حج در انديشه اسلامى

مشخصات كتاب

سرشناسه : قاضي عسكر، علي - 1325

عنوان و نام پديدآور : حج در انديشه اسلامي علي قاضي عسكر

مشخصات نشر : تهران مشعر، 1381.

مشخصات ظاهري : 376ص مصور، نقشه شابك : 964-7635-07-98500ريال ؛ 964-7635-07-98500ريال ؛ 964-7635-07-98500ريال ؛ 964-7635-07-98500ريال ؛ 964-7635-07-98500ريال ؛ 964-7635-07-98500ريال يادداشت : چاپ سوم 1381؛ 8500 ريال يادداشت : چاپ سوم 1381؛ 8500 ريال يادداشت : كتابنامه ص [371] - 376؛ همچنين به صورت زيرنويس موضوع : حج -- تاريخ موضوع : حج -- فلسفه رده بندي كنگره : BP188/8/ق 2ح 3 1381

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 81-2311

ص:1

پيشگفتار

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

حج، يكى از مهمترين و شكوهمندترين عبادتهاى اسلامى است.

پيامبر گرامى خدا-ص- حج را پايه و ركن دين دانسته، قرآن تارك آن را كافر شمرده، و ابراهيم خليل- ع- از خداوند خواستار گرايش دل ها به اين خانه گرديده است.

اعمال و مناسك آن، گذران دوره آموزشى سير و سلوك انسان به سوى خداوند است و حاجى در آن ديار انسان فرشته خويى است كه همپاى فرشتگان در بيت المعمور به طواف خانه حق مى پردازد و پروانه اى است كه در عشق معبود، لبيك گو، پر مى سوزاند تا به وصال معشوق نائل آيد، آلودگان و ناخالصان با گام نهادن در اين راه جز به قصد توبه و جبران خطا، طرفى نمى بندند، حرمت شكنان اين حريم را خداوند مى شكند و به پويندگان موفق

ص: 6

اين راه بهشت جايزه مى دهد. سوخته جانان در اين حرم، خريدار دارند. عارفان در اين ديار بر بال فرشتگان گام مى نهند و با ديدن جاى پاى ابراهيم، راهصحيح زندگى كردن مى آموزند، التجا كنندگان و متوسّلانِ پرده كعبه، در زير ناودان طلا به انتظار نزول رحمت، اشك مى ريزند و اسماعيل و هاجر ونزديك به هفتاد پيامبر را در حجر اسماعيل برصدق خويش گواه مى گيرند و ...

بديهى است پيمودن چنين مسيرى نياز به معرفت دارد و مقدّمه آن دانايى و آموختن اسرار و معارف درياوار حج و آگاهى يافتن نسبت به اماكن و ويژگيهاى سرزمين وحى است.

مجموعه حاضر، كه پيشتر بهصورت چند مقاله در فصلنامه «ميقات حج» به چاپ رسيده، تا حدودى سالك اين طريق را راهنماست. گرچه دوست داشتم آنها را بازنگرى كرده، مطالبى بر آن بيافزايم ليكن به دليل كثرت مشاغل، اين امكان فراهم نيامد. اميد است در فرصتى ديگر، اين توفيق رفيق گردد.

از خوانندگان محترم خواهشمندم كاستى ها را بخشوده، و عيوب هر يك از نوشته ها را به من هديه كنند.

مؤلف

ص: 7

جايگاه «حج» در انديشه اسلامى

اشاره

حج از ديرباز تاكنون از اهميّت ويژه اى در بين مسلمانان برخوردار بوده است، همه سالهصدها هزار مسلمان مشتاق از گوشه و كنار جهان، بسوى سرزمين مقدس مكه و مدينه حركت كرده، با تمامى سختيها و مشقتها خود را به ميقات مى رسانند و لبيك گويان آماده انجام فريضه حج مى شوند.

از امامصادق- ع- نقل شده كه فرمود:

«... ما من مَلِكٍ ولاسُوقَةٍ يصل الى الحج الّا بمشقّة فى تغيير مطعم أو مشرب أو ريح او شمس لا يستطيع ردّها و ذلك قوله عزّوجلّ:

و تحمل اثقالكم الى بَلَدٍ لَمْ تكوُنوُا بالغيه الّا بِشِقِّ الأَ نْفُسِ انَّ ربّكم لرؤوف رحيم.» «(1)»


1- - نورالثقلين، ج 3، ص 41، ح 15

ص: 8

«هيچ پادشاه و هيچ رعيتى به خانه خدا نمى رسد جز با مشقت و ناگوارى در آب و غذا و تحمل باد و توفان و تابش خورشيد و اين است معناى كلام خداوند عزّوجل كه فرمود: چارپايان بارهاى شما را بر پشت كشيده، به شهر مى رسانند كه اگر آنها نبودند شما جز با مشقت و جان كندن به مقصد نمى رسيديد همانا پروردگار شما رؤوف و رحيم است.»

و نيز هشام بن حكم از امامصادق- ع- نقل مى كند كه فرمود:

«... و ما أحد يبلغه حتى تناله المشقّة»؛ «هيچ كس بدون زحمت و مشقت به مكه نمى رسد.» «(1)»

در گذشته، طولانى بودن راه، نداشتن وسيله نقليه مناسب و مطمئن، نبود امكانات رفاهى و درمانى، ناامنى و وجود سارقين مسلّح ... همه و همه عواملى بودند كه حجاج را با خطر مواجه مى كردند. بسيارى از آنها در بين راه مى مردند و هرگز به وطن باز نمى گشتند.

حوادث تلخ

در سال 402 ه. ق. گروهى از حجاج گرفتار توفان شدند، باد سياهى بر آنها وزيدن گرفت، در نتيجه راه آب را گم كرده، عدّه زيادى از آنها مردند. در سال 403 ه. ق. سارقين بيابانگرد، قبل از رسيدن كاروان به محلّ آب، در آنجا فرود آمده برخى از آبگيرها را پر كردند و در برخى حنظل ريخته، در كمين حجاج نشستند و پس از ورود، از آنان پول گزافى مطالبه كردند. عطش، زندگى


1- - وسائل، ج 11، ص 112

ص: 9

را بر حاجيان تنگ نمود و نزديك به 15 هزار نفر از آنان مردند و تنها تعداد كمى نجات پيدا كردند. «(1)»

برخى «بنى خفاجه» را از حاجى آزارترين قبايل عرب در اين دوران دانسته، درباره آنها مى گويند: تعدادى از حجاج را اسير و آنان را وادار به چوپانى كردند. پس از گذشت دو سال، مأموران دولتى توانستند حاجيان را از دست دزدان آزاد كنند. «(2)»

در سال 405 از بيست هزار حاجى، تنها شش هزار نفر زنده ماندند و بر افراد باقيمانده نيز بحدى شرايط سخت شد كه شتران سوارى و مورد نياز خود را كشته از گوشت آنها براى رفع گرسنگى استفاده كردند. گاهى اوقات حاجيان، گرفتار سيل و خشم طبيعت مى شدند چنانكه در سال 349 وقتى حجاج مصر به كشورشان بازمى گشتند، شب هنگام سيل عظيمى آمد و بسيارى از آنان غرق شدند، آب جنازه ها و اثاثيه شان را به دريا برد. «(3)»

با توجه به دورى راه و خطرات گوناگونى كه بر سر راه حاجيان وجود داشت، آنان كه جان سالم بدر برده و به سلامت بازمى گشتند، با عزت و تكريم فراوان به شهر و روستاى خويش وارد مى شدند، و مردم از آنها تجليل فراوان مى كردند.

درباره حاجيان بغدادى نوشته اند كه هنگام ورود در «ياسريه» (حومه بغداد) شب را مى خوابيدند وصبح هنگام وارد شهر مى شدند تا مردم بتوانند از آنها بخوبى استقبال كنند.


1- - تمدن اسلامى، ج 2، ص 357
2- - همان.
3- - همان

ص: 10

حجاج شرق نيز كه از بغداد به وطن خود بازمى گشتند در اين شهر از طرف شخص خليفه مورد استقبال قرار مى گرفتند. «(1)»

نقش عظيم حج

ليكن در برابر اين همه ارزش و عظمت، معاندين با اسلام و عناصر نادان و متحجر، با تبليغات مسموم خود در طول تاريخ، تلاش كرده اند تا از اهميّت و نقش عظيم حج بكاهند و مردم را نسبت به اين فريضه مهم بى رغبت كنند.


1- - تمدن اسلامى، ج 2، ص 357

ص: 11

ابراهيم بن ميمون براى امامصادق- ع- نقل كرده و مى گويد: در حضور ابوحنيفه نشسته بودم مردى آمد و از او پرسيد: كسى كه حج واجب را انجام داده، آيا باز هم بهتر است به حج برود، يا آن كه با هزينه حج، بنده اى خريده او را در راه خدا آزاد كند؟ ابوحنيفه پاسخ داد: آزاد كردن بنده بهتر است!

امامصادق- ع- پس از نقل اين مطلب فرمود: به خدا سوگند كه ابوحنيفه دروغ گفته و فتواى ناحق داده است، به خدا سوگند، حج خانه خدا بهتر است از خريدن و آزاد كردن يك بنده و بنده ديگر تا برسد به ده بنده، سپس فرمود واى بر ابوحنيفه، آزاد كردن كدام بنده به طواف كعبه و سعىصفا و مروه و فيض عرفه و سرتراشيدن و رمى جمرات خواهد رسيد؟ اگر آنگونه باشد كه ابو حنيفه گفته (و اين مطلب شهرت پيدا كند) مردم حج خانه خدا را تعطيل خواهند كرد. «(1)»

در حديثى ديگر عمر بن يزيد مى گويد: از امامصادق- ع- شنيدم كه مى فرمود: «حج از آزاد نمودن ده برده بالاتر است و شمردند تا به هفتاد بنده رسيد سپس فرمود يك طواف و دو ركعت نماز آن، از يك بنده آزاد كردن بالاتر است.» «(2)»

حج افضل است يا صدقه

از برخى روايات استفاده مى شود كه در آن زمان بر اثر تبليغات غلط، اين انديشه در اذهان تعدادى از متدينين نيز نفوذ كرده بود.


1- - فروع كافى، ج 4، ص 259
2- - ثواب الاعمال، ج 1، ص 113

ص: 12

سعيد سمّان مى گويد: من همه ساله به حج مشرف مى شدم، در يك سالى كه مردم دچار قحطى و سختى شده بودند ياران من گفتند: اگر امسال هزينه سفرت را در راه خداصدقه دهى افضل و برتر از حج است. پرسيدم: شما مطمئن هستيد؟ گفتند آرى، من هم هزينه سفر حج را به مستمندان داده و آن سال در خانه ماندم، ليكن در شب عرفه خوابى ديدم كه در نتيجه از كار خود پشيمان شده و با خود گفتم از اين پس به سخن كسى گوش فرا نمى دهم وحج خانه خدا را ترك نمى گويم ... سال بعد به حج رفته و در منا خدمت امامصادق- ع- رسيدم و داستان خود را شرح دادم، حضرت پس از بيان مطالبى، سه مرتبه فرمود: «وانّى له مثل الحجّ؟»؛ «انسان با كدام طاعت ديگر مى خواهد به پاداش حج دست يابد؟ ...» «(1)»

اين مسأله بحدّى در جامعه جدى شد كه برخى به خود اجازه دادند رسماً به امامان شيعه اعتراض كنند.

ابوحمزه ثمالى نقل مى كند كه شخصى به امام سجاد- ع- گفت: شما جهاد در راه خدا را كه كارى مشكل و سخت است رها كرده و حج را كه كارى ساده و آسان است انتخاب كرده ايد؟!

راوى مى گويد امام در آن هنگام تكيه داده بودند، يك مرتبه نشستند و به آن شخص فرمودند: واى بر تو آيا آن مطلبى كه رسول خدا-ص- در حجةالوداع فرمود به تو نرسيده است؟ پيامبر-ص- هنگام وقوف به عرفه و در حالى كه خورشيد غروب مى كرد به بلال فرمودند تا از مردم بخواهد ساكت شوند، آنگاه كه مردم سكوت كردند فرمود: خداوند، امروز شما را مورد عنايت


1- - فروع كافى، ج 4، ص 257

ص: 13

قرار داده، نيكوكارتان را آمرزيد و شفاعت نيكوكاران را در حق گنهكارانتان پذيرفت، پس با آمرزش گناهان كوچ كنيد، و از براى آنان كه جرمهايى دارند خشنودى خود را ضمانت كرد. «(1)»

حج و قصه پردازان

برخى از قصّه پردازان نيز در دامن زدن به اين طرز فكر سهيم بوده اند؛ عبدالرحمن ابى عبداللَّه مى گويد به امامصادق- ع- عرض كردم عده اى از قصّاص مى گويند اگر كسى حج واجب را انجام داده و پس از آن بجاى رفتن به حج،صدقه بدهد براى او بهتر است. امام فرمودند: «دروغ گفته اند! اگر مردم چنين كنند اين بيت تعطيل خواهد شد و حال آن كه خداوند عزوجل اين خانه را وسيله قيام براى مردم قرار داده است.» «(2)»

پس از آن كه بنى اميه، پايه هاى حكومت خويش را تحكيم بخشيده، بر مردم مسلط شدند، با يك برنامه حساب شده مسجد جامع اموى را در دمشق بنا كردند تا مردم را از مدينه منوره و مكه مكرمه منصرف نموده، به آنجا متوجه كنند و بلكه به جاى كعبه معظمه به حج آن وادار سازند. «(3)»

عبدالملك و حج

عبدالملك بن مروان نيز مردم شام را از رفتن به حج باز مى داشت،


1- - ثواب الاعمال، ج 1، ص 111
2- - وسائل، ج 11، ص 22
3- - سفرنامه حج، لطف اللَّه صافى، ص 52

ص: 14

مردم به فرياد آمده، به وى گفتند: ما را از حج و زيارت بيت اللَّه الحرام كه يك واجب شرعى است باز مى دارى؟ پاسخ داد محمد بن شهاب زهرى از رسول خدا-ص- نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: بار سفر بسته نمى شود مگر بسوى سه مسجد: «مسجدالحرام»، «مسجد من» و «مسجد بيت المقدس»، سپس گفت: بيت المقدس براى شما به جاى مسجدالحرام است و اين سنگى كه بر حسب روايت، چون پيامبر-ص- مى خواست به معراج رود پاى خود را بر روى آن گذاشت، براى شما به جاى كعبه است، آنگاه بر آنصخره، قبه اى بنا كرد و پرده هاى ديبا بر آن آويخت و خدمتگزارانى نيز براى آن قرار داده و از مردم خواست همان گونه كه پيرامون كعبه طواف مى كنند برگرد آن بنا طواف نمايند. و در روز عيد، قربانى كرده، سر خود را بتراشند اين رسم در دوران بنى اميه برقرار بود. «(1)»

ناصر خسرو پيرامون حوادث قرن پنجم مى نويسد:

گروهى از اهل شام در موسم حج به قدس آمده مراسمى بپا مى دارند، گوسفند قربانى مى كنند و گاهى در يك سال بيش از 20 هزار نفر آنجا حاضر مى شوند ... «(2)»

حجاج بن يوسف ثقفى كه از كارگزاران سفّاك و مشهور اين دوران است از زائرين قبر رسول خدا-ص- مى خواست به جاى قبر پيامبر-ص- گرداگرد قصر عبدالملك طواف كنند. «(3)»


1- - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 161
2- - همان، ص 357
3- - الصحيح من سيرة النبى ص، ج 1، ص 21

ص:15

متوكل و حج

متوكل، خليفه عباسى نيز براى شكستن حرمت حج و بى اعتبار ساختن آن در جامعه، بنايى در سامرّا شبيه كعبه ساخت و در نزديكى آن، سرزمينهايى را به نام هاى منا و عرفات و ... نامگذارى كرد و آنگاه كه اميران او درخواست رفتن به حج داشتند به آنان پيشنهاد مى كرد در همين جا حج گزارده، طواف كنند. «(1)»

در همين دوران نيز تعدادى ازصوفيه با ايجاد انحراف در اذهان عمومى، مردم را از رفتن به حج برحذر داشته، به كارى ديگر ترغيب مى كردند.

يكى از آنان به مريدى از مريدانش مى گويد: «به جاى رفتن به مكه، به خانه ات برگرد و به مادرت خدمت كن.» «(2)»

انصراف از حج

ابو حيان توحيدى متكلم معتزلى مشرب، كتابى نوشته بنام «الحج العقلى اذا ضاق الفضاء عن الحج الشرعى» در آن كتاب نقل مى كند:

نظام الملك وزير ملكشاه، عازم حج شد، چون در كنار دجله خيمه زد فقيرى كه سيماىصوفيان داشت به چادر وزير آمده نامه اى دربسته را به او داد. وقتى وزير نامه را گشود در آن نوشته شده بود كه: پيامبر-ص- را به خواب ديدم، فرمود برو به حسن (نظام الملك) بگو چرا به مكه مى روى؟ حج تو همين جاست مگر تو را امر نكرده بوديم كه پيش اين ترك (ملكشاه)


1- - تمدن اسلامى، ج 2، ص 358
2- - همان.

ص: 16

بايستى حاجتمندان امت را يارى كنى؟ نظام الملك پس از خواندن اين نامه از حج منصرف گشته به شهر خويش مراجعت كرد! «(1)»

در قرن اخير نيز پاره اى از به اصطلاح روشنفكران غربزده و دل به دنياى ديگران بسته، درصدد برآمدند با استفاده از شعر، قصه، داستان، طنز و غيره از ارزش حج كاسته آن را در اذهان عمومى، عملى غير مهم جلوه دهند.

گاهى مى گفتند اگر حاجى به جاى رفتن به مكه و طواف خانه خدا پول آن را خرج مستمندان و فقيران جامعه بنمايد، ارزش بيشترى دارد. گاهى مى گفتند چرا پول و ارزى كه با اين زحمت بدست آمده است را در اختيار اعراب قرار داده به حلقوم آنان بريزيم و ...

ثمرات عظيم حج

ليكن برخلاف اينگونه حركتها كه از ديرزمان آغاز و تا عصر ما نيز ادامه يافته، ائمه معصوم- عليهم السلام- كوشيده اند اين تفكر را تخطئه ومردم را از بركات و ثمرات عظيم حج آگاه سازند.

معاوية بن عمّار از امامصادق- ع- نقل مى كند كه حضرت فرمود:

هنگامى كه رسول خدا-ص- از عرفات كوچ نمود در «ابطح» يكى از اعراب بيابانى به حضور آن حضرت شرفياب شده، عرضه داشت: من مردى ثروتمندم، قصد حج داشتم هنگام حركت مانعى پيش آمد و نتوانستم به حج مشرف شوم حال شما امر فرماييد من با اين مال كار نيكى انجام دهم كه ثواب حج را درك كنم!


1- - تمدن اسلامى، ج 2، ص 358

ص: 17

حضرت بسوى كوه ابوقبيس رو كرد و فرمود: «اگر به مقدار اين كوه طلاى سرخ داشته باشى و همه را در راه خدا انفاق كنى به ثواب و بهره اى كه حاجيان رسيده اند نخواهى رسيد.» «(1)»

باز عمر بن يزيد مى گويد از امامصادق- ع- شنيدم كه مى فرمود: حج از هفتاد بنده آزاد كردن ارزشش بالاتر است، پرسيد: «ما يعدل الحج شئ»؟

قال: «ما يعدله شئ» آيا ارزش چيزى با حج برابرى مى كند؟ فرمود: چيزى با او برابرى نمى كند. «(2)»

در روايت ديگر آمده است: نماز واجب ارزشش از بيست حج بالاتر است و حج از خانه پر از طلائى كه انسان تمامى آن را در راه خدا انفاق كند ثواب و ارزشش بالاتر است. «(3)»

همچنين از رسول خدا-ص- نقل شده كه فرمود: «... ليس شئ أفضل من الحج الّا الصلوة و فى الحج هيهناصلوة و ليس فى الصلوة قبلكم حج ...»

مرحومصدوق، نكته لطيفى در تبيين اين روايت و روايات مشابه آن دارد، مى فرمايد: اگر نماز واجب را به تنهايى با حج مقايسه كنيم، نماز واجب از بيست حج منهاى نماز، ارزشش بالاتر است، ليكن حجى كه در آن نماز هم هست از نماز به تنهايى افضل است. «(4)»

در روايت ديگرى حج از نماز و روزه افضل و بالاتر دانسته شده است. «(5)»


1- - فروع كافى، ج 4، ص 258
2- - وسائل، ج 11، ص 111
3- - همان، ص 112
4- - همان، ص 111
5- - همان، حديث 14374

ص: 18

جالب توجه است كه بدانيم در برخى اوقات حج از جهاد در راه خدا نيز افضل و برتر شمرده شده است.

محمد بن عبداللَّه مى گويد: به امام رضا- ع- عرض كردم: پدرم براى من نقل كرده كه به اجداد شما- عليهم السلام- گفته شده در همسايگى ما شهرى به نام قزوين وجود دارد كه پايگاه مرزى است و در برابر آنان دشمنى بنام «دَيْلَم» وجود دارد آيا اجازه مى دهيد كه با دشمن جهاد نموده و يا در حال آماده باش دفاعى باشيم؟ و اجداد شما پاسخ داده اند كه «عليكم بهذا البيت و حجوه» بر شما باد كه راه مكه را در پيش گرفته و خانه خدا را زيارت كنيد.

پدرم سه مرتبه اين مطلب را تكرار كرده و همان پاسخ را شنيده است و در آخرين مرتبه آباء بزرگوار شما اين سخن را نيز افزوده اند كه: «آيا شيعه ما رضايت نمى دهد كه در خانه خود بنشيند و دارائى خود را براى اهل و عيال خود خرج كرده و منتظر فرمان ما بماند؟ ...» در پايان مى پرسد آيا اين حديث كه نقل شدهصحيح است؟ امام رضا- ع- فرمودند: آرىصحيح است و سخن حق همان است كه بازگو كرده است. «(1)»

تشويق مردم به حج

تأكيد ائمه معصومين- ع- بر اين بوده كه از عظمت حج كاسته نشود و هميشه اين مراسم عظيم عبادى- سياسى با شكوه هر چه تمامتر برگزار گردد، لذا از هر فرصتى استفاده كرده و مردم را به انجام حج ترغيب


1- - فروع كافى، ج 4، ص 260

ص: 19

مى فرموده اند:

عذافر مى گويد: امامصادق- ع- به من فرمود: چه چيز مانع شده كه همه ساله به حج نروى؟ گفتم: فدايت گردم، زن و فرزند! مى گويد: امامصادق- ع- به من فرمود هنگامى كه از دار دنيا رفتى چه كسى آنها را اداره مى كند؟ به همسر و فرزندانت سركه و زيتون بخوران و با مازاد آن همه ساله به حج مشرف شو. «(1)»

امامصادق- ع- با افراد ديگرى نيز، همين برخورد را داشته اند. عيسى بن ابى منصور مى گويد: امامصادق- ع- به من فرمود: اى عيسى اگر مى توانى نان را با نمك بخورى و همه ساله به حج بروى اين كار را بكن. «(2)»

ترغيب و تشويق مردم بحدى است كه امامصادق- ع- مى فرمايد:

«ليس فى ترك الحج خيره» براى ترك حج، استخاره جايز نيست و حتى براى نرفتن به حج نبايد مشورت كرد.

اسحاق بن عمار مى گويد به امامصادق- ع- گفتم: مردى ضعيف الحال با من در مورد حج مشورت كرد به او گفتم حج نرود آنگاه امام فرمود:

«ما اخلقك ان تمرض سنة» و اسحاق بن عمارمى گويد يك سال پس از آن مريض بودم. «(3)»

يكى از شرايط انجام حج استطاعت مالى است ليكن در روايات حتى كسانى كه مستطيع هم نيستند براى انجام اين فريضه الهى تشويق شده اند.

معاوية بن وهب از افراد مختلفى نقل مى كند كه به امام صادق- ع-


1- - وسائل، ج 11، ص 134
2- - همان، ص 135
3- - فروع كافى، ج 4، ص 271

ص: 20

گفته اند ما مقروض هستيم آيا پول قرض كرده و حج انجام دهيم؟ امام فرموده اند: آرى [حج وسيله خواهد بود كه دين او زودتر ادا شود. «(1)»

در پاره اى از روايات از تجّار خواسته شده تا در طول سال مقدارى از سود حاصله از تجارت را براى حج كنار گذاشته از آن براى انجام فريضه حج استفاده نمايند. «(2)»

عيسى بن ابى منصور مى گويد: امامصادق- ع- به من فرمود: اى عيسى دوست مى دارم خداوند در فاصله بين حج گذشته و آينده هميشه تو را در حالتى ببيند كه براى حج [آينده آماده مى شوى. «(3)»

امامان معصوم- ع- تنها به تشويق و ترغيب مردم بسنده نكرده، كسانى را كه خانه خدا را ترك نموده، تنها بگذارند به هلاكت و نابودى تهديد كرده اند:

ترك حج

على بن ابيطالب- ع- در واپسين لحظات زندگى به فرزندانش وصيت كرده مى فرمايد:

«اللَّه اللَّه فى بيت ربكم لاتخلوه مابقيتم فانه ان ترك لم تناظروا.»

«فرزندانم! تا زنده هستيد حج خانه خدا را ترك نكنيد كه در چنينصورتى مهلت داده نخواهيد شد.» «(4)»


1- - وسائل، ج 11، ص 140
2- - همان، ص 143
3- - همان، ص 150
4- - نهج البلاغه.

ص: 21

و بالاخره اگر با اين همه تشويق، مسلمانان به حج خانه خدا بى توجهى كنند برحاكم اسلامى واجب است تا مردم را براى رفتن به حج مجبور نمايد.

عبداللَّه بن سنان از امامصادق- ع- نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

«اگر مردم خانه خدا را متروك بگذارند بر امام زمان [حكومت اسلامى واجب است آنان را به زيارت حج مجبور كند، چه بخواهند چه نخواهند، چرا كه خانه خدا براى حج و زيارت برپا شده است. «(1)»

اهميت اين امر بحدّى است كه اگر مردم هزينه سفر هم نداشته باشند، بايد از بودجه حكومت اسلامى مخارج سفر آنان تأمين و به حج اعزام شوند.

«... فان لم يكن لهم اموال انفق عليهم من بيت مال المسلمين ....» «(2)»

در قرآن كريم نيز تاركين حج مورد تهديد جدّى قرار گرفته اند ... «و من كفر فانّ اللَّه غنىّ عن العالمين.» «(3)»

اميد آن كه اين مراسم عظيم دينى هر سال پرشكوهتر از گذشته برگزار و مسلمانان جهان بتوانند در تحقق حج ابراهيمى كه امام راحل و فقيدمان حضرت امام خمينى- قدس سره- براى اقامه آن تلاش فراوان فرمود بيش از پيش موفق گردند.


1- - فروع كافى، ج 4، ص 272
2- فروع كافى، ج 4، ص 272
3- - آل عمران: 97

ص:22

آداب سفر حج

اشاره

همه ساله دهها هزار انسان عاشق، از شهر و ديار خود به سوى حجاز حركت مى كنند، تا با انجام عمره و حج، يكى از شكوهمندترين عبادات دينى را انجام دهند.

زائران بيت اللَّه الحرام نسبت به اين سفر ديدگاههاى متفاوتى دارند و هر كدام به ميزان آگاهى و شناخت خويش از آن بهره مى گيرند. تعدادى از حاجيان در پايان اين سفر، قلب خود را از عشق و محبت خدا لبريز نموده، پيروزمندانه و با حجى مقبول و مبرور به شهر و ديار خود باز مى گردند، گروهى نيز همچون انسان فرو رفته در خوابى كه خواب خوش مى ديده وبناگاه از جا پريده و همه چيز را خاتمه يافته مى بيند، پس از بازگشت از سفر حج به يكباره از خواب غفلت بيدار شده و از اين كه فرصتهاى ارزشمندى را به آسانى از

ص: 23

دست داده اند در حسرت و اندوه عميقى فرو مى روند، عمرى در آرزوى زيارت خانه خدا و مرقد رسول اكرم-ص- و ائمه بقيع بسر برده، و هر روز وهر شب از خدا مى خواسته كه: «اللّهمّ ارزقنى حج بيتك الحرام فى عامى هذا و فى كلّ عام ... و زيارة قبر نبيّك و زيارة قبور الأئمة ...» و حال كه دعاى او به اجابت رسيده، بجاى بهره برى از اين سفر الهى، چند روزى را در كوچه و بازارهاى مكه و مدينه پرسه زده و بر سر سفره آماده نشسته و ديگران از او پذيرايى كردند، و اينك با كوله بارى سنگين به خانه و كاشانه اش بازگشته و مردم به استقبالش آمده اند.

خاطرات سفر را جويا مى شوند و او حرفى براى گفتن ندارد! و اين خود زيانى است بزرگ كه غمى فراموش ناشدنى را بدنبال خواهد داشت.

با توجه به آنچه بيان شد، چه نيكو است كه قبل از سفر از خواب غفلت بيدار شده، با معرفت به زيارت خانه خدا و پيامبر-ص- و ائمه معصومين- عليهم السلام- برويم تا هنگام مراجعت علاوه بر دستيابى به درياى بيكران رحمت و مغفرت الهى، در روح و جانمان تحوّلى بزرگ رخ دهد و تمام وجودمان رنگ الهى به خود گيرد.

اينك توجّه زائران عزيز و گرامى را به نكاتى چند، كه از زبان پيشوايان معصوم- عليهم السلام- به ما رسيده است، جلب مى نمايم:

1- هدفدارى در مسافرت

سير و سياحت با انگيزهصحيح و عقلايى، در قرآن كريم مورد تأييد و تشويق قرار گرفته و از مؤمنان خواسته شده كه با مسافرت نمودن به گوشه و كنار جهان، در سرنوشت ملّتهاى گذشته بيانديشند و عبرت گيرند؛

ص: 24

«أولم يسيروا فى الأرض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ...»؛ «(1)»

«آيا در زمين سير نمى كنند تا بنگرند كه عاقبت پيشينيانشان چگونه بوده است؟»

امامصادق- ع- فرمود: «در حكمت آل داود آمده است: انسان عاقل را سزد كه جز با سه هدف به مسافرت نرود: 1- توشه اى براى فرداى قيامت برگيرد 2- مخارج زندگى را تأمين و ترميم نمايد 3- از راه حلال لذّت ببرد.» «(2)»

گاهى نيز هدف از مسافرت رفع خستگى و افسردگى است. انسان هاى خسته از رنج كار و تلاش، با سفر به مناطق مختلف و استفاده از مناظر زيباى طبيعت، خستگى را از تن بدر كرده، براى كار و كوشش بيشتر، آمادگى پيدا مى كنند.

پيامبر-ص- فرمود: «مسافرت كنيد تا سالم شويد.» «(3)»

گاهى هم سفر با انگيزه ستيز با دشمن و يا حضور يافتن در ديار دوست شكل مى گيرد كه سفر به قصد جهاد و حج، پاداش بهشت برين دارد.

امير مؤمنان على- ع- در اين زمينه فرموده است:

«براى مجاهدان راه خدا [كه به خاطر دفاع از حيثيت و شرف خويش پا به ميدان جهاد مى نهند]، و براى آن كس كه براى انجام حج از خانه بيرون مى رود و در بين راه مرگ گريبانش را مى گيرد و ... بهشت را ضمانت مى كنم.» «(4)»


1- - غافر: 21
2- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 343؛ فقيه، ج 2، ص 173 و 763
3- - قال رسول اللَّه ص:« سافروا تَصِحُّوا ...» وافى، ج 12، ص 351؛ فقيه، ج 2، ص 173
4- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 365

ص:25

2- توبه و استغفار

حج سفرى معنوى و الهى است، راهيان حرم كبريايى و دلدادگان به خداوند، پيش از چنين سفرى، بايد براى راه يابى به حريم عشق، خود را آماده نموده، رنگ خدايى به خود بگيرند و زنگارهاى گناه و نافرمانى را از جان و دل بزدايند تا زمينه را براى پذيرش خويش در پيشگاه حضرت حق فراهم كنند و گذشته سياه و آلوده خود را با آب توبه بشويند.

امامصادق- ع- فرمود:

«اذا أردت الحج ... ثم اغتسل بماء التوبة الخالصة من الذنوب والبس كسوة الصدق والصفا والخضوع والخشوع»؛ «(1)»

«هنگامى كه قصد حج كردى، با آب توبه خالص، گناهانت را بشوى و لباس راستى و پاكى و خضوع و خشوع را بر تن كن.»

در قرآن نيز خطاب به مؤمنان آمده است:

«يا ايّها الذين آمنوا توبوا الى اللَّه توبةً نصوحاً»؛ «(2)»

«اى ايمان آوردگان، به درگاه خدا توبه كنيد، توبه اى از روى اخلاص كه بازگشت به گناه در آن نباشد.»

خواجه اگر توبه نصوح كند هر دمى عالمى فتوح كند

و در آيه ديگرى فرموده است:

«استغفروا ربّكم ثم توبوا اليه يمتّعكم متاعاً حسناً الى اجَلٍ مسمّى


1- - مصباح الشريعه.
2- - تحريم: 8

ص: 26

و يؤت كلَّ ذى فضل فضله ...»؛ «(1)»

«از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاهش توبه كنيد تا شما را از رزقى نيكو، تا آنگاه كه مقرّر است، برخوردار كند، و هر شايسته انعامى را نعمت دهد ...»

پشيمانى از گناه، آغازى براى جبران گناهان است. امام سجاد- ع- فرمود:

«الهى ان كان النّدم على الذنب توبة، فانى و عزّتك من النادمين، و ان كان الاستغفار من الخطيئة حطَّة فانى و عزّتك من المستغفرين، لك العتبى حتى ترضى.» «(2)»

«خداوندا! اگر پشيمانى از گناه، توبه است قسم به عزّت تو كه من از پشيمانهايم، و اگر استغفار و طلب آمرزش موجب از بين رفتن گناه است، همانا من- سوگند به عزّت تو- از آمرزش طلبانم. تو را سزد كه (بر ما) عتاب كنى تا باز (بلطف آيى) و خشنود گردى.»

ابر رحمت را كند اشك ندامت مايه دار آبروى عفو در شرمندگى پوشيده است

صائب

توبه حقيقى مراحلى دارد: گناهكار ابتدا بايد پشيمان شود، سپس گناه را ترك كند و بعد از آن تصميم بگيرد خود را به معاصى نيالايد. اگر مالى از ديگران برداشته يا به زور گرفته، آن را بهصاحبان اصلى مسترد دارد و اگر


1- - هود: 3
2- - مناجات التائبين، مفاتيح الجنان.

ص: 27

صاحبان آن را نمى شناسد، به امام مسلمين و مرجع دينى زمان خود بسپارد.

اگر با آبروى مردم بازى كرده، غيبت نموده، اتّهامى به ديگران وارد ساخته، آن را باصاحبان حقوق مطرح وحلاليّت بطلبد، و اگر دسترسى به آنها ندارد، تصميم بگيرد در اوّلين فرصت ممكن، آنان را يافته، عذر خواهى نمايد. و اگر امكان دستيابى به آنان وجود ندارد از خداوند طلب مغفرت كرده، براىصاحبان حق، دعا نمايد.

و اگر حقى الهى به گردن دارد؛ نمازى نخوانده، روزه اى نگرفته و ... آن را جبران نمايد و تدارك كند. و در نتيجه پس از آن كه با آب توبه گناهان خود را شستشو داد، آماده راهيابى به درگاه ربوبى شود.

ز منجلاب هوس گر برون نهى قدمى نزول در حرم كبريا توانى كرد

اگر ز هستى خود بگذرى يقين مى دان كه عرش و فلك زير پا توانى كرد

3- وصيّت

مسافرت هميشه با خطر همراه بوده و هست. در گذشته، راه هاى طولانى و ناهموار، دزدان مسلّح، نبودن امكانات غذايى و بهداشتى و ناامن بودن راه ها و امثال آن، موجب مى شد تا تعدادى از مسافران جان به جان آفرين بسپارند و مظلومانه در گوشه اى به خاك سپرده شوند. در عصر كنونى نيز كه امكانات فراوانى براى مسافران فراهم شده، باز خطراتى جان انسانها را تهديد مى كند. افراد بشر، در زمين و آسمان امنيّت لازم را ندارند. گاهى هواپيماى مسافربرى به علّت نقص فنى سقوط مى كند و تعدادى كشته

ص: 28

مى شوند. و گاهى دو اتومبيل باهم برخورد مى كند و جان سرنشينان بى گناهش را مى گيرد. بنابر اين هيچكس نمى تواند آينده اش را پيش بينى نموده، به بازگشت خويش مطمئن شود. از اين رو نوشتن وصيت امرى ضرورى و لازم است تا وارثان دچار مشكل نشده، تكليفشان را بدانند.

امامصادق- ع- فرمود: «كسى كه بر مركبى سوار مى شود لازم است وصيت كند.»

4- اخلاص در نيّت

سالكان اين طريق، لازم است با نيتى خالص و جانى پاك، در سرزمين وحى گام نهند، آنان كه دل به ديگرى سپرده اند به قرب حق راه پيدا نمى كنند.

خداوند در قرآن كريم فرموده است:

«وما امروا الّا ليعبدوااللَّه مخلصين له الدين»؛ «(1)»

«و آنان را جز اين فرمان ندادند كه خدا را بپرستند در حالى كه در دين او اخلاص مى ورزند.»

از سوى ديگر خداوند قبل از آن كه به عمل آدميان بنگرد، به نيّت هاى آنان نظر مى كند. رسول گرامى اسلام-ص- فرمود: «انما الأعمال بالنيّات»؛ «كارها بر اساس نيّت هاست و ارزيابى هر عمل بستگى به نيت و انگيزه آن عمل دارد.» ونيز فرمود: «خداوند آن مقدار از عمل را كه خالص و پاك براى او انجام شده مى پذيرد.» «(2)»


1- - بيّنه: 4
2- - سنن نسائى، ج 6، ص 25؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 20؛ صحيح مسلم، ج 6، ص 46

ص: 29

اخلاص شرط اساسى تمامى عبادات است و هر كس عبادتى را براى خودنمايى و ريا، و يا دستيابى به امور مادّى و دنيايى انجام دهد، كارى بيهوده كرده است وصاحبش از آن بهره نخواهد گرفت. اين اصل تا آنجا اهميت دارد كه اگر رزمنده اى در ميدان جنگ و جهاد شركت نموده، براى رسيدن به غنيمت و يا چيره شدن در جنگ به تلاش نظامى دست زند و كشته شود، شهيد بحساب نمى آيد، و جايگاهش دوزخ است.

پيامبر-ص- در تقسيم بندى تنبّه آفرينى، حاجيانِ امت خود در آخر زمان را به سه دسته تقسيم فرموده اند:

1- ثروتمندانى كه براى تفريح به حج مى روند.

2- گروههاى متوسط جامعه كه براى سوداگرى و تجارت راهى زيارت خانه خدا مى شوند.

3- نيازمندان وفقيران، كه براى خودنمايى و رياكارى حج مى گزارند!

سلمان پس از شنيدن اين سخن، با شگفتى سؤال كرد: اى رسول خدا آيا چنين زمانى فرا خواهد رسيد؟ پيامبر-ص- فرمود: سوگند به آن خدايى كه جان من در دست اوست [آنچه گفتم در آينده واقع خواهد شد. «(1)»

امامصادق- ع- نيز فرمود: حج دو گونه است: 1- حج براى خدا 2- حج براى مردم.

آن كس كه براى خدا حج گزارد، خداوند به وى پاداش بهشت دهد، و آن كه براى مردم حج بجاى آورد پاداش آن را در روز قيامت از مردم بگيرد! «(2)»


1- . تهذيب، ج 5، ص 463، ح 1613.
2- وسائل، ج 8، ص 76.

ص: 30

بنابر اين، آنان كه فقط براى خدا حج انجام دهند مورد رحمت ومغفرت پروردگار قرار خواهند گرفت. «(1)»

5- زاد و توشه حلال

حاجى بايد زاد و توشه راه را از مال حلال تهيه كند.

پيامبر-ص- فرمود: خداوند پاكيزه است و جز پاكيزه را نمى پذيرد.

پيامبر-ص- فرمود: هنگامى كه مردى با مال حرام حج مى گزارد و مى گويد: «لبيك اللّهمّ لبيك ...»؛ «به فرمانبردارى ايستاده ام، بار خدايا! من در طاعت و خدمت ايستاده ام.» خداوند به او پاسخ مى دهد: «لا لبيك ولا سعديك حتى تَرُدَّ ما فى يديك»؛ «نه، به فرمانبردارى نايستاده اى و در اطاعت و خدمت نيستى تا آنچه در اختيار توست [بهصاحبانش بازگردانى.»

و در روايت ديگرى آمده است: «لا لبيك ولا سعديك و حجّك مردود عليك»؛ «حج تو، به تو برگردانده مى شود!» «(2)»

خداوند در قرآن مؤمنان را به آنچه به رسولان خويش امر كرده، سفارش مى كند و مى فرمايد: «يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملواصالحاً انى بما تعملون عليم»؛ «(3)»

«اى پيامبران، از چيزهاى پاكيزه و خوش بخوريد و كارهاى


1- - وافى، ج 2، ص 47
2- - فيض القدير 1: 328.
3- - مؤمنون: 51

ص: 31

شايسته كنيد كه من به كارهايى كه مى كنيد آگاهم.» و فرمود: «يا ايها الذين آمنوا كُلوا من طيّبات ما رزقناكم»؛ «(1)»

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد از آن چيزهاى پاكيزه اى كه روزى شما كرده ايم بخوريد.»

حاجيانِ ژوليده موى و گرد و غبار بر چهره نشسته در سفر الهى حج، همه جا يا رب يا رب گفته، خدا را مى خوانند، كسى كه غذا و پوشاك خود را از راه حرام تهيه نموده و با حرام رشد يافته، چگونه انتظار دارد خداوند دعايش را پاسخ گويد؟!

در اشعار منسوب به احمد بن حنبل آمده است:

حَجَجْتَ بمال اصلُه سحتٌ فما حججتَ ولكن حَجَّتِ العِيرُ

لا يقبلُ اللَّهُ إلّاكلَّ طيّبةٍ ما كُلُّ من حجّ بيت اللَّه مبرور «(2)»

«با پولى حج گذاردى كه اصل آن حرام است، پس حج نگذاشته اى، بلكه حيوانى حج انجام داده است.»

«خداوند جز پاك را نمى پذيرد، اينگونه نيست كه هر كس حج بيت اللَّه كند، حج او مبرور باشد.»


1- - بقره: 172
2- - هداية السالك، ج 1، ص 137

ص:32

6- چشم به مال ديگران نداشتن

حاجى سزاوار است، چشم از مال ديگران برداشته، حج را عزتمندانه بجاى آورد.

ابن عباس گفته است: گروهى بدون تهيه زاد و توشه، حج مى گزاردند، خداوند اين آيه را نازل فرمود: «و تزوّدوا فانّ خير الزاد التقوى»؛ «و توشه برگيريد كه همانا بهترين توشه تقواست.»

عكرمه و مجاهد و جز آنان نيز گفته اند: گروهى از اعراب بدون همراه داشتن غذا و خوراكى لازم، به حج آمده مى گفتند: ما توكل كننده بر خدا هستيم و برخى از آنان مى گفتند: چگونه ممكن است كه ما حج خانه خدا را انجام دهيم و او غذا به ما ندهد؟ و با اين فكر و روش، بارى بر دوش مردم شده، غذاى اينگونه افراد را ديگران تأمين مى كردند، خداوند آيه: «و تزوّدوا ...» را نازل و آنها را از اين كار بازداشت. «(1)»

در تاريخ آمده است: برخى از فقهاى رى نزد شِبْلى آمده، از او خواستند با توكل بر خدا در حج همراهى اش كنند، او نيز با آنان شرط كرد: 1- خوراكى با خود برندارند! 2- از هيچكس درخواستى نكنند! 3- از هيچكس چيزى نپذيرند! و آنان در شرط سوّم ماندند! سپس شبلى گفت: شما توكل كرده ايد ليكن بر خوراكى ها و غذاهاى ديگر حاجيان! «(2)»

احمد بن حنبل پيشواى حنبليان درباره آنان كه بدون زاد و توشه به سفر مى آيند گفت: من آن را دوست نمى دارم، اينان بر خوراكى هاى مردم توكل كرده اند. «(3)»

7- تأمين مخارج زن و فرزند

حاجى قبل از سفر لازم است، مخارج زندگى زن و فرزندانش را تأمين


1- - تفسير طبرى، ج 4، ص 166؛ در المنثور، ج 1، ص 221- 220
2- - هداية السالك، ج 1، ص 295
3- - ابن قدامه، المغنى، ج 3، ص 221

ص: 33

نموده، سپس به حج مشرف شود.

آن كس كه توان تأمين زندگى و هزينه خوراك و پوشاك خانواده خود را ندارد مستطيع نبوده، حج بر او واجب نيست.

امامصادق- ع- به نقل از پدر بزرگوارشان فرموده اند: «... من استطاع اليه سبيلًا»، «سبيل» در آيه به معناى گستردگى در مال است؛ به شكلى كه با قسمتى از آن حج انجام داده و با باقيمانده آن، خوراك (و زندگى زن و فرزندش) را تأمين كند. «(1)»

در جاى ديگر فرمود: «حج خانه خدا واجب است بر كسى كه راهى به سوى آن بيابد و آن، توشه و وسيله سفر همراه با سلامتى است و نيز بجاى گزاردن نفقه خانواده و آنچه پس از حج بدان نياز دارد.» «(2)»

صاحب جواهر- رحمة اللَّه عليه- چهارمين شرط از شرايط استطاعت را، داشتن امكانات مالى به اندازه رفع نياز و تأمين مايحتاج زن و فرزند دانسته، مى فرمايد: آن كس كه چنين توانى ندارد حج بر او واجب نيست (بلا خلاف أجده، بل ربما يظهر من بعضهم الإجماع عليه ...) «(3)»

8- انتخاب زمان مناسب

شنبه از بهترين روزها براى آغاز سفر است.

ابو ايوب خزاز و عبد اللَّه بن سنان از امامصادق- ع- معناى اين


1- - وسائل، ج 11، ص 37
2- - همان، ص 38
3- - جواهر الكلام، ج 17، ص 273

ص: 34

فرموده خداوند بلند مرتبه را جويا شدند كه: «فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الأرض و ابتغوا من فضل اللَّه ...»؛ «(1)»

و «(2)» «و چون نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و رزق خدا را طلب كنيد ...» حضرت فرمود: نماز، روز جمعه، و پراكنده شدن روز شنبه. «(3)»

سزاوار است كه انسان روز جمعه را براى فراگيرى مسائل دينى، و بهره گيرى معنوى قرار دهد.

امام باقر- ع- فرمود: «پيامبر-ص- روز پنج شنبه را براى مسافرت انتخاب مى فرمود. «(4)»

آن حضرت همچنين در جاى ديگرى مى فرمايد: «روز پنجشنبه را خدا، فرشتگان و رسول خدا-ص- دوست دارند.» «(5)»

كراهت سفر در روز جمعه، براى اين است كه مردم در نماز جمعه شركت نموده، حضور خود درصحنه را به نمايش بگذارند. امامصادق- ع- فرمود: «كراهت (سفر در روز جمعه) بخاطر نماز است.» «(6)»

9- غسل

مستحب است مسافر در آستانه حركت غسل كند و هنگام غسل


1- - جمعه: 62
2- - وسائل الشيعه، ج 1، ص 347، ح 14982
3- - فقيه، ج 2، ص 174/ 774
4- - فقيه، ج 2، ص 173/ 768
5- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 358
6- - الخصال، ص 393/ 95

ص: 35

بگويد: «بسم اللَّه و باللَّه و لا حول و لا قوة الا باللَّه ...»

و نيت غسل را، توبه، حاجت، زيارت، طلب خير، نماز و دعا قرار دهد. و اگر روز جمعه است غسل جمعه را نيز به نيت اضافه نموده، براى همه آنها يك غسل انجام دهد. «(1)»

10- صدقه

مستحب است مسافر در آغاز حركت،صدقه دهد و آيةالكرسى بخواند. «(2)»

امامصادق- ع- فرمود: «صدقه بده و هر روزى كه خواستى خارج شو.» «(3)»

اىصاحب كرامت شكرانه سلامت روزى تفقدى كن درويش بينوا را

حافظ

و نيز دو ركعت نماز بخواند و بگويد:

«اللهم انى استودعك نفسى و أهلى و مالى و ذريتى و دنياى و آخرتى و أمانتى و خاتمة عملى»؛ «(4)» «خداوندا! خود، خانواده، پول، فرزندان، دنيا، آخرت، امانت و پايان كارم را به تو مى سپارم.»

آنگاه همسر و فرزندانش را در اتاق گرد آورده، بگويد:


1- - وسائل، ج 11، ص 369، ح 15039 و 15040
2- - محاسن، ص 348، ح 231
3- - محاسن، ص 348، ح 23
4- - همان، ص 379، ح 15064

ص: 36

«اللهم انى استودعك الغداة نفسى و مالى و أهلى و ولدى و الشاهد منّا و الغائب، اللهم اجعلنا فى جوارك اللهم لا تسلبنا نعمتك ولا تغيّر ما بنا من عافيتك و فضلك.» «(1)»

«بار خدايا! همانا من [از] فردا، خود و مال و خانواده و فرزندانم،- چه آنان كه نزد من اند، و چه آنان كه نيستند- همه را به تو مى سپارم. پروردگارا! در كنار خود قرارمان ده، و نعمتهايت را از ما مگير و آنچه از سلامتى و فضل تو در اختيار ماست، تغيير مده.»

و زمانى كه از در خانه بيرون مى رود، در آستانه در ايستاده، سوره هاى حمد و معوّذتين، قل هو اللَّه احد، آيةالكرسى را در پيش رو و سمت راست و چپ بخواند و بگويد:

«اللهم احفظنى و احفظ ما معى، و سلّمنى و سلّم ما معى، و بلّغنى و بلّغ ما معى ببلاغك الحسن الجميل»؛ «(2)» «خداوندا! مرا و آنچه با من است نگهدار. مرا و آنچه با من است سالم بدار و مرا و آنچه با من است باصورتى نيكو و زيبا به مقصد برسان.»

امام سجاد- ع- فرمود: هرگاه بنده اى از بندگان خداوند از خانه خارج مى شود، شيطان سر راهش مى آيد، اگر گفت: «بسم اللَّه ...» دو فرشته [نگهبان براى انسان به او گويند: «خود را كفايت كردى» و اگر گويد: «آمنت باللَّه» «به خداى ايمان دارم» گويند: هدايت شدى و راه يافتى، پس اگر گويد: «توكّلت على اللَّه» «بر خداى توكّل كردم» گويند: محفوظ ماندى، آنگاه شيطان از او دست


1- - كافى، ج 4، ص 283، ح 2
2- - كافى، ج 2، ص 543، ح 9، چاپ بيروت

ص: 37

كشيده، آنجا را ترك مى كند و مى گويد: چگونه از كسى كه هدايت شده، محفوظ مانده و كفايت شده براى ما سودى حاصل خواهد شد؟ «(1)»

ذيل اين روايت دارد: «يا ابا حمزه: ان تركت الناس لم يتركوك و ان رفضتهم لم يرفضوك قلت: فما أصنع؟ قال: اعطهم من عرضك ليوم فقرك و فاقتك.»

در روايت ديگرى امامصادق- ع- فرمود: هنگامى كه به قصد حج و عمره از خانه خود بيرون آمدى- انشاء اللَّه-، پس دعاى فرج را بخوان و آن دعا اين است:

«لا اله الّا اللَّه الحليم الكريم، لا اله الّا اللَّه العلى العظيم، سبحان اللَّه رب السماوات السبع، و رب الأرضين السبع، و رب العرش العظيم و الحمد للَّه ربّ العالمين.»

11- بى خبر به مسافرت نرفتن

امامصادق- ع- به نقل از پيامبر-ص- فرموده اند: «مسلمانى كه قصد مسافرت دارد بايد برادران دينى خود را از قصد خويش آگاه سازد و متقابلًا اين حق را ايجاد مى كند كه موقع بازگشت برادران ايمانى به ديدار او بيايند.» «(2)»

12- بدرقه مسافر

مستحب است مسافر را دوستان و بستگانش بدرقه كنند.


1- - كافى، ج 2، ص 41 چاپ بيروت
2- - وسائل، ج 11، ص 448، ح 15227؛ كافى، ج 2، ص 174، ح 16

ص: 38

همچنين مستحب است براى مسافر دعا كنند. پيامبر-ص- هرگاه مؤمنان را بدرقه مى نمود، با آنان خداحافظى كرده، مى فرمود: «خداوند بر تقواى شما بيفزايد و به سوى هر خيرى شما را راهنمايى كند، و حاجات شما را برآورد، و دين و دنياى شما را سالم بدارد و شما راصحيح و سالم بازگرداند.» «(1)»

امامصادق- ع- براى گروهى از اصحاب خود كه پياده عازم حج بودند، دعا كرده، فرمود: «خداوندا! آنان را بر قدم هايشان استوار بدار و شريان هاى ايشان را آرام دار (قوّت قلب به آنان عنايت كن).» «(2)»

آنگاه كه اباذر را به تبعيدگاه مى بردند، على، حسن وحسين- ع- وعقيل پسر ابيطالب، عبداللَّه بن جعفر، و عمار ياسر او را بدرقه كردند و على- ع- خطاب به آنان فرمود: با برادرتان اباذر خداحافظى كنيد؛ زيرا مسافر ناچار بايد به راه خود برود، و بدرقه كننده ناگزير است كه باز گردد. «(3)»

13- انتخاب همراه

لذت سفر آنگاه افزون خواهد شد كه انسان، رفيق و همنشينصميمى براى خود برگزيند تا سختى هاى سفر بر او هموار گردد. پيامبر-ص- به مسافران توصيه مى فرمود: ابتدا رفيق راه را انتخاب كنيد آنگاه مسافرت بنماييد «الرفيق ثم السفر.» «(4)»


1- - فقيه، ج 2، ص 180، ح 805
2- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 408، ح 15121؛ محاسن، ص 255، ح 54
3- - وسائل، ج 11، ص 405، ح 15115
4- - وسائل، ج 11، ص 408، ص 15123

ص: 39

و در سخنى ديگر به امير مؤمنان على- ع- فرمود: «به تنهايى سفر مكن، كه همانا شيطان با شخص تنهاست، و او از دو نفر دورتر است و فاصله دارد. اى على، همانا مردى كه تنها مسافرت كند در معرض گمراهى است، دو نفر نيز چنين اند، اما آنگاه كه به سه رسيدند، گروه و كاروان به حساب مى آيند.» «(1)»

رسول خدا-ص- سه نفر را لعنت فرمود: 1- آن كس كه تنها غذا بخورد 2- كسى كه در خانه اى تنها بخوابد 3- سوارى كه در دشت و بيابان تنها حركت كند. «(2)»

اسماعيل بن جابر گفت: در مكه خدمت امام صادق- ع- بودم. مردى از اهالى مدينه خدمت آن حضرت آمد، حضرت از او سؤال كردند: چه كسى همراهت بود؟ پاسخ گفت: با كسى همسفر نبودم. امامصادق- ع- فرمود: «اگر من بر تو فرمان مى راندم، نيكو ادبت مى كردم. سپس فرمود: يكى شيطان است، دوتا نيز شيطانند، سه نفر ياران و چهار نفر رفيقانند.» «(3)»

اين روايت، بخوبى نشان مى دهد كه پيشوايان دين، مردم را به داشتن همراه در سفر ترغيب و تشويق مى كرده اند.

در حديثى ديگر رسول خدا-ص- از كسى كه تنها مسافرت كند، با عنوان «بدترين مردم» ياد كرده است. «(4)»


1- - وسائل، ج 11، ص 410، ح 15127؛ در مجمع البحرين آمده: ... النّفر بالتحريك، و هم عدّة رجال، قيل من ثلاثة الى عشرة، و قيل الى سبعة، ولا يقال: نَفَر فيما زاد على العشرة. و النّفير مثله. و فى الحديث:« اذا سافر الرّجل وحده فهو غاوٍ و الإثنان غاويان و الثلاثة نَفَرٌ؛ أى جماعه و روى سَفَرٌ أى رَكْبٌ.
2- - همان، ص 410، ح 15129
3- - همان، ص 411، ح 15130
4- - همان، ص 409، ح 15126

ص:40

14- هم شأنى در مسافرت

در انتخاب رفيق سفر، لازم است دقت نموده، همراهانى هم شأن وهم طراز را برگزيند تا در سفر به او خوش بگذرد. اسحاق بن جرير گفت: امامصادق- ع- پيوسته مى فرمود: «با كسى همراه شويد كه از همراهى با او احساس زينت وسرافرازى كنيد و با آنان كه همين احساس را نسبت به شما دارند همراه نشويد.» «(1)»

شهاب بن عبد ربّه گويد: به امامصادق- ع- گفتم: شما وضعيت من، و دوست گرفتنم و بخششى كه نسبت به برادرانم دارم را مى دانيد، با گروهى از اين دوستان در راه مكه همسفر مى شوم و نسبت به آنان بذل و بخشش مى كنم و امور معاششان را توسعه مى دهم. امام فرمود: «اى شهاب چنين مكن؛ زيرا كه اگر تو دست بازى نسبت به آنان نشان دهى و آنان نيز چنين كنند، نسبت به آنان ستم كرده اى، و اگر امساك نموده، چيزى به آنان ندهى، خوارشان گردانيده اى، پس افرادى چون خود را همراه گير، و با همسنگ خود همراه باش.» «(2)»

امام باقر- ع- نيز فرمود: «با مثل خودت مسافرت كن، و با كسى كه مخارج تو را تأمين مى كند همراه مباش؛ زيرا اين عمل موجب ذلّت و خوارى مؤمن است.» «(3)»


1- - وسائل، ج 11، ص 412، ح 15133.
2- - وسائل، ج 11، ص 413.
3- - همان، ح 15139.

ص: 41

حسين بن ابى العلاء گفت: همراه با بيست و اندى مرد به سوى مكه حركت كردم، و در هر منزلى گوسفندى براى آنان سر مى بريدم، آنگاه كه مى خواستم خدمت امامصادق- ع- داخل شوم، حضرت خطاب به من فرمود:

اى حسين، مؤمنان را ذليل مى كنى؟ گفتم: از چنين كارى به خدا پناه مى برم.

امام فرمود: به من خبر داده اند كه در هر منزلى گوسفندى قربانى مى كنى؟

گفتم: از اين كار، هدفى جز خدا نداشته ام، فرمود: آيا ندانستى كه در ميان همراهان تو افرادى هستند كه دوست مى دارند همچون تو عمل كنند ليكن توان آن را ندارند و احساس خود كوچك بينى و شكستگى روحى، مى كنند؟! گفتم: از خدا طلب مغفرت دارم و ديگر چنين نكردم.» «(1)»

در تعداد همسفر نيز بايد دقت كرد، مستحب است از چهار تا هفت نفر بيشتر نباشند. رسول خدا فرمود: محبوبترين ياران نزد خداوند- عزّوجلّ- چهار نفرند و هيچ گروهى از هفت نفر افزون نشوند مگر آن كه هياهو و جار وجنجالشان بسيار مى شود. «(2)»

15- يادآورى نعمت هاى خداوند

راهىِ حج، آنگاه كه سوار بر مركب مى شود، مستحب است نعمت هاى خداوند را به ياد آورده، سپاسگزارى نمايد و بگويد:

«الحمد للَّه الذى هدانا للإسلام، و علمنا القرآن، و منّ علينا بمحمّد-ص- سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا منقلبون، و الحمد للَّه ربّ العالمين ...»؛ «(3)» «سپاس


1- - وسائل، ج 11، ص 414، ح 15142
2- - وسائل، ج 11، ص 416
3- - قرب الاسناد، ص 32؛ وسائل، ج 11، ص 387، ح 15080

ص: 42

مخصوص خداوندى است كه ما را به اسلام هدايت كرد، و به ما قرآن را آموخت، و با فرستادن [رسولش محمد بن عبداللَّه-ص- بر ما منت نهاد، منزه است خداوندى كه [اين وسيله را براى ما رام ساخت وگرنه ما را توان آن نبود.»

على بن ابيطالب- ع- فرمود: هر كس بر مركب سوار شد، نعمت هايى را كه خداوند به او داده به ياد آورد و آيه: «سبحان الذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين ...» را بخواند و بگويد: «استغفر اللَّه الذى لا اله الّا هو الحىّ القيوم و أتوب اليه، اللّهم اغفر لى ذنوبى، انه لا يغفر الذنوب الّا أنت.» مولاى بخشنده و كريم گويد: «اى فرشتگان من، بنده من مى داند كه گناهان را جز من كسى نمى بخشد. شما شاهد باشيد كه من گناهان او را آمرزيدم.» «(1)»

16- دعا و ذكر در حال حركت

پيمودن راه هاى زمين و آسمان، همراه با فراز و نشيب و اوج و فرود است. اتومبيل به مناطق كوهستانى كه مى رسد، جاده هاى پر پيچ و خم كوهستان را طى كرده بالا مى رود و پس از رسيدن به قلّه، سرازير مى شود.

هواپيما نيز از فرودگاه برمى خيزد، اوج مى گيرد و با رسيدن به مقصد فاصله خود را با زمين كم نموده، در فرودگاه بر زمين مى نشيند. زائر در تمامى اين مراحل سزاوار است ياد خدا را زير لب زمزمه كند.

رسول خدا-ص- آنگاه كه در مسيرى بالا مى رفت «اللَّه اكبر» و زمانى


1- - فقيه، ج 2، ص 178، ح 795

ص: 43

كه فرود مى آمد: «سبحان اللَّه» مى گفت. «(1)»

حذيفة بن منصور گويد: همراه با امامصادق- ع- به طرف مكه حركت كرديم. پس از نماز حضرت فرمود: «اللهم خلّ سبيلنا و أحسن تيسيرنا و أحسن عافيتنا» و هرگاه از بلندى بالا مى رفت مى فرمود: «اللهم لك الشرف على كلّ شرف.» «(2)»

در بين راه، برخى مناطق، همچون گردنه هاىصعب العبور و راه هاى پر پيچ و خم، خطرناك و ترس آفرين اند. امامصادق- ع- فرمود: «اگر به جايى رسيدى كه ترسانى، اين آيه را بخوان:

«ربّ ادخلنى مُدخلصدقٍ و أخرجنى مُخرجصدق و اجعل لى من لدنك سلطاناً نصيراً»؛ «(3)»

«اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عنايت فرما.»

روزى برخى كسانِ رسول خدا-ص- نزد آن حضرت آمده، اظهار داشتند ما به قصد تجارت عازم شام هستيم به ما بياموز كه چه بگوييم. پيامبر فرمود: «آنگاه كه مسافر در بين راه به منزلى فرود آمد، نماز عشا را خوانده و به هنگام خوابيدن، تسبيحات حضرت فاطمه- سلام اللَّه عليها- را بگويد و سپس

آيةالكرسى را بخواند. پس همانا تا بهصبح از هر بلايى مصون خواهد ماند.» «(4)»


1- - وسائل، ج 11، ص 391، ح 15088؛ فقيه، ج 2، ص 179، ح 796
2- - وسائل، ج 11، ص 393، ح 15092؛ كافى، ج 4، ص 287، ح 1
3- - الاسراء: 80
4- - وسائل، ج 11، ص 395، ح 15096؛ محاسن، ص 368، ح 120

ص: 44

امام سجاد- ع- فرمود: «اگر كسى پياده حج كند و «انا انزلناه فى ليلة القدر ...» را تا آخر سوره بخواند، سختى پياده روى را احساس نكند.» «(1)»

امام صادق- ع- به آن كس كه تنها سفر كند، دستور داده اند به هنگام سفر اين دعا را بخواند: «ما شاء اللَّه لا حول و لا قوة الّا باللَّه، اللهم آمن وحشتى وأعنّى على وحدتى، و أدِّ غيبتى.» «(2)»

17- مسافرت در شب

انتخاب شب براى مسافرت، توصيه رسول خدا-ص- است. امامصادق- ع- به نقل از پيامبر-ص- فرمود: «بر شما باد مسافرت در شب؛ زيرا زمين در شب درنورديده مى شود.» «(3)»

قسمت پايانى شب براى آغاز سفر بهتر است؛ زيرا خداوند ابتداى شب را براى آسايش و راحتى انسان قرار داده، تا بدن استراحت لازم را داشته، و روح، نشاط خود را بازيابد.

على- ع- به معقل فرمود: «چون شب را آسودى، هنگام سحر و يا دميدن فجر، در پناه بركت خداوند، سفر را آغاز كن.» «(4)»

شب از بهر آسايش تست و روز مه روشن و مهر گيتى فروز


1- - وسائل الشيعة، ج 11، ص 396، ح 15099؛ مكارم الاخلاق، ص 242.
2- - همان، ص 397؛ ح 15101؛ كافى، ج 4، ص 288، ح 4.
3- - كافى، ج 8، ص 314، ح 489.
4- - نهج البلاغه، نامه 12.

ص:45

18- شراكت در هزينه ها

مستحب است مسافران همدل، پول و توشه خود و همراهان را يكجا جمع نموده، سپس از آن برداشت كرده، خرج كنند. اين عمل براى اخلاق و رفتار آنان نيكوتر، و براى روح و جانشان پاكيزه تر است. «(1)»

اين ويژگى با سيستم كنونى، كه كليه هزينه ها از سوى سازمان حج و زيارت تأمين مى شود، بخوبى سازگار است و ديگر مسافرتهاى دسته جمعى از اين قبيل را نيز شامل مى شود.

19- حفظ پول و اثاثيه

مسافر بايد حافظ و نگاهبان پول و اثاثيه خود باشد تا در طول سفر دچار مشكل نشود،صفوان جمال به امام صادق- ع- گفت: مى خواهم به حج بروم، خانواده من نيز همراه من است، پول و هزينه سفرم را در هميانى كه دارم بگذارم؟ و آن را به كمر ببندم؟ امام فرمود: بله، پدرم پيوسته مى فرمود: از توانمندى مسافر اين است كه بتواند پول [و وسايل خود را حفظ كند. «(2)»

20- همراه داشتن مواد خوراكى

مسافر در سفر، از پاكيزه ترين خوراكى ها و بهترين مواد؛ همچون بادام، شكر و سويق و آرد نرم الك نكرده، توشه بردارد كه على بن الحسين- ع-


1- - وسائل، ج 11، ص 413
2- - همان، ص 419

ص: 46

چنين مى كرد. «(1)»

امامصادق- ع- نيز فرمود: «جوانمردى در سفر عبارت است از فراوانى و خوبى توشه و بذل و بخشش آن به همراهان و پنهان نگهداشتن اسرار همسفران ...» «(2)»

امام سجاد- ع- به نقل از رسول خدا-ص- فرمود: «از بزرگوارى مرد آن است كه توشه سفر خود را پاكيزه و شيرين و گوارا سازد.»

21- نيازمنديهاى سفر

مستحب است مسافر نيازمنديهاى سفر را همچون: آينه، شانه، مسواك، دارو، درفش و نخ، سرپايى، ظرف آب، لباس، و ... «(3)» با خود بردارد.

در روايت آمده است: پيامبر-ص- هرگاه به سفر مى رفت چند چيز را همراه خود برمى داشت: 1- آينه 2- سرمه دان 3- شانه 4- مسواك. «(4)»

امامصادق- ع- به مسافران توصيه فرمود: مقدارى تربت سالار شهيدان را با خود برداشته، آن را ببوسند و بر چشمانشان بگذارند سپس اين دعا را بخوانند: «اللهم انى أسألك بحقّ هذه التربة، و بحقصاحبها، و بحق جدّه و بحق أبيه و بحق امّه و أخيه، و بحق وُلده الطاهرين، اجعلها شفاءاً من كلّ داء، و أماناً من كلّ خوف، و حفظاً من كلّ سوء.» ....، چنين انسانى پيوسته در پناه خداوند


1- - وسائل، ج 11، ص 423، ح 15111
2- - همان، ص 424، ح 15162
3- - وسائل، ج 11، ص 425، ح 15165
4- - وسائل، ج 11، ص 426، ح 15167

ص: 47

است. «(1)»

22- لباس تميز پوشيدن

حاجيان بايد لباسهاى خود را هميشه تميز نگهدارند. على بن ابيطالب- ع- فرمود: «لباس تميز غم و اندوه را مى برد.» «(2)»

همچنين از لباس هايى با رنگ روشن استفاده كنند. در روايات از ميان رنگ ها، به رنگ سفيد توجّه بيشترى شده است. پيامبر-ص- فرمود: لباس سفيد بپوشيد كه پاك و پاكيزه تر است. «(3)»

لباس كتانى نيز مطلوب تر است. امامصادق- ع- فرمود: كتان از لباس پيامبران- عليهم السلام- است و لباس كتانى گوشت را مى روياند. «(4)»

على بن ابيطالب- ع- نيز فرمود: لباس هاى بافته شده از كتان بپوشيد كه لباس رسول خدا-ص- و لباس ما است. ما لباس پشمى و مويى نمى پوشيم جز از روى ناچارى. «(5)»

23- شستن دست ها قبل از غذا

زائران براى آن كه در سفر گرفتار بيمارى نشوند دستها را قبل از


1- - وسائل، ج 11، ص 428، ح 15173
2- - كافى، ج 6، ص 444؛ وافى، ج 20، ص 699، ح 3
3- - وافى، ج 20، ص 711، ح 1
4- - كافى، ج 6، ص 449
5- - كافى، ج 6، ص 450

ص: 48

خوردن غذا بشويند. در روايت آمده است: شستن دستها قبل از غذا، نادارى و غم را از بين مى برد، از فرسودگى جسم جلوگيرى نموده، روزى انسان را افزون مى كند. «(1)»

24- شروع به غذا با نام خداوند

غذا را با نام خدا- بسم اللَّه- آغاز نموده و پس از پايان نيز الحمدللَّه گفته، و خداوند را بخاطر نعمتهايى كه به انسان ارزانى داشته، سپاس گويند.

امام سجاد- ع- در پايان غذا مى فرمود: «الحمد للَّه الذى أطعمنا، و سقانا و كفانا و أيّدنا و آوانا و أنعم علينا و أفضل، الحمد للَّه الذى يُطعم و لا يُطعم.» «(2)»

25- شيوه غذا خوردن

ازغذاهايى كه در ظرفهاى نزديك قراردارد استفاده كنند. امام صادق- ع- فرمود: رسول خدا-ص- فرمودند: هر يك از شما به هنگام غذا خوردن از آنچه نزديكتان هست بخوريد [و استفاده كنيد]. «(3)»

همچنين از خوردن غذاهاى داغ و سوزان اجتناب نمايند، روزى براى رسول خدا-ص- غذاى گرمى آوردند فرمود: بگذاريد تا خنك شود، خداوند نخواسته آتش به ما بخوراند و بركت در [غذاى خنك است. «(4)»


1- - فقيه، ج 3، ص 358، رقم 4265؛ كافى، ج 6، ص 290
2- - فقيه، ج 3، ص 358، رقم 4266
3- - كافى، ج 6، ص 297
4- - كافى، ج 6، ص 322

ص:49

26- پرخورى

براى بهره ورى معنوى از سفر الهى و معنوى حج، لازم است از پرخورى پرهيز شود. امامصادق- ع- فرمود: شكم از خوردن [پرخورى سركشى مى كند. «(1)» و در روايتى ديگر فرمود: خداوند چنين انسانى را دشمن دارد. «(2)»

شكم سير، انسان را از راز و نياز با خدا و عبادت بازداشته، طغيان را بهمراه خواهد داشت. «(3)»

27- پرهيز از اسراف و تبذير

از اسراف و تبذير پرهيز كرده، نعمتهاى خداوند را دور نريزند، معمر بن خلّاد گفت: از امام رضا- ع- شنيدم كه مى فرمود: كسى كه در منزل خود غذا مى خورد، غذاهايى كه [در سفره ريخته را بخورد، و اگر در بيابان است باقيمانده غذا را براى پرندگان و درندگان باقى بگذارد. «(4)»

28- خدمت به حاجيان

مستحب است مسافر به همراهان خود در طول سفر كمك كند. رسول خدا-ص- فرمود: كسى كه مسافر مؤمن را يارى دهد، خداوند هفتاد و سه گرفتارى او را حل مى كند. «(5)»


1- - كافى، ج 6، ص 269
2- - كافى، ج 6، ص 269
3- - فقيه، ج 3، ص 356، رقم 4255
4- - كافى، ج 6، ص 300
5- - وسائل، ج 11، ص 429، ح 15179.

ص: 50

امام سجاد- ع- بيشتر اوقات با كسانى به مسافرت مى رفتند كه آن حضرت را نمى شناختند و با آنها شرط مى كرد تا در طول سفر، به آنان كمك كند. در يكى از اين سفرها، مردى حضرت را شناخت و به همراهان خود، آن حضرت را معرفى كرد، آنان هراسان خدمت امام سجاد- ع- آمده دست و پاى ايشان را بوسيده، عذر خواهى كردند. «(1)»

پيامبر-ص- فرمود: «سيد القوم خادمهم فى السفر»؛ بزرگ يك ملت آن كس است كه در مسافرت به ديگران كمك كند.

يكى از ارزشمندترين عبادات در سفر حج، خدمت به زائران بيت اللَّه الحرام است.

ابى المعتمر نيز گويد: شنيدم امير مؤمنان مى فرمود: رسول خدا-ص- فرموده است: «هر مسلمانى به گروهى از مسلمانان خدمت كند خداوند به شمار آنان در بهشت خدمتكارانى به وى خواهد بخشيد.» «(2)»

29- آزار ندادن ديگران

مسافر هر كجا وارد شد آنجا كه جاى خالى هست بنشيند و با حركت در ميان جمعيت ديگران را به زحمت نياندازد. امامصادق- ع- فرمود: رسول خدا-ص- هرگاه در منزلى وارد مى شد در نزديكترين جا به او- دم در- مى نشست. «(3)»


1- - وسائل، ج 11، ص 430، ح 15177.
2- - همان، باب فى خدمة المؤمن، ح 1.
3- - همان، باب الجلوس، ح 6.

ص:51

30- حل مشكلات همسفران

در طول سفر اگر يكى از همسفران كمك بخواهد بايد يارى اش كرد كه اين داراى ثوابى بس بزرگ است. ابان بن تغلب گويد: با امامصادق- ع- در طواف بودم مردى از اصحاب ما نزدم آمد و از من خواست تا براى انجام كارى همراهش بروم. اما من دوست نمى داشتم امامصادق- ع- را رها كرده همراه او بروم. در همان حال كه طواف مى كرديم باز آن مرد به من اشاره كرد، امامصادق- ع- وى را ديد و فرمود: ابان، اين مرد تو را مى خواهد؟ پاسخ دادم:

آرى، فرمود: كيست؟ گفتم: از ياران ماست، فرمود: با تو هم عقيده است؟

گفتم: آرى، فرمود: نزد او برو، گفتم: طواف را قطع كنم؟ فرمود: آرى، گفتم:

گرچه طواف واجب باشد، فرمود: آرى، ابان گويد: پس همراه او رفتم ... «(1)»

31- خير خواهى

انسانها از نظر جسمى و روحى با يكديگر متفاوتند، اين تفاوت ها در رفتار مردم بخوبى مشخص است؛ از اين رو نمى توان از همه به يكسان توقع داشت، برخى آنچنان در غفلتند كه حتى در حرمين شريفين بدنبال دنيا و مظاهر آن مى گردند. اينگونه كسان را گاهى با يك برخوردصحيح و يك تذكر ناصحانه مى توان از خواب غفلت بيدار كرد لذا سعى كنيد خير خواه ديگران باشيد.


1- - كافى، ج 5، باب حق المؤمن، ح 8

ص:52

32- جوانمردى در سفر

مستحب است مسافران در سفر، جوانمردى از خود نشان دهند. رسول خدا-ص- تلاوت قرآن، و حضور دائم در مساجد، و همراهى با برادران در حل حوائج و نيازهاى آنان را نشانه فتوّت و جوانمردى در وطن، و فراوانى و خوبى توشه و بخشش آن به همسفران، و كتمان اسرار همراهان، و خوش خلقى، و شوخى بدون معصيت را علائم جوانمردى در سفر دانسته اند. «(1)»

لقمان به فرزندش گفت: اگر با گروهى مسافرت كردى، در كار خود و آنان فراوان مشورت كن، در چهره آنان فراوان لبخند بزن، از خوراكى ها و توشه هايى كه همراه دارى بر آنان ببخش و با آنان كريمانه عمل كن، دعوت آنان را پاسخ گوى و اگر از تو يارى خواستند، آنان را كمك كن. اگر در كار حقى از تو شهادت خواستند، شهادت ده، آنگاه كه همراهان تو پياده راه مى پيمايند با آنان همراهى كن، و آن زمان كه آنان به كارى مشغولند، با آنان كار كن، سخن سالمندانى كه سن آنان از تو بيشتر است را پذيرا باش، اگر تو را به چيزى امر نمودند، پيروى كن و اگر چيزى از تو خواستند پاسخ مثبت ده و جواب منفى به آنان مده «(2)».

33- عبادت خداوند

حرمين شريفين بهترين مكان ها در روى كره زمين براى عبادت خداوند است. اگر اين عبادت همراه با اخلاصصورت پذيرد بيقين مورد


1- - وسائل، ج 11، ص 436، ح 15197؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 27، ح 137
2- - فقيه، ج 2، ص 194، ح 884

ص: 53

پذيرش حق قرار مى گيرد. على بن ابيطالب- ع- فرمود: خوشا به حال كسى كه عبادت و دعا را براى خدا انجام دهد و به آنچه چشمانش مى بيند دل نبندد وبه آنچه گوشهايش مى شنود ياد خدا را فراموش نكند. «(1)»

جاذبه هاى مادّى و بازار و خريد نبايد حاجى را به خود مشغول سازد.

زائر بايد به دنبال عبادت بوده، از فرصت بدست آمده بيشترين استفاده را بنمايد.

34- اقامه نماز

لقمان حكيم در وصيّتش به فرزند خود گفت: فرزندم! آنگاه كه وقت نماز فرا رسيد، آن را بخاطر چيزى تأخير مينداز، نماز را بجاى آر و خود را از اين دَيْن رها ساز، نماز را به جماعت بخوان گرچه مكان براى نماز تنگ باشد، «گويى بر نوك نيزه ايستاده اى»، هرگاه به نزديكى منزلى رسيدى از مركب فرود آى و ابتدا مركبت را رسيدگى كن در سرزمينى فرود آى كه سبزه زار، خوش منظر، آرام و داراى خاكى نرم باشد- نه سنگلاخ- و آنگاه كه فرود آمدى، قبل از نشستن، دو ركعت نماز بخوان ... اگر مى توانى غذا نخورى تا ازآن به ديگرانصدقه دهى، اينچنين كن. تا زمانى كه سواره اى، قرآن بخوان، وهرگاه فراغتى يافتى دعا كن. در آغاز شب حركت نكن و بجاى آن از پايان شب بهره بگير، و در طول راهصدايت را بلند نكن. «(2)»


1- - الكافى، ج 1، باب ما يجب من المعاشره.
2- - فقيه، ج 2، ص 194، ح 884

ص:54

35- نماز خواندن در مساجد

يكى از موفقيت هاى بزرگ سفر حج، دستيابى به ثواب فراوان نمازگزارى در مسجدالنبى-ص- و مسجدالحرام است، يك ركعت نماز در مسجدالنبى-ص- ثواب يكهزار ركعت و در مسجدالحرام ده هزار ركعت پاداش دارد. در برخى از روايات نيز براى يك ركعت نماز در مسجدالحرام، يكصد هزار ركعت پاداش در نظر گرفته شده است. از سوى ديگر دستور امامصادق- ع- به شيعيان و پيروانشان اين است كه: «عليكم بالصلاة فى المساجد»؛ «(1)» «بر شما باد به نمازگزارى در مسجدها.» بنابر اين به هنگام اقامه نماز جماعت، حاجيان به سوى مساجد شتافته، در اجتماعات مسلمانان شركت كنند تا هم بهره معنوى بگيرند و هم از بركات زندگى جمعى و انس با مردم بهره مند گردند. و نه تنها خود در نماز جماعت شركت مى كنند همراهانشان را نيز به اين كار ترغيب نمايند. امامصادق- ع- فرمود: «... واحضروا مع قومكم مساجدكم ..»؛ «همراه با قوم خود در مساجدتان حاضر شويد.» «(2)»

36- رو به قبله نشستن

هنگام نشستن تا آنجا كه امكان دارد رو به قبله بنشينند. گاهى حاجيان در مسجدالحرام پشت به كعبه نشسته با دوستانشان سخن مى گويند.

اين عمل نه تنها پسنديده نيست بلكه آنها را از ثواب نگاه به كعبه محروم مى كند. امامصادق- ع- فرمود: رسول خدا-ص- پيوسته و در بيشتر اوقات رو


1- - كافى، باب ما يجب من المعاشره، ح 1
2- - كافى، كتاب العشره، باب ما يجب من المعاشره، ح 3

ص: 55

به قبله مى نشست، در حديثى ديگر امامصادق- ع- فرمود: براى مرد روا نيست در برابر كعبه بصورت چمباتمه بنشيند. «(1)»

37- رعايت اخلاق اسلامى

زائران بايد در برخورد با ديگر مسلمانها، اخلاق اسلامى را رعايت نموده، بدانها عاطفه و محبّت نشان دهند. معاوية بن وهب كه از ياران ارزشمند امامصادق- ع- است گويد: به آن حضرت گفتم: سزاوار است با قوم خود و آنان كه هم مذهب ما نيستند، چگونه رفتار كنيم؟ حضرت فرمودند: به پيشوايانتان كه از آنها پيروى مى كنيد بنگريد و همانگونه كه آنها عمل مى كنند، رفتار كنيد، به خدا سوگند امامان شما، مريض هاى آنها را عيادت كرده، در تشييع جنازه هاى آنان حاضر مى شوند و به سود و زيان آنها گواهى مى دهند و امانت آنان را به آنها باز مى گردانند. «(2)»

38- مراعات حال ديگران

در تابستان و در هواى گرم، درصفوف نماز جماعت و يا جلساتى كه حاجيان شركت مى كنند، شايسته است مراعات حال ديگران را بكنند.

پيامبر-ص- فرمود: سزاوار است نشستگان در تابستان بگونه اى بنشينند كه ميان هر دو نفر يك ذراع فاصله باشد تا گرفتار رنج و زحمت نشوند. «(3)»


1- - كافى، كتاب العشره، باب ما يجب من المعاشره، باب الارتكاء، ح 5
2- - همان، ح 4
3- - وسائل، ج 12، ص 14؛ كافى، ج 2، ص 662، ح 8

ص:56

39- گرامى داشتن همراهان

زندگى جمعى، ويژگيهاى مخصوص بخود دارد و از آنجا كه حاجيان بشكل گروهى زندگى مى كنند، با احترام گذاشتن به همراهان شيرينى سفر را دو چندان خواهند كرد.

امام باقر- ع- فرمود: «ياران خود را بزرگ بداريد وآنان را احترام كرده گرامى بداريد، به يكديگر هجوم نبريد و به هم زيان نزنيد ... و بندگان با اخلاص خدا باشيد.» «(1)»

در دستورالعملى ديگر پيامبر-ص- فرمود: سه چيز دوستى مرد با برادر مسلمانش را گرمتر و باصفاتر مى كند: 1- هميشه با روى خوش با او ديدار كند. 2- در مجلس آنگاه كه برابر او نشيند برايش جا باز كند. 3- به بهترين نامى كه دوست مى دارد او راصدا بزند. «(2)»

40- سلام به ديگران

انس و علاقه دينى يكى از زيباترين ارمغان هاى اسلام به مردم است و سلام در ايجاد اين علقه، نقش بسزايى دارد.

پيامبر-ص- فرمود: «نزديكترين مردم به خدا و رسول كسى است كه


1- - كافى، باب حُسن المعاشره، ح 4
2- - كافى، باب التحبيب الى الناس، ح 3

ص: 57

در سلام دادن پيش بيافتد. «(1)» و در دستورى ديگر فرمود: به آن كس كه بدون سلام، كلام آغاز نمايد پاسخ ندهيد. «(2)»

به همسفران سالخورده، چه مردان و چه زنان، احترام بگذارند. امامصادق- ع- فرمود: احترام به سپيد موى مسلمان، احترام به خداست. «(3)»

تحقير ديگران، اثرات نامطلوبى دارد، امامصادق- ع- فرمود: «... هر كه مؤمن سپيدمويى را سبك بشمارد، خداوند كسى را بر او خواهد گمارد تا پيش از مرگ، او را كوچك نمايد.» «(4)»

41- سوءظن ايجاد نكردن

آنگاه كه در جمع نشسته ايد با يكديگر در گوشىصحبت نكنيد. اين كار، ايجاد بدگمانى نموده، دلها را از هم جدا مى كند. موسى بن جعفر- ع- فرمود: «آنگاه كه سه نفر در خانه اى- باهم- نشسته اند دو نفر از آنها باهم درگوشىصحبت نكنند؛ زيرا اين عمل، او را غمگين مى كند.» «(5)»

42- ناسازگار نبودن

انسان هرچه قوى باشد باز ممكن است اشتباهات، نارساييها، و مشكلاتى در كارش پديد آيد، از اين رو كم حوصلگى، بهانه گيرى و


1- - كافى، باب التسليم، ح 3
2- - كافى، باب التسليم، ح 2
3- - همان، اجلال ذى الشيبه، ح 6
4- - همان، وجوب اجلال ذى الشيبه، ح 5
5- - همان، باب فى المناجاة، ح 3

ص: 58

ناسازگارى در اينگونه موارد، امرى ناپسند و خلاف مروّت است، ناسازگارى آنچنان مذموم است كه رسول خدا-ص- فرمود: اگر ناسازگارى در پيش روى مردم مجسّم شود، هيچ چيزى از آفريده هاى خداوند، از او زشت تر نخواهد بود.

در چنين مواردى باصبر و حوصله و درايت و با تذكر ناصحانه مشكلات را حلّ نماييد. «(1)»

ز خاك آفريدت خداوند پاك پس اى بنده افتادگى كن چو خاك

حريص و جهانسوز و سركش مباش ز خاك آفريدنت آتش مباش «(2)»

43- لغزشها را به رخ نكشيدن

امام باقر و امامصادق- عليهماالسلام- فرموده اند: «نزديكترين حالت بنده خدا به كفر آن است كه با مردى برادر دينى باشد و خطاها و لغزشهاى او را شمرده [يادداشت كند] تا روزى او را بخاطر آن كارها سرزنش نمايد.» «(3)»

44- خيرخواهى

امام باقر- ع- فرمود: خير خواهى مؤمن بر مؤمن واجب است. «(4)»

رسول خدا-ص- نيز فرمود: «بزرگترين مردم از نظر منزلت و مقام در روز قيامت، كسى است كه در روى كره زمين براى خير خواهى و نصيحت خلق


1- - كافى، باب الخُرق، ج 5، ح 2
2- - كليات سعدى، بوستان، ص 297
3- - كافى، ج 5، باب من طلب عثرات المؤمن، ح 1
4- - كافى، ج 5، باب نصيحة المؤمن، ح 3

ص: 59

خدا بيشتر تلاش كند.» «(1)»

45- وفادارى

امامصادق- ع- فرمود: امام سجاد- ع- هنگام رحلت، به فرزندشان امام باقر- ع- فرمودند: «من با اين شتر بيست مرتبه به حج رفته ام، امّا به او تازيانه اى نزده ام، هنگامى كه او مرد، لاشه اش را به خاك بسپاريد تا درندگان گوشتش را نخورند ... پس آنگاه كه شتر مرد، امام باقر- ع- گورى بساخت و او را دفن كرد.» «(2)»

46- زينت تشيع

زائران ايرانى سفيران انقلاب اسلامى در سرزمين وحى اند، مسلمانان حاضر در آن ديار، شيعه بودن و ويژگيهاى تشيع را در رفتار و كردار ايرانيان مى بينند، بنابر اين بگونه اى عمل كنيد كه زينت پيشوايان دينى باشيد. هشام بن كِندى گويد: از امامصادق- ع- شنيدم كه مى فرمود: مبادا كارى كنيد كه ما را بخاطر آن سرزنش كنند، پس همانا فرزند بد بخاطر رفتارش پدر خود را بدنام مى كند، شما براى آن كس كه به او بستگى داريد آبرو باشيد و براى او مايه بدنامى نباشيد، در ميان آنان نماز بگزاريد و از مريض هاى آنان عيادت كنيد و جنازه هاى آنان را تشييع كنيد و در هيچ كار خيرى آنان از شما سبقت


1- - كافى، ج 5، باب نصيحة المؤمن، ح 5
2- - ثواب الاعمال، ج 1، ص 74

ص: 60

نگيرند، شما به كار خير از آنان سزاوارتريد. «(1)»

47- ايجاد جاذبه براى تشيّع

خوشرفتارى و سلوك اسلامى با ديگر مسلمانان، آنان را نسبت به تشيع و اهل بيت عصمت و طهارت علاقمند نموده، دلها را به هم نزديك مى كند.

امامصادق- ع- فرمود: «هر مردى از شما كه در دين خود تقوا و ورع را رعايت نموده، راست سخن بگويد، امانت را بپردازد و اخلاقش با مردم نيكو باشد، گفته مى شود: «اين جعفرى است» اين كار مرا شادمان نموده، خوشحالى را بر من وارد مى سازد. مى گويند: اين [نتيجه تربيت و پرورش جعفر است.

و اگر جز اين باشد ناراحتى و ننگ [كار او] گريبانگير من مى شود پس بخدا سوگند پدرم به من فرمود: مردى از پيروان على- ع- در قبيله اى وجود داشت كه زيور آن قبيله بود، از همه امانت دارتر بود، حقوق ديگران را مراعات مى كرد، و در گفتار راستگوترين بود. مردم امانت ها و سفارش هاى خود را بدو مى سپردند و از تمامى مردم آن قبيله اگر مى پرسيدى او چگونه است؟ پاسخ مى گفتند: چه كسى مانند فلانى است؟ همانا او از همه ما امانت دارتر و راستگوتر است.» «(2)»


1- -؟، باب التقيه، ح 11
2- - كافى، باب ما يجب من المعاشره، ح 5

ص: 61

با توجّه به توصيه امامصادق- ع- تمامى حج گزاران چه در درون كاروان ها و چه در مجامع عمومى بايد كاملًا مراقب رفتار و كردار خود باشند تا خشنودى امامان معصوم- عليهم السلام- نيز بر دستاوردهاى ديگر اين سفر الهى افزوده شود.

48- مدارا با بيماران

پيامبر-ص- فرمود: اگر يكى از شما در مسافرت بيمار شد تا سه روز نزد او بمانيد (و او را تنها نگذاريد) «1»

49- كوتاهى سفر

مسافران پس از پايان يافتن كار و حاجى پس از خاتمه اعمال، زودتر نزد خانواده خويش بازگردد، امام سجاد- ع- فرمود: «سفر پاره اى از عذاب و ناراحتى است، هر يك از شما كه سفرش پايان پذيرفت (و كارش تمام شد) در بازگشت به سوى خانواده اش بشتابد.»

امامصادق- ع- نيز فرمود: «از محلّى به محل ديگر رفتن، زاد و توشه را به پايان رسانده، اخلاق را بد و لباس را ژنده مى نمايد.»

50- سوغات

هنگام بازگشت از سفر، براى زن و فرزندان خود هديه اى به همراه بياوريد. امامصادق- ع- فرمودند: «به هر مقدار كه توان مالى داريد هر چند

ص: 62

يك سنگ، براى زن و فرزندتان هديه بياوريد.» «(1)»

51- استقبال از حاجى، هنگام بازگشت

مردم حاجيان را هنگام عزيمت به بيت اللَّه الحرام بدرقه مى كنند وپس از مراجعت نيز به استقبال و ديدار آنان مى روند. اين سنّت حسنه در روايات مورد تأكيد قرار گرفته واز آن به عنوان امرى مستحب ياد شده است.

امامصادق- ع- به نقل از امام سجاد- ع- مى فرمود: به حاجى وعمره گزار قبل از آن كه آلوده به گناه شود، سلام كرده، با آنان مصافحه كنيد. «(2)»

و در روايتى ديگر امام سجاد- ع- توصيه فرموده كه حجاج و عمره گزاران را گرامى بدارند. «(3)»

امام باقر ع- فرمود: گرامى داشتن حاجى و معتمر، بر شما واجب است. «(4)»

امامصادق- ع- نيز فرمود: كسى كه با حاجى تازه از سفر آمده، معانقه كند، مانند آن است كه حجرالاسود را لمس كرده باشد. «(5)»

على- ع- نيز فرمود: «هنگامى كه برادر شما از مكه بازگشت، ميان دو


1- - وسائل، ج 11، ص 459، ح 15259
2- - كافى، ج 4، ص 256، ح 17؛ فقيه، ج 2، ص 147، ح 648
3- - محاسن، ص 71، ح 142
4- - فقيه، ج 2، ص 147، ح 649
5- - فقيه، ج 2، ص 196، ح 891؛ محاسن، ص 377، ح 149

ص: 63

چشم او، و دهانش را ببوسيد كه با آن حجرالاسودى را، كه پيامبر-ص- بر آن بوسه زده، بوسيده است. و نيز چشمى را كه به خانه خدا نگاه كرده، و جايگاه سجده وصورت رسول خدا-ص- را بوسيده، ببوسيد و هنگام خوش آمد گويى، به او بگوييد: خداوند اعمال حج تو را قبول كند، سعيت را بر تو ببخشايد وآنچه هزينه كردى به تو عوض دهد و اين حج را نيز آخرين حج تو قرار ندهد.» «(1)»

حج نورانيتى براى حاجى به ارمغان مى آورد و تا زمانى كه آلودگى به گناه پيدا نكرده، آن نور در چهره او مى ماند. «(2)»

52- حجّ كامل

ديدار با پيامبر-ص- و امام- ع- حج را كامل مى كند.

امام باقر- ع- فرمود: «به مردم فرمان داده شده تا به سوى اين سنگ ها بيايند و گرداگرد آن طواف كنند سپس نزد ما آمده، ولايت و دوستى شان را به ما خبر دهند و يارى و نصرتشان را عرضه نمايند.» «(3)»

و در روايتى ديگر فرمود:

«حج كامل و تمام، در ديدار با امام- ع- است.» «(4)»

53- ثمرات زيارت

1- راهيابى به بهشت:

اولين دستاورد زائران عارف، راهيابى به بهشت خداوند است.


1- - وسائل، ج 11، ص 447، ح 15224؛ خصال، ص 635
2- - محاسن، ص 71، ح 143
3- - فقيه، ج 2، ص 558، ح 3139
4- - همان، ح 3162

ص: 64

تميمى گويد: به امام باقر- ع- عرض كردم: فدايت شوم، آن كس كه به قصد زيارت رسول خدا-ص- حركت نموده، زيارتش كند چه خواهد يافت؟

امام- ع- فرمود: بهشت از آن اوست. «(1)»

2- بهره مندى از شفاعت پيامبر:

امامصادق- ع- فرمود:

رسول خدا-ص- فرمود: كسى كه به زيارت من بيايد، روز قيامت او را شفاعت خواهم كرد.

3- ديدار پيامبر در بهشت:

حسين بن على- ع- به رسول خدا-ص- گفت: اى پدر، براى آن كه شما را زيارت كند چه خواهد بود؟ رسول خدا-ص- فرمود: فرزندم! آن كس كه در حيات و يا پس از مرگم، مرا زيارت كند يا آن كه پدر، برادر و تو را زيارت نمايد، اين حق را بر من خواهد يافت كه روز قيامت ديدارش كرده واز گناهان رهايش سازم. «(2)»

4- همسايگى با پيامبر در قيامت:

پيامبر-ص- فرمود:

«كسى كه مرا در حيات و يا پس از مرگم زيارت كند، روز قيامت در كنار من [و همسايه من خواهد بود.» «(3)»


1- - كافى، ج 4، ص 548
2- - فقيه، ج 2، ص 577، ح 3159
3- - كامل الزيارات، باب دوّم.

ص:65

54- گوارايتان باد

يحيى بن يسار گفت: پس از آن كه حج گزارديم، خدمت امامصادق- ع- رسيديم، آن حضرت فرمود:

«حج گزار خانه خدا، و زائران قبر پيامبر-ص- و شيعه آل محمّد بودن [اين سه ويژگى گوارايتان باد.» «(1)»


1- - كافى، ج 4، ص 549

ص: 66

اسرار و معارف حج

مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه

هر يك از عبادات، راز و رمزى دارد كه دستيابى به ثمرات شيرين و ارزشمند آنها، جز با فهم و دركصحيح آن رموز ميسّر نيست. حج خانه خدا نيز از زمره همين عبادات است. حاجيان از فرسنگها راه با دشواريها و سختى هاى فراوان و هزينه هاى سنگين، به سرزمين وحى آمده، با حضور در ميقات، لباس و پوشش معمولى خود را از تن بدر مى كنند و با پوشيدن دو جامه احرام و گفتن لبيك، محرم شده، به مكه مى آيند و گرداگرد خانه كعبه به طواف مى پردازند. نماز طواف مى خوانند. ازصفا به مروه مى روند و بازمى گردند و در اين مسير گاهى عادى و گاهى تند مى روند. پس از آن، قدرى از مو و يا ناخن را كوتاه كرده، سپس در مراسم حج تمتّع، به عرفات مى آيند. نيم روزى را آنجا مى مانند، آنگاه حركت كرده به مشعرالحرام مى رسند، چند ساعتى را در

ص: 67

آنجا بيتوته مى كنند و با طلوع خورشيد راهى منا مى شوند. روز اوّل هفت سنگريزه به جمره عقبه و در روزهاى بعد به هر يك از جمرات سه گانه، هفت سنگ مى زنند. قربانى مى كنند. تقصير نموده، يا سر مى تراشند و باز هم گرد كعبه آمده، طواف مى كنند و سعىصفا و مروه و طواف نساء، و آنگاه حج پايان مى يابد و حاجى به شهر و ديار خويش بازمى گردد.

آيا حج كه عبادت عمر است و گاهى در طول زندگى انسان، تنها يكبار توفيق تشرف حاصل مى گردد و قبل از آن نيز بارها با خواندن اين دعا: «اللهم ارزقنى حج بيتك الحرام فى عامى هذا و فى كلّ عام» به خدا التماس مى كند تا حج نصيب او شود براى همين اعمال ظاهرى است؟! آيا خداوند چنين اراده كرده است تا مسلمانان گرداگرد سنگهايى بگردند و بدون هيچگونه تغييرى به موطن خود بازگردند؟! نه، هرگز چنين نيست، تمامى اين رفتارها و اعمال، جنبه سمبليك داشته، راز و رمزهاى فراوانى را در خود نهفته دارد. پيشوايان معصوم براى پيشگيرى از اينگونه تصوّرها و انديشه هاى ناصحيح، مطالب مهم و ارزشمندى بيان داشته، معارف و اسرار درياوار هر يك را بر شمرده اند.

هر كس بدون توجه به اسرار و معارف اين عبادت بزرگ، به اعمال و رفتار حاجيان بنگرد شايد ابتدا چنين تصوّرى در ذهنش جلوه كند كه: اين همه زحمت و رنج و تلاش وصرف هزينه براى چه؟ و اين كارها و رفتارها چه معنا و مفهومى دارد؟

گستاخى ابن ابى العوجاء

ابن ابى العوجاء كه از ملحدان سرسخت و گستاخ دوران زندگى امام

ص: 68

صادق- ع- است با ژستى روشنفكرانه به آن حضرت مى گويد: «(1)»

«إلى كم تدوسون هذا البيدر؟ وتلوذونَ بهذا الحجر وتعبدون هذا البيت المرفوع بالطّوب والمدر؟ وتهرولون حوله هرولة البعير اذا نفر؟ من فكّر فى هذا وقدّر، عَلِمَ انّه فعل غير حكيم ولا ذى نظر، فقل فإنّك رأس هذا الأمر وسنامه وأبوك أُسّه ونظامه.» «(2)»

«تا به كى اين خرمن را مى كوبيد و به اين سنگ پناه مى آوريد، واين خانه از سنگ و گِل برافراشته شده را مى پرستيد، و چونان شتران رم كرده، گرداگرد آن هروله «(3)» مى كنيد، هر كس در اين [رفتارها] انديشه كرده، تأمّل كند مى داند كه اينها، كار انسان حكيم وصاحب نظر نيست!»

سپس خطاب به امامصادق- ع- مى گويد:

«شما كه درصدر و نوك پيكان اين امر قرار داريد و پدرت نيز پايه گذار و شكل دهنده آن بوده است، پاسخ اين سخن را بازگوى.»

امام- ع- لب به سخن گشوده، به گوشه اى از اسرار اشارتى مى كند و مى فرمايد:

«هذا بيت استعبد اللَّه به خلقَهُ ليختبر طاعتهم فى اتيانه، فحثّهم على تعظيمه وزيارته، وجعله قبلةً للمصلّين له، فهو شعبة من رضوانه، ويؤدّى الى غفرانه ...»


1- - وافى، ج 2، كتاب الحج، باب ابتلاء الخلق واختبارهم بالكعبه، ص 34
2- - بحار، ج 10، ص 209
3- - به تندى راه رفتن.

ص: 69

«اين خانه اى است كه خدا بوسيله آن، بندگانش را به پرستش واداشت تا با آمدن به اين مكان، ميزان پيروى و اطاعت آنان را بيازمايد. از اين رو بندگان خود را به بزرگداشت و زيارتِ اين خانه برانگيخت و آن را قبله نمازگزاران ساخت، پس كعبه مركزى براى كسب خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست. خداوند آن را دو هزار سال پيش از گستراندن زمين آفريد. پس سزاوارترين كسى كه بايد اوامرش را گردن نهاد، و از نواهى او دورى گزيد، خدايى است كه چهره ها و جان ها را آفريد.» «(1)»

حج ظاهرى و باطنى

نگرشى عميق و همه جانبه به آيات و روايات، بخوبى اين معنا را ثابت مى كند كه حج را ظاهرى است و باطنى، آنچه را مردم در ظاهر مى بينند با حقيقت حج فاصله بسيار دارد و حال آن كه خداوند طالب آن حقيقت است:

حجى را مى خواهد كه مبرور باشد و حاجى با بازگشت به موطن خويش تحوّلى اساسى در روحش پديد آيد. حجى را مى خواهد كه مناسك آن، مناسك زندگىصحيح اسلامى باشد. حجى را مى طلبد كه حاجى پس از برگشت، به غير خدا لبيك نگويد و گرد غير خدا نگردد. حجى را مى خواهد كه حاجى در آن با شيطان بستيزد و هر آنچه از دنيا نزدش عزيز است در راه خدا قربانى كند و جز خدا چيزى را نبيند و چيزى نخواهد و ....

حج عبادتى خشك و بى روح نيست بلكه هر عملى در حج نكته ها


1- - ارشاد مفيد، طرف من فضائل ابو عبداللَّه الصادق ع.

ص: 70

و معارف فراوان و والايى دارد كه هدف اصلى حج را تشكيل مى دهند.

فضل بن شاذان از هشتمين امام، على بن موسى الرضا- ع- از علل تشريع حج مى پرسد و حضرت پاسخ مى دهد:

«لعلّة الوفادة الى اللَّه»؛ «حج به سوى خدا رفتن و در پيشگاه بارى تعالى حاضر شدن است.» (كسى كه معناى حضور در پيشگاه حىّ داور را بداند و بفهمد، به غير او توجه نكرده، خود را به گناه نمى آلايد.)

«وطلب الزيادة»؛ «حج زيادت طلبى و كمال خواهى و از خدا پاداش و ثواب فراوان خواستن است.»

«والخروج من كلّ ما اقترف العبد، وتائباً مما مضى، مستأنفاً لما يستقبل»؛ «حج، از گذشته تاريك و پرگناه خارج شدن و از آنچه در گذشته انجام شده توبه كردن و براى آينده كار خوب و نيك را از نو آغاز كردن است.»

«مع ما فيه من اخراج الأموال»؛ « (حج وسيله اى براى) خارج نمودن و جداسازى دارايى ها از يكديگر است؛ خمس و زكات و ديون واجب را پرداختن و حق فقرا و محرومان و ديگر حقوق دينى را ادا كردن است.»

«وتعب الأبدان والاشتغال عن الأهل والولد وحظر الأنفس عن اللّذات»؛ «حج بدن را به سختى انداختن، از زن و فرزند دور شدن، و جان را از هواهاى نفسانى و شهوات و لذّتهاى نامشروع منع كردن و تمرين خودسازى و گناه نكردن است.»

ص: 71

«... مع ما فى ذلك لجميع الخلق من المنافع فى شرق الأرض وغربها ومن فى البرّ والبحر ممّن يحجّ وممّن لا يحجّ، من بين تاجرٍ وجالب وبائعٍ ومشترى وكاسب ومسكينٍ ومكارٍ وفقيرٍ وقضاء حوائج أهل الأطراف فى المواضع الممكن لهم الاجتماع فيها.»

«در حج براى تمامى مردم در شرق و غرب زمين و آنانكه در دريا و خشكى بسر مى برند؛ چه آنها كه حج مى گزارند و چه غير آنان، از تاجر، وارد كننده، فروشنده و خريدار، كاسب و كرايه دهنده مركب و فقير و مسكين، سودمند بوده و نيازهاى مردم در اطراف و اكناف زمين را برمى آورد.»

«مع ما فيه من التّفقّه ونقل أخبار الأئمة- عليهم السلام- الى كلّصُقعٍ وناحية، كما قال اللَّه تعالى: (فلولا نفر من كلّ فرقةٍ منهم طائفة ينفقّهوا فى الدين ... وليشهدوا منافع لهم).»

«علاوه بر آن، حج جايگاه فراگيرى فقه و احكام دين، و انتقال و گسترش اخبار پيشوايان- عليهم السلام- به تمامى گوشه و كنار [جهان است. همانگونه كه خداوند فرمود: پس چرا كوچ نمى كنند از هر فرقه و ...» «(1)»

آن حضرت سپس به برخى از اعمال حج اشاره نموده، نكاتى را در فلسفه هر يك بيان مى كند و به حاجيان مى نماياند كه: حج واقعى فراتر از يك سلسله رفتارها و كارهاى خشك و بى روح است. آنگاه مى افزايد:

«اگر كسى بگويد: چرا مردم به احرام مأمور شده اند؟ پاسخش آن


1- - عيون اخبار الرضا، باب 34، مروى از ابن شاذان؛ با همين مضمون در باب 33 نيز نقل شده است.

ص: 72

است كه: تا (حاجيان) قبل از ورود به حرم خداوند بلند مرتبه، خاشع و خدا ترس شوند و از اشتغال به چيزى از دنيا و زينت ها و لذّتهاى دنيايى و از هر سرگرمى و هوسرانى خود را دور داشته، با تمام وجود روى بسوى او كنند ...» «(1)»

اسرار حج در نهج البلاغه

على بن ابيطالب- ع- در نهج البلاغه درباره اسرار و معارف اين واجب الهى فرمود:

«خداوند حج را بر شما واجب كرده، آنجا را قبله مردمان ساخت، و آن را براى دينداران نشانه فروتنى در برابر عظمت او و اعتراف به عزّت و بزرگوارى خداوند قرار داد. و از ميان بندگان خود، گوش بفرمانانى را برگزيد، كه دعوت او را پذيرفته، گفتارش را گوش فرا دادند و بر جايگاه پيامبران ايستادند، و چونان فرشتگانى شدند كه بر گرداگرد عرش خدا طواف كردند و در بازار عبادت حق تعالى، سودها برگرفتند ...

خداوند كعبه را براى اسلام نشان و براى پناه آورندگان به آن، حرم قرار داد. حج گزارى را واجب كرد، حق او را به مردم شناساند و زيارتش را بر شما نوشت و فرمود: بر هر كسى كه مى تواند و استطاعت دارد كه بر اين خانه راه يابد حج واجب است و آن كه كفر ورزيده سرباز زند، پس همانا خداوند از جهانيان بى نياز است.» «(2)»


1- - عيون اخبار الرضا، باب 34، مروى از ابن شاذان؛ با همين مضمون در باب 33 نيز نقل شده است.
2- - نهج البلاغه، خ 1

ص: 73

و در خطبه قاصعه فرمود:

«خداوند خانه اش را، كه وسيله قيام و قوام مردم است، در منطقه اى كوهستانى و پر از سنگلاخ و در ميان كوههايى سخت و شن هايى نرم و چشمه هايى كم آب و روستاهاى پراكنده قرار داد و از آدم و فرزندان او خواست تا روى به آن خانه نهند و دل هاى خود را بسوى آن متوجه سازند ... تا از روى خوارى شانه هاشان را جنبانده، گرداگرد آن لا اله الا اللَّه گويند و خاك آلوده و مو پريشان گام بردارند، لباس ها را پشت سر انداخته و از تن بيرون افكنند. با زدن موها، زيبايى خود را از دست دهند و بدينسان در امتحانى بزرگ و آزمايشى سخت و دشوار فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد.

اگر خدا مى خواست مى توانست خانه خود را در بهترين و زيباترين نقطه روى زمين قرار دهد و سنگهاى آن را از زمرّد سبز و ياقوت سرخ فام بپا سازد؛ ليكن خداوند بندگان خود را با انواع سختى ها آزمايش مى كند و با مجاهدتهاى گوناگون به بندگى وامى دارد، با دشواريها و ناخوشاينديها آنان را مى آزمايد تا كبر و خودپسندى را از قلوبشان بزدايند و فروتنى را جايگزين آن سازند.» «(1)»

نگرشى اينچنين به حج و اعمال آن، در فرموده هاى بسيارى از امامان- عليهم السلام- پديدار است. امام باقر- ع- به هنگام تشرف به حج و پس از ورود به مسجدالحرام، مردمى را ديدند كه گرداگرد كعبه طواف مى كنند، نگاهى به آنان افكنده فرمود: «هكذا يطوفون فى الجاهلية»؛ «در زمان


1- - نهج البلاغه، خ 192

ص: 74

جاهليت نيز اينچنين طواف مى كردند.» (بسان اين مردم، هفت بار كعبه را دور مى زدند.) سپس فرمود: «به اينان چنين فرمان نداده اند، بلكه آنها مأموريت يافته اند تا گرداگرد كعبه طواف نموده، سپس بسوى ما بيايند و دوستى و محبت و يارى خويش را به ما عرضه كنند ...» «(1)»

از همين رو فرموده اند: «من تمام الحجّ لقاء الامام»؛ «حج با ديدار امام و رهبرى پايان مى پذيرد.» و حج بدون رهبرى و ولايت در واقع حج نيست.

امام سجاد- ع- و شبلى

يكى از گوياترين گفتگوها كه به روشنى نشان از مدّعاى اين نوشتار دارد سخنان امام سجاد- ع- با شبلى است كه از سفر حج بازگشته است. امام از او پرسيدند:

(آقاى شبلى!) آيا حج گزاردى؟ گفت: آرى فرزند رسول خدا، فرمود:

آيا به ميقات فرود آمدى و لباس هاى دوخته خويش را از تن بدر كردى و غسل نمودى؟ شبلى پاسخ گفت: آرى.

امام- ع-: آنگاه كه به ميقات درآمدى نيت كردى كه لباس معصيت و نافرمانى را از تن درآورده، و جامه طاعت و فرمانبرى خداوند را بجاى آن پوشيده اى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: هنگامى كه لباس هاى دوخته را درآوردى، آيا نيت كردى كه خود را از ريا و دورويى و ورود در شبهه ها برهنه و دور سازى؟

شبلى: نه.


1- - كافى، ج 1، ص 392

ص: 75

امام- ع-: به هنگام غسل كردن، نيّت كردى كه خود را از اشتباهات و گناهان شستشو دهى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: [پس تو در حقيقت نه به ميقات درآمده اى، و نه لباس هاى دوخته را از تن كنده اى و نه غسل كرده اى ..! سپس از او مى پرسند: آيا خود را تميز كردى و احرام پوشيدى و پيمان حج بستى؟

شبلى: آرى.

امام- ع-: آيا اين نيت را داشتى كه خود را با نور توبه خالص پاكيزه مى سازى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: به هنگام محرم شدن، نيت آن كردى كه هر چه را خداوند بر تو روا نداشته، بر خود حرام بدارى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: به هنگام بستن پيمان حج، آيا قصد آن كردى كه هر پيمان غير الهى را گشوده اى (رها كرده اى)؟

شبلى: نه.

امام- ع-: نه احرام بسته اى، نه پاكيزه شده اى و نه نيت حج كرده اى! آنگاه چنين پرسيد: آيا به ميقات داخل شدى و دو ركعت نماز احرام بجاى آوردى و لبيك گفتى؟

شبلى: آرى.

ص: 76

امام- ع-: به هنگام خواندن دو ركعت نماز (طواف)، نيت آن داشتى كه به بهترين كارها و بزرگترين نيكى هاى بندگان (كه همان نماز است)، خود را به خدا نزديك مى كنى؟ شبلى: نه.

امام- ع-: آنگاه كه لبيك گفتى، نيّت آن كردى كه به هر چه فرمانبردارى محض خداوند است سخن مى گويى و از هر نافرمانى و معصيتى سكوت مى كنى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: نه در ميقات داخل شده اى، نه نماز گزارده اى و نه لبيك گفته اى! وباز پرسيد: آيا به حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى؟

شبلى: آرى.

امام- ع-: به هنگام ورود به حرم نيت آن كردى كه هر غيبت و بد گويى مسلمانى از جامعه اسلامى را بر خود حرام مى كنى؟

شبلى: نه.

امام- ع-: به هنگام رسيدن به مكه، نيت كردى كه فقط خدا را مى خواهى [و مى جويى ؟

شبلى: نه.

امام- ع-: پس نه به حرم وارد شده اى و نه كعبه را ديده اى و نه نماز گزارده اى! و ادامه داد: گرداگرد خانه خدا طواف كردى؟ و اركان خانه را لمس نمودى؟ وسعى انجام دادى؟

شبلى: آرى.

ص: 77

امام- ع-: به هنگام سعى، نيّت آن داشتى كه (از شرّ شيطان و نفس) به خدا پناه مى برى و او كه آگاه به پنهان هاست، نسبت به اين مسأله داناست؟

شبلى: نه.

امام- ع-: پس نه طواف خانه كرده اى، نه اركان را لمس نموده اى و نه سعى نموده اى!

سپس فرمود: آيا با حجر الاسود دست دادى، كنار مقام ابراهيم ايستادى، و دو ركعت نماز خواندى؟

شبلى: نه.

در اين هنگام امام فريادى برآورد چونانكه گويى نزديك است از دنيا برود، سپس فرمود: آه، آه ... آنگاه فرمود: كسى كه با حجرالاسود دست داده، مصافحه كند، در حقيقت با خداوند متعال دست داده است، پس اى نادار ناتوان بنگر و بيانديش، و پاداش آنچه را حرمت قائل شده و بزرگ داشته اى، ضايع مگردان و همچون معصيت كاران، دستى كه به خدا دادى (و پيمانى را كه با خدا بستى) نگسل و نشكن. «(1)»

برخى عقيده دارند كه حج از دو حرف «حاء» و «جيم» تركيب شده.

«حا» ى حج اشاره به «حلم حق» و «جيم» آن اشاره به «جرم خلق» است. درصورتى كه حج گزار حج مبرور و سعى مشكور داشته باشد، خداوند با حلم خود، كه بر خشم او برترى دارد (يا من سبقت رحمته غضبه)، جرم بندگان را پوشانده


1- - مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166

ص: 78

و از آن درخواهد گذشت. حج مبرور نيز آن حجّى است كه حج گزار با نيتى پاك و خالص به خانه حق پاگذاشته و خود را از معاصى بپالايد و با خدا پيمان بندد كه در بازگشت، بكلّى از شيطان گسسته، رضاى خدا را بجويد و غير از راه محبوب راهى را نپويد. «(1)»

اسرار حج از زبان امام خمينى- قدّس سرّه-

حضرت امام خمينى- قدّس سرّه- نگرشى همچون امامان معصوم- عليهم السلام- به حج داشت و در پيامهايى كه به مناسبت مراسم حجصادر كرده، به گوشه اى از اين راز و رمزها اشارت ها داشته مى فرمايند:

«لبيك هاى مكرر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللَّه تعالى به اسم جامع، جواب مى دهند.

مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب.

گويى گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مى نمايد كه اهل اللَّه مى دانند نه شريك در الوهيت فقط. گر چه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است؛ مثل «... الحمد لك والنعمة لك ...» و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را. و نفى شريك مى كند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد، حمد خدا و نعمت خداست، بدون


1- - محمد القارى الهروى المكى، انوار الحجج فى اسرار اللجج، ص 45

ص: 79

شريك. و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن شرك به معناى اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم. «(1)»

در جاى ديگر مى فرمايند:

«در لبيك، لبيك، «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق، از بت هاى بزرگ و كوچك وطاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد، كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برى ء هستند.

و در لمس «حجرالاسود» بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش وصالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت وبندگى آنان هر كه باشد و هر جا باشد- سر ننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد ...

و در سعى بينصفا و مروه، باصدق وصفا، سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاى دنياوى گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد ...

و با حالت شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيافزاييد ...


1- - پيام حج مورخ 7/ 6/ 63، صحيفه نور، ج 19، ص 42

ص: 80

پس به منا رويد و آرزوهاى حقانى را در آن جا دريابيد كه آن قربانى نمودنِ محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حب نفس است و حب دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد. و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند. «(1)»


1- - پيام حج مورخ 12/ 6/ 63 صحيفه نور، ج 18، ص 87

ص:81

راز و رمزهاى حج

با توجّه به آنچه آمد و نيز رازها و رمزهاى فراوان نهفته در آيات و روايات، مى توان اينگونه جمع بندى نمود كه:

1- حج، مظهرى از مظاهر توحيد است و هدف از تشريع آن، پرستش خداى يگانه، و انجام عمل خالص براى اوست، از اين رو در قرآن آمده است:

«و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت أن لا تُشرك بى شيئاً و طهّر بيتى للطائفين والقائمين والرّكّع السّجود»؛ «(1)»

«و هنگامى كه ابراهيم را در مكان اين خانه فرود آورده، جاى داديم [او را فرمان داديم كه با من چيزى را شريك مدار و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع و سجود كنندگان پاك نماى.»

ابراهيم- ع- نيز در قرآن رمز توحيد و شكننده بت ها و سمبل مبارزه با شرك معرفى شده است.

2- حج پذيرش دعوت خداوند، و پيمودنصراط مستقيم او است و حاجى با اظهار لبيك، پذيرش دعوت خدا را اعلان نموده، خود را به انجام فرموده هاى الهى مكلّف مى سازد.

3- حج پايگاه اعلان مخالفت مسلمانان با جهل و آثار بجاى مانده از دوران جاهليت است. همان كارى كه رسول خدا-ص- انجام داد و آن را در خطبه حجةالوداع بيان فرمود.

4- حج پيوند جامعه اسلامى در عصر حاضر باصدر اسلام و يادآور


1- - حج: 25

ص: 82

خاطرات شكوهمند آن دوران شيرين و سرنوشت ساز است، بخصوص دو شهر مكه و مدينه كه وجب به وجب آن مملوّ از خاطرات تلخ و شيرين آن روزگار سراسر شرف و فضيلت است.

5- حج تجلّى بخش برادرى، برابرى و وحدت اسلامى است و جلوه عينى اين حديث شريف است كه: «الناس من آدم و آدم من تراب، لا فضل لعربى على أعجمى ولا لأبيض على أسود الّا بالتقوى.»

6- حج مُطَهّر روح آدميان است. انسانهاى آلوده به عصيان و گناه با حضور در سرزمين وحى، بخصوص عرفات، از گذشته سياه خود اظهار پشيمانى نموده، خود را از گناه شستشو مى دهند و تربيت شده به موطن خويش بازمى گردند.

7- حج جايگاه تربيت انسانها است. حاجيان با ترك زندگى و خانه و كاشانه و زن و فرزند و پذيرش زحمت و رنج، خويشتن را از رفاه زدگى و دنيا خواهى، جدا مى سازند و خود را براى پذيرش سختى ها در مسير تحقق آرمانهاى الهى آماده مى كنند.

8- حج يادآورصحنه هاى حضور انسانها در قيامت وصحراى محشر است. لباسى چون كفن مردگان بر تن كرده، درصحرايى به دور از امكانات شهرى وقوف مى نمايد و كسى جز خدا فريادرس انسان نيست. در نتيجه مى تواند گوشه اى از هيجان و ترس و اضطراب آنچه را كه انسان در آينده با آن روبروست به نمايش بگذارد.

9- حج تمرين بريدن از شهوات و گناهان و هواهاى نفسانى است احرام به حاجى مى آموزد تا از پاره اى گناهان دورى كند و فرمانبرى و دورى از

ص: 83

معصيت را تمرين نمايد.

خداى در قرآن فرمود:

«الحجّ أشهرٌ معلومات فمن فرض فيهنّ الحج، فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فى الحج»؛ «(1)»

«حج ماههايى معين است، پس هر كس در اين ماه ها حج بجاى آورد [اين را بداند] كه آميزش، زشتكارى و مجادله در حج نيست.

10- حج تمرين نظم است. خداوند به حاجى مى آموزد كه حتماً طواف را از حجرالاسود آغاز نمايد. با شكل خاصى طواف كند. نماز را پشت مقام ابراهيم بخواند. سعى را حتماً ازصفا شروع به مروه ختم نمايد و ...

11- حج گردهمايى همه نيكان و پاكان و كنگره جهانى براى حلّ مشكلات مسلمانان است كه قرآن فرمود:

«وأذّن فى الناس بالحجّ يأتوك رجالًا وعلى كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق ليشهدوا منافع لهم»؛ «(2)»

«و در ميان مردم بانگ حج بردار تا پياده يا سواره از هر راه دورى بسوى تو آيند [و] در آنجا منابع بسيار براى خود فراهم بينند.»

و بالاخره حج از اين راز و رمزها و درسها فراوان دارد. اميد آن كه تمامى حاجيان با اين نگرش به حج بروند و در درياى موّاج رحمت حق، خود را از گناهان بيالايند و تربيت شده براى ساختن جامعه اى اسلامى و نمونه به شهرها و كشورهاى خويش بازگردند.


1- - بقره: 197
2- - حج: 27

ص: 84

پيشينه تاريخى طواف

اشاره

يكى از واجبات حج، طواف بيت اللَّه الحرام است. بر هر انسان حج گزارى كه حج تمتع بجاى مى آورد، سه طواف واجب است: طواف عمره تمتع، طواف حج تمتع و طواف نسا. در اين نوشتار پيشينه تاريخى طواف، مورد بررسى قرار گرفته است.

طواف در لغت

«طواف» مصدرِ «طاف»، «يطوف» بوده و در لغت گرد چيزى گشتن و در اصطلاح پيرامون كعبه گرديدن است. «(1)»


1- - جبران مسعود، الرائد، ج 2، ص 980، دارالعلم للملايين، چاپ ششم، 1990؛ فرهنگ فارسى عميد، ص 1405، ج 2، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1360 ه. ش.

ص:85

پيدايش طواف

پيشينيه طواف به هزاران سال قبل از هبوط حضرت آدم- عليه السلام- به زمين بازمى گردد. فرشتگان در ناحيه «ردْم» از آدم استقبال كرده، به او گفتند: ما دو هزار سال پيش از تو به اين خانه حج گزارديم. آدم پرسيد: شما هنگام طواف چه مى گوييد؟ گفتند مى گوييم: «سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الااللَّه واللَّه اكبر.» «(1)»

در روايتى به نقل از امامصادق- ع- آمده است: آنگاه كه خداوند به ملائكه فرمود:

«انّى جاعل فى الأرض خليفة، قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدّس لك ...»

هنگامى كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود:

«من در روى زمين جانشين قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند (پروردگارا!) آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم.»

خداوند در برابر گستاخى فرشتگان، بر آنان خشم گرفت و ارتباط آنان هفت سال با حق تعالى قطع شد، سپس آنها درخواست توبه كردند. به آنان فرمان داده شد تا بر گرد بيت المعمور طواف كنند. هفت سال اطراف آن طواف كردند و از آنچه گفته بودند طلب آمرزش نمودند، خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت و از آنها راضى شد. «(2)» پس از آن، خداوند تعالى درست مقابل بيت


1- - ابوالوليد ازرقى، ج 1، ص 45
2- - تلفيقى از روايات مستدرك الوسايل، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، م 1320 ه. ق، ج 6، ص 372 تا 369، مؤسسة آل البيت ع قم، 1408 ه. ق.

ص: 86

المعمور- در روى كره زمين- خانه خويش را بنا نهاد. «(1)»

در آسمان دنيا، و دقيقاً مقابل كعبه، خانه اى وجود دارد كه نام آن «ضُراح» است. «(2)» برابرى آن با كعبه بگونه اى است كه اگر پايين بيايد، روى كعبه خواهد آمد. «(3)»

ابن كوّاء از على- ع- پرسيد: بيت المعمور چيست؟ حضرت فرمود:

بيت المعمور همان «ضُراح» است كه بر فراز آسمانهاى هفت گانه «(4)» و زير عرش قرار دارد. هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا روز قيامت بازنمى گردند. «(5)»

قتاده از رسول خدا-ص- نقل كرده كه فرمود: بيت المعمور مسجدى است در آسمان كه زير آن كعبه قرار گرفته است. «(6)»

بيت المعمور را بدان جهت اين نام نهادند كه همه روزه هفتاد هزار فرشته در آن نماز مى گزارند و شبانگاه فرود آمده گرد كعبه طواف مى كنند و آنگاه بر پيامبر-ص- درود مى فرستند و پس از آن برمى گردند و تا روز قيامت، ديگر نوبت به آنها نخواهد رسيد. «(7)»


1- - مستدرك الوسائل، ج 6، ص 372
2- - الضراح بالضم: البيت المعمور.
3- - بحار، ج 58، ص 56- 55
4- - در مجمع البيان آمده است كه بيت المعمور در آسمان چهارم است. مجمع البيان، ج 5، ص 163
5- - اخبار مكه، ج 1، ص 49
6- - الدرالمنثور، ج 7، ص 629
7- - اخبار مكه، ج 1، ص 50

ص:87

طواف آدم- ع-

ابن عباس گفته است: نخستين كسى كه اساس خانه كعبه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد، آدم بود. «(1)» او هفت طواف در شب و پنج طواف در روز انجام داد. «(2)»

ازرقى مى نويسد:

«آدم كه بخاطر عصيان خداوند از بهشت رانده شد و به زمين فرود آمد گفت: پروردگارا! براى من چه پيش آمده است كه آواى فرشتگان را نمى شنوم و وجودشان را ديگر احساس نمى كنم؟

فرمود نتيجه (ترك اولى و) خطاى تو است، ولى برو و براى من خانه اى بساز، بر گِرد آن طواف كرده و مرا ياد كن، همانگونه كه ديدى فرشتگان رفتار مى كنند و بر گِرد عرش من مى گردند ... آدم به مكه رسيد و بيت الحرام را ساخت و جبرئيل- ع- با بال خود به زمين زد و پايه استوارى در پايين ترين نقطه زمين براى او آشكار ساخت و فرشتگان سنگهايى در آن ريختند ...» «(3)»

بدنبال بناى كعبه، ملائكه شيوه طواف كردن بر گِرد آن را به آدم آموختند.

در تاريخ الخميس آمده است: ملائكه به آدم گفتند: ما هزار سال پيش از تو حج مى گزارديم، سپس پيشاپيش آدم حركت كردند تا او هفت دور طواف


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 37؛ محمد طاهر الكردى المكى، التاريخ القويم لمكه و بيت اللَّه الكريم، ج 3، ص 22؛ مكتبة النهضة الحديثه بمكّه المكّرمه، 1385 ه. ق.
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 44
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 348

ص: 88

نمود. «(1)»

آدم گرد كعبه طواف مى كرد، همانگونه كه ملائكه پيرامون عرش خدا طواف مى كردند. «(2)»

عبداللَّه بن ابى سليمان آزاد كرده بنى مخزوم مى گويد: چون آدم از بهشت فرود آمد، نخست هفت بار گرد كعبه طواف كرد و سپس دو ركعت نماز روبروى كعبه گزارد ... و از آن هنگام كه آدم طواف كرد طواف بر گرد كعبه معمول و سنت شد. «(3)»

حرم الهى نيز به اندازه كنونى آن، تعيين شد- نه كمتر و نه زيادتر- بدان جهت كه خداوند تبارك و تعالى ياقوت سرخ فامى را بر آدم فرو فرستاد و آدم آن را در جاى كنونى خانه كعبه قرار داد و پيوسته پيرامون آن طواف مى كرد ... «(4)»

فرشتگان در طواف كعبه

ازرقى مى نويسد:

«در يكى از كتابهاى پيشينيان نخستين كه در آن موضوع كعبه آمده بود، چنين ديدم كه هيچ فرشته اى را خداوند به زمين نمى فرستد مگر آن كه او را به زيارت كعبه فرمان مى دهد و آن فرشته از كنار


1- - التاريخ القويم، ج 3، ص 14
2- - همان، ص 13
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 39
4- - ابن بابويه، من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 7، نشر صدوق 1368 ه. ش.

ص: 89

عرش احرام بسته و لبيك گويان فرود مى آيد، نخست حَجَر را مى بوسد و استلام مى كند و سپس هفت دور، بر خانه طواف مى كند و داخل كعبه دو ركعت نماز مى گزارد، آنگاه به آسمانصعود مى كند.» «(1)»

راهنماى آدم در انجام مناسك حج جبرائيل امين بود. او پذيرش توبه آدم- ع- را به آن حضرت ابلاغ نمود، سپس مناسك حج را به او آموخت؛ از جمله آن مناسك، هفت دور طواف گرد خانه خدا بود. «(2)»

پس از بناى خانه كعبه به دست حضرت آدم- ع- اقوام و ملل گوناگون احترام خاص و ويژه اى براى آن قائل شدند، هر يك بگونه اى حج گزارده، گرداگرد بيت اللَّه الحرام طواف مى كردند.

مسعودى فاصله زمانى هبوط آدم تا مبعث پيامبر اسلام-ص- را حدود چهار هزار و هشتصد و يازده سال و شش ماه و ده روز ذكر مى كند. «(3)»

طواف پيامبران

پس از مرگ حضرت آدم- ع- شيث نيز به همان شيوه حج گزارد. «(4)»

مجاهد گفته است: هفتاد و پنج پيامبر حج گزاردند و همگان طواف كردند. «(5)»


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 39
2- - فيض كاشانى، كتاب وافى، ج 8، ص 130، مكتبة الامام اميرالمؤمنين ع اصفهان 1372 ه. ش.
3- - ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 619
4- - التاريخ القويم، ج 3، ص 14
5- - اخبار مكه، ج 1، ص 69

ص: 90

از طواف حضرت نوح نيز در روايات سخن به ميان آمده است. «(1)» وگرچه در نقلى گفته شده كه از فاصله زمانى حضرت نوح تا حضرت ابراهيم- عليهماالسلام- هيچيك از پيامبران حج نگزارده، پيرامون خانه خدا طواف نكرده اند. «(2)» ليكن يعقوبى مى نويسد:

«خداى متعال هود [بن عبداللَّه بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح را مبعوث فرمود «(3)» و او عاد را به عبادت و اطاعت پروردگار و دورى از محرمات دعوت مى كرد و آنها تكذيبش نمودند تا خدا سه سال باران را از آنان بازگرفت، پس كسانى از خود را به سوى كعبه فرستادند تا براى آنها از خدا باران بخواهند و آنها چهل روز به طواف كعبه و مراسم زيارت آن مشغول بودند ...» «(4)»

سال ها مى گذرد و به دوران حضرت ابراهيم خليل- ع- كعبه و حج گزارى رونقى تازه پيدا مى كند. در تاريخ آمده است:

آنگاه كه هاجر اسماعيل را بزاد، ساره بر او رشك برد و گفت: او و فرزندش را از اينجا ببرد! پس ابراهيم هاجر و اسماعيل را برداشت و به مكه آورد و در نزد خانه كعبه فرود آورد و خود از آن دو جدا گرديد. هاجر به او گفت: «ما را به كه مى سپارى؟» گفت: «به پروردگار اين خانه» و آنگاه گفت: «اللهمّ انى اسكنت من ذريتى


1- - وافى، ج 8، ص 159
2- - التاريخ القويم، ج 3، ص 14
3- - اعراف: 72- 65؛ هود 60- 50 و 89؛ شعراء 140- 123
4- - احمدبن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 20، تهران، مركزانتشارات علمى وفرهنگى، 1363 ه. ش.

ص: 91

بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرّم ...» «(1)»

... سپس خداى متعال ابراهيم را فرمود: «كعبه را بسازد وستون هاى آن را برافرازد و مردم را به حج بخواند و مناسك حج را به آنان بياموزد پس ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را برافراشتند ...» «(2)»

طواف ابراهيم

محمد بن اسحاق نقل مى كند كه چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن بيت الحرام آسوده شد، جبرائيل پيش او آمد و گفت: «هفت بار بر كعبه طواف كن» و او همراه اسماعيل هفت دور طواف كرد و در هر دور طواف، هر دو به تمام گوشه هاى كعبه دست مى كشيدند و چون هفت دور طواف تمام شد هر دو پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند. «(3)»

معلّم ابراهيم- ع- و فرزندش اسماعيل نيز، چونان حضرت آدم- ع- جبرائيل بود، آنان را نزد حجرالأسود آورده، ابتدا خود آن را استلام نمود، به ابراهيم و اسماعيل نيز گفت استلام كنند، سپس همراه با هم، هفت مرتبه طواف نمودند. «(4)»

فرشتگان ضمن طواف، به ابراهيم- ع- سلام دادند. ابراهيم پرسيد:

شما در طواف خود چه مى گوييد؟ گفتند: پيش از روزگار آدم- ع- «سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الا اللَّه واللَّه اكبر» مى گفتيم و چون به آدم گفتيم، فرمود: بر اين كلمات، «و لاحول و لاقوة الَّا باللَّه» را هم بيفزاييد. ابراهيم فرمود: بر آن


1- - سوره 14، آيه 37
2- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 27
3- - التاريخ القويم، ج 3، ص 47؛ اخبار مكه، ص 55
4- - وافى، ج 8، ص 138

ص: 92

«العلى العظيم» را هم بيفزاييد و فرشتگان چنين كردند. «(1)»

پس از حضرت ابراهيم- ع- موسى- ع- نيز حج گزارده، هفت مرتبه گرداگرد اين خانه طواف نموده است. «(2)»

مجاهد نقل كرده كه: موسى بر شترى سرخ به حج آمد و از منطقه روحاء گذشت و دو جامه پنبه اى بر تن داشت، يكى را ازار ساخته و ديگرى را رداء و بر كعبه طواف كرد ... «(3)»

از امامصادق- ع- سؤال شد: آيا قبل از بعثت نبى اكرم-ص- حج گزارده مى شد؟ فرمود: آرى و تصديق آن در قرآن گفتار شعيب است كه هنگام ازدواج موسى گفت: «على أن تاجرنى ثمانى حجج»؛ « (تصميم دارم يكى از دو دخترم را به ازدواج تو درآورم، بر اين مهر كه) هشت «حج» براى من خدمت كنى» «(4)» و نگفت هشت «سال.» همانا آدم و نوح حج گزاردند. سليمان بن داود همراه با جن و انس و پرنده و باد حج انجام داد. موسى سوار بر شترى سرخ رنگ حج گزارده مى فرمود: «لبيك لبيك ...» «(5)»

پيامبران الهى هر يك بگونه اى تلبيه گفته، حج مى گزاردند، آنگونه كه ازرقى مى گويد: يونس بن مَتى مى گفته است «لبيك فراج الكرب لبيك» و موسى مى گفته است: «لبيك انا عبدك لبيك لبيك» و عيسى مى گفته است:


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 45
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 73
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 68
4- - قصص: 27
5- - تفسير البرهان، ج 1، ص 155/ 10؛ بحار، ج 99، ص 64/ 41

ص: 93

«لبيك انا عبدك، ابن امتك، بنت عبديك لبيك.» «(1)»

طواف ايرانيان قديم

كعبه نزد ايرانيان قديم نيز از قداست ويژه اى برخوردار بوده است، برخى از آنان به احترام خانه كعبه و جدّشان ابراهيم- ع- و هم توسل به هدايت او و رعايت نسب خويش، به زيارت بيت الحرام مى رفتند و بر آن طواف مى بردند و آخرين كس از ايشان كه به حج رفت، ساسان پسر بابك جدّ اردشير بابكان، سرملوك ساسانى بود ...

در روايات اسلامى راجع به حفر چاه زمزم به وسيله عبدالمطلب آورده اند كه: وقتى عبدالمطلب زمزم را كشف كرد دو آهوى طلا و چند شمشير و زر بسيار به دست آورد كه ساسان پادشاه ايران به حرم كعبه اهدا كرده بود ...

عبدالمطلب باب كعبه را با آنها بساخت «(2)».

ياقوت حموى هم به نقل از مسعودى «(3)» آورده است كه «ايرانيان عقيده دارند كه از اولاد ابراهيم اند و پيشينيان ايشان براى بزرگداشت جدّ خود ابراهيم خليل به زيارت بيت اللَّه مى رفتند و كعبه را طواف مى كردند تا شعار نياى خويش را بر پاى دارند و انساب خود را حفظ كنند. آخرين پادشاه پارسى كه به


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 73
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 22
3- - معجم البلدان، ج 3، ص 148؛ مروج الذهب، ج 1، ص 336

ص: 94

حج بيت اللَّه رفت ساسان بن بابك بود ... شاعر باستانى تازى در اين باره گفته است:

زمزمت الفرس على زمزم و ذلك من سالفها الأقدم

ما از زمانهاى پيش خانه خدا را حج مى گزارديم و در اباطح آن ايمن بوديم- ابْطَح يعنى مسيل، جمع آن اباطح است.

و بعد از ظهور اسلام يكى از شاعران ايرانى چنين گفته است:

وما زلنا بحج البيت قِدْما و نُلْقى بالاباطح اميناً

«ما از زمانهاى پيش خانه خدا را حج مى گزارديم و در اباطح آن ايمن بوديم.»

و ساسانُ بنُ بابَك سارَ حَتّى أتى البيت العتيق بأصْيَدينا

«و ساسان پسر بابك همراه با دليران مغرور ما راه پيمود تا به بيت العتيق رسيد.»

وطافَ بِه و زمزم عند بئر لاسماعيلَ تَروْى الشّار بينا

«و كعبه و زمزم را طواف كرد، آن چاه را كه از اسماعيل است و نوشندگان را سيراب مى كند.»

به موجب اين اخبار، ايرانيانصدر اسلام افتخار مى كردند در عصرى كه مشركان جزيرةالعرب كعبه را با بتهاى خود ملوث كرده زشت ترين گناهان را در مطاف و مسجدالحرام مرتكب مى شدند، به زيارت حج مى رفتند و هدايايى به كعبه تقديم مى داشتند.

طواف در جاهليت

در دوران قبل از اسلام و در عصر جاهلى نيز، مراسم حج و طواف خانه

ص: 95

خدا، همچنان وجود داشت. قريش و عموم فرزندان معدّ بن عدنان پاره اى از احكام دين ابراهيم را به دست داشتند، خانه كعبه را زيارت مى كردند و مناسك حج را به پا مى داشتند، مهمان نواز بودند و ماههاى حرام را بزرگ مى داشتند. «(1)»

ليكن با گذشت زمان، آگاهان دين ساز، بازيگران دنياخواه و كج انديشان جاهل، بگونه هاى مختلف به تحريف اين فريضه الهى پرداختند.

يعقوبى مى نويسد:

عمرو بن لحى- و نام لحى، ربيعة بن حارثة بن عمرو بن عامر است- به سرزمين شام رفت و آنجا مردمى از عمالقه بودند كه بت مى پرستيدند، پس به آنها گفت: اين بتهايى كه شما مى پرستيد چيستند؟ گفتند: اينها بتهايى هستند كه آنها را پرستش مى كنيم و از آنها يارى مى خواهيم، پس يارى كرده مى شويم و بوسيله آنها باران مى خواهيم پس سيراب مى شويم، عمر بن لحى گفت: يكى از اين بتها را به من نمى بخشيد تا آن را به زمين عرب برم، همانجا كه عرب براى زيارت خانه خدا مى آيند؟ پس بتى به نام «هبل» به او دادند و آن را به مكه آورد و نزد كعبه نهاد و آن اوّل بتى بود كه در مكه نهاده شد، سپس «اساف» و «نائله» را آوردند و هركدام را بر يكى از اركان كعبه نهادند و طواف كننده، طواف خود را از اساف شروع مى كرد و آن را مى بوسيد و نيز به آن ختم مى كرد. «(2)»

برخى علاوه بر طواف خانه، برگرد بت نيز طواف مى كردند. عمرو بن لُحَىّ، بت عزّى را در منطقه نخله قرار داد و هنگامى كه از حج


1- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 331؛ مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1363
2- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 231 و 232

ص: 96

و طواف خود بر كعبه آسوده مى شدند، از احرام بيرون نمى آمدند تا كنار بت عزى مى رفتند و بر آن طواف مى كردند و سپس همانجا از احرام بيرون مى آمدند. «(1)»

بت و بتخانه عزى در راه مكه به عراق و بالاتر از ذات عرق قرار داشته است.

مشركان هرگاه در مراسم حج طواف و وقوف در عرفات و منى را انجام مى دادند، سرهاى خود را كنار بت منات مى تراشيدند و براى آن نيت حج مى كردند و تلبيه مى گفتند ... «(2)»

بدعت ها و رسوم غلط جاهلى، يكى پس از ديگرى آشكار گرديد و طواف اين فريضه الهى، و كعبه اين جلوه گاه توحيد، جايگاهى براى ابراز وجود هرزگان و هوسرانان گرديد، برهنه طواف كردن براى گروهى سنّت شد و از اين رهگذر قداست خانه خدا را خدشه دار كردند. به تاريخچه اين ماجرا توجه كنيد:

عرب در كيشهاى خود دوصنف بودند: حُمْس و حلّه، عربهاى حمس در كار دين بر خود سخت مى گرفتند و هنگام انجام دادن اعمال حج، غذاى روغنى نمى پختند و شيرى اندوخته نمى كردند، و ميان شيردهى و شيرخوارگانش مانع نمى شدند تا خود آن را رها سازند مو و ناخن نمى گرفتند و روغن استعمال نمى كردند و دست به زنان نمى بردند و خود را خوشبو نمى كردند و گوشتى نمى خوردند و در حج خود كرك و پشم و مويى


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 126
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 125

ص: 97

نمى پوشيدند و لباس نوى به تن مى كردند و با نعلين خويش گرد خانه طواف مى نمودند و از نظر تعظيم پا روى زمين مسجد نمى نهادند. «(1)»

عربهاى حله- يعنى قبيله هاى تميم و ضَبَّه و مُزَيْنه و رِباب و عُكْل و ثَوْر و قيس عيلان همه اش به جز عدوان و ثقيف و عامر بنصعصعه، و ربيعة بن نزار همه اش و قضاعه و حضرموت و عك و قبيله هايى از ازد ... هرگاه به مكه مى رسيدند، پس از انجام مناسك، جامه هايى را كه پوشيده بودند بيرون مى آوردند «(2)» و ديگر آن را نمى پوشيدند و به اين جامه ها «لُقى مى گفتند. بدين جهت اگر مى توانستند جامه هاى حمس را به كرايه يا عاريه مى پوشيدند و در آنها طواف مى كردند وگرنه برهنه طواف خانه را انجام مى دادند. «(3)»


1- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 335
2- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 335
3- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 219

ص:98

برهنگان در مطاف

ابن جريج نيز مى گويد: چون خداوند اصحاب ابرهه حبشى را با پرنده اى به نام ابابيل نابود ساخت، همه اعراب، قريش و ساكنان مكه را تعظيم مى كردند و به همين سبب در بزرگداشت حرم و مشاعر و ماههاى حرام، دقت بيشترى مى نمودند. به افراد قريش و ساكنان مكه هم مى گفتند: ما اهل خدا و فرزندان ابراهيم خليل الرحمان و حاكمان بيت الحرام و ساكنان حرم خداونديم و براى هيچكس از اعراب حق و منزلت ما نيست و به همين سبب در آيين خود كارهاى تازه و بدعت هايى آوردند و آن را ميان خود معمول كردند؛ از جمله اين بدعت ها اين بود كه مى گفتند: هركس از غير احْمَسى ها كه براى نخستين بار به حج مى آيد- چه مرد و چه زن- بايد طواف اول خويش را برهنه و مادرزاد انجام دهد، يا آن كه جامه اى از كسى كه احمسى باشد عاريه يا كرايه كند واحْمَسى به مردم مكه كه قبايل قريش و كنانه و خزاعه بودند و به ديگر مردمى كه آيين آنان را داشتند گفته مى شد.

افرادى كه احمسى نبودند بر در مسجد مى ايستادند و مى گفتند: چه كسى جامه و پوششى به عاريه مى دهد؟ اگر كسى كرايه مى داد در آن جامه طواف مى كردند در غير اينصورت، جامه خود را بيرون در مسجد از تن خارج و برهنه مادرزاد وارد محل طواف مى شدند، نخست كنار بت اساف رفته، آن را دست مى كشيدند و سپس حجرالاسود را لمس كرده و طواف خود را از سمت راست آغاز مى نمودند، در حالى كه كعبه سمت چپ آنان قرار داشت. و چون هفت دورشان تمام مى شد باز حجرالأسود را استلام كرده و آنگاه به بت نائله دست مى كشيدند و طوافشان در اينجا تمام مى شد و چون از محلّ طواف بيرون مى آمدند، جامه خود را به همان حال پيدا مى كردند، در حالى كه

ص: 99

هيچكس به آن دست نمى زد، آن را مى پوشيدند و پس از آن ديگر برهنه طواف نمى كردند و فقط كسانى كه احمسى نبودند و براى نخستين بار به حج يا عمره مى آمدند در طواف اوّل خود برهنه طواف مى كردند. غير احمسى ها اگر لباس ديگرى داشتند، لباسى را كه با آن طواف كرده بودند، پس از طواف از بدن خارج نموده ميان بت اساف و نائله مى انداختند و آن جامه همچنان آنجا افتاده باقى مى ماند و هيچكس به آن دست نمى زد تا از ميان مى رفت.

تمام اين كارها كه ساخته و پرداخته ابليس و موجب دگرگونى آيين حنيف ابراهيم- ع- مى گشت، سنت شده بود. «(1)»

اين عمل قداست حرم را شكست و جوانان هوسران را بر آن داشت تا در كنار بيت اللَّه الحرام به نظاره برهنگان بپردازند:

روزى بانويى زيبا براى طواف آمد، جامه اى عاريه مى خواست كسى پيدا نشد كه به او جامه عاريه دهد، بناچار لباسهاى خود را خارج و برهنه مشغول طواف شد، و در حالى كه هر دو دست خود را بر جلو خويش گذاشته بود، شعر مى خواند و مى گفت:

اليوم يبدو بعضه او كلّه و ما بدا منه فلا أجله

«امروز قسمتى يا همه اش آشكار است و آنچه از آن آشكار است روا نمى دارم.»

جوانان مكه نگاهش مى كردند. «(2)»

وجود چنين مناظرى جوانان هوسران را تحريك مى كرد تا گاهى در


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 182
2- - همان.

ص: 100

خانه خدا، دست به بازوان زنان بزنند و هرزگى را پيشه خود سازند. «(1)»

گاهى نيز زنان و مردان جداگانه طواف مى كردند:

ابن عباس مى گويد: برخى از قبايل عرب از جمله بنى عامر و ديگران، برهنه طواف مى كردند. مردان روزها و زنان شبها ...، اينها مى گفتند در جامه هايى كه در آن مرتكب گناه شده ايم، طواف نمى كنيم ... برخى از زنان ايشان، تسمه ها و بريده هايى از تهيگاه خود مى آويختند و ظاهراً عورت خود را مى پوشاندند ... «(2)»

انديشه اى خرافى

اين كه چرا اعراب جاهلى برهنه طواف مى نمودند، و يا اگر با لباس طواف مى كردند چرا پس از طواف، لباس خود را از تن بيرون آورده، به كنار خانه مى انداختند؟ ريشه در يك انديشه خرافى داشت.

ابى سليمان از پدرش نقل مى كند كه فاخته دختر زهير بن حارث بن اسد بن عبدالعزى كه مادر حكيم بن خزام است، در حالى كه حامله بود، وارد كعبه شد. درد زايمان او را گرفت و حكيم را داخل كعبه به دنيا آورد. «(3)»

فاخته را، در سفره چرمى از كعبه بيرون بردند و محلّى را كه در آن


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 178
2- - همان، ص 182
3- - در مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 483 آمده است، اخبار متواتره دلالت بر آن دارند كه على ع در كعبه زاده شده است و در نورالابصار نيز آمده كه قبل از على ع هيچكس در كعبه متولد نشده است. فضائل الخمسه، ج 1، ص 214، مؤسسة الأعلمى- بيروت.

ص: 101

زاييده بود، با آب زمزم شستند. «(1)»

جامه اى هم كه در آن زاييده بود گوشه اى انداختند و در اصطلاح به چنين جامه اى «لُقا» مى گويند و چنين بود كه عموم مردم گرد كعبه برهنه و بدون هيچ جامه اى طواف مى كردند، مگر حمسى ها (يعنى قريشيان و هم پيمانان ايشان) كه با جامه طواف مى كردند. اگر كس ديگرى غير از آنان با جامه طواف مى كرد چون طوافش تمام مى شد چه مرد و چه زن، آن جامه را كنار خانه مى انداخت و هيچكس به آن دست نمى زد و آن را حركت نمى داد تا آن كه زير گام هاى مردم و بر اثر تابش آفتاب و باد و باران پوسيده مى شد. در اين باره ورقة بن نوفل چنين سروده است:

«همين اندوه براى او بس است كه گويى همچون جامه مطرود (لُقى زير دست و پاى طواف كنندگان بر كعبه افتاده است» مقصودش اين است كه كسى با او تماس نمى گيرد.» «(2)»

در برخى روايات از ابن عباس و نيز قتاده نقل شده كه: گروهى از قريش و نيز طايفه اى از يمنى ها براساس همان انديشه هاى خرافى، برهنه طواف مى گزاردند و عجيب تر آن كه ابن عباس مى گويد: برخى نه تنها در مطاف، بلكه قبل از ورود به مكّه و دخول حرم، لباس ها را از تن خارج، وعريان وارد مكه مى شدند! «(3)»

اسامى برخى از قبايل آن روز حجاز كه برهنه طواف مى كردند، عبارتند


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 174
2- - همان.
3- - الدر المنثور، ج 3، ص 146

ص: 102

از: بنوحمس از قريش، اوس، خزرج، خزاعه، ثقيف، بنى عامر بنصعصعه، بطون كنانة بن بكر و ...

اينان عقايد خرافى و ناپسند ديگرى نيز داشته اند:

گوشت نمى خوردند، هميشه از پشت خانه ها داخل مى شدند، هيچ وقت از پشم و مو استفاده نمى كردند، براى پوشاندن اطفال پوست گوسفند يا بز را يك جا درآورده، در پائين آن و در محل پاهاى حيوان دو سوراخ درست كرده آن را- نظير شلوار- به تن اطفال خود مى كردند و همواره برهنه طواف مى نمودند ... «(1)»

لزوم پوشش در طواف

وضعيت به اندازه اى اسفبار بود كه اگر كسى با لباس طواف مى كرد وآن لباس را بر تن مى داشت و ديگران مى ديدند، او را مى زدند و جامه را از تن او بيرون مى كردند.

سيوطى گويد: در اين مورد آيه آمد كه: بگو چه كسى حرام كرد زينت خدا را كه براى بندگانش فراهم فرموده است و خوراكها و روزى هاى پاكيزه را. «(2)»

منصور از مجاهد نقل مى كند در باره اين آيه كه خداوند مى فرمايد «و هنگامى كه كار زشت مى كردند مى گفتند: پدران خود را ديديم كه بر اين كار


1- - سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 72، مؤسسة الاعلمى بيروت، 1390 ه. ق.
2- - آيات 27 و 30 سوره اعراف؛ جلال الدين سيوطى- الدرالمنثور فى التفسير المأثور، جزء 3، ص 146، دارالكتب العلميه، 1990 م.

ص: 103

عمل مى كردند و خداوند ما را به آن فرمان داده است» منظور برهنه طواف كردن ايشان است. «(1)»

ابن عباس در ذيل آيه شريفه «خذوا زينتكم عند كلّ مسجد» «(2)» گفته است: چون مردانى بودند كه برهنه طواف مى كردند، پس خداوند آنان را به زينت فرمان داد و مراد از زينت همان لباس، پوشاننده عورت و انواع لباس هاى خوب است. «(3)»

طاووس نيز گفته است: خداوند در اين آيه مردم را به پوشيدن ابريشم و ديباج امر نفرموده، ليكن بدان علت كه گروهى برهنه طواف مى كردند و اين چنين بود كه وقتى به مكه مى آمدند لباس هاى خود را خارج مسجد درآورده، سپس وارد مى شدند، پس اين آيه نازل شد كه «يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد.» «(4)»

مرحوم علامه طباطبايى- قدسّ سرّه- معتقدند: آيه اختصاص به برهنه طواف كردن و پوشيدن لباس نداشته، و كليه آياتى كه در آغاز آن خطاب بنى آدم آمده است، احكام عامى را بيان مى كنند كه اختصاص به ملّت خاصى ندارد. روايات وارده در اين زمينه را نيز از اخبار آحادى مى دانند كه به هيچ وجه حجيّت ندارد. سپس مى فرمايند: ابن عباس در اين روايت يك حقيقت خارجى را تطبيق بر آيه قرآن كرده است. «(5)»


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 176
2- - اعراف: 31
3- - الدّر المنثور، ج 3، ص 145
4- - الدرالمنثور، ج 3، ص 146
5- - سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 87 و 88

ص:104

مخالفت با برهنگى

در فضاى تاريك عصر جاهلى، وجدان هاى بيدارى نيز يافت مى شد كه با بدعت ها و رسوم زشت آن دوران به مخالفت برخيزند عبدالمطلب از شمار اين كسان بود. يعقوبى در اين باره مى نويسد:

عبدالمطلب پرستش بتها را رها كرد و خدا رابه يگانگى شناخت و به نذر وفا نمود و سنتهايى نهاد كه بيشتر آنها در قرآن آمد و در سنت رسول خدا هم پذيرفته شد و آنها عبارتند از: وفاى به نذر،صد شتر در ديه پرداختن، حرمت نكاح با محارم، موقوف كردن درآمدن به خانه ها از پشت آنها، بريدن دست دزد، نهى از زنده بگور كردن، مباهله (نفرين كردن بر يكديگر)، حرمت ميگسارى، حرمت زنا، حد زدن زناكار، و قرعه زدن، و آن كه نبايد هيچكس برهنه گرد كعبه طواف نمايد و پذيرايى از مهمان و آن كه نبايد هزينه حج را جز از مالهاى پاكيزه خويش بپردازند و بزرگ داشتن ماههاى حرام. «(1)»

پايان يك بدعت

بدعت برهنه طواف كردن كه در دوران جاهلى مرسوم بود، پس از بعثت رسول اكرم-ص- همچنان در مكّه باقى ماند تا آن كه پيامبر-ص- قدرت يافت و در سال نهم هجرى على بن ابيطالب- ع- را به مكّه اعزام و آن


1- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 363

ص: 105

حضرت در منا پيام رسول خدا-ص- را به مردم ابلاغ و اين عمل نابخردانه را ممنوع نمود.

على- ع- فرمود: پيامبر-ص- به من امر نموده تا دستور خدا را به مردم ابلاغ كرده، به آنان بگويم از اين پس عريان بر گِرد خانه خدا طواف نكنند و پس از اين سال نيز مشركان ديگر حق نزديك شدن به مسجدالحرام را ندارند. «(1)»

ترمذى نيز از زيد بن يُثَيْع نقل مى كند كه از على- ع- سؤال كردم:

مأموريت شما در حج چه بود؟ حضرت پاسخ فرمود: چهار چيز: 1- اين كه برهنه در كنار كعبه طواف نكنند ... «(2)»

ابى الصباح كنانى از امامصادق- ع- نقل مى كند كه فرمود: پيامبرص- پس از مراجعت از جنگ تبوك تصميم به انجام حج گرفتند [ليكن فرمودند:

در خانه خدا مشركان عريان طواف مى كنند و تا چنين وضعى ادامه دارد من دوست نمى دارم حج بگزارم. «(3)»

پيامبر-ص- سرانجام با اعزام على- ع- پرونده اين بدعت ناپسند را بستند و پس از آن، با اقتدار كامل به مكه آمده آنجا را از پليديها پاك كردند.

طواف پيامبر- ص-

ابن عباس مى گويد:

پيامبر-ص- در حالى وارد مكه شدند كه برگرد كعبه 360 بت بود برخى از آنها را با سرب استوار كرده بودند ... پيامبر با چوبدستى خود


1- - نورالثقلين، ج 2، ص 179
2- تفسير قرطبى، ج 8، ص 68
3- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 68

ص: 106

به بت ها اشاره مى فرمودند و بت فرو مى افتاد آنگاه همچنان سواره هفت دور طواف فرمود و با همان چوبدستى حجرالاسود را استلام كرد و چون طواف ايشان تمام شد از مركوب خود پياده شدند و كنار مقام ابراهيم آمدند و ...

اهالى مكه نيز در عصر جاهلى براى كعبه قداست خاصّى قائل بودند.

آنان براى عبادت و شكرگزارى به درگاه حضرت حق، به آنجا آمده، طواف مى كردند. ابن شهرآشوب در اين زمينه مى نويسد:

ابوطالب در حجر اسماعيل در خواب ديد دربى از آسمان به سوى او گشوده شد و نورى از آن ساطع است و ابوطالب را در خود گرفت. پس از بيدار شدن، خواب را براى راهب جحفه نقل كرد. راهب ابوطالب را بشارت داد كه فرزندى بزرگوار و شجاع نصيب او خواهد شد. ابوطالب نيز به سوى كعبه بازگشت و در حالى كه طواف مى كرد اين اشعار را مى سرود:

أطوف للاله حول البيت ادعوك بالرغبة محيى الميت

بأن ترينى السبط قبل الموت أغر نوراً يا عظيم الصوت

منصلتاً بقتل اهل الجبت و كل من دان بيوم السبت ... «(1)»

پس از بعثت رسول اكرم-ص- دستورات و قوانين حيات بخش اسلام، آرام آرام بدعت ها و سنت هاى غلط جاهلى را از بين برد و با تبيين و تشريح فلسفه طواف و نشان دادن الگو، فصل جديدى در انجامصحيح مناسك حج گشوده شد كه در شماره بعد به بررسى ابعاد گوناگون آن خواهيم پرداخت.


1- - ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على بن شهرآشوب م 588، مناقب، ج 2، ص 254، انتشارات علامه، قم.

ص: 107

طواف و اهميّت آن در روايات

اشاره

طواف خانه خدا، يكى از زيباترين و پرجاذبه ترين اعمال و مناسك حج است. عاشقان و دلباختگان حريم كبريايى، با پشت سرگذاردن فرسنگ ها راه، خود را به مكه؛ حرم امن الهى رسانده و چونان انسان تشنه اى كه دسترسى به آب را نزديك مى بيند، در انتظار رسيدن به مسجدالحرام و كعبه معظّمه، لحظه شمارى مى كنند.

براى ورود به مسجدالحرام و طواف كعبه، هر انسان حج گزارى ابتدا بايد خود را با آب توبه بشويد و بار سنگين گناهان را از دوش خويش بر زمين بگذارد. آنگاه غسل كرده، تكبيرگويان، همراه باآرامش خاطر و متانت كامل وارد مسجدالحرام شود. «(1)» و عاشقانه گرد كعبه بچرخد تا خداوند از آنان خشنود


1- - مستدرك، ج 9، ص 317، ح 1، 2 و 3

ص: 108

شود؛ همانگونه كه از ملائكه خشنود گرديد. «(1)»

هر ركنى از اركان كعبه، ويژگى خاصّى داشته، و طواف كننده از نقطه شروع تا پايان، مراحلى را براى وصول به قرب حق طى مى كند:

در ركن حجرالأسود، كه «باب الرحمه» اش نامند، درب رحمت به سوى او گشوده مى شود.

در ركن شامى، درب انابه و توسّل و در ركن يمانى باب توبه باز است و از اينجا تا حجر، به باب آل محمد-ص- و شيعيان آنان معروف است. «(2)»

فرشتگان نگاهبانان اين مسيرند. آنان از آسمان به زمين آمده، شب و روز گرد كعبه طواف مى كنند تا آن را از پيروان شيطان و ستمگران حراست كنند. «(3)»

و تو انسان حج گزار، بايد در اين مكان الهى زبانت را نگهداشته، سخنانى سودمند بر آن جارى كنى؛ «سبحان اللَّه» و «لااله الّا اللَّه» فراوان بگويى، كار نيك انجام دهى، نماز شب بخوانى، قنوت را طولانى كرده، فراوان طواف كنى و اگر توانستى از مكه خارج نشوى تا ختم قرآن نمايى، چنين كن. «(4)»


1- - مستدرك، ح 9، ص 325
2- - مستدرك، ج 9، ص 336
3- - مستدرك، ج 9، ص 338
4- - مستدرك، ج 9، ص 363

ص:109

اهميت طواف

امامصادق- ع- از پدرانش و آن بزرگوار از رسول اكرم-ص- نقل كرده اند كه فرمود:

«زينت ايمان، اسلام و زينت كعبه، طواف است.» «(1)» و در حديثى ديگر پيامبر-ص- طواف را چون نماز دانسته اند، با اين تفاوت كه در طواف مى توانند سخن بگويند امّا در نماز نه. «(2)»

و نيز فرمود:

«خداوند به طواف كنندگان فخر مى كند و اگر قرار بود ملائكه با كسى مصافحه كنند، با طواف كنندگان خانه خدا مصافحه مى كردند.» «(3)»

امام رضا- ع- نيز فرمودند:

«بر شما باد به نماز شب، قنوت طولانى و زياد طواف نمودن.» «(4)»

مستحب است كسانى كه به مكه مى آيند سيصد و شصت طواف، و اگر مقدورشان نيست، سيصد و شصت شوط طواف كنند. و اگر نمى توانند تا زمانى كه در مكه هستند، هر چه مى توانند طواف نمايند. «(5)»

عبداللَّه بن عمر گفته است: «بهترين كار نزد پيامبر-ص- هرگاه به مكه مى آمد طواف خانه خدا بود.» «(6)»

عثمان بن يثار نيز گفته است: به من خبر رسيده- و خداوند داناتر


1- - مستدرك الوسائل، ج 9، ص 375
2- - سنن ترمذى، ص 153
3- - شفاء الغرام، ج 1، ص 292
4- - مستدرك، ج 9، ص 377
5- - مستدرك، ج 9، ص 377 و 378
6- - شفاءالغرام، ج 1، ص 287

ص: 110

است- كه: «چون پروردگار فرشته اى را براى انجام كارى به زمين گسيل مى دارد فرشته اجازه مى گيرد كه به خانه كعبه طواف كند و به آرامى به زمين فرود آيد.» «(1)»

بدليل همين اهميت است كه كعبه در تمام سال طواف كننده دارد و شگفت انگيزتر آن كه هنگام باران، مردم به جاى پناه بردن به زير سقف، به سوى كعبه شتافته، تلاش مى كنند خود را كنار كعبه و زير ناودان طلا برسانند و از آب بارانى كه از بام كعبه فرو مى ريزد استفاده نموده، متبرّك شوند.

حافظ محب الدين طبرى مى گويد:

«گفته اند از روزى كه خداوند كعبه را پديد آورد، همواره انسان ها، جنّيان و فرشتگان گرداگرد آن طواف نموده اند و هرگز از طواف كننده خالى نبوده است.» «(2)»

برخى از شيفتگان طوافِ خانه خدا هنگام جارى شدن سيل در مسجدالحرام نيز، دست از تلاش برنداشته، شناكنان گرد كعبه طواف مى كردند ابن زبير از زمره اين كسان است. «(3)»

قاضى عزالدين نيز از جدّ خويش شنيده كه: شناكنان خانه خدا را طواف كرده است و آب به حدّى بوده كه هنگام رسيدن به ركن حجرالاسود، در آب فرو مى رفته تا بتواند حجرالأسود را لمس نمايد. «(4)»


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 35
2- - التاريخ القويم، ج 4، ص 162
3- - التاريخ القويم، ج 4، ص 163
4- - التاريخ القويم، ج 4، ص 163

ص: 111

زين العابدين بن نورالدين على حسينى كاشانى در اين زمينه مى نويسد:

ظهر روز چهارشنبه 19 ماه شعبان 1039 سيل عظيمى در مكه آمده و آب فراوانى داخل مسجدالحرام شد و حدود 442 نفر از بين رفتند كه يك معلّم با سى دانش آموزش كه در مسجد مشغول درس بودند جزو آنان بود. من در روز پنجشنبه بيستم ماه شعبان وارد مسجدالحرام شدم در حالى كه هيچ طواف كننده اى درآن نبود آنگاه در درون آب طواف كرده، نماز طواف را- اجباراً- بالاى منبر خواندم. «(1)»

فردى به نام سيد محمد هادى بن علوى كه از دوستان مؤلف كتاب «التاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه الكريم» است در سال 1360 ه. ق. در حالى كه سيل عظيمى در مكه جارى شده بود، خانه خدا را شناكنان طواف كرده است. «(2)»

البته برخى از اوقات، كعبه به دلايلى طواف كننده نداشته است: هنگام توسعه مسجدالحرام به علّت استفاده از ديناميت در تخريب كوهصفا، بعد از نماز ظهر، مطاف از طواف كنندگان تخليه مى شد تا پرتاب سنگ هاى منفجر شده، به كسى آسيب نرساند، اين عمليات معمولًا بيش از نيم ساعت طول نمى كشيده است. «(3)»

مردم در دوره جاهليت نيز، براى كعبه و طواف، قداست خاصى قائل بوده به هنگام شروع و ختم طواف حجرالاسود را لمس مى كرده اند و در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه درب كعبه را گشوده و به احترام كعبه كفش ها را


1- - رساله« مفرحة الأنام فى تأسيس بيت اللَّه الحرام»- رسول جعفريان- ميقات حج، شماره 5، ص 99
2- - التاريخ القويم لمكه وبيت اللَّه الكريم، ص 163
3- - همان.

ص: 112

بيرون خانه درآورده، سپس وارد كعبه مى شدند. «(1)»

مسافت طى شده در هفت شوط طواف هشتصد و سى و شش ذراع و بيست انگشت است. «(2)»

پاداش طواف كنندگان

يكى از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. محمد بن قيس مى گويد: امام باقر- ع- در مكه براى مردم سخن گفته مى فرمود:

چون هفت بار گرد خانه طواف كنى، به اين وسيله عهد و پيمانى نزد خدا براى تو بوجود مى آيد كه پروردگارت پس از آن شرم مى كند تو را عذاب نمايد.

سپس فرمود: هنگامى كه هفت شوط طواف زيارت كردى، و بعد در مقام ابراهيم- ع- دو ركعت نماز طواف گزاردى، فرشته اى بزرگوار دست بر دو شانه ات مى زند و مى گويد: امّا آن گناهانى كه در گذشته از تو سرزده است همگى بخشيده شد عمل را در اين يكصد و بيست روز از نو آغاز كن. «(3)»

حسين بن سعيد اهوازى مى گويد: امامصادق- ع- فرمود:

هركس هفت مرتبه گرد اين خانه، طواف نمايد، خداوند- عزّوجلّ- شش هزار حسنه براى او مى نويسد و شش هزار گناهش را مى بخشد و شش


1- - التاريخ القويم لمكه وبيت اللَّه الكريم، ص 165
2- - اخبار مكه، ج 2، ص 120
3- - شرح من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 28، ح 2138

ص: 113

هزار درجه او را بالا مى برد. «(1)»

پيامبر-ص- فرمود: «طواف بسيار كنيد، كمترين چيزى كه در روز قيامت در نامه عمل شما يافت مى شود همانا طواف است.» «(2)»

در روايت ديگرى آمده است: «كسى كه اين خانه را هفت مرتبه طواف كرده، دو ركعت نماز بگزارد، مانند آن است كه بنده اى را آزاد كرده باشد.» «(3)»

امامصادق- ع- نيز فرمود: «خداوند- عزّوجلّ- اطراف كعبه يكصد و بيست رحمت قرار داده، كه شصت رحمت آن مخصوص طواف كنندگان، چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان- به كعبه- است. «(4)»

همين روايت را اهل سنت به نقل از رسول خدا-ص- آورده اند. «(5)»

حسان بن عطيه پس از نقل اين روايت مى گويد: «پس از دقّت معلوم شد تمامى يكصد و بيست رحمت از آن طواف كننده است؛ زيرا او هم طواف مى كند، هم نماز مى خواند، و هم به كعبه مى نگرد. «(6)»

شاعرى عرب زبان اين روايت را در سروده خود اينگونه آورده است:

و جاء فى الحديث ما معناه ينزل اللَّه تعالى اللَّه

لبيته المحفوف بالكرامة فى كل يوم بل وكل ليلة


1- - مستدرك، ج 9، ص 376
2- - مستدرك، ج 9، ص 376
3- - مستدرك، ج 9، ص 376
4- - من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 33
5- - اخبار مكه، ج 2، ص 8
6- - التاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه الكريم، ج 4، ص 152

ص: 114

عشرين رحمة مضافا لمائه ينالها قوم همو خير فئة

منقسم للطائفين نصفها وللمصلّين يخص ثلثها

والناظرون البيت يأخذونا عشرين و هوسدسها يقينا «(1)»

در روايت ديگرى آمده است:

«ان مَنْ طاف بالبيت خرج من ذنوبه.»

«هر كس خانه خدا را طواف كند، از گناهان خود خارج مى گردد.»

عبداللَّه بن عمر گفته است شنيدم كه رسول خدا-ص- فرمود:

«كسى كه هفت مرتبه خانه خدا را طواف كند، براى هر گامى كه برمى دارد، يك حسنه برايش نوشته مى شود، يك گناه از او بخشيده مى شود و [مقامش يك درجه بالا مى رود [و هر گام آن برابر با آزاد كردن يك بنده است.»

همين روايت را با اندكى تغيير، ترمذى و نسائى نيز نقل كرده اند. «(2)»

همچنين پيامبر-ص- فرمود: «هيچ طواف كننده اى نيست كه هنگام زوال آفتاب با سر و پاى برهنه گِرد اين خانه طواف كند، در حالى كه پياده در حركت بوده، گامهاى خود را كوتاه برمى دارد، چشمانش را به زمين مى دوزد ودر هر شوطى از طواف؛ حجرالاسود را لمس مى كند، بدون آن كه كسى را آزار رساند و ياد و ذكر خدا از زبانش بيفتد، مگر آن كه خداوند در هر گامى كه برمى دارد، هفتاد هزار حسنه براى او ثبت نموده، هفتاد هزار گناه او را پوشانده و او را هفتاد هزار درجه بالا مى برد و ثواب آزاد كردن هفتاد هزار برده كه


1- - التاريخ القويم، ج 4، ص 153
2- - فاسى مكى، شفاءالغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 283؛ دارالكتاب العربى 1405 ه. ق.

ص: 115

قيمت هر يك ده هزار درهم باشد به او مى دهد، و مى تواند هفتاد نفر از بستگانش را شفاعت كند و هفتاد هزار حاجت او برآورده مى شود اگر خواست در دنيا و اگر خواست در آخرت.» «(1)»

شبيه اين روايت را اهل سنت از ابن عباس به نقل از رسول خدا-ص- با كمى تغيير آورده اند. «(2)»

دانشمند و محقق ارزشمند، آقاى على اكبر غفارى در رابطه با اختلاف ثواب هايى كه در اينگونه روايات و نظاير آن آمده مى نويسد:

اختلاف در مقدار ثواب، كه درباره بعضى اعمال در روايات آمده است، به اعتبار مخاطب و موقعيت و كمال عمل است. گاهى ممكن است ثواب طواف از آزاد كردن بنده بيشتر باشد؛ چون بردگان كم هستند يا در رفاه و آسايش و تحت تعاليم حق زندگى مى كنند و گاهى تحت فشار اربابان و شكنجه آنها قرار گرفته و بدون فرهنگ بسر مى برند، و آزاد كردن آنان از هر عمل خيرى در چنين موقعيتى بالاتر است و گاهى، به عكس است و در اين وقت، طواف كه موجب آزادى بنده ها را تقويت مى كند و انسان را در مقامى از قرب به حق مى رساند كه اعمال و كردار و رفتارش هر يك موجب آزادى هزاران هزار خلق خداست، از اين رو ثواب طواف او بيشتر مى شود. پس ثواب وابسته به موقعيت و كيفيت عمل است و در تاريخ اسلام افرادى بوده اند كه طواف خانه كعبه را تمام عمر، سالى چندين بار به جا مى آورده اند، ولى از آنها اعمالى يا دستوراتىصادر شده كهصدها هزار مردم آزاد را به بردگى كشانده


1- - كافى، ج 4، ص 412، حديث 3؛ من لايحضرةالفقيه، ج 3، ص 33
2- - شفاءالغرام، ج 1، ص 285

ص: 116

است، آرى اين ثوابها همگى شرط و شروطى دارد و مطلق نيست و با اختلافِ شرايط، كم و زياد مى شود. «(1)»

ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا-ص- فرمودند:

«كسى كه پنجاه مرتبه طواف كند از گناه پاك مى شود، همچون زمانى كه از مادر متولّد شده است.» «(2)»

برخى از دانشمندان معتقدند كه لازم نيست پنجاه مرتبه طواف در يك زمان و پى درپىصورت بگيرد، بلكه اگر در طول زندگى در نامه عمل او پنجاه طواف ثبت شده باشد، چنين ثوابى را خواهد داشت.

محب طبرى نيز مى گويد: برخى از علما براى عدد طواف هفت مرحله ذكر كرده اند:

1- پنجاه بار طواف كردن در روز و شب، 2- بيست و يك مرتبه، 3- چهارده مرتبه، 4- دوازده مرتبه؛ 5 بار در روز و 5 بار در شب، 5- هفت مرتبه، 6- سه مرتبه، 7- يك مرتبه. «(3)» (لازم به ذكر است كه مراد از هر مرتبه طواف، هفت شوط مى باشد.)

ثواب طواف و منافع آن به قدرى زياد است كه امامصادق- ع- حتّى در شدّت بيمارى براى انجام آن، به بيت اللَّه الحرام مى آمدند:

ربيع بن خيثم گفته است: امامصادق- ع- را در حالى كه به شدت


1- - على اكبر غفارى، شرح من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 34
2- - شفاءالغرام، ج 1، ص 484
3- - شفاءالغرام، ج 1، ص 284 و 285

ص: 117

بيمار بود ديدم كه ايشان را در محلى اطراف كعبه طواف مى دادند. حضرت هر گاه به ركن يمانى مى رسيد مى فرمود: تا ايشان را زمين بگذارند، سپس دست خويش را از محمل خارج كرده و بر زمين مى ماليد آنگاه مى فرمود: مرا بلند كنيد. و در روايت ديگرى آمده كه حضرت در پاسخ سؤال كسى كه علّت اين كار را جويا شده بود با اشاره به آيه «ليشهدوا منافع لهم» فرمودند: همانا من دوست مى دارم از منافعى كه خداوند فرموده، بهره بگيرم. «(1)»

خانه كعبه خانه دلهاست ساحت قدس و جلوه گاه خداست

نيكبخت آن كه همچو پروانه در طواف است گرد آن خانه

چون نصيب تو نيست فيض حضور باش اندر طواف خانه زدور

در ركوع و سجود سويش باش تو هم از زائران كويش باش

هفت شوط طواف

ابوحمزه ثمالى مى گويد: «به امام سجاد- ع- عرض كردم چرا طواف هفت شوط است؟ فرمود: خداوند تبارك و تعالى به ملائكه فرمود: «انّى جاعلٌ فى الأرض خليفة»، ملائكه بر خلاف فرموده خداوند، گفتند: «أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء» خداوند فرمود: «انّى أعلم ما لا تعلمون.» [بدنبال آن پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانيد، ملائكه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند بر ايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور را كه در آسمان چهارم بود براى آنان قرار داد (وجعله مثابة ...)، و بيت الحرام را براى مردم [در روى زمين مقابل بيت المعمور قرار


1- - مجمع البيان، ج 7، ص 81؛ وسايل، ج 8، ص 70

ص: 118

داد (فجعله مثابة للناس و امناً).

پس طواف بر بندگان هفت شوط واجب شد؛ براى هر هزار سال يك شوط. «(1)»

در نقل ديگرى آمده است كه: قبل از اسلام طواف در ميان قريش عدد خاصّى نداشت، عبدالمطلب آن را هفت شوط تعيين كرد و خداوند نيز پس از پيدايش اسلام همان را قرار داد. «(2)»

هروله در طواف

در جريان فتح مكه، رسول خدا-ص- پس از ورود به شهر، خانه ابوسفيان را- مكان امن- قرار داد، مردم نيز به اين خانه پناه آورده، در به روى خويش بسته و جنگ افزارهايشان را بر زمين نهادند. آنگاه پيامبر-ص- نزد حجرالأسود آمده، آن را لمس فرمود و مشغول طواف شد. حضرت به بتى رسيد كه كنار كعبه قرار داشت، آنگاه با كمانى كه قوس آن را در دست گرفته بود، در چشم بت فرو كرده، فرمود:

«جاء الحق و زهق الباطل انَّ الباطل كان زهوقا.» «(3)»

و چون از طواف خانه فارغ شدند به كوهصفا آمده از آن، بالا رفتند و از آنجا به خانه كعبه نگاه كرده، دستها را بلند نمود و دعا كرد. «(4)»


1- - علل الشرائع، ج 1، ص 401؛ نورالثقلين، ج 1، ص 53 تا 83
2- - بحارالانوار، ج 96، ص 384
3- - اسراء: 81
4- - فتوح البلدان، ص 59

ص: 119

امام باقر- ع- فرمود: «هنگامى كه رسول خدا-ص- به مسجدالحرام وارد شدند ... هفت شوط طواف كردند؛ سه شوط را با حالت هروله و تند رفتن و چهار شوط را به حالت راه رفتن.» «(1)»

اين كه چرا پيامبر-ص- در فتح مكه به اصحاب و ياران خود اين گونه دستور دادند، دليلى شنيدنى دارد؛ شخصى از ابن عباس پرسيد كه برخى گمان دارند رسول خدا-ص- به هروله كردن و دويدن در حال طواف دستور داده اند گفت: هم دروغ گفته اند و هم راست!

گفتم چگونه؟

پاسخ داد: پيامبر-ص- در عمرةالقضاء در حالى وارد مكه شد كه مردم مشرك بودند، به مكيّان خبر داده بودند كه ياران محمد-ص- در سختى بسر برده، و خسته اند پيامبر-ص- [براى خنثى نمودن اين شايعه فرمود: «خداى رحمت كند مردى را كهصلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد و بنماياند.» پس آنها را فرمان داد و آنان نيز در حالى كه رسول خدا-ص- بر ناقه خود سوار بودند و عبداللَّه بن رواحه افسار شتر حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله كنان انجام داده، قدرت خويش را آشكار ساختند مشركان نيز در برابر ناودان [كعبه آنها را نگاه مى كردند. پس از آن، رسول خدا-ص- بار ديگر حج گزارد ولى [در طواف هروله نكرد و مردم را نيز بدان امر ننمود. پس آنها هم راست گفتند و هم دروغ. «(2)»


1- - دعائم الاسلام، ج 1، ص 312
2- - مستدرك، ج 9، ص 394

ص: 120

همچنين در روايتى آمده است: ديدم على بن الحسين- ع- در طواف راه مى رفت و هروله نمى فرمود. «(1)»

طواف در شب

نخستين كسى كه براى طواف كنندگان در مسجدالحرام، چراغ روشن كرد، عقبة بن ازرق بن عمرو غسانى بود كه بر لبه ديوار خانه خود چراغى بزرگ مى نهاد، تا مسجد را براى طواف كنندگان و ديگر كسانى كه در آن بودند، روشن كند.

محمد بن سائب بن بركة از مادرش نقل كرده كه گفته است: شبى عايشه همسر پيامبر-ص- به چراغ داران پيام داد چراغ ها را خاموش كردند و آنگاه در حجاب كامل و پوشيده طواف كرد. «(2)»

پس از آن خالد بن عبداللَّه قسرى چراغى كنار چاه زمزم و روبروى حجرالاسود نهاد و اين به روزگار حكومت عبدالملك بن مروان بود و اينها را از گذاشتن آن چراغ منع كرد. «(3)»

در حكومت مأمون عباسى، محمد بن سليمان، حاكم مكه شد و چراغى ديگر بر ستونى بلند مقابل آن و كنار ركن غربى نهاد و چون محمد بن داود حاكم مكه شد دو ستون بلند ديگر يكى مقابل ركن يمانى و ديگرى مقابل ركن شامى نهاد و چون هارون (الواثق باللَّه) خليفه شد دستور داد ده ستون بلند كه قنديل داشت بر اطراف محل طواف نهادند و در آنها چراغ


1- - مستدرك، ج 9، ص 395
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 350
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 287

ص: 121

روشن مى كردند. «(1)»

گفته اند: ستونهاى زرد مسى كه اطراف كعبه نصب شده بود، ابتدا در كاخ بابك خرمى در ارمنستان بوده و درصحن خانه او روشن مى شده است و چون خداوند او را زبون ساخت و كشته شد (و پسرش را به سامرا آوردند و در شهرها گرداندند و خانه اش را خراب كردند، زيرا او گروه بسيارى از مسلمانان را كشته بود و خداوند مردم را از او آسوده كرد) اين ستونها را از كاخ وى آوردند كه چهارده ستون بود، چهارتاى آن را در دارالخلافه سامرا نصب كردند و ده ستون ديگر را معتصم در سال دويست و سى و چند، براى كعبه فرستاد كه اطراف كعبه درصف اول نصب كردند. «(2)»

خليفه ها و پادشاهان در زمانهاى مختلف بر شمار ستونها و قنديل هاى مسجد و چراغهاى منطقه حرم و درهاى مسجد و منبرها افزودند چنانكه نزديك به يك هزار و پانصد رسيد و همچنان نفت سوز و روغن سوز بود تا سال 1339 قمرى كه تمام چراغهاى آن به برق مبدّل شد. «(3)»

دعا و ذكر در طواف

مجاهد گفته است: همراه عبداللَّه بن عمر در طواف بوديم نظرش به مردى افتاد كه به نظر مى رسيد از بيابان نشين ها باشد؛ كشيده قامت و مضطرب بود و كمى دورتر از مردم طواف مى كرد. ابن عمر از او پرسيد: اينجا


1- - اخبار مكه، ج 9، ص 395
2- - همان.
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 288

ص: 122

چه مى كنى؟ گفت: طواف مى كنم. گفت: مثل شتر نر پاى بر زمين مى كوبى! نه تكبير مى گوئى و نه خداى تعالى را ياد مى كنى و نه استلام مى كنى! سپس از او پرسيد: نامت چيست؟ گفت: حنين. مى گويد از آن پس ابن عُمر هركس را مى ديد كه استلام نمى كند مى گفت آيا اين مرد حنينى است؟ «(1)»

عبداللَّه بن سايب از پدرش نقل مى كند كه پيامبر-ص- ميان ركن يمانى و ركن حجرالاسود- در حال طواف- اين آيه را تلاوت مى فرمود: «رَبَّنا آتنا فى الدنيا حسنةً و فى الآخِرة حسنة و قنا عذاب النار.» «(2)»

عثمان بن ساج از امامصادق- ع- نقل كرده كه آن حضرت از پدر بزرگوار خود نقل كردند كه پيامبر-ص- در طواف، هرگاه مقابل ناودان مى رسيدند، عرضه مى داشتند: «پروردگارا! از تو راحتى به هنگام مرگ و عفو به هنگام رسيدگى به حساب را مسألت مى كنم.» ياد خدا و توجّه به حقّ، بر ارزش طواف خواهد افزود. «(3)»

امامصادق- ع- فرمود: در حالى كه همراه با ساير مسلمانان گرداگرد خانه طواف مى كنى، با قلبت نيز همراه با فرشتگان در اطراف عرش طواف كن. «(4)»

و باز امامصادق- ع- فرمودند: سخن گفتن و دعا خواندن در طواف اشكالى ندارد، ليكن خواندن قرآن افضل است.» «(5)»


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 336
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 340
3- - اخبار مكه، ج 1، ص 319
4- - مصباح الشريعه، ص 47
5- - مستدرك، ج 9، ص 405

ص: 123

عبدالسلام ابن عبدالرحمن بن نعيم گويد:

به امامصادق- ع- عرض كردم: من مشغول انجام طواف واجب شدم دعايى به يادم نيامد جزصلوات و درود بر پيامبر-ص- و خاندان او، لذا در طواف و سعى فقطصلوات فرستادم. حضرت فرمود: به هيچ درخواست كننده اى بهتر از آنچه تو خواسته اى داده نشده است. «(1)»

چون خالد بن عبداللَّه قسرى از سوى عبدالملك بن مروان به حكومت مكه آمد و ماه رمضان فرا رسيد، دستور داد كسانى كه نماز تراويح مى گزارند جلو بيايند و پشت مقام نماز بگزارند وصفها دايره وار بر گرد كعبه تشكيل شود و اين به سبب تنگ شدن منطقه بالاى مسجد براى نمازگزاران بود. به او گفته شد با اين ترتيب طواف را متوقف مى سازى بدون آن كه دليل بر جلوگيرى از طواف مستحبى باشد، گفت من دستور مى دهم ميان هر دو ركعت نماز تراويح يك دور هم طواف انجام شود، گفته شد ممكن است در گوشه و كنار كعبه افرادى متوجه نباشند كه وقت طواف تمام شده و آماده نماز گردند.

خالد به خدمتگزاران كعبه دستور داد كه بر گرد كعبه در شش دور طواف، الحمدللَّه واللَّه اكبر بگويند و چون در دور ششم به حجرالاسود رسيدند ميان الحمدللَّه و اللَّه اكبر اندكى فاصله بياندازند تا مردمى كه در حجر اسماعيل و ديگر جاهاى مسجد قرار دارند، براى نماز آماده شوند و از فاصله ميان تكبير متوجه شوند و نماز خود را با عجله خوانده و زودتر به پايان رسانند. و آنها تا پايان دور هفتم به تكبير ادامه مى دادند و سپس كسى باصداى بلند مى گفت:

نماز، نماز، خدايتان رحمت فرمايد. «(2)»


1- - كافى، ج 4، ص 407.
2- - همان، ص 353 و 354.

ص: 124

خالد بن عبداللَّه قسرى از فرماندهان ستمگر عبدالملك بن مروان است كه به سفارش حجاج بن يوسف ثقفى امير مكه شد و حجاج با همه سفاكيش او را لعنت مى كرده است. «(1)»

آزار ديگران هنگام استلام حجرالأسود

استلام حجرالأسود در هر شوط از طواف، مستحب و كارى پسنديده است، ليكن هنگام ازدحام جمعيت، نبايد بر ديگران فشار آورده، و به آنان آزار رساند.

عبدالرحمن بن حجاج مى گويد:

در حال طواف بودم و سفيان ثورى نيز نزد من بود. از امامصادق- ع- سؤال كردم: رسول خدا-ص- هرگاه به حجرالأسود مى رسيدند چه مى كردند؟

فرمود: رسول خدا-ص- در هر طواف واجب و مستحب، حجرالأسود را لمس مى نمود.

ابن جريح نيز گويد: به من خبر داده اند كه پيامبر-ص- هنگامى كه سواره طواف مى فرمود، با چوبدستى خود، به حجرالاسود مى كشيدند و سپس نوك آن را مى بوسيدند. «(2)»

عبدالرحمان مى افزايد: حضرت مشغول طواف بودند و من با كمى


1- - ترجمه نهايةالارب، ج 6، ص 252، 253 و 260
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 344

ص: 125

فاصله دنبال ايشان حركت مى كردم، ديدم امامصادق- ع- به حجرالاسود كه رسيدند آن را لمس نكردند، به ايشان عرض كردم: آيا شما به من خبر نداديد كه رسول خدا-ص- در هر طواف واجب و مستحبى، حجرالأسود را لمس مى فرمود؟ فرمودند آرى، گفتم شما از حجرالاسود گذشتيد و آن را لمس نكرديد، حضرت فرمودند: رسول خدا-ص- هرگاه به حجرالاسود مى رسيدند، مردم براى ايشان راه باز مى كردند تا حجرالأسود را لمس كنند ولى اكنون اين كار را نمى كنند و من ازدحام و شلوغى را خوش ندارم. «(1)»

در روايت ديگرى آمده كه امامصادق- ع- به سيف تمار فرمود: «اگر حجرالاسود خلوت بود آن را استلام كن وگرنه، از دور اشاره كن.» «(2)»

همچنين از امام رضا- ع- در اين زمينه سؤال شد، فرمودند:

«هرگاه جمعيت براى استلام حجرالأسود زياد بود با دستهايت به آن اشاره كن.» «(3)»

بكّه ناميدن كعبه نيز بدان خاطر است كه مردم در طواف نسبت به يكديگر ايجاد زحمت و ازدحام مى كردند. «(4)»

ابوبصير نيز به نقل از امامصادق- ع- مى گويد:

«چند چيز براى زنان لازم نيست: 1- باصداى بلند لبيك گفتن، 2- حجرالأسود را لمس كردن، 3- ورود به كعبه، 4- هروله نمودن بينصفا و مروه.» «(5)»


1- - كافى، ج 4، ص 405
2- - كافى، ج 4، ص 405
3- - همان مدرك.
4- - اخبار مكّه، ج 1، ص 280
5- - كافى، ج 4، ص 405

ص: 126

عايشه به خانمى چنين گفت:

براى لمس حجرالأسود ايجاد مزاحمت نكن، اگر ديدى خلوت است استلام كن و اگر ديدى جمعيت زياد است «اللَّه اكبر» و «لااله الّا اللَّه» بگو و بگذر. «(1)»

در گذشته فشار زنان براى استلام حجر، گاهى موجب درگيرى لفظى مى شد. مثنى بنصباح مى گويد: همراه عطاء بن ابى رباح طواف مى كرديم كه او متوجه شد زنى مى خواهد استلام [حجر] كند بر سرش فرياد زد و گفت:

دستت را بپوش، زنان را حقى براى استلام حجر و ركن نيست. «(2)»


1- - شفاءالغرام، ص 280
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 337

ص: 127

در نقل ديگرى آمده كه عطا گفت: فرزند هشام زنان را از طواف كردن همراه با مردان، منع كرد. «(1)»

غازى در جزء دوم از تاريخش گفته است:

در گذشته مردان و زنان همراه با هم طواف مى كردند ليكن از زمانى كه خالد بن عبداللَّه قسرى از سوى عبدالملك مروان به امارت مكّه منصوب شد طواف مردان و زنان را از يكديگر جدا ساخت. وى در كنار هر ركنى از اركان كعبه، پاسبانى تازيانه بدست گماشت تا ميان مردان و زنان فاصله ايجاد كند و او اولين كسى است كه چنين كرد. «(2)»

على بن حسن هاشمى نيز كه امارت مكه را در خلافت مهتدى فرزند واثق به عهده داشت، اوّلين كسى است كه ميان مردان و زنان در نشستن در مسجدالحرام ايجاد فاصله نمود. وى دستور داد ريسمانهايى را ميان ستونهاى مسجد، آنجا كه مردم مى نشستند ببندند و بدين وسيله مردان و زنان در نشستن از هم جدا شدند. محمد طاهر مكى كردى مى گويد: گمان مى كنم اين داستان به بعد از سال 255 هجرى قمرى مربوط مى شود. «(3)»

حمّاد بن عثمان مى گويد: مردى از دوستان بنى اميه به نام ابن ابى عوانه كه با اهل بيت عصمت و طهارت دشمنى داشت، هرگاه امامصادق- ع- يا يكى از بزرگان اهل بيت به مكه مى آمدند به دنبال آنان رفته و با حرفهاى بيهوده آزارشان مى داد. روزى وى به امامصادق- ع- برخورد كرده گفت: چرا


1- - صحيح بخارى، كتاب الحج، باب طواف النساء مع الرجال.
2- - التاريخ القويم لمكّة و بيت اللَّه الكريم، ج 4، ص 274
3- - همان، ج 4، ص 274

ص: 128

حجرالاسود را لمس نكرديد؟ حضرت فرمود: من دوست نمى دارم ضعيفى را آزار رسانده، يا خود اذيت شوم. «(1)»

گفت: گمان دارم كه رسول خدا-ص- آن را لمس مى كرد. حضرت فرمود: آرى، ليكن مردم وقتى رسول خدا-ص- را مى ديدند حق او را مى شناختند ولى حق مرا نمى شناسند. «(2)»

در روايتى از امام كاظم- ع- به نقل از رسول خدا-ص- آمده است:

«ويستلم الحجر فى كلّ طوافٍ من غير أن اوذى احداً»؛ «در هر طوافى، بدون آن كه كسى را آزار دهد، حجرالاسود را لمس مى فرمود.» «(3)»

از اين تعبير مى توان فهميد كه آزار نرساندن به ديگران در استلام حجر، يك شرط مهم و اساسى است.

ايجاد مزاحمت براى ديگران گاهى منجر به فوت و يا مجروح شدن طواف كنندگان گرديده است. نافع گفته است:

عبداللَّه بن عمر در هر طوافى، استلام آن دو ركن را رها نمى كرد. يك بار در شدت ازدحام چنان به زحمت افتاد كه بينى اش خون آلود شد، از طواف بيرون آمد و بينى خود را شست، برگشت، بازهم گرفتار ازدحام شد و به حجرالأسود نرسيد و بينى او دوباره خون آلود شد، از طواف بيرون آمد و بينى خودرا شست و برگشت و دست برنداشت تا آن كه حجرالاسود را استلام كرد. «(4)»


1- -« أكره ان أوذى ضعيفاً او أتأذى.»
2- - كافى، ج 4، ص 409
3- - كافى، ج 4، ص 412
4- - اخبار مكه، ج 1، ص 332

ص: 129

ابن عباس در اين زمينه مى گويد:

«مسلمانى را آزار مده و كسى هم تو را آزار ندهد. اگر خلوت بود، حجرالاسود را ببوس يا بر آن دست بكش وگرنه برو.» «(1)»

بنابراين آن همه توصيه به لمس حجرالاسود در ابتدا و پايان طواف، براى آن زمانى است كه جمعيت كم و استلام حجر به آسانىصورت بگيرد، ليكن در اين زمان و خصوصاً در موسم حج كه جمعيت فراوان است، آنگاه كه طواف كنندگان مقابل حجرالأسود رسيدند بهتر اين است كه با دست به آن اشاره كرده، اللَّه اكبر بگويند و بگذرند تا مزاحمتى براى ساير طواف كنندگان ايجاد نكنند؛ خصوصاً كه بسيارى از اين كسان مشغول انجام طواف واجب اند.

يعقوب بن شعيب مى گويد: از امامصادق- ع- سؤال كردم: وقتى در مقابل حجرالاسود رسيدم چه بگويم؟ فرمود: تكبير بگوى و بر پيامبر-ص- و آل او- عليهم السلام- درود بفرست.

عبداللَّه بن عباس گويد: پيامبر-ص- به عايشه- كه همراه ايشان طواف مى كرده- هنگام دست كشيدن به حجرالأسود فرمود: اى عايشه اگر نه اين است كه پليدى و ناپاكى هاى مردم دوره جاهليّت با حجرالأسود آميخته شده است همه دردها با آن بهبود مى يافت و مى توانستيم آن را به همانصورتى ببينم كه خداوند از بهشت نازل فرمود.


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 334

ص:130

نمايش قدرت

در اوج قدرت عبدالملك مروان، فرزند و وليعهدش هشام در موسم حج به مكه آمد و مشغول طواف شد، خواست حجرالاسود را لمس كند، ليكن جمعيت انبوه طواف كنندگان، اين اجازه را به او نداد، به ناچار منبرى براى او گذاشتند. روى آن نشست و شاميان نيز گرد او نشستند، ناگهان مردى زيباروى، در حالى كه ازار و ردايى بر تن داشت و آثار سجده در پيشانى اش آشكار بود، از درب مسجدالحرام وارد و به طواف مشغول شد و چون به حجرالاسود رسيد مردم براى او راه باز كردند و وى به راحتى حجرالأسود را لمس نمود.

مرد شامى به هشام بن عبدالملك گفت: اى امير مؤمنان! اين كيست؟

هشام براى آن كه شاميان به آن حضرت گرايش پيدا نكنند گفت: او را نمى شناسم!

فرزدق كه [شاعر و حقوق بگير دربار است آنجا حضور داشت، گفت:

ولى من او را مى شناسم. مرد شامى پرسيد: اى أبا فراس او كيست؟ فرزدق اين قصيده را سرود:

هذَا الّذى تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْاتَهُ وَالبَيْتُ يَعْرفُهُ وَالْحِلُّ والْحَرَمُ

هذَا ابْنُ خَيْرِ عبادِاللَّه كُلِّهِمُ هذَا التَّقىُّ النّقى الطاهِرُ الْعَلَمُ

هذا عَلِىٌّ رَسُولُ اللَّهِ والِدُهُ امْسَتْ بِنُورِ هُداهُ تَهْتَدى الْأُمَمُ

اذا رَاتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها الى مَكارِمِ هذا يَنْتَهىِ الْكَرَمُ

يُنْمى الى ذَرْوَةِ العِزِّ الَّتى قَصُرَتْ عَنْ نَيْلِها عَرَبُ الاسْلامِ وَالْعَجَمُ

يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ رُكْنُ الْحَطيمِ اذا ماجاءَ يَسْتِلم «(1)»

فرزدق در اين بيت (يكاد يمسكه ...) به يك نكته تاريخى اشاره كرده


1- - مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 169

ص: 131

است:

به خاطر جنگ حجاج با ابن زبير، خانه كعبه تخريب گرديد، پس از آن، حجاج اقدام به تعمير خانه خدا كرد. هنگامى كه خواستند حجرالأسود را نصب كنند، هر يك از علما، قضات و يا زهاد را براى نصب حجر مى آوردند، حجرالاسود لرزيده و در جاى خود استقرار نمى يافت، تا آن كه حضرت على بن الحسين امام سجاد- ع- آمده، نام خدا را بر زبان جارى و آن را در جاى خود گذاشتند، حجرالأسود استقرار يافت و مردم تكبير گفتند و فرزدق اين جريان را در شعر خود اينگونه آورده است:

يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ رُكْنُ الْحَطيمِ اذا ماجاءَ يَسْتَلِمُ «(1)»

در اهميت اين سروده فرزدق، عبدالرحمن جامى در سلسلةالذهب مى نويسد: زنى از كوفه فرزدق را در خواب ديده، از وى پرسيد: خدا با تو چه كرد؟

فرزدق گفت: خداوند براى قصيده اى كه در مدح على بن الحسين- ع- سرودم مرا آمرزيد. آنگاه عبدالرحمن جامى كه مشهور به ناصبى بودن است مى گويد: سزاوار است كه خداوند به واسطه اين قصيده تمام مردم را بيامرزد. «(2)»

طواف نيابتى

مستحب است حاجى تا زمانى كه در مكه حضور دارد براى خود و يا به نيابت از ديگران طواف كند، آنان كه داراى معرفت بيشترى هستند به نيابت از


1- - مرحوم شيخ عباس قمى، زندگانى رهبران اسلام ترجمه انوارالبهيه ص 123
2- - همان، ص 125

ص: 132

پيامبر بزرگوار اسلام-ص- و امامان معصوم- عليهم السلام- طواف نموده، حج خود را با حج پيامبر و ائمه- عليهم السلام- پيوند مى زنند. موسى بن قاسم مى گويد: به امام جواد- ع- عرض كردم: مى خواستم به نيابت از شما و پدرتان طواف كنم، به من گفتند براى اولياى خدا [و به نيابت از آنان نمى توان طواف كرد. حضرت فرمود: هر اندازه براى تو امكان دارد [براى آنان طواف كن كه جايز است.

سه سال بعد [خدمت آن حضرت رسيده عرض كردم: من براى انجام طواف به نيابت از شما و پدر بزرگوارتان كسب اجازه كردم و شما اجازه فرموديد و آنچه خدا خواست به نيابت از شما طواف كردم، سپس مسأله اى در ذهن من آمد كه به آن عمل كردم، حضرت فرمودند: آن مسأله چه بود؟ گفتم: روزى به نيابت از رسول خدا-ص- طواف كردم، امام جواد سه مرتبه فرمود: درود خدا بررسول اللَّه. روز دوّم را به نيابت از امير مؤمنان- ع-، روز سوّم به نيابت از امام حسن- ع- روز چهارم ازامام حسين- ع- روز پنجم از امام سجاد- ع- روز ششم از امام باقر- ع- روز هفتم از امامصادق- ع- روز هشتم از امام موسى بن جعفر- ع- روز نهم از پدرتان على بن موسى الرضا- ع- روز دهم از طرف شما، مولاى من! اينان كسانى هستند كه به ولايت و دوستى آنها دين خود را پذيرفتم. حضرت فرمودند: به خدا سوگند هم اينك نيز داراى دين خدا هستى، دينى كه خداوند غير آن را از بندگانش نمى پذيرد.

گفتم و گاهى هم به نيابت از مادرتان فاطمه- س- طواف نمودم و گاهى نيز طواف نكردم امام- ع- فرمودند: [براى مادرم زهرا- س-] فراوان طواف كن؛ زيرا كه بهترين عملى كه انجام مى دهى همين است- انشاءاللَّه

ص: 133

تعالى-. «(1)»

ارتباط طواف و ولايت

امامصادق- ع- به مردمى كه خانه خدا را طواف مى كردند نگريست، آنگاه فرمود: طواف مى كنند همچون طواف جاهليت، به خدا سوگند به چنين كارى فرمان داده نشده اند. آنان مأمورند گِرد اين سنگها طواف كرده، سپس به سوى ما برگردند و دوستى خويش را به ما نشان دهند و يارى خويش را به ما عرضه كنند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «ثم اليَقْضُوا تفثهم واليوفوا نذورهم وليطوّفوا بالبيت العتيق.» «(2)»

قال، التفث، الشعث، والنذر لقاء الامام. «(3)»

در اين آيه حضرت «نذر» را «لقاء الإمام» معنا فرموده اند.

زراره و ابى حمزه ثمالى هر دو به نقل از امام باقر- ع- همين مطلب را آورده اند، همچنين در روايت ديگرى سدير به نقل از امام باقر- ع- مى گويد:

از مكّه آغاز و به ما ختم كنيد. «(4)»

اسماعيل بن مهران نيز از امامصادق- ع- نقل مى كند كه فرمود:

«هرگاه يكى از شما حج گزارد، حج خود را با زيارت ما به پايان ببرد؛ زيرا زيارت ما شرط تماميّت حج است.» «(5)»


1- - كافى، كتاب الحج، باب الطواف و الحج عن الائمه، حديث 2
2- - حج: 29. سپس چرك از خود دور كنند و نذرهاى خويش را ادا كنند و بر آن خانه كهن طواف كنند.
3- - تفسير البرهان، ج 3، 90/ 29
4- - وسائل، ج 14، احاديث 19318، 19310 و 19311
5- - وسائل الشيعه، ج 14، ح 19316

ص: 134

امام باقر- ع- نيز فرمود: «تمام الحج لقاء الإمام»؛ «كامل شدن حج، ديدار با امام است.»

از اين روايات، و روايات ديگرى كه در اين زمينه رسيده، مى توان فهميد: حج پيوندى عميق و ناگسستنى با ولايت داشته و در نتيجه اگر شروع سفر از مكّه و پايان آن مدينه و ديدار با پيامبر-ص- و ائمه معصوم- عليهم السلام- و تجديد بيعت با آنان باشد بهتر است و چنين عملى حج را كامل مى كند. لذا شخصى از امام باقر- ع- سؤال كرد: [حج را] از مدينه آغاز كنم يا از مكّه؟

امام فرمودند: «از مكه آغاز و به مدينه ختم كن، اين بهتر و افضل است.» «(1)»

اين شيوه حج گزاردن، موجب خواهد شد تا اين فريضه الهى از يك عبادت خشك و بى روح خارج، و با الهام گيرى از رهنمودهاى رهبران الهى در تار و پود وجود انسان مسلمان اثر گذارد.

جابر مى گويد: پس از انجام مناسك حج، همراه با گروهى از حج گزاران محضر امام باقر- ع- شرفياب و موقع خداحافظى خواستار توصيه ها و سفارشات آن حضرت شديم، فرمودند:

بايد قدرتمندان شما، ضعيفانتان را يارى دهند و ثروتمندانتان بر فقيران مهربانى كنند و هر يك از شما نسبت به برادر دينى خود خيرخواهى نمايد؛ آنگونه كه براى خود خير و خوبى را طلب مى كند، اسرار ما را پنهان


1- - وسائل الشيعه، ج 14، حديث 19309

ص: 135

داشته، مردمان را بر گردن ما سوار نكنيد، به ما بنگريد و رواياتى كه از ما براى شما نقل مى كنند؛ اگر آن را با قرآن موافق يافتيد، ضبط نموده و بدان عمل كنيد و اگر مخالف بود ردّ كنيد و اگر مشتبه بود در آن توقف كرده، به ما مراجعه نماييد تا براى شما توضيح دهيم آنگونه كه براى ما شرح داده شده است. «(1)»

معلوم مى شود ديدار با امام پس از حج، با دستورالعمل ها و رهنمودهاى مهم و ارزشمندى همراه است كه در چگونه زيستن و رفتار مردم دقيقاً اثر خواهد گذاشت.

طواف و حوائج مردم

حل گرفتاريهاى مردم، و رفع نياز نيازمندان آن چنان اهميّت دارد كه پيشوايان دين به آنان كه طواف انجام مى دهند، اجازه داده اند طواف را قطع، و مشكل برادر دينى خود را حلّ كنند.

امامصادق- ع- فرمود:

«قدم برداشتن مسلمان براى رفع گرفتارى مسلمانى ديگر، از هفتاد طواف مستحبى بيت اللَّه الحرام برتر است.» «(2)»

همچنين فرمود: «برآوردن نياز مؤمن بهتر است از طواف و طواف و ...

تا ده مرتبه آن را برشمردند.» «(3)»

مردى از حلوان مى گويد: مشغول طواف خانه خدا بودم كه فردى از


1- - زندگانى رهبران اسلام، ترجمه انوارالبهيه، ص 416
2- - اختصاص مفيد، ص 26
3- - مستدرك، ج 9، ص 403

ص: 136

ياران ما آمد و از من دو دينار قرض خواست در حالى كه من فقط 5 شوط طواف كرده بودم، به او گفتم هفت شوط طواف مى كنم، سپس از مطاف خارج خواهم شد، در شوط ششم به امامصادق- ع- برخوردم، دستشان را بر شانه من نهادند، من هفت شوط را تمام كردم، ليكن چون دست حضرت بر شانه ام بود، به طواف ادامه دادم، به حجرالاسود كه مى رسيديم اين مرد به من اشاره مى كرد، حضرت سؤال فرمودند: اين كه اشاره مى كند كيست؟ گفتم فدايت شوم، او مردى از دوستان شماست دو دينار از من قرض خواسته، گفته ام طواف را تمام كرده به سوى تو مى آيم. امامصادق- ع- مرا از خود دور كرده فرمودند: برو و دو دينار را به او بده. «(1)»

شبيه اين روايت را سكين بن عمار از امامصادق- ع- نقل كرده، در ادامه مى گويد: به امام عرض كردم طواف را قطع كنم؟ فرمود: آرى، گفتم:

اگرچه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى، اگر چه واجب باشد. «(2)»

طواف عاشقانه

يكى از لحظات شيرين و به يادماندنى حج زمانى است كه حاجى پس از انجام طواف پرده كعبه را در دست گرفته، خود را به كعبه چسبانده، قطرات اشگش مرواريد گونه از گونه هايش سرازير گردد و با خدا راز و نياز كند. عاشقان حريم دوست، آنگاه كه در كنار خانه يار قرار مى گيرند حالاتى خوش و ديدنى دارند.


1- - مستدرك، ج 9، ص 402
2- - كافى، ج 4، ص 415

ص: 137

اصمعى مى گويد: شبى گِرد كعبه طواف مى كردم، جوانى ظريف اندام را ديدم كه به پرده كعبه چنگ زده، مى گفت: چشم ها در خوابند و ستارگان برآمده اند، و تو پادشاه زنده پايدارى، پادشاهان درب هايشان را بسته و بر آن نگاهبانانى گمارده اند [ولى درب خانه تو براى درخواست كنندگان باز است به سوى تو آمدم تا به رحمت خود به من نظر كنى اى مهربانترين مهربانان.

سپس اين شعر را مى خواند:

يا من يجيب المضطر فى الظلم يا كاشف الضرّ و البلوى مع السقم

قد نام و فدك حول البيت قاطبة و أنت وحدك يا قيوم لم تنم

أدعوك ربّ دعاء قد أمرت به فارحم بكائى بحق البيت والحرم

ان كان عفوك لايرجوه ذوسرف فمن يجود على العاصين بالنعم

اصمعى مى گويد: جستجو كردم فهميدم اين جوان، زينت عبادت كنندگان؛ امام سجاد- ع- است. «(1)»

على بن مزيد بياع سابرى نيز گفته است:

امامصادق- ع- را در حجر اسماعيل ديدم، زير ناودان ايستاده،صورتش را به كعبه گذاشته و دست هايش را گشوده و مى فرمود:

«اللهم ارحم ضعفى و قلّت حيلتى، اللّهم انزل على كفلين من رحمتك، و ادرأ علىّ من رزقك الواسع، و ادرأ عنى شرّ فسقة الجنّ و الإنس و شرّ فسقة العرب و العجم، اللّهم اوسع علىّ من الرزق ولاتقتر علىّ.»


1- - مستدرك الوسائل، ج 9، ص 353، حديث 11058

ص: 138

خالد بن ربعى نيز گفته است:

امير مؤمنان على- ع- براى برخى نيازها وارد مكه شدند [در مسجدالحرام مرد عرب بيابانى را ديدند كه پرده كعبه را گرفته و مى گفت:

اىصاحب خانه، خانه خانه تو است و مهمان نيز مهمان تو، هر مهمانى از ميزبانش نيكى مى بيند پس امشب احسانت به من، آمرزش گناهانم باشد.

امير مؤمنان- ع- به ياران خود فرمودند: آيا نشنيديد سخن اعرابى را؟

گفتند: آرى شنيديم، حضرت فرمود: خداوند كريم تر از آن است كه ميهمانش را براند.

شب دوّم ديدند بار ديگر اين مرد آمده خود را به ركن چسبانده و مى گويد:

«يا عزيزاً فى عزّك، فلا أعز منك فى عزّك، أعزّنى بعزّ عزّك فى عزّ لايعلم احد كيف هو، أتوجه اليك، واتوسل اليك بحق محمد و آل محمد- عليهم السلام- عليك، أعطنى مالايعطينى احدٌ غيرك، واصرف عنى مالايعرفه احد غيرك.»

سپس امير مؤمنان- ع- به ياران خويش فرمودند: «به خدا سوگند اين اسم اكبر به زبان يونانى است كه حبيب من رسول خدا-ص- آن را به من خبر داده است. او بهشت را طلب كرد و خداوند به او عنايت نمود، او از خداوند خواست آتش را از وى بگرداند و خداوند نيز چنين كرد. «(1)»


1- - مستدرك الوسائل، باب استحباب التعلّق باستتار الكعبة والدعاء عندها، ج 9، ح 1

ص: 139

طاووس يمانى نيز گفته است:

در دل شب مردى را ديدم كه پرده كعبه را در دست گرفته و مى گويد:

الا ايّها المأمول فى كلّ حاجة شكوت اليك الضر فاسمع شكايتى

ألا يا رجائى أنت تكشف كربتى فهب لى ذنوبى كلّها واقض حاجتى

فزادى قليل لا أراه مبلّغى أللزاد أبكى أم لطول مسافتى

أتيت بأعمال قباح ردّيه فما فى الورى عبد جنى كجنايتى

أتحرقنى فى النّار يا غاية المنى فأين رجائى ثم أين مخافتى

طاووس مى گويد: دقت كردم ديدم على بن الحسين امام سجاد- ع- است. «(1)»


1- - كافى، ج 9، حديث 11057

ص: 140

مقام ابراهيم- ع-

اشاره

مقام ابراهيم يكى از نشانه هاى شكوه و عظمت پروردگار در مكّه مكرّمه و مسجدالحرام است، حاجيان پس از هر طواف واجبى، پشت مقام دو ركعت نماز مى خوانند و خواسته هاى خويش را از خدا طلب مى كنند. در اين نوشتار جايگاه رفيع مقام ابراهيم و ويژگى هاى آن مورد بررسى قرار گرفته است.

مقام در لغت و اصطلاح

مَقام به فتح ميم مصدر قام يقوم و اسم براى مكان و موضع است و محلّ ايستادن و قرار گرفتن دو پا- و يا جاى دو قدم- «(1)» را گويند، و در اصطلاح


1- - مجمع البحرين، قاموس المحيط ماده قوم؛ لسان العرب، ج 1، ص 362

ص: 141

نام سنگى است كه حضرت ابراهيم- ع- بر روى آن ايستاد و خانه كعبه را ساخت. و نيز بر روى آن بانگ برآورد و مردم را به حج فراخواند، «(1)» و به قدرت خداوند سنگ بصورت گل نرم درآمده و جاى دو پاى حضرت ابراهيم- ع- در آن باقى ماند و هم اكنون در مقصوره اى طلائى رنگ در كنار كعبه قرار گرفته است.

در روايت آمده است:

مقام ابراهيم، نام سنگى است كه ابراهيم خليل الرحمان به هنگام ساختن بناى كعبه، بر روى آن ايستاد، اسماعيل سنگ مى آورد و به دست پدر مى داد و او ديوار كعبه را بالا مى برد تا آنگاه كه از دسترس ابراهيم فراتر رفت و هر دو اين دعا را مى خواندند: «ربّنا تقبّل منّا انّك انت السميع العليم.» «(2)» و «(3)»

مقام در قرآن

خداوند در دو آيه از آيات قرآن كريم، جايگاه با عظمت مقام را بيان فرموده است:

1- «واذ جعلنا البيت مثابةً للنّاس وأمناً واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى.» «(4)»


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 671؛ فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 448؛ آلوسى، روح المعانى، ج 17، ص 143.
2- - بقرة: 127.
3- - صحيح بخارى، كتاب الانبياء، ج 6، ص 398؛ فتح البارى، ج 6 ص 314.
4- - بقره: 125.

ص: 142

«و هنگامى كه خانه كعبه را بازگشت گاه و مكانى امن براى مردم قرار داديم [و از آنان خواستيم تا] مقام ابراهيم را نمازگاه خويش برگيريد ...»

در اين آيه خداوند از مسلمانان خواسته است تا مقام ابراهيم را براى اقامه نماز [طواف انتخاب، و در آن جا نماز بگزارند.

بر اساس دستور خداوند در اين آيه مى توان دريافت كه گرچه خواندن نماز در مسجدالحرام هر ركعت پاداشى برابر با يكصد هراز ركعت دارد ليكن اگر نماز خلف مقام خوانده شود، ارزشى افزون تر پيدا مى كند.

2- «انّ اوّل بيت وُضع للناس للّذى ببكَّة مباركاً وهدىً للعالمين، فيه آيات بيّنات مقامُ ابراهيم و من دخله كان آمناً.» «(1)»

«همانا اولين خانه اى كه براى مردم بنا شد، همان خانه ايست كه در مكّه واقع و فرخنده و مبارك و نشانه هدايت براى جهانيان است.

در آن خانه نشانه هاى روشن پروردگار و مقام ابراهيم است و هر كس كه به آن خانه وارد شود از تعرّض مصون مى باشد.

در اين آيه نيز خداوند مقام ابراهيم را بعنوان آيه و نشانه اى روشن از آيات پروردگار ياد كرده است.

مفسّران گرانقدر قرآن كريم، فرورفتن پاهاى ابراهيم- ع- در سنگى سخت، و نگهداشتن اين سنگ از هرگونه تعرّض و نابودى با گذشت هزاران سال را، دليل عظمت و نشانه بودن مقام ابراهيم دانسته اند.


1- - آل عمران: 96 و 97

ص: 143

برخى «واتّخذوا» را به كسر و بهصيغه امر خوانده اند؛ يعنى مقام ابراهيم را قبله خود قرار داده، آنجا نماز بگزاريد، و بعضى آن را به فتح قرائت نموده، مرادشان اخبار از فرزندان ابراهيم است كه آنجا را مصلّاى خويش قرار داده، نزد مقام نماز خوانده اند. «(1)» ليكن اكثر قريب به اتفاق محققان بر اين باورند كه قول اوّلصحيح و اولى است و دلايل و مؤيداتى را نيز براى آن ذكر كرده اند. از جمله آن دلايل حديث جابر بن عبداللَّه انصارى است وى گويد:

همراه رسول خدا-ص- كنار بيت اللَّه الحرام آمديم، آنحضرت حجرالاسود را استلام نموده، سپس هفت شوط طواف كرد و پس از آن نزد مقام ابراهيم آمده اين آيه را تلاوت فرمود: «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» آنگاه مقام را بين خود و كعبه قرار داد و دو ركعت نماز گزارد. «(2)»

علاوه بر آن برداشت فقها و دانشمندان چه در زمان پيامبر-ص- وچه پس از آن، از آيه و نيز سيره رسول خدا-ص- و ائمه معصومين- ع- نيز خواندن نماز خلف مقام بوده است.

مقام چيست؟

در معنى مقام ميان راويان اختلاف نظر وجود دارد:

1- ابن عباس گويد: همان سنگى است كه همگان در مسجدالحرام آن را ديده و مى شناسند و پشت آن نماز مى گزارند.

2- حسن، قتاده و ربيع بن انس گفته اند: مقام ابراهيم نام سنگى است


1- - تفسير فخر رازى، ج 4، ص 52
2- - صحيح مسلم، ج 2، ص 887

ص: 144

كه همسر اسماعيل به هنگام شستن سر ابراهيم زير پاى آنحضرت گذاشت.

3- مجاهد، عكرمه و عطا آن را تمامى حج دانسته اند.

4- عطا و شعبى مقام را، عرفه و مزدلفه و جمار برشمرده اند.

5- نخعى نيز تمام حرم را مقام ابراهيم ذكر كرده است. «(1)»

ليكن با عنايت به آيه شريفه قرآن كريم «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» و شواهد تاريخى و نيز روايات زيادى كه در اين زمينه نقل شده، قول اوّلصحيح است و ديگر اقوال را بايد به گونه اى توجيه كرده يا آن را مردود شمرد.

علّت نامگذارى مقام

در بيان علّت نامگذارى آن سنگ، به «مقام ابراهيم» سه گفته وجود دارد:

1- عده اى گفته اند:

آن زمان كه ابراهيم براى ديدار فرزندش اسماعيل آمد و او را نيافت، همسر اسماعيل بعنوان اداى احترام، از ابراهيم خواست اجازه دهد تا سر او را بشويد. او نيز اجازه داد و در حالى كه سوار بر مركب بود، سنگى زير پاى راست او قرار داد و نيمه سر او را شست، با فروريختن آب بر روى سنگ، پاى ابراهيم در آن فرو رفت، سپس سنگ را زير پاى چپ او گذاشت و نيمه ديگر سرش را


1- - مجمع البيان، ج 1، ص 203؛ تفسير طبرى، ج 2، ص 537؛ تفسير فخر رازى، ج 4، ص 52؛ الاساس فى التفسير، ج 1، ص 268

ص: 145

شستشو داد، پاى چپ او نيز در سنگ فرو رفت و در نتيجه جاى هر دو پاى ابراهيم در سنگ باقى ماند. و از اين رو آن سنگ را «مقام ابراهيم» ناميدند. «(1)»

2- بعضى نيز گفته اند:

ابراهيم خليل الرحمان به هنگام ساختن بناى كعبه بر روى اين سنگ كه سپس «مقام ابراهيم» نامبردار گرديد مى ايستاد و ديوار كعبه را بالا مى برد آنگاه به قدرت خداوند، سنگ خشن و سخت چونان گل، نرم شده پاهاى ابراهيم- ع- را در خود فرو برد و از آن زمان تا كنون جاى پاى ابراهيم، بعنوان نمونه اى از اعجاز و قدرت نمايى خداوند باقى مانده و حاجيان خانه خدا از نزديك آن را مشاهده مى كنند. «(2)»

3- گفته سوم آن كه:

هنگامى كه ساختن خانه كعبه توسط ابراهيم- ع- پايان يافت، جبرئيل فرود آمد و مناسك حج را به او آموخت، آن گاه ابراهيم بر سنگى- كه همان مقام ابراهيم كنونى است- برآمد و فرمود: اى مردم، پروردگارتان را پاسخ گوييد. «(3)»

ابن عباس افزوده است: ابراهيم پس از فراز آمدن بر اين سنگ گفت:

اى مردم، حج بر شما واجب شد، پس هر كس كه در پشت مردان و رحم زنان بود اين گفته را شنيد و آن كس كه ايمان داشت پاسخ مثبت داد و هر كس كه در علم خداوند حج گزاريش تا روز قيامت مشخص و تعيين شده بود پاسخ


1- - سيره حلبى، ج 1، ص 157؛ تفسير قرطبى، ج 2، ص 169
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 32؛ صحيح بخارى، كتاب الانبياء، ج 6، ص 398
3- - صحيح بخارى، ج 6، ص 398

ص: 146

گفت: «لبّيك اللّهمّ لبّيك ...» «(1)»

ابن كثير و قرطبى پس از بيان گفته اوّل، آن را ضعيف و نادرست دانسته اند.

بنظر مى رسد از ميان اين سه گفته، قول دوّمصحيح بوده، در تفاسير و كتب روايى و تاريخى نيز شواهد و قرائن زياد و قابل توجهى وجود دارد، البته مى توان گفته هاى دوّم و سوّم را نيز با يكديگر جمع كرده بگوييم:

سنگى كه ابراهيم خليل- ع- بر آن مى ايستاد و خانه كعبه را مى ساخت، همان سنگى است كه پس از پايان يافتن ساختمان كعبه ابراهيم- ع- بر آن برآمد و مردم را به حج فراخواند.

فرورفتگى پا در سنگ

از آن زمان كه پاهاى ابراهيم به قدرت خداوند در سنگ فرو رفت بيش از پنج هزار سال مى گذرد و ميليونها انسان در طول اين دوران، و پيش از آن كه سنگ در مقصوره اى طلايى رنگ قرار داده شود، آن را از نزديك زيارت كرده، با دست كشيدن به آن، تبرّك جسته اند همين امر موجب شد تا رفته رفته نشان فرورفتگى پاها از حالت اصلى خارج و بصورت دو حفره درآيد و اثر انگشتان از بين برود. البته تا زمان رسول خدا-ص- تا حدودى آثار انگشتان مشخص بوده است.

انس گويد: من مقام را ديدم كه در آن، جاى انگشتان و بلندى كف


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 446؛ ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 67 و ج 2، ص 30

ص: 147

پاهاى ابراهيم آشكار بود، جز برخى از قسمتهاى آن كه به دليل دست كشيدن مردم ساييده شده بود. «(1)»

ازرقى مى نويسد: برخى از كسانى كه جاى انگشتان و پاشنه پاى ابراهيم را روى مقام ديده بودند، گفته اند: از بس مردم بدان دست كشيده اند ساييده و برخى از نشانه هاى آن از بين رفت. «(2)»

شيخ محمدطاهر كردى تاريخ نگار مكه در قرن چهاردهم، پس از بازكردن مقصوره، مقام را از نزديك ديده و گفته است:

من هيچگونه اثرى از انگشتان پاى ابراهيم، روى سنگ نديدم چراكه بخاطر مرور زمان و دست كشيدن مردم از بين رفته است، امّا جاى دو پاشنه پاى ابراهيم براى كسى كه با دقت در آن نظر كند روشن و آشكار است. «(3)»

ابوجَهْم بن حذيفه قرشى صحابى، كه خود تعمير كننده كعبه در عهد جاهلى بوده و در اواخر عمر خود همراه با ابن زبير بار ديگر كعبه را تعمير كرده، گفته است:

هيچ جاى پايى را همانند جاى پاى پيامبر-ص- با ابراهيم خليل نديدم. «(4)»

اندازه مقام ابراهيم

برخى از مورخان اندازه مقام ابراهيم را با مقياس انگشت و برخى ديگر


1- - موطأ مالك، ج 2، ص 29
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 537
3- - مقام ابراهيم، ص 113
4- - تحفة الالباب فى شرح الانساب، ج 1، ص 59؛ الحجرالاسود و مقام ابراهيم، ص 103

ص: 148

با مقياس ذرع كه در آن زمان متداول بوده، مشخص نموده اند.

ازرقى در اين زمينه مى نويسد:

مقام مربع شكل و اندازه آن يك ذراع است، سطح فوقانى و زيرين آن هر يك چهارده انگشت در چهارده انگشت است در دو طرف بالا و پايين آن طوق زرينى وجود دارد كه سنگ مقام در ميان آن دو قرار گرفته و طول سنگ نُه انگشت و عرض آن ده انگشت در ده انگشت است. فاصله ميان دو پا نيز به اندازه دو انگشت مى باشد. «(1)»

يكى از تاريخ نگاران مكّه به نام شيخ محمدطاهر كردى مكى، آنگاه كه در سال 1367 ه. ق. مقام را براى وى گشوده و سنگ مقام را از نزديك ديده اندازه آن را با مقياس متر تعيين كرده و مى نويسد:

سنگ مقام ابراهيم، روى پايه كوچكى از سنگ مرمر كه اندازه آن از نظر طول و عرض به اندازه سنگ مقام مى باشد، قرار گرفته و ارتفاع آن 13 سانتيمتر است. حجم سنگ اصلى مقام، بيست سانتيمتر ارتفاع دارد و طول سه ضلع آن از جهت سطح 33 سانتيمتر و طول ضلع چهارم 38 سانتيمتر است كه محيط آن در مجموع 146 سانتيمتر مى باشد.

عمق و فرورفتگى پاها در يكى 10 سانتيمتر و در ديگرى 9 سانتيمتر، و طول هريك از پاها از روى سنگ هريك 27 سانتيمتر و عرض آنها 14 سانتيمتر است.

ليكن اندازه طول هر يك از دو قدم در قسمت پايين داخل فرورفتگى،


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 38

ص: 149

22 سانتيمتر و عرض آنها 11 سانتيمتر است و فاصله دو قدم نيز يك سانتيمتر مى باشد. «(1)»

وى سپس مى افزايد:

مقام رنگى بين زردى و سرخى داشته، اطراف آن پوشيده از نقره خالص است و هم اكنون در مقصوره اى طلايى رنگ قرار دارد كه از پشت شيشه هاى آن، بخوبى مى توان جاى فرورفتگى پاهاى ابراهيم- ع- را ديد. «(2)»

خصوصياتى كه مورخان از كيفيت فرورفتگى پاها و اثر انگشتان نقل كرده اند بيانگر آن است كه ابراهيم در آن هنگام پابرهنه بوده، و ابيطالب نيز در شعر خود به اين نكته اشاره كرده است:

وموطِئُ ابراهيمَ فى الصَّخْر رَطْبةٌ عَلى قَدَمَيْه حافِياً غَيْر ناعِل

فاصله مقام تا كعبه

ازرقى فاصله مقام تا ديوار كعبه را 28 ذراع ذكر كرده، «(3)» ليكن فاكهى آن را 27 ذراع و بين شاذروان كعبه تا مقام را 26 ذراع و 12 انگشت و فاصله حجرالاسود تا مقام را 26 ذراع و 9 انگشت ذكر كرده است. «(4)»

محمدطاهر مكى كردى نيز فاصله بين شاذروان كعبه تا پنجره مقام را يازده متر برشمرده است. «(5)»


1- - فضل الحجرالاسود و مقام ابراهيم، صص 105- 104
2- - همان.
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 346
4- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 469
5- - محمدطاهر مكى كردى، التاريخ القويم لمكه وبيت اللَّه الكريم، ج 4، ص 13

ص: 150

حضرت امام خمينى- قدس سرّه- در مناسك حج فاصله بين مقام و كعبه را حدود بيست و شش ذراع و نيم دانسته، فرموده اند حاجى به هنگام طواف بايد در اين محدوده طواف نمايد. «(1)»

پرده مقام ابراهيم

پيش از آن كه مقام ابراهيم در مقصوره اى فلزى و طلايى رنگ قرار بگيرد روى مقام قبه اى وجود داشت كه آن را از چوب ساخته و از چهار سوى پنجره هايى براى آن گذاشته بودند درب ورودى مقام در قسمت شرقى آن قرار داشت كه حاجيان پس از ورود پشت مقام ايستاده نماز مى گزاردند، پرده خاصى


1- - مناسك حج امام خمينى- قدس سرّه-، ص 116، واجبات طواف.

ص: 151

نيز براى مقام بافته و روى اين قبّه چوبى مى انداختند كه نوشته هاى چهار سوى آن را رفعت پاشا اينگونه آورده است:

- جدول-

ص:152

اهميت مقام در روايات

از مجموع رواياتى كه از طريق شيعه و سنى نقل شده و در آن در رابطه با مقام سخن بميان آمده است مى توان فهميد كه مقام ابراهيم سنگى بهشتى است كه خداوند آن را به زمين فرو فرستاده، و همين انتساب نشان از اهميّت مقام دارد.

امام باقر- ع- فرمود:

سه سنگ از بهشت اند: 1- مقام ابراهيم 2- سنگ بنى اسرائيل 3- حجرالاسود. «(1)»

عبداللَّه بن عمر نيز گفت: از رسول خدا-ص- شنيدم كه فرمود:

حجرالأسود و مقام ابراهيم، دو ياقوت از ياقوت هاى بهشتى هستند كه خداوند نور آن دو را مخفى و پنهان ساخته است و اگر خدا چنين نمى كرد نور حجرالأسود و مقام، ميان مشرق و مغرب را روشن مى ساخت. «(2)»

بيهقى اين روايت را بگونه ديگر نقل كرده مى نويسد: اگر لغزش هاى بنى آدم پوششى براى آن دو ايجاد نكرده بود، ميان مشرق و مغرب را روشن مى ساخت و هر دردمندى بر آن دست مى كشيد شفا مى يافت. «(3)»

ابن عباس نيز با بيان اين كه حجرالأسود و مقام دو ياقوت از ياقوتهاى بهشت اند مى گويد: سرانجام نيز اين دو به بهشت بازگردانده مى شوند. «(4)»


1- - تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 203
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 37؛ صحيح ابن خزيمه، ج 4، ص 219؛ مجمع البيان، ج 1، ص 204
3- - سنن بيهقى، ج 5، ص 75؛ ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 29
4- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 444

ص: 153

همچنين پيامبر-ص- فرمود: بين ركن [حجرالأسود] و مقام ابراهيم باغى از باغهاى بهشت است پس هر كس در آنجا چهار ركعت نماز بگزارد از درون عرش به او خطاب مى شود: اى بنده خدا، گناهان گذشته ات را خداوند بخشيد، عمل را از نو آغاز كن. «(1)»

درصدر اسلام، فاصله بين ركن حجرالأسود و مقام ابراهيم از آنچنان اهميتى برخوردار بوده كه اگر مى خواستند كسى را سوگند دهند او را آنجا برده سوگندش مى دادند تا جرأت دروغ گفتن به خود ندهد و به حقيقت اعتراف كند. «(2)»

امام زمان حضرت مهدى- ع- نيز پس از آن كه ظهور مى كند كنار كعبه ايستاده و سيصد و سيزده نفر از شهداى بدر! ميان حجرالأسود و مقام ابراهيم با آنحضرت بيعت مى كنند.

همچنين قبور بسيارى از پيامبران ميان ركن و مقام واقع شده، و اين ويژگى نيز بر اهميت اين مكان افزوده است «(3)» و اينها همه نشان از اهميت و جايگاه والاى مقام ابراهيم دارد.


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 468
2- - همان، ص 475
3- - مجمع البحرين، مادة قوم.

ص:154

نماز پشت مقام ابراهيم

يكى از واجبات عمره و حج نماز طواف است، مشهور فقهاى شيعه و سنى بر اين باورند كه واجب است حاجيان نماز طواف را پشت مقام ابراهيم بخوانند «(1)» از جمله دلايل فقيهان بر اين فتوا آيه شريفه «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» است جابر بن عبداللَّه انصارى گويد:

همراه پيامبر-ص- كنار خانه خدا آمديم، آنحضرت حجرالاسود را استلام نموده، سپس هفت شوط طواف كرد و پس از آن نزد مقام ابراهيم آمده اين آيه را خواند «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» آنگاه مقام را بين خود وكعبه قرار داد و دو ركعت نماز گزارد. «(2)»

البته در فقه حنفى خواندن نماز طواف واجب، ليكن اقامه آن را پشت مقام ابراهيم مستحب دانسته معتقدند اگر حاجى نتوانست آنجا نماز بگزارد هر كجا امكان داشت بخواند. «(3)»

معاوية بن عمّار گويد: امامصادق- ع- فرمود:

هنگامى كه طواف را به پايان بردى، نزد مقام ابراهيم آمده، آن را پيش روى خود قرار ده، و دو ركعت نماز بگزار. در ركعت اوّل سوره توحيد (قل هو اللَّه احد) و در ركعت دوّم سوره كافرون (قل يا ايّها الكافرون) را بخوان، و پس از تشهّد، حمد و ثناى الهى گفته بر پيامبر-ص- درود بفرستد و از خدا بخواهد آن را از او بپذيرد. «(4)»

در نقلى ديگر امامصادق- ع- فرمود:

خواندن دو ركعت نماز طواف واجب جز پشت مقام جايز نيست به دليل فرموده خداوند عزّ وجل كه فرمود: (واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى.) پس اگر


1- - جواهرالكلام، ج 19، ص 300
2- - صحيح مسلم، ج 2، ص 887
3- - الاساس فى التفسير، ج 1، ص 269
4- - وسايل الشيعه، ج 13، ح 18114

ص: 155

در جاى ديگر خوانده شود بايد دوباره نماز را اعاده نمايد. «(1)»

لازم بتذكر است: نماز طواف مستحبى را در همه جاى مسجدالحرام مى توان خواند و لزومى به خواندن آن در پشت مقام ابراهيم نيست. «(2)»

مقام و دشمنان اهل بيت

حضور در كنار مقام و اطراف آن با تمامى اهميت و ويژگى كه دارد براى دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت هيچگونه فايده اى دربرنخواهد داشت، ابن عباس گفت: پيامبر-ص- خطاب به فرزندان عبدالمطلب فرمود:

... اگر مردى روى پاهاى خود ايستاده بين ركن و مقام نماز بخواند و روزه بگيرد و در حالى كه دشمن اهل بيت محمد-ص- است خداوند را ملاقات كند، در آتش وارد مى شود. «(3)»

عبداللَّه بن مسعود گويد: روزى رسول خدا-ص- از خانه زينب دختر جحش خارج و به منزل امّ سلمه وارد شد، فرمود: امّ سلمه! بشنو و گواه باش، او پس از من با مارقين و قاسطين قتال مى كند،- باز تكرار مى فرمايد- اى ام سلمه سخنم را بشنو و مرا پيروى كن او؛ يعنى- على بن ابيطالب- ع-، پس از من با مارقين و قاسطين خواهد جنگيد اى امّ سلمه بشنو و مرا گواه باش اگر مردى هزار سال بين ركن و مقام خدا را پرستش كند و باز هزار سال ديگر نيز خدا را عبادت نمايد، سپس خداوند- عزّ وجلّ را در حالى ملاقات كند كه با اين؛ يعنى- حضرت على- ع- دشمن باشد، خداوند در روز قيامت او را باصورت در


1- - وسايل الشيعه، ج 13، ص 425
2- - همان، ص 414
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 471؛ حاكم، ج 3، ص 148 و 149؛ سيوطى، درالكبير، ج 1، ص 960

ص: 156

آتش فروخواهد افكند. «(1)»

مقام كجا بوده است؟

مورّخان در اين كه مقام ابراهيم، پيش از پيامبر و زمان حيات آنحضرت و بعد از آن كجا بوده، اختلاف نظر بسيار دارند ليكن مشهورترين آنها را مى توان در سه گفته بيان داشت:

1- مقام ابراهيم- ع- در طول تاريخ خود، درست در همين مكانى كه امروز واقع شده، قرار داشته، و تا زمان خليفه اوّل و دوّم نيز به همين شكل باقى بوده است، تا آن كه در دوران خليفه دوّم سيل شديدى در مكه جارى شد و مقام را از جاى كند و تا پايين شهر مكه با خود برد، پس از فرو نشستن سيل، خليفه دوّم بار ديگر آن را در همان مكان قبلى قرار داد.

ابن حجر پس از نقل اين مطلب از ازرقى، مى نويسد: تا اين زمان نيز مقام ابراهيم در همان جاى پيشين خود باقى است. «(2)»

كنده شدن مقام بواسطه سيلاب

طبق بيان ازرقى، پيش از آن كه عمر بن خطاب سيل بند منطقه بالاى مكه را بسازد، سيلاب از درب بنى شيبه به درون مسجدالحرام وارد مى شده، بگونه اى كه اين درب را برخى «درب سيلاب ها» نام گذاشته بودند. گاهى سيلاب به اندازه اى شديد بود كه مقام ابراهيم را از جاى كنده، آن را تا كنار


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 472
2- - فتح البارى، ج 1، ص 499

ص: 157

ديوار كعبه مى برد. در زمان عمر بن خطاب سيلى آمد و به نام «سيل امّ نهشل» معروف شد؛ زيرا سيلاب، امّ نهشل دختر «ابى عبيدة بن ابى احيحه سعيد بن عاص» را با خود برد و وى در اين حادثه مرد، اين سيل مقام را نيز از جاى كند و تا پايين شهر مكه همراه خود برد، پس از فرونشستن سيلاب، مردم مقام را يافتند و آن را كنار كعبه آورده، به پرده كعبه بستند سپس نامه اى به عمر نوشته، جريان را به او خبر دادند، عمر كه از اين حادثه ترسيده بود، در ماه مبارك رمضان به قصد انجام عمره به حج آمد و پس از ورود به مسجدالحرام ديد كه مقام از جاى كنده شده و نشانه هاى آن مكان نيز از بين رفته است. مردم را دعوت كرد و به آنان سوگند داد كه هركس اطلاعى از جاى دقيق مقام ابراهيم دارد او را اطلاع دهد. مطّلب بن ابى وداعه سهمى گفت: من چون از چنين پيشامدى هراسان بودم قبل از اين حادثه فاصله مقام را تا حجرالأسود و تا حجر اسماعيل و چاه زمزم با نخ اندازه گرفته و در خانه ام آن اندازه ها را دارم. عمر به او دستور داد تا همانجا نشسته و كسى را مأمور كرد نخ ها را بياورد، پس از آن كه نخ ها را آوردند اندازه گرفتند، جاى مقام در همين مكان فعلى تعيين شد، ديگران نيز بر درستى اين مكان شهادت دادند. پس از آن كه درستى اين مكان براى وى روشن شد، ابتدا پايه اى براى مقام بساخت و آنگاه مقام را بجاى خود انتقال داد كه تا امروز در همان مكان باقى است.

وى سپس سيل بندى در منطقه بالاى مكه ايجاد و از آن تاريخ تا كنون- تا زمان ازرقى- سيلاب مقام را فرا نگرفته است. ازرقى آنگاه مى نويسد:

سيل بندى كه عمر احداث كرد، در حدود كوچه اى كه به نام زقاق النار معروف است ساخته شده بود.

البته در سال دويست و دو ه. ق. بار ديگر سيلى آمد كه به نام «سيل

ص: 158

ابن حنظله» معروف شد. اين سيل بخشى از پايه مقام را تخريب نمود ليكن مقام از جاى كنده نشد. «(1)»

عبداللَّه بن سايب امام جماعت مردم مكه گفته است: من اولين كسى بودم كه پس از نصب مقام در جاى فعلى آن، پشت مقام نماز گذاردم. «(2)»

2- بعضى گفته اند: مقام ابراهيم در زمان پيامبر-ص- و قبل و بعد از آن تا زمان عمر بن خطاب چسبيده به بيت بوده كه عمر آن را به مكان كنونى منتقل ساخته است.

حافظ بن كثير گويد:

مقام ابراهيم در گذشته به ديوار كعبه چسبيده بود و جاى آن نيز ميان درب كعبه و حجر اسماعيل قرار داشت تا آن كه عمر بن خطاب آن را از ديوار كعبه دور ساخت و در مكان فعلى نهاد. «(3)»

بيهقى به نقل از عايشه مى گويد: مقام در زمان رسول خدا-ص- و زمان ابى بكر چسبيده به بيت و خانه كعبه بود، سپس عمر آن را جدا ساخت. «(4)»

عبدالرزاق نيز به نقل از عطا و مجاهد آورده است: اوّلين كسى كه مقام ابراهيم را در موضع كنونى آن قرار داد عمر بن خطاب بود. «(5)»

ابن كثير ضمن تأييد اين نكته، كه مقام را عمر بن خطاب از بيت جدا ساخته و آن را در محل فعلى قرار داده، دليل آن را توانايى مردم براى اقامه


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 33 و 34
2- - همان، ص 36
3- - سنن ترمذى، ج 1، ص 37؛ مسند احمد، ج 5، ص 382
4- - سنن كبرى، ج 5، ص 75
5- - المصنف، ج 5، ص 48؛ الفتح، ج 8، ص 169

ص: 159

نماز طواف بدون ايجاد مزاحمت براى طواف كنندگان، ذكر كرده است. «(1)»

فاكهى نيز به نقل از سعيد بن جبير مى گويد:

مقام چسبيده به ديوار كعبه بوده، آنگاه كه جمعيت زياد شد عمر بن خطاب از ترس آن كه مردم آن را زير پا بگذارند، به مكان كنونى آن منتقل ساخت، درست روبروى جايى كه قبلًا قرار داشت. «(2)»

همچنين ازرقى «(3)» و فاكهى «(4)» از نوفل بن معاويه ديلمى نقل كرده اند كه وى گفته است: در زمان عبدالمطّلب، من مقام را ديدم كه به كعبه چسبيده بود و چونان «مهاة» درخشان بود پرسيدند مهاة چيست؟ ابوالوليد پاسخ گفت:

«مهره سفيد درخشان.»

3- مجاهد گفته است: مقام چسبيده به خانه كعبه بوده و رسول خدا-ص- آن را در مكان كنونى قرار داد. «(5)»

ليكن ابن كثير و ابن حجر اين روايت را ضعيف دانسته اند «(6)» فاسى در شفاءالغرام (ج 1،ص 206) نيز به نقل از موسى بن عقبه آورده است كه: آنان گمان مى كردند مقام چسبيده به كعبه بوده و رسول خدا-ص- آن را در مكان كنونى اش قرار داد.

ابن حجر هيثمى مكى نيز بدون ذكر دليل، اين نقل را ترجيح داده


1- - تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 1، ص 384
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 454
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 30
4- - فاكهى، اخبار مكه، ج 6، ص 406
5- - تفسير ابن كثير، ج 1، ص 170؛ ابن حجر، فتح البارى، ج 8، ص 169
6- - مصنف عبدالرزاق، ج 5، ص 48

ص: 160

مى گويد:

«ثم بقى المقام مع طول الزّمن و كثرة الأعداء بجنب باب الكعبة، حتى وضَعَهُ-ص- بمحلّه الآن، على الأصح من اضطراب فى ذلك.» «(1)»

سپس مقام در زمان هاى طولانى و با دشمنان زيادى كه داشت در كنار باب كعبه باقى ماند تا آن كه رسول خدا-ص- آن را در مكان كنونى قرار داد بنابر قول اصحّ.

با توجّه به دلايل و قرائن موجود در منابع روائى و تاريخى مى توان قول اوّل را بر ديگر اقوال ترجيح داده، آن راصحيح دانست چرا كه:

اوّلا: در منابع كهن تاريخى مانند اخبار مكه تصريح شده به اين كه مقام ابراهيم در زمان پيامبر-ص- و خلفا در موضع كنونى بوده است.

ثانياً: مطّلب بن ابى وَداعه سَهْمى در جريان سيل امّ نَهْشَل پس از آن كه سيلاب مقام را تا پايين مكه با خود برد و مردم آن را به خليفه خبر دادند اظهار داشت: من مكان مقام و فاصله آن را تا حجرالأسود، حجر اسماعيل، و زمزم مى داند و قبلًا آن را با نخ اندازه گيرى كرده ام، اين شهادت تنها با فاصله داشتن مقام با كعبه سازگار است.

ثالثاً: در روايت آمده كه پيامبر-ص- پس از طواف، مقام را ميان خود و كعبه قرار داد و دو ركعت نماز طواف بجاى آورد، اين سخن نيز نشان از آن دارد كه مقام با كعبه فاصله داشته است.

رابعاً: آيه «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» نيز خود گواه آن است كه در


1- - تحفةالمحتاج، ج 4، ص 92

ص: 161

زمان رسول خدا-ص- مقام با كعبه فاصله داشته و اگر مقام به كعبه متّصل مى بود تعبير ديگرى بكار مى رفت.

خامساً: روايات باب طواف بيانگر آنستكه، طواف واجب را جز در موارد ضرورت بايد بين كعبه و مقام ابراهيم انجام داد و رسول خدا-ص- و اصحابشان نيز اينگونه طواف كرده اند. و اين خود بيانگر فاصله داشتن مقام با كعبه است.

مقام و مهدى عباسى

بعضى اهالى مكّه از بزرگان خود نقل كرده اند كه مهدى خليفه عباسى در سال 160 ه. ق. به حج آمده و در دارالندوه منزل كرد، نيمه شبى عبيداللَّه بن عثمان بن ابراهيم حُجُبى مقام را برداشته، به دارالندوه آمد و به نگاهبان خانه اطلاع داد كه چيزى را همراه دارد كه اگر مهدى آن را ببيند خرسند مى شود! نگهبان خانه اجازه داد، داخل گرديد و پرده از روى مقام برداشت، مهدى بسيار خوشحال شد. سپس دست روى آن كشيد، وپس از آن كمى آب داخل جاى پاى ابراهيم ريخت و آن را نوشيد آن گاه از عبيداللَّه بن عثمان خواست تا از دارالندوه خارج شود و بدنبال آن برخى از اعضاى خانواده اش را خواست. آنان نيز تبرّك جسته، آب بر روى مقام ريختند و آن را نوشيدند، سپس عبيداللَّه را فراخواند تا مقام را برداشته و به جاى اصلى آن منتقل كند و هداياى فراوانى نيز به او داد. «(1)»


1- - ازرقى، ج 2، ص 38 و 39؛ فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 475

ص:162

تعمير مقام

در زمان خلافت مهدى عباسى نگاهبانان مقام ابراهيم، نامه اى به وى نوشتند مبنى بر اين كه شكافهايى در سنگ مقام ايجاد شده كه احتمال از هم گسستن آن وجود دارد و او هزار دينار يا بيشتر فرستاد تا مقام را از قسمت بالا و نيز پايين آن با مِس پوشانده، محفوظ بدارند. در زمان خلافت متوكل به سال 236 ه. ق. نيز روى پوشش قبلى را با طلا زيور دادند، در سال 256 ه. ق. زيورهاى مقام را بخاطر تعمير و انجام اصلاحات جدا ساخته و به دستور على بن حسن عباسى فرماندار مكّه با برنامه ريزى و تشريفات ويژه اى، دو طوق از طلا و يك طوق از نقره ساخته مقام را به وسيله آن پوشانده، محكم كردند و از هم پاشيدن و فرسودگى بيشتر مقام جلوگيرى نمودند. از آن زمان تا كنون نيز براى حفظ و نگاهبانى از اين ياقوت بهشتى تلاش هاى فراوانىصورت گرفته است. «(1)»

سرقت مقام ابراهيم

مقام ابراهيم به خاطر اهميتى كه داشته، گاهى مورد دستبرد و سرقت قرارمى گرفت مردى به نام جريج كه يهودى يا نصرانى بود، در مكه اظهار اسلام كرد و مسلمان شد، شبى از شب ها مقام ابراهيم مفقود گرديد، به جستجوى آن پرداخته، مقام را نزد جريج يافتند او تصميم داشت آن را از مكه خارج و در اختيار پادشاه روم قرار دهد. مقام را از او باز پس گرفته، وى را گردن زدند. «(2)»


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 475 و 476؛ شفاء الغرام، ج 1، ص 204
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 452؛ شفاء الغرام، ج 1، ص 210

ص: 163

ابوطاهر قرمطى نيز تصميم داشت مقام را در اختيار بگيرد ليكن كليدداران مسجدالحرام پيش از آن، مقام را در برخى دره هاى مكه پنهان ساختند تا سرانجام پس از رفع خطر به مكان اصلى بازگشت داده شد. «1»

گستاخى حجاج

حجاج بن يوسف ثقفى كه در گستاخى نسبت به دين و مقدسات اسلامى بى مانند است روزى خواست پا روى مقام بگذارد كه امام باقر- ع- او را از چنين كارى بازداشت. «(1)»

دعا نزد مقام ابراهيم

دعا خواندن نزد مقام ابراهيم مستحب بوده و بر اساس آنچه كه در روايات آمده اميد استجابت آن از طرف پروردگار بسيار زياد است.

در روايت آمده كه حضرت آدم- ع- پشت مقام اينچنين دعا مى كرد:

«أللّهمّ إنّك تَعْلَم سرِّى وعلانيتى فاقْبَلْ مَعْذِرَتى، وتعلم حاجتى، فاعْطِنى سُؤلى، وتعلم ما فى نفسى فاغفر لى ذنوبى.

أللّهمّ إنّى أسألك إيماناً يُباشر قلبى، ويقيناًصادقاً حَتّى أعلم أنه لا يصيبنى الّا ما كَتَبْتَ لى، ورِضاً بما قَسَمْتَ لى يا أرحم الراحمين.»


1- - شفاءالغرام، ج 1، ص 210

ص: 164

پس از اين دعا خداوند به آدم وحى كرد كه: اى آدم تو مرا با دعايى خواندى كه من آن را پذيرفته، اجابت كردم، گناهت را بخشيدم، غم و غصّه ات را برطرف نمودم، و هر يك از فرزندان تو پس از تو اين دعا را بخواند، همانند تو با او عمل خواهم كرد. «(1)»

جابر بن عبداللَّه انصارى نيز گفته است: پيامبر-ص- پس از آن كه دو ركعت نماز طواف را پشت مقام خواند، چنين فرمود:

«أللّهمّ هذا بلدك والمسجدالحرام وبيتك الحرام، وأنا عبدك وابن عبدك وابن أمتك، وقد جئتك طالباً رحمتك، مبتغياً مرضاتك وأنت مَنَنْتَ علىَّ بذلك، فاغفر لى وارحمنى إنّك على كلّ شى ءٍ قدير.» «(2)»

عبدالعزيز بن أبى روّاد (م 159 ه.) گويد: پشت مقام نشسته بودم، ديدم شخصى دعايى را در چهار جمله مى خواند، از آن دعا مرا خوش آمد و آن را حفظ كردم روى برگرداندم تا ببينم دعا كننده كيست، ليكن كسى را نديدم! آن دعا اين بود:

«أللّهمّ فرِّغنى لما خلقتنى له، ولا تَشْغلْنى بما تكلّفتَ لى به، ولا تَحْرِمنى وأنا أسألك، ولا تُعذِّبْنى وأنا أستغفرك.» «(3)»

طاووس نيز گفت: سحرگاهان در مسجدالحرام بودم، مردى پشت سر مقام سر به سجده نهاده، مى گفت:

«أللّهمّ فاطرَ السّموات والأرض عالِم الغَيْب والشهادة، أنتَ تَحْكُم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون «(4)» ان كنت كَتَبْتنى فى الكتاب شقيّاً محروماً، مقدراً (أى مضيقاً) عَلَىَّ فى رزقى، فامْحُ عنّى اسم


1- - كنز العمال، ج 5، ص 57؛ درّ المنثور، ج 1، ص 59
2- - هدايةالسالك، ج 2، ص 862
3- - مثير الغرام الساكن الى أشرف المساكن، ص 141، كتاب فضل الحجرالأسود ومقام ابراهيم.
4- - زمر: 46

ص: 165

الشقاء، واثْبتْنى عندك سعيداً موسّعاً عَلَىّ فى رزقى فانّك تقول فى كتابك يَمْحُ اللَّه ما يشاء و يُثْبِت وعِنْده أُمّ الكتاب، واعتِقْنى والعباسَ بنَ عبدالمطّلب وفلانةً، أمَّه قد سمّاها- الّا انّه قد نسى الرّاوى اسمها- من النّار.» «(1)»

وقتى نزديك آمدم ديدم عبداللَّه بن عباس است. «(2)»

درس آموزى از ابراهيم

از آنجا كه قرآن كريم ابراهيم را اسوه و الگوى خداپرستان قرار داده و فرموده است: «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه» «(3)» شايسته است حج گزاران به هنگام حضور در مسجدالحرام روبروى مقام ابراهيم نشسته جايگاه و منزلت آن حضرت را در پيشگاه خداوند بياد آورند و از راه و رسم آن پيامبر بت شكن الگو گرفته، براى آينده خود درس بياموزند و با چشم دل هزاران سال به گذشته بازگردند و ابراهيم و اسماعيل را كه مشغول ساختن كعبه هستند ببينند.

ويژگيهاى گوناگونى را قرآن كريم براى ابراهيم خليل- ع- بيان فرموده است:

1- ابراهيم مسلمان و مطيع اوامر الهى و خاضع و ترسان در پيشگاه خداوند بود. (ما كان ابراهيم يهودياً و لا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً و ما كان من


1- - ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 314
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 1، ص 462
3- - ممتحنه: 4

ص: 166

المشركين.) «(1)»

2- او خليل و دوست خدا بود و خداوند ابراهيم را به دوستى خويش انتخاب كرد. (واتّخذ اللَّه ابراهيمَ خليلًا.) «(2)»

3-صبور و بردبار بوده، بسيار در پيشگاه خداوند اشك مى ريخت. (انّ ابراهيمَ لحليم اوّاه منيب.) «(3)»

4- او پيشواى صالحان و خود به تنهايى يك امّت بود. (انّ ابراهيم كان امّة قانتاً للَّه حنيفاً و لم يكُ من المشركين.) «(4)»

5- شكرگزار نعمت هاى الهى بود. (شاكراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وهَداهُ إلى صراطٍ مستقيمٍ.) «(5)»

6- پيامبرى صديق بود. (واذكر فى الكتاب ابراهيم انَّه كانصِدّيقاً نبيّاً.) «(6)»

7- خداوند آتش را بر او سرد و گوارا ساخت. (قلنا يا نارُ كونى برداً وسلاماًعلى ابراهيم.) «(7)»

8- به پيمانهاى خود وفادار بود. (وابراهيمَ الّذى وفّى ) «(8)»

9- در بيزارى و برائت از مشركان الگو و نمونه بود. (قَدْ كانت لكم أُسوةٌحسنةٌ فى ابراهيم والّذين معهُ إذْ قالوا لِقَوْمهم إنّا بُرَءاؤُ منكم وممّا تعبدون من دون اللَّه كَفَرْنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة والبغضاء أبداً حتّى تؤمنوا باللَّه وَحْدَهُ.) «(9)»


1- - آل عمران: 267- نساء: 125
2- - آل عمران: 267- نساء: 125
3- - هود: 425- نحل: 120
4- - هود: 425- نحل: 120
5- - نحل: 6121- مريم: 41
6- - نحل: 6121- مريم: 41
7- - انبياء: 869- نجم: 37
8- - انبياء: 869- نجم: 37
9- - ممتحنه: 4

ص: 167

زمزمه زمزم

اشاره

زان زمزمه اى شنيد گوشم كاورد چو زمزمى بجوشم

«نظامى»

زمزم مركّب از دو «زم» و در لغت به معناى آهسته، آهسته و يا آب فراوان «(1)» و در اصطلاح نام چشمه و يا چاهى درمكّه نزديك خانه كعبه است كه پيشينه تاريخى آن، به دوران حضرت ابراهيم- ع- باز مى گردد، آن گاه كه آن حضرت به فرمان خداوند همسرش هاجر را به همراه اسماعيل، كه كودكى شيرخوار بود، به سرزمين بى آب و علفِ مكه آورده و خود براى انجام مأموريتى الهى آن ديار را ترك نمود. تا آن كه اندوخته غذا و آب مادر و فرزند به پايان رسيد


1- - معجم البلدان، ج 3، ص 166

ص: 168

و هاجر نگران از جان كودك خويش به جستجوى آب پرداخت.

پيدايش زمزم

تاريخ نويسان، پيدايش زمزم را بگونه هاى مختلف نقل كرده اند؛ برخى گويند: هاجر در بين دو كوهصفا و مروه، هفت بار آمد و شد نموده، به دنبال فريادرسى مى گشت كه ناگهان،صدايى شنيد و آنصداى جبرائيل بود. اين فرشته الهى هاجر را همراهى كرده، هر دو كنار اسماعيل آمدند، سپس جبرائيل با پاى خود و يا با بال خويش بر زمين زد و چشمه اى جوشيد و آب جارى شد، هاجر كه گمان مى كرد آب به زودى خشك مى شود، با جمع آورى خاك و شن، اطراف آن حوضچه اى ايجاد كرد تا آب ذخيره شود و درون آن بماند و او و فرزندش سيراب شده، در آينده نيز تشنه نمانند.

با پيدايش زمزم، پرندگانِ آن سرزمين خشك، از وجود آب با خبر و در اطراف آن جمع شدند. سر وصدا و پرواز پرندگان در حوالى زمزم كاروان جُرهميان را كه از آن مسير مى گذشتند، به سوى خود كشاند، آنان در كمال ناباورى، پيش روى خود آبى گوارا ديدند، از آن نوشيده، ظرف هاى خود را نيز پر كردند و از آن پس زمزم شهرت يافت. «(1)»

در تاريخ آمده است كه: جرهميان حرمت حرم و خانه كعبه را رعايت نكرده، آن را خوار و سبك مى شمردند و اموالى را كه به كعبه هديه مى شد به ناحق مى بردند و چون دانستند ولايت و رياست كعبه از دست آنان خارج خواهد شد، رئيس ايشان عمرو بن حارث بن مضاض دستور داد حجرالاسود را از ركن خانه برداشته و دو برّه آهوى زرّينى را كه از آنِ كعبه بود و آن را «غزالى الكعبه» مى ناميدند و ديگر سلاح هايى را كه در آن خانه وجود داشت برداشته


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، صص 39 تا 41

ص: 169

در چاه زمزم پنهان كردند و چاه را نيز از خاك پركرده، بصورت زمين هموارى درآوردند و رفته رفته مكان آن فراموش گرديد. «(1)»

حفر زمزم به دست عبدالمطلب

پس از جرهميان، قبيله خزاعه روى كار آمدند و زمزم همچنان ناشناخته باقى مانده بود، عبدالمطّلب بن هاشم اين افتخار را يافت تا بار ديگر زمزم را شناسايى و حفر كند. در تاريخ آمده است: كسى در خواب به عبدالمطّلب گفت: زمزم را، كه اندوخته نهانى شيخ الأنبياء ابراهيم خليل است، حفر نمايد، عبدالمطّلب بيدار شد و از خدا خواست تا موضوع را براى وى روشن فرمايد. بار ديگر شخصى را در خواب ديد كه به او مى گويد: «زمزم را كنار لانه مورچگان، و آنجا كه كلاغى نوك بر زمين مى زند حفر كن.»

عبدالمطّلب برخاست و به مسجد رفت و آنجا نشست تا نشانه هايى را كه براى او نام برده شده بود، ببيند. در اين هنگام، ميان دو بت «إساف» و «نائله» كلاغى را ديد كه نوك بر زمين مى زند و در كنار آن نيز لانه مورچگان قرار دارد، عبدالمطّلب بيل و كلنگ برداشت تا چاه را حفر كند، بت پرستان آمده، گفتند: ما در اين مكان براى بت هاى خود قربانى مى كنيم و اجازه نخواهيم داد چاهى حفر نمايى! برخى قريشيان عبدالمطلب و فرزندش حارث- كه در آن زمان تنها فرزند او بود- را مسخره كرده، از ادامه كار باز مى داشتند، جمعى ديگر نيز از او دفاع كرده، مردم را از آزار مانع مى شدند. عبدالمطلب با اظهار اين سخن، كه «من مأمورم» به كار خود ادامه داد. وقتى سنگچين چاه


1- - سيرت رسول اللَّه، ص 216

ص: 170

آشكار شد، تكبير گفت و دانست كه به اوصحيح الهام شده است و چون چاه را بيشتر كَنْد، دو آهوى زرّين در آن يافت و آن همان دو مجسمه اى بود كه جُرْهميان به هنگام خروج از مكه در چاه زمزم انداخته بودند و نيز درآن چاه شمشيرهايى رويين «(1)» و سپرهايى يافت شد.

پس از پايان يافتن كار و آشكار شدن آب، عبدالمطلب كنار چاه زمزم حوضى ساخت و خود و پسرش از آن آب كشيده، در حوض مى ريختند و به حاجيان مى دادند. «(2)»

اين داستان تاريخى را ابن اسحاق از زبان على بن ابيطالب- ع- بگونه ديگر آورده است:

عبدالمطلب گفت: در حِجْر خوابيده بودم، ناگهان، كسى- در خواب- نزد من آمد و گفت: طيبه را حفر كن. به او گفتم: طيبه چيست؟

پاسخ نداد و از نزدم رفت! فرداى آن روز باز در همان مكان خُفتم كه اين بار نيز همان كس آمد و گفت: بَرّه را حفر كن. گفتم: برّه چيست؟ پاسخ نداد و رفت! فرداى آن روز نيز به همان مكان آمده، خوابيدم. بار ديگر همان كس آمد و گفت: مضنونه را حفر كن! گفتم مضنونه چيست؟ او بدون آن كه پاسخى دهد، رفت. فرداى آن روز هم در همان مكان خفتم كه باز همان كس آمد و گفت: زمزم را حفر كن. گفتم: زمزم چيست؟ گفت: چاهى كه نه خشك شده و نه از


1- - عبارت ابن اسحاق« اسيافاقلعيه» است برخى قَلْعَه را كوهى در شام دانسته، شمشيرها را بدان نسبت داده اند. و برخى گفته اند در مسير چين در آغاز سرزمين هند قلعه بزرگى است كه در آن معدن روى وجود دارد كه مردم آنجا شمشيرهاى قلعى مى سازند.
2- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 154؛ ازرقى، اخبار مكه، ص 336

ص: 171

آب آن كاسته خواهد شد و حاجيان زيادى را سيراب مى كند و آن بين سرگين و خون، در كنار خانه مورچگان و آنجا كه زَغَن زمين را گود كرده، قرار دارد! پس چون خصوصيات و مكان زمزم را دانست و فهميد كه بر او راست گفته شده، همراه با فرزندش- حارث- اقدام به حفر آن نمود. «(1)»

شاعرى در عظمت عبدالمطلب، آن گاه كه به حفر زمزم فرمان داده شد، اين اشعار را سروده است:

ثم ادْع بالماء الرَّوِى غَيْرِ الْكَدِرْ يَسْقى حَجيجَ اللَّه فى كُلِّ مَبَرّ

ليس يُخاف منه شئ ما عَمَرْ «(2)»

سپس آب فراوان شيرين وصاف را طلب كن كه در هر موسم حج، حاجيان زيادى را سيراب گرداند و تا آن آب وجود دارد از آن نترسند- آزارى به كسى نرساند-.

عبدالمطلب پس از حفر زمزم و دست يابى به آب، سقايت حاجيان را احيا نموده، آن را در اختيار داشت. «(3)»

يونس بن بكير گفته است كه عبدالمطلب هنگام حفر زمزم اين اشعار را مى خواند:

اللهم أنت الملكُ المحمودربى أنت المبدئ والمعيدو ممسك الاسية الجلمودمن عندك الطارفُ والتليد


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 151
2- - همان، ص 153
3- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 155

ص: 172

ان شئت ألَهمت كما تريدلموضع الحِلْية والحديد فبيِّن القوم لما تريدانى نذرت العاهد المحمود

اجعله ربِّ لى فلا أعود «(1)»

زمزم و ايرانيان

مسعودى در زمينه پيشينه تاريخى زمزم قبل از اسلام اين چنين نوشته است:

ايرانيان قديم به احترام خانه كعبه و جدشان ابراهيم- عليه السلام- و هم توسل به هدايت او و رعايت نسب خويش به زيارت بيت الحرام مى رفتند و بر آن طواف مى بردند. آخرين كس از ايشان كه به حج رفت، ساسان پسر بابك جدّ اردشير بابكان سرملوك ساسانى بود. ساسان پدر اين سلسله بود كه عنوان از انتساب او دارند (چون ملوك مروانى كه انتساب از مروان دارند و خليفگان عباسى كه نسبت به عباس بن عبدالمطلب مى برند) و چون ساسان به زيارت خانه رفتى طواف بردى و بر چاه اسماعيل زمزمه كردى.

گويند به سبب زمزمه اى كه او و ديگر ايرانيان بر سر چاه مى كرده اند «(2)» آن را زمزم گفته اند و اين نام معلوم مى دارد كه زمزمه


1- - ابن كثير، السيره النبويه، ج 1، ص 171
2- - از شواهد تاريخى مى توان فهميد كه زَمْزَمه كردن در ميان برخى از ملت ها مرسوم بوده، به شكلى كه در موقع غذا خوردن و نماز خواندن بدون بهره گيرى از زبان و لب ها، صدا را در گلو گردانده زمزمه مى كردند. مجوسان را رسم بر اين بود و خليفه دوّم نيز به كارگزاران خود دستور داد تا آنان را از اين كار باز دارند. لسان العرب، ج 6، ص 85؛ معجم البلدان، ج 3، ص 166. در كتاب التاج منسوب به جاحظ آمده: پادشاهان ساسانى هنگامى كه طعام ايشان حاضر مى شد بر آن زمزمه مى كردند و كسى به حرفى سخن نمى گفت تا بلند شود و اگر به سخن گفتن ناچار مى شد بجاى آن به اشاره غرض و مقصود خود را مى فهماند، ابوريحان بيرونى گفته است: سروش نخستين كسى بود كه به زمزمه امر كرد و آن عبارتست از اشاره اى كه لب بسته ادا شود نه با گفتار مفهوم و اين امر از آن روست كه چون ايشان- زرتشتيان- نماز گزارند و تسبيح خدا كنند و او را ستايش نمايند در اين ميان طعام تناول كنند، ناگزير ايشان را ميسّر نگردد كه در ميان نماز سخن گويند پس همهمه كنند و اشاره نمايند و سخن نرانند. اين روايت را من از آذر خوردى مهندس شنيده ام. لغت نامه دهخدا، ج 8، صص 11379 و 11380

ص: 173

ايشان بر سر چاه مكرر و بسيار بوده است.

يك شاعر قديمى در اين زمينه گويد:

ايرانيان از روزگاران قديم بر سر زمزم، زمزمه مى كرده اند، يكى از شاعران ايرانى پس از ظهور اسلام نيز به اين موضوع باليده، ضمن قصيده اى گويد:

«و ما از قديم پيوسته به حج خانه مى آمديم و همديگر را در ابطح به حال ايمنى ديدار مى كرديم و ساسان پسر بابك همى راه پيمود تا به خانه كهن رسيد كه از روى ديندارى طواف كند. طواف كرد و به نزد چاه اسماعيل كه آبخوران را سيراب مى كند زمزمه كرد.»

ايرانيان در آغاز روزگار، مال و گوهر و شمشير و طلاى بسيار به كعبه هديه مى كردند. همين ساسان پسر بابك دو آهوى طلا و جواهر با چند شمشير و طلاى فراوان هديه كعبه كرد كه در چاه زمزم مدفون شد. بعضى مؤلفان تاريخ و ديگر كتب سرگذشت، بر اين رفته اند كه اين چيزها را جرهميان به هنگام اقامت در مكه هديه كرده اند. و حال آن كه جرهميان مالى نداشتند كه اين چيزها بديشان نسبت داده شود. شايد از ديگران بوده است،

ص: 174

و خدا بهتر داند. «(1)»

نذر عبدالمطّلب

عبدالمطلب هنگام حفر زمزم نذر كرد كه اگر اين مأموريت را به خوبى پايان برد وخداوند ده فرزند به او عنايت كند يكى از آن فرزندان را در راه خدا، نزد كعبه قربانى نمايد. «(2)» خداوند ده پسر، به او ارزانى داشت. اين ده فرزند عبارتند از: حارث، زبير، حَجْل، ضرار، مقوّم، ابولهب، عباس، حمزه، ابوطالب و عبداللَّه. «(3)»

وى روزى تمامى فرزندان را جمع نموده، آنان را از نذر خود آگاه ساخت و از ايشان خواست وسيله وفا به نذر او را فراهم كنند آنان نيز براساس رسم موجود آن زمان، هر يك تيرى چوبين برگرفتند و نام خويش را بر آن نوشته، نزد عبدالمطلب آوردند. عبدالمطلب نيز آنها را برداشته همراه با فرزندانش به مكانى كه بت هبل در آنجا قرار داشت آمدند، سرانجام قرعه زدند و قرعه به نام عبداللَّه كوچكترين و عزيزترين فرزند عبدالمطلب درآمد. زمانى كه عبدالمطلب خواست، براى وفا كردن به نذر خويش اقدام كند، مغيرة بن عبداللَّه


1- - مروج الذهب، ج 1، ص 236
2- - برخى محققان نسبت به نذر عبدالمطلب ترديد نموده، آن را صحيح نمى دانند: نك: من لايحضره الفقيه ج 3، ص 89؛ على دوانى، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 54؛ الصحيح من سيرة النبى الاعظم ج 8، ص 69
3- - السيرة النبويه، ج 1، ص 174

ص: 175

مخزومى دايى عبداللَّه و تعداد ديگرى از بزرگان قريش، او را از اين كار منع نموده، اظهار داشتند: اگر چنين كنى از فردا روز، كشتن پسران در ميان ما سنّت خواهد شد. سپس عبدالمطلب با نظرخواهى از ديگران، ده شتر را در نظر گرفته، ميان عبداللَّه و شتران قرعه زد كه قرعه به نام عبداللَّه افتاد. پس بر تعداد شتران افزود تا به يكصد شتر رسيد آنگاه قرعه زد و قرعه به نام شتران افتاد، سپس آن را سه مرتبه تكرار كرد و باز نتيجه همان شد. پس از آن عبدالمطلب يكصد شتر را قربانى نمود و گوشت آن را به مردم داد. ليكن خود و فرزندانش از آن نخوردند. «(1)»

چاه هاى مكّه

قبل از پيدايش زمزم، چاه هايى در مكه وجود داشته كه اسامى برخى از آنها چنين است: 1- كر آدم 2- مفجر 3- بذَّرْ 4- سَجْلَه 5- طَوِىّ 6- جَفْر 7- ام جعلان 8- علوق 9- شُفَيّه 10- سَنْبله 11- ام حردان 12- رَمْرَم 13- غَمْر 14- سيره.

در دوره جاهلى و پس از پيدايش زمزم نيز، تعدادى چاه به اسامى، «اسود»، «ركايا قدامه» «حُويطب»، «خالصه» و «زهير» در مكه حفر شده است.

پس از اسلام نيز، با توجه به كمبود آب در مكه و نياز شديد مردم به آن، چاه هاى فراوانى حفر كرده اند كه اسامى برخى از آنها عبارت است از:

1- ياقوته، 2- عمرو بن عثمان، 3- شركاء، 4- عكرمه، 5-صلا، 6- طلوب، 7- ابى موسى، 8- شوذبْ، 9- بُرود، 10- وردان، 11-صَلاصلْ، 12- بكّار،


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 162 و 163

ص: 176

13- سقيا. «(1)»

ازرقى به نقل از مجاهد گفته است:

از در كعبه كه وارد شوى در سمت راست آن، چاهى عميق وجود داشته كه آن را ابراهيم خليل الرحمان و اسماعيل، آن گاه كه پايه هاى كعبه را بالا مى بردند، حفر نمودند، و هر سيم و زر و زيورى كه به كعبه هديه مى كردند را درون آن چاه مى نهادند. در آن روزگار كعبه سقف نداشت. «(2)»

زمزم از آن رو كه در مسجدالحرام واقع شده و آبى گواراتر از چاه هاى ديگر مكه داشته و چاهى بوده كه بخاطر اسماعيل فرزند ابراهيم خليل بوجود آمده است، رفته رفته از اهميّت خاصى برخوردار شد، و ديگر چاه هاى مكّه تا حدودى متروك ماندند، و بخاطر همين اهميّت زمزم بوده كه فرزندان عبدمناف بر قريش و ديگر اعراب، فخر مى كردند.

مسافر بن ابى عَمْروبن اميَّةِ بن عبد شَمْس بن عَبْد مناف در اشعارى كه در اين زمينه سروده است مى گويد:

وَرَثْنا المجدَ مِن آبائنا فَنَمى بناصُعُداً ألَم نَسْقِ الْحَجيجَ وَ نَنْحَر الدَّلَّافَة الرُّفدا

و نُلقى عِند تَصْريف الْمَنايا شُدَّداً رُفُداً فَانْ نَهْلِك فَلم نُمْلَك و من ذا خالِدٌ أبدا

و زمزم فى ارُومَتِنا وَ نَفْقأ عَيْنَ مَنْ حَسَداً «(3)»


1- - سيره ابن هشام، ج 1، صص 156 و 157؛ ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 224
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 224
3- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 159

ص: 177

حُذَيفْة بن غانم نيز گفته است:

ساقي الحَجيج ثم لِلْخَير هاشم و عبد مناف ذلك السيّد الفِهْر

طَوىَ زمزماً عند المقام فاصْبَحَتْ سِقايَتُه فَخْراً عَلى كُلّ ذى فَخْرٍ «(1)»

خُوَيلد بن أسد بن عبدالعُزّى اشعارى دارد كه در آن براى زمزم سابقه اى از زمان حضرت آدم- ع- نقل كرده است:

أقول، و ما قولى عليكم بسُبّه إليك بن سلمى أنت حافر زمزم حفيرة ابراهيم يوم ابن هاجرو ركضة جبريل على عهد آدم «(2)»

فضل بن عباس اللهبى نيز درباره زمزم گفته است:

وَلَنا حَوْضان لَمْ يُعْطِهماغَيرَنا اللَّهُ وَ مَجْد قَدٌ تَلَد حَوضُنَا الْكَوْثَرُ حَقُّ المُصْطَفى يُرْغِمُ اللَّهُ بِهِ اهْلَ الْحَسَد

وَ لَنا زَمْزَمُ حَوْضٌ قَدْ بَداحَيْثُ مَبْنَى البَيْتِ فى خَيْرِ بَلَد «(3)»

اسامى زمزم

زمزم بلحاظ اهميت و جايگاهى كه از زمان حضرت ابراهيم- ع- تاكنون داشته، نام هاى فراوانى براى آن ذكر كرده اند: برخى از اين اسامى را امامصادق- ع- اين چنين فرموده اند: 1- رَكْضَةُ جَبْرَئيل 2- سقيا اسماعيل 3- حفيرة عبدالمطلب 4- المصونة (مضنونه) 5- سقيا 6- طعام طعم 7- شفاء سقم. «(4)»


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 159.
2- - معجم البلدان، ج 3، ص 168.
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 60.
4- - وسائل، ج 13، ص 474، ح 18242.

ص: 178

اسامى ديگر آن عبارت است از: 8- زَمَّم 9- زُمِّزْم 10- زُمازِم 11- هزمة جبرائيل 12- هَزْمَةُ المَلَكِ 13- الشُّباعه و شُباعه 14- برّه 15- تُكْتَم 16- شراب الأبرار 17- طعام الأبرار «(1)» 18- سقيا اللَّه اسماعيل 19- لاشرق 20- لاتدم 21- هى بركه 22- سيدّه 23- نافعه 24- عونه 25- بشرى 26-صافيه 27- عصمه 28- سالمه 29- ميمونه 30- مباركه 31- كافيه 32- عافيه 33- مغذّيه 34- طاهره 35- مفدّاه 36- حرميه 37- مرويه 38- مؤنسه 39- طيبه 40- شُبّاعة العيال 41- قرية النمل 42- نقرة الغراب 43- هزمة اسماعيل 44- حفيرة العباس. «(2)»

ابن برى براى زمزم تنها دوازده نام را برشمرده و «الرّاء» و «مكتومه» را نيز در شمار آن اسامى آورده است. «(3)»

ژرفاى زمزم

ازرقى گفته است: عمق و ژرفاى زمزم از بالا تا پايين آن شصت ذراع است در درون چاه، آب از سه نقطه جارى است، يكى مقابل حجرالأسود، ديگرى برابرصفا و ابوقبيس و سوّمى مقابل مروه.

در سال هاى 223 و 224 كه احتمال خشك شدن زمزم مى رفت، محمد بن ضحاك والى عمر بن فرج رُخّجى سمت رياست بريد- پُست- مكه


1- - معجم البلدان، ج 3، ص 167
2- - شفاء الغرام، ج 1، ص 404
3- - لسان العرب، ج 6، ص 86

ص: 179

و اطراف آن را عهده دار شد، وى نُه ذراع ديگر بر گودى آن افزود، و مقدارى نيز از زمين اطراف عمق چاه را كند، تا آن كه در سال 225 بخاطر بارش باران و جارى شدن سيل، آب زمزم افزون شد. «(1)»

سالم بن جراح نيز به روزگار حكومت هارون الرشيد، چند ذراع ديگر زمزم را گود كرد و همين شخص در زمان خلافت مهدى در زمزم كار كرده، بر گودى آن افزود، سپس عمر بن ماهان كه در دوره حكومت امين عهده دار سمت بريد مكّه بود چاه زمزم را زه كشى كرد.

گفته اند: مردى از اهل طائف به نام محمد بن كثير كه در كف چاه زمزم كار مى كرده، همانجا نماز گزارده است. «(2)»

زمزم در گذر تاريخ

نخستين كس كه زمين و ديواره هاى زمزم را با سنگ مرمر پوشاند، ابوجعفر منصور عباسى است. وى اين كار را در دوران خلافت خويش آغاز و سپس مهدى عباسى آن را به پايان برد.

پس از آن تا دوران حكومت معتصم در سال 220 چاه در فضاى باز بوده، و فقط گنبد كوچكى بر دهانه آن قرار داشته است. عمر بن فرج رُخجى كه از نويسندگان و دبيران دربار معتصم بوده، آن را تغيير داد و براى تمام زمزم، سقفى از چوب ساج فراهم كرد كه از درون زراندود بود و بيرون آن را كاشى كارى كرده، در اطراف آن لبه كوچكى بهصورت كنگره ساخته بودند و از


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 61
2- - همان.

ص: 180

آن زنجيرهايى آويزان كرده، چراغ هايى به آنها آويخته بودند كه شبها درموسم حج آنها را روشن مى كردند. گنبدى را نيز كه در فاصله زمزم و سقاخانه قرار داشته، كاشى كارى نمودند و در هر موسم حج، آن را آراسته و رنگ مى كردند. «(1)»

زمزم و اطراف آن در امتداد زمان تغييراتى يافته و خلفا و اميران در اوقاتى خاص، قنديل هاى زمزم را روشن نگاه مى داشتند. در دوران محمد بن سليمان در تمامى سال، قنديل هاى بزرگ و سفيد زمزم را روشن مى كردند.

ناصر خسرو و زمزم

ناصر خسرو در سفرنامه خود نوشته است:

فاصله بين زمزم و خانه كعبه 46 ارش و دهنه چاه زمزم سه گز و نيم است در سه گز و نيم، سر چاه را حظيره كرده اند و اطراف آن با چوب هاى مشبّك است و برابر خانه زمزم از جانب مشرق خانه مربعى است كه مركز سقاية الحاجّ است و جنب آن خزانة الزيت است كه مركز روغن زيتون براى روشنى چراغ ها مى باشد. مركز شمع و قناديل است. پس ازصحن مسجدالحرام سه خانه است سقاية الحاج، خزانة الزيّت، و خانه زمزم.

و نيز آورده است: پيغمبر براى كمك آب زمزم جهت مردم، چاهى كند كه بئر الرسول گويند و على بن ابيطالب نيز چاهى كند كه بئر على گويند و هر دو چاه آب فراوان دارد و با هم ده متر فاصله دارند كه در جعرانه است. «(2)» و بر


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 61
2- - سفرنامه ناصر خسرو

ص: 181

پنجره پيش از آن، نوشته شده: ماء زمزم لما شرب له.

«لايجمع ماء زمزم و نار جهنم فى جوف عبد» «(1)»- سلطان عبدالحميد خان 1201 ه. «(2)»

ابن جبير و زمزم

ابن جبير (م 614)، جهانگرد قرن هفتم، وضعيت زمزم را اينگونه توصيف مى كند: گنبد چاه زمزم مقابل ركن (حجر) الاسود است و فاصله اش تا حجرالاسود بيست و چهار قدم باشد. مقام ياد شده، كه پشت آن نماز مى گزارند، از سمت راست آن گنبد است و از ركن پيوسته بدان تا آن جا ده قدم است. داخل محوطه زمزم با سنگ مرمر سپيد بسيارصاف و بى لكّه و نقش مفروش شده و دهانه آن چاه مبارك در ميان اين محوطه قرار دارد امّا اندكى از مركز محوطه به جانب ديوارى از كعبه كه برابر آن واقع شده متمايل است.

ژرفاى چاه چنان كه مى گويند، هفت قامت است. درِ گنبد زمزم روى به جانب شرق دارد (ولى) درِ دو گنبد معروف به عباسى و يهوديّه روى به جانب شمال دارد. ركن پيوسته به پهنه ناظر بر بيت العتيق (كهن سراى كعبه) از گنبد منسوب به يهوديه به ركن چپ پهنه اخير كه روى به شرق دارد، از گنبد عباسيّه، با اندكى انحراف از آن، گنبد موسوم به يهوديه قرار دارد. اين هر دو گنبد اكنون خزانه اوقاف بيت الكريم (كعبه) از قرآن ها و كتاب ها و شمعدان ها و ديگر چيزهاست. البته گنبد عباسيهصفت و نسبت آشاميدنى خود را از دست


1- - اين روايت را احمد در مسند خود، و بيهقى در سنن خويش آورده اند. مرأة الحرمين، ج 1، ص 257
2- - شفاء الغرام، ج 1، ص 402؛ مرآة الحرمين، ج 1، ص 256

ص: 182

نداده، زيرا بويژه براى آب دادن به حاجيان ساخته شده بوده و هنوز نيز آب زمزم در آن جا خنك مى شود و شبانگاه آن را براى آشاميدن حاجيان، در كوزه هايى به نام دورق كه يك دسته دارد، بيرون مى آورند. كناره دهانه چاه زمزم از سنگ هاى مرمر است و چنان به هم چسبانده شده كه مرور زمان آنها را جدا نكرده است، ميان اين سنگ ها را با سرب انباشته اند. همچنين است درون دهانه چاه كه ميله هايى از سرب ميان آنها نهاده اند تا استحكامش بيشتر شود و جمعاً سى و دو ميله- كه سر آنها از دهانه چاه بيرون آمده و محيط آن را در برگرفته- ملاحظه مى شود. محيط حلقه دهانه چاه، چهل وجب و ارتفاع (اين طوقه مرمرين) چهار وجب و نيم و ضخامت ديواره آن يك وجب و نيم است. درون گنبد جدولى مدوّر به پهناى يك وجب و ژرفاى دو وجب به ارتفاع پنج وجبى از زمين تعبيه شده كه آن را براى وضو پر از آب مى كنند و پيرامون آن پاگردى است مدوّر كه مردم بر آن بالا روند و بر فراز آن وضو گيرند. «(1)»

ابن بطوطه و زمزم

ابن بطوطه (م 770) نيز كه در قرن هشتم توفيق زيارت بيت اللَّه الحرام را يافته، در توصيف زمزم مى نويسد:

قبه زمزم، روبروى حجرالاسود، به فاصله بيست و چهار گام از آن واقع شده و مقام در طرف راست آنست. بين ركن مقام، تا زمزم ده گام فاصله است داخل قبه با رخام سپيد، مفروش گشته و تنور چاه در وسط قبه، كمى به سوى


1- - محمد بن احمد بن جبير، سفرنامه ابن جُبَير، پرويز اتابكى، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، 1370 ه. ش.- ايران، مشهد، ص 126

ص: 183

ديوار روبرويى كعبه واقع شده و آن از تخته هاى رخام است كه به طرزى بديع به هم جفت كرده و در ميانه آنها «ارزيز» ريخته اند. گرداگرد تنور بيست وجب و بلندى آن چهار وجب و نيم و عمق چاه يازده قامت است و مى گويند آب آن در شب هاى آدينه فزونى مى گيرد.

درِ قبّه زمزم در جهت شرقى واقع شده و در درون قبه سقاخانه مدورى ساخته شده كه پهناى آن يك وجب و عمق آن يك وجب و بلندى آن در حدود پنج وجب است و آن را پر از آب مى كنند و گرداگرد آن را مصطبه ها تعبيه كرده اند كه وضو سازندگان روى آن مى نشينند.

بدنبال قبه زمزم، قبة الشراب است كه به عباس عموى پيغمبر منسوب مى باشد و درِ آن از قسمت شمال است. آب زمزم را با سبوهايى كه دورق ناميده مى شود در آن مى ريزند. «(1)» هر سبو دستگيره اى دارد و آب را مدتى در آن مى گذارند تا خنك شود. همچنين خزانه كتب و قرآن هاى حرم در اين قبه است. از جمله، قرآن دست نوشته زيد بن ثابت در اندرونصندوق چوبى بزرگى درآن حفظمى شود، اين مصحف هجده سال پس از رحلت پيغمبر-ص- نوشته شده و مردم در قحطى ها و سختى ها اين مصحف را درمى آورند و آن را در آستان كعبه و مقام ابراهيم گذارده، با سرهاى برهنه به حال تضرع و دعا به آن مصحف و مقام توسل مى كنند و متفرق نمى شوند مگرآن كه رحمت و عنايت خدا شامل حالشان گردد، قبه معروف به يهوديه با جزئى انحراف، در پشت قبة العباس واقع شده است. «(2)»


1- - چارسوى خانه زمزم اخرها كرده اند كه آب در آن مى ريزند و مردم وضو سازند. ناصر خسرو.
2- - ابن بطوطه، م 700 سفرنامه، ترجمه دكتر محمد على موحد، مؤسسه انتشارات آگاه، ايران، مشهد، 1370 ه. ش، ج 1، ص 189

ص:184

زمزم در قرن نهم

تقى الدين فاسى (م 832 ه. ق.) در توصيف زمزم در اوائل قرن نهم مى نويسد: هم اكنون زمزم درون خانه اى مربع شكل قرار دارد و در [كنار] ديوارهاى آن نُه حوض ساخته اند كه آن را از آب زمزم پرنموده، تا حاجيان از آن ها وضو بگيرند. و در ديوار روبروى كعبه پنجره هايى ساخته و روى آن نيز سايبانى براى مؤذنان درست كرده اند، سپس در سال 822 ه. ق. اصلاحات زيادى در بناى زمزم، و حوض هاى اطراف آن و سايبان مؤذنان ايجاد شد كه هزينه تمامى آن را، شيخ على پسر محمد بن عبدالكريم گيلانى كه ساكن مكه بود پرداخت.

در سال 933 ه. ق. دايره خانه زمزم را با نقش هاى طلايى زينت نموده، نام سلطان سليمان، كه برگزيده خاندان عثمان در آن زمان بود، را بر آن نوشتند.

در سال 948 ه. ق. زمزم به دست امير خوشگلدى تجديد بنا شده، زمين آن را با سنگ مرمر فرش نموده، بالاى آن سقفى درست كردند كه سايبانى با چوب آراسته شده بسيار زيبا داشت.

در سال 1020 ه. ق. به دستور سلطان احمد خان پنجره اى آهنى با فاصله يك مترى از سطح آب، قرار دادند، زيرا برخى ديوانگان! به تصور فدا نمودن، خود را بدرون زمزم مى انداختند و مى مردند، اين پنجره تا سال 1318 ه. بوده است.

بر روى پنجره شمالى از ناحيه در زمزم به سال 1201 ه. ق. به دستور سلطان عبدالحميدخان نوشته شده بود: «ماء زمزم شفاء من كل داء.» و «آية ما

ص: 185

بيننا و بين المنافقين أنهم لايتضلعون من ماء زمزم.» «(1)»

و نيز بر در زمزم نوشته شده بود:

سرور لسلطان البسيطة و الورا عبدالحميد البر بحر المكارم

و نصر له أيضا و فتح و رفعةبتعمير هذا المأثر المتقادم حفيرة ابراهيم يوم ابن هاجرو ركضة جبريل على عهد آدم

سيف الدوله و زمزم

سيف الدوله نيز در توصيف زمزم گفته است: چاه زمزم به سمت حجر اسماعيل واقع است روى چاه عمارتى مثل سقاخانه ساخته اند از سنگ، آب چاه لب شور است دو بقعه ديگر نزديك به طرف چاه واقع است؛ در يكى ساعت هاى وقفى حرم است موسوم به ساعت خانه، و يكى ديگر كتابخانه است. «(2)»

فراهانى و زمزم

فراهانى در توصيف زمزم آورده است: چاه زمزم در مشرقى خانه، نزديك مقام ابراهيم واقع شده كه با حجرالاسود محاذى است و بر روى آن طاقى زده و اطاق مانندى درست كرده و در گذاشته اند. «(3)»


1- - سنن ابن ماجه، ج 2، ص 17؛ فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 28
2- - سفرنامه سيف الدوله، ص 131. وى سفرنامه اش را در سال 1279 نوشته است.
3- - سفرنامه فراهانى، ص 190، كه در سال 1303 نوشته شده است.

ص:186

استفاده از زمزم

عبدالمطلب آشاميدن و وضو گرفتن از آب زمزم را حلال و جايز دانسته، ليكن غسل كردن با آن را روا نمى دانست از اين رو عباس بن عبدالمطلب نيز پيوسته در مسجدالحرام و در اطراف زمزم گردش مى كرد و مى گفت شستشو با آب زمزم را حلال نمى دانم و اين آب براى خوردن ووضو گرفتن حلال و جايز است. «(1)»

ابن عباس روزى مردى از قبيله مخزوم و از خاندان مغيره را ديد كه در زمزم غسل مى كند، بسيار ناراحت شده اظهار داشت: شستشو و غسل [در زمزم را] حلال نمى دانم اين آب براى نوشيدن و وضو گرفتن است. البته سفيان توضيح داده كه اين نهى، مربوط به داخل مسجد است و طبيعى است كه اگر بيرون مسجد و در مكان مناسبى با آب زمزم غسل نمايند مانعى نخواهد داشت. «(2)»

وى دو حوضچه در كنار زمزم احداث كرده بود تا از يكى براى نوشيدن و از ديگرى براى وضو ساختن استفاده كنند و درنتيجه با پرهيز از شستشو نمودن، مسجدالحرام پاكيزه باقى بماند.

برخى از فقيهان شيعه مانند: ابن زهره در «غنية النزوع.» «(3)» محقق حلّى در «المختصر النافع» «(4)» ابن برّاج در «المهذّب» «(5)» و ابى الحسن سلمان بن


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 63
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 64
3- - سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 405
4- - همان، ص 678
5- - همان، ج 7، ص 295

ص: 187

الصّهرشتى در «اصباح الشيعه» «(1)» فرموده اند: مستحب است پس از طواف وقبل از سعى حاجى نزد زمزم آمده از آب آن بنوشد و غسل كند و اگر نتوانست غسل نمايد، كمى از آب زمزم را به خود بريزد.

و برخى ديگر همچون: ابن حمزه در «الوسيله»، «(2)» ابن ادريس حلّى در «سرائر»، «(3)» ابن سعيد هذلى در «الجامع للشرائع»، «(4)» علامه در «قواعد الأحكام»، «(5)» شهيد اوّل در «اللمعة الدمشقيه»، «(6)»صدوق در «المقنع»، «(7)» شيخ طوسى در «النهايه»، «(8)» و «الجمل و العقود» «(9)» همان موارد را بدون مستحب بودن غسل، ذكر فرموده اند.

همچنين مستحب است شخص هنگام نوشيدن آب زمزم بگويد:

«اللّهُمّ اجْعَلْه لى عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً و شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ و سَقَمٍ انَّكَ قادِر يا رَبَّ العالمين»؛ «(10)» «بار خدايا آن را دانشى سودمند، روزيى فراوان، و درمان


1- - سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 461
2- - سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 438
3- - همان، ص 538
4- - همان، ص 711
5- - همان، ص 752
6- - همان، ص 785
7- سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 7، ص 32
8- - همان، ص 193
9- - همان، ص 230
10- - مستدرك الوسائل، ج 9، ص 439

ص: 188

هر درد و بيمارى قرار ده، همانا تو توانايى اى پروردگار جهانيان.»

قنات زبيده

قنات حُنَين كه به قنات زبيده نيز معروف است از كوه بزرگى به نام «طاد» كه ميان كوه هاى گردنه قرار دارد، سرچشمه مى گيرد، نام طاد تا به امروز به همين نام مشهور بوده، و نزديك مزارع شرايع، كنار راه ماشين رو ميان مكه و طائف واقع شده است، آب از كوه طاد به نخلستان و مزرعه حنين مى رسيده، و زبيده خاتون آن بوستان را خريدارى و آب را در جوى هاى مخصوصى به مكه منتقل ساخت، زبيده قنات ديگرى نيز در وادى نعمان، كمى بالاتر از عرفات؛ احداث نموده كه به نقل مورخان احداث اين دو قنات، حدود يك ميليون و هفتصد هزار مثقال طلا هزينه دربرداشته است. وقتى مباشران، دفاتر ثبت هزينه ها را به زبيده ارائه كردند، او در كاخ خود مشرف بر دجله بود، فرمان داد تا دفاتر را به دجله بياندازند و گفت: «اين حساب را براى روز حساب درافكنديم» و فرمان داد به آنان جامه ها و هداياى گران بها بخشيدند. «(1)»

دولت سعودى نيز، مسير قنات را از وادى نعمان تا مكه، لوله گذارى كرد و در ابتداى منطقه ابطح در سمت منا، مخزن هايى احداث نمود تا بتواند از اين طريق و با لوله كشى كردن خانه ها، آب را به منازل مردم برساند. «(2)»

فضيلت آب زمزم

پيامبر-ص- درباره زمزم فرمود: بهترين آبى كه از زمين مى جوشد آب


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 558 و 559
2- - همان.

ص: 189

زمزم است. «(1)»

ابن عباس همين روايت را با تعبير: «بهترين آب بر روى زمين آب زمزم مى باشد» آورده است. «(2)»

وى همچنين گفته است: پيامبر-ص- در حالى كه ايستاده بود، از آب زمزم آشاميد. «(3)»

در نقلى ديگر آمده است:

امام حسن و امام حسين- عليهماالسلام- پس از نماز عصر طواف كرده، سپس در حال ايستاده از آب زمزم نوشيدند. «(4)»

على بن مهزيار نيز گفت: ابا جعفر ثانى- ع- را در شب زيارت ديدم كه طواف نساء را انجام داده، پشت مقام نماز گزاردند سپس داخل زمزم شده، با دست خود دلوى را كه در برابر حجر قرار دارد [داخل چاه نموده از آب زمزم نوشيد، و به برخى قسمت هاى بدن خود نيز آب ريخت.

وى همچنين گفته است: كسانى كه با آن حضرت در سال هاى بعد به حج آمده بودند، امام را ديده اند كه همان گونه عمل مى كرده است. «(5)»

در روايت ديگرى امام صادق- ع- فرموده اند: مستحب است از دلوى كه روبروى حجر قرار دارد يك يا دو دلو آب كشيده، از آن بنوشند و بر سر


1- - مستدرك، ج 9، ص 439، ح 11286
2- - معجم الكبير طبرانى، ج 11، ح 11167
3- - سنن نسائى، ج 5، ص 237
4- - مستدرك الوسائل، ج 9، ص 439، ح 11283
5- - وسائل، ج 13، ص 474، ح 18240

ص: 190

و بدن خود بريزند. «(1)»

امام صادق- ع- نيز فرمود: به من خبر رسيده كه پيامبر-ص- آن هنگام كه به زمزم نگريست فرمود: اگر براى امّت من مشقّت و رنج نمى داشت [از آنان مى خواستم تا يك دلو يا دو دلو از زمزم آب برگيرند. «(2)»

امام سجاد- ع- به شبلى آموختند تا بر سر زمزم باخداى خويش پيمان ببندد كه چشم از گناه و معصيت بپوشاند، و اين خود راز ديگرى براى اين چمشه جوشيده در كنار بيت اللَّه الحرام است.

ابن عباس را عادت بر اين بود كه هرگاه مهمانى بر وى وارد مى شد، آب زمزم به او هديه مى داد. «(3)»

برخى از علاقمندان به پيامبر اكرم-ص- آن زمان كه آن حضرت در مدينه سكونت داشتند، آب زمزم براى ايشان سوغات مى بردند.

ابن قيّم در باب طبّ نوشته است: آب زمزم برترين و شريفترين و گرامى ترين آبهاست و نيز دوست داشتنى ترين و پربهاترين آن نزد مردم است، اين آب «هزمه جبريل»- معرفى شده جبرائيل- و «سيراب كننده اسماعيل» است. «(4)»

عبداللَّه بن مبارك گفته است: بارها شفا يافتن از آب زمزم را خود تجربه كرده، و از ديگران نيز مطالب شگفت آورى در اين زمينه شنيده ام. «(5)»


1- - وسائل، ج 13، ص 474، ح 8241
2- - وسائل، ج 13، ص 473، ح 18239
3- - سيوطى، الدرّ المنثور، ج 3، ص 223؛ فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 46
4- - مرآة الحرمين، ج 1، ص 258
5- - همان، ص 258

ص: 191

اينگونه اظهارنظرها را رواياتى چون «ماء زمزم لما شرب له» واحاديثى اين چنين، تأييد مى كند و سنّت نيكوى حج گزاران نيز از گذشته تاكنون بر اين بوده، كه پس از انجام اعمال بعنوان تبرّك مقدارى از آب زمزم با خود به همراه مى برند. عايشه گفته است: رسول خدا-ص- با مشك و برخى وسائل ديگر آب زمزم را حمل نموده، به بيماران مى نوشاند و يا بر آنان مى ريخت. «(1)»

برخى از زائران نيز پارچه هاى سفيد رنگى را همراه خود به كنار زمزم آورده، آن را با آب شسته، سپس در بيرون مسجد پارچه را مى گسترند تا خشك شود و همراه خود مى برند تا از آن بعنوان كفن استفاده كنند.

يكى از موالى ابى لهب بنام سعيد درباره زمزم گفته است:

زمْزَمْ بِئْر لَكم مُبارَكَةتِمْثالُها فِى الْكِتاب ذى الْعَلَم طَعامُ طُعم لِمَن أرادَ و إن تَبْغى شِفا اشَفتَه مِنْ سَقَم

در برخى روايات نيز آمده است كه پيامبر-ص- را جبرئيل قبل از بردن به معراج، با آب زمزم شستشو داده است. «(2)»

تا زمان فاكهى، مردم مكه پس از آن كه مرده خويش راتميز كرده غسل مى دادند بار ديگر نيز بعنوان تبرّك او را با آب زمزم غسل مى دادند. «(3)»

فضل بن عبدالرحمان بن ربيعه (م 173) كه بزرگ بنى هاشم در زمان خود و مردى دانشمند و شاعر بود اشعار زيبايى درباره اماكن مكه و زمزم


1- - شفاء الغرام، ج 1، ص 415؛ سنن ترمذى، ج 3، ص 295
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 26
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 48

ص: 192

سروده است:

و إن لَنَا البَطْحاءَ والمَرْوَ والصَّفاو انَّا وُلاةُ الْبَيْتِ ذى الحُجْبِ والْحِجْرِ و انَّا سُقاةُ الْوافِدينَ لِحَجِّهِمْ الى اللَّهِ يَرْجُونَ الثَّوابَ مِنَ الْاجْرِ

لَنا مَنْهَل نُرْوى بِهِ كُلَّ وارِدمُقيمٌ لِحُجَّاجِ الْعَتيقِ و لِلْحَضْرِ مِنَ الْعَسَلِ الصَّافى يُشابُ بِزَمْزَمٍ وَ مُعْتَصَرٍ يَأْتيكَ مِنْ طَيْبِ الْعَصْرِ «(1)»

حج در اشعار شاعران پارسى

زانجا گذرت به زمزم افتدچشمت به سواد اعظم افتد باصفوت زمزم مطهّرمحتاج طهارتست كوثر

از بس كشش رسن بهرگاه دندانه شده دهانه چاه يارى ده اى حيات عالم با دلو نشان چاه زمزم

«جامى»

بسان چاه زمزم است چشم من كه كعبه وحوش شد سراى او

«منوچهرى»

يكى چون چشمه زمزم، دوم چون زهره ازهر سيم چون چنگ بوالحارث چهارم دست بويحيى

«منوچهرى»

اگر فضل رسول از ركن و زمزم جمله برخيزد يكى سنگى بود ركن و يكى شوراب چه زمزم

«ناصر خسرو»


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 58

ص: 193

ص:194

وزبيم تشنگى قيامت هميشه تو در آرزوى قطرگكى آب زمزمى

«ناصر خسرو»

زمزم اگر زابها چه پاكتر است پاكتر از زمزم است ازارمرا

«ناصر خسرو»

اين ناخوش و خوار و همچو خونست و آن خوش و عزيز همچو زمزم

«ناصر خسرو»

به زمزم و عرفات و حطيم و ركن و مقام به عمره و حجر و مروه وصفا و منى

«اديبصابر»

آب وى آب زمزم و كوثر خاك وى جمله عنبر و كافور

«از كليله»

او كعبه علوم و كلك مجلسش بودند زمزم و حجرالاسود و مقام

«خاقانى»

كعبه ما طرف خم، زمزم ما در دخام مصحف ما خط جام، سبحه ما نامصبح

«خاقانى»

چند ياد كعبه و زمزم كنى خاقانيا باده ده كز كعبه آزاد وز زمزم فارغيم

«خاقانى»

اى جنت انس را تو كوثر وى كعبه قدس را تو زمزم

«خاقانى»

هر آنكس كو از اين يك جرعه نوشيد مر او را كعبه و زمزم نباشد

«عطار»

چنان با نيك و بد سركن كه بعد از مردنت عرفى مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

«عرفى»

طواف و سعى حرم عشق نياورده بجاى تشنه زمزم آن چاه زنخدان گشتم

«آنندراج»

نظاره در تو چشم ملايك، كه چشم تو ديده جمال كعبه و زمزم فشان شده

«خاقانى»

زان زمزمه اى شنيد گوشم كاورد چو زمزمى بجوشم «(1)»

«نظامى»


1- - لغت نامه دهخدا، ج 8، ص 11380

ص: 195

صفا و مروه

اشاره

صفا و مروه از نشانه هاى دين خدا و سعى ميان آن دو، يكى از اركان حج بيت اللَّه الحرام است.

حج گزارانى كه براى حج و يا انجام عمره به مكه مكرّمه مى آيند در اين جايگاه مقدّس پاى نهاده، با مجسّم نمودن سعى هاجر، و در تأسى به روش رسول خدا-ص- هفت مرتبه فاصله ميان اين دو كوه را با قصد قربت مى پيمايند.

نوشتارى كه در پيش روى داريد «معناى لغوىصفا و مروه»، «پيشينه تاريخى آن»، «اهميتصفا و مروه از ديدگاه قرآن و روايات» و «مستحبات سعى» را مورد بررسى قرار داده است.

ص:196

صفا و مروه در لغت

«صفا» در لغت به معناى سنگ سخت وصافى است كه با خاك و شن مخلوط نباشد.

مبرد گفته است:صفا سنگى را گويند كه گل و خاك در آن نباشد. «(1)» و طريحى در مجمع البحرين گويد:صفا اگر مفرد آورده شود به معناى سنگ، و اگر بصورت جمع استعمال شود به معناى سنگ نرم است.صاحب تفسير كشف الاسرار نيز مى نويسد:صفا سنگ سپيد سخت باشد؛ يعنىصافى كه در آن هيچ خلطى از خاك و گل و غير آن نباشد. و مروه سنگى باشد سياه و سست و نرم كه زود شكسته شود.

طريحى درباره مروه نيز گفته است: «المَرْو»، سنگ سفيد برق دار «(2)» را گويند كه با آن آتش روشن مى كنند، مفرد آن «مَرْوَه» است و بدين سان «مروه» را در مكه، مروه ناميده اند. «(3)»

در لغت نامه دهخدا به نقل از نزهة القلوب نيز آمده است: «گويند كهصفا و مروه نام مردى و زنى بوده است كه در زمان جاهليت در خانه كعبه زنا كردند، حق تعالى ايشان را سنگ گردانيد» «(4)» ليكن اين نقل را هيچيك از منابع روايى و تاريخى تأييد نمى كند. و قبل از اين حادثه، و در زمان حضرت ابراهيم- ع- اين دو كوه، به نام هاى صفا و مروه شناخته شده، و نام آنها در


1- - مجمع البيان، ج 1، ص 438
2- - تفسير كشف الاسرار، ج 1، ص 425
3- - مجمع البحرين، ج 2، ص 194
4- - لغت نامه دهخدا- چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 1700

ص: 197

كتب تاريخ آمده است.

هم اكنونصفا و مروه، علم براى دو كوهى است كه در ضلع شرقى مسجدالحرام در محلى به نام مسعى و با فاصله اى حدود 395 متر رو در روى يكديگر قرار گرفته است.

پيشينه تاريخى

كوههاىصفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم- ع- به زمين، پيشينه تاريخى دارد. امامصادق- ع- در رابطه با نامگذارى اين دو كوه فرموده اند:

«صفا راصفا ناميدند، بدان جهت كه آدمِ برگزيده بر آن فرود آمد، پس براى اين كوه نامى از اسم آدم را انتخاب كردند خداوند- عزوجل- مى فرمايد:

«ان اللَّه اصطفى آدم و نوحاً ...» و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه ناميدند؛ زيرا زن بر آن فرود آمد پس نامى از مرأه براى اين كوه برگزيدند. «(1)»

ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم- ع- به بعد است آنگاه كه آن حضرت همراه با هاجر و اسماعيل به مكه آمده، آنان را در كنار حجر جاى داد و خود به شام بازگشت. عبداللَّه بن عباس اين داستان را چنين نقل كرده است:

چون ميان مادر اسماعيل و ساره همسر ديگر ابراهيم- ع- كدورت پيش آمد، ابراهيم- ع- مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخوارى بود،


1- - بحارالانوار، ج 96، ص 43

ص: 198

همراه خود به مكه آورد، هاجر مشك آبى داشت كه از آن مى نوشيد و به كودك خود شير مى داد و هيچگونه زاد و توشه اى همراه او نبود، سعيد بن جبير مى گفته است: ابن عباس در حالى كه به نقطه اى ميان زمزم وصفا اشاره مى كرد چنين ادامه داد كه: ابراهيم- ع- آن دو را كنار خاربنى (درختچه اى) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد، مادر اسماعيل از پى او حركت نمود و تا منطقه كداء او را دنبال كرد سپس پرسيد او و پسرش را به عهده چه كسى وامى گذارد؟ ابراهيم- ع- فرمود: به خداى- عزّوجلّ- مى سپارم. مادر اسماعيل گفت: خوشنود و راضى هستم و در حالى كه كودك را در آغوش داشت برگشته و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مى آشاميد و كودك را شير مى داد تا آن كه آب مشك تمام و شير پستان او هم خشك شد، كودك به سختى گرسنه شد و به خود مى پيچيد. مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم!

ابن عباس گويد: مادر اسماعيل بالاى كوهصفا رفت كه به اطراف مشرف شود، به اين اميد كه شايد درصحرا كسى را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت خوب است ميان اين دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم. و سه يا چهار بار ميان آن دو كوه آمد و شد كرد، در دره ميانصفا و مروه چيزى جز ريگ و شن نبود سپس كنار فرزند آمده، او را بر همان حال ديد و بيشتر اندوهگين شد و كنار كوهصفا بازگشت و باز همچنان ميانصفا و مروه آمد و شد كرد تا آن كه هفت بار اين فاصله را پيمود.

ص: 199

ابن عباس مى گفته است: پيامبر فرمودند: به همين جهت سعى ميانصفا مروه معمول شد و مردم ميان آن سعى مى كنند. مادر بازگشت و كودك خويش را به همان حال ديد كه بر خود مى پيچيد، ناگاهصدايى شنيد، نگريست و كسى را نديد، گفت:صداى تو را شنيدم، اگر خيرى پيش تو هست مرا يارى كن و به فريادم رس، در اين هنگام جبرئيل- ع- براى او آشكار شد، مادر اسماعيل از پى او به راه افتاد و جبرئيل با پاى خود به محل چاه زمزم كوفت و از همانجا آب بر روى زمين آشكار شد. ابن عباس افزوده است كه پيامبر فرمودند: مادر اسماعيل مقدارى خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آن كه مشك را بياورد و از آب پركند، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نمى كرد چشمه روانى مى شد.

ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته كه مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد. «(1)»

ابراهيم- ع- آن گاه كه همراه با هاجر به طرف مكه مى آمد، جبرائيل نيز او را همراهى مى كرد. طبرى در اين زمينه مى نويسد:

خداوند- عزوجل- به ابراهيم وحى كرد كه سوى مكه رود، آن هنگام در مكه خانه اى نبود و او هاجر و پسرش را به مكه برد. طبرى سپس به نقل از مجاهد ادامه مى دهد:

وقتى خداى- عزّوجلّ- محل خانه و حدود حرم را به ابراهيم نشان داد


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 29 و 30

ص: 200

وى بيرون آمد و جبرئيل نيز با او بود، به هر دهكده اى كه رسيدند مى پرسيد «اينجاست» و جبرئيل مى گفت «برويم» تا به مكه رسيدند كه خارستانى بود و مردمى به نام عماليق در بيرون مكه و اطراف آن، به جاى خانه مقر داشتند.

يك بلندى سرخرنگ خاكى بود، ابراهيم به جبريل گفت: «اينجا بايد بگذارمشان»؟ جبريل گفت: «بله» و آنها را به محل حجر جاى داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر، مادر اسماعيل، گفت كه سايبانى بسازد و گفت «خدايا من نسل خويش را به دره اى بى كشت، به نزديك بيت الحرام تو نهادم.» آنگاه پيش كسان خود به شام بازگشت و آنها را به نزديك خانه به جا گذاشت. «(1)»

آنگاه كه چشمه زمزم جوشيد، جبرائيل به هاجر گفت: بر مردم اين ديار از تشنگى بيم مدار كه اين چشمه براى نوشيدن مهمانان خداست و نيز گفت:

«زود باشد كه پدر اين طفل بيايد و براى خدا، خانه اى بسازند» و محل خانه را نشان داد. «(2)»

ابراهيم- ع- با پشت سر نهادن فراز و نشيب هاى بسيار، از طرف خداوند فرمان يافت تا خانه توحيد را بنا كند و توحيديان را براى حج گزارى فراخواند «و أذِّن فى النّاس بالحج يأتوك رجالًا و على كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق.» «(3)» آنگاه جبرائيل از طرف خداوند چگونگى اعمال حج را به ابراهيم- ع- آموخت.

محمد بن اسحاق مى گويد: چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن


1- - تاريخ طبرى، ج 1، ص 192
2- - طبرى، ج 1، ص 194
3- - حج: 27

ص: 201

بيت اللَّه الحرام آسوده شد، جبرئيل پيش او آمد و گفت: هفت بار بر كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل هفت دور طواف كرد و در هر دور طواف، آن دو به تمام گوشه هاى كعبه دست مى كشيدند و چون طواف پايان يافت هر دو پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند، در اين هنگام جبرائيل همراه او برخاست و تمام اعمال حج را از سعى ميانصفا و مروه، منا، مشعر و عرفات را به او آموخت ... «(1)»

ابن عباس گويد: نخستين كسى كه ميانصفا و مروه دويد مادر اسماعيل بود. «(2)» و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بينصفا و مروه، سعى سنّت شد «(3)» و اولين بار ابراهيم خليل همراه با فرزندش اسماعيل اين سنّت الهى را انجام دادند. «(4)»

بدنبال ابراهيم، پيامبران ديگر نيز، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام، به مسعى آمده، سعىصفا و مروه مى كردند:

مجاهد گفته است:

موسى براى انجام حج به مكه آمده، گرد خانه خدا طواف كرد و سپس هنگامى كه مشغول سعى ميانصفا و مروه بود از آسمان آواى سروشى را شنيد كه مى گفت: اى بنده من، من همراه توام، و موسى به سجده درافتاد ... «(5)»


1- - اخبار مكه، ج 1، ص 66
2- - تاريخ طبرى، ج 1، ص 193
3- - قصص الأنبياء، ابن كثير، ج 1، ص 224
4- - تاريخ طبرى، ج 1، ص 193
5- - اخبار مكه، ج 1، 68

ص: 202

رفته رفته با سيطره بت پرستى بر حجاز، و نفوذ افكار جاهلى در ميان مردم، سعىصفا و مروه نيز حالت اصلى خود را از دست داد. داستان عبرت آموز آن را ازرقى به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل كرده است:

«چون جرهميان در منطقه حرم طغيان و سركشى كردند، مردى از ايشان با زنى وارد كعبه شد و با او درآميخت و گفته شده است داخل كعبه او را بوسيد و آن دو بهصورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء «(1)» بود و نام زن نائله دختر ذئب، آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند، يكى را در كوهصفا و ديگرى را در كوه مروه نهادند و منظور اصلى آن بود كه مردم عبرت بگيرند و از امثال آن كارها خوددارى كنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است. اين وضعيت همچنان در روزگاران ادامه داشت تا آن كه اندك اندك هركس كه بر كوهصفا و يا مروه مى ايستاد، به آن دو دست مى كشيد. اين دو مجسمه رفته رفته بهصورت دو بت در آمده، مورد پرستش واقع شدند، چون عمرو بن لُحَىّ سالار مكه شد به مردم فرمان داد آن دو را پرستش كنند و به آنان دست بكشند و به مردم گفت: كسانى كه پيش از شما بودند آن دو را مى پرستيدند و همين گونه بود تا قصى بن كلاب پرده دار كعبه و سالار مكه شد


1- - البته در سيره ابن هشام به نقل از ابن اسحاق، اين دو نام، اساف بن بَغْى، و نائله بنت ديك آمده كه بااين نقل تفاوت دارد. سيره ابن هشام، ج 1، ص 82 در لغت نامه دهخدا چاپ دانشگاه تهران نيز اين نام« اساف بن بناء» آمده كه صحيح به نظر نمى رسد. برخى نيز گفته اند:« اساف پسر عمرو» و« نائله دختر سهيل» بوده اند. ابومنذر هشام بن محمد نيز به نقل از ابن عباس ماجرا را اينگونه آورده است:« اساف پسر يَعْلى» و« نائله دختر زيد» مرد و زنى از قبيله جُرْهم بودند كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند، آنان عاشق يكديگر شده، به قصد حج به مكه آمدند، آن گاه داخل مكه شده، و آنجا را خالى از مردم يافته، به گناه آلوده شدند و خداوند آنان را مسخ نمود. معجم البلدان، ج 1، ص 202

ص: 203

و آن دو بت را از كنارصفا و مروه برداشت، يكى را كنار كعبه و ديگرى را كنار زمزم نهاد و گفته شده است هر دو را كنار زمزم نهاد و كنار آن دو قربانى مى شد. مردم دوره جاهلى از كنار اساف و نائله كه عبور مى كردند به آن دو دست مى كشيدند و طواف كننده به كعبه، نخست به بت اساف دست مى كشيد و چون از طواف فارغ مى شد كنار نائله مى آمد و به آن دست مى كشيد و اين كارها همچنان ادامه داشت تا آن كه روز فتح مكه پيامبر-ص- آن دو را با بت هاى ديگر شكست.» «(1)»

آن دسته از مشركان كه بت منات را مى پرستيدند از آن رو كه بت هاى ديگرى به نام هاى «نهيك» و «مُطعم الطَّير» درصفا و مروه بود، لذا سعىصفا و مروه را انجام نمى دادند و فقط براى بت منات قصد حج مى كردند و در مراسم حج، سرهاى خويش را كنار آن مى تراشيدند. «(2)»

ابن اسحاق مى گويد: عمرو بن لحىّ بت «نهيك مجاورالريح» را بر كوهصفا و بت «مطعم الطير» را بر روى مروه قرار داده بود. «(3)»

اين بت ها همچنان بر روى كوهصفا و مروه قرار داشت تا آن گاه كه در سال هفتم از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام-ص- براى انجام «عمرة القضا» «(4)»


1- - السيرة النبويه لابن كثير، ج 1، ص 58 و 69
2- - اخبار مكه، ج 1، ص 125
3- - همان.
4- - عمرة القضاء، عمره اى بود كه در سال هفتم هجرى انجام گرفت و آن را بدين نام خوانده اند زيرا كه بعنوان قضاى عمره حديبيه صورت گرفت. در سال ششم هجرى كفار مكه پيامبر و يارانش را از انجام عمره منع كردند و در نتيجه در سال هفتم پس از مراجعت پيامبر از جنگ خيبر با عده زيادى در ماه ذيقعده با 70 شتر براى قربانى به جانب مكه آمده، عمره را قضا نمودند.

ص: 204

به مكّه آمدند. امام صادق- ع- فرموده اند: رسول خدا-ص- به مشركان فرمود: تا بت ها را ازصفا و مروه بردارند و آنان نيز چنين كردند و آن حضرت ميانصفا و مروه سعى نمود ليكن پس از آن كه طواف رسول اللَّه-ص- پايان يافت، مشركان بار ديگر آنها را بر روىصفا و مروه نصب كردند. يكى ازصحابه رسول خدا-ص- كه عمل سعى را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت: قريش بار ديگر بت ها را درصفا و مروه نصب كرده و من نيز هنوز سعى را انجام نداده ام، سپس اين آيه نازل شد: «انّ الصفا و المروة من شعائر اللَّه فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما.» «(1)»

بدنبال نزول اين آيه و در حالى كه بت ها را درصفا و مروه نهاده بودند، مسلمانان سعى مى كردند تا آن گاه كه پيامبر-ص- حج گزارد و بت ها را برداشت. «(2)»

صفا و مروه در قرآن

در سوره بقره آمده است:

«ان الصفا و المروة من شعائر اللَّه فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوف بهما و من تطّوع خيراً فانّ اللَّه شاكرٌ عليم.» «(3)»

«هماناصفا مروه از شعائر و نشانه هاى خداوند است پس هركس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد، گناهى بر او نيست كه بر آن


1- - بقره: 158
2- - مجمع البيان، ج 1، ص 240؛ بحارالانوار، ج 96، ص 235
3- - بقره: 158

ص: 205

دو طواف كند (و سعىصفا و مروه انجام دهد) و هركس به ميل خود نيكى كند بداند خداوند [در برابر آن نيكى سپاسگزارى داناست.»

مى توان گفت مفسران شيعه و سنّى در شأن نزول اين آيه اتفاق نظر داشته و آنچه گذشت را دليل نزول آيه «ان الصفا و المروة ...» مى دانند.

برخى از ياران پيامبر-ص- گمان مى كردند با وجود بت ها بر روى كوهصفا و مروه، موحّدان بايدصحنه را خالى نموده، سعى را ترك كنند ليكن خداوند با فرستادن وحى، به آنان آموخت تا حضور خود را در «مسعى» حفظ نموده، رفته رفته زمينه را براى نابودى بت و بت پرستى فراهم سازند. سرانجام نيز چنين شد وگرچه پيامبر-ص- در سال هفتم هجرت نتوانست بت ها را از روى دو كوهصفا و مروه بردارد، ليكن در فتح مكّه آن بت شكن سترگ، بت ها را براى هميشه برداشت و از آن زمان تاكنون پيروان آئين پاك پيامبر-ص- در موسم حج سعىصفا و مروه را انجام و نغمه توحيد سر مى دهند و اين شعار دينى را زنده نگه مى دارند.

اهميت صفا و مروه

سعى ركنى از اركان حج است، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل مى باشد. ابن حمزه مى نويسد: «من ترك السعى متعمداً بطل حجّه»؛ آن كس كه سعى را عمداً انجام ندهد حج وى باطل است، و اگر سهواً آن را ترك كند درصورتى كه در مكه به ياد آورد، بايد سعى كند، و اگر پس از خروج از مكه متوجه شود، درصورتى كه مى تواند برگردد، بايد مراجعت نموده سعى

ص: 206

كند، و اگر توان بازگشت ندارد به ديگرى نيابت دهد تا از طرف او سعى را انجام دهد. «(1)»

ابن ادريس حلى مى گويد:

سعى بينصفا و مروه ركنى از اركان حج است، پس كسى كه آن را عمداً ترك كند، حجّى براى او نيست. «(2)»

ابى الصّلاح حلبى در الكافى، «(3)» علاءالدين حلبى در «اشارة السبق الى معرفة الحق»، «(4)» محقق حلّى در «شرايع» و «مختصر النافع»، «(5)» علّامه در «قواعد الاحكام»، «(6)» شهيد اوّل در «اللمعة الدمشقيه» «(7)» و تعداد بسيارى از فقهاى بزرگ شيعه سعى را ركن حج دانسته اند.

مرحوم شيخ طوسى نيز در نهايه سعىصفا و مروه را امرى واجب دانسته كه ترك عمدى آن موجب بطلان حج است. «(8)»

در مناسك حج حضرت امام خمينى- قدس سره- نيز آمده است:

سعى مثل طواف، ركن است و حكم ترك آن از روى عمد يا سهو چنان است كه در طواف گذشت «(9)» و در بحث طواف فرموده اند: طواف از اركان عمره [حج


1- - الوسيله، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 8، ص 437
2- - سرائر، ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 537
3- - ينابيع الفقهيه، ج 7، ص 146
4- - همان، ص 607
5- - همان، ص 678
6- - همان، ص 752
7- - همان، ص 785
8- - همان، ص 193
9- - مناسك حج، چاپ پاسدار اسلام، ص 160

ص: 207

است و كسى كه آن را از روى عمد ترك كند تا وقتى كه فوت شود وقت آن، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل. «(1)»

بيشتر فقهاى اهل سنت نيز، سعى را ركن حج مى دانند:

سعى نزد شافعى ها ركنى از اركان حج است، و مشهور در مذهب مالكى نيز اين چنين است و بسيارى از حنابله نيز بر همين عقيده اند. ليكن حنفى ها سعى را، ركن ندانسته، «(2)» بلكه آن را واجب مى دانند و معتقدند اگر كسى تمامى يا بيشتر اشواط سعى را بدون عذر ترك نموده به شهر خود مراجعت نمايد بايد قربانى كند، ليكن حج اوصحيح است. «(3)»

و اگر تعداد كمى از اشواط سعى را ترك كرده، بايد براى هر شوط نصفصاع از گندم يا يكصاع از جو و يا خرما را كفاره بدهد، امّا اگر سعى را بخاطر عذرى ترك كند، چيزى بر او نيست. «(4)»

صفا و مروه و اهميت آن در روايات

مستكبران و زورمندان را رسم بر اين است كه در روى زمين، متكبرانه گام برداشته، هنگام راه رفتن به ديگران فخرفروشى مى كنند. اين كسان


1- - همان، ص 107
2- - احكام القرآن ابن عربى، ج 1، ص 71
3- - هداية السالك، ص 885
4- - هداية السالك، ص 885.

ص: 208

هنگام انجام اعمال و مناسك حج آن گاه كه به مسعى گام نهاده، گاهى آرام و گاهى نيز هروله كنان فاصله ميانصفا و مروه را طى مى كنند، حالت نخوت و غرورشان شكسته شده، در درون احساس حقارت و زبونى مى كنند.

ابابصير گفته است از امامصادق- ع- شنيدم كه فرمود: هيچ قطعه زمينى نزد خداوند از محل سعى دوست داشتنى تر نيست؛ زيرا خداوند هر سلطه گر ستيزه جوئى را در آن، خوار و ذليل مى نمايد. «(1)»

معاوية بن عمار نيز گفته است: امام صادق- ع- فرمود: هيچ پرستشگاهى نزد خداوند تبارك و تعالى محبوبتر از مكان سعى نيست، زيرا كه خداوند در اين مكان هر ستمكار گردنكشى را حقير و زبون مى كند. «(2)»

آنان كه مخلصانه در مسعى قدم مى گذارند، بهره هاى معنوى فراوانى نصيبشان خواهد شد. پيامبر-ص- به مردى از انصار فرمود: آنگاه كه ميانصفا و مروه سعى كنى، نزد خداوند پاداش آن كه پياده از شهرش به مكه آمده، و نيز پاداش آن كس كه هفتاد بنده مؤمن را آزاد كرده، خواهى يافت. «(3)»

امام سجّاد- ع- نيز فرمود: ملائكه سعى كنندگان ميانصفا و مروه را شفاعت كنند، شفاعتى كه مورد قبول قرار مى گيرد. «(4)»

به پا داشتن ياد خدا

پيامبر خدا-ص- فرمود: انداختن سنگ به جمره ها، و سعى بينصفا و مروه براى بپا داشتن ياد و ذكر خداوند بلند مرتبه، تشريع گرديده است. «(5)» بر اين اساس در مسعى، حج گزاران با شيطان در ستيزند، و با برداشتن گام هاى


1- - بحار، ج 96، ص 235
2- - بحار، ج 96، ص 234
3- - بحار، ج 96، ص 236
4- - الفقيه، ج 2، ص 135
5- - ترمذى، كيف تُرْمَى الجمار، باب 64، ج 3، ص 246، ح 902

ص: 209

بلند، خويشتن را از ابليس مى رهانند. امامصادق- ع- فرمود: آن گاه كه ابراهيم سعى مى نمود، ابليس بر او درآمد، جبراييل ابراهيم را فرمان داد تا تندتر حركت نموده، از ابليس بگريزد و پس از آن هروله در سعى سنت شد. «(1)»

ليكن متأسفانه اين جايگاه رفيع و بلندمرتبه، كه براى اقامه ياد خدا ايجاد شده است، در برخى زمان ها توسّط تعدادى از عناصر بى فرهنگ و دور از خدا، با معصيت و نافرمانى حق آلوده مى گرديد.

در پيشينه تاريخى سعى چنين آمده كه برخى اهالى مكه در شب 27 ماه رجب از هر سال، عمره انجام داده، آن را به ابن زبير نسبت مى دادند، و در چنين شبى زنان براى انجام عمره زينت كرده، به خود عطر زده، شب هنگام همراه با مردان در مسعى اجتماع مى كردند آن گاه آتش زيادى روشن كرده، ودر پرتو نور آن به پوشيده رويان و اهل حرم نگاه كرده، محرماتى از اين قبيل را مرتكب مى شدند. «(2)»

البته از آنجا كه در گذشته، مسعى فاقد چراغ بوده، مردها در روز و زنان در شب سعى مى كرده اند و اين سنت از دوره جاهلى به يادگار مانده است؛ زيرا در آن زمان، تمامى قبايل غير از قبيله حُمْس، مردانشان در روز و زنانشان در شب طواف مى كردند. «(3)»

برخى از پيروان مالك بن انس معتقدند كه بايد بانوان شبانه سعى كنند


1- - بحار، ج 96، ص 234
2- - عزالدين بن جماعة الكنانى م 767 هداية السالك الى المذاهب الاربعة فى المناسك، تحقيق دكتور نورالدين عِتر، ج 3، ص 1331
3- - هداية السالك، ج 2، ص 771

ص: 210

زيرا در شب محفوظترند. «(1)»

برخى از شافعى ها نيز مى گويند: اگر زنان در شب و در حال خلوت سعى كنند مستحب است در مكانى كه مردان هروله مى كنند آنان نيز تندتر راه بروند و اگر در روز سعى مى كنند جايز است لباس خود را روىصورت كشيده، و يا در پوشش كامل سعى كنند و از دو كوهصفا و مروه نيز بالا نروند. ليكن مالكى ها معتقدند بالا رفتن آنان از دو كوهصفا و مروه، هنگام خلوت مانع ندارد. «(2)»

اختلاط مرد و زن در طواف و سعى، تا قبل از خالد بن عبداللَّه قسرى وجود داشته، و هر چند در يك مورد آمده است كه روزى عمر بن خطاب وارد مسجدالحرام شد و به مردى كه همراه با زنان مشغول طواف بود، تازيانه زد. «(3)» ليكن در زمان عبدالملك آن گاه كه عبداللَّه قَسْرى از سوى او والى مكه شد، دستور داد نزد هر ركنى مأمورانى تازيانه بدست ايستاده، ميان مردان و زنان فاصله ايجاد مى كنند. «(4)»

مالك بن انس نيز در مدونه گفته است: زنان بايد پشتصفوف مردان طواف كنند. «(5)»

صفا و مروه به روايت تاريخ

محلّى كه امروزه مسعى در آن قرار گرفته، درصدر اسلام خانه هاى


1- - همان، ص 883
2- - همان، ص 883
3- - هداية السالك، ص 866
4- - هداية السالك، ص 866
5- - المنتقى، ج 2، ص 295

ص: 211

برخى از اهالى مكه بود، امّا بر روى دو كوهصفا و مروه هيچگونه بنا و پلكانى نبوده است تا آن كه عبدالصمد بن على «(1)» در حكومت ابوجعفر منصور، پله هاىصفا و مروه را ساخت و نخستين كسى كه درصفا و مروه ساختمان كرد و پس از آن با آهك آن را سپيد و بندكشى نمود مبارك طبرى به روزگار حكومت مأمون بود. «(2)»

نافع گفته است: عبداللَّه بن عمر چون از كوهصفا پايين مى آمد به طريق معمولى راه مى رفت تا به در خانه بنى عباد مى رسيد از آنجا تا كوچه اى كه از آن به مسجد مى روند و ميان خانه ابن ابى حسين و خانه دختر قرظه قرار دارد را، كندتر از دويدن و تندتر از راه رفتن معمولى، حركت مى كرد و پس از آن نيز تا هنگامى كه از كوه مروه بالا مى رفت عادى راه مى رفت.

در زمان مهدى عباسى، مسعى در واقع داخل محوطه امروز مسجدالحرام بود و خانه ها و منازل مردم در جايى قرار داشت كه امروز مسعى است، براى رفتن بهصفا، از مسجد نخست وارد وادى مى شدند و سپس از كوچه تنگى مى گذشتند و از ميان خانه هايى كه در فاصلهصفا و وادى بود عبور مى كردند، خانه محمد بن عباد بن جعفر در لبه و كنار مسجد بود و كنار مناره اى كه به سوى وادى قرار دارد و شانه مسعى بر آن است، و وادى هم در جاى امروز مسجدالحرام بود. «(3)»

و چون كعبه در وسط مسجدالحرام نبود لذا مهدى اقدام به تخريب


1- - نواده عبداللَّه بن عباس است و از سال 149 تا 158 قمرى عهده دار حكومت مكه بوده است، معجم الانساب والاسرات الحاكم، زامباور، چاپ قاهره، 1951 ميلادى، ص 285
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 120
3- - اخبار مكه، ج 2، ص 79

ص: 212

قسمتهاى اطراف مسجد كرد و در سال 167 خانه ها را خريدند و خراب كردند.

بيشتر خانه ابن عباد بن جعفر عايذى ويران شد ... آنچه در اين توسعه به مسجدالحرام افزوده شد از جاى ديوار آن زمان تا ديوار كنونى نود ذراع است، قبلًا پهناى مسجد از كنار ركن يمانى تا كنار ديوار و خيابانى كه پيوسته به دره وصفا بود چهل و نه و نيم ذراع بود. «(1)»

در زمان معتضد، تمامى دره، و مسعى و اطراف مسجد را، خاك بردارى كردند و او براى اين كار مال فراوانى اختصاص داد. «(2)»

ابومحمد خزاعى مى گويد: چون مسجد و مسعى و دره و راه را در سال 281 در دوره خلافت معتضد آب گرفت، پلكان بيشترى از آنچه ازرقى نوشته است «(3)» آشكار شد و در تمام درهايى كه به دره گشوده مى شد دوازده پله وجود داشت.

از آن زمان تاكنون نيز تحولاتى در بناى مسعى رخ داده است:

در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحميد دوم پادشاه عثمانى، پله هاىصفا و مروه را مرمت كردند. دو نشانه و ستون سبز را سودون محمدى در سال 347 مرمت كرد و اطراف آن قنديلهايى براى روشنايى آويخت، خيابان اصلى ميانصفا و مروه سرگشوده بود حسين بن على در سال 1341 قمرى آن را سرپوشيده كرد و چون گرد و خاك حاجيان را آزار داد به روزگار عبدالعزيز در سال 1354 هجرى قمرى كف آن سنگ فرش


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 80
2- - اخبار مكه، ج 2، ص 113
3- - ازرقى گفته است: صفا داراى دوازده پله سنگى است. همان، ص 112

ص: 213

شد. «(1)»

مسعى همچنين در درون دره واقع شده، و قسمتى از آن نيز محل عبور سيلاب بوده است. ابن جُريج مى گويد: جعفر بن محمد-ص- براى من از قول پدرشان از جابر بن عبداللَّه نقل فرمود كه ضمن بيان چگونگى حج پيامبر-ص- مى گفته است: چون از كوهصفا پايين آمدند به شيوه معمول حركت فرمودند و همين كه به كف دره رسيدند تند حركت كردند و چون به سوى ديگر دره رسيدند باز به شيوه معمولى حركت فرمودند. «(2)»

پيامبر- ص- در مسعى

ابن جريج مى گويد: جعفر بن محمد از پدرش از جابر بن عبداللَّه نقل مى فرمود كه ضمن بيان چگونگى حج گزاردن پيامبر-ص- مى گفته است:

پيامبر پس از آن كه طواف كردند بلافاصله در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند سپس كنار حجرالاسود آمده، آن را استلام كردند و فرمودند: همانا اكنون نخست كارى را انجام مى دهيم كه خداوند به شروع آن فرمان داده است.

و وقتى به سوىصفا بيرون شدند، اين آيه را تلاوت فرمودند: «ان الصفا و المروة من شعائراللَّه.» «(3)»

عطاء نيز گفته است: پيامبر از در بنى مخزوم به سوىصفا رفته و به مقدارى كه بسيار نبود از كوهصفا و مروه بالا رفتند و از آنجا خانه كعبه ديده


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 120 در پاورقى.
2- - اخبار مكه، ج 2، ص 116
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 115

ص: 214

مى شد و البته در آن زمان اين بناى مسجد نبوده است. ابن جريج مى گويد: به عطاء گفتم آيا براى تو وصف كرده اند و گفته اند كه ميزان بالا رفتن پيامبر تا كجاىصفا و مروه بوده است؟ گفت: نه همين قدر گفته اند كه مقدار كمى از كوه بالا رفته اند. گفتم اكنون چگونه بايد انجام داد؟ گفت: همانگونه اندكى بايد بالا رفت. گفتم: آيا آن قدر بالا بروم كه خانه كعبه را ببينم؟ چند بار گفت: نه، ضرورت ندارد مگر اين كه خودت بخواهى و اين بر تو واجب نيست و به من خبر نرسيده است كه پيامبر-ص- در كوه مروه تا محل سنگ سپيد بالا رفته باشند و همين قدر گفته اند كه اندكى از كوهصفا و مروه بالا رفته اند. ابن جريج مى گويد كسى از عطاء پرسيد آيا براى كسى كه ميانصفا و مروه سعى مى كند جايز است كه از هيچكدام بالا نرود و كنار آن ها بايستد؟ گفت آرى به جان خودم چيزى براى او نيست. ابن جريج مى گويد: عطاء مى گفت درصفا و مروه لازم است روبروى كعبه قرار بگيرى و روى به آن كنى و از اين چاره نيست، پس از رسول خدا-ص- پيروان آن حضرت نيز هنگام سعى ابتدا از كوهصفا قدرى بالا رفته و پس از آن سعى را آغاز مى كردند. ابن جريج در اين باره مى گويد:

پسر طاووس كيسانى از پدرش نقل كرده كه او هيچگاه بالا رفتن از كوهصفا و مروه را رها نمى كرده و از آن دو چندان بالا مى رفته است كه كعبه را ببيند و آن گاه رو به قبله مى ايستاد، و باز از قول نافع نقل مى كند كه عبداللَّه بن عمر چون به سوى كوهصفا مى رفت، نخست از آن چندان بالا مى رفت تا خانه كعبه براى او آشكار شود. و روبروى آن مى ايستاد و در تمام حج ها و عمره هاى خود چنان مى كرد و روىصفا هر دو پاى خود را قرار مى داد و هيچگاه به

ص: 215

اندازه دو قدم معمولى بالاتر نمى رفت، وى در تمام حج ها و عمره هاى خود روىصفا ومروه مى ايستاد وبه خداسوگند چنين تصورمى كنم كه اوپيامبر-ص- را ديده است كه روى آن دو كوه ايستاده است. گويد عبداللَّه بن عمر معمولًا در سمت راست مروه مى ايستاد و هيچگاه تا حدود سنگ سپيد بالا نمى رفت. «(1)»

مسروق بن اجْدع گويد: عبداللَّه بن مسعود عمره مى گزارد، نخست حجرالاسود را استلام كرد سپس از سمت راست طواف خود را شروع كرد سه دور از طواف خود را تندتر و چهار دور را با شيوه معمولى طى كرد سپس كنار مقام ابراهيم آمد و دو ركعت نماز گزارد و باز كنار حجرالاسود آمد و آن را استلام نمود و به سوى صفا حركت كرد، بر لبه كوهصفا ايستاد و لبيك گفت.

گفتم اى ابوعبدالرحمن، برخى از ياران شما، از تلبيه و لبيك گفتن در اين جا منع مى كنند. گفت من به تو مى گويم اين كار را بكن، اين لبيك و لااله الااللَّه گفتن پاسخى است كه موسى- ع- در اين جا به فرمان خداوند داده است، و چون كنار وادى رسيد شروع به هروله كرد و مى گفت: «ربّ اغفر و ارحم انّك انت الأعزّ الأكرم»؛ (پروردگارا! بيامرز و رحمت فرماى همانا كه تو عزيزترين و بخشنده ترين هستى).

درى كه رسول خدا-ص- از آن وارد مسعى شدند ابتدا به نام در «بنى عبد بن كعب» ناميده مى شد ليكن پس از آن، به علّت آن كه ميان اين قبيله و قبيله بنى عبد شمس جنگ و درگيرى رخ داد، آنها به محلّه بنى سهم كوچ كردند و پس از آن به در بنى مخزوم معروف شد. «(2)»


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 116
2- - اخبار مكه، ج 2، ص 90

ص:216

فاصله صفا تا مروه

فاصلهصفا تا مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است كه مساحت هفت بار آمد و شد ميان آن دو، پنج هزار و سيصد و شصت و پنج و نيم ذراع است. «(1)»

همچنين به گفته ازرقى:

فاصله ميان حجرالاسود تاصفا دويست و شصت و دو ذراع و هيجده انگشت است، و فاصله ميان مقام ابراهيم- ع- تا آن در مسجد كه از آن، براى رفتن بهصفا بيرون مى روند يكصد و شصت و چهار و نيم ذراع است و فاصله


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 119

ص: 217

ميان آن در تا وسطصفا، يكصد و دوازده و نيم ذراع است،صفا داراى دوازده پله سنگى است و از وسطصفا تا كنار نشانه مسعى- كه همان كناره مناره است- يكصد و چهل و دو و نيم ذراع است، نشانه بهصورت ستون استوانه شكلى است كه بلندى آن سه ذراع است و كنار مناره ساخته شده و از زمين چهار ذراع بلندتر و كاشى كارى شده است، بالاى آن لوحى به بلندى يك ذراع و هيجده انگشت و پهناى يك ذراع قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزى نوشته شده است و بالاى آن يك طاق از چوب ساج قرار دارد. فاصله ميان اين نشانه كه كناره مناره است تا نشانه سبز رنگ كه بر در مسجد نصب است و از آنجا بايد هروله كرد، يكصد و دوازده ذراع است و هروله فقط ميان همان دو نشانهصورت مى گيرد. بلندى نشانه اى كه در مسجد نصب شده ده ذراع و چهارده انگشت است. شش ذراع آن بهصورت استوانه اى سپيد رنگ است و بالاى آن استوانه اى به بلندى دو ذراع و بيست انگشت و سرپوشيده از كاشى سبز است. بالاى آن لوحى به بلندى يك ذراع و هيجده انگشت قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزى نوشته شده است. فاصله ميان نشانه اى كه بر در مسجد است تا مروه، پانصد و نيم ذراع است مروه پانزده پلكان دارد و فاصله ميانصفا و مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است، فاصله ميان نشانه در مسجد تا نشانه ديگر كه روبروى آن و كنار خانه عباس بن عبدالمطلب قرار دارد، سى و پنج و نيم ذراع است كه در واقع پهناى مسعى است، فاصله ميان نشانه كنار خانه عباس تا نشانه اى كه كنار خانه ابن عباد و روبروى نشانه اى است كه كنار مناره نصب شده است و طول وادى آن دو، يكصد و بيست و يك ذراع است. «(1)»


1- - اخبار مكه، ج 2، ص 119

ص: 218

هم اكنون مسعى بصورت سالن سرپوشيده اى به طول 5/ 394 متر و عرض 20 متر به شكل زيبايى در دو طبقه ساخته شده كه ارتفاع طبقه اوّل «12 متر» و ارتفاع طبقه دوم «9 متر» مى باشد، روى پشت بام آن نيز ديواره اى گذاشته اند و برخى از اهل سنت آنجا سعى مى كنند. در ميانه مسعى نيز دو راه باريك ساخته اند كه هر يك با ديواره كوتاهى از يكديگر جدا شده، كه افراد معذور روى چرخ نشسته و در داخل آن كه يكى به طرفصفا و ديگرى بطرف مروه است آنها را حركت داده، سعى كنند.

مسعى حدود 16 در دارد كه تمامى آنها در سمت شرقى مسجدالحرام قرار گرفته است.

علاوه بر پله هاى عادى، پله هاى برقى نيز گذاشته اند كه به وسيله آن، حجاج به طبقه فوقانى منتقل مى شوند. در طبقه دوّم نيز حجاج مى توانند از دو دربى كه به بيرون حرم راه دارد، خارج شوند.

براى پيشگيرى از خطرات احتمالى سيل، در زير مسعى، كانالى به عرض «5 متر» و ارتفاع «6/ 4 متر» احداث گرديده كه آب را به سمت بيرون هدايت نموده، مانع ايجاد خرابى در مسعى مى شود. «(1)»

مستحبات سعى

آن گاه كه حج گزار اراده سعى كند، مستحب است كنار حجرالاسود آمده، آن را استلام نمايد، سپس به سوى چاه زمزم رفته از آب آن بياشامد و در


1- - فى خدمة ضيوف الرحمان، ص 68

ص: 219

صورت امكان، با آن غسل كند. و اگر مى تواند مقدارى از آب زمزم را به بدن خود بريزد و سپس از دربى كه مقابل حجرالاسود قرار دارد وارد مسعى شود.

ابن زهره (511- 585 ه. ق.) پس از بيان مطلب فوق مى افزايد: از مستحبات سعى آن است كه با طهارت به سوى كوهصفا آمده، از آن بالا برود، سپس به طرف كعبه بايستد، و هر يك از «اللَّه اكبر»، «الحمدللَّه» و «لااله الا اللَّه» را هفت مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را سه بار بخواند:

«لا الهَ الّا اللَّه وحدهُ لاشريك له، لَهُ الْمُلْكَ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيى و يُميتُ و هُوَ حَىٌّ لايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شئ قدير.»

سپس بر پيامبر-ص- و خاندان او درود فرستاده، سوره قدر را بخواند و بگويد:

«اللّهُمَّ انّى أسألك العَفْوَ والعافيةَ واليَقينَ فى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، اللّهُمَّ اغْفِرلى كُلَّ ذَنْبٍ اذْنَبْتُهُ وَ انْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَىَّ بالْمَغْفِرةِ انَّكَ انْتَ الغَفُورُ الرَّحيمُ. اللّهُمَّ اظِلَّنى بِظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ الَّا ظِلُّكَ، أللهُمَّ، اسْتَعْمِلْنى بِطاعَتِكَ وَ طاعِةِ رَسُولِكَ وتوفَّنى على مِلَّته واحْشُرنى فى زُمْرتِهِ، اللَّهُمَ آتِنا مِنْ فَضْلِكَ وَ اوْسِعْ عَلَيْنا مِنْ رِزْقِك و بارِكْ لَنا فى الاهْلِ والْمالِ اللَّهُمَّ ارْحَمْ مَسيرَنا الَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَميقِ و آتِنا مِنْ لُدُنْكَ رحْمَةً نَسْتَغْنى بِها عَنْ رَحْمَة مَنْ سِواكَ اللَّهُمَّصَلِّ على محمَّدٍ و آله واغْفِرلى و لِوالِدَىَّ ولجميع المؤمنين.» «(1)»

در من لايحضره الفقيه علاوه بر آنچه گذشت، آمده است:

از كوهصفا بالا رفته، به كعبه نگاه كند و خداوند را حمد و ثنا بگويد و نعمت ها و خوبى هايى كه خداوند به او ارزانى داشته را به ياد آورد و سه مرتبه


1- - غنية النزوع، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 8، ص 406

ص: 220

بگويد: «اللهم انّى اسألك العفو والعافية واليقين فى الدنيا و الآخرة.»

سپس سه مرتبه اين دعا را بخواند: «اللهم آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» و پس از آن هر يك از الحمدللَّه، اللَّه اكبر، سبحان اللَّه، لااله الا اللَّه، استغفراللَّه و اتوب اليه وصلوات بر پيامبر-ص- و آل او را يكصد مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را بخواند:

«يا من لايخيب سائلُهُ و لايُنْفَدُ نائلهُ،صَلّ على محمَّد و آل محمّد، واعِذْنى منَ النَّار بِرحْمتك.»

«اى آن كه درخواست كننده ات محروم نمى ماند، و مايه بخشش او پايان نپذيرد، بر محمد و دودمان او درود فرست و مرا به بخشايندگى ات از آتش نجات ده.»

و سپس هر چه دوست دارد از خداوند درخواست نمايد. «(1)»

آن گاه از كوه صفا فرود آمده مقابل كعبه بايستد و بگويد:

«اللهم انى اعوذبك من عذاب القبر و فتنته و غربته و وحشته و ظلمته و ضيقه و ضنكه اللهم اظّلنى فى ظلّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ الَّا ظِلُّكَ.»

سپس اين دعا را بخواند:

«يا ربَّ العَفو يا مَنْ امَرَ بالعَفوِ، يا مَنْ هُوَ اولى بالعَفوِ، يا مَن يُثيبُ عَلَى العَفو، العفَو، العفوَ، العفوَ، يا جوادُ يا كريمُ، يا قريبُ يا بعيدُ، ارْدُدْ عَلَىَّ نِعْمَتكَ واسْتَعْمِلْنى بِطاعَتِكَ وَ مَرْضاتِكَ.»


1- - من لايحضره الفقيه، باب سياق مناسك الحج- الخروج الى الصّفا.

ص: 221

آنگاه با آرامش و وقار گام برداشته تا به مناره رسد، «(1)» از اينجا شتابان وبا گامهايى بلند حركت كند [هروله كرده و بگويد:

بِسْمِ اللَّهِ واللَّه اكبَرُ، اللَّهُمَّصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ وارْحَمَ وَ تجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمْ، انّكَ انْتَ الْاعَزُّ الاكْرَمُ، واهْدِنى لِلَّتى هِىَ اقْوَمُ، اللَّهُمَّ انَّ عَمَلى ضَعيفٌ فَضاعِفْهُ لى وَ تَقَبَّلْ مِنّى اللَّهُمَّ لَكَ سَعيى و بِكَ حَوْلى و قُوَّتى فَتَقَبَّل عَمَلى يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمتّقين.»

سپس در جايى كه در گذشته كوى عطاران بوده و هم اينك با چراغى سبز رنگ مشخص شده است، هروله را قطع كند، و با آرامش وجود و وقار گام بردارد و بگويد:

«ياذا المنِّ و الطَّوْلِ والْكَرَمِ والنَّعْماءِ والْجُودِصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آل مُحمَّد واغْفِرلى ذُنُوبى انَّهُ لايَغفرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ يا كَريمُ.

به مروه كه رسيد، از آن بالا رفته، روبروى كعبه بايستد و همان دعا را كه بر فرازصفا خوانده اينجا نيز بخواند، و حاجات خود را از خداوند بخواهد ودر دعاى خود بگويد:

«يا مَنْ امَرَ بِالعَفْو، يا مَنْ زيَّنَ العَفْوَ، يا مَنْ يُثْيبُ عَلَى العَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُعْطى عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَى الْعَفْوِ، يا رَبَّ الْعَفْوِ الْعَفْوَ، الْعَفْوَ، الْعَفْوَ.»

و به درگاه خداوند- عزّوجلّ- گريه و لابه كند، و اگر نتواند گريه كند، حالت گريه بخود بگيرد و بكوشد تا اشك هر چند به اندازه سر مگسى از چشمانش جارى شود، و در دعا كوشش كند، و آن گاه از مروه فرود آمده به


1- - هم اينك با رنگ سبز مشخص و علامت گذارى شده است.

ص: 222

سوىصفا حركت كند و در هر مكان همان را كه در شوط اوّل انجام داده تكرار نمايد. «(1)»

برخى از مستحبات سعى كه بدان اشارت رفت را اهل سنت نيز آورده اند، ليكن شافعى ها معتقدند: خواندن قرآن ميانصفا و مروه از ادعيه افضل و برتر است. «(2)»


1- - من لايحضره الفقيه، باب سياق مناسك الحج، الخروج الى الصفا، ج 2، ص 318 و 319
2- - هداية السالك، ج 2، ص 882

ص: 223

سرزمين عرفات

اشاره

در فاصله حدود 21 كيلومترى شهر مكّه، سرزمين مقدّسى است با پيشينه تاريخى ديرينه كه نامش عرفات است. حاجيان پس از پوشيدن لباس احرام، براى انجام حج تمتع، راهى آنجا شده و از ظهر روز نهم ذيحجه تا غروب آفتاب، در اين سرزمين وقوف مى كنند و به دعا و نيايش مى پردازند تا خداى رحمان، به آنها رحمت آورده بار ديگر اجازه ورود به حرم را به آنان عطا نمايد.

تشنگان معرفت، وعارفان عاشق، براى حضور در عرفات، شور و شوق فراوان از خود نشان داده، براى همنشينى با حضرتصاحب الأمر- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- كه همه ساله در اين موقف حضور دارند، سر از پاى نمى شناسند.

نوشتارى كه در پيش روى داريد، عرفات را در ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داده است:

ص:224

عرفات در لغت

عَرَفاتْ، از ريشه عَرَفَ گرفته شده و به گفته راغب: بيانگر شناخت آثار اشياء همراه با تفكّر و تدبّر است. «(1)» اين كلمه اسمى مفرد است كه در لفظ بهصورت جمع آمده، ليكن جمع بسته نمى شود. و شايد دليل آن تفكيك ناپذيرى اماكن بوده، و با اين استعمال گوئى هر جزئى از اين سرزمين را عرفه دانسته اند. «(2)»

فرّاء گفته است: عرفات اگر چه بهصورت جمع آمده، ليكن معرفه است و دليل معرفه بودن اش نيز آن است كه الف و لام بر آن داخل نشود. «(3)»

اخفش نيز گفته است: عرفات بدان جهت منصرف است كه تاء را به منزله ياء و واو در مُسْلِمين و مُسلِمُون، و تنوين را به منزله «نون» قرار داده اند و آنگاه كه بهصورت اسم استعمال گردد، اعراب آن به همان حال باقى مى ماند. «(4)»

جوهرى همچنين گفته است: اين گفته مردم «نَزَلْنا عَرَفَةَ» و عرفه بصورت مفرد آمده، اين استعمال همچون «مُوَلَّدٍ» است و عربى خالص و محض نمى باشد. «(5)»

نامگذارى عرفات

در اين كه چرا عرفات را بدين اسم خوانده اند، اختلاف نظر وجود دارد:


1- - تاج العروس، ج 24، ص 133
2- - همان، ص 138
3- - همان، ص 138
4- - همان، ص 138
5- - لسان العرب، ج 9، ص 157

ص: 225

1- برخى گفته اند: آدم و حوا پس از رانده شدن از بهشت و فرود آمدن بر زمين، در اين سرزمين يكديگر را ملاقات نموده، همديگر را شناختند؛ از اين رو آنجا را عرفات ناميده اند. «(1)»

2- گروهى ديگر عقيده دارند: از آن رو اين سرزمين را عرفات گويند كه مردم در آن به گناهان خود اعتراف مى كنند. «(2)»

3- امامصادق- عليه السلام- (در روايتى طولانى) پس از بيان ماجراى فرود آمدن آدم- ع- در عرفات و همراهى نمودن جبرئيل با ايشان، فرمودند:

«جبرئيل به آدم گفت: هنگامى كه خورشيد غروب كرد، هفت مرتبه به گناه خود اعتراف كن و هفت مرتبه نيز توبه و طلب آمرزش نما. و آدم چنين كرد، پس آنجا عرفات ناميده شد؛ زيرا آدم در آن، به گناه خود اعتراف نمود و براى فرزندان او نيز سنت شد كه [در اين سرزمين به گناهان خود اعتراف كرده، از خداوند آمرزش بخواهند، همانگونه كه آدم چنان كرد ...» «(3)»

در روايتى ديگر، معاوية بن عمار گفته است: از امامصادق- ع- پرسيدم: چرا عرفات را عرفات ناميده اند؟ فرمود: جبرائيل همراه با ابراهيم روز عرفه بيرون شد، پس به هنگام غروب آفتاب، به ابراهيم گفت: اى ابراهيم به گناهت اعتراف كن و مناسك خود را بشناس، پس عرفات ناميده شد بخاطر گفته جبرئيل كه گفت: «اعتراف كن» و او اعتراف كرد. «(4)»


1- - معجم البلدان، ج 4، ص 117
2- - معجم البلدان، ج 4، ص 117
3- - مستدرك، ج 10، باب 14
4- - مستدرك، ج 10، باب 14، ص 26، روايت 1372

ص: 226

4- ديگرى گفته است: از آن جهت كه حاجيان در اين سرزمين با يكديگر آشنا مى شوند، اين روز را روز «عرفه» و اين سرزمين را «عرفات» نام نهاده اند. «(1)»

5- و نيز گفته اند: چون عرفات سرزمينى مقدس و با عظمت است، آن سان كه گويى با بوى خوش آنجا را عطرآگين نموده اند، لذا عرفاتش ناميده اند. «(2)»

6- برخى را نيز عقيده بر آن است كه: چون يكى از معانى «عِرْف»صبر و بردبارى است و حاجيان براى رسيدن به عرفات و وقوف در آن رنج و زحمت فراوانى را متحمّل مى شوند، بدين جهت اين مكان را عرفات ناميده اند و در تأييد اين نظر، شعرى را نقل كرده اند كه:

قل لابن قيس أخى الرقيات ما أحسن العِرْفَ فى المصيبات! «(3)»

7- و سرانجام گفته اند: چون جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم خليل الرحمان آموخت و وى را نسبت به عرفه آگاه ساخت، آن گاه به او گفت:

أَعَرفت؟ و ابراهيم پاسخ داد: آرى. از اين رو آنجا را عرفات ناميده اند. «(4)» از مجموع آنچه گفته شد شايد بتوان گفت اعتراف به گناه كه در وجه تسميه دوّم و سوّم آمده و امامصادق- ع- نيز مهر تأييد بر آن نهاده اند، بهترين دليل


1- - احكام حج و اسرار آن، ص 237
2- - لسان العرب، ج 24، ص 137
3- - معجم البلدان، ج 4، ص 117
4- - همان.

ص: 227

نامگذارى اين سرزمين مقدّس به «عرفات» است.

پيشينه تاريخى عرفات

بر اساس گزارش تاريخ، پيشينه اين نام و اين سرزمين، به زمان حضرت آدم- ع- مى رسد، آن گاه كه او و همسرش حوّا از بهشت رانده شده و پس از مدّتى يكديگر را در اين سرزمين يافتند و از همين رو، برخى اين ديدار را علّت نامگذارى اين نقطه از زمين، به «عرفات» دانسته اند. «(1)»

از آن پس و بدنبال تشريع حج، وقوف در عرفات بعنوان امرى واجب مطرح شد. «(2)»

ليكن شهرت اين سرزمين، از زمان حضرت ابراهيم- ع- به بعد است.

تا قبل از پيدايش زمزم، به دليل وجود چاه هاى آب در اطراف عرفات برخى قبايل، چون جرهميان، اين منطقه را بعنوان محلّ سكونت خود برگزيده بودند.

مرحوم مجلسى- قدس سره- نوشته است:

«... جرهميان تا قبل از پيدايش زمزم در عرفات و ذى المجاز سكونت داشتند، پس از آن كه، بواسطه پرواز مرغان، از وجود آب در مكه آگاه شدند، رفته رفته به مكه آمده، و كنار زمزم را براى سكونت خود برگزيدند. «(3)»

ليكن با پر شدن چاه زمزم به وسيله جرهميان و كمبود آب در مكّه و وجود منابع آب در اطراف عرفات، و هموار بودن زمين در اين منطقه، بار


1- - لسان العرب، ج 9، ص 157
2- - شفاءالغرام، ج 2، صص 36 و 108
3- - بحارالانوار، ج 12، ص 98، باب 5، ح 6

ص: 228

ديگر گروهى از مردم، به اين سرزمين آمده، به ايجاد نخلستان و كشت و زرع پرداختند. برخى در آنجا ساكن شده، و برخى ديگر نيز بهصورت فصلى و مقطعى به اين مكان مى آمدند. مدّتى بعد، آب چاه هاى موجود در عرفات را به مكّه منتقل و مردم از آن بهره مى گرفتند.

ازرقى به نقل از ابن عباس مى نويسد:

چون قريش در سرزمين مكه ساكن شدند و جمعيت آنان زياد شد، كمىِ آب براى آنان مشكل ايجاد كرد، در نتيجه، در مكه چاههايى حفر شد، مُرَّة بن كعب بن لؤى، چاهى به نام رُمْ حفر كرد كه محل آن در وادى عُرَنه و نزديك عرفات قرار داشت. «(1)»

همچنين چاه «روا» در بيرون مكه و درصحراهاى كنار عرفات قرار داشته است، اعراب هم در آن روزگار اطراف مكه ساكن بوده اند. «(2)»

بشارى در گزارش خود از عرفات مى نويسد:

«عرفات روستايى است كه در آن كشتزارها و سبزه زارها و مزارع خربزه وجود دارد و مردم مكه در آنجا خانه هاى زيبايى دارند كه روز عرفه در آن فرود مى آيند.» «(3)» (توضيح درصفحه بعد- نك: نقشه شماره 1)

البته ياقوت حموى مكان اين روستا را در فاصله دو مايلى، از موقف كنونى، مى داند. «(4)» آنچه مسلم است اين است كه در اين منطقه اشخاصى


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 214
2- - همان، ص 220
3- - معجم البلدان، ج 4، ص 118
4- - همان، ص 117

ص: 229

سكونت داشته و بدين جهت آنان را عَرَفى مى ناميده اند. زَنفَل بن شداد عَرَفى از جمله اين كسان است. عاص بن وائل نيز در اين منطقه خانه داشته و سعيد بن مسيب هنگام گذر از كنار آن شنيد كه خواننده اى اين اشعار را مى خواند:

تضوّعَ مسكاً بطنُ نعمانَ اذ مَشَتْ بِه زينبٌ فى نسوةٍ عَطِرات

پس پاهايش را بر زمين كوبيد و گفت: به خدا سوگند اين از چيزهايى است كه شنيدنش لذّتبخش است:

و ليست كأخرى أَوسعَتْ جيبَ دِرعها و ابدَتْ بنانَ الكفّ لِلجَمَراتِ

و حَلَّت بنانُ المسك وحْفاً مرجَّلًا على مثل بدر لاح فى الظّلمات

و قامت تراءى يومَ جمع فأفْتَنتْ برؤيتها مَنْ راح من عرفات «(1)»

اينك از خانه ها و مزارع در عرفات، هيچگونه اثرى باقى نمانده است.

ليكن در چند سال گذشته دولت عربستان، درختان زيادى در عرفات كاشته، كه با رشد آنها، همه ساله بر زيبايى اين سرزمين افزوده مى شود، در طول سال نيز اهالى مكه بعنوان تفريح به آنجا آمده، از سايه درختان و منظره زيباى آن بهره مى گيرند.

حدود عرفات

اگر منطقه عرفات را بهصورت كمانى در نظر بگيريم، اطراف قوس اين كمان را رشته كوههايى فرا گرفته است كه وتر آن وادى عُرَنَه است.


1- - معجم البلدان، ج 4، ص 118

ص: 230

عرفات از طرف شمال شرقى محدود است به كوه اسمر كه آن را

- يكصفحه خالى براى دو عكس از عرفات-

- يكى اسكن شده و ديگرى در مجله ميقات-

ص: 231

- يكصفحه خالى براى كروكى نقشه عرفات-

ص: 232

«جبل سَعْد» نيز مى گويند، و از مشرق به كوه أشهب كه آن را «مِلْحه» نيز خوانند و ارتفاعش از قبلى كمتر است، و از جنوب به سلسله كوهى كه مرتفع ترين آن را «ام الرضوم» نامند، از قسمت شمال غربى و مغرب نيز محدود است به وادى عرنه. كه تمامى اين مناطق از آن قريش بوده است. «(1)» درون موقف نيز كوهى قرار دارد كه حجاج از آن بالا رفته، دعا مى خوانند، اين كوه در كتابهاى تاريخى به نام هاى «جبل الرحمه»، «قُرَين»، «الال»- به كسر و فتح الف- و «نابت» ناميده شده است. «(2)» و در ميان مشاعر، تنها عرفات بيرون حرم واقع شده است.

الال يا جبل الرحمه

فرزند هشام براى انجام حج به حجاز آمده ابتدا به مدينه وارد شد، در آنجا نامه اى از پدرش هشام بن عبدالملك به دستش رسيد كه در آن نوشته بود: «قِفْ بالنّاس على الال» نامه را خواند ولى از اين عبارت چيزى نفهميد.

كسى را نزد زهرى فرستاد و او را خواست و معناى جمله را از او پرسيد، وى نيز نتوانست پاسخ دهد، ولى گفت: جوانى از عراق براى تحصيل به اينجا آمده شايد او بداند.» بدنبال وى- كه ابوبكر هُذَلى بود- فرستاد ابوبكر هُذلى آمد و فرزند هشام با او قضيّه را در ميان نهاده نظرش را جويا شد، پاسخ داد:

«الال» همان كوهى است كه در عرفات واقع شده و مردم بر روى آن وقوف مى كنند. زهرى پرسيد: آيا شاهدى بر گفتارت دارى؟ گفت: آرى، سپس اين شعر را، كه نابغه ذُبيانى سروده، خواند:


1- - معجم معالم الحجاز، ج 6، ص 57
2- - معالم مكه التأريخيه و الاثريه، ص 182

ص: 233

بمُصْطَبِحاتٍ من أضاف و ثَبْرة يُرِدْنَ ألالًا سَيْرُهن التَدافُعُ

«سوگند به بانوان نگهبانى شده، از كوهستان لصاف و دشت ثبره، كه كوه الال را زيارت مى كنند و حركت آنان چنان است كه يكديگر را كنار مى زنند (در حال كوچ كردن هستند).»

هشام را اين سخن خوش آمد و براى او دعا كرد و پول و لباس به وى بخشيد. «(1)»

در نقلى آمده است كه: رسول خدا-ص- در عرفات بر «نابت»، روبروى كوهى كه الال ناميده مى شود، و كنار كوه مسلم و راه شنزار پياده روان، بين دوصخره اى كه نَبْعه و نُبَيْعه اش نامند، وقوف فرمود. «(2)»

جبل الرحمه كه آن را الال نيز گويند- به كسر همزه و تخفيف- نام جايى است كه فرشتگان از آنجا به يارى سپاه اسلام آمدند و در طرف دست چپ به سوى الصفرا قرار دارد. «(3)»

وقوف در عرفات

تا آنجا كه تاريخ گواهى مى دهد، در تمامى اعصار، پيروان اديان


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 13- ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 194
2- - الال بر وزن حَمام همان جبل الرحمه است، برخى نيز آن را« الال»- به كسر الف- خوانده اند. جبل المشاة نيز راه شنى است كه بين موقف پيامبر ص بر صخره ها و جبل الرحمه قرار دارد- شرق جبل الرحمه- نَبْعه و نُبَيْعه نيز دو رشته كوهند در عرفات، كه به سمت غرب امتداد داشته و پشت جبل الرحمه- بعد از خط دايره اى كه از شرق جبل الرحمه مى گذرد- واقع شده است. جبل مسلم نيز شايد كوهى باشد كه در شمال جبل الرحمه است و بر آن مخازن آب قرار دارد. اخبار مكه، ج 5، ص 7
3- - ابى الفداء، تقويم البلدان، ص 109؛ سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 132

ص: 234

آسمانى كه فريضه حج براى آنان تشريع شده بود، به هنگام حج، در عرفات وقوف مى كردند در دوره جاهلى نيز، گروهى از جرهميان با تأسى به ابراهيم خليل و اسماعيل- عليهماالسلام- خانه كعبه را محترم داشته، گرد آن طواف مى كردند و حج و عمره را بجاى آورده، در عرفات و مشعر وقوف مى كردند. «(1)» ليكن برخى قبائل قريش و ساكنان مكه، بر اساس پاره اى انديشه هاى غلط وبا اين كه عرفات را از مشاعر شمرده و وقوف در آن را از اعمالى مى دانستند كه در حج بر اساس دين ابراهيم بايد انجام پذيرد، بدعتهايى را به وجود آوردند واز وقوف در عرفات خوددارى كردند. «(2)»

ازرقى مى گويد:

محمد بن جبير بن مطعم از قول پدرش نقل مى كند كه مى گفته است:

روز عرفه شترم را گم كردم، به جستجوى آن برآمدم، به صحراى عرفات رسيدم و ديدم رسول خدا-ص- آنجا وقوف كرده اند و همراه مردم هستند، گفتم اين مردى قرشى و حمسى است چرا از حرم بيرون آمده است.- قريش خود را احمسى،- حمسى؛ يعنى «كسى كه در آيين خود استوار است» نامگذارى كرده بودند- و معمولًا از حرم بيرون نمى رفتند و مى گفتند ما اهل خداييم و از حرم بيرون نمى رويم و حال آن كه ديگر مردم در عرفات وقوف مى كردند و اين همان قول خداوند است كه فرمان داد: آن را رها كنند و چنين فرمان داده است: «ثم افيضوا مِن حيث افاض الناس»؛ «پس بازگرديد از آنجا كه بازگشتند مردم.» «(3)»


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 117
2- - همان.
3- - بقره: 195

ص: 235

ازرقى افزوده است: حمسى ها به جاى عرفات بر كناره حرم و كنار كوه نمره كه در دره مأزمين قرار دارد وقوف كرده، شب عرفه را آنجا مى گذراندند و روز عرفه را در منطقه اراك كه از بخشهاى كوه نمره است زير سايه وقوف مى كردند و از آنجا به منطقه مزدلفه مى رفتند ... «(1)»

سفيان مى گويد: شيطان پيش قريش آمد و به آنان گفت: شما اگر از منطقه حرم بيرون رويد اعراب نسبت به حرم بى رغبت مى شوند و بدينگونه آنان را از اين كار بازمى داشت، سفيان همچنين از حُمَيد بن قيس از مجاهد نقل مى كند كه پيامبر-ص- تمام سالهايى را كه در مكه بودند و هنوز هجرت نفرموده بودند، همراه مردم در عرفات وقوف مى كردند و با قريش وقوف نمى فرمودند. «(2)»

سعيد بن عبداللَّه راوندى (م 573 ه. ق.) گفته است:

قريش در جاهليت به عرفات نمى آمدند و مى گفتند ما از حرم خارج نمى شويم، آنها روز عرفه و شب عيد را در مشعرالحرام وقوف مى كردند، اما ديگر مردم حج گزار، روز عرفه را در عرفات وقوف داشتند، همانگونه كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق- عليهمصلوات اللَّه- عمل مى كردند، پس خداوند فرمان داد تا مسلمانان روز عرفه در عرفات وقوف كنند و هنگام غروب آفتاب به سوى مشعر كوچ كنند: «ثم افيضوا مِن حيث أفاض الناس» كوچ از عرفات ممكن نيست مگر پس از وقوف يا بودن در آن. «(3)»


1- - ارزقى، اخبار مكه، ج 71، ص 145.
2- - ازرقى، اخبار مكه، ص 195.
3- - فقه القرآن، ينابيع الفقهية، ج 7، ص 347.

ص:236

سرزمين آمرزش و پذيرش دعا

يكى از مهمترين بهره هايى كه حج گزاران مى توانند از سفر معنوى حج بگيرند، آمرزش گناهان است. در روز نهم ذيحجه، حاجيان از هر ديارى آمده و در عرفات اجتماع نموده اند، با دعا و گريه و راز و نياز به درگاه بى نياز الهى، پاكى از آلودگى هاى گذشته را طلب مى كنند.

اين سرزمين جايگاهى است كه پيامبران از آدم گرفته تا نبى خاتم محمد بن عبداللَّه-ص- و از اوصياى آن حضرت؛ على بن ابى طالب تا مهدى موعود- عليهماالسلام- در آنجا حضور داشته و دارند، و شيوه دعا كردن و بهره بردارى از چنين روز ارزشمندى را به ديگران و بخصوص پيروانشان آموخته اند. اين سرزمين ميعادگاه عاشقان و عارفان است و كدام عارفى است كه در عرفات، دعاى پر محتوا و زيباى عرفه امام حسين- ع- را بخواند و تحت تأثير آنهمه عشق و زيبايى و معرفت قرار نگيرد؟

در روايات درباره آمرزش گناهان در عرفات، به حدّى سخن گفته اند كه همراه با شنيدن نام عرفه و عرفات، مغفرت و رحمت الهى در ذهن ها متجلّى مى شود، به برخى از اين روايات توجه خوانندگان گرامى را معطوف مى دارم:

على- ع- فرمود: آن گاه كه در حجةالوداع، رسول خدا-ص- حج گزارد، در عرفات وقوف كرد، سپس رو به مردم كرده، سه مرتبه فرمود: خوش آمديد فرستادگان خداوند، كسانى كه اگر درخواست كنند به آنان عطا شود و فرداى قيامت در پاداش هر درهم يك هزار حسنه، دريافت دارند. سپس فرمود: اى مردم آيا بشارتتان ندهم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. فرمود: هنگامى كه غروب اين روز- عرفه- فرا رسد، خداوند در برابر ملائكه به وقوف كنندگان در

ص: 237

عرفات مباهات كرده، مى فرمايد:

[فرشتگان من!] به بندگان و كنيزان من بنگريد كه از گوشه و كنار زمين، ژوليده موى و غبارآلوده، بسوى من آمده اند، آيا مى دانيد چه مى خواهند؟ فرشتگان گويند:

پروردگارا! از شما آمرزش گناهانشان را مى طلبند.

خداوند فرمايد: شما را به شهادت مى گيرم، همانا من اينها را آمرزيدم.

پس از مكانى كه در آن وقوف كرده ايد، آمرزيده و پاك باز گرديد. «(1)»

على- ع- فرمود: «از رسول خدا-ص- سؤال شد: كدامين يك، از عرفاتيان گناهكارترين اند؟ فرمود: كسانى كه از عرفات بازمى گردند و گمان مى كنند خدا آنان را نبخشيده است.» «(2)»

پيامبر-ص- فرمود: «برخى گناهان است كه جز در عرفات بخشيده نشود.» «(3)»

حسين بن على- ع- فرمود: «مردى يهودى خدمت پيامبر-ص- آمده گفت: اى محمّد ... از ده سخن كه خداوند هنگام مناجات در بقعه مبارك به موسى عنايت نمود از شما مى پرسم- تا آن كه گفت- اى محمد از هفتمين آن خبر ده كه چرا خداوند مردم را به وقوف در عرفات پس از عصر فرمان داد؟

پس پيامبر-ص- فرمود: بدان جهت كه بعد از عصر ساعتى است كه آدم پروردگار خويش را عصيان كرد پس خداوند بر پيروان من وقوف و گريه و دعا


1- - مستدرك الوسائل، ج 8، ص 36
2- - مستدرك الوسائل، ج 10، ص 30
3- - همان.

ص: 238

را در بهترين جايگاه- كه همين عرفات است- واجب گردانيد و پذيرش دعا را بعهده گرفت و آن ساعت كه از عرفات كوچ كنند، همان ساعتى است كه آدم كلماتى را از خداوند دريافت كرد و توبه نمود، كه همانا او توبه پذير و مهربان است. يهودى گفت: راست گفتى اى محمد، پس ثواب كسى كه در عرفات ايستاده، دعا كند و به درگاه خدا زارى نمايد چيست؟ پيامبر فرمود: سوگند به آن كس كه مرا به حق- بشارت دهنده و بيم دهنده- به رسالت برانگيخت، همانا براى خداوند در آسمان هفت در است: باب توبه، باب رحمت، باب تفضل، باب احسان، باب جود، باب كرم، و باب عفو، هيچكس در عرفات حاضر نمى شود مگر آن كه براحتى از اين درب ها وارد شده، اين خصلت ها را از خداوند مى گيرد ... و براى خدا يكصد رحمت است كه تمامى آنها را بر اهل عرفات نازل مى گرداند. و آنگاه كه از عرفات برمى گردند، خداوند آن فرشتگان را به رهايى عرفاتيان از زير بار گناه و واجب شدن بهشت براى آنان، گواه مى گيرد، و هنگام بازگشت از عرفات ندا دهنده اىصدا مى زند كه: خداوند شما را آمرزيد، شما مرا راضى كرديد و من نيز از شما راضى شدم. آن يهودى گفت:

راست گفتى اى محمد! ...» «(1)»

در نقل ديگرى آمده است:

«آنانكه در عرفات وقوف مى كنند، در حقيقت پيش روى خدا- بين يدى اللَّه- وقوف كرده اند.» «(2)»

ابونصر بزنطى از حضرت رضا- ع- وآن حضرت به نقل از امام باقر- ع-


1- - مستدرك الوسائل، ج 10، باب 18، ص 32، ح 11386
2- - بحارالانوار، ج 3، ص 320، ح 17

ص: 239

آورده است: هيچ انسانى نيست- خوب يا بد- كه بر كوههاى عرفات وقوف كرده و خدا را بخواند، مگر آن كه خداوند دعاى او را مستجاب نمايد. آدم خوب در نيازهاى دنيا و آخرت و آدم بد در كار دنيا.» «(1)»

امام صادق- ع- فرمود: «هيچ مرد مؤمنى، از اهل هر روستا و شهرى كه باشد، در عرفات وقوف نكند جز آن كه خداوند اهالى مؤمن آن محل را ببخشايد و هيچ مرد مؤمنى از خانواده اى با ايمان، در عرفات وقوف نكند مگر آن كه خداوند مؤمنان از آن خاندان را بيامرزد.» «(2)»

از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل شده كه پيامبر فرمود: «آمرزش بر اهل عرفات در همان لحظه حركت و لحظات آغازين روز عرفه نازل مى شود، آنگاه شيطان بر سر خويش خاك ريخته، شيون و زارى مى كند پس ديگر شياطين گرداگرد او جمع شده مى گويند: تو را چه شده است؟! مى گويد: مردمى كه در مدت شصت و هفتاد سال نابودشان كردم در يك چشم به هم زدن آمرزيده شدند «(3)»- مرادِ شيطان حاجيانى هستند كه در عرفات حاضر شده اند-.»

پيامبر-ص- فرمود: «كسى كه گوش و چشم و زبانش را در روز عرفه نگهدارد، خداوند او را از عرفه تا عرفه ديگر حفظ مى كند.» «(4)»

ابن عباس مقدّمه اى در رابطه با حديث فوق آورده كه: فضل بن عباس- درعرفات- كنار رسول خدا-ص- ايستاده بود و به زنان نگاه مى كرد،


1- - مستدرك الوسائل، ج 10، باب 14، ص 26، ح 11371
2- - وافى، ج 2، ص 42
3- - فاكهى، اخبار مكّه، ج 5، ص 15
4- - فاكهى، اخبار مكّه، ج 5، ص 18

ص: 240

پيامبر-ص- چشم او را برگردانيد و فرمود: امروز روزى است كه اگر كسى گوش و چشم و زبانش را جز از حق، نگهدارد، گناهش آمرزيده مى شود.» «(1)»

ابن عباس گفته است: «همانا خداوند به اهل عرفه- حاجيان- در برابر اهل آسمان فخر مى كند.» «(2)»

ازرقى نيز مى نويسد: پيامبر-ص- فرمود: «امّا وقوف تو در شامگاه عرفه، همانا خداوند متعال به آسمان دنيا فرود مى آيد و سپس به شما، بر فرشتگان مباهات مى كند و مى فرمايد: اينان بندگان منند كه پريشان موى و خاك آلوده از راههاى دور و دره هاى ژرف، به اميد رحمت من، به درگاه من آمده اند. اگر خطاهاى ايشان به شمار ريگها و قطره هاى باران و موج و خاشاك درياها باشد، هر آينه بخشيدم ...» «(3)»

ابن عباس گفت: «پيامبر-ص- را در غروب روز عرفه در عرفات ديدم كه دستهايش را تا سينه بالا آورده دعا مى كرد همانگونه كه مسكين از ديگران غذا طلب مى كند.» «(4)»

در روايتى آمده كه: بيشترين دعاى رسول خدا-ص- روز عرفه اين بود: «لا اله الّا اللَّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، و هو على كل شى ء قدير.» «(5)»


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 21
2- - همان.
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 306
4- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 24
5- - همان، ص 24

ص: 241

عبيد اللَّه بن كُريز نيز گفت: «رسول خدا-ص- فرمود: برترين دعا، دعاى روز عرفه است.» «(1)»

همچنين رسول خدا-ص- فرمود: «هيچ روزى شيطان كوچكتر، حقيرتر، و خشمگين تر از روز عرفه ديده نشده است، و اين بخاطر آن است كه خداوند رحمتش را نازل كرده، و از گناهان بزرگ- مگر آنچه كه در روز بدر ديده شد- مى گذرد.» «(2)»

رسول خدا-ص- روز جمعه در عرفات مشغول خواندن نماز عصر بودند كه شخصى به نام كلب خواست از مقابل آن حضرت عبور كند، ناگهان افتاد و مرد. چون نماز آن حضرت پايان يافت، فرمود: كدامين يك از شما كلب را نفرين نمود؟ مردى پاسخ گفت: من او را نفرين كردم. پيامبر-ص- فرمود:

در ساعتى دعا كردى كه هيچ مؤمنى در آن ساعت دعا نمى كند، مگر آن كه خداوند مستجاب مى نمايد.

دعا اين بود: «لا اله الا اللَّه الحليم الكريم، لا اله الا اللَّه العلى العظيم، سبحان اللَّه رب السماوات السبع و الارض، رب العرش العظيم، و الحمد للَّه ربّ العالمين.» «(3)»

اهميت عرفات بحدى است كه در روايت آمده: «الحج عرفه»؛ «حج، عرفه است»، البته اين بدان معنا نيست كه ديگر اعمال حج، كم اهميت است!


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 25
2- - همان، ص 26
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 12، اين دعا به عباراتى ديگر نيز آمده، ليكن فاكهى آن را با همين عبارت نقل كرده است.

ص: 242

بلكه اين روايت، حجاج بيت اللَّه الحرام را به مهمترين ركن حج كه عرفه است هدايت مى كند و شايد دليل اين اهميت، همان نقشى باشد كه عرفات در آمرزش گناهان دارد كه انسانهاى گنه كار وارد آنجا شده و بخشوده شده خارج مى گردند.

روزه گرفتن در عرفات

در برخى روايات فريقين، از روزه گرفتن روز عرفه نهى گرديده كه شايد علّت آن، سر حال بودن و با نشاط بودن هنگام دعا و نيايش است؛ زيرا انسان روزه دار، در آن سرزمين- و خصوصاً در هواى گرم- حال دعا پيدا نمى كند.

رسول خدا-ص- نيز روز عرفه را روزه نمى گرفت و خلفا و برخى اصحاب با تأسى به آن حضرت، از روزه گرفتن در اين روز خوددارى مى كردند. «(1)»

شيخ كفعمى در مصباح فرموده: مستحب است روزه گرفتن در روز عرفه، براى كسى كه در دعا خواندن ضعف پيدا نكند. «(2)» و اين خود مؤيد آن است كه كراهت روزه بدان جهت است كه انسانها براى دعا خواندن، حال و نشاط داشته باشند.

دعاهاى حسين بن على- عليهماالسلام- و امام سجاد در روز عرفه از ادعيه بسيار مهم و حاوى نكات ارزشمند و تكان دهنده ايست.

بشر و بشير فرزندان غالب اسدى گفته اند: در پسين روزِ عرفه، در عرفات، خدمت حسين بن على- عليهماالسلام- بوديم، آن حضرت از خيمه


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 33- 29
2- - مفاتيح الجنان، ص 470

ص: 243

خود بيرون آمده، با گروهى از اهل بيت و فرزندان و يارانشان با نهايت خضوع و خشوع، در طرف چپ كوه (جبل الرحمه) ايستاده، روى بطرف كعبه نمود، آنگاه دستها را تا مقابلصورت بالا گرفت و مانند مسكينى كه طلب غذا مى كند، شروع به خواندن دعا نمود:

«الحمد للَّه الذى ليس لقضائه دافع، ولا لعطائه مانع ...» «(1)»

در دعاى چهل و هفتمصحيفه سجاديه نيز، راز و نياز امام سجاد- ع- در روز عرفه آمده است.

حضور رسول خدا در عرفات

جابر بن عبداللَّه- رض- گفته است: رسول خدا-ص- نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا وصبح را در منا خوانده، سپس تا طلوع خورشيدصبر نموده، آنگاه حركت كرده به عرفات آمدند و در خيمه اى كه براى آنحضرت در نَمِره زده بودند، فرود آمدند. «(2)»

ابوالوليد نيز از پدر بزرگش، از مسلم بن خالد، از ابن جُريج نقل مى كند كه از عطاء پرسيدم پيامبر-ص- روز عرفه كجا منزل اختيار فرمودند؟ گفت: در نمره، «(3)» جايى كه خلفا فرود مى آيند، كنار سنگ بزرگى كه در دامنه كوه است


1- - مفاتيح الجنان، ص 474
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 9
3- - نَمِره، نام كوهى كوچك و كم ارتفاع در قسمت پايانى، حدود شرقى حرم است كه در غرب مسجدعرفه واقع شده است و بدينجهت اطراف اين كوه را نمره نام نهاده اند. عاتق بن غيث بلادى، اودية مكة المكرمه، ص 115- معجم البلدان، ج 7، ص 362

ص: 244

و هنگامى كه به عرفات مى روى سمت راست تو قرار مى گيرد و بر همان سنگ بزرگ، پارچه اى مى بستند و پيامبر-ص- زير سايه آن بودند. «(1)»

مرحومصدوق در مقنع گفته است:

آنگاه كه به عرفات آمدى، در نَمِرَه نزديك مسجد، خيمه زن، كه رسول خدا-ص- نيز همين جا خيمه زد، سپس غسل كن و نماز ظهر و عصر را باهم بخوان تا براى دعا فرصت كافى داشته باشى؛ زيرا كه روز عرفه، روز دعا و درخواست از خداوند است. «(2)»

پيامبر-ص- تا نزديكى اذان ظهر نزد مسجد ابراهيم در نمره ماند، سپس حركت كرده به نزديكى جبل الرحمه آمد و آنجا وقوف كرد.

ازرقى مى نويسد:

محلّ وقوف پيامبر-ص- در شامگاه روز عرفه، ميان كوههاى نبعه و نبيعه و نابت و كنار زمين گسترده اى، كه پشت جايگاه وقوف امام و سالار حج مى باشد، بوده است، و كنار بريدگى كوه نابت، از سلسله جبالى كه امروز معروف به الالْ است، وقوف فرموده اند. اين قسمت در سمت چپ راه طائف و سمت راست دمام قرار دارد.

با ظهور اسلام در حجاز، پيروان اين آيين حنيف، وقوف در عرفات را ركنى از اركان حج دانسته و روز نهم ذيحجّه در اين سرزمين وقوف كرده، و وقوف در خارج اين محدوده را جايز نمى دانند.


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 194
2- - ينابيع الفقهيه، ج 7، ص 36

ص:245

سيل در عرفات

در عرفات، در گذر تاريخ، حوادث فراوانى رخ داده كه پرداختن به آن فرصتى ديگر مى خواهد. ازرقى نمونه اى از آن حوادث را اينچنين نقل كرده است:

در سال يكهزار و پنجاه و سه، روز نهم ذى حجه، در حالى كه حاجيان در عرفات بودند، سيل عظيمى آمد كه از ظهر تا غروب ادامه داشت و چون حاجيان خواستند به مشعر بروند، جريان سيل مانع از عبور ايشان شد و آنها ناچار شدند تا آخر شب در عرفات بمانند تا سيل كندتر شود و با سختى گذشتند. «(1)»

وى همچنين گفته است:

نخستين كس كه ميانصفا و مروه، و دو كوه عرفات، در شب هاى موسم حج، چراغ هاى نفتى برافروخت ابواسحاق معتصم بود. «(2)»

سخنرانى در عرفات

سيره رسول خدا-ص- و ائمه معصومين- عليهم السلام- بر اين بوده كه در عرفات براى حاجيان سخنرانى نموده، معارف دينى و اخلاقى را بيان مى كردند. و حتى خلفا و حكّام نيز با تأسى به آنان، در اين سرزمين مقدس خطابه هايى ايراد مى نمودند. رفته رفته منبرى براى خطيب روز عرفه ساخته


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 322
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 220

ص: 246

شد، كه خطيبان بر فراز آن سخن مى گفتند.

عمرو بن دينار گفته است: در زمان ابن زبير منبر عرفه را ديدم كه آن را از سنگهاى تراشيده شده ساخته بودند و آن را در جايى نصب كرده بودند كه امام و سالار حج، در عرفات نماز ظهر و عصر را مى خواند. سرانجام سيل آن را ويران كرد و ابن زبير به جاى آن، منبرى از «عيدان» ساخت. «(1)»

پيامبر-ص- در حجةالوداع، آخرين حج خود، دو مرتبه؛ يكبار قبل از نماز ظهر و عصر و ديگربار پس از آن، به ايراد خطبه پرداخت و قوانين كلّى و احكام ابدى دين مقدس اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. «(2)»

محمد بن هشام نيز در عرفات خطبه خوانده گفت: «تمامى عرفه تا منبر من، موقف است.» «(3)»

هم اكنون رسم ايرانيان بر اين است كه: در روز عرفه، روحانى كاروان براى حاجيان سخنرانى نموده، سپس دعاى شريف عرفه را مى خوانند در بعثه مقام معظم رهبرى نيز ابتدا يكى از شخصيتهاى معروف و روحانى سخنرانى نموده، سپس مدّاحى از مدّاحان اهل بيت اشعارى همراه با ذكر مصيبت مى خواند و در پايان نيز دعاى عرفه خوانده مى شود.

ازرقى گفته است: «فاصله ميان مسجدالحرام و جايى كه سالار حج در عرفات وقوف مى كند، درست و بدون كم و بيش يك چاپار است.» «(4)»


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 34؛ ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 195 عَيْدان، نخل هاى طويل را گويند و يك دانه آن را عَيْدانه گويند. لغت نامه دهخدا، ج 10، ص 14524
2- - احكام حج و اسرار آن، ص 238
3- - همان، ص 34
4- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 190

ص:247

مسجد عرفات

در عرفات مسجدى وجود دارد كه در تاريخ به نام مسجد عرفه، و مسجد جامع ابراهيم، و يا مسجد ابراهيم نيز از آن ياد شده است. اين مسجد در گذشته بسيار كوچك بوده، و حاجيان در آن نماز مى گزاردند.

ازرقى در ترسيم مسجد عرفات مى نويسد:

اندازه مسجد عرفات از جلو تا آخر- يعنى طول- يكصد و شصت و سه ذراع و از سمت راست تا سمت چپ آن- يعنى عرض- بيست ذراع است، بر ديوارهاى مسجد دويست و سه و نيم كنگره است، شصت و چهار كنگره بر ديوار قبله و بر گوشه راست و چپ آن، هر يك هشت كنگره، و پنجاه و هفت كنگره هم بر بقيه ديوار راست و چپ و در ديوار آخر مسجد ده كنگره بر سمت راست و چهار كنگره بر سمت چپ قرار دارد. مسجد عرفات داراى ده در است، يك در بر ديوار قبله كه داراى طاقى بطول نه ذراع و عرض دو ذراع و هيجده انگشت است، بر ديوارهاى سمت راست چهار در و بر ديوار سمت چپ هم چهار در قرار دارد و پهناى هر يك از اين درها شش ذراع است، مساحت درى كه بسوى موقف گشوده مى شود يكصد و سى و يك ذراع است از كنار سمت راست مسجد تا كنار سمت چپ آن ديوارى دايره شكل- قوسى- به طول سيصد و چهل ذراع كشيده شده است، پهناى مسجد از وسط آن شصت و هشت ذراع است، درهايى كه در ديوار سمت راست است در بخش «حَبْر» گشوده مى شود، بلندى ديوارها شش ذراع است در آخر مسجد سمت راست و طرف حَبْر دكان مربعى است كه بلندى آن پنج ذراع و مساحت بالاى آن

ص: 248

هفت ذراع و هيجده انگشت در شش ذراع و هيجده انگشت است و روز عرفه بر آن اذان مى گويند، در مسجد محرابى هم بر سكوى مرتفعى قرار دارد كه امام و برخى از همراهان او آنجا نماز مى گزارند و ديگران پايين آن نماز بجا مى آورند و بلندى اين سكو دو ذراع است ... از مسجد عرفه تا جايى كه شامگاه عرفه، امام مى ايستد يك ميل است و نشانه آن در پشت جايى كه امام مى ايستد و كنار جبل المشاة نصب شده است. «(1)»

ملك اشرف قايتباى (873 ه.- 901 ه.) در زمان سلطنت خود، مسجد نمره را در عرفات تعمير و قنات عرفه را كه مسدود شده بود لايروبى كرد. «(2)»

مساحت مسجد نمره در بازسازى و توسعه اخير به 000، 124 متر مربع رسيده است. قسمتى از ساختمان مسجد دو طبقه، با مساحتى حدود 000، 27 متر مربع است. مسجد كاملًا مجهز و از سيستم سرد كننده، دستشويى مناسب و غيره برخوردار است و گنجايش حدود 000، 300 نمازگزار را دارد. ساختمان مسجد چيزى حدود سيصد و سى و هفت ميليون ريال سعودى، هزينه برداشته است. «(3)»

در روز عرفه تعدادى از حجاج در مسجد نمره آمده به خطبه روز عرفه كه خطيب مسجد آن را ايراد مى كند گوش داده، سپس نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه برگزار و آنگاه تا غروب آفتاب به دعا و نيايش و زارى به


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 452، و ج 2، صص 188، 658
2- - شانه چى، مسجدالحرام و كعبه، صص 373 و 374
3- - طول اين مسجد تا قبل از نوسازى اخير حدود 90 متر و عرض آن 80 متر بوده است و علاوه بر نمره به نامهاى مسجد عرفه يا مسجد جامع ابراهيم نيز معروف بوده است. احكام حج و اسرار آن، ص 238

ص: 249

درگاه خداوند مشغول مى شوند. «(1)»

عرفات و ستمگران

عرفات با دارا بودن ويژگيهاى فراوان معنوى، در طول تاريخ از گزند ستمكاران در امان نمانده، براى دور ساختن حاجيان از معنويت عرفات، به تحريف حقايق پرداخته اند.

ابويقظان گفت: مردى از فرزندان عثمان روز عرفه نزد هشام بن عبدالملك آمد پس گفت: امروز روزى است كه خلفا لعن ابوتراب را در آن مستحب دانند! «(2)»

سعيد بن جبير نيز گفته است:

معاويه از تكبير گفتن در روز عرفه خوددارى كرد؛ زيرا كه على بن ابيطالب- ع- در آن روز تكبير مى گفت! «(3)»

آب در عرفات

با ظهور اسلام در جزيرةالعرب، و گرايش روز افزون مردم به اسلام، رفته رفته بر طرفداران و پيروان رسول خدا-ص- افزوده شد و همه ساله در موسم حج، تعداد زيادى از حاجيان، براى انجام مناسك حج به سرزمين


1- - لازم به تذكر است كه در توسعه اخير، قسمتى از مسجد داخل در موقف عرفات و قسمت ديگرى خارج آن قرار گرفته است. فى خدمة ضيوف الرحمان، صص 108 و 111
2- - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، باب 238، ص 221
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 33

ص: 250

عرفات آمده، در آنجا وقوف مى كردند. از آنجا كه يكى از نيازهاى اساسى مردم در عرفات، آب بود، حوضچه ها و استخرهايى در نزديكى جبل الرحمه احداث نمودند تا حاجيان به هنگام وقوف در عرفات از آن ها استفاده كنند. مورخان نوشته اند:

مردم مكه در گذشته، از آب چاههاى داخل شهر مكه و خارج آن مى آشاميدند ولى وقتى خلافت به معاوية بن ابى سفيان رسيد حدود ده رشته قنات آب به سوى مكه جارى ساخت. بدين منوال بود تا اين كه در اواخر دوران بنى اميه، وقتى عبداللَّه بن عامر، حج خانه كعبه گزارد، دستور داد آب تمام چشمه هاى مكه را در يك مجراى واحد جارى سازند و آن را در ميدان «صحراى» عرفات به نام چشمه عرفه ظاهر ساختند. بعدها در دوران خلفاى عباسى و حكام مقتدر ديگر، آب چشمه عرفه را از طريق مجارى متعددى به مكه روان ساختند. چشمه عرفه به هنگام خلافت متوكل عباسى خراب شد و اين خليفهصد هزار دينار به مكه فرستاد و آن را تعمير و آبش را به مكه جارى ساخت، سپس در سال 241 هجرى بر اثر زلزله اى چشمه عرفه ويران شد و معلوم نيست در چه تاريخى آن را مجدداً تعمير كرده اند. باز در حدود 500 هجرى چشمه مزبور به علت خرابى، اصلاح و تعمير گرديد. در لوحه اى كه در طرف راست كوه جبل الرحمه يافت شده، نام اصلاح كنندگان چشمه عرفه و ديگر مجارى آبهاى مكه ذكر گرديده است. در اين لوحه آمده: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم ... درود بر پيغمبر ما محمد-ص- ... و درود بر امام الناصر لدين اللَّه اميرالمؤمنين كه خداوند او را گرامى دارد ... و به دستور امام الاصفهتيلار الكبير نصيرالدين بن زين الدين امير اربل ... در اينجا لوحه مزبور

ص: 251

خوانا نبوده ... و سپس سال 500 هجرى ذكر شده و بعد نام ابو جعفر منصور المستنصر باللَّه ... آمده است.»

و باز لوحه ديگرى در همان كوه (رحمت) پيدا شده كه تعمير چشمه ها و مجارى آب مكه را به ابوالعباس احمد الناصر لدين اللَّه در سال 584 هجرى نسبت داده است در لوحه مزبور آمده: «خليفه بر تمام اهل اسلام ابوالعباس احمد الناصر لدين اللَّه كه خداوند او را حفظ كناد و اقتدار و قدرتش را دو برابر كناد، امر به تعمير و آبادى چشمه عرفه و آبگيرهايى براى حاجيان خانه خدا كرده است ... در سال 584 هجرى» و همچنين لوحه مجزاى ديگرى هم در آنجا يافته شد كه تعمير چشمه عرفه را به اميرالامراء الاصفهتيلار الكبير نصيرالدين بن زين الدين امير اربل در سال 594 هجرى نسبت داده است.

و لوحه چهارمى هم در آنجا ديده شد كه مستنصر عباسى چشمه عرفات را به سالهاى 625 ه. 627 ه. و 633 ه. تعمير نموده است. «(1)»

فاكهى براى عبداللَّه بن عامر بن كريز، در عرفات تعداد هفت حوض ذكر كرده، وابراهيم رفعت پاشا آن را هشت حوض دانسته است. «(2)»

برخى علاوه بر آشاميدن از آن حوضچه ها، غسل نيز مى كردند. يزيد بن ابى زياد گفته، روز عرفه مجاهد را ديدم، در حالى كه مُحرِم بود، با استفاده از برخى حوضچه هاى عرفات غسل مى كرد. «(3)»

در ناحيه جنوب شرقى مسجد نمره نيز ديوارهايى بوده كه آثار آن تا


1- - حرمين شريفين، ص 26
2- - فاكهى، اخبار مكه، ص 43؛ مرآةالحرمين، ج 1، ص 45
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 5، ص 43

ص: 252

اين اواخر باقى بود و در حقيقت حدّ جنوبى موقف عرفه به حساب مى آمده است. همچنين بازارى در جنوب جبل الرحمه بوده كه تا سالهايى، نه چندان دور، وجود داشته و ابراهيم رفعت پاشا در مرآةالحرمين تصاويرى از آن را آورده است. «(1)»


1- - مرآةالحرمين، ج 1، ص 337

ص: 253

حج اكبر

اشاره

برخى از سالها، در ايام حجّ، «روز عرفه» با «روز جمعه» مصادف شده و آن سال در ميان حجاج، خصوصاً اهل سنّت به «حج اكبر» معروف گشته است. اين مسأله، انگيزه شد تا با بررسى آيات و روايات و همچنين تاريخ، سابقه آن را دنبال نمايم. آنچه درذيل تقديم مى گردد نتيجه تحقيقى، هر چند كوتاه، در اين زمينه است كه اميد مى رود با اظهار نظر محققان و دانشمندان وصاحب نظران تكميل گردد.

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

«و اذان من اللَّه و رسوله الى النّاس يوم الحجّ الاكبر انّ اللَّهَ برئ من المشركين و رسولُهُ.» «(1)»


1- - توبه: 4

ص: 254

«و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر، كه خداوند و پيامبر او، از مشركين بيزارند.»

عرفه و حج اكبر

در بين محدثان و مفسران قديم و جديد، در اين كه «حج اكبر كدام است؟» اختلاف نظر وجود دارد، برخى از آنان معتقدند:

1- مراد از حج اكبر، روز عرفه است. از ابن عباس، طاووس، عمر، عثمان، مجاهد، عطاء، سعيد بن مسيب، ابن زبير، ابوحنيفه و شافعى نقل شده كه روز عرفه را روز حج اكبر مى دانند. «(1)»

عطاء گويد: «الحجّ الاكبر الذى فيه الوقوف بعرفة، و الاصغر العمرة.» «(2)»

اسماعيل قاضى در حديث مَخْرمَه از رسول خداص- نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «يوم الحجّ الاكبر يومُ عرفة.» «(3)»

ابن ابى حاتم وابن مردويه، از مسور بن مَخْرمه از قول رسول خدا-ص- آورده اند كه:

«انّه قال خطب رسول اللَّه-ص- عشيّة عرفة، فقال امّا بعد فان هذا يوم الحج الاكبر.»


1- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 69
2- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 70
3- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 70

ص: 255

«پيامبر-ص- بعد از ظهر عرفه براى مردم سخن مى گفت، و خطاب به آنان فرمود: امروز، روز حج اكبر است.» «(1)»

ابن سعد، ابن ابى شيبه، ابن جرير، ابن ابى حاتم، و ابوالشيخ از عمر بن خطاب نقل كرده اند كه گفت: «حج اكبر روز عرفه است.» «(2)»

ابن جرير روايت ديگرى از ابى الصهباى بكرى نقل مى كند كه: از على بن ابيطالب- ع- راجع به روز حج اكبر پرسيدم، فرمود: روز عرفه است. «(3)»

ابوالشيخ نيز از ابن عباس نقل مى كند كه گفته است: همانا روز عرفه، روز حج اكبر است و اين روز، روز مباهات است، روزى است كه خداوند به اهل زمين در برابر ملائكه آسمان، فخر كرده و مى فرمايد:

«جاؤونى شعثا غبرا آمنوا بى و لم يرونى و عزّتى لأغفرت لهم.» «(4)»

«ژوليده موى و گرد و خاك بر چهره نشسته، به سوى من آمده اند.

به من ايمان آوردند، با آن كه مرا نديده اند. به عزّت خودم سوگند آنها را مى بخشم.»

برخى از كسانى كه اين قول را پذيرفته اند به حديث معروف «الحج عرفه» استدلال كرده و مى گويند:

از آنجا كه يكى از بزرگترين اعمال حج، وقوف در عرفه مى باشد، و كسى كه آن را درك كند، حج را درك كرده و كسى كه آن را درك نكند حج او باطل است، لذا روز عرفه را روز حج اكبر ناميده اند. «(5)»

2- دسته ديگر «يوم الحجّ الأكبر» را تمامى ايّام حج مى دانند. اين گروه


1- - تفسير فخر رازى، ج 15، ص 221
2- - در المنثور ج 3، ص 213
3- - همان.
4- - همان.
5- - تفسير فخر رازى، ج 15، ص 221

ص: 256

معتقدند همانگونه كه «جنگ جمل»، «جنگصفّين» و «جنگ بعاث» با اين كه روزها طول كشيده، از آنها به «روزصفين»، «روز جمل» و «روز بعاث» تعبير مى كنند و مرادشان از «يوم»، تمامى دوران آن جنگ هاست، بنابراين در اين جا نيز مراد از «يوم الحج الأكبر» تمامى ايام حج است. «(1)»

شيخ تَهانَوى مى گويد:

«الحجّ نوعان: الحج الاكبر و هو حجّ الاسلام، و الحج الأصغر و هو العمرة.»

«حج دو نوع است: حج اكبر و آن حَجَّةألاسلام است و حج اصغر كه عمره است.» «(2)»

3- دسته سوّم حج اكبر را وقوف در عرفات و اعمال مربوط به مِنا مى دانند:

عمر بن اذينه مى گويد: براى امامصادق- ع- مسائلى را نوشتم و پس از مدتى، پاسخ آن حضرت را با دست خط مباركشان دريافت نمودم:

«... و سألته عن قوله تعالى الحج الاكبر ما يعنى بالحج الاكبر؟ فقال الحج الاكبر الوقوف بعرفة و رمى الجمار، و الحج الاصغر العمرة.» «(3)»

«از امام سئوال كردم كه فرموده خداوند: «يوم الحج الاكبر» به چه معنى است؟ فرمود: حج اكبر وقوف در عرفات و رمى جمرات است و حج اصغر عمره است.»

براساس اين روايت، اعمال عرفه و منى، حج اكبر شمرده شده است.


1- - مجمع البيان، ج 5، ص 5
2- - كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 283
3- - وسائل، ج 8، ح 14108

ص: 257

همين مطلب را زراره از امام صادق- ع- روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

«الحج الاكبر الوقوف بعرفة، و بجَمْع «(1)» و رمى الجمار بمنى و الحج الاصغر العمرة.» «(2)»

حج اكبر وقوف به عرفه و مشعر، و رمى جمرات در منا است و حج اصغر عمره است.»

4- سفيان ثورى و ابن جُريح و ... روز حج اكبر را تمامى ايّام منا مى دانند. «(3)»

5- مجاهد روايت ديگرى را نقل كرده، مى گويد: «الحج الاكبر القِران، «(4)» و الأصغر الإفراد «(5)».»

«حج اكبر، حج قران و حج اصغر حج افراد است.» «(6)»

6- ابن ابى حاتم از سعيد بن مسيب نقل مى كند كه گفت: حج اكبر روز دوّم از يوم النحر (عيد قربان) است. آيا نمى بينى كه امام در آن روز خطبه مى خواند؟ «(7)»


1- - جَمْع با فتح جيم و سكون را به معناى مشعر است. مجمع البحرين، ج 1، ص 397
2- - وسائل، ج 14، ح 19239
3- - مجمع البيان، ج 5، ح 5؛ تفسيرقرطبى، ج 8، ص 70
4- - حج قِران با حج افراد در جميع جهات يكسان است، جز اين كه، در حج قِران هنگام احرام مكلّف بايدقربانى را همراه داشته باشد. مناسك.
5- - حجِ افراد عين صورت حج تمتع است با يك فرق كه در حج تمتع هدى بايد ذبح كند و در حج افراد واجب نيست. مناسك امام خمينى ص 45
6- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 70
7- - درالمنثور، ج 3، ص 212

ص: 258

7- ابن سيرين گفته است:

«روز حج اكبر، مربوط به آن سالى است كه پيامبر-ص- حجةالوداع را انجام دادند و همراه با ايشان نيز تعداد بيشمارى از مردم حج بجاى آوردند.» «(1)»

البته مى توان اين قول را نيز، مؤيّد آن كسانى دانست كه روز حج اكبر را روز عيد قربان مى دانند؛ زيرا در همان سال، پيامبر-ص- در مِنى براى مردم سخن گفت و در روز عيد قربان از مردم سئوال فرمود: امروز چه روزى است؟ گفتند: روز عيد قربان. سپس فرمود: امروز روز حج اكبر است. ابن عربى اين حديث را حَسَن وصحيح مى داند. «(2)»

8- طبرانى از سمرة بن جندب نقل مى كند كه گفته است: «روز حج اكبر، مربوط به آن سالى است كه مسلمانان و مشركان حج را در مدت سه روز انجام دادند كه قبل از آن، چنين حجى انجام نشده، و پس از آن نيز روى نخواهد داد.» «(3)»

فضيل بن عياض نيز از امامصادق- ع- نقل مى كند كه فرمود: علّت نامگذارى حج اكبر آن است كه در آن سال مسلمانان و مشركان، همراه با هم حج انجام داده و پس از آن ديگر مشركين حج بجاى نياوردند. «(4)»

همچنين ابن ابى شيبه از ابن عون نقل مى كند كه از محمد راجع به روز حج اكبر سئوال كردند گفت: روزى است كه حج رسول خدا-ص- با حج


1- - قرطبى، ج 8، ص 70
2- - احكام القرآن ابن عربى، ج 2، ص 453
3- - درالمنثور، ج 3، ص 211
4- - وافى، ج 14، ح 14318

ص: 259

اهل ملل مصادف گرديد. «(1)»

عيد قربان و حج اكبر

9- بسيارى از محدثان و مفسران، با استناد به روايات گوناگون، حج اكبر را روز عيد قربان مى دانند. اين دسته علاوه بر آن كه از استحكام بيشترى برخوردار مى باشد، با آيه «فسيحوا فى الأرض اربعة اشهر» و يا نقلهاى تاريخى كه مى گويد: «على بن ابيطالب- ع- بعدازظهر عيد قربان پيام برائت را ابلاغ فرمود»، سازگارتر است:

ابن ابى اوفى مى گويد: «روز عيد قربان، روز حج اكبر است. در آن روز خون ريخته مى شود. سرها تراشيده و آلودگيها و زوايد بدن برطرف مى گردد، و حرام ها حلال مى شوند.» «(2)»

مالك نيز همين عقيده را داشته مى گويد: «شكى نداريم كه حج اكبر روز عيد قربان است و اين بدان جهت مى باشد كه بسيارى از اعمال حج در روز عيد قربان انجام مى شود. در شب عيد، حجاج در منا وقوف داشته، در فرداى آن، رمى، قربانى، حلق و طواف انجام مى شود.» «(3)»

ابوبكرمحمدبن عبداللَّه معروف به ابن عربى باتأييد قول مالك مى گويد:

«و غاص مالك على الحقيقة.»

«مالك به تمامى حقيقت دست يافته است ...» «(4)»


1- - درالمنثور، ج 3، ص 211
2- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 69
3- - همان، ص 80؛ احكام القرآن ابن عربى، ج 2، ص 452؛ نورالثقلين، ج 2، ص 185
4- - احكام القرآن ج 2، ص 453

ص: 260

معاوية بن عمّار مى گويد: از امامصادق- ع- درباره روز حج اكبر سئوال كردم، آن حضرت فرمود: «روز عيد قربان، روز حج اكبر و عمره حج اصغر است.» «(1)»

در جاى ديگرصفوان بن يحيى از ذريح المحاربى از امامصادق- ع- نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «حج اكبر يوم النحر، (روز عيد قربان) است.» «(2)»

فضيل بن عباس مى گويد: از امامصادق- ع- پيرامون حج اكبر سؤال كردم و گفتم: ابن عباس آن را روز عرفه مى دانسته است. حضرت پاسخ فرمودند: «على- ع- مى فرمود: حج اكبر روز عيد قربان است و آنگاه به فرموده خداى عزّوجلّ: «فسيحوا فى الأرض اربعة اشهر» «(3)» استدلال كرده مى فرمود: [چهار ماه؛ عبارت است از] بيست روز از ماه ذيحجه، و ماه هاى محرّم،صفر، ربيع الاوّل و ده روز از ربيع الآخر و اگر حج اكبر روز عرفه باشد چهار ماه و يك روز خواهد شد.» «(4)»

پيام برائت

لازم به توضيح است كه على بن ابى طالب- ع- پيام برائت را به


1- - وسائل، ج 14، ح 19230؛ وافى، ج 14، ح 14315
2- - وافى، ج 14، ح 14316
3- - توبه: 2
4- - وافى، ج 14، ح 14317؛ نورالثقلين، ج 2، ص 185

ص: 261

دستور رسول خداص- در روز دهم ذيحجه (روز عيد قربان) در منا براى مردم قرائت فرموده و براساس دستور خداوند چهار ماه به مشركين مهلت داد تا تصميم بگيرند مسلمان شده و يا بر كفر و شرك باقى بمانند و در نتيجه كشته شوند. چهار ماه از اين قرار بود: بيست روز باقيمانده از ماه ذيحجه، تمامى ماه هاى محرّم،صفر، و ربيع الاوّل و ده روز از ربيع الثانى، كه در نتيجه روز يازدهم ربيع الثانى مهلت چهار ماهه پايان مى پذيرفت. بر اين اساس آنها كه روز عرفه را يوم الحج الاكبر بدانند يك روز به چهار ماه خواهند افزود و اين با آيه ناسازگار است.

صاحب تفسير المنار نيز مى گويد: اين چهار ماه از روز دهم (عيد قربان) ذيحجّه سال نهم (كه پيام برائت در آن ابلاغ شد) آغاز و در دهم ربيع الآخر سال دهم خاتمه مى يابد. «(1)»

در روايت ديگرى آمده است: در حالى كه على بن ابى طالب- ع- روز عيد قربان، بر مركبى سفيد رنگ سوار گشته، به طرف جبانه حركت مى كرد، مردى آمد و لجام اسب آن حضرت را در دست گرفت و سئوال كرد روز حج اكبر كدام است؟ حضرت پاسخ دادند: همين امروز است، [سپس فرمود:] از مقابل مركب كنار برو. «(2)»

منابع اهل سنّت از افرادى مانند ابن عباس، سعيد بن جبير، ابن زيد، نخعى، شعبى، سدى، ابن ابى اوفى، و ابن مردويه ... نيز نقل كرده اند كه: «مراد از يوم الحج الاكبر روز عيد قربان است.» «(3)»

از مجاهد نيز روايتى نقل شده كه حج اكبر را يوم النحر مى داند. «(4)»


1- - المنار، ج 10، ص 152
2- - تفسير روح البيان، ج 3، ص 385
3- - تفسير فخر رازى، ج 15، ص 221
4- - مجمع البيان، ج 5، ص 5

ص: 262

ترمذى، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن مردويه به نقل از على بن ابى طالب- ع- آورده اند كه فرمود: از پيامبرص- سؤال كردم: «يوم الحج الاكبر چه روزى است؟ فرمود: روز عيد قربان است.» «(1)»

ابوالشيخ نيز نقل كرده، كه على- ع- فرمود: «يوم الحج الاكبر روز عيد قربان است.» «(2)»

ابن مردويه از ابن ابى اوفى و او از رسول خدا-ص- نقل مى كند كه فرمود:

«يوم الاضحى هذا، يوم الحج الاكبر.»

«روز عيد قربان، امروز، روز حج اكبر است.» «(3)»

ابن داود، ابن ماجه و ابونعيم در حليه، از ابن عمر نقل كرده اند كه گفته است: رسول خداص- روز عيد قربان در حجةالوداع در بين جمرات توقف نموده، از مردم سئوال فرمود: امروز چه روزى است؟ گفتند: روز عيد قربان.

آنگاه پيامبرص- فرمود: امروز، روز حج اكبر است.» «(4)»

بخارى و ديگران نيز همين مطلب را از پيامبر-ص- نقل كرده اند. «(5)»

ابوهريره نيز مى گويد: ابابكر در همين سال مرا همراه مؤذّنينى كه روز


1- - درالمنثور، ج 3، ص 211
2- - درالمنثور، ج 3، ص 211
3- - درالمنثور، ج 3، ص 211
4- - درالمنثور، ج 3، ص 211
5- - احكام القرآن ابن عربى، ج 2، ص 449

ص: 263

عيد قربان اعزام داشت، فرستاد، سپس پيامبرص- على ع- را براى ابلاغ پيام برائت اعزام فرمود. «(1)»

اين روايت نيز مشخص مى كند روزى كه على- ع- پيام برائت را براى مردم قرائت فرمود، روز عيد قربان بوده و در نتيجه يوم الحج الاكبر همان روز خواهد بود.

ابن ابى شيبه مى گويد: ابى جحيفه نيز روز حج اكبر را روز عيد قربان مى داند عطا و ابن جرير نيز از ابن عباس همين مطلب را نقل كرده اند. «(2)»

ابن جرير از مغيرة بن شعبه نقل مى كند كه: روز عيد اضحى خطبه خواند و گفت: امروز، روز حج اكبر است. «(3)»

ابن ابى شيبه از ابى اسحاق نقل مى كند كه گفته است: از عبداللَّه بن شداد از حج اكبر سئوال كردم پاسخ داد: روز عيد قربان است و حج اصغر عمره است. «(4)»

سيد قطب و حج اكبر

سيد قطب در تفسير فى ظلال القرآن مى گويد:

«... و يوم الحج الاكبر اختلف الروايات فى تحديده: أهُوَ يوم عرفه أم يوم النحر؟ و الأصح أنه يوم النحر.»

در روايات، در تعريف روز حج اكبر و اين كه آيا روز عرفه است يا روز عيد قربان، اختلاف نظر وجود دارد، ليكنصحيحترين قول آن است كه روز عيد قربان باشد. «(5)» ابن كثير در تفسيرش مى گويد: «يوم الحج الاكبر» روز عيد


1- - همان، ص 450
2- - تفسير فخر رازى، ج 15، ص 221
3- - درالمنثور، ج 3، ص 211
4- - درالمنثور ج 3، ص 212
5- - فى ظلال القرآن ج 4، ص 136

ص: 264

قربان است كه برترين و بزرگترين روزهاى انجام مناسك حج است. «(1)»

صاحب تفسير مراغى نيز همين عقيده را دارد، وى مى گويد:

«يوم الحج الاكبر يوم النحر الّذى فيه تنهى فرائض الحج ويجتمع الحجاج لإتمام مناسكهم و سننهم فى مِنى »

«روز حج اكبر، روز عيد قربان است كه در آن حجاج براى تكميل مناسك حج، در منا جمع مى شوند، و واجبات حج در اين روز پايان مى يابد. «(2)»

محمد رشيد رضا در المنار ضمن برتر دانستن اين قول كه «حج اكبر روز عيد قربان است» [روزى كه واجبات و اركان حج در آن به پايان مى رسد، مى گويد: در تعيين حج اكبر اختلاف نظر وجود دارد كه به زودى ما آن را ذكر خواهيم نمود. «(3)»

طبرى پس از آن كه اقوال مختلف را پيرامون حج اكبر بيان مى كند مى گويد: برترين وصحيح ترين آنها، نزد ما، گفتار كسى است كه مى گويد: «يوم الحج الاكبر»، يوم النحر، روز عيد قربان است. زيرا اخبار فراوانى از گروهى ازصحابه رسول خداص- وجود دارد كه مى گويد: على بن ابى طالب در روز عيد قربان، آيات برائت را براى مردم قرائت كرد. علاوه بر آن، روايات متعددى از رسول خداص- ذكر كرديم كه مى گفت: «روز عيد قربان، روز حج اكبر است.» سپس در تأييد اين سخن مى گويد:


1- - تفسير ابن كثير، ج 2، ص 521
2- - تفسير مراغى، ج 10، ص 55
3- - المنار، ج 10، ص 153

ص: 265

«يوم» در اينگونه كلمات، براساس آنچه بدان اضافه شده، معنا پيدا مى كند. وقتى مردم مى گويند «يوم عرفه»، مراد روزى است كه مردم در عرفات وقوف دارند. «يوم اضحى»، روى است كه مردم در آن قربانى مى كنند.

«يوم الفطر»، روزى است كه مردم در آن افطار مى كنند و همين طور «يوم الحج» روزى است كه مردم در آن حج به جاى مى آورند، و همانا مردم در روز عيد قربان مناسك خود را به پايان برده و حجّشان خاتمه مى يابد و بالاخره تمامى حج روز عيد قربان است. «(1)»

در روايت ديگرى آمده است كه: پيامبرص- بر شتر مادّه قرمز رنگى سوار شده و فرمود:

«اتَدْرُونَ اىُّ يوم يَوْمُكُمْ؟»، «آيا مى دانيد امروز چه روزى است؟.»

«قالوا: يوم النحر»، «گفتند روز عيد قربان است.»

آنگاه فرمود: «صَدَقْتم يومُ الحج الاكبر»، «راست گفتيد: روز حج اكبر است.» «(2)»

ابى بشر مى گويد: على بن عبداللَّه بن عباس با مردى از آل شيبه بر سر اين كه روز حج اكبر كدام است با يكديگر به مخاصمه پرداختند. على بن عبداللَّه مى گفت: روز عيد قربان است و ديگرى مى گفت: روز عرفه است. كسى را نزد سعيد بن جبير فرستاد، از او سؤال كردند: پاسخ گفت: روز عيد قربان است ... «(3)»


1- - تفسير طبرى، ج 6، ص 75
2- - تفسير طبرى، ج 6، ص 53
3- - تفسير طبرى، ج 6، ص 71

ص: 266

ابلاغ پيام برائت توسط على ع- نيز در منا و روز عيد قربان بوده است.

ابى الصباح كنانى از امام صادق- ع- نقل مى كند كه فرمود: «پيامبرص- پس از مراجعت از جنگ تبوك تصميم به انجام حج گرفتند [ليكن فرمودند:

در خانه خدا مشركان عريان ظاهر شده، به طواف مى پردازند و تا چنين است من دوست نمى دارم حج به جاى آورم.» «(1)»

به دنبال آن آيات، سوره برائت نازل و پيامبر-ص- على- ع- را براى ابلاغ پيام به مشركان، به مكّه اعزام فرمود. جريان اين اعزام را امام صادق- ع- اينگونه بيان مى فرمايند:

رسول خداص- پس از فتح مكّه از انجام مراسم حج توسط مشركين، جلوگيرى نفرموده بود، ليكن مشركين با اعمال زشت و ناپسند و عقايد خرافى خود، مراسم حج را به ابتذال كشانده بودند. و چنين وضعيتى قابل دوام نبود. به نمونه اى از اين اعمال توجه كنيد:

سنت اعراب جاهلى

يكى از سنتهاى اعراب جاهلى در حج اين بود كه عقيده داشتند: كسى كه وارد مكه شده و با لباس خود طواف مى كند. پس از طواف جايز نيست آن لباس را نگه داشته و از آن استفاده نمايد. براين اساس پس از طواف، لباس خود را به ديگرىصدقه مى داد و يا قبلًا لباسى را كرايه كرده با آن طواف


1- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 67

ص: 267

مى كرد و سپس بهصاحبش برمى گرداند، آنهايى كه قدرت كرايه كردن لباس را نداشته و يك لباس نيز بيشتر نداشتند، آن را از تن بيرون آورده و عريان به طواف مى پرداختند. تا جايى كه روزى زنى زيبا و خوبروى براى طواف به مسجدالحرام آمد، چون يك لباس بيشتر نداشت و كسى نيز لباسى به او كرايه نداد، برهنه مشغول طواف گرديد، مردم به تماشاى او ايستادند. پس از پايان طواف برخى درخواست ازدواج با او را كردند، زن جواب منفى داده، گفت: من شوهر دارم. اين وضعيت زشت و ناپسند قابل دوام نبود و قداست خانه خدا را خدشه دار مى ساخت.

زمانى كه آيات اوّل سوره برائت بر رسول خداص- نازل گرديد، پيامبر آنها را به ابوبكر داده و به او امر فرمودند تا به مكه رفته، آيات را در منا و روز عيد قربان براى مردم قرائت كند. همين كه ابوبكر رفت جبرائيل بر رسول خداص- نازل شد و گفت:

«لا يؤدّى عنك الّا رجلٌ مِنْك»، «اين پيام را بايد مردى كه از شما وخاندان شماست ابلاغ نمايد.»

ابن عربى در ضمن روايتى اين جمله را چنين آورده است: «انه لا يؤدى عنى الّا رجلٌ من اهل بيتى ...» «(1)»

مأموريت على بن ابيطالب- ع-

به دنبال اين دستور، پيامبرص- على بن ابى طالب- ع- را براى انجام اين مأموريت انتخاب و به دنبال ابوبكر فرستاد، على ع- در منطقه


1- - احكام القرآن، ج 2، ص 453

ص: 268

روحاء «(1)» (و يا طبق بعضى نقل ها در ذى الحليفه «(2)») به ابوبكر رسيده، آيات را از او گرفت، ابوبكر با وحشت بسيار، به سوى پيامبرص- بازگشت و اظهار داشت:

آيا در باره من آيه اى نازل شد كه تصميم خود را عوض كرديد؟ پيامبرص- پاسخ دادند: نه، خداوند مرا امر فرمود تا اين پيام توسط خودم يا مردى از خانواده ام ابلاغ گردد.

على- ع- فرمود: «پيامبر-ص- به من امر نمود تا دستور خدا را به مردم ابلاغ كرده، به آنها بگويم: از اين پس هرگز عريان بر گِرد خانه خدا طواف نكنند و پس از اين سال نيز، ديگر مشركين نزديك مسجدالحرام نشوند.» «(3)»

از اين روايت مى توان فهميد كه زمان ابلاغ آيات سوره برائت توسط اميرالمؤمنين ع- روز عيد قربان و در سرزمين منا بوده است و در نتيجه روز حجّ اكبر نيز همان روز عيد قربان خواهد بود.

حريز نيز از امامصادق ع- نقل مى كند كه فرمود: بعدازظهر روز عيد قربان پيام برائت را على بن ابى طالب ع- قرائت فرمود. «(4)»

ابلاغ پيام

ترمذى از زيد بن يُثَيْع نقل مى كند كه گفته است: از على- ع- سؤال


1- - روحاء مكانى است بين مكه و مدينه كه تا مدينه حدود 30 مايل فاصله دارد.
2- - نورالثقلين، ج 2، ص 178
3- - نورالثقلين، ج 2، ص 181؛ تفسير صافى، ج 2، ص 319
4- - نورالثقلين، ج 2، ص 179

ص: 269

كردم: مأموريت شما در حج چه بود؟ حضرت پاسخ فرمودند: چهار چيز:

1- اين كه برهنه در كنار كعبه طواف نكنند.

2- اگر بين پيامبرص- و كسانى از مردم پيمانى هست كه زمان آن مشخص است، آن پيمان به قوت خود باقى است.

3- به آنان كه پيمانى ندارند، چهار ماه مهلت داده مى شود.

4- وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه مؤمن باشد. «(1)»

ابن عربى به نقل از ابوسعيد محمد بن طاهر و او از استاد ابو مظّفر طاهر بن محمود شاهپور نقل مى كند كه گفته است: يكى از دلايل اعزام على- ع- براى اين مأموريت، اين بود كه سيره اعراب در گذشته چنين بوده كه پيمان هاى خود را نقض نمى كردند مگر با حضور كسى كه آن پيمان را بسته بود، يا مردى از آن خاندان. بر اين اساس پيامبرص- مى خواست تا بهانه را از دست مشركان گرفته و زبان آنها نيز در آينده بسته شود، لذا پسر عموى خود را كه از بنى هاشم و از بيت رسول خداص- بود، براى برداشتن اين پيمان به سوى مكه فرستاد. «(2)»

يك انحراف آشكار

محمد رشيد رضا در تفسير المنار بدون آن كه مدرك خويش را مشخص كند بر وجود چنين رسمى صحّه مى گذارد ليكن به نظر مى رسد


1- - تفسير قرطبى، ج 8، ص 68؛ احكام القرآن ابن عربى، ج 2، ص 454
2- - قرطبى، ج 8، ص 68

ص: 270

ايشان نيز از همان نقل بهره گرفته است. «(1)»

به نظر مى رسد چنين مطلبى صحيح نباشد زيرا:

اولًا: پيامبرص- از قبل به رسوم اعراب جاهلى آگاه بود و اگر اين رسم وجود داشت حضرت نمى بايست ابتدا ابوبكر را انتخاب فرموده، و پس از آن كه آيه نازل شد مأموريت را به على ع- واگذار كند!

ثانياً: مفسرين بر اين عقيده اند كه انتخاب على ع- براى اين مأموريت از ناحيه خداوند بوده كه توسط جبرائيل امين به رسول خدا-ص- ابلاغ گرديد واين انتخاب الهى، مهمتر از پاسخگويى به يك رسم جاهلى است.

ثالثاً: ابلاغ پيام برائت در اوج اقتدار پيامبرص- و پس از فتح مكّه و زمانى كه مشركين در ذلّت بسر مى بردندصورت گرفته و ديگر براى مشركان قدرتى باقى نمانده تا بتوانند در آينده، نسبت به شكستن پيمان خود با پيامبر-ص- اعتراض نمايند.

به هر حال مسلم آن است كه پيامبرص- ابتدا ابوبكر را مأمور ابلاغ پيام فرمود و سپس اين مأموريت را لغو و آن را به على بن ابيطالب- ع- واگذار نمود.

افرادى همچون محمد رشيد رضا دنبال اثبات اين مطلبند كه پيامبر-ص- ابوبكر را در همان سفر به عنوان اميرالحاج اعزام نموده، و على بن ابيطالب- ع- فقط مأمور اعلام آيات برائت به حاجيان بوده است. «(2)»

ليكن اين سخن نمى تواندصحيح باشد، زيرا اولًا: ابلاغ اين مطلب كه:


1- - المنار، ج 10، ص 158
2- - تفسير المنار، ج 10، ص 155

ص: 271

«لا يحجّ بعد العام مشرك»، «از اين پس مشركان حق انجام حج را ندارند» مستقيماً با اميرالحاج ارتباط دارد. و ثانياً در روايات آمده است كه: «لايبلغها الّا أنا أو رجل من أهل بيتى.» «(1)»

عجيب تر آن كه وقتى آقايان با اين مشكل مواجه شده و پاسخى براى آن نيافته اند، درصدد برآمده اند تا بگويند ابوبكر به على- ع- دستور داد تا آيات سوره برائت را قرائت نمايد. «(2)»

و حال آن كه ابلاغ اين پيام به فرمان پيامبرص-صورت گرفت و نيازى به دستور مجدّد ابوبكر نداشت! ابوهريره تلاش مى كند تا اعلان برائت در روز عيد قربان را براى خود ثبت نموده، على ع- را نيز در شمار يكى از كسانى كه اين مسؤوليت را عهده دار بوده است، معرفى كند! «(3)»

تعصّب آنچنان چشم و گوش آقاى محمد رشيد رضا را پركرده كه به دنبال نقل اين مسائل، شديداً به شيعه حمله مى كند كه چرا از اين قضيه به عنوان اثبات يك فضيلت براى على بن ابيطالب- ع- استفاده مى كنند؟!

چگونه يك انسان كه خود را مفسر قرآن مى داند به خود جرأت مى دهد اينگونه در تحريف حقايق تلاش كند و تا بدان جا پيش رود كه براى شيعه و به قول او، روافض، تقاضاى مرگ و كشته شدن بنمايد! «(4)»

متأسفانه براى انكار اين فضيلت تا بدان جا پيش رفته اند كه پس از مسلم گرفتن اميرالحاج بودن ابوبكر، محمد رشيد رضا از الوسى نقل مى كند كه


1- - المنار، ج 10، ص 157
2- - همان، ص 156
3- - تفسير ابن كثير، ج 2، ص 521
4- - همان، ص 164

ص: 272

برخى از اهل سنت گفته اند: اين كه پيامبرص- ابابكر را به عنوان اميرالحاج و على ع- را به عنوان مبلّغ پيام برائت انتخاب فرمود، به خاطر آن است كه ابوبكر مظهرصفت رحمت و جمال خداوندى است و على ع- شير خدا و مظهر جلال خداوندى است (كهصفت قهر ازصفات جلال است) لذا اينجا كه نقض عهد مشركان است [و به اصطلاح خشونت لازم دارد] اين مسؤوليت به عهده على بن ابيطالب ع- گذاشته شد! «(1)»

تعصب ناروا

ابن كثير از روى تعصّب براى ناديده انگاشتن اين فضيلت بزرگِ على بن ابيطالب- ع- تلاش مى كند تا حديث رسول خداص- را كه فرمود:

«لايبلغها الّا أنا أو رجل من أهل بيتى» را از اعتبار انداخته، آن را ضعيف و غيرصحيح معرّفى كند! «(2)»

علاوه بر آن مى گويد: اين كه در روايت آمده: «پس از ابلاغ پيام رسول اكرم-ص- ابوبكر به مدينه مراجعت نمود» معنايش آن نيست كه فوراً به مدينه برگشت؛ بلكه وى به راه خود ادامه داده، و پس از انجام مناسك حج به مدينه مراجعت و به حضور پيامبرص- رسيد. «(3)»

و از اين بدتر آن كه ابن كثير به نقل از مسند احمد حنبل مى گويد:

آنگاه كه پيامبرص- على- ع- را براى ابلاغ پيام برائت مأمور نمود، على- ع-


1- - المنار، ج 10، ص 162
2- - تفسير ابن كثير، ج 2، ص 522
3- - همان.

ص: 273

در پاسخ گفت: اى پيامبر خدا من نه سخنورم و نه زبان گويايى دارم:

و پيامبر-ص- به ايشان فرمودند: من ناچارم يا خود اين مأموريت را انجام دهم يا آن كه شما عهده دار آن شويد و سپس على- ع- پاسخ داد: حال كه ناچار و مجبوريم پس من خواهم رفت!

پيامبر-ص- نيز على- ع- را دعا نموده، دستش را بر دهان على- ع- نهاد. «(1)»

براستى تعصب چه مى كند و چگونه انسانها را به انحراف و بيراهه مى كشد! على- ع- آن سخنور توانا و آن گوينده پرجاذبه اى كه با شروع كلامش نفس در سينه ها حبس، و با شنيدن كلامش انسانهاى عاشقى چون «همّام» قالب تهى مى كنند، را چونان انسان هاى بى زبانى كه توانايى حرف زدن ندارند، معرفى مى نمايد.

بديهى است كه اينگونه تعصبات ناروا، نمى تواند پرده بر روى حقايق كشيده بر واقعيات سرپوش بگذارد. حق همان است كه گفته شد انتخاب على- ع- براى اين امر مهم، حاكى از فضيلت بزرگى است كه تنها آن كس كه از اهل بيت رسول اللَّه-ص- و جان و روح آن حضرت و محبوب خداوند است، از عهده انجام آن برخواهد آمد.

نظريه علامه طباطبايى

مرحوم علامه طباطبايى- رضوان اللَّه تعالى عليه- در ذيل آيه شريفه:

«و اذان من اللَّه و رسوله ...» فرموده اند:


1- - تفسير ابن كثير، ج 2، ص 522؛ مسند احمد، ج 1، ص 150

ص: 274

«مراد روز دهم ذى الحجه از سال نهم هجرت است چون در آن روز بود كه مسلمانان و مشركان يك جا اجتماع كرده و هر دو طايفه به حج خانه خدا پرداختند و پس از آن سال، ديگر هيچ مشركى حج انجام نداد. سپس مى افزايد: اين قول مورد تأييد رواياتى است كه از ائمه اهل بيت- ع- رسيده و با معناى اعلام برائت مناسب تر و با عقل نيز سازگارتر از ساير اقوال است، زيرا آن روز، بزرگترين روزى بود كه مسلمانان و عموم مشركين به حج آمده، در منا جمع شده بودند. اين معنا از برخى روايات واصله از طرق اهل سنت نيز استفاده مى شود چيزى كه هست در آن روايات مراد از حج اكبر روز دهم از هر سال است، نه فقط سال نهم هجرت، و بنابراين همه ساله حج اكبر تكرار مى شود ليكن از طريق نقل ثابت نشده كه اسم روز دهم روز حج اكبر باشد.» «(1)»

و در ادامه نقل اقوال ذيل آيه شريفه مى فرمايند:

«از شنيدن كلمه «روز حج اكبر»، همان «روز عيد قربان» به ذهن مى رسد، چون تنها روزى كه عموم حجاج آنجا اجتماع كرده و اعلام برائت مى تواند به گوش همگان برسد، همان روز دهم است، ووجود چنين روزى در ميان ساير ايّام حج، نمى گذارد كلمه يوم الحج الاكبر ساير ايّام را نيز شامل شود.» «(2)»

در لغت نامه دهخدا نيز به نقل از مهذّب الاسماء، حج اكبر را عيد اضحى و عيد گوسفندكشان معنا مى كند. «(3)»


1- - تفسير الميزان، ج 9، ص 149
2- - همان.
3- - لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه« حج اكبر»، ص 315

ص:275

نتيجه بحث

از آنچه گذشت نتيجه مى گيريم كه:

1- مراد از روز حج اكبر روز عيد قربان است.

2- تعبير يوم الحج الاكبر براى اولين بار در مورد روز عيد قربان سال نهم هجرت بكار رفته، و در سال بعد كه حجةالوداعصورت گرفت باز اين تعبير تكرار گرديده است. لذا مى توان گفت همه ساله روز عيد قربان، روز حج اكبر است.

3- آنجا كه حج اكبر بدون كلمه يوم آورده شود مراد حج در مقابل عمره است.

طبرى در اين زمينه پس از نقل نظرات مختلف پيرامون علت نامگذارى اين روز به حج اكبر مى گويد: از اين اقوال نزد من بهصحت نزديكتر، قول كسى است كه مى گويد: حج اكبر به معناى حج و حج اصغر به معناى عمره است زيرا اعمال حج از اعمال عمره بيشتر است. «(1)»

4- آنگونه كه دربرخى منابع آمده، روزعرفه در سالى كه رسول خداص- حج گزاردند با روز جمعه مصادف بوده است و مؤلف كتاب «الفقه الاسلامى و ادّلته» تعبير: «قد ثبت فى الصحيحين أن يوم عرفة، الذى وقف فيه النبى-ص- كان يوم جمعة» دارد. «(2)»


1- - تفسير طبرى، ج 10، ص 160.
2- - الفقه الاسلامى وادلّته، ج 3، ص 213.

ص: 276

ولى اين كه مصادف شدن روز جمعه با عرفه در هر زمان، دليل آن باشد كه حج آن سال، حج اكبر است هيچگونه دليل و مدركى در روايات و منابع تاريخى براى آن ذكر نگرديده و به نظر مى رسد يك عقيده عوامانه است كه با گذشت زمان بصورت يك امر مسلم درآمده است.

صاحب تفسير المنار در اين زمينه مى گويد: در حجةالوداع، روز عرفه، روز جمعه بود و عوام هر زمان كه وقوف در عرفات با روز جمعه مصادف شود آن سال را حج اكبر مى نامند. «(1)»

در لغت نامه دهخدا نيز آمده است: ظاهراً در نزد عوام چون عيد اضحى با جمعه تصادف كند حج آن سال را حج اكبر گويند و ثواب اين حج را بيشتر گمان برند. «(2)»


1- - تفسير المنار، ج 9، ص 229
2- - لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه« حج اكبر»، ص 315

ص: 277

مزدلفه

اشاره

زائران خانه خدا پس از بهره گيرى از معنويت عرفات، به هنگام غروب آفتاب «(1)»، خود را براى رفتن به سوى مشعرالحرام، آماده مى كنند. گروهى پياده و گروهى ديگر سوار بر اتومبيل، فاصله بين عرفات و مشعر را مى پيمايند براستىصحنه تكان دهنده و شگفت انگيزى است.صحراى محشر و عرصه قيامت را در خاطره ها زنده مى كند. كمتر كسى به فكر ديگران است. همه دنبال آنند تا به نوعى خود را نجات داده، سريعتر به مشعر برسند و ...

در اين نوشتار به بررسى جايگاه و موقعيت مهمّ مزدلفه در حج و مسائل مربوط به آن خواهيم پرداخت:


1- - مشركان در حالى كه خورشيد بر بالاى كوهها همچون عمامه مردان آشكار بود، از عرفات كوچ مى كردند. نصب الرايه، ج 3، ص 66

ص: 278

براى شناخت اين سرزمين، ابتدا بايد با معانى كلماتى از قبيل:

«مُزدَلِفه»، «مَشْعَر»، «مَشعَرُ الحرام»؛ «جَمْع»، و «قُزَحْ» آشنا شويم.

مُزدَلِفه در لغت

طريحى مى نويسد: مزدلفه اسم فاعل از «ازدلاف» به معناى نزديك شدن است، «ازدلف القوم»؛ يعنى هنگامى كه قوم را نزديك ساخت ... وى سپس مى افزايد: ازدلاف به معناى اجتماع نيز آمده، چون مردم در آن جا اجتماع مى كنند. «(1)»

احمد عبدالغفور عطار در كتاب خود مى نويسد: مزدلفه، مكانى است ميان منا و عرفات و محدوده آن از راه باريك دو سوى عرفات تا وادى مُحسِّر از سوى منا است و به آن مشعرالحرام نيز مى گويند. «(2)»

به مزدلفه «جمع» نيز گفته مى شود.

جَمْع

ياقوت حموى مى نويسد:

جَمْع، در لغت ضدّ جدايى و تفرقه و در اصطلاح همان «مزدلفه»، «قُزَح» و «مشعر» است. «(3)»


1- - مجمع البحرين، ج 5، ص 68
2- - قاموس الحج و العمره، ص 204
3- - معجم البلدان، ج 2، ص 181

ص:279

مشعرالحرام

حموى مى نويسد: مشعرالحرام در فرموده خداوند: «فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام»، نيز همان مزدلفه و جمع است و به همه آنها ناميده شده است. «(1)»

گاهى «مَشعر» يا «مِشعر» گفته مى شود و به تمامى مزدلفه اطلاق مى گردد و گاهى نيز به كوهى كه «قزح» «(2)» نام گرفته مشعر گفته شده است.

عبداللَّه بن عمر، اين نظر را پذيرفته كه مشعرالحرام نام ديگر مزدلفه است. «(3)»

تعدادى از عرب ها آن را مِشعر، به كسر ميم خوانده اند، امّا مَشعر فصيح تر است. گفته اند ابن السّمّاك آن را به كسر خوانده و بكر اباذىّ نيز گفته، برخى از قاريان آن را به كسر خوانده اند، ليكن محبّ الدين طبرى پس از نقل آن مى گويد: خواندن مِشعر به كسر، نادر و شاذّ است. مَشعَر به معناى نشان راه است و آنجا را مشعرالحرام ناميده اند بدان جهت كه نشان و مكان عبادت خداوند است. «(4)»

اباذر نيز از ابن عمر نقل كرده كه گفته است: تمامى مشعرالحرام، مزدلفه است. اين نظر در بسيارى از كتب تفسير تأييد شده، و آيه شريفه قرآن «فاذا أفضتم من عرفات، فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام» نيز مؤيد آن است.


1- - معجم البلدان، ج 5، ص 156
2- - مرآة العقول، ج 3، ص 336 ديده شود
3- - قاموس الحج و العمره، ص 208
4- - القرى لقاصد ام القرى، ص 154

ص:280

قُزَح

محبّ الدين طبرى مى نويسد: قُزَح مكانى در مزدلفه است و جايى است كه قريش در جاهليت در آنجا وقوف مى كردند. جوهرى گفته است: قُزَح اسم كوهى در مزدلفه است. محبّ الدين طبرى سپس افزوده است: در گذشته بر آن ساختمان ساخته و هر كس توان بالا رفتن داشت از آن بالا مى رفت و ديگران در كنار آن رو به قبله مى ايستادند و دعا مى خواندند و اللَّه اكبر و لا اله الّا اللَّه مى گفتند. «(1)»

ابنصلاح در مناسك خود گفته است: قُزَح كوه كوچكى در آخر مزدلفه است. «(2)» ياقوت حموى نيز مى نويسد: قُزَح نام كوهى است در مزدلفه، در يك فرسخى منا و آنجا مصلّى، مناره و وسائل آب دهى و آب رسانى است. «(3)»

قُزح در مزدلفه، نزديك جايى است كه اميرالحاج آنجا وقوف مى كند.

در دوره جاهلى بر روى آن آتش مى افروختند تا راهنماى حاجيان باشد و نيز اطراف را روشن سازد.

گفته اند: قصى بن كلاب در جايى كه وقوف كرد، آتش افروخت؛ بگونه اى كه آنها كه از عرفات مى آمدند آتش را مى ديدند. پيامبر-ص- نيز آنگاه كه از عرفات به مزدلفه آمد، آتش در مشعر روشن بود كه آن حضرت به طرف آن آمد و در كنار آتش فرود آمد. «(4)»


1- - القرى لقاصد ام القرى، ص 419
2- - همان، ص 420
3- - معجم البلدان، ج 5، ص 142
4- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 191

ص: 281

ابن عمر نيز نقل كرده كه اين آتش از زمان پيامبر-ص- تا عثمان در مشعر شبها روشن بوده است. «(1)»

قريش نيز در آن زمان، كنار قُزح وقوف كرده به عرفات نمى رفتند، همچنين قزح را مشعرالحرام ناميده اند، همان مكانى كه درآن رسول خدا-ص- وقوف نمود. «(2)»

در زمان هارون الرشيد، شبى كه حاجيان در مشعرالحرام حضور مى يافتند، بر ستونى كه در قُزح قرار داشت شمع مى افروختند امّا پس از مرگ وى چراغ هاى بزرگى با فتيله هاى ضخيم بر روى آن ستون روشن مى كردند كه نور آن تا فاصله زيادى را روشن مى ساخت. ازرقى سپس مى نويسد: امروز بر آن ستون در شب عيد قربان چراغ هايى با فتيله هاى كوچك روشن مى كنند. «(3)»

ارتفاع اين ستون دوازده ذراع و داراى بيست و پنج پلّه بوده و محيط دايره آن نيز بيست و چهار ذراع بوده است. «(4)»

با توجه به آنچه بيان شد مى توان نتيجه گرفت كه: بكارگيرى اين اسامى، در يكى حقيقت و در ديگرى مجاز است. از اين رو ممكن است بكارگيرى آن در تمامى مزدلفه حقيقت، و در قُزَح به تنهايى مجاز باشد؛ چرا كه مزدلفه، قزح را نيز دربرمى گيرد، و يا آن كه در تمامى مشعرالحرام حقيقت،


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 191
2- - احمد عبدالغفور عطار، قاموس الحج و العمره، ص 86
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 187
4- - همان.

ص: 282

و بكارگيرى آن تحت عنوان مزدلفه يا جَمع مجاز باشد؛ يعنى اطلاق اسم كلّ بر بعض و يا عكس آن گردد. «(1)»

مسجد مشعرالحرام

در كنار قُزح مسجدى است كه بارها تعمير شده و در سال 1073 به دست سلطان محمد عثمانى مرمّت گرديده است.

اين مسجد در آغاز به شكل مربّع و هر ضلع آن، به گفته ازرقى، پنجاه و نُه ذراع و يك وجب و بدون سايبان و شبستان بوده و تنها ديوارى گرداگرد آن قرار داشته كه ارتفاع ديوارها نيز با يكديگر متفاوت بوده است. ديواره سمت قبله هفت ذراع و هيجده انگشت و در سوى راست و چپ، ده ذراع و ديگر قسمتها سه ذراع.

اين مسجد داراى شش در بوده و ديواره ها در مجموع پنجاه و هفت كنگره داشته است و فاصله آخر مسجد مشعرالحرام از سمت راست تا قزح چهارصد و ده ذراع مى باشد. «(2)»

در سالهاى اخير اين مسجد توسعه يافته و به شكل بسيار زيبايى ساخته شده و بسيارى از حاجيان شب مشعر در آن جا وقوف مى كنند مساحت اين مسجد حدود 5400 متر مربع است و گنجايش حدود 8000 نفر نمازگزار را دارد و نزديك 5 ميليون ريال سعودى در توسعه آن هزينه شده است. «(3)»


1- - القرى لقاصد ام القرى، ص 419
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، صص 188- 187
3- - فى خدمة ضيوف الرحمن، ص 108

ص: 283

مشعر در قرآن

«ليس عليكم جناحٌ أن تبتغُوا فضلًا من ربّكم فاذا أفضتم من عرفاتٍ فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام واذكروه كما هداكم وان كنتم من قبله لَمِنَ الضالّين ثمّ أفيضوا من حيثُ أفاض الناس واستغفروا اللَّه انّ اللَّه غفور رحيم.» «(1)»

گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگار خود برخوردار شده و هنگام كوچ نمودن از عرفات خدا را در نزد مشعرالحرام ياد كنيد، او را ياد كنيد همانطور كه شما را هدايت نمود، اگر چه پيش از آن از گمراهان بوديد. سپس از همانجا كه مردم كوچ مى كنند كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خدا آمرزنده مهربان است.

«افاضه» مصدر «أفضتم» به معناى بيرون آمدن از جايى بهصورت جمعى و گروهى است. خداوند به مسلمانان فرمان مى دهد تا به هنگام درآمدن از عرفات، در مشعرالحرام وقوف نموده، ذكر خدا بگويند. اين سرزمين، جايگاه شعور و درك و آگاهى است، هر حاجى به شكرانه هدايت خداوند و با احساس جايگاه و موقعيّت والاى خويش، خود را در پيشگاه حضرت حق ديده ذكر گويان زمينه را براى نزديكتر شدن به حريم كبريايى فراهم مى سازد.

ذكرى عارفانه و از روى آگاهى و شعور.

جاهلان در دوره جاهلى، با الهام گرفتن از رسوم قبيله اى، در موسم


1- - بقره: 198 و 199

ص: 284

حج به عرفات نمى رفتند و در مشعرالحرام وقوف مى كردند آنگاه كه مردى به نام «ابو سيار» سوار بر الاغ، همراه با ديگر حاجيان به مشعر مى رسيد، آنان از مشعر خارج و به منا مى آمدند. توجيه آنها اين بود كه چون ما اهل حرم هستيم نمى بايست از منطقه حرم خارج شويم و از آنجا كه عرفات بيرون حرم واقع شده، لذا به آن سرزمين نيامده، و در مشعرالحرام وقوف مى كردند. خداوند با نزول اين آيات، به آنان فرمان داد تا همانند ديگر حاجيان عمل كرده، ابتدا به عرفات بيايند و پس از آن به مزدلفه كوچ كنند. «(1)»

در چرايى نامگذارى اين سرزمين به «مزدلفه»، «مشعر» و «جمع» نكات گوناگونى بيان گرديده است:

معاوية بن عمّار از امامصادق- ع- نقل كرده كه فرمود: جبرائيل آموزگار ابراهيم، به هنگام آموختن مناسك حج و پس از غروب روز عرفه و حركت به مشعر، به ابراهيم فرمود: «ازْدلف «(2)» الى المشعرالحرام» و از اين رو مزدلفه ناميده شد. «(3)»

امامصادق- ع- در تعبير ديگر فرموده اند:

«انّما سمّيت مزدلفه لأنّهم ازدلفوا اليها من عرفات»؛ «چون پس از وقوف در عرفات، حاجيان بدان سو حركت كرده به آنجا نزديك مى گردند، لذا مزدلفه ناميده شد.» «(4)»

1- به مزدلفه، «جمع» مى گويند؛ زيرا كه آدم- ع- در اين سرزمين ميان دو نماز مغرب و عشا را جمع نمود. «(5)»


1- - مجمع البيان، ج 1، ص 296؛ الميزان، ج 1، ذيل آيه 198
2- - ازْدَلَفَ؛ يعنى او را نزديك گردانيد و ازْدَلَفَ اليه؛ به او نزديك شد. بنابر اين معناى جمله اين است: به سوى مشعرالحرام حركت كن و به آنجا نزديك شو.
3- - بحارالانوار، ج 96، ص 266، ح 1
4- - وسائل الشيعه، ج 14، باب 4، ص 11، روايت 1846
5- - وسائل، ج 11، باب 2، ص 238، ح 14681

ص: 285

مرحومصدوق- ره- نيز فرموده است: در نامه اى كه پدرم به من نوشته، آمده: مزدلفه را جمع ناميده اند؛ زيرا در آن جا نماز مغرب و عشا با يك اذان و دو اقامه خوانده مى شود. «(1)»

2- مزدلفه از «ازدلاف» به معناى اجتماع، گرفته شده. در قرآن كريم هم آمده است: «وازلفنا ثمّ الآخرين» «(2)» و «(3)»

3- «ازدلاف»؛ نزديك شدن به يكديگر است و علّت نامگذارى به «مزدلفه» آن است كه آنجا مكان نزديك شدن به خداست. «(4)»

4- چون آدم و حوا پس از خروج از بهشت در اين سرزمين، يكديگر را يافتند، لذا «مزدلفه» ناميده شد. «(5)»

5- به خاطر آن كه مردم در قسمتى از شب در آنجا فرود مى آيند آنجا را مزدلفه گفته اند. «(6)»

6- «زلفه» به معناى «نزديكى» است آنجا را مزدلفه ناميده اند؛ زيرا مردم در آن مكان به حرم نزديك مى شوند. «(7)»


1- - علل الشرايع، ص 437
2- - با استنادى كه به آيه شريفه شده بايد اينگونه معنا كرد:« و ديگران را در آنجا گرد آورديم» ليكن به نظر مى رسد اين معنا صحيح نباشد، بلكه همان معناى نزديك ساختن با محتوا سازگارتر است. شعراء: 64
3- - ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 142
4- - همان.
5- - همان
6- - همان
7- - همان

ص:286

هنگامه كوچ

غروب روز عرفه فرامى رسد و حاجيان بايد به سوى مزدلفه حركت كنند، همه در تلاش اند تا از يكديگر براى رسيدن به مزدلفه پيش بگيرند ليكن اين عجله و شتاب كارى پسنديده نبوده. امامصادق- ع- آن را نهى كرده، فرموده اند: [در كوچ به مشعر] از تندروى كه بيشتر مردم مبتلاى به آن هستند، بپرهيز ... از خداى بترس و زيبا و آرام راه برو. مسلمانى را پايمال نكن و در راه رفتن ميانه رو باش. «(1)»

معاوية بن عمّار نيز خود شاهد بوده كه امامصادق- ع- به هنگام كوچ به مشعر [در عرفات ايستاده مكرر مى فرمود: «اللّهمّ اعتقنى من النار» وصبر مى فرمود تا مردم كوچ مى كردند. وى گويد: به امام گفتم: حركت نمى كنيد؟

مردم رفتند. حضرت فرمود: از شلوغى جمعيت مى هراسم و بيم آن دارم كه در آزار انسانى سهيم شوم! «(2)»

اين عجله و شتاب همراه با هياهو و جنجال، به هنگام كوچ به مشعر، از رسوم حج گزاران در دوره جاهلى بوده است.

آنان هنگام حركت اسب ها و شتران را به سرعت راه انداخته، با عجله مسير را مى پيمودند. «(3)»

رسول خدا-ص- و ائمه معصومين- عليهم السلام- در مقابله با اين رسم جاهلى، حاجيان را به آرامش و متانت دعوت نموده، از آنان مى خواستند تا استغفار كنان و در حالى كه دعا مى خوانند، به سوى مشعر حركت كنند. امامصادق- ع- فرمود: رسول خدا-ص- آنگاه كه از عرفه حركت مى كرد، لگام


1- - وسائل، ج 14، ص 5
2- - همان، ص 6
3- - علل الشرايع، ص 444

ص: 287

قصوى «(1)» را بگونه اى در دست گرفته بود كه سر شتر نزديك پاهايش قرار گرفته و با دست راستش به مردم اشاره مى كرد و مى فرمود: مردم! آرام، آرام، و خود در بين راه هرگاه از تپه و كوهى بالا مى رفت، آرامتر حركت نموده، «(2)» سپس تا مزدلفه مسير را با همين روش ادامه مى داد، سپس امامصادق- ع- فرمود:

[لازم است سنّت آن حضرت دنبال شود. «(3)»

روزى رسول خدا-ص- از عرفه به سوى مشعر حركت مى نمود كه ناگهان از پشت سر، فرياد و هياهويى شنيد كه افرادى تازيانه بر شتر مى زنند و با عجله و شتاب حركت مى كنند. پيامبر-ص- با تازيانه خويش به آنان اشاره كرده فرمود: مردم! بر شما باد به آرامش و متانت، نيكى در تندروى و دواندن اسب و شتر نيست، بر شما باد به آرامش. «(4)»

از اسامه درباره چگونگى حركت و سير رسول خدا-ص- از عرفات به مشعر پرسيدند. گفت: با آرامى راه مى پيمود، پس آنگاه كه مسير باز و فراخ بود، سريعتر حركت مى كرد.

محب الدين طبرى پس از نقل اين سخن مى گويد: اين روايت دليل آن است كه آرامش و وقارى كه در روايات آمده، بخاطر رفق و مدارا با مردم است.

پس اگر ازدحام نبود هرگونه كه خواهد راه رود. «(5)»


1- - قصوى نام شتر رسول خدا ص بوده و آن را چون تندرو بود، بدين نام خوانده اند. برخى نيز گفته اندكه چون گوشهايش قطع شده بود، او را قصوى ناميده اند. بحارالانوار، ج 96، ص 269 فى هامشه.
2- - نه بدان جهت كه بالا رفتن از كوه سخت است آرام مى رفت بلكه عنايت داشت تا از تند راه رفتن پرهيز نمايد.
3- - مستدرك الوسائل، ج 10، ص 45، ح 1
4- - مستدرك، ج 10، ص 46، ح 4
5- - القرى لقاصد امّ القرى، ص 413

ص:288

وقوف در مزدلفه

وقوف در مزدلفه از نظر كلّيه مذاهب اسلامى، واجب و ركنى از اركان حج است، ليكن در مقدار و زمان وقوف اختلاف نظر وجود دارد:

ابوحنيفه وقت وقوف را از طلوع فجر تا طلوع خورشيد ذكر مى كند، مالك معتقد است كه حاجى هر ساعتى از ساعات شب عيد قربان و قبل از طلوع فجر را وقوف كند كافى است. و شافعى وقوف در هر لحظه اى پس از نيمه شب عيد قربان را مكفى دانسته است. «(1)»

فقهاى شيعه، بيشتر بر اين عقيده اند كه:

حاجى هر ساعتى از ساعات شب دهم به مشعر رسيد، تا طلوع صبح نيّت اطاعت خدا كرده آنجا بماند، آنگاه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب با نيّت خالص از ريا و خودنمايى، نيّت وقوف كند و مستحب است كمى قبل از طلوع آفتاب به طرف منا حركت كرده ليكن از وادى محسِّر، تا آفتاب برنيامده عبور نكند.

عبداللَّه بن سنان گفت: از امامصادق- ع- شنيدم كه مى فرمود: همانا خداوند از ظهر تا مغرب به حاضران در عرفات نظر افكنده- عنايت مى كند- و به هنگام كوچ آنان به سوى مشعر، دو فرشته را در تنگه كوه مأزمان مى گمارد كه فرياد برمى آورند: خدايا! [اينان را] سالم بدار، سالم بدار، و پروردگار آمين


1- - قاموس الحج و العمره، ص 252

ص: 289

مى گويد و از اين روست كه در آنجا كسى را زمين افتاده و شكسته نمى بينى! «(1)»

تأخير نماز

مستحب است حاجيان نماز مغرب و عشا را از غروب روز عرفه تأخير اندازند، گرچه پاسى از شب بگذرد. به مشعر كه آمدند با يك اذان و دو اقامه نماز مغرب و عشا را در آنجا بخوانند. على- ع- فرمود كه رسول خدا-ص- به هنگام آمدن به مشعر چنين كرد. «(2)»

همچنين مستحب است آنگاه كه خورشيد كاملًا غروب كرد، امام از عرفات به سوى مزدلفه حركت نمايد مردم نيز همراه او كوچ كنند و نماز مغرب را، با اين نيّت كه در مشعر با نماز عشاء يكجا بخوانند، به تأخير اندازد «(3)» در بين راه فراوان ذكر خدا بگويند و نيز مستحب است از راه مأزمان؛ همان راهى كه دو نشانه مشخّص كننده حدود حرم در آن سوى قرار دارد، به مشعر بروند.

تذكر اين نكته ضرورى است كه انجام اين عمل مستحبى بايد بگونه اى باشد كه براى زائران خانه خدا ايجاد مشكل نكند. اگر قرار باشد جمعيت ميليونى حج گزار همگى بخواهند از مأزمان بگذرند آن هم در آن بيابان فاقد امكانات، معلوم نيست چه روى خواهد داد؟!

بنابر اين آنجا كه ازدحام جمعيت نباشد از مأزمان و در غير اينصورت از هر يك از مسيرهايى كه هم اكنون وجود دارد، به سوى مشعرالحرام حركت كنند. تأكيد روايت بر پرهيز از آزار رساندن به ديگران، و آرام حركت كردن حاجيان از عرفات به مشعر و نيز هنگام لمس حجرالاسود مؤيّد اين مطلب است.


1- - مستدرك، ج 10، ص 48
2- - مستدرك، ج 10، ص 49
3- - شافعى ها معتقدند در سفر مى توان هر دو نماز را باهم خواند. كتاب الايضاح، ص 295

ص: 290

از چهار مذهب اهل سنت تنها مالكى ها معتقدند كه قبل از حركت به مشعر، تلبيه گفتن پايان مى پذيرد ليكن ديگران مى گويند: مستحب است حاجيان تا رسيدن به جمره عقبه در بين راه لبيك بگويند. اين گروه به حديثى استناد مى كنند كه مى گويد: رسول خدا-ص- تا زمانى كه جمره عقبه را رمى فرمود، تلبيه مى گفت. «(1)»

شافعى ها و مالكى ها گفته اند: جايز است مردم زودتر و يا ديرتر از امام به طرف مشعر حركت كنند و حنفى ها گويند: اگر كسى داراى بيمارى و ناراحتى باشد، و يا از شلوغى جمعيت نگران شود، و يا آن كه شب فرا رسيده و هنوز امام حركت نكرده، مى تواند قبل از امام حركت نمايد. حنبلى ها نيز گويند: بهتر آن است كه حاجى پس از امام كوچ كند، مگر آن كه امام خلاف سنّت عمل كرده، تا پنهان شدن كامل شفق، در عرفات باقى بماند.

ابى الصلاح حلبى مى گويد: مستحب است حاجى پياده مشعرالحرام را بپيمايد و اين استحباب در «حجةالاسلام» و براى آن كس كه سال اوّل حج اوست بيشتر تأكيد شده است. پس هنگامى كه از آن- يعنى مشعرالحرام- بالا رفت، فراوان سپاس خدا گويد و در دعا كوشش كند ...

صدوق- رحمة اللَّه عليه- به حاجيان چنين تعليم مى دهد:

آنگاه كه خورشيد غروب كرد [از عرفات كوچ كن، زمانى كه به تلّ ريگى سرخ رنگ كه در سمت راست راه واقع شده رسيدى بگو: «اللهم ارحم موقفى و زد فى عملى و سلّم دينى و تقبّل مناسكى.»

پس هنگامى كه به مزدلفه- كه همان جمع است- رسيدى نماز مغرب


1- - صحيح مسلم 4: 71- 70؛ هدايةالسالك، ج 3، ص 1038

ص: 291

و عشاء را با يك اذان و دو اقامه بخوان و اين دو نماز را- گر چه يك چهارم شب نيز بگذرد- جز در مزدلفه بجاى نياور، سپس در مزدلفه بيتوته كن و آنگاه كه فجر طلوع كرد نمازصبح را بخوان و در پايين كوه بمان تا وقتى كه خورشيد از بالاى كوه ثبير- كه از بزرگترين كوههاى مكه است و بين مكه و عرفات قرار دارد- برآيد. آنگاه حمد خدا گوى، و با گفتن «لا اله الّا اللَّه»، «سبحان اللَّه»، «اللَّه اكبر»، «درود بر پيامبر-ص- و آل او» و دعا براى خود، حركت كن تا به وادى محسِّر درآيى. در وادى به اندازه يكصد قدم با شتاب حركت كن و همان را بگو كه در مكه، در مسعى گفتى، سپس به طرف منا برو ... «(1)»

عبور از محسِّر جز براى افراد مضطرّ قبل از طلوع آفتاب جايز نيست. «(2)»

خاطره امام صادق- ع- از مشعر

امامصادق- ع- فرمود: كجاوه پدرم ميان عرفه و مزدلفه فرو افتاد، پس آن حضرت پياده شده نماز مغرب را بجاى آورده، [سپس حركت نمود و] نماز عشا را در مزدلفه خواند. «(3)»

نكته اخلاقى

آن كس كهصفات زشت و ناپسند را، با عبوديت و دعا و اشك و ناله در


1- - المقنع، مؤسسة الامام الهادى، ص 271؛ الهدايه، ينابيع الفقيه، ج 7، ص 55 تعبير فاسع فيه بمقدار مائة خطوة را بسيارى از فقيهان آورده اند و از آن مى توان فهميد كه وادى محسِّر، چيزى در حدود يكصد گام بيشتر نيست.
2- - مقنعه مفيد، ص 80؛ ينابيع الفقيهه، ابى الصلاح، در الكافى، ص 160
3- - التهذيب، ج 5، ص 189

ص: 292

عرفات، از خود دور كرده، آنگاه به سوى مزدلفه حركت كند، مورد عنايت خداوند قرار مى گيرد. امامصادق- ع- فرمود: كسى كه از مأزمان بگذرد و در قلب او كبر و خودخواهى نباشد، خداوند به او نظر خواهد كرد. راوى اين خبر گويد: پرسيدم كبر چيست؟ فرمود: «مردم را خوار و حق را حقير شمردن.» «(1)»

حاجيان در مشعرالحرام تلاش مى كنند، شب را بيدار مانده به عبادت و تهجّد و راز و نياز با خداوند بزرگ بپردازند، زيرا كه در آن شب بخاطر زمزمه هاى عاشقانه مؤمنان، كه چونان زنبوران عسل در كنار كندوى خويش، به مناجات با حق مشغولند، درب هاى آسمان بسته نخواهد شد. خداوند مى گويد: «من پروردگار شما هستم و شما بندگان من هستيد. بندگان من! حق مرا ادا نموديد و بر من سزاوار است كه خواسته شما را بپذيرم و در چنين شب آنان كه طالب آمرزش اند، آمرزيده مى شوند.

مرحومصدوق- ره- فرمود: آن شب كه در مزدلفه بيتوته نمودى، اين دعا را بخوان: «اللهمّ هذه جمع فاجمع لى فيها جوامع الخير كلّه، اللّهمّ لا تؤيسنى من الخير الذى سألتك أن تجمعه لى فى قلبى و عرّفنى ما عرّفت أوليائك فى منزلى هذا، و هب لى جوامع الخير و اليسر كلّه.» «(2)»

امامصادق- ع- فرمود: به مزدلفه كه رسيدى از حياض عبور مكن و اين دعا را بخوان: «اللّهمّ هذه جمع، اللّهمّ انّى أسألك أن تجمع لى فيها جوامع الخير اللّهمّ لا تؤيسنى من الخير الذى سألتك أن تجمعه لى فى قلبى و أطلب اليك أن تعرفنى ما عرفت أوليائك فى منزلى هذا و أن تقينى جوامع الشر.»


1- - وسائل، ج 14، ص 7
2- - الفقيه، ج 2، ص 325

ص: 293

و اگر توانستى آن شب را بيدار بمانى و شب زنده دارى كنى، چنين كن كه همانا به ما خبر رسيده است كه درهاى آسمان در چنين شبى بخاطرصداى- مناجات- مؤمنان كه چونان زنبور عسل زمزمه مى كنند، بسته نگردد و خداوند گويد: «من پروردگار شما هستم و شما بندگان من، حق مرا بجاى آورديد و بر من رواست كه شما را پاسخ گويم، پس خداوند گناهان آنان كه خواسته اند گناهانشان پاك شود، را پاك و آنان كه خواسته اند خداوند آنان را ببخشايد، از آنها درخواهد گذشت. «(1)»

در شيوه حج گزارى ابراهيم- ع- آمده است: آنگاه كه ابراهيم همراه با اسماعيل حج مى گزارد، در مزدلفه ميان نماز مغرب و عشاء جمع نمود، سپس آنجا بيتوته كرد تا فجر دميد، آنگاه نمازصبح خواند، سپس بر قُزح وقوف كرد تا هوا بخوبى روشن شد نه آن اندازه كه خورشيد طلوع كند، پس از آن همراه؛ ديگران از آن جا حركت كرد. «(2)»

پيامبر- ص- در مشعر

على- ع- فرمود: پيامبر-ص- آنگاه كه در «جَمْع» (مزدلفه)صبح كرد به «قُزَح» آمده، بر آن وقوف نمود، فرمود: اين قُزَح، همان مكان وقوف است، و تمامى جَمع موقف است. «(3)»

جابر نيز در حديثى طولانى گفته است: آنگاه كه پيامبر-ص- در


1- - وسائل، ج 14، باب 10، ص 19، ح 18488
2- - القرى لقاصد امّ القرى، ص 421
3- - همان، ص 418

ص: 294

مزدلفه نمازصبح گزارد، بر شتر خويش سوار شده، به مشعرالحرام آمد. پس رو به قبله كرده، دعا نمود و اللَّه اكبر و لا اله الّا اللَّه گفت و پيوسته آنجا ايستاده بود تا هوا بخوبى روشن شد. «(1)»

ابن جريج گويد: عطا به من گفت: بر من خبر داده اند كه رسول خدا-ص- در شب (جَمْع) در همان مكانى كه هم اكنون پيشوايان وقوف مى كنند؛ يعنى همان مكان دارالاماره كه در سمت قبله مسجد مزدلفه قرار دارد، وقوف نمود. «(2)»

گزارش ابن جبير از مشعرالحرام

مردم هنگام غروب خورشيد از عرفات به راه افتادند و هنگام نمازِ خفتن به مزدلفه رسيدند و همان گونه كه سنّت پيامبر-صلّى اللَّه عليه [وآله و سلّم- بر آن جارى است، نماز مغرب و عشاء را يكجا گزاردند. آن شب مشعرالحرام يكسره از پرتو مشعلها و شمعهايى كه در چراغدانها و شمعدانهاى لاله وار مى سوخت، روشن شده بود و سرتاسر مسجد مذكور پر از نور بود، چنان كه بيننده مى پنداشت تمامىِ ستارگان آسمان بر آن مسجد مبارك بنيان، فرود آمده است. كوه رحمت و مسجدِ واقع بر آن نيز به شب آدينه چنين بود؛ زيرا ايرانيان خراسانى و ديگران كه جزو كاروان حجّ عراقيان بودند، به آوردن شمع و زياده روى در افروختن آن براى روشن كردن اين زيارتگاههاى مقدس، اهتمامى بليغ دارند. حرم نيز در مدت اقامت آنان به همين وضع بسيار روشن


1- - القرى لقاصد امّ القرى، ص 419
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 192

ص: 295

و درخشان بود؛ زيرا هر يك از ايشان، شمعى در دست وارد حرم مى شد و جملگى آهنگ حطيم (يا حجله وار) پيشنماز حنفى مى كردند زيرا بيشتر بر مذهب اويند. ما بر دوش گروهى از اين جمع شمعى بزرگ را ديديم، كه حمل آن نيرومندان را خسته مى كرد، و از بزرگى به درخت سروى مى مانست، ايشان آن را برابر پيشنماز حنفى گذاشتند.

مردم آن شب را، كه شب شنبه بود، در مشعرالحرام سپرى كردند و چون نمازصبح را خواندند، پس از وقوف (ايستادن) و دعا، از آن جا رهسپار منا شدند، زيرا تمام مزدلفه جاى وقوف است، جز وادى محسِّر كه چون روى به منا آورند در آن جا هروله (قدم دَوْ) كنند و (به شتاب) از آن وادى بگذرند.

بيشتر مردم از مزدلفه سنگريزه هاى مخصوص براى جَمْره برگيرند و اين كار مستحب است، پاره اى ديگر سنگريزه ها را از اطراف مسجد خيف در منا برمى دارند ...

چند نكته مهم

نكات قابل توجه در مشعرالحرام و مستحباتى كه بيشتر فقيهان به آن تأكيد كرده اند، عبارت است از:

1- تأخير نماز مغرب و عشاء از عرفات و اقامه آن در مزدلفه.

2- خواندن نماز مغرب و عشا با يك اذان و دو اقامه.

3- شكر و حمد و سپاس الهى و ذكر گويى خداوند.

4- احيا و شب زنده دارى و دعا و مناجات.

5- مشعرالحرام را پياده طى كردن، بخصوص آن كه سال اوّل حج

ص: 296

اوست.

6- به هنگام طلوع فجر، در پايين كوه ايستادن و دعا خواندن.

7- حركت به سوى منا، كمى قبل از طلوع آفتاب (تا وادى محسّر.)

8- حضور اميرالحاج در مشعر و كوچ وى پس از طلوع خورشيد.

9- برداشتن سنگريزه براى رمى جمرات از مزدلفه.

10- آرام و با وقار حركت كردن.

جايز نيست حاجيان قبل از طلوع آفتاب، از جمع (مزدلفه) در حال اختيار كوچ كرده، به منا بيايند. امامصادق- ع- در رابطه با مردى كه چنين كرده فرمود: اگر نمى دانسته چيزى بر او نيست و اگر آگاهانه قبل از طلوع خورشيد حركت كرده، خون گوسفندى به گردن اوست.

حركت اميرالحاج

امامصادق- ع- فرمود: سزاوار است امام (اميرالحاج) در «جَمْع» توقف نموده تا خورشيد برآيد و ديگر مردم، اگر خواستند زودتر بروند و اگر خواستند ديرتر. «(1)»

ليكن پس از طلوع آفتاب، اميرالحاج بايد حركت نموده، در مزدلفه نماند.

اسماعيل بن على در سال 140 هجرى اميرالحاج بود و همراه با امامصادق- ع- حج مى گزارد. به هنگام حركت از مشعرالحرام براى امام- ع-


1- - الفروع من الكافى، ج 4، ص 541

ص: 297

حادثه اى پيش آمده، از مركب افتادند. اسماعيل بن على خواست كنار آن حضرت بماند تا همراه با ايشان حركت كند. امامصادق- ع- فرمودند:

اميرالحاج هنگام حركت و كوچ مردم نبايد توقف كند. «(1)»

حدود مزدلفه

اسحاق بن عمّار گويد: از امامصادق- ع- درباره حدود جمع (مزدلفه) پرسيدم، فرمود: «ميان مأزمان تا وادى محسِّر است.» «(2)»

ابن جريج گويد: به عطا گفتم: مزدلفه كجاست؟ گفت: هنگامى كه از راه باريك دو تنگه عرفات گذشتى تا وادى محسِّر همه مزدلفه است. هر كجا خواهى وقوف كن، ليكن من دوست دارم پايين قُزَح وقوف كنى و به طرف ما بيايى ... عطا سپس گفت: از دو تنگه عرفات كه گذشتى در هر سوى، از راست و چپ فرود آى.

ابن جريج مى گويد: از وى پرسيدم آيا در دامنه كوهى كه در سمت راست من قرار گرفته مى توانم وقوف كنم؟ پاسخ گفت: آرى ليكن من دوست دارم پايين قزح وقوف نمايى. ابن جريج مى افزايد: عطا دوست نمى داشت مردم در راه فرود آيند و مى گفت راه براى عبور مردم تنگ خواهد شد.

وى سپس از عطا پرسيد: اين كه مى گويى: «وقوف در پايين قزح تو را خوشتر مى آيد» از چه روست؟


1- - قرب الاسناد، ص 8
2- - وسائل، ج 14، باب 8، ص 18، ح 18482

ص: 298

گفت: به خاطر راه مردم؛ چرا كه مردم بر بالاى آن وقوف مى كنند و راه بر ديگران تنگ مى شود، و در نتيجه مسلمانان در پيمودن راه آزار مى بينند.

گفتم: شما خود آنجا وقوف نمى كنى؟ گفت: نه ...

و سرانجام گفت: هر جا كه راه را بر مردم تنگ ننمايى و به آنان آزار نرسانى، وقوف همانجا خوب است. «(1)»

توصيه عطا را هم اكنون نيز بايد جدّى تلقّى كرد چرا كه ميليونها انسان حج گزار پياده و يا سوار بر اتومبيل در يك فاصله زمانى كوتاه بايد در مزدلفه گرد آمده، شب را تا طلوع آفتاب آنجا بيتوته كنند. هر گونه ايجاد مزاحمت و راه بندان و بى دقّتى در انتخاب مكان براى نشستن، موجب آزار جدّى ديگر زائران خواهد شد.

شيخ طوسى- رحمة اللَّه عليه- در نهايه فرموده است:

«و حدّ المشعر الحرام ما بين المأزمين الى الحياض و الى وادى محسّر.»

حدّ مشعرالحرام از يك سوى، مأزمان- كه آغازين نقطه ورود به مزدلفه از سوى عرفات مى باشد- و از سوى ديگر حياض- و پايان آن وادى محسّر است، كه نزديك به منا قرار دارد. سزاوار نيست كسى جز در آنچه آمد، وقوف كند، البته اگر جمعيت به حدّى زياد باشد كه مكان براى نشستن دشوار و تنگ شود، حاجى مى تواند از كوه بالا رفته، آنجا بنشيند و وقوف كند. «(2)»


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 192
2- - شيخ طوسى، النهايه؛ ينابيع الفقيهه، ج 7، ص 198؛ السرائر، ج 8؛ ينابيع الفقهيه، ص 546؛ شرايع، ص 634

ص: 299

امامصادق- ع- فرمود:

زنان وضعيفان رخصت يافته اند- تا پس از كمى ماندن وصدق بيتوته- شبانگاهان به منا روند. «(1)»

طول مزدلفه

درازاى مزدلفه، از اوّل مأزمان تاابتداى وادى محسّر 3812 متر است. «(2)»

در روايت آمده است كه رسول خدا-ص- ناتوانان از بنى هاشم را شبانه به منا فرستاده، آنان را فرمان داد به جمره سنگ نزنند تا خورشيد طلوع كند ... «(3)»

و از ديوار در بنى شيبه- كنار مسجدالحرام- تا مرز مزدلفه از سوى منا 20507 ذراع مى باشد. «(4)»

مستحب است حاجيان سلاح خود در جنگ با شياطين؛ يعنى سنگ زدن به جمره ها را از مشعر بردارند. «(5)»

عبور از وادى محسِّر

معاوية بن عمّار به نقل از امامصادق- ع- گفته است: پس از كوچ از


1- - بحارالانوار، ج 96، ص 270، ح 22 و 27
2- - مرآة الحرمين، ج 1، ص 341
3- - كافى، ج 4، ص 247، ح 4
4- - شفاء الغرام؛ ج 1، ص 505 و 507
5- - وسائل، ج 14، باب 18، ص 31، ح 18513

ص: 300

مشعر هنگامى كه به وادى محسّر رسيدى- و آن وادى بزرگى بين جمع (مزدلفه) و منا است- پس شتاب كن تا از آن وادى بگذرى، همانا رسول خدا (ص)- در چنين مكانى- ناقه خود را به سرعت بيشترى به حركت درآورده، مى فرمود: «اللّهمّ سلّم عهدى واقبل توبتى وأجب دعوتى واخلفنى فيمن تركت بعدى.» «(1)»

اسحاق بن عمّار گويد: از ابا ابراهيم پرسيدم: چه ساعتى را بهتر دوست مى دارى كه از مشعر (جمع) حركت كنى؟ گفت: كمى قبل از طلوع آفتاب.

پرسيدم: اگر بمانيم تا آفتاب برآيد چه؟ گفت: باكى نيست. «(2)»

در روايات به حاجيان توصيه شده كه به هنگام عبور از وادى محسّر، سريعتر حركت كنند. على- ع- فرمود: رسول خدا-ص- هنگامى كه از جَمع كوچ نمود و به وادى محسّر رسيد، به ناقه خود زد و ناقه بسرعت رفت تا از وادى گذشت، آنگاه توقف نموده، فضل را پشت سر خويش سوار فرمود «(3)» ...

ابن عباس گفته است: پيامبر-ص- از عرفات تا مزدلفه اسامه را پشت سر خويش سوار كرده، و سپس از مزدلفه تا منا فضل را سوار فرمود. «(4)»

دلايل مختلفى براى تندروى رسول خدا-ص- در وادى محسّر ذكر شده است: برخى گفته اند چون مسير در آنجا باز و گسترده مى شود. ديگرى گفته است: علت آن است كه وادى محسر پناهگاه شياطين است. همچنين گفته اند: آنجا محلّ وقوف نصارى بوده، لذا رسول خدا-ص- دوست مى داشت


1- - وسائل، ج 14، باب 13، ص 22، ح 18491
2- - وسائل، ج 14، باب 15، ص 25، ح 18498
3- - القرى لقاصد ام القرى، ص 431
4- - القرى لقاصد ام القرى، ص 45

ص: 301

سريعتر حركت كند و در تأييد اين نظر شعرى را سروده اند كه ابن عمر هنگام كوچ از عرفه به مزدلفه آن را مى خوانده است:

الَيْكَ تَعْدُو قَلِقاً وَضَينُها مُعْتَرِضاً فى بَطْنِها جَنينُها

مُخالِفاً دينَ النَّصارى دينُها

اهل مكّه نيز اين وادى را، وادى النّار نام نهاده معتقدند: مردى در آنجا شكار كرد، پس آتشى فرو آمده او را سوزاند. «(1)»

پيامبر-ص- به هنگام گذر از اين وادى اين دعا را مى خواند: «اللّهمّ سلّم لى عهدى، واقبل توبتى، وأجب دعوتى، واخلفنى فيمن تركتُ بعدى.» «(2)»


1- - القرى لقاصد ام القرى، ص 855
2- - كافى، ج 4، ص 473

ص: 302

شعب ابى طالب

اشاره

در ابتداى خيابان حجون، گورستانى وجود دارد كه در گذشته آن را «مقبره معلاة» مى ناميدند و هم اكنون در ميان اهل مكّه به «جنةالمعلاة» «(1)» و در بين ايرانيان به «قبرستان ابوطالب» معروف است.

ازرقى (م 250 ه. ق.) در اخبار مكّه، پيشينه تاريخى آن را اينگونه بيان مى كند:

در حجون گردنه ايست كه از محل نخلستان عوف و از كنار دو قناتى كه بالاى خانه معروف به «مال اللَّه» است مى گذرد و تا درّه سلاخ ها مى رسد. در دامنه آن، در دره سلاخ ها به روزگار جاهلى گورستانى قرار داشته و كثير بن كثير درباره آن گورستان چنين سروده است:


1- - فقه العبادات الحج، ص 205

ص: 303

كم بذاك الحَجون من حىّ صدق و كهول اعفة و شباب

«در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از جوانان و پيران پاكدامن در گور آرميده اند.» «(1)»

ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر-ص- درباره اين گورستان فرموده است: «اين گورستان مردم مكه، چه نيكو گورستانى است.» «(2)»

درّه اى كه اين گورستان در آن قرار دارد به نام «شِعْب ابِى دُبّ» معروف است. ازرقى از پدر بزرگش و او از زنجى نقل مى كند:

مردم مكه در دوره جاهلى و آغاز اسلام، مردگان خود را در دره ابى دُبّ «(3)»- كه بخشى از حَجُون است تا درهصَفى؛ يعنىصَفّىُ السِباب و در دره اى كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش، گورستان مردم مكه است- دفن مى كردند، پس منطقه گورستان بالاتر كشيده، و پيوسته به كوه و گردنه اذاخِر و كنار محوطه خِرْمان شد. مكان امروز آن نيز در ابتداى شارع «حَجون» است.

حجاج و زائران محترم بيت اللَّه الحرام همه ساله پس از انجام اعمال عمره و يا حج، كنار اين قبرستان آمده و مدفونين در آن، از جمله حضرت خديجه- عليهاسلام ابوطالب و ... را زيارت مى كنند.

از گذشته تاكنون اين قبرستان به نام «شِعْبِ ابى طالب»- همان مكانى كه رسول خدا-ص- و ابى طالب و همراهانشان حدود سه سال توسط


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 273
2- - همان، ج 2، ص 211
3- - ابودب كنيه مردى از بنى سواءة بن عامِر است كه چون ساكن آن دره بوده بنام او مشهور شده است. ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 272؛ معجم معالم الحجاز، ص 56

ص: 304

مشركان محاصره و مورد تحريم اقتصادى قرار گرفتند- نيز به مردم معرفى شده كه از لحاظ تاريخى نادرست بوده، و شِعْبِ ابى طالب در مكان ديگرى نزديك مسجدالحرام واقع شده است.

آنچه را كه در اين سطور خواهيد خواند دلائلى روشن و قطعى در اثبات اين مدّعاست.

شِعْب در لغت

در لِسان العرب آمده است:

«والشِّعْبُ» (بِالْكَسْرِ) ما انْفَرَجَ بَيْنَ جَبَلَيْن و قِيل: هُوَ الطّريقُ فِي الْجَبَلِ و الجَمْعُ «الشّعابْ.» «شِعْب» (به كسر شين) شكاف بين دو كوه را گويند. به راه كوهستانى نيز گفته شده است. جمع آن «شِعاب» مى باشد. «(1)»

جوهرى (م 393 ه. ق.) درصحاح مى نويسد:

«والشِعْبُ» (بالكسر) الطَّريقُ فِى الْجَبَل وَ الْجَمْع «الشِّعابُ.»

«شِعْب» (به كسر شين) راه در كوه راگويند، جمع آن نيز «شِعاب» است. «(2)»

فخرالدّينِ طُرِيحى (م 1085 ه. ق.) در مجمع البحرين مى نويسد:

«شِعْب» (به كسر شين) راه در كوه را گويند جمع آن «شِعاب» مانند كِتاب است. «(3)»


1- - ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 2270، چاپ مصر- دارالمعارف- قاهره
2- - جوهرى، صحاح، ج 1، ص 156، بيروت، 1404 ه. ق.
3- - طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 513، تهران- 1408 ه. ق.

ص: 305

در فرهنگ معين نيز آمده است: شِعْب: راهى در كوه باشد، دره. «(1)»

مكان شِعْبِ ابى طالب

شهر مكه در يك منطقه كوهستانى قرار گرفته است، و در نتيجه درون دره ها كه از سيل مصون بوده و بصورت يك حصار طبيعى، خانه ها را در درون خويش جاى مى داد، محل زندگى قبائل مختلف بوده است. در نزديكى مسجدالحرام سه شِعْبِ نزديك به هم وجود دارد كه اسامى آنها عبارت است از: 1- شِعْبِ ابى طالب 2- شِعْبِ بنى هاشم 3- شِعْبِ بنى عامر. اجداد و بستگان پيامبر-ص- معمولًا در اين سه شِعْبِ زندگى مى كرده اند. «(2)»

مرحوم طريحى پس از آن كه شِعْبِ را معنى مى كند، مى نويسد:

«وشِعْب ابى طالب بمكّة مكان مولد النّبى-ص- و شِعْبُ الدُّبّ ايضا بِمَكّة و انْتَ خارِجٌ إلى مِنى »

«شِعْبِ ابى طالب در مكّه، زادگاه نبى اكرم-ص- است و شِعْب دُبّ نيز در مكّه در مسير منا قرار دارد.» «(3)»

در مُعْجَم البُلدان ذيل «شِعْبِ ابى يُوسُف» آمده است: آن همان درّه ايست كه پيامبر-ص- و بنى هاشم، هنگامى كه قريش بر جنگ آنان هم قسم شده و نامه نوشتند، بدان پناه بردند. اين درّه از آنِ عبدالمطّلب بود،


1- - دكتر معين، فرهنگ معين، ج 2، ص 2047، تهران 1360 ه. ش.
2- - محلّ اين سه شعب در نقشه دقيقاً ترسيم شده است.
3- - طريحى، مجمع البحرين ج 2 ص 513

ص: 306

هنگامى كه چشمانش كم سو شد آن را ميان فرزندانش تقسيم كرد. پيامبر-ص- نيز سهم پدرش عبداللَّه را گرفت و آن محل خانه هاى بنى هاشم بود. ابوطالب گفته است:

جَزىَ اللَّه عنَّا عَبْد شَمْس و نَوْفلًا وتَيْماً و مَخْزُوماً عقوقاً و مأثماً

بتَفريقهِم من بَعدوُدِّ و أُلفَةٍ جماعتنا كيما يَنالُوا المَحارِما

كَذَبتم وبيت اللَّه نُبْزِى مُحَمّدا ولمّا تَرَوْا يوماً لَدَى الشِّعْب قائِماً «(1)»


1- - معجم البلدان، ج 3، ص 393

ص: 307

مرحوم علامّه مجلسى- ره- مى نويسد:

«شِعْبِ»؛ شكاف بين دو كوه است و شِعْبِ ابى طالِب در مكه معروف و شناخته شده است و آن همان مكانى است كه رسول خدا-ص- و ابوطالب و ديگر بنى هاشم پس از آن كه قريش آنها را از بين خود راند، در آنجا بودند ...

آنگاه خانه محمد بن يوسف را نيز همان خانه اى مى داند كه رسول خدا-ص- آن را به عقيل بخشيد سپس محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريدارى نمود و به خانه محمدبن يوسف شهرت يافت او در پايان مى نويسد: اين مكان با همين خصوصيات اينك نيز در مكه موجود است، و مردم آنجا را زيارت مى كنند. «(1)»

خانه اى كه پيامبر- ص- در آن به دنيا آمد

شناخت محل تولدِ پيامبر-ص- و نيز مكان سكونت بنى هاشم در مكّه، مى تواند در شناسايى شعب ابيطالب مفيد باشد.

ازْرَقى مى نويسد:

مَوْلِد، خانه اى است كه پيامبر-ص- در آن متولد شده اند و اكنون در خانه محمّدبن يوسف برادر حجّاج بن يوسف قرار دارد. هنگامى كه پيامبر-ص- هجرت فرمود اين خانه را عقيل پسر ابوطالب تصرف كرد و در همين باره و موارد ديگر است كه پيامبر-ص- در حجة الوداع هنگامى كه به ايشان گفته شد كجا فرود مى آييد؟ فرمودند مگر عقيل براى ما سايبانى باقى گذاشته


1- - مجلسى، مرآةالعقول، ج 5، 174 دارالكتب الاسلاميه- تهران 1363 ه. ش.

ص: 308

است؟ اين خانه همچنان در تصرف عقيل و فرزندان او بود تا آن كه فرزندان عقيل آن را به محمد بن يوسف ثقفى فروختند و او آن را ضميمه خانه خود- كه به خانه سپيد معروف است- كرد، و اين خانه همچنان ضميمه آن بود تا آن كه خيزران «(1)»- مادر موسى و هارون خليفگان عباسى- حج گزارد و آن را از آن خانه جدا كرد و مسجدى در آن ساخت كه در آن نماز مى گزارند و براى آن، در كوچه اى كه كنار آن است و به كوچه «مَوْلد» معروف است در بازكرد. اين درّه امروز به شعب بنى هاشم و شعب على- ع- معروف است «(2)» و به بازارى كه به آن سوق الليل مى گويند مى رسد. «(3)»

سپس ابوالوليد مى گويد: از پدربزرگم و يوسف بن محمد شنيدم كه موضوع جايگاه ولادت پيامبر-ص- را ثابت و درست مى دانند و مى گويند همين جاست و ميان مردم مكه در اين باره هيچگونه اختلافى نيست.

فاكهى (م 272، 279 ه. ق.) مى نويسد: خانه ابن يوسف، و دره ابن يوسف از آن ابى طالب بوده، و رسول خدا-ص- در قسمتى از همين خانه متولدگرديد واين همان دره ايست كه قريش بنى هاشم را درحالى كه پيامبرص- با آنها بود، محاصره نمودند. «(4)»

عبداللَّه بن عباس نيز در همين درّه متولد شده است. «(5)»

محقق كتاب اخبار مكه مى گويد: اين دره امروز، به دره على «شِعْبِ


1- - خيزران دختر عطاء زن مهدى عباسى و مادر هادى و رشيد است. وى در سال 172 يا 173 ه. درزمان خلافت فرزندش هارون الرشيد وفات يافت. شذرات الذهب، ج 1، ص 280، اعلام النساء للكحاله، صص 401- 391
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 198
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 198
4- - فاكهى، اخبار مكه، ص 264، مكةالمكرمه 1407 ه. ق.
5- - فاكهى، اخبار مكه، ص 264، مكةالمكرمه 1407 ه. ق.

ص: 309

ابى طالِب» شناخته مى شود. «(1)»

فاكهى پيشينه تاريخى خانه ابى يُوسف را اينگونه بيان مى كند:

«برخى از مردم گفته اند: خانه ابن يوسف از آن عبدالمطّلب بوده است، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن يوسف را مأمور ساخت و او آن را بهصدهزار درهم خريد. سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشيد و از او خواست آن را بسازد. وكلاى محمدبن يوسف نيز آن را ساختند.» «(2)»

باز فاكهى مى گويد: «پيامبر-ص- سهم خود از اين خانه را به عقيل بن ابيطالب بخشيد.» «(3)»

مرحوم كلينى (م 329 ه. ق.)- قدّس سرّه- مى نويسد:

مادر رسول اكرم-ص- در منزل عبداللَّه بن عبدالمطّلب كه نزديك جمره وسطى بود «(4)» حمل برداشت؛ (وَ وَلَدَتَه فى شِعْبِ ابى طالِب فى دارِ مُحَمّدِ بن يُوسُف ...) و در شِعْبِ ابى طالب در خانه محمّد بن يوسف (وقتى داخل خانه شدى در گوشه آن خانه سمت چپ) آن حضرت را به دنيا آورد. آنگاه خيزران آن را به مسجد تبديل كرد كه مردم در آن نماز مى گزاردند ... «(5)»

با توجه بهصراحتى كه ايشان در رابطه با شِعْبِ دارند مى توان فهميد كه جمله: وماتت خديجة- عليها السلام- حين خرج رسول اللَّه-صلّى اللَّه عليه


1- - فاكهى، اخبار مكه، ص 264، مكةالمكرمه 1407 ه. ق.
2- - همان، ص 266
3- - همان، ص 267
4- - آمنه بنت وهب مادر گرامى پيامبر ص در شب جمعه از ماه رجب، در شِعْب، رسول خدا ص راحامله شد. اتحاف الورى باخبار امّ القرى جزء اوّل، ص 15، جامعه ام القرى 1410 ه. ق.
5- - كافى، ج 1، ص 439، بيروت 1401 ه. ق.

ص: 310

وآله وسلّم- من الشِّعْب ...» «(1)» بدين معناست كه حضرت خديجه- س- پس از رفع محاصره و آزادى رسول خدا-ص- وفات يافت.

سيد محسن امين- رحمة اللَّه عليه- در اعيان الشيعه مى نويسد:

رسول خدا-ص- در خانه اى كه به دار ابى يوسف معروف است متولّد گرديد- واو محمدبن يوسف برادرحجاج است «(2)»- اين خانه ازآن رسول خدا-ص- بود كه آن حضرت آن را به عقيل فرزند ابوطالب بخشيد. و زمانى كه عقيل وفات يافت محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريدارى نمود و آنگاه كه خانه معروف به دار ابى يوسف ساخته مى شد، خانه پيامبر-ص- را نيز به خانه خود ضميمه ساخت سپس خيزران مادر رشيد آن را گرفت و از خانه ابويوسف جدا و آن رابه مسجدى تبديل كرد كه تا اين زمان معروف بود و مردم در آن نماز مى خواندند و آنجا را زيارت نموده، بدان تبرّك مى جستند و زمانى كه وهابيان بر مكه سلطه يافتند، اين مسجد را ويران نموده و از زيارت آن جلوگيرى كردند و آنجا را محل نگهدارى چهارپايان! قراردادند. «(3)»

تقى الدّين حسينى مكّى (م 832 ه. ق.) مى نويسد:

رسول خدا-ص- در مكه، در خانه محمد بن يوسف برادر حجاج بن يوسف متولد شد. «(4)» خانه اى كه نزديكصفا است، خانه خيزران است و خانه


1- - كافى، ج 1، ص 440
2- - محمدبن يوسف ثقفى والى حكومت يمن بود و به ستم و دشمنى با خاندان على بن ابيطالب ع شهرت داشت. وى در سال يكصد يا كمى قبل از آن در يمن وفات يافت. الوافى بالوفيات، ج 5، ص 242
3- - اعيان الشيعه، ج 1، ص 219، دارالتعارف، بيروت.
4- - عقدالثمين، ج 1، ص 219، بيروت 1406 ه. ق.

ص: 311

ابن يوسف در سوق الليل و همان مكانى است كه به مَوْلِد نبى اكرم معروف است. «(1)»

در سيره حَلبيّه آمده است:

محل ولادت رسول خدا-ص- مكّه و در خانه ايست كه به نام محمد بن يوسف- برادر حجاج- خوانده مى شود ...

محمد بن يوسف آن را به قيمت يكصد هزار دينار از فرزندان عقيل خريدارى نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را نيز «دارالبيضاء: خانه سفيد» نهاد؛ زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطرافش را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامى ساختمان به رنگ سفيد بود. و از آن پس، به خانه ابو يوسف شهرت يافت. «(2)»

محل ولادت پيامبر-ص- را پس از مسجدالحرام برترين مكان دانسته اند. «(3)»

برخى ولادت حضرت فاطمه زهرا س- رانيزدر همين مكان مى دانند. «(4)»

در فتح مكه، رسول خدا-ص- در منطقه حجون خيمه زده و وارد شهر نشدند، به آن حضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمى رويد؟

حضرت فرمود: آيا عقيل براى ما منزلى باقى گذاشته است؟ «(5)»


1- - عقدالثمين، ج 1، ص 220
2- - السيرة الحلبيه، ج 1، ص 62، داراحياء التراث العربى، بيروت.
3- - همان، ص 66
4- - همان، ص 66
5- - همان، ص 66

ص: 312

اين نقل تاريخى بيانگر آنست كه «شِعْبِ ابى طالب» در منطقه «حَجُون» نبوده، بلكه در نزديكى «مسجدالحرام» و در كنار كوهصفا قرار داشته، و خيزران مادر هارون الرشيد هنگامى كه حج مى گزارد آن را از خانه ابويوسف جدا نمود و مسجدى در آن مكان ساخت. بناى مسجد را به زبيده همسر هارون نيز نسبت داده اند كه درصورتصحت، تعمير و يا تجديد بناى مسجد بوده است. «(1)»

البته در نقل ديگرى آمده كه خيزران خانه ارقم را خريد و در آن مسجدى بنا نمود «(2)» وچون اين خانه نيز در كنارصفا بوده، برخى آن را با خانه ابويوسف اشتباه كرده اند.

مسعودى (345 ه. ق.) مى نويسد:

تولّد او- عليه الصلوة و السلام- هشتم ربيع الاول همان سال (يعنى سال عام الفيل) در مكه، در خانه ابن يوسف بود كه بعدها خيزران مادر هادى و رشيد آنجا مسجدى ساختند. «(3)»

و در جاى ديگر مى گويد: بسال چهل و ششم، قريشيان پيغمبر-ص- را با بنى هاشم و بنى عبدالمطّلب در دره كوه محصور كردند. بسال پنجاهم او- عليه السلام- با كسان خود از دره بيرون آمد. «(4)»

ابن اثير (م 630 ه. ق) به نقل از ابن اسحاق مى نويسد:

مكان ولادت رسول خدا خانه ايست كه به خانه ابن يوسف مشهور است. آن حضرت آن را به عقيل بخشيده و تا زمان فوت وى در اختيار او بود، سپس محمد بن يوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقيل خريدارى نمود وبه


1- - السيرة الحلبيه، ج 1، ص 66
2- - السيرة الحلبيه، ج 1، ص 66
3- - مروج الذهب، ج 2، ص 274، بيروت 1385 ه. ق.
4- - همان، ص 287

ص: 313

خانه معروف به دار ابن يوسف ضميمه ساخت، آنگاه خيزران آن خانه را از خانه ابويوسف جدا نموده و آنجا مسجدى ساخت كه در آن نماز مى گزارند. «(1)»

طبرى (م 310 ه. ق) نيز مكان تولّد پيامبر-ص- را خانه ابويوسف مى داند. «(2)»

فاسى (م 832 ه. ق) مى نويسد:

ولادت رسول خدا-ص- در مكانى در سوق الليل كه نزد مردم مكه شهرت داشته قرار دارد. «(3)»


1- - كامل ابن اثير، ج 1، ص 294، بيروت 1408 ه. ق.
2- - تاريخ طبرى، ج 2، ص 125، دارالفكر، بيروت.
3- - شفاء الغرام، ج 1، ص 269، دارالكتب العلميه بيروت.

ص: 314

محمد طاهر كردى مكى مى گويد:

ولادت رسول خدا-ص- در مكه در خانه ابى طالب در شِعْبِ بَنى هاشم بوده است. «(1)»

ولادت نبى-ص- در مكه در خانه ابى طالب در شِعْبِ بنى هاشم نزديك مسجدالحرام بوده كه امروزه، شِعْبِ على؛ يعنى على بن ابيطالب ناميده مى شود و پيوسته محل ولادت آن حضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است. «(2)»

اكثر قريب به اتفاق مورّخين، مكان ولادت پيامبر-ص- را در شِعْبِ ابى طالب يا در خانه نزديكصفا، و يا در خانه معروف به خانه ابويوسف ذكر كرده اند كه هر سه، يك مكان است. «(3)»

در كتاب سيرة ساكن الحجاز آمده است:

مكان ولادت پيامبر-ص- در شِعْبِ بَنى هاشم بوده است. سپس توضيح مى دهد كه: شِعْبِ بنى هاشم نزد اهل مكه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده، مجلس جشن بپا مى كنند و بيش از آنچه تاكنون در اعيادشان مجالس جشن و شادى دارند، در آنجا مجلس شادى بپا مى كنند. سپس در پاورقى كتاب از محبّ الدين طَبرى مكى نقل كرده كه مى گويد: خانه پيامبر-ص- را در زمان هجرت آن حضرت-ص- به مدينه،


1- - التاريخ القويم، ص 63
2- - التاريخ القويم، جزء اول، ص 67
3- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 167، مصر 1375 ه. ق.

ص: 315

عقيل مالك شده. و پيوسته در دست او و فرزندانش باقى ماند تا محمدبن يوسف برادر حجاج آن را خريد و به خانه خود كه «خانه سفيد» ناميده مى شد ملحق ساخت سپس به خانه ابن يوسف معروف گرديد. اين وضعيت ادامه يافت تا خيزران كنيز مهدى عباسى در آنجا مسجدى بنا نمود كه در آن نماز مى گزارند، و آن را از خانه ابن يوسف جدا كرده كوچه اى ايجاد كرد كه به آن «زقاق المولد» گفته مى شود و هم اكنون آنجا كتابخانه عمومى است. «(1)»

محمد طاهر كردى مكّى مى نويسد:

ولادت پيامبر-ص- در مكه، در خانه ابى طالب، در شِعْبِ بنى هاشم و در نزديكى مسجدالحرام بوده كه امروزه به شِعْبِ على يعنى على بن ابيطالب ناميده مى شود و پيوسته مكان ولادت آن حضرت-ص- تا امروز معروف و شناخته شده بوده است. «(2)»

صلاح الدّين صَفَدى پس از بحث پيرامون مكان ولادت رسول خدا-ص- مى نويسد: قول برتر آن است كه رسول خدا-ص- در عام الفيل در خانه اى در كوچه معروف به زُقاقُ الْمَوْلِد كه در دست عقيل ابن ابيطالب بوده متولد گرديد. «(3)»

گفته مى شود كه رسول خدا-ص- در شِعْبِ بَنى هاشم متولد شدند، برخى گفته اند در خانه اى نزديكصفا و ... «(4)»

عاتق بن غيث بلادى مى نويسد:

از نظر تاريخى مسلم است كه رسول خدا-ص- تقريباً در سال 53 قبل از هجرت (عام الفيل) در شِعْبِ ابى طالب كه امروزه به شِعْبِ على معروف


1- - سيد رفاعه رافع الطهطاوى، سيرة ساكن الحجاز، چاپ مكتبة الآداب مصر، ج 1، ص 6
2- - التاريخ القويم لمكه و بيت اللَّه الكريم، ص 67، مكه مكرمه، 1385 ه. ق.
3- - الوافى بالوفيات، 5: 242، چاپ بيروت.
4- - اتحاف الورى باخبار امّ القرى، ص 48، جزء اوّل.

ص: 316

است، به دنيا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرك جويى از آن خانه، هم اينك به كتابخانه تبديل شده است. «(1)»

تا قبل از سلطه وهابيان بر حرمين شريفين، محل ولادت رسول خدا-ص- زيارتگاه مؤمنان و مسلمانانى بود كه از گوشه و كنار جهان به مكه مى آمدند. «(2)»

محمد بن علوى مالكى مكّى مى نويسد:

مكان ولادت رسول خدا-ص- در سوق الليل مكانى شناخته شده است و ساكنين مكه درباره آن اختلاف نظر ندارند، هريك از آنها از نسل قبل از خود شنيده و ترديدى در آن ندارند. «(3)»

ابن ظهيره مى گويد: مردم مكه در شب ولادت رسول خدا-ص- همراه با علما ودانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانه هاى خود خارج و براى زيارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در كنار اين خانه اجتماع مى كنند. «(4)»

در كنار اين خانه گودالى (حفره) بوده كه روى آن را با چوب مى پوشاندند و اين علامتِ همان مكانى است كه رسول اللَّه-ص- در آنجا متولد شدند. «(5)»

ساختمان آن را ناصر خليفه عباسى در سال 576 و ملك مظفر در سال 666 و ديگران تعمير نموده اند.


1- - فضائل مكه، ص 232، دار مكه 1410 ه. ق.
2- - السيرة الحلبيه، ج 1، ص 57
3- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 262
4- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 262
5- - همان، ص 263

ص: 317

در زمان ملك عبدالعزيز، شيخ عباس قطان (امين العاصمة المقدسه) اين خانه را تخريب و در همان مكان كتابخانه عمومى كه به «كتابخانه مكه مكرمه» معروف شد، بنا كرد، افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه كتب مى پرداختند. «(1)» اين ساختمان در سال هاى اخير در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام، در معرض تخريب قرار گرفته است. بناهاى ساخته شده در محل ولادت نبى اكرم-ص- را در تصوير، ملاحظه نماييد.

از مجموع آنچه گذشت مى توان نتيجه گيرى كرد كه:

1- پيامبر اكرم-ص- در شِعْبِ ابى طالب متولد گرديده اند.

2- شِعْبِ ابى طالب در مكّه مكانى نزديك مسجدالحرام بوده و با مكانى كه فعلًا در حجون به اين نام معروف است، فاصله دارد.

محاصره پيامبر- ص- و ياران در شِعْبِ ابى طالب

محمدبن اسحاق (م 153 ه. ق.) و ديگر سيره نويسان گويند، چون قريش ديدند كه اصحاب رسول خدا-ص- در سرزمين حبشه در كمال امنيت و آرامش قرار دارند و نجاشى هم ايشان را گرامى داشته و از آنها دفاع مى كند و از سوى ديگر حمزة بن عبدالمطلب و عمر نيز مسلمان شده اند و اسلام در قبايل آشكار مى گردد، جمع شدند و به چاره انديشى پرداختند و تصميم گرفتند پيمان نامه اى بنويسند و متعهد شوند كه از بنى هاشم و بنى مطلب زن نگيرند و به آنها زن ندهند و نيز چيزى به آنها نفروشند و چيزى از آنها نخرند. پس از اين كه جمع شدند، پيمان نامه نوشتند و جملگى بر آن موافقت كردند و سپس


1- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 262

ص: 318

براى تأكيد، پيمان نامه را از سقف كعبه آويختند. «(1)»

مشركان بنى هاشم را در اول ماه محرم سال هفتم بعثت تحريم كرده، اعلام داشتند هيچكس حق معامله، ازدواج و معاشرت با آنان را ندارد، نامه تنظيم شده در اين زمينه را- كه چهل نفر امضا كرده بودند- شخصى به نام منصور بن عكرمه نوشت كه با نفرين پيامبر-ص- دستش فلج شد. بدنبال آن تمامى بنى هاشم- مسلمان و كافر- جز ابى لهب و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شِعْبِ شده، آنجا اجتماع كردند. فرزندان مطلب بن عبد مناف كه چهل نفر بودند از شِعْبِ حراست نموده، شب و روز به نگهبانى آن مشغول بودند و در طول سال جز موسم حج در ماه ذى الحجه، و عمره در ماه رجب از آنجا بيرون نمى آمدند. قريش از ورود خواروبار به شِعْبِ جلوگيرى كرده، فقط مقدار كمى بصورت پنهانى به دست محاصره شدگان مى رسيد كه كفافشان را نمى داد. در نتيجه وضعيت سخت شد؛ به شكلى كه مردمصداى گريه بچه ها را ازبيرون شِعْب مى شنيدند واين دوران سخت ترين لحظات زندگى پيامبرص- و اهل بيت بزرگوارش در مكه بود. «(2)»

كازرونى در مُنْتَقى و غير آن آورده است: ... بدنبال نوشتن عهدنامه، مشركان آزار فرزندان عبدالمطلب را آغاز نموده، اعلام كردند تنها راه سازش ميان ما و شما كشتن پيامبر است! در هر كوى و برزنى مسلمانان را كتك مى زدند و حق عبور از بازارها را از آنان گرفته، در شِعْبِ ابى طالب محصورشان نمودند. فرستاده وليدبن مُغَيْره در ميان قريش فرياد مى زد: هر مردى از اينها


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 375؛ سيرة الحلبيه، ج 1، ص 366
2- - اعيان الشيعه، ج 1، ص 235

ص: 319

را براى خريد جنسى يافتيد بر قيمت آن بيافزاييد. در چنين شرايطى ابوطالب فرزند برادرش (پيامبر-ص-) و فرزندان برادر و پيروان آنها را در شِعْبِ ابى طالب گردآورد.

آنان سه سال در شِعْبِ ماندند، سرانجام وضعيّت بحدّى برآنان سخت شد كهصداى فرزندانشان، كه از شدت گرسنگى مى گريستند، از بيرون شعب شنيده مى شد ... «(1)»

زمانى كه ابوطالب احساس كرد مشركان قريش براى كشتن رسول خدا-ص- متحد شده اند، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جاى دهند و از او حفاظت كنند ... پس بنى هاشم سه سال در شِعْبِ خويش ماندند ...

شب هنگام كه همه به خواب مى رفتند ابوطالب رسول خدا-ص- را از بستر بيرون برده، يكى از فرزندان يا برادران و يا پسرعموهاى خود را به جاى آن حضرت مى خوابانيد تا پيامبر از توطئه احتمالى دشمن جان سالم بدر برد. «(2)»

پس بنى هاشم به شِعْبِ ابى طالب كه امروزه به شِعْبِ على معروف است پناه آوردند، بنوالمطلب نيز جز ابولهب به آنان پيوستند، شرايط در شعب به اندازه اى سخت شد كه محاصره شدگان از برگ درختان استفاده مى كردند ... «(3)»

خديجه اموال فراوانى داشت كه همه را در شعب به نفع رسول خداص-


1- - بحارالانوار، ج 19، ص 18، بيروت 1403 ه. ق.
2- - اتحاف الورى باخبار ام القرى، ص 284
3- - التاريخ القويم مكة و بيت اللَّه الكريم، جزء اول، ص 95

ص: 320

خرج نمود. بنى هاشم، تنها در موسم، از شِعْب خارج شده، خريد و فروش مى كردند.

گاهى نيز مردم مكّه از سوى قريش تهديد مى شدند كه: اگر كسى در مكه چيزى به بنى هاشم بفروشد اموالش غارت مى شود. «(1)»

ابن سعد (م 230 ه. ق) مى نويسد: شب اول محرم سال هفتم بعثت، بنى هاشم در شِعْبِ ابيطالب محاصره شدند و همگى- به جز ابولهب- به شِعْبِ ابيطالب درآمدند ... «(2)»

تعدادى از محاصره شدگان از گرسنگى جان باختند. «(3)»

گاهى نيز على بن ابى طالب- ع- مخفيانه از شِعْب خارج شده، غذا و امكانات تهيه و آن را با خود به درون شِعْب مى آورد. «(4)»

مردان همراه پيامبر-ص- در شِعْب، حدود 40 نفر بودند. «(5)» كه به شكل سازماندهى شده خصوصاً در تاريكى شب از آن حضرت حراست مى كردند. «(6)»

حضرت خديجه- عليهاالسلام- نيز كه اموال فراوانى داشت، همه را براى مسلمانان محاصره شده در شِعْب خرج و مصرف نمود. «(7)» يعنى در موسم حج- در ذى الحجّه- و عمره- در رجب- كه رسول خدا-ص- و يارانشان مى توانستند از شِعْبِ خارج شوند، مقدارى آذوقه و مواد خوراكى تهيه نمودند،


1- - بحار، ج 19، ص 1، چاپ بيروت.
2- - طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209، دارصادر، بيروت.
3- - كامل، ج 1، ص 505، چاپ بيروت.
4- - الصحيح من سيرةالنبى، ج 2، ص 109، قم 1400 ه. ق.
5- - اعلام الورى، ص 59، چاپ بيروت.
6- و 7- همان، ص 60
7- 7

ص: 321

و سپس در دوران محاصره از آن استفاده مى كردند. «(1)»

گاهى از اوقات نيز ابوالعاص بن ربيع شترى كه بار گندم و خرما داشت تا دهانه شِعْب آورد و آن را به داخل درّه هدايت مى كرد تا بنى هاشم از آن استفاده نمايند و تا حدودى از گرسنگى رهايى يابند. «(2)»

نام حكيم بن حِزام نيز در شمار كسانى كه آذوقه به شِعْب مى فرستادند ذكر گرديده است، ليكن درصورتصحّت، از آنجاكه وى از محتكران زمان پيامبرص- بوده و از كسانى است كه رسول خدا-ص- هديه وى را نپذيرفته اند، شايد بتوان گفت انگيزه او منافع مادى بوده است. «(3)»

يعقوبى (م 293 ه. ق.) در اين زمينه مى نويسد: قريش شش سال پس از بعثت، رسول خدا را با خاندانش از بنى هاشم و بنى مطلب بن عبد مناف در دره اى كه به آن «شِعْبِ بن هاشم» گفته مى شد محصور ساختند و رسول اكرم با همه بنى هاشم و بنى مطلب سه سال در شِعْبِ ماندند تا آن كه رسول خدا و نيز ابوطالب و خديجه تمام دارايى خود را از دست دادند و به سختى و نادارى گرفتار آمدند. سپس جبرئيل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موريانه را برصحيفه قريش فرستاده تا هر چه بى مهرى و ستمگرى در آن بود بجز جاهايى را كه نام خدا بر آن نوشته شده، خورده است. «(4)»

وضعيت غم انگيز رسول خدا-ص- و همراهانشان در شِعْب، افرادى چون هشام بن عمرو را تحت تأثير قرار داد و آنها را براى شكستن حلقه


1- - اعلام الورى، ص 60
2- - همان، ص 61
3- - الصحيح من سيرةالنبى، ج 2، ص 111
4- - تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 389، چاپ بيروت.

ص: 322

محاصره به حركت واداشت، وى به همراه زهير بن ابى اميه، و مطعم بن عدى، و ابوالبخترى، و زمعة بن اسود بن مطلب، شبانگاهان در دهانه درّه حجون كه از مناطق بالاى مكه است قرار گذاشته، آنجا جمع شدند و پيمان بستند تا در مورد لغو پيمان نامه اقدام كنند. «(1)»

دهانه درّه حَجُون همان جايى است كه قبرستان ابوطالب قرار دارد و اگر شِعْب در اينجا قرار داشته و پيامبر-ص- و يارانشان نيز در اين مكان تحت محاصره بوده اند معنى نداشت افرادى كه از آنان ياد شد، مخفيگاه خود را آنجا قرار دهند و جايى اجتماع كنند كه هر لحظه خطر در كمين آنها باشد.

استفاده از اين مكان به عنوان مخفيگاه، نشانگر آن است كه حجون خارج و يا حداقل كنار مكه بوده است.

پاره اى از روايات نيز باصراحت، حجون را خارج مكّه آن روز دانسته است و بر اين اساس نمى توان گفت پيامبر-ص- و ياران و خويشاوندانشان همگى از مكّه خارج و در بيرون شهر اقامت گزيده اند!

عبيد بن زراره از امامصادق- ع- نقل مى كند كه فرمود: هنگامى كه ابوطالب وفات يافت جبرائيل بر رسول خدا-ص- نازل شده گفت: «يا مُحمّد اخْرُجْ مِنْ مَكّه ...»؛ «اى محمد از مكه خارج شو» كه در اين شهر ياورى براى تو نيست. قريش نيز بر رسول خدا-ص- هجوم آوردند، آن حضرت نيز ترسان بيرون شد تا به كوهى در مكه كه به آن حَجون مى گفتند رسيد و آنجا ايستاد. «(2)»

ابوطالب خبر خورده شدنصحيفه را به مشركان اطّلاع داد و همراه


1- - تاريخ طبرى، ج 2، ص 78؛ ترجمه نهايةالارب، ج 1، ص 249، تهران 1364 ه. ش.
2- - اصول كافى، ج 1، ص 449، چاپ بيروت؛ وافى، ج 3، ص 700

ص: 323

آنان به كنار كعبه آمد و پس از گشودن آن،صحّت سخن رسول خدا-ص- بر همگان پديدار گشت. وجدان برخى انسانها بيدار شد و آنگاه كه ابوطالب و همراهان به شِعْب بازگشتند گروهى از رجال قريش سران خود را در مورد رفتارشان با بنى هاشم سرزنش كردند و گروهى از آنان، از جمله مطعم بن عدى و عدى بن قيس و زمعة بن ابى الاسود و ابوالبخترى بن هشام و زهير بن ابى اميه، سلاح پوشيده نزد بنى هاشم و بنى مطلب رفتند و از آنان خواستند كه از درّه بيرون آيند و به خانه هاى خود بروند و آنان چنين كردند. بيرون آمدن ايشان از دره در سال دهم بعثت بوده است. «(1)»

موسى بن عقبه مى گويد: چون خداوند متعال پيمان نامه سراپا مكر ايشان را نابود كرد، پيامبر و خويشاوندش از شِعْب بيرون آمدند و با مردم معاشرت كرده و ميان ايشان زندگى نمودند. «(2)»

قصيده معروف شِعبيه (لاميه) را نيز ابى طالب در شِعْبِ ابى طالب سروده است و اين همان شعبى است كه فرزندان مطلب و هاشم همراه با رسول خدا-ص- به آن پناه بردند. «(3)»

محاصره شده گان

اسامى برخى از بنى هاشم كه همراه پيامبر-ص- در شِعْب محاصره شدند از اين قرار است:


1- - نهايةالارب، ج 1، ص 248
2- - دلائل النبوه، ج 2، ص 68، تهران 1361 ه. ق.
3- - التاريخ القويم، ص 95

ص: 324

1- ابوطالب بن عبدالمطّلب.

2- على بن ابيطالب- ع-.

3- حمزة بن عبدالمطلب.

4- عبيدة بن حارث بن مطلب بن عبد مناف.

عبيده گرچه از بنى هاشم نبود ليكن به لحاظ آن كه بنى المطلب و بنى هاشم با يكديگر متحد بودند و در دوران جاهليت و اسلام از هم جدا نبودند، مى توان او را نيز در شمار بنى هاشم بحساب آورد.

5- عباس بن عبدالمطلب.

6- عقيل بن ابى طالب.

7- طالب بن ابى طالب.

8- نوفل بن حارث بن عبدالمطلب.

9- نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب.

10- حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب.

او با پيامبر-ص- خوب نبود و گاهى نيز رسول خدا-ص- را در اشعارش هجو مى كرد، ليكن راضى به قتل آن حضرت نبود. «(1)»

11- خديجه بنت خويلد. «(2)»

و ... «(3)»

اكثر قريب به اتفاق مورّخان و سيره نويسان، مكانى كه نبى اكرم-ص-


1- - ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 65، داراحياء الكتب العربيه 1378 ه. ق.
2- - ابن ابى الحديد، ج 14، ص 59
3- - ابن ابى الحديد ماجراى شِعْبِ را در ج 14، ص 58 به تفصيل بيان كرده است.

ص: 325

و همراهانش توسط افراد قريش محاصره گرديدند را شِعْبِ ابى طالب ذكر كرده اند كه به برخى از آنها ذيلًا اشاره مى شود:

بنى هاشم و فرزندان مطلب بدنبال فشار قريش نزد ابوطالب رفته و- جز ابولهب- همگان به درّه اى كه منسوب به ابوطالب و به شِعْبِ ابى طالب شهرت يافته بود، درآمدند. «(1)»

طبرى مى نويسد: از پى پيمان قريشيان، بنى هاشم و بنى المطلب به شِعْبِ ابوطالب رفتند و با وى فراهم شدند- به جز ابولهب كه به قريش پيوست و با آنها بر ضد مسلمانان هم سخن شد-. «(2)»

رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى (م 623 ه. ق) مى نويسد:

بنى هاشم و بنى مطلب چون ديدند كه قريش در عدواتِ ايشان چندان مُظاهَرَت و مُبالغت بنموده اند و چنان عهدنامه بنوشتند، ايشان نيز برخاستند و به جمعيت بَرِ ابوطالب آمدند و پيش وى بنشستند و با هم عَهد كردند و اتفاق بنمودند كه نُصْرت و مُعاونت سيّد- عليه السلام- دهند و حَصْمى قريش كنند و در جمله احوال، آنچه بطريق تعصّب و حمايت بود پيغمبر- عليه السلام- را نگاه دارند. «(3)»

پس هاشميان جز ابى لهب و مطلبيان همگى به ابى طالب پيوسته و در شِعْبِ او بر وى داخل شدند و دو يا سه سال آنجا ماندند. «(4)»


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 352
2- - تاريخ طبرى، ج 2، ص 75
3- - سيرة رسول اللَّه، ج 1، ص 341
4- - عقدالثمين، ج 1، ص 230

ص: 326

در بحارالانوار به نقل از خرايج آمده است: قريش با يكديگر متحد شده و بنى هاشم را به شِعْبِ ابى طالب راندند. «(1)»

ابن قيم جوزى مى نويسد: رسول خدا-ص- و همراهانشان در شب اوّل ماه محرم سال هفتم بعثت در شِعْبِ ابى طالب زندانى شدند ... و در همين مكان ابوطالب قصيده معروف لاميّه را سروده است. «(2)»

علامه امينى- قدس سره- مى نويسد: بنوهاشم و بنوالمطلب به سوى ابوطالب آمده و همراه با او در شِعْب داخل شدند. «(3)»

ابوبكر احمد بن حسين بيهقى مى نوسد: چون ابوطالب نيت ايشان را فهميد فرزندان عبدالمطلب را گردآورد و دستور داد كه پيامبر را در محله خود نگهدارى كنند. «(4)»

محمد بن عمر بن واقد گويد: بنى هاشم شب اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا-ص- وارد درّه ابوطالب شد بنى مطلب هم همراه بنى هاشم در همان دره گرد آمدند. «(5)»

ابن اسحاق مى نويسد: بنوهاشم و بنومطلب به ابوطالب پناه آورده و در شِعْبِ او (يعنى ابى طالب) اجتماع كردند. «(6)»

مرحوم آيتى مى نويسد: ... چون كار قريش به انجام رسيد،


1- - بحار، ج 19، ص 16، چاپ بيروت.
2- - زادالمعاد، ج 2، ص 46
3- - الغدير، ج 7، ص 363، تهران 1366 ه. ش.
4- - دلائل النبوه، ج 2، ص 65
5- - طبقات الكبرى، ج 1، ص 209
6- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 376

ص: 327

«بنى هاشم» و «بنى مطَّلب بن عبد مناف» به «ابوطالب» پيوستند و همگى- جز «ابولهب ابن عبدالمُطَّلب» كه با قريش همكارى داشت- همراه وى در «شِعْبِ ابى طالب» درآمدند. «(1)»

ياقوت گفته است: شِعْبِ ابى يوسف همان شعبى است كه رسول خداص- و بنى هاشم هنگامى كه قريشيان عليه آنان هم قسم شدند بدانجا پناه آوردند.

اين شِعْب از آن عبدالمطلب بوده، سپس به خاطر ضعف بيناييش آن را ميان فرزندانش تقسيم نمود و رسول خدا-ص- سهم پدر خويش را گرفت. منازل و محل سكونت بنى هاشم نيز در آن قرار داشته است.

مؤلف كتاب معجم معالم الحجاز پس از نقل اين مطلب مى نويسد: اين شعب سپس به شِعْبِ ابى طالب معروف گرديد. و آن را شِعْبِ بنى هاشم نيز ناميده اند و هم اكنون به شعب على شناخته مى شود. اين شعب در دهانه شمالى كوه ابوقبيس وبين اين كوه وخندمه قرار دارد. ولادت رسول خدا-ص- در همين مكان بوده و حدود سيصد متر با مسجدالحرام فاصله دارد. اينك تبديل به كتابخانه شده و سپس در سال 1399 هجرى قمرى در طرح توسعه خيابان غزّه از بين رفته است. «(2)»

رفاعه رافع الطهطاوى نيز شِعْبِ ابى طالب را جايگاه محاصره شدگان دانسته، مى گويد: هاشميان همه به ابى طالب در شِعْبِ او پناه آوردند. «(3)»

ابراهيم رفعت پاشا مى نويسد: در طرف شرق منطقه قشاشيه، شِعْبِ


1- - تاريخ پيامبر اسلام، مرحوم آيتى، ص 154، تهران 1366
2- - معجم معالم الحجاز، ص 57. دار مكّه.
3- - سيرة ساكن الحجاز، ج 1، ص 115

ص: 328

على يا شِعْبِ بنى هاشم قرار دارد ... خانه خديجه بنت خويلد يا محل ولادت فاطمه- ع- دختر رسول اكرم-ص- نيز آنجاست. «(1)»

كوه ابوقبيس

يكى از مشهورترين كوههاى مكه، كوه ابوقبيس است. شِعْبِ على يا شِعْبِ ابوطالب از اين كوه آغاز و تا خندمه ادامه مى يابد. مى گويند: هنگامى كه سيلاب مسجدالحرام را فراگرفت، حجرالاسود را در اين كوه نهادند تا سالم بماند. جاى آن در شِعْبِ على، همانجايى بود كه زادگاه رسول خدا-ص- است.

برخى از شعب هاى مكّه

همانگونه كه قبلًا نيز اشاره شد در شمال شرقى مسجدالحرام سه شِعْبِ وجود دارد كه اسامى آنها عبارت است از:

1- شِعْبِ على يا شِعْبِ ابى طالب كه امروز آن را قشاشيه نيز مى نامند.

2- شِعْبِ بنى هاشم كه به آن غزّه نيز مى گويند.

3- شِعْبِ بنى عامر.

در اين سه منطقه، از زمان جاهليت به اين طرف، اجداد و نياكان پيامبر-ص- وسپس فرزندان عبدالمطلب وابى طالب و بنى هاشم مى زيسته اند. «(2)»

بخشى از خانه هاى نزديك به شِعْبِ على، و حتى قسمتى از خانه ابن يوسف متعلق به ابوطالب بوده است.


1- - مرآةالحرمين، ج 1، ص 180 و 181، دارالمعرفه- بيروت.
2- - مرآةالحرمين، ج 1، ص 181

ص: 329

قسمتى ديگر از خانه ابن يوسف كه محل تولد پيامبر-ص- است و اطراف آن متعلق به عبداللَّه پدر پيامبر-ص- بوده است.

بخش ديگرى كه خانه خالصه كنيز آزاد كرده خيزران است، متعلق به عباس بوده است.

بخشى كه خانه طلوب كنيز آزاد كرده زبيده در آن قرار دارد متعلق به مُقوّم پسر عبدالمطلب بوده است. «(1)»

ازرقى مى نويسد: برخى از مردم مكه نيز مى گويند دره اى كه به آن دره ابن يوسف مى گويند، همه اش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است.

همانان مى گويند: عبدالمطلب در زندگى خود همين كه نور چشمش كم شد (نابينا گرديد) سهم خود را ميان پسرانش تقسيم كرد و به اين جهت سهم عبداللَّه به پيامبر-ص- رسيد. خانه اى كه ميانصفا و مروه است ... و كنار خانه اى است كه در دست جعفر بن سليمان است. و آن نيز متعلق به عباس بوده است. ستون و نشانه رنگينى كه هر كس از مروه بهصفا مى آيد از كنار آن سعى مى كند، كنار خانه عباس است. برخى هم پنداشته اند كه اين خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است. «(2)»

خانه ام هانى دختر ابوطالب نيز در كنار در گندم فروش ها و كنار مناره است، كه در توسعه دوم مهدى عباسى- در سال 167 هجرى- ضميمه مسجدالحرام شده است. «(3)»

عقيل بن ابى طالب خانه اى را كه پيامبر در آن متولد شد، گرفت و تصرف كرد و معتب بن ابى لهب كه نزديك ترين همسايه پيامبر-ص- بود


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 233
2- - همان، ص 234
3- - همان، ص 234

ص: 330

خانه خديجه را تصرف كرد و بعدها بهصدهزار درهم به معاويه فروخت. «(1)»

عباس بن عبدالمطلب نيز خانه اى بينصفا و مروه داشته است. «(2)»

فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام كمى بيشتر از 36 ذرع بوده است. «(3)»

عبدالمطلب نيز نزديك چاه زمزم خانه داشته است، شِعْبِ و خانه ابن يوسف نيز از آنِ ابى طالب بوده است. «(4)»

احمد سباعى مى نويسد: در سوق الليل خانه اى است كه «مال اللَّه» ناميده مى شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مى دهند، نزديك اين خانه شِعْبِ ابن يوسف قرار دارد كه اينك شِعْبِ على ناميده مى شود و در آن خانه هاى عبدالمطلب بن هاشم و ابى طالب و عباس ابن عبدالمطلب قرار دارد. «(5)»

خانه خديجه بنت خويلد مادر مؤمنان در مكه، در كوچه اى معروف به كوچه «حجر» كه به آن «زفاق العطارين» (كوچه عطاران) نيز مى گويند قرار دارد. فاطمه- س- در همين خانه متولد شده، از اين رو به مولد فاطمه- س- معروف است.

و نيز آمده است: حضرت خديجه- س- در همان خانه وفات يافت و رسول خدا-ص- تا زمان هجرت در آن سكونت داشت، سپس عقيل ابن


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 246
2- - فاكهى، اخبار مكه، ج 3، ص 27
3- - فاكهى، اخبار مكه، ج 3، ص 371
4- - فاكهى، اخبار مكه، ج 3، ص 263
5- - احمد سباعى، تاريخ مكه، ص 31، مكةالمكرمه 1404 ه. ق.

ص: 331

ابى طالب آن را گرفت و ...

آنگاه در اين مكان مسجدى ساختند كه فضاى سرپوشيده (رواق) است. در آن هفت طاق وجود دارد كه روى هشت ستون قرار گرفته است.

و در ميانه ديوارى كه سوى قبله قرار گرفته، سه محراب است كه در دو طرف آن 26 سلسله (زنجيره) قرار دارد. در مقابل آن نيز چهار طاق بر 5 ستون هست كه بين اين دو رواقصحنى واقع شده و رواق دوم از رواق قبلى كوچكتر است؛ زيرا در نزديكى آن برخى از مكانهايى است كه مردم براى زيارت آن خانه، به آنجا مى آيند و آن سه مكان عبارتند از:

1- مكانى كه گفته مى شود محلّ ولادت حضرت فاطمه- س- است.

2- مكانى كه به آن «قبةالوحى» گفته مى شود و چسبيده به مكان ولادت حضرت فاطمه- س- است.

3- مكانى كه به آن «مختبى» گويند كه كنار قبةالوحى است [و آن جايى است كه رسول خدا-ص- مخفيانه مردم را به اسلام دعوت مى نمود] برخى نيز گفته اند براى مصون ماندن از سنگ پرانى مشركان، پيامبر-ص- در آنجا مخفى مى شد ... «(1)»

كوتاه سخن آن كه:

علاوه بر آنچه گذشت، در نقشه هاى موجود در حجاز (قديم و جديد) دقيقاً محل شِعْبِ على و شِعْبِ بنى هاشم، و شِعْبِ بنى عامر، در نزديكى مسجدالحرام مشخص گرديده و هيچكس قبرستان ابى طالب را كه در شِعْبِ


1- - شفاءالغرام، ج 1، ص 272- 273، چاپ بيروت.

ص: 332

ابى دُبّ واقع شده، شِعْبِ ابى طالب نام ننهاده است. بنابراين وجود شِعْبِ در آن مكان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن، كاملًا قابل توجيه است؛ زيرا:

اولًا: آن منطقه محل سكونت اين خاندان بوده است.

ثانياً: امكان زيستن و استفاده از ذخاير غذايى و امكانات موجود در خانه ها وجود داشته است وگرنه چگونه ممكن است در يك منطقه خشك پر از سنگلاخ و بدون سايبان آنهم در آفتاب سوزان مكه، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند؟!

ثالثاً: منطقه اى كه هم اينك قبرستان ابوطالب ناميده مى شود، در دوره جاهلى نيز قبرستان بوده و نمى توان گفت رسول خدا-ص- به همراه ابى طالب و تعدادى زن و كودك، تمامى مناطق موجود در مكه را رها ساخته، به قبرستان پناه آورند!

رابعاً: حجون- همانگونه كه گذشت- خارج از مكّه بوده و اين با نقلهايى كه مى گويد:صداى ضجّه و شيون كودكان از بيرون شِعْبِ شنيده مى شد، سازگارى ندارد.

خامساً: در پاره اى نقل ها آمده است كه گاهى شرايط به اندازه اى سخت مى شد كه محاصره شدگان بناچار از گياهان و برگ درختان براى رفع گرسنگى استفاده مى كردند. «(1)»

در حالى كه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مكه گياه و درختى وجود نداشته، تا محاصره شدگان از آن استفاده نمايند


1- - الغدير، ج 7، ص 363

ص: 333

سادساً: براساس آنچه ازرقى نقل كرده، معلوم مى شود حتى تا سال دهم هجرت (حَجّةالوداع) هنوز در منطقه حَجون كسى سكونت نداشته، و اين منطقه تا چند قرن، خارج از شهر مكه بوده است.

سابعاً: اين قسمت از مكّه، اساساً منطقه مسكونى نبوده، و خانه و كاشانه اى در آن وجود نداشته، به شكلى كه پس از چند سال رسول خدا-ص- براى توقف چند روزه در آن، از خيمه استفاده فرمودند.

ابوالواليد مى گويد: پيامبر-ص- پس از هجرت به مدينه، ديگر وارد خانه هاى مكه نشدند و در سفرهاى مكه هرگاه طواف ايشان تمام مى شد به منطقه بالاى مكه مى رفتند و آنجا خيمه هايى براى ايشان زده مى شد.

عطاء نيز مى گويد: آن حضرت در سفر حجةالوداع پيش از رفتن به عرفات و قبل از حركت از مكه همچنان در منطقه بالاى مكه بودند.

وى سپس مى افزايد كه: روز فتح مكه به پيامبر-ص- گفته شد آيا در منزل خودتان در مكه فرود نمى آييد؟ فرمودند مگر عقيل براى ما خانه اى باقى گذاشته است، به پيامبر-ص- گفته شد: در خانه اى ديگر غير از خانه خودتان منزل كنيد، نپذيرفته و فرمودند: در خانه ها منزل نمى كنم و در همان بالاى مكه در حجون داخل خيمه اى بودند و از آنجا به مسجدالحرام مى آمدند، همچنين سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مى كند كه گفته است پيامبر-ص- را در فتح مكه ديدم كه در حجون داخل خيمه اى زندگى مى كردند و براى هر نماز به مسجد مى آمدند. «(1)»

از آنچه گذشت به خوبى روشن مى شود كه شعب ابى طالب در مكانى


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 161

ص: 334

غير از قبرستان ابوطالب قرار داشته، و چنين اشتباهى از چه زمان و براساس چه دليل و مدركى رخ داده، معلوم نيست.

تنها كسى كه احتمال داده شِعْبِ ابى طالب در منطقه حجون قرار گرفته، حلبى است وى پس از بيان محل ولادت رسول خدا-ص- مى گويد:

آنچه در پيش آمده منافاتى با اين كه شِعْبِ ابى طالب كه خود از بنى هاشم بوده، در كنار حجون قرار داشته، ندارد؛ زيرا امكان دارد ابى طالب به تنهايى در اين شِعْبِ زندگى مى كرده است. واللَّه اعلم. «(1)»

ليكن دليلى برصحّت اين نقل وجود نداشته، و شايد از كلمه «واللَّه اعلم» حلبى بتوان فهميد كه وى نيز بهصحت آن اطمينان نداشته است.

بنابراين سير طبيعى جريان، بدين شكل بوده كه وقتى ابوطالب، بنى هاشم و بنوالمطلب از سوى دشمن در معرض خطر جدّى قرار گرفتند، براى ايجاد يك دژ محكم و جبهه قوى در برابر آنان، همگى اطراف ابى طالب كه چهره اى سرشناس و انسانى نيرومند بود گرد آمدند و در يك مكان به نام شِعْبِ ابى طالب اجتماع كردند و با ايجاد پست هاى نگهبانى و استفاده از تاكتيكهاى مختلف به دفاع از خويش و شخص رسول اكرم-ص- پرداختند و آنگاه كه محاصره خاتمه يافت بنى هاشم و بنومطلب از شِعْبِ خارج و به خانه هاى خويش رفتند و ديگر به شِعْبِ ابى طالب مراجعت ننمودند. متون تاريخى مؤيد اين معناست و اين نكته اى است كه برخى به آن توجه نداشته اند.


1- - السيرة الحلبيه، ج 1، ص 63 چاپ بيروت.

ص: 335

جنّة المعلّاة

اشاره

در دهانه كوه «حَجون» در مكّه مكرمه دره اى وجود دارد كه به نام «شِعب أبى دُبّ» معروف است. «(1)» ابى دُبّ مردى از قبيله بنى سُواءة بن عامر است كه چون ساكن آن دره بوده، اين مكان را به اسم او، نامگذارى كرده اند. «(2)»

ياقوت حموى در معرفى اين شعب مى نويسد:

شعب ابى دب در مكّه واقع شده، و ابودُبّ مردى از قبيله بنى سُواءة بن عامر بنصعصعه بوده است. «(3)»

اين درّه كه در شمال شرقى مكه قرار گرفته، «شِعب جَزَّارين»؛ يعنى


1- - عقد الثمين، ج 1، ص 222
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 272؛ معجم معالم الحجاز، ص 56
3- - معجم البلدان، ج 3، ص 347

ص: 336

درّه قصابان نيز ناميده مى شود. «(1)»

شعب المقبره

برخى نيز اين درّه را «شعب المقبره» نام نهاده اند. «(2)» علت اين نامگذارى اين است كه از دوره جاهلى به اين طرف، مردگان اهل مكه در همين مكان به خاك سپرده مى شدند.

ازرقى نوشته است:

مردم مكه در دوره جاهلى و آغاز اسلام، مردگان خود را در درّه ابى دبّ كه بخشى از حجون است تا دره «صُفىِّ» يعنى «صُفىِّ السّبابِ» و در دره اى كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش، گورستان مردم مكه است دفن مى كردند، سپس منطقه گورستان بالاتر كشيده و پيوسته به كوه و گردنه اذاخر و كنار محوطه حرمان شد.

وى در جاى ديگر مى نويسد: «مردم مكه مردگان خويش را در دوره جاهلى و آغاز اسلام، در سمت راست و چپ وادى دفن مى كردند. سپس همگان گورهاى مردگان خويش را در درّه سمت چپ قرار دادند و امروز هم گورهاى مردم مكه عموماً همان جاست، مگر قبور خاندان هاى عبداللَّه بن خالد بن اسيد بن ابى العيص بن امية بن عبدشمس و سفيان بن عبدالاسد ابن هلال بن عبداللَّه بن عمر بن مخزوم كه آنان همچنان مردگان خود را در گورستان بالا و كنار چشمه و نخلستان خرما دفن مى كنند.» «(3)»


1- - لسان العرب، ص 792- 791، دارالكتاب المصرى.
2- مرآة الحرمين، ص 31، دارالمعرفة، بيروت؛ شفاء الغرام، ج 1، ص 285
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 209 و 211

ص: 337

ابن ظهيرة در توضيح اين مطلب مى گويد: «مقصود از سمت راست، درّه ابى دب است كه امروز معروف به درّه عفاريت و درّه سلاخ هاست ومقصود از سمت چپ درّهصفى است.» «(1)»

مقبرة المعلاة

اين قبرستان در گذشته به مقبرة المعلّاة معروف بوده و برخى نيز آن را مَعَلىَّ (به لام و يا) ناميده اند. «(2)» و در ميان اهل مكّه، «جنة المعلاة» شناخته مى شود. «(3)»

ابن عباس مى گويد: پيامبر-ص- درباره اين گورستان فرمود: «اين گورستان مردم مكّه، چه نيكو گورستانى است.» «(4)»

كثير بن كثير (از شعراى مشهور قرن اول هجرى) درباره اين گورستان اشعارى اين چنين سروده است:

كم بِذاكَ الحَجُون مِنْ اهْلِصِدْقٍ و كُهُولٍ اعِفَّةٍ و شَباب

سَكَنُوا الجَزَع جَزْعَ بيت أبى مو سى إلى النَّخْلِ مِنْصُفىِّ السّبابِ

«در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از پيران و جوانان پاكدامن خفته اند، آنان در محله «جزع» كه محل «جزع» كه محل خاندان ابوموسى


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 209 و 211
2- - شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 284
3- - فقه العبادات الحج، ص 205
4- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 209

ص: 338

است تا سرزمين «نخل» و «صفى السباب» سكونت داشتند.» «(1)»

اين گورستان و منطقه حجون در گذشته كاملًا مشخص بوده و شعراى عرب، درباره آن اشعار فراوانى سروده اند از جمله:

1-

فَلمَّا الْتَقَيْنا بِالْحَجُونِ تَنَفَسَّتْ تَنَفُّسَ محزونِ الفؤاد سَقيم «(2)»

«هنگامى كه در حجون به هم رسيديم آهى كشيد، آهى كه از يك انسان دلگرفته بيمار برمى خيزد.»

ديگرى مى گويد:

2-

و ارادتِ الكَديد مُجْتَرعاتٍ حُزْنَ وادِى الحَجُونِ بالاثْقالِ «(3)»

«شترانى كه تشنه به سرزمين كديد «(4)» رسيدند، و بار سنگين از درّه حجون گذشتند.»

و شاعر ديگرى چنين مى سرايد:

3-

لَيالى سُمَّارِ الْحَجُونِ الى الصَّفا خُزاعة اذخلَّت لها البيت جُرْهُمَ

«شبهاى شب زنده داران حجون تاصفا؛ يعنى خزاعه، هنگامى كه جرهميان خانه خدا را براى آنان گذاشتند.

و لَوْ نَطَقتَ بَطْحاؤُها وَ حَجُونُها و خيفُ مِنىً و المِأزِمان و زمزم «(5)»

«اگر سرزمين بطحا وحجون به سخن درآيند، و خيف در منا ومأزمين «(6)»


1- - الاغانى، ج 1، ص 322؛ ازرقى، اخبار مكه، ص 520- 473
2- - الاغانى، ج 1، ص 218
3- - الاغانى، ج 1، ص 218
4- - كديد، جايى ميان مكّه و مدينه، در چهل و دو ميلى مكّه معجم المعالم الحجاز، ج 7، ص 204
5- - الاغانى، ج 19، ص 78
6- - مأزمين دو كوه يا درّه ميان آنها ميان مشعر و منى نزديك وادى محسّر.

ص: 339

و زمزم نيز زبان داشته باشند.»

ازرقى از محمد بن عبداللَّه بنصيفى نقل كرده است كه:

«هر كس در اين گورستان (گورستان مكه) دفن شود روز قيامت ايمن مبعوث مى شود.» «(1)»

يكى از امتيازات اين گورستان اين است كه برابر با بخشى از كعبه قرار دارد.

ازرقى مى گويد: پدر بزرگم مى گفت:

«هيچ درّه اى را در مكه نمى شناسيم كه كاملًا روبروى بخشى از كعبه باشد و در آن انحرافى نباشد، مگر همين دره اى كه گورستان است كه بطور مستقيم روياروى و برابر كعبه است.» «(2)»

مقبرة المعلاة از گذشته تاكنون مورد احترام مردم مكه بوده و برخى نيز عقايد خاصّى درباره آن داشته اند.

محمد بن منصور مى گويد: از افراد مورد اعتماد ساكن مكّه شنيدم كه مى گفتند ابا نصر ابن الفخار گفته است: «در خواب ديدم انسانى را كه در قبرستان معلاة به خاك سپرده شده بود، از قبر خارج ساخته، به محل ديگرى منتقل مى كنند علّت آن را پرسيدم، گفتند: اين قبرستان بدعت گزاران را در خود نمى پذيرد.» «(3)»

برخى از اهل سنّت زيارت اين قبرستان را بدان جهت كه تعدادى ازصحابه و تابعين و بزرگان از علما و شايستگان را در خود جاى داده، مستحب دانسته اند. «(4)» و از آنجا كه كوه حجون مشرف بر اين قبرستان است، برخى آن را


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 209
2- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 209
3- و 4- شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 285
4- 4

ص: 340

«مقبرة الحجون» ناميده اند. «(1)»

جوهرى مى گويد: «حَجُون (به فتح حاء) كوهى است در مكه و آنجا

قبرستان است.» «(2)»

ابن اثير نيز مى گويد: «حَجون كوهى است در مكّه مُشرف بر شِعب جَزَّارين (قصّابان).»

ابن مسعود در روايتى گفته است:

«روزى پيامبر-ص- در كنار اين قبرستان توقف نموده و فرمود:


1- - فقه العبادات الحج حسن ايوب، ص 205
2- - لسان العرب، ص 792- 791

ص: 341

خداوند از اين بقعه، يا از اين حرم هفتاد هزار نفر را برمى انگيزد و بدون حساب به بهشت وارد مى كند، هر يك از آنان هفتاد هزار نفر را شفاعت مى كنند، چهره هايشان همچون ماه شب چهارده درخشان است.

آنگاه ابابكر پرسيد: اى رسول خدا-ص- اينان كيانند؟ فرمود: ايشان غريبانند. «(1)»

محمد حسين هيكل در توصيف گورستان معلاة مى نويسد:

«قبرستان معلاة در شمال شرقى مكه قرار گرفته، و از شمال و غرب ميان دو كوه محصور است. در فاصله بين قبرستان و كوهها از سمت شرق، مساجد و خانه هايى وجود دارد. پيشينه اين گورستان به قبل از اسلام برمى گردد و از آن زمان تاكنون پيوسته قبرستان مردم مكّه بوده است. شايد علّت آن كه اين قبرستان تاكنون باقى مانده، قداستى است كه مردم مكه براى قبور قديمى آن قائلند.» «(2)»

فاصله گورستان معلاة تا باب بنى شيبه در مسجدالحرام 2127 ذراع يعنى حدود 1042 متر است. «(3)»

مدفونان در قبرستان ابوطالب

در قبرستان معلّاه بسيارى از چهره هاى سرشناس تاريخ اسلام مدفونند كه اسامى برخى از آنان بدين شرح است:


1- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 252
2- - محمد حسين هيكل، فى منزل الوحى، ص 210
3- - ابراهيم رفعت پاشا، مرآة الحرمين، ص 339

ص: 342

1- قصى بن كلاب.

وى در شمار اولين كسانى است كه در حجون مدفون شد، او در مكه بمرد و بدنبال دفن وى در حجون، مردم نيز مرده هاى خويش را در اين مكان به خاك سپردند. «(1)»

2- عبد مناف. «(2)»

3- عبدالمطلب. «(3)»

4- هاشم. «(4)»

5- ابوطالب «(5)» وى در سن هشتاد و چند سالگى و در سال دهم بعثت وفات يافت و در قبرستان حجون مدفون شد. «(6)»

6- حضرت خديجه بنت خويلد (س) همسر باوفاى رسول خدا-ص- و امّ المؤمنين. ايشان پس از خروج از شعب ابى طالب و پايان يافتن تحريم اقتصادى دشمن، در سنّ 65 سالگى بدرود حيات گفت و در حجون دفن گرديد. «(7)» مرگ خديجه براى پيامبر-ص- سنگين بود و آن حضرت را بشدّت غمگين و متأثر ساخت.

7- قاسم فرزند رسول خدا-ص-. «(8)»

8- طيّب (عبداللَّه) فرزند رسول خدا-ص-. «(9)»


1- - عقد الثمين، ج 1، ص 147
2- - مرآة الحرمين، ص 31؛ فقه العبادات، ص 205
3- - همان.
4- - همان.
5- - همان.
6- - ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 1، بيروت، داراحياء التراث العربى.
7- - مرآة الحرمين، ص 31؛ فقه العبادات الحج حسن ايوب، ص 205
8- - بحارالانوار، ج 19، ص 20
9- - بحارالانوار، ج 19، ص 20

ص: 343

رسول خدا-ص- در مكه داراى فرزندانى شد به نامهاى:

1- قاسم 2- طيب (عبداللَّه) 3- طاهر 4- زينب 5- رقيه 6- ام كلثوم 7- فاطمه (سلام اللَّه عليها)

ابن هشام مى گويد: «قاسم از همه بزرگتر بود و پس از او طيّب و طاهر بودند.» «(1)»

قاسم قبل از بعثت بدنيا آمد، ليكن عبداللَّه كه نام ديگرش طيّب است و نيز طاهر در دوران اسلام و پس از بعثت متولد شدند. «(2)»

9- سميّه مادرعمّاراوّلين زن شهيده اسلام، نام وى سميّه دختر خباط است.

10- عبداللَّه فرزند ياسر و برادر عمّار.

11- حذامه بنت خويلد خواهر حضرت خديجه كبرى- عليها سلام-

12- اسماء دختر ابابكر.

13- زينب بنت مظعون خواهر عثمان بن مظعون و همسر عمر بن خطاب.

14- عبداللَّه فرزند شهاب بن عبدالحرث جدّ محمد بن شهاب زهرى.

15- عبداللَّه فرزند عمر بن خطاب، مادر وى زينب بنت مظعون بود، وى در سال 74 هجرى در 84 سالگى در مكه درگذشت، چون مرگش فرارسيد به عبداللَّه بن خالد وصيت كرد كه حجاج بن يوسف ثقفى- كه پس از كشتن عبداللَّه بن زبير امير مكه بود- بر او نماز نگزارد، عبداللَّه بن خالد شبانه بر جسد عبداللَّه بن عمر نمازگزارد واو را درهمين مكان كه اينك مدفون است دفن كرد. «(3)»


1- - ابن اثير، البداية و النهاية، ج 3، ص 294
2- - يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 20
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 210

ص: 344

16- عبداللَّه فرزند زبير بن عوام. «(1)»

مجدالدين ابى الطاهر محمد بن يعقوب حافظ فيروزآبادى «(2)» و محمد بن علوى مالكى هر يك در رابطه با دفن شدگان در حجون تأليفاتى داشته و به تفصيل اسامى برخى ازصحابه، تابعين، دانشمندان و عرفاى مدفون در اين گورستان را ذكر كرده اند. «(3)»

يك اشتباه

برخى از مورّخان گمان كرده اند قبر آمنة بنت وَهَب بن عبد مناف، مادر پيامبر-ص- نيز در اين قبرستان قرار دارد، ليكن ابن هشام در سيره، و محمد بن سعد در طبقات گفته اند: «مرگ آمنه- سلام اللَّه عليها- در ابواء؛ از منازل ميان مكه و مدينه اتفاق افتاد، و در همان مكان نيز به خاك سپرده شد.» «(4)»

ابواء در ناحيه شرقى شهر- مستوره- واقع شده و از رابغ تا ابواء حدود 43 كيلومتر است. «(5)»

گورستان حجون تا قبل از سلطه وهابى ها مورد توجه خاصّ مكّيان


1- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 258- 252؛ حسن ايوب، فقه العبادات الحج، ص 205
2- - نام اين كتاب« اثارة الحجون الى زيارة الحجون» مى باشد كه در چاپخانه ماجديه مكه در سال 1332 ه. ق. به رشته طبع درآمده است.
3- - فى رحاب بيت اللَّه الحرام، ص 258
4- - ابن هشام، سيره، ص 177، ج 1، چاپ مصر 1355 هجرى قمرى؛ محمد بن سعد، طبقات، ص 73، بخش اول، ج 1
5- - المغانم المطابه فى معالم طابه، ص 6

ص: 345

و زائران بيت اللَّه الحرام بوده، و مردم براى زيارت قبور به آنجا مى آمدند. محمد حسين هيكل در اين زمينه مى نويسد: «قبور قبرستان معلاة، هم اينكصاف وبا زمين برابراست ليكن قبل از سلطه وهابى ها بر حجاز اينچنين نبوده است.

بر بالاى قبور آثارى وجود دارد كه بر روى آن با خط كوفى، و يا خط ثلث زيبا، آيات قرآن و در برخى موارد اسامى صاحبان قبور نوشته شده است.

وى كه به همراه دوستش شيخ عبدالحميد به زيارت اين قبرستان رفته در ادامه مى نويسد:

نگهبان گورستان ما را كمى دورتر از قبرها نگهداشت و با اشاره دست،صاحبان آنها را معرفى مى كرد و مى گفت: اين قبر عبداللَّه بن زبير است، اين قبر اسماء دختر ابابكر است ...

در طرف كوه و شمال گورستان ديوار بلندى وجود داشت كه به دليل بلندى آن، قبور مشخص نبود، حميدى به من گفت: وهابى ها اين ديوار را كشيده اند تا قبر مادر مؤمنان خديجه [عليهاسلام و قبور بنى هاشم و اجداد رسول خدا-ص- از ديدگان مخفى بماند و حاجيان و زائران براى تبرك جويى به آنها نزديك نشوند. «(1)»

نگهبان قبرستان گفت: روى قبر خديجه [عليهاسلام گنبدى بلند و زيبا بود كه طبق عقيده مورّخان در سال 950 هجرى و در دوره حكومت داودپاشا بوسيله «محمد بن سلميان جركسى» رئيس دفتر وى بناگرديد و پس از سلطه وهابيان و ورود آنان به شهر مكّه به دست آنان ويران شد.

قبور عبدالمطلب، عبدمناف اجداد رسول خدا-ص- و نيز ابوطالب


1- - محمد حسين هيكل، فى منزل الوحى، ص 210

ص: 346

عموى آن حضرت نيز گنبدهايى داشته كه همه را تخريب كرده اند. «(1)»

«پاشا» هنگام ورود به مكه در قبرستان معلاة، قبّه هاى قبور حضرت خديجه- عليهاسلام- عبدمناف، عبدالمطّلب، هاشم، و ابى طالب را ديده و تصاوير آن را در پايان كتاب خود به چاپ رسانده است. «(2)»

منطقه حجون علاوه بر اهميتى كه بخاطر مدفون شدگان در اين گورستان دارد، از قداست خاصى نيز نزد مسلمانان- خصوصاً اهل سنت- برخوردار است؛ زيرا پيامبر-ص- هنگام مراجعت از مدينه و ورود به مكّه، از همين منطقه وارد شهر شده و در همان مكان سكونت داشتند.

استقرار پيامبر- ص- در حجون

محمد بن جبير بن مطعم از پدربزرگش نقل مى كند كه: «پيامبر-ص- در فتح مكّه در حجون داخل خيمه اى زندگى مى كرد و براى هر نماز به مسجد مى آمد.»

ازرقى نيز مى نويسد: «پيامبر-ص- پس از هجرت به مدينه، در سفر به مكه به خانه هاى مكه پاى نگذاشت و هرگاه طواف ايشان تمام مى شد به منطقه بالاى مكّه- در حجون- مى رفت و در خيمه هايى كه براى آن حضرت سرپا كرده بودند اقامت داشت و از همان جا به مسجدالحرام مى آمد و برمى گشت.» «(3)»


1- - همان، ص 212
2- - رفعت پاشا، مرآة الحرمين، صص 32- 31
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 161

ص: 347

ابوموسى اشعرى نيز پس از مراجعت ازصفّين در درّه ابى دب ساكن شد. وى مى گفت: «مى خواهم همسايه قومى باشم كه مكر و نيرنگ نمى كنند.» و مقصودش مردگان بود. «(1)»

در تاريخ آمده است: هنگام ولاديت رسول خدا-ص- شنيده شد:

گوينده اى بر بالاى حَجون مى گويد:

فأقسم ما أنثى من الناس أنجبت ولا ولدت أنثى من الناس واحده

«سوگند مى خورم كه هيچ زنى از مردم نزاييده، و هيچ مادرى نوزادى به دنيا نياورده است.»

ما ولدت زهرِيَّةِ ذات مفخر مجنبة لؤم القبائل ماجده

«چنانكه اين مادر سپيد روى بالنده، و پيراسته از پستى قبايل و گرانمايه، نوزاد به دنيا آورده است.» «(2)»

همچنين ابى سلمه مى گويد: «پيامبر به هنگام فتح مكه بر حَجُون ايستاده و- خطاب به شهر مكه- فرمودند:

«به خدا سوگند كه تو بهترين و محبوب ترين سرزمين ها در نظر خداوندى و اگر مرا از تو بيرون نكرده بودند هرگز از تو بيرون نمى رفتم، جنگ و خونريزى در اين سرزمين براى هيچكس پيش از من روا نبوده و براى هيچكس پس از من نيز روا نيست.» «(3)»


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 272
2- - سبل الهدى والرشاد، ج 1، ص 426
3- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 156

ص: 348

فرزند اباذر نيز در دامنه حجون خانه اى داشته و در آن زندگى مى كرده است. «(1)»

برخى گمان مى كنند پيامبر-ص- و برخى از خاندان و يارانش نزديك به سه سال در همين منطقه به محاصره قريشيان درآمده، و اينجا را شعب ابى طالب معرفى مى كنند، ليكن اين گمان نادرست بوده و شعب ابى طالب در نزديكى مسجدالحرام و در كنار كوه ابوقبيس واقع شده است.


1- - ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 161

ص: 349

چگونگى نماز اهل سنت

اشاره

بسيارى از حاجيان تمايل دارند از شيوه نمازگزارى اهل سنت و اذكارى كه در نمازهاى يوميه مى خوانند، آگاهى يابند. براى پاسخگويى به اين خواسته و توجيه شدن زائران در اين مورد، بيان چند نكته ضرورى است.

اهل سنت نيز مانند شيعه مسأله طهارت؛ يعنى داشتن غسل، وضو و يا تيمّم را شرطصحّت نماز مى دانند و پس از تحصيل آن رو به قبله ايستاده، نيت كرده و نماز را با تكبيرةالاحرام (اللَّه اكبر) آغاز مى كنند و با الهام از احاديث (كه مى گويد: رسول خدا-ص- باصداى بلند تكبيرةالاحرام مى گفت تا آنان كه به آن حضرت اقتدا كرده اند، بشنوند) باصداى بلند تكبيرةالاحرام مى گويند.

تكبيرة الاحرام

به هنگام گفتن تكبيرةالاحرام و يا قبل و بعد از آن، دست ها را تا

ص: 350

مقابل شانه و يا برابر گوش بالا آورده، و پس از گفتن اللَّه اكبر، دست راست خود را روى مچ و پشت دست چپ قرار داده، آن را به سينه مى گذارند.

پس از آن مستحب است نمازگزار نگاه خود را به محلّ سجده دوخته، و با حالت خضوع و توجّه دعاهايى را بخواند. براى اين قسمت دعاى خاصّى در نظر گرفته نشده بلكه هر يك از ادعيه را، كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود، مى توان خواند:

1- «اللّهمّ باعِدْ بَيْنى وبين خطاياى كما باعَدْتَ بينَ المَشْرِقِ وَالْمَغْرب، اللّهمّ نقنى بين خطاياى كما ينقى الثّوب الأبيض من الدَّنَس، اللّهمّ اغسِلْنى من خطاياى بالماء والثّلج والبرد.» «(1)»

ويا بخواند:

2- «وَجّهتُ وجهى للّذى فَطَرَ السّموات حنيفاً مسلماً وما أنا مِنَ المشركين إنَّصلاتى ونُسُكى ومحياىَ ومماتى للَّهِ ربّ العالمين، لا شريك له وبذلك امرتُ وأنا أوّل المسلمين، اللّهمّ أنت الملك، لا إله الَّا أنت سبحانك وبحمدك أنت ربّى وأنا عبدك، ظلمتُ نفسى، واعترفتُ بذنبى، فاغفرْ لى ذنبى جميعاً، إنّه لا يغفر الذّنوب إلَّا أنت، واهدنى لأحسن الأخلاق، لا يهدى لأحسنها إلَّا أنت، واصرف عنّى سيّئها، لا يصرف عنّى سيّئها إلَّا أنت. لبيك وسعديك، والخير كلّه فى يديك، والشرّ ليس إليك، أنا بك واليك، تباركت وتعالَيْت، أستغفرك وأتوب اليك.»

3- و يا آن كه همين ذكر را تا «أنا أوّل المسلمين» گفته سپس اضافه كند: «اللّهمّ اهدنى لأحسن الأخلاق وأحسن الأعمال، لا يهدى لأحسنها إلَّا أنت،


1- - ابن شيبه، 12/ 110/ 2

ص: 351

وقنى سيّئ الأخلاق والأعمال، لا يقى سيّئها إلَّا أنت.»

4- آن كه بگويد: «سبحانك اللّهمّ وبحمدك، وتبارك اسمك وتعالى جدك، ولا إله غيرك.»

5- و يا بگويد: «اللَّه اكبر كبيراً، والحمد للَّه كثيراً، وسبحان اللَّه بكرةً وأصيلًا.»

6- «اللّهمّ لك الحمد، أنت نور السّموات والأرض ومن فيهنّ، ولك الحمد، أنت الحقّ، ووعدك حقّ، وقولك حقّ ولقاؤك حقّ، والجنّة حقّ، والنار حقّ والساعة حقّ، والنبيّون حقّ، ومحمد حقّ، اللّهمّ لك أسلمت وعليك توكّلت، وبك آمنت، واليك أنبت، وبك خاصمت، واليك حاكمت، أنت المقدّم وأنت المؤخّر، لا إله إلَّا أنت.»

پس از گفتن تكبيرةالاحرام و خواندن يكى از اين دعاها از شيطان به خداوند پناه برده بگويد: «أعوذ باللَّه من الشيطان الرّجيم مِن همزه ونفخه ونفثه.» «(1)»

آنگاه سوره حمد (فاتحه) را قرائت كند و پس از هر آيه مقدارى مكث كرده سپس آيه بعد را مى خواند.

امّين پس از حمد

و در پايان قرائت سوره حمد، آمين گفته، و كمى هم آن را كشيده و با مدّ مى خوانند.

و بدنبال آن سوره اى از سوره هاى قرآن و يا آياتى چند از يك سوره را تلاوت مى كنند. همچنين بر اساس فقه خود مى توانند يك سوره را دو قسمت


1- - إرواء الغليل: 342

ص: 352

كرده، قسمتى را در ركعت اوّل و قسمت دوّم را در ركعت دوّم تلاوت كنند. و يا آن كه همان آيات تلاوت شده در ركعت اوّل را بار ديگر در ركعت دوّم بخوانند.

همچنين خواندن دو سوره از سوره هاى قرآن يا بيشتر از آن نيز در هر ركعت مبطل نماز نمى باشد.

گفتن بسم اللَّه

نكته قابل توجه در اينجا اين است كه اهل سنّت به دليل اختلاف نظر درباره جزء سوره بودن يا نبودن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در نمازهاى خود دو گونه عمل مى كنند:

1- آنها كه بسم اللَّه را جزء سوره مى دانند حتماً آن را قرائت كرده مى خوانند.

2- آنها كه بسم اللَّه را جزء سوره نمى دانند در پاره اى موارد، آن را قرائت نمى كنند. «(1)»

در بلند يا آهسته خواندن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» نيز در ميان مذاهب اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد، ابوحنيفه و احمد بن حنبل فتوا داده اند كه بايد در هر نماز آهسته خوانده شود ليكن شافعى معتقد است در نمازهاى «جهريّه» باصداى بلند و در نمازهاى «اخفاتيّه» آهسته بخوانند. «(2)»

حمد و سوره در دو ركعت اوّل و دوّم نمازصبح و نيز نماز مغرب و عشا را بلند خوانده امّا در نمازهاى ظهر و عصر آهسته مى خوانند همانگونه كه


1- - فخر رازى، تفسير مفاتيح الغيب، ج 1، ص 205
2- - بداية المجتهد، ج 9، ص 125

ص: 353

شيعه عمل مى كند. پس از آن كه قرائت خاتمه يافت كمى مكث كرده، آنگاه دستها را تا شانه و يا برابر گوش ها بالا آورده اللَّه اكبر مى گويد و به ركوع مى رود و يكى از ذكرهاى زير را مى خواند:

اذكار ركوع

1- سبحان ربى العظيم، سه مرتبه يا بيشتر.

2- سبحانه ربى العظيم وبحمده، سه مرتبه.

3- سبوح قدوس رب الملائكة والروح.

4- سبحانك اللّهمّ وبحمدك، اللّهمّ اغفر لى.

5- اللّهمّ لك ركعتُ، وبك آمنتُ، ولك أسلمت، خشع لك سمعى وبصرى ومخّى وعظمى وعصبى وما استقلت به قدمى للَّه ربّ العالمين.»

6- سبحان ذى الجبروت والملكوت والكبرياء والعظمة.

طولانى نمودن ركوع را مستحب ندانسته و خواندن آيات قرآن در آن را جايز نمى دانند بعد از خاتمه ركوع برخاسته مى ايستند و «سمع اللَّه لمن حَمِدَه» گفته، مكبّر نيز در نماز جماعت «ربّنا ولك الحمد» مى گويد. سپس مى افزايد: «مل ء السماوات ومل ء الأرض ومل ء ما شئت من شى ء بعد، أهل الثناء والمجد، أحقّ ما قال العبد، وكلّنا لك عبد، اللّهمّ لا مانع لما أعطيت ولا معطى لما منعت ولا ينفع ذاالجد منك الجد.»

و يا آن كه مى گويند: «ربّنا ولك الحمد، حمداً كثيراً طيّباً مباركاً فيه.»

طولانى نمودن قيام بعد از ركوع را امرى پسنديده دانسته، پس از

ص: 354

خواندن ادعيه، به سجده مى روند و از آنجا كه برخى زائران ديگر كشورها، تا اين اندازه مكث نمى كنند لذا گاهى زائران در نمازهاى جماعت اشتباه كرده قبل از امام جماعت به سجده مى روند و منظره ناخوشايندى پيدا مى كند. پس از آن كه نمازگزار، اذكار را گفت، اللَّه اكبر گفته به سجده مى رود.

اذكار سجده

در سجده ذكرهاى مختلفى را مى توان گفت از جمله:

1- سبحان ربى الأعلى، سه مرتبه يا بيشتر.

2- سبحان ربى الأعلى وبحمده، سه مرتبه.

3- سبّوح قدّوس ربّ الملائكة والروح.

4- سبحانك اللّهمّ ربّنا وبحمدك اللّهمّ اغفر لى.

5- اللّهمّ لك سجدتُ وبك آمنتُ ولك أسلمت وأنت ربّى، سجد وجهى للّذى خلقه وصوّره فأحسنصُوره، وشقّ سمعه وبصره، فتبارك اللَّه أحسن الخالقين.

6- اللّهمّ اغفر لى ذنبى كلّه ودِفّه وجِلَّه وأوّله وآخره وعلانيته وسرّه.

7- سجد لك سوادى وخيالى، وآمن بك فؤادى، أبوء بنعمتك علىّ هذى يدى وما جَنَيْتُ على نفسى.

8- سبحان ذى الجبروت والملكوت والكبرياء والعظمة.

9- سبحانك اللّهمّ وبحمدك لا إله إلَّا أنت.

10- اللّهمّ اغفر لى ما أسررت وما أعلنت.

ص: 355

11- اللّهمّ اجعل فى قلبى نوراً وفى لسانى نوراً واجعل فى سمعى نوراً واجعل فى بصرى نوراً، واجعل من تحتى نوراً، واجعل من فوقى نوراً، وعن يمينى نوراً وعن يسارى نوراً، واجعل أمامى نوراً، واجعل خلفى نوراً، واجعل فى نفسى نوراً، وأعظم لى نوراً.

12- اللّهمّ إنّى أعوذ برضاك من سخطك، وأعوذ بمعافاتك من عقوبتك وأعوذ بك منك، لا أحصى ثناء عليك، أنت كما أثنيت على نفسك.

در سجده نيز، همانند ركوع، خواندن قرآن را جايز ندانسته، ليكن سجده طولانى را امرى مستحب مى دانند.

سپس تكبير گويان سر از سجده برداشته، مى نشيند. در شيوه نشستن نيز، توصيه روايات آنان بر اين است كه روى پاى چپ نشسته، انگشتان را به سوى قبله نگه دارد.

در بين دو سجده واجب است قدرى مكث نموده، يكى از اذكار زير را بخواند:

1- اللّهمّ اغفر لى وارحمنى واهدنى وارزقنى.

2- ربّ اغفر لى، اغفر لى.

سپس اللَّه اكبر گفته سر به سجده دوّم مى گذارد و همان ذكرها را گفته، آنگاه سر از سجده برداشته، اللَّه اكبر مى گويد و دستها را نيز تا كنار گوش ها بالا مى آورد. پس از آن كمى روى پاى چپ نشسته، استراحت مى كند. براى برخاستن بر دودست تكيه زده، سپس برمى خيزند واين را سنت رسول خداص- مى دانند ركعت دوّم نماز نيز به همين شكل انجام مى گيرد، پس از دو سجده

ص: 356

در ركعت دوّم، تشهّد مى خواند، هنگام نشستن، كف دست راست خود را روى ران پاى راست و كف دست چپ را روى ران پاى چپ نهاده، انگشت ابهام و يا سبابه دست راست را نيز به هنگام خواندن تشهّد تكان داده دعا كند.

تشهّد

اهل سنت درود بر خداوند و رسول خدا-ص- را در تشهّد واجب دانسته، عبارات گوناگونى را از چهره هاىصدر اسلام در اين رابطه نقل مى كنند: ابن مسعود چنين تشهد مى خوانده است:

«التحيّات للَّه والصّلوات والطيّبات، السلام عليك أيها النبى ورحمة اللَّه وبركاته، السّلام علينا وعلى عباد اللَّه الصالحين، أشهد أن لا إله إلَّا اللَّه، وأشهد أن محمّداً عبده ورسوله.»

ابن عباس در تشهّد مى گفته است:

«التحيّات المباركات الصلوات الطيّبات للَّه، السلام عليك أيها النبى ورحمة اللَّه وبركاته، السلام علينا وعلى عباد اللَّه الصالحين، أشهد أن لا إله إلَّااللَّه وأشهد أنّ محمداً رسول اللَّه.»

تشهّد ابن عمر:

«التحيّات للَّه والصلوات والطيّبات، السلام عليك أيها النبى ورحمة اللَّه السلام علينا وعلى عباد اللَّه الصالحين، أشهد أن لا إله إلَّااللَّه وحده لا شريك له وأشهد أنّ محمداً عبده ورسوله.»

تشهّد عمر بن خطاب:

ص: 357

«التحيّات للَّه، الزاكيات للَّه، الطيّبات للَّه، السلام عليك أيها النبى ورحمة اللَّه وبركاته، السلام علينا وعلى عباد اللَّه الصالحين، أشهد أن لا إله إلَّااللَّه، وأشهد أنّ محمداً عبده ورسوله.»

در تشهّد ركعت دوّم، درود فرستادن بر رسول خدا-ص- لازم است وطبق برخى روايات اهل سنت پيامبر-ص- خود چنين مى گفت:

«اللّهمّصلّ على محمدٍ وعلى أهل بيته، وعلى أزواجه وذريّته، كماصلّيت على آل ابراهيم، انّك حميد مجيد، وبارك على محمد، وعلى آل بيته، وعلى أزواجه وذريّته، كما باركت على آل ابراهيم، انّك حميد مجيد.»

در عبارت ديگرى آمده است:

«اللّهمّصلّ على محمد وعلى آل محمد كماصلّيت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم إنّك حميد مجيد، اللّهمّ بارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم انّك حميد مجيد.»

همچنين آمده است:

«اللّهمّصلّ على محمد عبدك ورسولك، كماصلّيت على آل ابراهيم وبارك على محمد عبدك ورسولك وعلى آل محمد، كما باركت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم.»

ركعت سوّم

و ...

پس از خواندن تشهد تكبير گويان براى ركعت سوّم برخاسته، در ركعت

ص: 358

سوّم و چهارم سوره حمد را مى خواند. پس از ركوع ركعت آخر نماز، اگر بخواهد كسى را نفرين كرده، يا براى او دعا كند مى تواند قنوت بخواند؛ يعنى پس از گفتن سَمِعَ اللَّه لمن حمده، اللّهمّ ربّنا لك الحمد، دستها را بالا آورده، باصداى بلند دعا خوانده، آن گاه به سجده رود.

در تشهّد ركعت آخر نماز علاوه بر آنچه كه در تشهد ركعت دوّم گفته شد، قبل از سلام نماز واجب است از چهار چيز به خدا پناه جويد و بگويد:

«اللّهمّ انّى أعوذ بك من عذاب جهنّم، ومن عذاب القبر ومن فتنة المحيا والممات، ومن شرّ فتنة المسيح الدّجال.» سپس دعا كند برخى از ادعيه اى كه در اين قسمت در روايات اهل سنت آمده عبارت است از:

1- اللّهمّ حاسبنى حساباً يسيراً.

2- اللّهمّ انّى ظلمت نفسى ظلماً كثيراً، ولا يغفر الذّنوب إلَّا أنت فاغفر لى مغفرةً من عندك وارحمنى انّك أنت الغفور الرحيم.

3- اللّهمّ انّى أسألك يا اللَّه، الأحد الصمد الذى لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفواً أحد، أن تغفر لى ذنوبى، انّك أنت الغفور الرحيم.

4- اللّهمّ انّى أسألك بأنّ لك الحمد، لا إله إلَّا أنت وحدك لا شريك لك، بديعُ السموات والأرض، يا ذاالجلال والإكرام يا حىّ يا قيوم، إنّى أسألك الجنّة، وأعوذ بك من النار.

5- اللّهمّ اغفر لى ما قدمت، وما أخرت، وما أسررت وما أعلنت وما أسرفت، وما أنت أعلم به منّى، أنت المقدِّم وأنت المؤخِّر لا إله إلَّا أنت.

و ...

ص: 359

پس از خواندن يكى از اين دعاها، سلام نماز مى دهد. ابتدا به سمت راست نگاه كرده، بگونه اى كه سفيدى شانه راست را ببيند ومى گويد: السلام عليكم ورحمة اللَّه. سپس به سمت چپ نگريسته مى گويد: السلام عليكم ورحمة اللَّه. و مى تواند وبركاته را هم بر آن بيافزايد. «(1)»

- جاى عكس-


1- - مطالب اين نوشتار از كتاب صفة صلاة النبى ص من التكبير الى التسليم، تأليف محمد ناصرالدين الألبانى از انتشارات مكتبة المعارف چاپ رياض أخذ و اقتباس شده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109