مجموعه سالم خالص و كارآمدي مثل سپاه كه ذخيره اي است براي يك

روزي كه بايد مورد استفاده ان_ق_لاب ق_رار گ_يرد، نبايد از انگيزه هاي سياسي و انگيزه هاي جناحي استفاده بكند و اين ذخيره بايستي سر به مهر بماند تا در جاي خودش مصرف بشود.(97)

ه_م_ان طور كه امام فرمودند: سپاه و ارتش ، نيروهاي (مسلّح ) در سياست بايد دخالت نكنند... عدم ورود در سياست به همان معنايي كه امام فرمودند به قوت خودش باقي است ، اينجور نيست كه حالا كسي فكر كند كه سياست عوض شد.(98)

ام_ام ف_رمودند: نيروهاي مسلّح نبايد در گروههاي سياسي باشند. واقعاً نبايد در باندها و حزب ه_ا و ت_ش_ك_ي_لات و خ_ط و خ_ط_ب_ازي ب_اش_ن_د. اي_ن_ه_ا ب_راي ك_م_ي_ت_ه و س_پ_اه ، ف_ع_ل ح_رام اس_ت . ام_ام ن_ي_روهاي مسلّح را از گروه گرايي و ورود به خطبازي هاي معمولي نهي فرمودند. اين كارها منهي و ممنوع است . امّا بايد قدرت درك و تشخيص و قضاوت سياسي داشته ب_اش_ن_د. ب_اي_د زمينه اين مسائل را براي اين برادران فراهم كنند. امروز ما به پاسدار با اين خصوصيات براي حراست از انقلاب نياز داريم .(99) هماهنگي با ساير نيروهاي مسلّح

ارت_ش و س_پ_اه دو س_ازمان و دو بازوي مسلّح در خدمت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي هستند كه هر ك_دام ب_ا ت_وج_ّه ب_ه وظ_اي_ف خ_ود ب_اي_د در ج_ه_ت ب_رط_رف ك_ردن ك_اس_ت_ي ه_ا و ت_ب_دي_ل ض_ع_ف ب_ه ق_درت ، ت_لاش ك_ن_ند و درخشندگي هاي هر يك براي ديگري درس و الگو باشد.

ارتش و سپاه بايد در كنار يكديگر و در حيطه وظايف مشخّصي كه برعهده دارند خود را مجهّز و قوي كنند.(100)

ك_وش_ش در زم_ي_ن_ه اي_ج_اد هماهنگي و همكاري روزافزون با ارتش ، چرا كه امروزه ارتش در

خدمت اس_لام و ام_ت اس_ت ... پ_س اج_راي خ_واست و آرمان مردم كه در شعار ((ارتشي و سپاهي ، دو لشكر الهي )) متجلّي است وظيفه اي است كه هر دو بايد به آن اقدام كنند.(101)

ارتش و سپاه و نيروهاي مشمول ، ضمن آنكه آمادگي هاي رزمي را حفظ مي كنند، در شرايط صلح كامل بايد در خدمت آباداني و بازسازي كشور باشند.

... اص_ل چ_ه_ارم ... اي_ن اس_ت ك_ه ف_رام_وش ن_كنيد كه سپاه پاسداران انقلابي با همه مُمَيزات و م_ُح_َس_ّنات بزرگ ، جزئي از مجموعه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي با مسؤ وليت خاص خودش ه_س_ت . الب_ت_ه ب_ه ت_ش_خ_ي_ص ب_نده مسؤ وليت سپاه حقاً و انصافاً سنگين تر از مسؤ وليت بقيه ب_خ_ش_ه_اس_ت ... لك_ن در ع_ي_ن ح_ال ب_ه ع_ن_وان ج_زئي از نيروهاي مسلّح ، به برادران ارتشي و ب_رادران ن_ي_روه_اي ان_تظامي با چشم تكريم نگاه كنيد؛ به چشم برادري و محبّت و عطوفت به سازمان هاي نظامي ديگر نگاه كنيد، مبادا به چشم كِبر نگاه كنيد؛ زيرا اين شاءن ما را پايين مي آورد و همين كه ما توجه پيدا كرديم كه بهتر از اين برادري هستيم كه اينجا پهلويمان نشسته و خودمان را بهتر از او ديديم ، به مجرّدي كه اين احساس پيدا شد، ما يك سر و گردن از او پايين ت_ر م_ي روي_م و او م_ي آي_د ب_الا، ي_ع_ن_ي او در ج_اي خ_ودش ه_س_ت و م_ا از او ب_ه ط_رف پ_اي_ي_ن تنزّل مي كنيم .

ارت_ش و س_پ_اه م_س_ؤ ولي_ت ج_داگ_ان_ه دارن_د و ت_ق_ري_ب_اً ب_ه م_دّت دو س_ال ، ه_زاره_ا ساعت نفر وقت ، صرف شد و برادرها نشستند دقيق مسؤ

وليت ارتش و سپاه را جدا كردند، براي اينكه اين دو سازمان هر دو لازمند.(102)

... همكاري و روابط صميمانه با ارتش جمهوري اسلامي ، وظيفه هميشگي سپاه و توصيه مستمر ام_ام راح_ل ق_دس سرّه است كه بايد لحظه اي به فراموشي سپرده نشود و اين دو بازوي كارآمد كه هر يك وظيفه مشخصي در كنار ديگري مسؤ وليت دفاع از انقلاب و كشور را دارند بايد هماهنگ ح_رك_ت ك_ن_ن_د. دش_م_ن ه_ن_وز ه_م مي كوشد شايعه ادغام ارتش و سپاه را هر جا و هرگونه بتواند ب_پ_راك_ن_د و در هر موقعيتي به روحيه يكي از اين دو سازمان نظاميِ خدوم ، ضربه بزند. لازم اس_ت ه_م_ه ، ب_خ_ص_وص ف_رم_ان_ده_ان ، ت_اءث_ي_رات س_وءِ اي_ن غ_رض ورزي را صميمانه خنثي كنند.(103)

دو ب_رادر، دو دوس_ت ق_درت_م_ن_د و ب_ازوي ن_ي_روم_ند (ارتش و سپاه ) با حدود ماءموريت هاي كاملاً م_ش_خ_ص و ج_داي از يكديگر، هر كدام بر سر كار خودشان هستند. ماءموريت ارتش تحديد شده ، مشخص شده و تعريف شده است . ماءموريت سپاه هم مرزبندي شده ، معلوم شده و مشخص شده است . ه_ر دو ه_م ب_ه ه_م اح_ت_ي_اج دارن_د و ه_ي_چ ك_دام از ه_م ب_ي ن_ياز نيستند. هركدام هم كار خودشان را دارند.(104)

دو لشكر سپاهي و ارتشي با هم حداكثر همكاري و محبّت را داشته باشيد، آنچه مي توانيد نسبت ب_ه م_ردم ف_داك_ار... ف_روتن برخورد كنيد، خود را خدمتگزار آرمان هاي عزيزي كه آنها با همه وجود خود در راه آن فداكاري كردند بدانيد.(105)

ام_ي_دوارم ب_رادران ع_زي_ز ارت_ش_ي و س_پ_اه_ي و ن_يروي انتظامي ... حداكثر همكاري و محبت را با ي_كديگر بكنند. آمادگي ها را، آموزش ها

را، تعمير و نگهداري را، كمك به يكديگر را به معناي حقيقي كلمه رعايت كنند، و اميدوارم مشمول لطف و رحمت ولي عصر ارواحنا فداه باشند.

ام_روز ارت_ش و س_پ_اه دوش ب_ه دوش ي_ك_دي_گ_ر ب_ه وظ_اي_ف ب_زرگ و اف_ت_خ_ارآم_ي_ز خ_ود عمل مي كنند.(106) رابطه با دولت و نهادهاي ديگر

اي_ج_اد و ح_ف_ظ راب_ط_ه ص_ح_ي_ح و م_ن_ط_ق_ي و ق_ان_ون_ي ب_ا دولت و ق_ب_ول واق_ع_ي و ع_م_لي ح_اك_م_يّت دولت جمهوري اسلامي ؛ براي خنثي كردن تبليغات زهرآگين دشمنان ، لازم است قبول حاكميّت دولت در عملكرد سپاه ، جلوه بيشتري داشته باشد.

اي_ج_اد راب_ط_ه م_ن_ط_ق_ي و م_س_ت_ح_ك_م و ب_رادران_ه ب_ا دي_گ_ر ن_ه_اده_اي ان_ق_لاب_ي از قبيل كميته ، جهاد و ...(107). عمل در چارچوب وظايف

ش_ن_اخ_ت_ن ج_اي_گ_اه و مقام اصلي و واقعي سپاه و اقدام در حدّ وظايفي كه سپاه عهده دار آن است نه ك_م_ت_ر و ن_ه ب_ي_ش_ت_ر، تداخل وظايف به سود هيچ نهادي و ارگاني نيست . سپاه نبايد جز در حدّ وظ_اي_ف_ي ك_ه ب_رع_ه_ده دارد ع_مل كند، مهم ترين و مفيدترين كاري كه سپاه مي تواند انجام دهد، اج_راي ه_مان تكاليفي است كه به موجب قانون ، عهده دار آن است . اين كار سپاه را سريع تر و م_ط_م_ئن ت_ر به اهداف خود خواهد رساند. توصيه براي رفع نقصان و كمبود در نهاد و سازمان ه_اي دي_گ_ر، وظ_ي_ف_ه اي ع_م_وم_ي اس_ت . ام_ّا اج_راي اي_ن وظ_ي_ف_ه ن_ب_اي_د م_وج_ب ت_داخ_ل وظ_اي_ف ي_ا دخ_الت در ح_وزه وظ_اي_ف ن_هادها و سازمانهاي ديگر شود. همچنان كه هيچ نهاد ديگري حق دخالت غيرقانوني در امور سپاه ندارد.(108) ضرورت وجود نمايندگي

ب_ح_م_داللّه در سپاه ، جوانان خوب ، افراد مؤ من ، برجسته ، سالم

و خالص زياد است ، و شايد ه_م_ي_ن ج_ه_ات م_وج_ب شد كه امامِ راحل بزرگوار(ره )در اين نهاد نظامي ، نمايندگي ايجاد كردند درح_الي ك_ه در ح_ق_ي_ق_ت ، ف_رم_ان_ده_ي ه_م ن_وع_ي ن_م_اي_ن_دگ_ي از ف_رم_ان_ده كل قوا در اداره آن تشكيلات است .

اين كار براي اين است كه اين سازمان انقلابي ، نظامي ، حساس ، مفيدِ تجربه شده و مورد نياز و ام_ي_د از ه_م_ه جهات ، در سلامت كامل باقي بماند. اين همان مسؤ وليت عظيمي است كه بايد شما آقايان محترم ، آن را بر دوشهاي استوار و كارآمد خود حس كنيد.(109) هماهنگ با فرماندهي

م_س_اءله ب_راي دف_ت_ر و ح_وزه ن_مايندگي در سپاه دو بخش دارد كه بايد باهم مخلوط نشود: يك ب_خ_ش وظ_اي_ف ع_ادّي و م_ع_م_ولي اي_ن ت_ش_ك_ي_لات اس_ت ؛ ي_ع_ن_ي ب_ه طور طبيعي دفترها يا حوزه نمايندگي ، چه شرح وظايفي دارد كه اين امر مهمّي است .

ب_خش ديگر اين است كه چون نمايندگي رهبري در نيروهاي مسلّح ، نمايندگي فرماندهي است و در ح_ق_ي_ق_ت چ_ون ره_ب_ر ف_رم_ان_ده ه_م اس_ت و ج_ري_ان وي_ژه اي م_ي_ان ن_ي_روهاي مسلّح و فرماندهي ك_ل آن نيروها برقرار مي باشد، بنابراين مي تواند به حيث ارتباط با فرماندهي ، ماءموريت هايي را به حسب اقتضاي شرايط _ غير از آن ماءموريت اصلي _ داشته باشد. مثلاً در مواردي ممكن اس_ت ف_رم_ان_ده_ي ك_ل م_ص_لح_ت ب_دان_د ارت_ب_اط ح_ف_اظ_ت ه_ا ي_ا م_واردي از اي_ن ق_ب_ي_ل را _ ك_ه م_رب_وط ب_ه ف_رم_اندهي كل است _ به دفتر و حوزه نمايندگي بدهد. ليكن اينها وظايف طبيعي و عادّي نيست . بلكه وظايف فوق العاده و ويژه است كه در درجه دوّم اهميت

قرار دارد. آن_چ_ه ك_ه در درج_ه اوّل اه_م_ي_ت ق_رار دارد، مسؤ وليت اوّلي است كه همان ماءموريت عادي اين حوزه نمايندگي را تشكيل مي دهد.

اصولاً فرمانده سپاه و حوزه نمايندگي موازي نيستند، اگر چه موظف و ماءمور به همكاري و كمك و ت_اءي_ي_د او م_ي باشد. دستگاه نمايندگي به هيچ وجه نبايد به عنوان يك جريان معارض يا مزاحم و اخلال كننده در امر فرماندهي به شمار آيد. اين واقعاً يك ملاك است . اگر در واحد نظامي ، فرماندهي اختلال پيدا كرد و دچار تزلزل شد، هيچ اميدي به آن مجموعه نظامي نيست .

اصولاً يگان نظامي ، غير از يك عده افراد است . لشكر به معناي عامش _ يعني يك مجموعه نظامي _ م_ع_ن_اي_ي غ_ي_ر از م_ع_ناي صد نفر، پانصد نفر يا دو هزار نفر دارد؛ زيرا ممكن است دو هزار نفر ب_اش_ن_د، امّا يك لشكر نباشند چون ماهيت لشكر به چند چيز ديگر _ غير از افراد _ نيز قوام دارد ك_ه اه_م آن_ها سازماندهي و مديريت واحد نظامي است كه اساساً از لحاظ محتوا با مديريتهاي غير نظامي متفاوت است . بنابراين ، لشگر اگر سازماندهي نداشت لشكر نيست و اگر ده برابر آن ه_م آدم ب_اش_ن_د، ارزش ن_ظ_ام_ي ن_دارد زي_را م_ث_ل اي_ن اس_ت ك_ه م_س_لّح ن_ب_اش_ن_د ي_ا م_ثل اين است كه اصلاً كسي نباشد. اگر سازماندهي بود امّا در آن بالا فرماندهي قرار نداشت ، ب_از ه_م ف_ايده اي ندارد. معناي نبودن فرمانده اين نيست كه جسم فرمانده نباشد، فرمانده اگر خودش بود امّا اختيارات فرماندهي نداشت يا قدرت و عنصري فرماندهي نداشت ، ديگر فرمانده ن_ي_س_ت پ_س ي_ك_ي از

معيارهاي اصولي ما اين است كه اختلالي از ناحيه حوزه نمايندگي در كار ف_رم_ان_ده_ي ب_ه وج_ود ن_ي_اي_د. از ط_رف_ي ، چ_ون ك_ار ع_لم و عمل و حفظ جهت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يك امر عنصري و در واقع دميدن روح در كالبد اس_ت و ان_ج_ام اي_ن كار مهم را حوزه هاي نمايندگي عهده دارند، لذا از طرف فرماندهي نيز نبايد خ_للي در اي_ن ام_ر ص_ورت ب_گ_ي_رد. ب_ن_اب_راي_ن ح_وزه ك_ار اي_ن دو ب_ار ي_ك_دي_گر متفاوت است .(110) ضامن و حافظ سلامت فكري

ح_ف_ظ س_لام_ت ف_كري سپاه بستگي به وجود دفاتر نمايندگي امام در سپاه دارد؛ زيرا كه سپاه م_ج_م_وع_ه اي از ج_وان_ان ب_ا اخ_لاص اس_ت ك_ه ب_اي_د ه_م_چ_ن_ان در خ_ط درست اسلام و تسليم در م_ق_اب_ل اح_ك_ام اله_ي ب_اق_ي ب_م_ان_د و اي_م_ان خ_ود را ت_واءم ب_ا ت_ق_وا و ع_م_ل ه_م_ي_شه حفظ كند و چنين حالتي جز با حضور روحانيون ، علما، اساتيد و مرشدين ديني كه روحانيون دفاتر نمايندگي امام هستند عملي نيست .(111)

ش_م_ا (م_س_ؤ ولان دف_ات_ر ن_م_اي_ندگي ) بايد با كمال قدرت ، حركت خود را در سپاه ادامه دهيد. ن_م_اي_ندگيِ امام جزء كارهايي است كه نبايد منتظر تكليف بماند چرا كه قرآن و امام تكليف آنها را مشخّص كرده است .

س_پ_اه ن_ه_الي اس_ت ك_ه از ب_ط_ن ان_ق_لاب ج_وش_ي_ده اس_ت ، ام_ّا ه_ر ن_ه_ال م_ث_م_ري اگ_ر م_راق_ب_ت ن_ش_ود ق_اب_ل از ب_ي_ن رف_ت_ن اس_ت و اي_ن م_راق_ب_ت وظ_ي_ف_ه ش_م_اس_ت .(112)

از ابتداي فعّاليّت اين واحد احساس مي شد كه يك تضميني قطعي براي سپاه فراهم شده است . س_پ_اه ي_ك م_ج_م_وع_ه ان_س_ان_ي اس_ت و ه_م_ه خ_ص_وص_ي_ات آن را ن_ي_ز دارا م_ي ب_اش_د. اگ_ر در داخ_ل اين كالبد

زنده امكان مقاومت در مقابل بيماري ها وجود داشته باشد قدرت مبارزه با بيماري و م_ي_كروب هست و در حقيقت مجراي واقعي فرماندهي و حضور و نظارت حضرت امام (ره )و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي همين دفاتر نمايندگي است . آنچه كه حضور ولي فقيه را به عنوان ع_ن_ص_ر روح_ان_ي و م_عنوي و عارف و ربّاني در سپاه حفظ مي كند، دفاتر نمايندگي امام است و حضور امام يعني حضور مراقبت كافي و دائم كه جلوگير نفوذ فساد باشد.(113) هدايت معنوي

... نمايندگي هاي امام در سپاه جنبه ولايت فقيه و هدايت معنوي و ارشاد و نظارت تام بر حركت و سير و جهت گيري الهي و اسلامي سپاه را كه جنبه اصلي رهبر و امام امت است زير نظر دارند. در حقيقت آنچه را شما به عهده داريد متناسب با حيثيّت و وزانت مسؤ وليت شما در سپاه پاسداران است وظ_اي_ف ف_وق الع_اده ح_سّاس شما در يك ارگان صد در صد انقلابي ايجاب مي كند كه برخورد ش_م_ا ب_رخ_وردي پ_دران_ه ب_اشد و احساس محبّت را از هر روش شما احساس كنند. موقعيّت شما موقعيّتي است كه اگر از تخلّف ها اغماض شود، زيان فقط عايد متخلّف نخواهد شد بلكه عايد بسياري از نفوس طيّبه نيز خواهد شد. بنابراين ، هيچ گونه تخلّفي مورد اغماض نبايد قرار بگيرد.(114)

س_پ_اه پ_اس_داران ان_ق_لاب اس_لام_ي ي_ك ن_ي_روي ان_ق_لاب است كه بر پايه دين و تقوا و درك و ع_م_ل ان_ق_لابي به وجود آمده و وظيفه اساسي نماينده اين جانب در آن عبارت از نظارت مستمر بر حفظ و استحكام اين پايه اساسي و برخورد با تخلّفات و پيشگيري از

آنهاست ... .

واح_ده_اي ع_ق_يدتي _ سياسي را تقويت فرماييد تا با روشهاي برنامه ريزي شده و شيوه هاي ابتكاري ، معنويت و آگاهي و معرفت اسلامي را در سپاه رشد و عمق بخشند.

ح_ض_ور ن_مايندگي و دفاتر وابسته به آن در سراسر سپاه مخصوصاً در ميان يگانهاي رزمي فعّال نموده ، با سازماندهي قوي و مستحكم كارايي آنرا مضاعف فرماييد.(115)

م_ا ب_اي_د اي_ن نكته را در نظر بگيريم كه هر كسي وارد سپاه شد، در زير شعاع تربيت و اداره م_ع_نوي شما، روز به روز كمالات معنوي اش بيشتر شود و پيشرفت كند. نبايد هيچ افت روحي و معنوي در سپاه مشاهده شود.(116)

... ق_وام و ش_خ_صيت سپاه ، به معنويتش است و اين معنويت از طريق شما آقايان و علماي محترم كه معلّمان اخلاق و معنويت و تزكيه هستيد، قابل تاءمين است .(117)

برادران عزيز روحاني كه در سپاه يا در بقيه نيروهاي مسلّح تشريف دارند و بركات وجودشان ب_ر اي_ن ج_وان_ان م_خ_لص و ص_الح اف_شانده مي شود، اين مسؤ وليت عظيم را بر دوش دارند كه م_ض_اف ب_ر ع_ق_ايد و احكام ، معنويات اسلام را تعليم بدهند و اخلاق را متذكر بشوند. اخلاق هم درس ن_ي_س_ت ، درس اخ_لاق ي_ك ع_لم اس_ت . آن چيزي كه لازم است ، نصيحت است ، همه ما به نصيحت اح_ت_ي_اج داري_م . ب_اي_د ج_وان_ان را ن_ص_ي_ح_ت ك_نند و آنان را از تصرف هواي نفس ، خود خواهي ، ب_دن_گ_ري ن_س_ب_ت ب_ه م_س_ائل و دس_ت_خ_وش ش_يطان شدن ، دور نگهدارند. غير از اين كه بايد م_ع_لوم_ات_ش_ان را ك_ام_ل ك_ن_ن_د، م_ع_ارف_ش_ان را ب_الا ب_ب_رن_د و ق_درت تحليل سياسي بدهند.(118)

ن_گ_ذاريد جوان هاي زيرمجموعه

هاي شما مجذوب جلوه هاي مادي بشوند و دلشان را بدهند به آن چ_ي_زهايي كه به مردم معمولي و عادي دنيا تعلّق دارد. اين تعلّقات دنيوي متعلّق به همه افراد ب_ش_ر و ه_م_ه ح_ي_وان_ات اس_ت ح_تي دل سپردن به اينها و مجذوب شدن به اينها سقوط در حدّ يك انسان متوسّط و معمولي را در پي دارد. انسان اين دوره ، آن هم انساني كه به اين مجموعه تعلّق دارد، ي_ك ان_س_ان ب_رج_س_ت_ه اس_ت و برجسته شدن يعني از اين سطح معمولي عروج كردن و اوج گ_رف_ت_ن ، لذا ن_ب_اي_د ب_گ_ذاري_م دوب_اره س_ق_وط ك_ن_د و اي_ن آن م_س_ؤ ولي_ت اس_اس_ي اس_ت .(119) پي نوشت: 57 - پيام انقلاب ، شماره 113 ، ص 17 .

58 - پيام انقلاب ، شماره 112 ، ص 54 .

59 - رويدادها و تحليل ، شماره 66 ، ص 15 .

60 - ضميمه رويدادها ، شماره 325 .

61 - ضميمه رويدادها ، شماره 325 .

62 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 30 / 6 / 74 .

63 - همان .

64 - رويدادها و تحليل ، شماره 66 ، ص 10 _ 13 .

65 - ضميمه رويدادها ، شماره 325 .

66 - در ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 1370 .

67 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

68 - حديث ولايت ، ج 1 ، ص 253 .

69 - همان .

70 - جمهوري اسلامي ، 6 / 2 / 73 ، ص 11 .

71 - همان .

72 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

73 - همان ، 26 شهريور 1370 .

74 - روزنامه جمهوري اسلامي ،

26 شهريور 1370.

75 - همان ، 5 آبان 1370 .

76 - همان ، 26 شهريور 1370 .

77 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

78 - همان ، 26 شهريور 1370 .

79 - همان ، 28 / 6 / 70 .

80 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 27 / 6 / 70 .

81 - سخنراني در جمع فرماندهان ، 26 / 6 / 71 .

82 - سخنراني در دانشگاه امام حسين ، 17 / 8 / 74 .

83 - سخنراني در جمع فرماندهان ، 26 / 6 / 71 .

84 - حديث ولايت ، ج 1 ، ص 254 .

85 - رويدادها و تحليل ، شماره 48 ، ص 13 _ 12 .

86 - ضميمه رويدادها ، شماره 325 .

87 - روزنامه اطلاعات ، 30 / 11 / 1369 .

88 - در ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 70 .

89 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

90 - حديث ولايت ، ج 6 ، ص 242 .

91 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 27 .

92 - رويدادها و تحليل ، شماره 48 ، ص 13 .

93 - همان ، شماره 66 ، ص 16 .

94 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 / 9 / 1368 .

95 - رويدادها و تحليل ، شماره 22 ، ص 7 .

96 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370 .

97 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

98 - س_خ_ن_ان در ج_م_ع ن_ي_روه_اي لش_ك_ر 27 م_ح_م_د رسول اللّه (ص )، 20 / 3 / 75 .

99 - حديث ولايت ، ج 6

، ص 252 .

100 - روزنامه رسالت ، 6 مهر 1368 .

101 - پيام ، ص 51 .

102 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

103 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370 .

104 - همان ، 5 / 2 / 74 .

105 - صف ، شماره 161 ، ص 6 .

106 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 7 / 8 / 75 .

107 - پيام ، ص 52 .

108 - پيام ، ص 52 _ 51 .

109 - ديدار با مسؤ ولان نمايندگي ، 16 / 12 / 74 .

110 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 185 تا 188 .

111 - رويدادها و تحليل ، شماره 38 _ 37 ، ص 7 .

112 - همان ، شماره 22 ، ص 7 .

113 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 26 .

114 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 26 .

115 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 4 / 69 .

116 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 189 .

117 - همان ، ج 1 ، ص 256 .

118 - همان ، ج 6 ، ص 252 .

119 - سخنراني در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71 .

منبع: سپاه از ديدگاه مقام معظم رهبري، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه

سپاه از منظر ولايت(3)

در اين مقاله به ديدگاههاي مقام معظم رهبري(مدظله العالي) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي پردازيم: معرفت ديني

ي_ك_اي_ك ب_رادران س_پ_اه ب_اي_د ت_دي_ن و ت_ق_وا _ ي_ع_ن_ي ه_م_ان ط_ه_ارت و ع_م_ل ب_ه م_وازي_ن دي_ن_ي _ را دارا ب_اش_ن_د. اي_ن ه_م_ان م_س_ؤ ولي_ت

اص_لي _ ي_ع_ن_ي ع_لم و ع_م_ل و م_ع_رف_ت و آگ_اه_ي دي_ن_ي _ اس_ت .

الب_ت_ه م_ع_رف_ت و آگ_اه_ي دي_ن_ي ش_ام_ل م_س_ائل س_ي_اس_ي ه_م م_ي ش_ود و م_ن_ظ_ور ف_ق_ط ن_م_از و روزه و ام_ث_ال اي_ن_ه_ا ن_ي_س_ت . دش_م_ن ش_ن_اس_ي و دوس_ت ش_ن_اس_ي و ج_ري_ان ش_ن_اس_ي و ق_درت ت_حليل سياسي ، جزو همان بخش معرفت ديني و عمل است ، اين وظيفه اصلي نمايندگي است و از بالا تا پايين سپاه ، بايد در اين جريان حضور داشته باشند.(120)

... دش_م_ن ب_ه ف_اس_د و ض_اي_ع ك_ردن اعماق اين نهاد ديني و انقلابي و مفيد اميد مي بندد. شما ب_اي_س_ت_ي ن_گ_ذاري_د، الب_ت_ه ن_گ_ذاش_تن شما با نگذاشتن حفاظت اطلاعات فرق دارد. شما حفاظت اط_لاع_ات ن_ي_س_ت_ي_د. ح_ص_ار ش_م_ا، ح_ص_ار ع_ق_ي_ده ، ف_ك_ر و اي_م_ان غ_ي_ر ق_اب_ل ن_ف_وذ اس_ت . در ح_الي ك_ه ح_ص_اره_اي دي_گ_ر ق_اب_ل ن_ف_وذن_د. اي ب_س_ا ب_ا ت_ش_كيل كلاس ، معلومات فرد را از دين بالا مي بريم ، در حالي كه ايمان او بيشتر نشده است ، ح_ت_ي خ_داي ن_اك_رده ممكن است رفتار ما، ايمان كسي را كم هم بكند!... بايد معلومات ديني افراد س_پ_اه ب_الا ب_رود ام_ّا در درجه دوّم آن چيزي كه بيشتر لازم است تقويت ايمان است . البته ايمان آگاهانه ، هم ماندگارتر است ، هم كارآمدتر. كارهاي مهمّي از ايمان غيرآگاهانه سر مي زند امّا خ_ط_رن_اك و در معرض خطر هست ، لذا بايد به آنان آگاهي و معرفت بدهيد. حصار واقعي حصار اي_م_ان اس_ت . ب_اي_د آن را ح_ف_ظ ك_نيد، مي دانيد كه حصار ايمان كمتر در كلاس به دست مي آيد. بيشتر در جلسات موعظه ، در برخوردهاي خوب و بيشتر از

همه در رفتار ما و در سوق دادن آنان به نماز، عبادت ، ذكر، تضرّع و توسّل به دست مي آيد. اينها خيلي مهم است .

آنان را به نوافل ، تهجّد و استغفار وادار كنيد، عادت بدهيد شايد لازم نباشد روي همه دستگاه ها در اي_ن زم_ي_ن_ه ، اي_ن ه_م_ه پ_اف_ش_اري ك_ن_يم ، امّا روي سپاه و بعضي از نهادهاي ديگر لازم است .(121) رشد فكري و فرهنگي

م_س_ؤ ولان ف_ره_ن_گ_ي در س_پ_اه ب_اي_د پ_اس_داران ان_ق_لاب را ب_ه اس_ت_دلال ، م_ن_ط_ق و اي_مان قوي در برابر توطئه ها مسلّح كنند تا دشمن نتواند از نقاط ضعف در آنها نفوذ كند.

... س_پ_اه ام_روز م_ظ_هر جوشش انقلابيِ جامعه ما و جمهوري اسلامي است . در كنار خدمات ارزشمند س_پ_اه ك_ار در ام_ور ف_ره_ن_گ_ي ، ادبيات انقلاب و كار تبليغي ، منطقي صحيح در كيفيّت مطلوب ارائه ك_ردن ، ي_ك خ_دم_ت ارزشمند و مهمّ است . مردم از يك واحد نظامي بيشتر توقع رزم دارند امّا مشخّصه يك واحد رزمي انقلاب است كه همانند خود انقلاب داراي جوانب و ابعاد مختلف از جمله بعد فرهنگي قوي در كنار سازماندهي نظامي باشد كه بحمدللّه گزارشات نشان مي دهد كه سپاه در اي_ن ج_ه_ت پ_ي_ش_رف_ت ق_اب_ل م_لاحظه اي داشته است . افرادي كه بينش عميق اسلامي دارند بر سيستم فرهنگي سپاه نظارت خود را حفظ كنند.

... ش_ما (مسؤ ولان تبليغات سپاه ) امروز وارث يك فرهنگي هستيد كه اصولاً غرب زده بوده است و ص_د در ص_د اگ_ر ب_خواهيد آن را عمق و تحوّل اسلامي ببخشيد، يك راه طولاني در پيش داريد كه بايد با تلاش و كار و صبر و

حوصله آن را بپيماييد.

... لازم_ه ع_ض_و نهاد سپاه انقلاب اسلامي بودن به معناي حقيقي آن علاوه بر داشتن معرفت ، عمق اس_لام_ي ، ن_ظ_ام_يگري ، آگاهي هاي گوناگون ، تعهّد، آموزش ، سازماندهي و درك صحيح از ا ن_ق_لاب ، اي_ن اس_ت ك_ه ج_س_ت_ج_و ك_ن_ي_م و ب_ي_اب_ي_م ((ب_راي ت_ص_ح_ي_ح و تسجيل قوّت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي چه چيزهايي ضروري است .)) بعد، آن معيارها را با واق_عيّت سپاه بسنجيم و ببينيم كدام يك را كمبود داريم و يا ضعف داريم و به رفع آن نقيصه ها ب_پردازيم . فرضاً اگر ديديد شور و هيجان بيشتري در سپاه لازم است ، در اين جهت كار كنيد و ن_ق_اط ن_ف_وذ ن_ق_اي_ص را و ن_ي_روه_اي س_پ_اه را ب_ا ك_ار خ_ود ب_ه اس_ت_دلال ، م_ن_ط_ق و اي_مان قوي در برابر توطئه ها مسلّح كنيد تا دشمن نتواند از نقاط ضعف در آنها نفوذ كند.

ش_م_ا ب_اي_د تكميل كننده هويت واقعي سپاه باشيد و در غير اين صورت اشتباه رفته ايد و علاوه بر اسراف نعم الهي وقت هزاران نفر را هم تلف كرده ايد.

... ش_م_ا مسؤ ولين فرهنگي سپاه بايد پاسداران انقلاب را در برابر آفت هاي انقلاب واكسينه ك_ن_يد و ضامن سلامت سپاه و فرهنگ انقلابي حاكم بر آن باشيد و در اين راه از هنر و زيبايي در حد اعلا بهره بگيريد.(122)

((ب_رادران_ي ك_ه س_لاح م_ي_دان ج_ن_گ و س_لاح م_ح_ب_ّت م_ردم ب_ه ه_مراه پشتيباني و حمايت امام كه ب_الات_ري_ن پشتوانه هاست همواره آنها را حمايت كرده ، بايد از يك عمق متناسب فكري برخوردار ب_اش_ن_د؛ زي_را ص_رفاً انگيزه و احساسات ايماني كافي نيست بلكه معرفت ، آموزش و آگاهي

هاي كافي نيز لازم است .(123)

... ح_ف_ظ اين روحيه (انقلابي ) با تربيت دائمي ديني است كه البتّه آقايان محترم ، علمايي كه ت_ش_ريف دارند و دفتر نمايندگي و گروههاي عقيدتي سياسي ، زمينه ساز و سررشته دار اين ق_ض_ي_ه ت_ع_لي_م و درس و آم_وزش و بعضي از مراقبت ها هستند. امّا حقيقت و قوام قضيه به اراده و خواست تك تك افراد و فرماندهان بستگي دارد.(124) آموزش عقيدتي

ن_م_اي_ن_دگ_ي ولي ف_ق_ي_ه در س_پاه يك نقطه محوري و اصلي است و ايمان و تقوا بايد دائماً در پ_ي_كره عظيم سپاه مشاهده شود. درس ها و آموزش هاي اعتقادي مربوط به همين مركز الهي است . ما نمي توانيم از نيروهاي جوان و پرانرژي سپاه بخواهيم كه متّقي و پرهيزگار باشند و در عين ح_ال م_رب_ّي و روح_ان_ي ب_ه ق_در كافي در اختيار آنها نگذاريم . اينجاست كه تكليف روحانيون محترم و فضلا در سپاه تكليف بسيار مهمّ و فوري است .(125)

ف_ع_ّاليّت اين جريان (حضور برادران روحاني ) مي تواند اين عنصر انقلابي را همواره در خدمت ان_ق_لاب ن_گ_ه_دارد و اگ_ر شما خوب عمل كنيد سپاه پاسداران واقعاً پاسدار انقلاب باقي خواهد ماند.(126)

ك_ار اص_لاح ع_لم و ع_م_ل و حفظ جهت در سپاه پاسداران ، كاري اساسي و همچون روحي در كالبد اس_ت و لذا دف_ات_ر ن_م_اي_ن_دگ_ي ولي ف_ق_ي_ه ب_اي_س_ت_ي ح_ض_وري ف_ع_ّال و مستمرّ در همه جاي اين نيرو داشته باشند و با همكاري صميمانه با فرماندهان سپاه و بدون دخالت در كار يكديگر به وظايف خود عمل كنند.(127) رابطه مستحكم با ولي فقيه

ولاي_ت ف_ق_ي_ه ب_ايد همچون خون زندگي بخش ، در رگ سپاه جاري باشد و اين

جريان بايد در عملكرد سپاه و سپاهيان تجلّي كند.(128)

نكته ديگر حفظ ارتباط با ولي فقيه است ... به نصايح امام دقت كنيد.(129)

آينده سپاه پاسداران مايه اميد، آرزو و چشم اندازهاي زيبا و وسيع است و اگر سپاه هدايت نشود و ن_ظ_ارت م_س_ت_م_رّ ولاي_ت ف_ق_ي_ه ن_ب_اش_د از س_وي دش_م_ن_ان بشدّت مورد تهديد قرار گرفته و احتمال نفوذ و انحراف خط سپاه نگران كننده خواهد بود.(130) نظارت بر نصب ، ترفيع و گزينش

ب_ر ك_لي_ّه م_وارد ن_صب و ترفيع و گزينش و سپردن مسؤ وليت هاي جديد به فرماندهان و مسؤ ولان از ن_ظ_ر ص_لاح_ي_ت ه_اي دي_ن_ي و س_ياسي نظارت نموده و بدين وسيله سلامت انتصابات را تاءمين فرماييد.

ب_ر گ_زينش كليّه مسؤ ولين و پرسنل حفاظت اطلاعات از نظر صلاحيّت ديني و سياسي نظارت نماييد.

در م_راك_ز آم_وزش_ي س_پ_اه م_ان_ن_د دان_ش_گ_اه ام_ام ح_س_ي_ن (ع )ح_ض_ور ف_ع_ّال ي_اف_ت_ه ، ب_رن_ام_ه ت_ع_لي_م و ت_رب_ي_ت اس_لام_ي را ب_ه ط_ور ك_ام_ل در آن اج_را ن_م_اي_ي_د و ك_لي_ّه ام_ور فرهنگي و نشريّات خبري و غيره و روابط عمومي سپاه برعهده نمايندگي است . ارتباط با روحانيت

ب_ا روح_انيّت متعهّد و حوزه هاي علميّه و مراكز علمي و فرهنگي كشور به منظور تغذيه فكري و م_ع_ن_وي ف_رم_ان_ده_ان و مسؤ ولان و نيروهاي سپاه ارتباط برقرار نماييد و جذب و سازماندهي و آموزش و اعزام طلاّب و فضلاي جوان را مورد اهتمام قرار دهيد.

ن_ي_روه_اي س_پ_اه و ب_س_ي_ج را ب_ا ه_داي_ت و ت_وج_ي_ه م_داوم ان_ق_لاب_ي و س_ي_اس_ي آم_اده ح_ض_ور فعّال در صحنه هاي دفاع از انقلاب نگه داريد و پيوسته بر آگاهي و بينش آنان بيفزاييد. حفظ سپاه از گروه گرايي

م_س_ؤ ولي_ّت ح_فظ و صيانت سپاه ، نيروهاي

مقاومت بسيج از ورود در گروه ها و باندهاي سياسي طبق رهنمود قائد عظيم الشاءن حضرت امام خميني (ره )نيز با شماست . انطباق مقررات با موازين شرعي

ك_لّي_ه م_ق_ررات و ض_واب_ط_ي ك_ه در داخل سپاه تهيّه و تدوين مي شود بايد از نظر انطباق با موازين شرعي به تاءييد نمايندگي برسد. لازم است تذكراً بگويم فرماندهي و نمايندگي م_وظ_ّف_ن_د ض_من تفاهم و هماهنگي جدّي با يكديگر كه بحمداللّه تاكنون نيز بوده است مرزها و ث_غ_ور وظ_ايف محوّله را رعايت نمايند و فرماندهي با اقتدار لازم ، مسؤ وليت خويش را به انجام رساند.(131)

س_پ_اه ب_ا اي_ن خ_ص_وص_ي_ات : ((مردمي بودن ، زاهدانه بودن ، انقلابي بودن ، از رهبري خوب برخوردار بودن )) شرط مقبوليّت و جزئيت و عضويّت و تفكيك ناپذيري از انقلاب را به دست م_ي آورد... و اي_ن ن_ك_ت_ه ، الب_تّه براي ما تكليف هايي هم معيّن مي كند و آن اين است كه نگذاريم س_پ_اهِ ان_ق_لاب از اين خطّي كه دارد خارج و يا منحرف شود و جداً با هرگونه انحراف و نفوذ در سپاه مبارزه كنيم .(132) حضور در همه مراكز

ب_اي_د دق_ت ك_رد ك_ه از ب_الا ت_ا پ_ايين ترين رده هاي سپاه _ چه رده هاي عملياتي و چه اداري _ ح_ض_ور ن_م_اي_ن_دگ_ي ره_ب_ري ك_املاً محسوس باشد و تمام يگان ها و خطوط جبهه و پشت جبهه و ق_رارگ_اه ها، آن را احساس كنند... وجود حوزه نمايندگي بايد حس شود زيرا به نظر من مساءله حوزه نمايندگي ، مساءله بسيار مهمّي است .(133) پاسداران

توصيف

شهادت طلب

برگزاري سمينار فرماندهان سپاه ، بار ديگر اين فرصت مغتنم را پيش آورد كه احساسات عميق خ_ود

را ن_س_ب_ت ب_ه س_پ_اه_ي_ان ، اي_ن گ_له_اي س_رخ و اي_ن نهال هاي خونين انقلاب ابراز دارم .

... ش_م_اي_ي_د ك_ه لب_اس ش_هادت را، چنين عاشقانه و معصومانه به تن كرده ايد و با اخلاص و ايثار جان خود را سپر بلاي انقلاب مردم ميهن خويش ساخته ايد.

در وج_ود ش_م_ا چ_ي_زي است كه از عاشقان خدا دل مي برد و عارفان جلوه حق را بي تاب مي كند. آن_چ_ن_ان ك_ه امام عزيز را آرزومندانه به بيان اين جمله مي دارد كه : ((اي كاش من هم يك پاسدار بودم !))

ت_لا لؤ ق_ط_ره قطره خون شما، آفتاب را شرمسار مي كند. آنان كه عظمت و معصوميّت شما را با حقارت و شقاوت دشمنانتان به مقايسه مي نشينند، سخت در اشتباهند.

شما با شهادت خويش ، به مرگْ معني زندگي مي بخشيد و دشمن از درك اين معنا عاجز است . اين اس_ت آن طرح نو كه شما مجريان آنيد و از اينجاست كه همچون شما بودن ، آرزويي است كه همه ع_اش_ق_ان لق_اءالله در دل م_ي پ_روران_ن_د. ش_م_ا ب_ا درك ع_م_ي_ق ف_لس_ف_ه تشكيل سپاه ، نشان داديد كه معني جنداللّه را مي دانيد و حتّي به كوردلترين دشمنان خود ثابت كرديد كه جهاد هدفتان و شهادت آرزويتان است .

اوج ع_ظ_م_ت م_ع_ن_وي شگفت انگيز شما در اين نكته نهفته است كه مي فهميد چه مي كنيد و مي دانيد ب_راي چ_ه م_ي ج_نگيد. شما امروز از تجربه كافي ، كارايي لازم ، روحيه عالي و آموزش قوي ب_رخ_وردار ه_س_ت_ي_د. اگر پشتوانه كار شما تنها همين بود، باز پشت دشمن از شنيدن نامتان مي لرزيد. اما شما فراتر از اين ،

نداي آسماني قرآن را نيز به گوش جان شنيده ايد كه :

(قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ...)

ش_ما ميوه گرانبهاي شجره طيّبه انقلاب اسلامي هستيد. اعتبار و عزّت سپاه در گرو عملكرد شما سپاهيان است همچنان كه موجوديّت انقلاب در گرو عملكرد سپاه است و چه پرمغز و شيوا است اين كلام كوتاه امام كه اگر سپاه نبود كشور هم نبود.(134) مظهر عشق و ايثار

س_وّم ش_ع_ب_ان ... را ك_ه روز پ_اس_دار ن_ام_گ_ذاري شده است ، به شما پاسداران ، گلهاي سرخ ان_ق_لاب اس_لام_ي اي_ران و ك_ب_وت_ران خ_ون_ي_ن ب_ال ج_ب_ه_ه ه_اي ن_ب_رد ح_ق ض_د باطل ... تبريك مي گويم .

ك_س_ي كه لباس مقدّس پاسداري را بر تن مي كند، در حقيقت حركت خود را بسوي قلّه اي آغاز مي نمايد كه اين دو شاخصه (عشق و ايثار) پرچم هاي بلند فرو كوفته بر آن قلّه اند.

پ_اس_دار ان_قلاب اسلامي آگاهانه راه حسين (ع )را كه ادامه راه انبياء الهي است انتخاب مي كند و در اي_ن راه ، فروغ خون اصحاب حسين و شهيدان گلگون كفن كربلا را چراغ راه خويش قرار مي دهد.

شما اي پاسداران قرآن ! و اي سربازان امام زمان (عج ) افتخار كنيد كه در جهان كفر آلودي كه ق_درت ه_اي غاصب جهاني با تمام نيرو و توان خود به حراست از قلعه پوسيده كفر و استكبار كمر بسته اند، در پيشاپيش صفوف ملّتْ به پيكارِ كفر و استكبار قيام كرده ايد و از همين روست ك_ه ب_ندگان خدا و صالحان امت از شما با عشق و محبت ياد مي كنند و شما علي رغم همه تبليغات ج_ه_ان_ي و اي_ادي مزدور داخلي آنان

در قلب ملّت خود جاي داريد. از خودگذشتگي شما در عرصه ن_ب_رد ب_ا دش_م_ن خ_ارج_ي و ض_د ان_قلاب داخلي ، نمونه درخشان ايثار بشري است . اين است راز پيروزي شما و اين است راز عشق ملّت مسلمان ايران به شما.(135)

م_ن خ_ود را ي_ك س_پ_اه_ي م_ي دان_م . ب_ن_ده و ام_ث_ال م_ن ه_م_چ_ون آق_اي ه_اش_م_ي رف_س_نجاني كه از اول به پاي اين نهال برومند نشسته ايم ، با دشمنانش جنگيده ايم و دست بر سر دوستان كشيده ايم رابطه مان با سپاه رابطه ابدي است .(136) سرافراز در امتحان الهي

حضور شما عزيزان سپاهي ، هر جا كه هستيد، جهاد دشوار ده ساله و صحنه هاي خون و فداكاري بزرگ و عطر شهادت را با خود به همراه مي آورد.

س_پاه ، مجموعه اي از بهترين عناصر مؤ من و انقلابي است كه در سخت ترين ميدان ها وارد شدند و در ط_ول ام_ت_ح_ان ه_اي دش_وار، ق_دم ب_ه ق_دم پ_ي_ش رف_ت_ن_د و ت_ك_ام_ل پ_ي_دا ك_ردن_د و الان در ري_ح_ان ش_ب_اب اس_ت ؛ س_پاه در اوج جواني و قدرت و نشاط است .(137)

اجتماع شما برادران عزيز براي اين جانب فرصتي است تا بار ديگر تكريم صميمانه خود را نثار بازوان كارآمد و دستان سخاوتمند و مردان دريا دلي كنم كه در عرصه امتحان بزرگ الهي ب_ا ج_ه_اد م_خ_لصانه در راه خدا و بذل همه سرمايه هاي ارزشمند انساني ، يادگار جاودانه به جاي نهادند. از مرگ نهراسيدند و سختي هاي ميدان نبرد را به جان خريدند و از بوته آزمايش ، س_راف_راز ب_ه درآم_دن_د ب_رخ_ي در اي_ن ق_لّه ش_ك_وه ان_س_ان_ي ، جان دادند و خلعت فاخر شهادت پوشيدند

و برخي همچنان در وادي خدمت به انتظار ايستاده اند، تا وظيفه الهي ، آنان را به كجا ف_راخ_وان_د و ت_كليف اسلامي از آنان چه بخواهد درود خدا و اوليايش بر اين بندگان صابر و صالح باد.(138) مجاهدان في سبيل اللّه

سپاه و بسيج در خط مقدم مجاهدان في سبيل اللّه هستند... در نظام اسلامي اشرف امّت مجاهدان في س_ب_ي_ل اللّه ه_س_ت_ن_د، ك_س_ان_ي ك_ه ش_ب و روزش_ان را ب_راي دف_اع از ح_ري_م دي_ن ص_رف م_ي كنند.(139) يادگاران دفاع مقدس

س_پ_اه پ_اس_داران ان_ق_لاب اس_لامي مجموعه اي از جوانان مؤ من و بااخلاص است كه يادآور دوران پ_رت_لاش ، پ_رق_ي_م_ت و پردرخشش حماسه دفاع مقدس هستند و از آن دوران ، يادگارهايي را در دل ، ذهن و جسم خود به همراه دارند.(140)

ام_ام ب_ه ع_ن_وان ب_زرگ_م_ردي ف_ق_ي_ه ، زاه_د و ع_ارف ه_م_واره و از ص_م_ي_م دل آرزو م_ي ك_ردند كه اي كاش يك پاسدار بودند زيرا آنچه كه امام را اينگونه به شوق مي آورد، ش_ور و اش_ت_ي_اق پ_اس_داران ب_ه ج_ه_اد و حضور در ميدان هاي خطر و جنگ با دشمن و بهره گرفتن از اين فرصت براي رسيدن به كمال بشري بود.(141) فرزندان و پيروان امام حسين (عليه السلام )

ب_ن_ده اي_ن م_ي_لاد ب_زرگ و اي_ن ع_ي_د م_ت_ع_لق به همه حق خواهان و ظلم ستيزان تاريخ را به شما ف_رزن_دان ح_سين بن علي (ع )و به جواناني كه حقيقتاً بازماندگان معنوي و حقيقي حسين بن علي (ع )ه_س_ت_ي_د ت_ب_ري_ك ع_رض م_ي ك_ن_م و ام_ي_دوارم ك_ه خ_داي متعال همه شما برادران عزيز و فرزندان حقيقي حسين بن علي (ع )را در همين خط صحيح و مستقيم باقي بدارد.(142)

ش_م_ا ج_وان_ان ع_زي_ز،

ش_م_ا ك_س_اني كه راه خدا و اتكاء به خدا را آزموديد و تجربه كرديد و ف_واي_د آن را درك ك_ردي_د، ب_رك_ات اتكال به خدا را در رفتار امام و در رفتار خودتان در جنگ م_ش_اهده كرديد، اين راه روشن را نبايد لحظه اي مورد غفلت قرار بدهيد، نام مبارك امام حسين (ع )، ياد و زندگي و تاريخ آن بزرگوار، همه آنها براي ما درس است .(143) فتح الفتوح انقلاب

ب_راي بنده حضور در ميان شما جوانان عزيز كه امروز بدون هيچ مبالغه اي زبده جوانان اسلام و س_ربازان قرآن محسوب مي شويد مايه خرسندي است و خدا را بر اين نعمت ، سپاسگزاري مي كنم . همچنان كه خدا را بر نعمت وجود امثال شما جوانان مؤ من ، انقلابي با اراده و مصمم در دفاع از ح_ق و ح_ق_ي_ق_ت ه_م_ي_شه سپاسگذار بوده ام . نسلي كه شما امروز نماينده آن محسوب مي شويد و خيل عظيم جوانان مؤ من و متعبّد كه شما نمونه هاي برجسته آن مي باشيد و بحمدالله در سراسر كشور حضور دارند همان كساني هستند و هستيد كه امام بزرگوار(ره )درباره آنها فرمودند: فتح الفتوح اسلامي عبارت است از تربيت چنين جواناني .(144) تربيت شده اسلام

اي ج_وان_ان م_ؤ م_ن و اي ت_رب_ي_ت ش_ده ه_اي واق_ع_ي اس_لام ، ن_س_ل م_ا ت_رب_يت شده اسلام نبود. شما تربيت شده اسلاميد. شما هستيد آن نسلي كه وقتي آن مرد اله_ي و م_ع_ن_وي ك_ه ن_ظ_ي_ر او را ام_ت م_ا در ت_اري_خ خ_ود ك_م دي_ده اس_ت ، ب_ه شما نگاه مي كرد دل او از ام_ي_د م_وج م_ي زد. ن_س_ل ت_رب_ي_ت ش_ده اس_لام ب_ه ب_رك_ت اي_م_ان

و ت_وك_ل و اع_ت_م_اد ب_ه خ_دا، اعتقاد واقعي به ارزش هاي الهي و اسلامي ، توانست يكي از بزرگ ت_ري_ن ك_اره_اي دن_ي_ا را ب_ك_ن_د... چ_ه ك_س_ي م_ي ت_وان_د اي_ن ج_ور ب_اي_ستد جز آن كسي كه در دل او خ_داي ب_زرگ و وع_ده ي ن_ص_رت اله_ي ب_ه م_ع_ن_اي ح_قيقي كلمه را باور داشته باشد ((و لي_ن_ص_رن اللّه م_ن ي_ن_صره )) اينكه ديگر قابل ترديد نيست . واقعيت جامعه ما و حوادث ما اين را ث_اب_ت ك_رد و ش_م_ا آن ج_وان_ان هستيد. قدر خودتان را يعني قدر آن گوهر گرانقدري را كه در وجود شماست ، بدانيد. تمام مشكلات بزرگ دنياي اسلام مي تواند با آن امانت الهي كه در دلها و وجودتان هست حل شود.(145) يادگاران مجاهدان صدر اسلام

... چ_ه_ره هاي نوراني شما جوانان اسلام و انقلاب و فداكاران دين و يادگارهاي مجاهدان بزرگ ص_در اس_لام ، ب_دري_ون و خ_ي_ب_ري_ون و ح_ن_ي_ن_ي_ون و ع_اش_ورائي_ون . ه_م_ه ك_س_ان_ي كه چشم و دل ائم_ه (ع )در ط_ول ت_اريخ پرمرارتمان به آنها روشن بوده و يادگارهاي جهاد دهساله و جنگ تحميلي هشت ساله بحمدالله اينجا جمعند.

دي_دن ش_م_ا دل را ش_ادم_ان م_ي ك_ن_د و اميد را به تداوم اين راه مقدس در دلهاي مردم زنده نگه مي دارد.(146) ذخاير دين و كشور

خ_داي ب_زرگ را شكرگزاريم كه شما سرداران پرورش يافته در كوره انقلاب و جنگ و آغشته ب_ه معارف اسلامي و ديني و دلباخته به معارف قرآني را كمك كرد و توفيق داد و پيش برد و رش_د و ت_ك_ام_ل بخشيد و مجموعه شما را به صورت يك مجموعه كم نظير بلكه از جهات متعددي بي نظير به عنوان ذخيره

اي براي دين خودش و براي اين جمهوري مبارك تا امروز نگه داشت و ان ش_اءالله ك_ه م_ث_ل ك_لم_ه ط_يّبه و شَجَره مباركه روز به روز ريشه تان استوارتر و شاخ و برگتان فراگيرتر و ثمره شيرين وجودتان و مجاهدتتان همه گير بشود و ان شاءالله خواهد شد.(147) اقتدار معنوي

ش_م_ا ب_رادران در اي_ن دف_اع و ح_م_اسه بزرگ نقش بسيار برجسته و تعيين كننده اي را داشتيد. البته همه نيروهاي مسلح از ارتش و ديگران هر كدام نقشي داشتند... و ليكن سپاه با حضور خود و ف_داكاري صادقانه خود كه مصداق آيه شريفه (صَدَقُوا ما عاهَدُوااللّه عَلَيه ) است يك حقيقتي از ح_ق_اي_ق اس_لام را زن_ده ك_رد و آن اي_ن_ك_ه ه_م_ي_ن ب_ش_ر م_ع_م_ولي و اس_ي_ر علل و اسباب عادّي ، وقتي با خدا رابطه برقرار مي كند، چگونه آن سلطه عظيم و اقتدار معنوي را پ_ي_دا م_ي ك_ن_د ك_ه ح_ت_ي ب_ر ع_لل و ع_وام_ل ت_ردي_دن_اپ_ذي_ر ع_الم م_ادّه ه_م غ_لب_ه م_ي كند.(148)

شما زندگي امام را از دوران اختناق رضا خاني تا دوران بعد و تا تحولات گوناگون اجتماعي و س_ي_اسي و پيروزي انقلاب و رسيدن به يكي از بالاترين موقعيت هاي سياسي و دنيايي كه همه دنيا به او چشم دوخته بودند و نامش در همه جا منتشر بود نگاه كنيد. اين انسان از خط مستقيم خ_ود ه_يچ تخطّي نكرد، اين به بركت همان رابطه است ؛ ((صراطالذين انعمت عليهم ))، اين نعمت ب_ه ب_ركت ارتباط با خدا به دست مي آيد. جبهه به شما اين نعمت را اعطا كرد، بر شماست كه آن را ح_ف_ظ ك_ن_ي_د، ن_گ_وييد نمي شود. با توجّه ، تضرع ، نافله ،

گفتگوي نيمه شب با خدا و ت_وسل به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه كه سيد و سالار و بزرگ ما اوست ، اين نعمت را حفظ كنيد.(149) خلاقيت

... آن روزي ك_ه ج_وان ما از درون خود جوشيد، استعدادها زنده شد و كارگاه ها به راه افتاد، همه ف_ه_م_يدند كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آن مجموعه اي نيست كه مي خواستند آنطور معرفي اش ك_ن_ن_د ك_ه يك عدّه بچه هايي كه هيچ جايي نداشتند دور هم جمع شدند و يك تفنگي به دست گرفتند ديدند نخير. اگر در ميدان جنگ رزمنده خوبي بودند، در ميدان علم هم آزمايشگر، سازنده و مخترع خوبي هستند.(150) موجب افتخار

عنوان پاسدار، يادگار روزهاي افتخار براي همه دوران تاريخ ما در آينده و يادگار لحظه هاي ح_س_اس اي_ن ان_ق_لاب اس_ت ك_ه اگ_ر پ_اس_دار ن_ب_ود، ه_ي_چ چ_ي_زي ن_ب_ود و ه_ي_چ چ_ي_زي ن_م_ي ماند.(151) وي_ژگيها(152) تعالي معنوي

ش_م_ا ب_اي_د خ_ود را از لح_اظ م_ع_ن_وي و ع_لم_ي و ع_م_لي ت_ق_وي_ت ك_نيد و نمونه هايي از تقوي و پرهيزكاري براي مردم باشيد.(153)

آم_ادگ_ي ه_اي م_ع_ن_وي_ت_ان را حفظ كنيد. آن مايه امتياز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را كه ما مي خ_واهيم همه نيروهاي مسلّح ما آن جوري باشند يعني توجّه و فداكاري و براي خدا بودن و در راه خ_دا ب_ودن را ح_ف_ظ ك_نيد، بلكه تقويت كنيد. ممكن است دنيا در آينده تهاجماتش اينجور صريح و روب_از و سهل الدّفع نباشد، ممكن است پيچيده تر باشد. پيچيدگي لازم است ، ايمان قوي لازم است .

... ب_نيه معنوي سپاه بايد تقويت بشود. هر يك يك آحاد سپاه از لحاظ ذخيره معنوي و ايماني به آن ح_دّي ب_رس_د كه اگر خود

او به تنهايي ماند و هيچ چيز ديگر با او نماند، قدرت و طاقت و دل و زَهره ايستادگي در مقابل همه دنيا را داشته باشد، اين لازم است .

... بايد هر يك دانه افراد سپاه با اين ماءموريت سنگيني كه بر دوش دارد از لحاظ بنيه معنوي اي_ن_ج_وري باشد، البتّه اين هم بر دو پايه استوار است : يكي معرفت ، يكي ايمان . معرفت با ايمان فرق دارد، بعضي ها معرفت هم دارند، ايمان درست و حسابي ندارند.(154) اتكال به خدا

ب_ه خ_دا ت_كيه كنيد، اراده الهي را فراگير بدانيد، به خدا اعتماد كنيد، از خدا بخواهيد و خدا را ب_ر اراده خ_وي_ش و ت_ف_ك_رت_ان م_س_لّط ببينيد. بدانيد كه همه چيز در دست خداست و هدايت از اوست .(155)

ه_م_ه چ_ي_ز را ب_ا اي_ن دي_د ن_گ_اه ك_ن_ي_د ك_ه وراء م_ح_اس_ب_ات ش_م_ا ي_ك عامل قوي و سرنوشت ساز ديگر وجود دارد كه آن همان اراده الهي است .(156)

ان شاءاللّه در سلوك راه بندگي خدا روز به روز با موفقيت به پيش برويد و خداي بزرگ را از خ_ودت_ان ب_ي_ش_ت_ر راض_ي ك_ن_ي_د ك_ه اص_ل ق_ض_ي_ه ه_م_ي_ن اس_ت و ب_ق_ي_ه ام_ور م_ق_دم_ه ب_ر اصل است .(157) اخلاص

ارزش اين فداكاري و ايثار و ايمان و خلوص و آگاهي و پشتوانه آن ، غلبه بر شيطان باطني اس_ت . ه_رآن_چ_ه در پ_اي_ه ه_اي اي_ن اخ_لاص ، رخ_وت_ي اي_ج_اد ك_ن_د و ه_ر آن_چ_ه ص_ف_اي روح و دل ش_م_ا را ب_ا ب_دب_ي_ن_ي ه_ا و ك_ج انديشي ها بيالايد و هرآنچه اخلاص شما را با انگيزه هاي خ_ودخ_واه_ان_ه ب_ش_ري م_ش_وب س_ازد، ب_راي ادام_ه راه ش_م_ا خ_ط_ري ب_زرگ م_ح_س_وب م_ي گردد.(158)

... اگر ما بخواهيم

انقلاب را د ر مقابل دشمن حفظ كنيم به يك نيروي تمام نشدني الهي صد در ص_د برخاسته از اخلاص نياز داريم . اين بايد مفهوم حقيقي سپاه باشد. هر وقت ديديد در سپاه ضايعات سياسي و اخلاقي وجود دارد و يا اينكه اخلاص و جوشندگي دائم از سپاه گرفته مي شود بايد احساس خطر كرد.(159)

ب_رج_س_تگي سپاه در همراهي ((سلحشوري نظامي )) با ((خلوص معنوي )) بوده و همه موفقيتها از ه_م_اه_ن_گ_ي اي_ن دو ن_اش_ي ش_ده اس_ت و اي_ن دو ع_ن_ص_ر اص_لي ك_ه ص_ف_ات م_ج_اه_دان جليل القدر صدر اسلام و پايه گذاران افتخارات تاريخي اسلامي است ، همواره بايد در سپاه پ_اس_داران ح_ف_ظ ش_ود و ه_رگ_ز گ_راي_ش ب_ه ج_لوه ه_اي بي قدر مادي و روح آسايش طلبي و ك_ام_ج_وي_ي ن_ب_اي_د در اي_ن س_ت_ون ش_ام_خ و اس_ت_وار ن_ظ_ام اس_لام_ي خلل ايجاد كند.(160) تزكيه و تربيت

... در زم_ينه تربيت نبايد كارهاي ظاهري به امور محتوايي غلبه كند. آنچه كه كار اصلي ما را تشكيل مي دهد پرداختن به تزكيه و منقلب كردن دل هاست .(161)

در پ_رت_و ش_ع_اع ت_ربيت و اداره معنوي نيروهاي سپاه پاسداران بايستي روز به روز كمالات معنوي بيشتري پيدا كنند و ذهنيّت تقدّس سپاه در ميان مردم همچنان حفظ گردد.

... ي_ك_اي_ك ن_ي_روه_اي س_پ_اه در رده ه_اي مختلف هر چه مي توانند درجه تديّن ، معرفت اسلامي و تقواي خود را بالا ببرند و در پرتو شعاع تربيت و اداره معنوي و با فراگيري هر چه بهتر قرآن ، احاديث قرآن و مفاهيم اسلامي و توجّه به عبادات عملي روز به روز به كمالات معنوي خود بيفزايند.(162)

س_ع_ي بليغ و كوشش وافر در حفظ و ادامه

خط تصفيه و تهذيب و تزكيه ، تنها از اين راه است كه دشمن فكر نفوذ در نهادهاي انقلابي را از سر بدر خواهد كرد و سپاه بايد به كوشش مستمرّ خ_وي_ش در اي_ن زم_ي_ن_ه ادام_ه ده_د و ب_ه ص_ورت ي_ك ن_ه_اد ص_د در ص_د اس_لام_ي و متشكّل از افراد مكتبي باقي بماند.(163) پي نوشت: 120 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 187 .

121 - ديدار با مسؤ ولان نمايندگي ، 16 / 12 / 74 .

122 - روزنامه اطلاعات ، 29 / 7 / 64 .

123 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 27 .

124 - در ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 1370 .

125 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 30 آبان 1368 .

126 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 27 .

127 - روزنامه كيهان ، 8 بهمن 1368 .

128 - پيام ، ص 52 .

129 - پيام انقلاب ، شماره 87 ، ص 29 .

130 - روي_داده_ا و ت_ح_لي_ل ، ش_م_اره 41 (س_ري اوّل ) ، ص 8 .

131 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 4 / 69 .

132 - پيام انقلاب ، شماره 44 ، ص 51 .

133 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 188 .

134 - پيام ، ص 49 _ 51 .

135 - پيام ، ص 81 _ 80 .

136 - پيام انقلاب ، شماره 87 ، ص 29 .

137 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

138 - همان ، 26 شهريور 1370 .

139 - رويدادها ، شماره 111 ، ص 7 .

140 - روزنامه جمهوري اسلامي ،

27 / 6 / 75 .

141 - همان ، 30 / 6 / 73 .

142 - پاسداران عاشورايي ، ص 13 .

143 - جمهوري اسلامي ، 25 / 9 / 75 ، ص 15 .

144 - همان ، 27 / 3 / 74 .

145 - پيام انقلاب ، شماره ، 311 ، ص 11 .

146 - سخنان مقام معظّم رهبري در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71 .

147 - جمهوري اسلامي ، 6 / 2 / 73 .

148 - پيام انقلاب ، ش 311 ، ص 11 .

149 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 30 / 6 / 74 .

150 - پاسداران عاشورايي ، ص 31 .

151 - حديث ولايت ، ج 6 ، ص 245 .

152 - م_نظور از ويژگيها ، صفات ، خصايل و بايدهايي است كه يك پاسدار لازم است آنها را دارا باشد .

153 - روزنامه اطلاعات ، 19 / 2 / 72 .

154 - رويدادها و تحليل ، شماره 66 ، ص 10 _ 13 .

155 - درس اخلاق ، ص 45 .

156 - همان ، ص 14 _ 13 .

157 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

158 - پيام ، ص 81 .

159 - رويدادها و تحليل ، شماره 20 ، ص 5 .

160 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370 .

161 - رويدادها و تحليل ، شماره 22 ، ص 7 .

162 - روزنامه كيهان ، 8 بهمن ، 1368 .

163 - پيام ، ص 52 .

منبع: سپاه از ديدگاه مقام معظم رهبري، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه

سپاه از منظر ولايت(4)

در اين

مقاله به ديدگاههاي مقام معظم رهبري(مدظله العالي) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي پردازيم: ايمان و تعبّد

... ش_م_ا ك_ه س_پاه پاسداران انقلاب اسلامي هستيد، فرماندهان و مسؤ ولان و مؤ ثّرترين در اين ن_ظ_ام ه_س_ت_ي_د، ب_اي_د ت_وج_ّه كنيد آن چيزي كه شما را از يك ارتش مجهّز مدرن مجرّب از همه جهت ك_ام_ل ، لك_ن ب_ي اي_م_ان م_م_ت_از م_ي ك_ن_د اي_ن است : ايمان و تعبّد يعني اعتقاد به غيب ، اعتقاد به ت_اءث_ي_ر ف_ع_ل و ان_ف_ع_الات غيبي كه در اختيار من و شما نيست و راه رسيدن به آن و كليد رمز آن عبارت است از تقوا يعني عمل كردن تكليف شرعي .

اين تنها وسيله اي است كه مي تواند شما را ممتاز كند از ساير نيروهاي (انقلابي ) نظامي عالم و الاّ ن_ي_روي ن_ظ_ام_ي م_جرّب كاركُشته زرنگ ، باهوش ، درس خوانده ، شجاع اينها كم نداريم ، فداكار حتّي . فداكاري فقط ناشي از دين نيست ، فداكاري ناشي از يك احساس معنوي است ، آن احساس معنوي مي تواند دين باشد و يكجا مي تواند ناسيوناليسم باشد.

... س_پ_اه پ_اس_داران ان_ق_لاب اس_لام_ي ب_ا آن_ه_ا (ارت_ش هاي دنيا) فرقش همين است يعني در شما ع_ام_ل ت_ق_وا، ع_ام_ل ورع ، ع_ام_ل ت_وج_ّه ب_ه خ_دا، ع_ام_ل اخ_لاص ، عامل عمل براي اهداف پيغمبران كه غريب مانده امروز در دنيا اين هدف ها. اين آن چيزي است كه شما را امتياز مي دهد.(164)

چ_ن_د اص_ل در س_پ_اه از اص_ول ت_خ_لّف ن_اپ_ذي_ر اس_ت ؛ اول اص_ل ت_دين و تقواست كه آدم بي تديّن و بي تقوا نمي تواند سپاهي باشد. البته نمي گ_وي_م از ح_وزه اع_ت_ب_ار كشور

ما خارج است ، بلكه مي گوييم چنين آدمي در شاءن مجموعه سپاه ن_ي_س_ت ، چ_ون اي_ن مجموعه ، آدم متديّن و متقي لازم دارد و شما مي دانيد كه بنده هيچ وقت به خودم اج_ازه ن_دادم ه_ي_چ ك_دام از ن_ي_روها و سازمانهاي مسلّح ، اعم از ارتش و ديگران كه اكنون شده اند نيروي انتظامي تحقير كنم و هميشه تجليل كرده ام ، لكن توقع ما از سپاه يك چيز ديگر است .

م_ن ب_ه ع_ن_وان ش_خ_ص انقلاب ، توقعي را كه از سپاه دارم از بقيه سازمان ها ندارم ؛ زيرا مسؤ وليتي را كه اين مجموعه مي تواند انجام دهد، آن مسؤ وليت را از بقيه مجموعه ها نخواسته اند، چ_ون ب_ه ه_ر ك_س م_سؤ وليت بيشتر داده اند، داراي ارزش بيشتر و در سطح بالاتري است و اين تديّن همان چيزي است كه در سپاه بايستي موج بزند و بايد روز به روز بيشتر بشود. نبايد خ_يال كرد كه چون اكنون دوران بازسازي است ، پس بطور طبيعي بعضي از تخلّفات هم انجام مي گيرد.

براي مجموعه مؤ مني با اين رسالت عظيم ، دوره بازسازي و دوره جنگ و غير جنگ ، فرقي ندارد و ه_م_ي_ش_ه ب_اي_د م_ت_دي_ّن و م_راع_ي اح_ك_ام اله_ي و م_واظ_ب و م_راق_ب اعمال و رفتار خود بود.(165) تديّن انقلابي

... ع_لت اي_ن پ_ي_روزي ه_ا و پ_ي_ش_رفت ها چه بود؟ پاسخ در يك كلمه است ، فداكاري ناشي از ت_دين انقلابي . يعني تدين انقلابي ، نه تدين منهاي روحيه انقلابي ، كه با گوشه گيري ، انزوا و عدم تحرّك هم مي سازد. تدين با روحيه انقلابي كه همان

دين خالص و ناب و صحيح قرآني است . اين نوع تدين يك روحيه و يك حالتي را با خودش همراه دارد كه فداكاري و ايثار ه_م در او ه_س_ت ، اب_ت_ك_ار و ك_وچ_ك ش_م_ردن م_وان_ع در او ه_س_ت . ات_ك_اء ب_ه خ_ود و اع_تماد مطلق و ت_وكّل به خداي متعال در او هست . اين روحيه ها موجب شده كه شماها به عنوان ((فئه اي قليله )) بر ((فئة كثيره )) فائق بياييد. مواظب باشيد اين روحيه بايد حفظ بشود اگر خداي ناكرده اين روح_ي_ه از ما گرفته بشود يا متزلزل بشود، موجوديت نيروي مسلّح انقلابي ديگر معني نخواهد داشت . حركت انقلابي سابقه داري كه دنيا را به خودش متوجّه كرده معني و تحققي نخواهد داشت .(166) حفظ روحيه انقلابي

ح_ف_ظ روحيه انقلابي از مهمّترين وظايف شما به عنوان پاسداران انقلاب مي باشد. پارسايي انقلابي و صداقت انقلابي چيزهايي است كه ما را انقلابي نگه مي دارد.(167) پاسدار واقعي

ع_ن_وان پ_اس_دار ب_راي ان_ق_لاب و اس_لام م_ان_د، اف_راد ع_وض م_ي ش_ون_د ام_ّا ع_ن_وان مثل يك اعتبار و يك تاج كرامت مي ماند، هركسي در زير آن قرار گرفت كرامت پيدا مي كند، عنوان م_ه_م اس_ت . خ_وب اس_ت كه خودمان را با اين عنوان مُعَنْوَنْ كنيم . اشخاص بدون اينكه به صفات لازم در آن ع_ن_وان آراس_ت_ه ب_ش_وند، يك شخص معمولي هستند، چيزي نيستند. بايد كاري كنيم كه ع_ن_وان پاسدار بر ما صدق بكند. اگر عنوان پاسدار بر ما صدق كرد، آن وقت اين سمت ارزش پيدا مي كند... من به شما عزيزان كه فرزندان امام هستيد توصيه مي كنم كه خصوصيات عنوان پ_اس_دار را ب_راي

خ_ودت_ان ح_ف_ظ كنيد، اسم كافي نيست . بايد عنوان واقعاً صدق كند و آن با داشتن خصوصيات حاصل مي شود و بدون آن حاصل نمي گردد.(168) توجّه به مستحبّات

الان م_وق_ع ج_م_ع آوري است ، بخوانيد، مطالعه كنيد، خوب كار كنيد، دعا بخوانيد، ورزش كنيد، ورزش روح_ي كه عبادت است بيشتر انجام دهيد كه ثمره اش هم زيادتر است نماز شب بخوانيد و آن ه_م ن_م_از ش_بِ ب_ا ت_وج_ه ، ن_ماز شبي كه مي فهميد چه مي كنيد، نه نمازي كه در آن توجه نباشد نماز شب بايد با توجّه و با عنايت باشد.

و اث_ر ن_م_از ش_ب در شما كه جوان هستيد بسيار زيادتر از نماز شبي است كه من مي خوانم ، اين اث_رات را ح_ف_ظ ك_ن_ي_د و چ_ي_زه_اي_ي ك_ه ب_راي ه_دف_ت_ان و ت_ك_ام_لت_ان لازم اس_ت فرابگيريد.(169)

ه_ر ك_ار درس_ت_ي ك_ه ان_ج_ام م_ي دادي_د بايد بيشتر كنيد. از روزه مستحبي گرفته تا مراقبت در اع_مال خود كه از مهم ترين وظايف است ، هر كار نادرستي كه انجام مي داديد بايد درصدد رفع و جبران آن باشيد.(170)

نافله ها را بخوانيد كه نوافل با توجه و عنايت وسيله ارتباط است . جوان هستيد، قدر جواني را بدانيد و قدر دانستن به اين است كه هركسي در هر موقعيتي و هر وضعيتي كه هست قدر توانايي ها را بداند و استفاده نمايد. و جواني مركز ثقل توانايي هاي يك انسان است .(171) پرهيز از دنياگرايي

... م_ع_ن_وي_ت و راز و ن_ي_از ب_ا خ_دا و ارت_ب_اط دله_ا ب_ا خ_داي م_ت_ع_ال و ه_دف را خ_دا قرار دادن و فريب ظواهر را نخوردن و دلبستگي به زر و زيور و ذخاير دن_ي_ا

پ_ي_دا نكردن ، همه اينهاست كه يك مجموعه مؤ من و يك فئه مؤ منه را به وجود مي آورد و آن وقت : (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَهٍ غَلَبتْ فِئَةً كَثيرَةًبِاِذْنِ اللّهِ)

ق_لي_ل ه_م ك_ه ب_اش_ي_د، ب_ه واس_ط_ه آن ج_ن_ب_ه م_ع_ن_وي ، زي_اده_ا را در مقابل خودتان مجبور به هزيمت مي كنيد و همين معنويت بود كه بسيج را در ميدان هاي نبرد، آنچنان بي تاب و عاشق مي كرد و جوان ها را مي كشاند به شوق جبهه و وقتي مي آمدند جبهه ، از جبهه ، دل نمي كندند.

ب_ايد در جامعه انقلابي و حق ، يك مجموعه قابل توجهي از انسان ها باشد كه برايش اين زر و زي_وره_اي دنيوي ارزشي نداشته باشد. اگر اين مجموعه را ما داشته باشيم ، پيشرفت قطعي اس_ت الب_ت_ه ب_ا ت_ح_م_ّل م_شاق ، اما مشاقي كه انسان بخواهد به قيمت ترقي بشريت ، يك قدم بالاتر او را تحمّل بكند، با ارزش است .

آن ه_دف_ي ك_ه به خاطر آن حسين بن علي (ع )به خاطر آن به شهادت مي رسد. مگر امام حسين (ع )نمي توانست در خانه خودش بنشيند؟

ب_ه هر حال حاصل كلام اين است كه سپاه بايستي همان پايه مستحكم باشد و سپاه بايستي به ع_ُلُوّ م_ع_ن_وي و ب_ه پ_اي_ه گ_ذار ت_كامل بشريت ، دل خوش دارد و در اين راه بايد حركت بكند و دن_ب_ال اي_ن ه_دف ب_اي_د ب_رود م_ا دي_گ_ر مثل سپاه و مثل اين مجموعه را نداريم ، نه اينكه در زمان حاضر، بلكه در تاريخمان هم نداريم .

وق_تي مي گويند ((من و شما در تلاش هايمان نبايد خودمان را محور قرار بدهيم

)) بدين معناست ك_ه اي_ن ق_ض_ي_ه مستقيم به ((وصول ما به هدفهاي الهي )) ارتباط دارد. لذا اگر اين قضيه در خ_لوت ، در ت_اءم_لات ن_ف_س_ان_ي ق_دري ف_ك_ر ك_ن_ي_د، هر جا خاطره خوش پيروزي وجود دارد، اين چيزهاست و هر خاطره تلخ و گزنده ناكامي باشد، اعم از شكست و عدم فتح يا دادن تلفات زياد، ه_ر چه هست ، آنجايي است كه پاي يكي يا بيشتر از اين چيزها لنگيده است كه اگر كاوش كنيد، پيدا خواهيد كرد.(172)

ت_ج_م_ّل و رفاه زندگي و عشرت طلبي كه بحمداللّه ساحت سپاه از آن دور است به هيچ بهانه در اي_ن م_ج_م_وع_ه پ_اك ن_ه_اد، ن_ب_اي_د ن_ف_وذ ك_ن_د و وس_وسه ها نبايد عزم شما مردان حق طلب را م_ت_زلزل سازد شما خود و خانواده هاي فداكارتان شايستگي آن را داريد كه الگوي همه انسان هاي خدوم و سربلند باشيد و بايد اين شايستگي را حفظ كنيد.

بي شك ، جلوه هاي بي ارزش و زرق و برق ها نخواهد توانست گردن سرافراز مردان خدا را در چ_ن_ب_ر ك_م_ن_د خ_ود ب_گ_ي_رد و ارزش_هاي بدلي و دروغين را به جاي اصالتها بنشاند. توصيه اي_ن_ج_ان_ب اين است كه نسبت به وضعيت اخلاقي و تربيتي همه افراد و نيز خانواده هاي فداكار آنان همت گماشته شود و از روشهاي كارآميز هنري در اين مورد استفاده شود.(173)

ش_م_ا پ_اكيد، شماها دلهايتان نوراني است چند چيز را بايد توجه كنيد: يكي اين است كه براي اي_ن ج_لوه ه_اي دن_ي_ا ارزش زي_ادي قائل نشويد، مبادا اگر ديديد كسي دارد مي رود به طرف يك لق_م_ه چ_رب و ن_رم ، ش_م_ا ه_م ت_شويق بشويد كه برويد، نخير، رهايش كنيد

بگذاريد برود. بعضي ها اينجوري هستند خودشان هم اهل رغبت به لقمه هاي چرب و نرم دنيا نيستند اما تا ديدند ي_ك كسي دارد دست اندازي مي كند، اينها تشويق مي شوند بدانيد كه (ما عِنْدَاللّهِ خَيْرُ وَ اَبقي ) آن چ_ي_زي ك_ه پ_ي_ش خ_داس_ت ارزش دارد؛ ب_دان_ي_د كه آن كساني كه عمر را به جهاد گذرانيدند برترين نعمت هاي الهي را آنها به دست آوردند.(174)

ه_ي_چ چ_يز شما را فريب ندهد. بهترين ها در معرض لغزشند. بدانيد، حتي انسان هايي كه داراي ص_لاح_ن_د، داراي ((س_داد))ند داراي روشن بيني اند، داراي علم اند، داراي تقوي هستند، در معرض خ_ط_رند و ممكن است بلغزند، در هر مقامي كه هستيد، هر چه حتي به نظر خودتان خوب هستيد به خدا پناه ببريد.(175) ذكر و ياد خدا

... ب_ا ق_رآن آش_نا شويد، با الهامات و اشاره هاي قرآن هم بايد آشنا شويد، با معارف پيچيده اس_لام_ي (ن_ه در ح_دّ ي_ك ف_يلسوف و يك متخصّص ) در حدّ يك انسان عارف واقف آگاه بايد آشنا ش_وي_د. الب_ت_ّه اي_نها معرفت است . آن ايمان و اخلاص ناشي از اين دانستن ها نيست ، آن ناشي از چ_ي_زهاي ديگر است . ذكر را بايد فراموش نكنيد. دعا را بايد فراموش نكنيد، آن نماز شبهايي ك_ه ت_و ج_ب_ه_ه م_ي خ_وان_دي_د را ب_اي_د ن_گ_ه_داري_د. آن ن_واف_ل را ب_اي_د ت_وج_ّه ك_ن_ي_د. آن ن_م_از ب_ا ح_الي را ك_ه ش_ب ح_م_له و ع_م_لي_ّات ك_ه خ_ي_ال م_ي ك_ردي_د ش_ب آخ_ر عمرتان هست ، به جا مي آورديد بايد آن را نگهداريد. اين را تقويت كنيد، نگوييم چون از ما توقّع دارند ما بايد اينجوري باشيم ، نه ، اين

چيز خيلي ضعيفي است . بگوييد چون بار سنگيني بر دوش ماست ، استخوان مستحكمي لازم است .(176)

برادران ! با قرآن و حديث و مفاهيم اسلامي آشنا بشويد و قدرت درك ذهني خود را بالا ببريد و از لح_اظ ع_م_لي ، واق_ع_اً م_راق_ب و م_واظ_ب و اه_ل ع_ب_ادات و ف_راي_ض و ن_واف_ل و ص_ف_ا ب_اش_ي_د. ه_مان گونه كه در ذهنيت عمومي خود ما و مردم از سپاه ، اين موارد وجود داشته ، الان هم تا حدود زيادي همين نكات وجود دارد. در نظر خيلي از مردم ، سپاه واقعاً يك عنصر م_ق_دس تلقي مي شود. اين برداشت را واقعاً بايد ما تحقق ببخشيم و عموميت بدهيم و از آنچه كه تاكنون وجود داشته ، ان شاءاللّه بيشترش كنيم .(177)

ش_م_ا ك_ه ج_وان ه_س_ت_ي_د وق_تي كه دعا مي خوانيد حقيقتاً بايد توجه كنيد كه در خدمت پروردگار اي_س_ت_اده اي_د، ن_مي خواهد خدا را تصوّر كنيد، خدا كه به تصور انسان نمي آيد كه بگوييم من ت_ص_ور مي كنم كه با خدا حرف مي زنم ، شما بايد خودت را تصور كني كه يك بنده ضعيف ، حقير و كوچك با امكانات بسيار محدود هستي .(178)

ش_م_ا ج_وان ه_ا دع_ا ك_ن_ي_د، با خدا حرف بزنيد و از خدا بخواهيد، همه چيز. هر چيز كه دلتان مي خ_واه_د. البته اگر با خدا انس گرفتيد، آن وقت ديگر چيزهاي كوچك كمتر به چشمتان مي آيد و به سراغ چيزهاي بزرگ تر و چيزهاي قيمتي تر مي رويد.(179) خودسازي

... بايد دائم در حال پيشرفت بود، چون دشمن منتظر خاكريز نرم است كه نفوذ كند دشمن منتظر ت_وق_ّف اس_ت ت_ا ح_مله كند.

بهترين راه براي متوقف كردن حمله دشمن و برهم زدن آرايش او، حمله ش_م_اس_ت . پ_ي_ش_رف_ت ش_م_ا، ح_م_له ب_ه دش_م_ن اس_ت . ب_ع_ض_ي خ_ي_ال م_ي ك_نند حمله به دشمنان معنايش اين است كه انسان حتماً توپ و تفنك به جايي ببرد، يا ف_ري_اد س_ي_اس_ي ب_لن_د ك_ند... البته آن هم جاي خودش كار لازمي است ، امّا فقط آن نيست ، كار سازندگي انسان بر روي خود، بر روي فرزندان ، زيردستان و كسان و بر روي امت اسلامي ، بزرگ ترين كارهاست .(180)

ام_روز بزرگ ترين وظيفه سپاه ... خودسازي است . اگر امروز در ميدان ظاهري جنگي نداريم امّا در معركه هاي گوناگون ، استكبار جهاني با ما پنجه در پنجه ايستاده است .(181)

ش_م_ا ج_وان ه_ستيد و شغل شما تديّن و ايمان به خدا را ايجاب مي كند، از نيروي جواني استفاده ك_ن_ي_د و از لح_اظ م_عنوي و مادّي خود را بسازيد، از لحاظ معنوي متعبد شويد. احكام اسلامي واجب و مستحب و دستورهاي پروردگار را نصب العين خود قرار دهيد.(182)

ام_روز وظ_ي_ف_ه س_پ_اه ، ارت_ش ، ن_ي_روه_اي ان_ت_ظ_امي و تمامي نيروهاي انقلابي ، خودسازي است .(183)

ع_زي_زان م_ن ! در درون خ_ودت_ان ص_ح_ن_ه اي از ارت_ب_اط ب_ا خ_داي متعال بياراييد. اين چيزي است كه در زندگي شخصي ، در زندگي سياسي ، در اداره كشور، در دم مرگ ، در عرصه محضر پروردگار، در يوم الشهود در لقاء با اولياءالله و ان شاءالله در ((ب_ه_ش_ت ب_ري_نِ)) پ_روردگ_ار ب_ه ك_ار ش_م_ا خ_واه_د آم_د. راب_ط_ه ت_ان را ب_ا خ_داي متعال محكم كنيد، حرف بزنيد و از او بخواهيد، مخلصانه و صادقانه با او پيمان ببنديد و به آن

پ_ي_م_ان م_ت_ع_ه_د ب_م_ان_ي_د. ش_م_ا ج_وان_ي_د، ح_ي_ف اس_ت ك_ه اي_ن دل ه_اي پ_اك و ن_وراني و روح هاي آماده به چيزي غير از ياد و محبت پروردگار آلوده شود. دنيا را ف_ق_ط اب_زار ب_دان_ي_د. م_ال دن_ي_ا و ام_ك_ان_ات آن و خ_ان_ه و زن_دگ_ي ، اب_زار اس_ت و لي_اق_ت دل ب_س_تن ندارد لياقت دل بستن فقط (به ) ذات مقدس پروردگار و كساني كه در حوزه محبت او هستند، مي باشد.(184)

... چه كسي مثل جوانهاي پاسدار است ؟ همين پاسدارها و بسيجي ها، واقعاً بهترين جوان هايند كه در ميدان علم و دين و جهادند پيشرو هستند. در كجا چنين جوان هايي را سراغ داريم ؟ نظير اينها را خ_ي_لي ك_م داري_م و در ه_ي_چ ج_اي دن_يا به اين كثرت نيست بنابراين بايد مواظب موج فساد بود. امروز بحمدالله خداي متعال قداست و معنويت اين انقلاب را حفظ كرده است . جوانها، پاك و طاهرند ام_ا ب_دان_ي_د زي_ور و ع_ي_ش و ش_ي_ري_ن_ي دن_ي_ا چ_ي_ز خ_ط_رن_اك_ي اس_ت و دل ه_اي س_خ_ت و ان_س_ان_ه_اي ق_وي را م_ي لرزان_د ب_اي_د در مقابل اين وسوسه ها ايستادگي كرد. جهاد اكبري كه فرمودند همين است شما كه جهاد اصغرتان را خ_وب ان_جام داديد و امروز به اين مرحله رسيده ايد بايد بتوانيد جهاد اكبر را نيز خوب انجام دهيد.(185)

آلوده ش_دن ب_ه انواع فساد براي شما مطرح است . فساد براي شما محافظين فقط فساد جنسي ت_ن_ها نيست . فساد سياسي ، فساد مالي ، فساد اخلاقي همه اينها مساءله است و من روي برادران پ_اس_دار بسيار حساسم . ممكن است انواع فسادها پيدا شود، به همين خاطر بايد مراقبت نمود. از خ_ودت_ان

ش_روع ك_ن_ي_د و ن_س_ب_ت ب_ه دي_گران هم حساس باشيد و اگر در پيش شما فردي دچار انحراف است بي اعتنا نباشيد و سعي در اصلاح و هدايت او نماييد.(186)

يكي از چيزهايي كه من خيلي نگرانش هستم كه مبادا اين وسوسه اي را كه از بيرون شروع كرده ان_د ام_ا در داخ_ل ، م_ي_ان خودي ها يواش ، يواش ، اين وسوسه زندگي است ، (كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا الْب_اط_ِل )، م_ي گ_ويند آقا بالاخره زندگي يك واقعيتي است ، خوب اين كلمه حق است . بالاخره اي_شان شكم دارد، زن و بچه دارد، اينها همه اش حق است و كسي منكر اينها نيست . اما آيا به معناي آن اس_ت ك_ه م_ا ه_م_ت_م_ان و ت_لاش_م_ان ، چ_ه رس_د ب_ه اي_ن_ك_ه اي_ده آل ه_اي_م_ان را م_ح_دود ك_ن_ي_م در ح_د همين چيزي كه اسمش را مي گذاريم زندگي ؟... اين حرف از ب_ي_رون آم_ده ، از خ_ود ش_م_ا ن_يست ، از توي مجموعه هاي حزب اللهي و مؤ من نيست اين از بيرون مجموعه هاست . همانهايي كه خودشان گرفتار بودند _ آدم گرفتار همه را گرفتار مي پسندد _ آنهايي كه خودشان پا در گل بودند نتوانستند ببينند جوان هاي ما سرور در پرواز ملكوت دارند و اعتنايي به اين حرفها ندارد.(187)

م_واظ_ب ب_اش_ي_د ت_ك_ب_ر ن_ورزي_د، اينكه من شغلم اين است ، اينكه من چنين امكاني دارم ، اينكه چنين س_وادي دارم و ي_ا چ_ن_ي_ن ن_ق_ط_ه ب_رج_س_ت_ه و م_م_ت_ازي دارم ش_م_ا را گ_ول نزند... اين احساسي كه من بالاترم احساس بد و احساس مضرّي است . تكبر است ... تكبر انسان را ساقط مي كند.(188) ثبات قدم

اي_ن

ن_ظ_ام را ب_ه ش_ك_ل پ_ي_راس_ت_ه ، س_الم و خالص حفظ كنيد و به همان شكلي كه بشود به ح_ض_رت ولي ع_ص_ر ارواح_نا فداه تحويل داد. اين وظيفه شما جوانان مؤ من است البته اين وظيفه م_خ_ص_وص پ_اس_داره_ا ن_ي_س_ت پ_اس_دار و غ_ير پاسدار همه اين وظيفه را دارند. اما پاسدارها در طول آزمايش هاي دوران گذشته نشان دادند كه در اين راه از همه صادق تر، ثابت قدم تر و آماده ترند.(189) حفظ معنويات

ش_م_ا م_ي_دان ج_ن_گ را پ_ش_ت س_ر گ_ذاش_ت_ه اي_د، روزه_ا و شب هاي خوش حالات معنوي را پشت سر گ_ذاش_ت_ه ايد من به شما عرض مي كنم : اي به معراج رفته ها امروز كه وارد زندگي معمولي ش_ده اي_د م_ب_ادا دس_ت_اورد آن م_ع_راج را از دست بدهيد مباداآنچه را كه در آنجا با همين بينش معنوي اح_س_اس ك_ردي_د ف_رام_وش ك_ن_ي_د! محبت خدا بر شما تمام شده است آن مناظر معنوي را كه شما از دري_چ_ه عبادت و ذكر مناجات در يك دوراني مشاهده كرده ايد همه كس نمي بيند و چشم هاي مادي آن را درك نمي كند و نمي بيند اما شما ديديد و حجت بر شما تمام است .(190)

ع_زي_زان م_ن ، ي_ك وقت كسي نعمتي ندارد و به او مي گوييم برو به دست بياور، ولي يك وقت ك_س_ي ن_عمتي را دارد به او مي گوييم آن را حفظ كن و افزايش بده ، من غالباً در ديدار با شما ع_زي_زان ، چ_ون ش_م_ا م_ت_ن_ع_م ب_ه ن_عمت الهي هستيد، اين دومي را مكرر مي گويم كه حفظ كنيد و افزايش بدهيد. اين چيزها خود به خود نمي ماند؛ بايد نگهداري بشود.(191)

ش_م_ا

پ_اس_داره_ا ب_اي_د اي_ن ن_ع_م_ت ب_زرگ و اي_ن معنويتي را كه با مجاهدت ها و فداكاري هاي ع_اش_ق_ان_ه در طول انقلاب و جنگ تحميلي به دست آورده ايد با همان تلاش و مجاهدت حفظ كنيد و بدانيد كه هر چه هست در سايه معنويت است .(192)

دف_اع م_ق_دس م_لت ب_زرگ اي_ران ط_ي ه_ش_ت س_ال س_ب_ب ش_د ك_ه اق_ي_ان_وس م_وّاج فضايل انساني به شكل معجزه آسايي در درون آحاد مردم ايران و بويژه جوانان جريان يابد و معنويت انسان ها رشد كند و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج مردمي كه بيشترين فضيلت و معنويت را كسب كرده است ، بايد اين دستاورد مهم را براي خود حفظ كند.(193) اسوه گيري و اسوه بودن

ت_ش_ب_ّه به بزرگان و انتساب به اولياء، كار زيركان عالم است ... باز در ميان اين بزرگان هم شاخص هايي است كه بلا شك حضرت ابي عبداللّه (ع )يكي از بزرگترين اين شاخص هاست .

ح_ق_اً ب_اي_د گ_ف_ت ك_ه ن_ه ف_ق_ط (در م_ي_ان ) ان_س_ان_ه_اي خ_اك_ي ح_ق_ي_ر و ن_اق_اب_ل ، ب_لكه (در) همه عوالم وجود، ارواح اولياء و بزرگان و فرشتگان مقرّب ، و در تمام اين عوالم ((تو در توي وجود)) كه براي ما روشن و آشكار هم نيست ، نور مبارك حسين بن علي (ع )م_ث_ل خ_ورش_ي_د م_ي درخ_ش_د، اگر انسان خود را در پرتو اين خورشيد قرار بدهد، اين كار خيلي ب_رج_سته اي است . بنابراين پاسداران از جمله كساني هستند كه اين زيركي را به خرج دادند، اي_ن را ب_راي خ_ودت_ان ح_ف_ظ ك_ن_ي_د و ج_دّي ب_گ_ي_ري_د... ه_رك_س از اوّل ان_ق_لاب _ در اي_ن ه_ف_ده س_ال _ ص_ف_ح_ه انقلاب را بنگرد و اين

كتاب قطور پربرگ را ورق ب_زن_د، ه_مين را هم درباره پاسداران خواهد ديد، پاسداران به بركت تشبّه به رفتار حسين بن علي (ع )خيلي ارزش آفريدند.(194)

آن_چ_ه ك_ه ش_م_ا برادران عزيز، چه برادران عزيزي كه در سپاه هستيد و عناصر اصلي سپاه و ب_ه اص_ط_لاح كادرهاي سپاه هستيد و چه برادراني كه در بسيج هستيد بايد توجه كنيد اين است كه ، اين مجموعه جوان و مؤ من بايد همه سعي و تلاش خودتان را حفظ كنيد، بگذاريد دشمن به اي_ن نقطه كه مي رسد ديگر تيغش هيچ بُرّندگي نداشته باشد، جوان هاي ديگر به شما نگاه ك_ن_ن_د كما اينكه هر يك جوان بسيجي و مؤ من ، هر يك جوان سپاهي و مؤ من ؛ مايه هدايت جماعت كثير م_ي ش_ود... ام_روز ه_م ش_ما حرف زدنتان ، راه رفتنتان ، معامله اتان ، اخلاقتان ، برخوردتان با اشخاص ، با انسان ها بايد جوري باشد كه جوان هاي ديگر را تشويق كند به ديانت ، تشويق كند به معنويت .(195)

ش_ما برادران برگزيده و ممتاز بايد آن ستون مستحكمي باشيد كه ديگران به شما نگاه كنند و در دلشان نيرو بگيرند و اين راه را و اين كار را از شما ياد بگيرند.(196)

ش_م_ا ج_وان_ان م_ؤ م_ن و پاسداران عزيز و مجرّبين ميدان هاي نبرد و كساني كه فضاي شهادت و جهاد را لمس كرده ايد بلكه آن را به وجود آورده ايد، در اين مرحله نقش بسيار مهمّي را مي توانيد ب_رع_ه_ده ب_گ_ي_ري_د. ش_م_ا ب_اي_د رف_ت_ار و گ_ف_ت_ار و ت_ظ_اه_ر و اع_لان و دل و ب_اط_ن_ت_ان س_رش_ار از اي_س_ت_ادگ_ي و اقتداري باشد كه امام بزرگوار ما

مظهر آن بود و استقلال و آزادي ايران از بند قدرت هاي تجاوزگر ثمره شيرين آن است و ان شاءاللّه پيشرفت و رش_د پ_ي در پ_ي اي_ن ك_ش_ور ث_م_رات ب_ع_دي آن خ_واه_د بود و آزادي ملتهاي ديگر را كه از تجربيات اين كشور درس خواهند گرفت به دنبال خواهد داشت .(197) مسؤ وليت در بعد فرهنگي

ش_م_ا در ه_ر دو زم_ينه (قدرت نظامي و قوت فكري و فرهنگي ) مسؤ وليت داريد، ليكن در زمينه دوّم مسؤ وليت بيشتري داريد. البته اگر شما يك واحد صرفاً نظامي بوديد، فقط در اين زمينه مسؤ وليت داشتيد. امّا چون شما يك مسؤ وليت ديگر هم به خودي خود پيدا كرده ايد و آن مسؤ وليت دلسوزي براي انقلاب است ، شما بايد براي انقلاب آماده هرگونه پاسداري باشيد.

اي_ن الب_ته لازمه هر واحد نظامي رشد كرده در انقلاب نيست ، سپاه اينطور شده ، اين يك شرايط ت_اري_خ_ي اس_ت ك_ه اين حالت را به وجود آورده است . انتظارها از سپاه و انتظار ما هم اين است و ح_ق_ي_ق_ت ق_ض_ي_ه ه_م اي_ن است يعني شما نسبت به مسائل ارزشي جامعه و انقلاب نمي توانيد بي تفاوت بمانيد.(198) معرفت ديني

از آن_ج_اي_ي ك_ه ن_ه_اد م_ق_دّس س_پاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان پشتيبان و بازوي مسلّح ان_ق_لاب اس_لام_ي ب_اي_د ب_اق_ي و ك_ارآم_د ب_ماند، لازم است عقيده ، آگاهي ، اخلاق اسلامي در آن روزاف_زون و م_ت_ن_اس_ب ب_ا وظ_ي_ف_ه اي_ث_ار و دف_اع مخلصانه از اسلام ناب محمّدي متزايد شود و خ_اط_رات ج_اوي_د ش_ه_ادت_ه_ا و رش_ادت_ه_ا، دلاوري_ه_ا و اخ_لاص_ه_ا در آن ه_م_واره م_ت_ب_لور باشد.(199)

... س_پ_اه ب_اي_د، ه_ميشه به صورت يك نيروي حاضر آماده قوي

انقلابي هوشيار، در اختيار اين م_لّت ب_زرگ ، در اخ_ت_ي_ار اي_ن ان_ق_لاب ب_اشد اين توفيقي بزرگي است براي شما برادران ، اف_تخار بزرگي است ، هيچ افتخاري ، هيچ شغلي را شما بر اين ترجيح ندهيد. سختي هم اگر داشته باشد، با آن سختي بسازيد. بسيار بسيار چيز پرافتخاري است .(200)

... ه_م_ه ب_اي_د ب_راي خ_دا ت_لاش ك_ن_يم و نورانيت در خودمان بوجود بياوريم تا بتوانيم پيش ب_روي_م و ش_م_ا ب_رادران س_پ_اه ب_اي_د ب_ا اي_ن دي_د ب_ه وظ_اي_ف ع_م_ده خ_ودت_ان ن_گ_اه كنيد.(201)

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، يك نيروي نظامي است كه بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزديكي دارد. يعني اگر نيرو سالم و قوي بماند _ به حسب موازين عادي _ نگراني يي در م_ورد ان_ق_لاب و سلامت و بقاي آن باقي نخواهد ماند... اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، ع_ارف و ع_ام_ل ب_ه وظ_ي_ف_ه اس_لام_ي ب_اش_د، اي_ن خ_ص_وص_ي_ات را داراس_ت و اگ_ر ع_ارف و عامل به وظيفه اسلامي نبود، اين شاءن و خصوصيات را نخواهد داشت ، آنچه كه در سپاه مهم است اي_ن اس_ت ك_ه داراي م_ع_رفت ديني باشد تا اشتباه نكند و فريب نخورد. كافي هم نيست كه فقط ف_رم_ان_دهان معرفت ديني داشته باشند، چون اصلاً بافت ارتش اسلامي اين طور است و از آن جا ك_ه س_پ_اه يك ارتش اسلامي است كه از خود اسلام و انقلاب جوشيده ، بايد چنين ويژگي را دارا ب_اش_د. اي_ن_ط_ور ن_يست كه بگوييم فرماندهْ خوب و مورد اعتماد باشد، بدنه سپاه هر چه بود، ب_ود!... در ارت_ش اس_لام_ي ، اص_لاً ب_ح_ث اي_ن_گ_ونه نيست . هر چند فرمانده مسؤ وليت هاي خيلي

ب_الاي_ي دارد، ام_ّا ي_ك_اي_ك ب_دن_ه ب_راي م_س_ؤ ولان ن_ظ_ام و ك_س_ان_ي ك_ه در كل بار سنگين مسؤ وليت را بر دوش دارند، داراي مسؤ وليت اند. بنابراين ، همه بدنه بايستي داراي معرفت ديني باشد.(202) حفظ حسنات

عرض من به برادران سپاهي اين است كه حسناتي كه توانسته ايد بر اثر مجاهدت و تلاش و ايمان و فداكاري كسب كنيد، اين حسنات را بايد حفظ كنيد و بايد آنها را افزايش بدهيد... ما در ش_راي_ط_ي م_ي ت_وانيم حسناتي را كه خداي متعال توفيق داده انجام داديم افزايش بدهيم كه در ه_م_ان جهت و در همان راه با همان انگيزه و با همان روحيه ادامه بدهيم و اِلاّ ممكن است خداي نكرده آن ح_س_ن_ه را از دس_ت ب_ده_ي_م ، ب_ه_ر ح_ال ب_اي_د آن ث_واب_ي را ك_ه خ_داي متعال به خاطر مقاومت دشوار و تحمل و قناعتي كه كرديد و به خاطر بلندنظري و استغنايي كه در م_ق_اب_ل ي_ك ج_لوه دن_ي_ا از خ_ود نشان داديد نگذاريد خداي ناكرده اين حسنه از بين برود و حبط بشود.(203) مردمي بودن

مَشي سپاه بايد بگونه اي باشد كه در چشم مردم هر چه عزيزتر و شيرين تر جلوه كند. چون ن_ق_ش_ي ك_ه سپاه دارد جز با اتّكاي به مردم عملي نيست . اتّكاي به مردم هنگامي ميسور است كه محبّت مردم و اعتقاد آنان به سپاه محفوظ باشد.(204)

س_پ_اه ب_اي_د اخ_لاق اس_لام_ي را نصب العين خود قرار دهد. سپاه بايد در چشمهاي مردم اين كشور، سربازان بالقوّه اين انقلاب ، شيرين بماند تا انقلاب محفوظ بماند.

دو ارگ_ان و س_ازم_ان ه_س_ت_ن_د كه اگر از چشم مردم افتادند ما زيان هاي سختي خواهيم ديد، يكي

روح_ان_يون و ديگري سپاهيان پاسدار. اوّلين نكته در اخلاق اسلامي ، مصداق (اشداءِ علي الكفّار رح_م_اء ب_ينهم ) بودن است ؛ يعني از مقابله با نيروهاي شرق و غرب نهراسيدن و با حركت هاي س_ي_اس_ي ض_د ان_ق_لاب س_ازش ن_داش_ت_ن و از س_وي دي_گ_ر در داخل جامعه اسلامي با رحم و راءفت رفتار كردن است . شما بايد با همه مردم ، مهربان باشيد. ه_م_چنين تواضع كنيد خداي متعال به شما راءفت بخشد و غرور را از خود دور كنيد. آنچه سپاه را نگه مي دارد معنويت و عبادت است .(205)

ه_م_ه ك_اره_ا را ب_ه گ_ون_ه اي ان_ج_ام ده_ي_د ك_ه م_ح_ب_ّت س_پ_اه ه_رچ_ه ب_ي_ش_ت_ر در دل م_ردم ب_اشد. ما به اين احتياج داريم كه مردم سپاه را دوست داشته باشند و اگر علقه عاطفي ميان سپاه و مردم كم شود، كارآيي سپاه اندك خواهد شد.(206)

... سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از جمله مراكزي است كه رابطه و پيوستگي آن با مردم كاملاً م_ش_ه_ود اس_ت و اي_ن راز سپاه است . اگر سپاه اين پيوستگي را از دست بدهد، به ركود و سستي ك_ش_ي_ده م_ي ش_ود. ع_لّت اي_ن ت_ح_رّك و خ_ودج_وش_ي ك_ه ام_روز م_ا در س_پ_اه ش_اه_د آنيم ناشي از ات_ّص_ال و ارت_ب_اط و آم_ي_خ_ت_گ_ي س_پ_اه ب_ا م_ردم است و بايد روز به روز در بسط اين ارتباط كوشيد.(207) آگاهي سياسي

س_پ_اه ب_اي_د روش_ن ب_ي_ن باشد. بايد شم سياسي داشته باشد. بايد از زمان و مكان ، آگاهي داشته باشد و الا اشتباه خواهد كرد و سرش كلاه خواهد رفت . اشتباه سپاهي با اشتباه غير سپاهي ت_ف_اوت م_ي كند و خسارت اين خيلي سنگين تر است و لذا سپاه

در جاي خودش بايد قرار بگيرد، آنچه را كه لازم دارد. آن را كسب كند و آنچه را لازم ندارد، كسب نكند.

به فرض گاهي ممكن است ما خيال كنيم يك دوره تحصيلي كذايي براي برادران سپاه لازم است ، درح_الي ك_ه نه در مسؤ وليت و نه در آموزش و نه در عمليات ، لازم نيست ، لهذا يك چنين دوره اي را ف_رض_اً ك_ن_ار ب_گ_ذاري_م ، الب_ت_ه م_ورد خ_اص_ّي را در ن_ظ_ر ن_دارم ، لك_ن از اي_ن قبيل گاهي پيش مي آيد.(208)

ام_ّا ي_ك چ_يزهايي هم براي او لازم است و من به برادران عزيز دفاتر نمايندگي و بخصوص ب_خ_ش ع_ق_ي_دت_ي س_ي_اس_ي ع_رض م_ي ك_ن_م ك_ه ت_ح_لي_ل س_ي_اس_ي ب_ه ش_ك_ل ص_حيح و پروراننده ذهن يك چيز بسيار مهمّي است . ذهن بايد پروريده شود، دوران دشوار ه_ر ان_قلاب ، آن دوراني است كه حق و باطل در او ممزوج بشود، اميرالمؤ منين (ع )از اين مي نالد و مي فرمايد:

(وَ لكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَيُمْزَجانِ فَهُنالِكَ يَسْتَولِي الشَّيطانُ عَلي اَوْلِي ائِةِ)(209)((210))

در اين اجتماعاتِ شما برادران عزيز و جوانان مؤ من و انقلابيِ اين دوران ، دو چيز است كه بيش از ه_م_ه ب_اي_د م_ورد ت_وج_ه ق_رار ب_گ_يرد: يكي كامل كردن آگاهي از شرايط و معرفت به زمان و ت_ح_لي_ل ص_ح_ي_ح ح_وادث ، ك_ه اگر اين تحليل صحيح نباشد مشكلات به وجود خواهد آمد و حتي اي_م_ان ه_اي م_ح_ك_م ه_م ب_ه خ_اط_ر ن_ب_ودن آگ_اه_ي و روش_ن ب_ي_ن_ي و ن_داش_ت_ن ت_ح_لي_ل درس_ت از وقايع ، ممكن است در جهت خلاف قرار بگيرد. همچنانكه در قضيه خوارج اتفاق اف_ت_اد، اك_ث_ر خ_وارج داراي اي_م_ان_ه_اي

م_ح_ك_مي بودند لكن از آگاهي و نورانيت و معرفت بهره ن_داشتند و لذا در مقابل اميرالمؤ منين قرار گرفتند، يا در همين جريان امام حسن (ع )كه حالا اشاره ش_د و در ق_ض_اي_اي ب_ع_د از آن در در دوران ائم_ه :، ت_ا س_ال 260 ه_ج_ري ، ي_ع_ن_ي س_ال رح_لت ام_ام ح_سن عسگري (ع )همه آنچه كه اتفاق افتاد از بي اي_م_ان_ي ن_ب_ود، ب_لك_ه ب_خ_ش م_ه_م_ي ناشي از ناآگاهي و نفهميدن درست حوادث بوده ... . شما ب_ح_م_دالله ج_لو ه_ستيد معرفتتان هم خوب است ، روشها هم روز به روز دارد خوب و خوب تر مي ش_ود، ام_ا هر چه ما در صراط خوبي پيش برويم هنوز كم است و ناقصيم ، يعني هنوز راه براي كامل تر شدن باز است .(211) حفظ شاءن سپاه

ب_اي_د ك_وش_ش ك_رد ك_ه آب_روي س_پاه محفوظ بماند. اگر چنانچه فرزند من عملي انجام دهد كه م_ن_اف_ي ب_ا ش_ؤ ون ب_اش_د م_ن چاره اي ندارم جز اينكه تاءديبش كنم ، آن هم جلوي چشم همه ، يا اي_ن_ك_ه ب_ي_رون_ش ك_ن_م . م_ح_ب_ّت م_ن ب_ه او م_وج_ب ن_م_ي ش_ود ك_ه م_ن او را ح_ت_ّي در اي_ن ح_الت تحمّل كنم ، پس بنابراين بايد شؤ ونات سپاه محفوظ بماند و (اجرا و تعقيب ) اين نيز به دست خود سپاه است .(212)

خودتان را و اين راه را حفظ كنيد. اين شرف و آبرويي را كه بحمداللّه خودتان كسب كرده ايد و ب_ه ب_ركت مجاهدت ها به جمهوري اسلامي و به ملّت ايران هم شرف و افتخار داديد، حفظ كنيد. اي_ن_ه_ا را ب_راي خ_ودت_ان ، ب_راي اس_لام ، ج_م_ه_وري اس_لام_ي و ب_راي م_لّت اي_ران ن_گ_ه

داريد.(213)

... سپاه (بايد) به عنوان ركن ركين انقلاب باقي بماند و در حدّ يك مجموعه معمولي سقوط نكند ك_ه ه_م_ّش اي_ن ب_اش_د ك_ه ح_الا ف_لان چ_ي_زم_ان ك_م است ، فلان چيزمان ناقص است ، فلان جاي حقوقمان چنين است ، فلان جاي غذايمان چنان است ، شخصيت و هويّت انقلابي سپاه بالاتر از همه اين چيزهاست كه در لابلاي همه مشكلات و سختي ها بايد آن را حفظ كرد.(214)

ج_وان_ان ع_زي_ز! در تاريخ كم پيش مي آيد كه در يك جامعه اي يك چنين كار بزرگي بر دوش ع_دّه اي از ج_وانان گذاشته شده باشد كه امروز بر دوش شما گذاشته شده است . صلاحيت هاي خ_ودت_ان را ح_ف_ظ كنيد. بنيه معنوي خودتان را از همه چيز عزيزتر بدانيد. نمي گويم دلتان ب_راي ن_ي_ازه_اي زندگي هيچ گونه درخواست و خواهشي نداشته باشد، نه ، شما فرشته كه ن_ي_س_ت_ي_د، ب_ش_ر نيازهايي دارد، امّا عرض مي كنم آنجا كه معارضه پيش مي آيد، آرمان ها را مقدم ب_داري_د و ن_يازها و همه زندگي تعيين كننده در رفتار نشود، تعيين كننده در رفتار آن مجاهدتي باشد كه امروز بر دوش شماست .(215) نظاميگري

اص_ل دوّم ، ن_ظ_اميگري است ، تصوّر نشود كه ما اينجا مقدّس بازي درآورديم و يك عدّه برادرهاي م_ق_دّس دور ه_م ج_م_ع_ن_د، ن_وحه مي خوانند و سينه مي زنند، در ميدان جنگ هم ((باري به هر جهت )) خواهد بود!

ب_ح_م_داللّه درجات نظامي و مراتب آموزش نظامي را بچه هاي سپاه بهتر و سريع تر از اقران خ_ودش_ان آم_وخ_تند و ياد گرفتند و بخوبي پيشرفت كردند. اين افتخار است براي هر انساني ك_ه ي_ك م_س_ؤ ولي_ت ج_دّي ب_ر

دوش خ_ود ق_ائل اس_ت . آم_وزش ن_ظ_ام_ي و بطور كلّي نظاميگري ، ش_ام_ل ه_م_ه چ_ي_ز ي_ك م_ج_م_وع_ه ن_ظ_ام_ي اس_ت و اي_ن ه_م ي_ك اصل است .

اي_ن ي_ك ت_ص_ور غ_لط اس_ت ك_ه ك_س_ي خ_ي_ال ك_ن_د ب_اي_د براي آموزش و براي انضباط و براي ت_ج_ه_ي_زات و س_ازم_ان_ده_ي و ب_راي س_لس_له م_رات_ب ، ارزش چ_ن_دان_ي ق_ائل ن_ش_وي_م . ن_خ_ي_ر، ب_اي_د ب_راي ي_ك_اي_ك اي_ن_ه_ا ارزش قائل شد و چون بنده بارها اين حرفها را گفتم و تكرار كرده ام ، ديگر نمي خواهم تكرار كنم .

اي_ن چ_ي_زي ك_ه ام_روز به عنوان دانش نظامي در دنيا وجود دارد، متعلّق به يك ملّت خاص و دولت خاص و يك جناح خاص نيست ، اين ذخيره تمدّن و فرهنگ طولاني بشري است .

در ط_ول ق_رن ه_اي م_خ_تلف هميشه جنگ به وقوع پيوسته و در هر جنگي تجربه پيدا شده و اين ت_ج_رب_ه ه_ا روي هم جمع شده و امروز شده ((دانش نظاميگري )) و لذا ما كه مسلمان و انقلابي و پ_ي_ش_اه_ن_گ ح_رك_ت ن_وي_ن ع_الم ه_س_تيم ، بايد اين دانش را بهتر از ديگران بلد باشيم . ديگران م_رت_ج_ع_ن_د، دي_گ_ران عقب افتاده اند، ديگران رو به گذشته دارند، به ظاهرشان و به زرق و ب_رق_ش_ان ن_گاه نكنيد. ديگران اسير شهوت و اسير كوچك ترين انگيزه هاي بشريت هستند. شما پ_ي_ش_رو و پ_يشقراول و نوآوريد. پيام جديد را شما براي دنيا داريد و لذا در عرصه هر دانشي كه بشود و بتوان از جمله دانش نظامي و فنون نظاميگري و روشهاي نوين سازماندهي ، بهترين را شما بايد داشته باشيد.(216)

ت_ك_ي_ه م_ن روي ن_ظاميگري مثل تكيه روي علم ، مثل تكيه روي تقوا و

معنويت مبتني بر يك فلسفه است . ما ظاهرسازي و صورت بي معنا و بي روح در انقلاب نداريم ، اصلاً در اسلام هم نداريم .(217)

خ_ي_ره ج_وان_ان اي_ن م_م_لك_ت و س_ي_د ف_داك_اران اي_ن م_لت ، ك_س_ان_ي ه_س_ت_ن_د ك_ه در ه_م_ه ح_ال ، م_ت_وجه باشند كه امانتِ ((حاكميت اسلام )) كه امروز در دست شماست آرزوي همه پيامبران و اولياء و امامان و همه كساني كه در دوران محروميت انسانها از حاكميت الهي در شكنجه گاهها رنج ك_ش_يدند و منتظر فرج الهي بودند و در غربت مردند، بوده است بايد با تمام توان و قدرت و ه_وش_ي_اري و ب_ي_داري از اي_ن ام_ان_ت م_ح_افظت كرد، البته محافظت فرهنگي ، اقتصادي ، علمي و سياسي داريم اما اگر محافظت نظامي نباشد و اين آمادگيها به وجود نيايد همه آن دستاوردها در يك نصف روز به هدر مي رود.(218)

استقلال كشور به مفهوم شرف و آزادي يك ملت و همچنين احراز مالكيت يك ملت بر كشور، زندگي ، خ_ان_واده و ن_ام_وس خ_ود اس_ت ، ق_وي ب_ودن لازم_ه ح_ف_ظ اي_ن اس_ت_ق_لال اس_ت و ب_اي_د ه_ر چ_ه م_ي ت_وان_ي_د ن_يرو فراهم كنيد و بر آمادگي خود هر چه بيشتر بيفزاييد.(219) پي نوشت: 164 - رويدادها و تحليل ، شماره 66 ، ص 10 _ 13 .

165 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

166 - در ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 1370 .

167 - پيام انقلاب ، شماره 87 ، ص 29 .

168 - حديث ولايت ، ج 6 ، ص 247 _ 246 .

169 - درس اخلاق ، ص 47.

170 - همان ، ص 36 .

171 -

همان ، ص 47 .

172 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

173 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 26 شهريور 1370 .

174 - رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 11 .

175 - درس اخلاق ، ص 25 .

176 - رويدادها و تحليل ، شماره 66 ، ص 10 _ 13 .

177 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 189 .

178 - درس اخلاق ، ص 14 _ 13 .

179 - همان .

180 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 25 / 9 / 1375 .

181 - همان ، 19 / 11 / 70 .

182 - درس اخلاق ، ص 36 .

183 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 19 / 11 / 70 .

184 - جمهوري اسلامي ، 3 / 6 / 74 .

185 - همان ، 6 / 10 / 74 .

186 - درس اخلاق ، ص 36 و 37 .

187 - جمهوري اسلامي ، ش 6 / 2 / 73 .

188 - درس اخلاق ، ص 23 .

189 - پاسداران عاشورايي ، ص 43 .

190 - همان ، ص 44 .

191 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 25 / 9 / 75 .

192 - همان ، 19 / 11 / 70 .

193 - همان ، 8 / 7 / 72 .

194 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 25 / 9 / 75 .

195 - رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 12 .

196 - رويدادها و تحليل ، شماره 111 ، ص 12 .

197 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 10 / 74 .

198 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 2 /

73 .

199 - رويدادها و تحليل ، شماره 59 ، ص 8 .

200 - همان ، شماره 66 ، ص 17 .

201 - ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 1370 .

202 - حديث ولايت ، ج 3 ، ص 187 _ 186 .

203 - در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71 .

204 - پيام انقلاب ، شماره 110 ، ص 26 .

205 - پيام انقلاب ، شماره 87 ، ص 29 .

206 - روزنامه اطلاعات ، 9 بهمن 1364 .

207 - همان ، 26 بهمن 1364 .

208 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

209 - نهج البلاغه ، خطبه 50 .

210- روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

211 - سخنراني در جمع فرماندهان ، 26 / 6 / 71 .

212 - پيام انقلاب ، شماره 44 ، ص 51 .

213 - پاسداران عاشورايي ، ص 44 .

214 - سخنراني در جمع فرماندهان ، 26 / 6 / 71 .

215 - پاسداران عاشورايي ، ص 42 .

216 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

217 - سخنراني در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

218 - جمهوري اسلامي ، 27 / 3 / 74 .

219 - همان ، 21 / 3 / 75 .

منبع: سپاه از ديدگاه مقام معظم رهبري، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه

سپاه از منظر ولايت(5)

در اين مقاله به ديدگاههاي مقام معظم رهبري(مدظله العالي) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي پردازيم: حفظ نظام

م_ن م_ي خ_واه_م ب_ه ش_م_ا ج_وانهاي عزيز، به شما پاسداران عزيز، به شما سازمان باعظمت و پ_رش_كوه

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ... عرض بكنم : عزيزان من ! اين بار سنگين بر دوش ش_م_ا اس_ت . ب_ار س_ن_گ_ين حفظ اين امانت الهي كه امانت پيغمبران است به عهده شماست . جمهوري اس_لام_ي ام_ان_ت ت_اري_خ_ي ان_ب_ياي عظام الهي ، آرزوي موسي و عيسي و آرزوي همه اوليا و ائمه ب_زرگ_وار م_اس_ت ك_ه ام_روز ولو ن_اق_ص ت_ح_ق_ق پ_ي_دا ك_رده اس_ت و كامل آن هم ان شاءِاللّه در دوران حكومت كبرايِ ولايت عظماي حضرت بقية اللّه في الارضين ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ظاهر و آشكار خواهد شد.

اين ، خيلي بار سنگين و محموله پرارزشي است ، اين را شما بايد حفظ كنيد و اين نمي شود مگر ب_ا ح_ف_ظ ن_ف_س (از) م_ت_اع دن_ي_ا، لذت دن_ي_ا، خ_ي_ر دن_ي_ا، پ_ول و ث_روت دن_ي_ا و ت_ج_م_ّل دن_يا، آن هم در صورتي كه امثال من و شما ممكن است به دست بياوريم خيلي كمتر و بي ارزش ت_ر و ح_ق_ي_رت_ر از اي_ن اس_ت ك_ه ان_س_ان ب_ه خ_اط_ر آن_ه_ا ب_ن_ي_ه م_ع_ن_وي خ_ود را ض_عيف كند.(220) آمادگي نظامي

... آمادگي شامل آمادگي رزمي و آموزشي و سازماندهي و انضباط و اخلاق و پشتيباني ها و انواع دي_گ_ر آن اس_ت و ب_خ_ص_وص در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، اين آمادگي بايد بيشتر باشد.(221)

ايجاد و تاءمين صلاحيت هاي لازم در زمينه هاي نظامي ، سياسي ، فكري و فرهنگي و اجتماعي در ت_ك ت_ك اف_راد س_پ_اه . چ_را ك_ه س_پاه بازوي محكم انقلاب و محرومان جامعه است و به ايجاد اين صلاحيّتها در خود موظّف است .(222)

وح_دت خ_ود را ح_فظ كنيد، اتّكاي خود را به خدا افزايش دهيد، اطاعت از ولي فقيه را

همواره نصب الع_ي_ن خود بدانيد، لياقت ها و آمادگي هاي علمي و عملي ، رزمي و اخلاقي خود را گسترش و عمق ده_ي_د و از خ_دا ب_راي ادام_ه اي_ن راه و اي_ن م_نش مدد بخواهيد و مطمئن باشيد كه پيروزي دنيايي و رضوان الهي نصيب شما خواهد بود.(223)

... ي_گ_ان ه_اي س_پ_اه را ب_ايد دائماً عملياتي نگه داريد. همين طور كه مي دانيد يگان هاي زميني سپاه حجمشان كم و قابل گسترشند. قابل گسترش بودن يعني چه ، يعني قوتشان زياد است ، ك_ي_ف_يتشان بالاست و الاّ اگر كيفيت بالا نباشد چطور فرمانده تيپ شما يك لشكر را در روز لازم اداره خواهد كرد... اگر بخواهيد اين حالت عملياتي و سبك و كارآمد هميشه باقي بماند بايستي از تمرين و مانورهاي لازم عملياتي هيچ لحظه اي فروگذار نكنيد. نيروهاي سپاه دائم بايد در ح_ال م_ان_ور ب_اش_ن_د. ه_مينطور نوبت به نوبت مانورهاي گرداني ، مانورهاي تيپي ، مانورهاي لشكري ، دائم آنها را عملياتي نگه داريد.(224) تقويت بنيه دفاعي

ت_ه_دي_د ع_لي_ه ك_ش_ور ان_ق_لاب_ي اسلامي ما همواره وجود داشته و خواهد داشت ، امّا وقتي كه شما ق_درت_مند، يكپارچه ، كارا، آموزش ديده ، منضبط و داراي نيروي تواناي انساني و بسيج مردمي آم_وزش دي_ده و س_ازم_ان ي_اف_ت_ه ب_اش_يد تهديد دشمنان هرگز عملي نخواهد شد. ما به تقويت نيروهاي خود اهميّت مي دهيم .

... ش_ما (فرماندهان سپاه و ارتش ) بايد ماءموريت هاي دفاعي را در مرزها بسيار جدّي بگيريد. اس_اس ك_ار ن_ظ_ام و ن_يروهاي نظامي بايد بر نظم و انضباط استوار باشد كه در اين صورت سلاح و تجهيزات كارايي خواهند داشت و آنچه كه انبوه يك جمعيّت

را از يك لشكر نظامي جدا مي س_ازد، ن_ظ_م آن اس_ت و ش_م_ا م_وظ_ّف ب_ه اف_زودن ب_ر ن_ظ_م در م_ي_ان واح_ده_اي خ_ود هستيد.(225)

... س_پ_اه را ب_اي_د همه مسؤ ولين كشور و همه آحاد مردم از جمله همه آحاد سپاه كاملاً جدّي بگيرند. مبادا در بين برادر ان سپاه كساني پيدا شوند كه در ماءموريت هاي سپاه يا در ضرورتهاي بي شماري كه نسبت به اين نهاد انقلابي وجود دارد اندكي شك كنند.(226)

سپاه و ارتش هر يك در چهارچوب ماءموريّت ويژه اي كه براي آنان وجود دارد، بايد به تقويت آم_وزش_ي و اس_ت_ح_ك_ام س_ازماندهي خود و نيز آماده نگه داشتن افراد و تجهيزات جنگي سرگرم ب_اش_ن_د و ك_م_ت_ري_ن س_س_ت_ي و ف_ت_وري در اي_ن وظ_ي_ف_ه ب_زرگ حاصل نشود. اكنون گنجينه ذي قيمتي از تجارب نظامي در اختيار شماست كه بايد براي ايجاد آمادگي هاي بيشتر مورد استفاده قرار گيرد.

... ب_ه ش_م_ا ع_زي_زان ، ف_رم_اندهان و مديران سپاه و بسيج و به يكايك رزمندگان و بسيجيان ت_اءك_ي_د م_ي ك_ن_م ك_ه ن_ظ_ام ج_مهوري اسلامي بايد قدرت دفاعي و رزمي متناسب با داعيه ها و آرم_ان_ه_اي ان_ق_لاب_ي خ_ود داش_ت_ه باشد. اين تنها با كار و تلاش و حفظ روحيه و آمادگي شما فرزندان اسلام و امام ميسّر خواهد شد.(227)

س_پ_اه پ_اس_داران ان_قلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي كه بازوان مسلّح ملّت براي دفاع از ان_ق_لاب و ح_ف_ظ م_رزهاي كشورند آمادگي هاي خود را از لحاظ آموزش ، تجهيزات و سازماندهي و انضباط افزايش داده و همواره دو سازمان برادر مكمّل يكديگر باشند و بسيج مستضعفين كه هميشه م_ورد ت_ح_س_ي_ن و رض_اي_ت ام_ام عزيزمان بود، زير نظر و مديريت سپاه به استحكام

تشكيلات و سازماندهي خود بيش از پيش اهتمام ورزد.(228)

ت_ق_وي_ت ب_نيه دفاعي در وهله اوّل به تقويت نيروهاي مسلّح اعم از سپاه و ارتش است كه بايد از ط_ري_ق ب_الاب_ردن آم_وزش ه_ا، س_ازم_ان_ده_ي و ن_ظ_م ، ت_دوي_ن ت_اك_ت_ي_ك ه_ا و ان_ت_ق_ال ت_ج_ارب ج_نگ و تمرينهاو مانورها و نيز مجهز شدن به سلاح هاي لازم و مديران تاءمين شود.(229)

م_ن ب_ه ت_وان ب_الاي ك_يفي معتقدم و بر اين باورم آنچه كه مملكت را نجات خواهد داد و انقلاب را ب_ه ص_ورت م_س_لّح_ان_ه ح_ف_ظ خ_واه_د ك_رد، ي_ك س_ازم_ان م_ت_ش_ك_ّل ن_ي_روم_ند و قوي است . در عين حال سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بايد بتواند در مواقع لزوم به سه برابر وضعيّت عادي خود افزايش يابد و اگر امروز پانزده لشكر در اختيار دارد، اين توانايي را داشته باشد كه ب_ه ه_ن_گ_ام ض_رورت آن را ب_ا س_ازم_ان_ده_ي ق_وي ب_ه 45 لش_ك_ر تبديل كند.(230)

س_پ_اه پاسداران افتخار انقلاب اسلامي محسوب مي شود و بايد خود را از لحاظ قدرت نظامي و رزم_ي و ه_ر آن_چ_ه ك_ه ب_راي ي_ك م_ج_موعه نظامي لازم است تقويت كند. امروز سپاه با نيروهاي ب_رخ_وردار از ن_ظ_م ، ان_ض_ب_اط، اي_م_ان ، س_لاح و ت_جهيزات مدرن بايد در كنار ارتش قوي و نيرومند جمهوري اسلامي ايران رشد كند و اين دو بايد قدرت خود را از نظر تجهيزات و آموزش در كنار هم افزايش دهند.(231)

... ن_ي_روه_ا، س_رداران و ف_رم_ان_ده_ان س_پ_اه پ_اس_داران ك_ه ب_ه_ت_ري_ن س_اله_اي عمر خود را در دش_وارت_رين تجربه هاي دفاع مقدس سپري كرده اند بايد آمادگي هاي رزمي و دفاعي خود را بطور روزافزون افزايش دهند.(232)

ما ارتش و سپاه و امكانات و تجهيزات نظامي را نه براي تجاوز

به ديگران و دست اندازي به ه_م_س_اي_گ_ان بلكه براي دفاع از خود مي خواهيم و از آنجا كه نظام اسلامي به لحاظ طبيعت ظلم ستيزي اش پيوسته با ظالمان و مستكبران جهان روبروست بايد همواره به قدرت دفاع از خود بيفزايد.(233)

ب_ه فضل پروردگار در جمهوري اسلامي ، سپاه پاسداران اين توانايي و قدرت را پيدا كرده اس_ت ك_ه در م_دّت زماني بسيار كوتاه ، حضوري همه جانبه و قوي در نقطه مورد نظر به وجود آورد. اين مايه افتخار است كه به بركت ايمان و در سايه اراده اي كه از عشق برمي خيزد فراهم گ_ش_ت_ه اس_ت . اي_ن همان روحيه ميدان جنگ در عمليات پرافتخار كربلاي 5، والفجر 8، عبور از ارون_د، فتح المبين ، بيت المقدس و شكستن حصر آبادان است . تفاوت اين حضور عظيم با روزهاي جنگ اين است كه امروز سازماندهي قوي تر و منظم تر و فرماندهي آگاه تر و بصيرتر است و خوشحال كننده دوستان و هم ترساننده دشمنان است و هم براي ايجاد آمادگي لازم در هنگام خطر و پيشگيري از طمع ورزي دشمن به كار مي رود.(234) آمادگي دائمي

ب_ي ش_ك اگ_ر چ_ن_ان_چه امروز نيروهاي مسلح ما با هر نيروي مسلحي در دنيا كه براي توسعه ط_لبي و تجاوز مي جنگد، مثلاً با نيروهاي مسلح همين كشورهاي متجاوز دنيا و ابرقدرتها رو به رو ب_ش_ون_د، اگ_ر ع_وام_ل ف_رعي در اينجا وجود نداشته باشند كه هركدام بالاخره ممكن است يك نقشي داشته باشند نقش عوامل اصلي اين است كه شما به آنها پيروز مي شويد و بايد پيروز ب_ش_وي_د، چرا؟ چون آنها هدف ندارند، ايده ندارند، ايمان ندارند،

بر پايه ايمان نمي جنگند و ش_م_ا ب_ه ع_ك_س ، ه_دف داري_د، اي_م_ان داري_د، ب_رپ_اي_ه اي_مان مي جنگيد، ممكن است ما تا پنجاه سال هيچ جنگي نداشته باشيم اما برداشت ما به عنوان يك مجموعه نظامي بايد اينجوري باشد كه فردا جنگ است . يك مجموعه نظامي بايد هميشه خودش را آماده نگهدارد.(235)

ام_ي_دوارم ك_ه خ_داي م_ت_عال كمك كند سپاه را، بسيج را، نيروي زميني سپاه را كه هرچه مي توانيد اس_ت_وارت_ر و پ_ولادي_ن ت_ر و ق_وي ت_ر و س_ازم_ان ي_اف_ت_ه تر و منضبطتر و آموزش ديده تر ب_س_ازي_د. ه_ي_چ وق_ت اي_ن ك_ار ت_م_ام ن_م_ي ش_ود، ع_رض ك_ردم م_م_ك_ن اس_ت م_ا ت_ا پ_ن_ج_اه سال ديگر هم هيچ جنگي برايمان پيش نيايد، هيچ مبارزه اي نداشته باشيم ، گلوله اي هم شليك ن_ك_ن_ي_م ، اي_ن ام_كانش هست . امّا بايد فرض كنيم كه جنگ پشت دروازه هاي ماست ، دشمن پشت خانه م_اس_ت و منتظر غفلت ماست . ما بايد اينجوري فرض كنيم كه : (مَنْ نامَ لَم يَنُم عَنْه ) آن كسي كه ب_ه خ_واب ب_رود دش_م_ن از او غافل نخواهد شد. اينكه ما سرمان را بگذاريم روي بالشت نرم و چ_ش_م_م_ان را ب_ب_ن_دي_م دليل نيست كه دشمن ما هم سرش را روي بالشت نرم گذاشته و چشمش را بسته است ، بايد آماده بود.(236) آموزش

... به آموزش در سپاه بايد يك شكل كاملاً دقيق و جدّي داده شود، اين دوره هاي آموزشي اعم از دوره درج_ه داري ، دوره افسري ، دوره تخصّصي تا دوره فرماندهي و ستاد را بايستي همه كادرهاي س_پاه به تدريج ببينند. هركس آن دوره اي را كه در حدش است

و شايسته اوست بايد ببيند. اين دوره ه_ا م_ح_ص_ول ت_ج_رب_ي_ّات ح_رك_ت ع_لم_ي ، ن_ظ_ام_ي در ط_ول ت_اري_خ اس_ت ، وجودشان مانند علوم ديگر لازم است . ما چطور علوم فيزيك ، علوم انساني ، ع_لوم ش_ي_م_ي ، ع_لوم م_ك_ان_ي_ك و بقيّه علومي را كه دنيا در آنها پيشرفت كرده و تجربياتي كسب نموده ، با شوق و ولع و اقرار به فايده مي آموزيم ، علوم نظامي را هم همين طور بايد آموخت .

ش_م_ا ي_ك ن_ي_روي مكتبي و انقلابي و خوش روحيه و داراي ويژگي هاي خاص خودتان هستيد. اين وي_ژگ_ي ف_راگ_ي_ري ع_لوم ن_ظ_ام_ي را ه_م ب_اي_د ب_ه خ_ودت_ان اض_اف_ه ك_ن_ي_د ت_ا واق_ع_اً گل سرسبد ارتش هاي جهان باشيد.

ك_س_اني كه از اين به بعد وارد مي شوند البته بايد دوره هاي مشخصي را پيش بيني كنند كه ب_ب_ي_ن_ن_د... آن ك_ادرهايي هم كه الان وجود دارند، يك ترتيبي بايد داده شود كه دوره هايي ولو ب_ص_ورت ف_ش_رده ش_ده اش را ببينند. آموزش را هر چه مي توانيد در نيروي زميني مورد تاءكيد قرار بدهيد.(237)

... اگر ما در جنگ ، تاكتيك بكار نبريم و اگر دانش به خرج ندهيم ، توده انبوه ، كاري صورت ن_خ_واه_د داد و ه_م_ان ع_ش_ق و ع_لاق_ه و دلب_اخ_ت_گ_ي ب_ه ه_دف ه_اي ان_ق_لاب ، ه_م_چ_ن_ان_ك_ه در ش_ك_ل ي_ك ح_رك_ت ان_ت_ح_اري _ ي_ك اي_ث_ار و ي_ك ص_دق_ه و ي_ك ح_س_ن_ه اس_ت ك_ه ع_م_ل ان_ت_ح_اري ت_ح_ق_ق پ_ي_دا م_ي ك_ن_د _ در ج_اي خ_ود ه_م ، ب_ه ش_ك_ل ي_ك ت_اكتيك رزمي پخته و كارآمد، خودش را نشان مي دهد و نتيجه اين مي شود كه شما بر دشمني كه به سلاح و تاكتيك و عدّه

و عُدّه مجهّز است ، پيروز بشويد.(238)

ش_م_ا ك_ه در ق_رارگ_اه ه_ا ب_ودي_د خ_وب م_ي دانيد كه چگونه يكي از مشكلات ما در دوران جنگ ، ق_رارگ_اه هاي خسته از بيخوابي ها و كار مستمر بود براي خاطر محدوديت . قرارگاه هايي كه م_ج_ب_ور بودند يگان هايي كه مي روند جلو و مي آيند عقب را هدايت كنند، (20 روز، 30 روز، 50 روز) اي_ن ي_ك ن_ق_ص اس_ت . آم_ادگي ها از لحاظ آموزش فرماندهي و آموزش هاي لازم براي اداره و ه_داي_ت قرارگاه هاي عملياتي و قرارگاه هاي مقدم بايد طوري باشد كه چنين چيزي پيش نيايد. يعني همچنانكه ما يك واحد را مي فرستيم جلو، 2 هفته ، 3 هفته يا كمتر از او كار مي كشيم ، بعد او را ف_را م_ي خ_وان_ي_م و ي_ك واح_د ت_ازه ن_ف_س م_ي ف_رس_تيم و بايد به همين نحو بتوانيم يك ق_رارگ_اه را ي_ك ه_ف_ته ، 10 روز مشغول كار كنيم و بعد اين قرارگاه را جمع كنيم و يك مجموعه ق_رارگ_اهي زنده و با نشاط جايگزين آن كنيم ، خوب اينها نقايص ماست ، اينها كمبودهاي ماست ، اينها نيازهاي ماست و امروز اينها را شما بايستي برطرف كنيد.(239) استفاده از تجارب ارتشهاي جهان

... ش_م_ا اگ_ر ب_خ_واه_ي_د س_پ_اه را ك_ام_ل ك_ن_ي_د و آن را ب_ه ص_ورت يك ارتش اسلامي درآوريد، اوّل ب_اي_د ت_م_ام خ_ص_وص_يات درست ارتش هاي دنيا را در سپاه به وجود آوريد... امروز در دنيا آم_ري_ك_ا و ش_وروي ت_ج_رب_ه ه_اي خ_وب را از ي_ك_دي_گ_ر م_خفي مي دارند و سعي مي كنند طرف م_ق_اب_ل ن_ف_ه_م_د ك_ه چ_ه ت_ج_رب_ه اي ك_س_ب ك_رده . ح_الا ك_ه م_ي

خ_واه_ي_م ج_ن_داللّه را ت_ش_ك_يل دهيم بايستي از تجربيات ديگران استفاده كنيم ... بنده معتقدم سپاه بايد داراي انضباط باشد و آمر و ماءمور در سپاه وجود داشته باشند... تمام چيزهايي كه در ارتش ها شناخته شده ما ب_اي_د بياوريم و از آنها استفاده كنيم . نظم ، سلسله مراتب ، اونيفورم و... توصيه مؤ كد من اين اس_ت ك_ه كساني در سپاه بنشينند و تحقيق كنند كه چه چيزهايي در ارتش هاي دنيا بوده كه مايه موفقيّت آنان گرديده است .(240)

ت_وي اي_ن ج_ن_گ م_ا، ب_چ_ّه ه_ا رف_ت_ن_د، بچّه هاي ساده اي كه هيچ نمي دانستند تير و تفنگ چيست و س_رداران ب_رج_س_ت_ه آم_دن_د ب_ي_رون ، اي_ن خ_ي_لي چ_يز مهمّي است . جنگ به عنوان يك پرورشگاه س_رداران ب_زرگ (ب_ود)، آن ه_م ن_ه از م_ي_ان س_رب_ازان و ن_ظ_ام_ي_ان ب_لك_ه از م_ي_ان م_ردم عادّي .(241)

س_پ_اه پاسداران با پيشرفت در زمينه آموزش و كسب دانش نظامي عملياتي و ستادي و نيز بهره ب_رداري از ان_دوخ_ت_ه هاي بزرگ تجربي بايد روز به روز بر كارآيي ، اقتدار و توانايي خود به عنوان يك سازمان رزمي بيفزايد و از رهگذر مبادله تجربيات نظامي با ارتش جمهوري اس_لام_ي اي_ران ب_ه ق_درت دف_اع_ي و رزم_ي اي_ران اس_لام_ي اس_ت_ح_ك_ام ب_ي_ش_ت_ري بخشد.(242) تجهيز به سلاح مدرن

ب_دون ت_ج_ه_ي_زات ، ك_ار دش_وار خ_واه_د ب_ود و م_ا ب_ر آن_يم تا مدرن ترين تجهيزات را براي ن_ي_روه_اي م_س_لّح از ج_م_له س_پاه فراهم كنيم و به اميد خدا ما سپاه پاسداران را همانگونه كه امام عزيزمان مي خواستند خواهيم داشت .(243) تربيت بدني

ن_ي_روي_ي ك_ه ه_م اك_ن_ون در اخ_ت_يار داريد و بعداً نخواهيد داشت ، به كار گيريد! ورزش جسمي

نوعي قدر دانستن از توانايي هاي جسمي است و الا ن است كه شما با ورزش مي توانيد قدر جسم را ب_دان_ي_د و چقدر خوب مي توانيد از ورزش براي جسم و سلامتي بهره برداري نماييد و اگر اين كار را به تاءخير بيندازيد ديگر آن ثمره لازم را نخواهيد برد.(244)

... خ_رج ك_ن_يد بچّه ها ورزش كنند، بنده كاملاً با ورزش موافقم ، ورزش يك امر بسيار مهم است . ت_رب_يت بدني و ورزش از مسائل و بحث هاي بسيار حسّاس و لازم براي اين جوان ها است و براي ه_م_ه لازم اس_ت . ي_ع_ن_ي ه_مه كشور بايد ورزشكار باشند و ورزش كنند بخصوص جوان ها و آن ج_وان هاي نظامي ، انقلابي حتماً بايد ورزش كنند. امكانات ورزشي برايشان فراهم كنيد. بنده اينها را اسراف نمي دانم خرجهايي لازم است .(245) فرمايشات مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين (عليه السلام )

دان_ش_گ_اه ام_ام ح_س_ي_ن (ع )را م_ظ_هر آميزش علم و ايمان يافتم . رنگ نظامي گري هم بي شك بر زي_بايي اين هماهنگي و جهت گيري افزوده است . مهم آن است كه سپاه همچون درخت تناور و مثمري در زم_ي_ن_ه ان_ق_لاب م_ب_ارك اس_لام_ي ، ب_راي انجاز هدف هاي بزرگ و تعريف شده خود به مردان خردمند، شجاع ، دانا و فروزان از شعله ايمان نيازمند است . اين دانشگاه تربيت چنين انسان هايي را تعهد كرده است و همه برنامه ها و سياست ها در آن و همه تدابير و ابتكارها از سوي مديران و دس_ت ان_درك_اران آن بايد در اين ((سَمت و سوي )) باشد. نام با عظمت حسين بن علي _

عليه آلاف السلام _ و خاطره معروف جهان اسلام و بويژه تاريخ تشيّع از آن بزرگوار خود روشنگر راه و وظ_ي_ف_ه و ان_ت_ظ_ارات از آن دان_ش_گ_اه اس_ت . ان ش_اء الله ه_م_ه م_س_ؤ ولان مشمول توفيق و هدايت الهي باشند.(246) موقعيت دانشگاه

ن_ام اي_ن دان_ش_گ_اه ، م_ح_ت_واي اي_ن دان_ش_گ_اه ، ه_دف اي_ن دان_ش_گ_اه ، همه و همه براي كسي كه در دل شور و عشق حسيني داشته باشد جذاب و زيباست .(247)

وق_ت_ي ك_ه م_وض_ع اي_ن دان_ش_گ_اه را در سپاه درنظر مي گيرم احساس مي كنم كه يكي از حساس ت_ري_ن م_وض_ع ه_اي س_پ_اه اي_ن دان_ش_گ_اه اس_ت . آي_ن_ده س_پ_اه ب_ه اي_ن دان_ش_گ_اه واب_س_ت_ه اس_ت .(248) گزينش دقيق

در ب_خ_ش دان_ش_جويان من معتقد به گزينش حقيقي هستم نگوييد كه شما كه مي گوييد توي اين دان_ش_گ_اه ب_اي_د تربيت بشوند، از اينجا تربيت شده بيايند بيرون پس گزينش ديگر چيست ؟ ج_واب اي_ن ح_رف ، اي_ن اس_ت ك_ه اگ_ر م_ا ب_خ_واه_ي_م اي_ن دان_ش_گ_اه ن_ق_ش ت_رب_ي_ت_ي خودش را و تاءثيرگذاري خودش روي نسل جوان اين كشور را بخوبي انجام بدهد. بايد مواظب اين دانشگاه هم باشيم .(249)

... ب_گ_ردي_د ب_ه_ت_ري_ن ه_ا را ان_ت_خ_اب ك_ن_ي_د از لح_اظ ه_وش ، از لح_اظ تقوا و ديانت ، از لحاظ تاءثيرات ناشي از تربيت خانوادگي ... برويد سراغ آن جاهايي كه تاءثرات روحي شان و ت_رب_ي_ت پ_ذي_ري ه_ايشان در محيط خانوادگي هم به نفع آن چيزي باشد كه شما در اين جا مي خ_واه_ي_د از آب درب_ي_اوريد. البته دبيرستان سپاه به شما كمك زيادي خواهد كرد. لكن حتي با وج_ود دب_ي_رس_ت_ان س_پ_اه ه_م ، ب_ه ن_ظ_ر م_ن ش_م_ا دق_ت و دي_دت_ان را در مدخل يعني

در آن مقطع گزينش بسيار اهميت بدهيد.(250) نظم دانشجويي

اي_ن_ه_ا (دانشجويان ) بايد از حالا نظم را توي اين دانشگاه تمرين كنند. نظم هم فقط نظمِ نظام ج_م_ع و ك_اره_اي اي_ن_ج_وري ن_ي_س_ت . ان_ضباط، سر وقت آمدن ، سروقت بودن ، به هنگام ، كار را ت_ح_وي_ل دادن ... . شنيده ام بعضي ها صبحگاه نمي آيند. نه ، بيايند! آن وقتي كه شما لازم مي دانيد لباس نظامي را حتماً بپوشيد.(251)

اي_ن را هم بدانيد هر چه هوشمندي و والايي ذهني انسان بيشتر باشد انضباط پذيري اش آسان تر، ماندگارتر و دقيق تر است ... آن كسي كه مظهر اين نظم مي تواند باشد دانشجوست ، اين ف_رد ب_ن_اس_ت ف_ردا اف_س_ر شود، اين بناست فردا يك يگان را فرماندهي كند اين اگر چنانچه مظهر نظم نباشد و نظم پذير نباشد يگان زيردست او واويلاست !(252) تهجّ_د

ه_رك_س_ي در ه_ر ح_دي ك_ه ه_س_ت ب_اي_د راب_ط_ه خ_ودش ب_ا خ_داي متعال را رابطه شفاف و روشن و بسيار قوي و روزافزون بكند؛ خوشا آن هنگامي كه اگر كسي ش_ب وارد دان_ش_گ_اه ام_ام ح_س_ي_ن (ع )ش_د ن_ي_م_ه ش_ب ب_ب_ي_ن_د ب_چ_ه ه_ا گ_وش_ه و ك_ن_ار مشغول نماز شب خواندن هستند.(253) ارائه الگو

ج_وان_ه_اي_ي ك_ه ب_ه اي_ن دان_ش_گ_اه مي آيند وقتي بيرون مي روند بايد الگوي يك جوان مؤ من انقلابي بوده و به بقيه نسل جوان اين كشور يك حد اعلا و يك حداكثر را نشان بدهند، بحمدالله امروز راه هم همين راه است . بايستي دنبال كنيد بايد تلاش بكنيد.(254)

اي_ن_ج_ا (ب_اي_د) م_ظ_هر ايمان ، مظهر تقوي ، مظهر نظم ، مظهر راستي و پاكي و صداقت ، مظهر روش_ن ب_ي_ن_ي و روش_ن_فكري

(باشد). اين دانشگاه بايد اينجور باشد! اين دانشگاه بايد الگو بيرون بدهد!(255) حفظ روحيه نظامي

دان_ش_گ_اه در كشور زياد است ، روز به روز هم بيشتر مي شود امّا دانشگاه نظامي ، دانشگاهي كه ب_ع_ن_وان پ_ش_ت_ي_ب_ان_ي ع_لم_ي و س_ازم_ان_ده_ي و ب_رآوردن ه_م_ه ن_ي_ازه_اي ي_ك س_ازم_ان ع_ظ_يمي مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكيل مي شود بايستي جنبه نظامي در آن ملحوظ باشد وجود داشته باشد از اين نمي شود به آساني گذشت و صرفنظر كرد.(256) ابتكار و پيشرفت

س_ع_ي ك_ن_ي_د دان_ش_گ_اه ب_ا اب_ت_ك_ارات پي در پي روز به روز جلو برود... دانشگاه را دائم در حال تحول و پيشرفت بخواهيد و بدانيد هر وضعي كه هستيد اين وضع ولو وضع پيشرفته اي ب_اش_د ب_اي_د ب_ه فكر يك پيشرفت ديگري باشيد. بدون اين ، رشد مطلوب پيدا نخواهد شد، ام_س_ال ك_ه ن_گ_اه م_ي ك_ن_ي_د ب_ه اي_ن دان_ش_گ_اه ب_اي_د از س_ال گ_ذش_ت_ه ي_ك ن_ك_ت_ه اي ب_رت_ري داش_ته باشد چه در زمينه هاي علمي و چه در زمينه هاي س_ازم_ان ده_ي ، چ_ه در زم_ي_ن_ه ه_اي م_دي_ريتي چه در زمينه هاي خدماتي ... بايد در همه زمينه ها پيشرفت داشته باشد توقّف مطلقاً جايز نيست نسبت به اين دانشگاه !(257) ارتباط علمي با ارتش

ب_ا ارت_ش ب_خصوص در سخن هاي علمي ارتباطتان را _ اگر هست _ سازماندهي و منظم كنيد، اگر نيست ايجاد كنيد.(258) گزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با فرماندهان سپاه در تاريخ 13 / 3 / 76

بسم الله الرحمن الرحيم

... من وقتي خودم را در جمع شما عزيزان مشاهده مي كنم احساس من متفاوت است با هنگامي كه در هر ج_م_ع ديگري حضور دارم . در جمع

شما احساس معنويت و صفا مي كنم ، اگر همين تعبيري كه چند لحظه قبل از اينكه بيايم اينجا بنشينم در ذهنم گذشت اين را به شما بخواهم عرض بكنم بايد اينجوري بگويم كه اين در دل من بود، اين حالا به ذهنم رسيد كه اين را بگويم به شما، من در ج_م_ع ش_م_ا ح_ق_ي_ق_ت_اً ب_وي ب_ه_ش_ت را اس_ت_ش_م_ام م_ي ك_ن_م (گ_ري_ه ح_ض_ار) و خ_داي م_ت_ع_ال ش_اه_د اس_ت ك_ه م_ن ب_ع_ض_ي از ش_م_اه_ا را وق_تي كه مي بينم احساس مي كنم كه يكي از اه_ل ب_ه_ش_ت را م_ن در م_ق_اب_ل خ_ودم دارم مشاهده مي كنم . و من عقيده ام اين است كه شما جوانان عزيز ان_قلاب و جنگ اين را آسان هم به دست نياورده ايد. و اگر به تعبير درست تري بخواهيم عرض ب_ك_نيم بايد بگوئيم كه كشور و انقلاب چنين وجودهايي و چنين نفوس طيبه اي را آسان به دست ن_ياورده است . حقيقتاً بزرگترين سرمايه هاي عالم وجود صرف تربيت چنين شخصيتهايي ، چنين انسانهايي و چنين جوانهايي در اين روزگار شده است و اين هيچ مبالغه نيست . ديگران ، سرمايه ه_اي_ي ك_ه ص_رف م_ي شود، با پول ، با سرمايه هاي مادي معمولاً مقياس مي كنند و محاسبه مي كنند.

... در بين جوانهاي داخل كشور بنده وقتي كه محاسبه مي كنم پيش خودم بهترين جوانها، بهترين م_ج_م_وع_ه ج_وان_ه_ا، ش_م_اه_ا ه_س_ت_ي_د. ي_ك چ_ي_زي ه_م ش_م_ا در پ_رون_ده خ_ودتان داريد كه اين هم اق_ب_ال ش_م_ا ب_وده اس_ت ، اي_ن هم _ ديگر _ نصيب شما بوده است كه گيرتان آمده است و اِلاّ شايد ج_وان خ_وب ب_از ه_م پ_يدا شود (در)

مجموعه هاي جواني ؛ اما اين گيرشان نيامده است و آن امتحان بزرگ دفاع از حق و بر كف دست گرفتن جان و رفتن در ميدان شهادت ؛ اين را شماها داريد ديگر م_ج_م_وع_ه هاي جواني كه هستيد اين را ندارند، اگر چه ممكن است از لحاظ معنويت و صفا و اينها و خ_وب چ_را آدم_ه_اي خ_وب ب_از هم هستند اما در مجموع كه مقايسه مي كنيم با اين گذشته و با اين س_اب_ق_ه ، با اين بينش ، با اين همت ، با اين اخلاصي كه نسبت به اهداف اسلامي در شماها هست واق_ع_اً ك_س_ي ن_دارد. و م_ن به معناي حقيقي كلمه ، اين را دوستان نزديك من از من بارها شنيده اند _ تصورم جزئي نيست _ كه در ميدانهاي سختِ دفاع از انقلاب هم همين مجموعه بيشتر از همه مجموعه ه_اي دي_گ_ر ب_ه ك_ار خ_واه_د آم_د. خوب اين حالا در ستايش مردان خدا. يك مقداريش نيز از آنچه كه عرض كردم را با اراده و تصميم گفتم يك مقدارش هم بي خود و بي اختيار بر زبانم آمد و خداي متعال مي خواست كه من اينها را به شما عرض بكنم آنچه كه مهم است عزيزان من آن است كه شما اين سرمايه بسيار گران را با چنگ و دندان نگاه داريد.

ب_ب_ي_ن_ي_د برادران عزيز من بنده وقتي مجموعه هاي سپاهي با من ملاقات مي كنند من در حرف زدن ب_ي اخ_ت_ي_ار م_ي ش_وم ، ي_ع_ن_ي ب_ح_ث ن_ي_م س_اع_ت و ب_ي_س_ت دق_ي_ق_ه و س_ي و پ_ن_ج دق_ي_ق_ه و چ_ه_ل دق_ي_ق_ه نيست كه معمولاً صحبتهاي بنده است ؛ گاهي يك ساعت ، يك ساعت

و بيست دقيقه ، يك س_اع_ت و رب_ع ص_ح_ب_ت_ه_اي ع_م_وم_ي ط_ول م_ي ك_ش_د. اي_ن ش_اي_د اگ_ر م_ث_لاً چ_ن_د دلي_ل داش_ته باشد، مهمترين دليلش اين است كه من بر اين مجموعه عزيزالوجود خائف هستم ، مي ت_رس_م . ن_م_ي خ_واهم من اصرار كنم كه اين ترس من به جاست ، نه بالاخره انسان بر چيزهاي عزيز گاهي بر خود مي ترسد. خوب يك اسكناس مثلاً ده توماني را آدم خيلي احتياط نمي كند كه كجا گذاشت اما اگر چنانچه اين يك گوهر گرانقيمتي بود آدم توي جيبش مي گذارد، بعد براي اي_ن_ك_ه خاطرش جمع باشد كه حتماً توي جيبش هست باز دست مي زند، باز وسط كوچه يادش مي آي_د ب_از دوباره دست مي زند، اين خاصيت گراني اين موجود است نگراني زياد اين است ، انسان آن مقداري كه براي فرزند عزيز و محبوب خودش نگران مي شود براي يك بيگانه نگران نمي ش_ود. ن_گ_راني من اگر هم شما بفرمائيد كه اين نگراني شما بيجاست ، بي خود از ما نگرانيد ن_ه ، خ_ي_لي هم خاطرتان جمع باشد هيچ مشكلي هم براي نيست ، اما بالاخره من نگرانيم به خاطر اي_ن اس_ت چ_ون ش_ماها عزيزيد، چون اين مجموعه سپاه مجموعه عزيزالوجودي است ، لذاست كه من ن_گرانم ، نگراني من هم از چيزي كه شناخته نشده باشد نيست از همان چيز من نگرانم ، كه از آن ب_ر خ_ودم هم نگرانم ، از آن بر مجموعه انقلاب يعني كشور ايران هم نگرانم ، بر مجموعه هاي وي_ژه ان_ق_لاب_ي در داخ_ل ن_ظام جمهوري اسلامي هم نگرانم . من نگران از دنيا هستم ، دنياطلبي ؛ خودم

هم پناه مي برم به خدا، براي شما هم پناه مي برم به خدا.

يك فهرستي بنده دارم ، فهرست نامهاي خاص براي دعا، معتقد نيستم كه دعاي من ارزشي دارد اما آن جائي كه احتمال مي دهم كه دعا آنجا ارزش داشته باشد، اين فهرست را من همواره دعا مي كنم ، ي_ك_ي از آن س_رف_ص_له_اي اي_ن ف_ه_رس_ت ش_م_ا ه_س_ت_ي_د و ب_ع_ض_ي م_جموعه هاي ديگر هم هستند، م_ث_ل ج_ه_اد م_ث_ل ب_ع_ض_ي هاي ديگر هم به همين ترتيب دعا مي كنم ، شما بدانيد من هنگامي كه اين ف_ه_رست را دعا مي كنم كه مكرر هم ؛ يعني تقريباً شايد شبانه روزي نگذرد كه من اين فهرست را دع_ا ن_ك_ن_م ، وق_ت_ي ب_ه اس_م ش_م_اه_ا م_ي رس_م ، م_ن ق_لب_م م_ي ش_ك_ن_د در آن حال . (گريه حضار) اينها را من به شما عرض مي كنم كه شما توجه كنيد براي من مساءله سپاه و مساءله اين مجموعه چقدر حائز اهميت است و آني را هم كه از خدا مي خواهم همين است . من مي گويم خدايا اين بچه هاي انقلاب را اين جوان هاي انقلاب را حفظشان كن .

ش_م_ا خيلي خوبيد، شماها با نفس مبارزه كرديد، الا ن هم داريد مبارزه مي كنيد، محسوس هست اين ، ب_ه_ت_ري_ن خ_ب_ره_اي_ي ك_ه ب_ه م_ن م_ي رس_د از داخ_ل ش_م_اه_ا م_ي رس_د. ام_ا در ع_ي_ن حال دنيا سخت است ، دنيا پرجاذبه است .

... اهل بصيرت بايد باشيد، بايد هوشمندانه ، آگاهانه از خدا هم كمك بخواهيد. بينديشيد، روي م_س_ائل ف_ك_ر ك_ن_ي_د و ت_ص_م_ي_م بگيريد و صبر، ايستادگي و استقامت در ميدان جنگ نظامي خيلي آس_ان_تر است

از استقامت در مقابل جاذبه ها، جاذبه هاي حقير دنيا كه ما بگوئيم خوب بله حالا يك ع_ده اي دارن_د م_ي رون_د س_راغ خ_ان_ه و زن_دگي و چه و چه و چه و ما عقب مانديم ، ما دنبالشان برويم يا از اين قبيل چيزها، من از اين مي ترسم . شما بزرگان سپاه هستيد، من به شماها اعتماد دارم .

... ب_ه ش_م_اه_ا م_ن واق_عاً اعتماد دارم ، من بعضي شماها را از نزديك مي شناسم ، با شما نشستيم ص_ح_ب_ت ك_ردي_م ، ب_ح_ث ك_رديم ، بوديم توي جبهه ، بيرون جبهه ، بعضي هم اگر از نزديك ننشستم دورادور مي شناسم .

... بسيج روح شما است ، بسيج مايه ارتباط شما با مردم است ، بسيج پشتوانه معنوي سپاه است ... شما بايد اين موجود عزيز را كه اسمش بسيجي است ، شما نبايد اين را بي دفاع بگذاريد.

... س_پ_اه ن_ب_اي_د در ك_ش_م_كشهاي سياسي و بازيهاي سياسي و حزب بازي سياسي وارد بشود ابداً، سم مهلك است براي سپاه . اما توجيه بسيج و هدايت بسيج اين نه حزب است ، نه سياست ، اين وظيفه شماست .

... آنجايي كه شما برادران عزيز قرار داريد و داريد خدمت مي كنيد در سپاه بهترين جاهاست . الا ن م_ج_م_وع_ه راءس س_پ_اه ب_ه نظر من بهترين مجموعه ها هستند يا حالا اگر نخواهيم خيلي مثلاً يك ن_ق_طه را توجه كنيم جزو بهترين مجموعه ها هستند بلاشك اگر ما سه تا مجموعه عالي و خوب داشته باشيم در سطح كشور يكي از آنها مجموعه اي ا ست كه امروز در سپاه دارد حكومت مي كند.

... واقعاً وقتي

انسان نگاه مي كند همان كساني هستند اين برادران عزيز، فرماندهان لشگرها كه انسان رائحه معنويت را، رائحه صفا را، رائحه بهشت را، رائحه صدر اسلام را از اينها استشمام م_ي ك_ن_د، ع_ط_ر ش_ه_ادت را ان_س_ان از اي_ن_ها استشمام مي كند، خيلي خوبند اين مجموعه ها را قدر بدانيد، سپاه را پاس بداريد، سپاه را قدر بدانيد هر جا هستيد با استحكام با قدرت با تصميم ب_ر اي_ن_ك_ه ت_ا ج_ان داري_د، ت_ا ت_وان داري_د اي_ن م_س_ؤ ولي_ت را ره_ا ن_ك_ن_ي_د، ب_اي_س_ت_ي_د مشغول كار باشيد.(259)

ضميمه 3 : گزيده بيانات مقام عظماي ولايت در جمع فرماندهان سپاه در تاريخ 26/6/76

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاه نهاد بسيار ارزشمندي است . من نمي خواهم بعد از اين همه مطالبي كه امام بزرگوار راجع ب_ه س_پ_اه گ_ف_تند و خود ما متواضعانه عرض كرده ايم ؛ باز راجع به سپاه مطلب بگوييم . امّا ب_دان_ي_د ك_ه س_پ_اه خ_ي_لي ح_ائز اه_م_يت است . سپاه داراي شاءن معنوي و انقلابي است . ((وَلَد)) و فرزند انقلاب است ، تربيت شده دامان انقلاب است و به گردن انقلاب هم حق دارد.

س_پاه نيروي مسلّح است ، ليكن متكي به معنويت ، به معرفت ، به احساس تكليف و بدون راه دادن (به ) انگيزه هاي دنيايي و مادّي .

راه خ_دا، راه ع_زّت و راه كرامت و راه آسايش زندگي و راه پرورش خوب نفوس طيّبه است . اين ، راه خداست . البته براي اين كه اين راه تثبيت بشود، مردان حق و گروهي از مردم بايستي مقداري سختي ها را به خودشان تحميل كنند. شما سرداران و دلاوران سپاهي ، از جمله آن گروه هستيد

كه بايد مقداري برخودتان مشاق اين راه را تحمل كنيد و با قدرت بايستيد.

ح_ف_ظ اي_ن ن_هاد مقدس خيلي با ارزش است و حفظ آن هم به اين است كه يكايك شما خودتان در اين صراط مستقيمي كه در آن قرار گرفته ايد با مراقبت و با تقوا و پرهيزكاري حفظ كنيد.

در اي_ن س_پ_اه م_ق_دس _ ك_ه به تعبير امام (رضوان اللّه تعالي عليه ) لشگر امام زمان و لشكر اس_لام اس_ت _ س_ع_ي ك_ن_ي_د در ت_م_ام زواي_اي اي_ن دس_ت_گ_اه ع_ظ_ي_م ، ت_ق_وا را زنده كنيد، تقوا در عمل فردي ، تقوا در عمل جمعي ، تقواي كاري ، تقواي سازماني ، تقواي سياسي _ آن جايي كه جايش هست _ تقوا در عمل فردي خود، در رابطه با خدا، در رابطه با انسانها، در رابطه با بيت الم_ال ، در راب_ط_ه ب_ه ك_ار، اگ_ر اي_ن ش_د ه_مه آنچه را كه به عنوان برنامه انقلاب و نظام ج_م_ه_وري اس_لامي از اوّل تا حالا تربيت داده شده است و نيز از آنچه كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و همه ملت ايران آن را پذيرفته ايم ، به كوري چشم دشمن ، يك سر سوزن عقب و جلو نخواهد رفت و همان برنامه ها عيناً انجام خواهد شد.(260)

ضميمه 4 : گزيده بيانات فرماندهي معظم كل قوا در جمع فرماندهان سپاه در تاريخ 14 / 12 / 76

بسم الله الرحمن الرحيم

ي_ك_ي از م_س_ائلي ك_ه ام_روز س_پ_اه پ_اس_داران دارد، مساءله اولاد شماست . يك روز شما خودتان بوديد، عرض كنم كه يك رستم و يك دست اسلحه . جنگ مي رفتيد، مي آمديد و چه مي كرديد و هر

چ_ه ب_ودي_د، خ_ود ش_م_ا ب_ودي_د. پ_در و م_ادر ش_م_ا ج_ان مي كندند و پَرپَر مي زدند و تو سر خ_ودش_ان م_ي زدن_د ك_ه ج_ن_گ ن_روي_د... ام_ّا ح_الا ق_ض_ي_ه اي_ن_ج_وري ن_ي_س_ت ، ح_الا ش_م_اه_ا ه_م_ه متاءهل شديد، فرزنداني پيداكرديد، فرزندان شما يواش يواش نوجوان و جوانند، اگر چنانچه ن_ت_وان_ي_د درس_ت در زم_ي_ن_ه فرزندان فكر كنيد و عمل كنيد، خداي ناكرده مشكلي براي شما درست خواهد شد.

... ب_ه ش_ما عرض مي كنم به بصيرت فرزندانتان و همسرانتان برسيد، اهميت بدهيد. خودتان را آن_چ_ن_ان در ك_ار غرق نكنيد كه وقتي و فرصتي براي زن و بچّه باقي نماند. من بارها به دوس_ت_ان س_ف_ارش ك_ردم ، باز هم به شما سفارش مي كنم ، براي فرزندانتان وقت بگذاريد و ب_دان_ي_د ج_وان_ه_ا ب_ه ك_م_ك ن_وران_ي_ت و ص_ف_اي_ي ك_ه در دلش_ان ه_س_ت ، ح_رف ش_م_ا را ق_ب_ول م_ي ك_ن_ن_د. ش_م_ا ف_ق_ط ب_اي_س_ت_ي دو ك_لم_ه ح_رف ق_اب_ل قبول و منطقي داشته باشيد كه به بچه هايتان بزنيد، در مورد هر مساءله اي كه براي ش_م_ا م_ه_م اس_ت ؛ درب_اره دي_ن ، درب_اره ان_ق_لاب ، درباره امام ، درباره رژيم گذشته ، درباره م_س_ائلي ك_ه روز ب_ه روز و ن_و ب_ه ن_و دارد م_ط_رح م_ي ش_ود. ب_اي_د دو ك_لم_ه ح_رف ق_اب_ل ق_ب_ول و م_نطقي داشته باشيد كه (قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارة ) خ_ودت_ان را و ف_رزن_دان_ت_ان را و اهل خودتان را حفظ كنيد و اين (مساءله ) بسيار مهم بصيرت را براي خودتان و براي آنها به وجود بياوريد. پي نوشت: 220 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 18 / 10 / 73 .

221 - حديث ولايت ، ج 3

، ص 296 .

222 - پيام ، ص 51 .

223 - همان ، ص 82 _ 81 .

224 - ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 70 .

225 - روزنامه رسالت ، 6 مهر 1368 .

226 - رويدادها و تحليل ، شماره 56 ، ص 26 .

227 - روزنامه كيهان ، 26 شهريور 1368 .

228 - رويدادها و تحليل ، شماره 58 ، ص 4 .

229 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 1 مهر 1368 .

230 - همان ، 30 آبان 1368 .

231 - همان ، 30 / 11 / 69 .

232 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 25 / 7 / 70 .

233 - همان ، 19 / 7 / 71 .

234 - همان ، 27 / 3 / 74 .

235 - جمهوري اسلامي ، 6 / 2 / 73 .

236 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 6 / 2 / 73 .

237 - ديدار با فرماندهان نيروي زميني سپاه ، ارديبهشت 70 .

238 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 5 آبان 1370 .

239 - همان ، 6 / 2 / 73 .

240 - رويدادها و تحليل ، شماره 48 ، ص 13 _ 12 .

241 - سخنراني در جمع مسؤ ولان برگزاري هفته دفاع مقدس ، 29 / 6 / 72 .

242 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 8 / 7 / 72 .

243 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 30 آبان 1368 .

244 - درس اخلاق ، ص 46 .

245 - سخنراني در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

246 - مرقومه مقام معظم رهبري خطاب به دانشگاه امام حسين 7 ، 14

/ 6 / 75 .

247 - سخنراني مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

248 - سخنراني مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

249 - همان .

250 - همان .

251 - همان .

252 - سخنراني مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

253 - همان .

254 - همان .

255 - همان .

256 - سخنراني مقام معظم رهبري در دانشگاه امام حسين 7 ، 17 / 8 / 74 .

257 - همان .

258 - همان .

259 - سخنراني منتشر نشده مقام معظم رهبري .

260 - روزنامه جمهوري اسلامي ، 27 / 6 / 76 .

منبع: سپاه از ديدگاه مقام معظم رهبري، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه

تحزب از ديدگاه مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

نويسنده:سيد حسين معصومي

موضوع تحزب و ضرورت و يا عدم ضرورت آن پس از پيروزي انقلا ب اسلا مي مكرر مورد بحث جريانات سياسي و مذهبي قرار گرفته است. اگرچه اين بحث گاهي اوج گرفته و گاهي نيز افول مي كند، لكن يكي از نتايج بسيار سودمند و مبارك اعلا م مخالفت و ضديت با تحزب در ايران و ادعاي ناكارآمدي اين مقوله در عرصه جامعه؛ ايجاد زمينه فكري مناسب در سطح جامعه براي پرداختن مجدد به اين امر ضروري است. همين مخالفت ها سبب طرح مقالا ت، سخنراني ها و اظهارنظرات خوب و سازنده اي در حمايت از تحزب و اثرات مثبت آن در جامعه گرديده است.

در اين ميان نظرات بلند و همه جانبه اي از مقام معظم رهبري در قالب دو سخنراني موجود است كه در اين نوشته با توجه به اين اثر

به بررسي نظرات معظم له مي پردازيم تا مورد استفاده همه علا قه مندان به اين بحث قرار گيرد و تذكري باشد براي مخالفين تحزب.

تعريف حزب و تحزب:

مقام معظم رهبري در تعريف حزب مي فرمايند: حزب عبارت است از يك گروه متشكل و منظم و هماهنگ در حركت، در جهت گيري، در عمل و ذهنيت، اين معناي حزب، حزب يعني يك ارگانيزم، حزب در مثل يعني يك پيكر واحد.1

در جاي ديگري مي فرمايند: تحزب يعني تشكل و سازمان يافتگي يك عده انسان2

ايشان در جاي ديگر به خصوصيت و تاثير و يا كاركرد حزب در جامعه اشاره مي نمايند و مي گويند: حزب يك سازمان و يك تشكل سياسي (است كه) اين چهار خاصيت و اين چهار هنر را دارد..... سازمان سياسي اولا مي تواند نيروها را در يك جهت بسيج كند و به همه آنها جهت بدهد.

ثانيا مي تواند نيروهاي بالقوه و نيروهاي خفته را بالفعل كند، زنده كند و فعال كند. ثالثا مي تواند نيروهاي كند و بطئي را شتابنده كند <رابعا و بالا خره مي تواند نيروها را از تغيير مسيردادن و منحرف شدن حفظ و مصون كند. اين چهار خاصيت از آن يك تشكل سياسي با يك فرماندهي و تمركز رهبري و هدايت جمعي است و حزب يعني اين.3

ضرورت تحزب و وظايف حزب در جامعه:

ايشان در پاسخ به ضرورت تشكيل حزب مي فرمايند: بنده به شما حق مي دهم كه اين سوال را بكنيد، شما هم به من حق بدهيد كه به اين سوال پاسخ بدهم، يك توده انبوه از نيروي فعال بدون تشكل و سازماندهي سياسي امكان ندارد بتواند كارش را انجام بدهد. نقيصه بزرگ ما تا قبل از پيروزي همين بود.4

در جاي ديگري در ضرورت تشكيل حزب عنوان

مي نمايند كه: به طور خلا صه ضرورتي كه ما را به ايجاد اين حزب و اين تشكل سياسي فراخواند، احساس نياز شديد به سازماندهي نيروها و جهت دادن آن و شتاب دادن به نيروهاي كند و كم كار و به صحنه كشانيدن نيروهاي خفته و جلوگيري از انحراف ها بود.5

مقام معظم رهبري با اشاره به مسووليت هايي كه به عهده حزب است، وجود حزب را براي تداوم انقلا ب ضروري دانسته اند و مي فرمايند: حزب سه مسووليت را بر دوش دارد، اول: شتاب دادن به نيروهاي كند و بالفعل كردن نيروهاي بالقوه. دوم جهت دادن، مشخص و معين كردن وظيفه، سوم هماهنگي ميان اين همه فعاليت زندگي ساز، اين سه كار را يك حزب برعهده دارد. حالا شما با اين برداشت از حزب ببينيد كه نقش حزب (نه حزب جمهوري اسلا مي) در تداوم دادن و در تضمين تداوم انقلا ب چيست؟ آيا يك انقلا ب بدون يك چنين هماهنگي فعال و سازنده اي اصولا مي تواند تداوم پيدا كند؟6 در اين بيانات به ضرورت تحزب و تشكيل احزاب براي تداوم انقلا ب و آرمان هاي بلند آن تاكيد شده است.

مخالفين تحزب

حضرت آيت ا... خامنه اي در پاسخ به كساني كه با تحزب مخالف بودند و معتقد بودند در ايران حزب جا نمي افتد و يا اينكه هيچ حزبي مورد قبول نيست، مي فرمايند: حرف زياد بود كه حزب بازي يعني چه؟ چرا يك عده را جدا مي كنيد از مردم؟ هيچ حزبي مورد قبول نيست! شعارهايي كه بعضي ها در اين مدت دادند. ما از مدت ها پيش نشسته ايم و تشريح كرديم، روشن كرديم كه وحدت، وحدت نيروها با تحزب منافاتي ندارد. ضامن وحدت هم تحزب است. شما مي گوييد كه حزب درست نشود، تشكيلا ت به وجود نيايد تا وحدت به هم نخورد! اگر تشكيلا ت

به وجود نيايد، تفرقه افكنان بهتر مي توانند وحدت را به هم بزنند. آنچه مي تواند وحدت همه نيروها را حفظ كند، چه نيروهاي داخل حزب و چه نيروهاي خارج حزب7 و نهايتا در پاسخ كساني كه تحزب را مخل وحدت جامعه مي دانند، مي فرمايند: پس براي حفظ وحدت هم باز يك تشكل لا زم است.8

تعداد احزاب و تشكل ها

ممكن است عده اي كه هم اكنون نداي مخالفت با تحزب را سر مي دهند و با ايجاد موانع و تنگ كردن عرصه فعاليت بر احزاب با تشكيل و يا ادامه كار و فعاليت احزاب در خط انقلا ب اسلا مي و امام مخافت مي نمايند، اين بيانات معظم له را صرفا در مورد حزب جمهوري اسلا مي بدانند، در صورتي كه فرمايشات ايشان عام و مربوط به اصل تحزب است، همانگونه كه در بحث عدم تضاد تحزب و وحدت به صراحت مي گويند: اگر ما يك حزب مومن فعال داشته باشيم، بهتر مي توانيم وحدت را حفظ كنيم. بهتر مي توانيم يكپارچگي نيروها را حفظ كنيم. نه اينكه همه بيايند در حزب ما، نه، ولو در حزب ما نيايند، ولو خارج باشند.9

ايشان در مورد تشكيل حزب جمهوري اسلا مي مي فرمايند: آن روزي كه ما اقدام مي كرديم، نمي گفتيم فلا ن گروه اقدام نكند. فلا ن كانون و فلا ن انجمن دست به كار نشود. بقاياي فلا ن حزب قديمي تجديد سازمان نكنند، بالعكس ما مي گفتيم اينها هركدام آمادگي و انگيزه دارند، اقدام كنند. اگر كسي يا گروهي ايدئولوژي درست، با خط فكري و سياسي درست بر روي همان خطي كه امام ما روي آن خط مي رود - كه اين براي ما امروز از هر چيزي مهمتر و عزيزتر است - دست به اين مهم مي زدند، به آنها مي پيوستيم.10

در جاي ديگر

در مورد تشكيل احزاب متعدد ضمن بيان مطلب ذيل تاكيد دارند كه اين مطلب را از قول من به همه بگوييد كه: ما اين خودخواهي را نداريم كه بگوييم تمام كانون ها و تمام انجمن ها و تمام احزاب بايد بيايند در حزب ما حل و ادغام بشوند... اگر كسي يا گروهي با وجود اشتراك در اصول در پاره اي از مسائل با ما اختلا ف سليقه داشته باشد و ترجيح دهد كه كانونش، انجمنش، اتحاديه اش، سازمانش را جدا نگاه بدارد، ما به او نمي گوييم كه حتما بيايد به ما بپيوندد و نمي گوييم كه ما به شما كمك و با شما همكاري نخواهيم كرد.11

ايشان در جاي ديگري كه به حساسيت كار و وظيفه بالا ي اعضاي حزب جمهوري اسلا مي تاكيد مي نمايند، به عدم انحصار انقلا ب براي بخشي از طرفداران آن اشاره فرمودند كه: من و شما وظيفه دار تداوم اين انقلا ب هستيم، نه اينكه ديگران نيستند، نه اينكه ديگران از انقلا ب خوششان نمي آيد، نه اينكه ديگران فداكاري نمي كنند، چرا اما ما وظيفه ويژه خودمان را بايستي احساس كنيم.12

پايبندي احزاب به آرمان هاي انقلا ب اسلا مي و خط امام:

رهبر معظم انقلا ب در بحث تحزب به پايبندي به آرمان هاي بلند حضرت امام اشاره كردند و مي گويند: ما مي گفتيم اينها هركدام آمادگي و انگيزه دارند، اقدام كنند. اگر كسي يا گروهي ايدئولوژي درست، با خط فكري و سياسي درست بر روي همان خطي كه امام ما روي آن خط مي رود، كه اين براي ما امروز از هر چيزي مهمتر و عزيزتر است.13

عدم سرگرم شدن احزاب به جوسازي ها و هوچي بازي ها:

مخالفت با تحزب و جوسازي هاي فراوان در اين زمينه از بدو پيروزي انقلا ب اسلا مي آغاز و هم اكنون نيز ادامه

دارد. مقام معظم رهبري در اين زمينه چنين فرموده اند: البته هوچي بازي هاي زياد كردند و ما دوست نمي داشتيم، از اول كه به هوچي بازي ها پاسخ بدهيم. شأن حزب و شأن عناصر تشكيل دهنده و اداره كننده حزب نمي دانستيم كه هر كسي از هر گوشه اي يك چيز راجع به تحزب گفت ما فورا سرمان را بلند كنيم و جواب بدهيم.... مي خواهيد ما را سرگرم كنيد، مشغول كنيد تا ما به كار اصلي خودمان نرسيم. ما ممكن است يك وقتي احساساتي شويم، اشتباهي بكنيم يك جوابي به شما بدهيم، اما آن اشتباه است. آن وقتي كه بر اعصابمان مسلط باشيم، آن وقتي كه بخواهيم وظيفه مان را انجام بدهيم، تكليف ما اين است كه پاسخ به ياوه هاي شما نگوييم..14

اين بيان نشان از اهميت و ضرورت تشكل صحيح براي حفظ آرمان هاي مقدس انقلا ب است، لكن در پاسخ مخالفين تحزب آنگاه كه حملا ت به صورت مكرر و همراه با اتهام باشد، براي روشن شدن اذهان عموم مي بايد پاسخ داد، هرچند گوينده آن فرد مجهول الهويه و بي ريشه اي و وابسته به بيگانه باشد، مقام معظم رهبري مي فرمايند: البته يك وقتي براي توضيح ذهن مردم سوالي مي شود، جوابي بايد بدهيم. وقتي كه ده ها فقره اتهام به كسي متوجه شد او جواب نداد، احتمالا تلقي مي شود كه خود او قبول كرده است.15

اميد است احزاب و تشكل هاي پيرو راه و انديشه امام(رحمت الله عليه) براي حفظ آرمان هاي آن حضرت با تلا ش و كوشش لا زم در اين مسير مهم قدم بردارند تا با شتاب و سرعت دادن به نيروهاي بالفعل و جهت و تكليف دادن به آنان و ايجاد هماهنگي اين فعاليت هاي سازنده از آرمان هاي امام راحل و اهداف مقدس انقلا ب پاسداري نمايند.

منبع:

www.baznevis.com

دارويي به نام اتحاد

وحدت اسلامي در انديشه رهبر معظم انقلاب اسلامي

وحدت اسلامي به عنوان يكي از شعائر اصولي اسلام، نتيجه حركت عظيم مسلمانان در راستاي همگرايي و احترام متقابل به يكديگر و پاسداشت ارزشهاي ديني است كه در صورت تحقق اين امر، مي تواند خط بطلاني بر تمامي تلاشهاي جبهه كفر و نفاق باشد كه بي ترديد، مترصد تزلزل در صفوف به هم پيوسته مسلمانان هستند تا با بهره گيري از سياست تفرقه و جدايي بين امت اسلامي، به اهداف ننگين خود جامه عمل پوشانند.

حضرت آيةا... خامنه اي، رهبر فرزانه انقلاب اسلامي نيز با درك بالاي خود از وقايع و مسايل محدثه در جهان اسلام، در فرازهاي مختلفي از بيانات گرانبار خويش به اين مسأله دقت نظر وافي داشته و اهميت اتحاد و ايجاد وحدت را به امت اسلامي و ملتهاي مسلمان گوشزد كرده اند.

آنچه فرا روي شماست، به گوشه اي از بيانات ايشان مي پردازد. ***

دنياي اسلام اگر بخواهد حركت عميق امت اسلامي را به درستي پيش ببرد، الزاماتي را بايد قبول كند، كه اولين اين الزامات، «اتحاد» است؛ اتحاد اسلامي، انسجام اسلامي.

به جان هم انداختن برادران، يكي از نقشه هاي اولي استكبار است كه از قديم هم شناخته شده است؛ «تفرقه بينداز و حكومت كن»، يك سياست قديمي است؛ همه هم گفته ايم، همه هم مي دانيم. در عين حال، بعضاً متأسفانه همين سياست را دشمن ما مي تواند اعمال كند و ما غافل باشيم؛ به خاطر تبعيت از اهواي نفساني، به خاطر تحليلهاي غلط، به خاطر كوته بينيها، به خاطر ترجيح دادن منافع شخصي يا منافع كوتاه مدت بر منافع بلندمدت.

امروز شما نگاه كنيد،

سياست استكبار ايجاد جنگ بين فلسطيني و فلسطيني است؛ بين عراقي و عراقي است؛ بين مسلمان شيعه و مسلمان سني است؛ بين جامعه عربي و غير عربي است. اين، سياستهاي آشناست. اين را اول بايد همه علاج كنند. ما به سهم خود، وحدت را بين امت اسلامي يك ضرورت مي دانيم... انسجام اسلامي در يك وجه، خود ناظر به همه دنياي اسلام است؛ بايد با هم منسجم باشند؛ بايد به يكديگر كمك كنند؛ هم دولتهاي اسلامي، هم ملتهاي اسلامي. و دولتهاي اسلامي در استفاده از ظرفيت ملتهاي اسلامي براي ايجاد اين وحدت بزرگ، مي توانند سهم و نقش داشته باشند. ***

چيزهايي مانع از اتحاد مي شود. عمده آنها بعضاً كج فهميها و بي اطلاعي هاست؛ از حال هم خبر نداريم؛ درباره هم توهمات مي كنيم؛ درباره عقايد هم، درباره تفكرات يكديگر دچار اشتباه مي شويم؛ شيعه درباره سني، سني درباره شيعه؛ فلان ملت مسلمان درباره آن ملت ديگر، درباره همسايه اش؛ سوء تفاهمها، كه دشمنان هم بشدت بر اين سوءتفاهمها دامن مي زنند. افرادي هم متأسفانه بر اثر همين سوء فهم، سوء تحليل، نديدن نقشه كلي دشمن، بازيچه اين بازي دشمن قرار مي گيرند و دشمن از آنها استفاده مي كند...

علاج اصلي، داروي اصلي براي امروز دنياي اسلام، داروي «اتحاد» است؛ بايد با هم متحد بشوند. علما و روشنفكران اسلام بنشينند و منشور وحدت اسلامي را تنظيم كنند؛ منشوري تهيه كنند تا فلان آدم كج فهم متعصب وابسته به اين، يا فلان، يا آن فرقه اسلامي، نتواند آزادانه جماعت كثيري از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام كند؛ تكفير كند. تهيه منشور جزو كارهايي

است كه تاريخ، امروز از روشنفكران اسلامي و علماي اسلامي مطالبه مي كند. اگر شما اين كار را نكنيد، نسلهاي بعد، شما را مؤاخذه خواهند كرد. مي بينيد دشمني دشمنان را !مي بينيد تلاش آنها را براي نابود كردن هويت اسلامي و ايجاد اختلاف بين امت اسلامي !بنشينيد علاج كنيد؛ اصول را بر فروع ترجيح بدهيد. در فروع ممكن است افراد يك مذهب هم با همديگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعي ندارد. مشتركات بزرگي وجود دارد؛ گرد اين محور - محور مشتركات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئه دشمن باشند؛ مواظب بازي دشمن باشند. خواص، بين خودشان بحثهاي مذهبي را بكنند، اما به مردم نكشانند؛ دلها را نسبت به يكديگر چركين نكنند؛ دشمنيها را زياد نكنند؛ چه بين فرقه هاي اسلامي، چه بين ملتهاي اسلامي، چه بين گروههاي اسلامي در يك ملت. ***

آنچه براي استكبار مهم است، «اسلام» است. مي خواهند اسلام را بزنند؛ اين را همه بايد بفهميم. براي آنها شيعه و سني فرق نمي كند. هر ملتي، هر جمعيتي، هر شخصيتي كه تمسكش به اسلام بيشتر باشد، آنها از او احساس خطر مي كنند...

امروز دنياي اسلامي بايد براي عزت خود تلاش كند؛ براي استقلال خود تلاش كند؛ براي پيشرفت علمي و قدرت معنوي خود، يعني تمسك به دين و توكل به خدا و يقين به كمك خدا تلاش كند. «و عداتك لعبادك منجزه». اين وعده الهي است؛ وعده منجز الهي است كه «و لينصرن ا... من ينصره». با اعتماد به اين وعده، وارد ميدان تحرك و عمل بشوند. اين عمل، فقط تفنگ دست گرفتن نيست؛ اين عمل، عمل فكري است، عمل عقلاني است،

عمل علمي است، عمل اجتماعي است، عمل سياسي است؛ همه براي خدا و همه در راه اتحاد دنياي اسلام. از اين، هم ملتها منتفع مي شوند، هم دولتهاي اسلامي. دولتهاي اسلامي اگر متصل به درياي بيكران امت اسلامي باشند، قويتر خواهند شد، تا متكي باشند به سفير آمريكا و فلان سياستمدار آمريكايي. اين، براي آنها قدرت نمي آورد. اما اگر دولتهاي اسلامي به دنياي اسلام، به امت اسلامي و به اين درياي عظيم و خروشان متصل شوند؛ به هم نزديك شوند، چرا استكبار بتواند يك دولت اسلامي را هدف قرار بدهد و او را از ديگران جدا كند؛ به حساب او برسد، بعد برود سراغ يك دولت ديگر؟ همه بايد به اين مسأله توجه كنند. دولتهاي اسلامي، متحد و منسجم باشند و بدانند كه مي توانند.(1) ***

اگرچه استعمار از ديرباز، ايجاد تفرقه را جزو هدفهاي خود قرار داده بود؛ اما بعد از پيروزي انقلاب و بعد از آن كه اين كانون وحدت اسلامي به وجود آمد، تلاش آمريكا و دستياران آن، براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان شديدتر شد و برادركشي را بين مسلمانان به وجود آوردند. امروز در سرتاسر آفاق اسلامي، قلمهاي مزدوري كه با دلارهاي نفتي و پول كيسه مرتجعان همپيمان آمريكا تغذيه مي شود، هدف و وظيفه شان اين است كه بين مسلمين اختلاف بيندازند. مي دانستند كه چون انقلاب اسلامي جاذبه دارد و كانون اين انقلاب، مسلمين را در همه نقاط عالم به خود جلب خواهد كرد، اين خطر براي آمريكا و استكبار وجود دارد كه سرمايه گذاريهاي آنها براي ايجاد تفرقه بين مسلمين هدر برود، لذا تلاششان را زيادتر كردند.

امروز در

دنيا، براي ساختن مسجد ضرار، پول خرج مي شود. براي ساختن دستگاهها و ايجاد پايگاههايي به مقصود و منظور ضربه زدن به وحدت اسلامي و ايجاد درگيري و اختلاف بين فرق اسلامي، پول خرج مي شود. اشخاصي مثل شيطان هستند كه همان گونه كه او به پروردگار عالم عرض كرد: «لاغوينهم اجمعين» و وجود خود را وقف اغوا و اضلال بندگان خدا كرد، اينها هم وجود خود را براي ايجاد اختلاف، وقف كرده اند. متأسفانه در همه و يا اغلب كشورهاي اسلامي، كساني با تكيه به سياستهاي آمريكا، همين كار را مي كنند.(2)

1.بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام (17/01/1386)

2.حديث ولايت، ج 4، ص 296

منبع: روزنامه قدس

امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي از منظر مقام معظم رهبري

تهيه كننده : سيد اميرحسين كامراني راد عصر امام خميني (رحمت الله عليه) از منظر مقام معظم رهبري

امام (رحمت الله عليه) كه خود درحقيقت پرچم دار بزرگ عصر جديدي در زندگي بشر است ضمن ابراز تعجب از غفلت علماي بلاد اسلامي از رسالت تاريخي خود باتصريح به آغاز عصر بشريت تشنة معنويت، گرايش جوامع بشري به ارزش هاي وحي و عطش ملت ها به دين معنويت را از ويژهگي هاي اين عصر ذكر نموده مي فرمايد :

«..تعجب است كه چگونه بسياري از علما و روحانيون كشورها و بلاد اسلامي از عظيم و رسالت الهي و تاريخي خود در «اين عصر » كه بشريت تشنة معنويت واحكام نوراني اسلام است غافلند « و عطش ملت ها را درك نمي كنند » واز التهاب و گرايش جوامع بشري به ارزش هاي وحي بي خبرند و قدرت ونفوذ معنوي خود را دست كم گرفته اند. »

ولي امر مسلمين حضرت آيه الله خامنه اي ، با اعتقاد به اهميت

فراوان بررسي وتحليل موضوع تحولات عميق گسترد هاي كه امام (رحمت الله عليه) درعرصة جهاني پديد آوردند بارها به طرح و تبيين وتحليل مقولة «عصر امام خميني (رحمت الله عليه) پداخته اند.ايشان دراين باره مي فرمايند:«امروز يك عصر و يك دوران جديد به وجود آمده است دوران جديد رابايد دوران امام خميني (رحمت الله عليه) ناميد.»

معظم له با بيان برخي ا زمهم ترين شاخصه هاي اين دوران اضافه فرمودند:

«با آغاز دوران جديد نه تنها در ايران يا كشور هاي اسلامي مردم به باور هاي الهي بازگشته اند بلكه در سطح جهان «عقيدةمذهبي»وگرايش معنوي درميان جوامعي كه ده ها سال تحت سلطة حكومت هاي ضد مذهب زندگي كرده بودند رشد نموده است. »

درجاي ديگر با تصريح به اين كه: «اين عصر رابايد عصر امام خميني (رحمت الله عليه) ناميد و ويژه گي آن عبارت است از بيداري و جرأت ملت ها در بابر زورگويي ابر قدرت ها... و سر بر آوردن ارزش هاي معنوي والهي » مي فرمايند:

ما امروز نشانه هاي رشد معنويت وافول ماديت را در دنيا مي بينيم » وامروز دردنيا گرايش به دين شروع شده است » «وقرن حاضر قرن گرايش عمومي بشريت به معنويت ودين است. »

ايشان مي افزايند: «آن روزي كه دين ومعنويت ضد ارزش به حساب مي آمد ومورد استهزا قرار مي گرفت گذشته است امروز بي ديني واز اعتقاد معنوي تهي بودن يك ضد ارزش است اين ويژه گي هاي عصر جديدي است كه امام (رحمت الله عليه) – اين مرد بزرگ – پرچم آن را درجهان بر افراشت. »

و دگر باره تأكيد مي نمايند :« اين دوران {عصر امام خميني (رحمت الله عليه) دوران اسلام ودوران غلبة ارزش هاي الهي ومعنوي است اين دوران دوران امام خميني(رحمت الله عليه) مي باشد وان شاء

الله جوان هاي ما اين اينده را خواهند ديد. »

همان گونه كه مقام معظم رهبري فرمودند امام (رحمت الله عليه) مبشر دوران جديدي درتاريخ حيات بشري است كه مطالبات معنوي بشر و رويكرد ديني و مذهبي انسان بيش از ادوار گذشته وچند قرن اخير، جلوه گر خواهد شد البته : «امام خميني (رحمت الله عليه) پيامبر تازه اي نبود اما او از يادآوران بود ازمخاطبان «انت مذكر» كه عهد فطري مردمان با خداوند را به آنان ياداوري كرد وپس از چند قرن كه از هبوط بشر در مصداق جمع كلي مي گذشت چون اسلاف خويش از ابراهيم واسماعيل ومحمد (ص) دور ه اي از جاهليت وعصر ديگري از دينداري زا آغاز كرد، اين عصر تازه رابايد عصر امام خميني (رحمت الله عليه) نام نهاد.»

اكنون هر تحليل گر بصير ومنصفي كه تحولات چند دهة اخير جهان را به خوبي تعقيب وبررسي نموده باشد بر اين امر صحه مي گذارد كه: «جهان امروز دردوران انتقال از يك عصر به عصر ديگري قرار دارد و تا اين انتقال به انجام رسد ديگر روي ثابت به خود نخواهدديد.»

رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در جايي ديگر در تبيين شخصيت رهبركبير انقلاب اسلامي مي فرمايند:

خميني(رحمت الله عليه) تنها انسان معاصر است كه حقيقت اسلام ناب را در خود مجسم ساخته است در ميان انسان هاي غير معصوم، خميني(رحمت الله عليه) هيچ نظيري ندارد.

هيچ بعد ارزشي وجود ندارد مگر آن كه در وجود پربركتش تابشي كامل يافته است.

آناني كه تاسف مي خورند چرا در زمان حضور ائمه معصومين نبودند تا از سرچشمه زلال وحي، قلب و انديشه و رفتار خويش را تطهير كنند و همان انساني شوند كه خداوند متعال

درباره اشان مي فرمايد: خداوند از آنان راضي است و آنها نيز از او خشنود هستند...

آناني كه در حسرت ديدار مهدي آل محمد اندوه روز را به اشك شبانه پيوند مي زنند...

آناني كه نگرانند كه آيا اسلامي كه اكنون ارايه مي شود با وجود فاصله زماني زياد با عصر وحي، چقدر مي تواند همان اسلامي باشد كه خداوند آن را مظهر نعمت كامل بر بشريت مي داند...

خلاصه اين كه همه آناني كه تشنه حقيقت در سراسر گيتي هستند بدانند خميني(رحمت الله عليه) مژده بزرگ خداوند براي بشريت اكنون و انسان هاي بعد تا روز ظهور منجي كل است.

اين خميني(رحمت الله عليه) است كه همه زندگيش جلوي روي ماست و همه نوشته هايش در دسترس ماست. زندگي و سخناني كه انسان هر چه بيشتر در آنها عميق شود خداوند را به خاطر اين نعمت بزرگ بيشتر شاكر مي شود.

آنچه گفتيم نه به معناي انكار بزرگي بزرگان و بيقدر شمردن زحمات و مقامات معنوي آنهاست. هرگز!

منظور اين است كه خميني(رحمت الله عليه) عصاره همه خوبان پيشين خود است و سخنانش جامع همه حرف هاي درستي است كه هر بزرگي قسمتي از آن را در تارك تاريخ به ثبت رسانده است. خميني(رحمت الله عليه) عصاره همه حقيقت هايي است كه پيشينيانش به مقداري از آن دست يافته بودند.

كتاب خميني(رحمت الله عليه) روبروي همه جهانيان تابشي بي سايه دارد. بنابر اين در اين عصر و روزگاران، عذر هيچ كس براي نفهميدن، براي ترديد كردن، براي فريب خوردن و گمراه گشتن با وجود اين كتاب پذيرفته نيست.

سخنان و رفتار او تفسير قرآن كريم و مرجع فهم احاديث شريف و تكميل

همه حكمت هاي عميق است.

گزيده سخنان مقام معظم رهبري در مورد امام راحل (رحمت الله عليه )

* ارتحال رهبر كبير انقلاب حضرت آيت الله العظمي امام خميني قدس الله نفسه الزكيه حقاًضايعه اي جبران ناپذير و صدمه اي بزرگ بود . 22/3/68

* تسليت اين حادثه بزرگ را بيش از همه بايد به همه شما ،فضلا و طلاب جوان و فرزندان محبوب حضرت امام گفت و بنده صميمانه به همه شما ،به همه حوزه هاي علميه ،علما ، فضلا و طلاب و مدرسين و بزرگان تسليت عرض مي كنم . 23/3/68

*ايشان مدرسي علي الظاهر ، بودند و در مسجد سلماس تدريس مي فرمودند ، اما اخلاص ، صفاي باطن و رابطه معنوي و پيوند مستحكم ميان او و خدا ، مقلب القلوب ، موجب شد كه اين انسان علي الظاهر دستي نيرومند براي برافكندن بنباد ارزشهاي مادي شود و امروز رهبر كمونيست چپ يك نقطه دور دست مي گويد ، خواهش ميكنم به من كتابي درباره اسلام بدهيد تا آن را مطالعه كنم و اين در حالي است كه همه ما بوديم اما شما نمي توانستيد به يك جواني كه باد ماركسيسم به دماغ او خورده است كتابي بدهيد 23/3/68

* امام عزيز با حيات ، ابتكارو تحرك خود كه از آن روح بزرگ و دل روشن بر مي آيد و همچنين با مرگ پر حادثه و عروج ملكوتي خود به اسلام و انقلاب خدمت كردند . 24/3/68

* امروز (در ارتحال امام )دشمنان انقلاب اسلامي تو دهني سختي از مردم خورده اند . 24/3/68

* هنر بزرگ حضرت امام اين بود كه ديوارهاي بين اجتماعات مردم را از

بين برد و يك فضاي وسيع با دل هاي آشنا بوجود آورد . 24/3/68

* امام كبير ما عصر جديدي را در زمان ما آغاز كردند . 29/3/68

* ايشان عصر گرايش و احترام به ارزشهاي انساني و احترام به عدالت و حريت انسان و اصل احترام به آراءمردم را بنيان گذاشتند كه حتي دشمنان ايشان هم به عظمت امام معترفند . 29/3/68

* اينكه امام مي فرمودند (به من خدمتگزار بگويند بهتر است تا رهبر ) با صداقت و راستي بود و تعارفي در كار نبود 29/3/68

* اگر چه جاي خالي امام براي ما سخت و تلخ است اما ميراث گرانبهاي معمار بزرگ انقلاب ، امام خميني حفظ خواهد شد . 29/3/68

* بخشيدن روح عزت ، استقلال ، استغناء و اعتماد به نفس به ملتي كه در طول ساليان متمادي سعي شده بود كه اعتماد به نفس از او گرفته شود و استقلال او مورد دستبرد قرار گيرد و اعتماد به نفس او از بين برود و ديگران بر سرنوشت او تسلط يابند ، از مشخصه هاي عمده انقلاب است كه توسط امام خميني (رحمت الله عليه) در جامعه انقلابي كشور ترسيم شده است . 29/3/68

*راه و روش و اهداف امام خميني همانند اهداف انبياءبوده است . 1/4/68

* براي امام ،امت اسلامي و اسلام مطرح بود و ايشان منطقه اي فكر نمي كردند . 1/4/68

*در سخت ترين مراحل ، امام عزيزمان همواره آرام و مطمئن بودند و به مردم اطمينان فراواني داشتند . 1/4/68

* امام ،خوب اين مردم را شناخته بودند و مردم هم حقاًو انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند . 6/4/68

* خداوند امام عزيزمان را

به عنوان گوهري يكدانه و ذخيره اي از سوي خود در ميان ملت ما قرار داد . 10/4/68

* آن روح بزرگ و كوه ستبر به دفعات در برابر عظمت مردم تكان مي خورد و مي لرزيد . 10/4/68

* او كه جوهره درخشان وجودي اش در سايه ربوبيت پروردگار آشكار شد ، بارها و بارها سياستهاي جهاني را جابجا كرده و تغيير داد . 10/4/68

* امام عزيز با رحلت خود امت اسلام را يتيم كردند و شايد در دل ها ، محيط زندگي و در جهان اسلام نتوان تا سالهاي متمادي اين خلاًعظيم را پر ساخت . 10/4/68

* كلام او همانند بمبي در دنيا منفجر شد و همه را تحت تاثيرقرار داد . 10/4/68

* او زنده است تا اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده است و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمين و نفرت از ظالمين بر افراشته است. 17/4/68

* آري امام خميني زنده است تا اميد زنده است و تا حركت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست . 17/4/68

* طنين صداي او كه نداي حق و عدل بود در دلهاي امتش و در فضاي جهان هست و خواهد بود .او نمرده است و نخواهد مرد . 17/4/68

* براي او كه راهرو راه پيامبران بود ، همچون خود پيامبران ،مرگ جسم به معناي مزگ شخصبت نيست . 17/4/68

* او در بانك تكبير مبارزان مسلمان ، در اراده اي قهر آميز ملتهاي زير ستم ، در ايمان آگاهانه ي نسل جوان معاصر در دنياي اسلام ، در اميد روشن مستضعفان و مظلومان ، در سوز

و حال معنوي مناجاتيان ، در حيات دوباره ي معنويت و ارزش هاي اخلاقي در جهان و در همه ي جلوه هاي زيبايي كه حركت انقلابي و تاريخ ساز او در دوران معاصر به وجود آورد و بلاخره در دل يكايك عاشقان و مريدانش زنده است . 17/4/68

* براي حيطه بندي عظمت اين شخصيت بزرگ به قلم توانا و زبانهاي گويا نياز است . 29/4/68

* او مانند خورشيدي بود كه با درخشش خود اشياء را آشكار مي كند و مانند روحي بود كه با دميدن به كالبدي اجزاء آن را زنده مي سازد او ما را زنده كرد و به حركت در آورد و ما توانستيم به كمك وجود او به ارزش جغرافيائي و تاريخي كشورمان و به حقيقت فرهنگ گذشته قرآن و ملت خود پي ببريم و اگر نظام جمهوري اسلامي و اين انقلاب بزرگ و جهاني و نيز اين رستاخيز عظيم ايجاد شده در دنيا را به عنوان يك شجرة طيبه بدانيم ريشه آن همين شخصيت عظيم است كه اين درخت مبارك روياند 29/4/68

* شخصيت امام به وجود خارجي او بستگي ندارد ، بلكه عظمت اين شخصيت از فكر ، راه و رهنمودهاي او مايه مي گيرد .لذا اهتمام به احداث مرقد ،گنبد و صحن امام عزيز له معناي تلاش براي حفظ هويت فكري و راه او و نيز زنده نگه داشتن ياد اوست . 29/4/68

* مرقد حضرت امام مركزي براي گسترش الهامات الهي و نورانيت و روح عرفاني براي مردم اهل بصيرت و معرفت خواهد بود . 29/4/68

* بدون شك ما امروز با فقدان رهبر و امام عزيز و معظم بي نظيرمان

دچار كمبود و خلاً مهمي هستيم لكن با ياد صلابت ، قاطعيت و معنويت و روحانيت آن بزرگوار و با الهام از درسهاي فراموش ناشدني ايشان امروز مقطع و دوران ديگري را آغاز مي كنيم . 14/5/68

* ياد و نام امام بزرگوارمان كاخ قدرتهاي طاغوتي و نيز دل آنها را ميلرزاند زيرا او خادم به اسلام و مسلمين بود كه با مجاهدت خود و ملتش به اسلام و مسلمين عظمت بخشيد 26/7/68

*صلوات و سلام خدا بر شاهد شهيدان و امام مجاهدان و اسوه و مقتداي صالحان و رفعت بخش كلمه پيامبران ، حضرت امام خميني قدس الله سره و اعلي الله كلمه كه آتش خشم مستضعفان را بر هيمه فسق و فساد و كفر و الحاد و ظلم و استكبار جهاني افكند و اركان سلطة مستكبران را متزلزل ساخت . 1/7/68

* اگر امام نيست ، خداي او ، راه او ، رهنمودهاي او و انگشت نوراني اشاره هاي او كه ما را به راه راست هدايت مي كرد ، هست و مهم اين است كه ما كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانبم . 5/11/68

* بزرگداشت امام براي ما ، جنبه اعتقادي ، ايماني، انقلابي، عاطفي و ملي دارد . 2/3/69

_ شخصيت وجودي امام كه در جايي براي شهادت اسيري اشك مي ريزد و در جايي ديگر همچون قضيه شهادت 72 تن از بزرگان انقلاب چون كوهي استوار مي باشد با هيچ زباني قابل توصيف نيست . 2/3/69

* اين فكر غلطي است كه حرف دل امام را تنها مي توان در رؤيت سياسي امام ديد .حرف دل امام را در مجموعه اي از همه

ابعاد وجودي امام با صد زبان همچون فرياد سياسي ، شعر عرفاني ، لبخند و يا گريه اي بيان شده است . بايد ديد و سعب و كوشش ما بايد بر اين باشد كه در تمام جهات كمال امام را مورد توجه قرار دهيم . 2/3/69

* امام براي حيات دوباره اسلام درست همان راهي را پيمود كه رسول معظم (ص) پيموده بود ، يعني راه انقلاب را، در انقلاب اصل بر حركت است ، حركتي هدفدار ، سنجيده ، پيوسته ، خستگي ناپذير و سرشار ايمان و اخلاص ، در انقلاب به گفتن ، نوشتن و تبيين اكتفا نمي شود ، بلكه پيمودن و سنگر به سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مي گيرد ، گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حركت در مي آيد و تا رسيدن به هدف يعني حاكميت بخشيدن دين خدا و متلاشي ساختن حكومت شيطاني ادامه مي يابد . 13/3/69

* امام خميني يك حقيقت هميشه زنده است ، نام او پرچم انقلاب ، راه او راه انقلاب و اهداف او اهداف ابن انقلاب است 13/3/69.

* حيات و شخصيت خميني كبير ، تجسم اسلام ناب محمدي (ص) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره اش خضر راه اين حركت الهي و روشنگر نقاط مبهم و برطرف كننده همه ي ترديدها بوده و همجنان خواهد بود . ملت ايران و از همه بيشتر مسئولان كشور بايد اين درس بزرك را هرگز از ياد نبرد . 13/3/69

*اين عصر را بايد عصر امام خميني ناميد و ويژگي آن عبارتست از

پيدايش و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابر قدرتها و شكستن بت هاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان ها و سر بر آوردن ارزش هاي معنوي و الهي . 13/3/69

* در همه جاي عالم فاصلة ميان زندگي و رؤساي كشور با مردم كوچه و بازار فاصلة شاه و گداست و حتي حكومتهايي هم كه داعية توده اي داشتند نتوانستند از زندگي مسرفانه شاهان براي خود صرفنظر كنند افتخار نظام اسلامي آن است كه امام عظيم الشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي كرد . 13/3/69

*بر اساس جهان بيني اسلامي اعتقاد راسخ به لزوم اتحاد مسلمين ، براي حل مشكلات مسلمانان و عظمت و سر بلندي و قدرت اسلام ضرورت دارد و اين هدفي بود كه امام همواره آن را دنبال مي كردند . 17/3/69

* امام بزرگوارمان بذر وحدت را پاشيده اند و نهال اسلامي در حال رشد است اين حركت استمرار خواهد داشت و استكبار از ضربه زدن به اين حركت پر شتاب كه راه روشني را در پيش روي خود دارد ناتوان است . 17/3/69

_ فتح دلهاي آحاد امت اسلامي در اقصي نقاط جهان كه در برابر عظمت امام و راه و پيام او از خود اطاعت ، تسليم و همراهي نشان دادند از اخلاص آن بزرگوار كه نقطه اساسي حيات او بود ناشي مي شد و فقط با اخلاص در گفتار و عمل است كه مي توان راه امام را طي كرد . 17/3/69

* بر اساس معاني قرآني واقعي ، حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه انسان حكيمي بودند كه با حكمت خود فعل و

انفعالات عالم غيب را درك مي كردند . اما در عين آنكه از انديشه سياسي بسيار بالايي برخوردار بودند بعنوان يك انسان استثنائي زمان ما حقايق را مي فهميدند و اين همان عالم غيب ملكوت وجود انسان است كه راه رسيدن به آن تقوي و عمل به تكليف شرعي است . 31/6/68

*عظمت و شخصيت رهبري حضرت امام رضوان الله تعالي عليه قابل قياس با هيچ يك از رهبريهاي دنياي امروز نبود .اما ايشان هيچگاه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران را به خود نسبت نمي دادند .امام براي مردم يك وسيله الهي بودند و ايشان حركت عظيم مردم و اخلاص و فداكاري آنان را موجب اين پيروزي بزرگ مي دانستند . 30/8/69

* رهبري و نظام جمهوري اسلامي اكنون با ذخيرة ارجمند و تمام نشدني و نيز با آن تصور والا و دست نيافتني از شخصيت رهبر كبيرمان روبروست ، نه اينجانب كه طلبه اي كوچك با كاستي ها و قصورهاي فراوان است و نه هيچ فرد ديگري در جمهوري اسلامي قادر نيست كه به قله آن شخصيت ممتاز و استثنائي دست يابد و خود را با پدر و معمار انقلاب اسلامي و سازنده و پردازنده جمهوري اسلامي مقايسه كند . او نخستين بود كه دومين نداشتن و فاصله ميان او و امثال اينجانب فاصله اي ژرف و نا پيمودني است . ليكن اكنون اين فرصت بزرگ و استثنايي براي امثال اينجانب وجود دارد كه از آن ذخيرة بسيارگرانبها و همچون وديعه اي الهي و الهامي معنوي بهرمند گرديم . 8/3/70

* اينجانب كه خود را شاگردي متواضع و فرزندي مطيع و مريدي دلباخته آن روح الله مي

دانم اين توفيق را داشته ام كه در تمام ده سال و جند ماه پس از ورود رهبر كبير به ايران تا لحظه عروج آن روح ملكوتي از آن سر چشمة فياض سيراب شده و لحظه لحظة جريان مبارك آن هدايت الهي را با همة وجود خود لمس كنم .سخن و اشارات او ،انديشه و نصيحت او ،دستور و توصيه او و بلاخره رفتار او عطيه هاي گوناگوني بود كه سخاوتمندانه از آن قلة مصفا مي جوشيد و معدودي از ياران او را كه در دامنه بودند پيوسته بهرمند مي كرد. 8/3/70

* درس او تنها آن نبود كه در حوزة علميه از او فرا گرفتيم و يا در دوران شانزده ساله مبارزه از دور و نزديك به جان نوشيديم ،بزرگترين و ماندگارترين درس او آنها بود كه در اين دهسال همچون آيات حكمت به جان و دل خريديم و در لوح ضمير ثيت كرديم .به كمك و ارادةالهي هيچ حادثه و هيچ انگيزه اي نخواهد توانست آن را كه بخشي از وجود ماست از ما جدا كند و اينجانب در مسئوليت خطير و جديد خود ملتزم و متعهدم كه مو به مو آن درسهاي الهي را بكار بندم . 8/3/70

* دوران ده ساله حيات مبارك امام خميني رضوان الله تعالي عليه الگو و نمونه حيات جامعه انقلابي ما است و خطوط اصلي انقلاب همان است كه امام ترسيم فرموده است .

دشمنان خام طمع و كوردل كه گمان كردند كه با فقدان امام خميني دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني قدس سره آغاز شده است سخت در اشتباهند . 8/3/70

* امت امام و

شاگردانش او كه از سرچشمةفياض آن موجود ملكوتي سيراب شده و عزت و كرامت اسلامي و انساني خود را در آن جسته اند اكنون شاهد آنند كه ملتهاي ديگر حتي ملتهاي غير مسلمان ، نسخه تعاليم انقلابي آن قائد عظيم را مايه نجات خود دانسته و آزادي و غيرت خويش را در آن يافته اند .امروز به بركت نهضت آن يگانه دوران ، مسلمانان در همه جا بيدار شده اند و كاخ امپراتوريها ي سلطه ظالمانه رو به ويراني نهاده است .ملتها ارزش قيام ملي را دريافته و غلبه خون بر شمشير را تجربه مي كنند و همه در همه جا چشم به ملت مقاوم و نستوه ايران دوخته اند . 8/3/70

* بديهي است كه براي آمريكا و ديگر سردمداران استكبار چيزي مهمتر و از اين نيست كه ملت ايران از راه دهساله خود برگردديا در آن ترديد كند زيرا در اين صورت نقطه درخشان اميد ملتها كور خواهد شد و غلبه خون بر شمشير مورد ترديد قرار خواهد گرفت . ما صريحاً به ملتهاي جهان اعلام مي كنيم كه تفكر ( خاتمه يافتن دوران خميني ) كه دشمن با صد زبان سعي در القاء آن دارد خدعه و نيرنگي استكباري بيش نيست و علي رغم آمريكا و همكارانش امام خميني در ميان ملت خود و جامعه خود حاضر است و دوران امام خميني ادامه دارد و خواهد داشت . راه او راه ما ، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست همة ملت و مخصوصاً جوانان عزيز و نوجوانان ، خود را سربازان محبوب امامشان بدانند و با اتكال به خدا

و استمداد از حضرت ولي الله الاعظم ارواحنا فداه با قوت و قدرت بسمت هدفهاي عالي امامشان حركت كنند و بدانند كه پيروزي نهايي از آن ماست 8/3/70

* راه ما راه امام خميني است و در اين راه با همة قدرت و قاطعيت خود حركت خواهيم كرد . 8/3/70

*وظيفه همة ماست كه با توكل به خدا و تقويت روح اخلاص و همبستگي ، حركت عظيمي را كه امام بزرگوار آغاز كرده اند ادامه دهيم . 8/3/70

_ ادامه خط امام يعني طرفداري از فقرا ، ضعفا ، عدالت اجتماعي ، وحدت ملي ، مقابله و معارضه با استكبار جهاني و وابستگان آنها . 8/3/70

* امام آن روح الله بود كه با عصا و يد بيضاي موسوي و بيان و فرقان مصطفوي به نجات مظلومان كمر بست ، تخت فرعونهاي زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت . 8/3/70

* امام به همه فهماند مه انسان كامل شدن ، علي وار زيستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن افسانه نيست 8/3/70

*حقيقتاً براي انساني بزرگ و شخصيتي بي نظير مانند امام خميني جا داردكه برگزيده ترين انسانها و صافترين و پاكترين دلها از احساس تكريم نسبت به او سرشار شوند . 8/3/70

* خصلتهايي كه در امام بود هر كدام به تنهايي كافي بود كه از يك فرد ، انساني بزرگ بسازد بسيار خردمند ، هوشيار ، زيرك و آگاه .از آن انسانهايي كه به راحتي نمي توان حقيقتي را به او واژگونه جلوه داد . انساني با ارادة پولادين كه هيچ مانعي نمي توانست جلو دار او شود .در عين حال انساني بسيار

رئوف و دلرحم چه در هنگام مناجات با خدا و چه در هنگام برخورد با نقطه هايي از رندگي انسانها ، در عين حال داراي حس خويشتن داري ئ تقئا ، يعني انگيزه هاي نفساني و هواها و هوسها در او نبود و كمتر سراغ داريم انساني كه اسير هواها نباشد .ولي او امير بر هواهاي خود بود . در عين حال در نهايت تواضع و فروتني و صبر و بردباري بود . سختترين حوادث در اقيانوس وجود او تلاطم ايجاد نمي كرد . 8/3/70

* ادامه راه امام فقط با بصيرت و صبر ميسر است . نگذاريد به بهانه هاي گوناگون آدمهاي كم بصيرت ، يا كم صبر يا خود خواه با بي توجه به مصالح عمومي مردم ميان صفوف مستحكم شما فاصله بياندازد ، شما را نسبت به يكديگر يا نسبت به مسئولين دل چركين و نگران كنند آگاه باشيد و بدانيد اين راه به هدف خواهد رسيد . 16/3/70

* امام بزرگوار ما به اسلام و مسئولين و مسلمين قوت قلب و عزت يخشيد . 16/3/70

* امام بزرگوار ما با اين انقلاب ، مسلمانان را نشاط بخشيد ، اسلام را زنده كرد . 16/3/70

*امام عظيم الشان روياي بي تعبير تشكيل حكومت اسلامي را در عالم خارج و واقعيت محقق كرد تا انسانها بتوانند در همةابعاد بر اساس اعتقادات خود زندگي كنند و با همت امام بود كه پيام حق اسلام به آفاق عالم رسيد و لازمه ظهور انسانهاي برجسته اي چون امام امت ، گذشت از راحتي ها ، شهوات نفساني و وسوسه هاي گوناگون و آشنا كردن دل با انوار و الطاف الهي

است و براي تحقق ابن منظور بايد تلاش و مجاهدت كرد . 18/7/71

امام پديده اي شگرف بود كه كفايت و كمال توانمندي مكتب را در تربيت نفوس انساني در عصر حاضر به نمايش گذارد. او بهترين گواه، بر عملي بودن برنامه هاي اسلام در اعلي مرتبه ايمان، عزم، نظم، هدايت، اخلاص، آزادگي و عدالت خواهي در دوران كنوني بود.امام قرائت عملي اسلام در چگونه زيستن است، همواره دغدغه بودن بر مدار تكليف را داشت و نه ماندن در متون تاريخ، امام در تشخيص تكليف، بصير و تيزبين بود و در انجام تكليف، شجاع و خالص و ثابت قدم، او در لحظه لحظه عمرش زانوي ادب و بندگي در پيشگاه خدا داشت و لحظه اي از عبوديت دائم، رخ برنتافت.امام عبد صالح خدا بود، در عبد بودن با عالي ترين جذبه هاي عرفان و عشق، در منازل عاليه سلوك با محبوبش «ملاقات» داشت و در صالح بودن با تماميت عشق و عرفان، در مناسك حيات ابراهيمي اش «يكپارچه عمل بود و عمل» آنچه را كه ما درباره او مي گوييم وصفي است شبح گونه و نامأنوس، كه اين خود حاكي از جان دور مانده ما از افق اعلايي است كه امام بدان دست يافته، و از اين رو به سراغ كسي مي رويم كه درد و قرابت، يعني جان الهي و جايگاه خدايي با او پيوند دارد. سراغ خورشيد را از جان خورشيد شده، مي گيريم و از فرزانه و حكيم و عارف و مدبّر و سياستمداري كه در عالي ترين تقدير ممكن بر جايگاهي جلوه كرد كه امام آن را جان بخشيد، به محضر حضور و آگاهي و عشق و عرفان و بندگي كسي مي رويم

كه در يك لحظه رمزآميز و با شكوه و الهيِ «ثم انشأناهُ اخرين» بر كالبد نياز امت به هدايت و رهبري، جان بخشيد و روحي، روح اللّه گونه و نگاهي به سان امام با صلابتي عالمانه، ناخداي سفينه نجاتمان شد، تا در امواج متلاطم روزگارمان آن را رهبري كند. اگر چه هميشه دلِمان داغدار دردها، تنهايي ها، مظلوميتها و مشكلات عظيمي است كه بر سر راه زعامت علي گونه اش هست، اما مي دانيم سينه باصفا و سينايي امت، صفوف آماده باشي است كه با اشاره او حضور مي گيرند و با فرمانش حماسه مي سازند.

مفتخريم كه روح امام در راه نائب الامام جاري و زنده است و ما نيز تا آخرين رمق پاسدار همه ارزشها و آرمانها و اصالتهايي خواهيم بود كه امروز به دست رهبر عزيزمان تبيين و ترسيم مي گردد. با اين اميد جانمان را به كلام جانباز مكتب امام، رهبر عزيز و معظم انقلاب اسلامي مي سپاريم و سراغ «او» را از «او» مي گيريم كه اين سلسله تربيت شدگانِ «او»يند. مراد و محبوب

امام خميني، شخصيتي آنچنان بزرگ بود كه در ميان بزگواران و رهبران جهان و تاريخ، بجز انبيا و اولياء معصومين عليهم السلام به دشواري مي توان كسي را با اين ابعاد و اين خصوصيات تصور كرد.. آن بزرگوار، قوت ايمان را با عمل صالح، ارداه پولادين را با همت بلند، شجاعت اخلاقي را با حزم و حكمت، صراحت لهجه را با صدق و متانت، صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و كياست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت، ابهت و صلابت را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسي خصايص نفيس و كمياب را كه مجموعه ي

آن در قرنها به ندرت ممكن است در انسان بزرگي جمع شود؛ همه و همه را با هم داشت. الحق شخصيت آن عزيز يگانه، شخصيتي دست نيافتني و جايگاه والاي انساني او جايگاهي دور از تصور و اساطيرگونه بود. او، رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ايران و اميد روشن همه ي مستضعفان جهان و بخصوص مسلمانان بود. ممتاز و بي نظير

يقينا خصوصيات امام، استثنايي و ممتاز و بي نظير است و هرچه در ابعاد شخصيت ايشان تأمل كنيم؛ اين استثنا و امتياز را بهتر و بيشتر مي يابيم. شخصيتي بي بديل

شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقا و انصافا پس از پيامبران خدا و اولياي معصومين، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود. او وديعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه ي عظمت الهي بود. وقتي انسان او را مي ديد، عظمت بزرگان دين را باور مي كرد. ما نمي توانيم عظمت پيامبر صلي الله عليه و آله ، اميرالمؤمنين عليه السلام ، سيدالشهداء عليه السلام ، امام صادق عليه السلام و بقيه ي اوليا را حتي درست تصور كنيم؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند؛ اما وقتي انسان مي ديد شخصيتي با عظمت امام عزيزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ايمان قوي، عقل كامل، داراي حكمت، هوشمندي، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسي و عبوديت مخلصانه براي خدا، دست نيافتني است و مشاهده مي گردد كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاي فروزان آسمان ولايت، اظهار كوچكي و تواضع و خاكساري

مي كند و خودش را در مقابل آنها، ذره اي به حساب مي آورد؛ آن وقت انسان مي فهميد كه پيامبران و اولياي معصومين عليه السلام چقدر بزرگ بودند. او اصلاً از جنس و خميره ي انبيا بود. توصيف و ترسيم چهره آن عزيز خدا و عزيزِ بندگان صالح او، واقعا خيلي مشكل است.

ويژگيهاي بشري او كمتر در افراد عادي پيدا مي شود. اگر يكي از آن خصوصيات در فردي مشاهده شود، او انسان بزرگي به شمار مي رود؛ چه رسد به آنكه همه ويژگيهاي ممتاز را در يك جا در خود جمع كرده باشد. امام (رحمت الله عليه) انساني بسيار عاقل، دورانديش، حكيم، آدم شناس، تيزبين، حليم، متين و آينده نگر بود كه هر كدام از اين صفات، كافي بود كه شخصي را در مرتبه اي والا جاي دهد و احترام همگان را جلب كند. ميراث امام

اما خرسنديم كه ميراث او در دست ماست و آن، «جمهوري اسلامي» توأم با ارزشهايي است كه او در اين جمهوري به وجود آورد، يا بهتر است بگوييم با ارزشهايي كه او جمهوري اسلامي را با آن ساخت. ما مس بوديم، او ما را طلا كرد. او كيميا بود، او اكسير بود. ما زندگي معمولي داشتيم، او خمودگيها را تبديل به تحرك و تپش كرد و انسان ساخت. فاتح فتح الفتوح

در پيامي، به مناسبت يكي از فتوحات ارزنده شما در جبهه، فرمودند: «فتح الفتوح»، عبارت از ساختن اينگونه انسانها و جوانهاست. در حقيقت، فاتح اين فتح الفتوح، خود او بود. او بود كه اين انسانها را ساخت. او بود كه اين فضا را مهيا كرد. او بود كه مسير را به وجود آورد. او بود كه ارزشهاي

اسلامي را بعد از انزوا و خمول، دوباره احيا كرد. ميراث او همين ارزشها و همين جمهوري اسلامي است. هر كدام از ما در هر مسؤوليتي كه هستيم؛ عشق و محبت وافرمان را به آن عزيز، بايد در حفظ و تداوم ارزشها و نظام جمهوري اسلامي مجسم كنيم. ذخيره اي بس گرانبها

او، عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگرِ گريان نيمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود. او، الگوي كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامي بود. او، به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. او ملت ايران را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباوري بخشيد. او، صلاي استقلال و آزادگي را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دلهاي ملل تحت ستم جهان زنده كرد. او، در عصري كه همه دستهاي قدرتمند سياسي براي منزوي كردن دين و معنويت و ارزشهاي اخلاقي تلاش مي كردند، نظامي بر اساس دين و معنويت و ارزشهاي اخلاقي پديد آورد و دولت و سياستي اسلامي بنيان نهاد. او جمهوري اسلامي را ده سال در ميان طوفانهاي سهمگين و حوادث سرنوشت ساز، قدرتمندانه اداره و حراست و هدايت كرد. و به نقطه اي مطمئن رسانيد. ده سال رهبري او براي مردم و مديران ما، يادگاري فراموش نشدني و ذخيره يي بس گرانبهاست. امير هواها و خواهش ها

حقيقتا براي انسان بزرگ و شخصيت بي نظيري مثل امام عزيز و بزرگوارمان، جا دارد كه برگزيده ترين انسانها و هوشمندترين ذهنها و صافترين و پاك ترين دلها و جانها، از احساس تعظيم و تكريم، سرشار شوند. فرق است ميان شخصيتي كه به

خاطر مقام و سمت ظاهريش، مورد احترام و تجليل واقع مي شود و كسي كه شخصيت و عظمت و عمق وجود و آراستگيهاي گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوي و هوشمندي را به تعظيم و تجليل و ستايش و تكريم وادار مي كند. امام عزيز ما، از اين نوع انسانها بود.

امام (ره)، خصلتهاي گوناگوني داشت، بسيار خردمند و عاقل و متواضع و هوشيار و زيرك و بيدار و قاطع و رئوف و خويشتن دار و متّقي بود. نمي شد حقيقتي را در پيش چشم او واژگونه جلوه داد. داراي اراده يي پولادين بود و هيچ مانعي نمي توانست او را از حركت باز دارد. انساني بسيار دل رحم و رقيق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا كه از خود بي خود مي شد و چه در هنگام برخورد با نقطه هايي از زندگي انسانها كه به طور طبيعي دلها را به عطوفت و رأفت وادار مي كند. انگيزه هاي نفساني، جاذبه هاي مادي، هواها و هوسها، نمي توانست به قله رفيع وجود با تقواي او دست اندازي كند. او امير هواها و خواهشهاي خود بود. نكته اصلي در شخصيت معنوي امام

نكته اصلي اين است كه اگر در مجموعه ذي قيمتي كه شخصيت معنوي امام (رحمت الله عليه) را تشكيل داده بود، عنصر عبوديت و اخلاص وجود نمي داشت؛ او به اين موفقيتها نمي رسيد. بنابراين، كارهاي انجام شده، خيلي عظيم تر از آن است كه شخصيتي با همه آن خصوصيات - منهاي ارتباط با خدا - بتواند آن كارها را انجام دهد. حيات و ممات امام براي خدا بود

حيات و ممات اين مرد بزرگ، براي خدا بود: «سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»(1).

قيامش، تبعيدش، آمدنش، زندگي پربركتش و از دنيا رفتنش، براي خدا بود. علمدار اسلام ناب

روزي كه ما پشت سر امام عزيز و علمدار اسلام ناب، شعارهاي اسلام واقعي را مطرح مي كرديم؛ مي دانستيم كه دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها، در مقابل ما صف آرايي مي كنند. در صدر اسلام هم همين گونه بود. آن روزي كه يهوديها و منافقان و كفار و مشركان، اطراف مدينه پيامبر را محاصره كردند و جنگ احزاب و خندق را به وجود آوردند، مؤمنين واقعي گفتند: «هذا ما وعدنااللّه و رسوله»(2) اين، چيز تازه يي نيست، خدا و رسولش به ما گفته بودند كه بدها و شريرها و فاسدها، عليه شما همدست خواهند شد. بنابراين، آنها چون صدق وعده الهي را ديدند؛ ايمانشان قويتر شد. آرمانهاي بزرگ امام

آرمانهاي بزرگي كه امام (رحمت الله عليه) بيان مي كردند، عبارت بود از: مبارزه با استكبار جهاني، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقي و نه غربي»، اصرار فراوان بر استقلال حقيقي و همه جانبه ملت، (خودكفايي به معناي كامل)، پافشاري فراوان و تمام نشدني بر حفظ اصول ديني و شرع و فقه اسلامي، ايجاد وحدت و همبستگي، توجه به ملتهاي مسلمان و مظلوم دنيا، عزت بخشيدن به اسلام و ملتهاي اسلامي و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاي جهاني، ايجاد قسط و عدل در جامعه اسلامي، حمايت بي دريغ و هميشگي از مستضعفان و محرومان و قشرهاي پايين جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ما شاهد بوديم كه امام در اين خطوط، مصرّانه و بدون تعلل، حركتش را ادامه داد. ما بايد راه و اعمال صالح و حركت مداوم او را دنبال كنيم.

فرداي آن شبي كه امام عزيز

(رحمت الله عليه) به جوار رحمت الهي پيوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حيرت، تفألي به قرآن زدم؛ اين آيه شريفه سوره كهف آمد: «واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسني و سنقول له من امرنا يسرا»(3). ديدم واقعا مصداق كامل اين آيه، همين بزرگوار است. ايمان و عمل صالح و جزاي حسني، بهترين پاداش براي اوست.

اگر چه امام (رحمت الله عليه) عوامل و عناصر و مقدماتي كه وجود ظاهري او را به وجود مي آورد و تشكيل مي داد، با خود برد؛ اما افكار، آرمانها، جهان بيني، هدفها، توصيه ها، راهها و ابزارها را در اختيار ما گذاشت. هم اكنون بخش عظيمي از شخصيت امام در اختيار ماست. آرمانهاي اعلام شده به وسيله او، برترين و بالاترين آرمانهاست. ما بايد اينها را دنبال كنيم. ملتي كه اين طور بر سر و سينه مي زنند و اشك مي ريزند و دل در سينه هاشان، تاب ماندن ندارد و هر كدام اگر مي توانستند همه دنيا را مي داند تا امام را لحظه اي ديگر به حيات بازگردانند؛ اينها دنبال افكار امام (رحمت الله عليه) هستند و او را به خاطر فكر و ايده و آرمان و راه و مجاهدت و مقاومتش دوست مي دارند. ما بايد آرمانهاي اين مردم و شما رزمندگان را نگه داريم. محو در تكليف شرعي

شخصيت امام تا حد بسيار زيادي به اهميت و عظمت آرمانهاي او مربوط مي شد. او با همت بلندي كه داشت، هدفهاي بسيار عظيمي را انتخاب مي كرد.تصور اين هدفها، براي انسانهاي معمولي دشوار بود و مي پنداشتند آن هدفهاي والا، دست نيافتني هستند؛ ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگي ناپذيري و استعدادهاي فراوان

و توانايي هاي اعجاب انگيزي كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود؛ به كار مي افتاد و در سمت هدفهاي مورد نظرش پيش مي رفت و ناگهان همه مي ديدند كه آن هدفها محقق شده است.

نقطه اساسي كار او، اين بود كه در اراده الهي و تكليف شرعي محو مي شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مي مانست و عمل صالحش با خستگي ناپذيريِ باورنكردني، توأم بود. آنچنان در تداوم عمل، صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مي كرد. به همين خاطر هدفهاي بزگ او وصول شد و امكان دست يافتن به قله ها، حتمي گرديد.

جمهوري اسلامي، در حالي به وجود آمد كه هيچ كس در دنيا باور نمي كرد اين نظام پابرجا بماند و بر دشمنان كينه ورز و قدرتمند خود، فايق آيد. ما بايد اين راه را ادامه دهيم. آن چيزي كه از امام براي ما قابل تقليد است، هدفهاي او و حركت به سمت آن اهداف است. هيچ كدام از هدفها و آرمانهايي كه امام معين كردند، صرف نظر كردني نيست. آن بزرگوار براي ملت ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، بهترين و والاترين و اصيل ترين هدفها را انتخاب كردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبياتِ مخصوصِ خود، ثبت كرده و حركت به سمت آنها را نشان داند. نقش حضرت امام(رحمت الله عليه)در پيدايش انقلاب عظيم اسلامي

حُسن بزرگ امام اين بود كه خودش را به عنوان يك شخص، مطرح نكرد و براي خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمين، به عنوان يك شخص

، مطرح نبود. امام به عنوان يك انسان حل شده در اسلام و يك انسان دل داده به معارف الهي مطرح بود؛ كه از بن و دندان واز صميم قلب، اين معارف را پذيرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاكميت خدا را بر زندگي انسان قبول كرده بود؛ كما اين كه درا ين زندگي شخصي خودش حاكميت خدا را حقيقتاً پذيرفته بود، عبد و مطيع خدا بود. حاكميت الهي از اين جا شروع مي شود؛ اول دلمان را بند? خدا بكنيم ، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاكم بكنيم و بعد در سمت ايجاد حاكميت «الله» بر كل فضاي زندگي جامعه و كشور، حركت كنيم، تا بعد به دنيا برسيم. يك چنين انسان هايي مي توانند كار بكنند و پيش بروند و امام حقيقتاًً در اين ميدان ، امام و رهبر الهي بود؛ لذا فريادي كه او سرداد ، فرياد اسلام و فرياد خدا بود و به بركت نام و راه خدا ، با دل ها رابطه برقراركرد و دل ها را در قبضه گرفت. هميشه همين جور است كه وقتي پاي يك امر الهي به ميان آمد، يافته هاي طاغوتي به خودي خود كنار زده مي شوند. مهم اين است كه آن امر الهي آن عزم و آن اقدام الهي ، قدم به ميدان بگذارد؛« َفاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنكُمْ غالِِبُونْ». كنار كه بنشيند، هيچ اثري ندارد. بزرگترين انسانها ،بالاترين تقدسها و دانش ها، وقتي وارد ميدان نشود و كنار بنشيند ، همه امواج از روي سر او رد خواهد شد و عقب مي ماند؛ اما وقتي كه آنچنان ايمان و

عزمي ،آن چنان دانش و دل پر نور و با صفايِي وارد ميدان شد، آن وقت «سحر با معجزه پهلو نزند ، دل خوش دار» هر سحري با آمدن معجزه، باطل ميشود. وقتي عصاي موسي وسط آمد،«اما جئتم به السحر»، آن چيزي كه شما به ميدان آورده ايد ، جادو و فريب است؛ حقيقت نيست . حقيقت، عصاي موسي است ؛ وقتي وارد شد، همه آن سحرها مثل سايه اي كه در مقابل فروزش يك چراغ از بين ميرود، از بين ميروند. امام اين كار را كرد؛ لذا دل ها جذب شد. بعضي تعجب مي كنند؛ در تحليل اين پديده مانده اند كه چطور شد در آن نظام فاسد و باطل كه همه عوامل فرهنگي، جوان ها را به سمت فساد سوق مي داد، ناگهان جوان ها جلو آمدند و اين انقلاب عظيم ، راه افتاد! علت، اين است. اين تحليل جامعه شناسي و روان شناختي كاملاً واضحي هم دارد. امام با مركب وارد اين ميدان شد كه هر كه بر آن مركب ، سوارباشد ، مي تواند همه خفتگان را بيدار كند.

بزرگترين هنر انقلاب كه امام، آن را فتح الفتوح انقلاب دانستند، نوراني كردن جوان ها بود

در خصوصيات مادي زندگي انسان، بعد از نعمت حيات، خصوصيت جواني، خصوصيت خيلي مهمي است؛ لذا شما ببينيد در روايات ما مكرر آمده است كه خداي متعال در روز قيامت ،نمي گذارد هيچ انساني قدم از قدم بر دارد، مگر اين كه درباره چهار چيز از او سؤال و مؤاخذه مي كند، يكي از آن ها جواني است؛ «جواني را چگونه و در كجا صرف كرديد؟» خداي متعال،

اين منبع انرژي و توان را كه در يك برهه از عمر ، به همه انسان ها داده مي شود- بي استثنا همه از اين دوره عبور مي كنند- براي ذخيره سازي و ايجاد قاعده مستحكمي براي زندگي سعادتمند قرار داده است. بعد كه از اين دوره گذشتيد ،همت كارهاي بزرگ در انسان ،كم مي شود و انسان نمي تواند كارهاي زير بنايي را انجام بدهد، شخصيت سازي و خود سازي براي انسان، دشوار مي شود. البته خداي متعال هيچ چيز را براي بشر –با اين قدرت عظيمي كه به بشر داده- محال نكرده است؛ بالاخره هر كسي تا آخر عمر مي تواند انواع كارها و تلاش هاي بزرگ را انجام بدهد؛ اما دشوار شدن كار بعد از دوره جواني، و رواني و آساني آن در دوره جواني، يك حقيقت مهم است. بسياري از مردم دنيا در طول تاريخ، در اين برهه، دچار خسارت مي شوند؛ يعني جواني را كه سرمايه اي زائل شدني است، خرج مي كنند ، بدون اين كه با اين خرج ، سرمايه گذاري مهمي براي آينده زندگي خودشان بكنند؛ بعضي به غفلت ، بعضي به شهوات، بعضي به برخي از امور مفيد، اما بدون رعايت صلاح معنوي و روحي خودشان ، آن را صرف مي كنند. بزرگترين هنر اين انقلاب كه امام، آن را فتح الفتوح اين انقلاب دانستند، اين بود كه توانست جوان هايي را تربيت كند كه در دنياي مادي آلوده و از لحاظ اخلاقي، لجنزار، انسان هايي با دل هاي پاك و نوراني و با تصميم هاي راسخ و هوشمندانه و خردمندانه راه بزرگان بشريت و راه

سعادت بشر را انتخاب بكنند......اين انقلاب، آن اكسير بود؛ مس ها را طلا و فلزها و ظرفيت ها را عوض كرد. درست مثل همان كاري كه پيامبر در صدر اسلام كرد. وقتي مصعب بن عمير در جنگ احد شهيد شد، پيامبر بالاي سر او آمد و گريه كرد- طبق آنچه كه در روايت و تاريخ هست- و به اصحابش گفت: اين جوان در مكه- البته قبل از مسلمان شدنش- بهترين و زيباترين و فاخرترين لباس ها را مي پوشيد و با زيباترين آرايش ها در مكه مي خراميد(به تعبير من) و همه مرد و زن مكه به اين جوان نگاه مي كردند. جواني طبق ارزش هاي جاهلي و غرق در همان ارزش ها، همه همتش در آن روز اين بود كه لباس زيباتر و فاخرتري بپوشد و چهره جذابتري داشته باشد. اسلام اين جوان را منقلب و تبديل به يك قهرمان و يك آدم معنادار كرد؛ كه پيامبر قبل از اينكه از مكه به مدينه تشريف ببرند، براي اينكه يثربي هاي آن روز، قرآن را ياد بگيرند، اين جوان را فرستاد. پيرمرد هم دور برشان داشتند ولي اين جوان را فرستاد؛ او معلم قرآن اهل يثرب شد! در جنگ احد هم شهيد شد؛ روي خاك هاي داغ بيابان افتاده بود، پيامبر ايستاد، به جسد مطهر او نگاه كرد و بنا كرد گريه كردن!

اين انقلاب است؛ انقلاب ارزش ها يعني اين، يعني آن چيزهايي را كه براي يك جوان، مهم است، تغيير ميدهد. براي يك جوان، مهم اين بود كه فلان عطر را بزند، فلان كفش را بپوشد، موهايش را فلان جور آرايش كند و در

فلان خيابان، يك ساعت، دو ساعت را برود! نه به فكر پيشرفت و آباداني كشور، نه به فكر اندكي آباد كردن و نوراني كردن دل خود! غرق در همين مسائل مادي، كه نقطه اوجش- فرضاً- يك شهوتراني در امور جنسي، يا در امور خوراكي بود!...... عزيزان من! جواني، اين گونه مي گذشت؛ وانقلاب، آن را تبديل كرد. مثل اينكه گوهر گران قيمتي به دست يك مشت بچه نادان بيفتد، در كوچه و خيابان ها با آن تيله بازي بكنند، بعد كسي بيايد و آن را قيمت گذاري و تميز كند، و آن را در جاي مناسب خودش مصرف كند. اين جواني، همان گوهر گران بهايي بود كه در فرهنگ و رژيم گذشته، بر اثر تبعيت كور كورانه از فرهنگ غربي، و براي اين كه مصلحت سياستمداران آن روز هم نبود كه جوان ها فكر كنند، چيزي بفهمند و در راه حقيقتي، در راه اصالت ها، در راه خدا، در راه معنويت و در خود سازي حركتي بكنند و برايش مايه دردسر بود، لذا استقبال مي كرد كه جوان ها رو به فساد بياورند! انقلاب آمد و آن گوه را به جوان ها شناساند؛ جنگ تحميلي هم ميداني براي بروز اين گوهر تابناك در وجود جوان ها شد؛ الحمدالله بعد از جنگ هم ادامه پيدا كرده است. من به شما مي گويم بدانيد كه دشمن؛ همين نقطه را هدف قرار داده است! اگر نوراني كردن جوان ها و متوجه كردن آن ها به اهميت مصرف كردن جوان ها در راه ارزش هاي والا، نقطه فتح الفتوح انقلاب است، فتح الفتوح استكبار و ضد استكبار هم اين

است كه همين نقطه را از جوان ها بگيرد؛ باز جوان ها را سرگرم فساد، آلودگي، بد فهمي و بحث هاي پوچ و بيهوده شبه فلسفي كند كه هيچ حقيقتي پشت سرش نيست! فقط براي گفتگو كردن و سرو كله زدن و ساعتي وقت گذراندن- بدون اينكه هيچ فايده اي در آن باشد- و غافل كردن آن ها از حقيقت، از راه زندگي، از آرمان هاي انقلاب و از انتظاري كه اين ملت و انقلاب از جوان ها دارد، به كار مي رود! پشتوانه پيروزي نهضت ما

درمورد مسئل__ه مح__رم و ع__اش__ورا ب_ايد بگويم كه روح نهضت ما و جهت گيري كلي و پشتوانه پي___روزي آن همين ت__وجه به حضرت ابي عب_دالله (ع) و مسائ___ل مرب__وط ب__ه ع__اش_ورا ب___ود. شاي__د ب__راي بعضي ه__ا اين مسئله به ق__دري ثق_يل به نظر برسد، ليكن واقعيت همين است. هي_چ فك__ري حتي اگ_____ر ايم___ان عميقي ه___م هم__راه آن ب___اشد، نمي توانست توده هاي عظيم ميليوني م____ردم رد آن چن_ان ح___ركت بدهد ك___ه در آن چنان حركت بدهد كه در راه انجام آن چه احساس تكليف مي كردند، در ان__واع ف__داك___اري ذره اي تردي__د نداشته باشد. تفكري كه به فكرجدايي اين حلقه بود

در آن روزهايي كه مسائل اسلامي با ديدهاي نو مطرح مي شود و جاذبه هاي خوبي هم داشت و براي كساني كه با دين و اسلام سر و كار زيادي نداشتند، موضوع مباركي هم بود و گرايش هاي نو در تفك___ر اسلامي چيزي بدي نبود، بلك__ه ب__راي عالم اسلام و به خصوص قشر جوان ذخيره محسوب مي شد، يك گرايش شبه روشنفك_ري به وجود آم_د كه ما بياييم مسائل

ايماني و اعتقادي اسلام را از مسائ_ل عاطفي و احساسي - از جمله مسائل م_ربوط به عاشورا و روضه خواني ه__ا و گ__ريه- جدا كنيد ش___ايد بسياري در آن روزه___ا ب___ودند ك_ه با توجه به اين كه در ماجراي ذكر عاشورا وروايت فداكاري ابا عبدالله چيزهايي وارد شده بود و احياناً به شكل هاي تحريف آميزي بيان مي شد، اين حرف برايشان مطلوب و شيرين بود و اين گرايش رشدي كرد، ليكن در صحنه عمل، م____ا به وضوح ديديم ك__ه تا وقتي اين مسئله از طرف امام بزرگوارمان به صورت رسمي و علني و در چه___ارچوب قضاي__اي ع__اشورا مطرح نشد، هيچ كار جدي و واقعي انجام نگرفت. نهضت اي_ران در دو فصل به مسئله عاشورا گره خورد

ام__ام (ره) در دوفصل مسئل__ه نهضت را ب___ه مسئله ع___اش___ورا گ___ره زدند، يكي در فصل اول نهضت- يعني روزهاي مح__رم سال42 – ك__ه تريبون بي__ان مسائل نهضت حسينيه ه__ا و مجالس و روضه خواني و هيئت سينه زني و روضه ي روضه خوان ها و ذكر مصيبت گويندگان مذهبي شد و ديگ____ري فصل آخ____ر نهضت يعني مح___رم س___ال 57 بود كه ام___ام (رحمت الله عليه) اعلام فرمودند:

(( ماه محرم گرامي و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس به پا كنند.)) ايشان عن__وان اين م__اه را م___اه پيروزي خون بر شمشي__رقرار دادند و مجدداً همان طوفان عظيم عمومي و مردمي به وجود آمد، يعني ما براي نهضت كه روح و جهت حسيني داشت با ماجراي ذكر مصيبت حسيني و ياد ام____ام حسي____ن(عليه السلام) گره خورد. تدبيرامام پيوند ب_ا نهضت حسيني

....م__ا ام___روز به بركت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحيه

آن نهضت در جامع__ه خودمان اين نظام را به وجود آورديم. اگر در جامعه ما عشق به امام حسين (ع) و ياد ذكر مصائب و ح_وادث عاشورا معمول و رايج نبود، معلوم نبود كه نهضت با اين فاصله زماني . با اين كيفيتي كه پيروز شد به پيروزي نمي رسيد.

اين ع___ام__ل ف_وق العاده م_ؤث___ري در پيروزي نهضت بود. ام__ام بزرگ_وار ما را همان هدفي كه حسين بن علي (ع) قيام كرده بودند، از اين عامل حداكثر استفاده را كردند.

امام (ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفكر مابانه قبل از پيروزي انقلاب را كه در برهه اي از زم___ان رايج بود، از بين بردند. ايش__ان جهت گيري سياسي مترقي انقلابي را با جهت گيري عاطفي در قضيه ي عاشورا پيوند و گره زدند و روضه خواني و ذكر مصيبت را احيا كردند و فهماندند كه اين يك كار زائد و تجملاتي قديمي و منسوخ درجامعه ما نيست. نتايج محرم را در زندگي خود مي بينيم

ما در آست___انه محرم انقلاب و محرم امام حسين (ع) ك__ه يكي از محصولات آن نهضت، نظام جمهوري اسلامي است، قرار داريم. محرم دوان انقلاب با مح__رم هاي قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما متفاوت است. اين محرم ها، محرم هايي است كه در آن معنا و روح جهت گيري واضح و محسوس است. ما نتايج مح__رم را در زندگي خود ميبينيم، حكومت و حاكميت

و اعلاي كلمه اسلام و ايجاد اميد به بركت اسلام در دل مستضعفان عالم آثار محرم است. وظيفه ما در قبال محرم و انقلاب

....حادثه را از پيرايه هاي مضر خالي كنيد ....بعضي از

پيرايه هادروغند و بعضي از نقل ه_ا خلاف مي باشند، وقتي آن چه ك___ه در بعضي ازكت__اب ها نوشته شده است، مناسب شأن و لايق مفهوم و معناي نهضت حسيني نيست، اين ها را بايد شناخت و جدا كرد. پرتپش و قدرتمند حادثه را حفظ كنيم. ام__روز اين حادثه پشتوانه يك نهضت است.

اگ___ر ام___روز به م____ا بگويند ريش___ه ي اين نهضتي ك____ه ب___ه وجود آورده ايد، كج___است؟؟

م__ا مي گوييم ريش____ه اش پي___امب____ر(ص) و ام_ي___رالم___ؤمنين (ع) و ام____ام حسين (ع) است. پس اي__ن ح____ادث___ه پشت___وان___ه اين نهضت است.

اگر ما ندانسته و بي توجه و از روي سهل انگاري حادثه را با چيزهاييكه جزو آن نيست مشوب كرديم،ب___ه آن حادث___ه و نيز به انقلابي ك____ه ن____اشي ازآن است خدمت نكرديم. توقع و انتظار را در كنار وظايف قبول كنيم

اين نظام مردمي به معناي تأثير نه فقط اراده بلكه عمل آماده مردم در اقامه اين نظام و بپا داشتن آن است. مردم باي____د كمك كنند، البته زم____ام اداره ي كشوردست مسئول اج_رايي است، اما اگر كمك و حم___ايت و همك__اري و محبت و صبر مردم و منطقي نگريستن به قضايا از سوي آن ها وجود نداشته باشد، هيچ دست معجزه گريقادر به هيچ كار نيست.....

بايد در اين دوره و فصل جديد كه اميد هاي زيادي هم نسبت به آن وجود دارد و مي بايست آن اميد ها و انتظارات برآورده شوند، مردم به وظايف اساسي شان تذكر و توجه داده شوند. انقلاب اسلامي، چقدر به اهدافش نزديك شده است؟!

سئوال: در آغاز انقلاب اسلامي، اين انقلاب ادعا هايي داشت؛ در حال حاضر بعد از گذشت حدود بيست سال، چقدر

با آن ادعاها رسيده ايم؟

جواب: اين سئوال مهمي است. اين انقلاب بيش از ادعا، آرمان هايي داشت. انقلاب نيامده بود كه براي مردم پاسخگويي كند؛ انقلاب، انقلاب خود مردم بود. مردم براي تحقق آرمان هايي انقلاب كردند؛ اين آرمان ها عبارت بود از ساختن يك ايران آباد و آزاد، داشتن مردم آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعي، نجات از وابستگي و عقب ماندگي علمي و استبداد و قهري كه آن روز ب اين مملكت حكمفرما بود. مي پرسيد مه چقدر به اين اهداف رسيده ايم، من عرض مي كنم كه تحقق اين اهداف، تدريجي است؛ چيزهايي است كه بايد براي آن تلاش و مجاهدت كرد و قدم به قدم پيش رفت. نظام اسلامي، يك نظام پيش ساخته مثل خانه هاي پيش ساخته نيست؛ نظامي كه بايد آجر اجر و سنگ سنگ روي هم چيد و آن را بالا برد. در اثناي اين كار، طبيعي است كه مشكلاتي پيش بيايد. اين مفاهيمي هم كه من گفتم عدالت اجتماعي، آزادي، معنويت؛ كه جزو مباني اين نظام اند مفاهيم ايستا و متحجري نيستند؛ اين ها چيز هايي هستند كه بر حسب پيشرفت و اقتضائات زمان، ممكن است مصاديقشان تغيير پيدا كند. در اثناي اين كار بسيار پرتلاش و پر زحمت، خيلي طبيعي است كه مشكلاتي پيش بيايد؛ چون به طور پيوسته و دائم بايستي مهندسي و معماري كرد و مراقب بود كه هيچ نقطه اي از اين بنا بر خلاف جهت صحيح ساخته نشود. البته ممكن است گاهي اختلاف نظر و كمبود نيروي كار پيش بيايد و دشمن اين بنا را به منجنيق ببندد و گوشه اي از

آن را ويران كند؛ گاهي ممكن است فلان بنا يا عمله، در گوشه اي بنا، كاري نادرست انجام بدهد، كه بايد رفت و آن را ترميم كرد؛ گاهي ممكن است در كساني كه خودشان معمار و سازنده بنا هستند، ضعف ها و تنبلي هايي وجود داشته باشد؛ همه اش هم اين طور نيست كه بگوييم ضعف ها تحميلي و از ناحيه ديگران است. بنابراين در ين راه، مشكلات فراواني وجود دارد؛ كمبود مصالح، رفيق نيمه راه و آدم هاي طماع و قدرت طلب، بخشي از اين مشكلات است. ما بايد اين نظام را بسازيم و ذره ذره و قدم به قدم پيش برويم. البته اگر از من بپرسيد كه چقدر پيش رفته ايم؛ خواهم گفت ما زياد پيش رفته ايم. همان طور كه گفتم، اگر كسي با گذشته اين كشور آشنا باشد، خواهد ديد كه ما خيلي پيشرفت كرده ايم. در اين كشور مردم به حساب نمي آمدند، اما امروز مزدم محور تصميم گيري ها هستند. معنويت در اين كشور مورد تهاجم بود، سعي مي شد معنويت ازاله بشود؛ اما امروز چراغ معنويت در بين مردم روشن و پر فروغ است. آن روزه عمداً به فساد كشانده مي شدند. شايد شما شنيده ايد كه رؤساي كشور و خانواده ها شان، مهمترين شركاي باندهاي مواد مخدر در اين كشور بودند؛ اول بار آنها هروئين را با اين كشور آوردند و پخش كردند؛ فساد و اعتياد و بد بختي را به دست خودشان ترويج مي كردند. امروز شما مي بينيد كه نظام، با همه وجود و با تلاش فراوان، در مقابل اين مشكلات ايستاده كه همه دنيا

هم كار او را تصديق مي كنند اما آن روز براي مسئولان كشور كارهاي نمايشي در درجه اول بود. به روستاها، به جاده هاي روستايي، به برق رساني روستايي، به بقيه چيزهايي كه در شهرهاي دور بود، مطلقاً اعتنايي نمي شد. اسم مي آوردند كه ما مي خواهيم زبده پرورش بدهيم؛ اما در طول پنجاه سال، آن ها توانسته بودند حدود صد وپنجاه هزار دانشجو در اين كشور داشته باشند. من در استان سيستان و بلوچستان تبعيد بودم آن روز دقيقاً آمارش را مي دانستم، اما الان درست يادم نيست گمانم در همه استان كه آن روز حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعيت داشت، سه نفر ليسانسيه بودند! تعداد ديپلمه هاي آن استان بسيار كم بودند؛ مثلاً بيست نفربودند! امروز شما مي بينيد كه تمام شهرهاي كشور دانشگاه دارند؛ حتي در خيلي از شهر دانشگاه هاي متعدد و دانشجويان فراوان و رشته هاي متنوع و پيشرفت هاي علمي فراواني دارند.

من اين مطلب را بارها گفته ام كه امريكايي ها هواپيماي جنگي و بقيه ابزارهاي خودشان را به ما مي فروختند؛ ولي اجازه تعمير آن ها را به ما نمي دادند! البته داستان آن فروش ها داستان عجيبي است. آن روز صندوق مشتركي بين ايران و امريكا وجود داشت كه بنده اوايل انقلاب كه به وزارت دفاع رفتم و در آن جا مشغول به كار شدم، اين را كشف كردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پيگيري كردم، كه متاسفانه تا امروز هم امريكايي ها جواب نداده اند!

صندوقي با نام اختصاري داشتند كه دولت ايران پول را درآن صندوق مي ريخت؛ اما جنس و نوع

جنس و برداشت پول را امريكايي ها به عهده داشتند! وقتي انقلاب پيروز شد، ميلياردها دلار در اين صندوق بود كه هنوز امريكايي ها جوابي نداده اند و آن پول را به ملت ايران بر نگردانده اند. وقتي همين وسيله پرنده به ايران مي آمد، بعد ا متي محتاج تعمير مي شد. شما خيال مي كنيد اين جا تعمير گاه و كارگاه و امثال اين ها داشتند؟ ابداً آن قطعه اي كه خراب شده بود و آن را از داخل هواپيما بيرون آورده بودند چون قطعه هاي بزرگي وجود دارد كه گاهي خودش مركب از ده ها قطعه است اجازه نمي دادند كه در اينجا باز بشود و روي آن تعميري صورت گيرد؛ با هواپيما به امريكا مي بردند و آن را با قطعه اي جديد عوض مي كردند و مجدداً با ايران باز مي گرداندند! با اين ملت، اين طوري رفتار كرده بودند. امروز ملت ايران دارد مثل همان هواپيما را مي سازد. هواپيماي «تندر»ي كه پرسنل ما ساخته بودند، پرواز كرد؛ اين وضعيت اصلاً با آن دوره قابل مقايسه نيست. بنابراين ما پيشرفت زيادي كرده ايم؛ منتها اگر از من بپرسيد كه آيا به اين حد قانعم، پاسخ من اين است: ابداً. ما هنوز راه زيادي داريم؛ هم به عدالت اجتماعي كه اسلام از ما خواسته است و اسلام در اين خصوص خيلي سختگير است هم به آن سطحي از آزادي كه ملت ايران مستحق و شايسته آن است، هنوز نرسيده ايم. ما هنوز كار داريم؛ اين راه، راهي طولاني است. اين كه من بارها مي گويم خودتان را آماده كنيد، براي همين

است. شما بايد اين راه را طي كنيد؛ اين راه هم راهي است كه رد هر كيلومترش تابلوي «توقف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در اين راه نبايد توقف كرد. سربازان عدالت اجتماعي بايد خستگي ناپذير باشند. آن كساني كه در اين راه هاي طولاني و آرمانهاي بزرگ حركت مي كنند، بايد خستگي حس نكنند. ملت، اين گونه به سيادت و آقايي و آرمانهاي خودش مي رسد. هيچ ملتي با تنبلي به سيادت و سعادت نمي رسد. بزرگترين مصيبت براي يك ملت اين است كه بگويد چون ما نتوانستيم همه هدف هاي خود را تامين كنيم، پس ولش؛ نخير، بايستي هدف را دنبال كرد پيروزي انقلاب ما به بركت صفا و خلوص مردم بود

در اسلام، نقطه اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است. همه چيز از اين جا شروع مي شود. قرآن به نسلي كه مي خواست با دست قدرتمند خود، تاريخ را ورق بزند، فرمود«قوا اَنفُسَكَمْ »، «عَليكُمْ اَنْفُسَكُمْ». خودتان را مراقبت كنيد، به خودتان بپردازيد و نفس خودتان را اصلاح و تزكيه كنيد؛ «قَد من اَفلَحَ مَنْ زَكّاها». اگر جامعه اسلامي صدر اسلام، از تزكيه انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم، آدم هاي مصفا و خالص و بي غش وجود نداشتند، اسلام پا نمي گرفت، گسترش پيدا نمي كرد، بر مذاهب مشركانه عالم پيروز نميشد و تاريخ در خط اسلام به حركت نمي افتاد. اگر انسان هاي مزكا و مصفا نباشد جهاد نيست. انقلاب مه كه پيروز شد، به بركت صفا و خلوص و اخلاص و كار براي خدا و بلند شدن از سر منافع مادي

و شخصي بود. مقاومت در جنگ تحميلي هم همين طور بود. اهميت و جلوه اسلام در ابعاد جهاني

من در زمان رياست جمهوري، در كنفرانس غير متعهد ها در زيمبابوه شركت كردم. كنفرانس غير متعهدها عمدتاً در اختيار چپ ها بود. البته دولت هاي متمايل به غرب و امريكا هم در آن جا بودند؛ اما كارگردان عمده يكي رابرت موگابه بود، يكي فيدل كاسترو كه اين ها چپ بودند و بقيه روساي جمهور چپ دنيا كه طرفدار شوروي بودند، حضور داشتند و عمده كارگرداني در دست اين ها بود. من رفتم در آن جا سخنراني كردم. سخنراني من صد در صد ضد امريكايي و ضد استكباري بود. حقايق انقلاب، حقايق كشور، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلي و امثال اين ها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروي به افغانستان حمله كردم؛ اين ها مبهوت مانده بودند! يكي از همان روساي جمهور چپ به من گفت، تنها غير متعهد در اين كنفرانس، ايران است. ببينيد، نظام اسلامي در ابعاد جهاني، اين طور اهميت و جلوه پيدا مي كند و حتي دشمنانش مجبور مي شوند به او احترام كنند. انقلاب، ما را زنده كرد و به ما شخصيت و احساس هويت داد

جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويت كرد؛ يعني شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج جهاني غرق و گم بوديم؛ انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسائل جهاني، سخن و موضعي

داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اين كه قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز كند و پي آن بايستد. ارزش يك ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلكه از نقاط منفي. براي يك ملت، بله قربان گوي دولت هاي گردن كلفت تر و قوي تر و تروتمند تر بودن ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به بركت اسلام به ما رسيد. الان هم با تمام قدرت ، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران در صحنه جهاني به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايده ايد، مطرحند. اسلام و انقلاب به ما جرأت و قدرت تحرك و جوشش علمي بخشيد

ما از لحاظ علمي، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بوديم. بيش از پنجاه سال، تحرك و جوشش علمي در بعضي از بخش ها تعطيل بود. اين كشور كند بود، موانعي كه به وجودآورند، براي اين ملت مثل سم كشنده اي بود. باور را از ملت ما گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهاي ما را به هر آنچه از بيرون اين مرزهاست، آن چنان دلبسته كردند كه اصلاً كسي اين مجال و اين جرأت و اين شجاعت را پيدا نكند كه فكر كند مي توان بر خلاف آن حرف ها يا غير از آن حرف ها و آن نظريه اي ارائه كرد. ما هنوز هم تا حدودي گرفتار آن حرف ها هستيم. البته اسلام به ما خودباوري داد ئ انقلاب به ما جرأت بخشيد. آنچه امروز مشاهده مي كنيم،

نتيجه همين جرأت است؛ بايد اين جرأت را تقويت كرد و پيشرفت. مهمترين مسئوليت رهبري، سياست گذاري كلي نظام است

وظايف و مسئوليت هاي رهبري، همان چيزي كه در قانون اساسي آمده است. رهبري، سياستگذار كلي نظام محسوب ميشود؛ يعني همه قواي سه گانه بايد در چهارچوب سياست هاي رهبري برنامه ريزي كنند و سياست هاي اجرايي خودشان را تنظيم نمايند. حركت و قواره ي كلي نظام بايد در چهار چوب سياست هايي باشد كه رهبري معين مي كند؛ اين مهمترين مسئوليت رهبري است. ويژگي مورد نياز يك مسئول در نظام جمهوري اسلامي

آن كسي كه به مجلس مي رود، يا به هر مسئوليت ديگري در نظام جمهوري اسلامي مي رسد، اگر فاسد، بيگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، ديگر نمي تواند نقشي را كه ملت و طبقات محروم مي خواهند، ايفا كند. اگر آن شخص انسان معامله گر، رشوه و توصيه و مرعوبي بود، در مقابل تشر تبليغات و سياست هاي خارجي جا زد، ديگر نمي تواند مورد اعتماد مردم قرار بگيرد و برود آن جا بنشيند و تكليف ملك و ملت را معين كند. اين شخص غير از كفايت ذاتي و دانايي ذاتي، به شجاعت اخلاقي، تقواي ديني و سياسي و عقيده درست هم احتياج دارد.

تا اين تاريخ ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده است

شما اين را بدانيد كه تا اين تاريخ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده كه به راي و خواست و عاطفه مردم متكي باشد؛ من اين را به طور يقين مي گويم و آن را ثابت مي كنم.

البته حكومت هايي بوده اند كه ستايش كردن، يك حرف است؛ ايمان و باور و عاطفه مردم در اختيار يك حكومت بودن، يك حرف ديگر است؛ اين متعلق به جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت انقلاب و تكيه به مردم است؛ الان هم همين طور است، اين را بنده با افتخار تمام عرض مي كنم. در اين جا اقبال مردم، با فرعونيت و احساس خود برتر بيني زمامداران همراه نشده است. بنده كه الان دارم با شما حرف مي زنم يك سر سوزن در خودم احساس كبريايي ندارم الحمدالله رب العالمين ساير مسئولان كشور هم اين گونه اند؛ رئيس جمهور هم ندارد، رئيس مجلس هم ندارد، رئيس قوه قضائيه هم ندارد؛ اصلا و ابدا چنين چيزي وجود ندارد. مسئولان ما مي دانند كه امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسئولان بر عهده خودشان وظايفي قائلند؛ اين مربوط به اين كشور است.

اگر كسي ادعا كند و بگوييد نظام اسلامي ما هيچ عيبي ندارد، گزاف گفته است

اگر كسي در مقابل اين جوان ها ادعا كند و بگويد نظام اسلامي ما هيچ عيبي ندارد و همان قالبي را كه اسلام خواسته، ما داريم پياده مي كنيم، گزاف گفته است، به هيچ وجه اين طور نيست. خود ما انسانهاي ضعيفي هستيم. وقتي كساني اسم مبارك اميرالمومنين (عليه السلام) يا اسم مبارك ولي عصر(روحي فداه) را مي آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مي آورد، بنده تنم مي لرزد. آن حقايق نور مطلق، با ما كه غرق در ظلمتيم، خيلي فاصله دارند. ما گياه همين فضاي آلوده دنياي امروزيم، ما كجا،

كمترين و كوچكترين شاگردان آن ها كجا؟ ما كجا و قنبر آنها كجا؟ ما كجا و آن غلام حبشي فدا شده در كربلاي امام حسين كجا؟ ما خاك پاي آن غلام هم محسوب نمي شويم.

اما آنچه كه حقيقت است، اين است مه ما به عنوان مسلماني كه راهمان را شناخته ايم، تصميم خود را گرفته ايم و نيروي خود را براي اين راه گذاشته ايم و به همه وجود در راه داريم حركت مي كنيم و ادامه خواهيم داد. نواقصي در كار ما وجود دارد؛ همه اين نواقص هم قابل حل است. پي نوشت : 1.سوره مريم، آيه 15

2.سوره احزاب، آيه 22

3.سوره كهف، آيه 88

منابع:

www.hawzah.net

www.rahpouyan.com

www. iscanews.ir

حديث ولايت

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

مطالبات ويژه مقام معظم رهبري از مجلس شوراي اسلامي

توجه به پيام رهبر معظم انقلاب به مناسبت آغاز به كار مجلس هشتم و بررسي بيانات ايشان در ديدار با نمايندگان هشتمين دوره مجلس به روشني مسير حركت مجلس را با توجه به مسايل اساسي كشور مشخص مي كند.

بر همين اساس مروري گذرا بر منويات ، راهبردها و خواسته هاي مقام معظم رهبري در چند سال گذشته بويژه هنگام افتتاح مجلس مي تواند دغدغه يي براي نمايندگان باشد تا آن را نصب العين قرار داده و اجرايي نمايند. مردم نيز بايد توقعات و انتظارات رهبري از مجلس را به عنوان مطالعات خود از نمايندگان پيگيري كرده و مطبوعات و رسانه ها هم در اين راستا، نقش و كاركرد خاصي در تحقق اين راهبردها مي توانند داشته باشند. نكات اساسي و بنياديني كه مقام معظم رهبري در شرح وظايف نمايندگان در پيام خود به آنها(7/3/87) و در ديدار با ايشان(21/3/87) فرمودند را مي توان به صورت ذيل احصاء نمود: جايگاه مجلس در ساختار

كشور

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه ميثاق ملت و منشور اداره كشور است به طور مستقيم در 29 اصل به موضوع مجلس شوراي اسلامي پرداخته و در 20 اصل وظايفي خاص براي مجلس برشمرده است. مجلس به عنوان نهاد حاكميت ملي از آنچنان جايگاه و اقتداري برخوردار بوده كه حضرت امام (ره) آن را در راس نهادهاي نظام جمهوري اسلامي دانستند و مقام معظم رهبري هم آن را بعنوان ويترين مجموعه نظام ناميد ه اند. و در عرف مردم، كاربرد كلمه ويترين به اين معنا است كه چيزهاي خوب و ناب را در ويترين كاري خود مي چينند. مجلس هم بعنوان ويترين نظام بايد داراي بهترين افراد و مصوبات و نظارت و عملكرد آن هم از بهترين ها باشد تا مصداق ويترين نظام بر آن صدق كند. معظم له ضمن توجه هشدار گونه به نمايندگان مي فرمايند: «از جايگاه خودتان غفلت نكنيد. توجه داشته باشيد اين جا كجاست و مجلس شوراي اسلامي يعني چه؟ اهميت تصميم و موضعگيري را در اين مجلس مورد غفلت قرار ندهيد. اين جا مركز و قله و به تعبيري ويترين نظام اسلامي است كه جلوي چشم قرار دارد.»

معظم له در اين بخش، راهبرد وخواسته دشمنان نظام اسلامي پيرامون مجلس را همواره بي تاثير و منفي تحليل مي كنند. «دشمنان نظام اسلامي همواره يك مجلس بي نقش را خواسته اند، مجلسي كه تاثيري نداشته باشد» ايشان ضمن رد صريح اين راهبرد دشمنان نظام با تاكيد بيان مي كنند: «مجلس بايد اثرگذار، پر رنگ، فعال و داراي نقش باشد؛ همه ي تلاش بايد دنبال اين باشد»

در بخش ديگر از سخنان خود مقام معظم رهبري جايگاه سياسي مجلس را اينگونه بيان مي فرمايند:

«شما

نماينده عصاره و خلاصه ي ملت هستيد. موضع گيري شما در مسايل سياسي و بين المللي، به يك معنا حاكي از موضع گيري ملت ايران است. اين موضع گيري دو گونه مي تواند باشد: گاهي مي تواند دشمن را به دخالت بيشتر اميدوار كند و او را نسبت به نظام اسلامي گستاخ و طلبكار و فزون طلب و به زياده خواهي تشويق كند، مي تواند هم درست بعكس باشد؛ احساس كند كه در ملت ايران و نمايندگان او، صلابت ، ايستادگي ، آگاهي به منابع و مصالح، ايستادگي بر سر منافع ملي و مصالح و ناسازگاري با كساني وجود دارد كه همه ي همتشان اين است كه منافع ملي را به بازيچه بگيرند و راهي براي سيطره بر اين ملت پيدا كنند.» با اين بيان رهبر معظم انقلاب از مجلس هشتم انتظار دارند كه در شرايط حساس كنوني كه نظام جمهوري اسلامي به سطح مطلوبي از قدرت در عرصه منطقه اي دست يافته است با قدرت و شجاعت در مقابل نظام سلطه ايستادگي كنند. بديهي است كه جايگاه سياسي مهم مجلس كه در رأس تمام امور است نقش اساسي در ايستادگي ملت و دولت بر سر منافع ملي دارد. ديوان محاسبات ابزار قوي براي نظارت نمايندگان

يكي از وظايف مهم و اختيارات مجلس بعد نظارتي آن است. در بين ابزارهاي متعدد نظارتي مجلس، ديوان محاسبات يكي از آنها است. اختيار و وظايف ديوان محاسبات در اصول 52 و 53 قانون اساسي بيان شده است. بر اين اساس مقام معظم رهبري به نمايندگان سفارش مي كنند كه ديوان محاسبات را خيلي جدي بگيرند و از آن در راستاي كار خود استفاده كنند:

«من در مجالس قبلي مكرر به مسئولان

و دست اندركاران مي گفتم ديوان محاسبات را خيلي جدي بگيريد؛ اين ابزار بسيار مهمي است. به شما هم اين نكته را عرض مي كنم. البته بعضي گوش كردند ، بعضي هم گوش نكردند ؛ اما گوش كنيد. ديوان محاسبات خيلي مهم است. بودجه عظيم اين ملت تنها درآمد عمومي عمده ي ملت است كه در اختيار دستگاههاي قرار مي گيرد؛ بايد مشخص باشد كه اين بودجه چگونه خرج شد. مسأله تفريغ بودجه و تشخيص صحت و سقم كاري كه انجام گرفته، يكي از مهمترين ابزارهاي نظارتي شماست ؛ از اين غفلت نكنيد.»

رهبر معظم انقلاب در بحث نظارت بر ديوان محاسبات به نمايندگان سفارش مي كنند كه كار نظارتي كه انجام مي دهند قانوني باشد و از ارتباطات مخدوش كه احتمال دارد بين بخشي از نمايندگان و دستگاههاي تحت نظارتي صورت بگيرد جداً بپرهيزند چرا كه اين مسأله در نهايت جايگاه مجلس را بي اثر خواهد كرد. معظم له در اين زمينه مي فرمايند:

«اگر بخواهيد از ابزارهاي نظارتي استفاده كنيد ، همه تلاش خود را بر اين قراردهيد كه ارتباط با دستگاههاي اجرايي و تحت نظارتتان قانوني باشدو بعضي از ارتباطهاي مخدوش، مطلقاً به ضرر شماست. نمي خواهيم به كسي يا چيزي يا جمعي اشاره كنيم؛ اما در فرض هاي ذهني نمي گنجد كه بين بخشي از نمايندگان و بخشي از دستگاههاي تحت نظارت ارتباطات مخدوش و غير صحيحي به وجود بيايد. اين، قطعاً نظارت را مخدوش خواهد كرد و قدرت نظارت را خواهد گرفت و توانايي عظيمي كه قانون به مجلس داده است، از مجلس سلب خواهد كرد؛ آنگاه مجلس ديگر اثرگذار نخواهد بود.» قانونگذاري مهم ترين ظرفيت مجلس

يكي

از كاركردهاي مهم و اصلي مجلس شوراي اسلامي ، قانونگذاري است كه در اصل 71 قانون اساسي آمده است: « مجلس شوراي اسلامي در عموم مسائل در حدود و مقرر در قانون اساسي مي تواند قانون وضع كند.»

رهبر معظم انقلاب در اين بخش ابتدا به استفاده بهينه از ظرفيت كاري مجلس تأكيد مي كنند و يكي از بزرگترين ظرفيت هاي مجلس را قانونگذاري مي دانند. و سپس يك سري بايدها ونبايدها در قانونگذاري را مورد ملاحظه قرار مي دهند. معظم له نكته مهمي كه در اين موضوع دنبال مي كنند نقش نرم افزاري قانون براي به حركت درآوردن كشور است.« نمايندگان بايد متوجه باشند كه قانوني كه آنان وضع مي كنند چه نقشي در اداره كشور و پيشبرد كشور دارد. قانونگذاري براي هر كشور و ملتي في نفسه مهم است، اما براي كشوري همچون ايران و ملت بزرگي نظير ملت ايران كه راه نويني را در مقابل بشر گشوده است. از اهميتي بسيار فراوان تر برخوردار مي شود.»

يك مجلس خوب علاوه بر نقش نظارتي بايد قوانين ماندگار كه راهگشاي حال و آينده مردم باشد را با نظركارشناسي به تصويب برساند. مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان مجلس هشتم پيرامون ويژگي هاي قانون مطلوب فرمودند. قانون بايد جامع، كامل، ماندگار، صريح، كارشناسي شده، گره گشا و ناظر بر مشكلات زندگي مردم باشد و جز در مواردي كه براي بازكردن گره ها در كوتاه مدت لازم است، بتواند در شرايط و موقعيت هاي مختلف اجرا شود و مردم را در باره تصميماتشان براي آينده خاطر جمع كند.»

علاوه بر موارد مذكور معظم له در پيام خود خطاب به نمايندگان مجلس هشتم، هنر قانون نويسي

و قانون گذاري را از برترينهاي نمايندگي مي دانند. ايشان يك سري ويژگيهاي ديگري را براي قانون خوب بيان نمودند: « قانون بايد كارآمد، روان، شفاف، روزآمد و با اين حال با نگاه بلند مدت داراي گستره اي هرچه پهناور و قابل ماندگاري، و يكسره معطوف به نيازهاي مردم و منافع عمومي باشد.» در عين حال يك سري نبايدهايي هم در منويات مقام معظم رهبري در بحث قانونگذاري مدنظر است از جمله آنها عبارت است از « نگرش جزئي، بخشي، شخصي، نگاه لجاجت آميز در قانون گذاري، بي سود، زيانبار» جداً پرهيز شود. «اولويت ها بايد ترجيح يابد، تناقض و تكرار در قوانين بايد ريشه كن شود.»

در پايان مقام معظم رهبري به خرد جمعي و استفاده از نظريه هاي كارشناسي در تدوين قوانين تأكيد نمودند. راهبردهاي اخلاقي خاص نمايندگان

در توصيه ها و راهبردهاي مقام معظم رهبري به نمايندگان مجلس، برخي از آنها جنبه شخصي و فردي دارد كه يك نماينده در طول دوره نمايندگي بايد به آنها پايبند باشد. در مجموع از چند سخنراني مقام معظم رهبري در جمع نمايندگان مجلس برخي از توصيه هاي كه جنبه فردي دارند عبارتند از:

الف: انضباط: در بحث انضباط منظور سروقت حاضر شدن ، در كميسيون هاي تخصصي حضوري فعال داشتن، سرگرم نشدن به هركاري كه در وظيفه نمايندگي خللي ايجاد كند.

ب: عبوديت و احساس مسئوليت در برابر پروردگار؛ معظم له معتقدند اگر مسئولان و مديران نظام، از چنين احساس و تعهدي برخوردار باشند، همه اختلاف نظرها و سلايق و همه انگيزه هاي معقول در محيطي امن و آرام، همگرا مي شود و كارها و مشكلات تدبير خواهد شد.

ج: شناخت و درك تكاليف الهي؛ حضرت آيت الله خامنه اي شناخت و درك تكاليف الهي و

انجام دادن شجاعانه، قاطعانه و توأم با آرامش قلبي اين تكاليف را زمينه ساز جلب رضايت پروردگار و رسيدن هر فرد به نقطه امن و امان الهي دانستند و معتقدند: «اين تكاليف هنگامي كه شخص در موضع بسيار حساس قانون گذاري براي كشور قرار مي گيرد، بسيار سنگين و پراهميت مي شود.»

د: خودسازي اساس همه موفقيت هاي حقيقي؛ رهبر معظم انقلاب خودسازي را اساس همه موفقيت هاي حقيقي مي دانند و نمايندگان منتخب ملت را به ياري گرفتن از پروردگار، پناه آوردن به قرآن و ادعيه و قدرشناسي دوران كوتاه 4 سال نمايندگي توصيه كردند.

ه_: نماينده اي از جنس ملت باشيد؛ رهبر معظم انقلاب با اين باور كه نمايندگان از بين توده مردم و ميدان كار به مجلس آمده اند نه از قصرهاي رفيع و خاندان هاي اشرافي، به آنان توصيه مي كنند اين رابطه و اين منش را پاس بدارند و براي خود نگاه دارند. چون «خوي اشرافي و گرايش به اسراف و طعمه انگاشتن اين مسئوليت، بلاي بزرگي است كه گاه مردم سابقاً نجيب و پارسا هم ممكن است نتوانند خود را از آن برحذر بدارند. همه بايد به شدت مراقب خويش باشيم و دوره مسئوليت خود را، حسنه ي ماندگار و نه سيئه ئي، دامنگير، بسازيم.» بررسي مقايسه اي مطالبات مقام معظم رهبري از مجلس ششم و هشتم

از يك منظر انجام مقايسه تطبيقي بين خواسته ها و مطالبات مقام معظم رهبري از مجلس هشتم كه جمع غالب آن با نمايندگان اصولگراست و مجلس ششم كه اكثريت با نمايندگان اصلاح طلب بود نشان دهنده اهميت و جايگاه مجلس هشتم است. بدين معنا كه نوع مطالبات رهبري از مجلس ششم و هشتم با يكديگر تفاوت فراواني دارد. به واضح روشن است كه

نوع مطالبات در دو مجلس با هم بسيار فرق دارد. توجه به مطالبات و خواسته هاي رهبري از مجلس هشتم كه به اختصار ذكر شد و نوع مطالبات از مجلس ششم كه در ذيل مي آيد به خوبي اين مسأله را ثابت مي كند:

1_ « عمل به قانون اساسي، علاج اساسي دردهاي اين كشور است» رهبر معظم انقلاب در حالي اين توصيه را به نمايندگان مجلس ششم بيان كردند كه تغيير قانون اساسي و ظرفيت آن در شعارهاي تبليغاتي و سخنراني هاي طيف وسيعي از نمايندگان اصلاح طلب ديده مي شد. مجلس ششم در جهت عملي نمودن پروژه تغيير قانون اساسي جنجال هاي زيادي را در مجلس بوجود آوردكه در سطح جامعه آثار سوئي را به همراه داشت.

2_ «اولويت ها را در نظر بگيريد. مسأله معيشت قطعاً در اولويت اول است» اين مسأله به اين خاطر بود كه رويه مجلس ششم به گونه اي بود كه بيشترين اولويت را به توسعه سياسي داده بودند و اولويت هاي اساسي جامعه كه فقر، فساد، تبعيض و تورم وخواسته هاي اقتصادي بود به نوعي به فراموشي سپرده شده بود.

3_ در ادامه همين مبحث مقام معظم رهبري خطاب به نمايندگان مجلس ششم تأكيد مي كنند.« شما بدانيد كه دشمن شما، دشمن اين انقلاب، دشمن اين نظام، برنده ترين حربه اي كه در اختيار خواهد داشت، فقر و گرفتاري اقتصادي مردم است. روي اين مسأله بايد فكركرد.... اولويت اول اين است كه شكم مردم را سيركنيد. مي شود نشست و حرف هاي روشنفكري زد: اگر فلان طور نشود، فلان طور نخواهد شد، اگر چنين نشود، چنان نخواهد شد؛ اما بايد ديد واقعيت چيست.»

4- از ديگر دغدغه هاي مقام معظم رهبري در دوره اصلاحات گزينش مديران براساس ايده هاي

اصلاح طلبي بود كه ايشان در ديدار با نمايندگان مجلس ششم به صراحت معيارهاي گزينش مسئولان به نمايندگان مجلس را متذكر شدند: «درگزينش اشخاص و در گزينش بايد هوشمندانه، عالمانه و دقيق باشد.... و بدون ملاحظه اين وآ ن عمل كنيد.»

5_ در پايان همان ديدار باتوجه به موقعيت زماني و چگونگي تعامل برخي از اصلاح طلبان با قدرت هاي خارجي و موضع گيري هاي ضعيف آنها، معظم له تأكيد مي نمايند.«وظيفه ما اين است كه از هويت انقلاب، اساس انقلاب و اساس اين نظام دفاع كنيم.»

بنابر آنچه كه گذشت مي توان گفت كه مقايسه مطالبات مقام معظم رهبري از مجلس ششم و هشتم نتايج ذيل را در مورد نوع انتظارات و نحوه تعامل رهبري با مجالس شوراي اسلامي روشن مي سازد:

1- رهبر معظم انقلاب همواره نمايندگان را به نقش اساسي خود يعني نماينده ي خواسته ها و تقاضاهاي مردم بودن متوجه ساخته اند و تأكيد دارند كه نماينده بايد با تمام توان خواسته هاي واقعي مردم را دنبال نمايد.

2- دنبال نمودن خواسته هاي واقعي همه مردم از اقشار ضعيف جامعه تا افراد مرفه و توانمند به اين معنا است كه نماينده بايد حرف واقعي مردم را بزند نه اينكه تقاضاهاي مردم را با انگاره هاي ذهني و بعضاً و منافع شخصي خود پيوند زند. همچنانكه مجلس ششم تقاضاي عمومي را با مفاهيمي همچون توسعه سياسي، جامعه مدني و ... پيوند مي زد در حالي كه ملت به معناي همه مردم خواستار رفع مشكلات اقتصادي بودند.

3- نوع تركيب و بافت مجلس تأثير زيادي در نوع خواسته ها و انتظارات رهبري از نمايندگان دارد. زمانيكه يك مجلس متشكل از افرادي ساختارشكن و منتقد به قانون اساسي باشد توصيه هاي معظم له همواره بر حفظ نهادها و صيانت از قانون

اساسي در جريان است؛ اما اگر مجلسي همراه و همسو با نظام شكل گيرد انتظارات رهبري در راستاي پويا نمودن قوانين، توجه به راهبردهاي اساسي نظام يعني پيشرفت همراه با عدالت، توجه به نوع شكل گيري طبقات اجتماعي و .. در جريان خواهد بود.

منبع:ايرنا

رسالت مسوولان

رسالت مسوولان «پايه هاي ايمان»

ايمان،پايه ي عمل و حركت انسان است و طبيعتِ ايمان ديني به گونه اي است كه عمل صالح را به دنبال م__ي آورد.ب_ر اساس ف__رمايش حضرت علي (عليه السلام) صبر واستقامت، يقين، عدل، جهاد و مبارزه چهار پايه ي ايمان هستند و هرگونه تزلزل دراين پايه ها،موجب سْستي ايمان مي شود. «علّت تغيير»

داشتن مرز با جريان هاي فسق و كُفريكي از ويژگي هاي اصلي انسان هاي با ايمان است و علّت تغيير عقايد و رفتار برخي از افراد باايمان وچرخش صدوهشتاد درجه ي آنان، ايمان بدون پشتوانه ي عمل صالح و استدلالِ محكم است. «راه نجات»

زوال ايمان،تدريجي است و انسان در بيشتر مواقع متوجه ي زوال آن نمي شود و تنها راه مقابله با چنين آفاتي،تقوا و مراقبت دايم است.1 «رسالت مسؤولان»

حركت هرچه بيشتر مسؤولان به سمت عدالت و تقوا و پارسايي،رمز افزايش كارآمديِ نظام است و همه ي مسؤولان كشور بايد تلاش خود را صرف اجراي عدالت اجتماعي و تحقق عيني ارزشهاي اسلامي كنند. «شرط پيروزي»

اگر مسؤولان، كارآمدي خود را در جهت تحقق عيني ارزش هاي اسلامي افزايش دهند و در مقابل عملكرد خود پاسخگو باشند،باتوجه به امكانات فراوانِ كشور و تجربه ي موفق ملت در پيشرفت و سازندگي،پيروزي جمهوري اسلامي ايران و پيروزي حق بر باطل در همه ي ميدان ها قطعي است.پروردگار از ما مسؤولان،بسيار

شديد مؤاخذه خواهدكرد،بنابراين لازم است با تحكيم ارتباط با پروردگار و ياد مستمر روز عظيم قيامت،به شدت مراقب رفتار و گفتار خود باشيم و همه ي وجودمان را صرف خدمت به مردم بنماييم. 2 «تبعيت از مولا»

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در دوران حكومتِ خود كه گستره ي آن بسيار وسيع و غيرقابل مقايسه با جامعه ي اسلاميِ دوران پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلم) بود،ثابت كردند كه اگر حاك__م اسلام___ي و مديرانِ جامعه مصمم باشند،مي توان اصول اسلامي و نبوي را كه همان عدالت،توحيد،انصاف با مردم،ارج نهادن به حقوق مردم،رسيدگي به حال ضعفا،ايستادگي در مقابل ظلم و پافشاري بر مبانيِ حق اسلام مي باشد،درجامعه اجرا كرد. «تصور غلط»

برخي كه شايد مقهور و يا سْست شده باشند،تصور مي كنند دوران شعارهاي انقلاب به سر آمده،اما اگر با هوشياري و با شوق و اميد وارد ميدان شويم، قطعاً اين اصول جلوه و جذابيت بيشتري در اين مقطع خواهد يافت.3 «علل ناراحتي دشمن»

منافع كمپاني هاي بزرگِ اقتصادي،عامل نهايي تعيين سياستهاي مراكز سلطه ي جهاني است. مراكز سياسي- اقتصاديِ نظام سلطه حاضرند به شرط وابستگي ملت ها،برخي امكانات را به كشورهاي تحت سلطه بدهند،اما هنگامي كه ملت اي__ران و ج_مهوري اسلامي بر استقلال ملي پاي مي فشارند،دست به جنجال آفريني مي زنند.حضور مديريت هاي جوان و پرنشاط در عرصه ي پيشرفت كشور،پشتيباني مردم از حكومت،وجود روحيه ي جهادگر در جوانان و استقبال از مراسم مذهبي و معنوي از ديگر علل ناراحتي دشمنان ملت ايران است. «هوشياري ملت»

آنها مي خواهند در محيط دانشگاه، بازار، سياست، محيط كارگري و همه ي مراكز، التهاب سياسي به وجودآورند و آرامش موجودرا برهم زنند،

بنابراين همه ي ملت و جوانان بايد بيشتر از گذشته هوشيار باشند.4 منابع: 1. (مقام معظم رهبري،ديدار با هيأت دولت ووزيران،20/8/83)

2. (مقام معظم رهبري،ديدار با سران سه قوه و نمايندگان مجلس و مسؤولان لشگري و كشوري 6/8/83 )

3. (مقام معظم رهبري،خطبه هاي نمازجمعه ي تهران،15/8/83)

4. (مقام معظم رهبري، خطبه هاي نمازجمعه ي تهران، 15/8/83)

مواعظ گران مايه

مواعظ گران مايه ديدگاه هاي مقام معظم رهبري درباره لزوم حمايت از دولت نهم

رهبر معظم انقلاب در مقاطع و زمان هاي مختلف، توصيه ها، انتقادات، نصيحت ها، پيشنهادها و... را براي مسئولين، كارگزارن نظام، دولت، مجلس، قوه قضائيه، مطبوعات، نخبگان در حوزه هاي مختلف و ... داشته اند كه مرور و يادآوري آن ها براي دست اندركاران امر مفيد خواهد بود.

متاسفانه برخي به اسم نخبگان سياسي فضاي جامعه را مشوش مي كنند

داخل كشور خودمان را بايد خودمان اصلاح كنيم. ملت ما ملت مؤمن و باعزم و اراده اي است، ملت آماده اي است، ملت صادقي است، اما در گوشه و كنار، افرادي، جريان هايي، مجموعه هايي به اسم هاي مختلف نخبگان سياسي و غير اين ها، فضاي جامعه را مشوش مي كنند، فضاي جامعه را از صفا و صداقت تهي مي كنند، مردم را دچار اغتشاش ذهني، دچار ترديد مي كنند.اين ملت همان ملتي است كه اين انقلاب عظيم را به پيروزي رسانده، اين نظام مستحكم و با عظمت را شالوده ريزي كرده و سي سال با قدرت، او را حفظ كرده. اين آنچنان ملتي است، اين آنچنان ايماني است، اين آنچنان عزم راسخي است.اين دستاوردها كه مفت به دست نمي آيد. تا ملتي فداكار نباشد، تا ملتي با اراده و مصمم نباشد كه اين چيزها به دست نمي آيد. ما بياييم به خاطر دشمني با زيد و عمرو و اين دولت

و آن دولت و مسؤولين اجرايي يا مسؤولين كذا و كذا، اصل نظام را زير سؤال ببريم، سياه نمايي كنيم! كاري كه متأسفانه بعضي از نخبگان سياسي مي كنند.(1)

خدا به آساني از فضاي بي بندوباري در حرف زدن نمي گذرد

فضاي تبليغاتي كشور، فضاي مطبوعاتي كشور، فضاي تبليغات سياسي كشور به هيچ وجه فضاي خرسندكننده اي نيست. ما بايستي از اسلام براي عمل خودمان، براي رفتارهاي خودمان، براي موضعگيري هاي خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاي نظام اسلامي، بركات الهي، تفضلات و رحمت الهي تا وقتي است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشي ندارد. بارها من عرض كرده ام بني اسرائيل همان كساني هستند كه خداي متعال در قرآن، مكرر مي فرمايد: "اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم و اني فضلتكم علي العالمين"(2)، خدا بني اسرائيل را بر عالمين تفضيل داد، اما همين بني اسرائيل به خاطر اين كه لوس شدند، قدر نعمت خدا را ندانستند و كفران كردند، "كونوا قردة خاسئين"(3)، "ضربت عليهم الذلة و المسكنة"(4)، تبديل شدند به اين.

وقتي رحمت الهي براي ما پيش خواهد آمد كه مواظب و مراقب خودمان باشيم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام كردنمان، مراقب تبليغاتمان. اين فضاي بي بندوباري در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، عليه كي به خاطر اغراض، اين ها چيزهايي نيست كه خداي متعال از اين ها به آساني بگذرد. آن وقت كساني خطا مي كنند، خداي متعال "و اتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة"(5)، بله اينجوري است، بعضي از ظلمها، بعضي از كارها هست كه نتيجه و اثر آن، دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را مي گيرد، بر اثر رفتار يك عده اي كه در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم مي كنند. بايد مراقب

اين چيزها بود.(6)

پيشرفت كشور به محيط آرام و بي تشنج احتياج دارد

عزيزان من! اگر كشور بخواهد به سمتي كه براي آن مطلوب است - چه از لحاظ اقتصادي، چه از لحاظ سياسي، چه از لحاظ معنوي يا سطح علم و سواد - پيشرفت بكند، به محيط آرام و بي تشنج احتياج دارد. آن كساني كه به پيروي از تبليغات راديوهاي بيگانه سعي مي كنند فضاي سياسي جامعه را متشنج بكنند، به كشور خدمت نمي كنند.(7)

تخريب دولت با هيچ توجيهي پذيرفته نيست همه كساني كه دلسوزند و به سرنوشت كشور و نظام علاقه مندند، بايد آرزو، دعا و تلاش آن ها اين باشد كه دولت در بخش هاي مختلف، توفيقاتي را كه شايسته زمان و شايسته نياز كشور است، به دست بياورد. اگر فرض كنيم كسي به خاطر اختلاف سليقه يا اختلاف فكر يا برخي تحليل ها و استنتاج هاي سياسيِ طبعاً غلط، آرزو كند دولت در كار خود موفق نشود يا در عمل براي عدم موفقيت دولت كاري بكند و حركتي انجام دهد، اين به هيچ وجه پذيرفته نيست. البته معناي اين حرف آن نيست كه ما بگوييم هيچ كس حق ندارد از دولت انتقاد كند، چون انتقاد به معناي تضعيف نيست. انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مي كند. اگر انتقادي دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مي شود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت عيبجوييِ غيرمنصفانه اي هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومي و واقعيت هاي بيروني را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمي خواهم انتقاد را منع كنم، اما تخريب را چرا. تخريب به هيچ وجه مصلحت نيست. با هيچ توجيه، كسي نمي تواند خود را قانع كند كه دولت را تخريب كند(8)، انتقاد كردن

صحيح و عاقلانه، غير از حرف زدن به شكلي است كه يك دستگاه را ناكارآمد نشان بدهند و ناموفق جلوه بدهند، چه حق باشد، چه ناحق، غلط است.(9).

بعضي از مطبوعات بي انصافي مي كنند

چندي پيش رئيس جمهور محترم از مطبوعات گله كرد كه بدگويي مي كنند، بددهني مي كنند، لجن پراكني مي كنند و بعضي از مطبوعات اعتراض كردند. من معمولا مطبوعات را مي بينم، من حق را به رئيس جمهور دادم. من معتقدم - نمي گويم همه مطبوعات - بعضي از مطبوعات، نه اين كه انتقاد مي كنند - انتقاد ايرادي ندارد - بي انصافي مي كنند، از روش هاي تبليغاتي و رايج دنيا استفاده مي كنند تا آن كاري را كه در دولت به نفع مردم انجام گرفته، زير سؤال ببرند يا ناديده بينگارند و اگر عيبي هست - ولو كوچك هم باشد - آن عيب را بزرگ كنند. اين را انسان در بسياري از مطبوعات مي بيند. ايرادي ندارد. اين هست، اما ملت ما آگاه و هوشيارند.

دشمنان ما از مطبوعات و تبليغات استفاده مي كنند

من از سال ها قبل هشدار دادم و براي مردم نقشي را كه دست هاي بيگانه در مديريت فرهنگي كشور و رسانه ها و تبليغات كشور به كار مي گيرند، تبيين كردم. بعضي ها انكار كردند، اما بالاخره همه تصديق كردند. دشمنان ما بيكار ننشسته اند؛ از مطبوعات استفاده مي كنند، از تبليغات استفاده مي كنند و از روش هاي گوناگون تبليغي استفاده مي كنند تا آن ارزش هايي را كه ملت به آن ها پايبند است و آن ها از آن ارزش ها خوششان نمي آيد، در چشم مردم بشكنند. تلاششان را مي كنند. ما هم در عمل نشان داديم كه مطبوعات آزادند، اين عملكردهايي كه از نظر ما بسيار منفي است، وجود دارد، اما مطبوعات آزادانه دارند همان كارها

را مي كنند. اين خود رد عملي كساني است كه معتقدند آزادي بيان نيست، خير، آزادي بيان، نشانه اش همين مطبوعاتي است كه عليه دولت، عليه نظام و عليه سياست هاي كلي، آزادانه هر چه مي خواهند مي نويسند، كسي هم متعرض آن ها نمي شود. البته مردم هم به اين ها خيلي اعتنايي نمي كنند. اين، فضل الهي است.(10)

توفيقات نظام در توفيقات دولت تجسم پيدا مي كند

دولت در واقع، فعال اصلي در صحنه كشور است و هرگونه موفقيتي كه براي دولت به وجود بيايد، موفقيت نظام اسلامي است. اگر خداي نكرده براي دولت در فعاليت هاي گوناگونش، ركود يا توقف يا ناكامي پيش بيايد، اين ناكامي و عدم موفقيت هم براي اصل نظام تلقي خواهدشد. اين حقيقت چند بُعد پيدا مي كند. نمي شود بين نظام و دست هاي اجرايي نظام تفكيك كنيم، نمي شود بگوييم ما دولتي بي توفيق و بي برنامه داريم، اما نظامي كارآمد و موفق داريم. توفيقات نظام، در توفيقات دولت به عنوان بخش اصلي اداره كننده كشور تجسم پيدا مي كند. يك بُعد اين مسئله اين است كه هيچ كس نبايد از اين حقيقت غفلت كند كه آرزوي موفقيت دولت، يك آرزوي انقلابي و ملي است.(11)

انسجام و وحدت در كشور فشارهاي دشمن را قطع مي كند

آحاد مردم و گروه ها و گرايش هاي مختلف به خاطر اختلافات جزئي، صدايشان را روي هم بلند نكنند. البته اختلافات هست، داخل يك خانه هم ممكن است اختلافاتي وجود داشته باشد، اما همه اهل خانه اند، همه از اين خانه دفاع مي كنند، همه منافع آن را بر هر چيز ديگري ترجيح مي دهند. كساني كه به خصوص تريبون دارند، فرصت حرف زدن دارند، نگذارند كه دشمن از صداي بلند آن ها با يكديگر اميدوار بشود به اين كه مي تواند عليه

اين ملت توطئه كند. وقتي اختلاف هست، آن ها اميدوار مي شوند، آن ها احساس مي كنند كه حالا وقت فشار واردآوردن است. اگر مي خواهند فشارهاي دشمن قطع شود، بايد اين جا انسجام و وحدت را مثل يك صف مستحكم و بنيان مرصوص حفظ كنند.(12)

مرز دوستي و دشمني را مشخص كنيد

ما گاهي اوقات، سر چيزهاي كوچك با هم يك و دو مي كنيم، در حالي كه در مباني و اصول مثل هم هستيم! يك چيزي شما مي گويي، يك ايراد بيخودي اي من مي گيرم، بنا مي كنيم يك و دو كردن. البته يك و دو بين دو نفر و در يك محيط شخصي اهميتي ندارد، اما وقتي در محيط عظيم كشور چنين چيزي واقع شود، فضاي سياسي را نامطلوب مي كند. بنابراين، ما بايد از بي تحملي و ايرادگيري هاي بيخود پرهيز كنيم و به مسأله اتحاد و مشاركت براي شكل دادن به آينده اهميت بدهيم(13).

البته ما بارها اين (مسأله اتحاد بين نيروهاي مومن به اسلام و نظام جمهوري اسلامي) را گفته ايم، از اول انقلاب، اين، مسأله مهم نظام بوده است و امام - رضوان الله تعالي عليه - بارها و بارها مي فرمودند، دلسوزان نظام هم هميشه اين را گفته اند، اما در عمل آنچه بايد صورت بگيرد، صورت نگرفته است. ما بايد حقيقتا مرز دوستي و دشمني را مشخص كنيم. امروز كساني با هم مقابله و معارضه مي كنند كه به اصل اسلام، به حاكميت اسلام، به برخاسته بودن دولت از دين، يعني اتحاد دين و سياست، به اصول مبنايي قانون اساسي، مثل اصل چهارم و پنجم و مسأله ولايت فقيه و ديگر چيزها حقيقتاً معتقدند، اين ها با همديگر سر جزئيات و قضاياي كوچك، آن چنان معارضه اي مي كنند و آن

چنان جنجالي عليه هم راه مي اندازند كه دشمني هاي اصلي در حاشيه امن و دشمن هاي اصلي در سايه قرار مي گيرند. دشمن هاي اصلي چه كساني اند؟ آن كساني كه با اصل نظام اسلامي مخالفند. بزرگترين نعمت خدا، وجود اين نظام است و بزرگترين معروف، دفاع از اين نظام است، اين بزرگترين كاري است كه بايد انجام بگيرد.

برادران معتقد به ارزش هاي انقلاب فاصله خودشان را كم كنند

عده اي براي مقابله با اين نظام كمر بسته اند، چه از راه نظريه پردازي، چه از راه تبليغات سياسي و موذي گري هاي گوناگون و دارند در نظام خدشه وارد مي كنند. مسئله آن ها، انتقاد به نظام يا به مسئولان نظام نيست، از نظر آن ها انتقاد، وسيله اي براي نابودكردن خود نظام است، كساني كه اهل فهم و درك موقعيت هستند، اين را به روشني مي فهمند و بايد بفهمند.(14) من توصيه مي كنم برادران مسلمان، برادران انقلابي، برادران معتقد به ارزش هاي انقلاب، هرچه مي توانند فاصله بين خودشان را كم كنند، با هم دوست و رفيق باشند، با هم همكار باشند، عليه يكديگر جوسازي و فعاليت نكنند، اما فاصله را با دشمن ها زياد كنند.(15)

برخي از منتقدين بحث "خودي و غيرخودي"، مردم مؤمن را خودي نمي دانند

كسي كه دشمن نظام است، اين طور نيست كه نمي تواند در اين نظام زندگي كند، نه، مخالفان اسلام مي توانند در اين نظام زندگي كنند، كساني كه اسلام را اصلا قبول ندارند، مي توانند در اين نظام زندگي كنند. اسلام نگفته كه هر كس در ظل نظام اسلامي زندگي مي كند، بايد معتقد به اسلام و مباني اسلام باشد، نه، زندگي بكنند، از حقوق شهروندي و امنيت هم برخوردار باشند. اگر دزدي در خانه يك غيرمسلمان را بشكند و برود دزدي

كند، آن دزد را هم مجازات مي كنند. در مجموع بين كساني كه به نظام معتقدند و كساني كه مخالف نظامند، در حقوق شهروندي تفاوتي نيست، مي توانند زندگي كنند، اما حق معارضه و مبارزه با نظام را ندارند، حق تيشه برداشتن و زدن به ريشه نظام را ندارند، در اين جا نظام بايد جلوي آن ها را بگيرد. حالا ما بنشينيم بحث كنيم "معناي براندازي چيست؟ آيا فلان مرحله جزو براندازي هست يا نه؟"! كلمه براندازي كه از آسمان نازل نشده است. كسي كه با نظام معارضه مي كند، بايد در اين معارضه به او كمك نكرد و جلوي او را گرفت و اگر عمل او مصداق يكي از عناوين جرايم قانوني است، او را مجازات كرد، همه بايد در اين معنا متفق باشند. آنگاه ما بياييم با كساني كه نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضه با نظامند، روز به روز مرزهاي خود را كمرنگ كنيم و دائما با خودي ها به جان هم بيفتيم! اين درست نيست. اين بحث خودي و غيرخودي را كه ما (چند) سال پيش مطرح كرديم و عده اي را هم نگران كرد، معنايش همين است.معناي غير خودي اين نيست كه او نبايد در اين كشور زندگي كند، نه، غير خودي هم زندگي كند، منتها معلوم شود كه او با نظام ميانه اي ندارد، براي اين كه او در مواردي منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تكرار نشود، كار او مورد تأييد قرار نگيرد، اين اساس قضيه است. جالب اين جا است خيلي از كساني كه گله مي كنند كه چرا گفتيد خودي و غيرخودي، خودشان مسؤولان نظام و مردم مؤمن را خودي

نمي دانند، غير خودي مي دانند و به آن ها اعتماد نمي كنند! عملا خود آن ها عامل به تقسيم افراد به خودي و غير خودي اند! مي گويند چرا به مردم مي فهمانيد كه ما غير خودي هستيم!(16)

غيرخودي كساني هستند كه با اصل نظام مخالفند

وحدت را بايد حفظ كرد. من خواهش مي كنم به مسئله حفظ وحدت و اتحاد و همدلي اهميت بدهند، اين يكي از اصول است. البته مخاطب اين كار، ملت نيست - ملت متحد است و اختلافي ندارد - مخاطب اين كار، نخبگان و سياسيون از جناح هاي مختلف هستند. به بهانه هاي مختلف و با اختلاف هاي كوچك، در مقابل هم قرار نگيرند و با توجيه هاي غلط، عليه هم جنجال راه نيندازند. ظريفي از دوستان ما مي گفت اين مسئله خودي و غيرخودي را كه شما مطرح كرديد، همه قبول كردند، منتها بعضي ها جاي خودي و غيرخودي را عوض كردند. كساني را كه براي نظام و انقلاب و اسلام، احساس مسئوليت مي كنند، خودي بدانيد. غيرخودي كساني هستند كه با اصل نظام مخالفند.(17) پي نوشتها: 1.فرازهايي از فرمايشات رهبر حكيم انقلاب 15/8/1387

2.سوره بقره، آيه 47

3.سوره بقره، آيه 65

4.سوره بقره، آيه 61

5.سوره انفال، آيه 25

6.فرازهايي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب 15/8/1387

7.فرازهايي از فرمايشات مقام معظم رهبري 24/8/1379

8.بخش هايي از فرمايشات رهبر حكيم انقلاب 4/6/1381

9.فرازهايي از بيانات رهبر معظم انقلاب 18/7/1385

10.فرازهايي از فرمايشات مقام معظم رهبري 21/8/1385

11.بخش هايي از فرمايشات رهبر حكيم انقلاب 4/6/1381

12.فرازهايي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب 19/10/1384

13.بخش هايي از بيانات رهبر حكيم انقلاب 17/8/1385

14.فرازهايي از فرمايشات رهبر فرزانه انقلاب15/6/1380

15.بخش هايي از بيانات رهبر حكيم انقلاب 24/8/1379

16.فرازهايي از بيانات ذهبر فرزانه انقلاب 15/6/1380

17.بخش هايي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب 15/5/1382

منبع:خبرگزاري فارس

هفته دولت از منظر مقام معظم رهبري

هفته دولت از منظر مقام معظم رهبري

* هفته دولت، فرصت مغتنمي است تا مردم با نتايج تلاش هاي بخشي از مجموعه نظام اسلامي بيشتر آشنا شوند و دروغ بودن محور اصلي تبليغات دشمنان اسلام مبني بر ناكارآيي و ناتواني نظام اسلامي، آشكارتر گردد.

* هفته دولت، يك فرصت مغتنم ديگري هم هست براي نقد و اصلاح عملكردها به شكل صحيح.» خوش بختانه رهبر بصير و فرزانه انقلاب با اتكا به تجربه هاي ارزشمند اجرايي و تيزبيني خاص خويش، كوشيده است با نظارت دقيق بر عملكرد دولت مردان و نماياندن نقاط قوّت و ضعف آنها، با بيان هشدارها، رهنمودها و راه كارها، دولت را براي رسيدن به اهداف چشم اندازي روشن و اميدبخش ياري رساند. ايشان همواره با طرح خواسته هايي چون مبارزه دولت مردان با مثلث شوم فقر و فساد و تبعيض و طرح هاي ديگر، به تبيين سياست هاي صحيح نظام پرداخته است.

* ممكن است ما انواع و اقسام كارها و برنامه ها را پيش رو داشته باشيم و اجرا كنيم. بايد در ميان آنها، آنچه خدمت رساني عميق تر و ماندگارتر و زودبازده تر محسوب مي شود، اولويت پيدا كند. به ويژه اين كارها بايد بيشتر در خدمت قشرهاي مستضعف و محروم و محتاج جامعه صورت گيرد.

* مسئولان كشور امروز از حمايت ملت فداكار برخوردار هستند و اين چيزي است كه در هيچ نقطه اي از دنيا وجود ندارد.

* زمامدار مسلمان وظايفش را در مقابل مردم انجام مي دهد و امت مسلمان وظايف شان را در قبال زمامدار انجام مي دهند. آن وقت است كه دولت و ملت يكپارچه به سوي هدفي كه اسلام و قرآن ترسيم كرده است، به پيش مي تازند.

* هيچ دولتي بدون كمك و همياري مردم نمي تواند موفق شود.

* توصيه من به مردم و تمامي دستگاه هاي

دولتي آن است كه نيروي مردم را قدر بدانند.

* اين مناسبت هفته دولت ما يكي از تصادف هاي پرمعناست. هفته دولت اين كشور يادبود شهادت دو شخصيت دولتي برجسته است... در كشور ما هفته دولت، هفته ولادت دولت نيست. جاهاي ديگر اگر بخواهند، چنين روزي و چنين مناسبتي بگذارند، قاعدتا ولادت دولت، يا مثلاً كار برجسته اي كه دولت انجام داده، اين را به عنوان هفته دولت معين مي كنند، اما ما آمديم و هفته دولتمان را يادبود شهادت قرارداديم. اين چيز خيلي پرمعنا و مهمي است؛ اين معنايش آن است كه راه ما را، همين خصوصيات است.

* ذخيره معنوي شما (دولتمردان) يكي توكل به خداست و يكي اعتماد به اين مردم مؤمن و صادق، فداكار، علاقه مند به مسئولان، علاقه مند به اسلام و علاقه مند و قدردان نظام جمهوري اسلامي كه هرجا از طرف مسئولان نظام از اين مردم كمكي خواسته شد، آنچه در اختيارشان بوده در اختيار ما قرار دادند و حجت را بر ما تمام كردند.

* از اهداف اصلي حكومت اسلامي، برپايي قسط و عدالت اجتماعي است. اجراي درست عدالت در جامعه و بهره مندي تمامي مردمان از امكانات موجود، اصلي ترين عامل اجتماعي حركت جامعه انساني به سوي تعالي است. بنابراين، وظيفه دولت اسلامي است كه در تأمين عدالت اجتماعي تلاش كند.

* مسئولان بايد به دنبال عدالت باشند. دنبال آسان كردن زندگي براي طبقات مستضعف و محروم و پابرهنه باشند؛ كساني كه در روز خطر اين مملكت را نجات دادند.

* فلسفه وجودي همه مسئولان خدمت به مردم است. (1)

* اگر دولتي نتواند تشكيلاتش را در خدمت مردم قرار دهد، دولت ناموفقي است.(2)

* دولت بايد گره هاي اقتصادي را باز

كند. (3)

* مردم بايد قانون را محترم بشمارند و نگذارند دولت اسلامي درگير مسائل جنبي شود.(4)

* مديران ومسئولان حكومت از دل و متن مردم جوشيده اند و از طبقات ممتاز و بالانشين جامعه نيستند، به همين دليل خلق و خوي آنها خلق وخوي عامه مردم است. (5)

* مبادا در ميان كارگزاران دولتي غرضها وانگيزه هاي شخصي وبيماريهاي اخلاقي موجب شود كه چيزي را برخلاف حق ومصلحت انجام بدهند ووضع بكنند. (6)

* شهيد رجايي در سلولهاي تاريك زندان ، با صبر خود مأموران ساواك را به زانو در آورد. (7)

* شهيد رجايي هيچگاه در برابر مقام وقدرت جذب نشد وتوانست ملاك كار را براي خدا برهمه امورش حاكم كند. (8)

* شهيد رجايي يك نخست وزير موفق بود كه عليرغم مشكلات بسيار، مملكت را اداره كرد. (9)

* نيروهاي خط امام ( رحمت الله عليه ) در هنگامي كه اين دو شهيد به شهادت رسيدند، از يك انسجام بسيار بالايي برخوردار بودند، اما اين شهادت هم مردم را هر چه بيشتر به هم جوشيده تر كرد. (10) پي نوشت ها : (1) روزنامه كيهان 9/6/62

(2) روزنامه كيهان 9/6/62

(3) روزنامه جمهوري اسلامي 8/8/62

(4) روزنامه كيهان 12/6/62

(5) روزنامه كيهان 8/6/62

(6) روزنامه كيهان 12/6/62

(7) روزنامه كيهان 9/6/62

(8) روزنامه كيهان 9/6/62

(9) روزنامه كيهان 8/6/62

(10) روزنامه كيهان 8/6/68

منابع :

گلبرگ ، شماره 90

گلبرگ ، شماره 5

سايت ساجد

تهيه كننده : حجت الله مومني

منبع : راسخون

دشمن شناسي از ديدگاه مقام معظم رهبري (1)

دشمن شناسي از ديدگاه مقام معظم رهبري (1) در سال 1357 مهمترين اتفاق براي ايران و ايراني اتفاق افتاد. انقلاب اسلامي ايران به ثمر رسيد. انقلابي كه در ابعاد گوناگون، منشاء پيامدهاي بنيادي و شگرفي در س_ط_ح جهان گرديد و علاوه بر آن، به انسان

كرامت، به مسلمانان شوكت و به مؤ منان عزّت و عظمت بخشيد.

در اين ميان حركتي انجام شد كه بايد روي آن تفكر بيشتري كرد،. آن هم خط بطلان كشيدن بر منافع بيگانگان است. اين امر باعث ساخته شدن دشمناني براي انقلاب اسلامي شد. دشمنان پس از پيروزي انقلاب آرام نشسته و همواره در توليد طرح و نقشه هايي جديد در جهت دست درازي به خاك، هويت، فرهنگ و منافع ملت ايران بوده و هستند.

به طور قطع و يقين ازجمله عوامل مهم ناكامي بيگانگان در مقابله با انقلاب اسلامي نگاه نافذ و بصيرت بالاي رهبران نظام جمهوري اسلامي ايران در شناسايي دشمنان و روش هاي دشمني آنان با انقلاب اسلامي بوده است . از اين رو در اين نوشتار در تلاش آنيم هستيم تا دشمن را با كنكاشي در سخنان مقام معظم رهبري شناسايي كنيم. ضرورت دشمن شناسي

بي شك دشمن شناسي از محوري ترين مباحث در موضوع دفع تهديدها و دفاع از يك ملت بشمار مي آيد. چه بسا امتهايي كه در طول تاريخ در اثر غفلت از دشمنان و فقدان آگاهي و بصيرت لازم سياسي و اجتماعي در شناخت توطئه هاي بيگانگان و اتخاذ مواضع به موقع و صحيح توسط نخبگان و خواص آن جامعه به سرنوشتي هلاكت بار منجر گرديده اند.

امير مؤمنان علي(ع) در كلام خود دراين باره مي فرمايند: «من نام عن عدوه انبهته المكايد.(1)» (كسي كه در برابر دشمنش به خواب رود (از او غافل بماند) حيله هاي (غافلگيرانه دشمن) او را از خواب بيدار مي كند)

در همين رابطه بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند: «نبايد غافل باشيم، ما بايد

بيدار باشيم و توطئه هاي آنها را قبل از اينكه با هم جمع بشوند، خنثي كنيم. (2)»

همچنين رهبر معظم انقلاب در سخنراني اولين روز سال 86 در مشهد مقدس در اين باره مي فرمايند: «يك ملت بايد دشمن را بشناسد، نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن تجهيز كند. (3)» اقسام دشمنان

در يك تقسيم بندي كلي دشمنان ملت بزرگ و انقلابي ايران را در شرايط كنوني مي توان به دو بخش دشمنان دروني و بيروني تقسيم نمود «ما دو دشمن داريم؛ يك دشمن، دشمن دروني است، يك دشمن، دشمن بيروني است. دشمن دروني خطرناك تر است. (4)» تشريح ابعاد مختلف دشمن دروني

ازجمله عوامل عقب ماندگي ملت ها كه زمينه تسلط بيگانگان را بر منابع مادي و معنوي يك كشور فراهم مي سازد، پديده شوم تنبلي اجتماعي و عدم خودباوري و اعتماد به نفس در يك ملت مي باشد كه رهبر معظم انقلاب با نگاه نافذ خود از آن بعنوان دشمن دروني ملت بزرگ ايران ياد نموده و مي فرمايند: «اگر ملتي اين بيماري ها را داشته باشد، اين ملت پيشرفتش ممكن نيست، اگر ملتي مردمش تنبل باشند، نااميد باشند، اعتماد به نفس نداشته باشند، با همديگر پيوند نداشته باشند، به همديگر بدبين باشند، از آينده نااميد باشند، چنين ملتي پيش نخواهد رفت، اينهامثل موريانه اي كه در درون پايه بنا بيفتد، بنا را ويران مي كند.» تشريح ابعاد مختلف دشمن بيروني و برنامه هاي آن

رهبر معظم انقلاب دشمن بيروني ملت ايران را نظام سلطه بين المللي دانسته و جنگ رواني، جنگ اقتصادي و همچنين مقابله با پيشرفت و اقتدار علمي كشور را

ازجمله محورهاي مهم برنامه هاي دشمن بيروني ارزيابي نمودند «دشمن بيروني عبارتست از نظام سلطه بين المللي، يعني همان چيزي كه به آن استكبار جهاني مي گوييم... امروز مظهر اين دشمن عبارتست از شبكه صهيونيسم جهاني و دولت كنوني ايالات متحده آمريكا. (5)»

«امروز دشمنان بيروني ما هم براي ملت ايران نقشه دارند. ما سياست هاي پنج ساله خودمان را تعريف مي كنيم، افق چشم انداز بيست ساله را تعريف مي كنيم، براي اينكه راه را مشخص كنيم، دشمن ما هم همين طور، او هم براي ما برنامه دارد، او هم سياستي دارد، بايد سياست او را بشناسيم. من برنامه هاي استكبار جهاني عليه ملت ايران را در سه جمله خلاصه مي كنم: «اول جنگ رواني، دوم جنگ اقتصادي و سوم، مقابله با پيشرفت و اقتدار علمي. (6)» تشريح ابعاد مختلف جنگ رواني دشمن

يكي از مهمترين ابعاد جنگ دشمنان بيروني، بهره گيري از جنگ رواني مي باشد كه در آن تلاش بر اين است كه با طراحي قبلي و حتي المقدور بدون بكارگيري از ابزار نظامي به نتايج موفقيت آميز يك جنگ تمام عيار در عرصه ديپلماسي، سياسي فرهنگي اجتماعي دست يافت در تعريف جنگ رواني آمده است: «عمليات رواني شامل اقداماتي از پيش تعيين شده براي انتقال اطلاعات و شواهد معين به مخاطبين با هدف تأثيرگذاري بر احساسات، انگيزه ها، اهداف و نيز تأثير بر رفتار دولت ها، سازمان ها، گروهها و افراد مي باشد. (7)»

آنچه مي توان از آن بعنوان مهمترين محورهاي عمليات رواني دشمن در كلام رهبر معظم انقلاب نام برد عبارتند از:

1- مرعوب كردن مسئولين، شخصيتهاي سياسي و نخبگان كشور

2- تضعيف اراده

عمومي مردم.

3- تغيير درك صحيح مردم از واقعيت هاي موجود جامعه.

4- سلب اعتماد ملت از مسئولين كشور.

5- ترويج شايعه تحريم و فشار اقتصادي بر كشور.

6- ترويج شايعه بكارگيري ابزار خشونت بر عليه ملت ايران.

7- عوض كردن جاي متهم و مدعي با ابزار تبليغاتي و رسانه اي.

8- ترساندن ملت هاي منطقه از ملت ايران و انقلاب اسلامي.

9- دامن زدن به اختلافات مذهبي، قومي، جناحي، سياسي و رقابت هاي صنفي

يكي از ابزارهاي مهم دشمن در جنگ رواني ايجاد اختلاف و تشتت آراء در بين يك ملت با بهره گيري از گروهها، شخصيت ها و جريانات سياسي وابسته به خود مي باشد كه رهبر معظم انقلاب در كلام خود اين دسته از عناصر سياسي را نصيحت دوستانه نموده و فرمودند: «من به همين مناسبت به عناصر سياسي داخلي هم دوستانه نصيحت مي كنم، مراقب باشند، طوري حرف نزنند، طوري موضعگيري نكنند كه به مقاصد دشمن در اين جنگ رواني كمك شود. (8)»

به همين مناسبت مقام معظم رهبري در موضوع فناوري هسته اي نيز به عده اي كه در داخل كشور همان حرف هاي دشمن را تكرار مي كنند نصيحت كرده و فرمودند: «عده اي مي نشينند همان حرف دشمن را تكرار مي كنند كه: آقا! چه لزومي دارد؟... همانهايي كه ملي شدن نفت را كه به وسيله دكتر مصدق و مرحوم آيت الله كاشاني انجام گرفت، امروز تمجيد مي كنند- كه آن كار، نسبت به اين كار كوچك بود؛ اين از او بزرگتر است- همانها امروز نسبت به انرژي هسته اي همان حرفي را مي زنند كه مخالفين مصدق و كاشاني آن روز مي گفتند. (9)»

در اين زمينه

مواضع برخي جريانات سياسي داخلي كه در واقع با موضع گيري خود بخشي از عمليات رواني دشمن را در داخل كشور كليد مي زنند قابل تأمل است كه چگونه پس از صدور قطعنامه 1737 شوراي امنيت بر عليه فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران برخي احزاب و جريانات سياسي با اتخاذ مواضع منفعلانه در جهت اهداف جنگ تبليغاتي و رواني دشمن گام برمي دارند كه بعنوان نمونه مي توان به بيانيه سازمان مجاهدين انقلاب اشاره نمود كه در بخشي از آن آمده است: «دولت نهم با افراطي گري و بي منطقي خود در حوزه سياست خارجي و پرونده هسته اي، مصالح و منافع يك كشور را در معرض تاراج قرار داده است. (10)»

اين درحالي است كه در همين ايام روزنامه واشنگتن پست با سرزنش اعضاي دائم شوراي امنيت مي نويسد: «اين شورا به جنگ اراده يك ملت رفته است و برگ برنده جمهوري اسلامي ايران در چالش هسته اي با غرب، به ميدان آمدن خواست و اراده ملي است، اراده اي كه چون متكي بر پشتوانه يك ملت است به هيچ وجه شكستني نيست. (11)» سلب اعتماد مردم از مسئولين و دولت، خواست ديگر دشمن

از جمله نكات مهم ديگري كه رهبر معظم انقلاب از آن بعنوان خواست دشمنان نام بردند تلاش آنان براي سلب اعتماد مردم از مسئولين و دولت مي باشد و در اين زمينه ضمن حمايت خاص از تلاشهاي بي وقفه دولت فرمودند: «اعتماد به مسئولين كشور، اعتماد به دولت، همان چيزي است كه دشمنان مي خواهند نباشد دشمنان مي خواهند مردم به دولت- كه مسئوليت اداره امور كشور را دارد- بي

اعتماد باشند، سعي كنيد اين نقشه دشمن را خنثي كنيد. من از دولت حمايت مي كنم از همه دولتهاي بر سركار و منتخب مردم حمايت كردم، بعد از اين هم همين خواهد بود؛ از اين دولت هم به طور خاص حمايت مي كنم، اين حمايت، بي دليل و بي حساب و كتاب نيست، اولاً جايگاه دولت در نظام جمهوري اسلامي و در نظام سياسي كشور ما جايگاه بسيار مهمي است، ثانياً بيشترين مسئوليتها را دولت بر دوش دارد، بعد هم اين جهت گيري هاي ديني و اين ارزشگرايي انقلابي و اسلامي خيلي ارزش دارد سخت كوشي، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهاي استاني، جهت گيري عدالت ورزي مردمي، اينها خيلي قيمت دارد و من قدر اين كارها را مي دانم، من به خاطر اين چيزها از دولت حمايت مي كنم. (12)» پي نوشت ها: 1- غررالحكم ج5 ص344

2- صحيفه نور ج7 ص48

3- مقام معظم رهبري- اول فروردين 1386- مشهد مقدس

4- همان

5- همان

6- همان

7- فصلنامه علمي تخصصي عمليات رواني- شماره دوازدهم ص41

8- مقام معظم رهبري- اول فروردين 1386- مشهد مقدس

9- همان

10- هفته نامه صبح صادق- 20فروردين 86

11- همان

12- مقام معظم رهبري- اول فروردين 86- مشهد مقدس

منابع و مآخذ :

سايت دفتر مقام معظم رهبري

مقاله اي در روزنامه كيهان- 15فروردين ص7

سايت بچه ها ي قلم

سايت تبيان

هفته نامه كميل

سايت آويني

منبع : http://www.farhangnews.ir

دشمن شناسي از ديدگاه مقام معظم رهبري (2)

دشمن شناسي از ديدگاه مقام معظم رهبري (2) مقام معظم رهبري برخي ازراهكارهايي كه دشمنان در جهت براندازي نظام به آن رو آورده اند، را اينگونه بر شمرده اند : 1. تضعيف و تخريب باورهاي ديني.

ح_ف_ظ ه_وي_ت ف_ره_ن_گ_ي و دي_ن_ي ن_ش_ان_ه اي از ش_خ_ص_ي_ت و استقلال ملت هاو

تضعيف آن نشانه وابستگي ملت ها است. اعتقاد به حفظ (هويّت ديني ) و دفاع از آن ت_ا پ_اي ج_ان، ن_ظ_ام ن_وپاي جمهوري اسلامي را برپا كرد و آن را در برابر تهاجمات گ_ون_اگ_ون دش_م_ن، م_ق_اوم و پايدار نمود. اگر دشمن بتواند اين اعتقاد را از ذهن مردم بزدايد، م_ق_اوم_ت ها و اي_ث_اره_ا و فداكاري ها هم به دنبال آن از بين خواهند رفت و كشور دوباره در سلطه اجانب قرار خواهد گرفت. آيت الله خامنه اي در اين باره مي فرمايد:"آنها حاضرنيستند ببينند درمقابل چشمشان پرچم دين و دمكراسي روي يك علم برافراشته شود. سعي آنها اين است كه بين مردم سالاري و دين فاصله ايجاد كنند."13 و براين اساس " تلاش دشمن اين است كه مردم را ازنظام اسلامي دلسرد و پايه هاي ايمان و عقيده وعمل ديني را درمردم سست كند."14 2. تضعيف اركان نظام اسلامي

ب_ع_د از پيروزي انقلاب اسلامي، بسياري از نهادهاي خودجوش انقلابي،فعّاليّت هاي خود را شروع كرده، و با الهام از رهنمودهاي رهبري نظام به كار خود ادامه دادند. از جمله اهداف دشمن در جهت براندازي نظام اسلامي، تضعيف و تخريب اين اركان نظام مي باشد كه نقش مهمّي در تداوم پيروزي انقلاب ايفا مي كردند. ازمهمترين اهداف دشمن در اين زمينه تضعيف اصل ولايت فقيه بوده است. اصل ولايت فقيه به عنوان مهم ترين ركن نظام جمهوري اسلامي به شمار مي رود؛ اصلي كه نظام اسلامي را يك نظام ديني قرار داده و سببِ امتياز آن از نظام هاي م_وج_ود دن_ي_ا ش_ده اس_ت ؛ ب_ه همين دليل اين ركن مورد هجوم دشمن قرار گرفته،كه گاه توسط عوامل داخلي دست به انجام آن ها مي زند. رهبري دراين باره مي فرمايد." استكبار

جهاني اين بار تصور كرد كه مي تواند روش مؤثرتري را براي مبارزه با انقلاب اسلامي تجربه كند و بر همين اساس پس از مطالعه زياد به اين نتيجه رسيد كه بايد رهبري انقلاب را هدف قرار دهد، زيرا مي داند كه با وجود يك رهبر مقتدر در ايران اسلامي، همه توطئه هاي آنها نقش بر آب خواهد شد."15

ايشان درادامه مي فرمايد "رهبري يعني آن نقطه اي كه مشكلات لاعلاج دولت به دست او حل مي شود، نفس او حقيقت را براي مردم روشن و توطئه دشمن را بر ملا مي كند، تبليغات دروغ و ترفندهاي گوناگون دشمن را افشا مي كند و به مردم اميد مي دهد. در برابر توطئه سياسي بين المللي مي ايستد و تماميت انقلاب را در مقابل توطئه گران قرار مي دهد و دشمن را وادار به عقب نشيني مي كند، رهبري در برابر اختلاف افكنيهاي دشمن، مايه الفت و مانع تفرقه مي شود و دستها را در دست هم مي گذارد."16 3. تضعيف روحانيت

ب_ي ت_ردي_د ح_ض_ور روحانيتِ آگاه و متعهد، در خيل عظيم نيروهاي مردمي، نقش مهمي در پيروزي ان_ق_لاب اس_لام_ي اي_فا كرد. پيش قراولاني كه در راه اعتلاي كلمة اللّه و احياي اسلام ناب محمدي (ص ) از ه_ي_چ ك_وش_شي دريغ نكرده و هم چون مراد و مقتداي خود، جان بر كف پذيراي هر گونه خ_طر گرديدند. به همين دليل هم آماج حملات دشمنان و وابستگان آن ها قرار گرفتند. ازاين رو رهبري مي فرمايد." دشمنان اسلام از مقابله با نظامي كه منافع نامشروع استكبار را در منطقه برهم زده است، دست نخواهند كشيد و با آن آشتي نخواهند كرد. تجربه هاي شكست خورده آنان سبب شده است كه روشهاي خود را در مقابله با ملت ايران پيچيده تر كنند و

امروز به اين نتيجه رسيده اند كه براي زدن و كوبيدن انقلاب، بايد به سراغ حوزه هاي علميه و دانشگاهها و يا يك فرد معمم بروند، تا بلكه از طريق آنها به هدف خود برسند، اما توطئه گران از بيداري حوزه و دانشگاه و هوشياري بزرگان اين كشور غافل بودند."17 4. القاي ناكارآمدي دين

القاي ناكارآمدي دين، از سوژه هاي مهمي بود كه در جهت از بين بردن هويت ديني نظام اسلامي توسط بيگانگان در دستور كار قرار گرفت. طرح شبهاتي در خصوص محدوديّت قلمرو احكام دي_ن_ي و نفي جاودانگي احكام اسلامي، نمونه اي از اين حركت دشمن در جهت القاي ناكارآمدي دين محسوب مي گردد كه در ذيل به بعضي از آن ها اشاره مي شود.

اسلامِ هزار و چهارصد سال پيش در مورد مفاهيم اجتماعي امروز نظر ندارد و اگر هم مطلبي داشته باشد قرائت ها از آن متفاوت است و در تعارضِ با هم، همه ساقط مي شوند.

ف_ق_ه ق_اب_لي_ت اج_را در ه_م_ه زم_ان ها را ن_دارد و حكومت ديني به معني اجراي احكام شريعت نيست

": استكبار در سي سال اخير همه امكانات سياسي _ اقتصادي و نظامي خود را براي نابود كردن انقلاب اسلامي به كار گرفته است اما به اين نتيجه رسيده كه حمايت بي دريغ ملت و اتكاي نظام اسلامي به ايمان عميق مردم، از بين بردن جمهوري اسلامي را ناممكن كرده است و به همين علت با همه توان، خنثي كردن وجهه ضداستكباري و كاهش محتواي ديني و روح انقلابي نظام را دنبال مي كند كه اين واقعيت هوشياري كامل ملت و مسئولان را مي طلبد"18 5. تفكيك دين از سياست

پ_ي_روزي ان_ق_لاب اس_لام_ي اي_ران توانست معادلات سياسي جهان را برهم زده و با

ارائه نوعي ح_ك_وم_ت ديني، دين را در تمام عرصه ها مطرح كند. ظهور اين حكومت ديني كه بيانگر جامعيت دين اسلام بود، بيگانگان را به فكر مقابله با اين جريان ديني انداخت.

"دشمنان اسلام درطول يك قرن و نيم گذشته سعي كرده بودند اسلام رابه طوركلي ازعرصه زندگي جامعه بيرون رانده و باطرح نظريه جدايي دين ازسياست، دينداري رافقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصي قلمداد كنند و با حذف اسلام ازصحنه سياست جهان، كشورهاي اسلامي راعرصه غارتگري ها و تاخت و تازهاي سياسي خود نمايند."19 6. شكست و نابودي اسلام و نظام اسلامي

اي_م_ان و ب_اوره_اي دي_ن_ي م_س_لم_ان_ان ه_م_واره م_هم ترين نقش در پيروزي مسلمانان و حفظ روحيه ايستادگي و مقاومت ملت هاي مورد ستم بوده است. بايد اذعان كرد پيروزي انقلاب اسلامي نويد حضور دوباره دين و نظام مبتني بر احكام ديني را بشارت داد.

ت_اري_خ گ_واه خ_وب_ي ب_ر اين ادعا است كه استكبار جهاني و وابستگانش نسبت به انقلاب ها و ن_ه_ض_ت هاي_ي ك_ه م_ب_تني بر مكتب بوده اند سخت دشمني كرده، حيات اين انقلاب ها را مساوي با زوال و نابودي خود مي دانند. " آنچه كه بدخواهان ودشمنان اين ملت درپي آن هستند، سلب اين انگيزه وايمان ازمردم است"20

برخي از شيوه هاي دشمن در مبارزه با نظام اسلامي در بيانات مقام معظم رهبري :

در م_وض_وع دش_م_ن ش_ن_اس_ي، ت_وجه به شيوه و روش دشمنان در جهت براندازي نظام اسلامي بسيار مهم است. ازمهمترين شيوه دشمن عبارتنداز؛ 1. تحقير فرهنگ اسلامي

دشمن به خوبي درك كرده است كه اگر ملتي از نظر فرهنگي، اتكاء به فرهنگ خود نداشته باشد زمينه فروپاشي استقلال فكري آن ها و در نتيجه پذيرفتن همه نوع زمينه هاي استعماري توسط آنان،

فراهم خواهد بود. رهبر انقلاب، تهاجم و شبيخون فرهنگي را از جمله علائم تلاش جبهه استكبار براي بي محتوا كردن نظام اسلامي خوانده و تأكيد كرد "درك هوشمندانه اين موضوع و دفاع از "ارزشهاي اسلامي و انقلابي"، وظيفه اينجانب و مردم است كه به فضل الهي، مردم، امروز با هوشياري، درك بالا و قدرت تحليلِ تحسين برانگيز، در صحنه حاضرند"21 2. استفاده از روش هاي گوناگون تبليغي

ت_ب_ليغات و جنگ رواني از كارآمدترين روش هاي دشمن براي دست يابي مجدد به منافع از دست رفته خود در ايران است. رهبري مي فرمايد." يكي ازتوطئه ها و تهديد هاي دشمن، ايجاد اختلاف بين و دردرون كشورهاي اسلامي است. در واقع، بهترين ابزار و وسيله اي كه دشمن دراختياردارد، اين است كه بين مسلمين اختلاف ايجاد كند"22 3. ترويج آزادي وارداتي

از شيوه هاي ديگر دشمن در جهت رسيدن به مقاصد و نيّات پليد خويش، ترويج آزادي وارداتي (اش_اع_ه ب_ي ب_ن_د و ب_اري و ف_ساد) مي باشد. جريان تاريخي فروپاشي تمدن اسلامي در (اندلس ) سند گويايي است كه پرده از حركات پنهاني دشمن برمي دارد. مقام معظم رهبري معتقد است درتفكر اسلامي و مكاتب غربي تفاوتهاي اصولي واساسي دربيان مرزهاي آزادي و تعيين چارچوب ان وجود دارد. و اگر بخواهيم نسبتي بين تفاوت آزادي درغرب و اسلام ارائه دهيم اين نسبت عموم و خصوصي من وجه خواهد بود. "درتفكر اسلامي و مكاتب غربي تفاوت هاي اصولي و اساسي دربيان مرزهاي آزادي و تعيين چارچوب آن وجود دارد.... اسلام در برخي از زمينه ها دايره را از اين محدودتر مي كند و در بعضي از زمينه ها آن را گسترش مي دهد و به اصطلاح طلبگي بين نظر اسلام و نظر رايج

دردنياي غرب درباب، آزادي، عموم و خصوص من وجه است. دربرخي ازچيزها مانظر غرب رابسيار محدود، تنگ بينانه و دربعضي ازامور آن رابيش ازحد وسعت يافته و نزديك به بي بند و باري مي دانيم 23

ايشان مي فرمايد "يك انسان براي اينكه آزاد باشد كافي نيست كه زيرسلطه انسان ديگر يا حكومت جبارنباشد، بلكه لازم است كه زير سلطه قوه غضبيه و شهويه خودش هم نباشد انساني كه براثر ضعف،ترس، طمع، حرص و شهوات نفساني مجبور مي شود تحميلات و محدوديتهايي را قبول كند آن انسان هم درحقيقت آزاد نيست"24 4. تفرقه افكني

از قديمي ترين و مؤ ثرترين شگردها و شيوه ها جهت مقابله با يك حكومت و در نهايت براندازي آن، ايجاد (تفرقه ) در بين اقشار گوناگون آن ملت مي باشد.

دشمنان جمهوري اسلامي، از همان آغاز، به اين شيوه روي آوردند.رهبري مي فرمايد." استكبارتلاش مي كند تك تك دولت ها و حكومت هاي اسلامي را با چيزهاي جزيي و با وعده اي واهي ازبدنه دنياي اسلام جدا كند ووضع همين چيزي مي شود كه هم اينك درجهان اسلام وجود دارد"25 5. ايجاد ناامني و هرج و مرج

از ديگر شيوه هاي دشمن جهت مقابله با نظام اسلامي، ايجاد ناامني و هرج و مرج مي باشد. ايجاد ن_اام_ن_ي زم_ي_ن_ه م_ن_اس_ب_ي ب_راي ت_ض_ع_ي_ف روح_ي_ه م_قاومت و ايستادگي مردم خواهد بود و توجه كارگزاران نظام را از موضوعات كليدي و اصلي به موضوعات فرعي و جنبي سوق مي دهد.

دلس_رد و نااميد كردن مردم، ايجاد حس بي اعتمادي نسبت به مسؤ ولان نظام، اعلام وجود مشكلات، م_وان_ع و ت_ن_گ_ناهاي مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي و القاي اين كه اين مشكلات ح_ل ن_ش_دني است، برخي از مواردي است كه با پيروزي

انقلاب اسلامي از طريق دشمن، در جهت اي_جاد ناامني به كار گرفته شد. "امروزاگر دردنيا ظلم وجود دارد، اگرسلطه وجود دارد، امروز اگرتمدن خشن غربي، دنيا را پركرده است وغارت اموال ملتها به وسيله مراكز جهاني وجود دارد، اينها به خاطر وجود هرج ومرج وانزواي اخلاق انساني است"26 6. به كارگيري ابزاري روشنفكرنماها و احزاب

ب_رج_س_ت_ه ت_ري_ن وي_ژگ_ي ان_ق_لاب اس_لام_ي ايران، احياي هويت ديني بود كه با رهبري هاي خردمندانه امام به ثمر نشست. دشمن كه براي نابودي اين هويت ديني از همه ترفندها و حيله ها اس_ت_ف_اده ك_رده ب_ود، اي_ن ب_ار ب_ه ف_ك_ر اس_ت_خ_دام ت_ع_لي_م ي_اف_ت_گ_انِ ف_ره_ن_گ غرب، يعني روش_ن_ف_ك_رن_م_اه_اي واب_س_ته افتاد. اين افراد وابسته كه توسط بيگانگان انتخاب مي شوند، نسل جوان را آماج تيرهاي زهرآگين استعمار قرار مي دهند و ضمن دفاع از فرهنگ غربي و ره آورد آن، دي_ن و فرهنگ ديني را زير سؤ ال مي برند. رهبري در مورد روشنفكر درايران مي فرمايد: "من بارها گفته ام كه روشنفكري در ايران، بيمار متولّد شد. مقوله روشنفكري، با خصوصيّاتي كه در عالم تحقّق و واقعيّت دارد - كه در آن، فكر علمي، نگاه به آينده، فرزانگي، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعي و بخصوص آنچه كه مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولّد شد. چرا؟ چون كساني كه روشنفكران اوّلِ تاريخ ما هستند، آدمهايي ناسالمند."27

برخي راه حل هاي مبارزه با دشمن در بيانات مقام معظم رهبري :

از مهمترين راه حل مبارزه با دشمن ازمنظر و نگاه رهبري، توجه به سه اصل اساسي است:

1. هوشياري و درك موقعيت

2. جرأت اقدام و نترسيدن از سختي ها و خطرها

3. ايمان و اميد به آينده

ايشان

نسبت به اين سه اصل مي فرمايد " هوشياري و درك موقعيت _ جرأت اقدام و نترسيدن از سختي ها و خطرها _ و ايمان و اميد به آينده سه درس مهم (هستند) اين درسهاي مهم، راهگشاي امروز و آينده ملت و كشور است".28

ايشان از يك طرف از مردم مي خواهد كه هوشيار باشند زيرا "دشمن گاهي با ده واسطه يك فرد ساده لوح و بيچاره اي را تحريك مي كند كه حرفي را بزند و يا موضعگيري غلط و ناشيانه اي را انجام دهد؛ و ممكن است چنين فردي، حتي خودش هم نداند كه عامل دشمن است. بنا بر اين بايد هوشيار بود؛ و من اميدوارم كه ملت ايران در شناخت دشمن اشتباه نكند. دشمن، استكبار جهاني است. دشمن، آمريكاست و دشمن، صهيونيستها هستند."29

وازطرف ديگرعلاوه برهوشياري وآگاهي مردم، آمادگي لازم جهت مبارزه با دشمنان اسلام را داشته باشند." ملت ايران به همان نسبت كه دشمن، روشهاي خود را در توطئه عليه ايران اسلامي پيچيده تر مي كند، بايد بر هوشياري و آگاهي خود بيفزايد و با آمادگي معنوي، فكري، سياسي و حفظ وحدت و اتصال و ارتباط با يكديگر، چهره دشمن را در هر لباسي كه هست، شناسايي كند."30 پي نوشت ها: 13- .بيانات در ديدار اعضاي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان 14/3/82.

14- بيانات رهبري در تاريخ 20/3/1380

15- همان، درتاريخ ????/??/??.

16- همان.

17- بيانات رهبري در اجتماع بزرگ نيروي مقاومت بسيج مردمي به مناسبت سالروز تشكيل بسيج: ????/??/??

18- ديدار هزاران نفر از مردم مؤمن و انقلابي آذربايجان شرقي ????/??/??.

19- به مناسبت بيستمين سالگرد پيروزي انقلاب، 21/11/1377.

20- بيانات رهبري در تاريخ 20/3/1380.

21- همان.

22- بيانات رهبري در 24مرداد 1374.

23-همان

24-همان

25-بيانات رهبري در 5/6/1380

26-همان، 21/8/1380.

27-همان

28-همان

29-همان

30-همان

منابع :

سايت دفتر

مقام معظم رهبري

مقالات كيهان

سايت تبيان

سايت شهيد آويني

سايت بچه هاي قلم

و ...

منبع : http://www.farhangnews.ir

جوان از ديدگاه مقام معظم رهبري

جوان از ديدگاه مقام معظم رهبري راجع به نيازهاي جوانها زياد صحبت مي شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوانان چيست؟ نياز عمده ي جوانان، هويت است؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد: بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد تلاش و كار كند. مهمترين نياز جوانان

راجع به نيازهاي جوانها زياد صحبت مي شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوانان چيست؟

نياز عمده ي جوانان، هويت است؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد: بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد تلاش و كار كند. دشمن مي خواهد هويت جوان ايراني را از او بگيرد؛ اهداف را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستي؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم. معلوم است؛ كشور ثروتمند ايران و منطقه ي بسيار مهم و راهبردي ما و تأثيرات فراواني كه اين ملت از همه سو مي تواند بگذارد؛ همه از طريق تحقير شخصيت جوانها، در مشت دشمن مي آيد. امروز برنامه ي دشمن نسبت به شما جوانها اين است؛ خيلي بايد بيدار باشيد.

كساني اين طور وانمود مي كنند كه نسلي كه دارد روي كار مي آيد -كه اصطلاحا به آن (نسل سوم انقلاب) مي گويند- پشت كرده به انقلاب و رويگردان از ارزشهاي ديني است؛ يا اگر هم نيست، به طور اجتناب ناپذيري اين طور خواهد

شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد مي كنم. نه اين كه من عوامل فساد برانگيز فرهنگي را نمي بينم يا نمي شناسم يا از آنها خبر ندارم؛ نخير، بنده از ماهواره، اينترنت، رمانها، فيلمها، آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاخبر دارم و آنها را دست كم نمي گيرم.

... اما معتقدم نسل كنوني امروز اين قدر هم آسيب پذير و شكننده نيست؛ اين را بد فهميده اند.

... امروز جوان ايراني، آگاه، با معرفت، بصير، سياسي و اهل تحليل است؛ و از همه بالاتر با ايمان است ... جوان كه پرورش يافته ي دوران انقلاب است، از معرفت ديني برخوردار است، ايمانش هم ايمان عميقي است؛ البته احتياج دارد كه تغذيه ي معنوي و فكري دايمي شود. ابزارها و فعاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوان قرار بگيرد. روحانيون خوشفكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانان احساس مسئوليت كنند.(1) كسب دانش و تعميق ايمان

شما جوانان در بهار زندگي خود به كسب دانش سرگرميد. اولا اين را مهم شمريد و هرچه مي توانيد از آن برخوردار شويد. ثانيا عمق بخشيدن به ايمان و دست يافتن به معرفت ديني و مجاهدت براي حفظ طهارت و صفاي دل نيز در جواني از هميشه ميسرتر است. در اين نيز، كوششي در خور، به كار بريد.(2)

جوانان عزيز! حضور در صحنه ي پرشور دانش اندوزي كه از زيباترين و مبارك ترين فصول دوران جواني است هنگامي كه با مجاهدتهاي اسلامي و تلاش در راه گسترش فهم و معرفت درست ديني و سياسي همراه باشد، يكي از بزرگترين آميزه-هاي معنوي براي نسل جوان كشور را پديد مي آورد.(3) انس با كتاب

اينك

فرصت بي نظيري از حكومت دين و دانش بر ايران پديد آمده است كه بايد از آن در جهت اعتلاي فكر و فرهنگ اين كشور بهره جست. امروز كتابخواني و علم آموزي نه تنها يك وظيفه ي ملي، كه يك واجب ديني است. از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان، بايد احساس وظيفه كنند. اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتابخواني نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعلل ناپذير و يك وسيله براي آراستن شخصيت خويشتن تلقي خواهد شد، و نه تنها جوانان كه همه ي نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد. (4) توصيه به جوانان

توصيه ي من به شما جوانان عزيز -چه دختران و چه پسران- همين است. شما در صحنه ي فعاليت هاي جوانانه، فعاليت علمي، فعاليت تحصيلي، فعاليت تحقيقي، فعاليت سياسي، فعاليت هاي اجتماعي گوناگون، كار فرهنگي ، مطبوعاتي، هنري، ورزشي و امثال اينها با همه ي نشاط و با همه ي قدرت حضور داشته باشيد و طهارت، تقوا، ايمان، اخلاص و صفايتان را -كه حقا و انصافا در بين جوانان دنيا، شما از اين جهات نمونه ايد- حفظ كنيد. اگر اين تلاش مؤمنانه و مخلصانه و باصفا، در بين بخصوص جوانان ما و در بين بقيه ي آحاد ملت هم -هركدام به سهم خودشان- وجود داشته باشد استكبار در مبارزه ي خود با ملت ايران قطعا و يقينا، نه يكبار، بلكه بارها به زانو درخواهد آمد و شكست خواهد خورد. (5) جوانان و توطئه ي دشمن

به جوانها عرض مي كنم: عزيزان من! دنبال تقليد نباشيد؛ برروي آن شيوه و راهي

كه ذهن و اراده و ايمان شما قوي مي شود و اخلاق شما پاك و آراسته مي گردد، فكر كنيد؛ آنگاه شما عنصري خواهيد بود مثل يك ستون؛ سقف مدنيت اين كشور و تمدن حقيقي اين ملت بر آن قرار مي گيرد.

من به شما عرض مي كنم، امروز دستگاه هاي تبليغاتي فوق مدرن غربي -به خصوص آمريكايي و صهيونيستي- دارند براي ذهنها و فعاليتها و احساسات و اداره ي شما طرح عمليات تهيه مي كنند؛ خيال نكنيد آن ها غافل نشسته اند و اين سي ميليون جوان را در كشور ما نمي بينند آن ها اين سي ميليون جوان را مي بينند، آن ها براي كار و هدف خودشان دارند برنامه ريزي مي كنند؛ آن ها براي اخلاق و فكر و عقيده و ايمان جوان ما دارند برنامه ريزي مي كنند.

خيلي از حرفهايي كه گاهي در فضاي مطبوعاتي يا فرهنگي كشورمان زده مي شود، تفسيرش اين است و با اين ديد، قابل تحليل است. آن ها مي خواهند نسلي كه الگوي جوانان فداكار برجسته ي دنيا شد، به يك نسل بي خاصيت تبديل شود.

... آن ها مي خواهند فرهنگ سازي و الگو سازي كنند؛ آن ها مي خواهند جوان ايراني و نسل نوي ايراني، يك نسل تحقير شده ي تو سري خور باشد تا بتوانند روي او سوار شوند و به او ديكته و آن كاري را كه مي خواهند؛ انجام دهند.(6) انتخاب راه حقيقي

به نظر من خود شما جوانها بزرگترين مسئوليت را داريد؛ مسئوليتي كه مي توانيد آن را انجام دهيد. عزيزان من! هر جواني دوست مي دارد كشوري كه در آن زندگي مي

كند و خاكي را كه از آن روييده، عزيز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه ي زيباييها و نيكي ها باشد؛ دلش مي خواهد جامعه ي متمدني داشته باشد؛ دلش مي خواهد از پيشرفت هاي علمي و عملي برخوردار باشد؛ اين آرزوي هر جواني است.

براي اين، دو راه در پيش است: يك راه حل واقعي، يك راه حل كاذب و بدلي.

راه واقعي چيست؟ اين است كه جوان ايراني تصميم بگيرد در زمين خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگي خود استفاده كند؛ اراده ي خودش را به كار بگيرد؛ براي شخصيت و استقلال خود ارزش قايل شود؛ جامعه ي عاريت نخواهد و دنبال تقليد و عاريه گيري الگوهاي بيگانه نباشد.

... راه كاذب چيست؟ راه حل كاذب اين است كه يك ملت به تغيير ظاهري دل خوش كند و از حركت عميق روبرگرداند. يك وقت مي بيند آدمي هست كه نه معلوماتي دارد، نه سوادي دارد؛ نه تجربه ايي نشان داده؛ نه اراده ايي دارد؛ نه كاري از او بر مي آيد؛ لباس و آرايش و شكل خودش را شبيه فلان هنر پيشه يا فلان جوان غربي كرده است، اين راه حل كاذب است. آيا شما با اين كار متمدن شديد و تحول پيدا كرديد؟!(7) انرژي، اميد و ابتكار

من اساسا در بين اين خصوصيات مهمي كه جوانان دارند، سه خصوصيت را خيلي بارز مي بينم، كه اگر آنها مشخص بشود و اگر آنها به سمت درستي هدايت بشود، به نظر مي آيد كه مي شود به اين سؤال شما (چگونه يك جوان مي تواند مسير زندگي را طي كرده و به اهدافش برسد؟)

پاسخ داد. آن سه خصوصيت عبارت است از:

1- انرژي

2- اميد

3- ابتكار

اينها سه خصوصيت برجسته در جوان است .(8) دستگيري جوانان در برابر شبهات

امروز جوانهاي ما احتياج دارند به اينكه از لحاظ فكري دستگيري بشوند؛ هم آن كساني كه در حال شبهه اند، هم آن كساني كه شبهه در آنها كارگر شده است و از حيطه ي اين اعتقاد صحيح خارج شده اند، هم آن كساني كه جزو معتقدان و متعبدانند؛ كه در اينها بايد فكر را عمق داد؛ آنها را بايد آورد و شبهه را از آنها زدود، اينهايي كه هستند بايستي اعتقادشان را عميق كرد؛ ثبات قدم در آنها بوجود آورد و آنها را مصونيت بخشيد.(9) قدرداني از فرصت جوانان

همه ي جوانان را به قدرداني از فرصت بي نظير جواني و حفظ پاكدامني و عفت وتلاش و كار در اين دوران بي نظير و درخشان عمر آدمي توصيه مي نمايم.(10) اقامه ي امر به معروف و نهي از منكر

جوانان در محيط خودشان، امر به معروف و نهي از منكر كنند. چرا اين واجب -امر به معروف و امر به كار خوب- در جامعه ي اسلامي هنوز اقامه نشده است؟

نگوييد به من چه؛ او هم نمي تواند بگويد به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نكنيد.

بعضي ها خيال مي كنند تا منكري ديده شد بايد با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحي داريم كه از مشت كارگرتر است. آن چيست؟

زبان از مشت خيلي كارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است، مشت كري نمي كند.

... حرف بزنيد، بگوييد، يك كلمه بيشتر هم نمي خواهد؛ لازم نيست يك سخنراني بكنيد. كسي كه مي بينيد خلافي را

مرتكب مي شود -دروغ، تهمت، كينه توزي نسبت به برادر مؤمن، بي اعتنائي به محرمات دين، بي اعتنايي به مقدسات، اهانت پذيرفته هاي ايماني مردم، پوشش نامناسب، حركت زشت- يك كلمه ي آسان بيشتر نمي خواهد؛ بگوييد اين كار شما خلاف است. لازم نيست كه با خشم همراه باشد. شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشكيد. امر به معروف و نهي از منكر را اقامه كنيد؛ نگذاريد در جوامع جوان -چه در مدرسه ها و چه در دانشگاهها- كار به فساد بكشد اين مراكز براي دشمن هدف است.(11) تقويت ايمان با عمل

آينده ي اين انقلاب، آينده ي اين نظام و اين كشور به بركت اسلام، يك آينده ي بسيار روشن و درخشاني است. كساني كه بايد اين آينه را شكل بدهند، عمدتا شما جوانها هستيد. اولا ايمان اسلامي را با عمل در خودتان تعميق كنيد، كه اين اساس كار است.

ايمان هم يك چيز كتابي و ذهني نيست، در عمل، ايمان تقويت پيدا مي كند. انسان، خدا را در ميدان مجاهدت براي خدا بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم سنگرهاي مختلفي دارد، سنگر علم و سازندگي هم از آن جمله است.

با تقوا، با تضرع پيش خداي متعال، با انجام عبادات و با اجتناب از محرمات ايمان را تقويت كنيد.(12) زدودن ايمان و تعهد از ذهن جوانان

امروز تلاش تبليغي و گسترده اي از سوي دشمنان ايران و اسلام به كار مي رود تا مايه ي صلي استقلال و سربلندي و پيشرفت كشور را كه همان ايمان و تعهد به اصول انقلاب است از ذهن و عمل جوانان بزدايند.

همه در جهان دانسته اند كه شكست

تاريخي جبهه ي استكبار در مقابل انقلاب اسلامي بيش از همه، از ايمان صادقانه ي جوانان، نشأت گرفته است و دشمن با هزار زبان و هزار وسيله، به تهاجم بر اين سنگر استوار دست زده است.(13) تحصيل، تهذيب و ورزش

اگر در يك جمله ي كوتاه از من بپرسند كه شما از جوانان چه مي خواهيد، خواهم گفت: تحصيل، تهذيب و ورزش. من فكر مي كنم كه جوانان بايد اين سه خصوصيت را دنبال كنند. تحصيل اعم از تحقيق و كارهاي علمي هم است. چون اين نيرو در جوانان هست، بايستي در كار تحصيل خيلي تلاش كنند. هر كاري هم بخواهيد بكنيد، در دوران جواني مي شود كرد، يعني در هر سه زمينه -هم زمينه ي علمي، هم در زمينه ي تهذيب نفس، هم در زمينه ي ورزش -بايد در دوره ي جواني كار كنيد. البته همه مي دانند كه در دوره ي پيري، ورزش اين قدر تأثيري كه در دوره ي جواني دارد، ندارد. اما غالبا تهذيب نفس را نمي دانند، خيال مي كنند انسان بايد بماند، پير كه شد، عبادت و تهذيب نفس كند. در حالي كه آن وقت تهذيب نفس مشكل است، و گاهي محال است. در دوره ي پيري، تهذيب نفس سخت است، اما در دوره ي شما- در دوره ي جواني- تهذيب نفس خيلي آسان است. به هر حال جوانان اين سه كار را بايد جدي بگيرند. (14) اجتناب از تند خويي و خشونت

از جمله چيزهايي كه به خصوص در رابطه با جوانان، لازم است به آنها گفته شد و آنها به آن هدايت بشوند، سوق دادن جوانان به انديشيدن، تعقل،

اخلاق اسلامي، حلم، اجتناب از شتابزدگي و عجله در امور، اجتناب از تند خويي و اعمال خشونت است. (15) بزرگترين سرمايه

گاهي با خود فكر مي كنم جوان كه در بهترين اوقات عمر خود به سر مي برد، اگر بخواهد سرمايه اي را بدست بياورد كه موفقيتهاي دنيايي و آخرتي او را تضمين كند. دنبال چه چيزي بايد باشد؟

سؤال مهمي است، اولا موردنظر، موفقيتهاي دنيايي و اخروي است -جسم و جان، فكر و دليل- ثانيا اين سؤال مخصوص به يك دسته از جوانها نيست.

پاسخي هم كه به ذهن من مي رسد، باز مخصوص يك دسته از جوانها نيست، يعني اين جور نيست كه فرض كنيم اين پاسخ، مخصوص جوانهاي كاملا متدين و متعبد است. نه، حتي اگر جواني را فرض كنيم كه از لحاظ تعبد و تدين، در رتبه ي خيلي بالايي هم نباشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند. حتي اگر فرض كنيم جواني را كه در برخي عقايد خود مشكلي هم داشته باشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند.

جوابي كه من به آن رسيده ام، اين يك كلمه است: تقوا!

اگر جوان در دوره ي جواني سعي كند تقوا داشته باشد -با همان تعريفي كه در فرهنگ دين و قرآني ازتقوا شده است- بزرگترين سرمايه را هم براي درس هم براي فعاليتهاي فرهنگي، هم براي عزت دنيوي، هم براي بدست آوردن دست آوردهاي مادي،هم براي معنويت، اگر اهل معنويت است- به دست آورده است. (16) تكيه به جوانان مؤمن

جوانان، چون پرچمدار، بدنه و عقبه ي نظام هستند، بايد هميشه در صحنه باشند. تربيت شوند آموزش ببينند و مبارزه كنند.

علمي

و عملي دانش بيندوزند به تخصصهاي مختلف دست پيدا كنند تا كشورمان بي نياز شود، مستقل بماند، وابسته نباشد، خود كفا شود، جوانان آينده سازان اين ديارند اميدوار و پرتلاش بايد به آنها اعتماد كرد، اعتقاد داشت و هدايت كرد. جوان مؤمن و معتقد و مخلص هيچ چيزي نمي خواهد جيز ميداني براي مجاهدت و مبارزه در راه خدا و سازندگي.

جوانان را بايد در صحنه نگه داشت، روحيه ي بسيجي شان بايد حفظ شود. مسأله ي مهم در امر سازندگي و بازسازي كشور، سپردن كارها بدست جوانان است.

اگر جوانان به سلاح علم و ايمان مجهز نشوند، نخواهند توانست بار سنگين اداره ي كشور را به دوش بگيرند.(17) توقع ازجوانان

آنچه كه ما امروز ازجوانان انتظار داريم؛ عينا همان چيزي است كه درروز اول انقلاب و قبل از انقلاب از جوانان انتظارداشتيم. ما از جوان مي خواهيم كه در عين پاكي و پارسايي و دين داري، با نشاط باشد، پرشور باشد، اهل ابتكار باشد، خلاق باشد، كار كند و از تنبلي بپرهيزند، تقوا را براي خودش شعار قار بدهد، واقعا دنبال تقوا باشد. (18) پي نوشت ها : 1- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ميدان با جوانان 12/2/80.

2- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري روزنامه كيهان 26/6/78.

3- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به دومين كنگرهاي جامعه ي اسلامي دانشجويان 9/7/77.

4- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به مناسبت آغاز هفته كتاب 4/10/72.

5- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 10/8/75.

6- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 12/2/80.

7- همان

8- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري

در ديدار با دانش آموزان و دانشجويان و قهرمانان ورزشي 7/2/77.

9- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج فقه 20/6/ 79.

10- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج2، ص 240.

11- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج8، ص 199.

12- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 11/8/73.

13- برگزيده پيام مقام معظم رهبري به اجلاس انجمن هاي اسلامي 10/5/77.

14- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان، هنرمندان و نخبگان المپيادها 7/2/77.

15- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از مبلغان ديني 2/2/77.

16- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با تشكلهاي مختلف دانشجويي 24/10/77.

17- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج9، ص 175.

18- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 13/11/77.

منبع: http://eng55.blogfa.com

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (1)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (1) مجموعه اي كه با عنوان «نكته هاي ناب» فرا روي شما است، گلچيني دلنشين و جذاب از بيانات رهبر فرزانه انقلاب حضرت آي الله خامنه اي مدظله العالي است كه در طول سالهاي 83 - 68 در جمع دانشجويان، استادان دانشگاه ها، مسئولين شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ساير مجامع علمي و دانشگاهي ايراد گرديده است.

هر چند متن كامل بيانات معظم له در جمع دانشجويان و دانشگاهيان، هر ساله در قالب كتابي با عنوان « دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان» به وسيله نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها چاپ شده و در اختيار دانشجويان عزيز قرار گرفته است؛ اما از آنجا كه اين بايانات حاوي مباحثي بسيار ارزشمند و راه گشا براي نسل

جوان و به ويژه دانشجويان عزيز دانشگاه ها است، مركز فرهنگي نهاد تصميم گرفت نكات مهم و اساسي اين بيانات را استخراج و پس از تدوين و فصل بندي به صورتي مناسب در اختيار مجامع دانشگاهي وفرهنگي قرار دهد. بدين ترتيب تمام مطالب پس از گزينش و فهرست بندي، در 15 فصل تدوين و در قالب 5 جلد تنظيم گرديد:

جلد اول: دانشگاه، دانشجو، تشكل هاي دانشجويي

جلد دوم: توليد علم و جنبش نرم افزاري، جوانان، هنر و موسيقي

جلد سوم: نظام و انقلاب، استكبار جهاني

جلد چهارم: فرهنگ و تهاجم فرهنگي، روشن فكري، ارزشهاي ديني و اسلامي، مسائل سياسي و اجتماعي

جلد پنجم: ويژگي هاي فرهنگ و تمدن غربي، نگرش اسلام و غرب نسبت به زن، نگرش اسلام و غرب به خانواده

اميد است اين مجموعه، راهگشاي دانشجويان، دانشگاهيان و نسل جوان فرهيخته كشور در صحنه هاي دفاع از آرمانهاي عظيم انقلاب اسلامي گردد و مقدمات حضور هرچه بيشتر دين و ارزشهاي الهي در فرآيندهاي علمي و محيط هاي دانشجويي را فراهم آورد و پيگيري مسئله توليد علم و جنبش نرم افزاري را در دانشگاه ها تسريع بخشد. در پايان وظيفه خود مي دانيم از تلاشهاي خالصانه و چندين ماهه برادر عزيز جناب آقاي دكتر حسن قدوسي زاده، كه تدوين و تنظيم كامل اين مجموعه را به عهده گرفتند تقدير و تشكر كنيم. نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها

معاونت آموزش و تبليغ اهميت دانشگاه به اندازه اهميت آينده كشور است

اهميت دانشگاه، به قدر اهميت آينده ي كشور است. اگر ما م خواهيم در آينده، يك كشور بزرگ، آباد، پيشرفته، مترقي، متمدن و داراي دو جناح مادي و معنوي

باشيم، بايد به دانشگاه بپردازيم؛ چاره اي نداريم. همه چيز ما بايد علمي باشد. امروز بدون ابزار علم و بدون رؤيت علمي، نمي شود در دنيا قدم از قدم برداشت و موفق شد.(1) مسئله دانشگاه ها، جزو مسائل طراز اول انقلاب و كشور است

ما مي توانيم به صورت قاطع ادعا كنيم كه در نظر رهبر كبير فقيدما، مسئله دانشگاه ها، جزو مسائل طراز اول براي انقلاب و كشور بوده است. يك وقتي در ديدار جمعي از مسئولان فرهنگي كشور ايشان فرمودند: مسئله جنگ، يك امر موقت است؛ در صورتي كه مسئله مهم و ماندگار و اساسي ما، دانشگاه هاست. اين، يك واقعيت است. دانشگاه كه قوام اصلي آن به استاد و دانشجوست، حقيقتا پايه اي براي آينده كشور محسوب مي شود.(2)

انتظار جامعه امروز ما از دانشگاه بايد مغزهاي متفكر استاد و دانشجوي ما بسياري از مفاهيم حقوقي، اجتماعي و سياسي را كه شكل و قالب غربي آن ها در نظر بعضي مثل وحي منزل است ونمي شود درباره اش اندك تشكيكي كرد، در كارگاه هاي تحقيقاتي عظيم علوم مختلف حلاجي كنند؛ روي آن ها سؤال بگذارند؛ اين جزميت ها را بشكنند و راه هاي تازه اي پيدا كنند؛ هم خودشان استفاده كنند، هم به بشريت پيشنهاد كنند؛ امروز كشور ما محتاج اين است؛ امروز انتظار كشور ما از دانشگاه اين است. دانشگاه بايد بتواند يك جنبش نرم افزاري همه جانبه و عميق در اختيار اين كشور و اين ملت بگذارد تا آن كساني كه اهل كار و تلاش هستند، با پيشنهادها و با قالب ها و نوآوري هاي علمي خودي بتوانند بناي حقيقي يك جامعه

ي آباد و عادلانه ي مبتني بر تفكرات و ارزش هاي اسلامي را بالا ببرند؛ امروز كشور ما از دانشگاه اين را مي خواهد.(3) رياست دانشگاه ها بايد رياست علمي باشد، علم با علم و اعتقاد

من يك وقت در چند سال قبل از اين حرفي زدم كه بعضي ها هم جنجال كردند. گفتم كه رياست دانشگاه ها بايد رياست علمي باشد -الان هم اعتقادم همين است- يعني آن كسي كه در رأس دانشگاه هاست، بايد از لحاظ علمي هم طوري باشد كه كساني كه آنجا هستند، اين فرد را به عنوان رئيس قبول داشته باشند؛ اما علم با علم، علم با اعتقاد. طوري نباشد كه آدم بي اعتقادي كه مي خواهد سر به تن اين نظام نباشد، اصلا اعتقادي به اسلام ندارد، يا اسلام را مسخره مي كند، يا حزب اللهي ها را مسخره مي كند، يا دانشجوي مؤمن را مسخره مي كند، اين شخص در رأس كارها بيايد. نه، دستش را بگيريد، كنار بگذاريد. مي خواهد بيايد سركلاس هاي ما درس بدهد، حرفي نداريم. هر معلمي بيايد درس بدهد، ما قبول داريم. ما از علم همه كس استفاده مي كنيم؛ و لو كسي كه ما را قبول نداشته باشد. علمش را بگويد، ما با كمال تواضع مي نشينيم و از علم او استفاده مي كنيم، نظام از علم او استفاده مي كند؛ اما آن جايي كه بناست در اداره ي امور دانشگاه تعيين كننده باشد، ابدا. اگر كسي به يك دختر چادري يا با حجاب، با نظر تحقير نگاه مي كند، تحقيرش كنيد؛ ملاحظه نكنيد. اگر كسي به جوان حزب اللهي كه ريش دارد،

با نظر تحقير نگاه مي كند و دورش مي كند (حالا اگر اين گزارش هايي كه گاهي از گوشه و كنار به ما رسيده، راست باشد. اگر راست نيست، كه هيچ) اين را تحقيرش كنيد.(4)

بايد در دانشگاه، دين و روحيه ي انقلابي و بيزاري از وابستگي را مورد توجه قرار دهيم

اگر دانشگاه جايي شد كه كسي كه از آنجا صادر و خارج مي شود نه نسبت به انقلاب حساس باشد، نه نسبت به دين حساس باشد، نه نسبت به كشور حساس باشد، نه نسبت به استقلال ملي و آرزوهاي بزرگ ملي حساس باشد، اين دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمي والا باشد، ارزشي نخواهد داشت؛ زيرا محصول اين دانشگاه، راحت در اختيار سياست هاي مختلف قرار خواهد گرفت.

اين مطلب، برنامه ي ما را در مورد دانشگاه بايد مشخص بكند. يعني ما بايستي در دانشگاه، دين و روحيه ي انقلابي و بيزاري از وابستگي ملي را مورد توجه قرار بدهيم؛ به خصوص اين نكته ي وابستگي، يعني همان چيزي كه متأسفانه امروز كشورهاي كوچك دنيا- كوچك از لحاظ وضعي سياسي و موقعيت سياسي -و كشورهاي سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتا كشورهاي اسلامي، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است.(5)

بناي دانشگاه در كشور ما از ابتدا يك بناي غير ديني بوده است. بايد دين را در دانشگاه ها زنده كرد

**متن=دين را بايد در دانشگاه ها زنده كرد. دانشگاه ما بي دين متولد شده است؛ اين كه روشن است. دانشگاه به سبك كنوني، از ابتدا بي دين متولد شده؛ يعني طراحي كردند كه دانشگاه، بي دين زاييده بشود. اين معنايش آن نيست كه فلان

مؤسس يك دانشگاه، آدم متديني بوده يا نبوده؛ اصلا به آن ربطي ندارد؛ بناي دانشگاه، يك بناي غير ديني، بلكه ضدديني بوده است؛ مثل روشنفكري كشور ما، كه از ابتدا بي دين متولد شده است.

خاصيت دين اصيل و عميق اين است كه براي نفوذ در دستگاه ها و در جاهاي مختلف و در محيط هاي انساني، منتظر اجازه ي كسي نمي ماند. دين، در دانشگاه و در محيط روشنفكري و در علم هم نفوذ كرد و همه جا رفت؛ ليكن بنا، بناي غلطي بود. اين بنا بايستي دگرگون بوشد و نگذاريم دوباره آنگونه بشود؛ البته دشمن هم بي كار نمي ماند.(6) دانشگاه بيگانه و جداي از دين، فاجعه اي غير قابل جبران

اگر دانشگاه، بيگانه و جداي از دين باشد، اين يك فاجعه ي غيرقابل جبران است. غير قابل جبران، به اين معنا است كه جبران آن، بسيار بسيار تلفات خواهد داشت و مشكلات فراواني به بار خواهد آورد؛ تا يك وقت آيا جبران بشود، يا نشود.

خصوصيت جمهوري اسلامي اين است كه دستگاه انسان سازي اش بايستي صحيح حركت بكند و انسان باب هدف هاي جمهوري اسلامي بسازد؛ و الا اگر ما بخواهيم انسان فقط عالم بسازيم منهاي ارزوهاي مقدسي كه يك ملت و به خصوص مسلمين دارند بهتر همين است كه دانشجويانمان را گروه گروه به كشورهايي كه دستگاه هاي علمي شان مجهزتر و مدرن تر از ما است، روانه كنيم؛ آن جا بروند ياد بگيرند و بيايند! هدف اين نيست. هدف اين است كه كشور به دست انسان هاي صالح از لحاظ علمي و فكري، در جهت هدف هاي خودش حركت كند؛ و اين

نخواهد شد، مگر ان وقتي كه اين انسان ها خودشان، آن هدف ها را شناخته و قبول داشته باشند.(7) ويژگي هاي محيط دانشگاه

محيط دانشگاه به طور طبيعي، محيط شادابي، نوگرايي، نوآوري و نوزايي است. محيط دانشگاه، محيط باليدن شخصيت ها، جوشيدن استعدادها و بروز و ظهور نقاط درخشان پنهان در شخصيت انسان است. همچنين دانشگاه محيط صفا و خلوص و حقيقت جويي هم هست؛ چون مجموعه، جوان است. در عين حال دانشگاه نمودار و نشان دهنده حساسيت در برابر پديده هاي نامطلوب نيز هست؛ يعني چيزي كه از نگاه ارزشي و آرماني جوان مامطلوب باشد، بيش از همه در محيط دانشگاه نسبت به آن حساسيت به وجود مي آيد، كه اين حساسيت گاهي با زود رنجي توأم است. همچنين اگر زمينه فراهم باشد، محيط دانشگاه -علي رغم آنكه عده اي گمان مي كنند يا مي خواهند وانمود كنند چنين نيست -محيط گرايش هاي ديني و معنوي لطيف هم هست. اين خصوصياتي است كه به طور طبيعي در هر مجموعه ي دانشگاهي در كشور ما وجود دارد.(8) محيط دانشگاه بايد محيط ديني و دانشجو بايد متدين باشد

**متن=درباره ي مسئله دين در دانشگاه ها (بايد بگويم:) دين، به همين معناي تدين، مورد نظر است. آن تفسير غلط روشنفكري از دين و همان تصوراتي كه بعضي ها داشتند و كجروي ها و كج فهمي هايي كه در مسائل دين بوده، آن را نمي گويم. تجربه نشان داد كه آن تصورات، يك پول سياه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همين چيزها صرف كرده ام؛ از دور حرف نمي زنم. دين به معناي تدين، يعني پايبندي به احكام

اسلامي، قبول، اذعان و تسليم. روايت هم دارد، قرآن هم همين است: «إن الدين عندالله الإسلام»_(9) اسلام يعني چه؟ «من اسلم وجهه الله» يعني چه؟ يعني صورتت را تسليم خدا كن. اين، دين است. مظهرش در مورد احكام شرعي، همين است ديگر. آيا دانشگاه هاي ما اين گونه اند؟

علتش اين است كه كساني دانشگاه را بنيانگذاري كردند كه اساس دين را، نه كه قبول نداشتند، بالاتر از اين بود مي خواستند اصلا دين را ريشه كن كنند. مي بينيد ديگر. مگر غير از اين است؟ اين، تاريخچه ي دانشگاه است. اين، تاريخچه ي فرهنگ اروپايي در كشور ما است. كساني كه آن فرهنگ را آوردند، اعتقادشان اين بود كه اينها حرف هاي مفتي است! روشنفكري جديد، اصلا اين طوري متولد شد؛ ضد دين و مخالف با دين و عازم بر قلع و قمع دين. دانشگاه هم كه طبعا زايشگاه و پرورشگاه همين روشنفكري جديد اروپايي بود. بنابراين، فضا، فضاي غيرديني شد. اين فضا، متعلق به دانشگاه وابسته ي به غرب، پرداخته ي صنعاي غرب و ساخته شده هاي آن ديار بود؛ اما دانشگاه اسلامي چه؟

همه ي آن مطالبي كه راجع به علم و اين حرف ها گفتيم، آن وقتي معنا پيدا مي كند كه اين عالمي كه شما درست مي كنيد، متدين باشد؛ والا اگر عالم بي تدين بخواهيد، هست. به آمريكا و انگليس و فرانسه برويد، اين قدر علماي بزرگ و دانشمندان عالي مقام كه حالا ها مانده شماها به آن ها برسيد هستند؛ اما بي دين، ضد دين، ضد آرمان ها و اهداف ما. مگر ما مي خواهيم آن طوري عالم درست كنيم؟

مگر جمهوري اسلامي مي خواهد عالم بي دين درست كند؟

براي ايجاد محيط ديني در دانشگاه، از كلمه ي تعصب نترسيد. هر كسي در دانشگاه -فرقي نمي كند كه اين تشكيلات شما، يك تشكيلات پزشكي باشد يا غير آن- فكرش اين باشد كه اين حرف ها را رها كنيد و حالا بگذاريد درسشان را بخوانند، اين فكر، غلط و مردود است. بايد درسشان را با تدين بخوانند. تدين، چيزي نيست كه برايش زماني بگذاريم و بگوييم حالا اين مدت را درس بخواند، بعد شروع به تدين كند! تدين كه اين نيست. تدين، جزو وجود و ذهن انسان است، با انسان رشد مي كند، شكوفايي پيدا مي كند و در تمام حركات انسان اثر مي گذارد. دين كه بيگانه ي از زندگي نيست. دين، در يك كلمه حرف زدن، در يك اشاره، در يك موضع گيري، تأثير مي گذارد. انساني كه معتقد به دين است، مگر مي توان مدتي بي دين زندگي كند؟ محيط دانشگاه، بايد محيط ديني باشد. بايد اين را تأمين كنيم.(10) پي نوشت 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با رؤساي دانشگاه هاي سراسر كشور، 1376/12/6.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بيعت جمع كثيري از دانشجويان و دانشگاهيان، 1368/3/23.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير سراسر كشور، 1368/3/23.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير سراسر كشور، 1368/3/23.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

8-بيانات رهبر معظم

انقلاب در ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي 1382/2/22.

9-سوره ي آل عمران: آيه 19.

10-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با وزير و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و رؤساي دانشگاه هاي سراسر كشور، 1369/5/23.

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (2)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (2)

بايد در محيط دانشگاهي خودتان، اسلام را به حد اعلي پاس بداريد. كاري كنيد غريبه ها- آنهايي كه از انقلاب و اسلام غريبه اند- احساس نكنند كه كار زير نگين آن هاست؛ حرف من، اين است...محيط را محيطي بكنيد كه حزب اللهي در آن محيط رشد كند. دشمنان ما در تبليغات دنيايي، سعي مي كنند حزب اللهي را چهره ي بدي نشان بدهند. حزب اللهي را عبارةاخراي يك آدم بي همه چيز و يك لات تصور مي كنند! نخير،... حزب اللهي، يعني آن كه در خدمت خداست و و هيچ وابستگي تشكيلتي سياسي، جز وابستگي به انقلاب و اساس انقلاب -كه اراده ي الهي است- ندارد.

بايد كوشش بكنيد كه جناح حزب اللهي كشور، دانشگاه، مديريت، يعني آن كه خودش را متعلق به اين انقلاب مي داند، براي انقلاب و اين ملت دل مي سوزاند، هيچ وظيفه اي هم براي خودشف جز خدمت به اين كشور و اين انقلاب قائل نيست، احساس كند كه در اين جا خودي است.(1) اجازه ندهيد در محيط دانشگاه ها نسبت به حجاب اسلامي بي احترامي كنند

در محيط دانشگاه ها، خانم هاي دانشجو و استاد بايد بكوشند روحيه و فرهنگ اسلامي را ترويح كنند. اجازه ندهيد به كساني -اگر خداي نكرده در دانشگاه هاي كشور هستند- كه نسبت به حجاب اسلامي يا زنان و دانشجويان دختر مسلمان بي احترامي

كنند. اجازه ندهيد كه اين ها بتوانند افكار فاسد را منتشر كنند. محيط دانشگاه بايد محيط اسلامي باشد؛ محيطي براي رشد انسان طراز اسلام؛ انساني كه الگويش فاطمه زهرا سلام الله عليها است. و اين، براي آينده كشور فوق العاده مهم است.(2) بايد ارزش هاي اسلامي در دانشگاه مورد مسابقه قرار گيرد

ارزش هاي اسلامي در دانشگاه بايد مورد مسابقه قرار بگيرد، اسلام در دانشگاه غريب نباشد. عمل و تعهد اسلامي يك چيز انگشت نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادري، عمل جهادي، درس خواندن از روي علاقه و صميميت، كمك به يكديگر در فراگيري، تلاش براي تعمق در معلومات و دانش هاي مختلف رايج باشد.(3) اعتكاف دانشجويان حقيقتا مايه ي افتخار نظام است.

حقيقتا براي نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران مايه ي افتخار است كه در ايام البيض ماه رجب، در مسجد دانشگاه تهران -بزرگ ترين دانشگاه ايران- دانشجوها اعتكاف بكنند. اين خيلي چيز مهمي است، خيلي پديده ي عجيبي است. بنده وقتي شنيدم، واقعا تكان خوردم. مي دانيد آن مسجد كجاست و آن دانشگاه به دست چه كساني به وجود آمده است؟! اعتكاف دانشجوهاي متدين در آن دانشگاه، داخل آن مسجد، تن آن ها را در گور مي لرزاند، آن كساني كه فكر مي كردند دانشگاه براي اين كه همه ي ملت ايران را در آينده از دين جدابكند كافي است.حالا در همان مسجد جوان هاي دانشجو مي نشينند، سه روز روزه مي گيرند و اعتكاف مي كنند. اين خيلي مهم است. اين كارها را هرچه بيشتر ترويج كنيد.(4) ايد روحيه تعبد در دانشجويان رشد كند

آنچه براي دانشجوها در دانشگاه مهم است، يكي

مسئله رشد ايمان مذهبي و انديشه ي اسلامي در ذهن ها و دل هاي آنان است و يكي رشد روحيه ي تعبد در آنان، يعني تسليم خدا بودن. معناي مسلم اين است: «و نحن له مسلمون»، نحن له مسلمون يعني ما تسليم خداييم. معناي تعبد اين است: «إني تبت إليك و إني من المسلمين».(5) يعني تسليم فرمان خدا بودن. اين معناي تعبد است. بايد اين روحيه رشد كند. البته مي دانيد تعبد با استدلال عقلي و گرايش به مسائل عقلاني، با اعتقاد به علم و فعاليت علمي ودانشگاهي و دانشجويي هيچ منافاتي ندارد. همه ي آن ها بايد باشدف تعبد هم بايد باشد... .

اگر بخواهيم وسوسه هاي شيطان و هواي نفس وضعف هاي گوناگون كه در درون و خلقيات و در تربيت هاي ما است، لجن هايي كه با جواهر انساني ما جا به جا آميخته است،جوارح ما را از حركت باز ندارند، بايد اين روحيه ي تعبد در ما باشد. حكم و دستور الهي و وظيفه ي شرعي است، بايد انجام بدهيم. نبايد ملاحظات، رودربايستي ها، تهديدها، خطرها و تطميع ها جلوي ما را بگيرد. پس بايد تعبد در دانشجو رشد پيدا كند. چرا؟ چون اين جوان، فردا چرخي از چرخ هاي اين مملكت را به دست خواهد گرفت. از حالا بايد سرمايه را پيدا كند وقتي به سنين بنده و امثال بنده رسيد، مثل يك درخت خشك و بي انعطاف است كه ديگر كاري نمي شود كرد. انسان در سنين شما اين استطاعت را دارد كه كجي هاي خود را خود را اطلاح و اشكالات خود را درست كند.(6). دانشگاه ها بايد به

صورت عملي به علم اهميت بدهند

دانشگاه ها بايد به علم اهميت بدهند. اهميت دادن، فقط يك امر قلبي نيست؛ عمل لازم دارد. اين عمل، مقدمات و برنامه ريزي و اهتمام شديد لازم دارد. مايه گذاشتن از وقت و امكانات دانشگاه براي هر كار غير علمي، به طور طبيعي از اين اهتمام علمي خواهد كاست.حالا يك وقت آن كار، لازم و در حد ضرورت است، مانعي ندارد؛ اما افراط در آن كارهاف به گرايش علمي و حركت علمي و سازندگي و به دنبالش بالندگي علمي كه به ما به آن نياز داريم، لطمه خواهد زد.(7) طرفدار دانشگاهي هستم كه اعتلاطلب، فعال و از لحاظ علمي و فكري پر نشاط باشد

بنده طرفدار دانشگاهي هستم كه اصولي، اعتلاطلب، رو به مردم، فعال و از لحاظ علمي و فكري پر نشاط باشد. هرگز من دانشگاه و دانشگاهي را به محافظه كاري و اكتفا به آنچه كه امروز از فكر و فرهنگ و معرفت در دست دارند، توصيه نمي كنم؛ نه، دانشگاه بايد دائم نردبان تعالي را طي كند و پيش برود.من معتقدم محافظه كاري و اكتفاي به آنجه كه داريم و نداشتن همت وبلند پروازي در همه ي زمينه هاي فكر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساسا يعني گام بلند، كه پشت سرش بايد گام هاي بلند ديگري برداشته شود. بايد مفاهيم را درست فهميد و دانست و با حيطه بندي درست مفاهيم بايد حركت كرد.(8) انقلاب، دانشگاه را از دو آفت بزرگ نجات داد

به ظنر من بزرگ ترين خدمت انقلاب به دانشگاه دو چيز بود: يكي اين كه احساس هويت مستقل ملي را به دانشگاه داد و

دانشگاه را از رو به بيگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بيگانه بودن و منفعل در مقابل بيگانه بودن نجات داد؛ قبل از انقلاب اين گونه بود. دوم اين كه دانشگاه را با مردم آشتي داد. دانشگاه قبل از انقلاب، يك جزيره ي تك افتاده در ميان اقيانوس خروشان مردم بود. از عناصر استثنايي استاد و دانشجوي مؤمن و متعهد و خوب كه بگذريم، در آن موقع محيط غالب دانشگاه اين طوري بود كه اگر شما به دانشگاه وارد مي شديد، بايد به فرهنگ عمومي، به ايمان عمومي، به باورهاي عمومي و به دلبستگي هاي مردمي پشت مي كرديد. محيط دانشگاه براي اكثريت بزرگي از استاد و دانشجو، محيط دغدغه هاي صرفا شخصي بود. غير از عده اي كه سياسي و مبارز بودند،دغدغه ي ساير افراد، دغدغه ي هاي شخصي بود؛ دغدغه هاي اجتماعي نداشتند و دردهاي جامعه ي خوشدان را حس نمي كردند.

مهم ترين آرزو براي يك دانشجو در آن موقع اين بود كه بتواند وسيله اي به دست بياورد و خودش ار به خارج از مرزها برساند. دانشگاه مجذوب غرب بود و نمي خواست نوآوري بكند؛ نه اين كه استاد و دانشجو ميل به اين معنا نداشتند؛ فرهنگ غالب بر دانشگاه، اين فرهنگ نبود؛ فرهنگي وابستگي بود كه رژيم شاه هم آن را به شدت ترويج مي كرد. آن كساني كه در داخل دانشگاه داعيه ي روشنفكري داشتند، آن ها هم روشنفكران مردمي نبودند؛ روشنفكرهاي كافه اي و بريده ي از مردم بودند؛ خيلي از آن ها بعد از انقلاب رفتند و الان در كشورهاي اروپايي باز هم كافه اي اند و بيش

ترين محيطشان، محيط كافه ها است! دانشگاه چنين وضعيداشت. انقلاب دانشگاه را از اين دو آفت بزرگ نجات داد؛ دانشگاه را خود انديش، مستقل، داراي اعتماد به نفس، داراي قدرت توليد- فكر و توليد علم- مرتبط با قشرهاي مختلف مردم، مرتبط با فرنگ مردمي و متصل به دلبستگي ها و عشق ها و جاذبه هاي موجود ميان مردم قرار داد؛ اين اهميت خيلي زيادي دارد.

من به شما بگويم، اين دو نكته، نكات مهمي هستند كه اگر از طرف بيگانگان و دشمنان خطري دانشگاه را تهديد بكند، بمباران همين دو مركز اساسي و مهم است؛ اعتمادبه نفس را از دانشگاهي بگيرند، بخواهند فكرها و تئوري هاي ترجمه اي را وارد محيط دانشگه كنند وبه مغز دانشجو و استاد رسوخ دهند و آن ها را از اميان و دلبستگي هاي مردم جدا كنند؛ اين، آن خطر اساسي است. علاج هم عبارت است از حفظ اتصال فكري با توده هاي مردم و به شدت چسبيدن و متمسك شدن به ريشه هاي اصولي انقلاب.(9) دانشگاهي كه در آن نبض انقلاب نزند، تضمين كننده ي آينده ي كشور نيست

بارها در مجامع دانشجيي گفته ام كه در اين نظام مردمي، دانشجويان كه طبقه ي پيشرو و پيشاهنگ و زبده و با نشاط پيكره ي اجتماع هستند، بايد در سازندگي آينده و ترسيم حركت عمومي جامعه، بيش از جاهاي ديگر نقش و اثر داشته باشند. اين تأثير، با دو عاملي كه بايد در كنار هم باشند، تحقق پيدا مي كند:

عامل اول، درس و علم و تحصيل است، جوان ها بايد خوب درس بخوانند و اساتيد هم بايد آن ها را تربيت كنند

و آينده ي علمي و عملي كشور را تأمين و تضمين كنند.

عامل دوم، جهت فكري و سياسي و انقلابي دانشگاه است؛ آن چيزي كه به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. در بيانات حضرت (قدس سره) و وصيت نامه ي ايشان، به اين نكته ي اساسي بسيار توجه شده است. دانشگاه لاابالي و بيگانه از ارزش هاي ديني و بي تفاوت و خونسرد نسبت به مفاهيم و جهت گيري هاي انقلابي، دانشگاهي كه در او نبض انقلاب نزند، دانشگاهي كه اعضايش چه دانشجو و چه استاد نسبت به حركت انقلابي ملت ايران و براي پيشاهنگي و پيشقراولي، احساس تكليف نكند و نقش درجه ي يك را در كار انقلاب نداشته باشد، دانشگاهي نيست كه اميدبخش و تضمين كننده ي آينده و مورد نظر امام (قدس سره) باشد. دانشگاهي جهت دار، به شدت متمايل به ارزش هاي اسلامي است.(10) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي 1370/9/20.

2-سخنراني در ديدار با گروهي از زنان پزشك سراسر كشور، 1368/10/26.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديار با جمع كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها، 1369/9/28.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمعي از تشكل هاي دانشجويي كشور در قم، 1374/9/18.

5-سوره ي احقاف: آيه 15.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمعي از تشكل هاي دانشجويي كشور در قم، 1374/9/18.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير علومورؤساي دانشگاه ها، 1383/10/17.

8-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير سراسر كشور، 1368/3/23.

9-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير

كبير سراسر كشور، 1368/3/23.

10-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بيعت جمعي از دانشجويان و دانشگاهيان، 1368/3/23.

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (3)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (3)

وقتي شما سؤال مي كنيد و پاسخ مي خواهيد، بايد سؤالي بكنيد كه پاسخ آن - ازسوي هر كسي- قابل تشخيص و ارزيابي كمي باشد؛ و الا اين كه شما بگوييد «آيا مي دانيد كه از قل بيكاري چه مشكلاتي پيش مي آيد؟»، جوابش اين است كه بله، «چه كار مي كنيد؟» همين كارهايي كه مي بينيد داريم مي كنيم. اينطور طرح پرسش، چيزي عايد نخواهد كرد. يا از قوه ي قضائيه بپرسيد «شما براي رفع اين ويرانه پنج سال گذشته چه كار كرديد؟» آن ها چند صفحه به شما آمار خواهند داد كه اين كارها را كرده ايم. پاسخگويي مقوله ي بسيار حساسي است.چيزي كه شما بايد به آن اهتمام داشته باشيد، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسيار مهم است. اين خواست ها بايد وجود داشته باشد. در كنار اين خواست ها، اينطور هم نباشد كه همه ي كارهايي را كه مسئولان كرده اند، انسان زير سؤال ببرد و مورد ترديد قرار دهد؛ نه، واقعا در همين زمينه هايي كه شما مطرح كرديد، كارهاي خوب و زيادي صورت گرفته؛ منتها اداره ي كشور در مقطع امروز كار بسيار مشكلي است.

مي دانيد امروز ما در يك چالش عظيم قرار داريم با مراكز قدرتي كه فكر آن ها اين است كه اگر اين نظام كارآمدي خود را به طور كامل اثبات كند، عرصه براي آن ها تنگ خواهد شد؛ كما اين كه همين الان هم آن ها مي بينند در مقابل

نظام جمهوري اسلامي كم كاري كرده اند كه نظام ما توانسته به پيشرفت هايي كه دوستان اشاره كردند، نايل آيد. البته به شما عرضه بكنم؛ پيشرفت ها در بخش هاي مختلف، بيش از اين هاست.

گفتمان عدالت، يك گفتمان اساسي است و همه چيز ما است. منهاي آن، جمهوري اسلامي هيچ حرفي براي گفتن نخواهد داشت؛ بايد آن را داشته باشيم. اين گفتمان را بايد همه گير كنيد؛ به گونه اي كه هر جرياني، هر شخصي، هر حزبي و هر جناحي سركار بييد، خودش را ناگزير ببيند كه تسليم اين گفتمان شود؛ يعني براي عدالت تلاش كند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگيرد؛ اين را شما بايد نگه داريد و حفظ كنيد؛ اين مهم است.

اما در برخورد با آنچه شده، بايد خانگي برخورد كنيد؛ نه بيگانه وار و معترض. بالاخره كارهاي زيادي انجام گرفته، احيانا كوتاهي هايي هم شده؛ اما بايد مشكل را حل كرد. نبايد نتيجه ي قهري نحوه ي بيان اين باشد كه بعد از چندي انسان احساس كند كه به كل مجموعه به شدت معترض است؛ نه، شما براي موفقيت كل مجموعه داريدتلاش مي كنيد؛ اصلا همه ي تلاشتان اين است ك نظام را پيش ببريد. هرچه مي توانيد، جزئيات را تكميل كنيد. در بخش هايي كه خلأ وجود دارد، هرچه مي توانيد، كمك كنيد تا خلأ برطرف شود.

هرچه مي توانيد، شعار اصلي عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقويت و همگاني و در ذهن ها تعميق كنيد و روي پشتوانه و فلسفه ي فكري آن كار كنيد -اين ها لازم است- اما كاري نكنيد كه مخالفان شما

اين ترديد را دامن بزنند كه آيا نظام اسلامي مي تواند؟ آيا نظام اسلامي توانسته؟ البته كه مي تواند؛ البته كه توانسته! مدعي دستگاه هاي مختلف از لحاظ كارآمدي، خود بنده هستم.من دائما نسبت به كارآمدي، از اين سرال و مطالبه مي كنم؛ اما بنده اعتقادم اين است كه نظام اسلامي از همه ي دولت هايي كه در دوران استعمار و دوران نزديك به استعمار در كشور ما وجود داشته، قوي تر عمل كرده است.

بدون ترديد نظام جمهوري اسلامي در همه ي بخش ها قوي عمل كرده است. عناصر مؤمن و كارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه ي مردم هم به آن ها كمك كرده است. در بخش هايي ما با قدرت وارد ميدان شده ايم كه فكرش را نمي توانستيم بكنيم. در همه ي بخش هاي اينطور است. الان جاي توضيح و بيان آمار نيست. البته اقتضاي اين دوره ي از نظام جمهوري اسلامي، اقتضاي كار بيشتر، انقلابي تر، مؤمنانه تر و همه ي امكانات را بيش از اين به ميدان آوردن است؛ اين را قبول داريم. البته كم كاري وجود دارد، اما ناكارآمدي وجود ندارد؛ بين اين ها بايد تفكيك قائل شد. ناكارآمدي وجود ندارد؛ نظام اسلامي كارآيي دارد.

يك نشانه ي كارآيي نظام، وجود شما است. جوان دانشجوي مؤمن و معتقد به نظام مي تواند حرف و انگيزه ي خودش را قوي در فضاي جامعه مطرح كند. حرف شما فردا در تمام فضاي جامعه منتشر مي شود؛ اين نكته ي خيلي مهمي است؛ اين خودش كارآمدي اين نظام است. كارآمدي نظام غير از كارآمدي اين دستگاه با آن دستگاه است؛ نظام، نظام

كارآمدي است. البته كارآمدي نظام، مجموعه ي عملكرد مثبت و منفي اي است كه دستگاه هاي نظام دارند؛ اما اين برآيند مثبت است.(1) دانشجويان و انگيزه هاي نامبارك دشمنان

مجموعه ي جوان دانشجو، يك نيروي بالفعل و بالقوه است. خواست شما، كار شما، ايمان و اعتقاد شما، در وضع حال و آينده ي كشور، داراي اثر است. يقينا كسان زيادي هستند كه انگيزه هاي نامباركي در آن ها وجود دارد چه دشمنان صريح اين ملت، چه كساني كه در دشمني خيلي صراحت ندارند، اما دشمن اند و مايل اند دانشجو يا به بي عملي و انفعال بيفتد؛ مثل پركاهي در مسير جريانات زندگي؛ هرجايي او را مي برند، ببرند.

كار ديگري كه ممكن است بكنند، اين است كه اگر در دانشجو انگيزه اي براي تلاش و تلاش و اقدام وجود دارد، از آن براي مبارزه ي با نيروي اصلي مقاومت اسلامي كه امروز سايه اش نه فقط بر ايران، بلكه بر كل دنياي اسلام گسترده است استفاده كنند؛ يعني از نيروي جوان و فهميده و آگاه دانشجو، درست در عكس جهتي كه عقل و دين و فهم موقعيت سياسي اقتضا مي كند، استفاده كنند. اگر دشمنان نتوانستند دانشجو را در جهت خود خواسته به راه بيندازند، يقينا كار و تلاش و تبليغي مي كنند تا شايد بتوانند دانشجو را به انفعال و بي عملي بيندازند. شما در مقابل هر دو انگيزه بايد مقاومت و ايستادگي كنيد.(2) تلاش كنيد كشورتان را از همه جهت مستقل كنيد

امروز وظيفه شماست كه تلاش كندي و هدف اين تلاش هم عبارت است از عزت بخشيدن به اسلام و استقلال بخشيدن به ايران

اسلامي. كشورتان را از همه جهت مستقل كنيد. البته مستقل بودن به معناي اين نيست كه در استفاده از خارج ار مرزها را ببنديم. اين كه معقول نيست؛ هيچ كسي هم به اين كار دعوت نمي كند. در طول تاريخ، افراد بشر از همه استفاده كرده اند؛ اما فرق است بين تبادل فكر و انديشه و دارايي ها ميان دو موجود همسان و هموزن و همقدر، و دريوزگي يك موجود از موجود ديگر از راه التماس و اعطاي به او همراه با تحقير. اين، آن چيزي است كه كم و بيش تا قبل از انقلاب بوده است.

بايستي كشور را به آن پايه اي كه لازم است، برسانيد. اين، مسئوليت عظيم نسل جوان روشنفكر تحصيلكرده اين كشور است. (3)

عقب ماندگي هاي كشور، نتيجه ي بي اعتقاد كردن قشر تحصيل كرده به فرهنگ ودانش خودي است

امروز آن دوراني است كه بايد به ابزار دانش و معرفت و تلاش علمي، كاري كنيم كه عقب افتادگي هاي تحميلي دوران طولاني سلطه استبداد در اين كشور، جبران شود؛ آن دوراني كه نگذاشتند استعدادها شكوفا گردد؛ نگذاشتند هويت اصلي و حقيقي اين ملت، خود را نشان دهد؛ به تبع ورود كالاهاي صنعتي - كه نتيجه پيشرفت علم و صنعت غرب بود- در همه چيز، آن را به غرب وابسته كردد؛ كالاهاي فكري و فرهنگي را وارد اين كشور كردند و به اولين كاري كه دست زندند، بي اعتقاد كردن قشر تحصيلكرده اين كشور به موجودي خودش بود؛ به فرهنگ خودي، به رسوم و آداب خودي، به دانش خودي، به استعداد شكوفا و درخشاني كه در نسل ايراني وجود داشت. اين بي

اعتقادي، در طول سال هاي متمادي، اثر خودش را بخشيد.

از روزي كه اين فكر -فكر تحقير ايراني- وارد اين كشور گرديد و موجب شد كه اين احساس حقارت تا اعماق جان قشرهاي برگزيده اين كشور نفوذ كند، تا وقتي كه غرب محصول اين حالت را چيد، البته سال هاي طول كشيد؛ ولي بالاخره آن ها موفق شدند و نتيجه آن، همين عقب افتادگي هايي است كه شما در كشورمان مشاهده مي كنيد. با اين همه منابع انساني، با اين همه منابع مادي، با اين موقعيت جغرافيانيي ممتازي كه ما داريم، با آن سابقه درخشان علمي و فرهنگي وميراث عظيم گنجينه علمي كه ما داريم، وضع ما امروز از آنچه كه بايد در ميدان علم و صنعت و پيشرفت هاي گوناگون علمي باشد، بسي عقب تر است.(4)

دانشجو بايد فهم سياسي داشته باشد، تا فريب نخورد دانشجوها بايستي سياسي بشوند؛ يعني فهم سياسي پيدا كنند. فهم سياسي، غير از سياسي كاري و سياست بازي است، غير از دستخوش جريان هاي سياسي شدن است. اتفاقا فهم سياسي موجب مي شود كه آدم، دستخوش جريان هاي سياسي نشود. من اين را مي خواهم. من مي خواهم كه وقتي دانشجو نگاه مي كند به آن كسي كه آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد كه او كيست و چه كاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درك كند و از كار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ دنبال اين هستم.

اگر سياسي نباشيد، نميتوانيد؛ بايد سياسي باشيد. من باز هم

هميشه روي اين حرفم تكيه مي كنم كه دانشگاه، بايد سياسي باشد، تا دانشجو فريب نخورد و وسيله اي براي كساني نشود كه مي خواهند سر به تن نظام اسلامي و جمهوري اسلامي و هيچ كس ديگر نباشد! فقط دنبال قدرت اند، هر طور مي خواهد بشود!

به قول معروف براي يك دستمال، حاضرند قيصريه را آتش بزنند!(5)

دانشجويي كه تحليل سياسي نداشته باشد، مرد زمان خودش نيست!

دانشجويي كه اصلا نفهمد در دنيا چه مي گذرد، اين دانشجو دانشجوي زمان خودش نيست، مرد زمان خودش نيست. دانشجو بايد احساس سياسي، درك سياسي و تحليل سياسي داشته باشد. بنده در قضاياي تاريخ اسلام، اين مطلب را مكررا گفته ام؛ آن چيزي كه امام حسن مجتبي را شكست داد، نبودن تحليل سياسي در مردم بود، مردم تحليل سياسي نداشتند. آن چيز كه فتنه ي خوارج را به وجود آورد و اميرالمؤمنين را آن جور زير فشار قرار داد و قدرتمندترين آدم تاريخ را آن گونه مظلوم كرد و علي مظلوم شدف نبودن تحليل سياسي در مردم بود؛ والا مردم كه همه بي دين نبودند، تحليل سياسي نداشتند. دشمن شايعه اي مي انداخت، فورا اين شايعه همه جا پخش مي شد، همه قبول مي كردند! چرا بايد اين جور باشد؟!(6) سياسي بودن دانشجو يعني

سياسي بودن يعني دانشجو از آنچه كه در جهان ودر كشور خودش مي گذرد، آگاه باشيد، بينش داشته باشد. اگر اين نشد ممكن است فردي به حد اعلاي علم هم برسد، خيلي هم متدين باشد، اما دشمن اورا به قيمت بسيار ارزاني بخرد! او را زير بال خودش بگيرد.

در دوران رژيم طاغوت، اساتيدي داشتيم متخصص، متدين وخوب.

اما چون فهم سياسي نداشتند، به راحتي در اختيار هدف هاي آن رژيم قرار مي گرفتند، بدون آنكه خودشان بدانند. دانشجوها را هم به سمتي مي كشاندند كه آن رژيم مي خواست. كساني داشتيم كه عالم و متدين بودند؛ ولي نداشتن فهم و آگاهي و شعور سياسي، موجب شد كه جزو يكي از مهره هاي همان رژيم فاسد و ضد دين بشوند. پس، دانشجو بايستي آگاهي و فهم و درك سياسي داشته باشد، مباحث سياسي را بداند؛ آنچه در جهان مي گذرد، بداند.

امروز جمهوري اسلامي، از يك دولت مردمي صددرصد وابسته ي به مردم خودش برخوردار است. خوب، اين دولت چه كاري مي كند؟ در مسائل سياسي دنيا، كجاي كار است؟ هدف هايش چيست، اقداماتش كدام است؟ چرا در فلان جهت حركت مي كند؟ چرا در فلان جهت ديگر، حركت نمي كند؟ بايد اين ها را بدانيد.(7) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان در ماه مباره رمضان، 1383/8/10.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي جامعه ي اسلامي دانشجويان، 1381/6/16.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم التحصيلي گروهي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم التحصيلي گروهي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان ومسئولين دانشگاه تبريز1378/6/27.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانش آموزان و دانشجويان به مناسبت روز ملي مبارزه با استكبار، 1372/8/12.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشگاهيان و فرهنگيان استان كهكيلويه وبوير احمد، 1373/3/18.

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (4)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (4)

دانشجوها بايستي سياسي بشوند؛ يعني فهم سياسي پيدا كنند، فهم سياسي، غير از سياسي كاري و سياست بازي

است، غير از دستخوش جريان هاي سياسي شدن است. اتفاقا فهم سياسي موجب مي شود كه آدم، دستخوش جريان هاي سياسي نشود. من اين را مي خواهم. من مي خواهم كه وقتي دانشجو نگاه مي كند به آن كسي كه آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد كه او كيست و چه كاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درك كند و از كار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ من مي خواهم كه وقتي دانشجو نگاه مي كند به آن كسي كه آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد كه او كيست و چه كاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درك كند و از كار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ دنبال اين هستم. اگر سياسي نباشيد، نمي توانيد؛ بايد سياسي باشيد. من باز هم هميشه روي اين حرفم تكيه مي كنم كه دانشگاه، بايد سياسي باشد، تا دانشجو فريب خورد و وسيله اي براي كساني نشود كه مي خواهند سر به تن نظام اسلامي و جمهوري اسلامي و هيچ كس ديگر نباشد! فقط دنبال قدرتند، هر طور مي خواهد بوشد! به قول معروف براي يك دستمال، حاضرند قيصريه را آتش بزنند!(1) دانشگاه مركز علم و آگاهي است نه محل دخالت ها و نقش آفريني متحجران سياسي

دانشگاه مركز علم و آگاهي است. هر چيزي كه مزاحم علم و آگاهي باشد، جايش

در دانشگاه نيست. دانشگاه ضربه ي اساسي را از همين دخالت ها و نقش آفريني متحجران سياسي در محيط هاي دانشجويي مي خورد. دانشگاه بايد محيط كار علمي و تحقيقي باشد. دانشگاه بايد جايي باشد كه در آن امكان فريب، تقلب و مغلطه بازي يا وجود نداشته باشد يا كم وجود داشته باشد. بايد آن كساني كه غوغا زيستند و اصلا در فضاي غوغا مي توانند زندگي كنند وبدون فضاي غوغا زندگي برايشان مشكل است، نتواند در دانشگاه نقش ايفا كنند؛ اين انتظار از دانشگاه و جوان هاي دانشجو و اساتيد و مديران دانشگاه هست كه آن را عملي كنند. راهش هم اين است كه كار را با تكيه ي به همان پايه ي آگاهي انجام بدهيم.(2) معناي اسلامي كردن دانشگاه ها و ويژگي هاي دانشگاه اسلامي

اسلامي كردن دانشگاه ها يك معناي عميق و وسيع و جامعي دارد؛ و به اعتقادمن، از نان شب براي دانشگاه ها واجب تر است!

اگر بخواهيد دانشگاه، علمي هم بوشدف بايد اسلامي بشود؛ از شاخصه هاي اسلامي شدن، علمي شدن و عميق شدن است، خودباور بودن استاد و دانشجو است، اتكا به نفس داشتن استاد و دانشجو است. همه ي مسئله اين نيست كه حالا يكي با آستين كوتاه بيايد، يكي با چهار تا موي پيدا بيايد! مسائل اسلامي كردن كه اين نيست! البته يكي از خصوصيات دانشگاه اسلامي اين است كه تدين در آن، وجه غالب است؛ چون جامعه ي ما جامعه ي اسلامي است و تدين در آن، وجه غالب است.

آيا معناي اسلامي بودن اين است كه اصلا آدم بي دين و آدمي غير ديني درجامعه نيست؟ آدم

متظاهر به دين نيست؟ چرا، هست؛ آيا كسي آن ها را مجازات مي كند؟ آيا كسي حتي افراد غيرمتدين و غيرمسلمان را معاقب به عقوبتي مي كند؟ تعقيب مي كند؟ پس اين طور نيست؛ بايد دين، وجه غالب باشد.معناي اسلامي بودن دانشگاه هم همين است؛ متدين بودن دانشگاه، يعني اين؛ و تازه متدين بودن، يكي از ابعاد اسلامي بودن دانشگاه است، نه همه ي آن. اسلامي بودن دانشگاه، يعني دانشگاهي كه بتواند علم را در خود بجوشاند؛ همچنان كه اسلام، يك روز در بين مردم اين حالت را به وجود آورد، در حالي كه با علم، هيچ رابطه اي نداشتند!

اسلام براي علم، عزت و شرف اصيل قائل است، نه شرف ابزاري؛ و علم را نور مي داند. خوب، اگر اسلامي شد، اين تفكر در دانشگاه خواهد آمد. در زمينه ي علوم اسلامي به يك صورت، و در زمينه ي علوم ديگر، به صورت ديگر. ما حتي در كتاب هاي درسي رشته ي عولم انساني، گاهي مي بينيم چيزهايي هست كه درست بر ضد ان چيزي است كه بايد باشد! يعني در آن، وارفتگي در مقابل بيگانه، بي عزمي در مقابل تهاجم و تسليم در مقابل دشمن، تعليم داده مي وشد! خوب، اين درست نيست، اين درست ضد اسلامي بودن است!

اسلامي بودن، يعني ايستادگي بر روي اصول و پايه هاي مستحكمي كه زير پاي انديشه و فكر انسان وجود دارد؛ و بر اساس آن، بنا كردن، پيش رفتن، جوشيدن و زاييدن. اين، اسلامي كردن است. دانشگاه اسلامي، دانشگاهي شكوفا و پر نشاط است؛ دانشگاه است كه در آن، علم عزيز است! عالم عزيز است، استاد كرامت

دارد و داشجويي عبادت است! شما كجا چنين چيزي را پيدا مي كنيد كه دانشجو قصد قربت كند و درس بخواند. خوب، اين ها چيزهاي خيلي مهمي است. اين، دانشگاه اسلامي است.

البته عض كرديم كه يك بعد آن هم تدين است؛ يعني مظاهر فساد و مظاهر فسق در آن جا و جود نداشته باشد-همان چيزهايي كه جزو بينات و واضحات است- مسئله دختر و پسر، مسئله بعضي از منكرات و بعضي از محرمات، بايد نباشد؛ مثل داخل جامعه و خانه ي من و شما كه نبايد باشد، در داخل دانشگاه هم نبايد باشد.(3)

منظور من از اهتمام به اسلامي شدن دانشگاه اين است كه

اين كه من چند سال پيش بحث اسلامي شدن دانشگاه ها را مطرح كردم -در واقع فريادش را زدم- اين معنايش اين نبود كه دانشگاه هاي ما رؤساي ناباب، يا آدم هاي ناجوري دارد، يا دانشجوهاي ما بي دينند؛ نخير. همين دانشجوها با بنده هم ارتباط دارند، من با دانشجوهاي مختلف مرتبطم؛ مي دانم كه در بين آن ها افراد متدين خيلي زياد است.

اكثريت قاطع با كساني است كه متدين وارد دانشگاه مي شوند؛ منتها محيط و فضاي دانشگاه، با وجود شما كه رئيس و متدين هستيد، با وجود مأمورين و كارگزاراني كه همه ي آن ها هم متدينند، با اين وزيري كه سرتاپايش براي دين است و تلاش مي كند، محيطي آسيب پذير است كه مي تواند كاملا پروراننده ي يك عنصر غير ديني- بلكه ضدديني- بشود. اين رابيابيد؛ خيلي مهم است.

من منظورم از آن حرفي كه آن وقت ها بارها تكرار كردم، اين نبود كه ببينيد زلف چه كسي از دخترها

بيرون است، با عنف با او برخورد كنند و با فلان جوان كه مثلا بازوهايش بيرون است، آن جور كنند! اين نبوده، اين ها چيزهاي كوچكي است، اين ها ظواهر و مظاهر هستند، اهميتي هم ندارند بحث بر سر اعتقادات و باورهاي ديني و آن ايمان درخشان و ارزشمند و بسيار و بسيار كارآمد ديني است كه وقتي با روح جواني و با همت و نيروي جواني همراه مي شود، مي تواند كوه هاي گران را از جا بكند. بحث سر آن است؛ آن را مراقب باشيد كه مورد تهاجم است.(4) معناي وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه ي اسلامي پيشرفته ي مستقل، جامعه ي امام، جامعه ي پيشاهنگ، جامعه ي الگو، ملت شاهد -ملتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا كنند، تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند -حركت نمايند.

در راه ايجاد چنين كشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست كه دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگه، روحاني و روشنفكر تحصيلكرده، در كنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت يك هدف حركت كنند؛ بدون اين نمي شود. او متدين است، و اين آگاه به مسائل جهان و مسائل روز.(5) وحدت حوزه و دانشگاه، يعني حركت پابه پاي علم و دين

در نظام اسلامي، علم و دين پابه پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست كه حتما بايستي تخصص هاي حوزه اي در دانشگاه و تخصص

هاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و بهم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه علم و دين هستند. مؤسسه علم و دين، يك مؤسسه است و علم و دين باهمند. اين مؤسسه، دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ي ديگر، دانشگاه ها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كاركنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند. علومي را كه امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهي ها به آن ها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهي ها احتياج دارند، علماي حوزه به آن ها تعليم بدهند. سر حضور نمايندگان روحاني در دانشگاه ها، همين است. چه قدر خوب است كه اين ارتباط ها، برنامه ريزي و سازماندهي بشود. اين، يكي از بهترين و طبيعي ترين وحدت هاست.

مي دانيد كه در دوران اختناق و در آن هنگامي كه دستگاه جبار براي جدا كردن روحانيون از تحصيلكرده ها، از تمام وسائل استفاده مي كرد، يك عده روحاني آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بين و مصلحت شناس داشتيم كه ارتباطشان را با دانشگاه ها مستحكم كردند. بهترين جلسات سخنراني هاي علمايي مثل مرحوم آية الله مطهري و امثال ايشان، در دانشگاه ها بود و مرحوم دكتر مفتح رضوان الله عليه يكي از پركارترين و فعال ترين اين گونه روحانيون بود.

طلاب و دانشجويان قدر يكديگر را بدانند، با يكديگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بيگانگي نكنند، احساس خويشاوندي و برادري را

حفظ كنند و روحانيون در دانشگاه ها عملا - قبل از قولا- كوشش كنند كه نمونه هاي كامل عالم دين و طلبه ي علوم ديني را به طلاب و دانشجويان و دانشگاهيان ارائه بدهند و نشان دهند كه هر دو نسبت به يكديگر، با حساسيت مثبت و با علاقه همكاري مي كنند. اين، همكاري و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براي اين كار، بايد برنامه ريزي و سازماندهي بشود.(6) بايد همكاري وحدت حوزه و دانشگاه را قدر بدانيم و آن را روز به روز تقويت كنيم

مباد آن روزي و آن زماني كه حوزه و دانشگاه، آهنگ جدايي و دوري از يكديگر داشته باشند؛ هم براي حوزه ها و دانشگاه ها، هم براي كشور، آينده و تاريخ، چيز بسيار خطرناكي است. يكي از عزيزترين دستاوردهاي اين انقلاب اين بود كه دو بخش عظيم فرهنگي كه سال ها تلاش شده بود از هم دور باشند- به يك معنا يكي مظهر دينداري، يكي هم مظهر تجدد باشد- و تجدد و دينداري، دو چيز مقابل هم محسوب بشوند، اين طلسم را شكست و بهترين نوع تجدد در جامعه را -كه تجدد، طبعا از سنن الهي است كه خداي متعال روز به روز حركت افكار و دل ها و ذهن ها به سمت دستاوردهاي جديد براي بشر را با سعي و كوشش خودشان تفضل مي كند- ملت ايران و جامعه ي روشنفكر و فرهنگيان ايران توانستند به سدت بياورند؛ كه همين انقلاب و مظاهر و تجليات عيني و خارجي و اداري - تشكيلاتي آن بود.

مبادا كه اين دستاورد، كم بها، بي رونق و كم فروغ بشود. بايد همكاري حوزه

و دانشگاه را قدر بدانيم و ارج بگذاريم و آن را روز به روز تقويت كنيم. اين آرزوها و تقاضاي من از همه كساني است كه در حوزه ها و دانشگاه ها صاحب نفوذ و صاحب تأثير و صاحب يك فكر و نظر هستند و حضوري دارند.(7) اهميت وجود دفاتر نهاد رهبري در دانشگاه ها

من اين نهاد را، نهاد واجب و لازمي مي دانم؛ بر حضور اين نهاد اصرار مي ورزم؛ به تصويب مقرراتي كه دست اين نهاد را به قدر اختياراتي كه لازم دارد - زياده خواهي هم نمي كنيم- باز بگذارد، تأكيد مي كنم و اين به عهده ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي و بقيه ي دستگاه هاي ذيربط است. هرچه تا حالا كرده اند كه چه بهتر؛ آنچه نشده است، بايد انجام بگيرد. نبايد به روحانيون و علمايي كه از اخلاص و دين و براي انجام وظيفه به دانشگاه ها رفته اند به چشم يك رقيب، مزاحم، يك چيز زائد، تشريفاتي يا مداخله گر در دانشگاه نگريست! اين يك نگرش خطا و غلطي خواهد بود و هرچه كه مي گذرد، ان شاءالله آثار كار شما بيشتر ظاهر خواهد شد.(8) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان ومسئولين دانشگاه تبريز1378/6/27.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 1381/9/7.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با رؤساي دانشگاه هاي سراسر كشور،1376/12/6.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با رؤساي دانشگاه هاي سراسر كشور،1377/9/9.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمع كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها،1369/9/28.

6- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمع

كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها، 1368/9/29.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

8-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با مسئولان دفاتر نهاد نمايندگي رهبر در دانشگاه ها، 1375/6/19.

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (5)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (5)

حضور در دانشگاه ها خيلي مهم است؛ چون ما روحانيون در پي اين هستيم كه مخاطبي پيدا كنيم و آنچه را كه از رسالت الهي بردوش ما است، به آن مخاطب برسانيم. اگر اين نباشد كه روحانيت معنايي ندارد؛ بالاخره اين فكر «العلماء ورثة الانبياء»، يك فكر رايج و قطعي در همه ي مفاهيم ديني است. تحريض به علم، بخش عمده اش براي اين است كه انسان، آن علم را به مخاطبيني برساند كه به آن احتياج دارند. بديهي است كه در معارف اسلامي، آن جايي كه روي علم تكيه شده است، مراد، علم توحيد و معرفت ديني است كه تبليغ آن و عمل ب آن، اين همه اهميت، و كسب آن، اين همه شرافت دارد.

پس اصل قضيه اين است كه اين رسالت و اين پيامبري را در اين سطح نازلي كه ما برعهده دارمي تحقق ببخشيم؛ به اين كه به مخاطبين خودمان برسانيم. خوب، امت ها مختلفند، مخاطبين و شنوندگان پيام و رسالت پيغمبران مختلف اند؛ بهترينشان كساني هستند كه جوان باشند كه اين تبليغ شما براي مدت سي سال، چهل سال، پنجاه سال در زندگي او اثر بكند؛ اين طوري است ديگر بالاخره امر دائر است بين اين كه به كسي ياد بدهيم كه پنجاه سال مي خواهد از آن استفاده كند، يا كسي كه مدت كوتاهي مي خواهد

استفاده كند. پس جوان بودن، يك امتياز است براي طول مدت استفاده.

دوم اين كه همين جوان بودن، اميتاز است براي خوب فراگيري و شكل گيري ذهن، به آنچه كه ما به او مي دهيم. فرق مي كند كه كسي ذهن شكل گرفته اي داشته باشد، يا اين كه ذهن آماده ي شكل گيري داشته باشد. جوان، امين امتياز دوم را هم دارد.

امتياز سوم اين است كه جوان، حق پذير است و آنچه به او گفته بشود -در وهله ي اول براي همه ي جوان ها بايد اين طور فرض كرد- گوش مي كند، براي يادگرفتن و عمل كردن؛ مگر در موارد استثنايي كه عواملي وجود دارد كه بناي بر گوش نكردن و عمل نكردن دارد، و الا به طور طبيعي، جوان اين گونه است و آمادگي پذيرش و عمل كردن هم دارد.

مخاطب شما غير از اين سه امتيازي كه مربوط به جواني است، امتياز ديگري هم دارد، و آن اين كه با سواد و اهل معرفت است؛ او ترجيح دارد بر كسي كه انسان براي فهماندن به اومشكل دارد و مطلب را درست درك نمي كند، جوان با سواد، اين هم امتياز چهارم.

امتياز پنجم اين است كه آينده ي كشور در درست اوست. يعني شما چنانچه بخواهيد مخاطبين را در كل كشور، مرتب و تقسيم و از هم جدا و افراز كنيد، شايد بشود گفت بهترين و اشرف مخاطبين، اين مخاطبيني هستند كه شما با آنان در دانشگاه ها مواجه اي؛ جوان، با سواد، اهل معرفتف آ?ينده دار و مؤثر در آينده ي كشور. ببينيد چقدر مهم است!(1) خصوصيات روحانيوني كه در دانشگاه ها فعاليت

دارند

دانشگاه هاي ما به حضور شما آقايان علما و حضور روحانيوم احتياج دارند؛ و روحاني يي كه بايد در اين دانشگاه ها برود، بايد حتما خصوصياتي در خود به وجود بياورد. بحمدالله شما حالا اين خصوصيات را بعضي كمتر، بعضي بيشتر داريد.

يك خصوصيت، خصوصيت علم و معرفت است. بايد با دست پر رفت؛ به قدري كه او احتياج دارد. و تا انسان تواني در حد بالا نداشته باشد، نمي تواند كسي را از سطوح نازل به يك حدي بالا بكشد؛ «آن دوصد من استخوان بايد كهخ صد من بار بردارد» مثل قديمي عاميانه، حركت كاملا درستي است. شما هر كس را بالا بكشيد، تا سينه ي خودتان مي توانيد بالا بكشيد؛ اين است ديگر.

پس بايستي انسان، سطح موجودي و تمكن فكري و علمي را در خود بالا بگيرد، تا بتواند اين را بالا بكشد. طرف را نبايستي كوچك ديد، سؤال او را بي ارزش، و نياز او را حقيرف و خودش را كم مؤونه تصور كرد، هر كسي اين طور با مخاطبش برخورد كند، شكست خواهد خورد و در ارتباط گيري و اثر گذاري، موفقيتي به دست نخواهد آورد. حق مخاطب را بايستي به او بدهيد؛ او را مستحق و مستوجب التقات و توجه و اهتمام بدانيد و به آن نسبت عمل كنيد.

بنابراين شرط اول، اين است كه از لحاظ معرفت، آدم با دست پر به ميان اين مجموعن برود؛ الحمدلله اين حاصل است، آقايان همه از فضلا هستند.

دوم اين كه او روحانيت شما را باور كند روحانيت شما را باور كند روحانيت هم به لباس نيست. اي بسا صاحب لباسي كه روحاني حقيقي نيست،

و اي بسا غير صاحب لباسي كه حقيقتا روحاني است! بايد روحاني باشد اهل معنا، اهل روح، با روح و با معنويت سر و كار داشته باشد.

بايد سخن او باطني داشته باشد؛ از باطني بربيايد. اگر سطحي و ظاهري وزباني و صوري بود، اثر نخواهد گذاشت. واقعا «اذا خرج من اللسان، لم تجاوز الاذان». اين گونه است ديگر. بايد از قلب برآيد؛ آن هم متوقف است بر ايمان و توجه و معنويت و روحانيت. و اين را مي شود به وجود آورد و تقويت كرد. هر وقتي كه كار در اين زمينه ها سخت و سنگين مي شود، بايد به ذخيره ي فياض تمام نشدني ذكر الله پنهاه برد- به نماز، به نافله، به توجه به خدا، به تضرع -اين ها انسان را فيضان مي بخشد.

اگر بخواهيم اين باران طهوري كه از سخن شما تراوش مي كند و نازل ميشود، حقيقتا مطهر باشد و ادناس و ارجاس را از دل ها و ذهن ها بزدايد، بايد آن را تصفيه كنيم. همان طور كه من مكرر از قول مولوي اين مطلب را نقل كرده ام؛ مي گويد: «اين آب هاي عالم همه ي پليدي هاي عالم را از بين مي برد، همه ي كثافت ها و دنس ها و نجاست ها با آب تطهير مي شود؛ اما خود آب، متغير و كثيف مي شود. بعد اين آب، براي اين كه دوباره طهارت خودش را به دست بياورد، عروج مي كند؛ به شكل بخار بالا مي رود و دوباره به شكل باران - ماء طهورا- برمي گردد!

معراجي لازم است، يك عروجي لازم است، براي اين كه انسان

بتواند آن طهارت را بازيافت كند و مطهر بشود و وارد فضاي ذهن و دل و فكر مخاطب بشود، تا بتواند او را تطهير بكند؛ و الا آب آلوده، مطهر هم نيست.

بنابراين، پناه بردن به ذكر الله و توجه به خدا و عرض نياز و هدايت خواستن و تضرع كردن، اين را تأمين و تضمين مي كند. از اين جهت، انسان هيچ مشكلي ندارد، و هميشه اين ذخيره ي فياض لطف و رحمت الهي، دم دست انسان است. اين دو خصوصيت.

و البته خصوصيت سوم هم اخلاق و به اصطلاح آن عقل معاشرت است، كه «ولوكنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك».(2) بايستي با مهرباني برخورد كرد؛ منتها مهرباني بدون ضعف - لين في قوة، در بعضي از تعبيرات هست- و نرمش قدرتمندانه. نه اين كه انسان آن قدر لين باشد كه هرچه گفتند - حرف غلط و نادرست و ناجورو اين ها را- قبول كند و بپذيرد، براي اين كه مي خواهد روي خوش نشان بدهد و طرف خوشش بيايد!

نه، اين كه «لين» نيست؛ اين، ضعف است. يعني آن برندگي را با نرمش همراه بكند؛ مثل تأثيري كه قطرات آب بر روي سنگ مي گذارد كه با همان لين طبيعي خودش، آن قدر روي اين سنگمي چكد، كه اين سنگ را تحت تأثير قرار مي دهد و گود مي كند. -لين به اين معنا- با آن ها با نرمش، با محبت و با مدارا عمل شود.

اين دانشجوها مثل فرزندان شما هستند؛ بايد برخورد با اين جماعت دانشجو، مثل برخورد با فرزند باشد. انسان گاهي از فرزند خودش خطايي هم مي بيند، حتي گاهي ممكن

است عصباني بشود؛ اما اين عصبانيت، او را به يك برخورد خشن وادار نمي كند. بايد اين گونه باشد -مثل فرزندان خودتان- البته انسان براي فرزندان، مراتبي دارد؛ از يك فرزند خيلي راضي استف از يك فرزندخيلي به آن حد راضي نيست.

آنچه شما در محيط هاي دانشجويي مشاهده مي كنيد، آنچه خوب و درخشان و دلنشين براي شما است، همان طبيعت كار است؛ چون طبيعت جوان در محيط اسلامي، طبيعت خوب است. الان هم در اين جماعت دانشجويي -كه قريب يك ميليون دانشجو در سراسر كشور داريم- بايد بدانيم كه اكثرقاطع اين ها، همان جوان هاي مؤمن خودمان هستند؛ بچه هاي مؤمن، دل هاي پاك، صاف و حق پذير، بچه هاي خوب.

البته در بين آن ها در گوشه و كنار، مواردي هم پيدا مي شود كه بچه هايي هستند كه يك خرده رضايت والدين را جلب نمي كنند؛ آن ها را هم بايد از سر تدبير، برخورد كرد؛ و بدانيد كه دشمن نسبت به دانشگاه، خيلي فعال است؛ بسيار فعال است. همين خصوصياتي كه راجع به جوان و اهميت مخاطبين به شما عرض كردم، در تحليل هاي قطعي دشمن وجود دارد.(3)

تلاش براي حذف روحانيت از محيط سياسي و دانشجويي، كار ساده و فقط صنفي نيست

ين معنا در دانشگاه هم صدق مي كند؛ گاهي هم متأسفانه اين كار به وسيله ي خودي ها انجام مي گيرد. وقتي كه ما مي بينيم مثلا سلسله كار بر مبناي حذف شخصيت و رزش روحانيت در محيط سياسي و يا در محيط دانشگهي شروع مي شود، اين كار، يك كار ساده و يك كار فقط صنفي نيست. اين كه مثلا

ما بياييم بساط حوزه ي علميه را كه بر مبناي تحقيق و دقت نظر و بر اساس مبنا سازي و نوآوري و تجديد نظر و ابتكار است -كه اين روش است؛ سبك و شيوه ي آموزش و تعليم و تعلم در حوزه هاي علميه، از اول بر مبناي تحقيق بوده- يك چيز تقليدي وانمود بكنيم وامثال مطهري و بهشتي و اين شاگردان حوزه را استثناهاي حوزه تلقي كنيم، يك اشتباه است.

طبيعتا كسي كه حوزه را درست نمي شناسد، كسي كه نمي داند حوزه چيست، چنين اشتباهي را مرتكب مي شود. البته به احتمال فراوان، بلكه شايد به طور يقين، آدم مي داند كه اين ها از روي بي غرضي هم گفته مي شود؛ يعني نظر سوئي وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فساد آور است. اين موجب مي شود كه ارزش علمي و معنوي روحانيت -كه پرچمدار و نماينده ي دين است- در چشم محيط دانشگاهي و دانشجويي از بين برود؛ كما اين كه شبيه اين كار، منتها با شيوه هاي ناشيانه تري، قبل از انقلاب انجام مي شد و بي تأثير هم نبود. واقعا قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهي، آخوند جماعت را آدم هاي پرگوي نادان پر توقع هيچ چيز ندان مي دانستند! من با عده ي از آن ها مواجه بودم.مثلا در يك جلسه، با يك طلبه كه مي نشستند و دو كلمه حرف حساب مي شنيدند، مي گفتند عجب، واقعا در بين روحانيتف مثل شمايي وجود دارد؟! در حالي كه آن طلبه، يك طلبه ي معمولي بود. آن ها روحانيت را نمي شناختند؛ يعني تلقي دستگاه هاي علمي و دانش كشور

از روحانيتف غلط بود. حوزه ي علميه، اصلا مركز علم و تحقيق بوده است. اگر علم براي علم، و علم بدون قصد مزد، مصداقي در كشور ما داشته باشد، از قديم در حوزه هاي علميه بوده است؛ ولي آن ها اين جا را يك محيط بي علم مي دانستند!(4)

هدف از تبليغات عليه روحانيت، ضربه زدن به دين بود

آن زهد و بي اعتنايي، به دنيا، آن پارسايي هايي كه در محيط روحانيت و در محيط طلبگي و بيرون از طلبگي بود و امروز هم بحمدلله هنوز به طور غالبي وجود دارد، اين را در چشم اين جماعت دانشگاهي و متجدد، تبديل كرده بودند به اين كه آخوند مفت خوراست! تعبير مفت خور، چيز روشني بود. وقتي در جايي مي گفتند مفت خورها، بدون هيچ اشاره و قيدي -مثل ضميري كه مرجع خودش ار پيدا مي كند- به روحانيون بر مي گشت! اين تبليغاتي بود كه انجام شده بود.

هدف از اين تبليغات چه بود؟ هدف از تبليغات، روحانيت نبود-روحانيت كه خصوصيتي نداشت- هدف از اين تبليغات، دين بود. اگر ما بياييم حيثيت روحانيت و فقاهت و رتبه ي علمي فقاهت و تأثير آن را در حركت كلي يك كشور منكر بشويم، يا زير سؤال ببريم، يا دچار خدشه بكنيم، در حقيقت به گرايش ديني طبقه ي كارآمد وعظيمي لطمه زده ايم؛ و اين همان كاري است كه آن ها مي خواهند، و آبي است به آسياب دشمن ريختن؛ لذا بايد در محيط دانشگاه، به اين نكته خيلي توجه شود.(5) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار نمايندگان محترم نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري دردانشگاه ها،1369/9/28.

2-زيرنويس=

سوره ي آل عرمان: آيه 159.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با نمايندگان محترم نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1376/7/16.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (6)

دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (6)

دانشجو را به كيش مي برند! به جاي كيش، سفر اصفهان يا مشهد را تدارك ببينيد؛ بگذاريد سفر او دستاورد معنوي داشته باشد. جوان هر جا برود، كيف حلال مي كند.جوان از خوشي هاي جواني لذت مي برد. در سنين ما، از غذايي كه ما خيلي لذت نمي بريم، جوان مي خورد و لذت مي برد؛ از منظره اي كه اصلا براي ما جاذبه اي ندارد، جوان كيف مي كند؛ اين خاصيت جواني است. چون پيرمردها اين دوره ار گذرانده اند، مي دانند آن جا چه خبر است؛ دوستاني كه اطلاع ندارند، بدانند. مي خواهيد جوان را سفر ببريد؛ يك سفر روستايي هم كه او را ببريد، برايش تنوع است و شادي دارد. آيا بايد حتما او را به كيش ببرند، چون در آن جا بعضي از ضوابط سست است -البته برخلاف حق سست است- و اين جوان بتواند ضابطه شكني كند؟! اسلامي شدن دانشگاه ها اين است؟! يا مثلا اردوي مختلط برگزار مي كنند! من خيلي تعجب كردم؛ اردوي مختلف دانشجويي؟! نفس اردوي مختلط، بد است.

آقاياني كه الان دست اندكار اردوي مختلط اند، همان كساني هستند كه سال هاي 63 و 64 در كلاس هاي دانشگاه ديورا كشيدند! بنده به دستور امام رفتم در نماز جمعه گفتم اين كار بد است. من

نمي فهمم اين ها چطور اين گونه عوض مي شوند و صدها و هشتاد درجه جهت راهشان را تغيير مي دهند. امام به من گفتند اين چه كاري است؛ ما هم رفتيم در نماز جمعه ي تهران گفتيم اين كار، كار مناسبي نيست. ديوار كشيدن، خلاصه ي حرف انقلاب و حرف ما نيست. حالا همان آقايان نه در كلاس، بلكه در اردوي شبانه روزي چند روزي، دختر و پسر را همراه مي كنند! يعني چه؟! كار بسيار بي قاعده و غلطي است.

در مناطقي از دنيا، معاشرت دختر و پسر و زن و مرد با يكديگر، كاملا عادي است و هيچ گونه حساسيتي وجود ندارد؛ يعني همان طور كخه دو مرد و دو زن با يكديگر تماس دارند، دو تا زن و مرد هم با هم تماس دارند؛ اما در كشور ما و در محيط اسلامي، مطلقا اين طور نيست. در كشور اسلامي، هر قدر به اين جهت نزديك شده ايم، به خاطر رنگ پذيري از فرهنگ بيگانه بوده است. چون آن ها از لحاظ تكنولوژي قوي تر از ما بوده اند، اين را به ما داده اند؛ و الا اگر ما از لحاظ علم و تكنولوژي، اين فرهنگ را صاعد ورايج كرده اند؛ آن وقت ما در دانشگاه هاي خود، اين را ترويج كنيم؟!(1) نبايد در دانشگاه ها موسيقي ترويج شود

الان در دانشگاه هاي كشور موسيقي ترويج مي شود؛ نبايد بشود. ترويج موسيقيف كاري است بر خلاف مذاق اسلام. درستاست كه هر نوع موسيقي اي حرام نيست، اما معناي ترويج موسيقي اين نيست كه با دقت بگردند موسيقي غيرحرام را پيدا كنند و آن را

تعليم دهند و ترويج كنند.(2) جهاد دنشگاهي فقط يك نهاد نيست، بلكه يك فرهنگ است

در مورد جهاد دانشگاهي من اعتقادم اين است كه اين تركيب -جهاد و دانشگاه، و تلفيق جهاد كه يك امر رزشي معنوي است با علم و دانش و با دانشگاه- داراي پيام است؛ نشان مي دهد كه مي توان علم جهادي و نيز جهاد علمي داشت؛ اين همان كاري است كه شماها مشغول ايد. علم شما علم جهادي است؛ با جهاد و با اجتهاد همراه است؛ دريزوه گري و منتظر نشستن براي هديه شدن علم از اين سو و آن سو نيست؛ دنبال علم مي رويد تا آن را به دست بياوريد؛ اين علم جهادي و علم برخاسته ي از مجاهدت و اجتهاد و تلاش است. از طرفي شما مشغول جهاد هستيد. جهاد يعني مبارزه براي يك هدف والا و مقدس.

(جهاد) ميدان هايي دارد؛ يكي از ميدان هايش حضور در نبردهاي مسلحانه ي رايج جهاني است. ميدان سياست هم دارد؛ ميدان علم هم دارد؛ ميدان اخلاق هم دارد. ملاك در صدق جهاد اين است كه اين حركتي كه انجام مي گيرد، جهت دار و مواجه با موانعي باشد كه همت بر زدودن اين موانع گماشته ميشود؛ اين مي شود مبارزه. جهاد يعني يك چنين مبارزه اي، كه وقتي داراي جهت و هدف الهي بود، آن وقت جنبه ي تقدس هم پيدا مي كند. شما مبارزه ي علمي مي كنيد؛ زيرا اين كار شما به وطر واضح دشمنان بسيار سختي دارد كه نمي خواهند اين حركت علمي و تحقيقي انجام بگيرد. لذا به نظر من جهاد دانشگاهي فقط يك نهاد نيست، بلكه

يك فرهنگ است؛ يك سمتگيري و حركت است. هرچه بتوانيم ما اين فرهنگ را ر جامعه گسترش دهيم و آن را پايدار و استوار كنيم، كشور را به سمت سربلندي و عزت و استقلال حقيقي بيشتر پيش برده ايم.(3) اهميت كار فرهنگي در دانشگاه ها

ما فرهنگ را بستر اصلي زندگي انسان مي دانيم؛ نه فقط بستر اصلي درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر كشور، بستر اصلي حركت عمومي آن كشور است. حركت سياسي و علمي اش هم در بستر فرهنگي است. فرهنگ، يعني خلقيات و ذاتيات يك جامعه و بومي يك ملت؛ تفكراتش، ايمانش، آرمان هايش؛ اين ها تشكيل دهنده ي مباني فرهنگ يك كشور است؛ اين هاست كه يك ملت را يا شجاع و غيور و جسور و مستقل مي كند، يا سرافكنده و ذليل و فرودست و خاك نشين و فقير مي كند.

فرهنگ، عنصر خيلي مهمي است.ما نمي توانيم از فرهنگ و رشد فرهنگي وپرورش فرهنگي صرف نظر كنيم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم گياه خودرو نيست. همه ي آنچه شما از نشانه ها و مظاهر فرهنگي در جامعه ي خودتان و در ه رنقطه اي از دنيا مي بينيد، بدون ترديد اين بذر را دستي افشانده است. البته انسان بعضي از دست ها را مي بيند، اما بعضي از دست ها را نمي بيند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضاي خيابان، تا راديو و تلويزيون، تا ماهواره، تا تبليغات جهاني؛ تا اينترنت، و از اين قبيل چيزها. فرهنگ، هدايت و پرورش دادن مي خواهد. بنابراين در دانشگاه ها كارفرهنگي بسيار مهم است.(4) استاد ايده آل

استاد چون مي

تواند محيط دانشجويي را تحت تأثير قرار دهد، بايدهايي دارد؛ اين بايد ها را حتما بايد رعايت كنيد؛ منتها در حد مقدور؛ لااقل به نبود مطلق اش راضي نشويد، يا به هيچ وجه به ضدش راضي نشويد. استاد بايد سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملي و ديني باشد؛ استاد ايده آل اين است. استاد واقعا بايد احساس غرورملي و غيرت ديني بكند و سرشار از روحيه ي خدمت باشد؛ يعني حقيقتا بخواهد كار كند و اين جوان ها را مثل بچه هاي خودش پرورش دهد. حالت بي تفاوتي، بي اعتنايي، از سر واكردن و كلاس را به هرچه گذراندن، مطلقا در يك استاد قابل قبول نيست. استاد بايد مدافع خلاقيت و نوآوري و ابتكار باشد...

استاد بايد از جريانات جهان آگاه باشد. استاد ما در محيط كلاس، به خاطر اثر گذاري اش بايد اين چيزها را بداند.

استاد بايد سياست زده نباشد؛ نه اين كه سياست نفهمد. فقره ي قبلي كه عرض كرديم، لازمه اش دانستن سياست است؛ اما سياست دانستن و سياسي بودن، غير از سياست زده بودن و سياسي كار بودن است. سياسي كاري بد است. بايد بفهمند چه كار دارند مي كنند؛ اما اين كه مرتب همه ي كارهايشان بر محور يك انگيزه ي سياسي باشد، بسيار بد است؛ به خصوص وقتي كه انگيزه هاي سياسي جنبه هاي جناحي و شخصي و حزبي پيدا مي كند، كه اين ديگر بد اندر بد مي شود! استاد بايد براي دانشجو وقت بگذارد.(5)

استاد مي تواند دانشجوي خود را متدين بار بياورد، چنان كه مي تواند منكر همه ي مقدسات هم بار بياورد!

من خلائي

را در ارتباط استاد و دانشجو مشاهده مي كنم كه اين خلاء بايد به وسيله ي شما پر شود. دانشجوي ما در محيط علمي ضمن اين كه علم مي آموزد، مي تواند خيلي از درس هاي غير آن علم مورد نظر را هم از استاد بياموزد و فراگيرد؛ از جمله ي آن ها، غرور ملي، علاقمندي به ميهن، دلبستگي به آينده ي كشور و افتخار به تاريخ و گذشته ي كشور است. اين ها عواملي است كه مي تواند در يك جوان دانشجو تأثيرات بسيار عميق و مثبتي بگذارد.

البته من در صدد انكار عوامل گوناگوني كه ممكن است جواني را دلسرد يا مأيوس و دلخسته كند، نيستم، اين ها هم عواملي است در جاي خود محفوظ اما اين بخش هم ناديده گرفته نشود كه استاد در كلاس درس مي تواند دانشجوي خود را متدين و معتقد به دين بار بياورد؛ چنان كه مي تواند ملحد ومنكر همه ي مقدسات هم بار بياورد؛ ولو كلاس، كلاس علم و دين نباشد؛ كلاس فيزيك و طبيعي و تاريخ و هر درس ديگري باشد.

استاد، هم مي تواند دانشجو را يك انسان دلبسته و مباهات كننده ي به كشور بار بياورد؛ هم مي تواند يك انسان الاابالي، بي علاقه، نادلبسته ي به ميهن و به گذشته و آينده ي كشور بار بياورد.

اعتقاد من اين است كه در زمينه ي تبليغ دين، مؤثرترين وسيله اي كه مي تواند دانشجو را ديني و علاقمند به مباني ديني بار بياورد، همين نكته ها واشاره ها و كلمه هايي است كه يك استاد مي تواند در كلاس با شاگردان خود در ميان بگذارد. اشاره

اي از يك استاد، گاهي اوقات تأثيرات عميقي در دل مي گذارد؛ اما گاهي عكس آن ديده مي شود.(6) با چنين استادي بايد برخورد خشن بشود

من خواهش مي كنم آقايان رؤساي دانشگاه ها به اين توجه داشته باشند و دستگاه هردو وزارتخانه هم توجه كند كه چنين چيزي امكان ندارد كه يك پسر دانشجوي ما به خاطر ظاهر مذهبي بودن مورد بي مهري قرار بگيرد، يا دختر دانشجوي ما به خاطر حجابش مورد بي مهري يا خداي نكرده مورد اهانت قرار بگيرد. البته اين ها گزارش هايي است كه تا حالا به من ريده و قطعي ندشه و شايد يكي دو مرود چندي پيش در حد نزديك به يقين بود، بنده هم يك عكس العملي نشان دادم. اما اين طور نباشد كه استادي را كه نسبت به مسائل انقلابي خيلي اهميت نمي دهد و ما چندي براي او شفاعت كرديم و به دانشجويان گفتيم عيبي ندارد بگذاريد اين استادها بيايند درس بدهند و بروند، حالا اين استاد بيايد در كلاس يا در محيط امتحان طوري برخورد بكند كه دانشجوي مسلمان و انقلابي احساس ناامني بكند. اين اصلا قابل قبول نيست .اين را آقايان توجه بفرمايند كه اگر چنانچه يك استاد اين چنين پيدا كرديد بايد برورد خشن با او بشود. يعني مسئله ضديت با مباحث و مسائل انقلابي تا اين حد كه موجب بشود يك استاد كه شاگرد خودش را بايد مثل فرزند خودش دوست بدارد به خاطر چادر داشتن با او برخورد بكند، اينجا معلوم مي شود اين استاد نسبت به دين ومسائل اسالمي و مسائل انقلابي، خيلي دردل عناد دارد. لهذا اگر يك

چنين معانديوجود دارد، چه لزومي دارد كه شما از چنين استادي استفاده كنيد؟!(7) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1381/9/26.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار هيأت علمي و كارشناسان جهاد دانشگاهي،1384/4/1.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب درديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها،1383/10/17.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب درديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها،1383/10/17.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي درديدار با اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي، 1382/2/22.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب درديدار مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي، 1371/8/19.

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(1)

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(1)

كلمه ي دانشجو از لحاظ بار معنايي، از جهت ديگري حامل معناي خيلي جالب توجه و مهمي است. دانشجو يعني جوان طالب علمي كه آينده در دست اوست. اين خصوصيات، در كلمه ي دانشجو هست. دانشجو، يعني جوان؛ چون دانشجويي، قهرا مربوط به دوران جواني است. طالب علم بودن و جستجوي از دانش هم در كلمه ي دانشجو هست.

چون فرض اين است كه آينده ي كشور، به سمت اداره ي علمي كشور پيش مي رود ديگر؛ يعني به سمت اداره ي عالمانه و مننطبق بر وازين دانش پيش مي رود، و هر كشور و هر جامعه اي كه علم و فهم و محاسبه ي دقيق، در همه ي شؤون آن دخالت داشته باشد، وضعش بهتر است.

بنابراين دانشجو يعني كسي كه ناظر به آينده، و متعلق به آينده است؛ آينده هم متعلق به اوست. ببينيد، اين عناوين و مفاهيمي كه در كلمه ي دانشجو گنجانده شده، خيلي مهم است. به همين دليل، فورا اين جا استفاده كنيم؛اگر دانشجو

از لحاظ جهت گيري فكري و سياسي دچار انحراف باشد، مصيبت بزرگي خواهد بود. درست است؟

اگر هدف دانشجو اين باشد كه درس بخوانم، براي اين كه زندگي شخصي خودم را مثلا آباد كنم، بقيه هرچه شد، بشود؛ خطر خيل بزرگي است.

اگر جهت زندگي دانشجو گفته شود كه بخشي از نيروهاي كشور، دچار آفات عقيدتي و فكري اند، شانه بالا بيندازد و بگويد به من چه!! همچنان كه اگر بگويند بخشي از مردم در فلان جا دچار زلزله شدند و از بين رفتند، شانه بالا بيندازد و بگويد به من چه!! بخشي از مردم از لحاظ وضع معيشتي دچار دشواري و مشكلند، شانه بالا بيندازد و بگويد به من چه!! اين حالت بي تفاوتي، مصيبت خيلي بزرگ است.

كسي كه بناست فردا امور مملكت در دست او باشد، اين قدر نسبت به مسائل جامعه و سرنوشت مردم بي اعتنا باشد، خيلي نگران كننده است. از اين نگران كننده تر، اين است كه بي تفاوت نيست، حساس است منتها حساسيت منفي؛ يعني درست علاقه مند به اين است كه بخشي از مردم جامه فرضا در يك زلزله نابود بشوند! حالا زلزه، يك مثال واضح، و يك نوع آفت جسماني و مادي است؛ از اين بدتر، آفت معنوي است كه كسي به آن توجه نمي كند. مثلا دلش بخواهد كه مردم، غرق در شهوات بشوند، دلش بخواهد كه مردم، غرق در بي ايماني بشوند؛ خودش هم اصلا اين طور باشد و به اين سمت بتازد! ببينيد مسئله دانشجو چه قدر حساس مي شود!

اگر ما معناي دانشجو و مافهيمي كه منطوي و مندرج در عنوان دانشجو است، به دقت مورد

ملاحظه قرار بدهيم، بايد نسبت به سرنوشت قشر دانشجو خيلي حساس بشويم هر كه هستيم؛ چه خودمان دانشجو باشيم، چه استاد، چه از مسئولان آموزش عالي كشور، چه از مسئولان كشور و چه آدمي معمولي باشيم كه داريم در خيابان راه مي رويم راه مي رويم اگر بدانيم دانشجو يعني چه، بايد نسبت به سرنوشت دانشجو خيلي حساس باشيم...(1) دو عنصر اصلي در تربيت دانشجو

دو عنصر اصلي در تربيت دانشجو هست، كه هيچكدام نبايستي مغفول عنه بماند؛ اگر مغفول غنه ماند، ما ضرر خواهيم كرد: يكي عنصر علم و تحقيق و كارايي علمي و جوشيدن استعدادهاي علمي و اين قبيل چيزهاست؛ يكي هم عبارت است از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالم سازي معنوي وروحي دانشجو. در دانشگاه ها، اين دو عنصر بايستي بدون تفكيك از يكديگر، با قدرت و با ظرفيت كامل كشور، تعقيب بشود.

اگر در كار عنصر اول كوتاهي كرديم، نتيجه چيست؟ همه مي دانند. دانشگاهي كه نتواد علم و تحقيق را به دانشجو منتقل بكند، و نتواند دانشجو را يك عالم، يك استاد، يك صاحب صلاحيت، يك مبتكر، و بالاخره يك مدير بالفعل براي بخشي از بخش هاي بي شمار اداره ي جامعه بسازد، آن دانشگاه، ديگر دانشگاه نيست. در اين زمينه، مسئله استاد، مسئله كتاب درسي، فضاي آموزشي، آزمايشگاه و مجلات علمي هست؛ از اين چيزهايي كه دائم ورد زبان ماهاست و همه ي ما هم آن را دنبال مي كنيم. همه ي شماها هم تقريبا دانشاهي هستيد و به اين مسائل خيلي خوب توجه داريد و دنبال مي كنيد. ان شاءالله روزبه روز هم بايد به قدر امكانات

كشور پيشتر برويم.

عنصر دوم، عبارت است از روحيه وتدين و حركت صحيح و سالم سازي معنوي و روحي دانشجو... در فضاي عمومي دانشگاهي كشور، به اين نكته ي دوم يعني مسئله روحيه و تدين و آگاهي دانشجو و بيرون آوردن او از حالت يك عنصر علمي بي جهت و بي هدف، به سمت يك عنصر علمي جهت دارتوجه كافي وجود ندارد. انسان با كامپيوتر متفاوت است. به كامپيوتر برنا مي دهند، آن هم برايشان جواب مسئله را حاضر مي كند؛ اما انسان كه اينطور نيست. انسان خودش برنامه ي خودش را تنظمي مي كند؛ خودش تصميم مي گيرد و خودش جهت گيري پيدا مي كند. اگر ما از اين جهت دوم غفلت بكنيم، دانشگاه همان چيزي خواهد شد كه در بيانات امام، مكرر در مكرر نسبت به آن هشدار داده شده است.(2)

ارزش هاي بزرگي كه دانشجويان ما به آن آراسته اند و لازم است آن را حفظ كنند

تدين و تعبد و پاكي دل و دامان كه بحمدالله مجموعه هاي قابل توجهي از جوانان دانشجوي ما به آن آراسته اند ارزش بسيار بزرگي است؛ اين را از دست ندهيد. عمده ي اشكالات و انحرافات سياسي، شروعش از نقطه ي مخدوش شدن اين ارزش است. نمي گويم همه ي اشكالات و انحرافات؛ مي گويم عمده ي آن ها...

در شما دختر و پسر مؤمن و متعبد و متعهد، موجود بسيار باارزشي وجود دارد كه ارزش آن موجود، از دنيا و مافيها بيشتر است؛ و آن، سلامت دل، سلامت نفس، پاكي روح و ناآلودگي يا كم آلودگي آن است. البته نمي گويم به كلي ناآلودگي؛ بالاخره هر كس ممكن

است فلتاتي داشته باشد؛ به قول قرآن، «الااللمم»؛ گناهاني كه يك وقت از روي خطا و اشتباه، از دست انسان در رفته؛ از اين ها ممكن است وجود داشته باشد؛ ولي آن نورانيت و صفا و پاكي فطري و ذاتي را كه الحمدلله در محيط دين كشور رشد پيدا كرده است حفظ كنيد. يك وقت اگر خطايي هم پيش مي آيد، بلافاصله به خداي متعال رو كنيد و پشيماني و انابه و تصميم بر اين كه انسان گناه نكند، راه علاج اين خطاهاست؛ اين ارزش خيلي بزرگي است...

ارزش ديگري كه خيلي مهم است و تلاش مي شود تا در محيط دانشجويي،اين ارزش هم از بين برود، عبارت است از اميد و اعتماد به آينده. چگونه به آينده اي كه نمي دانيم چيست، اعتماد كنيم؟ اعتماد به آينده، از طريق اعتماد به خودتان. آينده بايد خوب باشد. از راه تصميم گيري، فكر كردن، عمل كردن و اقدام پي در پي، شما مي توانيد به اينده اميدوار باشيد. آينده اي كه مي خواهيد به آن اميد ببنديم، تصوير كلي آن اين است كه نظام اسلامي همه ي ضعف هايي را كه بر اثر بد عملي و بي عملي پيش آمده كه اثرش در معيشت و فرهنگ و اخلاق مردم، جابه جا مشخص است برطرف كند. اين كار را چه كسي بايد بكند؟ شماها بايد بكنيد. زمان هم خيلي طولاني نخواهد بود. اين هايي كه الان سر كارند، ده، پانزده سال قبل مثل شما دانشجو بودند. شما مي توانيد بنيه ي حقيقي ديني و سياسي، قدرت تحليل، تصميم گيري، شناخت و ايستادگي در مقابل فشارهاي گوناگون دشمن را

-كه تا حايي كه بتواند، فشار وارد مي كند و انسان بايد مثل صخره در مقابل او بايستد- از حالا در خودتا ن به وجود بياوريد و ذخيره كنيد و نگه داريد؛ براي اين كه بتوانيد آينده را بسازيد. و بدانيد، مثل شما، همدل و همفكر و هم آرزوي با شما، در اين كشور فراوان هستند. شما كار خودتان را بكنيد؛ ديگراني هم هستند كه دارند كار خودشان را مي كنند.(3) خودسازي فكري، اخلاقي و انقلابي براي دانشجويان يك فريضه است

به شما دانشجوها مي گويم، سنگربان اين سنگر (دانشگاه) شماييد؛ مواظب باشيد خاكريزهاتان سست نشود؛ دئم خاكريزها را ترميم كنيد. خاكريزها، خاكريزهاي فرهنگي و فكري است؛ اين ها را ترميم كنيد. خودسازي فكري و اخلاقي و انقلابي دروني دانشجويان يك فريضه است-چه هر دانشجويي نسبت به خودش، چه به معناي درون دانشگاه و محيط دانشگاه- اين

خودسازي، همان ترميم خاكريزها و سنگرهاست.(4)

دانشجوي متدين و حزب اللهي كسي است كه

به نظرم به دانشجويان هم اين نكته را گفتم كه هر كس شب بيست و يكم، قرآن سرش گرفت و «بك ياالله» گفت، از نظر من او همان دانشجويي است كه من مي ويم متدين و خدايي و مسلمان و حزب اللهي است؛ كاري ندارم از كدام حزب و جناج و تشكيلات است.(5)

برداشت و توقع بنده و نظام اسلامي از جماعت دانشجو اين است كه برداشت و توقع بنده و نظام اسلامي از جماعت دانشجو اين است كه فكر مي كنيم دانشجو يك روشنفكر تمام عيار مسملان است؛ متدين است. در سطح دنيا جرياناتي وجود دارند كه بعضي شان در ايران شعبه هم دارند كه دانشجو را نه

روشنفكر مي پسندند، نه مسلمان. روشنفكر نمي پسندند، زيرا او را دچار تعصب ها و تحجرهاي حزبي و سياسي و وارداتي مي كنند. ما وقتي مي گوييم تحجر، فورا ذهنمان مي رود به تحجر مذهبي؛ بله آن هم يك نوع تحجر است، اما تحجر مذهبي نيست، بلكه خطرناك تر از آن، تحجر سياسي است؛ تحجرهاي ناشي از شكل بندي تحزب و سازمان هاي سياسي است كه اصلا امكان فكر كردن به كسي نمي دهند. اگر ده دليل قانع كننده براي حقانيت يك موضوع ذكر كنيم، قبول مي كند، اما در عمل طور ديگري عمل مي كند! چرا؟ چون حزب،-آن تشكيلات سياسي بالاي سر- مثل پدرخوانده ي مافيا از او اين گونه خواسته؛ اين را انسان متأسفانه در برخي از گوشه كنارهاي حتي محيط دانشگاهي مي بيند. پس آن مجموعه اي كه دچار يك چنين تحجري باشد، ديگر روشنفكر نيست، چون روشنفكري لازمه اش حق طلبي است، چشم بازف تكيه ي به منطق و استدلال است. اين كه مسلمان هم نمي خواهند باشد، براي اين است كه مي دانند مسلماني، خطرناك است. امروز عمده ي دردسرهايي كه اردوگاه استكبار و مشخصا آمريكا و صهيونيسم دجارش هستند -كه اين دردسرها خيلي زياد هم است به خاطر اين است- كه مسلمان ها به يك خودآگاهي ريده اند كه در اين خودآگاهي، اما بزرگوار و ملت ايران و انقلاب و نظام ما نقش فراواني داشته است. عمده ي دردسر آن ها از اين ناحيه است؛ لذا مي خواهند اين را بكوبند. به همين جهت از مسلمان بودن دانشجو به شدت ناراضي به شدت ناراضي و ناخشنودند.(6) پي نوشت :

1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه تهران،1376/11/11.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي جامعه ي اسلامي دانشجويان، 1381/6/16.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير، 1379/12/9.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1381/9/26.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 1381/9/7.

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)

مشكل اول، مشكل دچار شدن به ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگ هاي بيگانه و مضر است. دانشجو در معرض اين فرهنگ ها قرار مي گيرد و اين مشكل دانشگاه هاست. من كرارا در اين اجتماعات دانشجويي و دانشگاهي گفته ام كه چرا وقتي كسي وارد حوزه مي وشد، قاعدتا متدين خارج مي گردد؛ اما وقتي داخل دانشگاه مي شود، قاعدتا متدين خارج نمي گردد؟! چرا بايد اين طوري باشد؟ واقعا هم توقع درستي است وبايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است. واقعيت قضيه اين است كه دانشگاه محيطي است كه به خاطر كثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انوع و اقسام انگيزه ها و گرايش هاي اخلاقي فرهنگي ناسالم قرار گرفته است. دانشجو، غير از آن جوان در بازار است كه نه از مجله ي خارجي، نه از كتاب خارجي و نه از معارف بيرون اين مرز اصلا مطلع نيست. دانشجو، قاعدتا اطلاع پيدا مي كند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش مطرح مي شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ

آسيب هاي فرهنگي و بي مبالاتي در مقابل دين و بي تفاوتي در مقابل ارزش هاي ديني و انقلابي است. اين، يكي از مشكلات محيط دانشجويي ودانشجوست.

يكي از مشكلات ديگر كه نزديك به مشكل قبلي است آسيب پذيري در مقابل لغزش ها و انحرافات فكري است. در گذشته كه ماركسيسم خيلي فعال و پرنشاط بود، هر كسي كه با دانشگاه ارتباط داشت، واقعا اين را به روشني مي يافت. اصلادر دانشگاهف حتي آن دانشجوي مسلماني كه سوهان تفكرات ماركسيسم به مغزش نخورده بود، خيلي به ندرت مي شد پيدا كرد. بعضي از اين عناصر روشنفكر نام و نشانداري كه جزو مسلمانان هستند -زنده و مرده- و شما امروز به افكارشان اعتراض ي كنيد- كه اعتراض هاي بجايي هم هست- نقطه ي اشكال فكري اين ها، همان چيزي است كه خاصيت دوران دانشجويي و دانشگاهي آن ها بود. تفكر ماركسيستي وارد مي شد، زيد مي ديد كه مي خواهد ماركسيسم را رد بكند؛ براي رد آن، از معارف ماركسيسم استافده مي كرد؛ يعني «يؤتي من حيث يفر منه»! اين، در تفكرات و بيانات كساني كه در دو دهه قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهي هاي كامل اسلامي، در ميدان ماركسيسم وارد مي شدند، زياد ديده مي شد. اصلا تفكرات ماركسيستي در آن ها نفوذ كرده بود و در همه ي مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنين چيزي محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شكل مكتبي اش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زائل نشده اند. در عين حال، امروز انحرافات جديدي وجود

دارد. دنيا كه تنها با انحراف ماركسيسم، منحرف نشده است؛ قبل از ماركسيسم هم تفكرات غلط و انحرافي و ضداسلام بوده، بعد از ماركسيسم هم وجود دارد و الان هم هست. همين تفكراتي كه امروز به وسيله ي بعضي از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايي در دنيا پخش مي شود-كه البته نمي خواهم اسم بياورم، تا حرف كلي ما به جايي نزديك نشود-حمالة الحطب دمكراسي به نوع سوسيال دمكراسي هاي غربي است.

الان در دنيا تفكراتي هست كه جاده صاف كن تسلط استعماري نوع جديدآمريكا و اروپا بر همه ي دنياست؛ يعني ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربي و همين چيزي كه شما مي بينيد دينا رويش حساس است. اگردر جهت ايجاد حجاب، يك ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ي دنيا را غوغا بر مي دارد؛ ولي اگر در جهت كشف حجاب، به لباس كسي تعرض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نمي شود! اين واقعيتي است. امروز يكي از نشانه هاي تمدن و نظام جديدي كه دنياي استكبار مي خواهد بي سرو صدا بر همه ي عالم حاكم بكند، همين است.

مشكل سوم، همين مشكل مدرك گرايي و توجه وافر به زندگي مادي و اضغاث و احلام جواني است. در حوزه ها، به شكل سنتي چنين چيزي نيست اگر چه گاهي به شكل عارضي هست اما جوا دانشجو كه كارش تحصيل علم است، به اين سمت كشانده و رانده شده كه به فكر آينده و دكان آينده و كار آينده و پول و اين كه كدام رشته، پر درآمدتر است و كدام رشته توانايي هاي بيشتري به آدم مي دهد،

باشد. اين هم مشكل بزرگي است كه بايستي به فكرش بود؛ چون به علم لطمه مي خورد.

مشكل ديگر، مشكل آلت دست جريانات سياسي شدن و سياسي كاري در دانشگاه است. گاهي اوقات، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ي سياسي خاصي ندارد؛ اما آلت دست يك جريان و يك گروه سياسي كار قرار مي گيرد كه آن ها از او، چماق مي كنند و به سر هر كسي كه مي خواهند، مي زنند. اين هم يك مشكل بسيار بزرگ و حساس است.

مشكل ديگر، مشكل ابهام در جريانات و عملكردهاست. دانشجو، به طورطبيعي روشنفكر است؛ يعني جزو گروه هاي روشنفكر قهري است و نسبت به اوضاع جاري كشور، صاحب نظر و صاحب فكر و صاحب عقيده است و مي خواهد اظهار نظر بكند. دانشجو، به اين قانع نيست كه بگويد ما اينطور تشخيص داده ايم و ميخواهيم عمل بكنيم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مي كند، اما دلش مي خواهد وجه اين كاري را كه به آن تعبد كرده است، بداند. اگر ندانست، تدريجا دچار شبهه و ابهام مي شود. اين ابهام، او را حتي در نفس تعبد هم تضعيف مي كند و تعبدش رفته رفته ضعيف مي شود. پس، يكي از مشكلات دانشجو، اين است. دانشجويان، چون غالبا از جريانات هم بي خبراند و از بطون كارها اطلاع ندارند، چنانچه خبري در راديويا در روزنامه پخش شود، ذهنشان شروع به كار مي كند. اين در صورتي است كه مؤثر خارجي هم نباشد؛ اگر باشد، كه ديگر واويلاست!

و بالاخره، آن مشكلي كه به نظر بعضي ها، شايد مهم ترين

مشكل است، مشكل بي هويتي و عدم درك رسالت واقعي در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تارخي و آينده است.دانشجو، حقيقتا نمي داند كه چه كاره است. او نمي داند كه الان چه كاره است و در آينده چه نقشي خواهد داشت؛ مثل كاسبي كه به دنبال نان و نام مي دود و زندگي مي كند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقي دانشجو، براي خود او درست روشن نيست. اين ها مشكلات دانشجوست. بخشي از اين مشكلات را گفتيم اما يقينا بيش از اين هاست و مسائل و مشكلات ديگر و ريزه كاري هاي فراواني نيز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروه هاي گوناگون دانشجويي، تعارض بين دانشجوي بي دين و دانشجوي بادين، حتي تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشكلات ديگري كه وجود دارد.(1)

دانشجو بايد فكر كند و اين فكر را مطرح و مطالبه نمايد

ما مي خواهيم جوان ما احساس كند كه بايد فكر كند و بايد اين فكر را مطرح و آن را مطالبه كند.نمي خواهيم كار نمايشي كنيم و نيازي هم به كار نمايشي نداريم؛ اما به اين كه جوان ما -به خصوص مجموعه ي دانشجويي كه در سطح كشور بسيار گسترده و وسيع است- اين احساس را در خودش تقويت كند كه در آينده ي كشور نقش و مسئوليت دارد و بايد تعهدي در اين زمينه در خود احساس و براي آن تلاش كند، نياز داريم.(2)

بايد روحيه عدالت خواهي را در دانشجويان تقويت كنيم

اين كه ما بايد دانشجوها را به سياست بكشانيم، اين «بايد»را هم من قبول ندارم؛ اصلا «بايد» ندارد. جوان

دانشجو احساساتي دارد، تحركي دارد، خودش تمايل به اين معنا دارد؛ لزومي ندارد ما «بايد» داشته باشيم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجه ي اول متوجه عدالت خواهي است. آنچه بيش از همه چيز دانشجو را به خود متوجه مي كند، عدالت خواهي است؛ اين جهت را در او تقويت و تحكيم كنيد.

البته ممكن است به خيلي از مسئولان كشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض يك جوان است و هيچ اشكالي هم ندارد. بنده وقتي در مجامع دانشجويي شركت مي كنم -شماها يا بوده ايد و از نزديك ديده ايد، يا از تلويزيون مشاهده كرده ايد- مي بينيد كه چندين هزار دانشجو چه ابراز احساساتي مي كنند. من مي دانم در همين مجموعه ي چند هزار نفري، درصد قابل توجهي هستند كه به شخص من اعتراض دارند؛ ولي اگر بنا باشد محبت خودم را بين اين مجموعه تقسيم كنم، سهم آن ها را يك مثقال كمتر نخواهم گذاشت. اين ها هم جوان اند، اين ها هم فرزندان و بچه هاي من هستند، اين ها هم دانشجوهاي اين كشورند. گيرم به مسئله اي -به حق يا ناحق- اعتراض دارند؛ چه اشكال دارد؟ اعتراض داشتن ايرادي ندارد، اما مبنا و پايه ي كارش بايد درست باشد..(3) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي مركزي نمايندگان ولي فقيه در دانشگاه هاي كشور و مسئولان دفاتر نمايندگي، 1369/8/7.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي تشكل ها و نخبگان دانشجويي، 1382/8/15.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها، 1383/10/17.

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(3)

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(3)

وقتي مشا سؤال

مي كنيد و پاسخ مي خواهيد، بايد سؤالي بكنيد كه پاسخ آن - ازسوي هر كسي- قابل تشخيص و ارزيابي كمي باشد؛ و الا اين كه شما بگوييد «آيا مي دانيد كه از قل بيكاري چه مشكلاتي پيش مي آيد؟»، جوابش اين است كه بله، «چه كار مي كنيد؟» همين كارهايي كه مي بينيد داريم مي كنيم. اينطور طرح پرسش، چيزي عايد نخواهد كرد. يا از قوه ي قضائيه بپرسيد «شما براي رفع اين ويرانه پنج سال گذشته چه كار كرديد؟» آن ها چند صفحه به شما آمار خواهند داد كه اين كارها را كرده ايم. پاسخگويي مقوله ي بسيار حساسي است.چيزي كه شما بايد به آن اهتمام داشته باشيد، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسيار مهم است. اين خواست ها بايد وجود داشته باشد. در كنار اين خواست ها، اينطور هم نباشد كه همه ي كارهايي را كه مسئولان كرده اند، انسان زير سؤال ببرد و مورد ترديد قرار دهد؛ نه، واقعا در همين زمينه هايي كه شما مطرح كرديد، كارهاي خوب و زيادي صورت گرفته؛ منتها اداره ي كشور در مقطع امروز كار بسيار مشكلي است.

مي دانيد امروز ما در يك چالش عظيم قرار داريم با مراكز قدرتي كه فكر آن ها اين است كه اگر اين نظام كارآمدي خود را به طور كامل اثبات كند، عرصه براي آن ها تنگ خواهد شد؛ كما اين كه همين الان هم آن ها مي بينند در مقابل نظام جمهوري اسلامي كم كاري كرده اند كه نظام ما توانسته به پيشرفت هايي كه دوستان اشاره كردند، نايل آيد. البته به شما عرضه بكنم؛ پيشرفت

ها در بخش هاي مختلف، بيش از اين هاست.

گفتمان عدالت، يك گفتمان اساسي است و همه چيز ما است. منهاي آن، جمهوري اسلامي هيچ حرفي براي گفتن نخواهد داشت؛ بايد آن را داشته باشيم. اين گفتمان را بايد همه گير كنيد؛ به گونه اي كه هر جرياني، هر شخصي، هر حزبي و هر جناحي سركار بييد، خودش را ناگزير ببيند كه تسليم اين گفتمان شود؛ يعني براي عدالت تلاش كند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگيرد؛ اين را شما بايد نگه داريد و حفظ كنيد؛ اين مهم است.

اما در برخورد با آنچه شده، بايد خانگي برخورد كنيد؛ نه بيگانه وار و معترض. بالاخره كارهاي زيادي انجام گرفته، احيانا كوتاهي هايي هم شده؛ اما بايد مشكل را حل كرد. نبايد نتيجه ي قهري نحوه ي بيان اين باشد كه بعد از چندي انسان احساس كند كه به كل مجموعه به شدت معترض است؛ نه، شما براي موفقيت كل مجموعه داريدتلاش مي كنيد؛ اصلا همه ي تلاشتان اين است ك نظام را پيش ببريد. هرچه مي توانيد، جزئيات را تكميل كنيد. در بخش هايي كه خلأ وجود دارد، هرچه مي توانيد، كمك كنيد تا خلأ برطرف شود.

هرچه مي توانيد، شعار اصلي عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقويت و همگاني و در ذهن ها تعميق كنيد و روي پشتوانه و فلسفه ي فكري آن كار كنيد -اين ها لازم است- اما كاري نكنيد كه مخالفان شما اين ترديد را دامن بزنند كه آيا نظام اسلامي مي تواند؟ آيا نظام اسلامي توانسته؟ البته كه مي تواند؛ البته كه توانسته! مدعي دستگاه هاي مختلف

از لحاظ كارآمدي، خود بنده هستم.من دائما نسبت به كارآمدي، از اين سرال و مطالبه مي كنم؛ اما بنده اعتقادم اين است كه نظام اسلامي از همه ي دولت هايي كه در دوران استعمار و دوران نزديك به استعمار در كشور ما وجود داشته، قوي تر عمل كرده است.

بدون ترديد نظام جمهوري اسلامي در همه ي بخش ها قوي عمل كرده است. عناصر مؤمن و كارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه ي مردم هم به آن ها كمك كرده است. در بخش هايي ما با قدرت وارد ميدان شده ايم كه فكرش را نمي توانستيم بكنيم. در همه ي بخش هاي اينطور است. الان جاي توضيح و بيان آمار نيست. البته اقتضاي اين دوره ي از نظام جمهوري اسلامي، اقتضاي كار بيشتر، انقلابي تر، مؤمنانه تر و همه ي امكانات را بيش از اين به ميدان آوردن است؛ اين را قبول داريم. البته كم كاري وجود دارد، اما ناكارآمدي وجود ندارد؛ بين اين ها بايد تفكيك قائل شد. ناكارآمدي وجود ندارد؛ نظام اسلامي كارآيي دارد.

يك نشانه ي كارآيي نظام، وجود شما است. جوان دانشجوي مؤمن و معتقد به نظام مي تواند حرف و انگيزه ي خودش را قوي در فضاي جامعه مطرح كند. حرف شما فردا در تمام فضاي جامعه منتشر مي شود؛ اين نكته ي خيلي مهمي است؛ اين خودش كارآمدي اين نظام است. كارآمدي نظام غير از كارآمدي اين دستگاه با آن دستگاه است؛ نظام، نظام كارآمدي است. البته كارآمدي نظام، مجموعه ي عملكرد مثبت و منفي اي است كه دستگاه هاي نظام دارند؛ اما اين برآيند مثبت است.(1) دانشجويان و انگيزه

هاي نامبارك دشمنان

مجموعه ي جوان دانشجو، يك نيروي بالفعل و بالقوه است. خواست شما، كار شما، ايمان و اعتقاد شما، در وضع حال و آينده ي كشور، داراي اثر است. يقينا كسان زيادي هستند كه انگيزه هاي نامباركي در آن ها وجود دارد چه دشمنان صريح اين ملت، چه كساني كه در دشمني خيلي صراحت ندارند، اما دشمن اند و مايل اند دانشجو يا به بي عملي و انفعال بيفتد؛ مثل پركاهي در مسير جريانات زندگي؛ هرجايي او را مي برند، ببرند.

كار ديگري كه ممكن است بكنند، اين است كه اگر در دانشجو انگيزه اي براي تلاش و تلاش و اقدام وجود دارد، از آن براي مبارزه ي با نيروي اصلي مقاومت اسلامي كه امروز سايه اش نه فقط بر ايران، بلكه بر كل دنياي اسلام گسترده است استفاده كنند؛ يعني از نيروي جوان و فهميده و آگاه دانشجو، درست در عكس جهتي كه عقل و دين و فهم موقعيت سياسي اقتضا مي كند، استفاده كنند. اگر دشمنان نتوانستند دانشجو را در جهت خود خواسته به راه بيندازند، يقينا كار و تلاش و تبليغي مي كنند تا شايد بتوانند دانشجو را به انفعال و بي عملي بيندازند. شما در مقابل هر دو انگيزه بايد مقاومت و ايستادگي كنيد.(2) تلاش كنيد كشورتان را از همه جهت مستقل كنيد

امروز وظيفه شماست كه تلاش كندي و هدف اين تلاش هم عبارت است از عزت بخشيدن به اسلام و استقلال بخشيدن به ايران اسلامي. كشورتان را از همه جهت مستقل كنيد. البته مستقل بودن به معناي اين نيست كه در استفاده از خارج ار مرزها را ببنديم. اين كه

معقول نيست؛ هيچ كسي هم به اين كار دعوت نمي كند. در طول تاريخ، افراد بشر از همه استفاده كرده اند؛ اما فرق است بين تبادل فكر و انديشه و دارايي ها ميان دو موجود همسان و هموزن و همقدر، و دريوزگي يك موجود از موجود ديگر از راه التماس و اعطاي به او همراه با تحقير. اين، آن چيزي است كه كم و بيش تا قبل از انقلاب بوده است.

بايستي كشور را به آن پايه اي كه لازم است، برسانيد. اين، مسئوليت عظيم نسل جوان روشنفكر تحصيلكرده اين كشور است. (3)

عقب ماندگي هاي كشور، نتيجه ي بي اعتقاد كردن قشر تحصيل كرده به فرهنگ ودانش خودي است

امروز آن دوراني است كه بايد به ابزار دانش و معرفت و تلاش علمي، كاري كنيم كه عقب افتادگي هاي تحميلي دوران طولاني سلطه استبداد در اين كشور، جبران شود؛ آن دوراني كه نگذاشتند استعدادها شكوفا گردد؛ نگذاشتند هويت اصلي و حقيقي اين ملت، خود را نشان دهد؛ به تبع ورود كالاهاي صنعتي - كه نتيجه پيشرفت علم و صنعت غرب بود- در همه چيز، آن را به غرب وابسته كردد؛ كالاهاي فكري و فرهنگي را وارد اين كشور كردند و به اولين كاري كه دست زندند، بي اعتقاد كردن قشر تحصيلكرده اين كشور به موجودي خودش بود؛ به فرهنگ خودي، به رسوم و آداب خودي، به دانش خودي، به استعداد شكوفا و درخشاني كه در نسل ايراني وجود داشت. اين بي اعتقادي، در طول سال هاي متمادي، اثر خودش را بخشيد.

از روزي كه اين فكر -فكر تحقير ايراني- وارد اين كشور گرديد و موجب شد كه اين

احساس حقارت تا اعماق جان قشرهاي برگزيده اين كشور نفوذ كند، تا وقتي كه غرب محصول اين حالت را چيد، البته سال هاي طول كشيد؛ ولي بالاخره آن ها موفق شدند و نتيجه آن، همين عقب افتادگي هايي است كه شما در كشورمان مشاهده مي كنيد. با اين همه منابع انساني، با اين همه منابع مادي، با اين موقعيت جغرافيانيي ممتازي كه ما داريم، با آن سابقه درخشان علمي و فرهنگي وميراث عظيم گنجينه علمي كه ما داريم، وضع ما امروز از آنچه كه بايد در ميدان علم و صنعت و پيشرفت هاي گوناگون علمي باشد، بسي عقب تر است.(4)

دانشجو بايد فهم سياسي داشته باشد، تا فريب نخورد دانشجوها بايستي سياسي بشوند؛ يعني فهم سياسي پيدا كنند. فهم سياسي، غير از سياسي كاري و سياست بازي است، غير از دستخوش جريان هاي سياسي شدن است. اتفاقا فهم سياسي موجب مي شود كه آدم، دستخوش جريان هاي سياسي نشود. من اين را مي خواهم. من مي خواهم كه وقتي دانشجو نگاه مي كند به آن كسي كه آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد كه او كيست و چه كاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درك كند و از كار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ دنبال اين هستم.

اگر سياسي نباشيد، نميتوانيد؛ بايد سياسي باشيد. من باز هم هميشه روي اين حرفم تكيه مي كنم كه دانشگاه، بايد سياسي باشد، تا دانشجو فريب نخورد و وسيله اي براي كساني نشود كه مي خواهند سر

به تن نظام اسلامي و جمهوري اسلامي و هيچ كس ديگر نباشد! فقط دنبال قدرت اند، هر طور مي خواهد بشود!

به قول معروف براي يك دستمال، حاضرند قيصريه را آتش بزنند!(5)

دانشجويي كه تحليل سياسي نداشته باشد، مرد زمان خودش نيست!

دانشجويي كه اصلا نفهمد در دنيا چه مي گذرد، اين دانشجو دانشجوي زمان خودش نيست، مرد زمان خودش نيست. دانشجو بايد احساس سياسي، درك سياسي و تحليل سياسي داشته باشد. بنده در قضاياي تاريخ اسلام، اين مطلب را مكررا گفته ام؛ آن چيزي كه امام حسن مجتبي را شكست داد، نبودن تحليل سياسي در مردم بود، مردم تحليل سياسي نداشتند. آن چيز كه فتنه ي خوارج را به وجود آورد و اميرالمؤمنين را آن جور زير فشار قرار داد و قدرتمندترين آدم تاريخ را آن گونه مظلوم كرد و علي مظلوم شدف نبودن تحليل سياسي در مردم بود؛ والا مردم كه همه بي دين نبودند، تحليل سياسي نداشتند. دشمن شايعه اي مي انداخت، فورا اين شايعه همه جا پخش مي شد، همه قبول مي كردند! چرا بايد اين جور باشد؟!(6) سياسي بودن دانشجو يعني

سياسي بودن يعني دانشجو از آنچه كه در جهان ودر كشور خودش مي گذرد، آگاه باشيد، بينش داشته باشد. اگر اين نشد ممكن است فردي به حد اعلاي علم هم برسد، خيلي هم متدين باشد، اما دشمن اورا به قيمت بسيار ارزاني بخرد! او را زير بال خودش بگيرد.

در دوران رژيم طاغوت، اساتيدي داشتيم متخصص، متدين وخوب. اما چون فهم سياسي نداشتند، به راحتي در اختيار هدف هاي آن رژيم قرار مي گرفتند، بدون آنكه خودشان بدانند. دانشجوها را هم به سمتي مي

كشاندند كه آن رژيم مي خواست. كساني داشتيم كه عالم و متدين بودند؛ ولي نداشتن فهم و آگاهي و شعور سياسي، موجب شد كه جزو يكي از مهره هاي همان رژيم فاسد و ضد دين بشوند. پس، دانشجو بايستي آگاهي و فهم و درك سياسي داشته باشد، مباحث سياسي را بداند؛ آنچه در جهان مي گذرد، بداند.

امروز جمهوري اسلامي، از يك دولت مردمي صددرصد وابسته ي به مردم خودش برخوردار است. خوب، اين دولت چه كاري مي كند؟ در مسائل سياسي دنيا، كجاي كار است؟ هدف هايش چيست، اقداماتش كدام است؟ چرا در فلان جهت حركت مي كند؟ چرا در فلان جهت ديگر، حركت نمي كند؟ بايد اين ها را بدانيد.(7) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان در ماه مباره رمضان، 1383/8/10.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي جامعه ي اسلامي دانشجويان، 1381/6/16.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم التحصيلي گروهي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در مراسم التحصيلي گروهي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان ومسئولين دانشگاه تبريز1378/6/27.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانش آموزان و دانشجويان به مناسبت روز ملي مبارزه با استكبار، 1372/8/12.

7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشگاهيان و فرهنگيان استان كهكيلويه وبوير احمد، 1373/3/18.

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(4)

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(4) گاهي در يك جامعه، جو از يك جهت خيلي سنگين مي وشد؛ فرق هم نمي كند؛ هر انحرافي فضاي تنفس فكري يك جامعه را مسموم و آلوده مي كند. هر گونه انحرافي باشد؛ انحراف سياسي همين طور است؛ انحراف اخلاقي - شهواني، يا گرايش به

ماديان هم همين طور است. فرض بف ماييد در يك جامعه، غفلت همه ي اعضاي جامعه را گرفت است... در يك چنين فضايي كه غفلت، مهم ترين بليه ي مردم آن كشور است، ناگهان يك حركت، يك فرياد، يا يك جهت گيري دانشجويي، به كلي فضا را عوض مي كند... حال آن محيط دانشجويي كه اين خصوصيت مثبت و مهم را دارد، يكي دوتا خصوصيت منفي هم دارد كه بايد به آن ها هم كاملا توجه داشته باشيد. يكي اين است كه چون محيط دانشجويي، محيط احساسات است- جوان احساساتي است- هميشه يك عده ي رند ناقلاي كمين گرفته، مايل اند كه اگر بتواند، براي كارهاي مختلف، از اين مجموعه ي حساس آماده ي به تحرك استفاده اي بكنند... حساس و قابل اشتعال و زود پذير بودن و نرم و لطيف بودن روح و دل جوان، مثل يك شمشير دو لب است. هم تفكرات صحيح مي توانند اين فرصت را مورد بهره برداري قرار بدهند؛ وارد دانشگاه بشوند و آن را به كي بهشت برين تبديل كنند؛ هم تفكرات و روش هاي غلط مي توانند وارد دانشگاه بشوند. اين يك نقطه ي ضعف است. يعني نقطه اي است كه بايد در معاشرت و در برخورد دانشجويي به آن توجه داشت. دانشجو، جوان و آزاد فكر است. به طور طبيعي حساس و احساساتي است. ممكن است تحت تأثير هر حرف پر هيجان، يا حرف خوش ظاهري قرار گيرد. بايد به اين توجه داشته باشيد. اين يك نقطه ي ضعف است. البته عمده هم همين است؛ نمي خواهم نقاط ضعف را رديف بكنم. فعلا در محيط دانشجويي،

اين نقطه ي قابل توجه است.(1) بيداري دانشج.يي (جنبش دانشجويي) مقوله اي است صددرصد دانشجويي

حركت دانشجويي، يا جنبش دانشجويي يا به تعبير بهتر و رساتري كه مي توان برايش انتخاب كرد: بيداري دانشجويي و احساس مسؤليت دانشجويي، مقوله ي بسيار مهمي است؛ صددرصد هم دانشجويي است. چرا مي گوييم صددرصد دانشجويي است؟ چون بسياري از احساسات، در خواست ها و انگيزه ها ممكن است در قشر دانشجو وجود داشته باشد، اما به خصوصيت دانشجويي او ارتباط مستقيمي نداشته باشد؛ مثل دغدغه ي شغل. شايد دانشجويي وجود نداشته باشد كه دغدغه ي شغل و آينده نداشته باشد؛ ليكن اين به حيثيت دانشجويي دانشجو ربطي ندارد؛ اين مربوط به هر جواني است؛ دانشجو هم نباشد، اين دغدغه را دارد. يامثلا دغدغه ي ازدواج و تشكيل خانواده، كه البته از اين مورد، حضار بيشتر هم خوششان مي آيد! هر دانشجويي چه دختر وچه پسر اين دغدغه را دارد؛ اين مطالبه و ميل را دارد؛ چون مسئله اساسي زندگي است؛ اما اين لازم ذاتي دانشجو نيست؛ اين لازم انسان بودن و جوان بودن اوست؛ دانشجو هم كه نباشد، اين احساس را دارد.

اما آن چيزي كه من اسمش را «بيداري دانشجويي» مي گذارم و امروز دربين دانشجويانو غير دانشجوويان معمول است و به آن «جنبش دانشجويي» مي گويند، مخصوص قشر دانشجو به حيث دانشجو است؛ يعني متعلق به همه ي جوانان نيست؛ متعلق به همين جوان قبل از محيط دانشجويي هم نيست؛ متعلق به اين جوان بعد از دوره ي دانشجويي هم نيست؛ اين متعلق به محيط داشنگاه است؛ متعلق به همين چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همين

مدتي كه شما در دانشگاه درنگ دريد؛ اين حقيقي است كه وجود دارد.

جنبش دانشجويي -يا به همان تعبير درست تر، بيداري دانشجويي- چيز جديدي نيست؛ يك چيز مخصوص ايران هم نيست؛ چون همان طور كه گفتيم، متعلق به محيط دانشگاه است.

اين بيداري، خصوصياتي دارد؛ انگيزه هايي در آن هست و نتايجي بر آن مترتب مي شود. اگر اين خصوصيات، درست شناسايي شود مي تواند به عنوان يك منبع غني و سرشار و فياض براي كشور و آن محيط (دانشگاه) و جامعه به كار گرفته بشود؛ اما اگر درست شناسسايي نشود، ممكن است تضييع بشود؛ مثل ثروتي كه شما از وجود آن و يا از كاربرد آن اطلاع نداريد.

بدتر از اين، آن صورتي است كه شما كه صاحبش هستيد، اطلاع نداريد؛ اما يك دزد و يك دغل اطلاع درد كه زير اين مخفي گاه، اين گنج هست؛ كاربردش هم اين است؛ لذا او مي آيد و استفاده مي كند؛ اين ديگر مي شود خسارت فوق خسارت! يكي از فرايض اوليه ي اولا خود دانشجو، ثانيا مجموعه ي مديران دانشجويان و دانشگاه ها، و ثالثا مجموعه ي مديران كشور، شناسايي اين پديده ي ذاتا دانشجويي است؛ يعني بيداري دانشجويي، يا جنبش دانشجويي، يا حركت دانشجويي؛ به هر اسمي آن را بناميد، حقيقتش را مي شناسيم كه چيست.(2)

علل و منشأ بيداري (جنبش) دانشجويي منشأ چنين پديده اي، خصوصياتي است كه در دانشگاه و مجموعه ي دانشجويان هست. سن و انرژي وتوان و نيروي جواني، معارف و دانش هايي كه دانشجو در اين دوره با آن ها آشنا مي شود (چه معارف علمي، چه معارف سياسي، چه معارف اجتماعي-

فراغت دانشجويي كه گرفتار زندگي و نان و دربند گرفتاري ها و باري هاي زندگي نيست و يك آزادي نسبي دارد و در جايي مسئوليتي ندارد، مجتمع بودن دانشجويان در يك محيط خاص، تأثير گرفتن از امواج عمومي جامعه و بازتاب آن ها را نشان دادن- چه مثبت و چه منفي- از عوامل اين پديده ي بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارك است كه در صورتي كه از آن استفاه نشود و يا بد استفاده بشود، بسيار خطرناك هم خواهد بود..(3) خصوصيات بيداري (جنبش) دانشجويي

در حركت دانشجويي يا بيداري دانشجويي، خصوصياتي هست كه تقريبا مي شود گفت در اغلب جاها يكسان است -با تفاوت فرهنگ ها و تاريخ ها و زيرزمينه هاي هر كشوري و هر ملتي و هر مجموعه انساني -ليكن مشتركاتي بالاخره در همه جا هست آن چيزي كه من در مورد كشور خودمان مي توانم به عنوان ويژگي هاي حركت دانشجويي ازقبل ازانقلاب تا اوان انقلاب و از اين جا به بعد عرض بكنيم، اين خصوصياتي است كه ذكر مي كنم.

خصوصيت اول، آرمان گرايي در مقابل مصلحت گرايي است؛ عشق به آرمان ها و مجذوب آرمان ها شدن. انسان وقتي كه در محيط تلاش و كار معمولي زندگي قرار مي گيرد، گاهي موانع جلوي چشم او را مي گيرد؛ آرمان ها را دور دست و غيرقابل دستيابي به انسان نشان مي دهد؛ و اين خطر بزرگي است. گاهي آرمان ها فراموش مي شوند. در محيط جوان، آرمان ها محسوس، ملموس، زنده، قابل دسترسي و دستيابي است؛ لذا براي آن ها تلاش مي شود؛ خود اين تلاش، تلاش مباركي مي شود.

خصوصيت

دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حركت دانشجويي، كلك، تقلب، حيله و شيوه هاي غيرانساني يي كه معمولا در محيط هاي زندگي رايج به كار مي رود، در اين جا كمرنگ است و يا به طور طبيعي نيست. در محيط معمولي زندگي، در محيط سياست، در محيط تجارت، در محيط بده بستان هاي اجتماعي، هر كسي هر حرفي كه مي زند، مواظب است بيند از اين حرف چه گيرش مي آيد و چه از دست مي دهد؛ حالا بسته به اين است كه چه قدر زرنگ، چه قدر پشت هم انداز و چه قدر عاقل باشد يا در نقطه ي مقابلش قرار گرفته باشد تا چيزي از دست بدهد، يا چيزي به دست بياورد؛ اما در محيط حركت دانشجويي، نه؛ حرف را براي خوب بودنش، براي درست بودنش، براي جاذبه داشتنش براي خود و براي حقيقت بيان مي كنند و دنبال و تعقيب مي كنند. نمي خواهم تعميم بدهم و بگويم كه هر نفر از آحاد دانشجو، هر تك تكي از اين حرف هايي كه مي زند، اينطور است؛ نه، اما اين رنگ غالب است.

خصوصيت سوم، آزادي و رهايياز وابستگي هاي گوناگون حزبي و سياسي و نژادي و امثال اين هاست. در اين مجموعه حركت دانشجويي، انسان مي تواند اين خصوصيت را مشاهده كند؛ كه اين هميك شعبه از همان مصلحت گرايي است. غالبا در اين جا از تقيداتي كه معمولا مجموعه هاي گوناگون سياسي و غيرسياسي براي افراد خودشان فراهم مي كنند، خبري نيست؛ جوان حوصله ي اين قيد و بندها را ندارد؛ لذا در گذشته ي پيش از انقلاب، احزابي بودند

و كارهايي مي كردند؛ اما به دانشگاه كه مي رسيدند، ضابطه از دستشان درمي رفت! ممكن بود چهار نفر عضو هم يارگيري بكنند، اما نمي توانستند انضباط هاي مورد نظر خودشان را انضباط هاي حزبي خيلي شديد كه در احزاب دنيا معمول بود و هست در محيط دانشجويي به درستي اعمال كنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايي به اجتهاد مي رسد. آن زمان ها حزب توده، حزب فعالي بود؛ تشكيلات خيلي وسيعي هم داشت؛ با شوروي ها هم مرتبط بود؛ اصلا براي آن ها كار مي كرد؛ اما به دانشگاه كه مي رسيد، مجبور بود بسياري از حقايق جزبي را از چشم دانشجو پنهان كند!

چهارمين خصوصيت اين حركت، مبتني بر اشخاص نبودن است؛ يعني اين حركت در دانشگاه صنعتي شريف هست، امروز هم هست، ده سال پيش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه سال پيش شما بوديد، نه ده سال بعد شما اين جا هستيد؛ اما اين حركت هست، ولي مبتني بر اشخاص نيست؛ متعلق به فضا و مجموعه ي حاضر است.

پنجمين خصوصيت بسيار مهمش اين است كه در مقابل مظاهري كه از نظر فطرت انساني زشت است مثل لم، زورگويي، تبعيض، بي عدالتي، تقلب، دورويي و نفاق حساسيت منفي دارد و آن را دفع مي كند. يك وقت در اول انقلاب، همين گروه منافقين، با اسفتاده از فرصت انقلاب توانستند در ميان جوانان و دانشجويان نفوذي پيدا كنند؛ اما وقتي معلوم شد كه اين ها منافقند، غالبا روي برگرداندند. چرا به آن ها منافق مي گفتند؟ چون ادعايشان اين بود كه بر اساس ايدئولوژي دين تشكيلات دارند، تلاش مي كنند و

آينده معين مي كنند؛ اما در عمل معلوم مي شد كه نه، از ايدئولوژي دين هيچ خبري نيست؛ تفكرات، تفكرات التقاطي ماركسيستي است؛ آن هم نه ماركسيستي يك دست؛ التقاطي، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجي و فعاليت و مبارزات هم آن چيزي كه حاكم بر بيشترين فعاليت هاي آن هاست، قدرت طلبي است؛ تلاش براي اين كه به قدرت دست پيدا كنند؛ قدرتي كه در پديد آمدنش نقش زيادي نداشتند؛ بلكه به عنوان يك مجموعه اصلا نقش نداشتند؛ هرچند ممكن بود افرادي از آن ها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آن ها معلوم شد كه ظاهرشان با باطنشان؛ رفشان با دلشان؛ ادعايشان با آنچه كه حقيقتا آن را دنبال مي كنند، يكي نيست مجموعه ي جوان دانشجويي از اين ها اعراض كرد و روي برگرداند.

ششمين خصوصيت اين حركت دانشجويي و اين پديده ي ذاتي محيط دانشگاه ها اين است كه بر اين حركت، فقط احساسات حكومت نمي كند؛ بلكه ضمن اين كه احساسات هست، منطق و تفكر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد؛ البته شدت و ضعف دارد؛ گاهي كم و گاهي زياد.(4) آفات جنبش دانشجويي

البته جنبش دانشجويي آفاتي دارد؛ بايد حقيقتا از اين آفات پرهيز كنيد و بترسيد.

يكي از آفات حركت دانشجويي اين است كه عناصر و مجموعه هاي ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوء استفاده كنند... اين ها وقتي ببينند كه ميداني هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در كشور حرف مي زند و تعيين كننده است، اين ها هم بنا مي

كنند اول سينه خيز، بعد يواش يواش نيم خيز، بعد هم يواش يواش با گردن افراشته مي آيند كه بله، ما هم هستيم! اگر مجموعه هاي سياسي قدرت طلب بدنيت بددل بد سابقهف طرف حركت دانشجويي آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، اين مي شود آفت...

يكي ديگر از آفات جنبش دانشجويي همان طور كه گفتم دور شدن از آرمان هاست. عزيزان من! ببينيد؛ سال ها قبل از انقلاب، يك واقعه ي جنايت آميز در روز شانزده آذر اتفاق افتاد. از اول انقلاب، مي شد كاري بكنند كه شانزده آذر اصلا فراموش بشود؛ چون اين قدر ما حوادث داشتيم؛ اما نه، مسئولان كشور و علاقمندان به مسائل كشور، مايل اند خاطره ي اين روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقي، اتفاقي در دانشگاه افتاد كه بعدها جبهه ي دژخيمان به خاطر همان هدفي كه جوانان داشتند و هدف والايي هم بود با آن ها مقابله كردند و به كشته شدن سه نفر انجاميد.

مسئله آن روز چه بود؟ ضديت با آمريكا. حالا چه موقع؟ آن وقتي كه سياست آمريكا و دولت آمريكا و رژيم آمريكا و عناصر اطلاعاتي و نظام آمريكا، در تمام شؤون اين كشور حاكم بودند. در اين كشور، چه آشكار و چه پنهان، همه چيز در دست آمريكايي ها بود؛ و امروز كه شما مي بينيد آمريكايي ها از اين كه ايران اسلامي به طرفشان نمي رود، زنجير مي جوند، به ياد آن روز است؛ چون اين، جا جايي بود كه اين ها مي ايستادند و ازاين جا به همه منطقه كشورهاي عربي وتركيه

و... فخر و آقايي مي فروختند و اعمال نفوذ مي كردند؛ چون اين جا را مال خودشان مي دانستند! كشروهاي معروف بزرگي هستند كه از اين كه ملتي اين جا وجود دارد كه با همه ي قدرت در مقابل افزون طلبي آمريكايي ها به صراحت حرف مي زند، آن ها احساس هيجان مي كنند و خوشحال اند! در چنين شرايطي، حالا يك عده بيايند به عنوان دانشجو، نقطه ي مقابل حركت شانزده آذر را علم بكنند؛ يعني گرايش به آمريكا تحت عنوان بسيار چوچ و سست و غيرمنطقي و غير مستدل؛ اين پشت كردن به جنبش دانشجويي است؛ اين اصلا جنبش دانشجويي نيست؛ اين به كلي يك چيز ديگر است؛ عكس آن است.

يا مثلا وقتي كه مسئله عدالت اجتماعي در كشور مطرح مي شود، دانشجو بايد از اين مسئله حمايت كند. عدالت اجتماعي، آن چيزي است كه حتي كساني كه اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعي را به دلايل سياسي و با انگيزه هاي گوناگون كمرنگ كنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعي را مطرح كنند. در دنيا، غير از مستكبران و زورگويان و چپاولگران عالم، هيچ انساني نيست كه از عدالت اجتماعي و ازاين شعار پشت كند. اين شعار در كشور مطرح مي شود؛ چه كسي بايد از اين شعار حمايت كند؟ چه كسي بايد بيشتر از همه درباره ي آن فكر كند؟ چه كسي بايد براي آن كار كند و درباره ي راه هاي تأمين آن تحقيق و بحث كند و ميزگرد بگذارد؟ غير دانشجويان؟ بايدتوجه داشت كه اين حركت دانشجويي و بيداري دانشجويي، مطلقا به سمت عكس جهت ها نرود. پس، يكي از

آفات اين جنبش، پشت كردن به آرمان ها، فراموش كردن آرمان ها و از ياد بردن آرمان هاست...

يكي ديگر از آفات مهم جنبش دانشجويي، سطحي شدن است. عزيزان من! از سطحي انديشي به شدت پرهيز كنيد. خصوصيت دانشجو، تعمق وتدقيق است. هر حرفي را كه مي شنويد، رويش فكر و دقت كنيد. چرا در اسلام هست كه «تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنه»؛ يك ساعت فكر كردن، ارزشش از عبادت سال ها بيشتر است؛ براي خاطر اين كه اگر شما فكر كرديد، عبادتتان هم معنا پيدا مي كند؛ تلاش سازندگيتان هم معنا پيدا مي كند؛ مبارزه تان هم معنا پيدا مي كند؛ دوستتان را مي شناسيد، دشمنتان را هم مي شناسيد... بايد فكر كرد. با فكر، انتخاب، انتخاب درستي خواهد بود. اگردر انتخاب اشتباه هم بكند، چنانچه انسان اهل فكر باشد، با او راحت تر مي شود حرف زد.

آن آدمي كه اهل فكر نيست، هرگونه انتخابي بكند، اگر اندك خطايي در آن باشد، نمي شود با او حرف زد و منطقي صحبت كرد؛ تسليم تعصب ها و ندانستن ها و جهالت هاي خودش است؛ اما وقتي اهل فكر و دقت بود، اگر خطايي هم اتفاق افتاده باشد، يك نفر آدم خيرخواه مي تواند با او حرف بزند و بگويد به اين دليل، اين كار خطاست. نبايد سطحي بود. به هر شعاري، به هر حرف گرمي، به هر دهان گرمي، به هر نقلي، نمي شود اعتماد كرد؛ بايد فكر كرد. اساس قضايا فكر است. آن چيزي كه انتظار عمده از انسان هاي فرزانه و هوشمند است، اين است.

يكي ديگر از آفات، به دام احزاب و

گروه ها افتادن است؛ كه اين را قبلا هم گفتم. مواظب باشيد؛ اختاپوس خطرناك احزاب وگروه هاي مختلف به سراغتان نيايد و شما را به دام نيندازد. از آن مجموعه ي آزادانديش، اغلب خصوصيات مثبت را خواهند گرفت؛ كه اگر اين شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مي گيرد و چيز خطرناكي مي شود و زندگي و سرمايه و

آينده ي انسان حقيقتا به باد مي رود و انسان دچار حسرت مي شود.(5) پي نوشت ها: 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي تشكل ها و نخبگان دانشجويي، 1375/9/15.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(5)

دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(5)

من دو نكته را به (دانشجويان المپيادي و دانشجويان برجسته ي علمي) بگويم: نكته ي اول اين است كه دولت و مسئولان بايد قدر اين ها را بدانند و برايشان امكنات فراهم كنند. برجسته هاي ذهني و فكري، فقط هم آن ها نيستند؛ در ميان دانشجويان و اساتيد جوان و غيرجوان افراد زايدي داريم كه اين گونه اند كه در امتحان ها و تجربه ها و مسابقه هاي گوناگون، اين برجستگي كاملا آشكار شده است. دولت بايد قدر اين ها را بداند و وسائل را براي پيشرفت علمي اين ها فراهم بكند تا نيازي احساس نكنند كه از محيط خودشان دور بشوند.

نكته ي دوم اين است كه خود آن ها اين ضريب هوشي و حافظه و استعدادشان را

ملي بدانند؛ اين ها ثروت هاي ملي است؛ ثروت هاي شخصي كه نيست؛ از آن براي كشور و ملت و خانواده شان استفاده كنند؛ اين ها امانت و سرمايه هاي خداداد است؛ ملك خصوصي نيست. نگونيد دولت به ما نرسيد؛ اگر هم دولت نرسيده باشد، اين عذر نمي شود.(1) خروج از كشور براي ادامه تحصيل را با اين شرايط قبول دارم

سؤال: مسئله اي كه اين روزها زياد مطرح مي شود، ولي عملا مخاطبان واقعي كمتر به آن توجه مي كنند، فرار مغزهاست. من نمي دانم چه طور مي توان از مهاجرت جوانان با استعدادي كه با اين همه زحمت وتلاش تحصيل كرده اند، جلوگيري كرد. براي نمونه، من خودم در يكي از دانشگاه هاي پيشرو يعني دانشگاه اميركبير و در سطح فوق ليسانس يكي از رشته هاي سنگين تحصيل كرده ام؛ اما با اين همه تلاش علمي، هيچكار مناسبي پيدا نمي كنم. مشكل فقط در نبود پارتي نيست؛ بلكه اصولا كار مناسبي وجود ندارد. غالب شركت ها و كارخانه ها به يك سري تكنولوژي هاي قديمي بسنده كرده اند و مسئولان امر كه بايد مديرت كنند، مشغول باندبازي و قدرت طلبي هستند... ما براي چه كساني همت و تلاش كنيم؟ ... به نظر مي رسد با استناد به آيات متعددي كه در قرآن براي هجرت آمده، وظيفه ي ما براي سالم ماندن، رفتن است!

جواب: اين كه گفته بشود براي سالم ماندن، ناچاريم برويم؛ نخير، بنده اين را قبول ندارم. سالم ماندن يعني چه؟ شما خيال كرده ايد كه در خارج از كشور به مهاجران كشور هاي ديگر چندان بهايي داده مي شود؟ شما فكر مي

كنيد در هر كشوري از اين كشورها، ارزش و شخصيت و شرف شما را به عنوان يك جوان ايراني رعايت خواهند كرد؟ شما پاي صحبت ها و درد دل هاي كساني كه رفته اند، بنشينيد تا ببينيد چه مي گويند.

انسان در خانه ي خودش بماند، براي خانواده ي خودش مفيد باشد، سخت تلاش كند، همه ي همت خودش را به كار بگيرد، يك مقدار هم زندگيش پايين تر باشد، اين براي يك اسنان با وجدان به مراتب خرسند كننده تر و شادمان كننده تر است تا اين كه به يك كشور ديگر برود و به ميهن و خانه ي خودش و به خاكي كه او را پرورش داده و اين استعداد و معلومات را به او داده و به همين دانشگاه اميركبيري كه شما شانه تان زير بار منت آن است، پشت كند و در خانه ي بيگانه، با منت و با اخم تخم كار كند، براي اين ك يك مقدار بيشتر به او پول مي دهند. اين شد هجرت؟! هجرت اسلامي اين است؟! نخير، به هيچ وجه؛ هجرت اسلامي اين نيست؛ اين «تعرب بعد الهجره» است؛ اين فرار كردن از ميدان كار و مسئوليت و وظيفه و رفتن به جايي است كه انسان مي خواهد زندگي شخصي خودش را يك مقدار بهتر كند؛ من به هيچ وجه به اين كار معتقد نيستم.

البته من حق را به جوان هاي با استعداد خودمان مي دهم؛ اين ها حق دارند انتظار داشته باشند و مسئولان بايد براي اين ها كار كنند؛ در اين ترديدي نيست؛ اما اگر آن ها كوتاهي كرده اند، معنايش اين نيست كه جوان

ما هم براي خودش توجيهي درست كند. البته اگر انسان براي افزايش معلومات به خحارج از كشور برود و برگردد، يا تحقيقي بكند و برگردد، اين فرار نيست و اشكالي ندارد؛ اما اين كه انسان كوله بارش ار ببندد و پشت كند و بگويد خداحافظ، ما رفتيم؛ نه، اين را من قبل ندارم.(2)

اگر براي تحصيل به خارج از كشور مي رويد مراقب باشيد هويت ملي و فرهنگي خود را گم نكنيد مجموعه ي انجمن هاي اسلامي در هرجا مشغول فعاليت اند، در واقع اين تكليف را بر دوش خود احساس كرده اند كه هويت اسلامي خود و آرمان هاي بلندي را كه ملت ايران دارد، در وجود خود و ديگر دانشجوها نزده نگهدارند؛ اين چيز بسيار مهمي است. بلاي بزرگي كه بر سر نسل هايي از جوانان كشور ما در دوره اي و در كشورهاي ديگر آمده، اين است كه آن ها براي تحصيل علم به كشورهاي ديگر رفته اند و چيزي هم ياد گرفته اند؛ اما يك چيز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش كردندو آن، هويت فرهنگي و ملي خودشان بوده است. اين ها به هر كشوري برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمي شايد مفيد بودند؛ اما مثل يك بيگانه در شور خود عمل كردند و نتوانستند به هدف هاي اساسي كشور و ملي خود خدمت لازم را بكنند. بياري از تحصيلكرده هاي در كشورهاي اروپايي، در دوره هايي از كشور ما، عامل وابستگي شدند؛ اين به خاطر آن بود كه اين ها هويت خود را گم كردند. (3)

اينكه نخبگان براي تكميل معلوماتشان به خارج مي روند مانعي ندارد، اما...

مكرر

گفته ام كه نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبكار ندانند. ما به مسئولان مرتب سفارش مي كنيم به نخبگان رسيدگي كنند؛ اين ها سرمايه هاي و گنجينه هاي كشورند و البته بايد به اين ها رسيدي شود؛ در اين شكي نيست. يك مطلب اين است كه ما مسئولان بايد خود را براي پشتيباني، حمايت و دفاع از نخبگان مسئول بدانيم؛ اما حرف ديگر اين است كه ما بگوييم نخبگان خود را از ملت ايران و از كشورشان طلبكار بدانند؛ اين دومي مطلقا قبول نيست. همه ي ما بدهكاريم: بدهكار به اين ملت، بدهكار به اين تاريخ، بدهكار به نسل هاي آينده. كساني كه كشور را ترك مي كنند و به خارج مي روند، يك وقت مي روند تا معلوماتشان را تكميل كنند و برگردند؛ چه اشكالي دارد؟ اين اصلا مانعي ندارد. مثلا در اين جا نيازي دارند-كارگاهي، وسيله ي كاري، درسي، دانشي، رتبه اي، استادي- اين نياز در اين جا برآورده نمي شود؛ در فلان نقطه ي دنيا برآورده مي شودغ بنابراين به آن جا مي روند و استفاده مي كنند و بر مي گردند؛ اين كه مورد تأييد ما است؛ ما از اين كار گله اي نداريم.

اما كساني كه كشور را رها مي كنند و به پشت سرشان نگه نمي كنند، اين ها سودي نمي برند. اين ها خانه ي خود را كه مال خودشان است و همه آن ها را محلي و صاحبخانه مي دانند، رها مي كنند؛ به نقطه اي مي روند كه اجير شوند! اجيري و مزدوري است؛ مزدوري با پول زياد؛ خيلي فرق مي كند. در خانه

ي خود زندگي كردن، در فضاي خانه خود تنفس كردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ اين كجا؟ اين كه يك ايراني به فلان نقطه ي دنيا برود-مثلا به استراليا يا كانادا يا اروپا - گيرم مركزي هم پيدا كند كه در آن جا كار كند و حقوقي هم بگيريد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقيباشد كه در ايران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نيست، همه او را بيگانه مي دانند، كسي او را صاحب حق نمي داند، با او احساس خويشاوندي نمي كند؛ اين كجا؟

اينطور نيست كه رفتن به خارج امتيازي محسوب شود؛ نه، ماندن در اين جا امتياز است. شما در خانه ي خود، براي مردم خود و براي خانواده ي خود كار مي كنيد؛ و اين ارزش بسيار بالايي است. نخبگان از اين ملت و از اين كشورند و توقع ما اين است كه براي اي ملت و اين كشور هم باشند. البته به مسئولان هم مرتبا سفارش مي كنيم و برخودمان هم لازم مي دانيم كه از اين جماعت نخبه -كه ذخاير كشورند- استفاده و حمايت كنيم.(4)

يك انسان نخبه زماني سربلند است كه بتواند در بهبود اوضاع كشور و ملت خودش نقش ايفا كند

مسئله خروج نخبگان از كشور- من چند بار تا حالا اين را گفته ام - به طور مطلق موضوعي منفي نيست؛ زيرا ممكن است نخبه اي از كشور خارج شود و بخواهد معلوماتي كسب كند و بعد برگدد و براي كشور مفيد باشد. البته بهتر اين است كه ما امكاناتي را براي همين نخبه فراهم كنيم، تا در خود كشور آنچه را كه از نظر رشد و شكوفايي استعداد

لازم دارد، مهيا شود: كارگاه داشته باشد، محيط مانور علمي و تحقيقي داشه باشد؛ اين بهترين است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند -فضاي دنيا فضاي وسيعي است -منتها اين رفتن بايد با حساب و كتاب انجام بگيرد؛ يعني آن نخبه بداند كه براي چه دارد مي رود؛ چه مي خواهد بكند و پساز آموزش آنچه را كه لازم دارد، چه استفاده اي مي خواهد از آن دانش بكند. آيا از آن دانش براي اعتلاي كشور و براي پيشرفت ملت خودش و براي راه انداختن نخبگان ديگر كشورش مي خواهد استفاده كند، يا نه، مي خواهد آن را در خدمت يك كارخانه يا شركت متعلق به يك سرمايه دار كانادايي يا آمريكايي يا اروپايي قرار دهد؟

اين بزرگ ترين تحقير يك انسان برجسته ي علمي است كه تلاش كند، زحمت بكشد، كار كند و همه ي امكانات كشورش درواقع منتهي شود به پديد آمدن اين انسان نخبه، اما او در خدمت فالن كارخانه دار يا فلان كمپاني دار هيچي ندان و هيچ نفهم ضد بشر فلان نقطه ي دنيا باشد و آن شخصي از اين انسان نخبه به عنوان يك مهره وابزار در مجموعه اش استفاده كند. يك انسان نخبه آن وقتي سرافراز و سربلند است كه بتواند در بهبود اوضاع كشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگي و آينده و تاريخ انسان هايي كه ذي حق نسبت به او هستند، نقش ايفا كند.(5) هرچه عالم تر و نخبه تر مي شويد، متواضع تر و مردمي تر شويد

نخبه بودن ملازمه اي با نخوت گرايي ندارد؛ البته من در شماها نمي بينم؛ چهره هاي نوراني شماها

اين جور نشان نمي دهد؛ اما به هر حال مراقب باشيد. فضاي نخبگي در كشور با فضاي تكبر به كلي بايد جدا شود. هرچه شما موفقيت هاي علمي تان بيشتر شد، هرجا به تحقيق جديدي دست يافتيد و توفيق بيشتري پيدا كرديدف متواضع تر، مردمي تر و خلاصه، خاكي تر شويد؛ اين است كه مي تواند تداوم پيشرفت ها و فايده ي وجود شما را بيشتر كند.(6) پي نوشت : 1-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير، 1379/12/9.

2-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير، 1379/12/9.

3-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمعي از دانشجويان اتحاديه انجمن هاي اسلامي شرق اروپا، 1381/5/19.

4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان در ماه مباره رمضان، 1383/8/10.

5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان، 1383/7/5.

6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان، 1383/7/5.

علما در كلام مقام معظم رهبري (مدظله العالي)

علما در كلام مقام معظم رهبري (مدظله العالي) روحانيّت نهادي برخاسته از متن اسلام و ادامه دهندة رسالت رسولان الهي در امر هدايت خلق به سوي الله است. تلاش دقيق و ژرف علميِ عالمانِ دين در طي اعصار گذشته، غناي فرهنگي تشيّع را بارور ساخته و زهد و پارسائي و قناعت آنان الگوهاي عملي فضيلت را در اذهان و ديدگان ترسيم نموده و جهاد ايشان با ستمگران، مستبدان و استعمارگران «حوزه» را در جبين مبارزات اجتماعي، سياسي قرار داده است. همدلي و همراهي آنان با مردم روحانيت را سنگ صبور درد و رنج مردم نموده و آنان را به رفيق عسرت و راحت ايشان تبديل كرده است.

در اين گفتار كوتاه، براي

آشنائي بيشتر با نهاد روحانيت، جستارهائي از كلام رهبر معظّم انقلاب حضرت آية الله العظمي خامنهاي (حفظه الله تعالي) را نقل ميكنيم.

_ آن كس كه ميگويد، اسلام منهاي روحانيت، او اسلام را نميخواهد؛ او چيزي را ميخواهد كه تلفيقي از افكار سلايق و عقائد شخصي خودش، با پشتوانهاي از كتاب و سنّت باشد.(1)

_ اگر كسي خيال كند كه به غير از جامعة علمي روحانيت تشيّع، كسي خواهد توانست قرآن و اسلام را عَلَم كند و تبيين و تفهيم نمايد در دنيا، ايمان و اعتقاد در دلها به وجود بياورد،... تصور غلط و اشتباهي است.(2)

_ بيش از هزار سال است كه جامعهي علمي شيعه و روحانيت شيعه بهطور رسمي در دنياي اسلام مشغول كار است، يعني از دوران آغاز فقاهت تا امروز _ حدود يازده قرن _ علما و فقهاي ما و شاگردان آنها و مبلّغان دين _ در مراتب و درجات مختلف _ تلاش و كار كردند و زحمت كشيدند و محصول زحمت آنها، هزاران هزاران جلد كتاب و مطلب و فقه و تفسير و حديث و معارف و فلسفه است كه در اختيار ما ميباشد. نتيجة مهمتر كار آنها، ميليونها مسلمان معتقد به اهل بيت و مكتب آنهاست كه در طول اين سنين متماديه بودهاند و زندگي و كار و تلاش كردهاند و عبادت خدا نمودهاند و رفته اند. امروز ما قطعهاي ديگر از همين نوار تاريخي هستيم.(3)

_ اين حوزهها در طول زمان اولاً توانستند دين را حفظ و تبيين كنند. اگر زحمات حوزههاي علمي از آغاز تا امروز نبود، يقيناً از دين و حقايق ديني چيزي باقي نميماند و بقاء دين مديون تلاش

علمي حوزههاست. ثانياً؛ اگر توانستند روحية ديني مردم را تقويت كنند، از اين حوزهها بوده است كه علماء و مبلغّين برخاستند و در ميان مردم دين را تبليغ كردند و روحية ديني را در بين مردم تقويت كردند و همچنين توانستند فكر جامعه را هدايت كنند.(4)

_ در كشور و تاريخ ما، هر نهضت و حركت و تحوّل و نقطهي عطف تاريخي كه روحانيت در آن حضور داشت به همان اندازه كه حركت ادامه داشته به پيروزي قطعي نايل شده است و هر جائي كه روحانيت نبوده است و پيش روي مناديان دين و معلمان قرآن، براي مردم حاصل نشده و نتوانستند ايمان اين قشر را به آن كار جلب كنند، آن كار ناكام مانده است. بنابراين در حدوث يك حركت، اگرروحانيون بودند، آن حركت پيشرفت كردند و به جايي رسيد. اگر در بقاي آن حركت روحانيون ماندند، به همان اندازه كه ماندند، به جائي رسيد. وقتي كه روحانيت از آن حركت جدا شد، آن حركت هم مثل چراغي كه خاموش بشود، به تدريج خاموش شد.(5)

_ نقش روحانيون در اين انقلاب، چيز غير قابل انكاري است. هيچكس هم تاكنون، اين نقش را انكار نكرده است.(6)

_ آنچه بهطور كلي ميشود گفت و بدان مطمئن بود اين است كه روحانيون به صورت قشر واحد، شامل بخشها، قشرها و قسمتها و طبقات مختلف، بهطور طبيعي طرفدار اين انقلابند و اين انقلاب را از خود ميدانند و لذا در خدمت اين انقلاب قرار ميگيرند.(7)

_ حوزهي علميه، بايد در صف اوّلِ حركت عظيم جامعه قرار داشته باشد. همانطور كه شما ملاحظه كردهايد، مراجع بزرگ ما، چه در زمان امام (رضوان الله

تعالي عليه) و چه بعد از زمان امام تا امروز مثل مرحوم آية الله العظمي گلپايگاني مرحوم آية الله العظمي نجفي و امروز هم آية العظمي اراكي (حفظه الله و ادام الله بقائهالشريف و رحمهم الله) در صف اوّل قرار داشتند. هر حادثة مهمي در جامعه بود اينها مقدّم بر ديگران بودند.(8)

_ در تشيّع روحانيّت با مردم مرتبط و پيوسته است.(9)

_ اتصال به تودهي مردم، نقاط مثبت روحانيت ماست. مردمي بودن و درد آنها را احساس كردن و براي آنها دلسوزاندن و كار كردن و به دشمنانشان نزديك نشدن، خصوصيتي است كه هيچ فرقهاي از فرق روحاني در عالم، آن را نداشته است و الان هم ندارد. اگر اين خصوصيت نبود، اطمينان مردم به روحانيت جلب نميشد كه به خيابانها بيايند و آنطور جان خود را در راه آرمانهاي اين انقلاب در معرض خطر قرار بدهند.(10)

_ من، هر چه كه در تاريخ روحانيت نگاه ميكنم _ جز در موارد استثنائي _ ملجأ و پناهي جز اهل علم نميبينم كه براي ضعفاء و فقرا وجود داشته باشد.(11)

_ علماي ما هميشه براي مردم كار و تلاش ميكردند، زحمت ميكشيدند، فقراء را پاسداري ميكردند و به آنها رسيدگي مينمودند.(12)

_ ما روحانيون در طول تاريخ، ملجأ و پناه فقرا بودهايم؛ نبايد ملجأ و پناه اغنياء بشويم و فقراء را از دست بدهيم... روحانيت بايد ملجأ مظلومان باشد.(13)

_ هر جا روحانيت هست مردم هم هستند. قشرهاي ديگر وجودشان فقط به معناي وجود همان قشر است؛ امّا روحانيت، وجودش به معناي وجود قشرهاي مختلف است به خاطر اينكه او مظهر توجّه و علاقه و ايمان و اعتقاد مردم است، در جامعة

ايراني ما روحانيت جزو اصيلترين بافتهاي اين جامعه است. اگر خواستند روحانيت را از اين ملّت بكنند، مثل اين است كه ... نخ يك تسبيح را بگيرند، ديگر چيزي باقي نميماند.(14)

_ از زمان رضاخان تا انتهاي رژيم سابق، هر چه كوشش كردند اين نهاد را _ كه اسمش روحانيت بود _ از بين ببرند نشد. انواع حيل را هم به كار بردند؛ ولي نشد. اگر چيز زيادي و مصنوعي بود يقيناً تا به حال بارها از بين رفته بود.(15)

_ دستهائي الان براي حذف روحانيت كار ميكنند ... من ميدانم كساني هستند كه حضور روحانيت را دوست ندارند. علّت دوست نداشتنشان هم اين است كه به مبناي فكري روحانيت و به رسالت او اصلاً عقيده ندارند.(16)

_ حوزه و روحانيت مثل خوني است كه در سرتاسر پيكرهي جامعه در جريان است، در حركت است، با همه جا مرتبط است؛ لذا مسائل روحانيت و مسائل حوزه، پيوندي ناگسستني دارد با مسائل كشور، مسائل نظام اسلامي، مسائل دنياي امروز و حتّي با مسائلي از تاريخ و گذشته.(17)

_ امروز حوزههاي علميه مثل كوه پشت سر نظام ايستادهاند. امروز مراجع معظم تقليد، فضلاي بزرگ شخصيتهاي عالي، طلاب و فضلاي جوان، در زمينههاي علمي، در زمينههاي سياسي، هر جائي كه نظام احتياج به پشتيباني داشته است. با كمال قوت و شهامت پشتيباني كردهاند.(18)

_ امروز عدهاي پافشاري ميكنند كه ... چرا ... اين روحانيون در رأس قدرت آمدهاند و موجب ميشوند كه دين از دل مردم برود؟! نه، اگر روحانيون، آدمهاي خوب و پارسا و عادل باشند، در رأس قدرت بودنشان، نه فقط مردم را از دين خارج نميكند، بلكه عليرغم انف آن

كساني كه نميخواهند اين را ببينند، آنان را بيشتر به دين و روحانيت گرايش ميدهد.

اگر براي زمامداران ديني، كنارهگيري از قدرت، موجب ميشد دين ترويج پيدا كند، اوّل كسي كه از قدرت كنارهگيري ميكرد، خود نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) بود.(19)

_ روحانيت شيعه و حوزههاي علميه، .. امروز در وضع بسيار فوقالعادهاي هم قرار گرفتهاند. آن وضع اين است كه درس و بحث و تحقيق علمي فقهيشان ميتواند در سرنوشت يك جامعه مؤثر باشد.(20)

_ در حوزههاي علميه بايد اين ظرفيت و اين توان به وجود بيايد كه بحرانهاي فكري را پيشبيني كند. بحرانهاي فكري، مثل بحرانهاي سياسي نيستند؛ بي سروصدا و آرام وارد ميشوند؛ به تدريج اثر ميگذاردند؛ ناگهان خودشان را ظاهر ميكنند، در حالي كه علاجشان آسان نيست.(21)

_ حقيقت اين است كه بعضي از روحانيون، خودشان را جزو اين انقلاب ندانستند. حقيقت اين است كه بعضي از روحانيون بارهاي سنگين مسئوليتيِ اين انقلاب را تحمّل نكردند. حتّي بالاتر. حقيقت اين است كه بعضي از اين روحانيون، حاضر نشدند حتّي پيام انقلاب را بعد از پيروزي آن، باور كنند ... بعضيها بودند كه عيبهاي كوچك را در نظام جمهوري اسلامي، عمده و بزرگ كردند.(22)

_ «آراستن سرو، ز پيراستن است،» زيبائي ما، در بيپيرايگي ماست. محبوبيت روحانيت، در تجمل و اشرافيگري او نيست، در سادگي و بيپيرايگي اوست ... تجمل و اشرافيگري روحانيون برايشان مضّر است،. آلوده شدن به برخي از پيرايهها و ظواهري كه در زندگي معمولي مردم، عادي است، براي روحانيون مضّر است، طلبه و روحاني، بايستي ساده باشند و مظهر سادگي روحانيت هم سادگي طلبگي است.(23)

_ حوزه علميه مشتمل بر ميراث

گرانبهائي از روشها و تجربهها و اندوختهها علمي است. براي بهره بردن از اين تراث علمي و فني و افزون بر آن، بايد از نيروي ابتكار و خلاقيت استفاده كرد و سلف صالح نيز با ابتكار و خلاقيت خود بود كه توانستند دانشهاي ديني را به سطح كنوني برسانند.(24)

_ اگر عالمي باتقوي هم باشد، امّا آشناي به زمان نباشد، نداند كه در دنيا چه ميگذرد و نداند كه دوست و دشمن كيست يك وقت ميبينيد همين كوه علم و تقوا به وزنهاي در ترازوي باطل تبديل ميشود. البته، كارش نه از روي عمد و اين كه خداي نكرده ميخواهد كار بد بكند؛ بلكه براي اثر ندانستن وضعيّت ... و ندانستن اين كه دشمن كيست و از ما چه ميخواهد، است، آگاه باشيد. «العالم بزمانه لا تحجم عليه اللّوابس»(25)

_ شما بدانيد كه وظيفهتان، درس خواندن و متّقي شدن است؛ امّا فقط اين دو مورد نيست.در كنار اينها، ابزار و چشمي هم لازم است كه اگر آن چشم و آن بصيرت نباشد، اينها به ضرر شما مردم تمام خواهد شد.(26) پي نوشت: 1و2) حوزه و روحانيت در آينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري _ جلد اول _ صفحة 36، «دفتر مقام معظم رهبري» ناشر سازمان تبليغات اسلامي _ 1375، چاپ اوّل.

3) همان، صفحة 4. 4) انوار ولايت _ ص 60 _ «ستاد پيگيري فرمايشات مقام معظم رهبري» _ ناشر:جامعة مدرسّين _ ارديبهشت 71. 5) حوزه و روحانيت در آينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج 1، صفحة 6.

6) همان، صفحة 63. 7) همان، صفحة 236. 8) همان، صفحة 192.

9) همان، صفحة 17. 10) همان، صفحة 19. 11) همان، صفحة

181.

12) همان، صفحة 37. 13) همان، صفحة 182. 14) همان، صفحة 165.

15) همان، صفحة 160. 16) همان، صفحة 239.

17) فيض حضور، بيانات مقام معظم رهبري در سفر به شهر قم 14و 15/7/79 _ انتشارات دفتر تبليغات اسلامي _ چاپ اوّل/ 1379 _ صفحة 6. 18) همان، صفحة 29.

19) حوزه و روحانيت در آئينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري _ ج 1 _ صفحة 240.

20) همان، صفحة 254. 21) فيض حضور، صفحة 31.

22) حوزه و روحانيت در آئينة رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج 1. صفحة 74.

23) همان، صفحة 195. 24) همان، صفحة 333.

25) همان، صفحة 127. 26) همان، صفحة 129.

منابع

(1) . 8/1/61 _ سخنراني در جمع روحانيون عراقي مقيم قم.

(2) . 5/8/69 سخنراني در جمع روحانيون آزاده.

(3) . سخنراني در جمع علماء چهار محال و بختياري _ 15/7/71.

(4) . آغاز درس خارج فقه _ مهر 1370.

(5) . در جمع طلاب در مدرسة فيضيه، 11/9/66.

(6) . ديدار با روحانيت مازندران، 17/2/63.

(7) . در ديدار با روحانيت غرب تهران _ 6/2/61.

(8) . آغاز درس خارج فقه _ 21/6/73.

(9) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 11/9/66.

(10) . ديدار با طلاب عازم به جبهه _ 26/8/66.

(11) . سمينار ائمه جمع در تهران _ 2/3/63.

(12) . در جمع علماء بوشهر _ 11/10/70.

(13) . در ديدار روحانيت قاين _ 3/1/66.

(14) . ديدار با روحانيت سبزوار _ 30/3/61.

(15) . ديدار با علماء آذربايجان _ 24/1/61.

(16) . ديدار به روحانيت لرستان _ 22/10/67.

(17) . در جمع طلاب در مدرسه فيضيه قم، 14/7/79.

(18) . در جمع طلاب، مدرسه فيضيه _ 14/7/79.

(19) . ديدار با روحانيون در آستانه رمضان _ 5/11/73.

(20) . در جمع طلاب مدرسه

فيضيه _ 11/9/66.

(21) . در جمع طلاب، مدرسه فيضيه _ 14/7/79.

(22) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 27/2/63.

(23) . در جمع طلاب مدرسه فيضيه _ 11/9/66.

(24) . پيام به جامعه مدرسين _ 24/8/71.

(25) . در مراسم عمامهگزاري _ 18/11/71.

(26) . در مراسم عمامهگذاري، 26/10/72

حفظ شعائر و محتواي اسلام

حفظ شعائر و محتواي اسلام مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

دو چيز بايستي در كنار هم، روزبه روز قويتر در كشور تحقق پيدا كند:

اول، حفظ آثار و شعاير و ظواهر و نماي اسلامي جامعه است . اين، خيلي مهم است . دشمنان سعي مي كنند كه اين حرفها را بمباردمان تبليغاتي كنند؛ ليكن گوش به حرف دشمن ندهيد . دشمن، دشمن است . ظواهر اسلامي جامعه بايد حفظ بشود . اين جامعه، جامعه ي اسلامي نمونه است . زنان بايد مواظب باشند . مردان بايد مواظب باشند . كساني كه مأموريت دارند، بيشتر بايد مواظب باشند . كساني كه در لباس انقلابند _ مثل روحانيون و ديگر كساني كه لباسهاي وابسته به انقلاب را دارند _ بيشتر از ديگران بايد مواظب باشند . همه ي آحاد جامعه بايد سعي كنند كه صورت جامعه را يك صورت اسلامي قرار بدهند .

من همين جا، خلأ اذان در جامعه مان را يادآور بشوم . در اين تهران، صداي اذان به گوش انسان نمي رسد . چرا؟ اذان، يك شعار اسلامي است . ما با اين كه پشت بلندگو، تا دير وقتي از شب، شعر يا قرآن يا نوحه بخوانند و مزاحم همسايه ها بشوند، مخالفيم . با چنين چيزي، مقابله هم مي كنيم؛ اما با اين كه صداي اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجره ها خارج بشود، صددرصد موافقيم .

اذان، چيز خيلي خوبي

است؛ «حي علي الصلوة» ، «حي علي الفلاح» ، «الله اكبر» . چرا در جامعه اذان نيست؟ اذان با توجه، به دلها اميد مي دهد . بانگ اذان، دلهاي افسرده را روشن مي كند . البته در سحرها، براي اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند؛ با حنجره اشكالي ندارد . هرچند وقت بيداري است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود . همه ي ظواهر جامعه، اين طور باشد . مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامال از انسانهاي ذاكر و ساجد و راكع باشد .

چشمها، ظواهر را مي بينند و پشت چشمها، دلها قرار دارند . خيال نكنيد چشمها، شيشه يي هستند كه در اين جا گذاشته اند . نخير، پشت چشم، دل و جان و ذهن انساني است . اين چشمها و نيز دلهايي كه پشت آنهاست، بايد از نشانه هاي اسلام پر بشوند .

دوم، اين است كه به موازات آن بايد محتواهاي اسلامي _ يعني علم _ جدي گرفته شود . شما كه دانشجو هستيد و ديگر كساني كه مشغول تحصيلند، به درس خواندن در محيط دانشگاه، كار عملي و تحقيقي و شكوفا كردن و رشد دادن استعدادها اهميت بدهيد . هرجا كه كار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگي هست _ اعم از كارخانه، مزرعه، اداره، بازار و ساير جاهاي ديگر _ پايه ها و بنيه ها محكم مي شود . اين، از لحاظ حركت مردم در جهت روشن كردن چراغ اسلام در اين ملك .

شما اگر بتوانيد اين چراغ را هرچه روشنتر و پرفروغتر بكنيد _ البته بحمدالله روشن هست، نورش هم دنيا را گرفته، اما پرفروغترش بايد بكنيم _ اين حركت عظيم اسلامي در دنيا بيشتر خواهد شد . البته نارضايي

شيطانها و طاغوتها هم از شما بيشتر خواهد شد؛ بهتر . هرچه از ما ناراضي تر باشند، خدا از ما راضي تر است . هرچه شيطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزديكتر مي شوند . هرچه خدا با انسان بيشتر باشد و از انسان راضي تر باشد، موفقيت در كارش بيشتر خواهد شد .

شما خيال مي كنيد آن ساده لوحهاي كم عقل و پرمدعايي كه اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اين كه بياييم به وسيله ي امريكاييها خودمان را قوي كنيم، مي خواستند انقلاب ما را دودستي و با احترام، تحويل امريكا بدهند، اگر _ العياذبالله _ موفق شده بودند و مستشار نظامي امريكايي را در پادگانهاي ما حفظ كرده بودند _ كه داشتند مي كردند و اگر ماها نرسيده بوديم، خيلي از اين كارها مي شد _ اگر ارتباط با امريكا را برقرار كرده بودند و ايران را با كمال تواضع و فروتني، در خدمت امريكا قرار داده بودند، آيا ممكن بود كه امروز كشور و انقلاب ما، اين همه موفقيت را كسب كند؟ حاشا و كلا .

والله، هرجايي كه نشان پاي ابرقدرتها و قدرتها باشد، آن جا نشان سيه روزي و بدبختي آن ملت است . شرف ملي و پيشرفت ما و اين حركت عظيم و اين نشاط مردمي و اين توفيقهاي بي شماري كه ملت ايران و دولتهاي ما بحمدالله تا امروز داشته اند، بر اثر جدايي و بي اعتنايي و اعراض از قدرتهاي شيطاني و نزديك شدن به خداست و همين، كليد حل مشكلات ماست .

) منبع: حديث ولايت، ج 4، دفتر مقام معظم رهبري(مدظله العالي

تأملي بر ديدگاه هاي مقام معظم رهبري در مورد بسيج دانشجويي

تأملي بر ديدگاه هاي مقام معظم رهبري در مورد بسيج دانشجويي بسيج دانشجويي كه برآيند آينده نگري و دورانديشي رهبر

كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(رحمت الله عليه) مي باشد، با گذشت حدود سه دهه از حضورش در فضاي عمومي دانشگاه ها، امروز به يكي از تشكل هاي موثر دانشجويي تبديل شده است. «مشخصه دانشجويي» و «رسالت انقلابي» بسيج دانشجويي، حكايت از اهميت راهبردي و نقش بنيادين آن در حركت به سمت «دانشگاه اسلامي» دارد.

با توجه به اهميت اين تشكل انقلابي- دانشجويي در محيط دانشگاه ها، در اين يادداشت به تبيين بسيج دانشجويي و نيازها و راهبردهاي آن و نيز شاخص هاي دانشجويي بسيجي در كلام مقام معظم رهبري مي پردازيم. الف) بسيج دانشجويي؛ تشكل دانشجويي نه نظامي

«بسيج يك تشكل دو بعدي است. يك اتصال به محيط دانشجويي و دانشگاه و يك اتصال به سپاه دارد. سپاه چيست؟ آيا سپاه صرفا يك سازمان نظامي است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابي و شجاعانه است(...) سپاه فراتر از يك سازمان نظامي است. سپاه مجموعه اي است كه براي مقاومت، براي مجاهدت، براي همان حرف هايي كه شما امروز در دانشگاه براي آن ها درس مي خوانيد، از زمين حاصلخيز انقلاب اسلامي روئيد.(...) حالا با اين دو بعد، شما سپاهي هستيد يا دانشجو و تشكل دانشجويي؟ پاسخ اين است كه شما نظامي نيستيد. شما دانشجو و يك تشكل دانشجويي هستيد(...). البته من بلافاصله مي گويم نظامي بودن به هيچ وجه نقطه ضعف نيست. نظامي بودن افتخار است. منتهي شما در محيط دانشجويي اين افتخار را نداريد».1 ب) شاخص هاي دانشجوي بسيجي

1- ميدان داري عرصه هاي حياتي و اساسي زندگي

«بسيج يعني به صحنه آمدن و به ميدان آمدن. چه ميداني؟ ميدان چالش هاي حياتي و اساسي(...). اين ميدان ها،

ميدان فكر و دانايي و توليد علم است. ميدان چالش هاي گوناگون براي جبران عقب ماندگي است.(...) در اين چالش ها، چالش دانايي و علمي هست، چالش توليد فكر هست، چالش سازندگي و خدمت رساني به مردم هست، چالش دفاع سياسي هست، چالش تهاجم سياسي هست، چالش دفاع نظامي هست».2

2- پيشتازي

«بسيج بايد جلوتر از همه وارد علم بشود، شما بايد برويد عرصه هاي علمي را، عرصه هاي فن آوري را، نوآوري هاي علمي و آفاق شناخته نشده علم را تصرف كنيد».3

3- عدالت طلبي

«بسيجي عدالت طلب است. عدالت طلبي به اين نيست كه انسان رو در روي كسي بايستد و بگويد تو عدالت طلب نيستي نه، اين ساز و كار دارد. بايد جامعه به نقطه اي برسد كه سياست هاي عدالت طلبانه در آن طراحي شود.»4

4- احساس «صاحب خانه» داشتن نسبت به كشور

«بسيج يعني آن عنصر دلسوزي كه كشور را متعلق به خود و آينده را وابسته به تلاش خود مي داند، نگران است، چون صاحب خانه است».5 ج) بسيج دانشجويي و نيازهاي اساسي آن

1- فكر، تحليل و روشن بيني

«بسيج دانشجويي نيازهايي دارد. نيازهاي اصلي و عنصري و اساسي. نياز اولش به فكر و تحليل و روشن بيني است. فكر، تفكر و انديشه پردازي- يا به قول شماها كار تئوريك- در زمينه مسائل اسلام، در زمينه مسائل انقلاب، در زمينه مسائل بين المللي و در زمينه مسائل جاري».6

2- جهاد علمي

«يك نياز ديگر عبارت است از جهاد علمي. جهاد علمي براي شما لازم است. بايد در ميدان هاي علم وارد شويد».7

3- اخلاق و معنويت

«يكي از نيازهاي عمده شما مسأله اخلاق و معنويت است.(...) سعي تان اين باشد

كه گناه نكنيد. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهيد. از ياد خدا غفلت نكنيد. با قرآن انس پيدا كنيد. در محيط هاي گوناگون كه با همديگر هستيد، سعي كنيد به دينداري و معنويت يكديگر كمك كنيد. شما به يك معنا شبيه ما طلبه ها هستيد؛ مردم از طلبه ها انتظار بيشتري دارند، از بسيج هم انتظار بيشتري دارند».8

4- اتاق فكر

«از جمله نيازهاي شما مجموعه انديشه ورز است. يك مجموعه فكري درست كنيد».9

5- مراقبت از نفوذي ها

«يكي از نيازها، گزينش افراد با صلاحيت در بخش هاي مختلف اين تشكيلات بزرگ است. امام (رضوان الله عليه) هميشه به همه- از جمله دانشجوها- توصيه مي كردند از نفوذي ها بپرهيزيد.»10 د) بسيج و راهبردهاي آن

1- هوشياري توأم با عدم محافظه كاري

«محافظه كار نشويد و همواره دانشجو و بسيجي- به همان معناي مثبت و پرخون و پرتپش- باقي بمانيد. البته دنباله اين كه مي گويم «محافظه كار نشويد»، اين است كه «ولي هوشيار هم باشيد».(...) گاهي اوقات دشمن كار را به گونه اي ترتيب مي دهد كه حرف حقي از زبان يك نفر صادر شود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مي خواهد اين حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مي خواهد پازل خودش را كامل كند. اينجا حرف حق را نبايد زد. پازل دشمن را نبايد كامل كرد».11

2- نگاه فراجناحي به پديده هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي

«مطالب را از بالا سر خطوط سياسي و جناح بازي ها ديدن، همان چيزي است كه من از دانشجوي بسيجي توقع دارم.12 بسيج دانشجويي در عين آن كه يك تشكل نظم يافته و برخوردار از سازماندهي

است، نه در جناح هاي سياسي هضم و حل مي شود و نه خود را رقيب سازمان هاي دانشجويي متعارف مي شمرد».13

3- توجه همزمان به ظاهر و باطن

«به عمق ها توجه كنيد و آن را بطلبيد. از ظواهر هم دست نكشيد. اين خطاست كه كسي خيال كند يا توهم كند كه بايد باطن را درست كرد، ظاهر مهم نيست. نخير، همين ظاهر، انسان را به وادي هاي گوناگون مي كشاند. ظاهر ديني، ظاهر اسلامي، پاي بندي به تعبد ديني، همين مجالس دعا، همين مجالس توسل به ائمه (عليهم السلام) لازم است، منتها همه اين ها را با دانايي همراه كنيد.»14 پي نوشتها: .1 بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، .1386.3.31

.2بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان بسيجي، .1384.3.5

.3بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

4- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان بسيجي، پيشين.

.5بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.6بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.7بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.8بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.9بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.10بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.11بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه هاي سراسر كشور، پيشين.

.13 پيام مقام معظم رهبري به پنجمين گردهمايي بسيج دانشجويي، .1377.7.14

.14 بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان

بسيجي، پيشين.

منبع: روزنامه كيهان

چراغ راه

چراغ راه اينترنت از ديدگاه مقام معظم رهبري

آنها (دشمنان) غافلند از اين كه اين ابزارها مي توانند مورد استفاده ما هم قرار بگيرد. يعني وقتي اينترنت به وجود آمد، يك ابزار اختصاصي نبود، ما هم مي توانيم از آن استفاده بكنيم، يعني يك راه دو طرفه است. اگر دشمن مي تواند از علوم ارتباطات و از پيشرفتها و تازه هاي علمي اين رشته استفاده كند، ما هم مي توانيم استفاده كنيم. ماهم بايد دنبالش برويم تا استفاده كنيم. چه مانعي دارد؟ از همان شيوه هايي كه ضلالت منتشر مي كنند، مي شود ما استفاده كنيم و هدايت را منتشر كنيم. استعداد ما در استفاده از ابزار ها، استعداد بالايي است ... بايد از اين گونه ابزار ها استفاده كرد تا هر چه ممكن است دايره اثر گذاري خود را وسيعتر كنيم.(1)

امروز وظايف حوزه هاي علميه با گذشته تفاوت هاي زيادي كرده است. حوزه هاي علميه فقط براي اقامه جماعت نيست. منبر رفتن به صورت سنّتي هم اگر محتواي عالي و پر مغزي داشته باشد، كافي نيست. امروز ببينيد وسايل تبليغ در دنيا چقدر متنوع شده؛ اين طرف دنيا يك نفر جوان پاي يك دستگاه كوچك مي نشيند و افكار، تصورات، تخيلات، پيشنهادهاي فكري و پيشنهادهاي عملي را از سوي هر كسي - بلكه هر نا كسي - از آن طرف دنيا دريافت مي كند . امروز اينترنت و ماهواره و وسايل ارتباطي بسيار متنوع وجود دارد و حرف، آسان به همه جاي دنيا مي رسد. ميدان افكار مردم و مؤمنين، عرصه كارزار تفكرات گوناگون است . امروز ما در يك ميدان جنگ و كارزار

حقيقي فكري قرار داريم . اين كارزار فكري به هيچ وجه به زيان ما نيست؛ به سود ماست. اگر وارد اين ميدان بشويم و آنچه را كه نياز ماست - از مهمات تفكر اسلامي و انبارهاي معارف الهي و اسلامي - بيرون بكشيم و صرف كنيم، قطعاً بُرد با ماست؛ ليكن مسأله اين است كه ما بايد اين كار را بكنيم.(2) منابع: 1. ماهنامه فكه - شماره ?? - خرداد ????

2. برگزيده بيانات مقام معظّم رهبري (مدّ ظلّه العالي) درجمع طلاّب كرمان (11 / 2 / 1384)

دانشجو از منظر ولايت

دانشجو از منظر ولايت دانشجو در بيان مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

ويژگي هاي حركت دانشجويي از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از اين جا به بعد را عرض مي كنم خصوصيات اين حركت عبارت است از:

1- آرمان گرايي در مقابل مصلحت گرايي؛ عشق به آرمان ها و مجذوب آرمان ها شدن... .

2- صدق و صفا و خلوص ...

3- آزادي و رهايي از وابستگي هاي گوناگون حزبي و سياسي و نژادي و امثال اينها

4- مبتني بر اشخاص نبودن (متعلق به فضا و مجموعه حاضر)

5- حساسيت منفي داشتن در مقابل مظاهري كه از نظر فطرت انساني زشت است مثل ظلم و تبعيض و بي عدالتي و دفع اين مسايل... .

6- بر اين حركت احساسات حكومت نمي كند، بلكه ضمن اينكه احساسات هست، منطق و تفكر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد .

...عشق و علاقه من به دانشجو، بخش عمده اش ناشي از صفا و صداقت دانشجوست.

...سالهاي قبل از انقلاب، يك واقعه جنايت آميز در روز شانزدهم آذر اتفاق افتاد... مسئولان آن

روز به خاطر سخن حقي، اتفاقي در دانشگاه افتاد كه بعدها جبهه دژخيمان به خاطر همان هدفي كه جوانان داشتند و هدف والايي هم بود با آن مقابله كردند و به كشته شدن سه نفر انجاميد، مسئله آن روز چه بود، ضديت با آمريكا... .(1)

...*بنده يك وقت عرض كردم دانشگاهها بايد سياسي باشند و دانشجو بايد سياسي باشد. معناي حرف آن است كه دانشجو بايد قدرت تحليل سياسي داشته باشد تا جبهه بندي هاي دنيا را بشناسند تا بفهمد امروز دشمن كجاست و از كجا و با چه ابزاري حمله مي كند. اين براي شما لازم است. اگر شما تلاش سياسي، كار سياسي، مطالعه سياسي و مباحثه سياسي نداشته باشيد، اين توانايي را پيدا نمي كنيد. البته توجه داشته باشيد كه دشمن از همين امر استفاده نكند. دشمن با كمال هوشياري ايستاده است. اميرالمؤمنين عليه الصلاه و السلام فرمود «و من نام لم ينم عنه» مراقب باشيد كه اگر شما غفلت مي كنيد دشمن از شما غفلت نمي كند. دشمن با كمال هوشياري مراقب است.(2) دو عنصر اصلي در تربيت دانشجو

يكي عنصر علم و تحقيق و كارايي علمي و جوشيدن استعدادهاي علمي و اين قبيل چيزهاست و يكي هم عبارت از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالم سازي معنوي و روحي دانشجو. اين دو عنصر بايستي بدون تفكيك از يكديگر با قدرت و با ظرفيت كامل كشور، تعقيب شود.(3)

بارها در مجامع دانشجويي گفته ام كه در اين نظام مردمي، دانشجويان كه طبقه پيشرو و پيشاهنگ و زبده و با نشاط پيكره اجتماع هستند، بايد در سازندگي آينده و ترسيم حركت عمومي جامعه، بيش

از جاهاي ديگر نقش و اثر داشته باشند.(4)

حركت علمي و شكوفايي استعدادها در دانشگاههاي ما رو به پيشرفت است.(5)

بحمدالله دانشگاههاي ما از استاد مؤمن، از دانشجوي مؤمن و از مديران مؤمن سرشار است؛ ... البته به شما دانشجوها مي گويم سنگربان اين سنگر (دانشگاهها) شماييد مواظب باشيد. خاكريزهايتان سست نشود دايم خاكريزها را ترميم كنيد. خاكريزها، خاكريزهاي فرهنگي و فكري است اينها را ترميم كنيد. خودسازي فكري و اخلاقي و انقلابي دروني دانشجويان يك فريضه است. (6)

شما (دانشجويان) و عزيزان با نهج البلاغه انس پيدا كنيد. نهج البلاغه خيلي بيداركننده و هوشيار كننده و خيلي قابل تدبر است. در جلساتتان با نهج البلاغه و كلمات اميرالمؤمنين انس پيدا كنيد. اگر خداي متعال توفيق داد و يك قدم جلو رفتيد آن وقت با صحيفه سجاديه – كه علي الظاهر فقط كتاب دعاست اما آن هم مثل نهج البلاغه، كتاب درس حكمت و كتاب عبرت و كتاب راهنماي زندگي سعادتمند انسان است – انس بگيريد.(7)

امروز جوانان ما، دانشجويان ما، ... اگر مي خواهند در زمينه افكار اسلامي عمق پيدا كنند و پاسخ سؤالات خود را پيدا كنند بايد به كتابهاي شهيد مطهري مراجعه كنند كه امام درباره كتابهاي اين بزرگوار، تعبيري قريب به اين مضمون دارند كه «همه آنها خوب و مفيد است.(8)

امروز خودتان را بسازيد – دانشگاهها را بسازيد – محيط دانشگاه را محيط انقلابي و اسلامي كنيد... در محيط دانشگاه، جوانان انقلابي و مسلمان بايد مانند يك دست، يك تن، با يك فكر، فكر اسلام و انقلاب حركت كنند... از هر چيزي كه مخلّ به اين يگانگي در راه خدا و در راه انقلاب باشد

پرهيز كنيد. تا بتوانيد دانشگاهي را بسازيد كه فرداي ايران را تأمين كند، جمهوري اسلامي را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ايران را در مقابل دوستان و اميدواران عالم روسفيد كند.(9)

شما دانشجويان، متوجه باشيد كه يكي از بزرگترين وظايف شما، خودسازي اخلاقي است، اخلاق خود را تكميل كنيد، شما جوانان فرصت را داريد. دوران، دوران شماست، شما در دوران خوبي زندگي ميكنيد؛ در سايه حكومت قرآني و فرهنگ اسلامي زندگي مي كنيد؛ بنابراين، از لحاظ روحي و معنوي، فرصت براي والا و شايسته شدن داريد، اين فرصت را مغتنم بشماريد . علم بايد در كنار اخلاق و پيشرفت صنعتي و علمي و مادي در كنار رشد اخلاقي باشد. توجه به خدا هم مايه اصلي رشد اخلاقي به حساب مي آيد.(10)

دانشجو، اميد آينده كشور و ذخيره حياتي كشور است. من براي دانشجوي موفق سه شاخص دارم ... بايد خوب درس بخواند - به اخلاق و تهذيب نفس بپردازد – ورزش هم بكند. (11) دانشجويان، طبقه پيشرو و پيشاهنگ و زبده و با نشاط پيكره اجتماع

شما دانشجويان نقش خودتان را فراموش نكنيد. آگاهي سياسي كسب كنيد و نسبت به آنچه كه مي گذرد، هوشيار باشيد و انگيزه و تپش جوانانه ي انقلابيِ متناسب با قشر شما، در خدمت هدفهاي نظام قرار گيرد.

عده يي از افراد ساده انديش خيال مي كنند كه اگر دانشجو بخواهد حضور انقلابي داشته باشد، راهش اين است كه بر سر مسؤولان خود داد بكشد؛ خير، اين كه انقلابيگري نيست. آن جايي كه مي بينيد دانشجو بر سر مسؤولان امر داد مي كشد، مسؤولان با دانشجويان هم جهت نيستند؛ آنها مزدور امريكا هستند و اين جوانان نمي توانند طاقت بياورند و بالاخره فرياد

اعتراض مي كشند؛ كمااين كه در رژيم گذشته همين گونه بود و دانشجو و طلبه و مردم و وجدانهاي بيدار و انسانهاي شجاع و روحهاي سالم، بر سر مسؤولان امر داد مي كشيدند.

مبادا عده يي به صورت فريب انگيز و با ترفندهاي گوناگون بيايند و به چند جوان ساده تفهيم كنند كه دانشجو بايستي فرياد بكشد! بله، فرياد بايد كشيده شود؛ ولي بر سر امريكا و قدرتهايي كه مزاحم مسؤولان و اداره كنندگان نظام هستند. در هر دانشگاهي كه تحصيل مي كنيد، حضور دانشجويي خود را به صورت قوي و با خط درست حفظ كنيد.

جوانان دانشجو در محيطهاي دانشگاه، به درس و علم و روحيه ي انقلابي و اسلامي، حداكثر اهميت را بدهند. جوانان ببينند كه امروز و آينده، چه قدر به وجود آنها احتياج است؛ خودشان را براي آينده بسازند. امروز هم جوان دانشجو بايد مثل هميشه، پيشتاز و پيشگام حركت انقلابي باشد و خودش را شايسته و صالح براي اين مسؤوليتهاي بزرگ قرار بدهد.

امروز دوراني است كه دانشگاه و دانشجو و جوان و زن و مرد، از هر قشر و نقطه يي از نقاط كشور، بدون اعتنا به وابستگيهاي فاميلي و شخصي و قومي و منطقه يي و غيره، مي تواند اميدوار باشد كه بر عالم شدن، مؤثر شدن، مفيد شدن براي كشور و تعيين كننده بودن در جهت حركت مستقل و آزاد ملت خودش قادر است. اين، چيز خيلي مغتنمي است.

دانشجويان عزيز، اين جوانان، اين فرزندان و جگرگوشه هاي ملت، اين بهترين و پاكترين عناصر جامعه ي ما در دانشگاهها، بايد در خط اسلام و در جهت عظمت كشور و بلند كردن پرچم اسلام و بيدار كردن ملتهاي عالم و روح بخشيدن به اين دنياي مرده به وسيله ي

دستهاي استكباري، درس بخوانند و كار و تلاش كنند، تا مطمئن بشوند كه فرداي ايران اسلامي، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. اين، هدف شماست. اين، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است.

اين پولهايي را كه مي خواهيد به عنوان وام بدهيد، لزومي ندارد كه بين همه ي آنها تقسيم كنيد. باز در اين جا هم همان اولويتها را رعايت كنيد. اگر واقعاً مي بينيد كه هشتصد تومان كم است، مثلاً هزار تومان درنظر بگيريد. فرض كنيد كه آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. يعني اين طور نباشد كه حتماً آدم بخواهد بين قشرهاي مختلف دانشجو، توازن يا تساوي برقرار بكند. نه، چون يك عده كه در شهر خودشان زندگي مي كنند، احتياج ندارند؛ يك عده هم كه از يك شهر به شهر ديگر مي روند و امكانات دارند، احتياج ندارند؛ عده يي فقط پول توجيبي مي خواهند و نه چيز ديگر؛ عده يي هم واقعاً احتياج دارند.

ما نبايد از حال دانشجويان فقيرِ مستضعف غافل بمانيم. البته دستگاههايي هم هستند كه وام مي دهند؛ مثل آن بنياد امام رضا كه بعضي از دوستان ما در آن جا كار مي كردند و اخيراً هم با من مكاتبه كرده اند كه مي خواهند به بعضيها وام بدهند؛ من هم تأييد كرده ام. ممكن است به بعضي از دانشجويان از جاهاي ديگر هم كمكهايي بشود؛ مانعي ندارد، بكنند؛ اما شما هم به عنوان وزارت، اين كار را بكنيد.

شما دانشجويان و دانش آموزان - چه پسرها و چه دخترها- وظايف سنگيني بر دوش داريد. غير از وظيفه ي درس خواندن كه وظيفه ي دانشجويي و دانش آموزي است، وظيفه ي انقلابي بر دوش داريد، وظيفه ي اسلامي و ديني بر دوش داريد - چه در محيط دانشگاهها، چه در محيط

مدارس.

اين مبارزه، مبارزه ي امروز و يك روز و دوروز و يك سال و دوسال نيست، مبارزه ي نسلهاست. آن نسلي كه از مبدأ انقلاب - از آغاز انقلاب - فاصله گرفته است، اگر بخواهد ايران را به عزت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوي زنده يي در مقابل ملتهاي ديگر قرار بدهد و بيني استكبار را به خاك بمالد، بايد يك نسل انقلابي و اسلامي و متدين باشد؛ و او شما هستيد. امروز دانشجوييد، امروز دانش آموزيد، فردا شما گردانندگان چرخهاي اين كشوريد. امروز خودتان را بسازيد، دانشگاهها را بسازيد، محيط دانشگاه را محيط انقلابي و اسلامي كنيد، محيط دبيرستانها را هم همين طور.

شما دانشجوها - چه دختر و چه پسر - و حتي دانش آموزهاي مدارس، روي اين ريزترين پديده هاي سياسي دنيا فكر كنيد و تحليل بدهيد. فرض كنيم تحليل هم بدهيد كه خلاف واقع باشد؛ باشد. خدا لعنت كند آن دستهايي كه تلاش كرده اند و مي كنند كه قشر جوان ما و دانشگاه ما را غير سياسي كنند.

كشوري كه جوانهايش اصلاً در باغ مسايل سياسي نيستند، مسايل و جريانهاي سياسي دنيا را مي فهمند و تحليل درست ندارند، مگر چنين كشوري مي تواند بر دوش مردم حكومت و حركت و مبارزه و جهاد بكند؟! بله، حكومت ديكتاتوري باشد، مي شود.

من معتقدم بين گروههاي دانشجويي، با هر سليقه يي كه هستند، بايد روابط حسنه برقرار باشد. شما نگاه كنيد، كشورهاي دنيا، گروههاي مختلف اجتماعي و سياسي در عالم، با وجود اختلافات فراوانشان، دور يك ميز مي نشيند، حرف مي زنند، مذاكره مي كنند؛ بالاخره به جايي هم مي رسند. معنا ندارد كه در محيط دانشگاه اسلامي، افرادي كه به اصول واحدي معتقدند، اسلام را قبول دارند،

امام را قبول دارند، انقلاب را قبول دارند، ارزشها را قبول دارند، اما سلايق مختلفي هم دارند، اينها با همديگر كنار نيايند؛ من نمي توانم اين را بفهمم و قبول بكنم.

با توجه به اين كه يكي از جنبه هاي تهاجم دشمن، تهاجم فرهنگي و فاسد كردن جوانان و بخصوص زنان و توجه دادن مردم به شهوات و نفسانيات است و در بسياري از جوامع اسلامي، دشمنان ابتدا از اين طريق مردم را خلع سلاح كرده اند، و نيز با توجه به بحران كنوني حجاب در جامعه و حتّي در دانشگاهها، وظيفه ي مردم، بخصوص دانشجويان و تشكلهاي اسلامي در جامعه و در دانشگاهها چيست و راه حل، حكم و توصيه ي شما در اين مورد به تشكلهاي اسلامي چيست؟

ج: توصيه ي بنده معلوم است: حجاب را رعايت كنيد و اين لازم و واجب است. به برادر يا خواهري كه اين نامه را نوشته اند، مي خواهم بگويم اين طور هم نيست كه شما مي گوييد زنهاي ما بي حجاب شده اند. ممكن است بعضي بگويند چشم شما به خواهرهايي افتاده كه همه حجاب دارند؛ نه، من گاهي به خيابان مي روم تا مخصوصاً وضع مردها و زنها را ببينم؛ البته با نگاه حلال و نه حرام. آن طور كه بعضي تصوير مي كنند، به نظر من نمي آيد. البته چرا، اشكالاتي وجود دارد؛ من هم از همه ي گوشه و كنارها با خبر نيستم. هرجا چنين وضعي وجود داشته باشد، راه آن نهي از منكر است.(12) پي نوشت : 1. بيانات مقام معظم رهبري در تاريخ 1/9/78

2. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با دانش آموزان و دانشجويان 10/8/74

3. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي 20/9/70

4. بيانات مقام

معظم رهبري در مراسم بيعت جمع كثيري از دانشجويان و دانشگاهيان 23/2/68

5. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با دانشجويان نمونه7/9/81

6. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي اميركبير 9/12/79

7. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف1/9/78

8. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمع كثيري از كارگزاران و معلمان 15/2/78

9. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانش آموزان و معلمان 13/8/71

10. سخنراني مقام معظم رهبري در ديدار با گروهي از خانواده هاي شهدا و ... دانشجويان دانشگاه هنر 1/8/70

11. بيانات مقام معظم رهبري در تاريخ 2/3/69

12. حديث ولايت

منبع: بر گرفته از حديث ولايت

دفاع مقدس و شهدا در كلام امام راحل و مقام معظم رهبري

دفاع مقدس و شهدا در كلام امام راحل و مقام معظم رهبري حضرت امام خميني (رحمت الله عليه)

ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزي است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزي است.

آنهايي كه به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا آنها بايد بترسند از موت، آنها از شهادت بايد بترسند. ما و شاگردان مكتب توحيد از شهادت نمي هراسيم، نمي ترسيم.

ما اگر شهيد بشويم قيد و بند دنيا را از روح برداشتيم و به ملكوت اعلي و به جوار حق تعالي رسيديم.

دوستانمان كه شهيد شدند در جوار رحمت حق هستند، چرا براي اينها دلتنگ باشيم؟ دلتنگ باشيم كه از ديار قيد و بندي خارج شدند و به يك فضاي وسيع و در تحت رحمت حق تعالي واقع شدند؟

ما از خدا هستيم همه، همه عالم از خداست، جلوه خداست و همه عالم به سوي او برخواهد گشت، پس چه

بهتر كه برگشتن اختياري باشد و انتخابي و انسان انتخاب كند، شهادت را در راه خدا و انسان اختيار كند موت را براي خدا و شهادت را براي اسلام.

شهادت يك هديه اي است از جانب خداي تبارك و تعالي براي آن كساني كه لايق هستند و دنبال هر شهادتي بايد تصميمها قويتر بشود.

از شهادت باكي نيست، اولياي ما هم شهيد شدند يا مسموم شدند يا مقتول، اولياي ما هم بعضي از آنها در حبس و بعضي از آنها در تبعيد به سر بردند، براي اسلام هر چه بدهيم كم داديم و جانهاي ما لايق نيست.

شهادت ارثي است كه از اولياي ما به ما مي رسد، آنها بايد از مردن بترسند كه بعد از مرگ، موت را فنا مي دانند، ما كه بعد از موت را حيات بالاتر از اين حيات مي دانيم چه باكي داريم.

منطق ما، منطق ملت ما، منطق مومنين، منطق قرآن است (انا لله و انا اليه راجعون) با اين منطق هيچ قدرتي نمي تواند مقابله كند جمعيتي كه، ملتي كه خود را از خدا مي دانند و همه چيز خود را از خدا مي دانند و رفتن از اينجا را به سوي محبوب خود، مطلوب خود مي دانند، با اين ملت نمي توانند مقابله كنند آنكه شهادت را در آغوش همچون عزيزي مي پذيرند آن كوردلان نمي توانند مقابله كنند.

شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان "عند ربهم يرزقون" اند و از نفوس مطمئنه اي هستند كه مورد خطاب "فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" پروردگارند.

همين شهادتها پيروزي را بيمه

مي كند. همين شهادتهاست كه دشمن را رسوا مي كند در دنيا.

رحمت خداوند بر همه شهيدان و رضوان و مغفرت حق بر ارواح مطهرشان كه جوار قرب او را برگزيدند و سرافراز و مشتاق به سوي جايگاه مخصوصشان در پيشگاه رب خويش شتافتند.

سعادت را آنها بردند كه آن چيزي را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند و ما عقب مانده آنها هستيم.

مفقودين عزيز محور درياي بيكران خداوندي اند و فقراي ذاتي دنياي دون در حسرت مقام والايشان در حيرتند.

عزيزان من مصمم باشيد و از شهادت نترسيد، شهادت عزت ابدي است، حيات ابدي است.

از هر قطره خون شهيد ما كه به زمين مي ريزد، انسانهاي مصمم تر و مبارزي بوجود مي آيند.

برنامه اسلام از عصر وحي تاكنون بر شهادت توام با شهامت بوده است.

برنامه اسلام از عصر وحي تا كنون بر شهادت توام با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و در راه مستضعفين در راس برنامه هاي اسلام است.

يك موي سر اين كوخ نشينان و شهيد دادگان به همه كاخ و كاخ نشينان جهان شرف و برتري دارد.

شهادت در راه خدا چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجش هاي بشري و انگيزه هاي مادي ارزيابي كرد.

خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان كه در اين قافله نور جان و سر باختند. خوشا به حال آنهايي كه اين گوهرها را در دامن خود پروراندند.

هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم.

ما در جنگ براي يك

لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.

شهادت در راه خدا مسئله اي نيست كه بشود با پيروزي در صحنه هاي نبرد مقايسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت است.

ما تابع امر خداييم، به همين دليل طالب شهادتيم و تنها به همين دليل است كه زير بار ذلت و بندگي غير خدا نمي رويم .

خداوندا! تو مي داني كه فرزندان اين سرزمين در كنار پدران و مادران خود براي عزت دين تو به شهادت مي رسند و با لبي خندان و دلي پر از شوق و اميد به جوار رحمت بي انتهاي تو بال و پر مي كشند.

خدا مي داند كه راه و رسم شهادت كور شدني نيست و اين ملت ها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.

همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود.

من از خداوند تعالي رحمت براي شهداي عزيز در اين جنگ تحميلي خواستارم. اينان براي اسلام فدا شدند و در نزد خداي تعالي و در جوار رحمت واسعه او به سعادت ابدي و افتخار دائمي رسيدند.

شهيد نظر مي كند به وجه الله.

اين شهدا زنده هستند و در پيش خداي تبارك و تعالي "عند ربهم يرزقون" اند.

ما تا آخرين نفر و تا آخرين منزل و تا آخرين قطره خون، براي اعتلاي كلمه الله ايستاده ايم. مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

پاسدار انقلاب اسلامي آگاهانه راه حسين (عليه السلام) را كه ادامه راه انبياء الهي است انتخاب مي كند و در اين

راه،

فروغ خون اصحاب حسين (عليه السلام) و شهيدان گلگون كفن كربلا را چراغ راه خويش قرار مي دهد.

شهادت دُرّ گرانبهايي است كه بعد از جنگ به هر كس نمي دهند.

ما فقه ب_ه معن_اي واقعي كلم_ه و قرآني آن را در ميدان جنگ آموخته ايم .

امروز، به فضل همين شهادتها و به بركت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندي است و ملتها آبرو و عزت را اين گونه بايد پيدا كنند

شهادت بالاترين پاداش و مزد جهاد في سبيل الله است.

همه كساني كه در جنگ تحميلي هشت ساله، چه با حضور خود يا فرزندان و عزيزانشان، حضور و فعاليتي داشته اند، مخصوصا خانواده شهيدان عزيز و جانبازان و اسيران گرامي، بايد بدانند كه در امتحاني بزرگ شركت كرده و در آن سربلند بيرون آمده اند .

فرزندان شهدا بدانند كه پدران آنان موجب شدند كه اسلام، در چشم شيطانها و طاغوتهاي عالم، ابهت پيدا كند.

ايستادگي در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوي ظالم و پرروي گستاخ، كار بسيار بزرگ و با عظمتي است. اين همان كاري است كه مردم ما كردند و عظمت ملت ما به خاطر همين شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.

شهيد جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضاي الهي را گرفته است كه بالاترين دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از اين منظر نگاه كنيم. شهادت، مرگ انسانهاي زيرك و هوشيار است كه نمي گذارند اين جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چيزي عايدشان نشود.

اگر مجاهدت فداكارانه جوانان اين مرز و بوم كه به اين شهادتها منتهي شده

است نمي بود، همه روزهاي اين ملت، در زير چتر سياه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ايران، به شبهاي تار بدل مي گشت

فداكاري شهيدان و گذشت خانواده ها و حضور رزمندگان ما بود كه ابرهاي تيره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگي اين ملت زدود

شهدا، علاوه بر مقامات رفيع معنوي، كه زبانها و قلمها از توصيف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پيروزي و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسي عظيم است.

پرچم عروج انسان به بام معنويت كه امروز در گوشه و كنار دنيا برافراشته مي شود، در حقيقت پرچم امام ما و شهيدان اوست. آنها زنده اند و روز به روز زنده تر خواهند شد.

من اكنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و ديگر كسان شهداي عزيز و جانبازان و اسراء و مفقودين درود مي فرستم و اعلام مي كنم كه آنان در رتبه و شان معنوي، بلافاصله پشت سر عزيزان فداكار خويشند.

هر چه داريم، به بركت جانفشانيها و فداكاري هاست، به بركت روحيه شهادت طلبانه است.

اساسا جهاد واقعي و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه اي از اخلاصها و توجه ها و جز با حركت به سمت "انقطاع الي الله" حاصل نمي شود. منابع: 1. صحيفه نور

2. حديث ولايت

جوان ازمنظر آفتاب

جوان ازمنظر آفتاب مهمترين نياز جوانان

راجع به نيازهاي جوانها زياد صحبت مي شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوانان چيست؟

نياز عمده ي جوانان، هويت است؛ بايد هويت

و هدف خودش را بشناسد: بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد تلاش و كار كند. دشمن مي خواهد هويت جوان ايراني را از او بگيرد؛ اهداف را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستي؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم. معلوم است؛ كشور ثروتمند ايران و منطقه ي بسيار مهم و راهبردي ما و تأثيرات فراواني كه اين ملت از همه سو مي تواند بگذارد؛ همه از طريق تحقير شخصيت جوانها، در مشت دشمن مي آيد. امروز برنامه ي دشمن نسبت به شما جوانها اين است؛ خيلي بايد بيدار باشيد.

كساني اين طور وانمود مي كنند كه نسلي كه دارد روي كار مي آيد –كه اصطلاحا به آن (نسل سوم انقلاب) مي گويند- پشت كرده به انقلاب و رويگردان از ارزشهاي ديني است؛ يا اگر هم نيست، به طور اجتناب ناپذيري اين طور خواهد شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد مي كنم. نه اين كه من عوامل فساد برانگيز فرهنگي را نمي بينم يا نمي شناسم يا از آنها خبر ندارم؛ نخير، بنده از ماهواره، اينترنت، رمانها، فيلمها، آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاخبر دارم و آنها را دست كم نمي گيرم.

... اما معتقدم نسل كنوني امروز اين قدر هم آسيب پذير و شكننده نيست؛ اين را بد فهميده¬اند.

... امروز جوان ايراني، آگاه، با معرفت، بصير، سياسي و اهل تحليل است؛ و از همه بالاتر با ايمان است ... جوان كه پرورش يافته¬ي دوران انقلاب است، از معرفت ديني برخوردار است، ايمانش هم ايمان عميقي است؛ البته احتياج دارد كه تغذيه¬ي

معنوي و فكري دايمي شود. ابزارها و فعاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوان قرار بگيرد. روحانيون خوشفكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانان احساس مسئووليت كنند.(1) كسب دانش و تعميق ايمان

شما جوانان در بهار زندگي خود به كسب دانش سرگرميد. اولا اين را مهم شمريد و هرچه مي توانيد از آن برخوردار شويد. ثانيا عمق بخشيدن به ايمان و دست يافتن به معرفت ديني و مجاهدت براي حفظ طهارت و صفاي دل نيز در جواني از هميشه ميسرتر است. در اين نيز، كوششي در خور، به كار بريد.(2)

جوانان عزيز! حضور در صحنه ي پرشور دانش اندوزي كه از زيباترين و مبارك ترين فصول دوران جواني است هنگامي كه با مجاهدتهاي اسلامي و تلاش در راه گسترش فهم و معرفت درست ديني و سياسي همراه باشد، يكي از بزرگترين آميزه-هاي معنوي براي نسل جوان كشور را پديد مي آورد.(3) انس با كتاب

اينك فرصت بي نظيري از حكومت دين و دانش بر ايران پديد آمده است كه بايد از آن در جهت اعتلاي فكر و فرهنگ اين كشور بهره جست. امروز كتابخواني و علم آموزي نه تنها يك وظيفه ي ملي، كه يك واجب ديني است. از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان، بايد احساس وظيفه كنند. اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتابخواني نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعلل ناپذير و يك وسيله براي آراستن شخصيت خويشتن تلقي خواهد شد، و نه تنها جوانان كه همه ي نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد. (4) توصيه به جوانان

توصيه ي من به

شما جوانان عزيز –چه دختران و چه پسران- همين است. شما در صحنه¬ي فعاليت هاي جوانانه، فعاليت علمي، فعاليت تحصيلي، فعاليت تحقيقي، فعاليت سياسي، فعاليت¬هاي اجتماعي گوناگون، كار فرهنگي¬، مطبوعاتي، هنري، ورزشي و امثال اينها با همه¬ي نشاط و با همه¬ي قدرت حضور داشته باشيد و طهارت، تقوا، ايمان، اخلاص و صفايتان را -كه حقا و انصافا در بين جوانان دنيا، شما از اين جهات نمونه¬ايد- حفظ كنيد. اگر اين تلاش مؤمنانه و مخلصانه و باصفا، در بين بخصوص جوانان ما و در بين بقيه ي آحاد ملت هم –هركدام به سهم خودشان- وجود داشته باشد استكبار در مبارزه ي خود با ملت ايران قطعا و يقينا، نه يكبار، بلكه بارها به زانو درخواهد آمد و شكست خواهد خورد. (5) جوانان و توطئه ي دشمن

به جوانها عرض مي كنم: عزيزان من! دنبال تقليد نباشيد؛ برروي آن شيوه و راهي كه ذهن و اراده و ايمان شما قوي مي شود و اخلاق شما پاك و آراسته مي گردد، فكر كنيد؛ آنگاه شما عنصري خواهيد بود مثل يك ستون؛ سقف مدنيت اين كشور و تمدن حقيقي اين ملت بر آن قرار مي گيرد.

من به شما عرض مي كنم، امروز دستگاه هاي تبليغاتي فوق مدرن غربي -به خصوص آمريكايي و صهيونيستي- دارند براي ذهنها و فعاليتها و احساسات و اداره¬ي شما طرح عمليات تهيه مي كنند؛ خيال نكنيد آن ها غافل نشسته اند و اين سي ميليون جوان را در كشور ما نمي بينند آن ها اين سي ميليون جوان را مي بينند، آن ها براي كار و هدف خودشان دارند برنامه ريزي مي كنند؛ آن ها براي

اخلاق و فكر و عقيده و ايمان جوان ما دارند برنامه ريزي مي كنند.

خيلي از حرفهايي كه گاهي در فضاي مطبوعاتي يا فرهنگي كشورمان زده مي شود، تفسيرش اين است و با اين ديد، قابل تحليل است. آن ها مي خواهند نسلي كه الگوي جوانان فداكار برجسته ي دنيا شد، به يك نسل بي خاصيت تبديل شود.

... آن ها مي خواهند فرهنگ سازي و الگو سازي كنند؛ آن ها مي خواهند جوان ايراني و نسل نوي ايراني، يك نسل تحقير شده ي تو سري خور باشد تا بتوانند روي او سوار شوند و به او ديكته و آن كاري را كه مي خواهند؛ انجام دهند.(6) انتخاب راه حقيقي

به نظر من خود شما جوانها بزرگترين مسئووليت را داريد؛ مسووليتي كه مي توانيد آن را انجام دهيد. عزيزان من! هر جواني دوست مي دارد كشوري كه در آن زندگي مي كند و خاكي را كه از آن روييده، عزيز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه ي زيباييها و نيكي ها باشد؛ دلش مي خواهد جامعه ي متمدني داشته باشد؛ دلش مي خواهد از پيشرفت هاي علمي و عملي برخوردار باشد؛ اين آرزوي هر جواني است.

براي اين، دو راه در پيش است: يك راه حل واقعي، يك راه حل كاذب و بدلي.

راه واقعي چيست؟ اين است كه جوان ايراني تصميم بگيرد در زمين خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگي خود استفاده كند؛ اراده ي خودش را به كار بگيرد؛ براي شخصيت و استقلال خود ارزش قايل شود؛ جامعه ي عاريت نخواهد و دنبال تقليد و عاريه گيري الگوهاي بيگانه نباشد.

... راه كاذب چيست؟ راه

حل كاذب اين است كه يك ملت به تغيير ظاهري دل خوش كند و از حركت عميق روبرگرداند. يك وقت مي بيند آدمي هست كه نه معلوماتي دارد، نه سوادي دارد؛ نه تجربه¬ايي نشان داده؛ نه اراده¬ايي دارد؛ نه كاري از او بر مي آيد؛ لباس و آرايش و شكل خودش را شبيه فلان هنر پيشه يا فلان جوان غربي كرده است، اين راه حل كاذب است. آيا شما با اين كار متمدن شديد و تحول پيدا كرديد؟!(7) انرژي، اميد و ابتكار

من اساسا در بين اين خصوصيات مهمي كه جوانان دارند، سه خصوصيت را خيلي بارز مي بينم، كه اگر آنها مشخص بشود و اگر آنها به سمت درستي هدايت بشود، به نظر مي آيد كه مي شود به اين سؤال شما (چگونه يك جوان مي تواند مسير زندگي را طي كرده و به اهدافش برسد؟) پاسخ داد. آن سه خصوصيت عبارت است از:

1- انرژي 2- اميد 3- ابتكار

اينها سه خصوصيت برجسته در جوان است .(8) دستگيري جوانان در برابر شبهات

امروز جوانهاي ما احتياج دارند به اينكه از لحاظ فكري دستگيري بشوند؛ هم آن كساني كه در حال شبهه اند، هم آن كساني كه شبهه در آنها كارگر شده است و از حيطه ي اين اعتقاد صحيح خارج شده اند، هم آن كساني كه جزو معتقدان و متعبدانند؛ كه در اينها بايد فكر را عمق داد؛ آنها را بايد آورد و شبهه را از آنها زدود، اينهايي كه هستند بايستي اعتقادشان را عميق كرد؛ ثبات قدم در آنها بوجود آورد و آنها را مصونيت بخشيد.(9) قدرداني از فرصت جوانان

همه ي جوانان را به قدرداني از

فرصت بي نظير جواني و حفظ پاكدامني و عفت وتلاش و كار در اين دوران بي نظير و درخشان عمر آدمي توصيه مي نمايم.(10) اقامه ي امر به معروف و نهي از منكر

جوانان در محيط خودشان، امر به معروف و نهي از منكر كنند. چرا اين واجب –امر به معروف و امر به كار خوب- در جامعه ي اسلامي هنوز اقامه نشده است؟

نگوييد به من چه؛ او هم نمي تواند بگويد به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نكيند.

بعضي ها خيال مي كنند تا منكري ديده شد بايد با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحي داريم كه از مشت كارگرتر است. آن چيست؟

زبان از مشت خيلي كارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است، مشت كري نمي كند.

... حرف بزنيد، بگوييد، يك كلمه بيشتر هم نمي خواهد؛ لازم نيست يك سخنراني بكنيد. كسي كه مي بينيد خلافي را مرتكب مي شود –دروغ، تهمت، كينه توزي نسبت به برادر مؤمن، بي اعتنائي به محرمات دين، بي اعتنايي به مقدسات، اهانت پذيرفته هاي ايماني مردم، پوشش نامناسب، حركت زشت- يك كلمه ي آسان بيشتر نمي خواهد؛ بگوييد اين كار شما خلاف است. لازم نيست كه با خشم همراه باشد. شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشكيد. امر به معروف و نهي از منكر را اقامه كنيد؛ نگذاريد در جوامع جوان –چه در مدرسه ها و چه در دانشگاهها- كار به فساد بكشد اين مراكز براي دشمن هدف است.(11) تقويت ايمان با عمل

آينده ي اين انقلاب، آينده ي اين نظام و اين كشور به بركت اسلام، يك آينده ي بسيار روشن و درخشاني است. كساني

كه بايد اين آينه را شكل بدهند، عمدتا شما جوانها هستيد. اولا ايمان اسلامي را با عمل در خودتان تعميق كنيد، كه اين اساس كار است.

ايمان هم يك چيز كتابي و ذهني نيست، در عمل، ايمان تقويت پيدا مي كند. انسان، خدا را در ميدان مجاهدت براي خدا بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم سنگرهاي مختلفي دارد، سنگر علم و سازندگي هم از آن جمله است.

با تقوا، با تضرع پيش خداي متعال، با انجام عبادات و با اجتناب از محرومات ايمان را تقويت كنيد.(12) زدودن ايمان و تعهد از ذهن جوانان

امروز تلاش تبليغي و گسترده¬اي از سوي دشمنان ايران و اسلام به كار مي رود تا مايه ي صلي استقلال و سربلندي و پيشرفت كشور را كه همان ايمان و تعهد به اصول انقلاب است از ذهن و عمل جوانان بزدايند.

همه در جهان دانسته اند كه شكست تاريخي جبهه ي استكبار در مقابل انقلاب اسلامي بيش از همه، از ايمان صادقانه ي جوانان، نشأت گرفته است و دشمن با هزار زبان و هزار وسيله، به تهاجم بر اين سنگر استوار دست زده است.(13) تحصيل، تهذيب و ورزش

اگر در يك جمله ي كوتاه از من بپرسند كه شما از جوانان چه مي خواهيد، خواهم گفت: تحصيل، تهذيب و ورزش. من فكر مي كنم كه جوانان بايد اين سه خصوصيت را دنبال كنند. تحصيل اعم از تحقيق و كارهاي علمي هم است. چون اين نيرو در جوانان هست، بايستي در كار تحصيل خيلي تلاش كنند. هر كاري هم بخواهيد بكنيد، در دوران جواني مي شود كرد، يعني در هر سه زمينه –هم زمينه ي علمي، هم در

زمينه ي تهذيب نفس، هم در زمينه ي ورزش –بايد در دوره ي جواني كار كنيد. البته همه مي دانند كه در دوره ي پيري، ورزش اين قدر تأثيري كه در دوره ي جواني دارد، ندارد. اما غالبا تهذيب نفس را نمي دانند، خيال مي كنند انسان بايد بماند، پير كه شد، عبادت و تهذيب نفس كند. در حالي كه آن وقت تهذيب نفس مشكل است، و گاهي محال است. در دوره ي پيري، تهذيب نفس سخت است، اما در دوره ي شما- در دوره ي جواني- تهذيب نفس خيلي آسان است. به هر حال جوانان اين سه كار را بايد جدي بگيرند. (14) اجتناب از تند خويي و خشونت

از جمله چيزهايي كه به خصوص در رابطه با جوانان، لازم است به آنها گفته شد و آنها به آن هدايت بشوند، سوق دادن جوانان به انديشيدن، تعقل، اخلاق اسلامي، حلم، اجتناب از شتابزدگي و عجله در امور، اجتناب از تند خويي و اعمال خشونت است. (15) بزرگترين سرمايه

گاهي با خود فكر مي كنم جوان كه در بهترين اوقات عمر خود به سر مي برد، اگر بخواهد سرمايه¬اي را بدست بياورد كه موفقيتهاي دنيايي و آخرتي او را تضمين كند. دنبال چه چيزي بايد باشد؟

سؤال مهمي است، اولا موردنظر، موفقيتهاي دنيايي و اخروي است –جسم و جان، فكر و دليل- ثانيا اين سؤال مخصوص به يك دسته از جوانها نيست.

پاسخي هم كه به ذهن من مي رسد، باز مخصوص يك دسته از جوانها نيست، يعني اين جور نيست كه فرض كنيم اين پاسخ، مخصوص جوانهاي كاملا متدين و متعبد است. نه، حتي اگر جواني را فرض

كنيم كه از لحاظ تعبد و تدين، در رتبه ي خيلي بالايي هم نباشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند. حتي اگر فرض كنيم جواني را كه در برخي عقايد خود مشكلي هم داشته باشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند.

جوابي كه من به آن رسيده ام، اين يك كلمه است: تقوا!

اگر جوان در دوره ي جواني سعي كند تقوا داشته باشد –با همان تعريفي كه در فرهنگ دين و قرآني ازتقوا شده است- بزرگترين سرمايه را هم براي درس هم براي فعاليتهاي فرهنگي، هم براي عزت دنيوي، هم براي بدست آوردن دست آوردهاي مادي،هم براي معنويت، اگر اهل معنويت است- به دست آورده است. (16) تكيه به جوانان مؤمن

جوانان، چون پرچمدار، بدنه و عقبه ي نظام هستند، بايد هميشه در صحنه باشند. تربيت شوند آموزش ببينند و مبارزه كنند.

علمي و عملي دانش بيندوزند به تخصصهاي مختلف دست پيدا كنند تا كشورمان بي نياز شود، مستقل بماند، وابسته نباشد، خود كفا شود، جوانان آينده سازان اين ديارند اميدوار و پرتلاش بايد به آنها اعتماد كرد، اعتقاد داشت و هدايت كرد. جوان مؤمن و معتقد و مخلص هيچ چيزي نمي خواهد جيز ميداني براي مجاهدت و مبارزه در راه خدا و سازندگي.

جوانان را بايد در صحنه نگه داشت، روحيه ي بسيجي شان بايد حفظ شود. مسأله ي مهم در امر سازندگي و بازسازي كشور، سپردن كارها بدست جوانان است.

اگر جوانان به سلاح علم و ايمان مجهز نشوند، نخواهند توانست بار سنگين اداره ي كشور را به دوش بگيرند.(17) توقع ازجوانان

آنچه كه ما امروز ازجوانان انتظار داريم؛ عينا همان چيزي است

كه درروز اول انقلاب و قبل از انقلاب از جوانان انتظارداشتيم. ما از جوان مي خواهيم كه در عين پاكي و پارسايي و دين داري، با نشاط باشد، پرشور باشد، اهل ابتكار باشد، خلاق باشد، كار كند و از تنبلي بپرهيزند، تقوا را براي خودش شعار قار بدهد، واقعا دنبال تقوا باشد. (18) منابع: 1- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ميدان با جوانان 12/2/80.

2- برگزيده بيانات مقام معظم رهبريروزنامه كيهان 26/6/78.

3- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به دومين كنگرهاي جامعه ي اسلامي دانشجويان 9/7/77.

4- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به مناسبت آغاز هفته كتاب 4/10/72.

5- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 10/8/75.

6- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 12/2/80.

7- همان

8- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با دانش آموزان و دانشجويان و قهرمانان ورزشي 7/2/77.

9- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج فقه 20/6/ 79.

10- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج2، ص 240.

11- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج8، ص 199.

12- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 11/8/73.

13- برگزيده پيام مقام معظم رهبري به اجلاس انجمن هاي اسلامي 10/5/77.

14- برگزيده بيانات مقام معظم رهبريدر ديدار با هزاران تن از دانشجويان، هنرمندان و نخبگان المپيادها 7/2/77.

15- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از مبلغان ديني 2/2/77.

16- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با تشكلهاي مختلف دانشجويي 24/10/77.

17- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج9، ص 175.

18- برگزيده بيانات

مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 13/11/77.

امر به معروف و نهي از منكر فريضه اي واجب و همگاني

امر به معروف و نهي از منكر فريضه اي واجب و همگاني خرد انساني و امر به معروف و نهي از منكر:

هر چند فريضه امر به معروف و نهي از منكر يكي از بزرگترين واجبات اسلامي و توصيه به آن در قرآن و گفتار پيامبر خدا (ص) و اميرمؤمنان (ع) و ديگر امامان، داراي لحني كم نظير و تكان دهنده است. ولي اگر كسي از اين همه چشم پوشي كند و تنها به نداي خرد انساني گوش بسپرد، باز هم بي شك اين عمل سازنده را فريضه و تكليف خواهد شمرد. به نيكي خواندن و از بدي برحذر داشتن را كدام خرد سالم ستايش نمي كند؟ و كدام انسان خيرخواه و حساس، از او روي برمي گرداند؟

هنگاميكه به اين فريضه عمل شود، به تعداد آمران و ناهيان، دعوت به خير در ميان مردم صورت مي گيرد و بي گمان لبيك گويان به اين دعوت نيز كم نخواهند بود. اين فرا خواني به گمان زياد بر خود داعيان نيز نشانه نيك بر جاي مي گذارد و از دو سو راه صلاح را هموار مي سازد كار نيكي كه مخاطب خود را به آن امر مي كنيم و رفتار زشتي كه وي را از آن برحذر مي داريم، هر چه بزرگتر و تأثير اجتماعي يا فردي آن ژرفتر يا ماندگارتر باشد، امر به معروف و نهي از منكر ما ارزشمندتر است و چنين است كه عمل به اين فريضه، تضمين كننده دوام و استحكام حكومت صالحان است و رها كردن و به فراموشي سپردن آن زمينه ساز سلطه اشرار

و نابكاران. (1) امر و نهي صادقانه:

وقتي كه شما براي كمك به نظام اسلامي، مردم را به نيكي امر مي كنيد - مثلا احسان به فقرا، صدقه، رازداري ، محبت، همكاري، كارهاي نيك،تواضع، حلم، صبر - و مي گوييد اين كارها را بكن، هنگامي كه دل شما نسبت به اين معروف، بستگي و شيفتگي داشته باشد، اين امر شما، امر صادقانه است.

وقتي كسي را از منكرات نهي مي كنيد- مثلا ظلم كردن، تجاوز به ديگران، اموال عمومي را حيف و ميل كردن، دست درازي به نواميس مردم، غيبت كردن، دروغ گفتن،توطئه كردن، عليه نظام اسلامي كار كردن، با دشمن اسلام همكاري كردن- و مي گوييد اين كارها را نكن، وقتي كه در دل شما نسبت به اين كارها بغض وجود داشته باشد، اين نهيت، يك نهي صادقانه است و خود شما هم طبق همين امرو و نهي تان عمل مي كنيد. اگر خداي نكرده، دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول اين جمله مي شود كه «لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له. » (2) كسي كه مردم را به نيكي امر كند، اما خود به آن عمل نمي كند؛ مردم را از بدي نهي مي كند، اما خود او همان بدي را مرتكب مي شود، چنين شخصي مشمول لعنت خدا مي شود؛ اين چيز خيلي خطرناكي خواهد شد. امر به معروف و نهي از منكر در مسائل اجتماعي:

در مسائل فردي، تقوا خيلي زياد، مورد توصيه اميرالمؤمنين (ع) است؛ اما در زمينه مسائل اجتماعي شايد هيچ خطابي به مردم شديدتر، غليظ تر، زنده تر و پرهيجان تر از خطاب امر به معروف و نهي از

منكر نيست. (3) 10- امر به معروف و نهي از منكر در محيط خانواده:

در محيط خانواده هم مي شود نهي از منكر كرد. در بعضي خانواده ها حقوق زنان رعايت نمي شود، در بعضي خانواده ها به خصوص حقوق كودكان رعايت نمي شود، اينها را بايد به آنها تذكر داد و از آنها خواست. حقوق كودكان را تضييع كردن، فقط به اين هم نيست كه انسان به آنها محبت نكند؛ نه سوء تربيتها، بي اهتمامي ها، نرسيدنها، كمبود عواطف و از اين قبيل چيزها هم ظلم به آنها است. (4) امر به معروف و نهي از منكر نسبت به مسئولان:

امر به معروف و نهي از منكر حوزه هاي گوناگون دارد كه مهمترينش حوزه مسئولان است، يعني شما بايد ما را به معروف امر و از منكر نهي كنيد. مردم بايد از مسئولان، كار خواب بخواهند! آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا، بلكه بايد از آنها بخواهند، اين مهمترين حوزه است؛ البته فقط اين حوزه نيست؛ حوزه هاي گوناگوني وجود دارد. (5) نبايد فقط به نهي از منكر پراخت.

در مسئله امر به معروف و نهي از منكر، فقط نهي از منكر نيست، امر به معروف و كارهاي نيك هم هست. براي جوان درس خواندن، عبادت كردن، اخلاق نيك، همكاري اجتماعي ، ورزش صحيح و معقول و رعايت آداب و عادات خوب در زندگي همه جزو چيزهاي خوب است. براي يك مرد، براي يك زن و براي يك خانواده، وظايف خوب و كارهاي بزرگي وجود دارد. هر كسي را كه شما به يكي ازاين كارهاي خوب امر كنيد به او بگوييد و از او بخواهيد،

امر به معروف است. نهي ازمنكر هم فقط نهي از گناهان شخصي نيست، تا مي گوييم نهي از منكر، فورا در ذهن مجسم مي شود كه اگر يك نفر در خيابان، رفتار و لباسش خوب نبود، يكي بايد بيايد و او را نهي از منكر كند، فقط اين نيست. (6)

خدا رب اعلاي ماست پس هدايتش اعلا است محبتش هم اعلا است كتابش نيز اعلا است و به اقوم و اعلي هدايت مي كند( هدي للتي هي اقوم (7)) جالب است كه در هر دو آيه اي كه اقوم و قيم بودن قرآن كريم مطرح شده بلافاصله فرموده است ( و يبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا كبيرا ) (8) و در جاي ديگري (اجرا حسنا )(9) است گويا مي خواهد بفرمايد تا عمل نكنيد اقوم بودن، قيم بودن و لا عوج فيها بودنش را كاملا درك نمي كنيد. خدا رب اعلاي ماست، پس تنبيه و تشويق هايش نيز اعلا است و دين و اوليايش هم اعلا هستند حال كه او رب اعلاي ماست خوب است بندگي ما هم اعلا باشد. سيدالشهداء (ع) بندگي اش اعلاي اعلا است. سلام خدا بر مسجدها، تكيه ها، حسينيه ها، خانه ها ، كوچه ها، خيابان ها و كلاس هايي كه اين روزها مملو از شور حسيني است و خداوند اجازه ي رفعت آنها را داده واجازه داده تا نام و يادش در آنها برده شود ( في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الآصال ) (10) نام صاحب نام را معرفي مي كند و سيدالشهداء به نيكوترين وجه معرف

خدا است پس از نيكوترين و زيباترين نام هاي الهي است ( له الاسماء الحسني) (11) پس هر جا نام و ياد حسين ( ع) برده شده در واقع نام و ياد خدا برده شده است و رفعت پيدا مي كند زيرا كه آنجا طيب شده . خداوند فرموده است ( اليه يصعد الكلم الطيب ) (12) در خصوص مسئله سيدالشهداء (ع) خوب است عزيزان معارفي به چند نكته توجه فرمايند.

1. رابطه تنگاتنگي بين جوانان و امام حسن و امام حسين (ع) است، به همين دليل پيامبر خدا (ص) فرمود «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه » (13) بنابراين بر شما اساتيد محترم معارف است كه به ويژه براي اين دو امام بزرگوار سرمايه گزاري خاصي داشته باشيد و از هر فرصتي براي جلب توجه دانشجويان نسبت به اين دو امام همام استفاده نموده و زمينه ي رابطه ي بين آنان و اين دو امام را فراهم سازيد.

2. حتي الامكان در مراسم برگزار شده از سوي دانشجويان شركت فرماييد زيرا تأثيرگذاري درس را افزايش مي دهد.

3. درباره ي فلسفه ي گريه، عزاداري و غم حسيني مطالعات جدي داشته و به ويژه در رد شبهات وهابيت تلاش صورت گيرد. مطالعات قرآني، سيره ي پيامبر و ائمه ي اطهار و اصحاب كبار پيامبر خدا و نيز از بعد روانشناختي و .. همگي مي توانند در تحكيم رابطه بين جوانان و امام حسين (ع) مؤثر باشند.

4. اگر ممكن باشد سفرهاي دسته جمعي و كارواني شبيه عمره دانشجويي اما اين دفعه به كربلاي معلا تدارك ديده شود و اساتيد عزيز نيز همراهي نمايند.

5. اگر ممكن باشد در منازل

خود مراسمي برگزار كنيد و دانشجويان را دعوت فرمائيد.

در پايان، ايام سوگواري حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را به همه ي شما عزيزان اساتيد معارف اسلامي دانشگاه هاي سراسر كشور تسليت مي گوييم. پي نوشت ها: 1- پيام ولي امر مسلمين حضرت آيت الله خامنه اي به نخستين اجلاس پژوهشي امر به معروف و نهي از منكر در تاريخ 79/8/23.

2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 420.

3- از بيانات مقام معظم رهبري در خطبه نماز جمعه، مورخ79/9/25 مطابق با هيجدهم رمضان 1421.

4- همان.

5- همان.

6- همان.

7- اسراء / 9.

8- همان.

9- كهف/1.

10- نور/36.

11- حشر/24.

12- فاطر/ 10.

13- بحارالانوار، ج 25، ص 360، ح 18.

منبع: كتاب معارف 43

مقام معظم رهبري و منشور پرهيز از اسراف

مقام معظم رهبري و منشور پرهيز از اسراف نويسنده: علي ربيعي پورسليمي

همه ساله هنگام تحويل سال نو، ملت ايران اسلامي پاي سفره هاي هفت سين بي صبرانه منتظر شنيدن پيام هاي دلنشين محبوب دلشان، رهبر عزيز انقلاب اسلامي هستند، تا سال نو را با شنيدن پيام نو ايشان آغاز كنند، و چراغ فروزاني را كه رهبر آگاه و بيدارشان فرا راه آنان روشن نموده، و آنچه را كه بايد در سال جديد مدنظر قرار دهند، بشنوند و بكار بندند. مقام عظماي ولايت باتوجه به اشراف و اطلاع گسترده و عميق شان نسبت به امور جامعه، اعم از مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و امور جاري بين المللي، توصيه هاي لازم را به مسئولين و مردم بيان مي فرمايند؛ به نقاط ضعف و قوت جامعه اشاره فرموده، نقشه هاي دشمنان داخلي و خارجي را گوشزد نموده، و راههاي برون رفت از بحران ها و مشكلات را مشخص مي كنند، و آن سال جديد

را به عنوان الگوي رفتاري و شعار عملي جامعه به نامي و شعاري موسوم مي نمايند، تا همه ي آحاد جامعه، اعم از مسئولين و مردم، آن را سرلوحه رفتارها و برنامه هاي خود قرار دهند، از سردرگمي و ندانم كاري پرهيز نموده و به سوي عزت و استقلال و رفاه عمومي پيش روند. اين سنت حسنأ پيام هاي نوروزي از زمان امام راحل در زمان حيات شريفشان در طول يازده سال رهبري انقلاب اسلامي بوده و پس از ايشان، در طول بيست سال تاكنون توسط خلف صالح ايشان و نائب بر حق امام زمان(عج) ادامه يافته و ان شاءالله تا ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي(عج) ادامه خواهد داشت، به اميد روزي كه پيام هاي نوروزي را از زبان مبارك آن حضرت و آن گل بهاري عالم وجود، بشنويم و ببينيم. اين مجموعه نوشتاري حاضر، به بهانه سال 1388 كه از طرف رهبر عزيزمان، سال «اصلاح الگوي مصرف در همه زمينه ها» نام گرفته، بر آن شدم كه در ميان پيام هاي نوروزي آن رهبر فرزانه آنچه را كه درباره اين موضوع بسيار مهم، تذكر داده اند، جمع آوري نموده، تا معلوم شود كه چقدر اين موضوع براي ايشان حائز اهميت بوده است و بتوانيم يك قدمي در راه عملي شدن اين توصيه مهم، برداريم. مضافاً بر اين كه ايشان در فرمايشات و سخنراني هاي ديگر (غير از پيام هاي نوروزي) به مسئله پرهيز از اسراف و توجه به قناعت (نه رياضت) بارها تأكيد فرموده اند، كه ما آنها را در اين نوشتار نياورديم. و صد البته واضح و روشن است كه شعار و

نام هر سال، مختص به همان سال نيست، بلكه بايد همه ساله به آنها توجه كرد. لكن در آن سال مورد نظر، توجه مضاعف را مي طلبد، تا از حالت غفلت و بي اعتنايي نسبت به آن موضوع، بيرون آمده و برنامه ها و رفتارهاي خود را براساس آن پايه ريزي كنيم. اميدواريم كه بتوانيم در راه اطاعت از فرامين مقام عظماي ولايت، براي دستيابي بيشتر به عزت و اقتدار و سربلندي ايران اسلامي، نهايت تلاش و توان خود را بكار بنديم.

بطور كلي اصلاح الگوي مصرف در پيام هاي نوروزي مقام معظم رهبري در سال هاي 1371، 1374، 1375، 1376، 1377 و 1388 به خوبي مشاهده مي شود كه به چند نمونه از آن مي پردازيم : سال 1371 جلوگيري از اسراف

« من به خصوص توصيه مي كنم كه مردم از اسراف، چه در ايام عيد و چه در طول سال آينده، و به ويژه در مراسمي كه معمولا در آنها دچار اسراف مي شوند، خودداري كنند. مصرف بي رويه و زياد، قاعدتاً از سوي قشرهاي مرفه انجام مي گيرد. چون قشرهاي ضعيف قادر نيستند كه زياد مصرف كنند. مصرفي كه از سوي يك قشر انجام مي گيرد به زيان كشور است، يعني هم زيان اقتصادي، هم زيان اجتماعي و هم زيان رواني و اخلاقي دارد. من مكرر عرض كرده ام، باز هم مي گويم و خواهش مي كنم كه مصرف گرايي را رها كنند. مصرف بايد به اندازه باشد، نه به حد اسراف و زياده روي. اين اندازه در هر زمان متفاوت است. امروز بسياري از قشرهاي مردم و خانواده ها دچار مشكل و

زحمت اند و هنوز اثرات و ثمرات بازسازي كشور، خودش را به طور كامل نشان نداده و خيرات و بركاتش به همه نرسيده است. اندازه، عبارت است از اين كه انسان خودش را هرچه مي تواند به اين قشرها نزديك كند. مسئولين عزيز كشور، اعم از دولتي و قضايي و سايرين، به خصوص بايد اين اصل را بيش از ديگران رعايت كنند.» سال 1374 سال انضباط اقتصادي و مالي

مقام معظم رهبري ضمن تأكيد بر لزوم پيگيري مجدانه وجدان كاري و انضباط اجتماعي به عنوان دو اصل ضروري براي تحقق آباداني و سازندگي در كشور از مردم و مسئولين خواستند تا با رعايت انضباط اقتصادي و مالي از ريخت و پاش، اسراف و زياده روي در مصرف به طور جدي جلوگيري كنند. ايشان با اشاره به اهميت مسئلأ انضباط اقتصادي و مالي در جامعه فرمودند. «انضباط اقتصادي و مالي به مفهوم مقابله با ريخت و پاش مالي و زياده روي و اسراف در مصرف است.

كساني كه بيخود خرج مي كنند و مصرف آنها زياده از حد است، موجودي جامعه را به لحاظ امكانات اقتصادي رعايت نمي كنند، آنها بي انضباط اقتصادي و مالي هستند و اين جانب از آحاد ملت، مسئولين كشور و مامورين دولت مي خواهم كه انضباط اقتصادي و مالي را جدي بگيرند و تمامي افراد جامعه به ويژه كساني كه اموال عمومي را مصرف مي كنند، تنها بايد به قدر رفع نياز و حاجت خرج كنند.» اصلاح الگوي مصرف در پيام نوروزي سال 1375

«من همه را به رعايت منابع مالي كشور توصيه مي كنم. كشور ما، كشور ثروتمندي است و مي تواند خود

را به خوبي اداره كند و بسازد. حتي مي تواند به غير از زمان حال، زمان آينده را هم پايه ريزي كند و تضمين و تامين نمايد، اما مشروط به اين كه موارد ثروت، به شكل صحيحي مورد ملاحظه قرار گيرد و در آن، اسراف و زياده روي نشود. اسراف بد است و از نظر شرعي، گناه و حرام محسوب مي شود. از نظر منطق عقلاني و اداره كشور هم، يك كار ممنوع و زشت است و مخصوص كسان خاصي نيست. همه موظفند اسراف نكنند. هم مسئولان و كارگزاران و كساني كه مأمور انجام كارهايي در دولت هستند و هم آحاد مردم. بنابراين، اگر ما توصيه مي كنيم از اسراف جلوگيري شود و به تعبير بهتر، با اسراف مبارزه شود، مخاطب ما همه- هم مسئولان و هم آحاد مردم- هستند. اسراف در ثروت عمومي و موجودي هاي اين كشور و منابع طبيعي و نيز در آنچه كه با زحمت زياد به دست مي آيد و اسراف در نان و آب و انرژي و نيروي انساني، همه اينها بد است. اسراف، نقطه مقابل آن توصيه اي است كه ما در سال گذشته و سالهاي قبل از آن عرض كرديم كه عبارت از انضباط است. اگر بخواهيم با اسراف مبارزه كنيم بايد براي اين كار برنامه ريزي انجام گيرد و آن را مسئولان دولتي انجام دهند. بنابراين، توصيه اول من، مبارزه با اسراف و زياده روي و نابود كردن اموال عمومي و اموال شخصي است، چون اموال شخصي هم، به نحوي به اموال عمومي برمي گردد.» پيام اصلاح الگوي مصرف در پيام نوروزي سال 1376

«در جامعه يي

كه تلاش و بد عمل كردن نسبت به محرومان و بي اعتنا بودن نسبت به آنان همراه نباشد، مال مردم خوردن وجود نداشته باشد،... نسبت به سرنوشت جامعه قناعت وجود داشته باشد، زياده روي و اسراف و ريخت و پاش و اين چيزها نباشد، اگر حرص و افزون طلبي در امور مادي نباشد، اين جامعه به بهشت و گلستان تبديل مي شود. گرفتاري امروز مردم دنيا، حتي كشورهاي ثروتمند و پيشرفته اين چيزهاست. تهيدستي از اخلاقيات است كه انسانيت را امروز در دنيا پريشان كرده است...

من امسال مي خواهم مثل سالهاي قبل، به همه مردم يك سفارش بكنم. بحمدالله سفارش هايي كه شده، مورد توجه قرار گرفته است، هم مردم توجه كردند و هم مسئولان. و من توقعم از هر دو است هم از مردم و هم از مسئولان. من مي خواهم به مردم عزيزمان عرض بكنم كه امسال همه سعي كنند اسراف را كنار بگذارند. متاسفانه در زندگي هاي ما اسراف وجود دارد. اسراف، يعني تضييع نعمت الهي. يعني نشناختن قدر نعمت الهي. البته بيشتر مخاطب ما در اين سخن، افراد متمكنند. افرادي كه تهيدست يا متوسطند، به نظر مي رسد كه اينها كمتر اسراف مي كنند، اگرچه در بين اينها هم بعضاً اسراف هست. كنار گذاشتن اسراف در چيزهايي كه به نظر كوچك مي آيد؛ مثل اسراف در مصرف بي رويه آب. حالا امسال قدري بارندگي كمتر بوده است كه اقتضا مي كند صرفه جويي بيشتري بشود. البته بحمدالله آينده بدي در انتظار ما نيست. همه چيز بحمدالله و به فضل الهي بر طبق مصلحت ملت ايران پيش خواهد رفت. ليكن ما وظيفه

داريم كه خود را بر طبق آنچه كه دين از ما خواسته است و عقل سليم از ما مي طلبد، آن طور تنظيم كنيم. اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در مواد غذايي، اسراف در وسايل زندگي، زياده روي، زياد خريدن، زياد مصرف كردن، دور ريختن چيزهايي كه قابل استفاده است، اينها تضييع نعمت خداست. در آمارها مي خوانيم، همه ي شما هم حتماًاطلاع داريد كه بخش عظيمي از اين گندمي كه با اين همه زحمت و مرارت دهقان و كشاورز ايراني به وجود مي آيد و خريداري مي گردد و بعد آرد مي شود و از آن نان تهيه مي گردد، متاسفانه دور ريخته مي شود، ذكر مي كنند. اين فقط يك مثال است. اما در همه امور، ما بايد به صرفه جويي عادت بكنيم. صرفه جويي، يعني آن چيزي را كه قابل استفاده است و مي توانيم از آن استفاده كنيم، استفاده كنيم. نسبت به امكانات، باهوس رفتار نكنيم. دائماً چيزهاي ماندگار را نو كردن، چيزهاي ضايع نشدني را دور ريختن، روش درستي نيست. به نظر من بايد مسئولان كشور، راه صرفه جويي و مقابله با اسراف را به مردم ياد بدهند. من به صورت كلي اين را عرض مي كنم. خود مسئولان دولتي هم بايد اسراف نكنند. اسراف مسئولان دولتي از اسراف مردم عادي مضرتر است، زيرا كه اين اسراف در بيت المال است. بنابراين مسئولان، فهرستي از مثال هاي صرفه جويي و اجتناب از اسراف را رديف كنند و آن را به مردم بگويند و تعليم بدهند كه چگونه مي شود صرفه جويي كرد». اصلاح الگوي مصرف در پيام نوروزي

سال 1377

«من آنچه را كه مي خواهم در اين برهه عرض كنم. اين است كه ملت عزيز، جداً از اسراف و زياده روي، پرهيز كنند. ما حق نداريم به عنوان يك ملت، مصالح بزرگ و ملي و دورنگر، بلكه مصالح نقد مهم و كنوني خود را به خاطر خواسته هاي شخصي خودمان كه ما را به اسراف و بي بند و باري در مصرف مي كشاند فدا كنيم و آنها را نديده بگيريم. همه بايد مساله صرفه جويي را جدي بگيرند. امسال توصيه مهم من عبارت است از صرفه جويي، دولت هم بايد صرفه جويي بكند. ملت هم بايد بكند. دولت، علاوه بر صرفه جويي، بايستي راههاي صرفه جويي را هم به مردم تعليم بدهد. تا وقت نگذشته است، تا ماه هاي اول سال، سپري نشده است، بايستي فهرستي از انواع صرفه جوييهايي را كه مردم مي توانند بكنند، در آب، نان، بنزين و در مصارف گوناگون و همه چيزهايي كه براي صرف آنها ما مجبوريم از سرمايه هاي كشور و نفت مصرف بكنيم، و راههاي صرفه جويي در آنها را به مردم تعليم و نشان بدهند. مردم هم جداً سعي كنند كه صرفه جويي كنند. عزيزان من! ملت ايران را به رياضت دعوت نمي كنم. بحمدالله ما احتياجي به اين نداريم كه ملت خودمان را به رياضت دعوت كنيم. فضاي غم آلود رياضت، از زندگي اين مردم، دور باد! من مردم را به قناعت دعوت مي كنم. قناعت سرافرازانه، قناعت انسان عاقل و خردمندي كه مي داند آينده خود را با قناعت تامين مي كند، و زندگي و روال اقتصادي كشور را تسهيل، و

به مسئولين كمك مي كند كه بتوانند تدابير صحيح را در كار اداره مملكت، اعمال كنند.» سال 1388 اصلاح الگوي مصرف در همه زمينه ها

ايشان در تشريح زمينه هايي كه نيازمند تغيير و تحول جدي است به موضوع اسراف هاي شخصي وعمومي و مصرف بي رويه منابع مختلف كشور اشاره كردند و افزودند: «اسلام عزيز و همه عقلاي عالم بر اين نكته تاكيد مي كنند كه مصرف بايد مدبرانه و عاقلانه مديريت شود. ايشان تأكيد فرمودند: همه ما به خصوص مسئولان قواي سه گانه، شخصيت هاي اجتماعي و آحاد مردم بايد در سال جديد در مسير تحقق اين شعار مهم حياتي و اساسي يعني: «اصلاح الگوي مصرف در همه زمينه ها» برنامه ريزي و حركت كنيم تا با استفاده صحيح و مدبرانه از منابع كشور، مصداق برجسته اي از تبديل احوال ملت به نيكوترين حال ها، ظهور و بروز يابد.

منبع: روزنامه كيهان

هنر از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامي

هنر از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامي هنراز ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي(1) فضل الله نيك آئين ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، 1367، قطع رقعي ، 120 صفحه ، 400 ريال . برگزيده هائي است از مجموعه آنچه درباره ابعاد مختلف هنر در سخنرانيها و مصاحبه هاي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران آمده است . متفكر گرانقدر حضرت سيدعلي خامنه اي ،از معدود متفكران مذهبي روحاني است كه از هنر وابعاد آن آگاهيهاي شايسته اي دارد.از صاحبنظراني است كه با توجه به آشنائي عميق ازاسلام و رسالت آن از يكسوي ، و درك واقع بينانه ضرورتهاي تبليغي و پيام رساني و شيوه هاي نوين آن از سوي ديگر، در هنگامه

ظهور و بروز( هنراسلامي) و جلوه هاي زيباي( هنر انقلابي) بايد به رهنمودها و پيشنهادهاي وي به جد نگريست دراين مجموعه ، كه اولين شماره از مجموعه هائي است كه در موضوعات مختلف اسلامي نشر خواهد يافت ، ديدگاههاي آقاي خامنه اي درباره هنر، اهميت آن ، محتوي و قالب آن ، هنر در گذشته و چشم اندازه هاي آينده آن ، موسيقي ، شعر، سينم، تئاتر، قصه نمايشنامه و ... آمده است . مجموعه مطالب اين كتاب ، براي دست اندكاران ابعاد مختلف هنر نيز كساني كه در پي يافتن اظهارنظرهاي يك متفكر مذهبي متخصص هستند، خواندني و سودمند است . رهبر انقلاب:هنر موهبتي الهي است(2) حضرت آيت اللّه خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اصحاب فرهنگ و هنر انديشه در رشته هاي سينما، تئاتر، نويسندگي، موسيقي، نقاشي، شعر، خوشنويسي، ترجمه و ديگر رشته هاي هنري و فرهنگي، حقيقت هنر را گوهري بسيار گرانبها و موهبتي الهي خواندند و تصريح كردند: در مواجهه با هنر و هنرمند و قضاوت در اين عرصه ها، بايد ظرافتهاي فراوان و مرزهاي بسيار حساس و دقيقي را رعايت كرد. مقام معظم رهبري هنر را مجموعه اي از احساس و ادراك زيبايي ها و حقايق و تبيين آنها برشمردند و خاطرنشان كردند: هنر حقيقتي بسيار فاخر و عطيه اي از جانب پروردگار است كه مانند هر موهبت ديگر الهي، مسؤوليتها و تكاليفي را براي صاحب آن به همراه مي آورد. ايشان در تبيين تعبير «هنر متعهد» به مسؤوليتهاي انساني هر فرد اشاره كردند و افزودند: هنرمند علاوه بر تكاليف ذاتي انساني، به علت ويژگيهاي بسيار ممتاز

هنر، بايد در خصوص قالب و مضمون آثار خود نيز احساس تعهد كند. هنرمندان بايد علاوه بر مسؤوليت پذيري در خلاقيت، نوآوري و پيشرفت در قالب، همواره در قبال مضمون و محتواي آثار خود نيز احساس مسؤوليت كنند و از اين طريق به مخاطبان خود احترام بگذارند. رهبر انقلاب، هنر و اخلاق را ممزوج يكديگر خواندند و افزودند: هر قدر يك هنرمند به مرحله بالاتري از فكر و انديشه و درك عقلاني برسد، جوهره كارهاي هنري او كيفيت و ارتقاي بيشتري خواهد يافت و درك هنري او از پشتوانه بيشتري برخوردار خواهد شد. ايشان با تفكيك كامل هنر ديني از هنر رياكارانه متحجر و قشري گرا تأكيد كردند: هنر ديني، آن است كه معارفي را كه اديان الهي و كامل تر از همه دين مبين اسلام با هدف سعادت حقيقي بشر، به دنبال ترويج آن بوده اند، در جوامع انساني منتشر كند و در افكار بشر، ماندگار و جاودانه سازد. حضرت آيت اللّه خامنه اي در ادامه تصريح كردند: در هنر ديني، الزامي به استفاده از واژگان يا نمادهاي مذهبي نيست، بلكه ترويج هنرمندانه مقولاتي نظير «عدالت حقوق انساني و مسايل اخلاقي» و پرهيز از «ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه» مي تواند نمونه هاي خوبي از هنر ديني باشد. هنر و هنرمند:(3) مقام معظم رهبري هنر را مجموعه اي از احساس و ادراك زيبايي ها و حقايق و تبيين آنها برشمردند و فرمودند: «هنر حقيقتي است بسيار فاخر و عطيه اي از جانب پروردگار است كه مانند هر موهبت ديگري مسؤوليت ها و تكاليفي را براي صاحب آن به همراه مي آورد.» تكليف

هنرمند چيست: «هنرمند علاوه بر تكاليف ذاتي انساني به علت ويژگي هاي بسيار ممتاز هنر، بايد در خصوص قالب و مضمون آثار خود نيز احساس تعهد كند.» «هر قدر يك هنرمند به مرحله بالاتري از فكر و انديشه و درك عقلاني برسد، جوهره كارهاي هنري او كيفيت و ارتقاء بيشتري خواهد يافت و درك هنري او از پشتوانه بيشتري برخوردار خواهد بود.» «نمي توان در وادي هنر با انگيزه هاي سطحي و يا ناسالم حركت كرد و سرافراز و موفق بود.» هنر ديني: «هنر ديني آن است كه معارفي را كه اديان الهي و كامل تر از همه، دين مبين اسلام با هدف سعادت حقيقي بشر به دنبال ترويج آن بوده اند در جوامع انساني منتشر كنند و در افكار بشر ماندگار و جاودانه سازد.» ............................ «در هنر ديني، الزامي به استفاده از واژگان يا نهادهاي مذهبي نيست، بلكه ترويج هنرمندانه مقولاتي نظير عدالت، حقوق انساني و مسايل اخلاقي و پرهيز از ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه مي تواند نمونه هاي خوبي از هنر ديني باشد.» ............................. حضرت آية الله خامنه اي: مي توان با كارهاي هنري لطيف و عميق، اهل بيت عصمت و طهارت را به عنوان الگوهاي عملي به ملت هاي تشنه معرفي كرد. ................................... «هر ايده، انديشه و انقلابي كه در قالب هنر نگنجد، ماندني نخواهد بود (12/3/1363)» يا «دشمني با هنر همانند دشمني با خورشيد است (22/8/1368)» .(4) ………………………. (1).پايگاه حوزه مجله حوزه شماره 29، كتابخانه حوزه. (2).پايگاه حوزه مجله پيام زن شماره 115، خبر، (3).پايگاه حوزه مجله ديدار آشنا شماره 15، حرف ما. (4).پايگاه حوزه مجله مبلغان شماره

8، هنر در قالب هاي تبليغي. منابع مقاله:

، ؛

هنر ديني در كلام رهبري

هنر ديني در كلام رهبري حضرت آيت اللّه خامنه اي رهبر معظم انقلاب در ديدار باصدها تن از اصحاب فرهنگ و هنر در تابستان امسال، مطالب ارزشمندي بيان فرمودند كه با هم مي خوانيم: براي من فرصت باارزشي بود، نه فقط به خاطر اين كه حقايقي را در باب مسايل گوناگون مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آن ها شنيدم؛ بلكه علاوه بر اين، به خاطر اين كه جلسه ما نشان دهنده اين است كه برخلاف تصور بعضي از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در كشور به هيچ وجه در حاشيه قرار ندارد؛ بلكه كاملاً در متن است. نفس حضور شما در اين جا، كه من از آن استقبال كردم و اين جلسه نسبتا طولاني اي كه با هم داشتيم و مطالبي كه شما بر زبان آورديد، همه تأييد كننده اين حقيقت است. به هر حال خيلي خرسندم كه اين فرصت پيش آمد و من از اين جلسه بهره بردم. مطالبي كه دوستان فرمودند كه نمونه هايي بود و انسان مي تواند برخي از ناگفته ها را هم در پرتواين گفته ها حدس بزند بعضي ازآن هامسايل اساسي ماست كه خود من بلاشك بايد در پرداختن به آن هاسهمي به عهده بگيرم؛البته بعضي هم جزو مسايل اجرايي است. خوشبختانه وزير محترم ارشاد و همكارانشان در اين جا حضور دارند و مطالب را شنيدند؛ من هم تأكيد خواهم كرد كه به پاره اي از مشكلات و مصايبي كه در مقام اجرا مورد توجه است، بپردازند و ان شاءاللّه آن ها را حل كنند.

البته سؤالات فقهي بحث راجع به مجسمه ياحدود وضوابط موسيقي محلي وغيره بحث ديگري است كه فرصت خاص خود را مي طلبد. آن چه كه مجموعا به نظرم مي رسد عرض كنم، اين است كه مسأله هنر و هنرمند، جزو مسايلي است كه هم ظريف است، هم به شدت حساس و دقيق است و مرزهاي دشواري در اين زمينه وجود دارد. اگر ما به اين مرزها بي توجه باشيم، ممكن است خطاكنيم و برخلاف آن چه كه شايسته است، عمل نماييم؛ البته اين مربوط به ماست. سخن درباره مرزهايي كه هنرمند بايد رعايت كند نيست؛ آن ماجراي ديگري است. ما كه با مسأله هنر و هنرمند با اين موضوع مهم در اداره كشور مواجه ايم، بايد مرزها را درست بشناسيم تا بتوانيم درست قضاوت كنيم و براساس قضاوت عمل نماييم. البته هر هنرمندي به تنهايي يك دنياست؛ اين خاصيت هنري است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت مي كرد تا غمگسارانه پاي دل هنرمندها بنشيند، دنياي عجيب و زيبايي مي ديد؛ آميخته اي از غم هاو شادي ها؛ آرزوها ونگراني ها و آرمان ها؛ ولي متأسفانه اين مجال وجود ندارد. يكي از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفيد تعبير كردند؛ بله، گوهربسيار گرانبهايي است كه ارزش و گرانبهايي آن فقط بدين جهت نيست كه دل ها و چشم هايي را به خود جذب مي كند خيلي از چيزهايي كه هنري نيست، ممكن است چشم ها و دل هايي را به خود جذب كند نه، اين يك موهبت و عطيه الهي است. حقيقت هنر هر نوع هنري يك عطيه الهي است. اگر چه بروز

هنر در چگونگي تبيين است. اما اين، همه حقيقت هنر نيست؛ پيش از تبيين، يك ادراك و احساس هنري وجود دارد، نكته اصلي آن جاست. بعد از آن زيبايي، يك ظرافت و يك حقيقت ادراك شد، از آن هزار نكته باريك تر زمو كه گاهي آدم هاي غير هنرمند، نمي توانند يك نكته اش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنري و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرايف و دقايق و حقايقي را ابراز مي كند؛ اين مي شود هنر واقعي و حقيقي، كه ناشي از يك ادراك و يك بازتاب و يك تبيين است. در واقع، هنريك موهبت الهي و يك حقيقت بسيار فاخر است. به طور طبيعي آن كسي كه اين موهبت از سوي پروردگار به او داده شده است، مثل همه ثروت هاي ديگر، بايد بار مسؤوليتي را هم براي خودش قايل باشد؛ يعني داده هاي خدا همراه با انجام تكليف هاست.اين تكليف ها لزوما همه، ديني و شرعي نيست؛ تكليف هايي است كه خيلي از آن ها از دل انسان بر مي خيزد. وقتي شما چشم داريد، اين نعمتي است كه بعضي ها آن را ندارند؛ اما اين چشم به طور طبيعي غير از لذت ها و برخورداري هايي كه به شما مي دهد، تكليفي را هم بر دوش شما مي گذارد؛ «چون مي بيني كه نابينا و چاه است». اين تكليف به خاطر چشمي است كه شما داريد. لازم نيست كه دين به آدم بگويد، يا يك آيه قرآن درباره اش نازل شده باشد؛ اين رادل شما مي فهمد. يا هيچ كس

در دنيا نيست كه ثروتمندي را ولو آن برخورداري، با كد يمين و عرق جبين خودش به دست آمده باشد ملامت نكند، هنگامي كه ببيند او نسبت به مستمندان، بي خيال و بي تفاوت و طعنه زن است؛ در حالي كه آن ثروتمند ممكن است به شما بگويد خودم اين ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمي پذيريد. وقتي ثروت و موهبت و دستاوردي وجود دارد، در قبال آن تكليفي هم خواهد بود. البته هنراز آن چيزهايي نيست كه يكسره با كد يمين و عرق جبين به دست آمده باشد. تا قريحه و استعداد هنري در شما نباشد، هر قدر هم كه زحمت بكشيد، باز همچنان در آن خم اول باقي خواهيد ماند. آن قريحه، كار و دستاورد شما نيست؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمت ها را به انسان مي دهد؛ هر چند مجراي آن، جامعه و پدر و مادر و محيط و چيزهاي ديگر است. شما زحمت كشيده ايد، اما فرصت و همت زحمت كشيدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستيد در وجود خودتان هنر را به اعتلا برسانيد. بعضي ها مي گويند در هنرِ متعهد، كلمه اول با كلمه دوم تناقض دارد. هنر، يعني آن چيزي كه مبتني بر تخيل آزاد انسان است و متعهد، يعني زنجير شده؛ اين دو چگونه با هم مي سازند! اين يك تصور است؛ قبل از هنرمند بودن او، به انسان بودن اوبر مي گردد. بالاخره يك هنرمند قبل از اين كه يك هنرمند باشد،يك انسان است؛ انسان كه نمي تواندمسؤول نباشد. اولين مسؤوليت

انسان در مقابل انسان هاست. اگر چه انسان در مقابل طبيعت و زمين وآسمان هم تعهد دارد، اما مسؤوليت بزرگ او در قبال انسان هاست. درعين حال هنرمند به خاطر ويژگي بسيار ممتازش، تعهدجداگانه اي غير از آن بياني كه قبلاً گفتم، دارد. هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قالب مضمون تعهد دارد. كسي كه قريحه هنري دارد، نبايد به سطح پايين اكتفاكند؛ اين يك تعهد است. هنرمند تنبل و بي تلاش، هنرمندي كه براي تعالي كار هنري خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمي كند، در حقيقت به مسؤوليت هنري خودش در قبال قالب، عمل نكرده است. هنرمند بايد دايم تلاش كند. البته ممكن است انسان يك وقت به جايي برسد كه بيش از آن نمي تواندتلاش كند بحثي نيست اما تا آن جايي كه مي تواند،بايد براي اعتلاي قالب هنري تلاش كند؛ اين تعهد در قبال قالب، بدون يك احساس شور و عشق و مسؤوليت البته اين شور و عشق هم مسؤوليت است، آن هم يك دست قوي است كه انسان را وادار به كاري مي كند و نمي گذارد كه احساس تنبلي و تن آسايي، او را از كار باز بدارد به دست نمي آيد. علاوه بر اين، تعهد در قبال مضمون است. ما چه مي خواهيم ارائه بدهيم؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل و ذهن و فكر او هم عزيز و محترم است. نمي شود هر چيزي را به مخاطب داد، فقط به صرف اين كه اونشسته است و دارد به حرف هاي ما گوش مي دهد، بايد ببينيم به او چه مي خواهيم

بدهيم. البته بحث اين كه ما وارد كدام دسته بندي سياسي بشويم يا نشويم اين حرف هايي كه بعضي از دوستان مي زنند مسايلي است كه شما بايد از اين ها عبور كرده باشيد؛ اين ها محل كلام نيست؛ محل كلام؛ اخلاق و فضيلت است. من مطلبي را به گمانم از قول رومن رولان خواندم كه گفته بود در يك كار هنري، يك درصد هنر، نود و نه درصد اخلاق. به نظرم رسيد كه اين حرف، حرف دقيقي نيست. اگر از من سؤال كنند، من مي گويم صد در صد هنر و صد در صد اخلاق؛ اين ها با هم منافات ندارند. بايد صد در صد كار را با خلاقيت هنري ارائه داد و صد در صد آن را از مضمون عالي و تعالي بخش و پيشبرنده و فضيلت ساز پر كرد و انباشت. آن چيزي كه دغدغه برخي آدم هاي دلسوز در زمينه مسايل هنري است، اين است كه ما به بهانه آزادي تخيل يا آزادي هنري، فضيلت سوزي و هتك اخلاق نكنيم؛ اين بسيار مهم است. بنابراين هنر متعهد يك واژه درست است. هنرمند بايد خود را به حقيقتي متعهد بداند. آن حقيقت چيست؟ اين كه هنرمند در چه سطحي از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشي از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگري است. البته هر چه انديشه و فكر و درك عقلاني بالاتر باشد، مي تواند به آن درك ظريف هنري كيفيت بيشتري بدهد. حافظ شيرازي صرفا يك هنرمند نيست؛ بلكه معارف بلندي نيز در كلمات او وجود دارد؛ اين معارف هم فقط با هنرمند بودن

به دست نمي آيد؛ بلكه يك پشتوانه فلسفي و فكري لازم دارد. بايد متكا يا نقطه عزيمت و خاستگاهي از انديشه والا، اين درك هنري و سپس تبيين هنري را پشتيباني كند. البته همه در يك سطح نيستند؛ توقع هم نيست كه اين چنين باشد. اين در مورد همه رشته هاي هنري صادق است. شما از معماري بگيريد تا نقاشي و طراحي و مجسمه سازي و تا كارهاي سينما و تئاتر و شعر و موسيقي و بقيه رشته هاي هنري، همين معنا در آن ها وجود دارد. يك وقت شما معماري را مي بينيد كه انديشه اي دارد؛ يك وقت يك معمار از لحاظ انديشه، لخت و بي هويت است و متكي به فكري نيست؛ اين ها اگر بخواهند بنايي را ايجاد كنند، دو گونه طراحي مي كنند. اگر ساخت يك شهر را به دست دو نفر آدم اين طوري بدهند، يك نيمه آن با نيمه ديگر به كلي متفاوت خواهد بود. به هر حال اين تعهد، لازم است. هنر ملتزم و متعهد، يك حقيقت است؛ ما بايد به آن اقرار كنيم؛ نمي توان رها و يله و بي هوا و با انگيزه هاي روز به روز و احيانا پايين و پست يا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجي كه در هنرمند وجود دارد هنرمند بهجت ويژه اي دارد كه با شادي هاي معمولي فرق دارد و در غير هنرمند اصلاً ديده نمي شود در صورتي حقيقتا به وجود خواهد آمد كه بداند دنبال چه چيزي دارد مي رود و چه كار مي خواهد بكند، تا با هنرمندي خودش احساس رضايت

و بهجت كند كه دارد آن كار را انجام مي دهد، در اين صورت بايد اخلاق انساني، فضيلت ها و معارف والاي ديني و الهي مورد توجه باشند. نكته ديگري كه آن را يادداشت كرده ام و در بيانات آقايان هم مطرح شده بود، بحث هنرديني است. من مي خواهم اين را عرض كنم كه هنرديني به هيچ وجه به معناي قشريگري و تظاهررياكارانه ديني نيست و اين هنر لزوما با واژگان ديني به وجود نمي آيد. چه بسا هنري صد در صد ديني باشد، اما در آن از واژگان عرفي و غير ديني استفاده شده باشد. نبايد تصور كرد كه هنرديني آن است كه بتواند معارفي را كه همه اديان و بيش از همه، دين مبين اسلام به نشر اين حقايق نثار شده است، نشر بدهد، جاودانه كند و در ذهن ها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند ديني است؛ اين ها حقايقي است كه همه پيامبران الهي براي آوردن آن ها به ميان زندگي بشر، بارهاي سنگيني را تحمل كردند. نمي شود ما اين جا بنشينيم و تلاش هاي زبده ترين انسان هاي عالم را كه مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند تخطئه كنيم، نسبت به آن بي تفاوت بگذريم. هنر ديني اين معارف را منتشر مي كند؛ هنر ديني عدالت را در جامعه به صورت يك ارزشي معرفي مي كند؛ ولو شما هيچ اسمي از دين و هيچ آيه اي از قرآن و هيچ حديثي در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. مثلاً هيچ لزومي ندارد كه در محاوره سينمايي يا در تئاتر، نام و يا شكلي كه نماد دين

است، وجود داشته باشد تا حتما ديني باشد؛ نه، شما مي توانيد در باب عدالت، رساترين سخن را در هنرهاي نمايشي بياوريد، در اين صورت به هنر ديني توجه كرده ايد. آن چيزي كه در هنرديني به شدت موردتوجه است، اين است كه اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويت كرد؛ يعني شخصيت خودش را بازيافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حركات جهاني غرق و گم بوديم؛ انقلاب، ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسايل جهاني، سخن موضعي داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اين كه قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز كند و پاي آن بايستد. ارزش يك ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلكه از نقاط منفي. براي يك ملت، «بله قربان»گوي دولت هاي گردن كلفت تر و قوي تر و ثروتمندتر بودن ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد، اين به بركت اسلام به ما رسيد. الان هم با قدرت تمام، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران در صحنه جهاني به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسايل گوناگون صاحب ايده اند، مطرحند. در عين حال ما بياييم با كمك هنر خود، دائما از كنار اين معنا بساييم يا آن را به انواع حرف ها و لجن ها آغشته كنيم؛ اين درست

است؟ هنر نبايد در اين جهت قرار بگيرد. هنر ديني را نبايد با هنر قشري و تحجرگرا و به تعبير دوستمان، پيروي از روش هاي فلان مجموعه جاهل و نادان اشتباه كرد. بيخود به خودتان تهمت نزنيد. هنر ديني عبارت است از هنري كه بتواند مجسم كننده و ارائه كننده آرمان هاي دين اسلام باشد. اين آرمان ها همان چيزهايي است كه سعادت انسان، حقوق معنوي انسان، اعتلاي انسان، تقوا و پرهيزگاري انسان و عدالت جامعه انساني را تأمين مي كند. البته هيچ الزام و اجباري وجود ندارد كه اين گونه عمل بشود يا نشود. كساني كه با نظرات من در اين زمينه ها آشنا هستند، مي دانند كه بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اين طور چيزها درست مي شود، اين از آن چيزهايي است كه با حكم درست نمي شود، بايد انگيزه وجود داشته باشد، هر چند انگيزه هاي ناپاك هم وجود دارد. البته آن چه كه من عرض مي كنم، نظرات خودم است، به معناي اين نيست كه اگر وزارت ارشاد در زمينه اي بخشنامه اي صادر كرد، به آن توجهي نشود. مقوله ديگري كه من مختصرا آن را عرض مي كنم، هنر انقلابي است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتني بر نگاه زيباشناختي در زمينه هنر است؛ توقع زيادي هم نيست. ملتي در يك دفاع هشت ساله با همه وجود در ميدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاري در راه ارزشي كه براي آن ها وجود داشت، استقبال كردند البته عمدتا به خاطر دين رفتند، هر چند ممكن است عده

اي هم براي دفاع از ميهن و مرزهاي كشور دست به فداكاري زده باشند مادران و پدران و همسران و فرزندان و كساني كه پشت جبهه تلاش مي كردند نيز طور ديگري حماسه آفريدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس رامرور كنيد، ببينيد براي يك نگاه هنرمندانه به حالت و كيفيت يك جامعه، چيزي از اين زيباتر پيدا مي كنيد؟ شما در عالي ترين آثار دراماتيك دنيا، آن جايي كه به فداكاري يك انسان برخورد مي كنيد، او راتحسين و ستايش مي كنيد. وقتي فيلم، آهنگ، تابلوي نقاشي، زندگي فلان انقلابي مثلاً ژاندارك يا سرباز فداكار فلان كشور را براي شما به تصوير مي كشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمي توانيد كار او را تحسين نكنيد. هزاران حادثه به مراتب با ارزش تر و بزرگتر از آن چه كه در اين اثر هنري نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد؛ آيا اين زيبايي نيست؟ هنر مي تواند از كنار اين قضيه بي تفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب اين است و توقع زياده خواهانه اي نيست. مي گويند چرا زيبايي ديده نمي شود! كسي كه به اين مقوله بي اعتناست، نمي خواهد اين زيبايي را ببيند؟ عزيزان من! عده اي از شما با تاريخ به خوبي آشنا هستيد؛ من هم با تاريخ آشنا هستم. من سطر سطر ورقهاي تاريخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرر در مكرر خوانده ام. ما حقيقتا يكي از گرفتارترين ملت ها در پنجه گردن كلفتي و قلدري قدرت هاي جهاني بوده ايم. بنده در باب

شبه قاره هند مطالعات مفصلي داشته ام و كتابي هم در اين زمينه نوشته ام. وقتي وضعيت ايران را با شبه قاره مقايسه مي كنم، مي بينم با اين كه آن جا استعمار مستقيم انگليسي ها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انساني بر يك كشور از ناحيه قدرت هاي اهريمني دنيا، وضع ما از آن ها بدتر بود. آن ها از طرف نيروهاي خودي و ميهني خودشان دچار خيانت و نفاق و فساد و وابستگي نبودند؛ يك مشت انگليسي به آن كشور وارد شده بودند. خودي هاي آن ها عبارت بودند از گاندي و نهرو و مولانا محمدعلي و مولانا شوكت علي و جناح و غيره. آن ها با انگليسي ها جنگيدند و خيلي هم زجر كشيدند؛ اما وضع ما اين گونه نبود. انگليسي ها رضاخان را به عنوان يك عامل دست نشانده سر كار آوردند تا كار مورد نظر آن ها را انجام دهد. در اين حرف ها جاي انكار نيست؛ حرفي نيست كه من بزنم؛ اين حرف جزو واضحات تاريخ است؛ هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادي كه بعد از سي، چهل سال منتشر شده، گوياي آن است. همين چند روز پيش در سندي از همين قبيل مي خواندم كه در جلسه اي كه سيدضياء و رضاخان و مأموران انگليسي بودند، رضاخان گفته بود كه من سياست سرم نمي شود و وارد نيستم؛ هر چه شما دستور بدهيد؛ من گوش به فرمانم. همين طور هم بود؛ اما لحظه اي كه احساس كردند يك ذره حالت گوش به فرماني اش متزلزل شده و گرايشي، آن هم نه به سمت استقلال حقيقي، بلكه

به سمت آلمان هيتلري پيدا كرده است طبيعتا وقتي رضاخان به هيتلر نگاه كند، به هيجان مي آيد و لذت مي برد او را كنار زدند و پسرش را سر كار آوردند. اين ها جزو واقعيات كشور است. كشور ايران با همه اين خصوصيات فرهنگي عميقي كه شما مي گوييد و راست هم مي گوييد و من هم به همين ها اعتقاد دارم، تحقير شد. پنجاه، شصت سال كساني برما حكومت كردند كه آورنده آن ها، نه اين كه مانبوديم چون درايران حكومت مردم به اين صورت اصلاً سابقه نداشت بلكه دلاوري خودشان هم نبود. اي كاش اگر ديكتاتور بودند، اقلاً مثل نادرشاه با زور بازوي خودشان، يا مثل آقا محمدخان با حيله گري خودشان سر كار آمده بودند؛ اما اين طور نبود؛ ديگران آمدند و اين ها را بر اين ملت مسلط كردند و تمام منابع مادي و معنوي اين ملت را به غارت بردند. با رنج ها و محنت هاي بسياري، حركت عظيمي در مقابل اين پديده شوم اتفاق افتاد و توانست با فداكردن جان ها و با عريان كردن سينه ها در مقابل دشنه دشمن قدار، به جايي برسد؛ اين زيبا نيست؟ هنر چگونه مي تواند از كنار اين ها بي تفاوت بگذرد؟ اين توقع انقلاب است. هنر انقلابي كه ما از اول انقلاب همين طور گفتيم و آن را درخواست كرديم، اين است. آيا اين، توقع زيادي است؟ موسيقي و فيلم و تئاتر و نقاشي و ساير رشته هاي هنريِ شما بايد به اين مقوله بپردازد؛ اين ها چيزهاي لازمي است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، يك توقع زورگويانه و

زياده خواهانه نيست؛ مبتني بر همان مباني زيباشناختي هنر است. هنر آن است كه زيبايي ها را درك كند. اين زيبايي ها لزوما گل و بلبل نيست؛ گاهي اوقات، انداختن يك نفر در آتش و تحمل آن، زيباتر از هر گل و بلبلي است. هنرمند بايد اين را ببيند، درك كند و آن را با زبان هنر تبيين نمايد. البته من انكار نمي كنم كه بعد از انقلاب در زمينه هنر ديني تا آن جايي كه بنده مجال دارم و درك مي كنم؛ چيزهايي هم وجود دارد كه ما به عنوان يك مستمع شايد درست نمي فهميم آثار با ارزشي درست شده است كه من از كساني كه در اين زمينه ها كار كردند، از اعماق دل سپاسگزاري مي كنم؛ چه بازيگرهايي كه نقش هاي عالي را، عالي بازي كردند؛ چه آن هايي كه كارگرداني كردند؛ چه آن هايي كه متن فيلمنامه ها را نوشتند؛ چه بقيه دست اندركاراني كه در زمينه هاي گوناگون كارهاي هنري واقعا وارد بودند. در نقاشي، خطاطي، طراحي و غيره كارهاي باارزشي شده كه به هيچ وجه روا نيست انسان آن ها را ناديده بگيرد؛ ولي انتظاري كه عرض كردم، هميشه بوده، الان هم وجود دارد. چند جمله اي هم در خصوص هنر و سياست عرض كنم. اين دوست عزيز كه مثل فرزندماست مي گويد من نه مي خواهم در اين جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمي دارند! هميشه توصيه من به هنرمندها و كساني كه با كار هنري سر و كار دارند، اين است كه اين ها را به بازي هايي خطي و

سياسي نكشانيد؛ بحث حالا هم نيست؛ از زماني كه بنده رييس جمهور بودم، هر گاه با وزراي ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه مي شدم، اين نكته را مي گفتم؛ توصيه هاي خاصي هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم كه همه در اين جهت بوده كه نگذاريد خطوط سياسي و جناح هاي سياسي و شبه حزب ها بيايند و وارد اين مقوله شوند و آن را قبضه كنند؛ زيرا در اين صورت همه چيز تباه خواهد شد. اما اشتباه نكنيد؛ آن جايي كه پاي حفظ ارزش ها و تداوم بخشيدن به آن هاست، يا صحبت از استحاله ارزش هاست، يك خط كشي وجود دارد؛ شما نمي توانيد بگوييد من نه اين طرف هستم، نه آن طرف، مگر مي شود؟ اين مي شود بي هويتي. مگر مي شود آدم به يك ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ يك ارزشي را، هم پاس دارد، هم ندارد؟ اين جا آدم بايد موضع انتخاب كند و پاي آن بايستد. البته من هيچ نفي نمي كنم؛ ممكن است كسي اشتباه كند؛ در اين صورت انسان خطا را جبران مي كند؛ كمااين كه در مواردي به بعضي از دوستاني كه آثار خودشان را به من ارائه كردند يا از طريق ديگري من آن آثار را ديدم و به نظرات نقادانه اي رسيدم چه در بازي ها، چه در محاوره ها و به قول شما ديالوگ ها، چه در برخي از صحنه پردازي ها به آن ها گفتم. البته بعضي اصلاح كردند، بعضي هم اصلاح نكردند. ما از آن هايي كه اصلاح كردند، تشكر كرديم؛ اما از آن هايي كه اصلاح نكردند،

هيچ وقت گله نكرديم كه چرا اصلاح نكرديد؛ چه برسد بالاتر از گله. به هر حال در اين جا حدودي وجود دارد؛ مگر مي شود نسبت به اين حدود بي تفاوت بود؟ همان طور كه در ابتدا گفتم، نمي شود نسبت به ارزش ها بي تفاوت بود؛ اين را نبايد به حساب خط و جناح سياسي الف و ب گذاشت. من در زمان رياست جمهوري در يك سخنراني كه هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبيله ايد قبيله الف، قبيله ب دعواهاي شما قبيله اي است. حالا همان قبيله گرايي البته با شكلهاي بدش ادامه پيدا كرده كه جاي صحبتش اين جا نيست؛ من با خود آن ها در ميان مي گذارم و مي گويم. اما يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ببينيد عزيزان من! سياست در دنياي امروز از هنر استفاده ناشايسته مي كند. اگر بگوييم نمي كند، دليل بي اطلاعي است. نه فقط امروز استفاده مي كند، بلكه از سابق استفاده مي كرده است. چند روز پيش سندي از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امريكا درباره جريان كودتاي 28 مرداد را ترجمه كرده و براي من آوردند. البته به هنگام وقوع اين حادثه، سن من زياد نبود چهارده، پانزده سال داشتم چيزهاي اندكي يادم هست؛ اما از زبان ها، خيلي شنيده ام و در آثار هم زياد خوانده ام؛ ولي به اين تفصيل هيچ جا وجود ندارد. آن هايي كه خودشان دست اندركار اين جريان بودند، اين اسناد را نوشتند و براي وزارت خارجه و سازمان سيا فرستادند. اين اسناد متعلق به امريكايي هاست. البته عمليات بين

امريكايي ها و انگليسي ها مشترك بوده كه در اين گزارش كاملاً منعكس شده است. آن بخش مورد توجه من اين است: «كيم روزولت» مي گويد: وقتي ما به تهران آمديم، يك چمدان بزرگ پر از مقاله هايي كه نوشته شده بود و بايد ترجمه مي شد و در روزنامه ها چاپ مي گرديد، و نيز كاريكاتورهايي را با خودمان آورديم! شما فكرش را بكنيد، دستگاه سي.آي.اي امريكا براي ساقط كردن حكومتي كه با آن ها ناسازگار بود و منافع آن ها را تأمين نمي كرد؛ حكومتي كه به آراء مردم متكي بود بر خلاف همه حكومت هاي دوران پهلوي، اين يك حكومت ملي بود كه قانوني و با آراء مردم سر كار آمده بود تحت عنوان اين كه ممكن است پشت پرده آهنين شوروي برود، از همه ابزارها از جمله از ابزار هنر عليه آن استفاده كرد. البته آن روز كاريكاتوريستي كه هم به درد اين ها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار بگيرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان كاريكاتورهاي آماده را آورده بودند. در آن اسناد آمده است كه ما به بخش هنري سازمان سيا سفارش كرديم كه اين چيزها را تهيه كند! اتفاقا دو، سه سال پيش نيز ايتاليايي ها كتابي نوشتند كه به فارسي هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنري سازمان سيا و فعاليت هاي گوناگونش اشاره شده است. سياست، اين گونه دارد از هنر استفاده مي كند؛ شما در اين جا مي خواهيد چه كار كنيد؟ اگر همه سياستمداران و مستكبران و قلدران و صاحب اختياران دنيا مي آمدند در مقابل كتاب مقدس

خودشان قسم جلاله مي خوردند كه از سياست استفاده نكنند، مي شد آدم نسبتا خيال راحتي پيدا كند و بگويد خيلي خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آن ها دارند از هنر استفاده مي كنند. شما مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا شما مي خواهيد در مقابله با مطامعي كه آن ها به وسيله هنر به آن مي رسند، از اين ابزار بهره نبريد؟ اين خردمندانه است؟ نه، اين خردمندانه نيست. شما اين را بدانيد كه تا اين تاريخ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده كه به رأي و خواست و عاطفه مردم متكي باشد؛ من اين را به طور يقيني مي گويم و آن را ثابت مي كنم. البته حكومت هايي بوده اند كه ستايش كننده داشته اند؛ اما ستايش كردن، يك حرف است؛ ايمان و باور و عاطفه مردم در اختيار يك حكومت بودن، يك حرف ديگر است؛ اين متعلق به جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت انقلاب و تكيه به مردم است؛ الان هم همين طور است، اين را بنده با افتخار تمام عرض مي كنم. در اين جا اقبال مردم، با فرعونيت و احساس خود برتربيني زمامداران همراه نشده است. بنده كه الان دارم با شما حرف مي زنم، يك سر سوزن در خودم احساس كبريايي ندارم الحمدلله رب العالمين ساير مسؤولان كشور هم اين گونه اند؛ رييس جمهور هم ندارد، رييس مجلس هم ندارد، رييس قوه قضائيه هم ندارد؛ اصلاً و ابدا چنين چيزي وجود ندارد. مسؤولان ما مي دانند كه امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسؤولان

بر عهده خودشان وظايفي قايلند؛ اين مربوط به اين كشور است. اين نظامي كه مردمي و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، يك گناه بزرگ و نابخشودني دارد و آن اين است كه تسليم خواست هايي كه تأمين كننده منافع قدرت هاي بزرگ در اين منطقه است، نمي شود. اين كه مي گويم تسليم منافع آن ها نمي شود، حرفي است كه آن ها به صراحت آن را مي گويند شما مي بينيد كه امريكا مثلاً در خليج فارس يا در فلان نقطه نيرو مستقر مي كند؛ اگر گفته شود چرا اين كار را مي كني، مي گويد منافع من در گرو اين كار است! يعني منافع او با چند هزار كيلومتر فاصله بايد در خليج فارس تأمين شود؛ ولو منافع آن كشوري كه در همين منطقه زندگي مي كند، تأمين نشود! اين ها در هر كشوري هر اقدامي مي كنند. به خاطر اين است كه آن منافع فرامرزي بايد تأمين شود. جرم جمهوري اسلامي اين است كه برخلاف همه كشورهاي دنيا، زير بار اين منافع نمي رود و آن ها را تأمين نمي كند؛ مي گويد مي خواهم منافع خودم را تأمين كنم، به منافع شما هم كاري ندارم اين كه گفته مي شود جمهوري اسلامي سر جنگ دارد، اين طور نيست؛ امريكا با ما وضع قابل جنگي ندارد؛ ما يك طور ديگريم، آن ها يك طور ديگرند. ما بناي جنگيدن با امريكا را نداشتيم؛ هيچ وقت هم چنين چيزي را نگفتيم؛ ولي ما بناي تسليم شدن نداريم و مي گوييم با هيچ قيمتي در مقابل شما تسليم نمي شويم؛ اين جرم جمهوري

اسلامي است. در زمينه مسايل گوناگون و قضيه فلسطين و غيره هم همين طور است. به جرم تسليم نشدن يك ملت در مقابل تمايل مستكبرانه قدرت هاي جهاني، اين ملت محكوم مي شود كه با همه ابزارها از جمله ابزار هنري با او به شدت مبارزه شود. همان طوري كه عرض كردم سازمان سيا بخش هنري دارد و فيلم هايي كه بعد از انقلاب، عليه ما و عليه شيعه و اسلام درست كردند، بسيار زياد است. شما كه يك فيلمساز و سينماگر و بازيگر سينما و تئاتر و موسيقيدان و آهنگساز ايراني هستيد و اين واقعيت و مظلوميت را ادراك مي كنيد، تكليفتان چيست؟ آيا هيچ تكليف مردمي وجود ندارد؟ من شنيده ام كه در قضاياي جنگ جهاني در روسيه، شور علي اف آهنگ معروفي است كه البته من نه آهنگش را شنيده ام، نه درست مي دانم چيست؛ آقايان مي دانند در تهييج مردم براي وارد شدن به ميدان جنگ، بيشترين تأثير را داشت؛ يعني در خدمت اهداف مردمي قرار گرفت. به طور طبيعي اين توقع از هنرمند هر كشوري وجود دارد؛ بنابراين چه طور مي تواند نسبت به اين قضيه بي تفاوت بماند؛ در حالي كه دشمن دارد از ابزار هنر استفاده مي كند؟ اين نكته را هم به شما بگويم؛ اين حرف هايي كه گاهي آدم مي شنود كه در دنيا، ما را به خشونت طلبي متهم مي كنند، ما الان بايد چه كنيم، حرف هايي نيست كه آدم هاي هوشمند و زيرك آن را بپذيرند يا بر زبان جاري كنند. براي از رو بردن يك ملت، بهترين راه اين است كه

با انبوه تبليغات متراكم او را از ميدان خارج كنند، دائما او را متهم كنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ اين يك شيوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم مي كنند؛ چه كساني اين كار را مي كنند؟ يكي، دو سال پيش، يكي از رؤساي كشورهاي اروپايي به اين جا آمده بود. مي دانيد كه در ديدارهاي بين المللي سطوح بالا، خيلي از حرف ها، كليات و نوعا تعارف آميز و ايده پراكني است. او راجع به صلح صحبت كرد كه بله، ما طرفدار صلح هستيم. من خارج از پرتكلهاي معمولي اين گونه ملاقات ها، حالت طلبگي به خودم گرفتم و گفتم شما اروپايي ها جنگ را به راه مي اندازيد. خودتان هم دم از صلح مي زنيد! بزرگترين جنگ هاي تاريخ بشر را شما اروپايي ها به راه انداختيد و آن همه آدم كشته شدند. ما كه اين طرف دنيا بوديم، باد جنگِ شما اين همه به ما خسارت وارد كرد، حالا هم آمده ايد و دم از صلح مي زنيد! «خودگويي و خودخندي، خودمرد هنرمندي». گفتم ما مشكلي به نام جنگ نداريم. هيچكدام از كشورهاي اسلامي، طالب جنگ نيستند. شما از جنگ حرف مي زنيد، خودتان هم مي آييد شعار صلح مي دهيد! آن ها اين همه سلاح توليد مي كنند و به همه دنيا مي دهند. بنابراين حقيقت قضيه اين است كه خود آن ها بيشترين خشونت را مرتكب مي شوند. از تروريسم صحبت مي كنند؛ ولي مرادشان اين است كه چرا جمهوري اسلامي از مبارزان فلسطيني اي كه از وطن خودشان دفاع مي كنند، حمايت مي كند. از

نظر رسانه هاي جهاني، حمايت از تروريسم، يعني حمايت از مبارزان فلسطيني! خراب كردن خانه فلسطيني روي سرش توسط تانك اسراييلي و كشتن بچه چند ماهه، تروريسم نيست، اما وقتي نظامي خشن جنايتكاري در حادثه كشته مي شود، در مطبوعات خودشان عكس زنش را جدا، عكس بچه اش را جدا، در حال گريه كردن و شيون زدن و عكس خاك سپاري اش را جدا منتشر مي كنند؛ براي اين كه نشان دهند اين طرف دارد خشونت مي ورزد! اين ها كارهاي تبليغاتي اي است كه دارند مي كنند. غرض اين است كه به هنر و سياست بايد قدري عميق تر نگاه كنيم؛ نمي شود ساده انديشي كرد. اميدوارم كه ارزش هنر در همان جايگاه حقيقي خودش، اول، مورد توجه خود اهل هنر قرار بگيرد و آن ها به ارزش محموله با ارزشي كه در وجود آن هاست، توجه كنند و آن را احترام نمايند؛ احترام كردنش هم به اين است كه آن را در جاي شايسته اي خرج كنند. امام سجاد عليه السلام در حديثي مي فرمايند: «جان و وجود انساني تو ارزشمندترين چيزهاست؛ هيچ چيزي جز بهشت موعود خدا نمي تواند بهاي اين جان قرار بگيرد! اين را به غير بهشت خدا ندهيد». هنر، بخشي از آن فاخرترين و ارزشمندترين قسمت هاي جان انساني است؛ بايد براي اين، ارزش قايل شد و آن را براي خدا خرج كرد البته وقتي مي گوييم براي خدا خرج كنيد، فورا ذهن به طرف همان حالت قشريگري و رياكاري نرود. مسأله اقتصاد در هنر، مسأله مهمي است؛ نكته اي است كه به دستگاه هاي اجرايي مربوط مي شود

و من بخصوص تكيه مي كنم بر اين كه دوستان وزارت ارشاد به آن توجه كنند. راست مي گويند هم فيلمسازها، هم بقيه بخش هاي هنري علاوه بر اين كه وضع خود هنرمندها از لحاظ زندگي، خيلي ممتاز نيست و در خيلي جاها در حد قابل قبولي نيست؛ آن كساني هم كه در رشته هاي هنري سرمايه گذاري مي كنند، غالبا وقتي به چيزهايي پابند هستند، نمي توانند بازده مالي داشته باشند؛ يقينا بايد به اين ها كمك شود، اگر كمك نشد، به سمت هر چيزي كه بتواند پول را به سمت آن ها بياورد و آن ها را تأمين كند به قول اصحاب سينما، «گيشه گرايي» مي روند، كه طبعا اين هم در همه وقت، چيز خوبي نيست. گرايش به مسايل جنسي و شهواتي و امثال اين ها در سينما، يك مقدار عاملش همين است. مي خواهند فيلم جاذبه پيدا كند. لذا يك مشت افراد بخصوصي را جمع مي كنند؛ متأسفانه اين عيب بزرگي است كه در خيلي از فيلم هاي ما ديده مي شود. آن نمونه هايي كه دوستان گفتند، اصلاً قابل قبول نيست؛ كاملاً مردود است. البته اين چند فيلمي كه آقايان به آن اشاره كردند، من هيچ كدام را نديده ام. بحث سانسور نيست. بحث اين است كه ما نبايد به ذهن و دل جوان چيزي را بدهيم كه او را به سمت گناه و فساد مي لغزاند؛ اين غير از آزاد گذاشتن فكر براي انتخاب در مسأله اي است. شما مي دانيد كه مسايل احساساتي به كسي فرصت انتخاب نمي دهد؛ انسان را به سمتي مي كشاند، بدون اين كه

قدرت انتخاب داشته باشد! اين ها را نمي پسندم. انسان در خيلي از فيلم ها و كارهاي نمايشي مشاهده مي كند كه براي جلوه دادن به كار، از جاذبه هاي جنسي استفاده مي كنند، در موسيقي يك طور ديگر! در بعضي از هنرهاي ديگر طور ديگر بايد به گونه اي باشد كه هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون اين اجباري كه گفتم اجبار به سمت مشتري طلبي عرضه كند تا هنر، صحيح و كامل از آب در بيايد. اميدواريم كه ان شاءاللّه، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان عزيزي كه در اين جا تشريف داريد، مشمول هدايت و رحمت الهي باشيم و دست كمك خداوند ما را پشتيباني و ياري كند. من دوباره از شما دوستان عزيز و برادران و خواهراني كه زحمت كشيديد و به اين جا آمديد، تشكر مي كنم. اين فرصت مغتنم را به من داديد كه از نزديك با شما مواجه شوم و اگر چه محدود و كم، اما از نظرات برخي از شما استفاده كنم من احترام و ستايش خودم را نسبت به كساني كه در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهدانه بذل تلاش و همت مي كنند، عرض مي كنم و از آن ها تشكر مي كنم و همچنين از كساني كه كارهاي درخشان و با ارزشي ارائه كرده اند چه پيشكسوت هاي با ارزش ما، چه جوانهاي نوباليده ما سپاسگزارم؛ ان شاءاللّه همه شما موفق و مؤيد باشيد. از برادران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي همه كه اين فرصت را تدارك كردند، صميمانه متشكرم منابع مقاله:

مجله هنر ديني، شماره 8، ؛

هنر دينى از ديدگاه مقام معظم رهبرى

هنر ديني

از ديدگاه مقام معظم رهبري هنر ديني به هيچ وجه به معناي قشريگري و تظاهر رياكارانه ديني نيست و اين هنر لزوما با واژگان عرفي و غير ديني نمي آيد. اي بسا هنري صد در صد ديني باشد, اما در آن از واژگان عرفي و غير ديني استفاده شده باشد. نبايد تصور كرد كه هنر ديني آن است كه حتما يك داستان ديني را به تصوير بكشد يا از يك مقوله ديني _ مثلا روحانيت و غيره _ صحبت كند, هنر ديني آن است كه بتواند معارفي را كه همه اديان _ و بيش از همه, دين مبين اسلام _ به نشر آن در بين انسان ها همت گماشته اند و جان هاي پاكي را در راه نشر اين حقايق نثار شده است, نشر بدهد, جاودانه كند و در ذهن ها ماندگار سازد. اين معارف, معارف بلند ديني است, اينها حقايقي است كه همه پيامبران الهي براي آوردن آنها به ميان زندگي بشر, بارهاي سنگيني را تحمل كردند. نمي شود ما اينجا بنشينيم و تلاش هاي زبده ترين انسان هاي عالم را _ كه مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند _ تخطئه كنيم و نسبت به آن بي تفاوت بگذريم. هنر ديني اين معارف را منتشر مي كند, هنر ديني عدالت را در جامعه به صورت يك ارزش معرفي مي كند, و لو شما هيچ اسمي از دين و هيچ آيه يي از قرآن و هيچ حديثي در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. مثلا هيچ لزومي ندارد كه در محاورات سينمايي يا در تئاتر, نام و يا شكلي كه نمادين است, وجود

داشته باشد تا حتما ديني باشد, نه, شما مي توانيد در باب عدالت, رساترين سخن را در هنرهاي نمايي بياوريد, در اين صورت به هنر ديني توجه كرده ايد. آن چيزي كه در هنر ديني به شدت مورد توجه است, اين است كه هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه قرار نگيرد, جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويت كرد, يعني شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حركات جهاني غرق و گم بوديم! انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسايل جهاني, سخن و موضعي داشته باشد. هنر ديني عبارت است از هنري كه بتواند مجسم كننده و ارايه كننده آرمان هاي همان چيزهايي است كه سعادت انسان, حقوق معنوي انسان, اعتلاي انسان, تقوا و پرهيزگاري انسان و عدالت جامعه انساني را تإمين مي كند. البته هيج الزامي و اجباري وجود ندارد كه اين گونه عمل بشود يا نشود, كساني كه با نظرات من در اين زمينه ها آشنا هستند, مي دانند كه بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اين طور چيزها درست مي شود! اين از آن چيزهايي است كه با حكم درست نمي شود, بايد انگيزه وجود داشته باشد. اهداف و اولويت هاي دين پژوهي بيست و هفتمين جلسه شوراي برنامه ريزي دين پژوهان كشور با شركت اعضاي جديد با حضور وزير محترم فرهنگ ارشاد اسلامي تشكيل شد. در اين جلسه نخست جناب

آقاي مسجد جامعي درباره اهداف و اولويت هاي دبيرخانه فرمودند: آنچه كه ما به عنوان يك تشكيلات ستادي و برنامه ريزي بايد به دنبال آن باشيم مباحث برون ديني است, بحث هايي كه به توسعه فرهنگ ديني و تربيتي كمك مي كند, تا اين كه تربيت ديني روزآمد شود. لذا بايد شرايط ارتباط حوزه هاي علميه را با مراكزي كه فكر فرهنگي توليد مي كنند از راه انتقال نيازها و ضرورت ها فراهم كرد. كار ديگري كه بايد دبيرخانه بدان بپردازد, مطالعات بين رشته اي است و هم چنين نگاهي كه از منظر علوم اجتماعي به دانش ها, پژوهش ها, فعاليت ها و سنت هاي ديني مي توان داشت. دبيرخانه با شوراي جديد امكانات خوبي را مي تواند در اختيار داشته باشد زيرا افراد اين جمع هر كدام داراي مسوليت ها و اختيارات مناسبي براي حمايت و عملي كردن اهداف دبيرخانه هستند. سپس دبير شوراي برنامه ريزي, ضمن تشكر از مساعي جناب آقاي مسجد جامعي در شكل گيري و جهت دهي دبيرخانه اظهار داشتند كه دبيرخانه بر اساس يك ضرورت شكل گرفته است; ضرورت هايي چون عدم هماهنگي مراكز دين پژوهي, انجام كارهاي موازي, كم اعتنايي به ضرورت ها و اولويت هاي پژوهشي, و... برنامه هاي آن هم از همان آغاز به همين منظور طراحي مي شد, موضوعات كنگره با همين رويكرد معين مي گرديد, نشست هاي علمي, تجليل از پژوهشگران برتر حوزه دين و انتشار خبرنامه براي جا انداختن اولويت ها و ضرورت ها صورت مي پذيرد. لذا يك فعاليت تكراري توليدي نبود, بلكه حركتي بود در جهت توجه پژوهشگران و موسسات پژوهشي به

مشكلات, موانع, بايسته ها و اولويت ها. اگر اين تشكيلات كشوري است, شايسته است كه شعباتي در استان ها داشته باشد و آنها هم با برنامه هاي دبيرخانه هماهنگ شوند. حجه الاسلام و المسلمين هادوي تهراني با اشاره به مطالب مطروحه به چند نكته اشاره داشتند كه موارد ذيل اهم عناوين آن مي باشد: 1- تعريف كلان از اهداف اين شورا 2- ابزارهاي مناسب براي تحقق اهداف مزبور 3- نسبت اين شورا با پژوهش هاي ديني موجود 4- كيفيت جهت دهي به پژوهش هاي ديني 5- طراحي يك سيستم حمايتي از پژوهش هاي ديني مفيد و روزآمد 6- شناسايي نيازها و اولويت ها 7- ايجاد يك شبكه اطلاع رساني فعال رايانه اي و اينترنتي ايشان افزودند كه هر چند اطلاع رساني از طريق خبرنامه محدود است ولي تا دسترسي به شيوه هاي بهتر البته مغتنم است. آقاي دكتر رجب زاده اظهار داشتند كه بايد به اجتماع دين پژوهان فكر كرد, شبكه هاي اطلاع رساني اگر كارايي مناسب ندارند به دليل اين است كه شبكه روابط اجتماعي شكل نگرفته است. مطلب ديگري كه بايد روشن شود نسبت دبيرخانه با مراكز ديني است, آن طور كه آقاي وزير فرمودند بيش از دويست مركز پژوهشي ديني فقط در قم هست, در نزد آنها اين تشكيلات چه قدر مقبوليت دارد. به هر حال بايد راه كارهايي طراحي شود كه دبيرخانه به صورت يك نهاد رسمي و يا عرفي پذيرفته شود. آقاي احمدي در ادامه خاطر نشان ساختند كه يكي از ابزارها و امكانات مناسبي كه در ادارات كل فرهنگ و ارشاد اسلامي هست شوراهاي پژوهشي است كه دبيرخانه مي

تواند با ايجاد ارتباط مستمر آنها را در جهت اهداف خود فعال نمايد. شوراهاي پژوهشي دست كم مي توانند پژوهش هاي ديني را گزارش و نمونه هاي برتر را گزينش و انتقال دهند. آقاي علي اصغر رمضان پور درباره تشكيلات دبيرخانه نكاتي را يادآور شدند, ايشان گفتند: ما بايد نسبت اين دبيرخانه را با مراكز پژوهشي و ديني تعريف كنيم به نظر مي رسد كه اساس نامه پيشنهادي بايد مورد بحث و بازنگري قرار گيرد و دبيرخانه بر اساس آن سازماندهي شود. البته اين پيشنهاد, به معناي توقف فعاليت هاي فعلي نيست, بلكه به موازت جريان امور به تبيين ماهيت و اهداف و روش ها بپردازيم. چون موضوع بسيار مهم و حساسيت برانگيز مي باشد. در پايان جناب آقاي مسجد جامعي نكات ذيل را متذكرگرديدند كه: - كنگره دين پژوهان نيز حتي صرف نظر از مباحث مفيد آن, سبب همدلي و چه بسا راهبردي براي كارهاي بزرگتر مي شود, و از اين جهت استمرار آن مفيد است. پيشنهاد من براي امسال اين بود كه با توجه با بيستمين سالگرد شهداي محراب, و شخصيت علمي ويژه شهيد قاضي طباطبايي, در بخشي از كنگره تجليلي از آن فقيد سعيد و آثار گرانقدر وي نيز به عمل آيد. - كار اطلاع رساني در قالب خبرنامه نيز مفيد است و بايد ادامه يابد. - دبيرخانه بايد از امكانات موجود كه در اختيار اعضاي شوراي دين پژوهان است استفاده نمايد: مسولان سازمان چاپ و انتشارات, معاونت فرهنگي, روزنامه ايران, و مديران برخي از مراكز فرهنگي و پژوهشي در اين جمع حضور دارند و هر كدام مي توانند دبيرخانه را در

رسيدن به اهدافش كمك كنند. - ما خيلي از اهداف را مي توانيم در قالب فعاليت هاي ديگران عملي كنيم, ما بايد روحيه مشاركت ايجاد كنيم. - بنده با گسترده كردن تشكيلات موافق نيستم بايد از امكانات موجود بهره گيري مناسب داشته باشيم و فعاليت ها را گسترش دهيم. - بايد با دستگاه هاي ديگر ارتباط برقرار كنيم و آنها را در مسير اهداف دبيرخانه فعال نماييم. نسبت اين دبيرخانه با آنها هم در جريان و حركت, خود به خود روشن مي شود. - از كارهاي كوچك نيز مي بايست پرهيز شود و سياست گذاري و برنامه ريزي در اولويت باشد مثلا تبيين اولويت هاي برنامه پنج ساله توسعه در حوزه پژوهش هاي ديني, تعريف هنر و سينماي ديني و گشودن راه كارهايي براي نيل به آن و موضوعاتي از اين شمار. - البته تإمين اين هدف ها نياز به تصميم گيري دقيق و مقتدر دارد. دبيرخانه دين پژوهان كشور نخستين تشكيلات رسمي خواهان شناسايي و سامان دهي پژوهش هاي ديني است كه از سال 78 با دستور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت و در پي نخستين گنگره دين پژوهان تاسيس شد. شناسايي محققان حوزه دين پژوهي, حمايت از محققان برتر اين حوزه, جهت دهي به پژوهش هاي ديني از طريق تعيين اولويت هاي تحقيق, ايجاد هماهنگي بين مراكز تحقيقي ديني, بررسي وضعيت دين پژوهي در كشور و ارائه خدمات اطلاع رساني به موسسات دين پژوهي و پژوهشگران حوزه دين, از جمله اهداف اين دبير خانه است.

سينما در نگاه رهبري

سينما در نگاه رهبري مصاحبه اي كوتاه با مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي در

كاتالوگ سومين جشنواره فيلم فجر (سال 1363) به چاپ رسيد كه حاوي ديدگاه هاي رهبر معظم انقلاب درباره سينما بود. براي سينما در جمهوري اسلامي چه جايگاهي قائل هستيد، به نظر شما بود يا نبود سينما در جامعه تا چه حد مي تواند اهميت داشته باشد؟ بسم الله الرحمن الرحيم، مسأله سينما يك مسأله مستقل از كل مسائل هنر نيست. همان طور كه براي همه شعبه هاي فرهنگ، ارزش فراواني قائليم براي رسيدن به مقاصدي كه جزو ايده آل هاي نظام جمهوري اسلامي است طبيعي است كه براي هنر به عنوان يك وسيله برتر و براي شاخه هاي هنر به عنوان انواع اين وسيله، ارزش هاي خودشان را در حد كارآيي شان قائليم. راجع به خصوص سينما (يعني شما راجع به هر يك از شاخه هاي هنر كه از من سؤال كنيد قاعدتا) پاسخ من اين خواهد بود. آن سينمايي كه حامل پيام مورد قبول است و مقصود مورد تصديق و تأييد اسلام و انقلاب را حاصل مي كند، با آن خيلي موافقيم و آن سينمايي كه در جهت ضد اين مقصود حركت مي كند، بودنش را به مصلحت هم نمي دانيم و هيچ برايش ارزش قائل نيستيم و آن كه حالت خنثي داشته باشد (اگر فرض كنيم يك حالت خنثايي هم وجود دارد و از اين صرف نظر كنيم كه بالاخره هر فيلمي يك پيام مستقيم يا غيرمستقيم با خودش دارد و كم تر مي شود فرض كرد كه هيچ پيامي نداشته باشد ولو به صورت غيرمستقيم) آن هم حكمش از نوع حكم وافي به مقصود و وافي به ضد مقصود دانسته مي شود.

بنابراين سينما اگر سينماي مطلوب باشد خيلي برايش ارزش قائليم؛ از بسياري از شاخه هاي ديگر هنر بيش تر قائليم. از بسياري از شاخه هاي ديگر هنر بيش تر ارزش دارد، به خاطر اين كه چگونگي ابلاغ پيامش از بسياري از شاخه هاي ديگر هنر بهتر و برجسته تر و ارزنده تر است. با توجه به اين كه بسياري عقيده دارند وجه سرگرمي در فيلم هاي سينمايي بايد مورد نظر باشد، به گمان شما جاذبه هاي فيلم و مسأله پيام مطرح در آن چه رابطه اي بايد با هم داشته باشند؟ البته مسأله جاذبه در فيلم يك چيز اصلي است و نمي توان جاذبه را در فيلم نديده گرفت، در حالي كه واژه سرگرمي را، خيلي واژه خوبي نمي دانيم و بهتر است به كار هم نبريم. دلمان مي خواهد كه هيچ چيزي به آن معني، سرگرم كننده نباشد بلكه آگاه كننده و هشيار كننده باشد؛ اگر چه مجذوب كننده هم باشد و هيچ منافاتي ندارد كه هم آگاهي بخش باشد، هم مجذوب باشد. بنابراين حالا كلمه سرگرمي را به كار نمي بريم اما جاذبه در فيلم، يك عنصر اصلي است يعني اگر فرض كنيم كه يك فيلمي برترين پيام ها را داشته باشد اما جاذبه لازم را نداشته باشد، گويي كه هيچ كار انجام نشده است؛ مثل اين است كه انسان در يك اتاق در بسته بنشيند و بهترين مطالب را با يك بيان كه چندان قابل فهم نيست، بيان كند. منتها در ذهن يك عده، يك اشتباهي وجود دارد كه اين اشتباه را خوب است برطرف كنيم و آن اين است كه بعضي

ها خيال مي كنند كه پيام (در اين جا مقصود ما و آن چه به نظر ما محترم و ارزشمند است، پيام انقلاب اسلامي ماست) اگر قرار شد در يك فيلمي باشد، اين فيلم به همان اندازه بايد پيه بي جاذبگي را به تنش بمالد؛ گويي خيال كرده اند كه جاذبه داشتن يك فيلم با پيام داشتن آن منافات دارد. يعني يك فيلم اگر اسلامي شد و اگر انقلابي شد بايد قبول كرد كه مقداري بي جاذبه است و به عكس اگر چنان چه اسلامي نبود و انقلابي نبود، حتما با جاذبه است. اين معادله درستي نيست، يك چنين فرمولي را ما قبول نداريم. گاهي مي شود كه خود پيام جاذبه مي بخشد؛ يعني حتي محتوا، گاهي تكنيك را تحت تأثير قرار مي دهد، يعني يك محتواي خيلي خوب، ضعف تكنيك را هم گاهي مي پوشاند و بيننده حرفي را كه دوست مي دارد و چيزي را كه برايش دلنشين هست مي گيرد و آن قدر برايش جالب و جاذب است كه حتي ضعف تكنيك را هم متوجه نيست. بنابراين من اين جوري مي خواهم بيان كنم كه آن چه در فيلم و سينما براي ما اصل است، پيام است يعني شما به عنوان يك فرد انقلابي اصلاً چرا براي سينما كار مي كنيد؟ اگر چنان چه قرار باشد اين سينما محتواي انقلابي نداشته باشد و يا محتواي اسلامي نداشته باشد، باز هم براي سينما كار خواهيد كرد؟ روشن است كه نه. پس كسي كه با انقلاب هم ساز هست و هم دل، سينما را براي محتوايي مي خواهد كه از اين انقلاب الهام گرفته

است. در اين كه شكي نيست، در درجه اول اين براي ما مطرح است منتها مي دانيم اگر بخواهد اين سينما، اين پيام را هم برساند، لازم است كه يك جاذبه اي داشته باشد. پس جاذبه به عنوان يك ابزار اجتناب ناپذير است و محتوا براي ما يك هدف و مقصد است، اگر چنان چه بهترين مضامين در يك شعر بد ريخته شود، اثر مطلوب را نخواهد بخشيد پس ما در يك شعر نمي توانيم مضمون را درجه دوم بگيريم؛ خير، مضمون در درجه اول است. منتها آن مضمون خوب بدون تكنيك خوب شعري اصلاً امكان پذير نيست، يعني امكان پذير هست اما فايده اي ندارد، مفيد نيست و تبليغ را كه كار اساسي هنر هست نمي توان نفي كرد. به نظر شما چه نوع فيلمي غير قابل نمايش است؟ به عبارت ديگر، چه عواملي در يك فيلم باعث مي شود كه قابل نمايش نباشد؟ من فكر مي كنم كه اگر ما «بايد»هاي فيلم فارسي را بدانيم، «نبايد»ها به خودي خود براي ما روشن مي شود و ما بايد به مرور در پاسخ به اين سؤالات، «بايد»هاي فيلم فارسي را پيدا كنيم. در مورد «نبايد»ها من مي توانم همين اندازه بگويم هر چيزي كه ضدارزش هاي به خورد سينماي فارسي گذشته رفته را احيا كند يا تشديد كند، يكي از نبايدهاست، چيز بدي است. هر فيلمي كه به معارضه با ارزش هاي اسلامي برخيزد، اين فيلم به نظر ما يك فيلم بد به حساب مي آيد. پس معارضه با ارزش هاي اسلامي و معارضه با فطرت سالم انساني و معارضه با ارزش هايي كه براي

مردم و تكامل آن ها مفيد و لازم است، جزو منفي ترين خصوصيات يك سينماست و اين ها را قبول نداريم. از اين ها كه بگذرد ما به هر سينمايي يك نمره موافق مي دهيم. منتها نگاه مي كنيم ببينيم در چه مرحله اي قرار دارد، نمره را با آن حساب مي كنيم. دست اندركاران قديمي سينما در رده هاي مختلف به دوگروه تقسيم مي شوند: گروهي كه عهده دار وجه فرهنگي سينما هستند و گروهي كه عهده دار وجه فني و تكنيكي آن مي باشند؛ در مورد گروه اول تيپ هاي مختلف وجود دارد، برخي شهرت به فساد دارند و برخي نه؛ برخي مخالف جمهوري اسلامي هستند و برخي از انقلاب تمكين مي كنند، برخي نيز سينما را رها كرده اند. در مورد طرز برخورد با اين افراد، گروهي معتقدند به هيچ كدام نبايد اجازه كار داد، بعضي معتقدند بين آن ها بايد فرق قائل شد، گروهي هم معتقدند بايد با كنترل و نظارت، به همه كار داد. به نظر شما با چنين افرادي چگونه بايد برخورد كرد؟ اين يكي از مسائل حساس و مورد پرسش از اوايل انقلاب بوده است. ملاحظه كنيد اولاً در مورد دسته دوم كه به تعبير شماعهده دار وجه فني و تكنيكي امور مي باشند، شما هيچ سؤالي در مورد آن ها نكرديد. بد نيست كه چون در يكي دو سه جمله كوتاه مي شود در مورد آن ها صحبت كرد، يك چيزي بگويم. حقيقت اين است، كساني كه جنبه هاي فني و تكنيكي سينما را عهده دار مي شوند مثل فيلم بردارها يا گريم كننده ها يا متصديان

نور و اين چيزها، اين ها در شرايط كنوني در صورتي كه بخواهند به مردم خدمت كنند و در خدمت مردم قرار بگيرند، از آن چه كه امروز مي كنند، بهتر هم مي توانند كار كنند و ما مي شنويم گاهي در بعضي از فيلم ها كه براي افرادي كه چندان با انقلاب هماهنگ نيستند دلنشين تر است، آن جاها بهتر مايه مي گذارند و از هنر خودشان استفاده مي كنند. بنابراين ما اين تقسيم بندي را كه شما مي كنيد همه را روي جنبه هاي محتوايي و به قول شما متصديان وجه فرهنگي نبريم بلكه متصديان وجه فني و تكنيكي فيلم هم به نظر من مي توانند مفيد باشند، مي توانند مفيد نباشند و مي توانند مفيدتر باشند. پس روي اين ها هم، اين سؤال بايد مطرح شود كه چه بايد با اين ها بكنيم؟ شايد من يك پاسخي در پايان بدهم كه اين ها را هم شامل بشود. اما در مورد كساني كه وجه فرهنگي سينما را به عهده دارند، سينماگران كنوني ما دو دسته اند: يك عده بازيكن ها هستند؛ بازيگرها هستند كه كارشان كار درجه دو است، در حقيقت اگر چه چشم را جذب مي كنند اما بيش تر از آن ها كار كارگردان و سناريونويس و اين ها مهم است و روي آن دسته بايد بيش تر مطالعه كرد. اما سؤال شما به قرينه آن چه تا به حال بارها از من سؤال كرده اند، روي هنرپيشه ها، روي آن گروه اول است يعني روي كساني كه در جلوي چشم ظاهر مي شوند. من البته خيلي بازيكن هاي سينما را

نمي شناسم، علت هم اين است كه در آن رژيم هيچ وقت فيلم تماشا نمي كرديم و حالا هم كه مي تواند فيلم هاي خوبي وجود داشته باشد فرصتي نداريم، مگر اين كه گاهي به زور ما را پاي فيلمي بنشانند يك چيزي را ببينيم و الا يك چنين چيزي خيلي كم پيش مي آيد. لكن اجمالاً يك كلياتي مي توانم بگويم، بعضي هستند كه از هنر خيلي بالايي هم برخوردار نيستند و شهرت آن ها بيش تر جنبه عوامي و شارلاتاني دارد و در عين حال در سابقه خودشان غرقه در نمودهاي زشتند. اين ها، بي گمان وقتي در فيلم حضور پيدا كردند، بهترين پيامي را كه بخواهد از زبانشان خارج شود ضعيف مي كنند. به اين توجه كنيم كه حالا من اين را به عنوان فتوا به عدم استفاده از اين ها نمي گويم. آن يك جاي ديگر دارد كه ببينيم در يك جمع بندي از اين ها استفاده بكنيم يا نكنيم. آن بحث بعدي است اما من همين طوري كه حساب مي كنم مي بينم حضور فلان هنرپيشه زن يا مرد كه هر چي از او در ذهن مردم هست چيزهاي بد است؛ مناظر بسيار زشت سكسي كه از يادآوري آن يك جوان مؤمن يا يك آدمي كه دارد در فضاي انقلاب تنفس مي كند هر چه قدر هم كه حزب اللهي نباشد هيچ گونه احساس احترامي به او دست نمي دهد بلكه احساس انزجار به او دست مي دهد. حالا اين، چنانچه آمد قرآن را هم باز كرد و يك آيه قرآن هم معني كرد، شكي نيست كه مفهوم آن آيه

قرآن و پيام او را ضعيف خواهد كرد يعني مردم در باورشان درست نمي آيد، مگر اين كه يك چيزهايي به اين اضافه شود كه حالا روي آن چيزها مي شود فكر كرد. پس اين را ما بدانيم توي بازيگرها هستند كساني كه آن سوابق را هم خيلي ندارند، از لحاظ كار هنري و بازي در فيلم هم اگر بهتر از آن ها نباشند، كم تر نيستند؛ از اين ها بايد بيش تر استفاده شود و ميدان براي حضور و ظهور جلوه هاي هنرمندي آن ها باز شود و بيش تر از چهره هاي جديد استفاده شود. يعني شما، جوان هايي كه استعداد دارند و مي توانند يك هنرپيشه خوب باشند تشويق كنيد و بياوريد در صحنه هاي هنري و از اين ها استفاده بكنيد. زيرا كه اگر ما رو آورديم به قديمي ها و صحنه ها را با آن ها پر كرديم، اين جوان انقلابي امروز اصلاً يك چنين فرصتي را براي خودش مشاهده نمي كند يا شايد ابا كند از اين كه در يك صحنه اي وارد شود (با فلان كسي كه به او اعتقادي ندارد به خاطر آن سوابق) و با او هم بازي شده يا هم رديف شود. پس اين عوامل و معيارها را در نظر بگيريم، معيار عدم تضعيف پيام هاي خوب با دهان ها و زبان هايي كه از نظر مردم آلوده است. دوم، ميدان دادن به كساني كه اين آلودگي را ندارند و از لحاظ هنر هم سطح بالاتري دارند، هر چند كه عوام پسند نباشند. سوم و مهم تر از همه ميدان دادن به عناصر جوان و

جديد و انقلابي و كساني كه فكر مي كنند تحول انقلاب قدرت اين را پيدا كرده است كه حتي سينما را هم متحول كند و در صحنه هاي فيلم هم يك نوع تحول به وجود آورد و شخصيت ها را عوض كند؛ اين ها ميدان پيدا كنند و بيايند تا ما آينده بهتري داشته باشيم. در مورد كارگردان ها و سناريست ها، به اعتقاد من بخش اعظم اين هنر دست اين هاست. اعتقاد من اين است كه ما در بين اين عناصر، آن كساني را كه آماده هستند كه به انقلاب به معناي واقعي كلمه خدمت كنند، از وجودشان استفاده بكنيم واين خدمت شديدا هوشمندانه باشد و همين توصيه را من نسبت به آن گروه اول كه گروه فني باشند (يعني برخورد ما يك برخورد هوشمندانه باشد)، دارم. فعاليت در زمينه توليد فيلم در كشور به سه طريق مي تواند صورت گيرد: 1 فعاليت انحصاري بخش خصوصي 2 فعاليت انحصاري بخش دولتي و 3 فعاليت هر دو بخش دولتي و خصوصي. اولاً كدام يك از سه طريق فوق مي تواند مطلوب تر باشد و ثانيا چه انتظاراتي از بخش دولتي و چه انتظاري از توليدات بخش خصوصي داريد؟ از دولت، طبيعي است كه انتظارات بيش تري داريم چون بخش خصوصي به سود خودش فكر مي كند يعني به سود تجاري خودش و دولت به عنوان يك مسؤول اقدام مي كند و اين از جمله عرصه هايي است كه اگر در آن فقط سود مادي موردنظر باشد، بي شك منحرف خواهد شد. لذاست كه فكر مي كنم در سؤال قبلي يك مقداري پاسخ اين سؤال داده

شد. من اعتقادم اين است كه فعلاً در شرايط كنوني بخش خصوصي شايد خيلي مشوقي براي اين كار نداشته باشد، اگر بخواهد اصول و معيارها و ضابطه هايي را كه جمهوري اسلامي براي سينما در نظر مي گيرد رعايت بكند. از نظر كمي و كيفي چه تناسبي بين فيلم هاي ايراني و خارجي مي توان قائل شد. به عبارت دقيق تر، ما، به ازاي چگونه فيلمي ايراني، مي توانيم از فيلم خوب خارجي صرف نظر كنيم و براي اين كه فيلم ايراني به نمايش در آيد تا چه حد مي توانيم در مقابل اشتباهات فيلم ايراني گذشت كنيم تا فيلم خارجي كم تري نمايش داده شود؟ در اين سؤال تصور مي شود كه فرض بر اين بوده ما هر جا كه يك فيلم ايراني را كه از تكنيك مطلوب و در حد نصابي برخوردار نيست، مي بينيم و يا به قول شما تحمل مي كنيم، حتما به ازاي او يك فيلم خارجي خوب حاضر و آماده هست كه اگر اين را ما تحمل نكرديم، فوري آن فيلم خارجي خوب را خواهيم ديد. فرض سؤال ظاهرا بر يك چنين وضعيتي است. من فكر مي كنم كه اين طور هم نيست كه ما هر وقت با يك فيلم نه چندان خوب فارسي وقتمان را مي گذرانيم، از يك فيلم خوب خارجي خودمان را محروم كرده باشيم. اولاً كه من به شما بگويم ما با فيلم خارجي خوب مخالفتي نداريم، هر چي فيلم خارجي خوب هست شما بياوريد، اشكالي ندارد. اما فيلم خارجي خوب چه قدر هست؟ خوب با معيارهاي شما، خوب با معيارهاي انقلاب؟ چه قدر داريد؟

آن فيلمي كه توي آن بدآموزي نباشد واز نظر محتوا و تكنيك و عدم تصادم با ارزش هاي اسلامي، فيلمي باشد كه از نظر شما قابل قبول باشد، چه قدر در اختيار شما هست؟ من مي گويم هر چه قدر داريد بياوريد و مطرح كنيد و نشان بدهيد و هيچ فيلم ايراني را مانع آن قرار ندهيد. اما بدانيد كه اگر همه فيلم هاي آن چناني را بياوريد، باز شما خلأيي خواهيد داشت كه بايد آن خلأ را با فيلم ايراني پر كنيد. در مورد فيلم ايراني من مي گويم ايده آل هايمان، يعني مطلوب ايده آل هامان را در حد بالاتر قرار بدهيم. اما با توجه به واقعيت هايي كه وجود دارد توقعات كنوني را كم كنيم، يعني فيلم ايراني كه محتواي خوبي دارد ولو تكنيك ضعيفي هم دارد، ما اين را رد نكنيم. امروز مسأله ما اين است كه ما در سينما مي خواهيم محتواي فيلم، پيام انقلاب را داشته باشد. اين براي ما همان طور كه قبلاً هم گفتم اصل است. درست است كه بايد جاذبه داشته باشد، شكي نيست، و بگرديد جاذبه دارترين آن ها را پيدا كنيد ولي براي ايجاد اين جاذبه هم تلاش كنيد و تا وقتي كه آن جاذبه به وجود نيامده، از آن كه در حد بالاي جاذبه نيست يك قدري تنازل كنيد و قناعت كنيد به آن چيزي كه جاذبه كمتري هم دارد. ما با فيلم خارجي در صورتي كه مطابق با مفهوم فرهنگ ما باشد هيچ مخالفتي نداريم اما من متأسفانه مي شنوم آن ها حتي خوب نيست، نه فقط از لحاظ محتوا بلكه از

لحاظ تكنيك هم چيزهاي بسيار ضعيف و ملالت آور و خسته كننده اي است. من نمي بينم آن فيلم خوبي كه محتواي خوب و تكنيك قوي داشته باشد، به وفور و در حد زياد وجود داشته باشد تا اين كه ما فكر كنيم كه اگر وارد كشور شد، بازار فيلم ايراني را تعطيل مي كند. عملكرد سينماي ايران نشان دهنده رشد توليد فيلم ايراني است، با عنايت به اين كه شش سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد، ارزيابي شما از سينماي ايران طي اين مدت چيست؟ البته شش تا فيلم وقتي در سال 61 به شصت فيلم برسد، اين يك رشد كمّي را نشان مي دهد و خوب است. رشد كمّي اين سه ساله همين طور كه شما ذكر مي كنيد خوب بوده؛ از نظر رشد كيفي من نمي توانم الان نظري بدهم، چون درست مطلع نيستم و فيلم هاي اين چند سال را درست نديده ام، لكن روي آن حرف هاي قبلي تكيه مي كنم. من مي گويم اگر شما بخواهيد سينماي فارسي رشد كند، دو چيز را بايد در نظر بگيريد. يكي ميدان دادن به عناصر با استعداد و نسبت به كشور و انقلاب، خودي. دوم ايجاد يك تحول در اصل سينماي فارسي، يعني همان طور كه اول اشاره كردم ضد ارزش هايي را كه در سينماي فارسي نشان داده شده بود، هر طور هست بايد اين ها را بكشيد بيرون. يعني مستمع و بيننده را هم بايد عادت بدهيد كه در فيلم، منتظر سكس و خشونت نباشد. حقيقتا يك هنر حقيقي را در فيلم دنبال كند. دنبال يك پيام حقيقي و

دلنشين بگردد. اگر اين كار انجام گرفت، تحول حقيقي در سينماست. سينماي كشور تا چه ميزان مي تواند به استقبال تماشاگر متكي باشد؟ سينما مال تماشاگر است و شكي نيست كه نمي تواند خودش را از تماشاچي جدا و منقطع كند، اما ضمنا نبايد فراموش كرد كه نقش هدايتي هم دارد مثل همه كساني كه مستمعي دارند، وجودشان براي مستمع است. پس نمي توانند نظر مستمع را نديده بگيرند، چون فلسفه وجودي آن ها هدايت مستمع است. بين اين دو، يك خط مستقيم وجود دارد كه مي توان با ظرافت آن خط را تعقيب كرد. به نظر شما سوژه فيلم بايد صرفا مسائل اسلامي، جنگي و انقلابي باشد يا مي تواند ساير مضامين و مسائل اجتماعي را نيز در برگيرد و در نهايت اين كه به نظر شما اسلامي بودن فيلم به چه معناست؟ همه موضوعات مي تواند اسلامي و غير اسلامي باشد. حتي فيلم محمد صلي الله عليه و آله وسلم ، (يعني شرح زندگي پيغمبر اسلام مي تواند جوري ساخته شود كه ضد اسلامي باشد.) پس نام فيلم محمد صلي الله عليه و آله وسلم و نقش اول داشتن محمد صلي الله عليه و آله وسلم در يك فيلم، هرگز به معناي اسلامي بودن آن نيست. همه موضوعات مي توانند اسلامي ترتيب داده شوند. ما در مورد اسلامي بودن يك فيلم دو چيز را مي خواهيم؛ يكي اين كه ارزش هايي كه آن فيلم تلقين مي كند، ارزش هاي اسلامي باشد؛ شما ببينيد ارزش هاي اسلامي چه چيزهايي است و با كاوش مشخص مي شود كه ارزش هاي اسلامي يك عرض عريضي دارد

و البته تعليم دادن نماز، جزو ارزش هاي اسلامي است اما تعليم دادن راستي و درستكاري و شجاعت و مقاومت هم يكي از ارزش هاي اسلامي است، پس هر چيز كه اين ها را آموزش دهد يك محتواي اسلامي را در حقيقت آموزش داده است. اين يك جهت، جهت دوم اين كه فيلم با نمودارها و نمادهاي غير اسلامي همراه نباشد. گاهي مي شود كه فيلمي است كه نماز خواندن را نشان مي دهد ولي بازيگران فيلم با رفتارشان، با وضع نامناسب نگاهشان، يك ضد ارزش اسلامي را در حقيقت متجلي مي كنند. يعني اين نكته هم به قدر نكته اول اهميت دارد. يعني متن فيلم، متن محتوا و حاشيه محتوا، هر دو بايد اسلامي باشد. آثار برگزاري چنين جشنواره اي جشنواره فيلم فجر چه مي تواند باشد؟ اين طور جشنواره ها خيلي خوب مي تواند باشد، البته بيش تر تابع اين است كه شما چه ارزش هايي را بر اين جشنواره حاكم كنيد و چگونه آن را اداره كنيد اما مي تواند خيلي خوب باشد. اگر در اين جشنواره ها ما وسيله اي بيابيم براي تشويق هنرمندان مستعد، يا راهي پيدا كنيم براي همكاري و تكميل اطلاعات يكديگر به وسيله هنرمندان ايراني، يا وسيله اي پيدا كنيم براي آموختن شگردهاي فني فيلم سازي به عناصر علاقه مند و تازه كار و جوان، يا مطرح كردن و معرفي كردن عناصري كه مي توان به آن ها تكيه كرد و آن ها را معرفي كرد اگر يك چنين آثاري داشته باشد اين جشنواره طبعا نتايج خوب خودش را داشته و مفيد بوده است. البته در برخورد

با اداره اين جشنواره ها هم بي شك بايد هوشمندانه عمل كرد. يعني گاهي ممكن است يك نفر را بخواهيم در همين جشنواره چهره كنيم كه اصلاً (برخلاف معيارهاي جمهوري اسلامي) جايز نباشد چهره كردن و معروف كردن يك شخص يا يك جهت گيري يا يك جريان. مجموعا با اين جشنواره ها من موافقم. جشنواره فيلم فجر بهتر است به صورت يك جشنواره داخلي ادامه يابد يا ترجيح مي دهيد كه به صورت بين المللي و با حضور فيلم هاي خارجي در بخش مسابقه همراه باشد؟ آوردن فيلم هاي خارجي به اعتقاد من چيز بي ضرري است، بلكه در شرايطي مي تواند مفيد هم باشد، يعني ارائه آن اثرهايي كه شما نشان دادن آن ها را به مردم مفيد مي دانيد در يك جشنواره چه ايرادي براي شما دارد؟ البته بيش تر روي آن فيلم هايي تكيه شود و فيلم هايي انتخاب شود كه جنبه آموزشگري اين فستيوال را حفظ كند، يعني واقعا آموزنده باشد. يك كلاس باشد براي كساني كه در آن جا حضور پيدا مي كنند. به اعتقاد من مي توان يك چيزهاي اين جوري را در آن جا مطرح كرد. آخرين سؤال؛ اگر ما سينمايي را كه باعث انحرافات اخلاقي، اعتقادي و اشاعه دهنده فساد و فحشا و منكرات مي باشد و هم چنين سينمايي را كه ارزش هاي اسلامي را مورد تهاجم قرار مي دهد، كنار بگذاريم و جلوي امكان نفوذ آن را بگيريم، سينمايي را كه باقي مي ماند مي توان به سه دسته عمده تقسيم كرد: الف: سينمايي كه وجه سرگرمي آن غالب است.

ب: سينمايي كه در خدمت تفكر

اسلامي است.

ج: سينمايي كه ملهم از تفكر و اعتقادات اسلامي است.

نظر شما درباره اين سه نوع سينما با توجه به آن چه در بالا آمد چيست؟ دومي و سومي يك چيزند. آن چه ملهم از اين تفكر است با آن چيزي كه در خدمت او هست، دو چيز نيستند. هر آن چه كه از تفكر اسلامي الهام گرفته باشد، بي شك در خدمت اين تفكر قرار خواهد گرفت. بنابراين دو نوع خواهيم داشت؛ يكي آن سينماي سرگرم كننده كه معنايش اين خواهد بود: «پوچ»! هيچ چيز ندارد جز اين كه يك ساعتي انسان را مشغول به خود بكند و وقت انسان را بكشد، فقط اين فايده را دارد و يك نوع سينماي ديگري كه داراي يك محتوايي است كه آن محتوا در جهت مردم و آرزوها و ايده آل هاي مردم است. طبيعي است كه من دومي را انتخاب مي كنم و اولي را رد مي كنم، چرا؟ براي خاطر اين كه قبلاً شما گفتيد آن سينمايي كه احيا كننده ضد ارزش هاي اسلامي است، كنار گذاشته مي شود. من مي خواهم ببينم يك سينمايي كه بي كاري و لغو را عملاً به انسان مي آموزد، اين در خدمت كدام ارزش اسلامي مي تواند باشد؟ (آن هم كنار گذاشته شده، منظور سينمايي است كه بيش تر جنبه سرگرمي داشته باشد(1)) بله مگر اين كه بگوييم جنبه سرگرمي قوي دارد. اما محتوا و پيام اسلامي هم دارد. طبعا چنين وضعي وجود داشته باشد. ببينيد من كه در پاسخ سؤال اول، آن جا كه راجع به محتوا و جاذبه صحبت كردم همه حرف خودم را در اين

زمينه گفتم؛ ما وقتي كه اصل را و ستون فقرات يك فيلم را محتواي فيلم مي دانيم و پيامي كه او مي خواهد بدهد، بر روي آن دقت و تأكيد مي كنيم، طبيعي است كه جاذبه فيلم (يعني همان چيزي كه جنبه سرگرم كننده به فيلم مي دهد و آن را دلنشين مي كند) با پيام هر دو به هم آميخته است و تكميل كننده يك هنر تمام هستند. پي نوشت: 1. جمله داخل پرانتز، پاسخ مصاحبه كننده است. منابع مقاله:

مجله هنر ديني، شماره 9، ؛

مصرف گرايي در سخنان رهبر معظم انقلاب

مصرف گرايي در سخنان رهبر معظم انقلاب نويسنده : علي سوري

• مصرف گرايي و اسراف و اين چيزها... اين جزو ميراث هاي ما از گذشته است و متأسفانه اين ميراث را نگه داشتيم. ما ملت ايران بايد اين جامه ناسازِ بي اندامِ زشت را از تنمان بيرون بياوريم. ما خيلي مصرف زده هستيم؛ بايد اين را حلش كنيم.(1)

• امروزه متأسفانه... مصرف گرايي و مسابقه تجمل پرستي و مسابقه پول درآوردن و تلاش براي پول جمع كردن، يك طبقه جديدي درست كرده.(2)

• نظام اسلامي با توليد ثروت مخالف نيست، با ايجاد ثروت مخالف نيست، بلكه مشوق اوست. اگر توليد نباشد، اگر ايجاد ثروت نباشد، حيات و بقاي جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ اين يك اصل اسلامي است. اما ايني كه آحاد مردم دلشان لك بزند براي مسابقه اشرافي گري، براي تجمل پرستي، اين يك چيز بسيار نامطلوب است؛ اين چيزي است كه متأسفانه در درون ما هست؛ همان طور كه قبلاً هم گفته ام: اسراف و مصرف گرايي افراطي.(3)

• امروز دشمن چشمش به نقطه حساس اقتصادي است تا بلكه بتوانند اين كشور را از

لحاظ اقتصادي دچار اختلال كنند. هرچه مي توانند اختلال ايجاد كنند و هرچه هم نمي توانند، در تبليغاتشان وانمود كنند كه اختلال هست! اين كاري است كه امروز در تبليغاتِ دشمنان ما، با قدرت و به شكل هاي مختلف انجام مي گيرد. راه مقابله هم انضباط مالي و صرفه جويي و نگاه پرهيزگرانه به مصرف گرايي است.(4)

• مصرف گرايي به صورت اسراف، يكي از بيماري هاي خطرناك هر ملتي است.(5)

• ما يك خرده به مصرف گرايي افراطي دچار هستيم.(6)

• يكي از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ نه فقط آبي كه مصرف شُرب در خانه ها مي شود، نوع آبياري كشاورزي ما هم يك نوع مسرفانه است و آب را هدر مي دهيم.(7)

• ما در زمينه مصرف، در زمينه هزينه كردن منابع مالي كشور به وسيله خود ما و به وسيله همه برادران هم ميهن ما و به وسيله مسئولين كشور با زحمت زياد به وجود مي آيد، دچار نوعي بي توجهي هستيم، كه بايستي اين را تبديل كنيم به يك توجه و اهتمام خاص. ما دچار اسراف هستيم، ما دچار ولخرجي و ولنگاري در مصرف هستيم.(8)

• شايد بشود گفت بخش مهمي از منابع كشور در همه زمينه ها چه در زمينه مسائل شخصي، و چه تا حدودي در زمينه هاي عمومي صرف اسراف ها و زياده روي هاي ما در مصرف مي شود. (9)

• ما بايستي مصرف كردن را مدبرانه و عاقلانه مديريت كنيم. مصرف نه فقط از نظر اسلام، بلكه از نظر همه عقلاي عالم، چيزي است كه بايد تحت كنترل عقل قرار بگيرد. با هوا و هوس، با خواهش دل و آنچه نفس انسان از انسان مطالبه مي كند، نمي شود مصرف را مديريت كرد. كار به جايي مي رسد كه منابع كشور به هدر مي رود، شكاف بين فقرا

و اغنيا زياد مي شود، عده اي در حسرت اوّليات زندگي مي مانند و عده اي با ولخرجي و ولنگاري در مصرف، منابع را هرز و هدر مي دهند. (10)

• ما بايستي الگوي مصرف را اصلاح كنيم. (11)

• ما بايستي به سمت الگوي مصرف حركت كنيم. (12)

• مسئولين كشور در درجه اول چه قوه مقننه، چه قوه مجريه، و چه ساير مسئولين كشور؛ قوه ي قضائيه و غير آنها و اشخاص و شخصيت ها در رتبه هاي مختلف اجتماعي و آحاد مردم ما از فقير و غني، بايستي به اين اصل توجه كنند كه بايد الگوي مصرف را اصلاح كنند. (13)

• اين جور مصرف كردن در همه زمينه ها در امور ضروري زندگي، در زيادي هاي زندگي مصرف كردن بي رويّه و بدون منطق و بدون تدبير عقلاني، به ضرر كشور و به ضرر آحاد و اشخاص ماست. (14)

• من از عموم مردم و به خصوص از مسئولين درخواست مي كنم، خواهش مي كنم كه در اين زمينه فعاليت خودشان را در اين سال زياد كنند، افزايش بدهند و براي اصلاح الگوي مصرف برنامه ريزي كنند.(15)

• امروز خوشبختانه همان موج ضدارزش كردن اشرافي گري، بحمدالله وجود دارد؛ يعني دولت، مسئولين دولتي ساده زيستند، مردمي هستند و اين خيلي فرصت خوبي است؛ نعمت بزرگي است.(16)

• اسلام به ما مي گويد ثروت توليد كنيد، اما اسراف نكنيد.(17)

• مصرف گرايي افراطي، مورد قبول نيست.(18)

• اشرافي گري، مثل يك بيماري است. بر هر كجا كه وارد شد، بسياري از خوي هاي مستحسن و پسنديده را تحت الشعاع قرار مي دهد، كم كم آنها را ضعيف مي كند و شايد از بين مي برد. اسير اشرافي گري نبايد بشويم ما مردم ايران.(19)

• ما مردم مسرفي هستيم؛ ما اسراف مي كنيم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در

وسايل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزين.(20)

• كشوري كه توليدكننده نفت است، واردكننده فرآورده نفت؛ بنزين است! اين تعجب آور نيست؟! هر سال ميلياردها بدهيم بنزين وارد كنيم يا چيزهاي ديگري وارد كنيم براي اينكه بخشي از جمعيت و ملت ما دلشان مي خواهد ريخت وپاش كنند! اين درست است؟!

• اسراف بد است؛ حتي در انفاق راه خدا هم مي گويند... افراط و تفريط نكنيد.

• ميانه روي؛ ميانه روي در خرج كردن. اين را بايد ما به صورت يك فرهنگ ملي دربياوريم.

• قرآن مي فرمايد: «والّذين اذا انفقوا»؛ كساني كه وقتي مي خواهند خرج كنند، «لم يسرفوا و لم يقتروا»؛ نه اسراف و زياده روي مي كنند، نه تنگ مي گيرند و با فشار بر خودشان، زندگي مي كنند؛ نه، اسلام اين را هم توصيه نمي كند.

• اسلام نمي گويد كه مردم بايستي با رياضت و زهد آن چناني زندگي كنند؛ نه، معمولي زندگي كنند، متوسط زندگي كنند.(21)

• ما اگر آدم هاي اهل اسراف و ولنگاري در خرج باشيم، ممكن است تحريم براي آدم مسرف و ولنگار سخت تمام بشود؛ اما ملتي كه نه، حساب كار خودش را دارد، حساب دخل و خرج خود را دارد، حساب مصلحت خود را دارد، زياده روي نمي كند، اسراف نمي كند. خوب، تحريم كنند. بر يك چنين ملتي از تحريم ضرري وارد نمي شود.(22)

• اسراف، يك بيماري اجتماعي است.(23)

• يك اقدام اساسي در زمينه همين پيشرفت و عدالت، آن مسئله اي است كه من در پيام نوروزي خطاب به ملت عزيز ايران عرض كردم؛ و آن مسئله مبارزه با اسراف، حركت در سمت اصلاح الگوي مصرف، جلوگيري از ولخرجي ها و تضييع اموال جامعه است؛ اين بسيار مسئله مهمي است.(24)

• لازم است به عنوان يك سياست، ما مسئله صرفه جويي را در

خطوط اساسي برنامه هايمان در سطوح مختلف اعمال كنيم. (25)

• مردم عزيزمان توجه داشته باشند كه صرفه جويي به معناي مصرف نكردن نيست؛ صرفه جويي به معناي درست مصرف كردن، بجا مصرف كردن، ضايع نكردن مال، مصرف را كارآمد و ثمربخش كردن است. (26)

• اسراف در اموال و در اقتصاد اين است كه انسان مال را مصرف كند، بدون اينكه اين مصرف اثر و كارايي داشته باشد. مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است. (27)

• عادت هاي ما، سنت هاي ما، روش هاي غلطي كه از اين و آن ياد گرفته ايم، ما را سوق داده است به زياده روي در مصرف به نحو اسراف. (28)

• مصرف ما به نسبت، از توليدمان بيشتر است؛ اين، كشور را به عقب مي رساند؛ اين، ضررهاي مهم اقتصادي بر ما وارد مي كند؛ جامعه دچار مشكلات اقتصادي مي شود. (29)

• در آيات شريفه قرآن بارها راجع به پرهيز از اسراف در امور اقتصادي تأكيد شده. (30)

• اسراف، هم لطمه اقتصادي مي زند، هم لطمه فرهنگي. (31)

• وقتي جامعه اي دچار بيماري اسراف شد، از لحاظ فرهنگي هم بر روي او تأثيرهاي منفي مي گذارد.(32)

• مسئله صرفه جويي و اجتناب از اسراف، فقط يك مسئله اقتصادي نيست؛ هم اقتصادي است، هم اجتماعي است، هم فرهنگي است؛ آينده كشور را تهديد مي كند.(33)

• ما مجموعاً بيش از دو برابر مصرف متوسط جهان در انرژي چه برق، چه حامل هاي انرژي مصرف مي كنيم؛ يعني نفت، گاز، گازوئيل، بنزين. مصرف اين چيزها در كشور ما از دو برابر متوسط جهان بيشتر است. خوب، اين اسراف است. اسراف نيست؟(34)

• شاخصي به نام شاخص شدت انرژي وجود دارد؛ يعني نسبت بين انرژي اي كه مصرف مي شود، با

كالايي كه توليد مي شود؛ كه هرچه انرژي اي كه مصرف مي شود، كمتر باشد، براي كشور سودمندتر است. در اين زمينه گاهي نسبت به بعضي از كشورهاي پيشرفته، مصرف شدت انرژي ما هشت برابر بيشتر است! اينها اسراف هايي است كه در جامعه دارد انجام مي گيرد. (35)

• در مصارف گوناگون شخصي و خانوادگي، اسرافِ فردي صورت مي گيرد.(36)

• تجمل گرايي ها، چشم و هم چشمي ها، هوس راني افراد خانواده، مرد خانواده، زن خانواده، جوان خانواده، چيزهاي غيرلازم خريدن؛ اينها از موارد اسراف است. (37)

• وسايل تجملات، وسايل آرايش، مبلمان خانه، تزئينات داخل خانه؛ اينها چيزهايي است كه ما براي آنها پول صرف مي كنيم. پولي كه مي تواند در توليد مصرف شود، سرمايه گذاري شود، كشور را پيش ببرد، به فقرا كمك كند، ثروت عمومي كشور را زياد كند، اين را ما صرف مي كنيم به اين چيزهاي ناشي شده از هوس، چشم و هم چشمي، آبروداري هاي خيالي.(38)

• اينها حرف دين است و روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد. در روايت دارد كه كسي ميوه اي خورد و نيمي از ميوه ماند، آن را دور انداخت. امام(ع) به او نهيب زد كه اسراف كردي؛ چرا انداختي؟ در روايات ما هست كه از دانه خرما استفاده كنيد. تا اين حد! خرده هاي نان را استفاده كنيد. آن وقت در هتل ها ميهماني درست كنند و به يك عده اي ميهماني بدهند؛ بعد هر چه غذا ماند، به بهانه اينكه بهداشتي نيست، توي سطل آشغال بريزند! اين مناسب يك جامعه اسلامي است؟ اين جوري مي شود به عدالت رسيد؟(39)

• بايد خودمان را اصلاح كنيم. بايد الگوي مصرف جامعه و كشور اصلاح شود. ما الگوي مصرفمان غلط است. (40)

• اسراف فقط در زمينه فردي نيست؛ در سطح

ملي هم اسراف مي شود.(41)

• بخش مهمي از اين اسراف در اختيار مردم نيست؛ در اختيار مسئولين كشور است. (42)

• اين شبكه هاي ارتباطاتي، شبكه هاي انتقال برق، سيم هاي برق، اينها وقتي فرسوده بشود، برق هدر مي رود. برق را توليد كنيم، بعد با اين شبكه فرسوده آن را هدر بدهيم، كه بخش مهمي هدر مي رود. يا شبكه هاي انتقال آب اگر فرسوده باشد، آب هدر مي رود. اينها اسراف هاي ملي است؛ در سطح ملي است؛ مسئولين آن، مسئولين كشورند. (43)

• اسراف در سطح سازمان هم اتفاق مي افتد. رؤساي سازمان هاي گوناگون مصرف شخصي نمي كنند، اما مصرف بي رويه در مورد سازمان خودشان اتفاق مي افتد؛ تجملات اداره، اتاق كار، تزئيناتش، سفرهاي بيهوده، مبلمان هاي گوناگون؛ بايد با مراقبت و نظارت از اين كارها جلوگيري كرد.(44)

• هم در سطح دولت، هم در سطح آحاد مردم، هم در سطح سازمان ها بايستي نگاه عيب جويانه ي به اسراف وجود داشته باشد.(45)

• آب را صرفه جويي كنيم؛ يعني از سدهايمان صيانت كنيم، شبكه آب رساني را اصلاح كنيم، آبياري هاي با صرفه در كشاورزي را آموزش بدهيم كه چه جوري آبياري بشود.(46) پي نوشت : (1). سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار عمومي مردم ابركوه، 15/10/86.

(2)(3). سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه هاي شيراز، 14/2/1387.

(4)(5). سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار با مردم شيراز، 14/2/1387.

(6)(7). همان، 11/2/1387.

(8) الي (14). پيام نوروزي رهبر انقلاب به مناسبت آغاز سال 30/12/1387.

(15). پيام نوروزي رهبر انقلاب به مناسبت آغاز سال 30/12/1387.

(16). سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت، 24/9/1387.

(17) (18). اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي، 1/1/1386.

(19) الي (22). سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي

در اجتماع بزرگ مردم يزد، 12/10/1386.

(23). سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگا ه هاي استان سمنان، 18/8/1385.

(24) الي (31). بيانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علي بن موسي الرضا(ع)، 1/1/1388.

(32) الي (46). بيانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علي بن موسي الرضا(ع)، 1/1/1388.

برگرفته از : ماهنامه گلبرگ - شماره 111

منبع:http://www.hawzah.net

هنر و سينما در كلام مقام معظم رهبري

هنر و سينما در كلام مقام معظم رهبري

الف) توصيف و تعريف هنر توصيف هنر

هنر، عزيز و والاست، هنر، جاودانه است. هنر، عمومي و جهاني است و به قطعه اي از زمين و زمان منحصر نمي شود.(1)

هنر، حقيقتي بسيار فاخر و عطيه اي از جانب پروردگار است كه مانند هر موهبت ديگر الهي، مسئوليت ها و تكاليفي را براي صاحب آن به همراه مي آورد.(2) هنر متعهد

هنرمند علاوه بر تكاليف ذاتي انسان، به علت ويژگي هاي بسيار ممتاز هنر، بايد در خصوص قالب و مضمون آثار خود نيز احساس تعهد كند.(3) هنر ديني

هنر ديني آن است كه معارفي را كه اديان الهي و كامل تر از همه، دين مبين اسلام با هدف سعادت حقيقي بشر، به دنبال ترويج آن بوده اند، در جوامع انساني منتشر كند و در افكار بشر، ماندگار و جاودانه سازد.(4)

در هنر ديني، الزامي به استفاده از واژگان يا نمادهاي مذهبي نيست، بلكه ترويج هنرمندانه مقولاتي نظير عدالت، حقوق انساني و مسائل اخلاقي و پرهيز از ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه، مي تواند نمونه هاي خوبي از هنر ديني باشد.(5) ارتباط هنر و اخلاق

هر قدر يك هنرمند به مرحله بالاتري از فكر وانديشه و درك عقلاني برسد، جوهره كارهاي هنري او، كيفيت و ارتقاي بيشتري خواهد يافت و درك هنري او از

پشتوانه بيشتري برخوردار خواهد شد.(6)

نمي توان در وادي هنر با انگيزه هاي سطحي و يا ناسالم حركت كرد و سرافراز و موفق بود.(7) ب) سينما اهميت سينما و ضرورت پيشرفت در آن

فيلم و سينما، وسيله اي بليغ و تبيين كننده اي رسا براي ارائه برترين حقايق عالم، يعني حقيقت دين به شمار مي رود و براي اين منظور دست اندركاران امور سينمايي بايد بر توانايي هاي خود بيفزايند.(8)

كليد پيشرفت كشور، به ميزان زيادي دست سينماگران است؛ چرا كه دست اندركاران هنر فاخر سينما، با توجه به تأثيرگذاري و جهت دهي اين هنر، مي توانند با توليدات خود، روح اميد، شوق پيشرفت، انگيزه كار و تلاش، اعتماد به نفس و اعتقاد به ارزش هاي اسلامي و ملي را در جامعه ترويج كنند و سهم بزرگ خود را در پيشرفت و تعالي كشور ايفا نمايند، و يا اينكه با فيلم هاي خود، نسلي نااميد، پشيمان، متكي به بيگانه و تحقيرشده را پرورش دهند.(9) نياز به سينما

اعتلاي سينماي كشور، نيازي محسوس است و همه بايد اين حقيقت را دريابند كه هنر مهم و بسيار برجسته سينما براي كشور، يك نياز و ضرورت محسوب مي شود.(10) توصيف هنر سينما

هنر سينما،... بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط _ كه هيچ روايتگري تا كنون در بين اين شيوه هاي هنريِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدي نيامده _ و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالي.(11) مسئوليت سينماگران

اهميت فراوان اين هنر، و كارآمدي و تأثيرگذاري عميق آن، مسئوليت سينماگران و تمامي دستگاه ها و رده هاي مديريتي مؤثر دراين هنر را كاملاً سنگين مي كند.(12)

اگر يك كارگردان با نيت خدايي فيلمي را ارائه دهد كه موجب تقويت ايمان، افزايش انضباط اجتماعي

و احساس مسئوليت شود، اجر الهي را نيز كسب خواهد كرد.(13)

بدون ترديد با شكوفا شدن استعدادها و فعال تر شدن دستگاه هاي پشتيباني كننده، مي توانيم در زمينه كارهاي سينمايي و هنرهاي نمايشي به سطح برجسته اي در دنيا برسيم.(14) ج) وظايف سينما توقع انقلاب از هنر

انقلاب از هنر و هنرمند تنها يك توقع دارد و آن اينكه جامع هنري با همان نگاه زيباشناختي هنر، به پديده هايي همچون ايثار و فداكاري مردم در پيروزي انقلاب و حماسه هشت سال دفاع مقدس بنگرد و اين زيبايي ها را با زبان هنرمندانه تبيين كند.(15) تبيين حقايق ديني

بخش هاي مختلف هنري، هر يك امتيازات و كمبودهايي دارند، اما در ميان انواع روش ها و بيان هاي هنري، بيان نمايش در مجموع از همه بخش هاي هنري، رساتر، فراگيرتر، و جالب تر است. از اين رو، براي تبيين حقايق ديني بايد از زبان هنر، به ويژه هنر نمايش استفاده شود.(16) اداي دين به انقلاب

جامعه هنري ما، بايد در تبيين ابعاد اين حقيقت باعظمت، با پديد آوردن كارهاي هنري ارزشمند در همه زمينه ها به ويژه هنر سينما كه گوياي ابعاد عظيم اين انقلاب باشد، دين خود را به دين انقلاب ادا كند.(17) نشان دادن گوهر نماز و چهره نمازگزار

وزارت ارشاد و سازمان تبليغات و صدا و سيما، از هنر، به ويژه هنر سينما براي نشان دادن گوهر نماز و چهره نمازگزار بهره بگيرند.(18) جذاب تر نشان دادن مفاهيم مذهبي و ارزش هاي ديني

حقايق معنوي با هيچ يك از مفاهيم مادي قابل مقايسه نيست. ارزش هاي اسلامي برترين حقايقي است كه مي تواند انسان را مجذوب و در مقابل خود خاضع كند و بر اين اساس از سينماگران و كارگردانان فيلم، انتظار مي رود با كار خود، مفاهيم مذهبي و ارزش هاي ديني

را به گونه اي به تصوير بكشند كه در نظر بيننده، جذاب تر و دل¬نشين تر جلوه كند.(19) مضمون سينما در جهت اصلاح كشور

مضمون سينما بايد در جهت اصلاح كشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام مي گيرد، اين انتقاد با اين نگاه باشد.(20) پي نوشت ها : (1). ديدار هنرمندان و دست اندركاران امور فرهنگي و هنري در 3/1/1373.

(2). ديدار صدها تن از اصحاب فرهنگ و هنر و انديشه در 1/5/1380.

(3). همان.

(4). همان.

(5). همان.

(6). همان.

(7). همان.

(8). ديدار هنرمندان و دست اندركاران امور فرهنگي و هنري در 3/11/1373.

(9). ديدار كارگردانان سينما در 23/3/1385

(10). همان.

(11). همان.

(12). همان.

(13). همان.

(14). ديدار هنرمندان و دست اندركاران امور فرهنگي و هنري در 3/11/1373.

(15). ديدار صدها تن از اصحاب فرهنگ و هنر و انديشه در 1/5/1380.

(16). ديدار هنرمندان و دست اندركاران امور فرهنگي و هنري در 3/11/1373.

(17). ديدار وزير، معاونين و مديران كل وزارت ارشاد اسلامي در 4/9/1371.

(18). پيام به سومين سمينار نماز در 17/6/1372.

(19). ديدار هنرمندان و دست اندركاران امور فرنگي و هنري در 3/11/1373.

(20). بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از كارگردانان سينما و تلويزيون در 23/3/1385.

برگرفته از : گلبرگ ، شماره 101

منبع : سايت حوزه نت

نويسنده: مرضيه كوثري

صدا و سيما از منظر آفتاب

صدا و سيما از منظر آفتاب

(محوربندي تذكرات و رهنمودهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي مدظله العالي به مسؤولين صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران) بخش اول: اصول و سياستها

1- رعايت چهار اصل هميشگي براي مديران،كاركنان، برنامه ريزان و مجريان صداوسيما در توليد تمام برنامه ها:

الف) پيام؛

ب ) هنر؛

ج ) انتخاب زبان و موضوع مناسب؛

د) تهي بودن از هر نوع بدآموزي.

* - جهاد بزرگ مقابله با تهاجم فرهنگي

2- در پيش گرفتن سباستهاي نوين متناسب با پيشرفتهاي كشور با

ويژگيهاي :

الف) همگام و هماهنگ با سير سازندگي و رشد توسعه عمومي؛

ب ) همخواني با اصول انقلاب و مباني اساسي اسلام؛

ج ) مقابله با تهاجم فرهنگي تبليغاتي و آرايش جبهه اي جديد در تمام جهات، با شيوه هاي نوين و پيشرفته و به صورت جهادي بزرگ و هوشيارانه.

*_ صداوسيما آبروي نظام، در جهان است

3- سه اصل و مقصد اصلي سازمان:

الف) احترام برانگيز بودن و آبرو بودن براي نظام؛

ب ) تأثير خارجي صداوسيما و هدايت رفتاري و سياسي و مخاطب شناسي؛

ج ) دفاع و مبارزه با دشمن در مقام تبليغات و صف بنديهاي جهاني همزمان با اجراي دوشيوه توأمان:

ا- تبيين، تعميق و تكريم اصول شورانگيز انقلاب اسلامي؛

2- توزيع تلاش فداكارانه مسئولان و قواي كشور ويژگي همه برنامه ها

4- شرط اصلي در همه برنامه ها: «در خدمت اهداف اسلام و انقلاب قرار داشتن»؛

5- رعايت اصل مقابله با تهاجم تبليغاتي و فرهنگي و خبري استكبار در همه برنامه هاي خبري،علمي، اجتماعي، سياسي بخصوص برنامه هاي هنري، سرگرم كننده مانند نمايش و داستانهاي تك قسمتي يا دنباله دار؛

6- تدوين برنامه بلندمدت، راهبرد كلي و استراتژي تدوين شده براي رسيدن به اهداف ذكر شده در بُعد كمي و كيفي.

بخش دوم: وظايف منتهي به وضع ايده آلِ سازمان صداوسيماي ناب و اسلامي:

1- تبديل سازمان به پايگاه گسترش انديشه، فرهنگ و هنر؛

2- تبديل سازمان به مركزي براي هدايت مردم مسلمان ايران؛

3- تبديل سازمان به مركزي براي هدايت مشتاقان نداي انقلاب اسلامي در سراسر جهان؛

4- تبديل سازمان به جايگاهي براي ارائه توفيقات ملت ايران در عرصه هاي زندگي، دانش، سياست، صنعت، هنر، آموزش و پرورش؛

5- تبديل سازمان به مدرسي گسترده براي طرح حقايق

اسلام ناب محمدي(ص)و معارف اهل بيت عليهم السلام به گونه اي صحيح و اصيل؛

6- تبديل سازمان به دانشگاه دين و اخلاق و ارزشهاي اسلامي و تعليم راه و روش زندگي و تازه هاي جهان علم و سياست و انديشه هاي نوين و راهگشا؛

7- تحول اساسي سازمان و تبديل آن به صورت يك دانشگاه بزرگ ملي و عمومي و فراگير، به نحوي كه همه اقشار عادي و عامي – دانشگاهي، دانشمند، چوپان و دهقان و هنرمند و مهندس، همگي از برخي يا تمامي برنامه هاي آن بهره مند بشوند، بدون بدآموزي و همراه با آموزه هاي غيرمستقيم فرهنگ اسلامي. بخش سوم: وظايف سازمان صداوسيما

1- ايجاد رشد فكري و فرهنگي و سياسي و علمي؛

2- تبيين اسلام به زبان و درخور فهم همه اقشار (عام و خاص. بيسواد و عالم)؛

3- مقابله با توطئه هاي تبليغاتي، خصوصاً تهاجم فرهنگي؛

4- تحكيم استقلال فكري و عملي ملت ايران و كمك به خودشناسي و اعتمادبه نفس عمومي؛

5- تحكيم نظام جمهوري اسلامي؛

6- تحكيم اصل نه شرقي نه غربي؛

7- حالت تهاجمي در برابر فرهنگ و هنر و انديشه بيگانه و مقابله با هرگونه تلاش رسانه هاي دشمن در مسخ فكري و فرهنگي؛

8- غربت زدايي و انزواشكني از چهره مفاهيم عميق اسلام و حقايق قرآن؛

9- ترويج دستاوردها و پيامهاي جمهوري اسلامي به جهانيان؛

10- توليد و ارائه فاخرترين هنرهاي نمايشي با مضامين پربار اجتماعي، اخلاقي و سياسي؛

11- يافتن افكار ديني والا و سپس بيان آن با شيوه هاي خاص صداوسيما؛

12- آبرو درست كردن براي نظام و تقويت و حفظ آبروي ديرينه ملي و مذهبي ايرانيان؛

13- تلاش براي گسترش فني صداي راديو در سراسر كشور؛

14- تقويت كمي

و كيفي صداوسيماي برون مرزي؛

15- استفاده از هنر طنز، با توجه به تفاوت طنز با تفريح و شوخي و بي مزگي و فكاهه؛

16- آموزش فلسفه اسلامي در زمينه هاي مختلف براي سطوح مختلف سني؛

17- بومي سازي موسيقي، توجه به مضامين و محتواي مفيد، استفاده از اشعار اخلاقي نظير اشعار صائب تبريزي و ساير شاعران متعهد در سرودها و ترانه ها؛

18- جذب هنرمندان و فرزانگان و افراد حسابي معتقد به انقلاب و نظام، نه سوء استفاده كنندگان و مسخره كنندگان؛

19- ايفاي نقش دانشگاه عقيدتي سياسي براي تمام اقشار؛

20- كثرت برنامه هاي تبييني در مسائل ديني (نظري – علمي) در ماه رمضان با استفاده از چاشني هنر؛

21- برجسته كردن نقش زنان در فيلمها با حفظ حدود و احكام و ارزشهاي اسلامي و تحكيم خانواده؛

22- تفاوت گذاشتن ميان تبادل فرهنگي و تهاجم فرهنگي؛

23- برنامه سازي در جهت وحدت ملي، ايجاد اميد، نشان دادن افقهاي روشن آينده، شجاعت دادن به مبتكران و محققان كشور، شجاعت دادن به مسئولان و تصميم گيران كشور، و ترغيب مردم به حضور در صحنه؛

24- توأم بودن و ارجحيت توسعه كيفي درمقابل توسعه كمي در تمام برنامه ها؛

25- ديواركشي دور توسعه كمي و پرداختن به توسعه كيفي (پرهيز از توسعه بدون توجه به كيفيت برنامه ها)؛

1- از بين بردن غلط گويي و غلط خواندن (زبان فارسي) در برنامه ها (حفظ و اشاعه زبان اصيل فارسي به عنوان زبان معيار)؛

2- قابل فهم بودن برنامه ها براي عموم مردم و در عين حال عاميانه و سبكسرانه نبودن برنامه ها. بخش چهارم: اطلاع رساني، خبر، تحليلي سياسي

1- انتظار برتر اطلاع رساني توأم با ويراستگي زبان، همراه با درستي

و رسايي بيان؛

2- عميقتر و افزونتر كردن روح اعتماد مردم به خبرها و برنامه ها با برنامه ريزي و همفكري عميق و همه جانبه با مردم و نخبگان؛

3- انعطاف پذيري در رفتار و حركات گويندگان خبر و گزارش (و پرهيز از حركات جلفي كه موجب بدآموزي است)؛

4- پخش تحليلهاي صحيح سياسي براي آگاهي عموم (به زبان ساده و زبان انديشمندان و عالمان)؛

5- موثق كردن، فراگير كردن و بهنگام پخش كردن اخبار و نحوه صحيح پخش خبر به نحوي كه در مردم تأثير مثبت بگذارد.

1- انتظار برتر اطلاع رساني توأم با ويراستگي زبان، همراه با درستي و رسايي بيان؛

2- عميقتر و افزونتر كردن روح اعتماد مردم به خبرها و برنامه ها با برنامه ريزي و همفكري عميق و همه جانبه با مردم و نخبگان؛

3- انعطاف پذيري در رفتار و حركات گويندگان خبر و گزارش (و پرهيز از حركات جلفي كه موجب بدآموزي است)؛

4- پخش تحليلهاي صحيح سياسي براي آگاهي عموم (به زبان ساده و زبان انديشمندان و عالمان)؛

5- موثق كردن، فراگير كردن و بهنگام پخش كردن اخبار و نحوه صحيح پخش خبر به نحوي كه در مردم تأثير مثبت بگذارد. بخش پنجم: اهميت كودكان و نوجوانان و جوانان

*- تربيت و تعليم كودكان و شكوفايي استعدادهاي جوانان و تقويت نيروي عظيم نوجوانان با برنامه هاي هنري و جذاب.

1- پخش برنامه هاي هنري و فيلمها و گزارشهايي كه جوانان و كودكان را به رفتار سالم و انديشه درست رهنمون شوند؛

2- تعليم دينداري و تعهد و انضباط و محبت و تعاون و حضور در صحنه هاي انقلابي و سياسي به جوانان و كودكان با پخش برنامه هاي هنري مناسب؛

3-

اهميت دادن به برنامه هاي جوانان و نوجوانان با سه ويژگي:

الف) استحكام بنيادين محتوا، كمك به رشد و تربيت اسلامي كودكان و نوجوانان و تلاش براي شكوفايي و تقويت استعدادهاي آنها؛

ب ) شيوه جذاب، سالم، شادي بخش و اميدواركننده با توجه به سن و سواد و علايق آنها در هر دوره؛

ج) اجتناب از هرگونه برنامه اي كه متضمن بدآموزي در انديشه و رفتار باشد؛

4- توجه به نيازهاي فرهنگي نسل جوان كه عبارتند از:

الف) استحكام بنيانهاي اعتقادي و ديني و آشنايي با مباني معرفتي اسلام و قرآن؛

ب ) شناخت تاريخ كشور و افتخارات ملت خود به ويژه در دورانهاي نزديك به امروز؛

ج ) شناخت درست امام خميني (ره) و انديشه هاي سياسي تابناك و پايه هاي حركت عظيم انقلابي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران؛

د) احساس عزت و سربلندي ايرانيان در درسي كه به جهانيان در طول انقلاب و دفاع مقدس دادند – (بركات دفاع مقدس)؛

ه.) خصلتهاي زمينه ساز اعتلا و عظمت از طريق تقويت:

* دينداري و دانش پژوهي؛

* وجدان كار و انضباط؛

* شجاعت و پاكدامني و جوانمردي؛

* آگاهي سياسي و خلوص انقلابي؛

* امانت و محبت و برادري؛

* استقلال و آزادمنشي؛

* روحيه ايثار و همنوع دوستي؛

* خودباوري و اعتمادبه نفس و تكيه بر فرهنگ ملي و اسلامي؛

* احترام به قانون و رعايت مقررات اجتماعي و شهروندي؛

* روحيه تعاون و همكاري با ديگران بخش ششم: «پيام» ها

1- تهيه فهرستي از پيامهاي درست و واقعي كه بايد در مقابله رسانه اي با غرب به مردم خودمان منتقل كنيم؛

2- انتقال پيامهاي حقيقي به مردم با زبان مناسب و با دقت در محتوا؛

فرازهايي از فهرست پيامهاي خوب كه بايد به مردم منتقل

شود: الف) عدالت علوي؛

ب ) عظمت، شكوه و اهميت انقلاب اسلامي و ضرورت حفظ و تداوم آن؛

ج ) ايثار، انفاق، رياضت و زهد و بيان اين ارزشهاي والا؛

د) نشان دادن چهره حقيقي و زشت ديكتاتوري پول و شهوت و زور در جهان امروز؛

ه) ارزش حقيقي كار، نه فقط ارزش مادي آن از طريق زنده نگهداشتن ارزشها؛

و) توجه به چهارنكته اصلي عهدنامه مالك اشتر؛

* استقرار امنيت و مقابله با عوامل ناامني؛

* عدالت اجتماعي و اقتصادي؛

* تربيت معنوي و اخلاقي مردم (علم و تحقيق)؛

* رفاه و آباداني زندگي (علم و تربيت).

ز) مقايسه حوادث تاريخي و بيان سنتهاي الهي در تاريخ؛

ح) تبيين جوانب مسأله جهاني سازي تجارت و دقت در اينكه بايد با بنيه كافي وارد اين عرصه شد؛

ط) تبيين آثار زيانبار هرج و مرج طلبي در داخل كشور؛

ي) حفظ هويتي ديني و ملي و انقلابي؛

ك) افشاي تهديدهاي پنهان و تبيين تهديدهاي آشكار؛

ل) تقويت روحيه مسئوليت شناسي؛

م) دشمن ستيزي، مشخص كردن دشمن اصلي و پرهيز ار دشمن تراشيهاي دروغين؛

ن) نفي دشمن سازيهاي موهوم؛

س) توسعه تفاهم اجتماعي و ايجاد امنيت رواني در جامعه و پرهيز از ترويج نااميدي و يأس كه موجب بروز روان پريشي ميشود؛

ع) القاي حداقل يك پيام درست از مجموعه يك فيلم يا سريال (پرهيز ار مفهوم غلط هنر براي هنر)؛

ف) گنجاندن برخي مفاهيم مثل «مگر نماز است كه دير بشود»، «مگر وحي منزل است» در محاوره هاي فيلمها كه غيرمستقيم اثر مثبت دارد.(ترويج مفاهيم فرهنگ اسلامي در قالب هنرها، در محاوره ها و گفتار فيلمها و سريالها)؛

ص) افشاي مفاسد گسترده رژيم پهلوي در زمينه هاي مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي با استفاده از هنرهاي مختلف

و توليد فيلم و سريال و برنامه؛

ق) طرح حقايق دوره پهلوي و فسادها و تباهي هاي عظيم آن دوره در قالب فيلم و سريال و برنامه هاي هنري جذاب. بخش هفتم: نيروي انساني و سازماني

1- لزوم استفاده از همكاران خوش فكر، انديشمند، مبتكر، متعهد، انقلابي، با اخلاص، متخصص و ماهر؛

2- تقويت و تجهيز فني و مادي دستگاهها – آموزش دائمي نيروهاي سازمان و ارتقاء دانش عمومي و فني آنان؛

3- جذب عناصر برجسته در بيرون از سازمان؛

4- تعيين گردش كار در سازمان درجهت نيل به كيفيت برتر در همه برنامه با ارزيابي مستمر؛

5- عدم واگذاري امور به نيروهاي غيرقابل اعتماد و غيرمتخصص و بي تعهد؛

6- توجه به سلولهاي سرطاني موجود در سازمان كه باعث خرابي كارها ميشوند (نيروي انساني كارشكن يا تجهيزات ناكارآمد)؛ بخش هشتم: توجه به محتوا

1- توجه به كيفيت، پرمحتوا و عميق بودن مطالب در مباحث اسلامي و مسائل اجتماعي و اخلاقي؛

2- توجه در محتواي برنامه هاي برون مرزي و دوري از ابتذال و تكرار و سبكي؛

3- عدم اكتفا به ضرر نداشتن برنامه ها بلكه توجه به هدايت كننده بودن برنامه ها – {آموزنده بودن (كم يا زياد)، در هر برنامه اي يك اصل است}؛

4- دقت در انتخاب توليدات تلويزيوني خارجي و محتواي برنامه ها و فيلمها و كارتونهاي خارجي و لزوم تغيير در برخي عبارات اين نوع برنامه ها (اصلاح برنامه ها)؛

5- دقت در فراتر بودن برنامه هاي مذهبي، عزاداري و محتواي مباحث ديني از آنچه در جامعه جريان دارد (نقش هدايتگري) و تلاش براي الگودهي اينگونه مراسم در برنامه هاي متنوع توليدي و مستند؛

6- دقت در محتواي سريالهاي ديني؛

7- توجه به آرامش

طلبي بينندگان خصوصاً در ساعات شب (وقت شناسي در پخش برنامه ها)؛

8- توجه به آرام بخشي برنامه ها و پرهيز از فيلمهاي اعصاب خردكن و پرتشنج؛

9- دقت در تشريح تأثيرگذاري فرهنگ مهاجم بيگانه از راه نمايشها و برنامه هاي سرگرم كننده با استفاده از چاشنيها و جاذبه هاي هنري؛

10- تأكيد بر تحقيق و كار تحقيقي در زمينه هاي فرهنگي و مسائل مرتبط با رسانه ملي با استفاده از متخصصان و نخبگان متعهد در تمام رشته ها؛

11- تأكيد بر هنر به عنوان مهمترين وسيله گسترش فكر و چاشني مؤثر و جذاب برنامه ها. بخش نهم: پرهيزها (نبايدها)

1- پرهيز از طرح مطالب ضعيف و آميخته به اوهام و سلائق شخصي در مباحث اسلامي؛

2- دوري از ابتذال و تكرار و سبكي و جلفي؛

3- پرهيز از حالت انفعالي در خبر رساني؛

4- اجتناب از ترويج فرهنگ غربي؛

5- پرهيز از استفاده ابزاريِ جاذبه هاي جنسي (چه مرد و چه زن)؛

6- دوري از موسيقي هاي لهوي و حرام؛

7- پرهيز از كم پايه بودن، بي ارزش بودن و تمسخر برانگيز بودن برنامه ها؛

8- اجتناب از استفاده از مجريان جلف و بدسابقه؛

9- پرهيز از تكرار برنامه هاي راديويي كه موجب دلزدگي مردم ميشوند؛

10- دوري از پخش تصنيفهاي بي فايده و صرفاً شخصي و بدآموز ؛

11- پرهيز از رواج دروغهاي بيگانگان در فيلمهاي مستند دوبله شده؛

12- اجتناب از ترويج تجملگرايي و اسراف در برنامه هايي همچون آموزش آشپزي، آگهي ها و تزئينات و دكورهاي منازل در سريالها و ساير برنامه ها؛

13- پرهيز از نمايش حوادث آشفته كننده و برانگيزاننده ذهن و حالت سوهان براي روح و مبالغه كننده در اظهار غصه و ناراحتي و گريه

و دعوا و تشنج اعصاب؛

14- دوري از پخش برنامه هاي متعدد و مكرر طلاق و هرآنچه موجب گريزان شدن جوانها از تشكيل خانواده ميشود؛

15- پرهيز از انتقال آداب و رسوم غربيها در برنامه هاي ترجمه شده (مثل تعطيلي روز يكشنبه، استعمال كلمه «هي» مبدأ قراردادن انگليس براي طول و عرض جغرافيايي) و هرگونه كلمات و جملاتي كه با خود، فرهنگ بدآموزِ بيگانگان را مي آورد؛

16- اجتناب از غفلت فساد پهلوي و صرفاً قاجاريه را مظهر فساد و تباهي دانستن در فيلمها و برنامه ها.(اولويت با آگاهي دادن مردم از رژيم پهلوي باشد)؛

17- پرهيز از طرح مسائل ديني توسط افراد ناشي يا بدزبان يا غيرمتخصص؛

18- دوري از مسئله خشونت و شهوت و هرج و مرج در فيلمها و سريالها؛

19- پرهيز از مسئله آزاديهاي دوجنس مخالف در معاشرتها، لباس، حرف زدن بخصوص در دوبله و همه برنامه هاي توليدي و وارداتي؛

20- اجتناب از مسئله تفخيم و بزرگنمايي آمريكا و مدنيت غرب در گزارشهاي علمي و سياسي (مثل فيلمي كه كوبا را از موضع آمريكا به لجن كشيده بود) و پخش هرگونه فيلم و سريال و برنامه اي كه به نوعي در برتري علمي و فرهنگي غربيان غلو و بزرگنمايي كنند؛

21- پرهيز از ترويج موسيقي غرب؛

22- دوري از تيپ سازي خوانندگان طاهرنماي بي محتوا و تيپهاي مغاير ارزشهاي ملي و اسلامي؛

23- پرهيز از استفاده از هنرمنداني كه سازمان صداوسيما را وسيله تبليغ شوهاي بيرون خود ميكنند و گويندگان و مجرياني كه به نحوي از اين رسانه به نفع خود بهره برداري ميكنند؛

24- اجتناب از فيلمهاي اعصاب خردكن و پرتشنج، گريه سوزناك، دادكشيدن و دعوا كردن در برنامه ها؛

25-

پرهيز از پخش برنامه هاي كسل كننده مثل تكرار مراسم روضه خواني و سينه زني و افراط در عزاداري؛

26- دوري از سخنرانيهاي طولاني و كم محتوا يا حرفهاي عجيب و غريب و قلمبه و سلمبه (در اوقات سحر ماه مبارك رمضان) و ساير برنامه هاي مذهبي؛

27- پرهيز از دشمن تراشيهاي دروغين و موهوم؛

28- اجتناب از ترويج يأس و نااميدي كه موجب بروز روان پريشي ميشود؛

29- پرهيز از تعميم يك مشكل منطقه اي و محله اي به سطح كشوري؛

30- دوري از ياد خيركردن از دوران پهلوي و برتر نشان دادنهاي دوره طاغوت؛

31- پرهيز از دين زدايي و سكولاريسم در فيلمها و سريالها و گفتگوها و ميزگردها؛

32- اجتناب از هرگونه برنامه اي كه متضمن بدآموزي در انديشه و رفتار باشد؛

33- پرهيز از پخش نمايشهاي سبك، بي مغز، گمراه كننده و فاقد كيفيت هنري حتي اگر به اشتباه پرخرج تهيه شده و آماده پخش باشند؛

34- دوري از پخش موسيقي مبتذل و لهوي و فاقد هويت ملي و اصالت ايراني و ترانه هاي بي محتوا و بدآموز؛

35- پرهيز از پخش فيلمها و سريالها و برنامه هايي كه جوانان و كودكان را مجذوب خواسته هاي غلط انحرافي مي سازد يا به بي بندوباري و معاشرتهاي نامشروع يا خشونتهاي خونين و تقليد از بيگانگان در رفتار و پوشش و معاشرت و آرمان گزيني ميكشاند يا مخاطبان را مأيوس از خود و فريفته بيگانه ميكند يا به سرگرمي ها و عادتهاي ناسالم و مهلك و اسراف سوق ميدهد؛

36- اجتناب از واگذاري امور به نيروهاي غيرقابل اعتماد؛

37- پرهيز از نمايش روابط خودماني (زن و مرد) در فيلمها و سريالهاي تلويزيوني و نمايشهاي راديويي؛

بخش دهم: نظارت

1- احساس مراقبت دائمي از سوي مديريت در همه رده ها و در همه برنامه ها؛

2- نظارت دقيق شرط پرداخت هزينه سازندگان برنامه هاي كيفي و پرمحتوا و هدفدار؛

3- كنترل متن فيلمها و حذف موارد ناصحيح بدون رودربايستي – حتي پس از توليد آنها؛

4- تقويت نظام نظارت و ارزشيابي از برنامه ها و مديريتها و يكايك كاركنان صداوسيما؛

5- مراقبت از نفوذ و كارشكني برخي افراد در رده هاي پايين و برخي امور فني؛

6- لزوم ايجاد و تقويت مركز تحقيقات و مطالعات و سنجش و نظارت مستمر بر توليد و پخش و فعاليتهاي تمام شبكه ها و برنامه هاي توليدي؛

7- تقويت و نظارت و پيگيري مستمر دائمي، زيرا ضعف نظارت علت اصلي نتيجه بخش نبودن تمام تلاشها است؛

8- درنظر گرفتن رضايت متخصصين امور ديني از سطح برنامه ها – مشورت با فقيهان و علماي حوزه ها و اساتيد ماهر و متدين و متخصص دانشگاهها و سنجش ميزان رضايت نخبگان و عالمان امور ديني از برنامه ها.

منبع: www2.irib.ir

توسعه و پيشرفت؛ بايدها و نبايدها

توسعه و پيشرفت؛ بايدها و نبايدها نويسنده: علي قدمگاهي چگونگي ايجاد توسعه و پيشرفت همواره يكي از سئوالهاي اساسي و مهم در ايجاد دگرگوني و تحول تكاملي جوامع بوده است . معمولا وقتي سخن از توسعه و پيشرفت مي شود نوعي پيشرفت و توسعه همه جانبه به ذهن متبادر مي شود. اگر بخواهيم از توسعه و پيشرفت تعريفي داشته باشيم مي توان گفت توسعه و پيشرفت همان افزايش سطح بهره مندي و رفاه ارتقا امنيت آزادي گسترش ارتباطات اجتماعي و امكان تحرك اجتماعي عمودي و افقي معطوف به ارزشهاي جامعه كه در سايه پيشرفت علمي و تكنولوژيك

دگرگوني تكاملي در نظام بهداشت و درمان . آموزش و ساماندهي و مهندسي اقتصادي صنعتي و سياسي و فرهنگي بوجود مي آيد.

بنابراين براي رسيدن به افقهاي مطلوب زندگي كه همان زندگي توسعه يافته و همراه با پيشرفت است به نحو شايسته اي به مهندسي و مديريت آن نيازمنديم و بايد مدلي متناسب با ارزشهاي ديني و ملي طراحي و تدوين گردد.

از آنجايي كه هدف از اين نگارش تبيين ديدگاهها و تدابير رهبر معظم انقلاب اسلامي است ابتدا معيارهاي پيشرفت يا شاخصه هاي يك جامعه توسعه يافته را بيان نموده و سپس به سياست هاي توسعه از ديدگاه ايشان مي پردازيم . الف _ شاخصه هاي جامعه توسعه يافته

رهبر معظم انقلاب اسلامي در تبيين شاخصه هاي جامعه توسعه يافته مي فرمايند :

« معيارهاي پيشرفت عبارتند از :

1 _ فرا صنعتي شدن

2 _ خودكفايي در نيازهاي اساسي

3 _ افزايش بهره وري

4 _ ارتقاي سطح سواد

5 _ ارتقاي خدمات رساني به شهروندان

6 _ افزايش اميد به زندگي

7 _ رشد ارتباطات

8 _ مبتني شدن روند تحول بر عناصر اصلي هويت ملي و آرمانهاي اساسي »

مطابق نظريه حضرت آيت الله خامنه اي شاخصه هاي پيشرفت در جامعه عبارتند از :

1 _ فرا صنعتي شدن : جامعه پيشرفته و توسعه يافته از نظر ايشان جامعه اي است كه از مرحله صنعتي اوليه و كارخانه هاي دودكشي پا را فراتر گذاشته و به مرحله اي بالاتر يعني ورود به عرصه تكنولوژي هاي سطح بالا شده است .

تكنولوژي هايي مثل نانو تكنولوژي تكنولوژي هسته اي تكنولوژي هاي مربوط به فناوري اطلاعات و هوا فضا و خلاصه هرگونه تكنولوژي كه تعلقي به صنايع پايين

دستي مثل كارخانه هاي دودكشي نداشته باشد.

2 _ خودكفايي در نيازهاي اساسي : جامعه پيشرفته جامعه اي است كه در نيازهاي اساسي به خودكفايي رسيده باشد . خودكفايي در نيازهاي اساسي ضريب امنيت ملي را افزايش داده و نوعي احساس آرامش روحي و رواني را براي مردم به ارمغان مي آورد. و باعث نوعي نشاط و اميدواري مي گردد. البته اگر سرمايه ساختار نيروي انساني امكان تبادل كالا صادرات و عوامل ديگر وجود داشته باشد هر چه بر حوزه و دامنه خودكفايي افزوده شود زمينه رونق اقتصادي و امنيت بيشتر را فراهم مي آورد. به هر حال در مدل فكري رهبري انقلاب اسلامي توسعه بدون ساماندهي و تحقق خودكفايي در نيازهاي اساسي توسعه اي غيرمدبرانه و آسيب پذير خواهد بود. نيازمندي كالاهاي اساسي دست دشمنان را در اعمال فشار براي ايجاد نابساماني در توسعه كشور باز مي گذارد.

3 _ افزايش بهره وري : بهره وري از تلفيق اثربخشي و كارآمدي حاصل مي آيد . اقدام بهره وري اقدامي است كه ما را به هدف برساند (اثربخشي داشته باشد) و رساندن به هدف با كمترين هزينه به انجام رسد. (كارآيي )

بنابراين وقتي سخن از بهره وري به ميان مي آيد منظور اين است كه كارها را طوري تنظيم كنيم كه با كمترين هزينه بهترين روش و كوتاهترين مسير ما را به هدف برساند. شاخص بهره وري شاخص مهمي است كه رهبري انقلاب اسلامي آنرا به عنوان يكي از معيارهاي جامعه توسعه يافته درنظر گرفته اند.

4 _ ارتقاي سطح سواد : وضعيت علمي و مهارتي نيروي انساني مهمترين شاخصه جامعه توسعه يافته است . مهمترين سرمايه هر

جامعه نيروي انساني است براي تحقق توسعه پويا و مستمر آموزش ركن اساسي است البته آموزشهاي هدفمند و كاربردي كه بتواند بستر لازم براي توسعه را فراهم آورد. بنابراين اگر بخواهيم جامعه پيشرفته اي داشته باشيم بايد سطح سواد جامعه را افزايش دهيم .

5 _ ارتقاي خدمات رساني به شهروندان : جامعه اي توسعه يافته خواهد بود كه سطح خدمات رساني به شهروندان در سطح مطلوبي باشد. هدف حكومت در اسلام خدمت رساني به مردم است . بنابراين جامعه پيشرفته اسلامي جامعه اي است كه سطح اين خدمات ارائه شده از يك حد استاندارد و مطلوبيتي برخوردار باشد. چگونگي خدمات حمل و نقل خدمات امنيتي و قضايي خدمات آموزشي درماني ورزشي فرهنگي و انطباق اين خدمات با معيارهاي استاندارد ابزار ديگري براي سنجش جامعه پيشرفته است . براي تحقق توسعه موردنظر بايد ابعاد گوناگون خدمات رساني به شهروندان با ساماندهي و مديريت كارآمدي مناسب به سطح استانداردهاي موردنظر برسد.

6 _ افزايش اميد به زندگي : جامعه پيشرفته موردنظر رهبر انقلاب اسلامي جامعه اي است كه به سبب توسعه در ابعاد مختلف از قبيل وضعيت معيشت تغذيه بهداشت و درمان اشتغال و دستيابي به سطوح بالاي رفاه مادي و معنوي اميد به زندگي بيشتر شده و متوسط طول عمر مفيد افزايش مي يابد.

7 _ رشد ارتباطات : ارتباطات بستر تحقق توسعه و پيشرفت است . با سهولت ارتباطات چه ارتباطات مخابراتي و چه ارتباطات جاده اي ريلي و هوايي زمينه تحرك اقتصادي را فراهم مي آورد. توسعه ارتباطات توسعه تبادل اقتصادي را ميسر مي كند. بنابراين بدون گسترش ارتباطات امكان توسعه و پيشرفت وجود ندارد و

به همين دليل است كه رهبر انقلاب اسلامي رشد ارتباطات را يكي از شاخصه هاي اصلي توسعه مي دانند.

8 _ مبتني شدن روند تحول بر عناصر اصلي هويت ملي و آرمانهاي اساسي : ساماندهي تحول و توسعه بايد بر مبناي ارزشها و نگرشهاي فكري و اصول اعتقادي استوار باشد والا هرگونه مدل سازي توسعه مبتني بر ارزشهاي صرف غربي نمي تواند ثمربخش باشد. ب _ سياست هاي توسعه و پيشرفت

پس از آنكه شاخص هاي يك جامعه پيشرفته و توسعه يافته مشخص شد و ابعاد مدل آرماني توسعه از ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي معين گرديد نوبت به سياست هاي توسعه و پيشرفت مي رسد. يعني در رسيدن به هدف موردنظر چه سياست هايي بايد مدنظر قرار گيرد تا توسعه و پيشرفتي كه مطلوب است محقق شود.

حضرت آيت الله خامنه اي ابعاد تحول و پيشرفت يا سياست هاي آن را به شرح ذيل بيان مي دارند :

« ابعاد تحول و پيشرفت در نگاه ويژه نظام اسلامي عبارتند از :

1 _ افزايش ثروت ملي 2 _ عدالت طلبي 3 _ اقتدار علمي 4 _ رشد اخلاق و معنويت و عواطف انساني 5 _ عزت ملي 6 _ مبارزه با فقر و فساد و بيكاري و تبعيض 7 _ مقابله به جهل و بي قانوني 8 _ ارتقا علمي مديريت ها 9 _ انضباط اجتماعي 10 _ افزايش احساس مسئوليت اجتماعي 11 _ استقلال فرهنگي (2 )

اجراي هر مدل توسعه بايد مبتني بر سياست هاي خاصي باشد يعني اجراي مدل توسعه در چارچوب ارزشهاي تعيين شده و با كمك آنها به مرحله اجرا درآيد. بطور مثال توسعه اي

را دنبال مي كنيم كه مبتني بر عدالت باشد يعني توسعه طوري طراحي شود كه نتيجه قهري اجرايي شدن آن تحقق عدالت باشد.

مقام معظم رهبري يازده سياست و چارچوب را براي توسعه قائلند كه به شرح آنها مي پردازيم :

1 _ افزايش ثروت ملي : مدل توسعه موردنظر بايد منجر به افزايش ثروت ملي شود . يعني در صورت اجراي آن مدل برآيند ثروت عمومي كشور و ثروت آحاد مردم افزايش يابد. به عبارتي توسعه بايد طوري طراحي شود كه مردم در سايه اجراي آن از وضعيت پايين دستي ثروت به وضعيت بالادستي ثروت منتقل شوند بطوري كه علاوه بر تامين نيازهاي مصرفي منجر به ذخيره سازي ثروت نيز بشود. بديهي است كه افزايش ثروت ملي در سايه افزايش توليد ملي صورت خواهد گرفت . بنابراين توسعه بايد توليد محور باشد تا بتوان به ثروت ملي افزود توليد بهره مندي اقتصادي افراد را بيشتر كند. توسعه اگر منجر به ثروت اندوزي بخش خاصي از جامعه شود توسعه متوازن و عادلانه نيست توسعه بايد بر ثروت آحاد مردم بيفزايد.

2 _ عدالت طلبي : عدالت مايه قوام و پايداري جامعه و از عوامل مهم رشد و توسعه است .

توسعه مطلوب توسعه منجر به پايداري جامعه است . اگر توسعه منجر به شكاف عميق اقتصادي و فرهنگي و سياسي شود اين توسعه براي جامعه خطرساز است و پايداري جامعه را متزلزل مي كند. لذا رهبري معظم انقلاب مدل توسعه اي را طلب مي كند كه مبتني بر عدالت بوده و نتيجه آن اجراي عدالت و در نتيجه پايداري و قوام جامعه باشد.

مقام معظم رهبري يازده سياست و چارچوب

را براي توسعه قائلند كه به شرح آنها مي پردازيم :

3 _ اقتدار ملي : توسعه بدون علم تحقق نمي يابد اگر توسعه را ساماندهي تعالي بخش و دستيابي به پيشرفت در حوزه هاي مختلف اقتصادي صنعتي فناوري سياسي فرهنگي و اجتماعي بدانيم اين امر بدون داشتن سطح علمي موردنياز و دانش مربوطه ميسر نيست . گرچه براي توسعه محتاج علم و دانشيم اما توسعه اي بايد طراحي شود كه نتيجه پياده شدن آن رسيدن به مرز اقتدار علمي است . اقتدار علمي يعني به دست آوردن قله هاي علم و دانش و سطحي از قدرت علمي است كه به وسيله آن بتوانيم مسيرهاي بعدي توسعه را به راحتي طي نماييم . بنابراين بايد توسعه به نوعي منجر به اقتدار علمي شود و اقتدار علمي بر ابعاد توسعه بيفزايد و اين تاثير و تاثر متقابل در يك روند تكاملي ادامه داشته باشد.

4 _ رشد اخلاق و معنويت و عواطف انساني : در مدل حكومت اسلامي تزكيه و رشد اخلاقي و معنوي افراد جز اهداف بالادستي حكومت قرار دارد يعني همه فعاليت ها در نهايت براي رسيدن به جامعه اي است كه افراد آن از نوعي تهذيب نفس و معنويت برخوردار باشند. هرگونه طراحي مدل توسعه بدون توجه به اين سياست جايگاهي در نظام جمهوري اسلامي ندارد و اگر آباداني همه جانبه كشور منجر به رشد معنويت و اخلاق نشود ارزشمند نخواهد بود. بنابراين در نگاه حضرت آيت الله خامنه اي مدل توسعه اي مطلوب است كه منجر به رشد اخلاقي و معنوي افراد جامعه باشد.

5 _ عزت ملي : عزت ملي نوعي احساس غرور همگاني

ملتي است كه بواسطه داشتن فضيلتها احساس برتري نموده و احساس مي كند در مقابل بيگانگان حرفي براي گفتن داشته و احساس ذلت و خواري نمي نمايد رهبر معظم انقلاب اسلامي توسعه اي را مطلوب مي دانند كه منجر به چنين احساسي شود. نبايد براي بدست آوردن توسعه اقتصادي هر شرايطي را بپذيريم و عزت ملي را زيرپا گذاريم .

6 _ مبارزه با فقر فساد بيكاري و تبعيض : بيكاري منجر به فقر و فقر عموما منجر به فساد مي شود . البته تنها عامل فساد فقر نيست بلكه يكي از عوامل آن است . بيكاري محصول عدم توسعه و يا توسعه نامتوازن است . رهبر معظم انقلاب اسلامي معتقدند بايد توسعه اي طراحي شود كه نتيجه آن گسترش اشتغال بدون تبعيض باشد. اگر اشتغال در سايه توسعه بدون تبعيض گسترش يافت فقر از جامعه ريشه كن و بخش زيادي از فساد نيز مهار مي شود بنابراين توسعه اي مطلوب رهبري نظام است كه بتواند با رفع بيكاري با فقر و فساد و تبعيض مقابله كند.

7 _ مقابله با جهل و بي قانوني : جهل و بي قانوني جامعه را از مسير درست باز مي دارد . هزينه ها را افزايش داده انرژي ها را معطل مي كند حق و حقوق را ضايع و بي عدالتي و تبعيض را به ارمغان مي آورد.

در مدل توسعه كشور بايد طراحي به گونه اي باشد كه حاصل اجراي آن رفع جهل و جلوگيري از بي قانوني و حاكميت قانون در كشور شود.

8 _ ارتقا علمي مديريت ها : مديران مهره هاي اصلي اداره جامعه و مجريان قانون عوامل

مهم توسعه و پيشرفتند . هم مديران بايد در خدمت توسعه باشند و هم توسعه بايد منجر به ارتقا علمي مديريتها شود. به نظر رهبري انقلاب توسعه اي مطلوب است كه در آن راههاي ارتقا علمي مديران پيش بيني شده و با اجراي آن مديران به اين قابليت دست يايند.

9 _ انضباط اجتماعي : انضباط اجتماعي يعني همه آحاد نهادها و سازمانها و تشكيلات حكومتي به ايفاي درست نقش هاي خويش بپردازند. انضباط اجتماعي حاصل عملكرد درست نقش هاي تعريف شده براي اجزا جامعه است . توسعه اي مطلوب است كه به تحقق همه جانبه انضباط اجتماعي كمك كند و جامعه اي بوجود آورد كه نقش ها بدرستي ايفا شوند.

10 _ افزايش احساس مسئوليت اجتماعي : احساس مسئوليت اجتماعي نوعي تعهد آحاد مردم با هر نقش و كار ويژه شخصي و اجتماعي است كه آنان را وادار مي كند به مسئوليت هاي خود عمل كنند. تحقق چنين امري در سايه كار فرهنگي حاصل مي آيد و از مقوله فرهنگ عمومي است . رهبري نظام اسلامي توسعه اي را مطلوب مي دانند كه به افزايش احساس مسئوليت اجتماعي منجر شود.

11 _ استقلال فرهنگي : فرهنگ هر جامعه زيربنا و هدايت كننده مسير زندگي افراد است . فرهنگ نقشي اساسي و موثر در حوزه هاي مختلف اقتصاد و سياست دارد و لذا حفظ فرهنگ از هرگونه انحراف در پيشرفت هر جامعه اي داراي اهميت حياتي است . طراحي مدل توسعه بايد مبتني بر آموزه هاي فرهنگي باشد. و توسعه بايد منجر به استقلال فرهنگي شود. توسعه اي كه استقلال فرهنگ كشور را در معرض خطر قرار دهد

توسعه اي مطلوب نخواهد بود.

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي

نگاه بصيرانه

نگاه بصيرانه نويسنده:پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه دشمن شناسي ازمنظر مقام معظم رهبري(مدظله العالي)

مقام معظم رهبري(مدظله العالي) «دشمن شناسي» را از حساسترين و فوري ترين مسائل جامعه برمي شمارند و غفلت از اين موضوع را نيز هرگز جايز نمي دانند.

ايشان مي فرمايند:امروزه مسأله شناسايي دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و تحقيق درباره آنها يكي از حساسترين مسائل جامعه ماست.

ما در شناسايي دشمنها نبايد غافل باشيم. دشمن را بايد درست شناخت و در همه زمانها هم بايد شناخت! (1)

ما بايد (همواره آرايش جديد دشمن را بشناسيم و اگر نشناختيم، ... قطعا از بين خواهيم رفت. (2)

استكبار جهاني، دشمن اصلي نظام اسلامي

رهبر معظم انقلاب، افزون خواهان و توسعه طلبان پليد و شيطاني نظام سلطه جهاني را كه همان گردانندگان نظام استكبار و استبداد بين المللي هستند، اصلي ترين، كينه توزترين و آشتي ناپذيرترين دشمنان نظام اسلامي مي داند؛

دشمنان ما «استكبار جهاني» هستند. آنان كه مي دانند نظام جمهوري اسلامي با آنها مي جنگد . لذا، آگاهانه دشمني مي ورزند. (3)

و در توضيح مفهوم «استكبار» مي فرمايند:

معناي استكبار اين است كه يك دولت و حكومتي، با تكيه بر قدرت خود، در هر جايي كه بخواهد، راه را براي اعمال زور باز ببيند، و به هر ملتي كه اراده كند، ضربه بزند و با دخالت در امور ديگر كشورها، زشت ترين اعمال نظير تجاوز، دزدي و آدم كشي را مرتكب شود و چنين دولتي از نظر ما «مستكبر است» . (4)

نبردي مقدس و همه جانبه

با در نظر گرفتن مفهوم استكبار و نظام استبداد بين المللي و روحيه طماع و شيطاني آن و با عنايت به اينكه نظام قسط و عدل اسلامي، تكريم و كرنش هيچ

قدرتي را بجز قدرت لايزال الهي جايز نمي داند، پرواضح است كه نبرد و درگيري هميشگي و تاريخي حق و باطل، به صورت رويارويي جدي و گسترده استكبار جهاني با نظام اسلامي خودنمايي كند. اميد به تفاهم و دوستي بين اين دو نظام، اميدي واهي و خيال باطل است مگر آنكه يكي از دو طرف از اهداف و آرمانهاي خود چشم پوشي نمايد:

استكبار جهاني به خوبي واقف است كه اگر انديشه تمدن و نظام اسلامي وارد صحنه شود، ديگر اثري از آنان بر جاي نخواهد ماند. لذا، به مقابله با اسلام و جمهوري اسلامي ايران پرداخته و تا كنون به شكلهاي گوناگون عليه آن كارشكني كرده است. (5)

استكبار با دستگاههاي اطلاعاتي و ايدئولوگهاي مخصوص خود كاملا تشخيص مي دهد كه كجا، كدام فكر، كدام ملت و حتي كدام شخص براي او تهديد است و سعي مي كند با تمام قوا اين تهديد را از خودش رفع كند. (6)

شناخت ترفندهاي دشمن

براي شناخت بهتر دشمن، به عنوان اساسي ترين اقدام براي مقابله با او پيش از هر چيز بايد با ترفندها، توطئه ها و برنامه هاي شوم و ويرانگر دشمن آشنا شد و آنگاه براي رويارويي با او به فكر چاره و تدبير افتاد.

ولي امر مسلمين، پاره اي از مهمترين ترفندهايي را كه استكبار جهاني براي مقابله با نظام مقدس اسلامي و اهداف متعالي آن بكار مي برد، اين گونه برمي شمرند:

1 _ ايجاد اختلاف: از ترفندهاي قديمي دشمن نفوذ و ايجاد تفرقه در ميان اقشار مختلف جامعه اسلامي براي سودجويي به نفع خود است:

دشمنان ما كه هنوز نيات شومي در سر دارند، چشم اميد به اختلاف بسته اند. آنها از وحدت شما مردم مي ترسند. لذا ملت ما

نبايد وحدت خود را به هيچ قيمت از دست بدهد. (7) اگر كسي به تبليغات دشمن گوش كرده باشد، خواهد ديد كه بيشترين تكيه آنها امروز روي همين اختلاف است. (8)

دشمن علاوه بر تلاش براي ايجاد اختلاف در سطوح مختلف جامعه بر ايجاد اختلاف در سازمانها و نهادهايي مانند نيروهاي نظامي و انتظامي كه از حساسيت ويژه اي برخوردارند. سرمايه گذاري فراواني مي كند:

دشمن از روي كمال عناد و خصومت، با القاي شايعات، سعي در ايجاد تفرقه ميان نيروهاي مسلح ما دارد. (9)

2 _ جوسازي از طريق تبليغات سوء: تبليغات دروغين براي گمراه كردن افكار عمومي نسبت به ماهيت انقلاب اسلامي، از ديگر ترفندهاي استكبار است:

از بهترين راهها كه استكبار جهاني براي مبارزه با اسلام انتخاب كرد، ناميدن انقلاب اسلامي زير عنوان «انقلاب شيعي» بود. آنها در تبليغات خود ادعا كردند انقلاب ايران مردم را به تشيع دعوت مي كند. (10)

نااميد كردن مردم، يكي ديگر از اهدافي است كه دشمن در تبليغات خود دنبال مي كند؛

استكبار جهاني از طريق... دروغ پراكني... نسبت به جمهوري اسلامي، مي كوشد تا... مردم را مأيوس و روحيه آنان را تضعيف كند. (11)

امروز تعداد رسانه هاي صوتي و تصويري و مطبوعاتي، كه بيشترين تلاش خود را وقف دشمني با اسلام كرده اند، بسيار زياد و همچنان رو به افزايش است. (12)

3 _ طرح مسأله جدايي دين از سياست:

جدايي دين از سياست كه توطئه ديرين دشمنان براي منزوي كردن اسلام و قرآن است بايد به شدت محكوم شود و به ميدان آمدن دين در همه كشورهاي اسلامي در مقابله با سياستهاي استعماري و استكباري بايد درس عمومي ملتهاي مسلمان شمرده شود. (13)

4 _ اشاعه فساد و فحشاء: از كارآمدترين ترفندهاي

دشمن، هويت زدايي فرهنگي، ارائه فرهنگ غربي و بالاخره رواج فساد و بي بندوباري بخصوص بين جوانان، در جامعه اسلامي است و بدينوسيله مي خواهد جوانان را كه در واقع بدنه و استوانه جامعه هستند، نسبت به انقلاب و اصول آن بيگانه سازد:

طي قرون گذشته، استعمارگران براي ضايع كردن نسل جوان، برنامه همه جانبه اي را در كل جهان سوم _ از جمله در كشورهاي اسلامي _ به اجرا درآورده اند. زيرا به اين حقيقت دست يافته اند كه جوانان با فرهنگ، با اراده و با رشد، سلب كننده آرامش بيگانگان و چپاولگران هستند. غرق كردن نسل جوان در فسادهاي گوناگون... يك سياست پياده شده استعمار و استكبار است. (14)

دشمنان تلاش مي كنند، جواناني كه امام آنها را همانند گل تربيت كرده از انقلاب بگيرند . آنها براي شايع كردن فساد در ميان جوانان اين كشور، برنامه ريزي مي كنند. (15)

5 _ استفاده از عناصر وابسته: يكي از اهرمهاي دشمن، براي اجراي طرحهاي خود عناصر مزدور و خود فروخته در داخل و خارج است.

دشمن همواره و در هر زمان به نوعي در صدد فاجعه آفريني است و براي اين منظور عناصر و گروههاي پست، فرومايه و خود فروخته اي نظير منافقين و رژيم عراق را به عنوان ابزار و آلت دست خود به كار مي گيرد. (16)

6 _ خلع سلاح:

.. طرح خلع سلاح، در خاور ميانه به اين معناست كه اين منطقه نفت خيز و ثروتمند، تهيدست و بدون سلاح باشد و قدرتمندان بتوانند در «اوپك» اثر بگذارند و قيمت نفت را در اختيار خود گرفته و كسي جرأت نكند با اراده خود مانع صدور يك قطره نفت شود. اين مسأله اي نيست كه ملتها آن

را بپذيرند و ملت ايران اجازه نخواهند داد كه درباره اش تصميم بگيرند و استكبار نيز در اين سياست خود موفق نخواهد شد. (17)

راههاي مقابله با ترفندهاي دشمن

1 _ حفظ وحدت: از اموري كه نقشه هاي دشمن را نقش بر آب مي كند، حفظ وحدت و مقابله با هرگونه حركت نفاق افكنانه و تفرقه آميز در شكلهاي مختلف آن است؛

به كليه قشرهاي مردم عزيز، مخصوصا كساني كه آگاهي بيشتر نسبت به حقايق موجود جهان و ايران دارند، توصيه مي كنم كه بيش از همه چيز يك عنصر اساسي را هميشه در مد نظر داشته باشند و آن وحدت كلمه و حفظ يكپارچگي عموم ملت است. اين را اصل بدانيد كه بايد بر همه گفتارها و كردارها و فعاليتهاي فردي و اجتماعي ما حاكم و ناظر باشد. (18)

در اين راستا، پرهيز از هرگونه خط بازي و گروه گرايي به عنوان يكي از راههاي تقويت وحدت و انسجام ميان مردم مورد تأكيد و عنايت خاص ولي امر مسلمين است؛

ما پيروزيمان را در سايه وحدت كلمه... به دست آورده ايم و ملت... بايد با دوري جستن از گروه گرايي ها، خط بازي ها و حب نفسها، وحدت كلمه خود را حفظ كند. (19)... و جناحهاي مختلف سياسي با همفكري و تبادل نظر بر نقاط مشترك تكيه كنند و به يكديگر نزديك شوند. (20)

براي مقابله با ترفندهاي مزورانه دشمن، همدلي و همكاري ميان ملت و دولت امري ضروري و اجتناب ناپذير است؛

به همان اندازه كه دشمن بر جدايي ميان قشرهاي مردم و بخصوص ميان مردم و مسؤولان، اصرار مي ورزد ملت بايد بر همكاري و همدلي... ميان دولت و ملت اصرار داشته باشند. (21)

بايد از هر فرصت مناسبي سود جست؛

مسلمانان از

اجتماعات بزرگ، مخصوصا اجتماع عظيم حج، بايد براي اعلام مخالفت و نفرت خود از توطئه هاي فرهنگي استكبار عليه اسلام و ايستادگي قاطع خود در برابر آن، حداكثر استفاده را بكنند. (22)

2 _ حضور فعالانه مردم در صحنه: تداوم و حفظ نظام اسلامي، به حضور آگاهانه و همه جانبه مردم در همه صحنه هاست، حضوري كه شگفتي دشمن را موجب مي شود:

آمريكا و سلطه هاي ضد اسلامي ديگر، عوامل داخلي، گروهكها، منافقين و غيره، همه در صدد اين هستند كه به نحوي اين حضور مردمي را از ما بگيرند. ما بايد در مقابل آنها بايستيم و اين حضور مردمي را حفظ كنيم، مردمي بودن، راز اصلي انقلاب ماست. (23)

شما مردم بدانيد كه حضور شما در اين صحنه عظيم و پر خطر توأم با شهادت، توانسته است در سطح دنياي كنوني، انقلابي را نگاه دارد و جامعه اي را سازمان دهد كه دنيا نسبت به آن شگفت زده اند. (24)

3 _ كسب معنويت و توجه به خداوند: يكي از مهمترين عواملي كه سبب برتري نظام اسلامي بر ديگر نظامها مي گردد برخورداري مردم مسلمان از ايمان به خداوند است، همين عامل مردم و كشور را در برابر تمامي توطئه هاي رنگارنگ دشمن حفظ كرده و از اين پس نيز مي تواند حفظ نمايد. بنابراين رشد معنوي جامعه و از بين بردن موانع موجود در اين راه ضامن تداوم انقلاب و شكست دشمن خواهد بود.

طي ده سال گذشته قدرتهاي جهاني، آمريكا، شوروي، ناتو و ارتجاع، بطور يكپارچه و متحد تلاش كردند تا ملت مسلمان ايران را... به زانو درآورند و او را از اسلام پشيمان كنند . اما مبارزان راه خدا سرانجام ضد اسلام را به عقب نشيني

وادار كردند و آنها نشان دادن كه ملت متكي به خداوند متعال از هيچ قدرتي نمي هراسد و پا به عقب برنمي دارد. (25)

ملتي كه بخواهد در برابر امواج طولاني، پولادين باشد و در تعارض و تقابل با استكبار جهاني پيروز و سربلند بيرون آيد، تنها در سايه معنويت مي تواند به اين هدف الهي دست يابد. (26)

4 _ پايداري و مقاومت: مقاومت در برابر حملات دشمن يكي ديگر از راههاي مقابله با ترفندهاي اوست. همانگونه كه ملت مسلمان ايران با استقامت و پايداري خود توانست استكبار جهاني را به خاك ذلت بنشاند و طعم شكست را بر ذائقه او بچشاند. بنابراين استقامت و ايستادگي انسانهاي با ايمان، رمز پيروزي ملتها در برابر نظام سلطه است و خودباختگي، نااميدي و ضعف نفس، باعث نابودي و شكست خواهد بود.

تاكنون همه لطمات جبران ناپذيري كه به امت اسلامي از سوي استعمارگران ديروز و مستكبران امروز وارد شده، عمدتا ناشي از ضعف نفس و ضعف روحيه دولتها يا ملتها بوده است. ايستادگي ملتها، دشمن را به ستوه مي آورد و او را در رسيدن به هدفهاي متحيرانه اش ناكام مي سازد . (27)

علاوه بر ايستادگي و پايداري در برابر تهاجمات ويرانگرانه دشمن، ابراز وجود، قدرت نمايي و شناساندن قدرت برخورد اسلام نيز از جمله اقدامات اساسي بشمار مي رود؛

مسلمانان بايد نشان دهند كه جهان اسلام، قدرت برخورد دارد و مي تواند در برابر تجاوز و دشمني آمريكا و هر متجاوز ديگري بايستد. (28)

5 _ آمادگي نظامي: لازمه آسايش و امنيت و مصون ماندن تماميت ارضي كشور، برخورداري از توان مطلوب نظامي و افزايش كمي و كيفي آن است؛ زيرا همانگونه كه يكي از ترفندهاي دشمن «دخالت نظامي» است،

راه مقابله با آن نيز «آمادگي نظامي است» ؛

مقابله با خصوصيتها و شيطنتهاي استكبار جهاني و تداوم انقلاب اسلامي، تنها با آمادگي ... همه مردم بخصوص نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران امكان پذير است. (29)

البته آمادگي دفاعي به معناي جنگ طلبي نيست.

ما نمي توانيم توطئه عميق و عنادآميز استكبار عليه اسلام و انقلاب اسلامي را مشاهده كنيم و در عين حال به فكر دفاع نباشيم. (البته) ما جنگ طلب نبوده و نيستيم اما در فكر دفاع هستيم. (30)

با توجه به موقعيت خاص ايران و اوضاع حاكم بر منطقه و جهان، اين آمادگي اهميت بيشتري مي يابد؛

آمادگي و غافل نشدن از خطرات، لازمه مسلمان بودن است. اوضاع نظامي و جغرافيايي منطقه بيان كننده آن است كه نيروهاي مسلح بايد تا حد ممكن، حجم و كيفيت توانايي خود را افزايش دهند و اين يك تكليف است. (31)

6 _ آگاهي و هوشياري هميشگي: تمام اقشار جامعه و بخصوص نيروهاي مسلح بايد علاوه بر آمادگي دفاعي و نظامي، از آگاهي و هوشياري لازم برخوردار باشند:

اين جانب از همه آحاد ملت و اقشار گوناگون مي خواهم كه... هوشياري و توجه به توطئه هاي دشمنان را فريضه انقلابي خود بدانند و نيات پليد دشمنان را از موضعگيريهاي سياسي و تبليغاتي جهاني آنان و نيز از شايعه پردازيها و ايجاد مضيقه هاي اقتصادي كشف كنند و بدانند كه در صورت... هوشياري، همه توطئه هاي دشمن خنثي مي گردد. (32) پي نوشت ها:

.1 روزنامه جمهوري اسلامي، 15/8/ .64

.2 روزنامه اطلاعات، 23/9/ .70

.3 روزنامه جمهوري اسلامي، 15/8/ .64

.4 روزنامه رسالت، 7/10/ .68

.5 پاسدار اسلام، ش .114

.6 روزنامه اطلاعات، 11/8/ .68

.7 روزنامه كيهان، 16/3/1369، ص .6

.8 در ديدار با مجمع بزرگ فرماندهان، 26/6/ .1368

.9 روزنامه رسالت، 13/9/

.1369

.10 روزنامه جمهوري اسلامي، 13/2/ .1364

.11 روزنامه كيهان، 20/10/ .1370

.12 همان، 8/3/ .1372

.13 پاسدار اسلام، ش .104

.14 پاسدار اسلام، ش 104، 15/8/ .1371

.15 همان، ش .109

.16 همان، ش .116

.17 پاسدار اسلام، ش .117

.18 روزنامه رسالت، 14/8/ .1369

.19 همان، 26/6/ .1369

.20 روزنامه جمهوري اسلامي 24/5/ .1370

.21 همان.

.22 پيام حج، تيرماه .68

.23 در مكتب جبهه، خطبه هاي نماز جمعه تهران، 15/3/ .61

.24 همان، 14/12/ .61

.25 همان، 14/6/ .1369

.26 در مكتب جبهه، خطبه هاي نماز جمعه تهران، 18/11/ .1370

.27 روزنامه جمهوري اسلامي، 18/3/ .1371

.28 همان.

.29 روزنامه جمهوري اسلامي، 24/9/ .1369

.30 همان، 30/8/ .1368

.31 همان، 24/9/ .1369

.32 مجله رشد معارف، 18/4/ .1368

منبع: نسل كوثر، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه

راز و رمز پيشرفت

راز و رمز پيشرفت نويسنده: علي قدمگاهي توسعه و پيشرفت از ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي

چگونگي ايجاد توسعه و پيشرفت همواره يكي از سئوالهاي اساسي و مهم در ايجاد دگرگوني و تحول تكاملي جوامع بوده است . معمولا وقتي سخن از توسعه و پيشرفت مي شود نوعي پيشرفت و توسعه همه جانبه به ذهن متبادر مي شود. اگر بخواهيم از توسعه و پيشرفت تعريفي داشته باشيم مي توان گفت توسعه و پيشرفت همان افزايش سطح بهره مندي و رفاه ارتقا امنيت آزادي گسترش ارتباطات اجتماعي و امكان تحرك اجتماعي عمودي و افقي معطوف به ارزشهاي جامعه كه در سايه پيشرفت علمي و تكنولوژيك دگرگوني تكاملي در نظام بهداشت و درمان . آموزش و ساماندهي و مهندسي اقتصادي صنعتي و سياسي و فرهنگي بوجود مي آيد.

بنابراين براي رسيدن به افقهاي مطلوب زندگي كه همان زندگي توسعه يافته و همراه با پيشرفت است به نحو شايسته اي به مهندسي و مديريت آن نيازمنديم و

بايد مدلي متناسب با ارزشهاي ديني و ملي طراحي و تدوين گردد.

از آنجايي كه هدف از اين نگارش تبيين ديدگاهها و تدابير رهبر معظم انقلاب اسلامي است ابتدا معيارهاي پيشرفت يا شاخصه هاي يك جامعه توسعه يافته را بيان نموده و سپس به سياست هاي توسعه از ديدگاه ايشان مي پردازيم .

الف _ شاخصه هاي جامعه توسعه يافته

رهبر معظم انقلاب اسلامي در تبيين شاخصه هاي جامعه توسعه يافته مي فرمايند :

« معيارهاي پيشرفت عبارتند از :

1 _ فرا صنعتي شدن

2 _ خودكفايي در نيازهاي اساسي

3 _ افزايش بهره وري

4 _ ارتقاي سطح سواد

5 _ ارتقاي خدمات رساني به شهروندان

6 _ افزايش اميد به زندگي

7 _ رشد ارتباطات

8 _ مبتني شدن روند تحول بر عناصر اصلي هويت ملي و آرمانهاي اساسي » (1 )

مطابق نظريه حضرت آيت الله خامنه اي شاخصه هاي پيشرفت در جامعه عبارتند از :

1 _ فرا صنعتي شدن : جامعه پيشرفته و توسعه يافته از نظر ايشان جامعه اي است كه از مرحله صنعتي اوليه و كارخانه هاي دودكشي پا را فراتر گذاشته و به مرحله اي بالاتر يعني ورود به عرصه تكنولوژي هاي سطح بالا شده است .

تكنولوژي هايي مثل نانو تكنولوژي تكنولوژي هسته اي تكنولوژي هاي مربوط به فناوري اطلاعات و هوا فضا و خلاصه هرگونه تكنولوژي كه تعلقي به صنايع پايين دستي مثل كارخانه هاي دودكشي نداشته باشد.

2 _ خودكفايي در نيازهاي اساسي : جامعه پيشرفته جامعه اي است كه در نيازهاي اساسي به خودكفايي رسيده باشد . خودكفايي در نيازهاي اساسي ضريب امنيت ملي را افزايش داده و نوعي احساس آرامش روحي و رواني را براي مردم به

ارمغان مي آورد. و باعث نوعي نشاط و اميدواري مي گردد. البته اگر سرمايه ساختار نيروي انساني امكان تبادل كالا صادرات و عوامل ديگر وجود داشته باشد هر چه بر حوزه و دامنه خودكفايي افزوده شود زمينه رونق اقتصادي و امنيت بيشتر را فراهم مي آورد. به هر حال در مدل فكري رهبري انقلاب اسلامي توسعه بدون ساماندهي و تحقق خودكفايي در نيازهاي اساسي توسعه اي غيرمدبرانه و آسيب پذير خواهد بود. نيازمندي كالاهاي اساسي دست دشمنان را در اعمال فشار براي ايجاد نابساماني در توسعه كشور باز مي گذارد.

3 _ افزايش بهره وري : بهره وري از تلفيق اثربخشي و كارآمدي حاصل مي آيد . اقدام بهره وري اقدامي است كه ما را به هدف برساند (اثربخشي داشته باشد) و رساندن به هدف با كمترين هزينه به انجام رسد. (كارآيي )

بنابراين وقتي سخن از بهره وري به ميان مي آيد منظور اين است كه كارها را طوري تنظيم كنيم كه با كمترين هزينه بهترين روش و كوتاهترين مسير ما را به هدف برساند. شاخص بهره وري شاخص مهمي است كه رهبري انقلاب اسلامي آنرا به عنوان يكي از معيارهاي جامعه توسعه يافته درنظر گرفته اند.

4 _ ارتقاي سطح سواد : وضعيت علمي و مهارتي نيروي انساني مهمترين شاخصه جامعه توسعه يافته است . مهمترين سرمايه هر جامعه نيروي انساني است براي تحقق توسعه پويا و مستمر آموزش ركن اساسي است البته آموزشهاي هدفمند و كاربردي كه بتواند بستر لازم براي توسعه را فراهم آورد. بنابراين اگر بخواهيم جامعه پيشرفته اي داشته باشيم بايد سطح سواد جامعه را افزايش دهيم .

5 _ ارتقاي خدمات رساني

به شهروندان : جامعه اي توسعه يافته خواهد بود كه سطح خدمات رساني به شهروندان در سطح مطلوبي باشد. هدف حكومت در اسلام خدمت رساني به مردم است . بنابراين جامعه پيشرفته اسلامي جامعه اي است كه سطح اين خدمات ارائه شده از يك حد استاندارد و مطلوبيتي برخوردار باشد. چگونگي خدمات حمل و نقل خدمات امنيتي و قضايي خدمات آموزشي درماني ورزشي فرهنگي و انطباق اين خدمات با معيارهاي استاندارد ابزار ديگري براي سنجش جامعه پيشرفته است . براي تحقق توسعه موردنظر بايد ابعاد گوناگون خدمات رساني به شهروندان با ساماندهي و مديريت كارآمدي مناسب به سطح استانداردهاي موردنظر برسد.

6 _ افزايش اميد به زندگي : جامعه پيشرفته موردنظر رهبر انقلاب اسلامي جامعه اي است كه به سبب توسعه در ابعاد مختلف از قبيل وضعيت معيشت تغذيه بهداشت و درمان اشتغال و دستيابي به سطوح بالاي رفاه مادي و معنوي اميد به زندگي بيشتر شده و متوسط طول عمر مفيد افزايش مي يابد.

7 _ رشد ارتباطات : ارتباطات بستر تحقق توسعه و پيشرفت است . با سهولت ارتباطات چه ارتباطات مخابراتي و چه ارتباطات جاده اي ريلي و هوايي زمينه تحرك اقتصادي را فراهم مي آورد. توسعه ارتباطات توسعه تبادل اقتصادي را ميسر مي كند. بنابراين بدون گسترش ارتباطات امكان توسعه و پيشرفت وجود ندارد و به همين دليل است كه رهبر انقلاب اسلامي رشد ارتباطات را يكي از شاخصه هاي اصلي توسعه مي دانند.

8 _ مبتني شدن روند تحول بر عناصر اصلي هويت ملي و آرمانهاي اساسي : ساماندهي تحول و توسعه بايد بر مبناي ارزشها و نگرشهاي فكري و اصول اعتقادي استوار

باشد والا هرگونه مدل سازي توسعه مبتني بر ارزشهاي صرف غربي نمي تواند ثمربخش باشد.

ب _ سياست هاي توسعه و پيشرفت

پس از آنكه شاخص هاي يك جامعه پيشرفته و توسعه يافته مشخص شد و ابعاد مدل آرماني توسعه از ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي معين گرديد نوبت به سياست هاي توسعه و پيشرفت مي رسد. يعني در رسيدن به هدف موردنظر چه سياست هايي بايد مدنظر قرار گيرد تا توسعه و پيشرفتي كه مطلوب است محقق شود.

حضرت آيت الله خامنه اي ابعاد تحول و پيشرفت يا سياست هاي آن را به شرح ذيل بيان مي دارند :

« ابعاد تحول و پيشرفت در نگاه ويژه نظام اسلامي عبارتند از :

1 _ افزايش ثروت ملي 2 _ عدالت طلبي 3 _ اقتدار علمي 4 _ رشد اخلاق و معنويت و عواطف انساني 5 _ عزت ملي 6 _ مبارزه با فقر و فساد و بيكاري و تبعيض 7 _ مقابله به جهل و بي قانوني 8 _ ارتقا علمي مديريت ها 9 _ انضباط اجتماعي 10 _ افزايش احساس مسئوليت اجتماعي 11 _ استقلال فرهنگي (2 )

اجراي هر مدل توسعه بايد مبتني بر سياست هاي خاصي باشد يعني اجراي مدل توسعه در چارچوب ارزشهاي تعيين شده و با كمك آنها به مرحله اجرا درآيد. بطور مثال توسعه اي را دنبال مي كنيم كه مبتني بر عدالت باشد يعني توسعه طوري طراحي شود كه نتيجه قهري اجرايي شدن آن تحقق عدالت باشد.

مقام معظم رهبري يازده سياست و چارچوب را براي توسعه قائلند كه به شرح آنها مي پردازيم :

1 _ افزايش ثروت ملي : مدل توسعه موردنظر بايد

منجر به افزايش ثروت ملي شود . يعني در صورت اجراي آن مدل برآيند ثروت عمومي كشور و ثروت آحاد مردم افزايش يابد. به عبارتي توسعه بايد طوري طراحي شود كه مردم در سايه اجراي آن از وضعيت پايين دستي ثروت به وضعيت بالادستي ثروت منتقل شوند بطوري كه علاوه بر تامين نيازهاي مصرفي منجر به ذخيره سازي ثروت نيز بشود. بديهي است كه افزايش ثروت ملي در سايه افزايش توليد ملي صورت خواهد گرفت . بنابراين توسعه بايد توليد محور باشد تا بتوان به ثروت ملي افزود توليد بهره مندي اقتصادي افراد را بيشتر كند. توسعه اگر منجر به ثروت اندوزي بخش خاصي از جامعه شود توسعه متوازن و عادلانه نيست توسعه بايد بر ثروت آحاد مردم بيفزايد.

2 _ عدالت طلبي : عدالت مايه قوام و پايداري جامعه و از عوامل مهم رشد و توسعه است .

توسعه مطلوب توسعه منجر به پايداري جامعه است . اگر توسعه منجر به شكاف عميق اقتصادي و فرهنگي و سياسي شود اين توسعه براي جامعه خطرساز است و پايداري جامعه را متزلزل مي كند. لذا رهبري معظم انقلاب مدل توسعه اي را طلب مي كند كه مبتني بر عدالت بوده و نتيجه آن اجراي عدالت و در نتيجه پايداري و قوام جامعه باشد.

مقام معظم رهبري يازده سياست و چارچوب را براي توسعه قائلند كه به شرح آنها مي پردازيم :

3 _ اقتدار ملي : توسعه بدون علم تحقق نمي يابد اگر توسعه را ساماندهي تعالي بخش و دستيابي به پيشرفت در حوزه هاي مختلف اقتصادي صنعتي فناوري سياسي فرهنگي و اجتماعي بدانيم اين امر بدون داشتن سطح علمي

موردنياز و دانش مربوطه ميسر نيست . گرچه براي توسعه محتاج علم و دانشيم اما توسعه اي بايد طراحي شود كه نتيجه پياده شدن آن رسيدن به مرز اقتدار علمي است . اقتدار علمي يعني به دست آوردن قله هاي علم و دانش و سطحي از قدرت علمي است كه به وسيله آن بتوانيم مسيرهاي بعدي توسعه را به راحتي طي نماييم . بنابراين بايد توسعه به نوعي منجر به اقتدار علمي شود و اقتدار علمي بر ابعاد توسعه بيفزايد و اين تاثير و تاثر متقابل در يك روند تكاملي ادامه داشته باشد.

4 _ رشد اخلاق و معنويت و عواطف انساني : در مدل حكومت اسلامي تزكيه و رشد اخلاقي و معنوي افراد جز اهداف بالادستي حكومت قرار دارد يعني همه فعاليت ها در نهايت براي رسيدن به جامعه اي است كه افراد آن از نوعي تهذيب نفس و معنويت برخوردار باشند. هرگونه طراحي مدل توسعه بدون توجه به اين سياست جايگاهي در نظام جمهوري اسلامي ندارد و اگر آباداني همه جانبه كشور منجر به رشد معنويت و اخلاق نشود ارزشمند نخواهد بود. بنابراين در نگاه حضرت آيت الله خامنه اي مدل توسعه اي مطلوب است كه منجر به رشد اخلاقي و معنوي افراد جامعه باشد.

5 _ عزت ملي : عزت ملي نوعي احساس غرور همگاني ملتي است كه بواسطه داشتن فضيلتها احساس برتري نموده و احساس مي كند در مقابل بيگانگان حرفي براي گفتن داشته و احساس ذلت و خواري نمي نمايد رهبر معظم انقلاب اسلامي توسعه اي را مطلوب مي دانند كه منجر به چنين احساسي شود. نبايد براي بدست آوردن توسعه اقتصادي

هر شرايطي را بپذيريم و عزت ملي را زيرپا گذاريم .

6 _ مبارزه با فقر فساد بيكاري و تبعيض : بيكاري منجر به فقر و فقر عموما منجر به فساد مي شود . البته تنها عامل فساد فقر نيست بلكه يكي از عوامل آن است . بيكاري محصول عدم توسعه و يا توسعه نامتوازن است . رهبر معظم انقلاب اسلامي معتقدند بايد توسعه اي طراحي شود كه نتيجه آن گسترش اشتغال بدون تبعيض باشد. اگر اشتغال در سايه توسعه بدون تبعيض گسترش يافت فقر از جامعه ريشه كن و بخش زيادي از فساد نيز مهار مي شود بنابراين توسعه اي مطلوب رهبري نظام است كه بتواند با رفع بيكاري با فقر و فساد و تبعيض مقابله كند.

7 _ مقابله با جهل و بي قانوني : جهل و بي قانوني جامعه را از مسير درست باز مي دارد . هزينه ها را افزايش داده انرژي ها را معطل مي كند حق و حقوق را ضايع و بي عدالتي و تبعيض را به ارمغان مي آورد.

در مدل توسعه كشور بايد طراحي به گونه اي باشد كه حاصل اجراي آن رفع جهل و جلوگيري از بي قانوني و حاكميت قانون در كشور شود.

8 _ ارتقا علمي مديريت ها : مديران مهره هاي اصلي اداره جامعه و مجريان قانون عوامل مهم توسعه و پيشرفتند . هم مديران بايد در خدمت توسعه باشند و هم توسعه بايد منجر به ارتقا علمي مديريتها شود. به نظر رهبري انقلاب توسعه اي مطلوب است كه در آن راههاي ارتقا علمي مديران پيش بيني شده و با اجراي آن مديران به اين قابليت دست

يايند.

9 _ انضباط اجتماعي : انضباط اجتماعي يعني همه آحاد نهادها و سازمانها و تشكيلات حكومتي به ايفاي درست نقش هاي خويش بپردازند. انضباط اجتماعي حاصل عملكرد درست نقش هاي تعريف شده براي اجزا جامعه است . توسعه اي مطلوب است كه به تحقق همه جانبه انضباط اجتماعي كمك كند و جامعه اي بوجود آورد كه نقش ها بدرستي ايفا شوند.

10 _ افزايش احساس مسئوليت اجتماعي : احساس مسئوليت اجتماعي نوعي تعهد آحاد مردم با هر نقش و كار ويژه شخصي و اجتماعي است كه آنان را وادار مي كند به مسئوليت هاي خود عمل كنند. تحقق چنين امري در سايه كار فرهنگي حاصل مي آيد و از مقوله فرهنگ عمومي است . رهبري نظام اسلامي توسعه اي را مطلوب مي دانند كه به افزايش احساس مسئوليت اجتماعي منجر شود.

11 _ استقلال فرهنگي : فرهنگ هر جامعه زيربنا و هدايت كننده مسير زندگي افراد است . فرهنگ نقشي اساسي و موثر در حوزه هاي مختلف اقتصاد و سياست دارد و لذا حفظ فرهنگ از هرگونه انحراف در پيشرفت هر جامعه اي داراي اهميت حياتي است . طراحي مدل توسعه بايد مبتني بر آموزه هاي فرهنگي باشد. و توسعه بايد منجر به استقلال فرهنگي شود. توسعه اي كه استقلال فرهنگ كشور را در معرض خطر قرار دهد توسعه اي مطلوب نخواهد بود.

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي

بازخواني پرونده تهاجم فرهنگي از نگاه رهبر حكيم انقلاب

بازخواني پرونده تهاجم فرهنگي از نگاه رهبر حكيم انقلاب نويسنده:سيد محسن - موسوي

بازگشت به گذشته و بررسي آنچه كرده ايم انتخاب سياستهاي آينده را سهلتر مي كند. در اين نوشتار با بررسي مقوله تهاجم فرهنگي و به تعبير مقام معظم رهبري شبيخون

و ناتوي فرهنگي نظام سلطه عليه كشورمان كه امروز مهمترين معضل و مشكل مبتلابه جامعه ماست قصد داريم راهي را كه در آينده مي بايست بپيمائيم بهتر و روشنتر ديده و مسئولين فرهنگي را به وظايف خطير خود متوجه نمائيم.

نخستين نشانه هاي تهاجم فرهنگي پس از ارتحال حضرت امام خميني (ره) پديدار شد . دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي، به خوبي دريافته اند كه براي فروپاشي اين بنيان مرصوص، راهي جز نابودي پايه هاي فكري و اعتقادي آن وجود ندارد، همچنان كه از تصريح بدان نيز هيچ ابايي نداشته و ندارند .

ما با جمهوري اسلامي، مبارزه سياسي نخواهيم كرد، بلكه كار ما صرفاً فرهنگينه و اصولاً استراتژي جديد ما مبارزه فرهنگي است. ما بايد بينش و فرهنگ مردم را عوض كنيم تا جمهوري اسلامي ساقط شود. (شجاع الدين شفا، نويسنده ضد انقلاب در خارج از كشور، كتاب هويت ص 19) از اين روي پس از جنگ تحميلي به ساماندهي يك حركت تهاجمي فرهنگي، عليه نظام اسلامي پرداختند. سرگرم بودن دولت سازندگي به بازسازي ويرانه هاي وسيع ناشي از جنگ تحميلي و غفلت از مقوله فرهنگ ديني و اسلامي نيز، بستر مناسبي را براي اين حركت خطرناك فراهم كرد. تفكر تكنوكراتي و فن سالاري در اين دوره، جايگزين تفكر مبتني بر زهد، اخلاص، پارسايي، ايثار، پركاري و كم توقعي گرديد و ليبراليسم فرهنگي نيز در سايه اين غفلت مجدداً جان گرفت و حركت خزنده خود را به سوي بنيان هاي فرهنگي و عقيدتي مردم آغاز كرد.

در چنين شرايطي رهبر فرزانه انقلاب، اين ديدبان بصير انقلاب، پس از مشاهده نشانه هاي اوليه

اين تهاجم، زنگ خطر را به صدا درآوردند و با هشدارهاي مكرر خود به كارگزاران ومسئولين دولت وقت، آنان را متوجه اين نقطه آسيب كردند.

مقام معظم رهبري، در همان ماه هاي آغازين دولت سازندگي، خطاب به مسئولين مربوطه فرمودند:

در حال حاضر، يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سيلي راه افتاده، تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست، بسيج عمومي هم در آن جا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه اي (است) كه تا به خود بياييم گرفتار شده ايم. (مقام معظم رهبري، 7 آذر 1368)

اين هشدار، اولين واكنش مقام معظم رهبري به غفلت احتمالي مسئولين فرهنگي در آينده بود. بخش مهمي از همت رهبري معظم انقلاب در اين مقطع هشت ساله، مصروف بيدارگري ها و توجه دادن عموم مردم و مسئولين فرهنگي و امنيتي به شكل گيري جبهه جديد دشمن، و تهاجم ناپيداي آنها در حوزه فرهنگ، اخلاق و دين؛ و تبيين ابزارها و اهداف اين تهاجم؛ و بيان ماهيت تهاجم فرهنگي و تفاوت آن با تبادل فرهنگي و. . . شد.

مطالعه اين هشدارها با توجه به سير تاريخي آنها، مي تواند خوانندگان محترم را كاملا با فضاي فرهنگي آن روز، و نيز مواضع رهبر معظم انقلاب ونگراني هاي روز افزون ايشان، بيشتر آشنا سازد. در زير با گوشه هايي از اين دغدغه ها و دلواپسي ها آشنا مي شويد.

1- عناصر فرهنگي جامعه - هر كه هستند، هر چه هستند، چه وابستگان به دانشگاه ها، چه وابستگان به حوزه هاي علميه و چه ديگران - بايد بدانند

كه امروز دشمن بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است. من به عنوان يك آدم فرهنگي اين را عرض مي كنم، نه به عنوان يك آدم سياسي. . . الان يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است. هر كس بتواند بر اين صحنه ي كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ي ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلم خواهد شد كه الان دشمن از طرق فرهنگي، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد، كم هم نيستند قلم به مزدها و فرهنگي هاي دين و دل و وجدان باخته و نشسته پاي بساط فساد استكبار - چه غالباً و اكثراً در خارج از كشور و چه تك و توكي در داخل كشور - كه براي مقاصد استكباري قلم هم بردارند، شعر هم بگويند، كار هم بكنند و دارند مي كنند.

نبرد فرهنگي را با مقابله به مثل مي شود پاسخ داد. كار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد. تفنگ او، قلم است، اين را مي گوييم، تا مسئولين فرهنگ و كشور و كارگزاران امور فرهنگي در هر سطحي و شما فرهنگيان عزيز - اعم از معلم و دانشجو و روحاني و طلبه و مدرّستان، تا دانش آموزتان و تا كساني كه در بيرون اين نظام آموزشي كشور مشغول كارند - احساس كنيد كه امروز، سرباز اين قضيه شماييد و بدانيد كه چگونه دفاع خواهيد كرد و چه كاري انجام خواهيد داد.

مثل جنگ نظامي، چشم ها را بايد باز كرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامي هم، هر طرفي

كه بدون شناسايي و ديده باني و بدون دانستن وضعيت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پايين بيندازد و جلو برود، شكست خواهد خورد. در جنگ فرهنگي هم، همين طور است. اگر ندانيد كه دشمن كار مي كند يا از آن كه مي داند، فرمان نبريد، از فرمانده ي فرهنگي دستور نگيريد، يا او از نيروي شما استفاده نكند و مانور و سازماندهي را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است. (مقام معظم رهبري، 12 ارديبهشت 1369)

2- امروز به نظر من، از همه خطرناك تر در داخل، روش هاي فرهنگي است. . . از اساسي ترين مسايل ما، مسايل فرهنگي است و من احساس مي كنم كه در زمينه ي اداره ي فرهنگ اسلامي اين جامعه داريم دچار يك نوع غفلت و بي هوشي مي شويم - يا شده ايم - كه بايستي خيلي سريع و هوشيارانه آن را علاج كنيم. (مقام معظم رهبري، 14 آذر1369)

3- آن طور كه من احساس كرده ام و از مجموع كارهايي كه دارد مي شود، فهميده ام، اين است كه حمله ي همه جانبه اي سازماندهي شده است. . . آن كاري كه مي خواهند بكنند، اين است كه پشت جبهه ي انقلاب را كلاً در بازوهاي خودشان بگيرند، پشت جبهه ي انقلاب مردمند، خط مقدم مسؤولانند، بعد وابستگان شديد به مسئولين، بعداً هم خيل انبوه آحاد ملت، اين ها فكر كردند كه اگر ما بتوانيم كمندي دور اين خيل انبوهي كه پشت سر مسئولين بيندازيم و اين ها را در اختيار بگيريم، همه چيز حل خواهد شد. . . احساس مي شود كه در سينما، در مطبوعات، حتي

در راديو تلويزيون - كه متعلق به دولت است، اما بالاخره عناصر آن طوري در آن جا حضور دارند - در سالن هاي فرهنگي، در جشنواره ها و در جابه جاي مناطق فرهنگي، يك بخش يا يك مهره از آن مجموعه در آن جا حاضر است و دارند كار مي كنند. . . اما حالا سياسي اش هم كرده اند. . . اين كار، كار بسيار خطرناكي است.

البته خطرناكي كه مي گوييم، نه اين كه بي علاج يا صعب العلاج است، نه بسيار سهل العلاج است، به شرط اين كه بيمار و طبيب احساس كنند كه بيماري هست، اگر احساس كردند بيماري است، آن وقت ديگر صعب العلاج نيست، خيلي سهل العلاج است، خطر آن جاست كه من و شما نفهميم كه چنين چيزي وجود دارد و من دارم الان عرض مي كنم ما فرهنگي هستيم، ما اهل تشخيص فرهنگي هستيم، انساني كه در يك فضاي فرهنگي استشمام مي كند، لازم نيست دست بزند يا ببيند تا چيزي را بفهمد، امروز براي من كاملاً محسوس است. اين را هم روزنامه نگاران ما، هم راديو تلويزيون ما و هم دستگاه هاي تبليغاتي ما - مثل وزارت ارشاد و سازمان تبليغات اسلامي و آموزش و پرورش و ديگران - بدانند، امروز مسئله اين است. (مقام معظم رهبري، 23 مرداد 1370)

4- اين كه ما مكرر گفته ايم و مي گوييم كه توطئه ي فرهنگي در جريان است و من آن را به عيان در مقابل خودم مشاهده مي كنم، متكي به استدلال است. شعار نمي دهم، من اين را مشاهده مي كنم. امروز دشمن با شيوه ي بسيار

زيركانه اي در داخل، در حال يك جنگ و مبارزه تمام عيار فرهنگي عليه ماست. اين همان مقدمه اي است كه مي خواستم عرض بكنم. . . نسل جوان در حال تباه شدن تدريجي به وسيله ي دشمن است. ما بايد نگذاريم، ما بايد نسل جواني را حفظ كنيم كه اگر جنگ بود دفاع كند، اگر حادثه يي در داخل بود حضور پيدا كند، آن جا كه نوبت علم و تربيت علمي و تحقيقي است، درس بخواند و خودسازي كند، آن جايي كه صحبت آينده است خود را آماده كند، روي اين نسل جوان كه مايه ي تكيه و اميد است دارد به تدريج با شكل ها و شيوه هاي گوناگون، كار و تلاش مي شود، اين تلاش هم عمدتاً فرهنگي است. البته محافلي براي اين كه جوانان را ببرند و آلوده به فساد بكنند وجود دارد كه جنبه ي غير فرهنگي و جنبه ي عملي دارد. ليكن آنچه كه بيش از همه خطرناك است ذهن و فكر و روحيه ي جوان است، اين را بايد دريافت. (مقام معظم رهبري، 25 شهريور 1370)

5- اين مسئله تهاجم فرهنگي كه ما بارها روي آن تأكيد كرده ايم، واقعيت روشني است. با انكار آن ما نمي توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم. تهاجم فرهنگي را نبايد انكار كرد، وجود دارد. به قول اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه)، «من نام لم ينم عنه»، اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است، تو خوابت برده، سعي كن خودت را بيدار كني، ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگي در

تهديد است كما اين كه اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است. . . ما نبايستي چيزي را كه روشن و واضح است، انكار كنيم. در دانشگاه، در بيرون دانشگاه، حتي در رسانه هاي جمعي ما، در كتاب هايي كه مي نويسند، در ترجمه هايي كه مي كنند، در شعرهايي كه مي سرايند، در برنامه هاي فرهنگي علي الظاهر بي ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقايان - كه عناصري فرهنگي هستيد - مي شنويد، همه جانبه آرايش نظامي فرهنگي بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد. . . امروز دشمن در مقابل وضع كنوني ما آن ژست و آرايش نظامي صد سال يا پنجاه سال پيش را به خود نمي گيرد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم، اگر نشناختيم و خوابيديم از بين رفته ايم. (مقام معظم رهبري، 20 آذر .1370)

6- تهاجم فرهنگي، مثل خود كار فرهنگي، اقدام آرام و بي سر و صدايي است. يكي از راه هاي تهاجم فرهنگي اين بوده است كه سعي كنند جوان هاي مؤمن را از پايبندي هاي متعصبانه به ايمان، كه همان چيزهايي ست كه يك تمدن را نگه مي دارد منصرف كنند، همان كاري را كه در اندلس، در قرن هاي گذشته كردند. يعني جوان ها را در عالم به فساد و شهوتراني و مي گساري و اين چيزها مشغول كردند، اين كار حالا هم دارد انجام مي گيرد. . . صداي فرو ريختن ايمان و اعتقاد ناشي از تهاجم پنهاني و زيرزيركي دشمن - اگر شما ملت و عناصر فرهنگي بيدار

نباشيد - خداي نخواسته، آن وقتي درمي آيد كه ديگر قابل علاج نيست، جوان جبهه رفته ما را اگر محاصره اش كردند، اگر اول يك ويدئو در اختيارش گذاشتند بعد او را به تماشاي فيلم هاي جنسي وقيح وادار كردند، شهوت او را تحريك كردند و بعد او را به چند مجلس كشاندند، چه خواهد شد؟! وقتي تشكيلاتي وجود داشته باشد، جوان را در اوج نيروي جواني فاسد مي كنند و حالا دشمن دارد اين كار را مي كند .( مقام معظم رهبري، 21 مرداد 1371)

7- من يك وقت گفتم اين ها دارند شبيخون فرهنگي مي زنند. اين راست است، و خدا مي داند كه راست است، بعضي نمي فهمند. يعني صحنه را نمي بينند. كسي كه صحنه را مي بيند ملتفت است كه دشمن دارد چه كار مي كند و مي فهمد كه شبيخون است و چه شبيخوني هم هست!

من در يك جمله ساده و كوتاه عرض كنم كه يك ملت، با ايمان و اعتقادش مبارزه مي كند، اصلاً مبارزه و جنگيدن و مقاومت كردن با ايمان است، نه با دست و چشم و بدن، دست و چشم و بدن ابزار است. . . حالا اگر دشمن با امواج خبري وارد كشور ما بشود، با راديوهايش وارد كشور ما بشود و حرف هايش را وارد كشور ما كند و در ذهن ملت اين جور وارد كند كه مبارزه خوب نيست، دفاع از اسلام فايده اي ندارد، ايستادگي در مقابل دشمن ثمري ندارد، هر چه زحمت بكشيد و مبارزه كنيد ضرر كرده ايد، آيا باز هم در مملكت ايران، مبارزه اي عليه دشمنان اسلام باقي

خواهد بود؟ معلوم است كه نه! خيلي از مسلمانان در دنيا هستند كه با آمريكا و دشمنان اسلام مبارزه نمي كنند، خيلي ملت ها هستند كه قرآن هم مي خوانند، نماز هم مي خوانند، عبادت هم مي كنند، اما با دشمن اسلام مبارزه نمي كنند كه هيچ با آنها دوستي هم مي كنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتي كه اعتقادي به مبارزه ندارد، اميدي به پيروزي ندارد، زهدي نسبت به جلوه هاي شهواني و مادي ندارد تبديل كند، پيروز شده است. اين جاست كه مبارزه فرهنگي، مبارزه اي مي شود واجب تر از واجب.

الان دارند اين كار را مي كنند. الان در جبهه هاي مختلف، دشمن دارد كار مي كند، يك جبهه، جبهه جوان هاي ما در مدارس است. اين جوان هاي عزيز ما، دختر و پسرهاي پاكيزه ما، بچه هاي همين ملت اند، دل پاكيزه، جسم پاكيزه و مغز پاكيزه آنها را دارند با انواع و اقسام خباثت ها، با تحريكات شهواني، با پخش كردن عكس هاي مهيج شهوت، با فيلم و ويدئو و نوار الان دارند اين كار را مي كنند. . . و با انواع و اقسام خباثت ها و رذالت ها به جوش مي آورند و آنها را به فساد مي كشانند به فساد! ببينيد اين چه جنايت بزرگي است! اين يكي از كارهايي است كه دارد مي كنند.

عده اي خيال كرده اند كه وقتي ما به تهاجم فرهنگي غرب حمله مي كنيم، فقط مسئله مان اين است كه يك نفر در خيابان حجابش را درست رعايت نكرده است. مردم بحمدالله حجابشان را رعايت مي كنند، الا افرادي

قليل، مسأله اين ها نيست، اين فرعي است، اصل قضيه آن است كه در داخل خانه هاست و از مجامع جوان ها سرچشمه مي گيرد و دشمنان آنجا دارند كار مي كنند. آنكه آشكار نيست، آنكه پنهان است، خطر آنجاست، جوان هاي ما شهوت را انداختند دور، راحتي و لذت را انداختند دور، رفتند در ميدان مبارزه و توانستند دشمن را به زانو دربياورند. حالا دشمن دارد از جوان هاي ما انتقامش را مي گيرد.امنقامش چيست؟ انتقام او اين است كه جوان هاي ما را به لذات و شهوات سرگرم كند، پول خرج مي كنند، عكس مبتذل چاپ مي كنند و مجاني بين جوان ها منتشر مي كنند، ويدئو درست مي كنند، فيلم هاي مهيج شهوت را مجاني مي دهند به اين و آن كه نگاه كنند، البته يك عده از اين طريق پول هم به دست مي آورند، اما آنهايي كه سرمايه گذاري مي كنند، براي پول سرمايه گذاري نمي كنند، مي توانند آنها را در كشورهاي ديگر، آزادانه پخش كنند و پول به دست بياورند، اين جا مي خواهند نسل جوان را ضايع و نابود كنند. اين هجوم يك مهاجم است، حالا بيننا و بين الله، اگر دستگاه قضايي اين كشور، كسي را كه چنين فسادي را دارد دامن مي زند دستگير كرد، چه مجازاتي براي او مناسب تر از همه است؟ كسي كه هزاران جوان اين مملكت را - جوانان پاك و پاكيزه ما را، بچه هاي معصوم ما را - به وادي فساد و شهوتراني مي كشاند، مجازاتش چيست؟ به نظر من، اين ها بايد به شديدترين وجه مجازات شوند. (مقام

معظم رهبري، 15 ارديبهشت 1372)

8- اين مسئله تهاجم فرهنگي كه بنده بارها از آن اسم مي آورم و حقيقتاً و قلباً و روحاً نسبت به آن حساس هستم، دو شاخه اساسي و مهم دارد كه هر دويش براي شما قابل توجه است، يكي عبارت است از جايگزين كردن فرهنگ بيگانه به جاي فرهنگ بومي كه اين ادامه همان كاري است كه در دوران پهلوي به صورت آزاد و نرخ شاه عباسي انجام مي گرفته و در دوران اسلامي قطع شد. اين ها دارند فشار مي آورند كه همان كار، بايد انجام بگيرد، اين يك شاخه، شاخه دوم عبارت است از حمله به جمهوري اسلامي و به ارزش هاي جمهوري اسلامي و ارزش هاي ملت ايران، از طريق فرهنگي با نوشتن، با تهيه فيلم ها يا نمايشنامه ها يا تنظيم كتاب ها يا فصلنامه ها، اين كار هم الان در كشور ما با هدايت بيگانه دارد انجام مي گيرد. . . مسأله يك قشر خاص نيست، مسئله، مسئله ايران است، مسئله اسلام هست،مسئله عزيزترين اندوخته هاي يك ملت است، مگر شوخي است؟ دشمن مي خواهد با اين شوخي كند. دشمن مي خواهد اين را به بازي بگيرد. بايد جبهه فرهنگي به وجود بيايد. سنگرهاي فرهنگي بايد به وجود بيايد. همه بايد كار كنند و امروز، روز كار است، امروز، روزي است كه همه - همه آنهايي كه داراي استعدادند - مي توانند در زمينه فرهنگي كار كنند. كار نكرده هم زياد است كه بايد انجام بگيرد. (مقام معظم رهبري، 8 مرداد 1372)

9- جوان ها بايد هوشيار باشند. جوان ها بايد بدانند آنچه از وراي مرزها به

وسيله كساني كه هيچ به سرنوشت اين ملت علاقه ندارند مي رسد بايد با آن به شكل با احتياط برخورد كرد. نمي شود بي قيد و شرط هر چه را كه از آن سوي مرزها مي فرستند پذيرفت - اعم از كالا، كالاي فرهنگي و همچنين امواج تبليغي و فرهنگي - دشمن در كمين است، بخصوص در كمين جوان ها، شما در اين تبليغاتي كه مي كنند نگاه كنيد، يك كلمه در جهت رشد و ترقي انديشه مردم اقدامي و حرفي زده نمي شود. تبليغات دشمن در جهت ويرانگري و فاسد كردن است. در جهت معطل كرن نيروي كار و فكر و جسم جوانان است. بايد با احتياط با آن برخورد كرد. (مقام معظم رهبري، 27 شهريور 1375)

به رغم اين همه هشدارها، هيچ پاسخ شايسته اي از سوي دولت وقت به آن داده نشد. صداي فرو ريختن ايمان واعتقادات ديني ملت، بويژه جوانان چنان در هياهو و سرو صداي ناشي از ساخت و ساز برج ها، تأسيسات، بنيان هاي اقتصادي و مراكز تفريحي گم شده بود كه گويي هرگز صدايي و طنيني وجود نداشته و دولت وقت، مشعوف از توفيقات حاصله در حوزه هاي سخت افزاري نظام، همچنان مي ساخت و به پيش مي تاخت. غافل از اينكه به تعبير مقام معظم رهبري:

«سازندگي كشور، بدون توجه به اين مهم (كار فرهنگي) كار حكيمانه و عاقلانه اي نيست. (مقام معظم رهبري، 5 بهمن 1376)

غفلت بزرگ دولت از اين مقوله مهم، رفته رفته منجر به پديد آمدن موجي از نابساماني ها و نوعي آنارشيسم فرهنگي در اين عرصه مهم وحساس گرديد. اهداف فرهنگي دشمن در اين مقطع

زماني و اندكي پيش از آن، نوعاً در حوزه نشر و عمدتاً از طريق ادبيات داستاني تعقيب مي شد. توهين به ارزش هاي اعتقادي اسلام و نظام، به سخره گرفتن مقدسات ديني و ارزش هاي دفاع مقدس، ترويج سكس بياني و تصويري، ابتذال اخلاقي و آزادي جنسي، از جمله موضوعاتي بود كه در اين گونه آثار با وقاحت تمام دنبال مي شد.

از دهه دوم انقلاب به بعد، نگاه استراتژيست هاي آمريكا معطوف به اقداماتي از درون شد. اين اقدامات بر خلاف اقدامات نوع اول، تدريجي، زمان بر و فاقد خشونت هاي معمول ميادين نبرد بود. ضمن اين كه مي توانست پايه ها و عناصر اقتدار نظام را از درون مورد تهاجم بي رحمانه خود قرار دهد.

در اين رويكرد، هدف اصلي تغيير پلكاني هويت ديني و انقلابي نسل هاي بعدي انقلاب بود، و موثرترين ابزارها در اين پروژه ترويج فساد و فحشا و بي بند و باري اخلاقي، بويژه در بين جوانان و تشكيك در مباني فكري و باورهاي اعتقادي آنها بود كه در واقع پايه و زيربناي رفتار فردي و اجتماعي مردم را شكل مي دهد.

ه بياني ديگر، نظام سلطه براي شكست انقلاب اسلامي در دهه دوم و سوم انقلاب، با اندكي تقدم و تأخير، دو سياست را به طور جدي به مرحله اجرا درآورد: يكي «سياست بي ثبات سازي» كه در واقع بازسازي طرح فروپاشي شوروي در ايران بود و ديگري، «سياست راهبردي تهاجم فرهنگي» كه حوزه اخلاق، فرهنگ و دين را پوشش مي داد.

پروژه تهاجم فرهنگي كه به طور مشخص از دهه دوم آغاز و با روندي صعودي تا امروز نيز ادامه دارد،

در حقيقت امنيت حوزه هاي اخلاقي و فرهنگي كشورمان بويژه نسل نورسته، خلاّق و جوان ما را مورد هدف قرار داده و آنچه نظام سلطه را به تداوم اين سياست ترغيب مي كند پاسخگو بودن آن به اهداف طراحان و استراتژيست هاي كهنه كار غربي است. اين سياست، پيش از اين در كشورهاي ديگر آزموده شد و با موفقيت همراه بود. مهم ترين اين كشورها، كشور اسلامي اندلس بود. اروپايي ها با ا عمال اين سياست اين كشور مهم اسلامي را، به شكست و هزيمت واداشتند و آن را با كم ترين هزينه به تصرف خود درآوردند.

سرگذشت اندلس (اسپانيا) براي ما مسلمانان گرچه بسيار تلخ، غمبار و عبرت آموز است، اما براي دشمنان اسلام برگي درخشان در رويارويي با مسلمانان و تجربه اي بسيار موفق و نسخه اي قابل توصيه در همه سرزمين هاي اسلامي است.

مقام معظم رهبري در يكي از سخنان خود، ضمن هشدارهايي به جوانان و مسئولين فرهنگي، اين سياست خطرناك را چنين تشريح و تحليل مي كند:

امروز شما جوان ها هدف توطئه اي بسيار خطرناك هستيد. اين خطرات هر جايي كه اسلام و ايمان هست و نسل جوان دل به سوي معنويت و حقيقت دارد، وجود دارد. رهايي از آنها هم وجود دارد. و اين چيزي است كه من و شما بايد به آن فكر كنيم.

يكي از مسئولان طراز اول كشور صهيونيستي غاصب اسرائيل، در سال گذشته توصيه اي به آمريكايي ها كرد. اين توصيه كاملاً در مطبوعات خارجي و اينترنت منعكس شد و امر پنهاني و مخفيانه اي نيست. توصيه وي به آمريكاييها اين بود كه بيهوده وقت خود را با

عراق و كره شمالي و كشورهايي از اين قبيل تلف نكنيد. مسئله اصلي شما ايران است. اگر خاورميانه را مي خواهيد، وقتتان را مصروف عراق نكنيد، سراغ ايران برويد، كانون و سرچشمه آنجاست، اما ايران مثل عراق و كره شمالي و افغانستان نيست كه بتوان با حمله نظامي آن را تسخير كرد. نظام و حكومت اسلامي به مردم متكي است، مردم آن را حفظ كرده اند. بايد كاري كنيد كه مردم آن را رها كنند. راهش اين است كه مردم را با ترويج فرهنگ و ادبيات غربي و فرهنگ و تربيت آمريكايي، به واگرايي نسبت به دين و فرهنگ و سنت و تاريخشان سوق داد. وقتي مردم اين تعلقات را رها كردند، بعد از گذشت چند سال، بدون اين كه سرمايه اي صرف كنيد، با يك حمله و تحرك احياناً نظامي مختصر، مي توانيد اين مانع بزرگ، يعني نظام اسلامي را از سر راه برداريد.

پيش از اين در سال گذشته نيز، وقتي روستاها و شهرهاي افغانستان بر اثر موشكهاي آمريكايي ويران مي شدند و ملت مظلوم افغانستان زير بمباران آمريكايي ها دست و پا مي زدند، يك استراتژيست نظامي آمريكا گفت: اگر به جاي اين موشكها، براي جوان هاي افغان، لباس زير زنانه و وسايل شهوتراني و پوششهاي سبك غربي و آمريكايي بفرستيد، بدون صرف اين هزينه مي توانيد افغانستان را تصرف كنيد و خرج تسليحات در كيسه تان باقي مي ماند. به جاي بمب و موشك و راكت، سي دي هاي پورنوگرافي و منظره ها و ادبيات مهيج شهوت را ميان آنها ترويج كنيد. آن وقت كار بر شما آسان مي شود. . .

سياست

امروز سياست اندلسي كردن ايران است. موضوعي كه من با شما در ميان مي گذارم شكل موعظه ندارد، بلكه موضوعي اساسي است كه با بهترين عناصر يك ملت - كه شما جوانان باشيد - در ميان گذاشته مي شود. . . نسل جوان كشور كه بيش از نيمي از ملت و جمعيت كشور است، بايد بداند در مقابل آرزوهاي بزرگ، آرمانهاي بلند و هدفهاي مقدس و قابل قبول و موجه او چه موانعي وجود دارد. روزگاري مسلمانان در جنوب اروپا و اسپانيا تا جنوب فرانسه، كشوري اسلامي به وجود آوردند. اين كشور مهد تمدن شد و علم در اروپا از همان تمدن اندلسي قرون اوليه اسلام شكوفا شد. شكوفايي علم در آن سرزمين داستانهايي دارد و خود غربيها نيز به آن معترف اند. البته اكنون سعي مي كنند اين ورق را از تاريخ علم حذف و نام مسلمان ها را بكلي پاك كنند، اما خود آنها، اين تاريخ را ثبت كرده اند، و البته در تواريخ ما هم ثبت شده است.

اروپايي ها وقتي خواستند اندلس را از مسلمان ها پس بگيرند، اقدامي بلند مدت كردند. آن روز صهيونيست ها نبودند، اما دشمنان اسلام و مراكز سياسي عليه اسلام فعال بودند. آنها به فاسد كردن جوان ها پرداختند و در اين راستا انگيزه هاي مختلف مسيحي، مذهبي يا سياسي داشتند. يكي از كارها اين بود كه تاكستان هايي را وقف كردند تا شراب آنها را به طور مجاني در اختيار جوان ها قرار دهند. جوان ها را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند، تا آنها را به شهوت آلوده كنند. گذشت زمان راههاي اصلي

براي فاسد يا آباد كردن يك ملت را عوض نمي كند. امروز هم آنها همين كار را مي كنند.

آنها اهداف فرهنگي هم دارند. به فرهنگ اسلامي كينه مي ورزند و با آن عناد دارند.

فرهنگ اسلامي، آراي روشنفكران اروپا را به چالش كشيده و ليبرال دمكراسي را كه پرچم برافراشته غرب است، مورد ترديد قرار داده است. فرهنگ اسلامي روح استقلال طلبي و رشادت را در جامعه بزرگ و يك ميليارد و چند صد ميليوني مسلمانان، ترويج مي كند و اين امر در حساس ترين منطقه دنيا از لحاظ استراتژيك و منابع نفتي و زير زميني، شدت بيشتري دارد. فرهنگ اسلامي اين جامعه بزرگ را به فكر حيات مجدد خود انداخته است، بنابراين به آن كينه مي ورزند و قصد كوبيدن آن را دارند.

البته آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دمكراسي سخن مي گويند، اما اين شعاري دروغين است. آنها اهل گفتگو، دمكراسي و بحث آزاد نيستند. در داخل ايران ، پلوراليسم، شكاكيت، شك در مسلّمات و اوليات اعتقادي، تسامح و تساهل را ترويج مي كنند، مي گويند از عقايدتان بگذريد و نسبت به آن تساهل و تسامح داشته باشيد، اما اين مربوط به داخل جامعه ايران و جوامع اسلامي است. وقتي بحث به جايي مي رسد كه خودشان آن را ارزش هاي آمريكايي و غربي خطاب مي كنند، ديگر جاي گفتگو نيست، مشابه سازي، يكسان سازي، جهاني سازي، اعتقادات مسلمي است كه دنيا بايد در مقابل آنها كوچك ترين اعتراضي نكند. (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)

بررسي سياست هاي اتخاذ شده از سوي دولت و متوليان فرهنگي كشور در دوره حاكميت اصلاح

طلبان و نوع مواجهه آنها با اين استراتژي پيچيده، مستلزم شناخت دقيق خصلت هاي بينشي مجموعه كارگزاران و فضاي فكري حاكم بر دولت و مسئولين فرهنگي آن است. با نگاهي به فضاي كلي اين دوره و مشخصه هاي آن در حوزه فرهنگ و سياست، مي توان چشم انداز شفاف تري از وضعيت فرهنگي اين مقطع تاريخي و سياست هاي دولت و نقش آن در مهار يا تشديد بحران هاي فرهنگي كشور دست يافت .

دوره هشت ساله حاكميت اصلاح طلبان از مشخصه هاي مهمي برخوردار است. در اين دوره اتفاقات و رويدادهاي بسيار مهم در حوزه سياست خارجي و بين الملل به وقوع پيوست كه بايد در جاي خود مورد بحث قرار گيرد.

عرصه فرهنگ و سياست داخلي در اين دوره نيز، آكنده از اتفاقات تلخ و شيرين بود. به دليل ارتباط تنگاتنگ اين دو حوزه و رويكرد تعاملي آن دو با يكديگر، ناگزير به بررسي برجسته ترين مشخصه هاي اين دوره در حوزه هاي ياد شده هستيم. از اين منظر مهم ترين مشخصه هايي كه اين دوره را نسبت به دوره هاي قبل متمايز مي سازد، عبارتند از: توسيع بي سابقه فضاي سياسي كشور، گسترش فعاليت نهادهاي مدني، نظير احزاب و مطبوعات، يكجانبه نگري در مطالبات ملي، پرخاشگري و راديكاليزه شدن فضاي سياسي كشور، هنجار ستيزي و آنارشيسم فرهنگي و بالأخره ظهور پاره اي از بحران هاي زنجيره اي.

علي رغم شعار قانونگرايي كه آقاي خاتمي هم در انتخابات و هم بعد آن داده و بر آن اصرار داشتند ، اين مقوله هم در اثر ابزار انگاري در تصرف گروهي قرار گرفت كه با توجه به عقبه

خود در حاكميت، براي هدم بنيان هاي ديني، انقلابي و فرهنگي همواره در پي يافتن فرصت ها بوده اند. زيرا جريان كلي قانونگرايي در اين دوره ، از سوي عناصري تدبير و هدايت مي شد كه قانونگرايي را نه به عنوان يك آرمان و نه به مثابه يك ابزار براي انتظام عقلايي امور جامعه، بلكه آنرا وسيله اي براي مقاصد و اهداف خويش مي خواستند و يا همچون اصحاب سبت با ابزار قانون، به جان قانون افتادند.

و ديديم كه در اثر آن، چه فتنه ها و آشوب ها در اين دوره به پا خواسته اند. چه رفتارهاي غيرقانوني كه با مهر قانون، امكان ظهور و بروز يافتند. چه قوانيني كه به اسم قانونگرايي نقض و شكسته شدند و در مقابل، نهادهاي قانوني مسئول، مثل قوه قضائيه، به دليل برخورد با عناصر قانون شكن و مطبوعات خاطي و متخلف، متهم به قانون شكني مي شدند. حافظان امنيت ملي به دليل عمل به اوّلي ترين وظايف خود كه برخورد با تحركات غيرقانوني و كنترل آشوب هاي خياباني است، به اسم قانون گرايي تحويل قانون گرديدند. اصل خدشه ناپذير نظارت استصوابي، غيرقانوني تلقي شده و شوراي نگهبان به قانون شكني متهم گرديد.

با اينكه عناصر افراطي دوم خردادي را مردم ترد كرده و اكنون در مصادر قدرت قرار ندارند ولي بر رسانه ها تسلط داشته و بعلت تجربه كافي در اين امر بااستفاده ابزاري از آن همان سياستهاي دوران اصلاحات را دنبال مي كنند . با كمي دقت در رفتار گروههاي فشار كه در رويكرد جديد به دنبال ائتلاف با گروههاي ديگر دوم خردادي بوده و حتي با ساده

انگاري تلاش مي كنند تا بعضي از مسئولين نظام را با خود همراه كنند متوجه وابستگي و دلبستگي آنها به غرب مي شويم .

اينها هنوز به غرب و فرهنگ غرب دلبسته اند و ديديم كه در قضيه دانشگاه كلمبيا همان موضعي را گرفتند كه غربيها مي خواستند و در دانشگاه تهران ماهيت خود را بيشتر و بهتر نشان دادند . اينها ثمره تلاش روزافزون و چندين و چند ساله نظام سلطه هست كه با تهاجم به بنيانهاي فكري جامعه توانستند عده اي را از درون حاكميت با خود همراه كنند .

اگر به بيانات و هشدارهاي مقام معظم رهبري توجه كافي مي شد و مسئولين وقت دنبال كار را گرفته و در برابر تهاجم فرهنگي نظام سلطه جبهه قويي را ايجاد مي كردند ، امروز صداي استراتژيستهاي آمريكايي را از حلقوم گروهاي فشار مخالف دولت اسلامي نمي شنيديم .

مقام معظم رهبري چند سال پيش به مسئولين فرمودند كه امروز بهترين مبارزه با آمريكا خدمت به مردم هست ، همانكاري كه دولت اسلامي از ابتداي تشكيل بر آن همت گماشته و علي رغم كارشكني مخالفين و بدون توجه به جوسازي آنها اين هدف متعالي را سرلوحه همه سياستهاي خود قرار داده ولي گروههاي فشار با فريبكاري و با شعارهاي مردم فريب دولت منتخب مردم را به شدت زير حملات خود گرفته اند تا جايي كه بنظر مي رسد با وجود اينها ديگر نيازي به دشمن خارجي نداريم چرا كه اينان همان سياستهاي دشمن را مو به مو و با كمترين در داخل هزينه اجرا مي كنند . خدا كند كه از خواب غفلت بيدار شوند و دنيا

و آخرت خود را به رضايت غربي هاي دغل كار نفروشند . انشاالله

اللهم عجل لوليك الفرج والعافيه والنصر / ياعلي

منبع: خبرگزاري فارس

مروري بر ديدگاهها و راهبردهاي اقتصادي مقام معظم رهبري(مد ظله العالي)

مروري بر ديدگاهها و راهبردهاي اقتصادي مقام معظم رهبري(مد ظله العالي) پيشرفت كشور تنها بر اساس الگوي اسلامي - ايراني امكان پذير است و مهمترين وظيفه نخبگان اعم از دانشگاهي و حوزوي تنظيم نقشه جامع پيشرفت كشور براساس مباني اسلام است.

بيانات مقام معظم رهبري و راهبردهاي ايشان در حوزه اقتصاد از گستردگي بسيار زيادي برخوردار است كه امكان پرداختن به همه جوانب آن در اين مجال فراهم نيست از اين رو ديدگاهها وتوصيه هاي راهبردي معظم له به صورت مختصر تبيين مي شود. الف)ديدگاههاي اقتصادي 1- مشكلات اقتصادي تهديدي براي ناكارآمد جلوه دادن نظام اسلامي مقام معظم رهبري همواره بر اعتماد به نفس در انجام كارها تاكيد نموده و هشدار مي دهند كه نبايد در تمام مراحل تصميم گيري و اجراي امور تحت تاثير جنگ رواني دشمن قرار گرفت. از اين رو ايشان در جمع بخشي از اصناف كشور پيرامون جنگ رواني دشمن در زمينه مسائل اقتصادي مي فرمايند «در اين بيست و دو سال، كشور ما حجم تلاش مثبت و سازنده بيش از صد سالِ معمولي خود را شاهد بوده است؛ ليكن دشمنان انقلاب و نظام اسلامي، براي اين كه افكار عمومي را اغوا كنند، همه آن نقاط مثبت را ناديده مي گيرند و چون بيكاري و تورّم و ركود تورّمي و مشكلات گوناگون اقتصادي در كشور وجود دارد؛ اينها را به رخ مي كشند و سعي مي كنند با اين شيطنت، نظام اسلامي را ناكارآمد جلوه دهند.» (??/??/????) 2- عدم تناسب ميان تحولات اقتصادي با

تحولات سياسي - اجتماعي

حضرت آيت الله خامنه اي تحولات اقتصادي بوجود آمده پس از انقلاب را متناسب با تحولات بسيار عميق سياسي – اجتماعي در كشور ندانسته وضمن گله مندي از اين شرايط معتقدند «البته در زمينه اقتصادي نيز كارهاي بسيار مهمي انجام شده، اما بايد با افزايش محسوس درآمد سرانه، رشد توليد ناخالص ملي – حضور در رقابتهاي اقتصادي بين المللي – رفع فقر و محروميت و برقراري عدالت، الگوي موفقي از اقتصاد به جهان عرضه مي كرديم و كارآمدي كشور در جهت رشد و رونق اقتصادي و تأمين عدالت را، برجسته تر به دنيا نشان مي داديم». (??/??/????) 3- الگوي ايراني اسلامي در برنامه هاي اقتصادي

رهبر معظم انقلاب اسلامي ضمن تبيين تفاوت ديدگاه مباني غرب و اسلام نسبت به انسان و وظايف فردي و اجتماعي او، لزوم بازشناسي الگوي توسعه و مدل مورد نياز براي پيشرفت كشور را مورد تأكيد قرار دادند و تصريح كردند «پيشرفت كشور تنها بر اساس الگوي اسلامي - ايراني امكان پذير است و مهمترين وظيفه نخبگان اعم از دانشگاهي و حوزوي تنظيم نقشه جامع پيشرفت كشور براساس مباني اسلام است.غربيها در تبليغات خود، اينگونه القاء كرده اند كه توسعه و پيشرفت مساوي با غربي شدن است و متأسفانه برخي از كارگزاران و نخبگان كشور نيز مدل پيشرفت را صرفاً يك مدل غربي مي دانند كه اين مسئله اي غلط و خطرناك است ».( ??/??/????)

حضرت آيت الله خامنه اي با تأكيد بر اينكه تنظيم الگوي پيشرفت كشور براساس الگوي اسلامي – ايراني يك مسئله حياتي است خاطرنشان كردند «به طور قاطع مي گويم الگوي غرب براي توسعه يك الگوي ناموفق است زيرا با

وجود دستيابي كشورهاي غربي به ثروت و قدرت، ارزشهاي انساني و معنويت در اين جوامع از بين رفته اند.(همان) ايشان همچنين مي فرمايند« اقتصاد كشور بايد براساس برنامه ها و سياستهايي كه در داخل كشور تنظيم و ترسيم شده شكوفا گردد و نه با تسليم شدن در برابر توصيه هاي بانك جهاني و صندوق بين المللي پول» (??/??/????) 4- افزايش ثروت ملي و برقراري عدالت اجتماعي دو پايه اقتصاد اسلامي

ايشان افزايش ثروت ملي و برقراري عدالت اجتماعي را دو پايه اساسي اقتصاد اسلامي برشمرده و تأكيد كردند «هر روش، توصيه و نسخه اقتصادي كه اين دو هدف را تأمين كند مورد قبول است و هر طرح و بحث ديگري كه به افزايش ثروت ملي و عدالت اجتماعي بي توجه باشد، به درد كشور و مردم نمي خورد .» (1???/??/??) معظم له يكي از راههاي افزايش ثروت ملي را سرمايه گذاري و توليد اقتصادي مي دانند «براي افزايش ثروت ملي، بايد راه سرمايه گذاري و توليد اقتصادي براي همه مردم هموار شود و نيروهاي جوان تحصيلكرده و مديران لايق بتوانند در پرتو حمايتهاي دستگاههاي مختلف، طرحهاي بزرگ و ثروت آفرين را اجرا كنند.»(همان) ايشان تأكيد دارند كه رشد اقتصادي بايد همپاي عدالت در برنامه ها هميشه مورد ملاحظه قرار گيرد.

«فلسفه ي وجودي ما، عدالت است. اين كه ما برنامه ي رشد اقتصادي درست كنيم و بگذاريم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادي، به فكر عدالت بيفتيم، منطقي نيست. رشد اقتصادي بايد همپاي عدالت پيش برود؛ برنامه ريزي كنند و راهش را پيدا كنند. حالا عدالت چيست؟ البته ممكن است درمعنا كردن عدالت، افرادي، كساني يا گروههايي اختلاف نظر داشته باشند؛

اما يك قدر مسلّمهايي وجود دارد: كم كردن فاصله ها، دادن فرصتهاي برابر، تشويق درستكار و مهار متجاوزان به ثروت ملي، عدالت را در بدنه ي حاكميتي رايج كردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست كشور و مناطق فقير را مثل مركز كشور زير نظر آوردن، منابع مالي كشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالك اين منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهاي عدالت است كه بايد انجام بگيرد.»(29/3/1385) 5- صرفه جويي به عنوان يك اصل

اگرچه معظم له اين توصيه را در هنگام كاهش درآمدها بيان نموده اند اما مي تواند اين موضوع به عنوان يك اصل هميشگي ميان دولت و ملت به اجرا درآيد كه ثمرات زيادي در پي خواهد داشت «دولت بايد براي مسأله صرفه جويي كه مورد توصيه است، هم براي آحاد ملت در تمامي زمينه ها الگو ارايه نمايد، هم در كليه مراتب و مراحل كارهاي دولت و سازمانهاي وابسته به اين امر مهم بپردازند و با توجه به كاهش درآمدها، سعي شود با برنامه ريزي دقيق، اولويتها شناخته شده و بر اساس اولويت نيز دنبال شود .» (??/??/????) رهبر معظم انقلاب در اين زمينه به جنگ رواني دشمن اشاره نموده و مي فرمايند : «راه حل مشكلات كشور از لحاظ اقتصادي افزايش توليد و كاهش مصرف است و دشمن نيز با آگاهي از اين مسئله سياست هاي خود را در ايجاد موانع و مشكلات مختلف و انواع خباثت ها در صحنه خارجي و نيز ترويج قاچاق و اجناس لوكس بوسيله عوامل داخلي خود متمركز كرده است اما با اين وجود دولت اسلامي موفق به حل بسياري از مشكلات شده است و

ان شاءالله با همراهي مردم و مسئولين خباثت هاي دشمن بي اثر خواهد شد.» (??/??/????) 6- مبارزه با مفاسد اقتصادي

ايشان رشد و شكوفايي در بخش صنعت را در گرو تدبير و مديريت صحيح و ايجاد امكان براي استفاده از سرمايه هاي مردمي بدور از هرگونه حركت امتياز جويانه و امتيازخواهانه در بخشهاي دولتي و خصوصي دانسته و معتقدند «فساد مالي و اقتصادي در مسؤولان موجب گسترش آن به بدنه اقتصادي و كل كشور خواهد شد». (10/4/1380) مقام معظم رهبري با تأكيد بر لزوم جدي گرفتن مبارزه با فساد مالي و اقتصادي و سودهاي نامشروع تصريح دارند. «مبارزه قاطع با فساد اقتصادي و مالي زمينه ساز احساس امنيت براي سرمايه گذار سالم است» (??/??/????) حضرت آيت الله خامنه اي لزوم مقابله فراگير و جدي با پديده قاچاق را نيز خاطرنشان و تأكيد كردند: «پديده قاچاق يك عمل خلاف شرع و ضربه به اقتصاد، هويت ملي و برنامه ريزيهاي كشور است كه در صورت مقابله نشدن با آن زمينه ساز تضعيف توليد داخلي و ترويج اشتغال ناسالم خواهد بود».(??/??/????) و دلايلي كه براي اين كار دارند عبارت است از «پديده قاچاق و قاچاق فروشي، ضربه به اقتصاد و هويّت ملي كشور و همه برنامه ريزيهاست. اين از لحاظ شرعي، يك عمل ممنوع و حرام قطعي است؛ چون موجب افساد است. جاي مقابله با فساد قاچاق، فقط مرزها نيست. جنس قاچاق را بايد دنبال كرد، تا آنجايي كه در معرض فروش قرار داده مي شود. جنس قاچاق، توليد داخلي را تضعيف، اشتغال ناسالم را ترويج و اشتغال سالم را محدود مي كند». (??/??/????)

البته براي اينكه فساد در خصوصي سازي راه پيدا نكند، يك سري الزاماتي را مقام معظم رهبري براي دولت، مجلس

و قوه قضائيه برشمرده كه بايد به آن پايپند باشند «بايد مقررات را شفاف كنند، راهها را كوتاه كنند، پيچ و خمهاي اداري را كم كنند. اينكه اختيار يك فعاليت اقتصادي ناگهان برگردد به يك مأموري كه پشت فلان ميز و در فلان اداره نشسته، كه او بتواند بگويد آري يا نه، و سرنوشت يك كار را فراهم بكند، اين بزرگترين ضربه است. اين مأمور در معرض خطر است؛ در معرض لغزش است. بايد كاري كرد كه اين، پيش نيايد. بايد قواعد، قوانين و روشها اصلاح شود و تغيير پيدا كند» . (??/??/????) 7- بخش صنعت پايه محوري توسعه اقتصادي كشور

ايشان پايه محوري توسعه اقتصادي كشور را بخش صنعت دانستند و با تأكيد بر لزوم اهتمام و توجه بيش از پيش مسؤولان براي حل مشكلات اين بخش مي فرمايند: «اميدواريم دولت آينده به مسئله اقتصاد سالم اهميت حقيقي دهد و ضمن پرهيز از شعار، با جديت در عمل و پيگيري موانع توليد بهينه تكميل چرخه صنعتي صادرات و سرمايه گذاري داخلي را شناسايي و برطرف كند».(??/??/????) 8- خودكفايي در بخش كشاورزي

مقام معظم رهبري با اشاره به وجود توانايي در بخش كشاورزي براي خودكفايي در برخي محصولات تاكيد دارند «هدف اصلي در بخش كشاورزي بايد رسيدن به خودكفايي در محصولات اصلي مورد نياز كشور باشد».(??/??/????)

9- چگونگي ايجاد رونق اقتصادي

«آخرين اصل شكوفايي اقتصادي است؛ رسيدگي به زندگي مردم است و رسيدگي به اقتصاد كشور است ما احتياج داريم كه از سرمايه گذاري حمايت بشود؛ كارآفريني بشود؛ توليد داخلي ترويج بشود؛ با قاچاق و فساد مجدّانه مبارزه بشود؛ اشتغال به عنوان يك مبناي اصلي و يك هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و

شفافيت و انسجام سياستها و مقررات اقتصادي انجام بشود - مقررات اقتصادي اي كه امروز يك چيزي بگوييم، فردا عوضش بكنيم، فايده اي ندارد - مقررات اقتصادي و قوانين ما بايد هم ثبات داشته باشند كه مردم بتوانند روي آن برنامه ريزي كنند، هم بايد منسجم باشد و با هم بخواند و شفاف باشد. بازاريابي جهاني، يكي از مهمترين وظايف براي رونق اقتصادي كشور است - كه جزوِ كارهايي است كه ما نكرده ايم و جزوِ كم كاريهاي ماست - و اطلاع رساني كامل از فعاليتها و برنامه ها؛ البته برنامه هاي راهبردي اساسي كشور نبايد از نظر دور بماند؛ مسئله ي ذخاير ارزي مطمئن كه كشور بتواند با شوكهاي اقتصادي و ارزي مقابله كند؛ تأمين منابع توليد و سرمايه گذاري؛ برنامه هاي راهبردي توليد و انتقال آب و انرژي در كشور، جزوِ مسايلي است كه ما در چند سال آينده بشدت نيازمان به آنها محسوس خواهد شد؛ اينها بايستي با جديت دنبال بشود؛ اينها جزوِ همان مقوله ي رونق اقتصادي كشور است.»(29/3/1385) ب)ديدگاههاي اقتصادي در پرتو سياستهاي عيني 1- تاييد طرح ساماندهي اقتصادي

وقتي كه در سال 1377 حجت الاسلام والمسلمين خاتمي رئيس جمهوري وقت، در نامه اي به محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي، از معظم له در مورد طرح ساماندهي اقتصاد جمهوري اسلامي در خواست رهنمود كرده است ، معظم له بر 8 اصل مهم اقتصادي صحه گذاشتندكه بيان كننده عملياتي كردن توصيه هاي راهبردي ايشان است:

1- نگاه اقتصادي - اجتماعي به امور اقتصادي (نه اقتصادي صرف)

2- اولويت عدالت اجتماعي

3 - مشاركت مردم 4 - اهميت و فوريت امر اشتغال

5 - امكان دسترسي همگان به فرصتها و امكانات عمومي و اقتصادي

6 - ايجاد امنيت و اطمينان براي سرمايه گذاري

7 - كاستن از بار

تصدي دولت

8 - اجراي كامل قانون عمليات بانكي بدون ربا

در تأييد موارد فوق معظم له فرمودند:

جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري «با سلام و تحيت، آنچه فوقا به عنوان سياستهاي مؤكد مذكور گشته و نيز ملاحظاتي كه در ذيل آن مرقوم داشته ايد، تماماً درست و مورد تأييد اينجانب است». (10/5/1377) 2- ابلاغ سياستهاي كلي اصل 44 قانون اساسي

رهبر معظم انقلاب اسلامي، سياستهاي كلي اصل 44 قانون اساسي را به سران سه قوه و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، در مورخه 2/3/84 ابلاغ كردند. ابلاغ اين سياست هاي استراتژيك و بسيار مهم بر اساس بند يك اصل 110 قانون اساسي كه تعيين سياستهاي كلي نظام را پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام، در حيطه اختيارات و وظايف رهبر انقلاب قرار داده است، صورت گرفته است. اصل 44 قانون اساسي كه سياستهاي كلي آن در ابلاغيه مقام معظم رهبري، مشخص شده است نظام اقتصادي ايران را به سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي متكي مي سازد و حدود هر بخش را مشخص مي كند، اهدافي كه مقام معظم رهبري از ابلاغ اصل 44 دنبال مي كردند عبارتند از:

- شتاب بخشيدن به رشد اقتصاد ملي.

- گسترش مالكيت در سطح عموم مردم به منظور تأمين عدالت اجتماعي.

- ارتقاء كارآيي بنگاههاي اقتصادي، و بهره وري منابع مادي و انساني و فناوري.

- افزايش رقابت پذيري در اقتصاد ملي.

- افزايش سهم بخشهاي خصوصي و تعاوني در اقتصاد ملي.

- كاستن از بار مالي و مديريتي دولت در تصدي فعاليتهاي اقتصادي.

- افزايش سطح عمومي اشتغال.

- تشويق اقشار مردم به پس انداز و سرمايه گذاري و بهبود درآمد خانوارها. (2/3/84)

حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از دو سال

از ابلاغ اين اصل در ديدار مسئولان و دست اندركاران اجراي سياستهاي كلي اصل 44، تلاش براي عملي شدن اين سياستهاي تحول آفرين را نوعي جهاد خواندند و با اشاره به سابقه ابلاغ سياستهاي كلي اصل 44 در دو مرحله در اول خرداد 1384 و يازدهم تير1385، اقدامات انجام گرفته براي اجراي اين سياستها را رضايت بخش ندانستند و خاطرنشان كردند« اين مشكل از بي توجهي به نقش سياستهاي اصل 44 در ايجاد تحول عظيم اقتصادي در كشور ناشي شده و يا به علت برداشت هاي مختلف و نرسيدن به يك درك مشترك در بخشها و دستگاههاي مختلف به وجود آمده است». (??/??/????) ايشان در ادامه به آزاد شدن دولت از فعاليت هاي اقتصادي غيرضرور، تكيه بر تعاون و حمايت از شركت هاي تعاوني، پرداختن دولت به نقش «حاكميتي، سياستگذاري و هدايت» را مهم ترين اهداف اين سياست ها اعلام نمودند.

منبع:basirat.ir www.

كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگى

كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگي اراده، آگاهي و اختيار، اساس پذيرشها و تعهدات انساني، و فرهنگ، مولود و دامنه بروز آن در ميان جوامع مي باشد، (1)كه در شكل گيري، تكامل و تعالي اجتماع مهمترين نقش را ايفا مي كند. به طوري كه تحولات و اصلاحات سرنوشت ساز، عموما ميراث رويكردهاي عظيم فرهنگي در مقياسي وسيع بوده، كه با بعثت و ظهور مصلحاني راستين و در راس آنان انبياء عظام صورت پذيرفته است.

اما بقاء و دوام اين اصلاحات همواره مشروط به تحقق دو شرط اساسي بوده است.

1- پويايي و كمال جويي رويكرد نوين، تا بتواند دستاوردها و ارزشهاي خود را منطبق با زمان به نسل جديد انتقال دهد و مريدان و حافظاني جوان تربيت كند.

2- پذيرا شدن نسل جديد و

اصرار بر حفظ ميراث گذشته و قابليت و توفيق بهره مندي از سامانهاي امروزي در همه ابعاد.

كه اين خود مرهون انتقال صحيح ثمره تغييرات از نسل تحول يافته است كه هر چه دست نخورده تر به جمع وارث تحويل دهد. بي ترديد، تحقق شرايط فوق نتيجه فرهنگي است كه در تكوين انقلاب نقش داشته و بر ساختار نوين تأثير گذار بوده است. پس شرط دوام اصلاحات، تئوريزه شدن فرهنگ انقلاب براي آيندگان است.

اگر فرهنگ - دامنه بروز اراده و آگاهي انسان - را موجودي زنده و فعال، با قابليت رشد بدانيم و آنرا مايه حيات و حيثيت جوامع انساني برشماريم، حفظ اين موجود، مربيان و دايه هايي دلسوز و دانا و خلاقي را مي طلبد تا با شناخت كافي، ضمن حفظ سلامت و طراوت آن، زمينه رشد و پويش آن را فراهم نمايند و او را از آفات و آلام احتمالي دور سازند. از اين روست كه مربيان برجسته بشري از انبياء بزرگ تا رادمردان الهام يافته از آنان، همواره بيشترين تأمل و اصرار را بر راهبري فكري و تصحيح فرهنگ امتهاي خويش داشته اند، همانگونه كه كتب آسماني و آثار فرهنگي هر دوران با همين هدف تنظيم و تبيين گرديده است. و مهم آنكه اين مصلحان فرهنگ ساز تنها به تكوين يك پيكر فرهنگي دل خوش نداشته بلكه همت والاي خويش را تا سر حد جان نثاري و شهادت بر سلامتي و پرورش جزء جزء آن فرهنگ صحيح و الهي مصروف داشته اند. اميرمؤمنان حضرت علي (عليه السلام) كه خود از بزرگترين پرچمداران فرهنگ ساز بشري است، تأثيرات رسالت عظيم رسول گرامي(صلي الله عليه و آله و سلم) اسلام را اين

گونه ارزيابي مي فرمايند كه:« ارسال سلسله رسولان الهي به حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد،... در حالي كه جهان عصر بعثت گرفتار مليت هاي پراكنده و خواسته هاي گوناگون بود و خداوند به وسيله رسول اكرم (ص) آنها را از ضلالت و گمراهي رهانيده و از جهالت و ناداني نجات داد.» (2)

اين هدف والا - تغييرات و اصلاحات فرهنگي - در قيام جهاني و خونين سيدالشهدا حسين بن علي (عليهما السلام) نيز از اولين روزهاي قيام تا آخرين مرحله تكميلي به اسارت بزرگ بانوي كربلا حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) انجاميد، يعني از اولين فرياد حسيني تا آخرين خطبه زينبي موج مي زند. « وَ بَذَلَ مَهَجَتهُ فيك لِيَستَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالة و حَيْرةَ الضَلالَة» (3) « خدايا حسين (عليه السلام) خون دل خود را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از ناداني و حيرت و سرگرداني نجات بخشد.»

اين جديت وافر، اين اخلاص كامل و اين اهتمامِ قابل،انگيزه اي جز عظمت موضوع و تعهد اين بزرگان در قبال عهد اوليه با حضرت حق و پيوندي كه با امتهاي خويش داشته اند ندارد. خداوند نيز در قرآن كريم از اين تعهد و پيامبران الهي و وارثان آنان ياد مي كند. « و اذ اخذنن النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسي و عيسي ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا» (4)

آري انسانهاي فرهيخته و استواران ميدان علم و عمل و مصلحان پا در ركاب تاريخ نيز كه همان وارثان راستين پيامبران الهي اند بر سر عهد خود صادق ماندند و همت و توان خويش را در قالب قيام ظاهري يا تلاش مخفي در طبق اخلاص گذاردند. « مِنَ

المؤمنينَ ِرجالٌ صََدَقوا ما عاهَدُوا اللَّه عَليه فَمِنهم مَن قَضي نَحْبه و مِنهم مَن يَنتَظر و ما بدّلوا تبديلا» (5)

انقلاب كبير اسلامي كه بيشترين تحول را در عرصه انديشه، ايمان و اخلاق مردم بر جاي گذارد، چنان دشمنان را مات و مبهوت در تشخيص عوامل ظهورش، به ريشه يابي و گمانه زني واداشته بود كه سالها سر در گم سرگردان با حمله نظامي، تحريم اقتصادي، ترورها و تبليغات ياس آور، سعي جدي در دور كردن مردم از انقلاب و مأيوس نمودن آنها از ثمراتش داشتند. لكن تيزبيني رهبران و بيداري و ايمان مردم، وحدت و عشق ميان امام و امت، باطل السحر پيشگوئيها و شيطنتهاي آنان شد.

در اين ميان عرصه اي كه به جولان دشمن تا حدي پاسخ نسبي داد، عرصه فرهنگ بود كه با فرمول قديمي و كيد كهنه استعمار به عقبه فرهنگي و اخلاقي مردم يورش برده و با سست نمودن پايه هاي ارزشي و بنيانهاي معنوي و تكيه گاههاي رفتاري آنان، زمينه را براي بروز بعضي از پذيرش ها به ويژه در نسل جوان فراهم آورد. خميني كبير(رحمت الله عليه ) كه نقد عمر بر سر آزادي و عظمت اسلام و مسلمين گذارد، سر لوحه قيام خويش را « اصلاحات فرهنگي»، «آزادي انديشه» و « تعالي بينش» مردم قرار داد، بنيان و بناي نظام جمهوري اسلامي را كه ثمره همه تلاشهايش بود بر فرهنگ غني و اصلاح گرايانه اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) نهاد و تا آخر بر آن پاي فشرد. او فرهنگ را مبدا همه خوشبختي ها و بدبختي هاي ملت (6)مي دانست و صلاح و فساد ملت و كشور را برخاسته از صلاح و

فساد فرهنگ بر مي شمرد. فرهنگ شاهنشاهي را سراسر وابسته و استعماري ديد و با تمام وجود با آن مقابله كرد و مردم را نسبت به مظاهر اين تمدن قهقرايي آگاهي بخشيد.

و امروز امام المسلمين، خامنه اي كبير (مد ظله العالي)، مصلحي ديگر از تبار انبياء، بر آن ميثاق ايستاده و عهد ديرين اسلاف را برمي خواند و از سر تكليف، امت خداجوي را بر طريق هدايت دعوت مي كند. مدار و محور امامت آن راد مرد الهي نيز تثبيت همان فرهنگ و مقابله همه جانبه با فرهنگهاي الحادي و كفر آميز بشري است. رهبريِ نبويِ او گرچه بر ابعاد گوناگون فقهي، سياسي، تربيتي، اقتصادي، نظامي و همه امور مسلمين نظارت دارد، اما آنچه بيش از هر امر بر تارك زعامتش مي درخشد، توصيه ها، تأكيدات و فرامين ارزشمند و در يك كلام ولايت مقتدرانه آن حضرت بر فرهنگ عمومي جامعه و حاكميت ارزشهاي اسلامي بر زندگي فردي و اجتماعي امت است.

هدايتهاي فكري ايشان در طول بيست سال رهبري مستقيم، راهي الهي - تربيتي گشوده و من ضمن ارائه خطوط كلي حركت، به فراخور زمان، ضعفها، نقصها و نارساييهاي فرهنگي را شناسايي نموده و مدبرانه راه صحيح و عمل سزاوار را تعيين كرده است، و چون ديده باني خبير و بصير، قلمرو فرهنگي جامعه را سراسر پاس داشته و قبل از آنكه دشمن سنگري را نشانه رود هشدار داده، و او را تعقيب نموده است. آنچه در مجموعه راهبريهاي فرهنگي آن خبير فرزانه قابل تأمل مي باشد « منشور اصلاحي» است كه از متن اسلام برآمده و بر صراط مستقيم ره مي پويد. جامع اين فرامين كه يادآور « قرائت وحي نبوي»

و « بازخواني كلام علوي» است، گاه بر منبر خطابه، گاه بر سرير قلم، گاه در مقام تشويق و گاه از سر نصيحت و تنبيه، نبض حساس فرهنگ جامعه اسلامي را در دست داشته و در فراز و فرود جريانات، موج خيز و موج شكن است.

برخي ويژگيهاي منشور « اصلاحات فرهنگي» معظم له را مي توان در موارد زير برشمرد.

1 - تشخيص به موقع ضعفها و خللهاي فرهنگي؛

2 - جامع نگري و عنايت به همه جوانب؛

3- آينده نگري و شناسايي اهداف و تاكتيكهاي دشمن؛

4- ارائه طريق و نشان دادن سير اصلاح و مسير مبارزه؛

5- پافشاري بر اصول و حفظ حدود الهي؛

6- تكيه بر ارزشها و حركت بر مدار اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم)

7- موضوع شناسي؛

8- كلام شناسي؛

9- زمان شناسي؛

10- مخاطب شناسي؛

11- همسويي و الگو گيري از برترين منابع هدايتي (قرآن و مكاتب انبياء : و عبرتهاي تاريخي)؛

12- استفاده از مؤثرترين روشهاي نقد و موعظه.

اما آنچه در اينجا بدان خواهيم پرداخت، تبييني است اجمالي از نظارت دقيق و بصيرت تام ايشان، كه جا به جا نيات پليد و مقاصد شوم و كمينهاي جديد دشمنان را رصد نموده و مردم و مسئولين را از آن بيداري مي دهند. مقام معظم رهبري از ابتداي تصدي ولايت و رهبري، بيش از هر چيز بر حفظ و حراست از ايمان و اعتقاد و پايگاههاي فكري مردم دغدغه و اصرار داشتند. و چنين فرمودند:

« ما از اول گفته ايم كه واجهه انقلاب - يعني آن بخش نمادين و چهره بيروني انقلاب چهره فرهنگي است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم.

فرهنگ ما، ساخته شده تاريخ و مكتب و انقلاب ماست» (7)

«تمدن بالفعل اگر پشتيبان هاي فرهنگي و تضمين كننده هاي فرهنگي دنبالش نباشد از بين مي رود. سقوط و زوال تمدن ها چگونه است؟ ضعف عامل فرهنگي است. تأثير فرهنگ و نقش و سهم فرهنگ به اعتقاد من اين است.» (8)

آنچه در پي مي آوريم، گزيده هايي از بيانات ارزشمند و پيامهاي گرانقدر آن فرزانه كبير است كه در عرصه تثبيت فرهنگ اسلامي و ترغيب همگان بر پاسداري از آن، همچنين شناسايي دشمنان اسلام وراهزنان فكري مردم و معرفي به موقع آنان، تنظيم شده است. و بر آنيم تا خوانندگان را به طرح تربيتي متقن و همه جانبه آن عزيز آگاه، توجه دهيم.

سير هدايتي رهبر معظم انقلاب در بخش وسيعي شامل برنامه هاي دقيق فرهنگي است كه با طرح سياستها و برنامه هاي مؤثر، گاه سعي در آگاهي بخشي و تعليم جامعه دارند و گاه به اصلاح آگاهيها و دانستنيهاي موجود و مرسوم مي پردازند و در فرازهايي ديگر از اين هدايت،با تيز بيني و بصيرت فرهنگي، چون ديده باني آگاه، وضعيت قرار و نقشه هاي در دست اجراي دشمن را پيش بيني كرده و به موقع هشدارهاي لازم را به مسئولين امر و مردم مي دهند. اين است كه گاه دعوتي عام براي احياي « فريضه امر به معروف و ي از منكر» دارند. گاه همگان را بر پايبندي به معنويات، توجه به خدا و اخلاص در عمل سفارش مي كنند. گاه همگان را بر رعايت نكات خاص اخلاقي و حقوقي نظير « وجدان كاري و انضباط اجتماعي» فرا مي خوانند. گاه مردم و مسئولين را بر « عبرت گيري از جريانات تاريخي نظير واقعه عبرت انگيز عاشورا» تنبّه

مي دهند و بر پند گيري عوام و خواص از آن هشدار مي دهند و گاه مرز هاي « خودي و غير خودي» را براي مسدود شدن نفوذ غريبه ها روشن مي سازند و در اين مسير به تناسب، الگوهاي رفتاري و اعتقادي تاريخ اسلامي را همچون وجود بي نظير رسول گرامي اسلام (ص) و ائمه هدي عليهم السلام : و بزرگواراني كه در رشد و تعالي و كمال بشري مؤثر بوده اند، را به مردم و مسئولين معرفي و نكات پنهان از ذهن جامعه را مطرح و ترسيم مي نمايند. ايشان در همه اين فرازها همواره مردم را به حق محوري و تكليف مداري، همچنين فراگيري دانش و كسب مهارتهاي لازم و علوم روز تشويق مي نمايند. علاوه بر اين، معرفي اسلام ناب و آگاهي بخشي از فرهنگ انقلاب، همچنين نشان دادن ردپاي دشمنان و سياستهاي استكباري آنان در مجموعه بيانات و فرمايشات ايشان فرازي ثابت و جايگاهي هميشگي دارد. از اين روست كه توطئه وسيع «شبيخون فرهنگي» يا سوء استفاده از شعارها و ارزشهايي چون « آزادي» ، « روشنفكري»، «اصلاحات» و ديگر گريزگاههاي فرهنگي، به موقع از سوي ايشان شناسايي و به مردم معرفي مي شود.مجموعه حاضر، كه به كنكاشي نه چندان تام بلكه با دقتي قابل توجه بر فرمايشات و پيامهاي معظم له در طول يازده سال رهبري مقتدرانه ايشان تهيه گرديده، در پي بيان ساختار نظارتي آن مقام معظم بر عرصه فرهنگي جامعه بوده است. و بنابر اينكه تربيت و فراهم آوردن زمينه هر رشدي را مبتني بر دو عامل « ايجاد مقتضي» و « رفع مانع» بدانيم اين مطالب در دوبخش:

1- سياستها و برنامه هاي فرهنگي؛

2- ديده باني و بصيرت فرهنگي،

تنظيم يافته.

بخش اول شامل دو فصل:

الف - آگاهي بخشي؛

ب-اصلاح فرهنگي.

و بخش دوم شامل دو فصل: الف – دشمن شناسي و معرفي فرهنگ استكباري؛

ب - آفت شناسي فرهنگي مي باشند. كه طي اين فصول بيانات معظم له به عناويني چند دسته بندي شده و تحت هر عنوان به چند مطلب محدود از ايشان اشاره گرديده و جهت انتظام يافتن و ايجاد نظم فكري با جملاتي سعي در عطف بيانات به يكديگر شده است. سياستها و برنامه هاي فرهنگي

الف: آگاهي بخشي 1- معرفي اسلام ناب

فرهنگ اسلامي، آن گاه كه با طهارت ذاتي خود از زلال وحي، در كلام راويان صادق جاري گردد و قبل از آنكه با افزودنيهاي غير مجاز تركيب شود، و برداشتهاي غلط و مسخ كننده، آن را به جُبّه اي وارونه شبيه گرداند، به نفوس پاك مردم راه يابد، در بازيافتن هويت اصيل انسان رساترين كلام و پوياترين مرام و براي هدايت عمومي، گوياترين مدل و بهترين راهبر مي باشد. معرفي و شناساندن اين فرهنگ و نقشه هاي تربيتي آن كه در مجموعه اسلام ناب محمدي (ص) ترسيم يافته و جديدترين تجلي آن را در انقلاب اسلامي ايران شاهد بوديم، از جمله برنامه هاي رهبر معظم انقلاب بوده است. كه تاكنون زوايايي مهم و نكاتي قابل ملاحظه از اين نظام فرهنگي را معرفي نموده و همگان را از كج فهمي و تعابير ناصحيح پرهيز داده اند. با آوردن پاره اي از آن ملاحظات بر اين نظام زيبا نظري مي افكنيم. آيات الهي، برترين اصلاح گر

« از اولين لحظات بعثت و وحي بر نبي اكرم (ص) همه وسايل براي صلاح و اصلاح جامعه بشري، در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همين سوره مباركه

علق، بعد از نام خداي متعال و امر به پيامبر اسلام براي قرائت اشاره مي كند كه « اِقْرَء باسم ربّك الذي خَلَق». (9) اسلام ناب، مدرسه انقلاب

« طبيعت اسلام ناب، طبيعتي پر جاذبه است و دلهايي را كه آلوده غرض ورزي و كينه توزي نباشد، به خود جلب مي كند و اين همان است كه انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دلها و چشمهاي نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفياني و مرواني، اسلام مراسم و مناسك ميان تهي، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچيده شده و اسلام قرآني و محمدي (ص) اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزه با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام كوبنده جباران و برپاكننده حكومت مستضعفان، سر بر كشيده است »

« در انقلاب اسلامي، اسلام كتاب و سنت، جايگزين اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنيا پرستي يا رهبانيت؛ اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بي بند و باري و بي تفاوتي؛ اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بي حالي و افسردگي؛ اسلام فرد و جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتي و بي خاصيت؛ اسلام نجات بخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچه دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمدي (ص) جايگزين اسلام امريكايي گرديد.» (10)چنين ويژگيهاي كارآمدي است كه اين مكتب را از مرام حكومتي

بشري ممتاز مي كند و تاكنون فراز و نشيبهاي تاريخي نشان داده كه تنها راه نجات بشر درمانده و غريق، روي آوردن به اسلام وتعبد در برابر فرامين آن است.

« در ايران حكومتي بر مبناي قرآن و قوانين منطبق بر احكام اسلام، استقرار يافته است كه تحت نظارت علماي ديني با استكبار مبارزه مي كند، در صحنه سازندگي به پيش مي رود، با اتحاد شرق و غرب مواجه مي شود، هشت سال جنگ را با افتخار پشت سر مي گذارد، با تبليغاتش است را به وحشت مي اندازد» (11) تنها عامل نجات بشر

« اگر به اسلام ناب عمل كنند، زندگي بشريت از دردهاي مزمن گريبان گير او در طول تاريخ، نجات پيدا خواهد كرد. دردهاي مزمن بشريت از چيست؟ بي عدالتي، فقر، ظلم و درگيريهاي ناشي از خودخواهي و خودپرستي و خودپسندي ميان گروههاي بشري است، گرفتاريهاي عمده بشريت، همان گرفتاريهايي است كه صدها سال قبل، بلكه هزارها سال قبل بشر گرفتار آنها بوده است.» (12)

« نكته اصلي اي كه من مي خواهم عرض كنم اين است كه آن عاملي كه مي تواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه گر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسماني نيست. بشر حقيقتا در سختي وبدبختي است. اكثريت انسانها مورد ظلمند. بخش اعظم طيبات روي زمين، به انسانهاي خبيث اختصاص پيدا مي كند. عدل در دنيا نيست. علاوه بر اين كه عدل نيست، شعور به فقدان عدل هم نيست و مهمتر اين كه نجات بخش را هم - كه اسلام و قرآن و احكام الهي است - كسي در دنيا درست نمي شناسد. با استنباط از بينش قرآني، بر حسب تكليف و تحليل تاريخي، اسلام

بايد ملتها را نجات بدهد.» (13)

« اگر بتوانيم اخلاق و فرهنگ را اسلامي كنيم و مردم را با خلقيات اسلامي پرورش دهيم و صفاتي كه توانست از يك جماعت كوچك در صدر اسلام، ملتي عظيم و مقتدر درست كند، در ملتمان زنده كنيم، شاهد بزرگترين دست آورد خواهيم بود، اين نكته را توجه داشته باشيد آن چه كه در صدر اسلام به وجود آمد ناشي از همان ارزشها و اخلاقياتي بود كه اسلام به مردم داده بود. آنها دنبال علم و كار را گرفتند و تلاش و سعي كردند و دست به نوآوري زدند». (14) 2- معرفي فرهنگ انقلاب

1- 2- استقلال فرهنگي

مهمترين رويداد بشري در اواخر قرن بيستم، تحول عظيم فرهنگي - سياسي ايران اسلامي بود كه با زير ساختي الهي و معنوي به سرعت معادلات بين المللي آن زمان را بر هم ريخت.

آنچه در ميان عوامل مهم اين « فتح مبين» نقشي شگفت داشت و در بر پايي و بقاي آن بيشترين تأثير را داشته و دارد، « دين گرايي و ماهيت فرهنگي - اسلامي انقلاب»، همچنين «اصرار بر پايداري ارزشها و اهداف والاي آن» بود. فرا خوان نبوي حضرت امام (ره ) و دعوت توده ها به حق گرايي و ايمان مداري و حاكميت دين و تقوا، مردم را در پي يافتن گمشده خود يعني اخلاق و معنويات همچنين اصلاح اوضاع فرهنگي به حركت در آورد.

آنچه كه مدنيت آن زمان تصورش را نمي كرد و در مناسبات مادي آن روز انتظارش نمي رفت «شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» ما بود كه اعلاميه استقلال و مايه سرافرازي انقلاب گرديد و شيفتگان عدالت و آزادي در

سراسر جهان را جرأت بخشيد تحقق اين شعار در بعد فرهنگي انقلاب، به معناي تبديل همه مظاهر و نمادهاي زندگي جاهلي و توحش مدرن، به بنيانهاي اصيل الهي و اسلامي بود كه بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري از ابتدا تاكنون بر آن تأكيد داشته و آن را مهمترين ره آورد انقلاب و محكمترين سلاح عليه دشمنان مي دانند. فرهنگ مستقل

« فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، يعني همين رسوم و آدابي كه بر زندگي من و شما حاكم است. فرهنگ، يعني باورها و اعتقادات ما و چيزهايي كه زندگي شخصي و اجتماعي و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها رو به روست. جمهوري اسلامي، فرهنگ غربي را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامي داريم.» (15)

« اما از همه اينها مهمتر، استقلال فرهنگي بود. جمهوري اسلامي، از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه واقعي قدرتها، سلطه فرهنگي است. يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه او، يك سلطه حقيقي است؛ كاري كه در دوره اي از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاي ديگر كردند، و در يك دوره ديگر انگليسيها كردند، و در اين اواخر امريكاييها انجام دادند؛ يعني زبان و خط و فرهنگ و روشهاي زندگي خودشان را به هر كشوري كه توانستند، صادر كردند. اگر كشوري از لحاظ اقتصادي

هم مستقل باشد و وابسته به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاي بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.» (16) اسلاميت تنها دليل مقابله

« نه» بزرگ و تاريخي ملت ايران به مدعيان سلطه جهاني به خصوص در عرصه فرهنگ، كه تهديد و همت مخالفانش را برانگيخت، و بزرگترين بهانه و علت براي فشارهاي جهاني، راه اندازي جنگ، تحريمهاي پياپي و ايجاد فضاهاي ناامن عليه ملت گرديد برخاسته از فرهنگ الهي و اسلام خواهي مردم نظام بود و نه هيچ چيز ديگر. راه، همسو با هدف

« براي ما محسوس و ملموس است كه علت فشار، اسلام است. مسلمانهاي عالم اين نكته را مي فهمند و احساس مي كنند كه اين جا امّ القراي اسلام و وطن اصلي و مركز حقيقي اسلام است. لذاست كه دلهاشان براي ايران و نظام جمهوري اسلامي مي تپد و به اين عاملِ وحدت شوق پيدا مي كنند.» (17)

و براي دست يابي به آن هدف والا و تحقق اسلام ناب راه، همان راه اسلام و روش همان روش رسول گرامي اسلام (ص) بوده است.

« امام ما براي حيات دوباره اسلام، درست همان راهي را پيمود كه رسول معظم (ص) پيموده بود؛ يعني راه انقلاب، اصل بر حركت است؛ حركتي هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگي ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نمي شود؛ بلكه پيمودن و سن به سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مي گيرد.» (18)

همان اصلي كه همه كينه دشمن اسلام و انقلاب را در پي دارد و همواره براي مبارزه با آن و مأيوس كردن مردم

مسلمان برنامه ريزي مي كند. اسلام ديني فراتر از مرزها

« اگر صدور انقلاب، به معناي صدور فرهنگ قرآني و انسان ساز اسلام است؛ اين درست است و به آن افتخار مي كنيم. ما وظيفه خود مي دانيم كه با صداي بلند و توان بالا، مفاهيم و ارزشها و احكام و معارف اسلامي را كه مايه نجات ملتها و مستضعفان و مظلومان است؛ اشاعه دهيم. احساس مي كنيم كه اگر به اين تكليف عمل نكنيم؛ مقصّريم. اگر ما اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاي اسلامي و انقلابي هم نكنيم؛ طبيعتِ اين مفاهيم و معارف، آن است كه مثل هواي لطيف و عطر گلهاي بهاري، خود به خود در فضاي ذهنيت جهان، گسترش پيدا مي كنند. چه دشمنان بخواهند و يا نخواهند. امروز، مسلمانان عالم بايد توجه كنندكه دستگاههاي استكباري، با جنجال آفريني مي خواهند آنها را از بيان صحيحترين و صادقانه ترين احساسات و معارف باز بدارند.» (19) كينه ديرينه

« استكبار جهاني، نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد و تا ملتي از اصول و دين خودش دست بر ندارد و تسليم نشود؛ آنها راضي نخواهند شد. خداوند متعال به مسلمانها فرمود: « و لن ترضي عنك اليهود و لاالنّصاري حتي تتّبع ملّتهم» . بنابراين، كينه استكبار به خاطر اعتقادات و استقلال خواهي و شعار « نه شرقي و نه غربي» و پايبندي عميق مردم ما به اسلام است. كينه استكبار تمام شدني نيست؛ اما علي رغم كينه عميق او عليه ملت ما، به لطف پروردگار اميدوارم و دلگرميم كه انشاء اللَّه ملت ايران بتواند در همه صحنه هاي اقتصادي و ساسي و فرهنگي، به مقاصد الهي دست يابد و دشمن

را وادار به عقب نشيني كند.» (20)

2- 2- خدا محوري و تكليف مداري

حق مداري و تكليف نگري در اعمال، رمز فلاح و هرگونه توفيق است. اسلام با نواي « قولوا لااله الااللَّه تفلحوا» آغاز گرديد و آخرين دستگيره انسان در اين مسير را نيز همين قرار داد. حضرت امام( ره ) مقصد را اللَّه ديد، بر حق ايستادگي نمود و براي او جام زهر را نوشيد. و مقام معظم رهبري (دام ظله العالي) نيز با همين نيت رداي رهبري پوشيده، عصاي موسوي در دست گرفت و كوه نور را نشان گرفت. بر تكليف مداري و خداجويي اصرار ورزيد و آنچه قطعا در تمامي بيانات آن بزرگوار مورد اشاره بوده است، توجه دادن به خداوند و اخلاص در عمل مي باشد. « پس، وراي اين محاسبات معمولي، دستگاه معقول قانونمندي وجود دارد كه غيب است و بايد به آن معتقد بود. آن محاسبه را از كجا پيدا كنيم؟ از راه شرع و عمل به تكليف. اين عنوانهايي كه ما در خلال صحبت به آن مي رسيم، دقيقا همان عنوانهايي است كه امام ما مكرر روي آن تكه كردند. ما وقتي سلسله بحث را ترسيم مي كنيم، مي بينيم كه درست سر بند، همين عنوانهاست. امام مي گفتند: ما به تكليف عمل مي كنيم، ما براي پيروزي نمي جنگيم، ما براي جواب دادن به خدا مي جنگيم، خداي متعال تكليف كرده، ما عمل مي كنيم؛ پيروزي داد، منت پذيرش هستيم ، پيروزي هم نداد، باز هم از اين كه توفيق داد به تكليفمان عمل بكنيم، منت پذير هستيم. راز پيروزي همين است. اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ يعني طبق آنچه كه تكليف اسلامي و شرعي

است، قدم به قدم حركت بكند، يقينا به پيروزي خواهد رسيد.» (21)

« يك مسئله اساسي اسلامي كه در آيات كريمه قرآن از آن ياد شده و ما ملت ايران بايد به آن توجه دايمي داشته باشيم، عبارت است از حركت به سمت حيات طيبه الهي و سياسي. « يا ايها الذين امنوا استجيبواللَّه و للرّسول اذا دعاكم لامايحييكم» . (22)خدا و پيامبر، شمارا به زندگي و مايه حيات طيب و پاكيزه دعوت مي كنند.» (23) هنر ايمان اسلامي

اما آنچه جاي بهت و پرسشي عميق دارد و حيرت جهانيان را بر عظمت خود برانگيخته، عامل اصلي اين پيوند و انگيزه تبعيت معجزه وار مردم مؤمن از امامان خويش است. كه فرمودند:

« هنر ايمان اسلامي در همين است كه دلهاي مردم را آن چنان مجذوب مي كند و نيروهاي آنان را آن چنان در خدمت هدفهاي عالي و والا به كار مي اندازد كه خود اين، انقلاب و حركت اسلامي را بيمه مي كند و نصرت الهي را به دنبال مي آورد» (24)

« دست نيرومندي كه دلهاي شما مردم را به انقلاب و امام و جمهوري اسلامي، با استحكام متصل كرد و نيروي عظيمي كه ملت ايران را مثل اقيانوسي موّاج در تمام مراحل انقلاب - از جمله بعد از رحلت امام امت (ره ) در مقابل چشم جهانيان قرار داد؛ عبارت از ايمان و اعتقاد شما به خدا و اسلام است. اين عاملِ اصلي را نبايد دست كم گرفت.» (25) ايمان مردم ضمانت نامه پيروزي

« بنا داريم كه با همه توان و با همه نيروي ملي و ذاتي و ايماني مردم خودمان، به سمت اقتدار واقعي و حقيقي اسلام پيش برويم و

مطمئنيم كه خداوند به ما كمك خواهد كرد.» (26)

« وظيفه ما آن است كه با پايداري خود در مقابله با تهديد و تطميع سلطه گران، اين پرچم را همچنان برافراشته نگهداشته، از هيچ فداكاري اي دريغ نكنيم، تا بتوانيم نقش و مسئوليت تاريخي يي را كه بر عهده ما در اين برهه از زمان گذارده شده است، به بهترين وجه ايفا كنيم.» (27)

شما ملتي هستيد كه بر اثر تجربه بزرگ انقلابتان و به خصوص بر اثر آزمايش عظيمي كه در جنگ از خود نشان داديد و محبت عاشقانه اي كه نسبت به امام بزرگوارتان - در حيات و مماتش - ابراز كرديد و شجاعتي كه در مقابل قدرتها ازخود نشان داديد، در چشم ملتهاي ديگر، يك ملت بزرگ و قهرمان به حساب مي آييد و حق هم همين است.» (28)

« امروز استكبار جهاني از ايمان عميق در هر مردمي، خائف و هراسان است. امروز دستگاه سلطه طلب و سلطه گر جهاني مي داند آن چيزي كه در مقابل او خواهد ايستاد، انسانهاي با ايمان و غيور و معتقد به يك سلسله اصول و ارزشها هستند و فقر مقابل سلطه طلبي و زورگويي دستگاه استكبار مي ايستند دشمن از اينها مي ترسد و با آنها مقابله مي كند.» (29)

3- 2- مردمي بودن و تكيه بر عناصر خودي مردم جنود رحمان و صاحبان انقلاب

طبيعي ترين، منطقي ترين و كوتاه ترين راه تحقق اهداف الهي انقلاب و يافتن سعادت همگاني، همراه شدن با مردم و همراه كردن مردم با مسير حق بوده كه حضرت امام (ره ) و رهبر معظم انقلاب (دام ظله العالي) اين رمز را يافتند و از آن بهره اي تام گرفتند. اركان مختلف نظام ا تكيه بر خواست و

اراده آحاد مردم طراحي كردند و بر اين منبع عظيم كه مظهر عنايت حق بود اميد ياري بستند، »هو الذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين».

« مردمي بودن حكومت هم يكي ديگر از ارزشهايي است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامي به اين مملكت هديه كرده است مردمي بودن، چيزي بالاتر از انتخاب شدن به وسيله مردم است..... در كشور اسلامي ما، مردمي بودن يك ارزش است». (30)

« براي تحقق اين هدف، از توده هاي مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار - و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاي سياسي - نيروي انسانيِ لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيرويلايزال مردم جستجو كرد و در سايه مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت در آورد.» (31)

پشتوانه اين حكومت، غير از كمك اين مردم چيست؟ پس اينها صاحب قضيه اند. اينها بودند كه رژيم شاه را سرنگون كردند. اگر اين مردم به فرمان امام گوش نمي كردند، به خيابانها نمي رفتند و جوانانشان را نمي دادند، من و شمااين افتخار را هم با خودمان يدك مي كشيم كه جزو مبارزان آن زمان بوده ايم بايد صد سال آن گونه مبارزه مي كرديم! مردم بودند كه به خيابانها رفتند و جان خودشان را فدا كردند. حالا كه اين مردم به ما مراجعه مي كنند، آيا بايد با آنها مثل مزاحمي كه مرتب ما را اذيت مي كند، برخورد كنيم؟!» (32) نظام اسلامي متكي به مردم

از دلايل آشفتگي و بي ساماني رژيمهاي قبل، دور داشتن مردم از امور و نامحرم داشتن آنان در سعادت و سلامت عمومي جامعه

بود، كه سرانجامِ آن نتيجه اي جز قهر و بيزاري و طغيان و مطالبه يك رژيم مردمي - الهي در پي نداشت. « نظام انقلابي، با پشتوانه مردمي نيرومند خود و با اعتقاد راسخي كه به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست كشور را در جاده رشد و پيشرفت مادّي بيندازد و عقب ماندگيها را با برنامه ريزي جبران نمايد و دست بيگانگانِ سود جو و بد نيت را براي هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيله اي براي جلوگيري از سازندگي كشور استفاده كردند كه يكي از آنها، جنگ ويرانگري بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسئولان، به جاي سازندگي و پيشرفت علمي و عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.» (33)

اما مردم آزاده و با ايمان كه انقلاب را چون فرزند خود و حاصل دهها سال رنج امام و وارستگان اين مرز و بوم مي دانستند و پيوندي الهي با آن داشتند با اتكاء بر خداوند به افق متعالي اين مبارزات چشم دوخته و در پي امام خويش.

« با اراده قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشي شد مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي را به وجود آورده و با فداكاري و ايثاري بي نظير، از آن حراست نموده اند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامي متكي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود.» (34) خودكفايي با همت مردم

آثار و بركات شگفتِ وحدت امت و امام، محدود به ايام پيروزي و اداره جنگ نبود. بلكه تجربه اي شيرين از توانائيهاي اين

ملت بود تا مرزهاي اقتدار خويش را بيابند و بر بازسازي و جبران ويرانيهاي شاهنشاهي و ايادي جور در اين مملكت كمر همت بندند و پيام مولا را دريابد كه:

« نيروهاي مخلص، آستين همت بالا زنند، بر همگان واجب است كه سازندگي كشور را بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه بردارند. امروز، آبروي اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامي به كشوري آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همه گير شود، زندگي مردم سر و سامان يابد، فقر و محروميت ريشه كن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزي به خودكفايي برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگي مادّي مردم را نيز سامان بخشد.

دولت و ملت، بايد سازندگي كشور را وظيفه اي انقلابي بدانند، با همكاري و با بسيج همه نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملتهاي مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّي و تعالي معنوي را به آنان ارائه نمايد.» (35)

اين، همت والاي مردم بود و انتظاري كه اسلام و تاريخ از آنان داشت. كار را تمام كردند و بحمداللَّه سر بلند برآمدند، آنچه داشتند گذاشتند تا همه چيز را بيابند و يافته آنان، ميراث گرانبهاي اسلام بود كه در سايه استقلال و آزادي فراهم آمده بود. اما آنچه اين ولي نعمتان و صاحبان حقيقي انقلاب از اولياي امر كه ميراث داران امروزند، انتظار دارند چيزي جز امانتداري و وظيفه شناسي و درك جايگاه خود و مردم

نيست. « حرف من اين است كه بايد ترتيبي داده بشود و مكانيسمي به وجود بيايد كه كارگزاران حكومتي، خودشان را به معناي حقيقي كلمه، خدام و خدمتگزار مردم بدانند؛ بروند كار كنند و همان قدري كه برايشان مقرر و معين شده است، زحمت بكشند و وظيفه خود را انجام بدهند؛ كوتاهي نبايد باشد.» (36)« مظهر مردمي بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسئولان فاصله حقيقي احساس نمي كنند. اين نعمت بزرگي است.» (37) 3 - معرفي الگوها

از عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ عمومي جامعه، شناخت و حضور فعال الگوهايي محبوب و مناسب در ميان مردم است تا آرمانهاي متعالي و اهداف پيش بيني شده، تجسمي عيني و دست يافتني يابد. مكتب شيعه، كه از ابتدا تكوّني همراه با الگويابي داشته است، مهمترين عامل تربيت و رمزمؤدب شدنش به ادب و فرهنگ اسلام، و حفظ و پايداري آن، داشتن الگوهايي كامل و منزه و معلميني الهي و مطهر بوده است.

دوراني كه تاريخ با امامت و رهبري معصومين عليهم السلام طي كرد، با همه فراز و نشيب ها و پيروزي ها و محروميت ها، مكتبي تربيتي و رو به تعالي را بر بشريت گشود كه گر چه مربياني متعدد بر آن ولايت داشتند و هر يك بر حسب شرايط زمان، جلوه اي خاص از نفوس ملكوتي خويش و نمايي از ولايت الهيشان را بروز دادند، اما طهارت در مرام، اخلاص در عمل، صداقت در بيان و در يك كلام عصمت آن بزرگان، چهارده قرن امامت را با رهبريي واحد و الهي در ميان امت جاري ساختند، بگونه اي كه گويا يك امام با عمري به بلنداي سن چهارده معصوم بر

تاريخ شيعه ولايت اشته است. چرا كه همه، مجريان فرمان حق بودند و رسالتي به عظمت اسلام و وسعت تاريخ بر دوش داشتند.

بي ترديد بهره جستن و تربيت پذيري از اين گنجينه معنوي، نيازمند آگاهي و طهارتي درخور است.

مقام معظم رهبري كه اينك در كمال شايستگي، نيابت ولايت آن حجج الهي را عهده دارند، با تبحري ويژه و اشرافي وافي، و با ترسيم صحيح و دقيق فضائل و كمالات آن اسوه هاي آسماني، متعالي ترين الگوهاي رفتاري را در ميان مردم جاري مي سازند و نسبت به جلوه هاي تربيتي آگاهي مي بخشند. علاوه بر آثار ارزنده ايشان پيرامون سيره معصومين عليهم السلام كه قبل از موقعيت مقدس رهبريشان در دست است، طي دوران درخشان رهبري نيز به مناسبتهاي مختلف درسهايي آموزنده و هدايت گر از معصومين عليهم السلام ، همچنين حضرت امام (ره ) و در مراحل پايين تر از شخصيتهاي بزرگ اسلامي، به تناسب وضع فرهنگي جامعه ارائه فرموده اند و بر شناخت بيشتر و تبعيت از آن چهره هاي درخشان تأكيد فراوان داشته اند كه ذيلا به چند نمونه از آن اشاره مي شود.

قلل معرفت و كمال انساني « وقتي به صف اوليا و عباداللَّه الصالحين نگاه مي كنيد، قله هايي وجود دارد كه نسبت آن قله ها به بقيه انسانهاي بزرگ عالم معنا، يك نسبت غير قابل تصور و فوق العاده عظيمي است. اختلاف، اختلاف فاحشي است. اين قله ها، همان كساني هستند كه در تاريخ نبوتها هم هر ا چشم بدوزيد، از هر طرف آنها را مي بينيد؛ مثل انبياي اولوالعزم و بزرگاني از اين دست و در اين حد. اما در مجموعه اين عظمتها و شكوهها و در بين اين برجسته ترين ها كه ذكرشان براي ما فقط لقلقه

لسان است و امثال من، دل و روح و جانشان، بسيار كوچك تر و خردتر و حر از آن است كه بخواهند اين معنويتها را درك كنند و همين طور از دور تصويري در ذهنشان دارند و آن را بر زبان مي آورند –

كه باز اين تصوير هم، از كلمات خودشان است چند نمونه بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند. (38)

« ابعاد شخصيت نبيّ اكرم را هيچ انساني قادر نيست به نحو كامل بيان كند و تصوير نزديك به واقعي از شخصيت آن بزرگوار ارائه نمايد. آنچه ما از برگزيده پروردگار عالم و سرور پيامبران سراسر تاريخ شناخته و دانسته ايم، سايه و شبحي از وجو معنوي و باطني و حقيقي آن بزرگوار است؛ اما همين مقدار معرفت هم براي مسلمانان كافي است تا اولا، حركت آنها را به سمت كمال تضمين كند و قله انسانيت و اوج تكامل بشري را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانيا، آنها را به وحدت اسلامي و تجمع حول آن محور تشويق كند. بنابراين، توصيه ما به همه مسلمانان عالم اين است كه روي ابعاد شخصيت پيامبر و زندگي و سيره و اخلاق آن حضرت و تعاليمي كه از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، كار زيادي بشود». (39) تجسم آيات قرآن

« وجود اميرالمؤمنين (عليه السلام) از جهات متعدد و در شرايط گوناگون، براي همه نسلهاي بشر، يك درس جاودانه و فراموش نشدني است؛ چه در عمل فردي و شخصي خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در ياد خدا، و چه در مبارزه اش با

نفس و شيطان و انگيزه هاي نفساني و مادّي» (40)

« او تجسم حكومت الهي، تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين، تجسم « اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم« و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزديك مي كرد « كان يقرّب المساكين» و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مي داد. برجستني كه با پول و زور و بقيه وسايلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند، در نظر علي (ع) با خاك يكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ايمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانيت بود. با اين مبناهاي باارزش، اميرالمؤمنين كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره اميرالمؤمنين (ع) مي نويسند و كم نوشته اند و نتوانسته اند درست تصوير كنند و بهترين ها، معترف به عجز و تقصير خودشان هستند.» (41) سرمشق نوراني

« در مقام تنزل وجود، آن جاي كه عظمتهاي ملكوتي به واقعيتهاي عالم جسم و مُلك مي پيوندد و اين قالبهاي بشري، حامل آن معنويتها و روحها مي شود؛ آن وقت، هر حركت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، براي ماها كه عقب هستيم، يك سرمشق نوراني مي شود. اين كافي است كه بدانيم فاطمه زهرا (س) در چه اوجي و با چه عظمتي در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود. واقعا دختر پيامبر (ص) معماي ناگشوده ذهن بشر و معارف بشري است.» (42) مصداق لطف حق

« وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده الهي است. همين قدر مي دانيم كه اين بازمانده خاندان وحي و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. « السّلام عليك ايّها العلم المنصوب و العلم المصبوب

و الغوث و الرّحمه الواسعة وعدا غيرَ مكذوب» « او وعده الهي و مصداق مطلق خدا بر انسانيت و بشريت است. او مستوره و نمونه يي از اوليا و اصفيا و انبيا و برجسته ترين بندگان خداست. او نمايشگر مَبلغ فضل الهي بر بني آدم است. اينها چيزهايي است كه خود آنان بيان فرمودند. اگر ما بتوانيم در حد فهم قاصر و ناقص خمان، رشحاتي از اين گفته ها را درك كنيم و بفهميم، خيلي بُرد كرده ايم.» وديعه خدا

« شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقا و انصافا پس از پيامبران خدا و اولياي معصومين، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود. او وديعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهي بود. وقتي انسان او را مي ديد، عظمت بزرگان دين را باور مي كرد. نمي توان عظمت پيامبر (ص)، اميرالمؤمنين (ع)، سيدالشهداء (ع)، امام صادق (ع) و بقيه اوليا را حتي درست تصور كرد؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند.» (43)

او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگرِ گريان نيمه شب ها و روح بزرگ زمان ما بود. او، الگوي كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامي بود. او، به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. او ملت ايرا را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباوري بخشيد. او، صلاي استقلال و آزادگي را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دلهاي ملل تحت ستم جهان زنده كرد. او، در عصري كه همه دستهاي قدرتمند

سياسي براي منزوي كردن دين و معنويت و ارزشهاي اخلاقي تلاش مي كردند، نظامي بر اساس دين و معنويت و ارزشهاي اخلاقي پديد آورد و دولت و سياستي اسلامي بنيان نهاد.» (44) اسلام ناب مجسم

« ما امروز درباره امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابي مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگي و اخلاق و احساسات و تصميم گيري ها و نيز فاني براي خدا بود. خداي متعال هم به او پاداش داد. كاري كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كاري بي نظير بود.» (45) پي نوشت: (1) ترجمان كلام مقام معظم رهبري، همين مقاله، ذيل عنوان فرهنگ مستقل.

(2) (الي ان بعث اللَّه سبحانه محمدا ....9فهدا هم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة)، نهج البلاغه، خطبه اول

(3) زيارت اربعين، مفاتيح الجنان

(4) احزاب , 7

(5) احزاب , 23

(6) بيانات امام خميني (ره ) پس از فاجعه كشتار نوزدهم دي ماه 1356

(7) حديث ولايت، جلد 7ص ، 3/2/1370

(8) در محضر ولايت، دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ص 129 ، 29/9/1373

(9) حديث ولايت، جلد 6 ، ص 233

(10) حديث ولايت، ج 4 ، ص 249 ، 10/3/1369

(11) روزنامه جمهوري اسلامي ، 31/6/1374

(12) فرمايشات مقام معظم رهبري در ديدار با مردم تربت جام، 1378

(13) حديث ولايت ، ج5 ، ص 287

(14) روزنامه جمهوري اسلامي ، 20/4/1374

(15) حديث ولايت ، ج 4 ، 10/1/1369

(16) همان

(17) حديث ولايت ، ج 2 ، 5/7/1368

(18) حديث ولايت ، ج 4 ، ص 246 ، 10/3/1369

(19) همان ، ص 278 ، 23/4/1368

(20) حديث ولايت ، ج 1 ، ص 231 ، 23/4/1368

(21) حديث ولايت ، ج5 ، ص 177

(22) انفال ، 24

(23)

حديث ولايت ، ج 7 ، 29/1/1370

(24) حديث ولايت ، ج 6 ، ص 18 ، 5/9/1369

(25) حديث ولايت ، ج 1 ، ص 220 ، 14/4/1368

(26) حديث ولايت ، ج 4 ، ص 220 ، 4/3/1369

(27) حديث ولايت ، ج 6 ، ص 260 ، 1/12/1369

(28) حديث ولايت ، ج 2 ، ص 280

(29) سخنراني مقام معظم رهبري در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، 13/6/1370

(30) بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع 200هزار نفري جوانان ، 1/2/1379

(31) حديث ولايت ، ج 4 ، ص 247 ، 10/3/1369

(32) حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369

(33) حديث ولايت ، ج 4 ، ص 263 ، 10/3/1369

(34) همان ، ص 259

(35) حديث ولايت ، ج 4 ، ص 264 ، 10/3/1369

(36) حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369

(37) همان ، ص 229 ، 7/3/1369

(38) همان ، ص 145 ، 17/ 10/ 1369

(39) حديث ولايت، ج 2 ، ص 224 ، 24/7/ 1368

(40) حديث ولايت، ج 6 ، ص 197 ، 10/11/1369

(41) همان، ص 198

(42) حديث ولايت، ج 6 ص 145 ، 17/10/1369

(43) حديث ولايت، ج 1 ، ص 7 ، 17/3/1368

(44) همان، ص 13 ، 18/3/1368

(45) حديث ولايت، جلد 4 ص 274 ،

منبع:www.balagh.net

كتاب و كتابخواني از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي

كتاب و كتابخواني از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي از آنجا كه تغييرات اساسي و بنيادين در هر جامعه، وابستگي كامل به هم? نهادهاي فكري و فرهنگي آن جامعه دارد، و نيز به دليل اهميت كارآيي و شدت تأثيرگذاري اي كه در مسائل فرهنگي مشهود است، مي توان به اين درك و دريافت رسيد كه رهبران خردمند و جوامع ِ خواهان پيشرفت

و اعتلاء، همواره بايد نگران اوضاع فرهنگي خود باشند؛ چه آنكه هر تحول و جهش مطلوبي، در پرتو رشد فرهنگي حاصل مي شود و به بار مي نشيند.

خوشبختانه برخورداري فرهنگ ارزشمند ما از ريشه هاي قوي و مانا، نگرشها و پويشهاي فرهنگي ما را قدرت و استحكام فزاينده اي مي بخشد؛ زيرا ما با فرهنگي رشد كرده ايم كه تمامي جلوه هاي افتخارآفرينَش، نمودهاي راستين فرهنگي اند. نخستين جلو? باشكوه چنين ارزشي را مي توان در ابتداي برنامه هاي پيامبر عظيم الشأن اسلام يافت، كه رسالتش را با فرمان ِ «خواندن» از سوي خداوند آغاز مي كند و پي مي گيرد. در همين فرهنگ مقدس است كه خداوند يگانه، به قلم و حرمت آن سوگند ياد مي كند و معجز? جاودان? آخرين سفير الهي را يك كتاب آسماني تشكيل مي دهد.

اين نشانه هاي روشن، به افزود? پيشين? پُربار فرهنگي ما، يعني شمار كتابها و كتاب خانه ها و كتاب نگاران، و ظهور و وجود بزرگان و نام آوران و اهالي دانش و انديشه و بينش در عرص? شكوفايي تمدن و گسترش فرهنگ مطلوب، ما را متقاعد مي سازد كه «كتاب» را يكي از برترين، زيباترين و مهم ترين تجليات فرهنگي بدانيم و آن را از گران سنگ ترين پديده ها و ميراث بشري به شمار آوريم.

كتاب، حتي در روزگار پيشرفتهاي چشمگير بشر در عرصه هاي دانش و نوآوري و فرهنگ، نه تنها اهميت خود را از دست ننهاده، كه ابعاد گسترده تر و تازه تر و جلوه هايي پايدارتر يافته است. بي گمان، آنان كه گامهاي بلندي در وادي پيشرفتهاي گوناگون برداشته اند، هرگز با كتاب و كتابخواني بيگانه نبوده اند و يا اقبالي اندك بدان نداشته اند؛ بلكه مطالعه را به عنوان يك عنصر اصلي و ضروري در زندگي خود دانسته اند.

كتاب بايد والاترين جايگاه را در گستره هاي فردي

و اجتماعي دارا باشد؛ حال آنكه سوگمندانه و به دلايلي گوناگون، اكنون كتاب از چنين موقعيتي به شايستگي در جامع? ما برخوردار نيست و هنوز مطالعه به عنوان يك نياز دايمي براي همگان مطرح نمي باشد. اين مسئله، با توجه به چنان پيشين? درخشان و درك ضرورتها و نيازهاي اين زمان، درخور تأمل فراوان است و بازنگري آن بايد از اولويتهاي زندگاني ما باشد.

عنايت به اين مهم، به ويژه با اهتمام و تأكيدي كه مقام معظم رهبري به طور مداوم در زمين? رشد و گسترش فرهنگ كتاب و كتابخواني در جامعه دارند، از يك سو، و به مناسبت هفته كتاب و كتابخواني ، باعث فراهم آمدن اين مجموعه (حاوي گوشه هايي از نگرش رهبر معظّم انقلاب اسلامي به موضوع كتاب و كتابخواني) شد . اميد است كه تدوين اين مجموعه، دست ماي? انديشيدن ِ هر چه بيشتر به اهميت موضوع شود و شور و رغبت به مطالعه را در دلهاي همگان برانگيزاند و به زدودن گرد فراموشي يا غفلت از چهر? كتاب و كتابخواني مدد برساند؛ چندان كه كتاب هماره بر چكاد انديشه ها و دلها بدرخشد و پيوسته بر ستيغ زندگاني در تجلي و نورافشاني بماند.

(مجموعه كامل را مي توانيد از كتاب «كتاب و كتاب خواني در آيينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري» منتشره توسّط دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،مطالعه نماييد.) توليد و نشر كتاب

توليد و نشر كتاب را به تعبيري مي توان يكي از نمودهاي مهم رشد فرهنگي يك جامعه دانست. اين عرصه، آن چنان والا و ارجمند است كه هر چه در بيان ضرورت و اهميت آن سخن گفته شود، بسنده نخواهد بود. هم از اين روي، مسئوليت آنان كه بدين

مهم مي پردازند، نيز، هم بسيار است و هم حساس. رهپويان اين وادي فراخ و فخيم، مي بايد پيوسته چشم انداز كار سترگ خود را پيش چشم داشته باشند و با هوشمندي، دقت و ظرافت كامل، و نيز با درك نيازهاي فرد و جامعه، بذل توجه به گروههاي مخاطب خويش، مبادرت به توليد و نشر آثار نمايند.

بديهي است كه شناخت شرايط و موقعيتهاي زماني و مكاني و حتي توجه به رويدادهاي جهاني، مي تواند به ثمربخش شدن هر چه بيشتر نتايج كار مدد برساند. گام نهادن در چنين گستر? عظيمي، به نوآوري، خلاقيت و عرض? هنري آثار ماندگار نيازمند است؛ همچنان كه در سنگر توليد و انتشار، به عنوان خط مقدم جبه? فرهنگ، شركت در جهادي تدافعي، به منظور مقابله با حمله هاي پي درپي فرهنگي دشمنان، يك ضرورت محسوس و غير قابل انكار است.

در واقع، رزمندگان اين جبهه، بايد به طور همزمان در دو سنگر و خاكريز شركت جسته و با هوشمندي دست به ايثار بزنند: سنگر پاسداري از ارزشها و رفع نيازهاي داخلي، و خاكريز صف آرايي در برابر تهاجم دشمنان و رد شبهات و القائات بيگانگان. البته پويايي، پيوسته كاري و سخت كوشي اين گروه، در گرو حمايتهاي شايست? مسئولان بخشهاي فرهنگي كشور است. ضرورت آني، نياز هماره

گرچه اكنون كتابهاي فراواني با عناوين و موضوعات گوناگون انتشار مي يابد، اما هنوز در بسياري از زمينه ها كمبود آثار برجسته يا قابل قبول، به روشني محسوس است. رفع چنين نقيصه اي براي جامع? پوياي ما، يك ضرورت گوياست؛ به گونه اي كه انتشار كتاب در هم? موضوعات را بايستي يك ضرورت آني و يك نياز هميشگي دانست:

من مي خواهم از متفكران كشورمان خواهش بكنم كه به مسئله

ارائه و توليد كتاب خوب و لازم براي مردم، به چشم يك نياز فوري جامعه و كشورشان نگاه كنند. اگرچه به بحمد الله ما كتاب خوب در جامعه مان داريم، ليكن جاي خالي و كمبود هم بسيار داريم. خيلي از كتابها را ما نداريم. خيلي از موضوعات هست كه دربار? آنها چيزي نداريم، يا چيز قابل عرضه اي نداريم. در حالي كه ديگران در كشورهاي ديگر در زمين? موضوعات گوناگون، گاهي دهها هزار عنوان كتاب و تأليف دارند، اما دربار? همان موضوعات، تعداد كتابهايمان انگشت شمار است! ...حتي در موضوعاتي كه ما در آنها سابقه و خبرگي و زمينه هاي زياد آگاهي و دانش را هم داريم، تعداد كتابهايمان اندك است. حقيقتاً در زمين? ارائه موضوعات لازم، كار شايسته اي در گذشته نكرده ايم. كتاب را به صورت يك چيز لوكس و تشريفاتي و مخصوص يك عد? خاص نگريستيم؛ نه به صورت يك وسيل? لازم براي هم? مردم.

مقام معظم رهبري پس از بيان اين مسئل? مهم، بر تلاش گسترده به منظور رفع اين نقيصه تأكيد مي كنند:

ما بايد اين نقيصه را جبران كنيم؛ هم به عهد? مؤلفان و محققان و نويسندگان و هنرمندان تكليف سنگيني در اين زمينه بار هست، و هم به عهد? دست اندركاران تهيه و توليد كتاب و نشر و دستگاههايي كه آنها را پشتيباني مي كنند.

در حالي كه افراد ناهماهنگ با انقلاب، مجد ّانه با توليد و نشر آثار خويش، حجم گسترده اي از انديشه هاشان را در گستر? جامعه مي پراكنند، آيا ما خوديها در برابر اين غريبه ها نبايد به توليد انبوهي از كالاهاي فرهنگي _ از جمله كتاب _ به گونه اي سنجيده و گسترده و به طور مستمر بپردازيم؟

آن كساني كه هماهنگ

با انقلاب نيستند، دستشان باز است؛ ترجمه مي كنند و رمان و نمايشنامه و تاريخ مي نويسند؛ تحقيق جامعه شناسي عرضه مي كنند ...كه آدم مبهوت مي ماند از اينكه اين همه كتاب دارد عرضه مي شود. آماري كه ما از عرض? كتاب در جمهوري اسلامي داريم، بخش مهمش اينهاست. اينها متعلق به ما نيست؛ اينها غريبه است. بسياري از كتابها بود كه در رژيم گذشته به خاطر آن گرايشهاي چپ و ديگر مسائل، ممنوع الترجمه بود و از چاپ آنها جلوگيري مي شد؛ ولي الان به بركت آزادي در نظام جمهوري اسلامي، آزادانه ترجمه مي شود! خيلي خوب، بشود، ما حرفي هم نداريم؛ تا آنجايي كه متعرضانه نباشد، اشكالي ندارد؛ اما در كنارش ما بايستي كتاب بدهيم. اهميت توليد كتاب

نقش ارزشمند كتاب و اهميت توليد كتاب به اندازه اي است كه در هر فرصتي بايد آن را شايست? يادآوري دانست. مقام معظم رهبري ضمن بيان نكته اي تاريخي، به اين مسئل? مهم چنين اشاره مي كنند:

از ورود ناپلئون به مصر _ كه يك چاپ خانه هم با خودش آورد _ ببينيد استعمارگران چگونه عمل مي كردند، ما چگونه عمل مي كنيم. آن روزي كه ناپلئون به مصر آمد، فقط يك سردار جنگي بود؛ امپراتور نبود و هنوز سلطنت و حكومت نداشت. او به عنوان يك نيروي اشغالگر و معارض با انگليس، در آنجا پايگاه درست كرد و با خودش يك چاپ خانه آورد. مسئل? چاپ و نوشتن و كتاب، اين قدر اهميت دارد. ناپلئون با خودش چاپ خانه وارد مصر كرد... فرانسويها تقريباً دو سال در مصر بودند و در اين مدت، دو يا سه مجله منتشر كردند. در حقيقت، روشن فكري عربي مصري، از زمان ناپلئون شروع شد. سرمايه گذاريهاي فرهنگي

هر

چه در زمين? رشد فرهنگ و نشر خواندنيهاي مفيد بيشتر سرمايه گذاري شود، و هر چه بودجه و امكانات در اين راه به كار گرفته شود، گرچه شايد در آغاز توجيه اقتصادي نداشته باشد و تنها، مصرف كنند? هزينه ها جلوه كند، اما در نهايت، به رشد و اعتلاي فرهنگ و به سود افراد جامعه خواهد بود:

در كار فرهنگي نبايد مسئل? پول و بودجه، يك مشكل عمده به حساب آيد؛ به اين معنا كه مشكلات و نقايص فرهنگي را در رديف نيازهاي بودجه اي و در آخرهاي ليست قرار ندهيم؛ بلكه در اولهاي ليست _ اگر نگوييم در رديف اول _ قرار بدهيم. اگر درست فكر بكنيم، اين به صرف? اقتصادي مملكت هم است. يعني از اينكه بودجه و امكانات بيشتر را به كارهاي فرهنگي _ به خصوص فرهنگ آموزشي _ متوجه كنيم، كشور زيان نخواهد كرد؛ زيرا كه خود اين براي آيند? كشور توليد امكانات مي كند. سياست گذاري در عرص? ادب و هنر

به طور كلي در كار توليد و نشر آثار _ به ويژه در زمينه هاي ادبي و هنري _ يك سياست گذاري اصولي، روشن و مدون، به منظور اعتلاي كار، شناخت نقصها و كمبودها و يافتن راهكارهاي ارائ? بهتر آثار، و نيز به منظور كسب آمادگي كامل براي اجرا، ضرورتي انكارناپذير مي يابد:

ادبيات و هنر انقلاب، براي رشدش، تعليماتش، جهت گيريهايش، و براي شناخت كمبودها و تدبيري براي پُر كردن آنها، يك سياست گذاري كلي لازم دارد. بررسي شود كه ما امروز در چه زمينه هايي از هنر كمبود داريم؛ كجاي ادبيات ما نقص دارد؛ چگونه مي شود اين نقصها را برطرف كرد؛ از چه دستگاهي مي شود كمك گرفت؛ چه مديريتهايي بايد سر كار باشند. ...بنابراين،،

تصميم گيري روي سياستهاي كلي ادبيات و هنر، يكي از كارهاست. سياست چاپ و نشر

در زمين? چاپ و انتشار كتاب هم طبعاً بايد خط مشي مشخص و جهت گيريهاي سنجيده اي وجود داشته باشد. حال آيا سياست مدو ّني در اين زمينه وجود دارد يا نه؟ پاسخ اين پرسش را از بيان مقام معظم رهبري مي خوانيم:

اينكه آيا سياستي وجود دارد يا نه، اين را قاعدتاً بايد وزارت ارشاد به شما بگويد و پاسخ دقيق را آنجا به شما خواهند داد. من بعيد هم مي دانم كه هيچ سياستي نباشد؛ قاعدتاً در اين زمينه سياستها و خط مشيها و جهت گيريهايي هست. البته هر چه بگذرد، طبيعتاً بهتر خواهد شد. من حالا كه نگاه مي كنم، از نوع كتابهايي كه دارد عرضه مي شود، نوع مطالب? مردم و رغبت و تقاضاي آنان را حس مي كنم. من از بعضي از ناشران مي پرسيدم كه فروشتان چطور است، پاسخهايي كه مي دادند، براي ما روشن مي كند كه مردم به چه چيزهايي بيشتر رغبت دارند؛ كه حالا ممكن است بعضي از اينها هدايت شده باشد؛ يعني دستگاه فرهنگي كشور، مردم را به سمت علاق? خاصي و به نوعي از كتابها هدايت كرده باشد؛ اما ممكن هم هست كه نه، بدون هدايت آنها باشد و خود مردم خواسته باشند. به هر تقدير، يك جهت گيري كلي نسبتاً مطلوبي مشاهده مي شود.

ما در زمين? كتاب چند تكليف مهم بر عهده داريم. يك تكليف اين است كه كتاب ِ خوب توليد كنيم و در صحنه ها و عرصه هاي فكري مختلف، كتاب به وجود بياوريم؛ ...يعني كل كشور و طبق? اهل فرهنگ كشور چنين تكليفي دارند.

ما الان در زمينه هاي گوناگون دچار كمبود كتابيم. البته حجم كتاب بالا رفته

است، ...ولي باز هم كتاب كيفي كم داريم. منظورم كتاب علمي متخصصان نيست؛ نه، همين كتابهايي را كه عام? مردم احتياج دارند بدانند؛ چه كتابهايي در بخشهاي مختلف ديني، از عقايد و تاريخ دين و امثال آن گرفته، چه كتابهاي سياسي و كتابهاي مربوط به مسائل اجتماعي و مسائل تاريخي. ما راجع به اينها كتاب سنگين و وزين و متقن _ كه انسان خاطرجمع باشد اين كتاب در اختيار مردم قرار مي گيرد و سطح فكر را بالا مي برد _ كم داريم. بايستي ما اينها را تكثير كنيم، تا قدرت انتخاب براي مردم به وجود بيايد. ...فرضاً شما وارد كتاب فروشي مي شويد، مي گوييد كه در فلان زمينه _ مثلاً تاريخ مشروطيت _ كتاب مي خواهم. شما را به دو، سه كتاب ارجاع مي دهند؛ مي بينيد كه يكي از آن كتابها طولاني است، يكي خوش قلم نيست، يكي يك مشكل ديگر دارد؛ خوشتان نمي آيد و رها مي كنيد. ما بايد به قدري در اين زمينه هاي خاص كتاب داشته باشيم كه هر مراجعه كننده اي غايت و مطلوب خود را آنجا پيدا كند. بايد كتاب كوتاه، بلند، آسان و عميق داشته باشيم. بايد تنوع در موضوعات و تنوع در كتابهاي داراي موضوع واحد داشته باشيم؛ البته همه هم متقن و صحيح باشد، كه ما متأسفانه اين را نداريم. ذهنها بايستي از اين جهت بتوانند خودشان را آن چنان كه ممكن است، از اين سرچشمه سيراب كنند.

به مسئل? هنر و زيبايي خيلي اهميت بدهيد؛ نگوييد اهميتي ندارد. در چاپ، در حروف چيني، در صفحه بندي، در چگونگي آرايش و نقطه گذاري مطالب و تنظيم صفحات و ايجاد فاصله هاي مناسب بايد دقت كرد. حتي با انتخاب حروف زيبا، شما مي توانيد تأثير

بيشتري براي مطلب و فكر خودتان تدارك ببينيد.

در فراهم آوردن آثار، بايد دو نياز يا دو جنب? مهم را در كشور ما در نظر گرفت. ...يكي عبارت است از شناسايي نياز فعلي... كشور و جامعه در بخشهاي مختلف و تأمين آن، و دوم كمك به پيشرفت دانش در سطح جهان و آوردن ارمغانهاي نو و هديه كردن آن به بشريت؛ هر دو با هم بايد مورد توجه قرار بگيرد.

اگر ما فقط غرق در نيازها شديم و محققان و مؤلفان دانشمند و انسانها و مغزهاي كارآمد ما از نوآوري غفلت كردند، عقب خواهيم ماند. البته به بشريت لطمه مي خورد، چون جزئي از بشريت هستيم؛ اما به ما هم لطمه خواهد خورد و پيام ما هم ناگفته خواهد ماند.

توليد كتاب خوب، در واقع گام مؤثري براي ترغيب مردم به مطالعه است. در اين زمينه، هم بايد از «هنر» بهره گرفت و هم از «هنرمندان و نويسندگان»، تا امكان ارائ? كتاب به برترين شكل و شيو? ممكن و با بهترين كيفيت و محتوا فراهم آيد و در نتيجه، كتاب و مطالعه جايگاه واقعي خود را در جامعه بيابد:

نفس عرض? كتاب، نفس كشاندن مردم به ميدان مطالع? كتاب، كار مفيدي است. كوشش كنيد كه... بيشتر به كيفيت پرداخته بشود. ...ارائ? نوع كتاب، ...موضوعاتي كه ارائه مي شود، همه اش مؤثر است. ...بايستي بهترين كارها را از لحاظ نحو? ارائه، هنر و قالب انتخاب كرد؛ والّا اگر شما به وجود محتوا و به قالب اهميت نداديد، فرهنگ مملكت زيان خواهد ديد.

...جوانان هنرمند را دعوت كنيد، دستشان را بگيريد و بگوييد شما خودتان ببينيد چه كار مي توانيد بكنيد. بيايند طرحهايتان را ببينند و

بگويند ما چه كم داريم. گسترش شمارگان نشر

بي گمان كتابخواني به عنوان يك پديد? عظيم و سنت فرهنگي رو به رشد و رايج، بايد چنان گسترش شتابناكي بيابد كه منجر به افزايش رو به تزايد ِ شمارگان نشر كتاب شود:

تكليف بعدي اين است كه كتابخواني به عنوان يك سنت رايج دربيايد و همه در كشور كتابخوان بشوند... و كتاب به يك عده از افراد جامعه اختصاص پيدا نكند. ...بعضي از ناشران به من مي گفتند كه ما تشكر مي كنيم از اينكه مي بينيم فرهنگ كتابخواني توسعه پيدا كرده است و مردم به كتاب تمايل بيشتري نشان مي دهند. ...البته اگر ما به آن حدي برسيم كه مورد نظر من است، آن وقت بايستي تعداد كتابهايي كه هر بار چاپ مي شود، از دو هزار و پنج هزار و ده هزار، به دويست هزار و سيصد هزار برسد؛ يعني اين گونه بايستي كتاب در جامعه پخش بشود. ...از اين شصت ميليون جمعيتي كه امروز هستيم، تعداد كثيري هستند كه اينها اهل كتاب اند، اهل سوادند و بيشتر هم خواهند شد؛ رو به تزايد است. اگر همه كتابخوان بشوند، ما بايستي كتاب زيادي در دسترس اينها داشته باشيم.

منبع: سايت باشگاه انديشه

خصوصيّات شعر حافظ

خصوصيّات شعر حافظ مقام معظم رهبري(مد ظله العالي) درباره خصوصيّات شعر حافظ مي فرمايند:

برخي از خصوصيّات شعر حافظ را من عرض مي كنم. 1- قدرت تصوير

يكي از خصوصيات شعر حافظ، قدرت تصويرهاست و اين از چيزهايي است كه كمتر به آن پرداخته شده است.

تصوير در مثنوي چيز آسان و ممكني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در كتاب هاي مثنويش مشاهده مي كنيد، كه طبيعت را چه زيبا تصوير مي كند. اين

كار در غزل كار آساني نيست، بخصوص وقتي كه غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محكم و با لطافت هاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديك به اعجاز است، چند نمونه اي از تصويرهاي شعري حافظ را من مي خوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري حافظ گمان مي كنم كمتر كار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف مي پردازد:

در سراي مغان رفته بود و آب زده

نشسته پير و صلايي به شيخ و شاب زده

سبوكشان همه در بندگيش بسته كمر

ولي زترك كله چتر بر سحاب زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده

عذار مغبچگان راه آفتاب زده

گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت

زجرعه بر رخ حور و پري گلاب زده

تا مي رسد به اينجا كه:

سلام كردم و با من به روي خندان گفت

كه اي خماركش مفلس شرابزده

چه كسي هستي و چكاره اي و چگونه اي، سوال مي كند تا مي رسد به اينجا:

وصال دولت بيدار ترسمت ندهند

كه خفته اي تو در آغوش بخت خواب زده

پيام شعر را ببينيد چقدر زيبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحكام لفظي كه حقيقتا كم نظير است هم از لحاظ استحكام لفظي و هم در عين حال، اينگونه تصويرگري سراي مغان و پير و مغبچگان را نشان مي دهد و حال خودش را تصوير مي كند، تصويري كه انسان در اين غزل مشاهده مي كند چيز عجيبي است و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف :

دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت

به من راه نشين باده مستانه زدند

يك ترسيم بسيار روشن از آن چيزي است كه در يك مكاشفه يا در يك الهام ذهني

يا در يك بينش عرفاني به شاعر دست داده است و احساس مي كند كه اين را به بهترين زبان ذكر مي كند و اگر ما قبول كنيم - كه قبول هم داريم- كه اين پيام عرفاني است و بيان معرفتي از معارف عرفاني، شايد حقيقتا آن را به بهتر از اين زبان به هيچ زباني نشود بيان كرد.

تصويرگري حافظ يكي از برجسته ترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشته اند و چون درباره اش زياد بحث شده من تكرار نمي كنم. 2- شورآفريني

از خصوصيات ديگر زبان حافظ شور آفريني آن است. شعر حافظ شعري پر شور است و شورانگيز. با اينكه در برخي از اشكالش كه شايد صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بي حالي است، اما شعر حافظ شعر شور انگيز و شورآفرين است.

سخن درست بگويم نمي توانم ديد

كه مي خورند حريفان و من نظاره كنم

****

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد

****

ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم

اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما

****

حاشا كه من به موسم گل ترك مي كنم

من لاف عقل مي زنم اين كار كي كنم

اين شعار، سراسر شعر و حركت و هيجان است و هيچ شباهتي به شعر يك انسان بي حال افتاده و تارك دنيا ندارد. همين شعر معروفي كه اول ديوان حافظ است و سرآغاز ديوان او نيز مي باشد:

الا يا ايهاالساقي ادر كاسا وناولها

كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها

نمونه بارزي از همين شور آفريني و ولولهآفريني است و اين يكي از خصوصيات شعر حافظ است. 3- استفاده ي گسترده از مضامين

خصوصيت ديگرش اين است كه شعر حافظ سرشار از مضامين و آن

هم مضامين ابتكاري است. خواجه مضامين شعراي گذشته را با بهترين بيان و غالبا بهتراز بيان خودشان ادا كرده است. چه مضامين شعراي عرب و چه شعراي فارسي زبان پيش از خودش مثل سعدي و چه شعراي معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجي كه گاهي مضموني را از آنها گرفته و به زيباتر از بيان خود آنها، آن را ادا كرده است. اينكه گفته مي شود در شعر حافظ مضمون نيست، ناشي از دو علت است : يكي اينكه مضامين حافظ آنقدر بعد از او تكرار و تقليد شده است كه امروز وقتي ما آن را مي خوانيم به گوشمان تازه نمي آيد. اين گناه حافظ نيست. در واقع اين مدح حافظ است كه شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تكرار كرده اند و گرفته اند و تقليد كرده اند كه امروز حرفي تازه به گوش نمي آيد، دوم اينكه زيبايي و صفاي سخن خواجه آنچنان است كه مضمون در آن گم مي شود، بر خلاف بسياري از سرايندگان سبك هندي كه مضامين عالي را به كيفيتي بيان مي كنند كه زيبايي شعرلطمه مي بيند البته اين نقص آن سبك نيز نيست. آن هم در جاي خود بحث دارد و نظر هست كه اين خود يكي از كمالات سبك هندي است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بيان شده كه خود مضمون گويي به چشم نمي آيد. 4- كم گويي و گزيده گويي

كم گويي و گزيده گويي خصوصيت ديگر شعر حافظ است، يعني حقيقتا جز برخي از ابيات يا بعضي از غزليات و قصايدي كه غالبا هم معلوم مي شود كه مربوط به اوضاع و احوال

خاص خودش يا مدح اين و آن مي باشد، در بقيه ديوان نمي شود جايي را پيدا كرد كه انسان بگويد در اين غزل اگر اين بيت نبود بهتر بود، كاري كه با ديوان خيلي از شعرا مي شود كرد.

انسان ديوان هاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ مي خواند و مي بيند در قصيده اي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يك دست تر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نمي تواند پيدا كند. 5- شيريني بيان

رواني و صيقل زدگي الفاظ، تركيبات بسيار جذاب و لحن شيرين زبان يكي از خصوصيات اصلي شعر حافظ است. بيان او بسيار شبيه به خواجو است. گاه انسان وقتي شعر خواجوي كرماني را مي خواند، مي بيند كه خيلي شبيه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرينه بيان حافظ در هيچ ديوان ديگري از دواوين شعر فارسي تاآنجايي كه بنده ديده ام و احساس كرده ام مشاهده نمي شود.

بعضي حافظ را متهم به تكرار كرده اند، بايد عرض كنم تكرار حافظ، تكرار مضمون نيست، تكرار ايده ها و مفاهيم است. يك مفهوم را به زبان هاي گوناگون تكرار مي كند، نمي شود اين را تكرار مضمون ناميد. 6- موسيقي گوش نواز

موسيقي الفاظ حافظ و گوش نوازي كلمات آن نيز يكي ديگر از خصوصيات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامي كه به طرز معمولي خوانده مي شود گوش نواز است. چيزي كه در شعر فارسي نظيرش انصافا كم است. بعضي از غزليات ديگر هم البته همين گونه است. در معاصرين و خواجو نيز همين طور است. بسياري از غزليات سعدي بر همين سياق است. بعضي از مثنويات نيز چنين اند، اما در حافظ اين يك

صبغه كلي است و كثرت ظرافت ها و ريزهكاري هاي لفظي از قبيل جناس ها و مراعات نظيرها و ايهام و تضادها، الي ماشاءالله. شايد كمتر بتوان غزلي يافت كه در آن چند مورد از اين ظرافت ها و ريزه كاري ها و ترسيم ها و صنايع لفظي وجود نداشته باشد:

جگر چون نافه ام خون گشت و كم زينم نمي بايد

جزاي آنكه با زلفت سخن از چين خطا گفتم 7- رسايي بيان

يكي ديگر از خصوصيات شعر حافظ رواني و رسايي آن است كه هر كسي با زبان فارسي آشنا باشد شعر حافظ را مي فهمد. وقتي كه شما شعر حافظ را براي كسي كه هيچ سواد نداشته باشد بخوانيد راحت مي فهمد:

پرسشي دارم زدانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

هيچ ابهامي و نكته اي كه پيچ و خمي در آن باشد مشاهده نمي شود. نو ماندن زبان غزل به قول يكي از ادبا و نويسندگان معاصر مديون حافظ است و همين هم درست است.

يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است كه شباهتي به حافظ مي رساند، نمي گويم اگر كسي درست نسخه حافظ را تقليد كند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبك ها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي كه شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي مي كند. 8- بكاربردن كنايه

خصوصيت ديگر به كار بردن معاني رمزي و كنايي است كه اين هيچ شكي درش نيست. يعني حتي كساني كه شعر حافظ را يكسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه مي داند و هيچ معتقد به گرايش عرفاني در حافظ نيستند (واقعا اين

جفاي به حافظ است) هم در مواردي نمي توانند انكار كنند كه سخن حافظ سخن رمزي است يعني كاملا روشن است كه سخن حافظ اينجا به كنايه و رمز است:

نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشد

اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد 9- استفاده از لهجه ي شيرازي

خصوصيات لفظي بسياري در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چيزهاي ديگري كه به نظرم رسيد و جا دارد پيرامون آن كار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلي است، يعني از لهجه شيرازي. حافظ در شعرهاي بسيار باعظمت خود از اين موضوع استفاده كرده است و موارد زيادي از اين نمونه رامي توان در ميان اشعار او مشاهده كرد. براي مثال استفاده "به" به جاي "با:"

اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد

من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم

كه تا امروز هم اين "به" در لهجه شيرازي موجود است.

يا در اين بيت:

در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم

كاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما

و موارد ديگري هم از اين قبيل وجود دارد. مثلا در اين غزل معروف حافظ:" صلاح كار كجا و من خراب كجا" كه كجا در اينجا رديف است و "ب" قبل از رديف كه حرف روي است بايد ساكن باشد. در حالي كه در مصرع بعد مي گويد:

"ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا" الان هم وقتي شيرازي ها حرف مي زنند همين طور مي گويند، يعني از لهجه شيرازي كه لهجه محلي است استفاده كرده و آن را در قافيه بكار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است كه اگر بخواهم باز هم در اين زمينه

حرف بزنم نيز بحث بسيار است.

منبع: http://khamenei.parsiblog.com

حافظ از منظر مقام معظم رهبري

حافظ از منظر مقام معظم رهبري اشاره:

آيت الله العظمي خامنه اي(حفظه الله) در ? ???آبان ماه سال?? ?درآيين گشايش كنگره جهاني بزرگداشت حافظ، اين غزلسراي نامي در شيراز، به زيبايي وشيوايي گوشه ها و زوايايي از آثار نظم اين شاعر هميشه نامدار قرن هشتم هجري را بيان كردند. اين مقاله مروري بر تفسير و شرح گوشه هاي پيدا و پنهان شعر و زندگي اين شاعر گرانسنگ، از منظر رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، مي باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدالله و الصلوه علي رسول الله و علي آله الطاهرين المعصومين

به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد

تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند

كسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد

به حق صحبت ديرين كه هيچ محرم راز

به يار يك جهت حق گزار ما نرسد

هزار نفش برآمد ز كلك صنع و يكي

به دلپذيري نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار كائنات آرند

يكي به سكه صاحب عيار ما نرسد

دريغ قافله عمر كانچنان رفتند

كه گردشان به هواي ديار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم كه شرح قصه او

به سمع پادشه كامكار ما نرسد

بهترين فاتحه سخن، در بزرگداشت اين عزيز هميشگي ملت ايران و گوهر يگانه فرهنگ فارسي، سخني از خود او بود كه اين غزل به عنوان ابراز ارادتي به خواجه شيراز، بزرگ شاعر تمامي قرون و اعصار، در حضورشماعزيزان برادران و خواهران و ميهمانان گرامي خوانده شد.

حافظ درخشانترين ستاره فرهنگ فارسي است: در طول اين چند قرن تا امروز هيچ شاعري به قدر حافظ دراعماق و زواياي ذهن و دل ملت ما نفوذ نكرده است.

او شاعر تمامي قرن هاست

و همه قشرها از عرفاي مجذوب جلوه هاي الهي تا اديبان و شارعران خوش ذوق، تا رندان بي سر و پا و تا مردم معمولي هركدام درحافظ، سخن دل خود را يافته اند و به زبان اوشرح وصف حال خود راسروده اند شاعري كه ديوان او تا امروز هم پر نشرترين و پر فروش ترين كتاب بعد از قرآن است و ديوان او در همه جاي اين كشور و در بسياري از خانه هاي يا بيشتر خانه ها با قداست و حرمت در كنار كتاب الهي گذاشته مي شود.

شاعري كه لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقوله اي زبده ترين و موجزترين و شيرين ترين گفته را دارد.

البته در جامعه ما و در بيرون از كشور ما درباره حافظ سخن ها گفته اند و قلم ها زده اند و به ده ها زبان ديوان او را برگردانده اند، صدها كتاب در شرح حال او يا ديوان شعرش نوشته اند، اما همچنان حافظ ناشناخته مانده است.

اين را اعتراف مي كنيم و بر اساس اين اعتراف بايد حركت كنيم و اين كنگره بزرگترين هنرش انشاء الله اين خواهد بود كه اين حركت گامي به جلو باشد.

در اين كنگره اساتيد بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضيلتان و افراد صاحب نظر به حمدالله بسيارند. بايد بگويند و بسرايند و بنويسند و پس از اين جلسه هم بايد اين حركت ادامه پيدا كند. ما حافظ را فقط به عنوان يك حادثه تاريخي ارج نمي نهيم ، بلكه حافظ همچنين حامل يك پيام و يك فرهنگ است.

دو خصوصيت وجود دارد كه ما را وا مي دارد از حافظ تجليل كنيم و ياد او را زنده نگاه داريم، اول زبان فاخر او

كه همچنان بر قله زبان و شعرفارسي ايستاده است و ما اين زبان را بايد ارج بنهيم و از آن معراجي بسازيم به سوي زبان پاك، پيراسته، كامل و والا، چيزي كه امروز از آن محروميم.

دوم، معارف حافظ كه خود او تاكيد مي كند كه از نكات قرآني استفاده كرده است. قرآن درس هميشگي زندگي انسان است و شعر حافظ مستفاد از قرآن مي باشد.

حافظ خود اعتراف دارد كه نكات قرآني را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتواي شعر حافظ آنجا كه از جنبه بياني محض خارج مي شود و قدم در وادي بيان معارف و اخلاقيات مي گذارد يك گنجينه و ذخيره براي ملت ما و ملت هاي ديگر و نسل هاي آينده است. چرا كه معارف والاي انساني مرز نمي شناسد. از اين روز بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ قرآني و اسلامي و ايراني است و نيز بزرگداشت آن انديشه هاي نابي است كه در اين ديوان كوچك گردآوري شده و به بهترين و شيواترين زبان، بيان گرديده است.

من مايل بودم كه امروز حداقل بتوانم بحثي مورد قبول در اين مجمع داشته باشم.ارادت به حافظ و احساس مسووليت در مقابل پيام حافظ و جهان بيني و زبان او مرا به شركت در اين اجتماع و همكاري با شما وا مي دارد. اما وقت محدود و گرفتاري ها به من اجازه نمي دهد، آنچنان كه دلخواه يك دوستدار حافظ است درباره او سخن بگويم، در استعجال با استمداد از حافظه و حافظ مطالبي را آماده كرده ام كه عرض مي كنم.

بحث را در سه قسمت مطرح خواهم كرد: يك قسمت در باب شعر حافظ، قسمت ديگر در باب جهان بيني حافظ و قسمت

سوم در باب شخصيت او.

آنچنان كه من از ديوان حافظ و از مجموعه سخن او برداشت مي كنم، شعر حافظ دراوج هنر فارسي است و از جهات مختلف در حد اعلاست. اين بحث كه بهترين شاعر فارسي كيست، تا كنون بحث بي جوابي مانده است و شايد بعد از اين هم بي جواب بماند. اما مي توان ادعا كرد كه به اوج سخن حافظ، يعني به اوجي كه در سخن حافظ هست، هيچ سخنسراي ديگري نرسيده است. نه اينكه مرتبه شعر حافظ در همه غزليات و سروده ها در مرتبه اي والاتر از ديگران است، بلكه به اين معنا كه در بخشي از اين مجموعه گرانبها و نفيس اوجي وجود دارد كه شبيه آن را در كلام ديگران مشاهده نمي كنيم. غزل به طور طبيعي شعر عشق است. هر نوع غزل، چه عارفانه و چه غير عارفانه، بيان لطيف ترين احساسات انسان متعهد است و به طور طبيعي نمي تواند از شيوه ها و اسلوب ها و كلماتي استفاده كند كه به سخافت شعر خواهد انجاميد. چيزي كه در قصيده و مثنوي به راحتي مي توان از آن بهره برد، لذا شما مي بينيد كه سعدي بزرگ استاد سخن، سخايي را كه در بوستان نشان مي دهد در غزليات خودش نمي تواند نشان بدهد. اين طبيعت زبان غزل است و هر شاعري ناگزير در غزل محدوديت هايي دارد، حالا اگر نگاه كنيد به تشبيه ها و نسيب هايي كه شعرا معمولا در مقدمات قصايد داشته اند، در گذشته كمتر قصيده اي بود كه از تشبيب و نسيب، يعني از همان ابيات عاشقانه اي كه شاعر درابتداي قصيده مي سرود خالي باشد، خواهيد ديد كه هيچكدام از اين ابياتي كه به عنوان تشبيب در مقدمه

و طليعه قصايد سروده شده، نتوانسته است كار يك غزل را در بين مردم بكند، با اينكه غزل است نه هرگز خواننده اي با آن آوازي سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقي به كار رفته است. با اين حال طنطنه قصيده مانع آن شده است كه لطف و لطافت غزل را داشته باشد. به نظر مي رسد لطافت و نازكي در غزل به طور طبيعي با طبيعت استحكام و محكم بودن شعر در قصيده منافات دارد. اما اگر ما شعري پيدا كرديم كه با وجود غزل بودن از لحاظ استحكام الفاظ كوچكترين نقيصه اي نداشته باشد اين شعر، برترين شعر است.

اگر غزلي را ما يافتيم كه علاوه بر لطف سخن و لطافت كلمات ازيك استحكام و استواري هم برخوردار بود به طوري كه بتوان جاي كلمه اي از كلمات آن را عوض كرد يا چيزي بر آن افزود يا چيزي از آن كاست بايد قبول كنيم كه اين غزل در حد اوج است و در ديوان حافظ از اين قبيل اشعار بسيار است.

منبع: www.farsculture.gov.ir

خصوصيات مهم امام راحل از ديدگاه مقام معظم رهبري

خصوصيات مهم امام راحل از ديدگاه مقام معظم رهبري 1. امام بزرگوار ما، مجسمه اي از ارزش هاي انقلاب ما بود... او اسلام انقلابي مجسّم، اسلام ناب مجسّم در زندگي و اخلاق و احساسات و تصميم گيري ها و نيز فاني براي خدا بود. خداي متعال هم به او پاداش داد. كاري كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت ، كاري بي نظير بود.(1)

2. رهبر حكيم و فقيه كه عبد صالح و الگوي مسلماني بود، خود پيشاهنگ اين حركت «منظور حركت به سوي استقرار شريعت» در ايمان و عمل شد

و اين ايمان، جان او را چنان لبريز كرده بود، كه توانست دل هاي بي ايمان و ظرف هاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنه هاي عمل، لبريز و سيراب كند و فروغ ايمان و اميد او، ديوارهاي قطور يأس و بي ايماني را بشكافد و فضاي مبارزه و عمل را پُر كند.(2)

3. امام راحل مردي بود كه در راه آرمان هاي بزرگ و در راه تكليف شرعي، هيچ مشكلي نمي توانست مانع راه او بشود.

4. مرد مسنّي در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان «1356»، وقتي كه فرزند فاضل و برجسته اش از دنيا رفت «مرحوم سيّد مصطفي» جمله اي كه از او نقل شد اين بود كه «مرگ مصطفي از الطاف خفيّة الهي است»... ببينيد چه قدر عظمت مي خواهد در يك انسان! اين مصيبت ها و اين سختي ها و اين شدت هايي كه در دوران انقلاب بر اين مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواري آنها را تحمل كرد، ريشه اش در همين عظمت روحي است كه در مقابل مرگ عزيزي اين چنين، چنين برخوردي پيدا مي كند.

5. آنچه كه در دورة بعد از تشكيل نظام اسلامي، از ابعاد وجودي امام مشاهده شد، به مراتب مهم تر و عظيم تر بود از آنچه كه قبلاً ديده شده بود، زيرا در دوران حكومت، هم رهبر و زمامدار بود و هم يك زاهد و عارف. تركيب اين دو با هم، از آن كارهايي است كه جز در پيامبراني مثل داود، سلمان، سليمان، حضرت محمد - صلي الله عليه و آله - و برخي لذا و حياي خاص

الهي مثل حضرت علي - عليه السلام- نمي توان يافت.

6. در چهرة يك حاكم و زمامدار و رهبر، امام بزرگوار مردي هوشيار با شهامت، با تدبير، با ابتكار و دريادل بود؛ امواج سهمگين در مقابل او چيز كم اهميتي محسوب مي شدند؛ هيچ حادثة سنگيني نبود كه بتواند او را شكست بدهد؛ او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند.

7. او معتقد به مردم بود؛ حقيقتاً به آراء مردم اعتقاد داشت... به مردم از صميم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق مي ورزيد و آنها را دوست مي داشت. امام به مردم اعتماد داشت و به آراء مردم احترام مي گذاشت.

8. آنچه در زمامداران مختلف عالم، ماية امتياز آنها مي شد، اغلب آن صفات را، ما در امام مجتمع مي ديديم. او، هم عاقل بود، هم دورانديش بود، هم محتاط بود، هم دشمن شناس بود، هم به دوست اعتماد مي كرد، هم ضربه اي را كه به دشمن وارد مي كرد، ضربة قاطع وارد مي كرد. همة آن چيزهايي كه براي يك انسان لازم است تا بتواند در چنين جايگاه حساس و خطيري انجام وظيفه كند و خدا و وجدان خود را راضي بكند، در اين مرد جمع بود.

9. بُعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع يك انسان مقتدر و يك انسان با اراده بود... امّا همين انسان، در چهرة زندگي شخصي و خصوصي خود، وقتي انسان آن جا را نگاه مي كند، او را در چهرة يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنيا مي بيند.

10 . آن بزرگوار براي خود، زخارف دنيوي و ذخيره و افزون طلبي نداشت و

نخواست؛ بلكه بعكس، هداياي فراواني براي امام مي آوردند. كه آن هدايا را در راه خدا مي داد.

11. او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گرية نيمه شب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردي كه دشمنان ملت ايران را مي ترساند و به خود مي لرزاند، آن سدّ مستحكم و كوه استوار، وقتي كه اين مسائل عاطفي و انساني پيش مي آمد، يك انسان لطيف، يك انسان كامل، يك انسان مهربان بود.

12. همة اينها را امام از عمل به دين، از پايبندي به دين، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت؛ خود او هم بارها اين مضمون را در گونه گونة كلمات خود بر زبان مي آورد و بيان مي كرد: هر چه هست از خداست.(3)

خط امام(رحمت الله عليه) خطي است كه ويژگيها و انديشه هاي تابناك امام (رحمت الله عليه) آنرا ترسيم نموده است. خط امام (رحمت الله عليه) تبلور ويژگيها و انديشه هاي شخصيت جامعي همچون امام (رحمت الله عليه) است كه جامع ارزشهاي والاي انساني و اسلامي است. خط امام حركت در مسير اهدف مقدس انقلاب اسلامي است اهدافي كه در كلام و سيره عملي آن بزرگوار به خوبي تبيين شده بود و در وصيت نامه الهي سياسي آن حضرت ترسيم شده است.

منابع:

1) حديث ولايت، ج 4، ص 274.

2) همان، ص247 و 248.

3) خطبة اول نماز جمعه 14 خرداد 1378.

بازخواني پرونده تهاجم فرهنگي از نگاه رهبر حكيم انقلاب

بازخواني پرونده تهاجم فرهنگي از نگاه رهبر حكيم انقلاب نويسنده: سيد محسن موسوي

چكيده: يكي از مسئولان طراز اول كشور صهيونيستي غاصب اسرائيل، در سال گذشته توصيه اي به آمريكايي

ها كرد. اين توصيه كاملاً در مطبوعات خارجي و اينترنت منعكس شد و امر پنهاني و مخفيانه اي نيست. توصيه وي به آمريكاييها اين بود كه بيهوده وقت خود را با عراق و كره شمالي و كشورهايي از اين قبيل تلف نكنيد. مسئله اصلي شما ايران است. اگر خاورميانه را مي خواهيد، وقتتان را مصروف عراق نكنيد، سراغ ايران برويد، كانون و سرچشمه آنجاست، اما ايران مثل عراق و كره شمالي و افغانستان نيست كه بتوان با حمله نظامي آن را تسخير كرد. نظام و حكومت اسلامي به مردم متكي است، مردم آن را حفظ كرده اند. بايد كاري كنيد كه مردم آن را رها كنند. راهش اين است كه مردم را با ترويج فرهنگ و ادبيات غربي و فرهنگ و تربيت آمريكايي، به واگرايي نسبت به دين و فرهنگ و سنت و تاريخشان سوق داد. وقتي مردم اين تعلقات را رها كردند، بعد از گذشت چند سال، بدون اين كه سرمايه اي صرف كنيد، با يك حمله و تحرك احياناً نظامي مختصر، مي توانيد اين مانع بزرگ، يعني نظام اسلامي را از سر راه برداريد.

باز گشت به گذشته و بررسي آنچه كرده ايم انتخاب سياستهاي آينده را سهلتر مي كند . در اين نوشتار با بررسي مقوله تهاجم فرهنگي و به تعبير مقام معظم رهبري شبيهخون و ناتوي فرهنگي نظام سلطه عليه كشورمان كه امروز مهمترين معضل و مشكل مبتلابه جامعه ماست قصد داريم راهي را كه در آينده مي بايست بپيمائيم بهتر و روشنتر ديده و مسئولين فرهنگي را به وظابف خطير خود متوجه نمائيم .

نخستين نشانه هاي تهاجم فرهنگي پس از ارتحال

حضرت امام خميني (ره) پديدار شد . دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي، به خوبي دريافته اند كه براي فروپاشي اين بنيان مرصوص، راهي جز نابودي پايه هاي فكري و اعتقادي آن وجود ندارد، همچنان كه از تصريح بدان نيز هيچ ابايي نداشته و ندارند .

ما با جمهوري اسلامي، مبارزه سياسي نخواهيم كرد، بلكه كار ما صرفاً فرهنگينه و اصولاً استراتژي جديد ما مبارزه فرهنگي است. ما بايد بينش و فرهنگ مردم را عوض كنيم تا جمهوري اسلامي ساقط شود. (شجاع الدين شفا، نويسنده ضد انقلاب در خارج از كشور، كتاب هويت ص 19) از اين روي پس از جنگ تحميلي به ساماندهي يك حركت تهاجمي فرهنگي، عليه نظام اسلامي پرداختند. سرگرم بودن دولت سازندگي به بازسازي ويرانه هاي وسيع ناشي از جنگ تحميلي و غفلت از مقوله فرهنگ ديني و اسلامي نيز، بستر مناسبي را براي اين حركت خطرناك فراهم كرد. تفكر تكنوكراتي و فن سالاري در اين دوره، جايگزين تفكر مبتني بر زهد، اخلاص، پارسايي، ايثار، پركاري و كم توقعي گرديد و ليبراليسم فرهنگي نيز در سايه اين غفلت مجدداً جان گرفت و حركت خزنده خود را به سوي بنيان هاي فرهنگي و عقيدتي مردم آغاز كرد.

در چنين شرايطي رهبر فرزانه انقلاب، اين ديدبان بصير انقلاب، پس از مشاهده نشانه هاي اوليه اين تهاجم، زنگ خطر را به صدا درآوردند و با هشدارهاي مكرر خود به كارگزاران ومسئولين دولت وقت، آنان را متوجه اين نقطه آسيب كردند.

مقام معظم رهبري، در همان ماه هاي آغازين دولت سازندگي، خطاب به مسئولين مربوطه فرمودند:

در حال حاضر، يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه

با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سيلي راه افتاده، تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست، بسيج عمومي هم در آن جا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه اي (است) كه تا به خود بياييم گرفتار شده ايم. (مقام معظم رهبري، 7 آذر 1368)

اين هشدار، اولين واكنش مقام معظم رهبري به غفلت احتمالي مسئولين فرهنگي در آينده بود. بخش مهمي از همت رهبري معظم انقلاب در اين مقطع هشت ساله، مصروف بيدارگري ها و توجه دادن عموم مردم و مسئولين فرهنگي و امنيتي به شكل گيري جبهه جديد دشمن، و تهاجم ناپيداي آنها در حوزه فرهنگ، اخلاق و دين؛ و تبيين ابزارها و اهداف اين تهاجم؛ و بيان ماهيت تهاجم فرهنگي و تفاوت آن با تبادل فرهنگي و. . . شد.

مطالعه اين هشدارها با توجه به سير تاريخي آنها، مي تواند خوانندگان محترم را كاملا با فضاي فرهنگي آن روز، و نيز مواضع رهبر معظم انقلاب ونگراني هاي روز افزون ايشان، بيشتر آشنا سازد. در زير با گوشه هايي از اين دغدغه ها و دلواپسي ها آشنا مي شويد.

1- عناصر فرهنگي جامعه - هر كه هستند، هر چه هستند، چه وابستگان به دانشگاه ها، چه وابستگان به حوزه هاي علميه و چه ديگران - بايد بدانند كه امروز دشمن بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است. من به عنوان يك آدم فرهنگي اين را عرض مي كنم، نه به عنوان يك آدم سياسي. . . الان يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است. هر كس بتواند بر اين

صحنه ي كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ي ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلم خواهد شد كه الان دشمن از طرق فرهنگي، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد، كم هم نيستند قلم به مزدها و فرهنگي هاي دين و دل و وجدان باخته و نشسته پاي بساط فساد استكبار - چه غالباً و اكثراً در خارج از كشور و چه تك و توكي در داخل كشور - كه براي مقاصد استكباري قلم هم بردارند، شعر هم بگويند، كار هم بكنند و دارند مي كنند.

نبرد فرهنگي را با مقابله به مثل مي شود پاسخ داد. كار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد. تفنگ او، قلم است، اين را مي گوييم، تا مسئولين فرهنگ و كشور و كارگزاران امور فرهنگي در هر سطحي و شما فرهنگيان عزيز - اعم از معلم و دانشجو و روحاني و طلبه و مدرّستان، تا دانش آموزتان و تا كساني كه در بيرون اين نظام آموزشي كشور مشغول كارند - احساس كنيد كه امروز، سرباز اين قضيه شماييد و بدانيد كه چگونه دفاع خواهيد كرد و چه كاري انجام خواهيد داد.

مثل جنگ نظامي، چشم ها را بايد باز كرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامي هم، هر طرفي كه بدون شناسايي و ديده باني و بدون دانستن وضعيت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پايين بيندازد و جلو برود، شكست خواهد خورد. در جنگ فرهنگي هم، همين طور است. اگر ندانيد كه دشمن كار مي كند يا از آن كه مي داند، فرمان نبريد، از

فرمانده ي فرهنگي دستور نگيريد، يا او از نيروي شما استفاده نكند و مانور و سازماندهي را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است. (مقام معظم رهبري، 12 ارديبهشت 1369)

2- امروز به نظر من، از همه خطرناك تر در داخل، روش هاي فرهنگي است. . . از اساسي ترين مسايل ما، مسايل فرهنگي است و من احساس مي كنم كه در زمينه ي اداره ي فرهنگ اسلامي اين جامعه داريم دچار يك نوع غفلت و بي هوشي مي شويم - يا شده ايم - كه بايستي خيلي سريع و هوشيارانه آن را علاج كنيم. (مقام معظم رهبري، 14 آذر1369)

3- آن طور كه من احساس كرده ام و از مجموع كارهايي كه دارد مي شود، فهميده ام، اين است كه حمله ي همه جانبه اي سازماندهي شده است. . . آن كاري كه مي خواهند بكنند، اين است كه پشت جبهه ي انقلاب را كلاً در بازوهاي خودشان بگيرند، پشت جبهه ي انقلاب مردمند، خط مقدم مسؤولانند، بعد وابستگان شديد به مسئولين، بعداً هم خيل انبوه آحاد ملت، اين ها فكر كردند كه اگر ما بتوانيم كمندي دور اين خيل انبوهي كه پشت سر مسئولين بيندازيم و اين ها را در اختيار بگيريم، همه چيز حل خواهد شد. . . احساس مي شود كه در سينما، در مطبوعات، حتي در راديو تلويزيون - كه متعلق به دولت است، اما بالاخره عناصر آن طوري در آن جا حضور دارند - در سالن هاي فرهنگي، در جشنواره ها و در جابه جاي مناطق فرهنگي، يك بخش يا يك مهره از آن مجموعه در آن جا حاضر است و

دارند كار مي كنند. . . اما حالا سياسي اش هم كرده اند. . . اين كار، كار بسيار خطرناكي است.

البته خطرناكي كه مي گوييم، نه اين كه بي علاج يا صعب العلاج است، نه بسيار سهل العلاج است، به شرط اين كه بيمار و طبيب احساس كنند كه بيماري هست، اگر احساس كردند بيماري است، آن وقت ديگر صعب العلاج نيست، خيلي سهل العلاج است، خطر آن جاست كه من و شما نفهميم كه چنين چيزي وجود دارد و من دارم الان عرض مي كنم ما فرهنگي هستيم، ما اهل تشخيص فرهنگي هستيم، انساني كه در يك فضاي فرهنگي استشمام مي كند، لازم نيست دست بزند يا ببيند تا چيزي را بفهمد، امروز براي من كاملاً محسوس است. اين را هم روزنامه نگاران ما، هم راديو تلويزيون ما و هم دستگاه هاي تبليغاتي ما - مثل وزارت ارشاد و سازمان تبليغات اسلامي و آموزش و پرورش و ديگران - بدانند، امروز مسئله اين است. (مقام معظم رهبري، 23 مرداد 1370)

4- اين كه ما مكرر گفته ايم و مي گوييم كه توطئه ي فرهنگي در جريان است و من آن را به عيان در مقابل خودم مشاهده مي كنم، متكي به استدلال است. شعار نمي دهم، من اين را مشاهده مي كنم. امروز دشمن با شيوه ي بسيار زيركانه اي در داخل، در حال يك جنگ و مبارزه تمام عيار فرهنگي عليه ماست. اين همان مقدمه اي است كه مي خواستم عرض بكنم. . . نسل جوان در حال تباه شدن تدريجي به وسيله ي دشمن است. ما بايد نگذاريم، ما بايد نسل جواني را

حفظ كنيم كه اگر جنگ بود دفاع كند، اگر حادثه يي در داخل بود حضور پيدا كند، آن جا كه نوبت علم و تربيت علمي و تحقيقي است، درس بخواند و خودسازي كند، آن جايي كه صحبت آينده است خود را آماده كند، روي اين نسل جوان كه مايه ي تكيه و اميد است دارد به تدريج با شكل ها و شيوه هاي گوناگون، كار و تلاش مي شود، اين تلاش هم عمدتاً فرهنگي است. البته محافلي براي اين كه جوانان را ببرند و آلوده به فساد بكنند وجود دارد كه جنبه ي غير فرهنگي و جنبه ي عملي دارد. ليكن آنچه كه بيش از همه خطرناك است ذهن و فكر و روحيه ي جوان است، اين را بايد دريافت. (مقام معظم رهبري، 25 شهريور 1370)

5- اين مسئله تهاجم فرهنگي كه ما بارها روي آن تأكيد كرده ايم، واقعيت روشني است. با انكار آن ما نمي توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم. تهاجم فرهنگي را نبايد انكار كرد، وجود دارد. به قول اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه)، «من نام لم ينم عنه»، اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است، تو خوابت برده، سعي كن خودت را بيدار كني، ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگي در تهديد است كما اين كه اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است. . . ما نبايستي چيزي را كه روشن و واضح است، انكار كنيم. در دانشگاه، در بيرون دانشگاه، حتي در رسانه هاي جمعي ما، در كتاب هايي كه مي نويسند، در ترجمه

هايي كه مي كنند، در شعرهايي كه مي سرايند، در برنامه هاي فرهنگي علي الظاهر بي ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقايان - كه عناصري فرهنگي هستيد - مي شنويد، همه جانبه آرايش نظامي فرهنگي بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد. . . امروز دشمن در مقابل وضع كنوني ما آن ژست و آرايش نظامي صد سال يا پنجاه سال پيش را به خود نمي گيرد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم، اگر نشناختيم و خوابيديم از بين رفته ايم. (مقام معظم رهبري، 20 آذر .1370)

6- تهاجم فرهنگي، مثل خود كار فرهنگي، اقدام آرام و بي سر و صدايي است. يكي از راه هاي تهاجم فرهنگي اين بوده است كه سعي كنند جوان هاي مؤمن را از پايبندي هاي متعصبانه به ايمان، كه همان چيزهايي ست كه يك تمدن را نگه مي دارد منصرف كنند، همان كاري را كه در اندلس، در قرن هاي گذشته كردند. يعني جوان ها را در عالم به فساد و شهوتراني و مي گساري و اين چيزها مشغول كردند، اين كار حالا هم دارد انجام مي گيرد. . . صداي فرو ريختن ايمان و اعتقاد ناشي از تهاجم پنهاني و زيرزيركي دشمن - اگر شما ملت و عناصر فرهنگي بيدار نباشيد - خداي نخواسته، آن وقتي درمي آيد كه ديگر قابل علاج نيست، جوان جبهه رفته ما را اگر محاصره اش كردند، اگر اول يك ويدئو در اختيارش گذاشتند بعد او را به تماشاي فيلم هاي جنسي وقيح وادار كردند، شهوت او را تحريك كردند و بعد

او را به چند مجلس كشاندند، چه خواهد شد؟! وقتي تشكيلاتي وجود داشته باشد، جوان را در اوج نيروي جواني فاسد مي كنند و حالا دشمن دارد اين كار را مي كند .( مقام معظم رهبري، 21 مرداد 1371)

7- من يك وقت گفتم اين ها دارند شبيخون فرهنگي مي زنند. اين راست است، و خدا مي داند كه راست است، بعضي نمي فهمند. يعني صحنه را نمي بينند. كسي كه صحنه را مي بيند ملتفت است كه دشمن دارد چه كار مي كند و مي فهمد كه شبيخون است و چه شبيخوني هم هست!

من در يك جمله ساده و كوتاه عرض كنم كه يك ملت، با ايمان و اعتقادش مبارزه مي كند، اصلاً مبارزه و جنگيدن و مقاومت كردن با ايمان است، نه با دست و چشم و بدن، دست و چشم و بدن ابزار است. . . حالا اگر دشمن با امواج خبري وارد كشور ما بشود، با راديوهايش وارد كشور ما بشود و حرف هايش را وارد كشور ما كند و در ذهن ملت اين جور وارد كند كه مبارزه خوب نيست، دفاع از اسلام فايده اي ندارد، ايستادگي در مقابل دشمن ثمري ندارد، هر چه زحمت بكشيد و مبارزه كنيد ضرر كرده ايد، آيا باز هم در مملكت ايران، مبارزه اي عليه دشمنان اسلام باقي خواهد بود؟ معلوم است كه نه! خيلي از مسلمانان در دنيا هستند كه با آمريكا و دشمنان اسلام مبارزه نمي كنند، خيلي ملت ها هستند كه قرآن هم مي خوانند، نماز هم مي خوانند، عبادت هم مي كنند، اما با دشمن اسلام مبارزه نمي كنند كه هيچ

با آنها دوستي هم مي كنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتي كه اعتقادي به مبارزه ندارد، اميدي به پيروزي ندارد، زهدي نسبت به جلوه هاي شهواني و مادي ندارد تبديل كند، پيروز شده است. اين جاست كه مبارزه فرهنگي، مبارزه اي مي شود واجب تر از واجب.

الان دارند اين كار را مي كنند. الان در جبهه هاي مختلف، دشمن دارد كار مي كند، يك جبهه، جبهه جوان هاي ما در مدارس است. اين جوان هاي عزيز ما، دختر و پسرهاي پاكيزه ما، بچه هاي همين ملت اند، دل پاكيزه، جسم پاكيزه و مغز پاكيزه آنها را دارند با انواع و اقسام خباثت ها، با تحريكات شهواني، با پخش كردن عكس هاي مهيج شهوت، با فيلم و ويدئو و نوار الان دارند اين كار را مي كنند. . . و با انواع و اقسام خباثت ها و رذالت ها به جوش مي آورند و آنها را به فساد مي كشانند به فساد! ببينيد اين چه جنايت بزرگي است! اين يكي از كارهايي است كه دارد مي كنند.

عده اي خيال كرده اند كه وقتي ما به تهاجم فرهنگي غرب حمله مي كنيم، فقط مسئله مان اين است كه يك نفر در خيابان حجابش را درست رعايت نكرده است. مردم بحمدالله حجابشان را رعايت مي كنند، الا افرادي قليل، مسأله اين ها نيست، اين فرعي است، اصل قضيه آن است كه در داخل خانه هاست و از مجامع جوان ها سرچشمه مي گيرد و دشمنان آنجا دارند كار مي كنند. آنكه آشكار نيست، آنكه پنهان است، خطر آنجاست، جوان هاي ما شهوت را انداختند دور،

راحتي و لذت را انداختند دور، رفتند در ميدان مبارزه و توانستند دشمن را به زانو دربياورند. حالا دشمن دارد از جوان هاي ما انتقامش را مي گيرد.امنقامش چيست؟ انتقام او اين است كه جوان هاي ما را به لذات و شهوات سرگرم كند، پول خرج مي كنند، عكس مبتذل چاپ مي كنند و مجاني بين جوان ها منتشر مي كنند، ويدئو درست مي كنند، فيلم هاي مهيج شهوت را مجاني مي دهند به اين و آن كه نگاه كنند، البته يك عده از اين طريق پول هم به دست مي آورند، اما آنهايي كه سرمايه گذاري مي كنند، براي پول سرمايه گذاري نمي كنند، مي توانند آنها را در كشورهاي ديگر، آزادانه پخش كنند و پول به دست بياورند، اين جا مي خواهند نسل جوان را ضايع و نابود كنند. اين هجوم يك مهاجم است، حالا بيننا و بين الله، اگر دستگاه قضايي اين كشور، كسي را كه چنين فسادي را دارد دامن مي زند دستگير كرد، چه مجازاتي براي او مناسب تر از همه است؟ كسي كه هزاران جوان اين مملكت را - جوانان پاك و پاكيزه ما را، بچه هاي معصوم ما را - به وادي فساد و شهوتراني مي كشاند، مجازاتش چيست؟ به نظر من، اين ها بايد به شديدترين وجه مجازات شوند. (مقام معظم رهبري، 15 ارديبهشت 1372)

8- اين مسئله تهاجم فرهنگي كه بنده بارها از آن اسم مي آورم و حقيقتاً و قلباً و روحاً نسبت به آن حساس هستم، دو شاخه اساسي و مهم دارد كه هر دويش براي شما قابل توجه است، يكي عبارت است از جايگزين

كردن فرهنگ بيگانه به جاي فرهنگ بومي كه اين ادامه همان كاري است كه در دوران پهلوي به صورت آزاد و نرخ شاه عباسي انجام مي گرفته و در دوران اسلامي قطع شد. اين ها دارند فشار مي آورند كه همان كار، بايد انجام بگيرد، اين يك شاخه، شاخه دوم عبارت است از حمله به جمهوري اسلامي و به ارزش هاي جمهوري اسلامي و ارزش هاي ملت ايران، از طريق فرهنگي با نوشتن، با تهيه فيلم ها يا نمايشنامه ها يا تنظيم كتاب ها يا فصلنامه ها، اين كار هم الان در كشور ما با هدايت بيگانه دارد انجام مي گيرد. . . مسأله يك قشر خاص نيست، مسئله، مسئله ايران است، مسئله اسلام هست،مسئله عزيزترين اندوخته هاي يك ملت است، مگر شوخي است؟ دشمن مي خواهد با اين شوخي كند. دشمن مي خواهد اين را به بازي بگيرد. بايد جبهه فرهنگي به وجود بيايد. سنگرهاي فرهنگي بايد به وجود بيايد. همه بايد كار كنند و امروز، روز كار است، امروز، روزي است كه همه - همه آنهايي كه داراي استعدادند - مي توانند در زمينه فرهنگي كار كنند. كار نكرده هم زياد است كه بايد انجام بگيرد. (مقام معظم رهبري، 8 مرداد 1372)

9- جوان ها بايد هوشيار باشند. جوان ها بايد بدانند آنچه از وراي مرزها به وسيله كساني كه هيچ به سرنوشت اين ملت علاقه ندارند مي رسد بايد با آن به شكل با احتياط برخورد كرد. نمي شود بي قيد و شرط هر چه را كه از آن سوي مرزها مي فرستند پذيرفت - اعم از كالا، كالاي فرهنگي و همچنين امواج

تبليغي و فرهنگي - دشمن در كمين است، بخصوص در كمين جوان ها، شما در اين تبليغاتي كه مي كنند نگاه كنيد، يك كلمه در جهت رشد و ترقي انديشه مردم اقدامي و حرفي زده نمي شود. تبليغات دشمن در جهت ويرانگري و فاسد كردن است. در جهت معطل كرن نيروي كار و فكر و جسم جوانان است. بايد با احتياط با آن برخورد كرد. (مقام معظم رهبري، 27 شهريور 1375)

به رغم اين همه هشدارها، هيچ پاسخ شايسته اي از سوي دولت وقت به آن داده نشد. صداي فرو ريختن ايمان واعتقادات ديني ملت، بويژه جوانان چنان در هياهو و سرو صداي ناشي از ساخت و ساز برج ها، تأسيسات، بنيان هاي اقتصادي و مراكز تفريحي گم شده بود كه گويي هرگز صدايي و طنيني وجود نداشته و دولت وقت، مشعوف از توفيقات حاصله در حوزه هاي سخت افزاري نظام، همچنان مي ساخت و به پيش مي تاخت. غافل از اينكه به تعبير مقام معظم رهبري:

«سازندگي كشور، بدون توجه به اين مهم (كار فرهنگي) كار حكيمانه و عاقلانه اي نيست. (مقام معظم رهبري، 5 بهمن 1376)

غفلت بزرگ دولت از اين مقوله مهم، رفته رفته منجر به پديد آمدن موجي از نابساماني ها و نوعي آنارشيسم فرهنگي در اين عرصه مهم وحساس گرديد. اهداف فرهنگي دشمن در اين مقطع زماني و اندكي پيش از آن، نوعاً در حوزه نشر و عمدتاً از طريق ادبيات داستاني تعقيب مي شد. توهين به ارزش هاي اعتقادي اسلام و نظام، به سخره گرفتن مقدسات ديني و ارزش هاي دفاع مقدس، ترويج سكس بياني و تصويري، ابتذال اخلاقي و آزادي جنسي،

از جمله موضوعاتي بود كه در اين گونه آثار با وقاحت تمام دنبال مي شد.

از دهه دوم انقلاب به بعد، نگاه استراتژيست هاي آمريكا معطوف به اقداماتي از درون شد. اين اقدامات بر خلاف اقدامات نوع اول، تدريجي، زمان بر و فاقد خشونت هاي معمول ميادين نبرد بود. ضمن اين كه مي توانست پايه ها و عناصر اقتدار نظام را از درون مورد تهاجم بي رحمانه خود قرار دهد.

در اين رويكرد، هدف اصلي تغيير پلكاني هويت ديني و انقلابي نسل هاي بعدي انقلاب بود، و موثرترين ابزارها در اين پروژه ترويج فساد و فحشا و بي بند و باري اخلاقي، بويژه در بين جوانان و تشكيك در مباني فكري و باورهاي اعتقادي آنها بود كه در واقع پايه و زيربناي رفتار فردي و اجتماعي مردم را شكل مي دهد.

به بياني ديگر، نظام سلطه براي شكست انقلاب اسلامي در دهه دوم و سوم انقلاب، با اندكي تقدم و تأخير، دو سياست را به طور جدي به مرحله اجرا درآورد: يكي «سياست بي ثبات سازي» كه در واقع بازسازي طرح فروپاشي شوروي در ايران بود و ديگري، «سياست راهبردي تهاجم فرهنگي» كه حوزه اخلاق، فرهنگ و دين را پوشش مي داد.

پروژه تهاجم فرهنگي كه به طور مشخص از دهه دوم آغاز و با روندي صعودي تا امروز نيز ادامه دارد، در حقيقت امنيت حوزه هاي اخلاقي و فرهنگي كشورمان بويژه نسل نورسته، خلاّق و جوان ما را مورد هدف قرار داده و آنچه نظام سلطه را به تداوم اين سياست ترغيب مي كند پاسخگو بودن آن به اهداف طراحان و استراتژيست هاي كهنه كار غربي است. اين

سياست، پيش از اين در كشورهاي ديگر آزموده شد و با موفقيت همراه بود. مهم ترين اين كشورها، كشور اسلامي اندلس بود. اروپايي ها با ا عمال اين سياست اين كشور مهم اسلامي را، به شكست و هزيمت واداشتند و آن را با كم ترين هزينه به تصرف خود درآوردند.

سرگذشت اندلس (اسپانيا) براي ما مسلمانان گرچه بسيار تلخ، غمبار و عبرت آموز است، اما براي دشمنان اسلام برگي درخشان در رويارويي با مسلمانان و تجربه اي بسيار موفق و نسخه اي قابل توصيه در همه سرزمين هاي اسلامي است.

مقام معظم رهبري در يكي از سخنان خود، ضمن هشدارهايي به جوانان و مسئولين فرهنگي، اين سياست خطرناك را چنين تشريح و تحليل مي كند:

امروز شما جوان ها هدف توطئه اي بسيار خطرناك هستيد. اين خطرات هر جايي كه اسلام و ايمان هست و نسل جوان دل به سوي معنويت و حقيقت دارد، وجود دارد. رهايي از آنها هم وجود دارد. و اين چيزي است كه من و شما بايد به آن فكر كنيم.

يكي از مسئولان طراز اول كشور صهيونيستي غاصب اسرائيل، در سال گذشته توصيه اي به آمريكايي ها كرد. اين توصيه كاملاً در مطبوعات خارجي و اينترنت منعكس شد و امر پنهاني و مخفيانه اي نيست. توصيه وي به آمريكاييها اين بود كه بيهوده وقت خود را با عراق و كره شمالي و كشورهايي از اين قبيل تلف نكنيد. مسئله اصلي شما ايران است. اگر خاورميانه را مي خواهيد، وقتتان را مصروف عراق نكنيد، سراغ ايران برويد، كانون و سرچشمه آنجاست، اما ايران مثل عراق و كره شمالي و افغانستان نيست كه بتوان با حمله

نظامي آن را تسخير كرد. نظام و حكومت اسلامي به مردم متكي است، مردم آن را حفظ كرده اند. بايد كاري كنيد كه مردم آن را رها كنند. راهش اين است كه مردم را با ترويج فرهنگ و ادبيات غربي و فرهنگ و تربيت آمريكايي، به واگرايي نسبت به دين و فرهنگ و سنت و تاريخشان سوق داد. وقتي مردم اين تعلقات را رها كردند، بعد از گذشت چند سال، بدون اين كه سرمايه اي صرف كنيد، با يك حمله و تحرك احياناً نظامي مختصر، مي توانيد اين مانع بزرگ، يعني نظام اسلامي را از سر راه برداريد.

پيش از اين در سال گذشته نيز، وقتي روستاها و شهرهاي افغانستان بر اثر موشكهاي آمريكايي ويران مي شدند و ملت مظلوم افغانستان زير بمباران آمريكايي ها دست و پا مي زدند، يك استراتژيست نظامي آمريكا گفت: اگر به جاي اين موشكها، براي جوان هاي افغان، لباس زير زنانه و وسايل شهوتراني و پوششهاي سبك غربي و آمريكايي بفرستيد، بدون صرف اين هزينه مي توانيد افغانستان را تصرف كنيد و خرج تسليحات در كيسه تان باقي مي ماند. به جاي بمب و موشك و راكت، سي دي هاي پورنوگرافي و منظره ها و ادبيات مهيج شهوت را ميان آنها ترويج كنيد. آن وقت كار بر شما آسان مي شود. . .

سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است. موضوعي كه من با شما در ميان مي گذارم شكل موعظه ندارد، بلكه موضوعي اساسي است كه با بهترين عناصر يك ملت - كه شما جوانان باشيد - در ميان گذاشته مي شود. . . نسل جوان كشور كه بيش از

نيمي از ملت و جمعيت كشور است، بايد بداند در مقابل آرزوهاي بزرگ، آرمانهاي بلند و هدفهاي مقدس و قابل قبول و موجه او چه موانعي وجود دارد. روزگاري مسلمانان در جنوب اروپا و اسپانيا تا جنوب فرانسه، كشوري اسلامي به وجود آوردند. اين كشور مهد تمدن شد و علم در اروپا از همان تمدن اندلسي قرون اوليه اسلام شكوفا شد. شكوفايي علم در آن سرزمين داستانهايي دارد و خود غربيها نيز به آن معترف اند. البته اكنون سعي مي كنند اين ورق را از تاريخ علم حذف و نام مسلمان ها را بكلي پاك كنند، اما خود آنها، اين تاريخ را ثبت كرده اند، و البته در تواريخ ما هم ثبت شده است.

اروپايي ها وقتي خواستند اندلس را از مسلمان ها پس بگيرند، اقدامي بلند مدت كردند. آن روز صهيونيست ها نبودند، اما دشمنان اسلام و مراكز سياسي عليه اسلام فعال بودند. آنها به فاسد كردن جوان ها پرداختند و در اين راستا انگيزه هاي مختلف مسيحي، مذهبي يا سياسي داشتند. يكي از كارها اين بود كه تاكستان هايي را وقف كردند تا شراب آنها را به طور مجاني در اختيار جوان ها قرار دهند. جوان ها را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند، تا آنها را به شهوت آلوده كنند. گذشت زمان راههاي اصلي براي فاسد يا آباد كردن يك ملت را عوض نمي كند. امروز هم آنها همين كار را مي كنند.

آنها اهداف فرهنگي هم دارند. به فرهنگ اسلامي كينه مي ورزند و با آن عناد دارند.

فرهنگ اسلامي، آراي روشنفكران اروپا را به چالش كشيده و ليبرال دمكراسي را كه

پرچم برافراشته غرب است، مورد ترديد قرار داده است. فرهنگ اسلامي روح استقلال طلبي و رشادت را در جامعه بزرگ و يك ميليارد و چند صد ميليوني مسلمانان، ترويج مي كند و اين امر در حساس ترين منطقه دنيا از لحاظ استراتژيك و منابع نفتي و زير زميني، شدت بيشتري دارد. فرهنگ اسلامي اين جامعه بزرگ را به فكر حيات مجدد خود انداخته است، بنابراين به آن كينه مي ورزند و قصد كوبيدن آن را دارند.

البته آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دمكراسي سخن مي گويند، اما اين شعاري دروغين است. آنها اهل گفتگو، دمكراسي و بحث آزاد نيستند. در داخل ايران ، پلوراليسم، شكاكيت، شك در مسلّمات و اوليات اعتقادي، تسامح و تساهل را ترويج مي كنند، مي گويند از عقايدتان بگذريد و نسبت به آن تساهل و تسامح داشته باشيد، اما اين مربوط به داخل جامعه ايران و جوامع اسلامي است. وقتي بحث به جايي مي رسد كه خودشان آن را ارزش هاي آمريكايي و غربي خطاب مي كنند، ديگر جاي گفتگو نيست، مشابه سازي، يكسان سازي، جهاني سازي، اعتقادات مسلمي است كه دنيا بايد در مقابل آنها كوچك ترين اعتراضي نكند. (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)

بررسي سياست هاي اتخاذ شده از سوي دولت و متوليان فرهنگي كشور در دوره حاكميت اصلاح طلبان و نوع مواجهه آنها با اين استراتژي پيچيده، مستلزم شناخت دقيق خصلت هاي بينشي مجموعه كارگزاران و فضاي فكري حاكم بر دولت و مسئولين فرهنگي آن است. با نگاهي به فضاي كلي اين دوره و مشخصه هاي آن در حوزه فرهنگ و سياست، مي توان چشم

انداز شفاف تري از وضعيت فرهنگي اين مقطع تاريخي و سياست هاي دولت و نقش آن در مهار يا تشديد بحران هاي فرهنگي كشور دست يافت .

دوره هشت ساله حاكميت اصلاح طلبان از مشخصه هاي مهمي برخوردار است. در اين دوره اتفاقات و رويدادهاي بسيار مهم در حوزه سياست خارجي و بين الملل به وقوع پيوست كه بايد در جاي خود مورد بحث قرار گيرد.

عرصه فرهنگ و سياست داخلي در اين دوره نيز، آكنده از اتفاقات تلخ و شيرين بود. به دليل ارتباط تنگاتنگ اين دو حوزه و رويكرد تعاملي آن دو با يكديگر، ناگزير به بررسي برجسته ترين مشخصه هاي اين دوره در حوزه هاي ياد شده هستيم. از اين منظر مهم ترين مشخصه هايي كه اين دوره را نسبت به دوره هاي قبل متمايز مي سازد، عبارتند از: توسيع بي سابقه فضاي سياسي كشور، گسترش فعاليت نهادهاي مدني، نظير احزاب و مطبوعات، يكجانبه نگري در مطالبات ملي، پرخاشگري و راديكاليزه شدن فضاي سياسي كشور، هنجار ستيزي و آنارشيسم فرهنگي و بالأخره ظهور پاره اي از بحران هاي زنجيره اي.

علي رغم شعار قانونگرايي كه آقاي خاتمي هم در انتخابات و هم بعد آن داده و بر آن اصرار داشتند ، اين مقوله هم در اثر ابزار انگاري در تصرف گروهي قرار گرفت كه با توجه به عقبه خود در حاكميت، براي هدم بنيان هاي ديني، انقلابي و فرهنگي همواره در پي يافتن فرصت ها بوده اند. زيرا جريان كلي قانونگرايي در اين دوره ، از سوي عناصري تدبير و هدايت مي شد كه قانونگرايي را نه به عنوان يك آرمان و نه به مثابه

يك ابزار براي انتظام عقلايي امور جامعه، بلكه آنرا وسيله اي براي مقاصد و اهداف خويش مي خواستند و يا همچون اصحاب سبت با ابزار قانون، به جان قانون افتادند.

و ديديم كه در اثر آن، چه فتنه ها و آشوب ها در اين دوره به پا خواسته اند. چه رفتارهاي غيرقانوني كه با مهر قانون، امكان ظهور و بروز يافتند. چه قوانيني كه به اسم قانونگرايي نقض و شكسته شدند و در مقابل، نهادهاي قانوني مسئول، مثل قوه قضائيه، به دليل برخورد با عناصر قانون شكن و مطبوعات خاطي و متخلف، متهم به قانون شكني مي شدند. حافظان امنيت ملي به دليل عمل به اوّلي ترين وظايف خود كه برخورد با تحركات غيرقانوني و كنترل آشوب هاي خياباني است، به اسم قانون گرايي تحويل قانون گرديدند. اصل خدشه ناپذير نظارت استصوابي، غيرقانوني تلقي شده و شوراي نگهبان به قانون شكني متهم گرديد.

با اينكه عناصر افراطي دوم خردادي را مردم ترد كرده و اكنون در مصادر قدرت قرار ندارند ولي بر رسانه ها تسلط داشته و بعلت تجربه كافي در اين امر بااستفاده ابزاري از آن همان سياستهاي دوران اصلاحات را دنبال مي كنند . با كمي دقت در رفتار گروههاي فشار كه در رويكرد جديد به دنبال ائتلاف با گروههاي ديگر دوم خردادي بوده و حتي با ساده انگاري تلاش مي كنند تا بعضي از مسئولين نظام را با خود همراه كنند متوجه وابستگي و دلبستگي آنها به غرب مي شويم .

اينها هنوز به غرب و فرهنگ غرب دلبسته اند و ديديم كه در قضيه دانشگاه كلمبيا همان موضعي را گرفتند كه غربيها مي خواستند

و در دانشگاه تهران ماهيت خود را بيشتر و بهتر نشان دادند . اينها ثمره تلاش روزافزون و چندين و چند ساله نظام سلطه هست كه با تهاجم به بنيانهاي فكري جامعه توانستند عده اي را از درون حاكميت با خود همراه كنند .

اگر به بيانات و هشدارهاي مقام معظم رهبري توجه كافي مي شد و مسئولين وقت دنبال كار را گرفته و در برابر تهاجم فرهنگي نظام سلطه جبهه قويي را ايجاد مي كردند ، امروز صداي استراتژيستهاي آمريكايي را از حلقوم گروهاي فشار مخالف دولت اسلامي نمي شنيديم .

مقام معظم رهبري چند سال پيش به مسئولين فرمودند كه امروز بهترين مبارزه با آمريكا خدمت به مردم هست ، همانكاري كه دولت اسلامي از ابتداي تشكيل بر آن همت گماشته و علي رغم كارشكني مخالفين و بدون توجه به جوسازي آنها اين هدف متعالي را سرلوحه همه سياستهاي خود قرار داده ولي گروههاي فشار با فريبكاري و با شعارهاي مردم فريب دولت منتخب مردم را به شدت زير حملات خود گرفته اند تا جايي كه بنظر مي رسد با وجود اينها ديگر نيازي به دشمن خارجي نداريم چرا كه اينان همان سياستهاي دشمن را مو به مو و با كمترين در داخل هزينه اجرا مي كنند . خدا كند كه از خواب غفلت بيدار شوند و دنيا و آخرت خود را به رضايت غربي هاي دغل كار نفروشند . انشاالله

اللهم عجل لوليك الفرج والعافيه والنصر / ياعلي

منبع: فصل آگاهي

شيطان بزرگ از منظر آفتاب

شيطان بزرگ از منظر آفتاب نويسنده:مركز تحقيقات اسلامي سپاه

آمريكا و حقوق بشر

امريكاييهايي كه ادعاي طرفداري از حقوق بشر مي كنند و با رژيمهايي كه اولين پايه هاي

دمكراسي و آزادي و حقوق انسان در كشورشان وجود ندارد، صميميترين دوستيها را دارند و به آنها انتقاد نمي كنند، كشورهايي كه حتي پارلمان ندارند و در كشورشان از حضور سياسي مردم خبري نيست و چنين پديده يي از نظر سردمداران امريكا عيب محسوب نمي شود، با اسلام مخالف هستند و در حقيقت، آنچه كه آنها با او روبه رو مي باشند، اسلام است. (1)

دفاع امثال امريكا از حقوق بشر، براي ملتها و مظلومان دنيا، هم خنده آور و هم گريه آور است.از طرفي، خنده آور و مضحكه است، چون خود نقض كنندگان درجه ي اول حقوق بشر، سنگ حقوق بشر را به سينه مي زنند! چه كساني داعيه ي حقوق بشر دارند؟ كساني كه همين امروز از پنجه هايشان، خون مردم فلسطين مي چكد.حالا هر چه در سالهاي گذشته، در شرق و غرب عالم _ در آفريقا و آسيا و در جاهاي گوناگون _ ملتها را نابود كردند و كشتند و بشر و حقوق بشر را به مسخره گرفتند، به جاي خود محفوظ.همين امروز رژيم صهيونيستي، به پشتيباني امريكا و همپيمانانش، ملت فلسطين را با بدترين و فجيعترين وضعي، زير فشار و شكنجه قرار داده و خون مردم و شهداي فلسطين، به گردن اوست.چنين انسانهايي، دم از حقوق بشر مي زنند! اين، مضحكه و تمسخر نيست؟ !

از طرف ديگر، گريه آور هم است.براي بشريت، مصيبتي از اين بالاتر نيست كه مفاهيم و ارزشهاي انساني، اين طور در دست و پاي اين سياستبازان خبيث بيفتد. (2)

2 _ ابزار زورگويي

عنوان حقوق بشر، حربه اي است كه امريكا با آن به جنگ هر دولتي كه مخالف او باشد، مي رود و آن را تحت فشار قرار مي دهد.امروز در كشورهاي تحت سلطه ي رژيم امريكا چيزي به

نام حقوق بشر وجود ندارد. (3)

امريكا سالهاست كه وقتي بخواهد عليه هر دولتي خصومتي بكند، يكي از خصومتهايش همين است، يعني عليه او شعار مي دهد كه اين ضد حقوق بشر و ضد دمكراسي است. (4)

3 _ بازيچه سياسي

جهان اسلام در همين هفته هاي اخير شاهد آن بود كه دولت ايالات متحده دو بار پياپي رأي شوراي امنيت سازمان ملل را بر محكوميت رژيم صهيونيستي، براي ويران سازي خانه هاي مسلمانان بخش شرقي بيت المقدس، وتو كرد، و اين همان امريكاست كه بخش عظيمي از ثروت و قدرت خود را از موجودي كشورهاي عربي مسلمان كسب مي كند و دولتهاي بسياري از اين كشورها صريحا دوستي و احترام و ثروت خود را، بلكه بخشهايي از خاك خود را تقديم آن كرده اند.چرا امريكا در مقابل اين دوستيهاي قولي و عملي _ حتي يك بار هم _ حاضر نيست در مسأله ي فلسطين ميل و خواست آنان را رعايت كند؟(5)

حكومت صهيونيستي، با بولدوزر خانه هاي مردم را در بيت المقدس ويران مي كند و زن و مرد و بچه ي كوچك و نوعروس و خانواده ي تازه ازدواج كرده و خانواده هايي را كه چند قرن در اين سرزمين زندگي كرده اند، آواره مي كند تا شهرك يهودي نشين بسازد.دنيا در مقابل اين فاجعه _ به هر حال _ فريادي بلند مي كند، اعتراضهايي مي كند، اما تا مي خواهند در شوراي امنيت عليه اين حادثه ي ظالمانه ي واضح _ كه هيچ انسان با انصافي نمي تواند بگويد چقدر اين ظلم بزرگ است _ قطعنامه اي بگذرانند، رژيم ايالات متحده ي امريكا اين قطعنامه را وتو مي كند.قطعنامه اي كه يقينا يكي از معدود قطعنامه هاي عادلانه ي شوراي امنيت است، به وسيله ي امريكاي ظالم زورگوي هيچ چيز نفهم قلدر، وتو مي شود

و رد مي گردد! وضعيت سياست بين المللي اين است. (6)

آيا سرنگون كردن هواپيماي مسافري ايران به وسيله ي امريكا بر فراز خليج فارس يا بي عدالتي نسبت به سياهان در امريكا يا حمايت از كودتاگران در الجزاير يا حمايت از رژيم فاسد مصر يا زنده سوزانيدن دسته جمعي عده اي در امريكا و امثال آن، شكستن حريم انسانيت و نقض حقوق آن نيست؟ ...تهمت زنندگان و از جمله سردمداران كنوني امريكا كه اخيرا بر سر اين حربه ي تبليغاتي زنگ زده و قديمي (حقوق بشر) جنجال تازه اي به راه انداخته اند، بخوبي مي دانند كه سخن به گزاف مي رانند.آنچه آنان از جمهوري اسلامي نمي پسندند، اينها نيست، چيزهاي ديگري است كه مصلحت سياسي به آنان اجازه نمي دهد آن را صريحا اعلام كنند. (7)

4 _ خدمت به ابر قدرتها

سازمان ملل و كميته ي حقوق بشر و سازمانهاي مختلف گوشه و كنار عالم منتظرند ببينند امريكا با چه كسي بد است، تا به بهانه ي حقوق بشر، روي او فشار بياورند!(8)

سازمانهاي حقوق بشر، سازمان ملل و سازمانهاي كوچك و بزرگي كه به اسم گوناگون در دنيا هستند و كمين گرفته اند تا يك دولتي كه با آمريكا ميانه اي ندارد، يك گوشه دنيا اندك چيزي در او پيدا شود، فورا بوقهايشان را بلند كنند كه آقا نقض حقوق بشر شده است. (9)

ديده ايد سازمان ايكائو در قضيه ي هواپيماي مسافري ما كه امريكا آن را ساقط كرد، چه كرد؟ خود امريكاييها اخيرا گفتند كه گزارش ايكائو در مورد سقوط هواپيماي مسافري ما را ارتش امريكا تهيه كرد.ايكائو ظاهرا يك سازمان بي طرف بين المللي است.اگر آن روز ما مي گفتيم اين گزارش ايكائو مغرضانه تنظيم شده، عده اي مي گفتند خيلي بدبين هستيد

و شورش را در آورده ايد، ايكائو يك سازمان بي طرف است و كاري به امريكا و شما ندارد.حالا مي بينيد كه سه _ چهار سال از آن حادثه گذشته است و خود امريكاييها اعتراف كردند كه گزارش سازمان ايكائو را ارتشيهاي امريكا تنظيم كرده اند.گزارش ايكائو اين بود كه امريكا در انداختن هواپيماي ايرباس ايراني مقصر نيست. (10)

سازمان ملل محلي است كه در آن بايد از حقوق ملتها دفاع شود، اما رئيس جمهور امريكا همانند يك جبار و زورگو از تريبونهاي سازمان ملل عليه ملت مظلوم فلسطين و در دفاع از رژيم دژخيم و نژاد پرست صهيونيستي سخنراني كرده است.امروز حيله گري آنها همين ايجاد كنفرانس است براي شناسايي اسرائيل، همين كنفرانس ژنو و مجامع جهاني كه امريكا كارگرداني مي كند. (11) شوراي امنيت به وظيفه ي خود در اين قضيه (فاجعه ي الخليل) به هيچ وجه عمل نكرده است.علت را در چه مي بينيم؟ در نفوذ قدرتهاي بزرگ _ و در رأس آنها امريكا _ بر شوراي امنيت و بر شخص دبير كل. (12)

حادثه ي ديگري كه اوج رذالت و دنائت دشمن را نشان داد، سرنگون شدن هواپيماي ايراني به وسيله ي مزدوران امريكايي بود.با آن كه امريكاييها مي دانستند هواپيماي ما مسافربري و بي دفاع و غير نظامي است، ولي با كمال وقاحت آن را سرنگون كردند و قعر آبهاي دريا فرستادند.دنيا با اين جنايت چگونه برخورد كرد؟ وسعت دامنه ي دشمني با اسلام را، اين جا مي شود فهميد.عظمت دشمني آنها، نشان دهنده ي عظمت پيام ماست. (13)

مظهر توطئه، كودتا، ترور

مردم دنيا بايد بدانند كه امروز قدرتهاي بزرگ و قدرت استكباري امريكا، از چه روشهايي براي پيشبرد كارشان استفاده مي كنند.سردمداران امريكا، خيلي خونسرد آدم مي كشند،

قتل عام مي كنند و به يك كشور ديگر تجاوز مي نمايند.آن كاري را كه امريكا در قديم به وسيله ي دستگاه اطلاعاتي خودش _ سازمان سيا _ مخفيانه انجام مي داد و كودتا درست مي كرد و دولتها را سرنگون مي نمود، امروز كارش به جايي رسيده كه ناچار شده است همين رفتار را علنا و صريحا انجام بدهد. (14)

متأسفانه امروز بزرگترين جرايم استكبار جهاني اين است كه دروغگويي، فريب، تقلب و باطل گرايي را با رفتار خود در دنيا توسعه و رشد مي دهد، ترويج مي كند.الان شما ملاحظه كنيد : در حكومتهاي مستكبر دنيا _ كه دولت امريكا در رأس همه ي حكومتهاي مستكبر است _ كساني هستند كه بيشترين ترور را در اطراف دنيا كرده اند.همين اواخر نقل شد كه يكي از سياستمداران امريكايي ادعا كرده است كه كشته ها و مفقوديني كه در «گواتمالا» دنيا را به خودشان متوجه كرده بودند _ اينها _ كار سياست، سازمان سياسي جاسوسي امريكا.اينها تك تك انسانها و مخالفين سياسي را شكار كرده، نابود و مفقود كرده اند.حالا دارد كشف مي شود.در همه جاي دنيا _ بخصوص در امريكاي لاتين و در بسياري از نقاط دنيا _ اينها آدمكشي و ترور كردند، كودتا راه انداختند، كارهاي خلاف كردند.در ايران هم خود ما شاهد بوديم و ديديم _ در جاهاي ديگر هم همينطور است _ اينها از زشت ترين تروريستهاي عالم حمايت كردند، به آنها پناه دادند، به آنها كمك مالي كردند، الان هم مي كنند.از دولت اسرائيل _ كه يك دولت مبني بر تروريسم و مبني بر غصب و ظلم و عدوان است _ بيشترين حمايت و كمك را كرده اند . (15)

..شر و فساد، متعلق به امريكا و دستگاههاي جاسوسي

و مخرب نظامهاي استكباري است.آنها هستند كه ناراحتي و اغتشاش و ناامني رادر ميان ملتها مي برند و به ناحق، در كار و زندگي و امور داخلي آنها دخالت مي كنند.آنها هستند كه به وسيله ي عوامل و مزدورانشان، بر ضد حكومتهاي انقلابي و مردمي و نيز بي گناهان، وارد عمل مي شوند و ايجاد مزاحمت و ناراحتي مي كنند. (16)

به عنوان حمله ي به دشمن، به يك عده انسان بي دفاع حمله مي كنند، يا در سودان كارخانه يي را از بين مي برند، معلوم نيست چه تعداد انساني را از بين مي برند و نابود مي كنند، فقط به اين عنوان كه ما تشخيص داديم، يا حدس زديم، يا فهميديم كه دست دشمن ما در اينجاست .اين روش غلطي است، اين يك جنايت است.هر كس مرتكب اين جنايت بشود، محكوم است.دولت امريكا هم محكوم است، او يك تروريسم است.حركت او، يك حركت تروريستي است، تروريسم دولتي است .جرمش هم بزرگتر از اين است كه افراد غير مسؤول مرتكب كارهاي تروريستي بشوند. (17)

كداميك از جنايتهاي عمده است كه حكام امريكا انجام نداده باشند؟ آنها چه قدر حكومت ملي را سرنگون كردند؟ دستگاه جاسوسي امريكا _ سيا _ چه قدر در آفريقا، در امريكاي لاتين، در قاره ي امريكا، در خاورميانه و در آسيا، آن جايي كه لازم دانسته است، وارد شده و حكومتي را كه با آن موافق نبوده، توطئه و دسيسه چيني كرده، تا آن را سرنگون كند؟ از اين قبيل فراوان است.همين رئيس جمهوري فعلي امريكا _ آقاي بوش _ كه يك وقت در رأس دستگاه امنيتي و جاسوسي امريكا بوده است، خود او مي داند كه در اين دستگاه چه كارها كرده اند .شايد خود ايشان،

بسياري از اين كارها را انجام داده است، غارت ملتها، حمله ي به ملتها، دروغ پراكني، توسعه ي فساد در عالم، تحميق بسياري از قشرهاي مردم، حتي در كشور امريكا .اينها كارهايي است كه سردمداران امريكا و بقيه ي قدرتمندان ظالم و ستمگر عالم انجام داده اند. (18)

آمريكا و جنگ تحميلي

1 _ تحريك عراق

يكي از توطئه هاي امريكا كمك به عراق در اغلب قضاياي جنگ بود كه حتي با حضور افسران امريكايي در مرحله يي از مسايل در كشور عراق انجام مي شد.اينها به تدريج دارد آشكار مي شود، در اسنادي كه منتشر مي شود، در خاطراتي كه مي نويسند.اينها يواش يواش رو مي شود . (19)

اين جنگ تحميلي را كه هشت سال رژيم عراق و صدام حسين خبيث با ملت ما جنگيد در حقيقت انگشت دشمنان به راه انداخت براي اينكه همه را مشغول خودشان بكنند. (20)

2 _ حمايت نظامي و اطلاعاتي

قضيه ي ضربات امريكايي و خنجر زدنها و خيانتها و كودتا درست كردنها و قضيه ي كودتاي پايگاه نوژه و قضاياي ديگر، پشت سر هم عليه جمهوري اسلامي انجام گرفت و ادامه يافت، تا جنگ تحميلي شروع شد.در جنگ، به دشمن ملت ايران سلاح دادند.يكي از چيزهايي كه در عرف همه ي ملتها و دولتهاي دنيا ورود در جنگ محسوب مي شود، همين است كه دو كشور كه در حال جنگند، يكي بيايد به آن طرفي كه با اين كشور دارد مي جنگد، سلاح بدهد، يا امكانات نظامي بدهد، يا مشورت نظامي بدهد، اين ورود در جنگ است.اينها را نبايد بكلي نديده گرفت.ملت ايران در مقابل اين حركتها و اين ظلمهاست كه اين طور در مقابل امريكا ايستاده است. (21)

يكي از مسؤولان بلند پايه ي امنيتي امريكا اعتراف كرده است كه

اين كشور، در دوران جنگ تحميلي، با دستگاههاي جاسوسي و استراق سمع خود، اطلاعات مربوط به تحركات نيروهاي ايران را به دست آورده و آنها را در اختيار عراق قرار مي داد، ولي در مسأله ي فاو، دستگاههاي امريكا دچار اشتباه شدند و نتوانستند عراقيها را از قصد ايران آگاه كنند، و براي جبران اشتباه خود به عراق كمك كردند كه هر چه بخواهد، بر روي نيروهاي ايراني سلاح شيميايي بريزد. (22)

از صدور قطعنامه تا قبول رسمي آن از سوي جمهوري اسلامي، دنيا شاهد سنگينترين ضربات نيروهاي اسلام بر دشمن و فتوحات بزرگ رزمندگان ما بر دشمن در جبهه هاي جنگ از سويي و فشارهاي همه جانبه از سوي حاميان رژيم عراق عليه ايران اسلامي از سوي ديگر بود.حصر اقتصادي، حمله به تأسيسات ما در خليج فارس و تمركز بي سابقه ي نيروهاي نظامي امريكا و ناتو در اطراف مرزهاي آبي و هوايي و حتي تجاوز به آنها، بخشي از اين فشارها بود، به طوري كه تقريبا هيچ فشار ممكن باقي نماند، مگر آن كه بر ملت ايران وارد شد و رژيم امريكا تقريبا به طور مستقيم وارد صحنه شد.تهديدها، بمبارانهاي وسيع شيميايي وجنايت حمله به شهرها و هواپيماي مسافربري و كشتي غير نظامي و اثبات اين كه استكبار در حمايت از عراق آمادگي براي دست يازيدن به هر جنايتي دارد، بخشي از حوادث اين دوران است و جا دارد در موقع مقتضي، اين حقايق هشدار دهنده براي ملت ايران شكافته و بر ملا گردد. (23)

3 _ اهداف آمريكا از تحميل جنگ

1/3 _ شكست نظام اسلامي

امريكا و صهيونيستها و عوامل و هم پيمانها و تجار وابسته و پشتيبانان مالي آنها

هر چه توانستند، به كار بردند.براي اين كه شايد بتوانند جمهوري اسلامي را در اين نبرد هشت ساله شكست بدهند، ضربه اي وارد كنند يا به نظام لطمه بزنند يا نظام را سرافكنده كنند يا قطعه اي از كشور را ببرند.ملت ايران محكم ايستاد و بسيج نيروها، جوهر و حقيقت خود را در آن ماجراي عظيم نشان داد. (24)

2/3 _ پيشگيري از توسعه سياسي اقتصادي

..امريكا و غرب خواستند بگويند ايران نمي تواند خودش را اداره كند.اين جنگ را هم كه بر ما تحميل كردند، يكي از هدفهاي عمده اش همين بود كه نگذارند كشور ما ساخته بشود، نگذارند اين نيروهاي كار، مانند چشمه يي بجوشند، نگذارند پول بيت المال كه در اختيار دولت است، خرج رفع محروميت بشود، خواستند ما را دايم به جنگ و به حمله ي خارجي سرگرم نگهدارند. (25)

اگر اين جنگ نبود پول ملت و دولت كجا خرج مي شد؟ مسلم خرج آباداني مي شد هر چه كه در اين ده سال خرج آباداني نشده است گناهش به گردن امريكا و استكبار و قدرتهاي شرق و غرب و صدام و امثال آنهاست آنها نگذاشتند جمهوري اسلامي آن كاري را كه آرزو دارد و مي خواهد انجام بدهد. (26)

3/3 _ تحميل رابطه و مذاكره

اگر ايران در مقابل امريكا تسليم مي شد، جنگ زود تمام مي شد، البته مصيبت سلطه ي امريكا صد برابر از مصيبت جنگ سخت تر است. (27)

4 _ بي اعتنايي به اجراي مفاد قطعنامه 598

دنياي استكبار و همين امريكا _ دولتهايي كه دم از صلح مي زنند _ اين جاست كه دشمني و خباثت خود را نسبت به انقلاب و اسلام و ملت ايران نشان مي دهند.همه ي ملت ايران يادشان است كه همان كساني كه داد

قطعنامه ي 598 را داشتند و در هر مذاكره و نشست و برخاستي، از قطعنامه دم مي زدند _ مثل رؤساي جمهور و سلاطين و بعضي از مرتجعان منطقه _ فريادشان ديگر تمام شد! گويي كه همه ي مشكل اين بود كه رژيم عراق به وسيله ي رزمندگان اسلام تهديد نشود.حالا كه آتش بس شد و آن تهديد تمام گرديد، ديگر هيچ چيز برايشان مطرح نيست! در همه ي قضايا، امريكا همين طور است. (28)

آمريكا و تروريسم

آمريكا اين مبارزه ي عادلانه را مي گويد «تروريسم» و خباثت صهيونيستها نسبت به مبارزين را تروريسم نمي داند. (29)

رئيس جمهور امريكا _ كه واقعا انسان تعجب مي كند _ خجالت نمي كشد و روز روشن در مقابل افكار عمومي دنيا مي ايستد و با صداي بلند مي گويد كه ما مي خواهيم براي جلوگيري از تروريسم با اسرائيل همكاري كنيم. (30)

قبل از شروع جنگ تحميلي، از نظر امريكا دولت عراق در فهرست دولتهاي حامي تروريسم بود .در سالهاي 61 و 62 رزمندگان سلحشور ما توانستند دشمن را به زانو در بياورند و او را از مرزها عقب برانند، و دشمن بعضي مجبور شد، براي مقابله با ما، از سلاح شيميايي و سلاحهاي كشتار جمعي استفاده بكند، يعني جنايت جنگي بكند.در همان اوقات دولت امريكا احساس كرد كه بايد جبهه ي عراق را سنگين بكند تا دولت بعثي بتواند نقش خيانت آميز خود را در مقابل نظام جمهوري اسلامي ايفاء كند.در همان سالها كه دولت عراق سلاح شيميايي به كار برد، اينها اسم عراق را از فهرست دولتهاي حامي تروريسم خارج كردند. (31)

آمريكا مظهر سلطه

رئيس جمهور امريكا در سخنراني چند روز قبل خود در پاسخ كساني كه معتقدند رژيم امريكا بيش از اندازه در امور

كشورهاي ديگر دخالت مي كند، گفته است: ما به خاطر منافع امريكا، در امور داخلي كشورها دخالت مي كنيم.اين توسعه طلبي و فزون خواهي را صريحا اعلام و ابراز مي كنند.آنچه براي آنها حايز اهميت است، مصلحت كشور خودشان است و براي تأمين آن، در امور داخلي كشورهاي ديگر دخالت مي كنند و خودشان را ذيحق مي دانند.كشور و نظامي مثل جمهوري اسلامي كه در مقابل خواست غير مشروع مي ايستد، از نظر آنها دشمن به حساب مي آيد .در اظهارات جهاني خود اين سخن را تكرار مي كنند كه دولت ايران با منافع امريكا مخالفت مي كند.شما اگر اين منافع را در داخل كشور خودتان محصور كنيد، ما به شما چكار داريم؟ اگر شما نخواهيد به امور كشورهاي ديگر _ و از جمله ايران _ دست اندازي كنيد، ما با شما كاري نداريم، اما شما افزون طلب هستيد و در خارج از مرزهاي خود آن را مي جوييد.

..آنچه كه امروز دولت امريكا دنبال مي كند، در روح و معنا همان چيزي است كه استعمارگرها در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دنبال مي كردند.آن روز هم دولتهاي اروپايي حرفشان اين بود كه ما احتياج به منافع اين كشورها داريم.امروز هم امريكا همين حرف را مي زند.امروز هم رئيس جمهور امريكا در مقابل نخبگان دولت صريحا اعلام مي كند كه ما در امور داخلي كشورهاي ديگر دخالت مي كنيم، چون منافع ما آن راايجاب مي كند. (32)

امروز دولت امريكا به اين قانع نيست كه بر كشور و منافع خود تسلط داشته باشد و خود را به عنوان يك كشور و يك ملت طبق ميل و اراده ي خود اداره كند، آنها مي خواهند در هر نقطه اي از عالم كه موقعيت جغرافيايي حساس وجود

دارد، حضور داشته باشند، هر جا آبراه مهمي وجود دارد، بر آن مسلط باشند، هر جا منافع حياتي زيرزميني اي وجود دارد، زير كليد آنها باشد، هر جا پول و قدرت و امكاني هست، آنها بتوانند بر آن تسلط داشته باشند، هر جا مجموعه اي از انسانها زندگي مي كنند، تا آنجا كه مي توانند، اراده ي خودشان را بر آن مجموعه ي انساني تحميل كنند.استكبار يعني اين. (33)

مسأله ي بسيار مهم سلطه ي روز افزون شيطان بزرگ بر ذخاير كشورهاي اسلامي و حضور بيش از پيش سياسي و اقتصادي و حتي نظامي آن در اين كشورهاست.اين ابر قدرت ظالم و سلطه طلب، پس از تحولات اخير جهان كه منتهي به فرو ريختن نظامهاي الحادي كمونيستي شد و شوروي از موضع رقابت با امريكا فرو افتاد، در صدد است كه سراسر جهان و به خصوص مناطق زرخيز اسلامي را به منطقه ي نفوذ بي رقيب خود مبدل سازد و پس از فراغت از _ به اصطلاح _ جنگ سرد به جنگ همه جانبه يي با بيداري اسلامي _ كه مانع مستحكمي در راه اين نفوذ است _ كمر بسته است.(34)امروز مظهر نظام سلطه امريكاست، يعني: هر سيئه اي كه در دنيا بر اساس نظام سلطه به وجود آيد، بخشي از گناه آن حتما به گردن امريكاست.نظام سلطه معنايش اين است كه اگر رژيم امريكا در نقطه اي از دنيا براي خود منافعي فرض كرد _ و لو منافع نامشروع و منافعي بر خلاف همه ي پيمانهاي بين المللي _ حق دارد در آن جا حضور قدرتمندانه و نظامي پيدا كند و هر كسي كه با منافع او مخالفت كند، او را بكوبد.يك وقت است كه اين كارها را

مخفيانه مي كنند و يك وقت هم هست كه اين كارها را با صراحت و وضوح انجام مي دهند و صريحا اعلام مي دارند كه فلان سازمان و يا دولت و يا جمعيت با منافع ما تضاد داشته است.اين براي امريكا حقي را ايجاد مي كند كه آن سازمان يا آن شخص يا آن دولت و يا آن ملت را در هر نقطه كه باشد، بكوبد.اين نظام سلطه است، يعني: قانون جنگل و نظام غير انساني و خلاف فطرت انسان. (35)

ابعاد دخالت آمريكا در ايران

رژيم امريكا از اولين سالهايي كه در نيم قرن پيش در صحنه ي سياسي ايران قدم نهاد، به ايران و ايراني جفا و خيانت كرد، از رژيم فاسد و ضد مردمي پهلوي حمايت كرد، دولتهاي وابسته و ضعيف و نوكر مآب را بر سر كار آورد، اراده ي خود را بر ملت ما تحميل و منافع ملي را غارت كرد، ثروت عظيمي از اين ملت را از طريق معاملات خسارت بار نفت و سلاح، ربود .نيروهاي مسلح ايران را در قبضه ي خود گرفت، دستگاه ضد امنيتي شاه و شكنجه گران آن را آموزش داد، موجب اختلاف ميان ملت ايران و بسياري از ملتهاي مسلمان، از جمله اعراب شد .فساد و فحشا را در ايران ترويج كرد، با رژيم شاه در سركوب نهضت اسلامي در مقاطع گوناگون، همكاري و آن را راهنمايي كرد! و پس از آن كه عليرغم مجموعه ي آن جبهه ي ظلمت و كفر و طغيان، انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، از نخستين روزهاي تشكيل جمهوري اسلامي، انواع دشمنيها و كار شكنيها و تهاجمها و توطئه ها را بر ضد ايران و ملت انقلابي آن، به كار بست! از كمك

فعال به رژيم عراق در جنگ هشت ساله، تا فعاليت براي محاصره ي اقتصادي كامل ايران، تا كمك به عناصر خائن و فراري، تاتبليغات دائمي در همه ي دستگاههاي تبليغي مربوط به خود، تا آتش بياري در اختلافات منطقه يي، و سعي وافر براي ايجاد اختلاف ميان ايران و همسايگانش تا تلاشهاي براندازي و تروريستي بوسيله ي مزد بگيران سازمان سيا، تا فعاليت شديد براي جلوگيري از انعقاد قراردادهاي اقتصادي ميان ايران و كشورهاي گوناگون جهان، تا دهها حركت موذيانه و تهديد آميز ديگر در همه ي جبهه ها و همه ي زمينه هاي ممكن! اين فهرست كوتاهي از طومار بلند خصومتهاي رژيم امريكا با ايران و ايراني است.و البته همه مي دانند و خود سردمداران رژيم امريكا بيش از همه به تلخي مي دانند كه رژيم امريكا در اغلب اين زمينه ها شكست خورده و ناكام مانده و در انزوا قرار گرفته است!(36) پي نوشت ها:

1 _ حديث ولايت، ج 3، ص 181 و 182، 4/11/1368، سخنراني در ديدار با علما، مسؤولان ستادهاي دهه ي فجر.

2 _ حديث ولايت، ج 6، ص 28، 7/9/1369، سخنراني در ديدار با نيروهاي مقاومت بسيج و.. .

3 _ جمهوري اسلامي، 21/10/1370، سخنراني در ديدار مردم قم.

4 _ همان، 15/8/1376، سخنراني در ديدار با دانشجويان و دانش آموزان.

5 _ جمهوري اسلامي، 26/1/1376، پيام به حجاج بيت الله الحرام.

6 _ جمهوري اسلامي، 20/11/1375، سخنراني در اجتماع عظيم مردم آبادان.

7 _ همان، 8/3/1372، پيام به حجاج بيت الله الحرام.

8 _ حديث ولايت، ج 4، ص 202، 2/3/1369، سخنراني در ديدار با خانواده هاي معظم شهداي شهرهاي مختلف.

9 _ جمهوري اسلامي، 13/12/1372، خطبه هاي نماز جمعه تهران.

10 _ همان، 22/5/1371، سخنراني در ديدار با كاركنان و مسؤولان مطبوعات و

رسانه هاي جمعي .

11 _ همان، 8/1/1371، خطبه هاي نماز جمعه ي تهران.

12 _ جمهوري اسلامي، 23/12/1372، خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر.

13 _ حديث ولايت، ج 1، ص 173، 11/4/1368، سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه، روحانيون و...

14 _ حديث ولايت، ج 3، ص 117، 13/10/1368، سخنراني در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد.

15 _ جمهوري اسلامي، 20/9/1375، سخنراني در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري.

16 _ حديث ولايت، ج 1، ص 277 و 288، 22/4/1368، سخنراني در مراسم بيعت مهمانان خارجي چهلمين روز ارتحال امام (ره) .

17 _ جمهوري اسلامي، 3/6/1377، سخنراني در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيأت وزيران.

18 _ حديث ولايت، ج 16 و 17، ص 12، 2/1/1369، سخنراني در اجتماع مردم مشهد و زائران حضرت رضا.

19 _ جمهوري اسلامي، 15/8/1376، سخنراني در ديدار با دانشجويان و دانش آموزان.

20 _ حديث ولايت، ج 7، ص 298، 31/5/1370، سخنراني در جمع مردم روستاي پاپي استان لرستان .

21 _ جمهوري اسلامي، 27/10/1376، خطبه هاي نماز جمعه ي تهران.

22 _ همان، 29/11/1376، سخنراني در ديدار با خانواده هاي معظم شهداي هرمزگان.

23 _ حديث ولايت، ج 2، ص 151، 30/6/1368، پيام به مناسبت نهمين سالگرد جنگ تحميلي.

24 _ جمهوري اسلامي، 1/9/1375، سخنراني در ديدار با بسيجيان.

25 _ حديث ولايت، ج 7، ص 280، 30/5/1370، سخنراني در اجتماع بزرگ مردم خرم آباد.

26 _ همان، ص 299، 31/5/1370، سخنراني در جمع مردم روستاي پاپي استان لرستان.

27 _ جمهوري اسلامي، 6/7/1370، خطبه هاي نماز جمعه ي تهران.

28 _ حديث ولايت، ج 2، ص 57 و 58، 23/5/1368، سخنراني در ديدار با خانواده هاي معظم اسرا و مفقودين.

29 _ جمهوري اسلامي، 8/1/1371، خطبه هاي نماز جمعه ي تهران.

30 _ همان، 8/1/1375،

سخنراني در اجتماع زائران حرم قدس رضوي.

31 _ همان، 18/2/1376، سخنراني در ديدار با خانواده هاي سرداران شهيد استان تهران.

32 _ جمهوري اسلامي، 16/3/1374، سخنراني در حرم مطهر حضرت امام.

33 _ همان، 4/2/1376، سخنراني در اجتماع نيروهاي عمل كننده در مانور عظيم طريق القدس .

34 _ حديث ولايت، ج 7، ص 165، 26/3/1370، پيام به حجاج بيت الله الحرام.

35 _ جمهوري اسلامي، 14/8/1374، سخنراني در ديدار با دانشجويان و دانش آموزان.

36 _ جمهوري اسلامي، 16/1/1377، پيام به حجاج بيت الله الحرام.

منبع: كتاب آمريكا از ديدگاه مقام معظم رهبري(مد ظله العالي)

مرگ بر آمريكا

مرگ بر آمريكا با پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) تومار سياهي و پليدي 2500 ساله نظام شاهنشاهي در ايران برچيده شد، و دبدبه ي شاهنشاهي و كبكبه ي سلطنت به زباله دان تاريخ انداخته شد. اما اين تمام ماجرا نبود. در پس اين دوران مشحون از ظلم و تباهي، دست هاي حمايتگر كشورهاي سلطه گر _ به ويژه در دويست سال گذشته _ ديده مي شد. زماني دولت غارتگر بريتانيا، ايران را به تيول شخصي خويش در آورده بود. عزل و نصب پادشاهان و دست درازي به منابع نفتي و غير نفتي ايران به امري طبيعي و قانوني! براي غارتگران جزيره ي بريتانيا درآمده بود. به محض افول قدرت استعارگر پير، استعمارگر جديد پا به عرصه ي سياست گذاشت تا بسان خلف ناصالح خود به چپاول كشورها و به ويژه ايران بپردازد. ايالات متحده آمريكا، به عنوان يك قطب نوظهور در عرصه ي سياست محسوب مي شد و با حضور قلدرانه ي خود در اقصي نقاط جهان سيطره ي انگلستان

را كمرنگ مي نمود. تاريخ سياسي ايران طي سال هاي حكومت محمدرضا پهلوي، دخالت ها و ياغي گري هاي دولت ايالت متحده را گواهي مي دهد؛ چه آنجا كه با تحميل حق كاپيتولاسيون _ حق مصونيت مستشاران امريكايي _ يكي از خفت بارترين قوانين ظالمانه در ايران را رقم زد و چه آنجا كه با حمايت مطلق از پادشاه مسحور در قدرت و مركوز در تباهي ايران، پايه هاي استبداد محمد رضا شاهي را تشديد مي كرد و چه آنكه با سرنگوني دولت قانوني ايران در پي طرح ريزي كودتاي 28 مرداد، نقض ابتدايي ترين حقوق انساني را رقم زد. اما با پيروزي انقلاب اسلامي، طومار يانكي ها نيز درهم پيچيده شد و سرآغاز استقلال ملت ايران با قطع شدن روابط با آمريكا رقم خورد. با اين حال، دولت كينه توز آمريكا كه با پيروزي انقلاب، خود را مغبون اين نهضت الهي مي دانست، از هر عملي بر ضد نظام جمهوري اسلامي دريغ نكرد و با اعمال غيرانساني ترين تحركات عليه ايران، از قبيل كودتا، تحريك و تحهيز صدام بر ضد ايران، تحريم و به ويژه آدم كشي آشكار در جريان سرنگون ساختن هواپيماي مسافربري ايران در تاريخ 12 تير ماه 1367 و ده ها عمل ددمنشانه ي ديگر در پي خالي كردن عقده هاي رواني خود بود. اما موضع قاطع امام و پس از ايشان، رهبر معظم انقلاب در برابر زورگويي هاي دولتمردان ايالات متحده و نفي هرگونه رابطه با نماد استعمار و استكبار دوران از سوي آن دو بزرگوار، عملا نقشه هاي آمريكايي را ناكام مي نمود. اكنون پس از 28 سال حاكميت

نظام جمهوري اسلامي و بعد از آنكه ارتش امريكا در باتلاق افغانستان و پس از آن عراق گير افتاده و به تبع آن سياستمداران امريكايي نيز در باتلاق خود ساخته دست و پا مي زنند، دست نياز آنان به سوي جمهوري اسلامي ايران دراز شد تا شايد بتوانند با تدابير ام القراي جهان اسلام (كشور اسلامي ايران) از بن بست عراق نجات يابند. جريان مذاكره ايران با امريكا در مورد عراق برق شادي را در چشم آناني كه چشم اميد به ايالات متحده بسته بودند، پديدار كرد. آنان به خيال خود اين مذاكره را زمينه ساز ايجاد رابطه با آمريكا قلمداد كردند، اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب مبني بر اين كه «اين مذاكره فقط جهت تفهيم وظايف اشغالگران در مورد عراق است» آب پاكي را روي دست خواهندگان رابطه ي ايران و آمريكا ريخت. راستي! چرا رهبر معظم انقلاب همچنان بر موضع خويش مبني بر عدم رابطه و عدم مذاكره با آمريكا پافشاري مي كنند؟ 1. امريكا مظهر سلطه و جنايت

يكي از دلايلي كه بر موضع گيري رهبر انقلاب بسيار مؤثر است، خصايل فكري و سياسي دولتمردان آمريكايي است. از منظر ايشان، دولت آمريكا داراي روحيه ي استكباري (1)، مظهر سلطه (2)، نماد توطئه و كودتا و ترور (3) و جنايتكار (4) است و دولتي با اين خصوصيات به عنوان ام الفساد قرن (5) به شمار مي آيد. آيا ارتباط با اين دولت، منطقي به نظر مي رسد؟ 2. علل مخالفت آمريكا با نظام جمهوري اسلامي

امريكا با نظام جمهوري اسلامي مخالف است و اين مسئله، حقيقتي است كه نمي توان انكارش نمود. اما اينكه

علل اصلي مخالفت دولتمردان ايالت متحده با جمهوري اسلامي چيست، با اعتقاد رهبري، ريشه در پنج عامل مهم دارد: اولين علت آن است كه جمهوري اسلامي ايران با توسعه طلبي و استعمارگري آمريكا مخالف است (6). دوم آنكه، شاكله نظام جهوري اسلامي بر مبناي فرامين دين اسلام بنا نهاده شده است و اسلام خواهي نظام چيزي نيست كه باب طبع آمريكايي ها باشد. سومين عامل، حمايت ايران از ملل آزاديخواه، به ويژه فلسطين است (8). عامل بعدي مخالفت نظام اسلامي با وليده ي نامشروع استكبار در منطقه، يعني رژيم صهيونيستي است (9) و بالاخره عامل پنجم، طراحي و زمينه سازي انقلاب اسلامي در زمينه ي يك بيداري جهاني است.(10) در حالي كه نظام جمهوري اسلامي بر اين پنج اصل اساسي پافشاري مي كند و ذره اي از اين اصول خدشه ناپذير عقب نشيني نمي كند، آيا مي توان انتظار داشت كه آمريكايي ها هم از دشمني خود با جمهوري اسلامي دست بردارند؟ آيا ايجاد هر گونه رابطه با توجه به هژموني سلطه طلبي آمريكا عقلاني است؟ 3. اهداف آمريكا در كشورهاي جهان سوم

هدف آمريكا از داشتن رابطه با كشورهاي جهان سوم و به ويژه ايران، حضور همه جانبه در اين كشورهاست. و هدف از حضور همه جانبه در مواردي از قبيل: تحميل سلطه (11) ايجاد وابستگي (12) گسترش سيطره ي سياسي اقتصادي (13) ايجاد قرنطينه سياسي به منظور جلوگيري از خودباوري و وحدت ملتها (14) ترويج فساد اخلاقي (15) و ... خلاصه مي شود. بي گمان در صورت ايجاد رابطه با اين دولت متجاوز و ياغي، اهداف مذكور در رأس اهداف و برنامه هاي ايالات

متحده قرار خواهد گرفت. 4. اهداف آمريكا از گرايش به مذاكره

به اعتقاد رهبر فرزانه انقلاب، آمريكايي ها با مطرح كردن بحث مذاكره، اهداف مختلفي را مد نظر دارند: هدف از طرح اين پيشنهاد در وهله ي اول به نيات پليد و شيطاني آمريكايي ها (16) برمي گردد، چرا كه آنان درصددند تا با طرح مذاكره، اولا سلطه ي خود را به ايران تحميل كنند(17). ثانيا ابرقدرتي خود را ثابت كنند (18). ثالثا سياست ها و نظرات امام را مخدوش و اين طور وانمود كنند كه ملت ايران و مسئولان نظام از حرف امام خميني برگشته اند(19). ديگر آنكه با مطرح كردن مذاكره، قبح رابطه و گفت وگو با آمريكا را شكسته (20) و آن را امري عادي جلوه دهند. هدف پنجم آنان ايجاد اختلافات داخلي است. چرا كه بحث عدم مذاكره و عدم رابطه با آمريكا يكي از محورهاي وحدت ملي است (21). هدف ششم آن است كه با طرح اين مسئله كه انقلاب اسلامي با آن صلابت، همه ي حرف ها و داعيه ها را كنار گذاشت و از گذشته ي خود توبه كرد، به حيثيت انقلاب اسلامي لطمه بزنند(22) و ضمن آن، محوريت انقلاب اسلامي در جهان را حذف كنند(23) و يأس در دل كشورهاي مستضعف كه چشم اميد به ايران دارند ايجاد كنند. (24) هدف نهايي آنكه به دولت هاي وابسته به آمريكا تقويت روحي تزريق كنند و بگويند ايران به دليل عدم وابستگي مجبور به مذاكره و رابطه با ايران شد. (25) 5. علل نفي مذاكره و قطع رابطه

از منظر رهبري، به علت خوي استكباري آمريكا، هرگونه رابطه با اين كشور

براي ملت ايران ضرر دارد. (26)

از اين گذشته، بر اساس قاعده ي نفي سبيل، وضع هرگونه سلطه پذيري در اسلام، از آنجا كه نظام جمهوري اسلامي، نظامي بر آمده از آموزه هاي اسلامي است، نمي تواند با كشوري رابطه داشته باشد كه اين رابطه به سلطه پذيري منتج گردد. (27)

غير اين، نفي و قطع رابطه، نشانگر نفي قيوميت آمريكاست (28) و همين مسئله يكي از اهداف انقلاب اسلامي به شمار مي آيد. نفي مذاكره نيز مسئله اي بسيار مهم است. چرا كه به تعبير رهبري، مذاكره با سلطه گري مانند امريكا از رابطه بدتر است (29). مذاكره و به تبع آن سازش با دولت زورگويي به نام آمريكا، موجب اختناق (30)، انحطاط فرهنگي و اقتصادي، (31) و باعث اسارت نظام اسلامي (32) خواهد شد. 6. شرايط ايجاد مذاكره و رابطه

موضع انقلابي رهبر فرزانه انقلاب در برابر آمريكايي ها و نفي هر گونه رابطه و مذاكره با دولتمردان ايالات متحده، ادامه ي آن خط فكري است كه امام خميني (ره)، بنيان گذار آن بود. اما اين سخن به معناي مطلق ايجاد مناسبات و روابط با اين دولت نيست. حضرت آيت الله خامنه اي با عنايت به چند پيش شرط، رابطه با آمريكا را بلامانع مي دانند. اول آنكه اين دولت، سياست هاي خصمانه ي خود بر ضد نظام جمهوري اسلامي را تغيير دهد (33)؛ دوم آنكه خوي سلطه گري خود را كنار بگذارد (34) و سوم آنكه به اصل «احترام متقابل» پايبند باشد (35) و در نهايت، دست از حمايت مخالفان نظام جمهوري اسلامي بردارد (36).

نتيجه، واقعيت آن است كه هيچ گاه چهار شرط قبلي محقق

نخواهد شد. چرا كه خوي استكباري آمريكايي ها و عمق عناد و كينه آنان نسبت به نظام جمهوري اسلامي قابل تغيير نيست. در اين صورت، چگونه مي توان با دولتي كه همواره در صدد ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي است، انتظار مراوده و رابطه دوستانه داشت؟ آيا اين مسئله با اصل استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي سازگار است؟ پي نوشت : 1. حديث ولايت، ج 2، ص 301.

2. همان، ج 7، ص 165.

3. همان، ج 16 و 17، ص 12.

4. همان، ج 7، صص 196 _ 195.

5. روزنامه جمهوري اسلامي، 1374/3/20.

6. حديث ولايت، ج 2، ص 132.

7. همان، ص 180.

8 . همان، ج 3، صص 210 _ 209.

9. روزنامه ي جمهوري اسلامي، 1375/1/8.

10. همان، 1377/8/13.

11. همان، 1373/6/5.

12. همان، 1372/6/6.

13. همان، 1374/10/6.

14. حديث ولايت، ج 4، ص 287.

15. همان، ج 1، صص 24 _ 245.

16. روزنامه جمهوري اسلامي، 1373/1/6.

17. همان، 1377/10/5.

18. همان، 1376/10/27.

19. همان.

20. همان.

21. همان.

22. روزنامه جمهوري اسلامي، 1372/8/13.

23. همان، 1376/10/27.

24. همان.

25. همان.

26. همان.

27. همان، 1375/10/25.

28. همان، 1373/1/6.

29. همان، 1376/11/16.

30. همان، 1374/8/14.

31. همان، 1376/8/15.

32. حديث ولايت، ج 5، صص 52 _ 51.

33. حديث ولايت، ج 2، صص 60 _ 59.

34. همان، ج 7، ص 124.

35. همان، ج 2، صص 78 _ 77.

36. همان، ج 1، ص 160.

منبع: كتاب امتداد

آسيب شناسى جهان معاصر و راهبرد نجات بشريت

آسيب شناسي جهان معاصر و راهبرد نجات بشريت نويسنده:دكتر محمد جواد نوروزي آسيب شناسي

1. ماهيت نظام سلطه

امروز نظام سلطه در دنيا ثروت را مي مكند، امكانات را مي مكند،اختيارات سياسي و اقتصادي و اجتماعي را در كشورها مي مكند و در اختيار مي گيرند و در مقابل، گاهي هيچ چيز نمي دهند، گاهي چيز

مضري مي دهند، گاهي هم يك چيزكي به آن كشور نقطه ي مقابل مي دهند. الان بافت سياسي دنيا اين است: سلطه گر و سلطه پذير.(1)

الف) مادي گرايي

امروز مكاتب كنوني دنيا- آن چيزي كه امروز سخنگويان سياست بين المللي در كشورهاي قدرتمند، آن را مطرح مي كنند- نمي تواند بشر را به سعادت برساند. علاوه بر اينكه آن شعارهايي هم كه به وسيله ي مسئولان و مديران قدرتهاي بين المللي مطرح مي شود، شعارهاي واقعي نيست. امروز بشر دچار دو درد بزرگ است: يكي اينكه راهي كه به بشر نشان داده مي شود راه- ماديت -راه غلطي است.(2) دوم اينكه آن كساني كه گردانندگان امور بشريتند، مردمان صالحي نيستند. شما نگاه كنيد به اوضاع دنيا، ظلمي را كه به ملتها مي شود، ظلمي كه به امت اسلامي مي شود، در افغانستان مي شود، ظلمي كه به احكام اسلامي مي شود، در عراق مي شود، در افغانستان مي شود، ظلمي كه به احكام اسلامي مي شود، اينها را ملاحظه كنيد. آن كساني كه منشأ ترور و منشأ جنگ و خونريزي هستند، اسلام را متهم مي كنند به ارتجاع؛ آن كساني كه حكومت مطلقه ي خود را بر كل بشريت مي خواهند تحميل بكنند! امروزه ايالات متحده ي آمريكا، اين قدرت طاغوتي شيطاني مستكبر، در صدد بلعيدن همه ي دنياست. درصدد توسعه ي قدرت خود به تمام زواياي زندگي انسانهاست. آن وقت اينها، ادعاي دموكراسي مي كنند؛ ادعاي حقوق بشر مي كنند! فاسدترين انسانها، پرچم اصلاح بشريت را در دست گرفته اند. اين گرفتاري بزرگي است براي بشر.(3)

ب) علم سكولار

علمي كه از دين جدا شد و خودش را متعهد به دين ندانست، نتيجه

اش همين مي شود كه امروز در دنيا رايج است، علم وسيله ي زورگويي است، وسيله ي استثمار است، وسيله ي تخريب حرث و نسل است و محصول علم، بمب اتم است از يك طرف؛ از طرف ديگر، محصول علم، اين مواد مخدر كذايي است؛ محصول علم، روي كار آمدن سياستمداران دور از همه ي احساسات انساني است در خيلي از كشورهاي دنيا، علم را بايد با دين همراه دانست. علم را براي خدا و در راه خدا بايد تحصيل كرد و به كار گرفت. اين، جزو تعاليم اوليه ما بايد باشد؛ در همه جا.(4)

ج) خلأ عدالت

استقرار عدالت، دستور همه ي انبياي الهي است، كه فرمود ارسال رسل و فرستادن كتابها و اين همه تلاشي كه انبياء و پيروان انبياء انجام دادند، براي اين است كه: «ليقوم الناس بالقسط»؛ زندگي مردم، زندگي همراه با قسط باشد... انقلاب اسلامي براي قدرت طلبي يك گروه يا يك حزب يا يك جمعيت به وجود نيامد. انقلاب اسلامي را مردم مسلمان ايران به راه انداختند؛ هدف از اين انقلاب هم تشكيل جامعه ي اسلامي است و معيارها و شاخصهاي عمده ي جامعه ي اسلامي هم اينهاست: جامعه ي برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق و برخوردار از عدالت. همه بايد براي اين تلاش كنند.(5) 2. شاخص نظام سلطه

الف) طراحي ديپلماسي بر پايه منافع قدرتها

ما رفتار نظام سلطه را به هيچ وجه قبول نمي كنيم، البته داعيه سلطه گري نداريم؛ اما در هيچ موضوعي، زير بار سلطه نمي رويم و شاخص ديپلماسي خود را مقابله با رفتار جهاني نظام سلطه و خروج از قاعده «سلطه گر-سلطه پذير» مي دانيم.(6)

ب) ديكتاتوري جهاني

شيطان بزرگ، آمريكا، درصدد ايجاد ديكتاتوري جهاني است و

با پايمال كردن حقوق طبيعي ملتها در واقع بر جامعه بشري طغيان كرده و ياغي شده است، اما ملت نجيب ايران را ياغي مي خواند. البته اگر مقابله با ستمگران و زورگويان جهاني و حمايت از مظلومان، ياغي گري است ما با آن افتخار مي كنيم.(7)

ج) چالش دنياي استكبار با ارزش هاي اسلامي

كنگره ي آمريكا گفته فلان قدر ميليون مثلا براي اشاعه ي دموكراسي در ايران خرج مي كنيم! البته اسمش را هم دموكراسي مي گذراند! خوب، آزادند هر اسمي كه مي خواهند بگذارند، بگذارند؛ حقيقت معلوم است چيست. آن چيزي كه آنها مي خواهند، بر هم زدن پايه ي متسحكم فكري است كه بر اين مردم، بر اين دلها، بر اين روحها كاملا تسلط دارد و اين جهت صراط مستقيم، آن را هدايت مي كند.

هدفشان اين است، غرضشان اين است. اين پولهايي كه مي گويند، مي خواهند صرف اين كار بشود. اين پولها صرف بمب و گلوله و اينها خيلي نمي شود؛ عمده صرف همين كارهاي تبليغاتي، همين كارهاي فرهنگي با شكلهاي مختلف مي شود. البته از اين طرف هم مقاومت و بلكه هجوم مي شود. بنابراين يك جنگ است.(8)

آيا با توجه به سلطه عجيب سلطه گران بر جهان، اصولا چالش ملت ايران با اين جبهه زورگو، فايده اي دارد و به جايي خواهد رسيد؟ رهبر انقلاب قبل از طرح ديدگاه خود در اين زمينه، پاسخ غيرواقعي به اين سؤال مهم را لغزشگاه دانستند و يادآوري كردند:

بسياري از افرادي كه نتوانستند به اين سؤال پاسخ روشن، بدهند و يا پاسخ آن را منفي دانستند، از اصول انقلاب تنزل و اعلام كردند نمي توان در برابر زورگويان، كاري

كرد و بايد كوتاه آمد.(9)

د) ايجاد اختلاف بين فرق اسلامي

يك توطئه عميق و خطرناكي- كه خيلي هم قديمي است-براي ايجاد اختلاف بين فرق اسلامي وجود دارد؛ حالا امروز در دنيا مسئله شيعه و سني را مطرح مي كنند، اما اين اختلاف مخصوص شيعه و سني نيست، بلكه مي خواهند بقيه ي فرق اسلامي هم در درون تشيع، در درون تسنن - فرقه هاي اصولي، فرقه هاي فقهي، فرقه هاي كلامي - در مقابل هم قرار بگيرند، گريبان هم را بگيرند، عليه هم فرياد بكشند؛ اين چيزي است كه دشمن مي خواهد و بخصوص انگليسيها در اين قضيه متبحرند؛ خيلي مجربند؛ سالهاي متمادي - دهها سال، شايد بشود گفت به يك معنا صدها- در اين زمينه كاركرد دارند.(10) 3. راهبرد كاميابي

امروز دنياي اسلام مجروح است. دل انسان براي ملت فلسطين مي سوزد. دل انسان براي ملت عراق مي سوزد. دل انسان براي رنجهاي ملت افغانستان مي سوزد. اينها زير فشارند؛ زير فشار دشمنان اصلي امت اسلامي. آن كساني كه امروز در مسئله ي فلسطين، فلسطينيان را زير فشار مي گذارند؛ در عراق، ملت عراق را لگدمال مي كنند، آنهايي هستند كه با خصوص ملت عراق يا خصوص ملت فلسطين، دشمني خاصي ندارند؛ آنها با امت اسلامي مخالفند. هر جاي ديگر هم دستشان برسد، همين رفتار را انجام مي دهند. برايشان سني، شيعه، عرب، عجم تفاوتي نمي كند.

قدرت طلبي، اين است. مست قدرت بودن و جز هدفهاي مادي و شهواني و خواسته هاي كمپانيهاي پولساز را نديدن، نتيجه اش براي بشريت همين است. امت اسلامي بايد بيدار بشود.(11)

الف) عمل به وظيفه

ما از اول انقلاب تا امروز، هر جا به

وظيفه ي اسلامي خودمان عمل كرديم، به احكام الهي احترام گذاشتيم، پاي وظيفه ايستاديم، پيش رفتيم؛ هر جا ملاحظات گوناگون بر ما حاكم شد، از اين اصول اساسي اسلام عقب نشيني كرديم، زرق و برق مكاتب مادي رايج را در چشم خودمان و در دل خودمان بزرگ كرديم، شكست خورديم، مغلوب شديم، ناكام مانديم.(12)

ب) ترويج پيام بعثت

امروز هم به نظر ما بشريت در نهايت نياز و احتياج است به پيام بعثت و به پيروي از تعاليم انبياي عظام الهي، كه همه ي آنها به نحو كامل در تعاليم اسلام و قرآن جمع شده است كه در آيات كريمه ي قرآن به آنها تصريح شده است: علم و حكمت، تزكيه و اخلاق، و عدالت و انصاف.(13)

ج) تبليغات

تا امروز تفكرات انقلاب اسلامي به همه جاي دنياي اسلام، علي رغم آنها نفوذ كرده است؛ با همه ي اين تخريبها، با همه ي تبليغات مخالف. البته اگر تبليغات آنها نبود، وضع طور ديگري مي شد. لذا امروز عليه نظام اسلامي و جمهوري اسلامي تبليغات فرواني مي شود. از يك طرف عليه تشيع هم به همين جهت تبليغات مي شود. آن مجموعه اي كه به عنوان پيروان اهل بيت مي خواهند وسط ميدان باشند و كار كنند، بايد به اين چيزها توجه كنند و اولويتهاي خودشان را با توجه به اين حقايق انتخاب كنند.(14)

د) اسلام و سعادت همه جانبه بشر

ايشان به برنامه دين مبين اسلام براي سعادت همه جانبه بشر اشاره كردند و افزودند: انقلاب اسلامي براي تحقق برنامه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اسلام در ايران برپا شده و در عرصه روابط جهاني نيز با تكيه بر آموزه هاي اسلامي، نظام ظالمانه سلطه را

رد و«صلح و امنيت و سعادت همه ي ملتها» را پيگيري مي كند و به همين علت نظام سلطه جهاني، ذاتا با نظام اسلامي، دچار چالش است كه اين واقعيت را هيچگاه نبايد از ياد برد.(15)

ه_) تأكيد بر توليد علم نهضت نرم افزاري

كشور ما بدون حركت در جاده ي گسترش دانش و گسترش پژوهش، امكان ندارد بتواند به نقطه ي مطلوب خودش دست پيدا بكند؛ مخصوص كشور ما هم نيست. كليد، دانش و پژوهش است. دانشمند شدن يك ملت هم به اين نيست كه دانسته هاي ديگران را فرا بگيرد. آن، مقدمه كار است. علم يك دامنه ي وسيعي دارد؛ انحصاري نمي تواند باشد كه ما فرض كنيم مجموعه اي از كشورها و يا ملتها هستند كه نخبگان اينها علم را بايد توليد كنند، مرزهاي جديدي را براي علم تعريف كنند، يك مقداري خودشان استفاده كنند، يك مقداري هم كه زياد آمد، بدهند ديگران استفاده كنند. اين نمي شود. اين نسبت، اين شكل كار، معنايش همين عقب ماندگي دائمي بخشي از كشورها، همين رابطه ي ظالمانه ي بين كشورها، همين مسئله دنياي اول و دنياي دوم و دنياي سوم و شمال و جنوب و همين حرفهايي است كه جزء ادبيات رايج سياسي در اين قرن و قرن قبل بوده و شده. همه ي انسانها توانايي دانش پژوهي و دانشمندي را دارند. استعدادها البته مختلف است، لكن هيچ كشوري نيست كه در آن انسانها توانايي اين را نداشته باشند كه در اين دامنه ي وسيع و عظيم علم بالقوه و بالاستعداد، يك جايگاهي براي خودشان پيدا كنند و يك نقشي در آن ايفا كنند. اگر كشوري كه سابقه ي او، تاريخ او، تجربه او، نشان

مي دهد كه توانايي استعداد او، توانايي بالايي است و از متوسط بالاتر است - كه كشور ما قطعا از اين قبيل است - اين بايستي در ايجاد علم، در پيشرفت علم نقش ايفا كند و اگر توانست اين نقش را ايفا كند، آنوقت اين عقب ماندگي، اين تبعيض و بي عدالتي در همه ي زمينه هاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي از بين خواهد رفت و خواهد شد داراي سهم برابر در مقابل كشورهاي ديگر و در مقابل قدرتهايي كه امروز وجود دارند. آنوقت مي تواند خودش را اداره كند، روي پاي خودش بايستد؛ يك چيزي بگيرد؛ اما امروز اينجور نيست.(16)

و) ايستادگي

امروز هم مسئولان كشور و آحاد مردم ما اگر مي خواهند ملت ايران به آن قله ي بلند عظمت و افتخار و عزتي كه آرزويش را دارد، دست پيدا كند، بايد همين راه را دنبال كنند؛ بايد با شجاعت تمام، با آگاهي و بينش كامل، با خطرپذيري در مقابل قدرتمندان و زورگويان و زورمندان عالم اين راه را ادامه دهند. موفقيت در «ايستادگي» است. پي نوشت : 1. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در بازديد از پژوهشكده رويان (25/04/1386)

2. همان.

3. همان.

4. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در بازديد از پژوهشكده رويان (25/04/1386)

5. بيانات معظم له در ديدار مسئولان نظام و قشرهاي مختلف مردم در سالروز مبعث پيامبر اكرم(ص) (20/05/1386)

6. ديدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفيران جمهوري اسلامي ايران در ديگر كشورها (30/05/1386)

7. همان 8. بيانات معظم له در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت (ع) به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا(س)

9. ديدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفيران جمهوري اسلامي ايران در ديگر كشورها

(30/05/1386)

10. بيانات در ديدار ميهمانان شركت كننده در چهارمين مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام)(28/05/1386)

11. بيانات معظم له در ديدار مسئولان نظام و قشرهاي مختلف مردم در سالروز مبعث پيامبر اكرم(ص) (20/05/1386)

12. همان 13. همان 14. بيانات در ديدار ميهمانان شركت كننده در چهارمين مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام)(28/05/1386)

15.ديدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفيران جمهوري اسلامي ايران در ديگر كشورها (30/05/1386)

16.بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در بازديد از پژوهشكده رويان (30/05/1386)

منبع: معارف

فلسطين از منظر مقام معظم رهبري

فلسطين از منظر مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (مدظله العالي) مي فرمايند:

«من صريحا اعلام مي كنم هر جوان فلسطيني كه به خاك و خون كشيده مي شود و هر خانواده فلسطيني كه بي سرپرست و متلاشي مي شود،رئيس جمهور و دولت امريكا به طور مستقيم در اين جرم شريك وسهيم هستند.»

حضرت آيه الله العظمي خامنه اي (مدظله العالي) طي نطقي درتاريخ دهم خرداد ماه سال 1369 ه.ش خاطر نشان فرموده اند:

«.. سكوت و سازش خيانت آلود بسياري از دولت هاي عربي و حتي تظاهر بعضي از آنان به بي تفاوتي و عدم حساسيت به سرنوشت فلسطين كار را به جايي رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست پس از سال هاكتمان و حتي انكار، اكنون دوباره داعيه اسرائيل بزرگ را علنابر زبان مي آورد و با بي شرمي و وقاجت نيت پليد غصب سرزمين هاي جديدي از ميهن راتكرار مي كند...»

جانشين برحق امام خميني و تداوم بخش راه آن روح قدسي، يعني حضرت آيت الله العظمي سيدعلي خامنه اي (مدظله العالي) نيز مهمترين مسأله جهان اسلام را ضايعه اشغال فلسطين به دست صهيونيست ها مطرح نمودند وفرمودند:

«مسأله فلسطين يك راه حل بيشتر ندارد و آن تشكيل دولت فلسطيني در تمام سرزمين فلسطين است .

مقام معظم رهبري در بخشي از پيامي كه در آستانه

فرارسيدن امام حج سال 1411ه. ق خطاب به حجاچ بيت الله الحرام ارسال نمودند، فرمودند:

«مهمترين مسأله امروز مساله فلسطين است كه در نيم قرن اخيرهمواره مهمترين مساله جهان اسلام و شايد مهمترين مساله بشريت بوده است، اينجا سخن از محنت و آوارگي و مظلوميت يك ملت است،سخن از غصب يك كشور است، سخن از ايجاد غده اي سرطاني در قلب كشورهاي اسلامي... است، سخن از ظلم مستمري است كه اكنون دو نسل پي درپي از ملت فلسطين را فراگرفته است .

علامه محمد حسين فضل الله، روحاني برجسته لبناني در كنگره بين المللي فلسطين كه در تهران برپاشد اين واقعيت انكارناپذير رامطرح كرد كه:

«جمهوري اسلامي ايران تنها دولت جهان اسلام است كه بطور رسمي مخالف وجود اسرائيل در هر شكل و هر صورت است زيرا بر مبناي رهنمودهاي امام خميني اسرائيل را غده سرطاني مي داند كه بايد ازجسم امت اسلامي زدوده شود و لذا استراتژي اسلامي جمهوري اسلامي مبتني بر تلاش همه جانبه براي حمايت از فلسطين در زمينه هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي است و اين موضعي است كه بايدتمام نيروهاي آزادي بخش مسلمان و عرب، جنبشي ها، احزاب وشخصيت هاي سياسي تحت لواي رهبري، رهبر بزرگ دنياي اسلام، حضرت آيه الله خامنه اي كه در خط امام خميني حركت مي كند با آن همراه شوند» .

حضرت آيت الله العظمي خامنه اي(حفظه الله) مي فرمايند:

«امروز بحمدالله عنصر ايمان و جهاد اسلامي در مبارزات ملت فلسطين در داخل وطن مغصوب زنده شده و به همين جهت معادله قدرت در فلسطين به سود فلسطينيان نسبت به گذشته تغيير كرده است.

محافل سياسي اعتراف دارند كه اين جوشش از مسجد شروع شده و هرخانه را به يك مسجد تبديل كرده است. يكي از نشريات صهيونيستي در نوزدهم بهمن سال 1369 اين قيام را الهامي از انقلاب اسلامي ايران

ذكر كرده است .

مقام معظم رهبري در تاريخ 27شهريور 1372 طي بياناتي امضاي سند ننگين سازش با رژيم غاصب صهيونيستي را شديدامحكوم كرده و در فرازي از سخنان گهربار خويش فرمودند:

«در قضيه فلسطين نماينده فلسطين آن امضاء كننده حقير، بدنام روسياه و علي الظاهر فلسطيني(علي الباطنش را خدا مي داند)نبوده كه برود و يك چيزي را بفروشد، مگر فلسطين عرفات است، عرفات چكاره است كه برود فلسطين را با غاصبين آن معامله كند» . آمريكا و حذف فلسطين

رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت اللّه خامنه اي، با بينش عميق خود در مورد مسأله فلسطين، درباره تلاش هاي مقامات آمريكايي و غاصبان و مزدوران آنها براي پاك كردن صورت مسأله فلسطين، چنين فرمودند: «دستگاه هاي آمريكا و رئيس جمهور آمريكا، تلاش خودشان را گذاشته اند كه مسأله فلسطين را از صورت مسايل دنياي اسلام و خاورميانه به كلي حذف كنند و اصلاً مسأله اي به نام فلسطين و آرمان فلسطين و نهضت فلسطين ديگر باقي نماند. اين يكي از اهداف بسيار مهم آنهاست. هرجا كه مبارزه اي با صهيونيست ها و اشغالگران و آدم كشان هست، مي خواهند آن را حذف كنند. حالا چنانچه آن را از روي كاغذ حذف كنند، مگر ممكن است انگيزه دفاع از كشور فلسطين و هويت فلسطيني از دل فلسطيني ها برود؟... مگر تا حالا كه جوانان مسلمان در انتفاضه فلسطين يا در كشور لبنان به خاطر خدا، به خاطر مسئوليت الهي دفاع از سرزمين اسلامي، جان خودشان را به خطر مي انداختند، به خاطر منشور فلسطين اين كارها را مي كرده اند كه حالا اگر شما منشور به اصطلاح ملي فلسطين را دستكاري كرديد، آنها دست بردارند؟» پيام روز قدس

روز قدس، روز فرياد جوانان غيور امت اسلام بر ضد استكبار و غاصبان

سرزمين اسلامي است. پيام روز قدس، محو اسرائيل از منطقه است. پيام روز قدس اين است كه مسلمانان تا نابودي اسرائيل دست از مبارزه و جهاد بر نمي دارند و آماده هر نوع قرباني هستند. بر همين اساس است كه مقام معظم رهبري، بر ضرورت مبارزه با رژيم اشغالگر قدس تأكيد كرده، چنين فرمودند: «هريك وجب از خاك فلسطين ،يك وجب از خانه مسلمين است. هر حاكميتي غير از حاكميت فلسطين و حاكميت مسلمين بر كشور فلسطين، حاكميت غاصب است. حرف، هماني است كه امام راحل عظيم الشأن فرمود: اسرائيل بايستي محو بشود. ... بحث، بحث يهودي ستيزي نيست ؛ مسأله، مسأله غصب خانه مسلمين است».

حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي، مي فرمايند:

«هر يك وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه مسلمين است . هر حاكميتي غير از حاكميت فلسطين و حاكميت مسلمين بر كشور فلسطين، حاكميت غاصب است . حرف، هماني است كه امام راحل عظيم الشان فرمود: اسرائيل بايستي محو بشود ... . بحث، بحث يهودي ستيزي نيست . مساله، مساله غصب خانه مسلمين است .»

منابع:

1 . ماه نامه پاسدار اسلام شماره 223، سيري درتاريخ سياسي فلسطين و چگونگي غصب آن.

2. ماه نامه گلبرگ شماره 56، جمعه آخر(روز جهاني قدس).

رژيم صهيونيستي از منظر مقام معظم رهبري

رژيم صهيونيستي از منظر مقام معظم رهبري مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي بارها تأكيد كرده اند كه ملت اسرائيل، يك ملت جعلي و دروغين، اراذل و اوباش، غاصب و بي هويت هستند.

جعلي بودن رژيم غاصب صهيونيستي و پروژه ملت سازي از سوي سردمداران صهيونيسم بين الملل، موضوعي است كه بارها از سوي مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي(حفظه الله) در مناسبت هاي مختلف طرح و

از زواياي گوناگون به آن پرداخته شده است.

موجوديت ساختگي و دروغين رژيم موهومي به نام اسرائيل كه اختاپوس وار بخش اعظم كشور اسلامي فلسطين را در نورديده است، پيش از رهبري آيت الله خامنه اي نيز همواره از سوي بنيان گذار انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(س) مورد موشكافي و بررسي قرار مي گرفت و آن بزرگوار نيز در مناسبت هاي متعدد چه در بدو شكل گيري شعله هاي انقلاب اسلامي در سال 1341 و 42 و چه پس از آن، همواره مسأله فلسطين و موجوديت جعلي رژيم اشغالگر قدس و نيز فرايند ملت سازي اين رژيم را مطرح و خطر آن براي مسلمانان و كشورهاي اسلامي را گوشزد مي كردند.

سيد حسن نصرالله، دبيركل حزب الله لبنان پنج سال پيش در ديدار با جمعي از طلاب حوزه علميه قم، مقام معظم رهبري را " كارشناس ترين كارشناسان درباره مسائل اسرائيل" ذكر كرد و از ايشان به عنوان بلندپايه ترين رهبر مقاومت اسلامي عليه رژيم صهيونيستي نام برد.

به همين مناسبت در ادامه بخشي از ديدگاه هاي معظم له درباره ملت بي هويت، جعلي و دروغين اسرائيل را مرور مي كنيم.

مقام معظم رهبري در هشتم ارديبهشت سال 1372 در ديدار مسؤولان و كارگزاران حج به مرور سير تاريخي اشغال كشور فلسطين پرداختند و تصريح كردند: «درباره مسأله فلسطين، آنچه بنا دارم عرض كنم اين مطلب است كه در اين قضيه، نكته بسيار تلخي وجود دارد. اگر چه همه مسائل مربوط به سرزمين فلسطين تلخ است، اما اين نكته، انصافاً گزنده است كه در تبليغات جهاني، در تمام اين چهل و پنج سال كه از اشغال فلسطين مي گذرد بخصوص در اين يك، دو دهه اخير سعي شده است نشان داده شود كه يهودياني كه آمده اند و

فلسطين را گرفته اند، مردمي مظلوم، داراي حق و مورد فشار و تعدّي هستند.

وقتي صهيونيست ها و يهوديانِ روسي مي خواستند به فلسطين مهاجرت كنند، نمي گفتند اينها غاصبند؛ اينها اهل فلسطين نيستند كه به آنجا مي روند؛ اينها اهل روسيه اند، اهل اوكراينند، اهل كشورهاي اروپايي و اهل امريكايند كه هر كدام در سرزمين خود، جايي، مكاني، خانه اي، ثروتي، پولي و زندگي اي دارند. با اين حال به فلسطين مي روند تا حق يك فلسطيني را بگيرند، خانه او را صاحب شوند، ثروت و سرزمين او را غصب كنند و امكان تشكيل خانواده را از او بگيرند. اين را كه نمي گفتند...

اين كاري است كه از شصت، هفتاد سال پيش تا به امروز انجام داده اند؛ يعني بيست و پنج سال قبل از آنكه فلسطين را رسماً اشغال كنند، همين روش را انجام دادند. اينها ابتدا كه وارد فلسطين شدند، نگفتند "ما مهاجر به فلسطين مي آوريم." مردم فلسطين تعجّب مي كردند كه اينها چه كساني هستند كه مي آيند؟! به دروغ گفتند "متخصّص مي آوريم!" مطالبي كه مي گويم، مستند است؛ در اسناد وزارت خارجه انگليس بوده كه افشا شده است. بعضي از وزارتخانه هاي امور خارجه دنيا، اسناد قديمي و كهنه را منتشر مي كنند و در اختيار همه قرار مي گيرد. اسنادي كه عرض مي كنم، امروز بعد از شصت، هفتاد سال در اختيار ما قرار گرفته است. در اين اسناد، افسر انگليسي اي كه در فلسطين مسؤول كاري بوده، در گزارش خود مي نويسد: ما به مردم فلسطين گفتيم كساني كه وارد فلسطين مي شوند، متخصّص و مهندسند؛ دكترند و فلان و بهمانند كه مي آيند كشور شما را آباد كنند! وقتي هم سرزمين شما را آباد كردند، مي روند.

همين افسر انگليسي در نامه اي نوشته

است: ولي ما به اين مردم، دروغ مي گوييم! يهوديان فاقد تخصّص و بي هنر را از اطراف دنيا جمع كردند به فلسطين بردند و امكانات و زمين و همه چيز در اختيارشان گذاشتند؛ چون مي خواستند صاحبان اصلي فلسطين را از آن كشور بيرون كنند... مي خواهند يك ظلم را تثبيت كنند؛ مي خواهند يك ظلم را قانوني و رسمي كنند. البته كه ما مخالفيم! همه جوانمردان عالم بايد مخالف باشند. همه مسلمانان بايد مخالف باشند و با آن مخالفت كنند. خانه ملت فلسطين را از آنها گرفته اند و يك عدّه غاصب را در آنجا جا داده اند، پشتيباني كرده اند و به دست آن غاصبين، صاحبخانه ها را به فجيع ترين شكل، سركوب كرده اند.»

معظم له در ديدار مسؤولان نظام و سفراي كشورهاي اسلامي در سالروز مبعث پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در روز چهارم آبان ماه 1379 نيز تصريح كردند: «فلسطين باقي مانده است؛ ملت فلسطين، باقي مانده است. در كنار وجود ملت فلسطين، يك غصب بزرگ هم وجود دارد. عدّه اي را از اطراف دنيا جمع كردند، يك ملت جعلي و دروغين تشكيل دادند، اسمي هم روي آن گذاشته اند، با ابزارهاي قدرت هم آن را مجهّز كرده اند؛ اين در كنار واقعيت ملت فلسطين، امروز خودنمايي مي كند.»

مقام معظم رهبري همچنين در ديدار فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در 25 شهريور 1372 نيز خاطرنشان كرده بودند: «در قضيه فلسطين، آنچه حقيقت قضيه است، همين مطلبي است كه سال هاي متمادي است جمهوري اسلامي علناً و مستدلاًّ آن را بيان كرده است. يك باند و گروه وابسته و مزدور به قدرت هاي جهاني، با اتّكا به همين وابستگي شان، آمدند سرزمين فلسطين را غصب كردند. آيا كسي مي تواند منكر اين بشود؟!

از اين چند ميليون صهيونيستي كه امروز در سرزمين هاي اشغالي ما در فلسطين هستند، چند نفرشان فلسطيني اند؟ پدرشان در فلسطين بوده يا خودشان متولّدِ فلسطين اند؟! بيگانه هايي هستند كه با اهدافي شوم، از جاهاي مختلف به اين جا آورده شدند، تا اين جا را پايگاهي قرار دهند، و نفوذ قدرتهاي استكباري را در منطقه، راحت گسترش دهند. آيا اين غصب نيست؟! آيا اين ظلم نيست؟! آيا اين محكوم نيست؟! اگر گروهي بروند خانه ديگري را، شهر ديگري را بگيرند، اين در نظر آزاديخواهان و مردم عادّي و منصف اهل هر دين و مذهبي مردود نيست؟»

ايشان همچنين در ديدار با شركت كنندگان در كنفرانس بين المللي حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين كه در روز 27 مهرماه سال 1370 در حسينيه امام خميني(س) برگزار شد خاطرنشان كردند: «ما از كساني كه امروز مي گويند مي خواهيم در قضيه فلسطين راه حل عادلانه پيدا كنيم، سؤال مي كنيم كه اين راه حل عادلانه چيست؟ فلسطين متعلق به كيست؟ جز اينكه متعلق به فلسطيني است؟ آيا شما با تغيير اسم مي توانيد يك ملت را از اولي ترين حقش يعني حقِ داشتن سرزمين خود محروم كنيد؟ آيا با تبليغات مي توانيد يك مليت دروغين به نام مليت اسرائيلي به وجود بياوريد؟ آيا چنين چيزي مقبول است؟ آيا چنين چيزي مطابق با انصاف است؟ آيا چنين چيزي عادلانه است؟ مسأله غير از اينهاست... چرا شما افرادي را با مليت هاي مختلف روسي، انگليسي، امريكايي، آفريقايي، آسيايي، از هند و از مناطق ديگر دنيا در اين جا جمع كرده ايد، تا مردمي را از خانه ي خودشان بيرون كنيد؟ اگر شما صلح مي خواهيد، صلح به اين است كه افرادي كه متعلق به كشورهاي ديگرند، به خانه هاي خودشان

برگردند و فلسطين را به فلسطيني ها بدهند.»

مقام معظم رهبري همچنين در خطبه هاي نماز جمعه تهران در روز بيست و دوم ماه مبارك رمضان و روز قدس مصادف با دهم دي ماه 1378 درباره اخراج ملت فلسطين از سرزمين خود و وارد كردن غاصبان از نژادهاي مختلف به اين كشور فرمودند: «در ميان زشتي هايي كه در اين قرن بر ما گذشت كه البته در كنارش محسّناتي هم در اين قرن اتّفاق افتاده است كه حالا مورد بحث ما نيست؛ يكي از زشت ترين، يا شايد بشود گفت زشت ترين آنها، مسأله فلسطين بود. چرا؟ چون در اين قضيه، يك ملت را از كشور خودش بيرون كردند. من خواهش مي كنم جواناني كه با مسأله فلسطين خيلي آشنايي و سابقه ذهني ندارند، روي اين كلمات تأمّل و درنگ كنند. يك ملت را از خانه و از كشور خود بيرون كنند و يك عدّه آدم هايي را از اطراف دنيا جمع كنند و به جاي آن افراد در آن كشور بگذارند. چرا؟ چون آن جماعتي كه از اطراف دنيا جمع كردند، از يك نژادند؛ نژاد اسرائيلي، نژاد يهودي! يعني يك حركت نژادگرايانه زشت كه هر جاي دنيا به وسيله هر كسي در ابعاد كوچكتر از اين پيش مي آمد، مايه ننگ و سرافكندگي بود؛ اما اين را در ابعاد يك كشور به وجود آوردند...

اين طور نيست كه شما خيال كنيد تا ابد بايد فلسطيني ها - صاحبان سرزمين - خود و اولادشان بيرون از سرزمين خودشان باشند؛ يا اگر در آن داخلند، به صورت يك اقليّتِ مقهور زندگي كنند و آن بيگانه هاي غاصب در اين جا بمانند؛ نه، چنين چيزي نيست...

اصل ماجراي فلسطين چيست؟ اصل ماجرا اين است كه يك

عده از يهوديان متنفّذ در دنيا به فكر ايجاد يك كشور مستقل براي يهودي ها افتادند. از فكر اينها دولت انگليس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلاً به فكر بودند به اوگاندا بروند و آن جا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتي به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور ليبي بروند؛ لذا رفتند با ايتاليايي ها كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود صحبت كردند؛ اما ايتاليايي ها به اينها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگليسي ها كنار آمدند. انگليسي ها آن وقت در خاورميانه اغراض بسيار مهمِ ّ استعماري داشتند؛ ديدند خوب است كه اينها به اين منطقه بيايند. اوّل به عنوان يك اقليت وارد شوند، بعد بتدريج توسعه پيدا كنند و گوشه اي را، آن هم گوشه حسّاسي را بگيرند - چون كشور فلسطين در نقطه حساسي قرار دارد - و دولت تشكيل دهند و جزء متّحدين انگليس باشند و مانع شوند از اين كه دنياي اسلام - بخصوص دنياي عرب - در آن منطقه اتّحادي به وجود آورد. درست است كه اگر ديگران هوشيار باشند، دشمن مي تواند اتّحاد ايجاد كند؛ اما دشمني كه از بيرون آن طور حمايت مي شود، با ترفندهاي جاسوسي و با روش هاي گوناگون مي تواند اختلاف ايجاد كند كه همين كار را هم كرد: به يكي نزديك شود، يكي را بزند، يكي را بكوبد، با يكي سختي كند. بنابراين، در درجه اوّل كمك كشور انگليس و بعضي كشورهاي غربي ديگر بود. بعد اينها بتدريج از انگليس جدا و به امريكا متّصل شدند. امريكا هم اينها را تا امروز زيربال خودش گرفته است. اينها به اين معنا كشوري به وجود آوردند و آمدند كشور فلسطين

را تصرّف كردند. تصرّف شان هم اين طوري بود: اوّل با جنگ نيامدند؛ اوّل با حيله آمدند، رفتند زمين هاي بزرگ فلسطين را كه زارعان و كشاورزان عرب روي آنها كار مي كردند و خيلي هم سرسبز و آباد بود، با قيمت هاي چند برابر قيمت اصلي، از صاحبان و مالكان اصلي اين زمين هاي بزرگ كه در اروپا و امريكا بودند خريدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمين ها را به اين يهودي ها فروختند. البته دلاّل هايي هم داشتند كه نقل كرده اند يكي از دلال هاي شان همين "سيّدضياء" معروف، شريك رضاخان در كودتاي 1299 بود كه از اينجا كه به فلسطين رفت، آنجا دلاّل خريد زمين از مسلمانان براي يهودي ها و اسرائيلي ها شد! زمين ها را خريدند؛ زمين ها كه ملك اينها شد، با روش هاي واقعاً بسيار خشن و همراه با سبعيّت و سنگدلي، بتدريج شروع به اخراج زارعان از اين زمين ها كردند. در جايي مي رفتند، مي زدند، مي كشتند و در همين هنگام افكار عمومي دنيا را هم با دروغ و فريب به طرف خودشان جلب مي كردند.

اين تسلّط غاصبانه صهيونيست ها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عرب ها بود. برخوردشان با صاحبان اصلي، با قساوت و با سختي و خشونت شديد همراه بود. با اينها هيچ گونه مدارا نمي كردند.

ركن دوم، دروغ به افكار عمومي دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومي دنيا، يكي از آن حرف هاي عجيب است. اين قدر اينها به وسيله رسانه هاي صهيونيستي كه دست يهودي ها بود، دروغ گفتند - هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغها گفته مي شد - كه به خاطر همين دروغ ها بعضي از سرمايه داران يهودي را گرفتند! خيلي ها هم دروغ هاي آنها را باور

كردند. حتّي اين نويسنده فيلسوف اجتماعي فرانسوي - "ژان پل سارتر" - را نيز كه خودمان هم در جواني چندي شيفته اين آدم و امثال او بوديم، فريب دادند. همين "ژان پل سارتر" كتابي نوشته بود كه بنده در سي سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: "مردمي بي سرزمين، سرزميني بي مردم"! يعني يهودي ها مردمي بودند كه سرزميني نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزميني بود و مردم نداشت! يعني چه مردم نداشت؟ يك ملت در آنجا بود و كار مي كرد. شواهد زيادي هم هست. يك نويسنده خارجي مي گويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياي سبزي بود كه تا چشم كار مي كرد، ديده مي شد. سرزمين بي مردم يعني چه؟! در دنيا اين طور وانمود كردند كه فلسطين يك جاي متروكه مخروبه بدبختي بود؛ ما آمديم اينجا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومي!»

معظم له در چهارم تيرماه سال 1375 نيز در جمع مردم مشهد و زائران حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام خاطرنشان كردند: «پليدتر از آمريكا، دولت صهيونيست در فلسطين اشغالي است. چرا؟ چون بالاخره دولت آمريكا، يك دولت و متّكي به يك ملت است. در صورتي كه اساساً دولت غاصب صهيونيستي، متّكي بر يك ملت نيست! ملت ساكن آن مناطق، ملتي است كه امروز آواره است! اسراييل، از اوّل با ظلم و آدمكشي، با دروغ و فريب به وجود آمده است. در آن روز يك عدّه افراد زورگو و متجاوز، با پشتيباني دولت انگليس به منطقه فلسطين آمدند. اهالي آن منطقه را بيرون كردند و فرزندان و بازماندگان آنها - بيش از يك ميليون نفر - هنوز هم در زير چادرها و در شرايط اردوگاهي زندگي مي كنند! زير

چادر، يا چيزي شبيه چادر، در كوخ ها زندگي مي كنند! مردم فلسطين، در خارج از فلسطين، با حال كوخ نشيني و اردوگاه نشيني زندگي مي كنند. خانه هاي آنها و وطن آنها در اختيار كساني است كه از اروپا، از استراليا، از آمريكا، از آسيا و از آفريقا به آنجا رفته اند و يك ملت جعلي و دروغين به وجود آورده اند و در آنجا به نام يك ملت، زندگي مي كنند و دولتي هم دارند! اساساً چنين ملتي، وجود و هويّتي ندارد.

گناه جمهوري اسلامي اين است كه اين حرف را مي زند! جمهوري اسلامي بر خلاف دولت هاي ديگر كه از ترس يا با تطميع امريكا همين حرف حق را كتمان كرده و پوشيده داشتند، اين حرف را به صراحت مي زند و مي گويد حق، حقّ است و باطل، باطل است. ما نمي توانيم انكار كنيم كه ملت فلسطين وجود داشته، ولي امروز آواره است. نمي توانيم انكار كنيم كه سرزمين فلسطين، از مردم فلسطين غصب شده است؛ آن هم نه با يك روش ظاهراً با نزاكت، بلكه با كشتار و آدمكشي و فريب و دروغ و اعمال زور و سفّاكي و قتل عام. دولت اسرائيل با قتل عام و غدر و فريب و سفّاكي و لگدزدن به ارزش هاي انساني به وجود آمد. حقوق يك ملت در مقابل پاي مهاجرين صهيونيست كه وارد فلسطين اشغالي شدند، قرباني شد.»

رهبر معظم انقلاب اسلامي همچنين در سخنراني تاريخي خود در مراسم گشايش كنفرانس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين در چهارم ارديبهشت 1380 در تهران فرمودند: «دلايلي در دست است كه عدّه اي از اراذل و اوباشِ غيريهودي شرق اروپا را به نام يهودي به فلسطين كوچانيدند... و انگليسي ها هم با مجموعه اي

از طرح هاي حساب شده، يهوديان را به فلسطين آوردند و مسلمانان را از خانه و كاشانه خويش آواره كردند.»

ايشان همچنين در خطبه هاي نماز جمعه تهران در روز 28 دي ماه سال 1375 گفتند: «چه كسي باور مي كرد كه بيايند ملتي را از اين كشور بيرون كنند و يك عدّه را از اطراف دنيا جمع كنند و به اين جا بياورند و به اصطلاح يك كشور تشكيل دهند؟ امر خيلي عجيب و باورنكردني اي است.»

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شركت كنندگان در همايش بين المللي رسانه هاي جهان اسلام در حمايت از انتفاضه فلسطين نيز فرمودند: «در بخش ديگري از دنيا، با تكيه بر داستان هاي ذكر شده در تورات و اين كه اينجا سرزميني است كه به فرزندان اسرائيل بخشيده شده، بسياري از مسيحيان را هم با خود همفكر و همدل كردند. آن طوري كه من در آماري ملاحظه كردم، اينها توانسته اند در برخي كشورها - از جمله عمدتاً در امريكا - به عنوان پشتوانه افكار عمومي، با همين تبليغات، ميليون ها صهيونيست غير يهودي درست كنند!»

ايشان همچنين در ديدار با اعضاي كنفرانس اسلامي فلسطين در سيزدهم آذرماه سال 1369 تأكيد كرده بودند: «در مسأله فلسطين، هدف، محو اسرائيل است و ميان سرزمين هاي اشغال شده قبل و بعد از سال 1967 هيچ تفاوتي وجود ندارد. هر وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه مسلمين است و هر حاكميتي به جز حاكميت اسلام و مردم مسلمان فلسطين، حكومتي غاصب محسوب مي شود.»

منبع: خبرگزاري فارس

استعمار و استكبار جهاني از ديدگاه مقام معظم رهبري

استعمار و استكبار جهاني از ديدگاه مقام معظم رهبري

نويسنده: حُجر اكبري زادگان

معرفت سياسي سدي مقابل استعمار

آنچه انقلاب به عنوان معرفت سياسي در دنيا مطرح كرد ، در شرايطي بود كه

همه اين حرفها در دنيا وجود داشت و پيام انقلاب در دنيا زلزله ايجاد كرد . آنچه آنها را وادار كرده است عليه اين انقلاب موضع بگيرند ، آن زلزله است . همه ملتها و روشنفكران ، در آن مفاهيم پوشالي تشكيك كردند . امروز هم همه حرفهايي كه به اصطلاح روشنفكران غربي وابسته به دستگاه وزارت خارجه و سيا و دستگاههاي گوناگون آمريكا بر زبان جاري مي كنند يا در مطبوعاتي كه نام آزاد دارند و به هيچ وجه آزاد به آن معنا نيستند ، مي نويسند و منتشر مي كنند ، در نظر نسل جوان و روشنفكران و تيزبينان سراسر دنيا ، چه در دنياي اسلام ، چه حتّي بيرون دنياي اسلام – كاملاً زير سؤال رفته و مورد ترديد قرار گرفته و بسياري از آنها به طور قاطع رد شده است . البته سياستمداران به رو نمي آورند و همين حرفها را از موضع سياسي و با روش قدرتمدارانه تكرار مي كنند ؛ اما اسلام و انقلاب اسلامي كار خود را كرد . انقلاب اسلامي در معرفت سياسي اي كه ارائه داد ، با استبداد به رأي ، با هر نامي و از سوي هر كس، از نظر اسلام ممنوع است . انقلاب اسلامي با استكبار و دست اندازي و دخالت و تجاوز به ملتهاي مظلوم و جنگ طلبيهاي خشن و قهرآميز و قبضه كردن منافع ملتها زير نامهاي خوش ظاهر هم مخالفت كرد . اينها مفاهيمي است كه از دل اسلام جوشيد ؛ به عنوان مكتب سياسي نظام اسلامي و جمهوري اسلامي در دنيا تابلو و عرضه شد و همه در

مقابل آن سر تعظيم فرود آوردند . 24/6/81

بيداري دنياي اسلام

البته در نماز جمعه و در ديدار با شما نمازگزاران عزيز ، نمي خواهم به تحليل سياسي بپردازم ؛ بلكه مايلم حقيقت و لبّ مطلب را براي ملت عزيزمان روشن كنم . دشمني آنها با ايران اسلامي به خاطر اين است كه در اين جا بزرگترين ضربه را از اسلام خورده اند . اين ضربه ممكن بود در كشورهاي ديگر هم تكرار شود ؛ كما اين كه بيداري در دنياي اسلام ، به بركت بيداري مسلمانان در كشور ما به وجود آمد . امروز همين مسأله بسيار مهم بيداري ملت فلسطين كه در حقيقت امريكا و اسرائيل را در بن بست كامل قرار داده است ، بر اثر بيداري ملت ايران به وجود آمده است ، و الاقبل از آن كسي تصوّر نمي كرد كه به وسيله ملت فلسطين بشود كاري كرد كه اسرائيل و صهيونيستهاي غاصب و امريكا به چالش كشيده شوند . تا اين دوره ، چنين چيزي اتفاق نيفتاده است كه امروز در فلسطين اشغالي مي گذرد . بيداري ملتهاي مسلمان در كشورهاي ديگر هم همين طور است . 1/9/81

امروز روح نفرت از امريكا و مداخلات امريكا و از دست نشاندگان امريكا در كشورها ، در دنياي اسلام روز به روز بيشتر توسعه پيدا مي كند . ميل به عزتي كه از ناحيه اسلام عايد ملتها مي شود ، امروز در ملتها روز به روز زنده مي شود و رشد پيدا مي كند . چيزي كه از آن مي ترسيدند ، اين بود كه انقلاب اسلامي ايران عيناً در كشورهاي ديگر هم تكرار

شود . با روشهاي مختلف جلو اين را گرفتند ؛ اما نتوانستند جلو گسترش فكر اسلامي و بيداري اسلامي را بگيرند . بيداري اسلامي در همه دنياي اسلام گسترش پيدا كرده است ؛ ما بايد به اين نكته توجّه داشته باشيم . 1/9/81

عامل اصلي دشمني آمريكا

عامل اصلي دشمني آنها با كشور و ملت ما هم همين نكته است . اين كه ملاحظه مي كنيد بعد از پيروزي انقلاب تاكنون كه قريب بيست و چهار سال (تا سال 81) مي گذرد ، امريكاييها از دشمني با ملت و كشور و نظام جمهوري اسلامي هرگز دست نكشيده اند و يك لحظه از دشمني باز نايستاده اند ، علت همين است . اين جا پايگاه سياسي و اقتصادي امن و امان امريكاييها بود ؛ اما فكر اسلامي و ايمان اسلامي اين ملت را بيدار كرد و آنها توانستند به بركت اسلام ، دست اين سلطه طلب زياده خواه زورگوي چپاولگر را كوتاه كنند . در حقيقت ، اسلام در كشور ما بزرگترين ضربه را به استكبار امريكايي زده است . بنابراين آنها هم بزرگترين كينه را دارند و بي مهار اقداماتي مي كنند . البته توجّه داشته باشيد امروز امريكاييها هم مثل همه انسانها و مجموعه هايي كه مست قدرتند –كه معمولاً مستي قدرت ، اشتباه پذيري مي آورد ، يعني انسان دچار اشتباه و خطاي فاحش مي شود دچار خطاهاي فاحشي مي شوند . آنها مست قدرتند و درست نمي فهمند چه مي كنند ؛ لذا اشتباهات بزرگي را مرتكب مي شوند و همين اشتباهات ، زير پايشان را به كلّي خالي خواهد كرد . در آينده

اي كه چندان هم دور نيست ، همين اشتباهات فاحش ، امريكا را به زانو در خواهد آورد . وضعيت آن طور كه آنها قلمداد مي كنند نيست . بلندگوها و تبليغاتچي هايشان در گوشه و كنار چنين وانمود مي كنند كه « ديگر چاره اي نيست ؛ امريكا يك قدرت قاهر است و بايد با آن ساخت و به نحوي با آن كنار آمد » ؛ اما اين گونه نيست . اين قدرت قاهر به خاطر مستي قدرت ، اشتباه مي كند و اين اشتباه هم زير پاي او حفره و گودال بسيار خطرناكي را به وجود مي آورد . 1/9/81

ملت ايران بايد بداند چه كار بزرگي انجام داده است . طبيعي است كه در چنين شرايطي ، دشمنان همه همّت خود را عليه نظام جمهوري اسلامي متمركز كنند چگونه اين كار را بكنند؟ با حمله نظامي كاري از پيش نمي برند ؛ خودشان هم مي دانند كودتا و روشهاي براندازي را تجربه كردند و ديدند كاري از پيش نمي برند . يك راه براي آنها بيشتر باقي نمي ماند و آن اين است كه در درون ملت نفوذ كنند ؛ افكار و انگيزه هاي مخالف با اسلام را همراه با تهمت و اهانت و نارواگويي نسبت به انقلاب اسلامي گسترش دهند ؛ به تدريج دلهاي مردم را نسبت به سرچشمه جوشان و فيّاضي كه آنها را در طول سالها وادار به حركت و مقاومت كرده است ، سرد كنند . اين جزو كارها و برنامه ريزيهاي اصلي آنهاست . خود آنها از اين حركت به « فروپاشي » تعبير كرده اند و گفته

اند ما مي خواهيم نظام اسلامي فرو بپاشد ! فروپاشي يعني چه ؟ يعني ملت را نسبت به آرمانهاي انقلاب دچار ترديد و تزلزل و دودلي كنند و مردم پشتيباني لازم را از نظام نداشته باشند . اين ، سياست دشمن است . 1/9/81

مهمتر از شناختن دشمن ، شناختن دشمني وروش دشمني

بنده به ملت ايران مكرر عرض كرده ام ؛ در همين نماز جمعه هم يكي دوسال پيش عرض كردم كه مهمتر از شناختن دشمن ، شناخت دشمني و روش دشمني كردن اوست . اگر انسان بداند دشمن از چه راهي وارد مي شود ، حواس خود را جمع خواهد كرد . همه ، دشمن را مي شناسند . امروز دشمن ملت ايران و دشمن استقلال و آزادي او ، دولت استكباري و متكبّر آمريكاست . در اين شكّي نيست ؛ به اين موضوع ، خودشان هم اعتراف مي كنند . البته گاهي چاپلوسانه و رياكارانه مي گويند ما با ملت ايران مخالف نيستيم ؛ اما اتّفاقاً مخالفت اصلي آنها با ملت ايران است ؛ چون ملت ايران است كه اين قيام عظيم را به راه انداخت؛ ملت ايران است كه اين پشتيباني صادقانه و غيرتمندانه را از اسلام مي كند ؛ ملت ايران است كه موجب شده امريكا نتواند طمع بورزد ؛ والا اگر ملت ايران پشتيبان نظام و مسؤولان نبود ، مگر مسؤولان مي توانستند در مقابل اين زياده خواهيها بايستند ؟ ما اين دشمن را مي شناسيم ؛ اما روش دشمني را هم بايد شناخت . امروز روش دشمني ، ايجاد اختلاف و نفرت و كينه ميان آحاد مردم است ؛ ايجاد

دلسردي نسبت به آرمانهاي اسلامي است ؛ منحرف كردن شعارهاي مردم و طرح شعارهايي است كه با حركت عظيم مردم هيچ همخواني ندارد . 1/9/81

نظم ظالمانه جهاني ، ابدي نيست

امروز دستگاههاي تبليغاتي مراكز استكباري دنيا و روشنفكران وابسته به آنها ، در سطح عالم اين طور تبليغ مي كنند كه هيچ حركتي در مقابل نظم ظالمانه كنوني ممكن نيست . با فكر انقلاب و آرمانگرايي مبارزه مي كنند و مي خواهند ملتها را متقاعد كنند كه به همين وضعيت كنوني ظالمانه دنيا بسازند و در مقابل آن هيچ عكس العملي نشان ندهند . اعتقاد به مهدي ، نقطه مقابل اين تبليغات غلط و ظالمانه است . جوانان و روشنفكران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدي عليه الصّلاة و السّلام اين اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش مي دهند كه نظم ظالمانه جهاني ، قابل زوال است و ابدي نيست ؛ مي شود با آن مبارزه و در مقابل آن ايستادگي كرد . 30/7/81

مصرف مغزها

در خيلي از كشورهاي دنيا ، همه جا را نمي دانيم ، نخبگاني هستند كه دست آموز مراكز استكباري اند . اينها زمان انگليسيها هم بودند ، شورويها هم داشتند ، امروز هم امريكاييها دارند . نخبگان و درس خواندگان و تحصيلكردگاني را انتخاب مي كنند و آنها را با تطميع و با روشهايي كه خودشان مي دانند ، به عنوان سخنگويان خود در داخل كشورها قرار مي دهند . كار اينها اين است كه حرف آنها را بزنند و تكرار كنند و براي ايده هاي آنها استدلال نمايند. چنين كساني در كشور ما هم بوده اند ؛

امروز هم هستند و از اوّل انقلاب هم بوده اند . اينها بلندگوهايي دارند كه براي آنها حرف بزنند و نظرات و يا حرفهاي آنها را تكرار كنند . 1/9/81

منطقه اي كه امّت اسلامي در آن ساكن است ، يكي از مهمترين مناطق روي كره زمين است . استكبار به ثروت زيرزميني و ثروت ملي و بازار مصرف و مغزهاي آنها احتياج دارد و بايد آنها را تصرّف كند و اين آرزو ، با بودن اسلام و احكام نوراني اسلام و آيات و تعاليم حياتبخش قرآن عملي نيست . لذا با اصل اين تعاليم ، دشمن و مخالفند . 15/9/81

يك روز سردمداران استكبار جهاني خيال مي كردند از اسلام چيزي باقي نمانده است . با سيلاب و گنداب شهوتراني اي كه در دنيا راه انداخته بودند ، خيال مي كردند از تعاليم اسلامي و روحيه اسلامي و غيرت اسلامي و پارسايي اسلامي و انگيزه اسلامي چيزي در ميان مسلمانان باقي نمانده است ؛ اما بعد ديدند اشتباه كرده اند . اولّا برافراشته شدن پرچم اقتدار اسلامي در ايران بزرگ و ميان اين ملت با شرف و پُر افتخار ؛ ثانياً بيداري اسلامي در همه دنياي اسلام ، آنها را از غفلت بيرون آورد و فهميدند اسلام يك حقيقت بسيار درخشان و پُر صلابت است . لذا با آن مبارزه مي كنند . امروز دنياي اسلام و ملتهاي اسلامي اين حقيقت را درك كرده اند . لذا شما مي بينيد اطلاعاتي كه خود آنها دارند ، به آنها مي گويد در كشورهاي اسلامي ، امريكا و صهيونيسم و استكبار و سردمداران آن منفورند . اگر چه

ايادي استكبار و سردمداران آنها در تعبيرات خود سعي مي كنند اشتباهاتي را كه موجب شد راز آنها براي امّت اسلامي از پرده بيرون بيفتد ، بپوشانند – مي گويند ما با مسلمانان دشمني نداريم – اما اين جمله ، سخني بي پشتوانه و بي معناست . امروز عمل و نقشه هاي استكبار ، صهيونيسم و امريكا- كه چندان هم پوشيده و پنهان نيست – نشان مي دهد كه با اسلام و امّت اسلامي دشمنند . 15/9/81

استعمار در ايران

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، كشور ما جزئي از مجموعه امپراتوري امريكا در اين منطقه محسوب مي شد و خيلي هم وفادار به امريكا بود . سياستهاي امريكا در ايران و به وسيله اين كشور ، در هر جايي كه در آن دستي داشت ، اعمال مي شد . ثروتهاي ملي به صورت رايگان در اختيار امريكا بود . عناصر سياسي، دولت ، مجلس فرمايشي و نمايشي و دستگاه قضايي وابسته آن روز ، همه در اختيار اراده امريكاييها بود . كشورهاي همسايه ما هم غالباً كم وبيش همين طور بودند . البته آن روز رقيب بزرگ امريكا در دنيا شوروي بود ، كه آن هم در همسايگي ما قرار داشت و به همين جهت امريكاييها پنجه ي سلطه خود را در كشور ما خونينتر و بي محاباتر فرو كرده بودند . در اين كشور اوضاعي بود !

كشور ما كه زير سلطه امريكا بود – با اين همه غارتي كه امريكا از اين كشور كرد- حتّي يك قدم به سمت پيشرفت بر نداشت . در آن دوره نه پيشرفت علمي كرديم ، نه پيشرفت اقتصادي كرديم

و نه يك كار صنعتي انجام داديم . يك كشور صد در صد وابسته و مصرف كننده بازار مصنوعات امريكايي و غير امريكايي بوديم . نه فقط مصرف كننده مصنوعات و فرآورده هاي صنعتي ، بلكه مصرف كننده محصولات كشاورزي و فرهنگي و غيره هم بوديم ! يك منطقه ثروتمند مثل ايران ، ملك طلق سياستهاي امريكايي و در اختيار كمپانيهايي بود كه دولت امريكا را هم در حقيقت همانها اداره مي كردند و مي كنند . 13/8/81

مملكت را مال خود و مردم را رعيّت خود مي دانستند

اين انقلاب شروع يك دوران نو در تاريخ ما بود . در يك دوران طولاني در گذشته ، ما ملت ايران دچار استبداد بوديم ؛ پادشاهان ديكتاتور و مستبد و خودكامه همه اختيار اين مملكت را مال خود و مردم را رعيّت خود مي دانستند . در دوران اخير- يعني از اواخر دوران قاجار تا همه دوران پهلوي – بر اين پديده يك درد و مرض ديگر اضافه شد و آن وابستگي بود . پادشاهان قديم اگر ديكتاتور بودند ، وابسته و گوش به فرمان قدرتهاي بيگانه نبودند ؛ اما از اواخر دوران قاجار و همه دوران پهلوي ، پادشاهان ، هم ديكتاتور بودند و هم وابسته ! اين شد بيماري مضاعف نظام سياسي حاكم بر ايران در دوران گذشته . اين ديكتاتوري و وابستگي آثار و تبعات زيادي در كشور ما و روي ملت ما داشته است . همين ديكتاتوري و وابستگي بودكه كشور ما را عقب مانده نگه داشت؛ منابع و ثروتهاي طبيعي ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پيشرفت فكري و

علمي ملت ما شد و ما كه يك روز در دنيا پرچمدار علم بوديم ، استفاده كننده دانش – آن هم نقاط ضعيف و كم اهميت و پسمانده هاي دانش ديگران – شديم و دست نياز به سمت ديگران دراز كرديم ! آنها هم هر وقت خواستند ، چيز كمي كف دست ما گذاشتند ؛ هر وقت هم نخواستند – كه غالباً هم نخواستند – منع كردند . بنابراين ملت ما به شئامت آن ديكتاتوري و آن وابستگي ، ملتي عقب افتاده و ضعيف شد . نفت و ديگر منابع ما هم رفت . براي آينده هم نقشه هايي به مراتب خطرناكتر از گذشته كشيده بودند . انسان وقتي به اسناد دوران اخير حكومت شوم پهلوي نگاه مي كند ، به وضوح مي بيند كه اينها براي آينده اين كشور و اين ملت برنامه هاي بسيار خطرناكي داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال ديگر ما را عقب مي انداخت . انقلاب آمد اين روند را قطع كرد و دوران نويني در تاريخ ملت ما شروع شد . چهار خصوصيت اصلي انقلاب كه عبارت است از استقلال ، آزادي ، خودباوري و پيشرفت ، پايه هاي مستحكمي است كه علي رغم همه مخالفتها و دشمنيها ، انقلاب دراين مملكت پايه گذاري كرد . 24/11/82

استقلال ملت

استقلال يعني اين كه ملت و دولت ايران ديگر مجبور نيستند تحميل قدرتهاي بيگانه را قبول كنند . بيگانگان هر چه خواستند ، بر طبق ميل آنها انجام شود ؛ اگر آنها مصالح كشور را قرباني كردند ، دولت دم نزند ؛ اگر به منابع ملي كشور تعرّض و تجاوز

كردند ، كسي حرف نزند ؛ اگر ملت هم مخالفت كرد ، دولت توي سرش بزند ! اين وضعي بود كه در دوران پهلوي ، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جان خود آن را لمس كرديم . انقلاب آمد ملت و كشور و دولت را مستقل كرد . امروز هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند در مسائل كشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به كاري كند . مسؤولان كشور نگاه مي كنند و هر كاري را كه مصلحت تشخيص دادند ، انجام مي دهند . ملت ، تماشاگر و قضاوت كننده كارهاي مسؤولان است ؛ اگر آنها را پسنديده ، پشت سر مسؤولان مي ايستد ؛ اگر نپسنديد ،آنها را عوض مي كند ؛ اختيار دست ملت است . 24/11/82

دلسردي و نااميدي

در مورد كشور عزيز و ملت شجاع و مقاوم ولي مظلوم ما ، امريكاييها همه چيزها را تجربه كرده اند . اين هم يك تجربه است كه فرياد بكشند ، تهديد كنند ، بترسانند و در سايه ترساندن ، كارهاي خود را پيش ببرند . آنچه آنها در مورد كشور عزيز ما و شما ملت شجاع و مؤمن ايران – به خصوص شما جوانان – آرزو دارند ، مجموعاً چند چيز است كه در كنار هم آن را دنبال مي كنند : يكي اين است كه با ايجاد اختلاف و دلسردي و نااميدي و خداي نكرده با خريدن بعضيها ، عزم دولتمردان را براي اقدامات اساسي وسازنده در كشور متزلزل كنند و نگذارند دولت يران – كه يك دولت اسلامي است و پرچم اسلام را بلند كرده است

– به مطالبات حقيقي و به حقّ مردم رسيدگي كند . نظامي كه مي خواهد سلطه خود را در كشور ما مثل گذشته دو مرتبه برقرار كند و پنجه خود را در جسم اين ملت فرو ببرد ، اين يكي از كارهاي لازم براي اوست . اگر در اين كار موفق شوند ، نتيجه اين خواهد شد كه مردم را از نظام اسلامي دلسرد كنند . لذا مي بينيد در تبليغات رسانه اي بسيار وسيع خود ، به طور دائم تبليغ مي كنند كه مردم به خواسته هاي خود نرسيدند و ناراضي و دلسردند . 13/8/81

آينده و افق را تيره و تاريك ومبهم جلوه دادن

كار دومي كه آنها مي خواهند تحقق پيدا كند ، اين است كه دلبستگيها و انگيزه هاي اساسي اي كه مي تواند اين ملت را مقاوم و به صورت يكپارچه در مقابل آنها نگه بدارد ، ضعيف كنند ؛ باورها را برگردانند ، ايمانها را عوض كنند ، اميدها را كور كنند و آينده و افق را تيره و تاريك و مبهم جلوه دهند . ابزار كار آنها هم رسانه است . رسانه ها در دنيا خيلي قدرت دارند و به نفع صاحبان خود ، كارهاي خيلي بزرگ را انجام مي دهند . بدانيد و مي دانيد كه مهمترين رسانه هاي دنيا – چه خبرگزاريها ، چه راديو و تلويزيونها ، چه روزنامه هاي بزرگ – متعلق به سرمايه داران است ؛ يعني همان پايه هاي اصلي استكبار جهاني . در خبرهايي كه در دنيا پخش مي كنند ، همه چيز بر طبق منافع و مصالح آنها تنظيم مي شود .

بنابراين ، اين هم يك خواسته است كه مردم و جوانان را از جانمايه اميد و توان و تلاشي كه آنها را در مقابل دشمن متجاوز و متعرّض نگه مي دارد ، تهديدست كنند . 13/8/81

ايجاد اختلاف

يكي ديگر از كارها و آرزوهايي كه آنها دنبال مي كنند ، اين است كه وحدت ملي و وحدت بين مسؤولان را از بين ببرند ؛ آحاد وگروههايي مردم را با نامهاي مختلف از هم جدا كنند و ميان آنها ديوار بكشند ؛ بين جمعيت عظيم ملت ايران ، ديوارهاي بلند قومي ، مذهبي ، حزبي ، سياسي و بحثهاي مجادله آميز بكشند و وحدت و يكپارچگي را محو سازند . انقلاب اسلامي آمد ديوارها را برداشت و ملت را يكپارچه كرد ؛ اما اينها درست عكس آن را دنبال مي كنند . با طرح مسائل انحرافي ، از طرف ديگر وحدت مسؤولان كشور را از بين ببرند ؛ بين آنها دائم اختلاف بيندازند ؛ يكي را تضعيف و يكي ديگر را تقويت كنند . اين اهداف را دنبال مي كنند . من مي خواهم اين را بگويم : آنچه آنها انجام مي دهند ، كارهايي است كه خودشان هم نااميدند كه به نتيجه برسد و مي دانند به نتيجه نخواهند رسيد . اگر ما هوشيار باشيم و وظيفه خود را بدانيم و به آن عمل كنيم ، همه تدابير دشمن ، ناموفق خواهد بود .

ايجاد شكاف بين قشرهاي مردم

اوّل انقلاب به بركت فرياد اصلاح طلب ِ امام و حركت اصلاحي انقلاب ، دلها و قشرها به هم نزديك شدند . سالهاست آن شكافهايي كه قبل از انقلاب بين

قشرها وجود داشت ، ديگر وجود ندارد . بين روحاني و دانشجو ، بين نظامي و غير نظامي ، بين روشنفكر و مجموعه كاسب و تاجر ، شكافهاي سنتي اي وجود داشت كه سالها روي آن كار شده بود ؛ اما اين شكافها بعد از انقلاب ترميم گرديد ، از بين رفت و كم شد . امروز بار ديگر مي خواهند اين شكافها را به وجود آورند ؛ همچنان كه شكافهاي مذهبي را زياد مي كنند و گروههاي مذهبي را وادار به تظاهر به دشمني با يكديگر مي نمايند ، براي اين كه شكاف ايجاد شود . شكافهايي كه بين بدنه يكپارچه مردم به وجود مي آيد ، راه را براي دشمن باز مي كند و دشمن با اين اختلافها مي تواند در داخل يك جامعه و يك كشور نفوذ كند و سياستهاي خود را دنبال نمايد . همه بايد خيلي مراقب باشند . 1/9/81

جناح بندي بين متصديان و خدمتگزاران نظام

شما مي بينيد امروز تبليغات جهاني روي چند چيز متمركز است : يكي از آنها اين است كه در داخل نظام جمهوري اسلامي ، مجموعه متصديّان و خدمتگزاران نظام و كارگزاران كشور را به دو دسته تقسيم مي كنند و براي هر دسته اسم مي گذارند ؛ البته يك عدّه هم ساده لوحانه در داخل كشور همان حرفي را كه آنها مي زنند ، تكرار مي كنند كه درواقع حرف اينها نيست ، حرف آنهاست . همان دشمن خارجي وقتي متصديّان نظام را به دو دسته تقسيم كرد، اعلام مي كند ما با اين دسته موافق و با آن دسته مخالفيم ؛ يك دسته اسمشان

اصلاح طلب است ، يك دسته اسمشان محافظه كار است . اينها دام دشمنان است ؛ همه بايد متوجّه باشند در دام دشمن قرار نگيرند . اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام به ما مي فرمايند : « صلاح ذات بينكم » ؛ دلها را با هم صاف و به هم نزدك كنيد . اختلاف سليقه ها را به معناي دشمني تلقي نكنيد . اختلاف نظر و اختلاف سليقه ، حتّي اختلاف عقايد سياسي و ديني و غيره ، تا آن جايي كه به مباني عملي نظام ارتباطي ندارد ، مي تواند موجب دشمني و جدايي و خصومت با يكديگر نشود . 1/9/81

ادعاي كاذب آمريكا

در جهان اسلام آنچه امروز به روشني به چشم مي خورد ، روش خصومت آميز و جبهه گيري خشونت باري است كه از سوي مراكز قدرت استكباري و عمدتاً از سوي امريكا نسبت به مسلمانان عالم ديده مي شود . البته گاهي سعي مي كنند با روشها و شيوه هاي سطحي بگويند ما با مسلمانان مسأله اي نداريم ؛ اما اين روشها فايده اي ندارد ؛ چون در عمل و گفتار ، بخصوص در يكي دوسال اخير ، بارها نشان داده اند كه در دلشان كينه عميقي نسبت به مسلمانان و جوامع اسلامي وجود دارد . امروز شايد در سطح دنياي اسلام هيچ كشور اسلامي اي را نشود پيدا كرد كه از تحريكات و آسيبهاي گوناگون امريكا و قدرت استكباري محفوظ و مصون باشد . كشورهاي عربي ، حتّي كشورهايي هم كه سوابق دوستي سنّتي با امريكا دارند ، امروز به انحاء مختلف زير فشار و مورد آزارند .

استعمار سياسي

آن طور كه

از حرفهاي مسؤولان امريكايي بر مي آيد ، كه در گفتارها و مصاحبه ها و در گوشه و كنار ، اين حرفها از آنها بروز مي كند ، هدفشان اين است منطقه اي را كه اتفّاقاً دنياي اسلام در آن قرار دارد و از لحاظ سوق الجيشي و موقعيّت و همچنين از لحاظ منابع طبيعي ، به خصوص نفت ، بي نظير و درجه يك است ، از وجود مزاحمي به نام اسلام و فكر اسلامي و انگيزه هاي اسلامي به كلّي خلاص كنند و آن را صد در صد در مشت و قبضه خود بگيرند .اين مطالب ، تحليل نيست . البته يك روز ما همين مطالب را به عنوان تحليل مطرح مي كرديم و مي گفتيم اينها با اسلام مخالفند ؛ اما امروز اين مطالب در واقع خبرهايي است از آنچه وجود دارد و اتّفاق مي افتد و به آن اقرار مي كنند .

علّت واقعي اين دشمني اين است كه امروز قدرت استكباري امريكا با حرص روزافزوني در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود است و همان طور كه گفتيم منطقه خليج فارس ، به طورخاص منطقه خاورميانه و تقريباً عمده مناطق اسلامي و به يك معنا همه مناطق اسلامي جزو مناطقي است كه اگر قدرت استكباري امريكا توانست آنها را تحت نفوذ خود در آورد ، از لحاظ موقعيّت سياسي و جغرافيايي ، ديگر درد سري نخواهد داشت . 1/9/81

استعمار اقتصادي

در همين قضيه عراق ، كه من بعداً مختصري راجع به آن عرض خواهم كرد ، امريكاييها مي خواستند بدون قيد و شرط ، جنگ خونين و پُر مضايعه اي را در

اين منطقه به وجود آورند . البته باز هم از اين فكر منصرف نيستند ؛ منتها آن طوري كه اوّل كار مي خواستند مهار گسيخته وارد شوند ، پيش نيامد و نتوانستند آن گونه عمل كنند . هدف آنها اين بود كه به عراق حمله كنند و به هر قيمتي براي مردم اين كشور وضعيت خونيني ايجاد نمايند و با اين بهانه بر منابع نفتي عراق مسلط شوند . اوّل ، هزينه هايي را كه خودشان در اين حمله متحمّل شده اند ، از محل نفت عراق بگيرند ، يعني جنگ را خودشان تحميل كنند ، كشتار را خودشان راه بيندازند ، اما پولش را از مردم عراق بگيرند! – بعد هم اختيار نفت عراق را در دست داشته باشند و نفت اين كشور زير كليد آنها باشد و جاي پاي ديگري را در منطقه خليج فارس اضافه كنند . هدفهاي امريكا كاملاً استعماري ، استكباري ، زياده طلبانه ، ضدّ حقوق بشر و ضدّ حقوق ملتهاست . اروپا ييها متوجّه اين معنا هستند و با روشهايي كه ممكن بود آنها در سازمان ملل و غيره به كار بزنند ، فعلاً جلو امريكا را تا برهه كوتاهي گرفته اند . بنابراين عامل و موجب اصلي تحرّكي كه امروز عليه اسلام در منطقه ما وجود دارد ، همين است كه اينها با اسلام مخالفند و از آن مي ترسند ؛ احساس مي كنند با وجود فكر اسلامي، تسلط فرعوني و مستبدّانه اي كه مي خواهند بر اين مناطق پيدا كنند و ثروت مادّي و معنوي آنها را بمكند و نابود كنند ، ممكن نيست . لذا

اسلام را به عنوان معارض واقعي خودشان احساس و با آن مبارزه مي كنند . 1/9/81

استعمار فرهنگي

يكي از كارهايي كه دشمنان ملت ايران از اوّل انقلاب تاكنون به طور جدّي دنبال آن بوده اند ، همين دل چركين كردن گروههاي جامعه نسبت به يكديگر است ؛ چه گروههاي سياسي ، چه گروههاي مذهبي و ديني و چه قشرهاي مختلف . در طول زمان ، استعمار و بخصوص استعمار انگليس ، آن زمان كه بر تمام مناطق خاورميانه و كشور ما و كشورهاي ديگر مسلط بود ، اين سياست را دنبال مي كرد ؛ بعد هم ديگران ياد گرفتند . امريكاييها هم امروز همين كار را مي كنند ؛ دشمنان ملت ايران هم نسبت به كشور ما همين كار را در برنامه خود دارند : دلها را نسبت به هم چركين و قشر ها را از يكديگر روگردان كنند . البته ملتهاي اسلامي بايد بيدار باشند و نبايد دشمن و توطئه و حركتهاي او را كوچك بشمرند ؛ بايد بيداري و بر حذر بودن و هشياري خود را حفظ كنند . امروز ، روز اتحاد و همدلي ملتها و دولتهاي اسلامي است . من از همين جا مي خواهم به ملت خودمان و ملت عراق و ملت پاكستان و ديگر ملتهاي مسلمان هشدار بدهم؛ اختلافات مذهبي و اختلافات شيعه و سني را مهار كنند . من امروز دستهايي را مي بينم كه با برنامه ، به عنوان شيعه و سني ، ميان مسلمانان جنگ ايجاد مي كنند . كشتارهايي كه اتفاق مي افتد و انفجارهايي كه در مساجد ، حسينيه ها نمازهاي جماعت و نمازهاي جمعه

به وجود مي آيد ، يقيناً دست خبيث صهيونيسم و استكبار در آنها وجود دارد ، اين كار خود مسلمان ها نيست . هم در عراق ، هم در ايرن ، هم در افغانستان ، هم در پاكستان و هم در همه ي كشورهاي ديگر، امروز مسلمانان وظيفه دارند به موارد اتحاد و وحدت خودشان بپردازند . توحيد ، يكي ؛ خدا ، يكي ؛ نبوت ، يكي ؛ معاد، يكي ؛ قرآن ، يكي ؛ بيشترين احكام شريعت اسلامي ، يكي ؛ همه مشترك ، اما دشمن مي آيد روي نقاط افتراق انگشت مي گذارد و دلها را پُر از كينه ي به يكديگر مي كند ؛ براي اين كه بتواند به هدفهاي خود برسد . امام بزرگوار ما كه اين همه روي وحدت مسلمين تأكيد مي كرد ، به خاطر اين بود كه اين خطر را مي ديد و مي شناخت . در كشور ما و ساير كشورهاي اسلامي ، انگليسي ها و دستگاه جاسوسي انگليس ميان شيعه و سني اختلاف ايجاد كردند ؛ آنها تجربه ي زيادي در اين كار دارند ؛ همه بايد مراقب باشند . امروز ايادي صهيونيسم هم در اين كارها دخالت دنياي جذابي را كه غربيها تصوير مي كنند ، كه در آن ، حقوق بشر و آزادي و رأي وجود دارد – ما در طول دوران پهلوي در زندگي خود ديديم . معناي دمكراسي و حقوق بشر آن روز را فهميديم . خود امريكاييها ، براي ايجاد وحشتگاههاي ساواك و شكنجه گاهها و ابزارهاي شكنجه و روشهاي شكار جوانان مردم و سركوب ملت ، با رژيم پهلوي

همكاري كردند! اين آن ليبرال دمكراسي اي است كه امروز به مردم دنيا وعده مي دهند و راديوهايشان تبليغ مي كند كه بشتابيد به سوي اين ؛ اي ملتهاي جهان سوم ! از جمله اين را به ما مي گويند . ما اين را در زندگي خود آزمايش و تجربه كرده ايم ؛ براي ما نديده نيست . ما حكومت سياه ديكتاتوري پهلوي را كه از پنجه هايش خون مي ريخت و از سر و پايش فساد مي تراويد و در زير سايه امريكا و با كمك امريكا و با تكيه به آن كشور ، همه اين جنايتها را مي كرد ، از نزديك لمس كرده ايم ؛ اين قضايا براي ما نديده نيست . حقوق بشر امريكايي را اين جا ديده ايم – گوشه زندانها و در شكنجه گاهها – و با گوشت و پوستمان آن را لمس كرده ايم . مگر ملت ايران اين چيزها را فراموش مي كند ؟ 1/9/81

توسعه طلبي

ادّعاي حقوق بشر و گسترش دمكراسي و آزادي در دنيا و حرفهايي را كه سران امريكا در سخنرانيها ي رسمي خود مي زنند ، هيچ كس در دنيا باور نمي كند . اينها شعارهايي است كه خيلي كم اثر شده است . شعار طرفداري از حقوق بشر يا شعار گسترش دمكراسي دردنيا كه امروز رئيس جمهور امريكا و ديگران در حرفهاي خود آنها را تكرار مي كنند ، براي جهانيان قابل باور نيست . آن قدر اينها با ديكتاتوري هاي خونخوار همكاري كرده اند و براي تأمين منافع خود به آنها كمك رسانده اند كه ديگر اين حرف امريكا امروز در دنيا

براي همه ، نه تنها براي ما ، كه سالهاست ملت ايران اين مطلب را مي داند كاملا غير قابل قبول است . حتّي زياده خواهي و توسعه طلبي امريكا موجب شده است كشورهاي اروپايي هم در خصوص برخي از مسائل ، به طور واضح با امريكا مقابله كنند ؛ چون آنها هم متوجّه اين هدف هستند و احساس خطر مي كنند . 1/9/81

چپاول خاورميانه

در مورد مسأله اوّل كه سقوط صدّام است ، قضيه اساساً به اين صورت است كه صدّام از اوّل كار با آمريكا هيچ گونه تضاد منافع نداشت . البته در گزارشها هم هست ، من اين را نمي توانم به جد ادّعا كنم ؛ لكن خود آمريكاييها ادّعا كردند كه سازمان « سيا » ي آمريكا از اوّل در كودتاي بعثيها در عراق در سال 1347 هجري شمسي نقش داشته است . ممكن است راست باشد و ممكن است راست نباشد . من نمي خواهم چيزي را كه يقين نداريم بگويم ، لكن شكّي نيست كه بعد از آن ، به خصوص بعد از قيام انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي ، منافع اينها به هم گره خورد . قبل از آن هم نشستند با طاغوت ايران ، محمّدرضا ، توافق كردند . پيدا بود كه منافعشان به هم نزديك است . بعد كه انقلاب به وجود آمد ، منافع اينها مشترك شد . صدّام طمع ارضي به كشور ما داشت ، آمريكا هم با تشكيل نظام جمهوري اسلامي مخالف بود و مي خواست حكومت طاغوتي دست نشانده را برگرداند . اين منافع با هم گره خوردند ، لذا در

سال 1359 وقتي جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شد و صدّام در روز اوّل به همين تهران هجوم هوايي كرد ، آمريكاييها از ساعت اوّل حتّي چشم غرّه اي به او نرفتند و كمك خودشان را به او روز به روز بيشتر كردند . اينها چيزهاي يقيني است ، يعني جاي احتمال نيست . البته يك احتمال اين است كه از قبل با آمريكا هماهنگ كرده بود . اين را نمي توانم ادّعا كنم ، چون نمي دانم . البته در اين زمينه گزارشهايي هست . در سفرهايي كه بنده در زمان رياست جمهوري داشتم ، بعضي از رؤساي كشورهاي اسلامي به ما مي گفتند كه او قبلاً با بعضي جاها هماهنگ كرده بود . به هر حال ما يقين نداريم . آنچه كه يقين داريم اين است كه بعد از شروع جنگ ، از طرف آمريكا حدّاكثر حمايت نسبت به صدّام صورت گرفت و از صدّام حمايت كردند . حتّي سازمان ملل را زير فشار خود به انحاي مختلف به حمايت از صدّام وادار كردند . ما هشت سال اين جنگ را تحمّل كرديم . صدّام به درد آمركاييها خورد ؛ چون توانست به نفع آنها هشت سال انقلاب اسلامي را به يك مسأله داخلي خونين ، يعني جنگ ، مشغول كند . خوب ؛ جنگ همّ و اشتغال و توجّه ذهني زيادي مي طلبد . اگر انقلاب يك كشوري در اوّل كار مبتلا به چنين جنگ خونيني نشود ، مجال بازسازي و مجال كارهاي بزرگ براي آن وجود دارد . صدّام هشت سال از بهترين اوقات ما را به نفع آمريكا مشغول

كرد ؛ براي اين كه منافعشان به هم گره خورده بود . بعد كه در سال 1369 صدّام به كويت حمله كرد ، تضاد منافع پيدا شد و ديدند بلندپروازي اين آدم طوري است كه منافع آمريكا را در منطقه به خطر مي اندازد ؛ چون حمله به كويت ، حمله به منافع آمريكا بود . اگر جلو صدّام را نمي گرفتند ، ممكن بود پس از آن به عربستان سعودي هم حمله كند . خودِ او اين را همان وقت هم مي گفت ! مي گفت من كويت را كه بگيرم ، مي روم جلو، تا امارات ، تا بحرين و تا قطر و تا هر جا كه بشود ! نيّت صدّام اين بود . خوب ؛ اين جا منافعشان با همديگر تضاد پيدا كرد . از اين جا فشارهاي سازمان مللي و تبليغاتي عليه صدّام شروع شد . صدّام آدمي نبود كه در مقابل آمريكا مقاومت كند . او حاضر بود كوتاه آمده و با آنها كنار بيايد ، منتها آمريكاييها نمي توانستند و صدّام معضلي برايشان بود . اگر آمريكاييها با او كنار مي آمدند ، رفقاي خود را در خليج فارس از دست مي دادند . حكّام خليج فارس حاضر نبودند كه آمريكا صدّام را مجدّداً و مثل سابق تقويت كند ، چون مي ترسيدند . از طرف ديگر ، اگر بنا بود آمريكا صدّام را به كلّي زير فشار قرار دهد ، منافعي كه در عراق هست از دست آمريكا مي رفت . لذا تضادي براي آمريكا وجود داشت . عراق كشوري با اين همه نفت ، با اين همه

منابع و با حدود بيست ميليون جمعيت براي آمريكا در اين نقطه مهّم خاورميانه خيلي جذّاب بود . آمريكا مي خواست در عراق حضور داشته باشد ، فعاليت كند ، چپاول كند ، اما نمي توانست . به خاطر اين كه اگر با صدّام كنار مي آمد ، از آن طرف مشكل وجود داشت و اگر كنار نمي آمد ، اين منافع از دست او مي رفت . اين تضاد بين آمريكا و و رژيم صدّام به تدريج شدّت گرفت . لذا در فكر رفتند كه به گونه اي صدّام را از ميان بردارند ، عراق را براي خود صاف و راحت كنند . اين قضايا دنبال آن است . بنابراين اين كه آمريكاييها يا انگليسيها ادّعا كنند كه ما آمديم به خاطر مردم عراق صدّام را برداشتيم ، يك دورغ كاملاً مفتضح و آشكار است . اين كار ابداً به خاطر مردم عراق نبود . اينها صدّام را برداشتند ، چون منافعشان با منافع صدّام تضاد پيدا كرد ، و الّا آن وقتي كه منافعشان يكي بود ، حمايتش هم مي كردند ؛ كما اين كه در دوران جنگ حمايت كردند .

قضيه چهارم ، سلطه بعدي آمريكا بر عراق است . مي خواهند علاوه بر اين كه تجاوز كردند و اين فجايع و جنايات از آنها سر زده است ، اداره عراق را آن هم به وسيله يك حاكم بيگانه – آمريكايي و نظامي كه يا صهيونيست است و يا كاملاً مرتبط به محافل صهيونيستي است – بر عهده گيرند و او را در رأس يك كشور اسلامي و عربي غيور بگذارند . آنها

به خيال خود بين خودشان يك تقسيم بندي كرده اند كه البته نشانه هاي اختلاف بين آمريكا و انگليس پيداست . بصره كه بوي نفتش كمي غلظتر و به مناطق نفتي نزديكتر است و انگليسيها هم كه خيلي از بوي نفت خوششان مي آيد ، به انگليسيها ، و بغداد هم كه مركز قدرت است و آمريكاييها نيز از قدرت نمايي خوششان مي آيد ، به آمريكاييها رسيده است . البته آنها با هم اختلاف زيادي دارند ، كه بيشتر هم مي شود و براي مردم هم روشن خواهد شد ؛ اما گويا فعلاً اين گونه با هم توافق كرده اند . اين ، برگشت به عهد اوّلِ استعمار و ارتجاع محض است . اوايل ، استعمار همين گونه بود ؛ دولتهاي استعمارگر اروپايي كشورهايي را در آسيا و آفريقا به زور مي گرفتند ؛ بعد يك حاكم نظامي را از طرف خودشان در آن جا مي گذاشتند تا تمام كنترل منطقه در دست او باشد . در هند ، استراليا ، كانادا ، آفريقا و كشورهاي متعدّد همين كار را كردند . بعد از گذشت مدّتي ديدند حاكم بيگانه نظامي را بر ملتي گماشتن خطا و غلط است ، فرمول را عوض كردند ، حكّامي از خودِ آن كشورها مي يافتند و نصيبشان مي كردند كه صددرصد مطيع اينها باشند ، كمكشان هم مي كردند ، امكانات هم مي دادند ، او هم كشور را براي چپاول استعمارگران راحت و آزاد مي گذاشت و دروازه ها را باز مي كرد تا استعمارگران هر كار مي خواهند ، بكنند . يك دوره هم اين گونه

گذشت ، كه ديدند اين هم درست نيست و اشتباه كرده اند ؛ براي اين كه ملتها عليه اين حكّام كه هر چند وطني و خودي به حساب مي آيند ، اما چون وابسته به آنها هستند و مستبد و ظالمند ، قيام مي كنند . بعد از اين روش ، از يك دوراني شروع كردند روش را عوض كردن ؛ اين شيوه يك شيوه علي الظّاهر دمكراتيك و با تسلّط و سلطه فرهنگي بود كه حاكمي را كه طرفدار آنهاست ، به اصطلاح خودشان انتخاب كنند . در ايرانِ زمان طاغوت هم همين قضايا پيش آمد ؛ اوّل انگليسيها « رضا پهلوي » را نصب كردند و سپس « محمّد رضا» را ، بعد ديدند مشكلات به وجود مي آيد ، آمدند او را وادار كردند تا « علي اميني » را به عنوان نخست وزير منصوب كند ، تا به اصطلاح اصلاحات كند . اين ديد كه زمام كار از دست خودش در مي رود ، گفت خودم اصلاحات مي كنم كه آن اصلاحات ، مواد شش گانه فضاحت آميزي بود كه در دوران طاغوت انجام گرفت . اين تجربه هاي عمل شده استعمار در دورانها و در مكانهاي مختلف دنياست . اينها امروز به همان دوره اوّل استعمارگري برگشته اند ، يعني كشوري را با زور اسلحه بگيرند ، بعد حاكمي از خودشان در آن جا بگمارند . كار بسيار عجيب ، ارتجاعي ، زشت ، ادعاي آزادي دادن آمريكا و انگليس به مردم عراق ، مسخره آميزترين ادعاي آنها است . آنها به دنبال سيطره بر عراق ، بر نفت ،

خاورميانه و سركوب انتفاضه ي فلسطين و نهضت بيداري اسلامي اند . تعيين حاكم بيگانه و نظامي بر عراق بزرگترين اهانت به آزادي و مردمسالاري در عراق است و نقشه ي آنان محو هويّت اسلامي و ملّي عراق و تبديل آن به مركز سلطه ي آمريكائي بر همه ي خاورميانه و منابع و ذخائر قيمتي آن است . از نشر آنان مطلوبترين عناصر عراق كساني اند كه به متجاوزين بيگانه بيشتر خدمت كنند و به ملت و كشور خود بيشتر پشت كنند . در قضاوت وجدان عمومي ملت عراق و همه ي آزادگان و قضاوت تاريخ ، خدمت و كمك به آمريكا براي دستيابي اش به هدفهاي پليد استعماري ، خيانت به عراق و ملت و تاريخ آن است ، اهانت بار و حاكي از سرمستي و غرور است كه اينها را با مغز به زمين مي كوباند .

ادعاي آزادي

ادعاي آزادي دادن آمريكا و انگليس به مردم عراق ، مسخره آميزترين ادعاي آنها است . آنها به دنبال سيطره بر عراق ، بر نفت ، خاورميانه و سركوب انتفاضه ي فلسطين و نهضت بيداري اسلامي اند . تعيين حاكم بيگانه و نظامي بر عراق بزرگترين اهانت به آزادي و مردمسالاري در عراق است . نقشه ي آنان محو هويّت اسلامي و ملّي عليه اسلام در عراق و تبديل آن به مركز سلطه ي آمريكائي بر همه ي خاورميانه و منابع و ذخائر قيمتي آن است . از نظر آنان مطلوبترين عناصر عراق كساني اند كه به متجاوزين بيگانه بيشتر خدمت كنند و به ملت و كشور خود بيشتر پشت كنند . در قضاوت وجدان عمومي

ملت عراق و همه ي آزادگان و قضاوت تاريخ ، خدمت و كمك به آمريكا براي دستيابي اش به هدفهاي پليد استعماري ، خيانت به عراق و ملت و تاريخ آن است. 5/2/82

عدالت خواهي ، آزادي خواهي

مهمترين كاري كه امام بزرگوار ما در سطح دنياي اسلام انجام داد ، اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام را احياء كرد . از روزي كه استمار وارد كشورهاي اسلامي شد ، همه تلاش استعمارگان و سلطه گران اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام ، عدالتخواهي، آزاديخواهي و استقلال طلبي اسلام را از اسلام حذف كنند . سطله گران براي اين كه استيلاي خود را بر ملتها و منابع كشورهاي اسلامي هر چه بيشتر گسترش دهند ، خود را ناچار مي ديدند كه ابعاد سياسي اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معناي تسليم در مقابل حوادث ، تسليم در مقابل اشغالگر و تسليم در مقابل دشمن ظالم و قوي پنجه تفسير كنند . امام حقايق فراموش شده اسلام را احياء كرد ؛ عدالتخواهي اسلام را سر دست بلند كرد ؛ ضديّت اسلام را با تبعيض و اختلاف طبقاتي و اشرافيتها علني كرد . از روز اوّل تا روزهاي آخر عمر ، امام بزرگوار روي قشرهاي مستضعف ، پابرهنه و محرومان تكيه كرد . بارها و بارها در آغاز تشكيل نظام اسلامي و در طول ده سال عمر با بركتش در مقام رهبري نظام اسلامي ، به مسؤولان و به همه ما تأكيد كرد كه بايد رعايت حال ضعفا را بكنيد ؛ شما مرهون طبقه پابرهنه اين كشوريد . عزيزان من ؛

ملت بزرگ ايران ! هر جا و در هر موردي ما به اين توصيه امام توجّه نموديم و در برنامه ريزيها ، قانونگذاريها ، اجرا و عزل و نصبها ، به اين نصيحت عمل كرديم ، پيروزي نصيب ما شد .

اسلام سعادت مردم را دنبال مي كند . اسلام با فساد و ظلم و تبعيض مخالف است . اسلام براي رفاه مردم در كنار معنويت مردم به ميدان آمده است . امام اين را از آغاز شروع مبارزات تا تشكيل نظام اسلامي و تا آخر عمر ، مكرّر بيان كرد . امام عظيم الشّأن ما در دنياي اسلام اين را نشان داد كه فقه اسلام – يعني مقرّرات اداره زندگي مردم – در كنار فلسفه اسلام – يعني تفكّر روشن بينانه و عميق و استدلالي – و عرفان اسلام – يعني زهد و انقطاع الي الله و دامن بر چيدن از هواهاي نفساني – چه معجزه بزرگي مي تواند بيافريند . امام عملاً نشان داد كه اسلام سياسي ، همان اسلام معنوي است . در طول دوران استعمار ، دشمنان اسلام و دشمنان بيداري ملتهاي اسلامي ، تبليغ مي كردند كه اسلام معنوي و اسلام اخلاقي از اسلام سياسي جداست . امروز هم همين را تبليغ مي كنند . امروز هم دستگاههاي تبليغاتي دشمن و جبهه دشمن نظام اسلامي با انواع و اقسام وسايل تبليغاتي سعي مي كند اسلام سياسي و اسلام عدالتخواه و اسلام اجتماعي را به عنوان چهره اي خشن در دنيا معرفي كند و مردم را به اسلام منزوي ، اسلام تسليم طلبانه و اسلامي كه در مقابل متجاوز و ظالم و

زورگو هيچ عكس العملي از خود نشان نمي دهد ، سوق دهد . امام اين را شكست و اين انگاره دروغين از اسلام را باطل كرد و اسلام ناب را مطرح نمود . اسلام نابي كه امام مطرح كرد ، يعني ضدّ اسلام متحجّر و خرافي و همچنين ضد اسلام رنگ باخته در مقابل مكاتب بيگانه و التقاطي . هم آن روز ، هم در طول سالهاي مبارزه براي تشكيل نظام سياسي ، و هم تا امروز ، اين يكي از نقاطي است كه جبهه دشمن اسلام روي آن تأكيد مي كند : سياست را از معنويت جداكردن ؛ يعني اگر كسي مي خواهد ملسلمان باشد ، بايد سر خود بگيرد و گوشه اي بنشيند و به اين كه دشمن چه مي كند ، متجاوز چه مي كند ، اشغالگر چه مي كند ، كاري نداشته باشد . امروز هم اين تبليغ را مي كنند . امام نقطه مقابل اين را در دنياي اسلام مطرح كرد و امروز دنياي اسلام اين موج عظيم را در درون خود دارد . شما به هر كشوري از كشورهاي اسلامي برويد ، مي بينيد اسلام زنده در نظر نخبگان ، جوانان ، دانشگاهيان ، دانشمندان ، علما و آزادگان آن جا ، اسلامي است كه بتواند ملت خود را در مقابل زورگويان و قلدران و قدرت طلبان و متجاوزان عالم حفظ و حمايت كند و به آن مصونيّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلط و سيطره دشمن را بر مردم ندهد . آنها اين اسلام را مي خواهند و اسلام ناب محمّدي يعني همين . 4/3/82

درس ديگري كه اعتقاد

به مهدويّت و جشنهاي نيمه شعبان بايد به ما بدهد ، اين است : عدالتي كه ما در انتظار آن هستيم – عدالت حضرت مهدي عليه السلام كه مربوط به سطح جهان است – با موعظه و نصيحت به دست نمي آيد ؛ يعني مهدي موعودِ ملتها نمي آيد ستمگران عالم را نصيحت كند كه ظلم و زياده طلبي و استثمار نكنند . با زبان نصيحت ، عدالت در هيچ نقطه عالم مستقر نمي شود . استقرار عدالت ، چه در سطح جهاني – آن طور كه آن وارث انبياء انجام خواهد داد – و چه در همه بخشهاي دنيا ، احتياج به اين دارد كه مردمان عادل و انسانهاي صالح و عدالت طلب ، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگويان حرف بزنند . با كساني كه سرمست قدرت ظالمانه هستند ، نمي شود با زبان نصيحت حرف زد ؛ با آنها بايد با زبان اقتدار صحبت كرد . آغاز دعوت پيغمبران الهي با زبان نصيحت است ؛ اما بعد از آن كه توانستند طرفداران خود را گرد آورند و تجهيز كنند ، آن گاه با دشمنان توحيد و دشمنان بشريت ، با زبان قدرت حرف مي زدند . 30/7/81

اقتباس ديگران

مقام معظم رهبري در رابطه و مذاكره با امريكا ، در بخشي از كتاب رابطه و مذاكره با امريكا مي فرمايند :

« والله كه امريكا از هيچ چيز ملت ايران به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي ناراحت نيست . او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد . او مي خواهد شما اين

گردن بر افراشته و سرافراز را نداشته باشيد . » منابع و مآخذ بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران 1/9/81

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت گراميداشت سالروز 13 آبان 13/8/81

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني (ره) 14/3/84

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از اعضاي سپاه پاسداران اسلامي 24/6/81

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نيمه شعبان 30/7/81

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران 14/11/82

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك دانشگاه هاي افسري ارتش 30/9/84

www. Khamenei .ir پايگاه اطلاع رساني دفتر نشر و حفظ آثار حضرت آيت الله خامنه اي

www. Nahad .net پايگاه اطلاع رساني نهاد نمايندگي ولي فقيه

كتاب حديث ولايت

كتاب رابطه و مذاكره با امريكا

كتاب مقابله با شبيخون دشمن

كتاب فلسطين و رژيم صهيونيستي

امام خامنه اي از نگاه ديگران

از نگاه ياران

ديدگاه امام خميني درباره مقام معظم رهبري

14 خرداد 1368 روزي است(1) كه آيت اللّه خامنه اي توسط مجلس خبرگان به جانشيني آن عزيز سفركرده، به سِمَت رهبري نظام جمهوري اسلامي انتخاب گرديدند. قبل از رحلت، امام خميني رحمه الله دربياناتي در مورد آيت اللّه خامنه اي چنين فرموده بودند كه: «جناب عالي رايكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي دانم و شما را چون برادري كه آشنا به مسايل فقهي و متعهد به آن هستيد و از مباني فقهي مربوط به ولايت فقيه جدا جانب داري مي كنيد، مي دانم» و «در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مباني اسلامي، از جمله افراد نادري هستيد كه چون خورشيد، روشني مي دهيد». (1).پايگاه حوزه مجله گلبرگ شماره 51، در سوگ

پيرجماران(سالروز رحلت حضرت امام خميني رحمه الله ).

منابع مقاله:

، ؛

حضرت آيت الله بهاءالديني و مقام معظم رهبري

ستاره درخشان معنويت و عرفان مقام معظم رهبري، حضرت آيت اللّه خامنه اي در پيامي به مناسبت رحلت حضرت آيت اللّه بهاءالديني،(1) اين شخصيت بزرگ را چنين توصيف كردند: «اين عالم بزرگ، از جمله نوادري بود كه همواره در حوزه هاي علميه هم چون ستاره درخشان معنويت و عرفان، راهنماي خواص و مايه دلگرمي و اميد برجستگان اند. مقام رفيع اخلاقي و معنوي آن بزرگ مرد، موجب آن بود كه هر كلمه و اشاره او، چون برقي در چشم ارادتمندانش بدرخشد و دريچه اي به عوالم معنا بگشايد... . اين عالم كهنسال و مراد و مقبول فضلا و علما، عمر با بركت و پرفيض خود را در بهشتي از پارسايي و زندگي زاهدانه، در كنج محّقر خانه اي كه ده ها سال شاهد غناي معنوي صاحبش بود، به سر آورد و بي اعتنايي حقيقي به زخارف ناپايدار دنيوي را كه سيره همه صاحب دلان برجسته حوزه هاي علميه است، درس ماندگار خود ساخت». ذخيره الهي يكي از نزديكان حضرت آيت اللّه بهاءالديني، نظر ايشان را درباره مقام معظم رهبري چنين بيان مي كنند: از شخصيت آيت اللّه خامنه اي مدظلّه العالي آن هم در زماني كه رئيس جمهور بودند، خيلي تجليل مي كردند و مي فرمودند: «ايشان شخص بزرگواري است». هم چنين در جاي ديگر فرمودند: «با اخلاص بسيار و سوز فراواني كه حاج آقا روح اللّه (حضرت امام)، داشت براي بنده روشن بود كه ائمّه عليه السلام پشتيبان او خواهند بود... . از همان زمان رهبري را در آقاي خامنه اي مي ديدم،

چرا كه ايشان ذخيره الهي بعد از امام بوده است». درباره مقام معظم رهبري(2) بعد از امام اگر بشود به كسي اعتماد كرد به اين سيد (آية الله خامنه اي) است . . . ايشان از همه افراد به امام نزديك تر است . . . كسي كه ما به او اميدواريم آقاي خامنه اي است . . . ، بايد به او كمك كرد كه تنها نباشد . اين جملات بخش هايي از سخنان اين انديشمند ژرف انديش و عالم گرانقدر است . عباراتي كه از سال 1361 تا 1367 فرموده اند . گاهي كه صحبت از قائم مقامي برخي افراد بعد از امام مي شد، ايشان لبخندي مليح زده و با تامل انديشمندانه اي مي فرمود: «ما اين طور نمي بينيم، چون خدا نمي خواهد، هر چند بعضي تلاش مي كنند . خيال مي كنند مي توانند براي شيعه از جانب خود رهبر و مرجع درست كنند .» آن گاه اين داستان را بيان مي كردند كه: «در زمان سيد ابوالحسن اصفهاني براي مرجعيت بعد از ايشان، تبليغ زيادي براي ميرزا محمد حسين اصفهاني (كمپاني) كردند، ولي از آن جاكه خدا نمي خواست، ميرزا محمد حسين اصفهاني پنج سال قبل از سيد ابوالحسن اصفهاني رحلت كرد و سيد ابوالحسن اصفهاني بر پيكرش نماز خواند .» در سال 1365 كه برخي از دوستان و علاقه مندان ايشان در خدمت آقا بودند، صحبت از رهبري بعد از حضرت امام - قدس سره به ميان آمد فرمودند: «البته هيچ كس حاج آقا روح الله نمي شود، ولي آقاي خامنه اي از همه به امام نزديك تر

است . كسي كه ما به او اميدواريم آقاي خامنه اي است . شما از ما قبول نمي كنيد و تعجب مي كنيد، ولي اين ديد ماست، نزد ما محرز است سيد علي خامنه اي .» زمان مي گذشت و به مرور زمان سخنان گهربار و گلواژه هاي بينش آفرين اين پير روشن ضمير، بيشتر و بهتر عملي مي شد . تا اين كه رحلت حضرت امام - قدس سره و انتخاب حضرت آية الله خامنه اي - مدظله العالي - پيش آمد . خدمت ايشان رسيديم و به عنوان خبر جديدي خدمتشان عرض كرديم . فرمودند: «ما مدت ها پيش به اين مطلب رسيده بوديم و بايد به ايشان كمك كرد تا تنها نباشد .» (1).پايگاه حوزه مجله گلبرگ شماره 52، مسافر آفاق(ارتحال عارف وارسته، آيت اللّه بهاءالديني). (2).پايگاه حوزه مجله پاسدار اسلام شماره 186، امام خميني (ره)، از چشم بصيرت. منابع مقاله:

، ؛

از نگاه بيگانگان

وصف آفتاب

مقام معظم رهبري از نگاه سياستمداران جهان

*دكتر بشارتي،(وزير اسبق كشور) : بعد از صدور قطعنامه 598 سازمان ملل، از سوي كشورهاي قدرتمند دنيا بر ايران فشارهاي زيادي وارد مي شد تا آن را بپذيريم. در همان ايام، خاوير پرز دكوئيار، دبير وقت كل سازمان ملل متحد، براي رايزني هاي لازم به ايران آمد و با حضرت آيت الله خامنه اي (كه آن زمان، رئيس جمهور بودند) ملاقات كرد.پس از ملاقات،دكوئيار به من گفت: رئيس جمهور شما از كدام دانشگاه علوم سياسي فارغ التحصيل شده است؟ گفتم چطور؟ گفت من از چند دانشگاه معتبر دنيا مدرك دكتراي علوم سياسي دارم و بيش از سي سال است كه كار سياسي مي كنم

و ده سال است كه دبير كل سازمان ملل هستم. در اين مدت شخصيت سياسي و رئيس جمهوري هست كه وي را نديده و با او گفتگو نكرده باشم، ولي تا كنون شخصيتي سياستمدارتر و هوشمندتر از رئيس جمهور شما نديده ام...

*********

*حجت الاسلام پاينده (از اساتيد دانشگاه) : در اولين ملاقاتي كه مقام معظم رهبري با كوفي عنان، دبير كل سابق سازمان ملل داشتند، در آغاز مذاكرات، درباره تاريخچه كشور غنا و شخصيت هاي بزرگ آن و موقعيت سياسي و اجتماعي كشور غنا صحبت كردند.

كوفي عنان بعد از ملاقات گفت: من با اينكه اهل غنا هستم، درباره كشور خود به اندازه ي ايشان اطلاع ندارم. ايراني ها و مسلمان ها بايد افتخار كنند كه چنين رهبري دارند، اي كاش ايشان دبير كل سلزمان ملل بودند، ايشان از همان ابتداي ملاقات قلب مرا تسخير كردند...

*********

*در سفر اخير رئيس جمهور روسيه(ولاديمير پوتين) به ايران، با توجه به توضيحاتي كه مسئولان تشريفات رياست جمهوري روسيه درباره ي مقام معظم رهبري و جايگاه ولايت فقيه در جمهوري اسلامي به وي داده بودند، وي در طول مسير خود از فرودگاه تا مكان اسقرار خود، مدام مي پرسيد كه من چگونه بايد رفتار كنم؟ وقت ملاقات من با ايشان در چه زماني است و ايشان را چگونه بايد خطاب كنم؟ اين اضطراب پوتين تا حدي بوده است كه حتي درخواست مي كند كه اگر در ملاقات با مقام معظم رهبري عرف بر اين است كه كفشها را در آورند، همين طور عمل نمايد.

ولاديمير پوتين كه هيچ تعلق مذهبي نداشته و شخصي لائيك به شمار مي رود، پس از ديدار با رهبر

انقلاب مي گويد: با عنايت به مطالعاتي كه من درباره ي مسيح داشته ام، در ملاقات با رهبر ايران، تمام ويژگيهاي نوشته شده براي مسيح را در آيت الله خامنه اي ديدم و برايم متجلي شد.

وي ادامه داده مي گويد: حكيم بزرگي در ايران نشسته است كه به ذهن من خطور نمي كرد او تا به اين حد همه جانبه نگر باشد، او حكيم و دانشمندي است كه تصميم گيري و تنظيم سياست هاي ايران با اوست و با وجود درايت و هوش سرشار ايشان، هيچ خطري متوجه ايران نمي شود.من در ملاقات با ايشان، معناي واقعي قانون اساسي جمهوري اسلامي و مفهوم ولايت فقيه و ولايت علماي ديني را كه شنيده بودم، فهميدم...

منبع: www.askquran.ir

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109