عبادت روح زندگی

مشخصات کتاب

سرشناسه : شفیعی مازندرانی محمد، 1328 -

عنوان و نام پدیدآور : عبادت: روح زندگی / محمد شفیعی مازندرانی.

مشخصات نشر : قم مسجد مقدس جمکران 1388.

مشخصات ظاهری : 224 ص.

شابک : 24000 ریال‮ 978-964-973-197-1 :

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری.

یادداشت : کتابنامه: ص. [221] - 224؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : عبادت (اسلام)

موضوع : عبادت در قرآن

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP185/1 /ش7ع48 1388

رده بندی دیویی : 297/35

شماره کتابشناسی ملی : 1860669

ص: 1

اشاره

ص: 2

عبادت: روح زندگی

محمد شفیعی مازندرانی

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

پیشگفتار

عبادت، عیار زندگی و راز خلقت و فلسفه آفرینش است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» و هریک از مخلوقات هستی برحسب توان، همت و با زبان خویش در میدان عبودیت و تسبیح خداوند، رقابت سر می دهند و از یکدیگر پیشی می گیرند.

عبادت، نوش داروی زندگی و هدف اصلی خلقت و نردبان عروج انسان به معراج است.

عبادت، وسیله ارتقا و بال پرواز عارف و سالک در سیر و سلوک الی اللَّه است.

عبادت، نزدیک ترین و بهترین راه وصال به قرب الهی است.

عبادت، عامل تعالی و تکامل انسان است.

عبادت، دوری از شیطان و انس و الفت با محبوب و خالق هستی است.

عبادت، پیکار مدام با شیطان و پیروزی بر شیاطین ظاهری و باطنی است.

آری؛ امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «العبادة فوزٌ؛(1) عبادت پیروزی و رستگاری است».

در سخن دیگر فرمود: «غایة العبادة، الطاعة؛(2) میوه عبادت، اطاعت است».

ص: 11


1- 1. غررالحکم، ج 1، ص 25.
2- 2. غررالحکم، ج 4، ص 371.

با عبادت و پرستش است که روح صیقل و تجلّی پیدا می کند، زنگارها از دل و جان می رود، و لحظه به لحظه نورانی و نورانی تر می شود و حجاب ها را پاره می کند و به لقای دوست نایل می شود و بهترین و طبیعی ترین سروده هستی، همین است که او خدایی کند و ما اطاعت و بندگی.

صاحب نظران در حقیقت عبادت گفته اند: «العبودیة إظهار التذلّل … ولا یستحقّها إلّا مَن کان له غایة الإفضال؛(1) عبودیت، ابزار تذلل در پیشگاه خداوند متعال است و أحدی مستحق پرستش نیست، جز کسی که نهایت درجه برتری را داراست» و چنین کسی جز خداوند متعال نیست.

شایان توجه است که: وقتی نفس آدمی بدین حقیقت دست یافت که چه کسی شایستگی پرستش و مصداق «غایة الإفضال» است، در برابر عظمت او سر به خاک می ساید و پرستش و سرسپردگی خویش را در برابر او به نمایش می گذارد؛ از این رو، ریشه اصلی سرسپردگی در برابر خدا را، می توان وجوب شکر در برابر منعم دانست، که عبادت، شیوه شکرگزاری و تجلّی این سرسپردگی است، که بالاترین تجلی و ظهور آن در عبادت الهی است؛ زیرا از این راه (عبادت) تقرّب، حاصل می گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود: «أشرف الأعمال التقرّب بعبادة اللَّه؛(2) ارزشمندترین اعمال، تقرّب جستن به خدا در پرتو عبادت است».

از این حدیث دو نکته استنباط می شود:

1. تقرّب به خدا از راه عبادت.

2. تقرّب به خود عبادت.

ص: 12


1- 3. مفردات راغب، مادّه عبد.
2- 4. مستدرک وسائل الشیعه، ج 1، ص 101، ح 91.

بیماری قرن ما

عبادت، نوش داروی زندگی و یک معرفت ظریف و لطیف است که کوتاهی در آن و بی توجهی به آن، نشان از عدم معرفت، تعهّد و ایمان به وظایفی است که پروردگار حکیم برای انسان مقرّر فرموده است. این کوتاهی در زندگی انسان بسی خسارت بار و ذلّت آفرین است.

بدون مبالغه باید گفت: بیشتر بیماری ها، دشواری ها و عقب ماندگی های ما، بر اثر همین بی معرفتی، بی دینی و عدم خودشناسی و خداشناسی است. پروفسور کارل یونگ، یکی از اساتید بزرگ روان شناسی - که در رشته طبابت و حقوق نیز سرآمد است - می گوید:

بیماری قرن ما، بیماری مذهبی است؛ در اثر تکنولوژی و کوته نظری و تعصّب، بشر قرن بیستم بی دین شده و سرگشته در جست و جوی روح خود است و تا مذهبی نیابد آسایش ندارد.

وی در ادامه می افزاید:

فاصله گرفتن از دین، سبب احساس پوچی و بی معنا بودن زندگی می شود. داشتن مذهب و آرمان، به زندگی مفهوم و معنا می بخشد؛ البته هر کس با شهامت در راه خودشناسی گام بردارد، به خداشناسی می رسد، و در مرحله آخر به تکامل نفس خود نایل می شود … (1)

در این باره، دکتر «گیلورد هاورز» در کتاب خود، «گذرنامه برای زندگی نوین» می نویسد:

ص:13


1- 5. کیهان، «مصاحبه دکتر اردو بادی با پروفسور یونگ»، شماره 8192.

ما در این زندگی، به اعتدال و ایمان نیاز داریم. من با «ژ. ا. لیجان» بزرگ ترین فیلسوف عصر حاضر هم عقیده هستم؛ آنجا که می گوید: دین و مذهب در زندگی به انسان اطمینان و تکیه گاه روحی می بخشد.(1)

ایمان به خدا، مؤثرترین دارو، در معالجه روحی و جسمی بیماران است؛ از این روست که دکتر «پول ارنست آدولف» متخصّص و جراح عمومی دانشگاه پنسیلوانیا می نویسد:

مهم ترین عامل شفای مریض؛ ویتامین ها، داروها، معاینات و جراحی و … نیست؛ بلکه امید و ایمان است. من به این نکته پی بردم که در قدم نخست، باید روح بیمار را با تقویت ایمان (مذهبی) به خدا معالجه کرد. برای من ثابت شده که اگر ایمان و توسّل به خدا در معالجات منظور شود و از عوامل معالجه محسوب گردد، نتایج درخشانی به دست می آید.(2)

ضرورت دین و عبادت از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان

بشر از سویی، در پرتو علم، روز به روز قوی تر می شود؛ و از سوی دیگر، به سبب دارا نبودن عامل بازدارنده درونی (ایمان)، خطرناک تر می گردد؛ زیرا به انواع سلاح های کشتار جمعی و فردی مجهز تر شده و اخلاق، تعهد و انضباط نفسانی خود را از دست می دهد. نگرانی، افسردگی و اضطراب در زندگی و پناهنده شدن به الکل، مواد مخدر و خودکشی روز به روز بیشتر می شود.

بنابراین، ضرورت توجّه به مبانی ایمانی و اصول اعتقادی بر کسی پوشیده نیست و بدیهی است که فرهیختگان جامعه و جویندگان علم و دانش، اعم از

ص:14


1- 6. اثبات وجود خدا، ص 245.
2- 7. همان.

حوزوی و دانشگاهی، باید بیش از دیگران در این راه گام بردارند. ضرورت وجود معرفت و ایمان به خدا در زندگی بشری؛ حتّی در اعتقادات مادی گرایان نیز وجود دارد.

«راسل»، فیلسوف معروف مادّی معاصر، در کتاب معروف خود «چرا مسیحی نیستم؟» می گوید:

… در جامعه ای که قانون و اخلاق و مذهب نباشد، مشکل پیدا می شود؛ زیرا همیشه جنایت کاران دستگیر نمی شوند و پلیس ممکن است برخلاف وظیفه خود، نسبت به صاحبان قدرت سختگیر نباشد.(1)

وی هم چنین در کتاب خود، «تاریخ فلسفه غرب» می نویسد:

در عالم فکر و تمدن، علم خالص و بی عشق، کافی و رضایت بخش نیست. انسان به شور، هیجان، هنر و دین هم نیازمند است.(2)

به همین دلیل، «ویل دورانت»، اندیشمند معروف، در کتاب «لذّات فلسفه» به این حقیقت اشاره نموده و می گوید:

فلاسفه پیروز شدند؛ ولی آنها در این پیروزی یک چیز را فراموش کردند؛ آنان توجّه نکردند که اخلاق منهای ضمانت های دینی نمی تواند به جامعه، تسلّط بر نفس را، که یک ضرورت است، ببخشد.(3)

نه تنها نیازمندی های اساسی روح، ما را به ایمان و پای بندی به مکتب آسمانی فرا می خواند؛ بلکه پیشرفت دانش نیز به گونه ای، ضرورت وجود ایمان به خدا را اثبات می کند.

ص:15


1- 8. چرا مسیحی نیستم؟، ص 257.
2- 9. همان، ص 15.
3- 10. لذات فلسفه، ص 429.

«ماکسز پلانک»، دانشمندی که به اسرار اتم دست یافت، در کتاب معروف خود، «علم به کجا می رود» یادآور می شود:

بر کتیبه ورودی معبد علم نوشته شده: باید به خدا ایمان داشته باشی.(1)

در ادامه می افزاید:

دین و علوم طبیعی به صورت مشترک با الحاد و بی دینی می جنگند.(2)

«انیشتین»، بزرگ ترین متفکر قرن، در این باره می گوید:

مهم ترین وظیفه علم و هنر آن است که حسّ مذهبی را شکوفا نمایند.(3)

در مواقع خطیر، آن گاه که نگرانی و اضطراب به اوج خود می رسد، و هیجان های درونی، طوفانی به پا می کنند و دانش روان شناسی از آرام کردن آن عاجز است، قدرت نیرومند ایمان به مدد می آید و روح را مطمئن و آرام می کند. ایمان است که به انسان نیروی اراده می دهد، تردید و دودلی را برطرف می کند و راه پایداری را به او نشان می دهد و زندگی را هدف مند می کند. «جان بی کایزل» می گوید:

بی ایمانی، به خصوص از این لحاظ رنج آور است که دنیا و هرچه را که در آن است، در نظر ما لغو و بیهوده و ناپایدار جلوه می دهد، در صورتی که صاحب ایمان در زندگی و آفرینش، منظور و مقصودی می بیند.(4)

«ویلیام جیمز» استاد فلسفه دانشگاه هاروارد و پدر روان شناسی جدید، می گوید:

ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن، در حکم سقوط بشر است.(5)

ص:16


1- 11. علم به کجا می رود، ص 11.
2- 12. اثبات وجود خدا، ص 286.
3- 13. توضیح و بررسی مصاحبه راسل، ص 121.
4- 14. شادکامی، ص 43.
5- 15. آیین زندگی، ص 155.

شخص باایمان، اگر روزی گرفتار درد و رنج شود، چون اضطراب درونی ندارد، همان اطمینان قلبی به بهبود او کمک می کند. «دکتر کارل یونگ»، یکی از روان کاوان نامی، که در شهر زوریخ به طبابت مشغول بود، در این باره می گوید:

بین هزاران نفر از کسانی که پیش من آمده اند و از من کمک می خواهند، آنهایی که به اصولی پایبند می باشند، یا به دین خود ایمان دارند، خیلی زود و سریع معالجه شده و شفا می یابند.(1)

«ویلیام جیمز» نیز همین نظر را دارد و می گوید:

ایمان یکی از نیروهایی است که به انسان، امکان ادامه حیات می دهد و فقدان مطلق آن، موجب فروپاشی زندگی است.(2)

هم چنین «الکسیس کارل»، برنده جایزه نوبل، در کتاب «نیایش» می نویسد:

همان گونه که آدمی به آب و غذا احتیاج دارد، به دعا و نیایش نیز نیازمند است.

باز «ویلیام جیمز» در این باره می گوید:

ما و خدا معامله با یکدیگر داریم، ما اگر خود را تسلیم قدرت او کنیم، سرنوشت واقعی ما رقم خواهد خورد.(3)

در یکی از گزارش های علمی از «جان کلن»، سناتور و فضانورد هفتاد و هفت ساله آمریکایی، که برای دومین بار در زندگی خود، آماده یک سفر فضایی شده بود، نقل شده که می گفت:

با دیدن زمین از فاصله بسیار دور، اعتقادات مذهبی ام تقویت شده

ص:17


1- 16. گذرنامه، ص 243.
2- 17. آیین زندگی، ص 100.
3- 18. همان.

و امیدوارم سردمداران استعمارگر غرب، برای یک بار هم که شده، با سفر فضایی، قدری به خدا نزدیک شوند.

وی که از فاصله هفتصد کیلومتری زمین در سفینه «دیسکاوری» با خبرنگاران مستقر در مرکز فضایی «جانسون» در شهر هوستون تگزاس، سخن می گفت، افزود:

من هر روز در سفینه نیایش می کنم و عقیده دارم همه باید این کار را انجام دهند؛ چرا که جامعه امروزی ما برای رسیدن به تعالی، به ایمان نیاز دارد، نه به فن آوری و فن سالاری.(1)

ایمان به خدا و انجام عبادت، توجّه و چشم داشت به امدادهای غیبی را در پی دارد. اعتقاد به وجود امدادهای غیبی، در رفع نگرانی و کاهش اضطراب و دلهره آدمی نقش به سزایی دارد؛ وقتی کسی احساس کند که خدا، توانایی حل همه گونه مشکلات را دارد، در برابر مشکلات و سختی ها مقاوم تر است.

در قرآن کریم می خوانیم: «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»؛(2) آیا خدا به بنده خود کافی نیست؟

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

وأَکثر الاستعانةَ باللَّه، یکفک ما أهمّک ویُعِنْکَ علی ما یُنزّل بک، إن شاء اللَّه؛(3) همواره به خدا روی بیاور و از او طلب یاری کن، که او مشکلات تو را حل کرده، و دست تو را می گیرد.

* * *

ص:18


1- 19. روزنامه رسالت، شماره 3722، تاریخ 24/8/77.
2- 20. سوره زمر، آیه 36.
3- 21. نهج البلاغه، نامه 34.

به جز یاد رخش از دل به در، بی

درین سامانه، مهرش شعله ور بی

همی گرد و غبارغفلت ای دوست

از این پایانه، محو و بی اثر بی

سراسر شام کیشی ها ز غفلت

سیه روزی همه، زین بی هنر بی

درون، گر زین هریمن پاک گردد

جهان شاد و جنان ها جلوه گر بی

از این در، دردها درمان پذیرد

دوا این سو، شفا زین بام و در بی

خدایا ای تو مقصود دلِ دل

حضور یاد رویت بیش تر بی

نماز و روزه، مجلای حضورند

عبادت را خلوص دل، به بر بی

دل محروم ز لذات مناجات

به دام غفلت استی، بی بصر بی

عبادت روح و جان زندگانیست

حیات طیبه از این گذر بی

شفیعی انتظار یار غایب

نسیمی از بهار آن ابر بی(1)

کتابی که در دست شماست؛ در ده فصل، به جویندگان زلال وصال و نوش داروی زندگی تقدیم می گردد. در خاتمه از برادر محقق و دانشمندم حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمّد نجفی، که همکاری لازم را مبذول داشته اند، صمیمانه سپاس گزارم، و السلام.

حوزه علمیه قم

سید محمد شفیعی مازندرانی

28/12/85

ص:19


1- 22. ر.ک: دیوان مائده آسمانی، باب گریز از غفلت.

ص:20

فصل اول: فلسفه عبادت

اشاره

ص:21

ص:22

اهمیت عبادت

اهمیت عبادت

قرآن کریم، با عناوین گوناگون از اهمّیت عبادت سخن گفته، و در آیات مختلف به آن پرداخته است، که در زیر، به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف) خطاب به مکلّفان

قرآن کریم، جنّ و انسان را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: هیچ گاه در دوران زندگی، عبادت را نادیده نگیرید و تا رسیدن به مرز کوچ از این عالم، به عبادت بپردازید:

«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»؛(1) پروردگارت را عبادت و پرستش کن، تا برایت یقین حاصل شود (با رسیدن مرگ، درباره همه چیز به یقین می رسیم).

ب) معراج

از میان همه خصلت ها و رفتارهای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، عبودیت و بندگی خالصانه او، مورد توجّه خاص حق تعالی قرار گرفته و راز عروج حضرت به معراج نیز، عبودیت ذکر شده است:

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصی … »؛(2) پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از

ص:23


1- 23. سوره حجر، آیه 99.
2- 24. سوره اسراء، آیه 1.

مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گردا گردش را پربرکت ساخته ایم - برد …

کلمه «عبده» در این آیه، اهمیت عبادت را می رساند و نشان می دهد که از کانال عبودیت می توان به نبوّت رسید و از نردبان بندگی به معراج رفت. در سلام نماز، که معراج مؤمن شمرده شده؛ «الصلاة معراج المؤمن» (1) می گوییم: «أشهد أنّ محمداً عبده ورسوله» که باز «عبده» بر «رسوله» مقدم شده، چرا که راه رسیدن به رسالت، عبودیت خداست. پیامبر؛ نخست عبدِ اعظم خداست، سپس پیامبرِ اعظم او.

ج) اوّلین کلام حضرت مسیح علیه السلام

حضرت عیسی علیه السلام در اولین کلام خود به مردم می گوید: «إِنِّی عَبُدْ اللَّهِ … » (2)، این تعبیر نشان دهنده ارزش و عظمت عبودیت است.

د) رسالت حضرت موسی علیه السلام

در صدر رسالت حضرت موسی علیه السلام به او ندا می رسد:

«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِی»؛(3) همانا منم خدایی که نیست خدایی جز من؛ پس بپرست مرا و برپا دار نماز را برای ذکر من.

در این آیه شریفه، خداوند متعال اولین چیزی که از حضرت موسی علیه السلام می خواهد، عبادت و بندگی اوست.

در حدیثی آمده است:

إذا أحبّ اللَّه عبداً، ألهمه حسن العبادة؛(4) هنگامی که خدا کسی را دوست بدارد، عبادت صحیح را به او الهام می کند.

ص:24


1- 25. وسائل الشیعه، ج 4، ص 108.
2- 26. سوره مریم، آیه 31.
3- 27. سوره طه، آیه 14.
4- 28. غررالحکم، ج 3، ص 138

این رهنمود نیز به نوبه خود، اهمیت عبادت را بیان می کند؛ همان گونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنان خویش اشاره نموده و می فرماید:

«خدا جهان را برای انسان آفرید و انسان را برای عبادت؛ بنابراین راز آفرینش جهان، عبادت است».(1)

ه) غایت آفرینش

بی تردید، هدف اصلی آفرینش جهان، عبادت الهی است که انسان در پرتو آن، به تکامل بایسته خویش دست می یابد.

در قرآن کریم می خوانیم:

«وَماخَلَقْتُ الْجِنَ وَالْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ»؛ جنّ و انس را جز برای عبادت، نیافریدم.

طریحی در ذیل آیه فوق می گوید:

أی ماخلقتهم إلّا لأجل العبادة، ولم أرِد مِن جمیعهم إلّا إیّاها؛ والغرض فی خلقهم تعریضهم للثواب، وذلک لا یحصل إلّا بأداءالعبادات؛(2) آنها را جز برای انجام عبادت خلق نکردم و غرض از آفرینش همه آنها چیزی جز عبادت نیست، تا از این راه به ثواب دست یابند. این ثواب به دست نمی آید، مگر از راه عبادت.

من نکردم خلق، تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

در رهنمودی از مولا علی علیه السلام آمده است:

لو طالبه بوفاء حقّ العبودیة، لعجز(3)؛ آدمی - اگر دقّت کند - درمی یابد از انجام عبادتی که وظیفه اوست، عاجز است.

ص:25


1- 29..
2- 30. مجمع البحرین، (عبد) ج 3، ص 93.
3- 31. مستدرک وسائل الشیعه، ج 1، ص 100، ح 86.

حضرت علی علیه السلام عبادت فرشتگان را درخور شأن حق تعالی نمی داند، و می فرماید:

… ولعرفوا أنّهم لم یعبدوک حقّ عبادتک ولم یطیعوک حق طاعتک(1)؛ اگر فرشتگان آسمان خوب توجّه کنند، درمی یابند که حق عبادت را به جای نیاوردند و اعتراف می کنند که حق اطاعت را رعایت نکردند.

بیان این نکته ضروری است که: اهمیت عبودیت از این روست، که جز از راه عبادت، نمی توان به خدا تقرّب جست؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:

أشرف الأعمال التقرّب بعبادة اللَّه(2)؛ برترین اعمال، تقرّب و نزدیکی به خدا از راه عبادت و بندگی خداست.

و) عامل برتری انسان ها

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره راز برتری انسان ها نسبت به یکدیگر می فرماید:

الناس سواء کأسنان المشط؛ وإنّما یتفاضلون بالعبادة(3)؛ انسان ها، همچون دندانه های شانه، با هم مساوی اند و فقط از راه عبادت از یکدیگر پیشی جسته و برتری می جویند.

راز وجوب عبادت

درک علت وجوب عبادت و فلسفه اصلی عبودیت و بندگی، از توان ما خارج است؛ همان گونه که از راز اصلی آفرینش خود بی خبریم؛ در این باره در حدّ توان و فهم خود، به برخی از نصوص توسل می جوییم:

ص:26


1- 32. نهج البلاغه، خطبه 109، فراز15.
2- 33. مستدرک وسائل الشیعه، ج 1، ص 101، حدیث 91.
3- 34. کنز العمال، ج 9، حدیث 24822.

مفسر نامور، علّامه طبرسی رحمه الله در تفسیر آیه شریفه «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ» می فرماید:

والغرض فی خلقهم، تعریضهم للثواب؛ وذلک لا یحصل إلّا بأداء العبادات؛(1) هدف از آفرینش جن و انسان، دست یابی آنان به ثواب و پاداش الهی است و این مقصود، جز از راه عبادت و بندگی خدا حاصل نمی آید.

علی بن ابراهیم قمی رحمه الله در تفسیر جمله «وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (2) آورده است علیهم السلام

خلقهم لیفعلوا ما یستوجبون به رحمته فیرحمهم؛(3) آنان را آفرید تا اعمالی را انجام دهند که بر اثر آن، مستوجب رحمت الهی گردند.

گرچه صاحب نظران معتقدند: انسان برای عبادت آفریده شده است؛ ولی به نظر می رسد مسئله کاملاً به عکس باشد و عبادت، برای تعالی، تکامل و تقرب آدمی منظور شده است.

بعضی از مفسران نامدار، فلسفه حضور عبادت در عرصه زندگی مکلفان را امتحان الهی می دانند؛ چنان که در تفسیر قمی، ذیل آیه فوق آمده است:

خلقهم للأمروالنهی والتکلیف، ولیست خلقتهم جبراً أن یعبدوه؛ ولکن خلقتهم اختیاراً لیختبرهم بالأمر والنهی، ومن یطیع اللَّه ومن یعصی؛(4) عبادت مقرر گشت تا معلوم گردد، چه کسی با اختیار و آزادی خود به اوامر و نواهی الهی گردن می نهد و چه کسی در برابر آن سرکشی می کند.

ص:27


1- 35. جوامع الجامع، ج 2، ص 529، ذیل آیه 56 سوره ذاریات.
2- 36. سوره هود، آیه 119.
3- 37. تفسیر صافی، ج 5، ص 75.
4- 38. تفسیر قمی، ج 2، ص 331.

مفسّر کبیر زمخشری، در تفسیر کشّاف تأکید می کند:

راز آفرینش انسان و فلسفه خلقت آدمی، در عبادت آنان نهفته است. خدا جز عبادت، از آنان چیزی نمی خواهد. آنچه خدا از آنان انتظار دارد «عبادت آزادانه» است؛ عبادتی که براثر اراده و خواست و انتخاب خودِ مکلّف صورت پذیرد، نه «عبادت اجباری»؛ بنابراین، آنان را به گونه ای آفرید که هم می توانند به عبادت روی آورند و هم می توانند از آن روی گردان باشند (عبادت آزادانه ارزشمند است).

دقّت در مطالب فوق نشان می دهد که: پروردگار متعال، جهت «تجلّی رحمت» و لطف به «آفریده های» خود، «عبادت» را مقرر داشت، تا از این راه، زمینه جلب رحمت الهی به سوی آنان فراهم شود. خدای متعال دوست دارد بستر را از طریق «عبادت آزادانه» و «آگاهانه» برای خود، فراهم آورند؛ البته «عبادت» نوعی امتحان و آزمایش بندگان نیز هست، تا خدای خویش را بهتر بشناسند و با صبر و بردباری در برابر سختی های عبادت و طاعت الهی پخته تر و کامل تر شوند؛ چنان که از بعضی نصوص نیز استفاده می شود، که عبادت برای «حصول معرفت و عرفان الهی» است.

صاحب نظران، آیه مذکور را این گونه تفسیر کرده اند:

… لیعبدون، أی: لیعرفون» (1)؛ خدای حکیم، جن و انس را آفرید تا او را بشناسند و به او معرفت و عرفان پیدا کنند.

البته، مراد از معرفت، در شعاع بسیار وسیعی آن چنین است: معرفت به خواسته های خدا، معرفت جانشینان خدا، تعالیم خدا و چگونگی انجام وظیفه در برابر خدا و …

ص:28


1- 39. تفسیر کبیر، ج 28، ص 234.

امام حسین علیه السلام در یکی از سخنان گهربار خود می فرماید: «ما خلق العباد إلّا لیعرفوه؛ خدا بندگان را نیافرید، مگر برای شناخت و معرفت خودش». وقتی که او را شناختند، به عبادتش بپردازند، تا از عبادت غیر خدا (معبودهای کاذب) بی نیاز گردند.

مردی که به سخنان حضرت گوش می داد، گفت: شعاع معرفت خدا تا کجاست؟ امام علیه السلام پاسخ داد: معرفت امام زمان. هر کس باید امام زمان خود را بشناسد، امامی که فرمان برداری از او واجب و لازم است.(1)

در حدیث قدسی آمده است:

کنت کنزاً مخفیّاً، فأحببت أن أُعرَف، فخلقتُ الخلق لکی أُعرَف(2)؛ من گنج ناشناخته ای بودم، دوست داشتم تا شناسایی شوم، پس مخلوقات خود را آفریدم تا مرا بشناسند.

این حدیث در تفسیر فخر رازی، این گونه آمده است: «کنت کنزاً مخفیّاً، فأردت أن أُعرَف».(3)

جای بسی تأسف است که بندگان خدا، به جای عبادت خدا، به عنوان شکر و سپاس در برابر نعمت های بی شمار الهی، به عبادت غیر خدا روی می آورند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

قال اللَّه: أخلق ویُعبَدُ غیری، وأرزق ویُشکَرُ غیری(4)؛ من جن و انسان

ص:29


1- 40. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 132.
2- 41. بحار الانوار، ج 84، ص 199؛ روح البیان، ج 9، ص 178، أی: وما خلقت الجن والإنس إلّا لأجل العبادة، ولم أرد من جمیعهم إلّا إیّاها. فإن قلت: لوکان مریداً للعبادة منهم لکانوا کلّهم عبّاداً؟ قلت: إنّما أراد منهم أن یعبدوه مختارین للعبادة لا مضطرّین إلیها؛ لأنّه خلقهم ممکّنین، فاختار بعضهم ترک العبادة مع کونه مریداً لها، ولو أرادها علی القسر وإلالجاء لوجدت من جمیعهم.
3- 42. تفسیر فخر رازی، ج 28، ص 234.
4- 43. تفسیر کبیر، ج 1، ص 254.

را آفریدم؛ ولی آنان به عبادت غیر من (دیگران) می پردازند. من آنان را روزی می دهم (بر سر سفره من حاضرند)؛ ولی به سپاس و شکر غیر من همت می گمارند.

عبادت در زندگی امروز ما، عامل وصال حق و نوش داروی دردها و در زندگی فردا، ثروت و آبروست. در ملک سعادتمندی، علة العلل حصول همه گونه تقرب به مقام قرب الهی است.

در تفسیر فخر رازی آمده است:

إنّ شغل الأنبیاء منحصر فی أمرین: عبادة اللَّه وهدایة الخلق؛(1) انبیا دو وظیفه داشتند: عبادت خدا و هدایت مردم.

اهمّیت عبادت از منظر متفکران اسلامی

اهمّیت عبادت از منظر متفکران اسلامی

1. امام خمینی قدس سره

امام خمینی - رضوان اللَّه علیه - درباره اهمّیت عبادت و راز اصلی آفرینش، در وصیت نامه سیاسی الهی خود، می نویسد:

در خاتمه این وصیت نامه، به ملّت شریف ایران وصیت می کنم که در جهان، حجم تحمّل زحمت ها و رنج ها و فداکاری ها و جان نثاری ها و محرومیت ها، مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علوّ رتبه آن است. آنچه که شما ملّت شریف و مجاهد برای آن به پا خاستید و دنبال می کنید و برای آن جان و مال نثار کرده و می کنید، والاترین و بالاترین

ص:30


1- 44. تفسیر کبیر، ج 28، ص 231.

و ارزشمندترین مقصد و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد، عرضه شده است و خواهد شد، و آن مکتب اُلوهیت به معنای وسیع آن، و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است، که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمّدی صلی الله علیه وآله به تمام معنا و در درجات و ابعاد، متجلی شده است. کوشش تمام انبیای عظام و اولیای معظم علیهم السلام برای تحقّق آن بوده و راه یابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است که خاکیان را برای ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل می شود، برای هیچ موجودی در سراسر خلقت، در سرّ و عَلن حاصل نشود.(1)

آن امام فرزانه در ادامه می فرماید:

راز موفقیت سالک إلی اللَّه، یک چیز بیش نیست و آن عبارت است از «عبادت». سالک با قدم عبادت می تواند از بیت طبیعی به سوی عالم ملکوت، عروج و مهاجرت کند.(2)

عبادت برای همه عباد یک ضرورت است؛ زیرا همان گونه که بدن به آب، هوا و غذا نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد، و غذای روح، عبارت است از «عبادت»؛ همان گونه که اثر غذا بر بدن؛ عبارت است از ادامه حیات و تأمین نشاط، اثر غذای روح (عبادت) نیز عبارت است از اوج و معراج.(3)

ص:31


1- 45. تعلیقه ها و سؤال های اساسی وصیت نامه سیاسی - الهی حضرت امام خمینی قدس سره.
2- 46. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 39.
3- 47. آداب الصلاة، ص 20.

در عرفان امام راحل رحمه الله، طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است،(1) و در واقع عبادتی که در ظاهر انجام می پذیرد، معمار باطن است و باطن را برای عروج مهیا می سازد. انفکاک و جدایی میان عبادت و تأثیر آن در نفس محال است. اگر عبادتی صورت پذیرفت؛ ولی تأثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید آن عبادت با همه ضوابط و شرایط لازم آن انجام نیافته است.(2)

توجه بدین حقیقت ضروری است که هیچ طایفه و دسته ای، حتّی لحظه ای از عبادت بی نیاز نخواهند بود؛(3) از این روست که برترین افتخار پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، آن انسان کامل، عبودیت و بندگی درگاه باری تعالی است.(4)

به طور کلّی، اساس تکامل معنوی و ارتقای باطنی، عبودیت و پیمودن مدارج کمال است؛ بنابراین، هرگاه لحظه ای این عامل در کار نباشد، سقوط حتمی است؛

فإنّ مقام العبد الکامل، هو التذلّلُ بین یدی سیّده؛(5) همانا مقام عبد کمال، فروتنی و کوچکی در برابر سیّد و مولایش است.

2. فخر رازی

فخر رازی، در اهمیت عبادت، ذیل تفسیر آیه شریفه «إِیّاکَ نَعْبُدُ» می نویسد:

… إنّ العبادة والعبودیة مقام عالٍ شریف … فثبت أنّ العبادة مفتاح

ص:32


1- 48. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 201.
2- 49. همان، ص 200 و 201؛ الطریقة والحقیقة لا تحصلان إلّا من طریق الشریعة؛ فإنّ الظاهر طریق الباطن؛ بل یفهم (ولَو أنّهم أقاموا التوراة والإنجیل) أنّ الظاهر غیر منفکّ عن الباطن؛ فمن رأی أنّ الباطن لم یحصل له مع الأعمال الظاهرة واتباع التکالیف الإلهیة، فلیعلن أنّه لم یقم علی الظاهر علی ما هو علیه.
3- 50. سرالصلاة، ص 11 و 83.
4- 51. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 55؛ (فإنّ العبودیة من أعظم افتخارات النبی).
5- 52. همان، ص 179.

الخیرات وعنوان السعادات ومطلع الدرجات وینبوع الکرامات؛(1) عبادت و عبودیت مقام شرافتمند و گران سنگی است، کلید همه خیرات، تابلوی همه سعادت ها، سرآغاز همه ترقّیات و سرچشمه همه کرامت ها «عبادت» است.

3. سید بن طاووس:

سید بن طاووس، عالم نامدار سده هفتم ه.ق، در کتاب پرارج خود «اقبال الأعمال» در فلسفه عبادت می نویسد:

اعلم أنّ أصل علّة التکلیف أنّه تشریف لعبادة من یستحقّ العبادة؛ لأنّه جلّ جلاله أهلٌ لها؛ فهذه العلّة الأصلیة فی التکالیف الإلهیة(2)؛ فلسفه اصلی تکالیف الهی، پرستش کسی است که سزاوار پرستش است، و بدیهی است که فقط خداوند متعال سزاوار پرستش است.

4. ملّاصدرا رحمه الله

صدر المتألّهین، در کتاب ارزشمند خود «المبدأ والمعاد»، آورده است:

خشوع و خضوع اعضای بدن پس از تلطیف باطن و تنزیه و تطهیر ظاهر، همراه با ذکر خدا و ستایش و تمجید ازاو عبادت است. خودداری و پرهیز از کارهای دنیوی، یادآوری احوال عالم بالا و شبیه شدن به مقرّبان، باعث عروج روح آدمی به سوی پروردگار متعال می شود.

توجّه به حق و دست یابی به معارف و حقایق و برخورداری از ملکوت آسمان و زمین از نتایج عبادت است؛ از این روست که عبادت، از سوی

ص:33


1- 53. تفسیر کبیر، ج 1، ص 254.
2- 54. اقبال الأعمال، ج 1، ص 29.(طبع جدید)

خدا برای بندگان مقرّر گشته است. عبادتی که جلوه هایی از خضوع و خشوع و به زحمت افکندن نفس، همراه با شرایطی از تصفیه، طهارت ظاهری و باطنی، قصد قربت و نیّت خالص است، با اذکاری که یادآور نعمت های الهی و ستایش پروردگار و ابراز تواضع کامل و فروتنی حکیمانه در پیشگاه خدا را شامل می گردد.(1)

به نظر صدر المتألّهین شیرازی؛ فلسفه اصلی عبادت، همان ارتقای آدمی به درجات معنوی و دست یابی او به عالم ملکوت است. بدیهی است که اگر عبادت مقرر نمی گشت و تعالیم آسمانی و «تکلیف» در زندگی ما نبود، زندگی ما جز در انحراف و ضلالت قرار نداشت. در قرآن کریم، خروج آدم علیه السلام از بهشت همراه با این «ندای» آسمانی بوده است:

«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً، فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛(2) گفتیم: همگی از آن فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند.

«هُدی» در این آیه از نظر مفسران قرآن، عبارت است از: دین و تعالیم آسمانی.

ص:34


1- 55. المبدأ والمعاد، ص 496؛ خشوع الجوارح وخضوع البدن بعد تلطیفه وتنزیهه وتطهیره مع ذکر اللَّه تعالی باللسان وتحمیده وتمجیده والإعراض عن الأعراض الحسّیة والامتناع عنها بکفّ الحواسّ، وذکر أحوال الملکوت والجبروت، والتشبّه بها وبالمقرّبین من عباد اللَّه المخلصین، یوجب عروج القلب والروح إلی الحضرة القدسیة، والإقبال علی الحقّ والاستفاضة عن الأنوار، وتلقّی المعارف والحقایق والاستمداد من ملکوت السماوات والأرض، فوضعت عبادة شاملة لهیئات الخضوع والخشوع وإتعاب الجوارح مع شرایط التنظیف والتنزیه وقصد القربة وصدق النیّة والأذکار المذکّرة لنعم اللَّه وثنائه بما یلیق بحضرته، وغایتها التذلّل لعظمته والإذعان لأمره وحکمته …
2- 56. سوره بقره، آیه 38.

از این آیه به دست می آید که بشر در دنیا تکلیف دارد و «هُدی»، او را در عمل به تکلیف کمک می کند، تا به انحراف نگراید و اگر به «هدی» عمل کنند، به سعادت می رسند.

فلسفه تشریع نماز از منظر صدر المتألهین شیرازی

صدر الدین شیرازی، مشهور به ملاصدرا (صدرالمتألهین) فیلسوف نوپرداز جهان اسلام، در شرح اصول کافی می فرماید:

ثمّ اعلم: إنّ الصلاة کاملة کشخص کامل انسانی، مشتمل علی روح و جسد؛ … فروح الصلاة؛ هی عرفان الحق الأوّل، والعبودیة له بالإخلاص والتوحید وأخلاقها وشمائلها الباطنة؛ هی المعانی الستّة المذکورة من حضورالقلب والفهم والتعظیم والهیبة والرجاء والحیاء؛ بدان که نماز همانند انسان کامل است؛ یعنی دارای روح و جسم می باشد. اما روح نماز، عبارت است از معرفت و خداشناسی همراه با تذلّل ویژه و اخلاص و توحید کامل (پرهیز از شرک) و البته اخلاق و سیمای باطنی نماز، در شش چیز نهفته است: حضور قلب، فهم، توجه به حقیقت نماز، تعظیم در پیشگاه پروردگار حکیم، قائل شدن هیبت برای خدا، امیدواری از درگاه خدا، و حیا در برابر عظمت او.

ایشان درباره جسد و کالبد ظاهری نماز می فرماید:

وأمّا أعضاؤها وأشکالها: فهی القیام والقرائة والرکوع والسجود؛ اعضای ظاهری نماز را عملیات داخلی آن از قیام، قرائت، رکوع، سجود و … تشکیل می دهند.

ص:35

هم چنین در ادامه بحث راز وجوب عبادت و فلسفه تشریع نماز می فرماید:

انسان ها نمی توانند از درجه پایین انسانیت به سطح بالای انسانیت ارتقا پیدا کنند. بنابراین لازم است از راه ریاضت های آسمانی و طبیعی، هواهای نفسانی آنان تعدیل شود و تکالیف الهی بدین سبب منظور گردید که آدمی از مرتبه حیوانیت خارج گردد و البته هرگونه نمازی هم این مقصود را تأمین می کند. از این رو، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی».(1)

نتیجه

دقّت در دیدگاه های مختلف اهل نظر در تبیین فلسفه عبادت نشان می دهد که:

1. راز اصلی عبادت، حصول تقرب به خداست.

2. انجام تکالیف، آدمی را در دست یابی به تقرّب و نزدیکی به خدا یاری می دهند.

3. تقرّب، مایه رستگاری، سعادتمندی و خوش بختی انسان است.

آری! گرچه فلسفه عبادت را تنها پروردگار حکیم می داند؛ ولی گوشه هایی از آنچه از سوی خدا درباره فلسفه احکام در اختیار پیشوایان الهی قرار گرفته، به ما گوشزد فرموده اند.

ص:36


1- 57. شرح اصول کافی، ج 1، ص 483؛ أنّ جمیع أفراد الانسان لا یرتقون من حضیض البشریة إلی مدارج العقل، فلا بدّ لهم من طاعة بدنیة وریاضة تکلیفیة وسیاسة یخالف أهوائهم الطبیعیة، فلم یدعهم برحمته الشاملة أن یسلّموا علی التکلیف والخطاب، ویرتعوا فی مراتع الدواب ولم یذرهم یأکلوا ویتمتّعوا ویلهوا، فحشروا مع الوحوش والبهائم یوم الحساب. فسلک بهم طریقاً ومهّد قاعدة وکلّفهم بهذه الأعداد والهیئات تنبیهاً، وعیّن علیهم هذه الأوقات تذکیراً وتکریراً لیرتبطوا بالانسانیة ویتشبّهوا بظواهر حقیقة الانسان ویمنعهم عن التشبّه بسائر الحیوان، فسهّل لهم وسامع معهم بالسهلة السمحاء، وأقرّ لهم بهذا الأمر الظاهر فقال: صلّوا کما رأیتمونی أصلّی.

ص:37

ص:38

فصل دوم: ارکان عبادت

تعریف عبادت

در فصل گذشته اشاره شد، که میان عبادت و عبودیت تفاوت هایی است؛ ولی عده ای در به کارگیری این دو واژه، دقت لازم را به عمل نیاورده و هر کدام را به جای دیگری به کار می برند.

عبادت، واژه آشنایی است و نیازی به تعریف ندارد؛ ولی از آنجا که این کلمه دارای مراتب و کاربردهای مختلفی است؛ صاحب نظران اسلامی به تعریف آن همّت گمارده اند.

زمخشری در تفسیر خود، ذیل آیه «إِیّاکَ نَعْبُدُ» می نویسد:

العبادة أقصی غایة الخضوع والتذلّل؛ درجه نهایی خضوع و تذلّل و فروتنی در برابر معبود، عبادت است.

در اینجا بیان دو مطلب، خالی از لطف نیست:

1. عبادت در تجلّی عملی و تحقّق عینی خود در حوزه زندگی عابد، مصادیق و موارد مختلف و گوناگونی دارد، که بخشی از آن را در بحث مصادیق ملاحظه خواهید کرد.

2. عبادت ضدّ استکبار است؛ زیرا با خشوع، خضوع و تواضع عابد، همراه است.

ص:39

در کلام برخی از اهل نظر، واژه عبودیت و عبادت به گونه ای مساوی به کار گرفته شده اند، گویا درصدد نبودند که از حالت ویژه قلبی و خاکساری و فروتنی راستین، فقط با واژه عبودیت یاد کنند و در مورد عملیات عملی عبادی، واژه عبادت را به کار گیرند؛ بلکه آنان این دو واژه را به جای یکدیگر به کار برده اند؛ مثلاً علّامه طباطبایی قدس سره در معنای عبادت می فرماید:

عبادت آن است که آدمی وجود خود را مملوک خدا بداند و در این باره خود را وابسته و فرمان بردار محض او به حساب آورد؛ بنابراین، هرگونه استکبار درونی از شخص عابد به دور است؛ زیرا عبادت، ضد استکبار درونی است.(1)

آری، عبادت؛ یعنی انسان با کمال تواضع و فروتنی، نفس خویش را بنده معبود حقیقی (خدا) قرار دهد؛ بنابراین، استکبار پیشگی برخلاف شرک با عبادت قابل جمع نیست.

مفسر کبیر علّامه طبرسی قدس سره (صاحب مجمع البیان) در تفسیر دیگر خود جوامع الجامع، ذیل آیه «إِیّاکَ نَعْبُدُ» می نویسد:

والعبادة ضرب من الشکر وغایة فیه وکیفیته؛ وهی أفضل غایة الخضوع والتذلّل؛ ولذلک لا تحسن إلّا للَّه سبحانه الذی هو مولی

ص:40


1- 58. تفسیر المیزان، ج 1، ص 38؛ وبالجملة فکأنّ العبادة هی نصب العبد نفسه فی مقام المملوکیة لربّه؛ ولذلک کانت العبادة منافیة للاستکبار وغیر منافیة للاشتراک. فمن الجائز، أن یشترک أزید من الواحد فی ملک رقبة أو فی عبادة. قال تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ» [سوره غافر، آیه 60] وقال تعالی: «وَلا یُشْرِکُ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» [سوره کهف، آیه 110]، فعدّ الاشتراک ممکناً؛ ولذلک نهی عنه، والنهی لا یکونه إلّا عن ممکن مقدور، بخلاف الاستکبار عن العبادة، فإنّه لا یجامعها.

أعظم النعم، فهو حقیق بغایة الشکر؛ فهی أنّ المعبود الحقیق بالحمد والثناء؛ عبادت، برترین شکل شکر و سپاس در پیشگاه خداست و بالاترین درجه اظهار خضوع و خاکساری ملکوتی است و جز در برابر معبود راستین سزاوار نیست.

پس اولین رکن عبادت، حالت ویژه درونی عابد است، که به آن عبودیت می گوییم.

عبادت و طاعت

در کاربردهای ما، غالباً این دو واژه مترادف هم هستند؛ ولی برخی معتقدند عبادت، نوعی اظهار فروتنی و خاکساری عابدانه ای است که در پیشگاه خدا صورت می گیرد؛ ولی اطاعت، عام تر از آن است؛ وانگهی عبادت همواره با معرفت همراه است؛ ولی اطاعت کورکورانه نیز به عمل می آید.(1)

حقیقت عبودیت

برخی از اندیشمندان، عبودیت را به سه قسمِ «قلبی، فعلی و لفظی» تقسیم کرده اند. در تعریف این سه قسم می گویند: عبودیت قلبی؛ همان حضور قلب و ذهن، هنگام انجام عمل است. عبودیت فعلی؛ اعمال عبادت، مثل رکوع، سجود و … در نماز است. و عبودیت لفظی؛ سخن گفتن با معبود و راز و نیاز با خداست. در حالی که اگر خوب بیندیشیم؛ عبودیت فقط یک مسئله قلبی است و چیزی جز همان خضوع کامل و افتادگی و فروتنی مخلصانه قلبی در پیشگاه حضرت حق نیست.

ص:41


1- 59. معجم الفروق اللغویه، ص 193.

آنچه در کردار و گفتار عابد، به عنوان تجلّی عبودیت به چشم می خورد، «عبادت» گویند، نه عبودیت؛ زیرا «عبودیت» یک امر قلبی است و «عبادت» تجلّی آن در ظاهر زندگی عابد است، که در افعال عبادی خودنمایی می کند و یک امر کرداری برخاسته از امر قلبی است؛ پس، «عبادت» برخاسته از عبودیت راستین است و گرنه نمی توان آن را عبادت نامید.

طریحی، حقیقت عبودیت را در سه جلوه خلاصه می کند: (1)

1. اوّلین جلوه عبودیت آن است که؛ آدمی در آنچه خدا به او داده، خود را مالک نداند؛ او امانت دار است. (در این صورت طبق خواست خدا، درباره انفاق ها و پرداخت صدقات و … عمل می کند و هرگز احساس خسران نمی کند)؛ «أن لایری العبد لنفسه فیما خوّله اللَّه ملکاً».

2. برای خود تدبیری نداشته باشد؛ او می داند که خدا وی را زیر نظر دارد. «ولا یدبّر العبد لنفسه تدبیراً».

3- همواره سرگرم پرداختن به اوامر و نواهی الهی باشد: «وجملة اشتغاله فیما أمره اللَّه تعالی ونهاه عنه».

صرف باطل نکند عمر گرامی، عاقل

آنکه چون پیر خرد راهنمایی دارد

اقسام عبودیت

عبودیت و خاکساری (پرستش راستین) از حیث تحقّق و تجلّی، بر دو گونه است: 1. عبودیت تسخیری. 2. عبودیت اختیاری

ص:42


1- 60. مجمع البحرین، ماده عبد.

علّامه راغب اصفهانی، در مفردات، ذیل کلمه «عبد» می نویسد:

عبادت تسخیری همان است که از آن، به عبادت «بالتسخیر» یاد می شود: عابد در این عرصه، موجودی است که به ظاهر، بدون هیچ گونه اختیار و آزادی انتخاب، فقط فرمان می برد؛ مثلاً: گردش زمین، یک فرمان پذیری است؛ ولی این فرمانبر، در کارِ خود، غیر از آنچه انجام می دهد، نمی داند و نمی تواند کار دیگری صورت دهد؛ زیرا خالق او، آن را این گونه در مدارش قرار داده است. همه موجودات هستی، جز اهل اراده، این چنین هستند و آیه: «وَإِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (1) و «وَللَّهِ ِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» (2)، از آن حکایت دارند.

عبادت اختیاری، عبارت است از انجام عبادت که مکلّفان، اعم از انسان و جن، طبق اراده و انتخاب و اختیار خود، بدان روی می آورند.(3)

طریحی نیز، در مجمع البحرین، در ذیل آیه «لا یُشْرِکُ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أحَداً» می نویسد: «العبادة؛ هی غایة الخضوع والتذلّل».

علّامه طباطبایی قدس سره، عبادت را به «عبودیت عامّه» و «عبودیت خاصّه» تقسیم می کند. عبادت عامّه را، همان عبادت غیر اختیاری موجودات و عبادت خاصّه را، عبادت اختیاری مکلّفان می داند.(4)

ص:43


1- 61. سوره اسراء، آیه 44.
2- 62. سوره نحل، آیه 49.
3- 63. والعبادة ضربان: عبادة بالتسخیر، وهو کما ذکرناه فی السجود؛ السجود أصله التطامن والتذلّل. وجعل ذلک عبارة عن تذلّل للَّه وعبادته، وهو عام فی الإنسان والحیوانات والجمادات، بالاختیار وبالتسخیر؛ وَللَّهِ ِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأَرْضِ؛ وَللَّهِ ِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ؛ وعبادة بالاختیار؛ وهی لذوی النطق، وهی المأمور بها فی نحو قول: اعْبُدُوا رَبَّکُمْ؛ وَاعْبُدُوا اللَّهَ.
4- 64. تفسیر المیزان، ج 1، ص 415 و ج 3، ص 92؛ إنّ الخدمة والعبودیة أیضاً مثل الرحمة علی قسمین: عبودیة عامة؛ وهو الخضوع والانفعال الوجودی عن مبدأ الوجود، وعبودیة خاصة؛ وهو الخضوع والانقیاد فی صراط الهدایة إلی التوحید. ولکلّ من القسمین، جزاء یناسبه وأثر یترتّب علیه ویخصّه من الرحمة. فالعبودیة العامة فی نظام التکوین، جزاؤه الرحمة العامة، والنعمة الدائمة والعذاب الدائم کلاهما من الرحمة العامّة؛ والعبودیة الخاصّة، جزاؤه الرحمة الخاصّة؛ وهی النعمة والجنّة، وهو ظاهر، علی أنّ هذا الاشکال لو تمّ، لورد فی مورد العذاب المنقطع الأخروی؛ بل الدنیوی أیضاً.

بنابراین، مفسر کبیر طبرسی در مجمع البیان، بر این مسئله تأکید دارد، که مقصود از آیه «اِهْدِنَا الصِّرطَ الْمُسْتَقِیمَ» آن است که: خدایا! در برابر عبادت ما ثواب و پاداشی مقرر بدار. وی، سپس یاد آور می شود که: ما عبادت را به عنوان اظهار سپاس در برابر نعمت های بی کران الهی ابراز می داریم؛ پس دارای پاداش نیست؛ اما ما از خدا می خواهیم که پاداشی در ازای عبادت مقرر بفرماید.

ارکان عبادت

ارکان عبادت

عبادت راستین، دارای ارکانی است که با تحقّق آنها، تجلّی لازم را پیدا می کند. صرف انجام عمل عبادی را، نمی توان عبادت راستین نامید؛ عبادت و انجام دهنده آن نیز، باید واجد شرایط لازم باشد؛ البته صرف تحقق این دو رکن نیز، در حصول عبادت راستین کفایت نمی کند. باید دید در مقابل کدام معبودی، شخص عابد به عبادت پرداخته است.

با تحقّق این سه رکن است که می توان به تحقق عبادت راستین امیدوار بود. امت اسلامی، باید در انجام عبادت و کیفیت آن، اسوه سایر امّت ها باشد و در این مورد از هیچ تلاشی فروگذاری نکنند؛ از این رو، باید به قیود و شروط و ارکان عبادت دست یافته و با آگاهی به آن عمل نماییم.

ص:44

علّامه طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه: «وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدآءَ عَلَی النّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً … »؛(1) همان گونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امّت میانه ای قرار دادیم (در حد اعتدال)، تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است … می نویسد: منظور از امّت وسط آن است که:

الف) در قیامت، امّت پیامبرصلی الله علیه وآله، شاهد بر اعمال امّت ها هستند. سپس از یکی از صاحب نظران نقل می کند: الأشهادأربعة: الملائکةوالأنبیاء وأمّةمحمّد والجوارح؛ در روز قیامت، شاهدان و گواهان بر اعمال امّت ها، چهار دسته اند: ملائکه و فرشتگان، پیامبران، امّت رسول خداصلی الله علیه وآله و اعضا و جوارح انسان.

در سوره یس می خوانیم: «اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛(2) امروز بر دهانشان مُهر می نهیم، و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان کارهایی را که انجام می دادند، شهادت می دهند.

ب) امّت اسلامی، شاهد و گواه انبیا، در تبلیغ حق بر امّت آنان هستند. إنّهم یشهدون للأنبیاء علی أممهم المکذّبین لهم بأنّهم قدبلّغوا …؛(3) همانا امّت برای پیامبران شهادت می دهند که امت شان، آنها را در تبلیغ حقّ تکذیب کردند …

ج) امّت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، شاهد بر مردم هستند و مردم باید آنان را الگو قرار دهند و دینداری و حق باوری را از آنان فرا گیرند. لتکونوا حجّة علی الناس، فتبیّنوا لهم الحقّ والدین، ویکون الرسول علیکم شهیداً؛ امّت پیامبرصلی الله علیه وآله بر مردم حجّت هستند، پس کلام حقّ و پیام دین را بر مردم تبیین کنند و بفهمانند، و پیامبرصلی الله علیه وآله نیز بر آنها شاهد است و گواهی می دهد.

ص:45


1- 65. سوره بقره، آیه 143.
2- 66. سوره یس، آیه 65.
3- 67. مجمع البیان، ج 1، ص 224، ذیل آیه.

دو دیدگاه از سه نظریه فوق، مربوط به روز قیامت است، که امّت اسلامی در آنجا به عنوان شاهدان اعمال سایر امّت ها حضور دارند. دیگری مربوط به دنیاست: در این دنیا، امّت اسلامی بر سایر امّت ها حجّت اند و سایر امّت ها در عمل به حق، باید به آنان اقتدا کنند.

پس از مقدمه بالا، می توان ارکان عبادت را در محورهای زیر توضیح داد:

1. هم سویی ظاهر و باطن

فخر رازی، در تعریف «عبادت» می گوید:

العبادة؛ عبارة عن الفعل الذی یؤتی به لغرض تعظیم الغیر؛(1) عبادت، عبارت از انجام کاری است که به وسیله آن، غرض تعظیم غیر (معبود) برآورده می شود.

ایشان سپس می گوید: این حقیقت که خدا، اله ماست و ما عبد او هستیم، همان عبودیت است و این عبودیت همان خضوع و فروتنی عاشقانه است: والعبودیه توجب الخضوع والذلّة.(2)

زبیدی در تاج العروس، کلمه «عبودیت» را در کنار کلمه «عبادت» قرار داده و به یک معنا دانسته و خاطرنشان می کند: عبادت اختصاص به این عالم دارد؛ ولی عبودیت در آخرت نیز حضور دارد.

وقال أئمّة الاشتقاق: أصل العبودیة؛ الذلّ والخشوع. وقال: العبودیة، الرضا بما یفعل الربّ … تسقط العبادة فی الآخرة لا العبودیة …؛(3) عبودیت، همان فروتنی زاید الوصف عاشقانه است، (ولی عبادت، عمل

ص:46


1- 68. تفسیر کبیر، ج 1، ص 246 و 254.
2- 69. تفسیر کبیر، ج 1، ص 246 و 254.
3- 70. تاج العروس، ج 8، ص 330، ماده «عبد».

ظاهری را گویند) و عبادت در ظرف زندگی دنیوی قرار دارد؛ ولی عبودیت حتی در آخرت نیز حضور دارد.

درباره تفاوت عبادت و عبودیت، می توان چنین گفت: عبادت، تجلّی ظاهری عبودیت است و عبودیت، تجلّی باطنی عبادت. این دو، ظاهر و باطن یک حقیقت اند؛ در واقع، عبودیت، همان خاکساری و فروتنی قلب در برابر خالق قلب است؛ ولی عبادت، عبارت است از آنچه که به عنوان اعمال عبادی، در کردار و رفتار و گفتار شخص عابد به چشم می خورد، گرچه بعضی عبادت را رساتر از عبودیت می دانند.

لغت شناس معروف راغب اصفهانی، در مفردات می گوید:

بندگی و پرستش، همان اظهار فروتنی عاشقانه، و ذلّت نفسانی و فرمان برداری درونی در برابر معبود است. عبادت، نهایت درجه خاکساری است. کسی شایستگی و لیاقت معبود واقع شدن را ندارد، مگر آن که نهایت درجه برتری و فضل را دارا باشد.(1)

2. عابد راستین

دومین رکن عبادت، وجود عابد راستین است. عابد، با انجام افعال و اعمال عبادی، باعث تحقّق عبادت می گردد. عابد اگر واجد شرایط لازم نباشد، عبادت راستین صورت نمی گیرد؛ حالت ربّانی و عرفانی روح عابد می تواند مایه پیشرفت و فزونی درجه عبادت گردد؛ بنابراین، راز پیشرفت و اعجاز عبادت را می توان در حالات درونی عابد جست.

ص:47


1- 71. مفردات، ماده «عبد».

احکام و آداب بی شماری در اسلام برای شخص عابد مقرر شده، که برخی از آنها واجب و برخی مستحب است؛ حتی رعایت برخی از آداب در جهت سلبی آن لحاظ است. از این رو، برخی از آنها مورد نهی قرار گرفته اند، که در گروهی، نهی به واسطه حرمت و در بعضی، نهی به دلیل کراهت آنهاست.

3. معبود راستین

3. معبود راستین

سومین رکن عبادت، وجود معبود راستین است؛ زیرا اگر دو رکن فوق در برابر معبود دروغین حاصل گردد، عبادت راستین صورت نگرفته است. تردیدی نیست که معبود و کشش وجود اوست که باعث جوشش درون عابد گشته و وی را پروانه شمع وجود خود ساخته و به پرستش و کرنش وا می دارد. معبود به نوبه خود می تواند به معبود اصیل و راستین و معبود کاذب و دروغین تقسیم گردد، که در این باره، پرستش خدا را نمی توان با پرستش معبودهای دروغین یک سان دانست.

اگر انسان عابد، رکن اول عبادت را به گونه ای کامل انجام دهد؛ یعنی تقارن میان عبودیت و عبادت را به بهترین صورت عملی سازد و رکن دوم را (آنچه مربوط به عابد و عبادت گر می شود) کاملاً رعایت کند؛ اما اگر رکن سوم را دارا نباشد، عبادت راستین تحقق نیافته است. این مسئله بسیار اهمیت دارد، که عبادت در برابر کدام معبود صورت پذیرد: در مقابل خدا یا هوای نفسانی؟! آنچه غیر خداست را در اینجا «هوا» لقب می دهیم؛ اعم از بت های جاندار، یا بی جان، زمینی یا کیهانی، موهوم یا محقق.

شناخت و تشخیص معبود راستین و تمیز آن از معبود دروغین، مسئله بسیار مهمی است. کنار کعبه به خدای کعبه توجّه داشتن، با کنار کعبه قرار داشتن و به

ص:48

خود کعبه، به عنوان معبود نگریستن، قابل مقایسه نیست و میان این دو نوع عبادت، فرسنگ ها راه است؛ بنابراین، در قرآن، آیات فراوانی درباره معبود ها به چشم می خورد که به اختصار، به دو دسته از آیات اشاره می کنیم:

الف) معبود در قرآن کریم

قرآن کریم را می توان «عبادت نامه» لقب داد؛ قرآن کریم، قدم به قدم درباره ارکان عبادت، تشخیص معبود حق و باطل، بریدن از معبود باطل و گرویدن به معبود حق، با عناوین مختلف راهنمایی می کند:

«إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعِینُ»؛(1) تنها تو را می پرستیم؛ و تنها از تو یاری می جوییم.

« … قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَإِلهَ آبآئِکَ إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ … »؛(2) … گفتند: خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را …

«تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَوآءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ … »؛(3) بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم …

« … وَما أُمِرُوا إِلّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً … »؛(4) … در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند …

«وَما أُمِرُوا إِلّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ … »؛(5) و به آنها دستوری داده نشده بود، جز اینکه خدا را بپرستند، در حالی که دین خود را برای او خالص کنند …

«إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ»؛(6) هنگامی که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که می پرستید؟!

ص:49


1- 72. سوره حمد، آیه 5.
2- 73. سوره بقره، آیه 133.
3- 74. سوره آل عمران، آیه 64.
4- 75. سوره توبه، آیه 31.
5- 76. سوره بینه، آیه 5.
6- 77. سوره صافات، آیه 85.

«قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»؛(1) گفت: آیا چیزی را می پرستید که با دست خود می تراشید؟!

«قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً … »؛(2) بگو: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟! …

«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْمآءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآبآؤُکُمْ … »؛(3) این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی نیست جز اسم هایی (بی مسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده اید …

«قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلا یَضُرُّکُمْ»؛(4) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما می رساند. (نه امیدی به سود شان دارید، و نه ترسی از زیان شان!)

«أُفٍّ لَکُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ»؛(5) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید (و عقل ندارید)؟!

ائمه معصومین علیهم السلام تلاش می کردند تا جامعه را از هرگونه «غلو» بازدارند؛ زیرا این مسأله موجب انحراف در سطح جامعه می گردد.

خداپرست، (عابد) فقط باید خدا را بپرستد و اگر به سوی حتّی برترین بندگان خدا به عنوان پرستش تمایل نشان دهد، منحرف است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لا تجاوزوا بنا العبودیة، ثمّ قولوا ما شئتم ولا تغلوا؛(6) ما را معبود

ص:50


1- 78. سوره صافات، آیه 95.
2- 79. سوره مائده، آیه 76.
3- 80. سوره یوسف، آیه 40.
4- 81. سوره انبیاء، آیه 66.
5- 82. سوره انبیاء، آیه 67.
6- 83. بحارالانوار، ج 4، ص 303.

خود ندانید و در مقام عبودیت و پرستش ننگرید (از حدّ تجاوز نکنید)؛ سپس درباره ما هرچه بگویید اشکال ندارد؛ البته غلوّ و زیاده روی نکنید.

در بیانی دیگر از امام رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود:

من تجاوز بأمیر المؤمنین علیه السلام الحدّ العبودیة، فهو من المغضوبین علیهم ومن الضآلّین؛(1) کسی که در حقّ امیر المؤمنین علیه السلام از حد تجاوز کند و او را در حدّ الوهیت قرار دهد، از مصادیق مغضوب علیهم و ضالّین می باشد. (خداوند برآنان خشم گرفته، مانند کفار و مشرکین و گمراهانند)

ب) کاربردهای واژه عبد
ب) کاربردهای واژه عبد

کلمه «عبد» مصادیق و معانی مختلفی دارد که معانی مشهور آن را ذکر می کنیم:

1. برده

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لا تکن عبد غیرک، وقدجعلک اللَّه حرّاً؛(2) برده کسی نباش، که خدا تو را آزاد آفرید.

2. ایجاد شده و آفریده

آنچه خداوند آفریده را، «عبد» گویند: اعم از انسان، حیوان، نبات، جماد و … در قرآن کریم نیز به این معنا اشاره گردیده است.

«إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ إِلّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً»؛(3) نیست آنچه در آسمان ها و زمین است، مگر بنده و فرمان بردار خدای رحمان.

3. انسان ها، اعم از فرمان بردار و متمرّد

در استجابت دعا و نزدیک بودن خدا به بندگان می فرماید:

ص:51


1- 84. بحار الانوار، ج 25، ص 274؛ مستدرک، ج 7، ص 52.
2- 85. نهج البلاغه، نامه 31، فراز87، (ترجمه علامه دشتی).
3- 86. سوره مریم، آیه 93.

«وَإِذا سَأَلَکَ عِبادِیَ عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ … »؛(1) وقتی بندگانم از تو، درباره من می پرسند، بگو من نزدیکم …

همان گونه که در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام (در فلسفه قیام تاریخ ساز آن حضرت) آمده است:

وبذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة؛ و خون (دل و قلبش) را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات دهد و رهایی بخشد.

خداپرستی و بت پرستی (اعم از بت جاندار و بی جان، بت بیرونی و بت درونی) قابل جمع نیست.

با دو کعبه در ره مقصود نتوان رفت راست

یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن

4. حزب الهی (حزب ویژه)

«عبد» به معنای حزب ویژه معنوی نیز آمده است. طریحی، در مجمع البحرین، آیه «یاأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَّةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی» را به «وادخلی فی حزبی» تفسیر نموده است.(2)

5. انکار

«عبد» به معنای انکار امر غیر قابل قبول است.

طریحی در ذیل آیه «إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَداً، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ» (3) می گوید علیهم السلام اوّل العابدین رحمه الله یعنی اوّل الجاحدین رحمه الله «من اوّلین انکار کنندگانم).(4)

6. دل بستگی به دنیا

دنیا گرایان را «عبد الدنیا» گویند، که مصادیق گوناگونی دارد.

ص:52


1- 87. سوره بقره، آیه 189.
2- 88. مجمع البحرین، ج 3، ص 94.
3- 89. زخرف، آیه 81.
4- 90. مجمع البحرین، ج 3، ص 94.

آنچه به عنوان مصادیق عبادت در بخش های آینده ذکر می کنیم، می تواند از موارد کاربرد کلمه «عبد» به حساب آیند.

نتیجه

الف) ابراز خاکساری و کرنش خالصانه و عاشقانه در پیشگاه خدا، طبق دستور او را عبادت گویند.

ب) با تحقّق ارکان سه گانه، عبادت راستین حاصل می شود.

ج) واژه «عبد» کاربردهای مختلفی دارد، که به شش مورد آن اشاره شده است.

د) دیدگاه های صاحب نظران به نوبه خود، می تواند از حقیقت و ارکان عبادت پرده بردارد و راهنمای ما در طی طریق إلی اللَّه باشد.

ص:53

ص:54

فصل سوم: عوامل ارتقای عبادت

اشاره

ص:55

ص:56

ملاک های ارزش و ارتقای عبادت ها

ملاک های ارزش و ارتقای عبادت ها

معرفت، تواضع، تفکّر، اخلاص، حبّ و عشق، فرمان برداری و فرمان پذیری، خشوع و پارسایی، از عوامل بالا رفتن ارزش عبادتند و جمع شدن این ویژگی ها می تواند عامل امتیاز عبادت محسوب شود، که در زیر به اختصار اشاره می کنیم:

1. معرفت

1. معرفت

معرفت، حقیقتی است که بها و ارزش عبادت بدان بستگی دارد.

فخر رازی در ذیل سوره حمد، این حدیث را از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل می کند که:

کفی بی فخراً أن أکون لک عبداً، وکفی بی شرفاً أن تکون لی ربّاً. اللّهمّ إنّی وجدتک إلهاً کما أردت، فاجعلنی عبداً کما أردت؛(1) همین افتخار مرا بس که عبد تو هستم، و همین شرافت برایم بس که تو پروردگار منی. خدایا! من تو را یافتم، آن گونه که می خواستم؛ پس مرا عبد خود قرار ده، آن گونه که می خواهی.

ص:57


1- 91. تفسیر کبیر، ج 1، ص 254.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

أفضل العبادة، العلم باللَّه والتواضع له؛(1) برترین عبادت، شناخت خدا و تواضع و فروتنی برای اوست.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در سخن گهربار دیگری فرمود:

«المتعبّد علی غیر فقهٍ، کحمار الطاحونة یدور ولا یبرح؛ عبادت بدون علم و شناخت، مانند الاغ آبکشی است که به دور خود می چرخد و نمی داند چه می کند.

رکعتان من عالم خیر من سبعین رکعة من جاهل؛ دو رکعت نماز عالم، از هفتاد رکعت نماز جاهل بهتر و باارزش تر است.

وقلیل العمل مع کثیر العلم، خیر من کثیر العمل مع قلیل العلم والشکّ والشبهة؛ آنکه کم عمل می کند؛ ولی دارای شناخت بیشتر است، بهتر از کسی است که عملش بیشتر؛ ولی علم او کمتر و دارای شک و شبهه است.(2)

آری، هر چه درجه معرفت عابد بیشتر باشد، ارزش عبادتش بیشتر است. معرفت دارای مراتب است و هر عابدی به قدر توان خود، موظّف است در خداشناسی، دین شناسی و کیفیت عبادتش تلاش کند.

دوست نزدیک تر ازمن به من است

وین عجب تر که من از او دورم

چه توان باکه توان گفت؟ که دوست

در کنار من، و من مهجورم

* * *

ص:58


1- 92. بحار الانوار، ج 78، ص 247.
2- 93. همان، ج 2، ص 208.
عرفان از دیدگاه شیخ بهایی رحمه الله

عرفان از دیدگاه شیخ بهایی، از معرفت و اطّلاع از صفات الهی (اعم از صفات ثبوتیه و صفات سلبیه) به قدر توانایی درک بشری است؛ ولی معرفت و اطّلاع از چگونگی ذات پروردگار حکیم، از مسائلی است که حتّی فرشتگان مقرّب و پیامبران بزرگ نیز، اطّلاع کامل از آن ندارند.

سیّد البشر پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله فرمود:

ما عرفناک حق معرفتک؛ ما تو را آن گونه که شایسته توست، نشناختیم.

حضرت در رهنمود آسمانی دیگر فرمود:

إنّ اللَّه احتجب عن العقول کما احتجب عن الأبصار، وإنّ الملأ الأعلی یطلبونه کما تطلبونه أنتم؛(1) خدا از عقول ما دور است؛ هم چنان که از محدوده حواس ما به دور است؛ حتی فرشتگان مقرّب درصدد شناسایی خدایند؛ هم چنان که شما در پی آن هستید.

بدیهی است که ما از راه اثر، پی به مؤثّر؛ و از راه نظر به مخلوق، پی به وجود خالق می بریم؛ ولی علم و معرفت به چگونگی ذات آن بزرگ، مسئله دیگر است. ذات الهی بالاتر از این است که اسیر افکار و اوهام ما گشته و در حیطه تیر رس «عقول» و ادراکات ما قرار گیرد. به فرموده امام باقرعلیه السلام:

آنچه از ذات خدا در ذهن خود تصور می کنیم و آنچه از تصوّر ما در ذهن ما پدید می آید، «ساختن» ذهن ماست و هرگز با واقعیت بیرون، شباهت چندانی ندارد.

ص:59


1- 94. اربعین، ص 14 و 15.

ما آنچه را که کمال می پنداریم، برای خدا اثبات می کنیم؛ چنان که مورچه گمان می کند که خدا دو تا شاخک دارد؛ زیرا او شاخک را برای خود کمال دانسته، و نداشتن آن را نقص می شمارد. بشر نیز به قدر وسعت و توانایی قوای ادراکی خود «مکلّف» است و در این باره بیش از این تکلیفی ندارد.

کسی که از دور، اطّلاعی از وجود آتش دارد و یا کسی که در کنار آتش قرار داشته و گرمای آن را لمس می کند، و با کسی که در دل آتش قرار گرفته است، یک سان نیستند؛ بنابراین، راز وجوب عبادت و فلسفه آن، به درجه عرفان و معرفت هر شخص بستگی دارد.

عرفان از دیدگاه امام خمینی قدس سره

در اینجا، بار دیگر نظر امام خمینی رحمه الله را به اختصار یادآور می شویم:

الف) جسم در خدمت روح است و در پرتو آن کامل می گردد: الجسد لا یتمّ کماله إلّا بروحه التی تدبّره وتحفظه من الآفات.(1)

ب) طی نمودن مراحل معنوی، جز از راه عبودیّت، میسّر نیست؛ اعلم أنّ العبد السالک إلی اللَّه بقدم العبودیة إذا خرج من بیت الطبیعة خرج مهاجراً إلی اللَّه.(2)

ج) توان مشاهده امور غیبی آدمی، به قدر رها شدن و جدایی او از بدن است؛ اعلم أنّ المیزان فی مشاهد الصور الغیبیة، هو انسلاخ النفس عن الطبیعة والرجوع إلی عالمها الغیبیة … والانسلاخ قد یکون فی النوم.(3)

د) مشاهدات انسان، محدود به غیر خداست و ذات خدا، غیب الغیوب می باشد و هرگز نمی توان به مشاهده آن پرداخت. آنچه از او مشاهده می شود، جز اسماء؛

ص:60


1- 95. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 15.
2- 96. همان، ص 36.
3- 97. همان، ص 39.

یعنی نشانه های وجود او نیست؛ وأمّا الذات من حیث هی، فلا تتجلّی فی مرآة من المرایا، ولا یشاهدها سالک من أهل اللَّه، ولا مشاهد من أصحاب القلوب والأولیاء، فهی غیب.(1)

مراد از سخن امام صادق علیه السلام که فرمود: «ما رأیت شیئاً إلّا ورأیت اللَّه فیه»، جز دیدن اسمای الهی نیست و از راه معارف نفسانی آدمی فقط به مشاهده حقیقت نفس خویش می رسد. «شهودنا للحقّ شهود أنفسها … فلایدرک الحقّ إدراک نفسه»،(2) و انسان کامل که مرآت شهود حق است، جز ذات خویش را مشاهده نمی کند، (فالأنسان الکامل کما انه مرآة شهود الحق، ذات مرآة شهود الأشیاء کلها).(3)

2. تفکّر

عبادت همراه با اندیشه و تفکّر درباره معبود، ارزشمند است و آن که عبادت می کند، باید درباره آنچه که به وسیله آن، به خدا تقرب می جوید و وظایفی که انجام می دهد، اندیشه کند؛ که مثلاً هنگام نماز در برابر چه عظمتی ایستاده و چگونه ایستاده و کجا ایستاده و چه می گوید؟ چنین عبادتی با آن عبادت به دور از تفکر، یکسان نیست.

3. اخلاص

3. اخلاص

اخلاص چیست؟ اخلاص همان حضور خدا در دل، و بیگانگی از غیر به هنگام انجام اعمال و افعال است؛ به این معنا که، عمل خود را به خدا تقدیم بدارد و برای خدا انجام دهد و باید بداند اگر عمل خود را برای غیر خدا انجام دهد (با انگیزه

ص:61


1- 98. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 61.
2- 99. همان، ص 65.
3- 100. همان، ص 70.

غیر الهی عملی را انجام دهد) و یا اینکه خدا را نیز در عمل شریک نماید، عمل خالص به حساب نمی آید و مورد توجّه خدا واقع نمی شود.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در این باره فرمود:

فاز بالسعادة من أخلص العبادة؛(1) سعادت قابل قبول، از آن کسی است که اهل اخلاص در عبادت باشد.

بعضی عیار عبادت را در اخلاص خلاصه می کنند؛ از این رو عبادت، به اخلاص وابسته است و عبادت بدون اخلاص عبادت نیست. علّامه طباطبایی رحمه الله در ذیل آیه «إِیّاکَ نَعْبُد»، در تبیین ماهیت و حقیقت اخلاص چنین می فرماید:

فالعبادة إنّما تکون عبادة حقیقة، إذا کانت علی خلوص من العبد؛ وهو الحضور الذی ذکرناه؛(2) خلوص، حضور خدا در دل عابد، هنگام عبادت است. حضور خدا در قلب عابد به گونه ای نباشد که به شرکت و شریک قرار دادن غیر، با خدا منجر گردد.

دل او وابسته به غیر خدا نباشد و امید یا خوفی از غیر نداشته باشد، که عبادت او برای آن انجام گیرد؛ همان گونه که آدمی به خاطر آن و دست یابی به بهشت، برای خدا عبادت می کند و غایت عبادت او، دست یابی به آن است، اگر عنایت عبادت او، خوف یا امید از غیر خدا باشد، شرک است و خودنمایی کرده است؛ پس، حقیقت اخلاص، حضور خدا در دل و بریدن از غیر خدا به طور مطلق است.

در حدیث شریف آمده است:

وأدنی حدّ الإخلاص، بذل العبد طاعته؛ ثمّ لا یجعل لعمله عند اللَّه

ص:62


1- 101. غررالحکم، ج 4، ص 430.
2- 102. تفسیر المیزان، ج 1، ص 26.

قدراً، فیوجب به علی ربّه مکافأة، لعلمه أنّه لو طالبه بوفاء حقّ العبودیة لعجز. وأدنی مقام المخلص فی الدنیا؛ السلامة من جمیع الآثام، وفی الآخرة؛ النجاة من النار والفوز بالجنّة.(1) پایین ترین درجه اخلاص، آن است که بنده طاعت و عبادتش را (به خداوند) ببخشد؛ سپس برای عملش نزد خداوند، مقدار و ارزشی قرار ندهد، در این صورت، خداوند بر خود لازم می داند که جبران نماید؛ زیرا می داند که اگر بخواهد حقّ عبودیتش را از بنده مطالبه کند، بنده در وفا به حقّ عبودیت پروردگارش عاجز و ناتوان است. و پایین ترین مقام بنده مخلص این است که در دنیا، از جمیع گناهان در امان باشد، و در آخرت، از آتش جهنم رهایی یافته و به سوی بهشت رستگار شود.

حذیفه از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسید؛ اخلاص چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پاسخ داد: من از جبرئیل همین سؤال را کردم، جبرئیل به من گفت: من نیز از خدا پرسیدم و پاسخ داده شد:

الإخلاص سرّ مِن سرّی اُودعه فی قلب من أحببته؛(2) اخلاص، سرّی از اسرار من است که در قلب هر کس که دوست دارم، قرار می دهم.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:

ما أنعم اللَّه عزّوجلّ علی عبدٍ أجلّ من أن لا یکون فی قلبه مع اللَّه غیره؛(3) خداوند برای بنده، نعمتی بالاتر از این قرار نداده، که؛ در قلبش جز خدا کسی را پناه نباشد.

ص:63


1- 103. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 100، ح 86.
2- 104. همان، ج 1، ص 101، ح 92.
3- 105. همان.
نشان اخلاص پیشگان

بارزترین علامت و نشانه اخلاص در زندگی مخلصان، آن است که: دوست ندارند در مقابل کاری که (برای خدا) انجام می دهند، مورد تمجید و ستایش قرار گیرند؛ چنان که دوست ندارند به عنوان عابد، انگشت نما باشند؛

چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

إنّ لکلّ حقّ حقیقة، وما بلغ عبد حقیقة الإخلاص، حتّی لا یحبّ أن یحمد علی شی ء من عمل (من عمل للَّه)؛(1) همانا برای هر حقّی حقیقتی وجود دارد، هرگز کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد، مگر اینکه دوست نداشته باشد در مقابل کاری که (برای خدا) انجام می دهد، مورد تمجید و ستایش قرار گیرد.

امام هشتم علیه السلام نیز فرمود:

من شهر نفسه بالعبادة، فاتّهموه علی دینه، فإنّ اللَّه عزّوجلّ یبغض شهرة العبادة وشهرة اللباس؛ کسی که خود را به عنوان عابد مطرح و انگشت نما سازد، او را [به ریا کاری] متهم کنید؛ زیرا پروردگار متعال انگشت نما شدن را در عبادت و نیز انگشت نما شدن در پوشش و لباس را دوست ندارد.(2)

امام صادق علیه السلام در سخنان ارزشمند دیگری فرمود:

ولابدّ للعبد من خالص النیّة فی کلّ حرکة وسکون؛ لأنّه إذا لم یکن هذا المعنی یکون غافلاً، والغافلون قد وصفهم اللَّه، فقال «إِنْ هُمْ إِلّا

ص:64


1- 106. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 100، ح 89.
2- 107. بحارالانوار، ج 67، ص 257.

کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلَّ سَبِیلاً وَأُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (1)رحمه الله(2) آدمی باید در همه حرکات و سکنات خود، با نیّت خالص عمل کند؛ زیرا در غیر این صورت، غافل می باشد و خداوند متعال در قرآن کریم، غافلان را این گونه توصیف کرده است: … آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند؛ (زیرا با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز گمراهند).

در قرآن کریم، یهود و نصارا به جهت انجام عبادت بدون اخلاص، مورد نکوهش قرار گرفتند: « … وَما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ».(3)

در حدیث آمده است: دو شتر ماده گران قیمتی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هدیه آوردند. آن حضرت فرمود: این دو شتر را به کسی پیشکش می کنم که دو رکعت نماز بخواند و در حال نماز به دنیا توجه نکند. از میان کسانی که به نماز برخاستند، فقط امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین نمازی خواند و پیامبر آن دو شتر را به او داد.(4)

از حدیث فوق به دست می آید: آنچه مهم است، انجام عبادت برای خدا و توجّه محض به خداست. این مسأله تضادّی با حضور عوامل شوق انگیز ندارد و انجام عبادت برای خدا، بر اساس تشویق ها اشکال ندارد.

شایان ذکر است که: اخلاص در عبادت، از راه تضعیف عشق به دنیا حاصل می شود؛(5) بنابراین، هرچه قلب آدمی تعلق بیشتری به دنیا داشته باشد، اخلاص قلبی او در عبادت نیز ضعیف تر است.

و کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام که فرمود: طوبی لمن أخلص للَّه العبادة والدعاء

ص:65


1- 108. سوره اعراف، آیه 179.
2- 109. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 99، ح 86.
3- 110. سوره بیّنه، آیه 5.
4- 111. بحارالأنوار، ج 41، ص 18.
5- 112. بحار الانوار، ج 67، ص 229-230.

ولم یشغل قلبه بما تری عیناه؛(1) خوشا بر کسی که عبادت و دعا را از روی اخلاص برای خداوند انجام دهد، و قلبش را (در هنگام دعا و عبادت) به آنچه با دو چشمش دیده، مشغول نکند. مؤید همین حقیقت است.

وصیت سید مرتضی رحمه الله

سیّد مرتضی(2) در وصیّت خود چنین آورده است: تمام نمازهای واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام، به نیابت از من دوباره بخوانید.

وقتی این سخنان از ایشان نقل شد، نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند، و پرسیدند: چرا؟! شما که فردی وارسته بودید و اهمّیت فوق العاده ای به نماز می دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید، و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز وضو گرفته و آماده میشدید تا وقت نماز فرا رسد؛ حال چه شده است که این گونه وصیت می کنید؟

سیّد در پاسخ فرمود: آری، من علاقه مند به نماز؛ بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم. از این راز و نیاز هم، لذّت فراوان می بردم و به دلیل همین علاقه شدید و لذّت از نماز؛ وصیت می کنم که تمام نمازهای مرا دوباره، به نیابت از من بخوانید؛ شاید نمازهای من صد در صد خالص برای خدا انجام نگرفته باشد؛ بلکه درصدی از آنها، به خاطر لذّت روحی و معنوی خودم بوده باشد؛ پس باید همه آنها را پس از مرگم قضا کنید؛ چون اگر یک درصد از نماز هم برای غیر خدا انجام گرفته باشد، شایسته درگاه الهی نیست. می ترسم به همین سبب، اعمال و راز و نیازهای من مورد پذیرش خدای منّان قرار نگیرد.

ص:66


1- 113. اصول کافی، ج 2، ص 16.
2- 114. یکی از علمای طراز اول قرن پنجم و برادر سید رضی گردآورنده نهج البلاغه.

4. عشق

درباره عبادت کامل، شیفتگی و وابستگی قلبی خاص به عبادت لازم است، و این حالت ارزشمند، مایه پیش گیری از احساس ملالت و خستگی در هنگام عبادت است، که از آن به عنوان «عشق» یاد می شود.

عابد باید به عبادت عشق بورزد. عبادت باید با میل و رغبت و عشق و محبّت انجام گیرد. این گونه عبادت با عبادت همراه با بی رغبتی تفاوت اساسی دارد.

در رهنمودی از امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است:

أفضل الناس، من عشق العبادة؛(1) برترین عابد کسی است، که به عبادت عشق بورزد.

هم چنین در ادامه کلام آن حضرت آمده است:

فعانفها وأحبّها بقلبه؛ با آن (عبادت) مأنوس گردد (خود را در کنار عبادت احساس کند) و با دل خود، بدان محبت ویژه بورزد.

وباشرها بجسده وتفرّغ لها؛ با بدن خود آن را لمس کند و خود را به آن اختصاص دهد (عاشقانه عبادت کند و دل و جان و تن خود را در اختیار عبادت قرار دهد).

فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدنیا علی عسرٍ أم علی یسر(2)؛ این چنین کسی، باکی ندارد که روز او در سختی گذرد یا در خوشی.

پروردگار حکیم می فرماید:

« … وَلا تَقْرَبُوا الصَّلوةَ وَأَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»؛(3)

ص:67


1- 115. بحار الأنوار، ج 70، ص 253، حدیث 10
2- 116. مشکاة الأنوار فی العبادة، ص 203 و 204.
3- 117. سوره نساء، آیه 43.

… ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می گویید …

وجود عشق در عابد، نشانه هایی دارد، که مهم ترین آنها عبارت است از: سر باختن و ایثار جان در راه معشوق.

امیر مؤمنان علی علیه السلام هنگامی که در کربلا قدم نهاد، یادی از شهدای بلندآوازه [تاریخ عاشوراییان کرده و فرمود: … مناخ رکاب ومصارع عُشّاق؛(1) اینجا آوردگاه سواران و قتلگاه عشاق است؛ که نتیجه آن، بیشتر در زندگی اخروی ظاهر می گردد. و عشق سلمان به دین و خط اهل بیت علیهم السلام است که بهشت را عاشق او می گرداند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

إنّ الجنّة لأعشق لسلمان من سلمان للجنّة؛(2) بهشت عاشق تر است به سلمان، تا سلمان به بهشت.

صدر المتألّهین شیرازی، درباره مبدأ عشق چنین می گوید:

… ألا تری أنّ الإنسان ما لم یکن عارفاً بالحقّ، لا یمکن سلوکه إلیه؛ والعارف ما لم یکن محبّاً للحقّ، لا یمکن سلوکه إلیه؛ فالشوق والمحبّة ضرب من الوصول، وکماله هو الحشر مع المحبوب (المرء یحشر مع من أحبّ)؛(3) … آیا نمی دانی که همانا انسان مادامی که معرفت به سوی حق پیدا نکند، نمی تواند به سوی حق رهنمون شود. و انسان عارف مادامی که حق را دوست نداشته باشد، نمی تواند به سوی حق رهنمون شود. پس شوق و اشتیاق و دوست داشتن حق مقدمه ای

ص:68


1- 118. بحارالانوار، ج 41، ص 285.
2- 119. همان، ج 22، ص 341.
3- 120. المبدأ والمعاد، ص 459.

است برای رسیدن به حق، و کمال حق، همانا محشور شدن با محبوب است (انسان با آنچه دوست دارد، محشور می گردد).

از علّامه طباطبایی رحمه الله پرسیدند: مراد از سخن حضرت علی علیه السلام که فرمود: الهجران عقوبة العشق؛(1) هجران و دوری عقوبت و مجازات عشق است. چیست؟ فرمود:

آنچه در احادیث بسیار به چشم می خورد، حبّ است. لفظ عشق، پنج شش مورد بیشتر نداریم. معنای حدیث فوق آن است که: معشوق و حق تعالی، عاشق را به هجران و دوری مبتلا می سازد و این عقوبتی از سوی خدا نسبت به عاشق است.(2)

آیت اللَّه جوادی آملی - حفظه اللَّه - در کتاب اسرار عبادت می نویسد:

در حیوانات، این جذب و دفع به صورت «شهوت» و «غضب» درمی آید؛ از این رقیق تر به صورت «محبّت» و «عداوت» است. از این مقدار بالاتر آمده و رقیق تر شده به صورت «ارادت» و «کراهت» ظهور می کند، و از همه اینها گذشته، اگر خیلی رقیق و لطیف شد، به صورت «تولّی» و «تبرّی» جلوه می کند، که این جزء خواص اولیای حق و مؤمنان الهی است.

مؤمن باید دارای تولّی باشد؛ یعنی اسرار عبادت را دوست داشته باشد، نه فقط نمازخوان باشد؛ بلکه دوست نماز باشد.

حضرت سیّد الشهداعلیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام فرمودند: ارجع إلیهم واستمهلهم هذه العشیّة إلی غدٍ؛ لعلّنا نصلّی لربّنا اللیلة وندعوه ونستغفره؛ فهو یعلم أنّی أحبّ الصلاة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء

ص:69


1- 121. بحار الانوار، ج 78، ص 11.
2- 122. در محضر علامه طباطبایی.

والاستغفار؛(1) به این قوم بگو امشب را که شب عاشوراست، به من مهلت بدهند؛ زیرا خدای سبحان می داند، که من نماز برای رضای او، و تلاوت کتاب اللَّه (قرآن) و زیادی دعا و استغفار را دوست دارم.

اعمال ظاهری عبادات را همه دارند. آداب نماز هم که مقدور خیلی هاست. آن باطن و حقیقت نماز، محبوب من است. من نماز را دوست دارم، می خواهم از دوستم وداع کنم.

از امام سجاد و دیگر معصومین علیهم السلام نقل شده که فرمودند: إذا صلّیت، صلّ صلاة مودّع؛(2) هنگامی که نماز می خوانید، مانند کسی باشید که می خواهد با نماز وداع کند؛ زیرا ممکن است اجل و مرگ نگذارد به نماز بعدی برسید.(3)

5. تواضع

عبادتی که به منظور اطاعت از خدا و تواضع کامل و فروتنی عاشقانه در پیشگاه خدا انجام می گیرد، با عبادتی که به طور متکبّرانه و مستکبرانه انجام می گیرد، یک سان نیست.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

أفضل العبادة، العلم باللَّه والتواضع له؛(4) برترین عبادت، معرفت و آگاهی به خدا و تواضع و فروتنی برای اوست.

ص:70


1- 123. بحار الانوار، ج 71، ص 185، ح 46.
2- 124. همان، ج 73، ص 168، ح 4.
3- 125. اسرار عبادت، ص 260.
4- 126. بحار الانوار، ج 78، ص 247.

در رهنمودی دیگر از ائمه معصومین علیهم السلام آمده است:

فإنّ التواضع طبیعة العبودیة؛(1) طبیعت عبودیت، تواضع و اظهار خاکساری در پیشگاه خداست.

6. خشوع و خضوع

اشاره

خشوع، آن فروتنی و تواضعی است که در دل آدمی صورت می گیرد و در سایر اعضای بدن ظاهر می گردد؛ ولی خضوع، نوعی فروتنی است که در کردار آدمی، نمودار می گردد. خشوع با خوف و رجا و تسلیم قلبی ویژه ای همراه است؛ ولی خضوع، اعم از خشوع است.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سؤال کردند، خشوع چیست؟ آن حضرت جواب دادند:

التواضع فی الصلاة، وأن یقبل العبد بقلبه کلّه علی ربّه عزّوجلّ؛(2) تواضع در نماز، و اینکه بنده از سُویدای دل و کل قلبش روی به سوی پروردگارش آورد.

تفاوت خشوع و خضوع
اشاره

1. خشوع، غالباً در موردی به کار می رود که همواره با خوف باشد؛ ولی خضوع چنین نیست.

2. خضوع، فروتنی بدنی و خشوع فروتنی قلبی است.

3. خشوع، طمأنینه و تسلیم و فروتنی، همراه با احترام و پذیرش قلبی است؛ ولی خضوع اعم است از اینکه عشق و پذیرش قلبی در برابر کسی که خضوع صورت می گیرد، در کار باشد یا خیر.

در تفسیر «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُکاری آمده است:

1. خشوع قلبی در نماز (عدم توجه به غیر) یکی از شروط نماز کامل است؛ أوحی اللَّه تعالی إلی بعض الأنبیاء، فقال: إذا دخلت الصلاة، فهب من قلبک الخشوع ومن دمک الخضوع ومن عینک الدموع، فإنّی قریب؛

2. خشوع راستین آن است که به کسانی که در اطرافت رفت و آمد دارند، توجه نکنی، به گونه ای که ندانی که آنان کیستند؛ إنّ الخشوع فی الصلاة أن لا یعرف المصلّی من علی یمینه وشماله.

ص:72


1- 127. مستدرک الوسایل، ج 13، ص 142.
2- 128. همان، ج 1، ص 98، ح 84.

در تفسیر «اَلَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ … » آمده است: کسانی که به طور مستمر، دل به نماز سپارند، و در حال نماز دارای آرامش و طمأنینه و سکونند؛ هو سکون الأطراف والطمأنینة. از سلطه شیطان باید دور ماند، که اگر شیطان از حوزه دل آدمی دور شود، چشم باطن انسان بازمی گردد. لولا أنّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا إلی ملکوت السماء.(1)

اهمیت خشوع

امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره اهمّیت خشوع می فرماید:

لا خیر فی قلب لا یخشع؛(2) دلی که خشوع ندارد، خیری در آن نیست.

و نیز آن بزرگوار فرمود:

السجود الجسمانی مع خشوع القلب؛(3) سجود واقعی آن است که همراه با خشوع باشد.

ص:71


1- 135. احیاء علوم الدین، ج 5، ص 166 - 169.
2- 129. غررالحکم، ج 6، ص 436.
3- 130. همان، ج 2، ص 165.

حضرت در رهنمود دیگری می فرماید:

زین العبادة الخشوع؛(1) زینت عبادت، خشوع است.

الخشوع: التذلّل؛(2) خشوع را، تسلیم بودن دل، و خضوع بدنی معنا کرده اند.

«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ» (3) أی: خاضعة ذلیلة.(4) غالباً خشوع و خضوع در جایگاه یکدیگر به کار می روند.

خشیت و اخلاص در عبادت

امام صادق علیه السلام در تبیین آیه «خَلَقَ المَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (5) فرمودند علیهم السلام مرگ و زندگی، هر دو وسیله آزمایشند؛ تا روشن شود کدام یک از شما در انجام اعمال، بهتر از دیگران هستید.

سخن از کمّیت نیست. (سخن این نیست که معلوم شود چه کسی بیش از دیگران عبادت کرده است)؛ بلکه منظور آن است، که عمل چه کسی دارای خشیت و فروتنی بیشتری است.

قال لیس. یعنی: أکثرکم عملاً، ولکن أصوبکم عملاً؛ وإنّما الإصابة خشیة اللَّه والنیّة أفضل من العمل.(6)

بنابراین، آفرینش و مرگ و زندگی برای آن است که روشن شود، چه کسی از دیگری عملش بهتر(7) و دارای خشوع بیشتری است.

عبادت را باید با جان و دل انجام داد و با حالت روحی خاص بدان روی آورد؛ حالتی که آیه «إِلّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (8) بیان می کند.

ص:73


1- 131. غرر الحکم، ج 4، ص 109.
2- 132. مجمع البحرین، ماده «خشع».
3- 133. سوره غاشیه، آیه 2.
4- 134. مجمع الفروق اللغویه، ص 214.
5- 136. سوره ملک، آیه 2.
6- 137. اصول کافی، ج 2، باب الاخلاص، ح 4.
7- 138. المحجّة البیضاء، ج 8، ص 110.
8- 139. سوره شعراء، آیه 89.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

اعملوا عمل من عاین؛(1) عبادت را به گونه ای انجام دهید که گویا خدا را مشاهده می کنید (در برابر او، در حالی که وی را تماشا می کنید و در حضور او هستید، عبادت کنید).

امام سجادعلیه السلام از قول جدّ بزرگوارش امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل می کند، که آن حضرت از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرد که فرمود:

اعمل عمل من یظنّ أنّه یموت غداً؛(2) عبادت را به گونه ای انجام بده که گویا این عمل، آخرین عمل توست و پس از آن خواهی مرد.

هر کاری که در زندگی روزمرّه انجام می دهیم، باید همراه با محکم کاری باشد و از همه جانبه نگری و استحکام خاصی برخوردار باشد؛ زیرا آدمی وقتی خود را در آستانه مرگ می بیند، سعی می کند چیزی که از او به یادگار می ماند، حکایت از درایت کامل و پیشرفت بی نظیر او کند و کاری ناتمام و ناقص محسوب نگردد. (عمل عبادت را با حالت یقین ویژه انجام دهید)؛ حالتی که گویا شخص عابد حقیقت عبادت را مشاهده می کند، (عبادت از روی یقین، نه همراه با تردید).

تقدّم واجبات

اعمالی که آدمی به عنوان عبادت انجام می دهد، بر دو گونه اند: بعضی واجب و برخی مستحبّ اند. بدیهی است که وضعیت اعمال استحبابی، هرگز تزاحمی با واجبات ندارند؛ زیرا واجبات در هر حال مقدّمند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه؛ هیچ کس، به قدر کسی که واجبی را انجام می دهد پیش من محبوب تر نیست.

ص:74


1- 140. مشکاة الأنوار فی العبادة، ص 204 و 203.
2- 141. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 122.

و در بیانی دیگر فرمود:

اعمل بفرائض اللَّه تکن أتقی الناس؛(1) به انجام واجبات اهمیت بده تا در شمار با تقواترین مردم قرار گیری.

امام سجادعلیه السلام نیز در این باره می فرماید:

من عمل بما افترض اللَّه علیه، فهو من خیر الناس؛(2) هر کس به آنچه خدا برای او مقرر داشته اهمیت دهد، بهترین انسان به حساب می آید.

بعضی از افراد، مثلاً شب عاشورا را تا صبح به عزاداری می پردازند؛ ولی صبح هنگام انجام نماز واجب، به خواب اهمیت بیشتری می دهند تا کسب نیرو و توان نموده، فردا به عزاداری بهتری همّت گمارند؛ اینان بدون تردید، از غافلانند؛ زیرا اگر «مستحب» تا این حدّ، دارای اهمّیت بود، خدا آن را در شمار واجب قرار می داد. (ترک واجب کرده ای، سنت به جا آورده ای!)

7. ورع و پارسایی

وَرَع و پارسایی باعث ارتقای درجه عبادت است. در رهنمودی آمده است:

الورع یفتح علی العبد ابواب الرحمة؛(3) ورع و پاکی، درهای رحمت الهی را به سوی بنده می گشاید.

ورع، پارسایی و تقوا، همان گونه که معیار برتری آدم ها نسبت به یکدیگر است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ»، می تواند معیار برتری عبادت ها نیز گردد. باید توجّه داشت که عبادت ها یکسان نیستند.

ص:75


1- 142. مشکاة الأنوار فی العبادة، ص 203 و 204.
2- 143..
3- 144. مستدرک الوسایل، ج 11، ص 273 و 274، ح 12983.

و در اینجا می توان پرهیزگاران و تقواپیشگان را به سه دسته زیر تقسیم کرد:

1. تقوای خاص الخاص؛ که صاحب آن، حتی از برخی موارد حلال نیز دوری می کند، تا نکند به حرام افتد.

2. تقوای خاص، که فقط پرهیز می کند.

3. تقوای عام، که فقط از حرام دوری می گزیند.

این حدیث، بر این نکته تأکید دارد که تقوای عام (تقوای نوع سوم)، گرچه با قسم اوّل فاصله ها دارد؛ ولی نباید صاحب آن را از مدار تقوا خارج دانست:

قال الصادق علیه السلام: التقوی علی ثلاثةأوجه: تقوی باللَّه فی اللَّه؛ وهو ترک الحلال فضلاً عن الشبهة، وهو تقوی خاص الخاص؛ وتقوی من اللَّه، وهو ترک الشبهات فضلاً عن الحرام، وهو تقوی الخاصّ؛ وتقوی من خوف النار والعقاب، وهو ترک الحرام، وهو تقوی العام. ومثل التقوی کماء یجری فی نهر؛ ومثل هذه الطبقات الثلاث فی معنی التقوی کأشجار مغروسة علی حافة ذلک النهر من کلّ لون وجنس، کلّ شجرة منها تمصّ الماء من ذلک علی قدر جوهره وطعمه ولطافته وکثافته؛ ثمّ منافع الخلق من تلک الأشجار والثمار علی قدرها وقیمتها.(1)

8. رعایت ادب

ادب را باید بیش از هر زمان، در عبادت رعایت کرد. رعایت ادب در نماز، از اهمیت و ارج و بهای بیشتری برخوردار است. آیت اللَّه جوادی آملی، درباره راز

ص:76


1- 145. المواعظ العددیة، ص 99.

تفاوت آداب و اسرار نماز، ضمن حدیث شریفی که از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده است: مَن اتّقی علی ثوبه فی صلاته، فلیس للَّه اکتسی (1) چنین می نویسد:

اگر کسی دو لباس دارد، یکی تمیز و نو، و دیگری مندرس و کهنه؛ و سعی می کند هنگام نماز از لباس های کهنه و مندرس استفاده کند. این شخص برای خدا نمی خواهد لباس بپوشد، برای خلق خدا می پوشد.

یا اگر کسی لباس تمیز دربر کرده و در جایی که تمیز نبود، نماز را به جا آورد و یا اینکه نمازش را تأخیر بیندازد، یا معاذ اللَّه نمازش قضا بشود، معلوم می شود که لباسش را برای خدا نمی خواهد و برای خدا لباس نپوشیده است.

این دستور و آنچه که به این سلسله از مسایل برمی گردد، به عنوان آداب نماز است، نه اسرار نماز؛ و اما آنچه باطن نماز را بیان می کند، جزء اسرار نماز است.(2)

پرسش: چرا عبادت ها از جهت منزلت و تأثیر بخشی یکسان نیستند؟

در پاسخ به پرسش فوق باید گفت: عبادت، عملی است که از عابد سر می زند، و کاملاً تابع روحیات و فضای حاکم بر کیفیت و درجه معنویت حاکم بر درون شخص عابد است.

9. خوف و رجا

یکی از نشانه های عبادت راستین، مغرور نگشتن به عبادت است.

ص:77


1- 146. من لایحضره الفقیه، ج 1، باب 29، ح 20.
2- 147. اسرار عبادت، ص 54 و 55.

امام باقرعلیه السلام فرمود:

بنده ای نیست جز آنکه در دل او دو گونه نور است: نور خوف و نور امید.(1)

در رهنمودی دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

زیباترین وصیت لقمان به پسرش است: از خدا به گونه ای خوفناک باش، که اگر به قدر تمام جنّ و انس، در نامه اعمالت عبادت داشته باشی، چنان باش که چه بسا مورد کیفر قرار می گیری، و چنان باش، که اگر به قدر گناهان جنّ و انس معصیت داشته باشی، امید مغفرت از او داشته باش.(2)

پرهیز از غرور در عبادت

انسان های باایمان هنگامی که به عبادت می پردازند، هرچند عبادت خود را با شروط لازم انجام می دهند، عبادتشان دارای خوف است؛ خوف از اینکه نکند عبادت آنان مورد پذیرش درگاه الهی قرار نگیرد. (آری، انسان های خالص، نه تنها از هرگونه غرور به دورند؛ بلکه دارای خوف و خشیت ویژه ای به هنگام عبادت هستند).

در سوره مؤمنون، خداوند متعال به این موضوع اشاره نموده و می فرماید: «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ … »؛(3) با این حال، دل هایشان هراسناک است …

عایشه از رسول خداصلی الله علیه وآله، درباره این آیه سؤال کرد، که: آیا نمازگزار به خاطر وجود گناهان، از خدا بیمناک و حیران است؟

آن حضرت پاسخ داد:

لا، ولکنّ الرجل یصوم ویتصدّق ویصلّی؛ وهو مع ذلک یخاف اللَّه أن لا یتقبّل منه؛(4) نه! و لیکن، چه بسا مرد روزه می گیرد، صدقه و زکات

ص:78


1- 148. اصول کافی، ج 2، ص 67، ح 1.
2- 149. همان.
3- 150. سوره مؤمنون، آیه 6.
4- 151. تفسیر صافی، ذیل آیه 60 سوره مؤمنون.

می پردازد و نماز می گزارد؛ ولی با این حال، از خدا بیمناک و حیران است به اینکه مبادا عبادات او را نپذیرد و قبول نکند.

و امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ … » می فرماید:

واللَّه مع الطاعة والمحبّة والولایة، وهم فی ذلک خائفون؛ لیس خوفهم خوف شکّ، ولکنّهم خافوا أن یکونوا مقصّرین فی محبّتنا وطاعتنا …؛ خائفة أن لا یقبل منهم؛(1) و با خدا هستند در عبادت و محبّت و اطاعت و فرمان برداری، و با این حال بیمناک و ترسان هستند؛ البته خوف و ترس آنها، از روی شک نیست؛ لیکن خوف و ترس از این دارند که در محبّت و عبادت کوتاهی کرده باشند …؛ خوف و ترس از این دارند که عبادت و محبت و فرمان برداری آنها مورد پذیرش و قبول واقع نشود.

10. تولّی و تبری

10. تولّی و تبری

عشق و محبت قلبی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و نیز بیزاری از دشمنان آنان، از عوامل ارتقای درجات عبادت است. باید توجه داشت که دو اصل «تولّی و «تبرّی - که از فروع دین ماست - از اصول اساسی است که بدون آنها، عبادت فاقد ارزش خواهد بود.

امام باقرعلیه السلام می فرماید:

کُلّ من دان لعبادة اللَّه، یجهد فیها نفسه ولا إمام له من اللَّه تعالی؛ فسعیه غیر مقبول، وهو ضالّ متحیّر؛(2) هر کس در عبادت خدا تلاش کند؛ ولی به وجود امام معصوم الهی اعتقاد نداشته باشد و در زندگی

ص:79


1- 152. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 547.
2- 153. بحار الانوار، ج 52، ص 140.

روزمره خود از او فرمان برداری نکند، عبادت او در پیشگاه خدا پذیرفته نیست؛ او آدم گمراه و متحیّری به حساب می آید.

احادیث اسلامی فراوان در این باره از ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده است، که در مجموع، به دو نکته اساسی تأکید دارند:

1. عشق و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام

2. نفرت و بیزاری از دشمنان آنان.

این دو نکته شرط قبولی عبادتند؛ خلاصه تولّی و تبرّی دو اصلی هستند که نمی توان میان آن دو تفکیک قائل شد.

نقش اعتقادات در عبادت

تأثیر اعتقاد به امامت در پذیرفته شدن عبادت در پیشگاه خدا، مسئله پذیرفته شده ای است، که در این باره احادیث فراوانی نقل شده است:

امام باقرعلیه السلام فرمود:

إنّ الجنّة لتشتاق ویشتدّ ضوؤها بمجی ء آل محمّدعلیهم السلام وشیعتهم، و[لو] أنّ عبداً عبد اللَّه بین الرکن والمقام حتی تتقطع أوصاله، وهو لا یدین اللَّه بحبّنا وولایتنا أهل البیت، ما قبل اللَّه منه؛ همانا بهشت بسیار اشتیاق دارد و نورافشانی می کند به قدوم و آمدن آل محمدعلیهم السلام و شیعیانشان؛ پس اگر بنده ای خداوند متعال را بین رکن و مقام عبادت کند تا حدّی که بند بند استخوان هایش از هم جدا شوند؛ ولی در حالی باشد که در راه محبّت و ولایت ما اهل بیت علیهم السلام تلاش نکند، خداوند عبادت را از او نمی پذیرد.

ص:80

اسباب قبولی عبادت از دیدگاه امام صادق علیه السلام

ابوبصیر می گوید: روزی امام صادق علیه السلام به ما فرمود: آیا می خواهید آنچه را که باعث پذیرفته شدن اعمال است، به شما تذکر دهم؟ گفتیم: بسیار مایلیم.

آن حضرت فرمود: اسباب قبولی اعمال نیک عبارتند از:

شهادة أن لا إله إلّا اللَّه وأنّ محمّداً عبده ورسوله؛ والإقرار بما أمر اللَّه؛ والولایة لنا والبراءة من أعدائنا، یعنی أئمّة خاصّة والتسلیم لهم؛ والورع والاجتهاد؛ والطمأنینة؛ والانتظار للقائم؛ ثمَّ قال: إنَّ لنا دولة یَجِی ءُ اللَّه بها إذا شاء؛

1. اعتقاد و گواهی به یگانگی خدا و رسالت محمّدصلی الله علیه وآله.

2. اقرار به حقانیت آنچه حضرت از سوی خدا، به ما ابلاغ کرده است.

3. پذیرفتن ولایت ما و بیزاری از مخالفان ما.

4. ورع و پارسایی.

5. تلاش و کوشش در راه شناخت دستورات خدا و عمل به آنها.

6. در انتظار قائم آل محمدصلی الله علیه وآله به سر بردن؛ همانا برای ما دولتی است که هر وقت خدا بخواهد، با ظهور قائم علیه السلام، آن دولت فرا می رسد.

سپس افزود:

من سرّه أن یکون من أصحاب القائم علیه السلام، فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الأخلاق، وهو منتظر؛ فإن مات وقام القائم بعده، کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه، فجدّوا وانتظروا، هنیئاً لکم أیتّها العصابة المرحومة؛(1) هر کس دوست دارد در شمار یاران و یاوران موعود

ص:81


1- 154. بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

آل محمّدعلیهم السلام قرار گیرد، باید اهل ورع و عمل و اخلاق نیک و همواره منتظر ظهورش باشد. او اگر با چنین حالتی از دنیا برود، از حیث پاداش، همانند کسانی است که در رکاب موعود ما شمشیر می زنند؛ پس تلاش کنید و انتظار بکشید، که گوارا باشد بر شما ای گروهی که مورد رحمت خدا قرار گرفته اید.

11. انتظار فرج و آثار آن

11. انتظار فرج و آثار آن

توجّه به وجود امام و پیشوای برتر؛ یعنی امام زمان عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، چند مسئله اساسی را به همراه دارد، که عبارتند از:

الف) اعتقاد به مسئله امامت؛ آن گونه که شیعیان امامیه بدان اعتقاد دارند.

ب) اعتقاد به حضور و ناظر بودن آن حضرت بر اعمال و رفتار و کردار ما.

ج) اعتقاد به این حقیقت، که عبادت فقط پس از عرضه بر آن حضرت و تأیید آن امام همام، لیاقت و شایستگی آن را دارد که به سوی آسمان «صعود» کند.

د) اعتقاد به انتظار و امکان درک آن حضرت در دوران انتظار و برخوردار شدن از آن وجود مبارک.

از مراتب فوق، این نتایج به دست می آید:

1. باید دستوران دین را از آن حضرت دریافت نمود؛ زیرا تنها او دین شناس و کارشناس راستین دین است.

2. شیوه های عملی و کاربردی عبادت را، باید از آن حضرت آموخت؛ زیرا فقط او آگاه به احکام دین است.

ص:82

3. مسئله نیابت و ولایت دین شناسان واجد شرایط (ولی فقیه) از همین دیدگاه قابل توجیه است. آیه «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (1) گویای همین حقیقت است که، هر گروه و دسته ای در هر زمانی دسترسی به امام زمان خود دارند و در دوران غیبت، باید به راه دسترسی به آن حضرت، که از سوی خود آن حضرت معرفی می گردد، امید بست؛ وأمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا …

این عامل (مسئله انتظار و توجه به امام زمان علیه السلام) از همه آنچه به عنوان عوامل ارتقای عبادت مطرح شد، مهم تر است و در رأس قرار می گیرد؛ بدین سبب، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تأکید دارد امّت او همواره امام زمان خود را بشناسند و از او دستورالعمل زندگی بگیرند، فرمان ببرند و به سعادت و تکامل لازم دست یابند و کوتاهی در این مسئله را؛ مانند مرگ و زندگی در دوران جاهلیت می شمرد. من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة الجاهلیة.

مهم ترین موانع قبولی عبادت

در کنار عوامل ارتقا، به عوامل دیگری نیز باید توجه داشت؛ عواملی که از آنها به عنوان موانع قبول شدن عبادت یاد می شود. موانع قبولی عبادت را می توان در چند بند برشمرد:

الف) عرصه عملیات اقتصادی (به دست آوردن اموال طبق موازین اسلامی)، که پرداختن مالیات اسلامی از آن جمله است؛

أیّها المسلمون! زکّوا أموالکم تقبل صلاتکم؛(2) ای مسلمانان! زکات اموال خود را بپردازید تا نماز و عبادتتان پذیرفته شود.

ص:83


1- 155. سوره اسراء، آیه 71.
2- 156. وسایل الشیعه، ج 9، ص 9.

امام خمینی قدس سره می فرماید:

… وینبغی أن یبدل جهده فی التحذّر عن موانع القبول؛ من العجب والحسد والکبر والغیبة وحبس الزکاة وسایر الحقوق؛(1) و سزاوار است نمازگزار، در دوری از اموری که مانع قبولی نماز می شود، سعی و کوشش فراوان کند. چیزهایی که مانع قبولی نماز هستند، عبارتند از: خودبینی، حسادت، تکبّر، غیبت کردن، نپرداختن زکات و ادا نکردن سایر حقوق.

آیت اللَّه سید محمّد کاظم یزدی رحمه الله، درباره موانع قبولی عبادت می فرماید:

… بلکه لازم است نمازگزار از همه گناهان دوری کند؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِینَ»؛(2) همانا خداوند فقط از افراد پرهیزکار می پذیرد.(3)

ب) عرصه خصلت ها و اخلاق، که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:

أربعة تفسد الصوم وأعمال الخیر؛ الغیبة والنمیمة والکذب والنظر إلی الأجنبی؛(4) چهار چیز است که روزه و اعمال خیر را تباه می سازد: غیبت، سخن چینی، دروغ و نگاه به نامحرم.

ج) ولایت اهل بیت علیهم السلام؛ پیامبرصلی الله علیه وآله در جمع یاران نشسته بود، یکی از حاضران اظهار داشت: «ما خدا و رسول او را دوست می داریم»؛ ولی از محبت به اهل بیت آن حضرت سخنی به میان نیاورد، پیامبرصلی الله علیه وآله ناراحت و غضبناک گشت و فرمود:

ای مردم! خدا را به خاطر شکر بر نعمت هایش دوست بدارید و مرا به خاطر خدا، و اهل بیت مرا به خاطر من دوست بدارید.

ص:84


1- 157. تحریرالوسیله، ج 1، ص 155.
2- 158. سوره مائده، آیه 27.
3- 159. عروة الوثقی، ص 251.
4- 160. المواعظ العددیه، باب رباعیات، ص 121.
نوجوان بیدار دل در کنار پیامبرصلی الله علیه وآله

محدّث خبیر دیلمی در کتاب ارشاد القلوب نقل می کند:

وروی أنّه: سلم علیه غلام دون البلوغ وبشّ له وتبسّم فرحاً بالنبی صلی الله علیه وآله فقال له: أتحبّنی یا فتی؟ فقال: أی واللَّه یا رسول اللَّه! فقال له: مثل عینیک؟ فقال: أکثر. فقال: مثل أبیک؟ فقال: أکثر. فقال: مثل أمّک؟ فقال: أکثر. فقال: مثل نفسک؟ فقال: أکثر، واللَّه یا رسول اللَّه! فقال: أ مثل ربّک؟ فقال: اللَّه! اللَّه! اللَّه! یا رسول اللَّه! لیس هذا لک ولا لأحد، فإنّما أحببتک لحبّ اللَّه. فالتفت النبیّ إلی من کان معه وقال: هکذا کونوا أحبّوا اللَّه لإحسانه إلیکم وإنعامه علیکم، وأحبّونی لحبّ اللَّه؛(1) نوجوانی که هنوز به دوران بلوغ نرسیده بود، به رسول خداصلی الله علیه وآله سلام کرد و به آن حضرت محبت و ارادت خاصی نشان داد. پیامبر از او پرسید: آیا مرا دوست داری؟! او پاسخ داد: آری به خدا سوگند!

پیامبر فرمود: آیا همانند دو چشمانت مرا دوست داری؟! پاسخ داد: بیش از آن، تو را دوست دارم.

پیامبر فرمود: آیا به قدر پدرت مرا دوست داری؟! پاسخ داد: بیش تر از پدرم، تو را دوست دارم.

پیامبر فرمود: آیا به قدر مادرت مرا دوست می داری؟! پاسخ داد: بیش تر از مادرم، تو را دوست دارم.

پیامبر فرمود: آیا به قدر خودت مرا دوست داری؟! او جواب داد: بیش تر از خود، تو را دوست دارم.

ص:85


1- 161. ارشاد القلوب، ج 1، ص 161، باب 49.

پیامبر پرسید: آیا مرا به قدر خدایت دوست داری، جوان پاسخ داد: خدا! خدا! خدا؛ یعنی هرگز چنین نیست که تو را همانند خدا دوست بدارم و هیچ کسی در این باره آزاد نیست؛ یعنی نباید کسی را به قدر خدا دوست بدارد و من تو را به خاطر خدا دوست دارم.

در این هنگام پیامبر به حضار و اصحاب حاضر در جلسه نگریست و فرمود: همانند این جوان باشید و این گونه خدا را دوست بدارید، به خاطر احسانی که در حقّ ما روا می دارد و نعمت هایی که برای ما مهیا ساخته است و مرا به خاطر دوستی خدا دوست بدارید.

دقّت در موارد فوق نشان می دهد:

1. توحید و خدا دوستی در مکتب اسلام و چگونه است.

2. محبوب ها در نظر انسان با ایمان بر حسب اهمیت مراتبند؟

3. هرگز محبوبی را نمی توان هم سنگ خدا در عشق و ارادت دانست.

4. جوان و نوجوان، قلبی صاف تر و بی آلایش تر دارند و عشق و محبت پاک و خالص را در این گونه انسان ها می توان جست.

5. مصدر و مبدأ آفرینش نعمت ها، فقط خداست، بنابراین، کسی را نمی توان در این باره شریک خدا دانست؛ زیرا هیچ کسی خالق و پدید آورنده نعمت نیست.

موانع قبولی طاعت در منابع اهل سنّت

اندیشمند معروف اهل سنّت، ابن عساکر، در کتاب تاریخ دمشق(1)، این حدیث را از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند:

ص:86


1- 162. این کتاب توسط ابن منظور، به نام مختصر تاریخ دمشق در 29 جلد تخلیص گشته است،

… ولو أنّ عبداً عبد اللَّه بین الصفا والمروة ألف عام، ثمّ ألف عام، ثمّ ألف عام، ثمّ لم یدرک محبّتنا إلّا أکبّه اللَّه علی منخریه فی النار، ثمّ تلی: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّاالْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (1)رحمه الله(2) اگر بنده ای، در پیشگاه خدا بین صفا و مروه هزاران سال به عبادت بپردازد؛ ولی از نعمت عشق و محبت ما محروم باشد، جایش در آتش است. آن حضرت سپس این آیه را تلاوت کرد: «من از شما پاداشی مزد رسالت خویش نمی خواهم فقط به اهل بیت من عشق بورزید.

شرط برخورداری از عبادت، (دست یابی به پاداش عبادت) برای دشمنان حضرت علی علیه السلام میسّر نیست.

جابر بن عبد اللَّه انصاری می گوید: در عرفات، من و علی در ناحیه ای بودیم و پیامبرصلی الله علیه وآله با دست مبارک خود اشاره ای کرد تا به محضر آن حضرت حاضر شویم. وقتی به محضر آن حضرت رسیدیم، فرمود: ای علی! به من نزدیک تر شو. و پنج انگشت خود را به پنج انگشت من داخل کن. (کف خود را در کف دست من بگذار).

سپس فرمود:

یا علی! خلقت أنا وأنت من شجرة؛ أنا أصلها وأنت فرعها والحسن والحسین أغصانها؛ فمن تعلّق بغصن منها، دخل الجنّة.

یا علی! لو أنّ أمّتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا، وصلّوا حتی یکونوا کالأوتار، ثمّ أبغضوک، لأکبّهم اللَّه فی النار؛(3)

ص:87


1- 163. سوره شوری، آیه 22.
2- 164. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 317.
3- 165. تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 66.

یا علی! من و تو از یک «شجره» (یک حقیقت) خلق شده ایم؛ من ریشه آن و تو تنه آن و حسن و حسین شاخه های آنند؛ هر کس به هر یک از شاخه های آن متصل باشد، داخل بهشت می گردد.

یا علی! اگر امّت من، آن قدر روزه بدارند تا اندامشان خمیده شود، و آن قدر نماز بخوانند تا بدنشان به صورت نی (چوب خشک) شود؛ ولی بغض و کینه تو را به دل داشته باشند (دشمن تو باشند)، خدا آنان را در آتش جهنم اندازد. (این همه عبادت برای آنان سودی نبخشد).

نتیجه

الف) عبادت، هنگامی سودمند است که با شرایط صحت همراه باشد، یکی از شرایط صحت عبادت و بندگی خدا، محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است؛ چنان که امام رضاعلیه السلام فرمود: « … بشروطها، وأنا من شروطها».(1)

ب) یکی از شرایط پذیرفته شدن عبادت، خالی بودن سینه عبادت کننده از بغض و کینه اهل بیت علیهم السلام است، که پیامبرصلی الله علیه وآله رسماً ما را بدان توجه داده است.

ج) محبت به اهل بیت علیهم السلام باید خالصانه و واقعی باشد، و گرنه سودمند نخواهد بود.

ص:88


1- 166. بحار الانوار، ج 3، ص 7.

فصل چهارم: انگیزه های عبادت

اشاره

ص:89

ص:90

عبادت آزادگان

عبادات از نظر شکل و شیوه یکسانند؛ ولی از لحاظ انگیزه و نیت ها متفاوت. عبادتی که دور از هرگونه درخواست، ترس و طمع باشد و تنها بر اساس عشق و محبّت به خدا، یا شکر و سپاس در پیشگاه او، یا اطاعت از او انجام گیرد؛ عبادت عاشقانه است. این نوع عبادت، عبادت برتر و ویژه است.

امیر مؤمنان علیه السلام چه زیبا معنای عبادت را ترسیم نموده و می فرماید:

ما عبدتک خوفاً من نارک، ولا طمعاً فی جنّتک؛ بل وجدتک أهلاً للعبادة، فعبدتک؛(1) خدایا! من تو را به خاطر ترس از جهنم و یا به طمعِ بهشت و دریافت پاداش عبادت نکردم؛ بلکه تو را سزاوار عبادت یافتم و به عبادتت تو پرداختم.

در غرر الحکم آمده است، که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

العبادة الخالصة أن لایرجو الرجل إلّا ربّه ولایخاف إلّا ذنبه؛(2) عبادت خالصانه آن است که عبادت کننده جز به خدا امید نبندد و جز از گناهان خود نهراسد.

ص:91


1- 167. بحار الانوار، ج 41، ص 14، حدیث 4.
2- 168. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 198.

امام صادق علیه السلام، از جدّ بزرگوارش امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:

إنّ قوماً عبدوا اللَّه سبحانه رغبةً، فتلک عبادة التجّار؛ وقوماً عبدوا اللَّه رهبة، فتلک عبادة العبید؛ وقوماً عبدوا اللَّه شکراً، فتلک عبادة الأحرار؛(1) گروهی از مردم برای رسیدن به بهشت، خدا را عبادت می کنند، این گونه عبادت، تجارت پیشگی است؛ و گروهی به خاطر ترس از جهنم، خدا را عبادت می کنند، این گونه عبادت، عبادت بردگان است؛ و گروهی نیز به عنوان شکر و سپاس و عشق و محبت، خدا را عبادت می کنند، این گونه عبادت، عبادت آزادگان است، که باارزش ترین و بهترین نوع عبادت است.

امام علیه السلام در کلام گهربار دیگر می فرماید:

غایة العبادة، الطاعة؛ آخر عبادت، اطاعت و فرمان برداری است.

بنابر آنچه گفته شد، می توان چنین نتیجه گرفت که، مهم ترین انگیزه های عبادت و خداپرستی عبارتند از:

1. دفع ضرر و دوری از جهنم؛

2. جلب منفعت و دخول در بهشت و برخورداری از نعمت های الهی؛

3. خدا را مستحقّ عبادت یافتن؛ شکراً، حبّاً وإطاعةً.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در پاسخ عایشه که پرسید: چرا این قدر خود را در عبادت به زحمت می افکنی؟ فرمود:

أفلا أکون عبداً شکوراً؛(2) آیا بنده شکرگزاری نباشم؟!.

ص:92


1- 169. نهج البلاغه، حکمت 237.
2- 170. سفینة البحار، ماده سَجَدَ.

امام صادق علیه السلام در تبیین انواع عبادت فرمود:

إنّ الناس یعبدون اللَّه علی ثلاثة أوجه: فطبقة یعبدونه رغبةً فی ثوابه، فتلک عبادة الحرصاء، وهو الطمع؛ وآخرون یعبدونه خوفاً من النار، فتلک عبادةالعبید، وهی رهبة؛ ولکنّی أعبده حبّاًله عزّوجلّ، فتلک عبادة الکرام، وهو الأمن، لقوله عزّوجلّ: «وَهُمْ مِنْ فَزَعِ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (1)، ولقوله عزّوجلّ: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (2)رحمه الله(3) همانا مردم در عبادت خداوند، بر سه گونه اند: پس گروهی به خاطر رغبت و شوق به ثواب عبادت، خدا را عبادت می کنند؛ این گونه عبادت، عبادت حریصان است؛ یعنی طمع؛ و گروهی به خاطر ترس از جهنم، خدا را عبادت می کنند، این گونه عبادت، عبادت بردگان است؛ یعنی ترس؛ ولی من به خاطر عشق و محبت، خدا را عبادت می کنم، این گونه عبادت، عبادت بزرگان است؛ یعنی امن؛ زیرا خداوند عزّوجلّ می فرماید: … و آنان از وحشت آن روز درامانند. و نیز می فرماید: بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.

علّامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر المیزان، ذیل «إِیّاکَ نَعْبُدُ»، بعد از نقل حدیث «عبادة الأحرار» چنین آورده است:

عبادة الأحرار؛ بدان جهت است که به انگیزه شکر یا حبّ عشق به خدا صورت گیرد.(4)

ص:93


1- 171. سوره نمل، آیه 89.
2- 172. سوره آل عمران، آیه 31.
3- 173. وسائل الشیعة، ج 1، ص 62.
4- 174. المیزان، ج 1، ص 38.

آنچه درباره «عبادة الأحرار» شایان توجه است، دیدن خدا و ندیدن خویشتن و فنا شدن در معبود است؛ کسی که عبادت را برای دست یابی به بهشت انجام می دهد، در واقع مصلحت خویش را درنظر دارد و برای خوشی و لذت خود تلاش می کند؛ بنابراین، عبادت را وسیله رسیدن به هدف مادّی خود می بیند و به عبادت می پردازد. چنین عابدی، به قول علامه سیّد بن طاووس رحمه الله، خودپرست است، نه خداپرست.

هم چنین کسی که برای رهایی از کیفر و عقاب به عبادت روی می آورد، نیز عبادت را وسیله نجات خود و ابزاری در خدمت نفس خویش قرار می دهد، او نیز خودپرست است؛ ولی کسی که عبادت را به خاطر خدا و سپاس از خدا و به عشق او انجام می دهد، خداپرست است.

شایان ذکر است که، خودپرستی در اینجا، در مقایسه با عرفان کامل مورد بررسی قرار گرفته؛ بنابراین، عبادت را به طمع بهشت و ترس از کیفر انجام دادن، در سطح پایین تری قرار دارد؛ امّا باز خداپرستی محسوب می شود.

به قول استاد ارجمند و فرزانه، حضرت آیت اللَّه جوادی آملی:

آنچه که به عنوان یک اصل مشترک در تمام عبادات مطرح است؛ آن است که وقتی انسان به سرّ عبادت می رسد، که معبود را مشاهده کند. سرّ؛ یعنی پرستش معبود. باطن پرستش معبود، مشاهده معبود است؛ بنابراین، هنگامی که عابد در شعاع عبادت خود، فقط به معبود می اندیشد و او را می نگرد و فقط او را مستحقّ عبادت دانسته؛ فقط در برابر او کرنش می کند، این گونه عبادت، «عبادة الأحرار» می باشد.

ص:94

رابطه عقل و عبادت

عقل آدمی، اگر از اسارت و جاذبه های کاذب آزاد گردد، او را به عبادت و کرنش و پرستش خدا وا می دارد.

در کلامی از معصوم علیه السلام آمده است:

أفضل طبائع العقل، العبادة؛(1) برترین حالت طبیعت عقل، پرداختن به عبادت الهی است.

در حدیث دیگری چنین آمده است:

العقل ما عبد به الرحمن، واکتسب به الجنان؛(2) خردمندی آن است که آدمی به عبادت خدا بپردازد و از این راه، به بهشت دست یابد.

آری، اگر عقل آدمی از اسارت جاذبه های کاذب در امان باشد، صاحب خود را به عبادت و خداپرستی و تسلیم و تواضع در پیشگاه حق و حقیقت وا می دارد.

دیدگاهها درباره انگیزه عبادت

1. سید بن طاووس رحمه الله

سید بن طاووس رحمه الله، یکی از علمای برجسته سده هفتم ه.ق است. او در کتاب اقبال الأعمال، که از شهرت خاصّی برخوردار است، درباره انگیزه های اصلی عابدان، به ویژه روزه داران، چنین آورده است:

نیّت های روزه داران (انگیزه های روی آوردن به روزه) دارای گونه های مختلفی است: بعضی از آنها باعث کاهش تمامیت روزه و برخی موجب

ص:95


1- 175. و 2. المیزان، ج 1، ص 38.
2- 176.

تضعیف کمال روزه می شوند. بنابراین، روزه داران چند گروهند:

1. بعضی از روزه داران، به انگیزه دریافت «ثواب» روزه می گیرند. اینان بردگان ناسازگار (عبید السوء) به حساب می آیند؛ زیرا در باطن، ثواب را می پرستند؛ اینان اگر به خاطر دریافت پاداش نباشد، روزه نمی گیرند؛ إنّما یعبدون الثواب المطلوب؛ در واقع خدا را نمی پرستند؛ ولیسوا فی الحقیقة عابدین لعلّام الغیوب.

2. برخی دیگر به انگیزه نجات از کیفر و عقاب روزه دارند؛ اگر تهدید و وعید نباشد، روزه نمی گیرند. اینان از فرومایگانند؛ فهولاء من لئام العبید؛ اینان از راه کرامت، روزه نمی گیرند؛ بلکه در واقع لذّت پرستند. فکأنّهم فی الحقیقة عابدون لذّاتهم، لیخلصوها من خطر عقوباتهم.

3. بعضی از روزه داران، به خاطر ترس از کفّاره ها و جریمه ها روزه می گیرند؛ اگر ترس از جریمه ها نباشد، روزه نمی گیرند. اینان در واقع خدا را شایسته عبادت نمی دانند؛ ولولا ذلک ما رأوا مولاهم للطاعات أهلاً؛ اینان فراریان از روزه اند.

4. گروهی براساس عادت روزه می گیرند، نه به منظور عبادت؛ صاموا عادة لا عبادة؛ اینان مانند فراموش کارانند؛ فحالهم کالساهی واللاهی.

5. بعضی روزه می گیرند برای حفظ آبرو، یا تقرّب به روزه داران؛ اینان مردگانند، گرچه به ظاهر زنده اند؛ فهؤلآء أموات المعنی أحیاء الصورة.

6. دسته ای به خاطر عمل به واجب، روزه می گیرند؛ یعنی از آن جهت که روزه واجب است، آن را انجام می دهند.

ص:96

7. عده ای به منظور انجام عبادت خدا روزه می گیرند؛ اینان خدا را شایسته عبادت می دانند؛ لأنّه أهل للعبادة، فحالهم حال أهل السعادة.

8. بعضی روزه می گیرند و بدین نکته توجّه دارند که خدا را بر آنان منّتی است؛ زیرا توفیق انجام چنین عبادتی را به آنان ارزانی داشته است؛ وصنف صاموا معتقدین أنّ المنّة للَّه جلّ جلاله علیهم فی صیامهم وثبوت أقدامهم، عارفین بما فی طاعته من إکرامهم وبلوغ مرامهم؛ فهؤلآء أهل الظفر بکمال العنایات وجلال السعادات.(1)

2. فخر رازی

فخر رازی، در تفسیر کبیر خود، درباره انواع عبادت و عابد می نویسد:

1. دسته ای خدا را به طمع بهشت یا مبتلا نشدن به عقوبت، عبادت می کنند؛ این درجه از عبادت، درجه ای پایین است؛ زیرا معبود قلبی عابد، «ثواب» مورد نظر اوست؛ لأنّ معبوده فی الحقیقة هو ذلک الثواب.

2. گروهی خدا را به منظور تشرّف به عبادت و دست یابی به پذیرش تکالیف در پیشگاه خدا عبادت می کنند. این درجه از درجه فوق برتر است.

3. عده ای خدا را عبادت می کنند برای آنکه او را خدای خود، و خود را بنده او یافته اند، و این یافتن باعث هیبت عرفانی و عزّت معنوی و مایه حصول خضوع در پیشگاه معبود است، و این برترین مرتبه از مراتب عبادت است؛ … والإلهیّة توجب الهیبة والعزّة، والعبودیة توجب

ص:97


1- 177. اقبال الأعمال، ج 1، ص 189.

الخضوع والذلّة؛ وهذا أعلی المقامات وأشرف الدرجات، وهذا هو المسمّی بالعبودیة.(1)

3. ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیرالدین طوسی در شرح کتاب گران سنگ الاشارات، در فصل «مقالات العارفین» آورده است:

والعبادة ما کأنّه یعمل فی الدنیا لأجرة یأخذها فی الآخرة فی الأجر والثواب؛ وعند العارف، ریاضته ما لهممه وقوی نفسه؛ عبادت در نظر آدم غیر عارف، نوعی معامله است و به خاطر اجر و ثواب اخروی انجام می گیرد؛ لیکن عبادت انسان عارف، برای تقویت و تعالی باطن او انجام می گیرد.

نتیجه:

«عبادة الأحرار» برترین نوع و انگیزه عبادت است؛ اما چنین نیست که سایر انگیزه ها (طمع بهشت، ترس از جهنم) باعث بطلان عبادت باشند؛ بنابراین، انجام عبادت با انگیزه های این چنینی، خوب و پسندیده و دارای پاداش و اجر است و هر یک از این انگیزه ها، نشان از درجه معرفت و عرفان قلبی صاحب خود است.

ص:98


1- 178. تفسیر کبیر، ج 1، ص 354.

فصل پنجم: اعجاز عبادت

اشاره

ص:99

ص:100

تأثیر عبادت در زندگی

عبادت، کیمیای عالم وجود است و می تواند هر مسی را به زر تبدیل کند؛ به عبارت دیگر: خمیرمایه بقا و ارتقای جهان و عامل هرگونه اوج و معراج است، که در اینجا به گوشه ای از اعجاز آن اشاره می شود.

فخر رازی؛ در تفسیر کبیر، ذیل تفسیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» در اعجاز عبادت می نویسد:

… فثبت أنّ العباده مفتاح الخیرات وعنوان السعادات ومطلع الدرجات وینبوع الکرامات؛(1) به اثبات رسید که عبادت کلید خیرات، سرآغاز سعادت ها، زمینه ساز تکامل ها و چشمه سار کر امت هاست.

باید توجه داشت، عبادت آثار فراوانی در زندگی انسان دارد، که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. فرمان پذیری مخلوقات در برابر بنده خدا

یکی از اعجاز عبادت در زندگی عابد این است که همه مخلوقات در برابر او مطیع و آرامند. همه افاعیل و همه قدرتمندان در برابرش، به امر خدا رام گردند. همه استکبار پیشگان در چشم خود، انسان عابد و مطیع خدا را بزرگ پنداشته، رعبی از او در دل خود احساس می کنند.

ص:101


1- 179. تفسیر کبیر، ج 1، ص 254.

امام حسن مجتبی علیه السلام در این رابطه می فرماید:

من عبد اللَّه عبّد اللَّه له کلّ شی ء؛(1) کسی که در برابر خدا عبد باشد (فرمان بردار و مطیع باشد)، خدا همه اشیا را مطیع او می گرداند.

اهل نظر در تفسیر حدیث فوق، چنین فرموده اند:

ذلّل اللَّه له کلّ شی ء؛(2) خداوند متعال همه چیز را در برابرش رام و ذلیل می سازد.

2. تأمین خواسته ها

امام حسین علیه السلام می فرماید:

من عبد اللَّه حقّ عبادته، آتاه اللَّه فوق أمانیه وکفایته؛(3) کسی که عبادت راستین به جای آورد، خدا آرزوهای او را برآورده می سازد.

3. تقرّب

یکی از برترین اعجاز عبادت عاشقانه در زندگی آدمی، تقرّب به خداست.

امام صادق علیه السلام در چگونگی تقرّب به خداوند متعال می فرماید:

أشرف الأعمال، التقرّب بعبادة اللَّه؛(4) برترین اعمال، تقرب جستن به خدا از راه انجام عبادت است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

ما تقرّب متقرّب بمثل عبادة اللَّه؛(5) چیزی همانند عبادت، تقرب آور و نزدیک کننده آدمی به خدا نیست.

از عبادت، نِی توان اللَّه شد

می توان موسی کلیم اللَّه شد

ص:102


1- 180. بحار الأنوار، ج 71، ص 184
2- 181. و 3. مستدرک سفینه البحار، ج 7، ص 53.
3- 182...
4- 183. مستدرک وسایل الشیعه، ج 1، ص 101.
5- 184. غررالحکم، ج 6، ص 57.

رضی الدین طبرسی (فرزند طبرسی صاحب مجمع البیان) در مشکاة الانوار نقل می کند: امیر مؤمنان علی علیه السلام به یکی از مؤمنان فرمود:

یا مؤمن! إنّ هذا العلم والأدب ثمن نفسک، فاجتهد فی تعلّمها، فما یرید من علمک وأدبک، یزید من ثمنک وقدرک؛ فإنّ بالعلم تهتدی إلی ربک وبالأدب تحسن خدمة ربّک وبأدب الخدمة یستوجب العبد ولایته وقربته؛(1) ای مؤمن! علم و ادب (حکمت نظری و حکمت علمی) قیمت جان توست و هرآنچه از این دو را بیشتر به دست آوری، بر قیمت و ارزش خود می افزایی، و در این باره باید توجه داشته باشی که علم تو را با خدایت آشنا می سازد؛ ولی تو را به بندگی شایسته در پیشگاه حق موفق می دارد، و نیز از طریق ادب؛ یعنی در پرتو ادب است که تو به بندگی بایسته دست می یابی، و از این راه به «ولایت و تقرب» خدا نایل می آیی.

آری، انسان از راه علم دانش (دانش نظری، حکمت نظری) به معرفت و خداشناسی دست می یابد و از طریق ادب، (دانش علمی، حکمت علمی) به بندگی شایسته خدا همت می گمارد.

4. باز شدن چشم برزخی و دست یابی به مقامات

در پرتو عبادت، کمالات نهفته در درون جان آدمی شکوفا می گردد و دیدگان برزخی آدمی بینا می شود؛ یعنی زمینه دست یابی به کمالات، و طی کردن مراحل معنوی و رسیدن به مقامات انسانی آماده می شود. آدمی با عبادت اوج می گیرد، تربیت می شود و نفس او مراحل معنوی را طی می کند و به تکامل می رسد.

ص:103


1- 185. مشکاة الانوار، ص 135.

5. رهایی از بندها و زنجیرهای نفس

آزادسازی باطن یکی از فواید عبادت است؛ عبادت، باطن آدمی را از چنگال قیود نفسانی آزاد می سازد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید:

من قام بشرائط العبودیة أُهّل للعتق؛(1) کسی که شرایط عبودیت را داشته باشد، لیاقت آزادی و رهایی از زنجیرهای درونی را دارد.

آیت اللَّه جوادی آملی (حفظه اللَّه) در کتاب اسرار عبادت چنین می فرماید:

آغاز سال یک سالک إلی اللَّه، ماه مبارک رمضان است. از ماه مبارک رمضان تا ماه مبارک رمضان دیگر حسابش را بررسی می کند، که در چه مرحله ای است.(2)

رسول خداصلی الله علیه وآله در آخرین جمعه ماه شعبان، خطبه ای ایراد نموده و فرمود:

یا أیّها الناس! إنّ أنفسکم مرهونة بأعمالکم، ففکّوها باستغفارکم؛(3) ای مردم! شما آزاد نیستید، در قفس هستید و نمی دانید که گناهانتان شما را در قفس زندانی کرده است، پس در ماه مبارک رمضان با استغفار، خود را آزاد کنید.

انسان گنه کار بدهکار است و بدهکار باید چیزی را به ودیعه بگذارد. در آنجا خانه و زمین را به عنوان گرو قبول نمی کنند؛ بلکه جان را به گرو می گیرند. آنکه می گوید: من هرچه بخواهم می کنم، هرجا بخواهم می روم و هرچه بخواهم می گویم، اسیر است، آزاد نیست. آن که گرفتار هوا و هوس و طمع و آز است، برده نفس است.

ص:104


1- 186. غررالحکم، ج 5، ص 314.
2- 187. اسرار عبادت، ص 18 و 19.
3- 188. اربعین، خطبه شعبانیه، حدیث 9.

در دین مبین اسلام، هیچ چیز هم شأن و هم منزلت با آزادی نیست. معصومین علیهم السلام در بسیاری از موارد، با گفتار و رفتار خویش به ما درس آزادی و آزادگی داده اند و آموخته اند که آزاد باشید. آزاد شدن از دشمن بیرونی چندان مهم نیست؛ بلکه رها شدن از دشمن درونی، از اهمّیت بسیار بالایی برخوردار است.

روش شناخت بندگی یا آزادگی این است، که بدانیم: آیا تابع نفس خویش هستیم، یا تابع مولا؟ اگر در پی هوا و هوس و لذت های پست دنیوی هستیم، باید بدانیم که در قفس نفس گرفتاریم و برده و عبد نفس خویش هستیم. اگر به خواسته های خداوند متعال توجّه نموده و سر بر آستان حضرت باری تعالی سپاریم، آزاد و آزاده هستیم. آن که آزاد است، به غیر خدا توجّهی ندارد و تسلیم محض درگاه خداست. اگر به دلخواه خود عمل می کنیم، معلوم می شود در قفس آز و طمع زندانی هستیم؛ و اگر به خواسته خدای سبحان عمل می کنیم، آزاد هستیم. آن که آزاد است، به غیر خدا نمی اندیشد. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

ألا حرّ یدع هذه اللُّماظة لأهلها؛(1) آیا یک انسان آزاده پیدا می شود که این مانده لای دندان نسل گذشته - دنیا - را ترک کند؟!

آنچه فعلاً به نام دنیاست - مقام، مسکن، زمین، ثروت - نسل قبل از آنها استفاده کرد و در لای دندانش ماند و بعداً به شما رسید. آنچه فعلاً در روی زمین است، یک انسان آزاده می تواند از این پس مانده بگذرد. همه این مقامها و پست ها و ثروت ها لای دندان مانده نسل گذشته است.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «کُلُّ امْرِءٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ»؛(2) همه در

ص:105


1- 189. نهج البلاغه، ص 456؛ … إنّه لیس لأنفسکم ثمن إلّا لجنّة …
2- 190. سوره طور، آیه 21.

گروه اعمال خویشند. همه در گروند؛ فقط یک عده آزاد هستند: «إِلّا أَصْحابَ الْیَمِینِ»؛(1) اصحاب یمین، کسانی هستند که همنشین با میمنت اند و در صحبت با یمن و برکت اند. جز برکت از آنها توقع نمی رود و کاری جز یُمن و برکت ندارند. این بهترین نعمتی است که خداوند سبحان ما را به آن فرا می خواند. این ماه، ماه آزاد شدن است، هر روز که می گذرد، باید از تک تک بندهای بافته شده نفسانی رهایی یافت و آزاد شد. بندهایی که بافته ایم، باید بگسلد تا آزاد شویم. بهترین راه برای آزاد شدن، پی بردن به اسرار عبادات است.(2)

6. نجات و دستگیری

اشاره

عبادات نه تنها در دنیا باعث اوج و معراج آدمی و هم چنین مایه نزول برکات الهی می گردند، در عالم برزخ و قیامت نیز، به سراغ بندگان عابد درگاه حق آمده و شفیق و دستگیر یوم الحسرت خواهد بود.

سیمای عبادت

هر عبادتی به نوبه خود، دو چهره دارد: چهره ظاهری و چهره باطنی. چهره ظاهری عبادت؛ همان است که ما در زندگی روزمره با آن سر و کار داریم؛ در واقع، سیمای آشکار هر عبادتی را عابد انجام می دهد، او با توجه به رعایت بایدها و نبایدهای مربوطه، آن را رقم می زند؛ ولی چهره ناپیدا و باطنی عبادت (ملکوت عبادت) بیشتر در عالم برزخ و عالم قیامت قابل رؤیت است؛ گرچه در عالم دنیا نیز، برای کسانی که دارای دید باطن هستند، قابل رؤیت می باشد. اولیای خدا می توانند سیمای باطنی عبادت را تماشا کنند.

ص:106


1- 191. سوره مدّثّر، آیه 38.
2- 192. اسرار عبادت، ص 16.

در حدیثی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده، که آن دو امام همام فرمودند:

اذا مات العبد المؤمن، دخل معه فی قبره ستّة صور، فیهنّ صورة هی أحسنهنّ وجهاً، وأبهاهنّ هیئةً، وأطیبهنّ ریحاً، وأنظفهنّ صورةً. قال: فتقف صورة عن یمینه وأخری عن یساره، وأخری بین یدیه وأخری خلفه وأخری عند رجلیه. وتقف التی هی أحسنهنّ فوق رأسه، فإن أتی عن یمینه، منعته التی عن یمینه، ثمّ کذلک إلی أن یؤتی من الجهات الستّ. قال: فتقول أحسنهن صورةً: من أنتم؟ جزاکم اللَّه عنّی خیراً؟ فتقول التی عن یمین العبد: أنا الصلاة، وتقول التی عن یساره: أنا الزکاة، وتقول التی بین یدیه: أنا الصیام، وتقول التی خلفه: أنا الحجّ والعمرة، وتقول التی عند رجلیه: أنا برّ من وصلت من إخوانک، ثم یقلن: من أنت؟ فأنت أحسننا وجهاً وأطیبنا ریحاً وأبهانا هیئة؟ فتقول: أنا الولایة لآل محمّدعلیهم السلام؛(1) هنگامی که انسان مؤمن از دنیا برود، شش صورت نورانی در قبر او حاضر می شوند؛ یکی از آنان در طرف راست و دیگری در طرف چپ، یکی قسمت مقابل و یکی در پشت سر او، یکی در قسمت پای وی، و یکی از آنها که از همه زیباتر است، در کنار سر او قرار می گیرند. آنها از هر حادثه و مشکلی که بخواهد، از هر ناحیه ای به سوی این «میّت» درآید، مانع می گردند. آن صورت نورانی تر و باصفا تر از بقیه صورت های نورانی می پرسد: شما کیستید؟ آن که در سمت راست است، می گوید: من نماز هستم. آن که در

ص:107


1- 193. بحارالانوار، ج 6، ص 234، حدیث 50.

سمت چپ قرار دارد، می گوید: من روزه هستم، و آن که در پشت سر او قرار دارد، می گوید: حج و عمره هستم. سپس آنان می پرسند: تو کیستی؟ پاسخ می دهد: من ولایت آل محمّدعلیهم السلام هستم.

7. مایه آرامش و ورود به حزب خاصّ خدا

اشاره

یکی از اعجاز های عبادت، رسیدن به آرامش روحی و رضایت الهی و پیوستن به گروه ویژه بندگان حق و بهشت خاص اوست. خداوند متعال در قرآن، به این نکته بسیار زیبا اشاره نموده و می فرماید:

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»؛(1) ای نفس آرامش یافته و مطمئنّه! بازگرد به سوی پروردگارت، که هم او راضی و هم تو راضی هستی! پس داخل در بندگان (ویژه) من و بهشت (خاص) من شو.

در شمار مردان الهی، به حساب آمدن «فَادْخُلِی فِی عِبادِی» نیز، یکی از آثار مهمّ عبادت خداپسندانه است.

لطف حق

یکی از آثار و برکات عبادت لطف الهی است؛ چنان که در تفسیر منهج الصادقین آمده است:

روزی یکی از کارگران آشپزخانه کاخ حضرت یوسف علیه السلام، که جوانی برومند و نجیبی بود، از برابر چشمان حضرت یوسف علیه السلام گذشت. جبرئیل نازل گردید و پرسید: آیا این جوان را می شناسی؟ پیامبر خدا

ص:108


1- 194. سوره فجر، آیات 27 - 30.

فرمود: خیر. جبرئیل گفت: این جوان همان کودکی است که به طهارت دامن و بی گناهی تو گواهی داده است. حضرت یوسف علیه السلام فوری او را احضار کرد و به عنوان سپاس، وی را به پست بالاتر گماشت و نیز به او خلعت داد.

جبرئیل تبسم کرد و گفت: ای یوسف! با کسی که بدون معرفت لازم [کودکی در گهواره] از تو حمایت کرد، این گونه تلافی کردی، نمی دانم خدایی که ببیند انسانی باایمان، با اراده و اختیار خود، به ذکر و عبادت او می پردازد، چه قدر تلافی خواهد نمود.(1)

8. حیات طیبه

حیات طیّبه [زندگی پاک و دور از ناگواری ها و ناملایمات] از طریق عبادت حاصل می شود، پس هر کسی بخواهد، می تواند این حیات طیّبه را از طریق عبادت پدید آورد.

زندگی مورد انتظار آدمی، زندگی در سایه آرامش و به دور از هر گونه گزندها، اضطرابها، دلهره ها و نقایض است، که در قرآن کریم، از آن به عنوان «حیات طیبه» یاد شده است. حیات طیبه ای که به نوبه خود، میوه باغ عمل صالح و ثمره افعال و اعمال عبادی است.(2)

خداوند منّان در سوره نحل می فرماید:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»؛(3)

ص:109


1- 195. ایمان، ص 181، گفتار 23.
2- 196. اسرار عبادت، ص 17 و 45.
3- 197. سوره نحل، آیه 97.

هر کس کار شایسته ای انجام دهد؛ خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد.

در این رهنمود الهی، سخن از حیات طیّبه ای است، که درجه پایین آن، در دنیا و درجه برتر آن، در برزخ و درجه کامل آن، در آخرت تحقق خواهد یافت.

حیات طیّبه در دنیا، زندگی در سایه آرامش سعادتمندانه و به دور از سختی ها و دشواری های جانکاه است؛ گرچه مصداق این گونه زندگی را می توان در تجلّی آرامش حیات بخش سعادت آفرین جست؛ ولی بعضی از اهل نظر، حیات طیّبه را زندگی در سایه قناعت،(1) و برخی دیگر در سایه رضا و تسلیم نسبت به آنچه که پروردگار حکیم برای آدمی منظور می دارد، می دانند.

گروهی نیز همراه با رزق و روزی حلال، و برخی نیز زندگی در سایه حلاوت و شیرینی عبادت و توفیق انجام آن در قلب عابد دانسته اند. حیات طیّبه در آخرت، زندگی در بهشت جاودان است.

به نظر می رسد که آیه فوق، مجموعه ای از این موارد را به عنوان حیات طیّبه می شمارد. شاعر شیرین سخن، حیات طیّبه را به صورت زیبا بیان نموده و این گونه سروده:

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وَصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وَصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

* * *

ص:110


1- 198. تفسیر کشاف، ج 2، ص 632.

9. استجابت دعا

استجابت دعا و برآورده شدن خواسته ها نیز، یکی از آثار عبادت است که خداوند متعال در قرآن کریم، به آن اشاره نموده و می فرماید:

«وَإِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ … »؛(1) و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! …

10. رهایی از سلطه شیطان

شیطان بر هر کسی جز انسان های مخلص سلطه دارد؛

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ … »؛(2) که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت …

11. حمایت الهی

خدا پشتوانه و هوادار بندگان خالص خود است؛

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً»؛(3) (اما بدان) تو هرگز سلطه ای بر بندگان من، نخواهی یافت (و آنها هیچ گاه به دام تو گرفتار نمی شوند)! همین قدر کافی است که پروردگارت حافظ آنها باشد.

12. امامت بر زمین (جهان)

رهبری و پیشوایی بر زمین، از آن کسی است که در شمار بندگان صالح باشد؛

«وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعدِ الذِّکرِ: أَنَّ الْأَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»؛(4) در زبور، بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.

ص:111


1- 199. سوره بقره، آیه 186.
2- 200. سوره حجر، آیه 42.
3- 201. سوره اسراء، آیه 65.
4- 202. سوره انبیاء، آیه 105.

13. غفران الهی

در پرتو عبادت، خطاهای گذشته آدمی مورد عفو و غفران الهی قرار می گیرد؛

«قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً … »؛(1) بگو: ای بندگان من، که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

14. موقعیت خاص

به واسطه عبادت راستین، مقامی برای آدمی حاصل می گردد، که از ملکوت، او را می خوانند که، به سوی ما برگرد و ندای «ارجعی» از آسمان به گوش او می رسد؛

«ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی … »؛(2) به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است. پس در سلک بندگانم درآی …

15. رفع اضطراب

در برابر ناملایمات زندگی و عوامل گوناگون آرامش برانداز و اضطراب آور، کدام عامل جز عبادت می تواند کشتی وجود آدمی را از دریای متلاطم زندگی، با کمال آرامش به ساحل نجات برساند؟ آیا جز «عبادت» نوش دارویی برای دردهای مختلف روحی و جسمی فردی و اجتماعی بشریت وجود دارد؟

16. سالم ماندن بدن در قبر

یکی از اعجاز عبادت راستین، سالم ماندن بدن عابد در قبر است. محدث

ص:112


1- 203. سوره زمر، آیه 53.
2- 204. سوره فجر، آیات 28 و 29.

نوری، حدیثی را به نقل از «لبّ اللباب» راوندی، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت فرمود:

لا تبلی عشرة: الغازی، و المؤذن و العالم و حامل القرآن و الشهید و النبی و المرئة التی اذا ماتت فی نفاسها و من قتل مظلوماً و من مات یوم الجمعه او لیلتها؛(1) بدن ده گروه در قبر نمی پوسد: 1. رزمنده، 2. اذان گو، 3. عالم ربّانی، 4. اهل قرآن، 5. شهدا، 6. پیامبران، 7. زنی که در آغاز زایمان (در دوران نفاس) بمیرد، 8. کسی که مظلوم کشته شود، 9. کسی که روز جمعه از دنیا برود، 10. کسی که شب جمعه از دنیا برود.

17. احترام ویژه

برخی از عبادت ها، موجب حرمت ویژه برای اهل خود هستند. این مسئله می تواند یکی از آثار گران بها و از فایده های مهم عبادت به حساب آید. رزمندگانی که در جبهه حق علیه باطل مشغول نبردند، خانواده آنان - به ویژه همسر - برای سایرین، در حکم مادر هستند. حرمت مادر و احترام خاص مادر را باید در حق آنان مبذول داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

حرمة نساء المجاهدین علی القاعدین کحرمة أمّهاتهم؛(2) احترام زنان رزمندگان نسبت به زنان سایرین، بسان حرمت مادر است.

ص:113


1- 205. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 50.
2- 206. کنز العمال، ج 4، حدیث 10576.

ص:114

فصل ششم: عوامل سقوط ارزش عبادت

اشاره

ص:115

ص:116

عوامل تلخی عبادت

گاهی عبادت، در کام عابد شیرین جلوه نمی کند؛ بلکه بسیار تلخ و ناگوار می نماید. به طور کلّی، احساس تلخی عبادت، به دلیل وجود عواملی است که موجب سقوط ارزش عبادت است، که می توان به مواردی چند اشاره کرد:

1. هواپرستی

کسانی که اهل عبادتند، اگر در درون خود، اهل هوس و هواپرستی باشند، از عبادت خود لذت نمی برند.

در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:

کیف یجد لذّة العبادة من لا یصوم من الهوی؛(1) لذّت عبادت را چگونه درک کند، کسی که اهل خودداری و اجتناب از هوا و هوس نیست!

فاز بالسعادة، من أخلص العبادة؛(2) کسی به سعادت دست یابد، که عبادت خالصانه انجام دهد.

2. عدم توفیق

هنگامی که کسی مغصوب درگاه حق واقع شود، توفیق انجام عبادت نیز از او

ص:117


1- 207. غرر الحکم، ج 4، ص 561.
2- 208. همان، ص 430.

سلب می گردد. یکی از آثار آن، درک نکردن لذت عبادت است. امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

کیف یتمتّع بالعبادة من لم یعنه التوفیق؛(1) چگونه از عبادت خود لذت ببرد، کسی که توفیق با او یار نیست (توفیق الهی او را یاری نمی کند).

3. خستگی

انسان نباید خود را در بعضی موارد، به دلیل عدم انجام عبادات، به ملامت کشانده، تا از این طریق، عبادت در کام آدمی شیرین جلوه کند؛

لا تکرهوا إلی أنفسکم العبادة؛(2) انجام عبادت را به خود تحمیل نکنید.

یعنی؛ باید تلاش کرد تا زمینه درک لذت عبادت را در خود ایجاد نمود و در عبادات مستحبی، بدون آمادگی و پذیرش روحی بدان نپرداخت.

4. بدگمانی

انسان باید به خداوند متعال و انسان های مؤمن گمان خوب داشته باشد؛ ولی به اعمال و رفتار خویش سوء ظن - که مثلاً در فلان عمل آیا خلوص نیت داشتم یا خیر؟ - این امر در برخی موارد، حتی موجبات رشد انسان را فراهم می سازد. سوء ظن به دیگران، در دین مبین اسلام عملی زشت و بسیار قبیح است، که باعث سقوط ارزش و شیرینی عبادت می شود:

فإنّ سوء الظن یفسد العبادة ویعظّم الوزر؛(3) همانا بدگمانی عبادت را تباه و گناه و بدبختی را بزرگ می نماید.

ص:118


1- 209. غررالحکم، ج 4، ص 566.
2- 210. بحار الانوار، ج 71، ص 213.
3- 211. غررالحکم، ج 2، ص 308.

5. ریا

آفت عمل صالح و عبادت، ریا و ریاکاری است، که عابد را از درک لذت عبادت محروم می سازد؛ آفة العبادة، الریا؛(1) تظاهر و ریاکاری آفت عبادت است.

همان گونه که ریا فسادآور است، اخلاص، ضدّ آن عمل می کند و راز مصونیت عابدان «خالص شدن» است و شیطان نیز مخلصین را نمی تواند گمراه کند:

«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛(2) شیطان گفت: به عزّتت سوگند! همه آنان را گمراه خواهم کرد. * مگر بندگان خالص تو، از میان آنها را.

6. همنشینی با افراد ناباب

مجالسة العوام تفسد العبادة؛(3) همنشینی با افراد ناباب، عبادت را فاسد و از بین می برد.

آری، تا پاسی از شب، همنشینی با آدم های ناباب و رنگ پذیری از آنها، مایه سقوط ارزش عبادت و عامل کاهش درک لذت عبادت است، که امروزه گریبان گیر بسیاری از ما و جوانان ماست.

7. عُجب در عبادت

خودپسندی و غرور در عبادت، مایه سقوط آن است؛ بنابراین امیر مؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه این گونه می فرماید:

سیّئة تسوؤک خیر من حسنة تعجبک؛(4) گناهی که تو را ناراحت کند و شرمسار نماید، بهتر از حسنه ای است که تو را به خودپسندی وا دارد.

ص:119


1- 212. غررالحکم، ج 3، ص 99.
2- 213. سوره ص، آیه 82 و 83.
3- 214. غررالحکم، ج 6، ص 133.
4- 215. نهج البلاغه، حکمت 426.

8. صدور افعال و اعمال ناپسند از عابد

رفتار و کردار ناروا مایه سقوط عبادت است؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با اشاره به این نکته، می فرماید:

أربعة تفسد الصوم وأعمال الخیر: الغیبة والکذب والنمیمة والنظر إلی الأجنبی؛(1) چهار چیز باعث سقوط (فساد) روزه و سایر اعمال نیک می شود: غیبت، دروغ، سخن چینی و نگاه به نامحرم.

9. منّت نهادن بر دیگران

یکی دیگر از عوامل از بین رفتن ارزش عبادت و عدم درک لذت آن، منّت نهادن بر دیگران است. خداوند متعال در قرآن کریم، مؤمنان را به این موضوع توجّه داده و فرموده است:

«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِ ّ وَالْأَذی ؛(2) ای اهل ایمان! صدقات خود را با منّت و آزار رساندن (به فردی که عملی را برای او انجام داده اید) تباه نسازید.

10. لقمه حرام

یکی از عوامل بسیار مهمی که موجب سلب توفیق در انجام عبادت می شود، خوردن لقمه حرام است. این موضوع در شریعت اسلام بسیار مورد توجّه بوده و احادیث زیادی از اهل بیت علیهم السلام در این باره رسیده، که مؤیّد اهمّیت این موضوع است:

العبادة مع أکل الحرام، کالبناء علی الرمل؛(3) عبادت همراه با خوردن لقمه حرام، مانند احداث ساختمان بر روی شن است (که بسیار سست بوده و استحکام و استقرار نخواهد داشت).

معصوم علیه السلام در کلام گهربار دیگری می فرماید:

العبادة مع أکل الحرام، کالبناء علی الماء؛(4) عبادت نمودن همراه با خوردن

ص:120


1- 216. تزکیة النفس، ج 2، بخش غیبت.
2- 217. سوره بقره، آیه 264.
3- 218. مستدرک سفینه البحار، ماده عبد.
4- 219. مستدرک سفینه البحار، ماده عبد.

لقمه حرام، بسان احداث ساختمان روی آب است. (هیچ گونه استقرار و تداوم وجود نخواهد داشت).

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

زکّوا أموالکم تقبل صلاتکم؛(1) زکات اموال خود را بپردازید، تا نماز شما قبول شود.

11. حکومت باطل

در انسان شناسی اسلامی، همه ابعاد وجود آدمی مورد توجه قرار گرفته و هر کدام به تناسب تأثیرگذاری آنها در ساختار و تکامل راستین انسان، طبق موازین آسمانی رشد می یابند.

انسان از دیدگاه اسلام، دارای ابعاد روحی مختلف است. انسان تنها دارای روحیه فردگرایی و «تفرّد»، و یا فقط دارای روحیه جمع گرایی و «جمع کنی» نیست؛ بلکه در شاکله وجود آدمی، جمع گرایی و فردگرایی در کنار هم وجود داشته و خمیرمایه جان آدمی براساس این دو شکل یافته است، به گونه ای که نادیده گرفتن هر یک از این دو، مساوی با نادیده گرفتن یکی از ضروریات و نیازمندی های اساسی ساختار سرشت انسان است.

ص:121


1- 220. تزکیة النفس، ج 3، بخش نماز شب.

از این رو، برای تقویت، تربیت، جهت دهی و بهره وری صحیح این دو، در نظام تربیتی اسلام، دستورات حیات بخش و سازنده ای به چشم می خورد. از این جهت، «عبادت»، که باارزش ترین حرکت زندگی آدمی را تشکیل می دهد، وضع شده است، که برخی به صورت فردی و بعضی به گونه جمعی انجام می شود. تأکید بر ادای نماز واجب به جماعت، نماز جمعه، حج، خمس، زکات، صدقات، وقف، قرض، ازدواج، طلاق، امر به معروف و نهی از منکر همه و همه مؤیّد مسئله است؛ و البته شاکله اصلی عبادت، چه فردی و چه اجتماعی را، «اخلاص» برعهده دارد، که عیار اصلی آن است.

بدیهی است زندگی اجتماعی، که ریشه در سرشت آدمی دارد، بدون قانون و حکومت انتظام نمی یابد و بدون تردید، حکومت حق می تواند انسان را به حقیقت دعوت کند، نه حکومت باطل.

حکومت و حاکمیت، یکی از عوامل سرنوشت ساز است. حکومت در سرنوشت عبادت آدمی تأثیرگذار است، چنان که در احادیث فراوانی از پیامبر اکرم و اهل بیت آن حضرت - علیهم السلام - وارد شده است.

در یکی از احادیث قدسی آمده است:

عن جبرئیل، عن اللَّه تعالی قال: وعزّتی وجلالی! لأعذّبن کلّ رعیة فی الإسلام دانت بولایة إمام جائر لیس من اللَّه عزّوجلّ، وإن کانت الرعیّة فی أعمالها برّة تقیّة؛ ولأعفونّ عن کلّ رعیةٍ دانت لولایة إمام عادل من اللَّه تعالی، وإن کانت الرعیّة فی أعمالها طالحة مسیئة؛(1)

ص:122


1- 221. امالی طوسی، ص 634، ح 1308.

پروردگار متعال فرمود: به عزّت و جلالم سوگند! من به کیفر و عذاب گرفتار می سازم جمعیتی را که به حاکمیت پیشوای باطل رضایت دهند و تحت لوای آن زندگی کنند، گرچه این جمعیت، در زندگی فردی خود، اهل عبادت باشند. و مورد رحمت و عفو خود قرار می دهم جمعیتی را که تحت لوای حاکمیت پیشوای حق زندگی می کنند، گرچه آنان در زندگی فردی خود اهل عصیان باشند.

ابن ابی یعقور می گوید: وقتی درباره این حدیث و افراد مورد نظر آن، از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، آن حضرت پاسخ داد:

لأنّ سیّئات الإمام الجائر تغمر حسنات أولیائه، وحسنات الإمام العادل تغمر سیّئات أولیائه؛(1) این مسئله بدان سبب است که گناهان حاکم جور، حسنات مردم را تحت تأثیر قرار می دهد (آنها را خراب می کند) و حسنات حاکم عادل، سیئات و گناهان مردم را تحت پوشش قرار می دهد و آنها از کار می اندازد.

دقّت در حدیث فوق، به نوبه خود، اهمیت حکومت و تأثیر آن، در رد یا قبولی عبادت امّت را اثبات می کند.

ص:123


1- 222. امالی طوسی، ص 634، ح 1309.

ص:124

فصل هفتم: عابدان راستین

اشاره

ص:125

ص:126

عابد واقعی

اشاره

عابد واقعی کسی است که به عبادت راستین بپردازد؛ عبادتی که ارکانش آن تحقق یافته باشد. این نوع عبادت در کلام گهربار مولی الموحّدین امیر المؤمنین علی علیه السلام با عنوان «عبادة الأحرار»، تعریف و تفسیر شد. «عبادة الأحرار» عبادتی است که عابد به انگیزه دریافت پاداش و یا فرار از کیفر به عبادت نمی پردازد؛ بلکه عبادت را برای خدا و به خاطر عشق به او و شکر در برابر نعمت های بیکران او انجام می دهد.

امام صادق علیه السلام به حاجی و زائر دیار یار، که عزم سفر حج کرده بود، فرمود:

إذا أردت الحجّ، فجرّد قلبک للَّه تعالی من کلّ شاغل و حجاب کلّ حاجب؛(1) هنگام اراده انجام حج، دل خود را از توجّه به هر گونه انگیزه غیر خدایی فارغ دار، مبادا چیزی میان تو و خدای تو واسطه گردد، و تو را از توجّه به او بازدارد.

عابد راستین کسی است که عبادت، در زندگی او نقش تعیین کننده داشته، وی را از ابتلای به گناه و سرکشی بازدارد؛

ص:127


1- 223. تزکیة النفس، ج 3، بخش حج.

«إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشآءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»؛(1) همانا نماز (انسان را) از زشتی ها و گناه بازمی دارد، و یاد خدا بزرگ تر است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

من عرضت له فاحشة أو شهوة، فجنّبها اللَّه من مخافة اللَّه تعالی، حرّم اللَّه علیه النار وآمنه من فزع الأکبر وأنجز له وعده فی کتابه: «وَلِمَنْ خافَ مَقامِ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (2)رحمه الله(3) هر کس زمینه گناه برای او فراهم می آید؛ ولی به خاطر خدا، از آلوده شدن خودداری می کند، به جهنم نمی رود و روز قیامت در امان است و مصداق این آیه می گردد که: هر کس از «مقام ربّ» خوف ناک باشد. در دو بهشت راه خواهد یافت.

در اینجا دو پرسش مطرح می شود:

1. مقام ربّ چیست؟

«مقام ربّ» در آیه «وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» دو تفسیر دارد:

1. جایگاهی که آدمی در قیامت، برای محاسبه استقرار می یابد: موقفه الذی یقف فیه العباد للحساب یوم القیامة.(4)

2. حالت ویژه ای در دل آدمی، که از خوف خدا حاصل می آید و موجب دوری از گناه می شود.

2. منظور از «جنّتان» چیست؟

برخی از مفسّران، جنتّان را به بهشت ثواب و بهشت تفضّل زاید بر لیاقت پاداش، تفسیر کرده اند. بعضی از این صاحب نظران، «جنّتان» را به بهشت در مقابل

ص:128


1- 224. سوره عنکبوت، آیه 45.
2- 225. سوره الرحمن، آیه 46.
3- 226. تفسیر صافی، ذیل آیه 46 سوره الرحمن.
4- 227. جوامع الجامع، ج 2، ص 557.

انجام طاعات و بهشت به واسطه ترک معاصی تفسیر نموده اند. گروهی نیز آن را به بهشت انسان ها و بهشت اجنّه تفسیر کرده اند.

انجام عبادت در حالت های مختلف، دارای مقام و منزلت خاصّی است؛ بنابراین، ارزشی که عبادت عابد در حالت سختی و دشواری دارد، با ثواب و اجری که این اعمال در هنگام دوری از مشکلات دارند، متفاوت است. عابدان راستین، کسانی هستند که در پی رسیدن به معشوق و انجام دستورات و فرامین حضرت دوست، سخت ترین مشکلات را با جان و دل پذیرا بوده و خود را جهت رسیدن به این کمالات و فنا شدن در حق، به آب و آتش می زنند.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله به عنوان الگوی تمامی بشر، سخت ترین دشواری ها را در عبادات به جان و دل می خرید و گاهی جهت بهره مندی بیشتر از قرب حضرت حق، رنج صعود از کوه را تحمّل نموده، و برای عبادت، در غار حرا سکنا میگزید.

درباره عبادت امام سجادعلیه السلام چنین وارد شده است:

یصلّی فی الیوم واللیلة ألف رکعة کأمیرالمؤمنین؛(1)گاهی امام سجادعلیه السلام در شبانه روز، مانند جدّش امیرالمؤمنین علیه السلام هزار رکعت نماز می خواند.

امام حسن علیه السلام درباره عبادت جدّه سادات، فاطمه زهراعلیها السلام می فرماید:

سحرگاهان دیدم مادرم مشغول عبادت است و در پایان آن، در حقّ دیگران دعا کرد و فرمود: الجار ثمّ الدار؛(2) اول همسایه بعد خانه.

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، علی رغم محاصره دشمن، به یاد نماز و دعا و عبادت است، و به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می فرماید: از آنان امشب را

ص:129


1- 228. بحار الانوار، ج 46، ص 60 و 79.
2- 229. بحار الانوار، ج 13، ص 428.

مهلت بگیر؛ لعلّنا نصلّی لربّنا اللیلة وندعوه ونستغفره، فهو یعلم أنّی أحبّ الصلاة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء والاستغفار.(1)

امام سجادعلیه السلام برای انجام عبادت، گاهی از منزل بیرون می رفت، در بیابان خشن و دشوار به سجده می پرداخت؛ گاهی از شهر مدینه بیرون می رفت و در دامنه کوه، روی سنگ داغ به عبادت می پرداخت. آن حضرت چنان اشک می ریخت که وقتی سر از سجده برمی داشت، از شدت گریه گویا در آب رفته است.(2)

عابد راستین از دیدگاه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوار خویش، و آن حضرت از امام سجادعلیه السلام و ایشان نیز از پدر بزرگوارش، و آن حضرت از پیامبر خداصلی الله علیه وآله نقل نموده اند، که فرمود:

من عرّف اللَّه وعظّمه، منع فاه من الکلام، وبطنه من الطعام، وعنّی نفسه بالصیام والقیام. قالوا: بآبائنا وأمّهاتنا أنت یا رسول اللَّه! هؤلآء أولیاء اللَّه؟ قال: إنّ أولیاء اللَّه سکتوا فکان سکوتهم فکراً، وتکلّموا فکان کلامهم ذکراً، ونظروا فکان نظرهم عبرة، ونطقوا فکان نطقهم حکمة، ومشوا فکان مشیهم بین الناس برکة. لولا الآجال التی قد کتبت علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم خوفاً من العذاب وشوقاً إلی الثواب؛ مؤمن راستین کسی است که خدا را بشناسد و به عظمت او معرفت پیدا کند، لب از سخنان ناصواب فرو بندد، شکم از طعام خالی دارد و از راه روزه داری و نماز، خود را به زحمت افکند. حاضران گفتند:

ص:130


1- 230. بحار الانوار، ج 44، ص 396.
2- 231. بحار الانوار، ج 46، ص 108.

یا رسول اللَّه! پدر و مادرمان فدایت باد! آیا اولیای خدا اینانند؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پاسخ داد: اولیای خدا اگر ساکت باشند، سکوت آنان فکر است؛ و اگر سخن بگویند، کلامشان ذکر خداست؛ و اگر [به چیزی]بنگرند، نگاه آنان عبرت است؛ اگر به سخن درآیند، کلامشان حکمت آمیز است، و اگر حرکت کنند، گام شان برای مردم خیر است؛ اگر مهلتی که خدا برای آنان مقدّر کرده نبود، هرآینه روح آنان در جسمشان قرار نمی گرفت و از خوف خدا و شوق بهشت و پاداش الهی به پرواز در می آمد.

آیا این انسان، در برابر سردی و گرمی و ناملایمات و دشواری های دنیا، دچار اضطراب شده، دست و پای خود را گم می کند؟

در این حدیث، کلام و نطق، که هر کدام در جای خود، از ویژگی های عابد راستین محسوب می شوند، به چشم می خورند. گمان نشود که این دو، یکی هستند؛ زیرا آن گاه که آدمی در خلوت با خدای خود سخن می گوید، یا آن گاه که در جامعه با دیگران حرف می زند و سخن عادی می گوید، با زبانی که سخنرانی می کند، یکسان نیستند. در باب اول، با تعبیر «وتکلّموا» و در باب دوم با تعبیر «ونطقوا» از آنها یاد شده است.

شیخ بهایی رحمه الله در کتاب اربعین، در شرح حدیث فوق، «کلام؛ وتکلّموا» را به زمان خلوت و امور فردی و «نطق؛ ونطقوا» را به امور اجتماعی و حضور در مجامع اختصاص می دهد.(1)

ص:131


1- 232. اربعین، شرح حدیث دوم، ص 13.

درس هایی از مکتب امام صادق علیه السلام

در مجموعه ورّام آمده است که امام صادق علیه السلام از یکی از شاگردان خود پرسید: از من چه چیزی آموختی؟ پاسخ داد: هشت مسئله از شما آموختم.

امام علیه السلام فرمود: آنها را برایم بازگو. او پاسخ داد:

الأولی: رأیت کلّ محبوب یفارق عند الموت حبیبه، فصرفت همّتی إلی ما لا یفارقنی؛ بل یؤنسنی فی وحدتی، وهو فعل الخیر؛ اول؛ آن که دیدم هر محبوبی هنگام مرگ از آدمی جدا می شود؛ بدین جهت، به چیزی که از من جدا نمی شود، چشم دوختم و همّت خود را صرف به دست آوردن آن کردم، که عبارت است از «عمل نیک».

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

الثانیة: رأیت قوماً یفخرون بالحسب، وآخرین بالمال والولد، و إذا ذلک لا فخر؛ ورأیت الفخر العظیم فی قوله تعالی: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ» (1)، فاجتهدت أن أکون عنده کریماً؛ دوم؛ آن که دیدم بعضی از مردم به حسب و نسب و بعضی به مال و ثروت خود مباهات کنند؛ ولی من دقّت کردم و دیدم این موارد قابل افتخار نیستند، و مشاهده کردم که افتخار و مباهات در آنجا است که قرآن می فرماید: «گرامی ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست»، پس تلاش کردم تا در پیشگاه خدا کریم و باتقوا باشم.

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

ص:132


1- 233. سوره حجرات، آیه 13.

الثالثة: رأیت لهو الناس وطربهم، وسمعت قوله تعالی «وَأَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی (1)، فاجتهدت فی صرف الهوی عن نفسی حتی استقررت علی طاعة اللَّه؛

سوم؛ آن که دیدم مردم به سرگرمی ها دل خوش دارند، در حالی که در قرآن می خوانیم: «و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست»، پس تلاش کردم تا هواپرستی را از خود دور سازم و به عبادت و اطاعت خدا اهتمام بورزم.

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

الرابعة: رأیت کلّ من وجد شیئاً یکرم عنده اجتهد فی حفظه، وسمعت قوله سبحانه: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌکَرِیمٌ» (2)، فأحببت المضاعفة، ولم أر أحفظ ممایکون عنده، فکلّما وجدت شیئاً یکرم عندی وجّهت به إلیه لیکون لی ذخراً إلی وقت حاجتی إلیه؛ چهارم؛ آن که دیدم هر کسی چیزی را که ارزشمند باشد، گرامی می دارد و آن را پیش خود نگه می دارد، در حالی که دیدم خداوند در قرآن می فرماید: «کیست که به خداوند وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته، انفاق کند) خداوند آن را برای او چندین برابر کند، و برای او پاداش پرارزشی است» پس پاداش پر ارزش را دوست داشتم و نیافتم کسی بهتر از او امانت را نگه دارد، پس هرچیز ارزشمندی را که می یافتم، به او میسپردم، تا ذخیره ای باشد در وقت نیازم به آن؛

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

ص:133


1- 234. سوره نازعات، آیه 40 و 41.
2- 235. سوره حدید، آیه 11.

الخامسة: رأیت حسد الناس بعضهم للبعض فی الرزق، وسمعت قوله تعالی: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ورَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ» (1)، فماحسدت أحداً ولا أسفت علی ما فاتنی؛ پنجم؛ آن که دیدم مردم به امور دنیوی و رزق و روزی یکدیگر حسادت می ورزند، در حالی که شنیدم خدای متعال فرمود: «ما معیشت آنها را در حیات دنیا، میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخّر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند، بهتر است»، از این رو، در این باره اصلاً حسادت نمی ورزم و به آنچه از دستم رفت، تأسف نمی خورم.

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

السادسة: رأیت عداوة بعضهم لبعض فی دار الدنیا والحزازات التی فی صدورهم، وسمعت قول اللَّه تعالی: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً» (2)، فاشتغلت بعداوة الشیطان عن عداوة غیره؛ ششم؛ آن که دیدم مردم در امورات دنیا و کینه هایی که در سینه هایشان دارند، نسبت به یکدیگر دشمنی می ورزند، در حالی که خداوند متعال فرمود: «البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید»، بنابراین، به دشمنی با شیطان همّت گماشتم، نه مردم.

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

ص:134


1- 236. سوره زخرف، آیه 32.
2- 237. سوره فاطر، آیه 6.

السابعة: رأیت کدح الناس واجتهادهم فی طلب الرزق، وسمعت قوله تعالی: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (1)، فعلمت أنّ وعده وقوله صدق، فسکنت إلی وعده ورضیت بقوله، واشتغلت بما له علیّ عمّا لی عنده؛ هفتم؛ آن که دیدم مردم برای جلب رزق و روزی در تلاشند، در حالی که خداوند متعال در قرآن فرمود: «من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)! هرگز از آنها روزی نمی خواهم، و نمی خواهم مرا اطعام کنند! خداوند روزی دهنده و صاحب قوّت و قدرت است»؛ بنابراین، دانستم که وعده الهی و فرمایش خداوند راست است، پس به وعده الهی چشم دوختم و به فرمایش او رضایت دادم و خود را از آنچه مرا به خود مشغول کرده بود، به آنچه از ناحیه خداوند بود، دل بستم.

امام علیه السلام فرمود: أحسنت واللَّه؛ آفرین بر تو.

الثامنة: رأیت قوماً یتّکلون علی صحّة أبدانهم، وقوماً علی کثرة أموالهم، وقوماً علی خلق مثلهم، وسمعت قوله تعالی: «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (2)، فاتّکلت علی اللَّه وزال اتّکالی علی غیره؛ هشتم؛ آن که دیدم مردم به سلامتی خود مغرورند و بعضی به کثرت

ص:135


1- 238. سوره ذاریات، آیات 56 - 58.
2- 239. سوره طلاق، آیات 2 و 3.

دارایی و بقیه به عشیره و فامیل؛ در حالی که دیدم خداوند در قرآن کریم فرموده است: «و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند، و او را از جایی که گمان ندارد، روزی می دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می کند»، پس من به خدا تکیه کردم و از توکّل بر غیر او روی گرداندم.

هنگامی که کلام آن شخص به اینجا رسید، امام علیه السلام فرمود:

واللَّه! إنّ التوراة والإنجیل والزبور والفرقان وسائر الکتب ترجع إلی هذه الثمان المسائل؛ به خدا سوگند! در محتوای کتاب های آسمانی مثل تورات، انجیل، زبور، قرآن و سایر کتب آسمانی به این آموخته ها رجوع شده است.(1)

ص:136


1- 240. مجموعة ورام، ج 1، ص 296.

فصل هشتم: عرصه عبادت

اشاره

ص:137

ص:138

عرصه زندگی

عرصه زندگی دنیوی به خاطر دو ویژگی، عرصه عبادت است، که عبارتند از:

الف) وجود اختیار و آزادی در انتخاب.

ب) وجود مسؤولیت در برابر انجام وظایف و تکالیف معیّن شده [وجود راه خیر و شر، و عوامل هدایت و گمراهی].

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ»؛(1) ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم و پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟! و اینکه مرا بپرستید که این است راه مستقیم؛ همان راهی که شما را به سعادت می رساند؟! همانا او گروه زیادی از شما را (به سبب پرستش شیطان) گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟!

در این رهنمود گهربار و سعادت بخش الهی چند نکته روشن است:

ص:139


1- 241. سوره یس، آیات 60 - 62.

1. انسان پرستش گر است و این در ضمیر و فطرت آنهاست: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛(1) این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ و این خصیصه ذاتی اوست که وی را از دیگر موجودات - مانند جسم، گیاه و حیوان - متمایز می سازد.

2. عبادت انسان دو صورت دارد: یا برای خداست و معبودش خداوند است، یا برای ابلیس است و معبودش شیطان رجیم و لعین؛ و معبود سومی وجود ندارد.

3. دو معبود، (خدا و شیطان ضدّ یکدیگرند، که پرستش هر کدام باعث دوری از دیگری است.

4. هر دو معبود را نمی توان یک جا پرستش کرد؛ یعنی هر دو راه را نمی توان انتخاب کرد و یک جا طی نمود. (جمع اضداد محال است)

با دو کعبه در ره مقصود، نتوان رفت راست

یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن

5. ظهور انبیا در تاریخ، بدان جهت است که به راهنمایی و رهبری ما بپردازند، تا ما خدا را انتخاب کنیم و به سوی هوا و هوس شیطانی نرویم.

6. عدم توجّه به راهنمایی های پیامبران آسمانی و پیشوایان الهی، که از سوی عقل و خرد نیز مورد تأیید می باشند، موجب سقوط و هلاکت او است. و در نتیجه انسان به سوی شیطان کشیده می شود.

7. پیروی از شیطان موجب ضلالت و گمراهی انسان و دوری از درگاه خداوند متعال می شود.

ص:140


1- 242. سوره روم، آیه 30.

تعطیل عبادت

گروهی از انسان ها، مخالف انجام افعال عبادی هستند و به تعطیل عبادت در زندگی می اندیشند، این گروه عبارتند از:

الف) کمونیست ها و مخالفان وجود خدا.

ب) دنیاپرستان و غافلان از خداوند متعال.

ج) تصوّف پیشگان، که به قول خودشان؛ با حصول حالت یقین در همین زندگی دنیوی، عبادت ظاهری را کنار می گذارند.

مرز عبادت

آیا عبادت در زندگی دارای مرز است؟ آیا در زندگی دنیوی، مرحله ای فرا می رسد که انسان از عبادت بی نیاز باشد؟ برخی از اهل تصوف معتقدند که نیاز به عبادت در زندگی دارای مرز است؛ وقتی به مرتبه یقین و حالت خاصّی رسیدند، دیگر نیازی به عبادت نیست.

در جواب پندار فوق، باید گفت: در نگرش اسلامی، آدمی زندگی دنیوی خود را همواره در پرتو عبادت می گذراند و از این راه، توشه زندگی برزخی و اخروی خود را فراهم می آورد و دیدگاه این گروه وجاهت اسلامی ندارد.

در قرآن کریم چنین می خوانیم: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»؛(1) یقین در این آیه، عبارت است از «مرگ»؛ یعنی تا موت و مرگ فرا نرسیده است باید با عبادت خدا سر و کار داشته و اهل آن باشیم.

ص:141


1- 243. سوره حجر، آیه 99.

هفتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، امام موسی کاظم علیه السلام در زیارت امیر مؤمنان علی علیه السلام، چنین سلام می دهد:

السلام علیک یا ولیّ اللَّه! أشهد أنّک أنت أوّل مظلوم وأوّل من غصب حقّه، صبرت واحتسبت حتّی أتیک الیقین؛(1) سلام بر تو ای ولیّ خدا! گواهی می دهم که تو اوّلین مظلوم و نخستین کسی هستی که حقّش پایمال شده، صبر کردی و بردباری نمودی تا تو را مرگ فرا رسید.

در احادیث فراوانی این چنین، کلمه یقین به کار رفته است، که جز مرگ و ختم زندگی، معنا و مفهوم دیگر ندارد.

در مجمع البحرین، بحث ماده یقین، ذیل آیه گذشته آمده: الیقین أی الموت.(2) فیروزآبادی نیز کتاب قاموس، در بحث ماده یقین می نویسد: الیقین: الموت. زمخشری نیز می گوید: الیقین؛ أی الموت ما دمت حیّاً، فلا تخل بالعبادة؛(3) چنان که طبرسی نیز، در جوامع الجامع چنین آورده است: الیقین؛ أی الموت ما دمت حیّاً.(4)

فخر رازی در تفسیر کبیر، ذیل سوره حمد، می نویسد:

… لا یجوز الإخلال بالعبادة فی شی ء من الأوقات؛ هرگز در دوران زندگی نباید فرصت عبادت را نادیده گرفت.

یعنی عبادت را طبق زمان بندی، که از سوی شرع مقدس اسلام مقرر گشته است، در دوران زندگی دنیوی باید مورد توجه قرار داد.

عایشه می گوید: به رسول خداصلی الله علیه وآله گفتم: چرا این قدر عبادت انجام می دهی؟ چرا این قدر از این بابت، خود را به زحمت می افکنی! مگر خدا در حق تو نفرمود:

ص:142


1- 244. بحارالانوار، ج 100، ص 256، ح 3.
2- 245. مجمع البحرین، ج 6، ص 331.
3- 246. تفسیر کشاف، ج 3، ص 592.
4- 247. جوامع الجامع، ج 1، ص 709.

«لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَما تَأَخَّرَ»؟(1) خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند، ببخشد …؛ ولی آن حضرت در پاسخ فرمود: أفلا أکون عبداً شکوراً؛(2) آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟!

از پیشوایان تصوف باید پرسید: آیا پیامبرصلی الله علیه وآله به مرحله یقین (یکی از مراحل عرفانی) دست نیافته بود، که تا آخرین لحظه حیات، در آستانه رحلت خویش، با آن حالت ناتوانی و بیماری به مسجد رفت و نماز را به پا داشت؟!

آیا امیر مؤمنان علی علیه السلام، که در محراب مسجد شربت شهادت نوشید، به مرحله ای که شما مدعی آن هستید، نرسیده بود؟!

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

المداومة المداومة! فإنّ اللَّه لم یجعل بعمل المؤمنین غایة اِلّا الموت؛(3) استمرار داشته باشید! استمرار داشته باشید در عبادت؛ زیرا خداوند برای انجام اعمال عبادات، نهایتی جز مرگ قرار نداده است.

لا عبادة کأداء الفرائض؛(4) عبادتی همچون ادای واجبات (نماز، روزه، و … ) نیست.

در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید

نازم به حُسنِ مطلع و حُسنِ ختام او

آیا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا نماز نگزارد؟! امام حسین علیه السلام که آخرین نماز خود را در میدان کربلا اقامه کرد، آیا به نظر شما، به یقین نرسیده بود؟!

ص:143


1- 248. سوره فتح، آیه 2.
2- 249. بحار الانوار، ج 16، ص 264، ح 59.
3- 250. مستدرک وسایل الشیعه، ج 1، ص 130.
4- 251. غررالحکم، ج 6، ص 365.

اگر خوب دقت کنید، متوجّه خواهید شد که هیچ گاه حیات بدون عبادت از بنده خواسته نشده، حتی انسان اگر در حالت غرق شدن باشد، نباید نماز او ترک شود. این خود بیانگر اهمّیت انجام عبادت به وسیله انسان است.

آری، سراسر زندگی آدمی، باید با عبادت عجین و آمیخته باشد و هرگز نیافتیم لحظه ای را که آدمی به دلیل رسیدن به مرحله خاصی، فارغ از انجام افعال و اعمال عبادی و الهی شود و تکالیف ظاهری از او ساقط گردد.

دیدگاهها

1. صدرالمتألهین شیرازی رحمه الله

عرصه و ظرف عمل، فقط دنیاست؛ زیرا عرصه حضور شریعت و دین خدا همین دنیاست و آخرت عرصه حضور شریعت نیست؛ بنابراین، عرصه عمل نیز نخواهد بود.

به فرموده حضرت علی علیه السلام:

الیوم عمل ولا حساب، وغداً حساب ولا عمل؛ امروز، روز عمل است و حساب نیست؛ و فردا (قیامت) روز حساب است و عمل نیست.

صدر المتألهین شیرازی می نویسد:

یوم القیامة، یوم الجزاء والثواب بلا عمل؛ والشریعة لیوم العمل، وهو الدنیا؛(1) آخرت (زندگی اخروی) روز پاداش است نه روز تلاش و عمل؛ ولی دنیا، روز عمل طبق موازین دین می باشد.

ص:144


1- 252. المبدأ والمعاد، ص 459.

2. علّامه طباطبایی رحمه الله

علّامه طباطبایی، صاحب تفسیر معروف المیزان، در پاسخ به این سؤال که: آیا آدم و حوّا از دستور خدا سرباز زدند یا خیر؟ فرمود: خیر. تکلیف در آنجا نبود و اساس تکلیف و دین، بعد از هبوط آدم از بهشت به زمین بود.

استاد فرزانه در استدلال خود، به آیه: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (1) گفتیم: همگی از آن فرود آیید! پس هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند. تمسک کرده و می فرماید: «هُدی ؛ یعنی تکلیف و دین، که پس از هبوط، برایش مقرر گشته است.

بنابراین در بهشت، شریعت، تکلیف و عبادت وجود ندارد؛ حتی در بهشت اوّل [بهشت آدم] نیز شریعت و تکلیف وجود نداشت. دین و تکلیف اختصاص به دنیای پس از هبوط آدم دارد.

از این آیه، نتایج زیر را می توان استنباط نمود:

الف) بهشت جای انحراف نیست؛ آنچه در بهشت صورت پذیرفته است؛ «اکل شجرة» انحراف محسوب نمی شود.

ب) چون دنیا جای انحراف است؛ پروردگار حکیم، «هدی» (دین و قوانین الهی) را منظور داشته است، تا دست بشر را بگیرد و در رسیدن به سرمنزل مقصود به بشریت کمک نماید. راز حضور دین و عبادت در زندگی آدمیان را باید در همین مسئله جویا شد.(2)

ص:145


1- 253. سوره بقره، آیه 38.
2- 254. در محضر علامه طباطبایی، ص 182.

یکی از شاگردان علّامه طباطبایی رحمه الله از ایشان پرسید: عدّه ای از دراویش سنّی، خود را اهل حق دانسته و کارهای خارق العاده ای از قبیل: خوردن آتش یا شیشه چراغ انجام می دهند و آن را دلیل بر حقّانیت مذهب خود می دانند، آیا این کارها نشانه بر حق بودن آنهاست؟ علّامه در پاسخ فرمود:

خوردن آتش یا شیشه چراغ و یا شمشیر به شکم داخل نمودن و از پشت بیرون آوردن آن، هیچ کدام دلیل بر حقّانیت آنان نیست. نقل می کنند: در فرانسه، شخصی تیغ ریش تراشی می خورد، در آزمایشگاه، او را با دستگاه معاینه کردند و تیغ هایی را که خورده بود، در جهاز هاضمه او دیدند. اینها دلیل بر حقّانیت نیست. در خیابان خاکی، واقع در گنبد سبز مشهد مقدّس، یکی از دراویش نزد من آمد و سخنانی داشت. از جمله گفت: سی سال است آب به بدنم نخورده است. گفتم: مگر وضو نمی گیری؟ گفت: ما از اینها گذشته ایم. آیا اینها تقواست؟ معصیت که فنای فی اللَّه نیست و نمی تواند باشد. امور خارق العاده هم از راه سحر و علوم غریبه و ریاضت نَفْس حاصل می شود و هم از راه عبادت؛ و انبیا: نیز می توانستند این امور را ظهور دهند.(1)

3. امام خمینی قدس سره

راز موفقیت سالک (عاشق) إلی اللَّه، یک چیز بیش نیست و آن «عبادت» است. سالک با قدم عبادت، می تواند از خانه طبیعت به سوی عالم ملکوت عروج کند.(2)

عبادت برای همه انسان یک ضرورت است؛ زیرا همان گونه که بدن به آب،

ص:146


1- 255. در محضر علّامه طباطبایی، ص 650.
2- 256. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 39.

هوا و غذا نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد. غذای روح «عبادت» است؛ همان گونه که اثر غذا در بدن، ادامه حیات و تأمین نشاط است، اثر غذای روح نیز اوج و معراج است.(1)

الطریقة والحقیقة لاتحصلان إلّا عن طریق الشریعة؛ فإنّ الظاهر طریق الباطن؛ بل یفهم منه، ولو أنّهم أقاموا التوراة والإنجیل؛ أنّ الظاهر غیر منفکّ عن الباطن، فمن رأی أنَّ الباطن لم یحصل له مع الأعمال الظاهرة واتّباع التکالیف الإلهیّة، فلیعلم أنَّه لم یقم علی الظاهر علی ما هو علیه؛(2) طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است. عبادتی که در ظاهر انجام می پذیرد، معمار باطن است؛ [یعنی] باطن را برای عروج مهیا می سازد و انفکاک و جدایی میان عبادت و تأثیر آن در نفس، محال است. اگر عبادتی صورت پذیرفت؛ ولی تأثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید شرایط و ضوابط صحت عبادت رعایت نشده است.

توجه بدین حقیقت ضروری است که، هیچ طایفه و دسته ای از گروه های فوق، حتّی لحظه ای از عبادت، بی نیاز نخواهد بود.(3) بنابراین، برترین افتخار پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله عبودیت و انجام عبادت الهی است.(4)

به طور کلی، اساس تکامل معنوی و ارتقای باطنی، عبودیت و پیمودن مدارج کمال است؛ و هرگاه لحظه ای این عامل نباشد، سقوط آن واصل و حتمی است.

ص:147


1- 257. آداب الصلاة، ص 20.
2- 258. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 200.
3- 259. سرّ الصلاة، ص 11 و 83.
4- 260. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 55.

فإنّ مقام العبد الکامل، هو التذلّل بین یدی سیّده؛(1) همانا مقام بنده و انسان کامل (در عبادت و بندگی)، فروتنی در برابر مولایش است.

ومن أراد أن یصل إلی الباطن من غیر طریق الظاهر، کبعض عوام الصوفیة؛ فهو علی غیر بیّنةٍ من ربّه؛(2) پس سخن برخی از دراویش اهل سنّت، که می گویند: عبادت ظاهری، طریق است و هرگاه به مقصد رسیدی، دیگر واصل شدی و دیگر بدان ضرورتی نیست، گزافی پیش نمی باشد.

آری، جز از راه عبادت ظاهری نمی توان در هیچ مقامی پایدار ماند، همان گونه که بدون آن، نمی توان به هیچ مقامی دست یافت. حتّی مقام رسالت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه وآله نیز وابسته به عبادت ظاهری و عبودیت است.(3)

از آنچه گذشت، نکات زیر فهمیده می شود:

الف) زمان حضور دین و شریعت، فقط همین دنیاست.

ب) زمینه و عرصه عبادت نیز، همین دنیاست.

ج) عبادت را باید قدر بدانیم، که نقش اساسی در سرنوشت ما ایفا می کند، و آینده ما بدان بستگی دارد.

د) عبادت در بهشت و جهنم (در عالم آخرت) حضور ندارد؛ ولی عبودیت و احساس خضوع و خشوع راستین در پیشگاه خدا وجود دارد.

ه) در بهشت اوّلیه (بهشت آدم و حوا)، عبادت به طور قطع، به صورت دین و تکالیف وجود نداشت و با قدم نهادن آدم به زندگی بیرون بهشت، دین و تکالیف حضور یافت.

ص:148


1- 261. تعلیقات علی شرح فصول الحکم، ص 179.
2- 262. همان، ص 201.
3- 263. آداب الصلوة، ص 9 و 10.

ص:149

ص:150

فصل نهم: مصادیق عبادت

ملاک عبادت

عمل یا فکر مورد رضای خدا همراه با نیّت خالص را، می توان عبادت خواند.

در کلامی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمده است:

خشیة اللَّه مفتاح کلّ عبادة، والإخلاص ملاک کلّ طاعة؛(1) خوف و خشیت الهی، کلید گشایش همه عبادت هاست؛ چنانچه اخلاص، ملاک و معیار تحقق طاعت می باشد.

بنابراین، هر کاری که خداپسند باشد و در هر شکلی [اعم از اعمال عبادی و غیر عبادی] اگر فقط به منظور دست یابی به رضایت خدا صورت گیرد، عبادت به شمار می آید. علّامه شهید مرتضی مطهری می نویسد:

از نظر اسلام، هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدایی توأم باشد، «عبادت» است … درس خواندن، کار و کسب، فعالیت اجتماعی و … اگر للَّه و فی اللَّه باشد، عبادت است.(2)

با توجه به مصادیق مختلف عبادت، که گونه ای از آن ذکر شد، توجه بدین حقیقت ضروری است که: اگر کاری از صبغه «ریا» به دور بماند، «عبادت» است.

ص:151


1- 264. امالی طوسی، ص 570، ح 1178.
2- 265. مجموعه آثار، ج 16، ص 104.

بدیهی است که: «عبادت» مصطلح، دارای دو ویژگی است:

نخست آن که «عمل» [مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، جهاد و … ] جهت تقرب به خدا و همراه با اخلاص لازم انجام گیرد.

دیگر آن که: عمل، طبق چهارچوب های مقرر از سوی خدا صورت پذیرد؛ ولی عبادت غیر مصطلح اگر از «ریا» به دور بماند، «عبادت» تحقق یافته است.

به عنوان مثال: کسی که به عفت و پاکدامنی اهمیت می دهد، کار او عبادت محسوب می شود، گرچه قصد قربت و قصد اخلاص و تقرب به خدا نداشته باشد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

ترک الشهوات أفضل عبادة؛(1) ترک کردن شهوت ها (رها کردن اطاعت هوای نفس) برترین عبادت است.

این ترک، همین قدر که با ریا آلوده نگردد، عبادت است؛ گرچه با اخلاص همراه نباشد و اگر به «ریا» آلوده گردد، دیگر نمی توان آن را «عبادت» خواند و همه مصادیق «عبادت غیر مصطلح» از این قرارند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

آفة العبادة، الریاء؛(2) آفت عبادت، ریاست.

این سخن در نهاد خود تعمیم دارد و «عبادت مصطلح و غیر مصطلح» (همه مصادیق عبادت) را شامل می شود. بنابراین، عبادت اختصاص به عملیات عبادی متعارف ندارد، عبادت مصادیق بی شماری دارد که در زندگی فردی و اجتماعی ما می تواند مورد توجّه واقع شود، که در این فصل برخی از مصادیق را ذکر می کنیم:

ص:152


1- 266. غرر الحکم.
2- 267. همان.

مصادیق عبادت

1. اجرای دستورات خدا

اجرای دستورات خدا؛ چه در شکل اوامر، و چه در شکل نواهی باشد؛ چه در باب عبادات و اخلاقیات، و چه در باب معاملات باشد؛ و نیز اعم از موارد اعتقادی و عملی، همه و همه از مصادیق «عبادت» هستند. همان چیزی که در اصطلاح علم اصول و علم فقه، به عنوان «المواظبة علی مأمور به» از آن یاد می شود.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

لا عبادة کأداء الفرائض؛(1) هیچ عبادتی مانند انجام واجبات و فرایض دینی نیست.

2. تفکر در معرفت به خدا

یکی از مصادیق عبادت، تفکّر حکیمانه است.

امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:

لیست العبادة کثرة الصیام والصلاة، وإنّما العبادة کثرة التفکّر فی أمر اللَّه؛(2) عبادت فقط زیادی نماز و روزه نیست؛ بلکه عبادت، تفکّر زیاد در امور است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

أفضل العبادة، العلم باللَّه؛(3) برترین عبادت، آگاهی و شناخت به خداوند متعال است.

اندیشه و لحظه ای تفکّر، که باعث آشنایی و تقرّب آدمی به حق شود، عبادت است. این گونه تفکّر از اوج و بهره وری برخوردار است.

ص:153


1- 268. غررالحکم، ج 6، ص 365.
2- 269. مستدرک سفینه، ج 7، ص 61.
3- 270. بحارالانوار، ج 77، ص 247.

از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود:

التفکّر فی ملکوت السماوات والأرض، عبادة المخلصین؛(1) اندیشه و فکر کردن در آسمان ها و زمین، عبادت اخلاص پیشگان است.

فکر ساعة قصیرة، خیر من عبادة طویلة؛(2) ساعتی اندک اندیشیدن بهتر از عبادت و راز و نیاز طولانی است.

أفضل العبادة الفکر؛(3) بهترین عبادت، اندیشیدن است.

التفکّر فی آلاء اللَّه، نعم العبادة؛(4) اندیشیدن در نعمت های خداوند، بهترین عبادت است.

لا عبادة کالتفکیر؛(5) هیچ عبادتی مانند اندیشه و فکر کردن نیست.

أفضل التفکّر ذکر الموت؛(6) بهترین اندیشه و تفکّر، یادآوری مرگ است.

در کلامی از امام صادق علیه السلام آمده است: مراد از «تفکری» که از یک سال عبادت برتر است، تفکّری است که آدمی را از غفلت یاد خدا و دستورات او برهاند، و توجّه به آخرت را در انسان تقویت نماید.

3. کار و تلاش خداپسندانه

یکی از مصادیق عبادت، کار و تلاش خداپسندانه و طلب روزی حلال است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لیس منّا من ترک دنیاه لآخرته أو آخرته لدنیاه، وإنّ العبادة سبعون جزءاً، أفضلها طلب الحلال؛(7) از ما نیست کسی که دنیا را به خاطر

ص:154


1- 271. غرر الحکم، ج 2، ص 49.
2- 272. همان، ج 4، ص 414.
3- 273. همان، ج 2، ص 381.
4- 274. همان، ج 1، ص 299.
5- 275. همان، ج 6، ص 348.
6- 276. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 104.
7- 277. وسایل الشیعه، ج 17، ص 21.

آخرت، یا آخرت را به خاطر دنیا ترک گوید و بدون شک، عبادت هفتاد جزء دارد، که بهترین آن، به دست آوردن لقمه حلال است.

حدیث دیگری از معصوم علیه السلام نقل شده: عبادت ده جزء دارد، برترین آن، طلب لقمه حلال است.(1)

هم چنین روایت شده: کار و تلاش جهت جلب رضای خدا عبادت است.

در حدیث دیگری امام معصوم علیه السلام می فرماید:

الکادّ علی عیاله کالمجاهد فی سبیل اللَّه؛(2) کسی که به خاطر حلّ مشکلات زندگی خود، به کار و تلاش روی می آورد؛ همانند کسی است که به جهاد در راه خدا همّت می گمارد.

4. تواضع در پیشگاه خداوند

یکی از مصادیق عبادت، تواضع کامل و فروتنی عاشقانه در پیشگاه خداوند متعال است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

أفضل العبادة، العلم باللَّه والتواضع له؛(3) برترین عبادت، آگاهی و شناخت به خداوند و فروتنی و تواضع در برابر اوست.

در رهنمودی دیگر آمده است:

علیک بالتواضع، فإنّه من أعظم العبادة؛(4) تو را به تواضع سفارش می کنم که تواضع از بزرگ ترین عبادت است.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست، که اظهار تواضع در برابر دیگران، به منظور جلب رضای خدا، همچون تواضع در برابر خداست.

ص:155


1- 278. بحارالانوار، ج 23، ص 5 و 8.
2- 279. مصباح الشریعة، ص 93.
3- 280. مستدرک سفینه البحار، ج 7، ص 59.
4- 281. مستدرک وسایل الشیعة، ج 11، ص 296.

5. زهد پیشگی

یکی از مصادیق عبادت، وارستگی و زهد پیشگی است.

ترک حرام، هنر مردان خداست؛ ولی هنرمندانه تر، خودداری از لذّات حلال در جهت رسیدن به درجات معنوی است؛ زیرا پا نهادن بر روی حرص و آز و ترک دنیاپرستی و نفس پرستی اگر به منظور جلب رضای خدا و در جهت اجرای دستورات آسمانی انجام یابد، زهد اسلامی نامیده می شود، و گرنه زهد ابلیسی یا زهد نفسانی است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره حقیقت زهد می فرماید:

الزهد تقصیر الآمال وإخلاص الأعمال؛(1) زهد اسلامی، همان کوتاه کردن آرزوها و اخلاص پیشگی در اعمال است.

أفضل العبادة، الزهادة؛(2) برترین عبادت، زهد پیشگی و اخلاص در اعمال است.

أفضل الطاعات، هجر اللذّات؛ أفضل الطاعات الزهد فی الدنیا؛(3) برترین عبادات، دوری از لذّات و خوشی ها است؛ برترین عبادات، زهد و اخلاص در دنیا است.

امام خمینی قدس سره در شعر خود، چه زیبا به این موضوع اشاره نموده و فرمود:

آن که دل بگسلد از هر دو جهان، درویش است

آن که بگذشت ز پیدا و نهان، درویش است

نیست درویش، که دارد کُلَهِ (کلاه) درویشی

آن که نادیده کلاه و سر و جان، درویش است

ص:156


1- 282. معجم الفاظ غررالحکم، ص 291.
2- 283. غررالحکم، ج 2، ص 375.
3- 284. همان، ص 393.

قرآن کریم درباره انسان کامل و راز نیک بختی او در قیامت، چنین می فرماید:

«یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ إِلّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛(1) در آن روز مال و فرزندان سودی نمی بخشد، مگر بر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید:

هو القلب الذی سلم من حبّ الدنیا؛ قلب سلیم، قلبی است که از حبّ دنیا مصون و در امان باشد.

القلب السلیم الذی یلقی ربّه ولیس فیه أحد سواه؛ قلب سلیم، قلبی است که پروردگارش را پرستش می کند، در حالی که هیچ کس غیر از او را شریک نداند.

کلّ قلب فیه شرک أو شکّ، فهو ساقط؛ هر قلبی که در آن شرک یا شک و تردید به خداوند باشد، ساقط است و هیچ ارزشی ندارد.

… وإنّما أرادوا بالزهد فی الدنیا لتفرغ قلوبهم للآخرة؛ … و هرآینه در دنیا، زهد را پیشه خود قرار دادند؛ که قلب هایشان نسبت به روز آخرت (قیامت) فارغ البال و آسوده باشد.

امام علیه السلام در حدیث دیگری چنین فرموده:

صاحب النیة الصادقة، صاحب القلب السلیم؛ لأنّ سلامة القلب من هواجس المذکورات، تخلص النیّة للَّه فی الأمور کلّها، ثم تلا هذه الآیة …؛(2) آن که دارای نیّت صادق است، صاحب قلب سلیم نیز هست؛

ص:157


1- 285. سوره شعراء، آیه 89.
2- 286. تفسیر صافی، ج 4، ص 41.

زیرا سلامت قلب از لغزش های دنیوی، نیّت آدمی را در همه امور نسبت به خداوند خالص می گرداند. سپس این آیه را خواند …

زمخشری، در تفسیر کشّاف، ذیل این آیه، بر این نکته تاکید دارد، که سرمایه ظاهری؛ یعنی مال و فرزند درمان دردی نخواهند بود؛ بلکه فقط سرمایه باطنی؛ یعنی قلب سلیم مفید واقع می شود.(1)

گرچه در آیه فوق سخن از ورود عابدان راستین به محشر است؛ ولی به این نکته نیز اشاره دارد، که عابد راستین در دنیا، دل به دنیا نباخته؛ بلکه به آخرت چشم دوخته است. و قلب سلیم، ثمره مبارک این نوع از زندگی است. حصول این حالت آسمانی است که پدر را به ذبح عظیم در راه خدا می کشاند؛ پس صاحب قلب سلیم است که عزیزترین سرمایه زندگی، یعنی فرزند عزیز خویش را تقدیم خدا می کند.(2) لذا خداوند متعال در آیات دیگری می فرماید:

«وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ * إِذْ جآءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛(3) و از پیروان او، ابراهیم بود، (به خاطر بیاور) هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.

سلیم من حبّ الدنیا؛(4) یعنی سلیم از حبّ و دوستی دنیا.

6. ذکر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام

یکی از مصادیق عبادت، ذکر و یاد محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله است. به یاد محمّد و آل او بودن و به این طریق عشق و سرسپردگی در برابر آنان به خرج دادن، عبادت است.

ص:158


1- 287. تفسیر کشاف، ج 3، ص 320.
2- 288. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 104 و 105.
3- 289. سوره صافات، آیه 84.
4- 290. تفسیر صافی، ج 4، ص 272.

پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فرمود:

ذکر اللَّه عزّوجلّ عبادة وذکری عبادة وذکر علیّ عبادة وذکر الأئمّة من ولده عبادة؛(1) ذکر و یاد خداوند عبادت است. ذکر و یاد من(پیامبرصلی الله علیه وآله) نیز عبادت است. ذکر و یاد علی و امامان پس از او نیز عبادت است.

8. نگاه کردن به قرآن

اشاره

یکی از مصادیق عبادت، نظر کردن به قرآن کریم است.

ابوذر غفاری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود:

النظر إلی علیّ بن أبی طالب عبادة، والنظر إلی الوالدین برأفة ورحمة عبادة، والنظر فی الصحیفة - یعنی القرآن - عبادة، والنظر إلی الکعبة عبادة؛(2)نگاه کردن به سیمای حضرت علی علیه السلام عبادت است. نگاه کردن به پدر و مادر از روی رأفت و مهربانی عبادت است. نگاه کردن به صحیفه (قرآن) عبادت است. و نگاه کردن به خانه کعبه عبادت است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به عبداللَّه بن مسعود فرمود: هنگامی که از ضعف چشم به جبرئیل شکایت کردم، به من گفت: أدم النظر فی المصحف؛(3) در نگاه کردن به قرآن مداومت کن.

ص:159


1- 291. مستدرک سفینه البحار، ج 7، ص 61.
2- 293. وسائل الشیعه، ج 4، ص 854.
3- 294. بحارالانوار، ج 89، ص 202.
7. ذکر انبیا و پیامبران الهی علیهم السلام

ذکر و یاد پیامبران و انبیای الهی، عبادت است، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این باره می فرماید:

ذکر الانبیاء من العبادة، وذکر الصالحین کفّارة، وذکر الموت صدقة، وذکر القبر یقرّبکم من الجنّة؛(1) یاد پیامبران عبادت است، یاد نیکان و صالحان کفاره گناهان است، یاد مرگ صدقه است، و یاد قبر، شما را به بهشت خدا نزدیک می کند.

9. انتظار ظهور

یکی از مهم ترین مصادیق عبادت، انتظار فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی علیه السلام است. در انتظار موعود اسلام به سر بردن و خود را برای یاری آن حضرت آماده ساختن و لیاقت جلب نظر آن حضرت را در خود ایجاد نمودن، بهترین نوع عبادت است.

مولای متقیان علی علیه السلام چه زیبا به این موضوع اشاره نمود و فرمود:

أوّل العبادة، انتظار الفرج بالصبر؛(2) نخستین عبادت (از جهت درجه) انتظار فرج حضرت مهدی علیه السلام از روی شکیبایی است.

هم چنین از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود:

أفضل العبادة، انتظار الفرج؛(3) برترین عبادت، انتظار فرج است.

10. خضوع

یکی دیگر از مصادیق عبادت، خضوع عاشقانه در پیشگاه خداوند است. از هرگونه استکبار پیشگی درونی و بیرونی پرهیز کردن عبادت خدای متعال است؛ که امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز به این موضوع اشاره نمود و فرمود:

لا عبادة کالخضوع؛(4) هیچ عبادتی مانند فروتنی در برابر خدا نیست.

11. نرم خویی و نرم گفتاری

یکی از مصادیق عبادت، نرم خویی است. در زندگی در برابر بندگان خدا (به ویژه مؤمنان) با نرمی و محبت و صمیمیت سخن گفتن، عبادت خداست.

إنّ من العبادة، لین الکلام وإفشاء السلام؛(5) همانا از عبادت، با نرمی سخن گفتن و بلند و رسا سلام کردن است.

ص:160


1- 292. کنز العمال، ج 11، ص 477، ح 32247.
2- 295. غررالحکم، ج 1، ص 329.
3- 296. بحارالانوار، ج 52، ص 125.
4- 297. غررالحکم، ج 6، ص 357.
5- 298. همان، ج 2، ص 497.

12. مبارزه با عادت های ناروا

یکی دیگر از مصادیق عبادت، غلبه بر عادت های نارواست. حضرت علی علیه السلام فرمود:

افضل العبادة غلبة العادة؛(1) یکی از برترین عبادت ها، تلاش کردن در رفع عادت های ناروا و از غلبه عادت ناروا کاستن است.

13. سکوت حکیمانه

از دیگر مصادیق عبادت، سکوت حکیمانه در مواردی خاص است. خودداری از کلام ناروا و پرهیز از سخن گفتن بر اساس خواست شیطان، همان است که از آن، به عنوان سکوت خداپسندانه یاد می شود، که از برترین عبادت هاست.

امیر بیان و امام مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

لا عبادة کالصمت؛(2) هیچ عبادتی مانند سکوت نیست.

در شب معراج ندا رسید:

یا أحمد! لیس شی ء من العبادة، أحبّ إلیّ من الصمت؛(3) ای احمد! هیچ عبادتی دوست داشتنی تر از سکوت برای من نیست.

با توجه به این حدیث، درباره ارزش سکوت باید گفت: تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.

14. زیرپا نهادن خواسته های دل

از دیگر مصادیق عبادت، زیرپا نهادن خواسته های دل و هوس های نارواست. حضرت علی علیه السلام فرمود:

ترک الشهوات، أفضل عبادة وأجمل عادة؛(4) مبارزه با هواهای نفسانی (جنگ با دیو درون)، یکی از بالاترین عبادت هاست.

ص:161


1- 299. غررالحکم، ج 2، ص 375.
2- 300. همان، ج 6، ص 351.
3- 301. بحارالانوار، ج 77، ص 29.
4- 302. غررالحکم، ج 3، ص 297.

15. صبر در برابر سختی ها

از جمله مصادیق عبادت، صبر در مقابل سختی ها و استقامت در برابر ناسازگاری هاست. صبر و پایداری در برابر مشکلات و تحمل دشواری ها به خاطر اجرای دستورات الهی، خود نوعی عبادت است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

علیک بالصبر، فإنّه حصن حصین وعبادة الموقنین؛(1) صبر داشته باشید که دژی محکم و عبادتی برای یقین داران است.

باز فرمودند:

فإنّهما (الاخلاص والیقین) أفضل عبادة المقرّبین؛(2) اخلاص و یقین بالاترین عبادت نزدیکان درگاه الهی است.

16. یقین

اشاره

از مصادیق عبادت، گذر از تردید و دست یابی به یقین است. به دست آوردن علم و معرفت در مسایل اعتقادی و رهایی از چنگال شک و تردید در این مسایل، خود نوعی از عبادت خداوند سبحان است.

حضرت علی علیه السلام در سخنان گهر باری، به مصداقی از مصادیق عبادت اشاره نموده و فرمود:

الیقین عبادة؛(3) یقین عبادت است.

کفی بالیقین عبادة؛(4) برای عبادت، یقین داشتن کافی است.

الیقین أفضل العبادة؛(5) یقین داشتن برترین عبادت است.

بالیقین تتمّ العبادة؛(6) با یقین عبادت تمام می شود.

ص:162


1- 303. غررالحکم، ج 4، ص 295.
2- 304. همان، ج 4، ص 303.
3- 305. همان، ج 1، ص 17.
4- 306. همان، ج 4، ص 576.
5- 307. همان، ج 1، ص 215.
6- 308. همان، ج 3، ص 201.

یقین، انگیزه روی آوردن آدمی به سوی عبادت و سبب گرایش انسان به معنویات است. در حدیثی از معصوم علیه السلام چنین آمده است:

الیقین یوصل العبد إلی کلّ حالٍ سنیٍّ؛(1) یقین، آدمی را به سوی حالت های گران بها سوق می دهد.

در برخی دیگر از احادیث، از «یقین» به عنوان سرمایه بی نیاز یاد شده است:

کفی بالیقین غنی؛(2) حضور یقین در هر قلبی، عامل غنا و بی نیازی است.

هم چنین در حدیثی از امام رضاعلیه السلام آمده است:

إنّ الإیمان أفضل من الإسلام بدرجة، والتقوی أفضل من الإیمان بدرجة، ولم یعط بنی آدم أفضل من الیقین؛(3) همانا ایمان درجه ای از اسلام برتر و بالاتر است و تقوا از ایمان درجه ای برتر است و چیزی به بنی آدم برتر و بالاتر از یقین داده نشده است.

سؤالی از علامه طباطبایی رحمه الله

یکی از شاگردان علّامه طباطبایی رحمه الله از ایشان پرسید: مراتب یقین و معانی آنها را بیان فرمایید. ایشان در جواب فرمودند:

مراتب یقین عبارتند از: علم الیقین، عین الیقین، و حقّ الیقین.

هرگاه انسان به چیزی یقین پیدا کند، به گونه ای که هیچ شکّ و شبهه در آن راه نداشته باشد، این یقین «علم الیقین» نامیده می شود؛ ولی در هر حال این گونه آگاهی، درک چیزی غایب است، مانند اینکه انسان بداند بیماری درد دارد.

ص:163


1- 309. نوری، مستدرک وسایل الشیعه، ج 11، ص 198.
2- 310. مستدرک وسایل الشیعه، ج 11، ص 194.
3- 311. تحف العقول، باب امام رضا.

از این بالاتر «عین الیقین» است؛ یعنی چیزی را که انسان یقیناً درک کرده؛ ولی آنچه را که برای او غایب بوده، بیابد؛ مانند این که مریض، بیماری و درد خود را درک کند.

و «حق الیقین» آن است که وجود انسان یقین گردد؛ مثلاً وقتی پروانه شمع را از دور می بیند، به آن علم الیقین دارد؛ و نزدیک شدن او به شمع، عین الیقین است؛ وقتی حقّ الیقین آن، ثبوت خارجی و واقعی پیدا می کند، که خود را در شمع بیفکند و بسوزد.

استاد رحمه الله در ادامه با ذکر مثال دیگری، به توضیح مطلب پرداخته و می فرماید:

انسان مادامی که سوز آتش را درک می کند و به آن یقین دارد، علم الیقین است؛ و اگر آتش را لمس کند و همچون زغال، سوز آتش را دریابد، عین الیقین است؛ و چنانچه خودش آتش شود و بسوزد؛ همچون زغال گداخته ای که اثری از تیرگی در او باقی نماند و تمام آتش شود، که اول و آخر و ظاهر و باطن او آتش گردد، این را حق الیقین گویند.(1)

17. شب زنده داری

امام العارفین، حضرت علی علیه السلام فرمود:

نعم عون العبادة، السهر؛(2) بهترین کمک عبادت، شب زنده داری است.

در شب ظلمانی، که خداوند آن را سکینه و آرامش برای انسان ها قرار داد، کسی که از لذّت حلال دست می کشد و بر درگاه ایزد متّان به راز و نیاز می پردازد، یکی از زیباترین جلوه های عبادت را به نمایش می گذارد.

ص:164


1- 312. در محضر علامه طباطبائی، ص 217.
2- 313. غررالحکم، ج 6، ص 163.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این باره می فرماید:

کلّ عین باکیة یوم القیامة إلّا ثلاث أعین: عین بکت من خشیة اللَّه، وعین باتت ساهرة فی سبیل اللَّه، وعین غضّت عن محارم اللَّه؛(1) هر چشمی روز قیامت گریان است، مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا گریسته باشد؛ چشمی که در راه خدا شب زنده داری کند و چشمی که از حرام الهی پوشیده شود.

هم چنین امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

أفضل العبادة، سهر العیون بذکر اللَّه سبحانه؛(2) برترین عبادت، شب بیداری چشم ها با ذکر خداست.

18. ایثار و از خود گذشتگی

یکی از مصادیق عبادت، ایثار و از خود گذشتگی است. فداکاری و ایثار در راه خدا و برای جلب رضای او، یکی از برترین عبادت هاست.

مولای متقیان علی علیه السلام فرمود:

الإیثار أفضل عبادة وأجلّ سیادة؛(3) از خود گذشتگی (ایثار) برترین عبادت و گرامی ترین بزرگی است.

ایثار، زمانی عبادت محسوب می شود، که به خاطر خدا صورت پذیرد، در غیر این صورت، آن ارزش و منزلت عبادت را ندارد.

الجود فی اللَّه، عبادة المقرّبین؛(4) بذل و بخشش در راه خدا، عبادت نزدیکان درگاه خداست.

ص:165


1- 314. معدن الجواهر، ص 34.
2- 315. غررالحکم، ج 2، ص 429.
3- 316. همان، ج 1، ص 300.
4- 317. همان، ج 2، ص 41.

19. ذکر خدا

یکی از نمونه های عبادت، به یاد خدا بودن و ذکر خداست. پرداختن به ذکر الهی به منظور جلب نظر او، خود نوعی عبادت محسوب می شود.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

استدیموا الذکر؛ فإنّه ینیر القلب، وهو أفضل العبادة؛(1) همیشه به یاد خدا باشید، که ذکر خدا، مایه نورانی شدن دل و برترین عبادت خداست.

و نیز آن حضرت فرمود:

بهترین کمک عبادت، بیداری در حال اشتغال به ذکر الهی است.

در حدیث آمده است:

خیر العبادة، قول لا إله إلّا اللَّه؛(2) بهترین عبادت، گفتن لا إله إلّا اللَّه است.

20. خوف و خشیت الهی

یکی از مصادیق عبادت، خوف و خشیت و ترس و بیم عارفانه از خداست.

نعم العبادة، الخشیة؛(3) بیم از خدا چه خوب عبادتی است.

البکاء من خیفة اللَّه للبعد عن اللَّه عبادة العارفین؛(4) گریه کردن از ترس خداوند، به خاطر دوری شدن از خداوند، عبادت عارفان است.

زین العبادة الخشوع؛(5) زینت عبادت، خشوع و فروتنی است.

21. اخلاص

اخلاص یکی دیگر از موارد عبادت به حساب می آید. کردار، رفتار، گفتار و نیت خود را با اخلاص آراستن، عبادت است.

وأفضل العبادة، إخلاص العمل؛(6) بالاترین عبادت، اخلاص عمل است.

ص:166


1- 318. غررالحکم، ج 2، ص 255.
2- 319. مستدرک وسایل الشیعه، ج 5، ص 321.
3- 320. غررالحکم، ج 6، ص 157.
4- 321. همان، ج 2، ص 49.
5- 322. همان، ج 4، ص 109.
6- 323. همان، ج 2، ص 466.

الإخلاص عبادة المقرّبین؛(1) اخلاص کار و عبادت مقرّبان است.

أفضل الدین، قصر الأمل؛ وأفضل العبادة، إخلاص العمل؛(2) برترین شیوه دین داری، کوتاه بودن آرزو است و برترین عبادت، اخلاص در عمل است.

22. پرهیزکاری

یکی دیگر از مصادیق بارز عبادت، تقوا و پرهیزکاری در امور است. تقوا دارای مراتبی است: تقوای عام، تقوای خاص و تقوای خاص الخاص. «تقوای عام» ترک حرام است. «تقوای خاص» علاوه بر ترک حرام، ترک شبهات را نیز شامل می شود. تقوای «خاص الخاص» ترک حلال برای دست یابی به مرتبه برتر تقواست. این مراتب تقوا علاوه بر موارد مشترک، تفاوت های اساسی با هم دارند.(3)

23. رکوع و سجود

رکوع و سجود عاشقانه و عارفانه، نوعی عبادت و سرسپردگی در محضر حضرت حق است. این عبادت با نوعی خضوع و کرنش همراه است که صورتی خاص به آن می بخشد. تواضع و فروتنی در پیشگاه خدا، که در رکوع و سجود خالصانه تجلّی می یابد، بهترین عبادت و نزدیک ترین و زیباترین حالت عبد در برابر معبود است.

ص:167


1- 324. غرر الحکم، ج 1، ص 176.
2- 325. همان، ج 2، ص 466.
3- 326. المواعظ العددیة، ص 99؛ عن الصادق علیه السلام قال: التقوی علی ثلاثة أوجه: تقوی باللَّه فی اللَّه، وهو ترک الحلال فضلاً عن الشبهة، وهو تقوی خاص الخاص؛ وتقوی من اللَّه، وهو ترک الشبهات فضلاً عن الحرام، وهو تقوی الخاص؛ وتقوی من خوف النار والعقاب، وهو ترک الحرام، وهو تقوی العام. ومثل التقوی کماء (التقوی ماء ینفجر من عین المعرفة باللَّه تعالی، «مصباح الشریعة، باب 64». یجری فی نهر ومثل هذه الطبقات الثلاث فی معنی التقوی کأشجار مغروسة علی حافة ذلک النهر من کلّ لون وجنس کلّ شجرة منها تمصّ الماء من ذلک علی قدر جوهره وطعمه ولطافته وکنافته، ثمّ منافع الخلق من ذلک الأشجار والثمار علی قدرها وقیمتها.

امیر مؤمنان علیه السلام در ارزش این نوع عبادت می فرماید:

نعم العبادة، السجود والرکوع؛(1) بهترین عبادت، سجده و رکوع است.

24. سلام کردن و ابراز برادری با دیگران

یکی دیگر از موارد عبادت، سلام دادن و ابراز دوستی و برادری با دیگر بندگان خداست. متواضع بودن و احترام به دیگر بندگان مؤمن خدا، از مصادق بارز عبادت است.

إنّ من العبادة لین الکلام وافشاء السلام؛(2) همانا به نرمی سخن گفتن و بلند سلام کردن، عبادت است.

25. همگامی با مؤمنان

همسویی با مؤمنان در کارها و پیشامدها نیز، یکی از مصادیق عبادت به شمار می رود. عبادت به معنای اطاعت است؛ چه این که انقیاد و پیروی قلبی را به همراه داشته باشد یا خیر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

من أطاع رجلاً فی معصیة، فقد عبده؛(3) هر کس از دیگری در گناه پیروی کند، گویا او را عبادت کرده است.

26. شنیدن سخن حق

از دیگر نمونه های عبادت، شنیدن کلام حق و دوری از شنیدن سخنان ناروا و ناپاک است.

امام باقرعلیه السلام در این باره می فرماید:

من أصغی إلی ناطق، فقد عبده؛ فإن کان الناطق یروی عن اللَّه، فقد عبد اللَّه عزّوجلّ، وإن کان الناطق یروی عن الشیطان، فقد عبد الشیطان؛(4) کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستش

ص:168


1- 327. غررالحکم، ج 6، ص 167.
2- 328. همان، ج 2، ص 497
3- 329. تفسیر صافی، ج 4، ص 258.
4- 330. همان.

کرده است؛ اگر سخن گوینده، از خدا حکایت کند، حق را پرستش کرده و اگر حاکی از شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است.

28. گوشه نشینی حکیمانه

اشاره

از دیگر مصادیق عبادت، گوشه گیری حکیمانه از جامعه یا جمعیت است. عزلت و گوشه نشینی قلبی و باطنی در برابر افراد نااهل و اعمال ناشایست آنان، یکی از انگیزه های کناره گیری حکیمانه است؛ چنان که در برخی از زمان ها، کناره گیری ظاهری از اهل فسق و فجور پسندیده است و عبادت محسوب می شود.

امّا ذکر این نکته ضروری است، که هرگونه گوشه نشینی را نمی توان ممدوح دانست و عبادت به حساب آورد؛ زیرا گاهی عزلت به انگیزه هواهای نفسانی و اهداف شیطانی صورت می پذیرد (بیشتر دل می برد خالی که در کنج لب است).

ص:169

بدیهی است این گونه موارد را نمی توان از مصادیق عبادت خدا دانست، که:

نعم العبادة، العزلة؛(1) گوشه گیری خداپسندانه و حکیمانه عبادت است.

27. دعا و درخواست از خدا

یکی از بهترین و بارزترین و لطیف ترین مصادیق عبادت، دعاست. دعا و راز و نیاز با خدا، طبق احادیث وارده، ارزشمندترین عبادت است:

أفضل العبادة، الدعا؛(2) دعا، برترین عبادت است.

اصل عبادت و روح و جان آن دعاست:

الدعاء مخّ العبادة؛(3) دعا، مغز عبادت است.

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»؛(4) آنان که از عبادت و پرستش من رو می گردانند، با خواری وارد جهنم می شوند.

29. انصاف

یکی دیگر از مصادیق عبادت، انصاف در کارهاست. منصف بودن، در برخورد با دیگران، همان گونه که در روایت اشاره شده، نوعی عبادت است.

از پیشوای عدالت، حضرت علی علیه السلام سؤال شد: مهم ترین عبادت چیست؟

إنصاف المرء من نفسه؛(5) مهم ترین عبادت، انصاف روا داشتن است.

30. سخن گفتن حکیمانه

سخنان حکیمانه و خداپسندانه از مصادیق عبادت است، چنان که در روایات مختلفی از معصوم علیه السلام به آن اشاره گردیده است:

الکلام أفضل العبادة؛(6) خوب سخن گفتن برترین عبادت است.

من العبادة، إظهار اللسان؛(7) خوش زبانی عبادت است.

31. یاد مرگ و زندگی پس از آن

به یاد مرگ و معاد بودن عبادت است. یاد کوچ و رفتن از دنیا و عوالم پس از مرگ، از برترین عبادات است؛ همان گونه که در رهنمودی از معصوم علیه السلام وارد شده است:

أفضل العبادة ذکر الموت؛(8) برترین عبادت یاد مرگ است.

از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال کردند: زیرک ترین مؤمن کیست؟

آن حضرت پاسخ دادند:

أکثرهم للموت ذکراً وأشدّهم له استعداداً؛(9) آن که بیش از همه به یاد مرگ باشد و از همه برای آن آماده تر است.

ص:170


1- 334. غررالحکم، ج 6، ص 157.
2- 331. مستدرک الوسایل، ج 5، ص 30.
3- 332. همان، ج 5، ص 167.
4- 333. سوره غافر، آیه 60.
5- 335. مستدرک الوسایل، ج 7، ص 209.
6- 336. همان، ج 9، ص 30.
7- 337. همان، ج 8، ص 363.
8- 338. همان، ج 2، ص 104.
9- 339. همان، ج 2، ص 105 و 106.

در رهنمودی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است:

من أکثر ذکر الموت، رضی من الدنیا بالیسیر؛(1) نشانه کسی که مرگ را همواره یاد می کند، آن است که در دنیا به اندک قناعت می کند.

32. رو خوانی قرآن

خواندن قرآن از مصادیق بارز عبادت است، در حدیثی که از معصوم علیه السلام نقل گردیده، به آن اشاره می شود:

أفضل العبادة القراءة فی الصحف؛(2) برترین عبادت، خواندن کتاب آسمانی (قرآن) است.

33. پاکدامنی

پاکدامنی و پاک سیرتی از نمادهای بسیار باارزش عبادت است. توجه و روی آوردن به طهارت روحی و پاکدامنی، از نمونه های برتر عبادت خداوند است.

أفضل العبادة، العفاف؛(3) برترین عبادت، پاکدامنی و عفاف است.

حضرت مسیح علیه السلام می فرماید:

إیّاکم والنظرة، فإنّها تزرع فی القلب الشهوة، وکفی بها لصاحبها فتنة؛(4) از نگاه کردن نامشروع خودداری کنید؛ زیرا این عمل، آتش شهوت را در دل شعله ور می کند، و برای صاحبش فتنه می انگیزاند.

هنگامی که دختران شعیب پیامبرعلیه السلام پس از آب دادن گوسفندان با موسی علیه السلام به سوی خانه می آمدند، دختران، که جلوتر از او حرکت می کردند. باد بیابانی وزیدن گرفت و چارچوب اندام آن دختر نمایان گشت؛ موسی علیه السلام به آنها فرمود:

ص:171


1- 340. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 103.
2- 341. همان، ج 4، ص 297.
3- 342. همان، ج 11، ص 275.
4- 343. بحار الانوار، ج 14، ص 325.

تأخّری، فإنّا مِن قومٍ لا ینظرون إلی أدبار النساء؛(1) از پشت سرم حرکت کنید، من از قومی هستم که به اندام زنان نامحرم نگاه نمی کنند.

به جرأت می توان گفت: ازدواج یکی از بهترین راه ها برای به دست آوردن پاکدامنی است.

غضّ الطرف عن محارم اللَّه سبحانه أفضل عبادة؛(2) چشم پوشی از محرمات الهی (نگاه به نامحرم)، از برترین و بارزترین عبادات است.

التنزّه عن المعاصی، عبادة التوّابین؛(3) پاکدامنی و دوری گزیدن از گناهان، عبادت توبه کنندگان است.

در مواردی که آدمی می تواند به آلودگی و هوسبازی روی آورد؛ ولی به خاطر خدا از آن اجتناب کند و خویشتن داری و پاکدامنی ورزد، دارای اجر و منزلتی بسیار زیاد است.

أفضل العبادة، عفّة البطن والفرج؛(4) برترین عبادت، نگهداری شکم و عورت است.

إذا أراد اللَّه بعبدٍ خیراً، أعفّ بطنه عن الطعام وفرجه عن الحرام؛(5) هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد، شکم و عورت او را از حرام حفظ می کند.

34. ازدواج

ازدواج از جمله کارهای نیکویی است که در اسلام بسیار مورد توجه و سفارش واقع شده است.

ص:172


1- 344. بحار الانوار، ج 13، ص 29.
2- 345. غرر الحکم، ج 4، ص 387.
3- 346. همان، ج 2، ص 41.
4- 347. همان، ج 2، ص 406.
5- 348. همان، ج 3، ص 167.

دو گزارش علمی

1. «ازدواج، عمر انسان ها را طولانی و ثروت آنان را بیشتر می کند».

پژوهش گران با بررسی هزاران زن و مرد انگلیسی، طی سال های دهه 1990 میلادی دریافتند که یکی از شاخص های فردی، زنده بودن افراد در یک دوره ده ساله، متأهل بودن آنان در ابتدای این دوره زمانی بوده است.

اثر مثبت ازدواج در افزایش طول عمر تا حدّی است که از نظر آماری با اثر منفی کشیدن سیگار، برابری می کند. بر اساس این تحقیق، زندگی در زیر یک سقف و دوران نامزدی طولانی، اگرچه برخی از فواید زندگی توأم با ازدواج را دارد؛ اما با مزایای ازدواج (ازدواج دائمی) اصلاً قابل مقایسه نیست.

این مطالعه هم چنین نشان می دهد، که ازدواج های دوم و سوم از لحاظ حفظ سلامتی و طولانی کردن عمر انسان ها، به اندازه ازدواج اوّل مفید نیستند.

محققان با بررسی اطلاعات جمع آوری شده از دیگر نقاط جهان، دریافتند که کارگران متأهل حدود ده تا بیست درصد بیشتر از کارگران مجرد درآمد دارند.(1)

2. «افرادی که تنها زندگی می کنند، بیش از دیگران در معرض ابتلا به بیماری های قلبی قرار دارند».

مطالعات انجام شده در ایالات متحده نشان داده است، که سیستم قلبی عروقی افراد تنها، به گونه ای متفاوت از کسانی که در جمع خانواده زندگی می کنند، فعالیت می کند. این فعالیت، احتمال وقوع بیماری های قلبی را افزایش می دهد.

بر اساس گزارش شبکه خبری بی بی سی، محققان انگلیسی معتقدند، که تنها

ص:173


1- 349. فرهیختگان ارگان دانشگاه آزاد اسلامی، شماره 51، ص 21.

فشارهای روحی، عامل بروز بیماری های قلبی نیستند؛ بلکه عوامل دیگری همچون تنها زیستن، به این مشکل دامن می زنند.

پژوهش گران دانشگاه شیکاگو، پس از انجام آزمایش های گوناگون روی 45 دانشجوی پسر و 44 دانشجوی دختر از دانشگاه ایالت اوهایو دریافتند، که با قرار دادن این افراد در شرایط استرس زا، هر دو گروه دچار فشار خون بالا می شوند؛ با این تفاوت که میزان فشار خون در دانشجویان مجرد و تنها، تا سطح قابل توجهی افزایش می یابد. از سوی دیگر، در این گروه از دانشجویان، افزایش تعداد ضربان قلب در شرایط استرس زا طبیعی نیست؛ البته تنها زیستن تأثیری روی عاداتی چون سیگار کشیدن و رژیم غذایی ندارد. بدین ترتیب، محققان باید علت اصلی بروز ناراحتیهای قلبی این افراد را در جای دیگر جست و جو کنند.

این مطالعات نشان می دهد، که برقراری روابط اجتماعی تا چه حد می تواند در حفظ سلامتی افراد نقش داشته باشد، هم چنین کسانی که دارای برخوردهای اجتماعی در محیط کار با بستگان و دوستان خود هستند، بیشتر به سلامتی خود اهمّیت می دهند و در شرایط بهتری از سلامتی قرار دارند.

بی جهت نیست که اسلام تنهایی و مجرّد زیستن را نهی و نکوهش می کند و انسان ها را به گریز از تنهایی، پیوستن به جماعت و تشکیل خانواده دعوت می نماید.

35. فراگیری علوم

اشاره

کسب علم و علم آموزی یکی دیگر از مصادیق عبادت است. فراگیری علوم مختلف اموری است که در احادیث و روایات فراوانی به آن اشاره شده است:

ص:174

أفضل العبادة، العلم باللَّه؛(1) برترین عبادت، خداشناسی است.

فضل العلم خیر من فضل العبادة؛(2) ارزش و مقام علم، بیشتر و برتر از ارزش عبادت است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

أشدّ الناس حسرة یوم القیامة، حسرة رجل أمکنه طلب العلم فلم یطلبه؛(3) حسرت کسی در قیامت بیشتر است که زمینه تحصیل دانش برایش فراهم آمده؛ ولی او از آن بهره برداری نکرده است.

احترام به عالم

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنّ مِن حقّ العالِم أن لا تُکثِر علیه السؤال … وإذا دخلت علیه وعنده قوم، فسلّم علیهم جمیعاً وخصّه بالتحیّة دونهم. واجلس بین یدیه ولا تجلس خلفه، ولا تغمز بعینک ولا تشر بیدک، ولا تکثر من قول: [قال فلان خلافاً لقوله ، ولا تضجر بطول صحبته، فإنّما مَثَل العالم مَثَل النخلة یُنتظَر بها متی یسقط علیک منها شی ء، والعالم أعظم أجراً من الصائم القائم الغازی فی سبیل اللَّه، وإذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدّها شی ء إلی یوم القیامة؛(4) حقّ عالم آن است که هرگاه نزدش رسیدید، وی را سؤال باران نکنید …؛ اگر بر او وارد شدید در حالی که دیگران حضور دارند، به همه سلام کنید؛ ولی او را با گرمی سلام و تحیت بگویید. در مقابل او بنشینید، نه پشت سرش. با اشاره

ص:175


1- 350. مستدرک الوسایل، ج 11، ص 300.
2- 351. همان، ج 12، ص 435.
3- 352. کنز العمال، ج 10، ص 138.
4- 353. بحار الانوار، ج 2، ص 43، ح 9.

(چشم و دست) به او خطاب نکنید (اهانت آمیز نباشد) دیدگاه های خلاف نظر او را چندان با آب و تاب پیش او مطرح نسازید، با زیاد صحبت کردن، او را آزرده و ملول نسازید؛ همانا مثل انسان دانشمند، مثل درخت خرمایی است که منتظرید از آن چیزی (خرمایی) برای شما بیافتد. (از شخص عالم سخن گهر باری شنیده شود). اجر عالم و دانشمند از آدم روزه دار نمازگزار جهادگر بالاتر است. و هنگامی که از دنیا برود، صدمه ای در اسلام وارد می شود که هیچ چیزی تا روز قیامت آن را جبران نمی کند.

نتایج این بحث به شرح زیر است:

1. در اینجا عالم همان معلم است، به قرینه ای که ذکر شد.

2. ضرورت ندارد که عالم به علوم دینی باشد؛ بلکه علم و دانشی که در روند پیشرفت آدمی به سوی خدا و تجلّی معرفت و توجّه مخلوق به خالق کمک کند، را نیز شامل است.

3. در این حدیث، ابتدا وظیفه علم آموز بیان شد، و سپس اهمّیت وجود عالم؛ (وظیفه معلم) بیان گردید.

مردی مشغول گفت و گو با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود، آن حضرت به او فرمود: اکنون جبرئیل به من خبر داد که از عمر تو ساعاتی بیش نمانده است. آن مرد از پیامبر پرسید: به نظر شما در این لحظات حسّاس و سرنوشت ساز، مشغول چه عملی گردم؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: اشتغل بالتعلّم؛(1) به تحصیل دانش بپرداز.

ص:176


1- 354. تفسیر کبیر، ج 1، ص 2.

4. در عظمت دانش همین بس، که از ائمّه معصومین علیهم السلام وارد شده: بهترین عمل، در برترین شب (شب قدر) تحصیل دانش است.(1)

در احادیث آمده است: از مصادیق حسنه در آیه: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنةً … » تحصیل دانش است.(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره مقام و منزلت عالم دینی می فرماید:

… ولو أمرت أحداً أن یسجد لغیر اللَّه، لأمرت ضعفاء شیعتنا وسائر المکلّفین أن یسجدوا لمن توسّط فی علوم وصیّ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله؛(3) اگر سجده کردن در پیشگاه غیر خدا روا بود (اگر می خواستم کسی را وادار کنم تا به غیر خدا سجده کند) هرآینه مردم را وادار می کردم تا در برابر صاحبان علوم وصی رسول خداصلی الله علیه وآله سجده کنند.

غزالی، در کتاب احیاء علوم الدین، حدیث زیر را از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می کند:

نودی للعابدین والمجاهدین: ادخلوا الجنّة! فیقول العلماء: بعلمنا تعبدوا وجاهدوا. فیقول اللَّه عزّوجلّ: أنتم عندی کبعض ملائکتی! اشفعوا تشفّعوا؛(4) در روز قیامت، به عابدان و مجاهدان ندا می رسد: وارد بهشت شوید. در این هنگام علما و دانشمندان متواضعانه و با فروتنی می گویند: اینان در پرتو دانش ما، به عبادت و عمل پرداختند. ندا می رسد: جایگاه شما مانند برخی از ملائکه ام، نزد من است، شما به شفاعت از دیگران برخیزید و سپس وارد بهشت شوید.

ص:177


1- 355. ر.ک: مفاتیح الجنان، شب قدر.
2- 356. سفینة البحار، ماده «علم».
3- 357. مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 345.
4- 358. احیاء علوم الدین، ج 1، ص 299.

سعدی شیرازی می گوید:

صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد و صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این فریق را

گفت آن گلیم خویش بدرمی برد زموج

وین جهد می کند که رهاند غریق را

آری، عالم است که حیات می بخشد و درهای سعادت را به روی افراد جامعه می گشاید؛ بنابراین، عالم علوم دین از مصادیق آیه شریفه است که:

«وَمَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَی النَّاسَ جَمِیعاً»؛(1) کسی که یک نفر را حیات ببخشد، گویا جامعه بشری را حیات بخشیده است.

علّامه طبرسی رحمه الله در تفسیر جوامع الجامع، ذیل آیه فوق می نویسد:

من أحیاها … بأن استنقذها من غرق أو حرق، أو هدم ونحوها، أو إخراجها من ضلال إلی هدی، فکأنّما أحیی الناس جمیعاً؛(2) اگر کسی دیگری را از غرق شدن یا سوختن و یا زیر آوار واقع گشتن نجات دهد، یا از گمراهی به هدایت بکشاند، گویا همه مردم را نجات داده است.

صاحب تفسیر مجمع البیان، در شرح حال خود می نویسد:

شبی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را در عالم رؤیا دیدم، در حالی که موسی کلیم اللَّه علیه السلام در کنار ایشان نشسته بود. حضرت موسی علیه السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: شما فرمودید: علماء أمّتی کأنبیاء بنی اسرائیل؛ با آنکه انبیای بنی اسرائیل دارای مقامی بلند و دانشی بی کرانند؛ چگونه ممکن است علمای امّت تو همانند پیامبران بنی اسرائیل باشند؟!

ص:178


1- 359. سوره مائده، آیه 32.
2- 360. جوامع الجامع، ج 1، ص 351.

در این هنگام من وارد جلسه آنان شدم، پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره به من کرد و فرمود: هو منهم؛ این یکی از آنان است. حضرت موسی علیه السلام به من نگریست و فرمود: اسمت چیست؟ عرض کردم: ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی …

حضرت موسی علیه السلام گفت: کلامت را طولانی کردی، من فقط پرسیدم نامت چیست! گفتم: شما چرا وقتی از سوی خدا ندا رسید: «وَما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی»؛(1) «آن چیست در دستت؟ ای موسی!» شما پاسخ دادید: «هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُ عَلَیْها وَأَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَلِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری ؛(2) «این عصای من است و بر آن تکیه می کنم و با آن کارهای چوپانی گوسفندانم را سامان می بخشم و بسیاری از کارهای روزمره زندگی خود را با کمک آن انجام می دهم.» در حالی که همان جمله اول کافی بود، چرا شما کلام خود را طولانی کردید؟!

در این هنگام، حضرت موسی علیه السلام لبخندی زد و مرا مورد نوازش و مرحمت خود قرار داد و به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: آری به جا فرمودی، ای رسول خدا! که: عالمان امت من مانند پیامبران بنی اسرائیلند.(3)

36. استغفار و طلب مغفرت

اشاره

از دیگر موارد عبادت، طلب مغفرت و ندامت باطنی خالصانه است.

خیر العبادة، الاستغفار؛(4) طلب مغفرت از خدا بهترین عبادت است.

ص:179


1- 361. سوره طه، آیه 17.
2- 362. سوره طه، آیه 18.
3- 363. روضات الجنات، ج 4، ص 321، (شرح حال مرحوم طبرسی)؛ در کتاب قصص العلماء، همین خواب به نراقی نسبت داده شده است.
4- 364. مستدرک الوسایل، ج 5، ص 357.
خوش گمانی به خدا

از مصادیق عبادت، امید داشتن به فضل خداوند متعال و حسن ظنّ به پروردگار سبحان است.

رأس العبادة حسن الظنّ باللَّه؛(1) برترین عبادت، خوش گمانی به خداوند متعال است.

حسن الظنّ باللَّه من حسن العبادة؛ حسن الظنّ باللَّه یدعو إلی العبادة؛(2) خوش گمانی به خداوند از بهترین عبادات است؛ خوش گمانی به خداوند تو را به سوی عبادت فرا می خواند.

38. بوسه بر پدر و مادر

امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره بوسیدن والدین (پدر و مادر) می فرماید: قبلة الوالدین عبادة؛(3) بوسیدن پدر و مادر عبادت است.

این بوسیدن، جنبه احترام داشته و در احادیث و روایات فراوانی مورد تأکید واقع شده است.

39. خوشحال کردن دیگران

اشاره

یکی دیگر از مصادیق عبادت، مسرور ساختن و خوشحال نمودن انسان های باایمان از راه همدمی، همدردی، رفع مشکلات و برآوردن خواسته های آنان است. در نگرش اسلامی، برآوردن خواسته های مؤمنان و خشنود ساختن آنان، یکی از اعمال و عبادات ارزنده انسان هاست.

در احادیث اسلامی، بر این نکته نیز تأکید شده، که شاد کردن مؤمنان در زندگی اخروی تأثیر به سزایی دارد و مایه شادی و آرامش صاحب خود می شود. این سرور دارای تجلّی ویژه ای بوده و تمثال آن، همواره صاحب خود را همراهی کرده و از وحشت و تنهایی دنیا و آخرت می رهاند.(4)

ص:180


1- 365. مستدرک الوسایل، ج 12، ص 40.
2- 366. همان، ج 11، ص 209 و 251.
3- 367. مستدرک سفینة البحار، ماده قبل.
4- 368. ثواب الأعمال، ص 180.
نگاه کردن به مؤمنان

نگاه مهرآمیز به صورت انسان باایمان، عبادت است.

امام سجادعلیه السلام فرمود:

نظر المؤمن فی وجه أخیه للمودّة والمحبّة له، عبادة؛(1) نگاه انسان باایمان به صورت برادر مؤمن خود از روی مهر و محبت، عبادت است.

ص:181


1- 369. تحف العقول، ص 282.

ص:182

ص:183

ص:184

فصل دهم: رانده شدگان از درگاه عبادت

اشاره

خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود

(حافظ)

عبادت پیشگان از حیث سرانجام و عاقبت در این دنیا، سه دسته اند:

1. دسته ای که همواره در مسیر عبادت باقی می مانند.

2. دسته ای دیگر که از مسیر عبادت منحرف گشته، به ضدّ آن (کفر یا شرک) روی می آورند.

3. دسته ای دیگر که از راه عبادت منحرف گشته؛ ولی انحراف خود را کتمان می کنند.

انگیزه های فرار

دلایل روی گردانی انسان از عبادت خداوند بی شمار است، که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

الف) گرفتار آمدن در دام دنیاپرستی؛

ب) اسیر شدن در بند شهوت؛

ج) افتادن در دام وسوسه های ابلیس؛

د) گرفتار شدن در بند جهل و نادانی؛

ه) غفلت و غرور؛

ص:185

در این فصل، به بیان سرگذشت تعدادی از کسانی که در ابتدا عابد درگاه خدا بودند؛ ولی به مرور زندگی تغییر مسیر دادند و دچار ضلالت و گمراهی شدند، می پردازیم:

رانده شدگان از درگاه حق

1. ابلیس

اشاره

ابلیس در جمع فرشتگان می زیست و هزاران سال خدا را عبادت کرد. ابتدا نام او «الحرث» بود، که پس از خودداری از سجده بر آدم و یأس از رحمت خداوند، ابلیس نامیده شد.(1)

هنگامی که نسناس ها در زمین سرکشی کرده و مورد خشم الهی واقع شدند، نابود گشتند. ابلیس به دلیل آنکه در شمار عصیان گران آن جمع نبود، از آن میان نجات یافت و به آسمان رفت و با فرشتگان زیست؛ ولی بعد از خلقت انسان و سجده نکردن بر آدم علیه السلام و نافرمانی امر خداوند متعال، از درگاه حق رانده شد.

قرآن کریم به این موضوع اشاره نموده و سخن شیطان را چنین نقل می فرماید: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»؛(2) مرا از آتش آفریدی و او را از گِل. شیطان دستور پروردگار حکیم را زیرپا نهاد و خداوند متعال، با ندای «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ»؛(3) فرمود: از صف آنها [= فرشتگان] بیرون رو، که (از درگاه ما) رانده شده ای. موقعیت و عاقبت وی را آشکار ساخت.

ص:186


1- 370. کلمه ابلیس یازده بار در قرآن آمده است و کلمه شیطان، که یکی از مصادیق آن ابلیس است، 88 بار به صورت های مختلف به چشم می خورد.
2- 371. سوره اعراف، آیه 12.
3- 372. سوره حجر، آیه 34.

امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز به این موضوع اشاره نموده و می فرماید:

وکان قد عبد اللَّه ستّة آلاف سنةٍ لا یُدری أ مِن سنی الدنیا أم من سنی الآخرة؛(1) همانا شیطان، خداوند را شش هزار سال عبادت کرد و معلوم نیست آیا از سال دنیوی است یا از سال آخرت؟!

آدم علیه السلام پس از اخراج از بهشت، ابلیس را در یکی از فلات زمین دید، به او گفت: چرا ما را فریفتی و از بهشت بیرون کردی؟ ابلیس پاسخ داد: من شما را بیرون کردم و به زمین کشاندم، مرا چه کسی بدین جا کشاند؟ پس از آن، از خدا مهلت خواست و سپس از جمع فرشتگان بیرون رانده شد.

«أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛(2) (گفت: پروردگارا!) مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می شوند، مهلت ده.

از سوی خدای متعال ندا رسید:

«فَإِنَّکَ مِنْ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»؛(3) (فرمود:) تو از مهلت داده شدگانی؛ ولی تا روز و زمان معیّن.

هنگامی که امام زمان علیه السلام حکومت جهانی خود را برقرار نماید، ابلیس را از پا در می آورد و بساط وسوسه گری های او برچیده می شود. مراد از وقت معلوم، روز ظهور و تحقّق حکومت مهدی موعودعلیه السلام است.(4)

در برخی از روایات آمده است: در دوران رجعت، آن گاه که نوبت تجلّی حکومت امیر مؤمنان علی علیه السلام فرا رسد، وقت معلوم و فرصت نهایی حضور ابلیس در دنیا به پایان رسیده و به دست آن حضرت به هلاکت می رسد.

ص:187


1- 373. نهج البلاغه، خطبه 192.
2- 374. سوره ص، آیه 79.
3- 375. سوره ص، آیه 80 و 81.
4- 376. تزکیة النفس، ج 3، باب ابلیس.

علّامه جزایری در انوار النعمانیة می نویسد:

آن گاه که نوح علیه السلام از کشتی پیاده شد، ابلیس به دیدار آن حضرت شتافت و گفت: تو را بر من حقّی است و دوست دارم تا آن را به بهترین صورت تلافی کنم. در این هنگام از آسمان ندا رسید: ای نوح! به کلمات و نصایح ابلیس توجه کن!

حضرت نوح علیه السلام به ابلیس گفت: سخنت چیست؟ ابلیس گفت: من تو را از سه خصلت برحذر می دارم:

1. تو را از کبر و استکبار پیشگی برحذر می دارم؛ که اوّلین عصیانی است که در پیشگاه خدا صورت پذیرفت.

2. تو را از حرص برحذر می دارم؛ حرص پدرت آدم را از ادامه زندگی در بهشت محروم ساخت.

3. هرگز با زن نامحرم در جای خلوتی به سر نبر؛ که من زمینه انحراف را فراهم می آورم.

از سوی خداوند ندا رسید: ای نوح! آن رهنمودها را از ابلیس بپذیر. از این رو گفته اند: الحکمة ضالّة المؤمن؛ حکمت، گمشده مؤمن است.(1)

ص:188


1- 377. انوار النعمانیة، ج 1، ص 239؛ … فأوحی اللَّه سبحانه إلی نوح أن اسمع ما یقول لک الشیطان وأقبل کلامه، فقال ابلیس: یا نوح أنهاک عن خصال؛ أوّلها: الکبر والعجب؛ فإنّ أوّل ما عصی اللَّه به التکبّر، وذلک إنّه أمرنی بالسجود لأبیک آدم، ولو سجدت لما أخرجونی من عالم الملکوت. وثانیها: الحرص؛ فإنّ اللَّه تعالی قد أباح الجنّة کلّها لأبیک آدم ونهاه عن شجرة واحدة، فدعاه حرصه إلی الأ کل منها، فأکل فصار علیه ما صار. وثالثها: أن لا تخلو بامرأة أجنبیة إلّا ویکون معکما ثالث؛ فإنّک إن خلوت بها من غیر ثالث، کنت أنا الثالث، فأسوّل لک الأمور حتّی أوقعک فی الزنا، فأوحی اللَّه إلیه بقبول قول الشیطان.

آری، آدم باایمان، گمشده خود را در هر کجا بیابد، آن را می رباید؛ حتی اگر دست ابلیس باشد.

روزی ابلیس در مصر بر فرعون وارد شد، در حالی که او در حمام بود. فرعون اعتراض کرد و گفت: تو کیستی و چرا وارد شده ای؟ ابلیس گفت: مرا نمی شناسی؟ مرا تو آفریده ای! مگر تو نمی گویی: أَنَا ربّکم الأعلی؛(1) من خدای برتر شما هستم؟!

بدترین عمل شیطانی

سلیمان نبی علیه السلام به ابلیس گفت: کدام عمل در دیدگاه تو محبوب و در چشم خدا مبغوض است؟ پاسخ داد: اگر تو محبوب خدا نبودی، پاسخ نمی گفتم.

إنّی لست أعلم شیئاً أحبّ إلیّ وأبغض إلی اللَّه تعالی، من استغناء الرجل بالرجل والمرأة بالمرأة؛(2) من چیزی را محبوب تر نزد خود و مبغوض تر پیش خدا به مانند لواط و مساحقه سراغ ندارم.

هشدارهای ابلیس به حضرت موسی علیه السلام

غزالی در احیاء العلوم نقل می کند: در روایت آمده است: حضرت موسی کلیم علیه السلام در جایی نشسته بود که ابلیس به دیدار او شتافت. او عبای رنگارنگی بر دوش داشت و در کنار موسی علیه السلام نشست. عبای جبّه خود را بر زمین نهاد و گفت: السلام علیک یا موسی!

موسی علیه السلام به او گفت: تو کیستی؟

- من ابلیس هستم.

- خدا تو را زنده نگذارد، چرا به اینجا آمدی؟

ص:189


1- 378. قصص الأنبیاء، (ثعلبی) ص 184.
2- 379. همان، ص 186.

- چون موقعیت تو را در پیشگاه خدا می دانم، آمدم به تو سلامی بدهم!

- این عبای رنگارنگ چیست؟

- دلهای بنی آدم را از این راه میفریبم.

- کدام عمل است که اگر بنی آدم به آن روی آورند، تو برآنها مسلّط خواهی شد؟

- آن گاه که به عُجب و غرور روی آورند، گناه خود را فراموش کنند و عمل نیک خود را باارزش به حساب آورند …

ای موسی! من به سه چیز، تو را هشدار می دهم:

1. با زن نامحرم در خلوت منشین، که نفر سوم، خودم خواهم بود و تلاش می کنم تا زمینه گناه را فراهم آورم.

2. با خدا پیمانی را امضا مکن و عهد و نذری مبند، مگر آن که بدان وفا کنی.

3. اگر خواستی انفاق کنی، فوراً بدان عمل کن؛ و گرنه تلاش می کنم تا انصراف ایجاد کنم.

ابلیس پس از این گفت و شنود برخاست و رفت و با خود چنین زمزمه می کرد: موسی فهمید که بنی آدم را درباره چه چیزهایی هشدار دهد.(1)

قیافه شیطان

یحیی پیامبرعلیه السلام از خدا خواست تا شیطان را به شکل اصلی اش بنگرد. ابلیس به امر خدا در پیش یحیی به صورت واقعی خود ظاهر شد. او کلاهی بر سر داشت که منگوله هایی بر آن آویزان بودند و خلخال هایی نیز در پاها داشت.

حضرت یحیی علیه السلام از او پرسید: چرا در سر تو منگوله دیده می شود؟

ص:190


1- 380. احیاء علوم الدین، ج 3، ص 100.

- عقل های بنی آدم را با آنها میفریبم.

- چرا خلخال در پای خود داری؟

- وقتی پای خود را تکان می دهم، غنا می نوازد و از این طریق مردم را میفریبم.

- کدام ساعت، بیشتر بنی آدم را مورد سلطه خویش قرار می دهی؟

- ساعتی که شکم او پر است.

- آیا مرا در چنین حالتی یافتی؟

- آری؛ روزی غذایی برای افطار تو، به پیش آوردند و تو روزه دار بودی و از آن سیر خوردی، آن شب در عبادت کوتاهی کردی، مرا خیلی خوش آمد.

- دیگر در خوردن غذا زیاده روی نمی کنم.

- هرگز کسی را نصیحت نکنم.(1)

2. قابیل

برخی معتقدند: انگیزه نزاع قابیل با هابیل، وصیت حضرت آدم علیه السلام و انتخاب هابیل به عنوان وصیّ آن حضرت بود. قابیل که فرزند بزرگ تر بود، پیش پدر شکایت برد. آدم علیه السلام فرمود: این یک امر الهی است و دست من نیست. اگر می خواهید راستی گفتار مرا بدانید، هر یک از شما دو برادر، پیش خدا هدیه ای ببرید و هدیه هر کدام پذیرفته شد، وصیّ من خواهد بود.

قابیل از زراعت و هابیل از دامداری خود هدیه ای آوردند، که هدیه قابیل مقبول درگاه حق واقع نگشت و رسوا شد؛ سپس شیطان به میدان آمد و به قابیل

ص:191


1- 381. احیاء علوم الدین، ج 3، ص 100.

گفت: تو موجب سرشکستگی نسل خود شدی، در حالی که نسل هابیل به افتخار بزرگی دست یافتند؛ ولی نسل تو سر شکسته شدند.

ابلیس آن قدر به وسوسه قابیل پرداخت، که سرانجام قابیل برادرش را به قتل رساند. قابیل پس از قتل هابیل، وقتی خشمش فرو نشست، پشیمان شد. بدن برادر را به دوش کشید، به این طرف و آن طرف حرکت می داد و نمی دانست چه کند. نفس لوامّه اش، وی را سرزنش می کرد. خداوند متعال برای احترام آن بدن شریف، برای نشان دادن چاره کار، کلاغی را به سوی قابیل فرستاد، که انتخاب این پرنده بدون حکمت نبود، چرا که کلاغ پرنده ای طمع کار است و مردار می خورد. آن کلاغ، کلاغی دیگر را کشت و جسد آن را در چاله ای زیر خاک دفن کرد. قابیل با تماشای این منظره، مطلب را فهمید و جسد هابیل را به خاک سپرد.

آن روز آدم علیه السلام از قابیل پرسید: هابیل چه شد؟ او پاسخ داد: مگر من نگهبان او هستم؟ آدم از قضیه مطلع شد و چهل شبانه روز گریست. آن گاه که نوبت کیفر قابیل فرا رسید گفت: خدایا! پدرم آدم، تو را نافرمانی کرد، وی را مورد عفو خویش قراردادی، مرا نیز ببخش. ندا رسید: او (حضرت آدم علیه السلام) قطع رحم نکرده بود. قابیل خواست که به خمسه طیبه (اهل بیت علیهم السلام) متوسل شود که طوفانی وزیدن گرفت و او را به کوه زد و از پا درآورد.

حضرت آدم علیه السلام بعد از 1040 سال، چشم از جهان فرو بست. بدن او را در تابوت قرار داده و در کوه ابوقبیس نهادند که نوح علیه السلام در هنگام طوفان، آن را در کشتی خود جای داد و سپس در نجف دفن نمود.(1)

ص:192


1- 382. تفسیر کبیر، (سوره نساء).

در زیارت نامه امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز آمده است:

السلام علیک وعلی ضجیعیک آدم ونوح؛(1) سلام بر تو و بر دو همراهت! آدم و نوح علیهما السلام.

پس از یک سال از فوت حضرت آدم علیه السلام، مرگ حضرت حوّا فرا رسید و بدن او را کنار آدم علیه السلام به خاک سپردند. نظر دیگری نیز وجود دارد که بدن حضرت حوّا در جدّه به خاک سپرده شد. (امروز در جدّه، قبری به عنوان قبر حضرت حوّا به چشم می خورد).

3. قوم نوح علیه السلام

بعد از سیصد سال، که از نبوّت و دعوت حضرت نوح علیه السلام به سوی حق گذشت و دشمنانش تمام حیله ها را علیه او به کار بردند، به ستوه آمد و تصمیم گرفت آنان را نفرین کند. فوجی از فرشتگان از ایشان مهلت خواستند و او سیصد سال دیگر مهلت داد.

پس از پایان مهلت، گروه دیگری تقاضای مهلت نمودند و حضرت سیصد سال دیگر مهلت داد. بعد از آن نیز دسته ای به محضر پیامبر خدا رسیده، تقاضای فرصتی دیگر نمودند. ایشان باز سیصد سال مهلت داد. یاران نوح به تنگ آمدند و از وی تقاضای نفرین کردند و او این چنین نفرین کرد:

«وَقالَ نُوحٌ رَبِ ّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً»؛(2) و نوح گفت: پروردگارا! در روی زمین، هیچ یک از کافران را باقی مگذار.

ص:193


1- 383. مفاتیح الجنان، زیارت نامه امیر المؤمنین علیه السلام.
2- 384. سوره نوح، آیه 26.

ندا رسید: به پیروان خود بگو خرما بخورند و هسته آن را بکارند تا خرما شود و ثمر دهد و از ثمره آن بخورند تا عذاب الهی نازل شود. آنان نیز به این دستور الهی عمل نمودند.

بار دیگر ندا رسید: این خرما را بخورند و هسته آن را بکارند تا به ثمر نشیند و از آن بخورند تا عذاب الهی نازل شود.

یک سوم از یاران، کاسه صبر شان آنان لبریز گشته از وی جدا شدند؛ ولی دو سوم از یاران نوح، بدان عمل کردند.

برای بار سوم خداوند متعال ندا داد: این بار نیز هسته خرماها را بکارند تا به ثمر نشیند و از آن تناول کنند و منتظر فرو فرستادن عذاب الهی بر کافران باشند. در این هنگام، یک سوم دیگر از او جدا شدند و یک سوم یاران باقی ماندند. آنان کاشتند و خرما به ثمر نشست و عذاب نازل شد.(1)

4. قوم صالح پیامبرعلیه السلام

اشاره

در تفسیر عیاشی آمده است: جبرئیل داستان قوم صالح را برای رسول خداصلی الله علیه وآله این چنین بازگو کرد: صالح شانزده ساله بود که به پیامبری مبعوث شد. وی 120 سال تبلیغ کرد و فقط چند نفر به او ایمان آوردند. قوم صالح (همان قوم عاد بودند که حضرت هودعلیه السلام هم سالیانی در میان آنان می زیست) دارای هفتاد بت بودند.

پیامبر خدا به آنان گفت: بیاییم از خدا و از بت ها چیزی بخواهیم، یا من به دین شما میگروم و یا شما به دین من در می آیید. آنان پذیرفتند. قوم صالح هفتاد بت

ص:194


1- 385. تاریخ انبیاء، فصل نوح.

خود را به جایگاه مراسم مخصوص آوردند. صالح بت ها را صدا کرد، پاسخ ندادند. آنان در پیش بت به دعا و گریه و زاری پرداختند؛ ولی خواسته آنان برآورده نشد. آنان از صالح علیه السلام تقاضا کردند تا دوباره بت ها را صدا کند و از بت ها چیزی بخواهد، صالح پذیرفت. این بار نیز پاسخ نیامد.

نوبت قوم صالح رسید تا از خدای صالح چیزی بخواهند. از میان قوم صالح، هفتاد تن از برجستگان قوم انتخاب شدند و در بالای کوهی اجتماع کردند و از خدا درخواست نمودند تا شتر ماده قرمز رنگ پر موی، که ده ماه از عمرش گذشته باشد،(1) از دل صخره ظاهر شود.

با دعای صالح، خواسته آنان برآورده شد. کافران گفتند: چه قدر خدای تو زود پاسخ می دهد، پس اکنون از خدایت بخواه تا بچّه شتری هم برایش از سنگ بیرون بیاورد، و این چنین شد.(2) آنان توبه نموده و به صالح ایمان آوردند؛ سپس جملگی از کوه پایین آمده، تا قوم خود را از حقّانیت دین صالح باخبر سازند.

هنگامی که پیش قوم خود بازگشتند، 64 نفر مرتد شده، گفتند: اعجاز نبود؛ جادو و سحر بود. شش تن گفتند: کار صالح حق بود. از این شش نفر نیز، یک نفر به مرتدّان پیوست و بعد در شمار پی کنندگان ناقه صالح درآمد و فقط پنج نفر در راه حق پایدار ماندند.

داستان ناقه صالح پیامبرعلیه السلام

از سوی خدا به حضرت صالح علیه السلام وحی رسید تا به قوم خود بگوید: آب آبادی شما طبق نوبت، یک روز از آن شما و یک روز از آن ناقه است. آن روز که برای ناقه

ص:195


1- 386. در تفسیر قمی آمده است: شتر سرخ مو، که ده ماه از حامله شدن آن گذشته باشد.
2- 387. طبق نظر تفسیر قمی: خود شتر بچه زایید.

است، همگان از شیر آن استفاده می کردند. هر کس هر قدر شیر می خواست، در ظرف می ریخت و می برد. معجزه عجیبی که گواه بر صدق ادعای صالح پیامبر بود. صالح پیامبرعلیه السلام به مردم فرمود: به شتر آسیبی نرسانید، او در زمین خدا به چرا مشغول است و اگر اذیتش کنید، عذاب الهی نازل می شود.

مردی حرام زاده به نام «قدار»، از سوی کفّار مأموریت یافت تا آن حیوان بی گناه را پی کند. زنی به نام «ملکا»، قدار را تشویق به کشتن ناقه کرد، که دختری زیبا داشت و آن رابه قدار پیشکش کرد. هنگامی که قدار به پی کردن حیوان پرداخت مردم نیز او را یاری نموده و حیوان را کشتند. بعد از کشتن ناقه و بچه آن، گوشت ها را در بین خود تقسیم نمودند. بعد از این عملِ نابخردانه، پیامبر خدا به قوم خود وعده عذاب داد. آنان درصدد برآمدند تا پیامبر خویش را به قتل برسانند.(1) وحی از آسمان نازل شد که آنان حجّت الهی را از بین بردند و عذاب حتمی است، و صیحه آسمانی آنان را به هلاکت رساند.(2)

5. قوم حضرت موسی علیه السلام

اشاره

حضرت موسی علیه السلام با تلاش طاقت فرسای خود، پرچم توحید را به اهتزاز درآورد. در آن زمان، منطقه اریحا هم چنان گرفتار حکّام کفر پیشه بود. او با سپاهی بسیار موحّد، به فرماندهی یوشع و کالب، به آن دیار حمله برد و آن را به محاصره خود درآورد؛ ولی اهل منطقه به مقاومت پرداختند.

ص:196


1- 388. بنابر قولی: بچه ناقه مفقود شد و صالح علیه السلام فرمود: اگر این حیوان را پیدا کنید، شاید عذاب الهی دفع شود.
2- 389. قصص قرآن، فصل صالح پیامبر.

در این هنگام، جمعی از هواپرستان اریحا، از طاغوت فکری آنجا تقاضای چاره کردند. او پس از چندی پیشنهاد عجیبی مطرح کرد؛ پیشنهادی که غالباً مستکبران و استعمارگران از آن سود می جویند و در متلاشی کردن سپاه حق از آن بهره می گیرند. او پیشنهاد داد دختران و زنان به گونه ای بی حجاب و بدحجاب به عناوین مختلف، از جمله در لباس دست فروش ها، به سپاه موسی نزدیک شوند و در فریب آنان تلاش کنند. او گفت: اگر سپاه موسی به فحشا روی آورند، پیروزی از آن شماست.

پس از اندک زمانی، این نیرنگ مؤثّر واقع شد و کار برخی از افراد سپاه حق، به رسوایی کشید. سرانجام بیماری طاعون شیوع یافت و بیست هزار تن (و به قولی هفتاد هزار تن) از سپاه موسی علیه السلام به هلاکت رسیدند(1) و زمینه شکست سپاه موسی فراهم آمد.

ترفند دشمن

آری، مستکبران و دشمنان شریعت های آسمانی، در طول تاریخ برای رسیدن به اهداف شوم خود - که همان انحراف مردم از صراط مستقیم الهی است - از هر وسیله و نیرنگی استفاده می کردند و اکنون نیز هدف دشمن، از ایجاد آزادی برای زنان، چیزی جز تباهی و نابودی حکومت اسلامی ما نیست.

دشمن در تهاجم فرهنگی، نخست به رفع موانع می پردازد؛ او با شعار زیبای آزادی و دمکراسی به میدان آمده و در جهت پیشبرد اهداف خویش، اقدام به برداشتن موانع می نماید و آن گاه میدان داری می کند.

ص:197


1- 390. بحارالانوار، ج 13، ص 373 و 374.

معیار آزادی مورد نظر او چیزی است که فقط خواسته او را تأمین می کند و ننگ و ذلّت را برای جامعه به ارمغان می آورد. دشمن، آزادی در شهوت را معیار کار خود قرار می دهد؛ در حالی که در بینش اسلامی، این مسئله یکی از عوامل ضدّ آزادی است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

عبد الشهوة أذلّ من عبد الرقّ؛(1) بنده شهوت و هواهای نفسانی، ذلیل تر از بنده زرخرید است.

و در کلام گهربار دیگری فرمود:

من ترک الشهوات، کان حرّاً؛(2) کسی که شهوت را ترک کرد، آزاد است.

6. عابد بنی اسرائیل

اشاره

عابد سخت کوش بنی اسرائیل، که دویست سال از عمر خود را در عبادت گذرانده بود، از خداوند متعال تقاضا کرد تا ابلیس را به او نشان دهد. پیری در برابر او ظاهر شد.

او پرسید: تو کیستی؟

- من ابلیس هستم.

- چرا به سراغ من نیامدی تا مرا بفریبی؟

- بارها آمدم؛ ولی در کمند من نیفتادی.

- چرا؟

ص:198


1- 391. غررالحکم، ج 4، ص 352.
2- 392. میزان الحکمه، ج 2، ص 352.

- چون عبادت تو خالصانه بوده و تمام لحظات عمر خود را به خاطر خدا به عبادت می گذرانی. تو فکر می کنی نکند عزرائیل فرا رسد و تو در گناه و عصیان باشی. به این دلیل من نتوانستم بر تو مسلّط شوم،(1) و به خاطر همین اطاعت تا الآن دویست سال از خداوند عمر گرفتی و دویست سال دیگر نیز زنده خواهی بود؛ این را گفت و غایب شد.

عابد به فکر فرو رفت و با خود گفت: حال که دویست سال مهلت دارم، چرا خود را از کام جویی ها و لذّات دنیوی محروم کنم؟! صد سال را در عیش و نوش به سر می برم و صد سال دیگر را در اطاعت و عبادت می گذرانم. به دنبال این اندیشه، دست از عبادت کشید و به دنیا روی آورد و کم کم خطاهای فراوانی مرتکب گشت. ناگهان احساس کرد عزرائیل به سراغ وی آمد. به عزرائیل گفت: من دویست سال مهلت دارم. عزرائیل گفت: آری، مهلت داشتی؛ ولی بر اثر دوری از عبادت و غرق شدن در لذّت جویی و گناهان، عمر تو کوتاه شد.

آری، سخن آسمانی و حیات بخش رسول خداصلی الله علیه وآله است، که فرمود:

حبّ الدنیا، رأس کلّ خطیئة؛ اساس همه خطاها و گناهان، دنیاپرستی است.

امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان حضرت موسی علیه السلام، عابدی در قوم بنی اسرائیل دست از دنیا کشیده و همواره به عبادت مشغول بود. ابلیس همه کارگزاران خود را فرا خواند، و راه غلبه بر او را از آنان جویا شد.

ص:199


1- 393. می گویند: طبق تصریح برخی از احادیث، ابلیس که در ماه رمضان دربند است، پس چرا بعضی از افراد را میفریبد؟ در پاسخ باید گفت: روزه خالص و مورد نظر خداست که قدرت شیطان گریزی ویژه ای به آدم می بخشد، و گرنه از نماز و روزه بی اصل کاری ساخته نیست.

یکی از آنان پاسخ داد: من برای غلبه بر او اقدام می کنم.

ابلیس گفت: از چه راهی؟

پاسخ داد: از طریق زن، اقدام خواهم کرد.

ابلیس گفت: نمی توانی از این راه بر او غلبه کنی، او با زن سر و کاری ندارد؛ چون دارای چنین روحیه ای نیست.

یکی دیگر از کارگزاران، شراب را پیشنهاد کرد. سومی شیوه ای دیگر را، که همه از سوی ابلیس رد شد.

سرانجام یکی از حاضران گفت: من از راه عمل نیک پیش می روم.

ابلیس گفت: برو به سوی او، که تو پیروز خواهی شد.

او رفت و در کنار عابد به عبادتی شیطانی پرداخت تا بالأخره نظر عابد را جلب کرد. عابد از او پرسید: تو کیستی و چگونه توان و قدرت و رغبت به عبادت را پیدا کرده ای؟! او در آغاز، بر اثر اشتغال به عبادت پاسخ نمی داد و سرانجام به حرف آمد و گفت: انگیزه اصلی من در این باره، توبه است. من از کاری که کرده ام، توبه نمودم و هرگاه آن عمل به یادم می آید، جهت جبران آن، رغبت من به عبادت بیشتر می شود.

عابد گفت: چه بهتر آن را به من معرفی کنی تا بدان بپردازم و به توبه روی آورم و رغبت من نیز به عبادت بیشتر شود. آن شیطان زن فاسدی را به وی معرفی کرد. عابد به سراغ آن زن رفت و دو درهم به او داد. مردم گمان کردند عابد، جهت نهی از منکر پیش زن رفته است. آن زن نیز، این چنین گمان می کرد؛ ولی معلوم شد که عابد گرفتار دام شیطان شده است.

ص:200

زن که در درون، از کار خود در پیشگاه خدا شرمسار بود، از تقاضای مرد عابد متأثّر شد و به او گفت: چه شد که به سوی من آمدی؟ عابد پاسخ داد: عابدی مرا بدین عمل ترغیب کرد.

زن گفت: او شیطان است، او عابد نیست! ای بنده خدا! ترک گناه برتر از توبه پس از آن است. چنین نیست که هر کس در آرزوی توبه به سر می برد، بدان توفیق یابد و بدون تردید، آن عابد دروغین ابلیس است؛ برگرد که اگر غایب شد، او ابلیس است.

عابد به معبد خود بازگشت، دیگر آن عابد دروغین را ندید. همان شب، آن زن از دنیا رفت و مورد غفران الهی واقع شد. از سوی خداوند به موسی کلیم علیه السلام وحی رسید: یا موسی! بر فلان زن، که از دنیا رفته است نماز بخوان، و مردم را به شرکت در نماز او دعوت کن. من این زن را به خاطر آنکه بنده مرا از معصیت باز داشته است، مورد بخشش خود قرار داده ام.(1)

در اهمّیت توبه، همین بس که در قرآن کریم سوره ای به این نام است.

نکات این داستان

1. از ظاهر اعمال دیگران نباید فریفته گشت.

2. باید فرهنگ حاکم بر صاحبان عمل را ملاحظه کرد.

3. باید نهی از منکر کرد و دیگران را از گناه بازداشت.

4. می توان به عاقبت شرمساری در پیشگاه خدا امید بست.

4. نهی از منکر، حتّی برای یک زن فاسد نیز عاقبتی خوب و درخشان آفرید.

ص:201


1- 394. آثار الأعمال، ج 1، ص 37 - 38.

7. بلعم باعورا

او از دانشمندان بنی اسرائیل بود، که در پیشگاه خدا مقامی والا یافت، تا بدان جا که دعایش مستجاب می شد (مستجاب الدعوه بود) و اسم اعظم الهی را می دانست. حضرت موسی علیه السلام از او به عنوان مبلّغ نیرومند دین استفاده می کرد؛ ولی بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهای او، از راه حق منحرف شد و همه مقامات معنوی خود را از دست داد، به حدّی که در صف مخالفان حضرت موسی علیه السلام قرار گرفت. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَالَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ * وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛(1) برای آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی او سرانجام از آنها جدا شد. شیطان او را به دنبال خود کشاند و گمراه گشت. اگر می خواستیم، او را با این آیات بالا می بردیم؛ ولی او به پستی گرایید و از هوای نفس خویش پیروی کرد. او همچون سگ هار است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را بیرون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، همین کار را می کند. (گویی آن چنان تشنه دنیاپرستی است، که هرگز سیراب نمی شود). این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. این داستان ها را برای آنها بیان کن؛ شاید بیندیشند و بیدار شوند.

ص:202


1- 395. سوره اعراف، آیات 175 و 176.

از آیه فوق به وضوح فهمیده می شود که یکی از عوامل مهمّ دوری از حق، دل بستگی به دنیا و زرق و برق و لذّت های آن است. در تفسیر قمی، ذیل آیه 175 سوره اعراف آمده است:

برای آنها سرگذشت کسی را که آیات خود (الطاف الهی) را به او دادیم بخوان، که وی سرانجام از دستور خدا خارج گشت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد.

اسم اعظم به بلعم بن باعورا اعطا شده بود و هر دعایی می کرد، مستجاب می شد. وی به سوی فرعون تمایل پیدا کرد و چون فرعون تصمیم گرفت موسی و یارانش را تعقیب کند، فرعون به بلعم گفت: از خدا بخواه که موسی و اصحابش به دست ما گرفتار شوند. او پذیرفت و به طرف موسی و اصحابش به راه افتاد تا در حقّ پیامبر خدا و اصحابش نفرین کند.

حیوان چهارپایی که بلعم باعورا بر آن سوار بود، از حرکت باز ایستاد. بلعم، به ضرب و شتم حیوان پرداخت. به حکم الهی، آن حیوان زبان گشود و گفت: وای بر تو! به چه دلیل مرا می زنی؟ آیا از من می خواهی که تو را بر پشت خود حمل کنم تا بتوانی پیامبر خدا و قوم مؤمنش را نفرین کنی؟! بعد از این عمل، بلعم باعورا به قدری حیوان را کتک زد، که جان داد. در این هنگام اسم اعظم از او گرفته شد.

در یکی از رهنمودهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است:

یا علی! أشقی الناس من باع دینه بدنیاه، وأشقی من ذلک، من باع دینه بدنیا غیره؛(1) بدبخت کسی است که دین خود را فدای دنیایش نماید، و بدبخت تر از او کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.

ص:203


1- 396. زهد اسلامی، ص 78.

8. سامری

یکی دیگر از رانده شدگان درگاه خدا، سامری است. او بر اثر سوء استفاده از دانش و موقعیت خویش، به عاقبت نا فرجامی گرفتار شد. وی از کسانی بود که پدر و مادرش از ترس فرعون، او را در مخفی گاهی قرار داده بودند. بعضی از مورخان نوشته اند: امدادهای غیبی از وی مراقبت کردند تا بزرگ شد؛ بنابراین، او جبرئیل را می شناخت و در روز عبور از رود نیل، علاوه بر حضرت موسی و هارون علیهما السلام، سامری نیز جبرئیل را مشاهده نمود.(1) این مسئله به نوبه خود، گواه است که سامری، پیش از ارتداد، صفای باطنی خاصّی داشت.

ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة چنین آورده است: سامری از قومی بود که بقر (گاو) را می پرستیدند. آنها در همسایگی قوم بنی اسرائیل زندگی می کردند؛ ولی او به بنی اسرائیل ملحق گشته بود. به سبب این پیش زمینه، سامری گوساله را به عنوان تجلّی ذات حق به بنی اسرائیل معرفی کرد، گروهی از آنان گفتند: این گوساله موجود عجیب و جلوه خداست. گروهی گفتند: باید موسی بازگردد تا از او کسب تکلیف کنیم. گروهی رسماً عمل سامری را یک عمل کفرآمیز خواندند و در برابر او به مخالفت برخاستند. پس از بازگشت حضرت موسی علیه السلام، گروه سوم تقویت شدند، و گروه دوم شرمنده گشتند و گروه اوّل از موسی علیه السلام خواستند تا چگونگی انجام توبه را به آنان بیاموزد و موسی علیه السلام از سوی خدا به آنان فرمود: به امر خدا به قتل عام یکدیگر بپردازند که قاتل و مقتول هر دو مشمول لطف خدا خواهند گشت.(2)

ص:204


1- 397. تفسیر قمی، ج 2، ص 62.
2- 398. البدایة والنهایه، ج 1، ص 356.

9. قارون

یکی از مرتدّان تاریخ، به ویژه در دوران حضرت موسی علیه السلام، قارون است. او بر اثر غرور علمی و روحیه مال پرستی و برتری طلبی خود، به سرانجام فلاکت باری گرفتار شد.

«إِنَّ قارُونَ کانَ مِن قَوْمِ مُوسی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَآتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ»؛(1) قارون از قوم موسی بود؛ اما بر آنان ستم کرد. ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود. (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد.

ثعلبی در قصص الأنبیاء در ذیل این آیه می نویسد:

قارون بن یصهر، عموی موسی بود (بعضی قارون را پسرعموی موسی می دانند. و برخی معتقدند: پسر خاله حضرت موسی بود)، قارون عالم ترین فرد بنی اسرائیل بعد از موسی و هارون بود(2) و کسی داناتر از او به تورات در میان قوم موسی نبود. او دارای ثروت کلانی بود و علم کیمیا می دانست. پس از نجات از دریا، موسی برادر خود هارون را مسؤول ریاست بر بیت القربان کرد.

قارون ناراحت شد و به حضرت موسی علیه السلام گفت: دو سمت مهم ریاست و رهبری معنوی جامعه را در اختیار گرفتی؛ خود تو، که پیامبری و برادر خود را

ص:205


1- 399. سوره قصص، آیه 76.
2- 400. قصص الأنبیاء، ص 213.

هم رئیس «بیت القربان» قرار دادی. تو همه گونه ثروت مردم را، که به عنوان نذورات اهدا می شود، تصاحب می کنی و چیزی در اختیار من نیست، در حالی که من با تورات از شما بیشتر سر و کار دارم.

وقتی حضرت موسی علیه السلام دستور داد تا یارانش روی لباس خود، نخ سبز رنگی (طبق صلاحدید موسی در آن زمان) قرار دهند، قارون گفت: مگر ما عبد هستیم؟ و با پیامبر خدا مخالفت کرد و به موسی گفت: من از تو بهترم.

هم چنین هنگامی که دستور گرفتن زکات، از سوی خداوند متعال صادر شد، موسی آن را به بنی اسرائیل ابلاغ کرد و از آنان خواست از هر جنسی که دارند، یک هزارم آن را به عنوان زکات، تحویل خزانه بیت المال دهند. قارون احساس کرد که اموال فراوانی را باید بپردازد؛ بنابراین از موسی علیه السلام کناره گیری کرد. او در ابتدا در میان مردم شایع نمود که موسی به ثروت اندوزی پرداخته و از اموال ما به جاه و مقام رسیده است. و نیز شایع نمود که موسی علیه السلام اهل فساد و فحشا است و زن فاسدی را با تطمیع راضی نمود تا به پیامبر خداصلی الله علیه وآله نسبت زنا بدهد، که سرانجام توطئه قارون فاش شد و بر اثر نفرین حضرت موسی علیه السلام، زمین او را بلعید.(1)

10. برصیصای عابد

برصیصا، یکی از زاهدان و عابدان معروف قبیله بنی اسرائیل بود.(2) سالیان سال، به عبادت خدا پرداخته و مقرب درگاه الهی بود. وی، آن چنان مورد رحمت و لطف خدا قرار داشت که کارهای الهی به دست او انجام می پذیرفت، چنان که در

ص:206


1- 401. قصص الانبیاء، ص 214.
2- 402. همان، ص 318.

حدیث آمده است:

أبی اللَّهُ أن یجری الأمور إلّا بأسبابها؛(1) پروردگار حکیم، امور جاری بر جهان هستی را جز از طریق اسباب نظام حاکم بر جهان آفرینش به پیش نمی برد.

یکی از آن اسباب، دعا و اراده برصیصا گشته بود.

در بیان احوالات او آمده است:

کان یؤتی بالمجانین یداویهم ویعوّذهم، فیبرؤون علی یده؛(2) افراد دیوانه و بیماران صعب العلاج، با توسّل و تبرّک جستن به او درمان می گشتند.

اما شیطان سرانجام بعد از سعی و تلاش فراوان، او را فریفت و بر او غلبه یافت. او بعد از شفای دختر بیماری، کار حرام و گناهی انجام داد. بعد از آن، به جهت مخفی کردن گناه خودش، بنا به پیشنهاد ابلیس، اقدام به قتل آن دختر نمود و جسد وی را در کنار صومعه خود دفن کرد. شیطان مطلب را به برادران دختر گزارش داد و آنان را برانگیخت تا به پی گیری قضیه بپردازند. بعد از کشف موضوع، برصیصا محکوم به اعدام شد.

ابن کثیر، در البدایة و النهایة می نویسد:

برصیصا عابد معروف بنی اسرائیل، شصت سال از عمر خود را در عبادت و نیک نامی گذراند و آوازه او همه جا را فرا گرفت. ابلیس، چاره ای در انحراف و بدنام کردن او اندیشید. او به برادران دختری که بیماری

ص:207


1- 403. بحار الانوار، ج 2، ص 90.
2- 404. همان، ج 14، ص 486.

لاعلاجی دچار بود، گفت: برصیصای عابد، از راه دعای خود می تواند او را شفا دهد. آنان دختر را چند ماهی در صومعه او به خدمت گزاری گماردند. ابلیس به وسوسه عابد پرداخت و وادارش کرد تا به آن دختر تجاوز کند. اثر حاملگی در او ظاهر شد؛ سپس برصیصا را وسوسه کرد که برای رهایی از شرّ برادرانش، دختر را به قتل برساند و در خاک پنهان کند. عابد به وسوسه او عمل کرد. ابلیس به سراغ چهار برادر دختر رفت و جریان را گفت و مکان دفن دختر را به آنان نشان داد.(1)

در بحارالأنوار علّامه مجلسی رحمه الله آمده است:

وقتی برصیصا دستگیر شد، بعضی از شیاطین به او گفتند: دست به دامن «محمد و آل محمدعلیهم السلام» بزن، (از این حدیث به دست می آید که توسل به خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله، در تاریخ گذشته نیز مطرح بوده است) و به خدا پناه ببر تا تو را نجات دهند.

برصیصا به آنان توسّل جست؛ وقتی اثری حاصل نگشت، شیاطین به او گفتند: سالها خدا را عبادت کردی و به «محمّد و آل محمّدعلیهم السلام» عشق و محبت ورزیدی؛ اما در لحظات حساس و سرنوشت ساز زندگی، دست تو را نگرفتند؛ پس به آنان پشت کن و به ابلیس روی بیاور تا تو را نجات دهد. (بدون شک، توبه برصیصا توبه راستین نبود، یا آن که توسل او به موقع صورت نگرفت و گرنه توسل طبق شرایط مربوط، اگر صورت پذیرد، تأثیر آن ظاهر خواهد شد).

ص:208


1- 405. بحار الانوار، ج 2، ص 162.

برصیصا از خدا روی برتافت و به ابلیس گروید. او به شیطان گفت: چگونه اطاعت از تو را ابراز بدارم؟!

ابلیس گفت: با اشاره کافی است. برصیصا به صورت اشاره ای در برابر ابلیس سجده کرد. در این هنگام بود که ابلیس گفت: من از تو بیزار هستم؛ زیرا من از خدا می ترسم.(1)

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»؛(2) کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم)؛ امّا هنگامی که کافر شد، گفت: من از تو بیزارم؛ من از خداوندی که پروردگار عالمیان است، بیم دارم.

برخی از اهل نظر، برصیصا را از پیروان عیسی مسیح علیه السلام(3) می دانند، گرچه معروف است که او از پیروان موسی علیه السلام است؛ در هر صورت، تردیدی نیست که از انسان های مقرّب و از اولیاء اللَّه محسوب می گردید.

آدمی در هر مرتبه ای که هست، نباید مغرور گردد؛ بلکه باید همواره خود را لب پرتگاه ببیند. پیامبر اسلام حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله، با آن که برترین بنده خدا در روی زمین بود، در برابر خدا چنین عرضه می دارد:

إلهی لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً؛(4) خدایا! مرا (حتّی) به اندازه یک چشم برهم زدنی، به حال خود وا مگذار.

ص:209


1- 406. بحار الأنوار، ج 72، ص 319.
2- 407. سوره حشر، آیه 16.
3- 408. لغت نامه، ج 10، ص 900 (برص).
4- 409. بحار الأنوار، ج 16، ص 218.

خداوند متعال در نکوهش کسانی که مقام و منزلت معنوی خود را حفظ نکردند، می فرماید:

«وَلاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (1)رحمه الله و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.

عامل سقوط کسانی مانند برصیصا، خود فراموشی و نادیده گرفتن مقام و منزلت خویش، و عدم تلاش در جهت حفظ موقعیت معنوی خود بود.

11. ثعلبه انصاری

عبادت، باید در پرتو عشق و عمل به دستور خدا باشد و برای حفظ آبرو و کسب وجهه اجتماعی نباشد؛ از همین راه، می توان به عبادت همراه با ریا پی برد.

یکی از اصحاب، که همواره در نماز جماعت پیامبرصلی الله علیه وآله حضور داشت، ثعلبه بود. او به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: یا رسول اللَّه! از خدا بخواه تا به من اموال و ثروتی فراوان دهد.

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:

یا ثعلبة! قلیل تؤدّی شکره، خیر لک من کثیر لا تطیقه؛ ای ثعلبه! مال اندکی که بتوانی حقّ شکرگزاری آن را ادا کنی، بهتر از ثروت فراوانی است که نتوانی حقّ شکر آن را ادا کنی.

او چند بار دیگر تقاضای خود را تکرار کرد و پاسخ پیامبرصلی الله علیه وآله همان بود.

ص:210


1- 410. سوره حشر، آیه 19.

هنگامی که او بیش از حد اصرار ورزید و به تکرار آن تقاضا پرداخت، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من اگر از خدا تقاضا کنم تا کوهی از طلا در اختیار من قرار دهد، چنین خواهد شد؛ ولی من این چنین تقاضایی نمی کنم.

او بار دیگر تقاضای خود را تکرار کرد و به آن حضرت گفت: اگر ثروت فراوانی در اختیارم قرار گیرد، اطمینان داشته باشید که حقوق شرعی آن را می پردازم.

ثعلبه دو گوسفند خرید. بعد از مدّتی، به واسطه زاد و ولد این گوسفندان، صاحب گوسفند فراوانی گردید و جزو دامداران بزرگ شد. به دلیل کمبود چراگاه از اطراف مدینه به بیابان دوردست کوچ کرد و فقط در هفته، جهت ادای نماز جمعه در مدینه حاضر می شد. پس از گذشت مدّت کوتاهی به دلیل زیادی دام ها، این توفیق را نیز از دست داد و هر ماه یک مرتبه و سرانجام به دلیل مشغله کاری، سالی یک مرتبه به مدینه مراجعه می کرد و محضر رسول خداصلی الله علیه وآله شرفیاب می شد.

در این زمان، آیه اخذ زکات از مؤمنان از سوی خداوند بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد:

«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها … »؛(1) از اموال آنها صدقه ای (به عنوان زکات) بگیر، تا به وسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی …

پیامبرصلی الله علیه وآله گروهی را برای گرفتن زکات، به سوی ثعلبه فرستاد. او در جواب فرستادگان رسول اللَّه صلی الله علیه وآله گفت: ابتدا از دیگران زکات را جمع آوری کنید، در پایان به من مراجعه نمایید. فرستادگان حضرت دوباره به ثعلبه رجوع کردند. او گفت: به خدا سوگند! این زکات خواهی، برادر کوچک باج خواهی و جزیه گیری است.(2)

ص:211


1- 411. سوره توبه، آیه 103.
2- 412. تفسیر صافی، ج 2، ص 361.

و از پرداخت زکات خودداری کرد. مأموران به محضر پیامبرصلی الله علیه وآله بازگشته و جریان را گزارش نمودند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه.

سپس آیه زیر نازل شد:

«وَمِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ … »؛(1) بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه (زکات) خواهیم داد …

پس از نزول آیه، یکی از صحابه به سرعت جریان نزول آیه در شأن ثعلبه را به او گزارش داد. او برای حفظ آبروی خویش، پشیمان شد و اشک ریزان خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله رسید و گله گوسفندی را به عنوان هدیه تقدیم کرد. او آمادگی خود را برای پرداخت زکات را اعلام نمود؛ ولی پیامبرصلی الله علیه وآله نپذیرفت؛ زیرا عبادت باید به خاطر خدا انجام پذیرد و نباید به برای حفظ آبروی دنیوی باشد.

چیزی نگذشت، که آن حضرت از دنیا رفت. ثعلبه گلّه را پیش ابوبکر آورد و تقاضا کرد تا زکات را از وی بپذیرد. او گفت: چیزی را که پیامبرصلی الله علیه وآله نپذیرفت، من نیز نمی توانم بپذیرم. ثعلبه برگشت و زمان عمر نیز رمه را به حرکت درآورد و تقاضای خود را تکرار کرد؛ او نیز نپذیرفت. هنگامی که دوران حکومت عثمان فرا رسید، او رمه را پیش عثمان آورد و عثمان از او قبول کرد.(2)

آری، دسته ای از انسانها فقط به خاطر حفظ آبروی دنیایی خود و نه به خاطر خدا عبادت می کنند. سعدی می گوید:

زکات مال بده که باغبان نخله رز

چو بیشتر ببُرَد، بیشتر دهد انگور

ص:212


1- 413. سوره توبه، آیه 75.
2- 414. المعجم الکبیر،ج 25، ص 235.

وقتی آیه وجوب زکات در ماه مبارک بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل گردید. حضرت مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود:

إنّ اللَّه فرض علیکم الزکاة کما فرض علیکم الصلاة …؛ همانا خداوند متعال زکات را همانند نماز بر شما واجب گردانید.

سپس رسول خداصلی الله علیه وآله به بیان موارد زکات پرداخته، و فرمود:

أیّها المسلمون! زکّوا أموالکم تقبل صلاتکم؛ ای مسلمانان! زکات اموال خود را پرداخت کنید، تا نماز شما قبول شود.

سپس کارگزاران خود را برای جمع آوری زکات به سوی مردم فرستاد.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود:

من زعم أنّ الإمام یحتاج إلی ما فی أیدی الناس، فهو کافر؛ إنّما الناس یحتاجون أن یقبل منهم الإمام. قال اللَّه عزّوجل، «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها … » (2) ثُمّ قال علیه السلام: إنّی لآخذ من أحدکم الدرهم وإنّی لأکثر أهل المدینة مالاً، ما أرید بذلک إلّا أن تطهّروا؛(3) اگر کسی گمان کند امام به مال مردم چشم دوخته، کافر است. مردم به امام احتیاج دارند تا زکات را از آنان بپذیرد، که خدای عزّوجلّ فرمود: «از اموال آنان زکات بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان گردانی … ». سپس فرمود: ثروت من از مردم مدینه بیشتر است؛ در عین حال، زکات را از شما قبول می کنم تا پاک شوید.

ص:213


1- 415. تفسیر الصافی، ج 2، ص 372.
2- 416. سوره توبه، آیه 103.
3- 417. تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 260.

12. علی بن أبی حمزه بطائنی

یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام، علی بن حمزه بطائنی است. او از شهرت خاصی برخوردار بود و اموال فراوانی از امام کاظم علیه السلام (سهم امام) در دست داشت. پس از شهادت آن حضرت، برای تصرف در آن اموال و از دست ندادن آنها، شهادت آن حضرت را انکار نمود و ادعا کرد که امام هفتم زنده است و رجعت خواهد کرد و از تحویل دادن آن اموال، به امام رضاعلیه السلام خودداری نمود. و مکتب توقف (واقفیه) را بنا نهاد.(1)

مرحوم مامقانی درباره او چنین می نویسد:

کان عند علی بن أبی حمزة ثلاثون ألف دیناراً؛ (هنگام شهادت امام کاظم علیه السلام) نزد علی بن ابی حمزه بطائنی، سی هزار دینار از سهم امام علیه السلام باقی بود.

مرحوم آیت اللَّه العظمی خویی در معجم رجال الحدیث می نویسد:

در هنگام شهادت امام کاظم علیه السلام، نزد نایبان آن حضرت، مبالغ فراوانی از بیت المال وجود داشت؛ نزد علی بن أبی حمزه، سی هزار دینار؛ و نیز نزد زیاد قندی، هفتاد هزار دینار باقی بود.

13. شلمغانی

شلمغانی، یکی از علمای امامیه در دوران غیبت صغری است. او اهل شلمغان، یکی از نواحی واسط، و از علمای مورد اعتماد بود. کتاب «التکلیف» او، از کتبی

ص:214


1- 418. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 214 و 216.

است که شیخ مفید از آن نقل روایت کرده است. او در دوران غیبت صغری، جزوات کتاب «التکلیف» را از طریق یکی از نوّاب اربعه خدمت امام زمان علیه السلام عرضه می داشت و امام علیه السلام، جزوات را تأیید می کردند.

هنوز چند سالی از غیبت صغری باقی بود، که او در ایام خلافت الراضی باللَّه در سال 322 ه.ق (در سال 329 ه.ق غیبت صغری به پایان رسید) اعدام گردید.

شلمغانی از علمای مورد اعتماد بود؛ ولی بر اثر گرفتار شدن در دام حسادت، از راه حق منحرف گشت. او هنگامی که توقیع امام عصر - ارواحنا له الفداء - به نام حسین بن روح نوبختی رحمه الله صادر گردید، حسادت خود را نسبت به او اظهار نموده و گفت: باید توقیع به نام من صادر می گشت؛ من لایق این منصب هستم.

این خودخواهی به قدری موجب انحراف و ارتداد او گردید، که وجود عبادت را منکر شد و ازدواج با محارم را تجویز نمود.

محدّث قمی در الکنی و الالقاب می نویسد:

… محمّد بن علی الشلمغانی یُعرف بابن أبی العزافر … له کتب وروایات، وکان مستقیم الطریقة فی أصحابنا، فحمله الحسد؛(1) … محمد بن علی شلمغانی، که به ابن عزافر شهرت دارد، کتاب های فراوانی نوشت و روایات زیادی از او در اختیار است. او در راه حق قرار داشت؛ ولی حسادتش، وی را بیچاره کرد.

او چنان بر حسادت ورزی خود پافشاری کرد که از ناحیه مقدسه، توقیع دیگری در مذمّت او صادر شد(2) و سرانجام از سوی حاکم وقت، به اعدام محکوم گردید.

ص:215


1- 419. الکنی و الألقاب، ج 2، ص 363.
2- 420. همان، ج 2، ص 363.

در بحارالأنوار آمده است:

محمّد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی عزافر، دارای کتب فراوانی است و روایات زیادی از او به ما رسیده است. او در آغاز، آدم خوبی بود. حسد ورزی او به ابی القاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت تا از خط حق منحرف گردد و به باطل روی آورد.(1)

در حدیث آمده است: یکی از صاحب نظران، از امام زمان علیه السلام سؤال کرد که منزل ما پر از کتاب های اوست، حالا که منحرف است، چه باید کرد؟ امام پاسخ داد:

خذوا ما رووا وذروا ما رأوا؛(2) از روایات او استفاده کنید؛ ولی از دیدگاه های او دوری جویید.

14. رئیس فرقه بابیت و بهاییت

سید علی محمّد باب، یکی از علمای شیرازی بود که در نجف، در محضر آیت اللَّه سید کاظم رشتی شاگردی می کرد. او با یکی از شاه زادگان روسی به نام «کینیاز دالگورکی» که تازه مسلمان شده و در نجف با جمعیت های مسلمان در ارتباط بود، آشنا شد و کم کم به جلسه خصوصی او راه یافت. در آنجا با حشیش آشنا شد و از راه قلیان آن را استعمال می نمود. بعد از مدّتی از طرف استعمارگر پیر انگلیس، مورد توجّه واقع شد و با وسوسه های کینیاز دالگورکی، ادّعای نایب امام زمان بودن کرد. سرانجام، علیه اسلام دست به کار شد و کتاب بیان را در نسخ قرآن همراه با ارائه دین جدید، به رشته تحریر درآورد.

ص:216


1- 421. بحار الأنوار، ج 51، ص 358.
2- 422...

پس از هلاکت سید علی محمّد باب، جانشین او، میرزا حسینعلی عبد البهاء، راه استاد خود را ادامه داد و براساس دسیسه های دشمنان دین، پا را فراتر نهاده، ادعای الوهیت کرد.

15. احمد کسروی

اشاره

سید احمد کسروی یکی از ائمه جماعت تبریز بود. او عالمی دانا و متبحّر و دارای قلمی توانا بود. پس از نشست و برخاست با محافل روشن فکری، لباس روحانیت از تن بیرون کرده و سرانجام به تبلیغ علیه دین پرداخت و ادّعای نبوت کرد. او با طرح مسئله پاک دینی، علیه همه ادیان به ویژه اسلام، جبهه گیری نمود و دین جدیدی ارائه داد. سرانجام توسط جمعیت فدائیان اسلام از پای درآمد.

سرانجام زندگی خفت بار کسروی

سلسله کتاب های نیمه پنهان، که توسط دفتر پژوهش های علمی مؤسسه کیهان منتشر می شود، به تشریح سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست رژیم فاسد پهلوی می پردازد و سعی بر این دارد که گوشه هایی تاریک از تاریخ معاصر کشورمان را بازشناسی کند.

در بخشی از این کتاب، زندگینامه احمد کسروی بیان شده و تفکّرات این عنصر دست نشانده، که خود سردمدار دین ساختگی به نام «پاک دینی» بود، ذکر گردیده است.

در بخشی از این کتاب، به هشدار حضرت امام رحمه الله در کتاب کشف الاسرار پیرامون کسروی در سال 1323 اشاره شده و از قول حضرت امام رحمه الله آمده است:

ص:217

… گفتار بی خردانه آن تهی مغز مدّعی پیغمبری را بخوانید. و درصدد چاره جویی برآیید. با یک جوشش ملّی، با یک جنبش دینی، با یک غیرت ناموسی، با یک عصمت وطنی، با یک اراده قوی، با یک مشت آهنین، باید تخم این نا پاکان بی آبرو را از زمین براندازید.

در ادامه بحث، درباره دخالت آیت اللَّه شیخ عبدالحسین امینی رحمه الله (صاحب کتاب سترگ الغدیر) چنین آمده است:

… وقتی قضیه کسروی پیش آمد، مرحوم امینی و چند نفر دیگر از علمای آنجا می گویند: آیا یک مرد پیدا نمی شود که به حساب این شخص برسد؟

نویسنده در ادامه می افزاید:

این سخنان آیت اللَّه امینی، یکی از طلاب جوان را که در آن مجلس حضور داشت، منقلب کرده و او را در اندیشه اجرای این فتوا فرو برد.

آن جوان کسی نبود جز شهید نوّاب صفوی، که در نهایت، با کسب اجازه از علما، کسروی ملعون را به درک واصل نمود. وقتی کسروی کشته شد، موجی از شادی سراسر جامعه را فرا گرفت. مسئله مهمّی که از این روز، گریبان خانواده کسروی را فرا گرفت، تدفین او بود؛ زیرا فشار از سوی مردم و افکار عمومی اجازه نمی داد تا جسد او در گورستان مسلمین دفن شود.

یکی از شاهدان عینی می گوید: تا ساعت چهار بعد از ظهر گرفتار بودیم که جنازه کسروی را به کجا حمل کنیم؛ زیرا هیچ مسجدی و هیچ گورستانی جنازه او را نمی پذیرفت. سرانجام دوستان و هم فکران کسروی چاره ای اندیشیدند و برای

ص:218

این که نعش وی از دستبرد مخالفان در امان باشد، جنازه های کسروی و حداد پور (منشی مخصوص و محافظ کسروی) را به محل مرتفعی در میان کوه های شمیران برده و در حفره ای که دو متر عمق داشت، نزدیک یک درخت قرار داده و بر روی جسد بدون سنگ لحد و غیره، سیمان ریختند و حفره را پر کردند.(1)

16. شریعت سنگلجی

شریعت سنگلجی، فرزند یکی از روحانیون مشهور بود، که علیه دین، کتاب اسرار هزار ساله را نوشت. امام خمینی رحمه الله کتاب کشف الاسرار را در ردّ آن نگاشت:

امروز نیز، از راه شبهه سازی ها و شبهه افکنی ها، تلاش فراوانی به عمل می آید تا مسیر انقلاب اسلامی را تغییر دهند. الحمدللَّه تاکنون به موفقیتی دست نیافته اند؛ امّا باید هوشیار بود. شبهه افکنان زمان ما، از راه های متنوع و مختلفی بهره می گیرند تا به تهاجمات فرهنگی خود جامه عمل بپوشانند. دشمن برای رسیدن به اهداف خویش، روش های زیر را در پیش گرفته است:

الف) با وجود مسائل قطعی و ضروری و غیر قابل تردید در اسلام و محکمات دین، آنان به سراغ متشابهات می روند و با طرح آنها، مردم را در ایمانشان مردّد و نسبت به دین بدبین می سازند.

ب) باطل را با حق می آمیزند، و به ظاهر معجونی جدید پدید می آورند و از این طریق به تضعیف دین می پردازند.

ص:219


1- 423. هفته نامه یا لثارات، چهارشنبه 9 / 6 / 79، سال هفتم، شماره 93.

ج) کتاب ها و فرهنگ بیگانه را از راه ترجمه، تألیف و غیره میان نسل جوان ترویج می دهند.

د) از اصطلاحاتی مانند قرآن، حقوق بشر، حقوق زن، اصلاحات، دمکراسی، آزادی و … سوء استفاده کرده، به تبلیغ اهداف شوم خود می پردازند؛ مثلاً آزادی را به کار می برند؛ ولی آزادی و رهایی از حوزه عبودیت و بندگی خدا را در نظر دارند.

ه) از واژه های مورد نفرت مردم، در راستای تضعیف دین سود می جویند. واژه خشونت و … را نفی می کنند؛ ولی منظور آنان، نفی بسیاری از احکام قضایی اسلام در جامعه است.

و) علمای راستین و اسوه ها و ایده آل های دینداری و دین شناسی را تضعیف می کنند، تا حقایق اسلامی برای مردم بازگو نشود.

ز) از افراد تازه کار و بی سواد، به عنوان عالم دینی یاد می کنند و آنان را در مجامع مختلف مطرح می سازند و در تضعیف اسلام، از آنان سود می جویند.

ص:220

فهرست منابع

1. القرآن الکریم.

2. نهج البلاغه: شرح فیض الاسلام.

3. آثار الأعمال: شیخ صدوق رحمه الله.

4. آداب الصلاة: امام خمینی قدس سره.

5. آیین زندگی: دیل کارنگی.

6. اثبات وجود خدا: چهل تن از دانشمندان جهان.

7. احیاء علوم الدین: أبو حامد غزالی (505 ه.ق)، دارالمعرفة بیروت.

8. اربعین شیخ بهایی: شیخ بهایی رحمه الله (1031 ه.ق).

9. اسرار عبادت: آیت اللَّه جوادی آملی.

10. اقبال الأعمال: سید ابن طاووس رحمه الله (664 ه.ق).

11. الأنوار النعمانیة: سید نعمت اللَّه جزایری رحمه الله (1112 ه.ق)، شرکت چاپ تبریز.

12. بحار الأنوار: محمدباقر مجلسی رحمه الله (1111 ه.ق)، المکتبة الاسلامیة تهران.

13. البدایة و النهایة: ابن کثیر دمشقی (774 ه.ق)، دار احیاء التراث العربی بیروت.

14. تاج العروس: مرتضی الزبیدی (1205 ه.ق)، دارالفکر بیروت.

15. تاریخ الاسلام: محمّد بن أحمد بن عثمان ذهبی (748 ه.ق)، دارالکتاب العربی بیروت.

16. تزکیة النفس: سید محمّد شفیعی مازندرانی.

17. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم: امام خمینی قدس سره.

ص:221

18. تعلیقات علی مصباح الانس: امام خمینی قدس سره.

19. تعلیقه ها و سؤالات اساسی وصیت نامه امام خمینی قدس سره: سید محمّد شفیعی مازندرانی.

20. تفسیر جوامع الجامع: فضل بن حسن طبرسی رحمه الله (548 ه.ق)، دار الأضواء بیروت.

21. تفسیر الصافی: فیض کاشانی رحمه الله (1091 ه.ق)، مؤسسة الاعلمی بیروت.

22. تفسیر القمی: علی بن ابراهیم قمی رحمه الله، دارالکتب الاسلامی، قم.

23. التفسیر الکبیر: فخر رازی (606 ه.ق)، دارالکتب العلمیة.

24. تفسیر الکشّاف: جار اللَّه زمخشری (538 ه.ق)، دارالمعرفة، بیروت.

25. تکامل اجتماعی انسان: شهید مرتضی مطهری.

26. تنقیح المقال: شیخ عبداللَّه مامقانی رحمه الله (1351 ه.ق)، چاپخانه مرتضویه نجف.

27. توضیح و بررسی مصاحبه راسل: وایت.

28. جواهر الکلام: محمّدحسن جواهری رحمه الله (1266 ه.ق)، دارالکتب الاسلامیة نجف.

29. چرا مسیحی نیستم؟: برتراند راسل.

30. چهل حدیث: امام خمینی قدس سره.

31. در محضر علّامه طباطبایی: محمّدحسین رخشاد.

32. دیوان شاخه طوبی: سید محمّد شفیعی مازندرانی.

33. روح البیان: اسماعیل حقّی (1137 ه.ق)، دار احیاء التراث العربی بیروت.

34. روضات الجنّات: میرزا محمّدباقر موسوی خوانساری رحمه الله (1313 ه.ق)، دارالکتب الاسلامیة بیروت.

35. سرّ الصلاة: امام خمینی قدس سره.

36. سفینة البحار: شیخ عبّاس قمی رحمه الله (1359 ه.ق) کتابخانه سنایی.

37. شادکامی.

38. شعر انتظار: سید محمّد شفیعی مازندرانی.

39. علم به کجا می رود: ماکس پلانک.

40. غرر الحکم: عبد الواحد آمدی (510 ه.ق) شرح جمال الدین خوانساری، دانشگاه تهران.

ص:222

41. فرهیختگان: ارگان دانشگاه آزاد اسلامی.

42. قصص الأنبیاء: سعید بن هبة اللَّه قطب راوندی رحمه الله (537 ه.ق).

43. قصص الأنبیاء: ثعلبی (427 ه.ق) دار الرائد بیروت.

44. الکافی: محمّد بن یعقوب کلینی (239 ه.ق)، دار صعب و دارالتعارف بیروت.

45. کلیات سعدی: سعدی.

46. کنز العمّال: متّقی هندی (975 ه.ق)، مؤسسة الرسالة بیروت.

47. الکنی و الألقاب: شیخ عبّاس قمی رحمه الله (1359 ه.ق)، مکتبة الصدر تهران.

48. لذّات فلسفه: ویل دورانت.

49. لغت نامه: علی اکبر دهخدا.

50. مجمع البیان: فضل بن حسن طبرسی رحمه الله (548 ه.ق)، انتشارات ناصر خسرو تهران.

51. مجمع البحرین: فخرالدین طریحی (1085 ه.ق)، دار احیاء التراث العربی بیروت.

52. مجموعه آثار شهید مطهری: شهید مرتضی مطهری

53. مجموعة ورّام: ورّام بن أبی فراس (605 ه.ق)، دارالکتب الاسلامیة تهران.

54. المحجّة البیضاء: فیض کاشانی رحمه الله (1091 ه.ق)، مؤسسة الاعلمی بیروت.

55. مستدرک سفینة البحار: شیخ علی نمازی شاهرودی رحمه الله، بنیاد بعثت تهران.

56. مستدرک وسایل الشیعة: میرزا حسین نوری رحمه الله (1320 ه.ق)، مؤسسه آل البیت: قم.

57. مشکاة الأنوار: فضل بن حسن طبرسی رحمه الله (548 ه.ق)، دار الثقلین قم.

58. مصباح الشریعة: منسوب به امام صادق علیه السلام.

59. مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة: امام خمینی قدس سره.

60. معجم رجال الحدیث: آیت اللَّه العظمی خویی رحمه الله، منشورات مدینة العلم قم.

61. معجم الفروق اللعویة: ابوهلال العسکری (398 ه.ق).

62. المعجم الکبیر: طبرانی (360 ه.ق)، دار أحیاء التراث العربی بیروت.

63. مفاتیح الجنان: شیخ عبّاس قمی رحمه الله (1359 ه.ق).

64. مفردات ألفاظ القرآن: راغب اصفهانی (425 ه.ق)، دار القلم دمشق.

ص:223

65. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق رحمه الله (381 ه.ق)، دار الکتب الاسلامیة تهران.

66. المواعظ العددیه، آیت اللَّه مشکینی رحمه الله، دفتر نشر الهادی، قم.

67. المیزان فی تفسیر القرآن، علّامه طباطبایی رحمه الله، دارالکتب الاسلامیة تهران.

68. میزان الحکمة: محمّدی ری شهری، دارالحدیث قم.

69. نور الثقلین: ابن جمعه عروسی حویزی (1112 ه.ق)، چاپ اسماعیلیان قم.

70. وسائل الشیعة: شیخ حرّ عاملی رحمه الله (1104 ه.ق)، مؤسسه آل البیت: قم.

71. ولایت فقیه، امام خمینی قدس سره.

ص:224

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109