نداي ولايت در دومين كنگره بين المللي غدير

مشخصات كتاب

سرشناسه : کنگره بین المللی غدیر ( نخستین : 1383 : قم ) عنوان و نام پديدآور : ندای ولایت در اولین کنگره بین المللی غدیر / [برگزارکننده ستاد بزرگداشت غدیر استان قم با مشارکت مدیریت حوزه علمیه قم مجمع جهانی اهل بیت بنیاد بین المللی غدیر]. مشخصات نشر : قم : مسجد مقدس جمکران ستاد بزرگداشت غدیر استان قم 1384 مشخصات ظاهری : 80 ص 19 × 10 س م شابک : 3500 ریال وضعیت فهرست نویسی : فاپا یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس. موضوع : غدیر خم -- کنگره ها موضوع : ولایت -- کنگره ها شناسه افزوده : ستاد بزرگداشت غدیر شناسه افزوده : حوزه علمیه قم شناسه افزوده : مجمع جهانی اهل بیت (ع) شناسه افزوده : بنیاد بین المللی غدیر شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم) رده بندی کنگره : ‮ BP223/54 ‮ /ک9 1383 رده بندی دیویی : ‮ 297 /452 شماره کتابشناسی ملی : م 84-11938

مقدمه

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام ديناً

دومين كنگره بين المللي غدير در تفليس پايتخت كشور گرجستان، كه در گذشته متصل به كشور ايران بوده و هم اكنون حدود 700 هزار شيعه دارد برگزار گرديد.

علاوه بر پيام هاي و مقالاتي كه در اين كتاب آمده، مقالاتي نيز از طلاب و دانشجويان محترم گرجي و آذري و … ارايه گرديد.

در برگزاري اين كنگره سفير محترم جمهوري اسلامي ايران، نماينده سازمان حوزه ها و مدارس خارج از كشور، نماينده مجمع جهاني اهل بيت عليهم السلام، نماينده دفتر مقام معظم رهبري در آذربايجان، نماينده رياست جمهوري گرجستان، اسقف اعظم مسيحيان گرجستان، نمايندگاني از واتيكان

و مسيحيان آمريكا، سفير جمهوري آذربايجان، سفير تركيه، معاون رئيس جمهوري گرجستان در امور اديان در جلسه حضور داشتند كه برخي از آنان عضو هيئت رئيسه نيز بوده اند.

در برگزاري اين اجلاس و با توجّه به امكانات محدود، هيئتي از شهر مقدّس قم چند روزي را پي گير آماده سازي و مقدمات كار بودند.

محل برگزاري اين اجلاس ساختمان مؤسسه آل البيت عليهم السلام گرجستان و برگزار كنندگان اين اجلاس مديريت حوزه علميه قم، بنياد بين المللي غدير، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، ستاد بزرگداشت غدير استان قم و سازمان اوقاف و امور خيريه و دبير كل كنگره استاد گران قدر حضرت حجّت الاسلام والمسلمين حسيني بوشهري بودند.

از مسؤولين محترم صدا و سيما، معاونت امور بين الملل، به ويژه نمايندگي صدا و سيما در باكو و مسؤل اجرايي كنگره در گرجستان حجّت الاسلام و المسلمين حاج سيّد صادق هاشمي ده سرخي و تمام عزيزاني كه ما را در برگزاري اين كنگره ياري نموده اند، كمال تشكر و قدرداني را داريم.

حسين احمدي قمي

دبير اجرايي دوّمين كنگره بين المللي غدير

پيام حضرت آيت اللَّه العظمي فاضل لنكراني «دامت بركاته»

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمد للَّه رب العالمين والصلوة والسلام علي سيّدنا ونبينا أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيّبين الطاهرين المعصومين. قال اللَّه تبارك وتعالي: يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته واللَّه يعصمك من الناس …

نعمت هدايت بشر توسط انبياي عظام، بزرگ ترين موهبتي است كه خداوند به بشريت ارزاني داشته و منّت عظيمي است كه هيچ امري با آن برابري نمي كند، و افتخار ما مسلمانان آن است كه مرحله كامل اين هدايت و جامع ترين شريعت خداوندي، توسط بزرگ ترين پيامبر الهي نصيب ما گرديد. دين اسلام عصاره و نتيجه تبليغ همه

انبياي الهي و كامل ترين اديان است و پيام آور اين دين شخصيتي است كه همه انبياي گذشته، آرزوي درك حضور او را داشتند.

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله در طول بيست و سه سال زندگي مبارك خويش، آنچه را كه مأمور به تبليغ آن بودند، براي مردم بيان فرمودند و در اين راه مقدّس، متحمّل رنج ها و زحمات فراوان شدند، تا اين كه انسان در بند جاهليت را از پرتگاه جهل و ناداني و ذلّت بت پرستي نجات داده و به آن جا رسانيدند كه درخور شأن خليفة اللهي است.

مسلّم است آنچه با رنج فراوان به دست آمده، بايد باقي بماند، بايد بعد از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله كساني باشند كه اين دين جاوداني و هميشگي را پاسداري نمايند. بايد براي تبيين كتاب آسماني قرآن و تفسير و توضيح آن، كساني باشند كه بتوانند دقيقاً آنچه را كه خداوند تبارك و تعالي اراده فرموده براي مردم بيان نمايند. بايد كساني باشند كه واجد درجه عصمت باشند و به صورت صحيح، مقصود خداوند را براي جامعه تبيين نمايند.

از اين جهت، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به دستور خداوند متعال در حجّة الوداع و در موضعي به نام غدير خم در يك ابلاغ عمومي و گسترده، علي بن ابي طالب عليه السلام را به عنوان جانشين خود معرّفي فرمود. گرچه پيامبر عزيز در مناسبت هاي مختلف حتّي از آغاز رسالت، با الفاظ و عبارات متفاوت اين امر را به مردم تفهيم نموده بود، امّا از طرف خداوند مأمور شد كه در يك جمع فراوان از مسلمانان، بيان كند كه همان طوري كه من بر شما ولايت دارم، علي عليه السلام هم همان

نحوه ولايت را دارد و هر كسي كه من مولا و سرپرست او هستم، علي هم همين طور (من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه) و سپس در حقّ دوستان آن بزرگوار دعا فرموده و دشمنان او را نفرين كرده:

«اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».

بعد از اين جريان بود كه خداوند فرمود:

«اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام ديناً؛ امروز دين را براي شما كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و براي شما به دين اسلام راضي گشتم».

بنابراين با تحقق ولايت، دين خداوند كامل گشت و عيد غدير، عيد ولايت و اتمام نعمت و اكمال دين گرديد. اين حديث شريف را فريقين در كتب خود، به طرق مختلف نقل نموده اند، بلكه طرقي را كه علماي اهل سنت ذكر نموده اند به مراتب از نظر تعداد، بيشتر از آن چيزي است كه شيعيان نقل نموده اند و هيچ جاي انكار در صدور اين فرمان الهي نيست، به طوري كه مسلمانان حاضر در آن اجتماع عظيم به امير المؤمنين عليه السلام تبريك گفته و اظهار داشتند: «بخ بخ لك يا علي!» نمي توانند نسبت به صدور اين حديث شريف ترديدي كنند، در صدد تأويل آن برآمده كه صد البتّه علماي اسلام و افراد منصف و مدافعين واقعي اسلام از آن دفاع نموده و درباره آن، كتاب ها نوشته اند كه كتاب گران سنگ «الغدير» يكي از بهترين اين كتب است.

بايد دانست كه نعمت بزرگ امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام باارزش ترين گوهري است كه خداوند به ما عنايت فرموده است، با تمسك به اين حبل متين الهي و با تبعيت از اين شجره

طيبه است كه مي توان سعادت دنيا و آخرت را رقم زد. هلاكت و نجات در اعتقاد و عدم اعتقاد به اين خاندان و در حبّ و ولاء و فرمان بري از آنان است.

در دنياي پر از ظلمت امروز و آكنده از ظلم و تجاوز و مشحون از عقايد باطل و سخيف و مالامال از حيله و تزوير و نيرنگ و زور، تنها و فقط تنها چراغي كه روشنايي حقيقي و دائمي دارد، سراج منير عترت و انوار مشعشع و پر از فروغ علي بن ابي طالب و اولاد طاهرين ايشان؛ خصوصاً حجت حيّ زمان، وليّ مطلق دوران، حضرت صاحب الزمان «عجّل اللَّه تعالي فرجه الشريف» است، و همه بايد بدانيم در پرتو اين ذوات مقدّسه است كه مي توان به حقيقت قرآن دست يافت و از هدايت آن بهره برد، با بيان و تفسير اينان، هدايت گري قرآن به منصه ظهور مي نشيند.

اينجانب ضمن تبريك اين عيد سعيد به همه مسلمانان و شيعيان و ضمن تشكر و تقدير از برگزار كنندگان اين اجتماع و مجلس مهم، به همه مسلمانان و شيعيان و به همه طبقات؛ خصوصاً دانشجويان و طلاب و اهل فكر و نظر توصيه مي كنم كه مبادا اين سفره گسترده از امامت محروم باشيد و بايد قلب و دل و زبان خود را هميشه مزيّن و مترنّم به كلمات دُرر بار آنان بنماييم. بايد بدانيم حق آن چيزي است كه مطابق با كلمات آنان باشد و آنچه را كه آنان باطل مي دانند، واقعاً باطل است و اين مطلب نه از وادي حبّ و تعصب است، بلكه مستند به كلام رسول خداصلي الله عليه وآله است كه فرمودند:

«عليّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ، يدور معه حيثما دار».

خداوند همه را از پيروان واقعي اسلام و پيامبر و ائمه طاهرين عليهم السلام قرار دهد. إن شاء اللَّه.

محمّد فاضل لنكراني

مقاله مدير محترم حوزه علميه قم حضرت آيت اللَّه حسيني بوشهري

شخصيت هاي استثنايي تاريخ

بشر در تاريخ زندگي خود شاهد شخصيت هايي بوده كه با تحرك و انقلاب خود، كشتي زندگي انسان ها را به ساحل نجات رسانده اند و از سقوط و نابودي در غرقاب بدبختي نجات داده اند. براي چنين افرادي فنا و نابودي مفهوم ندارد و همواره اشعّه حيات بخش آن ها بسان خورشيد بر تارك اعصار مي درخشد. در اين ميان، دسته خاصّي بيش از طبقات ديگر مورد عشق و علاقه مردم مي باشند. اين گروه، مربّيان آسماني و پيشوايان بزرگ الهي هستند.

امير المؤمنين علي عليه السلام و ويژگي هاي بي همانند او

از چهره هاي بسيار درخشان و برجسته اين گروه، امير المؤمنين علي عليه السلام است؛ زيرا او از نظر ايمان، عقيده، اخلاص، پاكي و تقوي، علم و دانش، سماحت و بخشش، شهامت و شجاعت، عطوفت و مهرباني، عدالت گستري، عشق و علاقه به معنويت و ساير ارزش هاي الهي در درجه اي قرار گرفته كه ابعاد شخصيت او را نمي توان با مقياس هاي معمولي سنجيد. اگر مرور زمان براي شخصيت هاي معمولي وسيله فراموشي است؛ ولي درباره شخصيت علي عليه السلام درست نتيجه معكوس مي دهد و روز به روز دنيا در مقابل وجود او، بيشتر سر تعظيم فرود مي آورد.

تفاوت ها درباره علي عليه السلام

او كسي است كه افراد مختلف درباره او قضاوت كرده اند. شبلي شميّل درباره او مي گويد:

«الإِمامُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طالِبٍ (عليه السلام) عَظِيمُ العُظَمآءِ، نُسْخَةٌ مُفْرَدَةٌ لَمْ يُرَ لَهَا الشَّرْقُ وَلَا الغَرْبُ صُورَةً طِبْقَ الأَصْلِ لا قَدِيماً وَلا حَدِيثاً؛ او بزرگ بزرگان است، يگانه نسخه اي است كه با اصل خود (پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله) مطابق است و هرگز شرق و غرب نسخه اي مطابق او در گذشته و حال نديده.»

جورج جرداق در كتاب صوت العدالة الإنسانية مي گويد:

«ماذا عَلَيْكَ يا دُنْيا! لَوْ حَشَدْتَ قُواكَ، فَأَعْطَيْتَ فِي كُلِّ زَمَنٍ عَلِيّاً بِعَقْلِهِ وَقَلْبِهِ وَلِسانِهِ وَذِي فِقارِهِ؛

چه مي شد اي روزگار! قدرت ها و نيروهاي خود را بسيج مي كردي و در هر دوره اي، انساني را مانند علي از نظر خرد، روح و روان، سخن و بيان، قدرت و شجاعت، به جامعه بشري تحويل مي دادي؟»

علي عليه السلام اسوه زندگي

هر مكتب و مرامي وقتي پا به عرصه وجود مي گذارد، براي اين كه بتواند جاذبه ايجاد نمايد و دل ها را تسخير كند، اقداماتي انجام مي دهد. يكي از آن اقدامات، كار تبليغي است و از طريق تبليغ به معرفي آن مكتب مي پردازد؛ ولي اقدامي مؤثرتر از آن، ارائه الگو يا الگوهاي موفق است. مكتب هاي انبياي الهي به خصوص قرآن و اسلام، علاوه بر استفاده از روش تبليغ، از اين روش موفق بهره برده اند.

در جاي جاي قرآن به شرح زندگي پيامبران الهي پرداخته است. از جمله شخصيت هاي نمونه اي كه هم قرآن او را معرفي كرده و هم پيامبرصلي الله عليه وآله، شخصيت اميرالمؤمنين عليه السلام است. قرآن كريم در يكجا مي فرمايد:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ راكِعُونَ»؛(1) همانا وليّ و سرپرست شما، خدا و رسول خداصلي الله عليه

وآله و كساني هستند كه نماز را به پا مي دارند و در حال ركوع در راه خدا به مستمندان انفاق مي كنند.

و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله درباره او مي فرمايد:

«يا عَلِيُّ! ما عَرَفَكَ غَيْرُ اللَّهِ وَغَيْرِي؛

اي علي! غير از من و خدا كسي تو را نشناخت.»

اين چنين شخصيتي مي تواند بهترين سرمشق زندگي انسان ها قرار گيرد. او بسياري از واژه ها را ترجمه و معنا كرد، كه اگر قدم به جهان هستي نمي گذاشت، آن كلمات بدون مصداق باقي مي ماند؛ واژه هايي چون: ايثار، عدالت، شجاعت، زهد، تقوي و عبادت و دستگيري از محرومان.

علي عليه السلام و منطق ثابت او

كمتر كسي پيدا مي شود كه در همه شرايط زماني و مكاني يك منطق داشته باشد، يك منطق ثابت و محكم كه از منطق خود تجاوز نكند. نويسنده اي به نام «علي الوردي» كه استاد دانشگاه است، تعبيري به كار برده كه بيانگر عظمت امير المؤمنين عليه السلام است. مي گويد:

«انصاف اين است كه علي در زندگي خود اين اصل ماركس را نقض كرد كه يك انسان نمي تواند داراي يك منطق ثابت باشد، در كاخ و كوخ يك جور فكر كند. خواه ناخواه فكرش عوض مي شود و آن عقربه فكرش در جهت وضع اجتماعي اش تغيير مي كند. تاريخ علي عليه السلام نشان داد كه مطلب از اين قبيل نيست؛ به جهت اين كه ما او را در وضع طبقاتي اجتماعي مختلف مي بينيم. در حدّ نزديك به صفر و در آن نقطه اوج.

علي يك روز به عنوان يك فرد عادي ظاهر مي شود كه به كار زراعت و حفر قنات مي پردازد، او يك جور فكر مي كرد، همين علي بعدها كه اسلام توسعه پيدا كرد، و به خلافت و رهبري مسلمانان برگزيده شد، همان نحوه فكر

و انديشه را دارد. او از راه عدالت، انسان دوستي و احترام به همنوع لحظه اي فاصله نمي گيرد.»

غدير، جلوه شخصيت علي عليه السلام

آنچه درباره وجود مقدّس امير المؤمنين عليه السلام بيان شد، اين زمينه را فراهم ساخت كه خداوند به پيامبرش دستور دهد كه او را به عنوان جانشين خود معرفي كند.

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛(2)

اي رسول خدا! آنچه مقرّر شده از ناحيه خداوند (خلافت و رهبري علي عليه السلام) را به جامعه ابلاغ كن. كه اگر ابلاغ نكني و اين مأموريت را انجام ندهي، گويا رسالت خود را به انجام نرسانده اي.

اينجاست كه مي بينيم: پس از پايان سفر حج، پيامبرصلي الله عليه وآله مسلمانان را در مكاني كه هر كدام از آن ها به سمت شهر و ديار شان باز مي گشتند، متوقف نمود و اين مأموريت بزرگ الهي را به مسلمانان ابلاغ كرد. و با جمله زيباي: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ» به معرفي او پرداخت.

اميدواريم خداوند ما را جزء علاقه مندان و رهروان آن امام و پيشواي انسانيت قرار دهد، و اين روز عيد بزرگ اسلامي را بر همه ما مبارك گرداند.

سيد هاشم حسيني بوشهري

قم المقدّسه

16/10/84

مقاله حجّت الاسلام والمسلمين حسيني قزويني

مقاله حجّت الاسلام والمسلمين حسيني قزويني

غدير، استمرار رسالت جهاني پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله

شكي نيست كه غدير، تنها يك حادثه طبيعي در گذرگاه زمان نيست؛ بلكه غدير، درخشش نور هدايت خداوندي، در سراسر هستي است.

غدير، يك رخدادي ساده در بستر تاريخ نيست؛ بلكه غدير، پيام جاوداني اسلام براي همه نسل ها در تمام عصرها است.

غدير، بخشي از زمان، و يا قطعه اي از زمين نيست؛ بلكه غدير، استمرار رسالت جهاني پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله براي تمام ملّت ها و امّت ها در امتداد تاريخ بشر است.

غدير، يك موضوعي ساده از معارف اسلامي نيست؛ بلكه غدير، ملاك و معيار راستيني براي ايجاد وحدت امّت اسلامي

با همه اختلافات نژادي و فرهنگي است.

آري! غدير، نداي روشني است براي بسيج همه نيروهاي ملّت اسلامي در سراسر گيتي و بهره گيري از همه توانها در برابر دشمنان ديرينه اسلام.

غدير، بانگ خروشي است بر همه كجي ها و انحرافات در تاريخ اسلام.

غدير، سرآغاز شكل گيري فصل جديدي از تاريخ اسلام است كه با معرفي رسمي ولايت علي عليه السلام دين الهي كمال يافت و نعمت حق به اتمام رسيد و رضايت پروردگار از اسلام راستين محمدي صلي الله عليه وآله اعلام گرديد.

چنان كه در قرآن آمده است:

«اَلْيَوْمُ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمْمَتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسلامَ دِيناً».

غدير، استمرار رسالت انبيا از حضرت آدم تا حضرت خاتم (عليهم السلام) است كه بدون آن، رسالت حق نا تمام و تلاش بي وقفه بيست و سه ساله رسول خداصلي الله عليه وآله به ثمر نمي نشست؛

«وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».

غدير، معرفي اَبَر مرد تاريخ بشريت است كه كارنامه زندگي اش، سراسر افتخار و عزّت و مجاهدت منحصر به فردي است كه مايه مباهات آزاد انديشان است كه دانشمند بلند آوازه اي همانند جورج جرداق مسيحي مي گويد:

«ماذا عَلَيْكَ يا دُنْيا! لَوْحَشَدْتَ قُواكَ، فَأَعْطَيْتَ فِي كُلِّ زَمَنٍ عَلِيّاً بِعَقْلِهِ وَقَلْبِهِ وَلِسانِهِ وَذِي فِقارِهِ؛(3) اي دنيا! چه مي شد كه تمام نيروي خود را بسيج مي كردي و براي هر عصري شخصيتي همانند علي را با آن عقل محكمش و قلب استوارش و شمشير برّانش به جامعه تحويل مي دادي».

غدير، شناساندن مردي است كه پرچم پرافتخار اسلام تنها به دست باكفايت او به اهتزاز درآمد.

خليفه دوم مي گويد:

«وَاللَّهِ! لَوْلا سَيْفُهُ لَما قامَ عَمُودُ الْإِسْلامِ» (4).

غدير، يعني شناختن كسي كه، نه تنها پيشتاز در صحنه برقراري عدالت بود؛ بلكه خود نيز از

اين رهگذر الگويي كارآمد به شمار مي آمد و هنوز هم با همان ويژگي هاي منحصر به فرد، برجسته ترين شاخص برقراري عدالت شناخته مي شود، به گونه اي كه «ميخائيل نعيمه» از شخصيت ها و نويسندگان بزرگ مسيحي مي گويد:

قهرماني هاي امام علي عليه السلام، تنها منحصر به ميدان هاي كارزار نيست؛ بلكه او در روشن انديشي، پاكي وجدان، سِحر بيان، عُمق و كمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همّت و فكر، ياوري و هواداري از رنج ديده ها و ستم كشيده ها در قبال جفا كاران و ستم پيشگان و فروتني در مقابل حق، هرجا كه تجلّي كند نيز قهرمان است. و همه اين قهرماني ها به هر اندازه كه از زمان آن بگذرد، هميشه پناهگاه پُر مايه اي است كه امروز و هر روز ديگري كه شوق ما براي پي ريزي اجتماع و زندگي سعادتمندانه و فاضله اي تشديد مي شود، به سوي آن رو مي كنيم.(5)

غدير، يعني شناسايي مردي كه در تمام ابعاد انساني؛ همانند: شجاعت و مهرباني، عبادت و سياست، علم و عمل، برازندگي و بالندگي، همه و همه منحصر به فرد بود، به گونه اي كه پس از 1400 سال، چشم بشر مانند او را نديده است، آن گونه اي كه «شبلي شميل»، شاگرد داروين و ناشر نظريه تحوّل در شرق و منكر مقدّسات و جهان ماوراي طبيعت، مي گويد:

«الإِمامُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طالِبٍ (عليه السلام) عَظِيمُ العُظَمآءِ، نُسْخَةٌ مُفْرَدَةٌ لَمْ يُرَ لَهَا الشَّرْقُ وَلَا الغَرْبُ صُورَةً طِبْقَ الأَصْلِ لا قَدِيماً وَلا حَدِيثاً(6)؛ او بزرگ بزرگان است، يگانه نسخه اي است كه با اصل خود (پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله) مطابق است و هرگز شرق و غرب نسخه اي مطابق او در گذشته و حال نديده.»

آري! غدير، پايه گذاري حكومت جهاني

حضرت مهدي - عجّل اللَّه فرجه الشريف - است كه تحقق بخش آرمان همه پيامبران، صالحان و مستضعفان مي باشد.

و اينك براي بررسي حادثه غدير، نه تنها بايد خطبه غدير خوانده شود و يا مراسم بيعت با صاحب غدير به گفت و گو گذاشته شود؛ بلكه حركت رسول اكرم صلي الله عليه وآله در آخرين سفر خود از مدينه تا مكه و از مروه تا عرفات و از مني تا غديرخم بايد بررسي شود و همه سخنراني هاي آن حضرت در طول سفر، در كنار كوه مروه، در صحراي عرفات، در گوشه مني و در منطقه رابغ (كنار جحفه) كه همه و همه زمينه ساز همايش بزرگ ولايت بود، مورد مطالعه قرار گيرد، تا اهمّيت دو چندان اين قضيه بر همگان روشن شود و پيام جاودانه غدير به گوش عموم برسد و راه عذر و فرار بر دوست و دشمن بسته شود.

حجّة الوداع، نكته ها و پيام ها رسالت جهاني و تعيين جانشين

از آن جايي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله خاتم پيامبران است و با رسالت او پرونده نبوت براي هميشه پايان مي پذيرد؛ از اين رو، بايد براي استمرار هدف هاي بزرگ رسالت خويش، كساني را جايگزين نمايد تا بار اين مسؤوليت سنگين را برعهده گيرند.

و از آن جايي كه رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ويژه قوم و قبيله خاصّي نبود، بلكه حضرت صلي الله عليه وآله براي همه نسل ها در تمام عصرها مبعوث شد و شريعت ايشان تا ابد جاودانه است، بايد براي زمان پس از خود، كساني را برگزيند كه بيانگر احكام الهي برطبق مقتضيات هر عصر و زمان بوده و بتوانند پاسخ گوي مشكلات جوامع متمدن و پيشرفته جهان باشند.

از اين روست كه پس از نزول آيه

شريف: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (7) رسول گرامي صلي الله عليه وآله فرمود: «من بيم دهنده امتم». و آن گاه دست بر شانه علي عليه السلام نهاد و فرمود:

«تو هدايت گر امّتي و به دست تو هدايت يافتگان، هدايت خواهند شد.» (8)

حاكم نيشابوري عالم بلندآوازه اهل سنّت به روايت صحيح از حضرت اميرعليه السلام نقل كرده كه فرمودند:

«رسول گرامي صلي الله عليه وآله بيم دهنده و من هدايت گر هستم.» (9)

آلوسي مفسّر بزرگ اهل سنّت نيز، در تفسير اين آيه شريف مي نويسد:

«انسان كامل كه مسؤوليت جانشيني الهي را بر دوش مي كشد، بايد تا برپايي قيامت، جاودانه در عالم هستي بماند. به مجرّد اين كه آن انسان كامل و جانشين الهي از اين جهان رخت بربندد، نابودي گيتي فرا خواهد رسيد؛ زيرا او روح عالم هستي و قوام آن وابسته به اوست.» (10)

اعلام عمومي و اتمام حجّت

رسول گرامي صلي الله عليه وآله در طول 23 سال تلاش بي دريغ و با تحمل دشواري هاي فراوان، توانست بساط بت پرستي را در جزيرة العرب برچيده و نداي اسلام ناب را به گوش مردم برساند.

تمام قبايل عرب، يا با جان و دل، به آيين مقدّس اسلام روي آوردند، و يا پس از تلاش مذبوحانه چندين ساله در برابر اسلام، سرانجام در برابر قدرت سربازان سلحشور و مجاهدان نستوه اسلامي سر تسليم فرود آورده بودند، به گونه اي كه نداي ملكوتي توحيد، سراسر جزيرة العرب را فرا گرفته بود.

زماني كه رسول خداصلي الله عليه وآله دريافت كه سال پاياني عمر مبارك خود را طي مي كند و به زودي به ديدار معبود خواهد شتافت، براي اين كه تلاش 23 ساله خود را به كمال برساند و اهداف رسالت خويش را براي هميشه از انحراف

بيمه كند، برآن شد تا در آخرين سال عمر شريف خود به زيارت خانه خدا برود و دستور داد كه اعلام عمومي شود تا همه آنان كه امكان سفر برايشان فراهم است، او را در اين مسافرت همراهي كنند و در مراسم گزينش و اعلام جانشين او حاضر شوند و شاهد و ناظر اين امر اساسي باشند.

با انتشار اين خبر، همه مهاجران و انصار و ديگر قبايل عرب و گروه هاي مختلف مردم از شهرها و روستاها و حتّي عشاير صحرانشين با شور و هيجان به سوي مدينه آمدند تا به همراه رسول اكرم صلي الله عليه وآله اعمال حج را به جا آورند.

بزرگان اهل سنّت، آمار شركت كنندگان در اين حج را بين 90000 تا 124000 نفر تخمين زده اند.(11)

حضور جمعيت انبوه در اين مراسم به دلايل زير بود:

1. حجّت بر آنان تمام شود و راه هر گونه عذر و توجيه بسته شود.

2. پيام اين مراسم بزرگ و حماسي را به گوش آنان كه حضور ندارند، برسانند.

3. محتواي سخنان حضرت را در اين مجتمع بي نظير براي آيندگان بازگو كنند.

از اين روست كه حضرت صدّيقه طاهره عليها السلام مي فرمايد:

«فَما جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ بَعْدَ غَدِيرِ خُمٍّ مِنْ حُجَّةٍ وَلا عُذْرٍ؛(12)

خداوند پس از مراسم غدير خم، براي كسي راه گريز و عذري باقي نگذاشت.»

و در برابر بهانه جويي هاي انصار فرمود:

«وَهَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً؟!؛(13) آيا پدرم در غدير خم عذري براي كسي باقي گذاشت؟!»

هم چنين بر پيمان شكنان بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله فرياد برآورد:

«أَ نَسِيْتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ يَوْمَ غدِيرِ خُمٍّ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ؟!؛(14) آيا سخن رسول خداصلي الله عليه وآله را فراموش كرديد

كه در روز غدير خم فرمود: هر كس من مولاي اويم، علي مولاي اوست.»

سيره پيامبران و نصب جانشين

تمام پيامبران الهي براي نجات جامعه از سر در گمي و اختلاف، براي زمان پس از خود جانشين معين كرده اند؛ «لكلّ نبيّ وصيّ و وارث» (15) مانند شيث، كه جانشين حضرت آدم بود(16) و نيز هارون، كه جانشين حضرت موسي عليه السلام بود و پس از درگذشت او در زمان حضرت موسي عليه السلام منصب خلافت به نام يوشع بن نون رقم خورد(17) و هم چنين شمعون به مقام جانشيني حضرت عيسي عليه السلام برگزيده شد.(18)

به يقين رسول اكرم صلي الله عليه وآله نيز از اين قاعده و سنّت الهي مستثني نبوده، بلكه خداوند متعال پس از آن كه شماري از پيامبران گذشته را ياد مي كند، آن گاه به حضرتش دستور مي دهد كه از سيره آنان پيروي كند:

«أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ فَبِهُداهُمْ اقْتَدِه» (19)؛ پيامبران گذشته به هدايت الهي دست يافته اند، پس به هدايت آنان اقتدا نما.

بلكه فراتر از اين، رسول اكرم صلي الله عليه وآله در تمام غزوات و مسافرتها، براي غيبت چند روزه از مدينه، يكي از اصحاب را جانشين خود در مدينه قرار مي داد؛(20) براي نمونه رسول اكرم صلي الله عليه وآله ابن اُمّ مكتوم را در سيزده غزوه (بدر، اُحد، ابواء، سويق، ذات الرقاع و … ) به جانشيني خود در مدينه برگزيد.(21)

ابو رُهْم را به هنگام عزيمت به مكه، جنگ حنين و خيبر، محمد بن مسلمه را در جنگ قرقره، نميلة بن عبداللَّه را در جنگ بني المصطلق و عويف را در جنگ حديبيه و … جانشين خود قرار داد.(22)

بنابراين، معقول نيست كه بگوييم رسول اكرم صلي الله عليه وآله كه براي خروج يك روزه از

مدينه، مانند شركت در جنگ اُحد كه در يك مايلي مدينه بود، براي خود جانشين برگزيد؛ ولي امّت اسلامي را بدون جانشين براي هميشه ترك نمايد.

هم چنين درست نيست كه پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله براي شركت در جنگ خندق كه در كنار مدينه بود، براي خود جانشين تعيين كند؛ اما براي زمان طولاني پس از خود، جانشيني را انتخاب نكند.

از اين رو بود كه رسول گرامي صلي الله عليه وآله در سفر حجّة الوداع به هنگام خروج از مدينه، ابودجانه را به جانشيني موقّت خويش در مدينه برگزيد كه در غياب او، تمام امور مربوط را انجام دهد(23) و در روز غدير خم نيز براي هميشه علي عليه السلام و يازده فرزندش را جانشين و خليفه خود معرفي فرمود تا وظيفه سنگين هدايت امّت را بر دوش كشند.

نخستين سخنراني رسول خداصلي الله عليه وآله در مكه مكرمه

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در طول سفر خود در حجّة الوداع در موارد مختلف سخنراني كرد و با خواندن خطبه و بيان نكته هاي لازم، از سويي مسلمانان را با اساسي ترين تكاليف خود آشنا كرد؛ و از سويي ديگر زمينه را براي همايش عمومي براي جايگزيني جانشين فراهم آورد.

سيوطي از استوانه هاي علمي اهل سنت، مي نويسد: حاكم نيشابوري در روايتي كه آن را صحيح مي داند، از جابر نقل كرده كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در سفر حجة الوداع پس از ورود به مكه مكرمه و به جا آوردن مراسم سعي، در كنار كوه مروه فرمود:

«أيّهاالناس! من لم يكن معه هدي فليحلّل وليجعلها عمرة؛(24) آنان كه قرباني با خود نياورده اند بايد از احرام بيرون بيايند و سپس روز ترويه (هشتم ذي حجّه) در آستانه حضور در عرفات براي حج تمتّع مُحرم شوند.»

ولي صحابه نپذيرفتند

و گفتند:

«أيروح أحدنا إلي عرفة وفرجه يقطر منيّاً؛(25) زماني كه آثار نزديكي با زنان را در خود مشاهده مي كنيم، چگونه براي عرفات حركت كنيم.»

وقتي اين سخن به گوش رسول اكرم صلي الله عليه وآله رسيد، روز چهارم ذي حجّه، در كنار كوه صفا خطبه اي خواند و پس از حمد الهي فرمود:

«أمّا بعد؛ فتعلمون أيّها الناس! لأنا واللَّه أعلمكم باللَّه وأتقاكم له، ولو استقبلت من أمري ما استدبرت ما سقت هدياً ولا حللت؛ اي مردم! من از همه شما به خدا آگاه تر و باتقواترم. اگر مي دانستم چه پيش مي آيد، با خود قرباني نمي آوردم و از احرام بيرون مي آمدم.»

گفتند:

«كيف نجعلها عمرة وقد سمّينا الحجّ؟؛ ما به نيت حجّ احرام بسته ايم، چگونه آن را به عمره مبدل سازيم؟!»

حضرت صلي الله عليه وآله فرمود:

«اقبلوا ما أمرتكم به، واجعلوا إهلالكم بالحجّ عمرة، فلولا أنّي سقت الهدي لفعلت مثل الّذي أمرتكم به؛(26) آنچه را دستور دادم، عمل كنيد و مناسك خود را عمره قرار داده و از احرام بيرون بياييد، و اگر من قرباني همراه نداشتم، همان گونه كه به شما دستور دادم، خود نيز عمل مي كردم.»

مخالفت صحابه با دستور رسول اكرم صلي الله عليه وآله

در صحيح مسلم، كه اهل سنّت آن را صحيح ترين كتاب بعد از قرآن مي دانند، از قول عايشه آمده است:

«قدم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله لأربع مضين من ذي الحجّة أو خمس، فدخل علَيّ وهو غضبان. فقلت: من أغضبك يا رسول اللَّه! أدخله اللَّه النار؛(27) روز چهارم ذي حجّه بود كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله با ناراحتي و عصبانيت نزد من آمد، و من گفتم: يا رسول اللَّه! چه كسي شما را غضبناك كرده است؟ خدا او را داخل آتش گرداند!»

مسند احمد، ديگر كتاب معتبر اهل سنت، از زبان

براء بن عازب، صحابي بزرگ پيامبرصلي الله عليه وآله نقل كرده است:

«خرج رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وأصحابه فأحرمنا بالحجّ، فلمّا قدمنا مكّة قال: اجعلوا حجّكم عمرة. فقال الناس: يا رسول اللَّه! قد أحرمنا بالحجّ، فكيف نجعلها عمرة؟ قال: انظروا ما آمركم به فافعلوا. فردّوا عليه القول، فغضب ثمّ انطلق حتّي دخل علي عائشة غضبان، فرأت الغضب في وجهه فقالت: من أغضبك؟ أغضبه اللَّه! قال: وما لي لا أغضب، وأنا آمر بالأمر فلا أُتَّبع؟!(28) رسول اكرم صلي الله عليه وآله به همراه اصحاب خويش به سوي مكه حركت كرد و همگي به نيّت حجّ مُحرم شديم. وقتي به مكه رسيديم، حضرت دستور داد كه حجّ خود را عمره قرار داده و از احرام بيرون آييم؛ ولي مردم سخن رسول خداصلي الله عليه وآله را رد كرده و دستور حضرت را اطاعت نكردند. رسول خداصلي الله عليه وآله غضبناك شد و از ميان مردم بيرون آمد و راهيِ منزل عايشه گرديد. وقتي عايشه حضرت را در آن حال ديد، گفت: چه كسي شما را غضبناك ساخته كه بر غضب خدا گرفتار آيد؟! حضرت فرمود: چگونه غضبناك نشوم و حال آن كه دستور مرا فرمان نمي برند.»

پيام هاي اين قضيه

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در طول 23 سال همه كوشش هاي خود را براي آشنايي مردم با آيين اسلام و معارف قرآني به كار برده است، ولي از آن جايي كه ايمان در قلب و جان آنان جاي نگرفته، هنوز نمي دانند كه بي چون و چرا سخن رسول اكرم صلي الله عليه وآله بايد اجرا شود، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد:

«وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ» (29)

آنچه را

رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!

هنوز سخن حق را با جان و دل درك نكرده اند، كه مي فرمايد:

«وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْيٌ يُوحي ؛(30) تمام سخنان رسول گرامي صلي الله عليه وآله مطابق وحي الهي است، و سخن به گزاف و هواي نفس بر زبان نمي راند.

و هنوز نمي دانند كه مخالفت و عصيان رسول گرامي صلي الله عليه وآله، همان مخالفت خدا و موجب گمراهي است؛

«وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً» (31)

از همه مهم تر، اين سرپيچي آشكار صحابه و ايستادگي آنان در برابر فرمان رسول اكرم صلي الله عليه وآله نشان مي دهد كه قضيه عدالت صحابه افسانه اي بيش نيست؛ زيرا شرط نخست تحقق عدالت، انجام واجبات الهي است و كدام واجبي فراتر از دستور آشكار پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي باشد؟! و كدام گناهي بالاتر از آزار رسول اكرم صلي الله عليه وآله كه موجب غضب او مي شود، به گونه اي كه عايشه را به نفرين وا مي دارد؟!

دومين خطبه رسول اكرم صلي الله عليه وآله روز عرفه

در صحيح مسلم آمده است: رسول اكرم صلي الله عليه وآله روز عرفه در خطبه اي فرمود:

«إنّ دمآءكم وأموالكم حرام عليكم كحرمة يومكم هذا في شهركم هذا في بلدكم هذا. ألا! كلّ شي ء من أمر الجاهلية تحت قدمي موضوع ودمآء الجاهلية موضوعة … وربا الجاهلية موضوع وأوّل رباً أضع رباءاً، ربا عباس بن عبد المطلب، فإنّه موضوع كلّه؛ همان گونه كه اين روز عرفه، ماه ذي حجّه و شهر مكه براي شما محترم است، خون و مال شما محترم بوده و هرگونه كشتار و خون ريزي و دست درازي به مالهاي ديگران

نيز حرام است.

اي مردم! آگاه باشيد كه من تمام آداب و رسوم زمان جاهليت را زير پا نهادم و نيز خونهايي كه در دوران جاهليت ريخته شده، بايد فراموش شود و قابل قصاص نيست. و همه تعهدات ربوي كه در جاهليت منعقد شده، بي اعتبار است و كسي حقّ درخواست آنها را ندارد. نخستين مورد از مطالبات ربوي كه از اعتبار انداختم، ربا هاي عموي من عباس است كه از مردم طلب داشت.»

* * *

«فاتّقوا اللَّه في النسآء، فإنّكم أخذتموهنّ بأمان اللَّه واستحللتم فروجهنّ بكلمة اللَّه ولكم عليهنّ أن لايوطئنّ فرشكم أحداً تكرهونه، فإن فعلن ذلك فاضربوهنّ ضرباً غير مبرح ولهنّ عليكم رزقهنّ وكسوتهنّ بالمعروف؛

مردم! حقوق زنان را مراعات كنيد؛ زيرا آنان امانت الهي اند و آنان هم بايد حقوق شما را رعايت كنند و در صورت سرپيچي از وظايف شرعي، مي توانيد بر اساس موازين اسلامي آنان را ادب كنيد، بي آن كه بر آنان ستم كنيد. و نفقه و هزينه زندگي زنان را بايد به صورت شايسته و مطابق شؤونات آنان تأمين كنيد.»

* * *

«وقد تركت فيكم ما لن تضلّوا بعده إن اعتصمتم به، كتاب اللَّه وأنتم تسألون عنّي فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّك قد بلّغت وأدّيت ونصحت. فقال بإصبعه السبابة يرفعها إلي السمآء وينكتها إلي الناس: اللّهمّ اشهد! اللهمّ اشهد! ثلاث مرّات، ثمّ أذّن ثمّ أقام فصلّي الظهر؛(32)

من در ميان شما كتاب خدا را به يادگار مي گذارم كه اگر به آن روي آوريد، براي هميشه از هرگونه گمراهي در امان خواهيد بود. اگر از شما درباره من بپرسند، چه پاسخي مي دهيد؟! همگي گفتند: گواهي مي دهيم كه تمام كوشش خود را در امر رسالت انجام دادي

و در ابلاغ رسالت و نصيحت امّت، هيچ گونه كوتاهي نكردي. آن گاه حضرت انگشت سبّابه خود را به سوي آسمان بلند كرد و به طرف مردم اشاره نمود و سه بار فرمود: خدايا! تو شاهد باش پس اذان و اقامه گفت و نماز ظهر را به جا آورد.»

* * *

نكته ها و پيام هاي اين خطبه

نكته ها و پيام هاي اين خطبه

1. امنيت جاني

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اين خطبه بر يكي از اساسي ترين وظيفه حكومت كه تأمين امنيت جاني و حفظ ناموس افراد جامعه است - كه بدون آن هيچ شهروندي احساس آرامش نمي كند - تأكيد فرموده است.

2. امنيت اقتصادي

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اين خطبه بر ثروتي كه از راه ربا و بدون كوشش اقتصادي به دست آيد، خط بطلان كشيد و انباشته شدن ثروت از اين راه را، كه موجب گسترش بيكاري در جامعه مي شود، غير مشروع و اخلال در امنيت اقتصادي برشمرده است.

روشن است كه رشد و بالندگي اقتصادي هر جامعه به ميزان ارزش نهادن به تلاشگران در سنگر اقتصادي بستگي دارد كه بدون آن هيچ انگيزه اي براي فعاليت اقتصادي در افراد باقي نمي ماند.

و از سويي نيز، بيكاري و فساد اقتصادي سرچشمه تمام مفاسد اخلاقي و عقيدتي مي شود كه فرموده اند:

«كاد الفقر أن يكون كفراً.»

3. رعايت حقوق زن

با توجه به اين كه در دوران جاهليت زن را تنها كالا و ابزاري در دست مرد مي دانستند و چه بسا نوزاد دختر را مايه ننگ جامعه مي شمردند و در برخي از جوامع جاهلي آنان را زنده به گور مي كردند، به گونه اي كه عمر بن خطاب وقتي ديد رسول اكرم صلي الله عليه وآله چگونه دختر نوزاد خود را نوازش داده و مورد محبت قرار مي دهد، بي اختيار گفت: اگر خورشيد اسلام چند سال جلوتر طلوع كرده بود، ما اكنون داراي دختران زيادي بوديم.

رسول خداصلي الله عليه وآله در اين خطبه بر انديشه هاي جاهلي درباره زن خط بطلان كشيد و جايگاه ويژه اي براي آنان در جامعه بشري ترسيم كرد.

4. تبيين جايگاه قرآن

قرآن تنها معجزه جاودانه رسول اكرم صلي الله عليه وآله است و بايد براي هميشه در جوامع بشري مورد توجه قرار گيرد و تأمين سعادت هر فرد و جامعه، به شيوه بهره گيري از رهنمود قرآني بستگي دارد و رسول گرامي صلي الله عليه وآله در اين بخش از خطبه خويش اهمّيت قرآن و نقش آن در بيمه كردن جامعه از هر گونه ضلالت و گمراهي را گوشزد فرمود.

گرچه با قراين ديگر مي دانيم كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در هر كجا سخن از قرآن به ميان آورده، آن را قرين به اهل بيت عليهم السلام قرار داده و نشان داده است كه روي آوردن به قرآن بدون پيروي از اهل بيت عليهم السلام كه تبيين كننده قرآنند، امكان پذير نيست و به تنهايي نمي تواند افراد و جامعه را از هرگونه انحراف بيمه كند.

ولي از آن جا كه سياست حاكمان اسلامي، بساط حكومت خود را بر مبناي مخالفت با اهل بيت عليهم السلام استوار ساخته بودند

و دوام حكومت خود را در مبارزه با اهل بيت عليهم السلام مي دانستند؛ همان گونه كه امام سجادعليه السلام وقتي به مروان گفت: شما كه معترفيد كسي از عثمان همانند علي عليه السلام دفاع نكرده، پس چرا او را در بالاي منابر ناسزا مي گوييد؟ مروان پاسخ داد: «لا يستقيم الأمر إلّا بذلك؛ اساس حكومت ما به اين امر بستگي دارد.» (33)

از اين رو، مورخان و محدثان باتوجه به سياست حاكمان وقت، نسبت به نقل قضيه اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن خودداري كرده اند، گرچه موارد متعددي كه نقل شده براي اثبات قضيه كفايت مي كند.

گفتني است: در برخي از مصادر اهل سنت به جاي «أهل بيتي» يعني سفارش به اهل بيت جمله «و سنّتي» يعني توصيه به سنّت، ذكر شده است.(34)

در اين جا توجه به چند نكته ضروري است:

1. شكي نيست كه اين تغيير عبارت، متأثّر از سياست غلط حاكمان جور مي باشد كه توان تحمل اهل بيت عليهم السلام را نداشته اند و با توجّه مردم به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام، موقعيت خود را در خطر مي ديدند.

2. توصيه به كتاب و سنت، يعني جمله «كتاب اللَّه و سنّتي» در رواياتي كه سند آن از ديدگاه اهل سنّت صحيح باشد، وارد نشده است، همان گونه كه حاكم نيشابوري از علماي بزرگ اهل سنت نيز مي گويد: «ذكر الاعتصام بالسنّة في هذه الخطبة غريب؛(35) ذكر تمسك به سنت در اين خطبه از عرف روايي بعيد است.» برخلاف توصيه به كتاب و اهل بيت عليهم السلام، يعني «كتاب اللَّه وعترتي» كه در صحيح مسلم و موارد متعدد ديگر با سندهاي صحيح و غير قابل انكار وارد شده است.

3. توصيه به كتاب و سنت، منافاتي با تمسك

به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ندارد؛ زيرا آنان جز سخنان رسول اكرم صلي الله عليه وآله سخن ديگري بيان نمي كردند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «سخنان ما، همان سخنان جدّم امير مؤمنان عليه السلام و سخنان اميرمؤمنان عليه السلام همان سخنان رسول اكرم صلي الله عليه وآله و گفتار خداوند متعال است.» (36)

و مردم را جز به كتاب الهي و سنّت پيامبراكرم صلي الله عليه وآله به چيز ديگري راهنمايي نمي كردند كه خليفه دوم به ابن عباس گفت: «شايسته ترين فردي كه مردم را به كتاب الهي و سنّت پيامبر وادار نمايد، علي بن ابي طالب است. به خدا سوگند! اگر علي حكومت را به دست گيرد، مردم را به راه روشن و صراط مستقيم هدايت خواهد كرد.» (37)

5. انجام وظايف رسالت

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اين بخش از خطبه كه فرمود: «تسألون عنّي فما أنتم قائلون؟؛ نظر شما درباره من چيست؟» سه مطلب اساسي را پايه ريزي فرمود:

الف) با توجه به «نشهد أنّك قد بلّغت وأدّيت ونصحت» گواهي مردم كه در ابلاغ رسالت و خيرخواهي امّت، هيچ گونه كوتاهي صورت نپذيرفته است، راه هرگونه بهانه براي گريز از مسؤوليت ها را براي همه و هميشه بست.

ب) براي كساني كه در آينده مسؤوليت هدايت جامعه را برعهده مي گيرند، نشان داد كه بايد تمام وظايف رهبري و هدايتي خود را به نيكوترين شيوه انجام دهند و در امر ابلاغ و رهنمود ملّت، هيچ گونه كوتاهي نورزند.

ج) قضاوت نيك توده مردم درباره رهبر و هدايت گر، نشانه عملكرد ارزشمند اوست، اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه خود به مالك فرمود:

«وإنّما يستدلّ علي الصالحين بما يجري اللَّه لهم علي ألسن عباده.» (38)

سومين خطبه رسول اكرم صلي الله عليه وآله پس از عيد قربان(39)

رسول گرامي صلي الله عليه وآله در مسجد خيف واقع در منطقه مني در خطبه اي فرمود:

«نضّر اللَّه وجه عبد سمع مقالتي فوعاها وحفظها، ثمّ بلغها من لم يسمعها، فربّ حامل فقه غير فقيه، وربّ حامل فقه إلي من هو أفقه منه. ثلاث لايغل عليهم قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للَّه، والنصيحة لأئمّة الحقّ، واللزوم لجماعة المؤمنين، فإن دعوتهم محيطة من ورآئهم … ثمّ قال: لاترجعوا بعدي كفّاراً مضلّين يملك بعضكم رقاب بعض، إنّي قد خلفت فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا: كتاب اللَّه وعترتي أهل بيتي. ألا هل بلغت؟ قالوا: نعم! قال: اللّهمّ اشهد. ثمّ قال: إنّكم مسؤولون فليبلغ الشاهد منكم الغائب؛(40) فرخنده باد چهره آن كه سخن مرا شنيد و از او پاسداري كرد و به ديگران منتقل نمود. چه بسا راوي يك حديث به عمق محتواي آن

حديث آگاهي چنداني ندارد، ولي آن حديث را به كساني منتقل مي كند كه دانشمندتر از او هستند.

سه چيز است كه قلب مؤمن را صفا مي دهد و از هرگونه خيانت و دغل بازي پاك مي گرداند: خالص كردن عمل براي خدا، نصيحت و خيرخواهي مشفقانه به زمامداران حق، ملازمت و حضور در اجتماع مؤمنان، زيرا وحدت و يك ندايي مسلمانان، ضامن حفظ جامعه آنان از دشمن و عامل موفقيت و پيروزي آنان است.(41)

آن گاه فرمود: پس از من، از دين خارج نشويد كه ديگران را به گمراهي كشانده و خود را صاحب اختيار مردم بدانيد و خون آنان را به ناحق بريزيد. من در ميان شما چيزي به يادگار مي نهم كه اگر به آن روي آوريد، براي هميشه از گمراهي در امان خواهيد بود و آن كتاب خدا و عترت و اهل بيت من مي باشد.

آن گاه فرمود: آيا مطلب را به خوبي رساندم؟ پاسخ دادند: آري! فرمود: خدايا! تو شاهد باش.

پس از آن فرمود: نسبت به آن چه گفتم مسؤول هستيد. و همه آنان كه حضور دارند و سخن مرا شنيدند، موظّفند به ديگران كه حضور ندارند برسانند.»

نكته ها و پيام هاي اين خطبه

نكته ها و پيام هاي اين خطبه

1. آگاهي رساني گسترده

از نكته هاي حساسي كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اغلب خطبه هاي حجّة الوداع به آن مصرّانه پرداخته است، موضوع آگاهي رساني به عموم مردم است كه حضرت مي كوشيد تا رسالت سنگين اين سفر و اهداف بزرگ آن را به گوش مردم برساند.

2. ارزش دادن به برداشت غايبان

جمله «وربّ حامل فقه إلي من هو أفقه منه» نشان مي دهد كه معناي بلند سخنان معصومان كه از وحي سرچشمه مي گيرد، منحصر به برداشت حاضران نيست؛ بلكه چه بسا افرادي كه اين سخنان به آنان منتقل مي شود، برداشت هاي اساسي تري از سخنان معصومان عليهم السلام داشته باشند.

3. حقوق متقابل رهبران جامعه و ملّت ها

جمله «والنصيحة لأئمّة الحقّ» اشاره به حقوق متقابل امام و مأموم (رهبر و ملت) دارد كه حضرت اميرعليه السلام نيز مي فرمايد:

«حقّ الوالي علي الرعيّة وحق الرعية علي الوالي فريضة، فرضها اللَّه سبحانه، لكلّ علي كلّ، فجعلها نظاماً لألفتهم وعزاً لدينهم.» (42)

حقوق رهبر در برابر ملت و هم چنين حقوق ملت در برابر رهبر، يك واجب الهي است كه خداوند براي ايجاد الفت و يكپارچگي در نظام حكومتي و سرفرازي جامعه قرار داده است.

4. جايگاه وحدت در تفكر اسلامي

و عبارت: «ولزوم الجماعة» نشان دهنده اين است كه رمز پيروزي جامعه اسلامي، وحدت مؤمنان در برابر دشمن است، كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله مي فرمايد:

مثل المؤمنين في توادُدِهم وتعاطفهم وتراحمهم بمنزلة الجسد إذا اشتكي منه شئ تداعي له سائر الجسد بالسهر والحمي؛(43)

همه مسلمانان جهان، اعضاي يكديگرند و به منزله يك جسدند كه اگر عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها نيز متأثر خواهند شد.

امير مؤمنان عليه السلام مي فرمايد:

وألزموا السواد الأعظم، فإنّ يد اللَّه علي الجماعة، وإيّاكم والفرقة، فإنّ الشاذّ من الناس للشيطان، كما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب …؛(44)

ملازم جامعه اسلامي باشيد؛ چون دست خدا همواره با جماعت است و از گروه گرايي بپرهيزيد؛ زيرا گروه اندك، طعمه شيطان مي شود همان گونه كه گله اندك، نصيب گرگ مي شود.

5. نگراني از آينده امت اسلامي

جمله «لا ترجعوا بعدي كفّاراً مضلّين يملك بعضكم رقاب بعض» اشاره به آينده امّت اسلامي دارد كه چگونه پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، زحمات بيست و سه ساله آن حضرت را ناديده گرفته، به همان آداب و رسوم دوران جاهليت بازگشته و به بهانه هاي واهي كشتار مسلمانان را لازم شمردند.

اين سخن حضرت، خط صريح بطلان بر قتل مانعين زكات است كه آنان را مرتد شمرده و حكم به كشتن آنان دادند. و يا زمينه جنگ جمل، صفين و نهروان و … را فراهم ساختند.

6. پيروي از كتاب و اهل بيت عليهم السلام ضامن امنيت جامعه

در بخش پاياني حديث، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، اهل بيت عليهم السلام را قرين قرآن نمود و ثابت كرد كه بيمه شدن جامعه اسلامي از انحراف، منحصر به تبعيت از كتاب و اهل بيت عليهم السلام است. و با جدايي مردم از آنان، نه تنها زمينه انحراف جامعه اسلامي فراهم مي شود، بلكه موجب فرو رفتن آنان در گرداب ضلالت و پيوستن به حزب شيطان خواهد بود.

چنان كه حضرت در سخني ديگر نيز فرموده است:

النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق واهل بيتي امان لامتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابليس؛

همان گونه كه چينش و گردش ستارگان در فضا براي امنيت كره زمين است، اهل بيت من نيز مايه امنيت مردم از اختلاف مي باشند و چنان كه ملتي با اهل بيت من مخالفت كنند، در واقع به حزب شيطان پيوسته اند.

حاكم نيشابوري عالم بزرگ اهل سنت، پس از نقل حديث مي گويد: اين روايت صحيح است.(45)

ابن حجر مكي مي نويسد، از رسول اكرم صلي الله عليه وآله پرسيدند:

ما بقاء الناس بعدهم (أي أهل البيت)؟ فقال: بقاء الحمار إذا كسر صلبه.(46)

موقعيت

مردم پس از روي گرداني از اهل بيت را چگونه مي بينيد؟ فرمود: همانند الاغ كمر شكسته كه نه توان راه رفتن دارد و نه قدرت بار بردن.

علامه شرف الدين پس از نقل اين مطلب از ابن حجر، مي نويسد: ما از ابن حجر مي پرسيم: اگر موقعيت اهل بيت عليهم السلام اين چنين است پس چرا از آنان روي گردان شده ايد؟(47)

چهارمين خطبه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در غدير خم به نقل اهل سنت

روي الطبراني بإسناده عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال لمّا صدر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله من حجة الوداع، نهي أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ينزلوا تحتهنّ، ثمّ بعث إليهن فقُمَّ ما تحتهنّ من الشوك وعمد إليهنّ فصلّي تحتهنّ.

حلبي در سيره خود از طبراني [كه هر دو از عالمان بزرگ اهل سنت به شمار مي روند] از حذيفة بن اُسيد نقل كرده كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله پس از پايان مناسك حج، [روز چهاردهم ذي حجّه به سوي مدينه حركت كرد و زماني كه به غدير خم واقع در منطقه رابغ، سه مايلي جحفه كه محل چهار راهي مدينه، مكه، مصر و شام بود، رسيد]دستور داد كه ساقه هاي درختاني را كه مزاحم افراد بودند، ببرّند و زير درختان را از خار و خاشاك پاك كنند. و آن گاه نماز ظهر را اقامه فرمود و سپس بر فراز منبري كه از كوهان شتران فراهم آورده بودند قرار گرفت و اين چنين خطبه خواند:

يا أيّها الناس إنّي قد نبّأنِي اللطيف الخبير أَنَّه لم يُعمِّر نبيّ إلّا نصف عمر الذي يليه من قبله، وإنّي لأظنّ أنّي يوشك أن أدعي فأجيب.

وإنّي مسؤول وإنّكم مسؤولون فماذا أنتم قائلون؟

قالوا: نشهد أنّك قد بلغت وجاهدت ونصحت، فجزاك اللَّه خيراً.

اي مردم! خداوند مهربان و دانا مرا

آگاه كرد كه عمر هر پيامبري به اندازه نصف عمر پيامبر پيش از او است، احساس مي كنم كه پيك اجل در راه است و من به زودي دعوت حق را لبيك خواهم گفت.

آن گاه فرمود: اگر از شما درباره من بپرسند چه پاسخي خواهيد داد؟

گفتند: گواهي مي دهيم كه همه كوشش خود را در امر رسالت و خير خواهي امت، به كار گرفتي و كوتاهي نكردي.

أليس تشهدون أن لا إله إلا الله وأنّ محمداً عبده ورسوله وأنّ جنَّته حقٌ، ونارَه حقٌّ وأنّ الموت حق وأنّ البعث بعد الموت حق، وأنّ الساعة آتية لا ريب فيها، وأنّ الله يبعث من في القبور؟

قالوا: بلي! نشهد بذلك. قال: اللهمّ اشهد.

آيا شما بر يگانگي حق و بندگي و رسالت محمدصلي الله عليه وآله و حق بودن بهشت، دوزخ، قيامت و برانگيختن مردگان از گورها براي حساب، گواهي نمي دهيد؟

گفتند: بر تمام اين سخنان گواهي مي دهيم.

حضرت فرمود: خدايا! تو بر اين امر گواه باش.

سپس فرمود:

أيّها الناس إنّ الله مولاي وأنا مولي المؤمنين، وأنا أولي بهم من أنفسهم، فمن كنت مولاه فهذا مولاه، يعني عليّاً، اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه؛

اي مردم! خداوند مولا و صاحب اختيار من و من نيز مولاي مؤمنانم و نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم.

پس هر كس كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.

خدايا! دوست بدار هر كس كه علي را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن بدارد.

يا أيّها الناس، إنّي فَرْطُكم وإنّكم واردون عليّ الحوض، حوضٌ أعرض مابين بُصري وصَنعاء، فيه عدد النجوم قِدحان(48) من فضة.

وإني سائلكم حين تردون عليّ عن الثقلين، فانظروا كيف تخلّفونِي فيهما، الثقل الأَكبر: كتاب اللَّه

عزّوجلّ سبب طرفه بيد اللَّه وطرفه بأيدكم فاستمسكوا به لا تضلوا ولا تبدّلوا، وعترتي، أهل بيتي؛ فإِنّه نبّأني اللطيف الخبير أنّهما لن ينقضياً حتي يردا عليّ الحوض.(49)

اي مردم! فرداي قيامت پيشاپيش شما حركت خواهم كرد و همه شما بر حوض كوثر كه پهناي آن همانند فاصله ميان شهر بُصراي دمشق تا صنعاي يمن است، وارد خواهيد شد و در آن حوض به تعداد ستارگان آسمان، ليوان هاي نقره اي است.

و در آن هنگام كه به نزد من مي آييد، از شما در باره دو يادگار گران بهاي خود مي پرسم كه چگونه با آنها معامله كرده ايد؟

يكي از آن دو يادگار ارزشمند، قرآن، كتاب الهي است كه رابطه ميان خداوند بزرگ و شماست، به رهنمودهاي آن عمل كنيد تا گمراه نشويد و هويت اسلامي خود را از دست ندهيد.

و ديگري، عترت و اهل بيت من است كه خداوند مهربان و دانا مرا آگاه ساخت كه كتاب خدا و اهل بيت من، تا روز واپسين از همديگر جدا نمي شوند و در كنار حوض به من خواهند پيوست.

شگفتي هاي همايش عمومي غدير

شگفتي هاي همايش عمومي غدير

اين همايش بزرگ و بي سابقه غدير خم از جهات متعدد، قابل تأمّل، شگفت انگيز و منحصر به فرد است:

زمان همايش

آخرين سال، بلكه آخرين ماه هاي زندگي سراسر حماسه و افتخار پيامبرصلي الله عليه وآله و آخرين روزهاي واپسين سفر حضرت (حجّة الوداع) است، گرماگرم ظهر روز هيجدهم ذي حجه سال دهم هجري، زماني كه توقّف كاروانيان و گرد آمدن همگان در زير تابش خورشيد سوزان، حساسيت و كنجكاوي همه آنان را برانگيخته است.

مكان همايش

صحرايي گسترده و خشك، مقطع حساس از جغرافياي جزيرة العرب، بر سر راه هاي مختلفي كه قافله هاي حجّ گزاران بلاد مختلف را از يك ديگر جدا مي سازد.

شركت كنندگان در همايش

شركت كنندگان در اين همايش را بين 90 تا 124 هزار نفر از تمام طوايف و همه شهرهاي تحت پوشش حكومت اسلامي تخمين زده اند.

آنچه به اهمّيت اين همايش ارزش ويژه بخشيده است، دعوت رسمي پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله از همه قبيله ها و طائفه ها، از مهاجران و انصار و اهل بيت و همسران حضرت، و … در اين مراسم است، تا حساس ترين سخنان حضرت را در آخرين لحظات زندگي گوش فرا دهند و زيباترين حماسه دوران پاياني رسالت را ببينند، راه هر گونه عذر و بهانه بسته شود و حجت بر آنان و آيندگان تمام شود.

وضعيت روحي پيامبرصلي الله عليه وآله

هراسي بي سابقه سراپاي وجود نازنين پيامبرصلي الله عليه وآله را فراگرفته بود، نه براي مصلحت شخصي ويا خطر جاني، بلكه براي مصالح جامعه اسلامي و خطر اساسي در بنياد رهبري حكومت نوپاي اسلام و انديشه از توطئه هاي منافقاني است كه از تهمت زدن به او و ضربه زدن به باورهاي نه چندان عميق مردم، كوچك ترين ابايي ندارند(50).

همان گونه كه ابن عباس و جابر نقل كرده اند:

أمر اللَّه تعالي محمّداًصلي الله عليه وآله أن ينصب عليّاً للناس، فيخبرهم بولايته، فتخوّف النبي صلي الله عليه وآله أن يقولوا: حابي ابن عمّه، وأن يطعنوا في ذلك فأوحي اللَّه: «يا أَيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنزِلَ إِلَيْكَ … ».

خداوند به رسول اكرم صلي الله عليه وآله دستور داد كه علي را به جانشيني برگزين و ولايت او را به همه ابلاغ كن؛ ولي آن حضرت از آنان كه هنوز ايمان در جان و روح آنان نفوذ نكرده و هواي رياست از سر آنان خارج نشده، وحشت داشت كه مبادا به وي طعنه زنند كه گزينش علي به

جانشيني، بر مبناي روابط بوده، نه ضوابط، و به خاطر فاميلي بود نه شايستگي.

از همين رو بود كه پيك وحي، وعده خداوندي را ابلاغ فرمود:

«وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» (51) خداوند تو را از شرّ مردم در امان مي دارد.

اهميّت پيام

براي كسي كه به عنوان آخرين پيامبر الهي، كامل ترين جامعه توحيدي را پي ريزي كرده و اينك در رأس استثنايي ترين حكومت، بر پايه وحي، قرار دارد و نيز آخرين لحظات زندگي خويش را مي گذراند، مهم ترين پيام خود را در تعيين جانشين و روشن ساختن وضعيت آينده آنان بيان مي كند.

اهميت اين پيام به اندازه اي است كه مي تواند با تمام پيام هاي دوران رسالت پيغمبرصلي الله عليه وآله برابري كند. و آن چنان است كه اگر ابلاغ نشود، گويا رسالت الهي ابلاغ نشده است.(52)

نكته ها و پيام هاي خطبه غدير

1. گرد آوري تمام حاجيان براي اين بود كه همه آنان سخنان حضرت را بشنوند و حجّت بر آنان تمام شود و نيز، هيچ گونه بهانه و راه گريزي نداشته باشند.

2. با جمله «وإنّي لأظنّ أني يوشك أن أدعي فأجيب» حضرت به دو نكته مهم پرداخت: نخست اين كه روزهاي پاياني عمر شريف خود را مي گذراند و ديگر اين كه اين سخنان من از اهميت شاياني برخوردار است.

گفتني است كه انسان ها سفارش هاي خويش را در آخر عمر مي نويسند و مطالب حساس را در لحظه هاي پاياني عمر، بيان مي كنند.

3. با عبارت «وإنّي مسؤول» ثابت كرد سخناني كه گفته مي شود، عادي نيست؛ بلكه لازم و ضروري بوده و در برابر گفته هاي خود مسئول است.

4. با جمله «وإنّكم مسؤولون» اعلام كرد كه شما نيز در برابر اين گفته ها مسئوليد و در صورت كوتاهي، باز خواست خواهيد شد.

5. پس از گرفتن اعتراف از مردم «نشهد أنّك قد بلغت وجاهدت» و گواهي دادن آنان مبني بر حسن انجام رسالت، حجّت را بر همگان تمام كرد و راه هرگونه عذر را بر روي همه بست.

6. هم چنين از مردم در باره

توحيد، رسالت و معاد گواهي گرفت و آنان اعتراف كردند كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله بر مردمان از خودشان سزاوارتر است: «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (53)

7. به دنبال اعلام ولايت حضرت علي عليه السلام ثابت فرمود كه ولايت علي عليه السلام همسان توحيد و معاد است و امامت او، استمرار رسالت رسول گرامي صلي الله عليه وآله و ولايت علي عليه السلام بر مردم همانند ولايت خود آن حضرت صلي الله عليه وآله بر ايشان است.

8. با دعا بر كساني كه به ياري علي عليه السلام برخيزند و نفرين بر آنان كه با وي دشمني كنند، از سويي ثابت كرد كه وظيفه ملّت، پيروي بي چون و چرا از دستورهاي علي عليه السلام است و كسي نبايد با هيچ بهانه اي به مخالفت بر خيزد.

9. هم چنين به برنامه كساني كه پس از حضرت به بهانه هاي واهي، عَلَم مخالفت با حضرت را برافراشته، جنگ هاي جمل، صفين و نهروان و …، راه انداختند و خون هزاران مسلمان بي گناه را بر زمين ريختند؛ خط بطلان كشيد.

10. از سوي ديگر اعلام كرد كه يك رهبر نمونه، هر چند هم در كارهاي حكومتي توانمند باشد، اگر محبوبيت مردمي نداشته باشد، پيروز عرصه سياسي نخواهد بود و با اين دعا و نفرين، زمينه محبوبيت علي عليه السلام را در قلوب مردم فراهم ساخت.

11. اشاره حضرت به قضيه حوض، داستان بلندي دارد كه با توجه به روايات بسياري، از ورود تعداد زيادي از صحابه حضرت به حوض جلوگيري مي شود با اين كه حضرت به دفاع از آنان برخاسته و مي فرمايد: اينها اصحاب من هستند، اينها را كجا مي بريد؟ پاسخ مي آيد: «إلي النار واللَّه!» همه آنان را به

سوي آتش دوزخ روانه مي كنيم.

حضرت مي فرمايد: «ما شأنهم؟» مگر آنان چه كرده اند كه در خور آتش دوزخ شده اند؟

پاسخ مي دهند:

«إنّهم ارتدّوا بعدك علي أدبارهم القهقري، فلا أراه يَخْلُص منهم إلّا مثلَ هَمَل النَّعَم.(54)

اين ها پس از تو، از مسير اصلي دينداري خارج شدند و به همان آداب و رسوم دوران پيش از اسلام برگشتند.

12. سر انجام حضرت با تأكيد فراوان در باره قضيه ثقلين و قرين بودن اهل بيت با قرآن، موارد زير را ثابت كرد:

الف. عصمت اهل بيت عليهم السلام.

ب. هم دوشي آنان در جامعه اسلامي با قرآن.

ج. حضور جاودانه آنان در جامعه، همانند جاودانگي قرآن.

د. ايمن بودن امت اسلامي از گمراهي در سايه بهره گيري از قرآن و اهل بيت عليهم السلام.

ه. مسئوليت سنگين مردم در برابر قرآن و اهل بيت عليهم السلام.

وظيفه ما در برابر غدير

پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله در خطبه غدير، پس از بيان سخنان حساس و ضروري و گزينش علي عليه السلام براي جانشيني خود، فرمود: «فليبلّغ الشاهد منكم الغائب»؛

آنان كه حضور دارند، موظفند سخن مرا به گوش آنان كه نيستند، برسانند.

اين سخن نشان مي دهد كه ولايت علي عليه السلام اهميّت ويژه اي دارد و پيام غدير فراتر از اين است كه تنها افرادي را دربرگيرد كه در آن همايش بي نظير (غدير) شركت داشته اند، بلكه اين پيام بايد مرز زمان را درنوردد و از انحصار مكان به درآيد و در تمام عصرها براي همه نسل ها، طنين انداز شود و حتي جامعه هاي كوچك انساني را كه در گوشه و كنار جهان تشكل مي يابند، فرا گيرد.

از همين روست كه وقتي حضرت سليمان عليه السلام سخن از رسول اكرم، خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله به ميان مي آورد، مي فرمايد كه حاضران سخن مرا به گوش غايبان برسانند؛

همان گونه كه ثعلبي در تفسير آيه شريفه «فقال مالي لا اري الهدهد» نقل كرده كه حضرت سليمان پس از پايان دادن به بناي بيت المقدس، همراه هيئت دولت و ياران خويش در كنار كعبه حضور يافت و طي سخنراني در جمع اشراف و بزرگان گفت:

إنّ هذا مكان يخرج منه نبيّ عربيّ، صفته كذا وكذا … فطوبي لمن أدركه وآمن به وصدّقه؛

در اين پايگاه مقدس، پيامبرِ عرب زباني با ويژگي هايي برانگيخته خواهد شد، خوشا به حال آنان كه او را درك كرده و به او ايمان بياورند.

آن گاه در ادامه افزود:

… فليبلّغ الشاهد منكم الغائب، فإنّه سيد الأنبياء وخاتم الرسل، وإن اسمه لمثبت في زبر الأنبياء»؛(55)

اين سخن مرا حاضران به غايبان برسانند، او سيد و آقاي پيامبران است و با بعثت او پرونده نبوت، پايان مي پذيرد و نام او در كتاب آسماني همه پيامبران آمده است.

همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در ماجراي فتح مكه، سخن از اطلاع رساني مردم حاضر در صحنه، در خصوص غير حاضران تأكيد مي كند؛ كه به نقل امام صادق عليه السلام رسول گرامي صلي الله عليه وآله روز يازدهم ذي حجه در سخنراني خود در مسجد خيف - پس از بيان سخنان حساس و ضروري نسبت به حقوق متقابل رهبران جامعه و ملّت ها و جايگاه وحدت در تفكر اسلامي - فرمود:

يا أيّها الناس ليبلغ الشاهد الغائب، فربّ حامل فقه ليس بفقيه، ورب حامل فقه إلي من هو أفقه منه.(56)

حاضران سخن مرا به گوش غايبان برسانند، چه بسا شنونده يك حكم فقهي، دانشمندتر از گوينده آن باشد.

يعقوبي عالم بزرگ اهل سنت، نقل مي كند كه حضرت فرمود:

نضرّ اللَّه وجه عبد سمع مقالتي فوعاها وحفظها ثمّ

بَلَغها من لم يسمعها.(57)

فرخنده باد چهره آن كس كه سخن مرا شنيد و از آن پاسداري كرد و به ديگران منتقل نمود.

چه بسا شنونده يك سخن بيش از گوينده آن، به ژرفاي محتواي آن آگاه باشد.

همانند اين قضيه از زبان سلمان فارسي نقل شده كه مي گويد: روزي قريش در باره خاندان رسول اكرم صلي الله عليه وآله بدگويي كردند و اين سخن به گوش رسول گرامي صلي الله عليه وآله رسيد و قلب نازنينش اندوهگين شد و حضرت خشمگين، به غضب آمده و بر فراز منبر رفت و پس به جاي آوردن ثناي الهي فرمود:

ألا ونحن بنو عبد المطلب سادة أهل الجنة … ألا وإن اللَّه نظر إلي أهل الأرض نظرة فاختار منها رجلين: أحدهما أنا فبعثني رسولاً والآخر علي بن أبي طالب، وأوحي إليّ أن أتّخذه أخاً وخليلاً ووزيراً ووصيّاً وخليفة، ألا وإنّه وليّ كلّ مؤمن بعدي، من والاه والاه اللَّه، ومن عاداه عاداه اللَّه، لا يحبه إلا مؤمن، ولا يبغضه إلا كافر …

ألا وإنّ اللَّه نظر نظرة ثانية فاختار بعدنا اثني عشر وصيّاً من أهل بيتي، فجعلهم خيار أمتي واحداً بعد واحد مثل النجوم في السماء، كلّما غاب نجم طلع نجم، هم أئمّة، هداة، مهتدون، لا يضرهم كيد من كادهم ولا خذلان من خذلهم، هم حجج اللَّه في أرضه، وشهداؤه علي خلقه، خزان علمه وتراجمة وحيه، ومعادن حكمته، من أطاعهم أطاع اللَّه، ومن عصاهم عصي اللَّه، هم مع القرآن والقرآن معهم، لا يفارقونه حتي يردوا علي الحوض؛

ما نسل عبدالمطلب از سادات و بزرگان اهل بهشت هستيم، خداوند به اهل زمين نظري افكند و دو نفر را برگزيد، يكي من كه به پيامبري برگزيده شدم و

ديگري علي بن ابي طالب؛ به من وحي فرمود كه علي را برادر، دوست، وزير و جانشين خويش قرار دهم. همانا او پس از من، ولي و سرپرست همه مؤمنان است.

هر كس علي را دوست بدارد، خدا او را دوست مي دارد و هر كس با علي دشمني ورزد، خدا او را دشمن مي دارد، محبت او نشانه ايمان و كينه او، علامت كفر است …

خداوند مرتبه ديگر به زمين نظر افكند و از اهل بيت من دوازده جانشين قرار داد و آنان بهترين امّت منند، آنان يكي پس از ديگري امامت را بر عهده خواهند گرفت همانند ستارگان آسمان كه هرگاه ستاره اي ناپيدا شود، ستاره ديگري آشكار خواهد شد. آنان پيشوايان هدايت شده و هدايتگر امت اسلامي اند. كوشش توطئه گران به آنان زيان نمي رساند و تلاش مذبوحانه فرومايگان، آنان را شكست نخواهد داد …

پيروي آنان همسان اطاعت از خداوند است و سرپيچي از دستور آنان مانند سركشي از دستور خداوند است. آنان همواره دوشادوش قرآن هستند و اين دو از يك ديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من حاضر شوند.

در پايان حضرت فرمود:

«فليبلغ الشاهد الغائب، اللهمّ اشهد، اللهمّ اشهد، ثلاث مرّات»؛(58)

اين سخن مرا حاضران به غايبان برسانند، آن گاه سه بار فرمود: خدايا! تو گواه باش كه من حق مطلب را ادا كردم.

و مانند اين داستان از زبان امام كاظم عليه السلام نقل شده كه فرمود: رسول گرامي صلي الله عليه وآله مهاجران را گرد آورد و به آنان فرمود:

«أيّها الناس إنّي قد دُعيت، وإني مجيب دعوة الداعي، قد اشتقت إلي لقاء ربّي واللحوق بإخواني من الأنبياء وإنّي أعلمكم أنّي قد أوصيت إلي وصيي، ولم أهملكم

إهمال البهائم، ولم أترك من أموركم شيئاً …

أيها الناس اسمعوا وصيتي، من آمن بي وصدقني بالنبوة وأني رسول اللَّه فأوصيه بولاية علي بن أبي طالب وطاعته و التصديق له، فإن ولايته ولايتي، وولاية ربي، قد أبلغتكم فليبلغ الشاهد الغائب … إلي أن قال: فهل سمعتم؟ قالوا: نعم!(59)

اي مردم! در آينده نه چندان دور دعوت حق را لبيك گفته و با علاقه فراوان به ملاقات پروردگار و ديدار پيامبران خواهم شتافت. من در باره تعيين جانشين پس از خود، كوتاهي نورزيدم و سهل انگاري نكردم …

اي مردم! توصيه هاي مرا به گوش جان بسپاريد، هر كس كه به من ايمان آورده و نبوت مرا پذيرفته، بايد ولايت علي بن ابي طالب را بپذيرد و از او پيروي كرده و گفته هايش را بپذيرد؛ زيرا ولايت او مانند ولايت من و ولايت پروردگار متعال است.

مردم! من مطلب را به شما ابلاغ كردم و وظيفه حاضران است كه به گوش غايبان نيز برسانند.

در پايان فرمود: آيا سخن مرا به دقت شنيديد؟

همگي پاسخ دادند: آري!

با توجه به همين اطلاع رساني در جهت اتمام حجت به همه حاضران و غايبان و نيز بستن راه هر گونه عذر و فرار از مسؤوليت ها است كه حضرت اميرعليه السلام به سخن رسول اكرم صلي الله عليه وآله اشاره نموده و به هنگام رفتن به سوي جنگ صفين، ضمن بيان خطبه اي به واقعه غدير اشاره كرده و مي فرمايد:

«أما تعلمون أنّ بيعتي تلزم الشاهد عنكم والغائب؟»

آيا نمي دانيد كه بيعت من بر همه حاضران و نيز غايبان در غدير، لازم گشته است؟

جالب اين جاست كه امام باقرعليه السلام ضمن اشاره به نشانه هاي ظهور حضرت ولي عصر - ارواحنا فداه -

مي فرمايد: آن حضرت پس از ظهور، به كعبه تكيه كرده و مي فرمايد:

«فأنا بقيّة من آدم، وذخيرة من نوح و مصطفي من إبراهيم وصفوة من محمدصلي الله عليه وآله ألا فمن حاجّني في كتاب اللَّه فأنا أولي الناس بكتاب اللَّه، ألا فمن حاجّني في سنّة رسول اللَّه صلي الله عليه وآله فأنا أولي الناس بسنّة رسول اللَّه فأنْشُدُ اللَّه من سمع كلامي اليوم، لمّا بلغ الشاهد منكم الغائب» (60).

من يادگار حضرت آدم و ذخيره حضرت نوح و گزيده حضرت ابراهيم و چكيده اي از محمدصلي الله عليه وآله هستم، كدامين شخص در فهم كتاب خدا با من دشمني مي ورزد و حال آن كه من آگاه ترين افراد به كتاب خدا هستم و چه كسي در بيان سنت پيامبرصلي الله عليه وآله با من ستيز مي كند كه من آشناترين فرد به سنت پيامبر هستم.

همه كساني را كه امروز در اين جمع سخن مرا شنيدند، به خدا سوگند مي دهم كه اين سخنان را به گوش آنان كه غايبند برسانند.

و اين است رمز جاودانگي غدير، كه تا زمان جاري است وظيفه سنگين رساندن پيام ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام بر دوش ماست، تا خبر اين انتخاب الهي را به گوش آيندگان برسانيم و خود از پيروان راستين پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندان پاك آنان باشيم و نسلي اين گونه بپرورانيم.

مقاله حجّت الاسلام و المسلمين فاضل هرندي

مقاله حجّت الاسلام و المسلمين فاضل هرندي

حضرت مسيح در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام

انسان ها براي رسيدن به فضايل و عروج به كمالات هستي، احتياج به الگو و نماد دارند. از اين رو در اينجا سخن از الگوهاست، زيرا انسان هيچ گاه به دنبال نماد سازي نبوده بلكه در پي نماد يابي است. ابتدا از نمادي محسوس شروع مي نمايد،

فرد و جامعه، در زمان او حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم را ديده بود و از فضايل و كمالاتش بي اطلاع نبوده … سخن را از او آغاز مي نمايد و خطاب به انسان ها مي گويد: «براي تو در زندگي حضرت محمّدصلي الله عليه وآله وسلم رمز هاي زيادي وجود دارد كه تنها درك آنان براي عشق به فضيلت و خوبي ها كافي است. او در دنيا زيست امّا هيچ گاه اسير دنيا نگرديد، او از دنيا و تمام جاذبه هايش دوري مي نمود و اگر در اسارت دنيا و لذت هايش سودي بود بهره اي از دنيا نمي برد.او از كودكي آن زمان كه همه اسير زرق و برق هاي دنيا هستند از دنيا بريد و غرق در فضايل و كمالات گرديد و بدين شيوه در تمام زندگي اش عمل نمود، خداوند نيز براي بندگان مقربش چنين تقدير نموده بود كه در بند دنيا گرفتار نشوند و دنيا با تمام فريبندگي هايش ارزاني غير باد، دوست براي آن ها و دنيا با تمام فريب هايش براي ديگران و تو اي انسان آيا مي تواني الگويي برتر از پيامبر پيدا نمايي؟!

او دامنه سخن را گسترش مي دهد و به جايي دست مي نهد كه از حيطه فكر انسان خارج است. اي سخن گوي بزرگ تو از كدام ديار آمده اي؟! كه اين چنين از گذشته هاي دور تاريخ و از جوامع بشري سخن مي گويي، تو به چه دوره اي تعلق داري كه در خاطره ات داستان رنج و عذاب، اميد و يأس، خوبي ها و بدي ها، آبادي و خرابي جهان، جمع شده است. تو در كجا زندگي كرده اي، جايي كه خارج از زمان و مكان بوده، كه اين چنين بشريت را

در خط سير تاريخي اش تعقيب كرده و بدين وضوح از تاريخش سخن مي گويي، تو در مكه به دنيا آمده اي و خانه دومت در مدينه بود و سپس مقدراتت به كوفه و بصره سوق داده و در مسجد كوفه به ابديت پيوستي و در خاك نجف مزار مقدست برپاست. ولي آن جا كه از پيامبران خدا سخن مي گويي، گويي كه با آن ها زندگي كرده اي و چهره اي را كه از آنان ترسيم مي نمايي حتي نزديك ترين اصحاب و حواريون شان نمي توانند ترسيم كنند.

ما مي دانيم كه در حجاز اثري از پيامبران گذشته نبود. داوود،موسي و عيسي حتي در اساطير شان وجود نداشتند.اما تو اي مرد بزرگ تاريخ! از همه آنان سخن گفتي و چه زيبا چهره اي از آنان ترسيم نمودي … چهره اي شايسته پيامبران بزرگ در حياتي هدفمند، چهره اي باقي و انباشته از درد و رنج و اميد، چهره هايي كه هدفشان تغيير واقعيت هاي اجتماعي و سوق انسان ها به سوي مدينه فاضله خدا بود.مدينه اي كه همه پيامبران در انتظار تشكيل آن روزشماري مي نمودند؛ از آدم گرفته تا نوح، سپس موسي و عيسي و محمدعليهم السلام و آن گاه تو و فرزندان برومندت شاهدان و شهيدان تاريخ در اين مسير قرار گرفتيد و با تمام توان خداوند گونه ات سعي كردي به آرمان آن انسان هاي بزرگ جامه عمل بپوشاني و عاقبت اين پيروزي بزرگ به دست حضرت مسيح و فرزند برومندت مهدي عليه السلام كه او نيز از نسل دو پيامبر بزرگ خدا، از نسل محمد (ص) و سلاله حضرت مسيح مي باشد و در وجود بزرگ او دو دين بزرگ الهي تجدّد يافته، تحقق خواهد يافت.

تو اي انسان پيامبر گونه … در آن

زمان كه مي خواستي از رسول خدا سخن بگويي، سخني كه انسان هاي زمانت از درك آن عاجز بودند، براي نزديكي تصويرش به ذهن از زندگاني حضرت موسي مدد جستي … و درباره حضرت موسي فرمودي:

« … و ان شئت ثنيت بموسي كليم اللَّه حيث يقول: «رَبِ ّ إِنِّي لِما أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» (61). واللَّه، ماسأله ألا خيزا يأكله، لأنه كان بأكل بقلة الأرض، ولقد كانت خضرة البقل تري من شفيف صفاق بطئه، لهزاله تشدب لحمه … »؛

« … و اگر بخواهي براي تو از زندگاني حضرت موسي سخن مي گويم: كه او نيز شاهد مدعاي من است، آن گاه كه عرض كرد: خداوندا! بنده ات بر آن خبري كه برايش فرستاده اي نيازمند است. او از خدا جز قطعه ناني براي ادامه حيات چيزي طلب نكرده بود، زيرا آن حضرت به گياهاني كه از خاك زمين مي روييدند بسنده مي كرد، تا آن جا كه رنگ سبز آنان به سبب نازكي و لطافت بدنش، از زير پوستش قابل رؤيت بود … »

سپس براي تقرب مطلب به ذهن شنونده از داود، ديگر پيامبر خدا استمداد نمود و گفت:

« … و ان شئت ثلثت بداود صاحب المزامير وقاري اهل الجنة فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده و يقول لجلسائه ايّكم يكفيني بيعها و يأكل قرص الشعير من ثمنها … ».

اي سخن گوي بزرگ! تو از كجا مي دانستي كه شگفتي بزرگ داوود مزامير بود، مگر تو با داوود زندگي كردي؟و آن گاه در اوج شگفتي از دنياي مادي برون شده و به سوي بهشت خدا پرواز مي نمايي و با قاطعيت تمام قاطعيتي پيامبر گونه از خصوصيت بزرگ او در آن جا سخن مي گويي و او

را قاري بهشتيان مي داني … شگفتا فاصله بين لاهوت و ناسوت در سخنان تو تنها يك قدم است، تو از اعماق تاريخ، ناگهان به بهشت خدا عروج مي نمايي و از بهشت سخن مي گويي … اي علي، از داود سخن بگو كه تنها سخن حق را مي توان از زبان حق گونه ات شنيد. «اي شنونده، اگر بخواهي براي تو از داوود سخن مي گويم: او با دست خود از سقف و برگ هاي درخت خرما زنبيل مي بافت و سپس از يارانش مي خواست كه آن ها را به فروش برسانند و از درآمد آن تنها براي ادامه زندگي نان جوين مي خريد و تناول مي كرد. او پادشاه، سرور و پيامبر بني اسرائيل بود و با اين كه همه چيز در دسترس او قرار داشت، ولي مانند ساير پيامبران خدا تحت تأثير لذت هاي زندگي قرار نمي گرفته و در اوج بي نيازي به كمترين ها قناعت مي نمودند و در شدت حاجت در قله استغنا قرار داشتند.»

سپس تو اي انسان بزرگ سخن را به عيسي پيامبر بزرگ خدا كشاندي و چهره اي از او تصوير نمودي كه حتي حواريون نتوانستند به اين زيبايي ترسيم كنند، مگر تو همنشين عيسي بودي و در سفر و حضر در كنارش قرار داشتي؟ از كجا مي دانستي كه او شب و روز، و خواب و خوراكش را چگونه مي گذراند؟

اي يار! راز كلامت و ابديت سخنانت، پرده هاي پندار انسان ها را مي درد و در اعماق گذشته و آينده نفوذ مي نمايد و از اوج مجردات ناظر همه چيز مي باشد.

تو از عيسي مسيح اين گونه سخن گفتي:

« … و ان شئت قلت في عيسي بن مريم عليه السلام فلقد كان يتوسد الحجر و يلبس الخشن و

يأكل الجشب و كان ادامه الجوع و سراجه بالليل القمر و ظلاله في الشتاء مشارق الارض و مغاربها، فاكهته و ريحانه ماتنبت الارض للبهائم و لم تكن له زوجة تفتنه و لا ولد يحزنه و لا مال يلفته و لا طمع يذله، دابته رجلاه و خادمه يداه … » (62)

شگفتا اكنون كه نوبت به عيسي رسيد سخن به درازا كشيد تو از عيسي عليه السلام مانند پيامبران گذشته به اجمال سخن نگفتي، تفصيل تو چه زيبا و اسرارآميز هم چون عيسي زيبا و اسرارآميز است، تصويري كه از او ترسيم كردي زيباتر از تصوير را نائيل … بود آنها تصوير او را در كليساها ترسيم نمودند و تو از او تصويري در تاريخ باقي گذاشتي كه همگان را به حيرت و اعجاب افكنده است.

« … و اگر اي شنونده بخواهي با تو از عيسي سخن مي گويم: او در شبانگاه و آن زماني كه از عبادت مادي به عبادت معنوي پناه مي برد و سر بر روي سنگ مي گذاشت و ديده مي بست تا در سكوت شب و قطع رابطه با همه چيز با خداي خود به راز و نياز بپردازد،لباس هاي او برخلاف لباس ديگران از تارهاي خشن بافته شده بود و از غذاهاي لذيذ استفاده نمي نمود و تنها خورشت او گرسنگي اش بود، چون اگر گرسنگي نبود آن غذاها غير قابل خوردن بود. چراغ او در شب، ماه بود و پناهگاهش در زمستان، شرق و غرب زمين بود. ميوه اش سبزي اي بود كه در دل خاك مي روييد، او همانند بقيه مخلوقات خدا از روييدني هاي زمين استفاده مي نمود. او همسري نداشت كه دل در گرو او بسپارد و فرزنداني

نداشت كه اندوهگين سازند، او مالي نداشت كه وي را مشغولش دارد و به هيچ چيز دل نمي بست و طمع نمي نمود كه به ذلت كشيده شود. تنها مركب سواري او پاهايش بودند و تنها خدمتكار او دستانش … »

اي علي بزرگ نمي دانم آيا چهره اي كه ترسيم كردي چهره مسيح بود يا چهره خداگونه تو، آيا مسيح در وجود تو حيات دوباره يافته بود؟ مگر تو بستري جز خاك داشتي؟ آشنايي تو با خاك به آن جا كشيد كه پسر عمويت پيامبر خدا، پدر و دوست خاك خواند.در شب هاي تار تو، شمعي جز ماه وجود نداشت و در آن زمان كه اشك هاي تو بر گونه ات مي غلطيد و صداي گريه ات در صحراي حجاز و عراق مي پيچيد شنونده اي جز ريگ روان وجود نداشت.خوراك تو چه بود؟ قطعه نان خشكي كه هيچ كس جز تو نمي توانست آن را تناول كند، تو طعم خشك نان را تنها با نمكي ميشكستي.پيراهنت چه بود؟بافته اي خشن كه حتي بردگان از پوشيدنش سر باز مي زدند، آيا مركبي جز پاهايت در غير ميدان جنگ داشتي؟ كميل تو و دعاهاي صبح گاهانت، زمزمه هاي عيسي را به ياد صالحين و پاكان مي انداخت.تو شهيد انسانيت شدي همان گونه كه يهوديان از هرگونه شكنجه و آزار در باره عيسي عليه السلام شهيد زنده، دريغ نكردند.

پس اگر چهره عيسي را در تو متجلي ببينيم راه دوري نرفته ايم و تو اگر چهره حقيقي عيسي عليه السلام را به تصوير بكشي كاري در خور خود انجام داده اي، زيرا هيچ كس جز مسيح اسلام قدرت ترسيم چهره عيسي مسيح عليه السلام را ندارد …

حجّت الاسلام والمسلمين فاضل هرندي

پي نوشت ها

1) سوره مائده /

آيه 55.

2) سوره مائده / آيه 67.

3) صوت العدالة الإنسانية ج 1 ص 49.

4) شرح نهج البلاغه: ج 12 ص 86.

5) علي و حقوق بشر: ج 1 ص 36.

6) علي و حقوق بشر: ج 1 ص 53.

7) سوره رعد / آيه 7.

8) الدرّ المنثور: ج 4 ص 45.

9) مستدرك: ج 1 ص 386؛ الدرّ المنثور: ج 4 ص 45؛ تفسير طبري: ج 13 ص 142.

10) روح المعاني: ج 1 ص 220.

11) وقد يقال: خرج معه تسعون ألفاً. ويقال: مائة ألف وأربعة عشر ألفاً. وقيل: مائة ألف وعشرون ألفاً. وقيل: مائة ألف وأربعة وعشرون ألفاً. ويقال: أكثر من ذلك، وهذه عدّة من خرج معه وأمّا الذين حجّوا معه فأكثر من ذلك، كالمقيمين بمكّة والّذين أتوا من اليمن مع عليّ أميرالمؤمنين وأبي موسي. (الغدير: ج 1 ص 9، به نقل از: سيره حلبيه: ج 3 ص 283، و ج 2 ص 257). و نيز سيره احمد زيني دحلان: ج 3 ص 3، و ج 2 ص 1431. و نيز دائرة المعارف فريد وجدي: ج 3 ص 542.

12) دلائل الإمامة طبري: ص 122؛ موسوعة أحاديث أهل البيت: ج 8 ص 445.

13) خصال شيخ صدوق: ص 173 ح 228؛ بحار الأنوار: ج 30 ص 124.

14) أسني المطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب، ابن جزري: ص 33 ح 5؛ الغدير: ج 1 ص 197 به نقل از ضوء اللامع، سخاوي: ج 9 ص 256 ش 806 و بدر الطالع، شوكاني: ج 2 ص 297 ش 513.

15) تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 392؛ رياض النضرة: ج 3 ص 138؛ ذخائر العقبي: ص 71؛ مناقب خوارزمي: ص 42 و 85.

16) طبقات الكبري، ابن سعد: ج 1 ص 37؛ تاريخ طبري: ج

1 ص 102؛ تاريخ مدينة دمشق: ج 23 ص 271؛ البداية والنهاية: ج 1 ص 109.

17) المعجم الكبير، طبراني: ج 6 ص 221.

18) مروج الذهب: ج 1 ص 343؛ جهت اطلاع بيشتر از جانشينان پيامبران به كتاب إثبات الوصيّه مسعودي مراجعه شود.

19) سوره انعام / آيه 90.

20) لأنّ النبيّ استخلف في كلّ غزاة غزاها، رجلاً من أصحابه. تفسير قرطبي: ج 1 ص 268.

21) عون المعبود، عظيم آبادي: ج 8 ص 106؛ كنز العمّال: ج 8 ص 268؛ طبقات الكبري، ابن سعد: ج 4 ص 209؛ الإصابة: ج 4 ص 495؛ و مغني ابن قدامة: ج 2 ص 30.

22) تنبيه و إشراف، مسعودي: ص 211، 213 - 218، 221، 225، 228، 231 و 235؛ تاريخ خليفه، ابن خيّاط: ص 60.

23) روي ابن إسحاق بإسناده عن عائشة زوج النبي صلي الله عليه وآله، قالت: خرج رسول اللَّه إلي الحجّ لخمس ليالٍ بقين من ذي القعدة، استعمل علي المدينة أبادُجانة. قال ابن هشام: فاستعمل علي المدينة أبادجانة الساعدي ويقال سباع بن عرفطة الغفاري (سيره ابن هشام: ج 4 ص 1020).

24) كتاب الأمّ، شافعي: ج 2 ص 138.

25) سيوطي به نقل از حاكم نيشابوري حديث را صحيح شمرده (الدرّ المنثور: ج 1 ص 217).

26) السيرة الحلبية، ج 3، ص 318.

27) صحيح مسلم: ج 4 ص 33.

28) مسند أحمد: ج 4 ص 286، باب حديث قيس عنه البراء بن عازب؛ كنز العمّال: ج 5 ص 275؛ تذكرة الحفّاظ: ج 1 ص 116؛ ذكر أخبار إصبهان: ج 2 ص 162. قال الهيثمي: «رواه أبويعلي ورجاله رجال الصحيح.»، مجمع الزوائد للهيثمي: ج 3 ص 233. وقال الذهبي: «هذا حديث صحيح من العوالي.»، سير أعلام النبلاء: ج 8 ص 498.

29) سوره

حشر / آيه 7.

30) سوره نجم / آيه 4.

31) سوره احزاب / آيه 36.

32) صحيح مسلم: ج 4 ص 41، كتاب الحج باب حجّة النبي.

33) روي ابن عساكر عن علي بن الحسين قال: قال مروان بن الحكم: ما كان في القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبكم يعني عليّاً عن عثمان، قال: قلت: فما لكم تسبّونه علي المنبر؟ قال: لايستقيم الأمر إلّا بذلك. تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 438؛ الصواعق المحرقة: ص 33؛ النصائح الكافية: ص 114، به نقل از شرح نهج البلاغه الدارقطني: ج 13 ص 220.

قال البلاذري: قال مروان لعليّ بن الحسين: ما كان أحد أكفّ عن صاحبنا من صاحبكم. قال: فلم تشتمونه علي المنابر؟! قال: لايستقيم لنا هذا إلّا بهذا. أنساب الأشراف: ص 184.

34) رجوع شود به: تاريخ طبري: ج 2 ص 403؛ البداية والنهاية: ج 5 ص 170 و سيره حلبي: ج 3 ص 322.

35) المستدرك: ج 1 ص 93.

36) قال الصادق عليه السلام: «حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدّي و حديث جدّي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أميرالمؤمنين و حديث أميرالمؤمنين حديث رسول اللَّه صلي الله عليه وآله و حديث رسول اللَّه صلي الله عليه وآله قول اللَّه عزّوجلّ». كافي، ج 1، ص 53.

37) إنّ أحراهم أن يحملهم علي كتاب ربّهم وسنّة نبيّهم لصاحبك، واللَّه لئن وليها ليحملنهم علي المحجة البيضاء والصراط المستقيم. شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 327 و ج 12، ص 52.

38) نهج البلاغه محمد عبده، ج 3، ص 83، نامه 53.

39) خصال صدوق: ج 1 ص 72؛ مجمع الزوائد: ج 1 ص 139.

40) تاريخ يعقوبي: ج 2 ص 109.

41) جهت

توضيح بيشتر اين بخش از حديث، به كتاب «شرح اصول الكافي، مولي محمد صالح مازندراني» و «التمهيد، ابن عبد البرّ» مراجعه شود.

42) نهج البلاغه، خطبه 215.

43) مسند أحمد، ج 4، ص 270.

44) نهج البلاغه صبحي صالح، ص 184، شماره 127.

45) مستدرك، ج 3، ص 149، ابن حجر، صواعق المحرقة، ص 91 و 140 ط الميمنية وص 150 و 234 ط المحمدية وصححه، كنز العمال، ج 12، ص 102، ينابيع المودة، ج 2، ص 443، مودة أهل البيت عليهم السلام لمركز الرسالة، 106، نقلاً عن الخصائص الكبري سيوطي، ج 2، ص 266 و احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج 3، ص 671 - 1145.

46) الصواعق المحرقة، ص 237 ط المحمدية و ص 143 ط الميمنية.

47) المراجعات، 77.

48) قِدْحان: أقداح جمع قدح.

49) معجم الكبير، ج 3، ص 180، سيره حلبي، ج 3، ص 336.

50) شواهد التنزيل: 1/192، الشاهد رقم 25، و روح المعاني: 2/348، تفسير آيه. (6/192)،

51) سوره مائده آيه 67.

52) اشاره به آيه (67) سوره مائده. فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ.

53) احزاب (33)، آيه 6.

54) صحيح بخاري، ج 7، ص 207 (1259، رقم 6587) كتاب الرقاق، باب في الحوض.

55) تفسير ثعلبي، ج 7، ص 199، تفسير البغوي، ج 3، ص 412، بحار الأنوار، ج 14، ص 128.

56) كافي، ج 1، ص 403.

57) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 109.

58) كتاب سليم بن قيس، ص 379 و بحار الأنوار، ج 22، ص 148.

59) بحار الأنوار، ج 22، ص 478 به نقل از كتاب «الطرف» سيد بن طاووس.

60) غيبت نعماني، ص 290، اختصاص شيخ مفيد، ص 257، بحار الأنوار، ج 52، ص 239 و نهج السعادة، ج 8 ص 81.

61) سوره قصص، آيه 24.

62) نهج البلاغه

خطبه 160

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109