وظائف موعوديان

مشخصات كتاب

وظايف موعوديان

«سلسله مقالات شناخت شناسي مهدويّت 3»

عنوان و نام پديدآور: وظايف موعوديان همراه با مقالات با شما مي گويم يگانه نگاهبان كلمات نجات بخش سيماي مهدويت در قرآن اروپا در انتظار/ محمود ميردامادي تهيه و تنظيم مركز جهاني تخصصي حضرت ولي عصر (عج)

مشخصات نشر: قم: بهار قلوب، 1384.

ناشر / انتشارات بهار قلوب

وابسته به مركز جهاني تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)

اصفهان خيابان چهارباغ پايين

صندوق پستي 154 81395

تلفن: 62204045 فاكس: 2237350

شابك/ 31093610964

تلفن پخش: 62204045 0311

مشخصات ظاهري: ص 176

فروست: (سلسله مقالات شناخت شناسي مهدويت 3)

شابك: 964-96610-10-380000 ريال:

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي يادداشت: فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا

موضوع: مهدويت -- انتظار -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع: محمدبن حسن (عج، امام دوازدهم 255ق - -- مقاله ها و خطابه ها

رده بندي كنگره: BP224/4/م 963و6

رده بندي ديويي: 297/462

شماره كتابشناسي ملي: م 84-35971

ص: 1

اشاره

ص: 2

وظايف موعوديان

همراه با مقالات با شما مي گويم يگانه نگاهبان كلمات نجات بخش سيماي مهدويت در قرآن اروپا در انتظار

سیدمحمود ميردامادي

ص: 3

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

ص: 6

پيشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحيم

دهه ي فرخنده ي مهدويّت، بركات معنوي و فرهنگي فراوان و جاويدي را به دنبال داشت.

پرداختن به تشكيل مجالس جشن و چراغاني تنها براي يك يا دو روز (شب و روز نيمه ي شعبان)، پاسخگوي عطش دروني عشّاق و شيفتگان محبوب نبود و موعوديان براي تشكيل مجالس بزرگ و كنفرانس هاي مهدوي، كلاس هاي موعودشناسي و گسترش پاسخ گويي به صدها سؤال و شبهه در زمينه ي مهدويّت، به زمان بيشتري نيازمند بودند.

طرّاح دهه ي عاشورا، اربعين و فاطميّه، طرح دهه ي فرخنده ي مهدويّت را به فكرها القاء فرمود. ده شب سرور همراه با سخنراني در موضوع وظائف موعوديان، برپايي نمايشگاه هاي بزرگ كتب و آثار مهدوي، زمان مساعدي است كه خداي متعال در اختيار شيفتگان معارف و تشنگان حقايق قرار داده است.

دهه ي مهدويّت يعني دهه ي اميد عاشورائيان و فاطميّون و ايّامي كه بايد به هجمه ي منحرفان و مفسدان پاسخ داده شود.

در اين دهه ي با عظمت، متمسّكين به حبل ولايت، مثل دهه ي عاشورا، اربعين و فاطميّه، متّحد مي شوند و ظهور منتقم مظلوم و

ص: 7

مظلومه را از خداي متعال طلب مي نمايند.

و اين سفره گسترده است …

رحمت الهي در اين ايّام به بركت خجسته ميلاد يگانه منجي بشريّت به همگان مي رسد و البته مدافعان و سينه چاكان، بهتر و بيشتر از مائده هاي مهدوي متنعّم مي گردند.

نشر كتاب «وظائف موعوديان» همچون ديگر آثار مركز جهاني تخصّصي حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از بركات دهه ي فرخنده ي مهدويّت است.

شما در اين كتاب، عناوين:

وظائف موعوديان

با شما مي گويم

يگانه نگاهبان

كلمات نجات بخش

سيماي مهدويّت در آينه ي آيات

و اروپا در انتظار، را مطالعه مي فرماييد.

در ميان اين عناوين، يك عنوان، خلاصه ي دروسي است كه در جمع طلاب و دانش جويان پيرامون «شناخت موعود آخرالزّمان در آينه ي آيات» بيان داشته و بقيّه، مقالاتي است كه براي بعضي از مراكز فرهنگي داخل و يا خارج از كشور ارسال داشته ام.

اميد است مورد قبول يار و حجّت پروردگار افتد و نور سراي جاويد گردد.

والسّلام عليكم و رحمة اللّه وبركاته

مركزجهاني تخصّصي حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)

دهه ي فرخنده ي مهدويّت 1426 ه.ق

سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

ص: 8

وظائف موعوديان

اشاره

ص: 9

تذكر:

اين مقاله به درخواست برادران موعودي در ستاد مراسم نيمه شعبان مسجد مرحوم آيت الله انگجي تبريز نگاشته شده است.

ص: 10

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

بنا به دعوت بعضي از دوستان و با هدف اطلاع يابي در زمينه ي فرهنگ بيگانه و اطلاع رساني در موضوع مهدويّت و معرفة الحجة (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و تأسيس شعب و فروع كتابخانه ي تخصصي حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به بعضي از كشورهاي اروپايي سفر كردم.

مطالب مهمّي در اين سفر به ذهنم رسيد كه به چند مطلب آن اشاره مي نمايم:

مطلب اول:

قرآن كريم براي شناساندن و معرّفي امام مَثَلهايي آورده است.

از جمله اين كه امام را به آب تشبيه فرموده، تا ما با در نظر گرفتن ويژگي هاي آب به خصائص امام معرفت پيدا كنيم. (1)

مي دانيم كه:

آب پاك و پاك كننده است؛ امام پاك است و افراد طالب و لايق را پاك و طاهر مي سازد.

آب، حيات بخشي دارد و زمين مرده را زنده مي كند؛ امام مُحيي است و قلوب لايق را حيات مي دهد.

آب جاي خودش را باز مي كند و داراي نفوذ است، امام هم در

ص: 11


1- 1. از جمله ي اين آيات مي توان به اين موارد اشاره نمود: «وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورا» فرقان / 48 ترجمه: «و از آسمان، آب پاكيزه اي فرو فرستاديم» «اِعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ يُحيي الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (حديد / 17) ترجمه: «بدانيد خداوند، زمين را پس از مرگ آن زنده مي كند» امام باقر عليه السلام درباره ي اين آيه ي شريفه مي فرمايد: «خداوند عز و جل زمين را پس از مرگ اش به واسطه ي قائم عليه السلام زنده مي كند و منظور از مرگ زمين، كفر اهل آن است، چرا كه كافر (در واقع) ميّت و مرده مي باشد.» (كمالُ الدّين و تمام النَّعمة، باب في نوادر الكتاب، حديث 13 / تفسير برهان، ذيل آيه ي شريفه / تفسير صافي، ذيل آيه ي شريفه) «وَ يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِن السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّركُمْ بِه وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلوبِكُم وَ يُثَبِّتَ بِهِ الاَقْدامَ» (انفال / 11) ترجمه: «و آبي از آسمان براي شما فرو مي فرستد تا با آن، شما را پاك كند و پليدي شيطان را از شما دور سازد و دل هاي شما را محكم و گام ها را با آن ثابت گرداند.» جابر بن ابي عبداللّه گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد باطن اين آيه ي شريفه پرسيدم، فرمود: «آسمان»، رسول اللّه صلي الله عليه و آله است و «آب»، علي عليه السلام است كه خداوند او را از رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار داده؛ اين است قول خداوند كه فرموده است: «ماءً لِيُطَهِّركُمْ بِه»، اين علي عليه السلام است كه خداوند به واسطه ي او قلب مواليان و دوستان اش را پاك مي گرداند و امّا اين كه فرموده: «يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطان» (يعني) هر كه موالات علي عليه السلام را داشته باشد، رجز از او دور مي شود و قلبش قوي مي گردد و منظور از «وَ لِيَربِطَ عَلي قُلوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الاَقْدامَ» اين است كه هر كه با علي عليه السلام موالات ورزد، خداوند او را قوي دل سازد تا بر ولايت او ثابت قدم بماند.» (تفسير برهان / ذيل آيه ي شريفه، حديث 2) «قُل أَرَأَيتُم اِنْ أَصبَحَ ماؤُكُم غَورا فَمَنْ يَأتيكُم بِماءٍ مَعينٍ» (ملك / 30) ترجمه: «بگو آيا مي دانيد اگر آب هاي سرزمين شما در زمين فرو رود، كيست كه باز آب گوارا براي شما پديد آورد؟» علي بن جعفر از برادرش امام كاظم عليه السلام نقل مي كند كه در مورد اين آيه فرمود: «يعني: هنگامي كه امامتان غائب شود، كيست كه جز او امامي جديد برايتان بياورد؟» (ينابيع المودّة / ج 3، ص 253)

قلوب مستعد، نافذ است و محبّت اش به دل ها راه مي يابد.

اگر در جايي از دنيا از تبليغات تشيّع و ترويج مكتب حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) جلوگيري بشود، مي بينيد جاي ديگر پرچم تبليغ و ترويج بالا مي رود.

اروپايي ها با شوق خواهان اند كه اسلام را بشناسند. من اين مطلب را از زبان بعضي از اساتيد اروپايي نقل مي كنم.

چرا خواهان نباشند، كه محقّقين منصف آنان گفته و نوشته اند كه تمدن و علوم و فنون اروپا متخذ از اسلام و مسلمين است.

«محقّق بزرگ فرانسوي دكتر گوستاولبون مي گويد: «برخي از نويسندگان معتقدند كه علم شيمي را «لاوازيه» وضع كرده، ولي اين ها فراموش كرده اند كه هيچ يك از علوم و از آن جمله علم شيمي را ما بدون مقدمه درك نكرده ايم و اگر آن وسائل آزمايش و لابراتوارهاي مسلمانان و اعراب نبود، هرگز بدون آن ها «لاوازيه» نمي تواست اكتشافات جديدي بنمايد.» (1)

بعد از اين مطلب، «گوستاولبون» به بيان قدرت علمي جابربن حيان، شاگرد امام ششم حضرت امام صادق عليه السلام و كتاب هاي او در رشته ي شيمي و غيره پرداخته و مي نويسد:

«بسياري از كتاب هاي جابر به زبان لاتين ترجمه شده و مهم ترين كتاب او «الاستتمام» در سال 1672 (ميلادي) به زبان فرانسوي ترجمه شده و اين دليل است كه در زماني نفوذ علمي او در اروپا ادامه داشته است.»

ولتر مي گويد:

«در دوران توحّش و ناداني، پس از سقوط امپراطوري روم، مسيحيان همه چيز را مانند هيئت، شيمي، طب، رياضيات و غيره، از

ص: 12


1- 2. تمدّن اسلام و عرب / ص590

مسلمانان آموختند و از همان قرون اوّليه ي هجري ناگزير شدند براي گرفتن علوم متداوله ي آن روزگار به سوي آنان روي آورند.» (1)

اضافه بر اين، كوبيدن دين اسلام به نام مبارزه با تروريسم و طرفداري از آزادي، حساسيّت شديدي در ميان مردم دنيا به وجود آورده و آن ها را وادار ساخته تا به طرف شناخت اسلام حركت نمايند.

به راستي تبليغات عليه اسلام به اندازه اي شديد است كه محققان دورترين نقاط دنيا به جانب بلاد اسلامي رهسپار مي شوند تا به قول دشمن، اسلام تروريست پرور و ضدّ آزادي! را بشناسند.

محقّقان دنيا وقتي به تحقيق مي پردازند، در دائره ي بررسي اسلام نيز با دشمن هايي روبرو مي شوند.

مثلاً دشمني مخالفين اهل بيت عليهم السلام با مكتب تشيّع؛ محقّق مي بيند گاهي در كتب تاريخ و حديث اهل سنت و جامعه ي اسلامي نسبت به اهل بيت عليهم السلام و دانشگاهشان حق كشي مي شود؛ در مكتب وهابيت، شيعه مشرك خوانده مي شود و …

و اين بار حساسيّت تشيّع شناسي آغاز مي گردد كه اين مكتب چيست كه اين همه مورد بي مهري قرار مي گيرد و با مباني آن به خصوص غدير، عاشورا و مهدويّت اش مبارزه مي شود؟

باز مي بينيد دشمن، نادانسته براي شناخت تشيّع و معارف آن حساسيّت ايجاد كرده است، در واقع عدو سبب خير شده و مثلاً از: آمريكا، كانادا، ژاپن، چين، ايتاليا، فرانسه، بلژيك، آلمان، روسيه و كشورهاي ديگر، محققاني را رهسپار حوزه ي علميّه قم نموده است.

بعضي از محقّقين را در كشورهاي خارج از جمله ايتاليا مي شناسم كه در شهر و وطن خودشان از مسيحيّت به طرف تشيّع آمده اند و الان

ص: 13


1- 3. دانش مسلمين؛ محمّدرضا حكيمي / ص105 به نقل از «اسلام از نظر ولتر»؛ دكتر جواد حديدي

در معرّفي مكتب اهل بيت عليهم السلام به ديگران، تلاش مي كنند.

مطلب دوم:

اروپا در مسير انتظار به سر مي برد. اطلاع يابي در مورد اسلام و تشيّع در اروپا، زمينه سازي ظهور منجي و از آثار انتظار است.

اگر چه خود اروپايي ها ممكن است بعضاً ندانند در چه راهي كار مي كنند، ولي جهد و تلاش آن ها در اسلام شناسي و تشيّع شناسي از طريق مطالعه ي قرآن و نهج البلاغه و دقت در سايت ها و آثار اسلامي و شيعي، مي رساند كه غلبه ي نور بر ظلمت به امضاء رسيده و رفته رفته نه تنها اروپا، بلكه همه ي مردم دنيا به تلخي و تيرگي بي ديني پي برده، به معرفت وليّ پروردگار و نجات بخش روزگار، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و شناخت تشيّع روي خواهند آورد. ساختن مسجد هامبورگ با نور افشاني هايي كه تا الان داشته است و تأسيس مراكز فرهنگي وتحقيقاتي اعم از مسجد و حسينيه و مهديه، آن هم نه توسط دولت، بلكه با همت مسلمانان اروپايي و غيرهم به ارشاد علماي بزرگ، تشكيل مجالس سخنراني در ايام مهم اسلامي مثل غدير، عاشورا، ميلاد حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و مجالس هفتگي كميل و ندبه و جمعه و جماعت در شهرهاي اروپايي، ترجمه ي كتب شيعه به خصوص در موضوع مهدويّت به زبان هاي انگليسي، فرانسوي، آلماني، ايتاليايي و غير آن و راه اندازي سايت هاي اينترنتي در همين موضوعات كه به خصوص در اين دو دهه به سرعت به پيش مي رود، بازگو كننده ي زمينه سازي «وَاللّه مُتِمُّ نورِه وَ لَوْ كَرِهَ الكافِرونَ» (1) و نويد دهنده ي رسيدن آيات ظهور و بارش آب طهور و ان شاءاللّه آمدن امام نور مي باشد.

ص: 14


1- 4. صف / 8

مطلب سوم:

ما در برابر اين تشنگي، آب رساني نكرده ايم.

از دولت چه مي توانم بگويم؟ بعضي از مسؤولين سرگرم برخي از خرج هاي بيهوده مثل جشن بين المللي كودكان و بعضي مصارف باطل مثل تشكيل جلسات كنسرت موسيقي و برنامه هاي ضد ارزش مي باشند.

و ما …؟

آيا در فكر تأسيس دپارتمان مهدويّت و تشكيل انستيتو بوده ايم كه اين كار، مقدّمه اي براي تأسيس كرسي مهدويّت در قلب كشورهاي بيگانه باشد؟ يا فقط در مورد آقاي هستي حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به ندبه اي و راز و نيازي اكتفا كرده، با تشكيل يك شب يا دو شب جشن مهدويه و برگزاري مجلس سخنراني براي خودي ها وظيفه را تمام دانسته ايم؟

هرگز منكر ندبه و جشن مهدويّت نيستيم و قائلم جشن مهدويّت بايد حداقل به يك دهه تبديل شود، ولي آيا آب رساني به تشنگان ولايت در كشورهاي بيگانه، وظيفه ي چه كسي است؟

به شما مي گويم كه «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (1) را خوانده ايد و فرغ غيب و شهود را مي دانيد.

به شما مي گويم كه همچون اويس قرني، ناديده را به چشم دل ديده و به او دل بسته ايد.

او خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم را با چشم دل ديده بود و شما خاتم الاوصياء حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را.

امتياز او در وسعت انديشه و بلندي ديد او بود، امتياز شما دو صد چندان؛ زيرا زمان، زمان غيبت است و شما به ولي غائب دل بسته ايد

ص: 15


1- 5. بقره / 3

و به تصحيح انديشه ي خود و جامعه بر مبناي شاقول ولاي حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) پرداخته ايد.

مي دانيد همه ي بزرگي انسان در انديشه ي صحيح او و در بصيرت داشتن و ديد وسيع اوست.

اي برادر! تو همي انديشه اي

ما بقي، تو استخوان و ريشه اي

گر بود انديشه ات گل، گلشني

ور بود خاري، ز خاري كمتري

بياييد با تشكيل حدّاقل 313 كتابخانه ي بزرگ تخصّصي در كشورهاي بيگانه و تأسيس سايت در موضوع مهدويّت و ارتباط با دانشمندان و تشنگان معارف مهدوي، راه تحقيق و اطلاع يابي همگان را فراهم نموده، به بشريّت اتمام حجّت نماييم.

بياييد به جهانيان بگوييم: انديشه ي صحيح را در مكتب محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه عليهم اجمعين) پيدا كنيد، كجا مي رويد؟ «فَأَيْنَ تَذْهَبُون؟» (1)

با طرح انديشه ي بي خدايي و لا ديني، هرگز نمي توانيد خود را در دانشگاه فلاح و رستگاري پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و ائمّه ي هدي مطرح سازيد و سلمان گونه، افتخار مملكت خود باشيد.

چه مي گوييد؟ مگر همه ي ديدني ها با چشم سر ديده مي شود و مگر هر آنچه را معتقديد، با چشم سر ديده ايد؟

چرا از زيبايي هاي جهان غيب خود را بي نصيب مي داريد و دل به حقايق دوست داشتني عالم پنهان نمي سپاريد؟

تعليمات تشيّع را اگر با تعليمات ديگر مكاتب، قياس كنيد و در قياستان منصف باشيد حتماً سر تعظيم فرود مي آوريد و «اشهد انّ

ص: 16


1- 6. تكوير / 26

عليّا وليُّ اللّه» مي گوييد.

اگر كمي از زياد و قطره اي از اقيانوس بزرگي مكتب اهل البيت عليهم السلام را درك كنيم، همه وقت در نماز و اظهار نياز به سر مي بريد و از جرعه نوشي معنوي از كوثر معرفت فوق لذت ها را برده، «اِهدِنا» «اِهدِنا» (1) مي گوييد.

هدايت مي خواهيد؟ به كجا؟ به چه راهي؟!

راه محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه عليهم اجمعين).

يعني دانشگاه اعتقاد به جهان غيب و پنهان چه زيباست كه معتقد به آن، باز هم مي خواهد بالاتر برود، همه ي آسمان غيب را ببيند، همه ي پرده هاي غيب را بالا بزند، «ربِّ أَرِنِي الاَشْياءَ كَما هِيَ» (2)

كجا مي رويد و به چه مي انديشيد؟ به اين نكته ي ظريف روحي و فكري آيا فكر كرده ايد كه چرا انسان ها به پيامبران و اولياي الهي پاسخ مثبت داده اند؟

چون انبياء و معلّمين دانشگاه معنويّت، از جهان غيب سخن مي گفتند و صداي درون فطرت بشر را ظاهر و آشكار مي ساختند، پاسخ مثبت بشر به پيام انبياء و رهبران ديني نشان دهنده ي اين است كه حقيقتي ماوراي فيزيك و جهان حس و شهود وجود داشته و دارد و مؤمن به خداي غايب از نظر، مي داند كه گاه ممكن است حجّت الهي كه مظهر تامِّ اوست براي مصلحتي غايب باشد، ولي در غيبت، همان ولايت و صاحب اختياري را دارا مي باشد.

بياييد به جهانيان بگوييم: ما دل به «سَوادٍ عَلي بَياض» (3) داده ايم. همان كه هيچ فرد يا گروهي نتوانسته و نمي تواند مثل آن و حتي مثل يك سوره اش را بياورد و با ايمان به «كتاب اللّه» مؤمن به حجّه اللّه و مجموعه ي سنّت رسول خدا و عترت او (صلوات اللّه عليهم اجمعين) كه

ص: 17


1- 7. اشاره به آيه ي شريفه ي «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقيم»
2- 8. رسائل المرتضي / ص261
3- 9. «اِعْلَمْ اِنَّ اَعْجَبَ النّاسِ ايمانا وَ اَعْظَمَهُمْ يَقينا قَوْمٌ يَكونُونَ في آخِرِالزَّمانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حَجَبَتْهُمُ الحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلي بَياضٍ» كمال الدّين و تمام النّعمة / ص288

خود، كتابي است بيانگر كتاب اللّه، مبناي ايمان شيعه ي آخرالزّمان است.

توحيد الهي و عدل خداي متعال، حقّانيّت رسولان و به ويژه رسول اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و حقّانيّت عترت و آخرين آن ها حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و درستي قيامت و يوم الدّين، برداشت نيك بختان آخرالزّمان از كتاب اللّه مي باشد.

بياييد به جهانيان بگوييم: حجّت الهي و جانشين خداوند روي زمين، علم و قدرت الهي دارد و امروز خليفه اللّه و وارث انبياء و نماينده ي «فارقليطا» (1) و «پيركليوس» (2)، مُصلح از نسل «مآدمآد» (3) و «ايليا» (4)، حضرت مهدي (ارواحنا فداه) مي باشد. (5)

او به بقاي حق، باقي است: «وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالجَلالِ وَ الاِكْرام» (6).

در غيبت، كارگشا و ناصر است و هدايت غايبانه دارد.

بيان اين نكات دقيق علمي و القاي اين عقايد متقَن ديني، ارتباط مي خواهد، تلاش و كار مي طلبد، برنامه ريزي و نظم مي جويد و مهم تر از همه، به اتّحاد مهدويّون نيازمند است.

تشكيل انستيتو و تأسيس كرسي مهدويّت در كشورهاي غير اسلامي، كه بنده كمي از مقدّمات آن را در آلمان طي كرده ام، بدون اتّحاد دوستان امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) غير ممكن است.

چه خوب گفته اند كه يك دست صدا ندارد!

بايد همه ي تشكّل هاي مهدوي، انجمن ها و هيئت هاي ندبه اي، نويسندگان و گويندگان امام زماني همراه مسؤولين معتقد و دلسوزان

ص: 18


1- 10. «فارقليتا» واژه اي سرياني است كه از اصل يوناني «پريقليطوس» به معناي «بسيار ستوده و پسنديده» مشتق شده و اين معني مترادف اسامي «محمد صلي الله عليه و آله و سلم و احمد صلي الله عليه و آله و سلم» مي باشد. نك: «انيس الاعلام في نصرة الاسلام» ج 1، ص13
2- 11. اين لغت كه در اصل يوناني است، از پيشوند peri به معني «خيلي» كه همان حكم «تر» و «ترين» را در زبان پارسي دارد و لغت kileos به معناي ستايش، حمد، شكوه و جلال تشكيل شده است. پس اين واژه به معني «ستوده» است كه در عربي مرادف «محمّد و احمد صلي الله عليه و آله و سلم» مي باشد. مصقل صفا ص184
3- 12. نام نامي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در تورات.
4- 13. اسم گرامي حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام در تورات.
5- 14. براي آگاهي از اسامي رسول اكرم و حضرات ائمّه اثني عشر عليهم السلام در كتب آسماني پيشين، به كتاب «مصقل صفا» از مرحوم علامه مير سيد احمد علوي مراجعه شود.
6- 15. «وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالجَلالِ وَ الاِكْرام» الرّحمن / 27 ترجمه: «و وجه پروردگار تو كه صاحب جلال و اكرام است باقي مي ماند» امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: «ما هستيم وجه خدا كه به واسطه ي آن، به خدا توجّه مي شود» (تفسير قمي / ج2، ص345) امام رضا عليه السلام به اباصلت مي فرمايد: «هر كه براي خداوند، صورتي همچون صُوَر ديگر تصوّر كند، كافر است وليكن وجه خدا، انبياء و حجّت هاي پروردگار عليهم السلام مي باشند كه به واسطه ي آنان به خدا و دين و معرفت او توجّه مي شود». (تفسير نورالثّقلين / ج5، ص192)

متمكّن در تأسيس كتابخانه هاي تخصصّي و تشكيل سايت هاي مهدوي و به ويژه تأسيس كرسي مهدويّت در مجامع علمي كشورهاي اسلامي و غير اسلامي، همكار و يار يكديگر باشند.

همان طور كه، «اِهْدِنا» مي گوييم، و در دعاي هدايت به راه حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) سخن از جمع داريم، در خدمات مهدوي هم من ها و منيّت ها را بايد تبديل به ما و نيّت هاي صادقانه كنيم و با جلسات مشورت و تبادل نظر و عمل به آيه ي شريفه ي «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه …» (1) قلب مطهّر امير و سلطان خوبان، حجّت يزدان، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را خشنود نماييم.

استفاده از امكانات براي تبليغ مكتب وليّ ممكنات، بايد مورد نظر قرار گيرد؛ امكانات هر چه و هر قدر باشد، وظيفه مي آفريند و مسؤوليّت مي آورد.

در سفر مذكور با جمع دوستان، به كليساي واتيكان رفتيم، به يكي از برادران لبناني كه مترجم ما بود، گفتم: يك سجّاده بياور.

گفت: سجّاده براي چه؟ مگر به ديدار مسجد جامع رم مي رويم؟!

گفتم: مي دانم به ديدار كليساي واتيكان مي رويم، ولي مگر نمي شود در كليسا نماز خواند؟

دو ركعت نماز قربةً الي اللّه هديه به جدّ مادري امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

كنار كليساي واتيكان به نماز ايستادم و اين نماز، پيام داشت. عاقبت، تبليغ اثر خود را مي بخشد.

مگر برادران رُمي كه مسلمان شده اند و مؤسّسه ي امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را تشكيل داده اند از كجا تغذيه شده اند

ص: 19


1- 16. آل عمران / 103

از همين تبليغات كم و كوتاه.

همان روز با نماينده ي پاپ و مدير مباحث اديان قرار ملاقات داشتم.

از امكاني كه خداي متعال به اين بنده ي كوچك داده بود استفاده كردم و از او در مورد «فارقليطا»، «پيركليوس» و نام پيامبر و ائمّه عليهم السلام در انجيل سؤال كردم.

از شمعون، جدّ بزرگ مادري امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، از صلح جهاني، از نزول عيسي، از وزارت عيسي (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) در بارگاه امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

و اين ها تبليغ دين است و كار ما همين است و هدايت به دست وليّ زمان و زمين است.

اينجانب ضمن عرض ادب به خدمت گزاران مهدويّت و ستاد بزرگ شعبانيّه، همه ي علاقه مندان به آن حضرت را در موضوعات مطرح شده در اين مقاله به ويژه موضوع تأسيس كرسي مهدويّت در دانشگاه هاي بزرگ دنيا، دعوت به همكاري مي نمايم.

در خاتمه، شعري را كه در سفر ياد شده سروده ام تقديم مي نمايم:

به عشق هادي مهدي كنم سخنراني

دل ام قرار ندارد بدون او آني

صفاي كعبه و مروه بَرَد به من حسرت

كه ميهمان شده ام بر ولاي رحماني

به شهر روم شنيدم چو نام شمعون را

دو چشم من شده گريان چو ابر باراني

ز نسل اوست مليكه (1)، بزرگْ مادر عشق

سلام ما به چنين جدِّ مامِ نوراني

ص: 20


1- 17. از اسامي حضرت نرجس خاتون عليهاالسلام

سلام ما به مليكه، به شوي امجد او

به خادمين ولايش بهشت، ارزاني

سلام ما به حسن، پاسدار عسكر دين

خدا كند به ره او شويم قرباني

سلام ما به نقيّ و تقيّ، هدايت خلق

به عتْبه ي رضوي، آن سراي روحاني

سلام ما به عطش، كربلا و آب حيات

حسين، بهر معارف، وليّ يزداني

سلام ما به امير بيان و رهبر دين

امام راه هدايت، عليّ عمراني (1)

سلام بر سند عشق، حضرت زهرا

به باب طاهر و پاك اش، رسول سبحاني

سلام ما به شهنشاه غائب و بي يار

صفاي شهر ولا، عندليب رضواني

كمال حُسن الهي، نمونه ي تقوي

نمك بداده به يوسف، جمال ربّاني

به «كوچكِ» ره خود پاسخي ز احسان ده

اَلا مربّي كامل! تو نيكْ برهاني

والسّلام عليكم و رحمة اللّه وبركاته

مركز جهاني تخصّصي حضرت ولي عصر

(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)

سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

ص: 21


1- 18. نام حضرت ابوطالب عليه السلام، عمران مي باشد.

ص: 22

ص: 23

ص: 24

با شما مي گويم!

ص: 25

تذكّر:

اين مقاله به منظور قرائت در يكي از كنفرانس هاي شيعي در آمريكا، تحرير گرديده است.

ص: 26

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

با شما مي گويم، خداپرستان! اهل كتاب! پيروان پيامبران الهي! مقصود ارسال رُسل و انزال كتب، شماييد، شما!

آيا آيه ي «وَلَقَد كَرَّمْنا بَني آدَمَ» (1) را در قرآن خوانده ايد؟

«فَتَبارَكَ اللّه اَحْسَنُ الخالِقينَ» (2) چه پيامي براي بشر دارد؟

انسان در مكتب همه ي انبياء، موجود ارزشمندي معرّفي شده است.

اگر ارزشمند نبود، خداي متعال براي او مربّي پاك و معلّم معصوم نمي فرستاد.

و قانون، امر و نهي براي او نازل نمي كرد.

بزرگي انبياء عليهم السلام از آن جاست كه از طرف خالق هستي و يگانه معبود برانگيخته شده اند.

منتخب خداوند، بزرگ است و هدف بزرگي را تعقيب مي نمايد.

بزرگي پيروان انبياء نيز به اندازه ي بزرگي هدف و مقصدشان معيّن مي گردد.

هر مسلمان و غير او كه بيشتر به مقاصد الهي و آسماني فكر كند، بيشتر به تصحيح انديشه و فكر بپردازد، بيشتر جستجو كند تا حقيقت و نور و پاكي را بيابد، در بزرگي مقام و شأن، برنده و سابق است.

ص: 27


1- 19. اسراء / 70
2- 20. مؤمنون / 14

بزرگي انسان ها، در انسانيّت داشتن آن ها و در انديشه ي صحيح و فكر درست آن ها است.

اي برادر! تو همي انديشه اي

مابقي، تو استخوان و ريشه اي

گر بود انديشه ات گل، گلشني

ور بود خاري، ز خاري كمتري

بياييد، بياييد! در مكتب ها جستجو كنيد. ببينيد كجا «انسان» مي جوييد و كجا «صلح و عدالت» مي يابيد؟

نجات بشر در گرو شناخت او نسبت به خالق جهان و در گرو عمل به نسخه ي طبيبان فكر و روح يعني انبياء و رُسل عليهم السلام است و هلاك بشر در بي توجّهي به معبود يكتا و قهر كردن با مكتب پيامبران الهي است.

انسان ها بايد با ارتباط با مكتب پيامبران، در معبودشناسي و بندگي به ترقّي و كمال روي آورند و از انحطاط و عقب گرد دوري جويند.

از بزرگ ترين خوبي پيامبران، اين است كه همگي آن ها مؤيِّد و ياور يكديگر بوده اند.

بياييد! بياييد، سطري از اتّحاد روحي پيامبران را بخوانيد و با وحدتِ تمام، تمام شرك را نابود نماييد.

«تَعالَوْا اِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ …» (1)

داستان نصاراي نجران در تاريخ اسلام دو مطلب مهم را يادآوري مي كند:

1 - سِلم بودن نسبي نصاري، كه به همين مطلب هم در طول تاريخ معروف و مشهور هستند.

2 - حقّانيّت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، سلامت راه و طريق آن حضرت و دوري او از ستمگري و استبداد حكومتي.

ص: 28


1- 21. آل عمران / 64

نمي خواهيم در اين نوشتار كه سخن از صلح و صفا داريم، از نفاق بعضي از نويسندگان و گويندگان در ملل مختلف سخن بگوييم كه كوشيده اند، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را به خلاف آن چه واقع است و سيره ي عملي اش بوده، معرّفي نمايند و او را پيامبر شمشير!! بخوانند.

پيامبر اسلام، مثل موسي كليم اللّه و عيسي روح اللّه (علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام)، پيامبر توحيد و خداپرستي، راستي و درستي، صلح و عدالت بوده است.

«وَ ما اَرْسَلْناكَ الا رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (1)

او پيامبر همه ي انسان ها است. اگر چه خود، عرب و قانون اش به فصيح ترين و بليغ ترين زبان ها (زبان عربي) نازل شده است.

«وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ كافَّةً لِلنّاسِ بَشيرا و نَذيرا» (2)

علي التّحقيق، نه از روي تقليد و نه به قصد تحقير اديان آسماني، اسلام بالاترين رتبه را در تربيت و تعليم بشر داشته و دارد.

بزرگان اديان آسماني، محقّقان و انديشمندانِ منصفِ آن ها به اين حقيقت رسيده يا در شُرف رسيدن به آن هستند.

پيامبران الهي، همگي پيروز بوده اند، چرا كه در محيط تبليغ خود، پيام «اللّه» را رسانده و به انسان، اتمام حجّت كرده اند.

پيروزي انبياء عليهم السلام در تاج و تخت و كفش و كلاه شاهي نبوده است. رساندن پيام صلح و عدالت و اين كه بشر، عبد خداوند بايد باشد، نه عبد هوس و شيطان، پيروزي انبياء شناخته مي شود.

پيامبران عليهم السلام با آينده نگري الهي، بشرِ تشنه ي حقيقت و طالب عدالت را سرگردان و متحيّر رها نكرده اند. وجدان انساني و برخورداري از صفات رحماني آن ها اقتضاء مي نمود كه از فردا و فرداها سخن بگويند، از نياز بشر به كلاس و دانشگاه بالاتر.

ص: 29


1- 22. انبياء 107
2- 23. سبا / 28

كتب و نسخه هاي شفابخش پيامبران گذشته، به بشر، بعثت رسول اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را بشارت داده است.

البتّه قبول اين مطلب براي بعضي از سران اديان سخت است، ولي انسان براي خوش بختي خود و انسان هاي ديگر سختيِ حقيقت گويي و دفاع از حقيقت را بايد تحمّل كند.

خوشبختانه بعضي از علماء و محقّقين اديان به اين بشارت، اشارت داشته و به زبان هاي مختلف، رساله و كتاب ها نوشته اند و با قبول حقّانيّت اديان الهي گذشته، برترين آيين آسماني را «اسلام» معرّفي كرده اند.

«ابلاغ توحيد و عبادت و ارشاد بشر به مباني اخلاق و عدالت و بشارت به زندگي برتر تحت تفكّر بهتر»، كار پيامبران الهي از آدم تا خاتم عليهم السلام بوده است و اين بزرگواران، كمي از زيادِ قوانين دين را توانسته اند اجرا نمايند.

بشر، همواره در اجراي قوانين عبادت و دستورالعمل هاي عدالت، ضعف نشان داده است.

سلام و صلوات براي موسي و عيسي و محمّد و اوصياء بزرگوار آنان عليهم السلام، فراوان در تاريخ ديده مي شود.

احترام به نام و نشان و كتاب و نسخه ي شفابخش آنان، از كارهاي عادي متديّنين به پيامبران است. به تعبير ديگر، انسان ها به پيامبران، «زنده باد» زياد گفته و مي گويند.

البته اين خود، نكته ي بسيار ظريف و خوبي از نظر روحي و فكري است كه برخواسته از فطرت، جبلّي و ذات بشر است.

«فِطْرَتَ اللّه الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» (1)

چون انبياء از جهان غيب سخن مي گفتند و صداي درون قلب بشر

ص: 30


1- 24. روم / 30

را ظاهر و آشكار مي ساختند، مورد احترام بوده و هستند. مكتب پيامبران براي بشر، جاذبه داشته و او را از تحيّر و سرگرداني، الحاد و كفر در برابر حقيقت، خلاصي داده است.

پاسخ بشر به انبياء عليهم السلام و احترام انسان ها نسبت به پيامبران، نشان دهنده ي اين است كه حقيقتي ماوراي فيزيك و جهان حس و شهود، وجود داشته و دارد.

ولي اين احترام و تعظيم بشر در برابر انبياء عليهم السلام تا وقتي بود كه آن بزرگواران وارد اجرا و عمل به دروس صداقت و اجراي مباني عدالت نشده بودند.

تا مرحله ي شعار، بسياري از انسان ها همراه پيامبران بودند، ولي وقتي مرحله ي عمل و اجرا پيش مي آمد، انسان هايي كه خود را نساخته بودند در اثر هوي پرستي و القائات شيطاني، از صفا و صداقت، صلح و عدالت فرار مي كردند.

و امروز، بدتر از ديروز است، بشر در اثر پيشرفت هاي مادّي، صنعت و تكنولوژي، غرور و خودخواهي اش بيشتر شده است.

اوصياء و جانشينان پيامبران (عليهم صلوات اللّه اجمعين) هم با همين مشكل روبرو بودند؛ مثلاً جانشينان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، با مردم، مشكل اجراي قوانين و تشكيل حكومت عادله را داشتند.

هيچ كدام از انبياء و جانشينان آن ها نتوانستند يك حكومت تابع صداقت و عدالت كه صددرصد موفّق باشد، تشكيل بدهند.

چرا؟

نقص با انبياء و جانشينان آن ها بود؟

جواب، حتماً منفي است.

ص: 31

همه ي اين بزرگواران، مقدّس اند و ما براي ايشان احترام قائل هستيم؛ پس چرا كار اجرا و تشكيل حكومت صددرصد عادلانه، پيشرفت نداشت؟

چون بشر، ساخته نشده بود.

پيروزي صددرصد انبياء عليهم السلام آن وقتي است كه كار اجراي عدالت و حكومت صددرصد الهي عملي گردد و وعده ها و بشارت ها نسبت به مدينه ي فاضله و زمين پر از عدالت و زمان همراه صداقت به وجود آيد و اين وقتي است كه بشر سرش به سنگ بخورد و عاقبت بي عدالتي و بي توجهي به خداوند متعال را مشاهده نمايد.

امروز با وسايل ارتباط جمعي و وسائط مهم خبري، توجّه دادن بشر به مكتب انبياء و تدريس هدف مقدّس پيامبران كه عبادت و صداقت و عدالت است، كاري مهم و مسؤوليّتي بزرگ است.

سخن از نياز به عدالت، حكومت عدالت و اجراي عدالت در كلّ جهان، كار مبلّغان و مربّيان جامعه ي انساني است.

اگر به صلح و حكومت عادله ي جهاني بي توجّه باشيم، هدف انبياء و رُسل عليهم السلام را نشناخته و خلقت و زندگي را عَبث و بيهوده انگاشته ايم.

با تشكيل كنفرانس هاي بزرگ جهاني، بايد پيام انبياء، خاصّه رسول اسلام و اوصياء طاهرين ايشان (صلوات اللّه عليهم اجمعين) را به گوش همگان برسانيم كه:

بشر تحت لواي حكومت عدل، بيشتر و بهتر مي تواند، عبادت خداوند را بنمايد. بيشتر و بهتر مي تواند به مراتب عاليه ي انسانيّت و كمال معنويّت برسد.

«يَعْبُدونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئا» (1)

ص: 32


1- 25. نور / 55

حتي بيان اين مطلب، ضروري به نظر مي رسد كه بشر در زمان حكومت عدل، بهتر و زودتر به ترقّيات مادي و تكامل علوم و دانش ها مي رسد و بسياري از مجهولات او معلوم و آشكار مي گردد.

يعني بيان زيبايي هاي مدينه ي فاضله و حكومت عادله، شرح خوبي ها و خوشي ها، آن طور كه در بشارات كتب الهي و در پيام پيامبران آمده است، انسان ها را مشتاق «ظهور موعود» مي نمايد.

انساني را فرض كنيد كه از جنگ ها و نبردهاي وحشيانه خسته شده، از ظلم و بي عدالتي هاي جهاني، بي رمق و كسل گشته، از فساد و ناپاكي، زشتي و پستي، به ستوه آمده، با اين حال به كتاب و مجلّه و يا CD و فيلم و سريالي برخورد مي كند كه در آن متديّنين و مؤمنان به پيامبران، با استناد به بشارت هاي الهي، نغمه ي اميد سر داده و بشر را به پايان خزان و رسيدن بهار، خبر داده اند.

اين انسان، چه احساسي پيدا مي كند و به چه زندگي و حيات معنوي اي دل مي بندد …؟

و به راستي، اين خزان چه خزان بزرگي است!

به سران و بزرگان جهان بگويم، چه بگويم؟

اين خزان، سوغات كدامين جفاكننده است.

گل خوشبوي اخلاق انساني و فضيلت هاي روحاني، استعدادها و حافظه ها به خزان نشسته و مِلل مختلف، در آتش فساد و ستم و تجاوز مي سوزند و دادرسي ندارند.

به متفكّران و سياست مداران جهان بگويم، چه بگويم؟

بعضي از اينان به خزان آفرينان وابسته اند؛ علم و انديشه ي اينان در خدمت استعمار و استكبار است.

به شما بگويم، كار شما بشارتي است كه بشارت ظهور را به دنبال

ص: 33

دارد. كار شما اولين كار در نوع خود به شمار مي آيد، مثل كار مركز جهاني تخصّصي حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، كاري بكر و پر ثمر؛ كاري كه بايد در گذشته انجام مي گرفت و حال انجام آن را خداوند متعال به خدّام المهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واگذار فرموده است.

به شما مي گويم …

كه دلسوز خلق هستيد و رضاي خالق را در نظر داريد.

خزان، دل و جان بشريّت را به نابودي كشانده است.

چه بايد كرد و به چه وسيله اي بايد تمسّك جست؟

حتماً در اين كنفرانس بزرگ، بزرگان مي گويند كه چه بايد كرد تا خزان، مبدّل به بهار گردد و به چه وسيله اي بايد تمسّك جست تا بهار آفرين بيايد.

ولي مگر افراد كوچك حق سخن گفتن و نظر دادن ندارند؟

من مي گويم: بهترين سرمايه در دست متديّنين است، آن سرمايه چيست؟

فطرت را مي گويم.

چرا سران مذاهب از فطرت هاي پاك، به سود صلح و عدالت جهاني استفاده نمي كنند.

تفسير دين صحيح، تبيين آيين مطلوب عقل، تشريح مقاصد انبياء عليهم السلام و اين كه همه ي آن بزرگواران خواهان صلح و عدالت بوده اند، براي صاحبان فطرت و مردم خداجو، زمينه ي صلح و عدالت جهاني را فراهم مي كند.

«فطرت» همان طور كه به «فاطر السموات و الارضين» خالق آسمان و زمين، گواهي مي دهد، و دل همان گونه كه شاهد معبود است، شاهد

ص: 34

عابدي كه عبادت اش فوق همه ي عبادت ها است نيز مي باشد.

معبود بزرگ، عابد بزرگي دارد كه با تربيت و تعليم اش، عالَم را به عبادت و صلح و عدالت مي خواند.

«فطرت»، لزوم وجود فريادرس را گواهي مي دهد، دل به دادرس الهي دل مي سپرد و قلب براي رسيدن مُصلح مي تپد.

چرا مظلوم فرياد مي زند؟ چرا محروم مي گريَد؟ چه احساس دروني اي دارد؟

تنهاي تنها است، ولي داد مي زند و گريه مي كند، مگر دادرسي سراغ دارد؟

اين معنا را خوب دقت كنيد. فطرت مي گويد: دادرس مقتدر وجود دارد.

امّا كيست و كجاست؟

اين جا اشتباه در تطبيق فراوان است، مسؤوليّت كنفرانس شما و امثال آن اين است كه در «رفع اشتباه در تطبيق» بكوشد.

كار شما كار انبياء عليهم السلام و راه شما راه پيامبران است.

آن ها اشتباه در تطبيق نسبت به خداي يگانه را برطرف نمودند.

انسان هايي كه در اثر جهل، به بت پرستي و شرك روي آورده بودند، در اثر هدايت پيامبران، خداپرستي و توحيد را سيره ي خود ساختند.

شما كه به ياد منجي و مصلح جهاني، به تلاشي بزرگ و مخلصانه دست زده ايد، بايد دادرس واقعي را معرّفي كنيد.

دادرسي كه فطرت بر او گواهي مي دهد، نماينده ي خداوند متعال روي زمين است.

خليفة اللّه، با علم و قدرت خدايي، گره گشاي محرومان و

ص: 35

مستضعفان جهان مي باشد.

بقية اللّه، نماينده ي انبياء و پيامبران و از دودمان ابراهيم، نماينده ي «فارقليطا» و «پيركليوس»، از نسل «مآدمآد»، و «ايليا» عليهم السلام (1) با همان مرام و سيره ي خوب و خوش پيامبران الهي است.

اين دادرس، دادرس همه ي بشريّت است.

«مستضعفين» از هر كيش و در هر مرام را آگاهي دهيد كه: گره گشاي خلايق به امر خداوند خواهد آمد و صلح و عدالت را براي بشر سوغات مي آورد.

شما بايد مسلمانان را با بهترين گفتار و نوشتار اگر مشكل در تطبيق دارند ارشاد نماييد.

حديث «مَنْ ماتَ» (2) كه در شناخت امام و رهبر است و با عبارات مختلفه در صحاح و كتب ديگر آمده و فريقين نقل كرده اند، چه مدلولي دارد؟

چرا به معرفت و بيعت با امام و رهبر، امر شده ايم؟

اطلاق اين احاديث مي گويد: هر زماني، هدايت كننده اي بايد باشد، «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (3)؛ امروز آن هادي كيست؟ آن كه بايد با او بيعت كنيم و او را بشناسيم؟

كيست كه اگر با او بيعت نكني و او را نشناسي و بميري، موت ات موت جاهليّت محسوب مي شود؟

واقعاً كار مهمّي است؛ حيات طيّبه و فلاح دارَين به اين ارشاد و راهنمايي بستگي دارد.

برادران و خواهران مهدوي! با قلبي مطمئن و آرام سخن بگوييد و ترجمه و تأليف نماييد.

«وَ آمِنُوا بِما اَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ» (4) كه خطاب به بيگانه ي

ص: 36


1- 26. نك: پي نوشت 14 از مقاله ي وظائف موعوديان.
2- 27. قالَ رسولُ اللّه صلي الله عليه و آله: «مَنْ ماتَ وَ لَم يَعرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ ميتَةً جاهِليَّة» ترجمه: «كسي كه بميرد و امام زمان اش را نشناخته باشد به مرگ جاهليّت مرده است». ينابيع المودة، قندوزي حنفي / ج3، ص456 اين روايت در كتب مختلفه ي شيعه و عامّه با عبارات و طرق مختلفه از رسول اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است. همچنين صحيح مسلم، ج3، ص1478 (كتاب الامارة) و نيز تفسير ابن كثير ذيل آيه ي شريفه ي «اَطيعُوا اللّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسولَ وَ اُولِي الاَمْرِ مِنْكُم» و ديگر كتب روايي از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كنند كه فرمود: «كسي كه بميرد و بيعت امامي بر گردن او نباشد، به مرگ جاهليت مرده است». (در كتاب ارزشمند «شناخت امام، راه رهايي از مرگ جاهلي»، هفتاد روايت با اين مضمون، با عبارات مختلفه از طرق عامّه نقل شده است).
3- 28. «اِنّما اَنْتَ مُنْذِر وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» رعد / 7 ترجمه: «تو بيم دهنده اي و هر قومي را راهنمايي است» هنگامي كه اين آيه نازل شد، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله دست خود را بر سينه اش نهاد و فرمود: «من ام بيم دهنده!» و با دست به شانه ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام زد و فرمود: «يا علي! تويي هادي؛ و به واسطه ي تو اي علي هدايت يافتگان هدايت مي شوند.» اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ي تفسير اين آيه ي شريفه مي فرمايد: «پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمود: من ام بيم دهنده؛ و هادي (در هر زمان)، مردي از بني هاشم است». محمد بن مسلم گويد از جعفر بن محمّد الصادق عليهماالسلام در مورد اين آيه سؤال كردم، فرمود: «كلُّ امامٍ هادٍ لِكُلِّ قومٍ في زَمانِهِم: هر امامي هادي هر قومي در زمان خودشان مي باشد». ينابيع المودة / ج1، ص297 به نقل از مناقب ثعلبي نيز پس از نقل اين روايت در تفسير خود «الكشف و البيان»، ذيل آيه ي شريفه مي نويسد: اين روايتي است كه عدّه ي بسياري از مفسّرين و محدّثين از ابن عبّاس و محمّد بن مسلم نقل كرده اند. ينابيع المودّة / ج1، ص297 به نقل از مناقب امام باقر عليه السلام مي فرمايد: رسول اللّه صلي الله عليه و آله در تفسير اين آيه ي شريفه، فرمود: «اَنَا المُنْذِرُ وَ عَليٌ الهادي، اَما وَاللّه ما زالَت فينا اِلَي السّاعَة: منم بيم دهنده و علي است هدايت كننده، به خدا سوگند اين (منصب) تا قيامت متعلّق به ماست». ينابيع المودّة / ج2، ص246 به نقل از مناقب حاكم حسكاني حنفي مي نويسد: رسول اللّه صلي الله عليه و آله آب پاكيزه اي طلبيد و علي بن ابي طالب عليهماالسلام نزد او بود. پس طهارت جست؛ سپس دست علي عليه السلام را گرفت و به سينه ي خود چسباند و فرمود: «اِنّما اَنْتَ مُنذِر» (يعني مصداق بيم دهنده، من هستم) و بعد دست علي عليه السلام را به سينه ي خود آن حضرت گذاشت و فرمود: «وَ لِكُلِّ قَومٍ هاد» (يعني مصداق هادي امت تويي) … شواهدالتّنزيل / ج1، ص302 اين احاديث و امثال آن در ديگر كتب عامّه از جمله كنزالعمّال، حديث 4443. تفسير ابن كثير، ج2، ص520 المُستَدرك علي الصَّحيحَين، ج3، ص140، حديث 4646 و 244 الدُّرّالمَنثور، ج4، ص608 ينابيع المودّة، ج1، ص90 و ص296 و تعداد بسياري از ديگر كتب عامّه و تعداد بيشماري از تفاسير و روايات شيعه نقل شده است.
4- 29. بقره / 41

با قرآن و اسلام است را در نظر بگيريد.

در مورد نبوّت حضرت خاتم الانبياء احمد محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و امامت دوازده وصيّ معصوم آن بزرگوار عليهم السلام، علامات و نشانه ها در كتب سابقين و آثار مؤمنانِ به موسي كليم اللّه و عيسي روح اللّه (علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام) وجود داشته و دارد.

از خداوند متعال مي خواهيم براي كمك به شما، گروهي از محقّقان مسيحي و يهودي را با فطرت هاي پاك، بسيج نمايد تا وحدت روحاني پيامبران الهي را كه در كتب ديني منعكس بوده، آشكار نمايند و به ويژه در مورد يادگارِ «فارقليطا» (1) يعني «قيذما» (2)، همان منجي واقعي و عدالت گستر حقيقي كه هم نام محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و ملقّب به مهدي است، با شما مسلمانان و پيروان قرآن و عترت عليهم السلام همكاري نمايند.

حتم حتم بدانيد كه «بشارت ظهور منجي» در كتب گذشتگان آمده است.

خداي متعال در مورد اولياي خودش اطّلاع رساني نموده و مردم را به وجود رهبران معصوم خبر داده است.

بر ماست كه همه ي ملل را به اطّلاع يابي دعوت نموده، همگان به ويژه نسل جوان را اميدوار كرده، به شناخت منجي و عدالت گستر جهاني فرا خوانيم.

و اين كار بعد از اين است كه خود در شناخت مهدويّت كار كنيم و اسباب مطالعه و تحقيق را براي همه ي اقوام و ملل در موضوع «شناخت آخرالزّمان، وظايف انسان در آخرالزّمان و معرفت منجي آخرالزّمان» فراهم نماييم.

از راه دور به وجود ذي جود شما دعا مي نمايم، بر قيام شما براي

ص: 37


1- 30. نك: پي نوشت 10 از مقاله وظايف موعوديان.
2- 31. نام حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف در تورات. نك: مصقل صفا از مرحوم علامه مير سيد احمد علوي

خدمت به قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) درود مي فرستم، بر روحيّه ي با نشاط شما سلام مي كنم و اميدوار دعاي شما هستم.

و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

مركز جهاني تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)

سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

ص: 38

ص: 39

ص: 40

يگانه نگاهبان

ص: 41

ص: 42

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

حمد خداي محمّد صلي الله عليه و آله و سلم را كه علي عليه السلام را وليّ و ابناء طاهرين اش عليهم السلام را اوصياي او قرار داد و توحيد را دژ و قلعه ي امن و كليد آن را مودّت امراي هستي و مربّيان حق پرستي انتخاب نمود.

در اين مقاله ي كوتاه از قلعه ي مذكور و دژ استوار توحيد سخن مي گوييم.

نقشه ي اين ساختمان مرتفع و بالابلند، كار خداي متعال است. خوب توجّه كنيد!

هر ساختماني اول، نقشه مي خواهد. بايد ونبايدها، وسعت ساختمان و حدود بنا، در ساختمان توحيد نقشه را خداوند كشيده است و چه زيبا! واقعاً زيبا، به زيبايي نقشه ي ساختمان تكوين.

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست

كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست

اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد: «لَو فَكَّروا في عَظيمِ القُدْرَة …»

ولي انسان ها نه به زيبايي تكوين توجّه كردند و نه به زيبايي تشريع، وگرنه همان كه علي عليه السلام فرمود كه: «لَرَجَعُوا اِلَي الطَّريقِ وَ خافُوا عَذابَ الْحَريق» (1)

ساختمان توحيدي كه انبياء عليهم السلام بنا نموده اند و ابراهيم (علي نبيّنا و

ص: 43


1- 32. «وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَي الطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ وَ لَكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ وَ الْأَبْصَارُ مَدْخُولَةٌ» نهج البلاغه / خطبه ي 185

آله و عليه السلام) مروّجش بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به اكمال اش پرداخت حقيقتاً اصل و فرع و مبدأ و منتهايش، جامع، مفيد، فلاح آور و خانه ي امنيّت بشر است و اين ويژگي براي آن است كه طرح ساختمان توحيد و تشريع از جانب طرّاح ساختمان جهان تكوين صورت گرفته است و او مي داند نيازهاي مادي و معنوي بشر چه چيز است و چگونه برآورده ميشود. او به مصنوع خود (انسان)، كاملاً آگاهي دارد و براي همين او بايد امر و نهي كند و حلال و حرام را مقّرر فرمايد. پس امر و حكم از جانب حكيم علي الاطلاق بايد برسد.

پيامبران (علي نبيّنا و آله و عليهم السلام) و پيامبر اسلام عليهم السلام هميشه منتظر وحي الهي بودند تا چه حكم فرمايد و چه را مطلوب و كه را مردود داند.

انبياء عليهم السلام عالِم به خواست خداوند بودند و حدود ساختمان توحيد و نقشه ي مهندسي بناي اسلام را بعلم اللّه مي دانستند.

در طول قرون و اعصار، اين بناي محكم و استوار در اثر مجاهده و تلاش اين بزرگواران ساخته شد و اتمام اش با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بود.

تمام آن چه خداوند مي خواست، در اين بنا آمده است؛ سراي فلاح بشر، راحت انسان، انساني كه از «معيشتِ ضَنْك» (1) فرار كرده با «ذِكر اللّه» به آرامش و اطمينان روح و روان رسيده است.

«فَمَن دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي» (2) مطلب كم و مطلوب كوچكي نيست.

بشر چه ندارد كه امنيّت ندارد؟

«ذكر اللّه» ندارد. وقتي «ذكراللّه» نقشه ي زندگي شد، بايد بر پيشاني بشر «اِلاَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات» (3) نوشته شود.

بشرِ امروز در ساختمان توحيد وارد نشده است، حتي غالب

ص: 44


1- 33. طه / 124. في الكافي في قوله تعالي: «من اعرض عن ذكري»، قال: ولاية اميرالمؤمنين عليه السلام؛ «اعمي»، قال: يعني اعمي البصر في الاخرة و اعمي القلب في الدنيا عن ولاية اميرالمؤمنين عليه السلام … تفسير صافي، ذيل آيه ي شريفه
2- 34. ابن عمر گويد: رسول اللّه صلي الله عليه و آله از جانب حضرت حق تعالي فرمود: «ولايةُ عَليّ بنِ ابي طالِبٍ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي» «ولايت علي بن ابي طالب دژ محكم من است، پس هر كه در دژ محكم من وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود» شَواهدالتّنزيل / ج1، ص131
3- 35. عصر / 3

آن هايي كه ادّعا مي كنند پيرو انبياء هستند، يهوديان، مسيحيان، مسلمانان؛ و الاّ چرا جنگ و نزاع رهايشان نمي كند و هرز زندگي كردن و هرزه بودن را شعار خويش ساخته، خسران و تبهكاري، ناامني و خوف گريبان گيرشان شده است و جالب اين است كه بدانيم دليل خاتميّت در اين نكته نهفته است كه ساختمان توحيد با تبليغ خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم به نهايت كمال رسيد. بديهي است وقتي ساختمانِ مطلوبِ مهندس، به كمال مي رسد به بنّاي ديگر احتياج نمي باشد.

در اينجا به سؤالي بايد پاسخ بگوييم و آن اين كه: چرا غالب متدينين در اين حِصن حَصين وارد نمي باشند؟

پاسخ اين است كه: ورود به قلعه و دژ توحيد با وجود شرايطي امكان پذير است و ما در اين جا به مهمترين شرط و اصلي ترين قيد اشاره مي نماييم.

وقتي مجري قبلي اين دژ به پيروان اش توصيه مي نمايد كه از مجري بعد از من پيروي كنيد، آيا نبايد اين امر از طرف پيروان، ملاحظه و رعايت گردد؟

مثلا موسي عليه السلام توصيه به پيروي از عيسي عليه السلام مي نمايد و عيسي عليه السلام توصيه به پيروي خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و سلم مي كند. آيا اين توصيه ها از طرف يهوديان و مسيحيان چه مقدار مورد توجّه قرار گرفته است؟ سران يهود و نصاري چه پاسخي در برابر بشارت بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم داشته و دارند؟

شما براي توجّه بيشتر به اين بشارات مي توانيد به كتاب هاي: «انيس الاعلام» و «مصقل صفا» (1) و كتابهايي در همين موضوع مراجعه فرماييد، تا كاملاً «وَ مُبَشِّرا بِرَسولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدَ» (2) را دريافته، «بسيار ستوده و پيركليوس» (3)، را خوب

ص: 45


1- 36. «انيس الاعلام في نصرة الاسلام» نوشته ي مرحوم محمّد صادق فخرالاسلام و مصقل صفا نوشته ي مرحوم علامه مير سيد احمد علوي مي باشد.
2- 37. صف / 6
3- 38. نك: پي نوشت 14 از مقاله ي وظائف موعوديان.

شناخته و به جهانيان معرّفي كنيد.

در مورد مسلمانان هم گفته و مي گويم كه آنان غالبا در اين دژ استوار داخل نيستند.

چرا؟

چون اين گروه هم به توصيه ي پيامبر اسلام در مورد رهبران بعد از آن حضرت عمل نكردند و اين جا سخن گهربار وليّ پروردگار حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام آشكار مي گردد كه فرمود: «بِشُروطِها وَ اَنَا مِنْ شُرُوطِها» (1)

چند ميليون از مسلمانان به آيات ولايت و رهبري آل عصمت عليهم السلام و روايات امامت و زعامت آن بزرگواران توجّه داشته اند؟

در اين جا بحث ديگري مطرح مي گردد كه بعد از خاتميّت، امامت ائمّه عليهم السلام چه معني مي دهد و چه جايگاهي دارد؟

امامت به معناي نبوت و رسالت نيست، امامت پاسداري از مباني رسالت، نگهداري قلعه و دژ توحيد است. «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّه و …» (2)

امامت، اجمال قرآن را تفصيل مي دهد و گل نشكفته ي اسلام را شكوفا مي سازد.

چرا جهانيان هنوز نتوانسته اند همه ي زيبايي هاي قرآن را ببينند و از عطر دل انگيز اسلام معطّر گردند؟

چون مفصّلين قرآن و مفسّرين اسلام، يعني ائمّه ي هدي عليهم السلام در اثر ظلم ظالمان و كيد مكّاران آن طور كه بايد و شايد نتوانستند گل نشكفته ي قرآن را شكوفا سازند و همه ي زيبايي هاي دين مبين را آشكار نمايند.

يكي از اين زيبايي ها، حكومت و ولايت كلّيه ي الهّيه بوده كه ظالمين و منافقين، مانع برپايي و ظهور و بروزش گشتند و همان طور

ص: 46


1- 39. اشاره به حديث سلسلة الذّهب بحارالانوار / ج49، ص123
2- 40. «1- هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِه …» نهج البلاغه / خطبه ي 2

كه مي دانيد اجراي اين امر مهم الهي يعني تشكيل حكومت واحده ي جهاني به دست خاتم الاوصياء حضرت بقيه اللّه (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشد و حال كه زمان غيبت است پاسداري واقعي دژ و قلعه ي اسلام به دست تواناي آن جناب است.

حافظ و نگهبان دين، پاسدار حصنِ حصين، تمام كننده ي نور مبين و نقطه ي پرگار يقين غير از وجود امام ثاني عشر و وليّ منتظَر نبوده و نيست.

پس اگر كلمه ي مرجعيّت شيعه را به كار مي بريم و در نوشته ها و گفته ها از آن ياد مي كنيم، مقصود اوّلي و بالذّات، مُظهِر «اِنّا لَهُ لَحافِظون (1)، لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّه (2)، وَاللّه مُتِمُّ نورِه (3)» مي باشد.

اگر چنين فكري در اذهان مقلَّد و مقلِّد امروز وجود داشته باشد كه خود را سر سفره ي وليّ نعمت و امام هدايت حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ببينند و بدانند، آن وقت به آيه ي شريفه ي «وَاذْكُرُوا آلاءَ اللّه (4)» عمل نموده، عالم و جاهل، استاد و شاگرد، مراد و مريد، شرط دخول در حصن توحيد را دارا گشته، ان شاءاللّه ايمن از عذاب خداوند متعال خواهند بود.

بي ادبي نيست اگر سؤال كنم: مرجعيّت بدون اتّصال روحي و معنوي به امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) چه معنايي مي تواند داشته باشد و تقليد از مرجعيّتي كه آه و سوز مهدوي نداشته و دل به صاحب اسلام نداده و «مُطيعا لاَمْرِ مَوْلاه» (5) نباشد به كجا مي انجامد؟

«مُطيعا لاَمْرِ مَوْلاه» چه شرطي را براي مرجعيّت شيعه يادآوري مي كند؟

ص: 47


1- 41. حجر / 9
2- 42. توبه / 33؛ صف/ 9
3- 43. 11- صف /8. نك: تفسير صافي.
4- 44. اعراف / 69. «آلاء اللّه» ولايت اهل البيت عليهم السلام است. تفسير صافي / ذيل آيه ي شريفه
5- 45. بحارالانوار / ج51، ص20

آن مقدار «ياد» است كه به پيروي از «ذكراللّه» (1) يعني مولايمان امام زمان در مسير نصرت قرار گرفته است.

آن مقدار «ياد» است كه مُلهَم به الهامات مهدويّت است و يادش ياد حضرت صاحب الامر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را در قلوب زنده مي كند.

پس «مُطيعا لاَمْرِ مَوْلاه» مثل «اَنَا مِنْ شُرُوطِها» دقيقا در حوزه ي مرجعيّت شيعه، بايد رعايت و ملاحظه گردد و افتخار داريم كه در تاريخ مرجعيّت شيعه، دل سوختگاني كه ياد بوده اند، فراوان داشته ايم، ولي بحث در مورد «يادآوران» است. يادآوراني كه با وسايل روز و به زبان واضح و روشن پاسخ گوي مسايل مهدويّت باشند و كلاب و روبه صفتان مزدور را برانند.

ساده تر بگويم: مرجعيّتي كه فقه را در مباحث فقهيّه ي اصطلاح حوزه، تمام نداند، فقه بگويد يعني از توحيد و شروط آن، از رسالت و مبناي آن، از ولايت و عظمت آن، از خاتم اوصياء، از معرفت يار و بزرگي ولي پروردگار، آيا فراوان داشته ايم؟

مرجعيّتي كه نه فقط بگويد و بنويسد، بلكه امر به گفتن و نوشتن فرمايد، نه فقط در حوزه بلكه در دانشگاه، نه فقط در ميان شيعه، بلكه در بين همه ي جهانيان.

مگر امام ما نماينده ي «رَحْمَةً لِلْعالَمين» (2) نمي باشد؟

چرا نبايد در شرق و غرب عالم، كشورهاي اروپايي و غيرهم سخن از مهدويّت و منجي عالم بشريت باشد؟

چرا كار مهدوي پرمحتوي و جهاني در حوزه هاي شيعه هنوز آغاز نشده است؟

بعد از مسجد هامبورگ و قليلي از مراكز ديگر، چند مركز شيعي كه

ص: 48


1- 46. «… فاسعوا الي ذكر اللّه …» جمعه / 9. مراد از «ذكر اللّه» حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و امروز حضرت مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف مي باشند. (نك: آيين جمعه، نوشته ي مرحوم آية اللّه سيد محمّدتقي موسوي صاحب كتاب شريف مكيال المكارم، ص 73.)
2- 47. انبياء / 107

مبلّغ معارف مهدويّت باشد سراغ داريد و تازه اين مراكز چه مقدار كار مهدوي انجام داده و مي دهند؟

انستيتو اسلامي در دل كشورهاي غربي، كرسي شناخت تشيّع، كرسي شناخت امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و …؟

جاي دوري نرويد! در همين ايران خودمان كه مركز تشيّع است، چند كتابخانه ي تخصّصي در موضوع مهدويّت تأسيس شده است؟ وقتي حوزه ي شيعه فقط به كفايه و امثال آن مي انديشد و فكر مي كند كفايه براي درمان دردهاي بشريّت كفايت مي كند، سخن گفتن از تأسيس حداقل 313 كتابخانه ي تخصّصي در موضوع مهدويّت و منجي عالم بشريّت در ايران و خارج از آن كه يك كار ابتدايي در تبليغ مهدويّت است، براي بعضي چنان بزرگ مي نمايد كه آنان را وادار به خواندن آيات يأس مي كند.

به دانشگاه هاي غرب و اروپا سري بزنيد، ببينيد نشاني از نشان بزرگ خداوند، آيه اللّه العظمي حضرت مهدي آل محمّد (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي يابيد؟

چاپ و نشر كتاب و رساله ي عمليّه ي مراجع بعد از اطّلاع رساني در موضوع كتاب انسان كامل و اسوه ي كاملان عالم بايد انجام شود. بيوت مراجع كه ان شاءاللّه تعالي متّصل به بيوتي است كه «أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه» (1) بايد مبلّغ آيه اللّه العظمي حضرت بقيّه اللّه (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) باشد.

بزرگي مراجع شيعه از بزرگي امام زمان است. اگر بزرگِ بزرگان فراموش شود چه كسي مي تواند ادّعاي بزرگي و زعامت داشته باشد؟

در خاتمه با عتبه بوسي حضرات آل عصمت عليهم السلام و ذكر صلوات بر ارواح مطهّره ي آن بزرگواران و با عرض سلام خدمت مراجع عالي قدر

ص: 49


1- 48. 16- نور / 36. نك: شواهد التّنزيل / ج1، ص410.

تشيّع (دام ظلّهم) و اظهار ادب براي پيروان مرجعيّت، عرضه مي دارم:

مرجعيّت شيعه قبل از اين كه كتاب الطّهاره بنويسد و بفرمايد، پاسخ گوي مسائل طهارت قلب است و طهارت قلب و فرار از مرگ جاهلي، به معرّفي «بِئْرٍ مُعَطَّلَة» (1) و «ماء مَعين» (2) و «البَحْرَيْن» (3) نيازمند است و مقصد «أَنَا مِنْ شُرُوطِها» و «مُطيعا لاَمْرِ مَوْلاه» در اين حوزه، همين است و منظور از حديث «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِه …» (4)، اطّلاع يابي و اطّلاع رساني در موضوع شناخت «رَحْمَةً لِلْعالَمين» (5) است، كه به دليل «وَ قِفوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُولُونَ» (6) و صدها دليل ديگر، اين اصل دين است.

جامعه ي مهدوي بايد فرصت ها را از دست ندهد و از راهكارها بهره برداري نمايد و در پيشبرد اهداف تشيّع، يد تواناي مرجعيّت شيعه باشد.

و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

ص: 50


1- 49. حج / 45. نك: مناقب آل ابي طالب / ج2، ص284 و كافي / ج1، ص428.
2- 50. ملك / 30. نك: تفسير صافي.
3- 51. سورة الرحمان / 19. نك: شواهدالتنزيل / ج2، ص208.
4- 52. نك: پي نوشت 27
5- 53. انبياء / 107
6- 54. خطيب خوارزمي در مناقب مي نويسد: «صراط بر دو قسم است: صراط دنيا و صراط آخرت؛ منظور از صراط دنيا، علي بن ابي طالب عليهماالسلام و منظور از صراط آخرت، پل روي جهنّم است؛ كسي كه صراط دنيا را بشناسد مي تواند از صراط آخرت بگذرد». انس ابن مالك گويد: رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «آن گاه كه قيامت برپا شود و صراط بر جهنّم نصب شود، احدي از آن نمي گذرد مگر كسي كه جوازي با عنوان ولايت علي بن ابي طالب به همراه داشته باشد و اين همان قول خداوند تعالي است كه فرمود: «وَ قِفوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُولونَ»: آن ها را نگاه داريد كه مورد بازخواست و پرسش هستند.» يَنابيع المَودَّة، قندوزي حنفي / ج1، ص 338

ص: 51

ص: 52

كلمات نجات بخش

ص: 53

تذكّر:

اين سطور، خلاصه ي يك سخنراني در جلسات هفتگي (شب هاي جمعه) در دفتر مركزي مركز جهاني تخصّصي حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشد.

ص: 54

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي نبيّنا محمّد و آله الطّاهرين سيّما بقيّه اللّه في الارضين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين

سخن ما در باره ي «كلمات» است، كلمات نجات بخش.

چگونه يك كلمه مي تواند نجات بخش باشد؟

آيا شما مي توانيد به اين سؤال پاسخ دهيد؟

غريق در دريا، داد مي زند: به دادم برسيد! يا مي گويد: كمك! كمك! اين كلمه يا كلمات باعث مي شود نجات غريق بيايد و او را نجات بدهد.

نجات غريق، براي شخص غرق شده در دريا دلسوز است. ما در مكتبمان نجات غريق داريم؛ كلمات. مثلاً كلمه ي توحيد، نجات غريق است، داستان حضرت يونس (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) را شنيده ايد؟

با مردم قهر كرد! چون به دروس اش توجّه نكردند. آمد لب دريا و سوار كشتي شد، طوفان شد و همسفرها گفتند: قرعه بزنيد و كسي را بيندازيد داخل دريا، قرعه به نام يونس در آمد و باز هم!!

او را انداختند داخل دريا، ماهي بزرگي او را بلعيد.

البته اين داستان قرآني حكمت ها و اسرار عرفاني بزرگي دارد و

ص: 55

بايد در موقعيّت ديگر از آن بحث كنيم، يكي از آن اسرار اين است كه يونس در شكم ماهي زنده ماند، مگر مي شود؟

اين با مباني روشنفكرنمايي و مكاتب الحادي نمي سازد؛ بلكه، قبول اين مطلب در دائره ي توحيد و توجّه به قدرت خداوند متعال است.

موحّد مي گويد: «انَّ اللّه عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير» پس خداوند مي تواند يونس (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) را در قعر دريا در شكم ماهي، زنده نگه دارد، او حافظ است، و همين حافظ، امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را قرن ها است نگه داشته است، پس مسئله ي طول عمر، از نظر موحّد حل شده است.

به هر حال چه چيزي يونس (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) را نجات داد؟ كلمه؛ يعني كلمه ي توحيد.

«فَنادي فِي الظُّلُماتِ اَنْ لاّ اِلهَ اِلاّ اَنْتَ» (1)

موحّد اگر شدي، از ظلمات بيرون مي آيي؛ اين براي ماست. حضرت يونس (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) كه موحّد بود، فقط به خاطر ترك اَولايي مبتلا شد. داستان او براي ما درس آموزي دارد. توحيد، نجات بخش است، توحيد انسان را از ظلمت كفر و شرك نجات مي دهد و حتي از گرفتاري هاي دنيوي.

اين جا بايد در مقام دفاع از ذكر و دعا و بيان كلمات بگويم: مكتب دعا مكتب سازندگي است. آن هايي كه كتاب هاي دعا را زير سؤال مي برند و محكوم مي كنند، از اثرات دعا و ذكر بي خبرند.

يكي از شرائط دعا، اقرار به توحيد است: «اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ» پس دعا، موحّدپرور است، البته توجّه داريد به «فَنادي»، بايد دعا به زبان بيايد، بايد بخوانيم، نه اين كه فقط قلباً بخواهيم.

ص: 56


1- 55. انبياء / 87

قرآن مي فرمايد: «اُدْعُوني» (1) مرا بخوانيد.

يكي ديگر از شرائط دعا تنزيه خداوند متعال است: «سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» و نيز از شرائط دعا اقرار به گناه است، يعني انسان بايد مغرور نباشد، خوبي را از خودش نداند، و اقرار كند به قصور و تقصير خود. پس دعا آدم مي سازد، انسان را از غرور مي رهاند.

يكي از حكمت هاي دعا سازندگي بشر است.

و ديگر اين كه بسياري از دروس توحيدي و عرفاني در دعا آمده است. مثلاً دعاي عرفه ي امام حسين عليه السلام يك دانشگاه بزرگ توحيدي است، مثل زيارت ها كه دانشگاه بزرگ امام شناسي است.

خوب، عاقبت داستان يونس عليه السلام چه شد؟ «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمّ»

چون دعا كرد و به «كلمه» يعني به كلمه ي توحيدي متوسّل شد و تنزيه نمود و اقرار به گناه كرد، او را نجات داديم و دعايش را مستجاب كرديم.

پس كلمه ي توحيد نجات بخش است.

همان طور كه در حديث «سلسلة الذّهب» آمده است، كلمه ي توحيد، حصن و دژِ محكم خداوند است، ولي توحيد شرائط دارد. (2)

ما مي دانيم كه انبياء (علي نبيّنا و آله و عليهم السلام) به نبيّ اكرم اسلام و اهل بيت ايشان عليهم السلام معتقد بودند.

همان طور كه در «شواهد التنزيل حسكاني حنفي» آمده است (3) و در كتب حديثي ما ثبت است، در مورد آيه ي شريفه: «وَ اسْئَلْ مَنْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ …» (4)

ص: 57


1- 56. غافر / 60
2- 57. نك: پي نوشت 39
3- 58. ج2 / ص157
4- 59. زخرف / 45

كه پيامبر از انبياء سؤال نمود:

«عَلي ما بُعِثْتُم»؟

گفتند: «عَلي وِلايَتِكَ وَ وِلايَةِ عَليِّ بْنِ اَبيطالِبٍ»

پس يونس عليه السلام شرط توحيد را مي دانست و توجّه به كلماتي داشت كه آدم عليه السلام به آنان متوسّل شد.

پس نقش كلمات در نجات آدم عليه السلام و فرزندان او مهم است.

اول: كلمه ي توحيد

دوم: كلمه ي ولايت

كلمه ي ولايت در قرآن آمده است.

يك مورد در آيه ي «فَتَلَقيّ آدَمُ مِن رَبِّه كَلِماتٍ» (1)

«كلمات» همان «اسماء الحسني» هستند، يعني محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام و شما مي توانيد در كتب تفسير و حديث اين مسئله را مطالعه كنيد.

«كلمات» در آيه ي مربوط به ابراهيم (علي نبيّنا و آله و عليه السلام):

«وَ اِذ ابْتَلي اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ …» (2) ائمّه ي اثني عشر عليهم السلام هستند، «فَاَتَمَّهُنَّ» تا حضرت مهدي آل محمّد (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

ممكن است سؤال كنيد: مگر مي شود به انسان، «كلمه» اطلاق كرد؟

همه ي عالم وجود، «كلماتِ» خداوند است، امّا «كلمه ي تامّه» و «كلمات تامّات»، انسان هاي كامل هستند، يعني محمّد و آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم.

حضرت مسيح (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) كلمه ي خداوند است: «اِنَّ اللّه يُبَشِّرُكَ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسيحُ عيسَي بنُ مَرْيَم» (3) ولي

ص: 58


1- 60. بقره / 37
2- 61. بقره / 124
3- 62. آل عمران / 45

نسبت به حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بايد تواضع داشته باشد، چون حضرت مهدي عليه السلام از او كاملتر است؛ براي همين، عيسي عليه السلام وزير حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است.

يعني حضرت مهدي عليه السلام صاحب اختيار عيسي عليه السلام است و عيسي عليه السلام ناصر و ياور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

پس «كلمات تامّات» كه در ادعيه به آن ها اشاره شده است، محمّد و آل محمّد عليهم السلام هستند و خداوند متعال از همه ي مؤمنين الزام گرفته و تعهّد خواسته كه نسبت به اين بزرگواران تواضع كنند، ادب نمايند، مودّت داشته باشند و پيروي از مكتبشان داشته باشند.

در سوره ي فتح آيه ي 26 مي فرمايد:

«فَاَنْزَلَ اللّه سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِه وَ عَلَي المُؤمِنينَ وَ اَلْزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوي» (1)

«كَلِمَةَ التَّقْوي» يعني چه؟

امامت و رهبري اهل البيت عليهم السلام كلمه ي تقوي است؛ كلمه ي نجات بخش، همين است؛ نجات مؤمنين در مكتب تشيّع است.

مؤمنين براي نجات خود ملزم هستند به كلمه ي تقوي توجّه كنند، توسّل جويند، يعني شيعه باشند؛ اظهار با زبان، شهادت ثالثه و سلام دادن و زيارت خواندن و محبّت قلبي داشتن و پيروي نمودن.

چرا مكتب اهل بيت عليهم السلام «كَلِمَةَ التَّقْوي» است؟

مگر نمي خوانيم «وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوي»؟ (2)

اصلاً تقواي قلبي و تقواي جوارحي، فقط در دانشگاه اهل بيت عليهم السلام تدريس مي شود.

در زيارت وارث مي خوانيم:

«وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوي»: يا حسين! شهادت

ص: 59


1- 63. فتح / 26
2- 64. زيارت جامعه ي كبيره

مي دهم كه ائمّه از فرزندان شما «كَلِمَة التَّقْوي» هستند.

حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كلمه ي تقواي الهي است و همه ي مؤمنين، ملزم به اعتقاد به امامت ايشان هستند: «وَ اَلْزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوي».

اعراض از «كَلِمَة التَّقْوي» يعني از مكتب حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، اعراض از «ذكر رب» است و «معيشت ضنك» را به دنبال دارد. «مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً …» (1)

حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، كلمه ي باقيه ي خداوند است.

امامت حضرت ابراهيم (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) ادامه دارد، تمام نمي شود، زمين خالي از امام نمي ماند.

«بَقِيَةُ اللّه خَيْرٌ لَكُمْ …» (2)

«كَلِمَةً باقِيَهً» را با «بَقِيَّةُ اللّه» بررسي كنيد. مي بينيد منظور، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است.

شيعه، سرافراز است، شيعه مفتخر است كه هميشه رهبر الهي و معصوم دارد، واسطه ي الهي، وسيله ي خدايي؛ اما مكتب هاي ديگر، رهبر الهي و معصوم ندارند.

تا جهان باقي است، امام وجود دارد، عالَم، بدون حجّت نمي شود.

«وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذوالجَلالِ وَ الاِكْرامِ» (3)

«وجه رب» باقي است، يعني چه؟

معلوم است كه خودِ «رب» يعني خداوند، باقي است. اين جا سخن از «وجه رب» است؛ كيست «وجه اللّه»؟ «اَينَ وَجْهُ اللّه» (4) وجه رب، مهدي آل محمّد عليهم السلام است كه بايد ما عاشقانه و عارفانه به

ص: 60


1- 65. نك: پي نوشت 33.
2- 66. هود عليه السلام / 86
3- 67. نك: پي نوشت 15.
4- 68. دعاي ندبه

دنبال او بگرديم و او را جستجو نماييم.

با اين گفتار بايد معناي «وَ بِوَجْهِكَ الْباقي بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَيْ ء» (1) معلوم شود.

بعضي تبليغ مي كنند كه اين ها مطالب صفويّه است.

به آن ها مي گوييم:

اين معارف، فوق فكر صفويّه است، آن ها سلطان بودند، درست است كه به شيعه كمك كردند، ولي اين دروس از فكر آن ها خيلي بالاتر است و اصلاً اين فكر مربوط به قرآن و رواياتي است كه در كتب قبل از صفويّه نقل شده است.

به هر حال اين يك دستور و فرمان الهي است كه براي نجات، بايد توسّل به «كلمات» پيدا كنيد، بايد پيرو باشيد و مودّت داشته باشيد.

اين دستور را اگر زير پا بگذاريد، اگر به شرط عمل نكنيد، اگر به تعهّد عمل نكنيد، اعمال شما قبول نمي شود و از ظلمت نجات پيدا نمي كنيد. مثل جريان «حِطَّة» كه در آيه ي 58 سوره ي مباركه ي بقره آمده است: «وَ اِذْ قُلْنا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْيَةَ … وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّدا وَ قُولُوا حِطَّة» (2)

بايد سجده كنيد، دستور است، حالا روشن فكرنما و متجدّد فريب خورده مي گويد: من سجده نمي كنم.

به جهنّم!! مگر ابليس سجده نكرد، چه شد؟!

دستور است كه بگوييد: «حِطَّة»: «گناه ما را بريز». پس متواضع باشيد، استغفار كنيد، العفو بگوييد، دعاي كميل بخوانيد، مناجات كنيد، توسل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام پيدا كنيد.

«فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُم …» (3)

واي از بي خبري! واي از غرور! واي از خودخواهي!

ص: 61


1- 69. دعاي كميل
2- 70. بقره / 58
3- 71. بقره / 59

در دين خدا دخالت بي جا كرده اند، در ذكر، در دعا، در احكام؛ متجدّد مآب، عارف نما، گفته است: روز عاشورا، سرور داشته باشيد؛ سرور عارفانه!!

اي بدبخت! عاشورا روز حزن است، روز گريه و غم اولياء است.

چرا در دين، تغيير به وجود مي آوريد، چرا احكام اللّه را تغيير مي دهيد؟!

دستور توبه را تغيير دادند، از «باب» وارد نشدند، از راه اش وارد نشدند، غرور ورزيدند، خداوند هم عذابشان كرد.

خواهش مي كنم اين بحث را خودتان با مطالعه تكميل كنيد.

داستان بني اسرائيل را بخوانيد و به نكات اين آيه اي كه خواندم دقيقاً توجّه كنيد؛ ببينيد عاقبت غرور و خودخواهي، عاقبت دوري از كلمات الهي چه مي شود.

گاهي گفتن يك كلمه مشكل گشا است، مثل همان فرياد غريق، استمداد شخص گرفتار. توسّل به امام زمان، فرياد غريق و استمداد گرفتار است.

توسّل، گاهي به خواندن زيارت آل ياسين است، گاهي به خواندن ندبه و نماز امام زمان عليه السلام، ولي گاهي توسّل با كار و فعّاليّت در راه امام زمان است.

اگر در برابر سلطان تواضع كني، اگر به پادشاه سلام كني، اگر به حاكم كلّ عالم دعا كني، فائده اش به خودت برمي گردد.

چرا در حق خودت بخيل هستي؟ چرا براي نجات خود فكري نمي كني؟

يك سلام به امام حسين عليه السلام، وقتي آب مي نوشي؛ يك سلام به امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، وقتي گرفتاري.

ص: 62

اين، راه حل مشكلات است، ولي يك راه ديگر، كار و فعاليّت كردن در راه حفظ تشيّع است.

توسّل به كلمات الهي از راه ترويج مكتبشان، ار راه تدريس فقهشان، دروسشان، تبليغ معارفشان و دفاع از راه و روششان.

در خاتمه ي سخن عرض مي كنم: دستور امام زمان است كه عاشورا، عاشورا، عاشورا؛ جامعه، جامعه، جامعه؛ نافله، نافله، نافله، اين دستور در مفاتيح الجنان آمده است.

بايد دستور توسّل به «كلمات» عمل بشود با خواندن زيارت و نافله، و با توجّه به تقواي الهي، و با توجّه به مبارزه با افكار انحرافي.

عامل به آيه ي شريفه ي «كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ» (1) باشيم و قلب مطهّر صادق زمان و وليّ دوران، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را از خود راضي كنيم، كما قال اللّه تبارك و تعالي: «اِبْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسيلَة» (2).

السّلام عليك يا اباعبداللّه

ص: 63


1- 72. توبه / 119 رازي، مفسّر معروف عامّه مي نويسد: «كسي كه جايزالخطاست واجب است به كسي كه معصوم است اقتدا كند و معصومين، همان كساني هستند كه خداوند، آنان را «صادقين» ناميده است؛ لذا اين آيه دلالت مي كند بر اينكه افراد جايزالخطا، واجب است كه با معصومين از خطا همراه باشند تا اينان، مانع خطاي آنان شوند و اين معنا، در هر زماني ثابت است؛ لذا در هر زماني بايد معصومي وجود داشته باشد و الاّ اين دستور، تكليف بما لا يُطاق است.» تفسير رازي / ج16، ص221 ديگر مصادر عامّه، همچون شواهد التّنزيل / ج1، ص259، حديث 350 الي 357؛ تاريخ دمشق / سرگذشت علي بن ابي طالب عليهماالسلام، ج42، ص361؛ مناقب خوارزمي، منقبت 273؛ فتح القدير/ج2، ص502؛ الصواعق المحرقه ابن حجر/ص150 ينابيع المودة /ج1، ص348 و 358؛ الدرالمنثور سيوطي/ج4، ص316؛ روح المعاني آلوسي /ج11، ص40 و … به انحصار مفهوم «صادقين» در وجود مقدس اهل بيت پيغمبر اكرم عليهم السلام اذعان نموده اند.
2- 73. مائده / 35

ص: 64

ص: 65

ص: 66

سيماي مهدويّت در قرآن

اشاره

ص: 67

تذكّر:

آن چه پيش روي داريد، چكيده ي چند سخنراني، طيّ يك دوره ي آموزش تخصّصي معارف مهدوي با عنوان «سيماي مهدويّت در آينه ي آيات» در شب هاي ماه مبارك رمضان 1425 ه.ق مي باشد.

ص: 68

مجلس اول

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» بقره/3

پايه و اساس اسلام و مكتب تشيّع ايمان و اعتقاد راسخ به جهان غيب است.

قرآن در اولين آيات سوره ي بقره در وصف صاحبان تقوا مي فرمايد «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب …»

«آنان به عالم غيب (و ماوراي طبيعت و حس)، مؤمن مي باشند».

«غيب» و «شهود» در برابر يكديگر قرار دارند. جهان شهود، جهان ديدني ها و محسوسات است، قرآن مي فرمايد: خداي متعال به غيب و شهود و عالم ماوراي طبيعت و جهان محسوسات، دانا است.

افراد متّقي كه از دانايي الهي و فطرت پاك بهره مندند، غير از ديدن محسوسات، به جهان غيب و ماوراي طبيعت معتقد گشته، گو اين كه جهان غيب را مي بينند.

بصيرت در دين كه در آيات قرآني و روايات معصومين عليهم السلام از آن سخن گفته شده، به همين معنا است.

شخص بصير به ديدن جهان غيب، مفتخر است؛ البته ديدن با

ص: 69

چشم عقل و عينِ دل و قلب، ولي شخص اعمي و كور، حقايق را نمي بيند و به عالم غيب و پنهان اعتقاد ندارد.

با دقّت در نشانه هاي مؤمنان و كافران به بالاترين نشانه برخورد مي كنيم.

افراد مؤمن، جهان هستي را در ديدني ها خلاصه نمي كنند و به نور الهي، عالم غيب و هستي هاي ناپيدا را مي بينند.

ولي كافران و ملحدين، هستي را محدود به ديدني ها مي دانند و جهان غيب و پنهان را نفي مي نمايند.

جهان كافران، جهان بسته است، براي همين كافران، درِ عمل به خيرات و خوبي ها بسته است. كافر براي چه و براي كه، كار خير بكند؟ براي خدا؟ براي بهشت؟ براي خشنودي پيامبر و امام!؟ او كه به خدا و خالق هستي معتقد نيست، بهشت را خرافه مي داند، به ارتباط پيامبر و امام با جهان غيب ايمان ندارد.

ولي مؤمن با ديدگاه وسيع و انديشه ي بالا به خير و خيريّه مي انديشد، با عمل به اوامر پيامبر و امام، رضوان و بهشت جاودان را خواستار مي گردد.

ايمان به غيب، در اعتقاد به خدا و قيامت خلاصه نمي شود، گاه وجود پيامبر و امام براي بشر، «غيب» به حساب مي آيد.

اويس قرني پيامبر اسلام را نديده ولي از جان و دل به آن حضرت عشق مي ورزيد. اويس بن عامر مرادي قرني، زاهد مشهوري است كه زمان پيامبر زندگي مي كرد، ولي پيامبر را نديده مؤمن شد، وي ساكن كوفه و از بزرگان تابعين صحابه بود و در صفين به شهادت رسيد. (1)

هنر مؤمن اين است كه دل به حقايق مي دهد اگر چه آن حقايق غايب و ناپيدا باشند.

ص: 70


1- 74. اسدالغابه / ج1، ص151

مؤمن، چشم سالم دارد، بدين جهت مي بينيد سليم النّفس و سليم القلب است، بدين جهت در برابر حقيقت هاي ناپيدا تسليم است.

منقول است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «دوست من از اين امّت، اويس قرني است». (1)

امتياز اويس قرني در وسعت انديشه و بلندي ديد اوست.

او حقيقت محمّدي را با چشم دل ديده است.

و به پيامبري كه از ديده ي ظاهري و چشم جسماني او غايب بوده،

مؤمن گشته است. آگاهي به جهان غيب كه «نورُ يَقَعُ في قَلْبِ مَن يُريدُ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالي اَن يَهْدِيَه» (2)، چه مي خواهد؟

عبوديّت خدا در مكتب پيامبر و ثقلين را، «كتاب اللّه و عترتي» (3) را، نه عبوديّت در مكتب عباد شيطان، صوفيّه.

«اِذا اَرَدْتَ العِلْمَ»، يعني: وقتي آگهي به جهان غيب و امام غايب را خواستي، «فَاطْلُبْ اَوّلاً في نَفْسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ»، بايد واقعا بندگي كني.

امام زماني، بايد بنده باشد، در بندِ دين، در بندِ احكام، در قيد حلال و حرام، در قيد دفاع از اسلام و ولايت پيشوايان. «يُعَلِّمُكُمُ اللّه» (4) اثر بندگي است، خداوند چه چيزي را تعليم مي دهد؟ «معرفت حجّت» را. «عَرِّفني حجَّتَك» (5) خدايا! اگر ياري نكني و دست گيري نفرمايي «ضَلَلْتُ عَنْ ديني» اگر بندگي نباشد، اگر تقوي نباشد، از آگهي غيبي خبري نيست، از نورانيّت خبري نيست؛ وقتي آبشار غيب به قلب متّقي ريخته شد، تازه، بندگي بيشتر مي شود، اخلاق، تزكيه، ادب حضور.

مؤمن واقعي، حضور باطني را مي نگرد و خود را در محضر پروردگار و واسطه ي فيض يار مي بيند.

ص: 71


1- 75. الطبقات الكبري / ج6، ص163
2- 76. اشاره به حديث معروف «عنوان بصري». بحارالانوار/ ج1، ص225
3- 77. عن زَيْد بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم يوما خَطِيباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَي عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: «4» الا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَي وَ النُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَي كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي. (صحيح مسلم، طبع سعودي/ كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علي بن ابي طالب [عليهماالسلام] سنن الدارمي، دارالكتب العربي/ ج 2/ ص 524/ حديث 3316) قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم: … فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِي الثَّقَلَيْن قالوا وَ مَا الثَّقَلَانِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: كِتَابُ اللَّهِ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ فاستمسكوا و لا تضلوا و الاخر عترتي و ان اللطيف الخبير نبأني انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فسألت ذلك لهما ربي، فلا تقدموهما فُتهلَكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلوهم فانهم اعلم منكم، من كنت اولي به من نفسه فعلي وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. كنزالعمال، متقي هندي/ حديث 957 و به عبارات ديگر در مسند احمد/ ج 3/ ص 18 و ج 2/ ص 17 كنزالعلمال، متقي هندي/ حديث 943 و احاديث بعد از آن
4- 78. بقره/ 282
5- 79. بحارالانوار/ ج53، ص187

«اِعْلَمْ اِنَّ اَعْجَبَ النّاسِ ايمانا وَ اَعْظَمَهُمْ يَقينا قَوْمٌ يَكونُونَ في آخِرِالزَّمانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حَجَبَتْهُمُ الحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلي بَياضٍ» (1)

رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خطاب به علي عليه السلام فرمود: «بدان عجيب ترين مردم از نظر ايمان و بزرگ ترين آن ها از جهت يقين، كساني هستند كه در آخرالزّمان زندگي مي كنند و پيامبر را نديده اند و حجّت آن ها غايب است، امّا به آنچه در كتاب ها نوشته شده ايمان آورده اند».

كتاب اللّه و مجموعه ي سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و عترت كه خود كتابي است بيان گر كتاب اللّه مبناي ايمان شيعه ي آخرالزّمان است.

توحيد الهي و عدل خداي متعال، حقّانيّت رسولان و اسرار و احكام مكتبشان و حقّانيّت رسول اسلام و آنچه از طرف خداي متعال آورده است، حقّانيّت عترت، و بقيّه ي عترت حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) حقّانيّت يوم الدّين و قيامت، برداشت نيك بختان آخرالزّمان از اين كتاب هاست.

اين پنج اصل اسلام، معتقَد شيعيان است و همه ي اين پنج اصل، «غيب» است.

«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» اينان «وَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ»، (2) اقامه ي نماز، ويژه ي كساني است كه به غيب ايمان دارند.

وقتي نمازگزار نيّت مي كند قربةً الي اللّه، قرب خدا مطلوب اوست، قرب به عالم غيب، با جهان طبيعت فاصله گرفتن و به عالم بالا پيوستن، اللّه اكبر، بزرگ تر از آن كه وصف شود، چشم سر او را نمي بيند، فقط دل به بزرگي اش گواهي مي دهد.

مصلّي نزديك مي شود، نزديك تر مي شود، تا خطاب مي كند: «اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ»

ص: 72


1- 80. كمال الدّين/ باب 25، حديث 8
2- 81. سوره ي بقره، آيه ي 3

در اين مرحله ي قرب، باز چه مي خواهد؟

«اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقيمَ صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» هدايت مي خواهد، به كجا و به چه راهي؟ راه محمّد و آل محمّد عليهم السلام (1) يعني دانشگاه اعتقاد به جهان پنهان.

جهان پنهان چه زيباست، كه معتقد به غيب، باز هم مي خواهد بالاتر برود. همه ي آسمان هاي غيب را ببيند، همه ي پرده هاي غيب را بالا بزند. «ربِّ اَرِنِي الاَشْياءَ كَما هِيَ» (2)، مايل است بواطن و اسرار را در مكتب محمّد و آل محمّد عليهم السلام بيشتر بيابد.

«هُديً لِّلْمُتَّقينَ»، كتاب تشريع، هدايت براي كساني است كه كتاب فطرتشان، ناخوانا نشده، هنوز خوانده مي شود، دست كساني را مي گيرد كه نوشته ي فطرت را پاره پاره نكرده باشند.

وقتي فطرت، پاك و ناآلوده باشد، انسان ها مي توانند مصداق «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» گردند و كلاس ايمان غيب را تا ديدن اسرار شب قدر، اختلاف (رفت و آمد) ملائكه ي مأمور اداره ي كاينات، آمرِ قدر و مقدِّر تقديرات، ادامه دهند.

منتظر من مي نشينم شه بيايد يا نيايد

بلكه رخسارش ببينم شه بيايد يا نيايد (3)

«اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقيمَ»، امام صادق عليه السلام فرمود: «وَاللّه نَحْنُ الصِّراطُ» (4)

و به خدا سوگند، امروز، «صراط مستقيم»، امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است، در هر نمازي، «اهدنا» گفتن واجب است، «اهدنا»! ما را هدايت كن، به كجا؟ به كه؟ به دانشگاه مهدويّت، به مهدي آل محمّد (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

ما منتظريم، ما منتظريم، اهدنا، اهدنا، اهدنا الي المهدي (عجّل اللّه

ص: 73


1- 82. حاكم حسكاني حنفي در كتاب «شواهد التنزيل» كه به تفسير آيات نازله در شأن اهل بيت عليهم السلام اختصاص دارد با نقل روايات بسياري، منظور از «صراط مستقيم» را منحصر در وجود مقدس پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت معصوم ايشان عليهم السلام مي داند. قندوزي حنفي در تفسير آيه ي شريفه ي «ان الذين لا يؤمنون بالاخرة عن الصراط لناكبون» توبه: 74 از اصبغ ابن نباته از لسان دُرفشان اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «صراط، اهل بيت هستند». ينابيع المودة، ج 1، ص 338 با ذكر چند روايت ديگر با اين مضمون. وي همچنين علاوه بر نقل چند روايت ديگر در جهت اثبات دلالت صراط مستقيم بر وجود اقدس حضرات معصومين عليهم السلام (ج 1، ص 76 و ص 332 و ج 3، ص 359 و ص 402)، در ذيل آيه ي شريفه ي «وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (مؤمنون: 73) به نقل حضرت امام صادق عليه السلام مي نويسد: «صراط مستقيم، ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است». ينابيع المودة، ج 1، ص 339 ابو اسحاق ثعلبي مفسر معروف عامه نيز در تفسير الكشف و البيان به نقل از ابوهريره، منظور از «صراط مستقيم» را «صراط و راه محمّد و آل محمّد عليهم السلام» مي داند.
2- 83. رسائل المرتضي / ص 261
3- 84. از قصيده ي مرحوم علامه ميرجهاني قدس سره
4- 85. نور الثقلين/ ج1، ص 21

تعالي فرجه الشّريف).

چرا غايب است تا ديدن اش نياز به اين همه راز و نياز داشته باشد؟

چرا غايب است؟ تا ترازوي هاي شكسته، به نقدش، حقوق از پيش تعيين شده ي اربابان استعمارگر خود را نقدا دريافت نمايند و جوانان ما را در زندان شبهه و محبس تاريكِ ردّ جهان غيب، زنداني كنند.

حكمت غيبت براي بسياري از ما غيب است، يعني «حكمت پنهان» سرّ اللّه

«وَجْهُ الحِكْمَةِ في غَيْبَتِه، وَجْهُ الحِكْمَةِ في غَيَباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللّه تَعالي ذَكْرُهُ … اِنَّ هذا الاَمْرَ اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللّه وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللّه وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللّه وَ مَتي عَلِمْنا اَنَّهُ عز و جل حَكيمٌ، صَدَّقْنا بِاَنَّ اَفْعالَهُ كُلَّها حِكْمَةٌ وَ اِنْ كانَ وَجْهُها غَيْرَ مُنْكَشَفٍ بِنا» (1)

امام صادق عليه السلام به عبداللّه بن فضل مي فرمايد: «وجه حكمت در غيبت او، وجه حكمت در غيبت هاي كساني از حجّت هاي خداوند متعال است كه پيش از او بودند … همانا اين امر، امري است از امر خدا و رازي است از سرّ خدا و پنهاني است از غيب خدا و هر گاه دانستيم كه خداوند عز و جل حكيم است، تصديق مي كنيم كه تمامي افعال او حكمت است ولو وجه آن حكمت براي ما آشكار نباشد».

البته بعضي از علل غيبت و اسرار آن به زبان صاحبان ولايت، ائمّه ي اطهار عليهم السلام بيان شده است. (2)

داستان آن مرد خراساني كه خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و پيشنهاد قيام به آن حضرت داد، شنيدني است.

ص: 74


1- 86. بحارالانوار/ ج52، ص91
2- 87. نعماني، كتاب الغيبه/ باب دهم، ص 176 و 201 كه قتل حضرت و يا امتحان مردم را بيان مي دارد.

وقتي حضرت دستور دادند، برو توي تنور، امتناع كرد. بايد هم امتناع مي كرد، چرا؟ چون عبد و بنده نبود. مرد شعار بود و شعور ديني و معرفت امام را نداشت. و از خود مي پرسيد: آخر من براي چه بايد توي تنور آتش بروم؟

عاقبت، يكي از اصحاب رسيد، حضرت همان دستور را به او دادند، آقاي تازه وارد، دستور امام را اطاعت كرد و رفت داخل آتش و پس از مدتي به قدرت الهي سالم بيرون آمد.

بايد اين كار را مي كرد، چرا؟ چون عبد و بنده بود، مرد شعار همراه با شعور بود و عرفان واقعي نسبت به وليّ خداوند داشت. مرد خراساني پيشنهاد قيام به امام مي داد ولي خود را براي قيام به اطاعت امام، آماده نكرده بود.

از زمان امام علي عليه السلام تا زمان امام عسكري عليه السلام وضعيّت بدين قرار بوده است.

شما چند مريد حقيقي براي اميرالمؤمنين عليه السلام در تاريخ سراغ داريد؟ براي امام حسن عليه السلام، براي امام حسين عليه السلام و …؟

به نظر شما ذخيره ي الهي چه بايد بكند؟ او هم بيايد و مانند پدران طاهرين خود اذيّت ببيند و رنج بكشد و عاقبت، كشته شود؟

ذخيره ي الهي، بايد براي اجراي دستورالعمل خداوند، تشكيل حكومت الهي و نشان دادن بركات اسلام واقعي و زندگي پاكيزه ي انساني همراه با عدالت و صفا و صميميّت قيام كند.

چند نفر مريد داشت و دارد؟

راستي الان در كلّ جهان، امام زمان چند نفر مريد واقعي، كه واقعا عبداللّه باشند و اطاعت از وليّ خداوند را در عمل نشان دهند، دارد؟

اين جا سخن از ذخيره ي خداوند است، اگر حكومت واحده ي

ص: 75

جهاني با دستورالعمل قرآني تشكيل نشود، اگر عدالت واقعي و زندگي تحت لواي حكومتِ امير دين و كهف حصين، بقّيه اللّه، تحقق نيابد، پس وعده هاي قرآن چه مي شود؟

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ». (1)

مگر وعده ي خداوند نيست؟ وعده است و خداوند در وعده، خُلف نمي كند.

اگر قيام حضرت صورت نگيرد، اين همه بشارت، بشارت پيامبران و اوصيا، كه مهدي مي آيد، قائم مي آيد و اسلام راستين را نشان مي دهد، حقيقت اسلام را ترسيم مي كند، زيبايي هاي قرآن و امتيازهاي دين و برتري هاي دروس معصومين را جلوه گر مي كند، چه مي شود؟ قيام، مريد مي خواهد، حكومت واحده ي جهاني و حكومت پرچم دار عدالت كه به يك نفر، دو نفر تحقّق نمي يابد. قائم، مريد و پيرو و ايستاده و قائم مي طلبد.

آباء امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در ابلاغ، اتمام حجّت نموده، اجمال دين را شكفته، احكام اللّه را بيان داشتند.

ولي پاي اجرا كه پيش مي آيد، با طلحه و زبيرها روبرو مي شدند.

مردمي كه طاقت عدالت علي عليه السلام را نداشتند، ظرف وجودشان پُر از لجن ظلم و فساد بود، مريد بودند امّا در مرحله ي حرف و ادّعا.

ذخيره ي خداوند، كار مهمّش اجرا است، اجراي حكومت، اجراي عدالت، اجراي قوانين اسلام و انسانيّت.

آيا ايشان مي تواند با تكيه به افرادي مثل طلحه و زبير كه در جامعه ي ما فراوان يافت مي شوند، تشكيل حكومت عدل بدهد؟

طلحه و زبيرها هميشه از عدل گريزان اند.

ص: 76


1- 88. انبياء/ 105

ممكن است گفته شود: آن حضرت با تكيه بر خداوند، قيام كند و كاري به مردم نادان، ظالم و عدالت گريز نداشته باشد.

پاسخ اين است كه:

«اِنَّ اللّه لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ» (1)

هر چند حكمت غيبت امام عصر عليه السلام براي ما به طور كامل روشن نشده و طبق احاديثي كه در اين خصوص وارد شده، علّتِ كامله ي آن، پس از ظهور خود حضرت مشخص مي گردد. امّا يكي از حكمت ها و علّت هايي كه براي آن ذكر شده و اين، تكليفِ خود مردم را روشن مي سازد، مسئله ي غضبِ خداوند بر مردم و امّتِ قدر ناشناس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.

نعمت حضور ائمّه عليهم السلام فضل بزرگي از طرف خدا بر امّت اسلام بوده است كه متأسفانه به خاطر معاصي خود، مبتلا به سلب آن گشته اند و در اثرِ غضب خدا بر خلق، امام عصر عليه السلام از ديدگان آن ها مخفي گشته اند.

امام باقر عليه السلام مي فرمايند:

«اِذا غَضِبَ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالي عَلي خَلْقِه، نَحّانا عَنْ جِوارِهِمْ»: (2)

«چون خداي تبارك و تعالي بر خلقش خشم كند، ما را از جوارشان دور كند».

نتيجه اين كه: اين غيب، مقداري از علّت اش پيدا و آشكار است.

چرا امام غايب است؟ چون بشر براي رأي دادن به عدالت، غايب است و از نظر انديشه و معتقَد، سر عقل نيامده، هنوز طلحه وار و زبيرگونه عمل مي كند.

پس ظهور بايد بماند تا دود بي عدالتي بشر به چشم خودش برود. روزي سرش به سنگ خورده، بيدارِ كجي رفتار و روح بيمار خود و حكومت هاي استعماري بشود، تغييري در حال زارش و فساد بازارش

ص: 77


1- 89. رعد/11
2- 90. اصول كافي/ كتاب الحجّه، باب في الغيبه، حديث 31

دهد و العفوي گويد و با «اِهْدِنا»، به عنايت حق، مودّت مهدوي جويد.

تازه از يك گُل، بهار نمي شود، مگر الان اهل مودّت نداريم؟ افراد مهدوي كم نيستند، ولي براي آن كار بزرگ، يعني تشكيل حكومت واحده ي جهاني و نشان دادن زندگي زيباي انساني، كم اند.

پس چه بايد بكنيم؟ …

ص: 78

ص: 79

ص: 80

مجلس دوّم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره/3)

در سخن گذشته بيان داشتيم كه ما سرّ و اسرار در معارف الهي، اسلام و مكتب معصومين عليهم السلام داريم. قضيّه ي موسي و خضر (علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام) (1) و قضاياي مشابه، مثل غيبت بعضي از انبيا، مانند يوسف و يونس (علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام)، (2) گوياي اين مطلب است كه در معارف الهي گاهي بعضي از مسائل، غيب است و يا علل آن، غيب است و از اسرار شمرده مي شود. ما نبايد با تبليغات مخالف هم صدا گشته، ماترياليست وار جهان غيب و عالم اسرار و بواطن را منكر شويم.

مطلب ديگر اين است كه اعتقاد، بايد ما را بسازد؛ يعني اعتقاد به اندازه اي راسخ و محكم باشد كه روي اعمال ما تأثير بگذارد.

ما معتقديم كه امام عليه السلام نقش بسيار مهمّي در ابلاغ و اجراي قرآن دارد. در دعاي امام سجاد عليه السلام است: «اَلّلهُمَ اِنَّكَ اَنْزَلْتَهُ عَلي نَبِيِّكَ محمّد صلي الله عليه و آله و سلم مُجْمَلاً وَ اَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجائِبِه مُكَمَّلاً» (3).

قرآن اجمال دارد، متشابهات دارد (4) و …

ص: 81


1- 91. اشاره به داستان همراهي حضرت موسي با حضرت خضر علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام، كه در سوره ي مباركه ي كهف آيات 60 تا 82 ذكر شده است. شاهد مطلب در فرازي است كه وقتي موسي از خضر (علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام) تقاضاي بهره برداري علمي نمود، او فرمود: «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً» تو نمي تواني همراه من صبر پيشه كني. چرا كه اعمال خضر بر اساس حكمت غيبي بوده و از اين رو موسي به رفتارهاي او كه به ظاهر عجيب مي نمود، اعتراض مي كرد. در پايان، خضر فلسفه ي كارهايش را كه همه، مستدلّ به خواست غيبي خداوند بود، بيان داشت.
2- 92. اشاره به غيبت حضرت يوسف عليه السلام در مدتي كه از ديدگان پدر و برادران، پنهان بود و مدّتي كه حضرت يونس عليه السلام در بطن ماهي بود و از امّت خويش غائب بود.
3- 93. معلّم ثالث، مرحوم ميرداماد قدس سره در تعليقه ي خويش بر صحيفه ي سجاديّه، ذيل اين فراز از دعا مي نويسد: «يعني: قرآن را بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مجمل نازل نمودي از حيث «نبوّت» و دانش عجايب آن را به صورت مفصّل به او الهام فرمودي از حيث «ولايت». پس درجه ي نبوت، رساندن آيات قرآن به صورتي كه نازل شده و بيان حقايق به نحو نيكو است و درجه ي ولايت، برداشت تأويل و شكفتن اسرار است و از اين رو ولايت پيامبر از نبوّت او افضل است». ايشان در ادامه مي نويسد: «و اين روايت پيغمبر از طريق عامّه و شيعه صحيح شمرده شده است كه به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اي علي! همانا تو بر تأويل قرآن قتال مي كني چنانچه من بر تنزيل آن مي رزمم.»
4- 94. «… مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ … وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ… وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ». آل عمران/ 7. … عن ابان بن ابي عياش: حَدَّثَنِي سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً يَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا- أَوْ أَمْلَاهَا- عَلَيَّ فَأَكْتُبُهَا بِخَطِّي وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ دَعَا اللَّهَ لِي أَنْ يُعَلِّمَنِي وَ حِفْظَهَا، فَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً. فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ اخْتَصَرْتُهُ. عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله و سلم عَلِيٌ يُعَلِّمُ النَّاسَ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَا يَعْلَمُونَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ : قال علي عليه السلام: «قَالَ عَلِيٌّ سَلُونِي يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ قَبْلَ أَنْ لَا تَسْأَلُونِّي (كذا) [كَذَا] فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا نَزَلَتْ آيَةٌ إِلَّا وَ أَنَا أَعْلَمُ بِهَا أَيْنَ نَزَلَتْ وَ فِيمَنْ نَزَلَتْ، فِي سَهْلٍ أَمْ فِي جَبَلٍ أَوْ فِي مَسِيرٍ أَمْ فِي مَقَامٍ. عَنْ عُمَيْرِ بْنِ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيِّ قَالَ: قَالَ عُمَرَ: عَلِيٌ أَعْلَمُ النَّاسِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ. (شواهد التنزيل، ج 1 ص 30 به بعد، فصل 4، في توحده بمعرفة القرآن و معانيه و تفرده بالعلم بنزوله و ما فيه)

رسول خدا آيا علم به تفصيل قرآن را داشت يعني مي توانست اجمال قرآن را بشكفد؟ علم به باطن قرآن، علم عجايب و اسرار قرآن؟

بله، علم داشت.

پس ديگر به امام نيازي نيست كه قرآن را تفسير كند و باز كند.

جواب اين است كه: پيامبر علم داشت، امّا زمان كافي در اختيار نداشت و زمينه آماده نبود، لذا اين كار را به عليّ مرتضي و اولاد طاهرين ايشان عليهم السلام واگذاشت.

در اعتقاد ما، امام باز كننده ي غنچه ي قرآن است، بيان كننده ي اجمال قرآن است.

تا جهان از زيبايي و عطر قرآن بهره مند شود.

اين كار به وسيله ي ائمّه عليهم السلام انجام پذيرفت، يعني ابلاغ قرآن، ابلاغ احكام، باز شدن اجمال كتاب اللّه انجام و اتمام حجّت شد.

و كار اجرا مانده است.

ابلاغ، يك وظيفه است كه امام انجام مي دهد و حكم را مي شكافد و تفصيل مي دهد، امام باقر و امام صادق و بقيّه ي ائمّه عليهم السلام با آن همه رنج اين كار را انجام دادند.

اجرا نيز يك وظيفه است، نه اين كه ما براي امام، وظيفه تعيين كنيم، قول خدا و رسول و خود ائمّه عليهم السلام اين را بيان مي دارد.

اجرا مهم تر از ابلاغ است. براي اين كه مردم حاضرند پاي منبر بنشينند و خطابه ي مثلاً عليّ مرتضي يا امام حسن و امام حسين عليه السلام را بشنوند، سلام و صلوات مي فرستند، ولي پاي عمل كه مي رسد، كم مي آورند.

چون از عبوديّت در وجودشان خبري نيست، و يا ميزان عبوديّتِ

ص: 82

آنان پايين است.

ما هر مقدار عبد باشيم، مي توانيم امام زماني باشيم.

مرحوم نهاوندي در عبقري آورده است: يك نفر به امام زمان عليه السلام مي گفت: آقا چرا نمي آيي؟ شما اين همه مريد داري، تأخير براي چيست؟

(علي المنقول) در يك تشرّف، بناشد يك عدّه مريد را به خانه ي خودش بياورد و اين ها را به آقا نشان بدهد.

روز موعود فرارسيد، به دستور حضرت مخفيانه دوتا بزغاله روي پشت بام برده بودند و يك نفر قصّاب هم آماده ايستاده بود، يك نفر را صدا زدند از پايين بيايد بالا، نزد حضرت، و با آمدن آن فرد، قصّاب، بزغاله را كشت، خون آمد پايين، امام زماني ها گمان كردند امام زمان عليه السلام آن فرد را كشته است، يك عدّه ترسيدند و فرار كردند، نفر دوّم را صدا زدند بيايد بالا نزد امام زمان، وقتي آمد بالا، قصّاب، بزغاله ي دوّم را كشت، مردم كه ادّعاي پيروي امام زمان عليه السلام را داشتند، خيال كردند كه حضرت نفر دوّم را هم كشته است، اين ها هم فرار كردند، فقط آن فرد كه بر آمدن حضرت اصرار مي كرد و قصّاب كه آدم خوبي بود، باقي ماندند. (1)

اگر آقا به بنده بگويند: منبر نرو، امام جماعت نباش، آيا بنده چه مقدار حرف شنوي دارم؟

حاجي بازاري، تاجر و كاسب، چه مقدار بنده ي حكم و در بندِ اجراي قوانين دين مي باشد؟

مسلمانان در اجراي قوانين ضعيف اند، بهترين قانون را دارند، كه از تمام قوانين جامع تر و مفيدتر و زنده تر است، اصلاً بعضي از قوانينِ اديان ديگر را نمي توانيم با قوانين اسلام، مقايسه كنيم.

ص: 83


1- 95. العبقري الحسان / ج2، ص77

ولي پاي عمل كه مي رسيم، دل به حكم اللّه نمي دهيم، هوي خواهي، عُلُوطلبي و بي تقوايي بر ما حاكم مي شود. نمونه اي در تاريخ داريم كه قبلاً اشاره شد.

جنگ جمل، از كجا آغاز شد؟ در مقابل كه بود؟ يهود؟ نصاري؟ بت پرستان؟ نه، بلكه با مسلمانانِ ادّعايي! مسلماناني كه پاي عبوديّتشان لنگ بود.

در تاريخ دارد كه با چه اصراري آقا عليّ مرتضي عليه السلام را براي امامت انتخاب كردند و در بعضي از عبارات نهج البلاغه، اين اصرار منعكس شده است (1). آقا! بيا، آقا! بيا، وقتي آمد، در اولين منبر، سخني از عدالت فرمود و حقوق مساوي. آنان كه براي پول و رياست، زنده باد گفته بودند و سلام و صلوات فرستاده بودند، ضدّ علي عليه السلام شدند.

ما علي را براي دنيا و پول و رياست مي خواستيم، نه براي عدالت. مي خواستيم او به حرف ما گوش بدهد نه ما به امر او گوش دل بسپاريم.

مثل بعضي از مردم، حالا زنده باد مي گويند براي اين كه رييس بشوند، و كار دنياشان رونق بگيرد. كاري به عدالت و اجراي قوانين دين ندارند.

از جمله سر كرده هاي آن زمان كه از اجراي دين، نگران شدند، طلحه و زبير بودند.

اين ها اهل قرآن بودند، قاري بودند، اهل نماز و نماز شب، ولي باطنا عبد الهي نبودند.

وقتي امام و حجّت خداوند، عليّ مرتضي عليه السلام، سخن از عدالت به ميان آورد، بر ضدّ علي عليه السلام قيام كردند.

وقتي شمشير زبير را آقا ديد، خاطره ي جهاد زبير را يادآوري

ص: 84


1- 96. «روز بيعت فراواني مردم چون بال هاي پُر پشت كفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليهماالسلام لگد مال گردند و رداي من از دو طرف، پاره شد. مردم چون گلّه هاي انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند، امّا آن گاه كه به پا خواستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعي پيمان شكستند و …» نهج البلاغه، خطبه ي 3

فرمود (1). اين ها مجاهد بودند، امّا دو چهره داشتند.

پس كار ابلاغ دين انجام گرفت، امّا پاي اجرا كه پيش آمد، اكثريّت، نمره نياوردند.

پس الان، كار اجرا باقي مانده است. درست است كه امام زمان عليه السلام در ابلاغ هم كار مي فرمايند، دين را بازتر مي كنند، مي شكافند، عقول مردم را بالا مي برند و مردم، اسرار را فرا مي گيرند، امّا مهم تر از اين، اجراي قوانين است و تشكيل حكومت عدالت گستر كه كار آقا است. تشكيل حكومت عدل، در همه جا. حكومت واحده، وعده ي خداوند است و وعده ي او خُلف ندارد.

ما بايد چه بكنيم؟

خودسازي و جامعه سازي. از خداوند، روح عبوديّت بخواهيم و به بندگي، دل بسپاريم.

ص: 85


1- 97. تاريخ طبري، طبع بيروت / ج4، ص577

ص: 86

ص: 87

مجلس سوم

پيشگفتار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خداي را شاكريم كه در دو جلسه ي گذشته، درباره ي آيه ي شريفه ي «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب …» مطالبي را بيان نموديم.

در اين جلسه سؤالاتي كه از برادران و خواهرانِ مذهبي رسيده است و بعضي از آن ها مربوط به بحث مهدويّت و شناخت امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است، را جواب مي دهيم.

سؤال اوّل: مي دانيم كه خودسازي در زمان غيبت، لازمه ي كار امام زماني ها است. چگونه خودسازي كنيم؟ از كجا درس بگيريم؟

پاسخ: خودسازي، بايد با اعتقاد به توحيد آغاز شود، زبان، شهادت بدهد و قلب، راسخ در توحيد باشد.

خودسازي، معتقَد صحيح مي خواهد، مبناي صحيح مي طلبد.

نقشه ي قرآن و عترت، مهندسي پيامبر و عترت عليهم السلام براي ساختمان انسانيّت و بناي روح و دل كافي است.

خودسازي بايد بر اساس آيات قرآن و روايات صحيحه باشد، نه بر اساس مباني اهل تصوّف و مدّعيان عرفان.

يكي از بزرگان مي فرمود: خودسازي، يك قرآن، مفاتيح، رساله ي

ص: 88

عمليّه ي مجتهد جامع الشّرايط و معراج السّعادة مي خواهد، متأسّفانه بعضي از افراد ساده لوح، فريب مدّعيان عرفان را مي خورند و وقت خود را صرف اذكار و برنامه هاي بي دليل مي كنند.

خودسازي، اعتقاد به غيب مي خواهد و عمل به قرآن و دستور پيامبر و عترت طاهرين ايشان عليهم السلام.

علماي ما در ردّ صوفيّه كتاب نوشته اند، از جمله آقا محمّد علي كرمانشاهي، كتاب «خيراتيّه» را نوشته اند و ملاّ محمّد طاهر قمي، كتاب تحفه الاخيار را. روايات فراوان هم در مذمّت صوفيّه رسيده است. پس بايد مواظب باشيم به نام خودسازي، فريب نخوريم و در برابر مكتب عترت عليهم السلام قرار نگيريم.

سؤال دوم: بُطلان كساني كه به دروغ، ادّعاي مهدويّت مي كنند چگونه است؟

پاسخ: مهدويّت در مكتب شيعه، خيلي روشن است، آقا غايب هستند ولي شخصيّت ايشان در آيات و روايات بيان شده است، و نيز نشاني شخص ايشان از نام خود و پدر و مادر و تاريخ تولد و … معلوم شده است. چرا به ما دستور داده اند امام زمان عليه السلام را بشناسيم؟ براي اين كه فريب نخوريم.

كار مدّعيان، با نشانه هايي كه بيان شده تطبيق نمي كند، يكي از نشانه هاي مهم در ظهور حضرت اين است كه: اين كار فوريّت دارد. ظهور و قيام، فوري است، دوم: عموميّت دارد. ظهور منجي براي يك شهر و يك ايالت نيست براي عموم بشريّت است.

مدّعيان، كارشان نمي تواند جهاني باشد. خود را ناساخته، بدون داشتن علم و عصمت، به فكر ساختن مردم و معرفت مردم افتاده اند. معلوم است اين دروغ است. تازه شجره هم آن شجره نيست،

ص: 89

شجره ي درست اين است: پسر امام حسن عسكري، پسر امام هادي، پسر امام جواد، پسر امام رضا، تا برسد به عليّ مرتضي و فاطمه ي زهرا و رسول خدا (عليهم صلوات اللّه). (1)

نه شجره ي اين ها درست است و نه صاحب علم و عصمت هستند، معلوم مي شود استعمار براي اختلاف، يك مهدي دروغين ساخته است.

سؤال سوم: فطرت پاك چه تأثيري در قبول جهان غيب دارد؟ و راه پاك شدن فطرت چيست؟

پاسخ: قرآن مي فرمايد: «هُديً للمتّقين» (2). هدايت و ايمان به جهان غيب، ويژه ي كساني است كه متّقي باشند و فطرت پاك و قلب سليم داشته باشند.

فطرت، پاك است؛ بايد مواظب باشيم آلوده نشود. اگر آلوده شد، بايد توجّه كنيم و با تهجّد و توسّل به پاكي رو بياوريم.

سؤال چهارم: غيبت اگر طولاني شود، همين تعداد آدم هاي خوب هم از بين مي روند و خراب مي شوند.

پاسخ: آدم هاي خوب، خراب نمي شوند بلكه در امتحانات آخرالزّمان، بيشتر مقام پيدا مي كنند.

خوبان آخرالزّمان از خوبان صدر اسلام خوب ترند و فضيلت بيشتري دارند. چرا؟

چون ناديده، خريدار شده اند و در اين تهاجم بزرگ، دين داري و پايداري كرده اند.

سؤال پنجم: غيبت شأنيّه چيست؟

پاسخ: اين سؤال بسيار سؤال خوبي است و با موضوع كلاس مهدويّت كاملاً سازگار است.

ص: 90


1- 98. بسياري از دانشمندان عامّه تصريح نموده اند كه مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف فرزند بلافصل امام حسن عسكري عليه السلام مي باشد. (به منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، الامام المهدي عند اهل السنّه مراجعه شود.)
2- 99. بقره / 2

وقتي مي گوييم امام زمان، غايب اند، نمي گوييم در تمام شئون غايب اند.

امام زمان عليه السلام حاكميّت بر كلّ جهان دارند، عمل ما را مي بينند «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّه عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ». (1) روايات را ببينيد؛ عمل ما نزد امام زمان عليه السلام عرضه مي شود. عرضه ي اعمال، خدمت آقا چه معنا دارد؟ پادشاهي كه ملائكه در خدمت او هستند و نامه ي عمل را به آن حضرت ارائه مي دهند.

اداره ي عالم هستي و كائنات با خدا است و خداي متعال به وسيله ي امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كارها را انجام مي دهد.

وهّابي ها مي گويند: اداره ي كارها با خداوند است، و قائل به «ولايت ولي» نيستند.

ولي ما قائل به «توحيد و ولايت استقلالي خداوند» هستيم و مي گوييم خداي متعال، امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را براي اداره ي كارهاي عالم انتخاب كرده است.

شما در مورد شب قدر چه مي گوييد؟

آقاي وهّابي، چگونه شب قدر را معنا مي كند؟ شب قدر، شب ولايت است؛ شب نشان دادن قدرت صاحب ولايت.

ما در مباحث آينده در مورد آياتي مثل «اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (2)، بحث مي كنيم. جهان، خالي از حجّت نمي شود و براي هر قوم، هادي اي وجود دارد. هادي در اين آيه به معني حجه الاسلام و آيه اللّه نمي باشد، بلكه به معناي امام معصوم است.

مثل «اُولِي الاَمْر» (3) كه اطاعتش در رديف اطاعت خدا و رسول آمده است.

ص: 91


1- 100. توبه / 105
2- 101. نك: پي نوشت 28
3- 102. «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نساء / 59

بنده در نمايشگاهِ بين المللي كتاب، با يكي از علماي اهل سنّت در مورد حديث «مَن مات …» (1) كه در كتب شيعه و سنّي آمده است، بحث كردم. حديث، عبارات مختلفه دارد و دلالت دارد كه عالَم بدون امام نمي شود.

اگر امام نباشد، چه كسي را بايد شناخت؟ بيعت چه كسي را بايد بر گردن بگيريم؟

امام زمانِ علي عليه السلام چه كسي بوده است؟ چه كسي مي تواند مقدّم بر امام علي عليه السلام باشد؟

مگر مفضول مي تواند بر فاضل، رهبري كند؟

خداوند بر اين امر رضايت نداده است. آيه ي شريفه ي «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لايَعْلَمُون» (2) استفهام انكاري دارد و مي گويد: عالِم با نادان برابر نيست.

آقاي عالم سنّي! امام زمانِ حضرت زهرا عليهاالسلام چه كسي بوده است.

ابابكر؟!

مگر حضرت زهرا عليهاالسلام بر ابابكر، خشمناك نشدند؟ (3)

چگونه مأموم بر امامش خشم مي كند و چرا خشم كرد؟

براي غصب فدك؟

غاصب چگونه مي تواند امام باشد؟

در دعواي حضرت زهرا عليهاالسلام و ابابكر كدام يك را صادق مي دانيد؟

ابابكر؟!

پس حضرت زهرا كاذب است؟!!

نعوذ باللّه. پس آيه ي تطهير چه مي شود؟ (4)

چرا نادانسته و يا از روي كينه سخن مي گوييد؟ بر اساس حديث «من مات»، بگوييد بدانم امام زمان امروز كيست؟

ص: 92


1- 103. نك: پي نوشت 27
2- 104. سوره ي زمر، آيه ي 9 عن ابي جعفر عليه السلام في قوله تعالي: «قل هل يستوي الذين يعلمون …» قال: «الَّذينَ يَعْلَمُونَ» نحن؛ «وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» عدونا؛ «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» شيعتنا. عن الضحاك عن ابن عباس في قوله: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ» قال: يعني «الَّذينَ يَعْلَمُونَ» عليا عليه السلام و اهل بيته من بني هاشم و «الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» بني اميه و «اولواالالباب» شيعتهم اي شيعة اهل البيت عليهم السلام (شواهد التنزيل ج2، ص 116) عن عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام بِنْتَ النبي صلي اللّه عليه (و آله و سلم) أَرْسَلَتْ إلي أبي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا من رسول اللَّهِ صلي اللّه عليه (و آله و سلم) مِمَّا أَفَاءَ الله عليه بِالْمَدِينَةِ وَ فَدَكٍ … فَأَبَي أبو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إلي فَاطِمَةَ منها شيئا فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علي أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي تُوُفِّيَتْ وَ عَاشَتْ بَعْدَ النبي صلي اللّه عليه (و آله و سلم) سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا و لم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ از عايشه نقل شده است كه فاطمه دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كسي را نزد ابوبكر فرستاد كه ميراث خود از رسول اللّه را طلب نمايد، ابوبكر از پرداخت چيزي از آن ميراث خودداري كرد. پس فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و تا زنده بود با او سخن نگفت. (صحيح بخاري ج 5 ص 82) ابن قتيبه دينوري پس از نقل جريان عيادت صوري خليفه اول از حضرت زهرا سلام الله عليها بعد جريان حمله به خانه آن حضرت مي نويسد: حضرت زهرا سلام الله عليها خطاب به ابوبكر فرمود وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَ اللَّهَ عَلَيْكَ َ فِي كُلِ صَلَاةٍ أُصَلِّيهَا و لان لقيت النبي لاشكونّ اليه «به خدا سوگند در هر نمازي كه بگذارم به تو نفرين خواهم كرد و آنگاه كه پيامبر را ملاقات كنم از شما دو تن نزد او شكوه خواهم كرد» الامامة والسياسة /ج 1 ص 32
3- 105...
4- 106. سوره ي احزاب، آيه ي 33 قالت عايشة: خرج النبي صلي الله عليه و آله و سلم غداة و عليه مرط مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن علي فادخله ثم جاء الحسين فدخل معه ثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء علي فادخله، ثم قال: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اهل بيت النبي: / السنن الكبري، بيهقي، حديث 2858 و به عبارات ديگر در مدارك معروف عامّه نظير مستدرك حاكم نيشابوري حديث 4759 به بعد تفسير طبري حديث 21727 به بعد درّالمنثور سيوطي ذيل آيه ي شريفه) سيوطي با نقل روايتي از امّ سلمه مي نويسد: «پس از دعاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي اهل بيت در زير كسا، من گوشه ي عبا را بلند نمودم تا در كنار آنان بنشينم، امّا پيغمبر عبا را از دست من بيرون آورد و فرمود تو بر خير هستي.

آن عالم سنّي پس از سه سال هنوز جواب نداده است! براي ما حتم است كه اين ها جواب شيعه را نمي توانند بدهند.

شيعه در برهان، بسيار قوي است.

حاصل سخن اين كه امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در تمام مراحل امامت و ولايت، غايب نيستند فقط ما ايشان را با چشم سر نمي بينيم و نمي شناسيم.

ايشان وجود دارند، عالم بدون حجّت و هادي و امام نمي شود (به دليل همان مطالبي كه قبلاً گفتيم) و اداره ي كائنات و رساندن فيوضات، با آن حضرت است.

«تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» (1) ملائكه و روح نزد چه كسي مي آيند؟ بايد بدانيم شب قدر هميشه هست؛ ملائكه و روح بر پيامبر نازل مي شدند و بعد بر عليّ مرتضي و امروز بر امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

«اِرادَةُ الرَّبِّ في مَقاديرِ اُمُورِه تَهْبِطُ اِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيوتِكُم» (2) در زيارت مطلقه ي امام حسين عليه السلام پايه ي معتقَد ماست، تقديرات، بايد به امضاي اين بزرگواران برسد و ملائكه، مأمور اهل بيت عليهم السلام هستند و امروز مأمور امام زمان عليه السلام.

پس امام زمان (ارواحنا فداه) در حكومت عالَم، غايب نيستند، فقط حكومت ظاهريّه ندارند، «وُجُودُهُ لُطْفٌ وَ تَصَرُّفهُ لُطْفٌ آخَرُ وَ غَيْبَتُهُ مِنّا يا عَدَمُهُ مِنّا». (3)

در حكومت باطن و حكومت بر دل ها حاضرند و از ديدگان ظاهري مردم غايب مي باشند.

خداكند چشم ما لايق ديدار يار و وليّ كردگار گردد …

ص: 93


1- 107. قدر/ 4
2- 108. مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه ي امام حسين عليه السلام
3- 109. شرح تجريد خواجه ي طوسي، باب امامت

ص: 94

ص: 95

مجلس چهارم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

سخن درباره ي اعتقاد به غيب بود، خيلي از چيزهاست كه از ديدگان ما غيب است امّا ما به آن ها اعتقاد داريم. وقتي مثلاً در مورد بِناي هستي فكر مي كنيم، آيا مي شود به خالق و سازنده ي آن معتقد نباشيم؟

ماترياليست ها و منكرين خداوند، پاسخ عقل و فطرت خودشان را چه مي دهند؟

در مورد پيام و پيامبران، چه مي گويند؟

خدايي كه فطرت و عقل به آن گواهي مي دهد، پيام دارد و پيامبران، پيام او را آورده اند و خبر از وجود قانون گذار و خالق يكتا مي دهند. مطالعه ي وضع زندگي و قوانين پيامبران دليل صدق آنان است.

انبيا عليهم السلام براي رسالتشان مزد طلب نمي كردند و براي انسان ها از هر جا و هر نژاد، ارزش قائل بودند.

ائمّه عليهم السلام مبلّغ همان دروسي بودند كه پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم از طرف خداوند متعال آورده بود.

ص: 96

حضرت مهدي عليه السلام غير از ابلاغ بيشتر و شكافتن كامل قوانين و اسرار دين، به اجراي دين و تشكيل حكومت واحده ي عدالت گستر مي پردازند.

سؤال شده كه: حضرت علي عليه السلام و حضرت مجتبي عليه السلام حكومت تشكيل دادند، فائده ي آن چه بود؟

حكومت پنج ساله ي علي عليه السلام و حكومت شش ماهه ي امام حسن عليه السلام غير از جنگ و درگيري چه اثري داشت؟

پاسخ اين است كه: شما چه كسي را محاكمه مي كنيد؟ امام عليه السلام كه سخن از عدالت مي گويد و به جز خدا و حقيقت نمي جويد محكوم است، يا مردمي كه از عدالت و حقيقت گريزان اند؟

آيا امام عليه السلام مي تواند از تشكيل حكومت و اجراي احكام، روگردان باشد؟

اصلاً مقصد مهم بعد از ابلاغ، همين كار مهم بوده است.

اگر عدّه اي مثل طلحه و زبير و عايشه و معاويه، مردم را فريب داده و آغازگر جنگ شده اند، امام بايد چه بكند؟

نبايد جواب افراد ستمگر و مفسد را بدهد؟ آن هم اوّل با ارشاد و هدايت و بعد، چون ديد گوش شنوا در اين ها وجود ندارد، با شمشير.

كجاي حكومت حضرت علي عليه السلام و حضرت مجتبي عليه السلام خراب بوده است؟

آيا قانون خراب بود؟ نه، قانون اسلام راستين است. آيا مجري، فاسد و مفسِد بود؟ نه، مجري، امام معصوم است، پس خرابي از ناحيه ي مردمي بود كه خود را نساخته و به ابلاغ توجّه نداشتند و اجرا برايشان سخت بود.

مردمي كه از خودشان خيلي متشكّر بودند، مغرور بودند، خود را

ص: 97

نساخته بودند و از عدل علي و فرزند گران قدرش بيزار بودند. حكومت امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) همان حكومت است، يعني حكومت حضرت علي عليه السلام و حضرت مجتبي عليه السلام. با اين فرق كه مردم آخرالزّمان سرشان به سنگ خورده و از حكومت هاي استعماري و طاغوتي سر خورده اند.

مردمي كه ناديده را خريدار گشته و دل به آستان حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) سپرده اند.

اين جا هم حاكم، امام معصوم است و هم پيروان، عباد خداوند هستند.

«اَنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ» (1)

«عبادي» يعني: بندگان شايسته ي من، آقايي پيدا مي كنند و به رهبري امام معصوم، حكومت تشكيل مي دهند.

پس موفّق نبودن حكومت حضرت علي و حضرت مجتبي عليهماالسلام به اين بزرگواران مربوط نيست، بلكه به عدالتْ گريزان و ستم گران مربوط مي شود.

قرآن مي فرمايد: «لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحا اِلي قَوْمِه فَلَبِثَ فيهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ الاّ خَمْسينَ عاما» (2)

حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال تبليغ كرد. «وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلاّ قَليلٌ» (3)

قليلي به او ايمان آوردند، آيا نوح كمبود داشت يا مردم، لجن زده ي گناه و فساد بودند؟

و همان طور كه بيان شد، اين فساد در خوبان آخرالزّمان راه ندارد. آمادگي پيدا مي شود، حاكميّت مطلقه ي امام زمان عليه السلام و اجراي وعده ي خداوند، كاملاً زمينه پيدا مي كند؛ آن وقت، به لطف خداوند

ص: 98


1- 110. انبياء / 105
2- 111. عنكبوت / 14
3- 112. هود / 40

متعال آقا مي آيد و سال هاي طولاني، زيبايي هاي قرآن را به جهانيان نشان مي دهد و شهد ايمان را به محبّان مي چشاند.

از طرف برادران و خواهران مذهبي، سؤال ديگري شده است:

شاهد حقّانيّت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» (1) است، يعني حضرت علي عليه السلام.

ايشان از دار دنيا رفتند، آيا پيامبر شاهد ديگري دارد؟

بله؛ در تمام دوران ها، پيامبر شاهد حقّانيّت دارد. بعد از عليّ مرتضي عليه السلام، امام حسن عليه السلام، سپس امام حسين عليه السلام، تا امروز، امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف).

امام، دارنده ي همه ي علوم كتاب است؛ هم كتاب تشريع را مي داند و هم كتاب آفرينش و تكوين را.

آصف بن برخيا «عِلْمٌ مِنَ الكِتاب» (2) را دارا بود، يعني مقداري از كتاب را مي دانست، علم اش كامل نبود؛ امّا عليّ مرتضي و فرزندان ايشان عليهم السلام «عِلْمُ الْكِتاب» يعني علم همه ي كتاب را دارا هستند.

و اين بزرگواران با عظمت علمي و بزرگي معنوي كه دارا هستند، دليل صدق پيامبرند.

چه دليلي بزرگ تر از اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مكتب اش عليّ مرتضي عليه السلام را ساخته است؟ حضرت علي عليه السلام تربيت شده ي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است. كدام مكتب مي تواند صوت العدالة الانسانيه، (3) صاحب علوم بالا و دارنده ي معارف والا بسازد؟

كدام مكتب مي تواند امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را پرورش دهد؟

اللّه اكبر! خداوند متعال چه پيامبري فرستاده و چه كتابي نازل كرده، كه امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام پرورش مي دهد.

به راستي با تحقيق مي گوييم، نه اين كه تقليد، ما را به اين سخن

ص: 99


1- 113. «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفي بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ». رعد/ 43 عن ابي سعيد الخدري قال: سألت رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم عن قول اللّه تعالي: «و من عنده علم الكتاب»: «قال: ذلك اخي علي بن ابي طالب». (شواهد التنزيل، جلد 1، صفحه ي 307، همراه چهار روايت ديگر به نقل از عبداللّه بن عطا، ابن حنفيّه، ابن عباس و ابي صالح)
2- 114. نمل / 40: تفاوت «علم الكتاب» كه به معناي علم تمامي كتاب است با «علم من الكتاب» كه به معناي علم بخشي از كتاب است، واضح است.
3- 115. كتابي درباره ي اميرالمؤمنين عليه السلام از جرج جرداق

واداشته و كوركورانه سخن برانيم؛ اسلام بزرگ ترين مكتب الهي است و قرآن بهترين نقشه ي زندگي است.

وقتي آقاي سومياكي، مهندس ژاپني به اين جا (واحد گفتگو و مباحث اديان مركز جهاني تخصصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)) آمد و بنده با او صحبت كردم، در آخر صحبت گفت: من فهميدم، اسلام نقشه ي خوبي براي زندگي انسان هاست و پيشوايان معصوم، راهنمايان اين نقشه اند.

اسلام و مكتب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادي و امام عسكري عليهم السلام پرورش داده كه حتّي دشمنان به بزرگي آن بزرگواران اعتراف كرده اند.

پس پاسخ سؤال اين شد كه: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» يعني دارنده ي علم كتاب، هميشه در كنار كتاب وجود دارد.

حديث ثقلين، يك حديث معتبر از نظر همه ي مسلمانان است. (1)

دو چيز گران بها، امانت پيامبر كه تا قيامت از يكديگر جدا نمي شوند: 1 قرآن 2 عترت.

كتاب و شارح كتاب هميشه با هم هستند.

امروز شارح قرآن كيست؟ طبق حديث ثقلين، امروز ما امام و رهبر داريم و قرآن، بدون شارح معصوم نبوده و زمين خالي از حجّت نيست.

بهترين دليلِ وجود حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، آيه ي شريفه ي «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» و حديث ثقلين است.

عالم به علم كتاب، و ذخيره اي از عترت عليهم السلام در روي زمين وجود دارد، ما چه مقدار متوجّه او هستيم؟

بعضي از جوانان از اين كلمات فرار مي كنند، چرا؟

ص: 100


1- 116. نك: پي نوشت 77

نفوذ تبليغ بيگانه، تبليغ عليه زبان عربي، سست نمودن جوانان نسبت به مطالعات ديني.

خوب، وقتي شما زبان قرآن و نهج البلاغه را نمي داني، درست نمي تواني مطلب دين را فرا بگيري و برتري و زيبايي ائمّه عليهم السلام را بشناسي. شما در هر رشته اي وارد بشوي، زبان و اصطلاحات آن را ياد مي گيري، چرا در مورد دين شناسي و امام شناسي، زبان و اطلاعات آن را فرا نمي گيري؟

و امّا مطلب بعد:

يكي از راه هاي شناخت امام عليه السلام شناخت مقايسه اي است.

دو تا تابلو زده اند: يكي نور، يكي ظلمت؛ كدام را مي پذيريد؟

دو جنس، يكي خوب و عالي، يكي جنس خراب و فاسد؛ كدام را مي خريد؟ دو معلم و راه نما، يكي، دانشمند تشنه ي عدالت، يكي جاهل ضدّ هدايت.

كدام را براي ارشاد انتخاب مي نماييد؟

شناخت مقايسه اي در قرآن آمده است، سوره ي مؤمنون داريم و سوره ي منافقون، سوره ي نور و سوره ي كافرون. اللّه اكبر!. خداي متعال براي ارشاد ما چه كلاس هايي در قرآن تشكيل داده است.

ولي ما فقط قرآن را در مجالس فاتحه مي خوانيم؛ قرآن در ميان جامعه ي اسلامي؛ غريب واقع شده است، سعودي ها و مصري ها، قرآن را خوب مي خوانند، امّا خوب تدبّر نمي كنند و به شارح قرآن و قرآن مجسّم توجّه نمي كنند.

اين ها واقعا بيچاره اند، كتاب را از عترت و «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» جدا كرده اند، براي همين مبتلا به حكومت طاغوت هستند، معلوم است، كسي كه از حكومت علي عليه السلام فرار كند، دچار حكومت

ص: 101

عمر مي شود، به امام حسين عليه السلام نه بگويد، بايد به يزيد لبّيك بگويد.

به امام زمان، جواب رد بدهد، بايد به آمريكا و انگليس بله بگويد.

ما هم نقص داريم، ادّعاي تشيّع داريم، امّا تفكّر عميق در تشيّع نداريم. قرآن را نمي خوانيم و ادلّه ي حقّانيّت مكتب اهل بيت عليهم السلام و آيات مهدويّت را مورد مطالعه قرار نمي دهيم.

قرآن با تابلوهاي نور و ظلمت ما را بيدار مي كند و به ما هشدار مي دهد:

«اَفَمَنْ كانَ مُؤْمِنا كَمَنْ كانَ فاسِقا لايَسْتَوُونَ» (1)، به تابلوي فسق و فجور، گناه و معصيت، ظلم و بي عدالتي و تابلوي

ايمان و تقوا، علم و عدالت، كمال و معرفت، خوب نگاه كن. با دقّت نگاه كن، كدام را انتخاب مي كني؟

به انسان مي گويد: تو اختيار داري، مي تواني دنبال ناسپاس ها بروي، دنبال بي تفاوت ها، آنان كه در خيرات وارد نمي شوند و هنر ارشاد و نجات غريق را ندارند و نيز مي تواني به دنبال مجاهدان راه خدا، امر كنندگان به عدالت و رهروان صراط مستقيم بروي و از آنان پيروي كني.

امام بي تفاوت، رهبر سست و ضعيف الايمان يا امام گوياي عدل، ناطقِ به حقائق و رهرو راه مستقيم؟ خودت انتخاب كن.

«ضَرَبَ اللّه مَثَلاً رَجُلَيْنِ اَحَدُهُما اَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلي شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلي مَوْلاهَ اَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (2)

توجّه به اين آيه داشته باشيد. اين از آياتي است كه مي گويد: جهان خالي از حجّت نيست.

عبارت «يَأْمُرُ بِالْعَدْل» قابل توجّه است، «يَأْمُرُ» فعل مضارع

ص: 102


1- 117. سجده / 18 حاكم حسكاني حنفي در كتاب شواهدالتنزيل با نقل روايات متعددي، منظور از مؤمن در اين آيه ي شريفه را، اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي داند. شواهدالتنزيل ج 1 ص 445
2- 118. نحل / 76

است و دلالت بر استمرار دارد يعني هميشه بايد در جهان، گوينده ي عادل و عدالت گستري باشد.

اگر عادل نباشد، چگونه عدالت را مي گستراند؟ كوري ببين عصا كش كور دگر شده!

عادلِ عدالت گستر بعد از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم علي مرتضي عليه السلام است، بعد، امام حسن، بعد، امام حسين، تا امام عسكري و امروز امام زمان عليهم السلام.

جرج جرداق مسيحي، كتاب پيرامون عدالت مي نويسد و عليّ مرتضي عليه السلام را عدلِ مجسّم مي خواند.

مي گويد: اي دنيا! تو را چه مي شد اگر قدرت خود را جمع مي كردي و به (مردم اين قرن) نيز يك علي مي دادي؟ يك علي مثل علي صدر اسلام، عادل و عدالت گستر. (1)

يك خانمي جواب جُرْج جُرداق را داده است: «به شما علي داده شد؛ با او چگونه رفتار كرديد؟ در كلاس او شركت نكرديد، بر سر او داد و فرياد كشيديد، عليه او جنگ جَمَل و صفّين و نهروان راه انداختيد، به شما علي دوم داده شد، با همان ويژگي هاي علي اوّل، علم و عصمت، عدالت و كرامت، با او چه كرديد؟ (2)

به شما علي سوم داده شد، با همان امتيازات، يعني امام حسين عليه السلام با او چگونه رفتار كرديد؟

وسط ميدان كربلا فرياد مي زد و ياور مي خواست، امّا او را كشتيد و سر مطهّرش را بالاي نيزه كرديد، به شما علي چهارم داده شد، ولي …

اي جرج جرداق! الان هم علي داريد، با همان كمالات علي اول، آري! علي دوازدهم.

ولي شما دنبال او نرفتيد و در اين مدّت طولاني غيبت به نداي

ص: 103


1- 119. الامام علي صوت العدالة الانسانية، ج 1
2- 120. وهابي ها بر خلاف مردم دنيا كه قبر انديشمندان و متفكّران را مي سازند و احترام مي كنند و بر خلاف قرآن كه تعظيم اصحاب كهف را ساختن مسجد بر قبورشان مي داند، قبر امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام را خراب كردند، چرا؟ چون انگليس روباه استعمارگر دستور داده بود.

نصرت خواهي او توجّه نكرديد». (1)

البته خطاب اين خانم ظاهرا متوجّه همه ي انسان هااست و متأسفانه بيشتر، متوجّه ما است. ما چه پاسخي براي اين همه كرگوشي و غفلت آماده كرده ايم؟

چرا اطّلاع يابي در امر شناخت امام زمان نمي كنيم و چرا در امر اطّلاع رساني، تلاش نداريم و براي نسل جوان، نجات غريق نيستيم؟ …

ص: 104


1- 121. منقول از گفتارهايي پيرامون امام زمان عجلّ اللّه تعالي فرجه الشّريف، با كمي تصرّف، ص 154

ص: 105

مجلس پنجم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

بهترين عبادت و افضل اعمال در اين شب ها به خصوص شب هايي كه احتمال قدر بودن اش بيشتر است، مذاكره ي علمي است. (1)

اين سخن شيخ صدوق قدس سره است كه محدّث قمي قدس سره آورده است.

يك دانشمند شيعي مي گويد: شب قدر مذاكره ي علمي داشته باشيد.

اين سخن مأخذ دارد، آيات قرآن و روايات، مشوّق مردم به سوي علم و دانش است، عالم شيعي از مذاكره ي علمي نمي ترسد؛ او با بهره گيري از نور علم، شيعه است و به تبليغ تشيّع مي پردازد.

اصلاً مكتب تشيّع، مكتب علم است، آياتي كه در قرآن در مورد «نور» است، يا سخن از علم دارد، ببينيد درباره ي چه كسي است؟

عليّ مرتضي عليه السلام در معرّفي خودشان مي فرمايند:

«فَاِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل»: (خاندان رسالت) زنده كننده ي علم و ميراننده ي جهل هستند. (2)

هر جا قدم مي نهادند، قدمشان خير مَقدم بود، علم، علم، علم؛

ص: 106


1- 122. مفاتيح الجنان / اعمال شب هاي قدر
2- 123. نهج البلاغه، خطبه ي 147.

«نورٌ علي نور» (1)، براي همين، موسي بن جعفر عليهماالسلام را زندان كردند، امام سجّاد عليه السلام را اسير نمودند و ديگر ائمّه عليهم السلام را در مشكلات ديگر قرار دادند. براي اين كه به جامعه نور ندهند و مردم را بيدار نكنند.

بعضي از اساتيد دانشگاه، گويندگان، نويسندگان، بي انصاف اند؛ گوئي بعضي از اين ها، خبر از خورشيد ندارند.

خفّاش صفت از خورشيد، بد مي گويند، منكر فائده ي نور مي شوند و نسل جوان را از تشيّع دور مي كنند.

بزرگترين خيانت به بشريّت، همين است كه عوض معرّفي مكتب نور، آنان را از نور و علم دور نگه بداري و تبليغ مكتب هاي پوچ و شيطاني را بكني.

«اُطْلُبُوا العِلْمَ»، در كدام مكتب است؟ «طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ» در كدام دين است؟ تدريس علوم ديني و معارف الهي به جاي خود، تدريس فيزيك و علم الحِيَل (مكانيك)، داروسازي، طب، تشريح، و ديگر علوم طبيعي و رياضي در كدام دانشگاه وجود دارد؟

در گذشته، اروپا محتاج علوم مسلمين بوده است و مسلمين به تشويق ائمّه عليهم السلام، خاصّه، امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در علوم و دانش ها سِمت استادي داشتند.

يكي از آقايان سؤال كرده اند: دشمن شناسي چگونه است؟

مهدي شناسي بايد با دشمن شناسي همراه باشد.

آفت بزرگ مهدويّت، مخالفان ولايت ائمّه ي اطهار عليهم السلام هستند. قبول ولايت، مراتب دارد. تا امامت امام علي عليه السلام را معتقد نباشي، تا به ابناء طاهرين ايشان عليهم السلام معتقد نباشي، نمي تواني مورد تأييد حضرت مهدي عليه السلام قرار بگيري.

اين كه گاهي ما در مباحث مهدوي از اصل ولايت و امامت سخن

ص: 107


1- 124. سوره ي نور / 35

مي گوييم، از مظلوميّت عليّ مرتضي عليه السلام بحث مي كنيم، براي اين است كه بي ولاي عليّ مرتضي عليه السلام، نمي توان به بحث مهدويّت راهي باز كرد.

ولايت ائمّه عليهم السلام شاقول است، امامت ايشان، ميزان و وسيله ي سنجش افكار و اعمال است.

عبدالعظيم حسني كه از امام زادگان بسيار بزرگ است، نزد امام هادي عليه السلام آمد و عقائد خودش را گفت و از امام تأييد گرفت. عقايد ما را نبايد اجنبي و بيگانه پرست تأييد كند، روشن فكرنماها، غرب زده ها، صوفي ها، وهّابيها، بلكه عقائد ما بايد با شاقول امامت و ولايت ائمّه عليهم السلام تطبيق شود، با ميزانِ مكتب تشيّع وِفق بدهد و به تأييد اهل بيت عليهم السلام برسد.

دشمن شناسي با شاقول امامت و ولايت، اين است كه ببيني آيا او به بحث ولايت و رهبري امت دل مي دهد؟ گوش جان مي سپارد؟ احترام مي كند؟ اگر اين چنين بود، دوست است و اِلاّ دشمن محسوب مي شود.

البتّه بحث ما در مورد كساني است كه ادلّه را ديده اند و مطالعه كرده اند. حق را فهميده، ولي زير بار حق نمي روند.

امّا كساني كه مستضعف فكري و فرهنگي هستند، دشمن به شمار نمي آيند، بايد با اين ها با دوستي رفتار كنيم و حقّانيّت ولايت و امامت را براي ايشان بيان نماييم.

قرآن مجيد كساني را كه نسبت به ولايت كراهت دارند، نفرين مي كند:

«وَالَّذينَ كَفَرُوا فَتَعْسا لَهُمْ وَ أَضَلَّ اَعْمالُهُم» (1)

«كساني كه راه كفر را پيشه كردند، مرگ بر آن ها و اعمالشان

ص: 108


1- 125. سوره ي محمّد 6 / 8

نابود باد».

كساني كه دليل حقّانيّت را ديده و حتّي از دو لب مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، تأييد عليّ مرتضي عليه السلام را شنيده اند ولي از نام و ياد آن امام عظيم الشّأن كراهت دارند، اين ها مورد سرزنش و نفرين خداوند و رسول هستند.

«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» (1) به راستي داستان دشمنان شنيدني است، بيچاره، آقاييِ عليّ مرتضي عليه السلام را نمي تواند ببيند. متكبّر، حسود، بدسيرت، چه بايد بكند؟ درخواست عذاب مي كند، نباشد و بزرگي علي را نبيند.

در آيه ي قبل كه فرمود: «فَتَعْسا لَهُمْ»: مرگ بر كفّار، مي فرمايد: «ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَرِهُوا ما اَنْزَلَ اللّه» (2)

«اين ها از آن چه خدا نازل كرده كراهت داشتند».

يكي از مباحث كه «مُنزَل از آسمان» است، بحث ولايت و امامت است، اين گروه كه مورد سرزنش و نفرين واقع شده اند از آيات ولايت، بحث ولايت، مباحث مهدويّت اظهار كراهت مي كنند.

امام باقر عليه السلام مي فرمايند: «كَرِهُوا ما اَنْزَلَ اللّه في حَقِّ عَليٍّ» يعني اينان از آن چه خداوند درباره ي علي عليه السلام نازل كرده، كراهت دارند. (3)

اين، ميزان دشمن شناسي است، مواظب باشيم، دشمن عليّ مرتضي عليه السلام و مخالف امام زمان عليه السلام را دوست نگيريم.

تا بحث «غدير خم» مطرح مي شود، «آيه ي تبليغ»، «آيه ي اكمال»، «خطبه ي غدير»، مي گويد: بله، اين ها هست، ما اين ها را قبول داريم، «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌّ مَوْلاهُ» را، امّا …

امّا چه؟ … امّا مرض قلبي، امّا درد فكري!

بدبخت! چرا قرائن حاليّه و مقاليّه را نمي بيني؟ تو هم جزء گروهي

ص: 109


1- 126. سوره ي معارج / 1 اين آيه، آن هنگام كه شخصي به نام حارث، پس از واقعه ي غدير خم نزد رسول اكرم آمده و از انتصاب اميرالمؤمنين به خلافت و امامت امّت ابراز ناخرسندي نمود و تقاضاي نزول عذاب بر خويش كرد. به كتاب شريف الغدير علامه ي اميني، ذيل آيه ي شريفه مراجعه شود
2- 127. سوره ي محمّد صلي الله عليه و آله و سلم / 9
3- 128. مجمع البيان / ذيل آيه ي شريفه

هستي كه «في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ …» (1)

جوانان عزيز! خيلي مواظب باشيد، پايه و اساس بحث مهدويّت، درك مباحث علوي است، اگر در امامت و خلافت علي عليه السلام كار نكرده باشيم، نمي توانيم مباحث مهدويّت را درست درك كنيم.

درست است كه اهل تسنّن، به حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) معتقدند و مهدويّت را قائل مي باشند، ولي مهدويّت شيعه با مهدويّت سني خيلي فرق دارد، مهدويّت سني ها مثل ديگر امورشان، بي روح است، سازندگي ندارد، حركت ندارد، انتظار ندارد.

امّا مهدويّت شيعه، با روح و با معنويّت است، سازنده است، انسان مي سازد، مجاهد پرورش مي دهد.

چرا اين طور است؟ چون مهدويّت شيعه متّخذ از قرآن و نهج البلاغه و دانشگاه قرآن و عترت عليهم السلام است، بر پايه ي روايات صحيحه ي پيامبر اسلام و اهل بيت عليهم السلام است، اما مهدويّت سنّي يك پايه اش لنگ است، از روايات اهل بيت عليهم السلام فاصله دارد و براي همين، مسائل مبهم دارد و نمي تواند سازندگي داشته باشد پس قبل از اين كه به فكر مهدوي شدن بيفتيم، بايد فكر كنيم علوي هستيم يا نه؟

ابن ابي الحديد گفته: خدا، مفضول را بر فاضل مقدّم داشته است!

آيا كسي با اين فكر مي تواند مهدويّت را بفهمد؟

چرا شعار مهدويّت مي دهيد؟ چرا «يا مهدي» مي گوييد؟ چرا «اللّهم عجّل» مي گوييد؟ چون مهدي عليه السلام فاضل و افضل است، منتخبِ خداوند متعال است.

منطق ابن ابي الحديدِ سنّي مي گويد: لازم نيست فاضل و افضل باشد، هركه آمد، خوش آمد! فاجر فاسق، جاهل منكرِ حقائق!

مگر در صدر اسلام چه كردند؟ حال آن كه خداوند متعال در آياتِ

ص: 110


1- 129. بقره / 10

مقايسه اي، استفهام انكاري مي كند كه بفهماند: عالم و جاهل، مساوي نيستند، ناطق به عدل و رهرو راه مستقيم با گنگ و ساكت در برابر انحراف و ظلم، برابر نيست.

در آيه ي 57 سوره ي نحل مي فرمايد: «ضَرَبَ اللّه مَثَلاً عَبْدا مَمْلوكا لا يَقْدِرُ عَلي شَيْي ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنّا رِزْقا حَسَنا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرّا وَ جَهْرا هَلْ يَسْتَوُونَ»

ابن ابي الحديد! آيا گوش ات مي شنود؟ عبد مملوك، فرد ضعيف و ناتوان در خيرات و خوبي ها، كسي كه در كلاس انفاق نمره نياورده و اگر حرف كمك به يتيم و فقير، ياري به مدرسه و كار فرهنگي به او بزني، سكته ي مغزي و قلبي با هم مي كند و از ترس، جان مي دهد، آيا با كسي كه دائما در حال ياري رساني به محرومان مادّي و معنوي است برابر است؟

قرآن مي فرمايد: اين ها برابر نيستند. ابن ابي الحديد مي گويد: خدا مفضول را بر فاضل مقدّم داشته است (!!!) واقعا تعجّب دارد.

در سوره ي ص، آيه ي 28 مي فرمايد: «اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الاَرْضِ، اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ».

شما را به خدا، ببينيد منطق قرآن را، با منطق كساني كه به دور از ولايت اهل بيت عليهم السلام سخن مي گويند چه مقدار فاصله دارد؟ قرآن مي فرمايد: مؤمن و فرد نيكوكار با مفسد برابر نيست، متّقي با فاجر، برابر نيست؛ اين ها آمده اند مفسد و فاجر را رئيس خودشان كرده اند.

از آيات ديگرِ مقايسه اي در زمينه ي امامت و مهدويّت، اين است: «ضَرَبَ اللّه مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً» (1) يك انسان كه چند ارباب دارد، چند حزب و گروه،

ص: 111


1- 130. سوره ي زمر / 29

فرمانده ي او هستند و متحيّر مانده، با مردي استوار و صاحب اراده ي قوي كه تسليم مردي (برتر از خود) است، آيا برابرند؟!

حاكم حسكاني حنفي در شواهد التّنزيل ذيل اين آيه ي شريفه حديث آورده كه: «عليّ مرتضي فرمود: من آن مردي هستم كه تسليم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود.» (1) امروز، مصداق بزرگ آن مرد استوار و با اراده كه فقط تسليم برنامه ي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است، و احزاب و گروه ها و قدرت هاي طاغوتي و استعماري بر او فرماندهي ندارند، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشند.

شيعه ي ائمّه، بايد استوار و پايدار بر راه و رسم نگار، و طريق وليّ كردگار حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) باشد و هرگز از خطّ عمّال يهود و نصاري، روشنفكرنماها و مستكبران در برابر قرآن و عترت عليهم السلام، پيروي ننمايد … (2)

ص: 112


1- 131. شواهد التنزيل / ج 2، ص 119
2- 132. مجمع البيان ذيل آيه را نگاه كنيد.

ص: 113

مجلس ششم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

در جلسات گذشته گفتيم: آيات مقايسه اي ما را با حقيقت فضائل اهل بيت عليهم السلام آشنا مي كند.

بعضي از برادران و خواهران از اين عنوان در امام شناسي، اظهار خرسندي نمودند. لذا ما اين بحث را ادامه مي دهيم تا به نتيجه ي مطلوب در بحث مهدويّت برسيم.

چرا ما بايد در امامت تحقيق كنيم؟ چرا بايد به امامي كه افضل از همه است معتقد باشيم؟ براي تفسير دين چه دليلي دارد كه دنبال فرد برتر بگرديم؟

در مورد تحقيق گفتيم: اين يك تكليف عقلي و ديني است، عقل و دين با تحقيق موافق اند. آدرس مدينه ي فاضله كجاست؟ شهر سعادت، نشاني مربّي خوش بختي، معلّم عدالت، امام ايمان و دين؟ شما در اين شب ها (1) مذاكره ي علمي داشته باشيد و با تحقيق، مسير مهدويّت را طي نماييد.

بررسي دعاي ندبه، بررسي زيارت آل ياسين و زيارت جامعه، راه را براي شناخت امام هموار مي كند.

ص: 114


1- 133. شب هاي قدر

اجازه بدهيد در اين جلسه درباره ي شب احيا بحث كنيم، در مورد ايمان عليّ مرتضي عليه السلام و ادلّه ي ايمان حضرت.

اصلاً او اصل ايمان است، چه كسي بايد اين مطلب را بگويد؟

خداوند و رسول او.

خوب! كجا گفته اند؟

گفته اند، امّا گوش شنوا كم است.

كجا؟

سوره ي سجده، آيه ي 18: «اَفَمَنْ كانَ مُؤْمِنا كَمَنْ كانَ فاسِقا لايَستَوُون».

«آيا مؤمن با فاسق برابر است؟»

ببينيد چه كسي مي گويد: مؤمن؟ خدا مي فرمايد.

پس «مؤمن» در اين آيه، يعني مؤمن واقعي؛ «فاسق» هم در اين آيه يعني فاسق واقعي، نه كسي كه به تهمت مي گويند: فاسق است.

روزي وليد بن عقبه مي گفت: من از علي عليه السلام شجاع تر هستم و … (!)

علي عليه السلام فرمود: «اُسْكُتْ فَاِنَّكَ فاسِقٌ»: ساكت شو، تو فاسق هستي. پس اين آيه نازل شد كه مؤمن با فاسق برابر نيست. (1)

ببينيد، اوّلاً ايمان چه مقدار ارزش دارد كه خداوند متعال به دفاع از مؤمن، آيه نازل مي فرمايد.

آن هم چه مؤمني، اوّلْ ايمان آورنده و يگانه در ايمان، عليّ مرتضي عليه السلام.

ثانيا اين آيه، روشن گر مسير مسلمين است كه به ولايت فاسق رأي ندهند، فاسق هركه باشد.

در امامت بايد ارزش هاي معنوي و الهي در نظر گرفته شود، از جمله ايمانِ بالا كه بايد به تأييد خداوند متعال برسد.

ص: 115


1- 134. به شواهد التنزيل / ج 1 / ص 445، كشاف / ج 3 / ص 521 رجوع كنيد.

امام مردم، بايد فرد برتر باشد، تا بتواند امر و نهي كند و كسي بر او خرده نگيرد.

عليّ مرتضي عليه السلام اين چنين بود، كرائم قرآن درباره ي او نازل شده است. (1) حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مثل جدّش در خوبي ها برتراست.

آيه ي ديگر: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لايَعْلَمُونَ» (2)

«بگو: آيا دانايان با افراد نادان برابرند؟» استفهام انكاري است، آقا و خانم مسلمان! بعد از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به امامت چه كسي معتقد هستي؟

جاهل؟ غافل؟ چرا؟

چرا با سرنوشت خودت بازي مي كني؟ چرا توجّه نداري كه قرآن به علماي واقعي نظر دارد؟

افراد جاهل و غافل كه كورند، چگونه عصاكش ديگران مي شوند؟

امام باقر عليه السلام فرمود: «الَّذينَ يَعْلَمُونَ»، ما هستيم.

اهل بيت عليهم السلام حقائق را مي دانند، كتاب دين و نوشته ي تكوين را مي شناسند.

«وَ الَّذينَ لايَعْلَمُونَ»، دشمنان ما مي باشند.

از شما سؤال مي كنم: آيا سقيفه نشينان علم داشتند؟ بله، علم داشتند، امّا علم شيطاني و مكر.

ابن عبّاس گفته:

«الَّذينَ يَعْلَمُونَ»، علي و اهل بيت او هستند و «الَّذينَ لايَعْلَمُونَ» بني اميّه. (3)

آن كسي كه بني اميّه را سركار آورد، مگر علم داشت؟

ص: 116


1- 135. «فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ» نهج البلاغه/خطبه ي 154
2- 136. زمر/ 9
3- 137. شواهد التّنزيل/ ج 2، ص 116 را نگاه كنيد.

قبلاً گفتيم، علم داشت، امّا علم شيطاني و مكر.

آيه ي ديگر: «وَ مايَسْتَوِي الاَعْمي وَ الْبَصيرُ …» (1)

ابن عباس گفته: «اعمي» ابوجهل است (شايد مي ترسيده بگويد: سقيفه نشينان هستند. اگر كور نبودند چرا خورشيد را نمي ديدند؟) و «بصير» عليّ مرتضي عليه السلام است. (2)

تمام اين امتيازات در وجود حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) موجود است، او صاحب علم و بصيرت و ايمان به خدا است.

و ما در مباحث آينده اين بحث را دنبال مي كنيم، ان شاء اللّه تعالي.

ليلة القدر؟!

چه مي داني چيست اين شب؟

صاحب اين شب را آيا مي شناسي؟

اين شب در تمام سال ها وجود دارد و تقديرات يك سال در اين شب نازل مي گردد. «اِنّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ في كُلِّ سَنَةٍ وَ اِنَّهُ ينزلُ في تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَة وَ اِنَّ لِذلِكَ الاَمْرُ وُلاةً بَعْدَ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله و سلم …» (3)

شب قدر اگر قدرش دانسته شود و شأن اش شناخته گردد، انسان، معلم انسانيّت را مي شناسد و متحوّل مي شود.

بعد از رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم شب قدر داريم؟

بله.

وُلاة و فرماندهان شب هاي قدر بعد از پيامبر چه كساني هستند؟

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ايمان بياوريد به ليلة القدر»

چرا چنين فرمود؟

اگر ايمان آوردي ايمان همراه با معرفت «وُلاة» را مي شناسي.

فرماندهان شب هاي قدر در اين چهارده قرن بعد از رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم

ص: 117


1- 138. فاطر/ 19
2- 139. شواهد التّنزيل/ ج 2، ص 102
3- 140. اصول كافي/ كتاب الحجّه، باب 41، حديث 2

چه كساني بوده اند؟

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «وَ اِنَّ لِذلِكَ الاَمْرُ وُلاةً بَعْدَ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله و سلم راوي گويد: پرسيدم: آنان چه كساني هستند؟ فَقال: اَنَا وَ اَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبي أَئِمَةٌ مُحَدَّثُونَ»

سوره ي حكومتِ مهدي، به به! چه سوره اي!

امام باقر عليه السلام فرمود: «احتجاج كنيد با مخالفان ولايت، با سوره ي قدر».

مخالفان مهدويّت چه مي گويند در مورد فرمانده ي قدر؟ ملائكه و روح بر چه كسي نازل مي شوند؟ «تَنَزَّلُ» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، پس هرسال، ملائكه و روح پايين مي آيند؛ بر چه كسي نازل مي شوند؟

دست چه كسي را مي بوسند؟ پاي چه كسي را بوسه باران مي كنند؟

قدَر قدرت، قوي شوكت، اعلي حضرت، چه كسي است؟

خدايا! چه مي گويم؟ مگر غير از مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ما روي زمين، پادشاه دين پناه داريم؟ ملجأ و پناه بي پناهان.

باز فرمود: «با سوره ي «حمد خان» با دشمنان احتجاج كنيد». (1) چرا؟

«حم»، چه سوره اي است؟

سوره اي كه حكومت اهل بيت عليهم السلام را بر تكوين بيان مي دارد.

حاكمان بر تكوين، فرماندهان تشريع هم هستند.

«حم وَ الْكَتابِ الْمُبينِ اِنّا اَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ، فيها يُفرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ» (2)

ليله ي مباركه، همان شب قدر است. «فيها يُفرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»

ص: 118


1- 141. عن ابي جعفر عليه السلام قال: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ …» اصول كافي /كتاب الحجة، باب 41 حديث 6
2- 142. دخان / 14

يعني در اين شب، تنظيم همه ي امور به صورت حكيمانه مي شود.

«يُفْرَقُ» دلالت بر استمرار دارد و همان مطالب گذشته تكرار مي شود.

فرمانده كيست؟

ملائكه و روح بر چه كسي نازل مي شوند؟

آن كسي كه وجود امام زمان عليه السلام را منكر مي شود، چه پاسخي براي اين سؤالات دارد؟

مگر اين كه جهان غيب و خداوند متعال و قرآنِ او را قبول نداشته باشد.

پس مسئله ي شب قدر با بحث مهدويّت پيوند دارد و به ما توجّه مي دهد كه حضرت در فرماندهي عالم و جهان آفرينش حاضرند.

«اِرادَةُ الرَّبِ في مَقاديرِ اُمُورِه تَهْبِطُ اِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم» (1)

تقديرات از بيت امام زمان عليه السلام كه نمي دانيم كجاست صادر مي شود.

اي كاش نشاني از بيت امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي دانستيم، سري مي زديم و مي گفتيم: آقا! ما را ببخشاي.

در روايت امام باقر عليه السلام است كه ملائكه در اين شب دور امام طواف مي كنند؛ (2) به به! چه طوافي!

ملائكه چرا دور كعبه طواف نمي كنند؟

ملائكه مشرك اند؟! نعوذ باللّه

چرا دور امام مي گردند؟

نمي بيني دنيا دور امام مي گردد؟

فقط تو دور امام نمي گردي. خودمحوري، خودپسندي، خودبيني، بدبخت!!

ص: 119


1- 143. مفاتيح الجنان / زيارت مطلقه ي امام حسين عليه السلام
2- 144. از امام باقر عليه السلام سؤال شد: «آيا شما مي دانيد شب قدر كدام است؟ فرمود: «چگونه نمي دانيم، در حالي كه فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مي زنند.» تفسير برهان /ج 4، حديث 29

تا به حال شده سري به كتاب هاي سنّي ها بزني و روايات حقّانيّت عليّ مرتضي عليه السلام را ببيني؟

تا به حال شده در مورد اذيّت هايي كه به دختر پيامبر اسلام عليهماالسلام شده است فكر كني؟

تا حال چند زيارت عاشورا خوانده اي؟

چند دعاي ندبه خوانده اي؟

مگر غرور و خودمحوري اجازه مي دهد؟

نه تنها ملائكه، دور امام طواف مي كنند، بلكه انسان هاي كامل هم اين چنين هستند.

كعبه ي واقعي، امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است.

در آيه ي «وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» مي فرمايد «يَأْتُوكَ» (1): پيش تو كه امام هستي بيايند.

دلشان با توست، معتقد به تو هستند.

كعبه آن سنگ نشان است كه ره گم نشود

حاجي! احرام دگر بند ببين يار كجاست؟

خواهش مي كنم شما برادران و خواهران، به سلاح آيات و روايات، مسلّح شويد و به استادنماهايي كه منحرف از ولايت و مهدويّت هستند، پاسخ دندان شكن بدهيد.

بيچاره، نه شيعه است نه سنّي، مُنّيِ جاهل، در شيطنت، كامل، آمريكا و انگليس را خواسته يا ناخواسته بوَد عامل.

كتاب در ردّ ولايت مي نويسند، كتاب در ردّ جهان غيب و غيبت امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف). واقعا بي چاره.

بي چاره تر، آن ها كه گول اين كوردلان را مي خورند و به حقائق دين مبين و طريق معصومين عليهم السلام كفر مي ورزند، تَعْسا لَهُمْ تَعْسا لَهُمْ.

يك مسئله، اين جا باقي مانده است و آن اين كه: فرموده اند: «كسي

ص: 120


1- 145. حج / 27

كه حضرت زهرا عليهاالسلام را بشناسد، حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ اَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْر، يعني: ليله القدر را شناخته است» (1) يعني چه؟

چه مي دانيم؟!

اصلاً چه نسبت خاك را با عالم پاك؟!

ولي خوب فكر كن، «ولاةُ ليلةِ القدر»، فاطمي هستند. امضاي حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) با رضايت مادر صورت مي گيرد.

او كه رضايش رضاي خدا و غضب اش غضب خداوند است، «فاطمه» است. (2)

قدر فاطمه ي زهرا عليهاالسلام به عبارت ديگر، شأن او در ليلة القدر پيدا مي شود، مادر است و رضايت مادر، شرط است.

اگر فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را بشناسي، كلاس عرفان ات بالا مي رود. به مراد ليله القدر مي رسي و اُم و ريشه و اصل خيرات و خوبي ها را مي يابي.

شناخت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام سرنوشت ساز است، آينه ي امام نمايي، مدافع امامت و ولايت، اگر او را بشناسي، زيبا زندگي مي كني، حيات طيّبه را دريافت مي كني. با امضا كننده ي شب قدر، آشنا مي شوي و اين، همان «اِدراك ليلة القدر» است.

امّا! …

ليله القدرِ شرف را سوختند

آتشي بر جان ما افروختند

آتشي بر جان ما افروختند

چون سراي آل طاها سوختند

شب قدر، شب شناخت فاطمه عليهاالسلام است، شب قدر، شب معرفت فرماندهان فاطمي است.

شب قدر شب آشنايي با فريادرس فاطمه، امير قدْر، مهدي زهرا عليهماالسلام است …

ص: 121


1- 146. بحارالانوار / ج43، ص65
2- 147. قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي (صحيح بخاري / كتاب فضائل اصحاب النبي، باب مناقب قرابة رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم و منقبة فاطمة بنت النبي)

ص: 122

مجلس هفتم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

برادران يا خواهران سؤالاتي نموده اند:

پرسش: شناخت مورد توجّه قرآن و عترت عليه السلام آيا شناخت شناسنامه اي است يا شناخت مقام امام عليه السلام؟

پاسخ: معلوم است كه معرفت لازم، شناخت مقام و جاه، ولايت و رهبري امام عليه السلام است.

پرسش: مسايلي كه درباره ي قدر گفتيد، رابطه اي با مهدويّت نداشت، چه پاسخ مي دهيد؟

پاسخ: سوره ي قدر و دخان، كه به ليله القدر تصريح دارند، عنوان سخن ما بود.

در اين دو سوره، حكومت غايبانه ي حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بيان شده است.

ملائكه و روح، به چه كسي نازل مي شوند؟

روايات آن را خوانديم، اوّل، رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم، بعد، علي بن ابي طالب عليهماالسلام و بعد، «اَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدي» يازده امام از فرزندان اميرالمؤمنين عليهم السلام، از جمله حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه

ص: 123

الشّريف)، ملائكه طواف مي كنند دور امام؛ امام محور است، قطب دايره ي امكان است، در حديث علي عليه السلام است كه فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «سوره ي قدر بعد از من از آن توست، يعني فرمانده ي قدر، تو هستي، وَلَها نُورٌ ساطِعٌ في قَلْبِكَ وَ قُلُوبِ اَوْصِيائِكَ اِلي مَطْلَعِ فَجْرِ القائِم عليه السلام.» (1)

«نور اين سوره در قلب تو و اوصياي توست، تا مطلع فجر حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)».

علاّمه ي بزرگوار مجلسي قدس سره در كتاب بحارالانوار، آيه ي شريفه ي «فيها يُفرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ» را از آيات مهدويّت دانسته اند. (2)

پس امر نظام تكوين و كارهاي مردم از قبيل عزّت و رزق مربوط به شب قدر است و فرمانده ي آن، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) هستند.

البتّه كارها بر اساس لياقت ها و طلب ها، ادعيه و توبه ها انجام مي گيرد و كارهاي ما در كارِ «قدر» مؤثّر است.

پرسش: معرفت امام چگونه به دست مي آيد؟

پاسخ: معرفت امام عليه السلام، مطالعه مي خواهد؛ مطالعه ي آيات ولايت و مهدويّت، احاديث معتبر.

ولي اين كافي نيست، بلكه توسّل هم نياز دارد، تقوي هم مي خواهد. و اصلاً در روايت است كه اين كار، كار شما نيست، صنع خدا است، او بايد آبشار معرفت را به قلوب سرازير كند. (3)

ما بايد چه بكنيم؟ بايد طلب كنيم، تشنه باشيم، تلاش كنيم، تا خداوند متعال اين عطيّه را يعني معرفت امام را به ما بدهد. با اين وضعيّت كه ما داريم، كار، درست نمي شود؛ شهرت طلبي، هوي خواهي، گناه، ما را بيچاره كرده است، ديو چو بيرون رود، فرشته

ص: 124


1- 148. بحارالانوار / ج25، ص71
2- 149. «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ» دخان / 4 از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام روايت شده است: «يُقَدِّرُ اللَّهُ كُلَ أَمْرٍ … وَ يُلْقِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلي اللّه عليه و آله إِلَي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ يُلْقِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَي الْأَئِمَّة عليهم السلام حَتَّي يَنْتَهِيَ ذَلِكَ إِلَي صَاحِبِ الزَّمَانِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ …» (بحارالانوار / ج4، ص101)
3- 150. اشاره به حديث عنوان بصري كه در جلسه ي اول از آن سخني رفت. بحارالانوار /ج 1، ص 225 را نگاه كنيد.

در آيد. ما بايد ظرف وجودمان را از بدي ها پاك كنيم، تا خداوند، فرشته ي معرفت را به ما عنايت فرمايد.

پرسش: در مورد «مصلّي» و ربط آن به ولايت سؤال كرده اند.

پاسخ: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلّينَ» (1) را معنا كرده اند به اين كه: جهنّميان مي گويند: ما از پيروان اهل بيت عليهم السلام نبوديم.

باب سبق و رمايه را در فقه ملاحظه بفرماييد؛ «سابق»، برنده ي اوّل است، «مصلّي» دنبال و پيروِ «سابق» است، در تفسير نورالثّقلين و تفسير صافي، اين معنا نقل شده است (2).

و اصلاً روح نماز و ديگر عبادات، توجّه به صاحب ولايت است. در سوره ي حج آيه ي شريفه ي 27 «وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً» نگاه كنيد، مي فرمايد: «يَأْتُوكَ» حاجي، پيش امام بيايد. در روايت است كه كَمال حج، لقاء امام عليه السلام است؛ (3) ملاقات قلب، ملاقات روح و جان، در زمان غيبت امام «مَنْ اَتاكُمْ نَجي»، (4) كسي كه قلبش پيش امام باشد، معتقد به آن حضرت باشد، نجات مي يابد. بعضي جسمشان پيش پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بود امّا با او نبودند، ولي بعضي جسمشان نبود ولي بودند، چون روح و قلبشان با آن بزرگواران بود.

نماز بي ولاي او عبادتي است بي وضو

به منكر علي بگو نماز خود قضا كند

اصلاً، اگر ولايت نباشد، اگر توجّه به امام نباشد، اين كارها عبادت محسوب نمي شود. توجّه به امام، همان طور كه قبلاً گفتيم، روح اين كارهاست و آيه ي شريفه ي «وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ» (5) ما را به همين موضوع دستور مي دهد.

اين آيه ي شريفه از آيات مهدويّت است.

ص: 125


1- 151. مدّثر / 43
2- 152. از امام صادق عليه السلام روايت شده است: «منظور خداوند اين است كه: از اتباع ائمّه اي كه خداوند در شأنشان فرموده: «. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون نبوديم …» تفسير صافي /ذيل آيه ي شريفه، تفسير نورالثقلين / ذيل آيه ي شريفه به همراه چند روايت ديگر
3- 153. عن ابي جعفر عليه السلام تمام الحجّ لقاء الامام اصول كافي /ج4، ص549
4- 154. زيارت جامعه ي كبيره
5- 155. نك: پي نوشت 72

مقصود از «صادقين»، ائمّه ي اطهار عليهم السلام هستند و امروز صادق، حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشند.

و مهم اين است كه ما تا آخر با ايشان باشيم، و ايشان را به ديگران معرّفي كنيم، آن هم از آيات و روايات معتبر، نه از قول غير معصوم. ايشان را معرّفي كنيم، نه خودمان را، علوخواهي و برتري جويي با امام زمان خواهي نمي سازد.

آب به آسياب نفْس نريزيم، نفس اژدرهاست. تا آخر بمانيم و خوب بمانيم، نه اين كه وسط راه فرار كنيم و امام را غريب بگذاريم.

در تاريخ دارد: در راه صفّين راهبي آمد مسلمان شد و در راه امام عليه السلام شهيد شد، امام عليه السلام فرمود: «هذا مِنّا اَهْلَ الْبَيْت: اين از ماست». (1) راهب مسيحي با يك نظر و در اثر لياقت، برايش «منّا» گفته مي شود، با اين كه قبلاً مسيحي بوده است؛ امّا يك عدّه مسلمانان غير حقيقي كه در صفين شركت داشتند، در اثر اين كه دلشان با امام نبود، مورد غضب امام واقع شدند.

پرسش: آيا اسم ائمّه عليهم السلام در روايات آمده است؟

پاسخ: آري، از جمله در تفسير آيه ي شريفه ي «اُولِي الاَمْرِ مِنْكُمْ» اسامي اين بزرگواران آمده است. (2)

پرسش: در مورد تعبير قطب دايره ي امكان سؤال كرده اند و نوشته اند: بعضي از معلّمين گفته اند: اين تعبير، شرك است.

پاسخ: قبلاً گفتيم: امام، محور است، محور تكوين و تشريع، قطب دايره ي امكان به اين معنا است كه كارهاي عالم تكوين، به دست ايشان است و به اذن الهي، ايشان كارگشا مي باشند.

آن معلّمي كه هنوز معني شب قدر را نفهميده و محوريّت امام را در امور نمي داند، نبايد در امور مذهبي و اعتقادي سخن بگويد.

ص: 126


1- 156. نهج البلاغه، شرح ابن ابي الحديد/ ج 3، ص 206
2- 157. كمال الدين /باب 24، ج3 ينابيع المودّة، قندوزي حنفي: ج1، ص343، پاورقي 3 به نقل از فرائد السمطين حمويني از دانشمندان عامّه به نقل از ابوبكر و عمر.

امام، دست خداوند است، «يَدُ اللّه فَوْقَ اَيْديهِمْ» (1)، يعني چه؟ خدا مگر دست جسماني دارد؟ نعوذ باللّه.

دست قدرت خداوند، رسول اكرم و ائمّه عليهم السلام مي باشند و امروز دست قدرت خداوند، امام زمان عليه السلام است. امام، وليّ خداوند است و به اِذنِ او كار مي كند. اين عقيده شرك نيست و نبايد مورد انكار واقع شود.

پرسش: در زمان غيبت، ما چه فعّاليّت هايي بايد داشته باشيم؟ براي اقامه ي عدل، براي تقويت دين؟

پاسخ: وظايف زمان غيبت معلوم است، ما بايد در حدّ توان كار بكنيم، خود عادل باشيم و مردم را به عدالت دعوت كنيم.

اطّلاع يابي، يك وظيفه است و اطّلاع رساني، وظيفه ي ديگر، كه بايد در زمان غيبت پيرامون آن كار بشود، مبارزه با فساد، مبارزه با ستم و تجاوز، از وظايف زمان غيبت است.

پرسش: فقيه جامع الشّرايط در زمان غيبت چه نقشي دارد؟

پاسخ: فقيه جامع الشّرايط، مرزبان احكام اللّه است و حكم اش نافذ است، جامعه ي اسلامي در زمان غيبت، بدون برنامه و بدون رهبر و راهنما نيست، علماي رباني و فقها، بر مردم حجّت هستند.

پرسش: مهدي يعني چه و هدايت او از كجاست؟

امام، هادي است، يعني هدايت كننده، و هدايت كننده، بايد هدايت شده باشد.

يعني: هادي، بايد مهدي باشد، و الحمدللّه هادي ما مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است.

هدايت مهدي از كجاست؟

هدايت حضرت، از طرف خداوند است، در حديث دارد كه ما

ص: 127


1- 158. فتح /10

ساخته شده ي خداييم. (1)

در زيارت آل يس مي خوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ».

«عَلَم منصوب»، يعني حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، از طرف خدا نصب شده است، عَلَم هدايت اش از طرف خداوند، بالا رفته است. و «عِلم مصبوب» يعني: آن حضرت، علم اش و هدايت اش از خداوند است، آن وجود مطهّر، عين علم و هدايت است.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْعُلُومِ الاِلهِيَّة» (2)، وارث علوم الهي و معارف ربّاني، اوست.

«يا مَعْدِنَ العُلُومِ النَّبَوِيَّة» (3)، آن حضرت معدن علوم نبوي صلي الله عليه و آله و سلم است.

«اِنَّكَ خازِنُ كُلِّ عِلْمٍ» (4) «وَ العالِمُ الَّذي عِلْمُهُ لايَبيدُ» (5). آن حضرت به كُنْه دانش، رسيده و دانش اش تباهي و تمامي ندارد.

«اَلْمَهْدِيُّ اَكْثَرُ النّاسِ عِلْما وَ حِلْما» (6)، بالاترين درجه ي علم و حلم را آن گرامي فرزند فاطمه عليهاالسلام دارا مي باشد.

نقش امام در جامعه، نقش چراغ است. در حديث جابربن عبداللّه انصاري كه در معناي آيه ي نور در تفسير برهان نقل شده، اوّلاً: نام دوازده امام عليهم السلام آمده است، حضرت اميرالمؤمين عليه السلام كه امامتشان از قول خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم ثابت است، نام يازده امام ديگر را آورده اند و ثانيا به مقام نوراني اهل بيت عليهم السلام و نقش امام كه نور دادن به جامعه است تصريح فرموده اند. (7)

هادي ما كه مهدي است، هدايتش همانند «مصباح» است، «يَهْدِي اللّه لِنُورِه مَنْ يَشاءُ» (8) «نُورِه» نور خدا، يعني امام زمان

ص: 128


1- 159. عن الامام الحجّة: «و نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا» بحار /ج53، ص178
2- 160. بحار/ ج 102، ص 226
3- 161. بحار /ج102، ص117
4- 162. مفاتيح الجنان
5- 163. بحار /ج102، ص228
6- 164. المهدي عليه السلام، صدر/ ص83
7- 165. تفسير برهان/ ج7، ص 88
8- 166. نور / 35

(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)؛ او «نور اللّه» است، «يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللّه بِاَفْواهِهِمْ» (1) با برنامه ريزي، مي خواهند نور خدا را خاموش كنند، ولي خداوند قادر، نورش را به كمال مي رساند، نورافشاني ولايت به كمال مي رسد، اگر چه كافران نخواهند. (2)

كلمه ي «نور»، در قرآن براي صاحبان ولايت به كار رفته است، خلقت ايشان، نور: «خَلَقَكُمُ اللّه اَنْوارا» (3)، سخنانشان نور: «كَلامُكُمْ نُورٌ» (4)، و شيعيانشان با نور حركت مي كنند. «يَوْمَ تَرَي المُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعي نُورُهُمْ بَيْنَ اَيْديهِمْ …» (5)

حركت بر صراط، با نور ولايت صورت مي گيرد. (6)

بيچاره منافق، در صراط مي ماند؛ چرا؟ چون نور ندارد، گفته مي شود: بر گرديد به دنيا، نور بياوريد: «قيلَ ارْجِعُوا وَرائَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» (7)، مگر مي تواند برگردد؟ بيچاره ي بيچاره، در دنيا كار نكرده، تازه به خادمان حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) تاخته و مهدويّون را زير سؤال برده است.

در سوره ي حديد باز مي فرمايد: «يَجْعَلْ لَكُمْ نُورا تَمْشُونَ بِه». ايمان واقعي بياوريد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؛ وقتي ايمان واقعي آورديد، ديگر در ولايت علي عليه السلام و اولاد طاهرين ايشان عليهم السلام شك نمي كنيد.

ديگر در كلمه ي «مولا» تشكيك نمي كنيد، در وجود حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و ظهور و قيام او، مردم را به شك نمي اندازيد.

مگر اين همه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم توصيه پيرامون امامت عليّ مرتضي عليه السلام نفرموده است؟

احاديث المهدي مگر كم است؟

«فاَيْنَ تَذْهَبُون؟!»، بيچاره ها! كجا مي رويد؟ وقتي ايمان واقعي به

ص: 129


1- 167. صف / 8
2- 168. اصول كافي /كتاب الحجّة، باب 13، حديث6
3- 169. زيارت جامعه ي كبيره
4- 170. زيارت جامعه ي كبيره
5- 171. حديد / 13 از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «كسي كه خداوند براي او نوري قرار نداده است، يعني امامي از فرزندان فاطمه عليها السلام براي او قرار نداده است و فَما لَهُ مِنْ نُورٍ، يعني امامي ندارد كه با نور او حركت كند …» تفسير صافي، ذيل آيه ي 40 سوره ي نور
6- 172. خطيب خوارزمي از دانشمندان عامّه در «مناقب» مي نويسد: «صراط بر دو قسم است: صراط دنيا و صراط آخرت، منظور از صراط دنيا، علي بن ابيطالب عليهماالسلام و منظور از صراط آخرت، پل روي جهنم است، كسي كه صراط دنيا را بشناسد مي تواند از صراط آخرت بگذرد.»
7- 173. حديد /13

رسول خدا آورديد و در ولايت نمره آورديد، خداوند به شما نور مي دهد تا توانيد بر صراط حركت كنيد.

پس كلمه ي «نور» در آيات، اشاره به نقش امام دارد، امام نور جامعه است، امام چراغ دنيا و آخرت است.

در آيه ي «وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي اُنْزِلَ مَعَهُ» (1) هم همين طور است (2) كه بعضي از مفسّرين، توجّه به اين نكته نداشته اند.

حديث داريم كه: نور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و عليّ مرتضي عليه السلام با هم بوده اند و با هم نازل شده اند، نور امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) هم با پيامبر بوده است، آنان نور واحدند.

«نور» در سوره ي تغابن، آيه ي 7، اشاره به «امام» است، احاديث را در اين باب نگاه كنيد. (3)

از آيات ديگر، «وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» (4)، مي باشد. مربّي زمين، آقاي هستي، حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) با نورش زمين و اهل زمين را نورباران مي كند.

«هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُورا» (5) خورشيد، پيامبر است و ماه، امام. شما شواهد التّنزيل، ج 1، ص 59 را نگاه كنيد، ببينيد حاكم حسكاني حنفي در اين باب چه گفته است؟

خداوند متعال در سوره ي نساء، آيه ي 174 مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النّاسُ قَدْ جائَكُمْ بُرْهانَ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَيْكُمْ نُورا مُبينا».

«نور مبين» كه خدا نازل كرده، همان ولايت و صاحب ولايت است، همان كه در آيات گذشته آمده بود.

نتيجه اين كه: اين آيات، نقش امام را مي رساند، علم امام از خداوند است، هادي، مهدي است، هدايت شده اي كه به هدايت ديگران احتياج ندارد، «نور مُنزَل از آسمان» كه با پيامبر آمده است، به

ص: 130


1- 174. اعراف /157
2- 175. تفسير برهان/ ج 3، ذيل آيه ي شريفه
3- 176. تفسير صافي/ ذيل آيه ي شريفه
4- 177. زمر/69 (به كتاب سيماي حضرت مهدي عليه السلام در قرآن، نوشته ي مرحوم علّامه ي بحراني مراجعه فرماييد.)
5- 178. يونس / 5

خصوص در صراط، كار گشايي دارد.

مطلب ديگر اين است كه: اين نور، مورد هجوم دشمنان خدا و كافران است، دزد از نور مي ترسد، خفّاش از نور گريزان است. برنامه ريزي هاي دشمنان، براي اين كه ولايت اهل بيت عليهم السلام را بشكنند و مردم را از اين مكتب دور كنند، كم و كوچك نيست.

برادران و خواهران! درست است كه خداوند مي فرمايد: «وَاللّه مُتِمُّ نُورِه» (1) با ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كار نورافشاني كامل مي شود، نور همه جا را مي گيرد و كافران از بين مي روند، امّا وظايف ما در زمان غيبت، به جاي خود باقي است. ما بايد مبلّغ ولايت باشيم، و از مهدويّت دفاع كنيم و بر جلسات مهدوي و معرفت يابي امام زمان بيفزاييم.

در خاتمه، شعري كه پيرامون «ليله القدر» و مقام حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به عنايت حضرت اش سروده شده را خدمت شما تقديم مي كنم و از همه ي طلاّب گرامي، سربازان حضرت، دانش جويان، حق جويان، برادران و خواهران مذهبي التماس دعا دارم.

اي برادر! قدر قرآن را بدان

آيه ي «يُفْرَق» ز جان و دل بخوان

سوره ي قدر آمده تدريس دين

جان فداي رهبر قدرآفرين

جان فداي آنكه فرمان مي دهد

حكم او بر عاشقان جان مي دهد

جان فداي غائبِ حاضرْ جواب

منتقم بر كينه هاي بي حساب

ص: 131


1- 179. صف / 8

جان فداي غائب خانه به دوش

ناظر نامردمان دين فروش

جان فداي حاكم غيب و حضور

عارفان راه را ماء طَهور

جان فداي سرور روح و ملك

حب او بر انس و جان باشد محك

ليلة القدر است قدر جاه او

آفرين بر حشمت و درگاه او

ليلة القدر آمده آيينه اش

علم مصبوب است نقش سينه اش

عزّت و ذلّت بود تقدير او

مالك مُلك و مَلك با اذن هو

صاحب قدر و شرافت اوستي

معدن جود كرامت اوستي

اي گرامي آيه ي پروردگار!

اي امير عشق! مجد ذوالفقار!

اي امير قدر! قَدْ قامَتْ تُراست

جانِ ما، آماده ي كوي مِناست

اي امير قدر! قدري كن نظر

كربلاي دوست ما را هم ببر

از كدامين يار من دارم سخن

بر كدامين سرزمين كردم وطن

كاروان مهدوي آماده شد

«يالَثاراتِ الحُسَين» سر داده شد

ص: 132

با امام عصر زائر گشته ايد

گوييا بر عشق حق دل بسته ايد

گوييا آتش گرفته جانتان

مرحبا بر همت سردارتان

مستمع باشيد بر گفتار يار

روضه ي پر سوز عشق كردگار

روضه خوان كربلا غوغا كند

با امير علقمه نجوا كند

در مقام كف العبّاسش نگر

بين چه خون بارد امام منتظر

شمس مهدي در كنار ماه شد

علقمه زائرگه آن شاه شد

بر امير علقمه زاري كند

شكوه اي بر حضرت باري كند

دست ها روي زمين افتاده است

پور حيدر بوسه بر آن داده است

با امير عشق بر سر مي زنم

بوسه بر دستان حيدر مي زنم

كف العبّاس است يا كف علي؟

آسمان عشق از او منجلي

عاقل ام يا هوش از سر رفته است؟

از چه رو قلب و دلم سرگشته است؟

اين شب قدرم شده قدرِ جَنان

بر سر خوان حسيني ميهمان

كوچكم اما منادي گشته ام

با ولاي دوست، هادي گشته ام

ص: 133

ص: 134

ص: 135

مجلس هشتم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

در درس هاي گذشته گفتيم:

نقش امام در جامعه ي بشري نقش چراغ است.

آياتي كه درباره ي «نور» سخن مي گويد، مصداق روشن، بارز و حقيقي آن، ولايت امام مي باشد، البته اين مطلب هم مورد قبول است كه قرآن، نور است، اما مگر قرآن بدون شارح و مُبَيِّن، بدون معلّم ناطق، جداي از «الرّاسِخونَ فِي العِلْمِ» و «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (1) مي تواند به جامعه نور بدهد؟

مكتب «نورٌ عَلي نُورٍ يَهْدِي اللّه لِنُورِه مَنْ يَشاءُ» (2)، «نور اللّه» مكتب اهل بيت عليهم السلام است. و عملاً هم اين نور را در جامعه ي بشري مي بينيم.

در طول قرون گذشته، هر جا اهل بيت عليهم السلام بوده اند، نور بوده است، در تمام ابعاد؛ نور عبادت، نور سياست، نور عدالت، نور اخلاق و تزكيه. ولي هر جا امام معصوم نبوده ولو اين كه قرآن بوده، عبادتش، شرط صحّت را نداشته (فقه مبتني بر عقول ناقص و قياس …) شرط قبول را هم نداشته، چون در نظام ولايت و امامت، انجام نشده است،

ص: 136


1- 180. نك: پي نوشت 112
2- 181. سوره ي نور / 35

سياست اش تاريك است، يعني مكر و غَدْر است، عدالت اش شعار عدالت و در باطن، ظلم است؛ اخلاق و تزكيه اش، اخلاق و تزكيه ي صوفيانه و ضدّ ارزش است.

جامعه ي بني اميّه و بني عباس و خلفاي جور، قرآن داشتند اما نور قرآن نداشتند.

چرا؟

چون قرآن بدون ولايت و امامت معصوم، تدريس مي شد و در نظام اهل بيت عليهم السلام نبود.

قرآن در دست معاويه، قرآن در دست عمرو عاص، قرآن در دربار يزيد و … آيا نورافشاني مي كند؟

اما قرآني كه امام حسين عليه السلام در دربار يزيد تلاوت مي فرمايد، چون نور دارد، يزيد را نگران مي كند و او را به بي ادبي نسبت به قرآن ناطق وادار مي كند.

قرآن طلحه و زبير و خلفاي جور، نسخه ي مبهم و داراي متشابهات حل ناشدني است، اما قرآن سلمان و اباذر و مالك اشتر و عمار ياسر، قرآن روشن و منوّر و مبيَّن به نور انسان كامل و امام معصوم است.

پس بايد همواره قرآن را در نظام اهل بيت عليهم السلام فراگيريم و بدان عمل نماييم.

تعليم و تلاوت قرآن در مَدرس شيعه بايد صورت گيرد، معلّم قرآن، مفسّر قرآن، بايد شيعه باشد، چون از مكتب اهل بيت عليهم السلام نور گرفته است.

پرسش: چرا در مورد ائمّه عليهم السلام، كلمه ي «نور» آمده و «انوار» گفته نشده است؟

ص: 137

شايد به خاطر اين باشد كه همه ي اين بزرگوارن در نورانيّت، يكي هستند.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، خورشيد و ائمّه عليهم السلام، ماه. اين بزرگواران تابع پيامبرند و پيامبر، نامش و مكتبش از آنان باقي مي ماند، اين معني در مورد «مِنّا» «مِنّي»، گفته شده است.

مطلب ديگر:

مطلب ديگر اين است كه مكتب ولايت و امامت، حيات بخش و مُحيي است. هم نور جامعه است، هم به جامعه حيات مي دهد.

آيه ي قرآن مي فرمايد: «يا اَيُّهَا الّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا للّه وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم». (1)

به اهل ايمان مي گويد: دستور خدا را اطاعت كنيد و هنگامي كه پيامبر، شما را به آن چيزي كه باعث حيات شماست دعوت مي كند، دعوت او را پاسخ بگوييد.

آن چيزي كه حيات جامعه ي اسلامي است، ولايت و امامت است. (2)

«حيات طيبه»، تحت ولايت و امامت حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) تحقق پيدا مي كند. اين همان فلاح است كه «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤمِنون» در روايت پيامبر اسلام آمده است:

«قَدْ اَفْلَحوا بِكَ»: مؤمنان، بواسطه تو به فلاح مي رسند. (3)

«اَلَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّه ثُمَّ اسْتَقامُوا» (4) موحّدان در راه ولايت استقامت دارند؛ (5) چرا؟

چون ولايت، شرط توحيد است و اگر شرط، محقّق نشود، مشروط محقّق نمي شود.

همان حديث امام رضا عليه السلام كه فرمود: «بشروطها و انا من

ص: 138


1- 182. سوره ي انفال / 24 في الكافي عن الصادق عليه السلام نزلت في ولاية علي تفسير صافي / ج 2 ص 289
2- 183. لطائف غيبيه / ص 402
3- 184. مؤمنون / 1. تفسير برهان / ج 7 ص 11
4- 185. فصلت / - 30 احقاف / 13
5- 186. علي بن ابراهيم، قال: «اسْتَقَامُوا عَلَي وَلَايَةِ علي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» تفسير برهان: ج 7 ص 187 و ج 7 ص 52

شروطها» (1).

صدر آيه، توحيد را مي فرمايد و ذيل آيه، شرط توحيد را منظور دارد. شرط توحيد امروز توجّه به حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است. موحّدي كه به مهدويّت بي توجّه است، مسلماني كه نمي داند امام زمان اش چه كسي است و با امام زمان اش بيعت نكرده است، اين چه موحّد و چه مسلماني است؟! آيا اين همان كسي نيست كه موت اش موت جاهليّت است؟

فلاح و رستگاري از آن مهدويّون است. «حيات طيّبه» و زندگي همراه با نورانيّت از آن كسي است كه اوامر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و قرآن كريم را به ويژه در مورد ولايت و امامت، عمل نموده و امروز به غربت و مظلوميّت حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فكر كند و در اطّلاع يابي و اطّلاع رساني تلاش فراوان و مستمر داشته باشد.

كساني كه به امر مهدويّت بي توجه اند و در دفاع از امام زمان در حوزه و دانشگاه و مراكز ديگر تلاشي ندارند، چه پاسخي براي يوم الدّين فراهم كرده اند؟

توجّه به امر مهدويّت، توجّه به امر فلاح و رستگاري جامعه است.

توجّه به امر مهدويّت و ترويج نام و ياد حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) باعث حيات فكري و معنوي انسان ها است؟

چرا در آيات و روايات، امام به «آب» تشبيه شده است؟

«فَمَنْ يَأْتيكُم بِماءٍ مَعينٍ» (2) و در آيه ي ديگر «ماءً غَدَقاً» (3) آب خوش گوار و مايه ي حيات، ولايت و امامت ائمّه ي اطهار عليهم السلام و حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشد.

آب، اولاً طهور است، پاك و پاك كننده است و پاك سازي مي كند.

ثانياً: «لِنُحْيِيَ بِه بَلْدَةً مَيْتاً» (4) حيات مرده با آب است.

ص: 139


1- 187. اشاره به حديث سلسلة الذّهب. بحارالانوار: ج49، ص123.
2- 188. سوره ي ملك / 30 (كتاب هاي سيماي حضرت مهدي7 در قرآن - تفسير برهان - تفسير صافي - تفسير نور الثقلين از كتب شيعه و ينابيع المودة قندوزي حنفي، ج 3، ص 253 و ديگر منابع اين آيه را در مورد حضرت مهدي عليه السلام تفسير مي كنند).
3- 189. سوره ي جن / 16 (به تفسير برهان و صافي و نورالثقلين ذيل آيه ي شريفه مراجعه شود).
4- 190. سوره ي فرقان / 49

حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ماء طهور جامعه ي انساني هستند، با اعتقاد به ولايت ايشان، با عمل به خواسته هاي ايشان، قلب و جان آدمي زنده مي شود، جامعه ي مرده، زنده مي گردد.

«اِعْلَمُوا أَنَّ اللّه يُحْيِ الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (1)

اين آيه از آيات مهدويّت است و حيات بخشي امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را يادآوري مي نمايد. مردم اگر در راه ولايت اش، در مسير زمينه سازي ظهورش كار بكنند و در برابر تهاجم دشمن استقامت نمايند، بيشتر از عنايات آن امام بزرگوار بهره مند مي گردند.

«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لاَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا».

طريقت، يعني راه اهل بيت عليهم السلام، راه امام زمان، نه طريقتي كه صوفيّه يافته اند و براي فريب جامعه، بدان پرداخته اند.

در خاتمه، شعري است در مدح امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كه تقديم دوستان مهدوي مي گردد.

بستم از قلب و دل ام بار دگر راحله ها

سرمه ي چشم كنم خاك ره قافله ها

پاي نه بلكه دل ام آبله بندان ره است

شد فزون عشق من از سوزش اين آبله ها

كي شود صبح شب فرقت مهدي يا رب؟

بكنم شكوه ز هجران و نمايم گله ها

به فداي «قد» تو، «قامتِ» دين ظاهر ساز

به كمال ره تو محو شود فاصله ها

ص: 140


1- 191. سوره ي حديد / 17 از امام باقر عليه السلام روايت شده است: «خداوند عز و جل زمين را بعد از مرگش به وسيله ي قائم عليه السلام زنده مي كند و منظور از مرگ زمين، كفر اهل آن است و كافر، مرده است.» تفسير برهان / ذيل آيه ي شريفه.

در نمازم ز خدا «وجه خدا» مي خواهم

كار ما شد ز غم ات خواندن اين نافله ها

حاصل عمر تويي اي به فدايت سر و جان!

موت با معرفت ات فوق همه حاصله ها

ريشه دارد غم تو، ريشه ي هر خير و صلاح!

بسته بر باطن دل عشق رخ ات سلسله ها

اين تهاجم برِ ما سخت و گران آمده است

وامصيبت ز اجانب، گله اي از يله ها

صبر ايّوب چه باشد به قياس صبرت

من بنازم به چنين صبر و چنين حوصله ها

به اجابت برسان خواهش اين «كوچك» را

جان زَينب كه بود زَين همه كامله ها

اللهم عجّل لوليك الفرج

ص: 141

ص: 142

اروپا در انتظار

اشاره

ص: 143

ص: 144

برگزيده اي از سفرنامه

بسم اللّه الرحمن الرحيم

قبلاً معروض مي دارم كه اين سطور را به امر يكي از بزرگان علم و جهاد مي نويسم.

تذكّر دو مطلب را مقدّم مي دانم:

1 اسلام، دين الهي است، از خدا براي خلق خدا آمده است؛ خداوند راضي است كه مردم به اسلام معتقد باشند و بدان عمل كنند. و مي دانيم كه غير مكتب تشيّع، ممكن است نام اش اسلام باشد، امّا اسلام واقعي و مورد رضايت خداوند نيست.

مجموع آياتي مثل: اِكمال: «… وَ رَضيتُ لَكُم الاِسلامَ دينا» (1)، تبليغ: «… وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَه» (2)، مودّت: «… اِلاّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبي» (3)، ولايت: «اِنَّما وليُّكُمُ اللّهُ …» (4)، هاد: «… وَ لِكُلِّ قَومٍ هادٍ» (5)، تطهير: «… وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا» (6)، مُنتج اين معتقَد است.

و رواياتي مثل: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ …، عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ …، عَلِيٌّ مَعَ القُرْآن …، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ …، … وَ عَلِيٌّ بابُها»، همچون جبال، اوتادِ اين عقيده اند كه «يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ» (7) براي معتقِد به اين عقيده، صادق نيايد.

شيعه، كسي است كه از اميرالمؤمنين علي عليه السلام پيروي مي كند، فَشَل، كَسَل، سستي، ترس، طمع در حضرت اش راه نداشت و شيعه چنين است. بادهاي مخالف، بلندگوهاي دشمن، نعره هاي استعمار،

ص: 145


1- 192. مائده، آيه 3.
2- 193. مائده، آيه 67.
3- 194. شوري، آيه 23.
4- 195. مائده، آيه 55.
5- 196. رعد، آيه 7.
6- 197. احزاب، آيه 33.
7- 198. نهج البلاغه / حكمت 147

هجوم استثمار، در عقيده ي شيعه هيچگونه خللي ايجاد نمي كند.

شيعه، برهاني است؛ برهان عقل، برهان نقل، قرآن و روايات صحيحه ي فريقين پشتوانه ي «أَشهَد أنَّ عليا وَليّ اللّه» مي باشد.

شيعه، استدلالي است؛ الغدير، المراجعات و ده ها كتاب ارزشمند ديگر، نشان دهنده ي عظمت استدلال شيعيان است.

تشيّع زيباست. زيبايي اولياء و رهبران الهي در تشيّع منعكس شده است.

اين استواري برهان و اين زيبايي منطق و بيان و بالاتر از اين، تأييد خداي رحمان تا به حال تشيّع را نگاه داشته و شيعه را باقي داشته است.

2 چه نعمتي از دين مبين، دانشگاه يقين و صراط مستقيم، بالاتر و بهتر؟

بايد به همه ي جهانيان بگوييم: اساتيد و بزرگان! محقّقين شرق و غرب! اگر بهتر از مدرسه ي اهل بيت عليهم السلام سراغ داريد، معرفي كنيد.

در يك همايش جهاني در يك كنفرانس شامل، در معرفي انسان كامل و كامل ترين انسان، سخن بگوييد و از سر انصاف بنگريد، آيا از انسان ستوده و بسيار مدح شده «پيركليوس» (1)، در صفات انساني و ظهور كمال سبحاني، فردي بالاتر سراغ داريد؟

و همسنگر و جانشين «فارقليطا» (2) يعني «ايليا» (3)، …

چه كسي به پايه ي او مي رسد؟ …

بعد از تذكّر اين دو مطلب، معروض مي دارد: مدتي بود كه مي خواستم براي اطّلاع رساني مهدوي و اطّلاع يابي تبليغي و جهت اجابت دعوت بعض دوستان ره يافته و مستبصر به بعضي از كشورهاي اروپايي سفر كنم. در تاريخ 21/2/84 به توفيق خداوند اين

ص: 146


1- 199. نك: پي نوشت 11 مقاله وظايف موعوديان
2- 200. نك: پي نوشت 10 مقاله وظايف موعوديان
3- 201. نك: پي نوشت 13 مقاله وظايف موعوديان

مسافرت آغاز شد.

خلاصه ي برداشت ها از …

خلاصه ي برداشت ها از خدمات ناتمام، نيازها، بايدها و نبايدها را بيان مي كنم:

1 برداشت اين حقير از جوامع اروپايي، مدلول «فِطْرَةَ اللّه الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» (1) مي باشد. آن ها هم مثل ما زيبايي را دوست مي دارند. از بوي خوش و عطر گل لذّت مي برند، امّا چه كسي بايد براي آن ها گل اسلام را بشكفد و از عطر دين وجودشان را معطّر سازد؟

مسؤوليّت تبليغ قرآن و شكرِ «عَلَّمَهُ البَيان» (2) فقط در محدوده ي كشور و حوزه هاي اسلامي آن هم به طور ناقص انجام گرفته است، امّا در جوامع ياد شده تبليغِ بليغ و گسترده، كم است.

غالب كساني كه مسلمان شده اند و يا به تشيّع گرايش پيدا كرده اند، تشنگي خودشان، محرِّك بوده، فعّاليت و تلاش داشته اند تا هادي غايب از نظر، دست آن ها را گرفته است.

2 از خدمات بزرگان، شاكريم؛ تأسيس مسجد هامبورگ به امر زعيم بزرگ آيه اللّه العظمي بروجردي قدس سره در حدود پنجاه سال پيش يك شاهكار تبليغي است و كارهاي مشابهي هم به امر مراجع عالي قدر بعد از ايشان انجام گرفته است، ولي اين ها همه حتّي پاسخ پنج در صد تشنگي غرب و كشورهاي اروپايي را نمي دهد.

3 محاسن كلام پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم عترت طاهرين عليهم السلام بعد از قرآن، بالاترين اثر را در انديشه و دل هاي مردم عالم دارد. در ترجمه ي قرآن چه كرده ايم؟ تا چه رسد به ترجمه ي خوب، صحيح، روان و ساده ي نهج البلاغه و ادعيه و زيارات.

بله، كارهايي انجام گرفته، امّا غالبا ناتمام آن هم با كمّيت پايين و

ص: 147


1- 202. روم، 30.
2- 203. الرحمن، آيه 4.

كيفيّت نامطلوب.

4 كليساها را فروخته و مي فروشند. شما از اين مطلب چه مي فهميد؟ با اين موقعيّت، چند كليسا تبديل به مسجد شده است؟

براي تأسيس يك مسجد، مبلّغ با چه مشكلاتي مواجه مي شود؟ مشكل بودجه، عدم همكاري همكاران و بزرگان.

در فرانسه، حدود هشت مسجد جامع وجود دارد كه در اين ميان مي توان به مسجدهاي بزرگ پاريس، مسجد كوچه پولونسو، مسجد الدّعوة، مسجد ليون، مسجد گاليني، بلال، ابوبكر، عمر و … اشاره كرد. علاوه بر آن، مي توان از حدود صد نمازخانه ي تقريبا آبرومند و نمازخانه هاي كوچكي كه در مغازه ها، خانه ها و كارگاه هايي كه در سراسر فرانسه به اين امر اختصاص يافته، نام برد. (1)

اين خبر، علاقه ي مردم اروپا را به اسلام مي رساند، ولي چند درصد از اين خدمات از طرف شيعيان انجام شده است؟

در شهرهاي ديگر فرانسه نظير مارسي، ليون، استراسبورگ و غيره نيز مساجد و نمازخانه هاي متعدّدي وجود دارد كه تعداد آن ها نزديك به ششصد مركز ذكر شده است، يكي از اين مساجد مسجد بزرگ شهر ليون است كه نزديك به سه هزار متر مربع وسعت و 1800 متر مربع بنا دارد، اين مسجد كه اخيرا با كمك عربستان سعودي ساخته شده بعد از مسجد بزرگ پاريس، دومين مسجد بزرگ مسلمانان در فرانسه محسوب مي گردد. (2)

توجّه مي فرماييد كه اين مساجد و مراكز بزرگ تبليغي از كجا تغذيه مي شوند و از كه و كدام مكتب تبليغ مي نمايند؟

در بروكسل، رابطه العالم الاسلامي (كه توسّط سعودي ها تأسيس شده) مسجد دارد، كتابخانه دارد، مدرسه دارد ولي ما در اثر عدم

ص: 148


1- 204. اسلام و مسلمانان در فرانسه ص 68
2- 205. همان

مبلّغ جامع و وارسته، يك مسجد و مركز بزرگ و جامع نداريم.

6 كتاب و كتاب خانه، نشان دهنده ي تلاش مبلّغين است، چند كتاب خانه در كشورهاي اروپايي تأسيس كرده ايم؟ رايزني هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران چه كرده اند؟ خودشان بايد پاسخ گو باشند. كلاس تعليم موسيقي ايراني چه دردي را دوا مي كند و آيا پاسخ گوي فطرت خداجوي بشر است؟!

7 محرّم و صفر و دهه ي فاطميّه و دهه ي فرخنده ي مهدويّت و ماه مبارك رمضان، چند نفر مبلّغ از طرف مراجع عالي قدر به كشورهاي بيگانه اعزام مي شوند؟

ممكن است كسي يا كساني به آقايان بزرگوار بگويد: مبلّغ لازم نيست يا يكي دو تا بس است.

مي گويم: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آيا مبلّغ براي بيگانگان ارسال نكردند؟ سرگذشت ائمّه ي معصومين عليهم السلام همين نكته را يادآوري مي نمايد كه آن بزرگواران به ارسال مبلّغ و نصب وكيل در مناطق گوناگون توجّه داشته اند.

با اين كه مي دانيم در زمان پيامبر و ائمّه عليهم السلام آزادي هاي امروز وجود نداشت و براي آن حضرات از ناحيه ي دشمنان، محدوديّت هايي ايجاد مي شد.

امام نهم عليه السلام از طريق نمايندگان با شيعيان ارتباط داشتند و شيعيان از اين طريق، وظائف خود را دريافت مي كردند و به مسؤوليّت هاي شرعي عمل مي نمودند.

امام عليه السلام در اهواز، همدان، سيستان، ري، بصره، واسط، بغداد، قم و كوفه نماينده داشتند.

همين امر را در مورد امام عسكري عليه السلام ملاحظه مي كنيد.

ص: 149

آمار جمعيّت آن روز و آمار جمعيّت امروز را ببينيد؛ اسلام همان اسلام است، وظيفه بيشتر شده. مگر اسلام دين جهاني نيست؟ مگر مقدّمات «لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّه» (1) را نبايد فراهم كنيم؟

و اين منطق كه هر جا مقلّد باشد، مبلّغ مي فرستيم يك اشتباه بزرگ است. هر جا انسان باشد، بايد مبلّغ باشد؛ انسان در اثر تبليغ، مقلّد اسلام و پيرو تشيّع مي شود.

8 نبايد نيروي هاي جوان و عشّاق قرآن در ممالك خارجي را كوچك ببينيم، اين مستبصرين، هنرمندترين افراد مسلمان هستند.

اسلام به ارث به اين ها نرسيده، بلكه اين ها با تحقيق به اسلام رسيده اند. يك مستبصر در جوامع غربي كار چندين طلبه ي فاضل و مجاهد را انجام مي دهد.

به نظرم مي رسد به مراجع بزرگ پيشنهاد دهم دستور فرمايند تا آماري از مستبصرين خوش استعداد و ناطق كه در خارج زندگي مي كنند فراهم شود، تا با برنامه ريزي خوب، تحت پوشش مادّي و علمي حوزه در آيند.

9 بعض مستبصرين از استعدادهاي بسيار خوبي برخوردارند. اينان بلندگوي اسلام و تشيّع هستند، ولي براي جذب بيشتر و بقاي آن ها كمتر كار شده است. در همين سفر به مستبصرين مخلص و خوش استعدادي برخورد نموديم كه محلّي را براي تبليغ، اجاره كرده بودند و به نام امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كار و فعّاليت داشتند، ولي امكانات، كم و بوجه، صفر!

يكي از آقايان ايراني به بنده ي حقير گفت: اين ها براي اجاره ي اين مكان، ماهيانه 750 يورو مي پردازند و اين مبلغ را به سختي تهيّه مي كنند.

ص: 150


1- 206. توبه آيه 33 و فتح آيه 28 و صف آيه 9.

اين ها وسائل تعليم و تبليغ ندارند، كامپيوتر و توابع آن و اين در حالي است كه با هزينه ي كشور ما يكي از هنرمندان بي هنر كه كارهاي مضحك انجام مي دهد به چند كشور اروپايي آمده بود، تا براي ايرانيان بازي كند و ايرانيان را با مضحكه و موسيقي از غم دنيا برهاند!

10 در همين شهر كه مؤسّسه ي امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه) تأسيس شده، يك مسجد شيعه وجود ندارد. يك كتاب خانه، يك مركز تبليغي؛ چه بگويم؟ فقط يك مسجد بزرگ چند هكتاري، آن هم زير نظر وهّابيّت.

11 شروع سفر ما از تركيه بود، در مورد تركيه نيز بايد اقرار كنيم كه كم كاري شده است، مردم مستعدّي دارد، با عاطفه، علاقه مند به معنويّت. ولي استعمار چه كرده است، و ما چه كرده ايم؟ بايد مراكز فرهنگي بزرگي از طرف شيعه تأسيس شود و از علماء ترك زبان و محلّي در تبليغ تشيّع ياري جوييم.

مسجد مهديّه، زيباترين و بزرگ ترين مسجد شيعه در استانبول كه حجه الاسلام آقاي ادهم (دام عزّه) ساخته است و مسجد امام زين العابدين عليه السلام كه حجه الاسلام آقاي صلحان در آن نماز جماعت دارد، مي تواند پايگاه خوبي براي تبليغ باشد.

طي نشست با روحانيون و افراد فعّال در اين دو مسجد، مقرّر گرديد شعبه اي از كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه) در اين دو مكان دائر گردد.

12 در سوئد، شهر استكهلم با حجه الاسلام جناب آقاي ظاهري (دام عزّه) ملاقات داشتم، مجمع جهاني اهل بيت عليه السلام كليسايي را خريداري نموده و به پايگاه شيعه تبديل كرده است، جزاهم اللّه خيرا.

ولي اين مكان، برنامه ريزي بهتري مي طلبد كه بايد با مشورت و

ص: 151

اتّحاد مسؤولين دلسوز و مكتبي، اين مركز و اين گونه مراكز تقويت بشود و در آن برنامه هاي جامع تر و مفيدتري دائر گردد.

ان شاء اللّه تعالي قصد داريم در اين كشور با همكاري علماء و شيعيان دلسوز يك كار مهدوي بزرگ انجام دهيم و كتابخانه ي تخصّصي، شعبه و فرعي داشته باشد.

13 در دانمارك شهر كپنهاك فرزند برومند آيه اللّه العظمي خادمي قدس سره، حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج سيد محمّد مهدي خادمي (دام عزّه) با تلاش پي گير و مجاهده ي مخلصانه، مسجدي را سرپا نموده و اقامه ي جماعت دارند. مسجد امام علي قدس سره همچون خورشيدي در ظلمت دانمارك مي درخشد. ايشان يار مي خواهد، همكار مي طلبد. بايد در شهرهاي ديگر اين كشور مراكز تبليغي، مهديّه و حسينيّه برپا شود. اميدوارم خداوند توفيق دهد كه شعبه اي از كتاب خانه ي تخصّصي در اين كشور افتتاح نموده و با ديگر مؤسّسات شيعي ارتباط برقرار نماييم.

14 در آلمان از دو شهر بزرگ هامبورگ و برلين ديدار داشتيم. در هامبورگ زمينه ي تبليغ اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام فراهم است. انستيتوي اسلامي، خدمات مفيدي را آغاز كرده است. ما با مدير محترم اين مركز صحبت هاي خوبي داشتيم و قرار شد خدمات متقابلي داشته باشيم.

اگر كرسي تشيّع و مهدويّت در دانشگاه هاي اسلاميِ بعضي كشورهاي اروپايي از جمله آلمان (هامبورگ) تشكيل گردد، بسيار مفيد خواهد بود.

ما در فكر چنين مطلبي هستيم، ولي كمك مي خواهيم. تبليغ تشيّع و مهدويّت در دل دانشگاه هاي اروپا مگر مطلب كوچكي است؟

ص: 152

اين كار بايد سال ها پيش انجام مي گرفت، ولي حالا هم اگر با دست پر و فكر روشن و قلب سليم و مخلص اين كار انجام گيرد، خدا مي داند كه چه نتايج بزرگ معنوي و فرهنگي اي خواهد داشت.

به مسجد هامبورگ قبلاً اشاره اي نمودم؛ حجه الاسلام و المسلمين قائم مقامي به خدمت اهل بيت عليهم السلام مشغولند. پايگاه خوبي است، ولي برنامه ريزي وسيع و مناسب با زمان مي طلبد.

افراد خيّر با اذن مراجع عالي قدر، بايد سرمايه گذاري وسيع فرهنگي در اين مركز و بقيه ي مراكز آلمان داشته باشند.

اميدواريم در آينده ي نزديك، شعبه اي از كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه) در آنجا تشكيل دهيم و ناصران امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه) در مورد كرسي دروس مهدويّت در آلمان ما را ياري دهند.

يكي از خاطرات خوب شهر هامبورگ را بيان مي كنم:

در شهر هامبورگ به ديدار كتابخانه ي مركزي رفتيم و سپس از موزه ي بزرگ اين شهر ديدن نموديم.

در اوّل اين موزه، درب ورودي، تابلوي بزرگي را مشاهده كرديم.

در اين تابلو چه چيزي وجود داشت؟

شما چه حدس مي زنيد؟

خوب فكر كنيد!

خطّي بسيار زيبا و قشنگ!

چه نوشته؟

زير عكس زيبايي منسوب به حضرت علي عليه السلام نوشته است:

لافتي اِلاّ علي لا سَيْف اِلاّ ذوالفَقار.

با ديدن اين جمله گريه كردم و مظلوميّت آقا را به ياد آوردم.

ص: 153

چرا ما صداي اين مرد كامل و كامل ترين انسان، «فتي» را به گوش جهانيان نرسانديم؟

چرا نمي دانيم نهج البلاغه انسان پرور است؟ آدم مي سازد و بايد در تمام دنيا بعد از قرآن از نهج البلاغه تبليغ كنيم؟

چرا نمي دانيم تبليغ تشيّع و مكتب امام علي بن ابي طالب عليه السلام در اروپا زمينه دارد؟

فطرت ها پاك است، مي خواهند به اصل خود بازگردند، روح توحيد، اخلاق و ادب هست، امّا مبلّغ نيست، خط دهنده به سمت تشيّع خيلي كم است.

قاصريم يا مقصّر؟ غالبا مقصّريم!!

15 برلين شهر بزرگي است و خاطره هاي سياسي، فرهنگي فراواني دارد.

در يك كلام، آمادگي براي تبليغ اسلام و تشيّع در اين شهر فراوان است، امّا صداي مبلّغين، ضعيف است.

مسؤول محترم رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، كتابخانه ي نسبتا خوبي تشكيل داده اند، ولي صداي دين و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام، اين جا بايد قوي تر باشد.

سفارت خانه ها كه كارشان تبليغ دين نيست، پس چه كسي اين واجب الهي را عمل مي كند؟

چه بگويم؟!

با ميزبانمان جناب آقاي موسوي كربلايي (دام عزّه) به مركز «التّراث» رفتيم، نماز جماعت برقرار بود.

امام جماعت كيست؟

ابوعبداللّه نقوي مصري ره يافته و مستبصر. سيّد محقّق و

ص: 154

متواضعي است.

مي گويد: من اهل البيت عليهم السلام را دوست مي دارم و در راه آنان تلاش دارم.

رساله ي كوچكي درباره امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) نوشته ام، رساله اي هم در جرح و تعديل.

به او دعا كردم و از او خواستم دو رساله ي مذكور را در اختيار مركز جهاني تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) قرار دهد تا چاپ بشود. ايشان قبول نمود و آن نوشته ها را در اختيار بنده قرار داد.

اين محقّق با اين كه امكانات وسيعي ندارد، ولي بسياري را به تشيّع راهنمايي نموده است، در مركز «التّراث» سخنراني مي كند، مردم به او علاقه مند هستند ولي متأسّفانه حوزه ي شيعه به اين مستبصر و اين گونه مستبصرين كمك و ياري نمي دهد.

به مسجد امام رضا عليه السلام رفتيم. امام جمعه ي آن جا و دوستانشان بسيار گرم و صميمي هستند.

او مي گفت: در اروپا كليساها راكد است و بعضي از آن ها را فروخته اند.

و باز مي گفت: اين جا مردم دو گونه اند: مردمي كه خوشي مي كنند تا به مرحله خودكشي مي رسند و مردمي كه سرشان به سنگ مي خورد و به دين مراجعه مي نمايند و مؤمن مي شوند.

دوستان مسجد امام رضا عليه السلام، بسيار استعداد تبليغ دارند، ولي همكار ندارند.

در مورد شعبه ي كتابخانه ي تخصّصي با ايشان و همچنين با فرزند محقّق بزرگوار و نويسنده ي شهير آقاي علي دواني (دام بقائه)

ص: 155

جناب آقاي دكتر رجبي (دام عزّه) صحبت كرديم. ان شاء اللّه در برلين هم با ياري خداوند متعال قدمي برداشته شود.

16 در هلند، مورد استقبال بعضي از مستبصرين قرار گرفتيم. اين آقايان از خُلف وعده ي بعضي از مراكز تبليغي جمهوري اسلامي ايران نگران بودند.

آقاي بهشتي و آقاي اوجي (دام عزّهما) در خدمت به تشيّع فعاليّت دارند. حجه الاسلام و المسلمين حاج آقا اسرافيل (دام عزّه) هم خدمات شايسته اي در مسير اهل البيت عليهم السلام انجام داده اند.

در طول سفر اروپا، در غالب مساجد و مراكز علمي سخنراني نمودم. از جمله در مركزي كه نامبردگان در هلند (لاهه روتردام) ايجاد نموده اند.

اين كه مي گويم اروپا در انتظار است، دليل اش مراكزي است كه در دهه ي اخير به نام امام زمان و آباء ايشان عليهم السلام سرپا شده است.

«مركز ثقلين» جوانان پرشور و مستعدّي دارد، ولي چه مقدار به ياري آن ها شتافته ايم؟ جاي سؤال است.

وجود مستبصرين مهاجر در اين كشورها حكمت گسترش اسلام را در بر دارد.

در مسجد «الهجرة» سخنراني نمودم و به سؤالات مستبصرين پاسخ دادم.

آقاي مهندس عنايت علي الجزايري با خواندن كتاب «المراجعات» و «شب هاي پيشاور» شيعه شده است و در راه تشيّع فعاليّت دارد.

شهر آمستردام، مركزي ديني به نام اهل بيت عليهم السلام دارد.

مكاني را براي بيان معارف تشيع اجاره كرده اند و به كمك هاي مادّي و فرهنگي نيازمندند.

ص: 156

روحاني اين مركز بسيار متواضع و همكاران ايشان مدافع اهل بيت عليهم السلام هستند. در اين مركز نيز سخنراني نموده و در باب حلّ مشكلات فرهنگي مطالبي را ايراد نمودم.

17 در روتردام به ديدار دانشگاه اسلامي اين شهر رفتيم. شب قبل، نماز امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواندم تا گفتارم در اين دانشگاه، مؤثّر باشد. من آثار نماز امام زمان عليه السلام را بارها ديده ام. به هر حال در دانشگاه، مورد استقبال آقاي دكتر فرطوسي و چند نفر ديگر از اساتيد قرار گرفتيم.

يك دانشگاه اسلامي در اروپا بشارتي است براي بزرگان و مسؤولين. امّا بايد عرض كنم مؤسّس اين دانشگاه، شيعه نيست.

پس شيعه چه كرده است؟

اغنياء شيعه، اهل خير، ندبه اي ها و مسؤولين بايد پاسخ گو باشند.

بعضي از ما عوض اين كه به داد تشيّع برسيم به داد خودمان رسيديم.

تشيّع در اروپا غريب است، دانشگاه ندارد. فعاليّت ها ابتدايي و ضعيف است.

چه كسي بايد بزرگي فرهنگ اهل البيت عليهم السلام را در بلاد غرب نشان مي داد؟ دولت و ملّت شيعه!

دولت براي جشن هاي بين المللي كودكان و مخارج بيهوده ي ديگر، بودجه دارد، امّا براي تبليغ تشيّع در اروپا بودجه ندارد!

ملّت هم غالبا در خط همين دولت! كارهاي تكراري، آن هم به شرط اين كه خيرالحاجّش بخوانند و براي پدر و مادر او تا حضرت آدم و حوّا طلب مغفرت كنند!

بنده در اين نوشته ي كوتاه فرياد مي زنم، گله مي كنم، عاجزانه

ص: 157

مي خواهم:

آقايان! برادران و خواهران ايماني! علماي ربّاني! اروپا در انتظار است.

مي گوييد: در انتظار چه چيز است؟

مي گويم: در انتظار ياري شما، كمك اغنياء متديّن و ياري فرهنگي علماي بزرگ و خدمت گزار.

اگر كلاس و درس، كتاب خانه و دانشگاه از طرف بزرگان شيعه تأسيس گردد، و فعّاليت هاي تبليغي چند برابر بشود، آن وقت انتظار فرج نتيجه مي دهد و سازندگي به وجود مي آورد.

مهندسي افكار مستعد در اين چند دهه در كشورهاي اروپايي به دست شيعه نبوده است.

درست است كه مردم دنيا اعم از اروپاييان و غير آنان منتظر منجي هستند، امّا استعمارگران و حكّام ظلم و ستم، اشتباه در تطبيق به وجود آورده اند.

چه كسي بايد به مردم اروپا بگويد: منجي واقعي از نسل پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و از فرزندان علي مرتضي عليه السلام و صدّيقه ي كبري عليهاالسلام است؟

باز اين بنده ي حقير، از مجامع علمي، علماء و اغنياء متديّن گله مي كنم و خدا را شاهد مي گيرم كه اين گله براي غرض شخصي نيست، بلكه بيان آن توقّع به جايي است كه مردم اروپا از مراجع حوزه و افراد توانگر دارند.

18 در دانشگاه روتردام با آقاي دكتر فرطوسي كه شيعه ي محترمي است، صحبت نمودم.

او نوشته هايي در مورد شيعه و اهل البيت عليهم السلام دارد.

ص: 158

رياست دانشگاه، محقّق با كمال و داراي اخلاق خوبي است.

مي گفت: در كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، كه: «اسلام بر كلّ عالم پيروز مي شود.»

اين مطلب، بهانه اي شد تا بنده در آن جلسه كه اساتيد دانشگاه هم حضور داشتند، در مورد قيام حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) سخن بگويم.

خلاصه در لاهه، روتردام و آمستردام، اساتيد، مبلّغين و مستبصرين، درخواست كمك فكري و فرهنگي داشتند.

ما هم بحول اللّه و قوّته، قول داديم با تأسيس شعب و فروع كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در خدمت ايشان باشيم.

19 امام جماعت مسجد «الهجرة» كه مبلّغ مخلصي است، با اتومبيل خود ما را به بلژيك رسانيد.

در شهر بروكسل به مسجد امام رضا عليه السلام وارد شديم.

ما در كلّ اين سفر، دو مورد در هتل استقرار پيدا كرديم.

بنده مي خواستم بيشتر از وقت استفاده كنم و با مردم، علماء و محقّقين به دور از تشريفات سخن بگويم.

مسجد امام رضا عليه السلام مركز فعّاليت برادران مستبصر است و حجة الاسلام آقاي ابومهدي (دام عزّه) در اين مسجد نماز جماعت مي خواند.

بنده سه شب در اين مسجد سخنراني داشتم.

برادران ره يافته كه به اسلام رسيده اند، به تشيّع راه پيدا كرده اند، بيش از ما، قدر اسلام و تشيّع را مي دانند.

چه زيباست مسجد امام رضا عليه السلام در بلژيك! البتّه باز هم كمبود

ص: 159

هست، ره يافتگان طلب دارند، گله مي كنند، كتاب و كتاب خانه مي خواهند، چه كسي بايد دست ياري به اين ها بدهد؟

آقاي مهندس شِرّي عضو مجلس اسلامي بلژيك و برادر دو شهيد در لبنان و برادران فعّال اين مسجد، پروانه ي شمع وجود امام زمان اند.

در مسجد الرّحمن هم همين طور، روحاني اي باكمال، پيرمردي با وقار به نام آقاي شيخ بطيويه (دام عزّه) كه راهنماي بسياري از جوانان شده است و آنان را به تشيّع فراخوانده، اين ها منتظر ياري اند.

چرا ياري بعضي آقايان مراجع به اروپا نمي رسد؟

چرا به مستبصرين كه بعضا بهتر از ما تبليغ مي كنند، وجوه شرعيّه و شهريه نمي دهند؟

20 با بعضي از برادران ايماني ديداري از دانشگاه بروكسل داشتيم.

مدير كتابخانه ي دانشگاه ما را به قسمت هاي مختلف كتابخانه راهنمايي كرد.

او با اين كه مسيحي بود، درخواست مي كرد، كتاب هاي اسلامي و شيعي براي او ارسال نماييم.

21 در بروكسل ديداري از مؤسّسه ي رابطه العالم الاسلامي داشتيم. اين مركز، مؤسّسه ي تبليغي بزرگي است كه وهّابيت آن را اداره مي كند و باز هم افسوس، كه دولت وهّابيِ حجاز براي تبليغ راه و روش محمّدبن عبدالوهّاب چه مقدار تلاش و فعّاليت دارد ولي دولت ما براي تبليغ مكتب حضرت محمّدبن عبداللّه صلي الله عليه و آله و سلم چه مقدار سستي و بي تفاوتي از خود نشان مي دهد.

البتّه خوب است اروپايي ها از اسلام وهّابي ها باخبر شوند و بعد

ص: 160

به طرف تشيّع بيايند.

خوب است بي منطقي وهّابيت را ببينند، بعد با منطق نوراني اهل البيت عليهم السلام آشنا شوند.

22 در بلژيك تعداد ره يافتگان به هزاران تن مي رسد كه بنا بر قول بعضي، ده درصدِ مسلمانان آن كشور را تشكيل مي دهند.

بعضي از مسلمانان از كشورهاي ديگر به بلژيك آمده اند و اين مهاجرت از اوائل قرن 19 ميلادي بوده است.

محقّقان ايراني، اعم از پزشك و غيرهم در اين كشور فراوان هستند. ولي كمبود عالم و روحاني در اين ديار، باعث رنجش خاطر افراد متديّن شده است.

اگر از طرف مراجع عالي قدر، افراد خبير و متّقي به اين كشور اعزام شوند، كار بسيار به جايي انجام گرفته است.

در بلژيك مسلمان هست، مسجد هم وجود دارد ولي مبلّغ خوب و آگاه جايش خالي است.

ولي به دلسوختگان مي گويم: اروپا در انتظار منجي است، آب، راه خودش را پيدا مي كند، هر جا مانعي براي آب پيش بيايد، از جاي ديگر خودش را نشان مي دهد. اين مَثَلِ اسلام و تشيّع است.

جرقّه ي هدايت به اروپا خورده است. ره يافتگان هلندي، دانماركي، سوئدي، آلماني، بلژيكي، فرانسوي، ايتاليايي و غيرهم، تغذيه ي معنوي دنيا را به عهده گرفته اند.

برادران مغربي، لبناني، عراقي، ايراني، حجازي، تونسي، الجزايري، هندي، پاكستاني و افغاني هم تلاشگر و مُجد هستند، امّا بيش از اين جاي كار و فعّاليت وجود دارد.

كمبودهاي مادّي و فرهنگي، يكي دو تا نيست، اين ها بايد از طرف

ص: 161

بزرگان جبران شود تا درخت مجاهده ي اين برادران به ثمر بنشيند.

دوستانمان در مسجد امام رضا عليه السلام، و مساجد ديگر درخواست ياري فرهنگي به خصوص درباره ي مهدويّت نمودند و ما قول تشكيل شعبه و فرع كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) داديم و خداوند كمك و ياري مي دهد، ان شاء اللّه تعالي.

23 بعد از بلژيك وارد پاريس، پايتخت فرانسه شديم.

برادر محترم آقاي دكتر ابوعلي به استقبال ما آمد و ما را به مؤسسه ي آيه اللّه العظمي مرحوم آقاي خوئي قدس سره برد.

درست است كه بعضي از آقايان مراجع، مجمع، مؤسّسه، مدرسه ي علمي و ديني در كشورهاي اروپايي و غيره تشكيل داده اند، امّا با شمع كه نمي توان دنيا را روشن كرد و درست است كه خورشيد ولايت در پس پرده و ابر غيبت قرار دارد و آقايان نمي توانند جاي نور امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را بگيرند، ولي چرا دستور نمي دهند از كارهاي تكراري شهرهاي خودمان كم شود و از تعميرات بيش از حد و تزيينات مساجد، حسينيّه ها و امام زاده ها، صرف نظر گردد و به روشن كردن نورافكن هاي بزرگ تبليغي در اروپا و امريكا و غيره بپردازند.

مؤسسه ي آيه اللّه العظمي مرحوم آقاي خوئي قدس سره سابقا برنامه هاي مفيدي داشته اند و فعلاً به جهت تعميرات برنامه اي نداشت و در آينده ان شاء اللّه تعالي خدمات بزرگي را ارائه مي نمايند.

جمعيّت «الغدير»، فعّاليت خوبي در پاريس آغاز كرده اند. حجه الاسلام آقاي سيد صدرالدّين لبناني (دام عزّه) شيعيان و ره يافتگان را اداره مي نمايند.

بنده در اين مركز سخنراني داشتم، و قرار بر اين شد به درخواست

ص: 162

برادران اين مركز شعبه اي از كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در اين محل دائر گردد.

در ملاقات با آقاي دكتر خرازي سفير جمهوري اسلامي ايران و بعضي از مسؤولين ديگر در پاريس، مسائل تبليغي مطرح گرديد و بنده، اهداف مركز جهاني تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را بيان نمودم.

ديدار مسؤول رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران هم مفيد بود و از نيازها و بايدها و نبايدهاي تبليغي سخن داشتيم.

24- روز جمعه به نماز جمعه ي محفل با عظمت حضرت زينب عليهاالسلام شتافتيم.

به خطبه ي اوّل جمعه كه توسط حجه الاسلام آقاي مُعزّ (دام عزّه) ايراد مي شد رسيديم.

جمعيّت زيادي از مليّت هاي مختلف و از خود اهالي پاريس در نماز جمعه شركت داشتند.

و چه زيباست در قلب اروپا، اتّحاد شيعيان فرانسوي، لبناني، ايراني، هندي، پاكستاني، مغربي و غيرهم.

وقتي حاج شيخ محسن اسماعيل (دام عزّه) و خطيب جمعه، نام ائمّه عليهم السلام را به زبان جاري مي كردند، همه يك صدا صلوات مي فرستادند.

بنده بعد از نماز جمعه در محفل بزرگ حضرت زينب عليهاالسلام سخنراني كردم و آقاي مُعزّ (دام عزّه) به زبان فرانسوي ترجمه مي نمود.

25 - ديدار از دانشگاه سوربن، مراكز علمي ديگر، كليساها، موزه ها، رصدخانه و مقرّ يونسكو، با مساعدت برادران ايماني: آقاي

ص: 163

دكتر ابوعلي، آقاي مهندس حاج محمدشور لبناني، آقاي حاج شيخ مصطفي اسماعيل و غيرهم به خوبي انجام گرفت.

26 - محفل حضرت زينب عليهاالسلام را دوست داشتم، باز با جناب آقاي شيخ مُعزّ و خادم مخلص اهل البيت عليهم السلام جناب آقاي حاج نزار (دام عزّهما) گفتگو كرديم. مي گفتند: اروپا، تشنه ي معارف اهل بيت عليهم السلام است، و آب رسان كم است.

آقاي نزار و هم فكرانشان، افكار پسنديده اي در تبليغ تشيّع دارند.

آنان معتقدند كه بايد يك مركز بزرگ شيعه شناسي در فرانسه تشكيل گردد.

و اين همان مطلبي است كه در مورد آلمان، محقّق ارجمند آقاي رضوي راد (دام عزّه) بيان كرد.

در محفل حضرت زينب عليهاالسلام براي بار دوم به ياد بزرگي بزرگِ جهان هستي حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه) سخنراني كردم و اهداف مركز جهاني تخصّصي حضرت وليّ عصر (ارواحنا فداه) را بيان داشتم.

27 - بعد از ديدار فرانسه (پاريس) و مراكز ديني و علمي آن، به طرف ايتاليا حركت كرديم.

ورود ما به مسجد اهل بيت عليهم السلام در ميلان بود، اين جا همان جايي است كه يكي از دوستان ره يافته ام آقاي مهندس آركادي (متخصّص علوم و فنون هسته اي) شيعه شده است.

جاذبه ي تشيّع را ببينيد كه تا كجا كار مي كند!

بنده معتقدم كه اگر موانع سر راه تبليغ، نبود و اگر ما خوب تبليغ مي كرديم، يعني اوّلاً، به زبان روز و ثانيا، براي خداوند متعال، نه براي اين كه عنوان و شهرت و مريد و پول پيدا كنيم، اگر مراجع عالي قدر، مبلّغين خوب و متخصّص را ارشاد و بسيج مي كردند، اگر توانگران،

ص: 164

توان خود را صرف وسائل تبليغاتي روز مي نمودند و از كارهاي تكراري و تزييني مي كاستند، مردم دنيا به ويژه اروپاييان، گروه گروه، مسلمان و شيعه مي شدند.

در مسجد اهل البيت عليهم السلام ميلان صحبت نموده و با برادران ايماني، قرارِ يك كار تبليغي، تخصّصي براي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه) را گذاشتيم.

كنسولگري جمهوري اسلامي ايران را آقاي مهندس مفتّح (دام عزّه) فرزند برومند عالم جليل القدر شهيد دكتر مفتّح (قدس سره) اداره مي كند. ايشان نيروي خوبي براي تبليغ اسلام است ولي از ايشان استفاده نشده است.

اطّلاعات خوبي در مورد جوامع اروپايي، نيازها، بايدها و نبايدهاي تبليغي از ايشان كسب كرديم. ايشان نيز از وضع تبليغات اسلامي و شيعي گله داشت و مي گفت: بعد از قضيه ي يازدهم سپتامبر، مردم دنيا دنبال اين هستند كه اسلام و تشيّع را خوب بشناسند ولي چه كسي پاسخ گوي اين خواسته است؟

باور نمي كردم مجامع فرهنگي، مسؤولين و علماء شيعه، اين مقدار نسبت به تبليغات اسلام و تشيّع در اروپا كوتاه آمده باشند.

درست است كه مشكلات فراواني داشته و داريم، امّا به راستي بناي يك مركز شيعي كه پاسخ گوي امروز مردم تشنه ي مثلاً ميلان ايتاليا باشد، چه مقدار از علماء شيعه و مسؤولين، سرمايه و نيرو مي طلبد؟

چند حسينيّه در قم و تهران و مشهد و اصفهان و بعضي از كشورهاي عربي داريم؟

همه ي اين ها به جاست، ولي چرا يك باني براي دانمارك، هلند،

ص: 165

بلژيك، ايتاليا و غيره پيدا نمي شود؟

چون كسي نيازها را نمي گويد، گفتن را وظيفه نمي داند.

تعمير و تزيين مساجد و امام زاده ها به جاست، امّا چه مقدار؟

اروپايي ها داد مي زنند: ما مسجد و حسينيّه نداريم، ما روحاني و مبلّغ نداريم؛ آقاي تاجر، ميليون ميليون تومان صرف ساختمان قبر امام زاده و كاشي كاري آن و اطعام عزاداران مي كند و يا روبروي حسينيّه و مسجد، حسينيّه و مسجد مي سازد.

بنده هرگز منكر عظمت و كرامت امام زادگان و اطعام عزاداران در عاشورا و فاطميّه و ايّام شهادت ديگر معصومين نيستم، ولي مي گويم: چرا سهمي از اين كارهاي خوب را به كشورهاي بيگانه اختصاص نمي دهند تا جرقّه ي دين مبين، ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و اولاد طاهرين آن حضرت خاصّه حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه) به فكر مردم اروپا، آمريكا، آفريقا و غيرهم بخورد و ما شاهد سربلندي مكتب اهل البيت عليهم السلام باشيم.

28 - از كتابخانه ي بزرگ ميلان ديدار نموده، با مسؤول آن جا درباره ي انتظار حضرت مسيح (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) و انتظار حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) صحبت نمودم.

مراكز علمي و كليساهاي ميلان را ديده، روز بعد به طرف رم حركت كرديم.

29 - در رم، ميهمان سه نفر ره يافته ي رمي بوديم.

باور كنيد اين ها از طريق مطالعه ي كتب پرفسور هانري كُربَن و سايت هاي شيعه، شيعه شده اند و موسّسه اي به نام امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه) تأسيس كرده اند.

مرحبا بكم! آفرين بر شما! چه شده كه به تمدّن دروغين غرب،

ص: 166

پشت پا زده، به قرآن و نهج البلاغه روي آورده ايد؟ حتما غرب را از تمدّن واقعي تهي ديده ايد و دروغ هاي غربيّون براي شما آشكار گرديده است.

آقاي حسين مُرللي، آقاي عبدالوحيد انينلو، آقاي يوسف برونا.

آقاي عبدالوحيد، فلسفه مي خواند و با كتب هانري كُربن آشنا شده و شيعه شده است.

او گله مي كند كه نهج البلاغه را مطالعه كرده ام ولي ترجمه اش ناقص بوده و خوب نفهميده ام، الان هم با برادر ايماني آقاي ميثم مشغول ترجمه ي كتاب الامام المهدي من المهد الي الظهور نوشته آيت اللّه مرحوم آقاي قزويني قدس سره هستم.

حسين مرللي، جوان مؤدّب و باوقاري است، عاشق نماز و دلباخته ي امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه) است، و خيلي دوست دارد به حوزه ي علميّه ي قم بيايد.

يوسف برونا، خادم مخلصي براي اهل بيت عليهم السلام به حساب مي آيد.

در مؤسّسه ي امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه) كه برادران ايراني و لبناني و غيرهم فعّاليت دارند، شب هاي جمعه مراسم دعاي كميل برقرار مي شود.

اعجاز قرن چيست؟

قرائت دعاي كميل، دعاي علي بن ابي طالب عليهماالسلام در كنار واتيكان.

البتّه اين كار ما نيست، جاذبه ي دين است، سلّمنا، امّا بيش از اين مي توانستيم كار كنيم. به جاي تربيت يك هانري كُربن، هانري كُربن ها مي توانستيم داشته باشيم.

آن وقت مي ديديم در رم دانشگاه تشيّع شناسي و مهدي شناسي برقرار مي شد و عطر دل انگيز ولايت و امامت پيشوايان معصوم عليهم السلام

ص: 167

به واتيكان هم مي رسيد و قضيّه ي نصاراي نجران تكرار مي گشت.

30 - در مؤسّسه ي مذكور به سخنراني پرداختم؛ جمعيّت خوبي شركت داشتند، آن ها به اسلام رسيده بودند، نه اين كه اسلام ارثي به آن ها رسيده باشد.

همه گوش فرا مي دادند، سؤال مي كردند و نيز درخواست كمك فرهنگي داشتند.

و البتّه به عنايت حق تعالي در تمام اين سفر، كمك هايي اگرچه ناچيز به بعض مراكز ديني و علمي داشتم و نمكي هم به غذاي مؤسّسه ي مذكور زده و قرار شد بحول اللّه و قوّته فرعي از كتابخانه ي تخصّصي حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه) در رم برقرار نماييم.

31 - كاخ هاي سر به فلك كشيده و قديمي رم، يادآورِ «أَيْنَ الفَراعِنَة …»؛ كليساهاي باستاني و بزرگ، شهر هزار كليسا! همه ي اين ها به يك طرف و كار اين جوانان كه به اسلام رسيده اند هم به يك طرف.

جوانان ما بايد از اين محقّقين درس بگيرند، ره يافته ي آمريكايي، اروپايي، چه چيزي در دين ما ديده كه در دين خودش نديده است؟ منطق، علم و توجّه به خرد و انديشه ي سالم.

ما حاضريم در اين باره با كشيش ها و اسقف ها و حتي با پاپ بحث كنيم.

32 - آزادي را اسلام به ارمغان آورده است. آزادي معقول، نه آزادي توحّش به نام تمدّن

در ايران مسجد داريم، كليسا هم داريم، از قرن ها قبل اين گونه بوده است، پيام صلح حديبيّه، قصّه ي نصاراي نجران اين است كه: پيامبر ما پيامبر آشتي و صلح است و جنگ هايي كه در تاريخ صدر اسلام

ص: 168

است، اوّلاً از طرف دشمن آغاز شده و ثانيا جنگ با مردم نبوده بلكه جنگ با ريشه هاي سرطاني ستم و حكّام ظلم بوده است.

33 - در رم، شيعيان، مسجد و حسينيّه و مهديّه ندارند.

چرا؟

چون اوّلاً آزادي چنداني ندارند، ثانيا سرمايه ي مالي ندارند.

در مقابل، مسجد بزرگ رم كه از طرف وهّابيّت ساخته شده است، نگوييد چند متر است، بگوييد چند هكتار است؛ با بهترين ساختمان، شبستان بزرگ، سالن سخنراني و كنفرانس به سبك جديد، كتاب خانه و …

شيعيان چه دارند؟

هيچ!

با اين كه همه چيز دارند؛ رهبر معصوم، كتاب، علم، تحقيق.

34 - يكي از ارزش هايي كه ما داريم، منطق قوي و برهان محكم بر حقّانيّت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان عليهم السلام است. علماي بزرگ مثل محقّق عظيم الشأن مير سيد احمد علوي قدس سره جدّ پدري سادات ميردامادي و عالم جليل القدر محمّد صادق فخرالاسلام با برهان كافي و منطق استوار، از تورات و انجيل، حقّانيّت دين مبين اسلام را آشكار كرده اند.

جالب است بدانيم كه مرحوم فخرالاسلام خودش مسيحي بوده و در واتيكان دروس ديني و عهدين خوانده ولي با بشاراتي كه در اين مكتب درباره ي پيامبر اسلام و ائمّه ي هدي عليهم السلام وجود دارد، به اسلام گرايش پيدا كرده است.

ولي افسوس كه دشمن، بيدار و ما غالبا در خواب هستيم.

از جوامع علمي و دينيِ خودمان سؤال مي كنم:

ص: 169

آيا كتاب انيس الاعلام كه آقاي فخرالاسلام در حقّانيّت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نوشته است، در حوزه و دانشگاه چه مقدار شهرت دارد و خوانده مي شود.

آيا چندبار اين كتاب با تحقيق خوب چاپ و منتشر شده است؟

حاجي بازاري چند ميليون تومان براي خودش يا همسرش قبر مي خرد؟

يا مجالس فاتحه و اطعام، آن هم اطعام به اغنيايي مثل خودش.

براي عقد و عروسي دختر و پسر و حتي براي جشن تولّد حضرت تاجرزاده، چه پول هايي خرج مي كند.

ولي از اطعام فرهنگي بي خبر است؛ چاپ الغدير، المراجعات، آنگاه هدايت شدم، شب هاي پيشاور، كتب رّد بابيّت، ردّ بهائيّت، ردّ وهّابيّت، ردّ تبليغاتِ يهود و نصاري، ردّ صهيونيست ها.

همين حاجي، ندبه مي خواند، براي آقا گريه مي كند، ولي حق سرباز آقا و مبلّغ مكتب اهل بيت عليهم السلام را نمي دهد.

اين مطالب را چه كسي بايد براي جامعه متديّنين بازگو كند؟

كتاب هاي مفيد و ارزنده را چه كسي بايد چاپ كند و منتشر سازد؟

ترجمه ي قرآن و نهج البلاغه به زبان هاي مهمّ دنيا؟

آيا اين ها خيرات نيست؟

به خدا اين ها فوق خيراتي است كه معروف و مشهور است.

35 سستي و كم كاري ما ربطي به حقّانيّت يار و وليّ پروردگار حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ندارد، ربطي به حقّانيّت اسلام و قرآن ندارد. ما گله از خودمان داريم و از بزرگي مكتب و استواري مذهبمان راضي هستيم.

36 روز دوم سفرمان در واتيكان، با معاون اوّل پاپ جديد

ص: 170

ملاقات داشتم.

ملاقات ما حدودا سه ربع ساعت طول كشيد، يكي از مطالبي كه در آن جلسه مطرح گرديد، همين عظمت منطق اسلام بود كه پيامبران از جمله حضرت عيسي (علي نبيّنا و آله و عليه السلام) بدان خبر داده اند.

پيرامون صلح جهاني، حكومت واحده ي جهاني، كلمه ي «فارقيلطا (Paraglita) و پيركليوس (Perikeleos)» صحبت هايي ردّ و بدل شد كه تفصيل آن را به نوشته هاي آينده موكول مي نمايم ان شاء اللّه تعالي.

37 به اتفاق يكي از برادران لبناني به ديدار كليساي بزرگ واتيكان رفتيم.

از مهم ترين ديدني هاي آن، قبور بزرگان مسيحيّت و قبر پاپ ژان پل دوم ديدن نمودم.

38 قبل از اين كه به كليساي واتيكان برويم، با آقاي مترجم گفتم: با خود يك سجّاده بياورد، او با تعجّب گفت: ما مسجد نمي رويم ما به كليسا مي رويم!

گفتم: ان شاء اللّه روزي كليساها مسجد مي شود، اگر ما خوب كار كنيم، به وظايف ايّام انتظار عمل كنيم، ايمان و تقوا و عدالت داشته باشيم، مردم خسته شده از خرافات كليسا و نسل جوان خسته شده از گناه و پوچي، به ما مي پيوندند و همه «اللّهم عجّل لوليّك الفرج» مي گويند و آقا مي آيد و كليساها مبدّل به مسجد مي شود.

مترجم، قبله را نشان داد و بنده قربةً الي اللّه تعالي كنار كليساي واتيكان به نماز ايستادم.

ثواب نماز را به اجدادِ موحّدِ مادريِ امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه) هديه نمودم.

ص: 171

39 - ممكن است اين كار حمل بر خودنمايي شود؛ خوب، هركار خيري ممكن است حمل بر خودنمايي شود، آيا نبايد انجام پذيرد؟

همين سفر و همين سفرنامه ي مختصر، بيان دردها، گفتن نيازها و انتقاد از سستي ها و كمبودها، ممكن است حمل بر غرور و خودخواهي گردد، پس نبايد انجام گيرد؟ ما نبايد كار خوب را به خاطر تبليغات سوء نادانان و يا حسودان تعطيل نماييم.

خداوند، آگاه به نيّات قلبيّه ي ماست؛ او قبول مي كند، او رد مي كند، تأييد او كارگشاست و ردّ او خسران و معيشت ضَنْك را دنبال دارد.

اگر مراجع عالي قدر دين، علماي عاملين، سنگرداران ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام، اساتيد و محقّقان بايقين، اغنياء و خوبانِ خيّرين، سربازانِ امامِ بهارآفرين، مريدانِ كهفِ حصين، ندبه كنندگان غياثِ مضطرِّ مستكين، به اين نوشته ي كمترين، برخورد نمودند و آن را خواندند، مطالب خوب آن را نقل فرمايند و دنبال درمان دردها و جبران كمبودها باشند و نقصان و كمبود اين نوشته را اگر زحمت نباشد به اين عبد تذكّر دهند.

40 - و بقيّه ي اين قصّه جانكاه، يعني عدم شناخت طريق تبليغ، ناآگاهي به راه ترويج، و قضيّه ي پر غصّه ي كجي اهل روزگار، زخم زبان صاحبان دل بيمار و غم فراق روي نگار، دوري از صاحبِ اقتدار و غيبت وليّ پروردگار را به پدر مهربان، آورنده ي امن و امان، شارح و تالي قرآن، امام انس و جان بايد گفت، كه او رئوف به فرزندان است.

در خاتمه به شكرانه ي اين سفر موفّق و اطّلاع رساني مهدوي و به مناسبت فرارسيدن دهه ي فرخنده ي مهدويّت، دهه ي خودسازي

ص: 172

منتظران، دهه ي تلاش مهدويّون اعم از پير و جوان، ايّام فرح و شادي مؤمنان و روزهاي يأس و نااميدي استعمارگران و جهت تقدير و تشكّر از قدرشناسان مكتب آل عصمت عليهم السلام، شيفتگان قرآن و عترت عليهم السلام، خاصّه علماء عاملين و دلسوزان دين مبين و مجاهدان راه معصومين عليهم السلام شعري را كه به ياد امام ثاني عشر و وليّ منتظَر سروده ام تقديم مي دارم.

والسّلام عليه و علي آبائه

پسيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

اوّل رجب المرجّب 1426 ه.ق

ص: 173

وجه ربّ (شعر)

بستم از قلب و دلم بار دگر راحله ها

سرمه چشم كنم خاك ره قافله ها

پاي نه بلكه دلم آبله بندان ره است

شد فزون عشق من از سوزش اين آبله ها

كي شود صبح شب فرقت مهدي يا رب؟

بكنم شكوه ز هجران و نمايم گله ها

به فداي قد تو، قامت دين ظاهر ساز

به كمال ره تو محو شود فاصله ها

در نمازم ز خدا «وجه خدا» مي خواهم

كار ما شد ز غمت خواندن اين نافله ها

حاصل عمر توئي، اي به فدايت سر و جان

موت با معرفتت فوق همه حاصله ها

ريشه دارد غم تو، ريشه هر خير و صلاح!

بسته بر باطن دل عشق رخت سلسله ها

اين تهاجم برِ ما سخت و گران آمده است

وا مصيبت ز اجانب، گله اي از يله ها

صبر ايوب چه باشد به قياس صبرت

من بنازم به چنين صبر و چنين حوصله ها

به اجابت برسان خواهش اين «كوچك» را

جان زينب كه بود زِين همه كامله ها

ص: 174

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109