ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)

مشخصات کتاب

نام کتاب: ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد( گنجینه بهارستان 2)
نویسنده: مجهول
موضوع: رسم قرآن
تاریخ وفات مؤلف: 996 ق ببعد
زبان: فارسی
تعداد جلد: 1
ناشر: مرکز اسناد مجلس
مکان چاپ: تهران
سال چاپ: 1385
نوبت چاپ: اوّل‌

8 ترجمه و شرح قصیده عقیلة أتراب القصائد فی أسنی المقاصد

اشاره

نگاشته مؤلّفی ناشناخته
(زنده در 996 ه. ق)
تصحیح
سیّد حسین مرعشی
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 491

مقدّمه مصحّح‌

شرح حال شاطبی‌

قاسم بن فیرّه «1» بن ابی القاسم بن خلف «2» بن احمد رعینی شاطبی، مقری، مفسّر، محدّث و ادیب معروف اندلس در قرن ششم هجری است. اکثر مورّخان کنیه او را ابو محمّد و برخی ابو القاسم گفته‌اند. «3» در رساله حاضر نام وی ابو القاسم احمد بن خلف بن فیرّه آمده است.
شاطبی در اواخر سال 538 ه. ق در شهر شاطبه به‌دنیا آمد. وی در سال 572 به مصر رفت و در مدرسه قاضی فاضل به اقراء و تدریس قرائات و نحو و لغت عرب پرداخت. «4» گویند وی صحیح بخاری و صحیح مسلم و موطّأ را از حفظ تصحیح می‌کرد. «5»
از زهد و تقوی و حالات عرفانی شاطبی مطالب زیادی نقل کرده‌اند. سخاوی شاگرد او در این‌باره می‌گوید:
«روزی در مسجد جامع مصر با او صحبت می‌کردم. به او گفتم: می‌گویند در این
__________________________________________________
(1). فیرّه در زبان لاتینی که زبان غیر عرب‌زبانان اندلس بوده به معنی آهن است.
(2). برخی ابی القاسم بن خلف نقل کرده‌اند. (ر. ک: روضات الجنّات، ج 6، ص 32).
(3). ر. ک: وفیات الأعیان، ج 3، ص 73.
(4). ر. ک: همان، ج 3، ص 72. و التّکملة لکتاب الصّلة، ج 4، ص 73.
(5). ر. ک: وفیات الأعیان، ج 3، ص 71.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 492
مسجد صدای اذان شنیده می‌شود بدون آنکه مؤذّنی وجود داشته باشد. کسی نمی‌داند این چیست؟ او گفت: بارها به وقت زوال آفتاب این صدا را شنیده‌ام». «1»

آثار شاطبی‌

شاطبی، دارای آثار زیادی در علوم قرآنی است. از جمله این کتابها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. حرز الأمانی و وجه التّهانی معروف به شاطبیّه
2. عقیلة أتراب القصائد فی أسنی المقاصد
3. ناظمة الزّهر فی أعداد آیات السّور
4. تتمّة الحرز من قرّاء أئمّة الکنز
5. کتاب الوقوف
6. تفسیر القران
7. رسالة فی طبقات المفسّرین
8. رسالة فی إعجاز القرآن
9. طبقات القرّاء

درباره قصیده عقیلة الاتراب‌

این قصیده از مهمترین منابع رسم الخطّ قرآن کریم به شمار می‌آید. شاطبی در این منظومه کتاب المقنع فی معرفة مرسوم خطّ المصاحف نوشته ابو عمرو دانی را به نظم آورده است. از این رساله منظوم، نسخه‌های متعدّدی در کتابخانه‌های جهان موجود است که چهار نسخه آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی محفوظ است. متأسّفانه دکتر حجّتی و استاد منزوی در فهرست‌های خود به هیچ‌یک از این نسخه‌ها اشاره نکرده‌اند.
__________________________________________________
(1). معجم الأدباء، ج 4، ص 619.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 493
چاپ‌های مختلفی نیز از این قصیده و شروح آن صورت گرفته است. از جمله می‌توان به کتاب إتحاف البررة بالمتون العشرة فی القراءات و الرّسم و الآی و التّجوید اثر علی محمّد ضبّاع (متوفّی 1380 ه. ق) و شرح تلخیص الفوائد و تقریب المتباعد اثر ابو البقاء علیّ بن محمّد بن قاصح (متوفّی 801 ه. ق) تحقیق شیخ عبد الفتاح قاضی (متوفّی 1403 ه. ق) اشاره کرد.
مهمترین ویژگی ترجمه حاضر آن است که تقریبا تمام ابیات به فارسی ترجمه و بسیاری از آن به این زبان شرح شده است.

نسخه مورد استفاده‌

یگانه نسخه شناخته شده ترجمه حاضر در مجموعه 1/ 1058 کتابخانه مجلس شورای اسلامی «1» موجود است، که در سال 996 ه. ق کتابت گردیده و شامل 4 رساله زیر است:
1. قصیده عقیلة أتراب القصائد.
2. خلاصة الوقوف.
3. رساله در تعریف مواضع و علائم وقف.
4. رساله در تجوید.
با توجّه به مهری که در سه موضع مختلف قابل رؤیت است، نسخه متعلّق به شخصی به نام نعمت اللّه حسینی (زنده در 1126 ه. ق) بوده است.

شیوه تصحیح‌

در تصحیح متن عربی قصیده از چاپها و شروح عربی آن، که ذکر گردید، استفاده شده است. این موارد با علائم اختصاری زیر مشخّص شده است:
__________________________________________________
(1). فهرست نسخ خطّی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 23، ص 366.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 494
س: نسخه اساس
ق: شرح ابن قاصح
ض: اتحاف البررة ... تصحیح ضبّاع
ترجمه هر بیت، مانند آنچه در اصل نسخه آمده، بین سطور قرار گرفته است، ولی شرح ابیات که در حاشیه نسخه نوشته شده در پاورقی آمده است. عبارات شرح معمولا با حروف (ه) که احتمالا مخفّف کلمه انتهی است، پایان یافته. برای تشخیص این حواشی نیز از حرف (ح) استفاده شده است.
لازم به ذکر است در برخی ابیات، به‌منظور رفع برخی مشکلات متن، مواردی توسّط مصحّح افزوده شده است. در مواردی هم که مترجم در ترجمه دچار لغزش شده، اصلاحاتی توسّط مصحّح صورت گرفته است.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 495

متن‌

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم قال الشّیخ الإمام البارع أبو القاسم أحمد بن خلف بن فیرّه الرّعینیّ ثمّ الشّاطبیّ- رحمه اللّه علیه-:
الحمد للّه موصولا کما أمرا مبارکا طیّبا یستنزل الدّررا
[سپاس برای خداست پیوسته آن‌طور که فرمان داد روزافزون و پاکیزه که موجب بارش روزی می‌شود].
ذو الفضل و المنّ و الإحسان خالقنا ربّ العباد هو اللّه الّذی قهرا
[او با فضیلت و با منّت و بخشنده و آفریدگار ما و پروردگار بندگان است. همان خدایی که چیره گشت.]
حیّ علیم قدیر و الکلام له فرد سمیع بصیر ما أراد جری
[زنده و دانا و تواناست و سخن از آن اوست. یکتا و شنوا و بیناست و آنچه بخواهد بشود]
أحمده و هو أهل الحمد معتمدا علیه، معتصما به، و منتصرا
[او را سپاس می‌گویم. او سزاوار ستایش است. اعتماد کننده‌ام بر او، چنگ زننده‌ام به او، و یاری خواهم از او.]
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 496
ثمّ الصّلاة علی محمّد و علی أشیاعه أبدا تندی ندی عطرا
[سپس درود بر محمّد و بر پیروانش تا ابد به‌طوری که ببارد بارانی خوش‌بو.]
و بعد فالمستعان اللّه فی سبب یهدی إلی سنن المرسوم مختصرا
[و بعد پس یاری‌رسان، خدا در سببی راهنمایی کند به سنّت‌های نشان‌دار خلاصه شده.]
علق علاقته «1» أولی العلائق إذ خیر القرون أقاموا أصله وزرا
[پیوندی که پیونده‌دهنده آن برترین پیوندهایند چرا که بهترین مردم به‌پا داشتند اصلش را که سنگینی می‌کرد.]
و کلّ ما فیه مشهور بسنّته و لم یصب من أضاف الوهم و الغیرا
[و همه آنچه در آن است پرآوازه است به سنّت او و برخورد نکرد به آنکه افزود وهم و تغییر را.]
و من روی ستقیم العرب ألسنها لحنا به قول عثمان فما شهرا
و آنکه روایت کرد که برگیرد زبان عرب خطایی را که به آن مصحف است، سخن عثمان، پس آن مشهور نشد.
لو صحّ لاحتمل الإیماء فی صور «2» فیه کلحن حدیث ینثر الدّررا
اگر درست شود این سخن از عثمان متحمّل بود اشارت را در صورت‌ها «3» در روی همچو اشارت کردن سخن که می‌باشد درها را «4».
و قیل معناه فی أشیاء لو قرئت بظاهر الخطّ لا تخفی علی الکبرا __________________________________________________
(1). ق و ض: علائقه.
(2). س: سور.
(3). س: سورتها.
(4). ح: یعنی از لحن، اشارت مراد بود. و این در لغت آمده است. در صورت‌ها همچو الکتب، الصّبرین و آنچه بدان ماند از جاها که الف انداخته شده است و آن همچو رمز و اشارت که آن را جز قرّاء ندانند ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 497
و گفته شد معنی او صورتها که در خط است اگر خوانده شود به‌ظاهر خود پوشیده نشود بر بزرگان «1».
لا أوضعوا و جزاؤ الظّالمین لا أذ بحنّه و بأیید فافهم الخبرا
لا أوضعوا «2» به زیادت الف و جزاؤ الظّالمین «3» به زیادت و او لا أذبحنّه «4» به زیادت الف و بأیید به زیادت یاء پس فهم کن خبر را.
و اعلم بأنّ کتاب اللّه خصّ بما تاه البریّة عن إتیانه ظهرا
و بدان‌که به درستی کتاب خدای مخصوص شد به آنچه حیران شدند خلق از آوردن او یعنی مانند او در حالی‌که یاری کنندگانند یکدیگر را.
من قال صرفتهم مع حثّ نصرتهم و فر الدّواعی فلم یستنصر النّصرا
آنکس که گفت معجز او ایشان فرو ماندند از آوردن با برانگیختن یعنی یارگشتن یاری دادن ایشان بسیار داعیه است پس طلب نصرت نکرد از نصرت‌کنندگان یعنی از دلیل‌ها که در تحت سخن گوینده نصرت کند. «5»
کم من بدائع لم توجد بلاغتها إلّا لدیه و کم طول الزّمان تری «6»
بسیار از معانی غریب که یافت نشد بلاغت آن معانی مگر نزد کتاب خدای و بسیار زمان دراز که دیده شود.
و من یقل بعلوم الغیب معجزه فلم تری عینه عینا و لا أثرا
و هرکه گوید به علوم غیب است معجز قرآن پس ندید چشم او چیزی و نه نشان را.
__________________________________________________
(1). ح: یعنی لحن شود و خطا بود و نظایر آن [را] در بیت بعد از این بیت گفته است ه.
(2). توبه/ 47.
(3). مائده/ 29؛ حشر/ 17.
(4). نمل/ 21.
(5). ح: داعیه گویند آنچه را که در دل افتد که خواهد که آن بکند ه.
(6). ح: یعنی علما از قرآن بسی عجایب و غرایب بیرون آرند به اندازه علم خویش پس فصاحت و بلاغت قرآن معجزه او است ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 498
إنّ الغیوب بإذن اللّه جاریة مدی الزّمان علی سبل جلت سورا
بدرستی غیب‌ها به‌دستور خدای، زنده است تا آخر زمان بر راه‌ها که گشاده سوره‌ها را «1».
و من یقل بکلام اللّه طالبهم لم یحل «2» فی العلم وردا لا و لا صدرا
و هرکه گوید به کلام خدای جست از ایشان [شیرین نشد] «3» در علم نه از روی آمدن و نه از روی بازگشتن «4».
ما لا یطاق ففی تعیین کلفته و جائز و وقوع عضلة البصرا
و محال است جست از ایشان آنچه طاقت داشته نمی‌شود پس در معیّن گردانیدن دشواری وی است و رواست و افتنده است فروماندگی بینندگان.
للّه درّ الّذی تألیف معجزه و الانتصار له قد أوضحا الغررا
همیشه باد آنکه فراهم آورده معجز او و انتصار او را به درستی گشاده کردند این دو کتاب سپیدی‌ها [را] یعنی شب‌های جهل را روشن کردند «5»
و لم یزل حفظه بین الصّحابة فی علا حیاة رسول اللّه مبتدرا
و همیشه بود یاد گرفتن کتاب خدای میان صحابه در اوّل حیات رسول خدای شتافته شد.
__________________________________________________
(1). ح: یعنی سوره‌ها باشد که در وی خبر غیب باشد که هنوز آن غیب‌ها به‌وجود نیامده باشد پس صدق آن هنوز درست نشده باشد. اگر اعجاز قرآن خبر غیب بود پس اعجاز آن سوره هنوز معلوم نبود. و بعضی سوره‌ها باشد که در وی خبر غیب نباشد پس معلوم شد که اعجاز قرآن خبر غیب نیست ه.
(2). س: لم یخل.
(3). س: خالی نشد.
(4). ح: یعنی معجز بودن او این است که کلام خدا است. گوید گفته شود او را که حق تعالی فرمود کافران را که بیارید مانند قرآن یس آن سوره که باید کلام خدا بود. پس کافران عاجز بودند از آوردن کلام خدا پس حق تعالی به محال فرموده باشد و فرمودن به کار محال بی‌فایده بود و مناسب علما نباشد ه.
(5). ح: یعنی به خیر و برکت باد آنکه معجز نام کتاب او و انتصار نام کتاب او گشاد و شرح کرد این سخن‌های مشهور را و آن ابو بکر اشعری است که دو کتاب تصنیف کرد ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 499
و کلّ عام علی جبریل یعرضه و قیل آخر عام عرضتین قرا
و هر سالی بر جبریل عرضه می‌کرد قرآن را. و گفته شد در آخرین سال دو عرضه خواند.
إنّ الیمامة أهواها مسیلمة ال کذّاب فی زمن الصّدّیق إذ خسرا
به‌درستی یمامه نام- شهری- را هلاک گردانید و گمراه کرد مسیلمه دروغ‌گوی در زمان ابو بکر صدّیق آن‌وقت که زیان‌زده شد «1».
و بعد بأس شدید حان مصرعه و کان بأسا علی القرّاء مستعرا
و پس از جنگ و عذاب سخت شد جای زدن او بر زمین یعنی کشتن او، و بود آن جنگ عذابی بر خوانندگان تفنده. «2»
نادی أبا بکر الفاروق خفت علی ال قرّاء فادّرک القرآن مستطرا
آواز داد و گفت ابا بکر را فاروق یعنی عمر: ترسیدم بر قرّاء پس دریاب قرآن را در حالی‌که جوینده‌ای.
فأجمعوا جمعه فی الصّحف و اعتمدوا زید بن ثابت العدل الرّضی نظرا
پس اجماع کردند جمع‌کردن قرآن را در کاغذها و اعتماد کردند زید بن ثابت عدل خشنود شده را از روی نظر «3».
فقام فیه «4» بعون اللّه یجمعه بالنّصح و الجدّ و الجزم «5» الّذی بهرا
پس خاست زید بن ثابت در جمع‌کردن به یاری خدای جمع می‌کند قرآن را به
__________________________________________________
(1). ح: و تقریب آوردن قصّه مسیلمه آن است که سبب نوشتن مصحف در اصل آن بود که حفّاظ در جنگ او کشته شدند ه.
(2). ح: در آن جنگ هفتصد حافظ کشته شد [ه].
(3). ح: یعنی غلبه کرد قصد و جدّ و جهد او دیگران را ه.
(4). س: فیهم.
(5). الحزم نیز روایت شده است.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 500
ملازمت و جدّ و قصد که غلبه کرد.
من کلّ أوجهه حتّی استتمّ له بالأحرف السّبعة العلیا کما اشتهرا
از همه [وجوه آن تا تمام شد او را به قرائات هفت‌گانه بلند شد [ه چنانکه مشهور شد.
فأمسک الصّحف الصّدّیق ثمّ إلی ال فاروق أسلمها لمّا قضی العمرا
پس نگاه داشت مصحف‌ها را ابو بکر صدّیق. بعد از آن به عمر تسلیم کرد چون گذارد عمر را یعنی وفات یافت.
و عند حفصة کانت بعد فاختلف ال قرّاء فاعتزلوا فی أحرف زمرا
و نزد حفصه بود آن مصحف بعد از وفات عمر پس اختلاف کردند قرّاء صحابه پس به یک‌سو شدند در بعضی قرائات و جدا شدند در حالی‌که گروه‌ها بودند.
و کان فی بعض مغزاهم مشاهدهم حذیفة فرأی فی «1» خلفهم عبرا
و بود در بعضی جنگ ایشان بیننده ایشان، حذیفه پس دید در «2» خلاف‌های ایشان آنچه از او عبرت گرفته می‌شود.
فجاء عثمان مذعورا فقال له أخاف أن یخلطوا فأدرک البشرا
پس آمد حذیفه نزد عثمان به شتاب پس گفت او را: می‌ترسم که بیامیزند [و] بر هم زنند قرآن را پس دریاب آدمیان را.
فاستحضر الصّحف الأولی الّتی جمعت و خصّ زیدا و من قریشه نفرا
پس حاضر کرد مصحف‌های پیشین را آنکه جمع کرده شده بود. و مخصوص زید را و از قریش او گروهی را.
__________________________________________________
(1). س: من.
(2). س: از.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 501
علی لسان قریش فاکتبوه کما علی الرّسول به إنزاله انتشرا
به زبان قریش پس بنویسید چنانکه بر رسول به او فرود آوردن قرآن مشهور شد.
فجرّدوه کما یهوی کتابته ما فیه شکل و لا نقط فیحتجرا
پس برهنه کردند مصحف را یعنی از اعراب چنانکه دوست می‌دارد نوشتن او را، نیست در وی اعرابی و نه نقطه‌ای پس تا باز بستد به یک وجه شود.
و سار «1» فی نسخ منها مع المدنی کوف و شام و بصر تملأ البصرا
پس برفت در نسخه‌ها از آن با مصحف مدنی، مصحف کوفی و شامی و بصری پر می‌گردانید چشم را.
و قیل مکّة و البحرین مع یمن ضاعت بها نسخ فی نشرها قطرا
و گفته مکّه و بحرین با یمن، بوی داد به این شهرها نسخه‌ها یعنی مصحف‌ها در گستردن آن نسخه‌ها عود.
و قال مالک القرآن یکتب بال کتاب الاوّل لا مستحدثا سطرا
و گفت مالک: قرآن نوشته می‌شود یعنی آنچه در مصحف عثمان نوشته است نه خطّ نو بیرون آورده شده نوشته شود. «2»
و قال مصحف عثمان تغیّب لم نجد له بین أشیاخ الهدی خبرا
و گفت راوی: مصحف عثمان یعنی مصحف خاصّ او که قرآن از آنجا خواندی غایب شد نیافتیم آن مصحف را میان پیروان راه راست خبری.
أبو عبید أولوا «3» بعض الخزائن «4» لی فاستخرجوه «5» فأبصرت الدّما أثرا __________________________________________________
(1). س: فسار.
(2). ح: مالک گفته است نوشتن مصحف به این خطها نمی‌شاید. اگر کسی خطّ مصحف عثمان را داند روا بود مصحف نوشتن ه.
(3). س: ألو.
(4). س: خزائن.
(5). س: استخرجوه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 502
گفت ابو عبید: خداوندان بعض خزینه‌ها برای من بیرون آوردند آن را پس دیدم خون‌ها را نشان «1».
و ردّه ولد النّحّاس معتمدا ما قبله و أباه منصف نظرا
و رد کرد و قبول نکرد این سخن را فرزند نحّاس در حالی‌که اعتمادکننده است آنچه را که پیش از وی است و قبول نکرد سخن پسر نحّاس را انصاف‌دهنده‌ای که دید.
إذ لم یقل مالک لاحت مهالکه ما لا یفوت فیرجی طال أو قصرا
برای آنکه نگفت مالک روشن شد هلاک شدن آن مصحف آنچه فوت نشود و تلف نشود پس امید داشته می‌شود خواه دراز شود وقت نادیدن یا کوتاه شود.
و بین نافعهم فی رسمهم و أبی عبید الخلف فی بعض الّذی أثرا
و میان نافع ایشان در نوشته ایشان و ابی عبید خلاف است در بعض آنچه پیروی کردند.
و لا تعارض مع حسن الظّنون فطب صدرا رحیبا بما عن کلّهم صدرا
و نیست معارضه با خوبی گمان‌ها پس خوش شو از روی سینه‌ای فراخ به آنچه از همه ایشان پیدا شد.
و هاک نظم الّذی فی مقنع عن أبی عمرو و فیه زیادات فطب عمرا
و بگیر نظم آنکه در مقنع است از ابو عمرو دانی و در این نظم زیادت‌هاست پس خوش شو از روی عمر.
__________________________________________________
(1). ح: یعنی خون عثمان. آن ساعت [که ایشان را شهید کردند آن مصحف بر کنار ایشان بود و در خواندن بودند و بر آن مصحف خون رسیده بود ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 503

باب الإثبات و الحذف و غیرهما مرتّبا علی السّور من سورة البقر إلی الأعراف [باب نوشتن و انداختن و جز آن‌دو] ترتیب کرده شده بر سوره‌ها از سوره بقره تا اعراف‌

باب الإثبات و الحذف و غیرهما مرتّبا علی السّور من سورة البقر إلی الأعراف [باب نوشتن و انداختن و جز آن‌دو] ترتیب کرده شده بر سوره‌ها از سوره بقره تا اعراف
بالصّاد کلّ صراط و الصّراط و قل بالحذف ملک یوم الدّین مقتصرا
به صاد است همه صراط و الصراط و بگوی به انداختن الف است مالک یوم الدّین «1» در حالی‌که کوتاه‌کننده‌ای.
و احذفهما بعد فی ادّارأتم «2» و مس کین هنا و معا یخدعون «3» جری
و بینداز دو الف را بعد از این در فادّارأتم «4» و مساکین «5» اینجا، و هردو با هم یخادعون «6» گذشت.
و قاتلوهم و أفعال القتال بها ثلاثة قبله تبدو لمن نظرا
و قاتلوهم «7» و فعل‌های قتال به این سوره سه است پیش از و قاتلوهم پیدا می‌شود مر آن را نظر کرد. «8»
هنا و یبصط مع مصیطر و کذا ال مصیطرون بصاد مبدل سطرا
اینجا و یبصط «9» به صاد با مصیطر «10» و همچنین المصیطرون «11» به صاد بدل کرده شده از سین نوشته شد.
و فی الإمام اهبطوا مصرا به ألف و قل و میکال فیها «12» حذفها ظهرا __________________________________________________
(1). فاتحة الکتاب/ 4.
(2). س: فادّارأتم.
(3). س: یخدعون.
(4). بقره/ 72.
(5). طعام مساکین [مائدة/ 95] ه.
(6). بقره/ 9؛ نساء/ 142.
(7). بقره/ 193.
(8). ح: و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّی یقاتلوکم فیه فإن قاتلوکم [بقره/ 191] سه فعل اینها است ه.
(9). بقره/ 245.
(10). غاشیه/ 22.
(11). طور/ 37.
(12). س: فیه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 504
و در مصحف عثمان اهبطوا مصرا «1» به او الف است بعد از راء. و بگوی و میکیل «2» در وی انداختن الف پیدا شد.
و نافع حیث وعدنا خطیئته و الصّعقة الرّیح تفدوهم «3» هنا اعتبرا
و گفت نافع: هرجا که واعدنا «4» است در قرآن خطیئاته «5»، و الصّاعقة «6»، الرّیاح «7»، تفادوهم «8» اینجا اعتبار کرده شد.
معا دفع رهن مع مضعفة و عهدوا و هنا تشبه اختصرا
با هم یعنی اینجا و در سوره حج دفاع «9»، رهان «10» با مضاعفة «11» و عاهدوا «12» و اینجا تشابه «13» کوتاه کرده شد الف او.
یضعف الخلف فیه کیف جا و کتا به و نافع بالتّحریم «14» ذاک أری
یضاعف «15» خلاف است در وی که با الف است یا بی‌الف هر چگونه آید.
و کتاب «16». و نافع در سوره تحریم «17» آن را نمود.
و الحذف فی یاء إبرهیم قیل هنا شام عراق و نعم العرق ما انتشرا
و انداختن است در یاء إبرهیم «18» گفته اینجا شامی و عراقی. و نیکو رگی است آنچه پراکنده شده است. «19»
__________________________________________________
(1). بقره/ 61.
(2). بقره/ 98.
(3). س: تفدوهم.
(4). بقره/ 51؛ اعراف/ 142؛ طه/ 80.
(5). بقره/ 81.
(6). بقره/ 55.
(7). بقره/ 164.
(8). بقره/ 85.
(9). بقره/ 251؛ حج/ 41.
(10). بقره/ 283.
(11). آل عمران/ 130.
(12). بقره/ 100 و 177.
(13). بقره/ 70.
(14). ق: فی التّحریم.
(15). بقره/ 245 و 261؛ هود/ 20؛ حدید/ 18.
(16). بقره/ 285.
(17). آیه 12.
(18). بقره/ 124 و 125 و 126 و 127 و 130 و 132 و 133 و 135 و 136 و 140 و 258 و 260.
(19). ح: یعنی در مصحف شام و عراق در ابراهیم یاء نیست ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 505
أوصی الإمام مع الشّامیّ و المدنی شام و قالوا بحذف الواو قبل یری
أوصی «1» جای او مصحف عثمان است با شامی و مدنی. در مصحف شام و قالوا «2» به انداختن واو پیش از قاف دیده می‌شود.
یقتلون الّذین الحذف مختلف فیه معا طئرا عن نافع و قرا
یقاتلون الّذین «3» انداختن الف اختلاف کرده شده است در وی با هم یعنی اینجا و در مائده طائرا «4» از نافع درست شد.
و قتلوا و ثلث مع ربع کت ب اللّه معه ضعفا عقدت حصرا
و قاتلوا «5» در آخر آل عمران با ثلاث «6» با رباع «7»، کتاب اللّه علیکم «8» با او ضعافا «9»، عاقدت «10» بند کرد.
مراغما قتلوا لمستم بهما حرفا السّلم رسلته معا أثرا
مراغما «11»، قاتلوا یعنی فلقاتلوکم «12»، لامستم «13» به هردو یعنی در نساء و مائده. دو حرف السّلام «14»، رسالاته «15» با هم پیروی کرد.
و بلغ الکعبة احفظه و قل قیما و الأولین و أکّلون قد ذکرا «16»
و بالغ الکعبة «17» را یادگیر و بگوی قیاما «18» و الأولیان «19» و أکّالون «20» به درستی یاد کرد. «21»
__________________________________________________
(1). بقره/ 132.
(2). بقره/ 116.
(3). آل عمران/ 21.
(4). آل عمران/ 49؛ مائده/ 110.
(5). آل عمران/ 195.
(6). نساء/ 3.
(7). همان.
(8). نساء/ 24.
(9). نساء/ 9.
(10). نساء/ 33.
(11). نساء/ 100.
(12). نساء/ 90.
(13). نساء/ 43؛ مائده/ 6.
(14). مائده/ 16؛ انعام/ 127.
(15). مائده/ 67؛ انعام/ 124.
(16). ق: ذکرا.
(17). مائده/ 95.
(18). مائده/ 97.
(19). مائده/ 107.
(20). مائده/ 42.
(21). س: یاد کرده شد.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 506
و قل مسکین عن خلف و هود بها و ذی و یونس الاولی سحر خبرا «1»
و بگوی مساکین «2» از خلاف و سوره هود به او و این سوره یعنی مائده و یونس اوّل ساحر «3» آزمود.
و سارعوا الواو مکّیّ عراقیّة و با و بالزّبر الشّامی فشا خبرا
و سارعوا «4» و او مکّی است و عراقی است. و بای و بالزّبر «5» در مصحف شامی فاش شد از روی خبر. «6»
و بالکتاب و قد جاء الخلاف به و رسم شام قلیلا منهم کثرا
و بالکتاب «7» به زیاده، و آمده است خلاف به این باء. و نوشتن شام إلّا قلیلا منهم «8» در سوره نساء غالب شد.
و رسم و الجار ذا القربی بطائفة من العراق عن القرّاء قد ندرا
و نوشتن و الجار ذا القربی «9» به فتح ذال و الف بعد از او به گروهی از عراق از قرّاء به درستی غریب شد. «10»
مع الإمام و شام یرتدد مدنی و قبله و یقول بالعراق یری
با امام یعنی مصحف عثمان و مصحف شام یرتدد به دو دال مصحف مدنی است.
و پیش از او و یقول «11» به مصحف عراق دیده می‌شود.
و بالغداة معا بالواو کلّهم و قل معا فرقوا بالحذف قد عمرا __________________________________________________
(1). ق و ض: خبرا.
(2). مائده/ 95.
(3). مائده/ 110؛ یونس/ 76؛ هود/ 7.
(4). آل عمران/ 133.
(5). آل عمران/ 184.
(6). ح: یعنی در مصحف مکی و عراقی به واو است و در مدنی و شامی بی‌واو ه.
(7). آل عمران/ 184.
(8). نساء/ 66.
(9). نساء/ 36.
(10). ح: یعنی بعضی از مصحف‌های عراق ذا القربی نوشته است و بعضی از رواة آن [را] انکار کرده‌اند و گفته‌اند که آن شاذ و نادر است ه.
(11). مائده/ 53.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 507
و بالغداة «1» با هم به واوست همه مصحف‌ها. و بگوی با هم فارقوا «2» به انداختن الف بعد از فاء عمارت کرده شد.
و قل و لا طئر بالحذف نافعهم و مع أکبر ذرّیّتهم نشرا
و بگوی و لا طائر «3» به انداختن الف است نافع ایشان. و با أکابر «4»، ذرّیّاتهم «5» را گسترد.
و فلق الحبّ عن خلف و جاعل و ال کوفیّ أنجیتنا فی تائه اختصرا
و فالق الحبّ «6» از خلاف است و جاعل «7». و مصحف کوفی أنجیتنا «8» در تاء او کوتاه کرده یعنی تای او انداخته شد یعنی نوشته نشد. «9»
لدار شام و قل «10» أولدهم شرکا ئهم بیاء به مرسومه نصرا
[و لدار الآخرة «11»] به یک لام است از آن مصحف شامی. و بگو قتل أولادهم [شرکائهم «12». به یاء به او نوشته او یاری کرد.

و من سورة الأعراف إلی سورة مریم و از سوره اعراف تا سوره مریم‌

و نافع بطل معا و طئرهم بالحذف مع کلمته متی ظهرا
و روایت کرد نافع باطل «13» را بی‌الف با هم یعنی در اعراف و هود و طائرهم «14»
__________________________________________________
(1). انعام/ 52.
(2). انعام/ 159؛ روم/ 32.
(3). انعام/ 38.
(4). انعام/ 123.
(5). انعام/ 87.
(6). انعام/ 95.
(7). انعام/ 96.
(8). انعام/ 63.
(9). ح: یعنی در فالق الحبّ و جاعل اللّیل اندر خلاف است که الف در خط از این هردو کلمه انداخته شده است یا نی ه.
(10). س: قتل.
(11). انعام/ 32.
(12). انعام/ 13.
(13). اعراف/ 139؛ هود/ 16.
(14). اعراف/ 131.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 508
به انداختن الف با کلماته «1» هرچه گاه پیدا شد.
معا خطیئته و الیاء ثابت بهما عنه الخبئث حرفاه و لا کدرا
با هم یعنی در اعراف «2» و سوره نوح «3» خطیئات و یاء ثابت است به این هردو. «4» عنه الخبائث دو حرف او یعنی علیهم الخبائث «5» و تعمل الخبائث «6» بی‌الف و نیست تیرگی یعنی شبهه نیست. «7»
هنا و فی یونس بکلّ ساحر الت تأخیر فی ألف به الخلاف یری
در این سوره و در یونس بکلّ ساحر «8» به آخر انداختن در الف به او خلاف دیده می‌شود. «9»
و یا و ریشا بخلف بعده ألف و طاء طائف أیضا فازک مختبرا «10»
و یاء وریشا «11» به خلاف بعد از وی الف است. و طاء طائف «12» نیز پس پاکیزه شو و امتحان کن «13».
و بصطة باتّفاق مفسدین وقا ل الواو شامیّة مشهورة أثرا
و بصطة «14» به صادبه اتّفاق است. مفسدین و قال «15» و او شامی است مشهور است از روی نشان.
__________________________________________________
(1). اعراف/ 158؛ انفال/ 7؛ یونس/ 82؛ کهف/ 27؛ شوری/ 24.
(2). آیه 161.
(3). آیه 25.
(4). ح: و در سوره اعراف و سوره نوح خطیئاتکم و خطیئاتهم بی‌الف است با یاء است ه.
(5). اعراف/ 157.
(6). انبیاء/ 74.
(7). ح: الخبائث به صورت الخبیث نوشته شد امّا الخبیث قرائت نیست ه.
(8). اعراف/ 112؛ یونس/ 79.
(9). ح: الف بعد از حاء آید و سحار نشود ه.
(10). س: مختبرا.
(11). اعراف/ 26.
(12). اعراف/ 201.
(13). س: درحالی که آزموده شده‌ای.
(14). اعراف/ 69.
(15). اعراف/ 74 و 75.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 509
و حذف واو و ما کنّا و ما یتذک کرون یاءه و أنجاکم لهم زبرا
و انداختن واو و ما کنّا «1»، و ما یتذکّرون «2» یاء او، و أنجاکم «3» مر شامیان را نوشته.
و مع قد افلح فی قصر أمنة مع مسجد اللّه الاولی نافع أثرا
و با قد افلح در کوتاه کردن است أمانات «4» یعنی بی‌الف است بعد از نون. با مساجد اللّه «5» اوّل در برائت نافع پیروی کرد. «6»
و مع خلف و زاد اللّام لف «7» ألفا لا أوضعوا جلّهم و أجمعوا زمرا
و با خلاف رسول اللّه «8» و زیاده کرد مر لام الف لا أوضعوا «9» بزرگان قرّاء و اجماع کردند بر این در حالی که گروهانند.
لا أذبحنّ و عن خلف معا لا إلی من تحتها آخرا مکّیّهم زبرا
لا أذبحنّه «10» «11» و از خلاف است با هم لا إلی «12» یعنی در بعض بی‌الف. «13» من تحتها «14» آخر را مکّی ایشان نوشت یعنی من را.
و دون واو الّذین الشّام و المدنی و حرف ینشرکم بالشّام قد نشرا
و بی‌واوست الّذین «15» از آن مصحف شامی و مدنی. و حرف ینشرکم «16» به شام پراکنده شده یعنی مشهور شده.
__________________________________________________
(1). اعراف/ 43.
(2). اعراف/ 3.
(3). اعراف/ 141.
(4). انفال/ 27؛ مؤمنون/ 8.
(5). توبه/ 17.
(6). أثر در اینجا به معنی نقل و روایت است.
(7). س: ألف.
(8). توبه/ 81.
(9). توبه/ 47.
(10). س: لا أذبحنّ.
(11). نمل/ 21.
(12). آل عمران/ 158؛ صافّات/ 68.
(13). ح: یعنی در آل عمران لا إلی اللّه تحشرون و در و الصّافّات لا إلی الجحیم.
(14). توبه/ 100.
(15). توبه/ 107.
(16). یونس/ 22. ابن عامر و ابو جعفر ینشرکم و بقیّه قرّاء یسیّرکم خوانده‌اند.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 510
و فی لننظر حذف النّون ردّ و فی إنّا لننصر عن منصور انتصرا
و در لننظر انداختن نون رد کرده شد و در إنّا لننصر «1» از نصرت کرده شده‌ای که یاری خواست. «2»
غیبت نافع و آیت معه و عنه بیّنت فی فاطر قصرا
غیابت «3» بی‌الف روایت کرد و آیت للسّائلین «4» با او. و از نافع بیّنت در فاطر «5» کوتاه کرده شده یعنی به الف نوشته شده.
و فیه خلف و آیات به ألف ال إمام حاشا «6» بحذف صحّ مشتهرا
و در اوست خلاف و آیات «7» به او الف امام یعنی مصحف عثمان حاش «8» به انداختن الف درست شد در حالی که مشهور شونده است.
و یا لدی غافر عن بعضهم ألف و ههنا ألف عن کلّهم بهرا
و یای لدی از آن سوره غافر «9» از بعض از ایشان الف است؛ و اینجا یعنی در سوره یوسف لد [ا] الباب «10» الف از همه غلبه کرد.
و نون ننجی بها و الأنبیا حذفوا و الکفر الحذف فیه فی الإمام جری
و نون ننجی «11» را به این سوره و سوره انبیاء انداختند. و الکافر «12» «13» انداختن الف در وی در امام- مصحف عثمان- گذشت.
لا تایئسوا و معا یایئس بها ألف فی استایئس استایئسوا حذف فشا زبرا __________________________________________________
(1). غافر/ 51.
(2). ح: یعنی در این دو جای بعضی به یک نون روایت کردند: لنظر و لنصر. لیکن آن روایت [رد] کرده شده ه.
(3). یوسف/ 10 و 15.
(4). یوسف/ 7.
(5). آیه 40.
(6). س: حاش.
(7). یوسف/ 7.
(8). یوسف/ 31 و 51.
(9). آیه 18.
(10). آیه 25.
(11). یوسف/ 110؛ انبیاء/ 88.
(12). س: الکفّار.
(13). رعد/ 42.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 511
لا تایئسوا «1» و با هم یایئس «2» یعنی در یوسف و سوره رعد به او الف است یعنی با الف نوشته شده است. در استایئس «3»، استایئسوا «4» انداختن الف فاش شد.
و الرّیح عن نافع و تحتها اختلفوا و یا بأییام زاد الخلف مستطرا
الرّیح «5» از نافع و زیر او یعنی الرّیاح لواقح «6» خلاف کردند. و یاء بأیّام «7» زیاده شد خلاف در حالی که طلب‌کننده است آن یاء نوشتن را. «8»
بالحذف طائره عن نافع و بأو کلهما الخلف و الیا لیس فیه یری
و به انداختن الف است طائره فی عنقه «9» از نافع. و در أو کلاهما «10» خلاف است یعنی در بعضی أو کلهما بی‌الف است و یاء دیده نمی‌شود در وی.
سبحن فاحذف و خلف فی الأخیر «11» هنا و قال مکّ و شام قبله خبرا
سبحان پس بینداز الف را از وی و خلاف است در آخر اینجا یعنی قال سبحان «12» و قال مکّی و شامی بیش از [وی بیازمودند. «13»
تزورّ زاکیة مع لتّخذت بحذ ف نافع کلمت ربّی اعتمرا
تزاور «14»، زاکیة «15» با لاتّخذت «16» به انداختن الف است. نافع را کلمات ربّی «17» زیاده کرده شد.
__________________________________________________
(1). یوسف/ 87.
(2). یوسف/ 87؛ رعد/ 31.
(3). یوسف/ 110.
(4). یوسف/ 80.
(5). ح: الرّیح فی یوم عاصف [ابراهیم/ 18] اگرچه او [نافع ریاح می‌خواند ه.
(6). حجر/ 22.
(7). ابراهیم/ 5.
(8). ح: کلمه مستطر به معنی نوشته شده است و مترجم به اشتباه آن را از باب استفعال ترجمه کرده است.
(9). اسراء/ 93.
(10). اسراء/ 23.
(11). ق و ض: خلف بعد قال هنا.
(12). اسراء/ 93.
(13). ح: یعنی در مصحف مکّی و شامی قال سبحان ربّی است و در غیر آن‌دو مصحف قل سبحان ربّی است ه.
(14). کهف/ 17.
(15). کهف/ 74.
(16). کهف/ 77.
(17). کهف/ 109.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 512
و فی خراجا معا و الرّیح خلفهم و کلّهم فخراج فی الثّبوت قرا
و در خراجا «1» با هم یعنی در الکهف و قد افلح، و الرّیاح «2» در سوره ابراهیم خلاف ایشان است. و همه قرّاء [فخراج «3»] در ثابت‌بودن الف جست‌وجوی کرد.
کلّ بلا یاء آتونی و مکّننی مکّ و منها عراق بعد خیرا أری
همه بی‌یاء است آتونی «4» یعنی در همه مصحف‌ها، و مکّننی «5» مکّی است یعنی در مصحف مکّه به دو نون است و منها «6» در مصحف عراق بعد از خیرا «7» نمود. «8»

و من سورة مریم علیها السّلام إلی سورة ص و از سوره مریم علیها السّلام تا سوره ص‌

خلقت و اخترت حذف الکلّ و اختلفوا بلا تخف نافع تسّقط اقتصرا
خلقتک «9» و اخترتک «10» انداختن همه و اختلاف کردند در لا تخف «11». نافع تسّاقط «12» را کوتاه کرد یعنی بی‌الف روایت کرد «13»
یسرعون جذاذا عنه و اتّفقوا علی حرام هنا و لیس فیه مرا
یسارعون «14»، جذاذا «15» از نافع و اتّفاق کردند بر حرام «16» اینجا یعنی در اقترب و نیست در وی خلاف.
__________________________________________________
(1). کهف/ 94؛ مؤمنون/ 72.
(2). کهف/ 45.
(3). مؤمنون/ 72.
(4). کهف/ 96.
(5). کهف/ 95.
(6). نافع و ابن کثیر و ابن عامر و ابو جعفر منهما و بقیّه منها خوانده‌اند.
(7). کهف/ 36.
(8). ح: یعنی در مصحف عراق منها و در باقی منهما با میم است ه.
(9). مریم/ 9.
(10). طه/ 13.
(11). طه/ 21.
(12). مریم/ 25.
(13). ح: یعنی الف در همه مصحف‌ها افتاده است و از این صورت خلقتک و اخترتک می‌توان خواند ه.
(14). انبیاء/ 90.
(15). انبیاء/ 58.
(16). انبیاء/ 95.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 513
و قال الاوّل کوفیّ و فی أولم لا واو فی مصحف المکّین مستطرا
و قال «1» اوّل سوره در مصحف کوفی است با الف «2» و در أولم «3» نیست واو در مصحف مکّی نوشته شد.
معجزین معا یقتلون لنا فع یدافع عن خلف و فی نفرا
معاجزین «4» بی‌الف با هم یعنی اینجا و در سوره سبأ، یقاتلون «5» بی‌الف برای نافع. یدافع «6» از خلاف وفا «7» کرد گروهی را.
و سمرا و عظما و العظم لنا فع و قل کم و قل إن کوف ابتدرا
و سامرا «8» و عظاما «9» و العظام «10» برای نافع و قل کم «11» و قل إن «12» کوفی شتافت.
للّه فی الآخرین فی الإمام و فی ال بصریّ قل ألف یزیدها الکبرا
للّه «13» است در دوی آخر در مصحف عثمان و در مصحف بصری بگوی الف است که زیاده می‌کند آن را بزرگان. «14»
سراجا اختلفوا و الرّیح مختلف ذرّیّة نافع مع کلّ ما انحدرا
سراجا «15» در وی اختلاف کردند و الرّیح «16» یعنی در فرقان اختلاف کرده شده است. در ذرّیّة «17» و ذرّیّاتنا «18» نافع روایت کرد با همه آنچه فرو شد.
__________________________________________________
(1). انبیاء/ 4.
(2). ح: یعنی در مصحف کوفی قل است و در مصحف‌های دیگر قال ه.
(3). انبیاء/ 30.
(4). حج/ 51؛ سبأ/ 5 و 38.
(5). حج/ 39.
(6). حج/ 38.
(7). س: وفی.
(8). مؤمنون/ 67.
(9). مؤمنون/ 14.
(10). همان.
(11). مؤمنون/ 112.
(12). مؤمنون/ 114.
(13). مؤمنون/ 87 و 89.
(14). ح: اینجا للّه است. در اوّل در همه مصحف‌ها للّه است بی‌خلاف و در دوی دیگر در مصحف بصری اللّه به اثبات الف است و در باقی للّه بی‌الف است ه.
(15). فرقان/ 61.
(16). فرقان/ 48.
(17). یس/ 41؛ طور/ 21.
(18). فرقان/ 74.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 514
و ننزل النّون مکّیّ و حاذف ف رهین عن جلّهم مع حاذرون سری
ننزل «1» نون در مصحف‌ها مکّی است و اندازه الف فارهین «2» از بزرگان ایشان با حاذرون «3» بزرگ شد.
و الشّام قل فتوکّل و المدین و یأ تینّنی النّون مکّیّ به «4» جهرا
و در مصحف شامی بگوی فتوکّل «5» با فاء و در مصحف مدنی، و لیأتینّنی «6» «7» نون مکّی به آن آواز بلند کرد.
آیتنا نافع بالحذف طئرکم و ادّرک الشّام فیها إنّنا سطرا «8»
آیتنا مبصرة «9» بی‌الف روایت کرد نافع به انداختن الف طائرکم «10» را و ادّارک «11» را. مصحف شامی در وی إنّنا «12» به دو نون نوشت «13».
معا بهدی علی خلف فنظرة سحران قل نافع بفرغا قصرا
با هم بهاد «14» یعنی در نمل و در روم برخلاف است فناظرة «15» ساحران «16» به خلاف است هردو بگوی نافع در فارغا در اوّل قصص «17» قصر کرد یعنی بی‌الف روایت کرد.
مکّیّهم قال موسی نافع بعلی ه آیت و له فصله ظهرا
در مصحف مکّی ایشان قال موسی «18» است بی‌واو نافع قصر کرد در علیه آیات «19»
__________________________________________________
(1). فرقان/ 25.
(2). شعراء/ 149.
(3). شعراء/ 56.
(4). س: بها.
(5). شعراء/ 217.
(6). س:- ل.
(7). نمل/ 21.
(8). س: سطرا.
(9). نمل/ 13.
(10). نمل/ 47.
(11). نمل/ 66.
(12). نمل/ 67.
(13). س: نوشته شد.
(14). نمل/ 81؛ روم/ 53.
(15). نمل/ 35.
(16). قصص/ 48. عاصم و حمزه و کسائی و خلف سحران و بقیّه ساحران خوانده‌اند.
(17). آیه 10.
(18). قصص/ 37.
(19). عنکبوت/ 50.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 515
و او را یعنی نافع را فصاله «1» بی‌الف پیدا شد.
تصعر اتّفقوا تظّهرون له و یسئلون بخلف علم اقتصرا
تصاعر «2» اتّفاق کردند تظاهرون «3» را بی‌الف برای نافع. و یسئلون «4» به خلاف است عالم الغیب در سبأ «5» کوتاه کرده شد.
للکلّ بعد کذا و فی مسکنهم عن نافع و نجزی قدر ذکرا
برای همه باعد «6» چنین است یعنی بی‌الف، و در مساکنهم آیة «7» از نافع، و نجازی «8»، بقادر [علی أن یخلق «9» یاد کرد که بی‌الف است.
کوف و ما عملت و الخلف فی فکهی ن الکلّ آثارهم عن نافع أثرا
کوفی است و ما عملت «10» و خلاف است در فاکهین «11». همه فاکهون در یس و در دخان و در طور و در ویل آثارهم بی‌الف، و در آثارهم یهرعون «12» از نافع پیروی کرده شد.

و من سورة ص إلی آخر القرآن و از سوره ص تا آخر قرآن‌

عن نافع کذب عبده بخلا ف تأمرونّی بنون الشّام قد نصرا
از نافع است کاذب کفّار «13» بی‌الف، عباده «14» به خلاف است. تأمرونّی «15» به نون
__________________________________________________
(1). لقمان/ 14.
(2). لقمان/ 18.
(3). احزاب/ 4.
(4). احزاب/ 20.
(5). آیه 3.
(6). سبأ/ 19.
(7). سبأ/ 15.
(8). سبأ/ 17.
(9). یس/ 81.
(10). یس/ 71.
(11). یس/ 55؛ دخان/ 27؛ طور/ 18؛ مطفّفین/ 31.
(12). صافّات/ 70.
(13). زمر/ 3.
(14). زمر/ 36.
(15). زمر/ 64.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 516
شامی به درستی نصرت کرده شد.
أشدّ منکم له أو أن لکوفیّة و الحذف فی کلمت نافع نشرا
أشدّ منکم «1» برای شامی أو أن «2» با الف پیش از واو در مصحف کوفی است. و انداختن الف در کلمات «3» نافع گسترد.
مع یونس و مع التّحریم و اتّفقوا علی السّموات فی حذفین دون مرا
با یونس و با تحریم «4». و اتّفاق کردند بر سموات در دو انداختن یعنی الف پیش از میم و الف پیش [از] واو.
لکنّ فی فصّلت ثبت أخیرهما و الحذف فی ثمرت نافع شهرا
لیکن در فصّلت «5» ثابت است الف آخرین دو. و انداختن در ثمرت «6» نافع مشهور کرد.
عنه أسورة و الرّیح و المدنی «7» عنه بما کسبت و بالشّآم جری
از نافع به حذف است أساورة «8» و الرّیاح «9» بی‌الف است. و مصحف مدنی روایت کرده شد از وی فبما «10» کسبت «11» و به مصحف شام گذشت.
و عنهما تشتهیه یا عبادی لا و هم عباد بحذف الکلّ قد ذکرا
و از دو مصحف شامی و مدنی تشتهیه «12» با دو هاء، یا عباد لا خوف «13» به یاء است. و هم عباد «14» به انداختن الف همه به درستی یاد کرده شد.
__________________________________________________
(1). غافر/ 21. ابن عامر منکم و بقیّه منهم خوانده‌اند.
(2). غافر/ 26.
(3). غافر/ 6؛ یونس/ 33 و 96؛ تحریم/ 12.
(4). ح: حقّت کلمات ربّک، و در یونس دو جای، و در سوره تحریم بکلمات ربّها بی‌الف است [ه].
(5). آیه 12.
(6). فصّلت/ 47.
(7). س:+ رواه.
(8). زخرف/ 53.
(9). شوری/ 33.
(10). س: بما.
(11). شوری/ 30.
(12). زخرف/ 71.
(13). زخرف/ 68.
(14). زخرف/ 19.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 517
إحسانا اعتمد الکوفی و نافعهم بقدر حذفه أثرة حصرا
إحسانا «1» اعتماد کرد کوفی. و نافع ایشان بقادر «2» اندازه الف است. أثارة «3» بی الف است بازداشت.
و نافع عهد اذکر خاشعا بخلا فهم و ذا العصف شام ذو الجلال قرا
و نافع روایت کرد عاهد «4» را یاد کن خاشعا «5» به خلاف ایشان و ذا العصف «6» شامی ذو الجلال «7» خواند.
تکذّبن بخلف مع موقع دع للشّام و المدنی هو المنیف ذرا
تکذّبان «8» به‌خلاف است یعنی در بعضی مصحف‌ها با الف است و در بعضی بی الف با بمواقع النّجوم «9» بگذار برای شامی و مدنی هو «10» ی زیادت شونده معلوم و مشهور را. «11»
و کلّ الشّام إن تظهرا حذفوا و أن تدرکه عن نافع ظهرا
و کلّ «12» بی‌الف است در مصحف شام. إن تظاهرا «13» انداختند الف را. و أن تدارکه «14» از نافع پیدا شد.
ثمّ المشرق عنه و المغرب قل علیهم مع و لا کذّابا اشتهرا __________________________________________________
(1). احقاف/ 15.
(2). احقاف/ 33.
(3). احقاف/ 4.
(4). فتح/ 10.
(5). قمر/ 7.
(6). الرّحمن/ 12.
(7). الرّحمن/ 78.
(8). الرّحمن/ 13 و 16 و 18 و 21 و 23 و 25 و 28 و 30 و 32 و 34 و 36 و 38 و 40 و 42 و 45 و 47 و 49 و 51 و 53 و 55 و 57 و 59 و 61 و 63 و 65 و 67 و 69 و 71 و 73 و 75 و 77.
(9). واقعه/ 75.
(10). حدید/ 24.
(11). ح: یعنی فإنّ اللّه الغنیّ است. در سوره حدید بی هو است [ه].
(12). حدید/ 10؛ ابن عامر کلّ و بقیّه کلّا خوانده‌اند.
(13). تحریم/ 4.
(14). قلم/ 49.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 518
بعد از آن المشارق «1» از وی و المغارب «2» بگوی عالیهم «3» بی‌الف با و لا کذّابا «4» مشهور شد.
قل إنّما اختلفوا جمالة و بحذ ف «5» کلّهم ألفا من لامه سطرا
قل إنّما «6» خلاف کردند در بعضی بی‌الف و در بعضی قل و در بعضی قال با الف. جمالة «7» در بعضی بی‌الف و در بعضی با الف. و انداختند همه قرّاء الف را از لام او نوشته شد. «8»
و جی‌ء أندلس تزیده ألفا معا و بالمدنی رسما عنوا سیرا
و جی‌ء «9» اندلس «10» زیاده می‌کند و او را الفی با هم یعنی و جی‌ء بالنّبیّین و به مصحف مدنی برای رسم آزموده شدند از روی روش‌ها. «11»
ختمه و تصحبنی کبئر قل و فی عبدی سکری نافع کثرا
ختامه «12» بی‌الف و تصاحبنی «13»، کبائر «14» بگوی. و در عبادی «15»، سکاری «16» نافع غلبه کرد.
فلا یخاف بفاء الشّام و المدنی و الضّاد فی بضنین تجمع البشرا __________________________________________________
(1). معارج/ 40.
(2). همان.
(3). انسان/ 21.
(4). نبأ/ 35.
(5). س: یحذف.
(6). جن/ 20.
(7). مرسلات/ 33.
(8). ح: پس در الف اوّل بعد از جیم خلاف نیست و در الف دوّم بعد از لا [م خلاف است ه.
(9). زمر/ 69؛ فجر/ 23.
(10). ح: اندلس اگر نام راوی باشد معنی این بود که اندلس به زیادت الف روایت کرد و اگر اندلس نام شهر بود معنی این بود که در مصحف اندلس الف زیادت شد و این نزدیک‌تر می‌باشد [ه].
(11). ح: در میان جیم و یاء الف زیادت کرده شد (جای) ه.
(12). مطفّفین/ 26.
(13). کهف/ 76.
(14). شوری/ 37؛ نجم/ 32.
(15). فجر/ 29.
(16). حج/ 2.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 519
فلا یخاف «1» به فای شامی و مدنی است. و ضاد در بضنین «2» جمع می‌کند آدمیان را.
و فی أریت الّذی أریتم اختلفوا و قل جمیعا مهدا نافع حشرا
و در أرأیت الّذی «3»، أرأیتم «4» خلاف کردند. و بگوی همه مهادا «5» را نافع گرد کرد. «6»
مع الظّنون الرّسول و السّبیل لدی ال أحزاب بالألفات فی الإمام تری
و با الظّنونا «7»، الرّسولا «8» [و] السّبیلا «9» نزد سوره احزاب به الف‌ها در مصحف امام دیده می‌شود.
بهود و النّجم و الفرقان کلّهم و العنکبوت ثمودا طیّبوا ذفرا
به هود و النّجم و فرقان همه و عنکبوت ثمودا «10» به الف بعد از دال خوش کردند بوی را.
سلسلا و قواریرا معا و لدی ال بصریّ فی الثّان خلف سار مشتهرا
سلاسلا «11» و قواریرا «12» با هم و نزد مصحف بصری در دوّم خلاف است رفت مشهور شونده.
__________________________________________________
(1). شمس/ 15.
(2). تکویر/ 24.
(3). انعام/ 40 و 47؛ اسراء/ 62؛ کهف/ 63؛ مریم/ 77؛ فرقان/ 43؛ شعراء/ 205؛ جاثیه/ 23؛ نجم/ 33؛ علق/ 9 و 11 و 13؛ ماعون/ 1.
(4). انعام/ 46؛ یونس/ 50 و 59؛ هود/ 28 و 63 و 88؛ شعراء/ 75؛ قصص/ 71 و 72؛ فاطر/ 40؛ زمر/ 38؛ فصّلت/ 52؛ احقاف/ 4 و 10؛ نجم/ 19؛ واقعه/ 58 و 63 و 68 و 71؛ ملک/ 28 و 30.
(5). طه/ 53؛ زخرف/ 10؛ نبأ/ 6.
(6). ح: یعنی جمع کرد در این حکم یعنی در قرآن هرجا که آید نافع گفت بی‌الف است ه.
(7). احزاب/ 10.
(8). احزاب/ 66.
(9). همان.
(10). هود/ 68؛ فرقان/ 38؛ عنکبوت/ 38؛ نجم/ 51.
(11). انسان/ 4.
(12). انسان/ 15 و 16.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 520
و لؤلؤا کلّهم فی الحجّ و اختلفوا فی فاطر و بثبت «1» نافع نصرا
و لؤلؤا «2» به الف خواندند همه قرّاء در سوره حج و اختلاف کردند در فاطر و [به اثبات «3» نافع یاری کرد.
و فی الإمام سواه قیل ذو ألف و قیل فی الحجّ و الإنسان بصر أری
و در مصحف عثمان جز آنچه در فاطر است گفته شد خداوند الف است. و گفته شد در حج و سوره انسان بصر نمود.
للکوف و المدنی فی فاطر ألف و الحجّ لیس عن القرّاء فیه مرا
برای کوفی و مدنی در فاطر الف است. و حج نیست از قرّاء در وی خلاف.
و زید للفصل و للهمز صورته و الحذف فی نون تأمنّا وثیق عرا
و زیاده کرده شد برای فصل یاء برای همز صورت الف. «4» و انداختن در نون تأمنّا «5» استوار برهنگی است یعنی به یک نون است و از نون دوّم برهنه است.

باب الحذف فی کلمات یحمل علیها أشباهها باب انداختن حرف در کلمه‌ها [یی که قیاس کرده می‌شود بر وی مانندهای وی‌

و هاک فی کلمات حذف کلّهم و احمل علی الشّکل کلّ الباب معتبرا
و بگیر در کلماتی انداختن همه را و حمل کن یعنی قیاس کن بر همان شکل همه باب
__________________________________________________
(1). س: بیّنت.
(2). حج/ 23؛ فاطر/ 33؛ انسان/ 19.
(3). س: بیّنت.
(4). ح: ابو عمرو گفت: اثبات الف کردند در لؤلؤا در حال خفض چنانکه زیادت کردند در مانند قالوا و کانوا و آنجا الف زیادت کردند برای فصل میان فعل که مسند به اسم ظاهر باشد و میان فعل که مسند به ضمیر بود و در لؤلؤا اگرچه مسند نیست لیکن مانند مسند است از این‌روی که واو نیز در طرف است چنانکه آن. پس لاجرم اینجا نیز به سبب مانندبودن به مسند الف زیادت کردند. معنی زید بتفصیل این است ه.
(5). یوسف/ 11.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 521
را در حالی که اعتبار کننده‌ای. «1»
لکن أولئک و اللّئی و ذلک ها یا و السّلم مع الّتی فرد «2» غدرا «3»
و آن لکن، أولئک و اللّائی «4» و ذلک «5»، هاء و یاء است «6» و السّلام «7» و سلام «8» با اللّاتی «9» پس [بازگردان آبگیر] «10» را.
مسجد و إله مع ملئکة و اذکر تبرک و الرّحمن مغتفرا «11»
مساجد «12» بی‌الف است هرجا که آید خواه با لام و خواه بی‌لام با ملائکة. و یاد کن تبارک «13» و الرّحمن در حالی که [در گذار شده‌ای «14».
و لا خلل مسکین الضّلل حل «15» ل و الکللة و الخلّق لا کدرا
بی‌الف [است هرجا که آید [و لا خلال «16»، مساکین «17»، الضّلال «18»]،
__________________________________________________
(1). ح: یعنی هرجا در کلمه گفت: چرا از خط در وی انداختند؟ [بگو]: هرچه بدان ماند حکم او همان بود ه.
(2). س: فزد.
(3). س: عذرا.
(4). احزاب/ 4؛ مجادله/ 2؛ طلاق/ 4.
(5). س: آن.
(6). ح: همچو ها أنتم و هؤلاء بی‌الف نوشته شد بعد از هاء و یاء همچو یا أیّها و یا أخت هارون و یا أولی الألباب. و این الف که هست صورت همزه است. و همچنین است یا نوح و یا عیسی و یا مریم و یا ویلتی و یا بشری و یا ویلتنا ما لهذا و یا حسرتی و یا أسفی ه.
(7). نساء/ 94؛ مائده/ 16؛ انعام/ 127؛ یونس/ 25؛ مریم/ 33؛ طه/ 47؛ حشر/ 23.
(8). انعام/ 54؛ اعراف/ 46؛ یونس/ 10؛ هود/ 48 و 69؛ رعد/ 24؛ ابراهیم/ 23؛ حجر/ 46 و 52؛ مریم/ 15 و 47 و 62؛ انبیاء/ 69؛ فرقان/ 63 و 75؛ نمل/ 59؛ قصص/ 55؛ احزاب/ 44؛ یس/ 58؛ صافّات/ 79 و 109 و 120 و 130 و 181؛ زمر/ 73؛ زخرف/ 89؛ ق/ 34؛ ذاریات/ 25؛ واقعه/ 26 و 91؛ قدر/ 5.
(9). نساء/ 15 و 23 و 34 و 127؛ یوسف/ 50؛ نور/ 60؛ احزاب/ 50.
(10). س: زیاده کن عذر.
(11). س: مغتفرا.
(12). بقره/ 114 و 187؛ توبه/ 17 و 18؛ حج/ 40؛ جن/ 18.
(13). اعراف/ 54؛ مؤمنون/ 14؛ فرقان/ 1 و 10 و 61؛ غافر/ 64؛ زخرف/ 85؛ الرّحمن/ 78؛ ملک/ 1.
(14). س: در گذرانده‌ای.
(15). س: مغتفرا.
(16). ابراهیم/ 31.
(17). بقره/ 83 و 177 و 215؛ نساء/ 8 و 36؛ مائده/ 89 و 95؛ انفال/ 41؛ توبه/ 60؛ کهف/ 79؛ نور/ 22؛ حشر/ 7.
(18). بقره/ 16 و 175؛ آل عمران/ 164؛ نساء/ 44 و 60 و 116 و 136 و 167؛ انعام/ 74؛ اعراف/ 30 و 60-
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 522
حلال «1»، کلالة «2»، الخلّاق «3» نیست تیره.
سللة و غلم و الظّلل و فی ما بین لامین هذا الحذف قد عمرا
سلالة «4»، غلام «5» و الظّلال «6» «7» و در آنچه میان دو لام است این انداختن آبادان کرده شده است.
و فی المثنّی إذا ما لم یکن طرفا کسحران أضلّنا فطب صدرا
و در تثنیه هرجا که نباشد الف در طرف همچو ساحران «8»، أضلّانا «9» از روی بازگشت.
و بعد نون ضمیر الفاعلین «10» کآ تینا و زدنا و علّمنا حلا «11» خضرا
و بعد از نون ضمیر فاعلان که طرف نبود همچو آتیناهم «12» و زدناهم «13» و علّمناه «14» [زیبا شد] «15» سبز را «16».
__________________________________________________
- و 61؛ یونس/ 32؛ یوسف/ 8 و 30 و 95؛ رعد/ 14؛ ابراهیم/ 3 و 18؛ نحل/ 36؛ مریم/ 38 و 75؛ انبیاء/ 54؛ حج/ 12؛ شعراء/ 97؛ نمل/ 81؛ قصص/ 85؛ روم/ 53؛ لقمان/ 11؛ احزاب/ 36؛ سبأ/ 8 و 24؛ یس/ 24 و 47؛ زمر/ 22؛ غافر/ 25 و 50؛ شوری/ 18؛ زخرف/ 40؛ احقاف/ 32؛ ق/ 27؛ قمر/ 24 و 47؛ جمعه/ 2؛ ملک/ 9 و 29؛ نوح/ 24.
(1). بقره/ 168؛ مائده/ 88؛ انفال/ 69؛ یونس/ 59؛ نحل/ 114 و 116.
(2). نساء/ 12 و 176.
(3). حجر/ 86؛ یس/ 81.
(4). مؤمنون/ 12؛ و سجده/ 8.
(5). آل عمران/ 40؛ و یوسف/ 19؛ و حجر/ 53؛ و کهف/ 74 و 80 و 82؛ و مریم/ 7 و 8 و 19 و 20.
(6). س:- ا.
(7). رعد/ 15؛ نحل/ 48 و 81؛ یس/ 56؛ انسان/ 14؛ مرسلات/ 41.
(8). طه/ 63.
(9). فصّلت/ 29.
(10). ق و ض: الفاعلین.
(11). س: جلا.
(12). بقره/ 146 و 211؛ نساء/ 54 و 67؛ انعام/ 20 و 89 و 114؛ رعد/ 36؛ حجر/ 81؛ نحل/ 55؛ قصص/ 52؛ عنکبوت/ 47 و 66؛ روم/ 34؛ سبأ/ 44 و 45؛ فاطر/ 40؛ زخرف/ 21؛ دخان/ 33؛ جاثیه/ 17.
(13). نحل/ 88؛ اسراء/ 97؛ کهف/ 13.
(14). یوسف/ 68؛ کهف/ 65؛ انبیاء/ 80؛ یس/ 69.
(15). س: گشاد.
(16). ح: هرجا که نون ضمیر فاعل می‌آید و بعد از آن الف بود اگر آن الف در طرف نبود آن را از خط انداختند همچو آتیناک و آتیناهم و آتیناکم و جعلناهم و فجعلنا [ه و أنشأناهنّ-
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 523
و علما و بلغ «1» و السّلسل و الش شیطن إیلف سلطن لمن نظرا
و عالم «2» «3» و بلاغ «4» و السّلاسل «5» و الشّیطان [و] إیلاف «6» [و] سلطان «7» همه بی‌الف است برای آنکه ببیند.
و اللّعنون مع اللّت القیمة أص حب خلئف أنهر صفت نهرا
و اللّاعنون «8» با اللّات «9»، القیامة، أصحاب، خلائف «10»، أنهار «11»، الأنهار «12» صافی شد از روی [ظهرها] «13».
__________________________________________________
- و علّمناه و زدناهم هدی. و این قیاسی است. امّا آنچه الف او در طرف بود همچو آتینا داود آن را نوشته‌اند و نه انداختند ه.
(1). س: بلغا.
(2). س: عالما.
(3). انعام/ 73؛ توبه/ 94 و 105؛ رعد/ 9؛ مؤمنون/ 92؛ سجده/ 6؛ سبأ/ 3؛ فاطر/ 38؛ زمر/ 46؛ حشر/ 22؛ جمعه/ 8؛ تغابن/ 18؛ جن/ 26.
(4). آل عمران/ 20؛ مائده/ 92 و 99؛ رعد/ 40؛ ابراهیم/ 52؛ نحل/ 35 و 82؛ انبیاء/ 106؛ نور/ 54؛ عنکبوت/ 18؛ یس/ 17؛ شوری/ 48؛ احقاف/ 35؛ تغابن/ 12؛ جن/ 23.
(5). غافر/ 71؛ انسان/ 4.
(6). قریش/ 1 و 2.
(7). آل عمران/ 151؛ نساء/ 4 و 144 و 153؛ انعام/ 81؛ اعراف/ 33 و 17؛ یونس/ 68؛ هود/ 96؛ یوسف/ 40؛ ابراهیم/ 10 و 11 و 22؛ حجر/ 42؛ نحل/ 99 و 100؛ اسراء/ 33 و 65 و 80؛ کهف/ 15؛ حج/ 71؛ مؤمنون/ 45؛ نمل/ 21؛ قصص/ 35؛ روم/ 30؛ سبأ/ 21؛ صافّات/ 30 و 156؛ غافر/ 23 و 35 و 56؛ دخان/ 19؛ ذاریات/ 38؛ طور/ 38؛ نجم/ 23؛ الرّحمن/ 33.
(8). بقره/ 159.
(9). نجم/ 19.
(10). انعام/ 165؛ یونس/ 14 و 73؛ فاطر/ 39.
(11). رعد/ 3؛ نحل/ 15؛ نمل/ 61؛ محمّد/ 15؛ نوح/ 12.
(12). بقره/ 25 و 74 و 266؛ آل عمران/ 15 و 136 و 195 و 198؛ نساء/ 13 و 57 و 122؛ مائده/ 12 و 85 و 119؛ انعام/ 6؛ اعراف/ 43؛ توبه/ 72 و 89 و 100؛ یونس/ 9؛ رعد/ 35؛ ابراهیم/ 23 و 32؛ نحل/ 31؛ اسراء/ 91؛ کهف/ 31؛ طه/ 76؛ حج/ 14 و 23؛ فرقان/ 10؛ عنکبوت/ 58؛ زمر/ 20؛ زخرف/ 51؛ محمّد/ 12؛ فتح/ 5 و 17؛ حدید/ 12؛ مجادله/ 22؛ صف/ 12؛ تغابن/ 9؛ طلاق/ 11؛ تحریم/ 8؛ بروج/ 11؛ بیّنه/ 8.
(13). س: جوی‌ها.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 524
أولی یتمی نصری فاحذفوا و تع لی کلّها و بغیر الجنّ الئن جری
أولئک، یتامی «1»، نصاری «2» پس بیندازید الف را. و تعالی «3» همه. به جز سوره جن «4» الئن «5» گذشت. «6»
حتّی یلقوا ملقوه مبرکا اح فظه ملقیه برکنا و کن حذرا
حتّی یلاقوا «7» در زخرف و طور و معارج، ملاقوه «8»، مبارکا «9» را یادگیر آن را، ملاقیه «10»، بارکنا «11» و باش ترسنده.
و کلّ ذی عدد نحو الثّلث ثل ثة ثلثین فادر الکلّ معتبرا
و هر خداوند شماری را همچو ثلاث «12» «13»، ثلاثة «14»، ثلاثین «15» پس بدان همه را در حالی که معتبرکننده‌ای.
و احفظ فی الانفال فی المیعد متّبعا ترب رعد و نمل و النّبأ عطرا
و یادگیر در انفال در المیعاد «16» در حالی که پیروی کننده‌ای رعد را کنّا ترابا «17»، و نمل را، و سوره عم را در حالی که خوش بوی است.
__________________________________________________
(1). بقره/ 83 و 177 و 215 و 220؛ نساء/ 2 و 3 و 6 و 8 و 10 و 36 و 127؛ انفال/ 41؛ حشر/ 7.
(2). بقره/ 62 و 111 و 113 و 120 و 135 و 140؛ مائده/ 14 و 18 و 51 و 69 و 82؛ توبه/ 30؛ حج/ 17.
(3). انعام/ 100؛ اعراف/ 190؛ یونس/ 18؛ نحل/ 1 و 3؛ اسراء/ 43؛ طه/ 114؛ مؤمنون/ 92 و 116؛ نمل/ 63؛ قصص/ 68؛ روم/ 40؛ زمر/ 67؛ جن/ 3.
(4). آیه 9.
(5). بقره/ 71 و 187؛ نساء/ 18؛ انفال/ 66؛ یونس/ 51 و 91؛ یوسف/ 51.
(6). ح: الئن جئت بالحقّ، فالئن باشروهنّ همه بی‌الف است مگر آن‌که در سوره جن فمن یستمع الآن با الف است ه.
(7). زخرف/ 83؛ طور/ 45؛ معارج/ 42.
(8). بقره/ 223.
(9). آل عمران/ 96؛ مریم/ 31؛ مؤمنون/ 29؛ ق/ 9.
(10). انشقاق/ 6.
(11). اعراف/ 137؛ اسراء/ 1؛ انبیاء/ 71 و 81؛ سبأ/ 18؛ صافّات/ 113.
(12). س: الثّلاث.
(13). کهف/ 25؛ مریم/ 10؛ نور/ 58؛ مرسلات/ 30؛ زمر/ 6.
(14). بقره/ 196 و 228؛ آل عمران/ 41 و 124؛ نساء/ 171؛ مائده/ 73 و 89؛ توبه/ 118؛ هود/ 65؛ کهف/ 22؛ واقعه/ 7؛ مجادله/ 7؛ طلاق/ 4.
(15). اعراف/ 142.
(16). انفال/ 42.
(17). رعد/ 5؛ نمل/ 67؛ نبأ/ 40.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 525
و أیّه المؤمنون أیّه الثّقل ن أیّه السّاحر احضر کالنّدی سحرا «1»
و أیّه المؤمنون «2»، أیّه الثّقلان «3»، أیّه السّاحر «4» حاضر شو همچو شبنم [به وقت سحر] «5».
کتب الّا الّذی فی الرّعد مع أجل و الحجر و الکهف فی ثانیهما غبرا
کتاب بی‌الف است همه مگر آنکه در رعد «6» با أجل است و حجر «7» و لها کتاب و کهف «8» من کتاب آنکه در دوّم گذشت.
و النّمل الاولی و قل آیتنا و معا بیونس الأوّلین استثن مؤتمرا
و نمل «9» و کتاب مبین اوّل. بگوی آیاتنا بی‌الف است همه و با هم. در یونس «10» دو اوّل را از این حکم بیرون آر یعنی بی‌الف است در حالی که فرمان‌برداری.
فی یوسف خصّ قرآنا و زخرفه أولاهما و بإثبات العراق یری
در یوسف «11» خاص کن به انداختن الف قرآنا و زخرف «12» او اوّل هردو را «13». و به اثبات مصحف عراق دیده می‌شود.
و سحر غیر أخری الذّاریات بدا و الکلّ ذو ألف عن نافع سطرا
و ساحر جز دوّم و الذّاریات «14» پیدا شد بی‌الف. و همه با الف از نافع نوشته [شده .
و الأعجمیّ ذو الاستعمال خصّ و قل طالوت جالوت بالإثبات مغتفرا «15»
و اسم اعجمی خداوند استعمال است یعنی در قرآن بسیار می‌آید و خاص کردن به
__________________________________________________
(1). س: شجرا.
(2). نور/ 31.
(3). الرّحمن/ 31.
(4). زخرف/ 49.
(5). س: درخت را.
(6). آیه 38.
(7). آیه 4.
(8). آیه 27.
(9). آیه 1.
(10). آیات 15 و 21.
(11). آیه 2.
(12). آیه 3.
(13). ح: یعنی قرآنا که در اوّل یوسف و زخرف است خاص گردان به انداختن الف ه.
(14). آیه 52.
(15). س: مقتفرا.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 526
انداختن الف و بگوی طالوت «1»، جالوت «2» به اثبات الف پیروی کرده شد. «3»
یاجوج ماجوج فی هاروت تثبت مع ماروت قارون مع هامان مشتهرا
یاجوج «4»، ماجوج «5» در هاروت «6» اثبات کرده می‌شود الف با ماروت «7»، قارون «8» با هامان «9» در حالی که مشهور شونده است.
داود مثبت اذ واو «10» به حذفوا و الحذف قلّ بإسراءیل مختبرا
داود «11» اثبات کرده شده است الف او برای آنکه واو به او انداختند. و انداختن الف اندک شد به إسرائیل «12» در حالی که آزموده شده است.
و کلّ جمع کثیر الدّور کالکلم ت البیّنت و نحو الصّلحین ذری
و همه جمع که بسیار گردنده است همچو الکلمات «13»، البیّنات «14» و همچو
__________________________________________________
(1). بقره/ 247 و 249.
(2). بقره/ 249 و 250 و 251.
(3). ح: اتّفاق کردند نویسندگان مصحف‌ها برانداختن الف از اسم اعجمی که در قرآن بسیار آید همچو ابراهیم و اسمعیل و اسحق و هرون و عمرن ه.
(4). کهف/ 94؛ انبیاء/ 96.
(5). کهف/ 94.
(6). بقره/ 102.
(7). همان.
(8). قصص/ 76 و 79؛ عنکبوت/ 39؛ غافر/ 24.
(9). قصص/ 6 و 8 و 38؛ عنکبوت/ 39؛ غافر/ 24 و 36.
(10). س: واوا.
(11). بقره/ 251؛ نساء/ 163؛ مائده/ 78؛ انعام/ 84؛ اسراء/ 55؛ انبیاء/ 78 و 79؛ نمل/ 15 و 16؛ سبأ/ 10 و 13؛ ص/ 17 و 22 و 24 و 26 و 30.
(12). بقره/ 40 و 47 و 83 و 122 و 246؛ آل عمران/ 49 و 93؛ مائده/ 12 و 32 و 70 و 72 و 78 و 110؛ اعراف/ 105 و 134 و 137 و 138؛ یونس/ 90 و 93؛ اسراء/ 2 و 4 و 101 و 104؛ مریم/ 58؛ طه/ 47 و 80 و 94؛ شعراء/ 17 و 22 و 59 و 197؛ نمل/ 76؛ سجده/ 23؛ غافر/ 53؛ زخرف/ 59؛ دخان/ 30؛ جاثیه/ 16؛ احقاف/ 10؛ صف/ 6 و 14.
(13). بقره/ 37 و 124؛ آل عمران/ 39 و 45 و 64؛ انعام/ 34 و 115؛ اعراف/ 158؛ انفال/ 7؛ یونس/ 33 و 64 و 96؛ کهف/ 27 و 109؛ لقمان/ 27؛ تحریم/ 12.
(14). بقره/ 130؛ آل عمران/ 39 و 46 و 114؛ نساء/ 69؛ مائده/ 84؛ انعام/ 85؛ اعراف/ 196؛ توبه/ 75؛ یوسف/ 9 و 101؛ نحل/ 122؛ اسراء/ 25؛ انبیاء/ 72 و 75 و 86؛ نور/ 32؛ شعراء/ 83؛ نمل/ 19؛ قصص/ 27؛ عنکبوت/ 9 و 27؛ صافّات/ 100 و 112؛ منافقون/ 10؛ قلم/ 50.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 527
الصّالحین در حالی که بلندهاست. «1»
سوی المشدّد و المهموز فاختلفا عند العراق و فی التّأنیث قد کثرا
جز تشدید کرده شده همچو حافّین «2» «3»، العادّین «4»، و مهموز همچو «5» الصّائمات و تائبات «6». پس این هردو مختلف شدند نزد مصحف عراق. و در مؤنّث به درستی که بسیار شد بی‌الف یعنی نوشتن بی‌الف بیشتر است. «7»
و ما به ألفان عنهم حذفا کالصّلحت و عن جلّ الرّسوم سری
و آنچه به او دو الف است یعنی از مؤنّث پیش از حرف تأنیث انداخته شده هردو همچو الصّالحات از بزرگتر رسم‌های خط [سرایت کرد.] «8»
و اکتب ترءا و جاءنا بواحدة تبوّآ ملجأ ماء مع النّظرا
و بنویس ترءا «9» و جاءنا «10» به یک الف. تبوّءا «11»، ملجأ «12»، ماء «13»
__________________________________________________
(1). ح: در این حکم درآمده است که جمع است و بسیار گردنده است: الصّالحات [و] الصّالحین [و] العالمین [و] الصّادقین [و] الصّادقات [و] الصّابرین [و] الفاسقین [و] المتصدّقین [و] المتصدّقات [و] کلمات ربّک و کلمات اللّه و مانند اینها بسیار است [ه].
(2). س: الحافّین.
(3). زمر/ 75.
(4). مؤمنون/ 113.
(5). احزاب/ 35.
(6). تحریم/ 5.
(7). ح: همچو و الحافظات و غیابات الجبّ و النّازعات و النّفاثات و الصّائمات ه.
(8). س: بزرگ شد.
(9). شعراء/ 61.
(10). ح: زخرف/ 38. نافع و ابن کثیر و ابن عامر و شعبه و ابو جعفر جاءانا و بقیّه جاءنا خوانده‌اند.
(11). یونس/ 87.
(12). توبه/ 57.
(13). بقره/ 22؛ نساء/ 43؛ مائده/ 6؛ انعام/ 99؛ انفال/ 11؛ رعد/ 17؛ ابراهیم/ 32؛ حجر/ 22؛ نحل/ 10 و 65؛ طه/ 53؛ حج/ 63؛ مؤمنون/ 18؛ نور/ 39؛ فرقان/ 48؛ نمل/ 60؛ عنکبوت/ 63؛ روم/ 24؛ لقمان/ 10؛ فاطر/ 27؛ زمر/ 27؛ زخرف/ 11؛ محمّد/ 15؛ ق/ 9؛ جن/ 16؛ مرسلات/ 27؛ نبأ/ 14.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 528
با [مشابه‌ها] «1».
نآ رآ و مع أولی النّجم ثالثه بالیاء مع ألف السّوآی کذا سطرا
نآ «2» پیوسته به نون و الف، رآ «3» به راء و الف، و با اوّل ما کذب الفؤاد ما رأی «4»، سوّم «5» لقد رأی من «6» به یاء است با الف. السّوآی «7» چنین نوشته.
و کلّ ما زاد أولاه علی ألف بواحد فاعتمد من برقه المطرا
و همه آنچه زیاده شد الف اوّل او بر الفی یعنی دو الف شود یا سه الف نوشته می‌شود به یک الف پس اعتماد کن از برق او باران را.
آلئن آتی آمنتم أ أنت و زد قل أتّخذتم و رد من روضها خضرا
آلآن «8»، آتی «9»، آمنتم «10»، ءأنت «11» و زیاده کن قل أتّخذتم «12» را یعنی همزه وصل افتاده است و بیا [ر] از چمن او سبزه را. «13»
لأملئنّ اشمئزّت و امتلئت لدی جلّ العراق اطمئنّوا لم تنل «14» صورا
لأملأنّ «15»، اشمأزّت «16»، امتلأت «17» نزد بزرگان عراق [و] طمأنّوا «18» نیافت صورت‌ها را یعنی صورت همزه نوشته نشد.
__________________________________________________
(1). س: بینندگان.
(2). اسراء/ 83؛ فصّلت/ 51.
(3). انعام/ 76 و 77 و 78؛ هود/ 70؛ یوسف/ 24 و 28؛ نحل/ 85 و 86؛ طه/ 10؛ احزاب/ 22.
(4). نجم/ 11.
(5). س: سیم.
(6). نجم/ 18.
(7). روم/ 10.
(8). یونس/ 51 و 91.
(9). بقره/ 177؛ توبه/ 18.
(10). بقره/ 137؛ نساء/ 147؛ مائده/ 12؛ اعراف/ 76 و 123؛ انفال/ 41؛ یونس/ 51 و 84؛ طه/ 71؛ شعراء/ 49.
(11). مائده/ 116؛ انبیاء/ 62.
(12). بقره/ 80.
(13). ح: و قیاس أتّخذتم: أطّلع الغیب [مریم/ 78]، أستکبرت أم [ص/ 75]، أصطفی البنات [صافّات/ 153]، أتّخذناهم سخریّا [ص/ 63] به قرائت فتح. و همچنین هرجا که همزه استفهام بر همزه وصل درآید همزه وصل در لفظ بیفتد و در خط نیز بیفتد همچو أ الآن، أ أتی، أ أمنتم، أ أنت، أ الذّکرین ه.
(14). س: لم ینل.
(15). اعراف/ 18؛ هود/ 119؛ سجده/ 13؛ ص/ 85.
(16). زمر/ 45.
(17). ق/ 30.
(18). یونس/ 7.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 529
للدّار و أتوا و فأتوا و اسئلوا «1» فسلوا «2» فی شکلهنّ و بسم اللّه نل یسرا
للدّار «3» همزه وصل افتاده است و أتوا «4»، و فأتوا «5»، [و سئلوا «6»، فسئلوا «7»] «8» اندازید الف را در مانند ایشان و بسم اللّه بیاب آسانی را. «9»
و زد بنوا ألفا فی یونس ولدی فعل الجمیع و واو الفرد کیف جری
و زیاده کن بنوا «10» را الف در یونس و نزد فعل جمع همچو قالوا، نصروا «11»، کفروا، و واو فرد همچو یرجوا «12»، و یدعوا «13» چگونه گذرد.
جاؤ و باؤ احذفوا فاؤ سعو «14» بسبأ عتو عتوّا و قل تبوّء و أخرا
جاؤ «15» و باؤ «16» بیندازید الف را، فاؤ «17»، سعو «18» به سوره سبأ عتو عتوّا «19» و بگوی تبوّء و الدّار «20» در حالی که آخرهایند.
__________________________________________________
(1). س: فاسئلوا.
(2). س: و سئلوا.
(3). انعام/ 32.
(4). بقره/ 189.
(5). بقره/ 223؛ آل عمران/ 93؛ یونس/ 38؛ هود/ 13؛ انبیاء/ 61؛ قصص/ 49؛ صافّات/ 157؛ دخان/ 36.
(6). نساء/ 32؛ ممتحنه/ 10. ابن کثیر و کسائی و خلف وسلوا و بقیّه و اسألوا خوانده‌اند.
(7). نحل/ 43؛ انبیاء/ 7. ابن کثیر و کسائی و خلف فسلوا و بقیّه فاسألوا خوانده‌اند.
(8). س: فاسئلوا و سئلوا.
(9). ح: اصل در فأتوا و و أتوا آن بود که به دو الف نوشته شود یک الف صورت همزه و یک الف وصل امّا چون واو و فاء درآمدند همزه وصل از لفظ افتاد و صورت او از خط نیز افتاد ه.
(10). یونس/ 90.
(11). انفال/ 72 و 74.
(12). کهف/ 110؛ عنکبوت/ 5؛ احزاب/ 21؛ زمر/ 9؛ ممتحنه/ 6.
(13). بقره/ 221؛ یونس/ 25؛ حج/ 12 و 13؛ فاطر/ 6؛ زمر/ 8؛ احقاف/ 5؛ انشقاق/ 11.
(14). س:+ ا.
(15). آل عمران/ 184؛ اعراف/ 116؛ یوسف/ 16 و 18؛ نور/ 11 و 13؛ فرقان/ 4؛ نمل/ 84؛ حشر/ 10.
(16). بقره/ 61 و 90؛ آل عمران/ 112.
(17). بقره/ 226.
(18). سبأ/ 5.
(19). فرقان/ 21.
(20). حشر/ 9.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 530
أن یعفو الحذف فیها «1» دون سائرها یعفوا «2» و یبلوا «3» مع لن ندعو النّظرا «4»
أن یعفو عنهم «5» در نساء انداختن الف است در وی جز باقی همه او همچو أو یعفوا الّذی بیده «6» و یبلوا «7» أخبارکم «8»، لن ندعوا من دونه «9» [مشابه‌ها] «10».

باب من الزّیادة باب از زیادت‌

فی الکهف شین لشای‌ء بعده ألف و قول فی کلّ شی‌ء لیس معتبرا
در کهف شین از آن لشی‌ء «11» بعد از وی الف است. و قول آنکه در همه شی‌ء با الف است نیست معتبر.
و زاد فی مائتین الکلّ مع مائة و فی ابن اثباتها وصفا و قل خبرا
و زیاده کرد در مائتین «12» الف را همه با مائة «13». و در ابن «14» اثبات الف است در حالی که وصف است و بگوی خبر را. «15»
لنسفعا لیکونا مع إذا ألف و النّون فی و کأیّن کلّها زهرا __________________________________________________
(1). س: فیه.
(2). ق و ض:- ا.
(3). همان.
(4). ح: النّظرا صفت این کلمه است [ه].
(5). نساء/ 99.
(6). بقره/ 237.
(7). شعبه یبلو، رویس نبلوا و بقیّه نبلو خوانده‌اند.
(8). محمّد/ 31.
(9). کهف/ 14.
(10). س: بینندگان.
(11). کهف/ 23.
(12). انفال/ 65 و 66.
(13). بقره/ 259 و 261؛ انفال/ 65 و 66؛ کهف/ 25؛ نور/ 2؛ صافّات/ 147.
(14). بقره/ 87 و 177 و 215 و 253؛ آل عمران/ 45؛ نساء/ 36 و 157 و 171؛ مائده/ 17 و 46 و 72 و 75 و 78 و 110 و 112 و 114 و 116؛ اعراف/ 150؛ انفال/ 41؛ توبه/ 30 و 31 و 60؛ اسراء/ 26؛ مریم/ 34؛ طه/ 94؛ مؤمنون/ 50؛ احزاب/ 7؛ زخرف/ 57؛ حدید/ 27؛ حشر/ 7؛ صف/ 6 و 14.
(15). ح: یعنی آنجا که این وصف بود با الف نوشته می‌شود همچو عیسی ابن مریم، و آنکه خبر بود همچو و قال الیهود عزیز ابن اللّه و قال النّصاری المسیح ابن اللّه در این همه با الف است ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 531
لنسفعا «1»، لیکونا «2» با إذا «3» الف است. و نون در کأیّن «4» همه او روشن شد.
و لیکة الألفان الحذف نالهما فی صاد و الشّعراء طیّبا شجرا
و الایکة «5» دو الف را انداختن یافت ایشان را یعنی بی‌الف نوشته شده. در صاد و شعراء در حالی که خوش است از روی درخت.

باب حذف الیاء و ثبوتها باب انداختن یاء و ثابت بودن او

و تعرف الیاء «6» فی حال الثّبوت إذا حصّلت محذوفها فخذه مبتکرا
و [می‌شناسی «7» یاء [را] در حال ثابت بودن هرجا که حاصل کردی انداخته شده‌ای او را پس بگیر آن را در حالی که به کارت گیرنده‌ای.
حیث ارهبون اتّقون تکفرون أطی عون اسمعون و خافون اعبدون طرا
هرجا که این کلمات بیاید [ارهبون «8»، اتّقون «9»، تکفرون «10»، أطیعون «11»، اسمعون «12»، خافون «13»، اعبدون «14»] بی‌یاء است.
إلّا بیاسین و الدّاع دعان و کی دون سوی هود تخزون وعید عرا __________________________________________________
(1). علق/ 15.
(2). یوسف/ 32.
(3). بقره/ 145؛ نساء/ 53 و 67 و 140؛ مائده/ 106 و 107؛ انعام/ 56؛ اعراف/ 90؛ یونس/ 106؛ هود/ 31؛ یوسف/ 14 و 79؛ حجر/ 8؛ اسراء/ 42 و 73 و 75 و 76 و 100؛ کهف/ 14 و 20 و 57؛ مؤمنون/ 34 و 91؛ شعراء/ 20 و 42؛ عنکبوت/ 48؛ احزاب/ 16؛ یس/ 24؛ نجم/ 22؛ قمر/ 24؛ نازعات/ 12.
(4). آل عمران/ 146؛ یوسف/ 105؛ حج/ 45 و 48؛ عنکبوت/ 60؛ محمّد/ 13؛ طلاق/ 8.
(5). شعراء/ 176؛ ص/ 13.
(6). س: تعرف الیاء.
(7). س: شناخته می‌شود.
(8). بقره/ 40؛ نحل/ 51.
(9). بقره/ 41 و 197؛ نحل/ 2؛ مؤمنون/ 52؛ زمر/ 16.
(10). بقره/ 152.
(11). آل عمران/ 50؛ شعراء/ 108 و 110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179؛ زخرف/ 63؛ نوح/ 3.
(12). یس/ 25.
(13). آل عمران/ 175.
(14). انبیاء/ 25 و 92؛ عنکبوت/ 56.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 532
مگر به یاسین أن اعبدونی «1» و الدّاع «2»، دعان «3» و کیدون «4» بی‌یاء جز سوره هود «5»، تخزون «6» دو جای، وعید «7» بی‌یاء سه‌جای، در ابراهیم یکی و در قاف دو.
و اخشون لا أوّلا تکلّمون یکذ ذبون «8» أولی دعائی «9» یقتلون مرا
و اخشون «10» نه پیشین که در بقره «11» است، تکلّمون «12» بی‌یاء، یکذّبون «13» «14» بی یاء. اوّلین دعاء «15» که در سوره ابراهیم است، یقتلون «16» به قصص و شعراء بیرون آورد.
و قد هدان و فی نذیر مع نذری تسلن «17» فی هود مع یأتی «18» بها وقرا
و قد هدان «19» بی‌یاء، و در نذیر «20» با نذر «21»، تسئلن «22» در هود با یأت «23» به سوره هود ثابت شد.
و تشهدون «24» ارجعون «25» إن یردن «26» نکی ر «27» ینقذون «28» مآب «29» مع متاب «30» ذری
این کلمات که در این بیت است با آنچه در بیت دیگر است همه بی‌یاءست در حالی که سرها کوهند یعنی این کلمه‌ها در عول مرتبه‌اند.
__________________________________________________
(1). یس/ 61.
(2). بقره/ 186؛ قمر/ 6 و 8.
(3). بقره/ 186.
(4). اعراف/ 195؛ مرسلات/ 39.
(5). آیه 55.
(6). هود/ 78؛ حجر/ 69.
(7). ابراهیم/ 14؛ ق/ 14 و 20.
(8). س: تکذّبون.
(9). س: دعاء.
(10). مائده/ 3 و 44.
(11). آیه 150.
(12). مؤمنون/ 108.
(13). س: تکذّبون.
(14). شعراء/ 12؛ قصص/ 34.
(15). ابراهیم/ 40.
(16). شعراء/ 14؛ قصص/ 33.
(17). س: تسئلن.
(18). س: یأت.
(19). انعام/ 80.
(20). ملک/ 17.
(21). قمر/ 16 و 18 و 21 و 30 و 37 و 39.
(22). هود/ 46. ابن کثیر فلا تسألنّ خوانده است.
(23). هود/ 105.
(24). نمل/ 32.
(25). مؤمنون/ 99.
(26). یس/ 23.
(27). حج/ 44؛ سبأ/ 45؛ فاطر/ 26؛ ملک/ 18.
(28). یس/ 23.
(29). رعد/ 36.
(30). رعد/ 30.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 533
عقاب «1» تردین «2» تؤتونی «3» تعلّمنی «4» و الباد «5» إن ترنی «6» و کالجواب «7» جری
گذشت.
فی الکهف یهدین «8» نبغ و فوق بها أخّرتن المهتدی قل فیهما زهرا
در کهف یهدین «9»، نبغ «10» و بالای او یعنی در سبحان أخّرتن «11»، المهتد «12» بگوی در این هردو سوره روشن شد.
یهدین «13» یسقین «14» [یشفین «15»] و یؤتینی «16» یحیین «17» یستعجلونی «18» غاب أو حضرا
خواه غیبت باشد یعنی به یاء، و خواه حاضر باشد یعنی به تاء «19».
تفنّدون و ننجّ «20» المؤمنین و ها د الحجّ و الرّوم واد الواد طین «21» ثرا
تفنّدون «22»، ننج المؤمنین «23»، و هاد «24» از آن سوره حجّ و سوره روم، واد النّمل «25»، الواد «26» به چهار جای گل زیر زمین. «27»
__________________________________________________
(1). رعد/ 32؛ ص/ 14؛ غافر/ 5.
(2). صافّات/ 56.
(3). یوسف/ 66.
(4). کهف/ 66.
(5). حج/ 25.
(6). کهف/ 39.
(7). سبأ/ 13.
(8). س: یهدینی.
(9). کهف/ 24.
(10). کهف/ 64.
(11). اسراء/ 62.
(12). اسراء/ 97؛ کهف/ 17.
(13). شعراء/ 62 و 78؛ صافّات/ 99؛ زخرف/ 27.
(14). شعراء/ 79.
(15). شعراء/ 80.
(16). کهف/ 40.
(17). شعراء/ 81.
(18). ذاریات/ 59.
(19). ح: یعنی لفظ یستعجلون خواه به غیبت باشد یا تستعجلون به خطاب باشد بی‌یاء است ه.
(20). س:- و.
(21). ق و ض: طبن.
(22). یوسف/ 94.
(23). یونس/ 103.
(24). حج/ 54؛ روم/ 53.
(25). نمل/ 18.
(26). طه/ 12؛ قصص/ 30؛ نازعات/ 16؛ فجر/ 9.
(27). ح: یعنی می‌ستایم خاک این وادی را. تقدیر چنین شود که: أمدح طین ثراه ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 534
أشرکتمون «1» الجواری «2» کذّبون «3» فأر سلون «4» صال «5» فما تغنی «6» یلی القمرا
این کلمات بی‌یاءست. فما تغن نزدیک می‌شود سوره قمر را یعنی در وی است.
أهاننی «7» سوف یؤت اللّه «8» أکرمنی «9» أن یحضرون «10» و یقض الحقّ «11» إذ سبرا
این کلمه‌ها بی‌یاء است [...] آن‌وقت در آورده شد.
یسر «12» یناد المنادی «13» تفضحون «14» وتر جمون «15» تتّبعن «16» فاعتزلون «17» سری
این کلمه‌ها بی‌یاء است [...] بزرگ شد.
دین «18» تمدّونن «19» لیعبدون «20» و «21» یطعمون «22» و المتعال «23» فاعل معتمرا
پس بلند شو در حالی که زیارت کننده‌ای.
و خصّ فی آل عمران من اتّبعن و خصّ فی اتّبعونی غیرها سورا
و خاص گردان به انداختن یاء در آل عمران من اتّبعن «24» را. و خاص کن در اتّبعون «25» جز آل عمران «26» [و طه «27»] سوره‌ها را. «28».
__________________________________________________
(1). ابراهیم/ 22.
(2). شوری/ 32؛ الرّحمن/ 24.
(3). مؤمنون/ 26 و 39؛ شعراء/ 117.
(4). یوسف/ 45.
(5). صافّات/ 163.
(6). قمر/ 5.
(7). فجر/ 16.
(8). نساء/ 146.
(9). فجر/ 15.
(10). مؤمنون/ 98.
(11). انعام/ 57. نافع و ابن کثیر و عاصم و ابو جعفر یقض و بقیّه یقصّ خوانده‌اند.
(12). فجر/ 4.
(13). ق/ 41.
(14). حجر/ 68.
(15). دخان/ 20.
(16). طه/ 93.
(17). دخان/ 21.
(18). کافرون/ 6.
(19). نمل/ 36.
(20). ذاریات/ 56.
(21). س: ل.
(22). ذاریات/ 57.
(23). رعد/ 9.
(24). آل عمران/ 20.
(25). غافر/ 38؛ زخرف/ 61.
(26). آیه 31.
(27). آیه 90.
(28). ح: یعنی آنچه در سوره طول و زخرف آمده است بی‌یاء است [ه].
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 535
بشّر عباد «1» التّلاق «2» و التّناد «3» و تق ربون «4» مع تنظرونی «5» غصنها نضرا
این کلمه‌ها را [...] شاخه «6» او تازه شد به انداختن یاء.
فی النّمل آتانی فی صاد عذاب و ما لأجل تنوینه کهاد اختصرا
در نمل آتان «7»، در صاد عذاب «8» و آنچه برای تنوین او همچو هاد «9» کوتاه کرده شد به انداختن یاء.
و فی المنادی سوی تنزیل آخرها و العنکبوت و خلف الزّخرف انتقرا
و در منادی جز تنزیل آخر او که یا عبادی الّذین أسرفوا «10» و عنکبوت یا عبادی الّذین «11» و خلاف سوره زخرف «12» برمیده شد «13». «14»
إیلفهم و احذفوا إحداهما کو رء یا خاطئین «15» و الأمّیّین مقتفرا
إلافهم «16» نوشته شد بی‌یاء و الف و بیندازید یک یاء را همچو و رءیا «17» که صورت همزه افتاده است. خاطئین «18» «19»، [و الأمّیّین «20»] در حالی‌که [جستجو کننده‌ای «21» «22»
__________________________________________________
(1). زمر/ 10 و 16 و 17؛ زخرف/ 68.
(2). غافر/ 15.
(3). غافر/ 32.
(4). یوسف/ 60.
(5). اعراف/ 195؛ هود/ 55.
(6). س: شاخ.
(7). نمل/ 36.
(8). ص/ 8.
(9). رعد/ 7 و 33؛ زمر/ 23 و 36؛ غافر/ 33.
(10). زمر/ 53.
(11). عنکبوت/ 56.
(12). آیه 68.
(13). ح: انتقر یعنی برخی از قوم را دعوت کرد. و در این بیت بدان معنی است که این اختلاف در بعضی مصحف‌ها وجود دارد [ه].
(14). ح: یعنی آنچه با یاء ندا بود همچو یا قوم، یا عباد فاتّقون، یا عباد الّذین استوا بی‌یاء است ه.
(15). س: و احذفوا کورءیا خاطئین إحداهما.
(16). قریش/ 2.
(17). مریم/ 74.
(18). یوسف/ 29 و 91 و 97؛ قصص/ 8.
(19). س:+ به یک یاء.
(20). آل عمران/ 20 و 75؛ جمعه/ 2.
(21). س: برون کرده شد.
(22). ح: و قیاس بر این خاسئین و متّکئین و المستهزئین و مانند اینها همه به یک یاء نوشته شد.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 536
من حیّ یحیی و یستحیی کذاک سوی هیّئ یهیّی‌ء و علّیّین مقتصرا
من حیّ «1»، یحیی «2»، یستحیی «3» چنان است جز هیّئ «4»، یهیّئ «5» و علّیّین «6» کوتاه کرده شد «7».
و ذی الضّمیر کیحییکم و سیّئة فی الفرد مع سیّئا و السّیّئ اقتصرا
و خداوند ضمیر «8» همچو یحییکم «9» و سیّئة «10» در فرد با سیّئا «11» و السّیّئ «12» کوتاه کرده شد. «13»
هیّأ یهیّأ مع السّیّأ بها ألف مع یائها رسم الغازی و قد نکرا
هیّئ «14»، یهیّئ «15» با السّیّئ «16» به او الف است با یاء آن «17» نوشت غازی بن قیس به درستی انکار کرده شد. «18»
بآیة و بآیات العراق بها یاآن عن بعضهم و لیس مشتهرا
بآیة «19» و بآیات عراق به او دو یاء است از بعض قرّاء و نیست مشهور شونده.
و المنشئت بها یاء بلا ألف و فی الهجاء عن الغازی کذاک یری __________________________________________________
(1). انفال/ 42.
(2). قیامه/ 40.
(3). بقره/ 26؛ قصص/ 4؛ احزاب/ 53.
(4). کهف/ 10.
(5). کهف/ 16.
(6). مطفّفین/ 18.
(7). ح: و بریده شد بر این حکم یعنی به دو یاء نوشته ه.
(8). همچو یحییکم و یحییها و یحیین و حیّیتم ه.
(9). بقره/ 28؛ انفال/ 24؛ حج/ 66؛ روم/ 40؛ جاثیه/ 26.
(10). بقره/ 81؛ آل عمران/ 120؛ نساء/ 78 و 79 و 85؛ انعام/ 160؛ اعراف/ 95 و 131؛ یونس/ 27؛ رعد/ 6 و 22؛ مؤمنون/ 96؛ نمل/ 46 و 90؛ قصص/ 54 و 84؛ روم/ 36؛ غافر/ 40؛ فصّلت/ 34؛ شوری/ 40 و 48.
(11). توبه/ 102.
(12). فاطر/ 43.
(13). ح: و امّا در جمع همچو سیّئات به یک یاء نوشته می‌شود ه.
(14). کهف/ 10.
(15). کهف/ 16.
(16). فاطر/ 43.
(17). س: یائها.
(18). یعنی قبول نکردند ه.
(19). آل عمران/ 49 و 50؛ انعام/ 35؛ اعراف/ 106 و 203؛ رعد/ 38؛ طه/ 47 و 133؛ انبیاء/ 5؛ شعراء/ 154؛ روم/ 58؛ غافر/ 78.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 537
و المنشآت «1» به او یاء است بی‌الف. و در هجای مصحف از غازی چنان دیده می‌شود.

باب ما زیدت فیه الیاء باب آنچه زیاده کرده شد در وی یاء

أو من ورائ حجاب زید یاه و فی تلقائ نفسی و من آنائ لا عسرا
أو من ورائ حجاب «2» زیاده کرده شد یاء او و در تلقائ نفسی «3» [و] و من آنائ «4» نیست دشوار.
و فی و إیتائ ذی القربی بأییکم بأیید إین مات مع إین متّ طب عمرا
و در و إیتائ ذی القربی «5»، بأییکم المفتون «6» به دو یاء، بأیید «7» به دو یاء، أفإین مات «8» به یاء با أفإین متّ «9» به یاء خوش شو از روی عمر.
من نبائ المرسلین ثمّ فی ملإ إذا أضیف إلی إضمار من سترا
من نبائ المرسلین «10» بعد از آن در ملإ هر جا که اضافت کرده شود به سوی ضمیر آن‌که پوشیده شد. «11»
لقائ فی الرّوم للغازی و کلّهم بالیا بلا ألف فی اللّاءی قبل تری «12»
لقائ «13» در روم دو جای برای غازی به یاء روایت کرده شد و همه قرّاء به یاء بی‌الف
__________________________________________________
(1). الرّحمن/ 24.
(2). شوری/ 51.
(3). یونس/ 15.
(4). طه/ 130.
(5). نحل/ 90.
(6). قلم/ 6.
(7). ذاریات/ 47.
(8). آل عمران/ 144.
(9). انبیاء/ 34.
(10). انعام/ 34.
(11). ح: یعنی وقتی که مضاف به ضمیر بود همچو ملائه [اعراف/ 103؛ یونس/ 75؛ هود/ 97؛ مؤمنون/ 46؛ قصص/ 32؛ زخرف/ 46] و ملائهم [یونس/ 83] یاء است ه.
(12). س: یری.
(13). روم/ 8 و 16.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 538
و در الّئی «1» پیش از یاء دیده می‌شود.

باب حذف الواو و زیادتها باب انداختن واو و زیاده او

و واو یدعو «2» لدی سبحان و اقتربت یمحو «3» بحامیم ندعو «4» فی اقرإ اختصرا
و واو یدعو نزد سبحان و یدع الإنسان «5» و اقتربت «6»، یمحو به حامیم و یمح اللّه «7»، سندع الزّبانیة «8» در اقرأ کوتاه کرده شد. «9»
و هم نسوا اللّه قل و الواو زید أولوا أولی أولات و فی أولئک انتشرا
و هم است نسوا اللّه «10» بگو. و واو زیاده کرده شد أولوا «11»، أولی «12»، أولات «13» و در أولئک پراکنده شد یعنی مشهور شد.
و الخلف فی سأوریکم قلّ و هو لدی أوصلّبنّکم طه مع الشّعرا
و خلاف است در سأوریکم «14» اندک شد یعنی قرّاء بیشتر برآنند که واو نوشته شد.
و خلاف نزد أوصلّبنّکم «15» از آن طه با شعرا، در بعضی مصحف‌ها با واو است و در
__________________________________________________
(1). احزاب/ 4؛ مجادله/ 2؛ طلاق/ 4.
(2). س: یدع.
(3). س: یمح.
(4). س: ندع.
(5). اسراء/ 11.
(6). قمر/ 6.
(7). شوری/ 24.
(8). علق/ 18.
(9). ح: یعنی واو انداخته شد [ه].
(10). حشر/ 19.
(11). بقره/ 269؛ آل عمران/ 7 و 18؛ نساء/ 8؛ انفال/ 75؛ توبه/ 86؛ هود/ 116؛ رعد/ 19؛ ابراهیم/ 52؛ نور/ 22؛ نمل/ 33؛ احزاب/ 6؛ زمر/ 9 و 18؛ احقاف/ 35.
(12). بقره/ 79 و 197؛ آل عمران/ 13 و 190؛ نساء/ 59 و 83 و 95؛ مائده/ 100؛ توبه/ 113؛ یوسف/ 111؛ اسراء/ 5؛ طه/ 54 و 128؛ نور/ 22 و 31 و 44؛ قصص/ 76؛ فاطر/ 1؛ ص/ 43 و 45؛ زمر/ 21؛ غافر/ 54؛ فتح/ 16؛ حشر/ 2؛ طلاق/ 10؛ مزّمّل/ 11.
(13). طلاق/ 4 و 6.
(14). اعراف/ 145؛ انبیاء/ 37.
(15). طه/ 71؛ شعراء/ 49.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 539
بعضی بی‌واو. «1»
و حذف إحداهما فیما یزاد «2» به بناء أو صورة و الجمع عمّ سری
و انداختن یکی از دو واو در آنچه [افزوده می‌شود به آن «3» از روی بناء فعل یا اسم و جمع را فراگرفت از روی رفتن. «4»
داود تؤویه مسؤلا و وری قل و فی لیسوؤا «5» و فی الموؤدة ابتدرا
داود «6»، تؤویه «7»، مسؤلا «8» و وری «9» بگوی. و در لیسوؤا «10» و در الموؤدة «11» شناخته شد. «12»
إن امرؤا و الرّبوا بالواو مع ألف و لیس خلف ربا فی الرّوم محتقرا
إن امرؤا «13» و الرّبوا «14» به واو است با الف. و نیست خلاف ربا «15» در روم خوار داشته.

باب حروف من الهمز وقعت فی الرّسم علی غیر قیاس‌

__________________________________________________
(1). ح: امّا در اعراف [آیه 124] خلاف نیست بی‌واو است ه.
(2). س: یراد.
(3). س: خواسته می‌شود.
(4). یعنی در جمع نیز که دو واو بود یکی را انداختند و نظیر همه در بیت دوّم گفت ه.
(5). س:- ل.
(6). بقره/ 251؛ نساء/ 163؛ مائده/ 78؛ انعام/ 84؛ اسراء/ 55؛ انبیاء/ 78 و 79؛ نمل/ 15 و 16؛ سبأ/ 10 و 13؛ ص/ 17 و 22 و 24 و 26 و 30.
(7). معارج/ 13.
(8). اسراء/ 34 و 36؛ فرقان/ 16؛ احزاب/ 15.
(9). اعراف/ 20.
(10). اسراء/ 7.
(11). تکویر/ 8.
(12). ح: تؤویه نظیر بناء صورت است. و نظیر او الرّؤیا و رؤیای و رؤیاک و تؤوی بی‌واو نوشته شد. ه. یسوؤا نظیر جمع است و هرچه جمع بود. لا تلون علی أحد [آل عمران/ 153] و الغاون [شعراء/ 94 و 224] و لا یستون [توبه/ 19؛ سجده/ 18] و فأوا إلی الکهف [کهف/ 16] و مستهزؤن [بقره/ 14] و متّکؤن [یس/ 56] و فمالؤن [صافّات/ 66؛ واقعه/ 53] و لیطفؤا [صف/ 8] و لیواطؤا [توبه/ 37] و یستنبؤنک [یونس/ 53] همه‌جا به یک واو نوشته شد [ه].
(13). نساء/ 176.
(14). بقره/ 275 و 276 و 278؛ آل عمران/ 130؛ نساء/ 161.
(15). روم/ 39.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 540

باب حروفی که از همز افتاده است در رسم مصحف بر غیر قیاس‌

و الهمز الاوّل فی المرسوم قل ألف سوی الّذی بمراد الوصل قد سطرا
و همزه اوّل در موسوم خط بگوی الف است «1» جز آنچه به مراد وصل نوشته شد. «2»
فهؤلاء بواو یبنؤمّ به و یبنؤمّ فصله کلّه سطرا
پس هؤلاء «3» به واو است همزه او، یبنؤمّ «4» به او. و یبنؤمّ پس همه را پیوسته بنویس همچو یک کلمه همه او از روی نوشتن.
أئنّکم یاء ثانی العنکبوت و فی ال أنعام مع فصّلت و النّمل قد زهرا
أئنّکم «5» یاء دوّم عنکبوت است و در انعام أئنّکم با فصّلت و نمل به درستی روشن شد.
و خصّ فی أئذا متنا إذا وقعت و قل أئنّ لنا یخصّ فی الشّعرا
و خاص گردان در أئذا متنا «6» از آن إذا وقعت. و بگوی أئنّ لنا «7» خاص کرده می‌شود در شعراء.
و فوق صاد أئنّا ثانیا رسموا و زد إلیه الّذی فی النّمل مدّکرا
و بالای صاد یعنی و الصّافّات أئنّا لتارکوا «8» دوّم را نوشتند به یاء. و زیاده کن آن را که
__________________________________________________
(1). ح: یعنی هرجا که همزه در اوّل کلمه افتد خواه مفتوح و خواه مکسور و خواه مضموم با الف نوشته می‌شود همچو إبراهیم و آزر و آدم و أولئک و أمر و أخذ و أیّوب و ألّا و إلّا ه.
(2). ح: یعنی همزه در اوّل بود امّا بر اوّل کلمه زائدی درآید که به سبب آن همزه بر اوّل نماند ه.
(3). بقره/ 31 و 85؛ آل عمران/ 66؛ نساء/ 41 و 51 و 78 و 109 و 143؛ مائده/ 53؛ انعام/ 53 و 89؛ اعراف/ 38 و 49 و 139؛ انفال/ 49؛ یونس/ 18؛ هود/ 18 و 78 و 109؛ حجر/ 66 و 68 و 71؛ نحل/ 86 و 89؛ اسراء/ 20 و 102؛ کهف/ 15؛ انبیاء/ 44 و 65 و 99؛ فرقان/ 17؛ شعراء/ 54؛ قصص/ 63؛ عنکبوت/ 47؛ سبأ/ 40؛ ص/ 15؛ زمر/ 51؛ زخرف/ 29 و 88؛ دخان/ 22 و 34؛ محمّد/ 38؛ انسان/ 27؛ مطفّفین/ 32.
(4). طه/ 94.
(5). عنکبوت/ 29؛ انعام/ 19؛ فصّلت/ 9؛ نمل/ 55.
(6). واقعه/ 47.
(7). شعراء/ 41.
(8). صافّات/ 36.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 541
در نمل است أئنّا لمخرجون «1» [در حالی که یاد کننده‌ای «2».
أئمّة و أئن ذکّرتم و أئف کا بالعراق و لا نصّ فیحتجرا
أئمّة «3» و أئن ذکّرتم «4» و أئفکا «5» به مصحف عراق، و نیست روایتی که پس باز ایستد و امتناع کند از صورت یاء.
و یومئذ و لئلّا حینئذ و لئن و لام لف لأهب بدر الإمام سری
و یومئذ، و لئلّا «6»، حینئذ «7»، و لئن «8» و لام الف لأهب لک «9»، ماه چهارده امام بزرگ شد یعنی به مصحف امام به لام الف نوشته شد.
و فی أنبّئکم «10» واو و یحذف فی الر رءیا و رءیا و رءیا کلّ الصّورا
در أنبّئکم «11» واو است. و می‌اندازد در الرّءیا «12» و رؤیا «13» و رءیا «14» همه قرّاء صورت‌ها و همزه را یعنی واو و یاء را.
و النّشأة الألف المرسوم همزتها أو مدّة و بیاء موئلا ندرا
و النّشأة «15» الف است رسم همزه او یا الف مدّه است آنکه به مد خواند از قرّاء. و به
__________________________________________________
(1). نمل/ 67.
(2). س: یاد کرده شد.
(3). توبه/ 12؛ انبیاء/ 73؛ قصص/ 5 و 41؛ سجده/ 24.
(4). یس/ 19.
(5). صافّات/ 76.
(6). بقره/ 150؛ نساء/ 165؛ حدید/ 29.
(7). واقعه/ 84.
(8). بقره/ 120 و 145؛ آل عمران/ 157 و 158؛ نساء/ 73؛ مائده/ 28؛ انعام/ 63 و 109؛ اعراف/ 90 و 134 و 149؛ توبه/ 65 و 75؛ یونس/ 22؛ هود/ 7 و 8 و 9 و 10؛ یوسف/ 14 و 32؛ رعد/ 37؛ ابراهیم/ 7؛ نحل/ 126؛ اسراء/ 62 و 86 و 88؛ کهف/ 36؛ مریم/ 46؛ انبیاء/ 46؛ مؤمنون/ 34؛ نور/ 53؛ شعراء/ 116 و 167؛ عنکبوت/ 10 و 61 و 63؛ روم/ 51 و 58؛ لقمان/ 25؛ احزاب/ 60؛ فاطر/ 42؛ یس/ 18؛ زمر/ 38 و 65؛ فصّلت/ 50؛ زخرف/ 9 و 87؛ حشر/ 11 و 12؛ منافقون/ 8؛ علق/ 15.
(9). مریم/ 19.
(10). س: فی ء أنبّئکم.
(11). آل عمران/ 15.
(12). یوسف/ 43؛ اسراء/ 60؛ صافّات/ 105؛ فتح/ 27.
(13). یوسف/ 5 و 43 و 100.
(14). مریم/ 74.
(15). عنکبوت/ 20؛ نجم/ 47؛ واقعه/ 62.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 542
یاء است موئلا «1» غریب شد.
و أن تبوأ «2» مع السّوأی تنوأ بها قد صوّرت ألفا منه القیاس برا
و أن تبوأ «3» با السّوأی «4»، لتنوأ «5» به این کلمه‌ها صورت همزه الف کرده شد از روی قیاس بیزار است.
و صوّرت طرفا بالواو مع ألف فی الرّفع فی أحرف و قد علت خطرا
و صورت کرده شد همزه در حالی که در طرف است به واو با الف در رفع در کلمه‌هایی و به درستی بلند شد از روی بزرگی.
أنبؤا مع شفعؤا مع دعؤا بغا فر نشؤا بهود وحده شهرا
أنبؤا «6» با شفعؤا «7» با دعؤا «8» به سوره غافر الذّنب نشؤا «9» را به سوره هود تنها مشهور کرد.
جزاؤا حشر و شوری و العقود معا فی الأوّلین و والی خلفه الزّمرا
جزاؤا «10» از آن حشر و شوری و عقود دو جای با هم در دوی اوّل و [پیروی کرد] «11» خلف او سوره زمر «12» را. «13»
طه عراق و معها کهفها نبأ سوی براءة قل و العلماء عری
جزاؤا من تزکّی «14» در طه در مصحف عراق به واو است و کهف او یعنی جزاؤ «15» الحسنی «16». نبؤا «17» جز برائت «18» بگوی. و العلمؤا «19» به واو است در حالی که
__________________________________________________
(1). کهف/ 58.
(2). ق و ض: تبوّآ.
(3). مائده/ 29.
(4). روم/ 10.
(5). قصص/ 76.
(6). انعام/ 5؛ شعراء/ 6.
(7). روم/ 13.
(8). غافر/ 50.
(9). هود/ 87.
(10). مائده/ 29 و 33؛ شوری/ 40؛ حشر/ 17.
(11). س: دوستی کرد.
(12). آیه 34.
(13). ح: یعنی زمر جزاء بعضی به واو است و در بعضی به واو [ه].
(14). طه/ 76.
(15). نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و شعبه و ابو جعفر جزاء و بقیّه جزاء خوانده‌اند.
(16). کهف/ 88.
(17). ابراهیم/ 9؛ ص/ 21 و 67؛ تغابن/ 5.
(18). آیه 70.
(19). فاطر/ 28.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 543
همچو درختان باقی مانده است.
و مع ثلاث الملا فی النّمل أوّل ما فی المؤمنین فتمّت أربعا زهرا
و با سه الملأ در نمل «20» اوّل آنچه در قد أفلح «21» است به واو نوشته می‌شود. پس تمام شد چهار در حالی که ستاره‌هایی تابنده است.
و «22» تفتأ مع یتفیّا و البلاء و قل تظمأ مع أتوکّا یبدأ انتشرا
تفتؤا «23» با یتفیّؤا «24» و البلؤا «25» و بگوی تظمؤا «26» با أتوکّؤا «27» [و] یبدؤا «28» پراکنده یعنی مشهور شد به واو.
یدرؤا مع علمؤا یعبؤا الضّعفا و قل بلؤا مبین بالغا و طرا
یدرؤا «29» با علمؤا «30»، [و] یعبؤا بکم «31»، [و] الضّعفؤا «32» در سوره ابراهیم [و غافر] و بگوی بلؤا مبین «33» در دخان در حالی که رسیده است به حاجت و مراد.
و فیکم شرکؤا أم لهم شرکا شوری و أنبؤا فیه الخلف قد خطرا
و فیکم شرکؤا «34»، [و] أم لهم شرکؤا «35» از آن شوری، و أنبؤا «36» در وی خلاف به درستی بزرگ شد.
و فی ینبّؤا الانسان الخلاف «37» ینش شؤا و فی مقنع بالواو مستطرا __________________________________________________
(20). آیات 29 و 32 و 38.
(21). آیه 33.
(22). س:- و.
(23). یوسف/ 85.
(24). نحل/ 48.
(25). صافّات/ 106.
(26). طه/ 119.
(27). طه/ 18.
(28). یونس/ 4 و 34؛ نمل/ 64؛ روم/ 11 و 27.
(29). نور/ 8.
(30). شعراء/ 197.
(31). فرقان/ 77.
(32). ابراهیم/ 21؛ غافر/ 47.
(33). دخان/ 33.
(34). انعام/ 94.
(35). شوری/ 21.
(36). انعام/ 5؛ شعراء/ 6؛ قصص/ 66.
(37). س:+ و من.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 544
و در ینبّؤا الإنسان «1» خلاف است و من ینشّؤا «2». و در مقنع به واو است در حالی که نوشته است.
و بعد را برءؤا الواو مع ألف و لؤلؤا قد مضی فی الباب «3» معتصرا
و بعد از رای برءؤا «4» واو با الف است. و لؤلؤا «5» به درستی گذشت هر باب را پناه.
و مع ضمیر جمیع أولیاء بلا واو و لا یاء فی مخفوضه کثرا
و با ضمیر جمع، أولیاء بی‌واو است. و نیست یاء در خفض کرده شده او بیش شد یعنی در بیشتر مصحف‌ها بی‌یاء است. «6»
و قیل إن أولیاؤه و فی ألف ال بناء فی الکلّ حذف ثابت جدرا
و گفته شد إن أولیاءه إلّا المتّقون «7» بی‌واو است. و در الف بنا در همه انداختن ثابت است که سزاوار شد.

باب رسم الألف واوا باب نوشتن الف واو

و الواو فی ألفات کالزّکوة و مش کوة منوة النّجوة واضح صورا
و واو در الف‌هایی همچو زکوة «8» و مشکوة «9» [و] منوة «10» [و] النّجوة «11» گشاده
__________________________________________________
(1). قیامه/ 11.
(2). زخرف/ 18.
(3). س: للباب.
(4). ممتحنه/ 4.
(5). حج/ 23؛ فاطر/ 33؛ انسان/ 19.
(6). ح: أولیاء با ضمیر جمع همچو أولیاءهم الطّاغوت [بقره/ 257] و أولیاءهم من الإنس [انعام/ 128]، إلی أولیاءهم [انعام/ 121]، أولیاءکم [فصّلت/ 31] [ه].
(7). انفال/ 34.
(8). بقره/ 43 و 83 و 110 و 177 و 277؛ نساء/ 77 و 162؛ مائده/ 12 و 55؛ اعراف/ 156؛ توبه/ 5 و 11 و
(9). نور/ 35.
(10). نجم/ 20.
(11). غافر/ 41.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 545
است از روی صورت‌ها یعنی این کلمه‌ها را صورت الف واو نوشته می‌شود.
و فی الصّلوة الحیوة و انجلی ألف ال مضاف و الحذف فی خلف العراق یری
و در الصّلوة [و] الحیوة و گشاده شد الف مضاف همچو صلاتک «12»، صلاتهم «13»، حیاتنا الدّنیا «14»، و انداختن الف در خلاف مصحف عراق دیده می‌شود.
و «15» فی ألفات المضاف و العمیم بها لدی حیوة زکوة واو من خبرا
در الفات مضاف و عام یعنی مشهور و بیشتر به مصحف عثمان نزد حیوة زکوة واو آن‌کس که آزمود.
و فی ألف صلوات خلف بعضهم و الواو تثبت فیها «16» مجمعا سیرا
و در الف صلوات که بعد از واو است در صلوات الرّسول «17» خلاف بعضی قرّاء است. و واو نوشته می‌شود در وی به اجماع و اتّفاق از روی روش.

باب رسم بنات الیاء و الواو باب یعنی الف‌هایی که منقلب با واو است، نوشتن دختران یاء و واو

و الیاء فی ألف عن یاء انقلبت مع الضّمیر و من دون الضّمیر تری «18» __________________________________________________
- 18 و 71؛ کهف/ 81؛ مریم/ 13 و 31 و 55؛ انبیاء/ 73؛ حج/ 41 و 78؛ مؤمنون/ 4؛ نور/ 37 و 56؛ نمل/ 3؛ روم/ 39؛ لقمان/ 4؛ احزاب/ 33؛ فصّلت/ 7؛ مجادله/ 13؛ مزّمّل/ 20؛ بیّنه/ 5.
(12). توبه/ 103؛ هود/ 87؛ اسراء/ 110.
(13). انعام/ 92؛ انفال/ 35؛ مؤمنون/ 2؛ معارج/ 23 و 34؛ ماعون/ 5.
(14). انعام/ 29؛ مؤمنون/ 37؛ جاثیه/ 24.
(15). س:- و.
(16). س: فیه.
(17). توبه/ 9.
(18). س: یری.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 546
و یاء نوشته می‌شود در الف که از یاء منقلب شده باشد با ضمیر همچو یغشیها «1» و جلّیها «2» و بی‌ضمیر همچو یغشی «3» و تجلّی «4».
سوی عصانی تولّاه طغا و معا أقصا و الاقصا و سیما الفتح مشتهرا
جز عصانی «5»، تولّاه «6»، طغا «7» و با هم أقصا «8»، و الأقصا «9»، و سیما «10» از آن إنّا فتحنا در حالی که مشهور شونده است.
و غیر ما بعد یاء خوف جمعهما «11» لکنّ یحیی و سقییها بها حبرا «12»
و جز آن الفی که بعد از یاء است برای ترس جمع‌شدن دو یاء و لیکن یحیی «13» و سقییها «14» به یاء نوشته شد.
کلتا و تترا جمیعا فیهما ألف و فی یقولون نخشی الخلف قد ذکرا
و کلتا الجنّتین «15» و تترا «16» همه در این هردو الف است. «17» و در یقولون نخشی «18» خلاف به درستی یاد کرده شد.
و بعد یاء خطایا حذفهم ألفا و قبل أکثرهم بالحذف قد کثرا __________________________________________________
(1). شمس/ 4.
(2). شمس/ 3.
(3). آل عمران/ 154؛ دخان/ 11؛ نجم/ 16؛ لیل/ 1.
(4). اعراف/ 143؛ لیل/ 2.
(5). ابراهیم/ 36.
(6). حج/ 4.
(7). حاقّه/ 11.
(8). قصص/ 20؛ یس/ 20.
(9). اسراء/ 1.
(10). فتح/ 29.
(11). س: جمیعها.
(12). س: خبرا.
(13). آل عمران/ 39؛ انعام/ 85؛ انفال/ 42؛ مریم/ 7 و 12؛ طه/ 74؛ انبیاء/ 90؛ اعلی/ 13.
(14). شمس/ 13.
(15). کهف/ 33.
(16). مؤمنون/ 44.
(17). ح: همچو العلیا [توبه/ 40]، و الدّنیا و الرّؤیا [یوسف/ 43؛ اسراء/ 60؛ صافّات/ 105؛ فتح/ 27] و رؤیای [یوسف/ 43 و 100]، رؤیاک [یوسف/ 5] و الحوایا [انعام/ 146] و أحیا [بقره/ 164؛ مائده/ 32؛ نحل/ 65؛ عنکبوت/ 63؛ جاثیه/ 5] و أحیاکم [بقره/ 28؛ حج/ 66] و محیا [هم [جاثیه/ 21] و محیای [انعام/ 162] و بشرای [یوسف/ 19] و هدای [بقره/ 38؛ طه/ 123] و مثوای [یوسف/ 23] ه.
(18). مائده/ 52.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 547
و بعد از یاء خطایا «1» انداختن ایشان است الف را و الفی که پیش از یاء است بیشتر ایشان به انداختن به درستی غالب شد.
بالیا تقیة و تقیته ألف ال عراق و اختلفوا فی حذفها زبرا
به یاء است تقیة «2» و در تقاته «3» الف مصحف عراق است و اختلاف کردند در انداختن الف از روی مصحف‌ها یعنی مصحف‌ها خلاف کردند یکدیگر را.
یا ویلتی «4» أسفی «5» حتّی علی و إلی أنّی «6» عسی «7» و بلی «8» یا حسرتی «9» زبرا
این کلمات [...] به یاء نوشته شد.
جاءتهم رسلهم و جاء أمر و للر رجال رسم أبیّ یاءها شهرا
جاءتهم رسلهم «10» و جاء أمر «11» و للرّجال «12» رسم مصحف أبیّ بن کعب یاء او را مشهور کرد. «13»
__________________________________________________
(1). بقره/ 58؛ طه/ 73؛ شعراء/ 51؛ عنکبوت/ 12.
(2). آل عمران/ 28.
(3). آل عمران/ 102.
(4). مائده/ 31؛ هود/ 72؛ فرقان/ 28.
(5). یوسف/ 84.
(6). بقره/ 223 و 247 و 259؛ آل عمران/ 37 و 40 و 47 و 165؛ مائده/ 75؛ انعام/ 95 و 101؛ توبه/ 30؛ یونس/ 32 و 34؛ مریم/ 8 و 20؛ مؤمنون/ 89؛ عنکبوت/ 61؛ سبأ/ 52؛ فاطر/ 3؛ یس/ 66؛ زمر/ 6؛ غافر/ 62 و 69؛ زخرف/ 87؛ دخان/ 13؛ محمّد/ 18؛ منافقون/ 4؛ فجر/ 23.
(7). بقره/ 216؛ نساء/ 19 و 84 و 99؛ مائده/ 52؛ اعراف/ 129 و 185؛ توبه/ 18 و 102؛ یوسف/ 21 و 83؛ اسراء/ 8 و 51 و 79؛ کهف/ 24 و 40؛ مریم/ 48؛ نمل/ 72؛ قصص/ 9 و 22 و 67؛ حجرات/ 11؛ ممتحنه/ 7؛ تحریم/ 5 و 8؛ قلم/ 32.
(8). بقره/ 81 و 112 و 260؛ آل عمران/ 76 و 125؛ انعام/ 30؛ اعراف/ 172؛ نحل/ 28 و 38؛ سبأ/ 3؛ یس/ 81؛ زمر/ 59 و 71؛ غافر/ 50؛ زخرف/ 80؛ احقاف/ 33 و 34؛ حدید/ 14؛ تغابن/ 7؛ ملک/ 9؛ قیامه/ 4؛ انشقاق/ 15.
(9). زمر/ 56.
(10). اعراف/ 101؛ یونس/ 13؛ ابراهیم/ 9؛ روم/ 9؛ فاطر/ 25؛ غافر/ 83.
(11). هود/ 76.
(12). بقره/ 228.
(13). ح: در مصحف ابیّ حی و حیاتهم و للرّجال به یاء نوشته شده است ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 548
جاؤا و جاءهم المکّیّ و طیب إلی ال إمام یعزی و کلّ لیس مقتفرا
جاؤا «1» و جاءهم «2» نوشته است در مصحف مکّی، و طاب «3» به مصحف عثمان نسبت کرده می‌شود و همه نیست پیروی کرده شده.
کیف الضّحی و القوی دحی طحی و تلی سجی زکی واوها بالیاء قد سطرا
چگونه‌اید الضّحی «4»، القوی «5»، دحی «6»، طحی «7»، تلی «8»، سجی «9»، زکی «10» و واو به یاء نوشته شد.

باب حذف إحدی اللامّین باب انداختن یکی از دو لام‌

لام الّتی الّئی و الّتی و کیف أتی ال لذی مع الّیل فاحذف و اصدق الفکرا
لام الّتی، اللّائی، اللّاتی چگونه که آید الّذی یعنی الّذان، الّذین و الّذین با اللّیل پس بینداز و راست گوی اندیشه‌ها را.

باب المقطوع و الموصول‌

و قل علی الأصل مقطوع الحروف أتی و الوصل فرع فلا تلفی به حصرا __________________________________________________
(1). آل عمران/ 184؛ اعراف/ 116؛ یوسف/ 16 و 18؛ نور/ 11 و 13؛ فرقان/ 4؛ نمل/ 84؛ حشر/ 10.
(2). بقره/ 89 و 101؛ آل عمران/ 19 و 86 و 105؛ نساء/ 83؛ مائده/ 70؛ انعام/ 5 و 43؛ اعراف/ 5؛ یونس/ 22 و 76 و 93؛ یوسف/ 110؛ نحل/ 113؛ اسراء/ 94 و 101؛ کهف/ 55؛ مؤمنون/ 68 و 70؛ شعراء/ 206؛ قصص/ 36 و 48؛ عنکبوت/ 39 و 53؛ سبأ/ 43؛ فاطر/ 42؛ ص/ 4؛ غافر/ 25؛ فصّلت/ 41؛ شوری/ 14؛ زخرف/ 29 و 30 و 47؛ دخان/ 13 و 17؛ جاثیه/ 17؛ احقاف/ 7؛ ق/ 2 و 5؛ نجم/ 23؛ قمر/ 4؛ صف/ 6.
(3). نساء/ 3.
(4). ضحی/ 1.
(5). نجم/ 5.
(6). نازعات/ 3.
(7). شمس/ 6.
(8). شمس/ 2.
(9). ضحی/ 2.
(10). نور/ 21.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 549
و بگوی بر اصل جدا کرده حرف‌ها را که آید و پیوستن فرع است پس یافته نمی‌شود به این علم بخیل.

باب قطع أن لا و إن ما

أن لا یقولوا اقطعوا أن لا أقول و أن لا ملجأ أن لا إله بهود «1» ابتدرا
أن یقولوا «2» را جدا کنید یعنی أن را از لا، أن لا أقول «3» و أن لا ملجأ «4»، أن لا إله «5» در «6» هود شتافت.
و الخلف فی الأنبیا و اقطع بهود بأن لا تعبدوا الثّان مع یاسین لا حصرا
و خلاف است در سوره انبیاء «7» و جدا کن به سوره هود بأن لا تعبدوا «8» دوّم را با یس نه بخیل یعنی بخیل مباش به آموختن این.
فی الحجّ مع نون أن لا و الدّخان و الام تحان فی الرّعد إن ما وحده ظهرا
و در سوره حج أن لا تشرک «9» با نون أن لا یدخلنّها «10»، أن لا تعلوا «11»، و امتحان أن لا یشرکن «12»، در سوره رعد إن ما «13» تنها او پیدا شد.

باب قطع من ما و نحو من مال و وصل ممّن و ممّ‌

فی الرّوم قل و النّسا من قبل ما ملکت و خلف ممّا لدی المنافقین سری «14» __________________________________________________
(1). س: إلّا هود.
(2). اعراف/ 169.
(3). اعراف/ 105.
(4). توبه/ 118.
(5). هود/ 14.
(6). س: مگر در.
(7). آیه 87.
(8). هود/ 26؛ یس/ 60.
(9). حج/ 26.
(10). قلم/ 24.
(11). دخان/ 19.
(12). ممتحنه/ 12.
(13). رعد/ 40.
(14). ناظم بیت دیگری به‌همین معنا سروده که در برخی منابع به آن اشاره شده است.
این بیت عبارت است از:
من قبل ما ملکت فاقطع و نوزع فی ال منافقین لدی من ما و لا ضررا
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 550
در سوره روم بگوی به قطع و نساء از پیش ما ملکت یعنی فمن ما ملکت «1» و من ما ملکت «2» و خلاف ممّا رزقناکم «3» نزد سوره منافقون «4» بزرگ شد.
لا خلف فی قطع من مع ظاهر ذکروا ممّن جمیعا فصل و ممّ مؤتمرا
نیست خلاف در قطع من با اسم ظاهر. «5» یاد کردند ممّن همه را بپیوند، و ممّ را در حالی که فرمان‌برداری.

باب [قطع أم من‌

فی فصّلت و النّسا و فوق صاد و فی براءة قطع أم من عن فتی سبرا
در فصّلت «6» و نساء «7» و بالای صاد یعنی و الصّافّات «8» و در برائت «9» قطع أم من از جوانی که بداشت و بیاموزد.

باب [قطع عن من و [وصل ألّن‌

فی النّور و النّجم عن من و القیامة صل فیها مع الکهف ألّن عن «10» ذکا حزرا
در سوره نور «11» و سوره نجم «12» عن من جدا است. و سوره قیامت «13» بپیوند در وی با سوره کهف «14» أن لن را آنکه زیرک شود.
__________________________________________________
(1). نساء/ 25.
(2). روم/ 28.
(3). منافقون/ 10.
(4). س: سورة المنافقون.
(5). ح: اسم ظاهر همچو من مال اللّه [نور/ 33] و من مال و بنین [مؤمنون/ 55] و من ماء [بقره/ 164؛ ابراهیم/ 16؛ نور/ 45؛ سجده/ 8؛ محمّد/ 15؛ مرسلات/ 20؛ طارق/ 6] هرجا که آید. با اسم ظاهر بود خلاف نیست در قطع او امّا آنجا که ضمیر بود همچو منهم و منه آنجا قطع نیست ه.
(6). آیه 40.
(7). آیه 109.
(8). آیه 11.
(9). آیه 109.
(10). س: من.
(11). آیه 43.
(12). آیه 29.
(13). آیه 3.
(14). آیه 48.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 551

باب [قطع عن ما و فإن لم و أمّا

بالقطع عن ما نهوا عنه و بعد فإن لم یستجیبوا لکم فصل و کن حذرا
به قطع است یعنی جدا است عن ما نهوا عنه «1» و بعد از آن فإن لم یستجیبوا لکم «2» پس پیوسته نویس و باش ترسنده از خطاکردن و خلاف‌کردن رسم.
و اقطع سواه و ما المفتوح همزته فاقطع و أمّا فصل بالفتح قد نبرا
و جدا نویس جز او را یعنی در قصص فإن لم یستجیبوا لکم «3». و آنچه مفتوح است همزه او چنان‌که أن لم یکن ربّک «4» و أن لم یره «5» پس جدا کن. و أمّا را پس بپیوند در حالی که مفتوح است همزه او همچو أمّا اشتملت «6» و أمّا یشرکون «7» «8» به درستی برداشته شد.

باب فی ما و إنّ ما

فی ما فعلن اقطعوا الثّانی لیبلوکم فی ما معا ثمّ فی ما أوحی اقتفرا
فی ما فعلن را جدا کنید یعنی فی از ما دوّم را یعنی فی ما فعلن فی أنفسهنّ من معروف «9». لیبلوکم فی ما «10» با هم یعنی در انعام و عقود، بعد از آن فی ما أوحی «11» پیروی کرده شد.
فی النّور و الأنبیا و تحت صاد معا و فی إذا وقعت و الرّوم و الشّعرا __________________________________________________
(1). اعراف/ 166.
(2). هود/ 14.
(3). قصص/ 50.
(4). انعام/ 131.
(5). بلد/ 7.
(6). انعام/ 143 و 144.
(7). س: تشرکون. ابو عمرو و عاصم و یعقوب یشرکون و بقیّه تشرکون خوانده‌اند.
(8). نمل/ 59.
(9). بقره/ 240.
(10). مائده/ 48؛ انعام/ 165.
(11). انعام/ 145.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 552
و در سوره نور «1» و سوره انبیاء «2» و زیر صاد یعنی سوره زمر با هم فی ما هم «3»، فی ما کانوا «4» و در إذا وقعت فی ما لا تعلمون «5» و در سوره روم فی ما رزقناکم «6».
و فی سوی الشّعرا بالوصل بعضهم و إنّ ما توعدون الأوّل اعتمرا
و در جز سوره شعراء «7» به وصل است بعضی قرّاء. و إنّ ما توعدون اوّل یعنی إنّ ما توعدون لآت «8».

باب أنّ ما و لبئس ما و بئس ما

و اقطع معا أنّ ما یدعون عندهم و الوصل أثبت «9» فی الأنفال مختبرا
و جدا نویس با هم أنّ ما یدعون «10» را در حجّ و لقمان نزد ایشان و وصل ثابت شد «11» در انفال أنّما غنمتم «12» در حالی که آزموده شده است.
و إنّ «13» ما عند حرف النّحل جاء کذا لبئس ما قطعه فیما حکی الکبرا
و إنّما عند اللّه «14» نزد حرف سوره نحل آمد همچنین. لبئس ما «15» جدا نوشتن او است در آنچه حکایت کرد بزرگان.
قل بئسما بخلاف ثمّ یوصل مع خلفتمونی و من قبل اشتروا نشرا
قل بئس ما «16» به‌خلاف است بعد از آن پیوسته می‌شود با خلفتمونی «17» و از پیش اشتروا «18» در حالی که بادها همیشه و زنده است.
__________________________________________________
(1). آیه 14.
(2). آیه 102.
(3). زمر/ 3.
(4). زمر/ 46.
(5). واقعه/ 61.
(6). روم/ 28.
(7). آیه 146.
(8). انعام/ 134.
(9). س: أثبت.
(10). حج/ 62؛ لقمان/ 30.
(11). س: ثابت‌تر است.
(12). انفال/ 41.
(13). ق و ض: أنّ.
(14). نحل/ 95.
(15). بقره/ 102؛ مائده/ 62 و 63 و 79 و 80.
(16). بقره/ 93.
(17). اعراف/ 150.
(18). بقره/ 90.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 553

باب [قطع کلّ ما باب [بریدن کلّ ما

و قل أتاکم «1» من کلّ ما قطعوا و الخلف فی کلّما ردّوا فشا خبرا
و بگوی و آتاکم من کلّ ما «2» بریدند یعنی جدا نوشتند. و خلاف در کلّما ردّوا «3» فاش شد از روی خبر.
و کلّ ما ألقی اسمع کلّ ما دخلت و کلّ ما جاء عن خلف یلی و قرا
و کلّ ما ألقی «4» شنو کلّ ما دخلت «5» و کلّ ما جاء أمّة «6» از خلافی پیروی می‌گذرد نزدیک می‌شود بزرگان را.

باب قطع حیث ما و وصل أینما

و حیث فاقطعوا «7» و أینما «8» فصلوا و مثله أینما فی النّحل مشتهرا
و حیث ما کنتم «9» را جدا نویسید «10» و أینما «11» را پس بپیوندید. و همچو او است أینما یوجّهه «12» در سوره نحل مشهور شونده.
و الخلف فی سورة الأحزاب و الشّعرا و فی النّساء یقلّ الوصل معتمرا
و خلاف در سوره احزاب «13» و شعراء «14» و در سوره نساء «15» اندک می‌شود پیوستن در حالی که زیادت کرده شده است.
__________________________________________________
(1). س: و آتاکم.
(2). ابراهیم/ 34.
(3). نساء/ 91.
(4). ملک/ 8.
(5). اعراف/ 38.
(6). مؤمنون/ 44.
(7). س: قطعوا.
(8). ق و ض: فأینما.
(9). بقره/ 144.
(10). س: نویسد.
(11). بقره/ 115.
(12). نحل/ 76.
(13). آیه 61.
(14). آیه 92.
(15). آیه 78.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 554

باب [وصل لکیلا باب [پیوستن لکیلا

فی آل عمران و الأحزاب ثانیها و الحجّ وصلا لکیلا و الحدید جری
در آل عمران لکیلا تحزنوا «1» و در احزاب لکیلا یکون «2» دوّم او و در حج لکیلا یعلم «3» پیوستن لکیلا و حدید لکیلا تأسوا «4» گذشت.

باب [قطع یوم هم و [وصل و یکأنّ باب [بریدن یوم هم و [پیوستن و یکأنّ‌

فی الطّول و الذّاریات القطع یوم هم و ویکأنّ معا وصل کسا حبرا «5»
در سوره طول یوم هم بارزون «6» و الذّاریات یوم هم علی النّار «7» جدا نوشتن است یوم هم و ویکأنّ «8» با هم پیوستن است که پوشانید [برده‌های یمانی «9».

باب [قطع مال باب [بریدن مال‌

و مال هذا فقل ما ل الّذین فما ل هؤلاء بقطع اللّام مدّکرا
و مال هذا «10» پس بگوی مال الّذین «11»، فمال هؤلاء «12» به قطع لام در حالی‌که یاد دارنده‌ای.
__________________________________________________
(1). آل عمران/ 153.
(2). احزاب/ 50.
(3). حج/ 5.
(4). حدید/ 23.
(5). س: خبرا.
(6). غافر/ 16.
(7). ذاریات/ 13.
(8). قصص/ 82.
(9). س: خبرها.
(10). کهف/ 49؛ فرقان/ 7.
(11). معارج/ 36.
(12). نساء/ 78.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 555

باب [وصل ولات باب [پیوستن ولات‌

أبو عبید ولات حین واصله ال إمام و الکلّ فیه أعظم النّکرا
گفت ابو عبید ولات حین «1» را پیوندیده است امام یعنی مصحف عثمان و همه قرّاء در این بزرگ گردانیدند انکار را.

باب هاء التّأنیث الّتی کتبت تاء بابت هاء تأنیث آنکه نوشته شد تای دراز

و دونک الهاء للتّأنیث قد رسمت تاء لتقضی من أنفاسها الوطرا
و بگیر هاء را که برای تأنیث است به درستی نوشته شد [تاء] تا کفایت کنی از نفس‌های او حاجت را.
فابدأ مضافاتها لظاهر «2» ترعا و ثنّ مفردات سلسلا خضرا
پس آغاز کن اضافت کرده شده‌های او را به اسم ظاهر از روی انواع و ابواب. و دوّم گردان در مفردها یعنی آنکه مضاف نباشد همچو بقیّت اللّه «3» به گلو خوش رونده سبز را.

باب المضافات إلی الأسماء الظّاهرة و المفردات باب هاهای تأنیث اضافت کرده شده به سوی اسماء ظاهره و هاهای تأنیث مفرد

فی هود و الرّوم و الأعراف و البقره و مریم رحمت و زخرف سبرا
در هود رحمت اللّه و برکاته «4» و در روم آثار رحمت اللّه «5» و اعراف إنّ رحمت
__________________________________________________
(1). ص/ 3.
(2). س: بظاهر.
(3). هود/ 86.
(4). هود/ 73.
(5). روم/ 50.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 556
اللّه «1» و بقره یرجون رحمت اللّه «2» و مریم ذکر رحمت «3» و زخرف رحمت ربّک «4»، و رحمت ربّک «5» دانسته شد.
معا و نعمت فی لقمان و البقره و الطّور و النّحل فی ثلاثة أخرا
با هم و نعمت در لقمان بنعمت اللّه «6» و بقره نعمت اللّه علیکم «7» و الطّور بنعمت ربّک «8» و نحل در سه‌جا: [و] بنعمت اللّه هم یکفرون «9»، یعرفون نعمت اللّه «10»، و اشکروا نعمت اللّه «11».
و فاطر معها الثّانی بمائدة و آخران «12» بإبراهیم إذ حزرا
و فاطر نعمت اللّه علیکم «13» با آن دوّم به مائده نعمت اللّه علیکم إذ همّ «14» و دوی آخر به ابراهیم بدّلوا نعمت اللّه «15» و نعمت اللّه لا تحصوها «16» آنگاه که حزر کرده شد.
و آل عمران و امرأت بها و معا بیوسف و اهد تحت النّمل مؤتجرا
و آل عمران و اذکروا نعمت اللّه علیکم إذ کنتم «17» و امرأت به سوره آل عمران امرأت عمران «18» و با هم سوره یوسف امرأت العزیز تراود «19»، امرأت العزیز الآن «20» و راه‌نما زیر نمل یعنی در قصص امرأت فرعون «21» در حالی که مزد خواهنده‌ای.
معها ثلاث لدی التّحریم سنّت فی ال أنفال مع فاطر ثلاثها أخرا
با آن سه است امرأت نوح «22» و امرأت فرعون «23» و امرأت لوط «24» نزد سوره
__________________________________________________
(1). اعراف/ 56.
(2). بقره/ 218.
(3). مریم/ 2.
(4). زخرف/ 32.
(5). همان.
(6). لقمان/ 31.
(7). بقره/ 231.
(8). طور/ 29.
(9). نحل/ 72.
(10). نحل/ 83.
(11). نحل/ 114.
(12). س: الآخران.
(13). فاطر/ 3.
(14). مائده/ 11.
(15). ابراهیم/ 28.
(16). ابراهیم/ 34.
(17). آل عمران/ 103.
(18). آل عمران/ 35.
(19). یوسف/ 30.
(20). یوسف/ 51.
(21). قصص/ 9.
(22). تحریم/ 10.
(23). همان.
(24). تحریم/ 11.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 557
تحریم، سنّت در انفال سنّت الأوّلین «1»، با فاطر سه او إلّا سنّت الأوّلین «2»، لسنّت اللّه تبدیلا «3»، لسنّت اللّه تحویلا «4».
و غافر آخرا و فطرت شجرت لدی الدّخان بقیّت معصیت ذکرا
و سوره غافر سنّت اللّه الّتی قد خلت «5» آخر او، و فطرت اللّه «6»، شجرت الزّقّوم «7» نزد دخان، بقیّت اللّه خیر «8» در هود، معصیت [الرّسول «9» «10» در قد سمع یاد کرده شد.
معا و قرّت عین و ابنت کلمت فی وسط أعرافها و جنّت البصرا
با هم و قرّت عین «11» و ابنت «12» [و] کلمت در میانه اعراف آن «13» و جنّت بینندگان. «14»
لدی إذا وقعت و النّور لعنت قل فیها و قبل فنجعل لعنت ابتدرا
نزد إذا وقعت و جنّت نعیم «15» و سوره نور لعنت اللّه «16» بگوی در وی و پیش از آن فنجعل لعنت اللّه «17» شتافته شد.

باب المفردات و المضافات المختلف فی جمعها باب هاهای تأنیث مفردها و اضافت کرده شده‌ها اختلاف کرده شد در جمله او «18»

و هاک من مفرد و من إضافة ما فی جمعه اختلفوا و لیس منکدرا __________________________________________________
(1). انفال/ 38.
(2). فاطر/ 43.
(3). همان.
(4). همان.
(5). غافر/ 85.
(6). روم/ 30.
(7). دخان/ 43.
(8). هود/ 86.
(9). س: اللّه.
(10). مجادله/ 8 و 9.
(11). قصص/ 9.
(12). تحریم/ 12.
(13). آیه 137.
(14). ح: یعنی و تمّت کلمة ربّک الحسنی به تاء نوشته و هرچیز جز این است به هاء نوشته شده است ه.
(15). واقعه/ 89.
(16). نور/ 7.
(17). آل عمران/ 61.
(18). ح: یعنی بعضی قرّاء به جمع خواندند و بعضی به افراد خواندند ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 558
و بگیر از مفردی و از اضافت آنچه در جمع او اختلاف کردند و نیست پراکنده و افتنده.
فی یوسف آیت معا غیابت قل فی العنکبوت علیه آیت أثرا
در یوسف آیت للسّائلین «1» با هم غیابت «2» بگوی در عنکبوت علیه آیات «3» پیروی کرده شد.
جمالت بیّنات فاطر ثمرت فی الغرفت اللّات هیهات العذاب صرا
جمالت «4»، بیّنت «5» از آن سوره فاطر، ثمرت من أکمامها «6»، فی الغرفت «7»، أفرأیتم اللّات «8»، هیهات «9» آب‌های شیرین ایستاده.
فی غافر کلمت الخلف فیه و فی الث ثانی بیونس هاء بالعراق تری «10»
در سوره غافر کلمت ربّک «11» خلاف است در وی، و در دوّم به سوره یونس هاء به مصحف عراق دیده می‌شود.
و التّاء شام مدینیّ و أسقطه نصیرهم و ابن الانباری فجد نظرا
و تاء است در مصحف شامی و مدنی و بینداخت تاء را در دوّم یونس- یعنی به هاء نوشته شد- نصیر قرّاء و ابن الانباری. پس جوانمردی کن از روی نظر یعنی نظر کن تا بدانی.
و فیهما التّاء أولی ثمّ کلّهم بالتّا بیونس فی الأولی ذکا عطرا
و در هردو، تاء سزاوارتر است بعد از آن همه قرّاء به تاءاند به سوره یونس در اوّل «12» بوی داد در حالی‌که خوش‌بوی است.
__________________________________________________
(1). یوسف/ 7.
(2). یوسف/ 10 و 15.
(3). عنکبوت/ 50.
(4). مرسلات/ 33.
(5). فاطر/ 40.
(6). فصّلت/ 47.
(7). سبأ/ 37.
(8). نجم/ 19.
(9). مؤمنون/ 36.
(10). س: یری.
(11). یونس/ 96؛ غافر/ 6.
(12). آیه 33.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 559
و التّا فی الانعام عن کلّ و لا ألف فیهنّ و التّاء فی مرضات قد حبرا «1»
و تاء در انعام «2» از همه و نیست الف در این همه و تاء در مرضات «3» به‌درستی نوشته شد.
و ذات مع یا أبت و لات حین و قل بالها مناة نصیر عنهم نصرا
و ذات «4» هرجا که آید با یا أبت «5» و لات حین «6» و بگوی به هاء منوة «7» نصیر از ایشان یاری داد.
تمّت عقیلة أتراب القصائد فی أسنی المقاصد للرّسم «8» الّذی بهرا
تمام شد عقلیة أتراب القصائد در أسنی المقاصد از برای [رسمی «9» که غالب شد بر همه [رسم‌ها] «10». «11»
تسعون مع مائتین مع ثمانیة أبیاتها ینتظمن الدّرّ و الدّررا «12»
نود با دویست با هشت است بیت‌های این قصیده که در کشیده می‌شود در درها و باران‌ها.
__________________________________________________
(1). ق: خبرا. و ض: جبرا.
(2). آیه 115.
(3). بقره/ 207 و 265؛ نساء/ 114.
(4). آل عمران/ 119 و 154؛ مائده/ 7؛ انفال/ 1 و 7 و 43؛ هود/ 5؛ کهف/ 17 و 18؛ حج/ 2؛ مؤمنون/ 50؛ نمل/ 60؛ لقمان/ 23؛ فاطر/ 38؛ زمر/ 7؛ شوری/ 24؛ ذاریات/ 7؛ قمر/ 13؛ الرّحمن/ 11؛ حدید/ 6؛ تغابن/ 4؛ ملک/ 13؛ بروج/ 1 و 5؛ طارق/ 11 و 12؛ فجر/ 7؛ مسد/ 3.
(5). یوسف/ 4 و 100؛ مریم/ 42 و 43 و 45؛ قصص/ 26؛ صافّات/ 102.
(6). ص/ 3.
(7). نجم/ 20.
(8). س: للنّظم.
(9). س: نظم‌ها.
(10). همان.
(11). ح: عقیلة أتراب القصائد فی أسنی المقاصد نام این قصیده است. عقیله چیزی خوب [و] نفیس گران‌بها را گویند. و ترب هم سال بود و اتراب جمع او است. معنی این بود که خوبترین قصیده‌هایی که برابرند و در خوبترین و روشن‌ترین مقصودها. ناظم را رحمه اللّه قصیده‌ها بسیار بود امّا این خوبتر از همه است ه.
(12). ح: یعنی ابیات این قصیده مانند رشته‌اند که در کشیده شده‌اند به درها و قطره‌های باران نیسان چنانکه در روشن و تابنده است و پاکیزه و خوش‌آینده، معانی که در این قصیده است خوب است و پاکیزه و خوش آینده ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 560
و ما لها غیر عون اللّه فاخرة و حمده أبدا و شکره ذکرا
و نیست این قصیده جز یاری خدای در حالی‌که نازنده است و جز سپاس او همیشه و شکر او یادگارها.
ترجو بأرجاء رحماه و نعمته و نشر إفضاله و جوده وزرا
امید می‌دارد به کناره‌های رحمت خدای تعالی و نعمت او و گستردن نیکوی او و جوانمردی او پناه.
ما شان شأن مرامیها مسدّدة فقدان ناظمها فی عصره عصرا
با عیب نساخت کار تیرهای او را یعنی مقصودهای او را در حالی‌که راست کرده شده است گم‌نکردن نظم گوینده او در روزگار خودش پناهی.
غریبة ما لها مرآة منبهة فلا یلم ناظر من بدرها سررا
غریب است این قصیده نیست او را آینه‌ای که جای آگاهانیدن عیب‌های او باشد. پس ملامت نکند بیننده از ماه تمام او خطها و سیاهی خاشاک را. «1»
فقیرة «2» حین لم تغنی مطالعة «3» إلی طلائع للإغضاء معتذرا
فقیر و محتاج برای آنکه بی‌نیاز کرده نشد از روی مطالعه به سوی گروه‌ها از لشکر از چشم فرو خوابانیدن در حالی که عذر گوینده است این چشم فرو خوابانیدن.
کالوصل بین صلات المحسنین بها ظنّا و کالهجر «4» بین المهجرین سری
همچو وصل است میان بخشش‌های نیکویی‌کنندگان به این قصیده گمان نیک و همچو بیهوده است میان بیهوده‌کنان در حالی‌که در تاریکی رونده است. «5»
__________________________________________________
(1). ح: مراد از خطهای سیاه و خاک و خس خطاها است یعنی اگر ملامت کند کتاب دیگر نیست که با آن مقابله کند یعنی هیچ خطا و عیبی نیست ه.
(2). س: فقیر.
(3). س: مطالعه.
(4). ق و ض: کالهجر.
(5). ح: یعنی این قصیده پیش کسانی که به او گمان نیک دارند همچو وصل است خوش و خوب، و نزد بیهودگان سخن بیهوده تاریک و بی‌صفا است ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 561
من عاب عیبا له عذر فلا وزرا «1» ینجیه من عزمات اللّوم متّئرا
هرکه عیب کند عیبی که مرآن عیب کرده شده را عذر هست پس نیست پناهی که خلاص دهد عیب‌کننده را از قصدهای ملامت کردن در حالی که کینه‌کننده‌ای است آن قصد «2».
و إنّما هی أعمال بنیّتها خذ ما صفا و احتمل بالعفو ما کدرا
به درستی که این عمل‌هاست باز بسته نیست. بگیر آنچه صافی شد و در گذران به عفو آنچه تیره شد.
إن لا تقذّی فلا تقذی مشاربها لا تنزرنّ نزورا أو تری غزرا
اگر خاشاک دور نمی‌کنی باری خاشاک مینداز و خس‌ناک مکن آبخورهای او را خوار مدار شتر اندک شیر را تا آن‌وقت که ببینی بسیار شترها.
و اللّه أکرم مأمول و معتمد و مستغاث به فی کلّ ما حذرا
و خدای تعالی کریم‌تر امید داشته شده است و اعتماد کرده شده و جای داد خواهش به او در همه‌چیزی که ترسیده شد.
یا ملجأ الفقرا و الأغنیاء و من ألطافه تکشف «3» الأسواء و الضّررا
ای پناه فقیران و توانگران و آن‌کس که لطف‌های او می‌گشاید بدی‌ها و گزندها را. «4»
أنت الکریم و غفّار الذّنوب و من یرجو سواک فقد أودی و قد خسرا __________________________________________________
(1). س: فلا وزر.
(2). ح: یعنی عذر نزد کریمان مانع است از ملامت چون معذوری را ملامت کند سزاوار ملامت او شود و او را هیچ پناهی نباشد که خلاص دهد از ملامت یعنی چون این قصیده عذر خود را می‌گوید که مطالع نیافت و او محتاج است که به او گمان نیک برند پس هرکه او را عیب کند مستحقّ ملامت و عیب آن‌کس بود [ه].
(3). س: یکشف.
(4). ح: یعنی آنچه به بندگان بدی می‌رساند از دشمنان و بیماری‌ها و غم‌ها آن را حق‌تعالی می‌گشاید و خلاص می‌بخشد ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 562
توئی کریم و آمرزنده گناهان و هرکه امید دارد از جز تو پس به درستی هلاک شده به درستی زیان کرد.
هب لی بجودک ما یرضیک متّبعا و منک مبتغیا و فیک مصطبرا
ببخش مرا به جوانمردی خود آنچه خوشنود می‌گرداند تو را در حالی که پیروی کننده‌ام و از تو جوینده‌ام و در بلاهای تو صبر کننده‌ام.
و الحمد للّه منشورا بشائره مبارکا أوّلا و دائما أخرا
و سپاس مر خدای را در حالی که گسترانیده است مژده‌های آن سپاس مبارک است اوّل است و همیشه آخرها است. «1»
ثمّ الصّلاة علی المختار سیّدنا محمّد علم الهادین و السّفرا
بعد از آن درود باد بر برگزیده مهتر ما محمّد نشانه راه‌نما یعنی پیشوای پیغمبران و میانجی کنندگان.
تندی عبیرا و مسکا سحبها دیما تمنی بها للمنی غایاتها شکرا
درودی که ببارد عبیر و مشک ابرهای او شباروزی اندازه کرده شود به آن درود مرآرزوها را غایت‌های او در حالی که شکرکننده است آن آرزوها به آن درود.
و تنثنی فتعمّ الآل و الشّیع ال مهاجرین و من آوی و من نصرا
و بازگردان درود پس فراگیرد اهل بیت رسول را و گروه‌های هجرت کنندگان را و آن کس که پناه داد رسول را و آنکه یاری داد. «2»
__________________________________________________
(1). ح: یعنی در اوّل و در آخر همیشه سپاس باد مر خدای را در حالی که آن سپاس را گسترده باشد مژده‌های او یعنی به سبب آن سپاس همیشه مژده‌ها و رحمت و مغفرت و کرامت به ما می‌رسد ه.
(2). ح: مراد از مهاجر اهل مکّه‌اند که با رسول به مدینه آمدند و هجرت کردند و از انصار مدنیان پیغامبر را پناه دادند و یاری کردند ه.
ترجمه و شرح قصیده عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد(گنجینه بهارستان 2)، ص: 563
تضاحک الزّهر مسرورا أسرّتها معرّفا عرفها الآصال و البکرا
درودی که ابرهای او بخندند با شکوفه در حالی که شادمان کرده شده است خطهای روی او که اثر شادی در آن خطها پیدا می‌شود. خوش‌بوی گردانیده بوی خوش او شبانگاه‌ها و بامدادها. «1»
تمّت القصیدة فی شهر جمادی الأوّل سنة ستّ [و] تسعین و تسعمائة.
__________________________________________________
(1). ح: خندیدن ابر آن بود که در وقت باریدن بدرخشد و خندیدن شکوفه آن است که چون ابر بر او بارد بشکفد ه.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».